سید محمد جواد مهری
آخوندِ خراسانی، صاحب کفایه
زندگی نام آوران و ژرف اندیشان را بر کاغذ آوردن کاری است بس دشوار و نه تنها دشوار است که هیچ خامه ای توان رقم زدن آن را ندارد، همین بس که گوشه هائی هر چند ظاهر بینانه از بیو گرافی آنان را با ناتوانی بنگاریم تا شاید خواننده ای بهره برد و شنونده ای عبرت گیرد و خلاصه در آن دورانیِ که نیاز به بهتر زیستن در پرتو تعالیم اسلام داریم، از این گوشه های روشن زندگی رادمردان خودمان که برگهائی زرین در تاریخ اسلام بجای گذاشتند و برای همیشه جاودان در گیتی ماندند شاید که پرتوی بر گیریم و گامی به پیش رویم که اینسان زندگی کردن نه تنها نیکنامی اخروی بدنبال دارد بلکه کامرانی و سعادت دنیوی نیز در پی آن است. البته چه بسا در این راه پر رنج و محنت، آزمایشهای سخت الهی را با تنی ناتوان تحمل کردن و از دروازه سخت مادی گذشتن بهمراه دارد هر چه شکیبا تر بودن، هر چه آبدیده تر شدن و هر چه لذائذ مادی را پشت سر گذاشتن هر چه به فیض بهره گیری از لذائذ معنوی رسیدن و هر چه بیش کاشتن بهتر درو کردن سرانجام است. آخوند ملا محمد کاظم خراسانی صاحب کفایه الگوئی از این رادمردان است که بهار زندگی را بسی سخت گذراند و در آزمون الهی سر بلند و سر فراز بدر آمد و تا آنجا پیش رفت که یک خط نوشته اش شاه مقتدر قاجار را برای همیشه از ایران فراری داد و آهنگ جهادش لرزه بر اندام روس و انگلیس انداخت و اگر آن در گذشت نابنگامش نبود، بدون شک خواب آشفته استعمارگران به حقیت می پیوست و آنان را به روز سیاه می نشاند.
بیوگرافی صاحب کفایه: پدرش ملا حسین نام داشت و در هرات می زیست، ملا حسین به عزم زیارت به مشهد می آید و در آنجا ماندگار می شود. فرزندش محمد کاظم در مشهد چشم به دنیا گشود و در پرتو تربیت پدر و مادر، سالهائی چند از زندگی را سپری کرد. برادرانش هر یک برای خود کسب و کاری داشتند ولی محمد کاظم نه زیر بار کار می رفت نه حاضر بود مدرسه برود. پدرش با شگفتی از او می پرسید که تو چه آرزوئی داری؟ محمد کاظم که اینک دریافته بود، می تواند آرزویش را بزبان بیاورد، با اشک شوق از پدر می خواهد او را روانه مدرسه علمیه کند. پدر و مادر هر دو خرسند شده او را به مدرسه برای فراگیری علوم دینی می فرستند، سالیانی چند با همتی والا مقدّمات و مقداری از سطح را با هوشی کم نظیر پشت سر می گذارد،این بار به خدمت پدر و مادر رسیده می گوید: «دیگر اینجا برای من تازگی ندارد،من آنچه در اینجا بود فرا گرفتم، اکنون می خواهم راهی نجف شوم،این بار باید از مرکز علم و دانش استفاده کنم». پدر و مادر با خرسندی این پیشنهاد را می پذیرند. و با هر مشقتی که بوده، وسائل سفر را فراهم می سازند. همسرش از او می خواهد که همراه با او به نجف رود ولی او فعلاً نمی پذیرد برای اینکه نمی داند سرنوشت با او چه خواهد کرد. به ناچار از آنها جدا شده و یکتا فرزند دلبندش را که بیش از چهار سال ندارد بجای گذاشته، همراه با کاروانی روانه سرنوشت می شود. در نجف اشرف بی درنگ مشغول تحقیق و بررسی و تحصیل می شود. پس از گذشتن مدتی کوتاه نامه پدرش می آید و خبر وفات تنها فرزندش را به او می دهد. همسر را به نجف فرا می خواند و در کلبه ای محقّر زندگی بسیار متواضعانه خود را می گذارند تا اینکه شبی سخت از راه می رسد و همسرش را نیز پس از چند ساعت درد و رنج به سوی جهان ابدیت می برد و این جوان تنها و غریب را افسرده تر می نماید ولی هر چه روزگار خشن تر برخورد کند، او در عزم خود راسخ تر و در تحصیلش مصمّم تر و به هدفش نزدیکتر می گردد. اینجنین اند مردان نامی تاریخ. نوشته اند گاهی می شد که ماه ها می گذشت و پولی از پدر نمی رسید و این جوان با نان تنها می گذارند چرا که می خواست تغذیه معنوی کند، دیگر دنیا در نظر او رونقی نداشت.
مقام علمی:
اولین استاد وی، شیخ مرتضی انصاری، استاد مجتهدان و اقیانوس علم و دانش بود. روزی در یک مسئله اصولی آنقدر با استاد خود مناظره کرد که همدرسیهایش به او لقب «آخوند» دادند. پس از شیخ انصاری به مجلس درس میرزای شیرازی قدس سره راه یافت و در آنجا درخششی بیشتر از خود نشان داد. نوشته اند گاهی آنقدر مباحثه استاد و شاگرد طولانی می شد که همه را مبهوت می ساخت. روزی استاد بالای منبر تدریس نشسته بود و مطلبی را با استدلال بیان می کرد. آخوند اشکال گرفت، استاد در مقام پاسخگوئی بر آمد و دو سه بار شاگرد بر سخن خود پافشاری می کرد و استاد هم همچنین،تا بالأخره شاگرد برای احترام استاد ساکت شد، فردای آن روز میرزا که بر فراز منبر بالا رفت، قبل از هر سخنی گفت: «در مورد مسئله دیروز حق با جناب آخوند بود و نظر ایشان درست است» دورد بر چنین استاد و چنان شاگرد. میرزا در سال ۱۳۱۲ هجری قمری دار فانی را وداع گفت، و از آن پس پیشوائی و مرجعّیت عام شیعه به آخوند ملا محمد کاظم خراسانی «ره» واگذار شد. نویسنده کتاب حیاه الاسلام درباره او چنین می گوید: « در جودت ذهن و استقامت فهم بی نظیر و در قوه بیان و کیفیت تفهیم و تفاهم بلامثیل و در مدارج کمالات عملیه و علمیه، این خورشید جهان تاب، در سیر و صعود تا آنکه به اوج رسید و تلامذه آن جناب که در حوزه درس می نشستند و غالب از فحول مجتهدین بودند، بالغ بر هشتصد الی هزار می شدند. گاهی که در صحن مسجد طوسی منبر گذاشته می شد، صحن و نصف از زیر سقف و لب بام و میان پلکانها پر از جمعیت می شد و همه به یکدیگر می چسبیدند. یک هیبت غریب مدهشی رخ می نمود و همچو ازدحامی از صدر اول تا کنون در درس احدی اتفاق نیفتاده بود… صیت علمیش جهان را فرا گرفت از آفاق و اقطار عالم، شدّ رحال به نجف اشرف نمی نمودند الا به جهت استفاده از ایشان و از این رو افاده و استفاده به درس ایشان انحصال داشته و آنجناب هم سعی بلیغ در تکمیل و ترقی فضلا می نمود و از این لحاظ از بذل هر گونه جدّ و جهدی دریغ نداشت، چون پدری مهربان اشکال و اشتباه هر یک را به بیانات سهل رفع می نمود…» برخی از مورخین، تعداد شاگردان آن بزرگوار را بالغ بر ۱۷۰۰ نفر دانسته اند که بعضی از انان در دورانهای بعد، از مراجع تقلید شدند. اینک چند نفر از مشهورترین شاگردان ایشان را نام می بریم:
۱- سید ابوالحسن اصفهانی ۲- سید محمد تقی خوانساری ۳- سید جمال الدین گلپایگانی ۴- سید حسن مدرس ۵- شیخ محمد حسن مظفر ۶ شیخ محمد حسینی اصفهانی کمپانی ۷- آقا حسین بروجردی ۸- حاج آقا حسین قمی ۹- سید صدر الدین صدر ۱۰- آقا ضیاء الدین عراقی ۱۱- شیخ عبدالکریم حائری یزدی ۱۲- شیخ عبدالله گلپایگانی ۱۳- شیخ علی شاهرودی ۱۴- سید محسن امین عاملی ۱۵- سید محمود شاهرودی ۱۶- سید محسن طباطبائی حکیم ۱۷- آقا بزرگ طهرانی و ….
تألیفات آخوند:
۱- کفایه الاصول: یکی از مهمترین و زبده ترین کتابهای اصولی است که با بیانی شیوا، خالی از زوائد، و پر از نظریات جدید و جالب در علم اصول نگاشته شده و جزو کتابهائی است که همواره در حوزه های علمیه در درجه بالای سطح تدریس می شود و تا کنون چندین بار به چاپ رسیده است و هزاران دانشجوی علوم دینی از آن بهره برده اند. پیش از دوازده دانشمند بر آن تقریر نوشته و بیش از صد روحانی زبر دست آن را شرح کرده یا بر آن حاشیه نوشته اند.
۲- حاشیه بر رسائل ۳- حاشیه بر مکاسب ۴- حاشبه بر منظومه حاجی ملا هادی سبزواری ۵- حاشیه بر اسفار ملاصدار. ۶- رساله ای در وقف ۷- رساله ای در رضاع ۸- روح الحیاه فی تلخیص نجاه العباد ۹- القضاء و الشهادات. ۱۰- تکمله التبصره. تمام این کتابها به اضافه چند رساله مختصر دیگر در فقه و اصول و فلسفه است.
فعالیتهای سیاسی آخوند:
با مطالعه اوضاع و احوال زمان صاحب کفایه، از جنایتهای شاهان قاجار گرفته تا نهضت مشروطیت و تا هجوم وحشیانه روس و انگلیس به ایران مظلوم، در می یابیم که آن بزرگوار هیچگاه از مبارزه و نبرد باز نایستاد و در هر مناسبتی اعلام خطر می کرد و مردم را با هشدارهای خود هشیار می ساخت. البته بحث پیرامون مسائل سیاسی آن زمان و واکنشهای مرحوم آخوند بسیار است و نیاز به نگاشتن کتابی مستقل دارد، از آن گذشته در این مختصر مجال اظهار نظر در مورد نهضت مشروطیت و مخالفین و موافقین آن نیست، لذا بر آن شدیم که تنها به برخی از پیامهای ایشان اشاره کنیم، همین بس که معلوم شود علمای بزرگ ما همواره روح مخالفت و نبرد با طاغوت داشته اند و با سلاطین ستمگر دمی سازش نکرده اند و اگر گهگاهی در این زمینه فتوری رخ داده است نه از تقصیر بوده است که از قصور و این قصور نه از سوی ایشان بوده است که اوضاع زمانه چنین اقتضائی را داشته است.
آخوند خراسانی، صاحب کفایه
هنگامی که جنایتها و ستمگریهای محمد علی شاه اوج گرفت، آخوند خراسانی در آغاز- همانند دیر بزرگان دین- به پند و اندرز او اقدام کرد، نامه ای که مشتمل بر ده پنده بود برای او فرستاد که برخی از آنها را در اینجا می آوریم:
۱- بر شما سزاوار است که از بذل جان و مال در حفظ شریعت مطهره و مبانی مقدسه اسلام دریغ ننموده و یک معلم برای خود انتخاب نمائید…
۲- همیشه از مردمان فاسد العقیده که بنده دینا و دنیا پرست می باشند پرهیز کنید….
۳- منسوجات و کالاهای وطنی را ترویج کنید… که چنین علمی موجب می شود مملکت از بند احتیاج به منسوجات و مصنوعات خارجی آزاد گردد، چنانی که «میکادو» پادشاه ژاپن به این طریق عمل نمود زیرا می دانست که کلید تعالی و ترقی مملکت، بسته است به عدم احتیاج افراد ملت از آنچه از خارج وارد می شود و بر اثر انجام این امر، مملکت ژاپن بمراتب عالیه نائل گردید…
۴- همت گمارید در نشر و بسط علوم و صنایع جدید…
۵- بپرهیزید و بسیار بپرهیزید از اینکه بیگانگان در کار مملکت دخالت کنند و مراقبت کنید تا فتنه سازیهای آنان را از میان بردارید زیرا سر منشاء کلیه بلاها و فساد از آنان ناشی می شود و هیچگونه اعتمادی هم آنان را نشاید…
۶- کوشش کنید برای بسط عدالت و مساوات واقعی به صورتی که شخص شاه با ضعیف ترین افراد ملّت از لحاظ حقوق برابر باشند و احکام شرعی اسلامی بر جمیع افراد بدون استثناء حاکم باشد…
۷- باید نسبت به عموم رعیت محبت کرد و برای جلب قلوبشان به آنان مهربانی نمود…
۸- سزاوار است به تاریخ مشاهیر پادشاهان جهان مراجعه و آن را مورد مطالعه قرار دهید…
۹- با مراجعه به تاریخ، بر خاطر ملوکانه مکشوف می گردد که: «پادشاهان ایران چه قبل از اسلام و چه بعد از آن، هر یک از آنها عمر خود را در خوش گذرانی و پیروی از شهوات و لهو و لعب گذراندند و رجال مملکت هم از آنان پیروی کردند و نتیجه آن شد که مملکت ناتوان گردید و ملت خوار و زبون شد و ثروت ملی نفله و حال ملک پریشان گردید…
۱۰- انتظار داریم که حفظ مقام شامخ علم و بزرگداشت علماء عاملین و فقهاء مصلحین را همیشه وجهه و منظور نظر قرار دهند… (آیا سزاوار نیست این پندها با خامه ای زرین نوشته شود و همواره فرمانروایات و دست اندکاران از این پندها پیروی کرده، جامه عمل بپوشانند؟ آیا این سخنان حکیمانه آخوند خراسانی نباید برای هیمشه مد نظر قرار گیرد؟)
در هر صورت آن شاه ستمگر نه تنها به این اندرزها اعتنائی نکرده که بر ستمهای خود افزود. از این رو آخوند همراه با دو نفر دیگر از علمای بزرگ این اعلامیه را صادر کرد: «به عموم ملت ایران حکم خدا را اعلام می داریم: الیوم همّت در دفع این سفاک جبّار و دفاع از نفوس و اعراض و اموال مسلمین از اهم واجبات و دادن مالیات به گماشتگان و از اعظم محرّمات … است». و همین اعلامیه کافی بود که شاه و دار و دسته اش را برای همیشه سرکوب کند. وقتی خبر افتتاح مجلس شورای ملی به نجف رسید، آخوند نامه ای به مجلس نوشت و آنها را به کوشش برای به اجرا در آوردن قوانین اسلام وادار ساخت و تأکید بر آن نمود. در این نامه آمده است: «و الله ملل و دول عالم در این موقع نگران حال مایند تا از این اتفاق ملی و مجلس شوری که آخرین علاج امراض مزمنۀ مهلکه است چه نتیجه گیریم… انشاء الله تعالی هیچ دقیقه ای را فرو گذار نفرموده، قوانین محکمۀ دین مبین را که ناموس اکبر و از اعظم اسباب ترقی و نفوذ و فقط رسمی از آن باقی است، صحیحاً به موقع اجرا… در آورید». در مورد وجوب فراگیری فنون نظامی این حکم را صادر کردند: «البته معلوم است که حفظ بیضه اسلام و پاسبانی ممالک اسلامیه تکلیف عامه مردم است و برهر فردی از افراد مسلمین واجب است که به حسب قوه و استعداد خود در مقام تحصیل مقدمات آن برآید و در اقدام به لوازم آن کوتاهی نکند، و چون که اعظم مقدمات آن تعلیم و تعلم آداب حربیه است که به مقتضای هر زمانی معمول می باشد، پس بر عموم جوانان مسلمین و ابناء ملت اسلامیه واجب است که در مشق نظامی و تعلیم قواعد حربیه جدیده که معمول این زمان است، هیچگونه مسامحه و مساهله ننمایند و کمال اقدام و اهتمام در این باب داشته باشند…». راستی چقدر این بزرگوار بیدار و آگاه بود و اگر مردم آن زمان همان رشد ملّت امروز ما را داشتند، بدون شک مقدمات حکومت اسلامی را برقرار میکردند.
وفات آخوند:
آنگاه که آخوند خراسانی «ره» برای مقابله مستقیم با روس و انگلیس عازم حرکت به سوی ایران می شود که در آنجا حکم جهاد را صادر نماید و از نزدیک قضایا را زیر نظر بگیرد، شبی که فردایش عازم ایران است، و مسلمانان لحظه شماری برای قدوم رهبرشان می کنند، ناگهان عارضه ای ناگوار، قلب پیشوا را به درد آورده، کم کم عرقی سرد بر پیشانی مبارکش پیدا می شود، فورا رو به سوی قبله کرده، دنیای فانی را وداع و به سوی جهان ابدیّت و لقاء پروردگارش می شتابد. این واقعه دردناک در شب سه شنبه بیستم ذی الحجه ۱۳۲۹ هجری قمری اتفاق افتاد و درست در موقعی که دنیای اسلام به او سخت نیازمند بود، درگذشت. بسیاری از مورخین عقیده برآنند که یکهفته قبل از حرکت سیب مسمومی در کربلا به ایشان داده بودند و برخی هم می گویند در مجلس فاتحه ای که در کربلا برقرار بوده، قهوه می نوشد و یک روز پس از آن احساس خفقان در قلب خود نموده و پس از یکهفته در اثر سکته قلبی وفات می کند.
انتقادها و پیشنهادها افراط و تفریط
ازدواج
در شماره های گذشته سخنی داشتیم در رابطه با افراط و تفریط حاکم بر جامعه که در بخشی از آن به سخنان یکی از مسئولین اشاره ای شده بود. برادری بر ما خرده گرفت که گویا لحن انتقاد برادرانه و خیرخواهانه نبوده است و نوشته بود شما نباید از ایشان انتقاد می کردید بلکه باید به او تذکر می دادید. البته ما به آن برادر پاسخ خصوصی دادیم ولی از آنجا که این مطلب ممکن است به ذهن دیگران نیز خطور کند لازماست در اینجا تذکر دهیم که ما نه به شخص انتقاد داریم و نه به جریان خاصی، بلکه انتقاد ما متوجه طرز تفکری است که بر جامعه حاکم است و همانگونه که در ابتدای این سلسله مقالات اشاره شد هر جامعه بخصوص پس از انقلاب دچار افراطها و تفریطهائی می شود که رهبران جامعه موظفند با راهنمائیهای خود این حالت را در هر زمینه ای تعدیل کنند.
در جامعۀ ما با توجه به بیداری و وظیفه شناسی رهبران عالیقدر آن افراطها به حدّاقل خود رسیده است. امام امت دام ظله با سیاستهای حکیمانۀ خویش و با حفظ توازن قوی و تعادل نیرو در طرز تفکرهای و سلیقه های مختلف با مهارت خاصی توانسته اند جامعه و بخصوص مسئولین آن را در صراط مستقیم به طور اعجاز آمیزی نگهدارند. سایر شخصیتها و رهبران جامعه نیز با تذکرات خویش در حفظ توازن جامعه بسیار کوشیده اند و بحمدالله تا کنون موفق بوده اند و ان شاء الله در آینده توفیقات بیشتری نصیب خواهد شد. ما نیز در پیروی از آن سیاست حکیمانه و تعقیب آن هدف عالی انگشت بر جزئیاتی که شاید صلاح نباشد آن بزرگان به آن اشاره کنند می گذاریم.
گر چه همین جهات نیز کم و بیش در سخنان بزرگان ما آمده است. بهرحال ما نظر به گفتۀ آن مسئول بجز به عنوان مثال نداشتیم. البته باید با کمال تأسف بگوئیم که در آن مورد و موارد مشابه هنوز تغییر محسوسی دیده نشده است و اگر تغییری مشاهده شود، شاید در آن سو باشد که مطلوب نیست.
به هر حال، در این شماره سخن ما دربارۀ ازدواج است. این امر با این که هم از نظر مذهبی و هم از نظر اجتماعی بسیار مهم است امّا کمتر به آن توجه شده و جامعه در این زمینه نیز از جهات مختلف دچار افراط و تفریط شده است.
ما با بررسی آن جهات و تذکرات لازم امیدواریم هر چه زودتر با برطرف شدن مشکلات ازدواج، جامعه ای سالم و رو به رشد داشته باشیم. زیرا ازدواج به نظر ما از آن جهت که آرامش و آسایش به افراد می بخشد، جامعه را که چیزی بجز همان افراد نیست از بسیاری لغزشها و نابسامانیها و انحرافات اخلاقی نجات می دهد. جامعه ای که جوانان آن در اوائل بلوغ جنسی اقدام به ازدواج کنند بدون شک از جامعه ای که چنین نیست به مراتب سالم تر و مترقی تر خواهد بود.
۱- مَهْر و شیر بها
در دورانهای قدیم و جامعه های غیرمتمندن و غیر متدین دختر، همانند کالائی بود که پدر و مادر آن را می فروختند و آنچه به عنوان مهر می گرفتند چیزی از آن به وی نمی رسید. اعراب جاهلیت به کسی که دختر زیبائی داشت تبریک می گفتند که ثروتمند خواهی شد و چون چنین بود اگر یکی از آنها از این جهت امیدی به آیندۀ دختر نداشت یا اینکه غیرت احمقانه او بر طمعش رجحان می یافت یا خود، ثروتمند و مستغنی بود دختر بیچاره را زنده بگور می کرد. آری، در آن جامعه بی فرهنگ به فرزند بجز از دریچۀ منافع شخصی نگاه نمی کرد و پسر را هم که می خواستند به این امید بود که روزی مردی نیرومند شود و دفاع از خانواده و عشیره کند بلکه در جنگها غنایم بدست آرد. به هر حال آن دوران سیاه گذشت و آن تاریکی ها با طلوع خورشید اسلام زدوده شد ولی هنوز هم در بسیاری از جامعه ها آثاری از آن فرهنگ باطل باقی است.
یکی از آنها بالا بردن مَهْر است که در آن دوران چون دختربه عنوان کالا مطرح بود مهر طبق قانون عرضه و تقاضا بالا می رفت و پائین می آمد ولی اکنون که طبق دستور اسلام مهر حق دختر است و هیچ جزئی از آن به پدر و مادر نمی رسد، باز هم سعی خانواده ها بر این است که مهر را تا حد مقدور بالا ببرند ولو به قیمت تأخیر ازدواج دختر از وقت معمولی آن باشد و گویا تنها انگیزۀ آن یک انگیزۀ جاهلی است که از آن دوران به صورت یک عادت و رسم باقی مانده و آن فخر فروشی خانواده و مخصوصاً مادر دختر است و مکرر شنیده شده مادر اصرار دارد که اقلاً به صورت ظاهر مهری سنگین اعلام شود که در برابر قوم و فامیل سرافکنده نباشیم و این همان انگیزۀ باقیمانده از جاهلیت است که باید یک فرد مسلمان خود را از آن پاک و منزه کند. این مهرهای سنگین بجز فساد جامعه و تأخیر در امر ازدواج نتیجه ای ندارد.
ملت مسلمان و انقلابی ایران باید روش و سیرۀ رسول اکرم(ص) و ائمه هُدی (ع) را الگوی خود قرار دهند. رسول اکرم(ص) طبق روایت یکی از صفات بهترین زنان امت خویش را کم بودن مقدار مَهر آنان دانسته است. یک فرد مسلمان آن هم در یک جامعه انقلابی هیچ مسئله ای را نباید از دیدگاه فردی ملاحظه کند، بلکه باید آن را از نظر اجتماعی مورد بررسی قرار دهد و نباید خود را جدای از جامعه بداند.
شک نیست اگر همه یا اکثر افراد این گونه با مسئله ازدواج برخورد کنند، این شرایط و مهر سنگین که سدّ راه صلاح جامعه است به کلی از بین خواهد رفت.
در مقابل آن گروه که متأسفانه هنوز هم اکثریت جامعه را تشکیل می دهند گروهی دیگر در حق دختران خویش تفریط می کنند و به قول معروف به صلواتی راضی می شوند. این نیز از نظر روایات و سنت اسلامی مطلوب نیست و باید اعتدال و میانه روی در همه امور مد نظر باشد. خوب است اگر مهر السنۀ که مهر زنان و دختران رسول خدا(ص) بوده است مورد توجه قرار گیرد و آن پانصد درهم یعنی تقریباً ۲۶۰ مثقال نقره میباشد. گر چه این نکته به نظر بعید نمی آید که آن مهر مناسب آن روز بوده و اکنون باید آنچه مناسب این زمان است قرار داده شود. به هر حال بهتر آن است که خواستگار از جهاتی که مورد نظر است یعنی دین و اخلاق اگر مناسب بود باید نسبت به مهر ملاحظه تمکن و استعداد او را نمود و نباید مهر آنگونه بالا باشد که ازدواج را در جامعه مشکل کند و نه آن اندازه پائین باشد که موجب نکوهش کوته نظران و کوچک جلوه دادن زن باشد. البته ارزش زن به مهر او نیست بلکه به دین و عفت و اخلاق و خانه داری اوست. ولی چون نظرها و دیدگاهها مختلف است باید همۀ جهات را ملاحظه کرد.
در اینجا نکته ای مهم که باید مود توجه قرار گیرد این است که پدر و مادر نباید از پیش خود مهری یا شرطی تعیین کنند و این فقط حق دختر است و باید با او در میان بگذارند. پدر و مادر از نظر شرعی هیچ ولایتی در این جهت بر دختر ندارند و تنها چیزی که هست طبق نظر حضرت امام رضایت آنان در اصل مسئله ازدواج مطرح است. آن هم در صورتی که مانع از ازدواج وی با شخص مناسب از نظر شرعی و عرفی نشوند و گرنه همان حق نیز از آنان سلب می شود بنابراین پدران و مادران توجه داشته باشند که دراین امر مهم عمل خلاف شرع انجام ندهند و مهر را از پیش خود تعیین نکنند مگر اینکه دختر خود به آنها واگذار کرده باشد و وکالت داده باشد.
و امّا شیربها، مسئله ای است که به طور کلی از آثار همان افکار جاهلی است. زیرا درست قیمت گذاشتن بر دختر است. گویا مادر قیمت شیری که به پسر داده نمی خواهد زیرا برای او ارزش واقعی قائل است ولی برای دختر ارزشی قائل نیست که شیر را مجاناً به او بدهد و لذا قیمت آن را از داماد می گیرد و این گذشته از نظر حکم شرعی (که تفصیل آن در شماره ۲۰ مجله در بخش پرسشها و پاسخها ضمن ترجمۀ سخن امام دام ظله در تحریر الوسیله آورده ایم)، از نظر روانی اثر سوء بر دختران دارد و از نظر اجتماعی سنگی است جلو راه ازدواج، و در نتیجه خود مایۀ فساد جامعه است. لذا باید به شدت با آن برخورد کنیم و آن را به طور کلی از فرهنگ جامعه انقلابی و مسلمان خود محو سازیم.
۲- دخالت پدر و مادر
یکی از ره آوردهای تمدن غربی که در رژیم سابق به سرعت رشد می کرد بی بند و باری دختران و پسران بود که غالباً خانواده های به اصطلاح متمدن و غرب زده در مسئله ازدواج فرزندان خود در مقابل عمل انجام شده ای قرار می گرفتند و دیگر جای نظر دادن و مصلحت اندیشی نبود و در این رابطه مشکلات بسیاری برای خانواده ها به وجود می آمد که چون راه حلی برای آن نداشتند خود را بیش از پیش در دامان فرهنگ غربی می افکندند و بر بی بند و باری می افزودند تا به کلی از قیود و دست و پا گیر دین و رسم و شئون اجتماعی خویش رها شوند.
این نتیجۀ افراط در آزادی دختران و پسران بود.
در مقابل آن گروهی که به صورت مظاهر متدین و پای بند مذهب و راه و رسم اجتماعی خویشند به طور کلی خود را ولیّ اَمْرِ فرزندان خویش حتی پس از بلوغ می دانند و نه فقط از آنها در امر مهم ازدواج که زندگی آیندۀ پرفراز و نشیب آنان را تشکیل می دهد نظر خواهی نمی کنند بلکه به مخالفت آنان نیز اهمیتی نمی دهند و آنها را بر ازدواج دلخواه خویش مجبور می سازند و این امر نسبت به دختران بیشتر است و اتفاقاً موجب ناراحتیها و مشکلات بیشتری نیز هست. ما در این رابطه نامه های بسیاری داریم که پسری با فشار بیش از حد خانواده ازدواجی کرده که دلخواه او نبوده و هم اکنون با چند فرزند تصمیم بر طلاق دارد و طبق اظهار خود راهی به جز این نمی باشد و به نظر می رسد که حق با اوست ولی آیا گناه این جدائی و در بدری فرزندان بیچارۀ آنها بر گردن کیست؟ روشن است که مقصر، پدر و مادر بی فرهنگ و بلکه غیر متدین این گونه فرزندان است که نمی دانند اصولاً اگر زوجین راضی نباشند عقد آنها باطل است. و گوئی عقدی صورت نگرفته است مگر اینکه بعداً راضی شوند و اگر به هیچ وجه راضی نشوند و فقط به این خیال که ازدواج شرعاً نیز بر آنها تحمیل شده است تن در داده باشند، صحت عقد آنها مشکل است در آن صورت شما خود حدس بزنید چه مشکلاتی از نظر شرعی و عرفی و روانی رخ خواهد داد؟
از این بدتر اجبار دختران است و مخصوصاً در صورتی که مصلحت آنها در نظر گرفته نشود که بسیار دیده شده است پدران و مادران به طمع جهات مادّی، دختران نوجوان خود را به ازدواج مردان چهل، پنجاه ساله درمی آورند که بسیاری از آنها در اثر ناسازگاری پس از رشد کامل فکری و جنسی دچار انحراف می شوند که نمونه هائی از آن در دادگاه های انقلاب دیده شده است و چه بسیارند آنان که کسی از وضع و حال آنها مطلع نیست.
از نظر شرع مقدس اینگونه اعمال جایز نیست و پدر، پس از بزرگ شدن فرزند و بلوغ شرعی ولایتی بر او ندارد. و اما مادران که خود را غالباً به این دلیل که حقشان بزرگ است ولیّ فرزندان خویش می دانند، باید بدانند که هیچ گونه ولایتی از نظر شرعی ندارند و جایز نیست در اینگونه شئون فرزندان خویش دخالتی کنند مگر از راه نصیحت و خیرخواهی. گذشته از حرمت اینگونه دخالتها عقد نیز صحیح نیست مگر اینکه بعداً زوجین به آن عقد راضی شوند. هم اکنون نامه ای داریم که مردی که دارای چهار فرزند است از روز اول به ازدواج راضی نبوده و حتی شناسنامۀ خویش را تحویل نداده است و خانوادۀ وی با المثنای شناسنامه ازدواج او را ثبت کرده اند. ما در نامه ای او را نصیحت کردیم که بخاطر فرزندانش به این ازدواج راضی شود و طلاق ندهد. ولی او در نامۀ دومش وضع نابسامان زندگی زناشویی را برای ما نوشته است که جداً تحمل آن وضع احتیاج به فداکاری و گذشت فوق العاده ای دارد. چرا باید پدران و مادران به دلیل بی فرهنگی مایۀ بدبختی و ناراحتی فرزندان خویش در طول زندگی باشند؟ و چرا دفتر ثبت ازدواج دقت کامل در تشخیص رضایت طرفین به عمل نیاورد؟ و چرا با این همه نظم و ترتیب و دفتر و اسناد احکام الهی و روشنترین حقوق اجتماعی افراد نادید گرفته شود؟
ولی فراموش نشود که داماد و خانوادۀ او نباید مطالبۀ جهیزیههای سنگین بکنند. اصولاً این گونه رسمهای غلط را باید کنار گذاشت. آنچه از سنتهای اسلامی و سیرۀ رسول اکرم(ص) رسیده است این است که با همان مَهر جهیزیۀ عروس را تهیه می کرده اند و همچنان که مهر نباید سنگین باشد جهیزیه نیز باید مناسب آن باشد، زیرا هدف تشکیل خانواده و سعی در سعادت و خوشبختی آن است. بنابر این هر چه ساده تر و آسان تر و دورتر از قیود دست و پا گیر باشد آینده ای بهتر و دورنمائی موفق تر و خوشبخت تر خواهد داشت.
۳- مراسم ازدواج
یکی از مشکلاتی که سدّ راه ازدواج است خرج سرسام آور مراسم آن است که این نیز از باقیمانده های عادات جاهلی است که در رژیم گذشته رونق بیشتر یافته بود. افراط در خرجهای بیجا و بی مورد مراسم ازدواج، اکثر جوانان را از فکر تشکیل خانواده منصرف می کند. باید بطور کلی این رسمهای غلط و مشکل آفرین را کنار گذاشت ولی نه به این معنی که هیچ مراسمی نباشد زیرا این نیز تفریط است و از نظر شرع برگزاری مراسم ساده مطلوب است و اطعام یعنی سور دادن در ازدواج مستحب است ولی به مقدار تمکن آن شخص و اگر هیچ ممکن نیست نباید اصل ازدواج که یک مسئله مهم اجتماعی و فردی است فدای اینگونه رسمها و حتی آداب شرعی بشود. بنابراین نصیحت ما به آنان که قدرت دارند این است که از خرجهای زیاد و به رخ کشیدن ثروت و مکنت خویش بپرهیزند تا بطور کلی این رسمهای غلط از میان برود و ناچار نباشد آن مرد فقیر یا متوسط با قرض و خواهش مراسم عروسی را برگزار کند. یا اگر بدون مراسم بود احساس محرومیت کند. نصیحت ما به آنان که می خواهند به اصطلاح اسلامی و انقلابی باشند، این است که در صورت قدرت تفریط نکنند و به آداب شرعی در برگزاری مراسم ساده و اطعام ولو در محدوده فامیل و همسایه عمل کنند. و نصیحت به آنان که قدرت برگزاری هیچ گونه مراسم و اطعام را ندارند این است که اصل ازدواج را فدای این جهت نکنند زیرا اینها مستحب است و در وضع کنونی بخصوص برای آنانکه ممکن است مبتلا به گناه شوند شاید ازدواج واجب باشد.
نکته ای که در این مورد لازم است تذکر داده شود مسئله تحصیل است. بسیار دیده و شنیده شده است که ناصحان خیرخواه، جوانان را از ازدواج منع می کنند به دلیل این که دست و پا گیر است و مانع تحصیل می شود. البته اگر کسی مورد رزقی نداشته باشد که بتواند در عین تحصیل خرج خانه را بدهد شاید از این جهت مشکلی برای او پیش آید ولی در مورد کسی که از نظر مخارج زندگی تأمین شده باشد یا بتواند در فرصتی که دارد خرج خانه را به دست بیاورد ازدواج نه تنها مانع تحصیل نیست بلکه به آن کمک می کند، زیرا مهمترین عامل در پیشرفت تحصیل آرامش روح و تمرکز فکر است. جوانی که زیر فشار غریزه جنسی باشد آرامش ندارد و مخصوصاً اگر مبتلا به روش های غیر مشروع در ارضاء غریزه باشد که هم از نظر جنسی و هم از نظر روانی در اثر احساس گناه و شرم آرامش نخواهد داشت. بلکه می توان گفت در بعضی از موارد اگر ازدواج با تحصیل منافات داشته باشد باید ازدواج را اختیار کند. زیرا ممکن است با ادامۀ آن وضع، علم که بدستش نیامده عقلش را نیز از دست بدهد یا در اثر گناه گرفتار مجازاتهائی شود که جانش را نیز فدا کند. بنابراین در هر مورد باید ملاحظه اهم و مهم از نظر وضع مالی، جسمی و روحی مشخص بشود آنگاه گفته شود کدام یک را اختیار کن.
مسائل و مشکلات ازدواج، خیلی بیشتر از آن است که در این مقاله گنجانیده شود و این مسئله خیلی مهم تر از آن است که به نوشتن یک مقاله اکتفا شود باید یک حملۀ تبلیغاتی وسیع تحت ارشاد و رهبری بزرگان و شخصیتهای مذهبی فکری و سیاسی برای براندازی رسمهای غلط که مانع راه ازدواج است بشود تا هر چه بیشتر مردم را به تسریع در این امر تشویق و از سختگیری در آن باز دارند.
برای درک اهمیّت مطلب حدیثی از رسول اکرم(ص) در اینجا می آوریم که فرمود:
«اذا جاءکم من ترضون خُلقه ودینه فزوجوه. الاّ تفعلوه تکن فتنۀ فی الارض و فساد کبیر»
اگر کسی برای خواستگاری آمد که از نظر دین و اخلاق مورد پسند بود او را بپذیرید. اگر چنین نکنید در زمین آشوب و فساد بزرگی برپا می شود.
و این همان آشوب و فسادی است که جامعه بشری متمدن امروز گرفتار آن است. به امید آن روز که همگی با درک و احساس مسئولیت اجتماعی ریشۀ فساد را از زمین بر کنیم.
ان شاء الله.
آدرس تعدادی از نمایندگهای پاسدار اسلام در شهرستانها
* اصطهبانات سازمان تبلیغات اسلامی
* باختران خیابان مدرس- نشر شهید بهشتی (وابسته به سپاه)
* بافق یزد روابط عمومی سپاه پاسدارن
* بجستان خراسان بسیج سپاه پاسداران
* بجنورد دفتر حزب جمهوری اسلامی
* بروجن خیابان ۱۵ خرداد کتابخانه مسجد جامع مدنی
* بم کتابفروشی هجرت (جهاد سازندگی)
* بندر انزلی (روابط عمومی سپاه پاسداران)
* بندر ترکمن کمیته فرهنگی جهاد سازندگی
* بندر گز سازمان تبلیغات اسلامی
*بندر ماهشهر نمایندگی کیهان برادر نیروی پور
* تربت حیدریه سازمان تبلیغات اسلامی
* تفت یزد سازمان تبلیغات اسلامی
* تفرش روابط عمومی سپاه پاسداران
* تویسرکان دفتر تبلیغات اسلامی
* تیرتاش بهشهر انجمن اسلامی تیر تاش
* پل سفید روبروی شهردار مطبوعاتی حزب الله
* جلفا گرگر کتابفروشی وحدت اسلامی- برادر نقی وهابی
پرسشها و پاسخها ادیان آسمانی از دیدگاه قرآن
• نظر قرآن دربارۀ اختلاف ادیان آسمانی چیست؟
• از نظر قرآن دین خدا یکی است.
«• …»
آل عمران ـ ۱۹
دین در نزد خدا تنها اسلام است و اختلاف اهل کتاب در دین خدا با علم به وحدت دین الهی فقط از روی ظلم و ستیزه جوئی با حق است. دین ـ به معنای گرایشی که خداوندبرای انسان ها خواسته و تشریع فرموده ـ اسلام است، یعنی تسلیم در مقابل دستورات الهی از نظر عمل و پذیرفتن حقایق مذهبی از نظر عقیده. و امّا اختلافی که در شرایع آسمانی مشاهده می شود که در اصل شریعت از هم جدا شده اند نتیجۀ عناد و ستیزه جویی اهل کتاب با حق است که حاضر نشدند در مقابل پیغمبری که خداوند طبق بشارات کتب آسمانی به آنها وعده داده بود تسلیم شوند.
ممکن است گفته شود پس اختلافی میان شریعت رسول اکرم(ص) و شریعت موسی و عیسی علیهما السلام و سایر پیغمبرانی گرامی نیست؟
جواب این است که اختلاف در جزئیات شریعت است که به ملاحظه تناسب زمان و تکامل بشریت تشریع شده است و امّا اصول و پایه های شریعت خدا در همۀ ملل یکی است. خداوند می فرماید:
« … »
شوری ـ ۱۳
خداوند برای شما همان دینی را تشریع فرموده است که به نوح سفارش نمود و آنچه را به تو وحی نمودیم و سفارش ما بود به ابراهیم و موسی و عیسی، که دین را به پا دارید و در آن اختلاف نکنید …
و سپس در آیه بعد می فرماید:
«و ما تفرقوا الا من بعد ما جاءهم العلم بغیاً بینهم»
و آنها اختلاف نکردند مگر پس از دریافت تعالیم آسمانی و آن هم از روی عناد و ستیزه جوئی آنان بود. بغی، به معنای تجاوز از حد مشروع است و این که فرموده است «بینهم» یا به این معنی است که تجاوز و مقاومت در برابر حق در میان آنها متداول بود یا مراد تجاوز بر یکدیگر است و بنابراین احتمال مراد این است که تفرقه در دین را وسیله ای برای رسیدن به مقاصد ظالمانه خویش نسبت به یکدیگر قرار دادند زیرا اگر همه پای بند یک دین و یک شریعت و قانون باشند، تجاوزی واقع نمی شود.
بنابراین این برای اینکه تجاوزات خود را رنگ قانون و شریعت بدهند، هر یک برای خود دین جداگانه ساختند و چنین شد که اختلاف در شرایع به وجود آمد.
شاید گفته شود که وحدت ادیان فقط در جنبه عقیده است نه در مقام عمل و احکام. ولی چنین نیست، وحدت از نظر عقیده امری است روشن زیرا عقیده مبتنی بر واقعیتهای خارجی است و نمی شود که در آن اختلافی باشد و ممکن نیست پیغمبری بگوید روز قیامت هست و دیگری در شریعتش نفی آن باشد. این محال است زیرا باید یکی از آنها اختلاف واقع باشد و چنین امری نمی تواند منظور از آیه فوق باشد و قرائن در آیه مبارکه بر آن زیاد است و از همه واضحتر این که امر به اقامه و بر پاداشتن دین در همه شرایع شده است و این نیست مگر در مرحلۀ عمل و احکام. بعلاوه آیات بسیاری دلالت بر وحدت اصول عملی شرایع دارد. مثلاً نماز که مهمترین رکن عبادی و زکات که مهمترین رکن اجتماعی شریعت است در همه شرایع گذشته بوده. قرآن در مورد میثاق بنی اسرائیل می فرماید:
«و اذ اخذنا میثاق بنی اسرائیل ان لا تبعدوا الا الله … و اقیموا الصلاۀ و آتوا الزکاه»
ما از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم که نپرستید مگر خدا را (تا آنجا که میفرماید) و نماز رابه پا دارید و زکات مالتان را بپردازید.
حضرت عیسی (ع)در حالی که نوزاد بود در پاسخ آنان که به مادر بزرگوارش اعتراض کردند که این فرزند را از کجا آوردی، در ضمن سخنانی فرمود:
« • » مریم ـ ۳۱
یعنی خداوند به من سفارش فرموده است به نماز و زکات تا آخرین دم زندگی. و در مورد حضرت زکریا چنین آمده است:
« •» آل عمران ـ ۳۹
ملائکه او را ندا دادند در حالی که در محراب به نماز ایستاده بود. و در مورد حضرت اسماعیل می فرماید:
« • » مریم ـ ۵۵
و همواره خاندان خویش را به نماز و زکات امر می کرد. و در مورد حضرت ابراهیم (ع)آمده است:
« » ابراهیم ـ ۴۰
خداوندا مرا برپا دارندۀ نماز قرار بده و همچنین فرزندانم را. و در مورد حضرت شعیب به نقل از معاندین قومش می فرماید:
« » هود ـ ۸۷
گفتند ای شعیب آیا نمازت تو را وادار کرده است که ما را از پرسش خدایان نیاکانمان باز داری. و در سورۀ انبیاء پس از ذکر عدهای از پیامبران می فرماید:
« …» انبیاء ـ ۷۳
ما آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به امر ما هدایت می کردند و آنان را بوسیلۀ وحی امر کردیم به انجام کارهای خیر و برپاداری نماز و پرداختن زکات …
و در وصایای جناب لقمان به فرزندش چنین آمده است:
« » لقمان ـ ۱۷
فرزندم! نماز را به پا دار و دیگران را به کار خوب وادار و از کار بد بازدار. که در این آیه به دو اصل دیگر شرایع اشاره شده است و آن امر به معروف و نهی از منکر است.
روزه نیز یکی از اصول شریعت است، در این باره قرآن می فرماید:
« …» بقره ـ ۱۸۳
ای کسانی که ایمان آورده اید بر شما روزه واجب شده است. همچنانکه بر کسانی که پیش از شما بودند واجب بود.
و امّا حج که از پایه های شریعت اسلام می باشد آنچه مسلم است از زمان حضرت ابراهیم (ع)بر همه مردم واجب شده است که به آن حضرت دستور داده شد.
«و اذّن فی الناس بالحج» حج ـ ۲۷
به تمام مردم اعلام کن که حج انجام دهند. و روایات متعددی در این زمینه از اهل بیت علیهم السلام وارد شده که حضرت ابراهیم این حکم را برای تمام نسلهای آیندۀ بشریت اعلام فرموده است.
بلکه در بعضی روایات آمده است که حضرت آدم(ع) نیز به حج مشرف شده اند.
و همچنین در بعد منهیات و محرمات شریعت در اصول احکام اخلاقی نیست یعنی در همه شرایع آسمانی زنا و لواط و دروغگوئی و بهتان و قتل نفس ومانند آن حرام و ممنوع بوده است و در این رابطۀ عمل قوم لوط که منجر به هلاکت آنان شد معروف است. و در شئون قضائی و حدود و دیات نیز همچنین است. خداوند می فرماید:
« • • • …» مائده ـ ۴۵٫
و نوشتیم بر آنان (بنی اسرائیل) در کتاب (تورات) که قصاص باید در نفس به نفس و چشم به چشم به بینی و گوش به گوش و دندان به دندان باشد و در هر جراحتی قصاص همانند آن است و هر کس عفو کند و ببخشد کفارۀ گناهانش خواهد بود. و این حکم عیناً همانگونه است که در شریعت اسلام جاری است.
در شئون اجتماعی و اقتصادی و خانوادگی نیز شرایع گذشته همین گونه احکام را داشته اند. در مورد نیکوئی و احسان به والدین و دیگران در پیمان بنی اسرائیل آمده است:
« •• …» بقره ـ ۸۳
یاد بیاور آنگاه که از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خدا را نپرستید و به پدر و مادر خویش احسان و نیکی کنید و همچنین به نزدیکان و یتیمان و مستمندان و با مردم سخن خوب بگوئید …
بلکه در خصوص نیکی به پدر و مادر از آیات استفاده می شود که این سفارش خداوند به نوع انسان است در سه آیه چنین آمده است:
«و وصینا الانسان بوالدیه حسنا (احساناً) …»
ما سفارش نیکی به پدر و مادر را به همه انسانها کرده ایم. و در مورد بازار و روش معامله با مردم در داستان حضرت شعیب (ع) مکرر آمده است که به قومش می فرمود:
« •• …» اعراف ـ ۸۵
پیمانه و وزن را کامل کنید (کم فروشی نکنید) و کالای مردم را بی ارزش جلوه ندهید یا از کالای مردم کم نکنید.
بنابراین شرایع آسمانی در اصول و پایه ها یکی هستند گر چه اختلافات زیادی در احکام جزئیه طبق مصالح و مفاسد مختلف وجود دارد و سر آن تکامل شریعت است و کاملترین آنها شریعت حضرت محمد(ص) است که در این باره خداوند در قرآن فرموده:
« …» مائده ـ ۳
اکنون دین شما را به حد کمال رساندم و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان دین (شریعت کامل) برای شما برگزیدم.
