15دسامبر/16

باغبان بوستان شیعیان نیجریه

غلامرضا گلی‌زواره
زادبوم و کانون نشو و نما
کشور نیجریه که زادگاه، محل نشو و نما و کانون فعالیت‌های تبلیغی و ترویجی علامه شیخ ابراهیم زکزاکی است با حدود یک میلیون کیلومتر مربع مساحت در غرب آفریقا واقع است که به لحاظ چهاردهمین کشور آفریقا ولی از نظر میزان سکنه، پرجمعیت‌ترین کشور این قاره به شمار می‌رود. در سال ۱۳۹۲ش نیجریه ۱۷۴ میلیون نفر سکنه داشت که یک‌پنجم ساکنین این قاره را به خود اختصاص می‌داد.(۱)
در حدود ۲۵۰ گروه نژادی در این کشور زندگی می‌کنند که هرکدام از آنان با زبان ویژه‌ای تکلم می‌کنند و فرهنگ و آداب و رسوم مختص خود را دارند.(۲)
نیجریه علی‌رغم تنوع فرهنگی، ذخایر و منابع سرشار، موقعیت مطلوب جغرافیایی، رنج‌های زیادی را تحمل کرده، و روزگاران تیره‌ای را تجربه نموده است.(۳)
کشور یاد شده بعد از استقلال و رهایی از سلطه‌ استعمار انگلستان، دچار کودتاهای پی‌درپی و روی کار آمدن ژنرال‌ها و نظامیان عالی‌رتبه بوده است که حکومت این افراد، موجب ناامنی و درگیری‌های خونین قومی بوده است، چنان که در ۱۳۸۶ق «ایبوها»ی ساحل باختری نیجریه، استقلال جمهوری «بیافرا» را اعلام کردند که به نبردی خونین بین دولت مرکزی و شورشیان منجر گردید و در طول چهار سال نزاع هراس‌آور، حدود دو میلیون نفر کشته و هزاران نفر معلول و مجروح شدند، بعد از سال‌ها حکومت نظامیان و تجدیدنظر در قانون اساسی و روی کار آمدن مدعیان ملی‌گرایی، انتظار می‌رفت به آشفتگی‌ها و اختلافات بین اقشار این سرزمین پایان داده شود، اما کماکان برخی درگیری‌ها و منازعات قومی و مذهبی همچنان ادامه دارد.(۴)
اگرچه در نیجریه اکثریت با مسلمانان است، اما استراتژی حاکمان این کشور در ارتباط با پیروان ادیان گوناگون به گونه‌ای است که آحاد جامعه می‌توانند بدون هرگونه قید و بندی به هر آئین و مذهبی اعتقاد داشته باشند و تا آزادی کامل مراسم، آئین‌ها و برنامه‌های ویژه خود را انجام دهند. همین سیاست درگیری‌های خونباری را بین مسیحیان و مسلمانان رقم زده است.(۵)
در سال ۱۳۸۱ ش مسیحیان به افراد مسلمان یورش بردند و عده‌ای را کشته و مجروح نمودند. دو سال بعد مسلمانان شهر کانو در شمال نیجریه، تظاهراتی علیه مسیحیان انجام دادند که منجر به زد و خوردهای خونین گردید، این حرکت در اعتراض به قتل‌عام صدها مسلمان توسط شبه‌نظامیان مسیحی در ایالت پلاتو در مرکز نیجریه صورت گرفت.(۶)
در سنوات اخیر گروه تکفیری تروریستی بوکوحرام، امواج ناامنی را در نیجریه به وجود آورده است، این فرقه‌ی منحرف، در یورش‌های وحشیانه خود شهروندان این کشور اعم از شیعه، سنی و مسیحی را به خاک و خون می‌کشند و به ربودن دختران از مدارس اقدام می‌کنند، چنان که در سال ۱۳۹۳ ش، ۲۶۷ نفر دختر نوجوان در ایالت بورنو را ربودند.(۷)

مرکز استقرار شیعیان
حدود ۱۰ درصد اهالی نیجریه پیرو مذهب شیعه‌ اثنی عشری می‌باشند که در نواحی گوناگون این قلمرو پراکنده‌اند، البته رسانه‌های وابسته به استکبار، کشورهای مرتجع عربی، رژیم صهیونیستی و دولت مرکزی تلاش دارند رقم آنان را بسیار کمتر از این تعداد جلوه دهند و تعداد شیعیان این سرزمین را تا حدود ۵ میلیون نفر گزارش کرده‌اند.
۹۰ درصد افرادی که اکنون پیرو مذهب شیعه می‌باشند تا حدود چهل سال قبل پیرو مذهب مالکی بوده‌اند که در دهه‌های اخیر به تشیع گرویده‌اند. پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(قدس سره) امواج بیداری اسلامی در خاورمیانه و شمال آفریقا و مقاومت در برابر اجانب با تکیه بر تعالیم و آموزه‌های شیعه و مکتب اهل‌بیت و نیز تلاش‌های بی‌وقفه، فداکارانه‌ شیخ ابراهیم زکزاکی باعث شده است در سال‌های اخیر این مذهب مورد استقبال زایدالوصف مسلمانان نیجریه قرار گیرد و به رغم تبلیغات منفی و مسموم و سرکوب‌های متوالی از جانب مأموران امنیتی و نظامیان، فشارهای شدید سیاسی برای شیعیان، این نهال ناب تشیع در کشور نیجریه در حال رشد، می‌باشد. جوامع شیعی در سه ایالت کانو (شمال غربی)، لاگوس (جنوب غربی) و کادونا (مرکز نیجریه) استقرار یافته‌اند.(۸)
شهر زاریا از توابع ایالت کادونا که در ۲۵۰ کیلومتری مرکز حکومت نیجریه (آبوجا) و در نیمه شمالی این سرزمین قرار دارد، مهمترین کانون استقرار شیعیان است. این شهر ۱۲ میلیون نفر سکنه دارد. زاریا کانون فعالیت‌های آموزشی و فرهنگی علامه شیخ ابراهیم زکزاکی به شمار می‌آید. حسینیه بقیه‌الله زاریا محل اجتماع و کانون فعالیت‌های تبلیغی، و مجالس و محافل مذهبی آنان در مناسبت‌های گوناگون می‌باشد که تمامی این تلاش‌ها با هدایت و نظارت شیخ زکزاکی انجام می‌گیرد. شیعیان نواحی شمالی نیجریه هر ساله خود را به زاریا می‌رسانند تا در مراسم اربعین حسینی، در این مکان حضور یابند که از باشکوه‌ترین آئین‌های مسلمانان شیعه مذهب این کشور است.
شیعیان زاریا، رابطه‌ای بسیار خوب و توأم باعطوفت و مهرورزی با مسلمانان اهل سنت دارند و همراه با آنان در مساجد این دیار به اقامه‌ی نماز جماعت می‌پردازند و اتحاد و انسجام اسلامی و اخوت دینی را به نمایش می‌گذارند.(۹)

قرابت با قبایل اهل قبله
طایفه‌ای که زکزاکی از آن برخاسته است، از طریق والدین و نیاکان پدری و مادری به دو قوم هوسا و فولانی تعلق دارند. هوساها در شمال و شمال غربی نیجریه ساکن بوده‌اند. قبیله‌ی هوسا بزرگترین قوم نیجریه است که در نیمه‌ شمالی نیجریه بیش از ۵۰ درصد جمعیت را به خود اختصاص داده است. آنان غالباً مسلمان‌اند و به دلیل برخورداری از علایق بومی و مذهبی از سایر قبال متمایز گردیده‌اند.
هوساها نقش فعالی در ترویج و نشر اسلام در غرب آفریقا داشته‌اند و تاریخ این قوم همواره با تعالیم و آموزه‌های دینی آمیخته است. ترجمه‌ی کاملی از قرآن کریم به زبان هوسا در سال ۱۳۵۷ ش انتشار یافت که مترجم آن شیخ محمود قمی قاضی‌القضاه نیجریه بود.
قبیله‌ دیگری که زکزاکی به آن تعلق دارد، فولانی‌ها هستند. ایالات شمالی نیجریه وطن اولیه‌ آنان است. افراد این قبیله افتخار دارند که گذشته‌ای مشرکانه و کفرآمیز نداشته و از ابتدا اسلام را اختیار کرده‌اند.
برخی عقیده دارند عده‌ای از سپاهیان خراسانی به فرماندهی عقبه بن نافع بعد از غلبه بر نواحی شمالی نیجریه، در این نواحی ساکن گردیدند و در اثر پیوند با بومیان از طریق ازدواج، قبیله‌ فولانی را به وجود آورده‌‌اند.
فولانی‌ها به طور مشترک با هوساها زندگی می‌کنند و جمعیت آنان در شهرهای کانو، زاویا و آداماوا قابل توجه است. میان فرهنگ و زبان این دو قبیله پیوندهای استواری وجود دارد. فولانی‌ها مذهب مالکی دارند و عده‌ای از آنان شیعه‌اند. ترجمه قرآن کریم به زبان نولانی در سال ۱۳۷۰ ش منتشر شد.(۱۰)
شیخ دن فودیو که زندگی زاهدانه و مشی عالمانه داشت و هرگز در طول حیات خود تبلیغ دین و آموزش معارف اسلامی را فراموش نکرد، یکی از مشاهیر مبارز فولانی‌هاست که شیخ زکزاکی علاوه بر قرابت و خویشاوندی با وی، از قیام و حرکات اصلاحی این عالم مبارز بسیار متأثر بوده است.

از تبار جان‌نثار عاشورایی
شیخ ابراهیم زکزاکی این افتخار را برای خود رقم زده است که با جون‌بن حوی که در حماسه‌ی کربلا در رکاب امام حسین«ع» به شهادت رسید، پیوستگی دارد. وی ارتباط با این سیاهپوست فداکار را فراتر از مسائل قومی می‌داند و می‌گوید ریختن خون این سیاه‌پوست آفریقایی در زمین گرم نینوا بیعت استوار شیعیان نیجریه با اهل‌بیت عصمت و طهارت و حضرت اباعبدالله الحسین«ع» در هر عصر و دوره‌ای می‌باشد و عده‌ای از آنان در سنوات اخیر به جرم همین ارادت توأم با بصیرت و معرفت نسبت به خاندان طهارت و اطاعت از امام خمینی و مقام معظم رهبری حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای به عنوان علمدار و طلایه‌دار عصر کنونی در ستیز با استبداد و استکبار به فیض شهادت نائل گردیدند و در واقع خون جون‌بن حوی در عروق آنان جریان دارد. جون، غلام سیاه‌پوستی بود که فضل‌بن عباس بن عبدالمطلب وی را دراختیار امیرمؤمنان«ع» قرار داد و حضرت علی«ع» وی را به ابوذر غفاری بخشید. جون بعد از رحلت ابوذر غفاری در ۳۲ هجری به مدینه بازگشت و به حضرت علی«ع» پیوست. او در نبرد صفین در حالی که بر دو طایفه‌ی کنده و اَزد ریاست داشت، در رکاب مولای متقیان با معاویه می‌جنگید. بعد از شهادت آن حضرت، در خدمت امام حسن مجتبی«ع» بود و با شهادت آن سبط نبی‌اکرم«ص»، در محضر اباعبدالله الحسین«ع» مشغول خدمت شد.
امام سجاد«ع» فرموده‌اند: «جون»، بعدازظهر روز عاشورا از امام حسین«ع» خواست تا به وی اجازه رزم با اشقیاء را بدهد، امام فرمود: تو در طلب عافیت و سلامتی از ما پیروی کردی، اکنون خود را به بلای ما مبتلا مکن، «جون»، بر روی پاهای مبارک حضرت افتاد و عرض کرد در ایام شادمانی و آسایش به نعمت شما متنعم و خرسند بودم، چگونه اکنون که روزی توأم با رنج و سختی است از شما دور شوم. ای سرور و آقای من، بوی بدنم متعفن است و فاقد حَسَب و نسب می‌باشم و چهره‌ام نیز تیره است، دعا کنید تا اهل بهشت باشم، بوی بدنم معطر گردد، سوگند به خداوند هرگز از شما جدا نمی‌شوم تا خونم با خون مطهر شما خاندان درآمیزد.
«جون» بعد از این مکالمه‌ی عاطفی، عازم میدان نبرد گردید و موفق شد هفتاد نفر از اشرار را به هلاکت رسانده و عده‌ای را نیز زخمی نمود، و سرانجام به شهادت رسید. امام پیکرش را از میدان خارج کرد و در خیمه‌ مخصوص شهدای اصحاب خویش قرار داد. ارباب مقاتل نوشته‌اند: امام بر بالین او این گونه دعا کرد «پروردگارا! این غلام را روسفید گردان، بوی بدنش را نیکو نموده و او را با ابرار محشور نما و پیوند محبت و شناسایی بین او و محمد و آل او را استوارساز».
امام باقر«ع» فرموده‌اند: پدرم امام سجاد«ع» نقل نموده‌اند؛ وقتی طایفه‌ بنی‌اسد پیکر شهدای کربلا را دفن می‌کردند، بعد از ۱۰ روز بدن جون را یافتند،‌ در حالی که بوی مشک از بدنش ساطع بود. بنی‌اسد جسدش را در مقبره‌ی دسته‌جمعی، پایین پای مبارک امام حسین«ع» دفن کردند. جون، از جمله شهدای کربلاست که نامش در زیارت رجبیه و ناحیه‌ مقدسه آمده است.(۱۱)

نشو و نما و دانش‌اندوزی
در پانزدهم شعبان‌المعظم ۱۳۷۲ ق که سالروز میلاد حضرت مهدی موعود«عج» می‌باشد، مطابق نیمه‌ اردیبهشت ۱۳۳۲ ش یعقوب زاکزاکی در یکی از محلات سنتی زاریا واقع در ایالت کادونا در شمال نیجریه صاحب فرزندی گردید که او را ابراهیم نامید،‌ به امید آنکه به تأسی از شیخ انبیاء حضرت ابراهیم خلیل«ع» بعد از رشد و شکوفایی برای درهم شکستن بت‌های استبداد و استعمار که نیجریه را در تنگنایی نگران‌کننده قرار داده بود مصمم گردد.
ابراهیم در خانواده‌ای مذهبی و علاقمند و ملتزم به تعالیم آسمانی اسلام که از طریق زراعت و دامداری برای کسب روزی حلال و رزق پاکیزه تلاش می‌کردند، دوران کودکی خودرا سپری کرد. پرورش‌های پرمایه‌ پدر و مادرش باعث گردید تا او از همان سنین صباوت، مشتاق فراگیری معارف اعتقادی و شرعی گردید. او هم‌زمان با تحصیل در مدرسه ابتدایی زادگاهش، در مرکز آموزش‌های سنتی درس می‌خواند. زکزاکی هم‌زمان با تحصیل در مدارس رسمی و دولتی تلاش خود را برای یاد گرفتن متون قرآنی، فراگیری اصول اعتقادی و مبانی مقدماتی زبان و ادبیات عربی به کار گرفت.
ایشان در خاطره‌ای به این نکته اشاره نموده است: «زندگی من به مدت هفده سال از دو چیز تأثیرپذیر بود، رفتن به صحرا و شرکت در مدارس سنتی اسلامی، ولی در سال ۱۳۸۹ق/ ۱۳۴۸ ش تحصیلات در مدارسی را که رسمی خوانده می‌شود، در «ایندیانا» شروع کردم، مدارسی که در آنها معلمان و مربیان، مقطع ابتدایی را آموزش می‌دهند، در شهر کول کام به تحصیل در زبان عربی پرداختم و به طور خصوصی به تحصیلات در موضوع حکومت و اقتصاد نیز مشغول شدم و در خاتمه در امتحانات این مواد درسی شرکت نمودم و همین آموزش‌ها زمینه‌ها را برای حضور و تحصیل من در دانشگاه فراهم ساخت».
زکزاکی از سال ۱۳۹۶ ق تحصیل در رشته‌ی اقتصاد و علوم سیاسی دانشگاه احمد بللّو واقع در زاریا را آغاز کرد و از بدو ورود به این مرکز آموزش عالی، مشغول فعالیت‌های سیاسی هم گردید و در سال‌های ۱۳۹۷ و ۱۳۹۸ ق دبیرکل انجمن دانشجویان مسلمان نیجریه بود، در سال ۱۳۹۹ ق معاون امور بین‌الملل کمیته‌های ملی همین انجمن دانشجویی گردید. چند ماهی به پایان دوران تحصیلات او نمانده بود که انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید. زکزاکی از چهره‌های اصلی و تأثیرگذار اعتراض‌های سراسری دانشجویانی بود که درصدد بودند قوانین شرع اسلامی در قانون اساسی نیجریه لحاظ شود، تلاش‌های مبارزاتی و سیاسی ایشان در این دوران به دانشگاه محدود و منحصر می‌گردید، اما بعد از فارغ‌التحصیلی فعالیت‌هایش به سوی شهرها و روستاهای نواحی شمالی نیجریه گسترش یافت.(۱۲)

شرح درد اشتیاق
زاکزاکی درباره‌ی چگونگی آشنایی با امام خمینی«ره» می‌گوید: آن ایامی که در دانشگاه مشغول تحصیل بودم، فردی درباره‌ی نفوذ سیاسی سخنرانی می‌نمود و در فرازی از سخنان خود اظهار داشت میان قدرت و نفوذ تفاوت بارزی وجود دارد، بدین معنا که برخی رهبران از قدرت زیادی برخوردارند، اما فاقد نفوذند و برعکس عده‌ای دیگر اگرچه قدرت سیاسی قابل‌توجهی ندارند، اما نفوذشان بسیار شدید است.
وی پس از این توضیحات برای نمونه به ایران اشاره کرد و اضافه کرد، در این سرزمین قدرت سیاسی در دست محمدرضاشاه پهلوی می‌باشد، اما اکنون که سال ۱۳۹۷ ق است، متنفذترین مرد در ایران امام خمینی فرد در ایران امام خمینی(قدس سره) است.
برای زکزاکی این موضوع به قدری جالب بود و اهمیت داشت که آن را از طریق جراید پیگیری کرد، چنان که خودش توضیح داده است «در آن زمان عادت داشتم مجلات تایمز و نیوزویک را مرتب بخوانم که مطالبی درباره‌ اوج گرفتن انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی داشت، اما اینگونه نشریات با نگرش‌های خاص، تجزیه و تحلیل‌های غیرواقعی و جانبدارانه مسائل مزبور را مطرح می‌کردند. در سال ۱۳۹۸ق که پیروزی انقلاب اسلامی ایران محرز گردید، مجلات مزبور در قالب گزارش‌ها، مقالات و تحلیل‌هایی غالباً به این موضوع می‌پرداختند.(۱۳)
او موفق گردید در همان ایام دانشجویی به فرانسه رفته و در دهکده‌ نوفل‌لوشاتو واقع در حومه پاریس با امام خمینی دیدار نماید. یک سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان معاون دبیرکل دانشجویان مسلمان آفریقا به ایران آمد. در آن ایام امام خمینی«ره» به دلیل کسالت در بیمارستان به سر می‌برد، اما زکزاکی موفق شد به دیدار رهبر کبیر انقلاب برود، امام در این ملاقات به وی قرآنی اهداء کرد و خطاب به او فرمود «برو با تأکید بر این کلام الهی، مردم کشورت را هدایت کن». زکزاکی متذکر گردیده است بعد از بازگشت به نیجریه به تبلیغ و ترویج معارف قرآن و سنت با تأسی بر افکار و تعالیم امام خمینی پرداختم. مردم که مشتاق سخنانم در این باره بودند، کیلومترها راه را با رنج فراوان پیاده طی می‌کردند تا به گفته‌های من درباره‌ انقلاب ایران و رهبری آن گوش دهند. این روند باعث شد تا کثیری از مردمان این کشور با آموزه‌های مذهبی و سیاسی امام آشنا شوند و به آیین تشیع گرایش یابند.(۱۴)
زکزاکی بارها تأکید می‌نمود: امام خمینی تجسم راستین اسلام در عصر حاضر است و قوانین اسلامی و موازین اخلاقی و شرعی را در کردار و رفتار خویش پیاده کرده است و ما هم باید در عرصه‌ عمل از او پیروی کنیم.(۱۵)
او همچنین عقیده دارد؛ انگیزه‌ی امام فراتر از مسایلی چون واکنش به بی‌عدالتی و ستم‌های رژیم حاکم بود و پیامی برای تمام انسان‌ها در جهان داشته و در واقع ملت‌ها را نسبت به سرنوشت خود حساس و بیدار نموده است.(۱۶)
زکزاکی در هفتمین کنفرانس وحدت اسلامی که در شهریور سال ۱۳۷۳ ش در تهران برگزار گردید، گفت: امت اسلامی یک رهبر می‌خواست و یک احساس مشترک در این باره وجود داشت که با وجود شخصیت امام خمینی حل شد، ولی همان رهبری بود که مسلمانان جهان می‌خواستند. کاری که ما می‌بایست می‌کردیم، معرفی این رهبری بود.(۱۷)

تأسیس حرکت اسلامی در نیجریه
شیخ ابراهیم زکزاکی در سال ۱۳۵۸ش با الهام از افکار امام خمینی، با همکاری دوستانش جنبش اسلامی نیجریه را بنیانگذاری نمود و رهبری آن را عهده‌دار گردید. این تشکل با نام «الحرکه الاسلامیه فی نیجریا» موسوم می‌باشد. زکزاکی می‌گوید در آن ایام مسائلی چون عدالت اجتماعی اسلام و اینکه آینده‌ نیجریه باید اسلامی باشد مطرح بود، ولی راهکار عملی مناسبی برای این موضوعات وجود نداشت تا آنکه انقلاب اسلامی ایران، شیوه‌ای کاربردی و عملی را پیش روی ما گذارد، از این پس به فکر افتاد که جنبش باید در نیجریه شکل گیرد که فراگیر و متعلق به تمامی اقشار مسلمان باشد و نه فقط دانشجویان.(۱۸)
حرکت اسلامی شمال نیجریه در بدو تأسیس موفق گردید افراد زیادی از میان جوانان مسلمان، دانشگاهیان و اعضای هیأت علمی را به سوی خود جلب کند. به تدریج این تشکل اتحاد و انسجام خاصی را میان شیعیان به وجود آورد و به مهم‌ترین تشکیلات ایالات شمالی نیجریه مبدل گردید.
برخی اعضای این حرکت اسلامی به دلیل مبارزات سیاسی، توسط دولت مرکزی دستگیر و محبوس گردیده‌اند، متعاقب درگیری‌های خونین اعضای این نهاد دینی و مردمی با نیروهای امنیتی دولت نیجریه در سال ۱۳۷۵ ش که به شهادت سی نفر از اعضای آن و دستگیر گردیدن حدود ۷۰۰ نفر منجر گردید، مراکز این جنبش در شهرهای شمالی نیجریه تعطیل گردید.(۱۹)
واقعیت این است که استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا، صهیونیست‌ها و رژیم مرتجع عربستان سعودی درباره‌ حضور و نفوذشان در این کشور با یکدیگر تفاهم کامل دارند و از آنجا که جنبش مذکور، الگویی موفق از وحدت شیعیان و اهل تسنن را به نمایش می‌گذارد و انسجام جوامع مسلمان این کشور مانع اجرای توطئه‌های این مستکبران و مرتجعان می‌گردد، در پی آن هستند که از طریق نفوذ در نظام اداری، سیاسی و امنیتی نیجریه این تشکیل فراگیر، دینی، و مردمی را متلاشی سازند. از سوی دیگر، در مجموعه‌های اداری، مدیریتی و لشکری نیجریه فساد و سوءاستفاده مالی به وضوح وجود دارد و عناصری که می‌خواهند به هدف‌های پلید و هوس‌های آلوده خویش دست یابند، تکاپوهای این جنبش را مانع خلاف‌ها و منکرات خود می‌دانند و از بابت افشاگری‌های اعضای این جنبش احساس خطر می‌نماید، به همین دلیل درصددند این سد استوار و بازدارنده‌ تخلفات و مفاسد اداری و مالی را از سر راه خود بردارند.(۲۰)
زکزاکی به اتهام فتنه و اخلال در نظم عمومی در تمام دولت‌های نیجریه دستگیر و بر روی هم از سال ۱۴۰۱ تا ۱۴۰۹ ق به مدت نه سال در زندان‌های متعددی محبوس بوده است.
در آذر سال ۱۳۹۴ که مطابق با سالروز شهادت حضرت امام رضا(ع) بود، در زمان دولت بوهاری، نظامیان، کانون فعالیت‌های ترویجی زکزاکی را که حسینیه‌ای می‌باشد و نیز منزل مسکونی او را منهدم نمودند و عده زیادی از شیعیان را به شهادت رسانیدند و خود زکزاکی را که مورد اصابت چندین گلوله‌ واقع و جراحات زیادی به وی وارد گردیده بود، دستگیر و به منطقه‌ی نامعلومی بردند.(۲۱)

شکوفه‌های باشکوه
تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، شیعیان نیجریه اندک و اکثراً مهاجرین لبنانی بودند، اما زکزاکی با تأثیرپذیری از اندیشه‌های امام خمینی و امواج نهضت اسلامی ایران، موفق گردید بوستان تشیع را در این سرزمین به شکوفایی باشکوهی برساند. با اهتمام ایشان بزرگترین کانون تشیع آفریقای باختری، در شمال نیجریه قرار دارد و هم‌اکنون حدود ۱۵ میلیون نفر شیعه در این قلمرو سکونت دارند. هنگامی این حرکت بابرکت و اعجاب‌انگیز تلقی می‌گردد که بدانیم شیخ زکزاکی در فضایی به چنین اقداماتی باارزش روی آورد که نیجریه در موجی از اختلافات، درگیری‌ها و تبلیغات فرقه‌ای فرو رفته بود. ارتجاع عرب، غربی‌ها و عوامل وابسته به رژیم اشغالگر قدس نیز در این ناحیه به منظور دست یافتن به منافع خود، نقشه‌های گوناگونی را علیه مسلمانان راستین و پیروان اهل‌بیت به اجرا گذاشته بودند. گروه‌های تکفیری محیط پژمرده و ناامنی را به جامعه‌ اسلامی نیجریه تحمیل کرده‌اند.
علامه شیخ ابراهیم زکزاکی باید برای مبلغان و مروجان و نیز نهادهای فرهنگی و ترویجی الگویی مناسب قرار گیرد. او ثابت کرد اگر انگیزه‌ای صادقانه داشته باشیم، وظایف دینی را به درستی بشناسیم و معارف اهل بیت را از طریق رفتار و گفتار و اعمال، متناسب با مقتضیات زمان و سطح فکر و تمایلات مخاطبین و نیازسنجی معرفی کنیم و در این مسیر استقامت بورزیم، خداوند راه را برایمان می‌گشاید و نصرت الهی نصیب‌مان می‌گردد.(۲۲)

تلاش‌های ترویجی، فرهنگی و آموزشی
کانون مهم فعالیت‌های تعلیماتی و تبلیغی زکزاکی در شهر زاریا می‌باشد که در ۲۵۰ کیلومتری مرکز حکومت یعنی ابوجا قرار دارد. محل اجتماعات مذهبی و جلسات آموزشی و ترویجی شیعیان نیز حسینیه بقیه‌الله زاریا می‌باشد. علامه زکزاکی در این مکان جلسات تفسیر قرآن، نهج‌البلاغه، آموزش عقاید و مباحث کلامی را برگزار می‌کند و برخی آثار مهم امام خمینی چون تحریرالوسیله و ولایت فقیه و حکومت اسلامی را برای علاقمندان تبیین نموده. هم‌چنین انواع ادعیه و زیارات معصومین و نیز مجالس و محافلی به مناسبت سالروز ولادت و شهادت ائمه هدی را در این حسینیه برگزار می‌نماید.
ایشان درباره‌ مسائل گوناگون مذهبی، سیاسی، ابعاد شخصیت، اندیشه و افکار امام خمینی(قدس سره)، مقام معظم رهبری، انقلاب اسلامی، مقاومت اسلامی، توطئه‌های غربی و صهیونیستی، سخنرانی‌های متعددی نموده که برخی از آنها به صورت مکتوب درآمده و به زبان نیجریه چاپ و دراختیار علاقمندان قرار گرفته است.(۲۳)
از هنگامی که امام خمینی«ره» آخرین جمعه ماه مبارک رمضان را به عنوان روز قدس تعیین نمود، در نیجریه با هدایت زکزاکی تظاهراتی در این روز برپا می‌گردد.(۲۴) در رمضان المبارک ۱۴۳۵، تیر ۱۳۹۳ ش هنگامی که شیعیان و دیگر مسلمانان نیجریه مشغول برپایی مراسم روز جهانی قدس در زاریا بودند، نیروهای نظامی به صفوف تظاهرکنندگان حمله کردند و در این یورش وحشیانه ۳۳ نفر از جمله ۳ تن از فرزندان شیخ زکزاکی را به شهادت رساندند.(۲۵)
اما شدیدترین و خونین‌ترین حملات علیه پیروان اهل‌بیت رسول اکرم«ص» در نیجریه هنگامی روی داد که شیعیان همراه دیگر مسلمانان در حال برگزاری مراسمی به مناسبت سالروز رحلت نبی‌اکرم«ص»، و شهادت سبط اکبرش حضرت امام حسن مجتبی«ع» و نیز شهادت حضرت امام رضا«ع» بودند. در این تهاجم وحشیانه که در آخر صفرالمظفر ۱۴۳۷ ق/ ۲۱ آذر ۱۳۹۴ ش روی داد، نیروهای نظامی، حسینیه بقیه‌الله را تحت محاصره قرار دادند، آنگاه به سوی عزاداران شلیک کردند و حدود هزار نفر را به ضرب گلوله به شهادت رساندند، اجساد کشته‌ها را در گورهای دسته‌جمعی دفن نمود و برخی جنازه‌ها را سوزانید، حسینیه را هم با خاک یکسان کردند.
بامداد روز بعد به منزل شیخ زکزاکی یورش بردند و تمام محافظان او را کشتند. در این تهاجم سبعانه،‌ شیخ شیعیان نیجریه و همسرش به شدت مجروح شدند و تنها فرزندش هم به شهادت رسید. ایشان را به یک مرکز پزشکی نظام بردند که متأسفانه به دلیل کوتاهی در درمانش آسیب زیادی به وی وارد گردیده و تا حد زیادی بینایی خود را از دست داده و به دلیل جراحات زیاد به سختی می‌تواند راه برود،‌.(۲۶)

پی‌نوشت‌ها
۱ـ دانشنامه‌ی دانش‌گستر، ج ۲، ص ۶۵۰، شناخت اجمالی کشورها و نواحی مسلمان‌نشین جهان، ص ۳۸۲، مباحث کشورها و سازمان‌های بین‌المللی، ح ۳۷، صص ۲ـ۱،
۲ـ رشد جوان، ش ۲۷، بهمن ۱۳۶۶، ص ۲۴.
۳ـ تاریخ معاصر آفریقا، ص ۳۷۹، گیتاشناسی نوین کشورها، ص ۴۵۲.
۴ـ سرزمین اسلام، ص ۴۴۷، سرزمین و مردم نیجریه، نوید رسولی، ص ۴.
۵ـ خبرنامه‌ی دیدپژوهان، ش ۱۱، ص ۶۲، گلبانک، ش ۴۶، ۳۱ خرداد۱۳۸۳.
۶ـ نشریه گلبانگ، همان شماره و نیز کیهان، دوم آذر ۱۳۸۱.
۷ـ ماهنامه‌ی فرهنگی اجتماعی فکه، ش ۱۴۶، تیر ۱۳۹۴، روزنامه اطلاعات، ۵ خرداد ۱۳۹۳.
۸ـ سایت ویکی شیعه (wikishia) ذیل نیجریه، سرزمین و مردم نیجریه، ص ۱۷، روزنامه‌ی اطلاعات، ۱۴ دی‌ماه ۱۳۹۴.
۹ـ سایت الحرکه الاسلامیه فی نیجریا و امینها الشیخ الزکزاکی.
۱۰ـ نیجریه سرزمین زبان و قومیت‌ها، نوید رسولی، ص ۶ـ۵، اسلام در آفریقا، علی بیگدلی، ص ۵۰، مسلمانان آفریقا، ژوزف ام‌کوک، صص ۳۰۹ـ۳۰۸، تاریخ آفریقا، حسین الهی، صص ۸۹ـ۸۸.
۱۱ـ ابصارالعین، سماوی، اللهوف علی قتلی الطفوف، ص ۱۰۸، اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۶۱۱، ج ۴، ص ۲۹۷، بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۲۲ ۱۲ـ مسلمانان آفریقا، ص ۳۰۷، سایت مهرنیوز ذیل شرح حال زکزاکی.
۱۳ـ مصاحبه با شیخ زکزاکی، مجله حضور، ش ۵۳، تابستان ۱۳۸۳، صص ۲۴ـ۲۳.
۱۴ـ خبرگزاری مهر، مرداد ۱۳۸۴، نشریه جوان، ۵ تیرماه ۱۳۸۴، حضور، ش ۵۴، پاییز ۱۳۸۴، صص ۲۷۰ـ۲۶۹.
۱۵ـ مصاحبه با رهبر حرکت اسلامی نیجریه، مجله حضور، ش ۴، خرداد ۱۳۷۱، ص ۸۰.
۱۶ـ انقلاب جهانی در گفت‌وگو با استاد شیخ ابراهیم زکزاکی، همان مأخذ، ش ۵۳، صص ۲۷ـ۲۳.
۱۷ـ گزارش میزگرد امام خمینی منادی حق و احیای تفکر دینی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، پاییز ۱۳۷۳.
۱۸ـ مصاحبه با شیخ ابراهیم زکزاکی، فصلنامه حضور، ش ۵۳، صص ۲۴ـ۲۳.
۱۹ـ سرزمین و مردم نیجریه، صص ۳۱۱ـ۳۱۰.
۲۰ـ سایت ویکی شیعه (ذیل نیجریه)، مصاحبه با جومای کروفی نویسنده و کارگردان نیجریه، ماهنامه فکه، ش ۱۴۶، تیر ۱۳۹۴، گفت‌وگو با جعفر قنادباشی کارشناس مسایل آفریقا، روزنامه اطلاعات، ۱۵تیر سال ۱۳۹۴،
۲۱ـ سایت جنبش اسلامی نیجریه با عنوان: htty://www.islamimovement.org
تاریخ السید الزکزاکی: htty://www.horkalislamiya.org
۲۲ـ فرصت‌ها و چالش‌های حضور شیعیان در آفریقا، سیده مطهره حسینی، ماهنامه خبری تحلیلی اخبار شیعیان جهان، ش ۸۱، مرداد ۱۳۹۱، صص ۲۴ـ۲۳، سرزمین زبان و قومیت‌ها، ص ۱۰۴، پاسدار اسلام، ش ۴۰۷ و ۴۰۸، ص ۳۰، سایت ویکی شیعه.
۲۳ـ سایت تاریخ السید الزکزاکی، سایت ویکی شیعه و نیز نشریه گنجینه، ۱۶ مرداد ۱۳۹۳، ص ۴، مصاحبه با شیخ ابراهیم زکزاکی، فصلنامه حضور، شماره ۵۳، ص ۲۵، هفته‌نامه مبعث، نیمه دوم آذر ۱۳۹۴، سایت ریشه.
۲۴ـ مصاحبه با استاد یعقوب یحیی، حضور، ش ۱۱، ص ۲۷.
۲۵ـ ویکی‌پدیا (دانشنامه آزاد)، سایت ویکی شیعه، ویژه‌نامه گنجینه، ۱۶ مرداد ۱۳۹۳، ص ۶.
۲۶ـ مصاحبه با خانم بدیعه‌ی زکزاکی دختر شیخ ابراهیم زکزاکی، سیمای جمهوری اسلامی ایران، شبکه‌ی دوم، ۲۷ آذرماه ۱۳۹۳، بیانیه جنبش اسالمی نیجریه که در ۲۵ آذرماه ۱۳۹۴ در جراید ایران درج گردیده است. دست‌های پشت پرده‌ی سرکوب شیعیان نیجریه، روزنامه اطلاعات، ش ۲۶۳۴۳،

سوتیتر:
۱٫
حدود ۱۰ درصد اهالی نیجریه پیرو مذهب شیعه‌ اثنی عشری می‌باشند که در نواحی گوناگون این قلمرو پراکنده‌ شده اند، لذا جمعیت شیعیان این سرزمین را تا حدود ۵ میلیون نفر گزارش کرده‌اند. ۹۰ درصد افرادی که اکنون پیرو مذهب شیعه می‌باشند تا حدود چهل سال قبل پیرو مذهب مالکی بوده‌اند که در دهه‌های اخیر به تشیع گرویده‌اند.
۲٫
شیخ ابراهیم زکزاکی این افتخار را برای خود رقم زده است که با «جون‌بن حوی» که در حماسه‌ی کربلا در رکاب امام حسین«ع» به شهادت رسید، پیوستگی دارد. وی ارتباط با این سیاهپوست فداکار را فراتر از مسائل قومی می‌داند
۳٫
زکزاکی از چهره‌های اصلی و تأثیرگذار اعتراض‌های سراسری دانشجویانی بود که درصدد بودند قوانین شرع اسلامی در بازه جهانی قانون اساسی نیجریه لحاظ شود، تلاش‌های مبارزاتی و سیاسی ایشان در این دوران به دانشگاه محدود و منحصر می‌گردید، اما بعد از فارغ‌التحصیلی، فعالیت‌هایش به سوی شهرها و روستاهای نواحی شمالی نیجریه گسترش یافت

15دسامبر/16

از میـان خبـــــرها

افسردگی در آمریکا
افسردگی از رایج‌ترین اختلالات روانی در آمریکا است. این را «موسسه ملی بهداشت روانی آمریکا» گزارش کرده است. بر اساس گزارش «سازمان جهانی بهداشت» هم، آمریکا سومین کشور افسرده جهان است.
«اتحاد ملی برای مقابله با بیماری‌های روانی» نیز گزارش داده است، هر سال تقریباً از هر پنج آمریکاییِ بزرگسال، یک نفر به نوعی، بیماری روانی را تجربه می‌کند. با توجه به چنین گزارش‌هایی، برای مبارزه با افسردگی «مرکز ملی فناوری و ارتقاء سلامت از راه دور» با کمک وزارت امور کهنه سربازان آمریکا، نرم افزارهایی را برای تشخیص افسردگی و مقابله با آن برای تلفن‌های همراه طراحی کرده‌اند، زیرا معتقدند این روزها هیچ چیزی بیشتر از نرم افزارهای تلفن‌های همراه در دسترس عموم نیست. پنتاگون در پایگاه اینترنتی خود، شش نرم افزار را برای تلفن‌های همراه معرفی کرده است تا کاربران به کمک آنها بتوانند علائم افسردگی را در خود بیابند و مدیریت کنند.

زباله‌های هسته‌ای آمریکا در قطب
موضوع شهرک فوق سری هسته‌ای آمریکا در قطب شمال به علت تغییرات آب و هوایی و کم شدن قُطر‌یخ‌ها، بار دیگر به نگرانی‌ها دامن زده است. در سال ۱۹۵۹ ارتش آمریکا در طرحی به نام «پروژه کرم یخی»، در بخشی از «گرین‌لند» تونل‌های متعددی حفر کرد تا در آنها ۶۰۰ موشک اتمی بالستیک را برای هدف گرفتن شوروی قرار دهد. کارشناسانِ این طرح، وقتی متوجه حرکات گاه‌به‌گاه لایه‌های یخ در «گرین‌لند» شدند، برنامه انتقال و نصب موشک‌ها را لغو کردند و کمپ، ۸ سال بعد متروکه اعلام شد. با این وجود علاوه بر ماده سمی پی‌سی‌بی، زباله‌های یک رآکتور هسته‌ایِ قابل حمل با حجم ۳۰ هواپیمای بزرگ مسافری در محل باقی ماند. به گفته کارشناسان، اگر روند گرمایش زمین به همین روال ادامه داشته باشد، در سال ۲۰۹۰، نشست زباله‌های هسته‌ای اجتناب‌ناپذیر خواهد بود. پیش از آن هم احتمال نفوذ آب از ترک‌هایِ یخ محلِ دفن زباله‌های هسته‌ای که هم اکنون در ۳۵ متری عمق زمین قرار گرفته است، وجود داشته است. وسعت مواد سمّیِ به‌جای مانده از این کمپ فوق سری، به اندازه ۵۵ هکتار یا حدود ۱۰۰ زمین فوتبال شامل میلیون‌ها لیتر ضایعات و مواد سمی است.

مصر از عربستان دور و به سوریه نزدیک می شود؟
رأی مثبت مصر به پیش‌نویس قطعنامۀ پیشنهادی روسیه در خصوص سوریه، فاصله قاهره را از اردوگاه عربستان و هم‌پیمانش آشکارتر کرد. هرچند پیش‌نویس قطعنامۀ روسیه در مورد پایان دادن به درگیری‌ها درحلب، با وتوی امریکا، روسیه و انگلیس و فرانسه روبرو شد، امّا مصر به همراه ونزوئلا و چین از آن حمایت کردند و پس از این موضع‌گیری بود که عبدالله المعلمی نمایندۀ دائم عربستان در سازمان ملل متحد اقدام مصر در رای دادن به قطعنامۀ پیشنهادی روسیه در شورای امنیت را تاسف‌بار خواند و گفت: این تاسف‌آور است که موضع مالزی و سنگال در خصوص سوریه، نزدیک‌تر از دیدگاه مصر به موضع کشورهای عرب باشد. رسانه‌ها هم تصاویری از گفت‌وگویِ درگوشیِ عمر ابوالعطا، نماینده دائم مصر در سازمان ملل متحد و بشار الجعفری نمایندۀ سوریه در این سازمان که لحظاتی قبل از تشکیل جلسه شورای امنیت انجام شده بود، پخش کرد. حمایت مصر از پیش‌نویس قطعنامه روسیه در شورای امنیت یک نکته را روشن کرد و آن اینکه قاهره در مورد مسایل منطقه به ویژه اوضاع سوریه، با ریاض هم‌عقیده نیست و این اختلاف دیدگاه هم ناشی از همین شناخت درست ماهیت بحران سوریه است.
مصری‌ها به خوبی می‌دانند که ماهیت بحران سوریه ریشه در دخالت و طرح های خارجی نهفته است که با استفاده ابزاری از گروه‌های افراطی به دنبال براندازی دولتی هستند که مشروعیت خود را از مردم گرفته است و در صورت به ثمر رسیدن چنین طرح‌هایی، باید منتظر سرایت چنین تهدیداتی به داخل مرزهایشان و تولید بحران‌های غیر قابل کنترل با تهدیدهای نهفتۀ موجود در مصر باشند. از این روست که حتی وعده‌های کمک‌های اقتصادی ریاض به قاهره هم نتوانست از فاصله گرفتن مصر از عربستان کمک کند. هر چند در سفر چندماه پیش ملک سلمان پادشاه عربستان به قاهره تلاش‌های فراوانی شده بود که همراهی مصر با ائتلاف سعودی در تجاوز نظامی به یمن و سوریه تضمین شود.
از سویی رای مثبت مصر به پیش‌نویس قطعنامۀ روسیه، نشان داد که دیدگاه قاهره به دیدگاه‌های مسکو و تهران در زمینۀ حل بحران سوریه نزدیکتر است. وزیر امور خارجه مصر گفته: موضع عربستان درباره سوریه بر لزوم تغییر نظام حاکم و رهبریِ این کشور متمرکز است امّا مصر درباره بحران سوریه هرگز چنین رویکردی اتخاذ نکرده است. علاوه بر این موضع سیاسی، چندی پیش هم، دستکم دویست نفر از اندیشمندان و مفتی‌های اهل سنت از جمله هیاتی عالی‌رتبه از جمله احمد‌الطیب، رئیس دانشگاه الازهر مصر با شرکت در همایش شناخت پیروان مذاهب اهل سنت در گروزنی، در بیانیه‌ای وهابیت را مروج خشونت و فرقه‌ای خطرناک برای جهان اسلام توصیف و در بیانیۀ پایانی خود تاکید کردند که وهابیت که مرجع آن در عربستان است جزئی از مذاهب اهل تسنن نیست که این مسئله ضربه‌ای آشکار به حکام سعودی بود که سالانه میلیون‌ها دلار صرف ساخت مدارس، مساجد و ترویج آئین وهابیت در جهان می‌کنند.
به نظر می‌رسد پس از شکست ریاض در جلب همراهی قاهره با سیاست‌هایش از طریق وعده‌های کمک‌های اقتصادی، اکنون به رویکرد تهدید و فشار روی آورده است. شرکت «آرامکو»ی سعودی به سازمان نفت مصر اعلام کرده کمک‌های نفتی به این سازمان را متوقف کرده است. با این‌حال بعید است قاهره در همسایگی سوریه، بخواهد با این تهدیدات، سیاست‌هایش را تغییر دهد، به ویژه اینکه صحنۀ بازی در سوریه به سود دولت قانونی بشار اسد در حال رقم خوردن است.

سوگند به قرآن برای کشتن مسلمان
ارتش صهیونیستی با استخدام مزدوران عرب و آموزش آنان در صحرای «نقب» در جنوب فلسطین، یگانی نظامی موسوم به «گدسر» تشکیل داده است. این یگان نظامی متشکل از ۵۰۰ مزدور عرب مسلمان است که شناسنامۀ اسراییلی دارند. این افراد هنگام استخدام در ارتش صهیونیستی و آموزش در صحرای «نقب»، به کتاب آسمانی خود یعنی قرآن کریم سوگند یاد می‌کنند که به دستورات فرماندهان ارتش رژیم اشغالگر پایبند باشند. سرهنگ وجدی سرحان، رییس واحد اقلیت‌های ارتش صهیونیستی می‌گوید: ماموریت ما، استخدام بیشترین تعداد «اعراب اسراییلی» در ارتش است، در زمان حاضر تعداد این نیروها چند صد نفر است، اما می‌خواهیم این تعداد را در سال آینده دو برابر کنیم. حنین زعبی، نماینده فلسطینیِ پارلمان رژیم صهیونیستی(کنست) با انتقاد شدید از اقدام ارتش صهیونیستی در زمینه استخدام مزدور گفت: این یک گروه کوچک و حاشیه‌ای در ارتش است که ضد مردم خود به رژیم صهیونیستی خدمت می‌کند و اعضای آن می‌دانند که خط قرمز را در ملی‌گرایی و وطن‌پرستی نقض کرده‌اند. ۹۰ درصد عرب‌هایی که در ارتش اسراییل خدمت می‌کنند، با همتایان خود در سرزمین‌های اشغالی برابر نیستند. چندین کمپین جوانان فلسطینی در مناطق ۱۹۴۸ اقدام به اطلاع‌رسانی ضد استخدام جوانان عرب در ارتش اسراییل نموده‌اند. مناطق ۱۹۴۸ مناطقی است که در آن‌سال رژیم صهیونیستی آن را اشغال و به دیگر اراضی اشغالی ضمیمه کرد و فلسطینیان ساکن آن عمدتاً دارای شناسنامه اسراییلی هستند.

لابی پولی عربستان در کنگره آمریکا
به تازگی لابیِ عربستان سعودی در کنگره آمریکا که با دریافت پول از عربستان، به قطعنامه‌های ضد این کشور رای منفی می‌دهند، برملا شده است. از سال ۲۰۱۴، سفارت‌خانه عربستان سعودی در آمریکا، تنها در یک مورد، بیش از دو میلیون دلار به شرکت «کلمن» پرداخت و او را به بزرگترین بازیگر در تجارت لابی تبدیل کرد. رویکرد دیرینۀ مبتنی بر حسن نیت کنگره آمریکا در ارتباط با عربستان سعودی سال‌هاست که در حال کمرنگ شدن است بویژه از زمانی که کنگره اجازه داد خانواده‌های قربانیان حادثه یازدهم سپتامبر، از عربستان سعودی به سبب دست داشتن در این حملات تروریستی شکایت کنند. امّا عربستان سعودی همچنان هم‌پیمانان زیادی در میان اعضای بازنشسته کنگره آمریکا دارد و آنها تمایل دارند از نزدیکیِ خود به اعضای کنگره، برای دفاع از روابط آمریکا و عربستان سعودی بهره‌برداری کنند.
در حالی که سعودی‌ها تلاش می‌کردند سبب کسب حد نصاب در میان قانون‌گذاران، برای رد وتوی اوباما در ارتباط با قانون یازدهم سپتامبر شوند، «نورم کلمن» سناتور سابق آمریکایی در این ارتباط با همکاران سابقش در سنا همکاری می‌کرد. «مایکل کستل» جمهوری‌خواه و عضو سابق مجلس نمایندگان آمریکا، هم اکنون در حال لابی برای شرکت حقوقی «دی ال ای پایپر» است. او در ارتباط با عربستان سعودی نشست‌هایی با مقامات مجلس نمایندگان آمریکا برگزار می‌کند. سعودی‌ها همچنین «ترنت لات» رهبر سابق اکثریت جمهوری‌خواهان در سنای آمریکا و «جان بروکس» دموکرات را بر اساس قراردادی به میزان صد هزار دلار در سال به خدمت گرفته‌اند. در نهایت این که، سعودی‌ها در جدال بر سر قانون یازدهم سپتامبر شکست خوردند، زمانی که سنا و مجلس نمایندگان توانست حق وتوی اوباما را رد کند. اما این افراد همچنان حقوق خود را از عربستان سعودی دریافت می‌کنند. از هزار و نُه عضو کنگره که از سال هزار و نهصد و نود آن را ترک کرده‌اند، صد و چهارده نفر در حمایت یا علیه یک دولت خارجی، شرکت یا موسسه خارجی لابی کردند.
پول گرفتن فقط مخصوص سیاست پیشگان آمریکایی نیست. رشوه‌گیریِ سیاستمداران فرانسوی از عربستان و قطر هم رسوایی جدیدی به بار آورده است. هفته نامه «لوپوئن» که تیتر “روابط خطرناک” را برای این شماره خود انتخاب کرده، با استناد به تحقیقات دو روزنامه‌نگار فرانسوی عنوان می‌کند که چگونه به طور مثال نماینده‌ای فرانسوی، از سفیر قطر می‌خواهد هزینه تعطیلاتش را پرداخت کند؛ یا چگونه نمایندۀ سنای فرانسه از همین سفیر برای پایان سال، هدیه درخواست می‌کند، یا بدتر اینکه چگونه وزیری فرانسوی از این سفیر برای فعالیت شرکتیِ نزدیک به خود درخواست کمک می‌کند. این موارد نشانگر روابطی بسیار ویژه میان فرانسه، عربستان و قطر است. روابطی که چند سال قبل در زمان «نیکلا سارکوزی» آغاز شد و امروز نیز در زمان «فرانسوا اولاند» ادامه دارد. مسلماً یکی از اهداف این روابط متمایز، امضای قرارداد با این کشورها مثلاً برای فروش جنگنده‌های رافال است. قراردادهایی که حتی مقامات الیزه را مجبور کرده است که چشمان خود را بر روی برخی از اقدامات غیرانسانی این کشورها ببندند.

نفوذ ایران در آمریکای لاتین تهدیدی برای آمریکا
اسناد «ویکی لیکس» درباره سخنرانی «هیلاری کلینتون» نامزد دموکرات انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در پشت درهای بسته در موسسه مالی «گلدمن ساش» نشان می‌دهد که کلینتون در عین‌حالی که از حمله ائتلاف به رهبری آمریکا به تاسیسات اتمی ایران حمایت کرده، اذعان نموده است که ایران قادر است از طریق ماموران سپاه پاسداران و سایر نیروهای نیابتی خود در آمریکای شمالی و آمریکای لاتین به ایالات متحده حمله کند. کلینتون گفته: حتی بدون برنامۀ هسته‌ای نیز حضور ایران، سپاه پاسداران، و نیروهای نیابتی آن می‌تواند تهدیدی برای آمریکا باشد. «ویکی‌لیکس» به تازگی اسنادی را دربارۀ سخنرانی «کلینتون» در موسسه مالی «گلدمن ساش» در سال ۲۰۱۳ میلادی منتشر کرده است. کلینتون به خاطر این سخنرانی ۶۷۵ هزار دلار دریافت کرده است. کلینتون از تمایل خود برای بمباران تاسیسات هسته‌ای ایران به عنوان یک گزینه با هدف جلوگیری از تولید تسلیحات اتمی توسط تهران در ۴ ژوئن ۲۰۱۳ میلادی خبر داده است. وی در سخنرانی دیگری در ۲۴ اکتبر ۲۰۱۳ نیز به تهدید ناشی از سپاه پاسداران و نیروهای نیابتی آن علیه آمریکا سخن گفته است. کلینتون هشدار داده است که در صورت اقدام نظامی علیه ایران، این مساله تبعاتی از سوی سپاه پاسداران و نیروهای نیابتی آن برای ایالات متحده در پی خواهد داشت. در یکی از رایانامه‌های «هیلاری کلینتون»، وزیر خارجه سابق و نامزد ناکام دموکرات ریاست جمهوری آمریکا به نقل از منابع اطلاعاتی آمده است که، حمله رژیم صهیونیستی به تاسیسات هسته‌ای ایران، باعث می‌شود مردم ایران، اعم از سکولار و اسلام گرا، در حمایت از حاکمانشان در برابر آمریکا و غرب اروپا بایستند.

15دسامبر/16

امام اجازه دادند همه ماهیت خود را نشان دهند

واپسین گفت‌وگوی مرحومه مرضیه حدیدچی(دباغ) با «پاسدار اسلام»

درآمد:
مرحومه مرضیه حدیدچی(دباغ) از قدیمی‌ترین مبارزان انقلاب اسلامی، بانوی یگانه‌ای که حراست از بیت حضرت امام در نوفل لوشاتو به عهده او قرار گرفت. ایشان به عنوان نماد و نماینده زنان مسلمان و انقلابی ایران، یکی از اعضای هیئت حامل پیام تاریخی امام خمینی به رهبر ابرقدرت شوروی بود. خانم دباغ از جوانی و تحت تعالیم شهید آیت‌الله سعیدی پا به عرصه مبارزه نهاد و شکنجه‌ها و زندان‌های هولناکی را زندانهای رژیم ستمشاهی تحمل کرد. وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز در جایگاهای مختلف از جمله فرماندهی سپاه همدان و نمایندگی مجلس شورای‌اسلامی لحظه‌ای از خدمت به کشور و مردم خود باز نماند و تا آخر عمر بر عهد و پیمان خود با امام خمینی و رهبر معظم انقلاب پایدار و استوار ماند. مصاحبۀ پیش رو یکی از واپسین گفتگوهای منتشر نشده با خانم دباغ است که تقدیم مخاطبان صمیمی “پاسدار اسلام” می‌شود.

*با تشکر از سرکار که با وجود بیماری پذیرای ما شدید و افتخار این گفت‌وگو را به ما دادید. در ابتدا بفرمایید راز همواره در میدان بودن و سرشار از انرژی و امید بودن شما و مقاومت در شرایط بسیار دشوار در شما از چیست و این انرژی از کجا نشأت می‌گیرد؟
بسم‌الله الرحمن‌الرحیم. با درود و سلام به روح مطهر حضرت امام و فرزندان بزرگوار ایشان و شهدای انقلاب اسلامی. هر کسی که حتی برای لحظاتی امام را دیده و ایشان را درک کرده باشد، دیگر به خود اجازه نمی‌دهد به دردها، نگرانی‌ها و مشکلات خود فکر کند. حضرت امام در طول عمر شریفشان لحظه‌ای از پا ننشستند و هستی خود را در راه خدا، اسلام و انقلاب صرف کردند. من که باشم که به درد خود فکر کنم؟ بنابراین تا زنده هستم، حتی اگر پای رفتن نداشته باشم، سعی می‌کنم با زبانم در باره اسلام، انقلاب و حضرت امام سخن بگویم تا روزی که از این جهان خاکی پر بر می‌کشم، شرمنده حضرتشان و خون شهدا نباشم.
* شما در دورانی که حضرت امام در نوفل‌لوشاتو بودند، در سوریه بودید. چرا شما را برای مدیریت بیت امام انتخاب کردند؟
هنگامی که حضرت امام به نوفل‌لوشاتو تشریف بردند، پلیس فرانسه برای حمایت داخلی از بیت ایشان پلیس خانمی را فرستاده بود. امام با این امر موافق نبودند. برخی از افراد مورد اعتماد حضرت امام، از جمله شهید عراقی از قبل مرا می‌شناختند، لذا با دفتر امام موسی صدر در بیروت تماس و سراغ مرا گرفتند و موضوع را مطرح کردند. البته برای بنده کمال افتخار بود که چنین مسئولیتی را بپذیرم، لذا لحظه‌ای در قبول این مأموریت تردید نکردم. شهید محمد منتظری بلافاصله بلیطی به مقصد پاریس تهیه کرد و همراه با دو سه نفر از برادران به نوفل‌لوشاتو و خدمت امام رفتیم، ابتدا پلیس فرانسه چند سئوال در باره مسائل امنیتی از بنده پرسید وقتی مطمئن شد در این زمینه به اندازه کافی مطلع هستم، پذیرفت که حفاظت داخل بیت را به من بسپارد و خودشان در بیرون منزل مراقب اوضاع باشند. بدین ترتیب خداوند به بنده لطف کرد که چهار ماه در خدمت آن بزرگمرد دوران باشم و این شیرین‌ترین دوران عمر من است.

*در آن مقطع از طیف‌های گوناگون در اطراف حضرت امام بودند. افرادی که برخی از آنها بعدها به نوعی برای انقلاب مسئله‌ساز شدند. بعضی از آنها حتی همراه امام به ایران آمدند. به نظر شما چرا امام در آن مقطع آنان را طرد نکردند؟
حضرت امام پدر مهربانی بودند که در ایتدا اجازه دادند همه بیایند و ماهیت خود را نشان بدهند. از نظر من حضرت امام به‌قدری زیرک، با تجربه و با درایت بودند که با اندکی صحبت با یک فرد کاملاً به ماهیت او پی می‌بردند و لذا قطعاً این افراد را خیلی خوب می‌شناختند. اغلب اینها در واقع به دنبال سهم آمده بودند.
*ظاهراً شما چند روزی هم در منزل بنی‌صدر بودید.
بله، چند روزی در آنجا بستری بودم و از نزدیک بسیاری از مسائل را به چشم خود دیدم و لذا او را بهتر از خیلی‌ها می‌شناختم. حضرت امام قطعاً بهتر از من از او شناخت داشتند، اما همان‌ طور که اشاره کردم بنا نداشتند کسی را از ابتدا طرد کنند. حتی یادم هست حتی کاظم رجوی، برادر مسعود رجوی هم برای امام نامه نوشته بود که اگر لازم هست بیایم و در مورد مسائل امنیتی کشور با شما صحبت کنم که امام فرموده بودند لازم نیست. در نوفل‌لوشاتو از این‌جور افراد زیاد بودند که ماهیتشان کاملاً برای امام روشن بود، منتهی می‌فرمودند اگر به اینها فرصت داده نشود بعدها مدعی خواهند شد که اگر از آنها استفاده می‌شد برخی از مسائل پیش نمی‌آمد. این تحلیل حضرت امام بسیار دقیق و درست بود.
*انتخاب مهندس بازرگان به عنوان نخست‌وزیر دولت موقت هم به همین دلیل بود؟
بله، آقای بازرگان را آن زمان همه قبول داشتند، ولی جریانات بعدی نشان داد که دولت موقت و ایشان قرار نیست همچون حضرت امام با شیوه‌ای انقلابی امور را اداره کنند. ما که در خارج از کشور بودیم ماهیت بسیاری از این افراد را بهتر از کسانی که در داخل بودند می‌شناختیم، اما اگر از روز اول این حرف‌ها را می‌زدیم متهم می‌شدیم که می‌خواهیم آنها را کنار بزنیم. حضرت امام مانند یک پدر عالم و مدبر اجازه دادند افراد اشتباه کنند، زمین بخورند، برخیزند و زخم بردارند تا استوار گام برداشتن را یاد بگیرند.
*برداشت شخصی شما از شخصیت و خانواده بنی‌صدر چه بود؟
از باطن افراد که خدا خبر دارد و بس، ولی آنچه که من می‌دیدم و ظاهر قضیه بود، رعایت نکردن مسائل اسلامی، از جمله حجاب بود. بنده از دیدن چنین مناظری زجر می‌کشیدم، اما بیمار بودم و قدرت حرکت نداشتم و ناچار بودم تحمل کنم. آنچه که در بنی‌صدر به ‌شدت مرا رنج می‌داد ریاکاری او بود. پدر بنی‌صدر آدم بانفوذی بود و عوامل رضاخان و محمدرضاشاه حرفش را می‌خواندند. بنی‌صدر هم پرحرف و باسواد بود و می‌توانست با حرف‌هایش مردم را فریب بدهد که داد و به عنوان نخستین رئیس‌جمهور کشور به میدان آمد، اما دیری نپایید که ماهیت واقعی خود را نشان داد و آبروی خود را برد. هنوز هفت هشت ماه از ریاست جمهوریش نگذشته بود که معلوم شد چه آدم دورو و منافقی است.

*نکته عجیب و عبرت‌آموز این است که این‌گونه افراد اساساً چگونه می‌توانند خود را تا رده‌های بالای نظام برسانند آرای مردم را تصاحب کنند؟
از حاج احمد آقا و آقای اشراقی که خبر دارم، می‌دانم که بنی‌صدر را قبول نداشتند و به او رأی ندادند. نمی‌دانم قصد بعضی‌ها از اینکه می‌خواهند چنین موضوعی را به آنها نسبت بدهند چیست. در بیت امام فقط حسین خمینی که آن موقع شاید نوزده سال بیشتر نداشت طرفدار بنی‌صدر بود. بنی‌صدر هم همه جا او را با خودش می‌برد و هندوانه زیر بغلش می‌گذاشت.

*تحلیل شما از شخصیت دکتر ابراهیم یزدی چیست؟ چون او مثل بقیه خیلی زود ماهیت خود را برملا نکرد.
شیوۀ آقای دکتر یزدی بیشتر شبیه انگلیسی‌ها بود و ویژگی‌های سیاسی هوشمندانه‌ای داشت. وقتی حرف‌های حضرت امام را برای خبرنگارها ترجمه می‌کرد، طوری حرف می‌زد انگار که می‌خواست این‌گونه القا کند که امام به من اعتماد صد در صد دارند. عده‌ای در آنجا انگلیسی بلد بودند و به گوش امام رساندند که قضیه از این قرار است و ایشان دارد جوری رفتار می‌کند که گویی سخنگوی شماست. این بود که حضرت امام دستور دادند به زبان‌های فارسی، عربی، فرانسه و انگلیسی بنویسند و به در و دیوار بیت و کوچه بزنند که ایشان سخنگو ندارند و کسی را نگمارده‌اند که از طرف ایشان حرف بزند.

*قطب‌زاده چطور؟
محمد منتظری از قبل گوشی را به دست همه داده بود و تقریباً همه، ویژگی‌های اخلاقی او را می‌شناختند. او حتی موقعی که نماز جماعت برگزار می‌شد، تظاهر به نماز خواندن هم نمی‌کرد. محمد منتظری در فرانسه بی‌بند و باری‌های او را دیده و به همه گفته بود که حواس خود را جمع کنند. بعد هم که به ایران آمد در وزارت خارجه و صدا و سیما هم به بی‌بند و باری‌هایش ادامه داد. قطب‌زاده به خاطر این نوع سوابق چندان جرئت نداشت قاطی بعضی از مسائل شود، اما دکتر یزدی خود را خیلی خوب مطرح کرد و در کنار امام قرار داد، ولی با لطف خدا ایشان هم نتوانست خیلی میدانداری کند.

*سخنان این گروه در مجلس خبرگان و بعدها مجلس شورای اسلامی عدم اعتقادشان را به اصل ولایت فقیه نشان داد. نظر شما چیست؟ آیا از ابتدا به این موضوع اعتقاد نداشتند یا بعداً تغییر عقیده دادند؟
ما که در مجلس بودیم می‌دیدیم بحث‌های اینها از چه سنخی است. اینها به هیچ‌وجه اعتقادی به ولایت فقیه نداشتند و می‌پرسیدند انسان چگونه می‌تواند اختیارش را به دست یک نفر بدهد؟ باید از این آقایان سئوال کرد وقتی نیاز به عمل جراحی پیدا می‌کنند، خودشان را به دست یک جراح خبره می‌سپارند یا کسی که صلاحیت این کار را ندارد؟ انسان در مورد بدنش این‌ قدر احتیاط می‌کند، آن وقت چطور ممکن است برای اعتقاداتش به دنبال کسی نباشد که شناخت کامل از قرآن، اسلام و آموزه های امامان معصوم(ع) دارد؟ وظایف و احکام دینی را باید از چه کسی پرسید؟ ولایت فقیه موضوعی نبود که امام اولین بار مطرح فرموده باشند و پیش از ایشان در فقه ما مطرح بوده است، اما بزرگانی که آن را مطرح کردند زمینه اجتماعی مناسبی چون حضرت امام پیدا نکردند. خداوند کمک کرد و امام که از شجاعت و صراحت و اخلاص خاصی برخوردار بودند این مسئله را عنوان کردند. به نظر من این افراد به شرع التزام نداشتند و ظواهر دنیای مدرن آنها را فریفته بود، وگرنه در برابر این اصل که ضامن بقای حکومت اسلامی است، مقاومت نمی‌کردند.
*در برهه‌ای که حضرت امام در نوفل‌لوشاتو بودند، عناصر سیاسی زیادی به دیدن ایشان می‌آمدند. آیا از آن ملاقات‌ها خاطره‌ای دارید؟
در جلساتی که حضرت امام با این افراد صحبت می‌کردند، غیر از مرحوم احمدآقا و مرحوم آقای اشراقی کسی حضور نداشت. یک بار هم شهید محمد منتظری پدرش را به فرانسه آورده بود که پزشکان معاینه‌اش کنند و ببینند زندان‌های طولانی چه آثاری روی او گذاشته است. آقای منتظری آدم بسیار ساده‌ای بود و هر وقت محمد می‌خواست او را جایی ببرد، گرفتار می‌شد. یک بار من داشتم رخت‌های شسته شده را پهن می‌کردم که صدای آقای منتظری را شنیدم که با لحنی که بسیار اذیتم کرد و به‌زور خودم را نگه داشتم که نروم و اعتراض نکنم، داشت با امام صحبت می‌کرد و می‌گفت شما را دوره کرده‌اند. شما متوجه نیستید. حضرت امام هم با لحن آرامی می‌گفتند شما بعضی چیزها را نمی‌دانید و در آینده به بعضی چیزها می‌رسید.

* می‌گفتند امام را دوره کرده‌اند و ایشان تحت تأثیر فشارها و حرف‌های دیگران تصمیم می‌گیرند؟
بله، حرف‌هائی از همین قبیل که واقعاً بی‌مبناست. حضرت امام با کسی رو دربایستی نداشتند که زیر فشار تصمیم بگیرند. کسانی که این حرف‌ها را می‌زنند، امام را درست نمی‌شناسند. امام به‌شدت اهل مشورت گرفتن بودند، ولی وقتی تصمیم می‌گرفتند کاری را بکنند، هیچ‌‌کسی نمی‌توانست تصمیم ایشان را تغییر بدهد.

*سرکار در انتخابات سال ۱۳۸۸، همراه با خانم مصطفوی از میرحسین موسوی حمایت کردید. آیا فکر می‌کردید سرانجام کار به آنجا بکشد؟
اگر من و خانم مصطفوی یک در میلیون هم این احتمال را می‌دادیم، قطعاً حمایت نمی‌کردیم و به آقای موسوی رأی نمی‌دادیم. من واقعاً از این ماجرا بسیار خسته و فرسوده شدم، چون از بعضی‌ها ابداً توقع برخی از رفتارها را نداشتم. اصل این است که باید اصالت انقلاب را حفظ کنیم. وقتی آن آشوب‌ها شروع شدند، بنده به افراد مختلفی پیغام دادم که بیایید مسائل را اصولی حل کنیم. ما قانون اساسی داریم که می‌توانیم بر اساس آن رفع اشکال کنیم. قرار نیست بعد از این همه زجر و مصیبتی که تحمل کردیم، انقلاب را به دست کسانی بدهیم که انگلیس و امریکا از آنها حمایت می‌کنند. بسیار اتفاق دردناکی بود. واقعاً یاد آن روزها که می‌افتم درد می‌کشم. حقیقتاً خدا لطف کرد که انقلاب از آن مصیبت نجات یافت. اتفاقاتی که در آن مدت افتاد ابداً زیبنده انقلاب اسلامی نبود. حضرت آقا بحمدالله آن قضیه را به خوبی جمع کردند. البته خداوند هم بسیار عنایت کرد.

*چرا برخی از کسانی که روزگاری در صف مقدم انقلاب بودند دچار لغزش و خطا شدند؟
وقتی سِیلی راه می‌افتد همه را با خود می‌برد. در اوایل انقلاب هم همه از نظر اعتقاد به اسلام، امام و انقلاب در یک رتبه نبودند. بعضی‌ها به امید رسیدن به پست، مقام و قدرت آمدند. مدتی هم به مراد دلشان رسیدند، ولی نهایتاً به دامان امریکا و انگلیس پناه بردند و علیه انقلاب اسلامی شروع به فعالیت کردند. در طول تاریخ، فرقه‌ها و جریان‌های مختلف در یکدیگر آمیخته بوده‌اند. باید با صبر و حوصله آنها را جدا کرد. گاهی تشخیص بین سره و ناسره بسیار دشوار می‌شود و اگر لطف خدا نباشد، هر کسی در معرض لغزش و خطاست.
*چگونه باید اهل و نااهل را تشخیص داد؟
به نظر من کسانی که به مال، قدرت و مقام دلبسته و وابسته هستند، قابل اعتماد نیستند. فرقی نمی‌کند در چه لباس و هیئتی باشند. همین که انسان وابسته شد، احتمال هر نوع خطایی در او هست. عده‌ای بودند مثل شهید رجایی که در سطح پایین‌ترین مردم جامعه زندگی می‌کردند و هیچ تکلف و تکبری نداشتند. در مقابل عده‌ای هم هستند که در ماشین‌های ضد گلوله می‌نشینند و چندین ماشین و موتور اسکورتشان می‌کنند. حرف‌های گنده‌ای هم می‌زنند، اما از عمل کوچک‌ترین خبری نیست. واقعاً اسباب تأسف است و دل انسان می‌گیرد که می‌بیند روی کسانی برای روزهای دشوار حساب می‌کرد، اما آنها خودشان تبدیل به معضل و مشکل شده‌اند.
مهم‌ترین اصل تشخیص اهل از نااهل این است که ببینید فرد عملاً در خط امام حرکت می‌کند یا نه. در این خط هم، همه افراد در یک طیف و میزان نیستند، ولی دست‌کم راه را به خطا نمی‌روند، چون تنها چیزی که می‌تواند انقلاب را نجات بدهد خط امام است. خود من در عمرم نه چپ را قبول داشته‌ام و نه راست را. معنی اصلاح‌طلبی و اصولگرایی را هم نمی‌فهمم. کیست که لازم نباشد اصلاح شود و کیست که از اصول عدول کند و باز بتواند خود را مسلمان و انقلابی بداند؟ دسته‌بندی‌ها و تفرقه‌ها فقط دشمن شادکن هستند.
مردم وظیفه‌شان را خوب می‌شناسند و هر وقت هم به وجودشان نیاز بوده، دار و ندارشان را به میدان آورده‌اند. باید از مسئولان خواست دست از مقابله با یکدیگر بردارند و به حل مشکلات مردم بپردازند. این اختلافات فقط بستر را برای نفوذ دشمن باز می‌کند. فاجعه‌ای که چپ و راست نمی‌شناسد و به همه صدمه خواهد زد.

*در خاتمه بد نیست به چند خاطره شیرین هم اشاره کنید.
همان‌ طور که اشاره کردم شیرین‌ترین خاطره زندگی من چهار ماهی است که در نوفل‌لوشاتو در خدمت حضرت امام بودم. بنده برای بازرسی بسته‌های پستی و نامه‌ها دوره دیده بودم و برای اینکه خطری متوجه وجود حضرتشان نشود، قبل از اینکه نامه‌ها و بسته‌ها را خدمت ایشان بدهیم آنها را با دقت بازرسی می‌کردم. روزی امام مرا در حال انجام این کار دیدند و فرمودند: «چه می‌کنید؟» عرض کردم: «برای اینکه خدای ناکرده صدمه‌ای به شما نخورد، نامه‌ها را بازرسی می‌کنم.» فرمودند: «برای من خطر دارد و برای شما خطر ندارد؟» عرض کردم: «من برای این کار آموزش دیده‌ام.» فرمودند: «بیایید به من هم یاد بدهید تا خودم این کار را بکنم. اگر خطر دارد برای هر دوی ما دارد.»
از سوریه که به نوفل‌لوشاتو رفتم، لباس زیادی با خود نبردم. هوای نوفل‌لوشاتو هم به‌شدت سرد بود و لباس زمستانی نداشتم. یک روز مرحوم احمد آقا آمدند و گفتند: «امام فرموده‌اند این پول را بگیرید و برای خودتان لباس گرم بخرید.» گفتم: «من شکایتی ندارم.» احمد آقا گفتند: «امام گفته‌اند خواهر طاهره همیشه وقتی در را باز می‌کند از سرما شانه‌هایش را بالا می‌کشد و خود را جمع می‌کند. ظاهراً لباس گرم ندارد. بگویید برود و لباس گرم تهیه کند.»
خاطره زیبای دیگر هم شب تولد حضرت مسیح(ع) بود که امام فرمودند برای همه همسایه‌ها شیرینی بخرید و به آنها بدهید و عذرخواهی کنید که در این مدت مزاحم آنها بوده‌ایم. بعد هم به من فرمودند: «شنیده‌ام مردم اینجا گُل خیلی دوست دارند. روی جعبه‌های شیرین یک شاخه گل هم بگذارید.»
حقیقتاً با آن مشغله و گرفتاری، ایشان به تمام این نکات ظریف توجه داشتند و هیچ چیزی از نگاه نافذ و هوشمند ایشان پنهان نمی‌ماند. خاطره کسانی که با اشتیاق می‌آمدند تا بزرگمردی را که تاریخ را دگرگون کرده بود، اما از نظر زندگی دنیوی در پایین‌ترین سطح جامعه و بسیار ساده زندگی می‌کرد ببینند، هرگز از یاد نمی‌برم. بسیار از آنها با عنوان مسیح زمانه از حضرت امام یاد می‌کردند.

*و سخن آخر؟
برای به ثمر رسیدن این انقلاب انسان‌های بسیار ارزشمندی جان خود را فدا کردند. عده زیادی مصائب، زندان‌ها و شکنجه‌های بی‌شماری را تحمل کردند. روا نیست این همه ایثار و فداکاری را به فراموشی بسپاریم و برای دو روزه دنیا چنین گنجینه‌ ارزشمندی را در معرض آسیب قرار بدهیم.
خداوند همه ما را به راه راست هدایت کند تا شرمنده روح پرفتوح حضرت امام و شهدای گرانقدر انقلاب نباشیم.
*با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.

بیانیه شخصیت‌های سیاسی و مذهبی کشور از جمله خانم دباغ
از بیانات رهبر معظم انقلاب و فصل‌الخطاب بودن قانون
حماسه باشکوه انتخابات ۲۲ خرداد با مشارکت و حضور بی‌نظیر ۸۵ درصدی ملت بزرگ ایران آنچنان نظام اسلامی را مستحکم کرد که بیش از پیش دشمنان اسلام و جمهوری اسلامی را وحشت‌زده و مأیوس و عموم مسلمانان و دوستان را در سراسر جهان دلگرم و امیدوار کرد. وجه مشترک نزدیک به ۴۰ میلیون از ملت ایران رأی به چهار کاندیدایی بود که پایبندی خود را به قانون اساسی و خط امام به خصوص اصل مترقی ولایت فقیه که پایه اصلی وحدت امت و حدوث و بقای جمهوری اسلامی و مانع دیکتاتوری و انحراف از دیگر اصول است، اعلام کرده‌اند.
با این حال روشن است که شیاطین اعم از کوچک و بزرگ و درون و بیرون با همه توان برای واژگونی و بی‌اثر کردن این حماسه به هر دسیسه و حیله‌ای متوسل شوند و بخواهند با سوءاستفاده از فضای هیجانی کشور، وحدت امت را به تفرقه و تقابل سوق دهند و در غبار آن جامعه و کشور را به آشوب کشند.
اما ملت آگاه ایران و پیروان اسلام ناب از امام عزیز خود آموختند که در کار برای خدا شکست معنی ندارد و به همین جهت همه ملت خود را پیروز اصلی این انتخابات می‌دانند، ملتی که امام عزیز آنان را از مردم صدر اسلام بهتر دانست و به آنان آموخت که شرط آسیب نرسیدن به کشور و گرفتار نشدن در دام دیکتاتوری (اعم از حزبی و فردی) پیروی از ولایت فقیه است.
این ملت بزرگ امروز نیز همچون گذشته ضمن اعلام انزجار از آمریکا و صهیونیست‌ها و عوامل آشکار و پنهان آنان که درصدد ضربه زدن به نظام اسلام و ایجاد بلوا و آشوب و ناامنی در جامعه هستند، وفاداری خود را به امام و شهیدان در پیروی محض از مهمترین میراث امام یعنی ولایت فقیه دانسته و اعلام می‌دارند همانگونه که مقام معظم رهبری «مدظله» در خطبه‌های نمازجمعه فرمودند فصل‌الخطاب قانون است و راه‌حل مناسب را برای روشن شدن حقایق در قانون اساسی کشور جستجو می‌کنند و به این ترتیب ملت بزرگ ایران بر مدار قانون و پیروی از رهبری عزیز صفوف الهی خود را از آنان که در تقابل راه امام، مقام معظم رهبری و قانون قرار گرفته‌اند جدا نموده و از آنان برائت می‌جوید.
ـ مرضیه حدیدچی دباغ ـ قربانعلی دری نجف‌آبادی ـ محمدحسن رحیمیان ـ عباس شیبانی ـ حسین مظفر -سیدمحمدرضا آیت‌اللهی ـ سیدحمید پورمحمدی ـ مجتبی رحماندوست ـ عبدالحمید انصاری ـ محمد جعفری گیلانی ـ حسن بنیانیان ـ یوسفعلی شکری ـ حسین دهقان.

سوتیترها:

۱٫ حضرت امام پدر مهربانی بودند که اجازه دادند همه بیایند و ماهیت خود را نشان بدهند…در نوفل‌لوشاتو از این‌جور افراد زیاد بودند که ماهیتشان کاملاً برای امام روشن بود، منتهی می‌فرمودند اگر به اینها فرصت داده نشود بعدها مدعی خواهند شد که اگر از آنها استفاده می‌شد برخی از مسائل پیش نمی‌آمد

۲٫ داشتم رخت‌های شسته شده را پهن می‌کردم که صدای آقای منتظری را شنیدم که با لحنی که بسیار اذیتم کرد، داشت به امام می‌گفت شما را دوره کرده‌اند! شما متوجه نیستید! حضرت امام هم با لحن آرامی ‌گفتند شما بعضی چیزها را نمی‌دانید و در آینده به بعضی چیزها می‌رسید

۳٫

هوای نوفل‌لوشاتو هم به‌شدت سرد بود و لباس زمستانی نداشتم. یک روز مرحوم احمد آقا آمدند و گفتند: «امام فرموده‌اند این پول را بگیرید و برای خودتان لباس گرم بخرید.» گفتم: «من شکایتی ندارم.» احمد آقا گفتند: «امام گفته‌اند خواهر طاهره همیشه وقتی در را باز می‌کند از سرما شانه‌هایش را بالا می‌کشد و خود را جمع می‌کند. ظاهراً لباس گرم ندارد. بگویید برود و لباس گرم تهیه کند.»

15دسامبر/16

امام کاظم(ع) و آسیب‌های جامعه شیعیان

اسماعیل نساجی زواره
آغازین سخن
یکی از اهداف و برنامه‌های بنیادین پیشوایان معصوم علیهم‌السلام، حراست و نگهداری از اندیشه‌های ناب اسلامی است که با آغاز بعثت و دعوت نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله شروع شد و هر یک از امامان«ع» طبق شرایط حاکم بر دوران امامت خویش، این امر مهم را به بهترین شیوه به انجام می‌رسانیدند، ولی جامعه مسلمانان به خصوص شیعیان در زمان امامت آن بزرگواران دچار برخی مشکلات بود و عده‌ای از خدا بی‌خبر می‌خواستند با رواج انحرافات فکری و عقیدتی، جامعه مسلمین را به هر سمت و سویی که مطابق میلشان بود، بکشانند و اعتقادات شیعیان را نسبت به باورهای دینی سست کنند و آنان را در دامان اندیشه‌های باطلی که از پیش طراحی کرده بودند بیندازند، اما امامان معصوم«ع» با این انحرافات برخورد می‌کردند و با اعلام مواضع خویش، نظر حق و منطقی را بیان می‌نمودند و مردم را از باورهای ناصحیح و غلط باز می‌داشتند.
هفتمین فروغ امامت حضرت موسی ‌بن جعفر«ع» به سال ۱۲۸ هـ.ق و در اندک منابعی به سال ۱۲۹هـ.ق در ابواء(منطقه‌ای بین مکه و مدینه» متولد شدند. آن حضرت پس از شهادت پدر بزرگوارشان در سال ۱۴۸ هـ.ق رهبری شیعیان را برعهده گرفتند و عمر شریف شان را در مدینه و بغداد گذرانیدند. ایشان از نظر علم، تقوا، زهد و عبادت سرآمد روزگار خویش به شمار می‌آمدند.(۱)
درباره‌ زندگی امام کاظم«ع» در طول تاریخ تشیع، به ویژه در متون کلامی و تاریخی، آثار متعددی نگاشته شده است و ابعاد مختلف زندگی و سیره‌ آن امام بزرگوار را مورد واکاوی قرار داده‌اند، ولی آثار پژوهشی با رویکرد آسیب‌شناسی کمتر صورت پذیرفته است. مهمترین مسأله در این پژوهش، گفتمان آسیب‌شناسی عصر امامت کاظم آل ‌محمد«ص» با رویکرد علمی و سیاسی است و هدف از آن بررسی، شناخت آفات و متغیرهایی است که جامعه شیعیان را در قرن دوم هجری با چالش روبه‌رو می‌ساخته است. مؤلفه‌های اختناق و استبداد، ایجاد شک و شبهه، جریان‌ها و فرقه‌های انحرافی، منحرف شدن یاران و… به عنوان عوامل آسیب‌زا از مهمترین یافته‌های این پژوهش است و در پایان نگارنده با الهام از سیره آن امام بر حق«ع» تصاویر روشنی از راهکارها و رهنمودهای ایشان ارائه می‌دهد. امید است مورد توجه پویندگان راه امامت و ولایت قرار گیرد.

اختناق و استبداد
اولین عامل آسیب‌زا که عصر امامت حضرت موسی ‌بن جعفر«ع» و زندگی پیروان راستینش را طی ۳۵ سال تهدید می‌کرد، اختناق و استبداد شدیدی بود که چهار تن از خلفای عباسی(منصور، مهدی،‌ هادی و هارون) در جامعه شیعیان ایجاد کرده بودند. آنان با آگاهی از روحیه ظلم‌ستیزی آن امام بزرگوار، ایشان را تحت مراقبت شدید نظامی قرار دادند و تا آنجایی که در توان داشتند، بیشترین فشار را بر پیروان واقعی آن حضرت وارد کردند.
در آغاز امامت حضرت امام کاظم«ع» فضای خفقان چنان بر جامعه حاکم بود که بسیاری از شیعیان، جانشین امام صادق«ع» را نمی‌شناختند. هشام بن سالم که یکی از تربیت‌یافتگان مکتب جعفری است، می‌گوید: «پس از شهادت امام صادق«ع» برای آشنایی با جانشین آن امام، به همراه ابوجعفر احول به مدینه آمدیم اما چون هفتمین امام را نمی‌شناختیم، در کوچه‌های مدینه حیران ماندیم و نمی‌دانستیم چه کار بکنیم. به اتفاق ابوجعفر احول به یکی از کوچه‌های مدینه رفتیم و از شدت ناراحتی گریه می‌کردیم. در همان لحظات پیرمرد ناشناسی با اشاره دست، ما را به سوی خود خواند. من چون او را نمی‌شناختم و احتمال می‌دادم که از کارگزاران منصور دوانیقی باشد، ترسیدم. به ابوجعفر احول گفتم: سریعاً از من دور شو؛ زیرا می‌ترسم تو را هم به اتهام همراهی با من دستگیر کنند. من با دلهره و ترس به دنبال آن پیرمرد راه افتادم؛ به طوری که مرگ را در مقابل چشمان خویش می‌دیدم. تا اینکه مرا به در خانه ‌حضرت موسی ‌بن جعفر«ع» برد. وارد خانه شدم و چشمم به جمال نورانی آن امام همام افتاد. آرام گرفتم. آن لحظه چنان خوشحال بودم که در طول عمر هرگز چنین نبودم.
امام کاظم«ع» تا مرا دید لب به سخن گشود و فرمود: بیا پیش من! نه به سوی فرقه مرجئه برو و نه به سوی فرقه‌های قدریه، معتزله و زیدیه. گفتم: مولای من! فدایت شوم! آیا اجازه می‌دهید همانند پدر بزرگوارتان از شما سؤال کنم؟ حضرت فرمود: آری! هر چه می‌خواهی بپرس! اما مواظب باش که شنیده‌های خود را به کسی نگویی، زیرا کشته می‌شوی. عرض کردم: شیعیان پدرتان حیران شده‌اند و در مورد امامت و رهبری پناهگاهی ندارند، آیا شما را به عنوان امام معرفی کنم و مردم را به امامت شما دعوت نمایم؟ حضرت فرمود: به هر کسی اعتماد داری موضوع را با وی در میان بگذار و تعهد بگیر که نزد همه کس این حقیقت را آشکار نکند؛ زیرا خطر مرگ او را تهدید می‌کند.
هشام بن سالم می‌گوید: بعد از یافتن حقیقت، از محضر حضرت اجازه گرفتم و بیرون آمدم. دوستم ابوجعفر احول گفت: موضوع به کجا انجامید؟ جواب دادم: امامم را پیدا کردم و ماجرا را برای او بازگو کردم. بعد با زراره و ابوبصیر ملاقات کردم و آنان نیز محضر امام رسیدند و با آن حضرت گفت‌وگو کردند و به حقیقت واقف شدند.(۲)
آری! حضرت موسی ‌بن جعفر«ع» دوران امامت خویش را در درون دو زندان سپری کرد: یکی زندان خانه‌اش بود که آن حضرت به علت بیم از آسیب بنی‌عباس همواره به دور از مردم در خانه به سر می‌برد و دیگری زندان حاکمان بنی‌عباس که تاریک و ظلمانی بود و زندانبان‌ها آنچنان عرصه را بر ایشان تنگ کردند که راویان به هنگام روایت از امام، نمی‌توانستند صریحاً نام آن حضرت را یاد کنند، بلکه ناگزیر بودند کنیه‌های ایشان «ابوالحسن» و «ابوابراهیم» را بر زبان آورند و یا صرفاً به رمز و اشاره بسنده کنند. به همین جهت نام امام هفتم را صریحاً کمتر در احادیث می‌بینیم؛ چون «تقیّه» در زمان آن حضرت شدت یافت و خلفای عباسی، آن بزرگوار را در مضیقه قرار دادند و موقعی که هارون‌الرشید به خلافت رسید، فوراً حضرت را زندانی کرد و ایشان به مدت ۱۴ سال در زندان بودند.(۳)

ایجاد شک و شبهه
امام کاظم«ع» امامت خویش را در عصر خلافت منصور دوانیقی آغاز کرد. در آن روزگار علاوه بر دستگاه خلافت که مستقیماً با امامت آن حضرت مبارزه می‌کرد، گروه‌های سیاسی و مذهبی نیز حضور داشتند که به نوعی در مورد پیشوایی هفتمین فروغ امامت، تشکیک می‌نمودند. معتزله، قدریه، مرجئه و زیدیه از جمله گروه‌ها و تشکل‌های اعتقادی در عصر آن حضرت بودند. بعد از شهادت امام جعفر صادق«ع» سردرگمی عجیبی در میان شیعیان نسبت به رهبری آینده به وجود آمد و این در حالی بود که شبهه جانشینی اسماعیل، فرزند بزرگ امام صادق«ع» در زمان حیات ایشان مطرح بود و به همین دلیل آن حضرت به مناسبت‌های مختلف، مسأله جانشینی اسماعیل را به شدت نفی می‌کرد و حتی هنگامی که اسماعیل از دنیا رفت، امام صادق«ع» علی‌رغم آنکه به شدت از مرگ فرزندش متأثر شده بود، اصرار داشت رواندازی که بر پیکر اسماعیل بود برداشته شود تا مردم مرگ او را به چشم خود ببینند. شیخ مفید می‌گوید: «امام صادق«ع» در مرگ فرزندش اسماعیل به شدت متأثر شد و چندین بار دستور داد تابوت وی را بر زمین نهند و هر بار صورت او را گشود و نگاه کرد. امام با این کار می‌خواست کسانی که اسماعیل را جانشین پدر می‌پندارند، به مرگ وی یقین کنند.»(۴) با این حال شیعیان در مناطق مختلف پس از شهادت امام صادق«ع» به ۶ فرقه تقسیم شدند: فرقه اول کسانی بودند که به «مهدویت» امام صادق«ع» معتقد شدند و آن حضرت را آخرین جانشین پیامبر«ص» و قائم آل‌محمد«ص» دانستند؛ فرقه دوم که بر مهدویت اسماعیل اصرار می‌کردند و مرگ وی را باور نداشتند؛ فرقه سوم، مرگ اسماعیل را باور داشتند و فرزندش محمد را به امامت برگزیدند؛ فرقه چهارم گروهی بودند که عبدالله‌ بن جعفر فرزند دیگر امام صادق«ع» را که به «افطح» معروف بود امام دانستند؛ فرقه پنجم محمد بن جعفر فرزند زیبای امام صادق«ع» را که به «محمد دیباج» معروف بود پیشوای خود قرار دادند و فرقه ششم که اکثریت را تشکیل می‌دادند، به امامت موسی‌ بن جعفر«ع» گرویدند.(۴)
امام هفتم در چنین موقعیت اسفبار و ناهنجار فرهنگی ـ اجتماعی، رهبری شیعیان را به عهده گرفت و توانست کشتی توفان‌زده امت اسلام را از گزند حوادث رهایی بخشیده و به ساحل نجات برساند.

اهل حدیث
امامان معصوم علیهم‌السلام هر یک کم و بیش در زمان امامت خویش با انحرافات فکری و عقیدتی درگیر بودند. در دوران امامت امام هفتم«ع» بعضی از انحرافات عقیدتی مطرح بود که ریشه در دوران‌های قبل داشت، ولی آن بزرگوار به مناسبت‌هایی با این انحرافات برخورد می‌کرد و با اعلام موضع خویش، مردم را از باورهای ناصحیح و غلط بازمی‌داشت. یکی از عوامل آسیب‌زا در این دوره، وجود فرقه «اهل حدیث» بود که تحریفات و جعلیات را در جامعه شیعی مطرح می‌کرد و تفسیر عامیانه و ظاهرانه از بعضی احادیث و آیات متشابه داشت. یکی از روایاتی که اهل حدیث بدان تمسک نموده و امام کاظم«ع» در برابر نقل و تفسیر آن موضع‌گیری می‌کرد، حدیث «نزول خداوند به آسمان دنیا» بود.
ابوهریره می‌گوید: رسول خدا«ص» فرمود: خداوند هر شب در ثلث باقی‌مانده از شب به آسمان دنیا فرود می‌آید و ندا می‌دهد که کیست مرا بخواند تا اجابتش کنم؟ کیست از من چیزی بخواهد تا به او بدهم؟ کیست استغفار کند تا من او را بیامرزم؟ پذیرفتن چنین حدیثی بدین مضمون، مستلزم اعتقاد به تشبیه و نیز قبول جابه‌جایی خداوند از مکانی به مکان دیگر است. اهل حدیث آشکارا این اعتقاد را مطرح کرده و به احادیث دیگر نیز در این باب استناد می‌کردند.(۵)
درباره‌ حدیث نزول خداوند از امام کاظم«ع» سؤال شد، آن حضرت فرمود: خداوند فرود نمی‌آید، نیازی ندارد تا فرود آید، او به هیچ چیز نیاز ندارد، بلکه همه به او نیازمندند.
آن حضرت در سخنان خود ادامه داد: کسانی که معتقدند «خداوند فرود می‌آید» خداوند را به نقص و زیادت متصف نموده‌اند. آنان نمی‌دانند که هر متحرکی نیاز به محرک دارد تا آن را به حرکت درآورد و یا به کمک آن به حرکت درآید. کسانی که به خداوند چنین گمان‌هایی را ببرند، هلاک می‌شوند. خداوند بالاتر و برتر از وصف اینگونه وصف‌کنندگان و توهم این گمان‌کنندگان است.(۶)
نمونه دیگری که اهل حدیث در زمان امامت حضرت موسی ‌بن جعفر«ع» به ظاهر آن تمسک می‌کردند، آیه «الرحمن علی العرش استوی» بود. آنان به دلیل بی‌توجهی به سایر آیات و نیز عدم به کارگیری استدلال و تعقل، به نوعی ظاهربینی شدید گرفتار شده بودند و از آنجا که تعدادی حدیث در باب تشبیه در اختیار داشتند، طبیعی بود که این قبیل آیات را مطابق آن احادیث تعبیر می‌کردند. درباره این آیه از امام کاظم«ع» سؤال شد و آن حضرت چنین پاسخ داد: آیه مذکور کنایه از احاطه خداوند بر تمام امور کوچک و بزرگ است. آشکار است که این تعبیر در آیات محکمی آمده است که محدودیت خداوند را انکار می‌کند و اگر بنا باشد به ظاهر آیه تمسک شود، محدویت خداوند پذیرفته خواهد بود.(۷)
آری! آن امام بزرگوار به مناسبت‌هایی با این انحرافات برخورد می‌کرد و با اعلام موضع خویش، نظر صائب و درست را بیان می‌نمود و شیعیان را از باورهای ناصحیح و غلط باز می‌داشت.

جریان‌ها و فرقه‌های انحرافی
در دوران امامت امام کاظم«ع» که شاهد ثبات و اقتدار حاکمان عباسی است، دو نوع جریان فکری در جامعه اسلامی ظهور کرد: یک جریان وارداتی تصوف بود که موجب پیدایش تفکرات افراطی و غلو در میان برخی شیعیان شد؛ به طوری که بعضی از آنها برای امام عصر خویش، قائل به مقام الوهیت شدند.
دوم، ظهور فرقه‌های انشعابی از پیکره جامعه تشیع. فرقه‌هایی که هم‌زمان با شهادت امام صادق«ع» و در آغاز امامت امام کاظم«ع» موجب بحران و حیرت در جامعه شیعه شدند، بدین قرارند:
۱ـ فطحیه: این گروه معتقدند امامت از امام صادق«ع» به فرزندش عبدالله بن افطح انتقال یافته است. عبدالله برادر تنی اسماعیل و بزرگترین اولاد آن حضرت بود. اینان برای اثبات عقیده خود به این کلام استدلال نمودند که امامت حق فرزند بزرگتر امام است. این نوع تفکر در آغاز در مدینه و کوفه رواج یافت ولی کم اطلاعی عبدالله از احکام دین و مرگ زودرس او موجب تضعیف فرقه و رویگردانی بیشتر شیعیان از آن شد.(۸)
۲ـ اسماعیلیه: این گروه معتقدند امام پس از امام صادق«ع» فرزندش اسماعیل است و منکر مرگ اسماعیل در زمان حیات پدرش هستند و باور دارند او نمرده و نمی‌میرد تا اینکه به سلطنت برسد. منابع موثق تاریخی این عقیده را تأیید نمی‌کنند و مورخان اتفاق نظر دارند که اسماعیل در زمان حیات امام صادق«ع» از دنیا رفته است.(۹)
۳ـ ناووسیه: این گروه معتقدند امام جعفر صادق«ع» زنده است و او قائم مهدی است که به زودی قیام خواهد کرد. این افراد را از این جهت «ناووسیه» می‌گویند؛ چون رئیس‌شان فردی به نام «عجلان بن ناووس» از مردم بصره بود.
۴ـ پیروان محمد بن جعفر دیباج: آنان به امامت محمد فرزند امام صادق«ع» معتقد بودند، ولی به علت نپذیرفتن این ادعا از سوی خود محمد، این فکر به سرعت از بین رفت.
چون امام کاظم«ع» ‌در آغاز امامت در تقیه‌ای شدید به سر می‌برد، این فرقه‌ها برای مدت کوتاهی یکه‌سوار میدان بودند، ولی آن حضرت با برنامه‌ای تدریجی، ظرف چند ماه همه آنان را از عرصه حیات اجتماعی شیعه به حاشیه راند؛ به طوری که مذهب تشیع در پایان دوران امام کاظم«ع» با مرزبندی مشخص فکری، دچار کمترین آسیب‌ها و انحرافات باشد.(۱۰)

منحرف شدن یاران
از دیگر مشکلات حادّ عصر امام کاظم«ع» وجود یاران منحرف و همکاری بعضی از آنان با خلیفه وقت بود. زیاد بن ابی سلمه از یاران حضرت موسی ‌بن جعفر«ع» بود، ولی بدون اطلاع از آن حضرت در دستگاه خلافت عباسی مشغول به کار شد. روزی به محضر امام آمد. حضرت از وی پرسید: ای زیاد! آیا تو در امور دولتی اشتغال داری؟ جواب داد: آری! امام فرمود: چرا با حکومت ستمگران همکاری می‌کنی و به شغل آزاد نمی‌پردازی؟ زیاد گفت: سرورم! مخارج زندگی من زیاد است و هیچ‌گونه پشتوانه اقتصادی هم ندارم. درآمد من منحصر به همین شغل دولتی است. امام فرمود: ای زیاد! اگر از کوه بلندی سقوط کنم و بدنم قطعه قطعه شود، در نزد من بهتر است از اینکه با ستمگران همکاری کنم.(۱۱)
آن حضرت اگر احساس می‌کرد کسانی که وارد نظام حکومتی می‌شوند، نمی‌توانند به نفع اهل‌ حق و شیعیان عمل نمایند، آنان را از همکاری با طاغوت نهی کرده و از عواقب وخیم آن برحذر می‌داشت. هم‌‌چنین در زمان امامت آن حضرت تا آستانه شهادت، شاهد برخی انحراف یاران هستیم که نوع واکنش امام در برابر آنان چنین است:
۱ـ ‌انحراف ناشی از انباشت ثروت نزد برخی وکلا و نبود امام و وسوسه شدن آنان برای ایجاد جریان انحرافی واقفیه در اواخر حیات امام. این جریان ناشی از عوامل اقتصادی در مرکز جهان تشیع بود و امام با پیش‌بینی آن و آماده‌سازی خواص یارانش برای برخورد با آن کوشید تا آسیب‌ها را به حداقل برساند.
۲ـ انحراف‌‌های ناشی از دانش ناقص و ایمان افراطی. این جریان بیشتر از سوی آن دسته از شاگردان صورت می‌گرفت که حضور کمتری نزد امام داشتند و خیلی زود از مدینه دور شدند و تحت ‌تأثیر افکار انحرافی دیگر فرقه‌ها قرار گرفتند. امام کاظم«ع» در برابر این جریان‌های فکری انحرافی به شدت واکنش نشان می‌داد و حتی به لعن و نفرین منحرفان با هدف طرد آنان از جامعه شیعه و نابودی سریع آنان می‌پرداخت و با طرح موضوع ایمان عاریه‌ای منحرفان، به دفع شبهه از ذهنیت اجتماعی شیعیان اقدام می‌نمود.(۱۲)

فقها و علمای درباری
مهدی عباسی برای عیاشی‌ها و توجیه اعمال ناپسند خویش از دانشمندان سست ایمانی که شیفته مادیات بودند، استفاده می‌کرد. این دانشمندان غیرمتعهد، جایگاه والایی را که اسلام عرضه کرده بود، فراموش می‌کردند و پیشانی خود را در برابر خلفای پلید عباسی به خاک مذلت می‌ساییدند. این بود که به دور خلیفه وقت، هاله‌ای از قداست به وجود می‌آوردند و به مردم وانمود می‌کردند که خلفای عباسی تجسم‌بخش اراده خداوندی هستند و هرگز اشتباه نمی‌کنند.

مصداق‌سازی برای اهل‌بیت علیهم‌السلام
عباسیان با شعار «الرضا من آل‌محمد» روی کار آمدند و تلاش کردند برای حفظ منافع، خود را در مقام اهل‌بیت علیهم‌السلام مستحق حکومت نشان دهند. در زمان امامت امام کاظم«ع» شاهد گسترده‌ترین تلاش از سوی آنان در معرفی مصداق برای اهل‌بیت علیهم‌السلام هستیم. عنوان «فرزند رسول خدا» از افتخارات و فضایل بی‌شمار امامان معصوم علیهم‌السلام است. هارون برای ایجاد تردید در میان مردم نسبت به این منقبت به امام هفتم گفت:‌ چگونه به خود اجازه می‌دهید دیگران شما را به عنوان فرزند رسول خدا صدا کنند با آنکه شما فرزندان علی ‌بن ابی‌طالب هستید و تنها مادرتان فاطمه دختر پیامبر است و هر کس به جد پدری خویش منتسب است نه جد مادری!
امام فرمود: مرا از پاسخ آن معاف بدار. هارون اصرار کرد که باید پاسخ روشن و دلیل محکم قرآنی اقامه کنی. آن حضرت آیه «و من ذریه داوود و سلیمان و ایوب … و عیسی و الیاس کل من الصالحین»(۱۳) را تلاوت کرد. سپس خطاب به خلیفه فرمود: پدر عیسی کیست؟ هارون گفت: عیسی پدر نداشت. امام فرمود: آنگونه که عیسی از طریق مادرش به پیامبران نسبت داده می‌شود، ما نیز از طریق مادرمان حضرت فاطمه«س» به رسول خدا«ص» منتسب هستیم. آنگاه آیه مباهله را در این رابطه قرائت و تفسیر کرد که هارون جز تحسین آن حضرت چاره دیگری نداشت.(۱۴)

رهنمودهای نورانی
۱ـ پس از شهادت امام صادق«ع» با توجه به شرایط سختی که منصور دوانیقی برای جامعه شیعیان ایجاد نمود، امام کاظم«ع» با درایت و آگاهی کافی متوجه شد مبارزه علنی به صلاح شیعیان نیست؛ لذا برنامه‌های فرهنگی پدر بزرگوارش را ادامه داد و به تربیت شاگردان و گسترش علوم پرداخت.
۲ـ‌ حضرت موسی ‌بن جعفر«ع» به منظور مبارزه با حکومت جور بنی‌عباس، شیعیان را از همکاری با دستگاه حکومتی منع می‌کرد.
آن حضرت روزی به یکی از شیعیان به نام «صفوان بن مهران جمال» فرمود: ای صفوان! تمام کارهای تو نیکوست جز یک کار! صفوان گفت: ای فرزند پیامبر! آن چیست؟ امام فرمود: اینکه تو شترهایت را به هارون کرایه می‌دهی. صفوان گفت: آنها را برای تفریح و خوشگذرانی کرایه نداده‌ام، بلکه برای زیارت خانه خدا بوده و خودم هم به عنوان همراه نرفته‌ام، امام فرمود: آیا علاقمند هستی که هارون از سفر حج برگردد و پول تو را بپردازد؟ صفوان جواب داد: آری، امام فرمود: کسی که دوست دارد ستمگران زنده بمانند، در صف آنان است و کسی که در صف اینگونه افراد است، داخل جهنم می‌شود.(۱۵)
۳ـ مجاب کردن غرض‌ورزان و پاسخ کوبنده در برابر کج‌اندیشان از جمله راهکارهای امام کاظم«ع» در برخورد با آنان بود. یکی از این افراد دست‌نشانده «نفیع انصاری» بود. از آنجایی که وی کینۀ خاندان پیامبر«ص» را به دل داشت، تصمیم گرفت با برخوردی کوبنده شخصیت امام را خرد کند. روزی امام سوار بر مرکب بود، نفیع افسار اسب امام را گرفت و مغرورانه پرسید: تو کیستی؟ امام فرمود: اگر نسبم را می‌خواهی من فرزند رسول خدا«ص» هستم. اگر می‌خواهی بدانی اهل کجا هستم؟ اهل آن مکانی هستم که خداوند حج و زیارت آن را بر تو و بر همه مسلمانان واجب کرده است و اگر می‌خواهی شهرتم را بدانی از خاندانی هستم که خداوند درود فرستادن را بر آنان در هر نماز بر شما واجب گردانیده و اما اگر از روی فخرفروشی سؤال می‌کنی، به خدا سوگند! مشرکان قبیله من راضی نشدند که مسلمانان قبیله تو را در ردیف خود به شمار آورند. اکنون از جلو اسب من کنار برو و افسارش را رها کن. نفیع که تمام شخصیت و غرور خود را در توفان سهمگین کلام امام بر باد رفته می‌دید، در حالی که دستش می‌لرزید و چهره‌اش از شرمندگی قرمز شده بود، افسار اسب امام را رها کرد و به کنار رفت.(۱۶)
۴ـ ‌حضرت با اینکه بسیار صبور و بردبار بود و به خاطر فرو بردن خشم خود به «کاظم» معروف شده بود، اما به افراد جسوری که می‌خواستند به اربابان ستمگر خویش خدمتی کنند و پا را از گلیم خویش فراتر نهند و به حریم مقدس امامت و ولایت تعرض نمایند، هیچ‌گونه امان نمی‌داد و با اراده قاطع و باصلابت کامل برخورد می‌کرد.
۵- آن حضرت افزون بر تلاش‌ها و مقاومت‌هایی که در مقابل جباران و حاکمان ستمگر از خود نشان می‌داد، با صبر و بردباری تمام به منکرات و مفاسد اجتماعی توجه داشت و با شیوه‌های مناسب با آنها مقابله می‌کرد. یکی از بهترین نمونه‌های آن داستان «بشر بن حارث» است. وی فردی عیاش و گناهکار بود، اما رهنمودهای امام چنان در اعماق قلب او اثر نمود که بِشر برای همیشه توبه کرد و به مقامات عالی معنوی نایل گردید.
۶- استفاده از روش تقیه علیه حکومت: این شیوه در سازماندهی و حفظ یاران بسیار مؤثر بود و موجب می‌شد نیروها شناسایی نشوند و شیعیان به سازماندهی خود بپردازند تا در فرصت مناسب علیه حکومت مبارزه کنند.(۱۷) بدین سان حضرت به یاران خود دستور داد در بعضی موارد تقیه کنند. معمّر بن خلّاد که از یاران موسی ‌بن جعفر«ع» بود، از آن حضرت پرسید: چگونه باید در برابر حاکمان ستمگر ایستاد و از اسلام پاسداری کرد؟ امام در پاسخ از قول جدش امام باقر«ع» نقل کرد که می‌فرمود: رازداری و با پوشش عمل کردن از برنامه‌های دینی من و پدران من است. آنکه به تقیه عمل نمی‌کند، ایمان ندارد.(۱۸)

فرجام سخن
هارون‌الرشید که نمی‌توانست وجود حضرت موسی ‌بن ‌جعفر«ع» را تحمل کند، آن بزرگوار را دستگیر و برای همیشه زندانی کرد. امام به مدت یک سال در زندان بصره بود و هارون به حاکم بصره (عیسی بن جعفر) نامه نوشت تا آن حضرت را به قتل برساند، اما او در جواب خلیفه نوشت من در این مدت از موسی بن جعفر«ع» چیزی جز عبادت و بندگی ندیده‌ام؛ لذا اگر او را از من تحویل نگیری، آزادش می‌کنم. هارون‌الرشید امام را از بصره به بغداد منتقل کرد و به فضل ‌بن ربیع سپرد و از او خواست آن حضرت را به قتل برساند، اما او حاضر به انجام این کار نشد. پس از آن، امام را به فضل ‌بن یحیی (وزیر هارون‌الرشید) تحویل دادند، اما او هم امام را احترام نمود و موجبات آسایش آن حضرت را فراهم کرد.
وقتی گزارش برخورد خوب فضل را به هارون دادند، سخت خشمگین شد و برای فرونشاندن خشم خود صد ضربه شلاق به وی زد و دستور داد امام را به زندان سندی بن شاهک بیندازند. یحیی بن خالد از سرپیچی پسرش (فضل بن یحیی) نزد خلیفه عذرخواهی کرد و به وی قول داد کار او را یکسره کند. او به بهانه‌ای به بغداد سفر کرد و به سندی بن شاهک دستور داد امام شیعیان را به قتل برساند.
در رابطه با شهادت امام کاظم«ع» قول مشهور آن است که حضرت را با زهر مسموم کردند، اما در نقل دیگری آمده است که سندی بن شاهک و چند نفر دیگر، آن امام بزرگوار را در میان فرشی پیچیده و چنان بر پیکر مطهرش فشار وارد آوردند تا به فوز شهادت نایل آمد. این واقعه جانگداز بنا بر قول مشهور ۲۵ رجب المرجب سال ۱۸۳ هـ.ق واقع شد.(۱۹)

پی‌نوشت‌ها
۱ـ حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم‌السلام، رسول جعفریان، صص ۳۷۷ـ۳۷۶٫
۲ـ‌ الارشاد فی معرفه حجج الله علی‌العباد، شیخ مفید، ج ۲، ص ۵۶۴٫
۳ـ تاریخ شیعه، محمدحسین مظفر، ترجمه سیدمحمدباقر حجتی، صص ۱۰۴ـ۱۰۳٫
۴ـ فرق الشیعه، حسن بن موسی نوبختی، صص ۷۸ـ۷۴٫
۵ـ حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص ۴۱۳٫
۶ـ اصول کافی، محمد بن یعقوب کلینی، تحقیق علی‌اکبر غفاری، ج ۱، ص ۱۲۵٫
۷ـ الاحتجاج، طبرسی، ج ۲، ص ۱۵۷٫
۸ـ الملل و النحل، شهرستانی، ج ۱، ص ۲۷۴٫
۹ـ تحلیلی از زندگانی امام کاظم«ع»، محمدباقر شریف قرشی، ج ۱، صص ۲۲۵ـ۲۲۴٫
۱۰ـ آیین برنامه‌سازی زندگی امام موسی کاظم«ع»، محمد رضایی آدریانی، صص ۱۹۴ و ۲۱۸٫
۱۱ـ اصول کافی، ج ۵، ص ۱۰۱٫
۱۲ـ مأخذ قبل، صص ۲۲۰ـ۲۱۹٫
۱۳ـ انعام، ۸۵ـ۸۴٫
۱۴ـ بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۱۲۸٫
۱۵ـ مناقب آل ابی‌طالب«ع» علی بن شهر آشوب مازندرانی، ج ۳، ص ۴۳۱٫
۱۶ـ تحف‌العقول، حسن به شعبه‌ حرّانی، ص ۳۰۴٫
۱۷ـ الخرائج و الحرایج، قطب‌الدین راوندی، ص ۲۹۷٫
۱۸ـ‌ وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، محمدبن حسن حرّ عاملی، ج ۱۶، ص ۲۰۴٫
۱۹ـ اعیان الشیعه، سیدمحسن امین، ج ۲، ص ۵٫

سوتیتر:
۱٫
‌حضرت با اینکه بسیار صبور و بردبار بود و به خاطر فرو بردن خشم خود به «کاظم» معروف شده بود، اما به افراد جسوری که می‌خواستند به اربابان ستمگر خویش خدمتی کنند و پا را از گلیم خویش فراتر نهند و به حریم مقدس امامت و ولایت تعرض نمایند، هیچ‌گونه امان نمی‌داد و با اراده قاطع و باصلابت کامل برخورد می‌کرد

۲٫
حضرت موسی ‌بن جعفر(ع) دوران امامت خویش را در درون دو زندان سپری کردند: یکی زندانِ خانه‌شان بود که آن حضرت به علت بیم از آسیب بنی‌عباس همواره به دور از مردم در خانه به سر می‌بردند و دیگری زندان حاکمان بنی‌عباس که تاریک و ظلمانی بود و زندانبان‌ها آنچنان عرصه را بر ایشان تنگ کردند که راویان به هنگام روایت از امام، نمی‌توانستند صریحاً نام آن حضرت را یاد کنند

۳٫
امام کاظم(ع) افزون بر تلاش‌ها و مقاومت‌هایی که در مقابل جباران و حاکمان ستمگر از خود نشان می‌داد، با صبر و بردباری تمام به منکرات و مفاسد اجتماعی توجه داشت و با شیوه‌های مناسب با آنها مقابله می‌کرد. یکی از بهترین نمونه‌های آن داستان «بِشر بن حارث» است. وی فردی عیاش و گناهکار بود، اما رهنمودهای امام چنان در اعماق قلب او اثر نمود که بِشر برای همیشه توبه کرد و به مقامات عالی و معنوی نایل گردید

15دسامبر/16

عربستان هرگز در یمن پیروز نخواهد شد

«بررسی تحولات سیاسی لبنان، و نا آرامی‌های منطقه، در گفت‌و‌گو با دکتر سعدالله زارعی»
اشاره:
انتخاب رئیس جمهور جدید در لبنان پس از یک وقفۀ طولانی و شکست‌های متوالی گروه تکفیری داعش در عراق و سوریه و همچنین نقش روسیه در سوریه و نیز گرفتار شدن عربستان در باتلاق خود ساخته در یمن، موجب شد که به سراغ جناب آقای دکتر سعدالله زارعی کارشناس ارشد منطقه خاورمیانه رفته و نظر ایشان را در رابطه با مسائل یاد شده جویا شویم. با تشکر از جناب آقای دکتر زارعی، ماحاصل این گفت‌و گو، تقدیم خوانندگان عزیز می‌گردد.
* به عنوان اولین سئوال اجازه بفرمایید از اوضاع سیاسی لبنان شروع کنیم. اتفاق جدیدی که الآن در لبنان رخ داده است و رئیس جمهوری میشل‌عون و بعد هم نخست وزیری سعد حریری. ارزیابی شما از تهدید‌ها و فرصت‌هایی که به وجود آمده چیست؟ ضمن آنکه به پیامدهای این دو انتخاب نیز اشاره بفرمایید.
قبل از این که به شرایطی که منجر به انتخاب آقای میشل‌عون به عنوان رئیس جمهور جدید لبنان شد بپردازم، لازم است توضیحی در مورد ساختار و وضعیت لبنان بدهم. گرچه احتمال می‌دهم به واسطه‌ علاقه‌ای که ما ایرانی‌ها به لبنان داریم، خوانندگان محترم مجله‌ وزین پاسدار اسلام ازاین توضیحات بی‌نیاز باشند.
لبنان کشوری است با مساحت حدود ده‌هزار کیلومتر مربع و جمعیتی در حدود چهار میلیون نفر، که در سواحل مدیترانه قرار گرفته و دارای موقعیت، شرایط و آب و هوای مدیترانه‌ای است. دست کم چهار مذهب در لبنان دارای موقعیت‌های قابل توجه هستند. مسیحی‌ها، اهل سنت، شیعیان و دروزی‌ها، که هر کدام، بخشی از جمعیت و ساختارهای رسمی و نیمه رسمی و غیر رسمی لبنان را به خودشان اختصاص داده‌اند. از نظر جمعیتی، لبنان دارای یک جمعیت بزرگ خارج از مرز است. یعنی دست‌کم سه برابر تعدادی که در درون جغرافیای ده هزار کیلومتر مربعی لبنان سکونت دارند، در خارج از مرزهای لبنان زندگی می‌کنند. یعنی یک چیزی حدود دوازده میلیون نفر در خارج از مرز که بخش زیادی از این‌ها در آمریکای لاتین هستند، بخشی در کشورهای عربی و در کشورهای مختلف پراکنده هستند و همه‌ آن‌ها حس لبنانی خودشان را کاملاً حفظ کرده‌اند و الآن هم بخشی از آن‌ها که اساساً جلای وطن کرده‌اند، اما علقه‌های خودشان را عمدتاً حفظ کرده‌اند. لذا وقتی مشکلی برای لبنان پیش می‌آید لبنانی‌های خارج از مرز، بسیج می‌شوند تا مشکل لبنان را حل بکنند. پس به یک اعتبار، لبنان دارای یک جمعیت شانزده میلیونی است. چهار میلیون در داخل مرز است و حدود دوازده میلیون در خارج از مرزها به سر می‌برند. در درون لبنان اکثریت با شیعیان است که البته ناگفته نماند سال‌ها، بلکه ده‌ها سال است که در لبنان هیچ سرشماری معتبری صورت نگرفته اما بر اساس بررسی‌هایی که حدود ده یا دوازده سال قبل روزنامه «السفیر» که معتبرترین رسانه‌ لبنانی به حساب می‌آید انجام داد، اعلام کرد که در حدود سی و پنج درصد از جمعیت لبنان را شیعیان تشکیل می‌دهند. و جمعیت مسیحی‌های لبنان حدود بیست و نه درصد، و اهل سنت لبنان حدود بیست و دو تا بیست و پنج درصد و جمعیت درروزی‌ها هم هفت درصد هستند. ساختار سیاسی در لبنان به این صورت تنظیم شده است که من نمی‌دانم این‌ها را بگویم یا نگویم.
*اتفاقاً این اطلاعات نسبی در مورد لبنان برای خوانندگان محترم حتماً مفید خواهد بود. قضایای لبنان در جمهوری اسلامی همیشه مورد اعتنا بوده است. به‌خصوص بحث حزب‌الله و ارادتی که آنان به مقام معظم رهبری و انقلاب‌اسلامی دارند.
لبنان در سال ۱۹۲۴ مستقل شده، و پیش از آن تحت قیمومیت فرانسه بوده و فرانسوی‌ها آمدند و یک سیستم مسیحی محوری را برای لبنان تعریف کردند. بر اساس قانون اساسی که در سال ۱۹۲۴ به تصویب رسید، پست ریاست جمهوری و پست نخست وزیری و پست فرماندهی ارتش و فرماندهیِ دستگاه‌های امنیتی و بسیاری دیگر از پست‌ها را برای «مسیحی‌های مارونی» تثبیت کردند. که این مسئله سبب بروز مناقشات بسیار زیادی شد و در نهایت این ساختار، درگیری‌ها و جنگ‌های داخلی را در درون لبنان پدید آورد که پانزده سال به درازا کشید. این تنش‌ها از سال ۱۹۷۵ شروع شد و در نهایت موجب شد که گروه‌های داخلی لبنان با هم به یک توافقی دست پیدا بکنند که این توافق با پادرمیانی اتحادیه‌ عرب صورت گرفت و معروف شد به «پیمان طائف». بر اساس «پیمان طائف» تجدید نظری در پست‌های لبنان به وجود آمد و پست ریاست جمهوری به «مارونی‌ها» داده شد و فرمانده کل قوا یا فرمانده ارتش به مسیحی‌ها داده شد و در حدود پنجاه درصد از کرسی‌های پارلمان و پنجاه درصد از کرسی‌های دولت به مسیحی‌ها اختصاص پیدا کرد و پست نخست وزیری که در عمل مهم‌ترین پست اجرایی لبنان به حساب می‌آید به «اهل سنت» داده شد. به همراه تقریباً کمتر از یک چهارم کابینه و کمتر از یک چهارم پارلمان. و کمتر ار از یک چهارم پست ریاست مجلس و کمتر از یک چهارم دولت هم به «شیعیان» سپرده شد که الآن دموکراسی لبنان به شدت تحت تأثیر این پیمان قرار دارد. و در واقع پیمان طائف سبب شده است که میزان آراء، تأثیر عمده‌ای در وضع سیاسی لبنان ایجاد ننماید. انتخابات بیشتر یک رقابت «درون قومی» است تا انتخابات ملی. به این معنا که مثلاً شیعیان با هم باید رقابت بکنند برای آن پست معینی که در پارلمان برایشان گذاشته شده است و همچنین مسیحی‌ها و سنی‌ها باید در درون خودشان رقابت بکنند. رقابت، رقابت ملی نیست. رقابت مسلمان و مسیحی نیست، رقابت شیعه و سنی نیست و لذا می‌بینیم که یک نماینده‌ای در پارلمان لبنان تنها با دو هزار رأی مثلاً از هرمل انتخاب شده است و رأی مسیحی‌های هرمل را دارد و در بعلبک نماینده‌ای با صد و سی هزار رأی در پارلمان حضور پیدا می‌کند بنابراین یک نفر می‌تواند در هرمل با دو هزار رأی انتخاب شود در حالی که دو هزار رأی در بعلبک اساساً امکان پیروزی به کسی نمی‌دهد. پس رقابت یک رقابت درون طایفه‌ای است. در بعلبک کاندیدای امل و حزب‌الله باید با هم رقابت بکنند.
*الآن وضعیتی که در لبنان پیش آمده به نظر می رسد با رییس جمهوری میشل عون به انسجام رسیده است. نظر شما چیست؟
در لبنان یک مسئله‌ای که وجود دارد این است که رئیس جمهور را بایستی پارلمان انتخاب کند. رئیس جمهور منتخب مستقیم مردم نیست و لذا وقتی که دوره‌ یک ریاست جمهوری که هفت سال است به پایان می‌رسد پارلمان بایستی مجدداً اقدام به انتخاب رئیس جمهور کند و از آن‌جایی که در اولین وضعیت، بایستی دو سوم آراء پارلمان را به دست بیاورد، در مواقعی که کم هم نیستند، اختلاف بین فراکسیون‌های مختلف پیش می‌آید و امکان انتخاب رئیس‌جمهور از بین می‌رود و لذا ما همیشه شاهد بوده‌ایم که در پایان دوره‌ ریاست جمهوری فردی، اولاً پارلمان آمده یکی دو سال تمدید کرده است و ثانیاً تا انتخاب رئیس‌جمهور بعدی مدتی طول کشیده است. مثلاً از پایان دوره‌ قانونی ریاست جمهوریِ میشل سلیمان تا امروز که آقای عون انتخاب شده است چهار سال‌و‌نیم می‌گذرد دو سال از این دوره را پارلمان ریاست جمهوری آقای سلیمان را تمدید کرده و دو سال و نیم هم لبنان فاقد رئیس جمهور بوده است، و این بر می‌گردد به این که رئیس‌جمهور، منتخب مجلسی است که در آن مجلس، فراکسیون‌های مختلفی حضور دارند.
*اکثریت پارلمان در انتخاب رئیس جمهور نقش دارند؟
بله، رئیس جمهور باید دو سوم آراء را بیاورد. البته اگر یک بار در مجلس رقابت شد و هیچ‌کدام از کاندیداها نتوانستند دو سوم رأی را بیاورند، بار دوم رأی‌گیری می‌شود این بار اکثریت نسبی ملاک است.
* آیا انتخاب میشل عون به نفع جریان مقاومت است؟
بله آقای میشل‌عون و جریان مقابل این‌ها، جریان هشت‌مارس یا هشت آزار است، هشت‌مارس و چهارده مارس برمی‌گردد به اردوکشی‌هایی که بعد از ترور سید‌الحریری که در سال ۱۳۸۳ پیش آمد. ترور در بهمن ۸۳ بود. یک اردوکشی شد، عده‌ای عده‌ای دیگر را متهم کردند. مخالفین، حزب‌الله و سوریه را متهم می‌کردند. جریانی درست کردند، تجمعی برپا کردند که آن تجمع در روز ۱۴ مارس بود به خاطر این، اسم این‌ها شد گروه ۱۴ مارس یا آزار به قول لبنانی‌ها. قبل از آن، موقعی که بوی توطئه به مشام رسید، حزب‌الله و همین گروه آقای عون علیه ترور حریری تجمعی کردند این تجمع در روز هشت مارس بود لذا شد دو گروه چهارده و هشت مارس و تا امروز هم این اصطلاح استمرار پیدا کرده است. وقتی که بنا بود جایگزینی برای آقای میشل سلیمان تعیین شود حزب‌الله اعلام کرد که کاندیدای ما آقای میشل عون است. این نکته را باز باید توجه داشته باشیم که الزاماً باید رئیس جمهور مسیحی باشد و از نظر حزب‌الله، باید از بین شخصیت‌های مسیحی، کسی که با حزب‌الله انس بیشتری دارد و قابل اعتمادتر است انتخاب شود و ضمناً امکان انتخاب هم برایشان وجود داشته باشد. طبیعتاً حزب‌الله هر شخصیت لبنانی را برای این که صد در صد مورد قبولش هم باشد نمی‌تواند کاندیدا بکند. کاندیدا بایستی این توانایی را داشته باشد که بتواند رأی طایفه‌ مسیحی را لااقل با خودش داشته باشد. لذا حزب‌الله از اول اعلام کرد که کاندیدای ما آقای میشل‌عون است و میشل‌عون هم انصافاً یک شخصیت مقاومت محسوب می‌شود. همچنان که در جریان جنگ ۳۳روزه‌ لبنان که حدود یک میلیون شیعه‌ لبنانی از سور و زاهیه و از مناطق دیگر آواره شدند، آقای عون در طول چند ماه از این یک میلیون نفر با کرامت و بزرگواری پذیرایی کرد. جا داد، غذا داد، امکانات داد و پشتیبانی کرد. لذا عون یک شخصیت مقاومت به حساب می‌آید و این که بعد از حدود دو سال از این بگومگوها وقتی که طرف مقابل می‌آید و پای ریاست جمهوری آقای عون امضاء می‌زند معنایش این است که حزب‌الله لبنان توانسته عملاً کاندیدای خودش را به ریاست جمهوری برساند.
*و نقش سعد حریری به عنوان نخست وزیر؟
اساساً حریری دچار یک بحران سیاسی و به تعبیری دچار یک نوع تعارض و چالش شد. چالش آقای حریری چند جنبه داشت یک جنبه‌اش این بود که بالاخره حزب‌الله در لبنان، یک گروه محبوب و مقدس محسوب می‌شود. نه فقط بین شیعه‌ها و نه فقط بین مسلمان‌ها و نه فقط بین آدم‌های متدین، بلکه هر کسی که نمی‌خواهد لبنان تحت اشغال اسرائیل باشد به حزبالله به عنوان تنها تکیه‌گاه نگاه می‌کند. تکیه‌گاهی که می‌تواند مانع اشغال لبنان توسط هر قدرت دیگری شود. این برای حزب‌الله موقعیت فوق‌العاده‌ای به همراه آورده است آن‌هم در کشوری که همین نسل کنونی شاهد هستند که هجده سال این لبنان تحت اشغال نظامی اسرائیل بود. یعنی از سال ۱۹۸۲ که اسرائیل تا بیروت وتا همین هرمل آمد، این اشغال ادامه پیدا کرد تا سال ۲۰۰۰ که کاملاً از لبنان رفتند. هجده سال لبنان تحت اشغال بوده است. مردم، اشغال کشورشان را نمی‌پسندند و حزب‌الله را مظهر آزاد‌سازی لبنان می‌دانند و معتقد هستند تا حزب الله هست، اسرائیل جرأت حمله به لبنان را پیدا نمی‌کند. حالا آقای حریری آمده با این بازوی قدرتمند امنیت بخش لبنانی، در افتاده است! این برایش افت موقعیت ایجاد می‌کند. چالش دیگرش این است که آقای حریری باید بداند که لبنان همسایه‌ عربستان نیست و همسایه‌ سوریه است. واقعیت میدانی لبنان را در نهایت سعودی‌ها نمی‌توانند رقم بزنند. وقتی آقای حریری شعله‌ چالش با سوریه را بالا می‌کشد باید بداند که سعودی‌ها نمی‌توانند به او کمک بکنند و ناچار است که شرایط را رها بکند.
* در مورد مسئله‌ سوریه لطفاً به نقش روسیه در قضایای سوریه قدری بپردازید. اساساً روسیه چه نفعی از حضور در سوریه می‌برد آیا بحث اتحاد و بحث‌های همگرا بودن با نقش جمهوری اسلامی است؟ یا این که نه واقعاً روسیه بی‌جهت وارد بحث سوریه نمی‌شود و دنبال منافع خودش است؟ و بعد از نقش روسیه برسیم به نقش آمریکا. یعنی این توازنی که آمریکا سعی می‌کند در جهت منافع خودش ایجاد نماید به چه سمتی خواهد رفت؟
این سوال خیلی سوال مهمی است. در ایران هم این سوال خیلی گسترده و مکرر و مداوم پرسیده می‌شود که به نظر من یک مقداری‌اش کنجکاوی پژوهشگرانه است که مثلاً وقتی با دوستان مطبوعاتی مواجه می‌شویم نوعاً از این منظر و زاویه سوال می‌کنند. یک زاویه دیگر هم هست، که آن‌هم دامن زده به این سوال، دستگاه‌ها و جریاناتی در کشور هستند که اولویتشان رابطه با غرب و به خصوص با اروپا است و رابطه‌ نزدیک ایران و روسیه را یک مانع مهم و عمده در مسیر تحقق این استراتژی می‌دانند و لذا دائماً اِنقلت می‌زنند که آیا به روسیه می‌شود اعتماد کرد؟ آیا روسیه توانایی حمایت از ما را دارد؟ آیا روسیه با هدف خیرخواهانه حرکت می‌کند؟یا منفعت‌طلبانه جلو می‌آید؟ آیا روس‌ها در صدد بازسازی امپراتوری خودشان نیستند؟ اگر هستند آیا این بازسازی و احیاء ابرقدرت شرق با منافع ملی ما منافات ندارد؟ و آیا رابطه‌ ما با روسیه، سبب حساسیت دیگران نمی‌شود؟ دشمنی دیگران را برنمی‌انگیزد؟ آیا حاصل جمع دشمنی دیگران کمتر از نتیجه‌ دوستی روسیه است؟ اگر کفه‌ دشمنی‌ها سنگین‌تر از دوستی است، بنابر این ما داریم برخلاف منافع ملی مان حرکت می‌کنیم. این سوالات را در بخشی از جریانات جمهوری اسلامی می‌شنویم و زیاد است. لذا به نظر من پاسخ به این سوال اهمیت خاصی دارد. اگر روسیه الآن در سوریه هست، این بنا به درخواست ما انجام شده است. یعنی ما درخواست کردیم. ما تشخیص دادیم که روسیه در سوریه نقش قوی‌تری بر عهده بگیرد. حتی درباره‌ عراق هم ما بی‌میل نیستیم که روس‌ها نقشی را به عهده بگیرند کما این‌که اخیراً در عملیاتی که علیه داعش در غرب استان موصل داشتیم روس‌ها ورود کردند و هواپیماهای روسیه از سوریه آمدند و در خاک عراق در منطقه‌ تل‌عفر یک ستون نظامی داعشی‌ها را بمباران کردند. بنابراین، ما بی‌میل نیستیم که روس‌ها در عراق هم نقشی را بر عهده بگیرند. آیا ما هوشمندانه با یک جمع‌بندی ارائه شده این درخواست را مطرح کردیم؟ بله ما تردیدی نداریم که سوریه، ایران را با هیچ کشور دیگری عوض نمی‌کند و کاری که ایران برای سوریه می‌کند و انجام می‌دهد هیچ کشور دیگری از جمله روسیه نمی‌تواند انجام بدهد. بنابراین ما اتصال روسیه به سوریه را سبب تقویت دولت سوریه‌ای می‌دانیم که این دولت در آینده هم اولویت روابط‌اش با ایران حفظ می‌شود. اگرچه بعضی‌ها در وزارت خارجه مدعی هستند که سوریه‌ بعد از جنگ به دلار احتیاج دارد و ما چون توان تأمین نیازهای ارزی سوریه را نداریم و روسیه این توانایی را دارد، بنابراین سوریه به سمت روسیه کشیده می‌شود. ولی واقعیت این است که حتی اگر سوریه بتواند دلارها یا روبل روسیه را برای بازسازی، جلب بکند که ما هم مایل هستیم هر کشوری در این بازسازی شرکت بکند این باز خارج از چهارچوب توافق و استراتژی جمهوری اسلامی نیست. من خیلی راحت به شما عرض بکنم که رهبر معظم انقلاب نشان دادند که توانایی مدیریتی این طور صحنه‌ها را دارند. چگونه توانایی رهبری دارد که عراق را از اشغال آمریکا خارج بکنند. در عین حال وقتی عراق خارج شد مجدداً به دست گروه‌های تروریستی نیفتد و دولت آقای مالکی یا عبادی یا جعفری بیاید اداره‌ امور را بر عهده بگیرد بنابراین توانایی رهبری معظم وجمهوری اسلامی ایران برای مدیریت صحنه وجود دارد و ما معتقد هستیم که متحدین ما به دلایل متعدد، آینده‌ خودشان را در گرو حفظ رابطه قوی با جمهوری اسلامی می‌بینند که این اظهارنظرها از طرف مقامات سوری هم ابراز شده است. همین الآن روس‌ها وقتی که با دولت سوریه وارد بحث می‌شوند، دولت سوریه مایل است که این بحث‌ها از طریق ایران انجام شود. حتی اظهار کردند که شما وارد صحبت شوید با روس‌ها و روس‌ها در چهارچوب توافق با ایران وارد عمل شوند.
*یعنی تعیین خط مشی بوسیله ایران صورت پذیرد؟
بله این نشان می‌دهد که ما می‌توانیم این اطمینان خاطر را داشته باشیم که روند حاکمیت در سوریه پشت به ایران حرکت نمی‌کند ولو این که گوشه چشمی هم به جاهای دیگر داشته باشد که ما هم نمی‌خواهیم سوریه یک کشور ایزوله در رابطه با ایران باشد یعنی فقط با ما رابطه داشته باشد ما هیچ‌کدام از دوستانمان را منع نمی‌کنیم از این که حتی با رقبایمان روابط داشته باشند.
*روسیه این وسط به چه منافعی می‌رسد؟!
روسیه این‌جا دو نگاه دارد. دو توقع دارد. یک نگاه، نگاه به امنیت خودش است. یک نگاه هم نگاه به موقعیت آینده‌ روسیه است. روس‌ها هیچ‌گاه در منطقه‌ خاورمیانه دارای موقعیت ممتازی نبوده‌اند. شما نگاه کنید، در دوره‌ حکومت تزارها، وصیت نامه‌ای که نقل می‌شود که پترکبیر وصیت نامه‌ای داشته و توصیه کرده قانون اساسی‌شان که آب‌های آزاد داشته باشید. که منظور از آب‌های آزاد آب‌های مدیترانه و خلیج‌فارس بوده و تا بعد از دوره کمونیست‌ها. همیشه این ضعف را روس‌ها داشته‌اند که با خاورمیانه ارتباط محکمی نداشته‌اند. بله دولت‌های خیلی ضعیفی با روس‌ها کار می‌کردند مثل یمن جنوبی. اما هیچ‌گاه روس‌ها یک موقعیت حسابی در این‌جا نداشتند. امروز روسیه از آن لاک خارج شده است. البته این خروج نه از لاک دوره‌ تزارهاست و نه از لاک دوره‌ کمونیست ها. یک وضعیت متعاملی هم در منطقه پیش آمده است. روسیه دنبال این است که در یک روابط تعاملی با کشورهای منطقه بتواند منافع ملی خودش را در این حوزه پوشش بدهد، اما نه منافعی به شکلی که تزارها دنبال می‌کردند و حتی کمونیست‌ها دنبال می‌کردند که سیطره‌ فیزیکی بر یک کشور یا چند کشور داشته باشد. در یک فضای تعاملی مثل آن چیزی که در شانگهای الآن در جریان است پیمان شانگهای که فعلاً ایران عضو ناظر این پیمان است و قرار است به زودی به عنوان عضو دائم و ثابت تبدیل شود. این یک مسئله است. مسئله‌ اول از نگاه ایجابی و از نگاه موقعیتی روس‌ها دنبال به دست آوردن موقعیت‌های مناسب همکاری در منطقه هستند.
*حتی با حضور نظامی؟!
نه. روس‌ها به حضور نظامی تأکیدی ندارند منتها اگر جایی درخواست نظامی صورت بگیرد روس‌ها آمادگی دارند که پاسخ بدهند به این درخواست که همین ماجرای سوریه این را نشان می‌دهد که بحث روابط روسیه با منطقه چند لایه است دارای ابعاد مختلف است و حوزه امنیت را هم پوشش می‌دهد.
*آیا این درخواست جمهوری اسلامی به طور شفاف در رسانه‌های بین‌المللی مطرح می‌شود؟
درباره‌ روابط ایران و روسیه مقالات بسیار زیادی منتشر شده است. در ایران هم زیاد صحبت شده در غرب و در خود روسیه زیاد صحبت شده است و غربی‌ها با حساسیت به این مسئله نگاه می‌کنند ولی هنوز بخش زیادی از گفت‌وگوهای ایران و روسیه بیان نشده و به تعبیری «راز آلود» باقی مانده است. منتها من آن دوم را هم عرض می‌کنم. دوم از یک نگاه سلبی است که روس‌ها به تعبیر دیگری از حوزه امنیتی ورود پیدا کرده‌اند. روس‌ها تجربه‌ تلخی در بحث تروریسم دارند. شما می‌دانید قبل از این‌که منطقه با این مقوله درگیر شود روس‌ها درگیر بودند ماجراهایی که در چچن، انگوش و تاتارستان داشتند در حوزه‌ قفقاز به‌طور کلی تروریست تا پشت دیواره‌های مسکو و حتی در داخل مسکو ورود کرد. آن ماجرای سالن اُپرا و کشته شدن صدها نفر در آن ماجرا این‌ها همه‌اش حوادثی بود که پشتش جریانات افراطی مذهبی قرار داشتند و لذا روسیه به‌شدت در حوزه‌ امنیتی خودش را در معرض آسیب جریانی می‌بیند که امروز آمده بخش‌های زیادی از سوریه را گرفته است. بخش‌هایی از عراق را گرفته است و در جاهای دیگر هم جولان می‌دهد و آشکارا هم از طرف آمریکا و هم از طرف دولت‌هایی مثل دولت عربستان حمایت می‌شود. یک مسئله‌ای را روسیه برای خودش مفروض گرفته و آن‌که به نظر من هم این فرض، فرض درستی است و آن هم این است که آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها و فرانسوی‌ها و آلمان‌ها دنبال این هستند که موقعیت روسیه را هم در داخل و هم در خارج تضعیف بکنند و لذا روسیه احساس می‌کند کشورهایی در کمین به هم ریختن وضعیت روسیه هستند. به خاطر این مسائل روس‌ها می‌گویند ما اگر بتوانیم تروریسم را در خارج از مرزهای خودمان مهار بکنیم این بهتر از این است که ما با تروریسم در داخل مرزها و در درون کشور مواجه شویم.
* این وسط الآن آمریکا دنبال چیست که نقش روسیه را کمرنگ بکند یا به همان توازن بخواهد برسد؟
آمریکایی‌ها مداخله‌ مستقل ترکیه در منطقه را طبیعتاً نمی‌پسندند. بله اگر که روس‌ها و آمریکایی‌ها در چهارچوب یک توافق قرار می‌گرفتند و همین نقش امروز را روس‌ها با توافق آمریکایی‌ها انجام می‌دادند این برای آمریکایی‌ها خیلی مطلوب بود و خیلی این را تبلیغ می‌کردند اما چون امروز این نقش که یک نقش حمایتی در واقع است از جریاناتی که در نقطه مقابل تروریسم هستند در یک چهارچوب تعاملی با جمهوری اسلامی دارد صورت می‌گیرد این از نظر آمریکایی‌ها یک مسئله‌ای است که در واقع بسیار بد هست و به ضرر کشورهای منطقه است، ادبیاتی که آمریکایی‌ها معمولا دارند بر بحث روسیه. به نظر من روس‌ها در یک چهارچوب نسبتاً متوازنی در چالش‌های منطقه‌ای نقش آفرینی می‌کنند و ایران هم چنین نقش آفرینی را خارج از منافع ملت‌های منطقه ارزیابی نمی‌کند.
*در خصوص وضعیت داعش در سوریه به خصوص جبهه‌النصره و فتح‌الشام، آینده‌ این‌ها را بعد از این دوران فترت و ضعف، به نظر شما آیا دوباره احیا خواهند شد و یا باید به صورت اقماری، از بین رفته حساب بکنیم؟
دو نکته به نظر می‌آید. یک نکته این است که این جریانات بنا بود که تبدیل شوند به یک قدرت رسمی پایدار و قابل توسعه یعنی از سوریه به عراق و از عراق به جاهای دیگر
* مدلی مثل حزب‌الله در لبنان که ایران دنبال کرد؟
نه. این‌ها دنبال حاکمیت بودند حزب‌الله هیچ وقت دنبال حاکمیت نبوده است، اما تکفیری ها دنبال به دست گرفتن حکومت و توسعه بودند یعنی از نظر آن‌ها سوریه یک «عمارت» است از آن خلافتی که حداقل باید کل کشورهای اسلامی را پوشش بدهد. بنابراین یک جریانی با یک تفکر جهانگرایی منتها در آن وجه که این‌ها برای رسیدن به این مسئله از هیچ ابزاری رویگردان نیستند و قرار بود رویگردان نباشند. این یک وجه است این وجه تقریباً باطل شده است. حداقل می‌توانیم بگوییم که تا مدت‌های مدید امکان اجرایی شدن پیدا نمی‌کند چون در برابر چنین چیزی یک جبهه و مواجهه بسیار گسترده و فراگیر وجود دارد. یعنی فقط ما محور مقاومت نیستیم که با تحقق چنین حاکمیت شرورانه‌ای مخالف هستیم بلکه حکومت‌های مستقری که به نام مسلمان در منطقه‌ ما وجود دارند این‌ها هم نمی‌خواهند تاج و تخت‌های خودشان را از دست بدهند و لذا آن‌ها هم با این که این‌جا یک خلافت به این معنا شکل بگیرد و بخواهد سایه‌اش را روی کل مناطق اسلامی توسعه بدهد با این مخالفت دارند. بنابراین می‌توانیم بگوییم که با شکست‌هایی که به داعش در عراق و سوریه وارد شد و همین‌طور با شکست‌هایی که به النصره و طیف‌های متصل به النصره وارد شد تا حد زیادی این که این‌ها بتوانند آن خلافت را محقق بکنند، این مسئله از بین رفته است.
*پس نتیجه میگیریم اهداف آنان هیچ‌گاه شدنی نیست؟
فعلاً شدنی نیست یعنی تا مدت‌های مدید. اما از آن‌جایی که تکفیری‌ها، چه داعش چه النصره چه احرار‌الشام و چه طیف‌های دیگری که اعلام موجودیت کرده‌اند، این‌ها از آن‌جایی که تا حدی از متن جوامع سنی تغذیه شده‌اند و بر اساس یک حس حقارت و انتقام‌جویی شکل گرفته‌اند، حتی وقتی که کلاً سرزمین‌های اشغالی را از دست بدهند و دیگر هیچ قطعه‌ای از عراق، و سوریه در دست این‌ها نباشد، تا بتوانند به کارهای خودشان ادامه می‌دهند. بنابراین تصور این که با آزاد سازی مثلاً موصل یا حلب یا رقعه ،ادلب و قنیطره، کلاً ریشه‌کن شوند، این تصور تصور درستی نیست. بله این‌ها از آن اقتدار خارج می‌شوند و ناچار هستند عملیات‌های بزرگ نظامی را رها کرده و به عملیات‌های پارتیزانی محدودتر روی بیاورند و به صورت یک تهدید پردامنه در مناطق مختلف حضور داشته باشند.
* در چه موقعیت مکانی؟
فرقی ندارد. درست مثل وضعیتی که القاعده همین الآن در جاهای مختلف دارد. یعنی بدون این‌که سرزمین خاص یا نقطه خاصی را به طور رسمی در اختیار داشته باشند، مثل یک ابر سیاه که جا به جا می‌شود. هرجا موقعیتی فراهم شد آن‌جا را مورد هدف قرار می‌دهند و ضمناً این نکته را هم در نظر داشته باشید که چنین جریاناتی می‌توانند توسط سرویس‌های اطلاعاتی و امنیتی شکار شوند و به عنوان بازوان اجرایی، نه به مفهوم این‌که سرویس‌های اطلاعاتی در صدد محو این‌ها باشند در واقع این‌ها به استخدام سازمان‌ها و جریاناتی که آن‌ها نمی‌توانند خودشان به صورت رسمی و علنی کاری را انجام بدهند این گروه‌ها طبیعتاً می‌توانند در آن‌جا حضور داشته باشند
*بحث تجزیه‌ سوریه از منظر سازمان ملل و خواب‌هایی که سازمان‌ملل و آمریکا دیده‌اند را چطور می‌بینید؟
از نظر سازمان ملل، سوریه یک کشور تجزیه شده است. کشوری که در بخشی از آن جبهه النصره در بخشی، کردها و در بخشی دولت و در بخشی، گروه‌های دیگر هستند. در این‌جا سازمان‌ملل بر اساس منشور و بر اساس رویه وظیفه دارند که در مقابل این تجزیه بایستند یعنی به رسمیت نشناسند و علیه وضع موجود در سوریه. اقدامی صورت بدهند. منتها از آن‌جایی که سازمان ملل و آن قدرت پشت این سازمان، سوریه را جزئی از مقاومت می‌داند و مقاومت را در نقطه‌ مقابل خودش ارزیابی می‌کند، آمده و صحبت از به رسمیت شناختن دولتی از معارضین می‌کند، که این در واقع یک اقدام خیانتکارانه از سوی سازمان ملل به حساب می‌آید. اما آیا سازمان ملل می‌تواند به این کار وجهه‌ حقوقی بدهد؟ نه. برای این‌که وجهه‌ حقوقی دادن به این مسئله به آن‌چه که دبیر کل مطرح کرده مستلزم تصویب در شورای امنیت است و چون شورای امنیت با حضور روس‌ها نمی‌تواند چنین چیزی را به تصویب برساند این صحبت‌ها در حد همین تریبون‌های غیر رسمی مطرح می‌شود. سازمان‌ملل بیش از این نمی‌تواند جلو بیاید. ولی همین‌قدر که در ادبیاتِ یک مقام رسمی سازمان ملل می‌پذیرد که دولتی در حلب تشکیل شود این یک مسئله‌ خطرناکی است. یک توجیهی است برای اقدامات تروریستی در حلب و در هر جای دیگری. ولی آیا سازمان ملل در عمل می‌تواند یک چنین چیزی را رسماً اعلام بکند؟ یعنی دولتی بیاید و بتواند پرچمش را در سازمان ملل بالا ببرد نه چنین چیزی امکان پذیر نیست.
*و در مورد یمن به عنوان آخرین سوال، این‌که مذاکرات پی‌در‌پی‌ که الآن دارد رخ می‌دهد و نقش خیانت‌باری که عربستان همچنان دنبال می‌کند. از ادامه‌ این مذاکرات و پس از بحث یمن یک اشاره‌ای هم به وضعیت عربستان داشته باشید و این‌که واقعاً چرا عربستان نقشش این‌قدر در معادلات خاورمیانه‌ای در حمایت از داعش در بمباران یمن برجسته شد؟
در بحث مذاکرات، دو سه نوع مذاکرات در جریان است. یک مذاکرات، مذاکراتی است که یمنی‌ها با هم دارند که بخشی از آن آشکار و بخش دیگر آن، غیر آشکار است. طیف‌های مختلف با هم در ارتباط هستند گفت‌وگوهایی دارند و گفت‌وگوهای غیر رسمی و واسطه‌ای که امروز عزمش بیشتر از گفت‌وگوهای داخلی است. هدف از این گفت‌وگوها هم این است که یمنی‌ها به هم نزدیک شوند و بتوانند به یک فرمولی در مورد اداره‌ یمن دست پیدا بکنند. فرمولی که یکی دو نکته‌ مقدماتی دارد. یکی از این نکته‌های مقدماتی این است که همه‌ آن‌هایی که می‌خواهند در مورد آینده‌ یمن صحبت بکنند اشغال یمن و حمله‌ نظامی به یمن را از سوی عربستان محکوم بکنند که این چیز طبیعی است. بالاخره تهاجم خارجی است و همه در توقف درگیری عربستان با یمن هم‌داستان باشند و بدون تکیه به کشورها و قدرت‌های خارجی بیایند پای میز گفت‌وگو شرکت بکنند. بنابراین یک دسته گفت‌وگو‌ها در این چهارچوب است. یک دسته، گفت‌وگوهایی است که نماینده‌ دبیرکل دنبال می‌کند که محور تلاش نماینده‌ دبیرکل، تحقق قطعنامه‌ ۲۲۱۶ است. و بقیه‌ قطعنامه‌هایی که درباره‌ یمن صادر شده است، که ۲۲۱۶ شاخص‌ترین قطعنامه‌ شورای امنیت درباره‌ یمن به حساب می‌آید و بر همین اساس هم تماس‌های زیادی را با طیف‌های مختلف یمنی برقرار می‌کند. منتها چون خود قطعنامه‌ی ۲۲۱۶ یک قطعنامه غیرمنصفانه و غیر عادلانه است و این قطعنامه ناظر بر حاکمیت‌بخشی یکی از دو جریان معارض یمنی است، که اتفاقاً از نفوذ کمتری برخوردار است، یعنی طیف آقای منصور هادی. ۲۲۱۶ ناظر بر استقرار بخشیدن به آقای منصور هادی و طیف منصور هادی است و می‌خواهد طیف مقابل که امروز قدرتمند هست را از صحنه کنار بزند و آن جریان ضعیف‌تر را به قدرت برساند چنین تلاشی معلوم است که نمی‌تواند به نتیجه برسد مگر این که شورای امنیت بیاید و بر اساس یک چهارچوب جدید و در نظر گرفتن واقعیات، مأموریتی را به نماینده‌ دبیرکل بدهد و طرح جدیدی وارد بحث شود. یک دسته هم مذاکراتی است که سعودی‌ها یا آمریکایی‌ها دنبال می‌کنند که با طیف‌هایی در تماس هستند. اتفاقی که جدیداً افتاد، زمزمه‌ این بود که باید تجدید نظر اساسی در بحث‌های قبلی صورت بگیرد یعنی محوریت‌بخشی به هادی کنار گذاشته شده و مسئله‌ حمله به یمن متوقف شود. این یک مقدار زیادی در سطوح بین‌المللی و منطقه‌ای جان گرفته است. ولی آن کسانی که این بحث‌ها را مبتنی بر تجدید نظر و بازنگری و به رسمیت شناختن انصارالله در نقش خودش تا حدی باید بگوییم هست. این‌ها، یک وضعیت متداوم و منسجمی را دنبال نمی‌کنند و لذا این گفت‌وگوها هم طبیعتاً به نتیجه‌ای منجر نمی‌شود. آن‌چه که می‌توانیم بگوییم این است که به مرور، گفتگوهای سیاسی درون یمنی به نتایجی می‌رسد و تا یک حدی پیشرفت پیدا می‌کند ولی نمی‌توانیم زمانی را در نظر بگیریم که عملاً این منجر به وضع روشنی شود مثلاً بگوییم منجر به دولت مشترکی شود ولی به هر حال اولویت گفت‌وگوی درون یمنی امروز بیشتر مورد توجه قرار می‌گیرد. در نهایت به نظر می‌آید که وضعیت بحران یمن تا مدت قابل توجه دیگری استمرار پیدا می‌کند چون هنوز نقطه‌ وفاق مشخصی پیدا نشده. نه فعلاَ در داخل یمن و نه در بیرون یمن. بنابراین این‌ها بیان کننده‌ این است که درگیری‌هاو شرایط فعلی تا مدتی استمرار پیدا می‌کند. ولی یمن توانایی این را دارد که چنین مسائلی را به نوعی از سر بگذراند. چون الآن نگاه سعودی‌ها و امریکایی‌ها این است که یمنی‌ها تسلیم می‌شوند. کما اینکه علی‌رغم این که امروزه بیست و یک ماه از آغاز جنگ گذشته اما هنوز یمنی‌ها محکم در صحنه حضور دارند. این نشان دهنده این است که از مقاومت مردم نگرانی وجود ندارد. نه انصارالله این نگرانی را دارد و نه دوستان انصارالله در خارج از یمن.
*درمورد نقش عربستان بفرمایید و اینکه بعد از استقرار حاکمان جدیدشان بعد از مرگ عبدالله، چطور شد که این‌قدر عربستان نقش محوری پیدا کرد؟ اگر به سابق نگاه کنیم نسبت به جمهوری اسلامی،سعودی‌ها حداقل ادب و متانت را حفظ می‌کردند اما الآن نسبت به ما خیلی گستاخ شده و عملاً این اظهار نظر‌ها را از سیاسیون آن کشور می‌بینیم. واقعاً چرا آنان به این نقطه از خطاهای استراتژیک رسیدند؟
لزوم تجدید نظر در روش‌های سعودی از اواخر دوره ملک‌عبدالله از یکی دو سال آخر دوره‌ ملک عبدالله بروز و ظهور داشته است. مثلاً برقراری رابطه قوی‌تر با رژیم صهیونیستی. این قبلاً مورد توجه قرار داشته است و آقای عبدالله هم به این سمت حرکت کرده بود. بعد که ملک سلمان روی کار آمد در واقع این مسئله تا حدی تشدید شد. یعنی شدت پیدا کرد و امروز هم این مسئله بر اساس یک تصور ادامه دارد. تصور این است که در مقابل ایران که در منطقه در حال پیشروی است، سیاست انتظار نمی‌تواند سیاست درستی باشد بنابراین باید به دل حادثه زد و مانعِ حرکت ایران شد. درباره این که سعودی‌ها واقعاً یک نقشۀ راه کاملی داشتند برای این مسئله، یا این که با یک تصوراتی و تحلیل‌هایی وارد صحنه شدند اختلاف نظر وجود دارد بعضی‌ها می‌گویند عربستان به خطا افتاد با تعبیر غلط. بعضی‌ها می‌گویند عربستان در قامت قدرت در منطقه خودش را مشغول می‌کند. من فکر می‌کنم که گمانه اول بیش از دوم منطقی به نظر می‌آید. یعنی این که سعودی‌ها با یک جمع بندی غلط وارد مسئله شدند بالاخره کشوری مثل سعودی برای ما کشوری شناخته شده است. ما می‌دانیم وضع ارتش‌اش چیست وضع دستگاه امنیتی‌اش چیست وضع سازمان اداری‌اش چیست و می‌دانیم که عربستان کشش مدیریت آن چیزی که بر عهده گرفته را در دراز مدت ندارد. بنابراین می‌شود گفت که سعودی‌ها دچار یک خطای بزرگ تاریخی شدند. منتها این خطا حتماً برای مملکت ما هزینه‌هایی هم به همراه خواهد داشت ولی قطعاً هم سعودی‌ها نمی‌توانند با توجه به ضعف‌هایی که دارند در این موضوعات به پیروزی برسند.
خیلی ممنون از فرصتی که در اختیار ما گذاشتید.

سوتیتر:
۱ انتخابات در لبنان بر اساس «پیمان طائف» جاری است و پیمان طائف سبب شده است که میزان آراء، تأثیر عمده‌ای در وضع سیاسی لبنان ایجاد ننماید. انتخابات بیشتر یک رقابت «درون قومی» است تا انتخابات ملی. به این معنا که مثلاً شیعیان با هم باید رقابت بکنند برای آن پست معینی که در پارلمان برایشان گذاشته شده است و همچنین مسیحی‌ها و سنی‌ها باید در درون خودشان رقابت بکنند
۲٫
میشل‌عون هم انصافاً یک شخصیت مقاومت محسوب می‌شود. همچنان که در جریان جنگ ۳۳روزه‌ لبنان که حدود یک میلیون شیعه‌ لبنانی از سور و زاهیه و از مناطق دیگر آواره شدند، آقای عون در طول چند ماه از این یک میلیون نفر با کرامت و بزرگواری پذیرایی کرد. جا داد، غذا داد، امکانات داد و پشتیبانی کرد. لذا عون یک شخصیت مقاومت به حساب می‌آید
۳٫
اگر روسیه الآن در سوریه هست، این بنا به درخواست ما انجام شده است. یعنی ما درخواست کردیم. ما تشخیص دادیم که روسیه در سوریه نقش قوی‌تری بر عهده بگیرد. حتی درباره‌ عراق هم ما بی‌میل نیستیم که روس‌ها نقشی را به عهده بگیرند کما این‌که اخیراً در عملیاتی که علیه داعش در غرب استان موصل داشتیم روس‌ها ورود کردند
۴٫
از آن‌جایی که تکفیری‌ها، چه داعش چه النصره چه احرار‌الشام و چه طیف‌های دیگری که اعلام موجودیت کرده‌اند، این‌ها از آن‌جایی که تا حدی از متن جوامع سنی تغذیه شده‌اند و بر اساس یک حس حقارت و انتقام‌جویی شکل گرفته‌اند، حتی وقتی که کلاً سرزمین‌های اشغالی را از دست بدهند و دیگر هیچ قطعه‌ای از عراق، و سوریه در دست این‌ها نباشد، تا بتوانند به کارهای خودشان، ادامه می‌دهند
۵٫
عربستان کشش مدیریت آن چیزی که بر عهده گرفته را در دراز مدت ندارد. بنابراین می‌شود گفت که سعودی‌ها دچار یک خطای بزرگ تاریخی شدند. منتها این خطا حتماً برای مملکت ما هزینه‌هایی هم به همراه خواهد داشت ولی قطعاً هم سعودی‌ها نمی‌توانند با توجه به ضعف‌هایی که دارند در این موضوعات به پیروزی برسند.

15دسامبر/16

هدف صهیونیست‌ها برای سلطه بر جهان چقدر واقعیت دارد؟

پاسخ به شبهات تاریخی اشغال فلسطین

مجید صفاتاج

مهم‏ترین هدف صهیونیسم جهانی، گسترش سلطه سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و… بر جهان با تکیه بر مقدس‏ترین واژه‏های حقوقی، دینی و مذهبی است، ولی مهم‏ترین ابزار صهیونیسم جهانی برای از هم پاشیدن جوامع غیرصهیونیسم به دست گرفتن اهرم‏های تبلیغاتی جهان و حاکمیت بر مراکز قدرت در صحنه‏ بین‏المللی،در زمینه‏های سیاسی و اقتصادی است.
امروزه این واقعیت را نمی‏توان انکار کرد که صهیونیسم جهانی با نفوذ در دستگاه هیئت حاکمه‏ امریکا به عنوان قدرتمندترین کشور جهان که نقش تعیین‏کننده‏ای در معادلات بین‏المللی دارد و نیز حاکمیت بر مراکز عمده و مهم تولید سلاح و همچنین تسلط بر مراکز اقتصادی جهان نظیر صندوق بین‏المللی پول و بانک جهانی و به دست گرفتن چهار خبرگزاری مهم جهانی به بخش مهمی از اهداف بلندمدت و ایده‏های شیطانی خود رسیده است.
امام خمینی«ره» در باره تسلط استکبار جهانی بر جهان می‏گویند:
«واقعیت این است که دول استکباری شرق و غرب، به‌خصوص آمریکا و شوروی، عملاً جهان را به دو بخش آزاد و قرنطینه‏ سیاسی تقسیم کرده‏اند. در بخش آزاد جهان، این ابرقدرت‏ها هستند که هیچ حد و مرز و قانونی را نمی‏شناسند و تجاوز به منافع دیگران و استعمار و استثمار و بردگی ملت‏ها را امری ضروری و کاملاً توجیه شده و منطقی و منطبق با همه اصول و موازین خود ساخته و بین‏المللی می‏دانند. اما در بخش قرنطینه سیاسی که متأسفانه اکثر ملل ضعیف عالم، به‌ویژه مسلمانان در آن محصور و زندانی شده‏اند، هیچ حق حیات و اظهار نظری وجود ندارد. همه‏ قوانین و مقررات و فرمول‏ها، همان قوانین دیکته شده و دلخواه نظام‏های دست‌نشانده و دربرگیرنده‏ منافع مستکبران هستند و متأسفانه اکثر عوامل اجرایی این بخش، حاکمان تحمیل شده یا پیروان خطوط کلی استکبارند.»(۱)
در این زمینه در پروتکل شماره ۱۰ آمده است:
«در تمام کشورهای جهان، واژه‏هایی مانند وزارت، نمایندگی، سنا، شورای دولتی، شورای قانونگذاری و هیئت اجرایی، به‌رغم تنوع و تعدادشان، همگی مفهوم دولت را می‏رسانند. این مؤسسات وظایف دولت را (قانون‏گذاری، قضایی، اجرایی) بین خود تقسیم کرده‏اند و مانند اعضای مختلف بدن انسان با هم عمل می‏کنند. حال اگر قسمتی از ماشین دولت صدمه ببیند، تمام دستگاه دولت مثل بدن انسان بیمار می‏شود و سرانجام می‏میرد. اگر سم آزادی را به درون یکی از بافت‏های دولت تزریق کنیم، به دیگر بافت‏ها نفوذ می‏کند و سرانجام موجب نابودی دولت می‏شود.
از زمانی که سیاست آزادی‏طلبی به امر مملکت‌داری راه یافت، سیستم حکومت جای خود را به حکومت مشروطه داد و بدین‌‏سان مردم غیرصهیونیست به دست خود، حکومت‏های مطلقه را که از ثباتی نسبی برخوردار بودند، متزلزل ساختند. زیرا حکومت مشروطه جز بی‏نظمی، سوءتفاهم، کشمکش، عدم توافق و برخورد میان احزاب، چیزی دیگر به بار نمی‏آورد. به عبارت دیگر، مشروطه مکتبی است که جز نابودی دولت هدف دیگری ندارد.
«باید افزود که تریبون سخنرانان از جمله عواملی بوده است که در واژگونی و تزلزل حکومت‏های مشروطه نقش بسیار مهمی را بازی کرده است. پس از آنکه حکومت‏های مشروطه یکی پس از دیگری بر اثر حمله و انتقادهای شدید واژگون شدند، مردم به فکر حکومت جمهوری افتادند. آنگاه به وساطت قوم ما رؤسای جمهور از میان توده مردم انتخاب شدند. یعنی غیرصهیونیست‏ها بی‌آنکه خود بدانند، دست‌نشاندگان ما را به رهبری خود پذیرفتند. همه‏ تحولات بالا که در امر مملکت‌داری صورت گرفته‌اند، به مثابه نقبی هستند که به دست ما زیر پای مردم غیرصهیونیست حفر شده است.»(۲)
دکتر «وایزمن»، یکی از رهبران جنبش صهیونیسم که جانشین «هرتزل» شد، به سال ۱۹۲۰ در ضیافتی گفت:
«خداوند برای آنکه قوم ما را از خطر نابودی حفظ کند، آنها را در سراسر دنیا پراکنده ساخت.»
این اظهارات در واقع بند هشت یکی از پروتکل‏های سردمداران صهیونیسم است. در آنجا آمده است: «ما صهیونیست‏ها برگزیده‏ خداوند هستیم و پراکندگی‏مان در سراسر جهان از عنایات اوست. پراکندگی ما در چشم همگان نوعی ضعف به شمار می‏آید، در حالی که این خود برای ما نوعی قدرت است، زیرا ما اکنون در آستانه‏ فرمانروایی بر سراسر جهان قرار گرفته‏ایم.»(۳)
اکنون‌ که ‌حدود‌ صد سال‌ از ‌این‌ ماده ‏‌پروتکل‌ صهیونیست‏ها ‌می‏گذرد،‌ دنیا شاهد حاکمیت ‌این‌ تفکر شیطانی بر بخش مهمی از مراکز سیاسی، اقتصادی، تبلیغاتی و علمی جهان است. صهیونیست‌ها به شکلی ماهرانه و با تفکری عمیق و برنامه‏ریزی شده، در جهت حاکمیت بر جهان گام برمی‏دارند. اشغال فلسطین و شعار از نیل تا فرات، پوششی برای پنهان نگاه داشتن استراتژی بلند مدت آنان است.
«والتر راتنو» که به احتمال زیاد یکی از رهبران و دانشوران صهیونیسم است، در تاریخ بیست و چهارم دسامبر ۱۹۱۲ در روزنامه «وی نرفری پرس» نوشت: «زعمای صهیونیسم که سیصد نفرند و همگی یکدیگر را می‏شناسند، سرنوشت اروپا را تعیین می‏کنند.»(۴)
اندکی قبل از نهضت ۱۸۴۸ صهیونیست‏ها، «بنیامین دی زرائیلی»، که نام حقیقیش «بنیامین اسرائیلی» است و توسط صهیونیست‏ها غسل تعمید داده شد، در داستان کوتاهی که در سال ۱۸۴۴ میلادی منتشر کرد، نوشت: «دنیا به دست شخصیت‏هایی اداره می‏شود که در پشت پرده دست‌اندرکار و همگی صهیونیست هستند.»(۵)
البته این گونه اظهارات که بیان‏کننده‏ ریشه‏های تاریخی تفکر صهیونیسم است، اصولی است که بنای تفکر صهیونیست‏های جدید برآن استوار شده است. در یکی از پروتکل‏ها آمده است:
«می‏خواهیم اعلام کنیم که تا رسیدن به هدف‏هایمان فاصله‏ چندانی نداریم. اگر چند قدمی را که در پیش داریم طی کنیم، سر و دُم ماری که سمبل قوم ماست، به هم وصل خواهد شد و حلقه‏ کاملی به وجود می‏آید. معنای کامل شدن حلقه آن است که تمام کشورهای اروپایی درون این حلقه محصور خواهند شد و تحت نفوذمان قرار خواهند گرفت.»(۶)
«سرگئی نیلوس» پژوهشگر روسی که کتاب پروتکل‏های جلسات دانشوران صهیونیسم را در سال ۱۹۰۵ در روسیه منتشر کرد، در باره مار سمبل صهیونیست‏ها می‏نویسد:
«مطابق سوابق و اسرار صهیونیسم، سلیمان و سایر حکمای صهیونیست، در سال ۹۲۹ قبل از میلاد به این فکر افتادند که با روشی صلح‌‏آمیز بر جهان غلبه کنند. این طرح در طول سالیان دراز مطالعه و بررسی و سرانجام جزئیات طرح آماده شد. حکمای بعدی تصمیم گرفتند طرح غلبه بر جهان را اجرا کنند. آنان ماری را به عنوان سمبل قوم اسرائیل برگزیدند و موافقت کردند که رهبران قوم سر مار (نام رهبران برای همیشه حتی از خودصهیونیست‏ها ‌هم مخفی مانده) و بدن مار هم عامه صهیونیست‏ها باشند. مطابق این طرح، مار به قلب ملت‏ها نفوذ و شروع به بلعیدن دولت‏های غیرصهیونیست و در طول سفرش مسیری دایره‏وار را طی می‏کند تا سرش مجددا به صهیون (اسرائیل) برسد. وقتی گردش مار پایان یافت، یک حلقه به وجود می‏آید و تمام کشورهای اروپایی در حلقه‏ی مار محصور می‏شوند. قرار گرفتن اروپا در داخل حلقه به معنی محاصره کردن تمام دنیاست. در طول این سفر، ملت‏ها‌ از نظراقتصادی مغلوب و سرانجام تسلیم صهیونیست‏ها می‏شوند. براساس این طرح، نابودی ملت‏ها از دو طریق میسر است:
اول ـ بحران اقتصادی
دوم ـ سقوط ارزش‏های اخلاقی و معنوی. یعنی چیزی که هم اکنون اکثر کشورهای جهان با آن رو به رو هستند.»(۷)
از این رو می‌توان تصریح کرد که مهم‏ترین هدف صهیونیسم، تسلیم ملت‏ها در مقابل خواست‏های نامشروع و سلطه‏طلبانه‏ او و نیز تشکیل حکومت جهانی یهود است. بر این اساس صهیونیسم که سازمان‌‏یافته‏ترین و منسجم‏ترین حکومت روی زمین است، حکومتی را تشکیل می‏دهد که اتباع آن اعم از فقیر و غنی هر جا که باشند کاملاً به او وفادار می‌مانند. ابزار قدرت حکومت جهانی یهود، سرمایه و ژورنالیسم یا پول و تبلیغات است. این تنها حکومتی است که نوعی حکومت جهانی را اعمال می‏کند و سایر حکومت‏ها می‏توانند حاکمیت ملی داشته باشند.
در پروتکل شماره یک آمده است:
«پیروزی ما به این وسیله سهل‌‏الوصول‌‏تر شده است که در روابط خود با کسانی که به آنها نیاز داشته‏ایم، همواره بر حساس‏‌ترین عصب‏های ذهن بشری یعنی حرص مال‌‏اندوزی و تکاثر، پول نقد و سیری‌‏ناپذیری انسان در زمینه‏ حوایج مادی تکیه کرده‏ایم. هریک از این ضعف‏های بشری به‌تنهایی کافی است تا قوه‏ ابتکار را فلج سازد و اراده‏ انسان‏ها را مقهور کسی گرداند که فعالیت‏های آنان را خریده است.»(۸)
از نظر حکومت جهانی یهود مانعی ندارد که حاکمیت مناطق مختلف‌جهان به دولت‌های ناسیونالیستی واگذار شود. او فقط می‌خواهد این دولت‌ها تحت سلطه‌اش باشند. صهیونیسم با شور و حرارت از استمرار و ابقای تقسیمات ناسیونالیستی در جهان غیریهود طرفداری می‌کند. خود یهودیان هرگز با هیچ ملتی تشابه و اتحاد پیدا نکرده‌اند. آنها همواره ملتی مجزا بوده‌اند و خواهند بود.
هنری فورد در کتاب «یهود بین‌الملل» در این باره می‌نویسد: «حکومت جهانی یهود تنها زمانی با یک کشور اختلاف پیدا می‏کند که آن کشور کنترل منافع صنعتی و مالی خود را برای یهود ناممکن سازد و یا در این زمینه تلاش کند. حکومت جهانی یهود می‏تواند جنگ به راه اندازد و صلح ایجاد کند و در صورتی که با عدم انعطاف روبه‌رو شود، قادر است هرج و مرج و بی‏قانونی را حاکم و یا نظم و انضباط را اعاده کند. او تار و پود قدرت جهانی را دراختیار دارد و قدرت را به گونه‏ای در میان کشورها تقسیم می‏کند که به‌نحو احسن مؤید برنامه‏ یهود باشد.»(۹)
از آ‏نجا که حکومت جهانی یهود منابع خبری دنیا را کنترل می‏کند، همواره قادر است اذهان عمومی مردم جهان را برای حرکت بعدی خود آماده کند. پروتکل‏هایی که در زیر می‏آیند، شاهدی بر این مدعا هستند. در پروتکل شماره سه آمده است: «نابودی اریستوکراسی بنا به راهنمایی ما و توسط عوامل ما صورت گرفت، ولی با نابودی اریستوکراسی، داستان پایان نیافت و این بار پول‏پرستان به شیوه‏ دیگری دام را بر سر راه مردم پهن کردند. همان طور که امروزه می‏بینیم، پول‏پرستان یوغ استثمار خود را بر گردن کارگران نهاده‏ و آنها را شدیداً به اسارت گرفته‏اند. ما روی صحنه، نقش حامی کارگر را بازی می‏کنیم و بدین‏سان زیر شعار همکاری، برابری و تحت شعار اشتراک مساعی جهانی و نیز مطابق اصول فراماسونری خویش کارگران را به صف نیروهای جنگجوی خود یعنی سوسیالیسم، آنارشیسم و کمونیسم سوق می‏دهیم. اریستوکراسی نیز به دلیل حفظ منافعش همواره به تغذیه و سلامت کارگران توجه خاصی داشت و می‏خواست کارگر سالم و نیرومند باشد تا بهتر و بیشتر از او بهره‏کشی کند، اما موضع ما درست مخالف این نظریه است. ما‌ به ‌مرگ و میر و کشتار غیرصهیونیست‏ها فکر می‏کنیم. به عبارت دیگر قدرت ما در گرو کاهش مستمر مواد غذایی و ضعف جسمی کارگر است، زیرا از این طریق می‏توانیم کارگر را به اسارت خود درآوریم و او را طوری دراختیار داشته باشیم که نتواند علیه خواسته‏های ما اقدام کند. تسلطی‌که از طریق ایجاد گرسنگی بر کارگران به دست می‏آید، به‌مراتب مطمئن‏تر از تسلطی است که اریستوکراسی به مدد قانون و شاه کسب کرده بود.»(۱۰)
صهیونیسم برای رسیدن به اهداف اصلی خود و تسلط مرحله‏ای بر جهان راه‌های مختلفی را طی کرده است. اگر مطالب پروتکل‏ها به‌دقت مورد مطالعه قرار گیرند، به‌خوبی می‏توان دریافت که ریشه‏های دو جنگ جهانی و بسیاری از شورش‏هایی که در کشورهای مختلف اروپایی به وقوع پیوسته‌اند، مستقیم یا غیرمستقیم توسط آنان هدایت شده است.
صهیونیسم جهانی در راستای اهداف بلندمدت خود و حاکمیت بر جهان تلاش وسیعی را برای تسلط بر مراکز علمی و دانشگاهی جهان انجام داده و با تسلط بر علوم مختلف، اعم از علوم تجربی و علوم انسانی نظیر جامعه‏شناسی و روان‏شناسی، بخش زیادی از اهداف مورد نظر خود را تأمین کرده است. در پروتکل شماره ۸ آمده است:
«کادر رهبری جامعه ما باید خود را با تمام مظاهر تمدن مجهز کند. کادر رهبری باید عواملی چون روزنامه‌‏نگاران، وکلای مدافع ورزیده، سیاستمداران کار کشته، مدیران برجسته و خلاصه افرادی را که در مدارس ویژه از تعلیم و تربیت عالی برخوردار بوده‏اند، دراختیار داشته باشد. چنین افرادی باید با ساخت اجتماعی جوامع (جامعه‏شناسی) انسان‏شناسی و همه‏ زبان‏هایی که با الفبای سیاست ساخته شده‏اند، آشنا باشند. وانگهی این افراد باید با تمام مسائل حساس جامعه‏ای که در آن نقش‏هایی را بازی می‏کنند، آشنا شوند. منظور از مسائل حساس، تمایلات، علایق، نارسایی‏ها و نقاط ضعف مردم غیرصهیونیست و نیز شرایط محیط زندگی آنهاست. نیازی به گفتن نیست که معاونان و مشاوران کادر رهبری از میان ‌غیرصهیونیست‏ها انتخاب ‌نخواهند شد. غیرصهیونیست‏هائی که عادت دارند رئیس و مدیر شوند، خود را در مسائل مربوط به مدیریت به زحمت نمی‏اندازند و هدف را از وسیله تمیز نمی‏دهند و معمولاً نامه‏ها را بدون آنکه بخوانند امضا می‏کنند و پست و مقام، ریاست و مدیریت را یا به منظور گرفتن دستمزد احراز می‏کنند و یا به خاطر ارضای جاه‌طلبی‏هایشان.»(۱۱)
مهم‏ترین ابزار اعمال نفوذ صهیونیست‏ها در جوامع مختلف، تربیت مشاوران و متخصصان مختلف و به‌کارگیری آنان در کنار رهبری کشورهاست. در پروتکل شماره دو آمده است:
«اطلاعات بی ‏چون و چرا از مهم‏ترین شرایطی است که ما برای انتخاب مدیران در نظر می‏گیریم و هیچ ضرورتی ندارد که آنها در زمینه‏ مدیریت، تحصیلات و… اطلاعاتی داشته باشند. این گونه مدیران همچون مهره شطرنج در دست مشاوران و متخصصانی خواهند بود که ما از کودکی آنها را برای اداره‏ امور جهان تربیت خواهیم کرد. این‌گونه مشاوران را طوری تربیت می‏کنیم که برای احراز مقام‏هایی که به آنها واگذار می‏شود، واجد شرایط باشند. به علاوه، آنها را در زمینه‏ امور سیاسی، تاریخ و تحلیل وقایع آموزش می‏دهیم. می‏دانیم که غیرصهیونیست‏ها طوری تربیت شده‏اند که نمی‏توانند وقایع تاریخی و مشاهدات خود را بدون پیشداوری تحلیل کنند و از این تحلیل‏ها نتیجه‏ عملی بگیرند و یافته‏های خود را راهنمای عمل خویش قرار دهند. بنابراین ضرورتی ندارد که ما به آنها اهمیت بدهیم. بگذار که سرگرم شوند و عمری را در آرزو و امید به سر بَرند و به خاطرات گذشته خویش دلخوش نمایند. بگذار خود را با اصولی که ما به نام علم (تئوری) به آنها دیکته کرده‏ایم، مشغول کنند. با توجه به این هدف، ما به یاری مطبوعات، اعتماد غیرصهیونیست‏ها را به ‌صحت این تئوری‏ها جلب می‏کنیم. روشنفکران غیرصهیونیست، علوم را ‌به‌طور مجزا از هم مورد تحقیق قرار می‏دهند و بدون آنکه خود متوجه باشند اطلاعات فراوان و نتایج گرانبهایی را فراهم می‏آورند، بدون آنکه آنها را در عمل پیاده کنند؛ اما عوامل ما اطلاعات به دست آمده از این گونه تحقیقات را با هم تلفیق و ترکیب می‏کنند تا به یک کل دست یابند و فکر خود را در جهت خواسته‏های ما پرورش دهند.»(۱۲)
اندیشه‏ برتری‏طلبی صهیونیسم و سلطه بر جهان، چنان صهیونیست‏ها را دچار توهم کرده است که برای هیچ قومی حق حاکمیت نمی‏شناسد، مگر اینکه تحت سلطه‏ آنان قرار گیرند. در غیر این صورت محکوم به فنا و نابودی خواهد شد. در همین رابطه در پروتکل شماره ۱۵ آمده است:
«برای رسیدن به هدف‏های مهم باید از هر وسیله‏ای استفاده و قربانیان فراوانی را برای رسیدن به هدف‏ها فدا کرد.»
در قسمتی دیگر می‏گوید:
«میان قوم ما و غیرصهیونیست‏ها تفاوت‏های قابل‌توجهی از لحاظ استعدادها و توانایی‏ها وجود دارد و همین امر موجب شده است که قوم برگزیده‏ ما از بالاترین میزان انسانیت برخوردار باشد و از غیرصهیونیست‏ها متمایز شود. غیرصهیونیست‏ها اگرچه به ظاهر چشمشان باز است، ولی چیزی نمی‏بینند. به عبارت دیگر قدرت ابداع (مگر در زمینه مسائل مادی) ندارند. شاید به همین دلیل است که طبیعت خودش از قبل مقرر کرده است که جهانیان را هدایت کنیم و حاکم آنان باشیم.»(۱۳)
صهیونیست‏ها که عمده‏ترین شعارشان برای تسلط بر جهان تکیه بر آزادی و دموکراسی و سوءاستفاده از واژه‏های مقدس و گمراه کردن ملت‏ها به منظور تسلط بر آنهاست، وقتی آینده‏ به اصطلاح طلایی و شکوهمندشان را ترسیم‌می‏کنند، هیچ‌ نشانی از شعارهای مطرح‌ شده در ساختار حکومتی‌شان را به کار نمی‏گیرند. در قسمتی از پروتکل شماره ۱۴ آمده است:
«هنگامی که حکومت شاهنشاهی ما آغاز شد، همه‏ ادیان به‌جز دین ما که همانا اعتقاد به خدای یگانه است، باید از بین بروند. بی‏شک سرنوشت قوم ما به عنوان قومی برگزیده به وجود خدا گره خورده و هم اوست که تقدیر کار جهانیان را با سرنوشت ما پیوند داده است. لذا ریشه‏ هرگونه عقیده‏ای باید از بیخ و بُن کنده شود، حتی‌ اگر این کار به انکار وجود خدا که ما امروز شاهد آنیم، بینجامد.»(۱۴)
پروتکل شماره ۱۵ می‏گوید:
«هنگامی که حکومت خود را آشکارا آغاز کردیم و زمان شکوهمند حکمرانی‏مان فرارسید، به تمام قانونگزاران اعلام‌ می‏کنیم که قوانین را ساده، منحصر، ثابت و بدون هرگونه تعبیر و تفسیری وضع کنند تا همگان به‌راحتی ‌موفق به فهم کامل آنها بشوند. مهم‏ترین عاملی که به قوانین ضمانت اجرایی می‏بخشد، تسلیم بدون قید و شرط‌ در برابر مقررات ‌است، به ‌این معنی ‌که مقامات پایین از مقامات بالا اطاعت کنند تا امکان هرگونه سوءاستفاده‏ای از بین برود.
«برای کسانی که بخواهند از مقام خود سوءاستفاده کنند، شدیدترین مجازات را در نظر گرفته‏ایم. علاوه بر آن بر اعمال و رفتار مدیران با دقت نظارت می‏کنیم، زیرا حرکت سریع ماشین دولت در گرو رفتار آنهاست. هر نوع اهمال در کار آنها موجب سستی کار در سایر جاها می‏شود. لذا بار دیگر تأکید می‏کنیم که حتی یک مورد از اعمال غیرقانونی و سوءاستفاده را بدون مجازات نمی‏گذاریم.»(۱۵)

پی‌نوشت‌ها
۱ـ قسمتى از پیام امام در مورد پذیرش قطعنامه ۵۹۸ مورخ ۲۹/۴/۱۳۶۷ به نقل از: صحیفه نور، ج ۲۰، چاپ سازمان مدارک فرهنگى انقلاب اسلامى.
۲ـ عجاج نویهض، پروتکل‏هاى دانشوران صهیون، ترجمه‏، حمیدرضا شیخى، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوى، چاپ اول، ۱۳۷۳، پروتکل شماره ۱۰٫
۳ـ همان.
۴ـ مجید صفاتاج، دانشنامه فلسطین، جلد دوم، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی۱۳۸۱، ص۶۰۶٫
۵ـ همان.
۶ـ عجاج نویهض، پیشین.
۷ـ مجید صفاتاج، پیشین، صص۶۰۷-۶۰۶٫
۸ـ پیشین، پروتکل شماره ۱٫
۹ـ محمد احمدی، (به کوشش) پژوهه صهیونیت، تهران: مؤسسه فرهنگی پژوهشی ضیاء اندیشه، چاپ اول، دی ۱۳۷۶،ص۸۱٫
۱۰ـ عجاج نویهض، پروتکل شماره۳٫
۱۱ـ همان، پروتکل شماره ۸٫
۱۲ـ همان، پروتکل شماره ۲٫
۱۳ـ همان، پروتکل شماره ۱۵٫
۱۴ـ همان، پروتکل شماره ۱۴٫
۱۵ـ پیشین.

سوتیترها:
۱٫
صهیونیست‌ها به شکلی ماهرانه و با تفکری عمیق و برنامه‏ریزی شده، در جهت حاکمیت بر جهان گام برمی‏دارند. اشغال فلسطین و شعار از نیل تا فرات، پوششی برای پنهان نگاه داشتن استراتژی بلند مدت آنان است.

۲٫
صهیونیست‏ها که عمده‏ترین شعارشان برای تسلط بر جهان تکیه بر آزادی و دموکراسی و سوءاستفاده از واژه‏های مقدس و گمراه کردن ملت‏ها به منظور تسلط بر آنهاست، وقتی آینده‏ به اصطلاح طلایی و شکوهمندشان را ترسیم‌می‏کنند، هیچ‌ نشانی از شعارهای مطرح‌ شده در ساختار حکومتی‌شان را به کار نمی‏گیرند

15دسامبر/16

تبعید امام، تشدید قیام

عبدالرضا نکته سنج
مقدمه: پس از پذیرش لایحۀ خفت‌بار کاپیتولاسیون، از سوی رژیم منحوس پهلوی، امام خمینی(ره) در سخنرانی کوبنده و پیامی افشاگرانه در برابر این نفوذ استکباری، موضع‌گیری شدیدی نمود که منجر به بروز نا آرامی‌ها و افزایش روز افزون مبارزات اسلامی، در کشور و دستگیری و تبعید حضرت امام در تاریخ ۱۳ آبان ۱۳۴۳ به ترکیه از سوی رژیم گردید. نوشتار حاضر این مباحث و حوادث پیش‌آمده را مورد بررسی قرار می‌دهد.
روزهای سیاه استبداد و اختناق
رژیم پهلوی، توسط رضاخان تأسیس گردید، او بدواً بعد از کودتای انگلیس سیدضیاءالدین طباطبایی (عامل انگلیس) به عنوان وزیر دفاع منصوب گردید و بعد از چندی با کودتایی علیه سیدضیاء به نخست‌وزیری رسید. سپس طی دخل و تصرف‌هایی به میل خود، قانون اساسی کشور را توسط مجلس مؤسسان تغییر داد و زمینه را برای سلطنت خود و آغاز حکومت سلسله پهلوی فراهم کرد. از ویژگی‌های دوران پادشاهی رضاخان، وابستگی به بیگانگان، خودکامگی، دیکتاتور و اختناق، تخریب هویت اسلامی و تهاجم علیه شعائر در سنت‌های دینی، نظامی‌گری و کشف حجاب می‌باشد.
با اشغال ایران توسط اجانب، در جنگ جهانی دوم، ارتش نوین رضاشاه با استعداد یکصد و بیست هزار نفر و تجهیزات جنگی، در برابر اولین شعله‌های این تهاجم مقاومت نکرد و ظرف مدت شش روز از هم پاشید. رضاخان که زمانی توسط انگلیسی‌ها بر مسند قدرت قرار گرفته بود، از سلطنت عزل گردید و به جزیره‌ موریس در اقیانوس هند تبعید شد. بعد از برکناری او، فرزندش محمدرضا پهلوی با حمایت انگلستان به سلطنت رسید.(۱)
بعد از تبعید رضاخان، ملت مسلمان ایران فرصت جدیدی به دست آورد تا در جهت احیای حرکت مشروطه، گام‌های مؤثری بردارد. این تلاش که به مدت ۱۲ سال از شهریور ۱۳۲۰ش تا مرداد ۱۳۳۲ش به درازا کشیده شده بود، بر دو پایه استوار بود: جلوگیری از بازگشت دیکتاتوری و اختناق رژیم پهلوی و کوتاه کردن دست استعمارگران در این راه، لذا رهبران مذهبی و نیروهای مردمی دست به دست هم دادند و گام‌های مؤثری برداشتند که در نهایت منجر به محدود کردن هر چه بیشتر قدرت دربار شاهنشاهی و ملی شدن صنعت نفت گردید، لیکن همانند عصر مشروطه به دلیل نیرنگ ابرقدرت‌ها و دولت های مستکبر، اختلافات داخلی و فقدان رهبری مقتدر و جامع، این نهضت که صبغه‌ای دینی و مردمی داشت به نتیجه نهایی نرسید و بار دیگر اختناق و استبداد و سلطه‌ بیگانه به کشور بازگشت و به مدت یک ربع قرن بر مقدرات این سرزمین اسلامی حاکم گردید. البته این سخن به معنای نفی کوشش‌های سیاسی و مبارزات دلیرانه و دلسوزانه‌ شخصیت‌هایی چون آیت‌الله سیدابوالقاسم کاشانی و مردمان متدین، فداکار و مقاوم نمی‌باشد.(۲)
تداوم سلطه‌ی استکبار بر ایران
بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ش، تظاهرات و اعتراضات مردمی در تهران و شهرستان‌ها به شدت سرکوب گردید. جمعی از بازاریان تهران دستگیر و به جزیره‌ی خارک تبعید شدند.(۳)قرارداد کنسرسیوم نفت که جریانی استعماری بود با هدف بهره‌برداری از مخازن نفت ایران توسط حکومت دست‌نشانده شاه به این ملت تحمیل گردید. قراردادی که مغایر با قانون ملی شدن صنعت نفت بود و همه‌ ثمرات مبارزات ملت ایران را در ماجرای قیام علیه استیلای استکبار و غارت منابع ایران بر باد داد.
تأسف‌بارتر از آن، حضور فزاینده‌ مستشاران آمریکایی بود که به تدریج مقدرات سیاسی، اقتصادی و نظامی ایران را زیر سلطه‌ی نوین آمریکا برد. بعد از عضویت ایران در پیمان بغداد در زمان نخست‌وزیری حسین علاء و امضای قرارداد نظامی دوجانبه با آمریکا، حضور نظامیان و مستشاران آمریکایی در ایران گسترش یافت.
ورود ایران به این پیمان امنیتی، سیاست بی‌طرفی ایران را نقض می‌کرد. شهید والامقام سیدمجتبی نواب صفوی رهبر فدائیان اسلام از مخالفان سرسخت این معاهده‌ ننگین بود، زیرا اعتقاد داشت عضویت ایران در این پیمان زمینه‌های سلطه‌ نظامی آمریکا را در ایران فراهم خواهد ساخت.(۳)
در این سال‌ها، ساواک با هدایت و نقش سرویس‌های اطلاعاتی آمریکا و انگلستان و سپس با کمک موساد (سازمان جاسوسی رژیم صهیونیستی) به سوی تشکیلاتی آمیخته به هراس و وحشت پیش رفت، اما به جای آنکه دستاوردهای اطلاعاتی و امنیتی خود را در جهت حفظ منافع کشور و مردم ایران به کار گیرد، در خدمت تأمین منافع آمریکا، بریتانیا و سپس رژیم اشغالگر قدس به کار گرفته شد.(۴)

اصلاحات به سبک آمریکایی
با رحلت آیات عظام بروجردی و کاشانی در سال ۱۳۴۰ شمسی، رژیم منفور پهلوی تصور کرد زمینه برای جانشینی مراجع یا مرجع تقلید وجود ندارد و لذا فرصت را برای اصلاحات آمریکایی مناسب دید. حتی شاه تلاش کرد پایگاه مرجعیت را از قم به نجف اشرف انتقال دهد، به همین دلیل ضایعه رحلت حضرت آیت‌الله العظمی بروجردی را به علمای عتبات عراق تسلیت گفت. قانون انجمن‌های ایالتی و ولایتی در اولین دوره‌ مجلس شورای ملی،‌ جهت تشکیل شوراهای استان و شهرستان به تصویب رسیده و تا زمان روی کار آمدن اسدالله علم بدون تغییر مانده بود، اما براساس لایحه‌ اصلاح قانون انتخابات انجمن‌های ایالتی و ولایتی که در مهر ۱۳۴۱ توسط دولت علم به تصویب رسیده بود، شرط مسلمان بودن و سوگند به قرآن مجید حذف گردیده بود. تصویب این لوایح به سرعت، اعتراض علما و مردم مسلمان را برانگیخت. مبارزات پیگیر امام خمینی، مراجع عظام تقلید و مدرسان حوزه‌ علمیه که به زودی توسط روحانیت و مبلغان در سراسر ایران گسترش یافت، سرانجام شاه و دولت سرسپرده‌ او را وادار به عقب‌نشینی و اعلام القای این تصویب‌نامه کرد. رژیم استبدادی بعد از شکست در طرح مورد اشاره،‌ در گام بعدی به میدان آمد تا با اعلام اصول شش‌گانه‌ای به اصطلاح انقلاب سفید و به نظرخواهی گذاردن آن، اقدام مؤثری در جهت اجرای سیاست‌های مورد نظر آمریکا انجام دهد. رفراندوم انقلاب سفید، اعتراض شدید علما و در رأس آنان امام خمینی را برانگیخت. مردم مسلمان قم همراه با زعمای دینی در این حرکت اعتراض‌آمیز هماهنگ گردیدند و با انتشار اعلامیه امام و دیگر مراجع، مبنی بر غیرقانونی بودن همه‌پرسی (رفراندوم)، مردم تهران، قم و سایر شهرستان‌ها به خیابان‌ها آمدند و دانشجویان هم با صدور اعلامیه‌ای اقدامات ضداسلامی و غیرقانونی رژیم پهلوی را محکوم کردند.
با نزدیک شدن نوروز ۱۳۴۲ش امام خمینی در اعتراض به سیاست‌های نظام شاهنشاهی اعلام عزای عمومی کرد. مراجع دیگر و علمای حوزه‌ها از ایشان پیروی کردند. در دوم فروردین ماه همین سال در جریان برگزاری مراسم سوگواری به منظور فرارسیدن سالروز شهادت امام صادق(ع) (مقارن با ۲۵ شوال ۱۳۸۱ق) عوامل ساواک و کماندوهای گارد شاهنشاهی در لباس افراد غیرنظامی به مدرسه فیضیه قم یورش بردند و عده‌ای از روحانیون و طلاب را به شهادت رسانیدند و یا مضروب نمودند.
امام خمینی طی اعلامیه‌ای اظهار داشت: ترس و هراس را از خود دور کنید. دستگاه حاکمه با ارتکاب این جنایت، خود را رسوا ساخت و ماهیت چنگیزی خود را به خوبی نشان داد.
در عصر عاشورای ۱۳۸۳ ق مصادف با ۱۳ خردادماه ۱۳۴۲ شمسی، امام خمینی به مدرسه‌ فیضیه‌ قم رفت و مقارن ساعت ۵ بعدازظهر، بیانات تاریخی خود را ایراد کرد. در این سخنرانی، آن روح قدسی، شخص شاه را مورد انتقاد قرار داد و در میان ده‌ها هزار نفر مستمع، شاهنشاه را بیچاره و بدبخت خطاب کرد. این سخنان، رژیم شاهنشاهی را سخت تکان داد و رژیم در برابر آن به سیاست خشونت و تهدید و سرکوب متوسل شد و دستور بازداشت رهبر کبیر انقلاب را صادر کرد.
در بامداد ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ش، نظامیان و مأموران امنیتی از تهران به قم آمده و به سوی منزل امام خمینی رفتند و ایشان را دستگیر و روانه تهران نمودند. با انعکاس خبر دستگیری امام خمینی، موجی عظیم از اعتراضات مردمی در قم به پا خاست و به دنبال آن،‌ در تهران و سایر شهرستان‌ها تظاهراتی توأم با اعتراض به راه افتاد. در تهران این تظاهرات گسترده و باشکوه بود، اما با ورود گارد شاهنشاهی، قتل‌عام صدها نفر از مردم معترض آغاز شد و بدین‌گونه قیام ۱۵ خرداد که با سرکوب و کشتار توأم بود شکل گرفت.(۵) در طول بازداشت امام خمینی فعالیت‌های همه‌جانبه‌ای از جمله تلگراف‌های سراسری از سوی علما،‌ اعتصاب بازار تهران و فعالیت‌های دیگر آغاز شده و تداوم یافت. شاه برای آزادی امام خمینی و به منظور تبرئه‌ خود، تقصیرها را به گردن اسدالله علم انداخت تا راه گریزی داشته باشد،‌ لذا در ۱۷ اسفندماه ۱۳۴۲ علم از اجرای نقش خود کنار رفت و حسنعلی منصور جایش را گرفت. اول فروردین‌ماه ۱۳۴۳ هم وزیر کشور آزادی امام خمینی را اعلام کرد.(۶)
تصویب سند اسارت
دولت آمریکا از اوایل نخست‌وزیری اسدالله علم، ادامه‌ حضور نظامیان آمریکایی که به عنوان مستشار در ایران خدمت می‌کردند و نیز اعضای خانواده‌ آنان را مشروط بر معافیت از شمول قوانین قضایی ایران کرده بود. قبول این درخواست یعنی معافیت نظامیان آمریکایی، در صورت وقوع جرم در دادگاه‌های ایران به معنای احیای کاپیتولاسیون بود و به موجب آن، دولت ایران حق رسیدگی به جرایم جنایی پرسنل نظامی آمریکایی را در قلمرو خود نداشت. کاپیتولاسیون (Capitulation) عبارت است از وضع ناشی از قراردادهایی که دول زورگو و استعمارگر به خصوص در قرن نوزدهم میلادی به کشورهای عقب‌افتاده و ضعیف تحمیل می‌کردند و به موجب آن قراردادها، اتباع دولت‌های استعماری پس از ورود به قلمرو دولت ناتوان، تحت حاکمیت محاکم دول متبوع خود باقی می‌ماندند و دادگاه‌های کشور ضعیف حق محاکمه آنان را نداشت.(۷)
وزارت امور خارجه ایالات متحد در فروردین ۱۳۴۱/ مارس ۱۹۶۲ از دولت ایران درخواست کرد کارکنان نظامی آمریکا مأمور خدمت در ایران از امتیازات و مصونیت‌های اعضای اداری و فنی مشروح در پیمان وین برخوردار گردند. (۸)
در سیزدهم مهر ۱۳۴۳ در کابینه‌ اسدالله علم، به دستور شاه و پیشنهاد آمریکا لایحه‌ مصونیت مستشاران و دیگر افراد تبعه‌ی آمریکا در ایران تهیه و در زمان کابینه‌ حسنعلی منصور معدوم، برای تصویب تسلیم مجلس شورای ملی گردید. این لایحه در جلسه مورخ ۲۱ مهر ۱۳۴۳ هنگام نیمه‌شب با تطمیع و تهدید نمایندگان مجلس شورای ملی به تصویب رسید. دولت حسنعلی منصور که در برابر آمریکا مطیع و بی‌اراده بود، ماده واحده‌ای را به قرارداد وین که به موقعیت مأموران سیاسی یک کشور در سرزمین دیگر مربوط می‌شود، الحاق کرد و از مجلس خواست تا آن ماده واحده را که طبق آن تمامی کارمندان نظامی یا مستخدمان غیرنظامی وزارت دفاع آمریکا و خانواده‌های آنها هم از مزایای آن قرارداد بهره‌مند می‌شوند، تصویب کند. تصویب این ماده واحده به صورت نیمه مخفی ابتدا در مجلس سنا و سپس در مجلس شورای ملی به تصویب رسید.(۹)
به دنبال تصویب این لایحه، آمریکایی‌ها اعطای وام دویست میلیون دلاری به ایران را برای خرید اسلحه به تصویب رسانیدند. دولت ایران موظف بود ظرف ۵ سال سیصد میلیون دلار بازپرداخت کند؛ یعنی یکصد میلیون دلار سود این وام بود. در مقابلش، مصوبه کاپیتولاسیون باید اجرایی می‌گردید.

هشدار امام خمینی درباره‌ نفوذ اجانب در ایران
امام خمینی که از حضور مستشاران نظامی و امنیتی آمریکا در ایران آگاهی داشت و از تصویب کاپیتولاسیون اطلاع یافته بود، از آنجا که این مصوبه کاملاً محرمانه بود و در روزنامه‌های رسمی هم آن را اعلام نکرده بودند، برای اینکه دقیقاً در جریان این تصویب‌نامه قرار گیرد، افرادی را به مجلس شورای ملی فرستاد و آنان متن این قانون ننگین را برای امام آوردند. آن روح قدسی با مطالعه‌ نشریه‌ داخلی مجلس دریافته بود که رژیم شاه بار دیگر چه ضربه‌ای به استقلال ایران زده و چه خیانت بزرگی به اسلام و مسلمین نموده است. امام خمینی در ابتدا جلسه‌ای با حضور علما و روحانیان برجسته قم تشکیل داد و از آن پس نمایندگانی را به شهرهای گوناگون فرستاد تا آنان مردم را برای اعتراض به این مصوبه‌ حقارت‌آمیز و اسارت‌آور آماده کنند، در حالی که رژیم می‌کوشید تا با برگزاری تبلیغاتی پرزرق و برق جشن چهارم آبان ۱۳۴۳ مصادف با چهل و پنجمین سالروز تولد شاه، این مسئله را به دست فراموشی بسپارد.(۱۰)
صبح روز چهارم آبان عده‌‌ زیادی از مردم شهرهای مختلف برای شنیدن سخنرانی امام راهی قم گردیدند. ساعت هشت و نیم صبح چهارم آبان در حالی که رهبر کبیر انقلاب به شدت ناراحت و افروخته به نظر می‌رسید، سخنرانی تاریخی خود را در جمع هزاران نفر از مردم در شهر قم ایراد نمود. ایشان سخنرانی خود را پس از ذکر نام خدا با آیه‌ استرجاع (انا لله و انا الیه راجعون) شروع کرد و اظهار داشت: «من تأثرات قلبی خودم را نمی‌توانم اظهار کنم. قلب من در فشار است. …ایران دیگر عید ندارد، عید ایران را عزا کردند. عزا کردند و چراغانی کردند و دسته‌جمعی رقصیدند. ما را فروختند. استقلال ما را فروختند و باز هم چراغانی کردند، پایکوبی کردند… این تصویب‌نامه را بردند به مجلس، آنجا مخالفت‌هایی هم شد، لکن با کمال وقاحت گذراندند. دولت با کمال وقاحت از این امر ننگین طرفداری کرد. ایران خودش را فروخت برای این دلارها [اخذ وام دویست میلیون دلاری از آمریکا]، استقلال ما را فروخت. جزو دولت مستعمره حساب کرد، ملت ایران را پست‌تر از وحشی‌ها در دنیا معرفی کرد… . ای سران اسلام به داد اسلام برسید، ای علمای اسلام به داد اسلام برسید… آمریکا از انگلیس بدتر، انگلیس از آمریکا بدتر، شوروی از هر دو بدتر، همه از هم بدتر و پلیدتر، اما امروز سر و کار ما با این خبیث‌هاست، با آمریکاست… اگر یک خادم آمریکایی یا یک آشپز آمریکایی مرجع تقلید شما را در وسط بازار ترور کند، پلیس ایران حق ندارد جلوی او را بگیرد، دادگاه‌های ایران حق محاکمه ندارند. اگر کسی سگ آمریکایی را با اتومبیل زیر بگیرد، بازخواستش می‌کنند، حتی اگر شاه ایران باشد، اما چنانچه یک آشپز آمریکایی، بزرگترین مقام ایران را زیر بگیرد، کسی حق اعتراض ندارد.»(۱۱)
این نطق افشاگرانه که جمعیت حاضر با شنیدن آن گریه می‌کردند،‌ در سالروز میلاد بانوی بزرگ اسلام حضرت فاطمه‌ی زهرا«س» ایراد گردید. امام در سخنان گهربار خود،‌ ضمن برشماری اهداف شوم استکبار جهانی، ملت ایران را آگاه می‌سازد که اگر نفوذ روحانیت باشد، هیچ‌یک از مصائبی که توسط دست‌نشاندگان استعمار پدید آمده است انجام نمی‌شد. علما و روحانیان می‌توانند از نفوذ همه‌جانبه‌ اجانب جلوگیری کنند و چون سدی در برابر سلطه‌گری آنان بایستند، لذا ایشان ضمن دعوت از دیگر مراجع و روحانیان، موضع آن دسته‌ای را که مهر سکوت بر لب زده و در گوشه‌ای جنایات و خیانت‌های رژیم آمریکایی شاه را نظاره می‌کنند، مردود دانسته و چنین می‌فرماید: «آن آقایانی که می‌گویند باید خفه شد [آیا] اینجا هم باید خفه بشویم؟ ما را بفروشند و خفه بشویم؟! قرآن ما را بفروشند و خفه بشویم؟ والله گناهکار است کسی که داد نزند، والله مرتکب [گناه] کبیره است کسی که فریاد نکند(۱۲)
سرانجام امام با اشاره به این مطلب که قانون حق قضاوت کنسولی (کاپیتولاسیون) را قانون نمی‌دانیم و این مجلس را مجلس و این دولت را دولت نخواهیم دانست، مصوبه مجلس شورا و احیای امتیاز کاپیتولاسیون را مردود شمرد
امام خمینی در تبعیدگاه ترکیه
بیانات کوبنده باعث گردید رژیم بهانه‌ای برای دستگیری و تبعید امام به دست آورد، بنابراین ۹ روز بعد از سخنرانی ایشان و در شب سیزدهم آبان ۱۳۴۳ صدها کماندو و چترباز مسلح، بیت امام را در محله‌ یخچال قاضی قم به محاصره درآوردند و از بام و دیوار وارد منزل ایشان گردیدند و آن رهبر عالیقدر را دستگیر کردند و توسط ماشینی که در درب بیت آن بزرگوار توقف نموده بودند، با شتاب هر چه افزون‌تر به فرودگاه مهرآباد تهران انتقال دادند و آن زعیم عالیقدر را با هواپیمای هرکولس نیروی هوایی ارتش به ترکیه منتقل نمودند. هواپیمای حامل امام و تیم امنیتی همراه با ریاست سرهنگ افضلی حوالی ظهر روز سیزدهم آبان در فرودگاه آنکارا به زمین نشست. امام به محض ورود به آنکارا به دلیل عدم دسترسی به منابع علمی و کتاب‌های مورد نیاز، آموختن زبان ترکی را به وسیله‌ خودآموز آغاز نمود (۱۳)
روز بعد رادیو و مطبوعات کشور، خبر دستگیری و تبعید امام را اینگونه گزارش نمودند: «طبق اطلاع موثق و شواهد و دلایل کافی، چون رویه‌ آقای خمینی و تحریکات مشارالیه بر علیه منافع ملت و امنیت و استقلال و تمامیت ارضی کشور تشخیص داده شد، لذا در تاریخ ۱۳ آبان ۱۳۴۳ از ایران تبعید گردید.»(۱۴)
فرزند ارشد امام خمینی مرحوم آیت‌الله حاج سیدمصطفی خمینی در حوالی ساعت ۹ همان روز سیزدهم آبان برای جلوگیری از جلب نظر مأموران، خود را به منزل آیت‌الله مرعشی نجفی رسانید لیکن هنوز چند لحظه از ورود وی به منزل ایشان نگذشته بود، کماندوها وارد بیت معظم‌له گردیدند و حاج سیدمصطفی را دستگیر و به اتهام اقدام بر ضدامنیت داخلی! بازداشت و به زندان قزل‌قلعه در تهران انتقال دادند، اگرچه ایشان پس از گذرانیدن ۵۷ روز در زندان، روز چهارشنبه ۸ دی ۱۳۴۳ از حبس آزاد و همان روز وارد قم گردید، اما در ۱۳ دی دستگیر و بی‌درنگ او را روانه تهران کردند و در بامداد روز بعد ایشان را با هواپیمایی به استانبول ترکیه اعزام نمودند.(۱۵)
یادآور می‌گردد در ۲۱ آبان ۱۳۴۳ امام را از آنکارا به شهر بورسا در ۴۶۰ کیلومتری غرب آنکارا انتقال دادند. امام می‌گوید: «وقتی به این شهر رسیدیم اتاقی را در خانه‌ای دراختیار من قرار دادند. تمام اوقاتم در آنجا سپری می‌شد، حتی در همان اتاق قدم می‌زدم. اجازه خروج از خانه را نداشتم.» امام دو ماه تمام ایام تبعید در ترکیه را به تنهایی سپری می‌کرد تا اینکه فرزندشان به نزد ایشان آمد.(۱۶)
از کارهای علمی مهم و ارزشمند امام، نگارش کتاب گرانسنگ تحریرالوسیله است که اغلب مطالب آن در تبعیدگاه بورسای توسط ایشان به نگارش درآمده است. امام می‌نویسد: «اینجانب قبلاً حاشیه‌ای بر کتاب وسیله النجاه مرحوم آیت‌الله سیدابوالحسن اصفهانی (قدس سره) نوشته بودم، ولی زمانی از قم به دلیل رویدادهای اندوهگینی که برای اسلام و مسلمین پیش آمد که شاید تاریخ آنها را ضبط کند، در اواخر جمادی‌الثانی ۱۳۸۴ به بورسای از توابع ترکیه تبعید شدم و تحت نظر مراقبت اما فارغ‌البال بودم، لذا تصمیم گرفتم به منظور سهولت استفاده، آن حاشیه را در متن کتاب مذکور مندرج نمایم و اگر خدای متعال توفیق دهد، مسائل مورد ابتلای دیگری را بدان بیفزایم.»(۱۷)
ایشان علاوه بر فعالیت‌های علمی، نگارش و تألیف، از ایران نیز غافل نبود و در مواقع مقتضی نامه‌هایی خطاب به خانواده، علما، مراجع عظام نوشته که در آنها در باب توجه به مسائل افراد محروم و کم‌بضاعت، مسائل حوزه و برخی نکات دیگر تذکراتی می‌دادند.(۱۸)
در ۲۱ آبان ۱۳۴۳ جمعی از علمای تهران به خصوص آیات معزز میرزا احمد آشتیانی، حاج سیداحمد خوانساری، حاج شیخ حسین تنکابنی در منزل آیت‌الله آشتیانی نشستی تشکیل دادند. وزیر دربار- قدس نخعی- را هم دعوت کرده بودند تا تصمیم‌های این جمع را به آگاهی مقامات رژیم برسانند. هم‌چنین علمای مذکور خواستار این بودند که رژیم شاهنشاهی با اعزام نماینده‌ای از سوی روحانیان برجسته‌ تهران به ترکیه و دیدار با امام موافقت نماید و برای انجام این مأموریت، مرحوم آیت‌الله شیخ مرتضی پسندیده (برادر بزرگ امام) پیشنهاد گردید. عوامل نظام طاغوتی با توجه به خشم علما و روحانیت و نیز مردم و نیز در جهت آرام ساختن فضای آشفته‌ کشور با این تقاضای علمای یادشده موافقت کرد، ولی درباره‌ آیت‌الله پسندیده و اعزام وی به ترکیه، مخالفت خود را اعلام نمود. علما ناگزیر سید فضل‌الله خوانساری (داماد آیت‌الله سیداحمد خوانساری) را پیشنهاد دادند که رژیم پذیرفت و مقرر گردید وسایل سفر وی به ترکیه توسط ساواک فراهم گردد، اما مأموران امنیتی نمی‌خواستند وی از کم و کیف محل تبعیدگاه امام مطلع گردد، از این رو محل ملاقات را در استانبول قرار دادند. در ۲۹ آذر ۱۳۴۳ مرحوم خوانساری در این شهر با امام که از بورسا آمده بود ملاقات کرد. در ۲۳ خرداد ۱۳۴۲ نیز شیخ محمدعلی صفایی و سیدمهدی گلپایگانی (فرزند آیت‌الله گلپایگانی) به نمایندگی از مرجع عالی مقام، حضرت آیت‌الله العظمی سیدمحمدرضا گلپایگانی به استانبول عزیمت نمودند تا با امام دیدار و ملاقاتی داشته باشند.(۱۹)
امام در ترکیه پیگیر مسائل سیاسی و اجتماعی بود و می‌کوشید در همان شرایط دشوار، نهضت اسلامی را تداوم بخشد و از طریق مکاتبات و ارسال وکالت‌نامه، مبارزات خود را به نحو دیگری دنبال می‌نمود و تا حدودی توانست جای خالی خود را ترمیم نماید و از ایجاد تزلزل در محافل روحانی جلوگیری نماید. به گفته خطیب مشهور مرحوم فلسفی، امام آنقدر مراقب بود که در کلام خود ضعف نشان ندهد که حتی از مأمور خود نمی‌خواست به دلیل حبس هوای اتاق، پرده‌ها را بالا بزند و پنجره را بگشاید.(۲۰)
شهید آیت‌الله سیدمصطفی خمینی گفته بود: وقتی مرا به ترکیه تبعید کردند، وقتی خدمت ابوی رسیدم، دیدم لای پرده‌های اتاق یک ذره باز است و روشنایی اندکی به داخل اتاق می‌آید، گفتیم چرا پرده‌ها را کنار نمی‌زنید،‌ امام فرمود نمی‌خواستم حتی کوچکترین خواهشی از آنان در این مورد بنمایم.(۲۱)
چون امام متوجه شد عده‌ای از علما برای آزادی ایشان اقداماتی به عمل می‌آورند، تأکید نمود راضی نیستم کسی برای من نزد دستگاه ستم و کارگزاران جفاکارش وساطت نماید.(۲۲)
واکنش‌ها و اعتراضات فراگیر
دستگیری و تبعید امام،‌ امواج گسترده‌ای از خشم و نگرانی را در حوزه‌های علمیه، مجامع مذهبی و محافل دینی به وجود آورد. شاه که پایه‌های سلطنت خود را لرزان می‌دید، به نیروهای نظامی و امنیتی دستور داد تا هرگونه خروش و حرکتی را سرکوب کنند. لذا شماری از علمای مبارز و مجاهد روانه سیاهچال‌های رژیم استبدادی گردیدند. عده‌ای از بازاریان، جوانان دانشگاهی و دیگر مبارزان اقشار گوناگون که در بر پا داشتن تظاهرات و تعطیلی بازار نقش داشتند، بازداشت و محبوس گردیدند.(۲۳)
علی‌رغم این فضای آشفته و اختناق، عده‌ای با وجود کنترل‌های شدید امنیتی به اقدامات مسلحانه علیه حکومت روی آوردند. از نخستین اقدامات مسلحانه، ترور حسنعلی منصور نخست‌وزیر وقت و کسی بود که در زمان او کاپیتولاسیون تصویب گردید و امام دستگیر و تبعید شد. این کار توسط شهید محمد بخارایی از اعضای جمعیت مؤتلفه‌ اسلامی انجام گردید. حسنعلی منصور که از اسفند ۱۳۴۲ تا بهمن ۱۳۴۳ نخست‌وزیر بود در ساعت ۱۰ صبح اول بهمن ۱۳۴۳ در میدان بهارستان مقابل درب ورودی مجلس شورای ملی مورد سوءقصد قرار گرفت و در ششم بهمن در بیمارستان به هلاکت رسید. دادگاه نظامی چهار تن به اسامی محمد بخارایی (ضارب) صادق امانی، رضا صفار هرندی و مرتضی نیک‌نژاد را به اعدام محکوم و ۹ نفر دیگر را به زندان‌های طویل‌المدت محکوم کرد. همه‌ آنان وابسته به سازمان مخفی هیأت مؤتلفه اسلامی بودند.(۲۴)
ترور نافرجام شاه
شهید رضا شمس‌آبادی که موفق شده بود از هفت خوان ضد اطلاعات ارتش بگذرد و وارد گارد شاهنشاهی شود، صفیر گلوله‌هایش پایه‌های کاخ مرمر را به لرزه درآورد. این اقدام در زمانی صورت گرفت که شاه فکر می‌کرد هر حرکتی به کلی خاموش گردیده و او همچنان با خیال راحت خواهد توانست به سلطه‌ خود بر ملتی ستمدیده و محروم ادامه دهد، ترور وی توسط شمس‌آبادی در ۲۱ فروردین ۱۳۴۲ هر چند ناموفق ماند،‌ ولی این واقعیت را اثبات کرد که شعله‌های نهضت، نه تنها خاموش نشده، بلکه روزبه‌روز فروزان‌تر خواهد شد.(۲۵)
مهمترین فعالیت سیاسی که در میان جامعه‌ اسلامی وجود داشت، حفظ یاد و نام امام خمینی به عنوان رهبر کبیر انقلاب در مسیر مبارزه بود و این امری بود که رژیم از آن به شدت وحشت داشت.
از آن سو،‌ وقتی مقامات ترکیه با حجم تلگراف‌های اعتراض‌آمیز که از داخل کشور و دیگر نقاط جهان مواجه شدند، به رژیم ایران اعلام کردند دیگر صلاح نیست، امام خمینی در ترکیه بماند. در پی این پیغام، شاه با سفیر ایران در بغداد مذاکره و نظر او را می‌خواهد، او هم شاه را ترغیب می‌نماید امام را به عراق بفرستد. شاه موافقت می‌کند و امام در ظهر روز سه‌شنبه ۱۳ مهر ۱۳۴۳ از ترکیه با یک هواپیما وارد بغداد گردید و بعد از زیارت عتبات عراق در کاظمین، سامرا و نجف در ۲۳ مهر وارد نجف اشرف گردید.(۲۶)

پی‌نوشت‌ها
۱ـ اهرم‌ها،‌ فخر روحانی، ص ۲۴، تاریخ بیست ‌ساله‌ی ایران، حسین مکی، ج ۷، صص ۱۱۹ـ۱۱۸، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج اول، ص ۹۴ـ۹۳.
۲ـ تاریخ معاصر ایران، علی اکبر ولایتی و دیگران، ص ۱۱۲.
۳ـ نهضت روحانیون ایران، علی دوانی، ج ۲، ص ۴۴، ناگفته‌ها،‌ مهدی عراقی، ص ۸۴.
۴ـ‌ ایران و تاریخ، بهرام افراسیابی، صص ۵۴ـ۵۲، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج اول، ص ۳۹۳، ساواک و روحانیت، ص ۹۴، فرازهایی از تاریخ انقلاب به روایت اسناد ساواک و لانه جاسوسی،‌ صص ۲۲۷ـ۲۲۶.
۵ـ تاریخ سیاسی ۲۵ ساله ایران، ج ۱، ص ۲۹۷، کوثر، ج ۱، ص ۹۷، فرازهای فروزان، از نگارنده، صص ۴۱۱ـ۴۱۰، سپیده‌ای که از افق ایمان بردمید، از راقم این سطور، صص ۷۹ـ۷۸.
۶ـ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در دوران پهلوی، صص ۲۹۰ـ۲۸۹.
۷ـ دائره‌المعارف پارسی، مصاحب،‌ ج ۲، ص ۲۱۱۲.
۸ـ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در دوران پهلوی، ص ۲۹۰، پاورقی.
۹ـ تاریخ معاصر ایران، گروهی از نویسندگان، صص ۱۵۶ـ۱۵۵، نیز تاریخ معاصر، ولایتی و دیگران، ص ۱۳۵.
۱۰ـ انقلاب اسلامی در چرایی و چگونگی رخداد آن، گروهی از نویسندگان،‌ ص ۸۴.
۱۱ـ متن این سخنرانی در صحیفه امام، ج اول، صص ۴۲۴ـ۴۱۵ آمده است.
۱۲ـ صحیفه‌ی امام، ج اول، ص ۴۲۰.
۱۳ـ سیاحت خورشید، از نگارنده، ص ۱۰۳، پابه‌پای آفتاب، ج ۲، صص ۳۱۴ـ۳۱۳، حریم امام، ۱۳ آبان‌ماه ۱۳۹۵، ش ۲۴۱، ص ۴.
۱۴ـ روزنامه‌ی اطلاعات، ۱۳ آبان‌ماه ۱۳۴۳، ص ۱.
۱۵ـ فصلنامه ۱۵ خرداد، ش ۴۱ و ۴۲، پاییز و زمستان ۱۳۹۳، صص ۳۵۰ـ۲۹۴.
۱۶ـ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج ۲، ص ۶۴، سیاحت خورشید، ص ۱۰۴.
۱۷ـ تحریرالوسیله،‌ ج اول، دیباچه‌ی کتاب.
۱۸ـ این مرسولات در جلد اول صحیفه امام آمده است.
۱۹ـ سیاحت خورشید، صص ۱۰۷ـ ۱۰۶، فصلنامه یاد، ش ۳۱ و ۳۲، صص ۱۰۳ـ۱۰۲.
۲۰ـ خاطرات و مبارزات فلسفی، ص ۴۰۸.
۲۱ـ پابه‌پای آفتاب، ج ۴، ص ۵۷.
۲۲ـ کوثر، ج اول، ص ۱۸۱.
۲۳ـ فصلنامه ۱۵ خرداد، ش ۴۱ و ۴۲، صص ۳۲۴ـ۳۱۸.
۲۴ـ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در دوران پهلوی، صص ۲۹۹ـ۲۹۸.
۲۵ـ حماسه شهید شمس‌آبادی، پیام انقلاب، ش ۷۴، دی ۱۳۶۱.
۲۶ـ سیاحت خورشید، صص ۱۱۹ـ۱۱۸، صص ۱۴۹ـ۱۴۸.

سوتیتر:
۱٫
با اشغال ایران توسط اجانب، در جنگ جهانی دوم، ارتش نوین رضاشاه با استعداد یکصد و بیست هزار نفر و تجهیزات جنگی، در برابر اولین شعله‌های این تهاجم مقاومت نکرد و ظرف مدت شش روز از هم پاشید.
۲٫
لایحه‌ اصلاح قانون انتخابات انجمن‌های ایالتی و ولایتی که در مهر ۱۳۴۱ توسط دولت علم به تصویب رسیده بود، شرط مسلمان بودن و سوگند به قرآن مجید حذف گردیده بود. تصویب این لوایح به سرعت، اعتراض علما،‌ روحانیان و مردم مسلمان را برانگیخت
۳٫
نوروز سال ۱۳۴۲ش، امام خمینی در اعتراض به سیاست‌های نظام شاهنشاهی اعلام عزای عمومی کرد. در جریان برگزاری مراسم سوگواری به منظور فرارسیدن سالروز شهادت امام صادق(ع) عوامل ساواک و کماندوهای گارد شاهنشاهی به مدرسه فیضیه قم یورش بردند و عده‌ای از روحانیون و طلاب را به شهادت رسانیدند

15دسامبر/16

منظومه اهل دل

معراج زیارت
صحرا به صحرا، کو به کو، داریم نم نم می‌رویم
پشت سر هم، دم به دم، آدم به آدم می‌رویم
ما هر دو عالم را به این معراج دعوت می‌کنیم
از این سوى عالم اگر آن سوى عالم می‌رویم
راهى شدن، دریا شدن، یعنى کمال قطره‌ها
ما هم به راه افتاده‌ایم و جانب یم می‌رویم
در شعله آتش می‌شویم، آتش به عالم می‌زنیم
هم مثل یک پروانه می‌سوزیم ما، هم می‌رویم
هم در نجف هم کربلا پرچم به دست زینب است
هر جا که پرچم می‌رود دنبال پرچم می‌رویم
عیسى بن مریم، آدم، ابراهیم، موسى، نوح، هود
این راه را پیغمبران رفتند و ما هم می‌رویم
ما تشنه وصلیم و دنبال سلوک وصلتیم
پس پابرهنه، تشنه لب، تا نهر علقم می‌رویم
بى‌واسطه اسماء حق در ما تجلى می‌کند
هر وقت تحت قبه‌ى سلطان عالم می‌رویم
«علی‌اکبر لطیفیان»

بیاد آورم…
با خود اینگونه بیاد آورم اینک سخنت
چاره‌ای نیست به جز سوختن و ساختنت
گفتی آنروز: خدا کشته مرا خواسته است
دیدم از عهد و وفایت که بخون خفته تنت
گفتی آنروز: خدا خواست اسیرت بیند
دیدم ایام اسارت، سرِ دور از بدنت
گفتی آنروز: کمی صبر و مصیبت باید
قتلِ صبر است نصیب تو و ما و حسنت
قامتِ خم شده و موی سپید آوردم
همه سوغات من از این سفرم، پیرهنت
همه را از سفر آوردم و شرمنده شدم
کنج ویرانه بجا ماند کمی پاره تنت
حاصلم قافله‌ای هست به تن‌های کبود
قاتلم در دل این خاک، تن بی‌کفنت
یاد گودال تو هرگز نرود از یادم
دیدم آن نیزه چه بد بوسه گرفت از دهنت
ریش ریش است هنوز این دلم از ریش خضاب
آن زمان که سرت افتاد ز نِی پیش مَنَت
از تنور آمدی آنروز و، رُخت سوخته بود
سوختم جان برادر من از این سوختنت
بهتر آنروز نبودم که به دفنت بینم
بوریا پاره شد و چاره شد از قبر کَنَت
چونکه ما را به دف و هلهله بردند به شام
در عزا عید گرفتند ز کشته شدنت
چشم بیگانه و ناموس خدا در اَنظار
بعد عباس فراوان شد از این غم، محنت
گرچه دستانِ جسارت به اسارت دیدم
یاورِ اهلِ حرم شد مددِ مؤتمنت
چوب می‌خوردی و آیات لبت قطع نشد
مجلسِ کفر ز اعجاز تو شد انجمنت
حنجر پارۀ تو کار خودش را می‌کرد
و سپس خطبه سجاد که شد، هم‌سخنت
این چهل منزلِ ما هدیۀ ناقابلِ ما
به شهیدان تو و این تنِ بی‌پیرهنت
می‌روم نوحه‌کنان باز از اینجا اما
تا قیامت حَرَمت پر شود از سینه‌زنت
«محمود ژولیده»

پس از تو
کار و بار دو جهان ریخت بهم غوغا شد
چشم زهرا و علی بعدِ شما دریا شد
رفتی و خنده به کاشانه‌ی تو گشت حرام
رختِ مشکیِ یتیمی به تن زهرا شد
عهد و پیمان غدیرت به فراموشی رفت
حُکم بر خانه‌نشینیِ علی امضا شد
بعدِ تو حرمت کاشانه‌ی حق حفظ نشد
پای اولاد حرامی به حریمت وا شد
دخترت پشتِ در و… آتش و دود و مسمار…
خوب فرمانِ مودت به خدا اجرا شد
خبر پر زدن فاطمه حیدر را کشت
چند باری به زمین خورد علی تا پا شد
روضه ها هست، بمانند… ولی عاشورا
تشنه لب شاه غریبی که تک و تنها شد
از بلندی فرس تا به زمین خورد شنید
صحبت از غارت معجر ز سر زن‌ها شد
زینتِ دوش شما بود ولی کرب‌وبلا
منزلش خار و خس بادیه و صحرا شد
خاتمش را ته گودال به دشمن بخشید
بار دیگر به خدا جود و سخا معنا شد
کاش انگشتری‌اش تنگ نبود… اما بود…
عاقبت نیمه‌ی سبابه‌ی او پیدا شد؟!
داد زد زینب کبری: به روی سینه نرو…
گوش نحسش نشنید و قد مادر تا شد
سر او تا که جدا شد زره‌اش را بردند
زره‌اش هیچ… سرِ پیرهنش دعوا شد
اجرِ پیغمبری‌ات بود که مردم دادند
ظلم‌هایی که پس از تو به ذَوِی‌القُربی شد
«محمد جواد شیرازی»

یک نفر آمده…
خبرت هست که آن طاق معلا اُفتاد
ناگهان کُنگره‌یِ سنگیِ کسری اُفتاد
خبرت هست ستون‌های یهودا اُفتاد
خبرت هست هُبَل خورد شد عُزی اُفتاد
خبر این است زمین پُر شده از آب حیات
آی بر احمد و بر آل محمد صلوات
یک نفر آمده تا بارِ جهان بردارد
پرده از منظره‌ی باغ جنان بردارد
تا که از گردۀ ما یوق گران بردارد
از کران تا به کران بانگ اذان بردارد
آخر از سمتِ خدا آنکه نیامد آمد
چهارده تن همه با نام محمد آمد
شب شکست و به زمین بارشِ مهتاب آمد
عشق برقی زد و بر هر دل بی‌تاب آمد
جبروت و ملکوتیست که در قاب آمد
فالِ حافظ زدم و این غزل ناب آمد
«گل عُزاری زِ گلستان جهان ما را بس
زین چمن سایه‌ی آن سرو روان ما را بس»
تو درخشیدی و انوار حیات آوردی
سیزده رشته غنات از عرفات آوردی
سیزده چشمه‌ی جوشان نجات آوردی
سیزده مرتبه بانگ صلوات آوردی
آخرین باده‌ات از این همه خُم می‌آید
با دعایت عَلَم چهاردهم می‌آید
ششمین آینه‌ات آمد و پروانه شدیم
سر زلفیم که با مرحمتش شانه شدیم
مرد این راه نبودیم که مردانه شدیم
شیعه جعفری خادم این خانه شدیم
آسمان را کلماتش سخنش پر کرده
و خداوند بر این جلوه تفاخر کرده
گرچه از عطر تو این دشت شقایق دارد
چقدر دور و برت شهر منافق دارد
چه غریبی که فقط چند تن عاشق دارد
دلِ زهرایی تو صحبت صادق دارد
از تو داریم سلامی پر عطر و برکات
باز بر احمد و بر آل محمد صلوات
«حسن لطفی»

حسن یعنی…
کسی که در شجاعت داستانی چون جمل دارد
بگو ضرب‌الاجل اصلاً چه ترسی از اجل دارد
کسی که حاتم طایی مریدش بوده قبل از او
کسی که در کریمی سبقه از روز ازل دارد
عجم از ابروانش داستان‌های کمان‌گیران
عرب از چشم‌های او دوتا ضرب‌المثل دارد
میان چشم‌های او چه «عشقی» می‌شود «آباد»
به روی سر تماشا کن چه «تاجی» در «محل» دارد
شده خیرالامور بین ارباب و خود حیدر
حسن یعنی فقط خیرالنساء، خیرالعمل دارد
برای کربلا سوی برادر هدیه‌ها برده
میان هدیه‌هایش هم قصیده هم غزل دارد
هم عبدالله را در گودی گودال آورده
هم اینکه نجمه را در پیش زینب روی تل دارد
تمام کربلا از اوست بعد از قاسمش در ظهر
هر اسبی را که می‌بینم به نعل خود عسل دارد
کسی که بی‌حرم بوده به فکر بی‌کفن بوده
حسن از جنس عبدالله بر تن راه‌حل دارد
عجب از تشت دارم یا جگر را می‌شود مهمان
و یا مانند آغوشی سری را در بغل دارد
«مهدی رحیمی»

و قبرٍ بطوس
لب خشک و داغی که در سینه دارم
سبب شد که گودال یادم بیاید
اباصلت! آبی بزن کوچه‌ها را
قرارست امشب جوادم بیاید

قرار است امشب شود طوس، مشهد
شود قبله‌گاه غریبان مزارم
اگر چه غریبی شبیه حسینم
ولی خواهری نیست اینجا کنارم

به دعبل بگو شعر کامل شد اینجا
«و قبرٍ بطوس»ی که خواندم برایش
بگو این نفس‌های آخر هم اشکم
روان است از بیت کرب وبلایش

از آن زهر بی‌رحم پیچیده‌ام من
به خود مثل زهرای پشت در از درد
شفابخش هر دردم از بس که خواندم
در آن لحظه‌ها روضه‌ی مادر از درد

بلا نیست جز عافیت عاشقان را
تسلای دردم نگاه طبیب است
من آن ناخدایم که غرق خدایم
«رضا»یم، رضایم رضای حبیب است

شرابش کنم بس که مست خدایم
اگر زهر در این انار است و انگور
کند هر که هر جا هوای ضریحم
دلش را در آغوش می‌گیرم از دور

شدم آسمان، پر کشد تا کبوتر
شدم دشت، تا آهو آزاد باشد
شدم آب، تا غصه‌ها را بشویم
میان حرم زائرم شاد باشد

اباصلت آبی بزن کوچه‌ها را
به یادِ سواری که با ذوالفقارش
بیاید سحر تا بگردند دورش
خراسان و یاران چشم انتظارش
«قاسم صرافان»

15دسامبر/16

متولی مفقود تعلیم شریعت

دکتر محمدصادق کوشکی
الف) خاصیت دنیای مدرن آن است که هر امری متولی معین و خاص به خود داشته باشد (هر چند آن امر به نوعی به همه جامعه بازگردد و همگان در برابر آن احساس مسئولیت کنند) و از این روست که در جوامع منظم و به سامان هر امری ولو به ظاهر ساده و کم‌اهمیت مأمور و متولی خود را دارد و سادگی و بساطت باعث نشده تا آن امر بدون متولی رها شود.
ب) هرچند جامعه ایرانی را نمی‌توان جامعه‌ای مدرن محسوب کرد (که البته مدرن بودن فضیلتی هم محسوب نمی‌شود) اما در طول سالیانی که به تقلید مغرب زمین حاکمیت و نهاد دولت در آن برقرار شده، برای بسیاری از امور مسئول و متولی تعیین شده (صرف‌نظر از اینکه آیا دستگاه مسئول در انجام وظایف خود دقیق و کارآمد بوده است یا خیر) و حداقل فایده این امر آن است که در صورت بروز مشکل در آن امور می‌توان سراغ نهاد و دستگاه مربوطه رفت و چرایی بروز مشکل و راه‌های برون رفت از آن را جستجو کرد. (در حقیقت داشتن سرپرست، هر چند ناکارآمد و نالایق بهتر از بی‌سرپرستی است!) و از این روست که در کشور متولی اموری مانند: «آموزش قوانین راهنمایی و رانندگی» ، «مبارزه با بیماری‌های عفونی»، «رفع سد معبر»، «آموزش زایمان طبیعی» و صدها مقوله و موضوع ریز و درشت دیگر معین و مشخص است و می‌توان کیفیت و کمیت انجام آن امر را از مرجع خاص آن پیگیری نمود و متوجه کمبودها و نواقص موجود در آن مقوله شد.
ج) اما در کمال ناباوری باید پذیرفت در تنها کشورِ دارای نظام دینی در جهان که برپایه نظریه فقهی ولایت فقیه بنا شده، موضوع مهمی مانند آموزش شریعت به جامعه و عموم شهروندان فاقد متولی رسمی و قانونی معینی است (آن هم در حالی که به فرمایش حضرت امام، فلسفۀ برپایی نظام اسلامی، اقامه احکام شریعت است!) ممکن است گفته شود این امر از وظایف حوزه‌های علمیه و نهاد روحانیت است حال آنکه در دوران قبل از انقلاب اسلامی هم این وظیفه بر دوش روحانیت و حوزه علمیه بود، البته توقع عقلی و منطقی است که پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تأسیس نظام دینی حکومت و دولت اسلامی سهم قانونی خود از این مقوله را مشخص کرده و متولی رسمی و پاسخگوی این امر حیاتی و مهم در کشور مشخص شود، چرا که در شرایط فعلی وضعیت آشنایی مردم و جامعه با احکام شرعی بسیار اسفناک است و بسیاری از افراد جامعه از حداقل آشنایی با احکام الهی محرومند، تا آنجا که حتی در میان اقشار وفادار به نظام و انقلاب می‌توان انبوهی از افراد را یافت که در مسئله‌ای مبتلابه مانند «خمس» فاقد آشنایی حداقلی با احکام و جزئیات هستند و یا در خصوص احکام بانوان و یا احکام مربوط به مسائل پزشکی و حلال و حرام مواد غذایی که وضعیت جامعه نشان می‌دهد جهل نسبت به احکام شریعت در این زمینه فراگیر و گسترده است! (مثلاً مدتهاست که در بازار تهران و بسیاری از شهرهای کشور انواع خرچنگ به فروش می‌رسد و مردم هم با استقبال از این کالا زمینه را برای عرضه بیشتر آن فراهم نموده‌اند، در حالی که در میان فروشندگان و خریداران کمتر کسی یافت می‌شود که از حرمت مصرف این حیوان مطلع باشد!)
د) آیا منطقی است در چنین شرایطی دولت اسلامی در خصوص آموزش تئاتر، موسیقی، و صدها مقوله دیگر احساس مسئولیت قانونی کرده و با تعیین متولی و اختصاص بودجه و نیروی اداری اهتمام خود را به این امور نشان دهد، اما در خصوص آموزش شریعت ذره‌ای احساس مسئولیت نداشته باشد (چون قانوناً در این زمینه مسئول نیست!!) و کار به جایی برسد که دوتن از رؤسای جمهور به صراحت بیان کنند که در این زمینه مسئولیتی متوجه دولت نیست و هرگونه کمی و کاستی در این زمینه به نهاد روحانیت و حوزه‌های علمیه باز می‌گردد؟
هـ) فرض کنیم در شرایط فعلی حوزه‌های علمیه تصمیم بگیرند با حضور در مدارس، دانشگاه‌ها و ادارات و بیمارستان‌ها به آموزش مسائل شرعی مورد نیاز جامعه بپردازند، آیا مدیران آموزش و پرورش و آموزش عالی و… از این امر استقبال خواهند کرد و زمان و امکانات و بودجه لازم را دراختیار قرار خواهند داد؟ بدیهی است که پاسخ این پرسش منفی است چرا که مسئولان این دستگاه‌ها در این زمینه وظیفه قانونی ندارند و طبیعی است که امکان قانونی جهت اختصاص بودجه و زمان و سایر ملزومات را نداشته باشند (مثلاً هیچ مدیر مدرسه‌ای حق ندارد دانش‌آموزان را در ساعتی اضافه بر ساعات رسمی در مدسه نگه دارد و یا با حذف یک ساعت از دروس رسمی آن را با آموزش احکام جایگزین کند و یا هزینه‌ای برای آموزش احکام الهی به دانش‌آموزان اختصاص دهد.) البته در ساعاتی که جهت آموزش درس دینی به دانش‌آموزان پیش‌بینی شده (و سال به سال به بهانه‌های مختلف در حال کاهش است) حداقل سهم و زمان به آموزش احکام اختصاص یافته که به هیچ عنوان پاسخگوی نیاز یک انسان مسلمان نخواهد بود (این در حالی است که آموزش شیمی و فیزیک و زبان انگلیسی و تاریخ هخامنشیان و سبک‌های ادبی و حتی مباحث نظری موسیقی از جمله وظایف اصلی آموزش و پرورش است و اگر مدرسه یا معلمی در آموزش این مباحث کوتاهی کند، مورد بازخواست قرار خواهد گرفت) بماند که همین شیوه به صورت عملی به نسل آینده می‌فهماند که سهم و جایگاه فقه در زندگی چیست و چقدر باید به آن پرداخت و چه میزان باید آن را جدی گرفت! این ماجرا در نظام دانشگاهی هم به همین نحو وجود دارد و کلاس‌های دروس معارف اسلامی به هیچ عنوان برای تعلیم احکام شرعی به دانشجویان قابل بهره‌برداری نیست.
و) البته کمافی السابق مساجد و روحانیت بیشترین سهم را در آموزش فقه به جامعه دارند، اما باید پرسید چه تعداد از مردم به مسجد می‌روند یا امکان حضور در مساجد را دارند؟ آن هم در حالی که به گفته مسئولان به نسبت جمعیت و در شرایط فعلی کشور با کمبود ۲۵ هزار امام جماعت روبه‌روست و کشور به بیش از ده هزار مسجد جدید نیاز دارد! (و بماند که سهم آموزش احکام در مساجد چقدر است و کیفیت آن چگونه است؟)
ز) ممکن است گفته شود که مردم خود مکلف به یادگیری احکام شرعی‌اند و نیازی به آموزش نظام‌مند و قانونی شریعت به مردم وجود ندارد. در پاسخ به این قول باید پرسید چرا این استدلال در خصوص آموزش موسیقی و تئاتر و فیزیک به مردم به کار نمی‌رود و دولت در این زمینه مسئول شناخته شده است؟ آیا مردم نمی‌توانند خود به فراگیری فیزیک و تئاتر و… بپردازند؟ و اگر قرار باشد که نظام اسلامی در این عرصه فاقد مسئولیت باشد پس چه فرقی میان دولت اسلامی و غیر آن وجود دارد؟
ح) راه چاره در آن است که متولی رسمی و قانونی تعلیم شریعت به جامعه معین شود و تمامی دستگاه‌ها (خصوصاً نهادهای فرهنگی و آموزشی) مکلف به همکاری با آن شوند و سهم دقیق هر دستگاه توسط قانون مشخص شود تا کسی یا دستگاهی نتواند به صورت سلیقه‌ای و شخصی با این مهم برخورد کند و یا انجام آن را به جای دیگر حواله دهد. این اقدام نافی نقش و سهم سنتی مساجد و روحانیت در آموزش فقه به جامعه نیست و شبکه مساجد و سایر فعالین این حوزه می‌توانند به کار خود ادامه دهند. (مانند اینکه تعیین کمیته امداد به عنوان متولی قانونی رسیدگی به خانواده‌های فقیر مانع از اقدامات افراد خیر یا تشکل‌های مردمی در این عرصه نیست). حداقل فایده این اقدام آن خواهد بود که جامعه متوجه اهمیت موضوع و اهتمام حاکمیت به آن خواهد شد (که این امر زمینه‌ساز اهتمام و توجه جامعه به امر حیاتی و بر زمین مانده تعلیم شریعت خواهد بود)
ط) قرآن کریم از جمله نمادها و فواید دستیابی صالحان به قدرت را برپایی نماز دانسته است (الذین ان مکنّاهم فی‌الارض اقاموا الصلاه) و برپایی نماز جز با تعلیم احکام ممکن نخواهد بود و در این صورت کدام بهانه نظام اسلامی در خصوص کوتاهی در این موضوع قابل پذیرش است؟

سوتیتر
۱٫
در کمال ناباوری باید پذیرفت در تنها کشورِ دارای نظام دینی در جهان که برپایه نظریه فقهی ولایت فقیه بنا شده، موضوع مهمی مانند آموزش شریعت به جامعه و عموم شهروندان فاقد متولی رسمی و قانونی معینی است (آن هم در حالی که به فرمایش حضرت امام، فلسفۀ برپایی نظام اسلامی، اقامه احکام شریعت است!)

۲٫
راه چاره در آن است که متولی رسمی و قانونی تعلیم شریعت به جامعه معین شود و تمامی دستگاه‌ها (خصوصاً نهادهای فرهنگی و آموزشی) مکلف به همکاری با آن شوند و سهم دقیق هر دستگاه توسط قانون مشخص شود تا کسی یا دستگاهی نتواند به صورت سلیقه‌ای و شخصی با این مهم برخورد کند و یا انجام آن را به جای دیگر حواله دهد

15دسامبر/16

مشاور دینی یا غربی؟

گام‌های موفقیت در زندگی مشترک/ گام هشتم

حجت‌الاسلام والمسلمین محسن عباسی ولدی

مقدمه
در شمارۀ قبل و در گام هفتم از گام‌های موفقیت در زنگی مشترک، به موضوع ضرورت مشاوره در زندگی مشترک پرداختیم و اینکه مشاور بایستی دارای چه صفاتی باشد و همچنین به نحوۀ انتخاب مشاور و نیز ضرورت حکمیت خانوادگی برای رفع مشکلات اشاره شد. اینک در ادامه ضمن سخنی کوتاه با مشاوران درباره تفاوت نگاه غربی و دینی به خانواده، اشاره‌ای به تعارضات موجود در نظریات برخی مشاوران و راهکارهای اصولی در این رابطه اشاره خواهیم داشت.

پرسش‌ها
مشاوره و افزایش آمار طلاق
چرا این قدر به مردم توصیه می‌کنید به مشاوره بروند؟ من با همسرم اختلاف داشتم، وقتی رفتیم پیش مشاور، خانم دکتر گفت: «شما باهم تفاهم ندارید و باید جدا بشوید». با همین حرف، همسرم به راحتی تصمیم خودش را گرفت و با وجود داشتن یک بچّه، جدا شد. من هم تصمیم گرفتم دیگر مشاوره نروم!

اوّل: سخنی با دوستان مشاور
قبل از هر چیز باید این نکته را بگوییم که در این جا نمی‌خواهیم همۀ مشاوران را با یک چشم ببینیم؛ امّا با احترام به همۀ مشاوران باید بگوییم برخی از آنان خیلی راحت دربارۀ طلاق حرف می‌زنند. مشاورانی که روان‌شناسی غربی خوانده‌اند، باید بدانند نگاه غرب به زندگی و زندگی مشترک و طلاق، زمین تا آسمان با نگاه دین متفاوت است. از هم پاشیدن یک زندگی در غرب، به اندازۀ تشکیل آن، آسان است. نگاه مادّی‌گرای علوم غربی نمی‌تواند قداستی را که دین برای زندگی مشترک قائل است، بفهمد تا چه رسد به این که بخواهد بر اساس آن قداست، دربارۀ تداوم یا تمام شدن یک زندگی نظر بدهد.

دوم: تفاوت نگاه غربی و دینی به خانواده و طلاق
ما در نگاه غربی به قدری جایگاه خانواده را متزلزل می‌بینیم که زندگی دو همجنس به عنوان همسر یکدیگر، زندگی خارج از چارچوب ازدواج و ارتباط‌های خارج از چارچوب خانواده پس از ازدواج، در نگاه غربی، امری کاملاً عادی است.
در سال ۱۹۶۰م. تنها در امریکا ۴۳۹ هزار نفر، زندگی مشترک بدون ازدواج داشتند؛ امّا این آمار در سال ۱۹۹۸م. به چهار میلیون و ۲۳۶ هزار نفر رسید.(۱)
نگاه غربی به طلاق، نگاهی سهل‌گیرانه است؛ زیرا نگاه غربی بیش از آن که نگاهی اجتماعی باشد، نگاهی فردی است. گاهی به قدری انسان در این مشاوره‌ها آسان‌گیری می‌بیند که تعجّب می‌کند. مثلاً این از الفبای مشاوره است که اگر شما می‌خواهید دربارۀ تداوم یا تمام شدن یک زندگی تصمیم بگیرید، حتماً باید با دو طرف، صحبت کنید. گاهی صحبت با دو طرف هم کافی نیست. با بزرگ‌ترهای آن دو نیز باید صحبت کرد؛ امّا گاهی یک مشاور، بدون طیّ این مراحل و تنها با شنیدن صحبت یک طرف، به راحتی حکم به طلاق می‌دهد.
از نظر دینی، اگر چه طلاق حلال است؛ امّا نگاه منفوری به آن وجود دارد. در هر جامعه‌ای اگر نگاه همراه با نفرت به طلاق از بین برود، آمار طلاق هم بالا خواهد رفت.
پیامبر رحمت، رسول خدا«ص» می‏فرمایند: جبرئیل«ع» دائم دربارۀ زن به من توصیه می‌کرد تا جایی که گمان کردم که طلاق دادن زن، شایسته نیست؛ مگر اینکه مرتکب کار زشت آشکاری شود.(۲)
پیشوای صدق و راستی، امام صادق«ع» از قول رسول مهربانی، حضرت محمّد«ص» می‏فرمایند: چیزی در اسلام نزد خدا، محبوب‌تر از خانه‌ای نیست که با ازدواج، آباد شود و چیزی مبغوض‌تر از خانه‌ای نیست که با جدایی یعنی طلاق، ویران شود.
امام صادق«ع» در ادامه می‏فرمایند: خداوند عزّوجلّ دربارۀ طلاق تأکید کرده و سخن خود را دربارۀ آن تکرار کرده است؛ زیرا نسبت به طلاق بغض دارد.(۳)
با نگاه دین به خانواده باید آشنا شد. وقتی اختلافی میان زن و شوهر پیش می‌آید، دین، ابتدا آنان را به سازگاری دعوت می‌کند. نگاه معنوی دین به زندگی، به زندگی مشترک هم سرایت می‌کند. دین با این نگاه معنوی، تلاش می‌کند نگاه زن و شوهر را به سختی‌های موجود در زندگی تغییر دهد.
پیامبر حقیقت، محمّد مصطفی«ص» می‏فرمایند: سه گروه از زنان هستند که خداوند عذاب قبر را از آنان برمی‏دارد و با دخترم فاطمه محشور می‏شوند: زنی که در برابر غیرت شوهرش، صبر می‏کند؛ زنی که در برابر بداخلاقی شوهرش، شکیباست؛ و زنی که مهریه‏اش را به شوهرش می‏بخشد. خداوند متعال به هریک از این‌گونه زنان، ثواب هزار شهید را می‏دهد و برای هریک از آنها عبادت یک سال را می‏نویسد.(۴)
ایشان در روایت دیگری می‏فرمایند: «کسی که برای نیل به پاداش الهی، بر اخلاق بد همسر خود صبر کند، خداوند ثواب شاکران را به او عطا خواهد کرد».(۵)
قرآن چقدر زیبا می‌فرماید: «وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیئاً وَ یَجْعَلَ اللَّهُ فِیهِ خَیراً کَثِیراً؛(۶) و با آنها (زنانتان) به شایستگی رفتار کنید و اگر از آنان خوشتان نیامد، پس چه بسا چیزی را خوش نمی‌‌دارید و خدا در آن مصلحت فراوان قرار می‌دهد».

مشاورۀ اشتباه
همسرم به دلیل بداخلاقی جزئی من، دو هفته‌ است با من قهر کرده. من از او معذرت‌خواهی کردم، امّا قبول نکرد، با مشاور صحبت کردم که راه برگرداندن او را به من یاد دهد، امّا او به من گفت: «چرا می‌خواهی برگردد؟». گفتم: «چون دوستش دارم». او هم به من گفت: «اگر دوستش داری، چرا او را زندانی خودت کرده‌ای؟ آزادش کن برود». به نظر شما این حرف درست است؟

اگر واقعاً مشاوری در یک جلسۀ مشاوره، بدون صحبت کردن با همسر فرد، چنین حرفی زده باشد، حرف او بیشتر به درد یک رُمان عشقی می‌خورد تا مشاوره! یکی از اصلی‌ترین نشانه‌های دوام یک زندگی، وجود سرمایۀ اصلی یعنی محبّت است. در تمام مشاوره‌های اختلاف حادّ زناشویی، یکی از اصلی‌ترین چیزهایی که باید دنبالش بود، این است که آیا این دو یکدیگر را دوست دارند یا نه؟ اگر دوست داشته باشند، امید برای اصلاح، بسیار فراوان است. البته این بدان معنا نیست که دوست داشتن به تنهایی و بدون انجام دادن هیچ کار دیگری منجر به اصلاح می‌شود و به این معنا هم نیست که اگر دو نفر یکدیگر را دوست نداشتند، هیچ امیدی به اصلاح زندگی‌شان وجود ندارد.

چرا شما کاری نکرده‌اید؟
من دانشجوی کارشناسی ارشد علوم تربیتی هستم و کامل به حرف‌های شما اعتقاد دارم. ۹۰-۸۰ درصد درس‌های ما برگرفته از مبانی غربی است؛ امّا انتقادی که به شما داشتم این است که چرا شما در حوزه، کاری نمی‌کنید؟

ما هم مثل شما معتقدیم در این زمینه باید کاری شود کارستان؛ امّا این کاری که شما می‌گویید کار یک نفر، دو نفر نیست. برای تولید علوم انسانی به ویژه علوم تربیتی باید شب و روز نشناخت؛ دیری نخواهد پایید که مردم جامعۀ ما به کلّی از روان‌شناسی غربی ناامید خواهند شد. همین الآن به راحتی می‌توان آثار این ناامیدی را دید. اوج گرفتن روان‌پریشی و گرایش بسیار به عرفان‌های کاذب دو نشانۀ کاملاً قابل بررسی در این زمینه است. علوم تربیتی مادّی‌گرای غربی مدّعی بود می‌تواند انسان را تربیت کرده، به آرامش برساند؛ امّا این اتفاق نیفتاده و دنیا هم این را فهمیده است. برای پُر کردن این خلأ، زمان زیادی در دست نداریم. باید به فکر بود؛ امّا هنوز هم حرکتی در حدّ و اندازۀ این مسأله انجام نگرفته. هنوز هم خطر، آن‌طور که باید، احساس نشده و عظمت کار تربیت، درک نشده است. ما جسم یک انسان را که می‌خواهیم به دست یک نفر بدهیم، آن هم به صورت عمومی، نه تخصّصی، آن شخص باید هفت سال درس بخواند، چند سال از این دوره را باید به صورت منظّم در بیمارستان حضور داشته باشد و کنار دست چند استاد، کارِ کارگاهی کند؛ امّا روح انسان را به راحتی به دست کسی می‌سپاریم که چند کتاب با مبانی غربی خوانده و از او انتظار داریم مردم را به آرامش برساند.
برای همۀ علوم انسانی، باید چاره‌ای اندیشید؛ امّا علوم تربیتی، جایگاه ویژه‌ای دارد. حضرت آیت الله العظمی خامنه ای رهبر حکیم انقلاب اسلامی در این باره می‌فرمایند: «این که بنده دربارۀ علوم انسانى در دانشگاه‌ها و خطر این دانش‌هاى ذاتاً مسموم، هشدار دادم – هم به دانشگاه‌ها، هم به مسؤولان – به خاطر همین است. این علوم انسانى‌اى که امروز رایج است، محتواهایى دارد که ماهیتاً معارض و مخالف با حرکت اسلامى و نظام اسلامى است؛ متّکى بر جهان‌بینى دیگرى است؛ حرف دیگرى دارد، هدف دیگرى دارد. وقتى اینها رایج شد، مدیران براساس آنها تربیت می‌شوند، همین مدیران مى‌آیند در رأس دانشگاه، در رأس اقتصاد کشور، در رأس مسائل سیاسى داخلى، خارجى، امنیّت، غیره و غیره قرار می‌گیرند. حوزه‌هاى علمیه و علماى دین، پشتوانه‌هایى هستند که موظّفند نظریّات اسلامى را در این زمینه، از متون الهى بیرون بکشند، مشخّص کنند، آنها را در اختیار بگذارند، براى برنامه‌ریزى، براى زمینه‌سازى‌هاى گوناگون. پس نظام اسلامى، پشتوانه‌اش علماى دین و علماى صاحب‌نظر و نظریّات اسلامى است. لذا نظام، موظّف به حمایت از حوزه‌هاى علمیه است؛ چون تکیه‌گاه اوست».(۷)

تعارض در حرف‌های مشاوران
چرا این اندازه تعارض در میان حرف‌های مشاوران وجود دارد؟ ما حرف کدام را گوش کنیم؟

اوّل: غیرقابل انکار بودن این تعارض‌ها
ما قبول داریم میان حرف‌های مشاوران، تعارض وجود دارد. این تعارض‌ها کم هم نیست. این تعارض‌ها، گاهی در حدّ اختلاف سلیقه است که چندان غیرطبیعی نیست؛ امّا گاهی هم به جهت اختلاف در زیرساخت‌های فکری مشاوران است. اینجاست که باید نسبت به آنها حسّاس بود.
یک مشاور معتقد است روان‌شناسی، علمی تجربی است که دین، هیچ راهی به آن ندارد جز آن که در مقابل علم تجربی بشر، تعظیم کند. یک مشاور دیگر هم دین را همه‌کارۀ زندگی بشر می‌داند. این دو، زمین تا آسمان باهم تفاوت دارند. مشاور اوّل، دین را اگر قبول داشته باشد، آن را وسیله‌ای برای تأیید چیزهایی که علم تجربی بشر به آن رسیده، می‌داند. مثلاً وقتی با علم تجربی به این نتیجه می‌رسد که نیایش در آرامش انسان مؤثّر است، آیه یا روایتی را هم در کنارش آورده، می‌گوید دین نیز همین را که من می‌گویم، می‌گوید؛ امّا اگر دین بگوید که نماز به زبان عربی باید خوانده شود، از آنجا که او در علم تجربی خود به آن نرسیده، این را نمی‌پذیرد.

دوم: با این تعارض‌ها چه کنیم؟
انسان، چگونه در میان این تعارض‌ها رفتار کند؟ در مرحلۀ اوّل باید گفت مراجعه به مشاوری که دین را نمی‌شناسد و آن را حاکم بر زندگی انسان نمی‌داند، کار خطرناکی است. مشاور باید از صمیم جان به دین معتقد باشد و آن را بشناسد.
در مرحلۀ دوم، باید همۀ ما با دین مان به اندازه‌ای آشنا باشیم که بتوانیم مخالفت‌‌های صریح نسخه‌های مشاوره‌ای را بفهمیم. ما برای دین مان کم وقت می‌گذاریم. انسان، گاهی تعجّب می‌کند از این که چرا باید یک انسان متدیّن، این اندازه با دینش غریبه باشد که وقتی مشاوری برای او مجوّز گناهی را صادر می‌کند، به راحتی بپذیرد. این که مشاوری برای درمان افسردگی، بَزَک کردن در کوچه و خیابان را به انسان توصیه می‌کند یا زن و شوهری را به مقابلۀ باهم یا قهر کردن‌های یکی – دو ماهه سفارش می‌کند، چه‌قدر مطالعه می‌خواهد تا انسان، اشتباه بودنش را بفهمد؟ آیا فهم اشتباه بودن این که مشاوری، دوستیِ دختر و پسر را امری طبیعی می‌داند و برخورد نجیبانۀ پسر در هنگام مواجهه با یک دختر را نه تنها لازم نداند؛ بلکه یک مشکل شخصّیتی معرّفی کند، کاری دارد؟ آیا فهمیدن انحراف از مبانی دینیِ مشاوری که با اصل روضه‌خوانی و اشک ریختن بر اهل بیت علیهم‌السلام مشکل دارد، کار خاصّی می‌طلبد؟ پی بردن به اشتباه بودن دستور مشاوری که برای آرامش یافتن یک فرد به او توصیه می‌کند موسیقی همراه با رقص را جزء زندگی خود کند یا آرامش خود را در اُنس گرفتن با یک سگ جست و جو کند، کار سختی نیست. وقتی نتیجۀ توصیه‌های یک مشاور این می‌شود که دختران باید در ازدواج سخت بگیرند، معلوم است که با مبنا حرف نمی‌زند و از دین فاصله گرفته است. اگر مشاوری تواضع را ذلّت و گذشت را ساده‌لوحی نامید و به صورت مطلق، تبعیّت زن از شوهرش را یک ظلم دانست و مادری کردن را عقب ماندن از آرزوها معرّفی کرد، بوی معارف اسلامی هم به مشامش نرسیده. چرا مشاوری، انحرافات جنسی را – که در دین از گناهان کبیره است‌ – امری عادی و حتّی خوب به شمار می‌آورد و ما هم حرفی نمی‌زنیم؟
سپردن زندگی به دست کسی که حرف «فردریک»ها را بیشتر از حرف خدا قبول دارد، بردن زندگی زیر تیغ که چه عرض کنم، بردن زیرِ گیوتین است.
فهم عمیق دین را فراموش نکنید. آشنایی با مبانی دینی را از نان شب ضروری‌تر بدانید که پیشوای دانش و معرفت، امیر مؤمنان حضرت علی علیه‌السلام می‏فرمایند: «ای مردم! در دینی که همراه با فهم عمیق نیست، خیری نیست.»(۸)
اهل بیت ما که مهربانی در خانۀ آنها معنا می‌شود، وقتی به مسألۀ فهم دین می‌رسند، با شدّت و تندی حرف می‌زنند.
امام مهربانی‌ها، حضرت علی بن موسی الرضا(ع) نیز می‏فرمایند: «اگر جوانی از جوانان شیعه را می‌یافتم که در دین خویش تفقّه نمی‌کند (به دنبال فهم عمیق دینش نمی‌رود)، او را با شمشیر می‌زدم.»(۹)
راوی می‌گوید: کسی غیر از من، این روایت را این گونه نقل کرده که امام(ع) فرمودند: «بر چنین جوانی، بیست ضربه تازیانه می‌زدم.»
امام(ع) سپس فرمودند: «در دین خدا تفقّه کنید؛ اگرنه اعرابیِ (بیابانیِ) جاهل خواهید بود.»(۱۰)

میزان اعتماد به کتب تربیتی موجود در بازار کتاب
با وجود این همه کتاب‌های تربیتی غربی که در بازار موجود بوده و بیشتر آنها غربی است، تا چه اندازه می‌توان به آنها اعتماد کرد؟
اوّل: تفاوت جهان‌بینی دینی و غربی
نوع نگاه غرب به مفاهیم کلیدی در مسائل تربیتی، با دیدگاه اسلام، بسیار متفاوت است. تعریف این مفاهیم از سوی کسی که اعتقادی به وحی ندارد، نمی‌تواند با نگاه وحیانی و دینی تطبیق داشته باشد. خوش‌بختی، بدبختی، عزّت، ذلّت، شخصیّت، رفاه، وظیفه، حق و… همه از مفاهیم کلیدی‌ای هستند که نگاه غربی و دینی، دو تعریف متفاوت از آنها ارائه می‌دهند. اصلاً چرا این مقوله‌ها؟ تعریف یک متفکّر غربی از موضوع اصلی تربیت – که خود انسان است – با تعریف انسان از نگاه دین، تفاوتی از زمین تا آسمان دارد. هدف آفرینش، هدف از زندگی مشترک و هدف از تربیت از نگاه این دو تفکّر، یکسان نیست. روش‌های تربیتی هم مبتنی بر همین مفاهیم است.
برای ملموس شدن بحث، یک مثال کاربردی می‌آوریم. وقتی از دیدگاه دینی، هدف خلقت، خدایی شدن و مسیر آن هم بندگی معرّفی شد، انسانیّت انسان در بندگی او خلاصه می‌شود. بندگی هم، یعنی در مقابل هر آنچه خدا می‌گوید، «چشم» بگو و بر چشم بگذار. با این نگاه، خوش‌بخت، کسی است که به عبودیت برسد؛ اگرچه ممکن است در این مسیر، سختی‌های بسیاری هم متحمّل شود؛ امّا اگر هدف آفرینش، رفاه بیشتر شد، یا به تعبیر دیگر، هدف زندگی، تن آسودگی بیشتری باشد، شما وقتی احساس خوش‌بختی می‌کنید که رفاه بیشتری داشته باشید. مبانی تربیتی غرب، انسان را به این سمت از زندگی می‌بَرَد؛ امّا مبانی تربیتی اسلام، انسان را به سوی بندگی سوق می‌دهد.
یکی از مقوله‌های بسیار مهم روان‌شناسی، بحث آرامش است. آرامش، همان متاعی است که بسیاری از انسان‌ها حاضرند آن را به هر قیمتی شده به دست آورند. در فرهنگ دینی از آرامش با عنوان‌های گوناگونی مثل اطمینان و سکونت و سکینه و… یاد شده است. در روان‌شناسی دینی به هیچ وجه نمی‌توان با گناه به آرامش رسید؛ امّا یک سؤال! تعریف گناه از نگاه روان‌شناسی غربی چیست؟ ارتباط‌های آن‌چنانی با جنس مخالف، رقص و موسیقی‌های طرب‌آلود، در روان‌شناسی غربی آرامش‌بخش معرّفی می‌شود؛ ولی آیا این کارها با توجّه به معارف دینی می‌تواند آرامش‌بخش هم باشد؟ از نگاه دینی، هیچ انسانی با گناه نمی‌تواند به آرامش برسد.
رهبر معظّم انقلاب، در جمع اساتید دانشگاه فرمودند: «ما در زمینۀ علوم انسانی، کار بومی، تحقیقات اسلامی چه قدر داریم؟ کتاب آماده در زمینه‌های علوم انسانی، مگر چه قدر داریم؟ استاد مُبرّزی که معتقد به جهان‌بینی اسلامی باشد و بخواهد جامعه‌شناسی یا روان‌شناسی یا مدیریت و غیره درس بدهد، مگر چه قدر داریم که این همه دانشجو برای این رشته‌ها می‌گیریم؟ این، نگران کننده است. بسیاری از مباحث علوم انسانی، مبتنی بر فلسفه‌هایی هستند که مبنایش مادّی‌‌گری است، حیوان انگاشتن انسان است، عدم مسؤولیت انسان در قبال خداوند متعال است، نداشتن نگاه معنوی به انسان و جهان است و خُب! این علوم انسانی را ترجمه کنیم، آنچه را غربی‌ها گفتند و نوشتند، عیناً ما همان را بیاوریم به جوان خودمان تعلیم بدهیم، در واقع، شکّاکیت و تردید و بی‌اعتقادی به مبانی الهی و اسلامی و ارزش‌های خودمان را در قالب‌های درسی به جوان‌ها منتقل کنیم. این، چیز خیلی مطلوبی نیست.»(۱۱)

دوم: آشنایی با مبانی دینی، پیش از استفاده از راه‌کارهای غربی
با توجّه به اختلاف موجود میان جهان‌بینی غربی و اسلامی، باید گفت کسی که می‌خواهد از کتاب‌های روان‌شناسی غربی استفاده کند، باید با مبانی اندیشۀ دینی آشنا باشد تا در استفاده از روش‌های تربیتی آنها، دچار انحراف نشود. متأسّفانه برخی افراد به جهت علاقۀ فراوان به مباحث روان‌شناسی و تربیت، با عجله و بدون آشنایی با مبانی دینی، سراغ این کتاب‌ها می‌روند و در عمل، اعتقاداتشان رنگ همان مبانی را گرفته است.
پس از آشنایی با مبانی اندیشۀ دینی، نمی‌توان انکار کرد که برخی راهکارهای کتب غربی، قابل استفاده است.
مقام معظّم رهبری، در جمع خواهران قرآن‌پژوه فرمودند: «من دربارۀ علوم انسانی، گلایه‌ای از مجموعه‌های دانشگاهی کردم، بارها؛ این اواخر هم همین جور. ما علوم انسانی‌مان بر مبادی و مبانی متعارض با مبانی قرآنی و اسلامی بنا شده است. علوم انسانی غرب، مبتنی بر جهان‌بینی دیگری است؛ مبتنی بر فهم دیگری از عالم آفرینش است و غالباً مبتنی بر نگاه مادّی است. خُب! این نگاه، نگاه غلطی است؛ این مبنا، مبنای غلطی است. این علوم انسانی را ما به صورت ترجمه‌ای بدون این که هیچ گونه فکر تحقیقی اسلامی را اجازه بدهیم در آن راه پیدا کند، می‌آوریم تو دانشگاه‌های خودمان و در بخش‌های مختلف، اینها را تعلیم می‌دهیم؛ در حالی که ریشه و پایه و اساس علوم انسانی را در قرآن باید پیدا کرد. یکی از بخش‌های مهم قرآن‌پژوهی، این است. باید در زمینه‌های گوناگون به نکات و دقایق قرآن، توجّه کرد و مبانی علوم انسانی را در قرآن کریم جست و جو و پیدا کرد. این یک کارِ بسیار اساسی و مهمّی است. اگر این شد، آن وقت متفکّرین و پژوهندگان و صاحب نظران در علوم مختلف انسانی می‌توانند بر این پایه و بر این اساس، بناهای رفیعی را بنا کنند؛ البتّه آن وقت می‌توانند از پیشرفت‌های دیگران، غربی‌ها و کسانی که در علوم انسانی پیشرفت داشتند، استفاده هم بکنند؛ لکن مبنا باید قرآنی باشد.»(۱۲)

پی‌نوشت
۱ـ ر.ک: نشریۀ معرفت، سال بیست و دوم، شمارۀ ۱۸۹، شهریور ۹۲، ص ۱۰۵٫
۲ـ بحارالأنوار، ج‏۱۰۰، ص۲۵۳٫
۳ـ الکافی، ج‏۵، ص ۳۲۸٫
۴ـ وسائل الشیعه، ج۲۱، ص۲۸۵٫
۵ـ کتاب من لایحضره الفقیه، ج‏۴، ص ۱۶٫
۶ـ سورۀ نساء: ۴، آیۀ۱۹٫
۷ـ سخنرانی رهبر حکیم انقلاب در جمع حوزویان/ ۲۹ مهر ۸۹(به نقل از پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر مقام معظّم رهبری)
۸ـ بحارالأنوار، ج۱، ص ۱۷۴٫
۹ـ توضیح این که در گذشته برای تنبیه افراد، گاهی از غلاف شمشیر یا پهنای آن استفاده می‌شد.
۱۰ـ بحارالأنوار، ج۷۵، ص۳۴۶٫
۱۱ـ سخنرانی حضرت معظم له/ ۸ شهریور ۸۸(به نقل از پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظّم رهبری).
۱۲ـ سخنرانی حضرت معظم له/ ۲۸ مهر ۸۸(به نقل از همان).

سوتیتر:
۱٫
مشاورانی که روان‌شناسی غربی خوانده‌اند، باید بدانند نگاه غرب به زندگی و زندگی مشترک و طلاق، زمین تا آسمان با نگاه دین متفاوت است. از هم پاشیدن یک زندگی در غرب، به اندازۀ تشکیل آن، آسان است. نگاه مادّی‌گرای علوم غربی نمی‌تواند قداستی را که دین برای زندگی مشترک قائل است، بفهمد تا چه رسد به این که بخواهد بر اساس آن قداست، دربارۀ تداوم یا تمام شدن یک زندگی نظر بدهد.

۲٫
* در تمام مشاوره‌های اختلاف حادّ زناشویی، یکی از اصلی‌ترین چیزهایی که باید دنبالش بود، این است که آیا این دو یکدیگر را دوست دارند یا نه؟ اگر دوست داشته باشند، امید برای اصلاح، فراوان است. البته این بدان معنا نیست که دوست داشتن به تنهایی و بدون انجام دادن هیچ کار دیگری منجر به اصلاح می‌شود و به این معنا هم نیست که اگر دو نفر یکدیگر را دوست نداشتند، هیچ امیدی به اصلاح زندگی‌شان وجود ندارد

۳٫
* یکی از مقوله‌های بسیار مهم روان‌شناسی، بحث آرامش است. آرامش، همان متاعی است که بسیاری از انسان‌ها حاضرند آن را به هر قیمتی شده به دست آورند. در روان‌شناسی دینی به هیچ وجه نمی‌توان با گناه به آرامش رسید؛ امّا ارتباط‌های آن‌چنانی با جنس مخالف، رقص و موسیقی‌های طرب‌آلود، در روان‌شناسی غربی آرامش‌بخش معرّفی می‌شود

15دسامبر/16

شهوات و مذمّت آن از دیدگاه قرآن و احادیث

حجت‌الاسلام محمد علی محمدی
درآمد
شهوت‌پرستی یکی از مشکلات و رزایل اخلاقی است که می‌تواند دامنگیر فرد و جامعه شده و باعث نابودی شود. امروزه با توجه به گسترش وسایل ارتباط جمعی از سویی و سیاست‌های استعماری شیطان بزرگ و دیگر غارتگران اقتصادی و فرهنگی، شهوت‌پرستی به یکی از بلاهای بزرگ قرن تبدیل شده و بر همه اندیشوران بایسته است که با نگاهی به مسئله و معضل یاد شده، پس از تبیین مشکل یاد شده، راه‌حل‌های دینی برای برون رفت را جستجو و عرضه کنند. در این مقاله برآنیم تا پس از تبیین و توضیح شهوت پرستی و مشکلاتی که می‌تواند برای فرد و جامعه ایجاد کند، روش‌های اسلام برای حل مشکل را واگویه کنیم.
۱ـ مفهوم شناسی
شهوات، جمع شهوت و برخی از واژه‌های مرتبط با شهوت در قرآن عبارتند از: عفت، نفس (نفس اماره)، هوا،(۱) (اتباع هوا) و طغیان.
شهوت در فارسی به معنای آرزو، میل، رغبت، اشتیاق، خواهش، شوق نفس در حصول لذت و منفعت و توقان نفس به امور مستلذه آمده است.(۲)
شهوت در زبان عربی به معنای اشتیاق نفس به چیزی و رغبت به آن است. به عنوان نمونه، شَهِیَ الشی‏ءَ به معنای دوست داشتن و رغبت کردن به چیزی است و آیه شریفه: «وَ حِیلَ بَینَهُم وَ بَینَ ما یَشتَهُونَ‏»؛(۳) یعنی بین آنها و آنچه بدان رغبت داشتند فاصله افتاد.(۴) به مشتهیات، یعنی چیزی که میل وشهوت به آن تعلق می‌گیرد نیز شهوت گفته می‌شود. چنانکه در آیه شریفه: «زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِینَ…»(۵) مقصود از «شهوات»، مشتهیات است(۶) و از باب مبالغه، به جای حب المشتهیات، حب الشهوات آمده است.
راغب معتقد است که اصل کلمه‌ی شهوت، گرایش و میل نفس به چیزی که انسان می‌خواهد است. این امر در دنیا دو نوع است: ۱- تمایل کاذب ۲- تمایل صادق. میل صادق چیزى است که اگر برآورده نشود کار بدن بدون آن مختلّ مى‏شود مثل اشتها به غذا هنگام گرسنگى. تمایل و شهوت کاذب چیزی است که بدون آن، کار بدن مختل نمى‏شود. گاه به چیزهای خواسته شده و گاه به نیرویی که نفس با آن، به چیزی اشتها پیدا می‌کند نیز شهوت گفته می‌شود.(۷)
شهوت در قرآن به هر دو معنای مثبت و منفی آن آمده است.(۸) واژه یاد شده و مشتقات آن، در قرآن مجید، سیزده مورد به کار رفته که شش مورد آن دارای مفهوم مثبت و هفت مورد آن دارای مفهوم منفی است.(۹) به باور راغب، آیه: زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوات(۱۰) ممکن است اشاره به تمایل صادق و کاذب باشد. در آیه: اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ(۱۱) به تمایلات کاذب نفسانى‏ اشاره دارد ولی آیه: وَ لَکُمْ فِیها ما تَشْتَهِی أَنْفُسُکُمْ(۱۲) درباره صفت بهشت و نشانه تمایلات مثبت است.(۱۳)
۲ـ اقسام شهوت
آدمی به طور طبیعی و غریزی به شهوات علاقه دارد؛ و در روایات نیز به این نکته اشاره شده است. از همین روست که قرآن کریم شهوت‌ها را زینت برای نفس دانسته و می‌فرماید: «زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ».(۱۴) شهوات را به اعتبارات مختلف می‌توان به تقسیمات متفاوتی تقسیم کرد. در یک تقسیم آن را به شهوت جنسی، شهوت به مال و فرزندان، شهوت خلود و ثروت، شهوت ریاست و فخر تقسیم کرده‌اند.(۱۵) با توجه به روایت منقول از پیامبر، می‌توان شهوت را به شهوت ظاهری و شهوت مخفی نیز تقسیم کرد؛ زیرا آن حضرت فرمود: «بیشترین چیزی که از آن برشما می‌ترسم ربا و شهوت خفیه است»(۱۶) و برابر روایت دیگری، ربا و شهوت خفیه است.(۱۷) به هر روی مهمترین اقسام شهوت که در قرآن از آن یادشده عبارت است از:
الف) شهوت جنسى‏
اولین و مهمترین قسم شهوت، شهوت جنسی است. در غالب موارد، وقتی کلمه شهوت، مطلق و بدون پیشوند یا پسوندی به کار می‌رود، شهوت جنسی از آن متبادر است و برخی از لغت‌دانان نیز، اصطلاح شهوت را میل جنسی معنا کرده‌اند(۱۸) چنانکه واژه‌های شهوت‌رانی، شهوت‌انگیزی و شهوت کردن، همگی به معنای شهوت جنسی است.(۱۹)
اصل وجود غریزه شهوت در آدمی ناپسند نیست. قرآن کریم نیز در موارد فراوانی از وجود غریزه جنسی در همه انسان‌ها سخن گفته است، به عنوان نمونه در سوره بقره می‌فرماید: أُحِلَّ لَکُم لَیلَهَ الصِّیامِ الرَّفَثُ إِلى‏ نِسائِکُم هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُم لِباسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَکُم فَتابَ عَلَیْکُمْ وَ عَفا عَنْکُمْ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا ما کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ‏ … وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاکِفُونَ فِی الْمَساجِدِ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوها ….؛ آمیزش جنسى با همسرانتان در شبِ روزهایى که روزه مى‏گیرید حلال است. آنها لباس شما هستند و شما لباس آنها (هر دو زینت هم و سبب حفظ یکدیگرید). خداوند مى‏دانست که شما به خود خیانت مى‏کردید (و این کارِ ممنوع را انجام مى‏دادید) پس توبه شما را پذیرفت و شما را بخشید. اکنون با آنها آمیزش کنید و آنچه را خدا براى شما مقرر داشته طلب نمایید!… و در حالى که در مساجد به اعتکاف پرداخته‏اید، با زنان آمیزش نکنید! این مرزهاى الهى است پس به آن نزدیک نشوید!(۲۰)
از نگاه قرآن کریم، غریزه جنسی به انسان و حیوان اختصاص نداشته بلکه جنیان نیز قوه و غریزه شهوت دارند. به خاطر وجود غریزه یادشده است که قرآن کریم در دو آیه وقتی از اوصاف بهشتیان سخن می‌گوید، یکی از ویژگی‌های آنان را این مطلب می‌داند که دست هیچ جن و انسی به آنان نرسیده است: فِیهِنَّ قاصِراتُ الطَّرْفِ لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ.(۲۱) و فِیهِنَّ خَیْراتٌ حِسانٌ‏ حُورٌ مَقْصُوراتٌ فِی الْخِیامِ‏ لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ.(۲۲) این آیات بر این مطلب دلالت دارد که جنیان نیز دارای شهوت هستند(۲۳) زیرا «طمث» کنایه از نکاح و جماع است.(۲۴)
به فرموده قرآن کریم، غریزه جنسی در پیامبران نیز وجود دارد. قرآن در مقام پاسخ‏گویى به یهود که پیامبر اسلام صلی‌الله علیه و آله را به خاطر ازدواج‌هایش سرزنش مى‏کردند،(۲۵) می‌فرماید: وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِکَ وَ جَعَلْنا لَهُمْ أَزْواجاً وَ ذُرِّیَّه…(۲۶) ما پیش از تو (نیز) رسولانى فرستادیم و براى آنها همسران و فرزندانى قرار دادیم… .
اولین نمونه تاریخی از پیروی شهوات جنسی که باعث هلاکت بشریت شد، در جریان نزاع فرزندان حضرت آدم رخ داد. برابر برخی از روایات تفسیری که درباره آیات ۲۷ تا ۳۰ سوره مائده وجود دارد، این اختلاف به خاطر پیروی از شهوت جنسی بود. خداوند در این آیات به داستان دو فرزند آدم اشاره می‌کند که برای خداوند قربانی قرار دادند، ولی تنها از یکی از آن دو قربانی قبول شد. این مطلب باعث شد تا کسی که قربانی او قبول نشده، برادرش را تهدید به مرگ کند: …فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الاَْخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّکَ قَالَ إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ. برادری که قربانی او قبول شده بود (هابیل)، تأکید کرد که او به برادرکشی روی نخواهد آورد ولی قابیل تهدید خودش را عملی کرد و برادرش را به قتل رساند. برابر روایات تفسیری، علت برادرکشی آن بود که قابیل، دوست داشت با همزاد خودش ازدواج کند، ولی حضرت آدم، به دستور خداوند، همزادش را برای همسری ‌هابیل برگزیده بود. این مطلب باعث کینه قابیل شد و دست به کشتن برادر دراز کرد.
نمونه دیگر از افرادی که شهوت جنسی آنان را از پای در آورد، قوم لوط بود. خداوند در این باره می‌فرماید: وَ لُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفَاحِشَهَ مَا سَبَقَکُم بهَِا مِنْ أَحَدٍ مِّنَ الْعَلَمِینَ*إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شهَْوَهً مِّن دُونِ النِّسَاءِ بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ(۲۷) و (به خاطر آورید) لوط را، هنگامى که به قوم خود گفت: «آیا عمل بسیار زشتى را انجام مى‏دهید که هیچ‌یک از جهانیان، پیش از شما انجام نداده است؟! آیا شما از روى شهوت به سراغ مردان مى‏روید، نه زنان؟! شما گروه اسرافکار (و منحرفى) هستید!
قوم لوط به جای اینکه از فساد یاد شده و پیروی از شهوت باطل باز ایستند، تصمیم گرفتند که به خاطر پاکدامنی لوط و یارانش، آنان را از شهر بیرون کنند، در نتیجه خداوند او و خاندانش را رهایى بخشید جز همسرش که از بازماندگان (در شهر) بود. در این هنگام خداوند بارانى (از سنگ) بر آنها فرستاد و آنها را درهم کوبید و نابود ساخت.(۲۸)
به فرموده قرآن، شهوت‌دوستی، برای انسان زینت‌گری شده و اولین مصداق شهوات یاد شده شهوت جنسی است: زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ…(۲۹) در اینکه فاعل زینت‏گرى در جمله: «زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ» خدا یا شیطان یا نفس و… است، بین مفسران اتفاق نظر وجود ندارد. برخی از مفسران پس از ذکر احتمالاتی که در جمله وجود دارد، از انتخاب یک نظریه صرف‌نظر کرده‌اند(۳۰) برخی معتقدند زینت‌گر این شهوات خداوند است.(۳۱) برخی همانند ابوعلی(۳۲) بین شهوات پسندیده و ناپسند تفاوت قائل شده و معتقدند شهوات ناپسند را شیطان یا نفس یا دنیا زینت جلوه می‌دهد و شهوات پسندیده را خداوند زینت‌پردازی می‌کند،(۳۳) ولی برخی از مفسران معتقدند خداوند مزیِّن است.(۳۴) برخی از مفسران، از جمله علامه طباطبایی معتقدند آنکه شهوات را برای انسان زینت می‌دهد خداوند نیست بلکه شیطان یا نفس است. علامه پس از نقد نظریات پیشین در مقام استدلال برای سخن خودش به چند نکته اشاره می‌کند: یکی اینکه آیه شریفه در مقام ذم کافران به خاطر رفتارهای انحرافی و اعتماد به اموال واولاد است و چنین زینت‏گرى لایق به ساحت مقدس خدا نیست. نکته دوم اینکه اگر این زینت‏گرى کار خداى تعالى باشد، جا داشت تعبیر فرماید: «زین للانسان حب الشهوات» و یا بفرماید: «زین لبنى آدم»، »نه زین للناس»؛ زیرا عرب این کلمه را بیشتر در مواردى استعمال مى‏کند که مى‏خواهد امتیازها را لغو و یا کسى را تحقیرکند. نکته دیگر اینکه امورى که خداى تعالى به عنوان نمونه و مصداق براى این شهوات برشمرده، با مسئله تزیین فطرى نمى‏سازد، زیرا اگر منظور این بود جا داشت به جاى کلمه «نساء- زنان» تعبیرى آورد که معناى مطلق زوجیت را برساند و نیز به جاى لفظ «بنین» کلمه «اولاد» و به جاى لفظ «قناطیر مقنطره» لفظ «اموال» را به یاد بیاورد، براى اینکه علاقه فطرى و طبیعى به همسر همانطور که در مردان نسبت به زنان هست، در زنان نیز نسبت به‏ مردان هست. نکته چهارم: اینکه نسبت داشتن تزیین به خداى سبحان با آخر آیه که مى‏فرماید: «ذلِکَ مَتاعُ الْحَیاِه الدُّنْیا… نمى‏سازد، زیرا ظاهر این کلام این است که مى‏خواهد مردم را از شهوات دنیایى منصرف کند.(۳۵)
ب) شهوت عاطفی
نوعی دیگر از مشتهیات و چیزهای مورد علاقه که در قرآن از آن سخن رفته،علاقه به فرزندان است. خداوند در دو آیه از پسران به عنوان مشتهیات یاد کرده است. مورد اول درباره کافرانی است که به پندار خام خودشان، پسران را برای خودشان و دختران را برای خداوند قرآر می‌دادند چنانکه قرآن کریم می‌فرماید: وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ سُبْحانَهُ وَ لَهُمْ ما یَشْتَهُونَ؛(۳۶) که مقصود از «ما یشتهون» پسران است.(۳۷)
در آیه چهاردهم سوره آل‌عمران نیز از پسران به عنوان یکی از مصادیق مشتهیات یاد شده است. در آیه یاد شده، پس از یادآوری این نکته که دوست داشتن شهوات برای آدمی زینت‌گری شده، دومین مصداق از شهوت‌ها را پسران دانسته می‌فرماید: «زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِینَ…».(۳۸)
برخی از مفسران معتقدند مقصود از بنین در این آیه، هم فرزندان بلاواسطه هستند که در فارسى به کلمه «پسر» ترجمه مى‏شود و هم فرزندان باواسطه که در فارسی از آنان به کلمه «نوه»، «نتیجه»، «نبیره» تعبیر مى‏شود.(۳۹)
به این پرسش که «دوست داشتن فرزند اختصاص به پسران ندارد و مردم، پسران و دختران خود را دوست دارند، پس چرا در آیه شریفه به جای فرزندان از پسران سخن گفته است؟» مفسران به چند نکته اشاره کرده‌اند از جمله:
۱ـ در صورتی آوردن لفظ اولاد از پسران شایسته‌تر بود که آیه در مقام بیان حب فطری باشد، ولی آیه در مقام بیان حب فطری نیست، بلکه در مقام بیانِ شیفتگی‌های مردم به دنیا و مشتهیات آن است و بعضى از شهوت‌پرستان دوست‌دار فرزند پسرند، چون مى‏خواهند با داشتن پسران زیاد نیرومندتر از دیگران باشند،(۴۰) و اینگونه علاقه‏ها نوعاً در بین بادیه‌نشینان و مختص به پسران است، نه دختران. برخی از مفسران این پاسخ را نقد کرده‌اند.(۴۱)
۲ـ هر چند آیه در مقام بیان علاقه فطری انسان به مشتهیات یاد شده است و خداوند این امور را برای انسان زینت داده؛ ولی ذکر پسران به جای فرزندان، به خاطر بیان افراد شناخته‌شده‌تر و قوی‌تر است. علامه طباطبایی پس از ذکر این پاسخ آن را رد می‌کند.(۴۲)
ج) شهوت مالى‏
قرآن کریم از شهوت مالی نیز سخن گفته است از جمله در سوره علق می‌فرماید: کَلَّا إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى‏ أَنْ رَآهُ استَغنى(۴۳)‏ آدمى به سرکشى و طغیان می‌گراید وقتى خود را غنى و بى‏نیاز مى‏بیند. شهوت به معنای توقان نفس به امور مستلذه(۴۴) و طغیان نیز همین معنا را می‌دهد. در تفسیر علی بن ابراهیم، آیات یاد شده اینگونه تفسیر شده که آدمی وقتی بی‌نیاز شود، کفر می‌ورزد و منکر می‌شود.(۴۵)
قرآن کریم در آیه ۱۴ سوره آل عمران، برخی از مصادیق شهوات مالی را اینگونه تبیین می‌کند: زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ… وَ الْقَناطیرِ الْمُقَنْطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّه و… محبّت شهوت‌ها، از… و اموال هنگفت از طلا و نقره و… در نظر مردم، زینت‌گری شده است.
آیه شریفه یاد شده، درصدد بیان این مطلب است که آدمی سخت شیفته مال و در بند آن است، چنانکه می‌فرماید «وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدیدٌ »(۴۶) و می‌فرماید «وَ تَأْکُلُونَ التُّراثَ أَکْلاً لَمًّا»(۴۷) حضرت علی«ع» نیز دارایى و ثروت را مایه اصلى شهوات دانسته، می‌فرماید: الْمَالُ مَادَّهُ الشَّهَوَاتِ‏(۴۸) و در روایت پیامبر«ص» نیز بر مطلب یاد شده تأکید شده است: «لو کان لابن آدم و ادیان من مال‌ لا بتغی ثالثا و لا یـملأ جـوف ابن آدم الا التراب و یتوب الله علی من تـاب».(۴۹)
اینکه در آیه یاد شده از بین همه اموال از طلا و نقره یاد شده بدان جهت است که طلا و نقره ثمن و قیمت همه اشیاء است و مالک این دو همانند مالک همه چیزاست.(۵۰)
یکی دیگر از مصادیق شهوت مالی که در آیه ۱۴ سوره آل‌عمران از آن سخن گفته است، «الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَه» است. خیل به معنای اسب است و در تفسیر مسومه، چهار نظریه وجود دارد،(۵۱) و تفسیر مشهور آن «نشان دار» است.(۵۲) چون اسب‌هاى قیمتى را به خصوص اسب‌هاى نجیب عربى را داغ و نشان می‌گذاشتند بلکه بعضى از آنها قباله داشتند که از چه نژادى هستند.(۵۳) نشان داشتن اسب‌ها یا به خاطر برازندگى اندام و مشخص بودن چهره و یا به خاطر تعلیم و تربیت آنها و آمادگى براى سوارى در میدان جنگ است.(۵۴)
این اسب‌ها نه تنها در گذشته بلکه هم‌اکنون نیز برای غالب افراد، دلپذیر و مورد اشتها هستند. مسابقات اسب‌دوانی که همه ساله انجام شده و اسبانی که برای این کار تربیت شده و ثروتمندانی که بخشی از ثروت خود را برای خرید، فروش وتربیت این اسب‌ها قرار داده‌اند، همگی شاهدی بر مطلب فوق است. وانگهی، اسب کنایه از وسیله نقلیه است(۵۵) که امروزه تفاخر به وسیله نقلیه و اشتهایی که برای تهیه بهترین وسایل وجود دارد مشهود است.
د) شهوت مقام
یکی دیگر از مصادیق شهوت که در قرآن کریم از آن سخن گفته شده، شهوت مقام و به تعبیر برخی از مفسران، «شهوت ریاست‏» یا جاه‌طلبی است(۵۶) و برخی از مصادیق شهوت همانند: اسبان نشان‌دار، چهارپایان و کشتزارها که در آیه ۱۴سوره آل‌عمران از آن سخن به میان آمده، بر این نوع از شهوت نیز تطبیق شده است.(۵۷)
چند آیه قرآن کریم، از شهوت مقامی یا جاه‌طلبی سخن گفته است.
۱ـ در ماجرای سامری که در سوره طه از آیه ۸۵ تا ۹۸ آمده است استفاده می‌شود که مسأله جاه‌طلبی او سبب گمراهی خودش و گمراهی گروه کثیری از بنی‌اسرائیل و بر باد رفتن جمع عظیمی از آنها شد. سامری می‌خواست که از این طریق به جاه و مقامی برسد، ولی خداوند چنان مجازاتی در این جهان برای او قرار داد که او را کاملًا منزوی و از جامعه مطرود کرد و آنگونه که قرآن می‌گوید موسی به او گفت: «برو (و از میان مردم دور شو و با کسی تماس نگیر) و بهره تو در مدت حیاتت این است که هر کس به تو نزدیک شود، خواهی گفت: با من تماس نگیر».(۶۰)
۲ـ نمونه دیگری از جاه‌طلبی و شهوت مقامی که در قرآن از آن سخن گفته، جریان فرعون است. فرعون در میان قوم خود ندا داد: ای قوم من! آیا حکومت مصر از آن من نیست، و این نهرها تحت فرمان من جریان ندارد؟ آیا نمی‌بینید؟! به یقین من از این مرد که از طبقه پستی است و هرگز نمی‌تواند فصیح سخن بگوید برترم!(۶۱) ولی سرانجام این جاه طلبی نیز هلاکت بود.
۳ـ قارون یکی دیگر از نمونه‌های بارز جاه‌طلبی بنی‌اسرائیل بود، همان صفت زشتی که سرانجام او را بدبخت و بیچاره نمود و به قعر زمین فرستاد! و قرآن کریم داستان آن را در آیات ۷۶ تا ۸۳ از سوره قصص بیان کرده است. قرآن کریم، پس از بیان جریان قارون و جاه‌طلبی او، به عنوان یک دستور کلی می‌فرماید: «آن سرای آخرت را تنها برای کسانی قرار می‌دهیم که قصد برتری جویی در زمین و فساد را ندارند و عاقبت نیک برای پرهیزگاران است: «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهِ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لایُریُدونَ عُلُوّاً فِی الْارْضِ وَ لافَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقینَ.» آری عاقبت جاه‌طلبان مستکبر همان عاقبت قارون است که همه چیز خود را بر سر جاه‌طلبی و استکبار گذاشت و خشم خدا او را گرفت و به زندگی ننگینش پایان داد و برای همیشه مورد لعن و نفرین واقع گشت.
شهوت ریاست از هر شهوت دیگر شدیدتر و ضرر آن بیشتر است. به گونه‌ای که به فرموده پیامبر اکرم«ص»، تباهی شهوت مقامی از فسادِ دو گرگ درنده‌ای که در آغل گوسفندان رها شوند، بیشتر است.(۶۲)
ذ)شهوت طعام
بسیاری از مفسران، از «شهوت غذایی» سخن گفته‌اند. این نوع از شهوت نیز اگر کنترل نشود برای انسان ضررهای جبران ناپذیری به دنبال دارد. برخی از مفسران معتقدند بزرگترین عوامل هلاکت انسان، شهوت شکم است، همان بود که آدم و حوّا را از بهشت اخراج کرد. شکم سرچشمه شهوات و منشأ دردها و آفات است؛ زیرا حتّی شهوت جنسی نیز پیرو آن است و به دنبال این دو، شهوت در جمع‌آوری مال و مقام است که وسیله‌ای برای سفره‌های رنگین‌تر و زنان بیشتر محسوب می‌شود و به دنبال آنها، تنازع در دسترسی به مال و مقام و کشمکش‌ها به وجود می‌آید و آفت ریا و خودنمایی و تفاخر و تکاثر و خودبرتربینی از آن متولّد می‌گردد؛ سپس این امور عاملی برای حسد، کینه، عداوت و دشمنی می‌شود و دارنده آن را به ارتکاب انواع ظلم‌ها و منکرات و فحشا می‌کشاند…(۶۳)
۳ـ اعتدال در شهوات
دانشمندان علم اخلاق معتقدند آدمی دارای قوای فراوانی است که از بین این قوا، چهار قوه به ریاست روح مدیریت بدن را عهده دارند که عبارتند از: «عقل»، «شهوت»، «غضب» و «وهم».
شأن قوه عقلیه و وهمیه، ادراک امور و شان قوه غضبیه و شهویه تحریک بدن است. ازآنجا که شهوت، یکی از قوای انسانی است، انسان در مقابل این قوه و غریزه، یکى از سه راه را مى‏تواند برگزیند: یا از هر طریقى شهوت خود را ارضا کند (افراط) یا آن را سرکوب کند (تفریط) یا به صورت متعادل و مشروع در ارضاى آن گام بردارد. راه نخست، که گاه از آن به شهوت‌پرستی نیز یاد می‌شود، مخالف عقل، شرع و به نوعى مخالف نظام تکوین و طبیعت است؛ زیرا در غالب جانوران و پرندگان و حتى حشرات دیده مى‏شود که در آمیزش به فرد گزینش شده‏اى از جنس مخالف بسنده مى‏کنند و به نوعى تشکیل خانواده مى‏دهند و جنس نر، از ورود بیگانه به حریم خویش غیرت نشان مى‏دهد و جنس ماده، سراغ غیر جفت خود نمى‏رود.
از نگاه اسلام، در عین حال که سرکوبی کامل قوه شهویه ناپسند است، رها کردن آن نیز باعث فرو غلطیدن انسان در مهالک و نابودی او خواهد شد. از نگاه دانشمندان مسلمان قوه شهویه باید تهذیب شود و از تهذیب قوه شهویه، خلق «عفت» پیدا مى‌شود. عفت یعنی اطاعت قوه شهویه از قوه عاقله و سرکشى نکردن از امر و نهى عاقله که نتیجه‌اش خلاصی از بند شهوات و هوس‌هاست….در برابر عفت دو چیز قرار دارد یکى «شره» که به معنای غرق شدن در لذت‌های جسمی، بدون توجه به حکم عقل و شرع است و دیگرى «خمود» به معنای کشتن قوه شهوت و پرهیز از چیزهایی که براى حفظ بدن یا بقاء نسل ضرورى است و این تفریط است.
رسول خدا«ص» در تفسیر آیه «وَ أَمَّا مَن خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفسَ عَنِ الهَوى‏»(۶۴) فرمود: کسى که برایش فحشاء و شهوتى پیش آید و بخاطر ترس از خدا از آنها پرهیز کند، خداوند آتش را بر او حرام کرده و از فاجعه بزرگ (عذاب قیامت) ایمن مى‏دارد و وعده‏اى که براى او در کتاب خود داده تحقق مى‏بخشد و آن وعده عبارت است از: «و بر آنکه از پیشگاه پروردگارش بهراسد در بهشت است.»(۶۵)

پی‌نوشت‌ها
۱ـ فرق بین هوی و شهوت این است که هوی از جمله شهوات و همیشه مذموم است، ولی شهوت گاهی ممدوح و گاه مذموم است. (تفسیر روح البیان، ج‏۵، ص: ۳۴۵ )
۲ـ لغت نامه دهخدا، ذیل واژه.
۳ـ سبأ، ۵۴٫
۴ـ لسان العرب، ج‏۱۴، ص ۴۴۵إعراب القرآن، نحاس، ج‏۳، ص ۲۴۳٫
۵ـ آل‏عمران، ۱۴٫
۶ـ روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج‏۲، ص ۹۶٫
۷ـ المفردات فی غریب القرآن، ص ۴۶۸٫
۸ـ اخلاق در قرآن، آیت‌الله مکارم، ص ۲۹۱؛ المفردات فی غریب القرآن، ص ۴۶۸٫
۹ـ اخلاق در قرآن، آیت‌الله مکارم، ص ۲۹۱٫
۱۰ـ آل‌عمران، ۱۴٫
۱۱ـ مریم، ۵۹٫
۱۲ـ فصّلت، ۳۱٫
۱۳ـ المفردات فی غریب القرآن، ص ۴۶۸٫
۱۴ـ آل‏عمران، ۱۴٫
۱۵ـ من هدى القرآن، ج‏۱، ص ۵۲۳٫
۱۶ـ احیاء علوم الدین، غزالی، ج۱۰، ص۷۸ (سایت نور). شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ج۱۹، ص ۱۶۷(سایت نور). مجمع البحرین، ج‏۱، ص ۲۵۳٫
۱۷ـ کافی، ج۵، ص۱۲۴ وسائل‏الشیعه، ج۱۷، ص۸۱ . مستدرک ‏الوسائل، ج۱۳، ص۶۶ بحارالأنوار، ج۷۰، ص۱۵۸٫
۱۸ـ فرهنگ بزرگ سخن، ج۵، ص۴۶۲۵٫
۱۹ـ همان.
۲۰ـ بقره، ۱۸۷٫
۲۱ـ الرحمن، ۵۶٫
۲۲ـ الرحمن، ۷۰ و ۷۲ و ۷۴٫
۲۳ـ زاد المسیر فی علم التفسیر، ج‏۴، ص ۲۱۴٫
۲۴ـ زاد المسیر فی علم التفسیر، ج‏۴، ص: ۲۱۴؛ کشف الأسرار و عده الأبرار، ج‏۹، ص: ۴۲۷؛ الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج‏۹، ص: ۱۹۱٫ واژه «طمث» در اصل به معنای خون حیض و ازاله بکارت است (المفردات فی غریب القرآن، ص ۵۲۴؛ قاموس قرآن، ج‏۴، ص: ۲۳۵)
۲۵ـ روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج‏۷، ص ۱۵۹٫
۲۶ـ رعد، ۳۸٫
۲۷ـ اعراف، ۸۰-۸۱٫
۲۸ـ اعراف، ۸۴٫
۲۹ـ آل‏عمران، ۱۴٫
۳۰ـ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏۲، ص ۷۱۱؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج‏۲، ص ۴۱۱؛ البحر المحیط فی التفسیر، ج‏۳، ص ۵۰٫
۳۱ـ تفسیر نمونه، ج‏۲، ص ۴۵۷، تفسیر أحسن الحدیث، ج‏۲، ص: ۳۳٫ الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج‏۵، ص ۵۷٫
۳۲ـ رک: التبیان فی تفسیر القرآن، ج‏۲، ص ۴۱۱٫
۳۳ـ تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج‏۳، ص ۵۰؛ تبیین القرآن، ص ۶۲، روض‌الجنان و روح الجنان فی تفسیرالقرآن، ج‏۴، ص ۲۰۵٫
۳۴ـ زبده التفاسیر، ج‏۱، ص ۴۵۷؛ سواطع الإلهام فی تفسیر القرآن، ج‏۱، ص ۲۷۴؛ الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج‏۵، ص ۵۸؛ ۳۵ـ المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏۳، ص ۹۸٫
۳۶ـ نحل، ۵۷٫
۳۷ـ مجمع‌البیان فی تفسیرالقرآن، ج‏۶، ص ۵۶۶٫ البحر المحیط فى التفسیر، ج‏۶، ص۵۴۸٫ تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر)، ج‏۴، ص۴۹۶٫
۳۸ـ آل‏عمران، ۱۴٫
۳۹ـ المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏۳، ص ۱۰۴٫
۴۰ـ الاخلاق فی‌القرآن، ص۳۴۲٫
۴۱ـ تفسیر من وحی القرآن، ج‏۵، ص ۲۶۳٫
۴۲ـ المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏۳، ص ۱۰۵٫
۴۳ـ علق، ۷-۶٫
۴۴ـ لغت نامه دهخدا، ذیل واژه.
۴۵ـ تفسیر نور الثقلین، ج‏۵، ص ۶۱۰٫
۴۶ـ عادیات، ۸٫
۴۷ـ فجر، ۱۹٫
۴۸ـ نهج‌البلاغه.
۴۹ـ التحریر و التنویر،ج‏۱، ص ۶۴۵٫
۵۰ـ مفاتیح الغیب، ج‏۷، ص: ۱۶۲.
۵۱ـ التبیان فی تفسیر القرآن، ج‏۲، ص ۴۱۲٫
۵۲ـ تفسیر الکاشف، ج۲، ص۲۰٫ تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ج۲، ص۱۲۳٫ جامع‌البیان فى تفسیر القرآن، ج۳، ص۱۳۵٫ روض الجنان و روح‌الجنان فى تفسیرالقرآن، ج۱ ۲۷۰٫ مجمع‌البیان فى تفسیر القرآن، ج۲، ص۷۱۲٫
۵۳ـ أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج‏۳، ص ۱۲۶٫
۵۴ـ تفسیر نمونه، ج‏۲، ص ۴۵۹٫
۵۵ـ تفسیر نور، ج‏۲، ص ۲۶٫
۵۶ـ اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج‏۲، ص۲۴۷٫
۵۷ـ تفسیر هدایت، ج‏۱، ص ۴۹۰٫
۵۸ـ اخلاق در قرآن، مکارم شیرازی، ج ۳، ص ۱۸٫
۵۹ـ اخلاق در قرآن، ج ۳، ص ۲۲٫
۶۰ـ رک: سوره قصص(۲۸) آیات ۷۶ تا۸۳٫
۶۱ـ زخرف، ۵۲-۵۱٫
۶۲ـ بحارالأنوار، ج‏۷۰ ، ص۱۴۵٫ کافی ج‏۲، ص۲۹۷٫
۶۳- محجه البیضاء، ج۵، ص ۱۴۵٫
۶۴ـ نازعات، ۴۰٫
۶۵ـ تفصیل وسائل الشیعه إلى تحصیل مسائل الشریعه، ج‏۱۵، ص ۲۰۹٫

سوتیترها
۱٫
شهوات را به اعتبارات مختلف می‌توان به تقسیمات متفاوتی تقسیم کرد. در یک تقسیم آن را به شهوت جنسی، شهوت به مال و فرزندان، شهوت خلود و ثروت، شهوت ریاست و فخر تقسیم کرده‌اند
۲٫
اصل وجود غریزه شهوت در آدمی ناپسند نیست. قرآن کریم نیز در موارد فراوانی از وجود غریزه جنسی در همه انسان‌ها سخن گفته است
۳٫
از نگاه اسلام، در عین حال که سرکوبی کامل قوه شهویه ناپسند است، رها کردن آن نیز باعث فرو غلطیدن انسان در مهالک و نابودی او خواهد شد. از نگاه دانشمندان مسلمان قوه شهویه باید تهذیب شود و از تهذیب قوه شهویه، خلق «عفت» پیدا مى‌شود

15دسامبر/16

سیاست تا دیانت

محمد صالح
بهتر از فحاشی
آشنا (مشاور فرهنگی رئیس‌جمهور): اگرچه شناخت پویایی‌های سیاست و جامعه در امریکا دشوار است، اما حتماً بهتر از آن است که فقط به امریکا فحاشی کنیم!
*توضیح: این عزیز ما گوهر‌های فوق را در صفحه‌ی توئیترشان فشانده‌اند! آن هم فردای پیروزی ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری امریکا!
۱ـ این روز‌ها که مردم برای راه انداختن کارشان در این ور و آن ور دنبال یک آشنا می‌گردند بسیار خوب است که رئیس محترم جمهور هم یک «آشنا» در کنارش دارد، تا اگر جایی کار گره خورد «آشنا» بدادش برسد و این خود نشان دهنده اهمیت «آشنا» و داشتن آن در راه افتادن کار است! (حتی اگر آدم رئیس‌جمهور باشد)
۲ـ و البته «آشنا» باید خیلی مؤدب باشد و از هرگونه فحاشی (خصوصاً فحاشی به امریکا) خودداری کند وحتی قبلاً هم به قاعده یک فحاشی مختصر (به ویژه نسبت به کدخدا) مرتکب نشده باشد تا بتواند کار آدم را راه بیندازد و تاکنون دیده نشده یک «آشنا» بتواند با فحاشی (هر چند به امریکا) کار کسی را درست کند!
۳ـ از بابت احتیاط می‌پرسیم که این «پویایی سیاست و جامعه در امریکا» یعنی چه؟ و آیا نوعی فحاشی محسوب نمی‌شود؟ و آیا شناخت این پویایی‌ها فضولی نخواهد بود؟ آیا دشوار خواندن شناخت پویایی‌های سیاست وجامعه در امریکا به نوعی فحاشی نیست؟ در حالی که ما خودمان امتحان کرده‌ایم امریکا اصلاً پویایی ندارد (چون پویایی لابد یک چیز بدی است و به جوامع جهان سومی اختصاص دارد!) و اگر داشته باشد ربطی به جامعه و سیاست ندارد و به فرض هم که ربطی داشته باشد شناخت آن اصلاً کار دشواری نیست! تازه آقای ترامپ هم به سادگی آب خوردن بالا و پایین پویایی‌های امریکا را به همه‌ی عالم شناساند!
۴ـ به دلیل فوق است که نگران شده‌ایم مبادا فرمایش آقای «آشنا» یک جور فحاشی باشد و موجب رنجش کدخدا بشود و در نتیجه ترامپ برجام را از وسط جر بدهد و آن وقت نه تنها کار آقای رئیس‌جمهور راه نمی‌افتد که گره می‌خورد ودرخت برجام هم به جای دادن سیب و گلابی و بوئینگ، کدو حلوایی با طعم تداوم تحریم می‌دهد یا خشک می‌شود و داغش به دل آقای روحانی می‌ماند.
۵ـ فلذا بهتر است «آشنا» به سرعت نوشتن عبارت مذکور را تکذیب و محکوم کرده و اصولاً آشنایی با توئیتر را گردن نگیرد و از این پس صرفاً با قلم نی آن هم روی پوست آهو و در موضوعات غیر مربوط به آمریکا گوهر بیافشاند تا خدای نکرده موجبات جر خوردن برجام را فراهم نیاورد.

فواید مجازی
الف) وزارت محترم ارشاد مدتی پیش اعلام کرد فیلترینگ فضای مجازی بی‌حاصل است چون دنیا در حال تحول است و ما باید برای زمانی آماده شویم که اینترنت و شبکه‌های ماهواره‌ای به راحتی و رایگان توسط گوشی‌های تلفن همراه دریافت می‌شود.
ب) از کلام وزارت ارشاد نتیجه می‌شود که عدم فیلترینگ فضای مجازی محصولات فراوانی به بار خواهد آورد! مثلأ موارد زیر:
۱ـ از هر طلاق ثبت شده در کشور، سه مورد آن به دلیل آسیب‌های فضای مجازی است. (خراسان ۱۵/۷/۹۵) آن هم در حالی که بنا به اعلام وزارت آموزش و پرورش ۵/۶ میلیون دانش‌آموز در خانواده‌هایی زندگی می‌کنند که در آستانه طلاقند و درصد طلاق در کشور به مرز ۳۵ درصد رسیده است! (در شهرهای بزرگ و تهران از مرز ۴۰ درصد گذشته است)
۲ـ بنا به اعلام دادستان انقلاب استان قزوین یکی از مدیران دولتی در قزوین با استفاده از فضای مجازی به ترویج اهانت به ائمه اطهار«علیهم‌السلام» و هتاکی به آنها مشغول بوده است!
۳ـ در سال جاری پسر ۱۴ ساله‌ای در سبزوار پس از دوستی با دختری ۱۲ ساله و برقراری رابطه با او عکس‌هایی غیراخلاقی از دختر تهیه کرد و از طریق فضای مجازی در سطح شهرستان منتشر نمود. (جراید ۱۵/۷/۹۵)
۴ـ یکی از مسئولان ناجا اعلام کرد شاهد رشد صددرصدی (دو برابر شدن) جرایم سایبری در شش ماهه نخست امسال در برخی از استان‌های کشور (مانند خراسان) بوده‌ایم. (جراید ۱۵/۷/۹۵)
ج) ملاحظه فرمودید که چرا وزارت ارشاد فیلترینگ فضای مجازی را بی‌حاصل می‌داند و در این مسیر حتی یک قدم هم برنمی‌دارد؟ وقتی وظیفه این وزارت خانه ارشاد خلائق است، چرا باید با فیلترینگ فضای مجازی موافق باشد؟ آن هم در حالی که فضای مجازی بدون فیلترینگ این همه محصولات پربار به جامعه تقدیم می‌کند! یادتان هست آن وقت‌ها که فضای مجازی نبود، پسران ۱۴ ساله به جای گرفتن عکس‌های جنسی از دختران ۱۲ ساله و انتشار آنها در فضای مجازی چه می‌کردند؟ یا به جبهه می‌رفتند (که باعث رشد خشونت در نهاد آنها می‌شد و به آدم‌هایی افراطی تبدیل می‌شدند که به جای آرزوی دوستی با کدخدا به فکر مرگ کدخدا بودند!) و یا به درس و مشق و کمک به والدین مشغول بودند (که اقداماتی سنتی، غیرمدرن، عقب‌مانده و خلاف اعتدال و مغایر با فرهنگ حاکم بر جامعه جهانی محسوب می‌شود). اگر ملتفت اوضاع باشید خواهید فهمید که این وزارتخانه بر اساس «اسلام رحمانی» به ارشاد ملت مشغول است و در این مدل از اسلام مهم آن است که شما تابع میل و شهوت اکثریت «لایعقلون» فتوا بدهید و به ساز آنها حرکات موزون مرتکب بشوید! وقتی می‌توانید با فیلتر نکردن فضای مجازی در ایام انتخابات از اکثریت «لا یفهمون» رأی بگیرید، دیگر دلیلی ندارد نگران میزان طلاق در جامعه و رشد آن باشید یا گسترش کفریات و اهانت به مقدسات در فضای مجازی تن و بدن شما را بلرزاند! شما به خلایق حال می‌دهید و افسار فضای مجازی را رها می‌کنید، ملت هم با فضای مجازی بدون افسار حال می‌کنند، در انتخابات هم همان خلایق به شما رأی می‌دهند و شما حال می‌کنید! در این حالت فیلترینگ فضای مجازی جز ضد حال چه معنایی خواهد داشت؟

لغت‌نامه اعتدال
*کدخدا: ارباب، همه کاره عالم، موجودی که همه چیز از آب خوردن گرفته تا هواپیما و شفا و درد و درمان به او مربوط است، مدینه فاضله ترامپ!
*برجام: آفتاب تابان، درخت سیب و گلابی در آینده، همه چیز ساز، عصاره چهار سال تلاش یک دولت معتدل، چیزی که ترامپ می‌خواهد پاره کند، خربزه و خیار برای بزک!
*مخالف برجام: بی‌سواد، جهنمی، به درک اسفل، انقلابی نفهم، بی‌شناسنامه، حیف نون، افراطی، آنکه از تحریم‌ها کاسبی کند، مانع نزول برکات از سوی کدخدا.
*منتقد برجام: عیناً همان معنی «مخالف برجام» را دارد، کسی که باید دهانش را بست و قلمش را شکست، کسی که یارانه هم بر او حرام است.
*جامعه جهانی: کدخدا و طویله‌اش، کدخدا و امارات و جیبوتی به صورت دسته‌جمعی، به کدخدای تنها هم اطلاق می‌شود، جایی(یا کسی) که عقلاً به ساز آن می‌رقصند.
*هیلاری کلینتون: نگار نازنینم داد بی‌داد! خواب شیرین، رؤیای بر باد رفته، مکمل اعتدال، کدخدای مؤنث!
*خودکفایی: از نشانه‌های افراط‌گرایی و بیسوادی، ناممکن، نخود سیاه، هفت شنبه، وقت گل نی!
*اقتصاد مقاومتی: شاید وقتی دیگر، ایشالا بعداً، ما بعد البرجام، ببینم چی میشه، موکول به هفت شنبه
* نهی از منکر: اسیدپاشی روی زن و بچه مردم، معادل کار بد، نوعی بی‌تربیتی.
* ناهی از منکر: دشمن جامعه، مزاحم، موی دماغ، اسید پاش!
*اختلاس (از صندوق فرهنگیان): اتفاق بی‌اهمیت، وامی که بازپرداخت نشده، مطلبی که ارزش پرداختن ندارد!
*دریافت‌کنندگان حقوق‌های خیلی فراوان: ذخایر انقلاب و نظام، کسانی که سهم‌شان را از سفره انقلاب برداشته‌اند، مدیران مظلوم، سربازان بی‌ادعا و گمنام جبهه رفاه.

فواید قصاص
*متهم سابقه‌داری که سال ۸۷ مرتکب قتل عمد شده و از سوی اولیای دم بخشیده شده بود بار دیگر در مهر ماه ۹۵ طی نزاعی خونین فردی را با چاقو به قتل رساند.(ابرار، ۱۵/۷/۹۵)
*مردی که چند سال قبل همسرش را کشته و سپس با گرفتن رضایت از اولیای مقتول از قصاص رها شد، در سال ۹۳ پس از برقراری رابطه با زنی او را به قتل رسانده و جسدش را مثله کرده و در سطل زباله انداخت. (همشهری،۱۲/۸/۹۵)
۱ـ اگر آدم بیکاری پیدا شود و روزنامه‌ها را جستجو کند، بعید نیست که بتواند تعداد قابل توجهی از قاتلین دو مرحله‌ای را بیابد.
۲ـ چنین حوادثی مؤید نظرات روشنفکران، حقوقدانان و روزنامه‌نگاران لیبرال و انسان‌دوستی است که سالهاست برای اثبات غیرانسانی بودن «قصاص» تلاش می‌کنند! در نظر این جماعت قصاص نفس هم نوعی قتل است و باید از فهرست مجازات‌های موجود در قوانین کشور حذف شود.
۳ـ خوشبختانه یکی از موضوعات اساسی گفت‌وگوهای حقوق بشری ایران و اتحادیه اروپا که این ایام (و پس از برجام) در جریان است همین موضوع قصاص است و طی آن اروپایی‌ها تلاش می‌کنند مقامات دولتی ایران را وادار به حذف مجازات وحشتناک قصاص کنند.
۴ـ اگر بخت با ما یار باشد و اتحادیه اروپا بتواند دولت ایران را مجبور به حذف مجازات قصاص کند، آنگاه به وفور شاهد قاتلان دو یا سه یا چند مرحله‌ای خواهیم بود. تصور کنید دو قاتل محترمی که در ابتدای بحث با آنها آشنا شدید پس از ارتکاب قتل اول قصاص می‌شدند، آن وقت بشریت از دیدن خلاقیت آنها در ارتکاب قتل‌های دوم محروم می‌ماند (خصوصاً آن قاتل خلاقی که پس از رابطه با زن جوان، او را کشته و تکه تکه کرده و به سطل زباله سپرده بود!) و این در حالی است که در اروپا و بسیاری از ایالت‌های امریکا که فردی بابت قتل عمد، قصاص نمی‌شود، قاتلان پرکار و خلاقی پیدا می‌شوند که تعداد قتل‌های آنها به ۵۰ مورد رسیده و در عرصه قتل عمد به نوآوری‌هایی مانند قطعه قطعه کردن اجساد قربانیان و نگهداری این قطعات در فریزر و تغذیه از آنها دست یافته‌اند. (مانند جفری دامر آمریکایی)
۵ـ فلذا ضمن محکومیت مجازات اعدام برای قاتلین، از مقامات مملکت خواهشمندیم تا به دستور اتحادیه اروپا جامه عمل پوشانده و با حذف مجازات اعدام، مملکت را از حقوق بشر برخوردار نمایند تا بیش از پیش شاهد هنرنمایی قاتلین حرفه‌ای در مراحل متعدد باشیم! آخر وقتی در آمریکا یک نفر می‌تواند با کشتن بیش از ۵۰ نفر رکورد بزند چرا ما در این عرصه عقب مانده باشیم و به هر قاتل تنها فرصت یک فقره قتل بدهیم؟

15دسامبر/16

تاریخ سینمای ایران(۲۲)

دکتر عبدالحمید انصاری
پیشگفتار
در ۲۱ قسمت گذشته فیلم‌های عرضه شده در سینمای کشور تا نیمه‌های سال ۶۷ بررسی و تحلیل مختصر گردید، همانگونه که قبلاً هم ذکر شد، سال ۶۷ سال پررونقی برای سینمای ایران بود. در این سال جمعاً ۵۴ فیلم ساخته شد.
ب) فیلم‌های حوزه دفاع مقدس و انقلابی
۱۳ـ آری این چنین بود…؛ کارگردان: داود اسماعیلی. محصول: سیمای جمهوری اسلامی ایران. بازیگران: خسرو شجاع‌زاده، علیرضا شاکری، سامی تحصنی، کاظم آخوندنیا، علی اوسیوند، فریبا شمس.
مواجه شدن افرادی که ارتباط مستقیم با جبهه و جنگ نداشتند با دنیای عجیب، فداکارانه و ایثارگرانه رزمندگان هشت سال دفاع مقدس دستمایه داستانی فیلم است.
۱۴ـ افق؛ کارگردان: مرحوم رسول ملاقلی‌پور. فیلمنامه: رسول ملاقلی‌پور. محصول: بنیاد سینمایی فارابی. بازیگران: جهانبخش سلطانی، مهرزاد نوشیروان، علی سجادی، جواد هاشمی، حبیب‌الله اللهیاری.
پیوند دفاع مقدس و عواطف لطیف انسانی که اساساً در فرهنگ غربی معارض یکدیگرند، دستمایه مرحوم ملاقلی‌پور برای ساخت و ارائه فیلمی دلنشین در رابطه با دفاع مقدس قرار گرفته است. دو غواص سپاه اسلام در عین اقتدار رزمی در اوج عاطفه انسانی داستان فیلم را پیش می‌برند، چیزی که اساساً برای دشمنان ما قابل درک نیست. این فیلم از آثار ماندگار در حوزه دفاع مقدس است.
۱۵ـ باشو غریبه کوچک؛ کارگردان و فیلمنامه‌نویس: بهرام بیضایی. بازیگران: سوسن تسلیمی، پرویز پورحسینی، فرخ‌لقا هوشمند، عدنان عفراویان، اکبر دودکار.
این فیلم از این منظر که شخصیت اولش کودکی جنوبی بازمانده از بمباران رژیم جنایتکار صدام است در دایره فیلم‌های دفاع مقدس طبقه‌بندی می‌شود، در حالی که اساساً و عمدتاً باید آن را در حوزه اجتماعی، عاطفی و تربیتی قرار داد.
این کودک به مکانی بسیار دورتر از زادگاه خود یعنی شمال کشور منتقل شده است و در فرهنگی بسیار متفاوت و جوی دور از جنگ و خونریزی، در خانواده‌ای ساده و معمولی پذیرش گردیده و در فرایندی باورپذیر و دلنشین با شرایط آن خانواده و البته با سختی زیاد تطبیق یافته است، مانند سایر آثار بیضایی دغدغه‌مندی اجتماع، روابط عاطفی و مناسبات انسانی شاه‌بیت داستان فیلم را تشکیل می‌دهد، البته چقدر مناسب بود که پیوند داستان با دفاع مقدس پررنگ‌تر و برجسته‌تر مطرح و این واقعه عظیم تاریخ معاصر کشور به نحو شکوهمندی به آیندگان منتقل می‌شد.
۱۶ـ تفنگ‌های سحرگاه؛ کارگردان: بهروز افخمی. محصول: سیمای جمهوری اسلامی ایران. فیلمنامه: ناصر تقوایی (بازنویسی امرالله احمدجو، بهروز افخمی). بازیگران: علیرضا مجلل، مهدی هاشمی، جهانگیر الماسی، جمشید گرگین، مرحوم نعمت‌الله گرجی.
گوشه‌ای از مبارزات نهضت جنگل را به تصویر می‌کشد. بهروز افخمی در دهه ۶۰ مدیر فیلم و سریال شبکه ۱ سیما بود که بعداً به فیلمسازی روی آورد. او سریال کوچک جنگلی را هم برای تلویزیون ساخت که نسبتاً موفق بود. افخمی هم‌اکنون تهیه‌کننده، کارگردان و مجری برنامه سینمایی ۷ در شبکه ۳ می‌باشد.
۱۷ـ انسان و اسلحه؛ کارگردان و فیلمنامه‌نویس: مجتبی راعی. تهیه‌کننده: مجتبی راعی، مرحوم فرج‌الله سلحشور. بازیگران: مرحوم فرج‌الله سلحشور، جواد هاشمی، خسرو ضیائی، علیرضا اسحاقی، محمد احمدی.
عملیات سپاه پاسداران برای آزادی تعدادی از روستاهای اشغالی، جانمایه داستان فیلم را تشکیل می‌دهد. مشورت فرماندهان عملیات برای اجرای بهترین نقشه، فداکاری و ایثارگری رزمندگان زینت پردازش قصه به شمار می‌رود.
مجتبی راعی و مرحوم فرج‌الله سلحشور از سینماگران متعهد کشور محسوب می‌شوند که آثار ارزشمندی در حوزه دفاع مقدس از خود به جا گذاشته‌اند.
۱۸ـ جمیل؛ کارگردان: احمد بخشی. بازیگران: محمدعلی کشاورز، محبوبه بیات، سرور نجات‌اللهی، حسین گیل، سعید امیرسلیمانی، سروش خلیلی، حسین شهاب، حمید دل‌شکیب.
داستان این فیلم مربوط به دهه ۴۰ شمسی است که رژیم وابسته و کودتایی محمدرضا پهلوی در حال اعطای امتیازات اقتصادی به عوامل بیگانه و خائن غرب است. یکی از این عوامل مدیر یک شرکت حمل و نقل بین‌المللی دریایی که در بندرعباس تلاش می‌کند شهر را زیر سلطه خود دربیاورد ولی شخصی به نام جمیل به مقابله با وی برخاسته و به اتفاق یاران همفکر خود مدیر شرکت را نابود می‌کند. فیلم با توجه به فضای ضداستعماری و ضدغربی کشور ساخته شده و از این لحاظ موفق بوده است.
۱۹ـ در مسیرتندباد؛ کارگردان: مسعود جعفری جوزانی. فیلمنامه: مسعود جعفری‌جوزانی. بازیگران:‌ عزت‌الله انتظامی، فرزانه کابلی، شهلا ریاحی، حمید جبلی، سرور نجات‌اللهی، مجید مظفری، فریبا کوثری، محمد کنی، فردوس کاویانی.
قصه مناسبات ایلی در دوران اشغال ایران توسط متفقین و درگیری‌های درون قبیله‌ای را روایت می‌کند، ضمن اینکه مبارزات حق‌طلبانه ایل نیز محل بحث و چالش است. جعفری جوزانی فیلمسازی است که نشان داده دغدغه فرهنگ بومی را همواره داشته است.
۲۰ـ دیده‌بان؛ سناریست و کارگردان: ابراهیم حاتمی‌کیا. محصول: بنیاد سینمایی فارابی. بازیگران: علیرضا حیدری، غلامرضا علی‌اکبری، حمیدرضا چارکچیان، مهرداد سلیمانی، اسماعیل سلطانیان.
داستان فیلم به فداکاری رزمندگان سپاه حق در جنگ تحمیلی می‌پردازد. ابراهیم حاتمی‌کیا کارگردان، مؤلف و خوش‌ذوق سینمای دفاع مقدس است که غالب فیلم‌های خود را در این حوزه عرضه نموده است. وی برخلاف اغلب سینماگرانی که از رانت دفاع مقدس سوءاستفاده نموده و پس از کسب شهرت به ژانرهای سخیف و بعضاً ضداخلاقی و حتی معارض مبانی دینی روی آوردند، وفادارانه در این جایگاه ماند و به عرضه فیلم‌های ماندگار تاریخ جنگ عنایت ورزید. وی سریال‌های باارزشی مانند (خاک سرخ) نیز برای صدا و سیما ساخته است.
یکی از مشکلات پیچیده سینمای کنونی، عدم تسلط مدیران فرهنگی و سوءاستفاده برخی کارگردانان و تهیه‌کنندگان از آنان است. بدین ترتیب که با بودجه‌های فرهنگی نظام مشق آزمون و خطای ساخت و کسب شهرت لازم برای ادامه کارهای بعدی را انجام می‌دهند، اما به محض احساس عدم نیاز به ارزش‌ها و اخلاقیات پشت پا می‌زنند و همسنگ جریان روشنفکری منفعل و بعضاً آلوده و منحرف به ساخت محصولات فاقد ارزش و گاهاً غیراخلاقی مبادرت می‌ورزند. این نفاق رفتاری از اول انقلاب بارها و بارها تکرار شده است. موج فیلم‌های موردپسند جشنواره‌های غربی که عمدتاً با شکستن حریم اخلاق و شرع و منافع ملی توأم است، غالباً توسط سینماگرانی ساخته شده است که مشق فیلمسازی را در صدا و سیما و با پول بیت‌المال انجام داده‌اند.
۲۱ـ روزنه؛ کارگردان: جمال شورجه. محصول: سیمای جمهوری اسلامی ایران. بازیگران: فرامرز صدیقی، ابوالفضل شاه کرم، اصغر محبی، احمدرضا تاج‌دولتی.
دوران سربازی یک پزشک وظیفه دستمایه کارگردان برای نمایش مشکلات رفتاری و روحی وی در دوران جنگ تحمیلی قرار گرفته است. این شخص پس از برخورد و آشنایی با رزمنده مخلصی در جبهه با دنیای تازه‌ای از فداکاری بدون چشمداشت بسیجیان گمنام که بار اصلی جنگ تحمیلی را بر دوش کشیدند مواجه می‌شود که فضای ذهنی او را نسبت به جهان پیرامون تغییر می‌دهد.
جمال شورجه از کارگردانان متعهد و با استعداد دفاع مقدس است که تاکنون آثار ارزشمندی را در قالب فیلم و سریال به عنوان کارگردان یا کمک‌کارگردان عرضه نموده است.
۲۲ـ ستاره و الماس؛ کارگردان: سیامک شایقی. بازیگران: حمید جبلی، ثریا قاسمی، فاطمه معتمدآریا، مرحوم منوچهر حامدی (که در تصادف با مینی‌بوس هنگام بازی در سریالی در شمال کشور درگذشت)، عنایت بخشی، مرحوم نعمت‌الله گرجی.
داستان فیلم درباره مهاجرین جنگ تحمیلی و مصائب و مشکلات آنان است. البته با چاشنی مناسبات عاطفی و عشق و عاشقی که پس از جنگ تحمیلی توسط برخی از سازندگان فیلم‌ها به عنوان نمک فیلم مورد توجه قرار گرفت.
۲۳ـ سرب؛ کارگردان: مسعود کیمیایی. تهیه‌کنندگان: محمدهاشم سبوکی و مسعود کیمیایی. بازیگران: جمشید مشایخی، جلال مقدم، هادی اسلامی، امین تارخ، فتحعلی اویسی، فریماه فرجامی، مرحوم پروین سلیمانی، سعید پیردوست، شاهد احمدلو.
مسئله تأسیس رژیم اشغالگر قدس و مهاجرت سازمان‌یافته یهودیان صهیونیست از کشورهای مختلف منجمله ایران دستمایه کیمیایی برای پرداخت قصه‌ای جذاب و در عین حال عبرت‌آموز است. فیلم به غیر از فضای کلی تجاوزگری رژیم جعلی اسرائیل، مؤلفه‌های آثار کیمیایی را هم با خود دارد که برای مخاطب ایرانی آثار وی آشناست. به هر حال، در مجموع به عنوان یکی از آثار قابل قبول این کارگردان محسوب می‌شود که بارها از سیمای جمهوری اسلامی پخش شده است.

ب) فیلم‌های اجتماعی ـ‌ خانوادگی
۲۴ـ چون باد؛ کارگردان: محمدعلی سجادی. بازیگران: حمید لبخنده، عذرا ابدالی، حسین کسبیان، بهزاد نصر اصفهانی، داریوش بابائیان.
تلاش نوجوانی برای اشتغال تابستانی و کسب درآمد و پس‌انداز برای خرید دوچرخه، خوداتکایی و همت وی و عکس‌العمل اعضای خانواده منظومه درهم تنیده‌ای را پیش چشم بیننده قرار داده است که آموزنده است.
۲۵ـ دلار؛ کارگردان: ناصر مهدی‌پور. بازیگران: فرامرز قریبیان، عنایت بخشی، آزیتا لاچینی، صادق هاتفی، رضا آشتیانی، پری اقبال‌پور، رضا بنفشه‌خواه.
داستان مسافران ایرانی در خارج از کشور و مصائب بی‌پایان آنان منجمله دلارهای تقلبی که توسط اینترپل (پلیس بین‌الملل) کشور مقصد کشف و دارندگان آن بازداشت می‌شوند. پلیس بین‌الملل از همکاران ایرانی خود (اینترپل ایران) درخواست پیگیری ماجرا را دارند که موجب کشف چاپخانه پول‌های تقلبی و دستگیری قاچاقچیان می‌شود. ساختار فیلم حادثه‌ای ـ پلیسی است و هدف سازندگان، جذابیت عامیانه بوده است.
۲۶ـ چوپانان کویر؛ کارگردان: حسین محجوب. محصول شبکه اول سیمای جمهوری اسلامی ایران. بازیگران: مرحوم رضا ژیان، فردوس کاویانی، اسماعیل پوررضا، سیروس گرجستانی.
مناسبات روستایی و گله‌داری و حواشی خوب و بد آن دستمایه فیلمساز برای ارائه تصویری قابل توجه از همیاری و مسئولیت‌پذیری روستائیان باصفا و سخت‌کوش و عوارض و پیامدهای آن است. فیلم معمولی است و انتظار ویژه از آن نمی‌رود.
(مأخذ: آرشیو وزارت ارشاد و کتاب فرهنگ سینمای ایران، تألیف جمال امید)

15دسامبر/16

عملیات یا زینب(س) صدام را منفعل و در حالت دفاعی قرار داد

بی‌پرده با تاریخ/ نگاهی به حوادث آبان و آذر ۶۱
سیدروح‌الله امین‌آبادی
آبان و آذر ۶۱، در خود اخبار و رویدادهای فراوانی را نهفته دارد، از آغاز عملیات محرم در روز ۱۰ آبان تا برگزاری اولین انتخابات مجلس خبرگان رهبری در روز ۱۹ آذر.
۲۷ آذر ۶۱ نیز دانشگاه‌ها که پس از انقلاب فرهنگی تعطیل شده بودند، همزمان با روز وحدت حوزه و دانشگاه بازگشایی شد.

عملیاتی که با رمز یا زینب(س) آغاز شد
عملیات محرم، از نوع عملیات‌های محدود بود که ۱۰ آبان ۶۱ با رمز یا زینب(س) به فرماندهی شهید «حسن باقری» آغاز شد و به مدت یک هفته به ‌طول انجامید.
مرحله نخست این عملیات روز ۱۰ آبان ۶۱ آغاز شد و نیروهای ایرانی توانستند در کمتر از نیم ساعت، شماری از نیروهای عراقی را به اسارت گرفته و در محور دیگر نیز، نیروهای دشمن به استعداد یک تیپ را به محاصره درآورده و بیشتر آنها را اسیر کنند.
طی مرحله اول این عملیات، ۵۵۰ کیلومتر مربع از خاک ایران از جمله ارتفاعات مهم منطقه، پل چم سری، حوزه نفتی بیات، نهر عنبر، شهر میمه و موسیان آزاد و جاده عین‌خوش ـ دهلران، از زیر دید و تیررس نیروهای عراقی خارج شد و شهرک طیب عراق نیز تحت اشراف قوای ایرانی قرار گرفت.
مرحله دوم عملیات محرم بامداد سه‌شنبه ۱۱ آبان آغاز شد و نیروهای ایرانی محاصره دشمن را کامل کردند. همچنین ۱۵۰ کیلومتر مربع دیگر از زمین‌های اشغال شده، آزاد و تعدادی از نیروهای عراقی به اسارت درآمدند.
مرحله سوم عملیات محرم نیز روز ۱۵ آبان آغاز شد و هدف آن تصرف همه بلندی‌های غرب حمرین و جاده‌ها و مراکز مهم عملیاتی و ایجاد و تأمین لازم برای جاده آسفالته چم سری، شرهانی و زبیدات و جاده شوسه زبیدات ـ طیب بود. در این مرحله ۳۰۰ کیلومتر مربع از خاک عراق شامل پاسگاه‌های زبیدات، شرهانی و ابوغریب و همچنین تأسیسات نفتی حدود ۳۵ حلقه چاه نفت به تصرف نیروهای ایرانی درآمد. این مرحله که مرحله آخر عملیات محرم بود، ساعت ۸ صبح روز ۱۶ آبان ۶۱ خاتمه یافت.
پس از انجام عملیات موفق و مؤثر ثامن‌الائمه، فتح‌المبین، بیت‌المقدس و مسلم بن عقیل، نباید به عراق فرصت خارج شدن از حالت انفعالی و دفاعی داده می‌شد، بنابراین در طرح عملیات محرم علاوه بر آزادسازی ارتفاعات مرزی حمرین در جبهه جنوبی و تصرف جای پا برای تهدید منطقه العماره عراق‌، این موارد نیز در دستورکار قرارگاه مرکزی کربلا قرار گرفت.
درباره عملیات محرم گفتنی‌ها فراوان است که پژوهشگران می‌توانند برای اطلاع از جزئیات آن به کتاب‌های منتشرشده در حوزه جنگ تحمیلی و عملیات های دفاع مقدس مراجعه کنند.

نخستین انتخابات مجلس خبرگان رهبری برگزار شد
۱۹ آذر ۶۱ انتخابات نخستین دورۀ مجلس خبرگان رهبری برگزار شد. با توجه به جایگاه والایی که مجلس خبرگان رهبری در قانون اساسی داشت، برگزاری انتخابات در دستور کار نهادهای انقلابی قرار گرفت.
دهم مردادماه سال ۶۱ علی‌اکبر ناطق نوری، وزیر وقت کشور، پس از گذشت ۳۲ ماه از همه‌پرسی قانون اساسی و تصویب آن توسط مردم، از برگزاری انتخابات مجلس خبرگان رهبری سخن گفت.
وی اظهار داشت: «از نظر وزارت کشور، مقدمات کار انتخابات مجلس خبرگان انجام شده است و در این مورد پس از اعلام آمادگی شورای نگهبان و اجازه حضرت امام، اقدام خواهد شد.»
دو ماه و نیم پس از انجام این گفتگو، وزیر کشور نامه‌ای به حضرت امام خمینی ارسال و درباره تشکیل مجلس خبرگان کسب تکلیف کرد. ۲۸ مهرماه همین سال پاسخ امام مبنی بر موافقت با برگزاری انتخابات مجلس خبرگان منتشر شد.
بدین ترتیب وزیر کشور ۱۹ آذر ۶۱ را به عنوان موعد برگزاری انتخابات نخستین دورۀ مجلس خبرگان رهبری اعلام کرد. ثبت‌نام داوطلبان، ۱۶ آبان ماه آغاز شد و با دو بار تمدید مهلت ثبت‌نام اوایل آذرماه به پایان رسید و در پایان مهلت قانونی، ۱۶۸ نفر برای شرکت در رقابت‌های انتخاباتی ثبت‌نام کردند که از این تعداد ۱۲ نفر رد صلاحیت شدند.
انتخابات نخستین دورۀ خبرگان رهبری در شرایطی در روز ۱۹ آذرماه ۶۱ برگزار شد که بیش از دو سال از تجاوز رژیم بعث عراق به خاک ایران می‌گذشت و در فضای داخلی نیز گروه‌های ضدانقلاب همسو با بنی‌صدر رئیس‌جمهور مخلوع و سازمان‌های چپ‌گرا همچون منافقین به حملات و ترورهای کور علیه نیروهای انقلاب ادامه می‌دادند. در همان زمان صدام رئیس دولت بعثی عراق با حمایت از منافقین، بر روی خستگی مردم و مشروعیت‌زدایی از نظام حساب ویژه‌ای باز کرده بود، در این شرایط برگزاری باشکوه نخستین انتخابات خبرگان رهبری موقعیت سیاسی نظام جمهوری اسلامی را تحکیم بخشید.
روزنامه جمهوری اسلامی در اولین شماره پس از انتخابات در گزارشی با عنوان «ملت با رأی یکپارچۀ خود، ارکان جمهوری اسلامی را تکمیل کرد»، فضای روز رأی‌گیری را توصیف کرده و نوشت: «امت مسلمان ایران در سرتاسر میهن اسلامی دیروز پای صندوق‌های رأی رفتند تا بار دیگر به جهانیان نشان دهند در جمهوری اسلامی ایران مردم هستند که تصمیم گرفته‌اند دین خدا را یاری دهند و نیز مردم هستند که با حضور خود در صحنه نهادهای جمهوری اسلامی را یک به یک به دست خود مستقر می‌کنند. از ساعت ۷ صبح دیروز مسلمانان ایران برای هشتمین بار در مدت کمتر از ۴ سال به ندای امام خود لبیک گفتند و پای صندوق‌های رأی حاضر شدند تا ثبات قدم خود را در حمایت از جمهوری اسلامی به دشمنان دین خدا نشان دهند. دیروز مردم مسلمان کشورمان با ریختن آرای خود در صندوق‌ها برای انتخاب خبرگان، آخرین امید دشمنان انقلاب اسلامی را به یأس مبدل کرده و با این انتخاب، آیندۀ جمهوری اسلامی را نیز بیمه کردند.»
این گزارش ادامه می‌دهد: «جمعیت میلیونی حزب‌الله بامداد دیروز با حرکت سیل‌آسا به سوی شعب اخذ رأی و شرکت یکپارچه در انتخابات مجلس خبرگان و میان‌دوره‌ای مجلس شورای اسلامی، ارادۀ خود برای پایان دادن به توطئه‌های استکبار جهانی و ایادی مزدورش علیه نظام جمهوری اسلامی ایران را به نمایش گذاشتند.»
بر اساس این گزارش همانطور که انتظار می‌رفت علی‌رغم سرمای زمستانی شعب اخذ رأی در تهران از ساعت ۷ صبح با حضور بی‌نظیر امت مبارز تهران روبه‌رو بود و مردم از نخستین ساعات بامداد با تشکیل صف‌های طولانی در مقابل شعب اخذ رأی چهرۀ شهر را دگرگون ساختند.
در پی برگزاری انتخابات اولین دورۀ مجلس خبرگان رهبری، «عباس آخوندی» معاون سیاسی ـ اجتماعی وزیر وقت کشور اعلام کرد: «استقبال مردم از شرکت در انتخابات مجلس خبرگان رهبری به حدی بوده که در هیچ‌یک از انتخابات قبلی سابقه نداشته است.»
ناطق نوری، وزیر کشور نیز یک روز بعد با تأیید سخنان معاونش گفت: «به فضل خدا انتخابات خبرگان و میان‌دوره‌ای مجلس شورای اسلامی به نحو احسن برگزار شد و شاید بتوان گفت از بهترین انتخاباتی بود که تا به حال هم از نظر حضور فعال مردم و هم از نظر حفظ امنیت انجام شد. خود من از چند صندوق در جنوب شهر بازدید داشتم. از اصفهان نیز دیدار کردم. در این رفراندوم مانند رفراندوم حکومت جمهوری اسلامی استقبال خوبی شد و جوابی بود به صدام که درخواست رفراندوم می‌کرد. مردم به لحاظ تقویت رهبری شرکت فعال داشتند و انگیزۀ اصلی شرکت در انتخابات نیز همین بوده است. مشارکت مردم طوری بود که حتی علی‌رغم تهدید گروهک‌ها و صدام که گفته بود در ایلام اگر مردم شرکت کنند بمباران می‌کنیم، هیچ کاری نتوانستند بکنند، همۀ مردم نیز در این شهر پای صندوق‌های رأی رفتند و از صحنه خارج نشدند.»
بر اساس نتایج انتخابات خبرگان رهبری که یک هفته بعد به صورت کامل مشخص شد در مجموع ۱۸ میلیون و ۱۴۰ هزار و ۹۸۵ نفر در این انتخابات شرکت کردند، بر اساس آرای مردم ۷۶ نماینده تعیین شدند و در ۶ حوزه انتخابیه جریان انتخابات به دور دوم کشیده شد و در دور دوم نیز هفت نفر انتخاب شدند.
در استان تهران به عنوان مهم‌ترین و پرنماینده‌ترین استان در میان ۲۴ استان کشور، از مجموع ۳ میلیون و ۱۸۹ هزار و ۵۳۰ برگ کل آرای مأخوذه، ۱۳ نفر شامل حضرات آیات و حجج اسلام سیدعلی خامنه‌ای، ‌اکبر هاشمی رفسنجانی، سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی، علی‌ مشکینی، محمد امامی کاشانی، محمد محمدی گیلانی، یوسف صانعی، محمدباقر باقری کنی، محمدباقر اسدی خوانساری، غلامرضا رضوانی، احمد آذری قمی، سیدهادی خسروشاهی و حسین راستی حائز اکثریت آرا شدند و انتخاب نفر چهاردهم حوزه انتخابیه استان تهران از میان دو کاندیدا به نام‌های صادق خلخالی و سیدمجید مهاجری ایروانی به دور دوم کشیده شد.

انتظار ملت از دانشگاه‌ها پس از انقلاب فرهنگی
طی مراسمی با پیام حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رئیس‌جمهور وقت کشورمان، آیت‌الله منتظری و نیز حضور نخست وزیر، ۲۷ آذر ۱۳۶۱ دانشگاه‌ها بازگشایی شد.
در بخشی از پیام حضرت آیت‌الله خامنه‌ای آمده بود: امروز دانشگاه‌ها که روزی به دست توانا و قدرتمند امت حزب‌الله و به قصد و نیّت پاکسازی حریم آن از لوث آثار و افکار غرب‌زده، شرق‌زده و طاغوت‌زده به روی عناصر ضداسلام و انقلاب بسته شده بود به دست همین امت و به روی دانشگاهیان متعهد و مسؤول بازگشوده می‌شود.
در بخش دیگری از این پیام تصریح شده بود: ملتی که یک کشور را با نثار خون عزیزترین فرزندان خویش از غاصبان و ستمگران بازستانده بود، توانست سنگر دانشگاه را نیز از زیر سلطه عوامل ضدانقلاب خارج کند، جای جای صحن دانشگاه‌ها که به خون دانشجویان و مردم مسلمان رنگین شده بود گواه است که ضدانقلاب تا محیط دانشگاه را به عرصه جنگ با ملت تبدیل نکرد و تا مغلوب ملت نشد، از دانشگاه‌ها خارج نگردید.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای افزودند: آنان که می‌پنداشتند علم و فن و فرهنگ جز از طریق اتکا به غرب یا شرق به دست نمی‌آید، دیدند که این بار نیز ملت بی‌اعتنا به توصیه مدعیان میان تهی، راه خویش را یافته و به سوی سرمنزل مقصود در حرکت است.
ایشان خطاب به دانشگاهیان تأکید کردند: اینک شما‌ ای استادان مسلمان و متعهد و ‌ای دانشجویان مؤمن و مبارز، به هوش باشید که ملتی بزرگ و انقلابی، لایق همه‌گونه خدمت و فداکاری، منتظر است که پس از ده‌ها سال وابستگی و استعمار و استثمار فرهنگی برای نخستین بار حضور اسلام و طعم شیرین استقلال را در دانشگاه‌های خویش احساس کند؛ این انتظار بحق را پاسخگو باشید.

15دسامبر/16

مالکیت دراسلام

شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی
قسمت سوم
گفته شد که :
مالکیت رابطه ایست اجتماعی، اعتباری و قراردادی میان اجتماع که بیانگر مشروعیت تصرف مالک درملک خویش است، مال چیزی است که دارای ارزش مصرفی مستقیم یا غیر مستقیم باشد ومنشأ مالکیت انسان کار مولد که ارزش مصرفی درست کند، و حیازت میباشد. مالکیت انسان است.
*سه عامل :مبادله، بخشش و مالکیت قهری، عوامل انتقال مالکیت را تشکیل می دهند.
*انواع مالکیت از نظراسلام و از نظراقتصاد دنیای کنونی.
سومین چیزی که منشأ مالکیت است، خدمات است. خدمات عبارت از چیزهایی است که عینیت خارجی ندارد، مانند: طبابت، آمپول زدن، پانسمان کردن، تدریس معلم و… که دراین گونه موارد، کار موجب بوجود آمدن یک عینیت خارجی نمی شود، بلکه نتیجه وبازده ی این کار عاید دیگران می شود.مثلا معلم که به شاگردان درس میدهد، بعد نمی تواند بگوید: من مالک معلومات شما شده ام و هرچه یاد گرفته اید مال من است! بنابراین در خدمات، انسان مالک یک عینیت خارجی که نتیجه نتیجه کارش باشد (مانند کار مولد) نیست، ولی درعین حال، خدمات، منشأ مالکیت است، یعنی چون انسان مالک خود آن کاراست، بنابراین می تواند از طریق مبادله ی این کار با یک عینیت خارجی قابل تملک، چیزی بدست بیاورد. این از نظرفطری و اجتماعی بود، از نظر فقهی نیز دراینجا اعتبار مالکیت می شود، بنابراین یکی از سرچشمه های مالکیت خدمات، یعنی کارهای خدمتی است.
تا اینجا سه نوع کار را به عنوان منشأ مالکیت معرفی کردیم:
۱-کا ر تولیدی(که نقش مهمی دارد)
۲- کار حیازتی ( که از نظر کاربودن، نمی شود چندان روی آن حساب کرد، زیرا در واقع برداشت سهم انسان از طبیعت است)
۳-کار خدماتی
این سه عامل منشأ مالکیت ابتدایی هستند
*سرچشمه های انتقال مالکیت
علاوه برسه منشأ مالکیت ابتدایی که گذشت، سه چیز دیگر نیز منشأ انتقال مالکیت است که ذیلا از نظرخوانندگان محترم میگذرد

۱- مبادله
مبادله عبارت از این است که مثلا شما چهارتا نان دارید، ولی پنیر ندارید، رفیق شما پنیر دارد، اما نان ندارد.شما یک دانه نان میدهید و نیم سیر پنیراز او می گیرید، و او نیز پنیر می دهد ونان می گیرد.
شما قبل از مبادله ، مالک نان بودید و رفیق شما مالک آن پنیر.اما با مبادله، جای مالکیت عوض می شود، شما مالک پنیر میشوید و او مالک نان.
البته دراینجا فرق نمیکند که مالکیت نان یا پنیر، چه، منشأی داشته باشد، یعنی خواه کار حیازتی باشدو خواه کار خدمتی یا تولیدی، زیرا طرفین چیزی را که مبادله می کنند، مالک آن هستند.
۲-بخشش (هبه)
دومین منشأ انتقال مالکیت، بخشش یا «هبه» است، و فرق آن با مبادله آن است که در مبادله، هرکدام ازطرفین چیزی میدهند، اما بخشیدن یک طرفه است ، یعنی شما مالک چیزی هستیدو مال خود را به کسی می¬ بخشید و او با بخشش شما، مالک آن چیز می شود، اما در مقابل آن چیزی عاید شما نمی شود.
۳- مالکیت قهری
سومین منشأ انتقال مالکیت، انتقال قهری است، انتقال قهری عبارت از ارث و امثال ان است.مثلا پدری یامادری یاهمسری از دنیا می رود واموال او خود بخود به دیگری منتقل می شود و اومالک آن می گردد، منتهی این مالکیت ، ابتدایی نیست، بلکه مالکیت انتقالی است که قبلا مورث مالک چیزی بوده( از طریق کار تولیدی- حیازتی- خدماتی) و بعد ، از طریق ارث، قهرابه ورثه او منتقل می شود.
با توجه به توضیحاتی که داده شد، اگر کسی بگوید: سرچشمه و ریشه ی مالکیت، کاراست ، حرف منطبق با اسلام زده است.
*انواع مالکیت
اکنون باید دید مالکیت دردنیای امروز نیز ازنظراسلام چند نوع است؟ اصولا مالکیت از نظراسلام سه نوع است که ذیلا توضیح داده میشود:
۱- مالکیت فردی: دراین نوع مالکیت انسان خودش کار می کند ومالک محصول کار خودش هست.
۲- مالکیت عمومی : این نو ع مالکیت، عبارت از مالکیت کل انسانهاست، مانند مالکیت نسبت به آّبها، زمینها و … که ملک کل بشراست ، یا نظیر «اراضی خراجیه» که ملک کل مسلمانها ست، حتی آنهائی که بعدا می آیند و بعدا مسلمان می شوند، اینها مالکیت عمومی است برای عموم انسانها.
۳- مالکیت گروهی : مالکیت گروهی، عبارت از این است که مثلا گروه خاصی باهم شریک بشوند و کاری انجام دهند، یا چیزی را مشاع بخرند و بصورت گروهی مالک آن شوند.
چنانکه گفته شدمالکیت جمعی (عمومی و گروهی ) و فردی، هردو دراسلام برسمیت شناخته شده است . اصل مالکیت فردی در سیستم های کنونی دنیا عموما برسمیت شناخته شده است . در قانون اساسی شوروی وچین نیز پذیرفته شده است وشامل اموال منقول و غیر منقول نیز میشود. حتی مالکیت خانه وارث، درقانون اساسی شوروی مصوب سال ۱۹۷۷م (چهارمین قانون اساسی این کشور ) برسمیت شناخته شده است..
*انواع مالکیت دراصطلاح اقتصاد امروز
ازنظراقتصاد دنیای کنونی، مالکیت برچهار نوع است :
۱-مالکیت عمومی
۲-مالکیت خصوصی
۳- مالکیت شخصی
۴- مالکیت دولتی
در اقتصاد امروز، مالکیت یک فرد نسبت به غیرابزار تولید، مالکیت شخصی نامیده میشود.مالکیت یک فرد (یا حتی یک گروه) نسبت به ابزارتولید، مالکیت خصوصی نامیده می شود. مالکیت مردم برزمینها و کوهها و معادن و آبها را، مالکیت عمومی می گویند. مالکیت براراضی خراجیه را که ملک عام مردم است، ولی دولت باید دران تصرف کند، مالکیت دولتی می¬گویند.
*آثار مالکیت
یکی ازآثار مالکیت، حق مصرف کردن است.وقتی که کسی مالک چیزی است، حق دارد آنرا مصرف کند، اما باید دید تا چه حد حق تصرف نامحدود است و این جواز تصرف ناشی از حکم وضعی (تسلط انسان براموال خویش) است، اما اگر به حد اسراف رسید، چنین تصرفی ازباب حرمت اسراف جایز نخواهدبود، زیرا اسراف در همه جا حرام است مثلا اگر کسی درباغ مردم رفت وبه حد اسراف از میوه آن خورد، دوکار حرام مرتکب شده است، واگراز مال خود به حد اسراف خورد، یک کار حرام بیشتر مرتکب نشده است. اکنون باید دید اتلاف چه حکمی دارد؟
پاسخ این است که اتلاف نیز مثل اسراف حرام است.مالکیت، مجوز تصرف است تا مرزاتلاف، اما به مرز اتلاف که رسید جایز نیست، وهیچکس نمی تواند بگوید: مال، مال خودم است، هر جور دلم خواست درآن تصرف می کنم.
ادامه دارد

15دسامبر/16

مصاحبه با :وزیر دفاع سرهنگ سلیمی

س-حضرت عالی بعنوان وزیر دفاع جمهوری اسلامی ایران، لطفا آخرین وقایع مربوط به جبهه¬ها¬ی جنگ را برای خوانندگان مجله پاسداراسلام بیان فرمایید؟
ج- آخرین وقایع مربوط است به همین دو تا پاتکی که در ساعت ۵/۹ روز ۱۷ (بهمن) یعنی دو روز قبل در منطقه کذابه و حدود ۳کیلومتر بالاترش بود که بوسیله نیروهای عراقی شده و ازقراراطلاعی که از اسرای عراقی شده بدست ما رسید، این بود که صدام به آنجا آمده و آنها را تحریک و تحریص کرده است که حتما باید بروید وبستان را بگیرید.دو تیپ انجا بوده یکی تیپ زرهی و یکی تیپ پیاده و یک تیپ نیروهای مخصوص آوردند و آنجا دو پاتک انجام داده¬اند و بطرف تنگه کذابه مقداری جلو آمده بودند که بحمد الله از امروزصبح پیش روی آنها سد شده و نیروهای ما درجای خودشان تثبیت شده اند و پاتکهای دشمن را تماما خنثی کرده اند. و دشمن که توانسته بود حدود ۲کیلومتر یا یک مقدار کمتر رخنه بوجود بیاورد که این رخنه هم ترمیم شده است.
س- با توجه به کمکهای اخیر رژیم های مرتجع منطقه، از جمله اردن به رژیم صدام، بفرمایید که آینده جنگ را چگونه می بینید؟
ج- آینده جنگ ازنظر ما کاملا مشخص است، یعنی باتوجه به این مطلب، که این انسان است که می جنگد، این نیروهای رزمنده هستند که جنگ را هدایت می کنند بالنتیجه آینده ی جنگ روشن است.- چون نیروهایمان از یک روحیه والا و بالایی برخوردارند، از پشتیبانی عمیق و مخلصانه مردم برخوردارند، هرکمبودی داشته باشیم دراسرع وقت برای ما تهیه میکنند واز آن گذشته مردم ما ازیک اصلی دارند دفاع می کنند و آن اصل حراست از عقیده شان، از ایدئولوژیشان، از خاکشان، از سرزمینشان است که می گویند متجاوز .باید از خاکمان بیرون برود.ملت ما ایده دارد هدف دارد برای جنگیدنش، متجاوز نیست که آمده باشد در خانه مردم و این سؤال برای خود عراقی ها مطرح است که من در خانه مردم چه کار می کنم؟ من چرا در خانه مردم رفته ام؟ ولی برای نیروهای ما این فکر نیست.و از آن طرف هم پشتیبانی های بی دریغ مردم ورهبری شخص امام و بدنبال او هم تصمیم واراده ی فولادین نیروهای رزمنده است که آینده ی جنگ را کاملا مشخص کرده وشما اصلا بهتراست جواب این سؤال را درجبهه های جنگ بروید ببینید .ببینید که خوشبختانه ابتکار عملیات دست نیروهای ما است و نیروهای صدام روز بروز به حالت استهلاک و با قبول ضایعات و تلفات بیشتر، مرتب دارد عقب نشینی می کند. و آینده جنگ به نظر ما این است که کشورایران یا محل دفن نیروهای بعثی خواهدبود ، یا اگر دفن نشوند با ذلت و نکبت هرچه بیشتری ناچارند سرزمین مقدس مارا ترک کنند.
و اضافه شدن یاآمدن یا عنوان کردن نیروهای اردنی بصورت داوطلب بیایند، اینها یک سری تبلیغاتی است که صهیونیزم بین المللی و امپریالیسم جهانی و در راسشان آمریکا، برعلیه ما بوسیله ی اقمار ودست نشانده هایشان بوجود می آورند.ودر مقابل اراده ی یک ملتی اینها همچون پشه ای هستند که دارند جولان می کنند.
اردن که هیچ ، اگر خود آمریکا هم یک روز بخواهد برعلیه ما بجنگد، او می تواند بقول امام که فرمود: کشور ما را اشغال کند اما نمی تواند قلوب مردم ما و انقلاب ما را تسخیر بکند. بنابراین اضافه شدن یا اعلام یک آمادگی بوسیله ی شاه حسین یا حتی داوطلب برای جنگ پیدا کردن، اینها کوچکترین تأثیری دراراده ملت ما نداشته و نخواهد داشت، و ما اتفاقا خوشحال می شویم که چهره هایی مثل شاه حسین اعلام آمادگی و همکاری باصدام بکنند. این خودش سرو صدای مستضعفین و هشیاران منطقه و کسانی که قلبشان به خاطراین انقلاب می تپد، درخواهد آورد وخودش یک موج جدیدی را در منطقه ایجاد خواهد کرد و بنفع ما تمام خواهدشد.
س- اخیرا قراردادهای امنیتی بین کشورهای خلیج فارس منعقد شده، تصور می فرماییدکه این قراردادها تاچه حد مربوط به انقلاب اسلامی است؟
ج-قرار دادهایی که بین دول خلیج فارس میخواهد بسته بشود، اینها همه متأثر از تأثیراتی است که انقلاب اسلامی مابرروی مردم منطقه گذاشته است، اینها می بینند که مردم منطقه یا مخالفتشان را با آن دول علنا اظهار میکنند و یا اینکه بصورت موضعی و فردی و یا هم اینکه در چهره ی مردمشان میخوانند که مردم نسبت به آنها مخالفت می ورزند و نسبت به این انقلاب عشق، و بالنتیجه تمام این پیمانها و قراردادها و این تجهیزاتی که به آنها داده میشود و این آواکس ها و ناوچه ها و اسلحه و مهماتی که همه بدنبال این قراردادها به اینها میدهند، اینها خیلی بی تأثیر خواهد بود.چرا؟ چون این قراردادها یک موقع هست که برای استحکام استقلال و امنیت خود منطقه است که ما حرفی نداریم، هرکشوری می تواند باکشور دیگری متحد بشود، برای حفظ استقلال منطقه خودشان، اما اگر چنانچه می خواهد برعلیه جمهوری اسلامی ایران باشد، درمیان این بنفع دشمنان جمهوری اسلامی ایران که در رأسشان آمریکا و اسرائیل است می باشد و مردم منطقه هیچ وقت برای این قراردادها که درمان بنفع اسرائیل و آمریکا میخواهد باشد، پاسخ مثبتی نخواهند داد، این تجهیزات و این وسائلی هم که دارند می آورند اینها هم دراخربنفع خود مردم منطقه است، همچنانکه آمریکا ما را تابن دندان تجهیزکرد، آخرش هم بدست خودمان افتاد، ومردم ما هم دارند از آن تجهیزات استفاده می کنند.
س- درمورد بودجه ی سال ۱۳۶۱ چند درصد کل بودجه ی دولت، صرف درهزینه های دفاعی خواهدشد؟
ج-رقم دقیقش را نمیتوانم بگویم، ولی بین ۱۰تا۵/۱۲ درصد از بودجه ی کل کشور، صرف هزینه های دفاعی است، با توجه به اینکه ما الآن در جنگ هستیم ودولت امسال یک اعتبار بیشتری و یک افزایش اعتبار نسبت به بودجه ی سال قبل برای مسائل دفاعی در رابطه با جنگ تعیین کرده. و این بیانگر دید دولت ما است نسبت به جنگ که بدنبال او امر رهبر و خواسته ی مردم که می گویند:
جنگ جنگ تا پیروزی دولت هم یک بودجه ی قابل توجهی را برای مسائل دفاعی تعیین کرده که مابرای ادامه ی جنگ، اگر تا آخر سال آینده هم طول بکشد، هیچ نگرانی از نظر بودجه نداریم.
س- آیا از جهت تسلیحات نظامی ، ما درمضیقه هستیم یا خیر؟ ودر چه زمان بااین موفقیت می توانیم جنگ را ادامه دهیم؟
ج- ما از نظر تجهیزات در مضیقه نیستیم، بدلیل اینکه یک بخشی از این تجهیزاتمان را ما از کشورهایی که آماده باشند بما بفروشند می¬خریم، در چهار چوبه خط مشی سیاسی کشورمان که به سیاست نه شرقی ، نه غربی ما لطمه¬ای وارد نشود و با حفظ استقلال خودمان ، هرکشوری که آماده فروختن جنسی باشد، ما نگاه می کنیم اگر به صرف ما باشد و نخواهند چیزی بما تحمیل بکنند ونیاز داشته باشیم می خریم.این بخش جزیی است.
اما بخش عمده را ما بوسیله ی کارخانجات تسلیحاتی کشور خودمان داریم تهیه می کنیم خوشبختانه سلاح های جدیدی که ناشی از تراوشات ذهنی و تفکرات متفکران و اندیشمندان کشور خودمان است، طرحهایی تهیه کرده ایم و بوسیله دست های پربرکت و بازوان پرتوان کارگران این کارخانجات تسلیحاتی خودمان این اسلحه را تهیه می کنیم و جبهه هایمان را تغذیه می کنیم و کمبودی هم نداریم. البته ممکن است در اثناء جنگ در جایی کمبودی احساس شود که بلافاصله جبران میشود، و اگر جایی اضافه باشد به جایی که کمبود هست داده میشوداما بحمدالله تا بحال جنگ را با موفقیت گذرانده ایم وتاکی؟ تا وقتی که ما متجاوز را از کشورمان بیرون بکنیم. برای جنگ ما زمانی قائل نیستیم. ما اهل جنگ هستیم بشرط اینکه بخواهند ما را از مسیری که داریم میرویم باز بدارند، والا ما همواره صلح وآسایش مسالمت آمیز را در یک چارچوبه ی قانونی و رعایت حقوق دیگران کاملا احترام به او می گذاریم و نمی خواهیم با جایی بجنگیم، اما چه بکنیم که کشورمان مورد تجاوز قرار گرفته و به هیچ وجه در خاکمان آتش بس از دشمن قبول نخواهیم کرد، هیچ نوع مصاحبه وصلحی با این وضع نخواهیم داشت، دشمن باید بر گردد به مرزهای خودش و بایستی از طرف مراجع صلاحیتدار دشمن متجاوز شناخته بشود، تا وقتی که مراجع بین المللی قدرتشان نرسد که نتوانند جلو دشمن را بگیرند. ما خودمان جلو متجاوز راخواهیم گرفت و تاهمان موقع هم جنگ ادامه خواهد داشت.
س- عملکرد نهادهای سیاسی ایدئولوژیک درارتش با توجه به فعالیتهای گوناگونش از جمله انتشارات مثل مجله های صف و خانواده و سرباز، تاکنون چگونه بوده و گردانندگانشان تا چه اندازه موفق بوده اند؟
ج- نهادهای انقلابی که یکی از آنها سیاسی ایدئولوژیک است.این یکی از نهادهایی است که بازوی قوی انقلاب در ارتش جمهوری اسلامی ایران است . و این نهاد از ضروریات ارتش بود زیرا که بعد از انقلاب دیگر فرد برارتش حکومت نمی کند.مکتب است که حکومت می کند .فکراست که برارتش حکومت می کند و بالنتیجه ما بایستی یک نهادی داشته باشیم که خطوط کلیش از مکتب نشأت بگیرد و آن همان سیاسی ایدئولوژیک است و از طرفی ما در جمهوری اسلامی موظفیم که اعمالمان و کردارمان و کلیه ی عملیات و فعالیتهای پرسنلی، اطلاعاتی عملیاتی لوجستیکی ما همه به خودش رنگ اسلامی بگیرد.وقبل از هر عملیاتی باید فکر آن طرف اسلامی شود، وقتی که فکر اسلامی شد روی عمل اثر می¬گذاردو آن عمل اسلامی میشود بایستی برای اینکه فکر و ایده اسلمی شود از یک نهادی کمک گرفت و آن نهاد سیاسی ایدئولوژیک است و تا به حال موفقیت های زیادی داشته است. خدماتی درهمین وزارت دفاع داشته است. سخنرانی هایی که می گذارند کلاسهای آموزشی که میگذارند، آموزشهایی که میدهند، نشریات و جزواتی که پخش میکنند مثل مجله صف، مجله خانواده مجله ی سرباز ، روزنامه سرباز اینها همه بیانگر یک سری حقایقی است. آشنا میکنند خواننده را . وما امیدواریم که محتوای این مجلات واین نشریات روز بروز بیشتر شود.

15دسامبر/16

مصاحبه با سرهنگ صیّاد شیرازی

ارتش ما با آن پیوندی که با مردم پیدا کرد در مسیر مبارزه قرارگرفت و به وسیله ی این نعمت، ایمان خودش را درکنار عمل صالح تثبیت کرد.
بسم الله الرحمن الرحیم
ضمن تشکراز حضرتعالی که بعد از نیمه شب با خستگی زیاد دراثر کارها و مسئولیتهای زیاد تقاضای ما را پذیرفتند و این محبت را به مجله پاسداراسلام ماهنامه ی دفتر تبلیغات اسلامی قم عنایت فرمودید و دراین مصاحبه شرکت کردید سؤال اول را مطرح می کنم:
س- درمورد وضعیت و کارایی و انسجام وهماهنگی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی در شرایط فعلی توضیحاتی بیان بفرمایید.
ج- بسم الله الرحمن الرحیم، ان ارید الا الاصلاح ما استطعت و ماتوفیقی الا بالله علیه توکلت و الیه انتیب، انشاءاله که به یاری خداوند سخنانی که برزبان جاری می شود سخنانی باشد که مفید باشد برای اسلام وانقلاب اسلامی و پیشرفت تکاملی این انقلاب تا جهانی شدن آن به رهبری حضرت مهدی (ع)و نائب برحقش امام خمینی، نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی هم اکنون پس از طی سیر تکاملی خودش برای اسلامی شدن و مکتبی شدن الان در مرحله ای است که ما می توانیم نام ببریم از ویژگیها و کیفیت¬ها¬یی که می¬تواندبعنوان نعمت برای امت مسلمان ما تلقی بشود و ما ضمن شکرگزاری در درگاه خداوند بزرگ در ازدیاد این نعمت بکوشیم. نیروی زمینی ما با آن بافتی که قبلا داشت وآن فرهنگی که بوسیله استعمار برش حاکم شده بود درفراز ونشیب انقلاب و در دستخوش قرار گرفتن با این طغیان مقدس مسیری را الان طی کرده که برای رسیدن به این کیفیت ارزشمند اگر می خواستیم به سیر طبیعی برویم و حالت عادی می بود وضعیت مملکتمان بایستی سالهای سال وقت تلف میشدو انرژی صرف میشد تا ما بتوانیم این کیفیتی که میخواهیم الان از او نام ببریم بوجود بیاید.
اولین ویژگی که الان نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ازش برخورداراست دست پیدا کردن به سلاح عقیده و ایمان است .و این سلاح عقیده و ایمان ما می بینیم شکل گرفته زیرا که خداوند ما را از برکت مبارزه و جنگ برخوردار کرده و از صدرانقلاب که ما درمقابل ضد انقلاب قرار گرفتیم و در مقابل توطئه های دشمنان انقلاب قرارگرفتیم، ارتش ما با آن پیوندی که با مردم پیدا کرد درمسیر مبارزه قرار گرفت و بوسیله ی این نعمت ایمان خودش را، اعتقاد خودش را در کنار عمل صالح تثبیت کرد. و امروز ه پرسنل ارتش دارای ایمانی می باشند که این ایمان فقط از ادعا برخوردار نیست بلکه درکناران فداکاری وجانبازی که برای مقابله با سپاه کفرانجام می دهند، ایمان شکل حقیقی خودش رادارد بدست می آورد. این اولین ویژگی که الان نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی پیدا کرده.
دوم این که ما تاکنون انگیزه برای حرکت کردن، تحرک داشتن نداشتیم. برای تلاش کردن بدون کنترل وفشار و تحمیل، ما می بینیم که الحمدلله با داشتن همان ویژگی ایمان الآن یک انگیزه های درونی در پرسنل ارتش بوجود آمده که این موجب شده که آنها با ضوابط درونی و آن انقیاد¬های درونیشان خودتان را مکلف به انجام وظیفه می کنند، بنابراین تا پهنه ی وسیع این عملیات، ما می بینیم که آن قدرت کنترل کافی رابرای بررسی و ارزیابی نداریم، ولی می بینیم در عمل، نتایج عمل نشان میدهد که نیاز هم به کنترل نیست، بلکه این پرسنل طوری از درون جوشش و خروش دارند که خودشان همیشه این تعهد و بار مسئولیت را احساس می کنند، و در نتیجه وظائف خودشان را حتی بیشتراز آنچه که ما می خواهیم انجام میدهند و این هم ویژگی دوم.
ما با آن محدودیتی که در مورد تجهیزات جنگی داریم و اینکه الان مدتها است ما در محاصره ی اقتصادی هستیم، بسیاری از تجهیزات و امکانات جنگی ما، همان تجهیزات و امکاناتی است که از طاغوت برای ما باقی مانده، ما می بینیم که این تجهیزات و امکانات که روز بروز بایستی استهلاک بشود و روز بروز تحلیل یافته بشود، الحمد لله این امکانات ما نه تنها رو بکاهش نرفته، با آن غنائم و امکاناتی که از دشمن گرفتیم و با آن نگهداری که پرسنل فداکار و تکنسین های ما از این امکانات خودمان میکنند، روز بروز بهره برداری بیشتر می کنیم و ما احساس می کنیم که از قدرت تکنولوژی مناسبی هم برخوردار هستیم . بنابراین الأن درسپاه، درارتش، این امکانات آن طور که باید مطابق همان آیه ای که درقرآن است:
«و اعدولهم ما استطعتم من قوه»کاملا درمسیر مبارزه به کار گرفته شده است و بعنوان یک توانایی ازش استفاده میشود. کیفیت رزمی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی با کیفیت های رزمی سابق کاملا متفاوت است، چرا که ماقبلا با استاندارد ها و فاکتورهای کمی قدرت رزمی یکانهای رزمی خودمان را ارزیابی میکردیم ولی اکنون می بینیم که آن استانداردها وجود نداردآن کمیتها وجود ندارد و جایشرا به یک کیفیتهایی داده است که قبلا وجود نداشته است.
این کیفیت ها هم در بافت پرسنل می تواند وجود داشته باشد بصورت پرسنلی که رشد ناگهانی کرده اند و استعدادهایشان شکوفا شده و خودشان رانشان می دهند و هم بصورت آن تاکتیکهایی که در حمله بدشمن اتخاذ میکنند که بهر صورت امکاناتی که برای ما بوجودآورده که دشمن درمقابل این امکانات عاجز شده.بنابراین با مجموعه این عواملی که من نام بردم الان نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی بایک مقایسه ی ساده از گذشته، نه تنها کوچکترین تزلزلی در بافتش، درتجهیزاتش بوجود نیامده بلکه الان ما از یک نیروی زمینی بسیار متشکل و منسجم برخورداریم که باید خدارا شکر بکنیم و خودبخود آینده این را ثابت خواهد کرد که با برخورداری از این نیروی زمینی با این ویژگیها است که ما می توانیم امید داشته باشیم به پیروزیهای بسیار بسیار شایان توجه.
س- نقش ارتش بویژه در نیروی زمینی و میزان قدرت عمل و کاربرد این نیروی عظیم را درمورد جنگ تحمیلی بیان فرمایید.
ج- می دانید که نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران، در بین نیروهای سه گانه ارتش بیشتر از سایر نیروها نسبت به حفاظت سرزمین و پاسداری از میهن اسلامی مسئولیت دارد. بنابراین چه در مبارزه با ضد انقلاب داخلی که بصورت مسلحانه درمقابل حکومت قد علم کرده اند وچه درمقابله با دشمن سرسپرده ی آمریکا حکومت بعث عراق، پرسنل نیروی زمینی پیشتاز برای چنین مبارزه ای بودند.
درتاریخ جنگ کمتر سابقه دارد که یک ارتشی این قدر مدت زمان بصورت پیوسته درسنگرها باشد. و اکنون ما می بینیم که این پرسنل ، ماده ها است (از ۱۶ ماه هم تجاوز کرده) که در سنگرها به سر میبرند و دراین روحیه رزمی آنها نه تنها کوچکترین تزلزلی بوجود نیامده بلکه بی قراری و اضطراب آنها در این است که هرچه زودتر به دشمن حمله بکنند. بنابراین باداشتن چنین مسئولیتی نیروی زمینی یکی از ارگانهای بسیار مسئول جنگ است و بایستی جنگ هم عمدتا بوسیله این نیرو انجام شود و الحمدالله هم اکنون نیروی زمینی با پیروزیهایی که در کنار سایر رزمندگان اسلام بدست آورده همچنان وظیفه خودش را دارد ادامه می دهد، و انشاءالله بیاری خدا لیاقت و کفایت خودش را برای کسب پیروزی نهایی به ثبوت می رساند.
س- درمورد هماهنگی و تعاونی که الآن بین ارتش و سپاه و سایر رزمندگان دیگر وجود دارد بصورت مبسوط تری برای خوانندگان بیان بفرمایید؟
ج- همانطور که امام بارها اشاره کرده اند درمورد نقش سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در مورد امنیت مملکت، ما نیز همیشه عقیده و اعتقاد و نظریه ی خودمان را در مورد این نهاد انقلابی اعلام کرده ایم. سپاه پاسداران نعمت دیگر خدااست بر ما که عامل و انگیزه دهنده بوده همیشه برای رزمندگان اسلام که چه ضد انقلاب داخلی را ریشه کن بکند و چه دشمن متجاوز خارجی را دائما در زیرضربات وزیر هجوم و حملات خود قرار بدهد. باقرار گرفتن سپاه پاسداران درکنار رزمندگان نیروی زمینی، ما همیشه دیده ایم که یک تشکل و یک ترکیب مقدسی بوجود آمده که اکنون این ترکیب مقدس بطوری نقش اساسی در عملیات ما دارد که ما به هیچ وجه درهیچ عملیاتی قبول نکرده ایم که یکی از دو ارگان بخواهند به تنهایی وارد رزم بشود. بنابراین این دو ارگان همیشه دوش به دوش هم و در کنارهم وباهم درتمام عملیات شرکت کرده و می کنند و درمسیراین مبارزه ای که تا این لحظه داشته ایم، ما برای هماهنگ شدن برای همگام شدن در عملیات یک مسیر تکاملی خوبی را طی کرده ایم که اکنون در نهایت هماهنگی، نیروی زمینی با سپاه پاسداران عملیات خودشان را دارند ادامه میدهند.و این را هم بگویم که وقتی می گویم سپاه پاسداران، یعنی سپاه مسئول تمام نیروهای مردمی و داوطلبان رزمنده ی جنگ هم هست. بنابراین، اگر صحبتی از بسیج مستضعفین نمی کنیم بخاطراین است که ما در میدان جنگ برای داشتن وحدت بهتر با نیروی متفرق سرو کار نداریم، بلکه در عملیات نیروی زمینی تمام نیروهای مشابه خودش راهدایت می کندو سپاه پاسداران هم تمام نیروهایی که داوطلب هستند بصورت بسیج ، عشایر، پیشمرگ مسلمان وتمام اینها را درزیر پوشش هدایتی خودش قرار میدهد که اینها الحمدلله یک ترکیب مقدسی را بوجود آورده اند که تضمین کننده ی پیروزی های ما هست درتمام صحنه های نبرد.
س- در مورد عملیاتی که دراینده ی نزدیک نیروهای رزمنده ی ما خواهند داشت، و اصولا نظرتان را در مورد آینده جنگ بیان فرمایید؟
ج-همانطور که همه میدانیم موقعی که این دشمن متجاوز به ما حمله کرد، ما در شرائطی بودیم که آمادگی لازم نداشتیم و البته فکر هم نمی کردیم که به این اندازه دشمن سر سپرده ی ابرقدرتها ی کاذب بشود و بیاید به یک کشوراسلامی حمله بکند و زمینهای ما را در معرض هجوم خودش قرار بدهد ولی به مرور زمان که ما متشکل ترشدیم هماهنگ¬تر شدیم، دراین مبارزه با دشمن دراین مسیر مدتها طول کشید تا ما توانستیم ابتکار عملیات را از دشمن بگیریم از پیروزیهایی که اخیرا داشتیم(پیروزی آبادان- پیروزی طریق القدس- پیروزی محمد رسول الله) و سایر پیروزیهای موضعی که داشتیم طوری دشمن را متزلزل کرده که هم اکنون الحمدلله ما ابتکار عمل در دست داریم، و با داشتن ابتکار عمل دردست ما امید این را داریم که بیاری خداوند هرچه زودتر سرنوشت این جنگ مشخص بشود، که بایستی برای کسب چنین پیروزی شایسته ومطلق برای اسلام همه دعا بکنیم.
س- نتایجی را که این جنگ تاکنون برای جمهوری اسلامی ایران در سطح داخلی و در سطح خارجی در منطقه یا در سطح بین المللی داشته است ، و دراینکه انشا الله با پیروزی نهایی این جنگ نتایج بیشتری خواهیم داشت-لطفا بیان فرمایید؟
ج- کلابا به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی، اکنون نهضت ما به جهان و جهانیان ثابت کرده-است و بزودی بیشتر ثابت خواهدکرد که درکنارابرقدرتهای کاذبی بنام شرق و غرب، ابر قدرت حقیقی بنام اسلام معرفی خواهدشد، این ابر قدرت حقیقی که اسمش را اسلام می گوییم این مسیرتکاملی خودش را به این سادگیها به دست نیاورده ، مسیری است که دهها هزارنفر شهید داده و وقتی که کشورما طاغوت را سرنگون کرد، از سرلوحه این نهضت، ما می بینیم که نعمت مبارزه و جنگ کمک کرده که علاوه براین که ایمانهای ما را بیشتر تثبیت کرده، علاوه براین که با این نعمت خائنین با خادمین کاملا تشخیص داده شدند، دریک حرکت دسته جمعی ما مسیری را طی کردیم که یک آبدیدگی خاصی را برای استحکام و تداوم انقلاب اسلامی بدست آوردیم و این لازم بود، البته دراین جا عامل اصلی موفقیت رابه هیچ وجه ما از یاد نبریم که رهبری این انقلاب اسلامی از اصالت خاصی برخوردار است، درراس این انقلاب اسلامی و رهبرش امام خمینی به عنوان مردی مسلح به سلاح تقوی، بهترین الگوی انسانهای زمان است، برای اینکه ما اگر پیروی می کنیم از این الگو میدانیم که با این پیروی ، از قدرتی برخوردار خواهیم شد که مقداری از این قدرت، برای انسانها شناخته شده است و بسیاری دیگری را هم خدا میداندو با آن می تواند در مقابل تمام قدرتهای کاذب، ایستادگی کند ومبارزه کند ، بنابراین، درمسیری که طی می کنیم با داشتن این رهبری، که توأم است با مرجعیت و امامت وپیشرفته ترین حکومت اسلامی ، که ولایت راتوأم دارد، می بینیم که کاروانی به طرف خدا میرودکه صراط مستقیمش، بیش از هرزمانی برای رهروانش آشکاراست و مبارزه است که تحکیم دهنده و تثبیت کننده این راه است و در این مسیر ما می بینیم با استقامتی که این امت مسلمان نشان دادند، در مقابل تمام مشکلات اکنون به مرحله ای رسیدیم که کم کم پیشرفت وپیروزی انقلاب اسلامی ما درصحنه های مختلف، برای جهانیان نیز تحلیلش ساده شده، بنابراین ما نباید غافل باشیم ازاین نعمت بزرگ مبارزه، که چقدر می تواند مؤثر باشد، هم برای تثبیت پایه های حکومت اسلامی ما، هم برای صدورانقلاب اسلامی و هم برای تداومش، که انشاالله در زمان حیات امام، ما ظهور حضرت مهدی (ع)رابتوانیم ببینیم.
س- ما همه میدانیم که دراین جنگ تحمیلی اکثر نیروهای مرتجع در منطقه، پشت سربعث جنایتکار عراق هستند و از جمله اخیرا، حسین اردنی با مانورهای جدید خودش، اعلان مشارکت رسمی درجنگ علیه ایران را کرده است، این اعلان و احیانا تحقق و عمل به این اعلان حسین اردنی ، آیا چه تأثیری در جنگ و نیروهای ما خواهدگذاشت.
ج-جنگی که بین ما و حکومت بعث عراق جریان دارد، دراستراتژی رزمی ما جنبه ی زمینی ندارد، ما فقط دفاع نمی کنیم ازمقدار زمینی که دشمن به آن تجاوز کرده تلقی ما ازاین جنگ مقابله جبهه حق است، با جبهه باطل، بنابراین وقتی که ما برای خدا مبارزه می کنیم درجبهه حق، معلوم است تقویت کننده های ما دراین جبهه ها کسانی هستند یاقشرهایی هستند که اینها نیز دراین عقیده با ما مشترکند و این غیر طبیعی نیست که دشمن ما که راه باطل را طی کرده و جبهه باطل را تشکیل داده الآن از حمایت کسانی که درمسیر باطل، وجه مشترک دارند برخوردار بشود این برای ما غیر طبیعی نیست بنابراین کسب پیروزی نهایی درجبهه ی حق مفهومش بدان معنا نیست که ما به مرزها برسیم وفقط زمینمان را ازدشمن متجاوز پس بگیریم بلکه این بدان مفهوم خواهد بود که حق پیروز است همانطوری که خداوند همیشه بشارت داده «و ان جندنا لهم الغالبون»ما پیروزی حق را بر باطل به این سبکی که داریم برای جهان و جهانیان به ثبوت می رسانیم این بدان معناست که انقلاب اسلامی، به نحو بسیار مؤثر و با سرعت دارد صادر میشود، بعد از پیروزی ما رژیم عراق نمی تواند سرپا باشد وسقوط خواهد کرد و با سقوطش مستضعفین عراق به یاری خداوند حکومت جمهوری اسلامی عراق را تشکیل خواهند داد، این دورنمای جنگ است و با تشکیل حکومت جمهوری اسلامی عراق کشورهای مجاوری که سالهای سال است که رهبرانش از سرسپردگان خود فروخته شرق و غرب هستند مثل شاه حسین و ملک خالدو …از این طوفان و این طغیان مقدس خلاصه مصون نیستند ضربه خواهند دید، و با سرعت هم ضربه خواهند گرفت، پس اگرانها به تلاش می افتند که حمایت کنند از حکومت بعث عراق، این حمایت برای حفظ صدام حسین و علاقه ای که به او دارند نیست، بلکه برای پیشگیری این است، که مبادا این طغیان مقدس درآن جا هم رخنه بکند، درمقابل اینها امکان دارد کمک بکنند بصدام و کردند تا حالا و خواهندکرد، ولی برای ما مسئله ای نیست، آنها دارند روالی را می روند که پشتیبانشان شیطان است، ما پشتیبانمان خداست و دراین مبارزه مطمئنیم که پیروز خواهیم شد.
مگرامریکا کم کمک نکرده به عراق مگرشوروی کم کمک نکرده به عراق؟ بنابراین اینها همه کمک می کنند ولی هیچ مسئله ای برای ما نیست، اتفاقا عظمت و شکوه پیروزی ما برای جهانیان چشمگیر ترخواهد بود، که اینها کمک کرده اند و بکنند، و ببینند باز هم عراق شکست می خورد.
س- چه کارهایی تاکنون درجهت بیشتر مکتبی کردن ارتش جمهوری اسلامی انجام شده وبرای دراز مدت چه برنامه هایی درنظردارید؟
ج- آنچه که مسلم است، ما با حرکتی که به عقیدتی بودن آن افتخار می کنیم، هیچگاه مبارزه و جنگی را که با آن درگیر هستیم هدف نمی¬گیریم ، بلکه آنرا وسیله ای می دانیم که اگر خوب از آن استفاده کنیم ، زودتر به خدا می رسیم، درخط مشی کار ما همیشه سعی کردیم، که بیاری خداوند، غافل نباشیم از پیشبرد ایدئولوژیمان، برای درست حرکت کردن در راه خدا، خوشبختانه با تشکیل یک نهاد انقلابی درداخل ارتش، بنام نهاد سیاسی ایدئولوژیک ، که زیر پوشش ولایت فقیه انجام وظیفه می¬کند، هم اکنون ما پایگاههای بسیار فعالی داریم در داخل یگانهایمان، که این یگانها، پایگاههای سیاسی ایدئولوژیک، با تلاش شبانه روزی خودشان، و با حمایتی که روحانیت مبارز می¬کند از این پایگاهها ما توانستیم ایدئولوژی اصیل اسلامی را رخنه بدهیم دربافت وپیکره ای که سالهای سال طاغوت و استعمار، تخم عدم نیاز به مکتب را در آن پاشیده بود، تا مبادا آگاهی مکتب به آنان برسد، وما می بینیم که الآن زمینه¬های فکری و اعتقادی پرسنل ما آن قدراماده است، که بخوبی پذیرای اصول مکتب هستند و آن ارتش مکتبی که بلافاصله با داشتن چنین پذیرشی بکار می افتد تا سرحد جانبازی حاضرند درراه اسلام ، و درراه خدا مبارزه بکنند، البته نارسائیهایی هم داریم، و آن هم این است که با گسترده بودن مناطق جنگی ما، و اینکه نیروهامان الآن متفرق هست، و اینکه کمبود داریم نسبت به مدرسین و معلمین ایدئولوژی، خودبخود یک مقدار الآن پیشرفتمان آن طوری که می خواهیم نیست، که الحمدلله با تلاشهایی که اخیرا شده و فعالیتهایی که برمبنای برنامه ریزیهای صحیح دردست انجام است..
امید است که بیاری خداوند ، حتی در صحنه نبرد و مناطق جنگی، مانسبت به تقویت آن ابعاد ایدئولوژیکی پرسنل غافل نباشیم. هم اکنون الحمدلله پیشرفتمان نسبتا خوبست، و با دورنمایی که از برنامه¬های سازنده آینده داریم امید هست که روز بروز این پیشرفت افزایش پیداکند تا جایی که اصل ۱۴۴ قانون اساسی بطورحقیقی در پیکرارتش حاکم بشود.
س-درنهایت برای اینکه «ختامه مسک» بشود یکی از بهترین خاطرات جالبی که درجنگ کم نیست، از معجزاتی که خداوند نشان داده، از حقانیت جبهه اسلام، برا ی خوانندگان پاسداراسلام بیا ن بفرمایید.
ج- من فکر میکنم که با پاسخ به این سؤال بهتراست که تقریبا آن نتیجه گیری کلی که از درسهایی که دراین مدت ما آموختیم درصحنه های مختلف، آنهم به عنوان یک پیام، دراین جا یاد آور بشوم به ما گفته بودند، ودرس داده بودند، و در قرآن هم به آن برخورد کرده بودیم که البته به علت عدم آگاهی کامل از قرآن خوب برا ی ما تا اندازه ای روشن نبود که «یؤمنون بالغیب»چیست، ما این را می دانستیم که خداوند از انسانهایش به اندازه توانایی و وسعشان تکلیف می خواهد ولی این را در عمل ندیده بودیم، که اگراین انسانها درمقابل مشکلات، و در مقابل آن فراز و نشیبهایی که در مسیر حرکتشان در راه خدا قرار می گیرند ، به بن بستهایی بربخورندکه وسع و توانایی شان برای ازبین بردن بن بستها، در سطح بسیار کمی باشد، ولی تلاش بکنند، همان وسع را بکار ببرند، که درامکاناتشان هست، بقیه را فقط توکل بکنند به خدا، صددرصد خداوند طوری حمایت و پشتیبانی بکند از این حرکت که جبران تمام کمبودها بشود، ما این را به کرات در صحنه های مختلف دیدیم، دربسیاری از عملیات دیدیم که درمقابل حرکتی که می کنیم، اصل را بر این قرار دادیم که بایستی به پیش رفت یک قدم توقف نکرد و به هیچ وجه هم عقب گرد در مورد هیچ حادثه ای نخواهیم کرد می دیدیم که فقط چقدر کمبود داریم ولی می دیدیم که با داشتن خلوص و بکار گرفتن وسع وتوانایی خودمان برای ادامه حرکت، خداوند مارا از کمکهای غیبی خودش برخوردار میکرد این صحنه ها آنقدر برای شخص من به کرات رخ داده، که فکر می کنم ساعتها باید نشست، نه ساعت ها روزها باید نشست و از اینها یاد کرد و یک موردش را من فقط می گویم که همین اخیرا رخ داد ما در شبی که حمله کردیم به دشمن، در منطقه بستان و جنوب کرخه، بخاطر دارم که تا صبح روز بعد تقریبا مشخص نبود که مادر چه مرحله از عملیات هستیم صبح روز بعد متوجه شدیم که رزمندگان اسلام با فداکاری¬ها و جانبازیهایی که نشان دادند، موفق شدند بستان را از دشمن بگیرند، و خودشان را به «تنگه کذابه» برسانند، درحالیکه درجنوب کرخه پیشرفت ما آن طوری که فکرمیکردیم نبود، منطقه ای از زمینهایی که بین رودخانه کرخه، و رودخانه سابله که در جنوب بستان، قرار داشت منطقه ای بود که نه ما درداخل آن بودیم نه دشمن می توانست به داخل آن برود، ولی منطقه ای بود که هنوز پاک نشده بود ما شاید حدود یک الی دو روز طول کشید که فکراساسی کردیم نسبت به این منطقه، که بالأخره بایستی این جا پاک سازی شود، که درشب سوم بود که متوجه شدیم ، دشمن حمله کرد به طرف آن منطقه، درحالی که ما اصلا آمادگی مقابله با دشمن را در آنجا نداشتیم، آمدیم تا آنجا که امکان داشت نیروهایمان را بسیج کردیم، ولی واقعا به دشواری برای ما میسر بود که بتوانیم نیرو برسانیم، درآن موقع تمام تلاشها را کردیم ، بعد حتی نمازی هم خواندیم برای اینکه خداوند بیشتر مارا کمک بکند چون احساس میکردیم که آن پیروزهایی را که به دست آوردیم ، آنها را داریم از دست میدهیم، عملیا ت ما انجام شد، در حالی که ما کنترل کامل را روی عملیات نداشتیم، این عملیات تا صبح طول کشید، وقتی که صبح بررسی کردیم دیدیم که دشمن در منطقه ای که نفوذ کرده بود به طرز بسیار فجیعی منهدم شده، عقب نشینی کرده، و رو به فرار، نزدیک¬تر شدیم به منطقه و من بررسی کردم که خوب این عملیاتی که انجام شد، چه طوری انجام شد، که دشمن عقب نشینی کرد، دیدیم که درآن شب نیمه های شب یا پاسی از شب گذشته بود، از سه طرف نیروهای ما به دشمن حمله کردند، که این هیچکدام ازاین سه تا نیرو با هم دیگرارتباط نداشتند، ولی چنان با هم هماهنگ بدشمن حمله کرده بودند، و چنان اینها را تارو مار کرده بودند که بعد باهم به یک خط رسیده بودند، که ما دیدیم که اگرروزها شاید ماهها تمرین می کردیم عملیاتی به این هماهنگی نمی توانستیم داشته باشیم و بعد ما توانستیم ارتباط بدهیم آنرا با روح رزمندگان اسلام، و با آمادگی آنها برای شهادت، که برکتی را برای ما آفریده بود که به این سادگی ما دیدیم که حتی در جاهایی هم که ممکن بود ناتوانی بخرج دهیم ضعف بخرج داده بودیم خداوند این چنین برای ما جبران می کرد، البته من خیلی مختصر و مفید این صحنه را برای شما تعریف کردم، مدارک واسناد این عملیات هست، که انشاءالله اگر عمری باقی بود، وزنده ماندیم و انشاأالله به پیروزی نهایی رسیدیم، شاید بعدها فرصت بشود که اینها را به صورت نشریه و کتاب بنویسیم، تابدانیم که اگر بخواهیم در راه خدا مبارزه بکنیم، بسیاری از صحنه ها و بسیاری از حوادثی که برای ما رخ می دهد، حوادث و صحنه هایی است که ارتباط حرکت مارا با خداوند کاملا نشان میدهدکه مجموعا همیشه مابین دوستانمان عوامل تثبیت کننده ی راه خودمان را درمسیر«الله» این چنین نتیجه میگیریم، که رزمندگان ما، یا کسانی که درراه خدا حرکت می کنند ، اول بایستی آن تعهد، و آن روح انقیاد را دروجود خودشان، به وجود بیاورند ، ودائما تجدید نظرکنند نسبت به اعتقاد راستینشان به خدا دوم این که برای جلوگیری از لغزشهای فردی و نفسی متکی باشند به حرکت دسته جمعی ویاران مؤمن خودشان را بشناسند وباهم حرکت بکنند، که این یاران با حرکت دسته جمعی کمک می کنند که او تنها منحرف نشود، لغزش پیدا نکند و سوم با تلاش وسعی مداوم برای حرکتی که در راه خدا آغاز کرده اند می توانند با پشتکار و ادامه و مقابله با سختی ها و مشکلات به نتیجه برسندو دیدیم واقعا حرکات و تلاشهایی معمولا بسیار مفید و مثمر ثمر شده، که در راهش مازیاد رنج کشیدیم، مشقت کشیدیم و با تحمل رنج و مشقت توانستیم آن صبری که خداوند همیشه به آن توصیه می¬کند، به آن عمل بکنیم این است که همیشه ما سعی کردیم این چنین راه خودمان راروز به روز خالص تر کنیم درراه خدا که انشاءالله خداوند به همه مان توفیق بدهد که روز به روز بیشتر خالص بشویم درراه خودش.
***
باتشکراز شما وامید پیروزی نهایی شما و همه رزمندگان اسلام علیه جبهه متحد کفر چون دیر وقت است و برادران دربیرون منتظر شما هستند سؤالات دیگر و استفاده بیشترازصحبتهای شما را به آینده موکول می کنیم. والسلام علیکم ورحمه الله
******

15دسامبر/16

نامه ها

حجه الاسلام فاضلی امام جمعه محترم ابرقوی فارس
ضمن تشکر و قدردانی از توجه شما نسبت به مجله یا دآور می¬شویم که طی دو شماره گذشته سعی دراعراب گذاری آیات و روآیات نموده ایم امیدواریم که بطور کامل موفق شویم.
تهران – انتشارات رواق
دو کتاب ارسالی شما رسید از لطف شما سپاسگزاریم امیدواریم مورد استفاده قرار بگیرد-موفق باشید.
بندرکیانشهر –خواهر مسئول نشریه ثارالله
از اعتماد شما به پاسداراسلام متشکریم درچنین شرایطی که به گفته آیت الله منتظری آمریکا سعی دراختلاف بین گروههای خط امام می کند سعی کنیم با گذشت سو تفاهمات را حل کنیم.
نجف آباد- خواهر- زهرا سجادی –
نامه ها بیشمار و تقاضای سراسری، نشانگر زمینه علاقمندی جامعه نسبت به مجله پاسداراسلام می¬باشد .هرچند که توزیع مجله ناقص است ، مجله به نجف آباد ارسال شد امیدواریم این کار به طور وسیع ترانجام پذیرد.
نجف آباد برادرمرتضی نساج
قائم شهر- برادرعباسعلی طحان
امیدواریم بتوانیم خواست شما را براورده نماییم هرچند که تاکنون نیز ما مطالب سیاسی داشته ایم. موفقیت شما را خواهانیم.
کاشان برادر طلبه- رحمت الله نوروز زاده
ازاستقبال و همکاری شما با مجله پاسدارانقلاب متشکریم انشاءالله که کما فی السابق درانجام این خدمت با ما همکاری نمایید.
آمل –برادر دانش آموز –سید صادق بابایی
نامه کوتاه شما که حاکی از حسن نظر شما نسبت به مجله پاسداراسلام است را مشاهده کردیم، موفقیت شما برادران دانش آموز آرزوی ماست.
آمریکا- برادران انجمن اسلامی دانشجویان حوزه سنت لوئیس
ای سفیران انقلاب اسلامی در سرزمین کفر در راه نشر اسلام و مبارزه با ضد انقلاب پیروز و مؤید باشید، تعدادی مجله برای شما فرستادیم.منتظرتماسها و همفکریهای شما می باشیم.
تهران –برادر علی اکبر صالحی سرشت –اقلید برادر محمد هاشم کوثر ی
ازعلاقه شما به مجله متشکریم امیدواریم درآینده اگر جدول دربرنامه قرار گرفت ازکار شما استفاده کنیم.
قم –برادر طلبه عبدالله حاجی صادقی
امیدواریم با دقت بیشتر توجه فرمایید که مجله حداقل ۸۰% اختصاص به مطالب عقیدتی و ایدئولوژی دارد.
قم – برادر طلبه علی غیبی یزدی
از لطف شما سپاسگزاریم، عکس هایی که از شهدا دراختیار دارید برای مجله ارسال دارید درصورت تأیید شهادت انها توسط نهادهای انقلابی محل درمجله چاپ خواهیم کرد.
برادرزائر- مولایی
درمورد قسمت اول سؤالتان به گزارشهای (حوزه) که درمجله پاسدارانقلاب منتشر شد مراجعه فرمایید و امیدواریم به پیشنهاد دومتان بتوانیم عمل کنیم، راجع به سؤال سومتان انشا الله درآینده نزدیک جواب خواهیم داد.
همدان – برادر دانشجو محمد رضا یزدانپناه
ما هم علاقه بافزایش مطالب داریم امید که درآینده برصفحات و مطالب مجله بیفزاییم.
لاهیجان- برادر غلامحسین تمیز کار
ضمن تشکر سؤال شما در همین بخش پاسخ گفته شد.
تهران- برادر سید علی اصغر دادگستر
حساب بانکی ماهمان است و هر روز از سراسر کشور دهها قبض اشتراک میرسد از طریق شعبه دیگر پول را ارسال نفرمایید.
قم – برادر رضایی از مدرسه عالی قضایی
علاقه و حسن نظر شما درمورد مجله قابل تقدیراست باز هم اگر نکاتی داشتید ما را درجریان بگذارید. به مقداری از خواست شما جامه عمل پوشاندیم و امیدواریم به بقیه نیز عمل کنیم.
ملایر- برادر مسعود شیرازی
امیدواریم درآینده مسائل مهمتری را مطرح بفرمایید برای دریافت پاسخ خودکه از عهده این بخش مجله خارج است می توانید به روحانیون شهرتان مراجعه فرمایید.
علی آباد – برادر حسین پوریند
برای دریافت پاسخ خود به استفائات امام که درهمین شماره درج شده و نیز به مقاله حجه الاسلام قدیری درشماره دوم مراجعه فرمایید.
کرمان- شرکت ذغال سنگ منطقه هجدک.
از همکاری صمیمانه شما با مجله پاسدار اسلام متشکریم توفیق روز افزون شما را خواهانیم .
تهران –مدیریت سیاسی ایدئولوژی نیروی هوایی (نهاجا)
امیدواریم از طریق اداره سیاسی ایدئو لوژیک ستاد مشترک پاسداراسلام دراختیار شما قرار گیرد.
تهران – برادر مجتبی ارجمند
ضمن تشکراز لطف شما، درمورد انتقادتان از مقاله ی موردنظر، دلیلی و نکته ای که دال بر عدم تناسب آن جمله باشد ذکر نفرموده اید.
اصفهان – برادر محمد اسکندری
ضمن تشکراز پیشنهادات شما امیدواریم با دقت بیشتر درمصاحبه های ما با آقای هاشمی و نخست وزیر و مجروحین مقاله های سیاسی ( شکست توطئه آمریکا-نگرشی بر جریانات پس از انقلاب) و متون تحلیلی بعضی از مقالات مثل-اقتصاد- مالکیت خواست خودتان را دریابید.
قم – برادر طلبه –علی شیرازی مدرسه کرمانی ها
نمونه مقاله شما رسید موفقیت روز افزون شما را در کسب علوم اسلامی از خداوند بزرگ خواهانیم.
اصفهان – برادراکبر مسقطیان
سعی بفرمایید دروس مقدماتی رادر حوزه علمیه اصفهان فرار گرفته و سپس به حوزه علمیه قم وارد شوید و برای اطلاع ازچگونگی ورود به حوزه قم می توانید مستقیما با مدارس تماس بگیرید.وبرای یافتن پاسخ سؤالات خود به سری گزارشهای حوزه علمیه بزرگترین پایگاه اسلامی مندرج، درمجله پاسدارانقلاب مراجعه فرمایید.
خمینی شهر – برادر حسین حاجی هاشمی
احساسات پاک و اعتماد شما نسبت به فقیه عالی قدر حضرت آیت الله منتظری قابل تقدیراست، از پیشنهادات شما ممنونیم ماهم در برآورد کردن اکثرانها کوشاه هستیم جواب سؤال خود را در مورد اذن پدر و مادر و رفتن به جبهه درمجله شماره ۲ (صفحه ۳۶) و متن فتوای امام را در همین شماره بخوانید.
تهران مهرآباد- برادر ستوان هوایی فریدون اردکانی
همکاری صمیمانه شمارا درطرح جدول های جالب برای مطبوعات اسلامی و انقلابی ارج می¬نهیم فعلا برنامه جدول نداریم در صورت تغییر برنامه با شما تماس خواهیم گرفت، موفق باشید.
اصفهان –ذوب آهن – برادر عبدالرضا محمودی.
از لطف شما نسبت به مجله متشکریم آدرس دفتر مراجعات مجله –قم خیابان ارم پاساژقدس طبقه سوم می باشد.
اصفهان-برادر یا خواهر کاظمی
آدرس انجمن اسلامی مورد نظرتان را برای ما ارسال بفرمایید و اگر برادران خارج از کشور شخصا خواهان مجله هستند می توانند مشترک شوند و یا شما برایشان ارسال فرمایید.
خمینی شهر- برادر حسن صادقی
نامه تشویق آمیز شما رسید. در مورد یکی از پیشنهادات شما متذکر می شویم در صفحه دوم مجله عنوان “امام خمینی تا… بطور مستمر درج می گردد که از گفتارهای امام در گذشته استفاده می شود با توجه به گرانی چاپ و کاغذ و حمل و نقل قیمت مجله کمتر از ۵۰ ریال امکان ندارد.
قم-برادر دانش آموز- م-ش
بنظر میرسد هم حوزه علمیه هم دولت و هم اکثر مردم می دانند مناطق دورافتاده که در فقر شدید اقتصادی و فرهنگ بسر می برند زیاد است و در برابر امکانات محدود است. امید که بیاری شما برادران جوان مشکلات حل شود.
تهران-برادر فرخی
شعر شما به دفتر مجله رسید – منتظر شعرهای جالبتر شما هستیم.. موفق باشید.
مراغه-برادر علی محمد جعفری
برای رفع ابهاماتی که از شماره گزارشهای مقالات برای شما پیدا شده به سرمقاله مجله شماره اول مراجعه فرمایید.
همدان-خواهر معلم ماهرخ صادقیان
احساسات پاک و تعهد عمیق شما را به اسلام ارج می نهیم. امیدواریم که ضمن تکامل روحی و فکری خودتان روی خانواده ونیز مؤثر واقع شوید. بهترین کمک ما به شما مطالبی است که از طریق مجله در اختیارتان قرار می دهیم. موفق باشید
هلند-برادر-م حسین
چند شماره از مجله به خدمت شما ارسال شد در صورتی که خواستید توزیع مجله ار در خارج بعهده گیرید باز با ما تماس برقرار نمائید.