در قرآن کریم به برخی از احکام مختصه شرایع سابقه اشاره شده است، مثلاً دربارۀ قوم یهود چنین آمده:
« • » انعام ـ ۱۴۶
و حرام کردیم بر یهود هر حیوان ناخن داری و از گاو و گوسفند حرام کردیم بر آنان پیه و چربی آنها را بجز آنچه در پشت و میان امعاء و لابلای استخوانهای آنها است. بدینگونه آنان را مجازات کردیم به سبب تجاوزشان و ما راستگویانیم (عمل ما حق و مطابق واقع است).
از این آیه استفاده می شود که بعضی از اختلافات منشأ آنها تشدید در احکام در اثر نافرمانی و ظلم و تجاوز بعضی از اقوام دیرین بوده است و گرنه در اصل این چیزها بر آنان حرام نبوده و لذا در جای دیگر فرموده است:
« •• …» نساء ـ ۱۶۰ و ۱۶۱
حرام کردیم بر یهود چیزهای طیب و پاکی که بر آنان حلال بود بسبب ظلم آنان و همچنین بدین سبب بسیار منع می کردند مردم را از پیروی راه خدا و ربا می گرفتند در حالی که از آن نهی شده بود و اموال مردم را به باطل می گرفتند …»
در این آیه تفصیل تجاوز آنان ذکر شده و در جای دیگر می فرماید:
«و علی الذین هادوا حرمنا ما قصصنا علیک من قبل و ما ظلمنا هم و لکن کانوا انفسهم یظلمون»
و بر یهودان حرام کردیم آنچه را که قبلاً برای تو بیان کردیم (یعنی در سورۀ انعام) و ما بر آنان ظلم نکردیم بلکه آنها به خودشان ظلم روا داشتند. یعنی این نتیجۀ اعمال آنها است.
و نظیر آن، حکم روز شنبه است که در آن روز کار کردن یا خصوص صید ماهی بر یهود حرام بوده است و در اثر مخالفت عده ای از آنان عذاب بر آنها نازل شد و به این قضیه در پنج جای قرآن اشاره شده است.
در اینجا مناسب است به نکته ای که در قرآن دربارۀ کل اختلافات شرایع آمده به طور اختصار اشاره ای شود:
زنای محصنه ای در میان اشراف یهود واقع شده بود و چون طبق احکام تورات حکم آن رجم (سنگسار) بود و آنان مایل نبودند چنین کاری نسبت به اشراف خود انجام دهند، تصمیم گرفتند رسول اکرم را به عنوان داور بپذیرند به این امید که در شریعت اسلام حکم، چنین نباشد و چون آیه رجم نازل شد بر آشفتند و نپذیرفتند در این رابطه آیاتی در سورۀ مائده نازل شد که از آیه ۴۱ تا ۵۰ مطالب مهمی در این زمینه در بردارد. البته لحن آیات مانند سایر موارد عام است و اختصاص به آن قضیه ندارد. در این آیات پس از بیان بعضی از احکام تورات و نکوهش آنان که چگونه با وجود تورات تو را به داوری می خواهند و بیان اینکه انجیل حضرت عیسی(ع) نیز مصدق تورات و هدایتی در پی آن هدایت است می فرماید:
« • • » مائده ـ ۴۸
و ما این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم در حالی که کتابهای گذشته را تصدیق می کند و بر آنها مسلط و مراقب آنها است، پس طبق احکام خدا در میان آنان داوری کن و پیروی هوی و هوس آنان مکن و از حکم حقی که دریافت کرده ای روی مگردان ما برای هر قومی از شماه راه و روشی معین کرده ایم و اگر خدا می خواست همه را یکنواخت می نمود (تا یک شریعت باشد) ولی خداوند می خواهد با آنچه به شما عطا فرموده است (از استعدادها و لیاقتها) شما را بیازماید (از قوه به فعلیت برساند) پس بکوشید و در کارهای خوب بر یکدیگر پیشی بگیرید. بازگشت همۀ شما به سوی خداست، آنگاه شما را نسبت به موارد اختلافتان آگاه می کند.
از این آیه روشن می شود که دین خدا اگر چه یکی است ولی راه و روش امتها طبق استعدادهای آنان مختلف است و این اختلاف برای این است که احکام شرعیه بوته های آزمایش الهی است که استعداد انسانها را شکوفا می کند و آنها را از قوه به فعلیت می رساند تا هرکس به فرا خور حال و استعداد خویش به کمال مطلوب برسد. و لذا حضرت عیسی (ع)که مبعوث شد بعضی از آن چیزهائی که بر یهود به علت تجاوز وستم آنان حرام شده بود حلال کرد. زیرا به مقدار کافی جامعه امتحان خود را پس داده بود و آنان که لیاقت داشتند آن امتحان را سرافراز و آن گروه دیگر سرافکنده پشت سر گذاشته بودند. قرآن از زبان آن حضرت در ضمن بیاناتی می فرماید:
« • …» آل عمران ـ ۵۰
من در حالی مبعوث شده ام که تصدیق می کنم تورات را که پیش از من بوده است و در عین حال حلال می کنم بر شما بعض از آن چه بر شما حرام شده بود. از این آیه این مطلب بخوبی روشن است که تغییرات احکام و حلال کردن بعضی از حرامها با تصدیق تورات از نظر اصول و پایه های اساسی دین منافاتی ندارد.
و همچنین در این آیه قرآن به عنوان مهیمن بر کتب سابقه خوانده شده است به این معنی که اصول آن شرایع و کتب را نگه می دارد و ادامه می دهد و در عین حال آنچه باید تغییر یابد از احکام فرعی شریعت تغییر می دهد.
بنابراین از بحثهای گذشته می توان چنین نتیجه گرفت که آنچه در قرآن به عنوان دین آمده است در همه دورانها یکی از و هیچ قابل تغییر و تبدیل نمی باشد و آنچه به عنوان شریعت از آن یاد شده امری است قابل تغییر طبق مصالح متغیره زمان و اختلاف دورانهای تکاملی بشریت در عین حال اصول و احکام اساسی شریعت در همه دورانها یکی است و اختلاف در جزئیات گذشته کاملترین شریعت را برای بشریت آورده است و چنین است که در روایات آمده:
«حلال محمد(ص) حلال الی یوم القیامه و حرامه حرام الی یوم القیامه.»
آنچه محمد (ص) حلال دانسته تا روز قیامت حلال است و آنچه حرام دانسته تا روز قیامت حرام است.
نگاهی به ریدادها
جنگ
• نیویورک تایمز نوشت: آمریکا از تصمیم عراق برای استفاده از سلاح شیمیایی، از یک سال پیش مطلع بوده است.
۱۸/ ۱۲/ ۶۲
• عراق، آمریکا را متهم به دو روئی در ماجرای بمباران های شیمیایی کرد!!
۱۸/ ۱۲/ ۶۲
• ۲ پاتک سنگین نیروهای عراقی با تحمل تلفات و ضایعات فراوان دشمن، درهم شکست. صدها تن از نیروهای تیپ ۵ از لشگر ۴ پیاده عراق به هلاکت رسیده و یا مجروح شدند.
۲۱/ ۱۲/ ۶۲
• رزمندگان اسلام، مواضع مستحکم و برج های دیده بانی دشمن را در محور طلائیه درهم کوبیدند. جنایتکاران بعثی بار دیگر، دو منطقه عملیاتی خیبر را بمباران شیمیائی کردند.
۲۴/ ۱۲/ ۶۲
• حمله نیروهای پیاده و زرهی عراق به طلائیه و جبهه مهران با بیش از صد کشته و مجروح در هم شکست.
۲۸/ ۱۲/ ۶۲
• چهار فروند هواپیمای جنگی و یک هلی کوپتر دشمن در منطقه عملیاتی خیبر سرنگون شد.
۵/ ۱/ ۶۳
• پل تدارکماتی و مواصلاتی دشمن در منطقه حاج عمران منهدم شد.
انقلاب در جهان
• طی تظاهراتی گسترده در برابر سفارت فرانسه در لندن، صدها تن از عراقی های ساکن انگلیس حمایت فرانسه از عراق در جنگ تحمیلی را محکوم کردند.
۱۸/ ۱۲/ ۶۲
• به بهانه باز نگهداشتن تنگه هرمز، وزیر دفاع آمریکا از کشورهای عضو ناتو خواست آماده دخالت نظامی در خلیج فارس شوند.
۲۱/ ۱۲/ ۶۲
• در سوئد، اطریش، سریلانکا، دانشجویان مسلمان کشورهای مختلف، به منظور محکوم کردن بمباران های شیمیائی تویسط عراق ،دست به تظاهرات زدند.
۲۱/ ۱۲/ ۶۲
• انقلابیون مسلمان در جنوب لبنان ۵۰ بار هدف های اسرائیلی را مورد حمله قرار دادند.
۲۵/ ۱۲/ ۶۲
• نیروهای نظامی مصر برای دفاع از حکومت نمیری وارد سودان شدند.
• دبیر کل شورای همکاری خلیج فارس از نقش فرانسه در جنگ علیه ایران ستایش کرد.
۲۸/ ۱۲/ ۶۲
• ۲۵۰ سرباز مداخله گر فرانسوی از لبنان گریختند.
• دانشگاه پیشاور پاکستان به دنبال تظاهرات دانشجوئی تعطیل شد.
• به منظور بررسی تحولات جنگ تحمیلی، مأمور ویژه آمریکا وارد بغداد شد.
۶/ ۱/ ۶۳
• دانشجویان مصری طی تظاهراتی سیاست سرکوبگرانه رژیم مصر را محکوم کردند.
۷/ ۱/ ۶۳
• در مرکز فرهنگی انگلیس در بغداد، بمبی منفجر شد.
• دادگاه کویت، ۵ مسلمان عراقی و یک لبنانی را به اتهام انفجار سفارت آمریکا به اعدام محکوم کرد.
۸/ ۱/ ۶۳
• برای ایجاد جو تشنج در منطقه خلیج، هواپیمای عراقی یک نفتکش یونانی را در سواحل سعودی مورد اصابت موشک قرار داد.
۹/ ۱/ ۶۳
• آمریکا خط تلفنی دفتر حفاظت منافع ایران در واشنگتن را قطع کرد.
اختراع و اکتشاف
• هنرجویان هنرستان شهید بهشتی شیراز موفق به ساخت پمپ هیدرولیکی ماشین های سنگین راهسازی شدند.
۱۵/ ۱۲/ ۶۲
• با تلاش متخصصین راه آهن آذربایجان، برای نخستین بار در ایران سرسیلندر دیزل قطار ساخته شد.
۱۷/ ۱۲/ ۶۲
• برای اولین بار، ماشین دروگر کوبنده و پروانه مشعل مازوت سوز در اراک ساخته شد.
• یک مبتکر سمنانی جاروی برقی ساخت.
• لنت ترمز دیسکی بنز ۲۲۰ و ۲۸۰ برای اولین بار در ایران ساخته شد.
۲۲/ ۱۲/ ۶۲
• یک پزشک در ارومیه، دستگاه الکتروکوتر ساخت.
• دستگاه کامپیوتری سازنده انواع قالب از فولاد آبدیده در ایران ساخته شد.
• یک دانشمند ایرانی، طریقه عملی مهار چهاه های مشتعل نفت را ابداع کرد.
۷/ ۱/ ۶۳
عمران
• در ۲۲ کیلومتری تهران و با ۲۴ آزمایشگاه و کارگاه مجهز اولین مجتمع تحقیقاتی و پژوهش های علمی و صنعتی در ایران شروع به کار کرد.
۱۴/ ۱۲/ ۶۲
• فرستنده پر قدرت تلویزیونی در غرب کشور آغاز به کار کرد.
۱۷/۱۲/ ۶۲
• با اجرای ۹۰ پروژه آبرسانی، آب مورد نیاز بیش از ده هزار هکتار از اراضی مزروعی مازندان تأمین شد.
۲۰/ ۱۲/ ۶۲
• ۱۲۰ هزار هکتار از اراضی کویری اصفهان زیر کشت رفت.
• بیش از ۲۰۰ میلیون ریال وام به کشاورزان خوزستان پرداخت شد.
۲۳/ ۱۲ /۶۲
• فرستند رادیوئی ماکو آغاز به کار کرد.
• زایشگاه ۳۰ تختخوابی «الزهرا» در قم گشایش یافت.
۵/ ۱/ ۶۳
• ۵۰ میلیارد ریال وام معیشتی برای تقویت بنیه مالی کشاورزان، صیادان و عشایر اختصاص یافت.
۷/ ۱/ ۶۳
• اهالی ۱۰ روستای فارس و قزوین از آب آشامیدنی سالم بهره مند شدند.
۸/ ۱/ ۶۳٫
اخبار جهان
• اردن و ساف بر سر تشکیل کنفدراسیون اردنی ـ فلسطینی به توافق رسیدند.
۱۳/ ۱۲/ ۶۲
• ۳۰۰۰۰۰ فرانسوی علیه سیاست های دولت میتران دست به تظاهرات زدند.
۱۵/ ۱۲/ ۶۲
• هزاران تبتی با برپائی تظاهراتی آرام، خواستار استقلال و خروج نیروهای چینی از تبت شدند.
۲۱/ ۱۲/ ۶۲
• در مخالفت با سیاست دولت، پزشکان سودان دست به یک اعتصاب سراسری زدند.
• با بالا گرفتن جنگ ایران و عراق، قیمت بنزین در آمریکا افزایش یافت.
• به دنبا فشار اقتصادی به رژیم عراق، صدام دستور جمع آوری طلاهای بقاع متبرکه را صادر کرد.
۲۲/ ۱۲/ ۶۲
• اسرائیل اردوگاه ۲۰ هزار نفری فلسطینی را در جنوب لبنان محاصره کرد.
۲۳/ ۱۲/ ۶۲
• ریگان از رژیم صهیونیستی و جامعه یهودیان خواست از اردن حمایت کنند.
۲۴/ ۱۲/ ۶۲
• عراق از شیلی بمب خوشه ای خریداری کرد.
۲۵/ ۱۲/ ۶۲
• صدام بخشی از خاک عراق را رسما به رژیم اردن واگذار کرد.
• ۴۵۰۰ نظامی اتیوپی در نبرد با چریک های اریتره کشته شدنند.
۵/ ۱/ ۶۳
• انقلابیون السالوادور، انتخابات ریاست جمهوری را در ۴۵ شهر و روستا متوقف کردند.
۷/ ۱/ ۶۳
• موج تظاهرات علیه رژیم پینوشه، پایتخت شیلی را فرا گرفت.
۸/ ۱/ ۶۳
ضد انقلاب
• ۱۲ عضو یک باند بین المللی قاچاق مواد مخدر، با ۵۰۰ کیلو تریاک در باختران دستگیر شدند.
۲۰/ ۱۲ / ۶۲
• ۷۳ سرباز اسلام پس از ماه ها شکنجه از زندان های گروهک ها آزاد شدند.
• ۹۳ سوداگر مرگ، با ۱۴۶۳ کیلو تریاک و هروئین در شهرستان ها دستگیر شدند.
• مخفی گاه وسائل مخابراتی و تسلیحاتی فدائیان اقلیت کشف شد.
۶/ ۱/ ۶۳٫
نیمه شعبان روز جهانی مستضعفین
نیمه شعبان سالروز ولادت با سعادت منجی بشریت، امام عصر، حضرت مهدی و روز جهانی مستضعفین یکی از بزرگترین اعیاد مسلمین است که امیدواریم این عید سعید بر امام عزیزمان، نایب بر حق آن حضرت و بر ملت بزرگ ایران و سنگر نشینان جبهه ها و تمام مستضعفین جهان مبارک باشد.
این روز پر شکوه و مبارک، به پیشنهاد آیت الله العظمی منتظری، روز جهانی مستضعفین نامیده شد، زیرا این روز یادآور تولد شخصیتی عظیم است که مستضعفین جهان در انتظار او نه روز شماری که لحظه شماری می کنند و هر آن، انتظار فرج آن بزرگوار را می کشند که بیاید و جهان را از دست سفاکان و خونریزان و جنایتکاران شرق و غرب برهاند و حکومت متسضعفین را که توسط رهبر و ملت مسلمان ایران در این خطّه پایه ریزی شده است، نیرو بخشد و گسترش دهد و تکمیل کند و ستمگران و دشمنان خدا را به روز سیاه نشاند.
آری! ما شعیان نیز موظفیم که خود را برای آن روز فرخنده که امید مستضفان در آن روز تحقق می یابد، آماده سازیم چه انتظار فرج که بسیار در سخنان معصومین آمده است، آمادگی و مهیا شدن و زمینه سازی حکومت جهانی حضرت مهدی عج است. این جا است که معنای آن روایت روشن می شود که فرمود: مردمی از مشرق زمین بر می خیزند و زمینه ساز حکومت مهدی عج می شود. و مگر انتظار چیزی جز آمادگی و زمینه سازی است؟ آن شاگردی که انتظار آزمون و پیروزی را می کشد، مگر کاری جز درس خواندن و آماده شدن دارد؟ ما شاگردان مکتب امام صادق ع نیز باید برای آزمون بزرگ فداکاری و جانبازی در ارتش امام زمان و سرانجام پیروزی همیشگی حق بر باطل خود را از هر نظر آماده سازیم و هر زمان منتظر قیام و حرکت برای بهروزی مستضعفین باشیم.
کی می آید؟
امام زمان هنگامی ظهور می کند که:
• ظلم فراگیر شده باشد (که شده است).
• فردی از اهل قم قیام کند و مردم را به سوی حق دعوت نماید. گروهی که همانند پاره های آهنند گرداگرد او جمع شودند که حادثه ها آنان را متزلزل نسازد و هیچگاه خسته و ملول نگردند و نترسند و نهراسند و بر خدای خود توکل کنند و عاقبت از آن متقین است.
• کوفه از مؤمنان خالی شود و علم از آن جا فرار کند و همانگونه که مار به سوراخ خود، از آن پس علم در شهری که آن را «قم» می نامند پدید آید که اهل آن دیار قائم مقام حضرت حجتند.
• یکی از فرزندان امام حسین ع از مشرق زمین قیام کند که اگر کوه ها در برابر او مقاومت کنند آن ها را ویران سازد و راهی در میان آن ها ایجاد کند.
• بین شما (شیعیان) و کعبه جدائی افتد توسط گروهی که از خیر بهره ای نبرده اند و خدا و پیامبرش از آنان بیزارند.
• در حرمین شریفین (کعبه و مسجد پیامبر) به آن چه خدا راضی به آن نیست عمل شود و کعبه معطل بماند و امر به ترک و دوری از آن کنند.
• بازرگانان برای تفریح به حج روند و مردم متوسط الحال برای تجارت و مستمندان و نادانان برای ریا و خود پسندی.
• خون ها در بصره ریخته شود و خانه هایشان ویران گردد و نابودی در ساکنینش پدید آید و خوف و وحشتی تمام اهل عراق را شامل شود که با آن قرار نداشته باشند. (همانگونه که شده است).
• ترک و روم بر علیه شما (شیعیان) قیام کنند و ارتش های خود را در مقابله با شما مستقر نمایند و از آن پس ترک و روم با هم به مخالفت پردازند و جنگ های زیادی بر پا شود.
حال که بیشتر علامات ظهور آن حضرت محقق شده و ان شاء الله به زودی ظهور می فرماید، خوب است با هم برنامه آن حضرت را، از بان پدران و اجداد بزرگوارش «سلام و صلوات خدای بر آنان» بشنویم:
امام زمان می آید:
امام زمان می آید که:
• دولت باطل را سرنگون سازد.
• بسیاری از آنان که به دروغ خود را پیرو او می دانند و با سوء استفاده از نام مبارکش در مردم القاء شبهه می کنند ولی در برابر انقلاب اسلامی و رهبر عظیم الشأن آن که مورد تأیید آن حضرت است، قد برافراشته، به مخالفت و اعتراض بر می خیزند، هدایت کند ـ اگر قابلیت داشته باشند ـ و گرنه آن ها را با همان شمشیر برنده ای که بر فرق مرتدان و منافقان و کافران فرود می آورد، از پای درآورد و آن ها را عبرت دیگران قرار دهد.
• از (برخی) فتوی دهندگان که به آن چه علم ندارند فتوی می دهند، انتقام بگیرد. وای بر آن ها و بر پویندگان راهشان، گویا دین ناقص است که آن را تکمیل می کنند یا این که در دین کژی هست که راستش می کنند یا … یا …. ؟!
• پیروانش با او بیعت کنند بر این که:
• دزدی نکنند، مرتکب زنا نشوند، مسلمانی را اسیر ننمایند، محرمی (کسی که احرام حج پوشیده است) را نکشند، حرمتی را هتک نکنند، بر منزل کسی یورش نبرند!، کسی را نزنند مگر حق در آن زدن بادش، طلا، نقره، گندم، و جوی را احتکار نکنند، اموال یتیمان را نخورند، به آن چه نمی دانند شهادت ندهند، مسجدی را ویران نسازند، هیچ مایع مست کننده ای را نیاشامند، لباس ابریشمی نپوشند، کمربند زرین بر کمر نبندند، راه را بر کسی نبندند (مانند دزدان سر گردنه)، راهی را مخوف و پر خطر نکنند، … غذائی از گندم و جو را نزد خود نگهداری نکنند، با اندکی (از رزق و روزی) بسازند، … از نجاست متنفر باشند، ارم به معروف و نهی از منکر کنند، لباس های خشن بر تن نمایند، گونه ها را بر خاک بمالند (در برابر خالقشان خاضع و خاشع باشند) در راه خدا بهترین جهاد را بکنند … و امام زمان هم بر خود واجب بداند که:
همانگونه که آن ها راه می روند راه رود (مسیر آن حضرت مانند مسیر پیروانش باشد) و مانند آنان بپوشد و همان مرکوب آنان را سوار شود و آن گونه که می خواهند باشد و با اندکی بسازد و زمین را ـ به یاری خداوند ـ پر از عدل و داد کند پس از این که پر از ظلم و ستم شده باشد، خدای را به بهترین وجه عبادت کند و برای خود هیچ حاجب و دربانی نداشته باشد.
• پرچم رسول الله را بر افرازد… و شمشیر ذوالفقارش را تا ۱۸ ماه در غلاف نکند.
• تمام کافران را هلاک کند و قلب های مسلمانان را خشنود سازد.
• آری! قائم آل محمد «منصور بالرعب» است. چه، از شنیدن نام مبارکش، ستمگران به وحشت می افتند و لرزه بر اندامشان ظاهر می شود.
اگر پیامبر (ص) با رحمت و رأفت بر مردم حکومت می کرد، امام زمان هم مأموریت دارد که با قتل و خونریزی، دشمنان خدا را سرکوب کرده، انتقام خون میلیون ها شهید و مظلوم تاریخ را از آن ها بگیرد، امام صادق ع در روایتی می فرماید: «ان رسول الله سار فی أمته باللین و المن وکان یتألف الناس و القائم یسیر بالقتل و لا یستتیب احدا… بذلک أمر فی الکتاب الذی معه. ویل لمن ناواه»
رسول خدا در امت خود با نرمی، ملایمت و نکوئی رفتار می کرد و مردم را به محت و دوستی وا می داشت و حضرت قائم (عج) با کشتار و خونریزی حرکت می کند و از کسی درخواست توبه و بازگشت نمی نماید، چنین مأمور شده است. وای بر کسی که با او دشمنی کند.
امام باقر (ع) می فرماید: به خدا سوگند، گویا دارم می نگرم او را که پشت به حجر الاسود کرده است و می گوید: ای مردم! ما نسبت به آنان که به ما ستم کردند و حق ما را سلب کردند از مردم یاری می طلبیم… شما را به خدا دست از ما بر ندارید و ما را یاری کنید خدا شما را یاری خواهد کرد. ما امروز از هر مسلمانی یاری می طلبیم.
هان! ای یاران امام زمان! گویا ندای مظلومیت آن حضرت، همچنان طنین انداز است و شما شیعیان را به یاری می طلبد. خود را آماده کنید و برای یاری آن بزرگوار جبهه های نبرد اسلام با کفر را همچنان گرم نگهدارید که پیروزی شما در این جبهه مقدس، مایه روسفیدی است در محضر حضرت حجت ـ سلام الله علیه ـ و مایه امیدی است برای تمام مستضعفان و مظلومان، رزم خود را رنگی خدائی دهید تا در آزمایش پیروز شوید و امام زمان را خرسند نمائید و به زودی ان شاء الله در جبهه ای به بزرگی تاریخ همگام و همپای حضرت ولی عصر (عج) با دجّالان و سفیانیان بجنگید و هر کس آشکارا با آل محمد دشمنی کند سفیانی است و هر کس مخفیانه عداوت ورزد دجّال است.
هدایت در قرآن
آیت الله جوادی آملی
قسمت ششم
نیاز به منطق
در مقالات گذشته راجع به روش تعلیم بحث شد و گفته شد که کیفیت تعلیم یا به آن است که خداوند روش را صریحاً ـ در قرآن ـ بیان کرده باشد یا به فطرت و روش عقلا سخن گفته باشد که اگر کیفیت تعلیم را صریحاً بیان نکند، به وسیله راه دوم تبیین می نماید، یعنی به فطرت عقلا در کیفیت پی بردن به مجهولات اکتفا می کند و در موقع محاوره و سخن هم به روش عقلا سخن می گوید.
فطرت عقلا در تحصیل معارف این است: یک سلسله معلومات بدیهی را سرمایه قرار می دهند و از طریق آن مجهولات را تحصیل می نمایند. بنابراین لازمه اش پذیرش دو مطلب است:
۱- وجود سرمایه های اولیه و بدیهی
۲- بودن رابطه بین این بدیهی و آن نظری
و استدلال های قرآن کریم هم که محاروه خدای متعال است با بندگانش، به همین روش و بر همین منوال است، که نمونه هائی از آن در بحث های گذشته ذکر شد.
ما اگر خواستیم بگوئیم روش منطقی روش صحیحی نیست و این طرز تفکر ساخته بشر است و روا نیست باید یک سند گویائی داشته باشیم. آن ها که روش منطقی را طرد کرده و نپذیرفتند، جمعاً یازده اشکال داشتند که خلاصه این اشکال های یازدگانه در جلد پنجم المیزان در طی بیشتر از ۳۰ صفحه مطرح و پاسخ داده شد، که در گذشته پنج اشکال آن را به اختصار بیان کردیم.
اشکال پنجم آن ها این بود که می گفتند منطق بر فرض این که ارزش داشته باشد، سهم منطق آن است که صورت ها و شکل های منتج را از صورت ها و اشکال غیر منتنج فرق می دهد اما آن اصول و موادی که ما در این قالب ها باید بریزیم، آن را منطق تأمین نمی کند بلکه باید از کتاب و سنت گرفت. پس منطق ابزاری بیش نیست و منطق تنها یک ترازو است. ما در این ترازو چه باید قرار بدهیم و چه قرار ندهیم. آن را منطق بیان نمی کند، منطق می گوید ترازو را چگونه باید قرار داد و نصب کرد و آن که ترازو است ـ مثلاً ـ شکل اول است با این شرایط، شکل دوم است با این اوصاف، و مانند آن، یا قیاس استثنائی است با آن شرایط و اوصاف، منطق کارش ترازو سازی است. اما کالاهائی که دراین ترازو قرار می گیرد، از عهده منطق خارج است آن را حتماً باید از وحی و از کتاب و سنت گرفت.
در پاسخ گفته شد که منطق بیش از این هم ادعائی ندارد، کاری هم بیش از ترازوسازی و تبیین ترازو ندارد. هیچ فرد منطقی ادعا نکرده که من با منطق، فلان مطلب را حل می کنم بلکه منطقی ادعا می کند که اگر شما خواستید از مجهولی پی به معلوم ببرید، راه این است اما ابزار راه را منطق بیان نمی کند. این را هم منطق می گوید که شما باید از بدیهی پی به نظری ببرید. ان بدیهی یا آن مبینی که در حکم بیّن و بدیهی است چیست؟ آن را منطق نمی گوید بلکه آن را علوم دیگر تعیین می کند.
و اما این که گفته شد ما باید مواد را از کتاب و سنت بگیریم این همان جواب را خواهد داشت که ما بعد از اثبات مبدأ و بعد از اثبات وحی و اثبات اعجاز و فرق اعجاز با علوم غریبه دیگر و پیوند اعجاز با صدق دعوای رسالت که چگونه اگر کسی معجزه آورد پیغمبر است، همه این اموررا باید با دلیل قطعی عقلی حل کرده باشیم و اگر با دلیل حق نشد آن گاه نمی توانیم بگوئیم این در کتاب یا در سنت است یا مانند آن. مضافاً به اینکه بعد از گذراندن همه این مراحل و ادوار تازه در اصول دین که بحث می کنیم مطلبی که یا ظنی الصدور یا ظنی الدلاله است و یاجهت صدورش ظنی است اگر در همه این سه امر ظنی بود یا در دو امر ظنی بود یا در یک امر از این امور سه گانه ظنی بود مفید یقین نیست، و وقتی مفید یقین نبود در علوم فرعی و احکام به کار می آید ولی در علو ماصلی و حکم جهان به کار نمی آید، زرا نفس با نظ، جزم پیدا نمی کند مضافاً به اینکه با محکمات کتاب و سنت، ظن در امور اصلی و جهان بینی منع شده که ما با ظن و گمان درباره جهان بتوانیم تصدیق کنیم. ما اگر به ظن و گمان اکتفا کردیم دیگری هم با گمانش اکتفای دیگری خواهد داشت!
بنابراین وقتی می توانیم به کتاب و سنت در جهان بینی و اصول دین مراجعه کنیم که بسیاری از مسائل یقینی را با استدلال روی اشکال منطقی حل کرده باشیم و هیچ ممکن نیست بتوانیم مطلبی را استدلال کنیم یا به اثبات یا به نفی الا به روال منطقی، اصلاً ممکن نیست کسی بتواند مطلبی را اثبات کند یا نفی کند و از فرمول های منطقی استفاده نکند مواد اولیه هم باید بدیهی محض باشد تا بتوانیم با آن راه و با این ابزار، آن زیر بنای فکری را درست کنیم. وقتی زیر بنای فکری درست شد آن گاه در ظواهر، ما جاء به النبی در احکام در فورعات عملیه حق است و شک بردار نیست.
در هر صورت این اشکال پنجم گذشته از این که در حد یک قیاس منطقی است با این جواب هم حل خواهد شد.
اشکال ششم:
همه علوم در قرآن هست پس ما چه حاجت به فلسفه و منطق داریم؟ این ها چه علومی است که از کشورهای بیگانه آمده؟ در صورتی که همه علوم که نفوس انسانی به آن ها نیازمندند در کتاب و سنت می باشد. پس ما نیازی نداریم به افکار بیگانه ها و امثال ذلک.
پاسخ اشکال ششم:
اولاً ـ خود این به صورت یک قیاس است که ما دارای کتاب و سنت قوی و غنی هستیم و چون این جوابگوی همه نیازهای ماست، حاجتی به بیگانه نداریم و چون حاجتی به بیگانه نداریم به همان غنی و قوی بالذّات و اصیل اکتفا می کنیم. این خودش یک قیاس اقترانی و منطقی دارد.
ثانیاً ـ یک سلسله موادی هم که مواد عقلی است در آن به کار رفته است.
ثالثاً ـ این اصول است اما باید بفهمیم از چه راه باید وارد این مخزن بشویم و این علوم را که در این خزانه است، از یکدیگر جدا بکنیم بگوئیم توحیدش این است اوصاف توحیدش این است، نبوتش این است و و … نمی شود همین طور که از راه رسیدیم بگوئیم هر چه در قرآن است ما را بس است! این سخن جبریه و مفوضه است که می گویند: همه اسرار در قرآن هست و دیگر نیازی نداریم!! این «حسبنا کتاب الله» است!! بنابراین ابزاری لازم است که آن ابزار را حجت عقلی می نامند. «ان لله علی الناس حجتین» که یکی از آن ها عقل است اما این درست است که همه اسرار الهی در کتاب و سنت است ولی باید راه رسیدن به آن را فرا گرفت. اگر بیراهه رفتی مانند فخر رازی و همفکرانش می شوی که می گویند: آن جا که خدا فرموده است: قتلوا النبییین بغیر حق» در حقیقت خد اوند پیامبران را کشته است و خدا است که قاتل انبیا است (نعوذ بالله) ولی از نظر ادبی به ما سفارش می کند که شما قتل انبیا را به خدا نسبت ندهید. این چنین است مکتب جبر!
و از سوی دیگر مفوضه هستند که بشر را اصلا مستقل نمی دانند که خطر تفویض بدتر از خطر جبر است. همه اسرار و حکم الهی در کتاب هست ولی با چه ابزاری و با چه راهی و استدلالی باید برویم به سراغ آن. قرآن کتابی نیست که بشود با آن به آسانی کنار آمد، آن چنان آیات محکماتی دارد که به هیچ و جه قابل تغییر نیست، و اگر چند آیه متشابه دارد این آیات مشابهات را در دامن ام الکتاب که محکمات است می پروراند و آن چنان نیست که آیات محکمه اجازه بدهد کسی از متشابهات هر استفاده ای خواست بکند. آیات محکمات همان طور که سندش قطعی است، دلالتش هم قطعی است و نمی شود در دلالتش خدشه کرد مثل «لیس کمثله شیء» و آیات نظیر آن.
از آن گذشته کتاب و سنت غنی است و همه اسرار الهی را دارد نه زید و عمرو غنیند! این ها بالاخره نیازمندند که درست بیندیشند و یک ابزار فکری داشته باشند، کتاب و سنت در فصاحت بلاغت قوی است و احدی نمی تواند مثل کتاب سخن بگوید، این درست است ولی آیا زید و عمرو هم مجازند دهنشان را باز کنند و هر سخنی را بگویند یا آن ها ناچارند ادبیات را بخوانند؟! بگوییم چون کتاب و سنت مرکز فصاحت است ما چه نیازی به ادبیات داریم؟! آری، آن محتاج نیست اما این شخصی که می خواهد بخواند و استدلال کند باید علوم ادبی را نیز بخواند. این علوم ادبی را هم مگر جز آن است که از جاهلیت به ما رسیده است. ولی منطق و فلسفه را موحدین قبل از اسلام و تابعین عیسی و موسی کلیم الله علیهم السلام به ما داده اند، آیا صحیح است بگوئیم چرا قوانین صرف و نحو بخوانیم؟ چرا معانی و بیان و بدیع و شعر و عروض و قافیه را بیاموزیم که این ها سنن جاهلی است؟! یا این که باید این ها را بیاموزیم تا فصاحت و بلاغت ادبی قرآن را در یابیم؟ علم مفید است از هر کجا آمده باشد. این همه نکات ادبی که در تفسیرهای ماست در اثر فراگیری ادبیات جاهلی است، ادبیات که در اصل ادبیات اسلامی نیست منتها قرآن کریم آمده آن قوانین را شکل داده و خود محور استدلال قرار گرفته و آن چه را که در ذوق ها و در سنت ها بوده احیا کرده است، چه در بعد فصاحتش و چه در بعد بلاغتش. پس اگر کسی آن ها را یاد نگیرد طعم فصاحت قرآن را نمی چشد!
جواب دوم از اشکال ششم:
قرآن بی نیاز است نه قرآن خوان! قرآن غنی است چون کلام غنی حمید است و محتاج به غیر نیست اما مستدل باید ابزاری داشته باشد که با آن ابزار به سراغ قرآن برود. اینکه قرآن می گوید تدبر کنید، با چه باید تدبر کرد؟ معلوم می شود راه است که انسان با پیمودن آن راه پی به معارف قرآن می برد. قرآن یک سلسله معارف سنگین و نظری دارد و این معارف سنگین که غیب است آن چنان سنگین است که دسترسی چشم و گوش و هواس ظاهری و امثال ذلک به آن نیست، باید آدم به غیب ایمان بیاورد و قبل از آن بر طبیعت و جهان شهادت آنقدر مسلط بشود که یا بالجمال یا بالتصیل همسان غیب بشود تا به غیب ایمان بیاورد، تا انسان مطلبی را درک نکند که نمی تواند ایمان بیاورد. اگر درک نکرد که یک مطلبی را که با هیچ ابزاری قابل دیدن نیست، درک و علم او را به هیچ وسیله مادی نتوان ارزیابی کرد و حرکت داد و تقسیم نمود و مانند آن.
پس اگر کتاب و سنت غنی و قوی بود دلیل آن نیست که متمسک و مستدل به کتاب و سنت هم قوی و غنی است!
استاد علامه طباطبائی (ره) در تتمه جواب دوم از اشکال ششم می فرماید: مثل این که یک طبیب بدون این که زحمت فراگیری علوم طبیعی و دیگر علوم مربوط به انسان را تحمل کند بگوید تمام اسرار در خلقت انسان و در دستگاه گوارشی انسان است، پس ما را چه حاجت به علم طب؟ علم طب برای آن است که ما بفهمیم در دستگاه گوارش انسان چه هست و چه نیست و چگونه سالم می شود و چطور مریض می شود و چگونه بیماریش درمان می شود و مانند آن، ما از اره برسیم بگوئیم در این مخزن همه این علوم هست، دیگر چه احتیاج داریم به تشکیلات آزمایشگاه ها و کتاب خواندن ها و درس و بحث ها؟
جواب سوم از اشکال ششم:
این محدودیتی که شما قائلید خود کتاب و سنت قائل نشده است بلکه کتاب و سنت گفته: شما حرف های گوناگون را بشنوید و بهترینش را انتخاب کنید. در کتاب آسمانی قرآن کریم آمده است: «فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه، اولئک الذین هدیهم الله و اولئک هم اولو الالباب» فرمود سخن های گوناگون را بشنوند ولی احسنش را تبعیت کنند. در مقام عمل کردن انسان باید احسن الاقوال را متبوع قرار بدهد ولی در مقام ارزیابی نمی توان گفت همین کتاب را بخوان و بس! همین فکر را ببین و بس! پس این همه انسان هایی که روی زمین اند راه فیض بر آن ها بسته است و همین شخص می فهمد و دیگری نیست؟ آیا خدا در جاهای دیگر فیاض نیست؟ این رابطه ای که بین خدا و انسان هاست فقط در همین سرزمین و همین محدوده است؟ یا انسان های دیگر ممکن است فیوضی از خدای متعال دریافت کنند؟ پس ممکن است دانشمندی یک فکری داشته باشد که انسان آن را می خواند و اگر حق بود می پذیرد. راه تشخیص حق را هم نشان داده است. آن جا که می فرماید: تبعیت از احسن الاقوال بکنید (نه تبعیت در بررسی و ارزیابی و تحقیق) و همچنین فرمود: «اطلبوا العلم و لو بالصین» یعنی ادبیات چین را هم باید بخوانی تا طرز تفکر چینی ها را بدانی و علومشان را یاد بگیری. اگر علم در یک منطقه دور دست بود باید به فرهنگ و علوم آن ها آشنا شد و رفت و فرا گرفت. حالا گرچه گفته شده آن علمی که تا چین هم آدم باید دنبالش برود معرفه الله و معرفه النفس است ولی بالاخره باید فرهنگ آن سرزمین را هم آموخت تا رفت به آن جا و کتاب ها و نظرات و صاحب نظران را دید و شناخت و فهمید.
بنابراین تبعیت، ا زآن احسن الاقوال است و اما خواندن، تحقیق کردن، نظر دادن و مانند آن آزاد و وسیع است بیانی را مرحوم کلینی رضوان الله علیه در باب حجت، در باب علومی که از اهل بیت (ع) نقل شده آورده است که دو راوی از شاگردان امام صادق سلام الله علیه نقل کرده اند که حضرت مطلبی را بیان کرد سپس چنین فرمود: «شرّقا او غربا لا تجدان شیئا صحیحا من العلم الا و هو عندنا اهل البیت» مشرق بروید یا مغرب بروید هیچ مطلب درستی را از دانش نمی یابید مگر این که نزد ما اهل بیت است. حرف این است که من می گویم. اگر کسی عجز داشته باشد در بیگانه ها را نمی گذارد باز بشود و دروازه کشور خودش را هم می بندد اما وقتی انسان اطمینان دارد که هر فکری بیاید این فکر اسلام برّنده است زیرا این معجزه است خاصه اعجاز این است که «کتب الله لأغلبن انا و رسلی» در همه بعدها که یکی از آن ها بعد علمی است نگرانی نیست، منتهی این که حضرت فرمود: مشرق بروید حرف همین است که من می گویم، مغرب بروید حرف همین است که من می گویم چون اطمینان داشت و شاگردان را هم برای همین کار پرورانده بود، به ابان بن تغلب فرمود: تو در مسجد بنشین و فتوا بده و نظرات مردم را روشن کن و و .. و کارها را تقسیم کرد. این چنین نبود که بفرماید: راه بسته است برای این که آدم می ترسد! از چه می ترسد؟ باطل نه در زمان رسالت رسول در حریم این کتاب راه دارد ـ چون حرمش حرم امن الهی است ـ و نه بعد از او، «لا یأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه» بنابر این کتابی است در امن، ولی صاحب نظر می خواهد که این کتاب را از راهش وارد شود و به مقدار میسور بفهمد.
جواب چهارم از اشکال ششم
«ان الحق حق اینما کان و کیف ما اصیب و عن ای محل اخذ» این حقوقی که در کلمات بشرهای غیر مسلمان و غیر متدین است ریشه الهی دارد اگر حق است از انبیاست ولی اگر سخنی حق بود و از جائی برخاست که باطل و مبطل است، آن توفیق حق فهمی و حق گوئی را ندارد. این بشر خدا نشناس روزی وارد زمین شد که انبیاء حقایق را آوردند برای بشر، چیزی نبود که تازه این ها گفته باشند «الحجه قبل الحق و مع الخلق و بعد الخلق» انبیا آمدند و حقایق را آوردند و از زبان به زبانی ترجمه شده و گذشته آن وقت ممکن است یک انسان مادی حرف حقی هم در مکتبش داشته باشد، وقتی انبیاء آمدند و سرزمین بشریت را روشن کرده اند نمی توان گفت این حرف حق را فلان مادی فهمید! یک وقتی فلان مادی آمده در جهان که مهمان انبیاء علیهم السلام بوده و در کنار سفره آن ها نشسته و این حرف حق را گفته است: کدام حرف حق است که در گفتار مادی ها باشد و در کتب آسمانی که قبل از این ها آمدند و بشر را نور دادند نباشد؟ نامه ای عبد الملک برای حجاج نوشت: «اذا سمعت کلمه حکمه فاعزها الی امیر المؤمنین، یعنی نفسه!» نامه ای نوشت که هر جا شعر خوبی حرف بلندی از کسی شنیدی، بگو این را امیر المؤمنین گفت! مراد خود عبد الملک بود! فاصله بین عراق و شام هم خیلی است، سخن بلندی هم اگر از اهل عصمت شنیدید، از علما شنیدید بگوئید این کلمه بلند را عبد الملک گفته است! آری اگر انسان سخن حقی را شنید یقین دارد که حق است و ره آورد انبیاء است بدون تردید، گرچه به دروغ به دیگری نسبت داده باشند.
ادامه دارد
یادی از شهدا
قسمتی از وصیت نامه شهید مهدی سلیمی
… ای کسانی که ندای ما را می شنوید تا زمانی که دشمن نابود و مستضعفان از زیر سلطه ابرقدرت های جهانخوار بیرون نیامده و کربلا را بعثیان کافر رها نکرده اند و مکه معظمه «آن خانه خدا و جای عبادت و سیاست آزاد نشده، همه ذلیل هستیم و تنها رمز رسیدن به این هدف، پشتیبانی از ولی فقیه می باشد»…
پدر بزرگوار و مادر عزیزم: درست است که باید عصای پیری شما می شدم اما چه می شود کرد که وقتی می بینم صدام خونخوار آن نوکر شرق و غرب چنین بی رحمانه به اسلام عزیز و میهن اسلامی ما حمله می کند، نمی توان ساکت نشست و نگاه کرد که به جنایات خود ادامه دهد. باید پوزه این جانی قرن را به خاک مالید تا دیگر جنایتکاران نتوانند چنین خیالی را در سر بپرورانند. و تنها خواهش من این است که گریه و شیون نکنید چون خدای بزرگ اجر شما را خواهد داد.
قسمتی از وصیت نامه شهید محمدحسین (مسعود) اوحدی
امیدوارم که هر قوت خواستید برای من گریه کنید، برای امام حسین گریه کنیدو حضرت عباس و حضرت زینب و حضرت قاسم و علی اکبر و علی اصغر ۶ ماهه که هنوز بوی خون سرخشان از صحرای کربلا به مشام می رسد و هر مسلمانی را سرمست می کند و هنوز طنین فریادشان که ما را به یاری می طلبند در گوش های هر انسان آزاده طنین افکن است، باشد تا ریخته شدن خون های ما زمینه ای باشد برای ظهور امام مهدی (عج) که خونخواه واقعی امام حسین (ع) او و یارانش می باشند و خداوند انشاء الله از عمر ما بکاهد بر عمر امام عزیز بیفزاید تا این امید مستضعفان ظهور مهدی (عج) زنده بماند و پرچم انقلاب اسلامی را به دست امام ع بسپارد. هر وقت خواستید برای من گریه کنید برای صد ها شهید بی کفن گریه کنید که صهیونیست های غاصب خون پاکشان را در بیروت بر زمین ریختند و برای خواهرانی گریه کنید که جنایت صهیونیست ها بر آن ها مو را بر اندام انسان راست می کند. برای صد ها جوانی گریه کنید که مادرشان آرزوی دامادیشان را داشتند یا عروسانشان در انتظارشان چهره به درها دوخته بودند. برای فرزندان و خانواده شهیدان انقلاب گریه کنید و آن ها را یاد کنید. امیدوارم اگر کسی برای فاتحه بر سر قبرم می آید، ابتدا برای طول عمر و سلامتی امام دعا کند و برای ظهور امام زمان و پیروزی نهائی انقلاب اسلامی و سپس مرا نیز از دعای خیر و فاتحه بی نصیب نگذارد که آن چه بیشتر روحج مرا شاد خواهد کرد همراهی و همکاری عملی و قلبی با انقلاب اسلامی و کمک به تداوم آن است.
قسمتی از وصیت نامه شهید عزیز الله غلامی
خدایا من از زندگی و خانواده ام سیر نشده ام و بدون هدف خودم را به کشتن نمی دهم. بلکه این راه را شناختم و انتخاب کردم و منتهای آرزوی من رسیدن به لقاء تو است. و این برداشت کلی من است که شهادت شربتی است که هر کس توان آن را ندارد که بنوشد، مگر این که خود را از تمام قید و بندهای ظاهری اعم از مال و جان خود گذشته و در راه حق علیه باطل فدا کند، و من از خدای بزرگ طلب کردم تا زمانی که لیاقت شهادت را ندارم از این دنیا نروم و این را می دانم که آخرین لحظه خوشی ام در این دنیا همان لحظات آخریست که چشمانم بسته می شود و دیگر این که خوشحالم که جانم را نثار اسلام ومکتب محمد (ص) و علی (ع) می کنم و این را بدانید ای مسلمانان جهان و به خصوص مردم ا یران که اسلام همیشه در حال جنگ با کفار است و برادرم تو وارث لباس رزمم می باشی، تو باید تداوم بخش راه تمام شهیدان باشی تو باید با آمدن به جبهه و با ریختن خون این جنایت پیشه گان چون صدام وگروهک های وابسته درخت نوپای انقلاب اسلامی را آبیاری نمائی.
قسمتی از وصیت نامه شهید محمود ضمیری
جهان همیشه عرصه پیکار حق و باطل بوده است و هر یک از این جبهه ها پیروانی داشته است زمانی هابیل در مقابل قابیل و زمانی حسین و حسینیان در مقابل یزید و یزیدیان و امروز هم نیز شاهد درگیری جبهه حق یعنی ایران اسلامی به پاخواسته به رهبری امام خمینی و جبهه باطل یعنی دنیای کفر به رهبری ابر جنایتکارانی چون آمریکا و شوروی و انگلیس و … است وظیفه هر کسی است که موضع خویش را در برابر این جبهه ها مشخص ند و با عمل خویش ادعای خویش را به اثبات برساند.