15دسامبر/16

نگاهی به رویدادها

 وحدتی که درایران پیدا شده، تمام منافع ابرقدرتهارا منهدم می کند.
۲۱/۱۰/۶۰
 اگردوجناح روحانی و دانشجو متحد شوند کارهای کشوراصلاح میشود.
۲۱/۱۰/۶۰
 آنهایی که مانع تهذیب انسانها هستند باید از سرراه برداشته شوند.
۲۴/۱۰/۶۰
 آن روز عید داریم که مستمندان به زندگی صحیح ورفاهی و تربیتهای صحیح اسلامی، انسانی برسند. ۲۴/۱۰/۶۰
 ای کاش من هم یک پاسدار بودم، آنها میروند با دشمن اسلام می¬جنگند ومن دراینجا هستم و نمی توانم ۲۷/۱۰/۶۰٫
 مقصد ما این است که این کشور آفت زده، غرب زده و سلطنت زده را به اسلام برگردانیم.
۲۷/۱۰/۶۰
 اگرافراد و وضع سفارتخانه ها با جمهوری اسلامی مطابق نباشند، نبودش بهتراست .
۲۸/۱۰/۶۰
 جنگ است، توقع نداشته باشید یک دفعه همه گرفتاریها رفع شود.
۱/۱۱/۶۰
 مقصد (انبیاء) این بوده است که ریشه استکبار را از جهان بکنند و ملت مظلوم را از ظلمهایی که به آنها می شود نجات بدهند ۵/۱۱/۶۰٫
 باید همه مستضعفین بهم دست بدهند و قدرت قدرتمندانی راکه حق وتو دارند محدود کنند.
۱/۱۱/۶۰
 دانشگاه راباید با جدیت باز کنند وبا جدیت دنبال این بروند که بطورحتمی اسلامیش کنند.
۵/۱۱/۶۰
 حق وتوابرقدرتها از حکومت جنگل هم بدتراست.
۵/۱۱/۶۰
 مردم آمل چنان توی دهن مهاجمین زدند که نتوانستند چندساعت مقاومت کنند… ماباید از مردم فداکارامل تشکرکنیم. ۱۱/۱۱/۶۰
 آنهایی هم که درزندان هستند تحت تربیت قرار گرفته اند و همیشه سفارش اینها را کرده ام.
۱۱/۱۱/۶۰
 آمریکا می تواند ایران را اشغال کند ولی نمی تواند انقلاب را شکست دهد.
۱۵/۱۱/۶۰
 اگراز فقه سنتی منحرف شویم فقه ازبین می رود.
۱۵/۱۱/۶۰
 وصیت نامه جوانان را نگاه کنید، این وصیت نامه ها انسان را می لرزاند و بیدار می کند.
۱۵/۱۱/۶۰
 حسین اردنی با وارد شدن در جنگ میخواهد انتحار کند.
۱۵/۱۱/۶۰
 ایران قدرتهای بزرگ را بیرون راند و قدرتش از روز اول هم بیشتر شده است.
۱۵/۱۱/۶۰
جنگ
 *دشمن با ۲۵۰ کشته در نبرد شیاکوه شکست خورد.
۱۶/۱۰/۶۰
 بعثی ها ۲۰ دختر عرب خوزستانی را پس از تجاوز به قتل رساندند.
۲۱/۱۰
 مواضع قوای دشمن درمنطقه شاوریه دزفول منهدم شد و بیش از ۲۰۰ مزدور عراقی بهلاکت رسیدند.
۲۴/۱۰/۶۰
 جنگنده های عراق مردم مستضعف حمیدیه را بمباران کردند.
۲۴/۱۰/۶۰
 با فرار سریع نیروهای عراقی از نیسان تاکرخه ۱۰۰ کیلومتر مربع از اراضی اشغال شده جنوب آزاد شد. ۲۷/۱۱/۶۰
 واشگتن پست: برتری های نیروی جمهوری اسلامی ایران برعراقی ها دیگر قابل کتمان نیست.
۲۷/۱۰/۶۰
 ۱۱ روستای اشغالی سوسنگرد درعقب نشینی نیروهای عراق آزاد شد
۲۸/۱۰٫
 بعثی ها درشرق بغداد دست به احداث سنگرهای دفاعی زدند.
۴/۱۱
 ۱۶۰۰ کماندوی ارتش سلطان قابوس به عراق اعزام شدند.
۴/۱۱/۶۰
 ایران ۱۰ ساعت مواضع دشمن را درجبهه اهواز زیراتش گرفت.
۶/۱۱/۶۰
 تلاش دشمن برای نفوذ به مواضع ایران درغرب دزفول درهم شکست.
 مزدوران عراقی با توپ و بمب به مناطق مسکونی آبادان و اهواز حمله کردند.
 یک فروند هواپیمای متجاوز عراقی در غرب دزفول سرنگون شد.
۱۴/۱۱/۶۰
 با آتش پدافند هوایی ارتش اسلام، هلیکوپترمهاجم عراقی درتنگه چزابه سرنگون شد.
۱۵/۱۱/۶۰
عمران
 ۹۲۸۳ هکتار زمین به روستاییان لرستان واگذارشد.
۱۵/۱۰/۶۰
 ۳۷۳۰هکتارزمین در«دهگلان» کردستان به کشاورزان واگذار شد.
۱۶/۱۰
 توسط کارشناسان ایرانی، فرستنده رادیویی ۱۲۰۰ کیلو واتی چابهار، شروع به کار کرد.
۲۱/۱۰/۶۰
 ۱۵۵ طرح عمرانی درروستاهای قوچان اجراء شد.
۲۱/۱۰/۶۰
 در۹ ماهه اول سال جاری عملیات برق رسانی به ۳۶ روستای استان هرمزگان به اتمام رسید.
۲۱/۱۰/۶۰
 صدها خانه مقاوم برای زلزله زدگان کرمان احداث شد، چندین کارگاه قالی بافی برای اشتغال آسیب دیدگان زلزله نیز تأسیس شده است.
۲۸/۱۰/۶۰
 در۹ماهه اول سال جاری، یکصد میلیاردریال وام به کشاورزان کشور پرداخت شد.
۲۹/۱۰/۶۰
 ۲۱۷ میلیون ریال صرف اجرای ۷ طرح عمرانی درخراسان شد.
۱/۱۱/۶۰
 میزان خرید گندم درباختران به ۱۳ برابر سال گذشته رسید.
۱/۱۱/۶۰
 ۱۰۰ طرح عمرانی با ۹۰ میلیون ریال اعتبار دربوشهراجراشد.
۱/۱۱/۶۰
 درسال جاری ۴۷۶ کیلومتر راه روستایی وفرعی احداث شده است .
۷/۱۱
 ۷کارگاه صنعتی در کهکیلویه و بویراحمئ تاسیس شد.
۱۰/۱۱/۶۰
 ۱۱ روستای کرمان صاحب برق شدند.
 مجتمع مس سرچشمه روزانه ۳۰۰ الی ۴۰۰ تن سنگ تغلیظ شده به عیار ۳۰% مس خالص تولید می کند. ۱۵/۱۱/۶۰
اختراع و اکتشاف
 توسط ۲ برادرایرانی دستگاه ظهور فیلم رادیولوژی ساخته شد.
۱۵/۱۰/۶۰
 ۱۹ قلم فراورده دارویی دردانشگاه اهواز ساخته شد.
۱۵/۱۰/۶۰
 درمرکزآموزش هواپیمایی کشوری، چند فروند هواپیمای یک موتوره دراصفهان ساخته شد.
۲۸/۱۰/۶۰
 یک پاسدار موفق به اختراع بمب آفتابی، یخچال و سماورافتابی و پنکه بدون سوخت شد.
۳۰/۱۰/۶۰
 گروهی از پرسنل فنی نیروی هوایی موفق شدند یکی از هواپیماهای جنگی را که در طول جنگ تحمیلی آسیب دیده بود، تعمیر و به پرواز درآوردند، برای تعمیراین هواپیما یک سال تمام و بیش از ۲۶۰۰۰ ساعت کار شده است، و اکنون برای عملیات رزمی کاملا آماده است.
۱/۱۱
اخبار داخلی
 آیت الله منتظری: هرروز در گوشه و کنار کشورهای زیر سلطه غرب یا شرق ، حرکتهایی بر مبنای دین وبا الهام از انقلاب اسلامی ایران درحال شکوفایی است .. ابرقدرتها و بخصوص آمریکا نتوانستند وحشتشان را ازگسترش این حرکت الهی درایران به رهبری یکی ازبندگان صالح و خاص خدا حضرت امام خمینی مدظله مخفی کنند.
۱۷/۱۰/۶۰
 ۸۰ تن از محکومین دادگاه های انقلاب مشمول عفو امام قرا ر گرفتند.
۲۴/۱۰
 درسالروز ولادت پیامبراسلام، خلیج فارس ودریای عمان زیر پوشش رادیویی جمهوری اسلامی درآمد. ۲۴/۱۰
 ستاد تبلیغات جنگ از سازمانهای بین المللی خواست تا ازجنآیات مزدوران صدام درروستای دمار بازدید کنند ۲۶/۱۰
 وزیر خارجه: ما آماده ایم تمام امکانات خودرا در راه آزادی قدس قرار دهیم.
۲۶/۱۰/۶۰
 نخست وزیر: شایعه درخواست وام از ژاپن و خرید اسلحه ازشوروی کذب محض است. حاضریم ده سال با کوکتل مولوتوف و سه راهی بجنگیم ولی بخاطراسلحه باج به بیگانگان ندهیم. ۲۷/۱۰
 با تسلیم شکایتی به دادگاه بین المللی ایران تخلفات مکرر آمریکا را از بیانیه الجزایرافشا کرد.
۳۰/۱۰/۶۰
 طی حکمی از سوی امام خمینی، آیت الله مهدوی کنی و حجه الاسلام والمسلمین احمدی به عضویت ستاد انقلاب فرهنگی منصوب شدند. ۳/۱۱/۶۰
 هاشمی رفسنجانی: اگر شورای همکاری خلیج فارس پای آمریکا را درمنطقه باز کند، با آن برخورد دیگری خواهیم کرد. ۵/۱۱/۶۰
 رئیس جمهور: اگر دولتهای منطقه با اتکاء به قدرتهای خارجی علیه ما تحریک کنند، بدانند که ما خیلی راحت با آتش بازی می کنیم . ۶/۱۱/۶۰
 تشکیل گردان جولان مرکب از داوطلبان اسیر عراقی به تصویب شورای عالی دفاع رسید، گردان جولان برای جنگ با اسرائیل دراختیار سوریه قرار میگیرد.
۱۱/۱۱/۶۰
 آیت الله منتظری: تنها راه حفظ تعبد به ضوابط شرعی، تسلیم دربرابر رهنمودهای مقام معظم رهبری است… عوامل نفوذی دشمن می کوشند جو بدبینی را بین نیروهای مؤمن و اصیل انقلاب تشدید کنند. ۱۳/۱۱/۶۰
انقلاب وجهان
 مرکزفرهنگی عراق در بیروت مورد حمله قرارگرفت.
۱۵/۱۰/۶۰
 به دنبال تظاهرات علیه جعفر نمیری دانشگاهای سودان تعطیل شد.
۱۹/۱۰/۶۰
 یک روزنامه معتبر پاریس: ایران کشوری است که جز درمقابل خداوند سر تعظیم فرود نمی آورد. ۲۰/۱۰/۶۰
 ازترس گروگانگیری دیپلماتها، آمریکا درسفارتخانه های خود استحکامات نظامی ایجاد کرده است. ۲۱/۱۰/۶۰
 ۱۴ مبارز مسلمان بحرینی پس از شکنجه از این کشوراخراج شدند.
۲۴/۱۰/۶۰
 یکی از زندانیان سیاسی مصر دراثر شکنجه کشته شد.
۲۶/۱۰/۶۰
 ناآرامی های سودان با دو انفجار بزرگ شدت گرفت.
۲۹/۱۰/۶۰
 دبیرکل شورای همکاری خلیج فارس: باید از سرایت انقلاب اسلامی به کشورهای همسایه بشدت جلوگیری کرد. ۳۰/۱۰/۶۰
 وزارت خارجه آمریکا: صدورانقلاب ایران به منطقه تهدیدی است برای منافع آمریکا.
۱/۱۱/۶۰
 رژیم بحرین مطبوعات اسلامی و حسینیه ها راتعطیل کرد.
۱۱/۱۱/۶۰
ضد انقلاب
 ۴۵۰۰ کیلو مواد مخدر طی سه ماه درتهران کشف شد.
 با کشف سه چابخانه ی مجهز گروهکهای آمریکایی ۹۰ نفر دستگیر شدند.
 مقادیرزیادی اسلحه و مهمات در کوههای شمیرانات کشف شد.
۲۴/۱۰
 ۵/۶ کیلوهرویین خالص در شیراز کشف شد.
۲۶/۱۰/۶۰
 دومنافق طراح ترورو تخریب در تهران کشته شدند.
۲۷/۱۰/۶۰
 از ۴ قاچاقچی با سابقه ۱۰۰۰ کیلو مواد مخدر کشف شد.
۲۷/۱۰/۶۰
 توسط دو تروریست مسلح، دادیار دادسرای انقلاب اسلامی بندرعباس ترور شد.
۲۸/۱۰/۶۰
 ۱۷۳ کیلو تریاک و هروئین در درگیری مسلحانه با قاچاقچیان کشف شد.
 مرکز چاپ وانتشاراتی گروهک الحادی رنجبران کشف شد
۳۰/۱۰/۶۰
 امام جمعه بیساران مریوان بدست افراد کومله شهید شد.
۳/۱۱/۶۰
 منافقین درفیلیپین دو دانشجوی مسلمان را به ضرب گلوله مجروح کردند.
 همزمان با ششم بهمن سالروز به اصطلاح انقلاب سفید شاه معدوم، عناصرضد انقلاب مردم آمل را به رگبار گلوله بستند، و مردم آمل با همکاری قوای انتظامی وسپاه این توطئه ناجوانمردانه را سرکوب کردند. ۷/۱۱/۶۰
 ۵۰ منافق در۴ خانه تیمی درشیراز دستگیر شدند. ۷/۱۱/۶۰
 ضدانقلاب ۲۰۰ هزارتومان داروی کمیاب را درشهرری آتش زد.
۸/۱۱/۶۰
 تروریستها ی مسلح ۲ عضو جهاد سازندگی را دربندر عباس به شهادت رساندند.
۱۳/۱۱/۶۰
 یک کامیون فرش ماشینی قاچاق کشف شد.
۱۳/۱۱/۶۰
اخبار جهان
 درپی تصمیم پاکستان برای افزایش قدرت تسلیحاتی، عربستان چک سفید دراختیار پاکستان قرار داد. ۱۵/۱۰/۶۰
 خط لوله عراق- ترکیه منفجرشد.
۱۹/۱۰/۶۰
 یونان یک قرار داد تسلیحاتی با عراق منعقد کرد. ۱۹/۱۱/۶۰
 کویت و عربستان سعودی قرار داد امنیتی امضا کردند.
۲۶/۱۱/۶۰
 ریگان: ماکشورهای میانه روی عرب را به شناسایی اسرائیل وادارخواهیم کرد.
 شش کشتی جنگی ودو ناوهواپیما برهسته ای آمریکا وارد مراکش شد.
۲۸/۱۱
 ۶۰۰ فلسطینی درزندان صهیونیستی اعتصاب غذا کردند.
۲۸/۱۰/۶۰
 چهار هواپیمای جت نیروی هوایی آمریکا سقوط کرد.
۲۸/۱۰/۶۰
 عرفات آمادگی سازمان آزادیبخش فلسطین را برای برقراری تماس مستقیم با آمریکا اعلام کرد. ۲۹/۱۰/۶۰
 آمریکا قطعنامه ی شورای امنیت را به نفع اسراییل وتو کرد.
۱/۱۱/۶۰
 تعداد مستشاران نظامی آمریکا در عربستان به ۱۰هزارنفر رسید.
۱/۱۱
 سلطان قابوس تمام بنادر و پایگاههای عمان رادراختیار آمریکا قرار داده است.
 اردن به خاک سوریه تجاوز کرد.
 سوریه خواهان تحریم نفتی علیه آمریکا شد، عربستان اعلام کرد که دراین تحریم شرکت نخواهدکرد. ۳/۱۱
 آمریکا ومصر یک کمیته مشترک هماهنگی نظامی تشکیل دادند.
۶/۱۱
 عربستان رسما دفاع وبرقرار ی نظم دربحرین را بعهده گرفت.
۸/۱۱/۶۰
 عراق ۱۶۰۰ مسلمان عراقی را پابرهنه درکوه های یخ زده ایران رها کرد.-۶ زن وکودک رانده شده براثر سرما کشته شدند. ۱۰/۱۱/۶۰
 اسد وقذافی اعزام مزدوران شاه اردن را به عراق شدیداً محکوم کردند.
 عربستان با همکار ی آمریکا و انگلیس در ۶ کشور عرب سازمان جاسوسی ایجاد کرد.
۱۱/۱۱/۶۰
 فرانسه مذاکره پیرامون قرار داد ۴۰ میلیارد فرانکی با عربستان را آغاز کرد.
 سازمان الصاعقه اقدام شاه حسین وجنگ تحمیلی عراق علیه ایران را محکوم کرد.
۱۲/۱۱/۶۰

15دسامبر/16

سیری دراثار و نوشته های خطی امام خمینی

حجه الاسلام احمدی یزدی
قسمت دوم
دنباله نوشته ی گذشته :
دراینجا لازم است به نکته ای بطوراختصاراشاره شود! و آن این که منظوراز سنخ مطالب عرفانی و مسائلی که مربوط به سیر وسلوک انسان است، چیست؟
گرچه تفضیل این موضوع بجای دیگری مربوط است ولی مقدمتا باید عرض کرد، هنوز هم بسیاری ازافراد تصور می کنند انسان با این معلومات عادی خود – هرچند هم دقیق و عمیق باشد- واجد کمالات انسانی و سیرالهی میشود، و با این حالات معمولی و سرسری گرفتن مدارج انسانی، دارای اطمینان قلب می¬گردد، و نیازی به مراحل عالی تر ندارد .ویا گروهی شاید بگویند : سیر و سلوک یعنی چه؟ اطمینان قلب چیست؟ وخلاصه عرفان از چه مقوله ای است؟ و گاهی نسبت به آثار شرعی که دراین باب وارد شده مانند دعاها که حاوی روح عرفان و شناخت است، با حالت بی اهمیتی برخورد می¬کنند، و حتی نسبت به این گونه مطالبی که رهبر عزیز انقلاب اسلامی ومعلم عارف انسانیت امام خمینی در مواقع مناسب ارشاد می فرمایند توجه کامل نمی کنند ، وبه ریشه ی مسائل نمی اندیشند.
آیا اینگونه افراد اطلاعی از نیازهای انسانی ندارند، یا نسبت به کمالات انسانی بی توجه اند، و یا کمالات انسانی را محدود به سطحهای عادی می دانند، ویا معتقد اند اگر درجات کمالی هست، انسان به آن درجات نمی رسدو لااقل نوع ماها نمی رسیم ومانند این سری حرفها…
قبلا باید توجه داشته باشیم که اسلام انسان را دعوت نموده است به این که شناخت خودراهمیشه بالابرده، وبه شناختهای محدود خود قانع نشود، و در سیر انسانی که همان سیرالی الله است به کمالات انسانی عالی¬تری برسد و شناختهای خود را گسترش داده تاسایر شناختهای عادی و معمولی انسان تحت الشعاع شناخت عالیتر و والاتر قرار گیرد، و شناخت عالی عرفانی محیط برسایر شناختها واقع گردد.
برای کسانیکه تصور می کنند عرفان و سیر و سلوک یک امر ساختگی و یا بی مدرکی است، توجه آنها را به قسمتی از سخنانی که راجع به این مرتبه ی عالی انسانی وارد شده است جلب می کنیم.
(البته بحث ما خارج از آن سلسله مهملاتی است که عده ای تحت عنوان عرفان یا تصوف بهم می¬بافند، و درواقع راه مفری شده است برای آنان، که از انجام مسئولیتهای انسانی- چه فردی و چه اجتماعی- سرباز زنند، و به این سری اوهام دلخوش باشند)
در روایتی ازحضرت امیرمؤمنان و مولای متقیان علیه الصلوه و السلام نقل شده است که:
العارِفُ مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَاَعتَقَهاوَ نَزًَهَها عَن کُلِ ما یُبَعدُها وَیُوبقها.
یعنی عارف کسی است که نفس ( شخصیت انسانی ) خودرا بشناسد، و پس از شناسائی او را آزاد کند، و منزه و پاک گرداند(تهذیب نماید) نفس خود را (گرچه بصورت توبه باشد) از هرچه که او را از حقیقت دور می کند و از آنچه موجب هلاکت و انحراف نفس او است (درتمام نشات و عوالم الهی اعم از دنیا و برزخ و آخرت) تشریح و تفصیل این روایت به محل دیگری مربوط است.
ونیز حضرت مولی العارفین علی (ع)در مناجاتی که معروف به شعبانیه است میفرماید:
الهی و الحقنی بنور عزک الابهج فاکون لک عارفا وعن سواک منحرفا و منک خائفا مراقبا یا ذوالجلال و الاکرام .
ای اله ومعبودمن مرا ملحق گردان بنور عزت سرور بخش خودت(به نورعزت بهجت زای خودت) تا بتو عارف باشم، و از غیر تو منحرف و بی توجه شوم، و از تو خائف و مراقب باشم ای صاحب جلال و اکرام.
البته این مناجات که درحقیقت گفتگوی عارفان با محبوب و معبود خود میباشد. و به صورت راز و نیاز آنان بامحبوب و معشوق است، اختصاص به ماه شعبان ندارد، و این که تحت عنوان شعبانیه معروف گشته است بلحاظ مقدمه¬ای برای ماه رمضان که ماه شناخت وعرفان و سیرو سلوک خاصی برای انسان است عنوان قرار گرفته است، و در روایت این چنین نقل شده که حضرت علی (ع)و فرزندان آن حضرت و همچنین سایر ائمه اطهار سلام الله علیهم اجمعین آنرا می خواندند، و ظاهرا این وصف از مختصات این مناجات می باشد.
ونیز در دعای کمیل است:
یا غایه امال العارفین ای خدایی که غایه نهایی آمال و آرزو های عارفانی .
و نظایراین کلمات که بعضی از حالات انسان سالک محب را نسبت به محبوب خودبیان فرموده اند.
مثلا یکی از خواسته های شخص عارف سالک از خداوند دراین مناجات چنین است.(درمقابل کسانی که خواسته های دیگر را مورد توجه قرا رمی دهند.)
الهی و الهمنی و لها بذکرک الی ذکرک ای معبود و اله من، الهام نما بمن حالت شیفتگی بیادخودت را علاوه بریادو ذکر خودت.(و حالت ذکر و یاد خودت را برمرتبه قبلی حالت ذکراضافه فرما تا متذکر تو باشم، و هم چنین تزاید این حالت را درخواست میکنم.)
و خداوند دراین رابطه فرموده است:اذکرونی اذکرکم مرایاد کنید من شما را یاد می کنم. وباز درهمین مناجات است :
الهی و اجعلنی ممن نادیته فاجابک ولا حظته فصعق لجلالک فناجیته سراو عمل لک جهرا.
الهی مرا قرار ده از کسانی که خودت آنها را ندا فرمودی و آنان بتو جواب داده اند (واز آنان قرار ده) که ملاحظه نمودی و درنتیجه آنان دربرابر جلال و عظمت تو بحالت صعق درآمده اند و پس از آن با آنان مناجات سری نمودی (راز ونیاز درمرتبه ی سری فرمودی) و آنان نیز آشکارا (ودرمرحله جهری) عمل برای تو انجام دادند.
این سری مطالب و معارف درآثار شرعی زیاد است، لکن مهم این است که آنها را چطورواز چه راهی دریافت کنیم، و به واقعیت این مراحل و مدارج برسیم.
سیر وسلوک الهی و سیرالی الله، این مسیر را برای انسان معین میکند، و سالکان الی الله که در راه خدا هستند به این سلسله معارج توجه دارند.
*چرا این مرحله قابل انتقال نیست؟
گاهی تصور میشود که پس سالکان الی الله چه مراحلی را طی کردند، و به چه مدارجی رسیدند، و چه واقعیتهایی یافتندکه مارا از آنها اطلاعی نیست، و یا چرا آن مراحل و مدارج را برای دیگران مجسم نمی¬کنند تا دیگران هم بالعیان ببینند، و مستقیما دریابند که چه مراحل عالیه ای برای انسان امکان تحقق و عینیت دارد.
**امام علی (ع) :
عارف کسی است که نفس خود را بشناسد و پس از شناسایی آن را آزاد و منزه وپاک گرداند.
البته واضح است که آن مرحله سیر و سلوک که برای شخص سالک عینیت داردسالک نمی تواند مرحله ی عینی مشاهده ی خود را به دیگران منتقل کند، زیرا اساسا واقعیت عینی که با خصوصیات معین و مشخصات خاصی درتحت شرایط عینی بخصوصی برای سالکی عینیت یافت، قابل انتقال نیست، جز ان که مسایلی را بیان نماید تا دیگری از راه آن و در وادی آن سیر کندوچیزی را خود بیابد.
این حالت عدم انتقال را میتوان با صفات انسان مقایسه نمود، بدانسان که انسان صفات عینی خود را نمی¬تواند به دیگری انتقال دهد، وبلکه حتی علم و آگاهی که انسان به آن مرتبه از صفات خود دارد نمی توان بدیگری منتقل نماید، چون انسان واقعیت آن صفت را واجد است، و واقعیت با حفظ مشخصات وجودی خارجی و عینی آن درذهن شخص دیگر قابل انتقال نیست، و گرنه انقلاب و دگرگونی موضوع مفروض عینی لازم میآید، واین خلاف فرض است .مثلا شخصی که دارای رتبه ای ازصفت شجاعت است با شخص دیگری که دارای رتبه ی دیگری از شجاعت است باهم مقایسه کنیم، نتیجه میگیریم که این دو صفت دو واقعیت عینی مختلف – وچه بسا متفاوت- نسبت به یکدیگرند، همان طور که همین دو شخص که دارای این دو رتبه از صفت شجاعت هستنددو واقعیت مختلف با مشخصات خاصی می باشند و همان گونه که هیچیک از این دو شخص قابل انتقال بدیگری نیستند، هیچ کدام از آن صفات عیبی این دو شخص –مانند شجاعت – هم قابل انتقال بدیگری نیستند، و نمی¬توانند آنرا بدیگری انتقال دهند، چون صفات هم نمودی ازخود اشخاص هستند، بلکه صفات جلوه ای از ذات و شخصیت اشخاص می باشند ، و مانند خود اشخاص واقعیات عینی هستند، وهرکدام ازاین صفات درمورد و ظرف خود و خصوصیت خاص به آن شرایط، عینیت دارند، و در مورد دیگر – که غیراز ظرف وجودی عینی خود می باشند- عینیت ندارند، یعنی قابل انتقال نیستند.
مگرانکه درمورد دو ظرف دیگر هم نظیران – نه عین آن –مرتبه واقعیت پیدا کند، که البته آن عینیت دیگری است .بعبارت دیگرانچه را که سالک الی الله می یابد ازسنخ علم حضوری است که انسان به واقعیت آن مرتبه رسیده است، و چون به آن مرتبه رسیده است علم وآگاهی به وجود عینی آن مرتبه و واقعیت آن دارد نه به ماهیت و صورت آن یعنی آگاهی به آن مراتب ازسنخ علوم حصولی نیست، تا در نتیجه تاحدی قابل تفهیم و تفهم و انتقال باشد.
و آن مراتب سیر و سلوک همانند علوم حضوری از سنخ چیزهایی است که انسان باید به آنها برسد بنوع رسیدن و یافتنی که عین فهمیدن و آگاهی است، و مراتب سلوک انسانی واقعیاتی است توأم با ادراک، نه ادراکی است بدون واقعیت عینی، بنابراین علم به آن حالات و مراتب هم با علوم دیگر تفاوت دارد همانند تفاوتی که بین عین شیئ و صورت علمی آن شیئ است .
و براین اساس است که آنچه برای سالک تحقق یافت قابل انتقال و بلکه امکان نوشتن و تحریران هم نیست.
(البته مسئله تأثیر نفس و تربیت نفوس قابل و ماننداینها مسئله دیگری است غیراز انتقال مورد بحث فعلی )
دریکی از کلمات معلم انسانیت، حکیم الهی و فقیه معظم امام خمینی مد ظله العالی به همین مطلب اشاره شده است به این عبارت:
«وحق تعالی او را(یعنی سالک الی الله را) درکنف و لطف خود جای دهد و از او دستگیری فرماید و مورد الطاف خاصه حق شود، و آنچه پس از این برای سالک رخ دهد ازحوصله ی تحریر خارج است.) قسمتی از شرح حدیث تقوی نقل شده، و از تصنیفات خطی معظم له است .
لکن انسان سالک چون محب خداوند و اولیاء کرام او است میخواهد آنچه را یافته است به دیگران هم برساندتا آنان هم از آن درجات و معارج سیرالهی بتوفیق خداوند بهره ای گیرند و سیری نمایند ناچار پاره ای از آن حالات ویافته های خودرا به مرحله ی نوشته و کتابت میرساند بلکه روزنه ای و سرنخی برای دیگران واقع شده ومنشأیی برای سیرسالک گردد.
وبطورکلی نوشته های عرفانی که ازاهل معرفت دردست است و خود آنها هم ازاهل معنی و سیرو سلوک بودند دارای این خصوصیت میباشد که منشأ و سرآغازی برای سیر سالکین است، و همانند هادی و راهنمایی زمینه ی انسانی را رشد میدهد.
وعلی الخصوص نوشته های عرفانی عارف و اصل امام خمینی دام ظله العالی هم همین جنبه را دارا است که آن که درراه است برایش مفید است، وممکن است یک پرتوی درقلب شخص آماده، بیافکند، و اوسیر خودرا ادامه دهد، و هم چنین است آنچه معظم له از آثار و کتب عرفاء بمناسبتی نقل فرموده که درواقع برای تشریح و تببیین همان قسمتهایی است که درکلمات معصومین علیهم السلام رسیده است.
اما شرط اصلی زمینه و استعداد خود انسان سالک است، و آنچه قابل بیان است همان ایجاد پرتو کمالی درنفس مستعد می باشد.
**عَن امیرالمؤمنین عَلَیه ِ السَّلامُ:
اَلعارِف ُ مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَاَعتَقَها عَن کُلُّ مایُبَعِّدُها وَ یُو بِقُها

15دسامبر/16

شعر..شعور .. شعار

حجه الاسلام محمد حسین بهجتی (شفق)
ابیات زیر قسمتی از یک مثنوی پرشور است که رسالت شعر راستین را بیان می کند.

نبود شعر، سخن پیوستن جمله ها را به سرهم بستن
«قلب» و«تشبیه» و «جناس» آوردن کلماتی به قیاس آوردن
شعر، الفاظ به هم بافته نیست شعله ای جز زدل تافته نیست
شعر درقافیه ها کی گنجد لحن داوود نه در نی گنجد
شعر، شوراست و شعاراست وشعور رویش صبحدم وجوشش نور
شعر، آوای پرجبریل است صورکوبنده ی اسرافیل است
دوست را زمزمه ی داوود است خصم را صیحه ی مرگ آلود است
شعر، بیدادگراقوام است شعر، آیینه ای از الهام است
شعر، دلجویی جانبخش خداست مرهم زخم دل غمزده هاست
شعرازاده، مبراست زعیب آبشاریست ز سرچشمه ی غیب
شعر ، جانبخش تراز باد صبا است که پیام آورازادیهاست
شعر، احساس شکوه است وجلال درک زیبایی و لطف است وجمال
پیش آن دیده که صاحبنظراست همه ذرات جهان شعرتراست
هروجودیست فروغی از دوست دل هر ذره تجلیگه اوست
شعر، ترسیم غم انسانهاست نای فریاد گر طوفانهاست
نبود شعر جز آیینه جان راز ارواح دراین پرده عیان
خلق چون بردر او بنشینند اندراو نقش رخ خود بینند
این چنین شعر بود توده پسند ور جز این است گزاف است وگزند
شعر مسئول زهر شعر، جداست جاودان زنده چوخون شهداست
آن که را بینش و آگاهی نیست شعر مسئول چه می داند چیست
شعر مسئول بود فجر حضور سوختن زآتش و افشاندن نور
شعر مسئول بود حامل راز خلق بیدار کن از خواب دراز
شعر مسئول بود حق پرور نه ستایشگر زوراست و نه زر
آنکه را روی دراین بادیه نیست شعر مسئول چه می داند چیست
نیست شعر هوس و شعر شراب شعراهنگ نی وچنگ و رباب
شعر مسئول، پیام است و خروش ازخدا نغمه و از غیب سروش
شعر مسئول، خوش آهنگین است لیک سازش زدل خونین است
شعرمسئول، حماسی تپش است بعثت و نهضت و شور و جهش است
شعر مسئول، سرافراشتن است دردرون تخم وفا کاشتن است
شعر مسئول، شکو ه است و وقار نه ستایشگراز خمر و خمار
شعر مسئول، جهاد است و تلاش نه شکمبارگی و حرص معاش
شعر مسئول، بت انداختن است نه زمداحی، بت ساختن است
شعر مسئول، گشودن گره است که زهر شعر خوش، این شعر به است
آنکه را آگهی از واقعه نیست شعر مسئول چه میداند چیست.

15دسامبر/16

ضرورت رسالت انبیاء

آیت الله جوادی آملی
عضو شورای عالی قضائی و عضو جامعه مدرسین
قسمت دوم
*
درقسمت قبل ضرورت رسالت انبیاء مبنی براین که بشر بدون راهنمایی الهی ممکن نیست به سعادت برسد، روشن شد، و دراینجا محدوده ی رسالت و این که پیامبران چه آورده اند با استفاده از آیات مربوطه مورد بحث قرار میگیرد.
**
قرآن کریم برای وحی یک مبدأ فاعلی و یک مبدأ قابلی و یک رابطه که باید دارای اوصاف خاص باشد قائل است .فاعل خداوند وقابل رسول الله و رابط روح الامین است.اگر امری را خداوند عهده داران باشد و پذیرش آن بعهده ی حضرت رسول الله (ص) و رابط روح الامین (فرشته ای که موصوف به امین است) باشد چنین امری حق است و بدین جهت خداوند در باره قرآن کریم می فرماید: «لا رَیبَ فیه»در قرآن هیچگونه شکی نیست.چرا که مبدأ فاعلی قرآن خداست، چنانچه درآیه ۱۰۵ سوره اسراء می¬فرماید:«بِالحَقِّ اَنزَلناه » ما قرآن را برحق نازل کردیم.پس نازل کننده خداست، و بدنبال آن می فرماید: «َبِالحَقِّ نَزَّل» قرآن به حق نازل شده است .حق با آن است، نه حق از قرآن جدامی شود و نه قرآن از حق، پس هرگز باطل درحریم آن راه نمی یابد.
گاهی فیض رسانده می¬شود، ولی گیرنده قابل نیست، اما درمورد قرآن که قابل وپذیرنده رسول الله (ص) است میفرماید: به حق فرستاده شده و به حق نیز فرود آمده است. همچنین درآیات ۱۹۳-۱۹۴ سوره شعراء خطاب به پیغمبر (ص) می فرماید:
«نزَلَ بِهِ الرَّوحُ الاَمینُ عَلی قَلبِک»
(روح الامین قرآن را برقلب تو فرود آورد.)
دراین آیه رابط را روح الامین معرفی می¬کند و فرشته ای را که خداوند به عنوان امین توصیف می کند هرگز خیانت نمی کند. اگر عملا درامانت کم و زیاد کند، و اگر جهل و غفلت و نسیان در کار باشد، خواه از روی قصور یا تقصیر باشد با امانت سازگار نیست، آنگاه امین است که آنچه را دریافت داشته، رسانده باشد، و گر نه صاحب حق نخواهدبود، در حالی که فرموده است:
«بِالحَقِّ اَنزَلناهُ وَ بِالحَقِّ نَزل»
*باطل درنظام قرآنی جائی ندارد.
وقتی حق آمد وقرار شد نظام قرآنی پیاده شود باید محدوده ی آن را دانست، دراین رابطه آیه ۴۹ سور ه سبا این محدوده را چنین بیان فرموده است:
«       »
بگو حق آمدو دیگر جائی برای باطل نو یا کهن نخواهد بود، پس دراین نظام باطل وجود ندارد، نه فساد گذشته را می شود تکرار نمود، و نه دست به فساد تازه می توان زد.
نظام حق جای همه چیز را پر کرده است، چرا که اگر در برخی قسمتها کوتاه و ناقص باشد و حتی اگر دریک مورد برنامه نداشته باشد که جای برای غیر حق خالی باشد این نظام حق درونی و… نظام حق برنامه دارد، و در موردی که خلافی از ما سرمی زند درآنجا جان ما با قرآن و نظام حق درتماس نبوده است.
* باطل چگونه می رود؟
گفتیم درنظام حق جایی برای باطل نیست قرآن می فرماید:
«جاءالحَقُّ وَزَهَقَ الباطِل»
اما چگونه و چرا؟ آیا باطل خودبخود میرود، یا آن که حق آن را میبرد؟ آیا انسان تاحق رانشناسدو به آن عمل نکند، این توان را دارد که باطل را از خود دور کند.اگر قرآن در آیه ۲۰۰ سوره اعراف می¬فرماید:«  »
بگو اعوذ بالله من الشیطان الرجیم یعنی بخدا پناه می برم از شیطان رجیم، فقط با گفتن این کلام بدون آن که انسان بداند که به چه کسی پناه می برد از آسیب های شیطان درامان می ماند؟ درسوره سبا آیه ۴۸ می فرماید:
«قُل اِنَّ رَبّی یَقذِفُ بِالحَق»
بگو آن که مدبر و پرورنده من است حق را-بسوی باطل- پرتاب می¬کند.
ودرایه ی ۱۸ سوره انبیاء چنین می فرماید:
         
بلکه ما همیشه حق را برباطل غالب وپیروز می گردانیم تاباطل را محو ونابود سازد.
«زاهق» صفت مشبهه است نه اسم فاعل و معنی چنین می شودکه صفت خاص باطل این است که رفتنی است. پس چنین نتیجه می گیریم که باید حق را گرفت و برمغز باطل کوبید تا باطل از بین برود و آنگاه است که: «ماذا هوزا هق» تحقق پیدا می¬کند.
خواندن و فهمیدن قرآن گرچه خود از عبادات است، ولی آنها مقدمه است برای عمل، و تا عمل به حق نکنیم نمی توانیم باطل راترک گوییم . چنین نیست که حق بیاید و باطل از درب دیگربرود.
«درحدیث می فرماید: هرکس چهل حدیث حفظ نماید خداوند اورا در قیامت فقیه محشور می¬نماید » آیا منظوراز حفظ چیست؟ اگر منظور حفظ معمولی است که درکتابها با خط زیبا محفوظ است.از سوی دیگر بسیاری ازچیزها راکه انسان یادگرفته، ممکن است در یک سانحه از یاد ببرد، وهمچنین بسیاری از افراد که دراین دنیا دانشمند هستند بعد از مرگ که سخت ترین ضربه هاست.همه آنچه که یاد گرفته¬اند از یادشان می¬رود وچنین نیست که همه ی تحصیل کرده ها بعد از مرگ عالم و فقیه محشور شوند.بنابراین منظوراز حفظ درحدیث آن است که چهل حدیث از بیانات معصومین علیهم السلام را در جانش نگهداری کند وپیاده نماید، و چنین کسی است که در قیامت به او حق شفاعت داده می شود و برهمین اساس است که آیه ۵۴ سوره انعام میفرماید:
«        »
آنگاه که مؤمنین به محضر تو آمدند به آنها سلام کن، یاسلام ما را به آنها برسان، یا هر دو. انسان گاهی بجائی می رسدکه شایسته ی سلام خدا میشود و سلام خدا مخصوص بندگان خالص است. بندگانی که حق را فرا می گیرندو در پرتو آن دیگران را نیز بسوی حق تبلیغ و ارشاد می نمایند.
(سَلامُ عَلی نُوحِ فِی العالَمین، سَلامٌ عَلی مُوسی وَ هارُون، سَلامٌ عَلی اِبراهیم) و این است پاداش نیکوکاران (کذلِکَ نَجزِی المُحسِنین)حضرت امیرالمؤمنین (ع) درنهج البلاغه می فرماید:
«اِنَّما قَولُهُ فِعلُه لابِصَوتٍ یُقرَوَلا بِنِداءِیُسمَع»
همانا گفته ی خدا همان انجام آن است، بدون آن که بصدایی خوانده شود، ویا به ندائی شنیده شود.
بنابراین سلام خدا لفظ نیست، بلکه همان عمل خداست، و اگر خداوند متعال سلام می کند .یعنی سلامت اعطا میکندو انسان رااز بیماریها نجات می بخشد.بدنبال آیه توجه شودکه بعد از آن پیغمبر(ص) مامور میشود به شاگردان جلسه سلام نماید اضافه می نماید:
«کَتَب رَبَّکُم عَلی نَفسِهِ الرَّحمَه»
پروردگار شما برخود رحمت و مهربانی را فرض نموده است. و این موضوع اهمیت مجلس علم وفراگیری ایمان راروشن می سازد، و اما درباره مجالسی که معارف دینی و حق دران هتک می شود، درآیه ۶۸ سوره انعام می فرماید:«              »
(وهرگاه با گروهی برخورد کردید که برای خرده گیری درآیات ما گفتگو میکنند از انها روی گردان، تا آنها درسخن دیگری وارد شوند.) و درآیه ۱۴۰ سوره نسا می فرماید:
 •                     
(آیات درکتاب- خدا-برشما(منافقان) فرستاده شدکه چون آیات خدارا شنیدید به آن کفر ورزید و استهزا نمایید پس –شما مؤمنان-با ایشان (منافقان ) مجالست نکنیدتا- ازسخن استهزا قرآن- درحدیثی دیگر داخل شوند.)
پس نشستن در جلساتی که به آیات خدا کفر ورزیده می شود و استهزا میشود موجب تأیید آن عمل است و تأیید کردن یا بی تفاوت بودن نمی گذارد حق، باطل را سرکوب نماید. و اگر برنخیزید و از آنها اعراض ننمایید «انکم اذا مثلهم» شما مثل آنها هستید، با این تفاوت که آنها کافرند و شما منافق، و اگر شرکت کنید خداوند منافقان و کافران رادر جهنم جمع میکند.
«ان الله جامع المنافقین و الکافرین فی جهنم جمیعا»
و چون منافق درعین حال که باطل است، به حیثیت حق نیز صدمه می زند از کافر پست تراست، آیه ۱۴۵ سوره نساء می فرماید:« •      •»
(همانا منافقان را دراتش پست ترین جایگاه است)
همانگونه که مؤمنان در بهشت درجاتی دارند(بعضها فوق بعض) برخی برتراز بعض دیگر هستند، اهل باطل نیز درجاتی دارندو بعضی پایین¬تر از بعض دیگر هستند، ومنافق درقسمت پایین جهنم است، و از کافر پست تراست، چراکه منافق ظاهرش حق و باطنش باطل است و اضافه ی حق برباطل موجب می شودتاحق نیز باطل شود، همانند اضافه کردن برمعلوم، که معلوم را نیز مجهول میسازد.
آری باطل که با حق بیامیزد حق را باطل می سازد، وگرنه باید حق برباطل بکوبدو آنرا ازبین ببرد، آنگونه که دیگر جایی برای باطل نباشد.
«قل جا الحق و مایبدی الباطل و مایعید»
ادامه دارد.

15دسامبر/16

تحلیلی درباره تعریف شهید و بعض احکام فقهی آن

فقه
لباس خونی شهید سند افتخاراوست که باید با آن محشور شود.
حجه الاسلام و المسلمین قدیری
عضو حوزه استفتاء امام
بسم الله الر حمن الرحیم
واژه ای محترم تر و والاتراز واژه شهید نیست. و عنوانی با عظمت تر و بالاتراز عنوان شهید نیست و آرزویی برای اولیاء خدا از آرزوی شهادت مقدم نیست. کسی که خود را از خدا و مسئول نزد خدا و زندگیش را برای خدا و تمام حرکاتش را در محضر خدا و بازگشتش به سوی خدا می داند، طبیعی است که همواره آرزوی کشته شدن در راه خدا دل و جان و روح و روانش را درانتظار رسیدن به رضوان خدا نگهدارد . این است که در هر حال که خود را در مظان استجابت دعا می بیند دست نیاز به درگاه بی نیاز او برمیدارد و کشته شدن در راه خدا را توفیق می داند، و دعا می کند که:
وَ قَتلاً فی سَبیلِکَ فَوَفِّق لَنا (توفیق کشته شدن در راه خدا را به ما عطاکن)
این است که آنگاه که رسیدن به فوز شهادت را نزدیک می¬بیند خوشحالی میکند، و در رسیدن به آن از رفقای خود سبقت میگیرد، چنانکه اصحاب حضرت سیدالشهداء ابا عبدالله الحسین (ع) چنین بودند .وچنانکه خود آن بزرگوار باشد مصائبی که براو واردشده بود هرآن صورت مبارکش شکفته¬تر و انس با خدابیشتر میشد، و چنانکه در شهدای کربلاهای ایران این حال بخوبی دیده می¬شود، و بوضوح معلوم است که اقتدای به امام کرده اندو در همان را ه که او را اصحاب با وفای او سیر نمودند قدم گذاشته و با عشق نیل به شهادت راه می¬پویند، و زبان حال و مقالشان اینست که:
مرگ اگر مرد است گو نزد من آی تا دراغوشش بگیرم تنگ تنگ
من از او جانی ستانم جاودان او زمن دلقی ستاند رنگ رنگ
و من با استمداد از خداوند متعال هدیه ارواح طیبه شهداء اسلام بحث این مقاله را راجع به شهید و بعض احکام فقهی آن بطوراختصاراختصاص میدهم و آن را در چند جهت بیان میکنیم:
۱-تعریف شهید:
فقهاء عظام و علماء اسلام شهید را چنین تعریف کرده اند: «الشَّهیدُ المَقتوُل ُ فی المَعرِکَهِ عِندَالجِهادِ مَعَ الاِمامِ(ع) اَو نائِبِهِ الخاص وَ یَلحَقُ بِهِ کُلُّ مَن قُتِلَ فی حِفظِ بَیضهِ الاِسلامِ فی حالِ الغَیبه».
یعنی شهید کسی است که درمیدان جنگ درخدمت امام(ع) یا نائب خاصش کشته شود، وملحق می¬شود به او هرکس در حفظ اسلام در زمان غیبت امام کشته شود. و از روآیات شریفه و احادیث مرویه ازاهل بیت عصمت علیهم السلام به دو خبراشاره می-کنیم که می تواند دلیل بر تعریف مذکور باشد.
اول:صحیح ابان بن تغلب، قال: «سَاَلتُ اَبا عَبدِالله (ع) عَن الَّذی ِ یُقتِلُ فی سَبیلِ اللهِ اَیُغسَّلُ وُ یُکفَّنُ وَ یُحَنَّط؟ قالَ(ع): یُدفَنُ کَما هُوَ فی ثِیابِهِ اِلّا اَن یَکوُنَ بِهِ رَمَقٌ…»
ابان میگوید: از حضرت صادق (ع) سؤال کردم در مورد کسی که در راه خدا کشته می-شود، آیا غسل و کفن و حنوط داره؟ حضرت فرمود: بهمان حالش در لباسهایش دفن میشود مگراین که مسلمین او را زنده درک کنند.
دوم:مصحح ابان: «سَمِعتُ اَبا عَبدِالله ِ (ع)یَقوُل: الَّذی یُقتَلُ فی سَبیلِ اللهِ یُدفَنُ فی ثِیابِهِ وَلا یُغسَلُ اِلِا ان یُدرِکهُ المُسلِموُنَ وَ بِهِ رَمَق…»
ابان میگوید: شنیدم ازحضرت صادق (ع) که میفرمود: کسی که درراه خدا کشته شود درلباسهایش دفن می¬شود و غسل داده نمی¬شود مگرانکه مسلمین او را زنده درک کنند.
از این دو حدیث شریف استفاده میشود که شهید کسی است که عنوان مقتول فی سبیل الله براو صادق باشد چه در جهاد با امام (ع)یا نائب خاص او باشد و چه درحفظ اساس اسلام در زمان غیبت، چون در همه این موارد، مقتول فی سبیل الله به او گفته میشود.
و مقتول فی سبیل الله هرچند مطلق است، و مقتول در غیر حال جنگ را هم شامل است لکن به قرینه «یدرکه المسلمون و به رمق» و مأنوس بودن حکم و موضوع دراذهان اهل شرع معلوم میشود که مراد مقتول در جنگ است، پس تعریف فوق ثابت است.
سراینکه چنین شخص پرافتخار و با عظمتی را شهید میگویند وجوهی است که ذکر فرموده¬اند:
درمجمع البحرین فرموده:«قیلَ سَمِّیَ بِذلِکَ لِاَنَّ مَلائِکَهَ الرَّحمَهِ تَشهَدهُ» یعنی شهیدش گفته اند چون ملائکه رحمت نزد او حاضر میشوند.«وَقیلَ لِاَنَّ اللهَ وَمَلائکَتَهُ شُهُودٌلَهُ فی الجَنَّه»یعنی شهید نام دارد چون خدا و ملائکه او در بهشت شهود او هستند. «وَقیلَ لِاَنَّهُ مِمَّنِ استُشهِدَ یَومَ القیامهِ مَعَ النَّبیِّ (ص) عَلَی اَلامَمِ الخالیَّه .»یعنی شهید نام دارد چون از کسانی است که با پیغمبراکرم (ص ) در روز قیامت برامم سابقه به شهادت گرفته میشوند.«و قیلَ لِاَنَّهُ لَم یَمُت کَاَنَّهُ شاهِد» یعنی شهید است چون نمرده است و حاضراست، «اَولِقیامِهِ بِشَهادَهِ الحَقِّ فِی اللهِ حَتّی قُتِل» یعنی شهید است چون به شهادت حق قیام کرد در راه خدا تا کشته شد.
درهر صورت نظرخوانندگان محترم را به دو آیه شریفه ذیل که عظمت مقام شهید از آن معلوم میشود و شاید مؤید یکی از وجوه فوق باشد جلب میکنم:
«  •            (آل عمران- آیه ۱۶۹)
گمان نکنید کسانی که در راه خدا کشته شدند مردگانند بلکه زندگانند نزد پروردگارشان روزی میبرند.
«             »(بقره- آیه ۱۵۴)
و نگویید برای کسی که کشته شده است درراه خدا مردگان بلکه زندگانند ولی شما درک نمیکنید. و می توان گفت مستفاد از آیه شریفه این است که شهید به معنای شاهداست، یعنی حاضر درزمان است که هرزمان هدف خود را دنبال میکند و مردم هرزمان را دعوت می نماید که هدف او را پی گیری نمایند.
۲-حکم شهید را جع به تغسیل و تکفین:
از دو حدیث سابق استفاده می¬شود که اگر مسلمانان او را درک نکردند و به شهادت رسید غسل و کفن ندارد، و اگراو را درک کردندو هنوز رمقی دارد غسل و کفن دارد هرچند شهید و مقتول فی سبیل الله است.و گرچه این عبارت مطلق است، و کسی که در معرکه به شهادت رسیده و مسلمین او را زنده درک کرده اند ولی قبل از اینکه او را از میدان خارج کنند شهید شده برطبق این عبارت غسل و کفن دارد .لکن مشهوراز فقهاء عظام فرموده اند که اگراو را خارج کرده اند ، و درخارج معرکه به شهادت رسیده غسل و کفن دارد والا غسل و کفن ندارد هرچند مسلمین او را زنده درک کرده باشند. و چون استناد به این دو حدیث کرده اند معلوم میشود، از این دو حدیث چنان فهمیده اند، و اگر چه فهم مشهور برای فتوای فقهی حجت نیست، لکن بعض مواقع اگر مشهور مطلبی را از روایتی فهمیدند، اطمینان حاصل میشود که قرینه ای دربین بوده که چنین فهمیده اند. و شاهد براین که مجرد ادراک مسلمین درحال حیات شهید سقوط تغسیل و تکفین را از بین نمی¬برد قضیه عماراست که مسلمین نزد او حاضر شدند و طلب آب کرد و به او شیر دادند با اینکه حضرت امیراو را غسل ندادند چنانکه دراخبار مستفیضه وارد شده است. بنابراین آنچه مشهور فرموده اند منصور و صحیح است.
۳- سقوط تغسیل و تکفین از شهید عزیمت است نه رخصت:
یعنی جایز نیست شهید را تغسیل و تکفین کنند. و اگراو را غسل دهند و کفن نمایند خلاف کرده اند و دلیل آن ظهور دو حدیث سابق و روآیات دیگر در عزیمت است چنانکه فرمود: یدفن کما هو فی ثیابه. یعنی بهمان حالش درلباسش دفن میشود. واز این تعبیر نه تنها استفاده میشود که لازم است بهمان حال یعنی بدون تغسیل وتکفین دفن شود بلکه استفاده میشود که لازم است شهید را با لباسهایش دفن کنند.
و در روایت دیگر وارد است که کفش و کلاه و کمربند و بعضی لباسهای دیگر را میتوانند از او بکنند مگراینکه خون شهید به آن رسیده باشدکه دراین صورت حق ندارند آنها را هم از بدن شهید بیرون آورند.و از اینجا معلوم میشودکه:
لباس خونی شهید سند افتخاراو است که باید این سند با او باشد و با این سند محشور شود.
۴-مس بدن شهید موجب غسل مس میت نیست:
زیرا روآیات وجوب غسل مس میت گرچه بظاهرابتدائی مطلق است، مثل صحیحه عاصم بن حمید:«سَاَلَتهُ عَنِ المِیِّتِ اِذا مَسَّهُ الاِنسانُ فیهِ غُسل؟ فَقالَ:اِذا مَسستَ جَسَدَهُ حینَ یَبرَدُ فَاغتَسِل». یعنی سؤال کردم از امام درباره¬ی میت زمانی که انسان او رامس کند که آیا دران غسل هست؟ فرمود: زمانی که جسد میت سرد شده اگران را مس نمودی غسل کن.
همین طور که ملاحظه میشود موضوع آن میت است، و به اطلاق شامل شهید و غیرشهید هست لکن این ظهور بدوی متبع نیست، زیرا از جمع بین روآیات داله برنجاست میت به موت و پاک شدن آن به غسل مثل خبرابراهیم:«قالَ سَاَلتُ اَباعبداللهِ (ع)عَن رَجُلٍِ یَقَعُ ثَوبُهُ علی جَسَدِ المِیِّتِ .قالَ اِن کانَ غُسِّلََ المَیَّتُ فَلا تَغسِّل ما اَصابَ ثَوبَکَ مِنهُ واِن کانَ لَم یُغَسِّل فَاغسِل ما اَصابَ ثَوبَکَ مِنهُ یعنی اِذا برَدَالمَیَّت.»
ابراهیم می¬گوید: سؤال کردم از حضرت صادق(ع) ازمردی که لباسش بر جسد میتی می¬افتد فرمود :
اگر میت را غسل داده¬اند شستن لباس لازم نیست، و اگر غسل نداده اند مقداری از لباس که با میت اصابت کرده رابشوی. یعنی زمانی که میت سردشده.
وروآیات داله برسقوط غسل از شهید استفاده می شودکه بدن شهید طاهراست، ولذا حکم اموات دیگر را ندارد، و همین کفایت می کند که ظهورابتدایی صحیحه ی عاصم را بشکند، و می فهماند که سؤال دران از حکم مس سایراموات است، و مؤید اینکه موضوع روآیات مس میت غیر شهید است، این حدیث است.
صحیحه صفار: «اِذا اَصابَ یَدُکَ جَسَدَ المِیتِ قَبلَ اَن یُغَسَّل َ فَقَد یَجِبُ عَلَیکَ الغُسلُ.»
یعنی زمانی که دست توبه جسد میت رسید پیش از اینکه غسل داده شود غسل برتو واجب میشود. و این حدیث میفهماند که موضوع وجوب غسل مس میتی است که غسل دارد.و هرچند دراین روایت میتوان گفت که منافاتی بین این صحیح و اطلاق صحیحه عاصم نیست، چون صحیحه صفار نفی وجوب غسل مس میّت در مس میّتی که غسل ندارد نمیکند .ولی استدلال ما حمل مطلق بر مقید نیست تا این ایراد واردشود، بلکه ما از این صحیحه میتوانیم بفهمیم که موضوع روآیات مس میت، میتی است که غسل میت دارد.
۵-حکم سقوط کفن مخصوص شهیدی است که لباس دربدن او مانده باشد، والا بایدتکفین شود و خلافی در مسأله نیست، و میتوان برای اقامه دلیل چنین گفت: روآیات وجوب تکفین میت مطلق است و شامل شهید و غیر شهید میشود. از اطلاق آن در مورد شهیدی که لباس در بدن او باشد بقرینه¬ی یدفن کماهوفی ثیابه خارج میشویم، و بقیه درتحت اطلاق باقی میماند، پس لازم است تکفین شوند.
والحمدلله رب العالمین

15دسامبر/16

قوانین کیفری دراسلام

حجه الاسلام والمسلمین موسوی تبریزی

قسمت اول
دادستان کل انقلاب
بررسی عناوین
همه می دانیم که یکی ازطرحهای خائنانه استعمار درکشورهای ضعیف ومستعمره بالخصوص کشورهای اسلامی دورنگهداشتن آنها از فرهنگ اصیل خود و معارف و مسائل اسلام و قرآن از یک سوو سوق دادن ملتهای مسلمان به سوی ملتهای غربی و فحشا و منکربود و دراین میان ایران عزیز ما نیز از این مسئله مستثنی نبود سالهای متمادی مردم مسلمان ایران اعم از شیعه و اهل تسنن را از اسلام و قرآن اجنبی کردند بالخصوص ایام سلطنت رضا خان و پسرش با روشهای مختلف تلاش براین بود که مردم را به سوی غربزدگی آن هم تنها در فحشاء و منکر و فساد اخلاقی و یا مظاهرزندگی مادی ودر پوشاک و لباس و غذامنهای تمدن و پیشرفتهای صنعتی و علمی آن سوق دهند از طرفی برواج فحشا ومنکر مواد مخدر، الکل ومشروبات الکلی توسط رسانه های گروهی روزنامه ها، مجلات و فیلمهای سکسی و غیره میپرداختند و از سوی دیگر با تبلیغات مسموم و دامنه داری که میان مردم شده بود آنان را از آشنایی به اسلام و یاد گرفتن قرآن نه تنها دور نگه داشته اند بلکه متنفر و منزجر نموده بودند و جزعده ی معدودی از روحانیت و طلاب عزیزو تعداد بسیار کمتری از جوانان دانشجو ودانشمندان متعهد اطلاعی از اسلام و احکام اسلام واسناد و مدارک مذهبی و کتابهای اسلامی نداشتند.با اینکه اکثرکتابهای اسلامی ما عربی است و یاد گرفتن دستورزبان عربی درمدارس ما یا اصلا نبود یا جز اسم چیزی نبود، همانطورکه امام امت بارها فرموده اند:
«بزرگترین خرابی که پهلوی بار آورد خرابی فرهنگ و تهی کردن مغزها بود.»
البته بسیار جای خوشوقتی است که انقلاب اسلامی بیشترین نقش خود را درتغییر دادن آن مسیر غلط بسوی یک فرهنگ اسلامی درتمام شئون زندگی اجتماعی جامعه ما ایفا نموده است و درطول سه سال گامهای بزرگ و ارزنده ای اقشار مختلف ملت ما و مسئولین دلسوز برداشته اند اکنون جوانان و نوجوانان عزیزما به یاد گرفتن فرهنگ قرآن و احکام اسلام رو آورده و دنبال گمشده خود با تمام نیرو می گردند آموزش وپرورش طبق قانون اساسی به یاد دادن زبان عربی اقدام نموده و در ساختن نیروهای انسانی و امیدهای آینده ما درمدارس نقش بسزایی دارد و رادیو تلویزیون نقش مهمتری میتواند داشته باشد، که البته میشود گفت که قدمهای مثبتی برداشته لکن امید است که بیش از پیش در نشر فرهنگ اسلامی کوشا باشیم، ومن فکر می¬کنم که یکی از مهمترین علل این همه درگیری های داخلی و تجاوزات خارجی و جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و آشوب های گروهکهای محارب این است که ما را از مسئله فوق بازدارند و نتوانیم با تمام نیرو درنشر فرهنگ اسلامی کوشا باشیم و علاوه بر بی فرهنگی ها و جهالت و انحرافات افراد منحرف و جاهل بسیار بتوانند درایجاد و آشوب ها و جنایتها بهره برداری کنند و یکی از مسائل مهم اسلامی وحیاتی که نقش تعیین کننده درجامعه¬ی ما دارد مسئله قضا و کیفر دراسلام است و متأسفانه از همه مسائل اسلامی بیشتر درمیان ملتها ی مسلمان غریب و مجهول مانده است و با توجه به این که الان دادگاهها¬ی انقلاب اسلامی احکام خودرا برمبنای قوانین اسلام صادر میکنند و دادگستری ما می رود که انشاا…با همت مسئولین به یک دادگستری صددر صد اسلامی تبدیل شود و مجلس شورای اسلامی برای تصویب قوانین کیفری وجزایی اسلام آماده می شود لازم است که مردم مسلمان ما نیز به احکام حیاتبخش مذکور آشنا شوند لذا ما برآن شدیم که بحول و قوه الهی و با استفاده از متون قرآن و روآیات و کلمات و فتاوای فقهای بزرگ اسلام هر ماه مقداری از احکام کیفری اسلام رابا قلم ساده بنویسیم امید آن که مورد استفاده همگان قرار گیرد البته سعی می کنیم که پس از استفاده از آیات وروآیات و نقل فتاوای فقهای معروف شیعه فتوای امام امت نیز اگر نظر خاصی داشته باشند نقل کنیم .
بجهت این که دادگاههای انقلاب اسلامی دراحکامی که صادر میکنند با لخصوص در رابطه با جرائم اجتماعی و گروهکهای ضد انقلاب محارب و تروریسم از عناوین مختلف استفاده میکنند ما ابتدا هما ن عناوین را مور د بررسی قرار می دهیم سپس مسائل دیگر . عناوین مذکور عبارتند از:باغی-محارب- مفسد- مرتد.
***
مسئله اول: باغی
باغی درلغت از ماده بغی است که بمعنای ظلم و تجاوز و طلب کردن چیزی را که حق طلب ندارد آمده است، و دراصطلاح فقهای اسلام و شیعه باغی به کسی یاگروهی و یا سازمان مسلمانی اطلاق میشود که علیه حکومتی خروج کنند و بشورند که در رأس آن حکومت رهبری عادل با شرایط رهبری قرار دارد ما قبل از آنکه شرایط و احکام مربوط به باغی را از روآیات و فتاوای فقهای بزرگ نقل کنیم، ریشه قرآنی این عنوان رابحث میکنیم.
درسوره حجرات آیه ۹ می فرماید:                              •   
همانطور که میدانید سوره حجرات از اولین آیاتش که شروع شده است در باره کیفیت رفتار مردم با رسول الله درزمان آن حضرت سخن می گوید ومردم را باطاعت رسول الله دعوت میکند واز تمرد و بد رفتاری وافراط و تفریط در برابرایشان نهی می کند تابرسد به آیه ای که فوقا ذکر شد معنای آیه: آیه به اعتبارایه ۶و۷ خطاب به مؤمنین است و می فرماید اگر دیدید دو طائفه از مؤمنین با همدیگر به ستیز و مبارزه برخواسته اند درمرحله ی اول تا می¬توانیدمیان آن دو را اصلاح دهید و هردورا به سوی صلاح دعوت نمایید و اگر یکی از دو طرف صلاح را نشنیدند وبه تجاوز و زورگویی ادامه دادند وظیفه شما مؤمنین این است که مبارزه کنید و بجنگید با آن طایفه ای که ظلم میکند مادامی که به امر خدا وصلاح مردم گردن ننهاده است و اگر برگشت و اطاعت امر خدا را نمود- با رعایت عدل و قسط – میان آن دو اصلاح دهید.
تنها آیه ای که فقهای بزرگ ما از آن استفاده کرده اند و درباره باغی و احکام آن استدلال نموده اند همین آیه است و همانطوریکه می بینید وجوب مبارزه جنگیدن با طائفه باغی بوضوح استفاده میشود و لذا فقها فتوا میدادند برکسانی که امام دستور دهد که دربرابر طایفه باغی قیام کنند قیام و مبارزه کردن واجب است و ترکش حرام، مرحوم شیخ طوسی رضوان الله علیه از علمای بزرگ قرن چهارم هجری هستند در کتاب نهایه خود می نویسند: «کل من خرج علی امام عادل و نکث بیعته و خالفه فی احکامه فهو باغ، و جاز للامام قتاله و مجاهدته ویجب علی من یستنهضه الامام فی قتالهم النهوض معه و لایسوغ له التأخر عن ذلک.»
هرکسی که علیه امام عادل خروج کند و بیعت امام را بشکند و اوامراورا مخالفت کند باغی محسوب می شود و جایز است که امام با او مبارزه وقتال کندو کسانیرا که امام آنانرا دعوت به قیام علیه بغاه میکند واجب است قیام کنند و جایز نیست که دستورامام را دراین زمینه به تاخیر بیندازند.
مرحوم علامه حلی از فقهای بزرگ قرن هشتم هجری در کتاب تذکره می فرمایند:
قتال اهل البغی واجب بالنص و الاجماع:
مبارزه کردن با اهل بغی طبق روآیات و سنت و اجماع فقهای شیعه واجب است.
مرحوم فاضل جواد کاظمی درکتاب مسالک الافهام خود که تفسیرایات الاحکام است میفرمایند:
وفی الایه دلاله علی وجوب قتال الفئه الباغیه و هی عندنا الطائفه الخارجه عن طاعه الامام المعصوم لشبهه عرضت لهم:
آیه شریفه دلالت دارد براین که با گروه باغی جنگیدن واجب است و آنان کسانی هستند که بخاطر شبهه ای که برایشان عارض شده است از اطاعت امام خارج بشوند و زیر بار قوانین حکومت اسلامی نروند.
مرحوم محقق در شرایع و شهید اول و ثانی درلمعه و شرح آن وصاحب جواهر در جواهر همه شبیه این عبارات نقل کرده اند ودرمیان فقهای شیعه فقیهی نداریم که با حکم فوق مخالفت داشته باشد بلکه بیشتر فقها نقل اجماع نیز نموده اند و لذا ما به نقل اقوال فوق کفایت می کنیم و دنبال احکام باغی میرویم و سیر تاریخی این واژه که در زمان حکومت امیرالمؤمنین (ع)رخ داده است نقل می کنیم.
احکام باغی: (مسئله اول) گروههایی که علیه امام خروج می کنند دو حالت بیشتر ندارند یا خروجشان علیه امام بجهت شبهه و اشکالی است که برایشان ایجاد شده است وبنظر خودشان امام راعادل نمی دانند و یا اگر عادل میدانند .درعمل برایشان شبهه ایجاد شده است مانند خوارج که امیرالمؤمنین (ع)را بعلت این که حکمیت راقبول نمودند کافرمی دانستند و مانند جوانهای فریب خورده از گروهک محارب منافقین فعلی دراثر تحریک و تبلیغ بزرگان نفاق و سرگروههای خودشان حکومت اسلامی را ارتجاعی یا بقول خودشان خرده بورژوازی ویا استبدادی میدانند و شبهه برایشان ایجاد شده است این گروهها درفقه باغی محسوب میشوند و حکم باغی برایشان جاری است که لازم است در مرحله اول امام و یا نائب امام آنها راتوجیه کند و شبهات آنانرا جواب دهد سپس اگر قبول کردند و دربرابر حکومت اسلامی و امام عادل قیام کردندودست به اسلحه بردند واجب است که امام دستور مبارزه وجهاد با آنان را صادر نمایند برمؤمنین واجب است که باآنها مبارزه کنند و اما اگر خروج آن گروه علیه امام از روی شبهه و اشکال نباشدبلکه برای قدرت طلبی و تجاوز وظلم و یا عناد با امام و حکومت اسلامی باشد مانند خود معاویه و عمروعاص (نه پیروان آنها) و مانند خود رجوی و بنی صدر و دیگران که باحتمال قوی خودشان بهترمی فهمند که در گفته خودشان ناحق هستند و دارند باحکومت اسلامی عناد میکنند دراین صورت به آنها باغی اطلاق نمی شود بلکه محارب باید محاکمه شوند و یا با آنها مبارزه کرد البته دراین مسئله بعضی از فقها مانند صاحب جواهراشکال کرده اند و بنظر آنها حتی اگر شبهه نیز نداشته باشند و از قسم دوم باشند باز باغی صدق میکند و احکام باغی راباید جاری کرد.
ادامه دارد.

15دسامبر/16

رهنمودهایی از: تاریخ اسلام برای تداوم انقلاب اسلامی (۳ )

حجه الاسلام و المسلمین رسولی
خلاصه ی دوشماره گذشته:
نهضت بزرگ اسلام دراغاز با مشکلاتی بیش از انقلاب های دیگر و ازجمله انقلاب اسلامی ایران مواجه گردید، برخلاف گفته برخی نویسندگان مغرض بیگانه پیامبر بزرگواراسلام(ص) از آغاز ولادت تاهنگام بعثت پیوسته مورد محبت و علاقه ی نزدیکان و بلکه بیگانگان و مردم شهر مکه بود، و از زندگی خوشی برخوردار بوده است و هیچگونه کمبود محبت و عقده حقارتی نداشته تاپس از پیامبری بخواهد جبران کند… دنباله این بحث درهمین شماره:
**
سال ششم یا هفتم عمر رسولخدا بود که مادرش آمنه از دنیا رفت وعبدالمطلب سعی بیشتری در نگهداری فرزند¬زاده ی خویش انجام می دهد تا جایی که به «ام ایمن» -که پس ازوفات آمنه وظیفه ی نگهداری محمد (ص) را بعهده داشت – چنین سفارش میکند:
« ای ام ایمن از فرزندم غافل مشو که اهل کتاب عقیده دارند وی پیامبراین امت خواهد بود»
و چون هنگام غذا خوردن او می رسید ابتدا دستور میداد محمد(ص) را بیاورند و چون او را نزدش می آوردند ، با آن حضرت آغاز به خوردن غذا می نمود
و درهمین سالهای عمر رسول خدا است که درتاریخ می خوانیم آن حضرت را چشم دردی عارض شد و عبدالمطلب برای معالجه ی چشم درد فرزند دلبندش او را برداشته و به «عکاظ» و یا « جحفه» می بردو چون طبیب یا راهب او را می بیند به عبدالمطلب میگوید:
بدانکه این فرزند پیغمبراین امت خواهدبود و درد چشم وی به زودی برطرف خواهد شد وترسی از این ناحیه براو متوجه نیست و او را بدیار خود بازگردان و از اهل کتاب اورا نگهبانی کن که او را نربایند.
واز جمله آنکه چند سال در مکه خشکسالی شد و مردم به تنگ آمدند وبرای چاره جویی نزد عبدالمطلب که بزرگ قریش بود رفتند عبدالمطلب که میدانست فرزندش درپیشگاه خدای تعالی ارج ومقامی دارد او را به همراه خود برداشت و به کوه ابوقبیس رفت و آن حضرت را روی دست خود بلند کرده وبرای آمدن باران بدرگاه خدا دعا کرد و باران بسیاری آمد که مردم مکه و اطراف آنرا سیراب نمود.
ودر تاریخ آمده که گروهی از مردم«بنی مدلج» که درعلم قیافه شناسی معروف بودند به عبدالمطلب گفتند:
ازاین کودک نگهبانی کن که ما جای پایی شبیه تر به آن جای پایی که درمقام ابراهیم است از جای پای او ندیده ایم!عبدالمطلب که این سخن را شنید، سفارش آن حضرت را به ابوطالب کرد و بدو گفت: بشنو اینان چه می¬گویند!
این جریانات سبب شده بود که روز به روز علاقه ی عبدالمطلب به آن حضرت بیشتر و زیادتر گردد تا جایی که نسبت به هیچکدامیک از فرزندان خود به آن مقدار محبت نشان ندهد، و اوقات خودرا بیشتر با او بسر برد و کمال مراقبت رادر نگهداری او بنماید.
و سال هشتم عمر رسول خدا بود که مرگ عبدالمطلب فرا رسید و باز همین مورخین نوشته اند که عبدالمطلب در بستر مرگ بزرگترین نگرانی و اندوهی که داشت نگرانی از وضع آینده و سرنوشت محمد(ص) بود، زیرا عبدالمطلب از بسیاری از نعمتهای بزرگ الهی چون فرزندان بسیار و ریاست مادی و معنوی برمردم شهر خود و عمر طولانی و سایر نعمتهای الهی در دوران زندگی بخوبی بهره مند گشته بود، و شاید تنها همین موضوع بود که اورا سخت اندوهگین کرده و رنج می داد، و درفکر بود تا سرپرستی دلسوز و با ایمان برای آینده زندگی این فرزند دلبند و عزیز خود که جای زیادی در روح و جان عبدالمطلب باز کرده بود پیدا کند و او را به وی بسپارد.
«اوزاعی » که یکی از اهل حدیث ومورخین است داستان مرگ عبدالمطلب و سفارش اورابه فرزندان خود این گونه نقل کرده که می گوید:
پیغمبر خدا در دامان عبدالمطلب عمر خودرا می گذرانید تا وقتی که یکصد و دوسال از عمر عبدالمطلب گذشت و رسول خدا هشت ساله بود .عبدالمطلب پسران خود را گرد آوردو بدانها گفت : «محمد یتیم است، از او نگهداری کنید و سفارش مرا درباره ی او بپذیرید !ابولهب گفت: من حفاظت اورا به عهده می گیرم، عبدالمطلب گفت:شر خود را از وی بازدار-و با این گفتار عدم شایستگی او رابرای این کاراعلام کرد- عباس گفت : من کفالت او را به عهده می گیرم.
عبدالمطلب گفت: تو مردی تند خو وغضبناک هستی وترس آن دارم که اورا بیازاری!ابوطالب پیش آمده گفت:من از او نگهداری میکنم .عبدالمطلب گفت: تو شایسته ی این کار هستی . آن گاه رو به آن حضرت کرده گفت:ای محمد از وی فرمان برداری کن .رسول خدا-بالحن کودکانه خود- فرمود:
پدرجان ! محزون نباش که مرا پروردگاری است و او بحال خویش واگذارم نخواهدکرد.
**
پس تا اینجا که دوران کودکی رسو ل خدا و سرپرستی مادرش آمنه و دایه اش حلیمه و جدش عبدالمطلب را پشت سر می گذاریم شاهدبودیم که پیوسته درآغوش مهر ومحبت مادر ودایه و سرانجام جدبرزگوارش بسر می بردو همیشه مورد کمال علاقه و دوستی همگان، و بلکه گاهی تا حد عشق ورزی دیگران قرار داشته، واین دوران سازنده ورشد روح وجسم را بدون ذره ای کمبود محبت می¬گذراندو از اینجا به بعد تا سن پنجاه سالگی تحت کفالت ابوطالب قرار می گیرد، و دراین دوران نیز که بیش از چهل سال طول می کشد وپر ماجراترین دوران زندگی رسول خدا است، از حمایت بیدریغ و محبتهای پدرانه ابوطالب برخورداراست، و بلکه «فاطمه بنت اسد» همسرابوطالب نیز بیش ازحد یک مادر مهربان و دلسوز درباره ی آن حضرت مهربانی و مادری میکرد، وبه گفته ی یکی از نویسندگان :براستی قلم از شرح خدمات ومحبت ها و فداکاریهای بزرگ قریش نسبت به برادرزاده ی گرامیش عاجز است وجلالت قدر و عظمت مقام ابی طالب از این آیه کریمه که فرموده است:
«اَلَم یَجدِکَ یَتیماً فَاوی»بخوبی دانسته میشود ، زیرا خداوند پناه دادن پیغمبر را بخود نسبت داده است… مورخین نوشته اند:ابوطالب با این که خود عیالمند بود، اما سرپرستی رسول خدا را خود او شخصا به عهده گرفته بود و به کسی دراین رابطه اطمینان نداشت تا جایی که به برادرزاده اش عباس می گفت: -ای برادر عباس ! بتو بگویم که من ساعتی از شب و روز محمدرااز خود جدا نمی کنم و به کسی اطمینان ندارم، تا آنجا که چون هنگام خواب او را خوابانده و دربستر می¬برم…
ونیز نوشته اند: شیوه ی ابوطالب چنان بود که هرگاه می خواست به بچه های خود غذا بدهد به آنها میگفت: صبر کنید تا فرزندم محمد بیاید، و چون آن حضرت حاضر می¬شد به آنها اجازه میدادبه طرف غذا دست دراز کنند.این اظهار علاقه ی شدید و اهمیتی راکه ابوطالب درحفظ و حراست رسول خدا نشان میداد سبب شده بود که خانواده ی اونیز محمد (ص)را بسیار دوست می داشتند ودرهمه جا اورا بر خود مقدم می داشتند.
گذشته ازاینکه ابوطالب به طور خصوصی هم سفارش اورا کرده بود .
می نویسند:روزی که ابوطالب رسول خدا(ص) را از عبدالمطلب باز گرفت و به خانه آورد به همسرش –فاطمه بنت اسد- گفت : بدان که این فرزند برادر من است که در پیش من ازجان ومالم عزیزتراست . ومراقب باش مبادا احدی جلوی او را از آنچه می خواهد بگیرد.فاطمه که این سخن را شنید تبسمی کرده گفت: آیا سفارش فرزندم محمد را به من می کنی ! درصورتی که اواز جان وفرزندانم نزد من عزیزتر می¬باشد!وراستی هم که فاطمه اورا بسیار دوست می داشت وکمال مراقبت را از وی می کرد، هرچه می خواست برا ی آن حضرت فراهم می¬نمود و از مادر به وی بیشتر مهربانی و محبت می کرد.
وبازنوشته اند: رسول خدا پیوسته از فاطمه بنت اسد به عنوان مادر یاد می کرد، وچون وی از دنیا رفت و علی (ع)خبر مرگ آن زن با ایمان را به رسول خدا داده و گفت: مادرم مرده! رسولخدا بدو فرمود: بخدا مادر من هم بود، وسپس درمراسم کفن و دفن اوحاضرشد و پیراهن مخصوص خود را داد تا او را در آن پیراهن کفن کنند و سپس هنگام دفن نزدیک آمده و جنازه را به دوش گرفت و هم چنان زیر جنازه را تا کنار قبر گرفت.وچون سبب آن کارها را پرسیدند فرمود: امروز نیکیهای ابوطالب را ازدست دادم.فاطمه به اندازه ای به من علاقه داشت که بسا چیزی در خانه اندوخته داشت و مرا بر خود و فرزندانش مقدم می داشت.
***
تدریجا میرسیم به دوازده سالگی سن رسول خدا، وباز می بینیم که ابوطالب روی علاقه ی شدیدی که به آن حضرت دارد حاضر نیست اورا درسفری که به شام می کند درمکه بگذارد و با تمام مشکلاتی که این سفر دارد آن حضرت را همراه خود می¬برد. و درهمین سفر، داستان معروف بحیرای راهب و سخنانی که درباره آینده ی درخشان رسول خدا به ابوطالب و کاروانیان گفت اتفاق می¬افتد که خود وسیله ی دیگری برای جلب توجه بیشترابوطالب ومردم مکه به آن حضرت میگرددتا آنجا که مورخین گفته اند:
ابوطالب از آن پس دیگر سفر تجارتی نکرد و بیشتر به حفاظت و تربیت رسول خدا (ص) همت گماشت.
**دوران جوانی:
حدود بیست سال از سن آن حضرت گذشته بود که جنگ «فجار» میان قبایل قریش و کنانه و دیگران اتفاق افتاد و چند روز به طول انجامید و دراین جا نیز مورخین نوشته اند ابوطالب درجنگ حاضر می¬شدو رسول خدا را همراه می¬برد، و هر گاه رسول خدا حضورداشت«کنانه» «قیس» راشکست می¬داد، و این برکت را از حضوران حضرت می-دانستند و بدین جهت به آن حضرت گفتند: ای فرزند خوراک دهنده ی پرندگان و سقایت کننده ی حاجیان ما را تنها نگذار، که هر گاه تو با ما هستی پیروزی باماست، و رسو ل خدا بدانها می گفت: شما دست از ستم و بیدادگری وحق ناشناسی و بهتان زدن بردارید تامن از شما جدا نشوم آنها نیز اطاعت کرده گفتند: آنچه را فرمان دهی انجام دهیم و رسولخدا نیز پیوسته در جنگ حاضر می¬شد تا وقتی که پیروز شدند.
*محمد امین و داستان ازدواج با خدیجه
شاید درهمین سنین از زندگی پرافتخار رسولخدا، ویا چند سال پس از ان بود که لقب بزرگی از طرف مردم مکه به آن حضرت داده شدو آن لقب« امین» بود که بخاطرامانت و پاکدامنی و صداقت آن بزرگوار درمیان مردم شهر مفتخر به این لقب گردید، و از آن پس هرگاه بجایی می رفت آن حضرت را به یکدیگر نشان داده می گفتند:«امین آمد »
وناگفته پیداست که خود این لقب افتخارآمیز تا چه حد درجلب توجه توده مردم نسبت به آن حضرت مؤثر است، گذشته از آنکه خود حکایت از محبوبیت فوق العاده وی درمیان مردم میکند، و بدنبال آن می بینیم دربیست و پنج سالگی دراثرهمین امانت و پاکدامنی توجه بانوی بزرگ قریش، یعنی«خدیجه» دختر خویلد را بخود جلب نموده و آن حضرت از طرف خدیجه سفری تجاری به شام می کند و تدریجا این بانوی سعادتمند را مشتاق به همسری و ازدواج با آن حضرت می¬کند، و مراسم این ازدواج فرخنده انجام می گیرد.
*تجدید بنای کعبه و حکمیت رسولخدا
ازماجرای این ازدواج میمون ده سال می¬گذرد، وبا اخلاق ورفتار نیک آن حضرت روز به روز برشیفتگان و علاقمندان رسولخدا افزوده می گردد تاهنگامی که عمران حضرت به سی وپنج سال می¬رسد، داستان تاریخی دیگری پیش می آیدکه گواه زنده ای است برگفتار ما و برهمان موضوعی که تابدینجا بدنبال آن بوده ایم.
اجمال داستان از این قراربود که درمکه باران سیل آسایی آمد و در پی آن سیل عظیمی از کوههای مکه سرازیر گردیده وارد مسجدشدو قسمتی از دیوار خانه ی کعبه را ویران کرد وقریش را به فکر تجدید بنای خانه انداخت.مدتی طول کشید تا مصالح و ابزارکار فراهم شد و قریش دست بکار تجدید بنای کعبه شدند و دیوار خانه از چهار طرف بالا آمد و چون به مقدار قامت یک انسان رسید و خواستند حجرالاسود را بجای خود نصب کنند، اختلاف شدید¬ی میان سران قبائل پدید آمد و هر قبیله و تیره ای می خواستند تا این افتخار نصیب آنان گردد.
کاراین اختلاف بجایی کشید که تیره های مختلف قریش: بنی عبدالدار و بنی عدی و دیگران هرکدام ظرفهایی از خون حاضر کردند و به نشانه ی هم پیمانی و تعهد با یکدیگر دستها¬ی خود را در خون فرو بردند و سوگند یاد کرده که تاخون دربدن دارند نگذارند تیره دیگری آن سنگ مقدس را درجای خود نصب کند.ودرنتیجه همین اختلاف کار ساختمان کعبه تعطیل شد وروزشان تابه شام بحث درباره نصب حجرالاسود می-گذشت و سه چهار روز به همین منوال سپری شد و هرروز دسته بندیهابیشتر وگسترده تر میشد تا بالاخره سالخوردگان قریش و بزرگان ایشان برای جلوگیری از خونریزی درصدد چاره جویی برآمده و پس از شور و گفتگو پذیرفتند که هر چه را«ابا امیه بن مغیره» که سالمندترین مردان قریش بود بگوید همگی قبول کرد ه وبدان عمل کنند.
ابوامیه نیز رای داد: نخستین کسی که از در مسجد وارد شد ، وی دراین کار حکمیت کندو هرچه او نظر داد همگی بپذیرند.قریش این رای را پذیرفتند و چشمها به در مسجد دوخته شد ودراین وقت محمد (ص)از درب مسجد وارد شد و همگی فریاد زدند:
-امین آمد!محمد آمد! ما به حکم او راضی هستیم!
رسولخدا پیش آمد وچون از ماجرای داوری مطلع شد دستور داد پارچه ای آورده وپهن کردند، آنگاه جلو رفته و حجرالاسود را برداشت و درمیان چادرگذارد و سپس فرمود: هریک از شما گوشه آن رابگیرد و بلند کنید . رؤسای قبایل پیش آمده و هرکدام گوشه ی آن پارچه را گرفتند – وبدین ترتیب همگی دربلند کردن آن سنگ شرکت جستند-وچون سنگ را محاذی جایگاه اصلی آن آوردند خود آن حضرت پیش رفت و حجرالاسود را از میان پارچه برگرفت و درجایگاه آن گذارد. و با این تدبیراز یک نزاع خونین و از تعطیل کار ساختمان خانه ی کعبه و مرکز توحید جلوگیری کرد.و این خود بزرگترین دلیل برشخصیت ممتاز و محبوبیت فوق العاده ی آن حضرت درمیان مردم مکه است که درآن روز خود را برترین نژاد عرب و عزیزترین افراد درپیشگاه خدای تعالی می¬دانستند، و نشان میدهد که عموم مردم این شهر مقدس، حتی بزرگترین شخصیتها ی اجتماعی و سالمندان مورد احترام تیره ها و توده های شهر شخصیت محمد (ص) را پذیرفته ودربرابر تدبیرو عظمت و پاکی وصفا و صداقت آن حضرت تسلیم شده بودند.
ادامه دارد .

15دسامبر/16

ریشه های علوم تجربی وانسانی دراسلام

حجه الاسلام سید محمد هاشمی اصفهانی
دکترحسن عارفی
مقدمه
درنظام آفرینش انسان موجود عظیم و سنبل خلقت و سرآمد ما سوی الله می¬باشد بگونه ای که پس از انجام خلقتش خداوند درباره ی خود می گوید:فتبارک الله احسن الخالقین.این موجود بزرگ از دو بعد آمیخته شده که با حفظ تعادل و میانه روی بین این دو نیرو می تواند به عالی ترین هدف آفرینش دست یابد.
برای حفظ این تعادل، مسائل مربوط به جسم و روح انسان مطرح شده و شیوه های بهره برداری از این نیروها را ذکر کرده وبرای جلوگیری از آفاتی که احیانا بعنوان مانع، سد تکامل میشوند ویا ازسرعت آن می¬کاهند دستورات لازمی را یادآوری کرده است.
با توجه به اینکه هدف اصلی از آفرینش انسان هدایت و تکامل اوست و درعین حال، مسائل مختلف علوم تجربی اعم از اقتصادی ، طبی وفرهنگی مورد دقت قرار گرفته است با طرح وسیع وگسترده علوم مختلف این سؤال پیش می آید که آیا چه عواملی موجب شده که اکثر دانشمندان علوم تجربی و گاهی برخی از علمای اسلام از این بخش عظیم مادی غفلت کرده اند آیا برای خارج کردن دین از صحنه علوم تجربی و محصورنمودن آن درماوراء الطبیعه دست باین نیرنگ زده اندو یا مهره های مستکبری که میدانند با آمدن دین در صحنه های اجتماعی قدرت آنان درهم شکسته میشود ازتبلور دین درمسائل مختلف مادی جلوگیری کرده اند شاهد این مطلب اظهار تاسف سادات معدوم از آمدن دین به صحنه های سیاسی و اجتماعی است.
درهرحال امروز که انقلابی بزرگ درایران اسلامی بزعامت یکی ازبزرگترین مردان اندیشه و عمل درتاریخ اسلام حضرت امام خمینی واقع شده است و خط انقلاب و رهبرنشان دادن چهره زلال اسلام است باید از تمام امکانات برای این هدف استفاده نمود.
یکی از راههای مؤثر برای رسیدن باین هدف، بدست آوردن نظریات دقیق این آیین مقدس از متون اصلی اسلام (قرآن و احادیث) است تا با وضوح روشن شود گرچه اساس مکاتب الهی هدایت و تکامل انسانها بسوی خداست ولی بهره مندشدن ازمظاهر مادی هم ممنوع نیست.
اگر برای دریافت صحیح نظراسلام نسبت به کل مسائل انسان (جسمی وروحی ) به متون اصیل قرآنی و روانی بنگریم می¬بینیم هرجا سخنی ازمسائل معنوی والهی آمده بموازات آن سخن از زندگی طبیعی و مادی نیز مطرح شده اگر در قرآن مسأله نماز که بزرگترین پل ارتباط بی نهایت کوچک یا بی نهایت بزرگ است مطرح می شودبلافاصله سخن از زکات و انفاق برای پرکردن خلأهای اقتصادی پیش می¬آید و یا اگر مسأله حج با تمام شکوه عرفانی و توحیدی اش که بزرگترین عامل سازنده و مقرب بخداست بعنوان یک تکلیف واجب می گردد می¬بینیم مسائل مادی بایک ظرافت خاصی دراین فریضه بزرگ الهی گنجانده شده.
اصولا اسلام دنیا را از آخرت و ماده را از معنی وروح را از جسم جدا نمی داند زیرا هرکدام از اینها بدون دیگری خاصیت و کارایی خاص خودرا از دست میدهد، و اصلا بزرگی انسان ازتمام آفرینش بخاطر دو بعدی بودن اوست که منشأ مختاربودن انسان است.
وگرنه موجودات یک بعدی چون فرشتگان پیش از خلقت انسان وجود داشته اند درعین حال پس از خلقت انسان خداوندبه فرشتگان خود با اینکه بندگان بزرگ خدایندو هیچ عصیانی درمقابل فرمان او ندارندو فرمانبردار بی چون وچرا هستند دستور می دهد به انسانی که در زمین فساد می کند و خونریزی می نماید سجده کنند و چون زبان به اعتراض باز می¬کند جواب میدهد آنچه را که من میدانم شما نمی دانید شاید رمز اجمال گویی خداوند درپاسخ اعتراض آمیز آنان این باشد که شما اگر افساد نمی¬کنید و یا خونریزی نمی نمایید بخاطراین است که زمینه افساد و خونریزی درشمانیست اگر مثل انسان درگیر جذبه ها وکششهای مختلفی شدید درعین حال توانستید خودرا از گیراین تضادها نجات دهید و به درجه خلیفه الهی برسید می توانید اعتراض به خلقت این موجود خاکی نمایید.
بحق پاره کردن زنجیرهای تمایلات و صعود به عالی ترین مراحل کمال کاری بسیار مشکل است ولی انسان است که با قدرت اختیار و اراده این مشکل را حل می کند و بجایی میرسد که حتی فرشتگان به آنجا راه ندارندپیامبراکرم فرمودند: مع الله لی وقت لایسعه ملک مقرب و لانبی مرسل. گاهی برای من حالتی است که فرشتگان مقرب وپیامبران مرسل را چنین حالتی نیست.
باز همین انسان اگراسیر جذبه ها و کشش های درونی شد به پست ترین وذلت بارترین مراحل سقوط میکند و حتی از حیوان نیز پست تر میشود که قرآن میفرمایددرحد چهار پایان بلکه گمراه تر می شود رمز این مسأله نیز روشن است چون در حیوان زمینه ای برای تعالی و تکامل نیست که به واسطه ی آن اوج گیرد برخلاف انسان که این زمینه دراو وجود دارد و زیر پا می گذارد.
با این بحث کوتاه روشن شد که غفلت از هریک از این ابعاد جسمی و روی به معنی از کارانداختن بعد دیگراست براین اساس قرار شد کاری مشترک دربعد جسمی انسان انجام گیرد و نظریات اسلام درعلوم تجربی عرضه گردد تاگامی هرچند کوچک درمقام عمل درجهت وحدت و همکاری بین فیضیه و دانشگاه برداشته شود تاروشن شودکه بین علم و دین تضاد و تنافی وجود ندارد و به همین منظور بناشد یکی از افراد حوزه و یکی از پزشکان متخصص دانشگاه مسأله ای را انتخاب و نظراسلام و علوم تجربی را درمعرض افکار عمومی قرار دهند تا از این رهگذر ثابت شود ادیان الهی مخصوصا اسلام بتمام ابعاد وجودی انسان توجه دارد و در زمانی که از طب و بهداشت خبری نبوده این همه عنایت به خرج داده اند این عمل بدان معنی نیست که احیانا آیه یا حدیثی از قرآن و سنت گرفته شود با یک فرضیه علمی ثابت یا غیر ثابت تطبیق گردد تا ازاین رهگذر بخواهیم صحه ای براجتماعی بودن اسلام گذاشته باشیم که اگر یک روز این نظریه از صحنه خارج شد آیه یا روایت هم رد شود بلکه قرار براین است که یک سری از مسائل مبرهن و روشن که درساختمان مادی انسان نقش دارد(چه ازنظر علوم تجربی و یا اسلامی ) عرضه گردد تا اندیشه بی تفاوتی اسلام نسبت به این گونه مسائل از اذهان بیرون رود.
فکر کردیم که آیا از کدامیک ازمسائل طبی شروع بکار کنیم باین نتیجه رسیدیم که اولین مرحله شروع زندگی انسان پس از تولد مساله شیر خواری و نقش شیرمادر درپرورش صحیح فرزند است آنچه درمقالات آینده می خوانید نظراسلام و دانشمندان علوم تجربی در مورد مساله حساس است.
ادامه دارد.

15دسامبر/16

انقلاب اسلامی ایران

بسم الله الرحمن الرحیم
انقلاب اسلامی ایران با ترکیب سه عنصراصلی ایمان، رهبری و وحدت به پیروزی رسید و طومار بیست و پنج قرن ستم شاهی را در هم پیچید . اسطورۀ هولناک ابرقدرتی آمریکا در هم شکست، ارزشها و معیارها و معاملات حاکم برجهان را در هم ریخت، طوفان خروشان آن درمنطقه و جهان آثاری ژرف پدید آورد و اشعه تابناک آن از حجاب مرزهای پوچ قومی و اقلیمی گذشته و توده های مستضعف جهان را نوراگاهی و گرمی حرکت بخشیده و مستکبران را هراسان و ماتم زده و شاه و کارترو سادات و… را در شعله خود سوزانده و میرود تا صدام و خالد و حسین و… را به نزد آنان فرستد.
…و اکنون دراغاز چهارمین سال پیروزی، با حفظ همان اصول سه گانه و خنثی ساختن تمام توطئه ایی که بدست عوامل آمریکا برای تضعیف یا براندازی آنها به عمل آمد و طرد همه عوامل فساد و انحراف و … انقلاب اسلامی با همان شتاب و شور روزهای اول پیروزی، راه خود را به سوی اهداف نهایی می¬گشاید و از میان همه سنگلاخهای توطئه و جنایت دشمنان، پیروزمندانه به پیش می¬تازد.
تثبیت و تأسیس تمام نهادها و ارگان قانونی جمهوری اسلامی، حضور همواره مردم در همه صحنه¬ها، رشد روحیه ایثار و شهادت طلبی، شکوفائی و عمق بی نظیر فرهنگی و سیاسی مردم و آبدیدگی در کوره حوادث سریع و افشای توطئه ها و چهره های خائن (آنگونه که هیچ ملتی دراین حد از تکامل درجهان وجودندارد)، پیروزیهای خیره کننده در جنگ، انهدام پی درپی ارکان و لانه¬های فساد و ترور، انقلاب فرهنگی و بازگشایی دانشگاهها، راه اندازی شگفت انگیز صنایع، بدون کمک خارجی، افزایش سریع تولیدات کشاورزی و حرکت برق آسا به سوی تولید و خودکفایی و …
و بالاخره مراسم پرشکوه دهه فجر و ۲۲ بهمن و محتوای پیام تاریخی امام و آمدن بسیاری از مشتاقان انقلاب اسلامی ازحدود پنجاه کشور جهان به ایران و بازدید گوشه هایی از عظمت انقلاب اسلامی و سفر پیک های انقلاب به دهها کشور جهان و استقبال بی نظیر ملل عالم از انان و … همه وهمه نموداری از صلابت، استحکام و آسیب ناپذیری انقلاب اسلامی و نشانگر پویایی، تحرک و انسجام روز افزون جمهوری اسلامی ایران می¬باشد.
درمورد جنگ به عنوان مهمترین مساله این فراراز تاریخ انقلاب، بعد از هفده ماه با ویژگی های بی¬نظیرش در تاریخ جنگهای جهان و منافع بی شماران برای جمهوری اسلامی، چنان آمریکا و مزدورانش را دچار تحیر و اضطراب کرده است و چنان پرده های تزویر را پاره نموده که اکنون همه، مردم جهان، چپ نماترین چپها(عراق) را در کنار و دراغوش راست ترین و آمریکایی ترین رژیمها¬ی منطقه (سعودی، اردن و عمان) می بینند و رسوائی و شکست به آنجا رسیده که آمریکا
بی آبروترین و کثیف ترین ایادی خود، عامل سپتامبر سیاه، حسین اردنی را (به منظور نجات احتمالی صدام و نابودی ارتش اردن به نفع اسرائیل) به جنگ رسمی با جمهوری اسلامی گسیل مینماید و این نیز به یقین از الطاف خفیه الهی و از بزرگترین پیروزیهای جمهوری اسلامی است چراکه راه قدس با آزادی عراق و اردن گشوده میشود. واسلام برتراست و چیزی برتراز آن نیست.
والسلام ۲۵/۱۱/۶۰ رحیمیان

15دسامبر/16

سرگذشتهای ویژه اززندگی امام

قسمت چهاردهم
حجه الاسلام فردوسی
نماینده محترم مجلس
فرودگاه بغداد- قبل از حرکت به پاریس
*پیغام به کمیته استقبال از پاریس:
مگر میخواهند کورش را وارد ایران کنند یک طلبه از ایران خا رج شده و همان طلبه به ایران باز می¬گردد من می خواهم همراه امتم باشم و لو پایمال شوم.
بادرود و سلام فراوان به پیشگاه مقدس ولی عصرامام زمان (عجل الله فرجه) و محضر شریف رهبر کبیرانقلاب آیت الله العظمی امام خمینی دام ظله و با درود وسلام بارواح پرفتوح شهدای بخون خفته انقلاب و امت قهرمان و شهید پرورایران، و با عرض تبریک و تهنیت بمناسبت سومین سالگرد انقلاب شکوهمند اسلامی، مدتی است مجله وزین و محترم«پاسداراسلام» میخواهد که از ویژگیهای زندگی امام دام ظله آنچه میدانیم بنویسیم و دراین خدمت بزرگ و ارزشمند سهیم باشیم لیکن موانع و گرفتاریها وبویژه حادثه جانکاه ۷ تیر که دراثران مدتی طولانی بستری شدم و شرف شهادت نیافتم مانع از اجابت این خواسته بود. بعلاوه میدیدم برادرانی دراین باره قلم فرسایی می کنند و بحمد الله من به الکفایه هست.
اما دراین فرصت طلائی و آستانه چهارمین سالگرد انقلاب عظیم اسلامی ایران و دراین ده فجر و سالگرد بازگشت امام پس از ۱۵ سال دوری و تبعید از وطن به آغوش ملت غیور که از بزرگترین روزهای تاریخ اسلام و انقلاب واز ایام الله است فرصت را غنیمت شمرده برخی از خاطرات کوتاه، زیباوجالب از زندگی امام دام ظله را که شاید کمتر نشر شده باشد بنویسم و اگر حالی و فرصتی و مناسبت دیگری رخ داد، شاید بتوانم از دوران بیست ساله انقلاب اسلامی ایران و رهبریهای مدبرانه و ویژگیهای زندگی امام باندازه ای که من ازاین دریای بی کران استفاده کرده ام تحریر کنم .
واینک چند خاطره :
۱- بهترین هدیه :
هجرت امام به پاریس تحولی عظیم بوجود آورد و برداشت و درکی که غریبها از اسلام داشتند و مسلمانان را به باد مسخره میگرفتند بکلی دگرگون شد ، اخلاق و رفتار و زندگی امام آن چنان تأثیری گذاشت که بگفته ی یکی از دانشمندان اگر تمام بودجه یک ساله ی حوزه های علمیه را صرف میکردیم برای تربیت مبلغ و تألیف وترجمه کتاب و به اروپا میفرستادیم نمی توانستیم باندازه اقامت چهارماهه ی امام درپاریس اسلام را در دنیا معرفی کنیم مردم پاریس از رادیو و تلویزیون خواسته بودند این اسلامی که رهبرش در نوفل لوشاتو زندگی می کندوبا یک اعلامیه امت ۳۶ میلیونی ایران را به حرکت در می آورد چیست؟ برای ما معرفی کنید که متاسفانه فیلمی که بتواند معرف اسلام واقعی باشد نداشتیم تلویزیون فرانسه مجبورشد هرشب یک ربع ساعت فیلم«محمدص» را بدون صدا برای مردم به نمایش بگذارد و هرشب درآغاز اخبار عکس امام بگذاردو اخبار مربوط به آن حضرت را برای مردم بگوید درکوچه و خیابان که میرفتیم مردم با چشم عطوفت ومهربانی می نگریستند وبرخورد مؤدبانه ای داشتند . هنگامی که امام برای اقامه ی نماز بیرون می آمدند همسایگان به تماشا می¬پرداختند و سیمای نورانی این رهبرالهی را نظاره می¬کردند و احساسات گرم و پرشور خود را ابراز می نمودندو…
کم کم ایام اقامت امام به پایان می¬رسید و آغاز هجرتی عظیم تر فرا می رسید مقارن غروب آفتاب بود و خورشید هم نور خود را از سرزمین پاریس جمع میکرد که دیدم دو دوشیزه ی فرانسوی درب اقامتگاه ایستاده اند و تقاضای ملاقات دارند ، ملاقات امکان نداشت از آنان عذرخواهی کردم شیشه ی کوچکی دستشان بود محتوی مقداری خاک درب شیشه مهر وموم شده بود اظهار کردند اگرملاقات ممکن نیست، رسم ما براین است که وقتی به کسی علاقه مند شدیم و ارادت پیدا کردیم هنگام جدایی وخداحافظی بهترین هدیه را به او تقدیم کنیم و این خاک وطن ماست که پیش ما عزیزترین هدیه است این مقدار خا ک رابحضورامام تقدیم کنید وبرای هرکدام یک قطعه عکس با امضای امام برایمان بیاورید…
محضرامام رسیدم وجریان راعرضه داشتم امام با تبسمی شیرین شیشه راگرفتند و دوقطعه عکس را توشیح فرمودند، بآنان دادم، عکس رابوسیدند و با تشکر رفتند.
*۲- مگر کورش را می خواهند وارد ایران کنند؟!
پانزده سال است که ملت ایران بفراق امام و رهبرشان مبتلایند و مشتاقانه و بی تابانه آرزوی دیدارش را میکشند، معلوم است خبرامدن امام چه انعکاسی خواهد داشت و مردم برای ورود امامشان چه خواهند کرد، گفته میشد که ای امام روزیکه بیایی از تهران تاقم را فرش می کنیم، یا ماشینت را روی دست و روی دوشمان حمل خواهیم کردو…
درست همان ایامی که برنامه حرکت امام از پاریس و وردشان به ایران تهیه می شد کمیته استقبال تشکیل شد به منظور هر چه با شکوهتر برگزارکردن استقبال از امام…
روز ی از کمیته استقبال از تهران زنگ زدند من مسئول دفتر و تلفن امام بودم، تلفن کننده از تهران شهید مظلوم آیت الله بهشتی بود فرمود: برای ورود امام برنامه هایی تنظیم شده برای اینکه امام در جریان باشند بعرضشان برسانید:« فرودگاه را فرش می کنیم، چراغانی می¬کنیم، فاصله فرودگاه تا بهشت زهرا را با هلیکوپتر میرویم و…» بار دیگرایت الله منتظری برای این موضوع تاکید کردندکه، خدمت امام رسیدم و مطالب آقایان را گزارش کردم پس از استماع دقیق که عادت امام است که: سخن طرف را بدقت گوش کنند آنگاه جواب بگویندو با همان قاطعیت و صراحت خاص خود که دوشرط مهم رهبری است سربلند کرد و فرمود: بروبه آقایان بگو:«مگر می خواهند کورش را وارد ایران کنند .ابدا این کارها لازم نیست یک طلبه ازایران خارج شده و همان طلبه به ایران باز میگردد. من میخواهم درمیان امتم باشم و همراه آنان بروم ولو پایمال شوم…
*۳- شخصیتهایی راملاقات کردیم که هرگز دردوران عمرمان آنان را نمیدیدیم.
ازساعت ورود امام به پاریس پلیس فرانسه مراقبت و محافظت از معظم له را بعهده داشت بخصوص از زمانی که امام به نوفل لو شاتو منتقل شدند و بویژه از روزیکه امام اعلام کردند بایران میروم تادرمیان ملتم باشم و هرچه برسرآنان می آید برسرمنهم بیاید…
شب حرکت از پاریس رئیس پلیس با افرادش برای خداحافظی خدمت امام رسیدند امام از آنان تشکر کرد و متن تشکر نامه قرائت و به آنان داده شد جمله ایکه رئیس پلیس گفت و به نظر من جالب بود این است که از برکت وجود شما درنوفل لوشاتو ما موفق شدیم شخصیتهایی را ملاقات کنیم که هرگز دردوران عمرمان این شخصیتها را نمی دیدیم.
*۴- تاکی خوابید ای افسران بیدار شوید، این بختیارخائن آبروی شما را برد.
هواپیما در فضای ایران است، قلب همه می طپد تهران سراسر و ازشهرستانها برای استقبال تجمع کرده اند هواپیما در حال فرود آمدن بود که یکباره با اعلانی به زبان فرانسه اوج گرفت اکثر ترسیده بودند و تنها کسی که ذره ای ترس بدل راه نداده بود امام بود از یکی از برادران پرسیدم چه گفت؟ جواب داد: می گویند:کمیته استقبال اعلام می¬دارد که آماده استقبال نیست یک ربع ساعت دور بزنیم آنگاه بنشینیم، هواپیما نشست امام در فرودگاه مهراباد درمیان انبوه جمعیت و دریای عواطف و احساسات بودند مراسم فرودگاه تمام شد، امام میخواهند سوار ماشین شوند و بسوی بهشت زهرا حرکت کنند، عده ای ازافسران نیروی هوایی مسلح و آماده امام را محاصره کردند، ماشین در باند فرودگاه منتظراست. هرگونه احتمال خطری می رفت از نزدیک شدن به ماشین جلوگیری میشد.قبل از آنکه امام سوار شوند رو بافسران کرده(باهمان صدا ی رسا وقاطع فرمودند :«تاکی خوابیدای افسران بیدار شوید این بختیار خائن آبروی شما را برد» ) این نهیب امام آن چنان اثر گذاشت که بی اختیار همه چند متر فاصله گرفتند و سرها را بزیرانداختند و رفتند.
والسلام.

15دسامبر/16

درحوزه

به مناسبت سالگرد انقلاب شکوهمند اسلامی ایران و دراستانه ی (دهه فجر ) سالگرد پیروزی انقلاب سمیناری از طرف دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم درسالن هلال احمراین شهرستان تشکیل شد تاپس از پایان سمینار، حدود ۳۰۰ نفرازروحانیون شرکت کننده برای تبلیغ به سراسر کشوراعزام شوند.
دراین مجلس که جهت توجیه و آماده سازی گروهی از مبلغین برگزیده حوزه تشکیل گردید دراولین شب سمینار حجه الاسلام و المسلیمن یزدی نماینده محترم مردم قم سخنرانی کردند.
دردومین جلسه آیت الله مشکینی پیرامون وظایف مبلغین سخنرانی فرمودندو درشب سوم این مجلس حجه الاسلام و المسلمین صانعی عضو شورای نگهبان و حجه الاسلام صفایی سرپرست سازمان سیاسی ایدئولوژیک ارتش جمهوری اسلامی سخنرانی داشتند درچهارمین شب جلسه تنی چند از اعضا جلسه سخن گفتند در مجلس پایانی این سمیناراعضا جلسه و معظم له پیرامون وظایف مبلغین و نقش تبلیغ دررشد انقلاب اسلامی ایران سخنانی ایراد کردند.
****
قابل توجه برادران روحانی- ائمه جمعه و جماعت و خطباء
به یاری پروردگار متعال دفتر تبلیغات اسلامی (قم) برای سال ۶۱ هجری شمسی روز شماری ویژه روحانیون تقدیم می نماید مشخصات این روز شمار صرف نظراز خصوصیاتی که در هرتقویم عموما رعایت میشود عبارتست از :
۱- هرروز دریک صفحه ودرنتیجه مجموعه روز شماره متجاوزاز ۳۶۵ صفحه است.
۲- مهمترین وقایع تاریخی اسلام ودنیاو مهمترین وقایع انقلاب و حوادث اخیرایران بررسی شده و در روز مربوطه ثبت گردیده است.
۳-برای هریک از روزهای تاریخی یاد شده حدود نصف صفحه متن و تحلیل تنظیم گردیده است.
۴- درروزهایی که واقعه مهمی ثبت نشده و یالا اقل تهیه کنندگان تقویم بد آن نرسیده اند یک بحث فشرده اسلامی کلیدی بازیر نویس مناسب از آیات و روایات انتخاب شده است.
این روز شمار به یاری خداوند معتال دراوائل فروردین عرضه خواهدشد و درآینده شیوه توزیع اعلام خواهدشد.

15دسامبر/16

جدیدترین استفتائات از امام

زیر نظر: حجه الاسلام والمسلمین قدیری ، عضو حوزه استفتاء امام
س- مبدأ سال کسی که تازه حقوق بگیر شده چه زمانی است؟ و اگر به خاطر تامین آینده زندگی خود با قناعت مخارجش را به حداقل برساند تا پس اندازی داشته باشد آیا به آن خمس تعلق می گیرد؟
ج- مبدأ سال اولین زمانی است که حقوق میگیرد و اگراز حقوق پس انداز کند سر سال خمس پس انداز را باید بدهد.
س-کسی که ده روز در جائی قصد اقامت نماید و بعد از خواندن یک نماز چهار رکعتی ناچار شود از حد ترخص خارج شود و احیانا یک یا دو روز درآنجا بماند و دوباره به محل اقامت خود بازگردد آیا قصد او بهم می¬خورد؟
ج- چنانچه کمتراز چهار فرسخ فاصله باشد در فرض مسئله ضرر به قصد اقامه او نمیزند و اگر چهار فرسخ یا بیشتر باشد قصد بهم میخورد.
س-کسانی که از شهرستان ها برای ادامه تحصیل یا کارهای دیگر بمدت چند سال به تهران منتقل میشوند و محل سکونتشان با محل کار یا تحصیل آنان در دو محله مختلف تهران باشد و هر روز این فاصله را طی می کنند آیا نمازهایشان شکسته است یا تمام؟
ج-اگر وطن آنها نیست و وقتی به تهران رسیدند قصد دارند هر روز این فاصله را بروند نماز ایشان شکسته است.
س- کسی که حساب خمس مالش را با یکی از نمایندگان شما دست گردان کرده است آیا می¬تواند بدهکاری خود را به یکی دیگراز نمایندگان شما پرداخت نماید؟
ج- اگر وکیل مسلم الوکاله باشد جایز است.
س-آیا فرستادن زکات را برای کمک به جبهه اجازه میفرمایید.
ج-برای فرستادن به جبهه از زکات مانع ندارد
س-آیا استفاده شخصی از تلفن و وسائل ادارات و نهادها جایز است یا نه؟
ج- استفاده از اموال دولت باید طبق مقررات دولت باشد.
س- با توجه به این که مکروه است مسافر به حاضر و حاضر به مسافراقتداء کند، آیا شرکت مسافرین در جماعتها در مراسم بزرگ و همچنین شرکت مسافر در نماز جمعه چگونه است؟
ج- اشکالی ندارد ولی امام در نماز جمعه باید مسافر نباشد.
س- دررابطه با فتوای آن جناب مبنی براتصال صفوف جماعت از جلو برای صفهای پشت سرو بطلان نماز کسانیکه پشت ستون واقع میشوند هرچند اتصال از راست یا چپ داشته باشند آیا نماز کسانی که در مراسم برگزاری نماز جماعت غالبا اتصالشان بعلت کثرت جمعیت به این صورت است چه حکمی دارد؟
ج- با فرض اتصال از راست یا چپ اگر بعض مأمومین صف قبل ولو یک نفراز آن را می بینید اشکال ندارد.
س- شخصی که عضو نیروهای نظامی و انتظامی نیست و مشمول مقررات دولت جمهوری اسلامی جهت اعزام به جبهه نمی شود، اگر بخواهد داوطلبانه به جبهه جنگ برود ولی پدر و مادرش راضی نیستند از نظر شرعی چه حکمی دارد؟
ج- رضایت والدین معتبر نیست ولی تا رفتن به جبهه از نظر مقررات بر شما متعین نشده موجبات اذیت ایشان را فراهم نکنید و با تحصیل رضایتشان اقدام نمایید.
س- کسی نذر کرده که مبلغی در موردی نظیراطعام و غیره صرف نماید آیا میتواند این مبلغ را به یکی از حسابهای ضروری تر نظیر جبهه یا جنگ زدگان واریز نماید؟
ج- اگر نذر با صیغه معتبر شرعیه بوده باید بر طبق نذر عمل شود و اگر صیغه نداشته اختیار با خود شما است.

15دسامبر/16

جهاد در قرآن (۳)

حجه الاسلام والمسلمین
طاهری خرم ابادی
نماینده امام در
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
(تفسیرآیات جهاد)
نتیجه اهمال و روگردانی از خدا و جهاد
«                                  »
(آیه ۲۴ سوره توبه )
بگو( ای پیامبر ) اگر پدرانتان و پسرانتان وزنهایتان و خویشانتان و پولهایی که اندوخته اید و تجارتی که از کساد شدنش میترسید و مسکنهایی که از آنها خشنودید، نزد شما از خدا و رسولش و جهاد در راهش بهتراست، پس منتظرامرخدا باشید، وخدا فاسقین را هدایت نمی کند.
جمله «فتربصوا حتی یاتی الله بامره» که جزا برای شرطی است که دراول آیه واقع شده است یعنی«قل ان کان اباوکم…» تهدیدی است برای آنها که علاقه غیر خدا را بر خدا و جهاد در راه او مقدم میدارند و سدی از محبتها و علاقه ها جلو حرکت و مسیر آنان راگرفته است.
تربص بمعنای انتظار کشیدن است، یعنی اگر چنین است که این امور نزد شما محبوبتراز خدا و رسول و جهاد در راهش می باشند، پس منتظر باشید تاخداوند امرش را بیاورد، ولی بیان نشده است که امر خدا چیست.
این نوع تهدید که سربسته و مبهم است از اهمیت بیشتری برخورداراست ، وبرای آنان که تهدید شده اند خوف و وحشت بیشتری فراهم میسازد و مانند کسی است که می گوید: اگراین کار را انجام ندهی من هم کار خود را می کنم .
منظوراز امر چیست؟
دو احتمال دراینجا وجود دارد .یکی اینکه منظورکیفر و عذاب الهی باشدکه هم عذاب و کیفر در دنیا و هم کیفر در آخرت را شامل است، نظیرانچه را که مؤمنین درباره منافقین می گفتند:
«                   »
(آیه ۵۲ سوره توبه)
یعنی بگو آیا شما انتظار می کشید درمورد ما مگر یکی از دو سرانجام نیک را: یا فتح و ظفر و یا شهادت و نائل شدن به نعمتهای الهی، وما انتظارمی کشیم در مورد شما اینکه خداوند بشما برساند عذابی یا از نزد خودش و یا بدست ما .
و احتمال دوم اینست که منظوراز امر جبران و تدارک خلأی باشد که از اعراض وروگردانی اینها ازجهاد برای اسلام بوجود می¬آید یعنی توسط قوم و دسته دیگری خداوند دین خود را یاری می کند و از روگردانی و شرکت نکردن شما درجهاد ضرری به اسلام نمی رسدو نظیراین نوع تهدید در چند مورد دیگر شده است:

-۱                 •                      (۵۳ مائده)
ترجمه ی آیه این است که اگر شما ازدین رو بر گردانید و از یاری آن کوتاهی کنید منتظر باشید تا خداوند قومی را برانگیزد که هم خدا آنها را دوست دارد وهم آنان خدا را دوست دارند درمقابل مؤمنین خاضع و فروتن و درمقابل کفار نیرومند و مقتدر در راه مجاهده می کنند واز هیچ ملامت ملامت گری باک و بیم ندارند این فضل خدا است که بهر کس که بخواهد می دهد و خداوند وسعت دهنده و آگاه است.
درست می بینیم که آن آیه توبه (که قبلا ذکر شد) برآیه فوق از سوره مائده منطبق است و همان مسئله ای که دراین آیه بعنوان عامل باز دارنده از جهاد از آن یاد شده است که نداشتن حب بخدا و ترجیح علائق دیگر برعلاقه بخدا درآن آیه برای قومی که یاری دین خدا میکنند و خداوند وعده میدهد به آوردن آن قوم تثبیت شد ه است و گویا سر وجهت اینکه آن قوم یاری دین خدا را می کنند همین است که خدا آنها را دوست دارد و آنان هم خدا را دوست می دارند بنابراین آیه ۵۳ مائده گویا بیان و تفضیلی است برای امری که دراین آیه بطوراجمال و سربسته گفته شده است.
۲-درسوره توبه آیه ۳۷ می فرماید:
ای کسانی که ایمان آورده اید چرا هنگامیکه بشما گفته میشود حرکت کنید بسوی جهاد درراه خدا سنگینی برزمین می کنید (وسستی و اهمال می کنید) آیا به زندگی دنیا بجای آخرت راضی شده اید با اینکه متاع دنیا در برابراخرت جز چیز کمی نیست.
اگر حرکت نکنید بسوی جهاد، (خدا) عذاب می کند شما را عذابی دردناک و بجای شما گروه دیگری غیراز شما قرار میدهد برای یاری دین و شما هیچ زیانی باو نمی رسانید- و خداوند برهر چیزی قادراست.
۳-سوره محمد آیه۳۸ «   •      »
واگر روی برگردانید خداوند گروه دیگری را به جای شما می گزیند و آنها مانند شما نیستند.
« منظوراز این قوم چه گروهی است؟»
برای این که بدانیم منظوراز این قوم چه گروهی است لازم است که ابتدا اوصافی که دراین آیه برای آنها شمرده شده است در نظربگیریم تا با این اوصاف و علائم بتوانیم آنها را بشناسیم.
۱-یحبهم : خداوند آنها را دوست دارد. باید به بینیم خدا چه کسانی را دوست دارد و چه کسانی رادوست ندارد؟ آیا ملاک و معیار دوستی خداوند چیست؟
در آیات زیادی از قرآن بیان شده است که خداوند چه گروههایی را دوست دارد وچه کسانی را دوست ندارد که از جمله آن آیات در جهت نفی مسئله، آیا ت زیراست
« ان الله لایحب الکافرین»
« والله لایحب الظالمین»
« انه لایحب المسرفین»
«والله لا عیب المفسرین»
« ان الله لایحب المعتدین»
« ان الله لایحب الخائنین»
« انه لایحب من کان مختالا فخورا»
« ان الله لایحب من کان خوانا اثیما » و نظایراین آیات
«خداوند کفار را دوست ندارد – و خداستمگران را دوست ندارد- او (خدا اسراف کنندگان را دوست ندارد-و خدا مفسدین را دوست ندارد- خداوند تجاوزکنندگان را دوست ندارد- خداوند خیانتکاران را دوست ندارد-خداوند دوست نمی دارد هر متکبر خود پسندی – همانا خداوند دوست نمی دارد هرکه بسیار خیانتکار و گناهکاراست.
ازاین آیات استفاده می شود که لازمه دوست داشتن خداوند کسی و یا قومی را آن است که ازتمام زشتی ها و پلیدی ها منزه و پاک باشد و در جهت مثبت فرموده است:

«ان الله یحب المتقین، ان الله یحب المحسنین، و الله یحب الصابرین، ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفا کانهم بنیان مرصوص- ان الله یحب المتوکلین، ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین و نظایراین آیات.
«همانا خداوند پرهیزکاران را دوست میدارد- خداوند نیکوکاران را دوست میدارد-و خداوند بردباران را دوست میدارد- خدا دوست می داردآنانکه در راهش در صف واحدی پیکار میکنند، گویا آنان بنایی استوار هستند- خداوند آنهایی را که براو توکل میکنند دوست میدارد-خداوند توبه کنندگان و پاکیزگان را دوست میدارد.»
بنابراین آن قومی که اولین صفت آنها حب خداوند است مرآنان را کسانی هستند که از رذائل اخلاقی پاک و بفضائل اخلاقی چون تقوی و صبر و توکل، قتال در راه خدا توبه طهارت ظاهری وباطنی متصف هستند.
۲-یحیونه –صفت دوم این که آن قوم هم خدا را دوست دارند و لازمه خدا دوستی مقدم داشتن محبت و علاقه بخدا است برهر چیزدیگر و متابعت از دستورات پیامبر .
     •  
۳۱ آل عمران
بگو اگر شمار دوست دارید خدا را پس متابعت نمایید مرا خدا هم شما را دوست میدارد.
ازاین آیه چنین استفاده میشود که محبت خدا و اطاعت پیامبر همراه و ملازم با یکدیگرند یعنی اگراطاعت کردید خدا شما را دوست خواهد داشت همانگونه که آیات قبل هم گویای همین مطلب بود که خداوند متقین را دوست داردو از طرفی اطاعت پیامبر لازمه و علامت علاقه و محبت بخداوند است کسی نمی تواند مدعی دوستی خدا باشد در حالیکه خدا را اطاعت نکند و پیامبر را متابعت ننماید این چنین شخصی در واقع علاقه به آن کسی دارد که از او متابعت و پیروی می نماید یعنی هوای نفس و شیطان
۳-.اذله علی المؤمینن دربرابر مؤمنین ذلیل یعنی خاضع و خاشع هستند بخاطرایمانی که دارند.
۴-اعزه علی الکافرین –درمقابل کفار ذلت به خود راه نمی دهند و خود را غالب و نیرومند و بی نیاز از آنچه را که آنها از نظر عزت ها و ظواهر مادی دارند نشان میدهند.
۵- یجاهدون فی سبیل الله- در راه خدا جهاد می کنند.
۶-ولایخافون لومه لائم – یعنی از ملامت هایی که در راه هدف می شوند از طرف مخالفین باک وبیمی ندارند.
چه این که گروهی از مسلمانها با اندک سرزنش و ملامتی از پا درمی آیند و عقب نشینی میکنند و یکی از حربه های دشمن همیشه ملامت و سرزنش کردن افراد است بعناوین گوناگون و انسان هدف داراز میدان در نمی رود مانند انبیاء و یاران آنان- این اوصاف گرچه در همان زمان هم در پاره ای از افراد وجود داشته است مثلا امیرالمؤمنین (ع) مصداق کامل و برجسته این آیه است.
و همانطور که در فتح خیبر پیامبر (ص) فرمود:« لا عطین الرایه غدا رجلا یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله کرار غیر فرار لایرجع حتی یفتح الله علی یده ثم اعطاه ایاه»
« فردا پرچم را به کسی میدهم که خدا و رسولش را دوست میدارد و خدا و رسولش او را دوست می دارند، او (شجاع) و حمله کننده است و از جنگ فرار نمیکند برنمی گردد مگراین که خدا فتح و پیروزی را به دست او قرار میدهد.»
وهم چنین یاران با وفای علی مانند مالک اشترها، مقدادها و نظایران ولی از آیه مخصوصا با توجه به جمله من یرتد منکم عن دینه فسوف یأتی الله که با کلمه سوف از آینده خبرمیدهد قومی را توصیف فرموده و از آوردن بآن خبر داده است که درزمان نزول نبوده اند و بعد می آیند و دین خدا توسط آنها یاری میشودواین ظاهرا منطبق است برهمان روایاتی که درمورد انقلاب مهدی صلوات الهو علیه و یارانش وارد شده است که آنها دارای این صفات و خصوصیات هستند.
ان الله لایهدی القوم الفاسقین:
منظوراز هدایت دراین آیه راهنمایی و هدایت عامی که توسط انبیاء برای همه انسانها انجام گرفته است نیست چه دراین نوع از هدایت فرقی بین کافرو مسلمان و فاسق و مطیع نیست تبلیغ و راهنمایی عمومیت دارد و به تعبیر دیگرارائه الطریق(نشان دادن راه) برای همه است بلکه منظور هدایت خاصی است که شامل دسته خاصی از بندگان خدا می شود آنها که قابلیت و استعدادبرای وصل بحق وقرب و لقاء الله را دارند یعنی ایصال الی المطلوب(رساندن بمطلوب ) این هدایت قهراشامل افراد کافر و ظالم و فاسق نخواهد شد زیرا قابلیت برای رسیدن بمطلوب درآنها نیست و این همان هدایتی است که اختصاص به متقین دارد و میفرماید:ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین.
ومخفی نماند که قابلیت هم با اختیار خود انسانها پدید می آید و زمینه مساعدی پیدا میکند یا ازدست می رودفاسق بودن ومتقی شدن از اموری است که با اراده و آزادی انسان متصف به هریک از آنها میگردد.
تناسب جمله “ان الله لایهدی لقوم الفاسقین” با آیه
معمولا جملاتی که در آخر آیات قرار میگیرند مانند والله علیم حکیم ان الله لایهدی القوم.. . والله واسع علیم و نظائر آن ارتباط و تناسب خاصی با مطلب آیه دارد گاهی نتیجه و غایت از مسئله مذکور در آیه است مانند لعلکم تفلحون لعلکم تتقون و گاهی علت و زیر بنا برای مطلب مذکور درایه است و…
دراین آیه بنابرانکه منظوراز یأتی الله بأمره همان مطلبی باشد که درآیه ۵۳ مائده بیان شده است یعنی آوردن قومی که یاری کنند دین خدا را تناسب بسیار روشنی پیدا میکند.
زیرا ایثار محبت خدا بر همه علاقه ها در شئون مختلف زندگی با توجه به آثاری که برای محبت خدا بیان شد و همچنین جهاد درراه خدا راه و سبب برای قرب بخدا و مصداقی از هدایت بمعنی ایصال الی المطلوب است و خلاصه فراهم ساختن زمینه و قابلیت در پرتو جهاد است و ایثار حب به خدا برمحبتهای دیگر و قهرا اگر گروهی این وسیله را از دست دادند و راه فسق و عصیان را رفتند از موهبت هدایت محروم خواهندبود.
بنابراین معنی چنین میشود که شما اگر محبتهای دیگر را برمحبت بخدا و رسول وجهاد مقدم کنید خداوند قوم دیگری را جایگزین شما میکند زیرا هدایت خدا شامل قوم فاسق نخواهد شد و شما از فیض یاری کردن دین خدا که وسیله برای رسیدن بمطلوب یعنی لقا الهی است محروم می شوید و قوم دیگری به این فیض میرسند.
درذیل آیه سوره مائده هم این جمله بود «ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء»
ذلک یعنی یاری کردن دین خدافضلی است الهی که بهر کس که بخواهد میدهد خلاصه این که منتفع شدن دین خدا توسط شخص یا گروهی مهمترین عامل برای رسیدن بکمالات و سعادت است برای آن گروه و آنها که فاسق هستند و محبتهای مادی را بر محبت خدا مقدم میدارند آنها این قابلیت راندارند که دین خدا توسط آنها نشر یابد و بدینوسیله خدا آنان را هدایت نماید.
وذیل آیه احتمال دوم را ازکلمه امر تقویت میکند.
ادامه دارد

15دسامبر/16

ویژگیهای قوانین اسلام

حکومت اسلامی
آیت الله صانعی
عضو فقهای شورای نگهبان عضو جامعه مدرسین
قسمت سوم
اشاره:
هدف همه ی انبیاء بندگی و عبودیت خداوند بوده است، عبادت به زیاد فکرکردن و استخدام نمودن عقل است وعبادت عبارت است از تسلیم در مقابل قوانین خداوند و اطاعت آن در همه ی ابعاد زندگی، وهمان ارزشی را که جامعه برای احکام خداوند قائل است شبیه آنرا باید برای قوانین کشور قائل باشدکه تخلف از آن یک گناه عادی نمی-باشد.خصوصا قوانین اسلام عبارت است از سهولت و آسانی که آورنده ی آن رحمت برای جهانیان است و عدم حرج در دین…
***
«•      »
سوره اسراء آیه ۹
همانا این قرآن مردم را به راه سعادت و استوارترین راهها هدایت و رهنمایی می نماید. درمقاله قبل، دربعد حکومت اسلامی، سخن از خصوصیات قوانین اسلام بود، ویکی از خصوصیات بیان شد. دومین خصوصیت و ویژگی سرچشمه گرفتن قوانین و معلول بودنش از مصالح و منافع و مفاسد و مضارانسانها و عباداست، یعنی معیار قانونگذاری که دراسلام سعادت مردم است نه خواسته و امثال کروکورانها که ناشی از غرائز است.هرچند بوسیله ی عقل کنترل شود، اما باز همه جهات رانمی توان درک کرد.
«وَما اُوتیِتُم مِنَ العِلمِ اِلّا قَلیلَاً» و این همان معنای معروف از مذهب عدلیه می¬باشدکه می¬گویند:
احکام بطور جزاف و بی حساب جعل نشده، بلکه تابع مصالح و مفاسد است . و این اصل در همه احکام مراعات شده، از عبادتش گرفته تا فرهنگ اخلاقی گرفته تا فرهنگ جهادی و برنامه های جنگی اش، از ناخن گرفتن و نظافت نمودن تا اداره ی جامعه و حکومت کردن برآن، چون همه از خداوندحکیم و مصلحت اندیش است. و کار جزاف و بی حساب از او نه تنها سر نمی زند، بلکه محال است که سربزند.
چگونه میشود خدای حکیم چیزی را بی حساب مانند دروغ مثلا حرام کند و راست گفتن راهم مثلا بی حساب حلال و جایز، واین جز لغو و لهو و عبث بودن نمی توان نام دیگری براو گذاشت، و از این برهان و رهنمایی عقلی که بگذریم ازکتاب و سنت آیات و روآیات فراوان براو رهنمایی و دلالت داردو مطلب راثابت مینماید.قرآن همه جا سخن ازآزاد بودن وحلال بودن طیب وپاکیزه، و حرام بودن خبیث و ناپاک می آورد: 
۱«                    »
۱۵۷-اعراف
دراینجا از صفات بارز و آشکار، پیغمبراسلام که دربیان فشرده ای از اوصاف و برنامه های او آمده آزاد و حلال کردن آنچه از پاکیزگیها و طیبها است و حرام کردن و قدغن نمودن آنچه از ناپاکیها و خبائث است، و ارزش و اهمیت این عمل رامی توان از دو امر دیگر که با او ذکر شده یافت، اول: امر به خوبیها و معروفها و رائج و اجرا نمودن آنها در جامعه، و نهی کردن وبازداشتن جامعه از بدیها «یأمرهم بالمعروف و ینها هم عن المنکر»
دوم:آزادی و گسستن قید و بندها و زدودن فشارهای ظلم و استبدادو استثمار و جهل و فقر و اختلاف و تفرق:«یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت علیهم»بنابراین پیغمبر همه ی کارهایش خلاصه می شود درانقلاب و دگرگونی درهمه چیز جامعه، از فرهنگ اعتقادات گرفته تا فروع، از اقتصاد فردی گرفته تا اقتصاد اجتماعی، از جنگ گرفته تا سیاست و تداوم بخشیدن به این انقلاب بوسیله ی امربه معروف و نهی ازمنکر، و در دست خوبان بودن قوه اجرائیه، چون لازمه این دو واجب داشتن قدرت وتمکن است.
«اّلذینَ اِن مَکنّاهُم فِی الاَرض ِ اَقامُوا الصلوه وَ اَتُواالزَّکاهَ و اَمَروابِالمَعرُوفِ»

جمعیتی مورد علاقه خداوند هستند که هنگامی که دارای قدرت شدند اقامه نمازمی نمایند و ایثار زکات و امربه معروف و نهی از منکر می نمایند، و بیان قوانین به حلال نمودن پاکیزگی ها و حرام نمودن ناپاکیها و آلودگیها، وذکر حرف لام با ضمیر جمع (لهم) خود گویای مراعات مصالح است، چون لام برای نفع است و آنهم نفع همه به اعتبار جمع که با ضمیر غائب جمع بیان شده.
۲«                                •          » ۳۳-اعراف
بگو ای پیغمبر به آنان که بنام دین می¬خواهند استفاده از نعم الهیه را ممنوع و قدغن اعلام کنند، چه کسی زینت های بیرون آورده شده از زمین و پاکیزگیها از روزیها را حرام نموده، آنها برای مؤمنین است و خالص اینها ونیکوتراز اینها درآخرت برای آنان خواهد بود. ما آیات خودرا برای اهل دانش چنین بیان می کنیم . بگو خداوند منحصرا زشتیها و فواحش را آشکار و پنهانش و گناه و ظلم را و برخی اموردیگر را حرام نموده.
۳-«  •    •  » ۴-مائده
از شما ای پیغمبر (ص)سؤال می کنند چه چیز حلال شده برای آنها، بفرما طیب ها و پاکیزگیها.
۴-«        » ۲۶۷بقره
خطاب به مؤمنین که انفاقتان حتما باید از درآمدهایی باشد که به ضرر مردم بوسیله احتکار و تقلب و غش و یا فروش آنچه دراسلام حرام شده و مضر بوده نباشد، بلکه از درآمد کارها وکسبها مشروع باشد. می بینید اینجا برای حلال ومشروع بودن اقتصاد و کسب به طیب بودن اکتفا میشود، چون حلیت و طیب از هم جدا نمی شوند.
و از قبیل آیات گذشته است:           
(۵۷-بقره) و آیه ی ۲۶ از سوره انفال و آیه های۸و ۸۱ طه و ۵۱ مؤمنون و ۶۴ غافرو ۱۶ سوره جاثیه و همچنین آیه ۷۰ از سوره اسرا که می فرماید:
«                »
بطور تحقیق و مسلم ما بزرگ و گرامی داشتیم فرزندان آدم و افراد بشر را و آنهارا حمل

ابعاد حساب شده، بنابراین حلالها هیچ ضرری ندارند.نه برای جسم و نه برا ی جان، نه برای فرد، نه برای جامعه ، نه برای فرهنگ ونه برای اقتصاد ، نه برای زندگی در دنیا، ونه زندگی در آخرت، خلاصه برای هیچ شأنی از شئون هیچ ضرری ندارد، و حرامها مقابل آن است و ضرر و زیان دارد.بهمین مقدار از آیات اکتفا میشود.
اما از سنت : رسول گرامی بشر فرمود:
« یا عِبا دَ الله ِ اَنتُم کَالمَرضی ورَبّ العالَمین کَالطَّبیب، فَصَلاحُ المَرضی فِیما یَعلَمُه الطَّیبُ وَیُدبِّرهُ لا فِیما یَشتَهِیه ِالمَریضُ و یصرحُهُ، اَلا فَسَلِّمُوا الِلِه اَمرَهُ تَکونُوا مِنَ الفائِزینَ»
ای بندگان خدا، شما همانند بیمارانید و خداوند مانند طبیب، مصلحت مریض درچیزی است که طبیب معالجه و مداوا می کند نه درانچه خود می خواهدو میلش به او می کشد تسلیم امر خداوند شوید رستگار و فائز می شوید.این حدیث تفاوت قانونگذاری دراسلام با قانونگذاری در جهان بشر را روشن می کند، چون آنجا سخن از مصلحت اندیشی است، و اینجا سخن از آزادی و امیال و خواسته های مردم هرچند بضررشان باشد.
محمدبن سنان نامه ای بحضرت رضا (ع)فرستاد و سئوال کرد که بعضی از مسلمین فکر می¬کنند که خداوند حرام و حلال را بی حساب قرار داده و برپایه ی مصلحت و مفسده نمی باشد، و ماهم که اطاعت می¬کنیم فقط بخاطر تعبد و بندگی است، والا هیچ فایده ای ندارد، حضرت در جواب نامه نوشت:
«مَن قالَ ذلکَ فَقَد ضَلَّ ضَلالاً بَعیداَ.»
کسی که چنین بپندارد و فکر کند، سخت در گمراهی وگمراه شده، گمراهی دور که به زودی نمی تواندراه سعادت را بیابد.
«وَوَجدنا المُحَّرم َمِنَ الاَشیاءِ لا حاجَهً لِلعِبادِ اِلَیهِ وَ وَجَدناهُ مُفسداً داعِیاً اِلی الفَتاءِ وَ الهَلاکِ »
ما محرمات رابابررسی که نموده و مطالعه ای که روی آنها انجام گرفته همه را یافتیم که باعث بدبختی و نابودی فرد و جامعه می شودو گناهان است که باعث نابسامانی ها و نارسائی ها می گردند.این قضاوت ازامام هشتم که قلبش و سینه اش ومغزش مرکز علوم است، این قضاوت کسی است که از خاندان وحی است.این قضاوت کسی است که در قضاوتش خطا واشتباه ندارد و معصوم است.خلاصه قضاوت امام معصوم است.ازمفضل بن عمر قالَ قُلتُ لِاَبی عَبدِاللهِ عَلیهِ السَّلام:
لِمَ حَرَّم َ اللهُ الخَمرَ و اَلمِیتهَ واَلدَّمَ و َلَحمَ الخِنزِیرِ؟ قالَ: اِنَّ اللهَ تَبارَکَ و تَعالی لَم یُحَّرِمُ ذلکَ عَلی عِبادِهِ وَاَحَلَّ لَهُم ما سواهُ رَغبَهً مِنهُ فِیما حَرَمَّ عَلَیهِم وَ لا زُهداً فِیما حَلَّ لَهُم حَلَّ لَهُم وَلکنُّهُ خَلَقَ الخَلقَ فَعَلِمَ ما یَقومُ بِهِ اَبدانهُم وما یُصلِحُهُم فَاَ حَلَّهُ لَهُم وَاَبا حَهُ تَفضُّلَاً عَلَیهِم لِمَصلَحَتِهم وَعَلِمَ یَضُرُّهُم فَنَهاهُم عَنهُ وَحَرَّمَهً عَلیهِم»
وقتی مفضل از امام سؤال می¬کند به چه جهت و فلسفه وعلت شراب و مردار و خون و گوشت خوک حرام شده؟ حضرت در جواب می فرماید: خداوند تحریم و تحلیلش برپایه رغبت خود در محرمات و زهد و بی میلی در آنچه که حلال نشده نبوده (چون او فوق جهان ماده وخالق همه چیز و بی نیاز و غنی بالذات است.) بلکه برپایه ی مصلحت و آنچه قوام بدن آنهارا و صلاحشان را در او دیده حلال کرده، و آنچه را که دانسته ضرر دارد برای آنها نهی کرده و حرام نموده.
درروآیات یکی از علل حرمت خوردن خون و دم، قساوت قلب آمده تا جائی که می گوید:ممکن است قساوت خورنده اش به جایی برسد که پدر فرزندش را بکشد، و یا راجع به مردار لاغری وضعف جسم و همانند آنها مطرح شده، وهمین طرز دراسلام بطور کلی درندگان و سباع تحریم شده، بذهن میآیدکه یکی از اسرارش پیدایش حالت درّندگی درانسان است، چون انواع غذا درروحیه مؤثراست.یا قرآن در مقام بیان حرمت شراب وقمار بازی و همانند آن بابیان مفاسدش، انسانها را متوجه حرمتش می نماید:
«                     »
۹۲- مائده
همانا غرض و خواست شیطان ایجاد عداوت و دشمنی است بوسیله ی شراب و قمار وبوسیله همین عمل شما را از یاد خداهم باز می دارد. پس آیا خودرا باز می دارید و می باشید از آنها که خود را باز داشته اند.

15دسامبر/16

اخلاق دراسلام

قسمت ششم
حضرت آیت الله مشکینی
اختصاصی پاسداراسلام
امر دوازدهم
صفات متعلق احکام نیستند
درعلم اخلاق از واجب و حرام بحث نمی شود زیرا که وجوب و حرمت مربوط به افعال است خواه افعال قلبی باشد یا افعال جوارحی و بدنی و بهمین جهت در علم اصول عقاید از حرمت برخی عقیده ها و باورها و وجوب برخی دیگراز عقاید و باورها بحث میشود و همچنین در علم فقه، افعال بدنی، واجب و حرام مورد بحث قرار می گیرد.
بنابراین همیشه احکام واجب و احکام محرم و دیگراحکام فقط روی افعال میرود و افعال است که متعلق احکام تکلیفی و وضعی قرار می¬گیرد اما صفات انسانی متعلق وجوب وحرمت و احکام دیگر قرار نمی گیردوبه همین جهت درباب اخلاق که بحث ازصفات است مسأله وجوب وحرمت نیز مورد بحث قرار نمی گیرد.
درهمین رابطه در علم اصول بخشی است درباره حسن فعلی و حسن فاعلی و همچنین قبح فعلی وقبح فاعلی مبنی براین که احکام برحسن و قبح فعلی تعلق می -گیرد نه برحسن و قبح فاعلی و این بدانجهت است که صفات نفسانی خود به خود نه متعلق وجوب میشود نه متعلق حرمت ، مثلا حسد، و بخل و … همچنین تواضع و شجاعت و … صفات بد یا خوبی هستند که ممکن است درانسان وجود داشته باشند ولی خود این صفات خود بخود حلال وحرام نیستند و بخاطراین که مثلا شخصی صفت بخل دارد خداوند او را عذاب نمی کند مگران که آن اثر خارجی داشته باشد و این بخل باعث شود انسان واجبات انفاقی خودش را انجام ندهد و این اثر خارجی است که متعلق حرمت میشود و الا خود آن صفت فی نفسه حرمت ندارد یا وجود صفت حسد درانسان که طبق روایتی در همه افراد با شدت و ضعف وجود دارد به عنوان یک صفت نمیتواند متعلق حرمت باشد تا وقتی که منشأ یک عمل و فعل خارجی برعلیه محسود شود و آن فعل است که متعلق حکم شرعی میشود.
بنابراین صفات متعلق احکام نمیشوند خواه صفات حسنه یا صفات رذیله و بهمین جهت در علم اخلاق بجای بحث ازوجوب و حرمت از حسن و قبح بحث میشود.
درعلم اخلاق بحث میشود درباره اینکه فلان صفت، صفت حسن و خوب است و باید آنرا تحصیل یا تکمیل کرد و آن صفات دیگر زشت و قبیح است وباید از آنها اجتناب کرد، یا آنها را از صفحه قلب زدود.
گاهی هم دراخلاق از افعال بحث میشود و این بدانجهت است که گاهی صفات مولد افعال است و گاهی افعال مولد صفات چنانچه قبلا نیز به این مطلب اشاره کردیم مثلا صفت حسد ممکن است باعث شود که انسان دست به کار زشتی بزندو سخاوت موجب شود انسان کارنیکی را انجام دهدو در علم اخلاق بحث میشود که این صفتها این افعال را ایجاد میکند و طبعا آن افعال متعلق حکم شرعی میشوندو هم چنین ممکن است انسان صفت شجاعت را دارا باشد ولی با جدیت و زحمت و کوشش و برخلاف خواسته ی نفسش بکوشد این صفت را تحصیل کند و دراین صورت عمل سبب تولد صفت میشود. بنابراین افعال با صفات رابطه متقابل دارند گاهی افعال معلول صفات است وگاهی افعال خارجی علت برای حدوث و حصول باتقویت صفتها¬ی روانی میشوند. بنابراین اگر هم گاهی در علم اخلاق به این مناسبت از افعال و حرمت و وجوب آنها بحث میشود یک بحث اصلی نیست.
بعد از مقدماتی که دراینجا بیان کردیم بحث اخلاق را آغاز میکنیم گرچه شاید درآینده مقدمات دیگری را در خلال بحث اخلاق بیان نمائیم که هنگام تدوین مجموع این مباحث- که انشا الله به صورت کتاب در خواهد آمد –آنها را به مقدماتی که بیان کردیم ضمیمه خواهیم کرد.
تکبر
یکی از صفاتی که درانسان وجود دارد صفت کبراست که از صفات رذیله محسوب میشود، صفت کبر گاهی ممکن است که از شاخه های قوه غضبیه باشد و از آن نشأت بگیرد و دراین صورت انگیزه تکبران است که انسان می خواهد بر دیگران مسلط و غالب شود و آنان را تحت کنترل خود قرار دهد.
و گاهی صفت کبراز قوه بهیمیه نشأت میگرد و انسان از خوف این که منافع خودرا از دست بدهد از زیربارحق شانه خالی می کند و در هر صورت کبر عبارت از خود بزرگ دیدن است و این یکی از رذائل اخلاقی است.
در رابطه با این صفت، قرآن مجید سه گونه تعبیر دارد:
۱-کبر
۲-تکبر
۳-استکبار
کبر عبارت از ذات همان صفتی است که در نفس انسان وجود دارد و منشأ پدید آمدن افعالی دراین رابطه میشود و افعالی که از این صفت نشأت میگیرد تکبر یا استکبار نامیده میشود، بنابراین تجلی و ظهوران صفت درونی تکبر یا استکباراست .
تکبراز باب تفعل و استکباراز باب استفعال است که تکبرمرتبه اول و استکبارمرحله بالاتر تجلی و ظهور کبراست.
قبح صفت کبر نسبی است به این معنی که قبح این صفت و بروز آن نسبت به موارد، متفاوت است چرا که گاهی تکبر در برابرانسانهای معمولی است وگاهی تکبر و استکبار در مقابل فرستادگان خدا و پیامبران است و گاهی در برابر پروردگار عالمیان، پس همه این موارد کبراست، و بروز آن تکبر و استکباراست منتهی کبر و تکبر و استکبار دربرابرانسانها قبیح و نسبت به انبیاء و دوستان خدا دارای قبح بیشتری و نسبت به «الله» دارای قبحی عظیم است. تمام یا اغلب مواردی که خداوند متعال در قرآن کریم از کبر و تکبر و استکبار نکوهش فرموده است و برای آن وعده و وعیدهائی داده است مربوط به کبر و تکبر در مقابل خدا و اولیاء خداست . آیه ای که کبر را به عنوان یک صفت بیان داشته است آیه ۵۶ سوره غافرات: «اِن فی صُدُورِهِم اِلّا کِبر»
درسینه های آنان چیزی جز کبر نیست.
دراین آیه تصریح شده است که کبر به عنوان یک صفت در قلب و روان آنها است بنابراین از این صفت بعنوان کبر در قرآن یاد شده است.
همچنین درایات شریفه قرآن می بینیم نوعا تکبر و استکبار در مقابل خدا و رسول، خدا و انبیاء استعمال شده است، مثلا درایه ۳۵ سور ه صافات میفرماید»
•         
درباره کفاری که در عالم قیامت مورد سرزنش و توبیخ قرار می¬گیرند میفرماید:(آنان کسانی هستند که وقتی در دنیا کلمه توحید به آنها عرضه شده و دعوت به توحید می شدند استکبار می ورزیدند)
و همان کبر درونی شان به ظهور می¬پیوست و از قبول حق امتناع می¬کردند.
آیه ۶۰ سوره غافر میفرماید:
«•        »
همانا کسانیکه از عبادت (خضوع دربرابر من) استکبار می ورزند ذلیلانه وارد دوزخ میشوند.
آیه ی (۷۴) سوره ص میفرماید:
«     »
جز ابلیس که استکبار نمود و در زمره کافران قرار گرفت.
مخالفت ابلیس را در برابر فرمان خدا استکبار ذکر می نماید.
آیه (۳۹) سوره قصص میفرماید:
      
فرعون خود ولشگریانش درزمین – درمقابل دعوت حضرت موسی-استکبار ورزیدند.
***
از امام زین العابدین (ع)نقل شده است که فرمود:
« اَوَّلُ ما عُصیَ اللهُ بِهِ الکِبر»
اولین چیزی که بدان نافرمانی و معصیت پروردگار متعال انجام گرفت، کبر بود.
حکیمی از حضرت صادق (ع) سؤال کرد:
کمترین الحاد- انحراف در عقیده –چیست؟
حضرت میفرماید : «اَلکِبرادناه»
کمترین الحاد تکبراست، تکبرانحراف از طریق مستقیم است آن هم تکبر دربرابر (الله) و رسالت و دستورات الهی اما کبر بربندگان خدا نیز از صفات زشت است و اگر به مرحله ظهور و عمل برسد از گناهان کبیره است.
***
گفتیم که کبر به عنوان یک صفت درونی از رذائل اخلاقی محسوب می¬شود لکن بروز و تجلی آن صفت درمقام عمل که همان تکبر و استکباراست اگر در برابر خداوند باشد دراین صورت موجب کفراست و چنانچه درمقابل بندگان خدا باشد و با ظهور و تجلی آن انسان مرتکب گناهان شود نتیجه آن فسق است بنابراین کبر که یکی از صفات رذیله است در مرحله ی ظهور و عمل گاهی سبب کفر و گاهی موجب فسق است به عبارت دیگراگر کبر در مرحله ظهور موجب مخالفت و نپذیرفتن خدا و دستورات واجبه و رسالت و اصول اعتقادات شود موجب کفراست و اگر در تکبر بربندگان خدا تجلی کند گناه و موجب فسق است.
موارد تکبر
موارد تکبر در مقابل مردم و مثالهای آن فراوان است انسان اگر خود را در برابر بندگان خدا بزرگ ببیند و دیگران را کوچک شمارد ممکن است کبراو در مثالهای زیر بارز شود.
انسانی که ازپذیرش راهنمایی و خیراندیشی دیگران سرباز زند و زیر بار ضوابط و مقرراتی که جامعه برعهده اوگذاشته نرود گرچه صلاح و خیراو درانها باشد.
انسانی که در جستجوی تفوق و برتری دیگران را با بدگویی تحقیر نماید و از این که خود را با مردم دریک ردیف ببیند رنج می برد و در مواردی که تقدم و تأخری در کار باشد مانند وارد شدن درمکانی یا نشستن در مجلسی، سعی مینماید مقدم و بالاتراز دیگران قرار گیرد و از اینکه از دیگران عقب بماند و یا در مکان پائین تر بنشیند احساس سنگینی و ناراحتی نماید.
انسانی که همواره انتظار دارد دیگران به او سلام کنند و خود در سلام پیشی نمی گیرد.
انسانی که هرگاه میخواهد دیگران را موعظه نماید با درشتی و تندی سخن می گوید(اذا وعظ عنف) و آنگاه که دیگری او را اندرز گوید خوشایندش نیست( و اذا وعظ عنف )و در دل میگوید توکه هستی که مرا موعظه می کنی و اگر کسی سخن او را رد کند ناراحت میشود و اگر سخن حقی را بشنود تسلیم شدن دربرابران برایش سنگین است و…
موارد مذکوره و امثال آن که در برخی موارد آن ممکن است گناه نباشد ولی دراکثر موارد گناه و موجب فسق میشود حکایت از وجود صفت کبر در درون چنین انسانی دارد.
و از این آثار و امثال آن می توان به وجود این صفت در درون یک انسان پی برد.
انسان می تواند با دقت و تامل در خود و دیدن آثار کبر در خویش از وجود مرض کبر در روانش آگاه شود.
***
از پیغمبر گرامی اسلام روایت شده است که فرمود:
«لا یَدخُلُ الجَنَّه َ مَن کانَ فی قَلبهِ مِثقالُ حَبَّه ٍ مِن خَردَلٍ مِن کِبر»
کسی که در دلش به اندازه حبه خردلی از کبر باشد دربهشت داخل نمیشود.
این مطلب هم هست که آیا منظور، دراین روایت فقط کبر و تکبر دربرابر خدا و رسول خدا است که موجب کفراست یا تکبر درمقابل مردم که باعث فسق است نیز مشمول این روایت میشود و چنین کسی نیز حق ورود دربهشت را ندارد. و به هرحال صفت کبر یکی از صفات نفسانی و روحی انسان است که از قوه ی غضبیه یا بهیمیه سرچشمه گرفته است و از مهمترین اموری است که انسان باید آن را مورد توجه قرار دهد و درازاله آن کوشش نماید .
ادامه دارد

15دسامبر/16

از مارکسیسم لنینیسم تا استالینیسم

قسمت سوم
استاد جلال الدین فارسی
عضو ستاد انقلاب فرهنگی
اشاره :
مارکسیسم دارای دو جزء است : ۱- نظریه ای درباره طبیعت (ماتریالیسم دیالکتیک ) .۲- فلسفه مادی تاریخ (ماتریالیسم تاریخی) . از مجموع این دوجز جهان بینی مارکسیستی بوجود می آید.
یک نظریه در شرایط خاص معین بوجود می آید و وقتی شیوه تولید اقتصادی رشد کرد، جبرا روابط تولید ی جدیدی ایجاد می شود.
نیروی محرکه وتحول هر جامعه تضاد است و مهمترین عنصر در روابط تولید مالکیت وسائل تولید است. تحول جامعه همیشه دراثر مبارزه طبقاتی است.
**یک اصل ثابت دیگراز مارکسیسم
یکی دیگرازاصول ثابت مارکسیسم که از همان چند اصل معدود آنهاست این است که : می گویند تحول جامعه از پست به اعلی است. البته این را از تئوری «استنسل » و «داروین» گرفته اند که موجودات ازتک سلولی شروع می شود تا موجودات مرتبه اعلی، و این نتیجه تکامل است، مارکس وانگلس سیر تحول جامعه را هم از پست به اعلی گرفته اند که این دربین فلاسفه تاریخ موردبحث قرار گرفته است. ما می گوییم سیر تاریخ برخلاف پندار مارکس یک سیر تکاملی نیست، حتی بشریت به لحاظ اخلاقی و از نظر روحیه و طرز تفکر وخلق و خوی در طول تاریخ روبه کمال نرفته است و همیشه امروزش بهتراز دیروز نبوده است . ما می بینیم جوامعی سیر تعالی نداشته است، بلکه جامعه یک جامعه ی پژمرده و منحط و سپس منقرض می شودبعلت انحطاطات اخلاقی و روحی که در مردم أنها بوجود آمده است . شما بعنوان یک اصل قبول کرده اید که جامعه یک سیراز پست به عالی است، حالا ببینیم نظریه ی شما درست است یا نه!
**ابطال ابن اصل:
از نظرسیاسی شما می گویید درکمون اولیه آقایی و نوکری نبوده است، و درنظام برده داری که یک مرحله ی بالاتراست حاکم و محکوم درست میشود، نه تنها محکوم، بلکه مملوک ! هیچ عاقلی نمی تواند بگوید که حکومت برده داری مرحله ی تکامل یک جامعه متساوی الحقوق است.
ازنظراقتصادی هم که گفتم آنچه ملک مشترک جامعه بوده است اینجا ارباب مالک، و دهقان بیچاره است.این هم از نظراقتصادی، اما از نظراخلاقی می گویند: درکمون اولیه چون مالکیت مشترک بوده است، هرکس به اندازه ی خودش برداشت می کرده و استثمار هم وجودنداشته است، همه کار می کردندو بتساوی از محصول استفاده می کردند.نه دزدی بوده است نه دروغ، ونه سایر مفاسد. بعد درجامعه ی برده داری اینها پیدا شدند! این هم بهیچ وجه تکامل نیست . شما اخلاق را تابع روابط تولیدمی دانید .روابط تولید از پست به اعلی رفت، اخلاق چرا سرازیر رفت؟! این جاست که مارکس و انگلس اصرار دارند که پیدایش مفاسد خود گام بلندی در تکامل انسان بوده است!
دردرس بیست وسوم عرض کردم که چرا اینها متوجه این مطالب نشده اند؟برای اینکه اینها می خواسته اند جامعه ی سرمایه داری ازبین برود وفکرمی¬کردند راه حل این مسئله آن است که مالکیت را از دست سرمایه دار بگیرند وبه جامعه بدهند، بعد توجیه علمی کرده اند چون حالت تولید (اجتماعی) شده است و با تضاد بین سرمایه داران بزرگ که کوچک هارا می بلعند مثل ماهی های بزرگ که ماهی های کوچک را می¬بلغند، مالکان صنایع تبدیل به یک اقلیت کوچک می شوند، بعد فکر کرده اند که مشکل سرمایه داری به این ترتیب حل می¬شود که طبقه¬ی کارگران صنعتی برکل جامعه مسلط شوند، و علت را نیز جبر تاریخ ذکر کرده اند. اینجاست که اشکالاتی پیدا شده است: اول اینکه تضاد داخلی موجب پیدایش حکومت برده داری نشده است، کما این که در حکومت مدینه روم برسایر شهرها ودهکده ها و زورمندها از بیرون برداخل هجوم خارجی بردند ، ایهن تضاد داخلی نیست، بلکه هجوم است و ربطی به تولید و روابط تولید ندارد.
*یکی از اصول ثابت مارکسیسم …
تحول جامعه از پست به اعلی است…هیچ عاقلی نمی¬تواند بگوید که حکومت برده داری مرحله تکامل یک جامعه متساوی الحقوق است.
تغییر حکومتها نتیجه روابط تولید، یا شیوه ی تولیدو تحول آنها نیست تغییر حکومتها و تاسیس حکومتها درقدیم بوسیله جنگ و هجوم بیگانگان صور ت گرفته است و به هیچ وجه ربطی به تضاد داخلی و امثال آن نداشته است. دیگر اینکه نظامهای استبدادی شاهنشاهی و این جنگها نتیجه تغییر شیوه ی تولید نیست. درتاریخ می بینیم زمینهایی وجود داشته در کنار هم بایک نوع شیوه ی تولید، اما از نظر حکومت یکی استبدادی بوده است، و دیگری دمکراسی، مثل روم واتن اینها دوگونه حکومت داشته اند. درعین حالی که یک شیوه تولید همسان داشته اند! پس می تواند حکومتهای متنوع در کنار هم وجود داشته باشد، درصورتی که روابط تولید ثابت است.
برده داری در بعضی جاها وجود نداشته است. جامعه های اروپای جنوبی یک دوره برده داری داشته اند، یعنی دوره¬ای که درآن کشاورزی و تولید بردگان انجام می گرفته است ومالک زمین همان ارباب برده بوده اند، درحالیکه درآسیا که چندین برابراروپای جنوبی است، نظامی که دران کار تولید برعهده ی بردگان باشد بوجود نیامده است، و اگر برده ای بوده است دویا سه درصد جمعیت را تشکیل می داده است و آنها هم نقش تولیدی ناچیزی داشته اند.
برده داری درایران و هند وچین و جود نداشته است و برده هایی که می¬گویند درخانه ومعبد و دربار کار می کرده اند، اسرای جنگی بوده اند، نه این که صد هزار برده درزمین کارکنند و باز تولید روی دوش آنها باشدو غیر برده مالک باشند، چنانکه در عربستان همین طور بوده است.
انقراض امپراطوری روم به وسیله اقوام مهاجر خارجی صورت گرفته است نه این که بنابر فرضیه ی مارکسیستی طبقه حاکم امپراطور روم بوسیله ی طبقه محکوم آن سرنگون شده باشد.کمونیستها باید بگویند که طبقه ای که حکومت روم را منقرض کرد چه طبقه ای بود، ضمنا به موجب فرضیات مارکسیستی مجبورند طبقه ای را نام ببرند که مترقی بوده است! طبقه ای که روی پیشرفته¬ترین وسائل تولید کار کند.
مارکس میگفت درجامعه ای که من می بینم (پرولترها) یعنی کارگران صنعتی که روی جدیدترین و پیشرفته ترین وسائل تولید کار می کنند مثل کارگرانی که در کارخانجات لندن و فرانسه و آمریکا وآلمان غربی کار میکنند، اینها طبقه مترقی اند، و حکومت آینده مال اینهاست. حالا اگرانقراض امپراطوری روم تفسیر مارکسیستی داشته باشد، باید از توی همین جامعه ی رومی آن طبقه ای که روی پیشرفته ترین وسائل تولید کار میکندحزب درست کند و بعد یک مبارزه طولانی بکند، بعد طبقه حاکم را سرنگون کند! ولی می بینیم قبائل وحشی از بیرون جامعه آمده اند و حکومت روم را سرنگون کرده اند و این حادثه مهم سیاسی هیچ ربطی به روابط تولید ندارد ! حکومت مادها و هخامنشی ها را هم چنین تفسیر کرده اند، درصورتی که برده ها به هیچ وجه درتولید دخالتی نداشته اند .
بعد میرسیم به این که مارکس دوخط سیر برای تحول جامعه فکر کرده است، او دراخر عمرش می بیند در جامعه های آسیایی اولا نظام برده داری نبوده است، ثانیا دولت که او معتقد است سازمانی است در خدمت یک طبقه علیه طبقه ی دیگر، نقش مهمی درتولید دارد، سد به روی رودخانه ها می سازند، قنات حفر می کند، آب را تآمین می کندبرای زراعت کارهایی می کند که خود دهقانان نمی توانند انجام دهند این جاست که فکر کرده یک شیوه ی تولید آسیایی هم هست.بنابراین اگراین شیوه برده داری بوده است، اما در بخشهای بزرگی از دنیا چند برابراروپا و مهد تمدن بوده اند نظام برده داری وجود ندارد.بنابراین تحول جامعه ها یک مسیررا نپیموده است.
با اینکه بشردرتمام دنیا شیوه های تولید مشابه داشته است ازگله داری و کشاورزی وصید و صنعت، بنابراین میان این روابط تولید و این حکومتها و مؤسسه ها و شیوه های تولید آن رابطه ای که مارکس فکرکرده است وجود ندارد.اگر برده داری نتیجه تولیدبود، درتمام دنیا بوجود می آمد.مارکس بعد از مطالعه روی جوامع دیگراین مسیر را عوض کرد و به خطای خود اعتراف کرد، ولی متاسفانه در دوره استالین آمدند گفتند نخیر، خط سیراولی درست است و دچار همان اشکالات شدند.
***
درس سی وسوم این است که دو نوع مالکیت است دربرابر پنج جامعه و نظام و مرحله تکامل تاریخی، ازآقایان می¬پرسیم که مگر نگفتید عنصراساسی در روابط تولید نوع مالکیت است؟ شما می گویید جامعه پنج بار تحول کیفی پیدا می کند، و اساسی ترین تحول روابط است که تغییر پیدا می کند.شما دو تغییر بیشتر نمی توانید نشان بدهید!ما یملک تغییر کرده است، ولی مالکیت دوگونه بیشتر نبوده است: یکی فردی و دیگری اجتماعی، وآخر هم اجتماعی میشود.
برای هریک از این نوع تحولات چاره ای ندارند که یک نوع مالکیت بسازند، اما هر چه در تاریخ مطالعه کرده اند چیزی جز دونوع مالکیت پیدا نکرد ه اند: فردی و اجتماعی!
موضوع این درس بعد از اکتبر ۱۹۱۷ است، درحالی که بیشتر مباحث قبل مربوط به قبل از این تاریخ بود. مابا محک تاریخ، انقلاب اکتبر را آزمایش کردیم و نظریات مارکس را
درباره¬ی انقلابا ت ونیروی محرک آن و کیفیتش و چگونگی آن بیان کردیم و دیدیم که نادرست درآمد.
**
خبرتاریخ مارکس و انگلس
از اینجابه بعد مسئله ی دیگری را مطرح می کنیم و آن اینکه:
مارکس وانگلس آمدند و گفتند که ما قانون حاکم برتحولات جامعه و پدیده های آنرا کشف کردیم وبموجب این قانون وقتی حکومت سرمایه داری سرنگون شود، حکومت سوسیالیستی برقرار می شود، با برقراری حکومت سوسیالیستی مثلا چنین خواهدشد و حتما چنان نخواهد شد، زیرا کمونیستها قائل به جبردر تاریخند.مثلا مارکس می گویدوقتی انقلاب سوسیالیستی شد، اصلا اختلاف طبقاتی ازبین می رود، چه شما بخواهید و چه نخواهید! چرا؟ می گوید: برای اینکه وقتی حکومت سوسیالیستی برقرار شد و تمام کارخانه ها ومعادن وراهها و وسائل نقلیه و زمین به ملکیت عموم درآمد، دیگراین تفاوت طبقاتی نخواهدبودو جامعه ی بی طبقه درست می شود!اینکه می گویند: «جامعه بی طبقه توحیدی» یعنی همین! توحیدش به معنای یکی شدن است!
** نتیجه حکومت کمونیستی
خوب دراین جامعه وقتی طبقات وجود ندارد، مبارزات طبقاتی هم وجودنخواهد داشت. اعتصابات به حق هم نیست، و هر کس اعتصاب کند علیه سوسیالیزم و حاکمیت پرولتاریا یا اقدام کرده است! زندانی می شود و به اردوگاه کارااجباری فرستاده می شود!
دراین درسها ما ازدیدگاه کمونیستها، و نه از دیدگاه مورخین سرمایه داری، به جامعه ی سوسیالیستی مغولستان وچین و شوروی رسیدگی می کنیم و به حرفهای خود آنها استناد می کنیم:
تمام پدیده هایی که مارکس معتقد بود که در جامعه ی سوسیالیستی نباید بوجود بیاید، بوجود آمده است!و تمام پدیده هایی که معتقد بود بوجودمی¬آید، برعکس شد، یعنی بوجودنیامد!بنابراین تفسیراو درباره¬ی پدیده ها و ربط آنها به روابط تولید و غیر ذلک نادرست ازآب درآمده است.