اگر کسی ادعای می کند که پیرو جبهه حق است و رهبرش حسین زمان خمینی بت شکن است، به درستی که رمز پیروزی و سعادت انسان در جهاد است، چنانچه علی (ع) مولای متققیان می فرماید: الجهاد باب من ابواب الجنه فتحهه الله لخاصه اولیائه. جهاد دری است از درهای بهشت که خداوند آن را برای دوستان خاصش می گشاید.
و چه بهتر شهادت در این راه، که شهادت انسان را به درجه اعلای ملکوتی می رساند و چقدر زیباست شهادت در راه خدا که همانند گلی محمدی است که وارثان خون پاک شهید از آن می بویند.
خدایا شهادتم که خاری در چشم دشمنان اسلام است بپذیر.
آخرین سلاح آخرین نفس
سید محمد صدر
اگر چه جنگ تحمیلی مقوله جدیدی نیست و ظاهراً تازگی ندارد ولی از آن جا که اصلی ترین مسئله انقلاب است هر چه درباره اش گفته شود و نوشته شود باز کم است چرا که به قول امام عزیزمان شرف و آبروی ما بستگی به این جنگ دارد و نتایج حاصله از آن است که سرنوشت اسلام و انقلاب اسلامی را در جهان تعیین خواهد نمود.
برای این که به طور دقیق بتوانیم مهمترین مسئله انقلاب را بررسی نمائیم لازم است قدری به عقب برگردیم و نیم نگاهی به شرایط شروع تجاوز نموده تا در نهایت به چشم اندازی روشن در این زمینه دست یابیم.
قبل از هر چیز لازم است به این سئوال پاسخ داده شود که چرا جنگ شروع شد و چرا صدام تجاوز را آغاز کرد؟ پاسخ این سئوال نیاز به توضیح مختصر ذیل دارد:
امت مسلمان ایران پس از سال ها مبارزه و مجاهده و ایثار و فداکاری موفق گردید رژیم تا دندان مسلح آمریکایی شاهنشاهی را در چنگال قدرتمند خود خرد نموده و ریشه های این حکومت فاسد را بسوزاند و پس از سال ها به آروزی دیرینه مسلمانان جامه عمل پوشانده و حکومت جمهوری اسلامی را پایه ریزی نماید. این حکومت که به زودی توانست نظر کلیه مسلمین و مستضعفین جهانی را به خود جلب نماید ویژگی هایی داشت که برای مستکبرین که ابرقدرت ها نمود عینی آن هستند، خطراتی به همراه داشت.
مهمترین خطری که ابرقدرت ها را مورد تهدید قرار می داد دعوت مردم دنیا جهت آشنایی به توان حدود ایدئولوژی اسلامی و نفی آقایی و قدرت جهانی ابرقدرت بود.
انقلاب اسلامی به مسلمین و مستضعفین جهانی آموزش د اد که می توان بدون تکیه بر ابرقدرت ها زندگی کرد، نفس کشید و حتی می توان بدون پشتیبانی یکی از آنان با دیگری به مبارزه پرداخت و پیروز شد.
باید انصاف داشت و به ابرقدرت ها حق داد که از چنین پدیده جدیدی که نافی وجود و ماهیت آن ها است به هراس بیفتند و جهت نابودی آن دست به کار شوند.
پدیده جدید به نام انقلاب اسلامی ایران مطالبی را مطرح می کند که در صورت فعلیت یافتنن آن قطب بندی جهانی به هم می خورد و جهان دو قطبی تبدیل به سه قطبی شده و چه بسا در آینده ای نه چندان دور تبدیل به جهان یک قطبی شود. در این جاست که دو قطب موجود برای فعلیت نیافتن قطب بالقوه جدید دست به دست هم داده و تصمیم به نابودیش می گیرند.
برای اجرای طرح، احتیاج به مجری است و برای اجرای طرح نابودی انقلاب اسلامی ایران، مجری مخصوص با ویژگی های خاص مورد نیاز است. این مجری باید اولاً خود از این پدیده جدید احساس خطر نماید. ثانیاً دارای افکار بلند پروازانه باشد تا بتوان او را به راحتی باد کرد و شخصیت جهانی یا منطقه ای برای او تصویر نمود. ویژگی سومی که باید این مجری داشته باشد این است که آدم ساده لوحی باشد تا وقتی به او می گوید بعد از یک هفته پیروزمندانه در تهران خواهی بود! باور نماید. ویژگی چهارمی که مجرمی باید داشته باشد و با طرح در آن اشتراک دارد عدم شناخت نیروی مردم و به خصوص امت مسلمان است که این ویژگی ناشی از خصلت های دیکتاتوری و مسلح بودن به تکنولوژی تسلیحاتی است که اجازه درک این قدرت بزرگ را نمی دهد.
آخرین ویژگی این بود که شخص مجری، شرایط جغرافیایی حمله به انقلاب اسلامی را داشته باشد.
مجموعه خصوصیات فوق در شخص صدام وجود داشت و به همین دلیل مجری طرح نابودی انقلاب اسلامی ایران از طرف ابرقدرت ها و ارتجاع منطقه گردید.
پیروزی های اولیه صدام در جنگ تحمیلی که به علت شرایط خاص زمانی که عمدتا وجود بنی صدر مخلوع در رأس ارتش و بی لیاقتی های او بود این امید را در دلش زنده کرد که تا پیروزی نهایی و سپس کسب مقام رهبریت جهان عرب راهی نیست. اما این امید مدت زمان طولانی پایدار نماند و با برکناری بنی صدر از فرماندهی کل قوا توسط امام امت و عزل وی از مقام ریاست جمهوری توسط مجلس شورای اسلامی و تأثیر مستقیم مجلس توسط رهبر بزرگ انقلاب اسلامی، چهره و جهت جنگ عوض شد. از این پس امت مسلمان که تاکنون از شرکتشان در جنگ تحمیلی جلوگیری به عمل می آمد به یک باره نقش اساسی پیدا کردند و اداره آن را چه در جبهه و چه در پشت جبهه به عهده گرفتند.
با این تغییر به مرور زمان روند جنگ معکوس گردید و پیروزی های صدام یکی پس از دیگری تبدیل به شکست شد. رزمندگان اسلام نه تنها اکثر خاک اشغالی به وسیله متجاوزین را پاکسازی نموده بلکه شروع به آزادسازی مردم مسلمان عراق از زیر بار ستم این ستمکار بزرگ نمودند و این جریان به یاری خدا ادامه داشته و خواهد داشت.
صدام که پس از مدتی به واقعیات تلخ دست یافت و موجودیت خود را در خطر دید تصمیم گرفت به هر وسیله ای شده این جنگ را پایان داده و جمهوری اسلامی ایران را به سر میز مذکره بنشاند.
اولین اقدامی که در این زمینه انجام داد یک حرکت سیاسی تبلیغی علیه جمهوری اسلامی ایران مبنی بر صلح طلب بودن عراق و جنگ طلب نشان دادن ایران بود.
اگر چه در این زمینه کلیه رسانه های صهیونیستی و امپریالیستی جهان و هم چنین کلیه ابرقدرت ها و قدرت ها و ارتجاع عرب او را یاری دادند و تا حدی هم در این مورد موفقیت به دست آمد ولی این تبلیغات به هیچ وجه نتوانست عزم جزم امت مسلمان ایران و مسئولین جمهوری اسلامی را خدشه دار کرده و در تصمیم آن ها مبنی بر ادامه جنگ تا پیروزی نهایی خلل وارد کند. بنابراین حربه صدام با شکست مواجه شد.
بمباران مناطق مسکونی
اقدام دیگری که جهت تضعیف جمهوری اسلامی ایران و در نهایت دستیابی به صلح انجام داد بمباران مناطق مسکونی بود. این جنایت که ماه ها توسط این جانی انجام می شد و تبلیغات جهانی نیز هیچ گونه عکس العملی در مقابل آن انجام نمی داد نقطه ضعفی از طرف جمهوری اسلامی ایران تلقی می گردید چرا که به دلیل مسایل انسانی اقدام متقابل انجام نمی داد و در نتیجه دست صدام برای ادامه جنایت باز بود. این حالت ادامه داشت تا دهه فجر گذشته که رژیم عراق تصمیم عراق به بمباران هفت و سپس یازده شهر گرفت و اسامی آن ها را از قبل اعلام نمود تحلیل صدام از انجام این عمل این بود که اولاً سالگرد انقلاب که برای مردم ایران جشن بزرگی است به کام آن ها تلخ می شود و ثانیاً با ایجاد مجدد آواره جنگی و تخلیه شهرها، مشکل اجتماعی دیگری برای جمهوری اسلامی ایران ایجاد می شود و این روش ادامه دارد تا جمهوری اسلامی ایران بر سر میز مذاکره بنشیند. به قول حضرت امام اشکال این ها این است که نه مردم را می شناسند و نه اسلام را، صدام نمی دانست که همان اسلامی که در شرایطی اجازه اقدام متقابل نمی دهد در صورتی که شرایط عوض شود نه تنها مجوز اقدام صادر می نماید بلکه انجام آن را تأکید می نماید زیرا در این مورد هیچ چیز مهمتر از حفظ خود اسلام نیست بر مبنای همین مطلب مسئولین جمهوری اسلامی اعلام نمودند که در صورتی که رژیم عراق مناطق اعلام شده را بمباران نماید، بعضی از شهرهای عراق که اعلان گردید بمباران خواهد شد و قبلا از مردم این شهرها درخواست گردید که شهر را ترک نمایند. اعلام این تصمیم از طرف جمهوری اسلامی ایران سیستم فکری حاکمیت عراق را مغشوش نمود زیرا آنان تمام برنامه هایشان را با این پیش فرض تدوین کرده بودند که جمهوری اسلامی ایران دست به اقدام متقابل نخواهد زد. به همین دلیل در آغاز زمان اعلام شده توسط رژیم عراق بمباران صورت نگرفت ولی بعد از مدتی عمل گردید که جمهوری اسلامی ایران با یک فرصت ۲۴ ساعته به مردم عراق دست به اقدام متقابل زد.
رژیم عراق که از این عمل متقابل جمهوری اسلامی ایران زیان بی حدی دریافت کرده بود سعی کرد به هر وسیله ای جهت حل قضیه متوسل شود. و بر این مبنا رهبر منافقین را که مدت ها است در دامانش می پروراند به یاری گرفت. و اعلام نمود که یک هفته بمباران مناطق مسکونی قطع خواهد شد. این عمل اوج استیصال رژیم عراق را می رساند زیرا جهت نجات مرحله ای از تروریست هایی کمک می گیرد که کوچکترین آبرویی در میان امت مسلمان ندارند. در عین حال اوج بدبختی منافقین را مشخص می سازد که نامه التماس آمیز برای قاتل هزاران فرزند این مرز و بوم ارسال می دارند.
خلاصه این که حربه دوم صدام که جهت به زانو درآوردن جمهوری اسلامی ایران به کار می گرفت و به موفقیت آن امیدها بسته بود با تصمیم مسئولین جمهوری اسلامی ایران بی اثر گردید.
اما آخرین حربه
صدام مدت ها قبل اعلام کرده بود در صورت حمله جدید از طرف جمهوری اسلامی ایران عراق از سلاح هایی استفاده خواهد کرد که تاکنون به کار نبرده و در صورت استعمال چنین و چنان خواهد شد با شروع عملیات خیبر و و الفجر ۶ مشخص شد که این وسیله همان سلاح شیمیایی است که کاربردش در جنگ ها از طرف مجامع بین المللی ممنوع اعلام گشته و به کار برنده مجرم جنگی شناخته می شود.
آخرین سلاح صدام یعنی بمب شیمیایی به کار رفت و نه تنها نتایجی که صدام منتظر آن بود به دست نیامد بلکه آثار مثبتی جهت جمهوری اسلامی ایران به دنبال داشت.
این آثار عبارت بودند از:
۱- افشا شدن چهره خبیث رژیم عراق در دید جهانیان که تاکنون با کمک تبلیغات جهانی از او یک چهره صلح طلب ساخته بودند.
۲- منزجر شدن مردم جهان از این رژیم و محکومیت سیاسی توسط بعضی از سازمان های بین المللی و دولت ها.
۳- بیشتر مشخص شدن پایبندی جمهوری اسلامی ایران به اصول انسانی و ایجاد زمینه مساعد برای فهم ادعای جمهوری اسلامی ایران مبنی بر این که اگر این جانی باقی بماند منطقه روی صلح را نخواهد دید.
۴- مجهز شدن رزمندگان اسلام به وسایل لازم جهت بی اثر ساختن آثار سلاح شیمیایی و …
این نتایج باعث گردید سومین حربه صدام و آخرین آن ها که امیدها به آن بسته بود بی اثر گردد و نتایج معکوسی از به کار بردن آن ها به دست آورد.
حال که تمام تیرهای ترکش صدام به پایان رسیده و نیز توان مبارزه در میدان نبرد را ندارد و در حال از دست دادن آخرین نفس هاست لازم است آخرین تصمیمات اتخاذ گردد زیرا اکنون در یک طرف صدام مفلوک است به همراه ارتشی وا خورده و بی روحیه و در مقابل جمهوری اسلامی ایران با یک امت رزمنده و شهیدپرور، عقل حکم می کند که فرصت را نباید از دست داد و لازم است هر چه سریعتر ریشه فساد و تجاوز را خشکاند تا انشاء الله هر چه زودتر منطقه چهره صلح را رؤیت نماید صلحی پایدار و شرافتمندانه.
عزت نفس
آثار استاد مطهری بی استثناء خوب و انسان ساز است. امام خمینی
استاد شهید آیت الله مرتضی مطهری
عزت نفس مسئله ای است که کمتر مورد توجه واقع شده و یا اساساً مورد توجه واقع نشده است و حال آن که ما ریشه و مبنا و زیر بنای اخلاق اسلامی را از همین جا می توانیم استنباط و استخراج کنیم، و آن نوعی بازگشت انسان به خود و متوجه کردن انسان به شرافت و کرامت ذاتی خود است.
در این بحث، نخست باید ببینیم آیا در متون اسلامی تعبیراتی که از آن مفهوم توجه دادن انسان به خود که معنای آن ادراک عظمت و اهمیت خود استنباط شود، وجود دارد یا نه؟ آیا این تعبیرات به فرض وجود با بعضی تعلیمات دیگر در اسلام که درباره نفی خود آمده است تعارض ندارد؟
عزت در انحصار مؤمن است
همان طور که گفته شد در بسیاری از تعبیرات اسلامی تحت عنوان عزت نفس این حالت گاهی به علو و گاهی به مناعت و احساس شرافت تعبیر شده است. در رأس این ها تعبیر خود قرآن کریم است که تعبیری حماسی است: «و الله العزه و لرسوله و للمومنین» عزت اختصاصاً مال خدا و پیغمبرش و مؤمنان است، یعنی مؤمن باید بدا ند عزت اختصاصاً در انحصار مؤمنان است، و اوست که باید عزیز باشد و عزت شایسته اوست و او شایسته عزت است. این نوعی توجه دادن به نفس است. حدیثی است نبوی که می فرماید: «اطلبوا الحوائج بعزه الانفس» اگر درخواست حاجتی از دیگران می کنید با عزت نفس بخواهید، یعنی برای حاجتی که دارید پیش دیگران خودتان را پست و ذلیل نکنید بلکه عزتتان را حفظ کنید و در حالی که آن را حفظ می کنید اگر حاجت و نیازی دارید آن را طرح کنید. و به عبارت دیگر نیاز خودتان را با قیمت از دست رفتن عزتتان رفع نکنید. جمله معروف نهج البلاغه ضمن خطابه ای است که حضرت علی ع به اصحابشان می فرماید: «الحیاه فی موتکم قاهرین و الموت فی حایتکم مقهورین». زندگی این است که بمیرید ولی پیروز باشید. مردن این است که بمانید ولی مغلوب و مقهور باشید.
عزت توأم با حیات است
اینجا اساساً مسئله عزت و قاهریت و سیادت آن قدر ارزش والایی دارد که اصلا زندگی بدون آن معنی ندارد، و اگر باشد مهم نیست که تن انسان روی زمین حرکت کند یا نکند و اگر نباشد، دیگر حرکت کردن روی زمین حیات نیست.
شعار معروف حضرت سید الشهدا به همین معنی است که در روز عاشورا می گفت: «الموت اولی من رکوب العار» مرگ از متحمل شدن ننگ بالاتر است. یا جمله دیگر ایشان : «هیهات منا الذله» و تعبیرات دیگری که در خلال عاشورا زیاد گفتند، و هیچ مطلبی به جز این مطلب در خلال تاریخ عاشورا موج نمی زند: «انی لا ایر الموت الا سعاده و الحیاه مع الظالمین الا برما» و جزو کلماتی که از ایشان ذکر کرده اند: «موت فی عز خیر من حیاه فی ذل» مردن با عزت از زندگی با ذلت بهتر است. تعبیر دیگری که به مطلب ما نزدیکتر است باز از ایشان است: «الصدق عز و الکذب عجز» از ان جهت انسان باید راستگو باشد که راستی عزت است برای انسان، یعنی راستی مبنای عزت قرار گرفته و دروغ گفتن عجز و ناوانی است. در نهج البلاغه چنین آده است: «ازری بنفسه من استشعر الطمع» یعنی آن کسی که طمع را شعار خود قرار داده، حقارت به نفس خود وارد کرده است. این جا طمع به این جهت محکوم شده است که انسان را خوار می کند. مبنای این خلق پلید، حقارت نفس ذکر شده «و رضی بالذل من کشف ضره» شرعا مکروه است که اگر انسان گرفتاری و ابتلایی دارد پیش هر کس که رسید بگوید، چون آدم را حقیر می کند.
حدیثی است از حضرت صادق (ع) نقل شده که در داستان راستان نقل کرده ام: مردی خدمت حضرت صادق (ع) آمد و شکایت از روزگار کرد که چنین و چنانم و درمانده و قرض دارم. حضرت مقداری پول به او دادند، او گفت: نه، مقصودم این نبود که بخواهم چیزی بگیرم، خواستم شرح حالم را بگویم که دعایی بفرمایید، فرمودند: من هم نگفتم مقصود تو این است که ولی این را بگیر و به مصرف خودت برسان. چیزی هم که می گویم این است:
«و لا تحدث الناس بکل ما انت فیه فتهون علیهم» هر گرفتاری که داری جول مردم بازگو مکن تا خوار نشوی.
و جمله «و رضی بالذل من کشف عن ضره» یعنی آن کس که درد و رنج و ناراحتی خود را جلو مردم باز می کند به ذلت تن داده است. «و هانت علیه نفسه من امر علیها لسانه» هر کس شهواتش را بر خود حکومت دهد نفسش را در مقابل خود خوار کرده جلمه دیگری در نهج البلاغه است: «المنیه و لا الدنیه» مرگ و نه پستی «و التقلل و لا التوسل» باز همان روح عزت نفس موج می زند. انسان چرا دست پیش دیگران دراز کند، بهتر است که به کم بسازد و دست پیش دیگران دراز نکند.
توضع غیر از تحقیر نفس است
سعدی داستانی در بوستان دارد که از عارفی نقل می کند اما اصل آن حدیثی است از حضرت امیر ع که حضرت از جلو دکان قصابی می گذشتند، قصاب گفت: گوشت های خوبی آوردم. حضرت فرمودند: الآن پول ندارم که بخرم. گفت من صبر می کنم. حضرت فرمودند من فعلا به شکمم می گویم صبر کند.
حدیث دیگری از حضرت صادق ع در تحف العقول است، می فرماید:
«و لا تکن فظا غلیظا یکره الناس قربک» این دستور باز مربوط به معاشرت است یعنی تندن خو و بد برخورد مباش که مردم نخواهند با تو معاشرت کنند. «و لا تکن واهنا یحقرک من عرفک» و خودت را آن قدر شل و پست نگیر که هر کس ترا می شناسد تحقیر کند. این درست نقطه مقابل آن چیزی بود که قبلا از ابن ابی الحدید نقل کردیم که یکی از مشاهیر صوفیه نقل کرده بود که من در سه موقع چقدر خوشحال شدم، یکی مثلاً این که در کشتی بودیم، و دنبال یک مسخره می گشتند که مسخره اش کنند مرا پیدا کردند، چون احساس کردم که هیچکس در نظر این ها از من پست تر نیست، دیگر بیشتر خوشحال شدم!! این برخلاف گفته اسلام است: انسان در روح خود متواضع باشد، غیر از این است که خود را در نظر مردم پست قرار دهد.
در وسائل الشیعه از حضرت صادق ع حدیثی نقل شده که امیر المؤمنین ع همیشه می فرمود: «لیجتمع فی قلبک الحاجه الی الناس و الاستغناء عنهم» همیشه در قلب خود دو حس متضاد را با هم داشته باشد، احساس کن که به مردم نیازمندی، یعنی مانند یک نیازمند با مردم رفتار کن، و احساس کن که از مردم بی نیازی و مانند یک بی نیاز و بی اعتنا با مردم رفتار کن. اما خود این در آن واحد نسبت به یک چیز که نمی¬شود پس لابد نسبت به دو چیز است، خودشان توضیح می دهند:
کجا جای تواضع است
اما در آن مرحله ای که باید مانند یک نیازمند رفتار کنی، در نرمی سخنت است، و در حسن سیرت تواضع و ابتدای سلام. اما در آن چه که باید بی نیاز باشی که در آن جا جای تواضع نیست: «فی نزاهه عرضک و بقاء عزک» در آن جا که پای حیثیت و شرافت در میان است، آن جا که دیدی اگر بخواهی ذره ای نرمش نشان دهی، عرض و آبرو و عزت خودت را از دست می دهی، دیگر جایی نیست که رفتار یک نیازمند را داشته باشی بلکه باید رفتار یک بی اعتنا و بی نیاز را داشته باشی. بعضی تعبیرات تحت عنوان علو است، در قرآن می خوانیم:
و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان کنتم مؤمنین. سست نشوید محزون هم نباشید، اگر مرمن باشید شما برتر از همه خواهید بود.
تعبیر دیگر تعبیر قوت و نیرومندی است، از نوع بازگشت به نفس است ولی به شکلی دیگر، حدیثی از حضرت امام حسین (ع) خواندیم که الصدق عز و الکذب عجز دروغ گفتن از زبونی است، آدم نیرومند هرگز دروغ نمی گوید.
تعبیر دیگر، تعبیر غیرت است. یعنی پاره ای از مسائل اخلاقی به حکم اینکه غیرت انسان اقتضا می کند چنین باشد یا چنین نباشد، مثلاً امیر المؤمنین می فرماید: «قدر الرجل علی قدر همته» حد هر کس و درجه هر شخص به درجه و میزان همت او بستگی دارد، «و شجاعته علی قدر انفته» شجاعت او به آن اندازه ای است که در خود احساس حمیت کند و از کار زشت و ناشایست ننگ داشته باشد «و عفته علی قدر غیرته» عفت هر کسی برابر با اندازه غیرت او است، یعنی یک آدمی که در خود احساس غیرت کند به هر اندازه که نسبت به ناموس خود احساس غیرت کند نسبت به ناموس دیگران هم احترام قائل است به عبارت دیگر غیرت خودش اجازه نمی دهد که به ناموس دیگران تجاوز کند.
تعبیر دیگر در این زمینه کلمه حریت و آزادی و آزادگی است. امیر المؤمنین (ع) می فرماید: «لا تکن عبد غیرک، قد جعلک الله حرّا» بنده دیگری مباش زیرا خدا تو را آزاد آفریده است. همه این ها نوعی بازگشت و توجه به خود است. تعبیراتی هم درباره کرامت نفس است مثل: من کرمت علیه نفسه هانت علیه شهواته آن کس که نفس خود را بزرگ احساس کند شهوات نمی تواند بر او مسلط شود. حضرت هادی (ع) می فرماید: «من هانت علیه نفسه فلا تأمن شرّه» بترس از آن آدمی که خودش پیش خود خوار است یعنی پیش خود احساس شرف نمی کند. تمام این ها تعبیراتی است که نوعی توجه دادن به خود است. از طرفی در خود تعلیمات اسلامی، تعلیماتی می بینیم که آن ها را بیشتر می شناسیم نه این ها را و نقطه مقابل این ها تلقی می شوند. مثلاً می گویند عزت نفس، پس با تواضع چه کنیم، مگر تواضع غیر از تذلل است؟ اگر بناست که عزت نفس خود را حفظ کنیم پس نباید متواضع باشیم. آیا این علو نفس بر ضد تواضع هست یا نه؟ در قرآن از یک طرف می فرماید: و انت الا علون ان کنتم مومنین، ولی درجای دیگر اراده علو را مذمت می کند می فرماید: تلک الدار الآخره نجعلها للذّین لا یریدون علوا فی الارض و لا فسادا و العاقبه للمتقین.
احترام نفس یا جهاد نفس
پیغمبر اکرم ص فرمود: «اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک» نفس تو دشمن ترین دشمنان توست. پس چطور نفس در این جا اینقدر محترم شده است، آیا همین است که باید با آن مبارزه کرد؟ کشتن نفس در احادیث نیامده و تعبیر عرفانی است. مخالفت با نفس که نص آیه قرآن است، و اما من خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی فان الجنه هی الماوی یا می فرماید: و ما ابریء نفسی ان النفس لامّاره بالسوء الا ما رحم ربی
بری نمی دارم نفسم را، همان نفس امر کننده است به بدی، مگر آن چه رحم کرد پروردگارم. از طرفی می بینم عجب مذموم است، مگر عجب غیر از خودبینی و خودبزرگ بینی و خود خوب بینی است، این ها با این تعبیرات چطور جور می آید؟ آیا این تناقض است یا تناقض نیست؟ انسان دارای دو خود است، یک خودی که خوب دیدن او عجب است، بزرگ دیدن او کبر است، خواستن او خود خواهی است و مذموم است، با او باید جهاد کرد، با او به چشم یک دشمن باید نگاه کرد با هواهای او باید مبارزه کرد. یک خود دیگری است که باید آن را عزیز داشت، باید مکرم داشت، باید محترم داشت. باید حریت و آزادیش را حفظ کرد، باید قوت و قدرتش را حفظ کرد و آلوده به ضعفش نباید کرد. اما مگر دو خود را می توان توجیه کرد؟ آیا انسان دارای دو خود است؟ یعنی هر کس دو من دارد؟ شک ندارد که هر کسی یک من است نه دو من، و این قابل قبول نیست که بگوئیم انسان دارای تعدد شخصیت است. انسان که واقعا دارای دو خود نیست، پس لابد چیز دیگری است. انسان دارای دو خود به این معنا است که داغرای یک خود واقعی و حقیقی و یک خود مجازی است که آن خود مجازی ناخود است. و مبارزه با نفس که ما می گوئیم در واقع مبارزه خود با ناخود است. ما یک خود داریم به عنوان خود شخصی و خود فردی، یعنی من می گویم من، آن وقتی است که خودم را در برابر من های دیگر قرار می دهم و در واقع من های دیگر را نفی می کنم. من، نه شما. این خود فردی و خود شخصی است، آن چه که برای این خودخواهی یعنی برای این شخص، در مقابل اشخاص دیگر و احیاناً بر ضد اشخاصی دیگر است. خود انسان هر اندازه که جنبه شخصی و فردی و جدایی با خودهای دیگر پیدا می کند مربوط به ناخود اوست، یعنی مربوط به جنبه های بدنی و تن است. ولی انسان در باطن ذات خود حقیقتی دارد که اصلا حقیقت اصلی ذاتش است و این های دیگری که به عنوان خود احساس می کند در واقع ناخود را خود احساس می کند. آن همان چیزی است که قرآن از او به بیان «فاذا سویته و نفخت فیه من روحی» یاد کرده است، یعنی حقیقتی ایست نه از سنخ ماده و طبیعت بلکه از سنخ ملکوت و قدرت و از سنخ عالمی دیگر است.
انسانیت انسان:
به عبارت دیگر آن حقیقت، انسانیت خود را دریافتن و شهود کردن است، آن را وقتی انسان به او توجه می کند در می یابد به عنوان محض حقیقت، چون جوهر او جوهر حقیقت است با باطل ها و ضد حقیقت ها و پوچ ها و عدم ها و دروغ ها ناسازگار است. او چرا با راستی سازگار است؟ چون راستی حقیقت است، دروغ چون پوچی است و نیستی است و بی حقیقتی است با او ناسازگار است. به این جهت اصلا جنسش با دروغ ناسازگار است. او از سنخ قدرت و ملکوت است، پس با عجز و ضعف و زبونی ناسازگار است، از سنخ علم است، با جهل ناسازگار است، از سنخ نور است، با ظلمت ناسازگار است، از سنخ حریت و آزادی است، چون «من» واقعی انسان آزاد است، چون از جوهر اراده است، و از جوهر حریت و آزادی است، پس با ضد آزادی ها و ذلت ها، با بردگی اعم از این که انسان بخواهد برده انسان دیگری باشد یا برده شهواتش که ناخود اوست، با آن ناسازگار است. از سنخ قداست یعنی تجرد و ماورای خاکی بودن است، با آلودگی های خاکی و طبیعی که انسان اسیر طبیعت بخواهد باشد، ناسازگار است.
بنابراین توجه به من به عنوان فردی که الآن دارم زندگی می کنم در مقابل افراد دیگر که جنگ ها همه به خاطر این است یا به قول عرفا من به عنوان یک تن، و آن چه از شؤون این تن است از قبیل خوردن ها، خوابیدن ها، شهوات جنسی و آن منی که آن را باید تحت کنترل درآورد، به چشم یک دشمن باید نگاهش کرد که اختیار را از انسان نگیرد، به چشم یک نوکری باید به او نگاه کرد که یک وقتی چشم ارباب را غافل نبیند، این معنی است که در مقابل فرد دیگر و افراد دیگر قرار می گیرد. ولی آن من که تحت عنوان عزت نفس، قوت نفس، کرامت نفس، شرافت نفس، حریت نفس از آن یاد شده، در آن دیگر من و ما وجود ندارد. او همان جوهر قدسی الهی است که هر کسی هست، و لزومی ندارد که کسی آن را به کسی درس بدهد. هر کسی اگر به ذات خود مراجعه کند می بیند یک سلسله صفات با او متناسب است و جور می آید، و یک سلسله صفات را دون شأن خود و پست می داند، حقارت می داند، همان طور که اگر یک تابلو نفیسی را در زباله بیندازند احساس می کند که جای این تابلو در زباله ها نیست، همین طور وقتی که خودش را آلوده می بیند، آن من معناست و در مقابل معانی قرار می گیرد. این من یک فرد است و در مقابل آن افراد قرار می گیرند. این من می خواهد حساب خودش را از افراد جدا کند می گویند نکن آن من می خواهد خود را از معانیی که دون شأن اوست جدا کند می گوید بکن. پس تضادی و منافاتی میان این دو تعبیر نیست که از طرفی به ما دستور مجاهده نفس داده اند، دستور تزکیه نفس داده اند و نفس را به یک شکلی معرفی کرده اند که «و اجعل نفسک عدوا تجاهده» به چشم یک دشمن نگاه کن که با او مبارزه می کنی، همیشه به او بدبین باش، «ان المومن لایصبح و لا یمسی الا و نفسه ظنون عنده» یعنی نفس او پیش او مورد بدگمانی است. این یک چیز است و آن چیز دیگری است که می گویند نفس خود را بشناس، نفس خودت را محرتم بدار، مکرم بدار، عزیز بدار، عزتش را حفظ کن، شرافتش را حفظ کن، کرامتش را حفظ کن، حریتش را حفظ کن. این همان گوهر شریف انسانیت انسان است که یک حقیقتی است و در هر کسی این بارقه الهی وجوددارد و این است که حضرت حق فرموده: فاذا سویته و نفخت فیه من روحی، او از سنخ عالمی است برتر از این عالم. پس میان این، تلاقی وجود ندارد.
مژده به امت پاسدار اسلام
به دنبال درخواست های فراوان امت پاسدار اسلام و علاقمندان به معارف اسلامی به ویژه برادران و خواهرانی که تازه با ماهنامه پاسدار اسلام آشنا شده اند و می خواهند از دوره کامل مجله که شامل بحث ها و سلسله مقالات اسلامی پی در پی می باشد استفاده نمایند، این دفتر اقدام به تجددی چاپ سال اول و دوم مجله در دو مجلد نمود که هم اکنون دوره سال دوم منتشر و دوره سال اول به زودی در اختیار علاقمندان قرار خواهد گرفت.
قیمت هر مجلد ۸۵۰ ریال می باشد.
سوم شعبان میلاد (امام حسین) و روز پاسدار
این روز مبارک که یادآور میلاد بزرگ پاسدار اسلام حضرت سید الشهدا (ع) است، روز پاسدار و روز پاسداری از اسلام است. این روز بزرگ مذهبی را به امام و امت خصوصا پاسداران عزیز، که سراسر وجودشان عشق به حسین (ع) و مکتب حسین (ع) فرا گرفته و برای پاسداری از خون مقدس آن بزرگوار که در راه پاسداری از اسلام ریخته شد، چه در داخل کشور و چه در مرزهای این میهن اسلامی، جان بر کف و ایمان در قلب و اثر سجود در سیما و ذکر خدا بر لب و سلاح بر دوش دارند، مبارک باد.
پاسداران عزیز:
اکنون که روز شما روز ولادت امام حسین (ع) است و نام شما با نام آن حضرت پیوند داده شده، مسئولیت شما صد چندان بیشتر شده است. این مکتب که می رفت به فراموشی سپرده شود و آن شاه جنایتکار (یزید) با تمام وجود در پی محو و نابودی آن، قیام کرده بود، امام شماحضرت ابی عبد الله ع در برابر یزید و تمام یزیدیان ایستاد و قیام جاودانه کرد که با نثار خون خود و خون فرزندان و بردران و خویشان و دوستان خود قلم سرخ بر ایده ظالمان کشید و درخت پژمرده شده سالام را چنان آبیاری کرد که گویا اسلام از نو پدید آمده است، و همین است معنای سخن رسول الله ص که فرمود: «حسین منی و انا من حسین» آری اگر حسین نبود، پیامبر نبود زیرا اسلام نبود.
و اکنون که شما برای خود این روز را انتخاب کرده اید، باید به دور از تمام هواها و هوس های نفسانی، با نیتی خالص، از امام بزرگوارتان پیروی کرده، از اسلام محمدی پاسداری کنید. در این سنگی مقدس هر چه خلوص بیشتر باشد، اسلام عزیز پا بر جاتر است.
آیا جای شگفتی نیست که شرق و غرب مسلح به سلاح های اتمی، شیمیائی، میکربی و انفجاری دست به دست هم بدهند و با مستقر کردن آن همه سلاح گرم و سرد و تبلیغات در مرزهای میهن اسلامی و مرزهای انقلاب ما برای رخنه کردن و در نتیجه نابود ساختن آن چنان بسیج شده اند که در تاریخ سابقه نداشته، ولی در برابر توان ایمان شما عزیزان و دیگر همسنگرانتان از ارتش و بسیج و عشایر که همه یکرنگ و یک صدا و یک دست هستید، آن چنان خوار و ذلیل شده اند که از طرفی از کار خود پشیمان شده اند و از طرفی دیگر چاره ای جز مقاومت در برابر این انقلاب خونین چهره ندارند. در هر صورت، همین پاسداری شما است که آن ها را مبهوت کرده و تمام نقشه هایشان را نقش بر آب نموده است، ولی عزیزان اسلام: هیچگاه به توان رزمی خود مغرور نشوید که توان شما در بزرم عاشقانه تان است که در نیمه شب ها با راز و نیاز تجلی می یابد، نه در رزمتان. پس با این مناجات و خلوص، رزم خود را سامان دهید و بر نیت خود پابرجا بمانید که روز نابودی دشمنان نزدیک است، و موسی با عصار به زودی می آید.
اکنون ببینیم امام عزیزمان در این روز بزرگ با شما پاسداران انقلاب اسلامی چه می گوید و چه پیامی برای شما دارد:
این روز شریف که طلیعه ادامه بعثت خاتم الانبیا (ص) بوده است مبارک بوده و خواهد بود. اگر عاشورا و فداکاری خاندان پیامبر نبود، بعثت و زحمات جانفرسای نبی اکرم را طاغوتیان آن زمان به نابودی کشانده بودند. اگر عاشورا نبود، منطق جاهلیت ابوسفیانیان که می خواستند قلم سرخ بر وحی و کتاب بکشند و یزید یادگار عصر تاریک بت پرستی که به گمان خود با کشتن و به شهادت کشیدن فرزندان وحی امید داشت اساس اسلامم را بر چیند و با صراحت و اعلام «لا خبر جاء لا وحی نزل» بنیاد حکومت را بر کند، نمی دانستیم بر سر قرآن کریم و اسلام عزیز چه می آمد، لکن ارده خداوند متعال بر آن بوده و هست که اسلام رهائی بخش و قرآن هدایت افروز را جاوید نگه دارد و با خون شهیدانی چون فرزندان وحی احیا و پشتیبانی فرماید و از آسیب دهر نگه دارد و حسین بن علی آن عصاره نبوت و یادگار ولایت را بر انیگزد تا جان خود و عزیزانش را فدای عقیدت خویش و امت معظم پیامبر اکرم نماید…
و اینک که پاسداران از سپاه و کمیته ای عصر حاضر «این روز بزرگ و پر برکت جاوید را روز پاسدار اعلام نموده اند، مسئولیتی بس بزرگ و تکلیفی بس عظیم را عهده دار شده اند، گوئی آنان به یاد پاسداران عاشورا و انگیزه جانفشانی ها و فداکاری های کربلا، این روز را انتخاب نمودند و نیکو انتخابی است و بزرگ مسئولیتی…»
رهنمودها
امام خمینی
• دولت و ملت باید در مقابل تبلیغاتی که در دنیا علیه ما هست، هر چه بیشتر به تبلیغات دامن بزنند مردم باید هر چه بیشتر در صحنه حاضر باشند، ما الان در بین راه هستیم.
۱۴/ ۱۲/ ۶۲
• صدام حیوانی است که تا خفه نشود، منطقه درست نخواهد شد.
۱۴/ ۱۲/ ۶۲
• تبلیغات از مسائل بسیار مهم و شاید در رأس بیشتر امور است و باید دولت و ملت هر چه بیشتر به مسأله تبلیغات خصوصا در خارج از کشور اهمیت بدهند.
۱۴/ ۱۲/ ۶۲
• الحمد لله مردم در صحنه هسند و بسیار خوبند و لکن اگر بخواهند یک زندگی شرافتمندانه داشته باشند ، باید در صحنه باقی بمانند.
۱۴/ ۱۲/ ۶۲
• اگر به ایران یک سال مهلت بدهند، خواهید دید که هم دست ابرقدرت ها بریده خواهد شد و هم منطقه روی اسایش می بیند.
۱۴/ ۱۲/ ۶۲
• انتخابات باید مردم پسند باشد نه خان پسند، و همه احساس کنند آن طوری که قانون و اسلام می خواهد، عمل می شود.
۱۵/ ۱۲/ ۶۲
• عید شما آن وقتی است که شما جبهه را محکم نگهدارید و آن ها را از صحنه بیرون کنید و انشاء الله فتح بزرگ و فتح نهائی را بکنید.
• ما الان برای دینمان داریم جنگ می کنیم، برای خاک جنگ نمی کنیم. ما هر روزی که جنگ تمام شد با روی گشاده و آغوش باز همه ملت عراق را به آغوش می گیریم.
۱۵/ ۱۲/ ۶۲
• با محرومان خوشرفتاری کنید، این ها در انقلاب خدمت کردند و امروز دارند جوان هایشان را می دهند و ما باید برای خاطر خدا این طبقه را حفظ کینم.
۱۵/ ۱۲/ ۶۲
• شما بر عکس رژیم سابق که با خان ها و سرمایه دارها بود با مردم مستضعف و محروم باشید و با آن ها بهتر از دیگران رفتار کنید.
۱۵/ ۱۲/ ۶۲
• صلح با صدام با عزت اسلام نمی سازد، با شرف انسانی نمی سازد.
۱۵/ ۱۲/ ۶۲
• سعی کنید محرومین را همیشه در نظر داشته باشید و هر کاری می کنید خدا را در نظر بگیرید.
۱۷/ ۱۲/ ۶۲
• مردم محروم دنیا با ما هستند و بالاخره اسلام راه خودش را باز خواهد کرد.
۲۱/ ۱۲/ ۶۲
• هر کس از شرق و غرب هر چه می خواهد بگوید، ما راه خودمان را داریم می رویم و امیدواریم که این راه را به آخر برسانیم.
۵/ ۱/ ۶۳
• آن برداشتی که اهل معرفت از عید می کنند با برداشتی که دیگران می کنند بسیار مختلف است، روز عید، روز لقاء الله است.
۵/ ۱/ ۶۳
آیت الله العظمی منتظری
• شرعا نباید افرادی که استحقاق آزادی دارند در زندان بمانند.
۱۴/ ۱۲/ ۶۲
• اگر بخواهیم در تمام امور، مستقل و خودکفا باشیم و احتیاجمان به خارج قطع شود، باید دانشگاه های ما از نظر علمی، غنی و عالم پرور شوند.
۱۸/ ۱۲/ ۶۲
• آن چه در روستاها ضروری است، کمک به مسئله تولید در زراعت روستائیان است.
۱۷/ ۱۲/ ۶۲
• مسأله دخالت روحانیت و دانشگاه در سیاست، نباید به حد افراط و تفریط برسد.
۱۸/ ۱۲/ ۶۲
• اگر فرضا یک استاندار یا فرمانداری عضو گروه خاصی باشد، نباید کاری بکند که مردم بگویند فلانی به نفع گروه و حزب خودش در انتخابات کاری کرده است.
۲۰/ ۱۲/ ۶۲
• باید در برخورد با اموال مردم کاری نشود که سلب امنیت بشود و با توفیق های بی جا و اشکال تراشی، اعتماد افراد را برای سرمایه گذاری در امور ضروری از بین برد.
۲۰/ ۱۲/ ۶۲
• اینطور نباشد که بعضی دادگاه ها افراد ضعیفی را که گرانفروشی جزئی و مختصری کرده یا تخلفی در بعضی جاهای دیگر داشته اند به دادگاه بکشند، ولی در مورد آن کسانی که صد میلیون یا بیشتر گرانفروشی کرده اند و یا با این و آن آشنائی و ارتباط داشته اند، از دادگاه خبری نباشد.
۲۷/ ۱۲/ ۶۲
• دادستان خوب و انقلابی کسی است که مردم بیشتر از دست او راضی باشند.
۲۷/ ۱۲/ ۶۲
• اداره کشور به شعارها تنها نیست، بایستی کار و کوشش و فعالیت باشد.
۵/ ۱/ ۶۳
• اگر خدای ناکرده کارها را به دست افراد ضعیف ـ و لو متدین ـ بدهیم، کارها زمین نمی ماند.
۵/ ۱/ ۶۳
• اگر افراد بخواهند از این انقلاب و اسلام به نفع خودشان بهره ببرند شکست خواهیم خورد.
۵/ ۱/ ۶۳
زمامداران در حکومت اسلامی
حجت الاسلام یحیی سلطانی
آخرین قسمت
رابطه زمامداران با مردم
۱- یکسان نگری به خوبی ها و بدی ها:
یکی از چیزهائی که مردم را از انجام کار نیک دلسرد می کند این است که مسئولین بی توجه باشند و کار نیک و بد در نظر آن ها یکسان باشد. یعنی کسانی که اهل احسان ونیکی هستند با بدکاران یا افراد بی تفاوت در نظر آن ها مساوی باشند و این دو دسته را به یک چشم نگاه کنند در این صورت نیکوکار به نیکی بی رغبت می شود و بدکار در انجام کار بد جری می گردد و کم کم زشتی ها زیاد و از نیکی ها کاسته می شود. بدکاران فرصت طلب دور زمامداران را میگیرند و او را نیز به بدی می کشانند و عوامل خشم ملت را فراهم می نمایند. زمامدار باید نیکوکاران را تشویق نماید و بدکاران را هدایت نموده و آن ها را توبیخ کند و با هر کدام همانگونه که هستند رفتار نماید تا مردم دست از بدی ها بردارند و به نیکوکاری روی آورند.
در عهدنامه از امیر المؤمنین (ع) نقل شده که می فرمود: (ای مالک) مبادا مقام و منزلت نیکوکار و بدکار در نزد تو یکسان باشد که این امر موجب می گردد نیکوکار به نیکی بی¬رغبت شود،و بدکار بدکاری را تکرار کند و به آن عادت نماید. «و لا یکونن المحسن و المسیئی عندک بمنزله سواء فان فی ذلک تزهیدا لاهل الاحسان فی الاحسان وتدریبا لاهل الاسائه فی الاسائه»
۲- شکستن سنت های صالحه:
بعضی از روش های معمول در بین طوائف و قبائل و یا صاحبان ادیان و مذاهب به صورت سنت مذهبی و یا ملی رائج می گردد و کم کم مردمان با آن سنت انس می گیرند مانند مراسم سوگواری ابا عبد الله (ع) که در بین شیعیان یک سنت صالحه مذهبی است.
اگر زمامدار بخواهد با سنت های مردم بمارزه کند و آن را بشکند، با عکس العمل رو به رومی شود. در این گونه موارد اگر سنت رایج، یک سنت صالحه مذهبی باشد نباید زمامدار با آن مبارزه کند زیرا مبارزه با آن بسیار خطرناک وموجب خشم ملت می گردد.
از امیر المؤمنین (ع) نقل شده که فمروده: (ای مالک) سنت های صالحه ای را که بزرگان و پیشینیان این امت به آن رفتار نموده اند و به سبب آن بین مردم انس و الفت به وجود آمده و کار ملت به وسیله آن اصلاح شده و امور آن ها نظام یافته نقض مکن و آن را مشکن و سنت تازه ای را که به آن سنت های گذشته زیانی وارد کند به وجود نیاور که اجر آن سنت صالحه از آن کسی است که آن را به وجود آورده و گناه شکستن آن بر گردن تو می ماند.
و لا تنقض سنه صالحه عمل بها صدور هذه الامه و اجتمعت بها الالفه و صلحت علیها الرعیه و لا تحدثن سنه تضر بشیء من ماضی تلک السنن فیکون الاجر لمن سنها و الوزر علیک بما نقضت منهام.
۸- اجحاف در گرفتن مالیات ها:
یکی دیگر از چیزهائی که ملت را به ستوه می آورد و آن ها را خشمگین می سازد اجحاف در گرفتن مالیات ها است هیچ کس تاب تحمل باری را که سنگین تر از توان او باشد ندارد و اگر بیش از توان افراد بر آن ها تحمیل گردد موجب خشم و نفرت آن ها خواهد بود.
در عهدنامه مالک اشتر، آن جا که سخن از خراج به میان آمده از امیر المؤمنین ع نقل شده که فرمود: کار خراج را به گونه ای که به صلاح خراج دهندگان باشد رسیدگی کن و باید کوشش تو برای آباد کردن زمین بیشتر از کوشش تو برای گرفتن خراج باشد. زیرا خراج بدون آبادانی به دست نمی آید کسی که بدون آباد نمودن زمین از مردم مالیات بخواهد سرزمین ها را به خرابی می کشاند. اگر کشاورزان از سنگینی خراج یا از نیامدن باران و شبنم و یا آفت زدگی محصول شکایت دارند به میزانی که می بینی کار آن ها را اصلاح می کند به آن ها تخفیف بده و این تخفیف نباید برای تو سنگین باشد، زیرا این تخفیف ذخیره ای که در آباد شدن سرزمین به تو باز می گردد و علاوه بر این به خاطر عدالتی که به کار برده ای اعتماد مردم را به خود جلب می کنی.
۹- انتقاد پذیری
یکی از صفات زشتی که ممکن است در زمامداران باشد انتقاد ناپذیری و تکبر آن ها است. زمامداری که انتقاد نپذیرد و دارای روح استبداد و خودکامگی باشد طبعاً مردم را ناراضی می کند زیرا او آن چه خود می اندیشد انجام می دهد و غالبا به صلاح مردم کاری ندارد.
سخن امام (ع) را که به مالک اشتر فرمود (افرادی را که حق می گویند بهتر بپذیرد) نقل کردیم و نیز به این مطلب اشاره کردیم که (علی (ع) سفارش فرمود که حضرتش را مانند جباران مورد تعریف و تمجید و ثنا خوانی قرار ندهند و فرمود من ثنا گوئی ها را دوست ندارم و ضمناً اجازه دادند که مردم اگر فرضا اشتباه و خطائی از ایشان مشاهده کردند بگویند و فرمود گمان مکنید که شنیدن حق بر من گران بیاید) کسی که حاضر نباشد از او انتقاد شود و عیب های او برای او گفته شود طبعا روح خودپسندی و عیب های فراوان دارد و از این جهت مردم به او خوشبین نیستند و کم کم استبداد او مردم را بدبین و خشمگین می نماید.
۱۰- رفت و آمد با ثروتمندان
در عین حال که زمامداران باید مردمی باشد و با مردم بجوشد نباید با ثروتمندان خوش گذران رفت و آمد داشته باشد و کنار سفره رنگین آن ها بنشیند، زیرا این امر باعث می گردد که ثروتمندان از قدرت او سوء استفاده کنند و محرومان را مورد استثمار قرار دهند معمولاً ثروتمندان فقط به ثروت می اندیشند و اگر زمامداری را هم دعوت می کنند می خواهند از قدرت او استفاده کنند یا مالیاتی را نپردازند و یا امتیاز تجارتی را از او بگیرند و یا موقعیتی به دست بیاورند که در بازار مورد توجه و عنایت بازاریان باشند اگر زمامدار با طبقه اشراف و ثروتمندان مأنوس شد و آن ها را مورد توجه قرار داد کم کم توده مردم به او بدبین می شوند و موقعیت و احترام او در بین عامه مردم از بین می رود.
بنابر نقل نهج البلاغه، امیر المؤمنین ع شنیده است که عثمان بن حنیف فرماندار بصره به یک ولیمه ای دعوت شده و کنار سفره رنگین آن ها نشسته است. امام (ع) در ضمن نامه ای به او چنین می نویسد:
ای پسر حنیف! به من گزارش رسیده که مردی از جوانان اهل بصره تو را به یک سفره مهمانی دعوت نموده و تو نیز شتابان دعوت او را پذیرفته ای (در آن مهمانی) غذاهای رنگارنگ و ظرف های پر از غذا برای تو آورده اند (و در برابر تو چیده اند) گمان نمی کردم که تو دعوت افرادی را که تهی دستان (و گرسنگان) را دور می کنند و توانگران را دعوت می نمایند، بپذیری (و بر سفره آن ها حاضر گردی).
«یا این حنیف فقد بلغنی ان رجلا من فتیه اهل البصره دعاک الی مأدبه فاسرعت الیها تستطاب لک الالوان و تنقل الیک الجفان و ما ظننت انک تجیب الی طعام قوم عائلهم مجفو و غنیهم مدعو»
نهج البلاغه ـ نامه ۴۵
۱۱- سم پاشی های دشمنان:
یکی از چیزهائی که ملت را به زمامدار بدبین می نماید، سم پاشی های دشمنان است. دشمن برای این که نظام را در بین جامعه زیر سئوال ببرد یا بر چسب زدن ها زمامداران را مورد حمله قرار می دهد و کارهای مشتبه آن ها را مستند قرار می دهد و علیه آن ها سم پاشی می نماید.
در این گونه موارد وظیفه زمامدار این است که در مجامع عمومی موارد شبهه را برای مردم توضیح دهد و در کارهائی که انجام داده عذرهای خود را بگوید و فلسفه کار خود را شرح دهد سم پاشی علیه زمامدار فقط به شخص او مربوط نمی گردد ونباید در مقابل سم پاشی ها بی تفاوت باشند بلکه زیر سئوال رفتن هر زمامدار در هر ناظم، آن نظام را نیز زیر سئوال می برد و برای دفاع از نظام لازم است زمامدار از کارهای خود دفاع نماید و مطالب را برای مردم روشن نماید.
در عهدنامه آمده است که امام (ع) فرمود: (ای مالک) اگر ملت از روی بد گمانی تو را به بی عدالتی و ستمگری متهم نمودند آشکارا عذر خود را برای آن ها بیان کن (و با صراحت مطالب خود را با مردم در میان بگذار و گمان بد آن ها را از خود بگردان و کاری را که منشأ بدبینی آن ها شده توضیح بده) زیرا این کار برای تو موجب ریاضت و پرورش نفس است و برای ملت موجب ارفاق و ملاطفت و عذرخواهی مؤثری است که (گره از کار تو می گشاید) و به مقصود خود می رسی و می توانی ملت را به راه حق استوار بداری.
«و ان ظنت الرعیه بک حیفا فاصحر لهم بعذرک و اعدل عنک ظنونهم باصحارک فان فی ذلک ریاضه منک لنفسک و رفقا برعیتک و اعذارا تبلغ به حاجتک من تقویمهم علی الحق».
جلب اعتماد مردم:
یکی از کارهای مهم برای زمامداران جلب اعتماد مردم است. زمامدار باید به گونه ای منطقی و صحیح بدون تظاهر و ریا اعتماد مردم را جلب نماید و این امر مستلزم این است که کارهای او علاوه بر این که از نظر اجتماعی و سیاسی با روال مفید پیش رود با منطق و موازین مذهب کاملا منطبق باشد زیرا در حکومت اسلامی آن چه برای مردم بیش از هر چیز اهمیت دارد قوانین و مقررات مذهب است،برای انجام این کار، زمامدار باید با علما و دانشمندان مأنوس باشد و با آن ها نشست و برخاست زیاد داشته باشد تا از علم و دانش و حکمت و تدبیر آن ها استفاده کند و کارهای خود را با موازین دین و عقل منطبق نماید.
باید زمامداران محترم توجه داشته باشند اداره امور کشور بیش از هر چیز به تدبیر صحیح و دور اندیشی نیاز دارد و باید زمام امور در دست افراد پخته و دور اندیش و دانشمند باشد. جوان اگر گرفتار احساسات تندجوانی باشد اگر چه آن را به انقلابی بودن تعبیر نماید کمتر می¬تواند عواقب امور را در نظر بگیرد. از علی (ع) نقل شده که فرمود: (ای مالک برای فراگیری مسائل و بهره گیری از دانش و تجربیات بزرگان) با علما تماس زیاد داشته باش و با اندیشمندان و صاحبان حکمت زیاد به گفتگو بنشین تا بتوانی در جهت تثبیت قوانینی که امور کشور را رو به صلاح می برد از آن ها استفاده کنی و در اقامه آن چه موجب قوام پیشینیان بوده است از تجربیات آن ها کمک بگیری.
«و اکثر مدارسه العلماء و منافثه الحکماء فی تثبیت ما صلح علیه امر بلادک و اقامه ما استقام به الناس قبلک»
دقت در انتخاب یاران نزدیک:
از چیزهائی که می تواند معرف چهره زمامداران باشد، یاران نزدیک آن ها هستند ،اگر یاران نزدیک زمامدار، افراد صالح و مردمان اصیل باشند، مردم آن ها را نیز صالح و اصیل می دانند و اگر اطرافیان آن ها مردمان ناشایسته و نالایق باشند اعتماد مردم از آن ها نیز سلب می گردد. به همین جهت است که امیر المؤمنین (ع) (بنا بر نقل نهج البلاغه) به مالک اشتر سفارش فرموده است که افراد با تقوی و راستگویان را که از خانواده های شایسته باشند انتخاب نماید و به آن ها بیشتر نزدیک باشد.
در عهدنامه از آن حضرت نقل شده که فرمود: «و الصق باهل الورع و الصدق» و در جای دیگر فرمود: «ثم الصق بذوی المروءات و لااحساب و اله البیوتات الصالحه و السوابق السحنه» با درست کاران و راستگویان و کسانی که دارای مروت و مردانگی هستند نزدیک باش و با کسانی که از خانواده های نیکوکار و خوشنام هستند و سابقه نیکی و نیکوکاری دارند تماس داشته باشد.
معمولاً افرادی که از خانواده های شریف و خوش سابقه هستند بیشتر به فکر اصلاح جامعه می باشند و عقده حقارت ندارند تا بخواهند در پرتو حکومت خود را بزرگ کنند و عقده خود را جبران نمایند مخصوصا اگر افراد با سابقه از خانواده هائی انتخاب شوند که به بزرگواری و کرم و دلیری معروف باشند که بازوهای بسیار پر توانی برای زمامدار به حساب می آیند. این گونه افراد علاوه بر این که اعتماد مردم را به زمامدار جلب می نمایند از نفوذ و معنویت خود می توانند زمامداران را بهره مند سازند.
انتخاب کارمندان
از کارهائی که در جلب اعتماد مردم نقش بسیار مهمی دارد انتخاب کارمندان است. اگر زمامدار، کارمندان و کارگردانان خود را از وابستگان ونزدیکان خود انتخاب نماید بدون این که صلاحیت آن ها را در نظر بگیرد اعتماد مردم از او سلب می شود و اگر با دقت کافی و امتحان لازم با مشورت اشخاص ذی صلاح، افراد شایسته را انتخاب نماید مردم به او اعتماد می نمایند.
همان طوری که مکرر در نوشته ها تذکر داده ایم اسلام روی شایستگی افراد برای کارهائی که انتخاب می شوند بسیار تأکید دارد و از رسول خدا (ص) نقل شده که فرمود: هر کس عاملی را بر کاری بگمارد و برای آن کار، دیگری شایسته تر باشد، این عمل خیانت به خدا و رسول خدا و خیانت به همه مسلمانان است.
در عهدنامه آمده است که امیر المؤمنین (ع) به مالک اشتر فرمود: به امور کارمندان خود نظر کن و آن ها را با امتحان به کار بگمار با میل و دلخواه خود بدون مشورت با دیگران آن ها را بر سر کار نیاور که این کار شاخه ای از ستم و خیانت است. و از میان امتحان شدگان افرادی را انتخاب کن که اهل حیا و تجربه و از خانواده های شایسته و از پیشگامان با سابقه در اسلام باشند زیرا آن ها از نظر اخلاق گرامی تر و در اجتماع آبرومندتر و بی طمع تر و دیدگاه آن ها در تشخیص عاقبت کارها بهتر و رساتر است.
«ثم انظر فی أمور عمالک فاستعملهم اختبارا و لا تولهم محاباه و اثره فانها جماع من شعب الجور و الخیانه و توخ منهم اهل التجربه و الحیاء من اهل البیوتات الصالحه و القدم فی الاسلام المتقدمه فانهم اکرم اخلاقا و اصح اعراضا و اقل فی المطامع اشراقا و ابلغ فی عواقب الامور نظرا»
دقت در امر بازرسی:
از جمله چیزهائی که اعتماد مردم را از مسئولین سلب می نمایند این است که به کارها بی توجه باشند و کارمندان را به خود واگذار نمایند اگر زمامداران و مسئولین کارها بازرسی دقیق نداشته باشند، رفته رفته امور ادارات رو به سستی می رود و ارباب رجوع ناراضی می شوند و اعتماد آن ها سلب می گردد. باید امر بازرسی به گونه ای باشد که هر مسئولی و هر کارمندی همیشه احساس نماید که کارهای او زیر نظر است و افرادی مراقب او هستند و اگر خیانت از او دیده شد او را مورد مؤاخذه قرار می دهند.
اگر امر بازرسی یک نظام کاغذ بازی داشته باشد نمی تواند ثمر بخش باشد زیرا کسانی که در ادارات به آن ها اجحاف می شود وقتی می بینند شکایت آن ها به زودی به جائی نمی رسد و باید روزها و ماه ها و بلکه سال ها وقت خود را صرف نمایند تا شاید به شکایت آن ها رسیدگی شود می سوزند و می سازند و شکایت را دنبال نمی کنند.
در عهدنامه آمده است که امیر المؤمنین (ع) بعد از آنیکه سفارش نموده که باید کارمندان از افراد نیک و خوشنام بعد از امتحان انتخاب شوند می فرماید (ای مالک) پس از این که کارمندان را با امتحان به کار گرفتی کارهای آن ها را زیر نظر داشته باش و بازرسان وفادار و راستگو بر آن ها بگمار زیرا بازرسی و رسیدگی پنهانی تو آن ها را برای رعایت امانت آماده تر می کند و باعث می گردد که با زیردستان و ارباب رجوع با رفق و مدارای بیشتر رفتار نمایند و اگر یکی از کارمندان دست خود را به خیانت دراز کرد و توسط بازرسان خیانت او ثابت شد، به گزارش بازرسان (که مستند به دلیل است و خیانت را ثابت می کند) اکتفا کن و خیانتکار را به کیفر خیانتی که انجام داده برسان و او را تنبیه بدنی کن و نشان خیانت بزن و طوق عار و ننگ تهمت را بر گردن او بگذار او را خوار و بی مقدار بگردان (تا برای دیگران عبرت باشد).
سخنان معصومین
بسم الله الرحمن الرحیم
اهانت
* پیامبر اکرم ص :
«اذلَّ الناس من اهان الناس»
(معانی الاخبار ص ۱۹۵)
ذلیل ترین مردم کسی است که مردم را اهانت کند.
* پیامبر اکرم ص:
«من اذلّ مؤمنا او حقره لفقره و قله ذات یده، شهره الله علی جسر جهنم یوم القیامه.»
(عیون اخبار الرضا ج ۲ ص ۷۰)
هر کس مؤمنی را خوار کند یا کوچک شمارد برای فقر و ناداریش، خداوند در روز قیامت او را بر پل جهنم رسوا می کند.
* امام صادق ع:
«من حقّر مؤمنا لقله ماله حقره الله، فلم یزل عند الله محقورا حتی یتوب مما صنع».
(مشکوه الانوار ص ۵۹)
هر کس مؤمنی را برای کمی پولش تحقیرکند، خداوند او را تحقیر می نماید، و همچنان نزد خداوند خوار و ذلیل خواهد بود تا از کاری که کرده توبه کند.
* امام صادق ع:
«لا یطمعنّ المستهزیء بالناس فی صدق الموده».
(خصال شیخ صدوق ج ۲ ص ۵۳)
آن که مردم را اهانت می کند نباید توقع دوستی صادقانه از آنان داشته باشد.
* پیامبر اکرم ص :
ان الله عز و جل کتم ثلاثه فی ثلاثه: کتم رضاه فی طاعته و کتم سخطه فی معصیته و کتم ولیه فی خلقه، فلا یستخفن احدکم شیئاً من الطاعات فإنه لا یدری فی ایها رضا الله، و لا یستقلن احدکم شیئا من المعاصی فانه لا یدری فی ایها سخط الله و لا یزران احدکم باحد من خلق الله فانه لایدری ایهم ولی الله».
(بحار الانوار ج ۷۲ ص ۱۴۷)
خداوند سه چیز را در سه چیز پنهان کرده است: خشنودی خود را در اطاعت ها و غضبش را در معصیت ها و ولیش را در میان بندگانش پس زنهار از این که یکی از شما چیزی از اوامر او را کوچک شمارد زیرا می داند در کدامین، خشنودی خدا نهفته است و زنهار از این که یکی از شما، چیزی از گناهان را آسان بگیرد زیرا نمی داند در کدامین، غضب خدا پنهان است و هیچکدام از شما به یکی از بندگان خدا اهانت نکند که نمی داند کدام یک ولی خدا است.
* پیامبر اکرم (ص) :
«ألا و من لطم خد مسلم او وجهه بدد الله عظامه یوم القیامه و حشر مغلولا حتی یدخل جهنم الا أن یتوب».
(امالی صدوق ص ۲۵۰)
هان! اگر کسی بر گونه یا رخسار مسلمانی سیلی بزند، خداوند استخوان هایش را در روز قیامت پراکنده می کند، و با غل و زنجیر محشور می شود تا این که وارد جهنم شود، مگر اینکه (در دنیا) توبه کند.
* پیامبر اکرم ص :
«قال الله تبارک و تعالی: من أهان لی ولیا فقد ارصد لمحاربتی»
(کافی ج ۲ ص ۳۵۱)
خداوند فرمود: هر کسی یکی از بندگانم را اهانت کند برای ستیز با من آماده شده است.
حوادث و سیاست های مهم
• پنجم اردیبهشت: حمله مستقیم نظامی آمریکا به ایران در طبس (۱۳۵۹)
• ششم ادریبهشت : شهادت محمد منتظر قائم در جریان واقعه طبس و خیانت عوامل خود فروخته آمریکا (۱۳۵۹)
• هفتم اردیبهشت: مصادف با ۲۵ رجب روز شهادت امام موسی بن جعفر (ع)(۱۸۲ هـ. ق)
• نهم اردیبهشت: ۲۷ رجب، روز مبارک مبعث حضرت رسول اکرم ص (۱۳ ق. هـ)
• دهم اردیبهشت: آغاز عملیات پیروزمندانه بیت المقدس ۰۱۳۶۱)
• یازدهم اردیبهشت: روز جهانی کارگر (۱۳۵۸)
• دوازدهم اردیبهشت : شهادت آیت الله استاد مطهری (۱۳۵۸) و روز معلم
• پانزدهم اردیبهشت : سوم شعبان، ولادت با سعادت امام حسین (ع) (۴ هـ. ق) و روز پاسدار
• شانزدهم اردیبهشت: چهارم شعبان، ولادت حضرت ابوالفضل (ع) (۲۴ هـ. ق) شهادت مجید شریف واقفی به دست جریان مرتد منافقین (۱۳۵۴)
• هفدهم ادریبهشت: پنجم شعبان، ولادت امام زین العابدین ع (۳۸ هـ ق) بمباران زندان «دوله تو» توسط رژیم صهیونیستی عراق و همکاری حزب منحله دمکرات (۱۳۶۰)
• بیست و دوم اردیبهشت: شهادت مولوی فیض محمد حسین بر روحانی مبارزه سیستان و بلوچستان (۱۳۶۰)
• بست و چهارم اردیبهشت: لغو امتیاز تنباکو به فتوی آیت الله میرزای شیرازی (ره) (۱۲۷۰)
• بیست و ششم اردیبهشت : اشغال فلسطین توسط صهیونیستم جهانی (۱۳۲۷)
• بیست و هفتم اردیبهشت: ۱۵ شعبان، روز ولادت با سعادت منجی بزرگ بشریت امام دوازدهم قائم آل محمد (عج) (۲۵۵ هـ ق) و روز جهانی مستضعفین.
درس هائی از نهج البلاغه خطبه ۱۸۵
اثبات وجود صانع
آیت الله العظمی منتظری
بسم الله الرحمن الرحیم
اثبات صانع از دیدگاه فلاسفه طبیعی
در بحث گذشته درباره اثبات صانع اشاره ای کردیم. برای اثبات صانع طرق مختلفی وجود دارد. فلاسفه طبیعی که بحث از ماده و حرکت می کنند، از راه حرکت عالم، خدا را اثبات می کنند. آنان چنین می گویند:
عالم ماده در ذاتش حرکت وجود دارد و هر حرکتی احتیاج به یک محرک دارد تا اینکه سرانجام منتهی می شود به محرکی که خودش ثابت است و حرکت ندارد و او ذات باری تعالی است. می گویند: به پیرزنی گفتندک دلیل بر اثبات خدا چیست؟ واو در آن هنگام مشغول رشتن با چرخ بود، یکباره چرخش را رها کرده گفت: تا دست من این چرخ را حرکت می دهد، چرخ حرکت می کند اکنون که دست من از چرخ رها شده چرخ هم از حرکت افتاده است. این عالم با عظمت با این حرکت هائی که دارد نیاز به محرکی دارد که اگر اراده آن محرک نباشد، از حرکت باز می ایستد.
در هر حال، فلاسفه طبیعی از راه حرکت، خواسته اند خدا را اثبات کنند و ذات باری تعالی را محرک اول می نامند که تمام این عالم به واسطه او به حرکت در می آید.
فلاسفه الهی و اثبات صانع
فلاسفه الهی ـ معمولاً ـ از راه امکان، اثبات صانع می کنند. می گویند: عالم ممکن الوجود است یعنی می شود باشد و می شود نباشد پس اگر وجود پیدا کرد علت می خواهد، اگر علتش ممکن الوجود دیگر باشد، بالاخره یک سلسله غیر متناهی می شود، آن وقت این سلسله غیر متناهی هم ـ به فرض اینکه ممکن الوجود باشند ـ سرانجام باید متنهی شوند به وجودی که او واجب الوجود است یعنی هستی اش از خودش است و باید باشد.
فلاسفه الهی برهانی هم برای اثبات صانع ذکر کرده اند که آن را «برهان صدیقین» می نامند. آنان اصل حقیقت هستی را ملازم با وجوب می گیرند و می گویند: واجب الوجود است ولی جلوه هائی دارد که جلوه هایش ما ممکنات هستیم. آنان در اول نفس حقیقت هستی را محور بحث قرار می¬دهند و به آن می گویند «برهان صدیقین» که البته مقدماتی دارد و ما اکنون وارد آن مقدمات نمی شویم.
متکلمین و اثبات صانع
متکلمین از راه «حدوث عالم» اثبات صانع می کنند، می گویند: عالم حادث است (یعنی وجود بعد از عدم دارد) و هر حادثی احتیاج به محدث دارد. آن مُحدثی که آن را حادث کرده، ذات باری تعالی است. در این خطبه ظاهر عبارت نهج البلاغه هم با همین دلیل متکلمین می خواند.
تصادف و خلقت جهان
در بحث گذشته، ذکر شد که آن چه در لسان قرآن و احادیث برای اثبات صانع آمده است، همین است که از راه مخلوقات خواسته اند ما را متوجه به خدا کنند. در قرآن آمده است: «و فی الارض آیات للموقنین و فی انفسکم افلا تبصرون» در زمین نشانه هائی است برای اهل یقین و در ذات خودتان نیز نشانه هائی از وجود خدا است، آیا نمی بینید؟ آری! در نظام وجود خودمان و این ریزه کاری ها و لطایف و دقایقی که در عالم هست، اگر دقت کنیم، پی به صانع و خالق خود می بریم.
۱۸۵ – و من خطبه (ع)
یحمد الله فیها و یثنی علی رسوله و یصف خلقا من الحیوان
حمد الله تعالی
الحمد لله الذی لا تدرکه الشواهد، ولا تحویه المشاهد، و لا تراه النواظر، و لا تحجبه السواتر، الدال علی قدمه بحدوث خلقه، و بحدوث خلقه علی وجوده، و باشتباههم علی ان لا شبه له. الذی صدق فی میعاده، و ارتفع عن ظلم عباده، و قام بالقسط فی خلقه، و عدل علیهم فی حکمه. مستشهد بحدوث الاشیاء علی ازلیته، و بما وسمها به من العجز علی قدرته، و بما اضطرها الیه من الفناء علی دوامه. واحد لا بعدد، و دائم لا بأمد، و قائم لا بعمد. تتلقاه الاذهان لا بمشاعره، و تشهد له المرائی لا بمحاضره. لم تحط به الاوهام، بل تجلی لها بها، و بها امتنع منها، و الیها حاکمها. لیس بذی کبر امتدت به النهایات فکبرته تجسیما، و لا بذی عظم تناهت به الغایات فعظمته تجسیدا، بل کبر شانا، و عظم سلطانا.
چون در حث گذشته تا اندازه ای این نشانه¬ها را ذکر کردیم، لذا در این جا تکرار نمی کنیم ولی می خواهم نکته ای را متذکر شوم: هنگامی که می گوئیم خداوند ـ مثلاً ـ شما را به صورت های مختلف در رحم های مادران در می آورد «هو الذی یصورکم فی الارحام کیف یشاء» تصور نشود که می خواهیم بگوئیم اراده خدا بدون مقدمات و عوامل طبیعی کار می کند، تا اینکه مادیین به ما اعتراض کنند و بگویند: برای تمام موجودات علل مادی وجود دارد! کسی منکر علل مادی نیست. ما هم قبول داریم که بدون تبخیر شدن آب های دریاها و رودخانه ها و تراکم بخار در طبقات بالا و پیدایش ابرها و وزش بادها، باران نمی بارد. برای تمام حرکت ها در جهان علل طبیعی وجود دارد ولی آن چه می خواهیم بگوئیم این است که: تمام این لطایف و دقایق و نظم و ترتیب عالم حکایت می کند از اینکه یک علم و شعور و قدرتی این عالم را می چرخاند. آن ماده ای که نه شعور دارد و نه ادراک، بر اثر تصادف، نمی تواند انسان را با این اعضا و جوارح و چشم و گوش و قلب با آن سیستم های پیچیده خلق کند.
ما منکر علل و عوامل طبیعی نیستیم ولی این ساختمان بسیار زیبا با آن نظم و طرح ظریف، آیا مصالح ساختمانی از قبیل گچ و سیمان و ابزار دیگر به طور تصادف با هم جمع شده اند و این ساختمان را درست کرده اند یا اینکه یک معمار با ذوق و مهندس خوش سلیقه ای آن را ترتیب داده و ساخته است. در مورد خلقت جهان آفرینش نیز می گوئیم: خدای تبارک و تعالی هم موارد را خلق کرده و هم آن ها را به این نظم و ترتیب درآورده است.
چطور آن مادیگران در مورد یک کارخانه یا یک ساختمان نمی گویند که ذرات و مواد آن ها به طور تصادف جمع شده اند و آن کارخانه یا ساختمان را به وجود آورده اند ولی هنگامی که به جهان آفرینش با این عظمت می رسند می گویند: در اثر حرکت تصادفی، یک کانون نور به صورت خورشید درآمده و تصادفاً کراتی از خورشید جدا شده که زمین هم یکی از آن ها است و …!!
شگفتا! این عالم با این عظمت که بشر با آن همه کنجکاوری و بررسی و دقت های علمی تاکنون نتوانسته است بیش از سه میلیون سال نوریش را کشف کند و خدا می داند هنوز ماروای این جهان پهناور چه افلاک و چه ستارگانی نهفته است، آیا این جهان تصادفی پیدا شده است؟!
نور و جلوه های آن
ما نمی توانیم بگوئیم این نظم و ترتیبی که در عالم هست، در اثر تصادف ماده بدون شعور و ادراک به صورت های مختلف در آمده است بلکه پی می بریم که یک وجود دارای قدرت، اراده و شعور پشت سر این نظام هست که این نظام با همه عظمتش و طول و عرضش، جلوه ای از جلوه های وجود او است. برای تصور این معنی هم ـ همانگونه که قبلاً نیز اشاره کرده ام ـ عالم وجود را گاهی تشبیه به نور می کنند. در کلمات شیخ شهاب الدین سهروردی صاحب «حکمه الاشراق»، کلمه نور زیاد استعمال می¬شود و مطالبی را که فلاسفه متأخرین به نام مباحث وجود ذکر می کنند، تقریباً در کلمات شیخ اشراق به صورت مباحث وجود ذکر می کنند، تقریباً در کلمات شیخ اشراق به صورت مباحث نور ذکر شده است نور را تعریف می کنند به اینکه : «الظاهر بذاته المظهر لغیره» چیزی که خودش ظاهر است و غیر خودش را ظاهر می¬کند. مثلا این نور چراغ را می بینید که خودش ظاهر است و چیزهای دیگر را نیز ظاهر و روشن می سازد یعنی اجسام را به واسطه نور می توان دید.
این تعریفی است برای نور که می گویند، همین تعریف به تمام معنی برای وجود و هستی نیز ثابت است. هستی یک حقیقت واحد است چنانکه نور یک حقیقت واحد است.
برای نور مراتبی ذکر می کنند، مثلاً می گویند: لامپ ۶۰ شمعی، ۱۰۰ شمعی، ۵۰۰ شمعی و و … این مراتب در اثر شدت و ضعف نور، متغیر است. نور اگر خیلی ضعیف باشد می گویند ـ مثلا ـ ۱۰ شمعی است.
اکنون فرق آن با ۶۰ شمعی در چیست؟ هر دو نورند ولی یکی از آن ها جنبه نور بودنش ضعیف و جنبه ظلمت در آن قوی است، گویا نوری است مشوب با ظلمت و تاریکی. پس نور و ظلمت در حقیقت مخلوط است، اما اگر لامپ ۶۰ شمعی باشد، جنبه نوریت و روشنائی در آن زیادتر و جنبه تاریکی و ظلمت کمتر است، اگر ۱۰۰ شمعی بود نورش بیشتر است و همینطور… در مورد خورشید هم همینطور است، آن جا که تابش آن مستقیم است زیادتر است و از طرف دیگر هر چه به کانون نور نزدیک تر شوی، نور را قوی تر می بینی.
بنابراین دلیل محدودیت نورف مخلوط بودن آن با تاریکی است که ضد خودش باشد، پس اگر ـ فرض کنید ـ به جائی برسیم که نور با ضد خودش (تاریکی) مشوب نباشد و غیر از نور هیچ نباشد، آن جا نور غیر متناهی محض است البته این مرحله برای ماقابل تصور نیست.
مثالی دیگر
اگر یک خط یک وجبی داشته باشیم، این خط، محدود است یعنی با ضد خودش ترکیب شده است. زیرا از یک وجب بالاتر خط نیست بنابراین ، این خط با ضد خودش که «نه خط» باشد ترکیب شده است. اگر خط را بزرگتر کنیم، مثلا دو وجبی بشود باز هم محدود است تا اینکه برسد به جائی که فقط خط باشد و با ضد خودش ترکیب نشده باشد. آن خط می شود غیر متناهی یعنی خطی که نه این سر دارد و نه آن سر.
با این دو مثال، قاعده ای را یاد می گیرید و آن اینست که :
«اگر حقیقتی خالص و صِرف باشد و با ضد خودش ترکیب نشده باشد، غیر متناهی است»
نوری که با هیچ ظلمتی آمیخته نشده و صد در صد خالص است، نور محض و غیر متناهی است، هر حقیقت دیگری هم همینطور است پس هستی هم همینطور است. همانگونه که نور، خودش ظاهر بوده و چیزهای دیگر را نیز ظاهر می کرد، هستی محض هم همین طور است.
تمام ماهیت ها به واسطه هستی و وجود محقق می شوند و این وجودها همه محدودند و درجه دارند تا این که می رسند به وجودی که غیر از وجود چیزی نیست. در ذات او جز هستی راه ندارد. او وجود غیر متناهی است، و وجود غیر متناهی را نمی شود بیش از یکی فرض کرد برای این که اگر دو تا فرض کردی، این وجود کمال آن را ندارد، و آن هم کمال این را، پس هر دو محدود می شوند و اگر محدود شدند، از وجود صرف و حقیقت محض خارج می شوند زیرا همان گونه که گفته شد تنها وجودی که حد ندارد غیر متناهی است. اگر یک هستی فقط هستی است، نیستی در ذاتش راه ندارد و با ضد خودش ترکیب نشده است غیر متناهی است. و به هیچ وجه نمی توان فرض این را کرد که هستی غیر متناهی دو تا باشد
وجود غیر متناهی
از این جا نتیجه می گیریم که ذات باری تعالی هستی محض و غیر متناهی است و علت هم نمی خواهد برای این که ذاتش هستی است، خودش خودش است مثل یک کانون نوری که نور غیر متنهای باشد یعنی فقط نور باشد یعنی نور بودنش از خودش است نه مانند نور محدود که وابسته به نور مطلق است. این نوری که در سالُن هست، جلوه نور بیرون است و با تاریکی آمیخته است یعنی با ضد خودش ترکیب شده است، پس نور سالن محدود و معلول است،و چون معلول نور بیرون است، از آن ضعیف تر است و آن نور خارج مثلا، چون جلوه نور بالاتر است، از آن ضعیف تر است و همچنین تا برسد به کانون نور. اگر کانون نور هم متناهی باشد باز جلوه موجودی دیگر است. اما اگر کانون، نوری باشد غیر متناهی، آن نور دیگر علت نمی خواهد.
حال اگر به این عالم ماده با آن عظمتش بنگریم، می دانیم که این جلوه ای است که از جلوه های خدای تبارک و تعالی که هستی محض است و نیستی و فنا در ذاتش راه ندارد. همه ما هستی مان محدود است، اگر هزار سال هم عمر کنیم، قبل از آن نبوده ایم و بعد از آن نیستیم ولی آن که اول و آخر ندارد ضعف و نیستی ندارد، ذات باری تعالی است و بس.
ما نمی توانیم درک کنیم ذات باری تعالی را که هستی غیر متناهی است، و تنها ـ به فرمایش بزرگان ـ از راه اضافات و سلب ها پی به او می بریم. ما می گوئیم: خدا خالق ما است. چون اضافه «ما» دارد، به این اعتبار او را درک می کنیم و می گوئیم: ضعف ندارد. این ضعفی که در عالم اجسام هست، این نیستی ها، مردن ها، فناها و حرکت ها در اثر ضعف عالم است، خدا این ها را ندارد، از آن طرف می گویئم: خالق ما، رازق ما، موجد ما، پروردگار ما، با این اضافه ها و آن سلب ها خدا را درک می کنیم و گرنه کسی نمی تواند به کنه ذاتش پی ببرد.
پس این عالم ماده با آن عظمت و شگفتی که به فرمایش بزرگان، تازه از پست ترین و نازلترین مراتب هستی است، جلوه ای است از جلوه های حضرت حق تعالی. این حرکت که در عالم ماده یافت می شود از ضعف آن است و گرنه هستی محض اینقدر قوی است که قابل درک نیست. هستی غیر متناهی فوق عالم ماده و فوق عالم زمان است.
ادامه دارد
پاسداران بزرگ اسلام
سید محمد جواد مهری
میرزای شیرازی دوم
در آن هنگام که استعمار می کوشید، سلطه خود را هر چه بیشتر بر سرزمین های اسلامی بگستراند و منافع اقتصادی این کشورهارا تا آخر چپاول نماید، در آن دوران بس حساس و خطرناک که با شیوه های گوناگون می خواستند مردم را پشت پرده فریب و نیرنگ خود نگهدارند و از آن چه درکشورهای اسلامی می گذرد، پیوسته بی خبر باشند و سرنوشت خود را به دست مزدوران وعمال استعمار بسپارند، تنها یک قدرت و یک نیرو می توانست خطر آن ها را به مردم بشناساند و مردم را برای قیام و مبارزه آماده سازد و احساس دشمنی با استعمار و عمال آن را در آن ها برانگیزاند که همانا این قدرت، قدرت الهی و معنوی نفوذ کلام روحانیون و علمای آگاه و متعهد و خداشناس تشیع بود که تأثیر و عکس العمل کلام و قلم و فتوای آن ها تا آن جا پیشرفت که با فتوای میرزای شیرازی اول، قلیان های دربار شکسته شده و تا حکم میرزا برداشته نشده بود، هیچ کس در گوشه پنهان خانه خویش هم لب به سیگار نزد و دست به سوی قلیان دراز نکرد. این جا است که معنای روایت روشن می شود که فرمود: «مداد العلماء افضل من دماء الشهداء» مرکب خامه عالمان، برتر از خون شهیدان است.
اگر میرزای شیرازی اول با حکم خود قیام مردم مسلمان ایران را بر علیه استعمار انگلیس رهبری می کرد، شاگرد ممتاز و مبرز وی «میرزای شیرازی دوم» میرزای محمد تقی نیز با فتوای جهاد با استعمار انگلیس، قیام مرد مسلمان عراق و راه انداختن «ثوره العشرین»« را برای طرد و نفی آن مزدوران، رهبری و هدایت می کرد.
میرزای دوم، این عالم شرک و بسیار با تقوا، انقلابی را پایه ریزی کرد و در عراق به ثمر رساند که اگر ملت عراق همکاری صادقانه با او کرده بودند و اگر رشد سیاسی آن ها بالا بود، امروز گرفتار جانوری درنده همچون صدام نمی شدند، ولی در اثر فقر فرهنگی و پائین بودن سطح رشد سیاسی و در اثر ریشه دواندن طرح استعماری جدائی دین از سیاست در ذهن و اندیشه مردم، پس از آن انقلاب خونین که توسط میرزای شیرازی پایه گذاری و توسط علما و روحانیون اجرا شد، برخی افراد ناآگاه یکی از مزدوران و عوامل انگلیس را که قیافه «ملی» به خود گرفته بود، بر جان و مال و ناموس خود مسلط کردند و سرنوشت میلیون ها مسلمان در بند عراق را بار دیگر به استعمار سپردند!
بیوگرافی میرزای شیرازی دوم
مرحوم آقا بزرگ تهران (ره) در کتاب «طبقات اعلام الشیعه» خود، چنین می گوید:
میرزا محمد تقی حائری شیرازی، رهبر انقلاب عراق و اولین روشن کننده شعله آن قیام، یکی از بزرگترین علمای زمان و از مشهورتین و نام آورترین مجتهدین دوران خود در علم و تقوا و غیرت دینی بود.
آن چنان که خود ایشان برایم تعریف کرد، در شیراز متولد شد و در کربلا پرورش یافت مقدمات علوم اسلامی را در کربلا آموخت، و در محضر درس ملا محمد حسین فاضل اردکانی به قدری درس خواند که در علم و فضیلت به حد والائی رسید. از آن پس با دوست و هم مباحثه خود، سید محمد فشارکی اصفهانی (معروف به استاد کبیر) به سامرا مهاجرت نمود و اینان همراه با اولین گروهی بودند که به آن دیار هجرت کردند. در سامرا به محضر درس میرزای شیرازی مجدد (اول) حاضر شد و پس از گذشت اندک زمانی از جمله برترین و فهمیده ترین شاگردان ایشان درآمد و یکی از ارکان بحث و پژوهش در این حوزه بزرگ اسلامی به شمار آمد. او به قدری در فضل و کمال پیشرفت نمود که برخی از فضلا و شاگردان میرزای مجدد نیز نزد او درس می آموختند، تا این که استاد بزرگ وفات کرد و ایشان چون بر سایر شاگردان میرزا اولویت و برتری داشت، لذا به عنوان جانشین وی ـ از طرف روحانیون زمان خویش ـ تعیین و مرجع تقلید شیعیان شد.
از همان روز نخست، برای انجام وظایف رهبری و مرجعیت به پا خاست و به درس آموختن وفتوی دادن و تربیت علمای دیگر پرداخت. در محضر درس او، بسیاری از بزرگان و مجتهدان نیز حاضر می شدند زیرا نظر او بسیار دقیق بود و در مسائل مبهم و پیچیده، بررسی عمیق می نمود. استاد، سید حسن صدر در کتاب «تکمله» می گوید:
مدت بیست سال با او معاشرت نمودم. در طول این مدت، یک لغزش یا یک روش ناپسند از او نیافتم. در طول دوازده سال که با او هم مباحثه بودم، پیوسته نظریات دقیق و اندیشه های عمیق علمی از او می شنیدم.
مرحوم آقا بزرگ اضافه می کنند:
من نیز مدت هشت سال، در سامرا شاگرد او بودم و چنین دریافتم که آن چه سید حسن صدر گفته است، راست است و حقیقت دارد.
نویسنده «ریحانه الادب» پس از تعریف و ستایش آن بزرگوار آثار علمی و ادبی او را سه کتاب می داند:
۱- شرح مکاسب شیخ مرتضی انصاری، که در تهران به چاپ رسیده است.
۲- شرح منظومه رضاعیه سید صدر الدین عاملی.
۳- القصائد الفاخره فی مدح العتره الطاهره (دیوان شعر در مدح اهل بیت).
میرزا آقا بزرگ تهرانی، همچنین در کتاب خود، در مورد اقدامات سیاسی میرزا محمد تقی شیرازی چنین می نویسد:
«… از آن جمله، موضعگیری با عظمت وی در برابر دولت انگلیس بود که در واقعه قیام عراق و برای مطالبه حقوق بر باد رفته مردم و دستور دفاع، آن فتوای مهم را صادر کرد و عراق را دگرگون نمود و این در اثر عظمت و بزرگواری او و محبت او در قلوب مردم بود. او هر چه داشت در طبق اخلاص گذاشت و تمام نیروها و امکانات خود را در این راه صرف کرد حتی از فرزندان خود نیز دریغ ننمود. در همین جریان انقلاب بود که فرزندش میرزا محمد رضا دستگیر شد. آری! او استقلال کشور اسلامی عراق را به بهای جان خود و فرزندان خود خرید.»
انقلاب عراق:
این انقلاب را «ثوره العشرین» نیز می نامند زیرا در سال ۱۹۲۰ میلادی اتفاق افتاده است. جریان بسیار مفصل است و کتاب هائی در همین خصوص، تألیف کرده اند از جمله کتاب «ثوره النجف» و کتاب «الثوره العراقیه» و کتاب «ثوره العشرین» ولی در این مقال، جای تفصیل نیست و به ناچار با اختصار آن را بیان می کنیم: البته لازم به گفتن است که میرزای شیرازی قبل از این قیام، زمینه های آن را تا اندازه ای آماده ساخته بود که در این باره می توان از فتوای بسیار مهم ایشان نیز ـ قبل از صدور فتوای جهاد با انگلیس ـ نام برد.
از این که علما و روحانیون نجف، مرجعیت و رهبری مردم را به او واگذار کرده بودند، و از او خواسته بودند که به نجف بیایند، ایشان از سامرا، به کربلا منتقل شد. و در کربلا این فتوا را صدر کرد:
«ان المسلم لا یجوز له ان یختار غیر المسلم حاکما علیه»
برای مردم مسلمان جایز نیست، غیر مسلمان را بر خود امیر و حاکم گرداند. و این فتوا آغاز قیام بود.
اولین اقدام:
قبل از آغاز حرکت همگانی، میرزا جلسه ای سری و مخفیانه برای مشورت و تبادل نظر تشکیل داده بود که سید هبه الدین شهرستانی، سید ابو القاسم کاشانی و شیخ مهدی خالصی از اعضای آن جلسه بودند. آنان «سید هادی زوین» را به نمایندگی خود به بغداد فرستادند و او هم با بزرگان آن جا از جمله سید محمد صدر، یوسف السویدی و محمد جعفر ابو التمن ملاقات کرد و همراه با ابو التن به کربلا برگشت. در آن هنگام میرزا اجتماعی تشکیل داد و در آن اجتماع به این نتیجه رسیدند که به دولت بریتانیا بنویسند، استقلال عراق را به رسمیت بشناسد. و اگر پاسخ مناسب نداد دست به اقدام دیگر زنند. از طرفی دیگر میرزای شیرازی به رؤسای قبایل شیعه در سماوه و رمیثه نامه هائی نوشت و دستور داد، خود را برای مقابله با انگلیس آماده سازند.
از آن پس پیامی برای مردم عراق صادر کرد، که در آن پیام چنین آمده است:
«برادران شما در بغداد، کاظمین، نجف ، کربلا و جاهای دیگر با هم متحد شده و بنابر این گذاشته اند که تظاهراتی آرام و مسالمت آمیز برپا کنند و برخی این تظاهرات را شروع کرده اند. خواسته همه ما حقوق مشروع ملت عراق است که نیتجه آن استقلال این کشور و تشکیل یک حکومت اسلامی است به خواست خداوند. وظیفه همه شما است که با هم هیچ اختلافی نداشته باشید به امنیت مردم زیانی نرسانید و برای مطالبه حقوق خود نمایندگان خود را به بغداد بفرستید. سفارش من این است که در این جهاد بزرگ، به تمام عقاید و آئین هائی که در میان مردم وجود دارد، احترام بگذارید».
پس از صدور این پیام، نمایندگان مردم، گروه گروه به بغداد رفتند ولی قدرت های انگلیسی چندان اعتنائی نکرده و اهمیتی نمی دادند بلکه با شدت در پی مقابله و جلوگیری بر آمدند. این جا بود که فتوای مشهور میرزا صادر شد.
متن فتوی:
«مطالبه الحقوق واجبه علی العراقیین و یجب علیهم فی ضمن مطالباتهم رعایه السلم و الأمن. و یجوز لهم التوسل بالقوه الدفاعیه اذا امتنع الانکلیز عن قبول مطالباتهم».
«بر ملت عراق واجب است حقوق خود را مطالبه کنند. و همچنین واجب است، ضمن درخواست حقوق خود، رعایت مسائل امنیتی نیز بکنند. و برای آن ها جایز است از اسلحه استفاده کنند اگر چنانچه دولت انگلیس از پذیرفتن پیشنهادهای آن ها امتناع ورزید».
این نخستین باری بود که به مردم اجازه حمل سلاح داده می شد، آن هم از چنان مقامی که مورد احترام و تقدیر بیش از حد همگان بود. و اطاعت او را واجب می دانستند. از این رو برنامه فراگیری فنون جنگی و تمرینات رزمی در سراسر کشور آغاز شد و مردم خود را کاملاً آماده دفاع و جهاد حق طلبانه نمودند.
داستان این انقلاب بسیار جالب و خواندنی است که امیدواریم در آینده به تفصیل در قسمتی مستقل، منتشر کنیم ولی تا این جا که مربوط به زندگانی پر افتخار میرزای شیرازی بود، در این بخش نقل کردیم.
وفات میرزا
متأسفانه بیش از چهار ماه از صدور این فتوای حساس و سرنوشت ساز نگذشته بود که میرزای شیرازی آن پیشوای با عظمت ـ در گرماگرم انقلاب ـ چشم از جهان بر بست و زندگی جاوید خود را آغاز نمود.
سید محسن امین عاملی (ره) می نویسد: «… او اداره انقلاب را همواره ادامه د اد تا و فات کرد، در حالی که انقلاب همان طور برپا بود». آقا بزرگ تهران (ره) می گوید: «در روزگاری که اسلام و امت اسلامی به چنان مرجعی آگاه، متعهد، نیرومند فداکار نیاز داشت، میرزای شیرازی درگذشت». لازم به یاداوری است که پس از وفات میرزا مرحوم آیت الله شیخ الشریعه اصفهانی زمام انقلاب را به دست گرفت و همگام با عالمان بیدار و آگاه با دشمن خارجی به جنگ و جهاد برخاست.
میرزا محمد تقی شیرازی، شخصیتی والا مقام و عظیم الشأن که امام خیمنی دام ظله درباره ایشان چنین می فرماید: «همین میرزای شیرازی سلام الله علیه بود که عراق را از حلقوم انگلستان بیرون کشید»، قهرمان مبارزه با استعمار که ۴۳ سال رهبری و پیشوائی امت اسلامی را به دست گرفت، سرانجام در شب چهارشنبه ۱۸ ربیع الثانی ۱۳۵۵ هجری قمری در نجف اشرف وفات کرد.
پرسش ها و پاسخ ها
توبه
توبه چیست و چه شرایطی دارد؟
توبه به معنای بازگشت است ولی نه هر بازگشتی بلکه فقط در دو مورد استعمال می شود:
موارد توبه
۱- بازگشت بنده گنهکار به سوی خدا و عذرخواهی از لغزش ها و گناه ها. ۲- بازگشت خداوند بر بندگانش به رحمت و مغفرت و پذیرش عذر آنان.