15دسامبر/16

اقتصاد اسلامی

قسمت هشتم
حضرت آیت الله حسین نوری
***
درمباحث گذشته مطالب زیرامد:
تعریف علم اقتصاد –معنای لغوی و اصطلاحی – اقتصاد از علوم اجتماعی است – رابطه علم واقتصاد با علوم دیگر – طرح یک نقشه اقتصادی کامل – احتیاج به این طرح- مبارزه اسلام با اسراف –اسراف چیست-مرزومراتب نیازمندیها- شناخت مرزها- اسراف در راههای خیر-تبذیر – اسراف وعواقب آن- پایه ها و اصول نظام اقتصادی اسلام -۱- اصل مالکیت متنوع.۲-آزادی درکار درارزشهای اسلامی و…
**
نظام اقتصادی اسلام دارای ویژگیهایی است که این ویژگیها پایه ها و اصول آن محسوب میشودو همین ها این نظام شگرف را از سیستم های اقتصادی دیگر جدا و ممتاز می گرداند.
ما درشماره گذشته به شرح یکی از این اصول که عبارت از تنوع اشکال مالکیت دراسلام است پرداختیم و اینک برای بیان دومین اصل از اصول اقتصادی اسلامی مقدمتا توجه خوانندگان محترم را باین موضوع جلب می کنیم:
زیربنای سیستم سرمایه داری
آزادی اقتصادی زیر بنای سیستم سرمایه داری محسوب میگردد و این سیستم به افراد در سه مرحله یعنی درمرحله ی تحصیل مال وثروت و درمرحله استمناء و افزایش دادن به ثروت موجود و در مرحله مصرف کردن اموال خود آزادی نامحدود میدهد.
ضمنا این نکته را نیز میدانیم که نظام سوسیالیستی آزادی اقتصادی را مانند آزادیهای دیگراز همه توده¬ ¬ها سلب میکند.
دراین مورد قبل از بیان نظریه اسلام لازم است که این اصل را که زیر بنای رژیم کاپیتالیستی را تشکیل میدهد بیشتر مورد بررسی قرار بدهیم و اصولا به بینیم چرا و به چه دلیل رژیم به این آزادی نامحدود قائل است؟
وآیا این منطق که خود پایه ای برای سازمان اقتصاد سرمایه داری است تا چه اندازه استحکام دارد؟
طرفداران و بنیان گذاران این سیستم درتفسیراین موضوع به این دو دلیل استناد میکنند:
۱-آزادی =رشد تولید
درتوضیح این مطلب میگویند : آزادی اقتصادی بهترین عامل تحریک کننده نیروهای تولید ومناسب ترین وسیله برای بسیج کردن امکانات و قدرتها در راه تولید عمومی است و چون برای از بین بردن محرومیتها و فقرها و کمبودها راهی جز رشد تولید نداریم لذا درسایه آزادی ای که در میدان تحصیل مال و ثروت و تولید به افراد میدهیم سطح تولید را تا آن اندازه که ممکن است افزایش میدهیم وبه این وسیله فقرها و کمبودها را مرتفع میسازیم.
پاسخ:
در پاسخ به این دلیل توجه به این واقعیت لازم است که افراد بشر چنانکه میدانیم ازلحاظ خلقت مساوی نیستندو برخی دیگر بمراتب ازجهت توانایی فکری و روحی و از جهت قدرت جسمی برتری دارند و ازاینجا است که:
بطور روشن می بینیم که بعضی از افراد قدرت ابتکار و خلاقیت و استعداد کارهای پرارزش را دارند و برخی از اشخاص از جهت فکر و ذوق و استعداد فاقد این خصوصیات میباشند و برخی از افراد چابک وزیرک وفعال و پرتلاش و بعضی تنبل و سست و بی اراده و ضعیف هستند.
با توجه به این واقعیت که از کیفیت آفرینش انسانها سرچشمه میگیرد اکنون اگر درمیدان اقتصاد همه ی این افراد را آزاد بگذاریم وصحنه ی زندگی اقتصادی را با امکانات فراوان دراختیار همه قرار بدهیم آیا مزاحمتها و رقابتها بوجود نخواهد آمد؟
آیا نیرومندترها ضعیفترهارا از صحنه ی تولید خارج نخواهندکرد؟
شما هم اکنون موسسات تولیدی را در جامعه ی سرمایه داری درنظر بگیرند تاببینند وضع چگونه است .این مؤسسات تولیدی واحدهای کوچکی نیستند که هماورد یکدیگر وا ز امکانات مساوی برخوردار باشند تا در اثر آن هر مؤسسه بتواند با مؤسسه دیگری رقابت کند وبه فعالیت خود در راه تولید ادامه بدهد بلکه مؤسسات تولیدی در جامعه ی کاپیتالیستی از لحاظ حجم و کارآیی چنانکه گفتیم تفاوتهای بسیار دارند و همین تفاوتها و رقابتها با سرعت شگفت انگیز ی به پیکار شدید و اصطکاک بین مؤسسات منجر میشود.
طبیعی است که دراین کشمکش سریع و رقابت شدید مؤسسات نیرومند تولیدی مؤسسات دیگر را ورشکست کرده اساس آنها را منهدم میسازند و باین ترتیب بتدریج احتکار تولید بوجود آمده درنتیجه انواع رقابت ها که درجریان تولید بوجود آمده بود ازبین میرود و ریشه ها ومراکز مهم تولید درقبضه تعدادی سرمایه و زورمند قرار می گیرد که آنها برای در دست داشتن این مراکز که سرچشمه منافع آنها است حتی به سوزاندن و بدریا ریختن و نابود کردن هزاران تن سبزی و میوه و گندم و برنج و سایر مایحتاج زندگی انسانها اقدام می کنند و دراین موارد چنانکه میدانیم نمونه ها و آمار فراوانی وجود دارد.
بنابراین رقابت آزاد بعنوان اینکه به تولید رشد و تکامل می بخشد جزدرفاصله ی کوتاهی با آزادی کاپیتالیستی همراهی و همکاری نمیکند و همین آزادی در مدت کوتاهی آزادی را از بسیاری از افراد جلب می کند و در نتیجه رشد تولید جای خود را به «احتکار تولید» میدهد باز هم براین نکته تاکید می¬کنیم که طرفداران سیستم سرمایه داری چنین فکر یا وانمود می کردند که این سیستم در نتیجه حریت اقتصادی موجب تولید بیشتر خواهد شد و فقرها و محرومیتها و نارسائی ها را از بین خواهد برد ولی خود درتجربه دیدند که دراین نظام عده ای منابع ثروت و مجاری آنرا در دست گرفته کم کم مالکین کوچکتر را از میدان بیرون رانده مؤسسات بزرگ و «تراستها» و «کارتلها» بوجود آوردند و بازارهای اقتصاد را بنفع خود قبضه کردند و مسیر رشد تولید را بنفع خودشان تغییر دادند.
**میدانیم تاریخ سیاه استعمار از همین آزادی اقتصادی دنیای سرمایه داری سرچشمه گرفته است.
اکنون این واحدهای اقتصادی بزرگ را که در بخشهای مختلف صنایع، فولاد، برق، اتومبیل، و غیره و در بخشهای بانکو بهره زائی ودر بخشهای بازرگانی و بسیاری از بازارهای اقتصادی جهان را تسخیر کرده اند می بینیم که واحدهای کوچکتر را از میدان خارج کرده و آنها را ساقط نموده اند اینها که براساس مبانی و منافع کاپیتالیستی بوجود آمده اند ضمنا برای تأمین منافع خود باهم وابستگی کامل نیز دارند مثلا شرکتهایی در آمریکا با آلمان غربی، انگلستان، فرانسه، سویس و ژاپن ارتباط دارند و یک هدف را تعقیب می کنند.
علاوه بر رشته های صنعتی و بازرگانی در قلمرو خدمات نیز واحدهای بزرگی تأسیس شده که بخش عمده از فعالیتهای اقتصادی جهان را بعهده دارند که مثلا بسیاری ازشرکت های بیمه و کمپانیهای هواپیمایی و کشتیرانی از این قبیل است.
حتی در قلمرو کشاورزی نیز در آمریکا بویژه درایالات جنوبی تگزاس، آمریکای لاتین، آفریقای شرقی وغربی واحدهای بزرگ کشاورزی، قهوه، پنبه و نیشکر بوجود آمده که صدها هکتار زمین و میلیونها دلارسرمایه و تعداد بسیاری کارگر رادر یک واحد تولیدی جمع کرده و در نتیجه بسیاری از واحدهای اقتصادی ضعیفتر را از پا درآورده اند.
بالاخره دراین مورد حقیقتی که باید مورد توجه خوانندگان محترم قرار بگیرد این است که رژیم سرمایه داری درسایه حریت اقتصادی به موازات تکامل ماشینیسم و بوجود آمدن ابزار و وسائل فنی مجهز و مدرن این مکان را بوجود آورده است که زورمندان به ایجاد مؤسسات اقتصادی بزرگتربپردازند و چون سرمایه داران جزء و انفرادی قدرت مقابله با آنها را نداشته اند به آغوش ورشکستگی و افلاس افتاده اند و روز بروزاین کشمکش بصورت خطرناکتری بشریت را تهدید میکند و فقر ومحرومیت توده های عظیمی از انسانها را گسترش میدهد که اسلام هرگز چنانکه خواهیم گفت این گونه آزادی را که نتیجه و پی آمد آن مظلومیت و محرومیت قشر عظیمی از بشریت است اجازه نمی دهد.
این نکته را باید در نظربگیریم که آنچه درغلبه ی گروه اول و شکست گروه دوم دراین مبارزه ی اقتصادی بیش ازهمه چیز مؤثر بوده است این است که بنگاههای تولیدی و خدماتی بزرگ کالاهای تولیدی و خدمات را چون تولید آنها درسطح بالاتر بود میتوانستند به قیمت ارزانتر عرضه کنند و میکردند و منفعت نیزمیبردند دراین میان واحدهای تولیدی و خدماتی کوچکتر نیز ناگزیر میشدند بهمان قیمت نسبتاً ارزان که معادل نرخ واحدهای تولیدی و خدماتی بزرگ بود بفروشند ولی چون سطح تولیدشان پایین تر بود متضرر میشدند و زیان می¬بردند و همین امر موجب ورشکستگی وسقو ط آنها می¬گردید.
و این قبیل جریانها را که از دستاوردهای سیستم سرمایه داری است چنانکه خواهیم گفت هرگز نظام اقتصادی اسلام نمی¬پذیرد.
خطای اساسی دیگری که در اینجا وجود دارد این است که طرفداران رژیم سرمایه داری تنها به رشد کیفی و کمی تولید تکیه می¬کنند و آنرا وسیله ی ازبین رفتن مشکل فقر و محرومیت معرفی می¬نمایند در حالی که تولید هرقدر هم که رشد پیدا کند بدون در نظرگرفتن توزیع صحیح هرگز نمی تواند سعادت انسانها را تأمین کند زیرا رشد تولید بترتیبی که گفته شد موجب می گردد که ثروتهای کلان در نزد افراد معدودی از اجتماع جمع شود و افراد دیگرجامعه رفته رفته بدامن فقر و محرومیت و بیکاری بیفتند و بالاخره جامعه به دو قطب متضاد تقسیم که یک قطب دراغوش تمرکز و تکاثر نعمت و رفاه غوطه ور و قطب دیگر در چنگال فقر و محرومیت و تنگدستی گرفتار شوند چنانکه هم اکنون دنیای سرمایه داری گرفتاراین کابوس وحشتناک گردیده و روز بروز بیشتر دراعماق این مشکل اقتصادی فرو میرود.
۲-آزادی = خواسته ی فطری
دربیان این دلیل که دلیل دوم طرفداران رژیم سرمایه داری است میگویند: آزادی یک خواسته ی فطری وحق اصیل هرانسان است و ما برای اینکه باین خواسته فطری پاسخ مثبت داده باشیم ازادی با این وسعت را همانطور که در زمینه های دیگر زندگی به انسان داده ایم در زمینه ی اقتصاد نیز این حق راباید به همه انسانها بدهیم وآنرا بمرحله اجرا دربیاوریم.
پاسخ
این نکته درست است که آزادی خواهی خواسته ی فطری هرانسان وحق اصیل عموم است ولی با توجه به تفاوتهایی که افراد بشراز لحاظ ضعف و توانایی جسمی و روحی و فکری باهم دارند اگر در میدان تحصیل مال وثروت مخصوصا با توجه به فقدان تربیت صحیح و فقدان سرمایه های معنوی و اخلاقی و با توجه به محیطی که آتشهای حرص و ولع را شعله ور میسازد آنها را آزاد بگذارند آیا نتیجه چه خواهد شد؟
آیا نتیجه جز این خواهد شد که افراد نیرومند دراین عرصه آزادی نامحدود اسب های حرص و آز خود را آن قدر که میدانند و می¬توانند بتازند و افراد ضعیفتر را که اکثریت جامعه را تشکیل میدهند تحت سیطره ی استثمار و استعمار خود درآورند و از آنها آزادی را به طور کلی سلب کنند.
چنانکه این جریانرا هم اکنون بطور روشن دردنیای سرمایه داری می بینیم بنابراین همین آزادی موجب سلب آزادی از بیشتر افراد خواهد شد. بعلاوه این مطلب نیزروشن است که خواسته ی فطری انسانها هرگز منحصر به آزادی خواهی نیست و انسانها چنان که خواهان آزادی میباشنداستقلال و امنیت را نیز فطرتاً خواستار هستند یعنی همانطور که یکی از خواسته های فطری انسان آزادی است یکی دیگراز خواسته های فطری بشریت استقلال و دیگراز خواسته های وی امنیت است.
ولی آزادی ای که دنیای سرمایه داری غرب به انسانها بعنوان اینکه آن یکی از خواسته های فطری است میدهد علاوه براینکه-چنانکه گفتیم – موجب سلب آزادی ازبسیاری از افراد می گردد باعث سلب استقلال و امنیت از افراد بسیاری میگردد.
میدانیم تاریخ سیاه استعماراز همین آزادی اقتصادی «دنیای سرمایه داری سرچشمه گرفته است» . دنیای سرمایه داری غرب به اتکاء حریت اقتصادی هستی و منابع ثروت بسیاری از ملتها را بلعیده و بغارت برده و استقلال فرهنگی و سیاسی و اقتصادی آنها را نابود ساخته است.
این نکته با گفته روشن است که سیستم صحیح و اصولی آن سیستم است که به کلیه¬ی فطریات بشر توجه کند و در راه اشباع همه ی آنها گام بردارد نه مانند این سیستم که به یکی از خواسته های فطری –آن هم بطور ناقص- توجه کرده و بقیه را فراموش میکند ویا سرکوب میسازد و منافع بسیاری از ملتها و افراد را قربانی مطامع و منافع ملل و افراد دیگر میسازد.
و اما شرح اینکه راه اسلام دراین مورد چگونه است به مقاله دیگر با توفیق خداوند موکول میگردد. ادامه دارد

15دسامبر/16

امام خمینی ثابت و استواراز آغاز تا کنون

ارتش
«… چه احترامی از برای ارتش قائل هستند؟؟ اینها که بخیال خودشان ارتش را از دار و دسته خودشان می¬دانند چه احترامی برای ارتش قائل هستند ارتشی که در تحت اسارت مستشارهای آمریکا باشد، آنها را مصون کنند و اینها را تحت سیطره اینها قرار بدهند، این چه اهانتی است برای ارتش ایران ؟ از برای صاحب منصبها؟ چرا این صاحب منصبها این قدر به ذلت تن میدهند چه شده است که بیدار نمی¬شوند؟»
(به مناسبت سالگرد ۱۵ خرداد درنجف اشرف)
*
«ارتش شاه را نمی¬خواهد، ولی قدرت دردست سران است، مخصوصاً افسران و درجه داران جوان آن با ملت است.»
(مصاحبه با خبرنگارالبیرق ۲۲-۸-۵۷)
* *
«شما خیال کردید که همه ارتش مثل این چند تا الدنگ اند که به جان مردم افتاده اند؟ نه همه آنها این طور نیستند، آنها به ما پیغام دادند اگر وقتش شد آنها هم حاضرند برای کارها.»
(آبا ن۵۷- پاریس)
***
«این جانب به امرای ارتش اعلام می¬کنم که درصورت جلوگیری از تجاوز ارتش و پیوستن آنان به ملت و دولت قانونی، ملی، اسلامی ما آنان را از ملت و ملت را از آنان میدانیم و مانند برادران با آنان رفتارمی¬کنیم.»
(۲۲-۱۱-۵۷ روز پیروزی انقلاب)
*
« ما آزادی و استقلال میخواهیم، ما نمی¬خواهیم که وقتی سراغ نظاممان می¬رویم و ما وقتی سراغ لشکرمان میرویم آمریکایی ها بیایند آن را اداره کنند ویا تحت نظارت مستشاران آمریکایی باشد.
یک ارتش انگل درست کرده اند یک ارتشی که مال ایران را در راه او صرف کنند و او تحت نظارت و تربیت مستشاران آمریکایی و برای آمریکایی ها بخواهد کارکند.»
(سخنرانی امام درتاریخ ۲۸/۷/۱۳۵۷)
**
«شما برادران ارتشی، نیروی دریائی، که امروز بعضی هایتان به اینجا تشریف آورده اید، توجه داشته باشید که شما امروز لشکر پیغمبراسلام هستید، لشکرامام زمان اروحنا له الفداء هستید، الان نظردارد به شماها…نیروهای ما باید نیروهایی باشند که مردم را بخواهند به انسانیت هدایت کنند، فرق مابین نیروی توحیدی و طاغوتی همین است، نیروی طاغوتی میخواست توی سر مردم بزند، از مردم فاصله بگیرد، توجه داشته باشید که هرچه قدرت پیدا کنید شما اندازه محمدرضا پیدا نمی¬کنید و حالا او دریک بستری خوابیده است که مرگ برای او عروسی است.»
(جمهوری اسلامی تاریخ ۱۶/۴/۱۳۵۹)
***
تذکری به ارتشیان و سپاه پاسداران و ژاندارمری و بسیج و شهربانی و همه ی نیروهای غیر نظامی مسلح این است که شما هم اکنون در خدمت اسلام و از جنود «الله» و محافظین کشوراسلامی میباشد، ملت مسلمان ایران از شما قدر دانی می¬کند و شما را از خود و خود را از شما جدا نمیداند و اکنون در جهان کشوری نیست که پیوند ملت و قوای مسلح اش بدین پایه باشد قوای نظامی و انتظامی که از طاغوت بریده اند و به الله پیوسته اند درست درآن زمان که تخلف از طاغوت مساوی با مرگ بود، با تمام توان به صف جانبازان ملت پیوستند با طاغوت به ستیز پرداختند دین خود را به اسلام و میهن خود ادا نموده و خداوند متعال را از خود راضی نمودند و با پاسداران عزیز و تمام قوای منظم و با پشتیبانی ملت بزرگ انقلاب مقدس را به پیروزی رساندند امید ا ست همگان در پیشگاه حق تعالی رو سفید باشند که جمهوری اسلامی را رو سفید نمودند.»
(روزنامه جمهوری اسلامی ۲۳/۱۱/۱۳۵۹)

15دسامبر/16

انتصابات ائمه جمعه

طی یک ماه گذشته از تاریخ ۱۵/۱۰/۶۰ تا تاریخ ۱۵/۱۱/۶۰ازسوی امام خمینی توسط دفتر معظم له انتصابات ذیل جهت اقامه نماز جمعه انجام گردیده است وظرف این مدت ۱۹ شهر و بخش دیگر درکشور جمهوری اسلامی از برکت عظیم نماز جمعه ومراسم وحدت بخش آن بهره مند گردیدند. پاسداراسلام ضمن آرزوی موفقیت برای ائمه جمعه محترم درجهت انجام این رسالت بزرگ و پاسداری از اسلام توفیق روز افزون امت قهرمان اسلام را در سایه احکام قرآن و جمهوری اسلامی از خداوند منان خواستاراست .
اسامی ائمه جمعه جدید و شهرستانهای مربوطه طبق تاریخ صدور حکم
حجه الاسلام شیخ محمد صادق نجمی امام جمعه سلماس
ثقه الاسلام و المسلمین میرزا اصغر علی انتظاری امام جمعه زنوز
ثقه الاسلام شیخ حسین توسلی امام جمعه فارسان
ثقه الاسلام و المسلمین میرزا عبدالرحمن یوسف پور اسکوی آذربایجان
حجه اسلام آقای فاضلیان امام جمعه ملایر
حجه السلام حاج شیخ حسن پورشمسیان امام جمعه ایذه
ثقه الا سلام و المسلمین شیخ ابوطالب رفیع پور امام جمعه سیاهکل
ثقه الاسلام شیخ اکبر فاضلی امام جمعه ابرقو
ثقه الاسلام و المسلمین شیخ عباس مهدوی انار رفسنجان
حجه الاسلام حاج شیخ مهدی توکلی امام جمعه اردکان
حجه الاسلام حاج شیخ محمد تقی نحوی امام جمعه رامسر
حجه الاسلام شیخ محمد حسین مجتهدی امام جمعه بهبهان
ثقه الاسلام سید رفیع توکلی بروات شهرستان
حجه الاسلام حاج شیخ عباس خطیب نجف آبادی امام جمعه سیرجان
ثقه الاسلام آقای شیخ محمد حصاری امام جمعه هرسین
ثقه الاسلام والمسلمین آقای سید علی حسینی امام جمعه شادگان
ثقه الاسلام آقای شیخ علی هدایی مرد آبادکرج
حجه الاسلام آقای حاج شیخ علی ثابتی کبوتراهنگ همدان
حجه الاسلام حاج میرزا عبدالصمد زمانی امام جمعه ترکمن چای

15دسامبر/16

انقلاب و رهبراز دیدگاه دیگران (۲)

«از آنچه در تهران و دیگر شهرستانهای ایران مشاهده کردم، با جرات می¬توانم بگویم که عراق دراین جنگ هیچ پیروزی نخواهد داشت، گرچه تمام ارتش خود را بحرکت دراورد و از شوروی بیشترین هواپیماهای جنگی تحویل بگیرد.»
(روزنامه نگار یونانی ژرژمارفی)
مجله عربی صوت الامه شماره ۱۵
«این اولین بار بود که انقلابی همه جانبه و عمیق علیه استبداد آن هم تحت لوائی سوای آنچه انقلابهای دیگر در قرن اخیر که یا شرقی و یا غربی صورت می¬گرفت، زیر لوای اسلام و توسط مردانی با ایمان علیه طغیان انجام یافت. این انقلاب همه نیروها را شگفت زده کرد و موازنه ها و طرح¬ها¬ی امپریالیستها را دگرگون ساخت. این انقلاب که از روی حق و با یاری مستضعفان همه جهان صورت گرفت، همه نیروها را دچار حیرت ساخت… این انقلاب علیر غم همه مشکلاتی که وجود دارد، از همه مسلمانان و مستضعفان جهان دفاع می کند و این مصداقی است بگفته¬ی خداوند:
«وَنرید ُ اَن نَمُنَِّ عَلَی الَّذینَ استُضعِفوا فِی الاَرضِ وَنَجعَلَهُم اَئمَّهً وَنَجعَلَهُمُ الوارِثین»
لذا هیچ قدرتی نمی تواند دربرابر چنین انقلابی ایستادگی کند؟
(سفیر موریتانی درایران )
(اطلاعات ۷ آذر۶۰)
« انقلاب اسلامی ایران استثنایی بود، شاه را نسبتاً بدون اسلحه برکنار کردید، فداکاری و شهامت شما عجیب بود .عجیب بود که مردمی بدون اسلحه قیام کنند. ما حوادث انقلاب را پیگیری می کردیم …شما به ما درس خوبی یاد داده اید: شهادت طلبی و شجاعت… اسلام نیروی قوی و مهمی است که می تواند نقش مهمی داشته باشد. تلقی خودتان از اسلام را به کشورهای منطقه صادر کنید. انقلاب را به تمام جهان صادر کنید»
(فیدل کاسترودردیداربا هیئت ایرانی در کنفرانس بین المجالس کوبا)
«روح انقلابی درمردم ایران و حمایت بی چون و چرای آنها از جمهوری اسلامی ایران برای ما اروپاییان غیر قابل تصوراست…
انقلاب اسلامی ایران در تمام زمینه ها به پیش می رود، جهاد سازندگی در کنار سایرارگانهای دولتی بکارابادانی روستاها و به راه اندازی مراکز تولیدی مشغول هستند و علیرغم جنگ تحمیلی عراق، فشار غرب و خرابکاریهای گروهکهای ضد انقلاب، درهمه ی رشته ها پیشرفتهای چشمگیر کرده است .»
(سخنگوی مستعفی سازمان عفو بین المللی درالمان –جمهوری اسلامی ۱۵ آذر۶۰)
«این انقلاب نمونه ای از انقلاب اصیل و واقعی می¬باشد که موفق شده است اقشار مختلف مردم را بخود جلب کند، اثرات انقلاب اسلامی در منطقه مداوم و پابرجا خواهدبود.برای مثال سقوط شاه و رهبری امام خمینی درمیان مردم پاکستان بطور مداوم مورد بحث عموم و جلسات خصوصی می¬باشد … رهبری انقلاب ایران بدست روحانیت بود و باید در نظر داشت که روحانیت مردم عادی نیستند و آنان مردانی با شخصیت و دانشمند هستند.»
(دبیر کل اتحادیه مسلمانان پاکستان وعضو برجسته ی حقوق بشراین کشور –نقل از خبرگزاری پارس-کیهان ۲۴آذر۶۰)
« … این جنگ ارتش عربی را در عراق ازدست ما گرفت و نیروی عظیم انقلاب اسلامی ایران را نیز ضعیف کرد که مسئله قدس مسئله اوست، و در نتیجه با همه ی امکانات خود، درکناراعراب برای آزادی قدس خواهد ایستاد. انقلاب اسلامی ایران شدیداً علیه اسرائیل مبارزه میکند و با اشغال سرزمینهای عربی توسط اسرائیل مخالفت می کند. آنچه ما از رهبران آن شنیده ایم و آنچه شبانه روز با رسانه های همگانی گوناگون تکرار می کنند، این است که آنها درانتظار روزی هستند که بتوانند درازاد سازی قدس شرکت کنند. بنابراین ما به آنان پس از این همه مسائل چه باید بگوییم؟ می خواهم دراین زمینه بگویم که هدف از این حمله، ضربه زدن به انقلاب اسلامی ایران است و نه هیچ چیز دیگر.» (حافظ اسد، درگفتگویی با روزنامه ی
الرای العام – اطلاعات ۱/۱۰/۶۰)

15دسامبر/16

قسمتی از وصیت نامه محمدعلی فرزانه

این وصیت نامه ها انسان را می لرزاندو بیدار می کند.
امام خمینی
بسم رب الشهدا و الصدیقین
«من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی و من عرفنی عشقنی و من عشقنی عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فعلی دیته ومن علی دیته ما نادیته»
«حدیث قدسی»
«هرکس که مرا طلب کند خواهد یافت و هرکس مرا بیابد خواهد شناخت و هرکس مرا بشناسد عاشقم خواهدشد و هرکس عاشقم شد عاشقش خواهم شد و هرکس که عاشقش گردم اورا خواهم کشت و هرکس را بکشم دیه ی او برگردن من خواهدبود و هرکس که دیه اش برگردن من باشد دیه اش را خواهم پرداخت.»
پس از ستایش خداوند سبحان و درود بررسول اکرم(ص) و ائمه اطهار بالاخص حضرت مهدی(عج) و نا ئب برحقش امام خمینی رهبر کبیرانقلاب اسلامی ایران و ملت شهید پرورایران و با سلام برپدرومادر و خواهر و برادرانم و تمامی دوستان وآشنایان، من محمد علی فرزانه فرزند حسن براساس رسالت و مسئولیتی که حس نموده بودم درراه الله وبرای پاسداری و حراست ازانقلاب کبیراسلامی که خونبهای ۱۶۰ هزارکشته و مجروح است در جنوب کشورامدم و به جنگ علیه ضد خدا پرداختم.من گام نهادن دراین مسیر خدایی رایک فریضه میدانم و دراین راه اگر دشمن راشکست دهیم پیروزیم و اگر به ظاهر شکست بخوریم و کشته شویم پیروزیم. بهرحال این مایه شکر پروردگار و افتخار برای من و شماست که دراین را ه به درجه شهادت می¬رسیم .
به جایی می روم که ملکوتش نامند آنجا که بهشتش نامند، زندگی ذلت بار را هیچوقت قبول نخواهم کرد. مرگ سرخ و شهادت را برآن ترجیح میدهم. همانطور که قلبم آگاه است به آرزوی خودم خواهم رسید.
هیهات که ۱۸ سال از عمرم گذشت و هنوز اندرخم یک کوچه ام زیرا که از نعمت هایی که پروردگاربه من داده سپاسگزاری نکرده ام و شرمند ه ام و بیشتراز همه ازنعمت بزرگ خداوند ناسپاسی کردم که امام و رهبر ومرجع تقلید ما روح خدا، خمینی بت شکن باشد، توفیق نیافتم آن طور که باید درگفتارش تفکر کنم وتوفیق نیافتم که بیشتر بشناسمش افسوس و صد افسوس که با او هم عصربودم ولی از ولایتش بهره نجستم و به فرامینش نیندیشیدم.
پدر عزیزم درود خدا برتوباد که با امضا نمودن رضایتنامه برای من در حقیقت شهادتنامه مرا امضا کردی، مادرم کوه باش و چون کوه استقامت کن، لحظه ای از نام ویاد خدا غافل مباش، درراه دین بکوش که هرچه بکوشی باز کم است، قامتت را بلند گیر و ندای (الله اکبر و خمینی رهبر) سرده و فریاد شهیدان راه خدا را به مردم برسان که همانا فریاد ما پیروی کردن از خدا وقرآن و خمینی است.
پدر، مادر، خواهر و برادرانم، امکان دارد اتفاقی واقع شود که جنازه ی من بدست شما نرسد . انگاه بیادشهدای کربلا بیفتید و ناراحتی به خود راه ندهید و هروقت دلتان گرفت به گلزارشهدا (شیخان)بروید و به مزاراین همه شهید بنگرید آن وقت درد خود را فراموش خواهید کرد.
درپایان از همگی می خواهم که در هرحال پیرو ولایت فقیه باشید و همیشه روحانیت را سرمشق خود قرار دهید و با کفار ومنافقین و با آمریکا و شوروی و دیگر قدرتهای شیطانی باتمام قوا بجنگید و انتقام خون شهیدان را از آنها بگیرید و در نمازهایتان امام را دعا کنید و همچنین از همه می خواهم که مرا حلال کنند و از دوستان و آشنایان وهمه کس بخواهید که مرا حلال کنند.
سلامتی امام و شما را و طول عمر پربرکت برایتان آرزو می کنم.
والسلام محمد علی فرزانه

15دسامبر/16

پاسداران بزرگ اسلام

شیخ مفید
اگر روحانیون نبودند ما الآن از اسلام اطلاعی نداشتیم
امام خمینی .
*حوزه های علمیه ی اسلامی و به خصوص شیعی به عنوان بزرگترین پایگاه اسلامی درطول تاریخ اسلام، مهمترین مهد پرورش «پاسداران اسلام» بوده و خواهدبود.اگرامام خمینی می¬فرمایند که « اگر روحانیون نبودند ما الان ازاسلام اطلاعی نداشتیم .»از عمق یک واقعیت خبر میدهند، و بهترین دلیل بروجود چنین امری ارائه تاریخ زندگی وشرح حال علمای بزرگ حوزه ها می¬باشد که ضمناً تحلیی نیز از تحول و تطور علمی و چگونگی حفظ و گسترش علوم اسلامی را در بردارد. این « احوال» نگاری گذشته از نشان دادن یک کمیت بی نظیر درکاوش علمی زوایای یک مکتب خاص بنام اسلام جنبه ی سازندگی روحی نیرومندی هم دارد که ناشی از تجسم مکتب در فرد مورد نظرمی باشد، امیدواریم که مورد توجه خوانندگان قراربگیرد:
نام او محمدبن محمدبن نعمان ، کنیه وی ابوعبدالله ولقبش شیخ مفید است .
شیخ مفید در تاریخ ۱۱ ذیقعده سال ۳۳۶ هجری در شهری بنام «عکبرا» به دنیا آمده عکبرا در ۱۰ فرسخی بغداد قرار دارد، و چون بغداد درآن زمان مرکز علم و دانش به شمار میامد، لذا شیخ مفید نیز ازمسقط الراس خود به آنجا مهاجرت کرد، و دربغداد از محضراساتید بزرگ و فقهاء زمان خویش بهره مند گردید، و این یک حقیقتی از علمای بزرگ ماست که هیچ وقت محدود به مکان و پای بند به زادگاه خود نبودند و همیشه بسوی علم و فضیلت درحرکت و تکاپو بودند، وهرگاه آوازه ی فقیهی ودانشمندی را می شنیدند خودرا به او رسانیده و از محضرش بیشترین استفاده را می نمودند.
شیخ مفید از چهره های بسیار درخشان شیعه درجهان اسلام است و اورا به حق می توان استاد الفقهاء و المتکلمین نامید . او اولین کسی است که روش استدلال صحیح و منطقی و راه و رسم مناظره و محادثه را به شاگردانش یاد داد. علم اصول فقه را که در استنباط احکام مورد نیاز بود، و پیش از او نیز بحث آن کم وبیش معمول بوده، بصورت دلپذیر و جامعی در آورده و مسائل متفرقه آنرا جمع آوری کرده و پس از تجزیه و تحلیل ، قواعد اصولی رابسبک منظم و مرتبی تدوین کرد.
ابویعلی جعفری که داماد شیخ مفید است میگوید: مفید شبها مختصری میخوابید، باقی را به نماز یا مطالعه یا تدریس یا تلاوت قرآن مجید می گذرانید.
آری بزرگان ماهنگامی که چشمها بخواب رفته بودمطالعه می¬کردند و از مکتب اهلبیت بیشترین بهره را در دل شب می بردند، و پس از یک خواب کوتاه مدت به نماز و نیایش به درگاه حضرت ذوالجلال بر میخواستند و با تلاوت قرآن فضای وجودشان را از فیوضات الهی عطرآگین می¬ساختند ، ودرست همان گونه که خداوند پیغمبرش را به شب زنده داری و عبادت درشب فرا می خواند، آنان نیز از این دستور خداوندی تبعیت میکردند:«                » شب را به نماز و طاعت خداوند برخیز مگر کمی که نیمی ازشب یا اندکی کمتر یا بیشتر از آن را به استراحت بپرداز و به تلاوت آیات قرآن مشغول باش.
چقدر قرآن از آنها جالب یاد می¬کندآنگاه که می فرماید:
«        »
شبها پهلو از بستر خواب حرکت دهند(و در دل شب) خدای خود را با بیم و امید بخوانند.
و در آیه دیگر آمده است:«          »
اندکی از شب را به خواب رفته و در سحرگاها ن آنها(از درگاه خدا) آمرزش می¬خواستند.
و این بسیار نزد خدا ارزشمنداست که مؤمن سحرگاهان خواب را برخود حرام کرده، چشم از راحتی و آسایش بپوشاند و به یاد خدا نماز و نیاز کند، در حالتی که بین خوف و رجا قرار دارد دعا کند، قرآن بخواند، و خلاصه با خالق و آفریدگارش سخن بگوید و از او سخن بشنود که دعا خواندن با خدا سخن گفتن است وقرآن خواندن سخن خدا را شنیدن .
*شخصیت و مقام علمی شیخ مفید
شیخ مفید از چهره های بسیار درخشان شیعه درجهان اسلام و یکی از مرزبانان نستوه و استوار دژ محکم اسلام است.
شیخ طوسی که خود یکی از شاگردان شیخ مفید است درکتاب فهرست چنین می گوید: محمد بن محمد بن نعمان مکنی به ابی عبدالله و معروف به ابن المعلم از متکلمین شیعه است که درزمان او ریاست شیعه به او منتهی شد ودرعلم صناعت کلام مقدم بر دیگران بود. درفقه نیز سرآمد فقهای زمان بوده، مردی سریع الانتقال وبا فطانت و حاضر جواب بود واو نزدیک به دویست جلد کتاب کوچک و بزرگ تالیف کرده.
نجاشی می گوید: فضیلت او در فقه وکلام و روایت و وثاقت و علم مشهورتراز آن است که توصیف شود.
علامه حلی می¬گوید: او از بزرگترین مشایخ شیعه و رئیس و استاد آنهاست، و هرکه پس از او آمده از علم او استفاده کرده است .
و ازعلمای بزرگ اهل سنت «ابن حجر» درکتاب لسان المیزان می گوید: او عالم شیعه و دارای تالیفات بسیاری است که به دویست کتاب می رسد. مردی بود بسیار زاهد و با خشوع وحریص درفرا گرفتن علم ودانش، گروه زیادی از او استفاده علمی کردند.
و ابن کثیر در«البدایه و النهایه» می گوید: محمد بن محمد بن نعمان ابوعبدالله معروف به ابن المعلم بزرگ شیعه و مصنف و مدافع ایشان بود. درمجلس درس او بسیاری از علمای مذاهب مختلفه حاضرمیشدند.
وابن الندیم درکتاب«الفهرست» از شیخ مفید بعنوان یکی از متکلمین بزرگ شیعه نام می برد، و از او به عنوان «ابن معلم» یاد می¬کندو ستایش می¬نماید.
شیخ مفید نقل می ¬کند: شبی درخواب دیدم که در مسجد کرخ که از مساجد بغداد است نشسته بودم، حضرت زهرا سلام الله علیها را دیدم که دست حسنین گرفته و نزد من آمدند و فرمودند:«یا شیخ علمهماالفقه» ای شیخ آنها را فقه تعلیم کن. پس بیدار شدم ودرحیرت افتادم که این چه خوابی است و چگونه من حسنین را تعلیم دهم.صبح آنروز مادر سید مرتضی«علم الهدی» درحالی که دست سید مرتضی و سید رضی در دستش بود نزد شیخ مفید می آید و می¬گوید یا شیخ علمهما الفقه، شیخ تعبیران خواب را می¬فهمد و دراحترام این دو برادر کمال مبالغه را روا می دارد.
**علامه حلی:
او (مفید) ازبزرگترین مشایخ شیعه و رئیس و استناد آنهاست و هرکه پس از او آمده ازعلم او استفاده کرده است.
*ارتباط شیخ مفید با امام زمان
درظرف سه سال سه توقیع ازناحیه ی امام زمان(عج) به او رسید که امام درخطابهایش به او چنین می¬فرمایند:
۱-لِلاَخِ الاَعَزَّ السَّدیدِ الشّیخِ المُفید: برادر عزیز و استوار شیخ مفید.
۲- سَلامٌ عَلَیکَ اَیُّها العَبدُ الصّالِحُ النّاصِرُ لِلحَقِّ الدّاعی اِلیه: سلام برتوای بنده شایسته خدا و ای یاری دهنده ی حق و دعوت کننده بسوی آن.
و جالب این جاست که درزمان غیبت کبری هیچ توقیعی از ناحیه مقدسه نرسیده است، مگر برای شیخ مفید و شیخ اسدالله کاظمینی رحمهما الله تعالی.
دریکی از این نامه ها که در اواخرماه صفر سال ۴۱۰ از ناحیه مقدسه برای شیخ مفید ارسال شده امام چنین می فرمایند:
بسم الله الرحمن الرحیم، اما بعد سلام برتوای دوستدار مخلص دردین که در ولایت ما مخصوص به یقین گشته ای … پس از ستایش و حمد خداوندی که معبودی جز او نیست و درود به سید ومولی و پیغمبر گرامی ما حضرت محمد(ص) خداوند توفیقت را در یاری از حق مستدام فرماید و پاداشت را در نشر علوم ما براستی زیاد و فراوان نماید… بدان که ما رخصت یافتیم تا تو را به نامه نگاری مشرف ساخته و دستور دهیم احکام ما را به دوستانمان که نزد تو هستند برسانی، خداوند آنان رابه طاعت خود عزیز فرموده وبه وسیله رعایت و حراست خود مهم آنان را کفایت فرماید، پس تو بیاری خدا واقف شو بر آن دشمنانی که از دین خدا بیرون رفته اند.بدانچه اکنون برایت بیان میدارم ودر رساندن آن به سوی آنان که اطمینان داری برآن وجهی که برای تو می نویسم…
ما اگر چه برطبق آنچه خداوندبرای ما وشیعیانمان مصلحت دانسته تا مادامی که دولت دنیا دردست فاسقان است جایمان ازجای ستمگران دوراست، ولی با این حال به احوال شما آگاهیم و چیزی ازاخبار شما برما پوشیده نیست و ما از پیش آمدناگواری که برای شما اتفاق افتاده آگاه هستیم و این پیشامد بدان سبب شد که بسیاری از شما بسوی آن چه پیشینیان صالح از آن روگردان بودند متمایل گشته و بدان عهدی که از ایشان گرفته شده بود پشت پا زدند، گویا اینان نمی دانند که ما درفکر شما هستیم و از یاد شما بیرون نرفته ایم، وگرنه بلای سختی به شما میرسید و دشمنان شما را مستأصل می کردند.پس از خدا بترسید و دربیرون آمدن از فتنه ای که برشما و برسرآنکه اجلش نزدیک شده سایه افکنده است به ماکمک کنید، و حفظ کنید خودرا از آن فتنه، کسی که به آرزویش رسیده باشد، و آن فتنه نشانه ای است برای حرکت کردن و اظهار نمودن شما امر و نهی مارا برای همدیگر، خدا بپایان رساند نور خود را اگر چه مشرکان نخواهند…
چون جمادی الاولی این سال در رسد بدانچه درآن اتفاق می افتد پند گیرید، و برای آنچه پس از آن می آید ازخواب غفلت بیدار شوید. بزودی از آسمان برای شما نشانه و آیت آشکاری ظاهر گردد، ومانند آن نیز از زمین نمودار شود ودر مشرق زمین جریان ناگوار و حزن آوری اتفاق افتد، ومردمی که از اسلام بیرون هستند برسرمردم عراق مسلط گردند، و به کردار ناپسند آنها روزی برمردم عراق تنگ گردد، و پس از این جریان با نابودشدن مرد سرکش از اشرار، اندوه برطرف گردد و از نابودی او مردمان با تقوار و نیکان خوشنود گردند، برای آنان که دراطراف جهان اراده ی انجام حج را دارند وسائل آماده گرددو مارا نیز دراماده کردن و سائل حج به اختیار و توافق ایشان سهمی است که آن با نظم و ترتبت درکار آشکار گردد، پس هریک از شما باید کاری کند که اورا بدوستی و محبت ما نزدیک گرداند، و از آنچه موجب سخط و ناراحتی ماست بپرهیزد، زیرا کارماچنان است که بطورناگهانی درمی رسد و هنگامی درآید که توبه او را سود ندهد و پشیمانی از گناه وی را نجات نبخشد، خداوند راه رستگاری را به شما الهام فرمایدو درتوفیق یابی برحمتش درباره ی شما لطف نماید.
*تالیفات شیخ مفید
شیخ مفید از دانشمندانی است که بسیاری ازعلوم وفنون آثار گرانبهایی از او بیادگار مانده وکمتر علمی از علوم اسلامی یافت می شود که شیخ دراو کتابی تالیف و یا تصنیف نکرده باشد. نجاشی ۱۷۱ جلد کتاب برای شیخ مفید ذکر کرده است، و چون دراینجا نمی¬توان تمام آنها را نوشت، لذا نمونه ای از کتابهای او را نقل میکنیم:
۱-درفقه و فروعات فقه: «مقنعه» و «الفرائض الشرعیه» و «احکام النساء»
۲- دراصول فقه«اصول الفقه»
۳-درعلوم قرآن:«اعجاز القرآن»، « الکلام فی دلائل القرآن»
۴- درعلم کلام:« اوائل المقالات »، « نقض المتزله»
۵-درامامت:«ارشاد» ، « افصاح»، «الایضاح»
۶-درعقاید:«الارکان فی دعائم الدین» و «تصحیح الاعتقاد»
۷-درنقد مذاهب :«الرد علی الجاحظ»، « الرد علی ابن الرشید»، « الرد علی اصحاب الحلاج»
۸- کتابهای بسیاری در موضوعات متفرقه مثل :«اختصاص» ، «مسارالشیعه»، «الاشراف»
*وفات شیخ مفید
پس ازگذشت ۷۸ سال از عمر شریفش درخدمت به اسلام و مسلمین، بالاخره در شب جمعه ۳ماه رمضان سال ۴۱۳هجری در بغداد وفات کرد.سید مرتضی برجنازه ی او نماز خواند و سپس جنازه او را در رواق حرم مطهر کاظمین (علیهما السلام) دفن کردند.
شهید قاضی نورالله درکتاب مجالس المؤمنین نقل کرده که پس از وفات شیخ مفید این ابیات بخط حضرت صاحب الامر (عج) برقبر شیخ مفید یافتند:
لا صَوَّت َ النّاعی بِفَقدِکَ اِنَّه ُ یَومٌ عَلی آلِ الرَّسولِ عَظیمُ
اِن کُنتَ غُیِّبتَ فی جَدثِ اِلثَّری فَالعِلمُ وَالتُّو حیدُ فیکَ مُقیمُ
وَالقائِمُ المَهدِیُّ یَفرَحُ کُلَّما تُلِیَت عَلَیکَ مِنَ الدُّروسِ عُلومُ

15دسامبر/16

آمریکا، منطقه و انقلاب اسلامی

تحلیل سیاسی
ما به این اصل اعتقاد داریم که شرایطی که درجهان بوجود آمده یا خواهد آمد به هیچ وجه جدای از سرنوشت ملت و امت ما و انقلاب اسلامی نخواهد بود.
قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، آمریکا امپراطوری قدرتمند منطقه درارامشی وصف ناپذیر به غارت دار و ندار ملل مستضعف و اجرای اهداف استراتژیک خود مشغول بود، پیمانهای نظامی آمریکا حول مسیرهای آبی و مراکز استراتژیک و ژئوپولتیک بصورت حلقات به هم پیوسته در کشورهای مجاور دریای مدیترانه، بحراحمر، خلیج فارس، و اقیانوس هند عامل تحکیم بدون درد سراین امپراطوری بود به طوری که ۱-پیمان ناتو در شمال مدیترانه از اسپانیا تا ترکیه را زیر پوشش قرار داده بود.۲- پیمان سنتو از ترکیه تا پاکستان مشرف به خلیج و اقیانوس هند منطقه خاور میانه را ناجی و کشتیبان بود.
۳-اتحادهای دو جانبه دراطراف دریای سرخ توسط آمریکا و کشورهای مصر، عربستان، سودان، یمن شمالی و غیره روزنه های نفس کشیدن هر نیروی غیر آمریکایی را بکلی مسدود کرده بود.
و این هر سه بصورت یک نیروی واحد د ر جهت حفظ پایه های اصلی منافع استراتژیک آمریکا در این منطقه از جهان عمل میکردند.
پایه های استراتژیک آمریکا در منطقه عبارتند از :
۱-نفت که قسمت عمده تولید ان درمنطقه در جهت مصارف و منافع غرب می¬باشد.
۲- اسرائیل که قسمت عمده سیاست خاورمیانه¬ای آمریکا را بخود اختصاص داده است(حمله اخیر ریگان درباره اسرائیل )
۳-مبارزه با کمونیسم و جلوگیری از نفوذ و پیشرفت شوروی (خوانندگان توجه فرمایند علی رغم اینکه بلوک شرق و غرب دربسیاری موارد، دارای منافع مشترک می باشند اما دائم در کشمکش برسر منافع می باشند.)
درجلد۸- افشاگری دانشجویان مسلمان پیرو خط امام می¬خوانیم:
۱-اهمیت اولیه ایران به واسطه موقعیت کلیدیش در مجاورت اتحاد شوروی و نقش فزاینده رهبری آن در منطقه خلیج فارس و ناحیه ساحلی اقیانوس هند و موقعیتش بعنوان یکی ازتولید کنندگان اصلی نفت در دنیا و خریدار تولیدات ایالات متحده می باشد. با ثبات و در جهت غرب، ایران به دادن حقوق، اختیارات و امکانات به ایالات متحده بصورت دو جانبه و از طریق همکاری در داخل شبکه سنتو ادامه میدهد.نفت ایران برای دنیای آزاد اهمیت فزاینده ای خواهد داشت.
۲-هدفهای همکاری امنیتی ایالات متحده عبارتنداز :
الف : کمک به ایران برای برقراری یک پایگاه بسیج توانا و مناسب.
ب: ترغیب به مشارکت فعال درمجامع امنیتی طرفدار غرب.
ج: همکاری در بدست آوردن حقوق، اختیارات و امکانات برای آمریکا و متفقین و…
د: کمک به ایران برای مستقر کردن و نگهداری نیروهای پشتیبانی تدارکاتی و رزمی قادر به انجام وظایف دفاعی احتمالی
ه: افزایش دسترسی آمریکا به منا بع نفتی عظیم.
از متن این سند ضمن درک اهداف امپریالیسم براحتی می توان تشخیص داد که آمریکا برای اجرای اهداف استراتژیک و فرعی خود به چه وسعتی روی ایران حساب میکرده است اما …
انقلا ب اسلامی ایران و اخلال در سیستم هماهنگ استراتژیک آمریکا
در بازی شطرنج ابر قدرتها و تقسیم قدرت و با لنتیجه تقیسم منافع و درتلاطم بروز حرکتهای داخل شطرنجی ناگاه انقلاب اسلامی ایران همچون بازیگری که این بازی اصلا سرش نمی شودو روند قابل گذر این بازی را برهم میریزد ظهور کرد و با توجه به مطرح کردن سیاست نه شرقی نه غربی نه درشعار بلکه در عمل به آمریکا نشان داد که :
۱- توازن را درمنطقه برهم خواهد زد
۲- باعث گسترش انقلاب به کشورهای اسلامی خواهدگشت.
۳- و دراین فعل و انفعال غرب (آمریکا) بازنده اصلی خواهد بود.
۴- و شرق نه تنها دیگر قادر به پیشروی نخواهد بود بلکه مجبور به عقب نشینی نیز خواهد شد و چنین نیز شد و حتی ابر سیاستمداران و ابر طراحان سیاستهای استعماری مجبور به اعتراف این واقعیت شدند.
برژنیسکی مشاور رئیس جمهور سابق آمریکا درامورامنیت ملی و سیاستمدار برجسته ی آمریکایی در مقاله ای درنشریه تایمز مورخ ۲۱ژوئیه ۱۹۸۱میگوید:
( … نتیجه غیر قابل اجتناب یک عقب نشینی بزرگ غرب درحوزه خلیج فارس ازبین رفتن تمامی نظام بین المللی ای که آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم برقرار نموده است خواهد بود.بدین ترتیب بحرانی که آمریکا درخلیج فارس با آن روبروست از لحاظ استراتژیک و ژئویولتیک حالت بی سابقه ای دارد و به عقیده ما دشوارترین مبارزه این کشور بعد از جنگ جهانی دوم میباشد چیزی که این کار را دشوارتر می نماید اینست که هیچگونه عکس العمل روشنی وجودندارد زیرا تعداد عوامل گوناگون مؤثر دربحران بسیار زیاد است اول از همه مساله قدرت روز افزون شوروی مطرح است تاهمین سه سال قبل شوروی یا یک نوار متشکل از ترکیه، ایران و پاکستان که تاحدودی هم مورد حمایت افغانستان بیطرف نیز بود از منطقه بدور نگاه داشته شده بود اما امروز منطقه حائل بصورت تهاجمی شوروی درآمده و ایران که یک مانع استراتژیک در مقابل شوروی محسوب می شد ازهم گسیخته است.
توازن استراتژیک بطور محسوسی و آشکاری به نفع شوروی برهم خورده و این عواقب دراز مدتی در منطقه خواهد داشت تمامی منطقه اکنون حالت آسیب پذیری پیداکرده و رهبران دول منطقه احساس آسیب پذیری می کنند.)
بدین ترتیب با بروز حرکت پرجوش و خروش انقلاب اسلامی درایران وموج گسترش آن در منطقه شکافی کمر شکن در قلب امپراطوری بی کران آمریکا حاصل شد.
اکنون دیگر منطقه خلیج فارس هرگز به آمریکا باج های کلان و بی حساب نمی پردازد اکنون دیگر پیمانی به نام سنتو که خط آمریکا را از مدیترانه تا اقیانوس هند ادامه میداد وجود ندارد.
اکنون دبگر نه تنها ژاندارم پرقدرت خلیج بقول برژنیسکی ازهم گسیخته است بلکه خطرتقلیل هرچه بیشتر وسرانجام نابودی منافع آمریکا هران افزایش پیدا می کند.
اکنون دیگر با توجه به حرکت پرالتهاب دانشجویان مسلمان پیرو خط امام که به گفته امام انقلابی بزرگتراز انقلاب اول بود روحیه¬های یآس و شکست در مسلمین و مستضعفین به امید و پیروزی تبدیل شده و تهاجم ایدئولوژیک و قدرت روحی غول آمریکا درهم شکسته است.
و اکنون دیگر بغول برژنیسکی زمان از بین رفتن تمامی نظام بین المللی ای که آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم برقرار نموده است خواهدبود.
بدین ترتیب آمریکا برآن شد که بهر صورتی که هست.
الف- ایران را به شکست بکشاند.
ب- انقلاب اسلامی را وادار به سازش کند.
ج- عوامل مؤثری را جایگزین ایران کند که بتوانند مأموریتهای محوله ایران را انجام دهند و کارکردن روی این ۳مسأله جزء اصلی ترین کارهای آمریکا قرار گرفت و می¬گوید ابتدا روی طرح براندازی بیشتر تکیه کرد.اما با مشاهده اینکه علی رغم همه تلاشها از قبیل کودتاهای مکرر و تحریم اقتصادی و دخالت نظامی و جنگ تحمیلی این طرح نتایج منفی ببار آورد و همچنین با شناختی که ظرف ۳سال در حوادث پی در پی بدست آمدو اصالت انقلاب برهمه و بخصوص آمریکا واضح گشت و ثابت شد که انقلاب اسلامی به هیچ قیمتی حاضر به سازش با قدرتهای استکباری جهان نبوده و تصمیم گرفته است کماکان و تا آخر درتضاد با ضد ارزشهای حاکم برجهان بماند و به گفته امامش (ما تا آخر عمر با آمریکا می جنگیم) و سرانجام بالاجبار پذیرفت که انقلاب اسلامی واقعیتی است و موی دماغی است که دیگر نخواهد گذاشت درمنطقه آب خوش از گلوی امپریالیستها پایین برود. بنا براین آمریکا برای ادامه حیات خود در منطقه با هدفها و اقدامات جدیدی پا به میدان گذاشت تا بلکه بتواند گوشه ای از دردهای متحمل شده از پیروزی انقلاب اسلامی را مرمت کند.
۱- طرح ۸ ماده ای فهد و کنفرانس فارس برای حل مسأله اسرائیل که فلسفه وجودیش بخاطر هدفهای ذیل بود:
الف-حل تضاد بین اعراب و اسرائیل
ب-ایجاد تضاد بین اعراب
ج- منزوی کردن یا به سازش کشاندن رژیمهای مترقی غرب
و پس از شکست این طرح درکنفرانس فاس اکنون ادامه ی همان طرح درالحاق بلندیهای جولان که با هدف به سازش کشاندن تنها رژیم مقاوم ومترقی خط مقدم جبهه می¬باشدقابل تأمل است…
۲-شورای همکاری خلیج برای اطمینان از مسئله صدور نفت و امنیت تنگه هرمز و رفت و آمد کالاهای مبادلاتی غرب و کشورهای منطقه
هرچند که شورای امنیت خلیج بعلت بافت و موقعیت جغرافیایی و عدم یکپارچگی نخواهد توانست جای ایران قبل از انقلاب رابگیرد. اما موقعیتی است که به آمریکا داده شده تا از آن وسیله در منزوی کردن ایران و حفظ منافع خود در خلیج و گرفتن آوانس های سیاسی از ایران استفاده کند.
۳- ما نور ستاره درخشان جهت تحکیم قدرت نظامی آمریکا و تثبیت و حضور هر چه بیشتر و مستقیم نیروهای آمریکا در منطقه
۴-فعال کردن سپاه واکنش سریع به منظور سرکوبی نهضتهای آزادی بخش و دادن اطمینان به رژیم های مرتجع و وابسته حاکم بر …
۵- پیمان استراتژیک آمریکا و اسرائیل به علت حفظ اسرائیل از خطرات احتمالی
۶- توطئه (عربی –فارسی ) کردن جنگ تحمیلی با برنامه های حساب شده
الف-حمله به مراکز نفتی ام العیش در کویت
ب- بمباران پایگاههای اتمی عراق توسط اسرائیل
ج- تجاوز هواپیماهای اسرائیلی به خاک عربستان
د-قضیه بحرین و بدنبال آن قرارداد امنیتی بحرین و عربستان
ه-تبلیغات سوء مبنی برهمکاری نزدیک ایران و اسرائیل
(طرح سیاست خارجی در مرحله کنونی جهت مقابله با سیاستهای آمریکا)
۱-جنگ تا پیروزی
۲-دیپلماسی تهاجمی:
الف-تشکیل جبهه متحد اسلامی
ب- تشکیل سپاه قدس
ج- تشکیل گردان جولان
د-اخراج آمریکا و اسرائیل از سازمان ملل
ه- الغاء حق وتو(قانون جنگل)
اولا- مساله جنگ و رژیم آمریکایی عراق، تبلیغ برای (عربی – فارسی ) کردن جنگ، کمک بی دریغ آمریکا از طریق رژیم های مرتجع منطقه به عراق و اعزام سربازان مصری اردنی و بعضی ملیتهای دیگر به عراق و همه تلاشهای مذبوحانه صدام و اربابانش اکنون در راس توطئه های آمریکا علیه انقلاب اسلامی ایران قرار دارد و همانطور که ملت ما دائم در شعارهایشان فریاد جنگ جنگ تا پیروزی را سر می دهند این جنگ باید تا شکست صدام ادامه یابد و بدین ترتیب امید قطع شده آمریکا ازایران به یأس کامل مبدل خواهد شد.
ثانیا طرح و اقدامات عملی درزمینه سیاست خارجی و دیپلماسی تعرضی به منظور :
الف- نزدیکی با کشورهای مستقل و مترقی جهت منزوی کردن رژیمهای مرتجع
ب- مقابله با حصار اقتصادی نظامی سیاسی آمریکا که پس از شکست کودتاها، بنی صدر، منافقین و جنگ تحمیلی تنها راه تعرض آمریکا برانقلاب اسلامی است.
ج- منفعل کردن آمریکا و رژیمهای مرتجع بجای اینکه خودمان در موضع انفعالی و دفاعی قرار بگیریم.
اقدامات عملی
الف-ادامه جنگ تا پیروزی کامل
ب- تشکیل گردان جولان و اعزام برادران داوطلب، دراین صورت اولین اقدام عملی و نه شعاری در جهت آزاد سازی قدس بوقوع پیوسته.
ج- کوشش جهت اخراج آمریکا و اسرائیل از سازمان ملل
د-الغاء حق وتوی آمریکا (قابل توجه است که آمریکا ۴/۱بود جه سازمان ملل را میدهد و ما میتوانیم بعنوان پیشنهاد کننده تامین ۴/۱ هزینه سازمان ملل به کشورهای غیر متعهد باشیم تا توسط کشورهایی که دارای امکان پرداخت هستند این پول پرداخته شود و آمریکا و اسرائیل درسازمان ملل اخراج گردند.
ه- حمله مستقیم به منافع آمریکا در منطقه و نابود کردن آنچه که تنها به نفع آمریکا مصرف میشود.
و- پروبال دادن به نهضتهای آزادی بخش بخصوص نهضتهای اسلامی که دراین صورت… خواهیم توانست درمقابل هر حربه ی آمریکا، حربه ای داشته باشیم و در مقابل قدرت نظامی و تکنیکی استعمارگران نیروی لایزال خلق خدا را بسیج نماییم و توطئه های چپ و راست بسرکردگی شیطان بزرگ آمریکا را خنثی نماییم. چنین باد انشا الله (والسلام)

15دسامبر/16

در راه قرآن

آیت الله فاضل لنکرانی
عضو جامعه مدرسین و شورای مدیریت مدرسه فیضیه
تفسیر
***
درشماره قبل با یکی از ابعاد اعجاز قرآن (شخصیت رسول الله) آشنا شدیم، هم اکنون به ابعاد دیگران می پردازیم:
*همگونی وهماهنگی
جهت رسائی مطلب وبیان این بعد از اعجاز قرآن، ناچارازبیان مقدماتی هستیم:
۱- یکی از ویژگی های جهان ماده تحویل و تکامل تدریجی آن است، پدیده ها همیشه با تکامل تدریجی پیش می¬روند، از کودکی به جوانی از جوانی به پیری و…
انسان نیز که جزء جهان و یکی ازپدیده های عالم است از این قانون مستثنی نبوده و همیشه در حال تغییر و دگرگونی است . این تحول هم در ساخت جسمی انسان جاری است وهم درافکار و اندیشه های وی.بسیارند کسانی که در ۲۰ سالگی از ایده ای حمایت می¬کرده اند، ولی در سن ۳۰ سالگی از همه ی آنها بریده و به افکار جدیدی پای بند می شوند، این خود دلیل تحول اندیشه و دگرگونی های فکری و روحی انسان است .
اینها هم از یک طرف، از جهت دیگرانسان در حالات مختلف از اندیشه های مختلفی برخورداراست. در حالت امنیت، سلامت، و رفاه به گونه ای فکر می¬کند، ولی در حال فقر، مرض، ترس و ناامنی بگونه ای دیگر در مسافرت از اندیشه ای دفاع می کند، ولی در وطن آن فکر را پوچ و خالی از حقیقت میداند.
۲-هیچ کتابی به جامعیت قرآن نیست، درقرآن که از همه ی معارف بشری بصورت کلی سخن به میان آمده، و در تمام شئونات بشری به طور وسیع و دامنه دار پیش¬رفته است. قرآن هم به آسمان، زمین، ستارگان، کهکشانها اشاراتی شده و هم از انسان، حیوان، عالم غیب، عالم شهود و … گفتگو به میان آمده است.
اکنون بخود قرآن برمی گردیم، و یکی از آیات الهی را مورد رسیدگی قرار داده، و آنگاه نتیجه می¬گیریم. درسوره نساء آیه ۸۳ می خوانیم:
«              »
چرادر قرآن تدبر نمی کنند، که اگراز ناحیه خدا نبود تناقض و اختلاف فراوانی دران پیدا می نمودند.
دراین آیه به بعد دیگراعجاز قرآن اشاره شده.این بعد همان بعد هماهنگی و هم¬گوئی آیات الهی است .قرآن با اینکه از موضوعات مختلف سخن گفته و در مدت بیست و سه سال قطعه قطعه بطور تدریجی ناز ل گردیده، در میان همه ی آیات هماهنگی و همگونی کامل برقرار بوده و هیچ گونه تضاد و اختلافی میان آیات بچشم نمی خورد، حتی در موارد بظاهر تکراری با تعمق بیشتر می بینیم در مورد دوم خصوصیت و ویژگی خاصی در نظر گرفته شده است. این خود دلیل اعجاز قرآن و آسمانی بودن و الهی بودن آن است ، چه اگر قرآن تراوشات فکری و روحی مشخص حضرت محمد(ص ) بود، قهراً درایات و مفاهیم و موضوعات و… آن تناقض گوئی، ناهمگونی و تکاذب مشاهده می-گردید، چون رسول الله بالاخره انسان است و بیرون از حوزه قوانین طبیعت نمی باشد، براساس ویژگیهای یک انسان بایست درافکار و اندیشه هایش تغییر و تحول صورت بگیرد، با دگرگونی اندیشه ها، نوآوری، ناهمگونی، تناقض گویی و اختلاف و بعضا تکذیب بعضی از آیات، آیات دیگر را امری قطعی و اجتناب ناپذیراست.
تاریخ نیز گواه صدق این گفتار و مؤید این بعد از اعجاز قرآن است، آن هم از زبان مخالفین، از زبان کسانی که سرسختانه با قرآن می جنگیدند و علیه آن به توطئه برخاسته و کمر به نابودیش بسته بودند. در تاریخ میخوانیم : روزی ابوجهل از ولید بن مغیره خواستاراظهار نظر درباره قرآن شد، وی در پاسخ چنین گفت:«درباره قرآن چه بگویم؟ سوگند به خدا در میان شما کسی آشناتراز من به قصائد و اشعار عرب نیست، در شناخت رموز فصاحت و بلاغت و فنون شعر و رجز کسی به پای من نمی رسد.من به هر گونه شعری حتی اشعار جنیان از دیگران آگاه ترم، ولی بخدا سوگند اینکه محمد می¬گوید به هیچ یک از اینها که گفتم شباهت ندارد. آری بخدا قسم که گفتار محمد دارای حلاوت خاصی است که هر سخن بلیغ و شرینی را در هم می شکند و بر تمام گفتار ها برتری دارد و برتراز آن سخنی متصور نیست.»
ابوجهل گفت: بخدا سوگند اقوام و عشیره¬ات از تو راضی نخواهند گردید مگرانکه بر علیه قرآن چیزی بگویی.
ولید گفت: پس صبر کن د این باره فکری کنم، پس از اندک تأمل گفت: قرآن سحری است که محمد آن را از ساحران گرفته!
به نقل قرطبی ، ولید بن مغیره در پاسخ ابوجهل چنین گفت: «بخدا سوگند از محمد سخنی شنیدم که نه انس را چنین سخنی است و نه جن را. دارای حلاوت و شیرینی خاصی است، سخن تازه و بی سابقه ای است، ریشه دارد، پرثمر، برجسته ترین سخن و برجسته تراز آن سخنی نیست و بشراز گفتن آن عاجز و زبون است. »
گفتیم هماهنگی و همکونی آیات قرآن و عدم اختلاف د رآن دلیل اعجاز قرآن و الهی بودن آنست. اینجا با دو اشکال مواجه می شویم که الزاما پاسخگوی آنها نیز باید باشیم:
۱-شما عدم اختلاف را یکی از نشانه های اعجاز می دانید ، در صورتی که قرآن بیش از کتابهای دیگر مورد تاخت و تاز قرار گرفته و بیش از نوشته های دیگربا اختلافات و «ان قلت قلت» ها رو برگردیده است.حتی عده ای دراین راه با تحمل زحمات طاقت فرسا کتابها و رساله هایی نوشته¬اند .پس کو آن عدم اختلاف و هماهنگی که شما مدعی آن هستید؟کسانی که مدعی چنین اشکالی هستند، پیداست از کار محقق و تحقیق اطلاع کافی ندارند، نمی دانند یک فرد برای کاوش و تحقیق پیرامون یک مسئله چه کارهایی را باید طی کند و از کدام گذرگاه ها بایدبگذرد.
محقق، در راه تحقیق هر راه احتمالی را باید پیش بگیرد و هر مسئله فرضی را در«بوته امکان» گذارده و از آن تحقیق نماید، از این «فرضها» و «امکانها» آنجا که دلیل یکی متقن تر و مستحکم تر باشد او را به عنوان نتیجه تحقیق انتخاب نماید.این بود راه تحقیق و محقق.
درخصوص قرآن نیز مفسرین باهمان راه ابتدا فرضها و امکانها را درباره آیات قرآن بررسی و آنگاه به پاسخگویی پرداخته اند ، یعنی گفته اند اگر درباره این آیه (فرضا) چنین اشکالی پیدا شود پاسخ آن چنین خواهد بود.
دراین میان خائنین به قرآن و اسلام برای ضربه زدن به اسلام و قرآن، اشکالها را بدون پاسخ ها بطور بریده درکتابهایی جمع آوری نموده و دراختیار مردم قرار می دهند، در حالیکه نمی دانند یا نمی خواهند بدانند «الاسلام یعلو و لا یعلی علیه.»
۲-در سوره بقره آیه ۱۰۵ می خوانیم:
«           »
هرچه از آیات قرآن نسخ کنیم یا (حکم آن را متروک سازیم) بهتراز آن یا مانند آن بیاوریم.
ودرسوره نحل آیه ۱۰۱ می فرماید:
«    •       »
و ماهرگاه آیتی را از راه مصلحت نسخ کرده بجای آن آیتی دیگراوردیم، در صورتی که خدا بهتر میداندتا چه چیز نازل کند.
این آیات با صراحت کامل «نسخ» درایات قرآن را روشن می سازد. خود نسخ بهترین مصداق اختلاف و ناهمگونی در قرآن است.
این اشکال حاکی از روشن نبودن مفهوم نسخ برای اشکال کننده است.از این جهت قبلا واژه «نسخ» را در لغت و اصطلاح علماء و دانشمندان مذهبی روشن می کنیم وسپس به پاسخ می¬پردازیم:
نسخ در لغت بمعنی نوشتن چیزی است از روی نوشته ی دیگر، استنساخ و انتساخ نیز از همان است. نسخ در لغت عرب به معنای نقل «تغییر»، «ازبین بردن» نیز آمده است، ولی دراصطلاح اندیشمندان اسلامی نسخ یعنی برداشته شدن حکمی از احکام ثابت دینی دراثر سپری شدن وقت و مدت آن .
با این بیان بخوبی می فهمیم نسخ در قرآن و برداشته شدن حکمی از احکام الهی بدلیل گذشتن زمان حکم و عدم کارائی آن در زمان نسخ باعث تناقض و اختلاف و ناهمگونی نیست، چون حکم قبل از ابتدا کوتاه مدت بوده و برای زمان معین وضع شده بود، نه برای همه زمانها و همه انسانها و نسلها.
اگر باز بگویند نوعا در جایی که بین دو آیه از آیات قرآن اختلاف و منافات وجود داشته باشد مفسرین آیه دوم را ناسخ، و اولی را منسوخ میگویند، این خود حاکی از اختلاف درقرآن است. می گوییم بنظر ما این گونه آیات در قرآن وجود ندارد و بهتر ین گواه با آیه ۸۳ سوره نسا است که به تفضیل درباره اش سخن گفتیم.

15دسامبر/16

مالکیت در اسلام (۲)

اشاره :
دربحث گذشته«کارمولد» را تعریف کردیم و گفتیم که کار تولیدی کاری است که ارزش مصرفی تازه ای بوجود آورد،وبه این نتیجه رسیدیم که کارتولیدی، منشا مالکیت است. اینک دومین منشا مالکیت، یعنی حیازت را مورد بررسی قرارمی دهیم.

شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی
حیازت چیست؟
مقداری از ارزشها مصرفی مورد نیاز انسان بصورت آماده درطبیعت وجود داردمانند: نمک، میوه های جنگلی نظیر بلوط، نارگیل، موزهای وحشی و… اینها و دهها نمونه دیگرازمواد لازم و مورد نیاز انسان،بصورت آماده درطبیعت یافت می شود، دراینجا این سئوال پیش می آیدکه:
آیا رابطه ی انسان با مواد آماده طبیعت چیست؟
بابیان یک مثال و عینیت بخشیدن به بحث، نوع این رابطه رابدست می آوریم: فرض کنید آقای «الف» و آقای «ب » برای آنکه چیزی پیدا کرده بخورند، به جنگل می روند، نفراولی به درخت سیب جنگلی که چند عدد زیر آن افتاده می رسدو آنها را برمی دارد. نفر دومی می آید می بیند نفر اولی سیبها را برداشته است حال (بافرض اینکه در چند متری این درخت درخت سیب دیگری هست که میوه هم دارد) آیا اولا آقای «ب » می تواند بگوید سهم مرا بده، ثانیا چه رابطه ای بین آقای «الف» و آن سیبها وجود دارد؟
در پاسخ سئوال اول، باید به وجدان انسان و منطق فطرت مراجعه کرد. ومی بینیم فطرت و وجدان می گوید: چنین حقی ندارد.
اما پاسخ سئوال دوم چنین است: رابطه ی مالکیت!
حیازت، منشا مالکیت است.
درهمین مثال، اگر نفر اولی ان سیبها را جمع نکرده بود و فقط بالای سر انها ایستاده بودو تماشا می کرد، درچنین حالی نفر دوم از راه رسید و چند عدد سیب را از زمین برداشت، حال آیا نفر اول حق داشت از او بگیرد؟ حتما خواهید گفت: نه!
دراینجا این سوال پیش می آیدکه : چه چیزی باعث شده که در فرض اول، نفر دوم نتوانند نفر اول را الزام کند که سیب را از او بگیرد؟ پاسخ این است که: برداشت از خزانه ی طبیعت، منشا این مالکیت است، زیرا گرچه دربخش گذشته این بحث گفتیم که منشا مالکیت کار تولیدی است که ارزش جدیدی بوجود آورد، و گرچه کاری که دراین مثال، نفر اول انجام داده، کار تولیدی نیست بلکه برداشت از خزانه طبیعت، بشرط این که: به اندازه ی نیاز و در حال فراوانی باشد رابطه مالکیت بین او و آن سیبها ایجاد می کند، و این، مورد قبول فطرت است .
آیا مالکیت ناشی از حیازت نامحدود است ؟
خوبست این معنی رانیز با بیان یک مثال عینی روشن سازیم:فرض کنید آقای «الف» و آقای «ب » پولی روی هم گذاشتند و مشترکاً یک صندوق خیار خریدند تا آنرا با یکدیگر تقسیم کنند. آقای « الف» رفت و به اندازه ی سهم خود خیاربرداشت. دراینجا این سئوال پیش می آید که آیا او با این برداشت مالک شده یا پیش از ان هم مالک بوده است؟ (یعنی درهمان هنگام که پول روی هم گذاشتند و خیار خریدند، او مالک سهم خود بوده است، منتهی مالکیت اوبه صورت مشاع بوده، و این برداشت، سهم او را درهمان مقدار که برداشته، مفروض و معین کرده است.) . اگر بگوییم : آقای «الف» قبل از این برداشت نیزمالک بوده، جای این سوال هست که آیا رابطه ی مالکیت آقای «الف» واقای «ب» و افراد دیگر موجود در بستر تاریخ،با طبیعت آماده، قبل از حیازت سابقه نداشته است؟ آیا میان انسانها و مواد موجود در طبیعت قبل از حیازت، رابطه ی مالکیت مشاع وجود ندارد؟
گاهی به این سئوال این طور پاسخ داده می شودکه چرا وجود دارد زیرا نیاز انسان برای ادامه ی زندگی، به این مواد موجود در طبیعت باعث شده است که انسان سالم اندیش، میان کل انسانیت، و کل طبیعت، اعتبار مالکیت کند، یعنی کل انسانها مالک کل طبیعیند، و هر انسانی سهم مشاعی دراین طبیعت دارد، و حیازت و برداشت، سهم اور ا مفروض می کند،و لذا اگر درزمان فراوانی که دیگر ان هم به آن دسترسی داشته باشند، به اندازه ی نیازش بردارد، منطق فطرت،مالکیت اورا قبول می کند ولی اگر فراوان نبود و با بیش از اندازه ی نیاز برداشت، منطق فطرت اجازه میدهدکه نفر اول باید اجازه بدهد که دوستش هم از آن استفاده بکند. آیا این نشانه ی این نیست که زیر بنای فطری این اندیشه آن است که:
الف، ب، ج و… همه درکل این طبیعت سهیم و شریکند، وچون سهیمند، باید حساب شریکهای دیگرراهم بکنند؟
ازاین بحث چنین نتیجه می گیریم که:
«حیازت وبرداشت از خزانه طبیعت، منشا مالکیت است، مالکیتی محدود و مشروط.
حیازت از نظر مبانی فقهی
البته آنچه گفته شد، صرفنظر از دلایل فقهی، و تنها از دید منطق فطرت بود،اینک باید دید آیا مبانی فقهی ما،این منطق را تایید می کند؟ بررسی متون و منابع فقهی نشان میدهد که این نوع مالکیت مورد تایید فقه اسلامی روایتی از پیامبراسلام (ص) هم از طرق اهل سنت و هم از طریق شیعه به مارسیده که فرموده است:
«الناس شرکاء فی ثلات النار و الماء و الکلاء»
مردم در سه چیز شریکند: آتش (مواد سوختنی)، آب و مرتع (گیاهان سبز موجود که برای دام ها و یا انسانها مورد استفاده است.)
بنابراین اگر درقانون اساسی شوروی درفصل اقتصاد آمده است: «معادن و آبها وجنگلها و مراتع، اموال عمومی هستند و مالکیت نسبت به اینها عمومی است» این ابتکار و اختراع مارکسیستها نیست، بلکه پیش از انها در روایات ما، بصورتهای مختلفی ازاین مالکیت عمومی یادشده است. از آن جمله روایت زیر درکتاب «وسائل الشیعه» (ج۱۴ روایت شماره ۲۷۳) نقل شده است:
«عن ابی بصیر عن ابی جعفر (ع) قال لنا الانفال، قلت : وما الانفال ؟ قال : منهاالمعادن و الاجام و کل ارض لارب لها و کل ارض باد اهلها فهو لنا»
امام باقر(ع) فرمود: معادن، جنگل ها،بیشه ها،زمینهایی که هنوز صاحب ندارند،و یا صاحب داشته اند، ولی ازبین رفته اند، دره ها،و قله ها ی کوهها همه متعلق به امام است، یعنی از آن دولت و امت اسلامی است و مالکیت آن عمومی است وهمه ی مردم در آن شریکند
آیا دولت اسلامی می تواند معادن را به اشخاص واگذار نماید؟
درفقه اسلامی،دربخش «احیاموات» (آباد کردن ز مینهای بی صاحب ) عنوان زیر بچشم می خورد:
« المعادن الظاهره و المعادن الباطنه»
یعنی معادن به دو دسته تقسیم می شوند: یک دسته از معادن، معادنی است ظاهر و آماده که فقط برداشت می خواهد و نیاز به کار و استخراج نیست، مانند: نمک و نفتی که از زیرزمین بیرون زد وامثال اینها)، این گونه معادن، از نمونه های بارز مواد مصرفی آماده درطبیعت است که در اثر حیازت، مالکیت به وجود می آید و مالکیت ان ها منوط به احیا نیست،زیرا خود آن زنده است وحتی «تحجیر» هم دراینجا بی اثراست
زیرا حق تحجیر بعنوان مقدمه احیا اولویت می آورد، و چیزی که احیااولویت می اورد، و چیزی که احیا ندارد، تحجیر هم نخواهد داشت.
دسته ی دیگر معادنی است که نیاز به استخراج دارد،و این نوع معادن فعلا از محور بحث ما بیرون است.
دراینجا این سوال پیش می آیدکه آیا دولت اسلامی می تواند معادن دسته ی اول را به اشخاص واگذار کند، و اگرواگذارکرد، مخصوص آن شخص میشود؟ این هردو،قابل تردید،ومحل بحث است.سئوال اصلی این است که آیا هرکس زودتررفت به سراغ این معادن، حق دارد به اندازه ی نیازش بردارد؟ بعضی از فقهای ما می گویند: به اندازه ی نیازش می تواند بردارد،اما روشن نکرده اند که آیا این حکم به ان اعتبار است که انگیزه ای برای برداشت بیش از حد نیاز نیست؟یا آنکه مطلب بالاتر ازاین است،یعنی حق دارد تنها به اندازه ی نیاز بردارد، و بیش ازحد نیاز،اگر انگیزه ای هم وجود داشته باشد، حق ندارد برداشت کند؟ اینها مسائلی است که لازم است فقها پیرامون آنها بطور گسترده بحث نمایند.علاوه بر دلیل فقهی این موضوع ( حیازت منشا مالکیت است ) و ما آنرا در کتب فقهی بصورت ارسال مسلم می بینیم، حدیثی ازپیامبراسلام(ص) نقل شده است که فرموده:
« من سبق الی مالم یسبق الیه مسلم فهو له»
هرکس رفت چیزی را برداشت،قبل ازاینکه مسلمانی آنرا بردارد، آن چیز مال او است.
بنابراین، هم منطق فطرت،حیازت را به عنوان دومین منشا مالکیت می پذیرد، و هم دین فطرت آنرا مورد تایید قرا ر می دهد.
ادامه دارد

15دسامبر/16

مصاحبه اختصاصی با مهندس میرحسین موسوی

نخست وزیر محبوب ایران
*جنگ
*جبهه متحد اسلامی
* سیاست خارجی
* رابطه با کشورهای منطقه
*برنامه های اقتصادی
* برنامه های آینده ی دولت
* استفاده از مخترعین متخصصین
-با توجه به پیروزهای متوالی سپاه اسلام برجبهه ی کفر، نتیجه ی نهایی جنگ، به خصوص درباره ی موقعیت داخلی و خارجی جمهوری اسلامی را چگونه تحلیل می نمایید؟
– این پیروزیهای اخیر مقدمه ای انشا الله برای پیروزی نهایی ما در جبهه های غرب و جنوب است. طبیعی است که این پیروزی اثرات بسیار عمیقی در خاورمیانه بجا خواهد گذاشت و ما پیش بینی می¬کنیم که بعد از این پیروزی رژیمی از نوع رژیم صدام دیگر نتواند درعراق روی کار باقی بماند و طبیعتا گرایشات ضد امریکایی در منطقه اوج خواهد گرفت. نیرو های اسلامی برای مبارزه با صهیونیزم بسیار منسجم تر خواهندشد وبه تناسب توطئه های امریکا درمنطقه ودر داخل کشورمان کم خواهد شد، بخاطر این که الان عراق به صورت پایگاهی برای توطئه های حتی داخلی درکشور ما به کار می¬رود واز اول انقلاب هم چنین بود و ما در اسنادی که در وزارت خارجه داریم به روشنی دیده می شود که از همان روزهای اوج گیری انقلاب، حرکت ضد اسلامی رژیم عراق شروع می شودکه یک نمونه عینی آن را همه ی مردم میدانند و همه جهان کاملا آن را با چشم خود ش دیده و لمس کرده مسئله ی هجرت امام از عراق به خارج هست که زیر فشار های رژیم صدام صورت گرفت. کلاً ما فکر می‌کنیم که با این پیروزی ملت ما این فرصت را به دست خواهد آوردکه بار دیگر صدا و ندای حق طلبانه ی خودش را بیشتر از همه بگوش جهانیان برساند، مخصوصا توجه داشته باشیم که کم کم این جنگ تبدیل شده به جنگ بین انقلاب اسلامی و ارتجاع و امریکا و صهیونیزم در منطقه ولی همین پیروزی، پیروزی اسلام قلمداد خواهد شد و می توانیم حدس بزنیم که اثرات روانی این موضوع چه در داخل و چه در خارج، چقدر گسترده خواهدبود.این اثرات هم می تواند جنبه ی نظامی داشته باشد، جنبه ی سیاسی داشته باشد، ولی بیش از همه جنبه ی فرهنگی خواهد داشت.
-به نظر شما توطئه جدید امریکا پس از شکست توطئه جنگ تحمیلی چگونه خواهد بود؟
– امریکا توطئه هایش هیچ موقعه خاتمه پیدا نخواهد کرد، چرا؟ این از طبیعت انقلاب ما سرچشمه می¬گیرد که تا موقعی که این نظامهای استکباری وجود دارد،با آن نظامهای استکباری خواهد جنگید به ویژه امریکا، با امریکا ما ستیزمان تا ازبین رفتن نظام استکباری ادامه خواهد داشت، ما یقین داریم که انقلاب اسلامی کمر استکبار جهانی را که به سرکردگی امریکا درجهان هست درهمین خلیج فارس خواهد شکست و آن ر ا نابود خواهد کرد، برای همین طبیعی است که ما ببینیم که او توطئه میکند، ولی روز به روز من احساس می کنم که آن توطئه ها کمرنگ ترمی شود و اثراتش بر ملت ما و کشور ما کمترمیشود، نیروها منسجم تر دارند می¬شوند و نظام جمهوری اسلامی کم کم دارد قوام پیدا می کند و راههای رو در رویی با این توطئه ها را پیدا می کند.این یک مسئله .
مسئله دوم این هست که من نمی خواهم بگویم چه توطئه هایی می کنند، ما انتظار هرنوع توطئه ای را از سوی امریکاداریم داخلی وخارجی، رنگارنگ جنگی و سیاسی و اقتصادی، همه جورش را ما داریم. من می خواهم بگویم که ما در جهتی حرکت می کنیم که فکر می¬کنم شتاب ما در انسجام نظام جمهوری اسلامی بسیار تندتر و سریعتر از توطئه های امریکا است. این را کاملا احساس می کنم. یعنی شما حساب بکنید که یک سال و نیم قبل ما چقدر آسیب پذیر بودیم . یک سال پیش چقدر آسیب پذیر بودیم، الان چقدر آسیب پذیریم، من معتقد بودم آسیب پذیری ما به مراتب کمتر بوده ازیک سال پیش. ازموقعی که بنی صدر بود، از یکسال ونیم پیش، از دوران دولت موقت، از اوائل انقلاب، این بیشتر رفتن بسوی انسجام را ما درآینده خواهیم داشت.این یک موضوع.
یک موضوع دیگررا هم من فکر می کنم هست که اوائل که شورا انقلابی مردم بالا بود، بعد از بیست ودوم بهمن،همه اش ترس این را داشتیم که شور انقلاب یک روز بخوابد، بدون اینکه ارزشهای خودش را تثبیت کند، ولی ما در طول این سه سال دیدیم که نه آن شورانقلابی از بین رفت، نه ان ارزشها تثبیت نشد،بلکه آن ارزشها تثبیت شدند، یکی از آن ارزشها این است که اگر کسی با ما دشمنی کند بخواهد که پنجه به پنجه ما بیفکند ما ولش نمی کنیم، یعنی ملت ما، مثلا سرمسئله ی عراق تصمیم این بود که بیاید تهران راهم بگیرد، مقاومت کشور ما ادامه پیدا کرد، الان این روحیه وجود دارد، به نظر می آید که در کشور ما تثبیت شده، این خودش یک عامل بازدارنده است. ممکن است یک نیروی بسیار نیرومندی درجهان باشد حتی قادر به شکست کوتاه مدت ما باشد،ولی میداند که با این کار خودش را به دردسری می اندازد که برایش سود و صرفه ای ندارد، چون دردراز مدت به شکست خودش منجر خواهد شد، چراکه ملت ما دست از سر او به هیچ وجه برنمی داردو این چیزی است که در نظام ما به صورت یک ارزش درآمده و این چیزی نیست که به این سادگی ما ازدسش بدهیم، برای همین من می خواهم در مقابل این سئوال شما بگویم که اشاره نمی کنم که چه توطئه هایی بلکه می¬خواهم بگوییم که هر توطئه ای می خواهد درهرشکلی، بهر گستردگی، بهر نوعی باشد ما می توانیم مقابله کنیم.
-شما درمورد تشکیل جبهه ی متحد اسلامی چندی قبل تاکید فراوانی داشتید، ولی متاسفانه در اثر تراکم کار ومشکلات گوناگون درمقام عمل هنوز این هدف والا شکلی به خود نگرفته است، باآنکه واکنشهای مثبتی از سوی برخی از برادران اسلامی بوده است. با توجه به ضرورت آن، علت عدم پی گیری این مسئله چیست؟
-مسئله ی جبهه ی اسلامی واعلام این موضوع درحقیقت به صورت یک محور درسیاست خارجی کشور ما درآمده، یعنی سمت گیری سیاسی خارجی عمدتا در جهت ایجاد جبهه متحد اسلامی ضد استکباری وضد صهیونیستی دارد شکل میگیرد و طبیعی است که وقتی که یک شعار به این شکل محوری خودش داده می شود ما بلافاصله بخاطر شرایط و واقعیتهایی که درجهان امروز وجود دارند نباید منتظرباشیم که این جبهه سریعا تشکیل بشود. این نوع شعارهای محوری یک گرایشات ملموس و عمده ای را به وجود می آورند که دردراز مدت می توانند منجربه ایجاد چنین جبهه بشوند، یعنی درحقیقت اعلام شعار ایجاد زمینه برای تشکیل این جبهه است خود آن جبهه موقعی می تواند صورت بگیرد که قوانین اسلام شکل حکومت اسلامی و برگشت مسلمانان به اسلام اصیل گسترده ترازان باشد که هم اکنون هست،دادن این شعار و تکیه براین شعار و تاکید دائم براین شعاردرحقیقت روند برگشت به سمت اسلام اصیل را درجهان اسلامی سریعتر می¬کند. مثالی می زنیم: الان ازطرف حضرت آیت الله منتظری هفته ی وحدت اعلام شده،همین شعاروحدت به این معنا نیست که از نظر سیاسی ما بلافاصله شاهد این باشیم که برادران اهل سنت و شیعه در سراسرجهان و همه مسلمانان وحدت پیدا بکنند، ولی این شعار وحدت وقتی که داده میشودو رویش پافشاری می شودو اگر خود آن شعار هم اصولی باشد در دراز مدت جایی برای خودش باز می کند، یک زمینه ای درجهان اسلام ایجاد می کند برای ایجاد آن وحدت، یک نمونه ی دیگرمن ذکرمیکنم:
امام روزجمعه آخررمضان را روز قدس اعلام کردند.این به صورت یک پرچمی برافراشته می شود، این پرچم یاران خودش را در طول یکسال، دوسال، ده سال، بیست سال دورخودش جمع می کندو به صورتی درمی آیدکه در جهان اسلامی نیروهایی متوجه بیک نقطه و یک قطب نیروهای خودشان را محوری منسجم می کنند برای مبارزه با صهیونیزم . معمولا شعارهای سیاسی که داده می شود،روزهایی که اعلام می شود، مخصوصا دراین برهه ای که ما در آن قرار داریم و دراین انقلابی که ما درآن سیر می-کنیم، اینها زاییده ی آرمانهای بلند اسلامی است که در جامعه ی ما وجود داردو خود اعلام این آرمانها باعث ایجاد زمینه ای برای عینی شدن آن شعارها درآینده می تواند بشود. درزمینه ی جبهه ی اسلامی هم که نشات گرفته از آرمانها ی بلند انقلاب اسلامی و فرمایشات رهبر انقلاب بود، در حقیقت این کار صورت گرفته، برای اینکه ما درسیاست خارجی از آن حالت پراکندگی نجات پیدابکنیم، نمایندگیها ی ما و فعالیت دولتمردهای ما دراین جهت سوق پیدا بکند، این یک، و ثانیا در جهان اسلامی زمینه ای بوجود بیاید که ما در آینده انشا الله به این جبهه اسلامی نزدیک بشویم، گرچه درهمان اول شروع این شعار عده ی زیادی از نهضتهای آزادی بخش تمایل خودشان را برای گرویدن و برای پیوستن به این جبهه اعلام کردند، این نشان می دهد که این زمینه های عینی خیلی هم دور نیست.
-تاکنون سیاست خارجی ما دروضع تدافعی بوده است، اولا خطوط اصلی سیاست خارجی جمهوری اسلامی رابیان فرمایید، و ثانیا چه طرحی در جهت تهاجمی کردن این سیاست دارید؟
-سیاست خارجی ما اتفاقاً درجهت تدافعی –به اعتقاد من- نبوده، منتهی در جنبه ی تهاجمی تا اندازه ای دچاررکود بوده، یعنی ما به خاطراین که مشکلات و مصائب و مسائل زیادی در داخل داشتیم، غافل بودیم برای اعلام یک سیاست خارجی روشن. خلا ناشی از این عدم اعلام را البته تا اندازه ی زیادی خود مردم انقلابی ما پرکردند، به این ترتیب شعارهایی که دادند اگر دقت بشود، قسمت اعظمی از این شعارها معطوف به اعلام یک سیاست خارجی خاصی هست که درجهان خارج این سیاست خارجی کاملا از زبان مردم درک شده تا آن اندازه ای که الان اگر دولت تحرکی پیدا می کند در اعلام سیاست خارجی، این تحرک ازهمان خواست مردم و از همان سیاست خارجی اعلام شده مردم،نشات می گیرد،منتهی بعد از گذشت نزدیک سه سال از انقلاب الان فرصتی پیش امده،بخاطر این که یک خط ان هم خط اسلام اصیل وخط حزب الله که الان در کشور حاکمیت دارد ما بیشتر بتوانیم از طرق رسمی درزمینه ی اعلام سیاست خارجی خودمان فعال باشیم ودر سطح دیپلماتیک و تماس با مقامات رسمی کشورهای مختلف و مجامع رسمی آن، اعتقادات و باورهای مردم را به گوش جهانیان برسانیم و هم چنین از فنون و شگرد های معمول در اعمال سیاست خارجی یواش یواش بهره گیری بکنیم، و این هم نقصی بوده که داشتیم. ما در سابق خیلی تکیه نمی کردیم که با کشورهای خارج ارتباط برقرار بکنیم، صحبت بکنیم، ارتباطاتی را ایجاد بکنیم،و غیراز ان که درابعاد مختلف به مبارزه برخاستیم در این جهت هم به مبارزه برخیزیم. الان وزارت امور خارجه دراین جهت فعال شده.
-در مورد کشورهای کوچک و ضعیف خلیج فارس شاید برخوردهای حساب نشده ای در گذشته انجام گرفته، آیا برنامه ای در جهت جذب آنها دارید؟
-ببینید دولت برخورد حساب نشده با این کشورهای کوچک نداشته،البته گروههایی درداخل بودند و بخاطر آن اوجگیری حرکتهایی انقلابی یک نوع وحشتی دراین کشورهای خارج وضعیف از انقلاب اسلامی بوجود آمده، در صورتی که خود دولت رسما اعلام کرده که اگر این کشور ها برضد انقلاب ما حرکتی را صورت ندهند و با دشمنان دست ندهند و با آنها متحد نشوند،چشم داشتی نه به خاک آنها دارد، نه به استقلال آنها دارد وبهترین حافظ می تواندباشد، به شرط این که رویه ای دوستانه درقبال انقلاب اسلامی ما بگیرند. طبیعی است که در آینده این سیاست را ما همچنان ادامه خواهیم داد. من فکر می کنم که این کشورها بالاخره بعداز این که سرشان به سنگ خورددررابطه با آمریکا، در رابطه با عراق،و کشورهای دیگر که دائما آنها را تحریک می کنند به سمت ما برگردند،البته این به این معنی نیست که ما هشیارانه به تحولاتی که درکشورها اتفاق می افتد چشنم نداشته باشیم من می خواهم دراینجا این مسئله را عنوان بکنم که اگر یک موقعی خدای ناکرده که ما هیچ موقع چنین چیزی را نمی خواهیم ازاین کشورها احساس بکنیم که توطئه ها علیه انقلاب عینی می شوند، ما هیچ تردیدی برای سرکوبی آن توطئه ها بخودمان نشان نخواهیم داد وبطور قاطع با این توطئه ها به هر شکلی باشد روبرو خواهیم شد. ما دماغ امریکا،و پوزه امریکا را دراینجا بخاک مالیدیم،طبیعی است در مقابل توطئه شیطانهای خیلی کوچکتر می توانیم قویتر عمل بکنیم، ولی ما به هیچ وجه نمی خواهیم که چنین وضعیتی، چنین مسئله ای بین ما واین کشورها، این کشورهای کوچک بوجود بیاید. ما دربعضی از آنها گرایشهای مثبتی را تازگی داریم می بینیم .
-یکی از میراثهای شوم رژیم طاغوت فرهنگ منحط مصرفی است. برای از بین بردن این فرهنگ و برداشتن فاصله های میان قشرهای مختلف، بخصوص آنکه می بینیم در شمال شهر بهترین زندگی را دارند، اما در جنوب شهر و روستاها مردم درمضیقه هستند، شما در این باره چه برنامه هایی دارید؟
-دراین زمینه خوب همانطوری که در سئوالتان کاملاً مشخص است. این بار هم یکی از آن آرمانهای انقلاب اسلامی ما است که در جهت رشد و تعالی مستضعفان جامعه ی ما حرکت بکند، چه از نظر فرهنگی، چه از نظر رفاهی. برای اینکه دولت دراین زمینه موفق باشد مجبوراست که به چند کار دست بزند،البته من از آن جنبه که دولت دست عوام فریبی بزند و بعد یک شعارهایی بدهد، یا اینکه بیاید با یک مقدار سازش، بایک مقدار لغزش کارهایی را صورت بدهد که کالاهای دردسترس مردم بطور وفور قرار بگیرد، ولی درحقیقت این کالای وفور دردسترس همه مردم قرارگرفتن منجر به وابستگی مجدد ما به آمریکا بشود، ابرقدرتها بشود و بعدش هم ذلت بباربیاورد، بازهم فقر بیشتری را به ارمغان بیاورد. ما این را حسابش را کاملا جدا می کنیم، کنار می گذاریم، فکر میکنیم که این مسئله روشن هست که کشوری که در حال جنگ است، کشوری که درحال حصراقتصادی است، کشوری که ابرقدرتها، به ستیز با او برخاستند. کشوری که به صورت بزرگترین قدرت نظامی و مالی و اقتصادی تمام طول تاریخ سیلی این چنین محکم زده، طبیعی است که فشارهایی به این کشور وارد بیاید و این فشارها روی طبقه ی مستضعف جامعه ی ماباشد، یعنی به راحتی نتوانیم در این جهان پر از توطئه وفریب وتخاصم حرکت بکنیم،منتهی دولت همان طوری که اشاره کردم با درنظرگرفتن این جنبه ها چندتا کار را دنبالش هست، یکی این مسئله هست که ما آن کالاهای ضروری مورد احتیاج عموم مردم را بشکلی با آن روبرو بشویم که در دسترس همه قرار بگیردنه قشر خاصی، اگر چه این در دسترس همه قرار گرفتن باعث بشودکه به مردم یک کمی کم برسد، بنظر ما این خیلی بهتر از آن هست که یک عده معدودی از این کالاهای ضروری مورد احتیاج روزانه ی مردم بهره ور بشوند، و یک عده ی دیگری از گرسنگی جان بدهندو ازبین بروندو فشار شدیدی را تحمل بکنند، مثلا مسئله گوشت، مسئله ی قند و شکرونظایر اینها از ان موضوعاتی است،اگر دقت بشود ستاد بسیج اقتصادی که زیر نظردولت کار میکند، بایک فشار بسیار زیاد،تحمل فشار زیاد، تحمل انتقادهای بسیار زیاد، کوشیده که در این زمینه به کمک مردم مستضعف جامعه ی ما بشتابد. با این وضعیت اقتصادی که داریم، با محدودیتهای ارزی که داریم،طبیعی است که یک مقدار معینی می توانیم گوشت وارد بکنیم، و مقدار معینی می توانیم شکر وارد بکنیم و نظایر اینها،خوب اینها را اگر ستاد نمی امد و زیر کلید قرار نمی داد و به بازار آزاد عرضه می شد، به خاطر اینکه یک مقدار کمی از کسانی که پول زیادتر داشتند می توانستند آنها را بخرند و طبیعتا قیمت هاشان به طور شدیدی بالا می رفت، یک عده ای اصلا دسترسی به اینها نمی توانستند پیدا بکنند. ما این سیاست را تا موقعی که ضرورت مصلحت جامعه ی مسلمانان ایجاب می کندادامه خواهیم داد. دراین زمینه هیچ تردیدی نداریم،یعنی نمی توانیم این تحمل را بکنیم که عشایر ما، روستایی ما،جنوب شهری ما دسترسی به شکر نداشته باشند، و یک عده درشمال شهر بنشینند کیک بخورند، شیرینی بخورند، غذاهای پر از شکر بخورند، انواع مختلف مربا جات داشته باشند و به وفور هم دسترسی به شکر و قند و این جور چیزها داشته باشند.
-مسئله دوم این هست که آیا دردراز مدت، یعنی سئوالی است که می شود کرد که سیاستهای دولت در جهت مستضعفان جامعه ماهست یا نه؟ ما بیشتر دلمان را، چشم امیدمان را به این سیاستهای دراز مدت بستیم، این نکته اساسی است، یعنی به این عنوان که آیا صنایع ما، کشاورزی ما، سیاست های کلی ما درجهت رشد و نمو و پیشروی مستضعفان جامعه ی ما خواهند شدیا نه؟ من می خواهم بگویم که دراین زمینه دولت بیشترین توجهش به این مسئله است که درآمدهای عمومی که دست دولت می رسدبه این درآمدهای عمومی خیلی مهم است که ما این بودجه را چه جوری بنویسیم، دست چه قشرهایی این درآمدهای عمومی پخش بشود،کجاها سرمایه گذاری بشود، چه کسانی را به اشتغال بکشاند،نفعش عاید چه کسانی بشود،آن سیاست کلی دولت در این است که این درامد های عمومی واقعا بمصرف عموم برسد، عموم در مملکت ماهمان مستضعفان جامعه معنا می دهند که من دراین زمینه یک مثالی می زنم:
کالا را اسمش را نمی برم، ولی یک مثالی می زنم، فرض کنید یک کالایی رادولت مجبور باشد که سوبسید بدهد، یعنی یک اضافه پرداختی داشته باشد، یک کالایی را وارد می کند، ولی بخاطر این که مورد احتیاج مردم هست یک پولی هم رویش می گذاردکه ارزان دست مردم برسد.خوب،بابت این، یک مخارجی به هزینه ی دولت تحمیل می شود.ما می آییم آن کالا را تجزیه می کنیم،بعد می بینیم که این کالا دونوع مصرف دارد، و علت اینکه اسمش را نمی برم، بخاطر این که می خواهیم سرموقع این مسئله را عنوان بکنیم. این کالا می بینیم دو مصرف دارد:یک مصرف عمومی دارد . خوب، دولت بخاطر نفع مستضعفان در آن زمینه سوبسید می دهد، بخاطر اینکه پول مردم است از پول مردم استفاده می کند که این قیمت در دست پایین باشد. آن فرد جنوب شهری، آن فقیر، آن روستایی ما، آن کس که با حقوق کمی زندگی خودش را می گذراند بتواند از آن کالای ضروری استفاده بکند، یک مقداری از آن کالا به مصرفی می رسد که یک چیزهایی با آن ساخته می شود که مصرف کننده اش طبقات اعیان هستند. ما دیگر در آنجا سوبسید نمی دهیم، یعنی می آییم کالا را دو نرخه می کنیم، یک نرخ برای پخش برای عموم مردم که به همه به یک قیمت مناسب برسد، یک کالایی که فرضا برای مثلا ساختن یک کالای مصرفی و لوکس تا اندازه ی زیادی میرسد . خوب، درآن زمینه ما پول می گیریم.
مازیاد چیز نداریم که آن کالایی که فرضا یک مقدار سودی عاید دولت می کندکه آن سود پنج درصد مردم آن را مصرف می کنند، یک کمی قیمتش بالا برود، بخاطر این که آن بالا رفتن یک مقدار سودی عاید دولت می کند که آن سود پخش می شود و سرشکن می شودبرای عموم مردم مستضعف کشور، یک سیاستی است که الان ما در پیش داریم، مثلا الان یک پروژه هایی دردست اجرا است که برای اولین بار اصلا درایران دارد اجرا می شود آن استفاده کردن از کانالهای فرعی سدها ا ست . این سدها کانالهای متعددی دارند، کانال اصلی دارند، کانال فرعی دارند،کانالهای فرعی در رژیم سابق هیچ موقع به کار گرفته نشدند، بخاطر اینکه سودش به جیب مردم می رفته، بجیب توده های مستضعف ما می رفته،سودی برای مقاطعه کاران نداشته، سودی برای هزار فامیل نداشته، ما آمدیم پروژه هایی طراحی کردیم که با استفاده از نیروی کاری وسیع که تا حدود هزار نفر حساب کردیم که می تواند کارگر جذب بکند، کارگر روستایی جذب بکند، کارگر روستایی جذب بکند، با بیل و کلنگ و وسائل ابتدایی اینها شروع کنند کانال کشی کردن از سدها، برای اینکه سطوح بسیار زیادی را زیر کشت ببرند، زیر آب ببرند،بهمان وسائل ابتدایی اگر دقت بشود، دراین پروژه دو سه تا روحیه حاکم هست، ضد اجنبی هست، ما در اجرای این پروژه از تکنولوژی پیچیده¬ای که باید وارد کنیم از خارج اصلا بهره نگرفتیم، یعنی اتکائمان بهمان وسائل ابتدایی مردم بوده ثانیا این پروژه اشتغال زا است، یعنی پروژه ای است که کارش را یکدفعه سیصد هزارکارگر انجام می دهند. خوب، این برای کشور ما بسیار مهم است، مسئله سوم،نتیجه نهایی اینکه غیر از این که این سیصد هزار نفر بهره وربشوند، باز هم عائد چه کسانی خواهدشد. نزدیک پانصد هزا ر هکتار زمین را زیر کشت می برد. خوب،اینهم باز سودش به طبقات مستضعف جامعه برمی گردد.هرپروژه ای که الان دولت دردست اجرا دارد، اگر دست بگذاریم نگاه بکنیم خواهیم دید که عملا دراین جهت سیر می کند، برای همین من می خواهم اینجا این اشاره را بکنم که وقتی که ما می گوییم حمایت از مستضعفین، وقتی می¬گوییم کمک به مستضعفین، وقتی می گوییم که خط اقتصادی دولت خط حمایت از مستضعفین هست به این معنانیست که ما الان یکدفعه کشور را به ورشکستگی بکشانیم بعد برای یک مدت محدودی به مستضعفین یک چیزی برسانیم. این بیشترین خیانت به مستضعفین است . ما می خواهیم بگوییم که سیاستهای دراز مدت مملکت طوری تنظیم می شود که بیشترین مردم، اکثریت مردم ما بیشترین بهره را ازدرآمدهای عمومی ببرند،بیشترین رشد را پیدا کنند، امکانات بصورت عادلانه بینشان تقسیم بشودو دراین جهت این چیزیست که من می توانستم دراین زمینه توضیح بدهم.
-درضمن این سیاستها ی دراز مدت آیا برنامه ای درنظر دارید برای استفاده از اختراعات و اکتشافاتی که به سبب شکوفایی استعداد مردم بعد از انقلاب و به ویژه بعد از جنگ تحمیلی پیدا شده است؟
-ماالان در طول جنگ و به برکت این جنگ و به برکت این جنگ با اینکه مصائب، ولی برکات زیادی هم بوده: یکی از آن برکات این بوده که ما مجبورشدیم بکارهایی بپردازیم که اگر بزور مارا وادار نمی کردند به آن کارها نمی پرداختیم، که آسان مثلا یک کاری در دسترس ما قرار بگیرد،معمولا آدم دنبال کار سخت نمی رود جز اینها، راه اندازی صنایع ما است جز اینها، تعمیرا ت وسائل بسیار مدرن و پیشرفته است که هیچ موقع تصور نمی شد که بدون احتیاج بکار شناسها، بدون احتیاج بقطعاتی که از خارج باید واردبکنیم.ما موفق بشویم که دراین جنبه ها موفقیتهایی داشته باشیم، ولی الان در طول این جنگ ما می بینیم که این تکنولوژی بسیار پیچیده که کم کم دست مهندسین و متخصصین و مخترعین خودمان دارد رام میشود، یعنی آن چیزی که ما می ترسیدیم به سمتش برویم می بینیم که نه سرنیاز، دیگر مجبوریم که ما خودمان برویم و آستین ها را بالا می زنیم جلو می رویم می بینیم که می توانیم حل بکنیم، شما عظمت مجتمع مس سرچشمه را ببینید،آدم حیرت می¬کند، خوب یک موقعی متخصص ما در مقابل آن مجموعه احساس حقارت می کرد، ولی الان با ان دست و پنجه نرم می کند، می بیند که یک قسمتیش را هم راه انداخته و انشا الله تا سال دیگر با این تلاشی که می شود بیاری خدا ما آنجا را کاملا به کار خواهیم انداخت و شمش مس ومفتول مس را خواهیم داشت. الان سنگ تغلیظ شده مس را تولید می کنند، یا در قسمتهای دیگر ما دقیقا اینرا می بینیم.من فکر می کنم که الان سیاست دولت در جهتی است که حداکثر استفاده را از مخترعین، از مکتشفین،از متخصصهای متعهدو مؤمن می کند.مامثلا در کارخانه های مختلف گاهی می بینیم افراد متخصصی که ممکن است به اندازه ی بعضی از برادرهای ما مؤمن به اسلام به آن طوری که می شناسیم نباشید، ولی می دانیم که آنها هم دلشان برای اسلام می سوزد، دلشان برای انقلاب می سوزد، همین مسئله مخصوصا بعد از رفتن بنی صدر که این تنش ها از بین رفته، آن اختلاف کذایی بین تخصص و مکتب که او عنوان کرد اصلا زمینه اش رفته،می بینیم که اینها برادر وار دور هم جمع می شوندمتخصصها و برادرهای مؤمن و مکتبی یک مجتمعهای بسیار عظیمی را تکان درآن بوجود می آورند.
چندروز بیش رفته بودم سایت مردآباد کرج که اینها تصاویر از ماهواره ها می گیرند که برای ما اهمیت زیادی در آینده خواهد داشت از نظر برنامه ریزی درروی منابع این بهره بری از این سایت اثرات بسیار عمیقی روی برنامه های ما خواهد داشت، و ضمن بهره برای ازمنابع طبیعی خودمان، از آبهای زیرز مینی، از منابع آب سطحی، از محیطهای کشاورزی، چون عکسهایی که اینها دریافت می کنند بصورت پیچیده ای اطلاعات بسیار قیمتی می دهند که دربرنامه ریزی می توانیم از آنها استفاده بکنیم.سطح کشت مثلا الان چقدر است، ازاین چیزها، دیگر الان من زیاد در جزییاتش نمی خواهم بروم، و هم چنین اطلاعات، این مجموعه را الان می دیدم که یکی از برادرهای متخصص باآن روحیه حزب اللهی که در آن محیط حاکم است راه انداخته اند. یک موقع تصور نمی شدکه متخصص ایرانی این آنتن بزرگ را بکار بیندازد.الکترونیکی رابکار بیندازند،آن دستگاه کامپیوتری را بکار بیندازد، الکترونیکی را بکار بیندازد، ولی اینها بکار انداخته بودند و یک فاز از پروژه را بطور موفق می چرخاندند، و درفکر این بودند که پنج فاز این پروژه را بلافاصله همین جور ادامه بدهند تا این مجموعه تمام بشود.
چیزی که آنجا من احساس نکردم این بود که آیا اینجا مکتب کجا قرار گرفته، تخصص کجا قرار گرفته، بخاطر اینکه این دو تا مقوله، دو تا جنسیت مختلف مختلف دارند که نمی توانند مخالف هم باشند. آن یک مقوله است، این یک مقوله، بنی صدر و لیبرالها با پیش کشیدن این مسئله سعی کردند بین نیروهای کاری این مملکت یک نوع جدایی بوجود بیاورند. الان ان جداییها از بین داردمیرود، طبیعی است که درچنین زمینه ای مخترعین ما، مکتشفین ما،متخصصهای ما بهترین کاربرد را داشته باشند برای برپایی این نظام که یک نظام واقعا ضد استکباری است.
-خوب انشا الله در فرصتهای دیگر باز هم صحبتهایی داشته باشیم . به برادرها در آنجا سلام برسانید، واین مجله جزء نشریات بسیار سنگین ما است که چاپ می‌شود. ان شا الله موفق ومؤید باشید. پایان

15دسامبر/16

نگاهی به رویدادها

*تمام انقلابات ضایعاتش بیشتر، و برداشتش کمتر از انقلاب مابوده است.
۱۱/۹/۶۰
*طلاب و روحانیون تکلیف شرعی الهی دارند که تبلیغ کنند واحکام اسلام را به مردم بفهمانند، ائمه جماعات و ائمه جمعات باید توجه کنند که تکلیفشان این است که مسائل رابه ملت بگویند.
۱۹/۹/۶۰
*راه ماآن روز تمام میشود که همه ی احکام اسلام جاری بشود.
۱۹/۹/۶۰
*داوطلبهازیادتر بروند درجبهه ها، و نگذارند جوانهائی که آنجاهستند خسته شوند.
۱۹/۹/۶۰
*کسانیکه تحصیل را تمام کردند و درحوزه فعالیت تدریسی و تبلیغاتی ندارند، دربلاد دیگری که محتاجند ادا وظیفه کنند. ۱۹/۹/۶۰
*قرآن غنی ترین کتابها ی عالم است درتعلیم و تربیت، منتهی متخصص لازم دارد، این طور نیست که بعضی گمان کرده اند که ما دوتا آیه را بلدیم،پس ما قرآن شناسیم، اسلام شناسیم.
۱۹/۹/۶۰
*پیامبر اسلام به این شهیدان منبرو محراب مباهات می کند.
۲۱/۹/۶۰
*به مردم اطمینان دهید که پیروزهستید،و خدای تبارک و تعالی وعده اش تخلف ندارد.
۲۱/۹/۶۰
*این بار جلوه ی عظمت الهی در جبهه ی گیلان غرب و سرپل ذهاب درخشیدن گرفت.
۲۲/۹/۶۰
*نورخدا در کشورجلوه گر شده، قدراین جلوه ی الهی را بدانید.
۲۸/۹/۶۰
*ازایران صدای وحدت بلند می شود و از حجاز صدای اختلاف .
۲۸/۹/۶۰
* ما از شررضا خان و محمدرضا خلاص شدیم، لکن از شر تربیت یافتگان شرق وغرب به این زودیها نجات نخواهیم یافت. ۷/۱۰/۶۰
* همه قشرها باید قانون و قواعدی راکه در این کشورجاری است حفظ کنند.
۸/۱۰/۶۰
* آنهایی که عمال کشورهای بزرگ هستند نمی گذارند اتحاد بین اهل تشیع و تسنن صورت بگیرد. ۹/۱۰/۶۰
* اگریک میلیارد مسلمانان جهان متحد شوند،شرق و غرب کاری نمی توانند بکنند.
۹/۱۰/۶۰
* به چه مناسبت بعضی از کشورهای منطقه، اسرائیل را رها کرده اند و به ایرانی که از اسلام وقرآن دفاع می کندحمله می کنند. ۹/۱۰/۶۰
*شماببینید به دنبال هفته ی وحدتی که اقای منتظری اعلام کردند با تمام ارزشها و محاسن که به دنبال دارد، از حجاز صدایی بلند می شود که جشن گرفتن برای پیغمبر شرک است.
۹/۱۰/۶۰
جنگ
*۱۰۰۰ هندی مسلمان خواستار اعزام به جبهه های علیه عراق شدند.۱۱ /۹
*آخرین ضد حمله ی دشمن به بستان با نابودی ۲۰ تانک عراقی شکست خورد.
* ۳توپخانه ی عراق با تجهیزاتش سالم بدست نیروهای اسلام افتاد.۱۱/۹/۶۰
*خلبانان ایران ۱۰ میگ و میراژ را در آسمان خوزستان شکار کردند.۱۲/۹/۶۰
* دو گردان نیروهای مخصوص و مکانیزه ی عراق در جنوب بستان تار و مارشد.۱۴/۹
* ۵۵ تانک ونفر بردشمن منهدم شد.
* ۶۰۰ سرباز عراقی درعملیات ضربت ذوالفقار در جبهه ی ایلام کشته و مجروح شدند.
* سپاه پاسداران با غنائم فتح بستان، گردان زرهی تشکیل داد.۱۷/۹/۶۰
* درحمله ی وحشیانه ی میراژهای عراقی، ۹۰ کودک و غیر نظامی ایلام به خاک و خون کشیده شدند. دراین بمباران، ازبمبهای خوشه ای استفاد ه شده بود.۱۹/۹/۶۰
*با شکستن دیواردفاعی عراق در عملیات طلوع فجر، و با آزاد ساختن دشت وسیع گیلانغرب، پیروزی بزرگ ایران در غرب آغاز شد. دراین عملیات بیش از ۱۰۰۰ مزدور عراق به هلاکت رسیدند و متجاوز از ۲۰۰ نفر به اسارت درآمدند.۲۱/۹/۶۰
*عراق همزمان با پیروزی ایران درغرب وحشیانه اهواز را بمباران کرد.۲۱/۹
* ۳ میگ و میراژ عراقی سرنگون شدند.
* ششمین ضد حمله ی عراق در غرب از زمین و هوا سرکوب شد.۲۲/۹/۶۰
*ارتفاعات استراتژیک شیا کوه به تصرف رزمندگان اسلام در آمد.۲۳/۹/۶۰
*۶۵% پالایشگاه شعیبیه عراق در بمباران جنگنده‌های ایران نابود شد.۲۴/۹/۶۰
*نیروهای ایران دریک منطقه غرب به ۴ کیلومتری مرز سیدند.۲۴/۹/۶۰
* دراثر بمبارانهای وحشیانه ی دشمن، تا کنون بیش از ۴۹۰۰ خانه،بیمارستان، مسجد، مدرسه و مغازه دردزفول ازبین رفته است.۲۴/۹/۶۰
*بخش مرزی از گله پس از ۱۴ ماه آزاد شد.۲۸/۹/۶۰
*توپخانه ی ایران بر ۵ شهر عراق مسلط شد.
* درنبرد «یا امیرالمؤمنین» ۵۰۰ مزدورصدا م به هلاکت رسیدند.۲۸/۹/۶۰
*عراق ۴ ساعت خانه های مردم آبادان را به توپ و راکت بست.۱/۱۰/۶۰
*توپخانه ی ایران تاسیسات پتروشیمی بصره را زیر آتش گرفت.۲/۱۰/۶۰
*۲ هزار عراقی در عملیات تسخیر ارتفاعات گیلانغرب به هلاکت رسیدند.
* ایران کنترل جاده ی قصرشیرین – نفت شهر را بدست گرفتند.۲/۱۰/۶۰
*جنگنده های ایران ناوچه ی عراق را در «الامیه » غرق کردند.۱۲/۱۰/۶۰
*ایران با تصرف موقت چند منطقه عراق،قدرت تعرضی خودرا به نمایش گذاشت.
عمران
*۹۰۰۰ هکتار زمین به کشاورزان مازندران واگذار شد.۱۱/۹/۶۰
* کارخانه حباب لامپ سازی قزوین آغاز بکار کرد.۱۱/۹/۶۰
* روزانه ۱۰ تن پنبه نسوزدر بیرجند تولید می شود.۱۱/۹/۶۰
* پس از انقلاب تا کنون ۱۲۹۸ کیلومتر راه دراستان فارس ایجاد شد.۱۱/۹/۶۰
*جهاد سازندگی به ۳۰ روستای قم برق رساند.۱۱/۹/۶۰
*جهاد سازندگی بیش از۱۰۰۰۰ خودرو و ماشین الات سنگین را درمناطق جنگی تعمیر کرده است.۱۴/۹/۶۰
*۳۰ پل درگلپایگان احداث شد.
*۷۶۴ میلیون ریال وام کشاورزی در اصفهان پرداخت شد.۲۱/۹/۶۰
*۲۰۰۰ هکتار زمین آبی و دیم بین کشاورزان بابل تقسیم شد .۲۴/۹/۶۰
*۷۵۰ میلیون ریال کمک بلاعوض در سال جاری به روستاییان اختصاص یافته است.
*تولید لامپ مهتابی دررشت نسبت به سال گذشته یک میلیون عدد افزایش یافت.
*نیروگاه اتمی در عمران استان بوشهر بکارگرفته می شود.۲۵/۹/۶۰
* بعد از پیروزی انقلاب تاکنون ۵۰۰ کیلومتر راه در آذربایجان شرقی احداث شده است.
*طی سال گذشته توسط مراکز جهاد سازندگی درسراسرکشور، بیش از ۱۳ هزار کیلومتر راه روستایی ساخته شده، و بیش از۱۲۰ هزار هکتار زمین بایر درسطح کشور به زیر کشت رفته است.۲۸/۹/۶۰
*۹/۹ میلیارد ریال وام کشاورزی دراستان فارس پرداخت شد.۳۰/۹/۶۰
*طی ۶ماه گذشته ۷۰ روستای کرمان صاحب برق شد.۳۰/۹/۶۰
*۸۰۰ کیلومتر راه روستایی دراستان لرستان احداث شد.۳/۱۰/۶۰
* پس از پیروزی انقلاب تاکنون ۲۶۶۷۲ تراکتور بین کشاورزان سراسر کشور توزیع شد.
*۱۹۰ شرکت صنعتی، خدماتی، کشاورزی و دامداری دراستان چهارمحال بختیاری تاسیس شد.۵/۱۰/۶۰
*۶۵۰۰ هکتار زمین بایرو دایربین کشاورزان نقده و اشنویه تقسیم شد.۸/۱۰
* با ۵ میلیارد و ۶۸۳میلیون ریال اعتبار، ۹۱۲ پروژه ی عمرانی درگیلان به مورد اجرا گذاشته شده است.۹/۱۰/۶۰
*۳۵ روستای استان بوشهر صاحب برق شدند. ۱۲/۱۰/۶۰
*۵۷۸ روستا درمازندران به شبکه ی برق سراسری پیوستند.۱۳/۱۰/۶۰

اختراع واکتشافات
*به همت یک مهندس جوان، دستگاه جدید ضد عفونی درایران ساخته شد.۲/۱۰
*سازمان پژوهشهای علمی و صنعتی ایران از فیلمهای مستعمل رادیو لوژی، ۱۵۰ کیلومتر نقره خالص استخراج کرد.۲/۱۰/۶۰
اخبار داخلی
*نخست وزیر : اتحاد بین برادران شیعه و سنی درکشور ما باید الگویی برای مسلمانان جهان باشد.۱۱/۹/۶۰
*دادستان کل انقلاب: ماموران بدون کسب مجوز، حق بازداشت افراد،بازرسی منازل و توقیف اموال را ندارند.۱۷/۹/۶۰
* معادیخواه :۱۱۱نفراز مبلغین اعزامی به جبهه ها شهید شده اند.۱۸/۹/۶۰
* آیت الله حسین نوری از سوی حضرت آیت الله منتظری جهت شرکت در برنامه ریزی مسائل اقتصادی کشور معرفی شد.۱۹/۹/۶۰
*همزمان با پیروزیهای بزرگ و پی درپی جندالله و بخصوص شیطان بزرگ امریکا نسبت به انقلاب اسلامی و سرنوشت و آینده ی آن اشتباه از آب درآمد.۲۱/۹/۶۰
*آیت الله منتظری: تمام حسابهی ابرقدرتها و بخصوص شیطان بزرگ آمریکا نسبت به انقلاب اسلامی و سرنوشت و آینده آن اشتباه از آب در آمد. ۲۱/۹/۶۰
*رفسنجانی : نیروهای صدام یا باید تسلیم شوند یا آماده ی مرگ.۲۲/۹/۶۰
*نخست وزیر :من حمایت دولت جمهوری اسلامی ایران را از کشور برادرلیبی اعلام می¬کنم.ما آماده ایم که کارشناسان نفتی خود رابه لیبی اعزام کنیم.۲۳/۹/۶۰
* درپی معرفی از سوی آیت الله منتظری، امام حجت الاسلام و المسلمین سید حسن طاهری خرم آبادی را برای رسیدگی به وضع سپاه منصوب نمود.۲۴/۹/۶۰
*نخست وزیر شایعه ی اعدام اسرای عراقی را به شدت تکذیب کرد.۲۴/۹/۶۰
*رئیس جمهوری تقاضای ایران برای خرید لوازم یدکی ازامریکا را به شدت تکذیب کرد.۲۹/۹/۶۰
*نخست وزیر:ما طالب صلح و آرامش در خلیج فارس هستیم، اما نه به قیمت سلطه ی امریکا دراین منطقه.۱/۱۰/۶۰
*با همکاری دفترتبلیغات حوزه تبلیغات حوزه علمیه ی قم درتابستان گذشته حدود۱۲۰۰۰ نفرازدبیران و معلمان دروس دینی آموزش دیده اند.
* رئیس جمهور: ایران برای صدوراندیشه انقلابی اش احتیاج به کار تروریستی درکشورها ندارد.۵/۱۰/۶۰
*نخست وزیر و وزیر امور خارجه خرید اسلحه از امریکا وشوروی را قویا تکذیب کردند.
*گیرنده ی تصاویر ماهواره ای کرج توسط کارشناسان ایران بکار افتاد.۱۲/۱۰/۶۰
*وزیر خارجه امادگی کامل ایران برای شرکت درجنگ علیه اسراییل را اعلام کرد.
* نخست وزیر رسما والدین اسرای عراقی رابرای شرکت درمراسم ۲۲ بهمن و دیدار بافرزندان خود به ایران دعوت کرد.۱۳/۹/۶۰

انقلاب وجهان
*اعتصاب عمومی دانشگاهها و مدارس عالی سراسرمراکش رافرا گرفت.۱۴/۹/۶۰
*یک فرانسوی در نامه ای به صدا وسیما: برای صلح جهانی، ما به پیروزی مسلمانان نیاز مبرم داریم.۱۴/۹/۶۰
*یک خبرنگار کویتی: من به این نتیجه رسیده ام که شما درجنگ پیروز خواهید شد، چراکه خدا با شما است.۱۴/۹/۶۰
*خبرگزاری فرانسه : افزایش گرایش به اسلام دربین اعضای فعال حزب کمونیست چین باعث اعتراض روزنامه های این کشور شد ه است.۱۵/۹/۶۰
*رژیم نمیری صدها نفردیگر ازمخالفان خود را بازداشت کرد.۱۶/۹/۶۰
*۱۴۰دانشجو توسط پلیس مراکش دستگیرشدند۲۱/۹/۶۰
*اف.بی. آی کتابهای افشاگری دانشجویان پیرو خط امام راتوقیف کرد.
* ۲۰۰۰ هوادار انقلاب اسلامی ایران درعربستان زندانی شدند.۲۳/۹/۶۰
*سه جوان پاکستانی به جرم حمایت از انقلاب اسلامی ایران، درزندانهای رژیم سعودی شکنجه شدند.۲۴/۹/۶۰
*انفجار بمب، سفارت ۶ طبقه رژیم صدام دربیروت را ویران کرد.۲۵/۹/۶۰
* مسلمانان هند حمایت خودرا از انقلاب اسلامی ایران اعلام داشتند.۲۸/۹/۶۰
*۳۰۰ زندانی آزاد شده ی مصری، بار دیگر زندانی شدند.۲۸/۹/۶۰
*عربستان درسال۱۳۵۸ مبلغ ۵ میلیاردو ۱۰۰ میلیون دلار اسلحه خریداری کرد.
* ۷۰۰ عضو دیگر جنش اسلامی مراکش دستگیرشدند.۲/۱۰/۶۰
*خرید وفروش کتابها و نوارها و سخنرانی های امام خمینی دربحرین ممنوع شد.
*وکلای مدافع متهمان به اعدام سادات، دادگاه نظامی مصررا تحریم کردند.۹/۱۰/۶۰
ضد انقلاب
*پدر وپسر حزب اللهی توسط منافقین ترور شدند.۱۱/۹/۶۰
*انباربزرگ مهمات و تدارکات سازمان منافقین درتهران کشف شد.دراین انبار ۲۷۳ قبضه سلاح، ۱۰ قبضه تیربار، ۱۲۰ کیلو تی ان تی، ۱۰۰ عدد نارنجک، ۸۰ هزار فشنگ و تعداد زیادی بی سیم و وسائل نظامی کشف کردند.۱۴/۹/۶۰
*حجه الاسلام مخبر سرپرست کمیته ی ۱۲ تهران، توسط منافقین به شهادت رسید.
*درحمله ی ضد انقلابیون به عزاداران حسینی درارومیه،۲۰ نفر به شهادت رسیدندو تعدادی از جمله زنان و کودکان مجروح شدند.
*پس از درگیری با قاچاقچیان مسلح، ۳۲۶ کیلو مواد مخدر درتهران و زاهدان کشف شد.۲۹/۹/۶۰
*کادرهای اصلی و مرکزی منافقین در خوزستان دستگیر شدند.۳۰/۹/۶۰
*مجتبی استکی نماینده ی شهر کرد و فرمانداراین شهر، درمشهد توسط منافقین به شهادت رسیدند.۲/۱۰/۶۰
*امام جمعه بوکان بدست ضد انقلاب به شهادت رسید.۵/۱۰/۶۰
*منافقین یکی از خواهران عضو انجمن خارج ازکشور درلوس انجلس به شهادت رساندند.۶/۱۰/۶۰
*۳ عضو رده ی بالای منافقین اعدام شدند، ۲ تن از معدومین در انفجار حزب جمهوری شرکت داشتند.۷/۱۰/۶۰
*توسط ۳تروریست مسلح، حجه الاسلام بشارت نماینده ی سمیرم در مجلس شورای اسلامی به شهادت رسید.۸/۱۰/۶۰
*کوپن ۳۴۷هزار لیتر بنزین و روغن موتور درهمدان کشف شد.۹/۱۰/۶۰
*یک پایگاه مهم گروهکهای مسلح غیر قانونی دراطراف بوکان درهم کوبیده شد.
*مرکزمهم مخابراتی منافقین درتهران کشف شد.۱۳/۱۰/۶۰

15دسامبر/16

نوشدارو

امام خمینی : شما ببینید بدنبال هفته وحدتی که آقای منتظری اعلام کردند با تمام ارزشها و محاسن که بدنبال دارد، از حجاز صدایی بلند می شود که جشن گرفتن برای پیغمبر شرک است!
بمناسبت هفته ی وحدت

زاتحاد قوم،قدرتها هویدا می شود. قطره قطره چون به هم پیوست دریا می شود
سنگهای ریز را هرسو برد امواج باد چون بهم جوشید کوهی پای برجامی شود
قوم چون شدمتحد سرچشمه ی رحمت شود می برد گل را نسیمی، چون زهم وا می شود
فردباشد درامان تا هست درآغوش جمع صید شیطان میشود وقتی که تنها می شود
گوسفند آسوده از گرگ است همراه رمه ورجدا افتد نصیب گرگ صحرا میشود
محکم وایمن بود تابرگ باشد زیر درخت چون جدا شد،از زبونی سوده در پا میشود
دست حق باشد میان اجتماع متفق یعنی از قدرت چو حق بی مثل و همتا میشود.
چون به هم پیوست پرهای ضعیف وگشت بال مرغ از آن بال همایون، اوج پیما میشود
کشتزار شرع را وحدت بود آّب حیات باغ دین زین چشمه، سرسبز وشکوفا میشود
درد کشورهای اسلامیست امروز اختلاف وین مرض با داوری وحدت مداوا میشود
«هفته وحدت»که طرحی زانقلاب عدل ماست نوشد اروئیست کز وی مرده احیا میشود
امت اسلام رااین طرح، باز آرد شکوه خوب ازاین مشکل گشا، حل معما می شود
دار دل را استوار از «هفته وحدت» شفق دشمن حق جاودان زین هفته رسوا میشود.

15دسامبر/16

ویژگیهای قوانین اسلام

آیت الله صانعی
عضو فقهای شورای نگهبان عضو جامعه مدرسین
حکومت اسلامی (۲)
             
بقره ۲۲۹
این حدود دین خداست، ازآن سرکشی نکنید، کسانی که از احکام خداسرپیچی کنند آنان ستمکاران خواهند بود.
نیاز به قانون، و حد و مرزی که بتواند خواسته ها وتمایلات و غرائز کروکور انسان را کنترل نماید جزء ضروریات و بدیهیات می باشدو هیچ جامعه ای را نمی توان یافت مگر با حدود قانون، و این که برخی کوته فکران خیال می کنند اگر خدار ا قبول ننمایند و پیرو دین نباشند آزاد می باشند، و دیگر هرچه می خواهند عمل می‌نمایند، خود از اشتباهات بزرگ است، چون بهر حال قوانین اجتماعی آزادیش را می نماید.همان طورکه قوانین خلقت و قوانین بهداشتی هم تحدید می نماید، بلکه قوانین اخلاقی و عاطفی و همانند انها هم جلو آزادیها را میگیرد.
یک انسان نمیتواند دریک جامعه دست به مثل دزدی و قتل بزند،چون موحد نمی باشد و قوانین اجتماعی جلویش را می گیرد. پس هر جامعه ای قانون دارد. اما قوانین اسلام خصوصیاتی داردکه بقیه ندارند:
۱- سهولت و آسانی استوار است و هیچگونه حرج و صعوبت در قوانینش وجود نداردو این خصوصیت را می توان از جهاتی به دست آورد و از طرق و راههایی بر ان استدلال کرد. کتاب قانون با نام«رحمن ورحیم» شروع شده. اولین آیه از سوره علق با «بسم الله الرحمن الرحیم» است و با هردو کلمه که معنای بخشندگی و مهربانی را می دهد، همان هدف را تثبیت می کند، چون مهربانی و احسان و بخشندگی با مشکل بودن و سخت بودن قوانین نمی سازد، بلکه از علی علیه الصلاه و السلام نقل شده که یکی از ابعاد رحیم بودن خداوند به تخفیف دادن در دین و برسهولت قرار دادن است.
و نه تنها در اول قرآن، بلکه درهمه ی سور ان که متضمن بیان قوانین است همان طرز شروع شده و برحسب معتقد شیعه« بسم الله» جز هر سوره است و نازل شده، نه آنکه برای یکبار نازل شده یا اصلا برای ابتدا و آغاز بنام خداوند، رسول الله (ص)می گویند،.
۲-آورنده ی قوانین را رحمت برای جهانیان ذکر کرده،
    
الانبیا ء۱۰۷
ما تو را نفرستادیم مگر آنکه رحمت برای همه ی جهانیان باشی و رئوف به مؤمنین
  
التوبه ۱۲۸
مهربان به مؤمنین ونیکی و احسان کننده ی به انان معرفی می نماید، و این شاهد دوم بر مدعاست. اگر احکام خداوند مشکل و با مشقت باشد وبرای مردم زحمت ایجاد نمایدچگونه آورنده اش را می توان به دو صفت نامبرده شده در قرآن و همان کتاب قانون، وبا زبان همان قانونگذار که خداوند است توصیف نمود.
۳- آیات و روایات که به طور صراحت مطلب را روشن می نماید.
        
حج ۷۸
خداوند قرار نداده در دین و قوانینش چیزی که دارای مشقت باشد.
       
بقره ۱۸۵
خداوند درباره ی شما اراده آسانی داردو هیچگونه اراده ی مشکل کردن و سختی را برشما نداشته و ندارد.
از رسول الله (ص)نقل شده که فرمود:
«بعثت بالحنیفه السمحه»
من مبعوث وبرانگیخته شدم بردین آسان و سماجت وبزرگواری .
و باز ماوقتی که به مقررات اسلامی می نگریم می یابیم که چگونه این اصل سهولت ملاحظه و مراعات شده که گویا، بعضی از آنها بعلت مراعات آن مقرر شده نه غیر، مثلا تکلیف و قانون با اضطراروبا اکراه رفع می شود.
«عن النبی (ص) : رفع عن امتی تسعه الخطا و النسیان، و مااکرهوا علیه، و مالایعلمون و مالایطیقون، وما اضطرو الیه، و الحسد، و الطیره، و التفکر فی الوسوسه فی الخلق مالم ینطق بشقه»
دراین روایت که حضرت رسول اکرم ( ص) موارد رفع تکلیف را ا ز امت بیان میفرماید. یکی از آنها را مورد اضطر ار می شمارد، پس هرگاه مکلف مجبور و مضطر شدبه خوردن حرام یا ترک واجب یامُکرَه برآنها، و اجبارش کردندبوسیله تهدید و ترساندن یا هیچ مواخذه و عقوبتی نمیشود، بلکه هیچ اثر حقوقی و اجتماعی و جرائی که بار نشدنش خلاف امتنان نباشد باز و مترتب نمی شود . کسی را که تهدیدش کردند به قتل و ضرب در رابطه با خوردن مشروبات الکلی مجازات نمی شود و نمی توان اورا حد زد، یا بقیه که به وسیله همان اضطرار باعث تغییر وظیفه می شود.
«التقیه فی کل شی اضطرالیه ابن آدم فقدا حله الله له»
اساسش برهمان نبودن حرج است وچون اگر قانون و حکم با اکراه و اضطرار بماند حرج و مشقت فراوان لازم می اید. و همانند آنها است مرتفع شدن حکم یا جهل و نبودن حجت و علم که در همان حدیث رفع آمده، و در اصول مفصل از آن بحث شده، و در خود قرآن هم بعضی از موارد اضطرار آمده،مانند الکل میته:
         
بقره ۱۷۳
پس هرکس که بخوردن آنها محتاج شود،در صورتیکه به آنها تمایل نداشته باشد و از اندازه ی سدرمق نیز تجاوز نکند گناهی براو نخواهدبود. وباید توجه داشت این حرجها و اضطرارها همان است که به نظر توده ی مردم مشقت حساب میشودو قابل تحمل نمی باشدبحسب طبع، نه یک ضرورت و حرجی که انسان رابه مرگ تهدید کند. شاهداین مطلب بعلاوه از آنچه دررساله های علمیه آمده است درباب وضو وروزه ونماز. حدیثی است که دراین رابطه از امام صادق (ع) نقل شده که دراین روایت را وی سئوال می کند که اگر ناخنم قطع شده وانگشتم را بسته ام، برای وضو چه کار کنم؟ حضر ت می فرماید:
«یعرف هذا و اشباهه من کتاب الله عزوجل قال الله تعالی: ما جعل علیکم فی الدین من حرج»
جواب این مسئله و امثال این مسئله ازکتاب خدا فهمیده میشود، خداوند می فرماید: خداوند در دینش چیزی که دارای مشقت باشد، قرار نداده است، بعلاوه که الفاظ کتاب وسنت بهمان معانی است که توده ی مردم وعرف می فهمد.
«وما ارسلنا من رسول الله بلسان قومه لیبین لهم»
وما هیچ رسولی درمیان قومی نفرستادیم مگر نه زبان آن قوم، تا برآنها (احکام الهی را) بیان کند. و از اینجا روشن می شودمدرک قاعده کلیه معروفه « الضرورات تبیح المحظورات» وسر و جهت ان و این که این ضرورت یک ضرورت عقلی که امر دائر باشدبین ارتکاب حرام یا تلف شدن ومردن نمی باشد،بلکه همان احتیاج و اضطرار عرفی و مردمی مراد است.
با توجه به چگونگی بیان و وضع قوانین در قرآن بهترمی توان مؤمن به لطف خداوند به یسر وسهولت پی برد.قرآن هنگامی که مسئله قتال و جنگ بادشمن را مطرح و لزوم آن را تذکر می دهد، می گوید:
                           
بقره ۲۱۶
برشما جنگ و قتال بادشمنان اسلام فرض است،هرچند برای شما ناخوش آیند باشد بنظر بدوی و طبیعی، اما چه بسا چیزی را خوش ندارید،اما به نفع و خیر شما است، و چه بسا چیزی را خوش داشته باشید،اما به ضرر وشرشما است،بخاطر انکه خداوندمیداندو شما نمی دانید.معلوم است با این لحن مطلبی را بیان می نماید، انسانها به جهل خود متوجه و به اشتباه آگاه می کردند، واز طرفی به انسان مجاهد می فهماند که مرگ و حیات بدست خداوند است وحتی خود انسان مالک نفس کشیدن خود نمی باشد.
          
ال عمران ۱۴۵
هیچکس نمی میرد مگر به اذن خداوند بر حسب پرونده ومهلت مقرر، پس میدان جنگ باعث مرگ نمی گردد. همان طورکه در خانه ماندن هم مانع از مرگ نمی شود.
         
نسا ۷۸
هرکجا باشید مرگ شمار ا فرا می گیرد، هرچند در ساختمانهای آسمان خراش و مستحکم باشید، و با وعده های سعادت و جلب رضایت حق و لقائش راکه به او میدهد، انسانهارا عاشق جنگ و شهادت می نماید، بلکه بعد ازشهادت دیگران از خویشان ورفیقان و دوستان خود راهم دعوت می نماید.
 •            
گمان نبرید که مرده اند، بلکه زنده و نزد خداوند و صاحب اختیارشان روزی می خورند،و به دیگران مژده و بشارت می دهد که اینجا هیچ خوف وحزن و غم و غصه نمی باشد، پس شما هم بیایید.آنقدر شهادت برای آنها لذت بخش می شود که تنها آرزوی آنها زنده شدن دوباره و شهید شدن می باشد.
عبدالله انصاری درغزوه «احد» شهید شد، فرزندش جابر به خدمت رسول اکرم(ص) آمد، حضرت فرمود: خداوند از پشت پرده و حجاب با پدرت صحبت کردو به او فرمودهرچه می خواهی و آرزو داری درخواست نما.عرض کرد : خدایا خواسته ی من منحصرا بازگشت به دنیا و شهادت دوباره است. خطاب شد : این خواسته ات برخلاف ناموس خلقت است و قابل مستجاب شدن نمی باشد.تقاضای دیگر بنما. عرض کرد: حالات مرا برای اقوام و اقاربم نقل کن. آیه شریفه ی فوق نازل شد.و امروز هم می بینید که چگونه ملت مسلمان ایران از شهادت استقبال می کند و پیروزیهای چشمگیر بدست آورده و می اورد، تاجایی که دشمن را درخاک عراق اسیر کرده و می کشد و به آنها می فهماندکه ما این چنین قدرتی را در رابطه با رهبریهای امام و اتحادو ایمان به خداوند و جهان بعداز مرگ بدست آوریم که باید گفت: مسئله جنگ و پیروزیها نه تنها از بعد بیرون کردن دشمن از وطن و قدرت نظامی باید مورد توجه قرا ر گیرد، بلکه از بعد سیاسی و دینی و انقلابی هم باید مورد مطالعه قرار داد، و خلاصه باید گفت: جنگ تحمیلی دارای برکات است .
ادامه دارد

15دسامبر/16

سرگذشتهای ویژه اززندگی امام (۱۳)

این سیزدهمین قسمت از سرگذشتهای ویژه می باشد که تقدیم دوستداران آن می گردد، لازم به تذکر است که یازده قسمت آن در مجله ی پاسدار انقلاب درج گردید و این چهارمین قسمتی است که توسط حجه الاسلام سید حمید روحانی برشته ی تحریر درآمده است، امید که مورد توجه خوانندگان محترم قرار بگیرد.
*قسمت چهارم
از حضرت امام صادق(ع) منقول است که « کونوا دعاه للناس بغیر السنتکم لیروا منکم الورع و الاجتهاد والصلوه و الخیر فان ذلک داعیه» این روایت بطور خلاصه می خواهد بگوید که یک انسان متعهد و وارسته نه تنها بازبان و بیانش تبلیغ و ارشاد می کند،بلکه اعمال ورفتارش نیز برای مردم سرمشق، الگو و اندرز بخش است و اصولا یک انسان مهذب و خود ساخته به گونه ای است که عملکرد او نیز موجب پند، هدایت و ارشاد مردم می گردد، وراستی که نمونه ی بارز این گونه انسانها امام خمینی است که حرکت و سکون ایشان آموزنده، پند دهنده و ارشاد کننده است و من شخصا دراین زمینه خاطرات ارزنده ای از عملکرد ایشان به یاد گار دارم.:
۱- روزی در نجف اشرف امام خمینی برای برگذاری نماز جماعت خواستند وارد اطاق بیرونی شوند، کفش کن اطاق از کفشهای مردمی که برای شرکت در نماز جماعت بجا گرد آمده بودند انباشته شده بود بطوری که جای پا گذاشتن نبود، ما و دیگر روحانیان و بسیاری از فضلا بدون توجه،پاروی کفشهای مردم می گذاشتیم و رد می شدیم وجز این چاره ای نبود، امام وقتی به کفش کن رسیدو آن وضع را دید توقف کرد و ازپاگذاشتن روی کفش مردم خودداری ورزید و دستور داد کفشها را از سر راه جمع کنند و راه را باز نمایند، تازه خیلی از ما متوجه شدند که پا گذاشتن روی کفش دیگران تصرف در مال غیر است و خالی از اشکال نیست، البته ما دراین موارد خودرا دلخوش می کنیم که ان¬شا الله صاحبان این کفشها به این مقدار تصرف رضایت دارند،لیکن رهبر انقلاب دقیق تر، عمیق تر و باریک بین تر از ان است که ما فکر می کنیم چه آنکه به «عقبات» و مکافات روز جزا باور دارد.
۲- امام درآن روزگاری که هنوز نهضت را آغاز نکرده بود می دیدم وقتی وارد مجلسی می شد هرجا که جا بود می نشست و غالبا دم در و در جمع مردم کوچه و بازار می نشست، برخلاف بسیار ی که حتما باید روی مسند بنشینند، هرچندکه جا تنگ باشد و استخوانها یشان درهم فشرده شودو موجب اذیت و زحمت آنانی شود که در کنارشان نشسته اند. اصولا امام همیشه ازمسند نشینی گریزان بوده اند و گریزانند.
۳- امام در وقت رفت وآمدها و دید و بازدیدها همیشه تنها حرکت می کرد، با دارو دسته نمی رفت واز راه انداختن اصحاب و عساکر و اطرافی متنفر بود، آقای صانعی نقل می کرد که روزی درقم امام می خواستند دیدن یکی از علما برود، لیکن آدرس اورا نداشتندو از من آدرس خواستند . من هرچه اصرار کردم که به عنوان راهنمایی تا درب آن منزل ایشان را همراهی کنم نپذیرفتند.
خاطره ای که درنجف دارم که هروقت یادم می آید خنده ام می گیرد . روزی بعد از پایان درس امام در مسجد شیخ انصاری دوستان ما خبردارشدندکه امام می خواهد به عیادت مرحوم علامه امینی رحمه الله که در منزل بستری بود برود. گروهی دنبال امام راه افتادند تا ایشان را درعیادت علامه امینی همراهی کنند. امام وقتی دم درب منزل آن مرحوم ایستاده بود تااذن ورود بدهند، متوجه شد که جمعی با ایشان آمده اندو می خواهند همراه ایشان وارد منزل شوند. از آنجا که نمی خواست رسما آنرا رد نماید دست به حرکت جالبی زد: منزل مرحوم علامه ی امینی دو در داشت، یکی درب کوچه که وارد راهرو بزرگی می شد و درب دوم درراهرو قرار داشت که به حیاط منزل متصل بود. درب راهرو نیمه بازبود،امام با یک حرکت سریع وارد راهرو شد و باکمال خونسردی درراپشت سرخود بست و در راهرو ایستاد تا اذن ورود برسد.
به این حرکت امام بخوبی نمایانگر درجه ی استنکار و انزجارایشان از رفت و امد با دارودسته و اطرافی می باشدکه ایشان را به چنین حرکتی مجبور می سازد.
گویا درسال ۱۳۴۸ بودکه به ده هزار زوار ایرانی پس اززیارت حج ویزای عراق داده بودند، جمعیت انبوهی از زوار ایرانی در نماز جماعت امام درمدرسه ی بروجردی نجف شرکت می کردندو پس از پایان نماز می خواستنددرخیابانهابا سلام وصلوات امام راهمراهی وبدرقه نمایند. امام هرشب بعداز نماز وقتی می خواست از مدرسه بیرون برود دستور می داد که به مردم اعلام کنند: هیچکس حق ندارد بامن از مدرسه بیرون بیاید زواردرمدرسه مکث می کردند وقتی امام دورمی شد بتدریج خارج می شدند.
امام درشرائطی زوار ایرانی را از حرکت پشت سر خود برحذر می داشت که در عراق سخت تنها و بی یاور بود و برای نمایش قدرت در برابر رژیم جابرعراق که سخت می کوشید امام رادر گوشه نجف ایزوله سازد، شاید حرکت زوار ایرانی پشت سرایشان و ابراز احساسات نسبت به ایشان لازم وضروری بود، لیکن امام از آنجا که به خدا متصل است وجز خدا نمی بیند، هیچگاه خود را تنها احساس نمی کندو نیازی به این گونه نمایش قدرت ندارد.
۴- امام از پس رو پیش رو و اینگونه امورسخت بیزار است. درنجف اشرف خود ناظر بودم که گاهی درحرم مطهر حضرت علی( ع) استخوانهای این پیرمرد در میان انبوه جمعیت درهم فشرده می شد، ولی به کسی اجازه نمی دادکه مردم را کناربزنند و برای ایشان راه باز کنند. درلابلای جمعیت تنه می خورد، صدمه می خورد و مورد اذیت و آزارقرار می گرفت.به ویژه آنکه بسیاری از زوار از دهاتیهایی عرب بودندو بی مبالات و ناموزن راه می رفتند و به ایشا ن سخت صدمه می زدند، لیکن ایشان تمام این فشارها و رنجها را در مشاهده مشرفه تحمل می کرد ولی پس رو و پیش رو هایی را که مرسوم و متداول است تحمل نمی کرد
آقای سید علی شاهرودی پسرمرحوم آیت الله شاهرودی (اعلی الله مقامه) روزی درحرم مطهر حضرت علی (ع)ناظر این جریان بوده است و می بیند که چگونه امام درمیان ازدحام شدید، درهم پیچیده می شود و خطر ان است که زیر دست وپا بیفتد. به دونفری که پشت سرامام بوده انداعتراض می کند که چرا ایستاده اید؟ منتظرید که ایشان برای شما راه بازکنند؟ پاسخ می دهند که جرأت دخالت نداریم،آقا اجازه ی راه بازکردن به ما نمی دهد.سید علی شاهرودی عصبانی می شود، عبا را گوشه ای می افکند و جلو میرود و با سلام و صلوات مردم را ازسر راه ایشان کنارمی زند، امام مرتب دست به پشت اومیزده و اورا از این کار منع می کرده است.
برادر فقید ما مرحوم آقای املایی نقل می کردکه روزی درحرم مطهر حضرت امام حسین(ع) امام خمینی را دیدم که درمیان انبوه زوار گیر کرده و قدمی نمی تواند پیش گذارد.به جلو دویده به کنار زدن مردم و باز کردن راه پرداختم. امام با تعرض و تغیر مرا منع می کردند و من بی توجه به منع ایشان به کار خود ادامه می دادم. یکبار ه متوجه شدم که امام از مسیری که من برای ایشان باز کرده ام نیامده و تغییر مسیر داده در لابلای جمعیت به راه خود ادامه می دهد.
هرشب در برنامه ی تلویزیون پیش از شروع اخبار که چهره ی امام را در میان ازدحام مردم نشان می دهند اگر دقت کنید می بینید که چگونه امام با عصبانیت به پاسداری که گویا می خواسته مردم را از سرراه ایشان دور کند اعتراض دارد و برای او رو ترش کرده است.
۵- چنانکه در پیش خاطر نشان ساختم: امام مقید است تا آنجا که امکان دارد کار خودرا بردیگری تحمیل نکند، کار خود را خودش انجام می دهد، در نجف گاهی اتفاق می افتاد که امام رو پشت بام متوجه می‌شد که چراغ آشپزخانه یا دست شویی روشن مانده، به خانم و دیگران که درپشت بام بودند دستور نمی داد که بروند چراغ را خاموش کنند خود راه می افتاد و سه طبقه رادر تاریکی پایین می آمد چراغ را خاموش می کرد و باز می گشت. گاهی قلم و یا کاغذ می خواست که در اطاق طبقه دوم منزل بود، به هیچکس حتی به عزیزانش فرزندان شهید مرحوم حاج سید مصطفی دستور نمی داد که برای او کاغذ و قلم بیاورند خودش برمی خاست از پله ها بالا می رفت و یک ورق کاغذویا قلم برمی داشت و بازمی گشت.
۶- نظم امام درزندگی بحدی است که انسان می تواند طبق اجرای برنامه ی کار ایشان ساعت خود را تنظیم نماید. چنانکه در کتاب بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی آورده ام کارکنان منزل امام در نجف اشرف از حرکت و سکون و خواب و بیدار ی و نشست و برخاست ایشان درمی یافتند که چه ساعت از روزو شب است.
۷- امام در زندگی هماره ساده زیست می کند، ساده می پوشد، ساده می خورد، ساده می خورد، ازغذای چرب و نرم هماره پرهیز می کند، ازخوراکهای مقوی دوری می جوید. در نجف غذای مورد علاقه ی ایشان نان وپنیر و مغز گردو بود.
دررفت وآمدپیاده حرکت می‌کرد و علیرغم اصرار و فشار همه جانبه دوستان و ارادتمندان در نجف از گرفتن اتومبیل و رفت و آمد با ماشین خودداری می ورزید. با انکه بسیاری از فدائیان راه ایشان درکویت و جاهای دیگرآماده بودند که بادل و جان ماشینی ازغیر وجوهات شرعیه به ایشان هدیه نمایند.
ازرفتن به کوفه و گرفتن منزل درآنجا علیرغم گرمای شدید و ۵۰ درجه نجف خود داری می ورزید. حدود ۲۰ سال درنجف اشرف زیست ولی حتی یک شب رادرکوفه نخوابید.
۸- استقامت امام در برابر شدائد و مصائب، خود آموزنده و الهام بخش است . امام علیرغم عواطف و احساسات شدید همانند کوه دربرابر مصائب و ناملایمات ایستادگی می کند و بدینگونه به امت خود درس صبر، استقامت، برد باری و پایداری می دهد.
شهادت ناگهانی شهید مجاهد مرحوم حا ج سید مصطفی خمینی( اعلی الله مقامه) جا داشت که آسمان رابا تمام بزرگیش برسر همه ی آنانکه اورا می شناختند خراب کند. شهید حاج سید مصطفی مجتهدی بود آگاه، عادل، متعهد، مهذب و خودساخته که در تمام ابعاد امام و رهبر امت را پیرو بود و امام درراه ساختن و پرورش او زحمتهای فوق العاده ای کشیده و به او امید ها داشت، با وجود این، آنگاه که خبر شهادت او را در یافت کرد ان چنان بردباری و استقامتی از خود نشان داد که صبر ایوب را بار دیگر درخاطره ها زنده ساخت.

15دسامبر/16

سیری در آثار و نوشته های خطی امام خمینی (۱)

حجه الاسلام احمدی یزدی
بسم الله الرحمن الرحیم
نگرشی برآثارو نوشته های خطی امام خمینی مدظله العالی، این قسمت خلاصه ای ازگفتگویی است که بصورت مصاحبه راجع به آن اثارصورت گرفته است.
قبل از آنکه درباره ی خصوصیات هریک از آن آثار و متون بپردازیم، نکته ای را لازم است تذکردهیم:
درسالهای سابق افرادی که در راه سیر و سلوک الهی بودند،درصدد جستجوی نوشته ها ومطالبی که برای آنها دراین راه مفید است بودند، و درآن موقع نوشته های عالم بزرگ اخلاق و متعبد به تعبدات اسلامی مرحوم حاج میرزا جواد آقای ملکی تبریزی رضوان الله تعالی علیه که از اساتید بزرگ اخلاق بوده است(متوفی ۱۳۴۳ قمری)،دربین پویندگان این راه رایج بود، البته نوشته ی خطی یا استنساخی آنها دستگردان و مورد مطالعه واقع می شد، مانند: لقا الله «سیر وسلوک» یا اعمال السنه، و کتاب اسرا و الصلاه، و در همان موقع عده ای مشغول طبع و نشر آنها بودند.
اما بعضی از خواص اهل معرفت با نوشته های فقیه عالی قدر و عارف زمان، معلم اخلاق و استاد اکبر رهبرانقلاب اسلامی حضرت آیت الله العظمی امام خمینی متع العلما و المسلمین بطول بقائه. هم آشنا بودند. البته درآن فضا جزکتبی بشمار می رفت که کمتر دردسترس عموم قرار داشت ( چون عده ای به محتوی آن نمی رسیدندو از درک مطالب آنها عاجزبودند،لذا رویه ی اساتید اخلاق و هم اهل معرفت این است که این گونه مطالب و آثار دردسترس هرکسی قرار نگیرد تا به اهلش برسد، و روی همین مصلحت بصورت خطی یا استنساخی رد و بدل می‌شد) و درسالهای بعد چون از تصنیفات ایشان بود دربخش کتابهای قاچاق سیاسی محسوب می‌شد، وپس ازآن در ردیف کتابهای ممنوعه سیاسی قرار گرفت.دربین اهل معرفت بحث بود که نوشته های حاج میرزا جواد آقای تبریزی (ره) برتری دارد. یا نوشته های امام خمینی مد ظله لکن بجهت شمول نوشته های معظم له برمسائل قرآنی و روائی (اعم از حدیث و دعا، چون دعا هم نوعی حدیث وروایت محسوب می شود،با این تفاوت که چه بسا در دعا مضامین عالیتری مطرح شده) ونکات فلسفی و عرفانی( که در حقیقت ایشان فلسفه را در استخدام عرفان- که مرحله ی بالاتر و عالیتر دربدست آوردن معارف الهی است- در آورده اند) ونظایراینها. عده ای این نوشته هارا ترجیح می دادند.
وبراساس این جهات بود که نوشته های ایشان هم جنبه ی فلسفی برهانی داشت، و هم ازجنبه ی اخلاقی،عرفانی، سلوکی، وهم واجد کلیاتی در معارف و علوم اسلامی مانند مسائل اصول فقه، یا مسائل اجتماعی و سیاسی اسلام و غیره بود. درصورتی که شاید نوشته های دیگران دارای یک جنبه یا چند جنبه ازاین جهات بود. بنابراین، این سری مکتوبات جز منابع اصیل معارف الهی بشمار می رود، و در ردیف متون محکم و متقن در فلسفه وعرفان بحساب می آید، و نباید محققین رشته های علوم اسلامی از انها غافل بمانند.
مرحوم استاد و معلم عزیز و بی الایش آیت الله فکور قدس سره که از بزرگان فقها و علمای اهل معرفت بودند، درباره ی یکی از تصنیفات ایشان می فرمودند: آقای خمینی مطالبی که به عنوان حاشیه و تعلیقه برکتاب مصباح الانس- که ازمتون اصیل کتب عرفان علمی است-مرقوم فرموده اند، درک بسیاری از آنها برمحققین فعلی مشکل و یا نامفهوم است، و اساسا ایشان از ابتدا امر یک سنخ فکر عرفانی خاص بخود داشت.
وبه طور کلی این آثار دارای ویژگی خاصی از نظر ابتکار و عمق می باشد وحاوی بسیاری از مسائل معارف اسلامی می باشد، مانند جهان بینی اسلامی، سیر انسان در عوالم وجود و جهانهای هستی از قبیل دنیا (عالم ملک) برزخ و آخرت، مراحل شناخت انسان، مراحل طی انسان درعوالم الهی که غنیمت انسان و واقعیت سیر انسان را تعیین می دهد. کیفیت ظهور اعمال انسان، نیات و ملکات که سر انسان را تشکل می دهد،افق عالی انسان سرولایت درنبوت و امامت، مسئله معاد،وازاین قبیل مسائل معارف اسلامی تا برسد به مسائل جامعه ی انسان و مانند اینها… که درسلسله ی مباحث آنها اشاره ای به انها خواهد شد.
رهبر انقلاب اسلامی و بنیان گذار جمهوری اسلامی درباره ی این گونه تصنیفات خود به مناسبتی چنین فرمودند:
« اینها رابرای کسانی نوشته ام که درراه هستند.» و مقصود معظم له این چنین دریافت شد: افرادی که درراه سلوک انسانی الهی هستند، این سری نوشته ها برایشان مفید است وگرنه نفعی ندارد.و این واقعیتی است غیر قابل انکار . وآنها که درراه هستند می دانند که چه مشکلات بسیاری برسرراه انسان است، و درمی یابند که مسائل انسانی،سلوکی،عرفانی که ایشان درمقام بیان ذکر نموده اند، درافق عالی حل نموده و راهگشای افراد سالک قرار داده اند.
البته پرتوی از همان مطالب بود که گاهی به تناسب درروزهای آخر ایام تحصیلی که معمولا جنبه ی نصیحتی داشت،یا در موقع مناسب دیگر بیان می فرمودند،وتاثیر بسزایی درجهت دادن به افراد مستعدداشت، اخیرا به مقداری از ان سنخ مطالب در درسها ی تفسیر خود اشاره فرمودند.
ادامه دارد

15دسامبر/16

ضرورت رسالت انبیا

آیت الله جوادی آملی
عضوشورای عالی قضایی و عضو جامعه مدرسین
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از مهمترین مسائلی که قرآن روی آن تکیه کرده است، مسئله ی ضرورت رسالت انبیا و ضرورت نبوت است، و این که بدون وحی الهی توسط پیامبران بشر به سعادت نمی¬رسد.
معمولا انبیا با افرادی که روبرو می¬شدند، آنها یا منکر « عبودیت» بودند، یا منکر «رسالت»، یا منکر «معاد» و یا هرسه، چون هر به موضوع، بر بشر تکالیف و وظایفی ر ا ایجاب می‌کند.
نوع بت پرستها گرچه معتقد به آفریدگاری در عالم بودند، ولی صرفا این اعتقاد بدون ضمیمه شدن عقیده های دیگر به آن، مشکلی را حل نمی¬کند، آنچه نقش اساسی دارد« عبودیت و رسالت و سرانجام معاداست.»
عبودیت
عبودیت، پرستش خدایی است که بشر را آفریده است، و هم اوست که بشر را می‌پروراند، او هم خالق است و هم رب «بت پرستان مکه بت ها را ارباب می¬دانستند، ولی پیامبر به آنان می¬فرمود:جز الله ربی نیست.»
حضرت ابراهیم (ع) برای اثبات این عبودیت به طاغوت عمرش می¬گفت : «ربی الذی یحیی ویمیت»
(آنکس که حیات می بخشد و می میراند پروردگار من است.)
و درمورد حیات و موت سخن از رب می¬گفت.
ضرورت رسالت و وحی
اگر عبودیت یک ضرورت است، و همان خدای آفریننده باید پرورش دهنده ی انسان باشد، راه این پرورش هم که راه کمال انسان است باید توسط خدا تغیین شود،انسان موجودی است که می اندیشد و کار می¬کند، انسان با علم و عمل در کار است. فهمیدن بدون کار و کار بدون اندیشه، کمال او را تأمین نمی¬کند.کمال انسان درسایه علمی است که راهنمای عمل هم باشد و انسان هم دراین علم و هم در نحوه ی عمل به راهنمایی الهی نیازمنداست . دراین زمینه عقل و اندیشه های بشری به تنهایی راهگشا و کافی نیست،استدلال قرآن هم این چنین است که:
     ••     
سوره نسا ۱۶۵
یعنی: خدا پیامبران را بعنوان مبشر و منذرفرستاد تا بعد از رسالت مسلم انبیا مردم درقیامت حجتی نداشته باشند و بهانه ای برای فرار از عذاب برایشان نباشد.
اگر عقل به تنهایی کافی و راهگشا بود، خدا نمی فرمود که اگر رسولان را نمی فرستادیم مردم استدلال می¬کردند.
برخی از دانشمندان قدیم هند منکر رسالت بودند و می گفتند:
حرف پیامبران یا موافق عقل یا مخالف عقل است. اگر مخالف عقل باشد که مردود است، و اگر موافق با عقل باشد که نیاز به آن نیست.
البته علمای ما درکتب کلامی (مانند علامه حلی ) اینها را رد کرده اندبه این دلیل که: چه بسا مواردی که از دسترس عقل بیرون است تا عقل موافق یا مخالف باشد و نمی-فهمد تاقضاوت بدرستی یا خلاف بودن آن کند. آنجا هم که می فهمدرسالت انبیا آنرا شکوفا و تایید می کند.
پس همچنان که در آیه گذشت، اگر فرستاده های الهی اعزام نمی شدند حجت برمردم تمام نبود، این همانست که می¬گویند: این همانست که می گویند: عقل چراغ است، نه راه، که همان صراط و دین است که توسط وحی مشخص می¬شود و عقل می گویدکه بدون صراط و دین و راه نمی توان به مقصد رسید.
علاوه بر اینکه علوم بشری غرور آور است و باعث می¬شود که انسان در برابر انبیا موضع بگیرد. قرآن در این باره می گوید
فلما جائتهم رسلهم بالبینات فرحوا بما عند هم من العلم»
مؤمن ۸۳
وقتی انبیا بینات را به آنها ارائه دادند آنها به علوم بشری خودشان اکتفا کردند و دلخوش بودند و همان دانشهای خود را برای سعادت جامعه کافی می‌دیدند و برای رفع نیازمندیهای خود می گفتند که ما طبیب و مهندس و بنا و تاجرو … داریم. قرآن تاکید می کند که حتی در همین موارد هم علم شما ناقص است، و مثلا به تقسیم باز مانده های ثروت در ارث اشاره می کند که اگر ما بیان نمی کردیم شما روش مفید تر را نمی دانستید، وبه انسان خطاب کرده می گوید:
وما اوتیتم من العلم الا قلیلا
(جز اندکی از دانش بشما داده نشده است.) و میفرمایدکه بدون وحی، بسیاری از چیزها را نمی دانید، چون شما تنها مادی نیستید،علمی که انبیا می آورند تا ابدیت همراه شما هست، ولی علمی که زاییده اندیشه ی بشری باشد همراه انسان نخواهد بود.
علوم جاودانی
علمی که ره آورد انبیا است جاودانی است و برای همیشه با انسان همراه است، ولی دانشهایی که محصول فکر بشر است زوال پذیر است و اگر انسان به همین علوم اکتفا کند سرا نجام پس از مرگ بدون علم می ماند چرا که انسان پس از مرگ فنا نمی شود و مرگ تداوم هستی انسان بعد از رهایی از تن است و معاد نیز انتقال همین روح به تن است.
انسان به ارتقا روح باقی است و روح در مراحل بعد از مرگ نیز زنده است و به علم و معرفت نیاز دارد، علم و معرفتی که مانند خود روح ابدی است و از دسترس مرگ دور است، و چنین علم و معرفتی همان ره آورد وحی انبیا است.
خداشناسی، معرفت او صاف الهی، عدل الهی، شناخت وحی و رسالت و ولایت و عصمت، شناخت قیامت و کیفر و پاداش و میزان و حساب و بهشت و جهنم و … این علوم همیشه هستند. علم اصول دین علمی است که بعد از مرگ شکوفا تر و بارزتر میشود. آشنایی ما با مسائل وحی ونبوت و رسالت و شناخت روح و تجرد آن بعد از مرگ بارزتر وروشن تر می شود.این علوم جاودانی و تأمین کننده ی سعادت بشر است، و درعین حال برسایر علوم بشری پرتو افکن است و آن دانشها ر ا در جهت صحیح هدایت می کند تا سلاح درندگی نشود.
دانشهای بشری بعد از مرگ فنا می شوندو دیگر نقشی برای سعادت انسان ندارد، هیچ طبیبی بعد از مرگ دیگر طبیب نیست، وهیچ مهندسی پس از مرگ با مسائل راه سازی و ساختمان مواجه نیست و… چرا که در آن عالم موضوع چنین مسائلی منتفی است. بنابراین علومی که ره آورد وحی است جاودانه، و دانشهای زاییده ی فکر بشر محدود و زوال پذیر است. قرآن کریم می فرماید:
        
سوره نحل آیه ۹۶
(آنچه نزد شما است فانی میشود،و آنچه نزد خداوند است باقی است.)
علومی که از روحی الهی سرچشمه می گیرد برای احیا بشریت است و علم سعادتبخش علمی است که به عمل منتهی شود و علم به تنهایی موجب کمال انسان نیست. قرآن کریم و روایات اسلامی روی عقل تکیه فرموده است، نه روی علم. درروایات باب عقل و جهل، جهل در مقابل عقل قرار گرفته است و این بدان معنی است که اگر انسان نداند و یا بداند و به علم خود عمل نکند، درهردوصورت جاهل است، و در کتاب «اصول کافی » اول کتاب عقل و جهل را آورده، آنگاه کتاب علم را، چرا که عقل مهمتر از علم است و تکیه روی دانستن نیست، بلکه تکیه روی عاقل بودن است، و عقل آن علم روشنگری است که در عمل پیاده شود و آنکس که نداند یا بداند و عمل نکند عاقل نیست، حضرت امیر المؤمنین (ع)می فرماید:
«رب عالم قد قتله جهله»
چه بسا دانشمندی که کشته ی جهل خویش است.
عقل با جهل جمع نمی شود، ولی علم با جهل- از دیدگاهی که ذکرشد – گاهی جمع می شود.
پیامبر بزرگوار اسلام(ص) فرمود:«عقل آن است که امیال و غرائز را کنترل نماید.» عقال شتر زانو بندی است که شتر را بسته و مهارمیکند و عقل نیز نوری است الهی که غرایز و شهوات را عقال می نماید و آنها را مهار می نماید، و دراین صورت است که راه پرواز به سوی کمال هموار می شود، در حالیکه اگر انسان رها باشد، غرائز او را به زمین فرو برده و میخکوب می نماید، و به همین جهت قرآن در باره ی علت این که چرا برخی افراد دستور حرکت بسوی جهاد را به کار نمی بندند می فرماید:
   
توبه ۳۸
سنگینی تان بسوی زمین است و به زمین بسته شده اید، گویا هنگام حرکت می خواهد زمین را نیز همراه خود حرکت دهد، آنکس که به زمین می اندیشد و محصول عمرش درزمین و زمینی است هرگز به رشد و کمال نمی رسد.
درتاریخ یعقوبی از پیامبر اکرم( ص) نقل شده است که فرمود: «خدای متعال کارهای بلند مرتبه و والا را دوست دارد و کارهای پست و فرومایه را نمی پسندد.»
فکرهایی که زمینی است و برای زینت آن به کار گرفته شود پست است و هرگز صعود نمی کند، انسانی که تلاش او روی زمین و برای زمین باشد اگر هم ترقی کند درفروعات است نه در اصول، مانند درختی که ریشه در خاک و زمین دارد آنچه هم از آن می رویند فرو ع و شاخه های همان است نه اصل و ریشه اش.
علم وسیله ای در دست عقل
ازقرآن و سخنان معصومین علیهم السلام چنین بدست می آید که علم باید وسیله ای در دست عقل باشد، قرآن در موردمثالهایی که می زند می فرماید:
   
عنکبوت ۴۳
(و درک نمی کنند آنها را جز دانایان)
عالم است که می تواند غافل شود، و علم را مقدمه ی عقل قرار داده و در سایه ی عمل به عقل برسد.و منظور حضرت پیامبر (ص) نیز که فرموده خداوند کارهای سطح عالی را دوست می داردهمین مرحله ی عقل است.در آیه ۱۱ سو.ره ی مجادله می فرماید:
        
(خداوند آنان که از شما ایمان آورده اند، و کسانی که دارای دانش هستند رفعت می بخشد به درجات و مراتب)
دراینجا اگر علم را امتیازی بحساب آورده بر اساس ایمان است، و الاهر عالمی از نظر قرآن رفیع نیست.
مؤمن غیر عالم درجه دارد، ولی مؤمن عالم دارای درجات است . انسان وقتی درسایه ی علم عمل نمود رفیع می شود، و رفعت همراه با محبت است، چون خدا رفیع را می پسندد.
رفعت مستلزم دو چیز است: علم وایمان، و اگر این دو نبود ذلت است، اگر مؤمن بالا می رود، و اگر مؤمن عالم بود بالاتر … و گرنه مؤمن بود و نه عالم، رفیع نیست، پس مورد رضای خداوندنیست. به آنان که ره آورد انبیا را رها کرده و به دانش بشری اکتفا میکنندگفته می شود:
  تکویر ۲۶
کجا می روید؟ مگر نه آنکه دنبال کمال هستید، جز این راه، کمال وجود ندارد، هرجا بروید حیرت و یاس و نا امیدی و رها کردن این راه مایه ی سرگردانی و حیرت.
خلاصه
قرآن کریم هم خالق و هم مربی و پرورش دهنده ی همه ی موجودات را خدا مید اند . بنابراین بشر را نیز باید خدا پرورش دهد. علم وعمل که راه کمال است هر دو باید در سایه ی راهنمایی های خدا باشدو وفقط راهنمایی های علمی و رهبریهای عملی خداوند موجب سعادت بشر است.« عقل چراغ است نه راه، علم برای عمل است و عقل باعث رفعت است و انسان رفیع محبوب خدا است و هرکس محبوب خدا شد کمالات لازمه ی انسانیت را به او عطا میفرماید.
ادامه دارد

15دسامبر/16

از مارکسیسم لنینیسم تا استالینیسم

قسمت دوم
استاد جلال الدین فارسی
عضو ستاد انقلاب فرهنگی
اشاره:
مارکسیسم دارای دو جز است:
۱- نظریه ای درباره ی طبیعت که ماتریالیسم دیا لکتیک نام دارد.
۲-ماتریالیسم تاریخی، یا فلسفه ی مادی تاریخ، ازمجموع این دو جزء جهان بینی مارکسیسم بوجود می آید.طبق تعریفاتی که از مارکس نقل کرده اند از آن گاهی تعبیر به جهان بینی، و گاهی به فلسفه وزمانی به نظریه کرده اند.
***

مارکس طبق مدارکی که ذکر کرده ام می گوید: یک نظریه درشرایط خاص بوجود می آید – وشرایط را هم معین کرده است – و یا به پای آن فکر نیز تعبیر پیدا می کند.چنانچه ابتدا انسان از میوه¬ها و دانه های موجود درطبیعت استفاده می کرد،کم کم ماهی صید کرد، بعد ها شکار اضافه شد،بعدگله داری، و بالاخره کشاورزی، این مراحل تحول است درشیوه تولید انسان،بعد مبادله، پا به پای شیوه های تولید درچند مرحله تکامل پیدا کرد.هرشیوه ی تولید ی هم تکامل پیدا کرد.یک روز ماهی را باقلاب صیدمی کردند، و امروز با ناوگانهای عظیم. هم چنین است مکانیزه شدن کشاورزی،البته مارکس به ذهنش راه نیافته بودکه صنعت دردنیا این چنین پیشرفت کند و به نیروهایی از اتم و انرژی های حیرت آور دیگر دست پیدا کند.
بیچاره نمی دانست که با پیشرفت تکنولوژی تعداد کارگران کم می شود یعنی ده نفر برای یک میلیون نفر کار می کنند.او خیال می کرد که کارگران زیاد می شوندو روی وسائل پیشرفته کارمی کنند. سرمایه دارها هم یک مشت می شوند و بزرگها کوچک ها را می خورند، مثل ماهی های بزرگ که کوچک ها را می خورند.
نمی دانست که شرکتهای سهامی درست می شود که هشت میلیون سهام دار داردو بجای اینکه ماهی های بزرگ ماهی های کوچک ر ابخورند،کوچک ها زیاد شده اند، علت اینکه اروپای غربی کمونیست نمی شوند این است که فهمیده اندکه این حرفها نادرست است. کمونیستها پس از آن که از اروپای غربی ومردم تحصیل کرده آن مایوس شدند، رو آوردند به کشورهای غربی،و موج سرخی ایجادکردند. حالا هم به کشور ما آمده اند که از یک محاصره ی اجتماعی و فکری نجات پیداکرده ایم، می خواهند فرصت را ازدست ما بگیرند و فکرخودشان رانشر بدهند تا افراد ما پوچی حرفهای آنها را بفهمند،مدتی انرژی مارا تلف کنند.
نظریه مارکس این است که وقتی شیوه ی تولید اقتصادی رشد و تحول پیدا کرد بدون آنکه به کار برندگان آن بدانند که چرا و به چه کیفیتی تحول پیدا کرده است، جبرا روابط تولیدی جدیدی بین آنها ایجاد می شود و بین این روابط تولید با شیوه ی تولید یک هماهنگی است وبرای اینکه انسان محتاج به لباس وسوخت و غذا است وباید کالاهای مختلف تولید کند، درتلاش با طبیعت علم تغییر می کندو روابط ثابت چند هزار ساله به یک درجه از کمال می‌رسد، نیروی تولید وشیوه ی تولید در تضاد قرار می گیرند و وضع تولید مختل می شود و باعث نارضایتی و گرسنگی قسمتی از جامعه می‌شود که نقش مهمی در تولید دارند، منشا بدبختی خودشان را در مالکیت طبقه ای که مالک وسائل تولید است پیدا می کنند، کشمکش سیاسی بین دو طبقه انجام می شود.عده ای طرف طبقه ی پیشرو ضد حکومت را می گیرند،وقتی که این طبقه پیشرو حکومت را سرنگون کردو خودش حاکم شد، اول کارش اختصاص مالکیت وسائل تولید به خودش می باشد،نه به جامعه و زحمت کشان، یک وقت برده دارها مالک بودند،فئودالها از جامعه ی برده داری رشد کردند و رژیم برده داری را سرنگون کردند و خودحاکم شدند، این یک مرحله ی تکامل بود، بعد سرمایه داران در درون جامعه ی فئودالی رشد کردند و آنرا سرنگون کردندوخودشان مالک کارخانه ها و معادن و بانکها و تجارت شدند. هرطبقه وضع مالکیت را به نفع خود تغییر داده است. می بینیم ملاک رنج بردن نیست، مقصود و انگیزه «حاکمیت» است، و اینجاست که مارکس می گوید راه حل مسئله سرمایه داری، حکومت سوسیالیسم و پرولتازیا است، آن هم وقتی مارکسیسم دربین پرولتریا منتشر شد.
اگر از تمام اشکالات برمارکس صرفنظر کنیم،این اشکال باقی است که شما گفتید که در جامعه سوسیالیستی نیروی تولید بسرعت پیش می رود و تا بی نهایت می رسد و تصادم هم بین نیروی تولید و روابط تولید پیدا نمی شود، پس فرضیه شما که گفتید در هر جامعه ای با پیدا شدن وسائل تولید جدید، تصادم ایجاد می شود درست نیست و دربعضی جامعه ها به اعتراف خودتان چنین امری اتفاق نمی افتد، بعلاوه نظام کمونیستی و روابط تولید آن چگونه چیزی است که با هر تحول و پیشرفتی که در وسائل و شیوه ی تولید رخ دهد، با ز با آن سازگار است؟!
علاوه براینها در روسیه‌ی شوروی پس ازانقلاب اکتبر،پیشرفت در علم و صنعت و تکنولوژی درمقایسه با جامعه سرمایه داری بسیار کند بود ه است، بطوری که پس از شصت سال هنوز به جامعه ی سرمایه داری، نه تنها آمریکای پیشرفته، بلکه فرانسه و آلمان و ایتالیا نیازمند است و کالاهایی که شوروی می سازد نامرغوب است.حتی ازلحاظ جنگ افزار، با این که شوروی هدفش درست کردن یک جامعه ی سرا پا نظامی است، معذالک هواپیمایش از امریکا و حتی میراژ فرانسه عقب مانده تر است و آنچه مدل هواپیمای جدید دارندهمه سرقت از طریق جاسوسی و سرقت علمی از جهان غرب است ! جدیدترین هواپیمای شوروی فقط شکاری است و خاصیت بمب افکن راندارد، در حالی که فانتوم هم شکاری است و هم بمب افکن، در چند سال پیش مصریها فشار می آوردند به شوروی که اسلحه ی پیشرفته به ما بدهید.بیچاره سران کرملین نمی توانستند بگویند این چیزهایی که شما می گویید، ما نداریم که به شما بدهیم!
خوب آخرین آرزوی آقای مارکس رسیدن به جامعه ای مثل جامعه ی روسیه شوروی بود، شصت سال هم گذشت، اما این بیچاره ها برای استخراج نفت مناطق سیبری به امریکای سرمایه داری متوسل می‌شوند.گندم خودش را نمی تواند تولید کند، پس چطور مسئله را حل کرده است؟ اینها مشکلاتی است که مارکسیستها با آن دست به گریبانند.
مارکس ادعا کرده است که هر جامعه ای درطول عمر خود چهاررژیم و نظام بخود دیده است و یک رژیم ونظا م دیگر خواهددید که رژیم سوسیالیستی باشد.می گوید هربار که جامعه ای نظامش را تغییر داده است، یک تحول فکری، یا یک انقلاب کرده است .بالاخره مدعی است که اولین تحول و انقلاب جامعه این بوده است که نظام کمونیستی قدیم به نظام برده داری تحول پیدا کرده است.
بررسی این اصل از دوجهت اهمیت دارد: اول اینکه یکی از پنج تحول است که به عقیده ی مارکس و انگلس امکان پذیر است،و دوم این که بند اول فرضیه اورا تشکیل می دهد، و اگر این بند غلط از آب درآمد،بندهای دیگر مارکس درتصویر تحول تاریخی جامعه ی بشری بیان کرده نادرست خواهدبود. گفتیم که مارکس نیروی محرکه و تحول هربخش جامعه را تضاد درونی اشیا می داند، واین یکی از اصول فلسفه مادی اورا تشکیل می دهد،و گفته است که این تضاد بین نیروی تولید و روابط تولید است، جامعه ی کمونیستی قدیمی راهم وصف کرده، و هم چنین روابط تولید ونیروی تولیدرا.
باز گفتیم که مارکس گفته: مهمترین عنصر درروابط تولید (مالکیت وسائل تولید) است، یعنی اینکه وسائل تولید متعلق به کی و چگونه باشد. می گوید: در کمون اولیه وسائل مادی برا ی تولید مشاعی وجود داشته که ملک جامعه بوده است.پس مارکس باید ملتزم شود بقول خودش که مالکیت جامعه بروسائل تولید بعقیده او پس از رشد نیروی تولید، یعنی بعد از اینکه وسائل تولید و انسانهایی که روی آن کار می کنند به یک درجه از رشدرسید،در آن حال سازگاری با مالکیت اجتماعی نداشته باشد، و این ناسازگاری تشدید شده و تضاد بوجود آمد.
ما می گوییم چرا تضاد بوجود آمد؟ آنهاجوابی ندارند. ما می گوییم اگر حرفهای مارکس درست باشد اصلا تضادی نمی تواند بوجود بیاید !چرا؟ برای اینکه با حرف خود مارکس که معتفد به اصل ثابتی است منافات دارد. به این بیان که درتحول سرمایه داری به سوسیالیستی، مارکس می گویدکه در جامعه ی سرمایه داری تولید حالت اجتماعی داردو میلیونها نفر در کارخانه ها کار می‌کنند، درحالی که مالکیت بر کارخانه ها خصوصی است، و این باعث ناسازگاری است. راه حل آن چیست؟ می گوید: راه حل سوسیالیستی کردن و اجتماعی کردن مالکیت وسائل تولید است . بنابراین کارگران بر علیه سرمایه داران قیام می کنند و مالکیت کارخانه ها را متعلق به جامعه می کنند.
این یک نظریه معروف و ثابت مارکس است، اما درکمون اولیه ولو اینکه ابزار تولید کوچک ومحدود است، ولی مالکیت اجتماعی است. چرا درآنجا نیروی تولید نمی تواند درچهار چوب مالکیت مشاعی کاربکند.اگر حرفهای مارکس درست باشد باید هیچگاه در جامعه ای که نظام کمونیستی قدیم هست میان نیروی تولید و روابط تولید تضاد بوجود نیاید، و نوع مالکیت که مشاعی اجتماعی است تغییر نکند، در حالیکه مارکس و کمونیستها می گویندتغییر کرده است!
*اشکالی دیگر
اشکال دیگر بر تولید انفرادی است که آقایان می گویند باتولید جمعی در تضاد است، اینها باید تولید انفرادی را مشخص کنند و باید با تاریخ تطبیق کند، چون تاریخ اروپا از هزاران سال پیش مدون است و اسنادی هست که چگونگی تولید و امرار معاش و حکومت کشورها را مشخص کرده است، گرچه مارکس بیچاره نخوانده و ندانسته باشد. درآنجا معلوم است که: مالکیت مشاعی در چه دوره هایی از تاریخ بوده است، دردوره ای که کشاورزی می کرده اند زمین عام و وسائل کشاورزی ملک مشترک کشاورزان بوده است. حدود مزرعه هرقبیله هم مشخص بوده است، مثل حدود کشورهای امروز، ان وقت قبیله ای که خانواده ی هم بوده انددریک مزرعه مشترک کشت می کرده اندو محصول مشاع بوده، پدر یا رئیس قبیله مالک بوده، اما نمی توانسته بفروشد، یعنی متولی و سرپرست بوده است و مزرعه ها هم مقدس. اینکه در تاریخ ایران باستان می بینیم هفت قوم بوده اند همین هفت قبیله خانواده ای بزرگ بوده اند که در کنار هم زندگی می کردند .درروم ویونان همین طور بوده است که با تشکیل دادن مدینه و اجتماع قبایل، خانواده هایی که زمین مشترک ومشاعی داشتند وبه مناطق دیگر دست اندازی کردند و درنتیجه حدود مزارع و مالکیت ها تغییر کرد.
بنابراین کشاورزی وجود داشته درزمانی که مالکیت مشاعی و اجتماعی بوده است، بدون شک گله داری هم بوده، وصید هم بوده.
بنابراین می بینیم یک اشکال بزرگ پیدا می شود، درتفسیر مارکسیستی قضیه که اگر ما کشاورزی را یک شیوه ی تولید مترقی و کامل بدانیم به مرحله ای که پس از گله دار ی آمده و گله داری پس از صید آمده باشد، باید با تغییر هریک از این شیوه های تولیدی اولیه نوع روابط تولیدی و مالکیت هم تغییر کند، و اینجا سومین انقلاب رخ داده باشد.
علاوه بر اینکه اینها معتقدند که روابط تولید مال تولید اجتماعی است و تولید انفرادی روابط تولید ندارد تا آن وقت لازم باشد که روابط تولید پس از رسیدن تولید به رشد و تکامل با آن به حال تضاد درآید و این تضاد نیازمند حل باشد که مبارزه ی طبقاتی بوجود بیایدتا طبقه ای پیروز شود و این تضاد را حل کند.
دراینجا باید تذکر دهم که ما درکتابمان نیامده ایم حرفهای متناقض مارکسیستی رانقل کنیم،بلکه به آنها می گوییم شما معتقدید که قوانین تحولات جامعه را کشف کرده ایدو استناد به تاریخ می کنید و ما مارکسیسم ر ابا محک تجربه تاریخی زده ایم و رد کرده ایم.
*مبارزه ی طبقاتی وجود نداشته است:
دردرس هیجدهم گفته ایم مبارزه ی طبقاتی در جامعه ای که مارکس بنام کمون اولیه خوانده است وجود نداشته است.چرا؟ مبارزه ی طبقاتی احتیاج به یک طبقه ی حاکم مالک و یک طبقه ی محروم داردکه مالکیت طبقه‌ی حاکم سدی است در برابر رشد جامعه، و به زیان یک طبقه ی دیگر است، آن طبقه ی محروم تبدیل می شود به یک طبقه انقلابی مترقی.حالا شما این دوطبقه را دریک جامعه ی کمون اولیه چگونه فرض می کنید؟! شما که می گویید جامعه ی کمون اولیه بی طبقه بوده است! آنجاکه مالکیت اشتراکی بوده است، اگر بگویند برده داری دربطن جامعه رشد کرد، می گوییم شما دو طبقه را که رو در روی هم باشند نشان بدهید، والا مبارزه ی طبقاتی معنی ندارد، چون نتوانسته اند برای جامعه ی کمون اولیه چیزی بنام طبقات و مبارزه ی طبقاتی وجود نداشته است و طبقات، بلکه پس از از بین رفتن مالکیت مشاعی و پیدایش مالکیت فردی بوجود آمده است،یعنی یک طبقه برده داردمالک زمین و آب و یک طبقه بردگان واز بزرگترین تحولات ادعایی مارکس یا تحول از کمون اولیه به برده داری نتیجه ی مبارزه ی طبقاتی نیست، و این اولین جمله ی اعلامیه ما نیست که اصول عقاید مدون مارکسیست است خطا درمی آید، چو ن در آنجا گفته اند: تحول جامعه همیشه دراثر مبارزه ی طبقاتی است !
بقیه درشماره آینده

15دسامبر/16

قیام در محراب یا حماسه جاوید(۴)

حجه الاسلام رضوانی
نماینده مجلس شورای اسلامی
محراب پایگاه عروج انسان
باید متوجه بود که کلیه ی عبادتها وسیله هایی برای قرب بخدا و جلب رضای حضرت اوست که موجب کمال ایده آل انسانیست و چون نماز عالی ترین راه رسیدن به لقا حق و حضور حضرت حق تعالی است،پس محراب هم برترین پایگاه بندگی و سایشگاه سرتسلیم بنده دربرابر او جل شانه وهم پروازگاه عروج روح انسانیست به عالم قدس،و آدمی تا مراحل نهایی درجات ایمان را طی ننموده و دربندگی به کمال نرسد و روح و دل خویش را به تمام با خدا نپیوندد،آن گونه ایثار و فدارکاریکه از نتایج قیام به نماز است در وی پدید نمی آید، و به اضافه فداکاریهای بدون ایمان بخدا هم فاقد ارزش معنوی بوده و شایستگی ابدیت نخواهد داشت.
از این جهت ما نباید از یک بعد و یک دیدگاه به واژه ها و مقررات و برنامه های اسلامی بنگریم، بلکه هریک از دستورات دینی و پایگاههای عبادتی اسلام را بایداز دیدگاههاو ابعاد گوناگونش بررسی وارزیابی کرد تا جای پایی برای مردمی که می خواهند همه چیز را توجیه مادی کنند باز نشود و از انسانهای متعالی دجالهای یک چشمی و حیواناتی کارگر درلباس آدم ساخته نگردد.
مسلمان باید علی وار شب درمحراب عبادت، سر بر استان جانان بر خاک بساید و روز در نبردگاه، دشمنان خدارا بر خاک هلاکت نشاند.
واین محراب در اسلام موضعی خاص و پس ازپیامبر بزرگوار اسلام در تشیع(اسلام راستین) ویژگی چشمگیر تری پیدا کرده است، و ما یحیی «پیامبر زنده گر» را می بینیم که در نتیجه ی یک جرقه ی فکری و یک برق نیایش در محراب بندگی خدا دیده به جهان می گشاید و برا ی احیا امتی با برنامه ی خدا له حق به نبرد علیه طاغوت زمان خود، قیام می کند و درمحراب عشق و پرستشگاه حریت شهید محو شد و خون پاکش چهره زمین و رخساره ی رنگ پریدگان مستضعف را گلگون می نماید، و دنباله ی قیام یحیی را عیسای مسیح ادامه می دهد، و ازآن پس هم چنان یاران عیسی(ع) تا قیام محمد (ص) آن جنبش را دنبال می نمایندو ان نهضت ابراهیمی را زنده نگه می دارند، تا یاران پیامبر نیز در نبردگاه عشق و پرستش، حمزه وار به شهادت می رسند، و پس از پیامبر(ص)، دنباله ی قیامش را دودمانش و در راس آنها امام علی (ع)ادامه می دهند و وارثان ابراهیم یکی پس از دیگری مسئولیت خطیر خویش را تعقیب می کنند و امام علی (ع)را می بینیم که در محراب مسجد کوفه، یعنی پرستشگاه آزادی و قربانگاه محبت و نبردگاه عشق خون فرقش درراه هدفش بدامن محراب می ریزد و دامان محراب برای همیشه بخون سرخش رنگین می نماید تا شیعه ی علی بداند که او باید درمحرابی به نماز قیام کند که دامنی از خون رنگین دارد و رنگی از شهید برچهره، و چراغ خطری سرخ در پیشاپیش محرابش دربرابر هر حقکش و متجاوزی روشن و….
ویاران امام علی (ع)را می بینیم که هرکدام به نوعی محراب بندگی را در نبردگاه رزم با پاسداران طواغیت برسرپا کرده و در آن مفتخرانه خون وجان باهم داده اند، وگاهی چون میثم تمار چوبه ی دار را محراب عشق و عبادتگاه آزادگی خود قرار داد ه وگاهی نیز حجر وار زیر تیغ جلاد، محرابی از فضیلت و ایثاربرپاکرده و درهمان جا خون خود را درراه عقیدت خویش، بردامن محراب فرو ریخته است و همچنان امام حسن (ع)را می نگریم که در نماز از دشمن ضربه می خوردو در محراب ایثار به سم بد کار معاویه غدار به شهادت می رسد و امام حسین (ع)را مشاهده می کنیم که برای ایثار جان ورسیدن به جاودانگی، از مذبح ومحراب ابراهیم و اسماعیل، یعنی از قربانگاه که ابراهیم، اسماعیل، و اسماعیل خودرا در آن پایگاه حرب انسان وشیطان قربان کردند حرکت می کند و برای اقامه ی حق وامحاء و نابودی باطل از قربانگاه و محراب ابراهیم و اسماعیل، تا قربانگاه کربلا پیش میرود ودر روز عاشورا او سرزمین «طف» محرابی از خون می سازدکه تاقیامت چهره های حق جویان از رنگ افتخارآفرین خون شهیدان راه حق سرخ و روی دشمنان حق برای ابد سیاه میشود، و دراین محراب است که جماعتی به امامت حسین(ع) (درحدود ۷۲نفر یا اندکی بیشتر ) درمذبح عشق، محراب ایثارو پرستشگاه ازادی و قربانی خویش دامان محراب را باقیام به نمازخویشتن دردشت خون با وضویی ازخون چنان رنگین می سازند که هیچ آبی نه تنها انرا نمی تواند بشوید،بلکه هر روز تازه وتازه تَرَش نگه می دارد و همانگونه که گفتم قیامگر به نماز در دامان محراب خویش از خاک آمیخته با خون شهید قطعه ای می گذارد تا متوجه باشد دامن محرابش از خون شهید رنگی به چهره دارد تا شراره ی شوق شهادت درکانون قلبش خاموش نگردد و موج خروشان ایثار جان ونیل به جانان درجانش فروکش ننمایدو سخن کوتاه که حضرت سجاد (ع) با نیایشها یش، وزینب با قیامش در شب یازدهم عاشورا درکنار دشت خون وبدنهای گلگون برخاک شهید جبین می ساید تا هرکدام به محراب شکلی بدهند و در ان خاطره ای به یادگارگذراند ورهروان راه خویش را به احیا آن خاطره ها فرا خوانند و هم برخی ازامامان معصوم ما علیهم السلام زندان را محراب عشق و پرستشگاه معبود خویش قرار داده و گاهی نیز ماموران منصور ستمگر امام صادق (ع) را ازاغوش محراب به قتلگاه محبت، نیمه شب می کشاند،و امام موسی بن جعفر(ع) رازیر کند و زنجیر در محراب عبادت به شهادت میرساند، و هرکدام را به گونه ای، و سپس هرشهیدی را بشکلی،ودرهر حال اسلام از محرابها نشانه های آزادگی فراوان و در محرابها خاطره های افتخار آمیز فریاد دارد:
که مسلمین وبویژه شیعیان که حقیقت اسلام را ازدودمان عترت و ولایت باز یافته اند باید خوب متوجه باشند که محراب پایگاه عزت و سربلندی و شرف و فضیلت و فرهنگ و رزم وعشق است، نه جایگاه خاموشی و سکوت و بی حرکتی و تنبلی و موقعیت خواهی و دکانداری و مرید سازی وتفرقه اندازی،و سرانجام هم یک ناندانی آماده برای آقازاده…
ومسلمان، شیعه، باید بداندکه «محراب» سنگراوست،سنگری که باید درآن از خداومکتب وقرآن و راهش حمایت کرد، سنگری که باید در آن از اسلام پاسداری نمودو از دودمان نبوت دفاع کرد…
وسرباز مسلمان باید دراین سنگر با اسلحه ی ایمان، قرآن وعترت حقیقت زندگی، یعنی «عقیدت وجهاد» را به ثبوت رسانید و باید مواظب باشد خوابش نبرد(که هم وضو وهم نمازش باطل می شود، یعنی ) اسلحه ازدستش می افتد،یا در حال خواب دشمن اسلحه اش را می رباید وبراو شبیخون می زند.
ونیز باید توحه داشته باشد که اسلحه اش« توخالی » نباشد، «پر» باشد، پشتوانه داشته باشد، پرمحتوی باشد، پرنیرو باشد.
ودراینجاست که باید روی پای خود بایستد،مستقیم (با استقامت) راست اندام،و دارای فکر مستقیم باشد. نلرزد، نلغزد، خواب زده،مست، سست،بی توجه و بیهوش نباشد،از «قبله » واز آن جهت که ماموریت داردبدانجا توجه داشته باشد،روی نگرداند، حضورقلب داشته باشد،درگاه تسلط تاریکی تا ادامه ی آن ( از نماز مغرب تا صبح) با آهنگ بلند(سوره ی حمد) همگامان را متوجه ی بودن خود در صف و جبهه و محراب بگرداند (مبادا دشمن سو استفاده کند) . و چون هوا روشن شد و در معرض «دید» قرارگرفت احتیاط را از دست ندهد، وتوای مسلمان، دراین سنگر «محراب» باید از دینت، از عقیده ات،از میهنت، از اسلامت، از قرآنت،از امامتت، از امامت، از پیشوایت حمایت کنی، ودربرابر دشمنان، سلاحت را برزمین نگذاری وخواب به دیدگانت راه ندهی وباید متوجه باشی اسلحه ات کاری باشد، کارایی داشته باشد،پرباشد، پشتوانه داشته باشد، اسلحه ی تو ایما ن توست، قرآن توست، تشییع توست، این اسلحه را از قدرت کافی برخوردار ساز( و با محتوای اصول کافی نیز پرمحتوایش ساز)، ازپشت گرمی کامل بهره مندش کن و بدان که این « اسلحه پرنده‌ی کاری» به قیمت خون هزاران شهید چون «حسین » و شیره خواره«اصغرش» بدست تو رسیده، و این «محراب و این سنگر » صندوق امانت نگهدار این خونهای ارزنده است و تونگهبان آن، نکند خدای ناخواسته غفلت کنی و پست نگهبانی را از دست بدهی و آن همه خون را به مفت ببازی اینک تو و این پایگاه امانت خون شهیدان و همت و غیرت تو.
قیام نماز
اگر در آیاتی که در قرآن کریم درخصوص نماز فرود آمده بنگریم می بینیم غالبا یا امر به قیام به نماز شده و یا از قیام کنندگان به نماز بستایش سخن به میان آمده است و از آن جمله : «به نماز قیام کنید»
(به منظور اعلام همبستگی به جبهه ی توحید و عضویت درحزب الله ) به نماز قیام کنید (ویا ترک آن) « به جبهه مشرکین ( واحزاب شیاطین ) نپیوندید»
«به نمازقیام نما…»
«شما زنها به نماز قیام کنید.»
و درنشانیهای اهل ایمان و متقین خداوند فرموده است : (آنها کسانی هستند) که به نماز قیام می کنند.
و پیامبران نیز درپایگاه رفیع دعا از درگاه خدای بی همتا خواسته اند که آنها را ازقیام کنندگان به نمازقرار دهد،چنانکه قهرمان توحید درپیشگاه احدیت به نیایش می ایستد که:
«خدایا من و دودمانم رااز برپادارندگان نماز قرارده و دعایم را به اجابت مقرون فرما
ونیز آنگاه که همسر خود(هاجر) و کودک شیرخوارش (اسماعیل) را از سرزمین خوش آب وهوای شام (دمشق) بسرزمین گرم، سوزان و بی اب و آبادانی مکه منتقل می کند، هدف خویشتن رااز آن مهاجرت عجیب و تحمل آن همه مشقت و هجران توان فرسا، فراهم ساختن پایگاهی برای قیام به نماز بیان می دارد و توفیق قیام به آن،
واز طرفی، کسانی که از روح و حقیقت نماز بدور مانده وتنها به برگزاری صورت خاص ظاهر و خواندن ان اکتفا نموده اند، و یا به تظاهر و ریا و یا از روی بی اعتنایی وسهل انگاری آنرا بجای آورده اندمورد سرزنش و نکوهش شدیدخداوند قرار گرفته اند، بدان گونه که پروردگار با لحنی تند آنان را توبیخ فرموده که:
«وای برنمازگزاران » آنهایی که دربرپاداشتن آن (و شناخت حقیقت نماز و ادای آن دروقت معین و مواظبت برآن و پیاده ساختن روح آن در برنامه ی عملی زندگی) سهل انگاری نموده و به ریا برگذارش می نمایند و روایت هم ناظربرهمین معنی است که.
«نمازگزاران زیاد هستندو قیام کنندگان به نماز اندک»
اکنون که روشن شد باید به نماز قیام کرد، لازم است چهره های گوناگون قیام و آنچه را که دراین زمینه از سخنان پیشوایان دین بدست رسیده مورد تجزیه و تحلیل قرارداد تا هدف از قیام به این امر آسمانی الهی و این عبادت شبانه روزی و معراج پنج هنگام و رزم پنجگاهی، برای برپادارندگان آن روشن تر شود و با دیدی وسیعتر و نگرشی ژرفتر و شوقی بیشتر و ایمانی را سختر ویقینی کامل تر و دقتی عمیق تر و خلوصی زیادتر و توجهی آگاهانه تر به قیام به ان اقدام نمایند.
قیامی که انسان بیحرکت را «حرکت» و متحرک بی جهت را « جهت» و جهت دار را «هدف» ببخشاید دامنه ی دید را تا انتهای ایصال به کمال ایده آل « الله» وسعت دهدوبرکردار ما قیمومت و مراقبت داشته باشد،آن چنان که روح نماز باقیام به نماز برهمه ی پهنه ی زندگی ما حکومت کند و مارا بر همه بی نمازان به شرک پیوسته و مشرکان از حق گسسته و کافران از حق چشم فروبسته و نمازخوانان از خداوند دورگشته حاکم گرداند.
آن گونه قیامی که بحرکت ما دوام و پایداری و سرعت و سلامت بخشد نه فراغت وراحت،جزآنگاه که جان ازتن درآید و مدت تکلیف سرآیدو چهره ی یقین از پشت پرده ی مرگ برآید و آن آخرین نفس، همان نفس راحتی باشد که ازسینه ی ما برای همیشه برآید وخداوند نیز می فرماید:
وعبدت الله مخلصا حتی اتاک الیقین
و تو «ای شهید» خدارا تا آن گاه که یقین به مرگ پیدا کردی خالصانه عبادت نمودی، یعنی تازندگی هست وظیفه ی پرستش نیز هست و اساسا پرستش نیز خود انسان را به مقام «یقین» می رساند و چون مرحله ی مرگ برای انسان عالم «غیب» را جهان «شهود» و «مشهود» می گرداند «عالم یقین» نامیده می شود، وپیامبر اکرم نیز پس از درگذشت «عثمان بن مطعون» فرمود»
«او به مرحله ی یقین رسید»
وخلاصه آن گونه قیامی که « حق قیام» آن گونه که سزاست ادا شود،و امام سجاد (ع)در باره حق نماز می فرماید:
« فان حق الصلاه، فان تعلم انها وفاده الی الله، وانک قائم بها بین یدی الله، فاذا علمت ذلک کنت خلیفا
ان تقوم فیها مقام الذلیل، الراغب، الراهب، الخائف، الراجی، المسکین المتضرع المعظم من قام بین یدیه بالسکون و الاطراق و خشوع الاطراف،ولین الجناح وحسن المناجاه له فی نفسه، و الطلب الیه فی فکاک رقبتک التی احاطت به خطیئتک و استلکتها ذنوبک ولاقوه الا بالله»
و اما حق نماز اینست که :بدانی، قیام به نماز(بمنزله آماده شدن برای دیدار و) ورود بدرگاه خداست( وسخن گفتن با او) و تو درآن حال، دربرابر خدا(به بندگی، پرستش،نیایش وکرنش) قیام نموده ای و اگر به این حقیقت توجه داشته باشی (وبحق عقیده مندباشی) رعایت کمال ادب را خواهی کرد،چونان بنده ای ذلیل، که قلبی از میل و امید و بیم لبریز داشته و چون مستمندی نالان وگریان، درحالیکه بادیده دل تنها نگران عظمت اوست دربرابرش ایستاده، با ارامش و مراقبت و توجه کامل و سربزیری و فروتنی اعضا و خشوع دل، با او به راز ونیاز و خواهش و التماس می پردازی که گردنت را از زیر بار زنجیر سنگین خطاهایی که ترا فرا گرفته و گناهانی که به پرتگاه هلاکت و نابودیت می کشاند رها کند(و از این روست که نماز آزادگر انسان از اسارتهاست ) وبرا ی توفیق به این پیروزی جز نیروی لایزال خداوندی پناهی نخواهدبود.
ادامه دارد

15دسامبر/16

رهنمودهایی از : تاریخ اسلام

حجه الاسلام والمسلمین رسولی
برای تداوم انقلاب اسلامی(۲)
چون بحث و تحقیق دراین باره می توان گفت تا حدودزیادی تاز گی دارد اجاز ه می دهیدقدری بازتر و با توضیحی بیشتر این مقاله را دنبال کنیم:
برخلاف تصور برخی از مغرضان، حضرت محمد(ص) دردوران شیرخوارگی خود از کمال محبت لازم برای یک نوزاد و کودک خردسال برخوردار بود، و هیچگونه کمبودی از این نظر نداشت، و این که ان بزرگوار رابه دایه سپردند وبه میان قبیله ی بنی سعد درخارج از شهر مکه بردند و حلیمه ی سعدیه آن حضرت را شیر داد، نه به خاطریتیمی ا وو نبودن پدرش عبدالله بود، بلکه این شیوه ی بزرگان قریش و اعیان مکه بود که فرزندان خودرا به دایه می سپردند و بخصوص سعی می کردند آنها را درآن دوران سرنوشت ساز زندگی به بادیه وبه میان قبایل ساکن درخارج شهر بفرستند تا دوران رشدروح وجسم را دربادیه بگذرانند و به همین جهت است که می بینیم بسیاری ازهمان بزرگان با وجود زنده بودن پدرومادر و با اینکه از خاندان بزرگ مکه بودند، آنها را به دایه سپرده و درمیان قبیله بزرگ شده اند، که برای نمونه بد نیست بدانید که بنا بگفته ی مقریزی و دیگران حمزه بن عبدالمطلب و ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب هر دو راهمین حلیمه ی سعدیه شیر داد، و هر دوی آنها برادران رضاعی رسول خدا(ص) بودند، و دراین کار هدفهایی را منظور داشتند که از آن جمله بود:
۱- هوای آزاد ومحیط بی سر و صدای صحرا موجب محکم شدن استخوان و رشد و تربیت سالم جسم و جان بچه میشدو افرادی که در آن هوای آزاد تربیت می شدند روحشان نیز همانند هوای آزاد بیابان پرورش می یافت.
۲-زنانی که بچه های خودرا به صحرا به زنان بادیه نشین می سپردند فرصت بهتر و بیشتری برا ی شوهر داری و جلب خاطر او پیدا می کردند، وجلب رضایت شوهر درزندگی داخلی و محیط خانه ی آنان بسیار موثر بود.
۳- عرب بیابانی که در زندگی اجتماعی تابع مقررات قبیله، و در زندگی شخصی تابع عادتهای خویش بود به گرسنگی و تشنگی – که یکی از خصوصیات زندگی فردی آنها بود- خوی می گرفت وگاهی برای اینکه گرسنگی را احساس نکنندبه شکمهای خود سنگ می بستند، ومثلی میان آنان معروف بود که عرب بیابانی ممکن است از سیری بمیرد،ولی از گرسنگی نخواهد مرد.برعکس اعراب شهرنشین که به ناز و نعمت و سایه پروری و استراحت پرورش پیش آمد ناگوار و گرسنگی و تشنگی دران بیابان های خشک و سوزان از پا در می آمدند، ازاین رو پرورش در محیط صحرا و خو گرفتن با گرسنگی و تشنگی و سایر ناملایمات برای آینده ی زندگی آنها بسیار موثر و مفید بود.
۴- اعراب صحرا عموما زبانشا ن فصیح تر از شهرنشینان بود، و این یابخاطر این بود که زبان مردم شهر دراثر رفت وامد کاروانیان مختلف و اختلاط و آمیزش با افراد گوناگون اصالت خود را از دست می داد، و لهجه صحرانشینان که آمیزشی باکسی نداشتند به اصالت و فصاحت خود باقی بود، و یا هوای آزاد بیابان دراین جریان موثر بود، و یاجهات دیگر ی در کار بوده که موجب این اختلاف در لهجه می گشت.
“انا اعربکم، انا قرشی، و استرضعت فی بنی سعد بن بکر ”
– من از همه ی شما فصیح ترم، زیرا که من هم قرشی هستم، و هم در قبیله بنی سعد بن بکر شیرخورده ام.
واین را هم بدنیست بدانید که چون ورود رسولخدا(ص) بزندگی حلیمه و خانواده ی او موجب خیر و برکت فراوانی شده بودو ازهمان لحظه ای که حلیمه ی سعدیه این نوزاد شریف و بزرگوار را در آغوش گرفت درهای رحمت الهی بسوی او وخاندان، وبلکه قبیله اش باز شد، کمال محبت را به محمد(ص) می کردندو نه تنها حلیمه ی سعدیه، بلکه شوهر و فرزندان وقبیله ی او بیش از یک فرزند ویایک برادر و برادرزاده نسبت به او عشق و علاقه داشتند، و ما وقتی زیبایی منظر و ملاحت آن حضرت و اخلاق و رفتار و خوشرویی اور ا نیز بدانچه گفته شد ضمیمه کنیم بخوبی می دانیم که نه تنها دراین دوران از زندگی کمبود محبت نداشت، بلکه بیش از یک نوزاد معمولی محبت دید و از این نظر هیچگونه کمبودی نداشت،و به همین سبب بود که می بینیم پس ازپایان شیرخوارگی هم حلیمه آن حضرت رابه نزد مادرش آمنه می آورد،ولی با اصرار زیاد و بهانه های گوناگون دوباره اورا آمنه گرفته وبه میان قبیله ی بنی سعدمیبردو سه سال دیگر آن حضرت را نزد خود نگه میدارد،وبهتر است که این ماجرا را با توضیح بیشتر که شاهدی برگفتار گذشته ی ما نیز می باشد اززبان خود حلیمه بشنوید که می گوید: سالی که ما دچار قحطی و خشکسالی شده بودیم به همراه شوهر و کودک شیرخوار خود بازنان بنی سعد به شهر مکه رفتیم تا هرکدام کودکی از قریش گرفته وبرا ی شیردادن و بزرگ کردن به قبیله آوریم.مرکب ما الاغ خاکستری رنگ بود وشتری پیری نیز به همراه داشتیم که بخدا قسم قطره ای شیر نداشت..
شبی را که در مکه بودیم ازبس کودک گرسنه ما گریه کرد خواب نرفتیم، نه درسینه ی من شیری بود که اورا سیر کند،و نه پستانهای شتر، تنها امید به آینده بود که ما را به سوی مکه پیش می برد، الاغ ما به قدری لاغر و وامانده بود که کندی را ه رفتن آن حیوان، قافله بنی سعد را خسته کرد.بهر ترتیبی بود خود را به شهر مکه رساندیم و به دنبال بچه های شیرخوار قریش رفتیم،زنان بنی سعد در کوچه های مکه به راه افتادند ومردان قریش نیز ازآمدن ما با خبر گشتند و هرکسی نوزادی داشت به نز د ما می آمد وبرای سپردن بچه ی خود با ما به گفتگو می پرداخت، با هریک از زنان بنی سعد درباره ی شیردادن و پرستاری رسول خدا(ص) گفتگو می کردند،همین که می فهمید آن کودک یتیم است از نگهداری و پذیرفتن او خودداری می کرد و می گفت:
کودکی که پدرش مرده و تحت کفالت مادر و جد خود زندگی می کند چه امید سود و بهره ای از او می توان داشت ؟ وآیا این مادر و جد درباره ی او چه میخواهند بکنند؟
هریک اززنان بنی سعد کودکی پیدا کرده و آماده ی بازگشت بصحرا شدند و تنها من بودم که دسترسی به کسی پیدا نکردم و از پذیرفتن کودک آمنه هم روی همان جهت که یتیم بود خودداری می کردم،اما وقتی دیدم زنان بنی سعد می خواهند حرکت کنند بشوهرم گفتم: خوش ندارم که درمیان تمام این زنان من بدون آنکه بچه ای پذیرفته باشم –دست خالی – به میان قبیله باز گردم،وبخدا هم اکنون می روم و همان بچه یتیم را گرفته با خود می آورم.
شوهرم نیز وقتی سخن مرا شنید این پیشنهاد را پذیرفته و موافقت کرد و بدنبال آن اظهار داشت : امید است که خداوند دراین فرزند برکتی برای ما قرار بدهد.
حلیمه می گوید: سپس بنزد عبدالمطلب رفته و آن حضرت را گرفتم و با خود آوردم،وتنها چیزی که مرا پذیرفتن وی واداشت همان بود که جز او کودکی نیافتم، وچون برای نخستین بار آن طفل را در دامان خود گذارده تا شیرش بدهم،مشاهده کردم هردو پستانم از شیر پر شد،به حدی که او خورده و سیر گردید و سپس فرزند خود- عبدالله- رانیز شیر دادم و اونیز سیر شد و هردو بخواب رفتند.شوهرم نیز برخاسته به نزد شتر رفت و مشاهده کرد پستانهای شتر نیز پرشده است و مقداری که مورد احتیاج بود دوشید و هردو خورده سیر شدیم و آن شب را با کمال راحتی وآسودگی بسر بردیم، صبح که شد شوهرم گفت: ای حلیمه بخدا سوگند کودک با برکتی نصیب تو گردیده!گفتم : اری من نیز چنین خیال می کنم.
زنان بنی سعد با همراها ن خود به قصد بازگشت حرکت کردند و مانیز با آنها براه افتادیم، و با کمال تعجب مشاهده کردیم همان الاغی که بزحمت راه می رفت چنان به تندی براه افتاد که هیچیک از الاغهای دیگر به تندی او را ه نمی رفت تا جایی که زنان بنی سعد گفتند: این دختر ابی ذوءیب آهسته¬تر بران مگر این همان الاغ وامانده ای نبود که هنگام آمدن بر آن سوار بودی؟ گفتم: چرا همان است. زنان با تعجب گفتند: بخدا اتفاق تازه ای برا یش افتاده! و چون بسرزمین بنی سعد و خانه و دیار خود رسیدیم در آن سرزمینی که من جایی را مانند آنجا بی آب و علف سراغ داشتم ازآن روز به بعد هنگامی گوسفندان ما از چراگاه باز می گشتندشکمشان سیر و پستانهانشان پراز شیر بود، و این موضوع اختصاص به گوسفندان ما داشت و سایر گوسفندان بدینگونه نبودند.
باری روز به روز خیر وبرکت در خانه ی ما رو به تزاید بود تا آن حضرت دوساله شد ومن او را از شیر گرفتم، ورشد آن کودک با دیگران تفاوت داشت، بدان سان که درسن دو سالگی کودکی درشت اندام و نیرومند گشته بود، وپس از اینکه دو سال از عمرش گذشت اورا به نزد مادرش آمنه برگرداندیم،اما به واسطه ی خیرو برکتی که درمدت توقف او در زندگی خود دیده بودیم مایل بودیم به هرترتیبی که شد ه دوبار ه اورا از مادرش باز گرفته به میان قبیله ی خود ببریم، از این رو به آمنه گفتم: خوب است این فرزندرا نزد ما بگذاری تابزرگ شود، زیرا من از وبای شهر مکه (و هوای ناسازگار این شهر) برا و بیمناکم، ودراین باره اصرار ورزیده تا بالاخره آمنه راضی شد و اورا به ما باز گر داند.
و درباره ی رفتار و اخلاق کریمه ی آن حضر ت نیز حلیمه چنین می گوید:
درمدت شیر خوارگی، آن حضر ت عدالت را مراعات می کرد، یعنی شیر پستان را ست مرا او می خوردو پستان دیگر را برای فرزند خودم می گذارد، وفرزندم نیز گویا مراعات احترام او را می کردو تا آن حضرت شیر نمی خورد وی لب به پستان چپ نمی زد.و دیگر آنکه گوید: هرروز صبح که بچه ها از خواب بیدار می شدند معمولا خسته و کسل وچشمانشان بهم چسبیده بود ولی آن حضر ت همیشه شاداب و پاکیزه از خواب برمی خاست.
واز علاقه و محبتی که رسول خدا(ص) نسبت به این زن و فرزندانش داشته است می توان پی برد که حلیمه و فرزندان او از هیچگونه محبتی نسبت به آن حضرت دریغ نداشته و چیزی را فرو گذار نکرده اند، زیرا می بینیم پیامبر گرامی اسلام تا پایان عمر از خاطرات خود درآن زمان یاد می کردو درفرصتهای گوناگون از حلیمه و فرزندانش قدر دانی می نمود.
ودر بحار الانوار از کازرونی نقل کرده که حلیمه پس از آنکه رسول خدا(ص)با خدیجه ازدواج کرده بود به مکه آمد و از خشکسالی و تلف شدن اموال و مواشی به آن حضرت شکایت برد، رسول خدا(ص) با خدیجه دراین بار ه گفتگو کردو خدیجه چهل گوسفند ویک شتر به حلیمه داد وبدین ترتیب حلیمه با مالی بسیار به سوی قبیله خود بازگشت، و سپس بار دیگر پس از ظهور اسلام وبعثت پیغمبر به مکه آمدو با شوهرش اسلام را اختیار کرد ه و مسلمان شدند.
وابن عبدالبرودیگران در کتاب«استیعاب »و غیره نقل کرده اند که حلیمه درجنگ حنین- درجعرانه – بنزد رسول خدا(ص) امد و ان حضرت به احترام وی از جابرخاست و ردای خودر ا برا ی او پهن کرد و اورا روی ردای خویش نشانید.
ودرداستان محاصره ی طائف شیماء (خواهر رضاعی آن حضرت) بدست سربازان اسلام اسیر گردید و چون خود را دراسارت ایشان دید بدانها گفت: من خواهر رضاعی سید وبزرگ شما هستم، اورا به نزد رسول خدا (ص) آوردند و سخنش را به ان حضر ت گزارش دادند، پیغمبر اکر م از وی نشانه ای برای صدق گفتارش خواست و او نشانه ای داد وچون حضرت او را شناخت ردای خویش را پهن کرد و اورا روی آن ردا نشانید و اشک دردیدگانش گردش کرد، سپس بدو فرمود: اگر می خواهی تورا در قبیله ات بازگردانم و اگر مایل هستی در کمال احترام و محبوبیت نزد ما بمان، شیماء تمایل خود ر ا به بازگشت نزد قبیله ی خویش اظهار کرد، آنگاه مسلمان شد و رسول خدا(ص) نیز چند گوسفند و چند شتر و سه بنده و کنیزی بدو عطا فرمود و اورا نزد قبیله اش باز گرداند.
وبدین ترتیب می رسیم به سن پنج سالگی رسول خدا(ص) وپنج سال از عمر شریف ان حضرت را پشت سر می گذاریم و دیدیم که دراین دوران هیچگونه کمبودی در محبت نداشت و عقده ای از این نظر دردل پاک او جایگیر نشده بود، اکنون مرحله ی دوم از زندگی آن حضرت را درخانه ی عبدالمطلب و دردامان پرمهر جد بزرگوارش از زیر نظر بگذرانیم:
عبدالمطلب به این فرزند خیلی علاقه داشت و محبت می ورزید، و سببش نیز یکی یتیمی آن بزرگوار بود که عبدالمطلب به این وسیله می خواست جبرا ن فقدا ن پدر را برای نوه ی خود بنماید، و دیگر مکارم اخلاق و تربیت و نبوغ و و ادب این فرزند جد بزرگوار ش را شیفته ی خود ساخته بود، و از همه ی اینها مهمتر اطلاعاتی بودکه عبدالمطلب از روی تواریخ گذشته و گفتارکاهنان ودانشمندان درباره ی اینده درخشان و پرشکوه این فرزند بدست آورده بود و او را در نظر عبدالمطلب فرزندی بزرگ و پر اهمیت جلوه می داد.
درمقاله ی پیشین نیز این جمله را خوانده ایم که فرزندان عبدالمطلب به منظور حشمت پدر روی فرش مخصوصی که کنا ر خانه ی کعبه برای وی گستراندند جلوس نمی کردند، ولی بدستور وی حق ممانعت از جلوس نوه ی خردسال ومورد علاقه اش را روی فرش مزبور نداشتند، ودرمورد رفتار خود به آنها چنین گفت: فرزندم ر ابحال خود بگذارید که بخدا سوگند مقامی بس ارجمند و آینده ای درخشان دارد، ومن روزی را می بینم که برشما سیادت کند و مردم را به فرمان خویش درآورد، و سپس اورا می گرفت و درکنار خویش روی فرش می نشانید و دست بر شانه اش می کشید و گونه اش را می بوسید.
ادامه دارد

15دسامبر/16

چرا(آیات خدارا) دروجود خویشتن به چشم بصیرت نمی نگرید؟

وفی انفسکم افلا تبصرون
زبان آمار
بدن انسان
۴میلیارد بشرزنده که فعلاً ساکن زمین اند، ازیک کرمک ویک تخمک، یعنی از ۸میلیارد سلول جنسی که ۳لیتر حجم دارند، بوجود آمده اند،که ۵/۳ میلیارد کرمک آن حجمش ازیک قرص آسپرین کمترخواهد بود.
سلولی که اساس پیدایش انسان را تشکیل می دهد وزن آنرا۱۵/۱۰۰۰۰۰۰۰ گرم تجاوز نمی کند. همین سلول کوچک، روز تولد تقریبا به ۳کیلوگرم می رسد، و این براثر تقسیمات پی در پی همان سلول کوچک است که تقریبا به۲۰۰ میلیون سلول میرسد.
سلولهای بدن در زمان بلوغ ده هزار بلیارد است که داراری۱۰×۱۷¬ اتم درهمه سلولها است.
کسی که ۷۰ سال عمرکرده و قلبش به طور متوسط دقیقه ای ۷۰ مرتبه ضربان داشته ۲۵۷۵۴۴۰۰۰۰ مرتبه در عمرش طپیده است،رگهای بدن ۱۱۲ هزار کیلو.متر است.
سطح مویرگها ی بدن حدود یک هکتار و ده هزار مترمربع است.
هرکلیه یک میلیون و دویست هزار دستگاه صافی (نفرون) بطول ۵ سانتیمتر دارد که طول تمامش ۱۲۰ کیلومتر می شود.
طول تمام مویرگهای کلیه درحدود ۶۰ کیلومتر است و درسال ۴۳۸ لیتر ادرار محتوی ۹/۲۱ کیلوگرم مواد جامد از کلیه ها دفع می شود.
۳۰۰ میلیون حبابچه‌ی هوایی (اکوئول) در ریه های شخص بالغ وجود دارد که سطح کل آنها ۹۰ مترمربع است که سالی ۳ میلیون و ۹۲۴ هزار لیتر حجم هوای ورودی به انها است.
وزن مغز آدمی ۲ درصد کل اکسیژن مورد نیاز بدن، سهمیه ی مغز است، مغزی که ۹ میلیارد سلول عصبی درقشرش و ۱۲ میلیارددرکلیه قسمتهایش وجود دارد و ۷ کیلومتر راه دررشته های عصبی درهر دقیقه بعنوان تحریکات عصبی عبور می کند، درحالی که درسیم هادی برق این رقم به ۱۸ کیلومتر در دقیقه می رسد.
هر گلبول قرمز درعمر۱۲۰ روزه اش ۳۰۰ هزار مرتبه درریه اکسیژن گیری کرده تابه همه‌ی بدن نرساند.
ریه دارای ۸۰ هزار حجره است، و درشبانه روز ۲۸۰۰۰ بار باز وبسته میشود.
مردمک چشم مرکب از ۹ ورقه ی جداگانه است که قطرمجموع انها بقدر کلفتی یک ورقه کاغذ نازک می باشد،ورقه ی داخلی چشم مرکب از شمش ها و مخروطهایی است که تعداد شمشها به ۳۰ میلیون،و تعداد مخروطها به ۳ میلیون عدد بالغ می شود، این شمشها و مخروطها به تناسب کامل نسبت به مردمک چشم واقع شده اند.
قسمتی از دستگاه گوش انسانی عبارت از یک رشته هلالهای ریز، ولی بی نهایت ظریف است که تعداد آنها تا ۴۰۰۰ میرسد، این هلالها شبیه به آلت موسیقی است وطور ی تعبیه شده اند که همه‌ی اصوات را از صدای ضعیف حرکت برگها تا غرش رعد همه را به سلولهای مغز منتقل می سازد.
غده هایی اطراف زبان هستند که در هر شبانه روز درحدود ۳۰۰ گرم تا ۱۱۰۰ گرم بزاق برای نرم کردن غذا و هضم آن و رطوبت دهان ترشح می کنند.
ناخن هرروز۱۱۹/۰ میلیمتر رشد متوسط دارد، و در سرما بحداقل ۱۱۲/۰ و در گرما به حداکثر ۱۲۳/۰ می رسد و در ۲۲ سالگی ۱۷ روز طول می کشد تا ناخن ها به اندازه ی طول خود درروی انگشتان، رشدکند، و در ۳۹ سالگی این غددبه ۱۳۲ و در ۴۰ سالگی به ۱۳۶ روز می رسد.
«جلت قدره الخالق تعالی»

15دسامبر/16

سالگرد انقلاب

نگرشی کوتاه بر:
جریانات بعد از انقلاب
هم اکنون که درآستانه ی سومین سالگرد انقلاب اسلامی ایران هستم جادارد که با نگاهی گذرا به جریانات سیاسی، فرهنگی،اقتصادی و نظامی انقلاب اسلامی و جمع بندی آنها، رهنمودی برای آینده انقلاب بدست آوریم.
اما بررسی و تحلیل جزئیات دوران پیش از انقلاب و پس از آن رابه دیگر جرائد روزانه و هفتگی و خصوصا رادیو وتلویزیون که گذشته از وسعت، دارای منابع کافی نیزمی باشند واگذار کرده و درخور یک مجله ی ماهانه تنها به ترسیم و تشریح اهم آن می پردازیم تا با بهره گیری از آنچه بوقوع پیوسته هرچه پرتوانتر و با ثبات تر به راه الهی خود ادامه دهیم.
۱- جریانات مهم فکری –سیاسی:
کلاً باسه جریان کلی درطول انقلاب که ریشه در سالهای قبل از پیروزی انقلاب دارند مواجه بوده ایم، ملی گراها ولیبرالها جریان چپ چینی، یا امریکایی وچپ روسی البته قشری سلطنت طلب و وابسته و طرفدار سرسخت آمریکا و غرب داشته ایم که چون جو انقلابی جامعه اجازه بروز به آنها نمی داده و یکنوع شرم اجتماعی درقبال اظهار عقاید خود داشته اندبه ریز چتر یکی از این سه گروه جمع شده اند:
الف-ملی گراها و لیبرالها که جمعا خط متمایل به غرب را دارند و نقش دلال انقلابی را بازی می کنند، به لحاظ ماهیت تفکرات خود وابسته ی به غرب هستند، ودر نتیجه دارای عقاید و تفکرات التقاطی که ممزوجی ازعلوم و عقاید قومی و تاریخی می باشد، هستند، وروی اساس علم زدگی و تمدن زدگی همیشه خود را نیازمند به غرب برای برخورداری از دستاوردهای آنها میدانند و با یک انقلاب جدی که پایه های وابستگی را قطع کندمخالفند، و فقط از انقلاب و استقلال قطع استبداد و بهره وری از آزادی نسبی نوع غربی را می فهمند و خواهانند.البته عده ای از لیبرالها که عقاید مذهبی بیشتری نسبت به ملی گراها داشتند، طبیعی است که روابط نزدیکتری با خط اصیل اسلامی برقرار کردند تا شاید آنان را براه خودبرند، این طیف که شامل : جبهه ملی، نهضت آزادی، و دراواخر دفتر هماهنگی بنی صدر می‌شد، ازابتدا باهم پیوند نزدیک داشتند و از نوچه های جریانی واحد بودند.
دردوران انقلاب خواهان مذاکره و سازش با شاه وامریکا بودند، و با وحشتی عجیب از قدرت امریکا و شاه با اشعار «شاه باید برود» مخالفت می کردند، ولی پس از تأکید امت مسلمان، بمنظور حفظ پرستیز خود سکوت اختیار کرده و با دوپهلو کارکردن سیاست صبر و انتظار پیش گرفتند. رسانه های گروهی غربی نیزآنان را دربوق کرده وطوری وانمود میکردند که اینان مهره های اساسی درحرکت مردم هستند.
پس از سقوط شاه و پیروزی مردم در ۲۲ بهمن درصحنه ی سیاسی ظاهرشده و سعی کردند بانشان دادن خود بعنوان کسانی که دارای قدرت علمی و تجربی کافی درامور سیاسی و اداره ی مملکت هستند و بدون آنها تثبیت انقلاب امکان پذیر نیست، قدرت را دردست گیرند و تبلیغ کردند که برای تمام معضلات انقلاب فرمولهای آماده شده‌ای که سریعا تاثیر خودرا می گذارد و برطرف می نمایددارند. خط: اصیل انقلاب به خاطر بعد مذهبی آنها حسن نیت نشان داده و قدرت رابدانها سپرد که عمدتا دردولت موقت تجمع کردند. پس از آنکه این دولت نتوانست بخواست واقعی مردم پاسخ دهد، درکناردولت خط اصیل به تثبیت قانونی انقلاب اسلامی پرداخت. عده ای از آنها با مخالفتها و ارائه طرحهای انحرافی وارد معرکه شدند پس از شکست، علم مخالفت را برافراشتند، و عده ای دیگر کجدار و مریز سرکردند، تا آنکه درانقلاب دوم وفتح لانه جاسوسی که عکس العمل طبیعی مردم به خط انحرافی آنها بود ضربه ی بزرگی خورده و از صحنه ی سیاسی طرد شدند.
بنی صدر که در این مدت منافقانه توانسته بود با نزدیک کردن خود به خط انقلاب و امام و سکوت درقبال خط لیبرالها، حتی با انتقاد از آنها و مخالفت نمایی با چپ ها که درحقیقت رقیب سیاسی خط لیبرالها بودند افکار مردم را نسبت به خود جلب کند.
پس از مدتی او توانست با استفاده ی ازهمین نفاق وقدرتی که به دست آورده بود دوباره بقیه اعوان و انصار خود را(ملی گراهاو لیبرالها) از سوراخهای انزوا بیرون بکشدو قدرت مانور به ایشان بدهد،اینان دراین مدت سعی کردند که قدرت رادر دست گیرند و با مخالفت جدی با دگرگونی دانشگاهها و ادارات و دیگر نهادهای جامعه و تبلیغ طرحها رفورمی برای اصلاح مشکلات و تاکید روی رفاهیات وبراه اندازی مشاغل از طریق ارتباط کانالهای قطع شده با غرب و هیاهوی آزادی ها ی اجتماعی از نوع فرانسوی! وبه راه اندازی هرج ومرج سیاسی توانستند قشرهای وسیعی ازضد انقلاب و یا ناراضی از انقلاب را جمع کنند و وارد عمل شوند که امت همیشه درصحنه به رهبری امام خود وارد عمل شدو چنان ضربه ای کاری بدانها زد که اجبارا سقوط کرده و بدامان اربابان خود گریختند و باروکردن ماهیت وابسته و دلال خودبه مخالفت جدی با اسلام پرداختند.
ب- چپ چینی، ودر حقیقت آمریکایی که اینها نیز ماهیتا با اسلام مخالف بوده واز اول باطرح شعارهای تند و چپ روی شدید به مخالفت بانظام جمهوری اسلامی پرداختند و می خواستند جامعه ای نظیر چین را الگو قرار داده و ایران را براساس آن بسازند.
این طرزتفکر از آنجا که زاییده سرمایه داری و لیبرالیسم غربی بود،بدامان مادراصلی خود برگشت کرد و همانند رهبران خوددر سطح جهانی به توافق رسیده اند،در داخل ایران با کانال غرب، یعنی لیبرالها و ملی گراها مرتبط شدند و دست دردست هم برای نابودی انقلاب اسلامی حرکت کردند وچپ ترین انها «پیکار» بود که ظاهرا با لیبرالها هم مخالف بود ولی با مجاهدین بزرگترین حامی بنی صدر ارتباطات نزدیک سازمانی داشتند!وبقیه شان هم که مثل حزب رنجبران، ویا طوفان و… طرفداری از بنی صدر را شعار خود قرار داده بودند.
ج-چپ روسی، اینان که سابقه ی سیاسی کاریشان درایران کمتر از لیبرالها نیست، برخلاف آنها از نظرتئوری و عملی تمایل به کمونیسم روسی دارند، و اصلا خود دست پرورده ی آن هستند .پیرآنها حزب توده است که از بطنش سازمان چریکها فدایی خلق، و دمکرات کردستان و.. بیرون آمده اند.
حزب توده که وابستگی مستقیمی به روسیه دارد و درضمن با تجربه نیز می باشد ازابتدا سیاسی همانند خود روسیه داشته و با پررویی وسماجت سعی در کسب قدرت ازطریق نفوذ و طرفداری ازخط اصیل انقلاب داشته و دارد و جز انتقاد و تبلیغ کمونیسم، برخورد قهر آمیز با انقلاب وجمهوری اسلامی نداشته است.
فداییان خلق هم که ابتدا از ان در وارد شده بودند سرانجام تحت ارشادات پیرخود، یعنی حزب توده، اکثریت به راه صلاح! قدم گذاشتند، اقلیت نیز به راه هم پالکی های چینی رفتند. اما دمکراتها که خود بهتر میدانید چه کردند، و هم چنین منافقین چون منافقین ازنظر سیاسی متمایل به روسیه بودند و حتی برای آن جاسوسی هم می نمودند واسلام ناب وانقلابی! آنها هم آغشته به تئوریهای روسی می باشد،اما درمرحله عمل با دمکراتها روش آمریکارا برگزیدند.
درانتهای این گذرسریع، نکته ای است که وقتی خدا نباشد و دین و ایمان نباشد،احتمال ثبات روی هیچ خطی نخواهدبود،چراکه خطهای مختلف سیاسی که ناشی از وابستگی به قدرتهای سیاسی جهانی است دارای ماهیت مادی است و تمام اهداف، اغراض سیاسی آنها روی امور مادی و کسب قدرت دور می زند،منتهی هریک بنحوی آن مادیت را طلب می نمایند،وچون درنهایت یک چیز را می خواهند، پس وحدت این به ظاهر اضداد محال نیست، وروی همین تحلیل می بینیم که مجاهدین خلق که نوچه ی لیبرالیسم (نهضت آزادی) وملی گراها (جبهه ملی) هستند و اندیشه های مارکسیسم روسی خود را با برداشتهای انحرافی از اسلام و گاهی تمایل به ملی گرایی صیقل داده اندو تحلیلهای تاریخی مادی را ارائه می دهندو خودرادشمن شماره یک امپریالیسم میدانند با پیکاری چینی و لیبرالیسم غربی و دمکرات روسی و سرهنگ معزی شاهنشاهی دست به دست هم می دهندتا اسلام را براندازند،به قول شهید آیت الله مطهری:کمونیسم و امپریالیسم دو تیغه ی یک قیچی اند که برای …
۲-اقتصاد
اقتصاد ما نیز تاکنون سه مرحله را طی کرده: مرحله ی اول که دوران دولت موقت و حکومت لیبرالهاست، با این شکل و با این سیاست شروع می شودکه : هدف عمده ی خود را «راه اندازی صنایع و تمثیت امورمربوطه» اعلام می کند. صنایع ما که قریب به اتفاق ان صنایع وابسته و مونتاژ بود،اولا راه ‌انداز ی آن بدون ارتباط مجدد و تعیین منافع مورد نظرگردانندگان آن، یعنی غربیان امکان نداشت.ثانیا صاحبان آن که اکثراً از وابستگان به دربار و سرمایه داران بزرگ بودند، معادل و بیشتر ارزش کارخانه خود ازبانکها پول گرفته و فرار کرده بودند و صنایعی که مالکیت آنها مشخص نبود و اگر هم بود،صاحبان آن به علت عدم احساس امنیت همکاری نمی کردند،چگونه ممکن بود را ه بیفتد؟
تاکید براین موضع،امریکا را امیدوارنمود اما عمدتا بعلت عدم پذیرش مردم که به کارشکنی و چوب لای چرخ دولت گذاشتن تفسیر می شد،شورای انقلاب بانک ها و تعدادی از صنایع راملی کرد. و درهمین زمانها طرح پیشنهادی قانون اساسی که ازطرف همینها تهیه شده بوددرمجلس خبرگان مورد تصویب خط اصیل اسلامی قرار نگرفت واصول خاصی را درجهت پیاده کردن اقتصاد اسلامی تدوین نمود که چندان خوشایند آنان واقع نشد.
یکی دیگر از سیاستهای دولت موقت لغو سریع و بدون مطالعه ی قرار دادهای نظامی اقتصادی با کشورهای غربی بودکه درجهت منافع آنان انجام گرفت، زیرا تعدادی از قرار دادها درجهت منافع ما بود. ثانیا در صورت امتناع انجام قرار دادها ازسوی انان، حداقل ما ادعای خسارت می کردیم،نه انکه درنتیجه ی عملکرد غلط دولت موقت نتیجه برعکس شود.
پس از رفتن دولت موقت، بنی صدر با شعارهای به ظاهر جالب، ولی درعمق وابسته به میدان آمد و اولین کار او ادغام بانکها بود. شعار عمده‌ی او تلفیق اقتصاد با معنویت بود. می خواست محتکران و سرمایه داران و فئودالها را با معنویت و تلقین وادارکند تا آزادانه! درجهت منافع مستضعفین حرکت نمایند! و حتی درروابط اقتصادی با خارج شعار «نه شرقی نه غربی» را به رفتن بسوی اروپای غربی و ژاپن تفسیر می کرد و می¬خواست به آنها درس معنویت اقتصادی بدهد تا از زیرنفوذ امریکا بدر آیند، اما در پی همین شعارها، اعوان و انصارسرمایه داران و فئودالها در دفتر هماهنگی تجمع کردند تا با همکاری اقتصاد دانان درمدارس غرب،اقتصاد توحیدی را پیاده کنند!
یکی دیگر از برنامه های اقتصادی او بزرگ کردن مسئله متخصصین غیر مؤمن به انقلاب بود و می¬گفت باید آنها را جذب اقتصاد نمود.
مرحله سوم: بطور اساسی پس از خلع بنی صدر و آمدن شهید رجایی بود که در واقع اززمان نخست وزیری آن شهید شروع شد. محور اساسی دراین مقطع جهت دادن اقتصاد بسمت مستضعفین بود، و محور دومش تکیه روی برنامه ریزی صحیح و مطالعه درنیازها و پیاده کردن قوانین اسلامی بااستفاده ازتخصص های مؤمن در محدوده‌ی قانون اساسی بود. اولویت دادن به کشاورزی ودامپروری، صنایع مادر و راه اندازی آنها با حداکثر استفاده از متخصصین داخلی و عدم استفاده از تکنولوژی پیچیده و اکتفا به واردات کالاهای ضروری و غیرلوکس و ایجاد تسهیلات در ملی کردن بازرگانی خارجی و توزیع عادلانه ی کالاهای ضروری تا رفع کمبود… از اهم برنامه های این خط اصیل می باشدکه به موفقیتهایی هم دست یافته اند،و ما آرزوی پیاده نمودن تمام آنها را می نماییم.
۳- نظامی
دراین بعد دو مسئله وجود دارد.اول نفس ارتش و دوم حمله ی نظامی به ایران. درارتش می توان گفت که پس از پیوستن توده ی آن به انقلاب وعدم رودر رویی بامردم، امام قبل و بعد از ۲۲ بهمن آنرا ثبت و تایید کردند، و تنها به تصفیه و مجازات سران خائن،و عفو بقیه امر فرمودند شعارخائنانه انحلال ارتش مطرح شد که پذیرفته نشد. با یک طرح عجولانه و خائنانه (تیمسار مدنی)، یعنی یک ساله شدن سربازی و انتقال پرسنل به اوطان خود پادگانها خالی گشت و ضربه ی سنگینی به ارتش مخصوصا درنیروی زمینی وارد آمد.
توسط سران خائن تصفیه شده وبا همکاری باقی مانده ها که نتیجه نیمه کارماندن تصفیه بعلت مخالفت لیبرالها بود، طرح یک کودتا ریخته شدکه با هوشیاری برادران نظامی وفادار و مردم خنثی گردید. بنی صدر درزمان فرماندهی کل قوا سعی درسوق ارتش بسوی فرد پرستی نمود که با شکست روبروگشت.
ادارات سیاسی – ایدئولوژیک و اطلاعات و ارشاد جهت ارتقا آگاهی نظامیان تشکیل شد و مراکزآموزشی خصوصا دانشکده افسری ارتش با پذیرش افراد حزب اللهی، آموزش پرسنل مؤمن و متخصص ارتش، راه مکتبی شدن ارتش را آغاز نمود. ابتکارات در ارتش بکار افتاد، وجای مشاورین غربی را باقدرت پرنمود.
اما درباره ی حمله ی نظامی به ایران،یک تجاوزنظامی از طرف امریکا به بهانه ی ازادی گروگانها صورت گرفت که درطبس بقدرت الهی شکست خورد.و دراین مسئله فرمانده خائن نیروی هوایی دخالت داشت،و دستور برق آسای بنی صدر برای بمباران هلیکوپتر های حاوی اسناد و شهادت منتظرالقائم و..
و بطورگسترده تر حمله نظامی عراق در مرزهای طولانی جنوب و غرب بوده که خاک ما را مورد تجاوز قرار دادند.بعلت عدم آمادگی و انسجام لازم نیروی زمینی،ابتدا مقداری وارد خاک ما شدند، ولی بعد با رفع نواقص، ارتش همراه با مردم و پاسداران ضربات مهلکی به ارتش متجاوز زدند جنگ آوارگی دو میلیون افراد بومی منطقه نبرد و خرابیهای اقتصادی را در پی داشت،ولی ورزیدگی یک ارتش منسجم و نیرومند و مبتکر و آمادگی و آموزش عمومی مردم، و تثبیت و آسیب ناپذیری بیشتر جمهوری اسلامی از نظر سیاسی و نظامی درسطح منطقه از نتایج مثبت آن بشمار می رود.
۴-فرهنگی
چهارقسمت اصلی را دراین جا اشاره می نماییم: اول مسئله آموزش ابتدایی و متوسطه است که با حذف ابتدایی قسمتهایی از کتب درسی و معلمان طاغوتی و انحلال مدارس مختلط و خارجی شروع گشت و با تهیه و تألیف کتب جدید و تاکید روی پرورش و تصفیه معلمین و دانش آموزان وابسته به گروهها (درسال ۶۰) ادامه پیدا کرد. در سال ۵۸و۵۹ مدارس عرصه جولان گروهکها بود که امسال پایا ن پذیرفت.
دوم آموزش عالی است که ابتدا با همان سبک طاغوتی و غربی با تصفیه ی وابستگان مستقیم به رژیم قبل شروع شد، ولی چون نیروهای اصیل کارآیی لازم را از آن برای محو گرایش و آثار نه شرقی ونه غربی ندیدند،تعطیل کرده و به برنامه ریزی اصولی در ابعاد گوناگون آن پرداختند که ان شا الله در اینده ای نزدیک به نتیجه خواهد رسید.
مسئله سوم حوزه های علمیه است که همانند دوران انقلاب در جهت تثبیت انقلاب و جهت دادن به ان شرکت مستقیم داشته اند و نیروهای کارا وفعال خود را چه در قسمت اجرایی، و چه درقسمت تبلیغی و توجیهی بکار گرفته اند، استقبال بیشتر نیروهای جوان از حوزه ها از دیگر نتایج انقلاب می باشد.
نیاز روز افزون مردم و نهادها و دستگاههای دولتی به حوزه و استقبال بی نظیر نیروهای جوان و مستعد بدانجا، لزوم برنامه ریزی جدیدی را بوجود آورده و بررسی و تدریس بعضی از موضوعات و کتبی که کمتر توجه به آن می شد از تحولات حوزه ها پس از انقلاب می باشد.
ارتباطات جمعی، یعنی رادیو تلویزیون و مطبوعات و سینما و تئاتر یکی دیگر از مسائلی است که انقلاب بدان جهتی دیگر داد. البته مطبوعات سریعتر از بقیه توانستند خود را با انقلاب تطبیق دهند، خصوصا پس از تعطیل روزنامه های لیبرال و احزاب وابسته و اداره دو موسسه بزرگ مطبوعاتی بوسیله دوتن از نمایندگان امام، رادیو تلویزیون نیز به سبب تغییر وتحولات مدام نتوانسته بود برنامه ی درخور توجه ارائه دهد، ولی اخیرا تثبیت بیشتری پیداکرده و کارهایش روی غلطک افتاده، اما وضع سینما و تئاتر جالب نبوده، بعلت آنکه نیروهای حزب اللهی از محیطهای گناه الود و کثیف هنر سینما و تئاتر بدور بوده اند. نتیجتاً کمبود نیرو وجود دارد و اثرات جالب و چشمگیری بوجود نیامده،فیلم ها هم بیشتر وارداتی و تجارتی بوده است.
مسئله آخر تبلیغات است که به علت عدم تمرکزو برنامه ریزی صحیح و تجهیز نیروهای مبلغ، مسئله روی خط صحیح انجام نگرفت.اما با نیاز مبرمی که احساس شد و نتیجه ی مثبتی که از کارهای پراکنده بدست آمد، اخیرا سازمان تبلیغات زیر نظر شورای عالی تبلیغات تشکیل یافته که امید است با همکاری وزارت ارشاد و خارجه گامهای بلندی درجهت به انجام رساندن این رسالت عظیم برداشته شود.
نتیجه گیری
مرور دقیق برحوادث گذشته از حوصله یک مقاله خارج است و نتیجه گیری صحیح ازآنها مهمتر می¬باشد .برایند نتایج بدست آمده از سه سال تلاش را در دو بخش زیر می توان خلاصه نمود:
الف- درقسمت فکری، سیاسی،فرهنگی،ما توانستیم پس از افشای سیاسی و وابسته ی گروهها و افراد غیر حزب اللهی، ضربه ی مهلکی برآنها وارد نماییم و امت مسلمان ما تجربه کرده که« به چهره های غیرمؤمن به اسلام و غیر متعبد بدان نمی توان اعتماد نمود» و از همین راه پی بردکه: اعتقاد عمیق به اسلام و تعبد به آن و خصوصاً ولایت فقیه، شرط اساسی برای فلاح و پیروزی در صحنه های سیاسی می باشد. پس از این واقعه و انسجام دستگاهها ی اجرایی و ملت،الان نیاز فوق العاده ای به مربیان اخلاق و علوم اسلامی دربین اقشار وسیع پیداشده ۱۱۰ میلیون دانش اموز، بسیج، ارتش، سپاه، جهاد سازندگی، مساجد،کانونهای دینی، کارخانه ها، ادارات مختلف، دانشگاهها، بخش های فرهنگی، سفارتخانه ها، مهاجرین ایرانی، کشورهای مسلمان و مسلمانان کشور های غرب وشرق و … همه مربی آشنا به اسلام می طلبند.وزارت دادگستری به هزاران قاضی شروع نیازمند است، و از آن طرف استعدادهایی خواهان بعهده گرفتن این وظایف هستند.
پس باید مهمترین برنامه ی ما در سال آینده و پس از آن تربیت اسلام شناسان اصیل باشد.

و همچنین برروحانیون مسئول و فضلا و مدرسین شهرستانها است که در برنامه ریزی و تهیه امکانات چاره بیندیشند،و نیز برنامه ریزی جهت تهیه امکانات و آموزش پرسنل مورد نیاز دررشته های گوناگون هنری وخصوصا سینما، تئاتر،تلویزیون برای پیاده کردن و عرضه نمودن بی نهایت سوژه های اسلامی در بعد اخلاقی، تربیتی،تاریخی و حماسی به مردم و دیگر مسلمانان جهان، از کارهای مهم در سال آینده می باشد. انجام تمام این امور براین امر مترتب است که وحدت خودرا درسایه ی رهبری امام و ولایت فقیه حفظ کنیم، و از کینه ها و حسدها و قدرت طلبی بدور باشیم، انشا ا…
ب-درابعاد نظامی و اقتصادی
در بعد نظامی، تازمانی که امت براه اسلامی خود ادامه دهد، هیچ خطری متوجه آن نخواهد بود، واگر هم شد سرکوب می گردد. ادامه آموزش پرسنل جدید نظامی و افراد شاغل آن، و بکارگیری ابتکارات و استعدادهای آن جهت خود کفایی تدوین نتایج و تجربیات جنگ تحمیلی و تدریس و آموزش به پرسنل و مردم بجای تئوریهای وارداتی و هر چه مردمی ترکردن نیروی نظامی از طریق آموزش مداوم امت مسلمان می توانداز اهم برنامه های چهارمین سال انقلاب باشد.
ودرجهت امنیت داخلی، نیز باید از تجربیات بدست آمده و جمع بندی و آموزش آنها به برادران سپاه ومامورین انتظامی جهت سرکوب اشرار و خصوصا تروریسم، آنهم تروریستی که سازمان سیا و ابرقدرتها پشت آن هستند استفاده کرد تا دیگر فاجعه هایی همچون گذشته اتفاق نیفتد.
و در زمینه ی اقتصادی با ادامه ی برنامه ی اعلام شده ازطرف دولت و مصوبات مجلس باید براستفاده بیشتر از نیروهای متخصص و مؤمن و آموزش و تربیت کادر مورد لزوم آن همت گماشت، وبا کمک مردم سعی در خود کفایی مواد خوراکی در داخل نمود، و ضمن ارشادات، آنان را ا ز اسراف و تبذیر بدور داشت.
امید که باتلاش هرچه بیشتر مسئولان و عمل به رهنمودهای حضرت امام خمینی ارواحنا له الفدا حاکمیت اسلام در همه ی زمینه ها تثبیت شود و مستضعفان وارثان زمین شوند.
والسلام

15دسامبر/16

سراب سیاسی پس از مشروطیت

چگونگی گسترش و عملکرد کمونیسم درایران (۵)
۲- حزب توده
ملی شدن صنعت نفت
پس ازآنکه شوروی از امتیاز نفت شمال منصرف گشت و طرح شرکت مختلط نفت ایران و روسیه را مطرح نمود(در مذاکره با احمد قوام نخست وزیروقت در مسکو) طرح تهیه، وبه مجلس پانزدهم برای تصویب فرستاده شد، و مجلس آنرا رد کرد، و ماده ی واحد ه ای را در مهر ۱۳۲۶با ۱۰۲ رأی موافق و دو رأی ممتنع تصویب نمود که بموجب آن هرنوع واگذاری به خارجی ها ممنوع گردید و تنها می شد نفت شمال را به روسیه فروخت، و دربند «ه» ماده ی واحده تصریح شده بود که برای استیفای حقوق ملت ایران، دولت خواستار تجدید نظر درقرار داد سال ۳۳ با انگلیس می باشدودراجرای همین بند پس از دو سال چانه زدن با انگلیسی ها و بحث و مذاکره قرار داد الحاقی«گس گلشائیان» (گلشاییان وزیر دارایی وقت و گس نماینده شرکت انگلیس) تهیه گشت. طرح این قرار داد در زمانی تهیه شد که درپی ترور شاه حکومت نظامی برقرار بود و روزنامه ها و احزاب از آزادی برای اظها رنظر برخوردار نبودند.
در آذر ۱۳۲۹ کمیسیون مخصوص نفت به مجلس گزارش داد قرارداد الحاقی برای برگرداندن حقوق ملت ایران کافی نیست و با آن مخالفت کرد. در ۲۶/۹/۲۹ مصدق طی نطقی در مجلس محاسن ملی شدن نفت را برشمرد و سپس پیشنهادی با امضای یازده نفر از نمایندگان (کاندیدهای جبهه ملی) درباره ملی شدن نفت به رئیس مجلس داده شد که بعلت عدم امضای کافی مطرح نگردید.
درپی همین پیشنهادها، سخنرانیها و میتینگهایی توسط مردم برپا شد وروحانیون به پشتیبانی از ملی شدن نفت پرداختند، درنتیجه ی این جو،کمیسیون نفت مجلس دراسفند ۲۹ ملی شدن نفت را پذیرفت و به تصویب مجلس رسید. رزم آرا نخست وزیر وقت که دراین گیرودار سرگرم مذاکره با انگلیسی ها بود تا منافع آنان را تأمین نماید بدست «شهید خلیل طهماسبی از فداییان اسلام» بدرک واصل گردید.
در ۶/۲/۳۰ کمیسیون نفت هیئت مختلطی از نمایندگان مجلسین شورا وسنا و دولت را تعیین، تا دولت با نظارت انها، از شرکت سابق نفت انگلیس و ایران خلع یدکند. مصدق نیزبا اظهار تمایل مجلس نخست وزیر شد ودر ۱۲/۲/۳۰ کابینه‌ی خود را معرفی نمود. پس از آنکه انگلیس پی برد ایران مصمم است نفت را طی کند، آن را قبول نکرد و امریکا را (ترومن) واسطه نمود، و خود نیز به شیوه های مختلفی از قبیل حصر اقتصادی، تهدید نظامی، ووادارکردن بازار به نخریدن نفت ایران دست زد(شرح آنرا در تاریخ جبهه ی ملی خواهیم آورد) و دراین اوضاع و احوال موضع گیریها ی حزب توده از دغل بازی و ناشی گری خاصی برخوردار بود.پس از مطرح گشتن ملی شدن نفت ابتداء شعار «الغاقرار داد نفت جنوب» را داد و جمعیتی تحت نام« جمعیت ملی مبارزه با کمپانی نفت انگلیس و ایران» ترتیب دادو زیراین چتر و شعار میتینگ هایی برپانمود، اما می دانیم ملی شدن صنعت نفت اصالتی دیگر دارد و از عمق خواست یک ملت ریشه می گیردو «الغا» دولت را یک طرف قضیه قرار دهد، طبیعی است که انگلیس الغا یک طرفه ی قرار داد را نخواهدپذیرفت. پس از مدتی شعار ر اعوض نمود و ندای« اعلان بطلان قرار داد نفت جنوب» را سرداد و در کنگره ی گروه مذکور اسم انرا به « جمعیت ملی مبارزه با کمپانی های نفتی امپریالیستی در ایران » تغییر داد، و بازمدتی به مانورپرداخت، وبار دیگر«ملی شدن صنعت نفت جنوب» را شعار خود قرار داد و نام جمعیت را به « جمعیت ملی مبارزه با استعمار» برگرداند.
مسئله روشن درتمام این شعارها و رنگ عوض کردنها این است که مسئله ی روسیه مطرح نشود،شعارها بنحوی انتخاب می شد که شایدبتواند زیر همان عنوان و با استفاده از تحریک و بوجود آوردن جو بی‌ثباتی و مطرح نمودن خود به عنوان یک اهرم قدرتمند اجتماعی منافع ارباب را تأمین نماید. برای این که درفرهنگ حزب توده امپریالیسم و استعمار و نفت جنوب هیچ یک شامل روسیه نخواهد گشت.
در این مدت با تشکیل میتینگ ها و تظاهرات خیابانی به زد و خورد با پلیس و مردم می‌پرداخت. برای نمونه : درتیرماه ۱۳۳۰ بعنوان تظاهرات برعلیه ورود «هریمن» نماینده ی ترومن به ایران، با پلیس درگیرشدند که دراین درگیری حدود ۲۰ نفرکشته و چند صد نفرزخمی شدند.
اگربخواهیم بهتر جوی را که حزب توده می ساخت و روشهایی که بکار می برد ترسیم کنیم به سازمان منافقین خلق خودمان شبیه بودند و این تشبیه ما را از شرح بیشتر بی نیاز خواهدکرد. روزنامه های آنها نیز به فحاشی می پرداختند. روزنامه ی مردم ملی کردن نفت را دلالی برای امپریالیسم دانست، روزنامه ی آنها «داریا» به مدیریت حسن ارسنجانی که اززندانیان حزب توده پشتیبانی می کرد، جبهه ملی را بورژوایی خواند که سعی در فعالیت برای امریکا درمنابع ایران و توافق با هیئت حاکمه دارد، و آنها را عوام فریب خواند و نوشت:« ملی شدن صنعت نفت نقاب سیاهی است که چهره های داغدارو ننگین را می پوشاند.
بدنیست بدانیم که روسها (ایوانف درتاریخ نوین ) دراین مورد چه میگوید:
باید خاطرنشان ساخت که حزب توده ایران نیز درمرحله ی ملی شدن صنایع نفت اشتباه بزرگی مرتکب شد، به این معنی که جنبه های ضد امپریالیستی بورژوازی ملی را را درست ارزیابی نکرد و بورژوازی ملی را با بورژوازی کمپرادوریکی دانست، این امر باعث چپ روی حزب توده ایران نسبت به جبهه ملی، دولت مصدق و سیاست اوشد.
درسال ۳۱ برنامه ی حزب برای زمانه کنونی «منتشر شد که در آن گفته شده بود» حزب توده ی ایران حزب طبقه ی کارگر و دارای کشور از اردوی جنگ و تجاوز و پیوستن به جبهه ی صلح و دمکراسی جهانی، جبهه ای که اتحاد شوروی سوسیالیستی درپیشاپیش ان قرار دارد» می باشدو« این قانون اساسی نمی تواند برای ما صلح و آزادی و استقلال را تأمین نمایدو می باید بوسیله ی یک قانون اساسی دمکراتیک تعویض شود» و نیز « برانداختن رژیم سلطنتی، فئودالها، مالکین بزرگ وسرمایه داران وابسته به امپریالیسم، وبرقرار ساختن جمهوری دمکراتیک توده ای .»
درپاییز سال ۳۱ دکتر رضا رادمنش دبیر کل حزب درراس هیئتی به نمایندگی حزب توده درنوزدهمین کنگره حزب کمونیست شوروی درمسکو شرکت کرد و طی نطقی حزب توده را حزب طبقات زحمتکش بارهبری طبقه کارگر و مسلح به ایدئولوژی مارکسیسم لنینیسم معرفی کرد.
همانطور که گفتیم درون حزب اختلافاتی بود، یک جناح قاسمی و کیانوری، و جناح دیگر شرمینی بود. رادمنش،روستا و طبری که در خارج بودند عده ای رابرای شرکت در جشن سالیانه ی حزب کمونیست چین دعوت کردند که قاسمی،فروتن وبقراطی بعنوان این دعوت و شرمینی برای تحصیل بخارج رفتند. البته مسافرت به چین صورت نگرفت و در نتیجه درکنگره ی ۱۹ مسکو شرکت کردند.
اینان برنگشتند و باتنها ماندن کیانوری درهیئت اجرایی،جناح بی طرف مثل یزدی، علوی و بهرامی قدرت یافتند . البته اختلافات پابرجا بود.حزب در چنین اوضاع داخلی و آنچنان موضع گیری اجتماعی که در قبال نفت داشت کودتای ۲۸ مرداد رخ داد.
کودتای آمریکایی ۲۸ مرداد
درجریان کودتای ۲۸ مرداد عوامل و پارامترهای تاثیر مستقیم و غیر مستقیم داشتند که تنها در این جا نقش خود پرستانه و خائنانه حزب توده را ترسیم خواهیم کرد.
اما خیانت، ناشی از عدم اجرا و یا کوتاهی در وظایف است، «۲۸ مرداد نقطه ی عطفی درحیات حزب توده بود… رهبری حزب توده که از انجام وظایف خود طی یکسال قبل از ۲۸ مرداد،یعنی از قیام سی تیر باز ماند… از امکانات موجود خود در روبرو شدن با کودتا استفاده نکرد. البته نمی خواهیم بگوییم که اگر حزب توده به وظایف خود عمل می کرد، کودتایی صورت نمی گرفت، عامل اساسی کودتا عدم حضور مردم در صحنه بودکه در جای خود خواهد آمد، ولی خود پرستی که محور اصلی جهت گیری حزب در قبال جریان کودتا بود باید نشان داده شود. برای جلوگیری از کودتا،داشتن اطلاعات صحیح از اهم اموراست،و چندین ماه قبل از کودتا حزب تحت عنوان مقدمات کودتا فراهم می شود «توطئه کودتا راباید به جنگ ضد کودتا مبدل ساخت» واین اطلاعات را حداقل می توان گفت که از طریق «سازمان نظامی » خود بدست می آورد برا ی پی بردن به امکانات سازمان نظامی حزب درکسب اطلاع از کودتا و شناساندن چهره های خبیث کودتا اشاره میکنیم که: طبق مدارک رژیم گذشته پرسنل نظامی دستگیر شده ی این سازمان ۱۰ نفر سرهنگ تمام،۱۳نفرسرهنگ دوم، ۶۲ نفرسرگرد،۱۰۰ سروان، ۱۹۶ ستوان، ۶۳نفر دانشجو،۱۷نفر درجه دار بودند . اکثر پرسنل افسر که درادارات مختلف نظامی کشور پراکنده بودند حتی دررکن دوم ارتش و حکومت نظامی تهران هم افسران حضورداشتند.
بازمطبوعات حزب توده در ۲۲/۵ نوشتند:« مردم شرافتمند ایران: توطئه ی خائنانه ی کودتا درشرف اجراست، برای درهم شکستن این توطئه آماده شوید.» و گردانندگان اصلی را سرلشکر زاهدی، سرلشکر با تمانفلیج (معدوم درجمهوری اسلامی)، سرلشگر گرزن، سپهبد شاه بختی معرفی کردند.
کودتا ابتدا قرار بود در ۲۳ مرداد ۳۲ صورت بگیرد، اما خنثی گردید و سرهنگ نصیری رئیس گارد که برای بازداشت مصدق رفته بوده دستگیر و سرهنگ نصیری رئیس گارد که برای بازداشت مصدق رفته بود دستگیر شد و شاه فرار کرد و به بغداد رفت. دراین چند روز نبودشاه درایران وقایع زیادی اتفاق افتاد که برای شناسایی چهره های سست و فریبنده وانقلابی و ملی کافی است.اما نکته ی اساسی دربحث ما این است که حزب توده می خواست از اب گل الود ماهی بگیرد،یعنی اگر هم قرار است کودتا سرکوب شود حزب برنده ی این رزم باشد و تحلیلهای بعدی حزب ودیگرهم پالکیهای چپ آنها نشانگر این مطلب می باشد.
جزیی می گوید:از امکانات خود استفاده نکردند«و ابوانف می نویسد:«کمیته مرکزی حزب توده… ضمن انتشار بیانیه ای خطاب به مردم ایران خواستار استقرار جمهوری دموکراتیک در کشور، ازادی احزاب و… گردید، مع ذالک رهبری حزب توده ایران فقط به انتشاربیانیه و ترتیب دادن تظاهرات و میتینگ ها قناعت کرد و در شرائط موجود تصمیمات ضروری وقاطع برای متحد ساختن کلیه ی نیروهای ضد امپریالیستی و دموکراتیک به منظور مقاومت درمقابل توطئه ها و یورشهای جدید و بعدی امپریالیستها بعمل نیاورد.»
شعارهای حزب درجریان فرار شاه: پیروز باد ملت، برچیده باد سلطنت، پیروز باد جمهوری دمکراتیک بود. خود نیز با انتشار جزوه ها و حرفهایی که دریلنوم های بعدی خود درزیر سالن های سربسته ی امن و امان کشورهای اروپای شرقی و روسیه زدند به خیانتهای خود اقرار کرده و به تئوری پردازی برای تطبیق نعل به نعل اصول مارکسیمسم لنینیسم با موضع گیریهای کلی خود پرداختند که خواهیم رسید.اما قیام ملی!پس از زد و خورد مختصری درخیابانهای تهران که روی هم چند ساعت بیشتر طول نکشید
در۲۸ مرداد شکست خورد؟ روزهای پس از کودتا هم« رهبری حزب توده دستور برگذاری میتینگهای موضعی و شعار نویسی و پخش تراکت و اعلامیه را داد.در آبان ۳۲ اعلامیه ای به امضای کمیته ی ایالیتی تهران منتشرشد که طی آن کودتا چیان و همکاران آنان به سختی تهدید شده بودند.
این بود کل عملیات «ضد کودتا» که حزب توده بدا ن دست زد.
ادامه دارد

15دسامبر/16

درراه قرآن (۲)

تفسیر
آیت الله فاضل لنکرانی
عضو جامعه مدرسین و شورای مدیریت مدرسه فیضه
در مقاله ی گذشته به اجمال از «اعجاز قرآن» سخن گفتیم، هم اکنون با بیانی دیگر و تفضیلی بیشتر با « ابعاد مختلف اعجاز قرآن» آشنا می شویم . قبلا جهت روشن شدن این مسئله ناچار از بیان مقدمه ای هستیم:
۱- می دانیم انسانها از نظر تفکر، دوق، احساس، علاقه با همدیگر تفاوت عمده و اساسی دارند وازاین جهت در جستجوی کمالات و پاسداری از فنون مختلفه روشهای گوناگونی درپیش می گیرند. بر همین اساس می بینم دسته ای تمام هستی اش را در راه رسیدن به صفتهای مختلف سپری میکنند، و عده ای با تحمل مشقات طاقت فرسا به تحصیل فلسفه و یا دیگر علوم و معارف مادی و معنوی می پردازند. این از یکطرف، از طرف دیگر خود علوم هریک به بخشهای گوناگون و انواع مختلف تقسیم می گرددبطوریکه یک فرد به تنهایی قادر به تحقیق پیرامون بخشهای گوناگون حتی یک علم نمی باشد، علم طب را می بینیم، با این که یک علم است، دارای بخشهای گوناگون چشم، گوش و … است .بدیهی است هیچگاه یک فرد نمی تواند نسبت به همه بخشهای علم طب تخصص کافی داشته باشد، تنها با تحمل رنجهای طاقت فرسا ممکن است نسبت به قسمتهایی از ان تخصص داشته و در حد امکان از زوایای آن اطلاعاتی بدست آورد.
۲- قرآن با اینکه کتاب نور، هدایت، و خروج از ظلمات به نوراست، کتابی است که از علوم و معارف زیادی سخن بمیان آورده و در لابلای آیات از اصول اعتقادی گرفته تا فضایل اخلاقی و تا سیاست و قوانین انسان ساز وقصص و حکایات و همین طور رخدادهای آینده و از موجودات آسمانی و فلکیات و بالاخره آنچه در سعادت دنیوی و اخروی انسان دخالت مستقیم و غیر مستقیم داشته بحث کرده است.
این سخن ادعای محض نیست، کتابی که با قرآن مختصر آشنایی داشته باشندبا وجدان سلیم جامعیت این کتاب آسمانی را لمس خواهندکرد. با این بیان می خواهیم این مسئله را اثبات کنیم که اعجاز قرآن منحصر هب یک بعد( بلاغت، فصاحت، نمی باشد. اعجاز قرآن در ابعاد مختلف و جنبه های گوناگون متصور است.
بررسی دو آیه از آیات قرآن و جمع بندی این دو، گفتار فوق را به اثبات می رساند. در آیه ی۱سوره ابراهیم میخوانیم:
     ••          
قرآن کتابی است که به تو فرستادیم تامردم رابه امر خدا از ظلمات (جهل وکفر ) بیرون آری و به عالم نوررسانی و برای خدای مقتدر ستوده صفات رهسپار گردانی.
و درآیه ی ۸۸ سوره ی اسرا می خوانیم:
                  
بگو ای پیامبر که اگر جن وانس متفق شوند که مانند این قرآن کتابی بیاورند هرگز نتوانند هرچند همه پیشینیان یکدیگر باشند.
دراین آیات انسانها (حتی جن و موجودات مخفی) درهمه ی زمانها و مکانها (چه واژه الناس به دلیل نورو هادی بودن قرآن منحصربه انسانهای عصر رسول الله نمی باشد.)برای مقابله با قرآن و نشان دادن نظیر ان فراخوانده شده اند. انسانها با همان ویژگی ها و استعدادها و ذوقها و احساسهای مختلف آن هم در طول قرون و سالیان متمادی .
ما، اگر اعجاز قرآن را تنها دربعد فصاحت و بلاغت بدانیم( همانطورکه اکثر مفسرین تصور کرده اند) قرآن معجزه است، اما نه برای همه، بلکه برای عده ای خاص، آنها که بلاغت را احساس می کنند و از فصاحت بهره ای دارند، بعکس، اگر اعجاز قرآن را در ابعاد مختلف و جهات گوناگون فرض کنیم قرآن معجزه است برا ی همه ی نسلها با ذوقها و احساسها و تفکرهای مختلف و تخصصهای گوناگون.
ما معتقدیم با توجه به جامعیت قرآن و مختلف بودن استعداد، تفکر، ذوق، احساس و… انسانها اعجاز قرآن در زمینه های مختلف و جهات گوناگون است. چه در آیات یاد شده نحوه ی مقابله و این که با چه نوع علم وفن خاصی مردم باید نظیر بیا ورند ذکر نشده و در آیات فوق هیچ نوع انصرافی به علم و یا فن و یژه ای اشاره نشده است.
اکنون اعجاز قرآن را در زمینه های مختلف بررسی می کنیم:
۱- شخصیت پیامبر
قرآن شخصیت رسول را معجزه مید اند و انسانها را برای آوردن همانند آن دعوت به مقابله می کند، آنجا که می خوانیم:                              •             .                   
و هرگاه آیات روشن ما برخلق تلاوت شود منکران معاد که امیدوار به لقا ما نیستند به رسول ما اعتراض کرده و گفته اند که قرآنی غیر از این هم بیاوریم، یاهمین را به قرآن دیگر مبدل سازیم، ای رسول ما در پاسخ آنها بگو مرا نرسد که از پیش خود قرآن را تبدیل کنم، من اگر عصیان به پروردگار کنم از عذاب روز بزرگ قیامت سخت می ترسم. بگو ای رسول اگر خدا نمی خواست هرگزبرشما تلاوت این قرآن نمی کردم و شما را به احکام و حقایق آن آگاه نمی ساختم، من عمری از این پیش میان شما زیستم، آیا تعقل نمی کنید؟
دراین آیه قرآن با واژه ی «افلا تعقلون» انسانهایی را دعوت می کند در شخصیت رسول الله با قرآنی که آورده کمی بیندیشد و ببینند پیامبر که تا چهل سالگی بدون این که علمی بیاموزد و دانشی کسب نماید، و یا حتی شعر ونثری به زبان جاری ویا خطابه ای ایراد کند یکباره کتابی می آورد جامع همه ی معارف انسانی تا جایی که انسانهای عصر خود شگفت زده و بهت زده می شوند، ولی دشمنان درمیان بهت و حسرت به یاوه سرایی می پردازند و عده ای می¬گویند پیامبر این علوم را از رومیان فرا گرفته است،قرآن با پاسخ دندان شکن می فرماید:
                
و ما می دانیم کافران می گویند آن کس که مطالب این قرآن ر ابه رسول می آموزد بشری است اعجمی غیر فصیح و این قرآن را خود به زبان عربی فصیح در آورده .
و دسته ای دیگر می گویند محمد این مطالب را از سلمان فارسی آموخته است، درحالیکه سلمان فارسی درمدینه به پیامبر ایمان آورد و بیشتر آیات قرآن قبلاً در مکه نازل شده بود.
ادامه دارد.

15دسامبر/16

جدیدترین استفتائات از امام

س- با توجه به اینکه دولت اسلامی است و پشتیبانی از آن تکلیف شرعی است، آیا مالیاتی که باید بدولت پرداخت نمود می توان بجای خمس محسوب داشت؟
ج- دادن مالیات کفایت از خمس نمی کند.
س- اشخاصی که کشاورزنیستند،ولی به نام کشاورز از مسئولین امور تراکتور را به قیمت ارزانی می خرند که در بازار به قیمت گرانتر بفروشند،آیا لازم است آنها رابه مسئولین معرفی کردیاخیر؟
ج- اگر عمل آنها خلاف مقررات است اطلاع داده شود.
س- آیا کالباس و سوسیس که در بازارفروخته می شود حلال است یا حرام؟
ج- محکوم به طهارت و حلیت است، مگر آنکه معلوم باشد که چیز نجس یا حرامی با آن مخلوط است.
س- خشکشوییهایی که لباسهای مردم را با مواد شمیایی مانند بنزین وسایر مواد پاک کننده می شویندو آنها را اطو می کنند، آیا از نظر شرعی پاک هستند یاخیر؟ چون ممکن است افرادی که پاکی و نجاست را مراعات نمی کنندنیز لباس خود را به این خشک شوییها بدهند؟
ج- محکوم به طهارت است و احتمال نجس بودن دستگاه کافی برای حکم به نجاست نیست.
س- شخصی از انشعاب آب خانه یا مغازه اش علاوه برمصرف خودش بدون اجازه ی سازمان آب به دیگر ان هم آب میدهدو پول انر ا می گیرد، این کار برای صاحب انشعاب وبرای کسی که با دادن پول آب و هزینه ی انشعاب فرعی از ان آب استفاده می کند چه حکمی دارد؟
ج- تصرف در آب مزبور بدو ن مراعات مقررات دولت اسلامی جایز نیست.
س-آیا فروختن سلاح بکسانی که برا ی حفظ خود و یا دفاع از منطقه خود خرید می نماید جایز است یاخیر؟
ج- بدون مراعات مقررات دولت اسلامی جایز نیست.
س- ماهی کنسرو شده که از خارج وارد می شود حلال است یاحرام؟
ج- اگر احتمال دهید که وارد کننده مسلمان احراز تذکیه حیوان را کرده و آن را در دسترس مسلمین قرار داده محکوم به حلیت است.
س- آیا مس بدن شهیدی که احتیاج به غسل ندارد موجب غسل می شود؟
ج- مس بدن شهید در معرکه غسل ندارد.
س- غسل و کفن شهید در چه صورتی ساقط، و در چه صورتی واجب است؟
ج- غسل وکفن از شهید در معرکه جنگ ساقط است، و سایر شهدای مسلمین حکم باقی مسلمین را دارند .
س- ایا ممکن است از خمس و سهم امام به افراد غیر سید پرداخت یا خیر؟
ج- بدون اجازه نباید داد و لو به سید.
س- مبدا مسافت در تهران از کجا حساب می شود، و نمازهایی که قبل ازفهیمدن حکم خوانده شده چه صورت دارد؟
ج- مبداء مسافت در بلاد کبیره مثل تهران منزل است، وکسی که تهران وطن او نیست وهر روز از محل سکونت و حدود ان خارج می شود برای کار، نمی تواند قصد اقامه نماید و حکم مسافر را دارد و چنانچه برخلاف وظیفه عمل کرده باید قضا نماید.
س- اگر شخصی برا ی رفت وامد خود وسیله نقلیه ای بخرد، آیا لازم است خمس آنرا بدهد، یا از مخارج سالیانه محسوب می شود؟
ج- اگر درزندگی احتیاج به ان دارد و فقط برای کارو کسبش نیست خمس ندارد.
س- کسانی که بخارج از کشور می روند و پول غیر ایرانی را به صراف داده و درعوض تومان دریافت میکنند، این معامله صحیح است یا خیر؟
ج- تخلف از مقررات دولت اسلامی جایزنیست.
س- اگردر محل کار، نماز جماعت در خارج وقت فضیلت خوانده شود، ثواب نماز جماعت بیشتر است یا اینکه شخص، نماز فرادی ر ا در اول وقت بخواند؟
ج- اگر طوری است که در محل کار جماعت خواندن تعظیم شعایر محسوب است اولی جماعت خواندن است.

15دسامبر/16

جهاد در قرآن (۲)

(تفسیر ایات جهاد)
حجه اسلام و المسلیمن طاهری خرم آبادی
نماینده امام درسپاه پاسداران انقلاب اسلامی
-۲               
توبه ۴۲
ترجمه: کوچ کنید چه دشوار باشد و چه آسان و جهادکنید با مالها و جانهای خود در را ه خدا، این بهتر است برای شما اگر آگاه باشید.
لغات آیه :خفافاً و ثقالاً جمع خفیف و ثقیل است و این دو حال هستند از نفر، یعنی کوچ کنید درحالی که این نفرو حرکت برشما سنگین و دشوار است یا سهل وآسان.
دشواری و سنگینی جهاد یا به جهت علاقه ها وتعلق خاطرهایی است که آدمی به زندگی مادی دارد و یا مشکلاتی است که در جهاد، تهیه ی مقدمات آن است.
بنابراین تفسیری که بعضی از مفسرین از آیه نموده اند و خفافاً و ثقالاً ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تفسیر به مصداق و مورد است و معنی آیه اختصاص به سنگینی از جهت خاصی ندارد، بلکه هر نوع دشواری و مشکلی راشامل می باشدچه از نظرروحی و چه ازنظر جسمی، وخلاصه ی آیه این است که د ر هر صورت چه دشوار باشد و چه آسان، جهاد در راه خدا را با مال وجان انجام دهید.
بعد ازاین ایه توبیخ و سرزنش کسانی که ازرفتن به تبوک برای جهاد با رومی ها خودداری نمودند شروع می شود و در ضمن آیات زیادی به انگیزه های آنان و پیامد این عمل اشاره شده است.اینان سه گروه بودند:
۱-گروه منافقین که به علت دوری راه و گرمای شدید و کمبود مواد غذایی و یا برای توطئه علیه حکومت اسلام از رفتن به جنگ خود داری کردند که بیشتر منظور آنان توطئه درغیاب پیامبر(ص) بود، و داستان مسجد ضرار که در سوره ی توبه مطرح گردیده است و روابطی که با ابوعامر فراری داشتندشاهد برآن است وبه همین خاطرپیعمبر(ص) علی(ع) را درمدینه ؟؟؟؟؟ تا ازخطری که ازناحیه ی منافقین ؟؟؟؟؟؟؟جانب اسلام را تهدید می نمودجلو گیری نماید.منافقین برای این که موجبات حرکت علی (ع) را فراهم سازند، به شایعه سازی پرداختندو چنین وانمود کردند که علی (ع) به واسطه ی گرمی و دوری راه و مشکلات سفر ازرفتن به جهاد خود داری نموده است، ولی پیامبر (ص) پس از اطلاع از این شایعه جمله ی معروف «انت منی به منزله هارون من موسی » را فرمود، یعنی نسبت تو با من مانند نسبتی است که هارون برادر موسی با او داشت و همانگونه که او خلیفه و جانشین موسی بود تو نیز جانشین من هستی.
۲-گروه دوم آنها که فقط بواسطه منافع مادی و یا ترس از دشمن و ابرقدرتی چون روم که حدود چهل هزار نفر در مرز سوریه و حجاز درنزدیک دژ محکمی بنام «تبوک» مستقر ساخته بود از جهاد خودداری نمودندو با بهانه جویی های بچه گانه و عذرهای بدتر از گناه از قبیل این که می ترسیم با برخورد با زنهای زیبا ی رومی درگمراهی قرار گیریم از شرکت و همگامی بامسلمین سرباز زدند.
۳-چند نفری هم بودند که به پیامبر (ص) وعده دادندکه پس از جمع کردن محصول خود به لشکراسلام ملحق می شوند، ولی در نتیجه ی مسامحه موفق نشدند.اینان افرادی مسلمان بودند، ولی مسلمانانی مسامحه کارو سود جو، ولذا پس از مراجعت ازتبوک با فرمان پیامبر (ص) مسلمانان با آنها قطع رابطه نمودند و با این عمل آنها را تنبیه ساختندو درنتیجه به درگاه خداوند رفته و به توبه پرداختند، توبه ی انها پذیرفته ی درگاه الهی گردید و به آغوش اسلام و مسلمین بازگشتند.
جهت این که این گروه را پیغمبر (ص) تنبیه نمود شاید این باشد که فرق است بین کسانی که توطئه می کنند و با اساس اسلام و کیان مسلمین به مبارزه برخاسته اند و یا غیر مؤمن بجهاد و مبانی اسلامی هستند و ریشه های اعتقادی آنها متزلزل است و قابلیت اصلاح ندارند، با کسانی که ریشه های اعتقادی پا برجایی داشته، ولی براثر هوی و هوس ها راه انحراف راگرفته وقابل اصلاح هستند، لذا باید جامعه ی اسلامی به اصلاح این گروه بپردازد و نگذارد که به مسیر انحرافی خود ادامه دهند.داستان این سه گروه و پاره ای از اوصاف منافقین و کارشکنی آنها دراین سوره تا آیات ۸۳ بررسی شده است.
علاقه های مادی مهمترین مانع ازجهاد و علاقه ی بخدا مهمترین عامل محرک
                                 
توبه ۲۴
دراین آیه اصول علاقه ها و گرایشهای مادی که مانع از جهاد و فداکاری می شود بیان شده است و آنها عبارتند از:
۱-علاقه به پدران
۲-فرزندان
۳- برادران
۴-همسران
۵-فامیل وعشیره
که این پنج نوع را می توان از نوع علاقه های طبیعی برشمردچه این که فرزند جزیی ازپدرو مادر و برادران شاخه هایی از یک اصل واحد می باشدو قهرا علاقه های متقابلی که بین پدرو فرزند و برادر وجود دارد ازا ین اصل طبیعی سرچشمه می گیرد.
علاقه ی به همسر نیز از غرائز جنسی نشات می گیرد، علاوه براین که او را مایه ی آرامش و سکون خود می یابدو فامیل وقبیله هم براثر قرابت و نزدیکی و برگشتن همه به یک اصل و ریشه واحد یک نوع علاقه بین آنان وجود دارد که در قرآن هم از قرابت و خویشاوندی به رحیمیت و ارحام تعبیر شده است . این تعبیر کنایه از آن است که همه بیک اصل و ریشه برمی گردند و ازیک رحم سرچشمه می گیرند.
اموال بدست آمده و تجارت ومسکن هم از اموری است که هر انسانی بجهت رفاه و آسایش و یا وسیله ای برای لذتهای حیوانی به آنها علاقه مند است و آنها را به عنوان و سیله و مقدمه برای مطلوب و محبوب دیگری که خود و لذات حیوانی است میخواهد.ولی منشا و ریشه همه ی این گرایشها و علاقه ها علاقه ای است که آدم بخود و کمال خود دارد.انسان خود خواه و کمال دوست است و علاقه های دیگر همه از این غریزه نشات می گیرد.
پدر، مادر،فرزند،برادر، فامیل را از آن جهت دوست دارد که از خود میداند و از وجود آنان لذت می برد.همسر رانیز برای آسایش و وسیله ای برای ارضا غریزه ی خود می یابد، مال و تجاره و منزل و سایر وسائل رفاهی و مادی برای بهره برداری به نفع خویش محبوب و مطلوب است، پس اصل و محور همه علاقه ها خویشتن گرایی و کمال یابی است که در هر انسانی نهفته است.
مسائل معنوی هم چون علم، فضایل اخلاقی، نوع دوستی،عواطف انسانی و… همه وهمه برگشتش به علاقه ایست که به خویش دارد و کمالی که برای خود می خواهد.چیزی که هست مردم درتشخیص کمال و سعادت دچاراختلاف نظر می شوند، یکی کمال را درلذات گرایی می داند، دیگری درعلم و اخلاق و خدمت به جامعه و یا قرب بخداو حق که محور اصلی و اساسی اخلاق است و همچنین …
اینها اصول علاقه هایی است که مانع از جهاد می شود، زیرا جهاد از خود گذشتگی می خواهد و صرفنظر ازهمه ی این لذتها و علاقه ها باید بشود تابتواند جهاد کند.البته نحوه و شکل جلوگیری این امور از جهاد تفاوت می کند.گاهی ممکن است فردی از زن، فرزند، پدر، مادر خود نتواند دل بکند و به میدان نبرد که احتمال خطر و کشته شدن در آن هست برود، ویا آن قدر به زندگی علاقه دارد که نمی تواند تصور جهاد را بنماید.و در پاره ای از موارد ممکن است فرزند یا پدر و یا دیگر ازخویشاوندان رودرروی او قرار گیرند، چنانکه درشأن نزول آیه گفته شده است که بعضی از مسلمانها کراهت داشتندکه با پدران و یا فرزندان و فامیل خود درجنگها روبرو شوند و در نتیجه از شرکت در جنگ به همین جهت ناراحت بودند.
و هم چنین اساسا جنگ موجب رکود بازارو اقتصاد کشورمی شود و خسارات مالی فراوانی ببار می آورد و درزمان نزول آیه از دو نظر ضربه ی اقتصادی بجنگ جویان وارد می شد یکی از جهت تعطیل شدن کسب و تجارت درایام نبرد، و دیگر از جهت روابط اقتصادی که براثر درگیری پدید می آید، همان گونه که در مورد اعلان برائت ازمشرکین و ممنوعیت ورود آنان به مسجدالحرام و یا مکه خسارتهای مالی به مردم مسلمان مکه وارد گردید.
ویا نظیر مسائلی که در انقلاب اسلامی ایران پدید آمد که به محاصره ی اقتصادی ازطرف ابرقدرتها و هم پیمانان آنان کشید، یا آنکه جنگ تحمیلی عراق خسارتهای فراوانی بوجود آورد و اساساً جنگ کمبودها و ضررو زیانهای مالی و اقتصادی فراوانی بدنبال داردو حتی آنها که در جبهه ی جنگ نیستنداز این ضرر و زیان در امان نخواهند بود.درهرحال بگونه های مختلفی این علاقه ها دست و پاگیر انسان می شودوقیافه ی جنگ را در نظرها هولناک و مخوف می سازد، و انسان باید از خود گذشته تا به همه ی این امور پشت پا زندو درراه خدا قدم بردارد، گرچه با دید دیگری انسان مجاهد نیز از خود نمی گذرد، بلکه از غیر خود چشم می پوشد و خود واقعی خویش را می یابدو کمال حقیقی و لذتهای دائمی را بر آنچه و هم وخیال است ترجیح می دهد و به میدان نبرد می رود اونیز برای خود و نیل به لقا خدا که کمال مطلق و مطلوب حقیقی است وارد صحنه کارزار میشود وگذشتش ازلذائذ زود گذر وفانی است نه لذتهای واقعی وابدی.
یعنی علاقه به زن و فرزند و طلا ونقره و چهارپایان و کشاورزی برای انسان جلوه داده شده است وگرایش و میل طبیعی درانسان نسبت به این امور پدید آمده است، ولی همه اینها لذتهای زندگی دنیا و مادی است و حسن عاقبت درنزد خداوند است،و در مورد همسر می فرمایدوقرار داد بین شما(یعنی زن ومر د) دوستی و رحمت را.بنابراین آنچه مطلوب است برتری علاقه به خدا ورسول و جهاداست برعلاقه های دیگر، و توجه به این که این علائق مانع ازحرکت بسوی «الله» نشود و انسان را در محصوره ی ماده و مادیات متوقف نسازدو درمقام تضاد بین خدا و غیر خدا، خدارا مقدم دارد،و لحن قرآن دراین آیه ان است که مسلمان باید علاقه و گرایشش بخدا و رسول بیشتر باشد، و غیراز این خلاف انتظار ازیک انسان با ایمان است، وبراین مطلب عقل و فطرت سلیم هم گواهی می دهد.
بیان مطلب: همانطورکه توضیح داده شد اساس و منشا همه محبتها و علاقه ها حب و علاقه ایست که آدمی به کمال خود دارد و اگر انسان به این حقیقت توجه کند و باور کند که کمال مطلق خداونداست و کمال انسان در پرتو ارتباط و قرب به او است و همه کمالات مادی و معنوی منهای اوفانی و باطل است، خواه ناخواه علاقه ی انسان به خدا بیش از هرچیز دیگر خواهد شد،زیرا می‌داند تنها با نزدیک شدن بخداوند و گونه خدایی پیداکردن به مطلوب و کمال واقعی می‌رسد، پس او و هرچه به او بستگی دارد محبوب انسان می گردد.
فرزندی که به پدرو مادر علاقه مند است،چون هستی خود را از آن دو می بینداگر این حقیقت را درک کند که هستی او و پدرو همه‌ی هستها پرتویی از هستی حق است قهرا علاقه بخدا را برعلاقه به پدر ومادر و فرزند مقدم می دارد.
انسان موحد آن انسانی است که همه چیز را ظل و سایه حق متعال می بیند و خود را فانی فی الله می یابد وبه حدی ممکن است برسد که خویشتن را هم فراموش نماید و تنها و تنها اورا ببیند وبه او دل بنددو نه چیز دیگر.
    
بقره ۱۶۵
آنها که ایمان آورده اند شدید تراست علاقه ی آنان بخداوند از دیگران.
درکتاب وسائل الشیعه باب امربه معروف و نهی از منکر روایات زیادی درزمینه حب فی الله و بغض فی الله، یعنی دوستی برای خدا و دشمنی برای او از معصومین وارد شده است که یکی از آن روایات این است:
عن ابی عبدالله(ع) قال: من احب لله و ابغض لله و اعطی لله فهو ممن کمل ایمانه
یعنی: کسی که دوست دارد برای خداو دشمن دارد برای او و می بخشد برای او از جمله کسانی است که ایمانش کامل گردیده است .
وباید توجه داشت که علاقه به رسول خدا و جهاد در راه خدا که در این آیه مطرح شده است و هم چنین علاقه به اولیا خدا و ائمه معصومین نیزبرای خدا و یک نوع علاقه بخداوند است، زیرا اینها انسانهای کامل وبزرگی هستند که بواسطه قرب ونزدیکی که به حق دارند مورد علاقه و محبت قرار می گیرند.
ادامه دارد.

15دسامبر/16

سفیرجمهوری اسلامی ایران در دمشق

حجه الاسلام سید علی اکبر محتشمی
چگونه یک توطئه دیگر آمریکا در منطقه شکست خورد؟
***
روز ۲۹ نوامبر ۱۹۸۱ (۸آذر ماه ۶۰) خبر گزاریها خبر از سفر فیلیپ حبیب به خاورمیانه و دیدار اسرائیل، سعودی و سوریه دادند. درابتدا قرار بود که حبیب ازسعودی دیدن کند، ولی دراثر ارتباطی که سفارت امریکا دربیروت با وزارت خارجه امریکا برقرارکرد، قرار براین شد که فیلیپ حبیب ابتدا به بیروت وارد شود .لازم به یاد آوری است که سفر حبیب قرار بود قبل ار تشکیل کنفرانس سران عرب درفاس آغازگردد، ولی لبنان به امریکا پیشنهاد کرد ه بود که خوبست این سفر تا روشن شدن موافقت نامه ی کنفرانس فاس به تاخیر افتد، که به طوری که موریس درایبر بعنوان سخنگوی وزارت خارجه ی امریکا اظهار داشت: دیدار حبیب از خاور میانه برای پایین آوردن بحران در خاور میانه و هرچه مستحکم تر نمودن آتش بس میان رژیم (اشغالگر قدس) و فداییان فلسطینی درلبنان می¬باشد، این دیدار درست پس از گذشت چهارماه از دیدار قبلی حبیب به منطقه صورت گرفته است .
هدف سفر اولی حبیب به منطقه دررابطه با حل اختلاف سوریه و رژیم اشغالگر قدس در مورد موشکهای سوری درلبنان، و همچنین برای کمک به حکومت لبنان درمهار کردن بحران نظامی که از زحله تا بیروت کشیده شده بود انجام شد،ولی هم اکنون خاورمیانه دورنمای دیگری دارد، طرح فهد با شکست مواجه است، همچنین پیشنهاد شرکت نیروهای کشور اروپایی درصحرای سینا که عکس العملهای حادی دربعضی از کشورهای عربی بوجود آورده است.
***
بهرحال حبیب به اتفاق معاون وزیر خارجه امریکا در مسائل خاورمیانه آقای موریس داریبر ساعت یک بعدازظهر در حالی که الیاس سرکیس درلبنان نبود با یک هواپیمای خصوصی وارد فرودگاه بیروت شد و مدیرکل تشریفات قصر ریاست جمهوری، آقای خلیل حداد و سفیر آمریکا دربیروت از او استقبال کردند.
روزنامه ها نوشتند که حبیب بلافاصله مذاکرات خود را با وزیر خارجه ی لبنان فواد پطروس درمنزل او شروع کرد.پس ازدیدار با وزیر خارجه ی لبنان، رئیس فالانژهای لبنان، آقای پیر جمیل و پسرش بشیر جمیل به منزل سفیر امریکا،روبرت دیلون برای دیدار با حبیب آمدند و مذاکرات آنان با حبیب حدود یک ساعت و چهل دقیقه بطول انجامید.
روزنامه های سوریه از مسافرت به خاورمیانه سخت انتقاد کردند. تشرین می نویسد: که این سفر گامی درست برای توطئه جدید امریکا در منطقه است و انتظار می رود فشارامریکا در این روزها به کشورهای جبهه پایداری شدت یابد، واین صحیح نیست که بگوییم حبیب آمده است تا مشکل استقرار موشکهای سوری را در بقاع لبنان حل کند، و یا اجرای آتش بس را مستحکم کند،همانگونه که واشنگتن سعی دارد وانمود نمایدجبهه ی پایداری به رهبری شجاعانه ی سوریه خوب ازمقاصدی که امریکا دارد و انرا مخفی میکند مطلع است.
حبیب روز۳۰ نوامبر ۱۹۱۸ (۹آذر۶۰) مذاکرات مفصلی با رئیس مجلس شورا، کامل اسعد و نخست وزیر، شفیق وزران و وزیر خارجه فواد پطروس و با سیاسیونی همچون صائب سلام و رئیس جنبش میهنی لبنان،آقای ولید جنبلاط انجام داد.این گفتگوها در پشت دربهای بسته بودو فاش نشد، ولی چنین به نظرمی رسد که حبیب دنبال این است که مسئله تازه ای در خلال مذاکراتش بدست آورد تا امریکا آنرا مستمسکی جهت توطئه های آتیه قرار دهد.
***
فیلیپ حبیب روز اول دسامبر ۱۹۱۸ (۱۰آذر۶۰) وارد دمشق شد،درفرودگاه مدیر اداره ی امریکا در وزارت خارجه ی سوریه،آقای صباح قبانی و معاون رئیس تشریفات وزارت خارجه آقای دالاتی از او استقبال کردند. حبیب دردمشق با عبدالحلیم خدام و حافظ اسد دیدار کرد، اما عبدالحلیم خدام با سردی هرچه تمامتر با او برخورد کرد و رسما به او گفت که امریکا به هیچ وجه دررابطه با برقراری امنیت و صلح درمنطقه کاری انجام دهد، چرا که با بستن قرار داد های استراتژیکی با اسراییل هم اکنون خود یک طرف نزاع درمنطقه خاورمیانه شده است.
انتظار می رود که حبیب در مورد پیشنهاد باز گرداندن موشکهای سوری از لبنان با جواب شدید منفی خدام مواجه گردیده باشد.
بگین دراین روزها تهدید کرده است در صورتی که حبیب نتواند با مذاکره، مسئله ی موشکی سوریه رادر لبنان حل کند، مابا دخالت نظامی به آن خاتمه خواهیم داد،دررابطه با ورود حبیب به دمشق، روزنامه های سوریه حملات شدید ی به او کردنده اند،مثلا تشرین می نویسد: آن کسانی که حبیب را به خاورمیانه فرستاده اند اشتباه کرده اند، زیرا آنان خیال کرده اند که می توانند اجرای آنچه را که درگذشته با شکست روبرو شده،هم اکنون انجام دهند،سوریه مواضعش مشخص ست و تحت فشار و تروری که ازسوی بیگانگان تحمل می کند دست از موضعش برنخواهد داشت.
دررابطه با سفیر حبیب به سوریه، یونایتد پرس از مصادر دیپلماتیک نقل کرد که حبیب از دمشق رفت بدون این که نتیجه ای دررابطه با وضع لبنان و مشکل موشکی سوریه ببرد، و اضافه می کند که حافظ اسد به حبیب گفته است که موضع سوریه دراین مسئله تغییر پذیر نیست و ما موشکهار ا درجهت نیروهایمان درلبنان ضروری می دانیم.
***
روزسوم دسامبر (۱۲آذر۶۰)، فیلیپ حبیب از دمشق واردامام شد و بلافاصله با ملک حسین دیدار، و درمورد خاور میانه و مشکلات داخلی لبنان گفتگو کردند، و این اولین بار یست که حبیب به اردن در رابطه با اوضاع منطقه سفر می کند، گفته می شود سفر حبیب به اردن دررابطه با یک سلسله برنامه هایی باشدکه فلسطینی ها تدارک دیده اند برای حمله از سرزمینهای اردن به اسراییل، دراین سفر حبیب نیز با مصر بدران نخست وزیر اردن و مروان القاسم وزیر خارجه ی اردن نیز دیدار و گفتگو کردند.
***
فیلیپ حبیب روز چهارم دسامبر۱۹۱۸ (۱۳آذر۶۰) پس از دیدار ملک حسین و یک روز اقامت دراردن از راه زمینی قدم به سرزمین اشغالی فلسطین نهادو با دولتمردان اشغالگرقدس وارد مذاکره شد، درحقیقت گزارش خدمات خود را به آنان داد.یکی از نزدیکان وزیر خارجه رژیم اشغالگر نقل کرد که اسحق شامیر به حبیب گفته است اسراییل ازاین وضع به هیچ وجه راضی نیست و بسیار نگران از استحکام سنگرها و نیروهای متراکم فلسطینی ها درجنوب لبنان است، حبیب دیدارش را با شامیر اظهار کرد که دیدار حبیب از اردن دررابطه با کوششهای روز افزون فداییان فلسطینی بوده است که می¬خواهند از اردن به اسراییل حمله کنند،حبیب با وزیر دفاع رژیم اشغالگر،از یک شارون نیزبه مدت نود دقیقه گفتگو کردکه هیچ خبری از محتوای آن پخش نشده است.
سخنگوی وزارت خارجه ی رژیم اشغالگر اعلام کرد که حبیب روز پنج دسامبر از راه قاهره به سعودی پرواز خواهد کرد وبه اسراییل بازخواهد گشت تا با بگین دیدار نماید. در این میان روزنامه ی سوری تشرین زیر عنوان ( حبیب و التفجیرات المدویه) نوشت در زمانی که فیلیپ حبیب در خاورمیانه طرحهایی را پیشنهاد می کند،و در عین حال سربسته اعراب را تهدید می نماید.
وزیر جنگ صهیونیستها،شارون، لیست عریض و طویلی از سلاح درخواستی رژیم اشغالگر را به امریکا داده است و به یقین امریکا این درخواست را با در نظرگرفتن موافقت نامه های استراتژیکی اجابت خواهد کرد، روزنامه ی تشرین سپس تهدیدها ی امریکا رابه انفجارات اخیر لبنان و انفجاری که در ازبکیه دمشق اتفاق افتاد به هم ربط می دهد.
***
روز پنج دسامبر۱۹۱۸(۱۴آذر ۶۰) حبیب وارد ریاض شد،بعد از آنکه یک توقف کوتاه درقاهره نمود و در خلال آن با سفیر امریکا درمصر آقای آترتون بمدت یک ساعت در فرودگاه قاهره گفتگو کرد. یونایتدپرس از قول منابع دیپلماتیک در جده خبر داد که حبیب در جریان کش و قوسهای طرح فهد در مورد صلح در خاور میانه قرار می گیرد. رادیو ریاض گفت که حبیب با ملک خالد و ولیعهد فهد در حالی که سفیرامریکا درسعودی، ریچارد مورفی حضور داشت دیدار و گفتگو کرد وگفته می شود که این مذاکرات دررابطه با طرح فهد و جنوب لبنان و مسئله موشکهای سوریه دردره های لبنان بوده است.
***
روز۶ دسامبر(۱۵آذر۶۰)فیلیپ حبیب برای بار دوم از ریاض به تل آریو وارد شد، دراین حال بودکه رادیو اسراییل گفت که یکی از نزدیکان نخست وزیر رژیم اشغالگر گفته است که شارون به حبیب تذکر داد که اسراییل حتما مجبور خواهد شد که در مسئله جنوب لبنان دخالت وسیع نماید .و از حبیب خواسته است که این مطلب را به مسئولین لبنان که با آنان ملاقات خواهد کرد برساند. بسیار جالب است که رادیوی رژیم اشغالگر فلسطین مرتب اظهار میداشت که حبیب گزارش گفتگوهای خود را با سران کشورهای عربی به مسئولین اسراییل می دهد، این حرف گفته های مسئولان سوریه را ثابت میکندکه اظهار داشتند که امریکا خود طرف نزاع در خاورمیانه است نه واسطه برای حل اختلافات ولذا حبیب به عنوان نماینده ی خود اسراییل گزارش کاربه وزیر خارجه ی رژیم اشغالگر می دهد .
دراین حال روزنامه های سوری سخت به اسراییل و حبیب حمله کردند.هم چنین بعضی شخصیتهای سازمان آزادی بخش فلسطین طی مصاحباتی حبیب را زیر رگبار حمله ی تبلیغاتی خود قرار دادند، ابوجهاد معاون رئیس کل قوای سازمان آزادی بخش مورنینگ گفت که حبیب کوشش می کند توطئه وزیر دفاع امریکا، هیگ را در جنوب متحقق سازد، آن توطئه در سه چیز خلاصه می شود:
۱- ازدیاد نیروهای بین المللی در جنوب لبنان تا جنوب درست دراختیار آنان قرار گیرد.
۲-گسترش دائره نیروهای فوق العاده بصورتی که مناطق تحت کنترل نیروهای مشترک عربی را نیز دربرگیرد. به این منظور که این نیروها درمحاصره قرار گیرند.
۳-جلوگیری از رسیدن اسلحه به مقاومت فلسطین و نیروهای مشترک عرب تا انقلاب فلسطین را محاصر ه نمایند.
این سه نکته با اضافه به بازگر داندن موشکهای سوری از دره های جنوب اهداف حقیقی حبیب است، و این که می گویند حبیب برای استقرار آتش بس آمده است چیزی جز حیله نیست.
سخنگوی وزارت خارجه رژیم اشغالگرقدس خبرداد که حبیب با شامیر وزیرخارجه اسراییل ۹۰ دقیقه مذاکره کرد و حبیب معتقد است که اتش بس در جنوب لبنان ادامه خواهدیافت و اظهار امیدواری کرد که در ماموریتهایش بتواندمشکله ی جنوب لبنان را حل کند، ولی اضافه کرد که این مشکله دراین مرحله بکی حل نخواهد شد.
***
روزهشتم دسامبر۸۱ (۱۷ آذر۶۰)حبیب از سرزمینهای اشغالی به لبنان واردشد و در چند ساعتی که در بیروت بود یا رئیس جمهور لبنان، الیاس سرکیس دیدار و در مورد نتایج سفرش با سرکیس گفتگو کرد. پس ازاین دیدار، مقامات لبنانی و امریکایی سعی کردند هیچگونه معلوماتی را در زمینه ی صحبتها ندهند.
سفر ده روزه حبیب که محتوای جز تطمیع و تهدید نسبت به نیروهای موجود درمنطقه چیز دیگری نداشت، دربرابر سرسختی و مقاومت نیروهای انقلابی منطقه مخصوصا قاطعیت سوریه سخت بی نتیجه بود، تنها چیزی را که به بار آورد تعداد زیادی از افراد بیگناه بودند که براساس تاکتیک امریکا درزمانی که نماینده اش درمنطقه است دراثر انفجارات حاصله جان خود را ازدست دادند.
***
درهرحال بنظرمی رسد که تحول چشمگیری درسال جدید بوجود آید،چرا که رفته رفته خطها وموضعگیریها مشخص تر می شود و امریکا نیز تصمیم دارد که قدرت سران مقاوم منطقه را درهم بکوبد، لیبی را زیر فشارهای کوبنده ی اقتصادی و محاصره ی اقتصادی و سوریه را از طریق امرای مرتجع منطقه درفشار قرار داده تا دیگر نیرویی درخاورمیانه نباشد تا بتواند دربرابر نوایای اهریمنانه ی او ایستادگی کند.
ازسوی دیگر سفر سیشون به سرزمین اشغالی فلسطین زنگ خطر دیگری رابه صدا درآورد، چرا که او با چهره ای سوسیال نماو در واقع یکی از صهیونیستهای بین المللی بود که قدم به این سرزمین گذارد. او با قیافه ای به اصطلاح انقلابی می خواست راه را برای دیگر سران کشورهای اروپایی باز کند. میتران این فرد بی شخصیت نیز به عنوان اولین رئیس یک کشور اروپایی می خواهد جرأت بخرج دهدو سد خوف و وحشت سران کشورهای اروپایی را بشکند.امریکا تصمیم داردبا در دست داشتن مزدورانی چون میتران و شیسون و سران کشورهایی چون مصر، سودان، سعودی، اردن،مغرب وتونس منطقه خاور میانه را یکسره تیول خود نمایدو این ملتهای منطقه و امت اسلامی است که می باید استقامت کنندو توطئه های شیطان بزرگ را خنثی نمایند.
درکنار رفت وآمدهای فیلیپ حبیب به سرزمین های اشغالی، شیسون وزیر خارجه ی فرانسه پس از ۱۴ سال قطع رابطه ی فرانسه با اسراییل،به سرزمینهای اشغالی فلسطین قدم نهاد،دراین سفر شیسون سعی کردکدورتهای سابق رژیم اشغالگر قدس را بزداید، و لذا آنچه را که می خواستند اجابت کرد .روابط مستقیم فرانسه و در نتیجه اروپا،رفت وامدهای اروپایی بدون ترس و وحشت از اعراب به سرزمینهای اشغالی،فروش اسلحه ی فرانسوی به رژیم اشغالگر، صحه گذاردن بر موافقت نامه ی کمپ دیوید، رد کردن طرحهای بازار مشترک اروپا،درونیز که درمیان اعراب به طرح «بندقیه» معروف است و درآن مسئله ی فلسطین و حقوق فلسطینی ها ازسوی اروپا مطرح گردیده است،و شیسون اظهار داشته که مسئله فلسطین به ما اروپاییها،حتی امریکا که از دوستان اسراییل هستیم هیچ ربطی ندارد . مشکلات منطقه راباید خود طرفهای درگیر درمنطقه حل وفصل نمایند،و درثانی طرح و نیز با موافقت نامه های کمپ دیوید مغایرات دارد، و نیز با خط مشی اروپا درحال حاضرمغایرت دارد، چراکه شرکت نیروهای انگلستان و ایتالیا و هلند در صحرای سینا چیزی نیست که درآن طرح گنجانده شده باشد، ولذا این طرح عملا کنار گذاشته شده است،و نیز شیسون ترتیب سفر میتران را در تاریخ ۱۰تا ۱۲ فوریه ۱۹۸۲ به سرزمین اشغالی فلسطین داده است. و همه اینها از حلقه ها ی یک زنجیر هستند.

15دسامبر/16

اخلاق در اسلام (۵)

حضرت آیۀ الله مشکینی
امردهم
یکی دیگر از اموری که بعنوان مقدمه باید به آن اشاره نمائیم این است که انسان دارای سه قوه می باشد که عبارت است از: ۱- قوۀ عاقله، ۲- قوۀ شهویه، ۳- قوۀ غضبیه، که در علم اخلاق دربارۀ این قوا و آثار آنها بحث می شود.

قوه عاقله
توجه قوۀ عاقلۀ انسان بر موجودات و تفکر و تعقل در حقایق آنها را «عقل نظری» گویند و این علم را علم نظری با حکمت نظری می نامند. در حکمت نظری همۀ موجودات مورد بحث قرار می گیرند، لیکن آن قسمت از حکمت نظری که دربارۀ خداوند متعال صحبت می کند، حکمت متعالیه و آن بخش که عالم طبیعت و تکوین را مورد بحث قرار می دهد «طبیعات» نامیده می شود. و اگر قوۀ عاقله افعال صادره از انسان را مورد توجه قرار دهد و این قوه برای تشخیص و درک مصالح و مفاسد افعال بکار گرفته شود آنرا «عقل عملی» یا حکمت عملی گویند.
بنابراین علم حکمت بر دو قسم است: حکمت نظری و حکمت عملی حکمت عملی که بحث و تعقل در افعال را بر عهده دارد بنوبۀ خود به سه بخش تقسیم می شود:
۱- بحث و توجه در امور مربوط به شخص انسانی بمنظور تزکیه و تصفیۀ نفس که این علم تزکیه نفس است.
۲- بحث و توجه قوۀ عاقله به امور مربوط به محیط خانواده و دقت و تحقیق دربارۀ آنها که بنام علم تدبیر منزل است.
۳- بحث و تعقل و تحقیق در مورد امور مربوط به محیط شهر یا کشور یا همۀ دنیا، و نظر دربارۀ مصالح و مفاسد امور و اعمال مربوط به جامعه که آنرا علم سیاست مدن یا حکمت سیاست مدن می نامند.
در علم اخلاق، حکمت تدبیر منزل و حکمت سیاست مدن مورد بحث نیست و فقط بخش اول، یعنی علم تزکیه نفس که شخص انسان مورد توجه است به علم اخلاق ارتباط دارد. بنابراین از مجموع انشعابات مربوط به قوۀ عاقله که گاهی آنرا «قوۀ ناطقه» نیز می گویند، علم تزکیه نفس در علم اخلاق مورد بحث می باشد.
قوه شهویه
انسان دارای نیروئی است که مبداء جذب منافع است. این نیرو باعث می شود که انسان همواره تمام منافع و خوشی ها و راحتی ها و لذتها را بسوی خود جذب نماید. انسان بعنوان جزئی از این جهان و ارتباطی که با آن دارد می خواهد بطرق گوناگون و بوسیلۀ قوائی که در او وجود دارد از همۀ لذتهای دنیا استفاده نماید، از دیدنیها، شنیدنیها، چشیدنیها، بوئیدنیها، ملموسات، خوردنیها، آشامیدنیها و عمل جنسی و دیگر تمتعات دنیا و در جستجوی بهترین آنهاست، و بالاخره در انسان نیروئی است که می خواهد تمام چیزهائی که با وجود او تماس و ارتباط دارد بسوی خود جذب و جلب نموده و از آنها لذت ببرد و این نیرو را قوۀ شهویه یا قوۀ اشتهاء می نامند.
قوه غضبیه
قوۀ غضبیه مبداء دفع است. بر خلاف قوۀ شهویه که قوۀ جاذبه است، قوۀ غضبیه دافعه است. وجود این قوه موجب می شود که انسان همواره آنچه را که به ضرر اوست از خود دفع نماید، و یکی از آثار این قوه سلطه جوئی و استکبار و برتری طلبی و تلاش برای غلبه بر همنوع و بر همه چیز است.
بنابراین در انسان سه قوه وجود دارد که هر یک مبداء و منشاء یک امری است. انسان با داشتن این سه قوه موجودی است که هم با فرشتگان و هم با حیوانات شریک است، چرا که قوۀ عاقله مشترک بین انسان و فرشتگان است و فرشتگان قوۀ شهویه و غضبیه را دارا نیستند و در قوۀ شهویه و غضبیه با حیوانات مشارکت دارد، و حیوانات دارای قوۀ عاقله نیستند.
گاهی در کتابهای اخلاقی از این سه قوه بشکل دیگری تعبیر شده است به این ترتیب که می گویند انسان دارای سه نفس است:
۱- نفس ملکی ۲- نفس بهیمی ۳- نفس سبعی که باید توجه داشت منظور از این سه نفس همان قوای عاقله و شهویه و غضبیه است. همانگونه که قبلاً اشاره شد هر یک از این قوای سه گانه منشاء تولید افعال و مبداء وجود آثاری در انسان است، ولی این افعال و آثار در همه موارد خیر، ویا در همۀ موارد شرنیستند، بلکه به حسب موارد و اقتضاءات گاهی خیر و گاهی شر می باشند، مثلاً برخی از آثار و اموری که از قوۀ عاقله نشأت گرفته مانند پیدا کردن توحید و معاد و اعتقادات دیگر و پیروی کردن از آنها خیر است و اموری مانند مکرو حیله و غلبه بر دیگران بویسلۀ فریب و دیگر شیطنتها از آثار شر قوۀ عاقله بشمار می‌رود، و همچنین آثار و افعال نشأت گرفته از قوۀ شهویه و غضبیه ممکن است در بعضی موارد خیر، و در بعضی دیگر شر باشد. بنابراین آثاری که از این قوای سه گانه بروز می‌نماید شش قسم می شود و هر یک از آنها یا وصفی است و یا خلقی که بعداً گفته خواهد شد.
در مورد آثار قوای عاقله و غضبیه و شهویه، در برخی از کتابها و گفتارها به این نحو تعبیر شده که انسان دارای چهار نوع صفات است: ۱- صفات ملکی ۲- صفات شیطانی ۳-صفات بهیمی ۴- صفات سبعی، که منظور از صفات ملکی امور خیر، و صفات شیطانی آثار شر نشأت گرفته از قوۀ عاقله است، و صفات بهیمی و سبعی نیز همان آثار تولد یافته از قوۀ شهویه و غضبیه است.
در هر صورت در علم اخلاق از این سه قوه و پدیده های مربوط به آنها بحث خواهیم کرد، گرچه انسان دارای قوای دیگری نیز هست که علمای اخلاق آنها را نیز در کتب اخلاقی مورد بررسی قرار داده اند، مانند قوای غاذیه ومُنمیه و مولده که انسان در این سه قوه با نباتات شریک است، و به لحاظ این سه نیرو جزء نباتات محسوب می شود، چرا که هم انسان و هم نباتات تغذیه می کنند، رشد و نمومی نمایند و دارای نیروی تولید هستند، همچنانکه می توان انسان را جزء اجسام دانست بدانجهت که دارای جسم است.
ولیکن ما از بیان این قبیل قوا در این بحث صرف نظر می کنیم، زیرا که در علم اخلاق باید از صفاتی بحث شود که در تحت ارادۀ انسان باشد، بطوری که اگر آن صفت خوب است و در انسان وجود ندارد بتواند تحصیل نماید، و اگر دارد به تکمیل آن بپردازد، و چنانچه از صفات و امور زشت و بداست از خود بزداید، و بدیهی است قوائی که خارج از اراده و اختیار انسان است در علم اخلاق مورد بحث قرار نمی گیرند.
در علم اخلاق از صفاتی بحث میشود که تحت اراده انسان است به طوری که اگر آن صفت خوب است و در انسان وجود ندارد بتواند تحصیل نماید و چنانچه از امور بد و زشت است از خود بزداید.
امر یازدهم
در مورد روان و نفس انسان بحثی در علم اخلاق مطرح است که: آیا اصل اولی و فطرت و طبیعت در روح و نفس انسانی کشش بسوی کمال و سعادت و اخلاق فاضله و حرکت و سیر در راه صحیح و مستقیم است و خارج شدن از این مسیر طبیعی بوسیلۀ عاملی خارج از وجود انسان انجام می گیرد، یا آنکه طبیعت انسان و مسیر طبیعی او میل بسوی نقص و زشتی ها و رذائل است و خروج از این سیر طبیعی و حرکت بسوی کمال به عاملی دیگر نیاز دارد تا او را وادار نماید از آن مسیر طبیعی خارج و راه کمال و مستقیم را بپیماید؟
بنظر می رسد از دو قول و مسلکی که بیان شد، درستی قول دوم را می توانیم از آیات قرآن کریم استفاده نمائیم. توضیح بیشتر اینکه انسان فطرتاً بسوی نقص می رود و به زشتی‌ها گرایش دارد، گویا انسان بر سردوراهی ها چه از نظر فکری، وچه از جهت اخلاقی و یا عملی اگر آزاد و مختار باشد طرف زشتی و رذیلت و نقص را انتخاب می‌کند و بسوی کمال و فضیلت نمی رود، مگر آنکه نیروئی او را به این طریق سوق دهد. و شاهد بر این مطلب آیاتی است که ذیلاً به آنها اشاره می کنیم:
۱- «وَ العَصر اِنّ الإِنسانَ لَفِی خُسرٍ، اِلاّ الّذِینَ آمَنوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ……»
سوگند به عصر که همانا- طبیعت- انسان در خسران وزیان است، مگر کسانی که ایمان آورده اند و کارهای شایسته انجام دهند.
حکم عام- در خسران بودن- روی مستثنی منه، یعنی انسان آمده است و منظور از انسان در این آیه و در آیاتی که بعداً ذکر خواهد شد. طبیعت انسان است و حکم روی آن طبیعت قرار گرفته است نه افراد. بنابراین معنی این می شود که فطرت و طبیعت انسان بگونه ای است که همواره- در اندیشه، باور، عقیده، صفات و اعمال- راه خسران وزیان را می پوید و طبعاً اندیشه ها و باورهای باطل و صفات رذیله و اعمال زشت را انتخاب می کند، و فقط کسانی که به خدا ایمان آورده اند و براساس ایمان اعمال صالح را پیش گرفته اند مستثنی هستند، چرا که نیروی ایمان و عمل صالح انسانی را از انتخاب راه خسران جلوگیر و مانع می شود. پس این آیه مثل اینکه روشن می کند که مقتضای طبیعت انسان زیانکاری و طلب زیان است.
۲- آیۀ ۳۴ سورۀ ابراهیم (ع):
«     »
به تحقیق- ذات و طبیعت- انسان ظلوم (بسیار ظلم کننده) و کفار (بسیار ناسپاس) است. «ظلم» عبارت است از: «وضع الشء فی غیرموضعه» یعنی چیزی را در غیر جای خود قرار دادن، و این انسان است که در اندیشه و صفات و عمل، اندیشۀ انحرافی و صفات رذیله و اعمال زشت را انتخاب می کند و این خود، ظلم است و انسان ذاتاً ظلوم (بسیار ظلم کننده است) است.
۳- آیۀ ۹ سورۀ معارج:
«اِنّ الإنسانَ خُلِقَ هَلُوعاً»
– ذات- انسان بسیار حریص آفریده شده است. انسان ذاتاً نسبت به مال، جاه، شهوات و هواهای نفسانی حریص است.
۴- آیۀ ۵ سورۀ قیامت:
«بَل یُرِیدُ الإنسانُ لِیَفجُرَ اَمامَهُ»
طبیعت انسان این است که پیوسته در مسیر زندگی خویش و در هر گامی که بجلو می‌گذارد اراده می کند که به راه فجور، یعنی خروج از حد شرع و دایرۀ عقل و راه مستقیم الهی گام نهد و براه انحراف و هوی و هوس رود، و این آیه برای اثبات مدعای ما از آیات قبل واضح تر است.
۵- آیۀ ۶ سورۀ علق:
« •   اَن رَآهُ استَغنی »
انسان آنگاه که خود را بی نیاز دید، همانا طغیانگر و سرکش می شود. اگر زنجیر فقر و نیازها انسان را کنترل نکند، سرکش و طاغی می شود و از فرمان عقل و شرع سر می‌پیچد، و این اقتضای طبیعت انسان است.
بنابراین می توان گفت از آیات استفاده می شود که انسان در ذاتش نهفته است که همواره راه خسران و زیان را انتخاب می کند، و در بحثی که در علم روانشناسی نیز مطرح است که آیا انسان بالفطره و بنحو کلی به سردوراهی ها از راه صلاح و عقل و شرع، یا راه هوسها و هواها کدامیک را انتخاب می کند؟ ممکن است ما با استفاده از آیات و بعنوان یک قانون کلی فرض دوم را قائل شویم.
علم اخلاق که حضرت رسول اکرم (ص) فرموده است:
«اِنَّما بُعِثتُ لِأتُمَمِّمَ مَکارِمَ الأخلاقِ»
بر این پایه است که انسان را متنبه کند و او را آگاهی دهد و فضائل و رذائل را برایش بیان نماید و آراستگی فضائل و آثار و فوائد آنها را مجسم کند و مفاسد رذائل را روشن نماید تابسوی خسران و زیان که مقتضای طبیعی انسان است نرود، و انسان بتواند خود را تحت نظارت و مراقبت و کنترل عقل و شرع در راه رشد و کمال قرار دهد. بنابراین معلوم شد که انسان بطور طبیعی راه خسران را انتخاب می کند، مگر آنکه معتصم به عصمت الهی شود.
ادامه دارد

15دسامبر/16

اقتصاد اسلامی(۷)

حضرت آیت الله حسین نوری
درحوزه علمیه قم
پایه ها و اصول نظام اقتصادی اسلام
۱- اصل مالکیت متنوع
۲- آزادی در کادر ارزشها ی اسلامی
بهترین راه شناخت «نظام اقتصادی اسلام» در مقایسه با مکاتب اقتصادی دیگر شناختن پایه ها واصولی است که این نظام شگرف بر انها استوار گردیده است.
البته توجه به این نکته نیز لازم است که« نظام اقتصادی اسلام » درحقیقت مجموعه ای است از پایه ها و قوانین و مفاهیم که آنها رویهم رفته در ارتباط با اصول و ضوابط دیگر اسلام این نظام را تشکیل می دهند.
بنابراین اگر احیانا «یک قانون که جز اقتصاد کمونیستی یا کاپیتالیستی است در اسلام نیز عینا» وجود داشته باشد نباید چنین تصور کرد که اقتصاد اسلام با اقتصاد کمونیستی یا کاپیتالیستی مشابهت دارد، با اینکه عین یکدیگر می باشند.
زیرا اقتصاد اسلامی- چنانکه گفتیم- از یک مجموعه و از یک کل، تشکیل یافته است که این مجموعه رویهم رفته با اقتصاد کاپیتالیستی و کمونیستی کاملا مغایر است و میان آنها و این مجموعه هرگزمشابهی و جود ندارد.
اینک به شرح پایه ها واصولی که نظام اقتصادی اسلام برآنها استوار شده است می پردازیم:
الف- اصل مالکیت متنوع:
برای توضیح این مطلب باید توجه داشت که سیستم سرمایه داری به « مالکیت فردی» بعنوان یک اصل و قاعده ی عمومی معتقد است، و لذا به افراد جامعه خود امکانات و سیعی می دهد که به فعالیت ها و تلاشهای گوناگون بپردازند تا هرچه می توانند انواع ثروتها را به مالکیت خویش دربیاورند و «مالکیت عمومی» در این سیستم جزدر مواردی که ضرورت ایجاب کند مورد قبول نیست و فقط در مواردی که ضرورتی پیش بیاید ناگزیر یکی از منابع در آمدها یا ثروت معین دیگر را از دایره ی مالکیت خصوصی خارج دانسته آن را ملی اعلام می کنند.
بنابراین آنچه در این سیستم تنها اصل است مالکیت خصوصی است، و ملی کردن یک ثروت بعنوان یک حالت استثنایی و رفع ضرورت اجتماعی پذیرفته شده است.
سیستم سوسیالستی درست عکس جامعه ی سرمایه داری است، در این سیستم مالکیت عمومی بعنوان یک اصل کلی شامل کلیه ی ثروتهای کشور از قبیل زمینها، معادن، دریا، دریاچه ها، جنگل، کارخانه ومحصولات آن، و رودخانه و غیره می گرددو به مالکیت خصوصی بصورت استثنا و بطور نادر در بعضی از موارد اعتراف می کنند.
براساس این دواصل که بطور کلی مورد قبول این دو مکتب است، درجامعه ی سرمایه داری اصل عمومی مالکیت فردی، و درجامعه ی سوسیالیستی اصل عمومی مالکیت اشتراکی است.
اما نظام اقتصادی اسلام نه با سیستم سرمایه داری که مالکیت خصوصی را تنها اصل می داند موافق است، ونه با جامعه ی سوسیالیستی که مالکیت اشتراکی را یک قاعده اساسی و عمومی می داند هم عقیده است،بلکه این مکتب آسمانی برای پی ریزی یک اقتصاد کامل و سعادت آفرین از آغاز مالکیت را به ۳شکل مختلف قائل گردیده و هریک از این ۳ نوع رابه طورمستقل در برابر هم قرار داده و برای هریک از آنها میدان عمل مخصوصی مترتب ساخته، و بالاخره هریک از آنها را پایه ی نوعی از ارزشها و مفاهیم معینی قرار داده است.
انواع سه گانه ی مالکیت از نظر اقتصادی اسلامی به این شرح است:
۱- مالکیت دولتی
کلیه ثروتهایی که درفقه اسلامی «انفال» نامیده می شوداز قبیل دریاها،دریاچه ها، رودخانه ها و سایر آبهای عمومی، جنگل ها، نیزارها، بیشه های طبیعی، کوهها، معادن، زمینهای موات،زمینهایی که صاحب معین ندارد مراتعی که حریم نیست و همچنین ارث بدون وارث و اموال مجهول المالک و اموالی که از غاصبین مسترد می شود( و صاحبان اصلی آنها معلوم نیست) همه اینها در سیطره ی مالکیت دولتی است، یعنی در اختیار حکومت اسلامی است تا براساس مصالح عمومی و اهداف انسانی که مورد نظر اسلام است با برنامه ریزی کامل مورد استفاده و بهره برداری قرار بگیرد.
۲- مالکیت خصوصی
اسلام برای کارو کوشش وفعالیت های اقتصادی ثواب و فضیلت بسیار و میدان عمل وسیعی قائل، و به مالکیت خصوصی افرادی که در سایه تلاش خود بر اساس ضوابط معینی اموالی را بدست می آورند معتقد است، و تصرفات آنان را دراین اموال تحت شرایط معینی نافذ و صحیح می داند.
۳- مالکیت عمومی
زمینهای آبادی را که لشکریان اسلام در هنگام جنگ با کفار با قهر و غلبه از انها گرفته و جز قلمرو زمینهای اسلام کرده اند و جنگ هم با اذن ولی امرمسلمین صورت گرفته باشدهمه مسلمانان بعنوان مالکیت عمومی مالک می باشند.
این قبیل زمینها تحت اختیار حکومت اسلامی که سرپرست امور مسلمانان است قرار می گیرد تا بر اساس برنامه ریزی کاملی مورد بهره برداری قرار داده عایدات آنها را در راه تأمین مصالح عمومی مسلمانان از قبیل ساختن پلها، مدارس،بیمارستانها، و تاسیس راههای مورد نیاز خرج نماید.
یک اشتباه بزرگ
با توضیحی که داده شد این نکته روشن گردید که برخی ازافراد همینقدر که می بینند و دین اسلام برای قسمتی از اموال و ثروتها و همچنین برای برخی از ابزار تولید، مالکیت خصوصی قائل است نظام اقتصادی اسلام را متهم ساخته و آن را نظام سرمایه داری نامید ه اند مرتکب اشتباه بزرگی شده اند، چنانکه بعضی دیگر نیز به مناسبت اینکه اسلام برای قسمتی از اموال، مالکیت عمومی و اشتراکی قائل گردیده است آنرا متهم کرده ونظام سوسیالیستی اش نامیده اند مرتکب همین اشتباه بزرگ شده اند.
زیرا شکل مالکیت خصوصی و همچنین مالکیت عمومی در نظر اسلام قاعده و اصل عمومی نیست و مالکیت در اسلام دارای اشکال گوناگون است، درصو.رتی که در جامعه ی سرمایه داری « مالکیت خصوصی» و در جامعه ی سوسیالیستی «مالکیت عمومی» است، واگر احیانا تغییر و تخلفی نسبت به آنها در برخی ازموارد مشاهده می شود این تغییر و تخلف به طور استثنایی وندرت است.
ب- آزادی اقتصادی در چهار چوب ارزشهای معنوی و اخلاقی اسلام:
برای توضیح کیفیت آزادی اقتصادی در اسلام توجه به این نکته ی مهم لازم است که شالوده ی اساسی سیستم کاپیتالیستی و زیر بنای ان عبارت از «ازادی اقتصادی» است .
این سیستم نه تنها آنرا شعار خود قرار داده بلکه تمام قوانین علمی اقتصاد سرمایه داری تفسیری است از واقعیتی که در چهار چوب این آزادی مجسم گردیده است.
و بطورکلی آزادی ای که اساس کاپیتالیستی را تشکیل می دهد در این ۳مرحله خلاصه می شود:
۱- آزادی در تولید و تحصیل ثروت:
نظام سرمایه داری به افراد امکان و اجازه می دهد که از هرراهی درراه تولید و تحصیل ثروت بکوشندو دراین راه حتی عناصر تولید از قبیل زمین و ابزار و دریا و معادن و غیره را نیز در شعاع نسبتا وسیعی به مالکیت خصوصی خود دربیاورند.
۲-آزادی درافزایش دادن ثروتهای موجود:
سیستم کاپیتالیستی بهر فردی این فرصت و امکان را میدهد از هرطریقی که بخواهد با وسائل و اسلوبهای مختلف به استمنا و افزایش دادن ثروت خود اقدام نماید.
۳-آزادی در مصرف کردن اموال :
این سیستم آزادی در مصرف کردن اموال را بطور وسیع تجویز می کند بطوریکه هر فردی آزادی دارد که بهر نحو بخواهد برای رفع هر گونه نیاز و خواسته های خویش اموال خودرا خرج کند، فقط دولت گاهی می تواند بخاطر تأمین برخی از مصالح عمومی از مصرف کردن بعضی از کالاها جلوگیری کند.
آزادی با این وسعت که گفته شد زیربنای سیستم کاپیتالیستی است، اما شرح این مطلب که این نظریه و مکتب براساس کدام دلیل و برهان استوارگردیده است، و همچنین آزادی ای که مورد نظر اسلام است به فرصت دیگر موکول می گردد.
ادامه دارد

15دسامبر/16

امام خمینی ثابت و استوار از آغاز تا کنون

من کرارا اعلام خطر کرده ام: خطر برای دیانت مقدسه، خطر برای استقلال مملکت، خطر برای اقتصاد کشور. من از کلمۀ ” الکفر ملّه واحده” که از سازمانها بدست و دهانها افتاده متاسفم. این کلام برخلاف نص کلام الله و برای پشتیبانی از اسرائیل و عمال اسرائیل است، مقدمۀ شناسائی اسرائیل است برای پشتیبانی از عمال اسرائیل و فرقۀ ضاله منحرفه است.
من متأسفم از اینکه در مملکت اسلام بر خلاف قانون اساسی، اوراق ضالۀ مخالف با نص قرآن و ضرورت دین مقدس نشر می شود و دولتها از آن پشتیبانی می کنند، کتاب انتقاد که بر رد قرآن مجید نوشته شده، و طرح قانون خانواده که بر خلاف احکام ضروریه اسلام و خلاف نص کلام الله مجید طبع و منتشر می گردد و کسی نیست از دولتها استیضاح کند.
من متاسفم از رفتار سازمانها با مجالس تبلیغ احکام و عزاداری پرسید مظلومان علیه الصّلاۀ و السلام.
….. من به جمیع دول اسلامی و مسلمین جهان در هر جا هستند اعلام می کنم که ملت عزیز شیعه از اسرائیل و عمال اسرائیل متنفرند و از دولتهائی که با اسرائیل سازش می کنند متنفرو منفرجرند. این ملت ایران نیست که با اسرائیل منفور در حال سازش است. ملت ایران از این گناه بزرگ بری است، این دولتها هستند که بهیجوجه مورد تایید ملت نیستند. از خداوند تعالی عظمت اسلام و حفظ احکام اسلام را خواستارم. اعلامیه ۱۳۴۳٫
(قسمتهائی از سخنان تاریخی امام بمناسبت احیای کاپیتولاسیون در تاریخ ۲۰ ج ۲/۸۴ مطابق ۴ آبانماه ۴۳):
….. اگر نفوذ روحانیون باشد نمی گذارد که این ملت یک روز اسیر انگلیس و یک روز اسیر آمریکا باشد. اگر نفوذ روحانیون باشد نمی گذارد که اسرائیل اقتصاد ایران را قبضه کند، نمی گذارد کالاهای اسرائیل آنهم بدون گمرک در ایران فروخته شود…. اگر نفوذ روحانیون باشد نمی گذارد در بیت المال چنین هرج و مرجی واقع شود. اگر نفوذ روحانیون باشد نمی گذارد هر دولتی هر کاری که خواست انجام دهد هر چند صد درصد بر ضد ملت باشد. اگر نفوذ روحانیون باشد نمی گذارد که دختر و پسر در آغوش هم کشتی بگیرند و افتضاح بار بیاورند….. اگر نفوذ روحانیون باشد نمی گذارد که دختران عفیف مردم در مدارس زیردست جوانها باشند و زنها را به مدرسۀ پسرانه و مردها را به مدرسۀ دخترانه بفرستند و فساد راه بیندازند…. اگر نفوذ روحانیون باشد نمی گذارد یک دست نشاندۀ آمریکائی این غلطها را بکند، بیرونش می کنند از ایران.
…. آن آقایانی که می گویند باید خفه شد اینجا هم باید خفه شویم و دم درنیاوریم. آیا در این مورد هم می گویند باید خفه شد؟ در اینجا هم ساکت باشیم و دم در نیاوریم؟ ما را بفروشند و ساکت باشیم؟ قرآن ما را بفروشند و ساکت باشیم؟ استقلال ما را بفروشند و ساکت باشیم؟
و الله گناهکار است کسی که داد نزند. و الله مرتکب کبیره است کسی که فریاد نکند. ای سران اسلام بداد اسلام برسید. ای علمای نجف بداد اسلام برسید. ای علمای قم بداد اسلام برسید، رفت اسلام!
…… رئیس جمهور آمریکا باید بداند این معنی را بداند که امروز در پیش ملت ما از منفورترین افراد بشر است که چنین ظلمی به ملت اسلامی کرده است. امروز قرآن با او خصم است، ملت ایران با او خصم است. دولت آمریکا بداند این مطلب را که او را در ایران ضایع و مفتضح کردند.
…… باید برای آشپز آمریکائی، میکانیک آمریکائی، اداری آمریکائی، اداری فنی، کارمندان فنی آمریکائی و خانواده هایشان مصونیت باشد، لیکن علمای اسلام، وعاظ اسلام و خدمتگزاران اسلام در تبعید و زندان باشند…… اینها در کتاب تاریخ سند دست دادند که رفاه حال ملت در قطع نفوذ روحانیت است. یعنی رفاه حال این ملت در قطع ید رسول الله است. روحانیون که از خودشان چیزی ندارند، هر چه دارند از رسول الله دارند. باید قطع ید رسول الله از این ملت بشود. اینها را می خواهند تا اسرائیل با خیال راحت هر کاری را انجام دهد تا آمریکا با دل راحت هرچه می خواهد بکند. امروز تمام گرفتاری ما از آمریکاست. تمام گرفتاری ما از اسرائیل است، اسرائیل هم از آمریکاست.

15دسامبر/16

پاسخ به چند نامه

برادر جهانگیر رضایی-تهران
ضمن تشکر از محبتهای شما و از اظهار تمایل به همکاری با مجله ی پاسداراسلام، موفقیت شما را درخدمت هر چه بیشتر به انقلاب و اسلام خواستاریم، شما هم در آن کارخانه می توانید دین خودتان را به نحو احسن ادا نمایید.
برادرحمید فرناق- تهران
با تشکر از لطفتان نسبت به پاسدار اسلام امیدواریم به خواسته ی شما جامه ی عمل پوشانده شود.
برادر محمد جواد ملکوتیان –اصفهان
با عرض سلام، و ضمن تشکر از پیشنهادات شما، امیدواریم در آینده از آنها استفاده کنیم، البته بعضی از مسائل هست که درج آنها با روش مجله مناسبت ندارد.
برادر علی محمد عندلیب- اصفهان
از عواطف بی شائبه ی شما نسبت به روحانیت مبارز و اساتید محترم حوزه علمیه قم سپاسگزاریم، توفیقات بی پایان شمارا از درگاه حضرت احدیت مسئلت داریم .
برادرروحانی حسین خجسته – قم
باتشکر از شعرارسالی شما که از نظر محتوا جالب بود،امیدواریم در آینده از اشعاربهترشما استفاده کنیم.
برادران مجاهد افغانی
با تشکر از نامه و نشریاتی که ارسال داشته اید، امیدواریم درآینده نیز نشریات خودتان را بفرستید.
بروجن- برادر حجت الله اسکندریان
تهران – سرباز وظیفه برادر علی نقی نظری
درمورد اشتراک مجله «پاسدار اسلام » می توانید مبلغ ۶۰۰ ریال بابت اشتراک یکسال مجله بحساب ۶۰۰ بانک ملت شهرستان قم- شعبه ی میدان شهدا واریز و فیش فوق را همراه باآدرس کامل وقید اولین شماره مجله ی مورد نیاز به آدرس صندوق پستی ۳۲۰ ارسال تا مجله ی پاسدار اسلام همه ماهه برایتان فرستاده شود.

15دسامبر/16

پاسدار شهید محمود زعفرانی

محمود رضا زعفرانی به سال ۱۳۳۶ در اهواز در خانواده ای متدین تولد یافت. از همان اوان کودکی به اذان گفتن علاقه ی عجیبی داشت ودر هرمسجد و هرکجا نماز تشکیل می شد مؤذن بود و همیشه درمسجد حضورداشت، انگار که فرزند مسجد بود. به روحانیون علاقه ی وافری از خود نشان می داد و هرجا یک روحانی می‌دید عشق وشوری درقلبش بوجود می آمد. پس از گذراندن دوران تحصیلی ابتدایی و دبیرستان مدتی رابه فراگیری علوم دینی صرف کرد. به اسلام و مطالعه کتابهای مذهبی و فراگیری قرآن چنان علاقه نشان می داد که هرجا مجلس دینی تشکیل می شد در ان حضور می یافت.او در هنر نقاشی مهارت خاصی داشت، به طوری که یکبار دیدن کسی، تصویرش را عینا بصورت طبیعی ترسیم می کرد. هوش سرشاری داشت، بقسمی که درکلاس درس با توضیح آموزگار درس را فرا می¬گرفت و نیاز مجدد به مطالعه نداشت. خیلی بردبار و صبور بود،و تمام سختی ها را با خونسردی تمام پشت سر می گذاشت. ایمان واخلاق خوش دروجودش آشکار بود. او قبل از انقلاب به خدمت نظام وظیفه رفت و دربخش زرهی مسئول تانک در فرمانداری نظامی بود و در همان دوران خفقان دست از تبلیغ اسلام برنداشت و هرروز قسمتی از تانک را از کار می انداخت و چندین تانک را با این روش از صحنه خیابانها به تعمیر گاه می فرستاد، تا جایی که مشکوک شدند و به او اعتراض شده بود که چرا همیشه تانک شما خراب می شود؟ سپس بهنگام فرمان امام مبنی برترک ارتش تانک را رها کرده و با اسلحه ی خود به میان مردم می شتابد و همراه پدرش از اهواز خارج شده و در هفت تپه مخفی می شود، با اسلحه اش مأمور حفاظت هفت تپه از شر اشرار شاه و بختیار می گردد. و گفته بود اگر برای دستگیریم بیایند تا آخرین فشنگم با آنان خواهم جنگید.
درزمانی که مسئول تانک بود با وجود این که مورد هجوم و پرتاب سنگ مردم قرار می گرفت، حتی یک تیر به طرف مردم شلیک نکرد، و به دوستانش درارتش گفته بود انقلاب اسلامی پیروز می شود، بیایید به مردم بپیوندید، پس از انقلاب و فرمان امام مبنی برحضور در پادگانها به لشکر ۹۲ زرهی اهواز مراجعه کرد و هنگامی که حجه الاسلام خامنه ای برا ی ازدید به آنجا رفته بود مورد تحلیل قرار گرفت.پس از اتمام نظام وظیفه برای خدمت به اسلام وارد کمیته شد و پس از آن مدتی را در بسیج و سپس به عضویت سپاه درآمد.او با این که در ارتش می توانست خدمت کند واز حقوق خوبی برخوردار بود و حتی با وجود این که قبل ازآمدن سپاه در دانشکده ی افسری پذیرفته شده بود احساس می کرد که برای حفظ دستاوردهای انقلاب باید در سپاه باشد. وی به هنگام جنگ تحمیلی بارها دراهواز با تیربار به قلب دشمن حمله کرده و باعث تعجب دوستانش شده بود و از شهامتش همین بس که کوچکترین ترسی دردلش نبود، گلوله های خمپاره اش چنان به هدف می خورد که همه را متعجب می کرد، پس از این که پدرش به قم منتقل شد، درجبهه ی آبادان حضور یافت و پس از رشادتها و حماسه هایی که از خود گذاشت دریک نبردی سخت پس از فتح تپه های میدان تیر آبادان و خنثی کردن ضد حمله در ۲۶/۲/۶۰ دراثر اصابت گلوله توپ دشمن کافر به جمع کاروان شهدا پیوست، این شهید عزیز به هنگام شهادت تشنه بود و با لبی تشنه به دیدار مولایش حسین(ع) شتافت.
ازشهید محمودرضا زعفرانی فقط یک دست و یک پا بجا ماند، وهمرزمانش را داغدار ساخت.
روحش شاد و یادش گرامی باد

15دسامبر/16

پاسداران بزرگ اسلام(۲)

ثقه الاسلام کلینی
اگر روحانیون نبودند ما الان ازاسلام اطلاعی نداشتیم
امام خمینی
حوزه های علمیه ی اسلامی و بخصوص شیعی بعنوان بزرگترین پایگاه اسلامی در طول تاریخ اسلام، مهمترین مهد پرورش «پاسداراسلام» بوده و خواهد بود. اگر امام خمینی می فرمایندکه «اگر روحانیون نبودند ما الان از اسلام اطلاعی نداشتیم.» از عمق یک واقعیت خبر می دهند، وبهترین دلیل بروجود چنین امری، ارائه تاریخ زندگی و شرح حال علمای بزرگ حوزه ها می باشد که ضمنا تحلیلی نیز از تحول و تطور علمی و چگونگی حفظ و گسترش علوم اسلامی را در بردارد. این «احوال» نگاری گذشته ازنشان دادن یک کمیت بی نظیر درکاوش علمی زوایای یک مکتب خاص بنام اسلام جنبه‌ی سازندگی روحی نیرومندی هم داردکه ناشی از تجسم مکتب درفرد موردنظرمی باشد،امیدواریم که مورد توجه خوانندگان قرار بگیرد:
محمدبن یعقوب کلینی، ملقب به ثقه الاسلام کلینی می نویسد:«ازخواص شیعه این است که در سرهر صدسال هجری (یک قرن) مجددی برای مذهب ایشان است، ودرراس قرن دوم امام رضا(ع) و اول قرن سوم محمد بن یعقوب کلینی و اول قرن چهارم سید مرتضی علم الهدی بوده است.»
وچقدر جالب است که درراس قرن پانزدهم هجری- که همین قرن معاصراست- نوررهبر عظیم الشان ما امام خمینی، عالم را فرا گرفته است، وبدون شک اورا می توان بهترین و کاملترین مصداق تجدید کننده ی مذهب دانست.
شرح حال کلینی
متاسفانه ازاینکه دانشمند بزرگوار و افتخار عالم تشیع مرحوم کلینی درقرن سوم هجری می زیسته اطلاع مختصری از زندگی پرخیر و برکت وی دردست است و تاکنون نقاط مبهم و نامعلوم فراوانی در شرح حال زندگی اش موجود است که علیرغم تلاشها و تحقیقات زیادی که امروزه بعمل آمده، بی نتیجه مانده و پرده از ان سالیان درازی که این وارث انبیا درخدمت به اسلام و مسلمین سپری کرده هم چنان برداشته نشده است.
آنچه از تاریخ می توان استفاده کرد این که کلینی،ثواب خاص امام زمان(ع) را درک کرده و بسیاری از احادیث و اخبار را از مصدر اصلی و دست اولش اخذ کرده است.
سال ولادت مرحوم کلینی معلوم نیست، ولی سال وفاتش را ۳۲۸یا ۳۲۹ هجری ذکرکرده اند .مکان ولادت او قریه ای است به نام کلین که لقب آن بزرگوار مشتق از اسم همین قریه است.کلین قریه ای است در ۳۸ کیلومتری جنوب غربی شهر ری، و از این قریه فقها و محدثین زیادی برخاسته اند که از ان جمله محمد بن یعقوب کلینی «ثقه الاسلام» و دایی او مرحوم «علان» است.
مرحوم کلینی مدنی درکلین به امامت و رهبری تشیع پرداخت، و سپس به بغداد هجرت کرد و در انجا نیز به تدریس علوم اهل بیت اشتغال داشت.
نجایی می گوید: «او در زمان خود، شیخ و پیشوای شیعه بود درری، و حدیث را ازهمه بیشتر ضبط کرده و بیشتر از همه مورد اعتماد است.»
ابن طاووس حلی می گوید: «توثیق و امانت کلینی مورد اتفاق همگان است.»
ابن اثیر صاحب کتاب الکامل فی التاریخ می گوید:«او به فرقه ی امامیه درقرن سوم هجری زندگی تازه ای بخشید، و پیشوا و عالم بزرگ وفاضل و مشهود درآن مذهب است.»
ابن حجر عسقلانی می گوید:« کلینی از رؤساء فضلاء شیعه است در ایام مقتدر عباسی.»
ملا محمد تقی مجلسی می گوید:«حق این است که درمیان علماء شیعه مانند کلینی نیامده است، و هرکه در اخبار و ترتیب کتاب او دقت کند درمی یابد که اوازجانب خداوند تبارک وتعالی مؤیّد بوده است.»
محقق حلی درمقدمه‌ی معتبر می گوید: نظربه این که فقهاء ما رضوا ن الله علیهم زیادند و تألیفات فراوان دارند، و نقل اقوال همه ی انها غیر مقدور است. من به سخن مشهورین به فضل و تحقیق وحسن انتخاب اکتفا کرده ام و از کتب این فضلاء به آنچه اجتهاد آنها هویدا است و مورد اعتماد خودشان بوده است اکتفا کرده ام از جمله کسانی که نقل می کنم، از قدمای زمان ائمه، حسن بن محبوب احمد بن ابی بزنطی، حسین بن سعید اهوازی، فضل بن شاذان نیشابوری و یونس بن عبدالرحمن، و ازمتاخرین محمد بن بابویه قمی (شیخ صدوق) و محمد بن یعقوب کلینی .
کتاب کافی
آنچه کلینی را به امامت اسلام در طول قرون و اعصار معرفی کرده،کتاب کافی است، و اینک که از شرح حال این بزرگ مردتاریخ اطلاع زیادی دردست نیست، کتاب کافی،کافی است که عظمت و بزرگواری اورا به ما بشناساند.
شیخ کلینی اولین کسی است که اخبار را مبوّب (تقسیم بندی ) کرده و «الکافی» وی اولین کتاب از کتب اربعه شیعه است، واین کتاب که همچنان مؤلفش بسیار عظیم و افتخار آفرین است دارای ۱۵۱۷۶ حدیث می باشد.
تألیف این کتاب ۲۰ سال طول کشید و هنگامی که کلینی دربغداد بوده است کتاب خاتمه یافته، ولی معلوم نیست شروع کتاب کی ودرکجا بوده است.
شیخ مفید درباره ی کتاب کافی چنین می گوید : «کافی درردیف جلیل ترین کتب شیعه وسودمند ترین آنها است.»
محمد بن مکی عاملی «شهید اول » می گوید: « کتاب کافی در علم حدیث است، و شیعه مانندش را ننوشته است.»
شیخ زین الدین «شهید ثانی» می گوید: «بجان خودم هیچ نویسنده ای مانند کافی رابرشته تألیف درنیاورده است،وقدر و منزلت کلینی و جلالت او ازاین کتاب نمایان است.»
محقق کرکی می گوید: « این کتاب از احادیث شرعی و اسرار دینی مقداری جمع آوری نموده که درکتاب دیگری یافت نمیشود.»
«کافی» شریفترین وکاملترین وجامعترین کتاب است،زیرا که درمیان آنها شامل اصول و خالی از عیب و فضول است.»
مولی محمد امین استرآبادی در کتاب فوائد المدینه می گوید:« ما از اساتید و علمای خود شنیده ایم که در اسلام کتابی تألیف نشده که برابریا نزدیک کتاب کافی است.
امتیازات کافی
۱- ازاینکه شیخ کلینی درزمان نواب اربعه یا نمایندگان و نایبان خاص امام زمان(عج) می زیسته است، لذا قطعاً ازآنها استفاده ی شایانی درمورد احادیث کرده است، و از این رو بیشتر می توان به کتاب وی اعتماد کرد.والبته این بدان معنی نیست که تمام احادیث را بدون تحقیق بپذیریم، بلکه باید اهل فن آنها رامورد بررسی قرار دهند و اسناد و رواه حدیث رابا دقت مطالعه کرده صحیح را از ضعیف تشخیص داده، سپس در دسترس عموم قرار دهند، و این تحقیق می بایست درمورد تمام کتب و مراجع حدیث انجام پذیرد و البته قبل از همه ی انها کتب اربعه ی شیعه که مأخذو منابع اصلی حدیث بشمار میروند، باید زیر نظر متخصصین و دانشمندانی که در علم حدیث و رجال تخصص وافر دارند،مراجعه و تنقیح شوند.
۲- یکی از بزرگان محققین گفته است: «روش کلینی درترتیب احادیث هرباب این است که حدیث درست تر وصحیح تر را در اول باب قرار داده و سپس به احادیث مجمل و مبهم می پردازد، ازاین جهت احادیث آخر هرباب غالبا خالی از ابهام نیست.»
۳-یکی از امتیازات کافی این است که کلینی سلسله سند را تا به امام، درهرحدیث نقل می کند، و آنجا که صدر سند را حذف کرده است، جایی است که ازکتاب دیگر نقل کرده، و سلسله ی سند رابه آن کتاب حواله می دهد.
تألیفات کلینی
آنچه درکتب تراجم نقل شده پنج کتاب دیگراز شیخ کلینی نقل کرده اند:
۱- کتا ب تفسیر الرؤیا
۲- کتاب الرجال
۳- کتاب الرد علی القرامطه
۴- کتاب الرسائل (رسائل ائمه علیهم السلام)
۵-کتاب ما قیل فی الائمه من الشغر
وفات کلینی
کلینی درسال ۳۲۸یا ۳۲۹ هجری در بغداد وفات کرد و در مقبره ی خود در باب الکوفه بغداد بخاک سپرده شد.مقبره ی او در سمت شرقی دجله نزد باب جس عقیق واقع شده است. وقرنها است که شیعیان بزیارت آن بزرگوار می روند، و برادران اهل تسنن هم براحترام آن مقبره و تعظیم کلینی اتفاق دارند.
علامه مجلسی می گوید: «مقبره ی کلینی در مولوی خانه ی بغداد است، و به «شیخ المشایخ» معروف است و عامه و خاصه آنرا زیارت می کنند.من از جماعتی از شیعیان شنیدم که ان مقبره محمدبن یعقوب کلینی است و خودم اور ا در همانجا زیارت کردم.»

15دسامبر/16

پیش بسوی حکومت جهانی مهدی (عج)

بسم الله الرحمن الرحیم
اکنون در آستانۀ ۱۲ بهمن سالروز (اذا جاء نصر الله و الفتح و….) بازگشت پیروزمندانۀ امام «روح الله» بر پیکر خونین «امت» از هجرتی بس دراز و پربار و سالگرد «یوم الله» ۲۲ بهمن، نهال انقلاب پیروزمند اسلام به آغاز چهارمین سال خود نزدیک می شود. ۲۲ بهمن، روزی که آرزوی میلیونها شهید راه خدا با پیروزی «انقلاب اسلامی» و بر قراری اولین «حکومت اسلامی» بعد از صدر اسلام به رهبری حضرت امام خمینی ارواحنا له الفداء برآورده شد.
۲۲ بهمن سرآغاز فصلی نوین در تاریخ اسلام و انقلاب اسلامی که نموداری از تجلی آیات الهی و معجزات انبیاء و حوادث تاریخی آنان را در پی داشت، انقلابی همچون نوح نجات بخش و پیروز بر طوفانهای مهیب. ابراهیم گونه، بت شکن، ایثارگر بهترین فرزندان خود (مطهری، مفتح، بهشتی مدنی و…… در راه خدا) و به تنهائی مقاوم در برابر کفر جهانی. موسی وارفرعون ستیز و منجی مستضعفان، و مسیحا نفس زندگی بخش دلها. پیروسنت محمدی (ص) و شیعۀ راه علی (ع) و منادی «وحدت امت»
۲۲ بهمن، نقطۀ اوج انقلابی که که جباران مستکبر را از تخت سلطنت بزیر کشید و مستضعفان را وارثان زمین گردانید انقلابی که سنگریزه های طبس اش، سپاه ابراهۀ زمان (آمریکا) را درهم کوبید و توطئۀ «کفار جاهلیت» را در نوژه متلاشی کرد، همزمان بر «کسری» و «قیصر» شرق و غرب پشت نمود، سر سخت چون شعب ابی طالب در برابر حصر اقتصادی ایستاد و پیروزمند بر جبهه متحد ضد انقلاب در جنگ «احزاب» تاخت و در یک زمان در نبرد بی امان با ناکثین (بنی صدر، لیبرالها منافقین و……) قاسطین (صدامیان و کمونیستها و….) و مارقین (فریب خوردگان منافقان و…..) پیروزی آفرید.
۲۲ بهمن نقطۀ عطفی در تاریخ انسانیت که جهادش برای مستضعفان سازندگی، و برای مستکبران تجاوزگر مرگبار، بوسه زن بر دست کارگر و کشاورز زحمتکش، وقطع کننده دست ابی لهب های غارتگر در «مطلع الفجر» آن خورشید اسلام درخشیدن گرفت و طنین «لا اله الا الله»، «محمد رسول الله» مرزهای ساختگی را در هم ریخت، وستگلاخها را از «طریق القدس» برچید تا «ارتش» ایمان و «سپاه» نور برای ستیز با کفر و ظلمات (امپریالیسم، صهیونیسم، کمونیسم) «بسیج» شود و زمینه را برای رسیدن به انقلاب حضرت مهدی (عج) و برقراری حکومت عدل جهانی فراهم آورد. رحیمیان

15دسامبر/16

تحلیلی درباره چند مسئله شرعی

حجه الاسلام و المسلمین قدیری
بسم الله الرحمن الرحیم
س- سئوالاتی از دفتر استفتا حضرت امام درباره‌ی مالیات و سربازی و رفتن بجبهه بدون رضایت پدر ومادر شده که جواب مطابق فتوای آن حضرت داده شده است که مالیات کفایت از وجوه شرعیه نمی‌کند و مراعات مقررات دولت اسلامی لازم است، ورفتن به سربازی بر حسب مقررات دولت اسلامی لازم است و اگر از نظر مقررات رفتن به جبهه برشخص متعین شده باید برود و در غیر این صورت موجب اذیت والدین باشد مراعات حال آنها ر ابکند. ممکن است توضیحی درباره‌ی وجه این مسائل بدهید .
ج- بسمه تعالی، از آثار و نتایجی که بر دولت حقه و حکومت اسلامیه مترتب است این است که مراعات قوانین و مقررات آن لازم و واجب شرعی است، مثل سایر واجبات از قبیل نماز و روزه، و تخلف از مقررات دولت اسلامی گذشته از مجازات قانونی که ممکن است داشته باشد عقوبت اخروی هم دارد و برهان این مدعی با خودآن است، چو ن پس از فراغ ازاین که حکومت لازم است و حکومت باید اسلامی باشد لزوم مراعات قوانین آن دلیل خاصی نمی خواهد و معنی لزوم حکومت لزوم مراعات مقررات آن است. بنابراین خیلی از مسائلی که در رژیم طاغوتی و غیر اسلامی حل نشده بود، دررژیم اسلامی حل است.درسابق گفته می شد که مالیات اسلامی خمس و زکات و سایر وجوه شرعیه است و مالیاتی که دولتها از درآمد و اموال وچیزهای مخصوص می گرفتند محکوم به غصب بود، ولی امروز اگر دولت اسلامی برا ی حفظ نظام مالیاتی مقرر نماید برهمه واجب شر عی است که آنرا بپردازند و بر تخلف از آن عقاب و عذاب الهی مترتب است، واین مطلب ربطی به وجوه شرعیه ندارد و منافاتی بین واجب بودن مالیات و واجب بودن خمس و غیر آن نیست. بنابراین باید گفت چون مراعات مقررات دولت اسلامی لازم است، دادن مالیات واجب شرعی است و وجوه شرعیه راهم برحسب حکم الهی باید داد و هیچیک بجای دیگری محسوب نمی شود.
ونیز در سابق گفته می‌شد که رفتن مشمولین نظام وظیفه به سربازی لزوم ندارد، بلکه اگر فرار هم بکنند مانع ندارد و حتی دراواخر عمر رژیم فرار از پادگانها طبق حکم حضرت امام روحی له الفدا واجب بود، ولی امروز برهر فرد مشمول واجب شرعی است که برطبق مقررات وارد نظام سربازی شود و اگر تخلف کند معصیت کار است و فرار از سربازی حرام است.
واما در خصوص شرکت د رجبهه ها ی جنگ، باید به این نکته توجه داشته باشیم که شرکت درجنگ امروز بر تمام افراد ملت واجب است بوجوب کفایی که همه افراد باید از عهده ی این تکلیف برایند که یا خودشان بجنگ بروند و یا به مقدار کفایت افرادی را اعزام دارندبلی، اگربه مقدار کفایت درجبهه ها موجود شد، کسانی که در جبهه هستند منتی بردیگران دارند که تکلیف را از عهده ی آنها برمی دارند و در این جهت فرقی بین زن ومرد و پیرو جوان نیست، زیرا در دفاع اینگونه تفصیلات و شرائطی که درجهاد، یعنی جنگ ابتدایی با کفار ذکر شده اعتبار ندارد، پس بر همه واجب است که دراین امر شرکت داشته باشند، چه فرزندان، وچه والدین آنها، و اگر اعزام افراد به مقدار کافی موقوف باشد به اینکه پدرومادر ها فرزندان خود ر ا به جبهه بفرستند باید آنها را اعزام دارند و رضایت بدهند. بلی اگر به مقدار کفایت موجود باشد و از نظر مقررات دولت اسلامی رفتن شخص بجبهه متعین ولازم نشده باشدو رفتن موجب اذیت والدین شود، مراعات حال ایشان را بکند و حاصل اینکه صوری دراین مسئله هست.
۱- صورت نبود نیروی انسانی درجبهه به مقدار کفایت که در این صورت برهمه لازم و واجب شرعی است نیرو به مقدار کافی تحصیل کنند و فرزندان و پدر و مادران دراین جهت فرقی ندارند، و اگر فرزند مهیای رفتن به جبهه است پدر و مادر حق ندارند از او ممانعت کنند.
۲- درصورتی که از نظر مقررات بر شخص رفتن جبهه لازم باشد مثل افرادی که در ارتش یا سپاه هستند یا کسانی که عمل و هنر خاصی داشته باشند که وجود آنها در جبهه لازم باشد.براین اشخاص هم لازم است شرکت کنند و پدرومادر حق ممانعت ندارند.
۳-صورتی که افراد به مقدار کافی درجبهه موجود باشند و از نظر مقررات رفتن به جبهه برشخص لازم نباشد،دراین صورت اگر پدر و مادر از رفتن فرزند اذیت می شوند فرزند رعایت حال انها را بکند و نیزباید معلوم باشد که این تفصیل مربوط به قبل از رفتن به جبهه است و اما بعد از رفتن وشرکت و استقرار درجبهه نباید از مقررات جبهه ها تخلف شود، هرچند شخص بدون رضایت پدرومادر رفته باشد، زیرا مراعات مقررات بخصوص در جبهه برواجب دیگر تقدم دارد.
ومناسب است اشاره ای به مدرک فقهی مشروط بودن اعمال فرزند و مشروط نبودن آن باذن یا رضایت پدرومادر، یامانع بودن منع یا کراهت ایشان بشود، فقها عظام رحمه الله علیهم مسئله را به این نحو عنوان فرموده اند که آیا در اعمال مستحبه فرزند، نظیر روزه ی مستحبی و حج مستحبی اذن یا رضایت پدر شرط است یامنع یا کراهت او مانع است یا هیچیک ثابت نیست، و عین این بحث امروز مورد حاجت است که حکم شرکت یا سپاه یا رفتن او به جبهه بدون اذن یا رضایت پدر ومادرچیست؟
کبریاتی که ممکن است توهم شود که دلیل مسئله است چهارعنوان است:
۱- وجوب اطاعت والدین
۲- وجوب برّ و احسان به انها
۳- حرمت عقوق
۴- اشتراط اذن والدین در عبادات
اما وجوب اطاعت فقط به دو روایت در آن برخوردیم که خودمتن آنها قرینه عدم وجوب است،
“اَمّا والِدَیکَ فَاَطِمهُما وَ اِن اَمَراکَ اَن تَخرُجَ مِن اَهلِکَ وَمالَکَ فَاخرُج فَاِنّه مِنَ الِایمانِ”
و امر اطمعها، هرچند فی نفسه ظاهر در وجوب است، لکن به قرینه ذیل روایت از ان صرف می شود، زیرا مقطوع است که امر ایشان به خروج از اهل و مال و جوب اطاعت ندارد و کلمه «من الایمان» هم موید است که امرا طعهما وجوبی نیست ،و روایت دوم درقضیه ایست منقول از پیغمبر اکرم(ص) که:
« اِنّ الرَّسُول َ استَفسَرَ مِن الرَّجُل ِاَنَّهُ هَل یَقتُلُ اَبا هُ لَو اَمَرَهُ النَّبِیُّ قالَ نَعَم قالَ(ص): اِنّی لا امُرکَ بِذ لِکَ وَانَّما امُرکَ بِاطاعَتِهِ»
و هرچند«انما امرک باطاعته» فی نفسه ظهور در وجوب اطاعت دارد، ولی امر عقیب توهم خطر وجوبی نیست.بنابراین کبرای وجوب اطاعت بدون دلیل است، و اما وجوب برّ و احسان بوالدین هر چند مقتضای قرآن کریم است:
“وَقَضَی رَبُّکَ اَلّا تَعبُدوا اِلّا اِیّاهُ وَبِالوالِدَینِ اِحسانا”
وروایات هم در این باب زیاد است. لکن گذشته ازاینکه ماده احسان و برخود قرینه است براینکه امرآن وجوبی نیست معلوم است که برّ واحسان بنحو مطلق واجب نیست وقدر متقین مورد وجوب ان موردی است که عنوان عقوق بر تر ک آن مترتب باشد که بحث خواهدشد.
علاوه بر اینکه بجا آوردن اعمال واجبه یا مستحبه بدون اذن و رضایت پدرومادر، بلکه با منع آنها خلاف احسان و برّ نیست،بلکه گاهی احسان هم هست، مثل اینکه به نیابت آنها بجا آورده شود یا به قصد اهدا ثواب به آنها انجام می گیرد.واما حرمت عقوق هرچند ثابت است بحسب روایات و از جمله ان روایتی است درنماز جماعت که:
“ان الرجل یسمع ابواه الکلام الغلیظ افهل یقتدی به، قال (ع) نعم مالم یکن عاقاقا طعا”
لکن نمی توانیم برای اشتراط رفتن فرزندان بجبهه یا غیر آن باذن یا رضایت پدرو مادر به آن تمسک کنیم، زیرا عقوق بمعنی منع حقوق است و حق داشتن پدرو مادر دراین مورد اول کلام است. بلی، اگر رفتن فرزند به جبهه یا غیر آن و همچنین اعمال دیگر فرزند موجب اذیت ایشان باشد عقوق صدق می کند، ولذا ذکر شدکه اگر رفتن به جبهه واجب نشده از نظر مقررات و غیر آن و موجب اذیت والدین می شود مراعات حال آنها رابکند.واما اشتراط اذن والدین در عبادت فرزند در بعض موارد خاصه رسیده و کلی نیست و روایات آن هم خالی از ضعف سند یا دلالت نیست و تفصیل موکول است به محل خودش و این مختصر گنجایش آنر ا ندارد.
**لزوم پرداخت مالیات و عدم کفایت ان از وجوه شرعیه
** وجوب رفتن به سربازی برای مشمولین
** بحث درباره لزوم یا عدم لزوم رضایت والدین برا ی رفتن به جبهه و ارگانها
والحمدلله رب العالمین

15دسامبر/16

جدیدترین استفتائات از امام

زیر نظر: حجه الاسلام و المسلمین قدیری عضو حوزه استفتاء امام
پرسشهائی در مسائل گوناگون فقهی از امام شده است و ما بعضی از آنها را که بیشتر مورد حاجت مردم است جمع آوری کرده و منتشر می‌سازیم، به امید اینکه پاسخگوی بسیاری از سئوالات برادران و خواهران ارجمند ما باشد، و چه بسا گرفتاریهائی را رفع کند، و چه بسیارند که مسائلی مشابه آنچه در اینجا نوشته میشود دارند، ولی دستشان به دفتر استفتای امام نمی‌رسد، یا اینکه تا سئوالی جواب داده شود وقت زیادی از آنان گرفته می‌شود، لذا بر آن شدیم که این فصل نوین را در این مجله بگشائیم و برخی از استفتاهائی را که حضرت امام جواب گفته اند در دسترس عموم قرار بدهیم که هم رفع بعضی از نیازها شود، و هم در بالابردن سطح معلومات مذهبی گامی برداشته باشیم:
س- آیا هدیه ای که برای انسان می‌آورند، اگر سال از آن بگذرد خمس دارد یا خیر؟
ج- خمس ندارد.
س- پولی که برای جهیزیه دختر، اندک اندک کنار می‌گذارند و بدختر نبخشیده اند، آیا سرسال خمس دارد یا خیر؟
ج- اگر از ارباح مکاسب است خمس دارد.
س- شطرنج بدون پول حرام است یا خیر؟
ج- حرام است.
س- آیا دینار (یا پولهای خارجی دیگر) جایز است بوسیلۀ صراف تبدیل به تومان یا حواله شود؟
ج- مقررات دولت اسلامی باید مراعات شود.
س- نظر امام راجع به قمه زنی و شبیه خوانی و روضه خوانی و عزاداری چیست؟
ج- در وضع موجود قمه نزنند و شبیه خوانی اگر مشتمل بر محرمات و موجب وهن مذهب نباشد مانع ندارد، اگر چه روضه خوانی بهتر است و عزاداری برای سید مظلومان از افضل قربات است.
س- رانندگی اتومبیل برای بانوان چه صورت دارد؟
ج- با حفظ حجاب و وظایف شرعیه مانع ندارد.
س- آیا بانوان می‌توانند آموزش فنون نظامی ‌ببینند یا خیر؟
ج- آموزش نظامی برای بانوان با مراعات کامل وظایف شرعیه مانع ندارد، و اگر موقت است به اینکه نامحرم آنها را آموزش دهد احتراز نمایند.
س- آیا بهرۀ بانکی را می‌توان دریافت کرد و به جنگزدگان کمک نمود؟
ج- گرفتن بهرۀ پول جایز نیست و اگر گرفت و از شناسائی صاحب آن مایوس است، باید به فقیر صدقه دهد.
س- آیا آهنگهائی که از رادیوتلویزیون پخش می‌شود از نظر شرعی اشکال ندارد؟
ج- موسیقی مطرب حرام است و صداهای مشکوک مانع ندارد.
س- آیا مدرسه رفتن و تحصیل کردن دختر، در این زمان مانعی دارد یا خیر؟ و در صورتیکه پدر اجازه ندهد چه باید کرد؟
ج- اگر از نظر حجاب و غیر آن مراعات وظیفۀ شرعی را بکنید مانع ندارد، ولی خوب است رضایت پدر خود را تحصیل نمائید.
س- دختری که با لغه و عاقله است، و می‌خواهد با جوانی مسلمان و متدین ازدواج کند، ولی پدر بواسطۀ امور مادی اجازه نمی‌دهد، آیا دختر بدون اذن پدر می‌توان ازدواج کند یا خیر؟
ج- اذن پدر در ازدواج دختر باکره شرط است، مگر در صورتیکه از تزویج به کفو منع کند و دختر نیاز به ازداوج داشته باشد و بترسد که اگر از این ازدواج صرفنظر کند شوهر خوبی برای او پیدا نشود.
س- کشیدن تریاک و خرید و فروش تریاک و کشت خشخاش چه صورتی دارد؟
ج- اعتیاد به تریاک جایز نیست و معتاد در صورت عدم لزوم ضرر باید آنرا ترک کند و خرید و فروش یا کشت منوط است به مقررات دولت اسلامی و تخلف جایز نیست.
س- در بعضی از مناطق ایران در مورد ازدواج برنامه ای دارند و آن اینست که از طرف مقامات مسئول دستور می‌دهند که ورقۀ آزمایش خون تهیه کنند، چنانچه دکتر زن برای این آزمایش وجود نداشته باشد، دکتر مرد میتواند این وظیفه را انجام دهد یا خیر؟ و نیز اگر دکتر زن وجود دارد، ولی در اثر بی توجهی یا غیره دکتر مرد انجام می‌دهد، اشکال دارد یا خیر؟
ج- اگر آزمایش مستلزم لمس یا نظر حرام باشد جایز نیست.
س- عده ای با خواندن زیارت و دعا و شرکت در مجالس عزاداری مخالفت میکنند و می‌گویند قرآن خواندن در صورت نفهمیدن معانی آیات فایده ای ندارد و با خواندن قرآن در مجالس ترحیم نیز مخالفت می‌نمایند. نظر امام چیست؟
ج- خواندن زیارت و ادعیۀ ماثوره و عزاداری برای سید مظلومان و صلوات بر پیغمبر و آل از افضل قربات و آدم ساز است، و قرائت قرآن از مستحبات و اهداء ثواب آن به اموات موجب مثوبت است.
س- زنانی که عادت ماهانۀ خود را می‌گذرانند و از خواندن نماز معذورند، آیا می‌توانند در نماز جمعه یا جماعت در غیر مسجد شرکت کنند؟
ج- می‌توانند در اجتماع برای نماز شرکت کنند، و صورتاً متابعت نمایند، ولی نباید نماز بخوانند.
س- آیا استفادۀ مرد از حلقۀ ازدواج از جنس طلای سفید (پلاتین) جایز است؟
ج- مانع ندارد.
س- از قدیم در مساجد حائلی مثل پرده بین زنان و مردان بوده، و اکنون عده ای می‌گویند پرده و دیوار بین زنان و مردان در حال نماز خواندن و موعظه کردن لزوم ندارد، نظر امام در این باره چیست؟
ج- در صورتیکه مفسده ای نیست پرده لزوم ندارد. بلی در نماز، احتیاط مستحب آنست که زن عقب تر از مرد باشد، مگر در صورتی که بین آنها حائلی مثل پرده باشد.
س- نظر امام دربارۀ گوشت سرد که در کشور توزیع می‌شود چیست؟
ج- اگر احتمال داده شود که وارد کننده مسلمان احراز تذکیه حیوان را کرده و آنرا در دسترس مسلمین قرار داده محکوم به حلیت است.

15دسامبر/16

سرگذشتهای ویژه از زندگی امام (۳)

حجه الاسلام سید حمید روحانی مورخ انقلاب و نویسنده «تحلیلی از نهضت امام خمینی» و کتابهای دیگر، یار و همراه امام در نجف، پاریس و قم این بار برای پویندگان راه حق دریچه‌ای بسوی ویژگیهای زندگی امام می گشایند.
در شماره های پیش قسمتی از آن از نظرتان گذشت و اینک دنبالۀ آن:
امام در حدود پانزده سالی که در نجف می زیستند هر شب ساعت ۳ در کنار قبر حضرت علی بودند(۵)

بسم الله الرحمن الرحیم
چنانکه قبلاً یادآوری کردم از ویژگیهای امام اینکه اسلام را با تمام ابعادش می بیند، میشناسد و بکار می بندد و هر کاری را نیز در جای خودش انجام می دهد، عبادت به جای خود، سیاست به جای خود، مسائل سیاسی، اجتماعی و اخلاقی هر یک به جای خود. اینجور نیست که هیچیک از مسائل و موضوعات اسلامی، دیگری را تحت الشعاع قرار دهد. در این یازده سالی که در نجف در محضر امام بودم هرگز نشد که حوادث و رویدادهای بزرگ سیاسی موجب آن شود که امام از برنامۀ «حوزه ای» و تدریس فقه اسلام باز بمانند و یا باسردی وبی حالی این برنامه را انجام دهد. ما و بسیاری از شاگردان درس ایشان بارها اتفاق می افتاد که بعلت حوادث گوناگون سیاسی یا در سر درس حاضر نمی شدیم، و یا با سردی و نگرانی در درس ایشان شرکت می کردیم، لیکن امام در همان لحظات حساسی که بزرگترین مسائل سیاسی و حوادث و رویدادهای روزگار در زندگی ایشان پیش آمده بود، وقتی بر کرسی تدریس می نشستند به جوری مسائل فقهی را موشکافی می کرد و آنچنان به تحقیق و بررسی مسائل علمی می‌پرداخت که انگار نه انگار حادثه ای رخ داده است. همانروز که فرزند عزیز ایشان برادر بزرگوارم علامۀ شهید مرحوم حاج سید مصطفی اعلی الله مقامه از طرف رژیم ضد اسلامی بعث عراق دستگیر و به بغداد برده شد، در برنامۀ درسی امام کوچکترین تغییری روی نداد و می‌توانم بگویم از روزهای دیگر عمیق تر و گسترده تر در مباحث مختلف علمی غور کردند و نیز بدنبال شهادت مرحوم حاج سید مصطفی که بطور ناگهانی واقع شد و ضربه ای بود که به نظر من میتوانست آسمان را با تمام بزرگیش بر سر بازماندگان و یاران نزدیک آن شهید فرود آورد، دیدیم که نه تنها در روحیۀ امام کوچکترین خللی ایجاد نکرد و ایشان همانند کوهی استوار در برابر این فاجعۀ سنگین ایستاد، بلکه به زعما و علمای حوزه که درسها را بمناسبت این واقعه تعطیل کرده بودند اعتراض کرد که از تعطیلی درسها و رکود حوزه جلوگیری نمایند و درسها را شروع کنند، و خود نیز وقتی بر کرسی تدریس نشست آنچنان در مباحث علمی به غور و بررسی پرداخت علمی که «کان لم یکن شئیا مذکورا» گفتم هرگز مسئله ای و موضوعی و یا حادثه و واقعه ای نتوانسته ایشان را از وظایف و رسالتهائی که در ابعاد مختلف به عهده دارد باز بدارد و موضوعی موضوع دیگری را تحت الشعاع قرار دهد. با اینکه امام به رونق حوزه های علمی و درس و بحث علوم اسلامی تا آنجا اهتمام دارد که حاضر نیست بخاطر شهادت فرزند دلبندش بیش از چند روزی درس حوزه تعطیل باشد هیچگاه مسائل حوزه ها افکار و اندیشه‌های ایشان را تا آنجا بخود مشغول نمی کند که ایشان را از امور و مسئولیت های دیگرش باز بدارد و چه بسا مقاماتی که از مبارزه و مسئولیتهای دیگر خود دست کشیدند به بهانۀ آنکه میخواهیم حوزه را حفظ کنیم و اگر به مبارزه ادامه دهیم به حوزه لطمه میخورد و طلاب از درس خواندن باز می مانند.
(۶)
اهتمام امام به مسائل عبادی و معنوی را در پیش بطور نمونه بازگو کردیم و یادآور شدیم که امام بعبادت و تهذیب و خودسازی چقدر اهمیت میدهد و میدانیم که ایشان در راه تهذیب نفس و خودسازی چه زحمتها کشیده و رنجها برده است، لیکن می بینیم همین توجه بمسائل عبادی و معنویت و خودسازی هیچگاه موجب آن نشده که امام به گوشه نشینی و انزوا طلبی و به ذکر و ورد و عرفان بافی سرگرم شود و همه چیز را فراموش کند.
بعضی گمان می کنند که به یاد خدا بودن و با خدا اتصال داشتن تنها با ذکر و ورد گفتن ظاهری و تسبیح گرداندن ممکن است، ولی در این میان می بینیم که امام را برنامۀ دیگری است که ویژۀ خودشان میباشد.
امام بنابه اعتراف بسیاری از صاحبنظران متعهدی که با ایشان سالیان درازی از نزدیک ارتباط داشته اند «دائم الذکر» می باشد و پیوسته قلبشان به یاد خدا می طپد و مطمئن است، لیکن هیچگاه دیده نشده که امام تسبیح بگرداند و یا لب بجنباند، و باصطلاح ذکر بگوید. در طول سالیان درازی که در نجف در محضر ایشان بودم و گاهی اتفاق می افتاد در ملاقات عمومی که شبها داشتند بیش از نیم ساعت مجلس در سکوتی ممتد فرو میرفت، هرگز ندیدم که امام بظاهر بذکر گفتن مشغول باشد و لب ایشان به نشانۀ ذکر و ورد و دعا بجنبد. در صورتی که همچنانکه یاد آور شدم به اعتراف بسیاری از افراد متدین و آگاهی که سالیان درازی با ایشان از نزدیک ارتباط داشتند امام همیشه به ذکر خدا و حمد و ثنای خالق یکتا مشغول است و کمتر لحظه ای است که ذکر خدا نگوید و شکر الهی بجا نیاورد ولی به یاد خدا بودن و خدا را خواندن چه ربطی دارد به بسبیح زدن و لب جنباندن و معرکه گرفتن و ریاکاری و عوام فریبی که بعضی ها به آن مبتلا هستند.
و این از ویژگیهای امام است که با آنکه اغلب اوقات به ذکر خدا مشغول است از تظاهر به آن بیزار است.
و باز از ویژگیهای ایشان است که علیرغم توجه و اهتمامی که به زیارت، عبادت و دعا و ثنا دارد، از امور اجتماعی و تلاش در رفع گرفتاری های مردم و خدمت به خلق غافل نیست و این جور نیست که فکر کند اگر مفاتیح بدست گرفت و بالا سر مرقد مطهر بزرگواری نشست و به دعا و زیارت مشغول شد دیگر باید همه چیز را فراموش کند و هیچ احساس مسئولیتی نکند و حتی کار شخصی و امور زندگی خود را بر دیگری تحمیل کند و دل خوش باشد که اهل معنویت است و همیشه یک دست تسبیح و دست دیگر مفاتیح در مشاهد مشرفه و مساجد و معابد به ذکر و ورد مشغول و سرگرم میباشد. یکی از علما برای من نقل میکرد که یک سال تابستان به اتفاق امام و چند تن دیگر از روحانیون به مشهد مشرف شدیم و خانه دربستی گرفتیم، برنامه ما چنین بود که بعد از ظهرها پس از یکی دوساعت استراحت از خواب بلند می شدیم و بطور دسته جمعی روانۀ حرم مطهر می شدیم و پس از زیارت و نماز و دعا به خانه مراجعت و در ایوان با صفائی که در آن خانه بود می نشستیم و چائی میخوردیم برنامه امام این بود که با جمع به حرم می آمدند، ولی دعا و زیارتشان را خیلی مختصر می کردند و تنها به منزل بر می گشتند و آن ایوان را آب جارو می کردند، فرش پهن می کردند، سماور را روشن و چائی را آماده می ساختند و وقتی که ما از حرم باز می گشتیم برای ما چائی می ریختند. یکروز من از ایشان سئوال کردم که این چه کاریه، زیارت و دعا را بخاطر آنکه برای رفقا چائی درست کنید مختصر می کنید و با عجله به منزل باز می گردید؟ می گفت که امام در جواب فرمودند:
من ثواب این کار را کمتر از آن زیارت و دعا نمی دانم واقعاً هزار نکتۀ باریکتر زمو اینجاست. شاید بعضی همین را مستمسک قرار دهند که بلی باید در خدمت جامعه بود، دعا و مفاتیح را گذاشت کنار و عبادت به جز خدمت خلق نیست، به تسبیح و سجاده و دلق نیست، لیکن نباید فراموش کنند که همین امام عزیز که طبق نقل، ثواب آب و جارو کردن و چائی درست کردن برای هم سفران خود را کمتر از ثواب دعا و زیارت نمی داند قبلاً گفتیم که در تمام مدت اقامت ایشان در نجف جز در موارد استثنائی برنامۀ زیارت هر شبۀ ایشان هرگز ترک نشد. در اغلب ایام زیارتی در کنار قبر امام حسین (ع) بودند، در دهۀ عاشورا هر روز زیارت عاشورای معروفه را با صد مرتبه سلام و صد مرتبه لعن می خواندند، بیش از پنجاه سال است که شاید کمتر اتفاق افتاده باشد که فجر طالع شود و چشم امام در خواب بوده باشد، به تهجد و سحرخیزی چقدر اهمیت می دهد. در ماه رمضان در هوای پنجاه درجۀ گرمای نجف با آن سن و سال و ضعف مفرط روزی ۱۸ ساعت روزه می گرفت و تا نماز مغرب و عشاء را همراه با نوافل بجا نمی آورد افطار نمی کرد. و همین امام در غروب روزی، وقتی خبردار می شود که رژیم فاشیستی بعث عراق می خواهد چند نفر از مردم بیگناه عراق از جمله مرحوم قیّانچی و بصر اوی را به جوخۀ اعدام بسپرد، نه تنها نماز جماعت را تعطیل می کند، بلکه از بجاآوردن نماز اول وقت نیز صرف نظر می کند و فرماندار نجف و دیگر مقامات را بحضور می طلبد تا بتواند جان چند نفر مسلمان را از خطر نجات بخشد.
براستی یافتن خط امام و بکاربستن آن دشوار و برای همه کس امکان پذیر نمیباشد؟ و چه بسا افراط و تفریط هائی که مایۀ نگرانیها و مصیبتهائی در جامعۀ اسلامی شده است، چه بسا افرادی که فکرشان از مفاتیح فراتر نرفته و از اسلام جز مفاتیح چیزی درک نکرده اند و در برابر افرادی همانند مرحوم دکتر علی شریعتی که اساساً مفاتیح و دعا را مورد تاخت و تاز قرار داده و اسلام را فقط در بعد دیگرش نگریسته اند که هر دو اشتباه و دور از خط اسلام و امام است.
من روی این نکته تأکید کردم که امام در آن حدود پانزده سالی که در نجف می زیستند جز در موارد استثنائی هر شب ساعت ۳ از شب در کنار قبر حضرت امام علی (ع) بودند و حتی وقتی حکومت نظامی اعلام می شد و رفت و آمد در خیابانها ممنوع بود به پشت بام خانه می رفت و از دور امام خود را زیارت می کرد.

15دسامبر/16

عبادت و قانون

حکومت اسلامی
ایت الله صانعی
عضو شورای نگهبان عضو فقهای جامعه مدرسین
آنچه از قران و سنت و سخنان رهبران اسمانی و الهی و سیره آنها بدست می آید اینکه هدف همه انبیاء و آنچه برایش رنج دیده و زحمت کشیده اند و جان خود را برایش بخطر انداخته اند، همانا بندگی خداوند و عبودیت بوده است .
“و لقد بعثنا فی کل امه رسولا ان اعبدو الله ” (۱۶)
بلکه از جای دیگر استفاده می شود که خلقت همه موجوداتی که دارای حیاتی همراه با درک هستند برای همان است .
“و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون “(۱۷)
نیافریدم و خلق نکردم جن و انس را مگر برای عبادت. اما باید توجه داشت که عبادت خلاصه نمیشود در انجام یک سلسله از واجبات و مستحبات بقصد قربت و اطاعت از فرمان او، همان طرز که خلاصه نمی شود در معنای وسیع تر، یعنی انجام عمل برای خداوند، که در سخنان رهبران و ائمه معصومین اطلاق عبادت شده مثل اینکه از امام حسن عسکری (ع)نقل شده :
“لیست العباده کثره الصیام و الصلاه و انما العباده کثره التفکر فی امر الله ” (۱۸)
عبادت منحصر در زیاد نماز مستحب و روزه مستحبی گرفتن نمی باشد، بلکه عبادت به زیاد فکر کردن و استخدام نمودن عقل است .
یا در حالات ابوذر نقل شده که عبادت او زیاد ترش تفکر و اندیشیدن بوده، بلکه آن عبادت عبارت است از : تسلیم در مقابل قوانین او و اطاعت از آن در همه ابعاد زندگی، از قوانین و حقوق فردی و اجتماعی، و قوانین عبادی و جزائی و قضائی تا مقررات اجرائی و امور مربوط به حکومت باید رعایت شود، که در حقیقت این همان حاکمیت “الله” است .
“ان الحکم الا لله امر ان لا تعبدوا الا ایاه” (۱۹)
حکومت نمی باشد، مگر برای خداوند، دستور داده عبادت ننمایند مگر او را .
در کنار هم قرار دادن اختصاص حاکمیت و عبادت به خداوند گویای همان معنای وسیع است .
تا اینجا روشن شد که حاکمیت قانون خداوند است که باید بخاطر آن تا سر حد جان فداکاری کرد، و همانا شهادت حسین (ع)و یارانش و شهادت همه شهدای انقلاب و نهضت اسلامی ایران به جهت ان انجام گرفته، و با توجه به اینکه قانون اساسی جمهوری اسلامی الهام گرفته از کتاب و سنت است، و توجه عمیق به اسلام دارد، مخصوصا “اصل ۴ و اصول ۹۱و ۹۴ و ۹۶ ان که در رابطه با مخالف نبودن مقررات و قوانین و ائین نامه مملکت با احکام اسلام، و در رابطه با عدم مغایرت مصوبات مجلس با ان باید گفت :
همانا ارزشی را که جامعه ما برای احکام خداوند قائل است شبیه ان را باید برای قوانین مملکت قائل باشد، و همان دقتی که راجع به انها می نماید، راجع به مقررات مملکت اسلامی باید نمود، چون در رابطه با مقام”ولایت فقیه” که سرچشمه گرفته از “ولایت الله ” است .
برای اثبات ارزش حاکمیت مقام رهبری و امامت کافی است که توجه شود به انچه شیخ محدث بزرگوار شیخ صدوق متوفای سال ۳۸۱ هجری، برای اثبات جواز قصاص مسلم در کشتن کافر معاهد، یعنی کسی که با مقام امامت و حکومت اسلامی قرار داد زندگی مسالمت امیز بسته که می گوید :
“و الخلاف علی الامام و الامتناع علیه یوجبان القتل فما دون ذلک، کما جاء فی المولی اذا وقف بعد اربعه اشهر امره الامام بان یفیء او یطلق، فمتی لم یفیء و امتنع من الطلاق ضربت عنقه لامتناعه علی امام المسلمین ” (جواهر الکلام ج ۲ ص ۱۵۳ )
مخالفت با امام و امتناع ورزیدن از او امرش موجب قتل است… همچنانکه درباره “مولی ” یعنی کسی که قسم می خورد که با زنش آمیزش نکند، اگر چهار ماه بگذرد و امام او را امر کند که یا رجوع کند به همسرش، و یا او را طلاق دهد، اگر از طلاق دادن امتناع ورزید باید کشته شود، زیرا او مخالفت با امام مسلمین کرده است .نمی توان باور نمود که انسان مسلمان انقلابی نسبت به آنها بی تفاوت یا خدای نخواسته نقض قوانین را بنماید، که خود گناهی است بزرگ، و تخلف از مقررات و قوانین حکومت الهی را باید گفت : انان که نقض قانون می نمایند و مقررات را دانسته و فهمیده نادیده می گیرند در خط ضد انقلاب و طرفدار طاغوت می باشند
“و الذین کفروا اولیاؤهم الطاغوت ” (۲۰)
بدون تفاوت بین مردم و ملت و مسئولین دولت در سه قوه قضائیه یا اجرائیه یا مقننه. و باید توجه داشت که ضد انقلاب منحصر به فراریهای در خارج و داخل که علیه جمهوری اسلامی رسما”و صریحا” ایستاده اند نمی باشند، بلکه این افراد هم همانند انها هستند عملا”، بلکه بدتر، چون همراه با “نفاق” است و دوروئی مخصوصا” اگر در قوای حاکم باشد که حاکمیت بخاطر انقلاب و شهداء و رهبریهای امام و تلاش ملت برایشان حاصل شد .
آیا می توان از قانون شکنی یک سپاهی، یا یک ارتشی، یا بسیجی، یا یک روحانی مسئول گذشت ؟ و ایا می توان با کلمه اشتباه شده و تخصص نداشته و اینکه به فلان نهاد وابسته است از مجازات صرفنظر کرد ؟ و ایا با جهات دیگر همانند اینها می توان گفت یک بام و دو هوا ؟
در خاتمه باید یک نکته را تذکر دهم که تخلف از قانون و مقررات، یک معصیت و گناه عادی نمی باشد که خداوند با صرف پشیمانی از او بگذرد، بلکه خیانت به حقوق همه است. چگونه باید خود را از عذاب خداوند نجات داد، کاری است مشکل، همانطور که قبول یک مسئولیت با عدم آگاهی و مدیریت باز گناه، و بر تخلف ها مؤاخذه می شود هر چند با غفلت باشد، که متکلمین گفته اند :
“الا متناع بالاختیار لاینا فی الاختیار ”
یعنی انچه را از گناهان که انسان مقدمات ان را با اختیار انجام داده، بر ان مؤاخذه و عذاب می شود، هر چند هنگام عصیان، قدرت ترک و مخالفت نمودن نداشته باشد .
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل ادامه دارد

۱۶- سوره نحل ایه ۳۶
۱۷- سوره ذاریات ایه ۵۶
۱۸- تحف العقول صفحه ۳۶۲
۱۹- سوره یوسف ایه ۴۰
۲۰- سوره بقره ایه ۲۵۷

15دسامبر/16

جهاد در قرآن

(تفسیر آیات جهاد)
بسم الله الرحمن الرحیم
از جمله مسائلی که در قرآن از اهمیت زیادی برخوردار است مسئله «جهاد» است. جهاد از «جَهد» (بفتح جیم) و یا از «جٌهد» (بضم جیم) بمعنی طاقت و مشقت گرفته شده است. راغب صاحب کتاب المفردات فی غریب القرآن می‌گوید:
«الجِهادُ استِفراغُ الوسعِ فِی مُدافَعَۀِ العَدُو»
جهاد نهایت رساندن تمام قدرت توان است در دفاع از دشمن.
در هر حال معنی جهاد تلاش و کوششی است که همراه با مشقت باشد.
آیۀ ۷ عنکبوت و ۱۴ لقمان روشنگر همین معنا است:
«وَ وَصَّیَنا الأَنسانَ بِوالِدَیهِ حُسناً وَ اِن جاهَداکَ لِتُشرِکَ بِی ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلمٌ فَلا تُطِعهُما»
انسان را سفارش نمودیم که با پدر و مادر به نیکی رفتار نماید و اگر آنان تلاش و کوشش نمودند تا تو را از راه صحیح توحید به شرک گرایش دهند، پس آنان را فرمانبردار مباش.
با توجه بمعنی و مفهوم گسترده ای که جهاد دارد و هر نوع تلاش و کوششی که با مشقت همراه است «جهاد» نامیده می‌شود، آنرا به دو نوع «جهاد با نفس» یا خودسازی و «جهاد با دشمن» تقسیم می‌کنند، و در گفتار معصومین سلام الله علیهم نیز به این دو نوع از جهاد اشاره شده است، و دو فصل از جهاد، با نفس و عدو در کتب حدیث وجود دارد، و همانگونه که جهاد و مبارزه با دشمن مشکلات و رنج و مشقت دارد جهاد با هواها و هوسها و قوای حیوانی نیز رنج و دشواری فراوان دارد که برای آنها که خود را در مسیر خود سازی قرار داده اند تحمل آن مشقات لازم و ضروری است، تا آنجا که موفقیت در مبارزه با دشمن هم بستگی دارد به خودسازی و پشت پازدن به آنچه را که پایبند انسانهاست هرگز روح عافیت طلب و تن پرور یک انسان آمادگی برای وارد شدن در صحنۀ نبرد و پیکار را ندارد، و هیچگاه آنهائی که هدفی جز منافع شخصی و لذتهای حیوانی و بهتر زیستن ندارند با عشق و شوق به میدان دشمن نمی‌روند و خود را با خطرات مواجه نمی‌سازند، انسان از خود گذشته ای باید تا جان و مال خویش را در طبق اخلاص بگذارد و در راه «الله» جانبازی نماید.
و بر همین اساس است که در کلام پیامبر (ص) جهاد با نفس جهاد بزرگتر نامیده شده است.
جهاد در قرآن
در قرآن از جهاد با دو واژه یاد شده است، یکی واژۀ جهاد و دیگر واژۀ قتال، که بمعنی کارزار نمودن و جنگیدن است. واژه جهاد که بمعنی تلاش و کوشش است تمام اقسام جهاد و شیوه‌های مبارزه با دشمن چه دشمن باطنی، یعنی نفس، و چه دشمن ظاهری، و چه جهاد با مال، بیان، قلم، و نظائر آنرا شامل است و اختصاص بنوع خاصی ندارد، مگر آنکه شواهد و قرائنی در کلام باشد که بنوع خاصی آنرا اختصاص دهد، ولی واژۀ «قتال» بنوع خاصی از جهاد گفته می‌شود که همان جنگیدن با دشمن ظاهری است.
قرآن موضوعات و مسائل زیادی را با یکی از این دو واژه مطرح ساخته است که از جمله آنها امور زیر است:
۱- فرمان جهاد و نکوهش از ترک آن.
۲- علل عشق به جهاد و علل فرار از جهاد
۳- انگیزه جهاد در اسلام
۴- شرائط
فرمان جهاد در قرآن
آیات در ترغیب و تشویق و فرمان به جهاد در قرآن فراوان است و برای نمونه به چند آیه اشاره می‌شود:
«             » در برخی از آیات مخاطب را پیامبر (ص) قرار داده و در واقع رهبر را بگرد آوردن مردم و حرکت آنان برای مبارزه با دشمن مامور ساخته است مانند آیۀ:
« •     »
ای پیامبر جهاد کن با کفار و منافقین.
و آیۀ « •    »
ای پیامبر مؤمنین را ترغیب نما بر کارزار نمودن.
و در پاره ای از آیات جامعۀ مؤمنین مورد خطاب قرار گرفته و دعوت به جهاد نموده است مانند آیه ای که هم اکنون مورد بحث قرار میگیرد، در این آیۀ مؤمنین را به سه موضوع اساسی فرمان داده است: موضوع اول تقوی است، یعنی خود نگهداری از نافرمانیها و کجرویها و خارج شدن از مسیر حق و صراط مستقیم و به تعبیر دیگر خودسازی و مجاهده با هواها و هوسهای نفسانی.
موضوع دوم طلب نمودن وسیله است. «وَ ابتَغُوا اِلَیهِ الوَسِیلَۀَ» یعنی طلب کنید بسوی او وسیله را.
واژۀ وسیله بمعنی رسیدن و وصل شدن بچیزی است که با شوق و رغبت همراه است:
«قال الراغب فی المفردات: الوسیله، التوصل الی الشیء برغبه وهی اخص من الوصیله لتضمنها لمعنی الرغبه قال تعالی و ابتغوا الیه الوسیله و حقیقه الوسیله الی الله مراعاه سبیله بالعلم و العباده و تحری مکارم الشریعه و هی کالقربه»
ترجمه: وسیله وصل شدن چیزی است با رغبت و چون خصوصیت رغبت و علاقه در آن منظور است، لذا اخص از وصیله (باصاد) که هر نوع اتصالی را شامل است می‌باشد و حقیقت وسیله بسوی خدا که در آیه بدان امر شده است مراعات راه خدا با علم و عبادت و متصف شدن به فضائل و اخلاق بزرگ شریعت است و وسیله مانند قرب و نزدیک شدن است که با اعمال صالحه و عبادی حاصل می‌شود.
شیخ طوسی قدس سره در تبیان در تفسیر آیه می‌گوید:
«توسلت الیک ای تقربت»
یعنی: نزدیک شدم به تو
و معنی آیه اینست: طلب کنید بسوی او وسیله را، یعنی قربت را.
بنابر آنچه را که راغب و شیخ طوسی و دیگری از مفسرین گفته اند معنی آیه این میشود که: نزدیک شدن و قرب بخداوند را طلب نمائید. بعضی دیگر وسیله را «مایتوصل به الی الشیء و یتقرب به الیه» معنی کرده اند، یعنی چیزی که سبب وصل و قرب میشود، همان معنا و مفهومی که در زبان فارسی از کلمه وسیله منظور است و گفته می‌شود وسیلۀ رفتن وسیله را وسائل کار، یعنی مقدمه و ابزار رسیدن به هدف.
قال فی لسان العرب. «الوسیله فی الاصل ما یتوصل به الی الشیء و یتقرب به الیه و وسل فلان الی الله وسیله اذا عمل عملا «تقرب به الیه» یعنی وسیله در اصل چیزی است که توسط آن بچیزی دیگر رسیده می‌شود و نزدیک باو می‌گردد، و آنگاه که انسان عملی انجام دهد که به واسطه آن نزدیک بخداوند شود گفته میشود:
«وسل فلان الی الله وسیله و فی اقرب الموارد الوسیله ما یتقرب به الی الغیر»
وسیله چیزی است که بسبب آن به غیر نزدیک می‌شود.
بنابراین معنا و منظور از آیه اینست که طلب کنید بسوی خدا آنچه سبب قرب و نزدیکی شما به او می‌گردد، و مقصود در هر دو معنا یکی است چه گفته شود طلب کنید قرب و نزدیکی به او را، و چه گفته شود طلب کنید چیزی را که موجب قرب و نزدیکی به او می‌شود.
منظور از جهاد آن نوع فداکاری و کوششی است که فقط برای خدا انجام میشود.
ائمه معصومین وسائل الی الله هستند.
درپاره ای از روایات آیه بر ائمه تطبیق شده است و آنان را وسیله الی الله نامیده اند مانند: حدیثی که ابن شهر آشوب نقل می‌کند قال: قال امیرالمؤمنین فی قوله تعالی:
«وابتغوا الیه الوسیله انا وسیلۀ»
یعنی امیرالمؤمنین فرمود در بیان این جمله از آیه (وابتغوا الیه الوسیله): «من وسیلۀ خداوند هستم».
و در عیون اخبار الرضا نقل می‌کند از علی بن موسی الرضا (ع) قال قال رسول الله (ص):
«اِلّاَئّمۀُ مِن وُلدِالحُسَین عَلَیهِ السّلام مَن اَطاعَهُم فَقَد اَطاعَ اللهَ وَ مَن عَصاهُم فَقَد عَصَی اللهَ هُمُ العُروَۀُ الوُثقی، وَ هُمُ الوَسِیلَۀُ اِلیَ اللهِ تَعالی»
یعنی علی بن موسی الرضا فرمود که پیغمبر فرمود: امامان از فرزندان حسین هستند، هر کس آنان را اطاعت کند خداوند را اطاعت نموده، و هر کس که آنان را نافرمانی نماید خدا را نافرمانی کرده است، آنها دستگیره محکم الهی هستند و وسیله بسوی خداوند.
در این روایت گر چه آیه را ذکر ننموده است، ولی بعید نیست اشاره بهمان آیه باشد.
در تفسیر علی ابن ابراهیم آیه را چنین تفسیر می‌کند:
«تقربوا الیه بالامام»
نزدیک شوید بسوی او بتوسط امام
منظور از این روایات تطبیق آیه است برامام، یعنی یکی از روشن ترین و کاملترین مصادیق وسیله ائمه هستند که موجب قرب و نزدیک شدن انسانها بخدا می‌شوند و اساساً اگر رهبری و امامت ائمه معصومین نباشد، قرب بخدا حاصل نمی‌گردد، همانگونه که در روایات زیادی مسئله ولایت شرط قبولی و پذیرش اعمال قرار داده شده است
وسیله یا درجه ای از درجات بهشت
در برخی از روایات شیعه و سنی وارد شده است که وسیله نام یکی از عالیترین منازل و درجات بهشت است. در روضه کافی خطبه ای از امیر المؤمنین نقل می‌کند که بنام خطبۀ وسیله نامیده شده است، چه اینکه خصوصیات وسیله که یکی از منازل و درجات بهشتی است در آن بیان شده است، در ابتداء آن خطبه می‌فرماید:
«اَیّها النّاسُ اِنّ اللهَ عَزّ وَ جَلَ وَعَدَ نَبِیّهُ مُحَمَداً صَلّی الله عَلَیه الوَسِیلَۀَ وَ وَعَدَه الحَقّ ولَن یُخلِفَ اللهُ وَعدَه اَلا وَ اِنّ الوَسِیلَۀَ اَعلی دَرَجِ الجَنّۀ….»
ای مردم بدرستیکه خداوند وعده داده است به پیامبرش محمد (ص) وسیله را، و وعده خداوند حق است و خداوند وعدۀ خود را تخلف نمی‌کند، آگاه باشید که وسیله عالیترین درجات بهشت است، سپس اوصاف آنرا شرح می‌دهد.
و از رسول خدا (ص) نیز روایت شده است که فرمود:
«سَلُوا الله لِی الوَسِیلَۀَ فَإِنّها دَرَجَۀٌ فِی الجَنَّۀِ لا یَنالُها اِلاّ عَبدٌ واحِدٌ واَرَجُواَن اَکُونَ اَناهُو»
سئوال کنید از خداوند برای من وسیله را، زیرا آن درجه ای است در بهشت که نمی‌رسد به آن، مگر یکی از بندگان خدا، و امیدوارم که آن بنده من باشم.
و دریکی از دعاها هم می‌خوانیم:
«واعط محمداً الوسیله»
عطا فرما بمحمد وسیله را
ولی باید توجه داشت که این معنا نیز با معنای آیه تنافی ندارد، زیرا این درجه اعلی که در بهشت برای پیامبر هست تجسم همان مقام قرب و نزدیکی پیامبر است بخداوند که قهراً مقام قرب رسول را هیچ فردی نخواهد داشت، و ما هم از خدا برای رسول این مقام را طلب می‌کنیم برای خود با این دعا ارزشی در درگاه الهی می‌یابیم، چون دیگر دعاها و طلب رحمتهائی که برای رسول خدا می‌نمائیم.
موضوع سوم در آیۀ جهاد در راه خداست که هم جهاد با نفس را شامل است، و هم جهاد با دشمن را.
رابطه سه موضوع در آیه
بعضی از مفسرین فرموده اند که رابطۀ این سه موضوع از قبیل ذکر خاص بعد از عام است، زیرا «تقوی» مفهومی است عام که شامل قرب و وسائل قرب الی الله می‌شود و وسیله که بمعنی تقرب یا وسیله تقرب است شامل جهاد و غیر جهاد از اعمال عبادی دیگر می‌شود و جهاد اخص از وسیله است، همانطور که وسیله اخص از تقوی است، و چون وسیله و جهاد از اهمیت خاصی برخوردار است، لذا جداگانه ذکر شده اند، ولی می‌توان گفت که این سه موضوع هر کدام مقدمه و راه برای دیگری است، زیرا قدم اول برای رسیدن بحق خودسازی و پاک ساختن صفحۀ دل از کدورتها و تیرگیهائی است که بدنبال نافرمانیها و گناهان در آن پدید آمده است و تا انسانی خود را از بند وقید اسارت هواها و هوسها و شیطانها رهائی نبخشد و فکر و دل خود را از آلودگی ها، حسدها، بغض‌ها و کینه‌ها و علاقه‌های گوناگون دست و پاگیر مادی پاک نسازد، و خلاصه جهت و هدف را برای خود در ایده و عمل انتخاب نکند نمی‌تواند بسوی خدا راهی بیابد و به مقام قرب نائل گردد.
پس باید اول حالت تقوی و خود نگهداری از گناه در انسان پدید آید تا بتواند در مسیر حرکت و سیر الی الله قرار گیرد. گرچه تقوی خود نیز بعضی از درجات قرب بخدا را شامل است، ولی بادارا بودن مقام تقوی همه درجات قرب پیموده نمیشود و تقوی نیز خود دارای مراحل و درجاتی است، پس اگر کسی بخواهد بدرجات عالی از قرب و خدا گونه شدن راه یابد ضروری است که باید متقی باشد و با آلودگیهای اخلاقی پاک ساخت و عشق و شوق خدا در فکر و روانش شعله ور گردید آمادۀ جانبازی و فداکاری در راه معشوق و معبودش می‌شود، و تا انسانی از خود و لذتهای خود و حیات و هستی خویش برای خدا نگذرد و علاقۀ به خدا را بر علاقه‌های دیگر ترجیح ندهد در مقام مجاهده بر نمی‌آید، زیرا منظور از جهاد آن نوع فداکاری و کوششی است که فقط برای خدا انجام می‌شود و هدف و انگیزۀ دیگری جز او ندارد، لذا پس از بیان دو موضوع خود سازی و خداجوئی با جمله «وَجاهِدُوا فِی سَبیلِهِ» فرمان جهاد می‌دهد. و سپس بعنوان نتیجه آن سه می‌فرماید «لعلکم تفلحون»، یعنی بدنبال تقوی و خودسازی و قرب بخداوند و جهاد در راه خدا، ظفرو پیروزی و رسیدن به یک جامعۀ ایده آل خواهد بود، جامعه ای که در آن جامعه عدالت، تقوی، قرب بخدا وجود دارد و زمینه‌های شکوفا شدن و پرورش یافتن استعدادهای مادی و معنوی مهیا است که در پرتو آن فلاح و ظفر اخروی و جهان دیگر هم خواهید یافت.
ادامه دارد

15دسامبر/16

دیداری با: فاتحین مجروح

طریق القدس
اینجانب موسی کهنموئی اعزامی از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سرخس، هم اکنون در بیمارستان آیت الله کاشانی بستری می باشم.
س- در کدامیک از جبهه ها و در چه تاریخی مجروح شدید؟
ج- جبهه ما بطرف تنگه جذابیه بود که یک تنگه خیلی حساس است و تمام تدارکات دشمن از آنجا بداخل مرزمان کشیده می شد و نیروی تقویتی دشمن از آنجا وارد ایران می شد. ماموریت ما از آنطرف بستان بود، چند گردان حرکت کردیم، دو شب و دو روز در راه بودیم که در اینمدت نه آب بما رسید و نه غذائی. دشمن هیچوقت فکر نمی کرد که نیروی ایران از آنجا وارد عمل شود. شب آخر در یکی از دیدبانهای ایران چند لحظه ای استراحت کردیم و سپس به دیدگاه دوم که ۳ کیلومتری دشمن بود رسیدیم، آنجا هم مقداری توقف کردیم تا اینکه وقت ماموریت فرا رسید و پیشروی را ادامه دادیم تا به یک کیلومتری دشمن در حدود ۲۰۰ تانک دشمن بچشم می خورد.
در اولین ساعت حمله چند سنگر انفرادی بود که بتصرف ما درآمد، سپس به سنگرهای اجتماعی حمله بردیم و آنها را در آنجا هم شکست دادیم، جلوتر یک میدان مین دشمن بود که مقداری از برادران در آنجا شهید شدند، سپس به سنگرهای اجتماعی رسیدیم که بشکل لوزی بود. دشمن که خود را شکست خورده می دید پا بفرار گذاشت، رسیدیم به توپخانه دشمن، در آنجا هر چه بچشم می خورد توپ بود و خیابان کشی کرده بودند و آنچنان مستقر بودند که تمام وسائل زندگی و حتی تلویزیون نیز موجود بود، گویا می خواستند تا ابد آنجا بمانند. به امید خدا این سنگرها را هم فتح کردیم.
هوا تاریک شده و مغرب فرا رسیده بود، و از اینکه دو شبانه روز بود که بدون غذا و آب در حرکت بودیم و فرمانده ما نیز مجروح شده بود صلاح در این دیدند که همانجا توقف کنیم و در مقابل ضد حمله احتمالی دشمن بخود حالت تدافعی بگیریم. شب را در همان سنگرهای دشمن خوابیدیم. صبح که شد منتظر ضد حمله آنها بودیم، ولی هیچ خبری نبود، چرا که دیگر راه گریز برای دشمن باقی نمانده بود. از این طرف سپاه اسلام آماده بود، و از آنطرف هم باطلاق بود و نمی توانستند به آنجا فرار کنند.
مقداری از صبح گذشته بود که تانکهای ما حمله را از سر گرفته و دشمن را زیر آتش شدید خود قرار دادند. ما نیز به حرکت و پیشروی ادامه دادیم. در این هنگام بود که من دیدم پایم سنگین شد و خون به جریان افتاد. من که وسائل پانسمان و کمکهای اولیه از قبل داشتم استفاده کردم و برادرها ما را دیدند و ما را به بیمارستان انتقال دادند.
س- نظر شما درباره آینده جنگ چیست؟
ج- آینده جنگ که برای همه برادرها روشن است که جنگ بنفع ما هست، ولی ما از جنگ نمی ترسیم و خیلی هم به جنگ اشتیاق نداریم، چون جنگ خسارات دو جانبه دارد، ملت عراق هم ملت مسلمان است، و آن صدام و حزب بعثش هست که واقعاً جنگ می خواهند و نمی خواهند که ملتهای اسلام در پناه اسلام زندگی کنند. ما مسلمانها نه خواهان جنگ هستیم، و نه به کسی اجازه خواهیم داد که ضربه به اسلام و به ملتمان بزند.
س- در آغاز حمله چه حالت و احساسی داشتید؟
ج- در آغاز حمله اصلاً یک طوری بود که وقتی دستور حمله صادر شد، برادران می پریدند به هوا، هر چه می گفتند بنشینید، از نظر امنیتی درست نیست، یک روحیه دیگری داشتند و شوق عجیبی داشتند، اصلا خودشان را نمی توانستند کنترل کنند.
س- پیامی اگر دارید بفرمائید؟
ج- من خیلی کوچکتر از آنم که به ملت ایران پیام بدهم.
بنام خداوند یکتای بی همتا. بنده علی باقری، بچه اراکم و ساکن تهران هستم.
شبی بارانی بود و از پارچه سفید به بازوهایمان بستیم که اگر داخل عراقی ها شدیم مشخص بشویم، و به دهلاویه رفتیم و از آنجا به سمت تپه الله اکبر رفتیم که به برادرانمان در آنجا ملحق شویم و متاسفانه آب رودخانه زیاد بود و نتوانستیم عبور کنیم و دو تا از بچه ها را آب برد، و ارتش هم که شبانه می خواست پل بروی رودخانه بزند بر اثر شدت آتش نتوانست. از آنجا رو به بستان حرکت کردیم. و صبحش وقتی برخاستیم به فرمانده مان گفتیم ما نیامده ایم اینجا بخوابیم، حرکت دادند ما را و رفتیم مابین بستان و خونین شهر، و چون ما که ده پانزده نفری جلو بودیم، از خاک ریزی رد شدیم و به دویست متری ارتش عراق روبرو شدیم، در آنجا پنج شش نفر از برادران مجروح شدند، دو سه تا شان هم شربت شهادت نوشیدند، نفر آخری من بودم که تک افتاده بودم و خمپاره آمد زد دستم را از کار انداخت و صورت و یک شانه ام را مجروح کرد. با اینحال که ما هنوز با ارپی جی به آنها حمله نکرده بودیم، چند تا از تانکهایشان شروع کردند به فرار، و فقط خمپاره می انداختند، و چون ما سنگر نداشتیم چند نفر از ما مجروح شدند، و ما را به سوسنگرد آوردند و اهواز و از آنجا به اصفهان.
س- پدر، سن شما چند سال است؟
ج- در حدود ۶۵ سال
– شغلتان چیست؟ شغلم کارگری است، همه کار انجام می دادم، باغبانی و کشاورزی و کارگری.
س- از کجا اعزام شدید؟
ج- از بسیج منطقه شمیران تهران و در پادگان امام حسین دوره دیدیم، و بعد از آن از پادگان امام حسین اعزام شدیم به کردستان و همش از دو ماه و نیمی که در کردستان بودیم ده بیست روز استراحت کردیم، و بعداً داوطلب شدیم، البته نمی خواستند بفرستند واسم نویسی کردیم در پادگان امام حسین. آنها گفتند باید ده بیست روز در اینجا باشید و با نیرو بروید. ماندیم و با نیرو حرکت کردیم.
من شش تا فرزند دارم که سه تا از پسرانم در مبارزات از اول انقلاب شرکت داشتند.
هر چه آتش می آمد، از لطف خدا و امام زمان ما پیشروی می کردیم، با آنهمه مهماتی که آنها دارند و خودروها و تانکهائی که آنها دارند. این قدرت الهی است. من دیدم از روی زمین این هلکوپترها تا نزدیک بستان می آیند و دور می زنند و تیراندازی می کنند و خمپاره ها در نزدیکی هلیکوپترها می خورد زمین، الحمدالله هیچ آسیبی به آن نمی رسید.
***
س- شما خودتان را معرفی کنید.
ج- من فریدون سبحانی عضو بسیج. بیست و پنج سال دارم، دهم آبان ماه به جبهه اعزام شدیم. در این حمله اخیر وقتی که بنا شد حمله شروع بشود برای آزاد سازی بستان، در پشت بستان تپه های شنی وجود دارد، مقداری شن نرم است، و ما از این محل عبور کردیم و پشت نیروهای بعثی عراق قرار گرفتیم، و پشت اینها یک میدان مین بود که حدود ده متر این میدان مین را برادرها پاکسازی کرده بودند که بتوانیم عبور کنیم، از سیم خاردار اول آنها رد شدیم و به سیم خاردار دوم رسیدیم، نیروهای بعثی عراق متوجه شدند که یک نیروئی دارد از پشت سر رو به آنها می آید، بطرف ما رگبار مسلسل گرفتند و ما روی زمین دراز کشیدیم و حدود یک ربع ساعت زیر آتش آنها قرار داشتیم که خوشبختانه بوسیله نیروی الهی و معجزه، به هیچیک از برادران آسیبی نرسید. بعد از یک ربع برادران الله گویان در آن محوطه دشت پراکنده شدند، با آنکه آن میدان هنوز مینهایش خنثی نشده بود، ولی بلطف الهی هیچ یک از مینهائی که کارگذاشته بودند نتوانست عمل بکند، و بوسیله آر پی جی و اسلحه های سبک که داشتیم به آنها حمله کردیم و آنها متواری شدند و دنبال آنها گذاشتیم و پی در پی تانکهای آنها را می زدیم و سنگرهای آنها را پاکسازی می کردیم و تنها چیزی که در این حمله بود، چون از این مرحله نمی توانست نیروهای زرهی وارد عمل بشود، ما با سلاحهای سبک و نیروی الهی توانستیم با نیروی کفر و مجهز به اسلحه های سنگین و تانک و زره پوش بود غالب بشویم.
***
من خدا کرم نصرتی از بوشهر از ستاد جنگهای نامنظم شهید چمران. در جبهه دهلاویه زخمی شدم، و محصل هستیم و هفده سال دارم و کلاس چهارم دبیرستان می باشم، و در ۲۸ مهر ماه به جبهه اعزام شدم، و نقش من در این حمله صف مقدم بود و بیسیم چی بودم و از گروه پیشمرگ بودم و دو تا از خاک ریزهای دشمن را گرفتیم که بقیه نیروها آمدند و با ما مستقر شدند. و علت رفتن من به جبهه این بود که چون در نماز جمعه اعلام شده بود که برای احیاء دین خدا و نابودی دشمنان دین خدا به جبهه بروید، ما به جبهه رفتیم تا هر چه زودتر این مزدوران بعثی را که در خاک کشورمان بودند بیرون کنیم.
آن شوقی که ما داشتیم، روحیه همه ما نمونه بود، اصلاً ما کمتر از سلاحمان استفاده کردیم. وقتی نزدیک خاک ریز آنها رسیدیم دیدم اصلاً سنگرهای آنها خالی است و با سلاح الله اکبر پیش رفتیم و آن شب همه به یاد مهدی(عج) بودند. و اولی که ما حرکت کردیم این عقیده من است که نوری بالای سر ما روشن شد، حتی یکبار روی سر ما چرخید که همه بچه ها تکبیر گفتند، و موقعی که از خاک ریز می خواستیم حرکت کنیم همه این نور را دیدند برادرهای ارتشی هم این نور را دیدند و ما گفتیم این دست صاحب الزمان(ع) است که از موقع حرکت با ما بود. ما بیست نفر بودیم که چهار صد نفر از تکاورهایشان را گرفتیم کشتیم.
***
من اصغر فرزین از بسیج مبارکه اعزام شدم به جبهه بستان. شانزده سال دارم. قبل از آنجا چند وقتی در اهواز بودیم، بعد ما را به خط مقدم بردند، و در ساعت ۷ به ما مهمات لازم را دادند، و ساعت ده و نیم اعلام آماده باش کردند و به خاک ریز دشمن حمله کردیم و بعد از ربع ساعت متوجه شدند که ما حمله کرده ایم که بسوی ما تیراندازی کردند و بچه های ما وقتی دیدند که زخمی می شوند الله اکبر گویان رفتند جلو و همینطور که با الله اکبر می رفتند جلو انگار امام زمان داشت می رفت جلو و بچه ها هم پشت سرش دارند می روند جلو و ما هنوز به خاک ریز آنها نرسیده بودیم که آنها فرار کردند که ما رفتیم جلو و بعضی از بچه ها که اسلحه هایشان گیر کرده بود رفتند و اسلحه های آنها را برداشته و از آن سلاحها استفاده کردند. نیروی کمکی که بما رسید مجدداً شروع کردیم به کوبیدن دشمن. تقریباً ما چهار کیلومتر آن طرف بستان بودیم که من از ناحیه سر بوسیله ترکش زخمی شدم. و خوشبختانه ما کشته زیاد ندادیم و زخمی زیاد داشتیم.
من سرباز وظیفه سعید علی بخشی جزء سربازان لشکر ۷۷ بودم. مدت ۹ ماه است در جبهه هستم. و در جبهه دهلاویه سوسنگرد مدت یکماه مستقر بودیم. ما با کلمه یا حسین شروع کردیم و به پیش رفتیم و تعدادی زخمی دادیم، البته یکی دو تا هم شهید دادیم تا به خاک ریز دشمن رسیدیم، درآنجا دشمن مقاومت زیادی کرد و با آنها درگیری زیادی داشتیم و حدود نیم ساعت درگیری داشتیم و من خودم حدود چهار کلیومتر پنج کیلومتر، یعنی سه خاک ریز دشمن را گرفته بودیم که زخمی شدم.
هماهنگی خیلی خوب بود، همه با هم هماهنگی داشتیم، از نظر پاسدار، ارتش، بسیج و توپخانه و نیروهای زرهی کاملاً هماهنگ بودیم. وقتی خاک ریز دشمن را می گرفتیم نیروهای زرهی می آمدند و تانکها را مستقر می کردند، و ما دوباره به خاک ریز بعدی می رفتیم که دشمن روحیه اش را از دست داده بود و فرار می کرد و طاقت مقابله با ما را نداشت.
عامل برتری و پیروزی ما در این جبهه ها این است که ما تمام سربازها و بسیج و سپاه ایمان داریم و هدفمان معلوم است و منظور هدف است و هدف وقتی که مشخص باشد مرگ هیچ مسئله ای نیست. ما افتخار می کنیم که شهید می شویم، از شهید شدن ترسی نداریم و این برای اینست که هدف مشخص است و ما برای خدا می جنگیم. کسی که برای خدا بجنگد از هیچکس ترسی ندارد و همیشه هم پیروز است و تا هنگامی که جنگ ادامه دارد من شرکت خواهم کرد.
س- نظر شما درباره آینده جنگ چیست؟
ج- انشاء الله با پیروزی کامل این جنگ را خاتمه می دهیم، یعنی ما می دانیم که پیروز می شویم، ما هدفمان اسلام است، پیاده کردن اسلام راستین است. ما تمام ابر قدرتها را پوزه شان را بخاک می مالیم.
من سید حسن سید صالحی از تهران. مدت سه ماه است که در جبهه بودم و پاسدار کمیته منطقه ۴ تهران هستم. من بعنوان فرمانده دسته چهار از گروهان ۲ گردان امام رضا، از گروه شهید چمران هستم.
س- آینده جنگ؟
ج- آینده جنگ مسلم است که پیروزی از آن ماست. تازه این یک تفاله کوچکی است از تفاله هائی که در جهان وجود دارد، و این که نابود شد انشاءالله به امید خدا برای آینده و پیشبرد انقلابمان کارهای زیادی داریم.
***
من محمد اسماعیل محمدیان اعزامی از زنجان از تیپ ۱۲ زنجان و سرباز هستم و در ۲۳ مهر ماه بود که به جبهه اعزام شدیم. ما در نزدیک سوسنگرد بودیم، موقع حمله ما را به جلو بردند در خاک ریز دوم با دشمن مواجه شدیم و بر اثر ترکش خمپاره مجروح شدم. در این حمله همه با هم هماهنگ بودند، و در جلو برادران پاسدار و بسیجی حرکت می کردند و همکاری خوبی داشتیم.
س- علت برتری ما در این پیروزی چه بود؟
ج- علت آن ایمان ما بود، اسلام بود، و چون اسلام حق است، اسلام پیروز است، و آن فرمانده ای هم که ماداشتیم واقعاً سرباز امام زمان بود. یک آتشی در آن شب حمله در گرفته بود که حتی یک بوته هم در زمین بدون گلوله نبود، و آن عامل برتری مان همان ایمان ما و فرماندهی امام زمان بود، و چون ما حق بودیم و نه متجاوز بودیم.