در قرآن یکی از اسمای حسنای الهی «تواب» آمده است و آن مبالغه در توبه به معنای بازگشت است. یا به این معنی که خداوند هر گونه توبه ای را می پذیرد، یا به معنای پذیرفتن توبه های متکرر که بنده ای اگر گناه کند و توبه کند و باز هم گناه کند و باز توبه کند، اگر از روی اخلاص باشد خداوند می پذیرد، یا به معنای بی نهایت بودن بازگشت رحمت الهی در زمینه های مختلف است، زیرا اسناد توبه به خداوند فقط به معنای پذیرش عذر گنهکاران نیست بلکه به معنای بازگشت رحمت در غیر مورد گنهکاران نیز آمده است مانند: «لقد تاب الله علی النبی و المهاجرین …» که در مورد رسول اکرم (ص) مراد بازگشت رحمت الهی است و مراد از بازگشت رحمت تکرر و توالی آن است نه این که قطع شود و برگردد، و همچنین در مواردی که خداوند نسبت به احکام شرعیه تخفیف داده است تعبیر به توبه شده مانند «علم ان لن تحصوه فتاب علیکم» که در مورد امر به نماز شب و تخفیف در مدت آن و با عبارت (توبه) وارد شده است. و اما اسناد توبه به خداوند در مورد پذیرش عذر گنهکار بسیار است مانند «فمن تاب من بعد ظلمه و اصلح فان الله یتوب علیه» یعنی کسی که ظلم و ستمی انجام دهد و سپس توبه کند و خود را اصلاح نماید، خداوند توبه او را می پذیرد. بلکه در مواردی توبه نسبت به خداوند به معنای بخشیدن گناه اگر چه گنهکار توبه نکرده باشد نیز آمده است مانند «و آخرون مرجون لامر الله اما یعذبهم و اما یتوب علیهم» کسانی هستند که به مشیت الهی واگذار می شوند یا آنان را عذاب می کند یا می بخشد. و در آن جا که توبه به معنای پذیرش عذر گنهکار است نیز توبه ای پیش از آن به خدا نسبت داده شده است. مانند «ثم تاب علیهم لیتوبوا ان الله هو التواب الرحیم» خداوند بر آنان رحمت آورد تا آنان توبه کنند که خداوند بسیار توبه پذیر و مهربان است. از این آیه استفاده می شود که توبه بندگان نیز به رحمت بی پایان او و به توفیق و عنایتش میسر می شود. همچنان که هر حرکتی و هر کاری در جهان انجام می گیرد با قدرت و نیروئی است که خداوند متعال می بخشد، و از این جاست که در روایات نسبت به بعضی از گناهان آمده است که توفیق توبه از انسان سلب می شود، مانند قتل پیغمبر یا وصی او.
توبه دری از رحمت الهی است که با وسعت بی نهایت بر روی بندگان باز است و خداوند بزرگ وعده داده که هر که از این در داخل شود عذرش پذیرفته است از این در کسی ناامید برنخواهد گشت. گشودن این در برای این است که انسان ناامید نشود و در گناه فرو نرود که او را احاطه کند و دیگر راه بازگشت بر او بسته شود. ولی باید توجه داشت که گشودن این در به هیچ وجه نباید موجب جرأت بر گناه باشد که توبه شرایطی دارد و ممکن است که انسان موفق به تحصیل آن شرایط نشود. پس همیشه باید امیدوار و در عین حال ترسان بود. امیدوار به رحمت بی پایان الهی و ترسان از نتیجه اعمال. خداوند می فرماید: «و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صالحا و آخر سئاً عسی الله ان یتوب علیهم ان الله غفور رحیم»
کسانی هستند که به گناه خویش اقرار و کارهای خوب و بد دارند شاید خداوند توبه آنان را بپذیرد که او آمرزنده و مهربان است. این آیه، انسان گنهکار را میان خوف و رجا نگه می دارد گر چه با جمله «ان الله غفور رحیم» جانب امیدواری را ترجیح می دهد. یأس و ناامیدی، خود از گناهان کبیره است. خداوند می فرماید: «قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمه الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا» بگو ای بندگان من که بر خویش ستم کرده اید، از رحمت خداوند ناامید نباشید که او همه گناهان را می بخشد. ولی در جای دیگر فرموده است: «و لا یغرنکم بالله الغرور» مبادا شیطان شما را گول بزند و از غضب خدا غافل کند. و این اشاره به همین جهت است که انسان نباید به لطف و رحمت خدا که شامل همه کس شده است و عقاب او ـ در دنیا ـ بدکاران و ستمگران را فرا نگرفته است مغرور شود و با خاطر جمعی هر کاری می خواهد انجام دهد! آیات در این زمینه بسیار است مانند: «أفامنوا مکر الله فلا یأمن مکر الله الا القوم الخاسرون» آیا از عذاب خدا ایمنند؟ کسی خود را از عذاب خدا در امان نمی بیند مگر زیانکاران.
بنابراین انسان نباید چنین تصور کند که می تواند هر گناهی انجام دهد به امید توبه و وعده پذیرش ان از سوی خداوند. زیرا اولاً توبه شرایطی دارد و ثانیا ـ گاهی گناهان انسان را می کشند به جایی که دیگر راه برگشت ندارد. گناه همانند باتلاق است که انسان تصور می کند می تواند از آن بگذرد و چون پا در آن می گذارد فرو می رود، با سعی و کوشش پای خود را بیرون می آورد ولی به جای آن که بر گردد به خیال این که می تواند باز هم جلو رود پا را آن طرفتر می گذارد ولی آن جا زمین نرم تر است و او نیز پایش را محکمتر می گذارد و بیشتر فرو می رود و باز هم به جلو می رود تا آن جا که دیگر راه برگشت ندارد و چاره ای جز فرو رفتن در باتلاق نیست.
خداوند می فرماید: «انما التوبه علی الله للذین یعملون السوء بجهاله ثم یتوبون من قریب فاولئک یتوب الله علیهم و کان الله علیما حکیما» ـ درست است که خداوند توبه را می پذیرد و به آن وعده داده است و آن چه وعده خدا است تخلف پذیر نمی باشد ولی ـ تنها ـ توبه کسانی را خداوند می پذیرد که گناه آنان از روی جهل و نادانی باشد و زود توبه کنند، آنانند که خدا توبه آنان را می پذیرد و او دانا و حکیم است. در این آیه شریفه خداوند متعال دو شر ط برای پذیرتن توبه ذکر فرموده اند: ۱- جهالت و نادانی ۲- زود برگشتن و توبه نمودن.
به نظر می رسد که اگر به همین ظاهر آیه تمسک شود کار، بسیار مشکل است و این دو شرط در اکثر گنهکاران نیست زیرا غالباً انسان با علم و آگاهی به گناه بودن عمل مرتکب آن می شود و بسیاری از موارد، انسان پس از سال ها ارتکاب گناه توبه می کند و بر می گردد و اگر بنا باشد با این دو شرط توبه پذیرفته شود مورد آن بسیار کم اتفاق می افتد و قطعا چنین نیست. ولی جهالت به معنای ندانستن حکم ومسئله شرعی نیست بلکه به معنای متابعت از هوای نفس است. توضیح مطلب آن است که انسان گرفتار شهوات و غرائز و غضب و تمایلات مختلف است و در میان این امواج خروشان تنها چیزی که در فطرت او موجب تعدیل غرائز و جلوگیری از متابعت کورکورانه از هواهای نفس می باشد عقل انسان است و به همین دلیل آن را عقل گفته اند که به معنای گرفتن و پای بستن است. پس اگر انسان به حکم عقل در جای ناشایسته به دنبال هوای نفس نرفت و غریزه خود را مهار نمود که عاقلانه کرده است و اگر اطاعت از هوا و هوس کرد و هشدارهای عقل را اهمیت نداد کار جاهلانه کرده است. بنابراین جهل و جهالت در این جا در مقابل عقل است نه در مقابل علم. پس کاری که انسان از روی هوی و هوس انجام دهد گرچه بداند که صحیح نیست جهالت کرده است. بلکه گفته شده است اصولاً همه جا جهل در مقابل عقل است نه در مقابل علم و لذا در روایات بسیاری عقل در مقابل جهل آمده است که در اصول کافی و سایر کتب حدیث باب مفصلی به نام «کتاب العقل و الجهل» برای آن قرار داده شده است.
آنان که موفق به توبه نمی شوند
نقطه مقابل گناه از روری جهالت، گناه از روی عناد و تکبر و لجاجت و طغیان و سرکشی در مقابل پروردگار است که البته کفر یا مستلزم کفر می باشد و اگر گناه این گونه باشد توبه فایده ای ندارد و مراد از توبه در این صورت ایمان آوردن است. پس توبه به معنای عامی است که شامل ایمان کافر نیز می شود و در قرآن مواردی به این معنی آمده که از آن جمله آیه بعد از آیه فوق است. البته منظور این نیست که ایمان و توبه اینگونه اشخاص پذیرفته نیست بلکه کسی که از روی عناد کفر بورزد موفق به توبه نخواهد شد بلکه خداوند بر دل او مهر می زند که دیگر سخن حق را نمی تواند بپذیرد و این پس از آن است که در مقابل حق بارها ایستادگی و طغیان کرده است. آیات بسیاری در قرآن کریم دلالت بر این معنی می کند که این گونه اشخاص دیگر لایق هدایت نیستند. «سواء علیهم اانذرتهم ام لم تنذرهم لا یؤمنون» برای آنان مساوی است چه آنان را بترسانی (از عذاب آخرت) و چه نترسانی، آنان ایمان نخواهند آورد.
از بیان فوق معلوم شد که مراد از توبه ای که در مورد گنهکاران غیر معاند حصر شده و از دیگران نفی شده است توبه خداوند است. یعنی بازگشت رحمت الهی، زیرا همانگونه که قبلا تذکر دادیم، توبه مسبوق به رحمت حق است که اگر او توفیق ندهد و رحمتش شامل نشود بنده،قدرت بازگشت و توبه را ندارد. «ثم تاب علیهم لیتوبوا».
و اما در مورد شرط دوم معنای آیه این نیست که حتما بلافاصله پس از گناه توبه کنند البته واجب است بلافاصله توبه کنند و کمال توبه همان است ولی اگر تأخیر انداخت نیز پذیرفته می شود. و دلیل آن آیه بعد است. «و لیست التوبه للذین یعملون السیئات حتی اذا حضر احدهم الموت قال انی تبت الآن و لا الذین یموتون وهم کفار اولئک اعتدنا لهم عذابا الیما» و توبه نیست برای کسانی که کارهای بد و گناه می کنند تا دم مرگ آنان که فرا می رسد و می گویند اکنون توبه کردیم و همچنین توبه نیست برای کسانی که با حال کفر می میرند و برای آنان عذاب دردناکی فراهم ساخته ایم.
از این آیه استفاده می شود که مراد از زود توبه کردن این است که تا دم مرگ تأخیر نیاندازی ولی از روایات استفاده می شود که تا دم مرگ نیز توبه پذیرفته است و شاید به نظر برسد که نوعی منافات با این آیه دارند ولی در بعضی روایات این آیه تفسیر شده است به این که مراد وقتی است که امر آخرت را بالعیان ببیند. یعنی با دید برزخی نتیجه اعمال خویش را مشاهده کند که دیگر جای برگشت نمانده است.
بنابراین، از دو آیه مبارکه که گذشت دو شرط برای پذیرش توبه استفاده شد.
۱- این که گناه از روی عناد و لجاج نباشد ۲- این که قبل از مشاهده آثار گناه در عالم برزخ، توبه کند.
شرایط توبه
توبه دو رکن اساسی دارد که به عنوان شرط در روایات و کلمات بزرگان آمده است:
۱- پشیمانی از گذشته ۲- تصمیم بر ترک گناه در آینده.
این دو جهت، رکن توبه و جزء حقیقت آن است و بدون آن ها اصلا توبه یا محقق نمی شود اما پشیمانی، روشن است و اما تصمیم بر ترک گناه به این معنی است که کسی مثلا در وقت نماز استغفار می کند و از خداوند طلب آمرزش دارد در حالی که خود می داند تا چند ساعت دیگر دوباره به همان محیط فاسد بر می گردد و گناه خود را از سر می گیرد و هیچ تصمیمی در ترک گناه ندارد، چنین شخصی در واقع توبه نکرده بلکه این یک نوع استهزاء است و این بنده بیچاره خیال می کند که به این گونه سخنان بی محتوی و دعاهای بی توجه خدای خویش را فریب می دهد «یخادعون الله و هو خادعهم» می خواهند خدا را فریب دهند و حال آن که خود فریب خورده اند و شاید به همین دلیل امیر المؤمنین علیه السلام به آن مردی که در حضورشان گفت «استغفر الله» فرمودند: «تکلتک امک. اتدری ما الاستغفار؟ الاستغفار درجه العلیین و هو اسم واقع علی سته معان…» مادرت به عزایت بنشیند آیا می دانی استغفار چیست؟ استفغار مرتبه ای بلند و رفیع است و عنوانی است که با تحقق شش جهت منطبق می شود. سپس حضرت شرایط توبه را بیان فرمودند: «اولها الندم علی ما مضی و الثانی العزم علی ترک العود الیه ابدا» شرط اول پشیمانی بر گذشته و شرط دوم تصمیم بر باز نگشتن به آن گناه تا ابد است. این دو شرط رکن توبه است. «و الثالث ان تودی الی المخلوقین حقوقهم حتی تلقی الله املس لیس علیک تبعه و الرابع ان تعمد الی کل فریضه علیک ضیعتها فتودی حقها» شرط سوم پرداختن حقوق مردم است تا در روز قیامت در پیشگاه خداوند پاک باشی در حالی که هیچ پی آمد گناهی بر تو نیست و شرط چهارم آن است که هر فریضه و واجبی را که ترک کرده ای حق آن را کاملا ادا کنی. این دو شرط در تحقق اصل توبه و بازگشت دخالت ندارد بلکه همان گونه که در سخن امام علیه السلام اشاره شده برای این است که در قیامت پی آمد گناه بر انسان نباشد. دزد یا غاصبی که مال مردم را برده است با توبه گناه او بخشیده می شود ولی به جز آن گناه واجب دیگری بر ذمه او است و آن پرداختن مال و رد کردن آن به صاحبش می باشد. اگر این واجب را ترک کند گناه دیگری بر اوست و چون این واجب وقت مشخصی ندارد (گر چه وجوب آن فوری است) تا نپرداخته گناهکار است و بدین جهت توبه او پی آمد گناه را از بین نمی برد تا مال مردم را بر گرداند یا مثل یا قیمت آن را بپردازد. و همچنین ترک بعضی واجبات که قضا دارد مانند نماز، روزه و حج و ترک واجباتی که ترک آن ها کفاره دارد مانند ترک عمدی روزه این گونه حقوق نیز وجوب آن ها از پی آمدهای گناه است و گرنه اصل گناه که ترک واجب است به توبه بخشیده می شود و وجوب قضا کفاره امری دیگر است و ترک آن ها گناهی دیگر و تا آن قضا یا کفاره انجام نپذیرد انسان از پی آمد گناه رها نمی شود و اما پی آمدهائی از قبیل اجرای حد شرعی در گناهانی مانند زنا، لواط، شرب خمر یا تعزیر در گناهی که حد شرعی مشخصی ندارند از قوانین اجتماعی اسلام است که برای سلامتی جامعه تشریع شده و بر فرد واجب نیست که خود را معرفی کند تا آن حد یا تعزیر بر او جاری شود. و آن چه معروف شده است که تا حد بر او زده نشود پاک نمی شود صحیح نیست. عده ای در زمان امیر المؤمنین (ع) دچار همین اشتباه شده بودند که به این گمان خود را معرفی می کردند و امام (ع) ناچار به حکم وظیفه که تعطیل حدود شرعیه جایز نیست بر آنان حد جاری می فرمود ولی مکرر به مردم تذکر می دادند که چرا خود را رسوا می کنید، توبه کنید و به درگاه خدا روی آورید توبه شما پذیرفته می شود.
بنابراین شرط سوم و چهارم برای رفع پی آمدهای گناه است.
و اما شرط پنجم و ششم. حضرت فرمودند: «و الخامس ان تعمد الی اللحم الذی نبت علی السحت فتذیبه بالاحزان حتی تلصق الجلد بالعظم و ینشأ بینهما لحم جدید،و السادس ان تذیق الجسم الم الطاعه کما اذقته حلاوه المعصیه، فعند ذلک تقول: استغفر الله» پنجم ـ گوشتی که در بدنت ا زمال حرام روئیده است با غم و اندوه (و تأسف بر گذشته) ذوب کنی تا پوست بر استخوان بچسبد و سپس گوشت تازه بروید و ششم آن که جسم خود را ناگواری اطاعت و فرمانبرداری بچشانی همچنان که آن را از پیش لذت و خوشی نافرمانی (و شهوترانی) چشاندی. پس اگر این شش جهت تمام شد بگو «استغفر الله» خدای گناهم را بپوش و اثری از آن باقی مگذار.
این دو شرط از آداب و شرایط کمال توبه است زیرا توبه به معنای واقعی آن بازگشت به خدا است و کمال بازگشت به این است که انسان از هر چه جز او است قطع کند و فقط رضای او را در نظر بگیر د و گوشت و پوست او در طاعت و محبت او رشد کند و سختی ها و ناگواری ها را در راه رضای او و فرمانبرداری از دستورات او تحمل کند بلکه به آن ها خو کند و از آن ها خرسند باشد. با تحقق این دو شرط انسان نه تنها از پلیدی گناه پاک می شود و از پی آمدهای آن رهائی می یابد بلکه توبه او موجب کمال و نیل درجات عالیه قرب می شود و شاید به ین گونه توبه ای نظر دارد آن حدیث قدسی که می فرماید: «انین المذنبین احب الی من تسبیح المسبحین» ناله گنهکاران در نزد من محبوبتر است از تسبیح تسبیح گویان البته گنه کاری که ناله می کند در صدد تحقیق این دو شرط است و شاید به همین دلیل اولیای خدا سعی می کردند کمترین توجهی را که به غیر خدا کرده اند گناهی بزرگ در پیشگاه مقدسش جلوه دهند و از آن ناله کنند تا به مقام توابین که خود یکی از مقامات قرب است نائل شوند. آری انسانی که طالب کمال است سعی می کند همه مقامات کمالی را درک کند. درود بر آنان و بر رهروان راهشان.
حرکت اسلامی و توطئه های صهیونیسم و آمریکا در لبنان
حجه الاسلام سید علی اکبر محتمشی سفیر جمهوری اسلامی ایران در سوریه
پیروزی انقلاب اسلامی ایران، به موازات حرکت و پیشرتف و تأثیرش در داخل کشور، در خارج از کشور به ویژه در کشورهای اسلامی تأثیر گذاشت و از همان روزهای اول پیروزی انقلاب، شعاع آن بر کشورهای اسلامی تایید و مسلمانان سراسر جهان، امید به این پیروزی و رهائی نهائی خویش از زیر یوغ استعمار پیدا کردند. لبنان از جلمه کشورهائی بود که زمینه بسیار مساعدی برای پذیرش حرکت اسلامی در آن پیدا شد.
موقعیت سیاسی لبنان
لبنان کشوری است استعمار زده که از آغاز جزء مستعمره های فرانسه بود. پس از خروج فرانسویان از لبنان و دادن یک استقلال صوری و ظاهری به آن، برای ادامه استعمار خود، توطئه ای عمیق در جامعه لبنانی ایجاد کردند و آن طرح اختلاف بین طوایف مختلف و ایجاد اتحاد بین کلیه طوایف مسیحی و مارونی بود. این نقشه تا کنون هم برقرار است و همچنان حاکمیت را از آن صلیبی ها می داند. با اینکه در یک بررسی کوتاه می بینیم، مارونی ها در حدود ۸- ۹% جمعیت را تشکیل می دهند و از آن طرف شیعیان ۳۰- ۳۵% و برادران اهل سنت ۲۰% و دروزی ها ۱۰% و بقیه طوایف از قبیل ارامنه و دیگر مذاهب هم، بقیه درصد را تشکیل می دهند.
در هر صورت، آن چه مسلم است این که انقلاب اسلامی ایران، نویدی بود برای مسلمانان لبنان که در محرومیت کامل به سر می برند و آن ها را میدوار کرد که بتوانند با دشمنان خود مبارزه کنند و با نیروی ایمان ـ همان نیروئی که انقلاب ایران را به پیروزی رسانید ـ دست آمریکا، صهیونیست، فرانسه و دیگر قدرت های اشغالگر را از سر لبنان قطع کنند و سرنوشت خود را خویشتن به دست گیرند.
تأثیر انقلاب اسلامی در جهان
در یکی از محافل سیاسی در سوریه که همه سفرا و شخصیت های سیاسی در آن جا بودند، شرکت کرده بودم، یکی از مقامات عالی رتبه نظامی سوریه ـ که اکنون باز نشسته است ـ به من گفت:
در مسافرتی که سه ماه پیش به آمریکا داشتم، با یکی از اساتید دانشگاه که پرفسوری است بسیار آشنا با مسائل خاورمیانه و کارشناس سیاسی خاورمیانه است و در وزارت خارجه نیز فعالیت دارد، جلسه ای طولانی داشتم. در ضمن صحبت ها بحث از ایران و انقلاب اسلامی پیش آمد، من از او سئوال کردم: نظر شما درباره انقلاب اسلامی ایران چیست؟ در پاسخ گفت: انقلاب اسلامی به قدری در سیاست خارجی آمریکا به ویژه در کشورهای اسلامی و خاورمیانه خلل ایجاد کرده که امریکا نتوانسته است سیاست روشن و مشخصی را در خاورمیانه و کشورهای عربی اتخاذ کند و از سه سال پیش تا الآن یک کادر بسیار قوی را اختصاص داده است برای این که برنامه ای را جهت جلوگیری از حرکت اسلامی در کلیه کشورهای اسلامی به خصوص در خاورمیانه پی ریزی کنند و تاکنون این کادر قوی نتوانسته است برنامه و سیاست مشخصی را برای مقابله با انقلاب اسلامی در خارج از ایران تدوین کند و در اختیار وزارت خارجه قرار دهد.
این شخصیت بلند پایه نظامی کشور سوریه، در ادامه صحبت هایش اظهار کرد:
در آن جا من به خود بالیدم و به قدری خوشحال شدم که در تمام مدت عمرم به آن اندازه خوشحال نشده بودم. من این را یک پیروزی بزرگی ب رای اسلام می دانم که معتقدم از صدر اسلام تا کنون، این پیروزی بی نظیر یا کم نظیر برای اسلام نبوده است.
ما از این داستان پی به عمق حرکت اسلامی در خارج از کشور می بریم.
در همین رابطه می توانیم استشهاد کنیم به قول نخست وزیر وقت رژیم اشغالگر قدس که در روز ۲۲ بهمن ۵۷ و پس از پیروزی انقلاب اسلامی چنین اظهار نظر کرد که: انقلاب اسلامی ایران آن چنان زلزله ای در جهان ایجاد کرده که هیچ قابل پیش بینی نبوده و بیشترین خسارت را ما در این منطقه خواهیم خورد.
لبنان و پذیرش حرکت اسلامی:
در لبنان زمینه بسیار مساعدی برای پذیرش حرکت اسلامی بود که این پذیرش علل مختلفی دارد از جمله وجود درصد بالای شیعه در آن جا و محرومیت مسلمانان در لبنان و از همه مهم تر این که انقلاب اسلامی هیچگونه حساسیت مذهبی را نداشته و خلاف بقیه حرکت های اسلامی که به گونه ای تنگ نظرانه به مسائل اسلامی می نگریستند، انقلاب اسلامی ایران افقش باز و کلیه مسلمان ها اعم از شیعه و سنی و دیگر مذاهب اسلامی را زیر پوشش خودگرفته بود و لذا پذیرش آن ها در شمال و جنوب و منطقه مرکزی لبنان و به خصوص در پایتخت بسیار به وضوح دیده می شد.
چون لبنان محل آزمایشگاه سیاست های استعماری هست، وقتی که استعمارگران این استقبال و زمینه را در مردم آن جا دیدند و احساس کردند طولی نخواهد کشید که لبنان یکپارچه حرکت اسلامی را بپذیرد، این احساس به وجود آمد که کلیه سیاست ها چه سیاست های آمریکائی و چه اروپایی در لبنان با شکست مواجه خواهد شد و لذا تصمیم گرفتند که با این حرکت و این شعاع مقابله و مبارزه کنند.
مبارزه استعمار با انقلاب اسلامی لبنان
مبارزه در ابتدای کار مخفی بود و به صورتی نبود که قدرت های بزرگ وارد معرکه شوند بلکه به گونه های مختلف عناصر و افرادی را می خریدند و از راه رژیم سرسپرده عراق مسلمانان را با پول، تبلیغات، سلاح، فریب می دادند که از این راه درگیری های موضعی و مقطعی بین مسلمانان چه در جنوب چه در بیروت و چه در شمال ایجاد کند و لذا ما می بینیم صدام پایگاه های مختلفی را در شمال و بیروت و حتی جنوب ایجاد کرده بود برای مبارزه با این حرکت استعمار و به خصوص آمریکا مشاهده کرد که صدام و نیروهای عراقی در لبنان در برابر مسلمانان کارآئی ندارند، لذا تصمیم گرفتند خودشان وارد معرکه شوند که این کار در سه مرحله انجامید:
۱- مرحله نظامی:
آن ها فکر کردند که با نیروی نظامی می توانند کلیه نیروهای مسلح لبنان را خلع سلاح کرده و از بین ببرند و طبعاً در این میان حرکت اسلامی هم نابود می شود و لذا با تمام قوا وارد صحنه شدند. اسرائیل با تمام نیرو و از طرفی هم نیروهای چند ملیتی با کل ثقل نظامی و تسلیحاتی وارد لبنان شدند.
آمریکا که بزرگترین قدرت جهان را ـ که فرض کنید شوروی هست ـ با ناوگان ششمش تهدید می کند و با این تهدید حریف خود را از میدان خارج می کند و یا در طولانی ترین و بزرگترین نبردی که آمریکا با یک ملتی چون ویتنام داشته از یک ناوگان «نیوجرسی» استفاده می کرده است و آن همه خسارت به ویتکنگ ها وارد کرده، اکنون می بینیم در لبنان کل ثقل نظامی و تسلیحاتی اش را وارد عمل کرده و بیش از ۱۸ ناوگان خود را در ساحل بیروت آورده، از ناوگان ششم و نیوجرسی و آیزنهاور، ناوهای هواپیما بر و غیر و ذلک. اسرائیل هم با همین ثقل وارد جنوب لبنان شده، یعنی کلیه نیروهای خود را که در جنگ با مصر، اردن، سوریه و کشورهای عربی که در آن موقع به کار گرفته، اضافه بر این که در طول این مدت، مسلح شده به سلاح های مدرنی که در آن موقع فاقد این سلاح ها بوده برای مبارزه با اسلام وارد لبنان شده است.
فرانسه، انگلیس و ایتالیا هم تحت پوشش های فریبنده ای وارد شده اند. این اولین برنامه آمریکا است برای سرکوب حرکت اسلامی.
ما می بینیم قدرتمندترین نیروی نظامی در لبنان که سازمان آزادی بخش فلسطین بود در ظرف ۲ الی ۳ ماه میدان را رها کرد و از لبنان خارج شد. کلیه احزاب دیگر آمدند سلاح هایشان را تحویل دادند و رفتند. پس چرا اسرائیل و آمریکا در لبنان ماندند؟ آن ها فقط برای سرکوب کردن بزرگترین قدرت که قدرت اسلام وحزب الله باشد در لبنان باقی ماندند.
آری! حزب الله با آن قدرت ایمانی که داشت و لو از نظر تسلیحات و ذخیره و مهمات ضعیف بوده اما جبران این ضعف را قدرت معنوی و روحی آن کرده بود. و صبورانه با استقامت کامل در جنوب ضربات مهلکی را بر اسرائیل وارد کرد. در بیروت ضربات بسیار سنگینی را بر نیروهای بیگانه و اجنبی مانند نیروهای فرانسه، آمریکا و ایتالیا و انگلیس وارد کرد. ولی آمریکا و همه نیروهای بیگانه در لبنان متوجه شدند که خودشان مستقیما قدرت درگیری با یک ملت را ندارند. اگر بخواهند پیروز شوند باید تمام این ملت را از بین ببرند. من برای شما یک شاهد می آورم.
سه ماه پیش اسرائیل دو نفر از دکترهای جنوب لبنان را دستگیر کرد. در بازجوئی به آن ها گفتند: طبق گزارشاتی که به ما رسیده شما جزء حزب الله هستید! این دو پزشک اظهار ردند: «و الله ما عضو حزب الله نیستیم، اما اگر حزب الله ما را به عضویت خودش پبذیرد این بزرگترین افتخار است» این برنامه منحصر به این دو نفر نیست بلکه اگر به دهات لبنان بروید، می بینید تمام مردم از بچه های کوچک گرفته تا پیرمردهای هشتاد ساله همین حرف را می زنند.
دشمن خود را مواجه دید با چنین حرکتی و چنین انقلابی روحی که مردم با این که در بیروت از برق، آب و نان هم محروم شدند اما استقامت کرده در هر دو سه روز یک و عده غذای بسیار مختصر می خوردند و شب و روز پاسداری می داند و مبارزه می کردند.
۲- مرحله سیاسی نظامی:
دشمن دید با این روحیه و با این مقاومت نمی تواند مستقیما درگیر شود لذا مرحله دوم خود را پیاده کرد و آن مرحله سیاسی نظامی بود. آن ها آمدند و با یک سری مذاکرات با اطراف و گروه های مختلف و نشاندن حکومت لبنان و در رأس آن ها رهبر فالانژیست ها امین جمیل بر سر میز مذاکره با اسرائیل با حضور آمریکائی ها، توطئه خطرناکی را برای مردم لبنان پایه ریزی کردند و آن این بود که پس از گذشت جلسات بسیار طولانی قراردادی را به امضاء رساندند، که این قرار داد به عقیده من همانند قراردادهای استعماری زمان قاجار است مثل قرار داد کلاچای و قرار داد تنباکو.
در این موافقتنامه (۱۷ ایار) اسرائیل اشغالگر قدس برای دومین بار در تاریخ کشورهای اسلامی به رسمیت شناخته می شد و بالاتر این که اسرائیل حق داشته باشد در لبنان پایگاه های هشدار دهنده داشته باشد که به وسیله این پایگاه ها تمام منطقه عربی را زیر پوشش خودش بگیرد و مبدل شود به یک ابر قدرت در میان کشورهای اسلامی و عربی و این از آن قرار دادها و موافقتنامه های بسیار خطرناک و اسارت بار برای لبنان بود. و به این وسیله آمریکا و اسرائیل با کلیه ثقل سیاسی و نظامی در کنار امین جمیل قرار گرفتند و امین جمیل به عنوان یک رئیس جمهور مقتدر مورد حمایت کلیه نیروهای صهیونیستی و امپریالیستی درآمد و همه نیروها در اختیار او قرار گرفتند. با امضای این موافقتنامه مشروعیت و قانونیت کاملی از نظر جهانی به دولت فالانژ و اسرائیل داده شد و رسما ارتش لبنان که در اختیار فالانژیست ها بود با هر حرکت مخالف با صهیونیست ها و دولت مرکزی مبارزه می کردند و مخالفت می کردند.
این مرحله نیز بسیار به ضرر آمریکا تمام شد یعنی صهیونیست ها و آمریکائی ها در این مرحله و لو به صورت ظاهر پیروز شدند. اماقبر خودشان را به دست خودشان کندند و لبنان را به صورت گورستانی برای نیروهای خودشان در آورند. جوانی که سرشار از روحیه شهادت طلبی و شهامت اسلامی بود، احساس می کرد که در اسارت یک نیروی بزرگ اشغالگر که از آن طرف دریاها، کشیده شده است، این جوان همان حالتی را پیدا کرد که امام حیسن (ع) در روز عاشروا فرمود: «هیهات منا الذله» و لذا می بینیم این جوان به شکل یک کانون انفجار در می آید و نیروهای تفنگمدار و «مارنیز» آمریکا را منفجر می کند و نابود می سازد. و خوشبختانه هیچ فاصله ای هم بین مذاهب مختلف اسلامی نیست. همانطوری که توی صور شیعه نشین مقر اسرائیل منفجر می شود. به همان مقیاس مقر نظامیان اسرائیل در صیدائی که برادران اهل تسنن، هستند به هوا می رود و نابود می شود. این پس از آن است که اسرائیل و آمریکائی ها خیال کردند که به کعبه آمال خودشان رسیدند و توانستند که لبنان را به اسارت خود در بیاورند. اما دیدند که مردم لبنان و جوانان پرشور مسلمان لبنان را نمی توانند به زنجیر بکشند. این ها زنجیر ها را پاره خواهند کرد و آن ها را نابود خواهند نمود. در این مرحله بزرگترین ضربه را نیروهای آمریکائی و اسرائیلی و فرانسوی به خصوص خوردند.
نقش روحانیت در انقلاب لبنان
روحانیت با سنگر قرار دادن مساجد و با تشویق شبانه روزی مردم به اسلام و با تمسک به روحیه بسیار قوی مردم توانست که اضافه بر مساجد، تمام شهرها و روستاها را به عنوان سنگر اسلام در بیاورد. شما در بیروت نگاه می کنید، می بینید همه آن هایی که در گذشته با هم اختلاف سلیقه داشتند، امروز دست به دست هم در سنگرها مبارزه می کنند. در سنگرها شیر زنانی را می بینیم که با چادر می آیند و کمک های اولیه می رسانند در سنگرها می بینیم برادر اهل تسنن در کنار برادر شیعه اش نشسته و دارد مبارزه می کند د رنمازهای جماعت نگاه می کنیم می بینیم تمام در یک صف نشسته اند و آیه وحدت را می خوانند.
این روحیه و این هم بستگی بزرگترین سبب شکست آمریکائی ها شد و لذا تصمیم گرفتند که روحانیت را در آن جا سرکوب کنند.
در ابتدا شیخ راغب حرب را دستگیر کردند. شیخ راغب حرب دستگیر می شود اما یک مرتبه تمام لبنان به پا می خیزد و لذا بالاجبار شیخ را آزاد کردند. دیدند با دستگیری روحانیت کاری از پیش نمی رود. از این رو چنین اندیشیدند که باید روحانیت را ریشه کن کرد و از بین برد، لذا دست به ترور و کشتار روحانیت زدند.
شیخ محرم عارفی را در صیدا که از علمای مبارز اهل تسنن هست دستگیر کردند. این شیخ حاضر نشد زیر شکنجه های کشنده مزدوران صهیونست کلمه ای بر علیه این حرکت حرف بزند و هم اکنون هم زیر شکنجه است و تا الآن هیچ خبری از او نیست.
شیخ عباس حرب این جوان پرشور و این روحانی کم سن و سالی که به حق ایستادگی کرده و استقامت کرده چه در بیروت و چه در جنوب، این را می آیند و از میان خانه اش می ربایند و می برند بعد وارد خانه اش می شوند و آن را منفجر می کنند مردم شهر الحوسیه یکپارچه در مسجد تحصن می کنند آن ها هم هر کاری می کنند که این مردم را متفرق کنند، متفرق نمی شوند. نه شیخ عباس حرب زیر شکنجه های مزدوران صهیونیست حاضر می شود یک کلام حرف بزند و نه مردم از پایگاهشان دست بر می دارند. و ما هم اکنون هیچ اطلاعی از سرنوشت شیخ عباس حرب نداریم.
چندی نمی گذرد می آیند و شیخ عبد المنعم مهنا را در خانه محاصره می کنند. شیخی که در شهر صدیقین در جنوب لبنان یکسال است که حتی یک بار هم سخنرانی نکرده است و تنها در میان خانه اش مطالعه و تحقیق ی می کند و یک سری از کودکان و نوجوانان را درس می دهد و برای این که بهانه ای به دست نیروهای اشغالگر قدس نیافتد در سیاست هم دخالتی نکرده اما خانه اش را محصاره می کنند و وارد خانه اش می شوند. افسر اسرائیلی به شخی مهنا می گوید شما تا یک سال پیش بر علیه اسرائیل سخنرانی می کردی و از امام تعریف می کردی الان که سکوت کرده ای حتما چیزی پشت پرده است و ما به تو اجازه نمی دهیم در این جا دست به این فعالیت بزنی.
پس از چندی شیخ راغب حرب را در جبشیت ترور می کنند و به شهادت می رسانند ولی وقتی یک روحانی می افتد روی زمین روحانی دیگری بلافاصله در جای او می ایستد و با استقامت و حرکت بیشتر کار او را ادامه می دهد.
بلافاصله شیخ عبد الکریم عبید یک روحانی جوان و با شجاعت و شهامت می آید و جای شیخ راغب حرب را پر می کند، مردم هم دور او را می گیرند و لذا همین سه چهار هفته پیش دیدیم که نیروهای اسرائیلی آمدند برای اینکه شیخ عبد الکریم عبید را دستگیر کنند، تمام مردم از زن و بچه و حتی زن ها بچه های شیرخوار خود را بغل گرفتند و دور خانه شیخ عبد الکریم را محاصره کردند و اجازه ورود به نیروهای تا بن دندان مسلح اسرائیلی را ندادند. اسرائیل دید باید تمام اهالی این ده را از دم مسلسل و توپ و تانک بگذراند تا برسد به خانه شیخ عبد الکریم و الا هیچ راهی ندارد لذا نیروهای اشغالگر مجبور شدند با هلیکوپتر آمدند روی بام خانه شیخ عبد الکریم عبید و وارد خانه شدند و شیخ را بردند.
این جلوه های بسیار افتخار آفرین است که ما در لبنان از اسلام و روحانیت می بینیم و این جلوه ها همچنان ادامه دارد.
۳- مرحله لغو موافقتنامه ۱۷ اُیار
وقتی که دشمنان در این مرحله هم شکست خوردند، سومین مرحله را آغاز کردند که آن مرحله لغو موافقتنامه ۱۷ ایار و تا حدودی ارضاء مردم بود مرحله سوم حرکت دشمن در لبنان را می توانیم نامش: توطئه، فریب و نیرنگ بگذاریم. به این صورت که آمریکا و اشغالگران قدس موافقت می کنند که امین جمیل بیاید و موافقتنامه ۱۷ ایار را ملغی اعلام کند و از هیئت دولت و مجلس هم رأی بگیرد این یک سیاست حساب شده آمریکائی است. آنها می خواهند به هر صورت حکومت فالانژ لبنان را تثبیت کنند. آن ها برایشان هیچ چیزی جز از بین رفتن حرکت اسلامی مفهومی ندارد، حاضرند تن به هر ذلتی و هر شکستی بدهند ولی جلوی حرکت اسلامی گرفته بشود و فالانژها حاکمیت خود را بر لبنان حفظ بکنند و لذا درهمین رابطه است که می بینیم جمیل می خواهد به سوریه بیاید.
وقتی که امین جمیل در ماه های پیش عازم سوریه بود در کنفرانس ژنو به او اخطار شد که قبل از الغاء موافقتنامه ۱۷ ایار حق ورود به کشور سوریه را نداری و رئیس جمهور سوریه هم با تو ملاقات نخواهد کرد مگر این که موافقتنامه ملغی اعلام بشود. بر این اساس رابطه مستقیم بین سوریه و دولت فالانژ قطع شد و به هیچ وجه مذاکره ای مفهوم نداشت. آمریکا در این مرحله چراغ سبز به امین جمیل نشان داد و ا مین جمیل اعلام کرد که حاضر است موافقتنامه را لغو کند فقط همین امتیاز را بگیرد که بیاید و با حافظ اسد رئیس جمهور سوریه ملاقات کند. البته این از نظر سیاسی یک پیروزی بزرگ برای سوریه بود. به نظر من این توطئه ای بود که به دنبال آن مراحل بعدی را بتواند پیاده کند یعنی وقتی که از نظر سیاسی و از نظر نظامی دشمن با شکست مواجه شد از راه فریب و نیرنگ وارد شد. و سوریه موافقت کرد برای این که نیروهای درگیر، در لوزان سوئیس مجتمع و راجع به سرنوشت آینده لبنان مذاکره کنند و آغاز حرکت فریب و نیرنگ و توطئه و نقشه های مرموزانه آمریکا و صهیونیست ها از این جا شروع می شود. در یک زمان می بینیم جبهه نجات ملی لبنان که متشکل از سلیمان فرنجیه و جنبلاط و بشیر کرامی هست، این ها تنگاتنگ در کنار هم هستند اما از این به بعد مرحله ای پیش می آید که باید میان نیروها جدائی افکنده شود. در کنفرانس ژنو، جبهه نجات ملی و در کنارش رهبری حرکت جنبش امل، و با حضور عادل عسیران، صف مستحکمی را در برابر اسرائیلی ها و فالانژیست ها و شمعونی ها تشکیل داده بودند و کنفرانس را با شکست مواجه کردند به طوری که روز آخر بلند شدند و آن ها سر به زیر رفتند تا این که امین جمیل برود و اجازه از آمریکا بگیرد برای لغو و همه اعلام شکست کردند اما در کنفرانس لوزان ما نگاه می کنیم می بینیم که دشمن توانست بین این نیروهای متحد و متفق را جدایی بیاندازد. دشمن به راحتی آمد «فرنجیه» را از کنار این ها جدا کرد و در صف مخالف قرار داد.
این اولین مرحله توطئه آمریکا بود که به راحتی پیاده شد. گفتند: باید طوائف و مذاهب مختلف را از امتیاز مساوی برخوردار کنیم. آمریکا با القای روح طایفه گری در سلیمان فرنجیه و مذاکرات مفصل جانبی کنفرانس لوزان با وی، توانست سلیمان فرنجیه را جدا کند و در صف مخالفین قرار دهد. و در حالی که امین جمیل و کمیل شمعون دست هایشان را به صورت تسلیم بلند کرده بودند و با لغو امتیاز مذاهب در لبنان ـ به صورت ظاهر ـ موافقت کرده بودند، سلیمان فرنجیه مخالفت کرد و فریاد بر آورد که ما این را قبول نداریم و باید امتیازات برقرار باشد.
این جا بود که ملاحظه شد چگونه نقشه ها و توطئه های آمریکا به ثمر رسیده که آثار این توطئه ها را در مراحل بعدی به خوبی می توانیم مشاهده کنیم از قبیل تماس گرفتن برخی از رهبران با لبنان،میتران و شستون، این صهیونیست های بین المللی که در لاک سوسیالیزم بین الملل درآمده اند و همچنین قدرت بخشیدن به مهره های مشخص در لبنان و از همه مهمتر، امین جمیلی که تا دیروز تمام مخالفین خواهان استعفای او بودند، هنگامی که در کنفرانس لوزان حاضر می شود و می گوید: من می خواهم استفعا بدهم! توطئه آمریکا آن چنان اثر بخشیده که همه با استعفای او مخالفت می کنند. و اضافه بر مقام ریاست جمهوریش که باقی می ماند، ریاست کمیته امنیت لبنان را هم به او می سپارند و عملا صحه بر حکومت خونخوار فالانژها می گذارند که صدها و هزاران مسلمان شیعه و سنی و دروزی را کشته و دستش به خون آزادگان لبنان آلوده شده است.
نقش کنفرانس لوزان
در رابطه با کنفرانس لوزان باید روی چند نکته تکیه کرد، اصولاً هر جریانی یک صورت ظاهری و نمایی دارد و یک واقعیت.
جریاناتی که در لبنان می گذرد نیز یک ظاهری دارد و یک باطنی و امور واقعی عبارت از آن نیروئی است که د رصحنه موجود است و دارد مبارزه می کند. آن نیرو مردم مسلمان لبنان هستند که در برابر آن ها اسرائیل، آمریکا، نیروهای چند ملیتی، فالانژیست ها و از همه مهمتر ارتشی که باید حافظ منافع مردم باشد قرار گرفته اند. ارتش امروز لبنان همانند ارتش قبل از پیروزی انقلاب ایران است که به جای اینکه از مرزهای ایران حفظ و حراست کنند، شاه آن ها را به میان شهرها و روستاها برای ضربه زدن به حرکت اسلامی آورده بود. در لبنان نیز ارتش به جای اینکه با اشغالگران صهیونیست وارد جنگ و مبارزه شود، در برابر مردم قرار گرفته است. مردمی که از سرزمین خودشان دارند دفاع می کنند و با نیروهای اشغالگر مبارزه می کنند، این هم ارتش دست به دست بیگانگان داده و برای تثبیت موقعیت سیاست آمریکا و صهیونیست ها در لبنان و اصولا در منطقه، مردم را به گلوله و رگبار می بندد.
پس، آن نیروئی که در صحنه است نیروی مردمی است که هیچ ارتباطی بین این نیروی در صحنه و رهبری یعنی کسانی که به اسم رهبران نیروهای ملی در لوزان جمع شدند نیست و نبوده است، چرا که می بینیم این رهبری، منطق مردم را نفهمیده و یا اینکه فهمیده و خود را به تجاهل زده و اصولا نمی داند و یا نمی خواهد بداند که این مردم برای چه دارند مبارزه می کنند.
از اول مشخص بود که این کنفرانس با شکست روبه رو می شود چون این رهبران پایگاه مردمی ندارند، از سلیمان فرنجیه گرفته تا بقیه رهبرانی که در آن جا پای میز مذاکره جمع شده بودند و حتی گروه مخالف از قبیل امین جمیل و کمیل شمعون در میان مسیحیت نیز پایگاهی ندارند. آن ها برای خودشان یک گاردی و نیروی مسلحی درست کرده اند که از خودشان حفاظت کنند ولی توده مردم مسیحی با آن ها مخالفند. و همچنین با شخص فرنجیه، ما دیدیم در لوزان که چگونه واقعیت فرنجیه کشف شد و به صفوف دشمن پیوست. آن گاه کنفرانس لوزان در موعد مقرر تشکیل شد.
کنفرانس لوزان در روز ۲۲ اسفند ماه ۱۳۶۲ تشکیل شد. قبلا قرار بود در ژنو باشد ولی دولت سوئیس روی حساب هائی این کنفرانس را در لوزان پیشنهاد کرد و در همان جا تشکیل شد. در کنفرانس لوزان درباره محورهای مشخصی بحث شد ولی ایا آن چه مردم لبنان می خواستند، بحث شد یا آن چه به صلاح فالانژها و صهیونیست ها بود؟ اگر این رهبران به اصطلاح ملی بخواهند آرمان مردم را پیاده کنند و دفاع از پایگاه های مردمی خودشان بکنند باید آن چه را که مردم و اکثریت ملت لبنان می گویند و می خواهند آن را در آن جا محور قرار بدهند و روی آن صحبت کنند. مردم در لبنان شعار می دهند که رژیم فالانژیست باید سرنگون بشود و امین جمیل باید از بین برود. برای این که آن ها امین جمیل را مهره و مزدور بیگانه می دانند و آن را یک رئیس جمهور تحمیلی می دانند. ولی می بینیم قضیه درست به عکس است، آن چنان اسرائیل و آمریکا بر روح و افکار و احساسات آن ها در آن جلسات حاشیه ای می دمند که وقتی وارد جلسه می شوند و امین جمیل پیشنهاد استعفا خودش را می کند همه یکپارچه مخالفت می کنند و می گویند تو نباید استعفا کنی. این یک برنامه از پیش ساخته شده آمریکا و صهیونیست ها در کنفرانس لوزان بود یعنی آمریکا و اسرائیل به هیچ وجه حاضر به استعفای امین جمیل نبودند ولی چون تسلط خودشان را بر کنفرانس محرز می دانستند، با یک ریسک، امین جمیل را وادار کردند که در آن جلسه استعفا کند تا بهتر بتوانند او را تثبیت کنند.
این قدم اول بود و شکست بزرگی بود برای نیروهای مخالف رژیم فالانژ و همچنین شکست بزرگی بود برای آن هایی که در آن جا جمع شده بودند، چه آن ها یی که مستقیما در مذاکره دخالت کرده بودند و چه آن ها یی که به عنوان ناظر شرکت کردند.
مرحله دوم که باز شکستی بود برای کنفرانس لوزان مسئله توطئه دوم آمریکا بود که سعی در این می کرد حالت قبل از اشغال را در لبنان به وجود بیاورد و آن حرکتی بود که استعمار فرانسه در لبنان به وجود آورده بود که: صلیبی ها و مارونی ها و فالانژها را به عنوان دوستان و نزدیکان طوایف دیگر جا بزند و مسلمان ها را با هم در صفوف مقابل قرار بدهد و با هم درگیر کند و طوائف مسلمان در لبنان تصور کنند که دوستانشان صلیبی ها هستند و دشمنانشان برادران خانوادگی و نزدیکان خودشان و از این خانواده اسلامی خود به دامن دشمن پناه ببرند. ودر این رابطه توطئه ای که چیده بودند مسئله برقراری امنیت در بیروت بود که رسما امین جمیل در کمیته امنیت به عنوان رئیس کمیته انتخاب می شود با این که امین جمیل خودش یک طرف درگیر در لبنان است!!
در هر صورت، امروز مردم، دشمن خود را شناخته اند و فهمیده اند که سیاست آمریکا در لبنان مبتنی بر دروغ، فریب و حیله است و می خواهد اوضاع داخلی لبنان را به گونه ای دیگر برای مردم جلوه دهد. می گوید: شما اشتباه می کنید که فکر می کنید صلیبی ها، صهیونیستها دشمن مسلمان ها هستند نه، آن ها دوستان شما هستند و شما باید با آن ها کنار بیائید و دوست بشوید! این یک طرف قضیه است. طرف دیگر قضیه، بازگرداندن حالت سابق به این که جلوه بدهد که دشمن، آن هایی هستند که در خانواده اسلامی شما هستند و آن ها هستند که شما باید با آن ها درگیر شوید، و دیدیم در همان یکی دو روزی که آتش بس در بیروت برقرار شد، این سیاست به وضوح تجلی کرد و تبلورش را مشاهده کردیم چون که امنیت ضاحیه جنوبی و بیروت به دست جنبش امل بود و در همان حال نیروهای حزب سوسیالیست لبنان به دفترهای مرابطون در بیروت غربی که برادران اهل تسنن ما در آن جا سکونت دارند، حمله کردند و گفتند که باید این دفترها جمع شود و حضور سیاسی برای یک حزب در یک منطقه نباشد و البته مسائل دیگری هم در رابطه با این مسئله بود. در همین حال رهبری جنبش امل که امنیت بیروت غربی و ضاحیه جنوبی بیروت را به عهده گرفته بود اعلام کرد که ما هیچگونه دخالتی در این درگیری نداریم. بلافاصله مزدوارن بیگانه و آمریکائی ها می آیند و شایعات را می پراکنند در بین مسلمان ها از جمله این که این توطئه ای است از طرف شیعه برای سرکوب اهل تسنن! چرا که معنا ندارد در بیروت غربی امنیت آن جا به عهده جنبش امل باشد ولی نباید یک گروه مسلحی حمله کند به دفاتری که فرزندان اهل تسنن در آن دفاتر هستند و آن ها بی تفاوت باشند. باید جلوگیری کنند از خونریزی مگر این که خودشان نیز با این حرکت موافق باشند!!
این شایعه به صورت گسترده ای در برادران اهل تسنن بیروت غربی پخش شد و همان حالتی را ایجاد کرد که آن ها می خواستند. از آن طرف می بینیم یکی از مهره های فاسد و مزدور آمریکا که صائب سلام باشد در لوزان مصاحبه می کند و اظهار نظر می نماید که در بیروت غربی مسئله ای رخ نداده و درگیری به این شدت نیست و دو نفر بیشتر کشته نشده اند واین ها هم از اهل تسنن نبودند! این توطئه به وضوح بیان می کند که از مهره های از پیش ساخته خود چگونه در مراحل مختلف استفاده میکنند،ولی توده های مسلمان به خوبی این مسئله را درک کرده اند یعنی یکی از آثار انقلاب در میان مردم و مسلمین همین است که توطئه را به زودی کشف و خنثی می کند. و لذا دیدیم توده مردمی که در لبنان با آمریکائی ها، فالانژیست ها، ارتش، رکن ۲، اسرائیل و نیروهای چند ملیتی می جنگیدند یک مرتبه دیدند آتش بس اعلام می شود، بلافاصله مسئله را درک کردند. علی رغم این که آمریکا دقیقا برنامه ریزی و شایعه پراکنی کرده بود که تنها مخالف آتش بس، صهیونیست ها هستند! و صهیونیست ها مزدوران خودشان را به بیروت خواهند فرستاد و آتش بس را به هم خواهند زد! و البته این شایعه برای این بود که مسلمانان احساس کنند اگر بخواهند حرکتی بر علیه آتش بس کنند متهم شوند به این که این حرکت، حرکتی است صهیونیستی و پس از این خودداری کنند و آن ها هم توطئه قبلی خودشان را بتوانند دقیقا پیاده کنند ولی علیرغم این شایعه و وسعت آن دیدیم که مسلمانان متوجه عمق توطئه شدند و فورا حرکت ضد توطئه شروع شد و با اتحاد گذشته و همبستگی که بین تمام طوائف مسلمین ایجاد شده بود، بار دیگر به سوی دشمن تفنگ های خود را هدفگیری کردند و آتش بس در لبنان بهم خورد و بار دیگر حمله ها به سوی دشمن آغاز شد، ضربات بسیار مهلکی بر پیکر فرسوده شده مزدوران صهیونیست وارد شد.
این ها برنامه ها و توطئه هائی است که در این مدت طرح شد. حالا که رشد سریع مردم لبنان و استقبال عجیبی که به سوی اسلام و حرکت اسلامی دارند و حرکت روحانیت و روشنگری علمای اسلام در نماز جمعه ها و اجتماعات مختلف چه در بیروت، چه در مناطق دیگر لبنان سبب شده که تمام این توطئه ها خنثی شود و نیروی آن ها هر چه قوی تر شود، در برابر نیروی ایمان این ها که ضعیف است و لذا می بینیم در هر صحنه نبردی، دشمن با شکست رو به رو می شود. در لوزان دشمن از هر نظر پیروز شد ولی می بینیم که بلافاصله مردم توطئه ها را درک کردند و آن برنامه هائی که در آن جا به تصویب رسید و موافقت هایی که بین آن ها شد در لبنان خنثی گردید و پایگاه های مردمی حاضر نشدند آن ها را عمل بکنند چرا که این ها راه خودشان را یافته اند و توطئه ها را خنثی می کنند.
پاسخ به نامه ها
نکاتی که باید مورد توجه قرار گیرد
۱- لطفا نام صحیح خود را در کنار نام مستعار با ذکر آدرس بنویسید که اگر لازم بود، پاسخ داده شود.
۲- نامه را با خط خوانا و روشن بنویسید.
۳- سئوال های ضروری و لازم را بپرسید و از پرسش سئوال های بی جا و بی فایده امتناع ورزید، زیرا با عرض معذرت چنین سئوال هایی را پاسخ نمی دهیم.
۴- در مورد مسأله هائی که در رساله هست یا مطالبی که در کتاب ها می توانید بخوانید، قبلا مراجعه کنید و اگر مطلب به دست نیامد، یا پیچیدگی و ابهامی در مطلب دیدید، برای توضیح خواستن، نامه بنویسید.
۵- برادران و خواهرانی که مایل نیستند نام آن ها در این بخش نوشته شود، حتما تذکر دهند.
۶- شکایت از ادارات، نهادها و مؤسسات دولتی یا غیر دولت را به هیچ وجه برای ما نفرستید زیرا بی جواب خواهد ماند.
۷- از این که این بخش تعلق به تمام خوانندگان عزیز مجله دارد، لذا آنان که در مورد مشکلات خصوصی خود کسب تکلیف می کنند، آدرس خود و یا آدرس یکی از دوستان و بستگان خود را بنویسند تا پاسخ خصوصی داده شود.
• گروهی از برادران مستقر در جبهه جنوب:
استحباب دست دادن پس از نماز دلیل روشنی ندارد ولی به هر حال هر کاری که موجب دوستی و همبستگی مؤمنین باشد خوب و مورد رضای خداوند است و اگر به همین قصد باشد نه به قصد یک وظیفه شرعی اشکالی ندارد.
• شیراز ـ برادر ت ـ م ـ م ـ چ:
خداوند توبه گنهکاران را می پذیرد. هیچ چیز دیگری بر شما واجب نیست. آن شخص اگر هنوز هم به گناه خود ادامه می دهد، او را نصیحت کنید.
• شوشتر ـ عقیلی، برادر و آ. ح:
۱- ما چنین روایتی سراغ نداریم.
۲- آن آب نجس نیست و غسل و وضو هم ندارد.
۳- آری! تراشیدن موهای بدن با تیغ و غیره جایز است.
۴- انتخاب همسر، باید از روی عقل و ادراک باشد.
۵- استمناء گناه و حرام است.
• بی نمد آمل ـ برادر محمد ـ الف :
۱- تا جبهه به نیرو نیاز دارد، از همه کارها مهمتر است.
۲- ازدواج مانع تحصیل نیست.
۳- به خدا نزدیک شوید تا شیطان از شما دور شود.
۴- کاری را که باید برای خدا انجام داد، اگر برای مردم انجام گیرد، ریا است.
۵- اگر جنب نشده باشد روزه اش صحیح است و اگر شده باشد در صورتی که می دانسته چنین می شود یا به ابن قصد انجام داده روزه اش باطل است.
• جبهه جنوب ـ برادر عباس ممبینی
۱- گرفتن هدیه از مسلمان بی تفاوت جایز است بلکه خوب است زیرا شاید از این راه بتوان او را هدایت کرد.
۲- کسی که در حال عصبانیت ـ که از حالت عادی خارج می شود ـ سخن کفر آمیزی می گوید و چون آرام می شود استغفار می کند، کافر و نجس نیست.
۳- اطاقی که در اداره و غیره به عنوان نمازخانه مورد استفاده است حکم مسجد را ندارد.
۴- در رابطه با وقت صبح در شب های مهتابی، استفتائی از محضر امام شده است که به زودی انشاءالله منتشر می شود.
• شوشتر ـ برادر نجف نجفی
خدمت شما در جهاد سازندگی خود خدمت به جبهه است و طبق اظهارات استاد کارتان وجود شما در آن جا لازم است، بنابراین ماندن شما در آن جا واجب است همانند رفتن دیگران به جبهه.
• اهواز ـ برادر محمود گل آینه:
۱- آن چه از امیر المؤمنین ع نقل شده این است که «من خدا را نه از ترس جهنم و نه به طمع بهشت عبادت میکنم بلکه چون خدا را سزاوار پرستش دیدم، او را می پرستم» و این بالاترین درجه پرستش است و قرآن هم آیاتی که دعوت به چنین عبادتی کند زیاد دارد، زیرا اگر دقت کنیم، اخلاصی که در بسیاری از آیات به آن سفارش و دعوت شده در بالاترین مراتب خود چنین است، و اما این که عبادت نباید به امید بهشت یا ترس از جهنم باشد در سخنان امیر المؤمنین (ع) یا سایر روایات نیامده است و این خود نیز مرحله ای است از قصد قربت.
۲- پاسخ سئوال دوم شما در شماره های گذشته آمده است.
۳- بشر و انسان هر دو مرادفند ولی گفته می شود: انسان در مقابل جن و بشر در مقابل ملک بر بنی آدم اطلاق شده است و اما آدم نام پدر نوع بشر و اولین انسان است و لذا ما را بنی آدم (فرزندان آدم) می گویند ولی در اثر کثرت استعمال، در فارسی گاهی آدم به انسان گفته می شود.
• قمشه ـ خواهر ن ـ ج:
۱- برای شما هنوز فرصت باقی است. اگر می توانید صبر کنید تا ایشان به لطف خداوند برگردد و اگر خدای نخواسته وضع دیگری پیش آمد، وقت برای شما دیر نشده است، البته در صورتی که بتوانید بر نفس خود مسلط باشید.
۲- تفریح سالم بسیار است: گردش، ورزش، کشاورزی هر چند در محیط کوچک باغچه منزل، مسابقه بدون برد و باخت، سرگرمی های نوشتنی از قبیل نقاشی، خطاطی و غیره، سرگرمی های دستی که مفید و بهره مند نیز می باشد و همچنین خواندن کتاب های تاریخ و داستان های مفید و سازنده.
• جبهه سر پل ذهاب ـ برادر، ع ـ ر:
۱- اقتدا به شخص نابینا در صورتی که واجب شرایط عدالت باشد و قرائتش نیز صحیح باشد، اشکالی ندارد.
۲- اولویت در امامت جماعت مسجد از آن کسی است که امام رسمی آن است.
• آستانه اشرفیه ـ برادر هوشنگ رحیمی:
۱- انسانی که کاملا فرمان الهی را اطاعت کند، ممکن است از فرشتگان هم برتر باشد مانند پیامبران و ائمه ع و انسانی که مخالفت فرمان خدا کند از چهارپایان هم پست تر است همان گونه که در قرآن آمده است.
۲- آن کسی که در راه خدا شهید شده، اگر با نیت خالص به جبهه رفته است، امید است خداوند همه گناهانش را ببخشد.
• دزفول ـ برادر م . ک:
۱- مطالعه باید متنوع باشد. اولین مطلبی که باید مورد مطالعه قرار گیرد، در صورتی که از نظر عقیده محکم و پابرجا باشد،مطالعه رساله عملیه و یاد گرفتن مسائل ضروری و احکام دین است و سپس مطالعه کتاب های عقاید و بررسی های مسائل مختلف از نظر اسلام و تاریخ اسلام و سایر مطالب مفید و ارزنده به تدریج یا در کنار یکدیگر بسیار خوب و مفید است. وقت مطالعه در تمام اوقات فراغت مخصوصا وقتی که سر و صدا کمتر است مانند شب و اول صبح.
۲- کسی که فقط یک دست و یک پا دارد، با آن دست صورت را می شوید و سپس دست را از طرف آرنج زیر شیر قرار می دهد و قصد وضو می کند یا در حوض و مانند آن فرو می برد، البته از طرف آرنج و در وقت فرو بردن قصد وضو می کند سپس سر را و پشت آن پا را با همان دست مسح می کند، و اما دست و پای مصنوعی هیچ دخالتی در وضو ندارند.
۳- کسی که ایستاده می تواند با پای مصنوعی نماز بخواند، جایز نیست نشسته نماز بخواند.
۴- با وجود پدر یا جد پدری، اجازه آن ها در ازدواج دختر باکره لازم است (بنابر احتیاط واجب) ولی اگر از ازدواج با کسی که شرعا و عرفا مناسب او است منع کنند، با فرض تمایل، دیگر اذن آن ها ساقط است.
• گرگان خواهر م ـ ن:
۱- درباره اشخاص و گروه ها ـ همان گونه که مکرر تذکر داده ایم ـ نظر نمی دهیم. شما برای شناخت هر گروهی باید مطالب را از زبان و قلم خود آن ها بخوانید و برای تشخیص حق از باطل، قبلا باید مطالعات اسلامی و مذهبی کامل داشته باشید. امیر المؤمنین (ع) می فرماید: «اعراف الحق تعرف اهله» حق را بشناس، اهل حق را خواهی شناخت.
۲- صحبت کردن دو نفر که می خواهند ازدواج کنند، در مسائل مربوط به زندگی آینده یا شرایط ازدواج، با مراعات موازین شرعی، هیچ اشکالی ندارد. ملاک در اختیار زوج، دین و اخلاق است.
میناب ـ برادر خادم محمدی:
۱- مهری که یکی طرف آن نجس شده یا به حدی چرک است که نمی شود بر آن سجده کرد، بر سوی دیگرش سجده اشکال ندارد.
۲- خواندن سوره جمعه و منافقون در نماز جمعه طبق روایات است و حکمت خواندن سوره جمعه که روشن است، شاید حکمت خواندن سوره منافقون تذکر دادن در آن اجتماع عظیم بر اهمیت دوری جستن از منافقین و طرد آن ها و اجتناب و احتراز از شرور و مفاسد آنان باشد.
• گرمسار ـ برادر ج ـ (ف) ـ ح:
۱- آری! پیامبرانی در یک زمان بوده اند ولی اختلاف سلیقه و عقیده در آن ها نبوده است و ممکن نیست باشد زیرا آن ها به یک دین و یک خدا دعوت می کرده اند.
۲- سوره کافرون در مورد رد پیشنهاد کفار قریش مبنی بر پذیرفتن خدایان آن ها از سوی پیامبر اکرم (ص) در قبال پذیرفتن آنان خدای او را نازل شده است. تکرار آیه «و لا انتم عابدون ما اعبد» ممکن است در مورد اول نفی عبادت فعلی باشد و مورد دوم برای نفی عبادت استقبالی یعنی (نه من اکنون خدایان شما را می پرستم و نه شما خدای مرا و نه تا ابد من خدایان شما را خواهم پرستید و نه شما خدای مرا) چنانچه در تفسیر المیزان آمده است و ممکن است هم مفید استمرار باشد، طبق بعضی روایات، کفار چنین پیشنهاد کردند (تو یک سال خدایان ما را بپرست، ما یک سال خدای تو را، باز هم تو یک سال خدای ما را بپرست، ما نیز یک سال خدای تو را می پرستیم) و چون آنان جمله را تکرار کردند، برای دلالت بر استمرار خداوند نیز جواب را تکرار فرمودند.
۳- اخلاص به معنای این است که انسان عبادت را فقط برای خدا انجام دهد و این مراحلی دارد، اگر انسان در عبادت، کسب رضایت دیگران را نیز در نظر داشته باشد، این ریا است و هیچگونه اخلاصی ندارد و عمل هم باطل است ولی اگر در نظر او فقط کسب رضای خدا است ولی به این امید که خداوند روزی او را بهتر برساند یا سایر حاجات و نیازهای او را برآورد نماز می خواند، نمازش صحیح است گرچه این یک مرحله از اخلاص است زیرا در قصد، غیرخدا را نیز داخل کرده است هر چند که مضر به قصد قربت نیست و اگر رسیدن به بهشت یا دوری از جهنم در نظرش باشد قدری اخلاصش بیشتر است که نظری به جهات دنیوی نداشته ولی باز آهم آن اخلاص واقعی را ندارد، و اگر فقط برای رضای خدا باشد، اخلاص کامل است، و خود این مرحله نیز مراتبی دارد زیرا هر چه انسان شناخت و معرفتش درباره خدا بیشتر باشد، حتما اخلاص او بیشتر خواهد شد.
• تهران، برادر، ک ـ و :
۱- علامه طباطبائی (ره) مورد احترام و تقدیر همگان است.
۲- مخالفت داشتن یک کتاب با نظر یک دانشمند، دلیل نقص آن نیست.
۳- غنا آواز مطرب است که مناسب مجالس لهو باشد و موسیقی حرام، نواختن آلات طرب است بر سبک مناسب با مجالس لهو، بنابراین، نواختنی که مناسب جنگ و غیره باشد غنا نیست، و حرام نیز نمی باشد.
۴- به کار بردن اسم مستعار یا حروف اول اسم، اشکال ندارد.
• خمین ـ برادر ع ـ س ـ پ:
آن چه تاریخ نویسان در مورد توحش انسان نخستین نوشته اند خیالاتی بیش نیست و از نظر قرآن، اولین انسان، حضرت آدم ع است که برگزیده و پیامبر خدا است، البته منافاتی ندارد که بعضی از انسان ها بعدا در اثر دور افتادن از مرکز دین و وحی و فرهنگ، متوحش شده باشد.
• سبزوار ـ برادر حسن هدایتی:
کلمه «قل» در قرآن بسیار است و به معنای «بگو» است که خطاب از خداوند به پیامبر اکرم(ص) است و در موقع خواندن قرآن یا نماز باید خوانده شود.
• جویبار ـ برادر رمضان بهاری:
برخی از سئوال های شما در شماره های گذشته پاسخ داده شده و برخی نیاز به یک کتاب بحث دارد. شما را به خواندن کتاب «انسان و سرنوشت» استاد مطهری توصیه می کنیم.
• تهران ـ برادر احمد ـ س ـ ش ـ ی:
۱- عمل مورد سئوال شما حرام نیست ولی شدیداً کراهت دارد.
۲- نماز نشسته که پس از نماز می خوانند، نماز نافله است که به حسب موارد مختلف است ، به رساله مراجعه کنید.
• بم ـ برادر امیر محمد بهاریان:
اسلام به اقلیت های مذهبی اجازه تظاهر به منکرات مانند شرب خمر و خوردن گوشت خوک را نمی دهد و اگر کسی از آن ها کاری که موجب حد شرعی است انجام دهد، کم را در مورد او نیز اجرا می کند.
• گلوگاه ـ خواهر صدیقه رضوانی:
حدیث قدسی مانند هر حدیث دیگر باید از نظر سند و متن مورد بررسی قرار گیرد و حدیث «من طلبنی وجدنی…» نه از نظر سند معتبر است و نه متن آن صحیح و با معنی است و اما این که برخی از بزرگان به آن استشهاد کرده اند، دلیل صحت حدیث نیست، و این گونه مسائل تقلیدی نیست، هر کس باید دقت کند و حکم نماید. به شماره های کذشته مراجعه کنید که ما به علاوه اشکال به معنای حدیث از قول بعضی از مراجع نیز ضعف و جعل بودن آن را نقل کردیم.
• نیازک ـ برادر سید مجید موسوی:
اذن جزء نماز نیست و واجب هم نیست، البته مستحب مؤکد است. «اشهد ان علیا ولی الله» نیز جزء اذان نیست و به هر حال نماز جماعت خواندن با برادران اهل سنت صحیح است و لازم نیست شما اذان یا اقامه بگوئید.
• شهر ری ـ برادر حمید بوربور:
پاسخ شما در شماره های بعد از آن شماره، در همان قسمت آمده است. با دقت بخوانید، آن گاه حکم کنید.
• تهران ـ خواهر ر ـ ف:
آدرس خود را یا آدرس یکی از دوستانتان را بنویسید تا پاسخ خصوصی برایتان ارسال شود.
• تهران ـ خواهر سکینه ـ ع:
عمل آن راهنمای از خدا بی خبر ـ بنابر احتیاط واجب ـ خلاف شرع است، از او اجتناب و دوری کنید و گزارش کار او را بدون معطلی به مسئولین مدرسه و اولیای آن خواهر بدهید و این مطلب را به خود او نیز تذکر دهید که بدون اذن پدر چنین کاری را نمی تواند انجام دهد.
• بوئین زهرا ـ برادر ع ـ میزبان:
چون آن عمل بدون قصد بوده، روزه شما صحیح است ولی برای آن کار توبه کنید.
• تهران ـ برادر ع ـ و ـ گ:
به نظر ما راه حل طبیعی مشکل شما اولاً ازدواج مجدد است و لو با نگهداشتن همسر اول در فرض امکان. ثانیاً ـ تلقین و راضی کردن خویش به وضع موجود و گرم نگهداشتن کانون خانواده و چشم برداشتن از آن چه در نزد دیگران است. خداوند می فرماید: «و لا تمدن عینیک لی ما متعنا به ازواجا منهم زهره الحیوه الدنیا لنفتنهم فیه و رزق و ربک خیر و ابقی» هرگز نگاه خیره نکن به آن چه بهره مند نمودیم بعضی از آدمیان را که رونق زندگی دنیا است و این برای آن ها ازمایش است و روزی پروردگارت بهتر و پاینده تر است. و اما این که دعا یا دوائی به شما معرفی کنیم که چاره درد شما باشد، متأسفیم که چنان چیزی نیست بلکه این بستگی به اراده و تصمیم شما دارد. اگر آدرس داده بودید نکات دیگری نیز متذکر می شدیم.
• تهران ـ برادر س ـ ک ـ م:
۱- اگر شک دارد می تواند ازدواج کند ولی اگر می داند آن عمل واقع شده و لو به هر مقدار باشد، ازدواج جایز نیت.
۲- اگر می دانسته است آن عمل روزه را باطل می کند یا احتمال می داده است و نپرسیده ، احتیاط واجب آن است که برای هر روز هم ۶۰ روز روزه بگیرد و هم ۶۰ مسکین اطعام کند ولی اگر نمی دانسته و اصلا ملتفت این مسأله نبوده است کفاره ندارد.
• مشهد ـ برادر م ـ صابریان:
به پزشک مراجعه کنید و هر دو جهت را تذکر دهید. نگران نباشید مسأله مهمی نیست.
• اراک ـ برادر ع ـ ی:
۱- منظور از گناه علنی که غیبتش جایز است، این است که طرف باکی از شناخته شدن به آن صفت بد نداشته باشد.
۲- خواب حجت نیست.
۳- ما تعبیر خواب نمی کنیم.
۴- این حالت ـ که نوشته اید ـ ناشی از احساس شرم و ترس از گناه است و ذاتا صفت خوبی است ولی باید آن را تعدیل کرد که مانع نهی از منکر نشود.
۵- اگر به آن شخص تواضع کردید و مکرر ابتدا به سلام کردید، متواضع خواهد شد و اگر دست از تکبر و غرور خود برنداشت، دیگر به او تواضع نکنید که لایق نیست.
۶- «ان شاء الله» می گوئیم برای این که هر چه ما تصمیم بگیریم تا خداوند نخواسته باشد و مشیت و اراده اش تعلق نگیرد، کاری واقع نخواهد شد.
۷- گناهان را یاد داشت نکنید و اگر کردید زود آن را از بین ببرید که دیگری نبیند. منظور از محسابه نفس با خود اندیشیدن و شماره کردن گناهان در محضر خدا است نه روی کاغذ آوردن.
• داوران ـ برادر حمید جهان بخشیان:
۱- به کتب تفسیر، ذیل آیه ۲۶۰ سوره بقره مراجعه کنید.
۲- کمسی که نمازش شکسته است می تواند در نماز جمعه شرکت کند و فرقی با دیگران ندارد.
• سپیدان ـ برادر داود ترحمی:
خداوند هر کس را به مقداری که حجت بر او تمام شده است مورد بازخواست قرار می دهد و کسانی که صدای حق به آن ها نرسیده، جزء مستضعفین عقیدتی به شمار می آیند که جای آن ها نه در بهشت است و نه در جهنم.
• شیروان ـ برادر سید عیسی طالعی:
مراجعه کنید تفسیر المیزان یا ترجمه آن یا هر تفسیر دیگری در ذیل آیه ۱۴۲ و چند آیه بعد از آن از سوره بقره.
• زرقان شیراز ـ برادر محمدی:
تکرار جملاتی از دعا یا اضافه چیزی بر آن در صورتی که مشخص باشد از گوینده است، اشکالی ندارد.
• ساری ـ برادر، س ـ د:
پاسخ سئوالات شما در شماره های گذشته آمده است و ما روایتی که اشاره کرده اید ندیده ام و اصلا چنین مطلبی که در سوره حمد، هفت اسم شیطان آمده! سخن بی ربطی است.
• تهران ـ برادر س ـ مقدس:
۱- آری! آن عمل حرام است و مرتکب آن باید توبه کند. کفاره ای ندارد و لازم نیست خود را معرفی کند که تعزیر شود، همچنان که در هر گناه دیگری لازم نیست خود را معرفی کند بلکه جایز نیست. ضررهای آن مانع ازدواج نیست بلکه با ازدواج از بین می رود و اگر عوارضی مشاهده می شود باید به پزشک مراجعه شود. کسی را که نمی دانید به این عمل گرفتار است لازم نیست نصیحتی کنید که خود وادار کننده او می شود.
۲- اگر پدر و مادر شما به شما احتیاج دارند، بهتر است در کنارشان بمانید و همانجا به درس خواندن ادامه دهید.
• بجنورد ـ برادر ح ـ د ـ م:
۱- آن عمل با همه احتمالاتی که ذکر کرده اید حرام و گناه کبیره است ولی توبه واقعی کافی است، خداوند مهربان می بخشد ان شاء الله.
۲- آن عمل چه کم باشد چه زیاد، چه جاهل باشند چه عالم موجب حرمت آن ازدواج است. به طور کلی باید از این مورد صرف نظر کنید.
• زاهدان ـ برادر س ـ ک ـ ح:
به کتاب های مربوطه مراجعه کنید. این گونه مطالب را نمی توان در این بخش یا نامه خصوصی گنجانید.
• درچه اصفهان ـ برادر ر ـ ا ـ د:
۱- قصه حضرت نوح به آن ترتیب، ساخته و پرداخته یهودیان است که در تورات تحریف شده ذکر شده و متأسفانه در برخی کتب حدیث اسلامی نیز به وسیله راویانی که اصلا یهودی بوده اند مانند کعب الاحبار رخنه کرده است. این گونه ا حادیث را در اصطلاح حدیثی امروز، اسرائیلیات می گویند.
۲- وجوب نماز از ضروریات دین است و هر کس منکر آن باشد با توجه به ضروری بودن آن، کافر است.
۳- ما نمی توانیم از دور در مورد افراد نظر بدهیم.
• قزوین ـ برادر حسینی ، شماره اشتراک ۱۳۳۴۹:
۱- انقلاب اسلامی یعنی انقلابی که از متن اسلام برخاسته است و این واژه مقدسی است. و اما اسلام انقلابی که بعضی از منحرفین به کار می بردند صحیح نیست زیرا ما دو گونه اسلام نداریم که یکی انقلابی باشد و دیگر ارتجاعی!!
۲- حق الناس را باید ادا کرد تا انسان مورد عفو الهی قرار گیرد ولی ممکن است خداوند بعضی از حقوق مردم را نیز در قیامت تلافی کند در صورتی که شخص گنهکار توبه کرده و مورد رحمت الهی قرار گرفته باشد، به هر حال باید هم امید داشت و هم ترس.
• شهر کرد ـ برادر ـ پ ـ گ ـ ز:
۱- از آن گناه و هر گناه دیگر توبه کند، خداوند ارحم الراحمین است ، لازم نیست خود را به دادگاه معرفی کند.
۲- گناهکاری که توبه کرده است اگر اکنون عادل باشد می توان به او اقتدا کرد. امام جماعت لازم نیست خود را عادل بداند، اگر مأمومین او را عادل بدانند کافی است.
۳- به پزشک مراجعه کنید.
• قمشه ـ خواهر م ـ م:
متأسفانه شما نام خود را ننوشته اید که جواب خصوصی داده شود ولی عجالتا به شما اطمینان می¬دهیم که هیچ جای نگرانی در مورد شما نیست و آن چه می بینید یک امر طبیعی است. دوباره نامه بنویسید با ذکر نام و آدرس کامل تا جواب کامل داده شود.
• کرج ـ برادر د ـ باقری:
صیغه خواهر و برادری وجود ندارد و صیغه محرمیت هم چیزی به جز عقد ازدواج نیست. می توانید با آن خواهر ازدواج کنید تا محرم شوید.
• باختران ـ برادر م ـ ر ـ ط:
بدون اذن پدرش آن کار را نکنید بلکه با رضایت ایشان ازدواج دائم کنید یا صبر نمائید تا سربازی شما تمام شود.
• نائین ـ برادر م ـ ص ـ م:
ناراحتی شما بیشتر روانی است و آن ناشی از شرم احساس گنهکاری است و تا اندازه ای ترس از آینده ولی ما به شما اطمینان می دهیم که از هر دو جهت، دیگر جای نگرانی نیست. اولا شما توبه کرده اید و در راه خدا جهاد نموده اید که امید بسیار هست خداوند شما را بخشیده باشد و اما نسبت به آینده نگران نباشید، ناراحتی با ازدواج بر طرف می شود، مانع هائی که برای ازدواج تصور می کنید با سعی و همت، همه را بر طرف سازید. راجع به روز ها و نمازها چون پاسخ آن طولانی است، آدرس خود را بنویسید تا جواب خصوصی داده شود.
• منطقه جنگی جنوب ـ برادر محمود ـ ق:
۱- آن کار حرام است و مرتکب آن باید توبه کند. برای جلوگیری از آن باید از آن چه شهوت انگیز است اجتناب کند و سعی کند خود را با مطالعه و کار سرگرم و مشغول نماید و همواره توجه به عقاب اخروی و ضررهای دنیوی این کار را داشته باشد.
۲- حتما نه شما و نه همسرتان حقوق زوجین را در اسلام نخوانده اید، کتاب های اخلاقی عموما یا در خصوص این مورد بخوانید و با توجه به آن، جهات اختلاف خود را از راه تفاهم حل کنید. اگر توضیح بیشتر خواستید آدرس بنویسید تا پاسخ خصوصی داده شود.
۳- خیر! با خواهر آن فرد نمی تواند ازدواج کند.
• زواره اردستان ـ خواهر فرحناز طلائی:
مورد سئوال شما بعضی از اصطلاحات فلسفی است که پاسخ اجمالی آن بی فایده و شرح مفصل آن طولانی است. اگر مورد احتیاج است به کتاب های مربوطه مراجعه کنید.
• بابل ـ برادر مهدی علیزاده:
۱- می شود در مواردی اصطلاح «نظر» به کار برد که اصطلاح «فتوی» در آن جا صحیح نیست مانند موارد احتیاط مثلا می توان گفت در این جا به نظر فلان مرجع، احتیاط واجب است ولی نمی شود گفت فتوی است زیرا معنای احتیاط اینست که در این مورد فتوی ندارد.
۲- ما حق نداریم وظیفه مرجع را تعیین کنیم.
۳- ممکن است خداوند در مورد حق الناس هم شهید را ببخشد و آن ذی حق را راضی نماید ولی وظیفه بازماندگان در مواردی اینست که آن حق را بپردازند مثلا اگر کسی از او پولی طلبکار باشد از ترکه شهید طلبش را بدهند و تا نداده اند حق تقسیم اموال را ندارند.
• مراغه ـ برادر علی محمد جعفری:
۱- بارها گفته ایم که فالگیران دجالند و سخن آنان پشیزی نمی ارزد.
۲- غنا و موسیقی حرام است و لو برای مجلسی عروسی باشد.
• همدان ـ برادر رحیم علی فیاض:
۱- در قرآن مکرر این نکته آمده است که خداوند شیطان را بر بندگان خالص خود مسلط نمی کند و آن ها را بر کافران مسلط می سازد، روی این حساب هر مقدار که انسان به کفر نزدیک شود به همان اندازه شیاطین بر او مسلط می شوند.
۲- در قرآن (آیه ۵۰ سوره کهف) تصریح شده که شیطان ذریه (فرزند) دارد و از جن است.
۳- «ابله» به معنای ساده است و روشن است کسی که عقل سالمی نداشته باشد مسئولیتش کم است.
برادران از • تهران ـ علی غنجی • بابل ـ م ـ ک • خمینی شهر ن ـ س • تهران ـ محمد رضا ـ ق • اصفهان ا ـ ب • دامغان ـ سید طاهر جعفری • رضا رحمی • و خواهر پروین م ـ ع
لطفا آدرس کامل خود را با نام کامل و ذکر مجدد سوال ها برای ما بنویسید تا پاسخ خصوصی داده شود.
یزد ـ برادر ق ، ع:
قاین، برادر سید محمد شفیعی
پاسخ سئوال های شما در شماره های گذشته آمده است، مراجعه کنید.
• تهران ـ برادر م ـ س:
از دفتر استفتاء امام ـ قم بپرسید.
• آلمان ـ برادر مهدی خداپرست:
برادر، درخواست خود را با مسئولین مربوطه در میان بگذارید. امیدواریم در خدمت به اسلام و انقلاب اسلامی همواره موفق باشید.
• فلوریدا (آمریکا) ـ برادر ن ـ ش:
از عواطف بی شائیه شما و دیگر برادرانی که در دیار غربت، برای اسلام و انقلاب فعالیت و خدمت می کنند تشکر و تقدیر می کنیم و همچنین از برادرانی که در انجمن اسلامی تالاهاسی پیام های ما را به گوش دیگر برادران و خواهران خود می رسانند سپاسگزار و موفقیت آنان را از خدای بزرگ مسألت داریم.
• تهران ـ برادر قوام موسوی:
پاسخ سئوالات شما در بخش پرسش ها و پاسخ ها خواهد آمد. انشاء الله.
• سمنان ـ خواهر سهیلا ـ ج:
جواب نامه شما آماده است. آدرس دقیق شخصی بدهید تا پاسخ شما ارسال شود.
• اهواز ـ برادر غضنفر قنبری
پاسخ نامه شما به طور خصوصی ارسال شد ولی به علت عدم حضور شما در آدرس قبلی نامه به دفتر مجله عودت داده شد. لطفا آدرس دقیق شخصی بدهید تا مجددا ارسال شود.
• اصفهان ـ برادر س. ع. ف:
آدرس دقیق پستی بدهید تا جواب شما به طور خصوصی ارسال شود.
• تهران ـ برادر مهرداد خ:
جواب نامه شما دوبار به آدرس ما شما ارسال شد ولی متأسفانه عودت داده شد. آدرس دقیق شخصی بدهید تا مجددا ارسال شود.
• فردوس ـ برادر محمد ابراهیم خادمی • اصفهان برادر سرباز محمد صادق سهرابی • پونا ـ هندوستان برادر علی اعظم خسروی • سوریان بوانات فارس ـ برادر سید حسن علوی • ارسنجان شیراز ـ برادر امان الله روستائی • تهران، برادر ابراهیم کیائی • ماکو ـ برادر داماد محمد زاده • اصفهان ـ برادر محمد علی دولت آبادی، • قزوین، برادر محمد حسین بابا قصابها • رشت، برادر جلیل . ع • قم ـ برادر غلی غیبی
از نامه ها، مقالات، اشعار، انتقادها و پیشنهادهای شما عزیزان تشکر و سپاسگزاری می کنیم. امید است بیش از این ما را مورد لطف قرار دهید.
«بررسی و ترجمه آزاد مبحث انفال»
نوشته آیت الله العظمی منتظری
آخرین قسمت
آیت الله محمدی گیلانی
اقسام زمین و حکم آن ها
«زمین احیاء شده چنانچه تبدیل به مخروبه شود و اهلش از آن اعراض کنند، مانند همه موات از انفال است، چنان که در شرائع نیز فرموده: ـ اگر مالک شناخته شده ای ندارد. از آن امام است».
زیرا معنای ملکیتش برای امام همان طور که متکرراً گفته ایم، ملک شخصی امام نیست، بلکه مراد این است که زمین یاد شده از اموال عمومی مربوط به حکومت است که طبعاً اختیارش در دست امام است،و حکم مذکور در انفال و در مجهول امالک هر دو صادق است، و از بیان مذکور در مسئله هفتم بطلان تفصیلی که در مساک آمده، روشن می شود ترجمه بیان مسالک چنین است: «ولی حکم به ملکیت زمین در این جا مقید است به اینکه موات شده باشد، چه آن که اگر میحاه باشد ـ و مالک آن مجهول باشد ـ چنین زمینی، مالی است مجهول المالک و حکم آن خارج از ملکیت خصوصی امام است اما وقتی که موات باشد در حالی که در اصل مملوک بوده سپس مجهول المالک شده است. چنین زمین از آن امام است».
و اگر اعراض اهل زمین مروض، از آن، احراز نگردید، و مالکش معلوم است، آیا به صرف مخروبه شدن از ملک مالک خارج می شود و به اصل خود بر می گردد، یا خارج نمی شود، یا تفصیل داده می شود بین ملکیتش به احیاء که خارج می شود و بین ملکیتش به غیر احیاء که خارج نمی شود؟ وجوهی در این مقام است، و فرموده اند: از این قبیل است اراضی خراج وقتی که موتان عارض آن شود زیرا صاحبش که عنوان مسلمین باشد معلوم است، و به غیر احیاء به آنان تعلق گرفته است.
به هر حال در شرایع است: «هر زمین که ملک مسلمانی شده، آن زمین به وی تعلق دارد و بعد از وی به ورثه او تعلق دارد» ظاهر این عبارت مطلق است یعنی اگر چه موات شود و ملکیتش با احیاء بوده است، ولی بعد از عبارت فوق چنین فرموده اند:
«و اگر برای زمین مذکور مالک معروفی نباشد، آن زمین از آن امام است،و بدون اذن آن بزرگوار احیائش جائز نیست و چنانچه کسی بدون اذن حضرتش، به احیاء آن مبادرت ورزد. مالک آن نمی شود، و اگر امام غائب باشد، احیاء کنند مادامی که به عمران آن ادامه می دهد، احق به آن است ولی اگر متروکش گذاشت و آثار عمران زائل شد و دیگری احیائش کند، مالک آن می شود و در صورت ظهور امام، برای آن حضرت است که از دست وی باز گیرد».
مقتضای کلام مذکور، ارتفاع حق شخص اول به صرف موات شدن است در صورتی که با احیاء مالک گردیده باشد مگر مرادش از ترک، اعراض از زمین باشد، وانگهی پوشیده نماند که بین حکم به ملکیت به وسیله احیاء و بین جواز خلع ید امام از احیاء کننده تنافی است مگر آن که مرادش از ملکیت، ملکیت آثار باشد نه ملیکت رقبه که در مسئله پنجم مفصلا در این مورد بحث نموده ایم.
و در مبسوط است: «اما زمین که ملک مسلم بر آن جاری گردیده، مانند قرای مسلمین که مخروبه و عاطل شده است باید دید که اگر صاحب معینی دارد، پس او احق به آن است و چنین زمینی در حکم عامر است، و اگر صاحبش معین نیست با احیاء در ملکیت در می آید زیرا «خبر فهی له» عمومیت دارد، ولی در نزد گروهی به ملکیت در نمی آید».
و نیز در زمین مخروبه بلاد شرک می فرماید: و اما زمینی که ملکیت بر آن جاری شده، باید دید که اگر صاحب معینی دارد، از آن او است و با احیاء در ملکیت در نمی آید بدون هیچ خلافی».
پس شیخ الطائفه، ببقاء زمین مخروبه بر ملک صاحبش حکم می نماید، مسلم باشد، یا کافر و ظاهر این کلام عمومیت دارد و شامل زمینی که با احیاء مملوک گردیده است، می شود و مثل این نظر در جواهر از مهذب و سرائر و جامع و تحریر و دروس و جامع المقاصد نقل شده و در لمعه نیز همین نظر را انتخاب نموده است.
ولی در مسالک و روضه، قول به تفصیل را تقویت کرده و در تذکره به این تفصیل متمایل شده، و از کفایه حکایت شده که قول به تفصیل اقرب است و منقول از مفاتیح این است که این قول، اوفق به جمع بین اخبار است، و در جامع المقاصد آمده: «این قول مشهور بین اصحابست» پس، رأی اصحاب منحصر در دو قول است، قول اول آن که باقی بر ملک صاحبش می باشد مطلقا، و قول دوم: تفصیل بین ملوک به احیاء و بین مملوک به غیر از احیاء است.
و بهتر است که عبارت تذکره نقل شود، زیرا آن عبارت نخستین عبارتی است که تفصیل مزبور در آن دیده می شود، د رتذکره می فرماید: «در حال حاضر چنانچه در بلاد اسلام، زمینی غیر معموره باشد ولی قبلا معموره و متعلق ملک مسلمی بوده است، پس خالی از این نیست، یا مالک آن معین است یا غیر معین، و چنانچه مالک، معلوم است، یا انتقال زمین به وی با خریداری و عطیه و نحو آن بوده، یا به وسیله احیاء، پس اگر ملکیت وی با خریداری و نحو آن باشد، به وسیله احیاء در ملکیت د رنمی آید، ابن عبد البر گفته: «مورد اجماع علماء است، زمینی که مالک آن معروف و اعراض وی از محرز نشده، احیاء آن جائز نیست مگر بر ارباب آن زمین» و اگر ملکیتش به وسیله احیاء بوده سپس آن را ترک نموده، و رو به خرابی نهاده تا این که موات گردید حکم آن در نزد بعضی از علماء ما که شافعی و احمد هم به آن قائلند، همان حکم صورت اول است و احیائش جائز نبوده و بدین وسیله مالک نمی شود، بلکه به مالک آن تعلق داشته و در صورت فقدان به ورثه وی تعلق دارد، و دلیل این نظر قول رسول ص است: «اگر کسی زمین مواتی را که متعلق حق مسلمانی نیست، احیاء نماید، پس او احق به آن است» و دیگر آن که زمین مذکور زمینی است که مالک آن شناخته شده پس با احیاء مملوک نمی شود، مانند زمینی که ملکیت آن به اشراء یا عطیه بوده است و دلیل سوم نیز قول معصوم علیه السلام است: «برای ریشه و عمران با هیچ متجاوزی، حقی نیست» … و مالک گفته است: احیاء چنین زمینی جائز و احیاء کننده دوم احق به آن از احیاء کننده اولی است، زیرا این زمین زمینی است که اصل آن مباح بوده و وقتی که آن را رها نمود به نحوی که به حالت اول برگشت در این صورت مباح می شود، نظیر آن که آبی را از دجله بردارد و سپس به دجله رد کند، و دلیل دیگر آن که سبب در تملک زمین مزبور، احیاء و عمران بوده، و هنگامی که سبب زائل گردید، طبعاً معلولش که مملوکیت بوده زائل می شود، و وقتی که شخص دوم آن را احیاء نماید، ایجاد سبب ملکیت کرده. طبعا ملک او می شود، نظیر آن که چیزی را بیابد سپس از دست وی ساقط و ضایع گردد، و شخص دیگری همان شیء را بیابد، در این صورت این شخص دوم احق به آن چیز است و منعی بر این قول «به تفصیل» نزد من «صاحب تذکره» نیست».
و علی ای حال، برای قول اول استدلال کرده اند: به اجتماعی که در تذکره حکایت نموده و به عموم اخبار احیاء موات و به جز: «لیس لعقر ظالم حق» و به اصالت بقاء ملک، و به اینکه صاحبش معروف است و با احیاء مملوک نمی شود و به اینکه اسباب ملکیت معین و مضبوط است، و صرف کشت و زرع از آن ها نیست، و به صحیحه سلیمان بن خالد که می گوید: «از امام صادق علیه السلام پرسیدم که مردی به سر وقت زمین مخروبه ای می رسد و آن را از حالت مخروبگی بیرون می آورد و نهرهایش را پاک نموده و جاری می سازد و زمین را مورد کشت قرار می دهد، چه چیز بر عهده اش می آید؟ فرمودند: صدقه، عرض کردم: اگر صاحب آن را می شناسد؟ فرمود: حقش را به وی ادا نماید» این روایت را در وسائل از شیخ الطائفه با سند صحیح از حلبی از امام صادق علیه السلام نیز روایت کرده ولی روایت مذکور را از طریق حلبی در تهذیب و استبصار شیخ، آن چه در محل مربوط تفحص نمودم نیافتم، روا است که مراجعه فرموده شاید به دست آید، این مجموع ادله ای بوده که بر قول اول ذکر کرده اند.
ولی از اجماع مذکور جواب داده می شود که ناقل آن، ابن عبد البر است نه علامه پس اجماع منقول مزبور از اجماع اصحاب ما نیست، و اما اخبار احیاء، به مقتضای آن، ملتزم می شویم ولی بر ملکیت احیاء کننده دوم نیز دلالت دارد بلکه دلالتش بر ملکیت دومی اقوی است، زیرا احیاء شخص دوم سبب طاری و عارض است و بنابراین، رافع سبب اول است چنانکه دو خبر صحیح آینده بر این امر دلالت دارند، و ظالم بودن احیاء کننده دومی، اول کلام است، و استصحاب بقاء ملکیت منقطع است با دو خبر صحیحی که خواهد آمد چه آن که در آن ها حکم شده به اینکه احیاء زمین بعد از مخروبه شدن برای شخص دومی ملکیت آور است. و به همین دلیل، پاسخ از دلیل بعدی نیز ظاهر می شود، و لفظ «حق» در خبر سلیمان بن خالد مجمل است، زیرا همان طور که احتمال می رود مراد از آن، زمین یا اجرت آن باشد، احتمال غیر آن ها نیز می رود مثلا مراد برخی از وسائل باقیمانده یا تسطیح زمین، یا بعضی از مرزبندی های به جا مانده، یا چیزی در ذمه احیاء کننده دوم باشد، و لفظ «صاحبها» هیچ دلالتی بر مقصود ندارد، زیرا مشتق بر من قضی عند المبدء نیز صادق است، بلکه جواز تصرف دومی که از طرف امام (ع) رد نگردیده دلالت می کند که زمین مفروض فعلا ملک محیی اول نیست و گرنه احیاء آن برای دومی جائز نبوده، رواست که تأمّل شود.