15دسامبر/16

سراغ علم برو

اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
علامه طباطبائی رضوان الله علیه، همانطوری که علماً شاگرد قرآن و مفسر کبیر قرآن بود، عملاً هم شاگرد قرآن کریم بود. قرآن حیات انسان را در پرتو علم می‌داند. قرآن می‌گوید شما پیرو رسول اکرم باشید و رسول الله اسوه (سرمشق) باشد برای شما.
«        » سوره احزاب آیه ۲۱
قرآن ائتساء و اقتداء به رسول الله را با تشریح خطوط کلی آن بیان کرده چهرۀ رسول‌الله‌(ص) را قرآن بیان کرده، آنگاه فرموده به پیامبر اسلام سلام الله علیه اقتدا کنید. رسول خدا (ص) فرموده:
«قل رب زدنی علما»
سراغ علم برو
ویژگیهای علمی و عملی فیلسوف بزرگ شرق علّامه طباطبائی
از دیدگاه آیت الله جوادی آملی
عضو شورای عالی قضائی
هم علمت را از خدا بگیر
در علم هرگز قانع نباش و اکتفا نکن
قرآن حیات رسول الله را حیات علمی کرده و علم را از معلم حقیقی، یعنی خدا می‌داند و به رسول الله (ص) دستور می‌فرماید:
«قل رَبِّ زِدنی عِلماً»
در اسلام روزی جهل بشر آغاز می‌شود که بگوید علمم به همین اندازه کافی است، احساس عطش نکند. خداوند به رسو الله فرمود: «قل رب زدنی علما»، بعد بما فرموده اسوۀ شما رسول الله باشد. همچنین خدا در قرآن کریم به موسی کلیم دستور می‌دهد که از آن بنده ای که ما به او علم لدنی دادیم استفاده کن و در پی آن موسی کلیم می‌گوید: «اَ اَمضِیَ حُقُباً» من برای فرا گرفتن علم از آن معلم الهی و لو آنکه هشتاد سال راه بروم می‌کوشم تا به سراغ علم بروم و معلمم را پیدا کنم «دوران هشتاد ساله را حقب می‌گویند»، «اوامضی حقبا» من در تاریکیها می‌روم سیرهای دریائی و صحرائی می‌کنم، اگر چه سفرم هشتاد سال هم طول بکشد ادامه می‌دهم تا به سراغ آن معلم برسم.
صاحب جواهر رضوان الله علیه می‌گوید: یاد گرفتن علم جزء خطوط کلی اسلام است، این نظیر وضو گرفتن نیست که جزء دستورات جزئی اسلام است، این فقیه نامور در جواهر می‌گوید: رسول خدا اسلام الله علیه فرمود:
«اطلبوا العلم و لو بالصین»
هزارها فرسنگ هم که شد بدنبال علم بروید، ولی در مسافرت اگر خواستید وضو بگیرید یک یا دو کیلومتر بدنبال آب بروید، اگر آب پیدا نکردید تیمم کنید، می‌شود بجای وضو با دو کیلومتر راه رفتن و نا امید شدن تیمم کرد، اما نمی‌شود برای تحصیل علم به دو کیلومتر یا سه کیلومتر بسنده کرد، آنجا فرمود در طول زمین تا چین هم که شد بدنبال علم بروید، در قرآن فرمود در طول زمان اگر هشتاد سال هم طول کشید بدنبال علم بروید، فروعات جزئی را می‌شود با دو کیلومتر رفتن بسنده کرد، اما خطوط کلی و اصیل اسلام را نمی‌شود با یک حدی محدود کرد. اینها خطوط کلی اسلام است، یعنی دستور خدا به رسول اکرم عام است «قل رب زدنی علما» دستور خدا به موسی کلیم عام است که فرمود برو از آن بنده ای که «آتَیناهُ مِن لَدُنّا عِلماً» یاد بگیر. حضرت موسی کلیم سلام الله علیه هم گفت «اَو اَمضی حُقُباً» من اگر هشتاد سال هم باشد این راه را ادامه می‌دهم تا به معلم الهی برسم، و بیان رسول اکرم سلام الله علیه هم فرمود «اطلبوا لعلم و لوبالصین» این نشان می‌دهد که دین اسلام دین علم است و فراگیری علم خواه در طی زمان، خواه در امتداد زمان.
علامه طباطبائی رضوان الله علیه شاگرد این مکتب است، مکتبی که خطوط کلی آن را فراگیری علم تشکیل می‌دهد.
علامه وقتی که زندگی نامه اش را با قلم خود می نویسد می گوید «وقتی از نجف به ایران مراجعت کردم و به زادگاهم تبریز در طی ده سال ماندم، دورۀ ده ساله تبریز را دوران خسارت روحی می شمارد که من در نجف بهره می بردم، به قم که آمدم بهره می بردم، ولی در تبریز در اثر آن حوادث سخت تاریخی ده سال مجبور شدم بمانم و آنرا دوران خسارت روح می داند، چون دوران تدریس نیست و تألیف و نشر عقاید و افکار نیست” با اینکه بیش از ده رساله از رساله های علمی و سنگین را در تبریز نوشت، باز می گوید شاید در آن ده سال دیگران در حوزه‌های علمیه بودند و به اندازۀ ایشان در تبریز کار نکردند، او بیش از ده رسالۀ علمی می نویسد، ولی می گوید دوران خسارت روحی من است. در قم است که می تواند «المیزان» تالیف کند، تفسیر کبیر را عرضه کند، در قم است که می تواند حوزۀ سنگین فلسفه را اداره کند و گرم کند، در قم است که می تواند شاگردان فروزانی که هر یک اختر تابناکی اند بپروراند، این امکانات وسیع و بلند چون در حوزۀ علمیۀ قم «عُشّ آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین» است ممکن است، ولی در تبریز میسر نبود.
رساله های «اثبات ذات»، «اسماء و صفات» «افعال»، «وسائط و علل واسطۀ فیض بین، مبدا و خلق»، «قوه و فعل» را (که از محکمترین رسائل در فلسفه بشمار می رود در تبریز نوشته)، «ولایت»، «نبوت»، «انسان قبل الدنیا»، «انسان فی الدنیا»، «انسان بعد الدنیا» را در تبریز نوشته و فرموده در این رساله ها بین عقل و شرع تطبیق شد. همه این همتهای والا را در تبریز اعمال کرد، ولی مع ذالک می گوید این دوران خسارت عمر من است، دوران خسارت روح من است، زیرا دورانی است که انسان نمی تواند بگوید «رب زدنی علما». آنچه در نجف آموخت در تبریز پیاده کرد، چیزی در تبریز نیندوخت و نیاموخت، بازدۀ خاصی نداشت، ره آورد تازه‌ای نداشت، مگر اینکه از کیسه مصرف می کرد، از سرمایه مصرف می کرد، بر سرمایه نیفزود، اما وقتی قم آمد افکار را عرضه کرد، دانشمندان به حوزۀ درسش راه پیدا کردند، با سئوالات عمیق روبرو شد، جهان علم او را شناخت، سئوالاتی بحضورش آمد، کم کم دست بقلم کرده و تفسیر کبیرالمیزان را نوشت، از یکطرف، و از سوی دیگر مسائل عمیق فلسفی را تدوین کرد، پس روحش پیروی از مکتب «قل رب زدنی علما» است.
بُعد فلسفی علامه طباطبائی را اجمالاً اشاره می کنیم تا روشن شود که روش زندگیش روش فلسفی بود، یعنی او حکیمانه می اندیشید، اولاً سعی کرد که مرز فلسفه را از مرز علوم، خواه علوم تجربی، خواه علوم اعتباری جدا کند، در بحثهای فلسفی جزاستدلال محض که به بدیهیات تکیه می کند بچیزی تکیه نمی کند. آن بدیهی محض و عقل محض است که می‌گوید ما نیاز به پیامبر داریم، نیاز به مبدا و معاد داریم. سعی کرد مسائل نظری را به مسائل بدیهی ارجاع دهد، و در این کار مسائل تجربی و علوم اعتباری را مخلوط نکند، یعنی علم را با فلسفه مخلوط نکند، علوم اعتباری را با علوم فلسفی مخلوط نکند، برای اینکه مرز فلسفه مشخص بشود تا پیکر استدلال های فلسفی از آزمایشهای علمی و علوم اعتباری منزه شود، تا در نتیجه این فکر بشود فکر فلسفی.
ایشان مقاله ای در تشخیص علوم اعتباری و مقاله ای در تشخیص علم و فلسفه نوشته اند و مرز هر یک از اینها را بیان کردند و فرمودند فلسفه مرزش اینست، در جهان واقعیت هائی است و ما نمی توانیم واقعیت های جهان را انکار کنیم. آن کسی که واقعیت های جهان را انکار می کند «صوفی» است، سفسطه می کند، و با آن نمی شود بحث کرد، پس واقعیتی در جهان هست و تمام واقعیت ها که در جهان هست بدیهی و روشن نیست، به چند دلیل:
۱- می بینیم بین اندیشمندان در واقعیتهای جهان اختلاف است، یکی چیزی را اثبات می کند و دیگری نفی می کند. ۲- یک اندیشمند در طی زمان دو رأی مختلف دارد. پس اینچنین نیست که انسان در شناخت واقعیت و جهان بینی اشتباه نکند. گاهی چیزی که واقعیت دارد آدم خرافی می پندارد، گاهی امر خرافی را واقعیت می داند. آن علمی که در شناخت واقعیت نقش دارد و نشانه های واقعیت را بررسی می کند و با آن نشانه می شود فهمید که چه چیز واقعیت دارد و چه چیز واقعیت ندارد «فلسفه» است. فلسفه در هستی بحث می کند، در واقعیت بحث می کند. چیزی که بحثش دربارۀ خواص یک شیء خاص است، آن علمی است نه فلسفی، پس مرز علم از فلسفه جداست و احیاناً علومی هم که مربوط به پدیده های مادی نیست، ولی جزء باید هائی است که بشر ساخته جزء علوم اعتباری است، آن هم مرزش از مرز فلسفه جداست. قراردادها و قانونهائی که بشر بحث می کند، یا وضع می کند تا بشر خوب زندگی کند، اینها جزء علوم اعتباری است که البته به علوم واقعی تکیه می کند، ولی جزء مسائل فلسفی نیست. وقتی مرز علوم اعتباری از مرز علوم فلسفی جدا شد، و مرز علوم تجربی و آزمایشی از مرز فلسفه و علوم فلسفی- علم به معنای اعم- جدا شد آنگاه انسان اندیشه اش، اندیشۀ حکیمانه خواهد بود، یعنی شسته و صاف و پاک، نه علوم اعتباری را مخلوط می کند نه علوم تجربی را مخلوط می کند. بعنوان نمونه می شود این مطلب را ذکر کرد در کتابهای فلسفی در بحثهای علت و معلول، علت را به چند قسم تقسیم می کنند، یکی از آنها علت فاعلی است، آنگاه علت فاعلی را به چند قسم تقسیم می کنند، یکی از آنها «فاعل بالقصد» است، و یکی هم «فاعل بالجبر»، و در قبالش «فاعل بالاختیار». علامه طباطبائی چون علوم اعتباری را از فلسفه جدا و مرزهای اینها را مشخص کرد می فرماید: «فاعل بالجبر» و «فاعل بالاختیار» در علوم قرار دادی از یکدیگر جدا هستند، ولی در فلسفه فاعل بالجبرو فاعل بالاختیار هر دو در یک نوع بنام فاعل بالقصد مندرجند، بعنوان مثال: یک وقت انسان پای دیواری نشسته است می بیند اگر از پای دیوار حرکت نکند این دیوار منهدم می شود و بحیات او خاتمه می دهد، اینجا می نشیند و فکر می کند و نتیجه می گیرد که باید از پای دیوار برخاست، این کارش کار قصدی وارادی و اختیاری است. یکوقت دیگری می گوید اگر از اینجا بر نخیزی، دیوار را به رویت منهدم می‌کنم، او را وادار می کند که از پای دیوار برخیزد، اینجا هم می نشیند فکر می کند، می‌اندیشد که من اگر برنخیزم دیوار را بر رویم ویران می کند و به عمرم خاتمه داده می شود. اینجا هم بر می خیزد. از نظر مسائل فلسفی در هر دو قسم با اراده و اختیار برخاسته است و هیچ فرق فلسفی بین این دو قسم نیست، ولی در مسائل و علوم قرار دادی نظیر قانون تجارت که درچه صورت معامله باطل و کجا معامله صحیح است، گفته اند اگر معامله و خرید و فروش به اختیار باشد صحیح، و اگر با اجبار باشد صحیح نیست. در علوم قرار دادی بین جبر و اختیار فرق می گذارند و دو نوع می دانند، ولی در مسائل فلسفی جبرواختیار هر دو در یک نوع مندرجند، هر دو فاعل بالقصدند. آن وقتی که دست انسان را گرفتند از جائی به جائی بیرون بردند آن فعل انسانی نیست، همانطوریکه لباسش رفت، اوهم رفت، او را بردند، تا اینکه انسان بگوید این کار کار جبری است، این کار ذهنی است. اصلاً در اینجا این نشان می دهد که باید فکر، فکر فلسفی باشد تا به این دقت برسند، که در علوم اعتباری بین جبر و اختیار فرق است، نه در مسائل فلسفی.
نوآوری علامه در فلسفه
و چون روحش روح عقلی بود، در مسائل فلسفی چند نوع نوآوری داشت یک اینکه روش فلسفی را روش ریاضی کرد، یعنی هر مسئله ای را در جای خودش نقل کرد در ریاضیات، بنابراین است که هر مسئله را در جائی نقل کنند که هم گذشته را روشنتر کند، و هم زمینه ای باشد برای آینده، لذا در مسائل ریاضی مقدمه ای نظیر «کما سیجییء، کما فی محله» نیست، این اگر باشد مسئله مبرهن نخواهد بود. در کتابهائی که فلاسفه اسلامی نوشته اند چون این دقت رعایت نمی شد احیاناً مسئله ای را در باب و فصل خودش ذکر نمی کردند، نیاز داشتند از مقدماتی که در آینده می آید کمک بگیرند، لذا این مسئله را با «کماسیجیء، کما فی محله» می گذراندند، مسئله ای که با کما سیجییء گذرانده شود مسئله استدلالی نخواهد بود و فکر طرف را هم فکر استدلالی ببار نخواهد آورد، ولی مسئله اگر به «کما تقدم» حل بشود، این گذشته را روشنتر می کند. علامه طباطبائی رضوان الله علیه مسائل فلسفی را چه در «بدایۀ الحکمه» و چه در «نهایۀ الحکمه»، و چه در درس خارج که تنظیم می کردند بهمین روش ریاضی شروع می کردند و اداره می کردند، یعنی هر مسئله‌ای را در جای خودش نقل می کردند که این گذشته را روشن کند و زمینه‌ای باشد برای آینده می‌فرمودند ما نیاز نداریم که ده تا دلیل در یک جا ذکر کنیم که مقدمات بعضی از آنها را باید آینده حل کند، بلکه در هر باب ممکن است حتی یک دلیل ذکر کنیم و به آن اکتفا بکنیم که مقدماتش یا همانجا حل شده باشد یا سابقاً حل شده باشد. این روش ریاضی است که در فلسفه پیاده کرده. این را در نوع کتابهایش بخوبی می بینید.
نمونۀ دیگر در این بخش مسئلۀ جعل است. جعل در اسفار و منظومه و در سایر کتابها و یا بسیاری از کتابها این چنین تدوین می شود که آیا وجود مجعول است یا ماهیت، در برابر اینکه وجود اصیل است یا ماهیت اصیل است، لکن دیگران بزحمت افتادند که این مسئله «جعل» موضعش کجاست؟ فرق مسئله جعل با اصالۀ الوجود چیست؟ ولی علامه کوشیده است مسئله جعل را در مسئله «علیت» نقل بکند، یعنی بعد از اینکه اصل علیت تثبیت شد و ثابت شد نظام، نظام علیت و معلولیت است، آنگاه بحث می شود که علت چه چیز به معلول می دهد؟ وجود اعطاء می کند یا ماهیت؟ مسئلۀ جعل وجود و جعل ماهیت جزء شعب مسائل علیت است، لذا همانجا جا می افتد، می شود از ارکان آن باب کمک گرفت و اما دیگران که این دقت را نکردند، مسئله جعل را در غیرباب علیت و معلولیت مطرح کرده اند، به این فکر افتاده اند و مانده اند که فرقش با مسئلۀ اصالت وجود چیست؟ و رابطه اش در همانجائی که نقل شده با مسائل آن موضع چیست؟ این نشان می دهد که روش، روش ریاضی نیست. نتیجه آن که مرحوم علامه تابع خطوط کلی اسلام بود، اسلام چون بر اساس علم استوار است از علم حمایت می کند، نه زمان می شناسد نه زمین نه چین را کافی می داند، نه هشتاد سال را. هم می گوید چین برو، هم اگر هشتاد سال هم شد برو، چرا؟ چون هر چه علم بازتر شود، اسلام شکوفاتر می شود زیرا اسلام روی علم و عقل استوار است، هر چه علم و عقل گسترش پیدا کند شکوفائی اسلام بیشتر می شود. اینکه اسلام از هیچ چیز به اندازۀ علم و عقل جانبداری نمی کند برای این است که خود روی علم و عقل استوار است، و به رهبر اسلام و رسول اکرم صلوات الله و سلامه علیه فرمود: «رب زدنی علما» خطوط اسلام مشخص شد، و بعد فرمود رسول الله سلام الله علیه اسوۀ شماست. و علامه طباطبائی ائتساء و اقتداء به این اسوه کرد، شاگرد این اسوه و مفسر کلام این اسوه بود، لذا آن دورانی که چندین رسالۀ سنگین می نویسد مع ذالک می گوید دوران خسارت روح من است، برای اینکه در برابر «المیزان» در برابر سایر کتابهای فلسفی و عقلی و روائی که در آن تدوین و تالیف کرده است، آنها را کم می داند و تا آخرین لحظه هم می‌کوشد که بین عقل و شرع تطبیق بدهد و راه عقل اگر راه شرع نباشد آنرا «نکرا» و «وهم» می‌داند، و هرگز شرع را از عقل جدا نمی داند و می کوشد متشرعی باشد حکیم و حکیمی باشد متشرع، و عمر را در این راه بگذراند و بخاطر اینکه نقش علامه در حفظ علوم که از ثقلین (کتاب و سنت و عترت علیهم السلام) رسیده است روشنتر شود، بعد از اینکه شاگردانش را به علوم فلسفی آشنا کرد، سطح و خارجی فلسفه را برای آنها تدریس کرد، آنها را به علوم عقلی آشنا کرد همزمان با آن قرآن را تدریس می کرد و همچنین روایات را، شاید برای عده ای تازگی داشته باشد که ایشان برای شاگردانی که چندین سال خدمتشان مسائل فلسفی و عقلی را می آموختند و مهمترین کتابهای اسلامی را در محضرشان آموختند، برای آنها چند جلد بحار تدریس کرد، آن مجلداتی که مربوط به مبدا و نبوت و معاد بود تدریس کرد، می فرمود حدیث را به عنوان معدن علم و خزانۀ علم باید در حوزه مطرح کرد و در س گفت وروی آن بحث کرد. چندین جلد بحار را چند سال درس می داد و چون این روایات اهل بیت شیفتگی می آورد و ایشان را شیفته و جذب کرده بود، وقتی به این روایات می رسیدند، نه تنها متن را، بلکه سند را هم کاملاً می خواندند و می فرمودند اینها شاگردان ائمه اند، اینها را حفظ کنیم، تمام رواۀ را که اسمشان در روایات بود می آورد، روایت را از متن شروع نمی کرد، ولو هم ضعیف بود می گفت اینها زحمت کشیدند علوم اسلامی و اهل بیت (ع) را به ما رسانده اند، این نشانۀ شیفتگی شان به علوم ثقلین بود، و مسئلۀ معاد و مرگ و احتضار و تمثل انبیاء و اولیاء برای محتضر که در آن روایات مطرح می شد حالشان جداً عوض می شد. در یک روایتی دارد که معصوم (ع) فرمود که «محتضر، ائمه (ع) و صدیقه طاهره سلام الله علیهما» را می بیند، و در همان روایت حضرت فرمود: ولی این مطلب را برای همه نقل نکنید شاید نتوانند تحمل کنند که چگونه فاطمۀ زهرا را می بیند، چگونه مثل مرد آن زن را می بیند، شاید نتواند تحمل کند. و در آن روایات دارد که هیچ حالی برای مؤمن گواراتر از آن لحظۀ احتضار نیست، برای اینکه در عمرش کسانی را که آرزوی آنها را داشت و در عمرش ندیده آنوقت می بیند. انسان وقتی ببیند مهمانانی به منزل او آمدند، رسول الله آمد، علی بن ابیطالب آمد معصومین دیگر علیهم‌السلام آمدند، هیچ لحظه ای برای محتضر گواراتر از آن لحظه نیست که معصومین (ع) کنار بالینش بیایند وقتی به اینجا رسید می دیدیم اشک بود که شبکۀ چشم این عالم ربانی را پر می کرد، روحش با انبیاء و اولیاء محشور باشد و راهش که راه احیاء علوم اسلامی و کتاب و سنت معصومین علیهم السلام است مستدام باشد.
«غفرالله لنا و لکم»
و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

15دسامبر/16

مالکیت در اسلام

اشاره:
در کلاسهائی که از سوی دفتر تبلیغات اسلامی برای طلاب حوزه علمیه قم برقرار شده بود. شهید مظلوم حضرت آیه الله دکتر بهشتی درسهائی دربارۀ مالکیت در اسلام تدریس نمودند و پاسدار اسلام متن این درسها را که توسط دفتر تبلیغات فراهم شده بود در طی چند شماره تقدیم امت مسلمان می‌نماید. لازم بتذکر است که متن درسهای موجود تاکنون بچاپ نرسیده، گر چه از شهید مظلوم تحت همین عنوان آثار دیگری بچاپ رسیده است.
مالکیت در اسلام
شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی
بحث در مالکیت است، مقداری پیرامون اصل مالکیت صحبت می‌کنیم، و مقداری هم پیرامون مالکیت در اسلام. فهرست مطالبی که انشاءالله گفته می‌شود به این ترتیب است:
مالکیت: تعریف مالکیت، مال، ملک، ارزش مصرفی، منشاء مالکیت.
الف- مالکیت خدا و منشاء و حدود آن.
ب- مالکیت انسان و منشاء و حدود آن.
ج- انواع مالکیت
د- مالکیت فردی و انواع آن.
ه- مالکیت جمعی و انواع آن.
و- آثار مالکیت.
ز- حق تصرف.
ح- حق واگذاری.
ط- انتقال قهری.
تعریف مالکیت
مالکیت رابطه ایست اجتماعی- اعتباری و قراردادی میان اجتماع که بیانگر مشروعیت تصرف مالک در ملک خویش و جلوگیری تصرف دیگران در آن است. این مشروعیت در نظامهای مختلف اجتماعی متفاوت است. مالکیت یک امر عینی فیزیکی عبارت از این است که چیزی در جهان واقعیت داشته باشد، هر چند هیچ ذهنی و صاحب ذهنی در جهان نباشد، مثلاً اگر چنانچه هیچ موجودی در دنیا نباشد، این درخت کنار خیابان را درک کند، باز درخت واقعیت خارجی دارد.
و اما واقعیتهای اعتباری که عموم واقعیتهای اجتماعی را تشکیل می‌دهند عبارت از چیزهائی است که واقعیت آنها مشروط به وجود اعتبار کنندگان و صاحبان ذهن در جهان است.
مالکیت از این قسم دوم است، وجوب تکلیفی، نه وجودی- احکام تکلیفی یعنی واجب، حرام، مستحب، مباح و مکروه- اگر در جهان اشخاص صاحب ذهنی وجود نداشته باشند معنی ندارد چه (چیز) بر کسی واجب است؟ وجوبی تحقق پیدا نمی‌کند. احکام وضعی هم همینطور است که منتزع از یک سلسله احکام تکلیفی است و موضوع برای یک سلسله احکام تکلیفی. مثال:
آقا دست به این کتاب نزن، چرا؟ از صاحبش اجازه گرفته ای؟ این مال فلانی است. اینها در موقعی است که یک اعتبار اجتماعی وجود داشته باشد و الامعنی ندارد. پس مالکیت دارای یک واقعیت اعتباری است، و این امر اعتباری در زندگی اجتماعی بوجود می‌آید، و گرنه اگر تک انسانی در دنیا بود حتی زمینۀ فکر کردن به این مطالب نیز برایش پیدا نمی‌شد، چرا؟ برای اینکه این روابط مال وقتی است که انسانها در کنار هم زندگی می‌کنند و یک سلسله قرار دادها بین آنان بوجود می‌آید، و لازم نیست که این قرار دادها بین دو گروه بوجود بیاید، گاهی قرار و مدارها خودبخود بوجود می‌آید، مثلاً همین کتاب شما تازنده اید مال خود شماست و رابطۀ کتاب با شما فردی است، و اگر بشهادت رسیدید به ورثه می‌رسد و گروهی می‌شود.
خوب کار این رابطه چیست؟ و حرف حسابی کدام است؟ این رابطه می‌گوید مالک حق تصرفات گوناگون در این ملک دارد، و حق دارد بگوید دیگران در آن تصرف نکنند، و این مشروعیت امری است نسبی که در جوامع مختلف فرق می‌کند و نسبتش در زمانهای مختلف فرق می‌کند، حق تصرف در بعض جوامع برای مالک مثلاً آزاد و مطلق است و درجای دیگر محدود. و همینطور جلوگیری و اختیارات که از تصرف دیگران دارد، گاهی کم و گاهی مطلق است.
مالکیت خداوند
و اما مالکیت خدا برجهان هستی:
می گوئیم در خداوند مالکیت حقیقی است، و در انسانها ممکن است حقیقی باشد و ممکن است نباشد. در همین مالکیت خداوند، باز می‌بینیم امری اعتباری است، به یک معنی که تا ما انسانها و این رابطۀ مالکیتی که در زندگی آنهاست تحقق پیدا نکند، ذهن ما سراغ مالکیت خدا نمی‌رود، یعنی این اعتبار برای خودمان تحقق پیدا نمی‌کند. البته این بحث در این مقطع زمانی از بحثهای کم ثمر است.

مال وملک
مسئلۀ بعد «مال و ملک» است.
معنی ملک معلوم است: چیزی که انسان مالک اوست، ملک یعنی مملوک. و اما «مال» چیزی است که دارای ارزش مصرفی، مستقیم یا غیر مستقیم برای انسان باشد.
«ارزش مصرفی» یعنی اینکه بتواند یکی از خواستهای زندگی انسان را ارضاء کند مثلاً گندم سیب، گوشت، شیر، پوست، پنبه، پشم و چوب، اینها تمام مصرفی است، ولی گاهی معنی وسیع تری نیز دارد، مثلاً یک تابلوی زیبای نقاشی ارزش مصرفی دارد. کار یک معلم و پزشک و آرایشگر تمام اینها هرکدام به یک معنی ارزش مصرفی دارد. و در اینجا باید بحث شود کار حلال کدام و حرام کدام است و باید یک قید اضافه شود و آن اینکه اگر مثل هوا فراوان در دسترس همه باشد به او «مال» می‌گویند یا نه. مثل آب را مال می‌توان گفت؟ و آیا شرط عدم فراوانی باید به او اضافه شود یا نه؟ اموال عمومی چه معنی دارد که می‌گویند دریاها از اموال عمومی است؟
از این بحث نیز بگذریم، زیرا بحث لفظی در اینجا ثمره ای ندارد و فقط بعنوان یادآوری گفتم. «مال» بچیزی می‌گویند که لااقل دارای ارزش مصرفی باشد، و ارزش مصرفی هم معنایش وسیعتر از آنست که ابتدا به ذهن انسان می‌رسد و جالب این است که مسئلۀ رابطۀ مال و ارزش مصرف در همین کتابهای فقهی که خوانده اید آمده است، البته کلمۀ ارزش نیست. بعنوان مثال از شرح لمعه می‌خوانیم و بعد قسمتی از مکاسب:
متاجر لمعه در شرایط مبیع می‌فرماید:
«یشترط کون المبیع مما یملک ای یقبل الملک شرعاً فلا یصح بیع الحر و ما لا نفع فیه غالباً کالحشرات»
می بینید بحث می‌شود از چیزی که غالباً سودی ندارد.
شیخ انصاری (ره) که از نظر قدرت تحلیل و سلامت اندیشه فقاهتی انصافاً یک چهرۀ ممتاز است در قرن پیش، ایشان مطلب را دقیق تر از این مطرح کرده است، می‌فرماید:
«القول فی شرائط العوضین یشترط فی کل منهما کونه متمولاً لأنّ البیع لغۀ مبادلۀ مال بمال و قداحترزوا بهذا الشرط عمالا ینتفع به منفعۀ مقصودۀ للعقلاء محللۀ فی الشرع لأن الأوّل لیس بمال عرفاً کالخنافس والدیدان فانّه یصح عرفاً سلب المصرف لها و نفی الفائدۀ عنها و الثانی لیس بمال شرعاً کالخمروالخنریر»
پس اگر شما در اقتصاد امروز مسئلۀ سودمندی ارزش مصرفی را می‌بینید بدانید که مسئله مخلوق جدید نیست، این یک تصور عرفی و عمومی است که حتی در کتابهای فقهی ما در بخش اقتصاد به ذهن فقهاء می‌آید و انرا مطرح می‌کنند. البته نمی‌خواهم بگویم آهنگ بحث در اینجا و آنجا یکی است، بلکه می‌خواهم بگویم اصل اندیشه وجود دارد، آنجا که می‌فرماید چیزی که مصرف ندارد مال نیست عرفاً در کرم و مورچه و شرعاً در مثل خوک و شراب.
و بعد در اینجا شیخ نکتۀ ظریفی را نقل می‌کند و آن اینکه آیا ملک و مال عام وخاص مطلقند، یا من و جهند. متساویانند و یا نه؟ اگر عام و خاصند چه صورت آنرا دارند، و بعد ایشان اثبات می‌کند که عام و خاص من و جهند، بروید و مطالعه کنید.
پس بعنوان نتیجه در تعریف مال می‌گوئیم: آنچه که منفعت محلله مقصوده داشته باشد «مال» است خواه فراوان باشد یا نه. و اگر در طلیعۀ بحث به ملک و مال و ارزش مصرفی پرداختیم بخاطر آن است که در ادامه بحث مورد نیاز است.
مالکیت خدا و منشأ و حدود آن
منطق فطرت برای پدید آورندۀ یک شیء حق تصرف در آنرا می‌پذیرد. براین اساس خدا مالک جهان شناخته می‌شود. زیرا او هستی بخش جهان است، و به عبارت دیگر مالکیت خدا بر سراسر عالم امری است منطبق با منطق فطری.
« •                             »
سوره یونس آیه ۶۸
گفته اند خدا بچه ای برای خود قرار داده، خدا پاک و والاست از این چرندیات او بی نیاز است، و هرچه در آسمانها و زمین است مال اوست، و شما هم دلیلی بر این حرفها ندارید و چیزهائی که نمی‌دانید دربارۀ خدا می‌گوئید.
در آیات قرآن «له» زیاد داریم، اما علت انتخاب این آیه به اعتبار قبلش بود. قالو اتخذالله ولدا- که مثل اینکه چیزی ندارد می‌خواهد پیدا کند و آنوقت جواب می‌دهد- هو الغنی- و برای بیان غنا می‌گوید- له ما فی السموات و ما فی الارض- یعنی آیه در زمینۀ مالکیت خدا برجهان است بمعنی اجتماعی در ذهن ما، و این بود که ما این آیه را انتخاب کردیم والا آیات دیگری نیز هست.
در قراردادهای اجتماعی، مالک باید سند داشته باشد، اما در مورد خداوند اینطور نیست مثلاً در مورد عبای شما دلیل بر مالکیت شما قاعدۀ- ید- است، و اگر در دادگاه ثابت شد که مال شما نیست از شما می‌گیرند. برای ساختن خانه اگر برای جواز ساختمان به شهرداری مراجعه کردید از شما سند می‌خواهد ولی برای مالکیت خدا سند لازم نیست، چون یک امر قرار دادی نیست، بلکه فطری است. اگر کسی خدا را قبول کرد مالکیت او را نیز قبول می‌کند- بیده الامر- اختیارها همه بدست اوست.
حدود مالکیت خداوند
مالکیت خداوند هیچ حدومرزی ندارد، چون همۀ موجودات وجودشان از خداست. مالکیت او نسبت به جهان، مالکیتی مطلق است بدون هیچ حدومرزی.
مالکیت انسان، و منشأ و حدود آن
در این مطلب بحثی نیست که مالکیت بشر در همۀ جهان پذیرفته شده است. در نظامهای مختلف اجتماعی، حتی نظامهای مارکسیستی و شوروی هم مردم را الان مالک لباس و ماشین و حتی خانه می‌دانند. در این بحث نیست که حتی در سوسیالیسم کامل هم مسئلۀ مالکیت انسان نسبت به اشیاء مطرح است، اینها هم مطالبی نیست که مطرح شود.
منشأ مالکیت انسان چیست
همانطوریکه گفتیم منطق فطرت برای پدید آورنده یک چیز حق تصرف در آنرا می‌پذیرد و او را مالک آن می‌شناسد و حق تصرف، خودبخود برای او پیدا می‌شود. و چون خلق نسبی می‌کند مالکیتش نسبی است. در اینکه انسان خلاقیت دارد تردیدی نیست، مثلاً پنبه ای که لباس می‌شود کار ریسنده و بافنده و دوزنده هر کدام خلاقیت است که اثر در آن کرده است، یعنی در آن ارزش مصرفی جدید می‌آفریند که قبلاً در پنبه نبود.
مثلاً اگر کتابهائی که برای بردن به حجره یا خانه خریده اید بخواهید با یک بسته پنبه ببندید نمی‌شود، چون می‌افتد. و اما اگر این پنبه را کسی در آن کار کرد و طناب شد بدرد کار شما می‌خورد و همان نخ و طناب برای آقایان عمامه می‌شود؟ اگر عمامه هم بشود قبا نمی‌شود. بنابراین بافنده ارزش مصرفی جدیدی در این می‌آفریند و اگر توی بازار بروید و بگوئید قبا، تازه شما را بسراغ دوزنده می‌فرستند و او کار دیگری انجام می‌دهد، پس اگر خلاقیت منشاء طبیعی برای اعتبار مالکیت است، هر کس این خلاقیت را داشته باشد مالکیت را هم دارد، و لذا گفته اند صاحب پیراهن و خیاط در لباس مادامی که مزد دوخت را نداده باشد شریکند، منتهی نمی‌تواند خیاط بدون اجازۀ مالک، آن را به بازار ببرد و بفروشد، چون تزاحم دارد ملک او با این.
بحث دیگر اینکه: آیا هر کاری منشاء مالکیت است:
در اینجا باید بگوئیم کار خلاق و مولد که ارزش مصرفی درست کند منشاء مالکیت است، نه هر کاری، مثلاً پاره کردن کاغذ که کار روی یک ماده طبیعی انجام می‌گیرد منشاء مالکیت نمی‌شود. وقتی شما خاک را تبدیل به خشت خام می‌کنید و خشتها را با گل ملات روی هم می‌چینید و طاق می‌زنید و یک کلبه می‌سازید، کار خلاق و مولد انجام داده اید، کلبه ای ساخته اید که بدرد سکونت می‌خورد. و گاهی این کار شما مولد و خلاق نیست، مثل اینکه این خانه را خراب کنید، این مولد نیست، مگر اینکه لازم باشد خراب کردن آن برای بنای جدید.
مالکیت انسان محدود است
مالکیت انسان که منشاء آن مولد بودن اوست محدود است، نه مطلق، زیرا انسان در هر کار تولیدی از مواد موجود در طبیعت استفاده می‌کند موادی که در خلق و تولیدات نقشی نداشته است، نسبت به آنها مالک نیست، مثلاً در همان خشت زنی شما نسبت به کارتان و شکلی که بخاک دادید مالک خشت شده اید، بعد که خشتها را روی هم چیدید و دیوار ساختید و کلبه ساختید مالک کلبه میشوید، ولی اصل خاک نتیجه تولید شما نیست از اینجهت ملک شما نیز نیست، و نتیجه در آنجائی ظاهر می‌شود که اگر باران کلبه را دوباره بصورت خاک درآورد، آیا بازملک خاک‌ها است یا نه؟ – گفتیم که بحث فقهی مال بعد- بنابراین سازندۀ این خشت به یک اعتبار مالک و در حد معینی مالکیت او ثابت است.
در بیابان خدا ۱۰ من گندم می‌کارید، ۵/۶ ماه دیگر ۱۰۰ من تولید می‌شود، این ۱۰۰ من مال کیست؟ مال زراع است، اگر در زمین غصبی هم بکارد مال خود اوست، حالا آیا راستی مال خود اوست؟ اگر باران نمی‌آمد ۱۰ من گندمش هم از بین رفته آب باران هم شریک است، اگر نور آفتاب نبود و مواد گوناگون از هوا جذب نمی‌شد این آقا ۱۰۰ من گندم نداشت، پس اگر آفتاب نبود و هوا نبود و اگر و اگر…….
معلوم شد که این آقا سهم کوچکی دارد، ابر و باد و مه و خورشید در کارند تا این آقا با پاشیدن ۱۰ من گندم، ۱۰۰ من بدست بیاورد. در اینجا باید اضافه کنیم به آنچه که گذشت از ابروباد و مه و خورشید، تجربه ای که در کشت و کار از اجتماع آموخته و سهمی هم برای اجتماع. پس ما فهمیدیم که کار خلاق و مولد منشاء اعتبار مالکیت است تا یک حدودی است، و این حدود هم کمتر از آن چیزی است که اول به ذهنمان می‌آمد.
در تفکر سوسیالیستی در این محاسبه جلو می‌رود تا آنجا که می‌گویند اصلاً کار خلاق و مولد منشاء مالکیت او نیست، منشاء مالکیت جامعه است. می‌گوید اما آب و خاک و هوا و باران و زمین مال جامعه، و این کار هم (نتیجه) تجربۀ جامعه است، امنیت هم مال جامعه است. بنابراین آنچه خود تولید می‌کند ملک جامعه میشود، چون در حقیقت او نیست که تولید می‌کند، جامعه است. این یکی از زیربناهای اندیشۀ سوسیالیسم مالکیت اشتراکی و جمعی است. این تفکر آنها است، ولی تند می‌روند به این دلیل که نقش ویژۀ یک فرد انسان غیر قابل انکار است، ولو خیلی ضعیف، یک درصد و یا یک درهزار. فرد انسان نقش دارد.
انسان اولی که تجربۀ محصول بیشتر بدست آوردن را یافت، این خلاقیت مال اوست یا نه قطعاً مال اوست. جامعه خلاقیتش بستگی به فرد دارد. جامعه می‌تواند امکانات و ابزار خلاقیت را به فرد بدهد. خلاقیت‌ها معمولاً مربوط به فرد یا چند فرد که مشترکاً کاری را انجام می‌دهند می‌باشد.

15دسامبر/16

رازهای نماز

حجۀ الاسلام رضوانی نماینده مجلس شورای اسلامی
قیام در محراب یا حماسه‌ی جاوید(۳)
اکنون که شعاعی از انوار تابناک منبع روشنی بخش وضو شبستان دل ما را روشن ساخت، بدنبال آن اشعۀ تابنده حرکت کنیم تابه پایگاه پر نور صفا بخش سکونت آفرین رازهای فراوانی که در قیام به این فریضه الهی نهفته است. پی ببریم که پیامبر اسلام علیه و آله الصلاه و السلام فرموده است: «نماز نور مؤمن است»
آری، نماز چراغی فروزنده است که در قلب برپا دارندۀ آن جهانی نورانی و پر فروغ پدید میآورد که در پرتو آن نور، تا ماوراء حجابهای نور را بنگردو به معراج کمال انسانیت عروج نماید و آیات کبرای خدای را در جهان جان و جان جهان مشاهده نماید. و چهره های اهریمنی را ببیند و بشناسد و بار جم و طرد و نابود ساختنشان رویشان را سیاه گرداند، که بنا به گفتار پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله: «نماز سیاه گر چهرۀ (منفور) شیطان (و مظاهر شیطان) است.»
این برنامۀ خود پرور، کمال بخش و جامعه ساز اسلامی، از دیدگاههای گوناگون قابل بررسی و ارزیابی است که به نکاتی چند از برداشتهائی که به اتکاء آیات و روایات اسلامی از این عبادت حساب شدۀ الهی شده اشاره میشود و بخشی از واقعیتها و حقایقی که در ژرفای این برنامۀ آرامش زای عظیم اسلامی نهفته است مورد تجزیه و تحلیل قرار میگیرد. باشد که راهی روشنتر، از مرداب بهیمیت، به معراج انسانیت، و از غرقاب هلاکت به محراب سعادت، و از تنگنای غیب به فراخنای شهود، بیابیم و از این نماز خسته کننده و بیروح و منزجر کننده ای که متاسفانه باید گفت: در حال حاضر برای بیشتر نمازگزاران جامعۀ ما بصورت یک نوار ضبط صوت در آمده که طوطی وار و اتوماتیک طبق عادت انجام میشود، دست بر داریم و به نمازی قیام کنیم که:
به جسم جان، به جان توان، به توان حرکت، به حرکت جهت، به جهت هدف، به هدف تکامل، و به تکامل کمال ببخشد و قیامگر نماز را تا اوج برترین قلۀ «خداگونگی» و قرب رشد دهد.
به نمازی قیام کنید که به دل نور، ایمان، آرامش، امید، احساس، عاطفه، جوشش، عشق، حرارت، محبت، مهر، خشوع، رهبت، ترس از حق، شجاعت، شهامت، شوق، شور، شعف، خشم مقدس و یقین…. ببخشاید.
به نمازی قیام کنیم که به سر، فکر، شعور، فهم، عقل، کاوش، دقت، اراده، عزم، تصمیم، عمق، تعمق و تفکر و جهت و بصیرت و…. ببخشاید به نمازی قیام کنیم که به چشم دید، راهیابی، حقیقت بینی، واقع نگری و….. و به گوش شنوائی، درک، نیروگیرندگی فرمان خدا، قدرت شنیدن فریادهای دردمندان و….. به سینه شرح صدری وسیع، جهان بینی ای عمیق، سوزی ستم سوز، حرارتی پرشور، معرفتی دقیق، شناختی ژرف، و آتش فشانی خاموش ناپذیر و….. و به زبان ذکری دائم، نیایشی خالص، سپاسی نیکو، ستایشی بسزا، گفتاری حق، فریادی بجا، خروشی بموقع، سخنانی پرسوز و دردگو، و درمان بیان، و عیانگر انگیزه های دردهای آشکار و نهان، و راهنمای راه برانداختن ریشه های دردها و مفاسد جهان، و پر ضبط وراز دار وقاطع. و به دست و پا حرکتی خستگی ناپذیر و تلاشی پیگیر، و برکتی پایدار…… ارزانی دارد. به نمازی قیام کنیم که بجامعه ایمانی پاک، یقینی کامل، امیدی وسیع اراده ای آهنین، عزمی استوار، تصمیمی فولادین، اتحادی محکم، وحدتی یکپارچه، گامی استوار، استقامتی پایدار، بینشی ژرف، کوششی پایدار، تلاشی خستگی ناپذیر، خردی مستحکم، نیروئی ترقی بخش، توانی ظالم افکن، قدرتی طاغوت کش، رزمی موسائی، توکلی ابراهیمی محبتی محمدی، شجاعتی علوی، حلمی حسنی، شهامتی و شهادتی حسینی……. بخشیده و هرگونه تشکل، تحزب، تفکر، برابری، برادری، همگامی، همرزمی، ایستادگی، استقلال، عزت، شرافت، عفت، جلال، جمال، اوج و عظمت و موفقیت و فلاح واقعی را بدان اجتماع ببخشاید، به نمازی قیام کنیم که پس از ادای آن سنگینی بار رسالت انبیاء و مسئولیت کمرشکن آنها را بر دوش و پشت خود لمس نموده و صداقت صدیقان را درون سینۀ خود احساس نمائیم و شور و شوق و آگاهی شهیدان را در دل و رزمگاهشان را بر سر راه بازیافته و اقدامات اصلاح طلبانه مصلحین (و صالحین) را در رفتار خویش به ثبوت رسانیم.
نمازی که در قیام به آن، خدا را برکردارمان ناظر، آتش قهرش را در برابرمان حاضر، و مرگ را در تعقیبمان بی امان، و خود را گروگان کردار خویش بنگریم. نمازی که تعیین کنندۀ اعتقاد، مکتب، فکر و جهت ما باشد. نمازی که معرف انتخاب ما و مبین راه ما و شناسگر جبهۀ ما باشد. نمازی که با قیام به آن، خود را چون کرۀ چشم در حدقۀ آن محاصرۀ «حسابگاه» خدا ببینیم. نمای که اذانش، اقامه اش، اذکارش، اورادش تکبیراتش، تسبیحاتش، رکوعهایش، سجده هایش، دعاهایش و تعقیباتش همه و همه بیانگر روح مکتب، هدف، جهت و جبهه برپا دارنده نماز باشد، بگونه ای که همۀ مخالفان خدا و حق و قرآن و ولایت و عدالت هنگامیکه جامعۀ قیامگر نماز را ببینند، اگر چه نمازگزار باشند قیام این گروه را علیه خود، تشخیص بدهند، همچنانکه نمازگزاران صف معاویه، برپادارندگان نماز را در صف امام علی (ع)، علیه خود باز میشناختند و همانگونه که نماز خوانان لشکر یزید و همگامان عمر سعد قیام حسینی و یارانش را به نماز به مخالفت خود، بخوبی تشخیص می دادند و بهمین جهت آنها را هنگام قیام به نماز تیرباران کردند.
و اینک به توفیق خداوند متعال نماز را از ابعاد گوناگونش بررسی می کنیم.
نماز آبادگر زمین و مساجد
در اینجا برای شروع در مطلب به گفتاری از پیامبر راستین اسلام، آخرین سفیر الهی تمسک میجوئیم، باشد که روح بزرگ آن پاکمرد هستی، در انجام این کارم یاری دهد و آنچه را که حق است به قلمم جاری سازد. آنحضرت فرمود:
«آنگاه که خدای متعال مشاهده کرد مردم منطقه ای در نافرمانیش پافشاری می نمایند و در میان آنها سه نفر از افراد مؤمن (وابسته به حزب الله، همفکر، همراه، همجهت و هم هدف) باشند، خدای بزرگ به آنها ندا در میدهد که: ای گروه گناه پیشه کار، اگر در میان شما مردم نبودند افراد با ایمانی که:
۱- به جلال من با یکدیگر محبت می ورزند.
۲- با نمازشان زمین و مسجدهای مرا آبادان می کنند.
۳- نیمه های شب، از لغزشهای خود و خوف (مقام مسئولیت) آمرزش می جویند (به نیکوکاری، بدکاریهای گذشته را تدارک نموده و با تلاش زیادتر خود را به کاروان تکاملی که از آن به سبب لغزش دورافتاده اند می رسانند).
اگر بخاطر آنها نبود، عذاب خویش را بی باکانه بر شما فرو می فرستادم (و همه را نابود می‌ساختم)
از گفتار فوق بر می آید که محبتها باید بر اساس تحقق جلال خدا در زمین بین افراد ایجاد شود و پیوند قلبی مسلمین، بمنظور پیاده ساختن جلال خدا در زمین باشد، و بهمین سبب ماه رمضان مسلمین در نیمه های شب بپا می خیزند و به نیایش می ایستند و از درگاه حق جل جلاله تمنا می‌نمایند که از جلال خود زیباترین جلوه های آنرا به انسانها عنایت فرماید تا جامعه ای خداگونه بوجود آید که لازمۀ پدید آمدن چنین مجتمعی نفی و نابود ساختن همۀ جلالهای فرعونی و ضد خدائی است و نماز هم که وسیلۀ هم صف گردیدن و هم پیوند بودن است، حتی با حرکتهای هماهنگ باید بدین منظور برگزار شود.
نمازی که آبادگر زمین و مساجد خدا باشد، با اینکه نماز در مسجد برگزار میشود و برپادارندگان نماز به مسجد شکوه و رونق می بخشند، اما خداوند می گوید: نمازی که زمین و مسجدهای مرا آبادان کند، که در این سخن پروردگار زمین را در بیان بر مسجد مقدم می دارد که خود دلیل بر اهمیت و تقدم نقش نماز است در آبادی زمین بر مسجد.
و براستی اگر به نماز آنگونه که باید و شایسته است قیام شود آبادکننده زمین و مسجدهای خداست، زیرا آثار نماز در خیابانها، بازارها، کوچه ها، گذرگاهها، جاده ها، اداره ها، دادگاهها، دادگستری ها، سندیکاها، خانۀ انصافها، و در همۀ خشکیها و دریاهای سرزمین های اسلامی مشاهده میشود که بدان سبب مردم گردفحشاء نمی گردند، به فساد و تجاوز اقدام نمی نمایند، و با اخوت و همبستگی و روح وحدت در یک صف بدون اینکه حق فردی بوسیلۀ فرد دیگری ضایع شود جامعه خویش را اداره می کنند. این نماز خوشبین کنندۀ مردم ناآشنا به نماز و اسلام است، به نماز و اسلام.
در حالیکه اگر نمازی که باید انسان و جامعه را از ارتکاب فحشاء و ناپسندکاریها باز دارد این نقش را ایفا نکند، یعنی مردم نمازگزار از انجام کارهای ناشایسته خودداری ننمایند و آثار علمی نماز در نظام خانواده ها و اجتماعات اسلامی مشاهده نشود و مردم از نمازگزار و سپس از نماز (آگاهانه یا ناخودآگاه) متنفر و روگردان می شوند، همچنانکه در زمان ما، انزجار عجیبی از گروه نمازگزار و نماز، بویژه در بین قشر جوان و تحصیلکرده دیده میشود که بیشترشان نیز به رفتار غیر اسلامی و ناانسانی نمازگزاران غیر متعهد و متظاهر استناد می کنند و حتی گاهی سوءنیت هم ندارند، زیرا می بینند که رباخوار بیرحم، گرانفروش بی انصاف، رشوه گیر بی شخصیت، و امثال اینها از افراد صف اول نماز جماعت ها هستند، و یا مشاهده می نمایند که بازنشسته رشوه خوار و متجاوز دیروز نمازخوان قرآن بردست، مفاتیح در بر ذکر بر لب امروز شده است، و از این قبیل
اینگونه نمازها ویرانگر زمین و مساجد خداست، زیرا مردم نا آشنای به نماز و اسلام را از نماز و اسلام می رماند و می راند و خدای متعال از این گونه نمازگزاران به سرزنش یاد نموده که «وای بر نمازگزاران» و پیامبر اکرم (ص) می فرماید: «کسی که نمازش او را از ارتکاب زشتی ها و کارهای ناروا باز ندارد، نماز او اثری جز اینکه آن نمازگزار را از خدا دور می کند (در حالیکه نماز باید وسیلۀ تقرب شود) نخواهد داشت
و امام صادق علیه السلام فرموده : «کسی که دوست می دارد بداند نمازی که گزارده مورد پذیرش واقع شده یا نشده، به رفتار خود بنگرد که آیا نمازش او را از کارهای زشت و ناروا باز میدارد یا خیر؟ آن مقدار که در پرتو نماز از زشتی ها دست می کشد، بهمان اندازه نمازش مورد قبول قرار گرفته است»
و این قیام زندگی ساز و انسان پرور برای ابراز بندگی در برابر خدای دادگر و سرکشی در مقابل بیداد گران ستمگستر باید در محراب برگزار شود.
محراب
آنگاه که زکریا در محراب مسجد «بیت المقدس» عظمت روحی و بلندی همت و از خودگذشتگی حضرت مریم (ما در ارجدار حضرت عیسی (ع)) و پیوستگی عمیق دل و جان او را بخدا مشاهده نمود، به ویژه که از ارزاق ملکوتی برخوردار بود سخت تحت تاثیر جذبۀ روحانی او قرار گرفت و شیفتۀ فداکاریش شد که چگونه سرمایۀ عمر خویش را در خدمت خدای جهان وقف نموده است و بهمین سبب حس علاقه به فرزند در وی تحریک شد (که اگر فرزند به این خوبیست منهم خواستار فرزند هستم) و دست به نیایش برداشت که:
«پروردگار از پیشگاه (با عظمت) مرا دودمانی پاک (و فرزندی نیک سرشت) ببخشای» ، و آنزمان که در محراب عبادت به نماز قیام کرد فرشتگان مژدۀ ولادت «یحیی» پیامبر رزمندۀ پاک سرشت پارسای بزرگ منش را به او ابلاغ نمودند
و اگر کسی در قیام یحیای پیامبر رزمگر علیه ستمگر زمانش بنگرد، ارتباط دعای زکریا را در محراب (نبردگاه) با آن نبردگر فداکار در می یابد و آثار جهشها و انقلابهای فکری یک انسان را در مشاهدۀ یک پدیدۀ جهشزا، و نقش آنرا در تغییر سرنوشت انسانها باز میشناسد.
و باید دانست که محراب یعنی محل حرب (جای جنگ، پایگاه نبرد، سرزمین پیکار) و جایگاهی که در آن به نماز قیام میکنند «محراب» نامیده میشود، چه در مسجد باشد یا جای دیگر، که گاهی نیز سیاهچال زندان برای چون موسی بن جعفر (ع) محراب عبادت میگردد. و بنا به آنچه راغب در مفردات القرآن گفته است «محراب مسجد را از اینرو به این نام نامگذاری نموده اند که در آنجا محار به و جنگ شیطان و هوای نفس (با عقل) در میگیرد، و پاره ای گفته اند بدینجهت آنرا محراب گویند که آدمی باید در چنان جائی خود را از سرگرمیهای دنیوی دور ساخته و با آنچه که خاطر انسان را از یاد خدا باز می دارد نبرد نماید»
و باید گفت از اینجهت نیز محراب است که در آنجا باید به نبرد علیه همۀ دشمنان توحید و انسانیت قیام نمود، و بدینوسیله کسب نیرو و آمادگی کرد، و چون آدمی در نبردگاه به کارزار قیام میکند و در کارزار احتمال هر یک از کشتن و کشته شدن بجاست. پس محراب (مذبح) قربانگاه است ( ویکی از اسرار اینکه شیعه هنگام قیام به نماز در پیشاپیش محرابش خاک شهیدی را می گذارد که بر سینۀ آن خون رزمندگان فداکار اسلام فرو ریخته اشاره به ادامۀ همین راه، و یا دهمین برنامه و اعلام آمادگی برای پیگیری همان هدف است).
و از اینرو در این جایگاه باید مسلمان پا بر سر همۀ خواستهای نفسانی بگذارد و تمایلات شخصیت کش را زیر پانهد و کارد بر حلقوم تمام اسماعیلهای زندگی (وابستگیهای مادی) خود بگذارد. بنابراین مسجد قربانگاه است نه گداخانه، و جانبازستان است نه بیمارستان، و خونخانه است نه چایخانه، و پایگاه نابودی هواهاست نه میدان تاخت و تازهوسها، و جایگاه مسابقۀ خیرات است نه پایگاه رقابت موقعیتها، و مکان تقدیس و تشریح هدف شهید است نه تحریف آن و جای دست رزمگر و خاک شهید بوسی است نه دستهائی که تنها برای پول دراز میشود و یا دردست جنایتکاران قرار میگیرد، و خلاصه کلاس درس است و روشنگری نه ایستگاه نشر خرافات، و دانشگاه انسان سازی است نه مرید سازی، و سخن کوتاه همۀ برنامه‌های اسلامی باید در مسجد و در متن محراب طراحی شود، و در خارج پیاده گردد تا نماز آبادگر زمین خدا بگردد.
و مسلمان از آغاز سحرگاه و برخاستن از خواب، تا هنگام عشاء و موقع خفتن در محراب، در صف قیام کنندگان به نماز قیام می کند تا قدرت و آمادگی و ایستادگی خود را به رخ همۀ جهانیان کشیده و به تمام نیروهای اهرمنی و ضد توحیدی اعلام نبرد کند و بگوید: «که همگان در یک صف علیه شما در حال بسیج هستیم و از مرد و زن همه سر در فرمان حق و جان برکفیم و تا آخرین قطرۀ خون ما را در این قربانگاه بر خاک نریزید و گلبولهای ما را با گلبولهای شهیدان پیوند ندهید نخواهید توانست پیوند ما را با مکتبهای ببرید و به حریم عقیده و مرز میهن اسلامی ما آهنگ تجاوز کنید.»

15دسامبر/16

رهنمودهائی از: تاریخ اسلام برای تداوم انقلاب اسلامی

حجه الاسلام و المسلمین رسولی
یکی از وظایف و مسئولیت‌های گویندگان و نویسندگان متعهد در رابطه با انقلاب اسلامی و حفظ دستاوردهای این انقلاب خونین نگهداری روحیۀ انقلابی و آمادگی مردم مسلمان و فداکاری است که همه چیز خود را برای بثمر رسیدن این انقلاب مقدس در طبق اخلاص گذارده و اکنون نیز پس از گذشتن بیش از سه سال هدف هر گونه توطئه از سوی دشمنان داخلی و خارجی قرار گرفته معلوم نیست برای دفاع از اسلام عزیز تا کجا و تا کی باید پایداری نموده و استقامت ورزند. برای تامین این منظور ممکن است نظرات گوناگون و طرحهای مختلفی ابراز و ارائه شود که بنظر نگارنده، با تجربه ای که در مقدار تاثیر آنها دارم، برای تودۀ مردم مسلمان و متعهدی که بار این انقلاب را بدوش می‌کشند، شاید از همه مؤثرتر، بیان نمونه هائی از تاریخ گذشتۀ اسلام و پاسداری و استقامتهای حیرت‌انگیزی است که مسلمانان در برابر ناملایمات ناشی از قیام‌ها و نهضت‌های اصیل و آزادیبخش خود داشتند که براستی این ناملایمات انقلاب ما با تمام پی آمدهای دشوار و مشکلاتی را که بدنبال داشت، با توجه به کم و کیف و ابعاد آن، در برابر آنها بسیار ناچیز می‌نماید، و از همۀ این تاریخها گویا تر و از نظر مورخین و سیره نویسان نیز زنده تر همان تاریخ صدر اسلام است که با مطالعه اجمالی یک دوره از این تاریخ زنده و گویا صدق گفتار مابعیان مشاهده خواهد گردید.
اکنون بد نیست برای اطلاع بیشتر باز هم قدری بجلو برویم و زندگی مردم جزیره العرب (یعنی زادگاه اسلام) را از سالها قبل از ظهور اسلام بررسی کنیم تا بدانیم که اینان درچه وضعی بودند و با پذیرش اسلام ناگهان با چه مشکلاتی مواجه شدند و بدنبال آن در اثر استقامت و پایداری، به چه عظمت و قدرتی رسیدند که پشت همۀ ابرقدرتهای زمان را به لرزه درآورده و برای چندین قرن بزرگترین قدرت جهان را تشکیل دادند. و شاید بهتر آن باشد که مطلب را از افراد و شخصیتها آغاز کنیم و از همه بهتر مطالعۀ زندگانی رهبر گرامی اسلام و خود رسول خدا (ص) می‌باشد که بر خلاف نوشتۀ برخی از نویسندگانی که اصرار دارند وضع زندگی آن حضرت را قبل از ازدواج با خدیجه وضع دشوار و بسیار سختی نشان دهند، و بدنبال آن برداشتهای غلطی بکنند و از روی غرض ورزی و یا نادانی آن بزرگوار را انسانی عقده ای که کمبود محبت و خوشی داشته معرفی کنند، از رفاه و آسایش نسبی برخوردار بوده، و از نظر مادی در فشار و مضیقه نبوده است، و تنها بخاطر نجات امت خود و دفاع از مظلومان و نجات محرومان از سلطۀ جمعی ستمکار و رباخوار و سودجو بود که دچار آنهمه آزار و شکنجه و سختی گردید. و برای توضیح بیشتر لازم است قدری به تاریخ بنگریم، و در این باره قسمتی از نوشتۀ یکی از نویسندگان معاصر را برای شما نقل می‌کنیم. وی در شرح زندگانی رسول خدا (ص) در دوران کودکی می‌نویسد:
«شش ساله بود که مادرش آمنه در گذشت و پس از مرگ آمنه، جد وی «عبدالمطلب» سرپرستی و نگهداری او را بعهده گرفت و تا زنده بود از فرزند زادۀ خود بخوبی نگاهبانی می‌کرد و او را سخت گرامی می‌داشت. می‌دانیم که زندگانی عرب حتی در خانواده‌های اشرافی توام با تجمل فراوان نیست، بلکه گاه بدانچه دیگران آنرا ضروری می‌دانند توجهی ندارند. زندگانی عبدالمطلب و ابوطالب نیز تجملی نداشته است، اما هیچیک از مورخان صدر اول ننوشته اند که «محمد» در کودکی بسختی می‌زیست، یا بیشتر از همسالان خود رنج و مرارت کشید. هیچیک ننوشته اند او یتیم بود و از محبت محروم ماند. این استنباطها و بحث و تحقیق‌ها را ما برای اولین بار در نوشتۀ غربیان می‌خوانیم. مورخان مسلمان نوشته اند محبتی که عبدالمطلب و ابوطالب نسبت به «محمد» داشتند به حد شیفتگی رسیده بود.»
نویسنده آنگاه قسمتی از ترجمۀ کتاب «محمد پیغمبری که از نو باید شناخت» را نقل کرده که می‌گوید: «محمد بن عبدالله (ص) یک رنجبر بمعنای واقعی بود……. هیچ کس را نمی‌توان یافت که به اندازۀ پیغمبر اسلام در کودکی و جوانی رنج برده باشد. من تصور می‌کنم یکی از علل اینکه در قرآن به دفعات توصیه شده نسبت به یتیمان و مساکین ترحم نمایند و از آنها دستیگری کنند همین بوده که محمدبن عبدالله، دورۀ کودکی را با یتیمی گذراند……. در دوره ای از عمر، که اطفال دیگر تمام اوقات خود را صرف بازی می‌کنند، محمد خردسال مجبور شد که تمام اوقات خود را صرف کار برای تحصیل معاش نماید، آنهم یکی از سخت ترین کارها، یعنی نگاهداری گله».
در رد سخنان نویسنده این کتاب می‌گوید:
«این نویسنده گفتار خود را از روی ماخذی همچون کتابهای ابن قتیبه و ابن سعد و طبری و مسعودی و کلینی و بلاذری و دیگران گرفته و خوشبختانه همۀ این اسناد در دست است».
«نمی گویم اگر کسی گفت «محمد» رنجبر بوده، یا در دوران کودکی بیش از کودکان دیگر ستم دیده است، از مقام پیغمبر اسلام کاسته است و نمی‌گویم، برای محمد افتخاری است که خاندان او بزرگ و بزرگ زاده باشند، چه او همچون گهر نسبت از خویشتن می‌کند، می‌گویم ماخذ ما و فرنگیان یکی است، پس وقتی نتیجه، مخالف یکدیگر است نباید سخنان فرهنگی را فقط بخاطر آنکه فرنگی است بپذیریم. می‌گویم ما هنوز بدان درجه از فقر علمی نرسیده ایم که غربیان بهتر از ما به تاریخ دین ما و زندگانی پیشوایان دینی ما آگاه باشند. هنوز چنان تهیدست نشده ایم که کتب کلام و فلسفه و تاریخ ما را مغرب زمینیان نا آگاه از مقدمات عربیت بهتر از ما تدریس کنند…..»
ابن هشام نوشته است:
«عبدالمطلب جامه ای در سایه کعبه می‌گسترد، پسران وی گرداگرد آن گستردنی می‌نشستند تا عبدالمطلب از خانه بیرون آید و هیچ یک از آنان بخاطر حرمت وی روی گستردنی نمی‌نشست، محمد که کودکی خردسال بود می‌آمد تا بر آن گستردنی بنشیند، عموهایش او را باز می‌داشتند. عبدالمطلب چون چنین می‌دید می‌گفت پسرم را واگذارید، به خدا سوگند او مرتبتی دارد. آنگاه محمد(ص) را با خود بر آن گستردنی می‌نشاند و پشت او را به دست خود می‌مالید و آنچه محمد می‌کرد او را خوش می‌آمد نوشتۀ یعقوبی نیز تقریباً در کلمات قریب به نوشتۀ ابن هاشم و در مطلب با آن همانند است. یعقوبی دربارۀ محبت ابوطالب نسبت به پیغمبر چنین می‌نویسد: «عبدالمطلب به سن یکصدوبیست سالگی، و گویند یکصدو چهل سالگی در گذشت و رسول الله هشت ساله بود. بهنگام مرگ این ابیات را به ابیطالب گفت:
اُوصِیکَ یا عَبدَ مَنافٍ بَعدی بِمُفرد بَیدَ اَبِیهِ فَرد فارَقَهُ و هوَ ضَجِیعُ المَهدِ فَکُنتُ کَالأمِّ لَهُ فِی الوَجد تُدنِِیهِ مِن اَحشائِها والکَبدِ فَانتَ مِن اَرجی بَنِیَّ عِندی لِدَفع ضَمیمٍ اَولِشَدِّ عَقدٍ
از این بیت‌ها میزان دلبستگی عبدالمطلب به محمد و ابهت وی در دیدۀ او معلوم می‌شود. یعقوبی می‌نویسد:
«ابوطالب سرپرستی محمد را بعهده گرفت. وی مردی بزرگوار محمد را به بهترین وجه سرپرستی کرد.»
گمان دارم سرّ اختلاف نظر ما و دانشمندان مغرب زمین- هرگاه غرض رانی و تعصب مسیحیت یا عواملی از این قبیل درمیان نباشد- اینست که آنان روح کلمات مشرق زمینی را بخصوص در مواردی که این کلمات مفسر آداب و اخلاق و زندگانی آنهاست در نمی‌یابند چنانکه ما نیز نسبت به غربیان چنینیم.
مردم جزیرۀ العرب با پذیرش اسلام ناگهان با مشکلاتی مواجه شدند و بدنبال آن در اثر استقامت و پایداری به عظمت و قدرتی رسیدند که پشت همه ابرقدرتهای زمان را به لرزه در آوردند.
گوسفند چرانی در زندگانی بدوی یکی از رسوم معمولی مرد و زن خانه و از کارهای تفریحی کودکان قبیله است. اگر محمد گوسفند ابوطالب رابچراند نشانۀ رنجبری او نیست، و اگر در آبگیر مدینه تن خود را جبران کند، اگر در هشت سالگی بخاطر دلبستگی که به عموی خود دارد، با لابه از وی بخواهد که او را همراه خود به سفر شام برد، معنی آن این نیست که زندگی رقت بار او مشقت سفر را بروی تحمیل کرده است. اصولاً هر کس به زندگی عرب جزئی آشنائی داشته باشد می‌داند که سادگی و کم‌خرجی این نوع معیشت نیازی به تلاش و کوشش ندارد. نمی‌دانم کلمۀ «رنجبر» در ترجمۀ فارسی معادل کدام کلمۀ اروپائی است، ولی به هر حال استعمال این کلمه دربارۀ محمد به مفهوم اقتصادی آن درست نیست، هر چند وی در عبادت خدا و تبلیغ فرمان او بیش از هر کس رنج برده است. اما پیداست که مؤلف محترم از این کلمه این مفهوم را نمی‌خواهد.
نگارنده گوید: این نویسندۀ محترم معاصر یک مطلب را هم فراموش کرده که بنویسد و آن این است که گوسفندهائی را که رسول خدا (ص) می‌چرانید تعدادی از آنها نیز از خود آنحضرت بود که از مادرش آمنه به ارث برده بود و بهر صورت برای کسی گوسفند چرانی نکرد و احتیاجی هم به چنین کاری نداشت، و از نظر احترام نیز به خصوص پس از گذشت چند سال از عمر شریف و رسیدن به عنفوان جوانی در اثر امانت و پاکدامنی مورد احترام عام و خاص مردم مکه قرار گرفت تا جائی که همانطور که می‌دانیم به «امین» معروف شد و خدیجه با ثروت فراوانی که داشت شیفتۀ اخلاق و پاکدامنی و عظمت روح او گردید و خود مقدمات ازدواج با آنحضرت را فراهم نمود، و با کمال اشتیاق به همسری او درآمد و از آن به بعد نیز ثروت بی حد خود را در اختیار آن بزرگوار قرار داد و بدنبال از هرگونه رفاه و امکانی در زندگی برخوردار گردید و هیچگونه کمبودی در زندگانی مادی خود نداشت و دچار عقدۀ حقارت و یا کمبود محبت نیز نشده بود. اما از روزی که تصمیم گرفت با نابرابریهای ناشی از افزون طلبیها و ظلم و ستمها و سود جوئیهای نامشروع بجنگد و بر ضد طاغوتیان زمان و مستکبران قیام کند و پرچم دفاع از محرومان را بدوش کشد، با انواع مشکلات و رنجها و مصائب مواجه گردید، بخصوص پس از رسیدن به چهل سالگی و ماموریت بزرگ الهی که در این باره بدو محول گردید که با انواع تهمت‌ها و زخم زبانها و شکنجه‌های روحی و جسمی هم مواجه گردید و تا پایان عمر شریف و پر برکت خود برای انجام این ماموریت و بثمر رساندن آن انقلاب و نهضت و حفظ و حراست آن آئین مقدس پیوسته رنج برد و بهرگونه آزار و اذیتی مبتلا گردید تا آنجا که بر طبق آن حدیث معروف فرمود:
«ما اوذی نبی مثل ما اوذیت»
هیچ پیامبری همانند من اذیت و آزار ندید!
از روزی که (پیغمبر اسلام) تصمیم گرفت بر ضد طاغوتیان زمان و مستکبران قیام کند با انواع مشکلات و رنجها مواجه کردید….. تا آنجا که فرمود. هیچ پیامبری همانند من اذیت و آزار ندید. ادامه دارد

15دسامبر/16
هاشمی رفسنجانی

مصاحبه اختصاصی با: حجه الاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی

رئیس مجلس شورای اسلامی و نماینده امام در شورای عالی دفاع
جنگ
-جنابعالی بعنوان نماینده امام در شورای عالی دفاع وضعیت و کارائی نیروهای اسلام را در حد ممکن(از لحاظ امنیتی ) بیان فرمائید :

بنظر من، مجموعا “وضع نیروهای ما در جبهه ها خوب است، یعنی از هر وقت که حساب کنیم از زمان جنگ تا بحال، الان وضعمان بهتر است، اولا “نیروهای ما کاملا ” دوره دیده اند، تجربه ای دارند، تقریبا” همه آشنائی با جنگ پیدا کرده اند، فنون جنگ را عملاً در میدانها تجربه کرده اند. فرصت استراحت و تعویض نیرو را هم پیدا کرده ایم، یکنواخت توی جبهه ها نمانده اند که کسل و خسته شوند، گاهی مرخصی می روند، گاهی از مقدم جبهه می آیند پشت جبهه. نیروهای مردمی که از طریق سپاه و بسیج تزریق می شوند به جبهه ها، کمک خیلی خوبی هستند. هم به ارتش روح می دهند، و هم بخاطر رشادتها و فداکاریهائی که از خود نشان می دهند برای آنها سرمشقند، از طرفی از آنها خیلی چیز یاد می گیرند. فن و تجربه و مهارت ارتش هماهنگ شده با فداکاریهای بچه های داوطلب. خوب، داوطلب ها نوعا” فداکارترند چون مخصوصا” برای شهادت یا پیروزی می آیند میدان، هیچ چیز غیر از این توی فکرشان نیست، این حالت برای ارتش هم سازندگی پیدا کرده. الان بدنه ارتش ما تقریبا” از راس تا ذیل همگی از جنگ استقبال می کنند، هیچ خستگی نشان نمی دهند. این بیشترین چیزی است که من رویش تکیه می کنم. تعداد نیرو هم به اندازه کافی در جبهه ها داریم. با فتح آبادان نیروئی آزاد کردیم که آن نیروئی می تواند در هر جبهه ای که بخواهیم حمله کنیم حضور پیدا کند. در گذشته جبهه ها حالت تعادل پیدا کرده بود قدرت حمله نه آنها داشتند و نه در خیلی جاها ما، ولی الان ما نیروی متحرک داریم جابجا می توانیم بکنیم. اینکه حمله کردن برای ما آسان شده، همین اندازه برای عراق دشوار شده، یعنی عراق همینکه در یکجا یک لشکرش تار و مار شد(شکست جدیدش در بستان) مشکلش را مضاعف می کند و برای ما یک موقعیت بهتر مضاعفی را ایجاد کرده .
ما از لحاظ افراد خوبیم، از لحاظ روحیه خوبیم، از لحاظ امکانات جنگی هم خوبیم، چون یک مقدار چیزهائی داشتیم که احتیاج به تعمیر داشته، در این فاصله تعمیر کردیم، کارخانه های مهمات سازی مان راه افتاده خوب، و فعالتر چیزهائی که نیاز فوری جنگ است بسرعت تامین می کند. یک مقدار از عراقی ها در آبادان و جاهای دیگر گرفتیم، این هم اضافه شده بر امکاناتمان. بنظر من کاملا ما در وضع تصمیم گیرنده هستیم. در جنگ ما موقعیت های سیاسی و اجتماعی را می سنجیم و نقطه ای را انتخاب می کنیم برای ضربه زدن. باید به آینده جنگ به همین دلیل که عرض می کنم امیدوار بود.
-از نظر کلی نتایجی که جنگ تاکنون در بعد داخلی و خارجی بنفع جمهوری اسلامی داشته تحلیل فرمائید :
البته جنگ را نمی شود همه اش را نفع حساب کرد، به هر حال جنگ حالت اولش تخریب و تباهی است. اگر این جنگ نمی شد خیلی بهتر بود. بعنوان یک چیزی که بر ما تحمیل شد وارد عمل شدیم، والا ما جنگ نمی خواستیم. بهتر این بود که جنگ نمی شد و ما دنبال کارهای سازندگی بودیم. من دیشب که فیلم مستند- عملیات حمله به شهر بستان – را دیدم و این جسد های عراقیهائی که توی سنگرها افتاده بودند، سخت متأثر می شود انسان، آنها هم نیروهای دنیای اسلام هستند، ما هم همینطور. این همه گلوله که دود می شود، این همه دستگاههای گرانقیمت که می سوزد، این همه نیروهائی که آنجا تلف می شود، نیروئی که تلف می شود، مردمی که آواره شدند، کینه ای که این جنگ باقی می گذارد بین مردم، خانواده هائی که از شان کسی می میرد از دو طرف، حالا ما شهید می دهیم و آنها از شان کشته می شوند، معلولهائی که می مانند، مخارجی که شده، وابستگیهائی که جنگ برای کسانی که وارد جنگ هستند یک مقداری ایجاد می کند، همه اینها ضرر است، ولی خوب ضرری است که تحمیل شده، منتهی برای ما یک آثار مثبتی هم داشته، آثار مثبتش این بوده که یک مقدار مردم توجه کرده اند که این انقلاب، انقلاب عمیقی است و دشمن دارد، و باید آمادگی بیشتری برای فداکاری داشته باشند. ثانیا” ارتشی که در ایران بوده ارتش وسیعی بوده، دهها سال بدون جنگ زندگی کرده، واقعا” ارتش نبوده بدان معنا. یک چیزهائی خوانده بودند و یک تمرینهای غیر واقعی کرده بودند ارتش الان واقعا” ارتش است. در کنار جنگ، مردم ما بخاطر شرکت در جنگ و دیدن جنگ روحیه نظامی پیدا کرده اند، آموزش دیدند. این همه نیروی تعلیم دیده که ما پیدا کردیم و تجربه دار. این یک بیمه ای است برای آینده یعنی ملت ما و ارتش ما مجموعا” الان جوری هستند که خطری را بخوبی می توانند دفع بکنند. و حالت دوستی و روابط مردم در صحنۀ فداکاری، اینهم چیزیست که در دوران جنگ بدست آمده، یعنی مردم یک همبستگی بیشتری پیدا کردند، بخاطر جنگ، دیدن دشمن قوی که آمریکاست و بلوک غرب و عمالش در منطقه. اینها هم است.
البته خود جهاد از دیدگاه اسلامی، اینکه آدم در محیط جهاد زندگی بکند و بیک نحوی شرکت در جهاد داشته باشد که «باب من ابواب الجنه». انصافاً» در جامعۀ ما این حالت سازندگی و روح دهی خودش را هنوز دارد، این حالت، حالت مفیدی است برای جامعه، بجای اینکه به رخوت و رکود و «اخلاد الی الارض» برود، بطرف «صعودالی الله» و حالات روحانی و حالات فداکاری و از خود مایه گذاشتن رفته. اینها برای یک جامعه خیلی مفید است. حالا تبعات جنگ در آینده هست. جبران اینهمه خسارت، اینهمه خرابی، ادارۀ این همه معلول و مخارجی هم که کردیم برای جنگ که زیاد بود، ما بخشی از بودجه مان را اولویت دادیم بطرف جنگ و آنجا صرف کردیم. شاید بفرض که امسال هم جنگ تمام بشود، سال آینده را هم گرفتار تبعات جنگ از نظر اقتصادی باشیم. آنجا هم فداکاری دارد که برای ما سازندگی دارد، و هم کمبود دارد که جنبۀ منفی اش است.
نهضتهای آزادیبخش.. برنامه‌های مجلس.. حوزه علمیه.. وضعیت ضد انقلاب
********
– آینده و پایان جنگ که حتماً با پیروزی نهائی و قطعی جمهوری اسلامی خواهد بود چگونه و در چه زمانی پیش بینی می‌شود؟
دقیقاً که نمی‌شود این چیزها را پیش بینی کرد، ولی بنظر من اینکه ما الان آمادگی داریم ارتشمان ساخته شده و سپاهمان آماده است و بسیج مان خوب مردم شرکت می‌کنند، عراق هم درست نقطۀ مقابل ما هست از هر جهت الان در حالت ضعف است. من فکر می‌کنم تا پایان امسال بتوانیم وضع جنگ را به نقطه مطلوب برسانیم.
*****
– در طی جنگ همانگونه که اشاره فرمودید طرفین ضایعات و خسارات فراوانی متحمل شدند، ولی در عین حال یقیناً پیروزی نهائی جمهوری اسلامی در جنگ نا برابری که بین ما بدون کمک خارجی و عراق با کمک همۀ ابرقدرتها و کشورهای مرتجع منطقه در جریان است نتایج مطلوبی برای انقلاب اسلامی خواهد داشت که ارزش تحمل همۀ ضایعات را دارد، لطفاً نتایج این پیروزی را در یک تحلیل کلی بیان فرمائید:
تا همین جا که رسیدیم، یعنی همین مقدار که ما رسیدیم، تا اینجا خیلی مهم است تا چه رسد به آینده، یعنی با این فرض که دنیا می‌داند که ما تنهای تنها داریم می‌جنگیم و عراق حمایت امریکا، فرانسه، آلمان، عربستان سعودی و کشورهای دیگر مرتجع منطقه را دارد دست اندرکار جنگیم. خوب کشوری که تازه انقلاب کرده، مشکلات انقلاب بوده، محاصره انقلاب کرده، مشکلات انقلاب بوده، محاصره اقتصادی بوده، و در داخل گروهکهائی که از آزادیها استفاده کردند و گروهکهای ضد اسلام اینها همکار با دشمن هستند، قبل از این جنگ، حرکتهای تجزیه طلبانه ای در کردستان وجود داشته که هنوز هم وجود دارد. مجموعۀ این همه مسائل، بعلاوه مسئله ای مثل مسئلۀ بنی صدر که رئیس‌جمهور یک مملکتی آنطور خیانت کند، تروریست از آب در بیاد، فرماندۀ کل قوا باشد بعد برود با دشمن همکاری بکند، همۀ اینها را دشمن می‌داند. یک ملتی با اینگونه مشکلاتش و اینجور خوب بجنگد و با توجه به اینکه عراق هم ارتش نیرومندی به بهانۀ جنگ با اسرائیل در این مدت تهیه کرده بود، یعنی عراق ۱۲ لشکر نیرومند داشت و همه آمادۀ جنگ. ما هیچ وضعمان اینجوری نبود، یعنی ما آمادۀ جنگ به آن شکل اصلاً نبودیم، ارتش را تصفیه کرده بودیم، ارتش را داشتیم عوض می‌کردیم، جابجا می‌کردیم، حالت ارتش حالت آماده جنگی نبود. تا اینجا دنیا فهمیده که این انقلاب خیلی نیرومند است. اگر قدمهای بعد از این پیشتر برود و ما کاملاً پیروز از آب در بیائیم آنموقع جهان و منطقه روی ایران حساب دیگری خواهد کرد، یعنی ایران بعنوان یک دژ تسخیر ناپذیر اسلام تثبیت می‌شود در منطقه، آنموقع شاید ما ثمرات خوبی برای مستضعفین جهان بتوانیم ارائه دهیم. از طرفی از لحاظ اخلاقی هم مستضعفین دنیا برای ما ارزش زیادی قائل شوند، یعنی ما در جنگ علیرغم اینهمه مشکلات، اخلاق و اصول اسلامی را فراموش نکردیم، کارهائی که عراق کرد، ما خیلی بهتر از آن می‌توانستیم بکنیم، یعنی موشک به شهر زدن، مراکز مردمی را کوباندن، اینها برای ما خیلی آسان بود، ما این کار را نکردیم، حتی ما با منابع اقتصادی عمرانی عراق که در خدمت جنگ نبوده به آنها هم کار نداشتیم، تا این حد مواظبت می‌کردیم، چون ما میدانیم آیندۀ عراق مال ملت عراق است و فکر ملت عراق هستیم، از طرفی ما در همین موقعی که با آنها در جنگ هستیم، آنها تمام مخالفین خودشان را می‌آورند در مرز تحویل ما می‌دهند، یعنی آواره می‌کنند در مملکت. ما بیش از صدهزار عراقی آواره را الان پذیرائی می‌کنیم، اینهمه آواره داریم خودمان، آوارۀ افغانی را داریم، آواره‌های داخلی جنگ را بیش از یک میلیون داریم، یک میلیون و نیم. آواره‌های عراقی را که آنها می‌خواهند بر ما تحمیل کنند ما با چهرۀ باز از آنها پذیرائی می‌کنیم و مثل مردم خودمان پذیرائی می‌کنیم، اینها خیلی با ارزش است. دنیای غرب، امپریالیستها، ابرقدرتها، اینها چشمشان کور است، اینها را نمی‌بینند، شاید هم برایشان ارزش نداشته باشد، اما بهرحال وجدان بشری این مسائل را می‌فهمد و ارزش می‌گذارد. اینها در دراز مدت خیلی اثر می‌گذارد روی معرفی کردن اسلام و معرفی کردن واقعیت این ملت انقلابی. من خیال می‌کنم اگر ما تا آخر هم این رویه را ادامه بدهیم، پای بند اصول و اخلاق باشیم، فتح واقعی این است، غیر از آنکه وجدان خودمان هم راحته، که ما به وظایف انسانی و اسلامیمان عمل کردیم و حتی در جنگ حالت انتقامی و این چیزها بخودمان نگرفتیم.
*******
– در مورد آثار جنگ و پیروزی آن به نفع جمهوری اسلامی بر منطقه بویژه دولت جنایتکار صهیونیست و کشورهای مرتجع منطقه توضیح بیشتری لطف فرمائید:
در کوتاه مدت اسرائیل و وابستگان اسرائیل از این جنگ خوشحالند، برای اینکه الان ارتش عراق، ارتش ایران، و بالطبع خیلی از ارتشهای منطقه که با عراق همکاری می‌کنند گرفتار این جنگ هستند که به اسرائیل نمی‌رسند، البته عراق هیچوقت به اسرائیل نمی رسید علیه اسرائیل، بهرحال وجود داشت. اگر یک روزی در عراق یک دولت مردمی روی کار می‌آمد، این خطر برای اسرائیل بود که این ارتش قوی برود آنطرف. متاسفانه با این ضربه هائی که الان ارتش عراق می‌خورد اسرائیل خوشحال است و حتی کشورهائی مثل سعودی اینها هم گرچه خودشان شریکند به یک نحو در جنگ کمک می‌کنند به عراق، پول می‌دهند، امکانات می‌دهند، ولی از اینجهت که می‌بینند ما هامشغولیم و گرفتاریم شاید بنفعشان باشد، چون اردوگاه امپریالیسم همین را می‌خواهد ولی در درازمدت پیروزی ایران و تثبیت ایران هر دوی اینها را می‌ترساند، یعنی آنروزی که ایران پیروز بشود بر عراق، مخصوصاً اگر به اینجا برسیم که در عراق یک دولت مردمی بیاید روی کار و همان ارتش بهم ریخته، منتهی جنگ دیده را دوباره سازمان بدهد، بقایای ارتش عراق را با حمایتی که ما خواهیم کرد به طرف اسرائیل برود. اسرائیل شاید از نتایج جنگ که پیروزی جمهوری اسلامی باشد وحشت داشته باشد، بلکه ممکن است این پیروزی در آینده خیلی بکار بیاید در این جهت.

نهضتهای آزادیبخش
– در مورد نهضتهای آزادیبخش به ویژه حرکتهائی که در منطقه و شمال آفریقا اوج گرفته احساس می‌شود آنگونه که انتظار می‌رفت و منطبق با شعارهائی که برخاسته از عمق انقلاب اسلامی است کمک فعالی نشده است، دلیل آن چه بوده و تاکنون چه کرده ایم و چه برنامه ای خواهیم داشت:
خوب طبیعی است که یک ملتی که انقلاب کرده تا خود این انقلاب جا بیفتد مشکلات داخلی خودش تقدم دارد، مخصوصاً دشمنان می‌خواهند که ما نپردازیم به آنها و برای ما دائماً در داخل مشکل درست کردند. خود آن نهضتها هم می‌فهمند که مصلحت خود آنها هم این است که ما در درجۀ اول خودمان را بجائی برسانیم، یعنی همۀ امیدها از اینجا برخاسته که یک انقلابی شده، شکست بخورد آنها این امیدشان اصلاً از دست می‌رود، ملتها مایوس می‌شوند. ما اگر بتوانیم که می‌توانیم انقلاب خودمان از تحکیم کنیم. یک الگوی جدیدی برای جوامع جدید که در حال انقلاب هستند بدهیم، بزرگترین خدمت را کردیم. من همیشه حرفم این است که صدور انقلاب، کمک به مستضعفین و انقلابیون بیشتر به این است که ما خودمان را نشان بدهیم بدنیا که می‌شود یک ملتی هر چند هم دشمنش قوی باشد قیام بکند و انقلاب بکند و پیروز شود و خودش را بسازد. ملت وقتی می‌بیند که ما با این همه مشکلات، خودمان را به اینجا رساندیم، این برایش مهمّه. ما از کی کمک گرفتیم، ما وقتی که انقلاب کردیم در این دنیا هیچکس به ما کمک نمی‌کرد، تمام کشورهای اطراف ما با ما مخالف بودند با انقلاب ما، شرق و غرب را شاه باج داده بود و داشت. خودمان بودیم، حالا هم بهترین نوع کار برای انقلاب ممکن است و البته تا آن مقداری که مقدور بوده، آنطور هم نبوده که کمک نکنیم، ما به افغانستان کمک کردیم، به جاهای دور دست تر کمک کردیم، لااقل از لحاظ فرهنگی و تبلیغی و حمایت سیاسی همه اینها کمک کردیم. ما وقتی که با آفریقای جنوبی آنجور رفتار می‌کنیم، با اسرائیل آنجور رفتار می‌کنیم، با مغرب آنجور رفتار می‌کنیم، با فیلیپین آنجور رفتار می‌کنیم، همه روابطمان را قطع می‌کنیم و به آنها نفت نمی‌دهیم و به آنها با آن شدت برخورد می‌کنیم، اینها کمک به نهضتهای منطقه است دیگر. در جاهائی مثل لبنان که بیشتر حضور داریم و کمک می‌کنیم، هم کمک کردیم و کمک عمدۀ ما این است که آنها ببینند که این انقلاب پیروز شده، بعد از تثبیتش می‌تواند پایگاه مهمتری باشد.
******
– جنابعالی چند سفر به خارج داشتید و همگان نتایج مطلوب آنرا احساس کردند، آیا در آینده سفرهایی از این قبیل به کشورهای دوست و یا دعوت متقابل از رهبران آن کشورها مطرح است؟
این بیشتر مربوط به وزارت خارجه می‌شود. وزارت خارجۀ ما همانطور که می‌دانید از اول انقلاب تا این اواخر فلج بوده، تازه دو سه ماهی است که آقای موسوی دارند آنجا را پایه ریزی می‌کنند. روزی که وزارت خارجه آماده بشود که فعالیتهای وسیع بکند و برنامه‌ریزی بکند و از امکانات برای این اهدافی که شما می‌گوئید استفاده بکند، ما می‌توانیم حرکت حساب شده ای داشته باشیم، و ما هم انتظار داریم با آن زمینه هائی که در وزارت امور خارجه درست شده، آیندۀ وزارت خارجه مان، و بالطبع حرکت سیاسی خارجیمان فعالتر شود.
پس فعلاً برنامۀ خاصی تنظیم نشده؟
عرض کردم وزارت خارجه باید این کارها را بکند، و من نمی‌دانم که آیا آنها برنامه دارند یا ندارند، تا چقدر دارند از آنها خواسته شده که این کارها را بکنند.
مجلس شورای اسلامی
– در رابطه با مجلس شورای اسلامی الان چه مسائل و موضوعاتی را به حسب اولویت در برنامۀ کار مجلس دارید؟
ما امسال از اول گفتیم یک مقدار کارهای اصولی داریم، یک مقداری هم کارهای روزانه که برایمان پیش می‌آید، کارهای اصولیمان را یک مقدارش انجام دادیم و یک مقدارش راهم داریم انجام می‌دهیم. آنچه که الان در دستمان است همین حالا لایحۀ دیوان عدالت اداری است که یکی از بنیادهای مهم پیش بینی شده در قانون اساسی است که امروز هم در مجلس مطرح است، و لایحۀ دولتی کردن بازرگانی خارجی است که شور اولش مطرح شده، آنهم در دستور است. لایحۀ اراضی شهری است که کارش تمام شده و فقط با شورای نگهبان مسائلی داریم که داریم حل می‌کنیم. لایحۀ، اراضی کشاورزی است که آنهم هم بصورت طرح و هم لایحه الان در کمیسیونها مطرح است دارد رویش کار می‌شود، و تقسیمات کشوری است که مجلس دارد فشار می‌آورد به وزارت کشور، دارد کار می‌کند، امیدواریم امسال انجام بشود. مسئلۀ بانکها و رباست که از دولت خواستیم، دولت دارد تعقیب می‌کند، ما هم تعقیب می‌کنیم، اگر بیاید و این مسئله حل بشود، خیلی مهم است. در بعد اقتصادی و اسلامی قضیۀ بازرسی کل کشور بوده که تاسیس شد و ما لایحه اش را تصویب کردیم. شوراهاست که لایحه اش آماده است داریم انجام می‌دهیم. و مسئلۀ مهم مالکیتها است و وضع صنعت کشور است که باید بجائی برسد، الان کمیسیونهائی دارد در دولت کار می‌کند، مجلس هم آنجا حضور دارد که برنامه ریزی بشود برای آینده. البته کارهائی مثل کابینه بوده که امسال انجام دادیم، مکرر پیش آمده. لایحۀ احزاب بود، مطبوعات بود. احزاب را تصویب کردیم، مطبوعات را شور دومش را داریم، روی هم رفته بنظر می‌رسد که تا آخر امسال ما همۀ کارهای بنیادی را در رابطه با تحکیم وضع انقلاب و تعیین و تکلیف ارگانهای مختلف انجام بدهیم انشاءالله.
*******
– مجلس در شرائط کنونی چه مشکلاتی بر سر راه تصویب قوانین مهم و حیاتی دارد و اصولاً دلیل تقاضای شما از امام برای حل این مشکلات چه بود و نقش این حکم در بازکردن دست مجلس را بیان فرمائید:
این مسئله یکی از چیزهای مهمی بود که باز هم رویش کم کار شده، همانطوری که شما می‌دانید، ببینید اگر اینجور بود که ما یک جامعه ای از ابتدا می‌خواستیم شروع بکنیم و یک جامعۀ اسلامی از صفر شروع بکنیم مثل زمان پیغمبر (ص)، خوب این یک شکلی داشت خورده خورده بمناسبت پیش آمدها قانون می‌گذراندیم و می‌رفتیم جلو، و یا اگر یک جامعۀ اسلامی داشتیم، وارث یک جامعۀ اسلامی بودیم، خوب یک مقدار اصلاحات جزئی می‌کردیم یا تداوم می‌دادیم به آنها، و اگر عمل نمی‌شد عملش را درست می‌کردیم، اینجور بود، کار راحت بود، انقلاب واقعاً انقلاب است، از یک جامعۀ غیر‌اسلامی تا حدودی پیشرفته ما می‌خواهیم منتقل بشویم به یک جامعۀ اسلامی، این خیلی مشکل است انقلاب عمیق است، اکثراً درک نمی‌کنند که چقدر چیزها باید زیرورو بشود، دهها کتاب قانون وجود دارد که اینها هیچ تقیدی به اسلام نداشتند، هر جور مصلحت دیدند قانون گذراندند، روابط اجتماعی اسلامی نبوده، روابط اقتصادی اسلامی نبوده، روابط سیاسی اسلامی نبوده، روابط فرهنگی اسلامی نبوده، معیارها غیراسلامی بوده، روابط سیاست خارجه اسلامی نبوده، جامعه هم یک جامعه سطح ساده ای نیست، مثل کامبوج نیستیم که حالا یک کشور کشاورزی را بخواهیم عوض بکنیم، یک کشوری است که شما هر کجا می‌روید می‌بینید کارخانه‌های عظیم و مؤسسات بزرگ غول پیکری، گرچه مونتاژ، وجود دارد. ثروتهای عظیم اینجا و آنجا انباشته است، روابط خارجی نزدیک بیست میلیارد دلار ما مبادلات اقتصادی داریم در سال، و خیلی چیزهای مهم اینها همه با معیارهای غیر اسلامی یا مخلوط اسلامی و غیر اسلامی وجود دارد، اینها باید عوض بشود، نه باطل محض است که یک دفعه همه چیز روشن باشد و اینها را بریزند بهم، نه حق محض است که تثبیت کنیم، مخلوطی از حق و باطل است. در اینطور مواردی حکومت اگر بخواهد اسلامی باشد، خیلی مشکلات دارد، یعنی خیلی چیزها را باید مراعات کند که دست و پاگیر است، یعنی اگر بخواهد از اینجا یکدفعه همه چیز اسلامی باشد، اینهمه اقلیتهائی که در کشور هستند و روابطی که با اینها بوده و هست، البته این در اسلام پیش بینی شده است. اسلام برای این مراحل هم حکم دارد، خوشبختانه کامل است. «ولایت فقیه» در حکومت برای همین گونه موارد است، یعنی باید یک تصمیمات موقتی گرفت و مرحلۀ انتقالی را فکری برایش کرد. اینها با احکام اولیۀ اسلام (اصطلاحاً احکام اولیۀ اسلام می‌گویند، و الا اینها همه احکام اولیه هستند به یک معنی) نمی‌شود کاری کرد، خود ولایت فقیه اصل اولیۀ اسلام است. شما در زمان خود پیغمبر می‌بینید که آن جامعۀ سادۀ جاهلیت آنروز را پیغمبر به تدریج اسلامی کرد، می‌بینید ربا را در چند مرحله تحریم می‌کند، مشروبات الکلی در چند مرحله به آنصورت تحریم می‌شوند و ممنوع می‌شوند. ما در همۀ مسائلمان الان اینگونه هستیم، بعلاوه پیچیدگیهای اقتصادی وسیاسی که داریم، یعنی یک تصمیمات موقتی ناچاریم بگیریم، این تصمیمات موقت را مجلس اگر بخواهد بصورت قانون بگذراند، خوب شورای نگهبان ناظر است و باید از لحاظ اسلامی اینها را تایید بکند، ممکن است که موافق نباشد، در بعضی از مواردش بخاطر اینکه با احکام اولیۀ اسلام سازگار نیست، بدون کمک ولایت فقیه ما نمی‌توانیم این کارها را تمام بکنیم، و مشکلات را حل بکنیم، خوب، این تصمیم امام یک مقدار بما کمک کرد، قسمت عمده اش بیشتر تشخیص موضوع بود.
یکی از مشکلات باز جامعۀ ما این است که عادت کرده همان چیزهائی که مال خود جامعه است تشخیصش مال خود متخصص است آنها را هم عادت کرده از فقیه و مرجع تقلید بگیرد. این رساله‌های عملیه را اگر شما ببینید بیشتر از مسائلشان موضوعی است که برای سهولت کار مقلدین آورده اند اینجا، والا یک چیزهائی است که باید خود مردم تشخیص بدهند. همین وضع در مسائل اجتماعی هم الان هست، یعنی توقع این است که حتی مسائلی که عرف متخصص باید تشخیص بدهد باز از فقیه می‌گیرند، و اینطور چیزها اینست که آن حکم امام یک مقدار روشنگری داشت و هدایت داشت به مجلس، اینها حقوق خودش هست، مقدار کمش هم ممکن است از ولایت فقیه باشد. به هر حال من خیال می‌کنم یکی از مشکلات بسیار عظیم انقلاب اسلامی همین است، تشخیص اینکه در این مرحلۀ انتقالی یکسری تصمیمات موقت باید گرفته بشود، که اگر تثبیت بشود حکومت اسلامیمان، نیاز به اینها نداریم در جامعۀ غیر اسلامی هم نیاز به اینها نداریم، فقط این دوران انتقالی از غیر اسلامی به اسلامی نیاز به تصمیمات موقت داریم که مشکل مجلس، مشکل قانون گذاری، مشکل دولت اینجاست.
******
– به منظور شکافته شدن بیشتر، یکی از موارد را بعنوان مثال بیان فرمائید:
مثال، همین زمین شهری، خیلی مثال داریم. زمین شهری، خوب همۀ فقهاء می‌دانند، مردم هم می‌دانند که بیابانهای خدامال کسی نیست. در دوران گذشته رسم بود با رژیم قبلی با ادارۀ ثبت، شهرداریها برنامه هائی داشتند، می‌رفتند بیابانها را می‌گرفتند، خط می‌کشیدند دورش، یا یک دیوار می‌کشیدند، یا یک خیابانی آسفالت می‌کردند و می‌گفتند اسمش «شهرک» شد و یک لولۀ آب از بودجۀ دولت می‌آمد رویش، می‌شد زمین و تجارت می‌کردند، متری تا چند هزار تومان می‌فروختند، دهها بار اینها دست بدست گشته توی دست مردم، در صورتی که اصلش مال مردم بوده، مال اشخاص نبوده در همۀ ایران چنین چیزی وجود دارد، به دلیل نبودن اقتصاد درست، پولهای بسیاری از مردم رفته توی این خط کار، زمین شده مثلاً متری فرض کنید سه چهار هزار تومان، دو سه هزار تومان، یک کارگر و یک کارمند برای اینکه بخواهد دویست متر زمین را داشته باشد خانه بسازد، همۀ اندوختۀ تمام دوران زندگیش را که بیاورد تازه زمین نمی‌تواند بخرد، و تازه از یک ممر نامشروعی است که اسلام هم قبول نداشته، ولی خوب این مخلوط شده به اینکه یک نیمه احیائی اسم رویش گذاشته اند یا سند ثبتی است یا یک معامله عن تراض شده و پولی داده و سندی گرفته، حالا هم دست اشخاص است، اگر بخواهیم اینجوری بگذریم باز در شرائط موجود هم روز بروز گرانتر می‌شود، مخصوصاً که حالا ما داریم یکسری کارها را مثل تجارت خارجی، یاربوی، یا اینها را می‌بندیم، پولها باز می‌آید توی همین خط، یعنی باعث می‌شود که زمین متری دوهزار تومان بشود، ده هزار تومان، همه کارها کشیده می‌شود به این دلال بازیها و اینها، اینکه نمی‌شود آزاد بگذاریم، یعنی محروم کردن برای همیشه مردم را از منزل، بخواهیم جلویش را بگیریم، به مشکل برخورد می‌کنیم که بعضی‌هایشان پول داده اند خریده اند، بعضی هایشان به ارث برایشان رسیده، بعضی هایشان یک دستی در اینها برده اند و خیال می‌کنند احیاء کرده اند که در واقع احیا نیست، شبهه احیاء دارد، مخلوط از حق و باطل است، بعضی هایشان هم شاید واقعاً یکنوع چیزهائی باشد، شاید یک کارمندی رفته اندوخته اش را داده و یک قطعه زمین در بیابان از یک کسی خریده، ذخیره اش هست، یا پنج قطعه خریده، چه بکنیم با اینها، نمی‌شود یکباره بدون هیچ ملاحظه ای همه را لغو کرد، چون این چیزها را دارد، نمی‌شود ابقاء کرد آنطور است، خوب اینجا باید ولایت فقیه باتوجه بوضع موجود و با مشورت با خبره‌ها یک فکری بکند برای این مشکل، و این تنگنائی که از گذشته برای ما به ارث رسیده یکجوری رفع کنیم که هم زمین دست مردم بیاید و هم حقوق مردم ضایع نشود و هم مراعات حقوق مشروع مردم بشود، البته یک تصمیم کلی که آدم می‌گیرد بهرحال یک ضایعات اینجوری هم دارد، ولایت فقیه برای همین جاست. این ضایعات کوچک را تحمل بکنند بخاطر مصالح کلی جامعه. این یک مسئله. در اراضی کشاورزی هم همین حرف هست، در تجارت خارجی هم همین حرف است، در خرید نیازهای مردم هم که واسطه‌ها و دلالها و محتکرین می‌کردند همین حرف هست، در سهام کارخانجات، بانکها همین حرف هست، و در برخورد با ضد انقلاب باز همین مسائل از بعد دیگری هست، مسائل اساسی کشور اینها را دارد. در پاکسازی ادارات همین حرف هست.
ضد انقلاب
– وضعیت موجود ضد انقلاب را در داخل و خارج بیان فرمائید، با توجه به اینکه ضد انقلاب و اربابانشان بدلیل ضربه‌های مهلکی از انقلاب اسلامی خورده و می‌خورند، بسادگی از انقلاب دست بردار نیستند، در مورد هوشیاری و نحوۀ برخورد ملت انقلابی با توطئه‌های ضد انقلاب چه رهنمودهائی دارید؟
ضد انقلاب یک طیف وسیعی دارد، در انقلاب ما چونکه ابعاد انقلاب تا هر قدر وسیعتر باشد شامل هر بخش از جامعه بشود آنجا یک مقدار دشمن درست می‌کند، ما در برخورد با عوامل رژیم گذشته یک بخش وسیعی ضد انقلاب داریم. ساواک که منحل شد، وزارت دربار که منحل شد، سران ارتش که تصفیه شدند، سران کشوری که تصفیه شدند، دلالها و عوامل اینها که تصفیه شدند، اینها همه با خانواده هایشان و دوستانشان و کسانی که از ناحیۀ آنها نان می‌خوردند. می‌دانید که چه بخش عظیمی هستند. سرمایه داران نامشروع که در این کشور بودند می‌دزدیدند، می‌چاپیدند در صورتهای مختلف، اینها هستند، ولگردها، تمام کسانی که از ناحیۀ نامشروع زندگی می‌کردند، از بودجۀ مشروب، قمار، کاباره ها، سینماها، بلیط بخت آزمائیها و از این چیزهائی که بود بیمه‌های منسوخ شده، اینها همه یک طیف دشمن اسلامند، در کنار اینها گروهکها هم هستند که داعیۀ سیاسی دارند، یا اصولاً ضد دینند، از انقلاب اسلامی بدشان می‌آید. خوب زیادند اینطور آدمها، یا آنها که داعیه هم دارند، مثلاً مارکسیستند، ملی گرایند، و چیزهائی از این قبیل، و‌سوسیالیستند، اینها آنوقتی که می‌بینند روابط اسلامی دارد برقرار می‌شود، اینها هم ناراحتند. آن بخش اولی که گفتم آنها زمینه ای می‌شوند برای رشد این گروهکها، یعنی اینها داعیۀ سیاسی مطرح می‌کنند، آنها می‌آیند زیر پرچم اینها و به اسم اینها با اینها همکاری می‌کنند، می‌شوند یک سازمان، لذا مثلاً گروهی مثل سازمان منافقین- به اصطلاح مجاهدین خلق- اینها رشد می‌کنند حسابی، آنهم از ناحیۀ همانها، و بیشتر بچه‌ها و طیف ضد انقلاب به اینها می‌پیوندند در این دو سه سال هم که آزادی بوده امکانات هم متاسفانه دست بنی صدر و اینها افتاده بود، زمینۀ رشد اینها خیلی شد و راه افتادند حسابی، یکنوع همبستگی هم برای خودشان درست کرده بودند و خیال می‌کردند می‌توانند اسلام را از صحنه بیرون کنند. خوشبختانه این بدنۀ اصلی جامعه و تودۀ مردم، حضوری که روحانیت در مردم دارد با نفوذی که امام دارند، اینها همه عواملی بود که باعث شد اکثریت مردم حسابی در مقابل آنها بایستند و همانطور که می‌دانید خوب با اینها مبارزه شد، یعنی مردم خوب مبارزه کردند، تا آنجائی که آدم می‌تواند بفهمد در حال حاضر این مرحله از فعالیتهای ضد انقلاب خیلی ضربه خورده، چیزی از او نمانده است، البته آن عوامل اصلیشان زود خودشان را پنهان کردند و کنار رفتند و زیر زمین اند، شاید خیلی‌هایشان مانده باشد از عوامل اصلی، ولی آنها خیلی نیستند، آنها اهل کار نیستند، کارها را این جوانها و بچه‌های فریب خورده می‌کردند که اینها هم عدۀ زیادشان شاید آنطور که می‌گویند، هشتاد درصدشان بیشتر، نود درصدشان یا باز داشتند، یا از میدان در رفته اند، کار فعالی نمی‌توانند بکنند، ولی تروریسم بصورت مرض مزمن است. تروریسم را به آسانی نمی‌شود کندش، چون خود تصفیه تروریستها خودش تروریست می‌زاید، یعنی شما وقتی که یک نفری را اعدام می‌کنید بجرم ترور، برادر دارد، خواهر دارد، دوست دارد، فامیل دارد، حالت کینه توزی به آنها دست می‌دهد، آنها حالت انتقام جوئی می‌گیرند. از طرفی دشمنهای داخلی و خارجی هم اینها را تحریک می‌کنند و کمکشان می‌کنند، راه زندگیشان را باز می‌کنند. این حالت ممکن است خیلی طول بکشد، منتهی دیگر فقط همین قدر اثر دارد که ناامنی ایجاد بکند، بهدفشان دیگر نمی‌توانند برسند، یعنی الان آنها دیگر هدف دار نمی‌توانند مبارزه بکنند، صرفاً عکس العملی وانفعالی و کینه توزانه می‌خواهند خودشان را نشان بدهند، یا مثلاً انتقامی بگیرند از این موردی، از این کارها خواهدبود. بنظر من یکی از مراحل مهم انقلاب که برخورد با این گروهکها بود که در زمینۀ آزادی رشد کرده بودند. در کنار جنگ، موقع مناسبی هم پیش آمد و پایاپای پیروزی ما در جنگ انشاءالله، در بعد ضد انقلاب داخلی هم پیروزی پیش می‌آید، و اگر مسئلۀ پیش بینی نشده ای پیش نیاید من فکر می‌کنم بعد از جنگ ما زمینه برای حرکتهای سازندگی در کشورمان داریم.

حوزه علمیه
– جنابعالی گر چه اکنون مسئولیتهای بزرگی در صحنۀ سیاسی کشور دارید، ولی بعنوان یک روحانی در رابطه با حوزه‌های علمیه نظرتان را بیان فرمائید:
در مورد حوزه، متاسفانه بعد از انقلاب، یا خوشبختانه هر دو آن، بسیاری از نیروهای حوزه بخاطر نیازهای انقلاب ناچار شدند در اطراف کشور پخش شوند و به کارهای غیر حوزه‌ای بپردازند. در دستگاه دادگستری، در مجلس، درنهادها، در جنگ، در نماز جمعه‌ها، در خدماتی که وجود دارد، تبلیغات و من الان در حوزه نیستم، ولی می‌توانم حدس بزنم که حوزه مقدار زیادی از نیروهای تعلیم دهنده و سازندۀ خودش را در این جهت از دست داده، البته اینها آثار دیگری دارد، چون حوزه را اصلاً می‌خواهیم برای اسلام، اینها دارند نتایج کارشان و تحصیلاتشان را می‌گیرند، باید هم اینجوری باشد، ولی من خیال می‌کنم که یک بخش از مدرسین و علمای حوزه باید خیلی پابرجا در حوزه بمانند و تلاش کنند که درسها و حوزه‌های تحصیلی حوزه را گرم نگه بدارند. این آیۀ شریفه:
«ما کان المؤمنون لینفروا کافه فلولا نفرمن کل فرقه طائفه لیتفقهوا فی الدین»
یک تفسیرش اینست که: یک عده ای نروند جنگ و بمانند برای آینده درس بخوانند و چیز یاد بگیرند برای تعلیم. درست است که الان داریم از ذخیره سالهای گذشته استفاده می‌کنیم، اما هر مقدار ما پیش می‌رویم جامعه نیاز به روحانیون متعهد درس خوانده بیشتر دارد، ضمناً من الان این را یک ضرورت می‌بینم که باید حوزه‌های درسی گرم بشود، جدی تر بشود، طلبه هائی باشند که مثل کلاسهای درس دولتی که مقیدند باشند حضورشان اجبار باشد درس بخوانند، البته با وسعتی بیشتر یعنی با همان حوصله و با آن پشتکاری که طلبه‌ها قبلاً درس می‌خواندند، به اضافه حضور مداوم، گرم نگه داشتن حوزه‌ها این کار را بکنند. خوشبختانه چون حالا حکومت اسلامی است، اگر نواقصی هم در حوزه است به آسانی می‌توانند حل بکنند، مسائل مسکن، مسائل تهیۀ کتاب، مسائل برنامه ها، مسائل دیگری که در جنبش بود که گاهی مانع درس خواندن ماها می‌شد، اینها را هم ندارند، بهتر می‌توانند درس بخوانند. شما خیلی تاکید کنید در مجله که ما الان بیشتر از گذشته نیاز به تحصیل کرده‌های علوم دینی داریم، البته یک استقبالی هم از طرف جوانها شده، خیلی از دانشجوها به ما مراجعه می‌کنند و سئوال می‌کنند که ما برویم حوزه درس بخوانیم، فکر هم می‌کنم، خوب هم هست که یکعده ای بیایند، جائی که آمادگی تحصیلی دیگری دارند بیایند آنجا هم درس بخوانند بجاست.
******
– تشکر می‌کنیم که وقت گرانبهایتان را در اختیار ما گذاشتید.
– من هم از شما متشکرم که زحمت می‌کشید و این کارهای فرهنگی و سازنده را دارید، انشاءالله که موفق تر باشید، سلام ما را به همکاران و دوستان حوزه برسانید.

15دسامبر/16

پاسدار انقلاب… …پاسدار اسلام

بسم الله الرحمن الرحیم
بدیهی است که هدف اسلام از تشکیل حکومت و جنگ و جهاد و امثال آنها فراهم کردن زمینه اشاعه و اجراء احکام حیات بخش الهی و برداشتن موانع از سرراه رشد و هدایت و سعادت انسانها است، بنابراین مسئله تبلیغ و بیان معارف بیکران اسلامی و گشودن دریچه هائی از انوار تابناک علوم قران و عترت پاک فرا راه انسانها یکی از خطوط اصلی اسلام و از مهمترین وظایف هر فرد مسلمان می باشد. بر حوزه های علمیه و کارشناسان راستین اسلام است که همه انچه را در مرحله ثبوت برای ائین آسمانی اسلام مسلم است در صحنه نبرد اندیشه ها و عقاید به اثبات برسانند و با پیروزی در این صحنه جهانیان را به صراط مستقیم اسلام هدایت نمایند که تمامی شهیدان ازهابیل تا سید الشهداء(ع) و از شهیدان کربلا تا دهها هزار شهید کربلای ایران برای خدا و اسلام شهید شدند، و اسلام برای هدایت و سعادت انسانها است.
در راستای چنین مسئولیت سنگینی است که مجله”پاسدار انقلاب” با بهره گیری عمده از خاستگاه انقلاب اسلامی، یعنی حوزه علمیه قم در۱۸ شماره تقدیم امت مسلمان گردید. استقبال پرشور جامعه اسلامی(که بگوشه ای از آن در سر مقاله شماره۱۷ پاسداران انقلاب اشاره گردید) باعث امیدواری بیشتر و سنگینی افزون تر بار مسئولیت گردید،و بالاخره پاسداران انقلاب در ادامه راه خود بخواست خداوند منان با استفاده بیشتر از حوزه علمیه و شخصیتهای برجسته اسلام با نام”پاسداران اسلام” بمنظور تبلیغ و اشاعه گوشه هائی از انوار و معارف قران و پیغمبر و خاندان پاکش به این راه ادامه می دهد .
ناگفته نماند که تایید و نظر مثبت فقیه عالیقدر حضرت ایه الله منتظری دام ظله و تشویق کریمانه معظم له بر اطمینان و استواری انجام این وظیفه خطیر افزود.
از سوی دیگر همفکری و همکاری بی دریغ جمع کثیری از چهره های برجسته اسلامی(که آثار برخی از آنان از شماره های آینده تقدیم خوانندگان عزیز خواهد شد) در تامین مقالات و انتخاب موضوعات و مشورت و نظارت در امور مربوطه مهمترین کمک در جهت انجام این رسالت بزرگ بشمار می رود.
پیشاپیش از تمامی امت قهرمان اسلام و شخصیتهای بزرگ اسلامی و همه نهادهای انقلابی بویژه سپاه پاسداران این بازوی نیرومند اسلام و روحانیت که در جهت تهیه یا توزیع”پاسدار اسلام” همکاری کرده و خواهند کرد صمیمانه سپاسگزاریم. رحیمیان

15دسامبر/16

پاسداران بزرگ اسلام

اگر روحانیون نبودند ما الآن از اسلام اطلاعی نداشتیم امام خمینی
شیخ طوسی
حوزه های علمیۀ اسلامی و بخصوص شیعی بعنوان بزرگترین پایگاه اسلامی در طول تاریخ اسلام، مهمترین مهد پرورش «پاسداران اسلام» بوده و خواهد بود. اگر امام خمینی می فرمایند که: اگر روحانیون نبودند ما الان از اسلام اطلاعی نداشتیم، از عمق یک واقعیت خبر می دهند، و بهترین دلیل بر وجود چنین امری، ارائه تاریخ زندگی و شرح حال علمای بزرگ حوزه ها می‌باشد که ضمناً تحلیلی نیز از تحول و نظور علمی و چگونگی حفظ و گسترش علوم اسلامی را در بر دارد. این «احوال» نگاری گذشته از نشان دادن یک کمیت بی نظیر در کاوش علمی زوایای یک مکتب خاص بنام اسلام جنبۀ سازندگی روحی نیرومندی هم دارد که ناشی از تجسم مکتب در فرد مورد نظر می باشد. امیدواریم که مورد توجه خوانندگان قرار بگیرد:
شیخ طوسی، ابو جعفر محمد بن حسن در سال ۳۸۵ هجری قمری در جوار امام هشتم (ع) در طوس چشم بدنیا گشود. طوس در آن وقت مرکز علوم اهلبیت و دانشگاه بزرگ معارف اسلامی بحساب می آمد، چرا که این شهر مقدس منزل و بارگاه امام رضا (ع) است و جاذبه آدم ربایش دلهای عشاق را از دور و نزدیک بسوی خویش می کشاند. شیخ طوسی الگوی علوم اسلامی و مفسر بزرگ قرآن در ۲۰ سالگی با کوله باری سنگین از علوم و فنون مختلف بطرف بغداد مهاجرت کرد در این هجرت مورخین سخنی به میان نیاورده اند، ولی از آنجا که در هجرت همواره تکامل انسان مطرح است، بویژه اگر انسان هجرت را با اختیار خود برگزیند، از این رومی توان اولین هجرت شیخ را از طوس به بغداد برای رسیدن به حدی از تکامل فقهی و فراگرفتن فقه و دیگر علوم اسلامی نزد استاد فقه و اصول و اقیانوس علم و ادب و فضیلت و زهد و تقوی، پیشوا و رهبر بزرگ شیعیان در آن زمان «شیخ مفید رضوان الله علیه» دانست.
این شاگرد در محضر استاد بزرگوارش پنج سال بماند و از برکت وجودش استفادۀ شایان برد و از او هیچ وقت جدا نشد تا اینکه وعدۀ حق فرا رسید و در سال ۴۱۳ شیخ مفید آن وعده را لبیک گفته به جوار حق تعالی شتافت.
پس از شیخ مفید، رهبری دین و پیشوائی مذهب به درخشنده ترین چهره های علمی و بارزترین شاگردان شیخ مفید، «سید مرتضی (علم الهدی)» انتقال یافت. شیخ طوسی این فرصت را نیز غنیمت شمرده و ملازمت این استاد را برخود لازم دانسته از محضر مقدس این دریای بیکران بیشترین بهره را گرفت، و استاد نیز به او عنایتی شایان داشت و او را مقدم بر دیگر شاگردانش می دانست. این ملازمت بیست و سه سال بطول انجامید، تا اینکه این استاد عالیقدر نیز وفات یافت.
آن روز دیگر در آسمان علم و فضیلت درخشنده تر و نورانی تر از شیخ طوسی وجود نداشت، لذا پرچم رهبری مسلمین را این بزرگوار بدست گرفت، منزلش در منطقۀ کرخ بغداد مأوی و پناهگاه امت شد که گاه بیگاه بسوی او شتافته و مشکلات و مسائل دشوار خود را در مجلسش مطرح کرده و از او راه حل مشکلات و کشف اسرار علوم و رازهای پیچیدۀ احکام فقهیه را می‌خواستند. و چه شباهتی داشت محضر درسش با درس مؤسس مذهب امام صادق (ع)، زیرا علمای شیعه و سنی برای فرا گرفتن علوم اهل بیت در مقابلش زانو می زدند و در سخنان متینش متون پیچیدۀ علمی را جستجو میکردند در کتاب «الکنی و الالقاب» مرحوم شیخ عباس قمی شمارش شاگردان حضرت را بیش از ۳۰۰ مجتهد شیعی و بی شماری از علمای اهل تسنن ذکر کرده است.
هجرت دوم
شیخ طوسی تا سال ۴۰۸ هجری در بغداد بود و همواره در تربیت و تعلیم علماء و مجتهدین می‌کوشید تا اینکه دستهای پلید منافقین و دشمنان دین از این وحدت بزرگ مسلمانان رنج برده و شروع به تفرقه افکنی کردند. شیخ با حکمت و متانت این آشوبها و فتنه ها را تا حدودی خاموش نمود، ولی آنها که نمی توانستند وحدت مسلمانان را به ببینند و این رهبری همگانی را صدمه ای بزرگ و مرگی جبران ناپذیر برای زندگی ننگین میکرب وار خود می پندارند هیچگاه نمی توانند دست از توطئه و نقشه های خائنانه بردارند و متاسفانه هیچ نصیحتی نمی‌تواند در قلبهای تاریک و سیاهشان کمترین تاثیری بگذارد. این میکربهای خطرناک در هر دوره و زمانی بوده و هستند و مسلماً دوره شیخ طوسی مستثنی نیست.
رفته رفته برنامه های وحدت برانداز منافقین فتنه انگیز افزایش یافت و آتش فتنه که روزانه افروخته تر می گشت، ناگهان بزرگترین کتابخانۀ شیعیان را فرا گرفته و سوزانید. این کتابخانه آنقدر اهمیت داشت که او را «دارالعلم» می نامیدند. استاد محمد کرد علی در جزء ششم کتاب «خطط الشام» نقل کرده که:
این مرکز بزرگ علمی دارای بیش از ده هزار از معتبر ترین و کمیابترین کتابها و آثار علمی بوده است.»
یاقوت حموی در کتاب «معجم البلدان» چنین نوشته است:
این کتابخانه که ابونصر شاپور فرزند اردشیر کتابهایش را وقف عموم کرده، دارای بهترین و معتبرترین کتابهای خطی بود.»
این آتش سوزی منحصر به کتابخانۀ ابونصر نبود، بلکه آتش به منطقۀ کرخ رسیده و آشوب آنچنان توسعه یافت که حتی به علامۀ دوران «شیخ طوسی» هم احترام نگذاشته و کتابخانه اش را آتش زدند، گویا این منافقین از خدا بی خبر همیشه با علم و عالمان مخالف و دشمن بوده‌اند.
«ابن اثیر (مورخ بزرگ) در کتاب «الکامل» می نویسد:
در سال ۴۴۹ هجری منزل ابو جعفر طوسی، فقیه شیعیان در کرخ را غارت کردند و آنچه در او بود به یغما بردند.»
شیخ طوسی که اوضاع را هر روز آشفته تر می دید و امکان هیچگونه مصالحه ای برای او نبود، به ناچار هجرت کرده و به جوار حضرت امیرالمؤمنین سلام الله علیه پناهنده شد. اگر شیخ طوسی با منافقین سازش کرده بود، قطعاً می توانست در آنجا با کمال عزت و احترام بماند و به ادامۀ تدریس بپردازد، ولی از آنجا که مردان خدا «اَشِدّاءُ عَلی الکُفّارِ» هستند و با دشمنان هیچ وقت سر سازش ندارند، و از آنجا که شیخ علم را برای خود علم نمی خواست، بلکه علم را برای خدا و در راه خدمت به امت اسلامی میخواست، لذا بغداد را ترک گفته و به نجف اشرف مهاجرت کرد که در آنجا اولین حوزۀ علمیه و دانشگاه اسلامی را تشکیل دهد و افتخار تاسیس این مرکز بزرگ فقهی که در طول سالها و قرون خدمات بی شماری به اسلام و مسلمین داشته، به خود اختصاص داد.
شخصیت علم
پس از گذشت بیش از هزار سال از ولادت شیخ طوسی می بینیم اسم مبارکش بر سر زبانها و لابلای کتابها همچنان زنده و جاویدمانده است، و تا قیامت این اسم با جلال و عظمت برده خواهد شد. آیا پس از سپری شدن ده قرن و گذشت نسل های مختلف، چگونه می توان چنین حکمی قاطع دربارۀ یک فرد بیان داشت؟ اینجاست که ارزش زحمات شبانه روزی این شخصیت کم نظیر تاریخ برای ما معلوم میگردد بیائیم سری به با قیات صالحات و آثار ارزندۀ علمی او بزنیم تا شاید به مقداری از عظمت او پی ببریم.
متاسفانه بعضی از فرصت طلبان فکر می کنند که زیاد نوشتن میتواند آنها را در صف مفاخر علمی ما قرار دهد، غافل از اینکه تهی بودن آنان از محتوای علمی برای دانشمندان و علماء بسیار روشن است.
در اینجا ناچارم این نکته را توضیح دهم که بسیاری از علمای بزرگ ما در عین پرمحتوی بودن و دانشمند بودن، تالیفات بسیاری نیز دارند که امیدواریم بتوانیم در شماره های آینده از آن بزرگان نیز یادی کنیم و اندکی دین خود را نسبت به آنها ادا کنیم چرا که بقاء دین و مذهب مرهون خدمات و زحمات آنان است.
امام صادق (ع) به یکی از اصحابش فرمود:
«اُکتُبُوا فَإِنَّکُم لا تُحفَظُونَ حَتّی تَکتُبُوا»
بنویسید، چه با نوشتن محفوظ خواهید ماند. و در روایات دیگر به مفضل بن عمر می فرماید:
«اُکتُب وَ بُثّ عِلمَکَ فِی اِخوانِکَ فَاِن مُتّ فَاَورِث کُتُبَکَ بَنِیکَ فَإنَّهُ یَأتِی عَلی النّاسِ زَمانٌ هَرجٌ لا یَأنَسُونَ فِیهِ اِلاّ بِکُتُبِهِم»
بنویس و علومت را به برادرانت بسپار که پس از مرگت، میراث فرزندانت این کتابها باشد. همانا که زمانی سخت و پرآشوب بر مردم خواهد رسید که تنها به کتابهایشان مانوس خواهند بود.
اگر تاریخ تاریک را ورق بزنیم خواهیم یافت که چه دورانهای دشوار و پر آشوبی بر یاران اهلبیت و علمای دین رسید، که بدون شک تنها آثار علمی آنها است که شخصیت و حیثیت آنان را حفظ کرده و تا ابد حفظ خواهد کرد.
یکی از برجسته ترین شخصیت ها شیخ طوسی (ره) است. مهمترین و مفیدترین آثار باقیۀ او دو کتاب «تهذیب» و «استبصار» است که دو کتاب از کتب اربعه شیعه بشمار می آید. شیعه را چهار کتاب است که مدارک اصلی فقه و حدیث می باشد که عبارتند از «کافی» و «من لا یحضره الفقیه» و «تهذیب» و «استبصار» و این بزرگوار دو کتاب اساسی را از خود به یادگار گذاشته است.
یکی از ممیزات تالیفات شیخ طوسی اصالت آنها است، یعنی این کتابها منابع اساسی و اصیل ما بحساب می آید. کتابخانۀ سید مرتضی که بیش از هشتاد هزار کتاب داشت، پس از او زیر نظر شیخ طوسی قرار گرفت و شیخ هم بیشترین استفاده را از آنها کرد، و در همان زمان دو کتاب تهذیب و استبصار را به رشتۀ تحریر در آورد. او به این دو کتاب اکتفا نکرد، بلکه در بسیاری از علوم و فنون از قبیل: فقه اصول، تفسیر، کلام، رجال، ادعیه و حدیث کتابهائی تالیف کرده که مورد اعتماد و اقتباس و استفادۀ علماء و عموم مردم در طول قرون و ادوار بوده است.
شیخ آقا بزرگ طهرانی (ره) در کتاب «حیاه الشیخ طوسی) ۵۰ کتاب از کتابهای شیخ طوسی را ذکر کرده است که آنچه تاکنون چاپ شده بشرح زیر است:
۱- کتاب الرجال، یکی از عمده ترین کتابها در این فن است که مورد حاجت فقهاء و محدثین است.
۲و۳- تهذیب الاحکام و «الاستبصار فی اختلف من الاخبار» که ذکر آنها گذشت.
۴- «الخلاف»، که اختلافات فقهی مسلمین را در آن ذکر کرده، و در موارد اختلاف رای ارجح را بیان نموده است.
۵- «التبیان»، کتابی بی نظیر در تفسیر قرآن است و شیخ طبرسی در مجمع البیان اعتراف به اقتباس و استفاده از او نموده است. دارای ۱۰ جزء بزرگ است و چندین بار چاپ شده است.
۶- «مصباح المتهجّد»، در ادعیه و عبادات است.
۷- «الامالی»، آنچه آن بزرگوار با شاگردانش در نجف اشرف املاء کرده است. از احادیث و اخبار ائمۀ معصومین علیهم السلام.
۸- «العده» در اصول فقه.
۹- کتاب «النهایه» در اصول و فروع دین، این کتاب از اولین تالیفات شیخ است.
۱۰- «اختیار الرجال»
۱۱- «الفهرست».
۱۲- «المبسوط فی الفقه»
۱۳- «الایجاز فی الفرائض»
۱۴- «تلخیص الشافی فی الإمامه»
۱۵- «الغیبه».
۱۶- «الاقتصاد الهادی الی طریق الرشاد.»
و اما کتابهائی که تاکنون چاپ نشده، و یا در اثر آتش سوزی کتابخانۀ کرخ بغداد سوخته، و یا بدلیل دیگری از بین رفته بدین شرح است:
۱۷- «الجمل و العقود فی العبادات»
۱۸- «المفصح فی الامامه»
۱۹- «مختصر المصباح فی الادعیه».
۲۰- «هذایۀ المسترشد»
۲۱- «مناسک الحج»
۲۲- «مختصر اخبار المختار»
۲۳- «مسالۀ فی تحریم الفقاع»
۲۴- «فی وجوب الجزیه»
۲۵- «فی العمل بخبر الواحد»
۲۶- «المسائل القیّمه»
۲۷- «مقتل الحسین (ع)»
۲۸- «مختصر فی عمل یوم و لیله»
۲۹- «مساله الغار»
۳۰- «المسائل فی الفرق بین النبی و الامام».
۳۱- «ما لایسع المکلف الاخلال به»
۳۲- «ما یعلل و ما لایعلل»
۳۳- «شرح الشرح فی الاصول»
۳۴- «مقدمه فی المدخل الی علم الکلام»
۳۵- «ریاضه العقول»
۳۶- «تمهید الاصول»
۳۷- «اصول العقائد»
۳۸- «انس الوحید»
۳۹- «مسائل ابن البراج»
۴۰- «المسائل الالیاسیه»
۴۱- «المسائل الجنبلائیه»
۴۲- «المسائل الحائریه»
۴۳- «المسائل الحلبیه»
۴۴- «المسائل الدمشقیه»
۴۵- «المسائل الرازیه»
۴۶- «المسائل الرجبیه»
۴۷- «مساله فی الاحوال»
۴۸- «تعلیق مالایسع»
۴۹- «مسالۀ فی مواقیت الصلاه»
۵۰- «الکافی فی الکلام»

وفات شیخ طوسی
پس از گذشت ۱۲ سال از عمر پربرکت شیخ طوسی در نجف اشرف، بالاخره عمر ظاهریش (۷۵ سال) در این دنیای فانی تمام شد، و در شب ۲۲ محرم الحرام سال ۴۶۰ هجری زندگی جاویدان خود را در دارآخرت و منزلگاه ابدی آغازید. بنابر وصیتش او را در منزل خود دفن کردند، و منزلش نیز پس از وفاتش طبق وصیتش مسجدی شد که هم اکنون به مسجد طوسی معروف است.

15دسامبر/16

تحلیلی درباره: پاسخ امام به رئیس مجلس شورای اسلامی

حجه الاسلام و المسلمین: قدیری

بسم الله الرحمن الرحیم
آنچه در حفظ نظام جمهوری اسلامی دخالت دارد که فعل یا ترک آن موجب اختلال نظام می‌شود و آنچه ضرورت دارد که ترک آن یا فعل آن مستلزم فساد است، و آنچه فعل یا ترک آن مستلزم حرج است، پس از تشخیص موضوع بوسیلۀ اکثریت و کلای مجلس شورای اسلامی با تصریح به موقت بودن آن مادامی که موضوع محقق است و پس از رفع موضوع خود بخود لغو می‌شود، مجازند در تصویب و اجرای آن، و باید تصریح شود که هر یک از متصدیان اجرا از حدود مقرر تجاوز نمود مجرم شناخته می‌شود و تعقیب قانونی و تعزیر شرعی می‌شود.
بسم الله الرحمن الرحیم
محضر شریف حضرت آیت الله العظمی امام خمینی مدظله العالی. چنانکه خاطر مبارک مستحضر است قسمتی از قوانینی که در مجلس شورای اسلامی به تصویب می‌رسد به لحاظ تنظیمات کل امور و ضرورت حفظ مصالح یا دفع مفاسدی است که بر حسب احکام ثانویه بطور موقت باید اجرا شود و در متن واقع مربوط به اجرای احکام وسیاستهای اسلام و جهاتی است که شارع مقدس راضی به ترک آنها نمی‌باشد، و در رابطه با اینگونه قوانین با اعمال ولایت و تنفیذ مقام رهبری که طبق قانون اساسی قوای سه گاه را تحت نظر دارند احتیاج پیدا می‌شود. علیهذا تقاضا دارد مجلس شورای اسلامی را در این موضوع مساعدت و ارشاد فرمائید.
بسم الله الرحمن الرحیم
س- بنظر شما حدود اختیاراتی که حضرت امام در رابطه با سئوال اخیر حضرت حجه الاسلام والمسلمین آقای هاشمی رفسنجانی به مجلس شورای اسلامی داده اند چه مقدار است؟
ج- گرچه دربارۀ جواب شریف حضرت امام روحی له الفداء تفسیرهای مختلف شده و برداشتهای متفاوت از آن نموده اند، بعضی اظهار داشتند که ایشان ولایت فقیه اعمال فرموده اند، برخی گفتند اختیاراتی به مجلس شورای اسلامی داده اند، و حتی جمعی توهم کردند که ولایت فقیه به مجلس تفویض شده، با اینکه شرعاً قابل تفویض نیست، و دسته‌ای خیال کردند که اختیارات شورای نگهبان تحدید شده است، لکن آنطور که اینجانب از عبارت شریفۀ آنحضرت فهمیدم هیچیک از آنچه ذکر شد نیست. نه اعمال ولایتی شده و نه اختیاراتی زائد برآنچه مجلس شورای اسلامی داشت به آن واگذار گردیده، و نه تحدیدی در اختیارات شورای نگهبان شده است، بلکه چون سئوال برادر عزیزمان راجع به این بود که مجلس در تصویب بعض قوانین به اشکال برخورد می‌کند و در مضیقه واقع می‌شود، حضرت امام در جواب، مجلس را راهنمائی فرمودند که در اسلام بن بست نیست و حتی در موارد مشکله هم راه حل و علاج مقرر شده است. اگر مطلبی موجب خلل در اصل اسلام و جمهوری اسلامی باشد باید از بین برود، هرچه مهم باشد و اگر چیزی موجب فساد باشد باید از آن جلوگیری شود، و اگر امری مستلزم حرج شود جایز است از آن صرفنظر شود، و نیز اگر امر دائر شود بین حفظ نظام جمهوری اسلامی و قیام به واجبی از واجبات دیگر، باید حفظ نظام مقدم شود، چون از همۀ واجبات دیگر مهمتر است و اگر امر دائر شود بین جلوگیری یکی از دو مفسده، لازم است دفع افسد و ترک اکثر المحذورین و اشد القبیحین. واینها مطالبی است که در علم اصول مفصلاً بحث شده است و قواعدی است که در موارد تزاحم باید به آنها رجوع کرد، و حضرت امام با این جمله پر محتوای خود اشاره به آن فرمودند و مجلس شورای اسلامی را مرجع تشخیص موضوع آن معرفی نمودند، و البته این معرفی به این معنی نیست که با این حکم مجلس جهت تشخیص تعیین شده تا اعمال ولایت باشد، بلکه فقط بیان آنحضرت جنبۀ ارشادی دارد، یعنی مجلس را راهنمائی بچیزی که در صلاحیت مجلس است فرمودند، زیرا تشخیص آنچه بر خلاف نظام جمهوری اسلامی یا موجب فساد یا عسر و حرج در جامعه است از وظایف مجلس شورای اسلامی است. و تو هم نشود که چرا مرجع تشخیص شورای نگهبان مقرر نشده، زیرا اولاً تشخیص این مطالب مربوط به ملت و وکلای ملت است، و ثانیاً اختیارات شورای نگهبان در حدود مخالفت و موافقت با شرع مقدس و قانون اساسی است و تشخیص موضوع در این محدوده نیست و از اختیارات ایشان خارج است. بنابراین اختیار تازه ای بمجلس داده نشده و فقط در جواب سئوال از اینکه اگر در تصویب قوانین به اشکال برخورد کنیم و در ضیق واقع شویم چه کنیم، تنبیه و ارشاد فرمودند به اینکه در موارد تزاحم قواعد باب تزاحم و در موارد حرج ادلۀ حرج را مراعات کنید. بنابراین آنچه بعضی توهم کردند و حتی ترتیب اثر هم به آن دادند که با قانون اساسی مخالفت شده یا شورای نگهبان محدود شده صرفاً از جهت توجه نداشتن به روش حضرت امام و دقت نکردن در دقائق فرمایش ایشان است. بلی یک نکته هست و آن اینکه اگر بدون مراعات تزاحم بین افسد و فاسد مجلس ارتکاب فاسد را تصویب نماید شورای نگهبان حق دارد آنرا رد کند، ولی اگر مجلس تزاحم بین آن دو را با اکثریت آراء تصویب کند و برای دفع افسد رای به ارتکاب دیگری بدهد شورای نگهبان نمی‌تواند آنرا رد نماید، ولی این نه تنها محدود کردن اختیارات شورای نگهبان نیست، بلکه عین مراعات حدود آن است، و از آنچه ذکر کردیم معلوم شد حاجتی به تعبیر احکام ثانویه نیست که بعضی از اعاظم فرموده اند تا انکه توهم شود احکام اسلام متغیر است، بلکه اعتقاد ما بر این است که همۀ احکام شرعیه تعلق به عناوین موضوعات خود دارد و تماماً احکام اولیه هستند، حتی در موارد تقیه و مآلاً موضوعات مختلفه و احکام مختلفه هستند و هیچگاه دو حکم به موضوعی تعلق ندارد تا یکی اولی و دیگری ثانوی باشد، و محل بحث این مسائل این مختصر نیست و در اصول بطور تفصیل مبرهن است. و نکتۀ دیگر توجه به خصوصیتی است که در عبارت مبارکۀ حضرت امام مورد عنایت ایشان بوده و آن اینکه تصویباتی که در موارد مذکوره می‌شود مادامی است نه دائمی و علت این مطلب ظاهر است چون وقتی تزاحم یا حرج موجب ترک یا فعلی شود تا تزاحم یا حرج موجود است. این تاثیر راهم دارد. هر وقت تزاحم یا حرج مرتفع شد تاثیر هم از بین می‌رود. و از این موقعیت استفاده می‌کنم و اذهان را متوجه می‌سازم که در این عبارت مختصر به چه نکات دقیق و مطالب عمیقی اشاره شده و چقدر از روی حساب کلمات آن ادا شده که هر چه بیشتر در آن تامل شود جهات بیشتری فهمیده می‌شود، و می‌توان راجع به ان تعبیر کرد: «بابٌ مِنَ العِلمِ یَنفَتِحُ مِنهُ اَبوابٌ» دوام سایۀ بلند پایۀ امام امت را از خداوند متعال خواهانیم. خدایا تا انقلاب مهدی‌(عج) خمینی را نگهدار.
والسلام

15دسامبر/16

تفسیر

آیهالله فاضل لنکرانی
عضو جامعه مدرسین و شورای مدیریت مدرسه فیضیه
در راه قران
قران معجزه ای در ابعاد بی نهایت
سخن از”اعجاز قران” و شناختن عظمت این کتاب نور و روشنائی، هدایت و بصیرت، قانون و شریعت، و این کلام بی همانند انقلاب افرین و انسان ساز الهی است برای اشنائی با هر پدیده ای ابتداء باید با صفات برجسته ان پدیده اشنا شد. برجسته ترین صفات قران نیز”اعجاز قران” و معجزه بودن ان است.
برای اینکه بدانیم چرا و چگونه قران معجزه است، قبلاً باید واژه و حقیقت اعجاز و معجزه بودن را مشخص کنیم و انگاه از اعجاز قران سخن بگوئیم، و لذا این مقاله بر محور دو عنوان ذیل ادامه خواهد یافت :
۱-حقیقت اعجاز
۲-قران معجزه ای جاوید
حقیقت اعجاز
معجزه و اعجاز از واژه عربی”عجز” گرفته شده اند که بمعنای ناتوانی می باشد. “اعجاز” باصطلاح دستور زبانی و ادبی مصدر است و بمعنای ناتوان ساختن می باشد، چنانکه معجز و معجزه اسم فاعل و بمعنای ناتوان کننده میباشد وقتی گفته میشود قران معجزه است، منظور این است که دیگران را در مقابل پیامبر و رسول الهی ناتوان و عاجز می گرداند تا نتوانند تکذیبش کنند و بدین واسطه صداقت پیغمبران تایید می شود .
اعجاز و معجزه در اصطلاح کلامی انجام گرفتن کاری است توسط پیامبران الهی که خارق العاده باشد یعنی یک عمل شگفت انگیز و خلاف معمول و خلاف عادت همانند سبزگردانیدن درخت بی برگ در غیر فصل سبز شدن گیاهان، و این کار به منظور متقاعد ساختن مردم جهت تصدیق نبوت و رسالت رسولان صورت میگیرد. هر پیامبر به تناسب افکار محیط و زمان زندگی اش معجزه ای داشتند. بزرگترین معجزه حضرت محمد(ص) نیز قران مجید است
شرائط اعجاز
برای تحقق اعجاز و بازشناسی ان، از کارهای بظاهر معجزه شرائط اساسی ذیل لازم و ضروری است :
۱-مقرون به دعوت بودن
معجزه باید مقرون به دعوت باشد، یعنی در زمانی انجام بگیرد که ان فرد در مقام ادعای نبوت و دعوت مردم به ائین اسمانی خود باشد.
۲-موضوع ادعا و دعوت
موضوع ادعا و دعوت شخص معجزه گر حتما”باید مربوط به مسائل نبوت و امامت باشد، انجام دادن کار فوق العاده در جهت اثبات منافع دنیوی و ادعاهای مادی معجزه محسوب نمیشود.
۳-احتمال صدق و کذب
موضوع دعوت باید از مسائل و قضایائی باشد که در ان هم احتمال صدق، یعنی درستی و راستی و هم احتمال کذب، یعنی دروغ داده شود، چه اگر یک طرف قضیه متصور باشد اوردن معجزه عبث و بی فایده و در جهت تحقیق اثبات مسئله ای نخواهد بود.
۴-خارق العادگی
معجزه باید خارق عادت و در هم شکننده روال عادی طبیعت باشد، یعنی عملی باشد خارج از قدرت و توانائی بشر و تنها پیامبران به اذن خدا توانائی انجام ان را داشته باشند.
۵-تحدی
معجزه باید مقرون به تحدی باشد، یعنی پیامبر از دیگر انسانها بخواهد انچه را خود انجام می دهد دیگران انجام بدهند، طبیعی است با عجز و ناتوانی دیگران از انجام کارهای پیامبران و اوردن معجزه از این طریق رسالت انان به اثبات می رسد .
۶-تطابق
تطابق نیز شرط اساسی معجزه است، یعنی باید گفتار و رفتار مدعی پیامبری منطبق بر یکدیگر باشد.
اینها شرائط اعجاز است، و عملی که مجموعه این شرائط را دارا باشد”معجزه می گویند و قران دارای تمام این ویژگیها است .
قران معجزه جاوید
قران مجید این کتاب رهاگر و نجات بخش معجزه خاتم پیامبران است، پیامبران پیشین معجزه هایشان مقطعی بود و استمرار در بستر زمان نداشت، یعنی فاقد جنبه جاودانگی بود مانند زنده کردن مرده، شفا دادن بیماران لاعلاج، نابینای مادرزاد و …
اما معجزه آخرین پیامبر هیچکدام از اینها نبود، زمانشمول و تاریخ گیر بود، معجزه او یک کتاب و یک نوشته بود که باید خوانده شود-قران-و باید ملاک جدائی و تفریق و بازشناسائی حق و باطل قرار گیرد-فرقان-و باید مردم را از زیریوغ اسارت و بردگی ابدان و اجسام بسوی نور و روشنائی، رهائی فلاح و پرستش وجود یگانه و بی همتای”الله” رهنمون شود و هدایت کند.
اری معجزه او قران بود، اب حیات همیشه جاری در طول قرون و فراسوی ازمنه و امکنه و نوری همیشه پرتو افکن بر شبستان پر ابهام تاریخ و…
و اکنون در افقهای روشن این کتاب جاویدان الهی به نظاره ایستاده و معجزه های ان را مشاهده کنیم و جنبه های جاودائی اعجازش را در ابعاد بی نهایت بشناسیم :
۱-جاودانگی اعجاز قران
گفتیم معجزه اخرین پیامبر خدا یک معجزه مقطعی نبوده و نیست، معجزه ای زمانشمول و جاودانه می باشد و سفره نعمتی است که برای تمام بشریت در همه نسلها گسترده شده، قران خود چنین میفرماید: “تبارک الذی نزل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیرا ”
پرخیر و برکت است ان(خدائی) که قران را(قرانی که مفرق حق و باطل است) بر بنده خود نازل فرموده تا(اندرزهای وی) اهل عالم را متذکر(و خدا ترس) گرداند.
۲-اعجاز قران در ابعاد بی نهایت
علاوه بر اینکه قران معجزه جاودانه است، معجزه ای در ابعاد بی نهایت می باشد. اعجاز قران در چند بعد محدود نمی باشد، در ابعادی بی نهایت است که ممکن است برخی از آنها را بشناسیم. تعدادی از این ابعاد اعجازی قران را در ادامه این مقاله و گفتار خواهیم شناخت، اری این ابعاد بسیار گسترده و به تعبیر رساتر بی نهایت را در قران می خوانیم :
“و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شیء ”
و ما بر تو این قران را فرستادیم تا حقیقت هر چیز را بیان کند.
۳-تحدی به مماثله
قران انسانها را به مماثله تحدی نموده است، یعنی انها را به مبارزه طلبیده و از انها خواسته است که مثل قران یا همانند سوره و ایه ای از قران را بیاورند و انها نتوانستند و نمی توانند. در سوره بقره می خوانیم :
“قل لئن اجتمعت الانس و الجن علی ان یأتوا بمثل هذا القران لایأتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهیرا ”
بگو(ای پیغمبر) اگر جن و انس متفق شوند که مانند این قران کتابی بیاورند، هرگز نتوانند، هر چند که همه پشتیبان هم باشند .
۴-تحدی به بلاغت
قران کتابی بلیغ، فصیح و بسیار زیبا می باشد. شیوه ادبی ان نیز نه شعر است و نه نثری از گونه نثرهای معمولی، شیوه ویژه ای است که فقط می توان ان را شیوه ادبی قران نامید و بی مانند است که بتوان مثال زد. قران از نظر ادبی و زیبائی سخن نیز شعرا و سرایندگان عرب و غیرعرب را به مبارزه طلبید و تحدی کرده است و کسی نتوانسته است تاکنون همانند ان یا قسمتی از ان را بسازد و بسراید، این معجزه ادبی قران است. در همین زمینه در قران می خوانیم :
“ام یقولون افتراه قل فاتوا بسوره مثله و ادعوا من استطعتم من دون الله، ان کنتم صادقین”
یونس ایه۳۸
آیا(کفار) می گویند(محمد قران را بافته است)؟ بگو(ای رسول) شما هم از هرکس توانستید درخواست کمک بنمائید و یک سوره مانند این قران بیاورید. اگر شما راست می گوئید.
۵-تحدی به عدم اختلاف
قران کتابی بزرگ است دارای سوره ها و ایه های زیادی است، با این حال هیچ اختلاف و تناقضی نمی توان در ان پیدا کرد. هیچ ایه ان با ایات دیگر مخالفت ندارد و این”معجزه” است. انسانهای عادی نمی توانند چنین چیزی بسازند. قران عدم اختلاف ایات را یکی از موارد تحدی قرار داده و مخالفین را به مبارزه طلبیده و انان در صحنه شکست خورده و گریخته اند :
“افلا یتدبرون القران و لو کان من عند غیر الله، لوجدوا فیه اختلافا کثیرا ”
چرا در قران تدبر نمی کنند، اگر ان از جانب غیرخدا بود البته که اختلاف و تناقض گوئی زیادی در ان می یافتند .
۶-تحدی به گزارش از غیب
یکی دیگر از موارد اعجاز قران گزارش دادن از اخبار غیبی است. قران هم از اخبار زمان گذشته بصورت غیب خبر داده، و هم از آینده مانند خبردادن قرآن از اینکه در مدت معین میان مردم روم و ایران جنگ واقع می شود و در ان جنگ رومیان غالب می شوند.
اینها گوشه هائی ازابعاد اعجازی قرآن می باشد، اما باید گفت مهمترین بعد اعجاز قران”بعد تشریعی” ان است، یعنی از نظر قانون گزاری و تشریع قران برتر از همه قوانین موجود در میان بشریت می باشد و انسانها در هیچ زمانی نخواهند توانست همانند شریعت و قوانین اجتماعی قران بیاورند و با ان مماثله کنند. در تشریع و تبیین اعجاز قران باید روی این جنبه(جنبه تشریعی) تکیه کرد، هر چند که دیگر جنبه ها هر کدام دارای لطف ویژه ای می باشد .
جمع بندی و نتیجه گیری
قران بعنوان یک معجزه ثابت در بستر زمان جاری است و توالی قرون و گذشت زمان و تفاوت و اختلاف اقلیمی و قومیتها و زبان و نژاد در ان تاثیری ندارد. قران در همه زمانها و برای همه نسلها از همه نژادها در شرائط گوناگون به عنوان یک معجزه الهی قابل فهم و درک است. معجزه بودن قران به این دلیل ثابت شده است که هیچ کس نتوانسته است تاکنون در ان مواردی که قران تحدی کرده و باصطلاح به مبارزه طلبیده از عهده ان برآمده و مثل قران را بیاورد و این مسئله در تمام ابعاد صدق می کند، هم بعد ادبی و بلاغت قران، هم بعد وحدت و هماهنگی قران، و هم اخبار غیبی، هم بعد تشریعی و تقنینی قران، روی همین اصل باید گفت”قران معجزه ای در ابعاد بی نهایت است “.
ادامه دارد

15دسامبر/16

اختصاصی پاسداران

حضرت آیه الله مشکینی
اخلاق در اسلام
امر نهم :
برخی توهم کرده اند که نفس و روح انسانی متعدد است و انسان دارای چندین نفس میباشد، و در بعضی از روایات جملاتی که مؤید این مطلب است دیده میشود،چنانچه نقل شده است که روزی کمیل بن زیاد نخعی که یکی از شاگردان برجسته تربیت شده در مکتب اسلام و حضرت علی(ع) و از بهترین یاران ان حضرت بود از حضرت امیرالمؤمنین(ع) پرسید :
یا امیرالمؤمنین ارید ان تعرفنی نفسی. میخواهم نفس و روان را برای من تعریف فرمائید. حضرت فرمود: و ای الا نفس ترید؟ کدامیک از نفس ها و روح ها را میخواهی بتو بیاموزم؟ عرض نمود هل هی الا نفس واحده، آیا ان جز یک نفس و روان است؟ حضرت فرمود: انما هی اربع، همانا نفس چهار قسم است .
۱-نفس نامیه نباتیّه ۲-نفس حسیّه حیوانیه ۳-نفس ناطقه قدسیّه ۴-نفس کلیه الهیّه
روایات فوق گرچه در کتابها شده است، ولی روایتی ضعیف و غیر قابل اعتماد است واگر هم صحیح باشد به کمالات و مراتب و درجات نفس مربوط میشود، نه آنکه واقعا”انسان دارای چندین روح و نفس میباشد. البته ما در اینجا در مقام این بحث نیستیم که آیا هر یک از نفس های چهارگانه فوق الذکر حقیقتهائی مختلف و موجودهائی جداگانه هستند یا آن که یک حقیقتند که دارای مراتب میباشد، و اگر هم فرض کنیم که هر یک از آنها حقایق جداگانه و موجوداتی مستقل باشند. تردیدی نیست که انسان بیشتر از یک روح ندارد لیکن روح و نفس انسانی دارای مراتبی است، چنانچه تعبیراتی مانند نفس لوامه و نفس اماره و نفس مطمئنه دلیلی بر تعدد نفوس مختلفه نیستند و همه آنها از مراتب و حالات و اوصافی که موجب کمال و سعادت نفس است و شمه ای از حالاتی که سبب تنزل و شقاوت نفس است را بیان کنیم .
حالات نفس
در قرآن کریم از هر دو نوع حالات نفس چه انهائی که مربوط به کمال و سعادت آنست، چه حالاتی که مربوط به تنزل و شقاوت نفس است ذکر شده است.
نفس سلیم
مثلا”در مورد کمالات نفس به این آیه توجه می کنیم :
“یوم لاینفع مال و لابنون الا من اتی الله بقلب سلیم” سوره شعرا ایه ۸۹
روز قیامت که مال و فرزندان برای انسان سودی نخواهد داشت جز ان کس که با قلب سلیم به پیشگاه خداوندی وارد شود.
سلیم یکی از صفات قلب است و قلب سلیم قلبی است که از انحراف و عقاید خلاف سالم باشد، و از امام صادق(ع) نقل شده که فرمودند:قلب سلیم قلبی است که در آن غیر از الله چیزی نباشد” .
و در اینصورت نفس دارای یکی از مهمترین مراحل کمال است که انسان غیر از حب”الله” هیچ علاقه دیگری نداشته باشد و در قلب او فقط”الله” باشد.
و در روایت دیگری از پیغمبر اسلام (ص)نقل شده است که فرمود:
“لا یکمل ایمان الرجل حتی اکون عنده احب الیه من ابیه و امه و ولده و ماله و نفسه”
ایمان انسان بحد کمال نمیرسد مگر انکه من در نزد او از پدر، مادر و فرزندان و مال و جان او محبوبتر باشم .
بنابراین نفس سلیم نفسی است که غیر از خدا و کسانیکه آنها بخاطر خدا مورد محبت انسان هستند در ان وجود نداشته باشد.
نفس منیب
حالت دیگر قلب و نفس، منیب است که قلب منیب یا نفس منیبه میگویند، یعنی قلب و نفسی که پیوسته رجوع به خدا داشته باشد. در قران کریم می فرماید:
“من خشی الرحمن بالغیب و جاء بقلب منیب” سوره ق ایه ۳۳
کسی که در حال خلوت از خداوند میترسد و قلبی منیب را-به پیشگاه خداوند-آورده است ترسیدن از خدا در خلوت یکی از مهمترین حالات قلب است، یعنی نفس و قلب تا آنجا خدا را شناخته که خلوت و جلوت برای او فرقی ندارد، هیچکس هم نباشد خوف”الله” در او هست بر خلاف برخی قلبها که در حضور مردم و در صورت اطلاع آنان به گناه و کار زشت تن نمی دهند، ولی در خلوت و اگر کسی نباشد به گناه و امر زشت آلوده میشوند و چنین قلبی نیست به آنجا نرسید که همواره و در هر حال خدا را حاضر و ناظر بداند و قلبی نیست که پیوسته با خدا باشد و بسوی او رجوع نماید.
نفس یا قلب مهتدی
یکی دیگر از حالات قلب، مهتدی است. قرآن میفرماید:
“من یؤمن بالله یهد قلبه” سوره تغابن ایه ۱۱
کسی که مؤمن به خداوند شود خداوند قلب او را هدایت و راهنمائی میکند، قلب هدایت یافته درمسیر عقاید و احکام الهیه به راه می افتد، راه را می شناسد و می فهمد برایش روشن میشود که باید چه عقایدی را پیدا کند و سراغ چه اعمالی برود.
نفس مطمئنه
یکی دیگر از حالات معروف و نفس طمانینه است که در قران مجید میفرماید:
“الا بذکر الله تطمئن لقلوب” سوره رعد ایه ۲۸
همانا با یاد خدا دلها طمانینه و آرامش پیدا میکند. و در آخر سوره الفجر میفرماید:
“یا ایتها النفس المطمئنه رجعی الی ربک راضیه مرضیه”
نفس مطمئنه، نفسی است که ارامش پیدا کرده است، به این معنی که انسان چنان با هواهای نفسانی خود مبارزه میکند، و با انجام واجبات و ترک محرمات به تربیت و تکمیل نفس همت می گمارد که دیگر به غیر خدا اعتنائی نداشته و بسوی گناه نمی رود و چنان ارامش و اطمینانی در او پیدا میشود که همانند کوه ثابت و استوار(کالجبل الراسخ)میشود که هیچیک از گناهان و هواهای نفسانی و شهوات و دنیا و حب مال و جاه نمیتواند او را اغوا کند. مراحل بالای این حالت مثل ائمه اطهار علیهم السلام چنانست که حتی فکر گناه نیز در انها را پیدا نمی کند. صفت طمانینه یکی از بهترین حالات نفس است و چنین نفسی است که وقتی از این دنیا میرود به او خطاب میشود که ای نفس مطمئنه بسوی پروردگار خویش بازگرد که هم تو از نعمتها و الطاف و مراحم خدا راضی خواهی بود، و هم خداوند از تو راضی خواهد بود .
نفس یا قلب متقی
مرتبه دیگر از مراتب و حالات نفس، نفس متقی است، نفسی که دارای پروا و باک است. همچنان که انسان وسواسی از هر چیزی که احتمال نجاست ان را میدهد از ان دوری میکند، نفس گاهی نیز چنان حالت پروائی پیدا میکند که بسیار محتاط میشود و در اجتناب از گناه حالتی همانند وسواس پیدا می کند. نفس یا قلبی که دارای چنین حالتی باشد”نفس متقیه” یا”قلب متقی” نامیده میشود .
“قران مجید در ایه۳۲ از سوره حج میفرماید :”و من یعظم شعائر الله فانها من تقوی القلوب”
کسی که قلب و روانش به مرتبه تقوی دست یابد، شعائر خدا را بزرگ میشمارد و خدا و انچه که اثار و نشانه های اوست بزرگ میدارد دین خدا، مساجد خدا، احکام خدا، مؤمنین، مکه، کعبه و …بالاخره انچه که دارای ارتباط با خداست در نظر چنان انسانی عظیم و بزرگ جلوه میکند، زیرا که نفس او مزین به تقوی گردیده است .
نفس یا قلب مخبت
یکی دیگر از حالات زیبای نفس اخبات است و ان حالتی است که انسان در برابر دستورات خداوند خاضع باشد. در ایه۵۴ سوره حج میفرماید .
“فیؤمنوا به فتخبت له قلوبهم”
ایمان به خدای اورند انگاه قلوبشان در برابر او خاضع شود، و چون قلب و نفس در پیشگاه خدا و دستوراتش خاضع و خاشع شد دیگر سر جنگ و نافرمانی و طغیان نسبت به احکام الهی نخواهد داشت
نفس تزکیه
یکی دیگر از صفات نفس و قلب پاکیزگی است، چنانکه خداوند متعال در سوره شمس چندین قسم به آفتاب، ماه، آسمان، زمین، و… یاد میفرماید، انگاه میفرماید .
“قد افلح من زکیها ” سوره الشمس ایه ۹
رستگار کسی است که نفس را تزکیه و پاکیزه نماید .
بدیهی است برای رسیدن به این مرتبه نیاز بکوشش زیاد است، قبل از هر چیزی نفس از صفات رذیله پاک گردد و انگاه زمینه برای جایگزینی صفات حسنه و رشد و کمال فراهم گردیده و انسان دارای نفس زکیه شود و به رستگاری و فلاح دست یابد .
نفس لوامه
یکی دیگر از صفات نفس لوامه است .”لوام” یعنی کثیر اللوم، زیاد ملامت کننده، زیاد سرزنش کننده. انسان ممکن است گاهی چنان باشد که هر چه هم گناه کند هیچگونه پشیمانی و ملامت در خویش احساس نکند که چنین نفسی سقوط کرده است، ولی نفسی که بعد از لغزش و گرفتاری به گناه فورا به خود بازمیگردد و خویشتن را قبل از هرکس مورد ملامت و سرزنش و توبیخ قرار میدهد چنین حالتی برای نفس یکی از حالات شریفه و مراتب بسیار خوب برای نفس است. در قران مجید سوره قیامت ایه ۱و ۲ میفرماید.
“لا اقسم بیوم القیمه و لا اقسم بالنفس اللوامه”
سوگند به روز قیامت، و سوگند به نفس لوامه .
بدیهی است چیزهائی که خداوند بر آنها سوگند یاد فرموده بخاطر شرافت و قداستی است که در انها وجود دارد و در ایه فوق خداوند متعال به نفس لوامه قسم یاد فرموده است. و البته چنین است که اگر انسان نفس خویش را انچنان تربیت نماید که در برابر گناه، حالت پشیمانی و سرزنش به خویش در او حاصل شود به یکی از مراحل کمال دست یافته است.
نفس ملهمه
یکی دیگر از اوصاف نفس، “ملهمه” است. چنانچه در سوره شمس ایه۸ میفرماید.
“فالهمها فجورها و تقویها”
خداوند متعال فجور و تقوی، امور زشت و امور خیر نفس را به نفس الهام فرموده است(به همان نفس تزکیه که در ایه قبل اشاره فرموده و در بالا تحت عنوان نفس زکیه ذکر نمودیم) و البته در صورت عادت به گناه الهام از سوی خداوند قطع میشود.
در مقابل صفات و حالاتی که به برخی از انها اشاره نمودیم و موجب کمال و سعادت نفس است، حالات و صفاتی نیز وجود دارد که سبب شقاوت نفس است، که ذیلا”قسمتی از انها را ذکر میکنیم .
نفس آثمه
اگر قلب و نفس انسان به گناه عادت کرد، ان را”قلب آثم” یا”نفس آثمه” گویند،چنانچه در سوره بقره ایه۲۳۸ میفرماید.
“و من یکتمها فانه آثم قلبه”
کسیکه(گناه) کتمان شهادت را مرتکب شود، چنین کسی(معلوم میشود) که دارای قلب آثم است. کسی که معتاد به گناه است، در ارتکاب گناه جری است.
عملکرد ناپسند و گناهان سبب میشود که قلب از خداوند غافل و منصرف گردد.
نفس یا قلب غافل
یکی از حالاتی که موجب سقوط نفس و قلب است غفلت است عملکرد ناپسند و گناهان سبب میشود که قلب از خداوند غافل و منصرف گردد. در ایه۲۸ سوره کهف میفرماید.
“و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا”
خطاب به پیغمبر گرامی(ص) دستور میفرماید که مبادا از کسی اطاعت و پیروی کنی که قلب او را از ذکرمان غافل گرداندیم.
قلب یا نفس مطبوع
طبع و ختم تقریبا”به یک معنی” است. “طبع”به معنی مهر و موم شدن است و گاهی ممکن است قلب انسان چنین حالتی پیدا کند. در ایه۱۰۱ سوره اعراف چنین میفرماید.
“کذلک یطبع الله علی قلوب الکافرین”
اینچنین خداوند دلهای کافران را مهر و موم مینماید.
انگاه که انسان نسبت به خداوند جری شود و آنچه از اصول وفروع که از سوی خداوند به او عرضه میشود نپذیرفت و یا پذیرفت، ولی با بی اعتنائی به دستورات خداوند، مرتکب معاصی شد، قلب او حالتی پیدا میکند که گوئی بر آن مهر و موم میخورد و دیگر هیچ موعظه و اندرز و امر و نهی پروردگار در آن تاثیر نمیگذارد و این یکی از حالات سقوط نفس و قلب است.
کوردلی
یکی دیگر از حالات قلب و نفس کوری است. در ایه۴۶ سوره حج میفرماید:
“انها لا تعمی الابصار و لکن تعمی القلوب التی فی الصدور”
گاهی چشمهای سرکور نیست، لکن(چشم) دلها و روانها که در سینه ها جای دارد کور میشود، غیر خدا را می بیند و خدا را نمی بینند، خواسته های نفسانی را می بیند، و لیکن خواسته های الهی را نمی بینند، چنین قلبی کور است و ان را”قلب اعمی” یا”نفس عمیاء” میگویند.
اگر انسان حس کند مناجات خدا برایش لذت بخش نیست باید بفهمد که قلب او مریض است.
قلب اغلف یا نفس غلفا
در ایه۸۸ سوره بقره میفرماید:
“و قالوا قلوبنا غلف”
همچنانکه شمشیر در غلاف مستور میشود گوئی دل نیز در غلافی قرار میگیرد که دیگر آنچه را باید ببیند و بشنود نمی تواند ببیند و بشنود و چنین حالتی موجب شقاوت قلب انسان میشود.
نفس یا قلب مریض
در ایه۱۰ سوره بقره می فرماید.
“فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا”
دلهایشان گرفتار مرض است پس خدا مرض انان را افزون نماید. مرض همان حالتی است که از گناه در دل پیدا میشود و همچنانکه مریض به غذا و آنچه به صلاح اوست میل پیدا نمیکند و غذاهای لذیذ در ذائقه اش لذت ندارد و شیرین در ذائقه اش تلخ است، قلب و نفس مریض نیز چنانست که مواعظ الهی، احکام خدا، مصالح دنیا و آخرت در نظر او زشت و تلخ است، اما آنچه برای او ضرر دارد و هواهای نفسانی در ذائقه او شیرین است. و این مرض قلب است و همانطور که مرض جسمانی اگر معالجه نشود منجر به مرگ میشود، مرض قلب نیز موجب هلاکت انسان میشود. اگر انسان حس کند آنچه را باید بخواهد نمی خواهد، مناجات خدا و انجام دستورات خدا برایش لذت بخش نیست، بلکه در ذائقه او تلخ میاید، باید بفهمد که قلب او مریض است، و باید هرچه زودتر با مراجعه به آیات و متخصصین فن، اطبای قلب، مؤمنین خالص، انسانهای با خدا و علمای متعهد و رهروان راه ما انبیاء به درمان قلب مریضش برخیزد و بهبودی و شفای ان را تحمیل نماید .
نفس یا قلب زائغ
یکی دیگر از حالات و صفات ساقط کننده قلب، “زیغ” است که در اثر گناه حاصل میشود .”زیغ” حالتی است در قلب که همواره انسان بر سر دو راهی ها و در هنگام انتخاب راه در اعتقاد و در اخلاق و در عمل راه انحراف و مسیر منحرف را انتخاب میکند .انسان پیوسته در همه شئون زندگی و در تمام لحظات عمرش و در ابعاد اعتقادی و اخلاقی و عملی و در امور ظاهری و باطنی و…بر سر دوراهی ها قرار می گیرد و سعادتمند کسی است که درهمه موارد فقط راه خدا وصراط مستقیم وصحیح را انتخاب نماید، ولی کسی که قلبش دچار زیغ شده باشد همیشه راه مقابل حق را برمیگزیند .خداوند متعال در ایه۷ سوره آل عمران میفرماید .
“فاما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه”
انان که در دلهاشان زیغ است متشابهات قران را دنبال می کنند(تا بتوانند طبق خواسته خودشان انها را معنی کنند).انتخاب آیات متشابهات قران مجید بمنظور این که بتوان مطابق خواسته های شخصی برداشت نمود نمونه ای از زیغ و انحراف قلب است .
نفس قاسیه
یکی دیگر از حالات نفس و قلب قساوت است، چنانچه در آیه۱۳ سوره مائده میفرماید .
“و جعلنا قلوبهم قاسیه ”
دلهاشان را سخت گرداندیم
و ایه۱۶ سوره حدید، “فقست قلوبهم” .دلهاشان قساوت پیدا کرده .و همچنین در آیات دیگر این صفت برای قلب ذکر گردیده است .قساوت حالت سختی و سفتی است مانند سنگ و اهن که هیچ چیز در انها نفوذ و تاثیر نمیکند .گاهی قلب چنین میشود که هیچ موعظه و اندرز و عبرتی و هر چیزی که سبب تنبه و بیداری مؤمن میشود مانند مرگ، زلزله و حوادث دیگر و بالاخره کلمات الهی و آیات قرانی در ان تاثیر نمی کند و چنین قلبی را”قاسی” گویند .
ریب
یکی دیگر از حالات قلب حالت”ریب” است، و ریب حالت تردید و شک در اموری است که انسان باید به آنها اذعان و اعتقاد داشته باشد .تردید در اصول : خدا، معاد، نبوت، امامت و تردید در فروع و مسائل دیگر .خداوند متعال در آیه ۴۵ سوره میفرماید :
“و ارتابت قلوبهم فهم فی ریبهم یترددون”
دلهاشان را ریب فرا گرفته و همواره در میان ریب و تردیدشان در حرکت می باشند، و این یکی از موجبات شقاوت نفس است که واجب است انسان در چنین حالتی فورا”با مراجعه به آیات و روایات و متخصصین ریب و تردید را از خود زائل نماید که اگر این حالت در انسان زیاد بماند به حالت انکار کشیده میشود .
قلب رائن یا نفس رائنه
“رین” یکی دیگر از حالات قلب و نفس است .”رین” بمعنی زنگ زدگی است، و همانگونه که در ائینه زنگار گرفته تصاویر منعکس نمیشود آئینه قلب نیز که باید تجلیگاه خدا و جلال و کمال و عظمت خداوندی باشد، اگر زنگار گرفت این قابلیت را از دست می دهد .گر چه نمیتوان خدا را با چشم سر دید، ولی با دیده دل و صافی قلب انسان می تواند خدا و عظمت و جلال او را ببیند و خدا را بشناسد، و بر عکس قلب زنگ زده که هیچ چیز در آن منعکس نمیشود قهرا”به سراغ شیطان و هواهای نفسانی خواهد رفت .در ایه۴ از سوره مطففین می فرماید :
“کلا بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون”
کردار انان بر دلهاشان زنگار افکنده است .
در آیه شریفه علت پیدایش زنگ را نیز بیان فرموده و ارتکاب گناهان را موجب حالت زنگ زدگی قلب شمرده است .بنابر این هر گناهی مقداری تیرگی و غبار در قلب انسان ایجاد می کند که فورا”باید با توبه و برداشتن گامی در راه خیر آن را بشوید تا جلای قلب را از دست ندهد، و به همین جهت در روایت وارد شده است :
“طوبی لعبد یجد یوم القیمه تحت کل ذنب استغفر الله”
خوشا بحال بنده ای که روز قیامت-در نامه عملش-بدنبال هر گناهی استغفار و توبه ای را دریابد(که بر آن گناه خط قرمزی کشیده باشد)و این بدان معنی است که انسان باید تیرگی حاصل از گناه را فورا “شستشو دهد و پاک نماید، و گرنه موجب زنگ زدگی قلب می شود و دیگر خدا و مواعظ خدا در او اثر نمی کند .
نفس اماره
نفس تربیت نشده بالاخص در زمان جوانی”اماره بالسوء” است .”اماره” بمعنی زیاد دستور دهنده، انهم دستور به کارهای بد و ناپسند .قران مجید در داستان حضرت یوسف (ع)این حالت نفس را نام برده است ،در ایه۵۳ سوره یوسف(ع) می فرماید :
“ما أبری نفسی ان النفس لاماره بالسوء ”
من نفس خویش را تبرئه نمی کنم، همانا نفس بسیار امر کننده به بدی است .
کلام فوق ظاهرا”از قول زلیخا است، انگاه که در مقام شهادت و استنطاق و استیضاح قرار گرفت، حق روشن شد و اعتراف نمود که او خود درخواست و پیشنهادات کار زشت را مطرح کرده بود و این اعتراف را در وقتی انجام داد که حضرت یوسف(ع) در آن جا حضور نداشت تا یوسف بداند، گر چه غایب است به او خیانت نمی کند .
همچنین احتمال دارد که این سخن از قول حضرت یوسف(ع) نقل شده باشد، و ممکن است که هر دو را شامل شود، و در هر صورت قران این کلام را بعنوان یک واقعیت میداند که :
“ان النفس لاماره بالسوء ”
محققا”نفس بسیار دستور دهنده به بدی است .
نفسی که تحت تربیت صحیح اسلامی و انسانی قرار نگرفته همواره انسان را به کارهای زشت و گناهان و تمام کارهائی که مطابق هوای نفس است امر می نماید .چنین نفسی همانند کودکی است که هر چه را می بیند می خواهد، خواه برای او خوب باشد یا بد، به نفعش باشد یا به ضررش .و همچنان که طفل با تربیت و پیمودن راه رشد و کمال از تمایلات کودکانه دست بر می دارد، نفس تربیت نشده که اماره بالسوء است نیز بوسیله تربیت باید این حالت را از خود زائل نماید .
نتیجه :
نتیجه انچه که در امر نهم یاداور شدیم این شد که :نفس انسان یک نفس بیشتر نیست. لیکن روح یا نفس این موجود عجیب دارای صفات مختلف است : صفات حسنه و صفات رذیله، و به تعبیر دیگر نفس یا رو ح انسان دارای درجات و درکات است. درجات که تصاعد به سوی کمال است و رسیدن به مقام نفس سلیم، نفس مطمئنه و…و درکات که تنزل و سقوط به پستی و شقاوت است که نفس مطبوع، اعمی مریض و آثم نمونه های ان است . بنابراین کلیه حالات خوب یا بد نفس مراحل نفس هستند و به هیچ وجه این حالات دلیل بر تعدد نفس و روح انسانی نیستند، و در علم اخلاق از همین مراحل و حالات یا درجات و درکات نفس بحث می شود و انچه که ذکر کردیم اجمالی از برخی این حالات بود که انشاء الله به توفیق الهی در مقام خودش دیگر صفاتی که موجب سعادت نفس و صفاتی که سبب شقاوت ان می شود برخواهیم شمرد .
از خداوند متعال می خواهیم که تمام صفات رذیله نفسانی را که در قلوب ما وجود داشته یا بوسیله گناهان تحصیل کرده ایم موفق شویم از خویشتن دور سازیم و با اتصاف به همه صفات حسنه که در ایات و روایات وارد شده به کمال الهی و انسانی دست یابیم و یا چنین مقامی از این دنیا رخت بربندیم .
ادامه دارد

15دسامبر/16

از مارکسیسم لنینیسم تا استالنینیسم

استاد جلال الدین فارسی
عضو ستاد انقلاب فرهنگی
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از فلسفه هائی که در قرون اخیر رو در روی مکتب آسمانی اسلام قرار گرفته است و سیر تحولی داشته «ماتریالیسم دیالکتیک» و «ماتریالیسم تاریخی» است.
در یک دوره این مکتب دوران بی دولتی را می‌گذرانده، و در این دوره خطرش برای اسلام بسیار ناچیز بوده است، بلکه اصلاً در قلمرو کشورهای اسلامی وارد نشده است. اما پس از انقلاب اکتبر روسیه، این فلسفه صاحب یک دولت شده، و علاوه بر آن یک سازمان بین المللی سیاسی نظامی هم تشکیل شده تا این فلسفه را بسط و نشر دهد.
حملۀ این فلسفه ابتداء به فلسفه و نظام سرمایه داری بود، اما پس از اینکه توانست دولتی در روسیه بوجود بیاورد در خود این فلسفه تحولی پیدا شد که از شکل اصلی اش منحرف شد، به این منظور که تا حدود ممکن با واقعیات سیاسی اجتماعی مطابقت کند. و بعد از این تحول، تغییر دیگری نیز پیدا کرد و آن اینکه در کشورهای صنعتی فقط تبلیغ شود. چون مارکس معتقد بود که فلسفه او متعلق به (پرولتاریا) یا طبقۀ کارگر سرمایه داری پیشرفته است، یعنی طبقه ای است که روی پیشرفته ترین وسائل تولید سرمایه داری جامعه کار می‌کند، بهمین جهت معتقد بود که این فلسفه باید در کشورهای صنعتی نشر پیدا کند.
اما وقتی که در روسیه نیمه فئودالی و نیمه سرمایه داری، دولتی بوسیلۀ معتقدان به این فلسفه و مذهب بوجود آمد، «لنین» تغییراتی در این نظریه داد و مدعی شد که این فلسفه را باید در کشورهای آسیائی و آفریقائی و غیر سرمایه داری که با استعمارگران و سرمایه‌داری خارجی روبرو هستند ترویج کرد، و شروع کرد به نشر این فلسفه در این کشورها. با اینکه می‌دانیم مطابق همین نظریه، این فلسفه نمی‌تواند مورد اعتقاد طبقات ماقبل سرمایه داری قرار بگیرد، ولی چون لنین می‌دانست که این نظریه درست نیست و نشر آن در روسیه فئودالی ثابت کرده بود که همه می‌توانند به آن معتقد شوند و بر خلاف آنچه مارکس و انگلیس می‌پنداشتند. مخصوص یک طبقه نیست. در اینجا بود که (بین‌الملل کمونیسم) شروع کرد به نشر این افکار در کشورهای آسیائی و آفریقائی، و در میان دانشگاهها و دانشجویان و روشنفکران. در بعضی از کشورها این تجربه با موفقیت هم انجام شد. در کشورهای اسلامی این حمله ادامه دارد.
عمل سران و تئوریسین‌های مارکسیست نشان می‌دهد که آنها معتقد شده اند که فلسفۀ آنها عملی نیست و نادرست است. اینها به این نحوه هم عمل نمی‌کنند که برعدۀ قلیلی که در یک مکتب دارند و معتقد به مسلک آنها هستند تکیه کنند و یک دولت مارکسیست لنپنیست بوجود بیاورند، چنانچه عمل شوروی و چین در سالهای اخیر نشان داده و ثابت کرده است که آنها معتقد به این نحوه عمل نیستند.
با شیوه‌های تبلیغاتی پایۀ معتقدات مردم کشورها را سست می‌کند و آنان را از دین و معتقداتشان و علاقه به وطن دور می‌سازند و باور و ایمان آنان را متزلزل می‌کنند، سپس از این تشتت و خلاء ایمانی و عاطفی بهره برداری می‌کنند تا بوسیلۀ یک نیروی دیگر در همین کشورها حکومت‌های این کشورها را سرنگون کنند. روسیه شوروی پیش از آنکه روی یک جنبش کارگری برای ایجاد حکومت کمونیستی در این کشورها تکیه کند، به دستگاه اطلاعاتی خودش اتکاء می‌کند، و این دستگاه اطلاعاتی نیروهای موجود در یک کشور را اعم از سازمان‌های سیاسی و غیر سیاسی، ولو اینکه مارکسیست نباشند ارزیابی و سپس هماهنگ می‌کند و بعد دست به واژگونی و انقلاب می‌زند.
گاهی باتکیه به جنبشهای قومی یا باصطلاح خلقی این کار را انجام می‌دهد. سیاست شوروی این حقیقت را ثابت کرده است، مخصوصاً از آن وقتی که شوروی سیاست همزیستی مسالمت آمیز را با بلوک سرمایه داری پیش گرفت و معتقد شد که دولتهای کمونیسم و کاپیتالیسم می‌توانند در کنار هم زندگی کنند، و به موجودیت خود برای مدتی طولانی ادامه دهند. اتکاء به این شیوۀ عمل بیش از پیش و شاید بتوان گفت انحصاری شد، و این یک فکر ضد مارکسیستی است که از دورۀ لنین پیدا و عملی شد، و بعد از استالین در سطح جهانی بکار بسته شد تا منتهی شد به همکاری و همزیستی بین‌المللی با ایالات متحدۀ آمریکا. بر اثر آن شوروی بعنوان یک دولت سوسیالیست مدعی طرفداری از جنبش‌های ضداستعماری وطن پرستانه، اعتباری در این کشورها ندارد، و بعد تقسیم مصالح بین شوروی و آمریکا در این کشورها به اعتبارش لطمه زد و اسلحه فروشی و همکاری با سلطنت‌ها آبروی شوروی و اصلاً مرام کمونیسم را برد.
از اینجهت می‌بینیم که شوروی در جنگ جهانی دوم در ایران به سازمان‌ها و جنبش‌های قبیله ای و قومی تکیه می‌کند. یک حزب در کردستان درست می‌کند، یک حزب در آذربایجان، در عین حال یک حزب توده هم هست که معتقد به تضاد کارگر و سرمایه دار است. منطق، مارکسیستی است، اما چرا شوروی، آذربایجانی و کرد و عرب را علیه یکدیگر تحریک می‌کند؟ برای اینکه می‌داند یک حزب مارکسیست نمی‌تواند در کشوری مثل ایران پابگیرد و حکومت را سرنگون کند. این تجربه نشان می‌دهد که استالین و رهبری حزب کمونیست شوروی به مارکسیست که می‌گوید مبارزه طبقاتی است ایمان ندارند.
معمولاً سازمان بین الملل کمونیسم جنبش‌های کمونیستی را هدایت می‌کند، اما ارتش سرخ و ادارۀ اطلاعاتی آن جنبش‌های ناسیونالیستی را دامن می‌زند. در دورۀ طاغوت از عراق عوامل ارتش شوروی در بغداد طرح تجزیه ایران را به خلقها و مناطق مستقل و خود مختار اجرا می‌کردند، و روزنامه‌ها و کتابهای مختلف منتشر می‌کردند برای تجزیه کردن ملت به خلق‌های عجیب و غریب، در حالیکه همین‌ها در کشورهای عربی با مبارزۀ مردم عرب در راه وحدت مخالفت می‌کردند و می‌گفتند شما می‌خواهید بین فئودالها و دهقانها و بین سرمایه دار و کارگرها در تمام این کشورها توافق و وحدت ایجاد کنید، این درست نیست باید در هر کشور مبارزۀ طبقاتی بشود و سرمایه دارها سرنگون شوند و اگر این کشورها هنوز به دوران سرمایه داری نرسیده اند، باید دهقانها را علیه فئودالها تحریک کرد و حکومت فئودالی را در این کشورها برانداخت.
عمل سران و تئوریسین‌های مارکسیست نشان میدهد که آنها معتقد شده اند که فلسفه آنها عملی نیست و نادرست است. با شیوه‌های تبلیغاتی پایه معتقدات مردم کشورها راسست میکنند و آنان را از دین و معتقداتشان و علاقه به وطن دور می‌سازند.
بنابراین ما با فلسفۀ مارکسیسم بعنوان یک فلسفۀ تخریبی روبرو هستیم که کارش تجزیه وحدت اعتقادی است، علاوه بر تجزیه وحدت سیاسی و دینی ما، و چون بخشی از امت اسلام زبان واحد، مصالح مشترکی دارند و متمایزتر از دیگران هستند با وحدت آنها نیز مخالفند و به طریق اولی با وحدت مسلمین مخالفند. آنوقت ضمن اینکه عقاید مردم راسست می‌کنند، مقاومت آنها را نیز در مقابل بیگانه و یک تجاوز نظامی سست می‌کنند. این یک جنگ روانی است که اگر خدای نکرده دشمن در این جنگ موفق شود، ممکن است پیش از حمله دشمن سقوط کنیم، یا احتمال مقاومت کم باشد، چنانکه امپریالیسم آمریکا که در راس بلوک سرمایه داری قرار دارد و ما سابقه اش را داریم می‌خواهد ما را تجزیه کند و ایمان ما را متزلزل کند، و وقتی آنها مسلط هم بودند در اخلاق و ایمان و وحدت ما افساد می‌کردند.

بررسی انقلاب فرهنگی از دید اسلام و مارکسیسم
راه مقابله با هر مکتب:
برای مقابله با هر مکتب اول باید آنرا شناخت، چنانکه از قدیم در جنگ این قاعده اساسی بوده است که دشمن را بشناس. در تاریخ فلسفه هم گفته شده است: که برای مقابله با فلسفه باید فلسفه را آموخت. از اینجهت ما باید مارکسیسم را خوب بشناسیم و این کاری سهل است. در فرصت و فراغتی که داشته ام سه جلد کتاب نوشته ام بنام (درسهائی دربارۀ مارکسیسم). از محاسن آن کتاب این است که بصورت درس است و مطالب تکرار شده است و خود آموزی را می‌ماند، و خودمارکسیستها هم در زمان طاغوت از این کتاب برای فهمیدن مارکسیسم استفاده می‌کردند، مخصوصاً که اسناد و اقوالی ضمیمۀ آن شده است.
در جلد دوم و سوم این کتاب بعض متون مارکسیستی هست که خود آنها منتشر نمی‌کنند و جزء کتابهای منسوخۀ آنها است، زیرا اولاً با بقیۀ حرفهای مارکس و انگلس منافات دارد، ثانیاً با سیاست دول کمونیست سازگار نیست. این متون را هر کس بخواند مجهز می‌شود و می‌تواند با آنها روبرو شود. راه درست آنست که دوستان درسها را بخوانند، چون تدریس همۀ آنها مشکل است و وقت زیاد می‌خواهد. بنابراین دوستانی که پیشرفتی می‌کنند یک مرکز تحقیقاتی تشکیل بدهند، اقوال دیگری را که هست، و کارهای دیگری را که کمونیستها می‌کنند مورد بررسی و نقد قرار دهند تا ما بتوانیم با آنان مقابلۀ دائمی کنیم.
مثلاً در مناظره ای که راجع به انقلاب فرهنگی در تلویزیون دیدیم مطالبی مطرح شده که در درس اول جلد اول درسهائی دربارۀ مارکسیسم آمده است آنجا گفته ام:
مارکسیست‌ها معتقدند تغییر عقاید و تحول فرهنگی یک مقدمه ای در خارج و در زندگی مادی دارد و آن شرائط مادی زندگی جامعه است که شیوۀ تولید و وسائل تولید مهمترین عنصر آن است. هرگونه شیوه و وسائل تولید در جامعه ای باشد، همانگونه عقیده و فرهنگ بوجود خواهد آمد. جامعه از نظر فکر و عقیده و وسائل تولید است. متن هایش در آن کتاب موجود است. از اینجهت آنها معتقدند که هیچ انقلابی در عقیده و افکار و در نظام حکومت رخ نمی‌دهد و حکومت تازه ای روی کار نمی‌آید مگر اینکه شرائط تولید تغییر کند، یعنی وسائل تولید ترقی کند. مثلاً از تولید کشاورزی به تولید صنعتی تحول پیدا کند و آن نیز یک مراحل تکاملی دارد که جامعۀ انگلیس و فرانسه و آمریکا به نهایتش رسیده اند. به ادعای آنها وقتی این گونه وسائل تولید پیدا شد، افکار و عقاید جدید و انقلاب فرهنگی هم رخ می‌دهد استدلال می‌کنند که نظام کلی جامعه اعم از آراء و عقاید و افکار و تولید و وسائل تولید بر این اساس است که قبل از اینکه فکر و عقلی باشد، یک جهان مادی بوده است، و با تحول این ماده گیاه و موجودات تک یاخته‌ای بوجود آمده و با تکامل این یاختۀ تک سلولی، موجودات متنوعی پیدا شده اند، تا اینکه موجود عاقل بوجود آمده است. بنابراین ماده مقدم بر عقل است، چنانکه تفکر و تصور ما مسبوق به جهان ماده هست و مستقل از ارادۀ ما است و چون چنین است هیچ عقل کلی وجزئی قبل از جهان مادی وجود نداشته است.از اینها نتیجه می‌گیرند که تا در یک کشور شیوۀ تولید عوض نشود و تکامل پیدا نکند و با روابط تولید و نوع مالکیت تضاد پیدا نکند و این تضاد شدید نشود و دو طبقه طرفین تضاد رشد نکنند و یکی حکومت دیگری را سرنگون نکند و روابط تولید را تغییر ندهد، انقلاب فرهنگی رخ نمی‌دهد. لذا بعضی از بیسوادان، انقلاب فرهنگی را در انقلاب در نظام اجتماعی و سیاسی و اقتصادی جامعه معنی می‌کنند.
اصلاً به فرهنگ در عربی «الثقافه» و به فرانسه «کلتور» و به انگلیسی «کلچر» می‌گویند، یعنی تمدن معنوی و سنن و آداب و دین و افکار و عرف و نظام آموزش و علم و دانش و تعلیم و تعلم کلمۀ «ثقافه» که معادل کلمۀ فرهنگ به فارسی است منسوب به قبیلۀ «ثقیف» است، چون این قبیله معروف بوده است به باسوادها، و درس خوانده هایش و کسانی که خط نوشتن می‌دانستند و به هوش و درایت هم معروف بودند.
آنوقت تغییر در این فرهنگ، یعنی تغییر در عقاید و اخلاق و جهان بینی یک جامعه. وقتی تصور جامعه از مقام انسان از سرنوشت انسان، کیفیت آفرینش و مبدا و معاد تغییر کرد اخلاقش نیز پا به پای این جهان بینی تغییر می‌کند.
تصور مردم یک جامعه نسبت به مقام حکومت هر چه باشد حکومت همان سان شکل می‌گیرد. اگر حکومت را مسئولیت بدانند نه (طعمه) و وسیلۀ غارت و تفاخر و یک کار خطرناک پر زحمت بدانند که مردم مواظب آنها هستند، این یک نوع حکومت بوجود می‌آورد، مثلاً در این حکومت، کسی برای رسیدن به آن زدوبند نمی‌کند. وقتی حکومت عبارت از سلطه گری و امتیاز نبود، دوز و کلک و افتراء از بین می‌رود، اما اگر حکومت (طعمه) و امتیاز و سلطه بود، همه دنبالش می‌روند و دسته بندیها و سازمانهای متخاصم و جبهه گیری علیه مردم و نسبت دادن ناآگاهی به توده‌های مردم در صورت رای ندادن به آنها از پی آمدهای آنست.
این منافقین می‌گویند: «انقلاب فرهنگی یعنی از بین بردن مناسبات اقتصادی و سیاسی استثماری»، و اینجا اختلاف ما با این مارکسیست زده‌های جاهل شروع می‌شود. این نیمه عالمانی که نه می‌خوانند و نه حقیقت را می‌پذیرند.
ما می‌گوئیم که مناسبات اقتصادی یک جامعه از دید اسلامی وقتی تغییر می‌کند که انقلاب در قلب و فکر و عقاید مردم رخ دهد و شما مدعی هستید که روابط اقتصادی و سیاسی که تغییر کرد عقاید تغییر می‌کند، و این چیزی است که مارکسیسم گفته و تجربۀ تاریخ نادرستی آنرا ثابت کرده است.
حتی در روسیه که انقلاب سوسیالیستی رخ داد، این شیوۀ تولید نبود که آراء و عقاید مردم را عوض کرد و انقلاب بوجود آورد. وسائل تولید روسیه عقب مانده بود، و اگر بنا بود طبق نظریۀ مارکس و انگلس انقلاب بپا شود، هنوز هم انقلاب در روسیه نشده بود. طبق اسنادی که هست لنین فهمید که فرضیۀ مارکس درست نیست از راه نشر فکرمارکسیستی وارد شد و عده ای معتقد به سوسیالیسم درست کرد و در اثر تغییر این ذهنها بود که انقلاب کردند، و بعد از آن دنبال شرائط زندگی مادی جامعه رفتند و تازه شروع کردند به عوض کردن شیوۀ تولید، آنهم با قرض گرفتن از آمریکای سرمایه داری که طبق نظریۀ مارکس یک دوران تاریخی از آنها عقب تر بود! بنابه نظر مارکس باید آمریکا یک دوره عقب تر باشد، پس چرا اینها احتیاج به آمریکا دارند! چرا پس از ۶۰ سال، تکنولوژی را از آنها قرض می‌کنند! چرا هیچ چیز غیر از اسلحه که برای آدم کشی و فروختن به رژیمهای سلطنتی«مثل شاه» است نمی‌توانند بسازند.
تجربۀ شوروی ثابت کرد بر خلاف گفتۀ مارکس، مارکسیسم متعلق به طبقۀ پرولتاریای جامعۀ سرمایه دار نیست و دهقانان و پیشه وران و دانشجویان و سایر اقشار به آن عقیده پیدا نمی‌کنند. ما خود دیدیدم که بچه‌های اشراف و فئودالهای روسیه این عقاید را نپذیرفتند. آن کسی که با زندگی مرفه به انقلاب روسیه پیوست و زندان و کشته شدن را بجان خرید، هیچ رابطه ای با طبقۀ خود و وسائل تولید و منافع فردی و طبقاتی نداشت. بنابراین عقاید و افکار و جهان بینی انسان تابع وضع طبقاتی او نیست، بلکه در اختیار و اراده او است. همان است که اسلام گفته است: عقیدۀ انسان بسته به اینست که چه نوع زندگی و رفتاری را انتخاب کند، و این عقاید است که مادیات انسان را تغییر می‌دهد. طبق همین عقیده است که خداوند می‌فرماید: «قرآن (هدی للمتقین) است». انسان باید زمینۀ اخلاص و خداترسی و هراس از رذیلت و ترس از کیفر خدا داشته باشد تا هدایت پذیر باشد و عقیده و جهان‌بینی اش تغییر کند و اسلامی شود.
تحول اعتقادی مقدمۀ صلاح اخلاقی و شایستگی در کردار و رفتار است. «ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات»
کسانی که ایمان آوردند و کارهای پسندیده کردند و این به ارادۀ انسان صورت می‌گیرد. شرائط دیگر ممکن است در انسان اثر کند، اما در نهایت تعیین کنندۀ ارادۀ آدمی است. اینجا است که از خانوادۀ فرعون و مبلغان فرعون، مؤمن به موسی (ع) پیدا میشود. باز اینجاست که پسر نوح با او مخالفت می‌کند و فرزند امام در مقابل امام می‌ایستد، یک فرزند امام با فرزند دیگرش فرق دارد، با اینکه در یک محیط بوده اند و عوامل وراثنی هم ثابت بوده است، چرا؟ برای اینکه ارادۀ انسان است که تعیین کننده است و خدا راه خیر و شر را به بشر یاد داده است و مختار اوست.
در اینجاست که خود مارکس که تئوری نوشته خلافش را می‌بیند. مشاهده میکند که سرمایه دارها به جنبش کارگری پیوسته اند و کارگران با او مخالفت می‌کنند! اگر این تئوری درست بود هیچ یک از این مطالب نبود، و لنین تاجر و مائوی اشراف زاده به این جنبش نمی‌پیوستند.
موسی (ع) در خانۀ فرعون زندگی می‌کرد، اما دیدن نزاع بین یک محروم با طبقۀ بالا او را به طرفداری از طبقۀ زیر دست کشید و راه بیابان پیش گرفت و چوپان شد و به اندیشۀ نجات مستضعفین فرو رفت. اینها همه ارادۀ موسی است. این جوانهای انقلابی ما هستند که زندگی مرفه را ترک گفته اند و هیچیک از این مقاصد را که مارکس گفته ندارند. پیغمبر برای آزادی برده‌ها قد برافراشت، اما عده ای از همین‌ها در برابرش قرار گرفتند. قاتل حمزۀ سید الشهداء یک برده بود.
در ایران ما، نخست و پیش از همه انقلاب فرهنگی رخ داد و تا به اتمام نرسید ما پیروز نشدیم. این مکتب شهید پرور بود که ماظفرمند شدیم. مسئلۀ انقلاب فرهنگی که بعد طرح شد این است که آن تحول امتداد پیدا کند و به دانشگاه، یعنی آخرین سنگر فرهنگی استعمار برود و آنجا را تغییر دهد می‌گویند: «دانشگاه همیشه سنگر مبارزه بوده است»! مگر دانشگاه یک چیز منسجم است؟ مگر فرهنگیان و گوسفند پیش شاه مراکش و شاه حسین رژه می‌رفتند؟ مگر این قضات و وکلای دادگستری و دیگر عناصر فاسد و ساواکی‌ها و افسران گارد همه از دانشگاه بیرون نیامده بودند، و لیست صدها نفرشان موجود است؟ دکترهائی که نزدیک هزار نفرشان در دوران کوتاه پس از انقلاب رفته اند، از همین قماشند.
می گویند مغزها هجرت کرده است، چرا؟ چون آزادی نیست! می‌پرسیم: در رژیم طاغوت چقدر آزادی بود که ما آنرا سلب کرده ایم!؟ اینها خون آشام ترین افراد جامعه‌اند و همه از دانشگاه در آمده اند.
مارکس و انگلس خیال می‌کردند که تنها سرمایه دار انند که استعمارمی کنند، ولی اکنون ثابت است که دانش داران خطرناکتر از سرمایه داران هستند. اینها که علمشان وسیلۀ استثمار بشر است. این مغزهای فراری بالای شهر مطب دائر کرده و ویزیت‌های گران قیمت داشتند. یک پزشک زن درآمدی مطابق پنجاه هزار تومان در روز داشت. همین پزشکان بودند که از بانک‌ها پول به ربا می‌گرفتند و بیمارستان شخصی مانند تارعنکبوت برای بدام انداختن بیماران بیچاره درست می‌کردند. همۀ اینها فارغ التحصیل دانشگاهند. مهندسینی که در مقاطعه کاری‌ها خیانت کردند. تئوریسین‌های رژیم طاغوت، سران حزب توده همه از دانشگاه بیرون آمده اند. این دانشگاه محتوی خوب و بد و محتوی انسان مجاهد مسلمان پاک و هم چنین عناصری است که همه ملت را حاضرند نابود کنند تا به ثروت و لذت و شهوت برسند، امروز می‌خواهند از دانشگاه چیزی در برابر انقلاب اسلامی درست کنند.
از اینجهت باید دانشگاهیان به صفوف ملت بپیوندند مثل آنهائی که امروز سه هزارشان به جهاد سازندگی پیوسته اند که نمی‌خواهند پشت میز بنشینند. اینها هستند دانشگاهیان متناسب و هماهنگ با انقلاب. انقلاب آموزشی و انقلاب در دانشگاه آخرین مرحلۀ آن انقلاب فرهنگی است که از دهها سال پیش به جریان افتاد و در ۲۲ بهمن به پیروزی رسید. بنابراین انقلاب فرهنگی مقدمه و نخستین مرحله در هر انقلاب است.
در چین کمونیست عاقبت برای از بین رفتن بقایای فرهنگ سرمایه داری به فلسفۀ اسلام دربارۀ انقلابها بازگشتند، در صورتی که مارکس و انگلس می‌گویند که خودبخود بعد از تغییر نظام سرمایه داری و استعماری، انقلاب فرهنگی هم می‌شود. در چین که حکومت کارگری برقرار شد و روابط تولید سابق هم از بین رفت، چه احتیاجی به انقلاب در افکار بود؟
بعد از مردن مائو آنها به راه دیگر رفتند، موسیقی جاز که مال آمریکاست، حالا به چین رفته است. لباس زنان سی سال پیش پاریس و لندن به آنجا رفته است. آن انقلاب فرهنگی و این هم بازگشت از آن و هیچ کدام تابع شرائط مادی نبوده است!
یکی از علل دشمنی کمونیستها با انقلاب ایران این است که این انقلاب ما سند زنده ای برای ابطال تئوریهای مارکسیستی دربارۀ انقلاب است. اینها می‌خواهند آنرا از بین ببرند و مسخ کنند، لذا قبل از پیروزی انقلاب تئوری می‌دادند، در اروپا و در کشورهای عربی و به زبانهای مختلف منتشر می‌کردند، از این قبیل که: در ایران، یا در گزارشی که از قیام و اعتصاب مردم تبریز نوشته اند: «طبقۀ خورده بورژوا به رهبری روحانیت مترقی قیام کرده است» «مرگ بر امپریالیسم آمریکا، مرگ بر شاه، زنده باد مارکس و انگلس» اینها امروز نمی‌توانند چنین بگویند، اما در صدد آشفته کردن اوضاعند، لذا می‌گویند:
«رود خروشان انقلاب متوقف شد، یا گندید!»

15دسامبر/16

اطلاعات و تحقیقات از نظر اسلام

حجه الاسلام صادقی اردستانی
بسم الله الرحمن الرحیم
در برابر دستور بجای امام خمینی مبنی بر وجوب جاسوسی و گروه اطلاعات، بخاطر «حفظ‌اسلام» و پیشگیری از «خطر خونریزی مسلمانان» با دو بازتاب مثبت و منفی برخورد کردیم، دریافت مثبت مسئله بطور جدی از سوی «حزب الله» و آگاهان و شیفتگان انقلاب عظیم اسلامی، و یاران و انصار متعهد پایگاه الهی «ولایت فقیه» بود، که موضوع شدیداً مورد توجه و انقیاد قرار گرفت، و بدنبال آن تلاش و تجسس بی امان خود را بر اساس یک «تکلیف حتمی شرعی» برای دست یافتن به عناصر محارب و مفسد با نهایت خلوص و پشتکار، دلاورانه آغاز کردند و همکاری عملی خود را با نیروهای انتظامی و مسئولان قضائی بی باکانه مبذول داشتند، و به راستی برای کشف «خانۀ تیمی» و لانه های فتنه و توطئه، آثار چشمگیری بجا گذاشتند، و پیروزی های بزرگی هم در این زمینه بدست آمد که بنا به اعتراف مسئولان، هشتاد درصد نیروهای مخرب خنثی گردید.
اما بازتاب منفی مسئله، از سوی دو گروه بود: مغرضین آگاه، و مخلصین ناآگاه! مغرضین آگاه، همانهائی بودند که مطلب را در نشریات و اوراق پاره های خود نقد و تحلیل کردند و آنرا با «عمل ساواک» در رژیم طاغوت مقایسه نمودند، و با توجه به اینکه خود عمل جاسوسی را در داخل و خارج، بمنظور تخریب و قتل و شکستن جمهوری اسلامی عملاً روا می داشتند دستور امام را بباد انتقاد گرفتند، و سوژه های تبلیغاتی مسمومی، برای بنگاههای تجارتی و خبر پراکنی دشمن فراهم نمودند!
و مخلصین ناآگاه هم، ظاهراً همانهائی هستند که بطور نمونه و بحسب اعتراف امام نامه نوشتند که قرآن می فرماید: لا تجسسوا… در مورد دیگران تفتیش و تجسس نکنید…. و معلوم است که این نوع برداشت یک بعدی و سطحی، همچنانکه امام در پاسخ اشاره فرمودند، اگر انگیزۀ آن خلوص هم باشد، برداشت و نظری «احمقانه» بیش نخواهد بود! چه اینکه اینگونه افراد با نظام سیاسی و حکومتی اسلامی طبعاً بیگانه اند، و عظمت مصالح عالی اسلامی و اجتماعی را معمولاً نادیده می گیرند!
ارزیابی مسئله
اینجاست که باید مسئله را بهتر ارزیابی کنیم که، اصولاً قرآن چگونه تجسس را ممنوع می‌کند؟
آیا تجسس و تفتیش مشروع هم داریم و ارتباط آنرا با مسائل سیاسی اسلام چگونه باید توجیه نمود؟ و بهربحال مبنای شرعی و عقلی جاسوسی و اطلاعات در مورد فرد یا افراد بر چه اساسی استوار می گردد؟ بدین خاطر بحث را در سه مرحله تحلیل و پیگیری می کنیم:
الف: تجسس ممنوع
قرآن کریم ضمن اینکه معایب اخلاقی را بیان می کند، یکی از آنها را نیز تجسس و معرفی می‌نماید و با عبارت «لا تجسسوا…. اهل ایمان را از این خصلت نهی می کند. و در این باب اخبار و احادیث فراوانی هم وجود دارد که به دو نمونه آن اشاره می کنیم:
۱- «مَن اتَّبَعَ عَوراتِ المُسلِمِینَ، فَضَحَهُ اللهُ فِی قُعرِ بَیتِهِ» هر کس اسرار درونی و پنهانی مسلمانان را پیگیری و افشا کند، خداوند او را، اگر چه داخل خانه اش هم شده، به کیفر این عمل مفتضح و رسوا می گرداند.
۲- «نَهَی اللهُ المُؤمِنَ اَن یَتَّبِعَ عَوراتِ اَخِیهِ المُؤمِنِ»
خداوند فرد مؤمن را از اینکه اسرار برادر مؤمن خود را کاوش و افشا کند، منع کرده است.
دربارۀ این دو روایت و اکثر احادیثی که در این مورد وارد شده است، توجه به سه نکتۀ اساسی ضروری و قابل دقت است:
۱- اینگونه روایات، روی مسئلۀ ایمان تکیه زیاد دارد، و روشن است که رعایت این مسئلۀ اخلاقی بر معیار ایمان تجسس کننده و تجسس شونده استوار است، بنابراین اگر افرادی یا گروهی در اصول زیر بنائی ایمان، فاقد موضع، یا مخالف و محارب و مفسد علیه اسلام و ایمان بودند، حالت برخورد با اهل ایمان پیدا می کنند، و از مزایا و ویژگی های ایمان بی بهره خواهند بود، و طبعاً حساب آنها هم جدا می شود.
۲- مطلب دیگری که در بسیاری از روایات بچشم می خورد، موضوع «برادری» است، و از کاوش و تفتیش نسبت به برادر مؤمن نهی گردیده است، حال اگر افرادی قید و پیمان برادری را از ریشه قطع کردند، وقتی موضع تهاجم و تخریب و توطئه برای محو اساس برادری گرفتند، آیا باز هم مراقبت و بازرسی آنان غیر مجاز است؟!
۳- عمدۀ فلسفۀ «منع تجسس» روی دو جهت است: خودداری از اعمال بدگمانی و سوءظن، و رعایت شئون حریت و امنیت حقوقی و اجتماعی افراد.
حالا اگر افرادی خود زمینه بدگمانی و نا امنی را بوجود آورند، و با زمینه سازیها وجوآفرینی‌ها، برای تجسس کننده، بجای ظن، علم و یقین، فراهم نمودند، و بلکه اصولاً برای حفظ امنیت فرد یا گروهی، امنیت جمع و یک نظامی را به مخاطره انداختند، آیا باز هم «منع تجسس» کلیّت دارد؟ و شئون آنان محفوظ است؟ و مصالح یک نظام و یک امت و یک مکتب را می توان فدای هوسهای توطئه آلود و زهرآگین آنان نمود؟! و بالاخره آیا طبق قاعده اصولی «ما مِن عامٍ الاّ و قَدخُصّ» این مسئله اخلاقی قاعدۀ عامی است که برای مصالح و شرائط برتر باید تخصیص بخورد و موارد استثنائی داشته باشد؟
باری، اگر مصالح برتر و کلّی تر اقتضا کند، محدث و مفسر بزرگوار اسلامی «مرحوم مجلسی» در تفسیر روایاتی که تجسس را ممنوع می کند می گوید:
«ولکن یجب علیه من باب النهی عن المنکر، زجره عنها علی الشروط و التفاصیل»
از باب نهی از منکر واجب است کسی را که مرتکب گناهانی می شود که با دین منافات دارد طبق شرائطی او را از این عمل باز دارند، و طبیعی است که برای جلوگیری از برخی گناهان نخست تحقیق و آگاهی لازم است.
ب: معیار دستور امام
امام، رهبر کبیر انقلاب ضمن سه سخنرانی مسئله «گروه اطلاعات و جاسوسی» را مطرح کردند و امت حاضر در صحنه را بعنوان یک تکلیف شرعی به این مهم دعوت نمودند ، و معیار سخن خویش را بر دو اساس استوار ساختند:
۱- «حفظ نفوس» و جلوگیری از خونریزی مسلمانان و صالحان و برگزیدگان و خدمت گزاران امت، که بر وجوب این مطلب نیز آیات و روایات فراوانی داریم.
۲- «حفظ اسلام» و معلوم است این مهم که ببهای خون هزاران شهید و مصدوم و معلول بدست آمده، باید با قطع و طرد تمام خارها و موانع آنرا حفظ نمود، و با فدای مال و جان، اسلام عزیز را نگهداشت.
ملاحظه کنید، وقتی برای حیات اسلام احساس خطر شود، دایرۀ مبارزه از تجسس وتفتیش و دستگیری و حبس و تبعید و تعزیر وسیع تر می گردد، و برای خاموش کردن آتش فتنه و فساد قرآن فرمان قتل می دهد:
«وَ قاتِلُوهُم حَتّی لاتَکُونَ فِتنَۀٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلهِ»
و امام هم در کتاب شریف «تحریر الوسیله» باب دفاع از اسلام و جامعۀ اسلامی، دفاع را «بأیۀ وسیلۀٍ ممکنۀ» با هر وسلیۀ ممکن واجب می داند.
ج: دلائل مسئله
اضافه بر مطالبی که در بالا گذشت، و تا حدی از آن اعتبار و لزوم «گروه اطلاعات و تحقیقات» در مورد «جاسوسی» علیه عناصر مفسد و مخرب و ترور به اثبات رسید، اکنون بطور خلاصه به سراغ ادلۀ شرعی مسئله می رویم:
۱- وقتی قرآن کریم می فرماید:
«  •    »
در برابر دشمن «هرگونه» که می توانید با تجهیز قوه و قدرت آماده شوید، از عمومیت و گستردگی و شمول «ما استطعتم» یعنی هر چه در توان دارید استفاده می کنیم که یکی از راههای مؤثر «تجهیزقوا» در برابر دشمن، خواه داخلی و خواه خارجی، خواه کافر و خواه منافق، اینست که در مورد توطئه ها و هجومهای خصمانۀ آنان، نخست تحقیق و تفتیش بعمل آوریم، رمز و راز نقشه ها و توطئه های آنان را کشف کنیم، و قبل از آنکه دست بخون بیگناهان بیالایند، نقشه ها و طرحهای شوم آنان را خنثی نمائیم.
وقتی برای حیات اسلام احساس خطر شود دایره مبارزه از تجسس و نقش و دستگیری و حبس و تبعید و تعزیز وسیعتر می گردد و برای خاموش کردن آتش فتنه و فساد قرآن فرمان قتل می‌دهد.
در این باره باید اضافه کنیم که از آیات دفاع، نهی از منکر، حفظ نفوس و شئون اسلامی نیز برای استدلال و اثبات این معنی می توان بهره های فراوانی گرفت.
۲- در باب سنت قولی و عملی هم دلائل و شواهد فراوانی وجود دارد که برخی را از نظر می گذرانیم:
الف: «ریان» می گوید از امام رضا (ع) شنیدم:
«کان رسول الله اذا بعث جیشا فاتهم امیراً بعث معه من ثقاته من یتجسس له خبره
هرگاه پیامبر ارتشی به جبهۀ جنگ می فرستاد، برای آن فرماندهی بر می گزید و یک عده افراد آگاه و مورد اعتماد خود را برای کسب اطلاعات و تحقیقات و دریافت اخبار جنگ همراه او گسیل می داشت.
ب- در نهج البلاغه در فرامین جنگی و نظامی علی (ع) با عناوین «رقباء» و «عیون» یعنی بازرسان و نگهبانان برخورد می کنیم، مانند:
«اِجعَلُوا لَکُم رُقَباءَ فِی صَیاصِی الجِبالِ …. وَ اعلَمُوا اَنَّ مُقَدَّمَۀَ القَومِ عُیُونُهُم»
نهج البلاغه نامه ۱۱
بر سر کوهها و کف دره ها، مراقبین و جاسوسها بگذارید، و بدانید که جلوداران سپاه، نگهبانان آنان هستند.
ج- پیغمبر در جنگ «بدر» جاسوس و گزارشگری فرستاد تا تعداد نفرات و مسیر حرکت ارتش دشمن را شناسائی کند.
«فَلَمّا یَقرُبُ بَدراً اَخَذَ عَیناً لِلقَوم فَاَخبَرَهُ بِهِم»
د- علی (ع) در مورد نظارت و بازرسی کارمندان اداری به «مالک اشتر» می نویسد: «کارمندان را دقیقاً زیر نظر داشته باش، و بازرسان کارشناس و وفادار و درستکار برای آنان نگهبان و جاسوس قرار بده، زیرا خبر گیری و بازرسی پنهانی تواز کارمندان موجب الزام و دقت آنان بر حفظ امانت خواهد بود .
و بهر حال برای مراقبت و تفتیش، که یک ضرورت سیاسی و اجتماعی است از اینگونه دلائل و شواهد روانی و تاریخی فراوان وجود دارد.

15دسامبر/16

اقتصاد اسلامی در حوزه علمیه قم

حضرت آیه الله حسین نوری
اسراف و آثار و عواقب ان
یکی از مهمترین مباحث اقتصادی اسلام، بحث درباره “اسراف”و پی امدهای ان می باشد، و ما در این مورد مفهوم وسیع اسراف و ایات قرانی و ادله دیگر را ذکر کردیم، اکنون برای تکمیل ان بحث نظری به احادیث می افکنیم :
احادیث پیشوایان بزرگ اسلام همانطور که رفاه زندگی انسانها و فراوانی روزی ها و ثروتها را مولود “اقتصاد” بمعنای تنظیم برنامه تولید و توزیع و مصرف بر اساس اعتدال میداند. پدیده فقر در جوامع بشری، محرومیتها و فقدان برکت در زندگی را معلول اسراف و تبذیر معرفی میکند .
این نکته نیز چنانکه قبلا”تذکر دادیم قابل توجه است”اعتدال”و میانه روی را که مراعات ان مورد تاکید فراوان و همچنین”اسراف” را که احتراز از ان مورد اهتمام قرار گرفته است هرگز نباید در صرف مال و ثروت محدود کنیم بلکه باید استعدادها و شایستگی ها و نیروهای انسانی –اعم از فکری و بدنی- را که اهمیت و موقعیت و کارائی ان از مال و ثروت نیز به مراتب بیشتر است بحساب بیاوریم و در مصرف کردن ان نیز رعایت اعتدال و میانه روی و احتراز از اسراف را یک وظیفه اسلامی و انسانی بدانیم .
ونیز با توجه به وسعت مفاهیم انها هرگز نباید انها را در محدوده زندگی یک فرد یا یک خانواده مورد مطالعه قرار بدهیم، بلکه لازم است انها را شاخص و مقیاس زندگی اقتصادی جامعه اسلامی بدانیم.
بطور کلی احادیثی را که از پیشوایان بزرگ دینی درباره اسراف و اعتدال امده است میتوان به ۳ دسته تقسیم کرد :
دسته اول احادیثی است که میانه روی و رعایت اعتدال در زندگی را یک وظیفه مهم اسلامی معرفی میکند و مسلمانان را به رعایت ان ترغیب مینماید و اسراف و تبذیر را یکی از گناهان بزرگ میداند و افراد را از ارتکاب ان بر حذر میدارد. این احادیث بسیار است، ما در اینجا برای نمونه به ذکر دو حدیث اکتفا میکنیم :
۱-حضرت امیرالمؤمنین(ع) فرمودند : “کن سمحا و لا تکن مبذرا و کن مقدرا و لا تکن مقترا ” یعنی در خرج کردن مال خود سخاوتمند باش، ولی هرگز اسراف و تبذیر مکن، و نیز مال و ثروت خود را بر اساس اندازه گیری صحیح خرج کن، اما هیچوقت سخت گیر مباش و از خرج کردن مال در موارد لازم مضایقه مکن (۱)
۲-و ان حضرت در هنگام وفات به فرزندش وصیت میکند : در معیشت خود هرگز و هیچوقت اعتدال و میانه روی را از دست مده (۲)
دسته دوم روایاتی است که عواقب و آثار زیان بار اسراف و فوائد میانه روی را گوشزد مینماید و اینها مقداری از آنهاست :
الف-حضرت رسول اکرم(ص) فرمودند ۳چیز موجب نجات و رستگاری انسانها است :
۱-سخن از روی عدالت گفتن در حال خشنودی و غضب .
۲-ترس از خداوند در آشکار و نهان .
۳-رعایت اعتدال و میانه روی در حال فقرو توانگری (۳)
ب-و نیز ان حضرت فرمود :”خداوند کسی را که در معیشت خود میانه روی را رعایت کند توانگر میسازد و کسی را که تبذیر و اسراف نماید محروم میگرداند (۴)
ج- و نیز فرمود :”هر کس اقتصاد و میانه روی را رعایت کند هرگز دچار فقر نمی شود (۵)
د- حضرت صادق (ع) فرمود :”هر ساختمانی که در ساختن ان مراعات میانه روی نشده و از روی اسراف بنا گردید موجب مسئولیت شدید و وبال صاحب خود خواهد بود ” (۶)
ه –حضرت باقر (ع) فرمود :”در زندگی کسی که اعتدال و میانه روی وجود ندارد، خیر و برکت نیز وجود نخواهد داشت (۷)
و- حضرت امیرالمؤمنان (ع) فرمودند :”اعتدال در خرج کردن موجب فراوانی مال و ثروت و اسراف باعث سقوط می گردد (۸)
ز- حضرت صادق (ع) فرمود :”اسراف موجب کم شدن برکت است”
دسته سوم روایاتی است که حد و میزان اسراف و میانه روی را بیان میکند و ما برای نمونه مقداری از انها را در اینجا می اوریم :
الف- حضرت صادق (ع) به یکی از محدثین که اسحاق بن عمار نام داشت فرمود :
“کمترین اسراف در این ۳ چیز است :
۱-دور ریختن ان مقدار از اب را که از اشامیدن اضافه امده است .
۲-به دور انداختن هسته خرما پس از خوردن خرما (چون از هسته خرما ماده غذائی مخصوصی برای شتران ساخته میشود ).
۳-لباس شرکت در اجتماعات را با لباس موقع کاریکی قرار دادن (۹)
توضیح این موضوع این است :افرادی که در زندگی خود نظم و برنامه ای دارند معمولا “برای خود دو نوع لباس تهیه می کنند، لباسی برای شرکت در اجتماع که ان را موقعی که از منزل خود به بیرون قدم می گذارند دربر می نمایند و لباس دیگری را در داخل خانه و یا موقع انجام کار می پوشند که در زبان عربی به اولی “ثوب صون”، و به دومی “ثوب بذله” گفته می شود و در بسیاری از احادیث ما این دو تا را یکی قرار دادن نوعی اسراف محسوب گردیده، چنانکه برای هر یک از دو موضوع یاد شده لباس جداگانه قرار دادن نوعی اقتصاد و حفظ مال قلمداد شده است .
ب- سلیمان بن صالح میگوید از حضرت صادق (ص) پرسیدم کمترین حد اسراف چیست ؟ حضرتش فرمودند :”لباس نو را در موقع کار و در داخل خانه پوشیدن” (۱۰)
ج- حضرت امیرالمومنان (ع) فرمودند : اسرافکاران را در ابتداء با این ۳ علامت میتوان شناخت :
۱- نحوه غذا خوردن : که افراد اسرافکار معمولاً”از لحاظ کمیت یا کیفیت برای خود غذائی را که بالاتر از شان و احتیاج انها است تهیه می نمایند .
۲- برای آشامیدن خود، آشامیدنیهای افزونتر و بالاتر از شان و احتیاج خود را فراهم میکنند .
۳- در پوشیدن لباس برای خود لباسی را تهیه میکنند که از نیاز و شان آنها بالاتر است (۱)
د- حضرت صادق (ع) فرمودند :”خداوند اقتصاد و میانه روی را دوست و اسراف را دشمن میدارد، حتی دور انداختن هسته خرما و دور ریختن ابی که از اشامیدن اضافه امده است نوعی اسراف است”
(۱۲)
ه- اسحاق بن عبد العزیز میگوید شخصی از حضرت صادق (ع) پرسید که ما در یک نقطه از راه مکه میخواستیم احرام ببندیم و چون نخاله همراه نداشتیم پس از استعمال داروی نظافت، آرد بریدن خود مالیدیم و من از این موضوع سخت ناراحت شدم .
حضرتش فرمود :ایا ناراحتی تو از این جهت است که فکر میکنی مبادا در این مورد اسراف کرده باشی؟
فرمود :چیزی که بدن را از لحاظ بهداشت اصلاح میکند موجب اسراف نمی گردد . اسراف این است که “مال” در غیر مورد احتیاج و بر خلاف میزان لازم خرج شود (۱۳)
و- حضرت رسول اکرم (ص) از راهی عبور میکرد، مردی را بنام “سعد” دید که در حال وضو گرفتن است و بیش از اندازه لازم اب مصرف میکند، حضرت بوی فرمود :”این اسراف چیست ؟”
او گفت : مگر در وضو گرفتن هم اسراف هست ؟
فرمود :”اری، هر چند در کنار نهر جاری هم وضو گرفته شود”(۱۴)
با توجه به آنچه که درباره “اسراف” ذکر کردیم این نکته روشن گردید که علت عمده پیدایش فقرها و محرومیت ها در اجتماع بشری و یا کمبود و نارسائی در زمینه وسائل رفاه زندگی و تعلیم و تربیت چیزی جز اسراف و تبذیر و عدم رعایت اعتدال در خرج مال و ثروت نیست. این حقیقت برای خوانندگان محترم در صورتی که فقط برای نمونه آمار و ارقام ثروتهای کلانی را که در راه تسلیحات خرج میشود در نظر بگیرند واضح میشود. که این، یکی از ان ارقام است :
مرکز علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد (یونسکو) در پاریس در بوتلن شماره ۴۴۷ مورخ۸ آبان ۱۳۴۳ خود اعلام کرده است. هزینه ساختمان یک طیاره بمب افکن از نوع پروتوتیب مطابق با حقوق ۰۰۰/۲۵۰ نفر آموزگار در یک سال تمام است !
همچنین هزینه این بمب افکن مساویست با ساختمان ۳۰ دانشکده علوم که در هر کدام از آنها یکهزار دانشجو به تحصیل مشغول باشند !
همچنین هزینه ساختمان یک بمب افکن معادل است با ساختمان ۷۵ بیمارستان که هر کدام یکصد تختخواب داشته و کاملا “مجهز و آماده باشند !
برای ساختمان یک طیاره شکاری مافوق صوت هزینه ای لازم است که با ان میتوان ۰۰۰/ ۶۰۰ خانه آپارتمان بنا نمود !
امروزه در هر ساعت از هر شبانه روز ۰۰۰/۰۰۰/۱۴ دلار در دنیا خرج تسلیحات میگردد، در حالی که ملت های بسیاری در دنیا فاقد مسکن، بیمارستان، مدرسه، آزمایشگاه، و وسائل کشاورزی و خلاصه وسیله رفاه و ادامه زندگی هستند . به عقیده کارشناسان یونسکو با خرج یک هزار و هشتصد میلیون دلار حداقل ۵۰ درصد از بی سوادان دنیا را میتوان باسواد کرد و با بهای۱۳۰ هواپیما از نوع اف-۱۰۴ میتوان دنیا را باسواد نمود ! ادامه دارد
۱-نهج البلاغه، کلمات قصار ۳۳
۲-بحار الانوار ج ۷۱ ص ۳۴۴
۳-وسائل ج ۱۵ ص ۲۵۸
۴-
۵-بحار الانوار ج ۷۱ ص ۳۴۴
۶-وسائل ج ۳ ص ۲۵۸
۷- شافی ص ۲۱۹
۸- وسائل ج ۱۵ ص ۲۵۸
۹- بحار الانوار ج ۷۱ ص ۳۴۴
۱۰- ۱۱-وسائل ج ۳ص ۳۷۴
۱۲- شافی ص ۲۱۹
۱۳- وسائل ج ۱۵ ص ۲۵۷
۱۴- وسائل ج ۱۵ ص ۲۶۰
۱۵- سنن ابن ماجه ج ۱ حدیث ۴۲۵

15دسامبر/16

امام خمینی ثابت و استوار از آغاز تا کنون

قسمتی‌هایی از اعلامیه های امام بمناسبت اولین سالروز قیام اسلامی ۱۵ خرداد (در تاریخ ۱۵ خرداد ۴۳-محرم الحرام ۸۴):
علماء اسلام وظیفه دارند از احکام مسلّمه‌ی اسلام دفاع کنند، از استقلال ممالک اسلامی پشتیبانی نمایند، از ستمکاریها و ظلمها اظهار تنفر کنند، از پیمان با دشمنان اسلام و استقلال و ممالک اسلام اظهار انزجار کنند ،از اسرائیل و عمال اسرائیل دشمنان قران مجید و اسلام و کشور برائت جویند، از اعدامهای بی جهت و تبعید های دسته جمعی و محاکمات غیر قانونی و محکومیتهای بدون مجوز بیزاری جویند صلاح حال ملت و مملکت را در هر حال بیان کنند اینها جرم است؟! اینها ارتجاع سیاه است؟! تبلیغات دینی و بیان قانون شکنی ها ارتجاع سیاه شناخته شده و ممنوع گردیده، محافل دینی و مجامع مذهبی محتاج به اجازه شهربانیها است، دستجات عزاداری بر حضرت سید الشهداء علیه الصلاه و السلام باید محدود و ممنوع باشد. ما نمی دانیم اینها چه بستگی به اسرائیل و عمال اسرائیل دارند؟ آیا برای مملکت کهن سالی مثل ایران ننگ نیست که دولت اسرائیل بگوید ما حمایت از ایران می کنیم، ایران بزرگترین تحت الحمایه اسرائیل است؟ آیا خلاف مصالح کشور نیست که مطالب خود ساخته بی سروپائی را در افواه ملت بیندازد و روزنامه ها در اطرافش بحث کنند و ضعف دولت را بر ملا نمایند،این سیاست غلط نیست؟ این فضیحت نیست؟ اینها ملت را خواب فرض کردند. ما برای دفاع از اسلام و ممالک اسلامی و استقلال ممالک اسلامی در هر حال مهیا هستیم، برنامه ما که برنامه اسلام است، وحدت کلمه مسلمین است، اتحاد ممالک اسلامی است، برادری با جمیع فرق مسلمین است، در تمام نقاط عالم هم پیمانی با تمام دول اسلامی است در سراسر جهان مقابل صهیونیست،مقابل اسرائیل، مقابل دول استعمار طلب، مقابل کسانیکه ذخائر این ملت فقیر را به رایگان میبرند و ملت بدبخت در اتش فقر و بیکاری و بینوائی می سوزد. در حضور چهره های رنگ پریده از گرسنگی و بینوائی، دائماً “دولتها دم از ترقی و پیشرفتهای اقتصادی می زنند، این حقائق تلخ ما را به تنگ آورده،علمای اسلام را رنج می دهد. اگر اینها ارتجاع سیاه است، بگذار ما مرتجع باشیم.
ما روز۱۲ محرم را عزای ملی اعلام می کنیم، بگذار ما را مرتجع بخوانند، کهنه پرست بدانند ما از عواقب این اعمال جائرانه خائف هستیم و نصیحت کردیم و خیر و صلاح را گوشزد کردیم و رعایت نشده است.
علاقه علماء اسلام به ممالک و قوانین اسلامی علاقه الهی ناگسستنی است. ما از جانب خدای تعالی مامور حفظ ممالک اسلامی و استقلال آنها هستیم و ترک نصیحت و سکوت را در مقابل خطرهائی که پیش بینی میشود برای اسلام و استقلال مملکت جرم می دانیم، گناه بزرگ می دانیم، استقبال از مرگ سیاه میدانیم پیشوای بزرگ ما حضرت امیرالمؤمنین (ع)سکوت را در مقابل ستمکاری جایز نمی دانست و ما نیز جایز نمی دانیم.
وظیفه ما ارشاد ملت است، ارشاد دولتها است، ارشاد جمیع دستگاهها است. ما از این وظیفه بخواست خدای تعالی خودداری نمیکنیم در این زمان سکوت در مقابل ستمکاری اعانت به ستمکاران است. وظایف اسلامی وظیفه مراجع اسلام است، وظیفه علماء اسلام است، وظیفه خطباء اسلام است، وظیفه تمام ملت است، وظیفه تمام ممالک اسلام و ملل اسلامی است.
ما امید واثق داریم که ملل اسلامی در آتیه نزدیکی بر استعمار چیره شود، و ما در موقع خود بخواست خدای تعالی از هیچگونه فداکاری دریغ نمی کنیم. از خدای تعالی صلاح حال ممالک اسلامی و ملل اسلام و دولتهای اسلامی را خواستاریم.
“اَللّهُمَّ اَجعَل اَفئِدَهً مِنَ النّاسِ تَهوِی اِلَینا ” و السلام علی من اتبع الهدی
۱۵ خرداد ۴۳ محرم الحرام ۸۴

15دسامبر/16

انقلاب و رهبر از دیدگاه دیگران

«آیت الله روح الله الخمینی براستی که مستحق عنوان امام امت است، آن امامتی که از امام‌علی‌(ع) به ارث برده است. من عقیده دارم او تنها کسی است که امروز در جهان اسلام مستحق این عنوان است، چرا که وی آثار ذلت و خواری و سستی را از چهرۀ تمامی رهبران امروزی جهان اسلام زدوده است…. آیۀ الله خمینی اعتبار اسلام را در نظر ملل اسلامی و غیر اسلامی بازگردانید و تاریخ حتماً این آثار را ثبت کرده و زنده و جاوید نگاه خواهد داشت. امام خمینی تجسم زنده ای از حضرت علی (ع) است. زنده باد خمینی، افزون باد امثالش در جهان اسلام».
(وزیر تعلیمات و امور مذهبی الجزایر کیهان ۱۹/۸/۶۰)
****
«این انقلاب از آن تمام مسلمانان جهان است و تنها به ایرانیان مربوط نمی شود. این انقلاب ما و شما و تمام مسلمانان و مستضعفان در جهان است… هم اکنون در جهان فقط یک حکومت اسلامی داریم و آن حکومت امام خمینی است، زیرا فقط این حکومت، قوانین شریعت اسلام را بکار می برد، اما بقیه حکومتها هیچکدام اسلامی نیستند و من بجز حکومت اسلامی ایران از حکومت اسلامی دیگری خبر ندارم.»
(شیخ یوسف جبرئیل، روحانی قدس کیهان ۳۰/۸/۶۰)
*****
«انقلاب ایران از صداقت و شرافت موج می زند، زیرا که صدائی از وجدان برخاسته و اوجگیر امام خمینی است. من امیدوارم این انقلاب همچون الگوئی آزادیبخش در کشورهای دیگری که تحت حاکمیت سرمایه دارانه، استثمار گرانه و غرب گرایانه رژیم هائی مانند رژیم شاه بسر می برند ایفای نقش بکند».
(ویلیام ورثی نویسنده و روزنامه نگار)
معروف آمریکائی، اطلاعات ۲۷/۸/۶۰
«انقلاب اسلامی ایران نمونۀ جدیدی از تکامل انسان و اجتماع ارائه داده است که این الگو با میراث روحی ملتها و فق می دهد، و این دلیل دشمنی غرب با او است…… خمینی به زندگی ایرانیان معنی بخشید».
(متفکر بزرگ فرانسه روژیه گارودی)
مجلۀ عربی صوت الامه شمارۀ ۱۵
****
«آنچه در انقلاب ایران برای من مهم است این است که برای اولین بار انقلابی با طرح فرهنگی تولید یافته است، و برای اولین بار یک واقعۀ فرهنگی دستگاه شیطانی شاه را سرنگون کرد…. عطش جوانان به اسلام میرود تا دنیای خداوند را روی زمین بسازد…. من به ایدئولوژی غربی معتقد نیستم و آنچه را بخواهم در اسلام می یابم…. من به انقلاب ایران اعتماد دارم.»
(قسمتهائی از سخنان بن بلا)
(مبارزه بزرگ الجزائر)
جمهوری اسلامی ۷ مرداد ۶۰
« من حمایت کامل خود را از انقلاب اسلامی ایران اعلام می کنم.مادامی که ایران به اتکال خویش به خداوند و امت واحدی ادامه دهد، انشاءالله به اهداف خود دست می یابد…… تجاوز عراق به ایران با حمایت مستقیم امپریالیزم جهانی صورت گرفته است. من صدام را تجاوزگری می دانم که با تسلیحاتش در جهت منافع دشمنان اسلام عمل می کند».
(شیخ محمد الغزالی رهبر جناح غیر وابستۀ اخوان المسلمین)
نقل از نشریۀ کرسنت اینترناشنال
نوامبر ۱۹۸۱
*****
«امام خمینی مسلمانی راستین است. او برادر اسلامی ماست. مسلمانان با اختلاف مذاهبشان برادران اسلامی همدیگرند، و خمینی همچنان من در زیر پرچم اسلام حرکت می کند.»
(شیخ از هر مصر- نقل از روزنامۀ «الشرق» بیروت ۲/۲/۱۹۷۹)

15دسامبر/16

احزاب سیاسی پس از مشروطیت (۴)

چگونگی گسترش و عملکرد کمونیسم در ایران
۲- حزب توده
پس از طفره رفتن روسها از تخلیۀ سریع ایران، پیشنهاد طرح ایجاد کمیسیونی سه جانبه با شرکت دولتهای روس و انگلیس و آمریکا برای حل مسائل ایران و تخلیۀ قوای متفقین توسط «بوین» وزیرا مورخاجه انگلیس داده شد، که روسها بدواً موافق بودند، ولی بعداً مخالفت نمودند.
حزب توده نیز به تبع ولی نعمت خود! مخالفت خود را با کمیسیون سه جانبه ابراز کرد.
موضع گیری حزب توده در قبال ظهور و سقوط فرقۀ دمکرات آذربایجان (برهبری پیشه وری وانگلوک روسها) در سالهای ۲۴ و ۲۵ باز هم نشانگر وابستگی این حزب به بیگانه می باشد، چرا که در آغاز خود را در جهت توافق با آنها سوق داد (باطناً موافق نبود)، ولی پس از شکست فرقه، روزنامۀ مردم نوشت:
«البته ما نباید طرفدار آن باشیم و لو بقیمت خونریزی درجهان به پیروزی موقتی نائل آئیم. بهتر آنست که ما در پناه صلح جهانی و پیشرفت آزادی در سراسر عالم پیش رویم»
چنانکه خواهیم دید ورود ارتش ایران به آذربایجان با توافق روسها عملی شد و این موضع گیری نیز از آن توافق ناشی می گردد.
چنانچه در احزاب کمونیست رایج است جناح بندیها و تقابلها همیشه بوده و گاهی تا آنجا پیش می رود که به انشعابات، و یا کودتاهای خونین می انجامد. حزب توده نیز مستثنی نیست، اختلافات فکری از سال ۲۴ در آنها بوجود آمده بود. «دکتر اپریم» در سال ۲۴ جزوه ای آماده کرد بنام «چه باید کرد» که نقدی بود بر حزب و از پخش آن توسط کمیتۀ مرکزی جلوگیری بعمل آمد، ولی در سال ۲۵ پس از شکست پیشه وری اختلافات مقداری شدت گرفت، و جزوۀ «چه باید کرد» با یک مقدمه و سه فصل انتشار یافت. قسمت اول دربارۀ شرائط کنونی (در همان سالها)، قسمت دوم آیا حزب توده کافی برای اوضاع کنونی ایران هست؟ و قسمت سوم تئوری در طریق اصلاح حزب توده، و اینکه حزب پیشرو نیست و باید «جبهۀ مردم» را تشکیل داد.
در تاریخ ۱۵/۱۰/۲۵ هیئت اجرائی موقت که بجای کمیتۀ مرکزی اداره حزب را بعهده گرفته بود تا تدارک دومین کنگره را ببیند، در پی انتقاداتی از خود برآمده و بار دیگر بر عدم خروج از قانون اساسی تاکید نمود، و تا اطلاعیه ثانی هرگونه تظاهرات و اعلامیه را ممنوع به آذربایجان، تبلیغات رژیم، بدبینی مردم نسبت به حزب توده و اختلاف نظرهای داخلی باشد.
پس از چندی دوباره فیلشان یاد هندوستان کرد و به حیله گری افتادند و گفتند:
«حزب ما فوق العاده خرسند و مسرور و مفتخر خواهد بود اگر از طرف روحانیون روشنفکر و دانشمندان مورد حمایت قرار گیرد و آرزو دارد که تمام متدینین به دیانت اسلام بدون توجه به بهتانهای دشمنان، مطمئن باشند که حزب تودۀ ایران حامی جدی تعالیم مقدس اسلام خواهد بود و با آن ذره ای معاندت و مخالفت نخواهد داشت» و بار دیگر تصریح می کنند که برای رسیدن به هدفهای سیاسی و اجتماعی خود دست به قیام مسلحانه و شورش و اعمال شدت نخواهند زد.
حزب توده در پی این حوادث از آنجا که جو را مناسب نمی دید، انتخابات دورۀ پانزدهم را تحریم کرد و مجلس پانزدهم پس از یک سا ل و ۴ ماه فترت، در ۲۵، ۴، ۲۶ افتتاح شد. بنوشتۀ مجله «رزم» از ۱۲۲ نفر نماینده مجلس، ۶۲ نفر مالک بزرگ، ۱۰ نفر کارخانه دار، ۲۲ نفر کارمند عالیرتبه و ۲۸ نفر وکیل دادگستری بودند.
حضور قوای روسیه در شمال و لگدپرانیهای پیشه وری در آذربایجان و مانورهای حزب توده در مرکز و بعضی از شهرستانها، قوام (نخست وزیر وقت) را به مذاکره با روسها کشاند، و روی همین روال در تاریخ ۱۳/۵/۲۵ کابینۀ خود را ترمیم کرد و سه وزیر از حزب توده را داخل کابینۀ خود عمود که عبارت بودند از: وزارتخانه های بهداری، فرهنگ و پیشه و هنر. و سرانجام پس از دو ماه و نیم در ۲۴/۷/۲۵ با انحلال کابینه و معرفی دولت جدید وزرای حزب توده را اخراج نمود.
در ادامۀ همان اختلاف نظرها و جناح بندیها خلیل ملکی برای خود گروهی ترتیب داده بود و زمینۀ بدست آوردن قدرت بیشتری را درون حزب می چید، فراکسیونی در کمیتۀ ایالتی تهران بوجود آورد، و در تیرماه ۲۶ در سومین کنفرانس ایالتی تهران اکثریت را گروه ملکی با اعلام اطلاعیه ای انشعاب کرده و خود را «جمعیت سوسیالیست تودۀ ایران» نام نهادند و گفتند که ادامه دهندگان جنبه های مترقی حزب توده ایران می باشند. سران این گروه مرتد! که اعلامیه را امضاء کرده عبارت بودند از: خلیل ملکی، فریدون توللی، انورخامه، جلال آل احمد، مهندس حسین ملک، محمد امین محمدی، مهندس ناصحی، محمد سالک، محمد علی جواهری، مهندس زاوش، دکتر رحیم عابدی، و مهندس اسماعیل زنجانی . این گروه با بی مهری ارباب بزرگ خود (روسها) روبرو شده، و ضمن اقرار به اشتباه خود انحلال جمعیت سوسیالیست را اعلام کردند.
«ایوانف» در این مورد می نویسد:
«عمال انگلستان بمنظور تضعیف جنبش دمکراتیک سعی داشتند تادرون حزب توده ایران و اتحادیه های کارگری شکاف ایجاد کنند. در ماه ژانویه ۱۹۴۸ اعمال مزبور موفق شدند به کمک عده ای معدود برهبری خلیل ملکی مرتد در حزب توده ایران ایجاد تفرقه کنند ولی این تحریکات به نتیجه نرسید و خلیل ملکی پس از ۱۹ روز مجبور شد انشعاب کند و از حزب خارج شود».
تشکیل کنگره دوم
مجموعه این جریانات، حزب توده را بر آن داشت تا تجدید نظری در خود نموده و دستی بر سر و روی خود بکشد. در اوائل سال ۲۷ موفق به تشکیل دومین کنگره حزب گردیدند. این کنگره تصمیماتی را در پی داشت که مرامنامه و اساسنامه جدید و تجدید سازمان، و انتخاب کادرهای بالا از اهم آن بشمار می رفت.
مهمترین قسمت جالب در این کنگره را می توان این نکته دانست که: «تعلیمات داخلی حزب بر پایه مارکسیسم لنینیسم قرار گرفت» چرا که تا قبل از کنگره، حزب همواره سعی می کرد مانند کهک سرخود را زیر برف نموده و از اعلام مارکسیسم بعنوان اساس ایدئولوژی حزب طفره برود تا شاید بتواند مردم مسلمان ایران را بفریبد، که قسمتهائی از آنرا در سطور قبل ذکر کردیم، ولی وقتی مشاهده نمود از این مسئله طرفی نمی بندد، پرده نفاق را کنار زد تا طریقی دیگر را برای بدست آوردن قدرت بیازماید، در حالیکه در کنار تشکیلات حزب بطور جنبی به آموزش مارکسیسم همت می گماشت و با کسانی که در این مسئله کار می کردند همکاری نزدیک داشت.
طبق اساسنامه حزب مصوبه کنگره دوم، کمیته مرکزی شامل ۱۹ نفر عضو اصلی، و ۱۵ نفر مشاور می شد که مجموعاً پلنوم «(جلسه عمومی) کمیته عمومی را تشکیل می دادند. این عده عبارت بودند از: «دکتر رضا رادمنش، احسان طبری، دکتر حسین جودت، رضا روستا، دکتر فریدون کشاورز، دکتر غلامحسین فروتن، عبدالصمد کامبخش، دکتر بهرامی، دکتر مرتضی یزدی، احمد قاسمی، محمود بقراطی، دکتر کیانوری، مهندس علوی، مهندس شرمینی، صمد حکیمی، علی امیر خیزی، عبدالحسین نوشین، ایرج اسکندری، بابازاده، و مشاورین: امان الله قریشی، جهانگیر افکاری، مرتضی راوندی، محمدحسین تمدن، علی متقی، شاندارمینی، سید اشرفی، مهندس صادق انصاری بزرگ علوی، قاضی، محضری، فرهی، مهندس اماموردی، صیاد نژاد مریم فیروز.
پلنوم ها هر ۳ ماه یکبار باید برگزار می شد، و یازده نفر هیئت اجرائیه و ۵ نفر کمیسیون تفتیش حزب را از میان خود انتخاب می کردند که انتخاب شدگان را رادمنش، بهرامی، طبری، جودت، کشاورز، فروتن، یزدی، قاسمی، بقراطی، کیانوری، علوی (هیئت اجرائیه) و شرمینی، حکیمی، امیرخیزی، نوشین، بابازاده (اعضاء کمیسیون) تشکیل می دادند.
کامبخش، ایرج اسکندری و رضا روستا (دبیر اول شورای متحده مرکزی) پس از وقایع آذربایجان بخارج رفته بودند و در آن کنگره شرکت نداشتند. در پلنوم، دکتر رادمنش به سمت دبیر کل، وطبری بعنوان دبیر سیاسی، و کشاورز بعنوان دبیر تشکیلاتی حزب برگزیده شدند و مسئولیتهای دیگران را اینچنین تقسیم نمودند، کیانوری مسئول (تشکیلات)، طبری (مطبوعات)، قاسمی (تعلیمات)، کشاورز (تبلیغات)، فروتن (اطلاعات)، بهرامی (دهقانان)، یزدی (فعالیتهای خارج حزب)، علوی (مالی) و بقراطی (کارگران). این کنگره توانست اثراتی در فعال شدن حزب داشته باشد، بطوریکه در ۱۵/۱۱/۲۷ چندین هزار نفر را در مراسم یاد بود دکتر تقی ارانی در امامزاده عبدالله جمع کرد و در همین روز شاه که قصد ورود در مجلس جشنی در دانشکده حقوق را داشت، در حال پیاده شدن از ماشین مورد هدف گلوله های طپانچه شخصی بنام «ناصر فخرائی» قرار گرفت و مجروح گشت، ضارب دردم با گلوله های مامورین بقتل رسید. دولت اعلام کرد که ضارب وابسته به حزب توده بوده است. ایوانف در این باره می نویسد:
«در تاریخ ۴ فوریه سال ۱۹۴۹ بمنظور سرکوب سازمانهای ملی و دمکراتیک ایران، سوء قصد تحریک آمیزی نسبت به شاه ترتیب داده شد، پس از آن ارتجاع کوشید تا شخص سوء قصد کننده را به حزب توده ایران منتسب نماید»
با کشته شدن ضارب مسئله روشن نشد (حزب توده نیز این مسئله را بعهده نگرفت). هر چند که شاه نیز در کتاب ماموریت برای وطنم از کشته شدن ضارب با تاسف یاد می کند ، ولی مجله خواندنیها در همان زمان نوشت که این کار را «رزم آرا» بدستور انگلیس (حتماً چون شاه متمایل به آمریکا بوده) انجام داده است، و قصد کودتا داشته، شاه هم گفته بود نکشید، و آنها ضارب را کشته بودند خلاصه در پی این حادثه، به ارتش آماده باش داده شد و حزب توده غیر قانونی اعلام گشت و شش نفر از هیئت اجرائی همراه با دو نفر از کمیسیون تفتیش و یک نفر هم از مشاورین دستگیر شدند، طبری رادمنش و کشاورز بخارج فرار کردند (پس از انقلاب اسلامی به ایران بازگشتند) و تنها از هیئت اجرائی بهرامی و فروتن ماندند که تا اواخر ۲۹ با شرمینی، قریشی و متقی رهبری حزب را بدست داشتند، هر چند که حزب وضع مناسبی نداشت، چرا که فعالیت علنی نداشت، روزنامه های آن بسته شده بودند، چاپخانه های آن توسط دولت ضبط شد. در فاصله سالهای ۲۷ تا ۲۸ تنها چند پلی کپی منتشر کردند، و در فاصله سال ۲۸ روزنامه مردم هفتگی در قطع کوچک را چاپ کرد، و در سال ۲۹ با ترتیب دادن چاپخانه ای دوباره روزنامه مردم در قطع بزرگ و روزانه را چاپ نمودند .
و مهمتر اختلافات درون گروهی که در کنگره دوم هم حل نشده بود، بین هشت نفر زندانی و پنج نفر بیرونی وجود داشت. پس از فرار زندانیان، کمیته ۸ نفری تشکیل و شرمینی در راس سازمان جوانان قرار گرفت.
زندانیان و فراریان محکوم به اعدام شدند، ولی مواجه شد با جریانات مصدق و ملی شدن صنعت نفت، که حزب با استفاده از این فرصت موفق شد با کمک سازمان نظامی خود، ده نفر از سران خود را از زندان قصر فراری دهد. با فرار سران، حزب دوباره جانی تازه گرفت و در حوادث ملی شدن صنعت نفت به ادامه نقش خود در خدمت به شوروی و اقمارش پرداخت.
ادامه دارد

15دسامبر/16

اخبار

جنگ
*خمپاره اندازان سپاه مقر تانکها و خودروهای عراق در خونین شهر را به اتش کشیدند ۱۱/۸/۶۰
*دزفول و اهواز قهرمان باردیگر آماج حملات موشک های۹ متری عراق قرار گرفت ۱۲/۸/۶۰
*ارتفاعات استراتژیک”داشبند” بتصرف نیروهای انقلاب درآمد ۱۳/۸/۶۰
*حمله توپخانه عراق به دزفول و اهواز۷۱ غیرنظامی را به خاک و خون کشید ۱۹/۸/۶۰
*بدنبال تحمل۳۵ هزار کشته و مجروح و دادن۷ هزار اسیر، عراق گروه دیگری از سربازان مصر را به جبهه جنگ علیه ایران فرستاد ۲۶/۸/۶۰
*ایران با عملیات طریق القدس، شهر بستان و۷۰ روستا و مهمترین راه تدارکاتی دشمن را پس از۴۲۷ روز اشغال آزاد ساخت. این بزرگترین پیروزی ارتش اسلام از آغاز جنگ تاکنون بوده.

اختراع و اکتشاف
*با استفاده از رادیاتور، یک جوان مبتکر کولر و شوفاژ ساخت ۱۰/۸/۶۰
*پژوهشگران ایرانی موفق شدند دو ماده اولیه پر مصرف صنایع داروئی را در داخل کشور تهیه نمیایند. این مواد شامل”پارا استامینوفن” داروی تب بر و مشتقات داروئی”اسید نیکوتکنیک” و یک نوع سم دفع آفات نباتی می باشد ۱۲/۸/۶۰
*یک پاسدار توپ۳۰ میلیمتری با ویژگیهای جدید اختراع کرد ۲۶/۸/۶۰
*برای اولین بار در ایران دستگاه آزمایشگاهی الکترونیکی(فانکشن ژنراتور) ساخته شد ۲۶/۸/۶۰
*یک جوان روستائی شیرازی کمباین ساخت ۴/۹/۶۰

عمران
*وزارت نیرو اعلام کرد: ۱۹۳روستا در۳ ماه اول امسال صاحب برق شده اند ۸/۸/۶۰
*بزرگترین کارخانه تولید اسفنج خاورمیانه در شیروان آغاز بکار کرد ۱۴/۸/۶۰
۲* فرستنده رادیو تلویزیونی جدید در خوزستان و اصفهان آغاز بکار کرد ۱۰/۹/۶۰

طرح فهد
*امام: هیچ ننگ بالاتر از این نیست که ملتهای اسلامی و عرب تسلیم طرح فهد شوند، هرکس با طرح فهد مخالفت نکند خائن به اسلام است ۲۶/۸/۶۰
*رئیس جمهور: قویا”از دولتهای انقلابی و ملتهای مسلمان می خواهیم طرح فهد را اجازه ندهند در کنفرانس سران عرب مطرح شود، به همه ملتها و دولتها اعلام می کنم که آمریکا در تدارک تجاوز به کشورهای منطقه است.
*ملت ایران به پیشنهاد ایه الله منتظری با راهپیمائی عظیم خود طرح آمریکائی فهد را محکوم کرد
۳۰/۸/۶۰
*آیت الله منتظری از شرکت یکپارچه مردم در راهپیمائی محکومیت طرح فهد تشکر کرد ۱/۹/۶۰
*لیبی کنفرانس سران عرب در فاس را تحریم کرد ۳۰/۸/۶۰
*عربستان اعتراف کرد طرح فهد دنباله قرار داد کمپ دیوید است ۱/۹/۶۰
*عبدالحلیم خدام: نه ما و نه ما فلسطینیان حق نداریم که کمپ دیوید جدید را بپذیریم ۳/۹/۶۰
*پس از۵ ساعت بحث پیرامون طرح فهد کنفرانس سران عرب در فاس شکست خورد ۵/۹/۶۰
*عرفات طرح۸ ماده ای فهد را مثبت تلقی کرد ۹/۸/۶۰

اخبار داخلی
*نخست وزیر در سخنرانی نماز جمعه: خط اقتصادی دولت خط حمایت از مستضعفان است ۹/۸
*امام:وظیفه دینی و ملی ما و شما است که تبلیغات بوقهای آمریکائی و صهیونیستی را خنثی کنیم۱۳/۸
*آیه الله منتظری در تلگرامی به نخست وزیر: انتظار ملت مقاوم ایران از دولت حفظ خط رهبری امام است ۱۳/۸
*هاشمی رفسنجانی :حالت بیدارباش و ادامه فعالیت باید محفوظ باشد ،تا ما ریشه تروریسم را در سایه قاطعیت قوانین کیفری اسلام بکنیم ۱۷/۸
*عارف و فیلسوف بزرگ اسلام ایه الله علامه طباطبائی درگذشت ۲۴/۸
*امام: تفاهم بین ملت و دولت وقتی است که بین روحانیت و ملت باشد ۲۴/۸
*رئیس جمهور: هر طرحی که در غیاب ایران برای امنیت خلیج فارس تهیه شود از نظرما بی اعتبار است
۲۵/۸
*امام خمینی: مع الاسف باید بگوئیم از اول نهضت تا بحال تبلیغاتمان در خارج صفر بوده است ۲۵/۸
*دادستان انقلاب: تاکنون۹۰% عوامل فعال و خرابکار سازمان منافقین دستگیر شده اند ۲۵/۸
*هاشمی رفسنجانی: بگذارید بجای اینکه ما با سربازهای فریب خورده عراق مواجه شویم، با تفنگداران رسمی آمریکا مواجه گردیم ۲۶/۸
*۱۲میلیارد دلار پول اسلحه ایران از آمریکا مطالبه شد ۵/۹
*رئیس مجلس آمادگی ایران برای جواب گوئی به مانور نظامی آمریکا و انگلیس در خلیج فارس را اعلام کرد ۸/۹

انقلاب و جهان
*آمریکا هزینه تجاوز نظامی به طبس را ۱۹۳ میلیون دلار اعلام کرد ۹/۸
*سفیر جمهوری دمکراتیک صحرا در تهران انقلاب اسلامی ایران برای جنبشهای ازادی بخش جهان بمنزله یک مادر است ۱۰/۸
*حسنی مبارک به سرمایه داران آمریکا اطمینان داد انقلاب ایران در مصر تکرار نخواهد شد ۱۱/۸
*عراق به شرکت مزدوران مصری در جنگ علیه ایران اعتراف کرد ۱۳/۸
*روزنامه زودیچه زایتونک آلمان: انقلاب ایران نه تنها کشورهای اسلامی را فرا گرفته، بلکه از مرزهای اروپا نیز گذشته است ۱۴/۸
*با وجود اختناق شدید، برای اولین بار تظاهرات دانشجویان مسلمان اندونزی به خیابانها کشیده شد. تظاهرکنندگان شعار الله اکبر و خمینی رهبر می دادند ۱۴/۸
*وزارت خارجه استقرار نیروهای چند ملیتی را در صحرای سینا محکوم کرد ۱۰/۸
*بگین به توسعه همکاری آمریکا و سرائیل برای مقابله با گسترش انقلاب اسلامی اعتراف کرد ۱۷/۸
*وزیر تعلیمات و امور مذهبی الجزایر: امام خمینی اعتبار اسلام را به ملل اسلامی و غیراسلامی بازگرداند. امام خمینی تجسم زنده ای از حضرت علی(ع) است، او براستی که مستحق عنوان امام امت است ۱۹/۸
*وزیر خارجه اسرائیل رشد اسلام در منطقه را خطرناکترین تهدید اعلام کرد ۱۹/۸
*ایران خواستار استقرار نیروهای حافظ صلح اسلامی تا حاکمیت مردم در افغانستان شد ۲۰/۸
*وزیر دفاع ایالات متحده: آمریکا محتاج حضور نظامی در خلیج فارس است ۲۱/۸
*پلیس فرانسه به همراهی منافقین به دانشجویان مسلمان ایرانی حمله کرد ۲/۹
*صدام: عراق بدون قید و شرط حاضربه هر گونه کمک به نیروهای مخالف ایران است ۳/۹
*افغانستان طرح ایران را رد کرد ۷/۹
*خالدالاسلامبولی در حالی که قران به دست گرفته بود در دادگاه فریاد زد: “فرعون را کشتم تا آرمان اسلام تحقق یابد ۱۰/۹
*منافقین و ضدانقلابیون در پناه پلیس انگلیس دست به تظاهرات بر علیه جمهوری اسلامی زدند ۱۰/۹
*یک خواهر سیاهپوست افریقائی مسلمان با ارسال نامه و۵ راند کمک به انقلاب اسلامی نوشته است: فراموش نکنید که انقلاب باید ادامه پیدا کند ۱۰/۹
*نظامیان مصر امام جمعه شهر الصعید و عده ای از مسلمانان مصر را بهنگام نماز شهید کردند ۲۰/۸
*دو رهبر جنبش اسلامی مصر زیر شکنجه شهید شدند ۲۱/۸

جهان
*با تصویب فروش آواکسهای پرنده با خدمه آمریکائی، خاک عربستان رسما “در کنترل مقامات آمریکائی درآمد ۹/۸
*کویت در یک سال گذشته ۵/۳ میلیارد دلار به عراق کمک کرده است ۱۰/۸
*تعداد دستگیر شدگان مسلمان در سودان از مرز۱۵ هزار گذشت ۱۰/۸
*دولت سوریه از فروش آواکس به عربستان استقبال کرد ۱۱/۸
*به بهانه مقابله باتهدید احتمالی سوریه اردن خواستار تقویت دفاع هوائی خود توسط آمریکا شد۱۳/۸
*با پرداخت۲۰۰ میلیون دلار از سوی عراق، شوروی به اردن موشک سام۶ می دهد ۱۷/۸
*تعداد بیکاران در آمریکا به ۸/۵ میلیون نفر رسید ۱۸/۸
*چتربازان لشکر ضربتی آمریکا در مصر پیاده شدند ۱۹/۸
*آمریکا۴ فروند اف-۱۶ به مصر می دهد ۲۱/۸
*همزمان با مانور بزرگ دریائی آمریکا و ۶کشور اروپائی در مدیترانه، مانور شیطان بزرگ در مصر، سومالی، سودان و عمان اغاز شد ۲۳/۸
*جهت جلوگیری از کاهش قیمت فروش، بازار مشترک اروپا یک میلیون تن میوه و سبزی را به ارزش
۲۵۰ میلیون مارک را نابود کرد ۲۳/۸
*نماینده عربستان در سازمان ملل: عربستان هراس ندارد که بگوید اسرائیل را به رسمیت می شناسد ۲۵/۸/۶۰
*کیسینجر پس از۲ ساعت با وانت، زیر باران گوجه فرنگی و تخم مرغ گندیده از دانشگاه برزیل فرار کرد ۲۸/۶۰
*آواکسهای آمریکا حفاظت آسمان مصر را به عهده گرفتند ۳۰/۸/۶۰
*پولیساریو دو شهر را از تصرف ارتش مراکش خارج کرد ۱/۹/۶۰
*یکی از عاملان اعدام سادات: ما برای دینمان شهید می شویم و با شهادت ماست که اسلام بارور خواهد شد ۱/۹/۶۰
*عرفات: اگر امریکا”ساف” را به رسمیت بشناسد، “ساف” نیز اسرائیل را به رسمیت خواهد شناخت ۴/۹

ضد انقلاب
*در تقاطع خطوط راه اهن نارنجک منافقین دو کودک و یک چوپان را تکه تکه کرد ۹/۸
*ضد انقلاب دراشنویه یک خانواده کرد مسلمان را قتل عام کرد ۹/۸
*در مهاباد ضد انقلاب۴ عضو جهاد سازندگی را سوزاند ۹/۸
*در اراک منافقین یک نوجوان۱۴ ساله را در حال وضو گرفتن بشهادت رساندند ۲۳/۸
*منافقین با انفجار دو بمب در راه اهن یک مادر و کودک خردسالش را تکه تکه و ۱۸نفر را مجروح کردند ۴/۹
*در عاشورای حسینی، عوامل امریکا مردم بی دفاع بوکان را بخاک و خون کشیدند ۱۷/۸
*حجه الاسلام خلیلی بدست منافقین در کرمان بشهادت رسید ۲/۹
*۱۰۰۰ نفر از فریب خوردگان ایل قلخانی از عراق به ایران بازگشتند
*طی یک هفته، بیش از یکصد تن از اعضاء و رده های بالای گروهکهای وابسته دستگیر شدند ۳۰/۸

کشفیات
*۲۹۰ کیلو هروئین خالص از قاچاقچیان بین المللی در زاهدان کشف شد .
*از ۴۳ مسافر قاچاق میلیونها ریال ارز خارجی و طلا و جواهر کشف شد .
*در کرمان،شیراز، اصفهان و خمین ۸۶۵ کیلو تریاک کشف شد ۳/۹/۶۰
*بیش از ۴۰ میلیون تومان فرش قاچاق کشف شد ۴/۹/۶۰
*۱۱۰۳ کیلو مواد مخدر از یک شیره کشخانه در مشهد کشف شد ۵/۹/۶۰

30نوامبر/16

نهضت حسینی«ع» جان مایۀ عزت انسان

 

تهیه و تدوین حجت‌الاسلام والمسلمین محمدرضا مصطفی‌پور

 

نهضت حسینی ادامه بعثت نبوی(ص) و دلمایه هر عزّت و جانمایه هر فخر است و چون نهضت حسینی اساس عزت است، مناسب است در طی چند اصل، معنای عزّت و فخر، تحلیل و استناد آن به نهضت حسینی تعلیل شود وآن اصول عبارت است.(۱)

قلمرو قدرت مشخص کننده محدوده عزت

اصل یکم. عزّت که به نفوذ ناپذیری ترجمه می‏شود، جنبه سلبی او به حیثیت اثباتی آن تکیه می‏کند، زیرا صلابت، ستبری، استحکام و بالاخره قوّت و قدرتِ چیزی مایه نفوذناپذیری او از بیگانه، و پایه نفوذ وی در غیر است. لذا سِعه و ضیق آن یعنی عزت محدود به قلمرو قدرت است. اگر موجودی مقتدر، ازلی و ابدی باشد و هر موجود دیگری به افاضه او یافت شود، عزّت چنان موجودی بالذات و دایمی بوده و اعتزاز هر موجود دیگر به اِعزاز او خواهد بود و هر اندازه پیوند با آن عزیز بالذات بیشتر باشد، تعزّز به‏آن افزون‏تر خواهد شد.

امتناع حقیقی از غیر خدا

خدای سبحان قدیر ذاتی است؛ قدرت بیکران او عزت نامحدود را به‏همراه دارد. تنها رابط میان خدا و خلق او وحی الهی است که از آن به عنوان «کتاب عزیز» یاد می‏شود، متمسّکان به این حبل متین عزت‏آور، انبیا و اولیا(ع) و پیروان راستین آنان هستند.

لزوم پرهیز از عزت غلط و کاذب

بیگانگان متمرّد، هرچند به عزّت کاذب تعزّز نمایند، ذلیل واقعی‏اند و در صحنه ظهور حقیقت یعنی معاد، عزّتِ دروغین آنها زدوده، و ذلّتِ راستین آنان روشن می‏شود؛ رهنمود قرآن و عترت (ع) در این‏باره چنین است:

تمام عزّت از آن خداست؛ «أَیبتغون عندهم العزّه فإنّ العزّهَ للّه جمیعاً».(۲)

خداوند، پروردگارِ عزّت است؛ «سبحان ربّک ربّ العزّه عمّا یصفون».(۳)

هر کس خواهان عزّت است، بداند که آن در اختیار خداست؛ «من کان یرید العزّه فللّه العزّه جمیعاً».(۴)

آنچه از خداوند به عنوان تعلیم و تزکیه ظهور می‏نماید، وحی عزیز است؛…«وإنّه‌لکتاب عزیزٌ.»(۵)

عزت ذاتی خدا و عزت تبعی مومنان

مؤمنان به کلامِ عزیزِ الهی، در قبال عزت خداوند که ذاتی و اصیل است، از عزّت تَبَعی و عرضی برخوردارند؛ «ولله العزّه ولرسوله وللمؤمنین»؛(۶) «یَا من تعزّز بقدرته…ای کسی‌که به قدرتش عزیز شده. یا عزیزاً لایُضامُ …ای عزیزی که شکست نمی‌خورد. یا مَن ذَلّ کلّ شی‏ء لعزّته.(۷) ای کسی‌که همۀ اشیاء در برابر عظمت او ذلیل و خوارند.

رسول‏اکرم‏(ع) فرمود: «أعِزَّ أمرَاللهِ یُعِزّک الله؛(۸) فرمان خدا را عزیزدار تا خدا تو را عزیز گرداند»

عزت غلط و دروغین از منظر قرآن کریم

قرآن‏کریم که جریان عزّتِ صحیح، اعم از حقیقت و مجاز را بازگو فرمود، ماجرای عزّتِ غلط را گوشزد می‏کند:

أفرأیتَ مَنِ اتّخذَ إلههُ هَواه وأَضلّه الله علی علمٍ؛(۹) آیا دیدی کسی‌را که معبود خود را هوای نفس خویش قرار داده و خداوند او را با آگاهی(بر اینکه شایستۀ هدایت نیست) گمراه ساخته»

ما علمتُ لکم من إلهٍ غیری؛(۱۰)؛(فرعون گفت:) من جز خودم خدایی برای شما سراغ ندارم»

فقال أنا ربّکم الأعلی؛(۱۱)؛و (فرعون) گفت: من پروردگار برتر شما هستم»

«بل الّذین کفروا فی عزّهٍ وشقاقٍ (۱۲)؛ ولی کافران گرفتار غرور و اختلافند»

«وإذا قیلَ لَهُ اتقّ الله أخَذَته العزّهُ بالإثم (۱۳)؛ و هنگامی که به آنها گفته می‌شود «از خدا بترسید» لجاجت و تعصب، آنها را به گناه می‌کشاند.»

وقالوا بعزّهِ فرعون إنّا لَنَحنُ الغالبون (۱۴)؛(ساحران گفتند:) به عزت فرعون، ما قطعاً پیروزیم!»

«أنا أکْثَرُ منک مالاً وأعَزّ نفراً (۱۵)؛ صاحب باغ به دوستش گفت:) من از نظر ثروت از تو برتر و از نظر نفرات نیرومندترم.»

یقولون لئن رَجَعْنا‌إلی‌المدینه لَیُخرِجَنّ الأعزُّ مِنّا الأذلّ…(۱۶)آنها می‌گویند: «اگر به مدینه برگردیم، عزیزان ذلیلان را بیرون می‌کنند!» «در حالی که عزّت مخصوص خدا و رسول او و مومنان است ولی منافقان نمی‌دانند)»

چنین عزیز بی‏جهتی مُستحقِّ کیفر تلخ دوزخ است و در آن صحنه به وی گفته می‏شود: «ذُق إنّک أنت العزیز الکریم(۱۷)بچش که (به پندار خود) بسیار قدرتمند بودی!»

جز صورت عشق حق، هرچیز که من دیدم

نیمیش دروغ آمد، نیمیش دَغَل دارد(۱۸)

اکنون که معنای عزّت و امتناع عزّت حقیقی برای غیرحق عزّوجلّ و لزوم پرهیز از عزّتِ غلط و کاذب معلوم شد، تنها راه نیل به کمال، جست‏وجوی معارف نظری و مطالب عملی تعزّز مجازی است که سهم بندگان صالح خواهد بود و ما آن را از سیرت علمی و سنّت عملی حضرت اباعبدالله‏الحسین(ع) می‏آموزیم تا به عزّت وی اعتزاز و به فخر او افتخار کنیم.

عزت و افتخار انسان در پرتو معرفت صائب و عمل صالح

اصل دوم. عزّت و افتخار انسان که موجودی متفکر و مختار است، در پرتو معرفتِ صائب و عملِ صالحِ او تأمین می‏شود. بررسی معرفتِ عالَم و آدم و پیوند بین آنها، مسبوق به شناخت اصل معرفت و آگاهی از مقدار واقع‏نمایی آن و کیفیّت انطباق «ذهن» بر «عین» و نحوه انتقال عین به ذهن است.

و همه معرفت ها باید به معرفتِ ناب منتهی گردد که همان سلطان علوم و ملکه معارف، یعنی وحی معصومانه انبیا و اولیای معصوم الهی است که در پرتو عروج به مقام مخْلَصین، هر چه می‏یابند، حق است. ره‏آورد آن ذوات مقدّس به مثابه مبادی بیّن و بدیهی، بلکه اوّلی است نسبت به دانش‏های بشری که البته اصول صحیح این دانش‏ها نیز به الهام خدای سبحان حاصل شده است.

نزاهت از سطه گری و سلطه پذیری مقتضای عزت و افتخار

اصل سوم. عزّت و افتخار انسان، بعد از جهان‏بینی صحیح و اعتقاد کامل، در ظلّ استقلال، آزادی، تمامیّت ارضی و سایر حقوق فردی و اجتماعی در سطح محلّ، منطقه و بین‏الملل است، و چون اقتضای آزادگی اخلاقی به استناد جهان‏بینی توحیدی، خواستن و حفظ نمودن حقوق یادشده برای دیگر همنوعان است، بنابراین مقتضای اعتزاز و افتخار جامعه برین انسانی، همانا نزاهت از سلطه‏گری و برائت از سلطه‏پذیری است.

 

حکومت دینی، برجسته ترین نعمت خدا

داشتن حکومت دینی و زندگی در فضای سبز آن، از منظر حسین بن علی(ع)، از برجسته‏ترین نعمت‏های معنوی خداست؛ آن حضرت(ع) در این‏باره چنین فرموده است: «…فلم أزَل ظاعناً مِنْ صُلْبٍ إلی رَحِمٍ فی تقادُم الاَیّام الماضیه والقرونِ الخالیهِ، لَم تُخرِجْنی لرأفتک بی ولُطْفِک لی وإحسانِک إلیّ فی دَوْلَهِ أیّام الکُفْره الّذین نَقَضُوا عهدَک وکَذَّبُوا رُسُلَک، لکنّک أخْرَجْتَنی رأفهً منک وتحنّناً علیّ للّذی سبق لی مِنَ الهُدی، الذی فیه یَسَّرتَنی وفیه أنشأتَنی و…»؛(۱۹) یعنی پروردگارا تو را سپاس می‏گویم که مرا در عهد جاهلیت و حکومت جابرانه کافران به دنیا نیاوردی، بلکه هماره از اصلاب و ارحام عبور دادی تا عصر بعثت و تکامل آن در مدینه به استقرار حکومت دینی که در آن اهتدا آسان است، زیرا قدرتِ مشروع دینی که پایگاه مردمی آن تزلزل‏ناپذیر است، حافظ حقوق عزّت‏آفرین و افتخارآور، یعنی استقلال، آزادی، تمامیّت ارضی و مانند آن خواهد بود.

منهج عدل و قوام آسمان ها و زمین

اگر نظام تشریع با تکوین هماهنگ باشد، حتماً اعتزاز ملّت و افتخار امّت، در پرتو صیانت حقوق مزبور تأمین است، زیرا بالْعَدلِ قامتِ السمواتُ والأرضُ:

دور فلکی یکسره بر منهج عدل است

خوش باش که ظالم نبرد راه به منزل(۲۰)

امام حسین (ع) اسوه عزت و افتخار

اصل چهارم. عزّت و افتخار انسان، بعد از احراز اصول گذشته، به داشتن اسوه‏ای است که عزّتِ ممثَّل و فخرِ مجسّد باشد، زیرا شهودِ عزّت عینی و رؤیتِ فخر خارجی، زمینه اقتدار را فراهم می‏کند؛ چه اینکه الگوی عزیز و فاخر، در تأمین اعتزاز و افتخار پیروان خود سعی بلیغ دارد. عصاره آن کشش و این کوشش، تشکیل نظامی عزّتمند و فخرمدار خواهد بود و همه افرادی که در چنین نظام عزیزی به‏سر می‏برند، از عزّت و فخر نِسْبی برخوردار می‏شوند.

بیان شمه‌ای از حیات متالهانه امام حسین(ع)

نمونه بارز اسوه مزبور در تاریخ شرفبار اسلامی، حضرت امام حسین(ع) است؛ لذا شمّه‏ای از حیات متألهانه این انسان کامل بازگو می‏شود و اجمالی از صحنه سیاه ستم اموی ارایه می‏گردد تا اندیشه عارفانه امام حسین(ع) و انگیزه عاشقانه آن حضرت در احیای دین که مایه عزت و فخر است، و اماته کفر که پایه ذلّت و ننگ است، تبیین شود و وظیفه سنگین عزّت‏خواهان و افتخارطلبان معلوم شود.

امام حسین(ع) سبط رسول اکرم‏(ص) فرزند علی و فاطمه و برادر امام حسن و پدر نُه امام معصوم(ع)، در سوم شعبان سال چهارم هجرت به‏دنیا آمد و قبل از ثَدی مادر، از زبان رسول گرامی اسلام‏(ص) شیر ملکوتی را امتصاص کرد و آن حضرت‏(ص) در گوش راست وی اذان و در گوش چپ او اقامه فرمود و او را طبق رهنمود وحی الهی، «حسین»(ع) نامید و در روز هفتمِ میلاد عقیقه داد و دستور تراشیدن موی سر کودک و به وزن آن نقره صدقه دادن را صادر فرمود.

امام حسین (ع) مشمول مهم ترین آیات قرآنی

امام حسین(ع) تا سال دهم هجرت، صحابت جدّ اکرم‏(ص) خود را ادراک نمود و در این مدّت کوتاه کودکی و نوجوانی، مشمول مهم‏ترین آیات قرآن کریم که پیرامون برجسته‏ترین فضایل انسانی نازل شد، قرار گرفت؛ مانندِ «اِنّما یرید الله لیذهب عنکم الرّجس أهل‏البیت ویطهّرکم تطهیراً (۲۱)خداوند فقط می‌خواهد پلیدی گناه را از شما اهل‌بیت دور کند و شما را کاملاً پاک سازد» که بیان‏گر طهارت و عصمت دوده طه و یس است، و نظیر «فَمَن حاجّک فیه مِن بَعد ما جاءک من الْعلم فقل تعالوا نَدعُ أبنائَنا وأبنائکم ونسائَنا ونسائکم وأَنْفُسَنا وأَنْفسَکمْ ثمّ نَبتَهل فَنَجعَل لَعنَتَ الله علی الکاذبین»(۲۲) و مثل «…قل لاأسئلکم علیه أجراً الّا المودّهَ فی القُربی وَمن یَقْتَرفْ حسنهً نزد له فیها حسناً إنّ الله غفورٌ شکورٌ (۲۳)بگو من هیچ پاداشی برای از شما بر رسالتم درخواست نمی‌کنم، جز دوست داشتن نزدیکانم(=اهل بیتم)و هرکس کار نیکی انجام دهد، بر نیکی‌اش می‌افزایم، چرا که خداوند آمرزنده و سپاسگذار است» و شبیه «ویطعمونَ الطعام علی حبّه مسکیناً ویتیماً وأسیراً * إنّما نطعمکم لِوجه‌الله لانرید منکم جزاءً ولاشکوراً (۲۴)، و غذای (خود) را با این‌که به آن علاقه (و نیاز) دارندبه مسکین و یتیم و اسیر می‌دهند* (و می‌گویند:) ما شما را بخاطر خدا اطعام می‌کنیم و هیچ پاداش و سپاسی نمی‌خواهیم» و سایر آیاتی که درباره انسان‏های کاملِ مَهبَطِ وحی ومُخْتَلَفِ ملائکه فرود آمده است.

همتایی امام حسین (ع) با قرآن کریم*

و از طرفی مشمول حدیث متواتر رسول گرامی‏(ص) قرار گرفت که فرمود: «اِنّی تارکٌ فیکم الثَقَلین کتاب الله وعترتی أهل‏بیتی…»؛(۲۵) از این کلام نورانی که صاحبِ «ما ینطقُ عن‌الهوی*إن‌ هو‌إلّا‌وحی یُوْحی»(۲۶) آن را ابلاغ نمود، همتایی عترتِ طاهرین (علیهم‌السلام) که یکی از آن ذوات مقدس امام حسین(ع)است، با قرآن حکیم استفاده می‏شود؛ یعنی قرآن کریم،اگر در هر عصری به صورت انسان کامل درآید، در دوران امام حسین(ع) به صورت آن حضرت متمثّل می‏شود و اگر امام معصوم هر دوره‏ای به صورت یک کتاب مدوّن درآید، می‏شود قرآن حکیم.

بنابراین، هیچ حقیقتی در ظاهر یا باطن قرآن یافت نمی‏شود، مگر آنکه امام معصوم(ع) آن را یافته است، و هیچ وصف یا فعلی برای امام معصوم(ع) ثابت نمی‏شود، مگر آنکه منبع اصلی آن در قرآن کریم ثبت شده است.

امام حسین (ع) مجرای کوثر رسالت و مصداق خیر کثیر

خصیصه امام حسین(ع) در بین اختران سپهر عصمت و طهارت این‏است که مجرای کوثر رسالت و خیر کثیر نبوّت و ولایت و امامت است، زیرا کوثر که به‏معنای عطای کثیر الهی است و بشارت آن از سوره کوثر استنباط می‏شود، دارای مصادیق فراوان علمی و عینی است، لیکن به شهادت ذیل آن که دشمنِ عنود، رسول گرامی را اَبتَر می‏داند و همین ذیل در مقام تحدید است، دارای مفهوم خواهد بود. منطوق آیه، اَبتر و منقطع‏النسل بودن دشمن لَدُودِ پیامبر گرامی اسلام است و مفهوم آن، متّصل‏النسل بودن رسول گرامی است، و مقصود از دوام نسل، صرف تداوم نسب شناسنامه‏ای نیست، چون اگر فرزند پیامبری نظیر پسر نوح یا فردی عادی و بی‏تفاوت باشد، آن پیامبر از جهت ولایت و مقام معنوی عقیم و اَبْتر است، هرچند از نظر شناسنامه وَلود و صاحب نسل باشد.

تحقق دوام نسب معنوی پیامبر (ص) در مجرای فیض حسینی

آنچه خواسته دشمنِ عنود بوده است، انقطاع نسل معنوی رسول اکرم‏(ص) بود و آنچه توسطِ وحی وعده داده شد، دوام نَسَب معنوی آن حضرت است و تداوم این رشته معنوی، توسط حضرت فاطمه زهرا(س) در مجرای فیض خاص حسینی صورت پذیرفت؛ چه اینکه پیامبر اکرم‏(ص) هنگام کام‏گیری حضرت اباعبدالله به‏وسیله زبان خود و نوشیدن شیر ملکوتی امام حسین قبل از تغذیه به شیر مادر، به این تداوم نسل معنوی اشارت نمود و چنین فرمود: «اَبَی الله إلّا ما یرید هی فیک وفی ولدک».(۲۷)

صحابت امام علی (ع) و امام حسن (ع)

بدین‏وسیله آن حضرت سرسلسله اولوالامر مطاع از امامان حسینی است و همگان، مانند سایر اصحاب کسا، مشمول آیه «أطیعوا الله وأطیعوا الرسول وأُولی الأمر منکم» (۲۸) خواهند بود.

به‏منظور صیانت کوثر از گزند مهاجمان جَمَل و صفّین و نهروان و سایر دشمنانِ حَقود، امام علی(ع) عنایت ویژه‏ای به حفظ حسین‌بن‌علی(ع) اِعمال می‏فرمود؛ امام حسین(ع) تا سال سی‏ام هجرت، افتخار صحابت پدر بزرگوار خود، امام علی امیرمؤمنان (ع) را ادراک نمود و در بطش و نشط آن حضرت سهیم، و در قبض و بسط امام زمان خود شرکت داشت و در جهادهای تحمیلی مبارز نستوه بود. بعد از شهادت علی بن ابی‏طالب(ع) افتخار مصاحبت امام حسن(ع) را به مدت ده سال پیدا کرد و در قیام و قعود آن حضرت، وظیفه معصومانه خویش را به خوبی ایفا کرد، و پس از شهادت امام مجتبی(ع) به مدت ده سال همانند امیرمؤمنان(ع) صبر نمود؛ در حالی که «فی العین قذی وفی الحَلْق شجی»(۲۹)، زیرا دهای معاویه و نیرنگ سیاسی امویان از یک سو، احترام گذاشتن به صلح‏نامه تحمیلی امام حسن(ع) از سوی دیگر، و آماده نبودن افکار عمومی در اثر رقود و رکود فرهنگی از سوی سوم، چاره‏ای جز صبر جگرسوز به همراه نداشت.

ترسیم خلاصه هویت امام حسین (ع)

خلاصه هویّت امام حسین(ع) را می‏توان چنین ترسیم کرد:

  1. آن حضرت همتای قرآنی است که نه تنها وَریثِ صُحُف گذشته است، بلکه مُهَیمِنِ بر آنها است.
  2. وارث همه انبیا و اولیایی است که مأمور نهضت الهی بوده‏اند؛ لذا هنگام خروج از مدینه آیه‏ای را تلاوت کرد که یادآور خروج حضرت کلیمِ خدا از مصر بود، و زمان ورود به مکّه آیه‏ای را قرائت کرد که تذکره ورود حضرت موسی(ع) به مَدْیَن بود، و در بین راه کربلا جریان شهادت حضرت یحیی و بریدن سر او را به خاطر می‏آورد و….
  3. پیوند ویژه با خاتم پیامبران داشت که در مقطعِ هبوطِ نبوّت، مستحق لَقَب عزّتْ‏آفرینِ «أنا من حسین» بود و در مقطع صعود امامت، شایسته وصفِ افتخارآورِ «حسینٌ منّی»(۳۰) می‏شد.

امام حسین (ع) اسوه عزت و الگوی فخر مسلمانان

چنین انسان عزیز و فاخری که مظهر تامّ این دو نام از نام‏های مبارک الهی است، می‏تواند اسوه عزّت و الگوی فخر ملّتِ مسلمان و امّت متدیّن باشد، و بر جامعه ءعزّت‏مدار و فَخرمحور لازم است که در تمام شئون علمی و عملی به آن امام همام ائتسا کند:

عزّت‏خواه و فخرطلب، حتماً پیرو سیّد شهیدان شاهدِ انسانیّت خواهد بود، وگرنه دعوای او مشفوع به برهان نبوده و کالای کاسد او در سوق تحقیق خریدار ندارد.

تحصیلی بودن عزت و افتخار

اصل پنجم. عزّت و افتخار کمال‏های تحصیلی است و مقدمات آن وجودی است نه وجوبی، و تحصیل آن واجب مطلق است نه مشروط، و مُنَجّز است نه مُعَلّق، مگر نسبت به اموری که در حصول آن قدرت عقلی سهیم باشد.

 

تحلیل عمیق اوضاع سیاسی عصر حسینی

بررسی اسوه بودن سالار شهیدان(ع) که مصباح هدایت و سفینه نجات است، بدون تحلیل عمیق تاریخی اوضاع سیاسی عصر آن حضرت ممکن نیست، زیرا نهضتی که فروغ آن هماره بر تارک تاریخ می‏تابد و همه معادلات ریاضی را نادیده می‏گیرد، و رهبر آن جنگ خونین نابرابر را تحمّل می‏کند و با همه اعضای خاندان وحی و نبوّت به استقبال آن می‏رود، و قیامی که صفحه غابر و صحنه قادم را به دست نسیان می‏سپارد و سالف و آنف را در پیشگاهش به‏کُرْنِش وا می‏دارد، و بالاخره اسلام «نَبَوی‏الحدوث» را «حسینی البقاء» می‏کند، حتماً دارای ابعاد عریق علمی، فقهی، حقوقی و سرانجام سیاسی است.

عناطر محوری سیاست سیاه اموی

عناصر محوری سیاست سیاه اموی عبارت بود از:

  1. تفکیک قرآن از عترت که سهمگین‏ترین سانحه سیه‏رویی امویان محسوب می‏شود.
  2. بعد از تفکیک این دو از هم، هرکدام را جداگانه مُثْلَه علمی کردن؛ به این وضع که تهْمَتِ تحریف قرآن از یک‏سو، و تصدّی تفسیر آن به رأی از سوی دیگر، و حمایت از تز مشئوم منع تدوین حدیث از سوی سوم، و جَعْل احادیث و نشر شَفَهی آن در قدح اهل‏بیت عصمت، به ویژه حضرت امیرمؤمنان (ع) از سوی چهارم، و نشر اخبار منحول در مدح دست‏اندرکاران سقیفه و ترویج ضمنی آل ابی‏سفیان و مانند آن از سوی پنجم.
  3. تبدیل خلافت به سلطنت و نَبذ مآثر و طرد آثار پربرکت امامت، و التزام به لوازمِ منحوس سلطنت.
  4. تبدیل اسلام ناب به جاهلیتِ مستور و گاهی مشهور.
  5. احیای بدعت و اماته سنّت در تمام شئون فردی و اجتماعی، به طوری که استقلال امّت اسلامی به استعباد، استثمار، استبداد، استحمار و استعمار مبدّل شد.
  6. ایجاد اختلاف و شکاف میان مردم و اهل‏بیت عصمت(علیهم‌السلام) از یک سو، دامن زدن به شقاق‏های فراموش شده کهن، مانند آنچه بین اوس و خزرج بود از سوی دیگر، حمایت از نژادپرستی و قبیله‏گرایی جاهلی از سوی سوم، و بالاخره در قبال ندای اتحاد و اعتصام عمومی به «حَبْل الله»، نعره عفریتانه «منّا أمیرٌ ومنکم أمیرٌٌ» را تکرار کردن و شعار مشئوم فرعونی «وقد أفْلَحَ الْیوم مَن استعلی»(۳۱) را تبلیغ نمودن، و اقتصاد کشور را به پای سیاست سلطه اموی تضحیه کردن و بنی‏هاشم را از حقوق مسلّم آنان محروم نمودن، و صدها مصائب و متاعب دیگر که عرصه زندگی را بر آزادمنشان به صورت قفس آهنین در می‏آورد، محصول آن بود.

راز لجاجت امویان با معارف قرآن و عترت

سرّ لجاج امویان با معارف قرآن و عترت این بود که اینان قبل از فتح مکه کافر بودند و بعد از فتح آن منافقانه مُسْتَسلم شدند، نه مسلم، و بعد از ارتحال رسول اکرم‏(ص) اَحْقاد غزوه بدر، اُحُد، حنین، خندق و… را به کار انداختند؛ لذا گاهی در غائله سقیفه و زمانی در تعیین شخص خاص و گاهی در شورای از پیش استنتاج شده و بالاخره در مرحله چهارم، با قتل و خونریزی حکومت را به غارت بردن، و در بخش نهایی آن را بعد از تبدیل به سلطنت، موروثی ساختن و در زمان حیات معاویه برای یزید، به‏عنوان ولایتعهدی بیعت گرفتن، سپس با روی کار آمدن وی تمام اوضاع مملکت تحول محسوس یافتن، همه اینها از آثار مشئوم نفاق و کفر درونی اینان بوده است.

ویژگی های منفی یزید نسبت به معاویه

خصوصیّتِ منفی یزید نسبت به معاویه، محصول خامی و جوانی او بود، زیرا وی در سال بیست و پنج هجرت به دنیا آمد و تقریباً بیست سال از امام حسین(ع) کوچک‏تر بود و معتاد به خمر، لَعْبِ با کَلب و مفاسد دیگر بود، و بیش از سه سال و اندی سلطنت نکرد و در هر سال فاجعه دلخراشی را مرتکب شد؛ چون در سال اولِ حکومتِ استبدادی خویش غائله خونبار کربلا را به راه انداخت، در سال دوم سلطنتِ استعبادی خود قتل عام و هتک عِرض و اباحه‏گری را نسبت به مردم متدیّن مدینه روا داشت، در سال سومِ امارت استعماری و استثماری خویش هدم کعبه و کشتن بی‏گناهان فراوان در حرم را عهده‏دار بود. این بود نموداری از سیاست سیاه اموی.

بی اطلاعی مردم آن زمان از معارف اسلام

مردم برخی از مناطق آن روزگار، در اثر بُعد مسافت از حَرَم وحی و رسالت و فقدان معلومات عمومی و انحصار رسانه‏های تبلیغی به سخن‏گویان اموی، و انس به رسوبات جاهلی و نفوذ امپراطوری‏های کسرا و قیصر، به‏ویژه شکست‏خورده‏های روم در دربار امویان، اطلاع عمیقی از معارف اسلام نداشتند؛ در نتیجه، ایمان کامل به آن پیدا نکردند، و مؤمنان راستین که نسل اول و دوم انقلاب اسلامی عصر رسالت را تشکیل می‏دادند نیز یا رحلت کردند یا در اثر سالمندی از صحنه سیاست خارج شدند و برخی از آنان نیز به سوء عاقبت گرفتار آمدند؛ لذا دست تطاول طاغیان اموی به تضعیف قرآن و تزییف عترت و تخدیر امت از هر سو دراز شد. سپس سیاست منحوس غَطْرَسه و سرکوب و کبریایی، با اعدام، تبعید، زندان، شکنجه و اضرار مخالفان به شدت اعمال شد، به‏طوری که نه مآثر اسلامی ملحوظ می‏شد و نه آثار عربی مراعات.

راز بازگشت امام حسین  و امام حسن (ع) از کوفه به مدینه

شاید سرّ مراجعت امام حسن و امام حسین(علیهما‌السلام) و همه اعضای خاندان آنان از کوفه به مدینه، بعد از پذیرش صلح تحمیلی معاویه، همین باشد که باید از فضای طَغوی به محیط تقوی هجرت کرد تا زمینه اصلاح طاغیان فراهم شود؛ چه اینکه شعار برخی در طول تاریخ این است: «ربّنا أخرجنا من هذه القریه الظالم أهلها».(۳۲)پروردگارا ما را از این شهر (مکه) که اهلش ستمگرند بیرون ببر

بیماری حاکم، حکومت و محکوم در نظام اموی

اصل ششم. عزّت و افتخار حسینی در این است که نظام اموی که در آن حاکم، حکومت و محکوم بیمار بودند، فضای بیمارستان، یعنی خود مملکت، با ویروس غَطْرَسه حاکمان آلوده بود، راه نفوذ بیگانگانِ مطرود شرق و غرب باز بود، و همگان در عین تکالب و تهاجم نسبت به منافع یک‏دیگر هدف مشترکی داشتند به نام هدم اسلام و محو حامیان راستین آن.

همراهی ماموریت الهی امام حسین (ع) با عشق، نه معجزات ظاهری

ماموریّت آن حضرت، همانند مسئولیّت پیامبران الهی بود؛ با این تفاوت اساسی که آن ذوات مقدّس به معجزاتی نظیر عصا و یدِ بیضا مسلّح بوده‏اند و امام حسین(ع) با دست خالی بدون معجزه ظاهری. امّا و صد امّا «کاروان حسینی»، اعم از زن و مرد، خرد و کلان، شهری و روستایی، مدنی، مکی و عراقی، با طینت عشق تخمیر شدند و با کوثر عشق آبیاری، و با دست هنرمند معمار عشق، تصویر و با نفخ عاشقانه مصدر عشق زنده شدند و در فضای عشق نفس کشیدند و در بوستان عشق هم‏آوای دیگر عاشقان، نغمه‏سرای ظلم‏ستیزی شدند، و همان‏طوری که معماران کعبه، حضرت خلیل و ذبیح(علیهما‌السلام)، ذرّه ذرّه این بنای جهانی توحید را با آهنگ دلنواز «رَبّنا تقبّل منّا»(۳۳) ساختند، قافله کربلا، قطره قطره خون‏های طیّب و طاهر را با نوای دل‏انگیز «إن کان الإسلام لایستقیم إلّابقتلی فیا سیوف خذینی»(۳۴) نثار کردند.

عناصر محوری فرهنگ متقن دین

در فرهنگ متقن دین، این عناصر محوری معقول و مقبول است:

  1. خون شهید طیب و پاکیزه معنوی است.
  2. مرز و بومی که در آن شهید آرمیده است، طیّب و پاکیزه معنوی است.
  3. سرزمین طیّب و پاکیزه به اذن خداوند که باغ عالم را می‏آراید، میوه می‏دهد. اینک مدارک عناصر محوری مزبور در زیارت شهدا آمده است: «طبتم و طابت الأرض الّتی فیها دفنتم»(۳۵) و در قرآن کریم آمده است: و البلد الطیّب یخرج نباته بإذن ربّه.(۳۶)

جاذبه، رمز پیروزی خون بر شمشیر

راز و رمز پیروزی خون شهید بر هر سلاح مدرن آن است که تأثیر درس و بحث و تصنیف و تألیف، از سنخ علم حصولی و مفهوم ذهنی است، لیکن تأثیر شهادت شاهدان، جانبازی معلولان جنگی، و اسارت آزادگان از قبیل جاذبه است اولاً، و کیمیاگری است ثانیاً. آن گوهر ناب غیبی، چونان آهن‏ربا، آهن سرد و فسرده را جذب می‏نماید اوّلاً، آن‏گاه نظیر کیمیاگری آن را به طلای خالص متحوّل می‏کند ثانیاً. معتادان به قال و قیل مدرسه، جریان جاذبه را کوچک نشمرند و مبتلایان به مفاهیم ذهنی ماجرای کیمیا را انکار نکنند:

هر که شد محرم دل در حرم یار بماند

و آن‏که این کار ندانست در انکار بماند(۳۷)

ضرورت نهضت حسینی

بنابراین، در عصر امام حسین(ع) ضرورت نهضت به نصاب تامّ خود رسید و تنها راه آن، بذل نفس و نثار نفیسِ بود و خون دوده‏ء طه و یس، شاخص‏ترین بهای کالای گران دین بوده است، زیرا کسی که در عرصه جهاد اوسط عقل را بر نفس پیروز کرد و به اخلاق صحیح و عادلانه متخلّق شد، و در صحنه جهاد اکبر عشق را بر عقل قاهر نمود و به شهود غیب نایل آمد، حتماً در جهاد اصغر که جنگ فیزیکی با دشمن بیرونی است، ظفرمند خواهد شد.

تحلیل پیروزی در کربلا از زبان امام سجاد (ع)

لذا وقتی در شام از حضرت امام سجاد(ع) پرسیده شد که در جریان کربلا چه گروهی غالب شد، آن حضرت در پاسخ فرمود: اگر خواستی بدانی چه کس پیروز شد، هنگام نماز اذان و اقامه بگو، می‏یابی نام خداوند و پیامبر در آن مطرح است و می‏فهمی که اهل بیت وحی و نبوت غالب شدند.(۳۸)

معاویه خود را همتای رسول اکرم‏(ص) می‏پنداشت، در برخی از جمعه‏ها اصلاً نام آن حضرت‏صلی الله علیه و آله و سلم را در خطبه نماز مطرح نمی‏کرد و با شنیدن نام مبارک پیامبر اسلام‏(ص)در اذان می‏گفت: «پیامبر بلندهمت بود و به هوس خویش نام خود را کنار نام خداوند یاد کرد… ».(۳۹)

تزکیه و تعلیم، منظور اصلی نهضت حسینی

اندیشه و انگیزه نهضت امام حسین(ع) در مرحله ابقای اسلام و حکومت دینی، همان هدف برین پیامبر بزرگ الهی‏صلی الله علیه و آله و سلم در مرحله احداث و تأسیس بود؛ یعنی تعلیم کتاب و حکمت و تزکیه نفوس از اوساخ جاهلی منظور اصلی بود؛ لذا حسین بن علی(ع) در صدد برآمد که با بهترین وضع سیّئات اموی را به حسنات نبوی و علوی تبدیل کند. به همین جهت، موعظت الهی را که دعوت مردم به ایستادگی برای خدا، خواه تنها یا باهم بود، آغاز کرد؛ «قل إنّما أعظکم بواحده أن تقوموا لله مثنی و فرادی ثمّ تتفکّروا ما بصاحبکم من جنّهٍ».(۴۰)

سایر اهداف حسینی

آن‏گاه دعوت به قرآن، هدایت به عترت، ارشاد به انسجام، و هماهنگی کامل و لازم میان این دو وزنه وزین، سپس دعوت به وحدت و هم آوایی آحاد امّت با هم و ترک هرگونه اَحقاد کهن و ترغیب ولایت‏مداری آنان نسبت به عترت طاهرین و ترهیب آنها از نفوذ پذیری از آثار جاهلیت و ایقاظ مردم و تحریک آنان به سبک قیادی آن، نه به صورت سیاقی، زیرا محرّک اگر خود پیشگام و قائد باشد، موفّق است و اگر پسگام و سائق باشد، کامیاب نخواهد بود.

تجربه نشان داد، رهبری که پیش‏آهنگ باشد و برود و به امت بگوید بیایید، به نتیجه می‏رسد؛ ولی کسی که با سخنرانی، فقط مشوّق دیگران است و می‏گوید بروید، به مقصد نایل نمی‏شود.

تحلیل سیاقی بودن رهبری امام حسین (ع)

امام حسین(ع) بعد از تبیین اصول و معارف ناب، و راهنمایی راه و روش، و بازگو کردن آثار تلخ و شیرین در ضمن کلام یا کتاب، حرکت نمود و به مخاطبان خود ندا داد بیایید، زیرا در مکّه بعد از انجام عمره مفرده که از اول قصد آن را داشت(نه آنکه از آغاز، نیّت حج تمتع و عمره تمتع کرده باشد و آن‏گاه آن را به عمره مفرده تبدیل نموده باشد که در برخی مقاتل و تاریخ آمده است، چون چنین مطلبی پشتوانه حدیثی ندارد و آنچه در روایات معتبر وارد شده، این است که آن حضرت از اول به نیّت عمره مفرده معتمر شد)، در حضور همگان سخنرانی فرمود که بخشی از آن کلمات نورانی چنین است: « … مَنْ کان باذلاً فینا مُهْجَتَهُ وَموطّناً علی لقاء الله نفسَهُ، فلیرحل معنا فإنّی راحلٌ مصبحاً ان شاء الله تعالی»؛(۴۱) هر کس خون دل خویش را در راه دین بذل می‏کند و بر دیدار خدای سبحان توطین نفس کرده و لقاء‌الله را وطن خود قرار داده است، با ما حرکت کند و من بامداد، رحلت و سفر خود را شروع می‏کنم.

بیدارگری های امام حسین (ع) در زمان امامت خویش

لازم است عنایت شود که آن حضرت(ع) در طی سالیان متمادی، مخصوصاً در عصر مسئولیت امامت خویش، امت اسلام را با محاضره، مناظره، مکاتبه و محاجّه به انحای گونه‏گون بیدار نمود و اتمام حجت کرد؛ یک سال قبل از مرگ معاویه، همایشی همچون جریان غدیر خم در منی تشکیل داد و بیش از هفتصد نفر را جمع کرد که اکثر آنان از تابعان و عدّه‏ای نیز از اصحاب رسول اکرم‏صلی الله علیه و آله و سلم بودند و در آن محفل عظیم بسیاری از مناقب اهل بیتِ عصمت(علیهم‌السلام) را بازگو کرد و آنان اعتراف کردند و برخی از مثالب امویان را ذکر کرد و در صدر مقال نافع خود فرمود: «فإنّی أخاف أن یندرس هذا الحق و یذهب… »(۴۲)؛ من می‏ترسم این دین الهی که حق است، مندرس و فرسوده شود.

همین هراس از اندراس مدرسه وحی که خوف معقول و به جا بود، در متن نامه رسمی آن حضرت(علیه‌السلام) به سران بصره ثبت شد و در آن مکتوب چنین رقم خورد: «…و أنا أدعوکم إلی کتاب الله و سنّه نبیّه، فإنّ السنّه قد أُمیتت و البدعه قد أُحییت فإن تسمعوا قولی أهدکم إلی سبیل الرشاد».(۴۳) این نامه در چند نسخه تدوین و به «مالک بن مسمع بکری»، «احنف بن قیس»، «منذر بن جارود»، «مسعود بن عمر»، «قیس بن هیثم»، «عمرو بن عبید بن معمّر» و «یزید بن مسعود نهشلی» داده شد؛ پیک آن حضرت در ایصال این رساله، «سلیمان ابو زرین» بود که شرح جریان آن از حوزه رسالت این پیام وجیز خارج است.

صلاحیت حاکم و اوصاف از منظر امام حسین (ع)

امام حسین(ع) ضمن ارزیابی ارکان نظام‏مند حکومت دینی، به صلاحیت حاکم و اوصاف والی عنایت کرد و چنین فرمود: «فلعمری ما الإمام إلاّ الحاکم بالکتاب، القائم بالقسط و الدائن بدین الحق، الحابس نفسه علی ذات الله»؛(۴۴) تنها کسی صلاحیت امامت و رهبری امت را دارا است که به قرآن عمل کند و به قسط و عدل تمسّک نماید و به دین حق متدیّن باشد و خویشتن را در محدوده دستور الهی نگه دارد، و از آن تعدّی نکند.

رهایی مردم از جهل علمی و جهالت عملی

سیّدالشهدا(ع) برای احیای حق و ابطال باطل و افشای امویان و رهایی مردم از جهل علمی و جهالت عملی و نجات آنان از استبداد و هرگونه سیستم ستم‏زا و عدل‏زدا، هیچ چاره‏ای جز تضحیه و تأسیر دوده‏ء طه و یس نداشت و به چنین قیامی که نه مسبوق به مثل بود و نه ملحوق به نظیر، اقدام کامل کرد و به‏هیچ‏وجه در آن دریغ نفرمود؛ «… و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهاله و حیره الضلاله… ».(۶۱)

تحلیل جامعه شناسانه امام از زمان و مکان نهضت

اقدام شجاعانه به چنین فداکاری بی‏مانند، گذشته از رهنمود غیبی در رؤیا یا حالت منامی، همراه با تحلیل جامعه‏شناسانه همه‏جانبه بود، زیرا همان‏طوری که انتخاب زمان نهضت بسیار درست بود، تعیین سرزمین قیام نیز کاملاً بررسی شده بود، چون نه حجاز آماده چنین قیام آزادی‏خواهانه بود و نه یمن و نه مناطق دیگر. تنها عراق آمادگی خود را طبق دعوتنامه متواتر اعلام کرد؛ چه اینکه بعد از «واقعه طفّ»، طولی نکشید که برخی از نتایج نهضت پیش از اماکن دیگر در همان منطقه ظهور نمود و مردم همان مرز و بوم بیش از دیگران، راه قیام در برابر طغیان اموی را پیموده‏اند.

به هر تقدیر، عراق مناسب‏ترین سرزمین برای طرح نهضت و خصوص کوفه شایسته‏ترین شهر برای قیام بود؛ گرچه طاغیان لدود اموی با شهید نمودن نایب خاص حضرت ابی عبدالله(ع)، یعنی مسلم بن عقیل و حامیان وی، راه ورود آن حضرت(ع) را به کوفه بستند و قافله نستوه را به‏جایی که نه کمک مردمی و نه کمک طبیعی در آنجا بود، به نزول اجباری وادار کردند.

ره آورد قیام حسینی و جنبه الهی و انسانی آن

اصل هفتم. عزّت و افتخار حسینی(ع) به عنوان یک جریان فکری و حقوقی، از ره‏آوردهای مسلّم قیام عاشورا است. جنبه الهی آن، اسوه سالکان کوی دیانت است و جنبه انسانی آن قدوه راهیان راه حریّت مردمی است؛ هرچند حریّت راستین فقط در پرتو وحی آسمانی تأمین می‏گردد. امام حسین(ع) نه تنها اصل نهضت را مخصوص خود نمی‏دانست، بلکه هماره دیگران را به چنین قیامی فرا می‏خواند. البته مراتب مأموریت و درجات رسالت انسان‏ها یکسان نیست.

سبب اصلی مبارزه با طاغوتیان

سرّ تعمیم قیام همان عمومیّت زیربنای آن است، زیرا استقلال، آزادی، امنیّت، تمامیت ارضی و سایر حقوق یک امت متمدن و متدین، سبب اصلی مبارزه در برابر حکومت غاشمان طاغی است و نزاهت از ضیْم و زبوبی و برائت از ذلّت و فرومایگی، و نجات از بردگی و خواری، دست‏مایه اصیل جهاد در قبال سلطه باغیان یاغی است.

شواهد تمثیلی بودن جریان کربلا

امام حسین(ع) در ندا، نوا، آوا و صدای خویش، جریان کربلا را به عنوان تمثیل و نمونه یاد می‏کرد، نه به عنوان قضیّه شخصی و انحصاری که دیگران در آن سهیم نباشند؛ یعنی قصّه نینوا صبغه مثال دارد نه تعیّن، و اینک چند شاهد:

شاهد اول؛ عذاب سلطه پذیر بی تفاوت

  1. آن حضرت(ع) از رسول گرامی اسلام‏(ص) نقل کرد: «هر کس سلطان ستم‏کاری را ببیند که حرام خدا و حرمت الهی را حلال می‏داند، عهد خدا را می‏شکند، مخالف سنّت پیامبر خداست، در بین مردم به گناه و تجاوز عمل می‏کند، و آن را به فعل یا قول خود تغییر ندهد، سزاوار است خداوند چنین شخص سلطه‏پذیرِ بی‏تفاوت را با آن ظالم یک جا وارد کند… ».(۴۶)

محتوای این حدیث نبوی، اختصاصی به امام معصوم(ع) ندارد؛ هر چند هر قیامی باید به اذن آن حضرت در عصر حضور و به اذن نایب وی در زمان غیبت باشد.

شاهد دوم؛ به استقبال شهادت رفتن

  1. آن حضرت(ع) به طور رسمی اعلام فرمود: «مگر نمی‏بینید که به حق عمل نمی‏شود و از باطل اجتناب نمی‏شود؛ هر مؤمنی به لقای خدا راغب گردد»؛(۶۳) یعنی به استقبال شهادت برود. این دستور، هر فرد و گروه متعهد دینی را در بر می‏گیرد.

شاهد سوم؛ اختصاص نداشتن قیام علیه یزید

  1. امام حسین(ع) در برابر پیشنهاد «مروان بن حکم» و ادعای نصیحت خیرخواهانه راجع به قبول بیعت یزید فرمود: «علی الإسلام السلام، إذ قد بُلِیت الاُمّه براعٍ مثل یزید»؛(۴۸) یعنی سلام تودیع و خداحافظی اسلام وقتی مطرح است که مسئول اداره امور امت اسلامی، زمامداری مانند یزید باشد. از این تعبیر معلوم می‏شود که شخص یزید خصوصیت ندارد، بلکه هر والی و حاکم که مانند یزید بود و در هر عصر یا نسلی باشد، مقاومت در برابر او لازم است و هیچ ویژگی‏ای برای امام معصوم(علیه‌السلام) نیست. البته رهبری قیام در اختیار ولی معصوم است.

شاهد چهارم؛ تبری هر مسلمان از حکومت استبداد و مانند آن

  1. امام حسین(ع) در تعبیری دیگر به مروان فرمود: «… مِثلی لا یبایع مثله»؛(۴۹) یعنی کسی که مثل من به اصول اسلام باور دارد و معارف حقوق اجتماعی آن، از قبیل عدل، مواسات و مساوات را در ظل رهنمود شریعت می‏پذیرد، هرگز با مثل یزید، هرکس باشد، بیعت نمی‏کند؛ از این بیان جامع استنباط می‏شود که هر مسلمانی عهده‏دار تبرّی از حکومت استبداد، استعباد و مانند آن است.

شاهد پنجم؛ زیر بار ذلت نرفتن

  1. امام حسین(ع) عنصر محوری پرهیز از پیروی حاکم جائر را لزوم تحرّز از ذلّت و وجوب حیازت عزّت دانست و این اصل، یعنی تولّی عزّت و تبرّی از ذلّت، اختصاصی به امام معصوم ندارد، بلکه اجرای آن بر هر متدین متعهدی لازم است. بیان آن حضرت در نزاهت از ذلّت و برائت از بردگی و فرار و صیانت از اقرار ذلیلانه این است: «ألا و إنّ الدّعیّ بن الدعیّ قد ترکنی بین السلّه و الذلّه و هیهات له ذلک هیهات منّی الذلّه، أبی الله ذلک ورسوله و المؤمنون و جدود طهرت و حجور طابت ان نؤثر طاعه اللئام علی مصارع الکرام».(۵۰)

مقصود از کلمه “منا”

مقصود آن حضرت(ع) از کلمه «منّا»، خصوص اهل بیت عصمت(علیهم‌السلام) نیست، زیرا لزوم تحرّز از سلطه بیگانه و مذلّت استبداد، از خصایص اَسْرَه عصمت(علیهم‌السلام) نیست؛ لذا فرمود: خداوند از ذلت ما اِبا دارد و پیامبر تأبّی دارد و مؤمنان امتناع می‏ورزند….

با این تحلیل معلوم می‏شود، آنچه آن حضرت(ع) درباره تنزّه از پذیرش ذلّت که به صورت دست بیعت دراز کردن یا زبان اعتراف گشودن ظهور می‏کند، فرموده‏اند، وظیفه همه رادمردان دینی است؛ «لا أعطیکم بیدی إعطاء الذلیل و لا أقرّ لکم إقرار العبید».(۵۱)

شاهد ششم؛ فرهنگ حسینی

  1. فرهنگ حسینی(ع) که در ثنایای سیرت و سنّت آن حضرت و صحابه صهبای صهیب‏پرور وی بارز بود، نشان تعمیم و توسعه آن در حوزه دینی است؛ مثلاً پرهیز از فَتْک و ترور «ابن زیاد» توسط حضرت مسلم در خانه هانی که «شریک بن اعور» بیمار در آن‏جا بستری بود و عبیدالله بن زیاد به عیادت وی آمد، زیرا وقتی به آن حضرت پیشنهاد ترور ابن زیاد را دادند و وی نپذیرفت، در جواب سؤال اعتراض‏آمیز گفت: رسول خدا فرمود: «إنّ الإیمان قید الفتک لایفتک مؤمن»؛(۵۲) یعنی ایمان مانع ترور کردن است و مؤمن کسی را ترور نمی‏کند. این حکم اختصاصی به امام معصوم و نایب خاص او ندارد، بلکه وظیفه هر مسلمان است، و همچنین به پرهیز از آغاز جنگ در جریان برخورد «حرّ بن یزید ریاحی» با سالار شهیدان که یک وظیفه همگانی است و اختصاصی به معصوم(ع) ندارد.

همچنین تمام مطالب را با همراهان خود مطرح کردن و آنان را به دعوت مبهم و هدف مجهول سوق ندادن و خطر را از آنها مستور نکردن، از وظایف همگان است و توجه به آن در متن قیام امام حسین(ع) کاملاً مشهود است، زیرا آن حضرت به طور مکرّّر، جایگاه خطیر این نهضت را گوشزد می‏کرد و با آگاهی از شهادت مسلم بن عقیل(ع)، اصحاب خود را مخیّر بین رفتن و ماندن نمود؛ چه اینکه در شب عاشورا آنان را آزاد گذاشت و مخیّر کرد. همه این امور که نشان عزّت و افتخار است، از اوصاف و نیز از وظایف مشترک میان امام و امّت است.

شاهد هفتم؛ وظیفه امر به معروف و نهی از منکر

  1. وظیفه امر به معروف و نهی از منکر، بدون اَشَر و بَطَر که در وصایای تاریخی امام حسین(ع) می‏تابد، از رسالت‏های عمومی است و هیچ اختصاصی به انسان معصوم ندارد؛ چه اینکه تکلیف اصلاح مفاسد اجتماعی ویژه آن حضرت نبوده و نیست؛ در بخشی از وصیتنامه مکتوب امام حسین(ع) چنین آمده است: «… و إنّی لم أخرج أشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً و إنّما خرجت لطلب الإصلاح فی أُمّه جدّی، أُرید أن آمر بالمعروف و أنهی عن المنکر و أسیر بسیره جدّی و أبی».(۵۳)

یاد و نام امام حسین (ع) در انقلاب و جنگ تحمیلی

چه اینکه اِحنَت و کینه طاغی باغی، مایه محنت و مِهانت عدالت‏پروران خواهد بود، و زندگی در چنین فضایی رنج آور، و مرگ عزیزانه و فاخرانه در آن سبب سعادت است؛ چه اینکه آن‏حضرت فرموده‏اند: «لا أری الموت إلّاسعاده و الحیاه مع الظالمین إلّابرماً».(۵۴)

این بیان نورانی امام حسین(ع) رسالت همگان را تبیین می‏کند؛ لذا بسیاری از پیام‏های بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، امام راحلِ که با بنان یا بیان ایشان به امت گرانقدر اسلام می‏رسید، مزیّن به رهنمودهای سیّد الشهداء(ع) بود، و مبارزان نستوه انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی، با مرثیه رسای آن حضرت، ایران‏زمین را از لوث استبداد و رَوث استعمار تطهیر کردند.

 

 

پی‌نوشت:

۱ـ دیوان حافظ.

۲ـ نساء، آیه ۱۳۹٫

۳ـ صافات، آیه ۱۸۰٫

۴ـ فاطر، آیه ۱۰٫

۵ـ سوره فصّلت، آیه ۴۱٫

۶ـ سوره منافقون، آیه ۸٫

۷ـ البلد الأمین، دعای جوشن کبیر، ص ۴۰۹٫

۸ـ نهج‏الفصاحه، ج۲، ص۶۴۹٫

۹ـ جاثیه، آیه ۲۳٫

۱۰ـ قصص، آیه ۳۸٫

۱۱ـ نازعات، آیه ۲۴٫

۱۲ـ ص، آیه ۲٫

۱۳ـ بقره، آیه ۲۰۶٫

۱۴ـ شعراء، آیه ۴۴٫

۱۵ـ سوره کهف، آیه ۳۴٫

۱۶ـ سوره منافقون، آیه ۸٫

۱۷ـ سوره دخان، آیه ۴۹٫

۱۸ـ دیوان شمس تبریزی.

۱۹ـ بحار الانوار، ج ۹۵، ص ۲۱۶؛ دعای عرفه امام حسین(علیه‌السلام).

۲۰ـ دیوان حافظ.

۲۱ـ سوره احزاب، آیه ۳۳٫

۲۲ـ سوره آل‏عمران، آیه ۶۱٫

۲۳ـ شوری، آیه ۲۳٫

۲۴ـ انسان، آیات ۹ ـ ۸٫

۲۵ـ جامع ترمذی، ص۵۴۱ و مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۰۹ و….

۲۶ـ نجم، آیات ۴ ـ ۳٫

۲۷ـ بحار الانوار، ج۴۳، ص۲۵۴٫

۲۸ـ نساء، آیه ۵۹٫

۲۹ـ نهج‏البلاغه، خطبه ۳٫

۳۰ـ بحار الانوار، ج ۴۳، ص ۲۶۱٫

۳۱ـ طه، آیه ۶۴٫

۳۲ـ نساء، آیه ۷۵٫

۳۳ـ بقره، آیه ۱۲۷٫

۳۴ـ ر.ک: اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۵۸۱٫

۳۵ـ اقبال الاعمال، ص ۳۳۵٫

۳۶ـ اعراف، آیه ۵۸٫

۳۷ـ دیوان حافظ.

۳۸ـ بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۱۷۷٫

۳۹ـ اعلام الهدایه، ج۵، ص۲۰۹٫

۴۰ـ سوره سبأ، آیه ۴۶٫

۴۱ـ اللهوف، ص ۶۰٫

۴۲ـ الاحتجاج، ج ۲، ص ۲۹۱٫

۴۳ـ همان، ص ۱۲۵ ـ ۱۲۳٫

۴۴ـ الارشاد، ج ۲، ص ۳۹٫

۴۵ـ التهذیب، ج ۶، ص ۱۱۳،(زیارت اربعین).

۴۶ـ بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۳۸۲٫

۴۷ـ همان، ج ۷۵، ص ۱۱۶٫

۴۸ـ بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۳۲۶٫

۴۹ـ همان، ص ۳۲۴٫

۵۰ـ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۸۳٫

۵۱ـ همان، ج ۴۵، ص ۷٫

۵۲ـ بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۴۳٫

۵۳ـ بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۲۸٫

۵۴- همان، ص ۱۹۲٫

 

سوتیتر:

۱٫

عزّت و افتخار انسان که موجودی متفکر و مختار است، در پرتو معرفتِ صائب و عملِ صالحِ او تأمین می‏شود. بررسی معرفتِ عالَم و آدم و پیوند بین آنها، مسبوق به شناخت اصل معرفت و آگاهی از مقدار واقع‏نمایی آن و کیفیّت انطباق «ذهن» بر «عین» و نحوه انتقال عین به ذهن است

 

۲٫

چون اقتضای آزادگی اخلاقی به استناد جهان‏بینی توحیدی، خواستن و حفظ نمودن حقوق یادشده برای دیگر همنوعان است، بنابراین مقتضای اعتزاز و افتخار جامعه برین انسانی، همانا نزاهت از سلطه‏گری و برائت از سلطه‏پذیری است

 

۳٫

آنچه خواسته دشمنِ عنود بوده است، انقطاع نسل معنوی رسول اکرم‏(ص) بود و آنچه توسطِ وحی وعده داده شد، دوام نَسَب معنوی آن حضرت است و تداوم این رشته معنوی، توسط حضرت فاطمه زهرا(س) در مجرای فیض خاص حسینی صورت پذیرفت

۴٫

وظیفه امر به معروف و نهی از منکر، بدون اَشَر و بَطَر که در وصایای تاریخی امام حسین(ع) می‏تابد، از رسالت‏های عمومی است و هیچ اختصاصی به انسان معصوم ندارد؛ چه اینکه تکلیف اصلاح مفاسد اجتماعی ویژه آن حضرت نبوده و نیست

 

۵٫

بسیاری از پیام‏های بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، امام راحلِ که با بنان یا بیان ایشان به امت گرانقدر اسلام می‏رسید، مزیّن به رهنمودهای سیّد الشهداء(ع) بود، و مبارزان نستوه انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی، با مرثیه رسای آن حضرت، ایران‏زمین را از لوث استبداد و رَوث استعمار تطهیر کردند

 

30نوامبر/16

راه، فقط راه ولایت است

 

به براهین قطعی، عقلی و نقلی، مباحث قرآنی، هیچ‌گاه شجره وجود، دارِ هستی از ثمره‌ که کمالش است، از میوه که انسان کامل است، خالی نخواهد بود.

نمی‌شود زمین خالی از حجت بوده باشد و آن حجت، واسطه در فیض الهی است. او می‌گیرد به ما می‌دهد و ما از ناحیه او می‌گیریم و همه آحاد مردم در هر عصر، هر دوره‌ای که بوده باشند، به هر مذهب و ملت هستند، همه رعیت او هستند، خواه شیعه، خواه سنی، خواه فِرق دیگر، یهود و نصاری، آن بت‏پرست‌های هندی و دیگران ـ خواه بدانند و خواه ندانند ـ رعیت آن انسان کاملند. همه دارند نان آن انسان کامل را می‌خورند و نگهدار همه، حافظ همه، قیّم امور همه به اذن‌الله، سرپرست همه، آن انسان کامل است. میزان و معیار اوست، داریم به سوی او می‌رویم.

رسول‌الله جهاد را بر دو قسم فرمود. جهاد اصغر و جهاد اکبر. جهاد اصغر همان جنگ کردن با دشمنان بیگانه است به شرایطی که در جهاد آمده.

سپاه اسلام وقتی برگشتند از آن جهاد، رسول‌الله فرمود: مرحبا به آن قومی که از جهاد اصغر برگشتند، جهاد اکبر در پیش دارند. یکی در میان آن جمعیت عرض کرد: یا رسول‌الله! جهاد اکبر چیست؟ رسول‌الله فرمود: جهاد اکبر، جهاد با نفس است.

سپاه و لشکر را به دست هر کس نمی‌سپارید، سردار لشکر باید برتر از آنها باشد، هوشمندتر از آنها باشد، بیدارتر از آنها باشد، سرباز را به دست هر کس نمی‌دهید و هر کسی را بر آنها امیر قرار نمی‌دهید، در این جهاد اکبر که سیر تکاملی انسانی است، انسان می‌خواهد به مقام قرب الهی برسد، سعادت ابدی پیدا کند، رستگار بشود برای ابد، انسان بشود که آخرین مرتبه کمال است برای آفریده، برای مخلوق، آخرین مرتبه کمال، انسان است، انسان، اشباح‌الرجال نه، انسان، آخرین مرتبه، انسان است. فرمود جهاد اکبر است. جهاد که جهاد اکبر است دیگر درباره سردار است. امیر سپاه، بزرگ قوم. آن امیر، آن سردار سپاه، آن پیشوای مردم، آن سالار قاطبۀ امت باید از دیگران قوی‌تر باشد، برتر و بالاتر باشد. آحاد اشخاص و افراد هر عصر را آن نوابغ را هم که جمع بفرمایید همه آنها رعیت آن انسان کاملند.

شما یک گلّه گوسفند را به دست یکی از آحاد گوسفند نمی‌دهید. به دست کسی می‌دهید که برتر از گوسفندان باشد، بتواند آنها را بگرداند، اداره کند و بتواند گوسفندان را از چنگال گرگ خون‌آشام حفظ بنماید. همان‌طور که آنجا گوسفندان را می‌دهید به دست کسی که حافظ و قیّم‌شان باشد، بتواند اینها را نیکو اداره کند، مدینه فاضله انسانی را، جمعیت انسان را، قاطبه بشر را درباره او چه می‌پندارید؟ باید به دست هر کسی داد؟ هر کسی می‌تواند قائد مردم باشد؟ امام مردم باشد؟ امام مردم، متّصف به جمیع اسما و صفات الهی، باید کسی باشد که قرآن که برنامه تکامل سیر انسانی است، عِدل آن کتاب باشد. لفظ بخواند؟ نه! ترجمه تحت‌اللفظی بداند؟ نه! دستور زبان عربی خوانده، نحو و صرف خوانده، می‌تواند جمله‌ها را به ظاهر ترکیب بنماید؟ نه! گیرم چند تا تفسیر فارسی و عربی هم خوانده؛ نه! آن کسی که جانش، ظرف حقایق قرآن است. از این مرحله لفظی و کتبی و نقشی قرآن گرفته تا برسیم به قرآن لوح محفوظ، یس و‌القرآن الحکیم، تا آن مرحله عالی قرآن که قرآن حکیم است، جان آن‌چنان کسی که قائد مردم است، عِدل قرآن است، هم‌سنگ قرآن است، باید جانش ظرف حقایق قرآن باشد. انسان است. می‌خواهد به سعادت برسد و سعادت آدمی این است که اُنس و ارتباط با عالم اله پیدا کند. از عالم ماده و مادیات، از صفات حیوانی، از اعوجاج و انحراف به در آید. به قله شامخ کوه معرفت برسد و چنین کسی که مردم را به چنان مقامی برساند، هر کسی نمی‌تواند باشد. اینکه شیعه اثنی‌عشری می‌گویند امام. اینکه پیغمبر فرمود امام. اینکه بزرگان ما فرمودند امام. پیغمبر و آل پیغمبر فرمودند امام، امامت اصلی است و اصیل، موضوعی است مهم. همان‌طور که این آفتاب در آسمان جسمانی، ظاهری در بلندی می‌بینید نور می‌دهد به پیکر اجسام، امام آن کسی است که به جان‌ها نور می‌دهد، به ارواح نور می‌دهد، دل‌ها را به سوی اللهُ نور السموات و الارض می‌کشاند. معصوم است از همه گناهان. از آنچه طبع از آنها بیزاری دارد. حرف خیلی مهم است. موضوع خیلی سنگین است. آن کسی که از امامت روی‌گردان شده، آن کسی که از امام اعراض کرده، آن کسی که در مسیر تکامل انسانی که صراط مستقیم است، جز راه پیغمبر و آل پیغمبر، جز حقیقت قرآن نیز برکنار شده، به مثل آن جمعیتی است، سربازانی هستند که قائد ندارند، امیر ندارند، به هر طرف روی آوردند، پراکنده شدند، مشوّش و مضطرب شدند، دشمن بر آنها مسلط شده و آن مردمی که در جهاد اکبر خودشان را به امام نسپردند، این مردمی هستند که طعمه نفس شدند. طعمه نفس. این حرف را هم از آن حدیث استفاده می‌کنیم و هم اینکه در کافی از زبان حضرت امام صادق(ع) هم آمده است آن کسی که از امامت منحرف شده است، مثل آن گوسفندی را می‌ماند که از چوپانش منحرف شده و طعمه گرگی خون‌آشام می‌شود. در این باره راجع به این ۲ موضوع، سردار آن سپاه و سردار این سپاه، راجع به سردار جهاد اصغر و امیر جهاد اکبر که آنجا از سردار سپاه منحرف شده، هلاک می‌شود و اینجا از سردار سپاهش در جهاد اکبر در سیر تکامل انسانی منحرف شده، هلاک می‌شود، مولوی در مثنوی آورده:

اصل لشکر بی‌گمان سرور بُود

قوم بی‌سرور تن بی‌سر بُود

سرور لشکر کیست؟ آن که اصل لشکر است. آن که پیشوای لشکر است. آن که امیر لشکر است. او سرور دیگران است. سرور لشکر، اصل لشکر است. او فرمانده است. او راهنماست. او مواظب است. او مراقب است.

اگر کسی از راه ولایت و امامت به جایی نرسیده، راه دیگر برایش نیست و دیگر نمی‌تواند چیزی به چنگ بیاورد. چند بار به عرض رساندم که هر کس چیزی گرفته، از راه ولایت گرفته. نفرمایید علوم دیگر، معارف دیگر، نه اینکه بخواهم آنها را تکذیب کنم و بگویم بد است، نخیر! خیلی خوب است. آن طبیب محترم است. آن برزگر محترم است. آن جراح محترم است. آن حصیرباف محترم است و دیگر شغل‌های گوناگون که در اجتماع هست و دارند همه دست هم گرفته پیکر اجتماع را اداره می‌کنند، محترم. اما طبیب را تا آن وقتی می‌خواهیم که دندان داریم و دندان به درد بیاید. تا برای آن وقت می‌خواهیم که تن داریم و تن تب می‌کند. مهندس را تا آن وقتی می‌خواهیم که اینجا هستیم و خانه و زندگی می‌خواهیم. نسّاج را، حصیرباف را تا آن وقتی که اینجا هستیم و احتیاج به فرش داریم و همین‌طور… اما اینها اَمَدشان به سر می‌آید. وقت‌شان تمام می‌شود. دیگر کار به جایی می‌رسد که حصیرباف نمی‌خواهیم. طبیب نمی‌خواهیم. مهندس و معمار نمی‌خواهیم. دیگر بنّا احتیاج نداریم. دیگر خیاط نمی‌خواهیم. حرف پیغمبر و آل پیغمبر، یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر این است که آن چیز که برای ابدتان است، آن چیز که برای سعادت همیشگی‌تان است، آن را فراموش نکنید.

هر کسی که از اینجا رخت بربسته دیگر مهندس و معمار، دیگر طبیب چه کار می‌رسد برای او؟ اما طبیب روحانی برایش کار رسیده. آن بذرهایی که در جان او پاشیده، آن بذرها سبز می‌شود برای او. این حرف‌ها که در این منبرها می‌شنوید، اینها برای‌تان کار می‌رسد. این‌ها را با خودتان می‌برید. اینها برای شما سبز می‌شوند. اینها می‌شوند روحٌ و ریحانٌ و جنّهُ نعیم. نه اینکه عرض کنیم آن علوم، آن صنایع، اختراعات، اکتشافات، غلط؛ نخیر! همه محترم، شریف. عرض نمی‌کنیم غلط. اما ببین که دردت چیست؟ ببین چه می‌خواهی؟ درست است که این برق خیلی اهمیت دارد. «ادیسون» که به ظاهر مخترع است خداوند نعمت خوبی به او داده البته این برق خیلی قدر و قیمت دارد اما این برق برای امور ظاهری ماست. برای آب و خاک ماست. برای اینجای ماست. جسم روشن می‌کند. به چشم ظاهری کمک می‌کند در دیدنش، اما بیایید از برقی که پیغمبر و آل پیغمبر، آن برقی که قرآن چند جا خود قرآن را و پیغمبر را تعبیر فرمود به نور، از آن نور فروغ بگیرید. این نور برق، جان را نورانی نمی‌کند. قرآن، گفتار حق، فرمایشات پیغمبر و آل پیغمبر، یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر، سفرای الهی جان را نور می‌دهند. بیایید از آن برق نور بگیرید. به فکر ابدتان هم باشید که ما فقط آدم اینجایی نیستیم. عوالمی در پیش داریم. آن که باید نور جان شما بشود، به کارتان بیاید او را دریابید.

اصل لشکر بی‌گمان سرور بُود

قوم بی‌سرور تن بی‌سر بُود

این همه که مرده و پژمرده‌ای

زان بُود که ترک سرور کرده‌ای(۱)

سرکشی می‌کنی، از این سرکشی می‌دانی چه کار می‌کنی؟ از این سرکشی داری سر خودت را می‌کَنی. داری حیات خودت را از بین می‌بری.

شب‏پره گر وصل آفتاب نخواهد

رونق بازار آفتاب نکاهد(۲)

از این سرکشی دارد سر خودش را می‌کَند والّا به مقام ولایت طوری نمی‌شود؛ آسیبی به او نمی‌رسد.

نماز کدام است؟! روزه کدام است؟! این‌ها دارد جان او را می‌پروراند. این‌ها عَرَض نیست. این‌ها جوهر است. علم و عمل جوهر هستند که سرّ انسان را می‌پرورانند.

همان‌گونه که در جهاد اصغر نیازمند امیر و سردار سپاه هستیم و نمی توانیم هر کسی را به رهبری برگزینیم، در جهاد اکبر که البته مهم‌تر است، نباید دست ارادت به هر کسی بدهیم.

ما کشتی‌نشستگانیم. این کشتی، ناخدا دارد. مردم روی زمین الان در کشتی نشسته‌اند. ناخدای این کشتی، امام است. آن کسی که الان حجه‌الله است. آن کسی که قطب عالم امکان است. ولیّ‌الله اعظم است. الان ما همه رعیت او هستیم. زیر پرتو او هستیم.

جناب رسول‌الله فرمود: مَثل اهل بیت من، مثال کشتی نوح است. هر کسی در آن کشتی نشست، نجات یافت؛ اگرنه هلاک شد. آن که نجات‌دهندۀ انسان است.

صفوان جمّال مى‌گوید: به حضور امام صادق(ع) رفتم و در مورد امام بعد از ایشان سؤال کردم که کیست؟

امام صادق(ع) در پاسخ سؤال من فرمود: صاحب مقام امامت، بازى و بیهوده‌گرى نمى‌کند «لا یلهو و لا یلعب». در همین هنگام موسى بن جعفر(ع) را که در آن هنگام کودک بود، دیدم، و همراهش یک بزغاله مکى بود. آن بزغاله را گرفته بود و به او مى‌گفت: خدایت را سجده کن.

امام صادق(ع) او را در آغوش گرفت و فرمود: پدر و مادرم به فداى کسى که بازى و بیهوده‌گرى نمى‌کند(۳). بزغاله که وسیله بازى کودکان است، برخورد حضرت موسى بن جعفر(ع) با بزغاله، بازى کودکانه نبود، بلکه از این برخورد، استفاده ذکر خدا مى‌کرد. یعنی این را به ما گفته که امام، اهل لهب و لعب نیست؛ به بزغاله می‌گوید به پروردگارت سجده کن. چون سجود تو به پروردگار به معنای تقرب به حق است. چون سجود به پروردگار یعنی تقرب به حق. بهترین مقام است برای بنده سجده. سجده. نمی‌بینی هر چه نزدیک می‌شوی، ذکرت قوی‌تر می‌شود؟ در رکوع می‌گویی سبحان ربّی‌العظیم و بحمده اما در سجود سبحان ربّی‌الأعلی و بحمده. هر چه نزدیک‌تر می‌شوی، ذکر قوی‌تر می‌شود.

آن‌هایی که قدر خود را ندانسته‌اند، زندگی را لهو و لعب و بازیچه دانسته‌اند. آن‌هایی که قدر انسانی را ندانستند، شب و روز را به بطالت گذراندند. آن‌هایی که طعمه غذای انسانی را به چنگ نیاوردند، به غذای حیوانی رو آوردند.

او نبیند جز که اصطبل و علف

از شقاوت دور باشد از شرف

امام صادق فرمود: در هیچ حال شیطان غضبناک‌تر از آن وقت نیست که بنده‌ای را در حال سجده می‌بیند. چون خودش از سجده نکردن مطرود شده، ملعون شده، وقتی دیگری را به سجده می‌بیند، دیگر این حال بدترین حال است برای او. خیلی غضبناک است. خیلی خشم‌آلود است که دیگری را در حال سجده مشاهده می‌کند.

داری کجا می‌روی؟ کجا؟ بگو جایی نیست آقا که. راه دیگری نیست که. العلم، حقیقت علم، ظرف علم. چرا نباید این حرف‌ها را گوش کنیم؟ یک وقتی انگشت ندامت به دندان می‌گیرید آه داشتیم چه می‌کردیم؟ آه داشتیم چه می‌کردیم؟ ۲۳ ساعت مال تو، یک ساعت دیگر هم مال تو. آن ۲۳ ساعت برای اینجای تو؛ آن یک ساعت مال ابد تو.

یک وقتی خدا نکند که پیش بیاید برای شما مبادا یک وقتی آهی از دل برآید که چه کار می‌کردیم؟!.

این بنده و جنابعالی که آحاد رعیت هستیم همه وقت با عالم طبیعت، خیال ما با عالم مثال، عقل ما با عالم عقول می‌تواند ارتباط پیدا کند به اندازه اعتدال مزاجی ما و ترکیب عناصری ما و ظرفیت و قابلیت و استعداد و زمینه ما تا چه برسد به انسان کامل عین‌الشّهود. یاسین قلب قرآن است. امام قلب وجود است. امیرالمؤمنین فرمود: من قلب‌الله ام. این نه گزاف است. اینها سرّی دارد. اینها حرفی دارد. اینطور نیست که قلب را در لغت بگیرید قلب یعنی دل. علی می‌گوید: من دل خدا هستم؛ مگر خدا دل دارد؟ بله! تا ببینیم حرف چیست؟ این‌ها همه رمز است؛ این‌ها همه رمز است.

بزرگان همه فرمودند: انبیا هر چه آوردند، رمز است «ذی‌النون کبیر» در رساله‌ای که در نبوت در قبل از اسلام نوشته است، گفته انبیا هرچه آورده‌اند، رمز است. «فارابی» گفته انبیا هرچه آورده‌اند رمز است. شیخ‌الرئیس، در ۲ جا از رساله‌اش نوشته است، در رساله نبوت و یکی در اواخر شفا، انبیا هرچه آورده‌اند رمز است. بزرگان دیگر نیز گفته‌اند انبیا هرچه آورده‌اند رمز است. ما رمزپیمایی می‌کنیم و همه این مراتب حق است. قرآن مراتب دارد و همه مراتب آن حق است. از این ظاهر گرفته تا به مرحله عالی برسیم.

 

پی‌نوشت:

  1. مولوی
  2. سعدی
  3. اصول کافی، ج ۲

 

سوتیتر:

۱٫

همان‌گونه که در جهاد اصغر نیازمند امیر و سردار سپاه هستیم و نمی توانیم هر کسی را به رهبری برگزینیم، در جهاد اکبر که البته مهم‌تر است، نباید دست ارادت به هر کسی بدهیم.

 

30نوامبر/16

ضرورت حفظ موازنه بین خوف و رجا

بررسی موجبات بقای صفت خوف

گفتیم که مؤمن مَؤدب باید خوف و رجا داشته باشد و دچار افراط و تفریط نشود، چرا که اگر خوف بر رجا غلبه پیدا کند، صفت یأس و اگر رجا بر خوف غالب شود، احساس ایمنی از مکر خدا در انسان ایجاد خواهد شد و این بی‌ادبی باعث سقوط سالک می‌شود. در اینجا سؤالی مطرح می‌شود: انسان برای حفظ بقا و هم‌چنین حفظ موازنه ‌بین خوف و رجا چه کار می‌تواند انجام دهد؟

 

۱ـ توجه به نقص مطلق انسان

اهل معرفت می‌گویند کسی که می‌خواهد صفت خوف از او مفارقت نکند، باید نسبت به ۴ مطلب دقت و توجه داشته باشد، اول اینکه باید بداند معنویت و عبودیت انسان مؤمن در کمال نقص قرار دارد؛ یعنی هنگامی که می‌خواهد به عبودیت حق قیام کند باید این را بداند که او در کمال نقص است و از کسی که نقص دارد، هیچ کمالی به وجود نمی‌آید. همچنین حسناتی هم که از او صادر می‌شود به هیچ ‌وجه لایق مقام قدس ربوبی نیست.

وقتی صادره اول، پیغمبر اکرم(ص) می‌فرمایند: «ما عبدناک حق عبادتک و ما عرفناک حق معرفتک»(۱) ما به کدامیک از اعمال خود می‌توانیم افتخار کنیم و به کدامیک از رفتارهای خود می‌توانیم بنازیم؟ آیا می‌توان به چند رکعت نمازِ دست و پاشکسته ‌خود تکیه کرد؟! منظور من این نیست که ما باید دقیقاً همان کاری را انجام دهیم که پیغمبر اکرم(ص) انجام می‌دادند؛ چون هر کدام از ما وظیفه‌ای داریم که باید طبق آن عمل کنیم؛ اما آیا این اعمالی که ما انجام می‌دهیم، قابلیت توجه کردن دارد؟! همه اعمال ما در پیشگاه پروردگار مایه شرمساری، خجالت و سرافکندگی است، پس دقت به این مطلب به خوف انسان بقا می‌بخشد و آن را حفظ می‌کند که زائل نشود. علاوه بر این، از بسیاری مفاسد مانند «عُجب» نیز جلوگیری می‌کند.

 

۲ـ توجه به مواقف هولناک آخرت

مطلب دوم که باید مورد توجه قرار بگیرد، این است که باید دانست راه آخرت که در پیشِ روی ماست، خیلی دقیق و ضیق است. منازل بسیاری را باید طی کرد تا به پیشگاه پروردگار رسید. از سکرات مرگ گرفته تا قبر و برزخ، حشر و نشر، حساب و کتاب، میزان و صراط و… که علی علیه‌السلام از آن به «عقبه‌های کئود»؛(۲) یعنی گردنه‌های پیچ در پیچ تعبیر فرموده‌‌اند. اگر انسان بداند سفر آخرت چقدر پرخطر است و چه مواقفی را باید پشت سر بگذارد ـ که هیچ راهی هم برای فرار از آنها نیست ـ هرگز حالت خوف را از دست نمی‌دهد.

 

۳ـ توجه به گناهان و خطاهای گذشته

مطلب سومی که اگر در نظر انسان باشد، بقای خوف او را تضمین می‌کند آن است که به خطاها و گناهانی که در گذشته انجام داده است توجه داشته باشد؛ چه خطاهایی که به خاطر دارد، چه گناهانی که به خاطر ندارد و چه آنهایی که به طور کلی از آنها غافل است. گاهی ما مرتکب گناهانی می‌شویم که اصلاً متوجه گناه بودن آنها نیستیم و اصلاً هم برای آن پشیمان نمی‌شویم؛ مثل غیبتی که آبرو و زندگی کسی را از بین برده و ما فکر کرده‌ایم اصلاً غیبت نیست. پس باید از گناهانی که از آن غافل بوده‌ایم نیز شرمنده باشیم. شاید همین خطاها ـ نعوذبالله ـ ما را از ادامه مسیر کمال ساقط کند و یا به غضب الهی دچار سازد. باید به این فکر کرد که خداوند در مورد خطاهایی که از ما سر زده است، چگونه رفتار می‌کند؟! آیا ما را می‌بخشد یا عقوبت می‌کند؟!

 

۴ـ توجه به سوءخاتمه برخی مؤمنین

مطلب چهارمی که باعث حفظ و بقای خوف می‌شود این است که انسان به عاقبت افرادی که زمانی در صراط مستقیم بودند ولی در آخر زندگی دچار سوءخاتمه شدند توجه کند و عبرت بگیرد. افرادی در تاریخ بوده‌اند که ابتدا انسان‌های مؤمن و متدینی بوده‌اند، اما در نهایت با دست خالی از ایمان و عمل صالح از دنیا رفته‌اند. چه کسی می‌تواند ضمانت کند که ما از این دسته نباشیم؟! به خصوص اینکه ممکن است ما هنگام مرگ به واسطه علایق دنیوی تحت فشار قرار بگیریم و ـ نعوذبالله ـ ایمان‌مان را از دست بدهیم؛ این خطر خیلی جدی و محتمل است. شاید هنگام ورود به نشئه برزخ، دست‌مان از معنویات خالی شود و وضع امروزمان را نداشته باشیم.

معیار اصلی برای عاقبت‌ به خیر شدن و به سعادت رسیدن، سالم عبور کردن از نشئه دنیا به نشئه آخرت است. آیا این وضعیت نامشخص، خوف ندارد؟! اگر کسی نسبت به این ۴ مطلب توجه داشته باشد، هیچ‌گاه خوف از دلش مفارقت نکرده و تهی نمی‌شود.

تطبیق بحث با روایات

در این باره روایات زیادی وجود دارد و همه‌ این فرمایشات بزرگان، برگرفته از روایات است. امام صادق(ع) در روایتی به ۲ مورد از مواردی که گفتیم اشاره داشته و می‌فرمایند: «المؤمن بین مخافتین»؛ مؤمن بین دو خوف قرار دارد، «ذنب قد مضی لا یدری ما صنع الله فیه»؛ یک: خوف از گناهی که در گذشته انجام داده و نمی‌داند خدا در مورد آن گناه با او چه می‌کند؟ آیا او را می‌بخشد و یا عقابش می‌کند؟! «و عمر قد بقی لا یدری ما یکتسب فیه من المهالک»؛ دوم: خوف از اینکه نمی‌داند باقیمانده عمرش چگونه خواهد گذشت؟! آیا باز هم سراغ گناه و ارتکاب معاصی می‌رود یا گذشته را جبران می‌کند و در مسیر طاعت و بندگی، عمرش را می‌گذراند؟! «فهو لا یصبح إلا خائفا»؛ لذا مؤمن با این حال، هیچ شبی را به روز نمی‌آورد؛ مگر اینکه خوف دارد، «ولا یصلحه إلا الخوف»؛(۳) و هیچ چیز مانند خوف و بیم او را اصلاح نمی‌کند؛ یعنی چاره‌ای جز خوف ندارد و هیچ چیز حالش را خوب نمی‌کند.

نظیر این روایت از علی(ع) هم نقل شده است که می‌فرمایند: «ان المؤمن لا یصبح إلا خائفا و إن کان محسنا و لا یمسی إلا خائفا و إن کان محسنا؛ مؤمن شب را به صبح نمی‌رساند؛ مگر اینکه خائف است؛ حتی اگر نیکوکار باشد». این روایت سطح مطلب را بالاتر می‌آورد و بحث از حسنات را پیش می‌کشد؛ با آنکه در روایت قبل سخن از گناه بود. «لأنه بین أمرین بین وقت قد مضی لا یدری ما الله صانع به؛ چرا که او خود را بین دو چیز می‌بیند؛ یک: زمانی که از دست رفته و نمی‌داند خدا با گذشته‌اش چه کار خواهد کرد». «و بین أجل قد اقترب لا یدری ما یصیبه من الهلکات؛(۴) دوم: اجلی که نزدیک شده و او نمی‌داند چه موجبات هلاکتی در پیش دارد و چه بلاهایی به سرش خواهد آمد».

روایت دیگر از «حمزه ‌بن حمران» است که می‌گوید از امام صادق(ع) شنیدم که پیغمبر اکرم(ص) خطبه‌ای خواندند و فرمودند: «إن المؤمن یعمل بین مخافتین؛ مؤمن بین دو خوف عمل می‌کند»، «بین أجل قد مضی لا یدری ما الله صانع فیه و بین أجل قد بقی؛ بین فرصتی که گذشته و نمی‌داند خدا در این فرصت با او چه کرده و بین فرصتی که باقی مانده و نمی‌داند در نهایت چه عاقبتی خواهد داشت». «فلیأخذ العبد المؤمن من نفسه لنفسه و من دنیاه لآخرته و فی الشبیبه قبل الکبر و فی الحیاه و قبل الممات؛(۵) پس بنده مؤمن باید از خودش برای خود و از دنیایش برای آخرتش بهره بگیرد و از تمام توانش استفاده کند؛ آن هم در جوانی، قبل از آنکه به پیری برسد و در زمان حیات، قبل از آنکه به مرگ و زمان رفتن برسد».(۶)

 

بررسی موجبات بقای صفت رجا

«اعمال صالحه» دلیلی اشتباه برای امیدواری

برای اینکه در کنار این خوف، امید و رجا نیز در انسان حفظ شود و با حفظ آن بین آن دو نیز موازنه برقرار گردد، باید به کرم و بذل و رحمت الهی توجه کند. توجه به اینکه ما با رحمت واسعه حق و فضل و کرم بی‌نهایت پروردگار سر و کار داریم، امیدساز است.

امام باقر(ع) در روایتی می‌فرمایند: «قال رسول‌الله قال الله تبارک و تعالی لایتکل العاملون علی أعمالهم التی یعملونها لثوابی؛ پیغمبر اکرم(ص) فرموده‌اند که خداوند فرموده است کسانی که برای رسیدن به ثواب من عمل نیک انجام می‌دهند، به اعمال‌شان اتکا نکنند!»، «فإنهم لواجتهدوا و أتعبوا أنفسهم أعمارهم فی عبادتی کانوا مقصرین غیربالغین فی عبادتهم کنه عبادتی فیما یطلبون عندی من کرامتی والنعیم فی جناتی و رفیع الدرجات العلی فی جواری؛(۷) چرا که اگر آنان در تمام عمر تلاش کنند و در راه عبادتم خود را به زحمت بیندازند، باز هم نمی‌توانند به کُنه عبادت من دست پیدا کنند و به آنچه از کرامت و بزرگواری من می‌خواهند، یعنی به بهشت و جایگاه بلند نزد من برسند». پیغمبر فرموده‌اند من به کنه عبادت پروردگار نرسیدم، آیا شما می‌خواهید برسید؟! آیا می‌خواهید با عبادت‌های‌تان کرامت، نعیم جنت و مقام رفیع درجات بهشت را در جوار من درک کنید و به مقام قرب خدا برسید؟! آیا با این کارها می‌شود به چنین جایگاهی رسید؟!

 

رجای صحیح با «اعتماد به رحمت خدا و امید به فضل او»

بعد پیغمبر می‌فرمایند: خدای متعال پس از این خوفی که در دل بندگان می‌اندازد و آنان را متوجه نقایص‌شان می‌کند، دری از رحمت را به روی آنان گشوده و می‌فرماید: «و لکن برحمتی فلیثقوا؛ لکن همه باید به رحمت من اعتماد کنند». «و فضلی فلیرجوا؛ و به فضل من امیدوار باشند». «و إلی حسن الظن بی فلیطمئنوا؛ دلگرمی‌شان به گمان نیکی باشد که نسبت به من دارند». «فإن رحمتی عند ذلک تدرکهم؛ چرا که در این صورت، رحمت من آنها را درمی‌یابد»؛ لذا اگر انسان امید و رجا داشته باشد، رحمت الهی شامل حالش می‌شود و باید به این وعده الهی امید داشته باشد. «و منی یبلغهم رضوانی و مغفرتی تلبسهم عفوی؛ و کرم من آنها را به رضوانم می‌رساند و مغفرتم لباس عفو را بر قامت آنها می‌پوشاند». «فإنی أنا الله الرحمن الرحیم و بذلک تسمیت؛(۸) زیرا من خدای رحمان و رحیم هستم و به همین خاطر به این نام نامیده شده‌ام». پس اگر ما به این مسائل توجه داشته باشیم، موازنه بین خوف و رجا حفظ می‌شود و از راه صواب خارج نمی‌شویم.

 

موازنه بین خوف و رجا

با توجه به نکته آخری که در روایت بود، معلوم می‌شود سرّ خوف و رجا در أسمای الهی است؛ آنجا که خدا موجبات رجا را می‌شمرد، در مقام تعلیل می‌فرماید: به همین خاطر است که من رحمان و رحیم نامیده شده‌ام. همین اشاره کافی است که ما بفهمیم سرّ خوف الهی در اسمای جلالیه پروردگار و سرّ رجای به او در أسمای جمالیه او نهفته است؛ یعنی وجود أسمای جلالیه باعث ایجاد خوف و وجود أسمای جمالیه باعث پیدایش رجا می‌شود. همه ‌این اسامی باید در قلب عبد مؤمن جلوه کند تا او به ایمان کامل برسد و مؤمن گردد، اگرنه ایمان و باور به یکی از آنها برای مؤمن بودن کافی نیست، حتی یکی نباید بر دیگری ترجیح داشته باشد. خوف و رجا باید به طور مساوی در دل بنده مؤمن قرار گیرد تا ثمربخش باشد و او را در مسیر معنوی حرکت دهد.

امام صادق(ع) در روایتی می‌فرمایند: «و ارج الله رجاء لا یجریک علی معصیته؛ به خدا امید داشته باش؛ اما امیدی که به تو جرأت معصیت ندهد». آنقدر به او رجا داشته باش که از عذابش احساس ایمنی نکنی! «و خفه خوفا لا یؤیسک من رحمته؛(۹) و از او بترس، اما نه خوفی که تو را به سرحد یأس از رحمت خدا برساند». این همان موازنه میان خوف و رجاست که باید در قلب مؤمن همیشه برقرار باشد.

ـ ـ ـ ـ ـ ـــــــــــــــــــــ ـ ـ ـ ـ ـ

پی‌نوشت‌ها

۱ـ بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۲۳؛ «تُرا آنچنان که حق عبادت تُست، عبادت نکردم و آنچنان که حق معرفت تست نشناختم».

۲ـ «تجهزوا رحمکم الله و انتقلوا بأفضل ما بحضرتکم من الزاد و هو التقوی و اعلموا أن طریقکم إلی المعاد و ممرکم علی الصراط و الهول الأعظم أمامکم علی طریقکم عقبه کئوده و منازل مهوله مخوفه لابد لکم من الممر علیها و الوقوف بها فإما برحمه من الله فنجاه من هولها و عظم خطرها و فظاعه منظرها و شده مختبرها و إما بهلکه لیس بعدها انجبار»؛ مهیا شوید خدای شما را بیامرزد، جابه‌جا شوید با بهترین چیزی که پیش شماست از توشه و آن توشه پرهیزکاری است، بدانید راه شما به سوی قیامت است، گذرگاه شما صراط است، بیم بزرگ در پیش شماست، بر سر راه‌تان گردنه‌های غیر قابل عبور است، منزل‌های هولناک و بیمناک است که برای شما ناچار از گذشتن بر آنها است. بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۳۹۳٫

۳ـ الکافی، ج ۲، ص ۷۰٫

۴ـ بحارالانوار، ج ۶۷، ص ۳۸۲٫

۵ـ الکافی، ج ۲، ص ۷۰٫

۶ـ این روایت خطاب به جوان‌هاست، از ما که گذشت؛ ما نزدیک مرگ هستیم؛ شما مراقب باشید پای‌تان در چاله‌های دنیا نرود، دنیا زود می‌گذرد… قدر جوانی‌تان را بدانید؛ چون روزی می‌آید که حسرت این روزها را می‌خورید…!

۷ـ‌ این اشاره به همان مطلب اول بود که عرض کردم.

۸ـ‌ الکافی، ج ۲، ص ۷۱٫

۹ـ تحف‌العقول، ص ۳۰۴٫

 

 

سوتیتر

۱.

ایمان و باور به یکی از آنها برای مؤمن بودن کافی نیست، حتی یکی نباید بر دیگری ترجیح داشته باشد. خوف و رجا باید به طور مساوی در دل بنده مؤمن قرار بگیرد تا ثمربخش باشد و او را در مسیر معنوی حرکت دهد.

 

 

 

30نوامبر/16

اربعین حسینی؛ امکان حضور در تاریخی دیگر

 

 

مقدمه

نظر به حضور باشکوه خیل عاشقان حضرت ابا عبدالله(ع) در راهپیمایی‌های اربعین در سال‌های اخیر، در خدمت استاد طاهرزاده در رابطه با پیاده‌رویِ شکوهمند اربعینِ سالار شهیدان، سؤالاتی را مطرح کردیم؛ به امید آن‌که بتوانیم بهترین نگاه را به این رخداد عظیم داشته باشیم.

*در حرکت اربعینیِ مردم در این‌ سال‌ها چه ‌چیز را باید احساس کرد و مدّنظر قرار داد؟

بسم الله الرّحمن الرّحیم. شیعه موضوع اربعین را به عنوان یک فرهنگ مدّنظر دارد، به همان معنایی که در حرکت انبیا و اولیای الهی به‌خصوص در مورد حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه‌السلام» داریم که حضرتِ حق میقات و ملاقات او را با چهل شب یعنی «اربعینِ لیل» به تمام و کمال رساند تا نشان دهد اربعین، رمز کمال است و در اربعین حقیقت هر کاری ظهور می‌کند و مسیری که با خلوص همراه باشد پس از چهل ‌روز خود را در جلوه‌ حکمت به میان می‌آورد.(۱)

ابتدا باید روشن شود یعنی چه که می‌گوییم اربعین جهت بلوغ اعمال الهی، یک فرهنگ است، تا بعداً به موضوع اربعینِ عاشورا بیشتر نگاه بیندازیم.

عنایت داشته باشید فرهنگ مقابله با انبیای الهی همیشه فرهنگ کمیّت‌گرا بوده است و دشمنان انبیا همیشه به کمیّت‌ها امیدوار بوده‌اند و نه به کیفیت‌ها و به امور الهی و معنوی. امیدواری به اسلحه‌ها در این دوران یک نمونه امیدواری به کمیّت‌هاست، در حالی‌ که روش انبیا این است که در عین استفاده‌ از کمیّت‌ها، نگاه شان به نقش کیفیت‌ها در عالم است، و در واقع کمیّت‌ها بهانه است تا خداوند خودش را ماورای کمیّت‌ها نشان بدهد. این‌که خدا شمشیر را به‌دست انبیا می‌دهد، غیر از این است که شمشیر به‌ دست کفار می‌افتد، کفار همه‌ امیدشان به شمشیر است، ولی خداوند شمشیر را به‌دست انبیا می‌دهد تا افقی برتر از این ابزارها برای شان محسوس شود، به همین جهت شما ملاحظه می‌کنید انبیا از شمشیر و اسلحه و کمیّت‌ها استفاده می‌کنند، ولی همیشه در مسیر حرکت خود به جاهایی می‌رسند که خداوند در این عرصه‌ها خودش به صحنه آید و کاری را که باید بکند ظاهر شود.(۲)  اینجاست که می‌بینیم کیفیتی که عرض شد به صورت نسیم‌های رحمانی در تاریخ، ماورای کمیّت‌ها به ظهور می‌رسد به همان معنایی که حضرت امام خمینی رضوان‌الله‌ تعالی ‌علیه متذکر شدند: «خرمشهر را خدا آزاد کرد»، زیرا واقعاً اسلحه‌ها و فعالیت رزمندگان عزیز در حدّی نبود که بتواند با قدرت نظامی دشمن مقابله کند.

 

حرکات بدون بن‌بست

با نظر به حضور کیفیت‌ها در فعالیت‌های الهی شما به این نتیجه‌ می‌رسید که حرکت انبیا و اولیای الهی هرگز بن‌بست ندارد، زیرا بن‌بست مربوط به فعالیت‌های مادی و کمیّت‌گراست. اساساً اگر دقت شود در حرکات انبیا و اولیا و فعالیت‌های معنوی، بن‌بست معنا نمی‌دهد تا کسی در این مسیرها بگوید نمی‌دانم چه کار کنم و برای ادامه‌ کار تحلیل نداشته باشد، زیرا عامل محرک انسان در تاریخ، تنها امور مادی نبوده که اگر انسان از امور مادی شکست خورد از حرکت بازایستد.

شیعه براساس زیرساخت‌های معنویِ خود در مسیری که انتخاب کرده هیچ وقت متوقف نمی‌شود، بل در یک حرکت مستمر همواره از هویت معنوی و کیفی خود بهره می‌برد. شواهد تاریخیِ زیادی در این رابطه هست. از نمونه‌هایی که شیعه به بن‌بست نمی‌رسد زیرا با اسلحه‌ها و کمیّت‌ها حیات خود را تعریف نکرده است؛ موضوع اربعین حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام است که ۴۰ روز بعد از واقعه‌ عاشورا مطرح شد. اربعینِ عاشورا از این جهت که قاعده‌ بی‌بن‌بست ‌بودنِ حرکات معنوی و الهی را نشان می‌دهد، تابلوی بسیار زلالی است.

حضرت امام حسن عسکری علیه‌السلام در این رابطه یکی از شاخصه‌‌های مؤمن را زیارت اربعین معرفی می‌کنند،(۳) زیرا در زیارت اربعین رجوع به امامی است که در معادلات آن تاریخ ۴۰ ‌روز قبلش کشته شده و به ظاهر تمام‌شده است. این فرق می‌کند با نحوه‌ شهادت بقیۀ ائمه علیهم‌السلام لذا بصیرت خاصی باید در میان باشد تا در آن فضای تاریخی پس از ۴۰ روز از شهادت امام حسین(ع) به آن صورت خاص به آن امام رجوع شود.

عرض بنده در رابطه با اربعین به این معناست که اربعینِ حضرت سیدالشهدا(ع) مثل کامل ‌شدن اربعین موسوی[حضرت موسی کلیم الله]، محل ظهور و به نتیجه ‌رسیدن نهضت آن حضرت است که ۴۰ روز پیش در عاشورا شروع شد و نه ‌تنها پس از ۴۰ روز فراموش نشد، بلکه به بلوغ خود رسید. این فرهنگ را ما با نظر به اربعین پاس می‌داریم و متوجه هستیم این حرکت، یک فرهنگ است، فرهنگی که نشان می‌دهد امام معصومی که آن طور به شهادت رسیده و بدن مبارک‌شان در زیر سم اسب‌ها قرار گرفته؛  به طوری که از نظر کمیّت‌گراها کار آن امام به پایان رسیده، آن امام تمام نشده است. حقیقتی در عالم مدّنظر شیعیان است که ما با شهادت امام، هیچ احساس تمام‌ شدن نمی‌کنیم. این نشان می‌دهد معادلات دیگری در عالم جریان دارد و شیعه متوجه آن معادلات است و روی چنین اساسی در هر اربعینی به امام رجوع می‌کند، چرا که می‌داند اسلحه‌ها نقش‌آفرین نیستند و کمیّت‌ها اساس عالم را تشکیل نمی‌دهند و به کارگیری ابزارها بهانه است تا معلوم شود ابزارها سرنوشت کارها را تعیین نمی‌کنند.

جنبش حزب‌الله با نظر به فرهنگ اربعین می‌تواند مقابل اسرائیل بایستد و تاریخ جدیدی را در این دوران رقم بزند که در نتیجه‌ آن، رزمندگان فلسطین در غزه آن طور مقابل حمله‌های شبانه‌روزی اسرائیل ایستادگی کنند و برای خود معنای جدیدی پدید آورند. اسرائیل را فرهنگ اربعین نابود می‌کند و آل‌سعود را به چنین بی‌آبرویی‌هایی می‌کشاند.

 

ماورایِ اسلحه‌ها

اربعین یعنی ما نیز در محاصره‌ کامل توسط لشکر یزید اسلحه به‌دست می‌گیریم همان‌طور که انبیا در مقابل کفار اسلحه به‌دست گرفتند، اما می‌دانیم ماورای اسلحه‌ها در حال رقم ‌زدن حضور تاریخی خاصی هستیم که معادلات جهان استکبار را به هم می‌زند. در همین رابطه وقتی حزب‌الله در جنگ ۳۳ روزه با اسرائیل، هیبت اسلحه‌های این رژیم نامشروع را شکست، رهبر معنوی انصار حزب‌الله در یمن حرکت خاص خود را شکل می‌دهد و نگران قدرت تسلیحاتی آل‌سعود نمی‌شود، به همان معنایی که حرکت امام خمینی(رض) در ۱۵ خرداد ۴۲ با فرهنگ اربعینیِ پیروزی خون بر شمشیر پایه‌گذاری شد. ۱۵ خردادی که ما مثل کربلا کشته دادیم ولی متوقف نشدیم.

شیعه در اربعین نشان داد در اوج پیروزیِ اسلحه‌ها، این کیفیت‌ها هستند که نقش‌‌آفرین بوده‌اند زیرا حرکات معنوی و الهی باطن دارند و اسلحه‌ها حجاب باطن آن حرکات نمی‌شوند؛ مگر آن‌که حرکات الهی از باطن خود تهی شوند و از این جهت اصرار بزرگان دین بر فعالیت‌های فرهنگی جهت معنا دادن به حرکات دینی از این روست که آن باطن همیشه مدّنظر باشد و جامعه‌ اسلامی در ظاهرِ دین متوقف نشود و حضور نرم معنویت جای خود را به حضور سخت مادیت ندهد.

راز بالندگی، احساس عاشورایی در اربعین است که یک احساس فردی نیست، بلکه احساسی است اجتماعی و موجب تقابل با استکبار می‌گردد، زیرا ناظر به واقعیتی است که در عالم به وقوع پیوسته و می‌تواند به بهترین شکل مناسبات انسانی را به سوی جامعه‌ای معنوی و عدالت‌محور مدیریت کند.

اساساً شیعه در تمام طول تاریخ، هویت کیفیت‌گرای خود را حفظ نموده و با آن زندگی کرده و جلو رفته است؛ به همان شکلی که عهد خود را با حرکت کیفیِ حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام در فرهنگ اربعینی حفظ نموده است. ولی شیعه در سال‌های اخیر به خود آمده که نمی‌تواند با مدرنیته به جهت روحیه استکباری ای که در آن وسعت یافته، زندگی دینی خود را ادامه بدهد و مدرنیته مزاحم زندگی دینیِ تمدن‌ساز شیعه است. از وقتی شیعه فهمید مدرنیته با رویکرد استکباری‌اش مزاحم ادامه‌ زندگی دینیِ تمدن‌ساز است، نطفه‌های انقلاب اسلامی شکل گرفت و منجر به تحقق انقلاب اسلامی شد و بزرگداشت اربعین نیز با هویت دیگری ظهور کرد و می‌رود تا این نوع حرکت که در این اربعین‌ها شروع شده، حالت هویت‌بخشی برای همه‌ شیعیان داشته باشد.

 

حضور انقلاب اسلامی در هر جا که حرکتی قدسی در میان است

هویت‌بخشیِ حرکت اربعین از آن جهت در حال رشد است که شیعه متوجه شده غرب در حال بی‌هویت ‌کردن ملت‌ها و استحاله‌ آن‌ها در فرهنگ غربی است. از این جهت موضوع تقابل ۲ کشور در میان نیست بلکه تقابلِ ۲ تمدن در ۲ زمین متفاوت در میان است، در حالی ‌که تقابل روسیه با آمریکا در یک زمین و در فضای فرهنگ مدرنیته است. هستند افرادی که می‌خواهند هویت دینی داشته باشند و از فضای سکولاریته غرب هم خود را آزاد کنند، اما چون معنای تمدن دینی را نمی‌دانند، ناخودآگاه ادامه‌ غرب می‌شوند و اگر هم ادامه‌ غرب نباشند، مقابل غرب نخواهند بود و همین امر موجب می‌شود از طریق تمدنِ حاکم یعنی تمدن غربی، بلعیده شوند. از این جهت باید اربعین را به عنوان حضور هویت خاص شیعه در راستای تقابلِ تمدنی با فرهنگ سکولاریته‌ غرب، مدّنظر قرار داد و متوجه بود اگر انقلاب اسلامی حضور فرهنگ قدسیِ این تاریخ است، هر جا حرکتی قدسی در میان باشد، حتماً انقلاب اسلامی به عنوان مددکار ـ و نه تصاحب کننده‌ آن حرکت قدسی ـ باید در میدان باشد، چه آن میدان در ونزوئلا باشد و چه عراق. البته معنای این حضور آن نیست که انقلاب اسلامی بخواهد آن حرکت را با سلیقه‌ خود مدیریت کند، بلکه تنها باید متذکر هویت ضدسکولار آن حرکت باشیم تا در عین آن‌که از طریق فرهنگ سکولاریته تصاحب نشود، از رویکرد تمدنیِ آن نیز غفلت نگردد.

در سال‌های اخیر بیشتر روشن شد فرهنگی که غرب به بشریت عرضه کرد اولاً: به گفته‌ «یورگن هابرماس» و عمومِ پُست‌مدرن‌ها یک پروژه‌ ناتمام است. ثانیاً: در ذات خود ضدمعنوی است، به همان معنایی که «رنه ‌گنون» در کتاب «سیطره کمیّت» متذکر این مسأله شده است. این ۲ مسأله موجب شده فضای تقابلِ تمدنی با رویکرد کیفی، مقابل فرهنگ غربی ظهور کند و روز به روز به اندازه‌ای که غرب چهره ضدمعنوی خود را بیشتر نشان دهد، این تقابل بیشتر ظهور نماید و شور خاص خود را پیدا کند. اگر تعریف انسان بر مبنای «اُمانیسم» شد و میل و هوسِ او ملاک بدی و خوبی و هست و نیست قرار گرفت، نوع زندگی و سبک زندگی‌ شکل خاصی به خود می‌گیرد که در غرب شاهد آن هستید، ولی اگر انسان را بر مبنای نگاهی که اسلام به انسان دارد معنا کنیم، به کلی نوع زندگی و سبک آن فرق خواهد کرد. در آن صورت تعجب نمی‌کنید که در عراق در یک خانه، چندین خانواده زندگی کنند؛ آن هم به صورتی بسیار ساده، زیرا آن مردم نمی‌خواهند دنیا برای شان چندان بزرگ باشد؛ در همین رابطه ملاحظه می‌کنید در عین این که ثروت چندانی ندارند راحت می‌توانند از دنیا بگذرند و از زوّار حضرت امام حسین علیه‌السلام به شکل ایثارگرانه و شایسته پذیرایی کنند.

نمونه‌ فوق یک نمونه است که چگونه ماورای ملاک‌های غربی خود را ببینیم، هرچند این کار، کار آسانی نیست و به قول مرحوم دکتر فردید قلب ما از غرب عبور کرده است ولی عقل‌مان هنوز از غرب عبور نکرده است و همه چیز را با عقل غربی مورد ارزیابی قرار می‌دهیم، گرچه گرایش به غرب نداریم ولی هنوز خانه و زندگی‌مان را با عقل غربی شکل می‌دهیم؛ یعنی تقابل تمدنی با غرب داریم، ولی در زمین غرب زندگی می‌کنیم. باید آرام‌آرام به جایی برسیم تا در زمینی که خودمان برای تمدن آینده تعریف کرده‌ایم وارد شویم و حرکت کنیم؛ و این از بحث‌های بسیار مهمی است که باید از اجمال درآید و تفصیل یابد.

 

احساس امّتِ واحده‌ بودن در اربعین

*این شخصی که گوسفند و شتر و گوساله‌اش را ذبح می‌کند تا برای زوّار امام حسین علیه‌السلام طعام درست کند، اصلاً معنای مبارزه با غرب را آن طور که ما معنا می‌کنیم، می‌فهمد؟

آری! می‌فهمد ـ و از این جهت اربعین ایرانی و عراقی هم در میان نیست ـ ولی این مبارزه را به معنای تاریخی که در آن قرار دارد، می‌فهمد.

شیعه با شعور و درک خود همیشه کیفیت را بر کمیّت غالب کرده است تا در حیات دینیِ بدون ‌بن‌بست حرکت کند و اربعینی که در حال ظهور است، انعکاس همان فرهنگ در این تاریخ است تا آرام‌‌آرام در فضای سیطره‌ فرهنگ غربی، معنای خود را نشان ‌دهد و احساس یک امت ‌بودن به شیعه و در نهایت به جهان اسلام برگردد. بعد از سیطره‌ فرهنگ غرب بر جهان اسلام ما به فرقه‌هایی تبدیل شدیم و از جهاتی مقابل هم قرار گرفتیم و حال با نظر به شخصیت امامی که در راستای تحقق معنویت شهید شده، از سکولاریسم عبور می‌کنیم و این شروع تحقق انسجامی است که از دست‌ رفته است.

حضور اربعین در این سال‌ها نشان می‌دهد ظرفیت‌های مهمی در این رخداد به میدان آمده تا بر خلاف سال‌ها تبلیغِ سکولاریسم، عزمِ باقی‌ ماندن در الهیات دینی و وفاداری به عقل قدسی به ظهور برسد و امکان تجربه‌ جهان دیگری مدّنظر بشریت قرار گیرد. این است آن‌چه می‌توان این روزها در حرکت اربعین مردم احساس کرد.

 

عبور از سیطره‌ کمّیت‌ها

*این‌که فرموده‌اید شهدای ما در دوران دفاع مقدس همین فضای اربعین را داشتند، آیا ما هم در این تاریخ در فضای اربعین می‌توانیم آن شور و صفای رزمندگان را تجربه کنیم؟

حتماً می‌توانیم! مشروط به آن که مثل رزمندگانِ دفاع مقدس شرایط تاریخی خود را درست درک کنیم. بنده در این‌جا نمی‌خواهم مفصلاً این نکته را مطرح کنم، ولی همین اندازه که متوجه شویم حضرت امام خمینی رضوان‌الله ‌تعالی‌ علیه تاریخ جدیدی بنا کردند و آن، تاریخِ روبه‌رو شدن با تاریخ سیطره‌ کمیّت‌ها بود، می‌فهمیم در کجای تاریخ هستیم و چه چیزی را باید نشانه بگیریم و از کجا عبور کنیم و به سوی کدام مقصد حرکت نماییم. این تاریخ ماست و شهدا در این فرهنگ و در این زمان در فضای توحید افعالی و توحید صفاتی پروریده شدند و با این فرهنگ، انقلاب اسلامی شکل گرفت. این انقلاب توسط یک شخص آگاه به مسائل سیاسی محقق نشد که جایی برای کمّیت‌ها و ابزارهای قدرت قائل باشد. این انقلاب توسط یک عارفِ به حضور همه‌جانبه‌ خدا در عالم ظهور کرد، تازه عارفی که عارف به حاکمیّت اسم‌الله در این تاریخ بود. ملاحظه می‌کنید که ما در حال حاضر در اوج قدرت اسلحه‌ها نسبت به تاریخ گذشته هستیم. تصورش را هم نمی‌توان کرد که شخصی به نام امام خمینی رضوان‌الله‌ تعالی ‌علیه، ماورای حضوری که اسلحه‌ها دارند بیاید و بگوید آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند. این راز آن چیزی است که رزمندگان ما در جبهه تکه‌تکه می‌شدند ولی پیروزی را حس می‌کردند و امروز هم اگر متوجه غلبه کیفیت بر کمیّت شویم با همان احساس عمل می‌کنیم و هدف‌گیری می‌نماییم و حرکت می‌کنیم و شور و صفای رزمندگان را در خود می‌یابیم.

نگاهِ اصالت ‌دادن به کیفیت در مقابل کمیّتِ ۳۰ هزار نفری دشمن موجب شد امام حسین علیه‌السلام تکه‌تکه شوند، ولی پیروز بمانند و این در اولین اربعین ظهور کرد و معلوم شد محاسبه‌ حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام درست بود. دلیل پیروزی امام حسین علیه‌السلام را در وسط میدان کربلا در روز عاشورا نباید جست‌وجو کرد، آن پیروزی را در اولین اربعین و در اربعین‌های بعدی جست‌وجو نمایید. اربعین امام حسین علیه‌السلام یعنی شما بعد از ۴۰ روز که از شهادت امام گذشته اظهار می‌داری: «السلام علیک یا حجه‌الله». تعبیرهای زیارت اربعین را ببینید؛ یعنی ای سیدالشهدا! تو حجت ما هستی و بر تو سلام می‌کنیم و ما هم با تو و در کنار تو هستیم.