و برای قول دوم مضافا به عمومات اخبار احیاء و به آن چه از مالک در تذکره نقل نموده، ا ستدلال گردیده به صحیحه ابی خالد کابلی از امام باقر از امیر المؤمنین علیهما السلام که در مسئله پنجم گذشت و در آن آمده: «تمام زمین به ما تعلق دارد پس اگر کسی از مسلمانان، زمینی را احیاء کند، باید درست آبادانی نماید و واجب است مالیات آن را به امام از اهل بیتم تأدیه کند و مازاد آن مربوط به خود بوده و در معیشت خویش مصرف می سازد. و چنانچه زمین را رها کند و مخروبه اش سازد و مردی از مسلمانان بعد از وی آن زمین را گرفته و عمران و احیاء اش نماید، چنین کسی احق به آن زمین از کسی است که ترکش نموده است و می بایستی مالیات آن را به امام از اهل بیتم اییصال کند و مازاد او از آن خود بوده و در معیشت خویش صرف نماید».
و به صحیحه معاویه بن وهب که می گوید: «شنیدم امام صادق علیه السلام می فرمود: هر کسی به سر وقت زمین خرابه بائری برسد و آن را از حالت خرابی به در آورد و نهرهایش را پاک و جاری سازد، بر عهده وی صدقه تعلق می گیرد و چنانچه زمین مال کسی دیگر قبلا بوده و آن را ترک کرده رفته و به دست خرابی سپرده است سپس بعد از احیا دیگری بیاید و مطالبه نماید ـ مطالبه اش بی جا است ـ زیرا زمین اصاله ملک خداون متعال است، و به احیاء کننده و عامر تعلق دارد».
پس این دو صیححه در احقیت دومی، صراحت دارند، و حمل آن ها بر صورت اعراض اولی مشکل است اگر چه احتمال داده اند، زیرا حکم با حقیت دومی، ظهور در عدم اعراض اولی دارد. خصوصاً در صحیحه دوم چه آن که مطالبه اولی بعد از احیاء دومی، بر عدم اعراض دلالت می کند، و مورد صحیحه اول، اگر چه مالکیت اولی به احیاء است ولی صحیحه دوم اعم است، پس جمع بین این دو صحیحه و بین صحیحه سلیمان بن خالد به این طریق که این دو را بر صورت مالکیت به احیا حمل کنیم، و صیححه سلیمان را بر صورت مالکیت به غیر احیاء، از قبیل جمعتبرعی بلا شاهد است مضافا به این که مالکیت اول گر چه با احیا مباشره انجام نگرفته ولی بالاخره به احیائ منتهی می گردد به این تقریر که از احیائ کننده ارثاً یا شداءاً و لو به وسائطی به وی منتقل گردیده است و تمام این اسباب انتقال فرع بر احیائ می باشند و بدیهی است که اعتبار فرع بیشتر از اصل نیست، و صاحب جواهر نیز به همین نکته اشاره فرموده اند، مگر آن که مالکیت اولی باشراء رقبه زمین از امام مثلا واقع شده باشد که در این فرض، مراد از لفظ صاحب در صحیحه سلیمان، کسی است که رقبه زمین از امام باشراء و نحو آن به وی منتقل شده است، و مؤید این احتمال است آن چه در مسئله پنجم مورد تشکیک گردید که آیا ایحاء به نفسه موجب ملکیت رقبه می شود یا نه؟ و آن چه که مسلما موجب ملکیت می گردد همانا انتقال رقبه از امام با خریداری و نحو آن است و به هر حال مسئله مذکور چنانکه توهم شده، اجماعی نیست، زیرا ملکیت رقبه به وسیله احیاء مورد منع شیخ الطائفه و ابن زهره در کتاب هایشان که معد برای نقل اصول و قواعد وارده از معصومین (ع) است واقع شده چنانکه قبلا دانستی و روایات صحیحه سه گانه که هم اکنون گذشت، مساعد نظر شیخ و ابن زهره است خود مراجعه و دقیقا نظر کنید.
در مسالک بیانی آمده که حاصلش این است: «بدان که قائلین بعدم خروج زمین از ملک اولی اختلاف کرده اند: بعضی ها بر این رفته اند که مطلقا احیا و تصرف در آن جائز نیست مگر به اذن اولی مانند همه املاک، و شیخ در مبسوط و مصنف در کتاب جهاد و اکثر فقهاء بر این رفته اند که احیا آن جائز و دومی احق به آن است و لی مالک رقبه با احیا نیم شود، بلکه باید مالیات آن را به اولی یا ورثه اش بپردازد، و این گروه فرقی بین ملکیت به احیائ و غیر آن نگذاشته اند، و در دروس، استیذان محیی را از مالک واجب دانسته و در صورت امتناع از اذن، از حاکم استیذان می کند و در صورت تعذر هر دو امر، جائز است احیائ کند ولی بر عهده او است که مالیت را به مالک ایصال نماید و فقهاء عظام در این دو قول قصد کرده¬اند که بین اخبار جمع نمایند به اینکه احقیت دومی را به اخبار صحیحه حمل بر احقیت بهره برداری به سبب احیا کنند، اگر چه مالک نیست و وجوب پرداخت مالیات از خبر سلیمان بن خالد مستفاد می شود، و در قیودی که شهید ذکر فرموده مراعات حق مالک و حق اخبار شده است، و اما در قول اول طرح اخبار صحاح مربوط است، و چنانچه خبر سلیمان در قوه اخبار معتبره باشد، جمع فوق قابل تحسین است لکن به اشکال واقع در آن آشنائی داری»
و تفصیل این مسائل در کتاب احیاء موات است و این که متعرض بعضی از آن مسائل استطراداً شدیم به جهت نیازمندی شدید به آن ها بوده است، و لازم به دانستن است که پاره ای از مسائلی که در مبحث خمس و انفال متعرض آن ها شدیم همانا به نحو احتمال ذکر نمودیم، به امید آن که مورد بحث و تحقیق واقع گردد، چه آن که رأی جازم درباره آن ها محتاج به تتبع و تحقیق بیشتری است، امید از خداوند متعال است که به صراط مستقیم ما را ارشاد فرماید و در ظهور و فرج مولایمان صاحب العصر و الزمان تعجیل فرموده تا از تراکم شبهات و جهالات ما را خلاصی بخشد.
و السلام عی جمیع اخواننا المؤمنین و رحمه الله و برکاته. العبد المفتقر الی رحمه ربّه حسینعلی المنتظری النجف آبادی غفر الله له و لوالدیه در این جا ترجمه مبحث انفال از کتاب خمس استاد معظم آیه الله العظمی آقای منتظری مد ظله العالی پایان پذیرفت از درگاه پروردگار سمیع الدعاء مسئلت دارم که عمر حضرت امام امت روحی فداه و این خلف صالحش را طولانی فرماید، و تو گوئی هم اکنون دست های نیازمند ابراهیم زمان را در وراء حجاب طبیعت می بینم که به سوی پروردگار بی نیاز بلند است و برای قبولی بناء قوعد مرفوع بیت انقلاب، متضرعانه دعا می کند: «و اذ یرفع ابراهیم القواعد من البیت و اسماعیل ربّنا تقبّل منا انک انت السمیع العلیم»
آمین آمین یا رب العالمین، و انا البعد محمد بن جعفر المحمدی الجیلانی عفی عنه و عن والدیه
طب پیشگیری برای همه
الحمیه راس الدواء امیر المؤمنین (ع) پیشگیری بهترین درمان است.
دکتر سید حسن عارفی
تصلب شرایین و پیشگیری
تذکر:
دنباله بحث سکته مغزی که از شماره قبل ناتمام مانده بود در این جا تقدیم امت پاسدار اسلام شده و سپس بحث جدید تحت عنوان تصلب شرائین به نظر خوانندگان عزیز می رسد.
پیشگیری سکته مغزی
(در پیکار هستی بر نیستی، اول پیشگیری بعد درمان)
رعایت نکات ذیل در پیشگیری سکته مغزی لازم است!
۱ـ کنترل فشار خون:
مطابق آمار در حدود ۱۵- ۱۰ درصد مردم، مبتلی به فشار بالا می باشند. چون اکثراً بالا بودن فشار خون مدت ها بدون علامت می باشد. بنابراین وظیفه طبیب است که فشار خون بیمارانی که به هر عنوان به او مراجعه می کنند معین و در صورت بالا بودن تحت درمان قرار دهند. فشار خون بالا اکثر در مدت زمان طولانی سبب تصلب شرایین و کلفت شدن دیواره قلب و در نهایت نارسائی عضله قلب و تنگی عروق قلب می شود. و نیز کنترل فشار خون احتمال پاره شدن عروق مغز را کمتر خواهد کرد.
۲ـ عدم مصرف دخانیات: مصرف توتون، این برگ سمی و خانمانسوز به هر نحو و شکلی برای بدن مضر و سبب ایجاد سکته های قلبی و سکته های مغزی و سرطان های مختلف می شود.
تغییراتی که مصرف دود حاصل از سوختن توتون در جدار عروق و عناصر خونی به وجود می آورد ثابت شده است که مصرف آن سبب مرگ و میر فراوان و ترک کام آن سبب بازگشت سلامتی و عدم ایجاد و عدم تکرار سکته ها می شود.
۳ـ عدم مصرف چربی های حیوانی و درمان بیمارانی که به علت نقص ارثی مبتلی به بالا بودن چربی خون می باشند، در پیشگیری سکته های مغزی مؤثر است.
۴ـ بیماراین که مبتلی به ضایعات دریچه ای روماتیسمی می باشند، دقیقاً باید تحت نظر پزشک متخصص قلب و عروق بوده تا در صورت ضرورت نارسائی قلب آن ها درمان طبی یا جراحی شود و یا در صورت نامنظمی قلب، در مان لازم برای آن ها انجام گیرد.
۵ـ بیمارانی که به علت تنگی یا گشادی دریچه های قلب، توسط جراحی، دریچه مصنوعی به جای دریچه های قلب آن ها گذاشته شده است مطابق برنامه ای که پزشک متخصص تعیین می کند باید از داروهای رقیق کننده خون با کنترل رقت خون استفاده کنند. عدم اجرای دستورات پزشک ممکن است سبب تشکیل لخته در قلب و رفتن لخته به عروق مغز و یا محلی دیگر شود که با سکته مغزی یا مرگ سلول های جاهای دیگر روبه رو خواهند شد.
۶ـ درمان بیماری های مادرزادی قلب و عدم مصرف دخانیت از غلیظ شدن خون و تشکیل لخته خون جلوگیری خواهد کرد.
۷ـ می دانیم یک علت شایع سرطان ریه مصرف دخانیات است. و در صورت مبتلی شدن به سرطان ریه احتمال دست اندازی سرطان ریه به مغز و فلج شدن نیمی از بدن (در صورت زنده ماندن بیمار) وجود دارد.
در درجه اول عدم مصرف دخانیات از مبتلی شدن به سرطان ریه خواهد کاست و در درجه دوم اگر شخصی مبتلی به سرطان شود مراجعه زودرس او به پزشک ممکن است از ریشه دواندن سرطان به نقاط دیگر جلوگیری کند.
۸ـ رعایت اصول رانندگی و عدم حرکت با سرعت زیاد در موقع رانندگی از تصادفات و ضربه های مغزی و خونریزی داخل جمجمه و خرابی محتویات داخل جمجمه جلوگیری خواهد شد.
کنترل بیماری قند با روش های جدید از ضایعات عروقی خواهد کاست.
۹ـ در صورت تشخیص ضایعات عروقی مغز عمل جراحی به موقع و تصمیم عیب های مادرزادی از پارگی آن ها و سکته های مغزی کشنده خواهد کاست.
۱۰ـ پرهیز از مصرف داروهائی که سبب سکته مغزی می شود مثل مصرف قرص های ضد حاملگی احتمال سکته مغزی در خانم ها را کم خواهد کرد.
۱۱ـ درمان به موقع عفونت ها واسهال ها و خونریزی های شدید و رعایت نکات لازم برای جلوگیری از سوختگی ها.
۱۲ـ در خاتمه با ورزش و نرمش روزانه، استفاده از هوای آزادی و تمیز، عدم استفاده از غذاهای چرب و کنترل فشار خون با رژیم غذائی و داروئی و عدم مصرف دخانیت و درمان به موقع بیماری های قلبی و مغزی و عفونی و غیر و تحت نظر بودن پزشکی حاذق و مطلع به پیشرفت های پزشکی امروزه می تواند از ایجاد سکته های مغزی، قلبی و غیر به نسبت قابل ملاحظه ای کاست، با کنترل صحیح و علمی فشار خون با عدم مصرف دخانیت و … می توان تا موقعی که خداوند منان مقرر فرموده است راست قامت، بدون چوب زیر بغل، با زبانی گویا و چشمانی بینا و گوش هائی شنوا در این هستی بیکران زندگی نمود و به شکرانه این سلامتی خدادای از دست های پر توان خود و زبان گویای خود و چشمان بینای خود و قدم ثابت خود و مغز سالم و فکور و مخترع خود در خدمت همگان بود، و آن چه وظیفه است برای رسیدن، به الله صادقانه و با خلوص نیت انجام داد.
تصلب شرایین و پیشگیری
تعریف: سرخرگ های بدن که مجرای اصلی رساندن خون تمیز و مملو از اکسیژن می باشند ممکن است به علل مختلف تغییر شکل و ساختمان پیدا کرده و در نتیجه دیواره آن ها کلفت و سفت شود، در این حالت که دیواره سرخرگ ها (شرایین) کلفت و سفت می شود آن را تصلب شرایین یا «اترواسکلروز» می نامند.
تصلب شرایین در ابتدا سبب باریک شدن مجرای داخلی رگ یا در مراحل پیشرفته باعث مسدود شدن رگ های نقاط مختلف بدن خواهد شد.
تنگی مجرای داخلی رگ ها و کلفت شدن و سخت شدن دیواره رگ ها ناشی از تجمع مواد چربی و سلول های مرده و کلسیم و مواد دیگر می باشد.
تصلب شرایین در ابتدا بدون علامت بوده و هر چه مجرای داخلی سرخرگ ها تنگ تر می شود مقدار خون جاری در رگ های بیمار کمتر خواهد شد و در نهایت، جریان خون قطع می شود. قطع جریان خون یک عضو یا اندام یا قسمتی از بدن، سبب مرگ سلول های آن قسمت بی خون می شود.
چگونگی پیدایش تصلب شرایین:
تجمع ذرات چربی و مواد دیگر در جدار عروق، سبب کلفت شدن و سفت شدن جدار عروق می شود. تصلب شرایین بعد از تولد شروع می شود. ضایعات اولیه در آئورت (سرخرگ بزرگ بدن) شروع در سن ۱۰ سالگی ضایعات عروق به شکل تجمع چربی در دیواره داخلی آئورت مشخص است.
و در سن ۲۵ سالگی تقریبا ۵۰- ۳۰ درصد دیواره داخلی آئورت از چربی های اضافی پوشیده شده است تجمع چربی در دیواره عروق قلب تقریبا از سن ۱۵ سالگی شروع می شود و با بالا رفتن سن، ضایعات افزایش پیدا می کند. شروع تجمع چربی اضافی در دیواره عروق مغز از سن ۴۰- ۳۰ آغاز می شود و با بالا رفتن سن بر مقدار این تجمع اضافه می شود .
ضایعات دیگر که در تصلب شرایین به وجود آید، برجستگی هایی است در داخل مجرای سرخرگ ها که از رشته های ظریفی به نام «فیبرین» تشکیل شده است.
سومین ضایعات تصلب شرایین عبارت از وجود برجستگی هائی در داخل مجرای سرخرگ ها است که مخلوطی از لخته و سلول های مرده و کلسیم در ناحیه ای مجروح و زخمی می باشد.
تصلب شرایین در اکثر موارد به طور گسترده عروق بدن را مبتلی می کند. ولی سرخرگ بزرگ بدن (آئورت) و شاخه های اصلی آن زودتر مبتلی می شود، شریان های پاها زودتر از دست ها مبتلی خواهد شد. به ندرت فقط یک ناحیه به تنهائی دچار ضایعه است و در اکثر موارد ضایعات وسیع و اغلب طول داخلی عروق تنگ و مبتلی به بیماری است.
علائم
ظاهر شدن علائم ناشی از تصلب شرایین بستگی به عضوی دارد که مبتلی می باشد. بنابراین به طور مختصر، علائم بیماری های مختلف که به علت تصلب شرایین به وجود آمده اند در ذیل شرح داده خواهد شد:
۱- تصلب شرایین قلب: در ابتدا سبب کم خونی عضله قلب می شود که به صورت درد قفسه صدری و درد پشت جناغ سینه، احساس سنگینی در پشت جناغ سینه، با انتشار به دست چپ وگردن و آرواره و گوش و پشت تظاهر می کند و در مرحله پیشرفته، سرخرگ های قلب مسدود می شود که دراین صورت ایجاد سکته قلبی خواهد نمود. علائم و نشانه ها در این مرحله درد شدید پشت جناغ سینه و قفسه صدری و انتشار به دست ها و گردن و پشت، که ممکن است با عرق ریزش و طپش قلب همراه باشد.
۲- تصلب شرایین مغز: در ابتدا باریک شدن مجرای عروق مغز سبب ظاهر شدن علائمی مثل سرگیجه و اختلال در کار طبیعی مغز می شود و در مراحل پیشرفته که رگ های مغز مسدود شود علائم سکته مغزی به شکل فلج قسمتی از بدن، لالی، کری، نابینائی و غیره خواهد شد.
۳- تصلب شرایین پاها و دست ها: در ابتدا باریک شدن مجرای عروق پاها سبب ایجاد درد پا در موقع راه رفتن و تغییراتی در پوست می شود و در مراحل پیشرفته انگشتان یا قسمتی از دست ها یا پاها ممکن است سیاه شود. (این حالت را گانگرن نامند).
۴- تصلب شرایی روده ها: در ابتدا ممکن است باریک شدن مجرای سرخرگ های روده ها سبب ایجاد درد شکم و اختلالات گوارشی و در مراحل پیشرفته سبب خونریزی روده ها، درد شدید شکم و سوراخ شدن روده ها و مرگ شود.
۵- تصلب شرایین کلیه: در ابتدا باریک شدن رگ های کلیه سبب نارسائی عمل کلیه ها و بالا رفتن اوره خون و در مراحل پیشرفته بالا رفتن فشار خون و اختلالات الکترولیتی شدید دیگر می شود و در نهایت نارسائی کامل کلیه تظاهر می کند که در صورت عدم استفاده از کلیه مصنوعی مرگ فرا می رسد.
درصد شیوعتصلب شرایین
چون شایع ترین علت مرگ و میر انسان ها در سنین بالا تصلب شرایین است، به این دلیل در صد شیوع تصلب شرایین در اجتماعات بشری و در طوائف مختلف و در نقاط مختلف جهان مورد بررسی دقیق قرار گرفته است. آن چه روشن است تصلب شرایین در دنیای شرق و در ممالک صنعتی جهان شایعتر ازدنیای غرب و ممالک غیر صنعتی است.
انسان هائی که در طول زندگی بیش از احتیاج، مواد غذائی مصرف می کنندو تحرک کافی ندارند و دستورات بهداشتی را مطابق ساختمان خلقتی و طبیعی انسان اجرا نمی کنند، بیشتر به تصلب شرایین مبتلی خواهند شد. انسان هائی که در طول روز به جای آن که خود از پله های ساختمان بالا روند از آسانسورهای برقی استفاده می کنند. انسان هائی که در طول هفته بیش از چند قدم راه نمی روند و پیاده روی آن ها منحصر به فاصله اطاق خواب و حمام و دستشوئی می باشد! انسان هائی که مواد غذائی مورد احتیاج ۱۰ نفر را یک روزه می بلعند! انسان هائی که موقعی که باید بخوابند، بیدارند و مواقعی که باید بیدار باشند در خواب عمیق مصنوعی هستند. انسان هائی که دیوانه وار در مسابقات رقابتی علمی، مادی، شهوانی، کسب مقام، با تمام نیرو در جنگ و ستیزند و در حال بیداری، مشکلات و موانع رسیدن به هدف های فوق، اعصاب آن ها را خرد می کند، و هیجانات و اختلالات عصبی خواب راحت دوشین را از چشمانشان ربوده است.
انسان هائی که به جای استنشاق هوای آزاد طبیعی، هوای مملو از دود و کثافت شهرها را استنشاق می کنندو یا هوای تنفس را با کشیدن دخانیت چندین برابر کثیف تر می کنند.
و انسان هائی که می کوشند ولی همراه با کوشش شبانه روزی خود آرامش درونی و عصبی ندارند باید بیشتر مبتلی به تصلب شرایین شوند.
روستائی زحمتکش که در هوای آزاد و دور از کثافت های محیط با آرامشی که ناشی از اتکال او به خدای منان است زندگی می کند و فعالیت های بدنی او سبب افزایش سوخت و ساز مواد مصرف شده خواهد شد کمتر به تصلب شرایین مبتلی می شود. و یا عالمی وحدانی که آموختن علم و تعلیم و تعلم را با دید غیر مادی می نگرد و در وادی رسیدن به الله گام بر می دارد و از رقابت مادی کاملا مبرا می باشد، اکثراً تا سن ۸۰ سالگی به تصلب شرایین مبتلی نخواهند شد.
ادامه دارد
درس هائی از تاریخ تحلیلی
قسمت سوم
حجه الاسلام و المسلمین رسولی محلاتی
معیارهائی برای استفاده صحیح از تاریخ اسلام
بسم الله الرحمن الرحیم
و این وضع تأسف بار و تاریک و خفقان سیاه را خود امیر المؤمنین علیه السلام نیز پیش بینی می کرد که در آن خطبه فرموده (خطبه ۵۷ نهج البلاغه):
«اما انه سیظهر علیکمم بعدی رجل رحب البلعوم، مند حق البطن، یأکل ما یجد، و یطلب مالا یجد، فاقتلوه و لن تقتلوه! ألا و انه سیامرکم بسبی و البراءه منی فاما السب فسبونی فانه لی زکاه و لکم نجاه، و اما البراءه فلا تبراوا منی فانی ولدت علی الفطره، و سبقت الی الایمان و الهجره»
ـ آگاه باشید که به زودی بعد از من مردی گشاده گلو و شکم بزرگ بر شما چیره می شود، می خورد آن چه را بیابد و طلب کند آن چه را نیابد، پس او را بکشید و گرچه هرگز نخواهیدش کشت.
ـ آگاه باشید که او شما را به دشنام دادن و بیزاری جستن از من دستور می دهد، اما دشنام را بدهید که برای من سبب پاکی و علوّ مقام است و برای شما وسیله نجات و رهائی، و اما در مورد بیزاری جستن، از من بیزاری نجوئید که من بر فطرت اسلام تولد یافته ام و در ایمان و هجرت، به دیگران پیشی جسته ام …!
و از این کلمات جانگداز ضمن مظلومیت بسیار آن حضرت، از وضع آینده اسلام و فشار بر دوستان و شیعیان امام (ع) نیز خبر داده و به عنوان یکی از خبرهای غیبی در تاریخ اخبار غیبیه امیر المؤمنین (ع) به ثبت رسیده و گویای دا منه وسیع تبلیغات دروغ و لکه دار کردن چهره های تابناک و اصیل اسلام به وسیله خبرهای جعلی که مورد بحث ما بود نیز می باشد.
تازه آن چه گفته شد درباره خود معاویه بود که سعی می کرد تا حدودی ظواهر اسلام را حفظ کند، و پس از وی کار بی دینی و بی بند و باری و دشمنی با رسول خدا و قرآن و اسلام به جائی کنید که یزید بن معاویه وقتی نظرش به سر مقدس ابا عبد الله الحسین علیه السلام افتاد در حال مستی و غرور حکومت، آن اشعار معروف را سرود که پیغمبر و قرآن و همه چیز را انکار کرده و به باد مسخره گرفت و گفت:
لعبت هاشم بالملک فلا
خبر جاء و لا حی نزل
ولید بن یزید بن عبد الملک ـ یکی دیگر از این خاندان کثیف و خلفای بنی امیه ـ نیز به پیروی از او گفته است:
تلعّب بالخلافه هاشمی
بلا وحی أتاه و لا کتاب
فقل لله یمنعنی طعامی
و قل لله یمنعنی شرابی
و تدریجا کار به جائی رسید که این ها برای مردم سخنرانی کردند و در بخشنامه ها نوشتند که مقام خلیفه از مقام رسول خدا بالاتر است.
این حجاج بن یوسف ثقفی است که در کوفه سخنرانی کرد و در ضمن سخنرانیش در مورد کسانی که به مدینه رفته و قبر رسول خدا را زیارت می کردند گفت:
«تبّاً لهم انّما یطوفون بأعواد و رمه بالیه هلّا طافوا بقصر امیر المؤمنین عبد الملک؟ الا یعلمون انّ خلیفه المرء خیر من رسوله؟»
مرگ بر این ها که به دور یک مشت چوب پوسیده می گردند؟ چرا به دور قصر امیر المؤمنین عبد الملک نمی گردند؟ مگر نمی دانند که خلیفه هر کس بهتر از فرستاده و رسول او است؟!!!
و در نامه ای که به عبد الملک می نویسد می گوید:
«ان خلیفه الرجل فی اهله اکرم علیه من رسوله الیهم و کذلک الخلفاء یا امیر المؤمنین أعلی منزله من المرسلین….».
براستی که خلیفه مرد در میان خاندان او گرامی تر از فرستاده او است، و به همین نسبت خلفاء ای امیر المؤمنین منزلت و مقامشان از مرسلین برتر است.
و این خالد بن عبد الله قسری ـ یکی دیگر از جیره خواران کثیف این خانواده است ـ که در مکه سخنرانی کرد و گفت:
«… و الله لو أمرنی ان انقض هذه الکعبه حجرا حجرا لنقضتها، و الله لامیر المؤمنین اکرم علی الله من انبیائه»
به خدا سوگند اگر عبد الملک به من دستور دهد سنگ های این خانه کعبه را یکی یکی بشکنم خواهم شکست و به خدا سوگند امیر المؤمنین ـ عبد الملک ـ در پیشگاه خدا گرامی تر از پیمبران و انبیاء او هستند!!
و این هم ولید بن یزید یکی از این خلفای بی آبرو و دائم الخمر است که گویند: از جام و ظرف سیراب نمی شد و حوضی برای او ساخته بودند و آن را پر از شراب می کردند، و ولید لخت می شد و خود را در آن حوض می انداخت و آن قدر می خورد که نقص در حوض شراب پدید می آمد، و همین ولید روزی به قرآن تفأل زده و آن را گشود و این آیه آمد:
«و استفتحوا و خاب کل جبار عنید، من ورائه جهنم و …»
ولید که آن را بر خود منطبق می دید عصبانی شد و قرآن را در گوشه ای نهاد و تیر و کمان خود را خواسته و قرآن کریم را هدف قرار داده آن را پاره پاره کرد و این دو شعر را نیز گفت:
تهددّنی بجبّار عنید
فها أنا ذاک جبّار عنید
اذا ما جئت ربک یوم حشر
فقل یا رب مزقنی الولید!
باری اسلام عزیز در طول قریب به ۸۰ سال در دست چنین زمامدارانی قرار گرفت که هر چه خواستند با این آئین مقدس و اخبار و روایات انجام دادند.
و به راستی معجزه ای از این بالاتر نیست که با این همه احوال، این همه فضائل از علی بن ابیطالب ع به دست ما رسیده! نهج البلاغه امیر المؤمنین (ع) به دست ما رسیده! حدیث غدیر، و حدیث طیر و حدیث منزله، وحدیث یوم الدار … و آن همه احادیث جالب که درباره آن حضرت از رسول خدا (ص) نقل شده با آن همه اسناد و روایات صحیحه به دست ما رسیده…!
و شما فکر نکنید که بنی عباس مثلاً بهتر از این ها بودند، زیرا در اصل عدوات با بنی هاشم و علویان همه یکسان بودند، و در فسق و فجور و شراب خواری هم بنی عباس دست کمی از بنی امیه نداشتند با این تفاوت که این ها قدری بیشتر حفظ ظاهر می کردند، و نسبت به شخص پیغمبر اسلام نیز جسارتی روا نمی داشتند، مگر متوکل عباسی نبود که مردی را به خاطر روایت یک حدیث در فضیلت امیر المؤمنین (ع) هزار تازیانه زد! و زبان «ابن سکیت» را که حاضر نشده بود فرزندانش را بر حسنین علیهما السلام ترجیح دهد از بیخ برید! و دستور ویران کردن قبر امام حسین (ع) و دست و سر بریدن زائران آن حضرت را صادر کرد! و یا اجداد او نبودند که آن همه سادات فرزند امام حسن و علویان را سر بریدند و یا زندان ها را بر سرشان خراب کردند و … و هزاران جنایات دیگر؛
و بالاخره در این جهت با هم شرکت داشتند که از نقل فضائل امیر المؤمنین (ع) و نزدیکان آن حضرت و مدایح آنان به شدت جلوگیری می کردند، و به جای آن برای خود و اجداد خود فضیلت تراشی کرده و بازرگانان حدیث و حدیث سازان را می خریدند…
و از این رو است که می بینیم ابوسفیان جنایتکاری که پیمان بسته بود تا جلوی پیشرفت اسلام را به هر نحو که می تواند بگیرد و روزی که عثمان به خلافت رسید در اطاقی که بنی امیه در آن بودند نگاهی به اطراف کرده، گفت: آیا بیگانه ای در میان شما نیست؟ گفتند: نه، آن گاه گفت:
«ای فرزندان امیه … این حکومت را مانند چوگان بازی به چنگ گیرید… به آن کسی که ابوسفیان سوگند یاد می کند پیوسته همین را برای شما آرزومند بودم … و باید بچه های شما آن را به ارث دست به دست رسانند…» و روزی بر قبر حمزه سید الشهدا گذر کرد و پای خود را به قبر حمزه زد و گفت: ای ابا عماره آن چه را دیروز ما بر سر آن به روی هم شمشیر می کشیدیم، اکنون در دست بچه های ما قرار گرفته که بدان بازی می کنند…
چنین منافق بی دینی با آن همه لشکر کشی ها و پول هائی که برای نابود کردن اسلام خرج کرد و آن همه توطئه ها، به عنوان یک مسلمان و صحابی پیغمبر در تاریخ معرفی شده … و یا عباس بن عبد المطلب به عنوان مشاور رسول خدا و مدافع آن بزرگوار، حتی در شب عقبه و بیعت مردم مدینه با رسول خدا نامش در تاریخ ذرک شده با اینکه مسلما در آن موقع مشرک بوده و در سلک مشرکان می زیسته، و در جنگ بدر از سرکردگان لشکر شرک و جیره دهندگان آن ها بوده…
اما جناب ابوطالب به جرم اینکه پدر امیر المؤمنین (ع) بوده با آن همه حمایت بی دریغی که از رسول خدا در سخت ترین شرایط کرده و با آن همه کلمات و اشعار بسیاری که از او به ما رسیده و صریحا به نبوت پیغمبر اسلام اعتراف کرده و دیگران را نیز به ایمان و دفاع از آن حضرت دعوت کرده، و سه سال تمام برای پیشرفت اسلام در شعب ابی طالب سخت ترین شرائط زندگی را بر خود، و قبیله اش تحمل رکده و در برابر همه سختی ها به منظور انجام این هدف مقدس مقاومت کرد .. ـ نعوذ بالله ـ مشرک از دنیا رفته،و تا زانوانش در آتش قرار دارد که مخ سرش از حرارت آن آتش می جوشد .. و یا به گفته برخی دیگر تا دم مگر ایمان نیاورده بود و لحظات آخر عمر برای دلخوشی رسول خدا فقط یک کلمه بر زبان جاری کرد که همان سبب خوشحالی رسول خدا گردید و فرمود: راضی شدم و سپس از دنیا رفت..
و یا جعفر بن ابی طالب برادر امیر المؤمنین (ع) به همین جرم که برادر آن حضرت بوده با آن همه فضیلت و بزرگواری که پیغمبر فرمود: در بهشت با فرشتگان پرواز می کند … و آن سخنرانی شجاعانه و جالب را در محضر نجاشی می کند و سبب اسلام نجاشی و جمعی دیگر می شود، و در برابر داهیه عرب یعنی عمرو بن عاص حیله گر ـ که در خدعه و نیرنگ و شیطنت نظیر نداشت ـ نقش او را خنثی کرد…
این گونه مورد بی مهری این راویان قرار می گیرد، و برای خدشه دار کردن همان سخنرانی تاریخی آن را مخدوش دانسته، و یا در جنگ موته او را امیر دوم لشکر دانسته و …
همه این حق کشی ها انگیزه ای جز همین ارتباط و پیوند اینان با علی علیه السلام نداشته و همانگونه که گفته شد این بزرگان اسلام و تاریخ جرمی جز همین نزدیکی با امیر المؤمنین نداشته اند و همه آن فضیلت تراشی ها و جعلیات نیز درباره امثال ابو سفیان و عباس و وابستگانشان دلیلی جز همان جایزه دادن به اینان و شخصیت تراشیدن در برابر این خاندان نداشته باشد …!
و گرنه کدام متتبع خبیر و دانای احوال تاریخی است که باور کند ابو هریره ای که به گفته مورخین در سال هفتم هجرت مسلمان شد (۵۳۷۴» حدیث از رسول خدا نقل کند. اما به گفته همان مورخین علی بن ابیطالب که از آغاز بعثت و بلکه سال ها قبل از بعثت در خانه رسول خدا و در کنار آن حضرت بوده و به شهادت تاریخ نخستین مسمان از جنس مردان به رسول خدا ـ صلی الله علیه و اله و سلم ـ بوده. و در تمام سفرها و جنگ ها جز تبوک و یکی دو سفر کوتاه دیگر همراه آن بزرگوار بوده … و کمتر شب و روزی اتفاق می افتاد که ساعتی و یا ساعت ها در کنار پیغمبر نباشد … وتا آخرین دقایق زندگی آن حضرت در کنار بستر آن حضرت بود… و طبق نقل صحیح در حالی که سر رسول خدا در دامن علی علیه السلام بود از دنیا رحلت فرمود … و با آن علاقه ای که پیغمبر داشت تا دانستنی ها را به علی علیه السلام یاد دهد.. و با ن حافظه و عشق و علاقه وافر و نبوغ خارق العاده ای که علی علیه السلام برای فراگیری علوم و حدیث داشت… تا آن جا که به گفته شیعه و سنی رسول خدا در باره اش فرمود: «انا مدینه العلم و علی بابها» آن وقت با تمام این احوال این علی بن ابیطالب به گفته همان مورخین ۵۸۶ حدیث از رسول خدا نقل کرده.
یعنی یک دهم کسی که به جای بیست و سه سال علی علیه السلام فقط سه سال با پیغمبر بوده و آن هم سه سالی که در هیچ سفر جنگی و در غیر سفر جنگی نامی از او دیده نمی شود، و سه سالی که نصف بیشتر آن را رسول خدا در سفرهای جنگی و غیر جنگی همچون تبوک و سفر حجه الوداع و جنگ حنین و جنگ طائف و دیگر سفرهای طولانی گذراند.
آیا جز غرض ورزی و عناد نسبت به آن حضرت، و جعل و تزویر و دروغ نسبت به دیگران وجه دیگری برای این آمار وجود دارد؟!
و ما عین عبارت «ذهبی» را که در کتاب «شذرات الذهب» ابن عماد حنبلی نقل شده بدون شرح و توضیح برای شما نقل می کنیم تا در مورد دیگران نیز این نسبت را خودتان بسنجید و غرض ورزی ها و حق کشی ها و جعل و تزویرها را طبق همان معیار و نمونه هائی که ما گفتیم دریاببد و خودتان حدیث مفصل را از این مجمل بخوانید.
«قال الحافظ الذهبی: المکثرون من روایه الحدیث من الصحابه رضی الله عنهم اجمعین: ابو هریره، مرویاته خمسه الآف و ثلاثمأه و أربعه و سبعون، ابن عمر الفان و ستمأه و ثلاثون، انس الفان و مأتان و سته و سبعون، عائشه الفان و مأتان و عشر. ابن عباس الف و ستمأه و سبعون، جابر الف و خمسأه و اربعون، ابو سعید الف و مأه و سبعون، علی خمسمأ و سته و ثمانون …»
و ابن عماد این قسمت را در همان داستان مرگ ابوهریره ذکر کرده و همان جا دنباله این قسمت در تاریخ اسلام ابوهریره می نویسد:
«أسلم عام خیبر سنه سبع…»
اکنون با این ترتیب شما خود قضاوت کنید که ما می توانیم بدون تحقیق و بررسی هر خبر و روایتی که در کتاب ها نقل شده بپذیریم، و آن را پایه اعتقاد فکری و خط مشی زندگی خود و دیگران قرار دهیم اگر چه راوی آن صحابه پیغمبر و همان مسلمانان صدر اسلام باشند و آیا صحابی بودن پیغمبر نیز می تواند در ردیف ملاک های دیرگی که ذکر کردیم ملاکی برای صحت خبر و روایت راوی آن باشد…!
و این ملاکی است که جمعی از برادران اهل سنت آن را نیز در ردیف ملاک های دیگر قرار داده اند و ما ناچاریم ذیلا درباره این ملاک نیز قدری توضیح دهیم.
ادامه دارد
آداب نماز جماعت
با توجه به اهمیتی که نماز جماعت در شریعت اسلام دارد و با آن همه سفارش و تاکید از اولیای دین در مورد آن متاسفانه ملاحظه می شود که در جامعه ما نسبت به آداب و شرایط آن بسیار سهل انگاری می شود ما ذیلاً بعضی از آن هارا که جلب توجه کرده است می آوریم بدین امید که مؤمنین نمازگزار با مراعات آن ها رونق و ابهت نماز جماعت را بیش از پیش نگهدارند.
۱- مستحب است صف نماز جماعت فشرده باشد و فاصله میان افراد نباشد.
۲- مستحب است صف مستقیم باشد و مأمومین جلو و عقب نایستند بلکه به گونه ای باشند که شانه ها موازی یکدیگر باشد.
۳- مستحب است انسان سعی کند در صف اول بایستد در روایت از رسول اکرم ص است که اگر مردم می دانستند چه فضیلتی در اذان گفتن و صف اول جماعت ایستادن هست برای به دست آوردن آن قرعه می زدند. ولی اکنون بسیار دیده می شود که صف اول را رها می کنند و در صف های دیگر ازدحام می شود.
۴- مستحب است صفوف جماعت به هم پیوسته باشد و فاصله صف جلو با صف عقب نباید بیش از فاصله بین دو قدم باشد.
۵- مستحب است با شنیدن (قد قامت الصلاه) همه بایستند و آماده نماز باشند. اگر این جهت مراعات شود کسانی که در صف های آخر ایستاده اند به اول نماز می رسند و مدت زیادی معطل تکبیر یا آمادگی صف های جلو نمی شوند.
۶- مکروه است ماموم صدای خود را در اذکار به حدی بلند کند که امام بشنود. دیده شده است که بعضی مامومین آن قدر بلند می خوانند که مانع توجه و حضور قلب دیگران می شوند.
۷- ملاحظه شده است که بعضی از ماموین لباس یا اثاثیه خود را طوری قرار می دهند که جای یک نماز گزار را اشغال می کند و این در صورتی که در مسجد جا باشد موجب فاصله افتادن میان صف می شود که خلاف آداب جماعت است و اگر در مسجد جا نباشد و مزاحم مامومین باشد حرام است.
۸- کسانی که نمازشان شکسته است یا می خواهند در وسط نماز منفرد شوند باید ملاحظه کنند و طوری نایستند که با منفرد شدن آن ها صف جماعت به هم بخورد یا نماز عده ای منفرد شود مثلا دیده شده است که چنین افردی حتی در صف اول هم می ایستند یا این که سه یا چهار نفر مسافر کنار هم می ایستند که با این کار در بعضی موارد اشکال پیش می آید.
اخلاق در اسلام قسمت بیست و هفتم
آیت الله مشکینی
متصدیان تعلیم و تربیت بشر
والاترین مربیان بشر سلسله پیامبر ان حق اند. آن ها در تمام خصال تربیت و فضائل انسانی، اسوه و الگو و نمونه اند و افرادی که باید بشرها در همه جنبه های انسانی و کمالات روحی وآداب و روسوم و رفتار و کردار خویش بدان ها رجوع کنند و از آن ها فرا بگیرند و دنباله رو آنان باشند، فقط این دسته هستند وغیر این ها هر انسان متخصص و فوق العاده و نابغه ای، انسان یک بعدی و محدود و آسیب پذیر و غیر قابل اعتماد در اغلب ابعادشان می باشد.
در گذشته معروض افتاد که: اینان استادان حقیقی و معلمان بی نقص بشرند و از جهات مختلف و ابعادی که آن ها واجدند بر ما یعنی بر جامعه بشریت است که فضائل روحی و روش تکامل و خودسازی و تربیت و آموزش و انسان سازی و جامعه پروری را فرا گیریم چه آن که اعزام این طائفه عظیم جز به منظور تعالی و تکمیل ساکنان عالم ناسوت نبوده و نیست.
علاوه بر آن چه قبلا نگارش یافت یکی دیگر از اوصاف کمال این معلمان آن که تعلیم و تربیتشان توأم با کمال مهربانی و رأفت و عطوفت و علو روح و گذشت از همه اسائه ادب ها و حقوق شخصی خودشان می باشد. انصاف مطلب آن که در این باره هر چه انسان بیشتر تأمل می کند و از کردار آنان آگاه تر می شود، تعجب و تحیرش بیشتر و عظمت روح آنان روشن تر و این که انسان کامل چیست و چگونه باید باشد برای متأمل واضح تر می گردد.
این جا است که هر انسانی خود را در مقابل دریائی از شکوه و جلال و کوهی از عظمت و بلندی و آسمانی از وقار و اخلاق می بیند، و به حقیقت روشن می شود که نسل بشری پس از گذشت زمانی در حدود هفت هزار سال از تولدش باید با اعتراف به کودکی خویش در کلاس اول انسانیت در برابر این معلمان معنویت و عرفان و ابعاد غیر متناهی صفات انسانی و الهی آنان خاضع شود و از یادش نرود که آن بزرگ حکیم، و متأله عظیم و قدیم، لقمان تمام انسان، و انسان حقیقی مجسم در لقمان به فرزند نسل و نسبی و بلکه به فرزند هر نسل نسبی چنین می گفت:
«فرزندم در مقابل این معلمان برای تکامل برخیز و برای تعلیم بنشین و آن چنان نزدیک شود که زانویت مزاحم زانویشان و گوشت آماده بیانشان و قلبت مهیای تعالیمشان و روانت همراه پروازشان و مرغجانت قرین اشیانشان گردد.» و اگر چنین باشیم ـ و نه موقت بلکه دائم و پیوسته ـ آن گاه میسور است که حظی از اوج کمالات آن ها را در یابیم.
از سخن تا حدی به دور افتادم. آن ها در مرحله تربیت، تعالیمشان توأم با رحمت بود و به راستی و نه به ظاهر آن ها بشر را فرزندان خویش می دیدند و روح آموزش و تعلیم و تدریسشان، مهر و عنایت بود.
من اولاً به خود تلقین می کنم و سپس به همه کسانی که در معرض این هستند که فردی و یا افرادی را زیر نظر بگیرند ـ و بسیار اندک اند کسانی که چنین نباشند ـ توصیه می کنیم که در این فضیلت دقت کنند و این رویه را درباره فرزندان جسمی و روحی و قانونی و حقوقی و بلکه همه دوستان خویش مرعی دارند. و بی تردید نتیجه مطلوبی به سرعت خواهند گرفت.
در جلد ۱۱ بحار الانوار چاپ کمپانی ص ۱۱۴ محمد بن شحام که مردی از اهل کوفه بوده و برای تشرف به حریم کعبه معبود، راهی مکه بوده می گوید: در مدینه امام صادق ع مرا در حال نماز دیدند، پس از نماز مرا به حضورشان خواندند. اهل کجائی؟ من از دوستان و موالیان شما خانواده ام. از کدامین دوستان ما؟ از اهل کوفه. در آن شهر چه کسی از یاران ما را می شناسی؟ بشیر نبال و خاندان او را، رفتار آن ها با تو چگونه است؟ بسیار خوب است وجداً مورد عنایت آن ها هستم. فرمود: آری آن کس بهترین مسلمان ها است که رسیدگی و کمک و سودش به مسلمین بیشتر باشد. ای محمد! به خدا سوگند تا حال چنین اتفاقی برایم نیفتاده شبی را صبح کنم که حق انسانی در اموال من بوده و من پرداخت نکرده باشم. محمد! چه اندازه خرج سفر همراه داری؟ دویست درهم. بیاور ببینم، پول ها را در برابر آن حضرت نهادم، مقدار سی درهم نقره و دو دینار طلا بر روی آن ها گذاشت، محمد امشب شام را نزد من باش، من آن شب را در حضور حضرتش گذراندم از فردا یک روز به حضورشان نرفتم کسی را دنبالم فرستاد و احضارم فرمود. محمد! چرا دیروز پیش من نیامدی، بر من ترحم کردی؟ کسی از ناحیه آن جناب نیامد و به من چیزی نگفت. محمد من هر روز تا مدتی که در این شهر هستی فرستاده خودم به سوی تو هستم، محمد چه عذائی را دوست داری؟ شیر را! آن حضرت برای من گوسفندی شیر ده بخرید عرضه داشتم: دعائی برای من تعلیم فرما. فرمود: «یا من ارجوه لکل خیر و آمن سخطه عند کل شر…» دعا را تا آخر بیان فرمود و جمله آخر وی این بود که: خداوندا! موی سپیدم را بر آتش جهنم حرام کن. آن حضرت پس از دعا ریش مبارک را به دست خویش بگرفت و آن چنان گریست که همه کف و دستش از اشک چشمش پر گردید:
حال در ضمن اینکه عواطف بی پایان این رهبر بزرگ عالم تشیع نسبت به یک شاگرد ناشناسش روشن می شود. فهرست دروس آن حضرت در مدت چند جلسه به قرار زیر است:
۱- جذب شاگرد با اندک تناسبی که احتمال لیاقت و رشد در چهره وی مشاهده شود و این روش پی ریزی برنامه سواد آموزی را با طرزی عجیب تعلیم می کند.
۲- جستجو از روابط یاران و دوستان و ابلاغ این هدف که انسان های کامل و هم کیشان یک مکتب باید پیوسته از حال یکدیگر مطلع باشند و پرس و جو کنند و این برنامه در مکتب انبیاء از اهم مطالبی است که آیات و اخبار متواتر گویای لزوم و مؤکد مواظبت آن است.