البته عرایض بنده در رابطه با حضور تاریخیِ شیعه از طریق اربعین دارای اجمال است و نیاز به تفصیل دارد، عین مسائل مدرنیته که بعد از مدتی تفصیل پیدا کرده و تا حدّی قابل فهم شد. إن‌شاءاللّه معنای حضور تاریخی ما در این زمانه نیز آرام‌آرام قابل فهم می‌گردد.

بین رزمندگانِ دفاع مقدس و کسانی که در پیاده‌روی اربعین شرکت می‌کنند این وجه مشترک هست که هر دو احساس حضور در تاریخی را می‌کنند که توسط حضرت امام خمینی(رض) شکل گرفت و همه سعی دارند رسالت تاریخیِ تحقق این تاریخ را به عهده بگیرند، منتها به شکل‌های مختلف.

در تقابل تمدنیِ پیش‌آمده، یک روح است که افراد را دربرگرفته و احساس مشترکی است که همه در آن قرار دارند و از این جهت بین آن خانمی که برای زوّار نان می‌پزد و ظاهراً نمی‌داند چرا آن کار را می‌کند، و بین آن طلبه و استاد دانشگاهی که می‌دانند با حضور در پیاده‌روی اربعین در حال تغییر دادن معادلات جهانند، هیچ فرقی نیست؛ دقیقاً هر دو در صحنه‌ تقابلِ تاریخی بین کیفیت با کمیّت وارد شده‌اند و احساس حضوری دارند که زبانِ تبیین آن هنوز ظهور نکرده است، زیرا این حضور، احساس حضور خاصی است که قلب‌ها درک می‌کنند، ولی عقل‌ها هنوز مفهوم درستی از آن نیافته‌اند و به همین جهت هم همه بیشتر از نظر قلبی نسبت به همدیگر احساس نزدیکی دارند هرچند از نظر عقلی از همدیگر فاصله داشته باشند.

باید متوجه باشیم پروژه‌ مدرنیته شکست ‌خورده است. در این رابطه باید خود را معنا کنیم و تاریخ‌مان را بسازیم. این مسأله اصلی تاریخ ماست و غفلت از آن، غفلت از اساسی‌ترین مسأله‌ زندگی است.

 

امیدی بزرگ

*در جایی فرموده بودید این پیاده‌رویِ اربعین که در این سال‌ها شروع شده، از این جهت تمدن‌ساز است و یک تاریخ به حساب می‌آید که ملاحظه می‌شود چگونه دست‌ها و دل‌ها به سوی هدفی مشخص اشاره دارد و یا در جایی دیگر گفته‌‌اید غرب هم از یک جهت یک تمدن است با عقل خاصی که دارد که در زمان خود دست‌ها و دل‌های مردمِ آن سرزمین برای تحقق اهدافی مشخص در کنار هم قرار گرفت. با توجه به این امر آیا می‌توان گفت عملاً تقابل تمدن اسلامی با تمدن غربی به صورت بالفعل وارد مرحله‌ عملیاتی خود شده و از مرحله‌ تئوریکِ خود گذشته است؟

همیشه هر وقت تمدنی به صحنه تاریخ آمده همین‌طور بوده که دست‌ها و دل‌های آن ملت در کنار هم قرار می‌گرفته و همه به هدفی واحد اشاره می‌کردند و به سوی آن جلو می‌رفتند. غرب با این تصور تمدن خود را شروع کرد که آینده‌ تاریخ را بسازد و اندیشمندان آن دوران به‌خصوص فیلسوفان، آدم‌های جدّی و مصممی بودند برای یک کار بزرگ و با تمام وجود به صحنه آمدند تا به گمان خود آینده‌ بشر را بسازند، بعد که به نفس امّاره گرفتار شدند ـ که داستانش مفصل است ـ همه چیز برعکس شد و روحیه‌ استعمارگری، همه‌ آن انگیزه‌ها را در حجاب برد. مسلّم همه‌ تمدن‌ها وقتی ظهور می‌کنند که دل‌ها و دست‌ها همه یکی می‌شود، آن هم به سوی یک هدف متعالی؛ اگرنه آن چنان پیوندی که منجر به یک تمدن شود به میان نمی‌آید، حال اگر صاحبان آن تمدن بعدها نتوانند نفس امّاره را کنترل کنند، منجر به انحطاط آن تمدن می‌شود و در نهایت به سقوط آن می‌انجامد. در غرب هدفِ بهره‌برداری از طبیعت برای زندگی بهتر منجر به استعمار شد، زیرا در متن آن حرکت نحوه‌ای از سکولاریته نهفته بود. تفاوت ما با غرب این است که زیرساخت‌های انقلاب اسلامی و تمدن اسلامی را انگیزه‌های سکولار تعیین نکرده است، بلکه رجوع به عالم قدس و معنویت و کیفیت‌های عالمِ وجود تعیین نموده و این امید بزرگی را به میان آورده، امیدی که اگر از انگیزه‌های قدسی و الهی عدول نشود، واقعاً به نتیجه می‌رسد، زیرا انگیزه اصلی این حرکت، ایجاد عالَمی است که اسلام حرف اول و آخر را بزند.

اگر از این زوّار که سیل‌آسا در حال حرکتند بپرسید با چه انگیزه‌ای این حرکت را شروع کردید، ممکن است از واژه‌های مشهور استفاده کنند که مثلاً می‌خواهیم به زیارت برویم، درست هم می‌گویند ولی در باطن این سخن‌ها و در باطن این زیارت، نظر به نوعی از زندگی معنوی دارند که می‌خواهند آن نوع زندگی را به تاریخ خود برگردانند. در انقلاب اسلامی هم این موضوع مشهود بود که مثلاً مادربزرگ بنده با نیت آن که حضرت امام خمینی رضوان‌الله ‌تعالی ‌علیه به عنوان یک مجتهد فرموده‌اند در تظاهرات شرکت کنند، می‌آمدند ولی در باطن این سخن نظر به نوعی از جامعه داشتند که در آن جامعه، اسلام باید همه‌ مناسبات را تعیین کند، به همان معنای تحقق تمدن اسلامی. مادربزرگ بنده حتی نمی‌گفت شاه نمی‌خواهیم، اما طوری ما را تشویق می‌کرد که در عمل همان می‌شد که شاه باید برود. این یک بحث اساسی است که متوجه باشیم گاهی بار تاریخی واژه‌ها بیشتر از معنایی است که ظاهر آن واژه‌ها نشان می‌دهند، مثل همین حرکت تاریخی مردمی که در حال پیاده‌روی به سوی کربلا هستند. بار تاریخی این کار، احساسی است که می‌رود تا سرنوشت این ملت را شکل دهد و بر اثر آن تمدنی مناسب این روح و روحیه ظهور کند.

در رابطه با بعضی از واژه‌هایی که روح تاریخ زمانه را می‌نمایانند خدمت‌تان عرض کنم که در اواخر عمر رژیم شاهنشاهی یکی از روزهایی که از اصفهان برای درس ‌خواندن به قم می‌رفتم، خدمت رفقایی که در ایوان مدرسه‌ حجت نشسته بودند رسیدم، پرسیدند شعار جدید را شنیده‌ای؟ گفتم نه! گفتند شعارِ جدید عبارت است از: «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی». باور بفرمایید احساس کردم تمام معنای مبارزه در این ۳ کلمه ظهور کرده است. اینقدر این شعار در آن زمان حرف داشت که غیرممکن است آن احساس را شمایی که در آن تاریخ نبوده‌اید، در این زمان در خود بیابید. این شعار، زبان سال‌ها مبارزه بود و سال‌ها طول کشید تا این شعار ظهور کرد، چندین سال همه می‌خواستند همین را بگویند ولی زبانِ اظهار آن تولّد نیافته بود. هرکس آن شعار را می‌شنید حس می‌کرد فتحی صورت گرفته است. شما ممکن است در این زمان این شعار را یک جمله‌ عادی به ‌حساب آورید، ولی در آن زمان این یک شعار نبود، یک احساس چندساله بود که در این جمله به ظهور آمده بود. در همین رابطه عرض کردم واژه‌های مناسب حرکت اربعینی که در این تاریخ شکل گرفته، هنوز متولّد نشده و با واژه‌های تاریخ گذشته نمی‌توان آنچه را در حالِ وقوع است گزارش داد.

مردمی که در راهپیمایی اربعین در این تاریخ شرکت می‌کنند هنوز زبانی برای توصیف احساس خود ندارند و ممکن است وقتی از انگیزه‌ کارشان سؤال کنید با زبان مشهورات جواب دهند در حالی ‌که احساس تاریخی آن‌ها چیز دیگری است.

 

حرکتی در اولین مرحله

*آیا به همان صورتی که استکبار سعی دارد به انقلاب اسلامی ضربه بزند و فکر انقلابی را در حجاب ببرد، امکان این کار برای حرکتی که در اربعین شکل گرفته است وجود دارد؟

مسلّم وجود دارد زیرا هویت فرهنگ مدرنیته ضدمعنویت است و با هر حرکتی که در فرهنگ غربی نگنجد مقابله می‌کند، ولی ما با روحیه‌ای که دائماً سعی داریم حرکات خود را بازخوانی کنیم و ضعف‌های آن را تقلیل دهیم، می‌توانیم از فتنه‌های غرب عبور کنیم به همان معنایی که انقلاب اسلامی دائماً از طریق رهبر حکیم  انقلاب حفظه‌الله، نسبت به اهداف خود بازخوانی می‌شود.

انقلاب اسلامی دارای ۳ مرحله بود. مرحله‌ اول انقلاب، طوری بود که دشمن اصلاً نمی‌توانست آن را ببیند. در مرحله‌ دوم که یک مرتبه انقلاب صورت عملیاتی به خود گرفت، انقلاب خیلی جلوتر از آنچه دشمنان فکر می‌کردند جلو رفت، آنچنان با سرعت جلو می‌رفت که تا دشمن می‌خواست قدم دیروز را بررسی کند، انقلاب چند قدم جلوتر رفته بود. در مرحله‌ سومِ انقلاب بود که دشمن توانست خود را بازخوانی کند و انواع فتنه‌ها و کودتاها و جنگ ۸ ‌ساله را به انقلاب تحمیل نماید که البته ملاحظه کردید چون انقلاب در زمین دشمن بازی نمی‌کرد توانست از نقشه‌های دشمن جان به ‌در برد. در مورد حرکت اربعین در مقایسه با انقلاب اسلامی، ما در مرحله‌ اول هستیم و دشمن هنوز نمی‌فهمد معنای این حرکت چیست. از این مرحله که گذشت و حرکت جهانی شیعه معنا‌دار شد، حتماً تقابل شروع می‌شود. تفاوت قضیه آن است که بحمدالله دشمن در فهم حرکت کیفیِ اربعین فوق‌العاده ضعیف شده است و به یک معنا ما با مرحله‌ انحطاط مدرنیته روبه‌رو هستیم تا آن حدّ که برای مقابله با این جریان دست به دامن آل‌سعود و تکفیری‌ها می‌شود که در نتیجه‌ با شکست آل‌سعود به عنوان دفع یکی از موانع حرکت معنوی جهان اسلام کار ما سرعت بیشتری به خود می‌گیرد.

 

کار بزرگی در حال وقوع است

*رهبر  بزرگوار انقلاب حفظه‌الله در سخنرانی مورخ ۲ اردیبهشت ۹۲، یکی از واجب‌ترین کارها در فعالیت‌های فرهنگی را آفت‌شناسی آن فعالیت‌ها عنوان فرمودند، در آفت‌شناسی نیاز به شناخت ملاک داریم تا آن آفت‌هایی که دامن‌گیرِ انقلاب اسلامی شد برای حرکت اربعین پیش نیاید. به نظر شما چه ملاک‌هایی را برای شناخت آفت‌های حرکتِ اربعین باید مدّنظر داشته باشیم؟

چند چیز را باید مدّنظر داشت، یکی این‌که مواظب باشیم در زمین دشمن که همان فرهنگ مدرنیته است با ملاک‌های آن فرهنگ بازی نکنیم، به این معنا که دقت داشته باشیم با نگاه غربی همدیگر را و حرکات این مردم را نگاه نکنیم و نخواهیم همه چیز مطابق ارزش‌های غربی جلو رود. دیگر این که سعی کنیم تعریف درستی از این حرکت داشته باشیم. در مورد اربعین ۲ تعریف، مقابل ما وجود دارد؛ یکی این‌که حرکت اربعین را صرفاً یک عبادتِ فردی تعریف کنیم، دیگر آن‌که آن را در عین قدسی و معنوی ‌بودن، حرکتی اجتماعی‌ـ سیاسی بدانیم برای آن‌که از آن طریق دستورات دین به جامعه برگردد و از آن به بعد فرهنگ سکولاریته مناسبات اجتماعی ـ تربیتی ما را مدیریت نکند. اگر تعریف این حرکت درست شد، افق آینده‌ آن روشن می‌شود و معلوم می‌شود کجا باید برویم و فعلاً کجا هستیم و در حال حاضر چه انتظاری باید از این حرکت داشته باشیم و چگونه باید در متن این حرکت به حضور در تاریخی دیگر فکر کرد و روشن‌کننده‌ آن راهی که راه حضور در تاریخ دیگر است، چیست؟ اگر این حرکت درست تعریف شود، می‌توانیم به دگرگونیِ معنای سیاست امیدوار باشیم؛ چیزی که با انقلاب اسلامی شروع شده است. با تعریف درست این حرکت تلقی تازه‌ای از زندگی پدید می‌آید، زیرا هیچ اصلاحی ممکن نیست جز با آمادگی روحی و اخلاقی مشترک مردمان و داشتن طرحی برای آینده و این در حرکت اربعینی مردم به چشم می‌خورد، هرچند فعلاً در ابتدای این حرکت هستیم.

 

چیستیِ حرکت اربعینیِ این تاریخ

*شما در تعریفی که برای انقلاب اسلامی دارید، حقیقت انقلاب را برمی‌گردانید به شخصیت اشراقی حضرت امام خمینی(رض) به آن معنا که چون انقلاب اسلامی به قلب امام خمینی اشراق شده، سیره‌ ایشان محل تفصیل انقلاب اسلامی است. حال سؤال این است: آیا می‌توانیم حرکت اربعین را به سیره‌ امام حسین علیه‌السلام برگردانیم یا موضوع را باید به شکل دیگری تفسیر کرد؟

همین‌طور که می‌فرمایید ما ذات و گوهر انقلاب اسلامی را ـ به همان معنایی که بر قلب امام خمینی رضوان‌الله ‌تعالی ‌علیه اشراق شده ـ بر می‌گردانیم به اراده‌ الهی در این تاریخ برای عبور از فرهنگ مادی این دوران. در حرکت اربعین هم همان اراده‌ الهی است که در این زمان به صحنه آمده است، تا بعد از ۴۰۰ سال که از رنسانس غرب گذشته است، بشر را متذکر یک فتح تاریخی کند. منتها همان‌طور که انقلاب اسلامی در ذیل حرکت امام حسین علیه‌السلام انجام شد و ۱۵ خرداد ۴۲، حضرت امام خمینی رضوان‌الله‌ تعالی‌علیه بحث پیروزی خون بر شمشیر را مطرح کردند، در این زمان نیز این ایده‌ حضرت امام حسین علیه‌السلام است که در حرکت اربعینیِ مردم ظهور کرده تا راهی که انقلاب اسلامی در مقابل بشرِ این دوران گشود، به صورتی وسیع‌تر در جهان شیعی به ظهور برسد و نفی کلّی استکبار را رقم بزند و پیرو آن، حکّام دست‌نشانده‌ استکبار نیز از میان برداشته شوند.

پس از ۴۰۰ سال از رنسانس ـ به عنوان یک حرکت برای زندگی برتر به روش سکولار ـ معلوم شد آن روش نمی‌تواند جواب نیازهای اصلی بشر را بدهد و در تاریخی که با حرکت اربعین در حال ظهور است، این پیام به گوش می‌رسد که در ۴۰۰ سال گذشته هیچ نفعی عاید بشر نشد و این حضوری که شما در حرکت اربعینی مردم ملاحظه می‌کنید نشانه‌ای است از این‌که مردم می‌خواهند بیرون از فرهنگ غرب، زندگی خود را معنا ببخشند.

در انقلاب اسلامی مردم سریعاً تذکرات و رهنمودهای حضرت امام رضوان‌الله ‌تعالی ‌علیه را تصدیق می‌کردند، زیرا حرف امام، حرف مردم بود. خداوند در سوره آل‌عمران می‌فرماید: ای پیغمبر! بگو؛ «آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَینا؛(۴) ما به خدا و به آنچه بر ما نازل شده ایمان آوردیم. یعنی نور وحی الهی بر قلب سلمان‌ها و ابوذرها هم به صورت اجمال نازل شده است. ولی صاحب این حقیقت به صورت تفصیلی حضرت پیامبر اعظم صلوات‌اللّه‌ علیه ‌و آله هستند. در حال حاضر هم نوری بر قلب شیعه‌ اربعینی نازل شده. آفت مهم این حرکت آن است که حقیقت این حرکت را نبینیم و آفت دیگر آن است که این حرکت معنوی را صرفاً کمّی نگاه کنیم. نباید اجازه داد موضوعی به این بزرگی تفسیر کمّی بشود و در حدّ یک حرکت سیاسی تقلیل یابد که در آن صورت حقیقت آن در حجاب می‌رود، همان‌طور که اگر در حدّ یک حرکت معنویِ فردی تقلیل یابد، حقیقت آن در حجاب می‌رود.

 

بر روی همین شهادت‌ها باید حساب باز کرد

*با توجه به آنچه از صحبت‌های شما دریافت کردیم؛ اولاً: وظیفه‌ ما به تفصیل و تبیین ‌کشیدن اجمال حرکت مردم است با نظر انداختن به استکبارستیزیِ این حرکت تا آن‌چه در ذهن مردم است به بهترین شکل در این تاریخ به صحنه بیاید. ثانیاً: تذکر به این نکته است که پیاده‌روی اربعین در راستای تمدن مهدوی است و این مورد نیز باید مدّنظر باشد بدون آن‌که بخواهیم به عنوان قیّم مردم کارها را در دست بگیریم و از شکوفایی بومی و طبیعی آن حرکت که در هر ملتی شکل خاص خود را دارد، جلوگیری نماییم.

این برداشت درستی است که حرکت اربعینی در زیر سایه امام حسین علیه‌السلام در تاریخِ طلوع انقلاب اسلامی، حرکتی ضداستکباری است و با هویت خاصی که دارد تلاش می‌کند به جای سیطره‌ فرهنگ سکولاریته، معنویت و کیفیت، اصالت پیدا کند.

بهترین نگاه نه‌تنها به کربلا بلکه به عالم، نگاه جابر بن ‌عبدالله رحمه‌الله ‌علیه است و این نگاه، نگاهی است که فرهنگ اربعینی را شکل می‌دهد. لذا در اوج سیطره‌ ظاهری کمیّت‌ها و شهادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام و شهادت اصحاب حضرت، متوجه است که باید بر روی همین شهادت‌ها حساب باز کرد زیرا همیشه باید بر روی حضور کیفیت‌ها در تاریخ حساب باز کنیم و همین نگاه است که به شما می‌گوید امیدوار باشید که مردم مظلوم یمن و بحرین و فلسطین حتماً پیروز می‌شوند، زیرا همیشه در فضای سیطره‌ کمیت‌ها اگر حرکتی مرعوب سیطره‌ کمیت‌ها نشود، ضعف کمّیت‌ها و قوّت کیفیت‌ها ظهور می‌کند. اساساً جهت تاریخ در جهت همان فتح تاریخیِ شهدای کربلا در اربعین است. هر مظلومی که ذیل فرهنگ امام حسین علیه‌السلام در مقابل غلبه‌ استکبارِ فکری ـ فرهنگی قرار گیرد، پیروز می‌‌شود. شما در این زمانه ملاحظه کردید چطور مردم غزه در مقابل سیل غلبه اسلحه‌ها پیروز شدند ولی کرانه باختری به جهت غفلت از مقابله با استکبار، سال‌هاست مزۀ پیروزی را نچشیده.‌ شاخه‌های جهادی غزه با فرهنگ حسینی مقابله با اسرائیل را شکل دادند و با این که عموماً سنی مذهبند، با صراحت گفتند ما به حسین[علیه‌السلام] اقتدا کردیم، به این معنا که در فضای مقابله با دشمن و در فضایِ به‌کارگیری اسلحه‌ها به چیزی ماورای اسلحه‌ها امید بستند. این‌که رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند کرانه‌ باختری هم باید مسلح شود، به جهت آن است که در دل به‌کارگیری اسلحه‌‌ها، ایثار حسینی ظهور می‌کند.

 

عقلِ فهم اربعین

با عقل پوزیتیویستی و کمیّت‌گرا؛ این حرکات که شما در پیاده‌روی اربعین دارید، خرافه محسوب می‌شود.

اما عقلی که شیعه از طریق اربعین به آن رسیده و به وسیله‌ آن اربعین را فهم کرده، عقلِ کیفیت‌گراست و تنها از این عقل است که ماورای سیطره‌ کمیّت‌ها، به کار می‌آید و نه ‌تنها خرافه نیست بلکه به جدّی‌ترین و واقعی‌ترین واقعیات نظر دارد، واقعیاتی که روح فرهنگ کمیّت‌گرایِ یزیدی از دیدن و درک آن محروم است. سوبژکتیویته که سراسر غرب را فراگرفته است، آن‌ها را به خرافی‌ترین ملت‌ها در طول تاریخ تبدیل کرده و امروز مردم غرب با فرهنگ تجدد در حال گذران عمر در این خرافاتند. سوبژکتیویته می‌گوید آنچه انسان به حکم ذهن خود واقعی می‌داند، واقعی است، زیرا انسان هرگز به حقیقت دست نمی‌یابد پس آنچه را تصور می‌کند واقعی است، به عنوان واقعیت باید پذیرفت. تحت تأپیر این نگاه به چیزهایی باور دارند که آن چیزها هیچ حضور کیفی در عالم ندارند و به هیچ حقیقتی، ماورای عالم ماده اشاره نمی‌کنند. حرکت اربعینی شیعه در این تاریخ، حرکتی است برای عبور از این پندارها و از این خرافه‌ها و نظر به کیفی‌ترین تمدن که همان تمدن مهدوی است. این حرکت، حرکتی است که ریشه در روح انسان‌ها دارد و باید اجازه دهیم ظهور کند، نه آن‌که با تصدی‌گری و قیّم‌مآبی بخواهیم در کنترل ما درآید. خداوند در راستای به صحنه ‌آوردنِ مردم در حیات دینی، به رسول خود صلوات‌اللّه ‌علیه ‌و آله می‌فرماید: «فَذَکِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّر، لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ؛(۵) ای پیامبر! به مردم تذکر بده، روح آن‌ها آن تذکرات را می‌شناسد، بنا نیست تو بر آن‌ها سیطره پیدا کنی.

 

اربعین؛ حرکتی پایدار و رو به جلو

*شما انقلاب را به ۳ مرحله تقسیم کردید و فرمودید در مرحله‌ سوم، غرب نسبت به انقلاب به خود آمد و دست به انواع فتنه‌ها زد و ما با غرب وارد تقابل فرهنگی شدیم. غرب، فرهنگ الهیِ انقلاب ما را نشانه گرفت و ما هر اندازه بتوانیم با اصالت ‌دادن به کیفیت‌ها، از فرهنگ سکولار غرب عبور کنیم، چهره‌های متعالی انقلاب را ظاهر می‌کنیم. حال در حرکت اربعینی هم باید بر روی همین کیفیت تأکید کرد تا گرفتار حجاب‌ها و آفات این حرکت نشویم و یا گزینه‌های دیگری هم برای به ظهور آمدن چهره‌های متعالی این حرکت وجود دارد؟

باب خوبی را جهت تفکر در این مورد باز کردید که برمی‌گردد به تجربه ما نسبت به انقلاب اسلامی و راز ریزش‌هایی که پیش آمد. آن‌هایی که نسبت‌شان را با انقلاب اسلامی غلط تعریف کرده بودند، بدون استثنا ریزش کردند و عملاً امید دشمن را جهت سیطره بر انقلاب اسلامی زیاد نمودند. آن‌ها تعریفی که از انقلاب اسلامی برای خودشان داشتند چیزی نبود جز زندگی در زیر سایه‌ استکبار، در عین دیانت فردی. در رابطه با حرکت اربعین هم این آفت هست، به همین جهت هرچه تعریف خود را نسبت به این حرکت دقیق‌تر کنیم، این حرکت با ریزش کم‌تری جلو می‌رود. ما تجربه‌ای را که در حرکت اربعین داریم، در انقلاب اسلامی نداشتیم لذا در حال حاضر حرکات استکبار را دقیق‌تر و خوب‌تر می‌توانیم رصد کرده و پیش‌بینی کنیم. مسلّم آمریکا به عنوان نماینده‌ روح استکبار در این تاریخ، به انحطاط رسیده و هر تمدنی که به انحطاط برسد سقوط خواهد کرد. نمونۀ انحطاط آمریکا این که به جایی رسیده که برای رسیدن به اهدافش به ارتجاعی‌ترین جریان‌های موجودِ منطقه تکیه کرده است و بنده امید دارم حرکت اربعینی شیعه به بهترین شکل نشان دهد آمریکا چه اندازه ناتوان است. ابرقدرت‌ها با هیبت زنده هستند، اگر هیبت‌شان بشکند خلاص می‌شوند و اتفاقاً هیبت آمریکا در همین منطقه ما بیشتر ظهور دارد و در این‌جا هم هست که بهتر می‌شکند و در نتیجه با تبیین قدسی حرکت اربعینی با ریزش‌های چشم‌گیری روبه‌رو نخواهیم بود زیرا از یک طرف آن‌هایی که انگیزه‌های سکولار دارند وارد این نوع حرکات نمی‌شوند تا بعد از مدتی بخواهند بروند و از طرف دیگر استکبار جهانی گرفتار انحطاط شده و جذابیت سابق خود را از دست داده است. از این جهت می‌توان گفت حرکت اربعینی که در حال حاضر شروع شده، حرکتی است پایدار و رو به جلو.

مشکل‌ترین قسمت کار به میان آوردن زبانی است که این فکر را تبیین کند که اراده‌ الهی ماورای اراده‌ استکبار، به صحنه‌ این تاریخ آمده است تا بشریت از این طریق راه اُنس با خدا را در همه مناسبات فردی و اجتماعی بیابد و گمان نکند سیاست از دیانت جداست. به محض آن که می‌خواهید روح استکبارستیزیِ حرکت اربعین را مدّنظرها قرار دهید، طرف مقابل، این واژه‌ها را سیاسیِ صِرف می‌شناسد و عملاً روح این حرکت درست تبیین نمی‌شود مگر آن که زبانی ظهور کند که مخاطَبِ ما را متوجه کند چگونه می‌توان در حرکات استکبارستیزی نظر به عالم قدس و معنا داشت.

 

تجربه‌ روح مهدوی در اربعین

*در جایی فرموده بودید نگاه‌های انقلابیون واقعی و سالم به انقلاب نگاه‌های متفاوت بود و در نگاه‌شان به انقلاب حالت شدت و ضعف و تشکیک وجود داشت. آیا در نگاه به اربعین هم موضوع همین‌طور است و اگر این‌چنین است معیار و ملاک برای کامل ترین نگاه چیست؟

مسلّم نگاه به هر امر قدسی همیشه تشکیکی است، اعم از نگاه به انقلاب اسلامی و یا به حرکت اربعین و یا حتی نگاه به اصل اسلام. در بین انقلابیون عده‌ای می‌خواستند شاه برود برای اینکه شاه متدین نیست و به بی‌حجابی دامن می‌زند، بدون آن که متوجه باشند باید از طریق انقلاب اسلامی از استکبار عبور کرد و حضرت امام رضوان‌الله ‌تعالی‌ علیه آرام‌آرام مردم را متوجه حقیقت انقلاب کردند. شاید بتوان گفت در ابتدای امر به ندرت کسی مانند حضرت امام می‌دانست این انقلاب تا کجاها حرف دارد و کجاها را نشانه گرفته است، کم‌کم مردم متذکر امری شدند که به صورت اجمالی در خود داشتند و به امام نزدیک شدند. در حرکت اربعین هم موضوع همین‌طور است، به نظر می‌رسد حداقلِ قصه این است که همه می‌خواهند برگردند به سرنوشت دینی، تا آن‌که سرنوشت انسان‌ها را دین معلوم کند، اما سرنوشت دینی را چطور معنا می‌کنند؟ به صورت فردی و یا تمدنی؟ إن‌شاءاللّه مقداری که جلو می‌آییم، موضوعِ نظام دینی مدّنظرها قرار می‌گیرد، به همان معنایی که به مهدویت نظر دارد و متوجه می‌شود در این مسیر باید از استکبار عبور کند. همان‌طور که ما باید از صفویه عبور می‌کردیم تا به انقلاب اسلامی می‌رسیدیم. ما در انقلاب مشروطه هنوز در شاکله‌ صفویه به ‌سر می‌بردیم و شاه بود که نقش تعیین‌کننده در سرنوشت مملکت را به ‌دست داشت نه شریعت الهی، و سلسله‌ صفویه طوری نبودند که بخواهند جدای از غرب، راه خود را ادامه دهند حتی بعد از صفویه در انقلاب مشروطه، قانون اساسیِ مشروطه از بلژیک گرفته می‌شود و مبنایش نگاه اُمانیستی است. در اربعین نیز باید به مرور موانع را پشت سر بگذاریم تا آن‌جا که دست‌ها و دل‌ها با  گفتمانی که افقش مهدویت است یکی بشود.

یکی از عراقی‌ها گفته بود ما در موسم اربعین، از نظر ایثار، حال و هوای دیگری داریم که در غیر آن زمان آن طور نیستیم. در اربعین هویت فرهنگ مهدوی برای آن‌ها پیش می‌آید که در ایثار، نهایت تلاش را دارند و مال و ثروت دنیا برای‌شان بی‌ارزش می‌شود؛ ولی در غیر زمان اربعین به عنوان یک تاجر و یا یک کاسب به منافع خود فکر می‌کنند. با توجه به این نکته‌ عرض می‌کنم اگر ما با نظر به فرهنگ اربعین به شخصیت خود وسعت بدهیم و نسبتمان را با همدیگر اربعینی کنیم، دست و دل‌های‌مان یکی می‌شود و مثل فضای اربعین خیلی راحت می‌توانیم کنار همدیگر باشیم، چون کیفیت‌ها بر کمیّت‌ها غالب شده است و همیشه این‌طور بوده که وقتی تنها کمیّت بر روح و روان افراد و جوامع حاکم باشد، خصومت به میان می‌آید و جوامع متلاشی می‌شوند چون همه گرگ همدیگر می‌گردند ولی وقتی کیفیت‌ها حاکم باشد روح‌ها وسعت می‌یابد و انسان‌ها راحت همدیگر را تحمل می‌کنند، این شاخصه‌ هویت مهدوی است که شنیده‌اید در آن فرهنگ، گرگ و گوسفند بر سر یک آخور غذا می‌خورند؛ به این معنا که خصومت‌ها به مدارا و رفاقت تبدیل می‌شود و شما در اربعین این نوع رابطه را می‌بینید که چگونه افراد خیلی راحت همدیگر را تحمل می‌کنند و نسبت به همدیگر ایثار دارند.

*ملاحظه می‌کنید که امروز پدیده داعش به صورتی که به یک معنا ادعای کیفیت‌گرایی دارد، از گرایش مردم به دین در حال سوءاستفاده است؛ اولاً: می‌توان گفت این کاری که این‌ها مدّنظر دارند، کیفیت‌گرایی است؟ ثانیاً: تفاوت حرکت اربعین که یک حرکت کیفیت‌گراست با حرکت داعشی‌ها چیست و چگونه باید عمل کرد که این حرکت به آن سمت و سو سوق پیدا نکند؟

ابتدا باید عرض کنم حرکت داعشی‌ها خارج از پشت پرده‌ عوامل تحریک‌کننده‌ آن‌ها که مربوط به صهیونیست‌هاست، یک حرکت کاملاً کمیّت‌گراست و همین امر موجب می‌شود دشمنان به راحتی بتوانند آن‌ها را بازی دهند. به گفته‌ آقای دکتر محمدجواد لاریجانی، نگاه داعش به اسلام همان نگاه اسرائیل به دین حضرت موسی علیه‌السلام است. اسرائیل صورت آن نوع روحیه‌ یهودی‌گری است که حس‌گرایی شاخصه‌ آن است، یهودیتی که عبادات‌شان تماماً قالبی است و اصلاً چیزی به نام حضور قلب در آن‌ها معنا ندارد، سلفی‌ها هم دقیقاً همین‌طور هستند؛ به همین جهت با عرفان و عرفا سخت مخالفند و از دین قدسی تنها ظاهر آن را گرفته‌اند با همان تصورات مادی، حتی در رابطه با بهشت و دوزخ تصورشان مادی است. ما کمیّت را در حد رعایت قالب دین نفی نمی‌کنیم بلکه معتقدیم این قالب‌ها باطن و قلب دارند. پدیده داعش و به‌طور کلی وهابیت نشان داد بهترین راه برای نجات جهان اسلام کیفیت‌گرایی است که در متن دین نهفته است. به همین جهت غیر از سلفی‌ها بقیه مسلمانان هیچ‌گونه گرایشی به داعشی‌‌ها پیدا نکردند زیرا جهان اسلام به نور اسلام و به نور اهل البیت علیهم‌السلام، با کیفیت زنده است.

 

 

ـ ـ ـ ـ ـ ـ

پی‌نوشت‌ها

۱ـ در روایت داریم: «مَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً ظَهَرَتْ یَنَابِیعُ الْحِکْمَهِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِه‏‏؛ (جامع الأخبار، ص: ۹۴) هرکس ۴۰ روز خود را برای خدا خالص کند، چشمه‌های حکمت از قلب او بر زبانش جاری می‌شود.

۲ـ خداوند به رسول خود صلوات‌اللّه ‌علیه ‌و آله می‌فرماید: «وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمى‏؛(انفال/۱۷) آن‌گاه که نیزه می‌اندازی تو نیستی که نیزه می‌اندازی، بلکه خداست که نیزه می‌اندازد.

۳ـ حضرت امام حسن عسکری علیه‌السلام می‌فرمایند: «عَلَامَاتُ الْمُؤْمِنِ خَمْسٌ؛ صَلَاهُ الْإِحْدَى وَ الْخَمْسِینَ وَ زِیَارَهُ الْأَرْبَعِینَ وَ التَّخَتُّمُ‏ فِی‏ الْیَمِینِ‏ وَ تَعْفِیرُ الْجَبِینِ وَ الْجَهْرُ بِبِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏؛ علامت‌های مؤمن ۵ چیز است: ۵۰ رکعت نماز و «زیارت اربعین» و انگشتر در دست راست کردن و پیشانی بر خاک ‌نهادن و «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» را بلند گفتن.

۴ـ آل‌عمران/ ۸۴٫

۵ـ غاشیه/ ۲۱ و ۲۲٫

 

 

سوتیتر:

  1. شیعه براساس زیرساخت‌های معنویِ خود در مسیری که انتخاب کرده هیچ وقت متوقف نمی‌شود، بل در یک حرکت مستمر همواره از هویت معنوی و کیفی خود بهره می‌برد. شواهد تاریخیِ زیادی در این رابطه هست از نمونه‌هایی که شیعه به بن‌بست نمی‌رسد زیرا با اسلحه‌ها و کمیّت‌ها حیات خود را تعریف نکرده است

 

جنبش حزب‌الله با نظر به فرهنگ اربعین می‌تواند مقابل اسرائیل بایستد و تاریخ جدیدی را در این دوران رقم بزند که در نتیجه‌ آن، رزمندگان فلسطین در غزه آن طور مقابل حمله‌های شبانه‌روزی اسرائیل ایستادگی کنند و برای خود معنای جدیدی پدید آورند. اسرائیل را فرهنگ اربعین نابود می‌کند و آل‌سعود را به چنین بی‌آبرویی‌هایی می‌کشاند.

۳٫

بین رزمندگانِ دفاع مقدس و کسانی که در پیاده‌روی اربعین شرکت می‌کنند این وجه مشترک هست که هر دو احساس حضور در تاریخی را می‌کنند که توسط حضرت امام خمینی(رض) شکل گرفت و همه سعی دارند رسالت تاریخیِ تحقق این تاریخ را به عهده بگیرند، منتها به شکل‌های مختلف.

 

۴٫

با عقل پوزیتیویستی و کمیّت‌گرا؛ این حرکات که شما در پیاده‌روی اربعین دارید، خرافه محسوب می‌شود. اما عقلی که شیعه از طریق اربعین به آن رسیده و به وسیله‌ آن اربعین را فهم کرده، عقلِ کیفیت‌گراست و تنها از این عقل است که ماورای سیطره‌ کمیّت‌ها، به کار می‌آید و نه ‌تنها خرافه نیست بلکه به جدّی‌ترین و واقعی‌ترین واقعیات نظر دارد

 

 

۵٫

در مورد حرکت اربعین در مقایسه با انقلاب اسلامی، ما در مرحله‌ اول هستیم و دشمن هنوز نمی‌فهمد معنای این حرکت چیست. از این مرحله که گذشت و حرکت جهانی شیعه معنا‌دار شد، حتماً تقابل شروع می‌شود. تفاوت قضیه آن است که بحمدالله دشمن در فهم حرکت کیفیِ اربعین فوق‌العاده ضعیف شده است

 

 

۶٫

در مورد اربعین ۲ تعریف، مقابل ما وجود دارد؛ یکی این‌که حرکت اربعین را صرفاً یک عبادتِ فردی تعریف کنیم، دیگر آن‌که آن را در عین قدسی و معنوی ‌بودن، حرکتی اجتماعی‌ـ سیاسی بدانیم برای آن‌که از آن طریق دستورات دین به جامعه برگردد و از آن به بعد فرهنگ سکولاریته مناسبات اجتماعی ـ تربیتی ما را مدیریت نکند

 

۷٫

حرکت اربعینی که در حال حاضر شروع شده، حرکتی است پایدار و رو به جلو. مشکل‌ترین قسمت کار به میان آوردن زبانی است که این فکر را تبیین کند که اراده‌ الهی ماورای اراده‌ استکبار، به صحنه‌ این تاریخ آمده است تا بشریت از این طریق راه اُنس با خدا را در همه مناسبات فردی و اجتماعی بیابد و گمان نکند سیاست از دیانت جداست

30نوامبر/16

فضائل قمر بنی هاشم(ع) در زیارتنامه حضرت عباس(ع)

حجت‌الاسلام سیدجواد حسینی

جمال حق ز سر تا پاست عباس

به یکتایی قسم یکتاست عباس

بنازم غیرت و عشق و وفا را

که عطشان بر لب دریاست عباس

مقدمه

ازدواج امیرمؤمنان علی«ع» با حضرت ام‌البنین(فاطمه کلابیّه) با مشورت عقیل، برادر نسب‌شناس حضرت انجام گرفت و حضرت نیز با این هدف، با شجاع‌ترین و اصیل‌ترین خانواده عرب پیوند خانوادگی برقرار نمود که از طریق این ازدواج، دارای فرزندان شجاع و نجیب شود و این آرزو در حضرت عباس و برادران ایشان  تحقق یافت.

مسلمانان خصوصاً شیعیان، حضرت عباس را بعد از باب‌الحوائجی، بیشتر به شجاعت و رشادت می‌شناسند، هر چند در کربلا زمینه‌ای پیش نیامد که عباس آن شجاعت حیدری را به نمایش گذارد، چرا که امام حسین«ع» به او مأموریت جنگی ندادند، بلکه دستور دادند برای اهل حرم و کودکان تشنه، آب تهیه کند.

با این حال، ریشه شجاعت و کرامت و همین‌طور مقامات حضرت فقط در این نیست که از نسل حیدر و یا از خانواده شجاع و اصیل عرب است، بلکه اصلی‌ترین راز شجاعت، کرامت و کمالات او در بندگی خدا، بزرگ داشتن او و اطاعت و پیروی محض از او، پیامبر و امامان معصوم علیهم‌السلام نهفته است.

آنچه پیش رو دارید، نگاهی گذرا به فضائل و اوصاف مهمی است که در زیارتنامه آن حضرت به آنها اشاره شده است، همچون بندگی، اطاعت خدا و رسول و امامان، بصیرت دینی، صبر و بردباری و تعهد و وفاداری و… امید که دوستداران و عاشقان حضرتش از این مقال توشه برگیرند و فراروی خویش در رسیدن به کمال و قلّه بندگی قرار دهند.

 

۱ـ بندگی خدا

شیخ بزرگوار، جعفربن قولِوِیه قمی (بسند معتبر از «ابوحمزه ثمالی») از حضرت صادق«ع» درباره ابوالفضل العباس«ع» زیارتنامه‌ای نقل کرده است که در بخشی از آن می‌خوانیم: «السلام علیک ایها العبد الصالح المطیع لله و لرسوله و لامیر المؤمنین والحسن والحسین صلی‌الله علیهم و سلم… (۱) سلام بر تو ای بنده صالح، و فرمانبر خدا و رسول خدا و امیرمؤمنان علی«ع» و حسن و حسین که رحمت خدا و درود بر آنان باد!».

 

مقام بندگی

مقام بندگی مقام بس رفیع و بلندی است که دستیابی به آن در واقع به منزله صعود و اشراف به تمام مقامات دیگر است. این را هم منابعی دینی تأیید می‌کنند و هم سرگذشت پاکان و بزرگان نشان می‌دهد. حضرت علی«ع» فرمودند: « هرگاه خداوند بنده‌ای را دوست بدارد، به او عبادت و بندگی نیک را الهام می‌کند»(۲).

حضرت صادق«ع» فرمودند: «بندگی(خدا) گوهری است که باطن آن خداوندگاری (یعنی قدرت و توانایی) است»(۳).

مقصود از «ربوبیت» خداوندگاری است نه خدایی، هر صاحب‌قدرتی خداوندگار چیزهایی است که تحت نفوذ اوست. جناب عبدالمطلب به ابرهه که به قصد خراب کردن کعبه آمده بود، گفت: «انی رب الابل و ان للبیت رب؛ من صاحب شترانم [که برای مطالبه آنها آمده‌ام] اما خانه، خود صاحبی دارد».

ما تعبیر بالا را به پیروی از یک حدیث معروف که در «مصباح‌الشریعه» آمده است، آوردیم. آن حدیث می‌فرماید: «همانا بندگی خدا [و پیمودن صراط قرب به حق] گوهری است که باطن آن خداوندگاری (قدرت و توانایی) است»(۴).

بشر همواره در تلاش بوده و هست تا راهی پیدا کند که بر خود و جهان تسلط یابد. فعلاً درباره اینکه چه راه‌هایی را برای این هدف برگزیده و در آن راه کامیاب و یا ناکام شده است، کاری نداریم. در میان آن راه‌ها یک راه است که وضع عجیبی دارد. از این نظر که کسانی تنها وقتی از این راه استفاده می‌کنند که چنان هدفی نداشته باشند؛ یعنی هدف‌شان کسب قدرت و تسلط بر جهان نباشد؛ بلکه هدف‌شان «تذلل»، «خضوع»، «فنا» و «نیستی» از خود باشد. آن راه عجیب «راه عبودیت» است.(۵)

حضرت عباس«ع» در اوج عبادت و بندگی قرار داشت. در روایات تاریخی می‌خوانیم: «و بین عینیه اثر السجود؛(۶) [در پیشانی] و بین چشمان او اثر سجده [نمایان] بود».

نقل شده است صورت قاتل عباس«ع» که از طایفه «بنی‌دارم» بود سیاه شده بود، علت را از او پرسیدند، گفت: «من مردی را که در وسط پیشانی او اثر سجده بود کشتم که نامش عباس بود».(۷)

و «جعفر نقدی» درباره حضرت عباس می‌گوید: «او از بزرگان اهل بیت است از نظر دانش و پارسایی و نیایش و عبادت». و صدالبته بندگی انواعی دارد که یکی از آنها نماز و سجده‌های طولانی است.(۸)

حضرت رسول‌الله اعظم«ص» فرمودند: «نمودها یا زمینه‌های بندگی ۵ چیز است: خالی بودن شکم (کم‌خوری)، خواندن [و عمل نمودن به] قرآن، شب‌بیداری (و نماز شب)، تضرع و زاری هنگام [سحر] صبح [صادق] و گریه از ترس خداوند»(۹).

تمام موارد فوق به خوبی در حضرت عباس«ع» تبلور یافته بود و اوج تمام این عبادات در شب عاشورا در ایشان و دیگر یاران حضرت امام حسین«ع» به خوبی بروز و ظهور نمود و شب عاشورا را برای خواندن نماز، تلاوت قرآن و گریه از خوف الهی مهلت گرفتند که «لهم دوی کدوی النحل؛(۱۰) برای آنها زمزمه‌ای مانند شورش زنبور عسل بود (و گریه و ناله می‌کردند)».

 

تبلور حقیقت بندگی در حضرت عباس«ع»

«عنوان بصری» محضر امام صادق«ع» عرض کرد: حقیقت بندگی چیست؟ حضرت فرمودند: ۳ چیز است: ۱ـ اینکه بنده، خود را در آنچه خداوند واگذار نموده است، مالک نداند. ۲ـ بنده خود برای خود تدبیر [و اندیشه] نکند. ۳ـ تمام سرگرمی و کارش انجام امر خداوند که به او فرمان داده است و نهی او که از آن نهی کرده است، باشد. پس زمانی که خود را مالک آنچه خداوند داده نداند، انفاق در آنچه امر کرده است آسان خواهد شد و زمانی که بنده تدبیر خود را به خدا واگذار کند، مصائب و سختی‌های دنیا بر او سهل و آسان می‌گردد و هنگامی که بنده مشغول انجام امر و نهی خداوند باشد، وقتی برای جدال (ناحق) و افتخارات (نابجا) با مردم نخواهد داشت و هرگاه خداوند بنده‌ای را با آن ۳ چیز گرامی دارد، دنیا بر او آسان می‌شود» (۱۱)

حضرت عباس«ع» این قله‌های بندگی را به خوبی فتح کرده بود؛ چرا که با حرکت از مدینه همراه حسین«ع» به سمت مکه و کوفه و کربلا آن هم در اوج آرزوهای دوران جوانی و لذت‌جویی، به تمام لذت‌های دنیا پشت کرد و بیش از ۵ ماه مشقت سفر را تحمل نمود و هرگز در مقابل وعده‌های دشمن تمایل نشان نداد و به حقیقت ترس از دیگران از وجود او رخت بربسته بود و مصائب دنیا را بر او سهل و آسان می‌نمود. هنگام پیکار این رجز را خواند: «از مرگ نمی‌هراسم هنگامی که فریاد زند، تا هنگام مقابله با شجاعان آنان را با شمشیر به زیر افکنم، من نفس خود را حفظ و نگه‌دارنده پسر پیامبر قرار داده‌ام، من عباسم که سِمَت سقایی دارم و در روز ملاقات از مرگ بیم ندارم»(۱۲).

و این فقط شعار نبود، بلکه زمانی که «نوفل ازرق» دست راست او را از بدن جدا کرد، در اوج درد جسمانی، گویا آن را اصلاً احساس نکرد و فریاد زد: «به خدا سوگند اگر دست راستم را جدا کردید، من همیشه حامی دینم خواهم بود و حامی امامی که در ایمانش صادق است، و فرزند پیامبر پاک و امین می‌باشد».(۱۳)

و هنگام قطع دست چپ فریاد زد: «ای نفس! از کافران مهراس، و به رحمت خدا شاد باش، به پیغمبر که او مولای برگزیده خداست. اینان را که دست چپم را به ستم قطع کردند، پروردگارا! به آتش بسوزان».(۱۴)

این جملات حقیقت بندگی را به خوبی نشان می‌دهد؛ چرا که «هان علیه الانفاق» و حتی جان خود را در راه خدا تقدیم می‌کند، و «هان علیه المصائب» تا آنجا که قطع شدن دست را بدون هیچ ناله و شکایتی به راحتی می‌پذیرد و فریاد حمایت از امام و دین خویش سر می‌دهد.

و «هان علیه الدنیا» و از تمام دنیا به راحتی دست می‌شوید، بدون کمترین درد و رنجی و این همان حقیقت بندگی است.

 

بنده اوست نه من

سهل تسری می‌گوید: «بنده‌ای خریدم و به خانه آوردم. از او پرسیدم نامت چیست؟‌ گفت: تا چه خوانی. گفتم: چه غذایی میل داری؟ گفت: هر غذایی تو به من دهی! سپس پرسیدم: چه پوشی؟ گفت: هر چه شما تهیه کنی. گفتم: چه خواهی؟ گفت: بنده را با خواست چه کار؟

سپس سهل گفت: یک شب را تا صبح به استغفار و گریه پرداختم و با خود همی گفت: اگر او بنده است، پس من چه کاره‌ام؟».(۱۵)

حضرت عباس به حقیقت چنین بنده‌ای بود؛ جز خواست خدا و امام خویش خواسته‌ای نداشت. این صفات بندگی حضرت عباس می‌تواند برای تمام کسانی که دم از عشق و ارادت به حضرت می‌زنند، سرمشق باشد تا سعی کنند در زندگی چون ایشان بنده خالص خدا، اهل عبادت و سجده‌های طولانی باشند.

 

۲ـ اطاعت از خدا و رسول و امامان

فضیلت دیگری که در این زیارت برای حضرت ابو‌الفضل‌العباس(ع) ذکر شده است «المطیع لله و لرسوله و لامیرالمؤمنین و الحسن و الحسین…» است. سراپای عباس اطاعت از خدا و رسول بود. همان چیزی که قرآن دستور داده است: اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی‌الامر منکم؛ از خدا و رسولش و صاحبان امر اطاعت کنید. «قل این کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله و یغفرلکم ذنوبکم»(۱۶) اگر خدا را دوست دارید از من پیروی کنید.

مهم‌ترین انحرافی که بعد از رحلت رسول اکرم«ص» در جامعه اسلامی رخ داد، انحراف از اطاعت رسول و صاحبان امر یعنی ۱۲ امام بود. حضرت زهرا«س» فرمودند: «امادالله لو ترکوا الحق علی اهله و اتبعوا عتره نبیه لما اختلف فی الله اثنان؛(۱۷) قسم به خدا اگر حق را به اهلش واگذار می‌کردند و از عترت رسول خدا اطاعت می‌نمودند، دو نفر درباره (حکم) خداوند با یکدیگر اختلاف نمی‌کردند».

آری! تمام بلاهایی که جامعه اسلامی می‌کشد، از عدم اطاعت رسول و امامان معصوم است. عباس مطیع محض امام خویش بود.

حضرت رضا(ع) فرمودند: «هر کس از ما جدا شود، هلاک می‌شود و پیرو ما اهل نجات است و اگر کسی ولایت ما را منکر شود، کافر است و پیرو ما مؤمن است(۱۸)…هر کس در محبت ما بمیرد، بر خداوند است که او را با ما مبعوث گرداند. ما نور هستیم برای کسی که از ما پیروی کرده و به ما اقتدا کند، پس هر کس از ما روی بگرداند، از ما نیست و هر کس از ما نباشد، چیزی از اسلام ندارد».(۱۹)

۱ـ تسلیم امام حسن«ع»

وقتی امام حسن مجتبی«ع»‌ مجبور شدند به خاطر مصالحی با معاویه صلح کنند، بودند کسانی که تسلیم حضرت نشدند و اعتراض کردند. یکی از کسانی که جزو نیروهای حضرت بود و در این امر تسلیم بود و کمترین اعتراضی نکرد، حضرت عباس«ع» ‌بود و همین‌طور در جریان تیرباران نمودن تابوت امام حسن مجتبی«ع» یکی از کسانی که به غیرت آمد و خواست از این امر انتقام بگیرد، حضرت عباس بود، ولی وقتی متوجه شد حضرت امام حسن«ع» به برادرشان حسین«ع» وصیت کرده‌اند در تشییع جنازه من خونریزی نشود «و بالله اقسم علیک ان تهریق فی امری محجمه دم» و امام حسین«ع» نیز گوشزد فرمودند: «والله لو لا عهد الحسن«ع» الی تجعن الدماء؛(۲۰) به خدا قسم اگر توصیه حسن«ع» برادرم بر حفظ خون‌ها (و خونریزی) نبود… از کسانی که تسلیم امر شد و کمترین اعتراضی نکرد، حضرت عباس«ع» بود.

 

۲ـ برای کودکان آب بیاور

روز عاشورا عباس چون تنهایی امام حسین«ع» را مشاهده کرد، نزد برادر آمد و گفت: آیا مرا رخصت می‌دهی تا به میدان روم(و با این دشمنان وارد جنگ شوم)؟ امام حسین«ع» فرمود: ای برادر! تو صاحب پرچم و علمدار من هستی و اگر برای تو حادثه پیش آید، گویا لشکر من شکست خورده است.

عباس عرض کرد: ای برادر! سینه‌ام احساس تنگی می‌کند و از زندگی خسته شده‌ام و می‌خواهم اجازه میدان و رزم دهی تا از این منافقان انتقام گیرم.

امام حسین«ع» فرمودند: برای این کودکان کمی آب تهیه کن.(۲۱)

با اینکه عباس شدیداً تمایل به جنگ داشت و برای یک انسان شجاع خیلی سخت است وقتی عزم خود را برای جنگیدن جزم کرده است از آن منصرف شود؛ ولی عباس مطیع محض امام خویش است. وقتی امام حسین«ع» برخلاف میلی قلبی او فرمان می‌دهد برای اهل حرم و کودکان تشنه آب تهیه کند، عباس نیز اطاعت می‌کند.

رو مدارا کن تو با اشرار شام

دخترانم کم زنند در راه شام

ضرب شستت را اگر اعدا چشند

زینبم را اندرین ره می‌کشند

این یعنی تسلیم و مطیع محض امام خویش بودن و خواست امام خود را بر خواست خود مقدم دانستن.

اطاعت‌پذیری حضرت عباس«ع» با بیان‌های مختلف در زیارتنامه آن حضرت آمده است، از جمله می‌خوانیم: «و اشهد الله انک مضیت علی ما مضی به البدریون و المجاهدون فی سبیل‌الله المناصحون له فی جهاد اعدائه المبالغون فی نصره اولیائه الذابون ان احبائه فجزاک الله افضل الجزاء و اکثر الجزاء واد فر الجزاء و اوفی جزاء احد ممن و فی بیعته و استجاب له دعوته و اطاع ولاه امره؛(۲۲) گواهی می‌دهم و خدا را گواه می‌گیرم که تو از دنیا رفتی با همان مقام رفیعی که شهدای بدر [بر اثر اطاعت رسول خدا«ص»] به آن مقام رسیدند و دیگر مجاهدان راه خدا و خیرخواهان دین خدا در راه جهاد با دشمنان خدا، و آنهایی که در یاری دوستان خدا تلاش نمودند و دفاع از دوستان خدا نمودند، به آن مقام دست یافتند. پس خدا به شما بهترین و بیشترین و کامل‌ترین پاداش را عنایت فرماید، جزای کسی که به عهدش وفا نموده است و دعوت الهی را اجابت کرده است و از والیان امر الهی اطاعت نموده است».

تعبیر «ما مضی به البدریون»، «المبالغون فی نصره اولیائه»، «وفی بیعته» و «اطاع ولاه امره» همه بیانگر اطاعت والا و بالای حضرت عباس از خداوند متعال و امام زمان خویش است. آنقدر تأکید در این عبادات وجود دارد که بیش از آن نمی‌توان در اطاعت‌پذیری عباس سخن گفت.

در عبارت دیگر می‌خوانیم: «و حشرک مع النبّین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین … مقتدیا بالصالحین و متبعا للنبیّن؛(۲۳) خداوند تو را با انبیا و راستگویان و شهدا و نیکان محشور نماید. در حالی از دنیا رفتی که به صالحان اقتدا نمودی و از رسولان پیروی نمودی». در این عبارات نیز اطاعت‌پذیری عباس«ع» از انبیا و خوبان که همان امامان هستند، موج می‌زند.

 

۳ـ بصیرت عمیق

فضیلت سومی که در زیارت آن حضرت آمده است، آگاهی عمیق و بصیرت نافذ حضرت عباس«ع» است: «و انک مضیت علی بصیره من امرک مقتدیا بالصالحین…؛(۲۴) و در کار خود [که عمری در راه رضای خدا صرف نمودی] با بصیرت (و حجت) از جهان درگذشتی در حالی که (همیشه)‌ به صالحان اقتدا نمودی».

بصیرت عباس«ع» نیز در واقع اثر بندگی و اطاعت او از خدا و رسول و امامان بود. استاد شهید مرتضی مطهری درباره ریشه بصیرت و روشن‌بینی می‌فرماید: «کمال و قدرتی که بر اثر عبودیت و اخلاص و پرستش واقعی نصیب بشر می‌گردد، منازل و مراحلی دارد، اولین مرحله این است که الهام‌بخش و تسلط‌بخش بر نفس خویشتن است. به عبارت دیگر، کمترین نشانه قبولی عمل انسان نزد پروردگار [و تأیید بندگی] این است که بینشی نافذ پیدا می‌کند. روشن و بینای خود می‌گردد. قرآن کریم می‌فرماید: «ان تتقوا الله یجعل لکم فرقاناً؛(۲۵) اگر تقوای الهی داشته باشید، خداوند مایه تمیز [و بصیرت] برای شما قرار می‌دهد».

و نیز می‌فرماید: «والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا؛(۲۶) آنان که در راه ما بکوشند، ما راه‌های خویش را به آنها می‌نمایانیم».

حضرت عباس«ع» بر اثر بندگی خدا و شاگردی خاندان عصمت و طهارت به مرحله‌ای عالی رسیده بود که به خوبی حق را از باطل تشخیص می‌داد و روشن‌بینی و بصیرت خاصی داشت که هرگز حق را و رهبری حق را رها نکرد و به دام باطل گرفتار نشد.

عصر تاسوعا ابن‌زیاد برای عباس توسط شمر بن ذی‌الجوشن، دام «امان‌نامه» پهن کرد، و شمر با صدای بلند فریاد کشید: «این بنوا اختنا؟ این العباس و اخوته؟ کجایند فرزندان خواهر ما».(۲۷) عباس و برادرانش کجایند؟ عباس و برادرانش به او اعتنا نکردند.

امام حسین«ع» فرمود: «اجیبوه ولو کان فاسقا، اگر چه آدم فاسقی است، اما جوابش را بدهید».

حضرت عباس«ع» و برادران گفتند: چه می‌گویی؟ شمر گفت: شما در امانید، خودتان را با حسین به کشتن ندهید، و شما از امیرالمؤمنین یزید اطاعت کنید!

عباس«ع» با بصیرت عمیقی که داشت، فریاد کشید: «خدا تو و امان تو را لعنت نماید، چگونه ما در امان باشیم، ولی فرزند رسول خدا«ص» امان نداشته باشد؟ و چگونه امر می‌کنی که ما جزو فرمانبران ملعونان و اولاد ملعونان باشیم؟».(۲۸)

به خاطر همین روشن‌بینی و بصیرت ژرف او بود که حضرت صادق«ع» تمام موضع‌گیری‌ها و آگاهی‌های حضرت عباس را تأیید نموده، فرمودند: «عموی ما عباس دارای بصیرت ژرف بود و ایمان محکم و پایدار داشت و در رکاب امام حسین«ع» جهاد نمود و نیکو مبارزه کرد تا به شهادت رسید»(۲۹).

 

 

۴ـ مجاهد بردبار

فضیلت چهارمی که برای حضرت عباس«ع» در زیارتنامه آن حضرت آمده، تلاش و بردباری است؛ «فنعم الصابر المجاهد المحامی الناصر والاخ الدافع عن اخیه…؛(۳۰) پس شما (در راه دفاع از برادر) نیکو صبر کردی و جهاد و حمایت و نصرت کامل نمودی و برادری(هستی) که از برادر خویش دفاع نمودی».

استاد شهید مطهری می‌نویسد: «مرحله چهارم [از آثار عبادت] این است که خود بدن از هر لحاظ تحت فرمان و اراده شخص درمی‌آید، به طوری که در حوزه بدن خود شخص اعمال خارق‌العاده سر می‌زند.»(۳۱)

در روایات هم به این مسأله اشاره شده است. حضرت صادق«ع» فرمودند: «ما ضعف بدن عما قویت علیه النیه؛ آنچه را که نیت (و همت و اراده نفس) در آن قوی گردد، بدن از انجام آن ناتوانی نشان نمی‌دهد».

این حدیث می‌گوید اگر اراده انسان بر اثر قرب الهی، عبادت و پاکی، قوی و محکم، صابر و بردبار باشد، بدن او نیز مقاوم و بردبار می‌شود.

حضرت عباس هم نفسش و هم بدنش در اختیار او بودند، لذا به خوبی در حوادث صبر و بردباری و مقاومت به خرج داد.

وقتی در شب عاشورا امام حسین«ع» در تاریکی از همه بیعت خود را برداشت و به آنان اجازه داد می‌توانند بروند… وقتی چراغ روشن شد، عباس(ع) اولین کسی بود که سخن گفت و عرض کرد ما برای چه از تو دست برداریم؟ برای اینکه پس از تو زنده بمانیم؟! خدا نکند هرگز چنین روزی را ببینیم.(۳۲)

 

هنگام پا گذاشتن به نهر علقمه

به دریا پا نهاد و تشنه برگشت

حسینش تشنه بود از آب لب بست

گذشت از آب و کسب آبرو کرد

به سوی خیمه‌ها با آب رو کرد

حضرت عباس«ع» شب عاشورا را به عبادت و شب‌زنده‌داری به صبح آورده بود و روز عاشورا، هم تشنه بود و هم گرسنه. از این گذشته مصیبت دیده بود. طبعاً بدن ضعیف می‌شود؛ ولی اراده آهنین و محکم عباس که بر اثر بندگی خدا نصیب او شده بود، آنچنان بدن را قوی کرده و بردباری را بر اراده مسلط کرده بود که در یک حمله به شط فرات دشمن زبون را از دور شط دور نمود و آنها را فراری ‌داد و هشتاد نفر را به هلاکت رساند.(۳۳) مشک را پر آب نمود، خواست خود نیز آب بیاشامد، مشتی از آب برگرفت تا نزدیک لب‌های خشکیده آورد، ناگهان به یاد تشنگی حسین و فرزندانش افتاد، و بلافاصله آب را ریخت.

به دریا پا نهاد و خشک لب بیرون شد از دریا

مروت بین جوانمردی نگر غیرت تماشا کن

این جریان اوج صفت «صابر» بودن و «حامی» بودن عباس را به نمایش می‌گذارد. اگر زاهدان و عارفان از حرام پرهیز می‌کنند و در مقابل حرام صبر می‌کنند، حضرت عباس«ع» در اوج تشنگی و تمایل شدید به نوشیدن آب، آن‌چنان بر نفس خویش مسلط است و صبر را تمرین کرده است که از خوردن آب مباح نیز خودداری می‌کند تا علاوه بر «صبر» حامی بودن را نیز به رخ دشمن بکشد.

وقتی دست راست آن حضرت قطع می‌شود، به سرعت، مشک و پرچم را به دست چپ گرفت و آن‌چنان بر بدن مسلط بود و صبر پیشه ساخت که گویا احساس درد نمی‌کند و فاصله بیش از ۵۰۰ متر را طی کرد تا اینکه دست چپ او را نیز قطع نمودند. اینجا نیز با قدرت فوق انسانی مشک را به دندان گرفت و باز به راه خویش ادامه داد که صبر نیز از صبر او به تعجب آمد.(۳۴)

جا دارد که حضرت امام سجاد«ع» بفرمایند: «خدا عمویم عباس را رحمت کند! او خود را فدای برادرش حسین«ع» نمود و ایثار کرد تا اینکه هر دو دست او قطع شد و خداوند به او همانند جعفر طیار دو بال عطا فرمود که در بهشت با فرشتگان پرواز کند». و فرمودند: برای عباس نزد خدای متعال منزلت و درجه‌ای است که تمام شهدا در قیامت به آن درجه و منزلت غبطه می‌خورند».(۳۵)

 

جمع‌بندی

در زیارتنامه حضرت عباس«ع» که با سند معتبر از حضرت صادق«ع» نقل شده است، چند صفت برجسته برای آن بزرگوار ذکر شده است: عبد صالح و بنده خالص خدا، مطیع محض و مخلص خدا و رسول و امامان معصوم«ع»، صابر و بردبار در سختی‌ها، حامی برادر و اهل ‌بیت عصمت و بصیرت عمیق و ژرف. داشتن این صفات به خوبی در عرصه کربلا به نمایش گذاشته شد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ تهذیب، شیخ طوسی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۶۵ هـ ش، ج ۶، ص ۶۵، باب ۱۸، بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، داراحیاء التراث العربی، بیروت، ج ۹۷، ص ۴۲۶، باب ۶، و ج ۲۸.

۲ـ غررالحکم، عبدالواحدا مدی، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، ۱۳۶۶ هـ ش، ص ۱۹۸، شماره ۴۲۹۲.

۳ـ مصباح الشریعه، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۰۰ هـ ق، ص ۷، باب ثانی.

۴ـ اشاره شد که در متن روایت «جوهرٌ» دارد، نه «جوهره».

۵ـ ولاءها و ولایت‌ها، مرتضی مطهری، دفتر انتشارات اسلامی، قم، وابسته به جامعه مدرسین، بی‌تا، ص ۸۵.

۶ـ بحارالانوار، همان، ج ۴۵، صص ۳۰۷ـ۳۰۶.

۷ـ همان، ج ۴۹، ص ۲۸۸؛ الوقایع و الحوادث، ج ۷، ص ۳۰.

۸ـ زینب کبری، جعفر نقدی، اول، بی‌جا، ص ۱۲.

۹ـ مستدرک الوسائل، میرزاحسین نوری، قم، ۱۴۰۸ هـ ق، ج ۱۱، ص ۲۴۴، ح ۱۲۸۷۵.

۱۰ـ اصول کافی، کلینی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ هـ ش، ج ۴، ص ۴۶۸.

۱۱ـ «ما حقیقه العبودیه؟ قال: ثلاثه اشیاء: ان لا یری العبد لنفسه فیما خوّله الله ملکا… و لا یدبر العبد لنفسه تدبیرا و اشتغاله فیما امره الله به و نهاه عنه فاذا لم یری العبد لنفسه فیما خوله الله ملکا هان علیه الانفاق فیما امره الله تعالی ان ینفق فیه و اذا فوض العبد تدبیر نفسه علی مدبره هان علیه مصائب الدنیا و اذا اشتغل العبد بما امره الله تعالی و نهاه لا یتضرع فیها الی المراء و المباهاه مع الناس فاذا اکرم الله العبد بهذه الثلاثه هان علیه الدنیا.» بحارالانوار، ج ۱، ص ۲۲۷٫

۱۲ـ مناقب ابن شهرآشوب، قم، انتشارات علامه، اول، ج ۴، ص ۱۰۸٫

۱۳ـ والله ان قطعتموا یمینی/ انی احامی ابداً عن دینی

و عن امام صادق الیقینی/ نجل النبی الطاهر الامینی

۱۴ـ یا نفس لا تخش من الکفار/ و ابشری برحمه الجبار

مع النبی السید المختار/ قد قطعوا ببغیهم یساری ـ فاصلهم یا رب حرّ النار.

مقتل مقرّم، سیدعبدالرزاق موسوی مقرّم، ترجمه عقیقی بخشایشی، نوید اسلام، قم، چهارم، ۱۳۸۹ ش، صص ۲۲۹ـ۲۲۸٫

۱۵ـ کتاب «تجلی» نویسنده کریم محمودحقیقی، بی‌تا و بی‌جا، ص ۸۲٫

۱۶ـ آل‌عمران، ۳۱٫

۱۷ـ بحارالانوار، ج ۳۶، ص ۳۵۳٫

۱۸ـ تفسیر فرات کوفی، فرات ابن ابراهیم کوفی، مؤسسه چاپ و نشر وزارت ارشاد اسلامی، تهران، ۱۴۱۰ ق، ج ۲، ص ۱۰۴٫

۱۹ـ ر.ک، الارشاد، شیخ مفید، قم، مکتبه بصیرتی، بی‌تا، ص ۱۹۱٫

۲۰ـ همان، ص ۱۹۳٫

۲۱ـ ر.ک: بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۴۲؛ قصه کربلا، نظری منفرد، قم، انتشارات سرور، دوازدهم، ۱۳۸۳ هـ ش، ص ۳۹۸٫

۲۲ـ تهذیب، همان، ج ۶، ص ۶۶ـ۶۵؛ مفاتیح الجنان، زیارت حضرت عباس علیه‌السلام، ص ۷۶۵٫

۲۳ـ همان.

۲۴ـ همان.

۲۵ـ انفال، ۲۹٫

۲۶ـ عنکبوت، ۶۹٫

۲۷ـ شمر دایی عباس نبود، بلکه با ام‌البنین هم‌قبیله بود، به این اعتبار فرزندان خواهر صدا کرد.

۲۸ـ مقتل مقرّم، سیدعبدالرزاق موسوی مقرّم، ترجمه عقیقی بخشایشی، نوید اسلام، قم، چهارم، ۱۳۸۹، صص ۱۴۵ـ۱۴۴٫

۲۹ـ نفس المهموم، شیخ عباس قمی، بصیرتی، قم، ص ۱۷۶؛ و ر.ک: اعیان الشیعه، سیدمحسن امینی، ج ۷، ص ۴۳۰؛ ابصارالعین، شیخ محمد سماوی، انتشارات بصیرتی، قم، اول، بی‌تا، ص ۲۵٫

۳۰ـ مفاتیح‌الجنان، ص ۷۶۵، زیارتنامه حضرت عباس علیه‌السلام.

۳۱ـ ولاءها و ولایتها، ص ۹۶٫

۳۲ـ ارشاد شیخ مفید، قم، آل‌البیت الاحیاء التراث، ج ۲، ص ۹۲؛ قصه کربلا، نظری منفرد، همان، ص ۲۴۵٫

۳۳ـ ابصارالعین، همان، ص ۲۵؛ قصه کربلا، همان، ص ۳۴۸٫

۳۴ـ ر.ک: مناقب ابن شهرآشوب، همان، ج ۴، ص ۱۰۸؛ قصه کربلا، همان، ص ۳۴۹؛ مقتل مقرّم، صص ۱۴۵ـ۱۴۴٫

۳۵ـ ابصارالعین، همان، ص ۲۵؛ قصه کربلا، همان، ص ۳۴۷٫

 

سوتیترها:

۱٫

حضرت عباس«ع» قله‌های بندگی را به خوبی فتح کرده بود؛ چرا که با حرکت از مدینه همراه حسین«ع» به سمت مکه و کوفه و کربلا آن هم در اوج آرزوهای دوران جوانی و لذت‌جویی، به تمام لذت‌های دنیا پشت کرد و بیش از ۵ ماه مشقت سفر را تحمل نمود و هرگز در مقابل وعده‌های دشمن تمایل نشان نداد و به حقیقت ترس از دیگران از وجود او رخت بربسته بود و مصائب دنیا را بر او سهل و آسان می‌نمود

۲٫

حضرت عباس«ع» بر اثر بندگی خدا و شاگردی خاندان عصمت و طهارت به مرحله‌ای عالی رسیده بود که به خوبی حق را از باطل تشخیص می‌داد و روشن‌بینی و بصیرت خاصی داشت که هرگز حق را و رهبری حق را رها نکرد و به دام باطل گرفتار نشد.

 

30نوامبر/16

حبیب نجیب

با اصحاب معصومین

سیری در زندگی و کارنامه‌ درخشان حبیب ‌بن مظاهر اسدی

 

غلامرضا گلی‌زواره

از نسل بنی‌اسد

نسب «حبیب بن مظاهر» به تیره‌ای از طوایف عرب به نام بنی‌اسد می‌رسد. این طایفه خاندانی از عرب‌های عدنانی موسوم به بنی‌اسد بن خزیمه می‌باشند که خود به ۱۴ شاخه منقسم می‌گردند، اما بعد از پراکنده شدن در منطقه شامات(سوریه کنونی) و عراق، به بخش‌های دیگری تقسیم شدند. آنان در صحاری نجد و تهامه و بر کرانه‌ واحه‌ها(منابع آب جاری در بیابان) اقامت داشته‌اند.

در هنگام بعثت نبی ‌اکرم(ص) و طلوع تابناک اسلام،‌ عده‌ای از بزرگان این قبیله به ویژه مکی‌ها در میان مسلمانان صدر اسلام دیده می‌شدند، همچون «قیس بن عبدالله اسدی» که از مهاجران به حبشه، همراه «جعفر بن ابی‌طالب» به شمار می‌رود.(۱)

عبدالله بن جحش و عکاشه بن محصن از اصحاب رسول‌الله(ص) از تیره‌ بنی‌اسد هستند. حضرت خدیجه کبری ام‌المؤمنین، اولین زنی که اسلام آورد، همسر پیامبر خدا و نیز زینب دختر جحش زوجه‌ دیگر حضرت محمد مصطفی(ص) که برای این خاندان افتخارات مهمی را رقم زدند، از بنی‌اسد هستند.(۲)

برخی از افراد عشیره‌ یادشده در غزوه‌ بدر حماسه‌آفرینی نمودند. سال نهم هجرت هیأتی از بنی‌اسد به محضر خاتم پیامبران آمدند و اسلام آوردند. آنان در فتوحات عراق و ایران به ویژه در نبرد قادسیه از خود رشادت و فداکاری نشان دادند. آنها در عراق به ویژه اطراف کوفه و بصره ساکن شدند.

ایشان در نبرد جمل، صفین و نهروان در رکاب حضرت امیرالمؤمنین امام علی(ع) با دشمنان و مخالفان آن حضرت در ستیز بودند. شماری از بنی‌اسد در حماسه‌ کربلا، قیام توابین و نهضت مختار حضوری مؤثر داشته‌اند و برخی از افراد این سلسله همچون ابوالعباس نجاشی کوفی اسدی در شمار راویان ائمه قلمداد گردیده‌اند. «کُمیت بن زید اسدی»، شاعر شیعی که در مدح و منقبت و مراثی اهل‌ بیت عصمت و طهارت عبیهم السلام سروده‌های آموزنده‌ و ارزنده‌ای دارد، منتسب به بنی‌اسد می‌باشد.(۳)

مهمترین تیره از طایفه‌ بنی‌اسد که در خوزستان و نواحی جنوبی و مرکزی عراق ساکن گردیدند و در دولت آل‌بویه اقتداری قابل تحسین به دست آوردند و موفق شدند بیش از یک قرن در حله، اهواز و هویزه امارتی بنیان نهند، «بنی‌مزید» می‌باشند. از روزگار محاصره در عراق مجموعه‌ای از عشایر بنی‌اسد که به آنان «اهل الجزایر» می‌گویند، در جنوب نهر فرات و حوالی کربلا اسکان یافته‌اند که شهرت آنان، گرایش به تشیع است.(۴)

در منطقه خراسان، کرمان، همدان، اصفهان (تیران و کرون) خاندان‌هایی از نسل بنی‌اسد زندگی می‌کنند.(۵)

 

رو به سوی خورشید امامت

حبیب فرزند مظاهر فرزند رئاب بن اشتر اسدی، ۱۴ سال قبل از هجرت در سرزمین یمن دیده به جهان گشود. از زندگانی او در سنین نوجوانی، جوانی و میانسالی آگاهی دقیق و درستی در دست نمی‌باشد، اما به گزارش ابن حجد عسقلانی، ایشان عصر پیامبر اعظم(ص) را درک کرده است.(۶)

مدارک دیگر متذکر گردیده‌اند که وی به محضر نبی ‌اکرم(ص) شرفیاب گردیده و از آن حضرت احادیثی آموخته و نقل نموده است، سپس ملازم مولای متقیان گردیده و از یاران خاص آن امام همام به شمار آمده است.(۷)

حبیب در نبردهایی که امیر مؤمنان با مخالفان، امویان و خوارج داشته اند، همراه آن حضرت شرکت جسته است.(۸) مورخان نوشته‌اند: تاریخ درخشان اسلام، حبیب را سرافراز و مفتخر نشان می‌دهد. سرافراز و سربلند که تمامی ایام، ملتزم رکاب امام علی و غرق در دریای محبت او بود و در صحنه‌های نبرد به پیروی از اسوه‌اش شمشیر می‌نواخت. و در قداست و تقوا تابع محض آن فروغ امامت بود.

در تمامی جبهه‌ها و عرصه‌ها با سلاح رزم و بیانی رسا از امام بر حق خود دفاع می‌نمود.

در جنگ جمل همگام با امام در طلیعه‌ سپاه حرکت می‌کرد و قهرمان و پیروز صحنه‌ نبرد به شمار می‌آمد.

در پگاه صفّین، آنگاه که یاران یکی بعد از دیگری به شهادت می‌رسیدند، حبیب را هیچ چیزی از فتح و ظفر بازنمی‌داشت، از مرگ هراسی به دل راه نمی‌داد، گاه با شمشیر و زمانی با نیزه، قلب تیره‌ خصم دون‌صفت را می‌شکافت. تاریخ صدر اسلام مشحون از صلابت و استواری و پایمردی اوست و تمامی تاریخ‌نگاران و رجال‌نویسان به دلاوری بی‌نظیر و ایمان استوارش گواهی داده‌اند.

آنگاه که توطئه‌ای شوم، تارک تاریخ را سیاه ساخت و آن منافق شقی، خون مقدس نخستین امام را بر محراب عبادت مسجد کوفه جاری ساخت، حبیب با بصیرتی ناشی از نور تقوا و ایمان در گرد و غبار فتنه و فساد و تباهی، دست امام حسن مجتبی(ع) را برای بیعت آن وجود مبارک فشرد و مکرر و مداوم در رکاب سید جوانان بهشت به تأیید، یاری و حمایتش پرداخت.

معاویه با نیرنگی ماهرانه در صفوف جامعه‌ اسلامی رخنه افکند، عوام را فریب داد و خواص ناآگاه را با زور تهدید کرد و شرایط آشفته‌ای رقم خورد که در آن امام تنها ماند. معاویه مکر خود را گسترش داد و جعده دختر اشعث را فریفت و به وسیله‌ وی امام حسن(ع) را به شهادت رساند.

حبیب همچنان ثابت و استوار در پی کاروان امامت، بعد از دومین فروغ ولایت به سیمای تابناک امام حسین(ع) نگریست و در کنار آن حضرت قرار گرفت.(۹)

 

 

بر کرانه‌ کمالات

حبیب از قامتی جذاب برخوردار بود و او را به عنوان مردی دارای جمال و کمال وصف کرده‌اند. به وی «حبیب نجیب» هم گفته‌اند چرا که از یاران سالخورده‌ امام حسین(ع) در قیام کربلا به شمار می‌رود.

تمامی افراد عشیره‌اش او را تکریم می‌نمودند و به گفته‌ها، توصیه‌ها و هشدارهایش عمل می‌کردند. او اگرچه در اصل از اهالی یمن بود و سالیان متمادی در حجاز به سر می‌برد، ولی سرانجام همراه عده‌ای از خویشاوندانش در کوفه و حومه‌ آن اقامت گزید.

حبیب را از یاران وارسته‌ امیرمؤمنان(ع) و در ردیف عمرو بن حمق خزاعی، میثم تمّار و رُشَید هَجَری به حساب آورده‌اند و از او به عنوان یکی از اکابر تابعین یاد نموده‌اند. سیره‌نویسان نگاشته‌اند حبیب صرفاً در رزم‌ها ملازم رکاب حضرت علی(ع) نبوده است، بلکه از خواص آن خورشید ولایت و در ردیف اصحاب مقرّب مولای متقیان ثبت گردیده است.(۱۰)

حبیب بینش فوق‌العاده‌ای داشت و از دانش غیبی نیز برخوردار بود. یکی از روایاتی که بیانگر کمالات معنوی، اوج ایثار و خلوص حبیب می‌باشد، گفت‌وگویش با میثم تمار، سپس رشید هَجَری از یاران نزدیک حضرت علی(ع) می‌باشد.

در یکی از روزها فرزند تمار سوار بر مرکب خویش در حوالی محله‌ بنی اسد کوفه در حال عبور از کوچه‌ای بود، حبیب که به حالت سواره حرکت می‌کرد، به سوی میثم که از طریق مادرش با او هم‌نسب بود، رفت و آن دو با یکدیگر مشغول گفت‌وگو شدند و به قدری به هم نزدیک شدند که گردن اسب‌شان به هم رسیده بود. حبیب در این حال با فراستی که بر اثر تقوا و ایمان به دست آورده بود، گفت: گویا مردی را می‌نگرم که جلو پیشانی او مو ندارد و در کنار دارالرزق خربزه می‌فروشد، او را به اتهام دوستی با خاندان نبوت به دار آویخته‌اند و شکم او را می‌شکافند. این سخن کنایه از آن بود که: ای میثم! با تو چنین خواهند کرد. میثم که نور پارسایی و پرهیزکاری دل و ذهنش را منور ساخته بود، گفت: ‌مردی را می‌شناسم که سیمای سرخ‌گونه دارد، دو گیسویش از طرفین آویخته است، او از خانه‌اش برای یاری فرزند زاده‌ رسول اکرم(ص)، حضرت حسین بن علی بیرون می‌آید و در این راه کشته می‌شود و سرش را در شهر کوفه می‌گردانند. یعنی: ای حبیب! تو هم چنین سرنوشتی داری.

حبیب و میثم بعد از این گفت‌وگوی غیبی که از کمالات هر دو حکایت داشت، از هم جدا شدند، افرادی که در آنجا حضور داشتند و سخن این دو انسان پارسا را شنیدند با یکدیگر این‌گونه نجوا کردند: ما دروغ‌گوتر از این دو مرد ندیده‌ایم! هنوز آنان متفرق نگردیده بودند که دیدند رُشَید هَجَری در آنجا حاضر گردید و از ایشان جویای حال حبیب و میثم گردید، حاضران پاسخ دادند تا لحظاتی قبل اینجا بودند و چنین مطالبی بر زبان آوردند که باورنکردنی بود و رفتند، رشید گفت: خداوند متعال میثم تمار را رحمت کند که ذکر آخر حدیث را فراموش کرد که به آورنده‌ سر حبیب در کوفه از طرف دربار عبیدالله بن زیاد صد درهم بیشتر پاداش می‌دهند. رشید این سخن را گفت و آن محل را ترک نمود. جماعت مستمع گفتند: به خدا سوگند این شخص از آنان کذاب‌تر است، اما طولی نکشید که همین معترضان با دو چشم خود عین آنچه را که آن سه نفر خبر داده بودند، دیدند و از آنچه تکذیب کرده بودند، نادم گشتند.

این ماجرا مؤید آن است که این رادمردان به درجه‌ای از صفای درونی رسیده بودند که حضرت علی(ع) آنان را لایق تحمل اسرار و علوم می‌دانست. این وارستگان با اینکه می‌دانستند به طرز فجیعی کشته می‌شوند، برای احقاق حق و محو باطل، دست از حمایت خاندان طهارت برنداشتند و حتی از گفت‌وگو درباره‌ چنین فرجام خونینی لذت می‌بردند.(۱۱)

بعد از به هلاکت رسیدن معاویه و روی کار آمدن یزید ملعون، وقتی به حبیب بن مظاهر خبر رسید حضرت امام حسین(ع) با فرزند معاویه بیعت نکرده و با جمعیتی از یاران و بستگان خود از مدینه عازم مکه گردیده است، همراه عده‌ای از مؤمنان کوفه دعوت‌نامه‌ای برای سالار شهیدان نوشت که در فرازی از آن آمده بود: «ما امام و رهبر نداریم، به سوی ما بیایید، باشد که خداوند ما را برای اجرای حق هم‌دست و هم‌یار کند، اکنون در کوفه نعمان بن بشیر از جانب یزید فرمانروایی می‌کند، اما ما شیعیان نزدش نمی‌رویم و در جماعت وی شرکت نمی‌کنیم و اگر بدانیم شما به کوفه می‌آیید، به خواست خداوند متعال او را از کوفه بیرون می‌کنیم تا روانه‌ شام گردد، سلام و رحمت و برکات الهی بر تو باد».

این نامه را عبدالله بن مسمع و عبدالله بن وال به سرعت به مکه برده و تحویل امام حسین(ع) دادند. وقتی امام نامه‌ بزرگان کوفه را دریافت نمود، مسلم ‌بن عقیل پسرعموی خود را که انسانی پارسا و سلحشور بود، به عنوان نایب خود راهی کوفه نمود.(۱۲)

 

بسیج همگانی

مسلم بن عوسجه اسدی به همراه حبیب بن مظاهر، اهالی کوفه و حومه آن را برای بیعت با امام حسین(ع) تهییج و بسیج می‌نمودند، مردم دسته دسته به خانه‌ مختار می‌آمدند و با نایب امام، حضرت مسلم بن عقیل بیعت می‌کردند. در این هنگام فرزند عقیل برای امام نامه نوشت و خاطرنشان ساخت ۱۸ هزار نفر بیعت کرده‌اند و اکنون شرایط برای ورود آن حضرت به کوفه مهیاست. اوضاع این شهر چند روزی به نفع جبهه حق بود، اما فتنه‌انگیزان شرایط را به سود امویان تغییر دادند و با ورود عبیدالله بن زیاد به کوفه آن‌چنان اختناق رعب‌آوری بر این دیار شیعیان حاکم گردید که وقتی حضرت مسلم(ع)  نماز جماعت اقامه کرد و از مسجد شهر بیرون آمد، کسی او را همراهی نمی‌نمود.

شخصیت‌های برجسته‌ شیعه دستگیر و روانه‌ زندان شدند؛ در این میان موقعیت حبیب ‌بن مظاهر به شدت در مخاطره قرار گرفت زیرا او نقش مؤثری برای پی‌ریزی قیام حضرت مسلم داشت و مردمان زیادی را برای بیعت با او فراخواند. خویشاوندان حبیب او را پنهان نمودند تا از گزند کارگزاران و جاسوسان ابن‌زیاد مصون بماند. بعد از به شهادت رسیدن مسلم بن عقیل(ع) و حبس مشاهیر کوفه، فرزند زیاد، بر اوضاع مسلط گردید و مرزها و راه‌های منتهی به این شهر را کاملاً در کنترل قرار داد.(۱۳)

 

نامه‌ای نورانی

زمانی‌که حضرت امام حسین(ع) از مکه بیرون آمده و عازم کربلا شدند، نامه‌ای برای بزرگان کوفه نوشتند اما برای حبیب بن مظاهر مکتوبی اختصاصی ارسال نمودند که مؤید تقرب وی نزد سالار شهیدان می‌باشد. در این نامه آمده است:‌ «از حسین فرزند علی فرزند ابی‌طالب به حبیب فرزند مظاهر مرد فقیه و دانشور، اما بعد، ای حبیب! تو به قرابت ما با رسول اکرم آگاهی و بهتر از دیگران در این باره شناخت داری، تو انسانی آزاده و اهل غیرتی، بنابراین جان‌فشانی خود را در راه ما دریغ مدار که در روز قیامت و سرای جاوید رسول خدا(ص) جزای آن را خواهد داد…». حبیب با همسر خود در مخفیگاه خویش به سر می‌برد که پیکی نامه‌ امام را تحویل وی داد.

حبیب در فکر آن بود که کسی از مضمون نامه‌ امام اطلاع نیابد و تا او را دستگیر نکرده‌اند خود را به کربلا برساند. او حتی تقیه را آن‌چنان پیشه کرد که هدف خویش را از همسر خود پنهان می‌داشت، اما این بانوی باغیرت که از محتوای نامه‌ امام آگاهی داشت، خطاب به همسر خویش گفت: فرزند زاده‌ رسول خدا تو را به یاری می‌طلبد و تو از پیوستن به او تعلل می‌ورزی؟ فردای قیامت جواب پیامبر را چه می‌دهی؟ حبیب که نمی‌خواست راز خود را نزد او فاش کند، گفت: من سالخورده‌ و ازکارافتاده‌ام، به علاوه اگر راهی کربلا گردم، پسر زیاد، خانه‌ام را خراب می‌کند، اموالم را غارت نموده و تو را اسیر می‌نماید. همسرش گفت: آیا به راستی با این بهانه‌ها می‌خواهی درباره‌ فرزند رسول خدا(ص) قصور بورزی؟ حبیب وقتی اصرار و صداقت همسرش را درباره‌ خاندان عترت دید، به وی گفت: آرام باش، مطمئن باش که این محاسن سفید را به خون گلویم گلگون خواهم ساخت. سپس عزم و اراده‌ خود را به همسرش گفت.(۱۴)

 

به سوی کربلا

حبیب مترصد فرصتی بود تا دور از چشم مأموران ابن‌زیاد عازم کربلا گردد و به امام حسین(ع) بپیوندد، او از مخفیگاه خویش بیرون آمد، هنگام عبور از کوچه‌ای دید بازار آهنگران ازدحامی خاص دارد، لحظاتی بعد برایش مسجل شد که کوفیان مشغول آماده کردن شمشیرها، تیز کردن نیزه‌ها و نعل نمودن مرکب‌های خویشند، آهی سوزان از درون دل کشید و در همین حین مسلم بن عوسجه اسدی را که با وی نسبت خویشاوندی نیز داشت دید، بعد از احوالپرسی به او گفت: اینجا چه کار داری؟ مگر نمی‌دانی مولای مان امام حسین(ع) به سرزمین «طف» قدم نهاده است و نیاز به حامی دارد؟ بشتاب تا خود را به او برسانیم و ایشان را یاری نماییم، مسلم که گویا خود را به همین منظور آماده می‌ساخت، گفت: من آماده‌ حرکتم.

آن دو پیر باوفا، پنهانی از کوفه بیرون آمدند تا به سوی کوی شهادت روانه شوند. حبیب قبل از حرکت، سلاح و اسب خود را به غلام خویش داد و به وی گفت: این شمشیر را زیر لباس‌های خود مخفی کن و با این مرکب از فلان مسیر عبور کن و در انتظار من باش تا به تو ملحق گردم. غلام از کوفه بیرون آمد. حبیب در مکان مشخصی خود را به غلام رساند.

حبیب بر اسب خویش سوار گردید و به غلام گفت:‌ ‌تو را در راه خدا آزاد کردم، هر جا که می‌خواهی برو. غلام با اصرار و التماس گفت: مرا هم با خود به نینوا ببر، می‌خواهم جان خویش را فدای حسین(ع) نمایم. مرا از نیل به این سعادت بزرگ و فیض عظیم محروم مساز. حبیب درخواست او را قبول کرد و باهم به جانب کربلا حرکت کردند. وقتی حوالی اردوگاه حسینی رسیدند، یاران حضرت اباعبدالله(ع) به استقبال این سلحشور سالخورده رفتند. حضرت زینب کبری(س) وقتی جنب و جوش اصحاب را مشاهد کرد، دلیلش را جویا شد، گفتند: حبیب می‌آید. آن بانوی مکرمه فرمودند: سلام مرا به حبیب برسانید. هنگامی که اصحاب امام با حبیب ملاقات کردند، درود دختر بزرگوار امام علی(ع) را به وی ابلاغ نمودند. حبیب مشتی خاک از زمین کربلا برداشت و بر سر و روی خود ریخت و گفت: وای بر من، من چه کسی هستم که این بانوی بزرگوار به من سلام برساند.(۱۵)

از قراین برمی‌آید که حبیب به محض اطلاع از ورود امام حسین(ع) به کربلا، به سوی آن حضرت شتافته، به‌گونه‌ای که روز پنجم و ششم محرم‌الحرام در این سرزمین بوده است. برخی روایات هم خاطرنشان ساخته‌اند حبیب قبل از آنکه امام به کربلا برسند، به آن حضرت پیوسته است، زیرا در مسیر راه وقتی حضرت سیدالشهدا از شهادت مسلم‌ بن عقیل(ع)‌ مطلع گردید، ۱۲ پرچم مهیا ساخت، یاران ۱۱ پرچم را به دوش گرفتند و یکی از آنها بدون صاحب ماند، امام فرمودند: به زودی صاحبش خواهد آمد. ناگاه دیدند از دور غباری برخاسته و شخصی به سوی شان می‌آید. امام فرمود: او صاحب این رایت است، وقتی نزدیک شد دیدند حبیب ‌بن مظاهر است.(۱۶)

 

فراز و فرود یک فراخوانی

حبیب وقتی به دشت نینوا رسید و دید یاران امام حسین اندکند، خطاب به سالار شهیدان عرض کرد: تیره‌ای از عشیره‌ بنی‌اسد که با من نسبت خویشاوندی و قرابت دارند در این حوالی به سر می‌برند، اگر اجازه دهید به سوی آنان رفته و برای یاری شما دعوت‌شان کنم. امام پذیرفتند و حبیب به سوی قوم خود شتافت. وقتی به مقرّ آنان رسید، گفت: ای فرزندان اسد، خویشاوندان گرامی، برای تان ارمغانی گرانقدر و نفیس آورده‌ام که هیچ کسی برای اقوام خود بهتر و برتر از آن نیاورده است. حسین، فرزند علی، پسر فاطمه‌ زهرا دخت گرامی نبی‌اکرم، در جوار شما فرود آمده است. دشمنان شقی، گِردش را گرفته و قصد کشتن او را دارند، شما را دعوت می‌کنم که به یاری او بشتابید و از او دفاع کنید و حرمت رسول خدا را نگاه دارید. سوگند به خداوند متعال، اگر امام حسین(ع) را یاری کنید، شرافت دنیا و آخرت را به خود اختصاص داده‌اید…

سخنان حبیب که خاتمه یافت، ابن بشر اسدی از جای برخاست و پاسخ داد: ای ابوالقاسم (حبیب فرزندی به نام قاسم داشته است) خدای تو را پاداش دهد. چه افتخاری برای مان آورده‌ای، افتخاری که آدمی به عزیزترین فرد خودش تقدیم می‌کند. من نخستین کسی هستم که دعوت تو را لبیک می‌گویم. گروهی دیگر با ابن بشر همگام و همراه گردیدند و قصد کربلا نمودند.

خائنی در آن میان بود، وقتی این جریان را شنید، به سرعت خود را به امویان رساند و از اعزام طایفه‌ای از بنی‌اسد به کربلا گزارش داد. عمر بن سعد، پانصد سوار به سرداری ازرق به سوی آنان اعزام نمود. وقتی سواران سفاک‌ اموی با اسدیان روبه‌رو گردیدند، ازرق از آنان خواست به منزل خویش برگردند، ولی ایشان ابتدا قبول نکردند و کار به جنگ و جدال کشید، ولی وقتی نیروهای اسدی دیدند دشمن نیرویی افزون‌تر و سلاحی قوی‌تر دارد، از نبرد دست کشیدند و بازگشتند. حبیب تنها و افسرده برگشت و داستان را برای امام حسین(ع) بازگفت، حضرت فرمودند: هر چه خدا می‌خواهد؛ لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم، درود بر تو ای حبیب، به راستی که نامی بامسمّا داری و تا این حد دوستی و ارادت خود را نشان دادی، ای قهرمان بنی‌اسد و غیرتمند پاک‌باز.(۱۷)

با به شهادت رسیدن حضرت اباعبدالله(ع) و یارانش، گذر بانوان بنی‌اسد به میدان درگیری افتاد و پیکر مطهر امام حسین(ع) و اصحاب ایشان را زیر آفتاب تابان مشاهده کردند و سخت متاثر شده و به مقر خود در غاضریه، کنار نهر علقمه در شمال شرق کربلا شتافته و مردان خود را برای دفن اجساد شهیدان خبر کردند، ولی آنان از بیم سرکوب مجدد توسط نیروهای ابن‌زیاد حاضر به تدفین شهدای کربلا نشدند، لذا زنان بنی‌اسد خود بیل و کلنگ و حصیر برداشته و به جانب نینوا حرکت کردند. لحظاتی بعد وجدان مردان بنی‌اسد به جنبش درآمد، آنان به خود آمدند و به دنبال زنان خویش رفته و به دفن پیکرهای مقدس شهدای عاشورا اقدام نمودند. این حرکت اولین جنبش مخالفت و عصیان علیه بنی‌امیه بعد از واقعه‌ حلف به حساب می‌آید و نیز فداکاری مزبور سبب شهرت بنی‌اسد در میان شیعیان گردید و از همان زمان تا عصر حاضر شیعیان به این قبیله به دید احترام و تکریم می‌نگرند.(۱۸)

 

شهد شیرین شهادت

روز عاشورا یکی از دشمنان سرسخت اهل‌بیت رسول اکرم(ص) که در قساوت و سفّاکی معروف بود و «اَخوَص» نام داشت، به میدان رزم آمد تا با یاران امام حسین بجنگد. حبیب، چون شهاب ثاقب به سوی این جرثومه‌ خباثت هجوم برد و نیزه‌ای بر سینه‌اش فرود آورد که از کمر او بیرون آمد، اخوص در خون کثیف خود غوطه خورد و هلاک شد.

سپس حبیب به حصین ‌بن تمیم حمله کرد و مرکب او را به شدت مجروح کرد؛ به نحوی که راکب را بر زمین افکند. حبیب خواست از این فرصت بهره ببرد و در کشتن حصین شتاب ورزد، اما افرادی از قبیله‌اش وی را از چنگ حبیب نجات دادند، بین آنان و حبیب درگیری شدیدی رخ داد و سرانجام بر اثر ضربات دسته‌جمعی دشمن، بر زمین افتاد، حصین بر بالین او آمد و ضربت سختی بر سرش زد که موجب شهادتش گشت. در این هنگام یکی از دشمنان که بدیل بن صَریم نام داشت سر از بدن حبیب جدا کرد و بر گردن اسب خود آویخت.

شهادت حبیب، امام حسین(ع) را متأثر و اندوهگین نمود و آن حضرت بر بالینش آمدند و فرمودند: خداوند به تو خیر دهد ای حبیب! تو انسانی باکمال بودی و در یک شب تمام قرآن را ختم می‌کردی…

حبیب در زمره‌ هفتاد نفری است که در راه یاری امام، شمشیرها و نیزه‌ها را به جان خویش خریدند و امان‌نامه‌هایی که به ایشان عرضه می‌گردید را رد کردند تا سرانجام در جلو روی امام به شهادت رسیدند. در زیارت‌های معروف به ناحیه‌ مقدسه و رجبیه، نام حبیب ‌بن مظاهر به چشم می‌‌خورد.(۱۹)

امروز در کربلا و حله خانواده‌هایی زندگی می‌کنند که به بنی‌اسد معروفند و خود را از نسل حبیب‌ بن مظاهر می‌دانند. آل طریح در نجف از اعقاب حبیب‌ بن مظاهرند، از معاریف ایشان «فخرالدین طریحی» صاحب مجمع‌البحرین است، در شهرستان تیران و کروند از توابع استان اصفهان خاندانی می‌زیند که لقب مظاهری دارند و منسوب به حبیب ‌بن مظاهر هستند. مرجع عالیقدر شیعه حضرت آیت‌الله العظمی حاج شیخ حسین مظاهری در زمره‌ این ستارگان فروزان می‌باشد.(۲۰)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ همان مأخذ، ج ۴، ص ۶٫

۲ـ‌ التبیین فی انساب الفرشیین، ابن قدامه، صص ۶ـ۵، انساب الاشراف، ج ۱، صص ۴۳ـ۴۱، طبقات، ابن سعد، ج ۸، ص ۱۰۱٫

۳ـ تاریخ طبری، ج ۵، ص ۴۵۵، الارشاد، شیخ مفید، ج ۲، ص ۱۱۴، دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۲، ص ۱۱۴٫

۴ـ دائره‌المعارف ستانی، ج ۳، صص ۴۷۴ـ۴۷۳٫

۵ـ‌ دائره‌المعارف تشیع، ج ۱، ص ۴۴۱٫

۶ـ الاصابه، ابن حجر عسقلانی، ج ۲، ص ۱۴۲٫

۷ـ اعیان الشیعه، سیدمحسن امین، ج ۴، ص ۵۵۴، منتخب التواریخ، ملاهاشم خراسانی، ص ۲۲۷، روضه الشهدا، ص ۳۰۴٫

۸‌ـ دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۲، ص ۱۰۱٫

۹ـ‌ رجال حول الحسین، ص ۲۲۵ـ۲۲۳٫

۱۰ـ مجالس المؤمنین، قاضی نورالله شوشتری، ج اول، ص ۳۰۸، اعیان الشیعه، ج ۴، ص ۵۵۴، بحارالانوار، مجلسی، ج ۳۴، صص ۲۷۴ـ۲۷۲ و نیز ج ۴۴، ص ۴۴۲٫

۱۱ـ رجال‌کشی، ص ۷۸، قاموس الرجال، ج ۱۳، ص ۶۰٫

۱۲ـ مقتل ابی مخنف؛ ص ۲۰، انساب الاشراف، بلاذری، ح ۲، ص ۴۶۲، الفتوح، ابن اعثم کوفی، ج ۵، ص ۲۸، بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۳۳٫

۱۳ـ مثیرالاحزان، ابن نما حلی، ص ۱۱، مناقب آل ابی‌طالب، ابن شهرآشوب، سروی مازندرانی، ج ۲، ص ۳۱۰، بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۳۱٫

۱۴ـ فرسان البیجا، ذبیح‌الله محلاتی، ج اول،‌ صص ۹۱ـ۹۰، معالی السبطین، ج ۱، ص ۳۷۰٫

۱۵ـ منتخب التواریخ، ص ۲۷۸، فرسان البیجا، ج ۱، ص ۹۱ و ج ۲، ص ۱۱۹٫

۱۶ـ معالی السبطین، ج ۱، ص ۲۷۲، کمیل و حبیب بن مظاهر شهیدان وارسته، محمد محمدی اشتهاردی، صص ۱۴۶ـ۱۴۵٫

۱۷ـ مقتل خوارزمی، ج ۱، ص ۲۴۳، نفس المهموم، ص ۱۰۹، بحارالانوار، ج ۴۴، صص ۳۸۷ـ۳۸۶٫

۱۸ـ دائره‌المعارف تشیع، ج ۱، ص ۴۴۲ـ۴۴۱٫

۱۹ـ مناقب آل ابی‌طالب، ج ۴، ص ۱۰۳، تذکره الشهدا، ملا حبیب‌الله کاشانی، ص ۱۳۴، بحار، ج ۴۵، ص ۷۱، منهاج الدموع، ص ۳۳۹٫

۲۰ـ دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۲، ص ۱۰۲٫

 

سوتیتر:

 

۱٫

در جنگها، حبیب را هیچ چیزی از فتح و ظفر بازنمی‌داشت، از مرگ هراسی به دل راه نمی‌داد، گاه با شمشیر و زمانی با نیزه، قلب تیره‌ خصم دون‌صفت را می‌شکافت. تاریخ صدر اسلام مشحون از صلابت و استواری و پایمردی اوست و تمامی تاریخ‌نگاران و رجال‌نویسان به دلاوری بی‌نظیر و ایمان استوارش، گواهی داده‌اند.

 

۲٫

حبیب را از یاران وارسته‌ امیر مؤمنان(ع) و در ردیف عمرو بن حمق خزاعی، میثم تمار و رشید هجری به حساب آورده‌اند و از او به عنوان یکی از اکابر تابعین یاد نموده‌اند. سیره‌نویسان نگاشته‌اند حبیب صرفاً در رزم‌ها ملازم رکاب حضرت علی(ع) نبوده است، بلکه از خواص آن خورشید ولایت و در ردیف اصحاب مقرّب مولای متقیان ثبت گردیده است

 

۳٫

وقتی حضرت سیدالشهدا از شهادت مسلم ‌بن عقیل(ع) مطلع گردید، ۱۲ پرچم مهیا ساخت، یاران، ۱۱ پرچم را به دوش گرفتند و یکی از آنها بدون صاحب ماند، امام فرمودند: به زودی صاحبش خواهد آمد. ناگاه دیدند از دور غباری برخاسته و شخصی به سوی شان می‌آید. امام فرمودند: او صاحب این رایت است، وقتی نزدیک شد دیدند حبیب ‌بن مظاهر است

 

30نوامبر/16

پیروزی‌های مقاومت در سراسر منطقه، مرهون ولی امر مسلمین است

 

نگاهی به شرایط فعلی و آیندۀ مقاومت، در گفتگو با حجت‌الاسلام‌والمسلمین سید هاشم الحیدری

 

اشاره:

برخی او را ابوباقر می‌خوانند و خیلی‌ها سید حسن نصراللهِ عراقش می‌نامند. حجت‌الاسلام والمسلمین سید هاشم الحیدری از علمای مجاهد عراقی است که در چند سال گذشته، نقشی اساسی در کادر سازی و هدایت نیروهای مقاومت داشته است و رابطه نزدیک و صمیمانه‌ای با دبیرکل حزب‌الله لبنان دارد. شخصیت اخلاقی، غنای علمی، سیمای نورانی و لحن شیرین و در عین حال با صلابت او در سخنرانی، یک شخصیت کاریزماتیک و دوست داشتنی از «سید» ساخته است.

سیدهاشم الحیدری در مصاحبه با ماهنامه «پاسدار اسلام» به تبیین و تحلیل وضعیت جبهه مقاومت در شرایط کنونی پرداخت و همان جمله سید حسن نصرالله را تکرار کرد که دوران شکست سپری شده است. وی معتقد است که تمام پیروزی‌های جبهه مقاومت در سایه لطف الهی، امداد غیبی و مدیریت رهبر معظم انقلاب رقم خورده است. ضمن تشکر از ایشان، ماحصل این گفت و گو تقدیم می‌گردد:

 

*ضمن تشکر از فرصتی که برای مصاحبه با ماهنامه «پاسدار اسلام» اختصاص دادید، با توجه به نقش ویژه‌ای که جناب عالی در چند سال اخیر در رهبری گروه‌های مقاومت داشته‌اید امروز خدمت شما هستیم تا از حال و هوای جبهۀ مقاومت در نقاط مختلف دنیا بشنویم. در شرایط حاضر وضعیت محور مقاومت را در کشورهای مختلف مثل عراق و یمن و لبنان و سوریه و دیگرمناطق، چگونه ارزیابی می‌کنید؟

بسم‌الله الرحمن‌الرحیم والحمدلله رب العالمین و الصلوه و السلام علی محمد و آله الطاهرین. اولاً تشکر می‌کنم از مجلۀ «پاسدار اسلام». در یک نگاه کلی به جبهۀ مقاومت می‌توانیم بگوییم شرایط جبهۀ مقاومت در زمان ما بهترین شرایط است. یعنی اگر شروع خط مقاومت را بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و با تاسیس حزب‌الله لبنان بدانیم و از آن‌موقع تا به الان را مد نظر قرار دهیم، الان در بهترین شرایط قرار داریم. زیرا بعد از پیروزی انقلاب به تدریج شاهد صدور انقلاب اسلامی به نقاط مختلف بوده‌ایم.

* از چه نظر در بهترین شرایط قرار داریم. استدلال شما چیست؟

از دو لحاظ، هم از لحاظ کمیت و وسعت جغرافیایی و سیاسی و هم از جهت قدرت و کیفیت جبهۀ مقاومت در بهترین شرایط هستیم. ببینید یک زمانی جبهه مقامت فقط لبنان بود یا فلسطین، ولی اکنون این جبهه خیلی وسیع‌تر شده است یعنی از فلسطین و لبنان و سوریه و افغانستان و پاکستان و عراق و بحرین و یمن و نیجریه و مناطق دیگر همینطور گسترش پیدا کرده است. البته به طور طبیعی در هر کدام از این میدان‌ها شدت و ضعف داریم و همه مثل هم نیستند اما حقیقت امر این است که جبهه مقاومت از حیث جغرافیایی و کمی توسعه پیدا کرده است. در همین نیجریه بعد از دستگیری شیخ زکزاکی، روحیه مقاومت بیشتر شده است و این اتفاق، از یک لحاظ از الطاف خفیۀ الهی محسوب می‌شود الان سوریه یکی از نقاط قوت جبهۀ مقاومت است. عراق بعد از حضور داعش همین شرایط را پیدا کرده است. ورود داعش به عراق، موجب شده تا خط مقاومت در این کشور تقویت شود. «عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد». یعنی در عراق، ما شهید داریم مجروح داریم خرابی داریم ولی این وحدت مقاومت و قدرت مقاومت مردم عراق با جوانان عراقی بی‌نظیر است. فتوای مرجعیت، یک فتوای بسیار مهم در تاریخ معاصر عراق بود. به بقیۀ مناطق هم نگاه کنیم همینطور است. قبلاً یمن کجا بود؟ الآن یمن یکی از با قدرت‌ترین و نقاط قوت جبهۀ مقاومت به شمار می‌آید. بحرین هم همینطور. حتی به نظرم این سلب تابعیت از آیت‌الله شیخ عیسی قاسم، از طرفی تهدید است و از طرف دیگر فرصتی برای تقویت قوای نیروهای مقاومت به شمار می‌رود. و این کار، هدیه نظام آل خلیفه به مردم بحرین بود. پس به نظرم در یک نگاه کلی، قدرت جبهۀ مقاومت در زمان ما بهترین و عمیق‌ترین از هر زمان قبلی است.

*پس به عنوان یک ناظر بیرونی که از خارج ایران اوضاع را رصد می‌کند، به نظر شما صدور فکر انقلاب محقق شده است؟ یعنی دغدغه‌ای که حضرت امام داشتند اتفاق افتاده است؟

بله درست است.

* البته دشمنان داخلی و خارجی خیلی تلاش کردند جلوی این اتفاق گرفته شود ولی انگار نتیجۀ عکس داده است.

بله، قبلاً در زمان اول انقلاب، غیر از تحریم سیاسی و اقتصادی، یک تحریم رسانه‌ای خیلی شدید در خصوص انقلاب اسلامی صورت گرفت و فعالیت رسانه‌ای انجام دادند تا در نظر شیعیان و مسلمانانِ عراق و لبنان و جاهای دیگر، یک چهره‌ی مشوه و منحرف شده از انقلاب را ترسیم کنند اما نتیجه عکس داد و همینطور بر دایره علاقه‌مندان انقلاب و ادامه دهندگان راه انقلاب در نقاط مختلف جهان اضافه شد. که به نظرم به دلیل رهبری حضرت آقا که همان امتداد رهبری حضرت امام است می‌باشد. الآن شرایط به گونه‌ای شده است که حضرت آقا رهبری واقعی به عنوان ولایت امر مسلمین دارند و حتی صدور انقلاب، فراتر از صدور فکر  انقلاب رفته است و جمهوری اسلامی صراحتاً از جریانات جبهه مقاومت حمایت می‌کند و تعارف هم ندارد و من به عنوان یک عراقی که در فضای بین‌الملل حضور دارد به شما می‌گویم که امروز امید مردم در سوریه، لبنان، یمن و جاهای دیگر به جمهوری اسلامی است. به عنوان مثال یکی از بزرگان انصار‌الله یمن صریحاً به من می‌گفت که ما فقط به حضرت آقا امید داریم. یعنی می‌گفت، ما به کسی امید نداریم مگر به مقام معظم رهبری ولی امر و سید حسن نصرالله، به عنوان امتداد و شعاع انقلاب و ولایت امر مسلمین. خب اینها قبلاً نبود. یعنی هرچه فشار دشمن بیشتر می‌شود، عکس‌العمل بیشتر می‌شود. این‌ها کار خدا و البته به واسطه نظم و مدیریت و رهبری حضرت آقاست. ابعاد غیبی هم در این قضایا خیلی روشن است. مثلاً الآن مرجعیت نجف با ولایت فقیه، در نتیجه و در اثر، یکی است و فرقی ندارد؛ این‌جا فتوای جهادی، همان فتوای حضرت امام و همان فتوای حضرت آقا در جبهه‌های مقاومت است. دشمن هم خیلی از این موضوع ناراحت است. دشمن دائم سعی می‌کند که بین مردم عراق و ایران فاصله بیندازد. بین مردم بحرین و مردم ایران، بین مردم بحرین و مردم فلسطین، و بین مردم یمن و مردم سوریه فاصله بیندازد و هکذا، اما شما ببینید نتیجه دیگری داده است و آنها به شدت از این موضوع عصبانی‌اند. مثلاً به عنوان مثال، امسال در روز قدس در صنعا، صدها نفر از مردم یمن زیر موشک‌های عربستان و آمریکا آمدند و با زبان روزه و در گرمای هوا شعار مرگ بر آمریکا سر دادند. خب روز قدس مال امام و ولایت است. این صدور انقلاب است. الآن همۀ تهمت‌های عربستان به انصار‌الله یمن این است که شما با ایران ارتباط دارید. در حالی که این ارتباط به آن صورتی که آنها می‌گویند نیست اما ارتباط معنوی و ارتباط فکری است و دشمنان از این موضوع ناراحت‌اند. البته جمهوری اسلامی هم در حمایت همه جانبه از جریانات مقاومت تعارف ندارد. وقتی آمریکا، به عربستان و اسرائیل سلاح و پول می‌دهد، نمی‌توانند به جمهوری اسلامی ایراد بگیرند که چرا از گروه‌های مقامت حمایت می‌کند. چرا ما از گفتنش بترسیم؟ خب این، حال و روز قوت جبهۀ مقاومت است که در قوت و اقتدار به سر می‌برد؛ این روزهای تجلی ولایت فقیه و ولایت امر مسلمین، نه به عنوان مرجع تقلید بلکه به عنوان ولایت امر مسلمین به نیابت حضرت حجت است.

* به ولایت حضرت آقا در کشورهای مختلف اشاره کردید. با توجه به ارتباطات گسترده‌ای که در کشورهای مختلف دارید، آیا این علاقه‌مندی و این ولایت‌مندی، اختصاص به شیعیان دارد؟

خیر، من به شما بگویم که امروز جبهۀ مقاومت، بسیار وسیع‌تر است و در جبهه مقاومت، شیعه، سنی، مسیحی، دروزی و از طوائف و ادیان مختلف داریم. یک مثال بزنم که شاید بسیاری از مردم ایران در این زمینه اطلاع نداشته باشند. در قضایای بیداری اسلامی در مصر، مردم در میدان التحریر قاهره‌ بودند. خب فشار بر روی مردم مصر بسیار زود بود و مصری ها هم که می‌دانید اکثریت سنی هستند. در مصر فشار حکومت حسنی مبارک خیلی زیاد بود. اگر یادتان باشد حضرت آقا در نماز جمعه یک خطبۀ عربی در مورد مصر داشتند.

* بهمن ۸۹ بود.

احسنتم. اتفاقاً جالب است که سقوط مبارک با سالگرد پیروزی انقلاب و سقوط شاه همزمان شده بود. همچنانکه سقوط صدام در روز شهادت شهید محمد باقر صدر مصادف شد. علی‌ایحال، مردم مصر در همان زمان که ما هم دنبال می‌کردیم، دیدم، مردم ساحه‌التحریر را خالی کرده بودند، چون فشار پلیسی و نیروهای امنیتی خیلی شدید بود. آن‌ها هم بی سلاح و مستضعف بودند. من از بعضی از مصری‌ها شنیدم و این‌ها گفتند وقتی خطبه عربی آقا در موبایل‌ها منتشر شد، شور انقلابی جدیدی ایجاد شد و خیلی‌ها به میدان التحریر بازگشتند.

* اتفاقا این حقیر هم یک تجربه‌ای دارم. چند سال قبل با امام جماعت “جامع الحسین قاهره صحبت می‌کردم که یک عالم سنی ازهری و یک فرد جاافتاده است؛ او هم همین جمله را می‌گفت می‌گفت وقتی خطبه‌ی رهبری به زبان عربی به ما رسید، این خطبه ما را به حرکت در آورد و ما را به سمت میدان التحریر روانه کرد.  

بله بعد از چند روز، پیروزی آن‌ها محقق شد در حالی‌که آمریکا تا لحظه آخر تلاش کرد حسنی مبارک سقوط نکند. و آن خطبه هم یک خطبه عادی نبود. یک خطبه از سوی یک مرجع تقلید نبود بلکه از سوی یک رهبر سیاسی اعتقادی فقهی با نگاه و تجربۀ ایشان بود که به نظرم همۀ تجربیات حضرت آقا در آن خطبه بود که باید به طور مستقل به این موضوع پرداخت و یک کتاب مستقل و یک مستند مستقل می‌توان از آن ساخت که متاسفانه رسانه‌های ما در این زمینه خوب کار نکردند.

* این تاثیرگذاری را به طور خاص بر روی جوانان مسلمان چطور می‌بینید؟

ما وقتی به کشورهای مختلف نگاه می کنیم نفوذ فکر حضرت آقا و ولی امر بر جوانان، دانشگاهیان و  فرهنگیان را لمس می‌کنیم. و جالب است که این اتفاق، زیر یک حملۀ رسانه‌ای شدید محقق شده است که علیه ایران و جمهوری اسلامی انجام  می‌دهند. الان در عراق با جوانان زیادی مواجه می‌شویم که مقلد آقا هستند. وقتی سوال می‌کنم آیا کسی به شما گفته است که مقلد ایشان شوید؟ می‌گویند نه ما خودمان از طریق دنبال کردن سخنرانی‌ها و مواضع ایشان به این نتیجه رسیده‌ایم. همین تاثیر را در میان اساتید دانشگاه هم ملاحظه می‌کنیم. بسیاری از اساتید دانشگاه به من می‌گویند که ما هرچه تحقیق کردیم دیدیم آن طرح و اندیشه کامل سیاسی الهی که می‌تواند کشورهای اسلامی را نجات دهد، اندیشه ولایت فقیه و روشی است که جمهوری اسلامی در پیش گرفته است. که ارتش، سپاه، رسانه و … دارد و مردم نیز در صحنه سیاسی نقش آفرینی دارند. الان مرجعیت نجف خیلی حکیمانه دارد بر اوضاع عراق تاثیرگذاری می‌کند ولی حکومت دست آن‌ها نیست الان خود مرجعیت گاهی از دولت عراق که خیلی‌هایشان شیعه هم هستند شکایت می‌کنند ولی در جمهوری اسلامی فرق می‌کند، این‌جا قدرت دست ولی‌امر است. البته این‌را هم بگویم، ما در معرفیِ اندیشۀ ولایت‌فقیه ضعیف عمل کرده‌ایم و فعالیت تبلیغی مناسب در این راستا نداشته‌ایم و این اساتید دانشگاه که اشاره کردم، خودشان تحقیق کرده‌اند و به نتیجه رسیده‌اند که یک “طرح اسلامی” متناسب با زمان ما همین ولایت امر و ولایت فقیه است که وسیع‌تر از بحث مرجعیت و تقلید است.

* خیلی خوب، آنچه از فرمایشات شما تا اینجای مصاحبه معلوم می‌شود اینکه جبهۀ مقاومت در بهترین دوران خودش از زمان پیروزی انقلاب تا به الآن قرار دارد و صدور انقلاب که جزء دغدغه‌های حضرت امام بود قطعاً اتفاق افتاده است. نکۀ بعدی این که اندیشۀ ولایت فقیه و طرح نظریۀ ادارۀ جامعه‌ی اسلامی بر اساس ولایت فقیه طرفداران زیادی حتی در خارج از ایران اعم از جوانان و اساتید دانشگاه‌ها دارد و اشاره داشتید که این توفیقات، به دلیل مدیریت حضرت آقا و امدادات غیبی است. که خود من در قصۀ عراق به این امدادات غیبی خیلی اعتقاد دارم. عراق که روزی ریاستش به عهدۀ صدام بود که او عملاً و علناً طرح جدایی بین ایران و عراق را که یک طرح انگلیسی است اجرا می‌کرد و بعد از پیروزی انقلاب هم جنگ بین جمهوری اسلامی و رژیم بعث رقم خورد. اما همین صدام چند سال بعد به واسطۀ آمریکایی‌ها سرنگون می‌شود ولی عملاً نتیجه‌ای که پیدا می‌شود این است که عمدتاً گروه‌ها و افرادی که هم نظر جمهوری اسلامی هستند روی کار می‌آیند و به خصوص بعد از ورود داعش در عراق و حضور ایران در عرصه نبرد با داعش و نقش ویژه سردار سلیمانی، شاهد نزدیک شدن قلوب مردم ایران و عراق هستیم که زیارت اربعین هم این موضوع را تقویت و تشدید کرده است.

بله به نظر من طرح آمریکا در عراق دارای سه شاخه و محور بود. یکی محور سیاسی است؛ یعنی وقتی آمریکا وارد عراق شد و عراق را اشغال کرد، به دنبال تشکیل دادن یک حکومت سیاسی مطابق میل خودش بود که موفق نشد. که این‌جا حضور مرجعیت نجف بود و همچنین به نظرم حضور تجربه جمهوری اسلامی و موضعگیری‌هایی که داشت خیلی موثر بوده است که طرح آمریکا از حیث سیاسی در عراق شکست بخورد.

محور بعدی، اقتصادی بود. یعنی حضور آمریکا به خاطر سرقت پول و نفت عراق با این‌که به نظرم موضوع اقتصادی، خیلی برای آمریکا مهم نیست اما به هر حال مطرح است. محور بعدی، بحث فرهنگی است. بحث تفکر مردم عراق است. آمریکا یک تهاجم فرهنگی و به تعبیر من، اشغال‌گریِ فرهنگی و توطئه فرهنگی را در عراق دنبال کرده است. ۱۶۰ هزار سرباز آمریکا در عراق حضور داشتند و عراق صد در صد در دست آمریکا بود. به نظر من مهم‌ترین چیز برای حکومت آمریکا همان ایجاد شکاف و فاصله بین مردم عراق و بین نظام جمهوری اسلامی بود. چون هر دو دارای وجدان اسلامی و علائق مشترک دینی و فرهنگی‌اند و نزدیکی بین ایران و عراق برای آمریکا دردسر ساز خواهد شد. به ویژه آنکه راه زیارت امام رضا(ع) برای مردم عراق و راه عتبات عالیات عراق برای مردم ایران باز شد و این تلاقی فرهنگی مذهبی رقم خورد. حتی جالب است خیلی از سنت‌های عمومی بین مردم ایران و عراق و حتی در غذاخوردن و اینها شباهت‌های زیادی داریم. بعضی از مراجع تقلید نجف، ایرانی هستند. از طرف دیگر برخی از مسئولین جمهوری اسلامی عراقی‌اند و مثلاً متولد کربلا هستند و آمریکا دید که نزدیکی بین عراق و ایران، از دیدگاه او برای منطقه خطرناک می‌شود و به خصوص برای رژیم صهیونیستی، آل‌سعود و حضور آمریکا در منطقه مشکل ایجاد خواهد کرد. به نظرم حساسیت آمریکا در عراق بحث ولایت فقیه است من یک روزی در سخنرانی در بغداد گفتم که مشکل آمریکا در جهان اسلام و به خصوص در عراق، بحث صدور انقلاب اسلامی و نفوذ و ولایت فقیه و تاثیر ولی‌فقیه در این میدان‌ها است که در رسانه‌های آنها منتشر شده. پس به نظرم بحث تاثیر ولایت در عراق به خصوص بعد از داعش این‌هم داستانی دارد و جزئیاتی هم دارد که خیلی روشن است البته اربعین به خصوص در سه سال اخیر هم خیلی موثر است حضور مردم ایران با ضیافت مردم عراق و این تلاقی و وحدتی که ایجاد شده بسیار مهم است البته نیازمند کار فرهنگی در این زمینه هستیم و باید اسلام را فراتر از مرزهای جغرافیایی بدانیم که به نظرم کار خوب دو ملت و دو طرف علمای ایرانی و عراقی به یک نتیجۀ بهتر و موفق‌تر در آینده خواهیم رسید ان‌شاء‌الله.

 * بسیار ممنونم. شما در ابتدای مصاحبه اشاره داشتید که قبلاً جبهه مقاومت صرفاً در لبنان و فلسطین بود و امروز یمن و سوریه و عراق و جاهای دیگر هم به این جبهه اضافه شده‌اند و جبهۀ مقاومت به لحاظ کمی و کیفی نسبت به گذشته توسعه پیدا کرده است. حال سئوالم این است که آیا این روند توسعه ادامه خواهد داشت؟ یعنی پیش‌بینی شما از روزها، ماه‌ها و سال‌های آینده در جبهه مقاومت چیست؟

قبلاً  آقای سید حسن نصرالله گفتند که دیگر زمان شکست سپری شده و ما در زمان پیروزی هستیم. من باز تاکید می‌کنم بر امدادهای غیبی و مسئلۀ سیاسی و تحلیل سیاسی و نگاه به میدان‌ها. یعنی پنج سال قبل، وقتی حملۀ تکفیری‌ها به سوریه با حمایت آمریکا و عربستان و قطر و ترکیه و انگلستان و رژیم صهیونیستی و… انجام گرفت، که یک جنگ جهانی بود و همه علیه سوریه بسیج شده بودند و هدفشان هم فقط سوریه نبود بلکه جبهه مقاومت را می‌خواستند بزنند. غرض اینکه حملۀ شدیدی بود و خطر به کل سوریه رسید و نزدیک حرم حضرت زینب رسید و دمشق در خطر بود. قبل از پنج سال خود بشار اسد در خطر بود و دوست و دشمن می‌گفتند که کار سوریه تمام است و نهایتاً دو تا چهار ماه طول میکشد. در آنزمان فقط یک نفر گفتند سوریه سقوط نمی‌کند و آن یک نفر، امام خامنه‌ای بودند. حتی بعضی از فرماندهان مقاومت گفتند که چون آقا گفته ما اطاعت می‌کنیم، ولی ما داریم می‌بینیم که واقعاً خطرناک است و واقعاً نمی‌شود. اما بعد از چند ماه خطر کم کم دور شد و اوضاع به طور نسبی مستقر شد. با این که جنگ شدید است هنوز هم در جریان است. ولی آن‌روز همه دنبال سقوط بشار اسد بودند. امروز همه دنبال آزادی کامل سوریه هستند. کجا بودیم کجا رسیدیم؟ این با حضور آقا با نفوذ آقا بود من این‌جا می‌گویم با دعای آقا با سلاح ولایت‌فقیه، مردان ولایت‌فقیه و رجال‌الله آمدند در صحنه و اوضاع به‌گونه دیگری رقم خورد و در صحنه سوریه، عاشقان شهادت از ملیت‌های مختلف سوری، لبنانی، عراقی، افغانستانی‌، پاکستانی و بقیه هم آمدند و همه به دفاع برخاستند. که اینها از معجزات ولایت فقیه و انقلاب اسلامی است. اگر ما گفتیم سید حسن نصرالله یکی از معجزات انقلاب اسلامی است. تاثیر و نفوذ این چهره در جهان عرب فوق‌العاده است. آن‌وقت همین “سید حسن” می‌گوید من سرباز ولایت فقیهم. سید حسن نصرالله عاشق آقا است فانی در حضرت آقا است اصلاً ذوب شده در ولایت فقیه است و این چیز عجیبی است. من مثل آقای سید حسن نصرالله ندیدم. این کافی است برای اینکه بگوییم انقلاب اسلامی یک معجزه است. همین بحث عراق را که شما فرمودید ما قبلاً کجا بودیم الآن کجا هستیم. این هم جالب است برایتان تعریف کنم. من گاهی اوقات به عنوان فرد کوچک به برخی مناطق عملیاتی می‌روم. بعضی جاها را رفته‌ام که اینها از اهل سنت هستند و در زمان صدام، علیه جمهوری اسلامی تحریک شده بودند و به امام و ایران ناسزا می‌گفتند اما بعد از داعش، الحشد الشعبی با کمک جمهوری اسلامی و حضور سردار سلیمانی و دوستان و شهید تقوی و امثال آن‌ها در این مناطق فعالیت کرده است و ما وقتی می‌رویم این مناطق می‌بینیم مردم عکس آقا و عکس امام را در اتاق‌های خود دارند. من یک بار رفتم یک جایی گفتم این‌جا حتماً فحش می‌دهند، اما رفتم دیدم عکس امام عکس آقا عکس مرجعیت و عکس شهداست. کجا بودیم کجا رسیدیم؟ الان نفوذ حرف سید حسن نصرالله در یمن خیلی بالاست که ثمرۀ ولایت فقیه در یمن است. الان خیلی از مردم یمن، بخش‌هایی از سخنرانی سید حسن درباره خودشان را به عنوان آهنگ پیشواز گوشی‌های خود انتخاب کرده‌اند. خب مگر سید حسن کیست؟ این سرباز ولایت فقیه است، ثمرۀ ولایت فقیه است ادامۀ ولایت فقیه است این تاثیر ولایت است. بحرین خیلی معروف است اکثر مردم بحرین که الآن در صحنه هستند مقلد آقا، عاشق آقا هستند معتقد هستند به ولایت. و خود آقای شیخ عیسی قاسم که ان‌شاء‌الله خدا حفظشان بکند وکیل آقا و مقلد آقا هستند. غرض اینکه سوال کردید در چه شرایطی قرار داریم و آینده چه می‌شود. می‌خواهم بگویم که  زمان، زمان پیروزی است و این پیروزی‌ها گسترش پیدا خواهد کرد. حالا بحث نیجریه هم بحث مفصل خودش را دارد. و من مُصرانه و با اعتقاد می‌گویم همۀ اینها، با رهبری یک نفر که ایشان ولی‌امر مسلمین به نام حضرت امام خامنه‌ای است رقم خورده است. واقعاً دارد رهبری می‌شود البته همه‌مان، باید کار کنیم چون یک نفر هم نمی‌شود باید مردم و گروه‌های مقاومت، علمای دین، طلبه‌های دین، اساتید دانشگاه حرکت کنند و هر کس به سهم خود در تبیین و ترویج خط مقاومت و ولایت قدم بردارد. این فرصت‌ها که امروز به دست آمده، به برکت امام خمینی و خون شهدایی است که خود را تقدیم اسلام و انقلاب کردند. به عنوان مثال، امسال مراسم سالگرد ارتحال امام در عراق بسیار باشکوه برگزار شد. در جاهای مختلف و حتی دانشگاه‌ها برای امام مراسم برگزار کردند.

* در دانشگاه‌های عراق؟

بله در دانشگاه‌های عراق برگزار شد. حالا جالب است این اتفاق را هم برای شما بگویم امسال مراسم سالگرد ارتحال امام خمینی در بصره, به نظرتان در کجا برگزار شد؟ در کاخ صدام! کاخ خیلی بزرگی است. تقریبا پنج هزار نفر از مردم و مسئولین عراقی در این مراسم حضور داشتند. خیلی جمعیت زیاد بود و صحبت بنده هم در مورد ولایت فقیه بود. چون سالگرد حضرت امام بود و این موضوع در محل خودش بیان شد. من آنجا درباره نظام مردم‌سالاری دینی در ایران، مجلس خبرگان رهبری و به طور کلی اندیشه ولایت فقیه سخنرانی کردم. همچنین به جلسه مجلس خبرگان رهبری بعد از ارتحال حضرت امام اشاره کردم که ده‌ها فقیه و مجتهد، حضرت آقا را به رهبری انتخاب کردند و چهار مرجع تقلیدِ آن زمان یعنی حضرات آیات گلپایگانی، اراکی، مرعشی نجفی و میرزا هاشم آملی پیام‌ها صادر کردند و تبریک گفتند و تایید کردند. و علما و بزرگان از کشورهای مختلف پیام تبریک فرستادند. و من در سخنرانی‌ام از مترقی بودن اندیشه ولایت فقیه سخن گفتم و نظام جمهوری اسلامی را با بقیه نظام‌ها مقایسه کردم و به قلّابی بودنِ دموکراسی در آمریکا و نظام‌های غربی از یکسو و نظام استبدادی و عشیره‌ای در عربستان و کشورهایی مانند عربستان از سوی دیگر اشاره کردم که خیلی از این سخنرانی استقبال شد. خب سخنرانی درباره ولایت‌فقیه آن‌هم در کاخ صدام، یک پیروزی است. اینکه من مقایسه کردم این نظام اعتقادی اسلامی مردمی که همان جمهوری اسلامی است در این صحبت با مردم در کاخ صدام در بصره این پیروزی است. در این مراسم و در کاخ صدام، یک عکس بیست متری و بلند از امام، آقا، آیت‌الله سیستانی، سید حسن نصرالله و شهید عماد مغنیه و برخی از فرماندهان الحشد الشعبی گذاشته بودند که بعد از این مراسم، یکی از بزرگان سپاه در صفحه اینستاگرام نوشتند که این مراسم نشان داد خون شهدای کربلای پنج هدر نرفت.

* فکر کنم سردار باقرزاده بودند.

بله سردار باقرزاده. واقعاً ما در زمان پیروزی قرار داریم و باید با بصیرت به اوضاع نگاه بکنیم. البته جنگ هم شدید است یک روز ممکن است در جبهه‌ای عقب‌نشینی میدانی هم داشته باشیم. اما به‌طور کلی جبهۀ مقاومت به سمت پیروزی حرکت می‌کند. اصلاً وجود نظام جمهوری اسلامی، عین پیروزی است. اینکه این نظام بعد از ۳۷ سال و علیرغم تمام دشمنی‌ها و تحریم‌ها سرپا ایستاده، خودش یک پیروزی است. حالا البته مشکلات اقتصادی داخلی هست. مگر در زمان امام علی و زمان پیغمبر مشکلات نبود؟ بیشتر از این مشکلات بود. اصل، وجود نظام، پیروزی است، اصل حزب‌الله، الحشد الشعبی، انصار‌الله، این نیجریه، این افغانستان، این پاکستان، اصلاً ما در آینده، نگاه به اروپا داریم نگاه به آمریکا داریم. این دو نامۀ حضرت آقا به جوانان آمریکا و اروپا آثارش هنوز آشکار نشده و آثارش حتماً ان‌شاء‌الله محقق می‌شود، قوی‌تر می‌شود، روشن‌تر می‌شود. این حرفی که می‌زنم شعار نیست، باید از خدا تشکر ‌کنیم که در این زمان آمده‌ایم. دویست سال قبل، کجا خبری از اسلام بود؟ علما مظلوم بودند الآن علما الحمدلله صدا دارند شبکه دارند همه چیز دارند فضای مجازی دارند. این قدرت جمهوری اسلامی مال همۀ مراجع نجف، علمای لبنان، مردم شمال آفریقا، اندونزی و همه است. ان‌شاء‌الله دعا کنید که به ادامۀ این راه، که راه امام و راه ولایت است موفق باشیم و حُسن عاقبت با شهادت نصیبمان شود.

*ان‌شاء‌الله وجود با برکت شما سال‌های سال زنده باشید و منشأ خیر و برکت و حرکت در جامعۀ اسلامی باشید.

خواهش می‌کنم ما سرباز هستیم

 

سوتیتر:

*امروز امید مردم در سوریه، لبنان، یمن و جاهای دیگر به جمهوری اسلامی است. به عنوان مثال یکی از بزرگان انصار‌الله یمن صریحاً به من می‌گفت که ما فقط به حضرت آقا امید داریم

 

*امسال در روز قدس در صنعا، صدها نفر از مردم یمن زیر موشک‌های عربستان و آمریکا آمدند و با زبان روزه و در گرمای هوا شعار مرگ بر آمریکا سر دادند. خب روز قدس مال امام و ولایت است. این صدور انقلاب است

 

*در عراق با جوانان زیادی مواجه می‌شویم که مقلد آقا هستند. وقتی سوال می‌کنم آیا کسی به شما گفته است که مقلد ایشان شوید؟ می‌گویند نه ما خودمان از طریق دنبال کردن سخنرانی‌ها و مواضع ایشان به این نتیجه رسیده‌ایم. همین تاثیر را در میان اساتید دانشگاه هم ملاحظه می‌کنیم

 

*سید حسن نصرالله یکی از معجزات انقلاب اسلامی است. تاثیر و نفوذ این چهره در جهان عرب فوق‌العاده است. آن‌وقت همین “سید حسن” می‌گوید من سرباز ولایت فقیهم. سید حسن نصرالله عاشق آقا است فانی در حضرت آقا است اصلاً ذوب شده در ولایت فقیه است

 

*امسال مراسم سالگرد ارتحال امام خمینی در بصره, به نظرتان در کجا برگزار شد؟ در کاخ صدام! کاخ خیلی بزرگی است. تقریبا پنج هزار نفر از مردم و مسئولین عراقی در این مراسم حضور داشتند

30نوامبر/16

منشور مدیریت علوی؛ درس نامه مدیران(۳)

حجت‌الاسلام والمسلمین محمدتقی رهبر

موضوع مقاله منشور مدیریت، بر اساس عهدنامه مالک اشتر است که جامع‌ترین و بی‌نظیرترین آیین سیاست و مدیریت و جهانداری است.

در ۲ بخش پیشین مقاله، بخشی از این منشور گرانسنگ را به بررسی نهادیم و اینک به بخش دیگر مقاله می‌پردازیم.

«امره بتقوی‌الله و ایثار طاعته و اتباع ما امر به فی کتابه من فرائضه و سنته التی لا یسعد احد الا باتباعها و لا یشقی الا مع جحودها و اضاعتها».

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام، مالک را امر می‌کنند به تقوای خداوند و گزینش طاعت او و پیروی از آنچه در کتاب خود، قرآن کریم فرمان داده است از واجبات و سنت‌ها که هیچ‌کس خوشبخت نشود؛ مگر به اطاعت آن و بدبخت نگردد جز به انکار و ضایع کردن آن.

نخستین نکته‌ای که حضرت امام علی(ع) به یار وفادار و والی اعزامی خود برای امارت مصر تأکید فرموده‌اند، تقوا و پرهیزکاری و تسلیم فرامین حق بودن و گردن نهادن به امر و نهی است که قرآن کریم به بیان آن پرداخته است و سعادت جمله آدمیان به آن بستگی دارد.

تقوای سیاسی

تقوا و پرهیزکاری، گرچه از نظر مفهوم کلی یکی بیش نیست و آن انجام تکالیف و ترک محرمات است اما از نظر مصادیق و آثار، مراتب گوناگون دارد. یک فرد عادی از توده مردم نوعی، مکلف به تقوا و پرهیزکاری است که عمل کردن یا نکردن به آن در سرنوشت شخص تأثیرگذار است اما برای یک زمامدار و کارگزار به این سادگی نیست. یک مقام مسؤول اگر باتقوا شد و شؤون پرهیزکاری را رعایت کرد، در سرنوشت کشور و ملت تأثیر گسترده دارد و سرنوشت جامعه را رقم می‌زند؛ در حالی که اگر زمامدار، بی‌تقوایی کند آتش فتنه و فساد او کل جامعه را در برمی‌گیرد.

اگر یک کاسب بی‌تقوا بود و مثلاً در خرید و فروش اجناس، بی‌عدالتی و گرانفروشی کرد، رقم تخلف او به هزار و ۲ هزار تومان می‌رسد که البته این هم ناپسند است و عقوبت دارد اما اگر یک کارگزار بی‌تقوا بود، تخلف او از میلیون و میلیارد می‌گذرد(همانگونه که به خوبی در حقوق‌های نجومی ماه‌های اخیر دیدیم و بالاخره معلوم نشد با این تخلفات زشت و زیاده‌خواهی‌ها چگونه برخورد کردند و چه پاسخی به افکار عمومی دادند!).

دروغ، یک گناه کبیره است که از همه کس ناپسند است ولی دروغ یک کاسب شعاع محدودتری از فساد دارد؛ در حالی که اگر یک مسؤول به ملت دروغ بگوید و موجب بی‌اعتمادی مردم شود، نه تنها اعتماد میان دولت و ملت خدشه‌دار می‌شود بلکه عقاید مردم را تخریب می‌کند و وای به وقتی که اعتماد مردم به اسلام و نظام اسلامی خدشه‌دار گردد که قابل جبران نیست؛ به فرموده حضرت امام خمینی قدس سره، اگر اسلام سیلی بخورد دیگر کمر راست نخواهد کرد.

همانگونه که بی‌تقوایی یک عالِم، بویژه عالِم دینی فسادی گسترده جهانی دارد. در روایت نبوی است:

«صنفان من امتی اذا صلحا صلح العالم و اذا فسدا فسد العالم العلماء و الامراء»؛ دو صنف از امت من اگر صالح شوند، جهان صالح شود و اگر فاسد گردند جهانی به فساد کشیده شود؛ که نمونه آن را در عملکرد مفتیان فاسد وهابی، این روزها شاهدیم که با فتواهای سخیف ضداسلام و ساخته و پرداخته آمریکا و اسرائیل، جهان را به فساد کشیده و چهره رحمانی اسلامی را به آئین تعصب و خشونت و کشتار تبدیل کرده‌اند که به هیچ‌وجه قابل جبران نیست.

از جامعه خودمان بگوییم. در میان جوامع جهانی، ایران اسلامی تنها کشوری است که به اسلام ناب محمدی دل بسته و فرهنگ علوی را ملاک عمل قرار داده است و احدی از مسؤولان در برابر فرهنگ علوی و درس‌های نهج‌البلاغه و سنت و سیره نبوی و اهل بیت عصمت و مقام ولایت امر، مقاومت ندارد؛ همانگونه که آحاد ملت نیز در این مواضع ثابت و پایدارند. تا اینجا، جای سخن نیست.

اما سؤال این است: این مدعا چه مقدار به عمل مقرون است؟ در سیاست و مدیریت امام علی بن ابیطالب(ع) جز صداقت و تقوا دیده نشد، در دوران خلافت ایشان، دغدغه‌شان نسبت به بیت‌المال به حدی بود که از دادن چند کیلو گندم بیت‌المال به برادرش عقیل نیازمند، امتناع ورزید و او را با آهن داغ شده هشدار داد. در دستگاه حکومتش از تجمل و اشرافی‌گری، کم‌ترین اثری دیده نشد، نسبت به دوستان و دشمنانش تقوا و عدالت را میزان قرار داده بود، غیرت و حمیّت حضرتش به محارم و نوامیس مردم تا حدی بود که می‌گفت: جای آن دارد مرد مسلمان از غصه بمیرد که لشکر معاویه در شهر انبار به زنان مسلمان و معاهد هجوم برده و خلخال و زیور آنان را ربوده‌اند و صدها نمونه دیگر از سیره مبارک آن حضرت و بالاخره شهید عدالت در محراب عبادت.

تقوای سیاسیِ یک مسؤول را در این موارد و نظایر آن باید ارزیابی کرد، نه فقط در تسبیح و انگشتر عقیق.

صدها هزار شهید و جانباز و اسیر، پای آرمان‌های انقلاب اسلامی پای فشردند و جان باختند. خون‌بهای این شهیدان، دفاع از آرمان‌های اسلامی و جوهره انقلاب اسلامی است و این وظیفه همه است و در صدر، همه مسؤولان نظام، که مراقب باشیم آرام آرام نفوذ دشمن، ما را به استحاله تدریجی فرهنگ اسلامی و خودفراموشی نکشاند که مع‌الاسف حساسیت محدود برخی مسؤولان در این امر مایه تأسف است!.

به بخش دیگری از نامه امیرالمؤمنین(ع) به مالک اشتر بنگریم:

«و ان ینصرالله سبحانه بقلبه و یده و لسانه فانّه جل اسمه قد تکفل بنصر من نصره و اعزاز من اعزه»؛ سفارش مولای متقیان به مالک این است که خداوند سبحان را با قلب و دست و زبانش یاری کند، چه؛ خدای بزرگ عهده دار است که یاری کند کسی را که به یاری او برخاسته و عزت بخشد آنکه را که به اعزاز او همت گماشته است».

بنابراین یک مقام مسؤول باید سراسر وجودش در خدمت اسلام و خداوند و مردم باشد و با خلوص و ایمان از حوزه دین دفاع کند. اگر جز این بود مشروعیت خود را از دست می‌دهد.

در ادامه این فراز آمده است:

باید شهوات نفسانی را سرکوب کند و سرکشی‌های آن را مهار نماید زیرا نفس فرمانده بدی‌هاست؛ مگر خدا یاری کند.

خلاصه! زمامداران بیش از آنچه از دشمنان بیرونی هراسانند، باید از خطر هوای نفس و خودمحوری و نفس‌پرستی بهراسند و به خدا پناه ببرند. همانگونه که همه ما باید از نفس اماره هراسان باشیم و به خدا پناه بریم.

چهره نفس اماره برای همه یکسان نیست، بل هر کس به نوبه خود درگیر نفس اماره است؛ از شهوت و شهرت و حب جاه و حب مال و… و دیگر جلوه‌های این جهان مادی. و بدین ترتیب هر کسی به نوعی در آزمون نفس قرار گرفته که با خودمدیریتی باید به مقابله با نفس مهاجم برخیزد.

از خداوند کمک می طلبیم.

 

 

سوتیتر:

۱٫

دروغ، یک گناه کبیره است که از همه کس ناپسند است ولی دروغ یک کاسب شعاع محدودتری از فساد دارد؛ در حالی که اگر یک مسؤول به ملت دروغ بگوید و موجب بی‌اعتمادی مردم شود، نه تنها اعتماد میان دولت و ملت خدشه‌دار می‌شود بلکه عقاید مردم را تخریب می‌کند

۲٫

اگر یک کاسب بی‌تقوا بود و مثلاً در خرید و فروش جنس بی‌عدالتی و گرانفروشی کرد، رقم تخلف او به هزار و ۲ هزار تومان می‌رسد که البته این هم ناپسند است و عقوبت دارد اما اگر یک کارگزار بی تقوا بود، تخلف او از میلیون و میلیارد می‌گذرد؛ همانگونه که به خوبی در حقوق‌های نجومی ماه‌های اخیر دیدیم و بالاخره معلوم نشد با این تخلفات زشت و زیاده‌خواهی‌ها چگونه برخورد کردند و چه پاسخی به افکار عمومی دادند

30نوامبر/16

ترکیه و انتخابهای پیشِ‌رو

حسین رویوران

 

       شکی نیست کودتای نظامی چند ماه پیش ضد «رجب طیب اردوغان» رئیس جمهور ترکیه و حزب  حاکم عدالت و توسعه، تأثیر به سزایی بر رفتار دولت  حاکم در این کشور بر جای گذاشته و ممکن است بر انتخاب‌ها و رفتارهای سیاسی آن  در آینده نیز تأثیر بگذارد.

پس از کودتای ناکام نظامی، رئیس‌جمهور ترکیه و نیز «بن‌علی ییلدریم» نخست‌وزیر این کشور بارها اعلام کردند آمریکا در این کودتا یا سهیم بوده یا اینکه از آن اطلاع داشته و به دولت ترکیه منعکس نکرده است.

طبق اعلام دولت ترکیه هواپیماهای جنگی که  هتل محل اقامت اردوغان را در جریان کودتا بمباران کردند و چندین بالگردی که در عملیات جنگی مشارکت داشتند، از پایگاه «اینجرلیک» بلند شده‌اند که در اختیار آمریکا قرار دارد و معقول نیست همه این تحرکات دور از چشم نیروهای آمریکایی مستقر در این پایگاه اتفاق افتاده باشد.

این اتهامات نشان می‌دهد حزب عدالت و توسعه معتقد است بر اساس پیمان ناتو و توافق‌های دوجانبه با آمریکا، واشنگتن حضور گسترده نظامی در درون ارتش ترکیه پیدا کرده و توان تاثیرگذاریِ به سزایی در نهادهای نظامی این کشور دارد و هر آن وقت که اراده کند، می‌تواند با کودتا شرایط را به نفع خود تغییر دهد. این وضعیت  علیرغم میل حزب حاکم در آنکارا به علت وابستگی ترکیه به ناتو و حضور نیروهای آمریکایی در چندین پایگاه نظامی در سرتاسر ترکیه نهادینه شده و قابل تغییر نیست و به همین دلیل اردوغان اعلام کرد در صدد گسترش ارتباطات با روسیه و ایران است تا از این رهگذر حداقل بتواند نوعی توازن با نفوذ سیستماتیک آمریکا ایجاد کند.

سفر اخیر آقای اردوغان به روسیه و دیدار وی با «ولادیمیر پوتین» رئیس‌جمهور این کشور و نیز امضای چندین پروتکل‌ سیاسی و اقتصادی میان دو کشور و اعلام اینکه اردوغان به زودی به ایران نیز سفر خواهد کرد، نشان می‌دهد اردوغان تصمیم جدی دارد نفوذ آمریکا در این کشور را محدود سازد.

سؤالی که اینجا مطرح می‌شود این است: با توجه به اختلاف شدید سیاسی میان ایران و روسیه از یک سو و ترکیه از سوی دیگر درباره سوریه، این هدف تا چه حد واقعی و قابل تحقق است. دولت حزب و عدالت ترکیه از زمان آغاز بحران سوریه در سال ۲۰۱۱ با غرب و دولت‌های مرتجع عربی همراه شد و با تمام امکانات خود در کنار همه گروه‌های معارض سوری قرار گرفت.

در چارچوب این سیاست براندازی، دولت ترکیه از گروه‌های تکفیری‌ای مانند داعش و جبهه النصره و احرارالشام نیز حمایت کرد. دولت ترکیه در این فرآیند اجازه عبور ده‌ها هزار تروریست تکفیری از مرزهای جنوبی به سوریه را داد و بسیاری از اینها در خاک ترکیه آموزش دیده و سلاح‌هایی که با پول عربستان و قطر خریداری شده  در خاک سوریه تحویل آنان گردید. دولت آنکارا با برپایی یک قرارگاه به عنوان ستاد مدیریت جنگ در شهر «ریحانلی» عملاً یک جنگ مستقیم علیه سوریه را اداره کرد و تدارکات و لجستیک روزانه آن را تامین می‌کرد.

واقعیت این است که قطعاً ادامه این سیاست‌های خصمانه علیه سوریه، پس از نزدیکی ترکیه به ایران و روسیه امکان‌پذیر نیست زیرا تهران و مسکو زمانی با ترکیه همکاری خواهند کرد که این سیاست‌های آنکارا تغییر یابد و سیاست‌هایی نزدیک‌تر به مواضع این ۲ کشور اتخاذ نماید.

آقای پوتین در مسکو به اردوغان اعلام کرد اجرای توافق‌ها به تدریج خواهد بود و وفاداری ترکیه به تعهداتش سنگ زیرین این توافق‌ها به شمار می‌آید.

بستن مرزهای جنوبی ترکیه و توقف هرگونه کمک نظامی به معارضان سوریه، کم‌ترین توقعی است که روسیه برای بهبود رابطه با آنکارا دارد.

البته شرط ایران نیز برای بهبود رابطه، خارج از این درخواست نیست. اظهارات اخیر ییلدریم مبنی بر ضرورت بهبود رابطه ترکیه با دولت‌های سوریه و مصر و یا موضع‌گیری جدید ترکیه در پذیرش دولت انتقالی به ریاست «بشار اسد» رئیس‌جمهور کنونی سوریه، شاخص‌های جدیدی است که می‌تواند نشان از آغاز تغییرات در ترکیه باشد. البته نباید فراموش کرد تا زمانی که این اظهارات به رفتارهای عملی تبدیل نگردد، ایران و روسیه اطمینان پیدا نخواهند کرد.

آنچه به ظاهر، این فرآیند را برهم می‌زند، اقدام اخیر دولت ترکیه در اعزام ارتش ترکیه به همراه تعدادی از نیروهای ارتش آزاد سوریه به منطقه مرزی «جرابلس» در خاک سوریه است.

پیشروی این نیروها به شهر منبج و الباب در شمال حلب، این سؤال را مطرح می‌کند: آیا دولت ترکیه همچنان دنبال بر پایی منطقه «ممنوع پرواز» در درون خاک سوریه است؟ یا می‌توان این رفتار خصمانه را در قالب دیگری توجیه کرد. این اقدام دولت ترکیه از سوی دمشق به شدت محکوم شد و آن را دخالت آشکار در امور این کشور به شمار آورد. برخی تحلیل‌گران سیاسی معتقدند این اقدام دولت ترکیه علیرغم موضع منفی دولت سوریه اقدامی است که از لحاظ تاکتیکی اشتراک منافع با دولت دمشق دارد.

نیروهای سوری در چند هفته اخیر در منطقه حسکه برای اولین بار با نیروهای دفاع از خلق کُرد برخورد داشتند و این شبه‌نظامیان را به زیاده‌خواهی و تلاش برای پاک‌سازی نژادی و تسلط بر مؤسسات دولتی که نماد حاکمیت ملی است، متهم کردند.

کردهای سوریه با استفاده از شرایط هرج و مرج کنونی ناشی از درگیری‌های نظامی با کمک شبه‌نظامیان کرد ترکیه موسوم به «پ.ک.ک» تلاش دارد ۳ منطقه کردنشین را به هم برساند. جامعه کرد در سوریه در ۳ منطقه قامشلی، کوبانی و عفرین جدا از هم در طول امتداد مرز سوریه با ترکیه استقرار دارند که این مناطق پیوستگی ندارد و با روستاها و شهرهای عرب‌نشین مانند تل‌ ابیض، اعزاز، باب، جرابلس، تل رفعت و منبج از یکدیگر جدا شده‌اند. جالب اینجاست که بدانیم کردهای سوریه در شمال این کشور اکثریت مطلق نیستند و تنها حدود ۴۲% جمعیت این منطقه را تشکیل می‌دهند.

در کنار کردها عشایر عرب و آشوری‌ها استقرار دارند. کردها علیرغم این واقعیت جمعیتی، چند ماه پیش منطقه شمال سوریه را منطقه فدرال «روژآفا» اعلام کردند که هیچ کشوری در جهان این تصمیم را به رسمیت نشناخت. همکاری عشایر عرب منطقه با کردها در مقابل داعش و تشکیل نیروهای دمکراتیک سوریه برای پاک‌سازی منطقه از لوث داعش پس از اقدام کردها برای تسلط بر حسکه با مشکل روبرو شد و بسیاری از شبه‌نظامیان عشایر عرب از تشکل نیروهای دمکراتیک سوریه خارج شده و درصدد ایجاد ساختار نظامی مستقل از کردها برآمدند.

اقدام دولت ترکیه ضد کردها و تلاش برای بازگرداندن آنها به شرق فرات از طریق همکاری با شبه‌نظامیان عرب و ارتش آزاد سوریه در عین محکومیت از سوی دولت سوریه، ولی اشتراکاتی میان دولت سوریه و ترکیه ایجاد می‌نماید. بن‌علی ییلدریم اخیرا اعلام کرده است عملیات نظامی اخیر ترکیه در خاک سوریه با هدف حفظ  توأم وحدت سرزمینی ترکیه و سوریه است.

در این عملیات نیروهای ترکیه و معارضان سوری در جرابلس با نیروهای داعش جنگیدند و این شهر را پاکسازی کردند و در شهر منبج با نیروهای کرد و در شهر باب با داعش در حال جنگند که این عملیات نشان از نوعی تحول در رفتار دولت ترکیه به شمار می‌آید. این اقدام دولت ترکیه نمایان ساخت منافع این کشور تا حدی تغییر کرده و ادامه حمایت ترکیه از گروه‌های تکفیری، دیگر امکان‌پذیر نیست.

نا امنی وسیع در ترکیه که از سوی گروه‌های تکفیری صورت گرفت به آنکارا نشان داد حمایت از گروه‌های تکفیری می‌تواند برای ترکیه هزینه سنگینی در بر داشته باشد. تحرک کردها در داخل ترکیه عملاً این کشور را در آستانه جنگ داخلی قومی قرار داده که وحدت سرزمینی این کشور را تهدید می‌کند و دولت عدالت و توسعه برای حفظ وحدت ملیِ داخلی، راهی جز تغییر سیاست‌های منطقه‌ای در پیش ندارد.

 

 

سوتیتر:

۱٫

حزب عدالت و توسعه معتقد است بر اساس پیمان ناتو و توافق‌های دوجانبه با آمریکا، واشنگتن حضور گسترده نظامی در درون ارتش ترکیه پیدا کرده و توان تاثیرگذاریِ به سزایی در نهادهای نظامی این کشور دارد و هر آن وقت که اراده کند، می‌تواند با کودتا شرایط را به نفع خود تغییر دهد

 

۲٫

ناامنی وسیع در ترکیه که از سوی گروه‌های تکفیری صورت گرفت به آنکارا نشان داد حمایت از گروه‌های تکفیری می‌تواند برای ترکیه هزینه سنگینی در بر داشته باشد. تحرک کردها در داخل ترکیه عملاً این کشور را در آستانه جنگ داخلی قومی قرار داده که وحدت سرزمینی این کشور را تهدید می‌کند

 

 

 

30نوامبر/16

صهیونیست‌ها برای سلطه بر جهان تاکنون چه برنامه‌هایی در پیش گرفته‌اند؟(۲)

پاسخ به شبهات تاریخی  اشغال فلسطین

 

                                                                            مجید صفاتاج

مقدمه

در شماره قبل به چگونگیِ برنامه‌های صهیونیست‌ها برای تسلط بر جهان از طریق ایجاد آشوب و بحران‌های اقتصادی در جهان و نیز تسلط بر تبلیغات و رسانه‌های جهان، اشاره شد. در این شماره به سایر برنامه‌های سردمداران پلید صهیونیست‌ برای رسیدن به اهداف شوم خود برای تسلط بر جوامع مختلف اشاره می‌شود.

 

حاکمیت و تسلط بر اندیشه ملل مختلف جهان

یکی از مهم‏ترین اهداف صهیونیست‏ها، حاکمیت و تسلط بر اندیشه‏ ملل مختلف است. پروتکل‏ها آشکارا اعلام می‏کنند که نخستین پیروزی آنان بر افکارعمومی جهان از طریق مجموعه‏ای از ایده‏ها و افکار، حول محور دموکراسی حاصل شد. ایده، اسلحه است. ایده باید مغایر جریان طبیعی و معمول زندگی باشد تا بتوان آن را همچون یک اسلحه به کار گرفت. باید فرضیه‏ای باشد که با واقعیت‏های زندگی تناقض داشته باشد. از چنین فرضیه‏ای نمی‏توان متوقع بود که ریشه بگیرد و به عنصر غالب و تعیین‏کننده تبدیل شود، مگر اینکه ذهن انسان آن را بپذیرد و معقول، الهام‌بخش و پسندیده‏اش بداند.

«حقیقت اغلب غیرمعقول به نظر می‏رسد و تأثیرانگیز است. گاهی نیز شرارت‏آمیز می‏نماید، ولی از این امتیاز همیشگی برخوردار است که حقیقت است و آنچه بر آن بنا می‏شود، نه ایجاد شبهه می‏کند و نه به پریشانی و اغتشاش می‏انجامد.»(۱)

این گام نخست، به طور مستقیم به سلطه بر افکارعمومی منتهی نمی‏شود، ولی راه آن را هموار می‏سازد. این نکته در خور ذکر است که همین ترویج زهر لیبرالیسم(۲) بر تعبیر پروتکل‏ها، در اسناد مورد بحث بیش‌از سایر روش‏ها‌ مطرح می‏شود. آنگاه پروتکل‏ها چنین ادامه می‏دهند:

«برای تسلط بر افکارعمومی، نخست باید آن را مغشوش ساخت.»

حقیقت یکی است و نمی‏توان آن را مغشوش کرد، اما این لیبرالیسم دروغین و فریبنده که همه جا انتشار یافته و تحت حمایت یهودیان امریکا با سرعتی که در اروپا هرگز سابقه نداشته در حال شکل‏گیری است، به آسانی دچار اغتشاش می‏شود، زیرا عاری از حقیقت است، خطاست و خطا هزار چهره به خود می‏گیرد. یک ملّت، حزب، شهر یا انجمنی را که زهر لیبرالیسم آن را آلوده کرده است، در نظر بگیرید. تنها با ارائه‏ اشکال دیگری از اندیشه اصلی می‏توانید در آن به تعداد افراد و اعضای آن انشعاب ایجاد کنید. این مسئله از دید نیروهایی که مخفیانه افکارعمومی را کنترل می‏کنند، یک استراتژی معروف و شناخته شده است. وقتی تئودور هرتزل یعنی کسی که از همه‏ سیاستمداران یهودی معاصر دید وسیع‏تری داشت و برنامه‏ او با پروتکل‏ها برابری می‏کرد، سال‏ها قبل از تشکیل اسرائیل اظهار داشت ‌که ‌حکومت ‌صهیونیستی،‌ (یعنی‌یهودی) پیش‌‌از ظهور ‌دولت سوسیالیستی ‌پدید‌ می‏آید، این استراتژی را می‏شناخت. او ‌می‏دانست لیبرالیسمی که‌ وی و اسلافش ‌بنیان  نهاده بودند، چگونه به واسطه‏ اختلاف‏ها و انشعاب‏های بی‏شمار به زنجیر کشیده می‏شود و فلج خواهد شد.

«جریانی را که غیریهودیان ـ و نه یهود ـ قربانی آن بوده‏اند، می‏توان چنین تشریح کرد: نخست، ترویج روحیه‏ تساهل و آزاداندیشی(۳) به مثابه یک آرمان و ایده‏آل. این عبارت در همه‏ بیانیه‏های اعتراض‏آمیز یهودیان علیه اشارات علنی به آنها و یا به اصطلاح برنامه جهانی‏شان به چشم می‏خورد:

«ما تصور می‏کردیم شما آزاداندیش‏تر از آن باشید که چنین افکاری را بیان کنید.»

این لفظ یک اصطلاح مهم و کلیدی است و بر وضع و حالتی ذهنی دلالت می‏کند که یهودیان مایلند غیریهود را همواره در آن نگه دارند. یعنی نوعی حالت اغماض توأم با رخوت، حالتی که در آن عباراتی بی‏معنی در باب آزادی به زبان می‏آیند. عباراتی که همچون معجون خواب‏آور بر ذهن و وجدان اثر می‏گذارند و انجام هرکاری را در خفا جایز می‏دانند. این عبارت، این شعار، یک سلاح بسیار قابل اعتماد یهودی است.»(۴)

در پروتکل شماره ۵ آمده است:

«در همه ادوار، مردم کلمات را به جای اعمال پذیرفته‏اند.»

پروتکل‏ها با صراحت اذعان می‏دارند که واقعیتی در پس این عبارات وجود ندارد. صهیونیست‏ها برای تسلط بیشتر بر افکار و اندیشه‏های ملل مختلف جهان تلاش خود را بیشتر معطوف به دراختیار گرفتن تبلیغات در جهان کرده‏اند. این کار از طریق تسلط بر رسانه‏های گروهی جهان امکان‏پذیر است.

در پروتکل شماره ۱۲ آمده است:

«از آنجایی که اکثر مردم نمی‏دانند مطبوعات در خدمت چه کسانی هستند، لذا ما آنها را به خدمت خود درمی‏آوریم و حتی عواملی را هم که ممکن است مطبوعات را مورد حمله قرار دهند، زیر نظارت و کنترل شدید قرار می‏دهیم. از بعضی عواملمان می‏خواهیم تا‌ گاه ‌به ‌گاه در مطبوعات به بعضی‌ از سیاست‌هایمان  که‌ خود‌ می‏خواهیم، حمله کنند. البته غرض از این کار رد گم کردن است.»

در جای دیگر آمده است:

«مطبوعات نخواهند توانست بدون اطلاع ما کمترین خبری را در اختیار مردم بگذارند. البته در زمان حاضر، ما تا حدودی به چنین هدف‏هایی رسیده‏ایم زیرا تمام کانون‏های خبری جهان اطلاعات خود را از چند کانون خبری محدود دریافت می‏کنند. این چند کانون خبری محدود که در آینده‏ای نزدیک به‌طور کامل به دست ما خواهند افتاد، هر آنچه را که ما دیکته کنیم در سراسر جهان پخش می‏کنند.»

و نیز:

«اگر تدابیری را که در مورد مطبوعات اندیشیده‏ایم، به مرحله‏ اجرا درآوریم، ذهن و فکر غیر صهیونیست‏ها به تسخیرمان درمی‏آید و آنان وقایع جهان را از پشت عینک‏های رنگینی که ما به چشم آنها می‏گذاریم، می‏نگرند.»(۵)

در پروتکل شماره ۱۳ آمده است:

«برای منحرف کردن فکر و ذهن آنهایی که ممکن است در بخش‏های سیاسی برایمان مشکلاتی ایجاد کنند، مسائل جدیدی چون صنعت را پیش می‏کشیم و به مردم اجازه می‏دهیم که در باره این گونه مسائل بحث کنند. همچنین فکر آنها را به مسائلی چون تفریح و سرگرمی و رفتن به موزه جلب می‏کنیم و مطبوعات را وامی‏داریم که به مسائلی چون رقابت‏ها و مسابقات هنری و ورزشی بپردازند. بدون شک پرداختن به این‌گونه مسائل، آنها را از مسائل بنیادی دور و منحرف می‏کند.»

در جای دیگر آمده است:

«ما می‏کوشیم که ذهن این‌گونه افراد را به مسائل بیهوده و تئوری‏های خیالی و به ظاهر مترقیانه مشغول کنیم. ما باید آن قدر غیرصهیونیست‏ها را به مسائلی چون پیشرفت سرگرم کنیم تا سرانجام از فهم هر مسئله‏ای اظهار عجز کنند. کلمه‏ پیشرفت مانند یک عقده سفسطه‏آمیز، حقیقت را لوث می‏کند و این موضوع را کسی جز ما، قوم برگزیده خدا، نمی‏تواند درک کند.»

و نیز:

«برای منحرف نمودن فکر و نظر غیریهود، باید توجه آنها به سمت صنعت و تجارت جلب شود.»(۶)

همین منحرف ساختن اهداف به سوی پایگاه ماتریالیستی است که قدرت تصرف و نفوذ حامیان پروتکل‏ها و همچنین مبلغان یهودی را بیش از هر چیز افزایش می‏دهد. تساهل و آزاداندیشی در صورتی که مسائل اصلی و حیاتی معنوی و دینی نادیده انگاشته شود، به‌سرعت به مادی‌گرایی تنزل پیدا می‏کند. تمامی اختلافاتی که امروز جهان را پریشان می‏کند، در همین قلمرو نازل و پست قابل جستجوست. این امر، چنان که همه چیز پیرامون ما بر آن گواهی می‏دهد، به معنای قربانی کردن کار و خدمت به پای منافع و در نهایت نابودی منافع و به معنای آن است که هنر والای مدیریت، دچار فساد و تباهی شده و به استثمار گراییده است. این یعنی پریشانی لجام‌گسیخته درمیان مدیران و آشوب و اضطراب مخاطره‏آمیز بین کارگران. این امر، متضمن نتیجه وخیم‏تری نیز هست. تجزیه و تفرقه‏ جامعه‏ غیریهود، نه جدا کردن و تجزیه‏ سرمایه و نیروی کار، بلکه تجزیه‏ غیریهود در هر دو سوی برنامه‏ کار.(۷)

در پروتکل شماره ۱۶ در باره‏ بر هم زدن نظم و انسجام نظام آموزش کشورهای غیرصهیونیست آمده است:

«باید مطالب و مواردی را وارد نظام‏های آموزشی غیریهودی کنیم که ‌نظم و انسجام را از سیستم‏های آموزشی آنان بگیرد و اوضاع درهم و برهمی به ‌وجود آورد. اما ‌هنگامی که ‌خودمان به قدرت رسیدیم، تمام موارد و مطالبی را که بی‌نظمی به بار می‏آورد و دانش‌آموزان را به نافرمانی وامی‏دارد، از دروس دانشگاهی حذف می‏کنیم.»

و نیز:

«ما‌باید افکار نو و مستقل را چون گذشته به انحصار خویش درآوریم. روش مهار کردن فکر هم اکنون در دست بررسی و‌ مطالعه است. این کار را به ‌وسیله ‌سیستمی ‌‌که ‌به‌ سیستم ‌دروس ‌عینی معروف است و ‌هدف آن ‌مبدل ‌کردن غیرصهیونیست‏ها به آدم‌های بی‏فکر، بی‏خرد و مطیع که منتظرند دیگران برایشان فکر کنند و عقایدشان را شکل بدهند، انجام می‏دهیم.»(۸)

در پروتکل شماره چهارآمده است:

«برای آنکه بتوانیم قدرت اندیشیدن را از مردم غیرصهیونیست سلب کنیم، باید فکر آنها را متوجه صنعت و تجارت کنیم. سرگرم شدن آنها به داد و ستد و اندیشیدن به صنعت باعث می‏شود که دشمن مشترکشان را فراموش کنند.»(۹)

در بند ۵ همین پروتکل آمده است:

«افزایش روزافزون رقابت به منظور پیش افتادن در زندگی از سویی و نابسامانی‏های اقتصادی از سوی دیگر، مردم را سرخورده و افسرده می‏کند و نفرت آنها نسبت به مقام‏های عالی‏رتبه اداری، مذهبی و سیاسی اوج می‏گیرد. طلا به عنوان وسیله‏ای برای ارضای نیازهای مادی مردم مورد توجه واقع می‏شود. ظرفیت مردم به مرز انفجار می‏رسد و برای قیام آماده می‏شوند.»

یکی ‌از برنامه‏های صهیونیست‏ها برای حاکمیت و تسلط بر افکارعمومی جهان، استفاده از نخبگان فکری جوامع مختلف است. به این لحاظ صهیونیست‏ها اقدام به تشکیل لژهای فراماسونری و احزاب مختلف سیاسی و فرهنگی‌کرده‏اند. در این مورد در پروتکل‌شماره ۱۵ آمده است:

«لژهای فراماسونری آزادی را در تمام کشورهای جهان ایجاد می‏کنیم و سپس آنها را گسترش می‏دهیم و تمام آنهایی را که در زمینه فعالیت‏های اجتماعی مشهور باشند به این لژها جلب می‏کنیم زیرا در این لژها می‏توانیم عوامل اصلی جاسوسی و نیز عواملی را تحت رهبری یک اداره‏ مرکزی ـ که اعضای آن همه از حکمای قوم ما هستند و برای همه ناشناخته‏اند ـ درآوریم. در این لژها، بین عناصر انقلابی و لیبرال نوعی وصلت و ارتباط برقرار می‏کنیم. ترکیب این لژها طوری خواهد بود که از همه‏ قشرهای جامعه، افرادی در آن عضویت داشته باشند. البته فعالیت‏های سیاسی و طرح‏های مخفی لژها را از همان آغاز تأسیس و گشایش لژ زیر نظر می‏گیریم.»

صهیونیست‏ها با بهره‏گیری از علم روان‏شناسی، افراد مورد نظر را برای اهداف کوتاه‌مدت و بلندمدت خود شناسایی می‌کنند و با مورد توجه قرار دادن زمینه‏های روحی و روانی افراد و استفاده از خصلت‏های فردی، آنان را در خدمت خود در می‏آورند.  در قسمتی از پروتکل شماره ۱۵ آمده است:

«افرادی که با شور و شوق عضویت انجمن‏های مخفی را می‏پذیرند، در زندگی به دنبال هوی و هوس و افرادی سبک‌مغزند که هنگام اجرای‌طرح‏هایمان و نیز به ‌راه انداختن ماشینی که ‌خود طراح‌ آن هستیم، مشکلی برایمان ایجاد نخواهند کرد.»

در جای دیگر می‏گوید:

«غیرصهیونیست‏ها بدون کنجکاوی عضویت لژها را می‏پذیرند. عده‏ای از آنها به خاطر استفاده‏های مالی و بعضی هم به خاطر رسیدن به موفقیت، شهرت و نیز مورد ستایش واقع شدن به عضویت لژها درمی‏آیند. ما هم دربرآوردن این‌گونه خواسته‏ها بسیار بخشنده‏ایم. علت اینکه ما موجبات موفقیت آنها را فراهم می‏آوریم این است که غیرصهیونیست‏ها پس از کسب موفقیت دچار غرور و خودبینی می‌شوند و تلقین‏های ما را بدون مقاومت می‏پذیرند. شما نمی‏دانید که تا چه حد می‏توان حتی آگاه‏ترین افراد از غیرصهیونیست‌ها را به‌سادگی در اثر ایجاد غرور ناشی از موفقیت به تسلیم واداشت. همان ‌قدر که ‌ما برای ‌موفقیت اهمیت ‌قائلیم، غیرصهیونیست‏ها دو‌چندان به ‌موفقیت اهمیت می‏دهند و حاضرند برای دستیابی به آن خود را فدا کنند. همین ویژگی و خصلت درونی غیرصهیونیست‏ها مشکل ما را حل و به ما کمک می‏کند تا آنان را به جهتی که می‏خواهیم سوق دهیم.»(۱۰)

 

بی‌اعتنا‏ کردن مردم به سرنوشت جامعه‏ خویش

یکی از اهداف عمده‏ صهیونیست‏ها دور کردن مردم از سیاست و بی‏اعتنایی آنها در قبال مسائلی است که در جامعه‏شان رخ می‏دهد. هر ایده و تفکری که منجر به آگاهی مردم و مقابله‏ آنان با سلطه‏ بیگانگان شود، مورد آماج حمله‏ صهیونیست‏ها قرار می‌گیرد؛ لذا در مورد متزلزل کردن اعتقادات و اراده‏ ملت‏ها و سلب مقاومت از آنان از هر وسیله‏ای استفاده می‏کنند.

در پروتکل شماره ۴ آمده است:

«اگر آزادی بر خداپرستی مبتنی باشد و با برادری، انسان‏دوستی و برابری پیوند داشته و برای جامعه بی‏زیان باشد و به رفاه عمومی لطمه‏ای وارد نسازد و در اقتصاد هم جایی برای خود پیدا کند، بر ما لازم است که هم احترام به آزادی و هم اعتقاد به خود را در میان مردم غیرصهیونیست از بین ببریم و نیازهای مادی را جایگزین این گونه اعتقادات سازیم. اما اگر اعتقاد به خدا موجب شود که ما بر مردم حکومت کنیم، در این صورت باید به تبلیغ دین بپردازیم و با راهنمایی مردان روحانی مردم را به تسلیم واداریم.»(۱۱)

پروتکل شماره ‏۱۷ درمورد تحمیل روحیه‏ سستی، غرور و عدم احساس مسئولیت در جوامع مختلف غیرصهیونیست در قالب ایجاد نظم و انضباط و تئوری‏های حقوق بشر می‏نویسد:

«هنگامی که ما به قدرت رسیدیم، هرگونه سوءاستفاده از قدرت، زورگویی، رشوه‌خواری و اعمال ناپسندی از این قبیل را که مشاوران ما به کمک تئوری‏های حقوق بشری به فرهنگ و آداب و رسوم غیرصهیونیست‏ها تحمیل کرده‏اند، از بین می‏بریم. اما ما چگونه زمینه را برای ایجاد بی‏نظمی در ادارات آنان مساعد ساخته‏ایم؟ از میان روش‏های گوناگون می‏توان از مهم‏ترین عامل یعنی افرادی که به نام ایجاد نظم به ادارات نفوذ کردند، نام برد. این افراد در فرصت‏های مناسب به متلاشی کردن وحدت و همدلی افراد می‏پردازند و تمایلاتی چون سرسختی، غرور، خودبینی، بی‌مسئولیتی و از همه بالاتر دمدمی بودن را در آنان به وجود می‏آورند.»(۱۲)

صهیونیست‏ها برای متنفر کردن مردم از سیاست و بدبین کردن آنان نسبت به سیاستمداران، به منظور حذف قدرت مردم از صحنه‏های سیاسی، اجتماعی و بی‏اعتبار کردن شخصیت‏های مذهبی، سیاسی و ملی، سیاست را در ردیف منفورترین کارها قرار داده‏اند تا بدین وسیله مردم جوامع مختلف را نسبت به آنچه که در جامعه‏ آنها می‏گذرد، بی‏اعتنا کنند. در پروتکل شماره ۱۹ آمده است:

«برای آنکه قهرمان‌گرایی در زمینه‏ سیاست را متلاشی کنیم، دخالت در امور سیاسی را در ردیف دزدی، قتل و زشت‏ترین انواع جرایم قرار می‏دهیم و ذهن مردم را نسبت به مفهوم و معنای این نوع جرم، آشفته و مشوش می‏سازیم و هرگونه اهانت و تحقیری را به این نوع جرم روا می‏داریم.»(۱۳)

صهیونیست‏ها‌ برای اجرای‌ این دسیسه‏ شیطانی در جوامع غیریهودی سعی‌کردند با سلطه ‌بر رسانه‏های ‌هنری و تبلیغی‌ جهان، دقت و حساسیت‌ جوانان و نیروهای ‌فعال و کارآمد جوامع مختلف، به‌ویژه کشورهای‌ اسلامی را نسبت به ‌مسائل سیاسی، اجتماعی ‌و فرهنگی ‌جامعه‏ خویش ‌از ‌بین ببرند و ‌آنان را به موجوداتی بی‏اعتنا و سطحی‌نگر تبدیل‌کنند.(۱۴)

 

ایجاد اختلاف و تفرقه در میان جوامع غیریهودی

اختلاف و تفرقه یکی از دسیسه‏های شیطانی نهفته در پروتکل‏های سردمداران صهیونیست است که صهیونیسم جهانی به‌طرز مرموز و مزورانه‏ای سعی در به کارگیری آن در جوامع غیریهودی به‌ویژه جوامع اسلامی دارد.  در پروتکل شماره ۵ آمده است:

«یک ائتلاف جهانی متشکل از غیریهود ممکن است به‌طور موقت در تقابل با ما موفقیت داشته باشد، ولی در نتیجه‏ تفرقه و اختلافی که در بین آنان ریشه‏های عمیقی دوانده و قابل ترمیم نیست، ما در برابر چنین ائتلافی مصونیت یافته‏ایم. ما با برانگیختن دشمنی‏های مذهبی و نژادی که طی دوهزار سال در قلب‏هایشان پرورش داده‏ایم، میان منافع شخصی و ملی تناقض ایجاد کرده‏ایم.(۱۵)

در پروتکل دهم که به‌شدت بر ترویج اختلاف و دشمنی بین جوامع غیریهودی تأکید کرده، آمده است:

«قوای همه را با ترویج اختلاف، دشمنی، کینه‏ خانوادگی، قحطی، بیماری و کمبود چنان فرسوده می‏سازیم که غیریهود هیچ گریزگاهی جز توسل به ثروت و قدرت ما پیش روی خود نیابد.»(۱۶)

در حقیقت یکی از مهم‏ترین دسیسه‏های صهیونیسم در سلطه‏ کامل بر جهان، ایجاد اختلاف و تفرقه و نیز تجزیه‏ اتحاد و همبستگی و قدرت غیریهودیان است. این دسیسه ابتدا با وقوع جنگ‏های گسترده در اروپا برآورده شد. روشی که به تفصیل شرح داده می‏شود، روش ‌تجزیه و ایجاد تفرقه است:

«مردم را به احزاب و فرقه‏های گوناگون تجزیه کنید. بذر امیدبخش‏ترین و اوتوپیایی‏ترین اندیشه‏ها را بیفشانید. این کار دو نتیجه در برخواهد داشت. اولاً همیشه گروهی پیدا خواهد شد که از یکی از این اندیشه‏ها طرفداری کند و بدان وفادار بماند. ثانیاً طرفداری گروه‏های مختلف از اندیشه‏های متفاوت، آنان را از یکدیگر جدا و بیگانه خواهد ساخت.»(۱۷)

مؤلفان پروتکل‏ها شرح می‏دهند که این کار چگونه باید انجام گیرد. نه یک اندیشه، بلکه انبوهی از اندیشه‏ها بدون آنکه بین آنها اتحاد و هماهنگی وجود داشته باشد، باید رواج پیدا کنند. مقصود آن نیست که مردم وادار شوند به یک چیز بیندیشند، بلکه باید متفاوت با یکدیگر و درباره‏ چیزهای مختلف فکر کنند تا وحدت و همسویی از میانشان برخیزد. در نتیجه، تفرقه و آشفتگی گسترده‏ای به وجود می‏آید که همان نتیجه‏ مطلوب است. وقتی اتحاد و انسجام جامعه‏ غیریهود از میان برود، آنگاه این سیاست تفرقه‏انگیز و توانمند که به هیچ‌وجه از آشفتگی و اغتشاش حاکم تأثیر نمی‏پذیرد، می‏تواند  بدون آنکه مورد سوءظن واقع شود راه خود را به سوی مسند قدرت بگشاید. به‌خوبی روشن است که یک گروه متشکل از بیست پلیس یا سرباز تربیت شده قادر است بیش از یک جمعیت هزار نفره‏ متفرق کار انجام دهد. بنابراین اقلیتی که طبق برنامه تعلیم یافته می‏تواند بر ملت یا جهانی که به احزاب مخالف تقسیم شده است، بیشتر از هریک از آن احزاب تأثیر بگذارد. «تفرقه بینداز و حکومت کن»(۱۸)، شعار پروتکل‏هاست.(۱۹) به عنوان نمونه، این عبارات پروتکل اول را در نظر بگیرید:

«آزادی سیاسی یک اندیشه است نه یک واقعیت. لازم است بدانیم وقتی حزب ما در صدد برانداختن حزب حاکمی است، چگونه این اندیشه را به عنوان طعمه‏ای زیرکانه برای جلب حمایت مردم به کار بگیریم. اگر حزب مخالف، خود به اصول آزادی یا به اصطلاح لیبرالیسم آلوده باشد و بخشی از قدرتش را در این راه ببخشد، کار آسان‏تر می‏شود.»(۲۰)

به این بخش از پروتکل شماره ۵ توجه کنید:

«برای تسلط بر افکارعمومی نخست باید آن را با ارائه‏ اندیشه‏های متناقض فراوان از جهات مختلف مغشوش کرد. قدم پنهانی دوم آن است که عیوب و کاستی‏های مردم از نظر عادات، علایق و عواطف و شیوه زندگی‏شان به‌قدری تشدید شود و افزایش پیدا کند که هیچ ‌کسی قادر نباشد در میان این آشفتگی و هرج و مرج، کنترل خود را بازیابد. در نتیجه، هرگونه تفاهم و همدلی از میان مردم رخت برخواهد بست. همچنین این اقدام باعث خواهد شد تا در بین تمام گروه‏ها و احزاب اختلاف ایجاد شود، همه‏ نیروهای جمعی که هنوز مایل نیستند در برابر ما تسلیم شوند، فرو بپاشند و هرگونه قوه‏ ابتکار فردی که ممکن است به‌نحوی در کار ما مداخله کند، سست و مأیوس گردد.»

این هم قسمتی از پروتکل شماره ۱۳:

«احتمالاً توجه دارید که ما، نه در خصوص اعمال خود، بلکه در زمینه‏ سخنانی که درباره‏ مسائل مختلف اظهار می‏داریم، در پی جلب موافقت دیگران هستیم. ما همواره اعلام می‏کنیم که در همه‏ اقداماتمان، این امید و اعتقاد که در خدمت مصالح و منافع عمومی هستیم، چراغ راه ماست.»(۲۱)

اختلاف و تفرقه در جوامع غیریهودی، پریشانی و اغتشاش را در میان این جوامع به دنبال دارد:

«امروزه پریشانی، مشخصه‏ اصلی جو فکری غالب مردم است. آنان نمی‏دانند چه چیزی را باور کنند. نخست مجموعه‏ای از واقعیت‌ها به آنها ارائه می‏شود و آنگاه مجموعه‏ای دیگر. نخست تفسیری از شرایط به آنان القا می‏شود و بعد تفسیری دیگر. کمبود اطلاعات صحیح به‌طور جدی احساس می‏شود. بازار مکاره‏ای پر از تفسیرهای مختلف وجود دارد که هیچ چیزی را روشن نمی‏کند، بلکه فقط بر اغتشاش می‏افزاید. خود حکومت نیز به ظاهر مختل شده است و هرگاه به بررسی و تحقیق در امری می‏پردازد، خود را به شکل مرموزی دست و پا بسته و گرفتار می‏یابد تا آنجا که‌ هرگونه پیشروی ‌به‌سختی‌ صورت می‏پذیرد. این وضع حکومتی هم در ‌پروتکل‏ها بیان ‌شده ‌است.»(۲۲) ‌

همچنین‌ لازم ‌است ‌اشاره کنیم ‌که ‌ایجاد ‌حالتی‌ بسیار علاج‌ناپذیرتر از‌ پریشانی، قسمتی ‌از روش پروتکل‏ها را تشکیل‌ می‏دهد: «تخلیه و فرسایش قوا.»(۲۳)

درک این‌معنا مستلزم تلاش زیادی نیست. امروزه‌ خستگی و فرسودگی یکی از عواملی است که مردم را تهدید می‏کند. جنگ و خستگی و فشار روحی ناشی از آن، فرایند تخلیه و فرسایش قوا را آغاز و صلح و پریشانی‏های آن، این فرآیند را تقریباً کامل کرده است. مردم به کمتر چیزی اعتقاد دارند و توقعاتشان‌ از این هم کمتر است. اعتماد به نفس وجود ندارد. انگیزه و ابتکار تقریباً از میان رفته است. شکست بعضی حرکت‏ها و جنبش‏هایی که به دروغ نهضت‏های مردمی خوانده می‏شوند، کار را به آنجا رسانده که مردم می‏پندارند هیچ نهضت مردمی‌ای قرین موفقیت نخواهد بود.

در یک جمع‏بندی کلی از ایجاد اختلاف و تفرقه در میان دیگر ملت‏ها روشن می‏شود که این دسیسه‏ شیطانی چیزی جز توسل و تمسک دیگر ملل به ثروت و قدرت یهود و زمینه‏سازی پذیرش جهانی قدرت و اقتدار بین‏المللی یهود را برای دیگر جوامع به همراه ندارد. در پروتکل شماره ۱۰ آمده است:

«قوای همه را با ترویج اختلاف، دشمنی، کینه‏ خانوادگی، قحطی، بیماری و کمبود چنان فرسوده می‏سازیم که غیریهود هیچ گریزگاهی جز توسل به ثروت و قدرت ما پیش روی خود نیابد.»(۲۴)

بخشی از پروتکل شماره ۵ نیز مؤید این مسئله است:

«ما با این تدابیر، غیریهودیان را چنان خسته و فرسوده می‏سازیم که ناچار شوند قدرت و اقتداری بین‏المللی به ما عرضه کنند. چنین قدرتی به ما امکان می‏دهد تا تمام نیروهای حکومتی جهان را به‌آسانی  جذب کنیم و یک ابرحکومت تشکیل دهیم. ما باید نظام آموزشی جامعه‏ غیریهودی را به‌نحوی هدایت کنیم که افراد این جامعه در برابر هر مسئولیتی که به ابتکار نیاز دارد، از روی دلسردی و یأس احساس درماندگی کنند.»(۲۵)

شاید با نگاهی گذرا به تحولات صدساله‏ اخیر در کشورهای مختلف جهان و تعمیق در ساختار حاکمیت اکثر کشورها چنین تداعی شود که صهیونیست‏ها به اکثر اهدافشان رسیده‏اند و آنچه اکنون در عرصه‏های مختلف سیاسی، اقتصادی، علمی، تبلیغاتی و غیره در جهان مشاهده می‏شود، نشانه حاکمیت صهیونیسم در جهان است.

گرچه نمی‏توان حاکمیت صهیونیسم را در بخش عظیمی از جهان نادیده گرفت، ولی مخالفت شخصیت‏های مذهبی، سیاسی، فرهنگی و علمی جهان با اندیشه توسعه‏طلبی صهیونیست از مهم‏ترین موانع صهیونیست‏ها در طی یکصد سال گذشته بوده است. در میان همه‏ این موانع انقلاب اسلامی ایران از ویژگی خاصی برخوردار است، زیرا این انقلاب با الهام از اسلام و با شعار محوری محو اسرائیل از صحنه‏ گیتی بزرگ‏ترین زلزله را در ارکان نظام طراحی شده توسط صهیونیسم جهانی به وجود آورده است، به‌طوری که سفیر اسرائیل در ایران در زمان شاه گفت: «امام‌خمینی ‌معرف افراطی‏گری‌ شیعه ‌بود که ‌اسلام متعصبانه را به مرزهای ما آورد.»(۲۶)

این تلقی از اسلام به‌زودی محو نخواهد شد و مطبوعات وابسته به صهیونیست نوشتند:

«دشمنان ایران وحشت دارند که روح الله خمینی«ره» همچنان رهبری ایران را در دست داشته باشد.»

اما آن چیزی که بیش از همه رژیم صهیونیستی را به وحشت انداخته، تئوری حکومت جمهوری اسلامی مبتنی بر ولایت مطلقه فقیه است که در واقع پادزهر مهم‏ترین ابزار صهیونیسم یعنی شعار گمراه‌کننده‏ دموکراسی مبتنی بر لیبرالیسم است، زیرا گسترش این اندیشه در جهان اسلام نه تنها مانع فروپاشی جوامع اسلامی می‌شود، بلکه در درازمدت می‏تواند با ایجاد اتحاد در جهان اسلام به‌ویژه کشورهای خاورمیانه، بزرگ‏ترین پایگاه صهیونیسم یعنی رژیم اشغالگر قدس را به نابودی بکشاند.

از همین دیدگاه است که گهگاه برخی از رسانه‏های گروهی جهان و شخصیت‏های سیاسی و فرهنگی وابسته به امپریالیسم تبلیغی و صهیونیسم جهانی که اصول تفکر لیبرالیسم را در مراکز آموزشی وابسته به صهیونیسم آموخته‏اند، هماهنگ از فقدان آزادی در ایران سخن می‌گویند و همگی حکومت ولایت فقیه در ایران را به عنوان دیکتاتوری مذهبی قلمداد می‏کنند، زیرا حاکمیت این تفکر را بزرگ‏ترین مانع در رسیدن به اهداف و ایده‏های شیطانی خود می‏دانند.

تکیه مسلمانان بر اسلام و قرآن و پیروی از ولایت فقیه تنها راه باقیمانده برای ایستادگی در برابر هجوم سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و تبلیغاتی امپریالیسم و صهیونیسم جهانی به شمار می‏رود، زیرا مردم مسلمان ایران با تکیه بر این محور توانستند خود را از سلطه‏ جهانخواران نجات بخشند. امام خمینی پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ در یک پیام شورانگیز فرمودند:

«ما این واقعیت را در سیاست خارجی و بین‏المللی اسلامیان بارها اعلام نموده‏ایم که درصدد گسترش نفوذ اسلام در جهان و کم کردن سلطه‏ جهانخواران بوده و هستیم. حال اگر نوکران امریکا نام این سیاست را توسعه‏طلبی و تفکر تشکیل امپراتوری بزرگ می‏گذارند، از آن باک نداریم و استقبال می‏کنیم. ما در صدد خشکاندن ریشه‏های فاسد صهیونیسم، سرمایه‏داری و کمونیسم در جهان هستیم. ما تصمیم گرفته‏ایم به لطف و عنایت خداوند بزرگ، نظام‏هایی را که بر این سرمایه استوار گردیده‏اند نابود و نظام اسلام رسول‌الله را در جهان استکبار ترویج کنیم.

«دیر یا زود ملت‏های در بند شاهد آن خواهند بود که مسلمانان جهان و محرومین سراسر گیتی از این برزخ بی‏انتهایی که انقلاب اسلامی ما برای همه جهانخواران آفریده است احساس غرور و آزادی کنند و آوای آزادی و آزادگی را در حیات و سرنوشت خویش سر دهند و بر زخم‏های خود مرهم گذارند که دوران بن‏بست و ناامیدی و تنفس در منطقه‏ کفر به سر آمده است.»(۲۷)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ محمد احمدی، (به کوشش) پژوهه صهیونیت (تهران: مؤسسه فرهنگی پژوهشی ضیاء اندیشه، چاپ اول، دی ۱۳۷۶)، ص۵۰٫

۲- The poson of Liberalism.

۳- Broad Mindeness.

۴ـ همان، ص۵۱٫

۵ـ عجاج نویهض، پروتکل شماره ۱۲٫

۶ـ همان، پروتکل شماره ۱۳٫

۷ـ محمد احمدی، پیشین، ص ۵۲٫

۸ـ پیشین، پروتکل شماره ۱۶٫

۹ـ همان، پروتکل شماره ۴٫

۱۰ـ همان، پروتکل شماره ۱۵٫

۱۱ـ همان، پروتکل شماره ۴٫

۱۲ـ همان، پروتکل شماره ۱۷٫

۱۳ـ همان، پروتکل شماره ۱۹٫

۱۴ـ نگاهى گذرا به جوامع گوناگون به‌ویژه کشورهاى عربى حوزه‏ خلیج فارس، کشورهاى عربى شمال آفریقا ـ به‌ویژه مصر ـ و نیز آسیا، مؤید ادعاى ماست.

۱۵ـ همان، پروتکل شماره ۵٫

۱۶ـ همان، پروتکل شماره ۱۰٫

۱۷ـ همان.

۱۸-  Divide and Rule.

۱۹ـ همان، ص ۴۵٫

۲۰ـ همان، پروتکل شماره ۱٫

۲۱ـ همان، پروتکل شماره ۱۳٫

۲۲- Exhaustion.

۲۳ـ محمد احمدی، پیشین، ص ۵۳٫

۲۴ـ پیشین، پروتکل شماره ۱۰٫

۲۵ـ همان، پروتکل شماره ۵٫

۲۶ـ نشریه ‌حضور، شماره‌۱، مؤسسه‌ تنظیم و ‌نشر ‌آثار امام «ره»‌.

۲۷ـ روح‌الله خمینی، صحیفه نور، ج ۲۰، تهران: سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، بی‌تا.

 

سوتیترها:

 

۱٫

این لیبرالیسم دروغین و فریبنده که همه جا انتشار یافته و تحت حمایت یهودیان امریکا با سرعتی که در اروپا هرگز سابقه نداشته در حال شکل‏گیری است، به آسانی دچار اغتشاش می‏شود، زیرا عاری از حقیقت است، خطاست و خطا هزار چهره به خود می‏گیرد.

 

۲٫

صهیونیست‏ها با بهره‏گیری از علم روان‏شناسی، افراد مورد نظر را برای اهداف کوتاه‌مدت و بلندمدت خود شناسایی می‌کنند و با مورد توجه قرار دادن زمینه‏های روحی و روانی افراد و استفاده از خصلت‏های فردی، آنان را در خدمت خود در می‏آورند.