۳- رسیدگی و یاری انسان ها به وضع همدیگر و رساندن سود و اعانت کامل که فرمود: «خیر المسلمین من وصل و اعان و نفع». امتیاز هر فردی از افراد مسلمین را بدان تشخیص ده که صله و یاری و نفعش به مسلمان ها بیشتر باشد که امام فرمود: «المؤمن قلیل المؤته کثیر المعونه» مومن درباره مصارف داخلی خویش ساده و کم خرج تر و اعانت و خیراتش وسیع و بیشتر باشد.
۴- تاکید شدید و توصیه اکید در پرداخت حقوق دیگران به طوری که حتی المقدور یک شب هم سر بر بالش نگذارد در حالی که حقی از حقوق مردم بر عهده او باشد چه آن که ممکن است در فردای آن شب توفیق بر انجام آن وظیفه نیابد و چه بسیارند آنان که روز را شب نکردند و آنان که شب را به روز نرساندند و از آنان بیشتر کسانی که نه به این نکته توجه دارند و نه بر آن اهمیت قائلند آری آن حضرت فرمود: «ما بتّ لیله قط و الله و فی مالی حق یسألنیه» به الله سوگند شبی بر من نگذشت که در حال مسئولیت از حق کسی باشم، (ضمناً تذکر دهم حداقل باید بدهی کسی که مطالبه می کند و شما قدرت پرداخت آن را دارید تاخیر نیندازید چه آن که هر شخص در مدتی که حق طلبکار را نپرداخته در نفرین فرشتگان خداوند است.)
۵- پرسش و تفحص از وضع مالی هم کیشان در صورتی که احتمال می دهد او در تنگی زندگی قرار دارد و عفت اخلاقی اش اجازه اظهار حال نمی دهد به ویژه از مسافران که این طائفه بالخصوص در آیات قرآنی مورد اهمیت قرار گرفته و حتی حقوق و مالیاتی در اسلام برای تامین حال مسافرانی که دستشان از اموال خویش کوتاه شده است تعیین گردیده.
۶- حتی المقدور هر انسانی باید خانه خود را به وسیله پذیرائی دوستان و میهمانان و خاصه کسانی که از وطن و زندگی خود دوراند مزین و پر برکت سازد و از آوردن مهمان و نوزاش وی مضایقه نورزد. و اسلام در این قسمت سخن به طرز اوفی گفته و مسلمین را به این نحوه مساوات و مواسات و معاونت دعوت فرموده و ترغیب و تشویقی که در این مکتب راجع به این موضوع انجام یافته در هیچ مکتب و مذهب و ملتی دیده نشده است و امروز در دنیا بین ملل مختلف جهان مسلمین را به مهمان دوستی معرفی می کنند. و کیفیت پذیرائی علی «علیه السلام» را از مهمانان خویش در وقایع مختلف و روایت زیاد شگفت انگیز است.
۷- ملاقات دوستان باید بدون بهره برداری علمی و خالی از دانش و معارف نباشد و دعائی که راوی حدیث فوق فرا گرفت، نتیجه یک ملاقات و سئوال است که تا امروز از آن بهره برداری می شود و اصولا اسلام به همه پیروانش توصیه می کند که هماره و در هر حال و در هر مکان و زمان باید طرح صحبتش از علم و دانش و لو به مقدار ضروری انجام گیرد و هیچ مجلس و محفلی خایلی از افاده و استفاده نشود چه مسائل عقیدتی و اخلاقی باشد و چه مسائلی اجتماعی و اقتصادی، چه راجع به حل مشکلی از مسائل مذهبی باشد، و چه راجع به گشودن گرهی از امور دنیوی، شما می بینید آن شاگرد پیرو مکتب اسلام در گیر و دار جنگ از علی علیه السلام مسئله قضا و قدر و جبر و تفویض می رسد و آن شاگرد دیگر این مکتب از امام حسن ع در حالت احتضارش موعظه و تبلیغ احکام می طلبد و آن راد مرد بزرگ اسلام و اولین شهید محراب در لحظات آخر عمرش علوم و معارفی را به عنوان وصیت القاء می نماید. و بالجمله جلسه افرادی که خالی از بهره معنوی باشد شبیه مجامع حیوانی و مجلس انسی که در آن سخن از معارف و دانش به میان آید از جلسات فرشتگان محسوب می گردد.
۸- باید انسان طالب کمال پیوسته ابزار و وسائل نوشتن و یادداشت ماطلب را همراه داشته باشد و هر سخن و کلامی که شامل فن و دانشی باشد این یادداشت کند، چه آن که هر دانش به مثابه پرنده زیبائی وحشی است اگر در قفس کتابت قرار نگیرد از کف فکرت انسان خواهد رفت. از محقق نابغه سشیخ محمد حسین اصفهانی نقل شده که می گفته: در برخی از شب ها که چراغ را خاموش کرده و در رختخواب می آرمیدم ناگهان نکته ای در رابطه با مطالب درسی مورد مطالعه به خاطرم می رسید از جا بر می خواستم و چراغ را ـ که شما می دانید در آن زمان چراغ ها چگونه بود و روشن نمودن آن ها چطور ـ روشن می کردم و آن را یادداشت می کردم.
۹- آخرین ملاقات و وداع دوستان باید با یاد حق و دعا و توصیه به تقوی و رعایت اصول اسلامی و انسانی باشد.
و بالجمله معلمان دلسوز بشر که روش درسشان و چگونگی تعلیم و تربیتشان و روح پر از ایمان و مملو از عظمت و صفایشان و قلب آکنده از مهر و محبت و انسان دوستی و انسان پروریشان و خضوع و تواضع و فروتنی در پیشگاه خالق و امتشان و سخنان ساده و پر محتوی و ارزنده و روان پرورشان و بالاخره همه حرکتت وجودشان آن چنان بودکه از خودشان رسیده است «الی الله تدعون وعلی تدلون» تعلیمشان توحید است و رهنمودشان حق «من اتاکم نجی و من لم یأتکم هلک» پیروانشان بی تردید ناجی و کامیاب و دور از راهشان بی شک منحرف و نابود.
در خاتمه عرایضهم لازم می دانم به همه برادران و خواهران توصیه کنم که همت والای خود را در این مصروف دارند، راه این هادیان راستین حق را خوب دریابند و نیکو پیروی کنند و اگر امروز دستشان به دامنم آن ها نمی رسد باید بی تردید به سراغ کسانی که در این طریق تخصص دارند یعنی روحانیت آگاه و بیدار و بی هوا و پیرو خالص راه آن ها بروند و بدانند که جز این راهی در طریق تحصیل رضای خداوند و رسیدن به هدف انسانیت و یافتن مقام والای خلیفه اللهی نخواهند یافت.
پروردگارا! تو خود ما را در این جهان آوردی و بار سنگین تکلیف و معرفت را بر دوش ما نهادی و ما را به پیروی از هادیان راهت و سفرای درگاهت فرمان دادی و پاداشی بس فراوان برای انجام این امر خطیر مقرر داشتی، اینک ما با بینش و بصیرت و حس تکلیف و مسئولیت در این راه قدم نهاده ایم بذات اقدست توکل می کنیم و از عنایت خاصت که شامل هر جوینده ای است استمداد می طلبیم. ما را آن کن که باید باشیم و آن بخش که به صالحان بخشیدی و آن جا بر که دوستانت را خواهی برد و از زلات و لغزش هایمان در گذر که خود میدانی طبیعت سرکش هر انسانی خالی از خطا نبوده و نخواهد بود. سلام بر بندگان صالح خداوند.
ادامه دارد
ارزش ها و مکتب ها قسمت سوم
به قلم یکی از دانشمندان
مارکسیسم مکتب تناقض
در مقاله گذشته، در رابطه با برخی نظریات و اعلام مواضع مارکسیست ها و پوچی مکتب مارکسیسم بحث شد و درباره نظریه این مکتب درباره انسان مطالبی نوشته شد که برای مقایسه با مکتب اسلام، تصمیم بر این شد که آیاتی از متن قرآن برای نشان دادن نظر اسلام درباره انسان و آثاری که بایستی بر آن مترتب شود، فهرست وار نقل شود، که در این مقاله پی می گیریم.
ادعای آنان اینست که دگم های مذهبی انسان را از خلاقیت و نشاط و حرکت به طرف تکامل می اندازد و شخصیت انسان را از او می گیرد. ولی قرآن کریم انسان را موجودی مسئول، خلاق متحرک، و در حال کمال و رشد و آن هم به سوی هدفی بی نهایت عظیم و مطلق و با استعدادی بی پایان معرفی کرده است:
« » سوره اسراء آیه ۷۰
« • • • • » سوره انسان آیات ۲ و ۳
« • » سوره انشقاق ـ آیه ۶
می گویند دین و متافیزیسم، انسان را بی اعتماد به خود بار می آورد، چون که خود را تحت اداره نیروی غیبی و بی اختیار می داند! چنین سخنی از کسی که فلسفه و جهان بینی او انسان را بنده ابزار تولید و مجبور در مقابل جاذبه طبقه می داند نسبت به مکتبی که انسان را مسئول سرنوشت خویش و سازنده آینده خود و مالک و صاحب نیروهای خود و مسلط بر طبیعت و دارای قدرتی پایان ناپذیر معرفی کرده مضحک نیست؟ قرآن می فرماید:
« » سوره رعد آیه ۱۱
« » سوره نجم آیه ۳۹
« • • ….» سوره لقمان آیه ۲۰
« • • » سوره جاثیه ـ آیه ۱۳
« » سوره هود آیه ۶۱
و صدها آیه دیگر که بالصراحه انسان را حاکم بر عوامل طبیعی و نیروهای عظیم زمینی و آسمانی معرفی کرده و مسئول ایجاد تمدن و درک و فهم حقایق جهان و حرکت و تکامل و بهتر کردن وضع زندگی و دارای اختیار و اراده می داند.
آقایان ادعا دارند که دین، انسان را به خاطر تهدید از عواقب سوء گناه و عصیان،ترسو و با دلهره نگران کیفر اعمال خود در جهان دیگر بار می آورد. این آقایان مدعی اسلام شناسی، نخواسته اند به روی خود بیاورند که این تهدیدهای دین راجع به چه کسانیست. و بر اساس همان اصل مارکسیستی نفی اخلاق و آزادی و بی بند و بار معتقدند که باید سند به دست انسان داد که از عواقب تمام اعمال خویش خیالش راحت باشد و هر خیانت و جرمی که مرتکب شود در عکس العمل و کیفر آن در امان.
و لابد به نظر آن ها تمام قوانینی کیفری سراسر تاریخ بشر از این جهت غلط است. چرا که ممکن است انسان ها را بترساند و به همین دلیل خود کشورهای کمونیستی هم باید هر چه زودتر اوراق کتب قوانین کیفری را بشویند.
قرآن در مورد طاغوت ها و ظلمه و ستمگران و متجاوزان و سدهای راه سعادت و کمال بشر سخت ترین تهدیدها را دارد:
« • • » سوره نبأ ـ آیات ۲۱ و ۲۲
« •• » سوره شوری آیه ۴۲
« » سوره فرقان آیه ۱۹
« » سوره انفال آیه ۵۴
« • » سوره ابراهیم آیه ۲۲
« » سوره اسراء آیه ۸۲
« » سوره غافر آیه ۵۲
و همین قرآن برای افراد صالح و عادل و قانع به حق خود و عامل به قانون حق و عدالت امنیت کامل و آسایش مطلق خاطر با نوید آینده ای تضمین شده و سعادتی قطعی و آسیب ناپذیر تامین می کند:
« • » سوره بقره، آیه ۸۲
« • » سوره اعراف آیه ۳۵، (نظیر این آیه با تعبیر «لا خوف علیهم و لا هم یحزنون» در ۱۲ مورد در قرآن کریم آمده است).
«ذلِک الجَنَّه الّتی نُورِثُ مِن عِبادِنَا مَن کانَ تقیّا» سوره مریم آیه ۶۳
« • » سوره غافر، آیه ۴۰
«• • • • » سوره نازعات، آیه ۴۱
« » سوره توبه، آیه ۲۰
بنابراین، هراس و وحشت در قرآن برای انسان های طغیانگر و متجاوز و … و امنیت و آسایش خاطر و اطمینان به آینده ای سعادت بار برای انسان های صحیح العمل و درستکار و مسئول و قانع به حقوق خویش در نظر گرفته شده و اگر این گونه وعده ها و وعیدها انسان را ترسو و معیوب بار می آورد به طور کلی باید فاتحه همه مقررات جزائی و نظام تشویق خادم و تهدید خائن را خواند که لابد در بهشت موعود کمونیسم، به آن خواهیم رسید!
آن جا که انسان و جامعه و فکر و ایدئولوژی و فرهنگ و قانون و اخلاق و … در سایه تحولات ابزار تولید خود به خود روند تکاملی را می پیماید و بالاخره انسان را در مقام مناسب خودش مستقر می کند که نمونه اش را امروز در کشورهای اروپای شرقی و در اردوگاه های کار و زندان ها و تیمارستان های کشور شوراها و مهد و قطب دنیای کمونیست می بینیم.
رهروان مکتبی که انسان را محکوم بی اراده حرکت بدون هدف و کور ماده می داند و همه ابعاد وجود انسان را تابعی از حرکت جبری ابزار تولید و جاذبه طبقه می شناسد، با چه روئی چنین اظهار نظری در باره اسلام می کنند؟
با کمی فکر و دقت می توانید حدس بزنید که ضربه این گونه اظهار نظرها در محیطی بیمار و آماده پذیرش این گونه نفی ها و تخطئه ها همراه با شعارهائی که از متن احتیاجات و نیازها و آرزوهای انسان های بلا دیده و ستم کشیده گرفته شده تا چه اندازه مخرب و ویرانگر است.
انقلاب بر این اساس، رسم خوبی است ولی با مفهومی کاملا متغایر و متضاد با آن چه که خودشان اراده کرده اند. همه چیز را زیر و رو می کنند ولی به طرف تباهی و سقوط. قدرت ریشه کنی دارد ولی ریشه فضائل و ارزش های انسانی.
در خاتمه این فراز لازم است گفته یکی از روشنفکران غربی شرق شناس و به خصوص شیعه شناس را که در زادگاه مارکسیسم رشد کرده و مطالعات فراوانی هم در مکتب شیعه و فلسفه و عرفان شرق دارد بیاورم. پروفسور «هانری کربن» استاد کرسی دانشگاه «سوربن» فرانسه ضمن تجلیل فراوان از معارف مکتب شیعه و عرفان شرق درباره مارکسیسم چنین می گوید:
«مارکسیسم تیفوئید و طاعون غرب بدبخت است. کسی که از جنگ طبقاتی سخن می گوید مشکل می تواند احساس کسی چون هانری کربن را درک کند. من با مارکسیست ها زبان مشترک ندارم، برای آن ها فقط دنیای «آمپریک» مطرح است. چگونه می توانند ملکوت ملاصدرا را با معیارهای مارکسیستی ارزیابی کنند؟ آیا در نگاه مارکسیست ها ملکوت چیزی بیش از یک روبنا است؟ اگر یک مارکسیست به من بگوید اندیشه های ملا صدرا و … ناشی از شرایط اقتصادی است، من چه پاسخی به این داوری مسخره بدهم … فلسفه مارکس یک فاجعه و طاعون است… و در جامعه ایرانی که این همه سنت غنی و سرشار متافیزیک دارد محال است فلسفه مارکسیست بتواند ریشه دوانی کند. در چنین فضائل که آکنده از سنت های عرفانی و روحانی است نمی توان معنویت را به کمک معیارهای سیاسی و اقتصادی فلسفه مادی توزین کرد. این دنیا را ماهیتاً نمی توان با اشتراکی کردن وسائل تولید تغییر داد… مارکسیسم یک عامل مایوس کننده و یک پدیده تولید کننده جهان ماده زده غرب است…
در این بررسی کوتاه و زودگذر به چند نقطه ضعف اساسی مارکسیسم اشاره¬ای می کنیم.
تناقضات مارکسیسم
تناقض گوئی در محتوای مارکسیسم آن قدر به چشم می خورد که برای نمایاندن آن تعبیری رساتر از «مکتب تناقض» به نظر نمی رسد.
گوبا مبتکران این مکتب، خودشان به این نکته توجه کرده اند که در تعلیمات خود روی امکان اجتماع «نقیضین» و «ضدین» که استحاله اجتماع آن ها از بدیهیات فکری انسان است تکیه کرده اند و خواسته اند مثل بسیاری دیگر از اراجیف، آن مطلب بدیهی البطلان را نیز بخوردخلق الله بدهند.
۱- تناقض در پیدایش مارکسیسم
قبل از این که مواردی از تناقضات مارکسیسم را بیاورم، بد نیست که توجه خواننده را به این نکته جلب نمایم که اصولا کیفیت پیدایش مارکسیسم خودش یک نوع تناقض را نشان می دهد. زیرا بر اساس مهمترین پایه این مکتب همه چیز تدریجا و با تحول ماده و تغییرات کمی و تدریجی و سرانجام کیفی به وجود می آید و محتویات فکر و اندیشه و نوآوری های انسان هم از این کلی مستثنی نیست چرا که فکر هم با همه پیچیدگی هایش در این مکتب صد در صد مادی است.
با حفظ این اصل قطعی استثناء ناپذیر، چطور شد که مارکس و انگلس یک باره موفق شده¬اند در درک و فهم روی دست همه دانشمندان و مکتب داران سراسر تاریخ بشر بزنند و اسرار جهان را بر اساس دیالکتیک خاص خود درک و عرضه نمایند و تمام اوراق فلسفی و علمی گذشته را بشویند!! جوابش با خود آن ها ست. این ادعا را اگر پیغمبری یا عارفی بنماید با اصول و متعتقدات و جهان بینی آن ها تضادی ندارد ولی رد مکتب مادی چنین ادعائی مناقض با اصول تعلیمات خود مکتب است که راه کشف را بر انسان می بندد.
۲- مادیگری و توقعات غیر مادی
مارکسیسم در فلسفه و جهان بینی خود، انسان را موجودی مادی و مجبور و تحت هدایت ابزار تولید و جاذبه «طبقه» معرفی می کند و همه فعل و انفعالات و حرکات و سکنات انسان را از همین دریچه تنگ و در همان محیط محدود، تفسیر و تبیین می نماید. و زندگی و سعادت و شقاوت انسان را هم محدود به همین چند روز زندگی معرفی می کند و از سوی دیگر در آن جا که مبارزه علیه امپریالیسم مطرح می شود از ا ین موجود مجبور بی اراده و بی اختیار دعوت می کند که اسلحه بر دارد و جان شیرین خود را بر کف بگیرد و به پیکار دیو آدم خوار امپریالیسم برود. و در میدان اقتصاد شعار «از هر کس به اندازه قدرت و به هر کس به اندازه نیاز» را مطرح می کند که معنای آن فداکاری و گذشت انسان های نیرومند و پر کار از مقداری از محصول کار خود به نفع افراد ضعیف و کم نیرو که نیازشان بر محصول کارشان می چربند می باشد.
باید از مارکس پرسید که توقع این گذشت و آن فداکاری از یک موجود مجبور و نکره که اراده اش و تصمیمش هم در سایه تحولات جبری ماده شکل می گیرد چه معنی دارد؟ اگر اراده و تصمیم و فداکاری از آثار جبری تحول ماده است، دیگر پیشنهاد و دعوت چه اثری دارد؟ و اگر انسان در انتخاب این راه اجباری ندارد و جبر ماده و جاذبه و کشش طبقه، انسان را تا سر حد اجبار پیش نمی برد و چیز دیگری می تواند در این تصمیم و انتخاب مؤثر باشد پس باید قبول کنند که ابزار تولید و طبقه تعدادی از حوزه قدرت خود را به چیز دیگری واگذار می کنند.
و هم آن جا که رهبران و رهوران امپریالیسم غارتگر و مرتجعین و دشمنان طبقه رنجبر را از زیر رگبار اهانت و انتقاد و ناسزا می گیرند. این خو عملی مناقض با پایه و اساس فلسفه و جهان بینی مادی آن هاست.
راستی اگر امپریالیست ها تحت تأثیر خواست ابزار تولید و جاذبه طبقه، خودشان به این یغماگری و چپاول افتاده اند بیچاره های مجبور چه تقصیری دارند؟!
یا بگو ابزار تولید و جاذبه طبقه ستمگر است که عامل اصلی است و به این امپریالیست های مجبور و بی اراده که مثل مرده روی سنگ غسالخانه تحت اختیار و اراده غسال این طرف و آن طرف می غلطند رحم کن و این همه انتقاد و ناسزا نثارشان نکن. و یا قبول کن همه تقصیرها به گردن ابزار تولید نیست، اراده و تصمیم و انتخاب انسان آن اندازه هم جبری وغیر اختیاری نیست که ماتریالیسم تاریخی می گوید. یعنی یا فلسفه را پس بگیر و یا شعار را و بهتر است که فلسفه را پس بگیری. این توقع و انتظار و فداکاری و آن انتقاد و سرزنش در صلاحیت مکتب هایی است که انسان را موجودی مختار و صاحب تصمیم و دارای حق انتخاب می دانند و او را نوکر حلقه به گوش ابزار تولید و هیچ عامل دیگری نمی دانند و در مقابل این فدارکاری و جان بازی و از دست دادن حیات و زندگی چیز دیگری بهتر از این زندگی و این جهان و این پول و این محصول کار در نظر گرفته اند. و ارزش های مافوق مادی را در مکتب خود تعبیه کرده اند که به خاطر آن ها بشر از ارزش های کوچکتر جدا بشود.
۳- تناقض در برداشت انسان
مارکسیسم آن جا که به «اومانیسم» می پردازد به حمایت از انسان بر می خیزد و آن جا که به شعار می پردازد و می خواهد خلق را بدور خود جمع کند و نفرت آن ها را علیه رقبای سیاسی و اجتماعی خود بر انگیزد و در این خصوص مثل مکتب انبیاء از انسان، تصویری عالی و خلاق و دارای عظمت و اعتبار ارائه می دهد و گویا همه تلاش هایش برای این است که این موجود «از خود بیگانه» شده را دوباره به خود آورد و او را با واقعیت خود آشنا سازد.
ولی آن جا که می خواهد ماتریالیسم تاریخی را تبیین کند و در جامعه شناسی و تحلیل تاریخ آن را به کار بندد مجبور می شود که تمام آن چه را که برای مقام انسانیت قائل شده منکر شود و انسان را هم «شیئ» مثل دیگر اشیاء بشناسد.
«مارکس» در بحث «اومانیسم» و در میدان «شعار» را اگر با «مارکس» بر کرسی تفسیر و تبیین تاریخ و جامعه شناسی در کنار هم بگذاریم، دو استاد و معلم متضاد و مخالف و متناقض را در مقابل خود می بینیم.
راستی این تناقض برای رهروان مارکسیسم چگونه قابل حل است؟ اگر انسان در تحولات تاریخ مستقلا سهمی ندارد و تابع عمل کرد ابزار تولید است، تاریخ ساز نیست بلکه خود ساخته شده تاریخی صد در صد مادی است، هدایت کننده نیست بلکه تحت هدایت سیر تکاملی ابزار تولید است، اقتصاد ساز نیست بلکه بنده حلقه به گوش و غلام خانه زاد اقتصاد است، پس چه توقعی و چه انتظاری از او دارید؟ از خود بیگانگی او دیگر چه معنائی دارد؟ چه چیزی داشته که از دست داده؟ کدام امتیاز و حق و سرمایه اش مورد دست برد قرار گرفته؟
اگر از «خود بیگانگی» نجات یافت و به خود آمد چه می شود؟ و چه مقامی به دست می آورد؟ مثلاً در این صورت از اسارت ابزار تولید نجات می یابد و حاکم بر سرنوشت خود می شود و دیگر مجبور و مضطر نیست و خودش تصمیم می گیرد و جاذبه طبقه را خنثی می کند، سرنوشت ساز می شود و هدایت ابزار تولید و اقتصاد و طبقه را در دست خود می گیرد.
اگر چنین شد که اساس فلسفه مارکسیسم به هم می ریزد، دیگر ماتریالیسم تاریخی اعتبار ندارد، و ابزار تولید از مقام خدائی و رهبری تاریخ عزل می شود و بالاخره شما ناچارید اصالت را به انسان و فکر و اراده او در تفسیر تاریخ بدهید و در این صورت است که می توانید با «اومانیست ها» هم صدا باشید و می توانید به آن شعارهائی که برای حفظ حقوق و ارزش انسان دارید وفادار باشید، و یا اینکه اصالت را مثل گذشته به همان ابزار تولید و اقتصاد بدهید و در این صورت منصفانه قبول کنید که انسان «این شیئ بی اختیار و مجبور و ملزم»، از نظر شما، دیگر اعتبار و امتیازی ندارد که سزاوار این همه شعار و هیاهو باشد. و شاید هم برای شما راه سومی وجود داشته باشد: «تناقض گوئی»، و مثل گذشته ابائی نداشته باشید که تناقض گوئی کنید!!
۴- حرکت و جمود
از تناقضات دیگر مارکسیسم ادعای حرکت تکاملی وقفه ناپذیر سیر تاریخ تحت هدایت ابزارتولید از یک طرف و ادعای صلاحیت و ثبات برای نظام کمونیستی برای جامعه بشریت پس از گذشت از مرحله امپریالیسم سوسیالیسم است.
مارکس پس از آن که دیالکتیک هگل را که در حرکت پدیده های مادی در طبیعت گفته بود، به جامعه انسانی در تاریخ بشریت سرایت می دهد و با تصویری خالی از «تز و آنتی تز و سنتز» تحولات تاریخ را تبیین و تحلیل می کند، و دوره های کمون اولیه و برده داری و کشاورزی و فئودالیسم و امپریالیسم معرفی می کند که جبر تاریخ و حرکت تکاملی آن خواه ناخواه آن را بر بشر تحمیل می کند. بهشت موعود و جامعه ایده آل!!
این جا که می رسد یکباره چرخ های عظیم ماشین تاریخ از حرکت می ماند و نظام فعال تز و آنتی تز و سنتز دست از فعالیت بر می دارد و آن چه که به نظر مارکس حقیقتش حرکت و تغییر بود یک باره جامد و ثابت می شود. ابزار تولید دیگر آن انرژی سابق را در راه خلق و اعلام و ایجاد و محو تحولات تاریخ به کار نمی گیرد و همه چیز آرام و ساکن به وجود خود ادامه می دهد. زیرا اگر ابزار تولید دست از فعالیت بر ندارد و ترکیب تز و آنتی تز باز هم بخواهد تکرار شود و سنتز تحویل دهد پس از کمونیسم، سنتز چه خواهد بود؟
مگر نظامی بهتر از کمونیسم هم پیدا می شود؟ اگر می شود چرا همان نظام بهتر، هدف نباشد؟ و چرا مردم را دعوت به کمونیست شدن باید کرد؟ و اگر هم با رسیدن به جامعه بی طبقه و بهشت موعود کمونیسم، حرکت تاریخ متوقف شود و تکامل به پله آخر برسد، دیگر آن فلسفه و آن بنیاد اصلی فکر ـ که همه چیز را در حال حرکت و تغییر باید دید و در «آن» نمی شود یک چیز به یک حالت باشد ـ چه می شود؟
بی جهت نیست که مائوتسه تونگ آن جا که می خواهد «اتحاد جماهیر شوروی» را بکوبد می گوید: جامعه شوروی با تبدیل شدن به «سوسیال امپریالیسم» نقض تکامل تاریخ شد، که پس از کمال به ارتجاع می رود.
در این گفته کوتاه و نیشدار گر چه به منظور کوبیدن حریف مطرح شده به طور ضمنی به واقعیتی اعتراف شده که: انسان ها آن طور که ماتریالیسم تاریخی مدعی است چشم و گوش بسته در اختیار جبر تاریخ نیستند و خود، تاریخ ساز و حادثه آفرینند.
مائو می خواهد بگوید: رهبران شوروی با دخالت های خودپرستانه خویش، ملت شوروی را از راه کمال به طرف ارتجاع و از سوسیالیسم به امپریالیسم می کشانند، و ضمناً اعتراف می کند که ابزار تولید و جاذبه طبقه در مقابل اراده و خواست انسان نمی تواند حالت خدائی و جبارانه خود را همیشه حفظ کند.
۵- جبر و اختیار
ماتریالیسیم تاریخی که از اصول اساسی و از ارکان بسیار مهم مارکسیسم است می گوید: انسان ساخته و شکل گرفته ابزار تولید است. فکر انسان، روحیات و فضلیت ها و اخلاق و مذهب و جهت گیری های انسان تحت تأثیر جاذبه طبقاتی او شکل می گیرند که خود این طبقه و جاذبه اش محصول تحولات ابزار تولید است.
و بر این اساس،تلاش خستگی ناپذیر ـ و در عین حال بیهوده ـ کرده و می کند که تمام حرکات و سکنات انسان ها را توجیه و تفسیر و تبیین می کند.
ما در جای مناسب این کتاب، پوچی و بی مایگی این ادعاها را آفتابی خواهیم کرد ولی در این جا که فقط می خواهیم اشاره ای به متناقضات اصولی مارکسیسم بنمایم، می گوئیم: اگر راستی همه انسان ها تحت تأثیر عامل فوق الذکر اجبارا به میدان عمل کشیده می شوند و هر چه استاد ازل گفت بگو می گویند، در این صورت آن نظامات وسیع و پیچیده قوانین جزائی و آن تشکیلات خیره کننده اجرائی جوامع کمونیستی برای چیست؟ و این همه تشویق و تبلیغ و شعار و مونتاژ ارقام و آمار خدمات مارکسیست ها چه هدفی را تعقیب می کند؟ و آن همه به رخ کشیدن جنایات امپریالیسم و سرمایه داران جهانخوار چه دردی را دوا می کند؟
شما که با تکیه به ماتریالیسم تاریخی مجبورید انسان را مجبور و ساخته و پرداخته ابزار تولید و جاذبه طبقاتی بدانید از این همه کارهای فرعی و به قول خودمان خرده کاری، چه طرفی می توانید ببندید؟
اگر این اقدامات در جهت سیر و تحول مطلوب ابزار تولید است که کار لغو و بی ثمری است ـ کاری که خودش می شود، شما می خواهید با صرف این همه نیرو و فدا کردن این همه انسان و ایجاد زحمت برای نسل بشر و تلخ کردن کام انسان ها ـ انجام بدهید.
و اگر در خلاف جهت خواست ابزار تولید (خدای قدرتمند شما) است که اصولا عبث و غلط است، زیرا به گفته خودتان چرخ زمان به عقب بر نمی گردد و لابد شما هم نمی خواهید به عقب برگردانید.
راستی این همه اردوهای کار اجباری و این همه زندان ها و سیاه چال های قرون وسطائی و آن سازمان مخوف «کا . گ. ب» و آن دادگاه های فرمایشی ضد بشر و آن همه شکنجه ها و درنده خوئی ها و آن همه اعدام ها و کشتارها (که به قول سولژنتسین: %۱۱۰ میلیون انسان در ظرف ۵۰ سال در روسیه کشته شده اند) و آن همه مقررات که هنوز هم در حال تورم است و … برای چیست؟!
همه این ها برای یک مشت انسان مجبور و بی اراده و بی اختیار به راه افتاده است؟ شما باید ابزار تولید را محاکمه و شکنجه و محکوم کنید که عامل اصلی است، نه این انسان ها را که به قول شما تحت تأثیر خصلت های طبقاتی زائیده شده تحول ابزار تولید، دست به عمل زده یا از عمل شانه خالی کرده اند.
شما به جای این همه تبلیغ و شعار و افشاگری و روشنگری، اگر بخواهید به اصول فلسفی و جهان بینی خود وفادار باشید باید قدرت را برای تغییر ابزار تولید ـ که او همه چیز را عوض می کند ـ به کار ببرید (که این خود تناقض دیگری است که چگونه شما که ساخته و پرداخته و بنده و تابع ابزار تولید هستید می توانید آن را تغییر بدهید؟!).
آیا همین اقدامات شما و همین مقررات کیفری و تبلیغات و تلاش های به قول خودتان «دنیائی» شما دلیل این نیست که در درک فطری و فهم طبیعی شما واقعیت «انسان مختار» وجود دارد؟و این که خودتان هم به آن بافته ها و مونتاژهای ـ به اصطلاح ـ فلسفی خودتان ایمان و عقیده ندارید؟
و اگر فکر می کنید چنین نیست، پس منصفانه قبول کنید که انسان مجبور و بی اختیار به هیچ منطق و دلیلی نباید مسئول شناخته شود؟! اصولا مسئولیت با سلب اختیار و اراده، قابل جمع نیست و کیفر دادن به موجود مجبور و توقع انجام وظیفه از شخص بی اختیار، جلوه ای از حماقت است.
با فرض کلیت و شمول ماتریالیسم تاریخی، کشتار یک صد و ده میلیون انسان (طبق گفته سولژنیسین در مصاحبه ها و نوشته های مکرر) در طول پنجاه سال عمر کمونیسم در اتحاد جماهیر شوروی، به منظور بارور کردن انقلاب چگونه قابل توجیه است؟!
اگر راستی مادیت تاریخ، عامل قاطع و بی بر و برگرد است، انقلاب فرهنگی مائوتسه تونگ که در ظرف دهه (۶۰ الی ۷۰) کشور پهناور چین را دچار آن همه رنج و زحمت و سرگردانی و اتلاف نیروها کرد و آن همه تلفات به جا گذاشت، چه ارزش و چه معنائی می تواند داشته باشد؟!
اگر شما خدائی ابزار تولید را قبول دارید، اینهمه تلاش پی گیر برای اسلحه سازی و کشاندن دسترنج کارگران زحمتکش اسیر بلوک کمونیستی به کارخانه های اسلحه سازی و ایجاد ارتش چند میلیون نفری و پلیس مخفی بی سابقه ک . گ. ب و … برای چیست؟
در بین سال های ۱۹۳۳ تا ۱۹۳۸ در جریان تصفیه های خونین مردم روسیه شوروی صرفاً تعداد اعضای حزب کمونیست که فعالین حزب نیز بودند تا ۹/۱ میلیون نفر کاهش یافت و ۹۸ نفر از ۱۳۹ نفر از اعضای کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی که در کنگره هفدهم در سال ۱۹۳۴ شرکت داشتند از سردمداران شمرده می شدند، اعدام شدند. البته تعداد کمونیست های قربانی استالینیسم از مرز میلیون ها نفر تجاوز می کند که آمار دقیق آن ها هرگز منتشر نشد.
بعد از سپتامبر ۱۹۱۸ که فرمان معروف «ترور سرخ» صادر شد، سازمان چگا (پلیس مخفی آن زمان شوروی) و در سال های بعد «ک. گ. پ. او» (اداره سیاسی دولتی)، «او. گ. ب. او» (اداره سیاسی دولت متحده) «ان. ک. و. د. ی» (کمیسیون خلق برای امور داخلی) و بالاخره «کا. گ. ب»، با خشونت تمام و با به راه انداختن حمام خون ها، مردم را قتل عام کردند و نیز در اردگاه های وحشتناک کار اجباری و زندان های بیشتری تا دم مرگ، مردم شوروی و مخالفان سیاسی دولت کمونیستی را به بند کشیدند و از جامعه حذف کردند.
ادامه دارد
استفتائات از حضرت امام خمینی دام ظله
گاهی دیده می شود بعضی از بردران رزمنده مقررات تعیین شده از سوی فرماندهان را به طور دقیق رعایت نمی کنند و وسائل ایمنی و حفاظتی مانند کلاه خود یا عینک های مخصوص و امثال آن را به کار نمی برند و در اثر همین عدم احتیاط ممکن است باعث شهادت یا زخمی شدن خود یا دیگر رزمندگان شوند و تصور می کنند که چون این کار منجر به شهادت می شود کار صحیحی است آیا این عمل جایز است یا خیر؟ متمنی است نظر مبارک را مرقوم فرمائید.
بسمه تعالی
رزمندگان عزیز باید مطابق مقررات جبهه و دستور فرماندهان عمل کنند و مسائل ایمنی و حفاظتی را مراعات نمایند و تخلف جایز نیست.
اگر معلمی شاگری را برای تأدیب، تنبیه نمود و این تنبیه به حدی بود که موجب دیه یا قصاص است آیا در این مورد موجب دیه و قصاص می شود؟
بسمه تعالی
در صورتی که به حد موجب دیه برسد، دیه دارد هر چند برای تأدیب باشد و در نقص عضو چنانچه عمدی نباشد قصاص نیست.
با توجه به اینکه سال کارمندان از اولین روزی که حقوق می گیرند آغاز می شود آیا سال بعد در همان روز که کارمند حقوق ماه را می گیرد باید خمس همه آن را بپردازد یا آن حقوق، جزء سال بعد به حساب می آید؟ (با توجه به اینکه غالب کارمندان و کارگران به سختی با حقوق خود ماه را می گذرانند و اگر خمس آن را از اول ماه بپردازند به سختی بیشتری می افتند)
بسمه تعالی
اگر از وقتی که در سال اول حقوق گرفته یک سال گذشته و بعد حقوقی گرفته است از درآمد سال بعد محسوب می شود.
آیا در وقت اذان صبح میان شب های مهتابی و غیر مهتابی فرق واقعی است یا ظاهری و آیا روشن شدن افق اگر طبق ساعت و مشاهده فجر در روز قبل معلوم باشد با وجود مانع از جهت روشنی ماه یا وجود ابر غلیظ واقعا برای نماز کفایت می کند یا اینکه باید فجر با فرض روشنی مهتاب و ابر، روشن و واضح شود؟
بسمه تعالی
باید طلوع فجر محسوس شود و بین شب های مهتابی و غیر آن ها فرق هست و ساعت و محاسبات علمی میزان نیست.
اگر کسی غیبت کرد و نتوانست رضایت طرف را ـ که مورد غیبت واقع شده ـ بخواهد آیا چیزی بر او واجب است یا توبه کفایت می کند؟
بسمه تعالی
توبه کفایت می کند
اگر در اثر مرض مانند قطع نخاع، بدون اراده از کسی منی خارج شود آیا موجب جنابت می شود و تکلیف شرعی او از این جهت چیست؟
بسمه تعالی
جنب می شود و اگر می تواند باید غسل کند و گرنه تیمم نماید و نماز بخواند و اگر به طوری است که بعد از غسل یا تیمم نمی تواند خود را نگهدارد و نماز بخواند برای هر نماز یک غسل در فرض امکان و یک تیمم در فرض دیگر کافی است.
اقتصاد اسلامی در راه ریشه کن ساختن فقر
قسمت سی و دوم
ابتلائات جوامع بشری در کمبود ویتامین ها
آیت الله حسین نوری
در قسمت های پیشین، بحث از مصیبت دردناک گرسنگی را به عنوان یک فاجعه بزرگ بشری مطرح کردیم و گفتیم که عامل اصلی گرسنگی در جهان امروز، رواج فقر عمومی است و ریشه های فقر را نیز باید در سیستم های اقتصاد غیر اسلامی جستجو کرد، همان سیستم های اقتصادی انسان کُش و انسانیت سوزی که قدرت های حاکم امپریالیسم، در سایه آن چنگال مخوف خو درا بر گلوی اکثریت عظیمی از محرومان جهان می فشارند و هر روز ابعاد تازه ای از سلطه جابرانه ی خود را در اقصی نقاط عالم به نمایش در می آورند.
در مسیر همین بحث گفتیم که آن چه امروز جامعه بشریت را رنج می دهد «گرسنگی حاد» یا دسترس نداشتن به نان روزانه نیست. بلکه نوع گرسنگی مخفی است که در جریان آن بالغ بر ۸۵ درصد مردم یعنی حدود ۳ میلیارد انسان، از تأمین مواد غذائی لازم برای حفظ سلامت و تعادل دستگاه های بدن خود عاجز می ما نند و روز به روز به سوی انحطاط نسل و نابودی و انقراض نژاد پیش می روند!
ما در این سلسله مباحث با توفیق خداوند متعال، با توجه به تحقیقات دانشمندان و پژوهشگران برای روشن ساختن مسأله «گرسنگی» و این که کدام مواد غذائی است که برای سلامت و حفظ حیات عموم مردم ضرورت دارد و کمبود یا فقدان آن ها چه مصائب و فجایعی را در جامعه بشری ایجاد می کند، مواد مهم و لازم غذائی را در ۳ موضوع «پروتیئن» و «مواد معدنی» و «ویتامین ها» خلاصه کردیم و در ضمن مقالاتی بحث خود را در باره دو گروه اول و دوم به پایان رسانیدیم. اکنون جای دارد که درباره گروه سوم از این مواد حیاتی یعنی درباره «ویتامین ها» آگاهی های لازم را به دست بیاوریم تا مفهوم «گرسنگی کیفی» برایمان روشن تر گردد.
در مورد «ویتامین ها» و نقش و ارزش آن ها در زندگی انسان، امروزه نه تنها هیچکس تردیدی ندارد بلکه تقریبا کسی را نمی توان یافت که از این مسأله بی اطلاع باشد، امروز هر دانش آموز خردسالی هم با اسامی ویتامین ها و خواص و اهمیت آن ها تا حدی در غذای انسان آشنا است و اجمالاً می داند که فقدان یا کمبود آن ها مشکلات و مصائبی در سلامت و زندگی انسان ایجاد می کند.
اکنون قریب یک قرن است (از سال ۱۸۹۷ میلادی) که علم بشری، تحقیقات و آزمایش های عملی را در این زمینه آغاز کرده و هر روز به نتایج مهمتری دست یافته است.
امروز ثابت شده که کمبود و فقدان ویتامین ها باعث پیدایش امراض خاص و خطرناکی مانند «بری بری»، اسکوربوت، پلاگر، زروفتالمی، برص، بیماری رقت خون و به هم خوردن نظم وظائف خون، در بدن می شود که در موارد بسیاری، بیمار را رو به مرگ می برد، علاوه بر آن یک رشته اختلالات گوناگون هم که بسیاری از آن ها هنوز مبهم مانده اند ولی به هر حال تعادل دستگاه بدن و سلامت اقوام و نژادها را به خطرهای جدی می اندازد، از فقدان یا کمبود ویتامین ها و یا از نارسائی های آشکار و حتی مخفی ویتامین ها ناشی می شود.
ویتامین های شناخته شده و مهم ترین ویتامین ها
باید توجه داشت که قصد ما شرح و بررسی آثار و علائم امراض ناشی از کمبود ویتامین ها و مطرح ساختن مسائل و مباحث پزشکی نیست، بلکه فقط می خواهیم جنبه های اجتماعی این مسأله را در رابطه با «گرسنگی کیفی» که یکی از فجایع اقتصاد سرمایه داری و اصالت دادن به پول و سرمایه است مطرح کنیم و علائم و مشخصات این نوع گرسنگی را مورد بحث قرار دهیم:
تا امروز بیش از «۲۰ نوع ویتامین» شناخته شده که بعید نیست آزمایش های علمی و تحقیقی عده آن ها را باز هم بیشتر کند. ولی نکته جالب توجه اینجا است که تعداد مختصری از این ویتامین ها، از چنان اهمیت حیاتی و تعیین کننده ای برخوردارند که نه تنها سلامت و تعادل بدن انسان به آن ها بستگی دارد بلکه فقدان و کمبود و یا نارسای آن ها جوامع بشری را دچار ابتلائات دسته جمعی می کند و عوارض و زیان های خود را در میان اقوام و ملل چنان گسترش می دهد که ممکن است عواقب آن تا نسل های بعد نیز باقی بماند.
این ویتامین های مهم و اساسی عبارتند از ویتامین های B1, B2, B12, B, A, G D, C, K و ….
علم امروز ثابت کرده است که بسیاری از بیماری ها که از قرن ها قبل انسان را دچار رنج و تعب می کرد ولی هیچکس علت و ریشه آن ها را نمی شناخت، تنها یک علت داشته و دارند و آن هم انواع گرسنگی های ویژه ویتامین ها است.
مثلا طبق تحقیقاتی که یکی از دانشمندان به نام «پروفسور ژوزوئه کاسترو» در کتاب خود جمع آوری و تدوین کرده است: از زمان «بقراط» یک نوع بیماری چشم شناخته شده بود که انسان را شب هنگام به کلی کور می کرد و «شب کوری» نامیده می شد و همواره با خرابی کره چشم و به هم خوردن شکل کروی آن توأم بود، در آن زمان تنها درمانی که برای این بیماری می شناختند عبارت از این بود که: ورقه هائی از جگر تازه حیوانات را ـ هر حیوانی که در دسترس داشتند ـ روی چشم می گذاشتند و البته از آن نتیجه هم می گرفتند، بدون آن که ریشه و علت اصلی اش را بدانند.
حدود دو هزار سال پس از آن، یعنی در اوائل همین قرن بیستم بود که تازه علم کشف کرد این بیماری که امروزه آن را «کراتومالاسی» می نامند یکی از تظاهرات ویژه گرسنگی ویتامین A است.
البته امروز که می دانیم «ویتامین A» همان ماده غذائی اصلی است که در روغن جگر و به ویژه جگر بعضی ماهی ها به مقدار فراوان یافت می شود می توانیم بفهمیم که شیوه درمان بقراط و تجویز جگر تازه حیوانات برای این بیماری بی دلیل نبوده است.
عوارض شوم و مرگ آفرین کمبود «ویتامین»
کمبود یا فقدان «ویتامین A» عوارض شوم فراوانی دارد که در موارد بسیار موجب مرگ و میرهای فراوان هم می شود.
از جمله شایع ترین و رائج ترین این عوارض، یکی آن است که موجب توقف رشد بدنی در خردسالان و به ویژه نوجوانان می شود و آن ها را ضعیف و زار و ناتوان، و از لحاظ جسمی موجوداتی پست و ناقص و بی تعادل می سازد!
باید دانست که منابع اصلی و طبیعی «ویتامین A» عبارتند از چربی های حیوانی مانند شیر و فرآورده های آن روغن کبد حیوانات و نیز برخی از گیاهان سبز، و چون این مواد در دسترس همگان نیست و در واقع عده کمی از مردم قادر به تأمین آن ها هستند لذا می بینیم که کمبود «ویتامین A» در موارد بسیاری بروز می کند و در ردیف عللی قرار می گیرد که زندگی انسان ها را به خطر می اندازد و حتی تظاهراتی مرگبار دارد که در بعضی جوامع مردم را به طور دسته جمعی قربانی می کند.
پژوهشگران می گویند: در کشورهای چین و ژاپن، این عوارض همواره به صورت بیماری های بومی و دسته جمعی وجود داشته اند، در بسیاری از مناطق دیگر هم دیده شده که فقدان یا کمبود این ویتامین، مانع از رشد و نمو جسمی کودکان و نوجوانان شده زندگی خیلی ها را به خطر انداخته و با مرگ های زودرس باعث کوتاهی عمر همگانی گشته، و گروه های انبوهی از مردم فقیر را دچار نابینائی کرده است.
طبق همین تحقیقات نابینائی هائی که ناشی از تعذیه نارسا است حتی بیش از حد تصور در میان مردم نواحی فقیر دیده می شود. به خصوص که همیشه در پی قحطی ها و گرسنگی ها و جنگ ها و خشگسالی ها ملاحظه شده که عده افراد نابینا به طور عجیبی افزایش یافته است چنان که در دوره قرون وسطی به شهادت تاریخ افراد کوری که در شهرهای اروپا ناچار به گدائی اشتغال داشته اند بسیار بوده اند و علت کوری آن ها نیز همان قحطی های مکرر و گرسنگی های مداومی بوده که در قرون وسطی در اروپا بیداد می کرد.
جالب این که سال ها قبل از کشف ویتامین ها،ارتباط میان کوری و فقر و قحطی و گرسنگی آشکار شده بود. به طوری که یک پزشک ایرلندی به نام «دکتر ارمه» در تحقیقات خود متوجه شد که پس از قحطی معروف و مخوف کشورش در اسل ۱۸۴۸ در مدتی کوتاه عده نابینایان ایرلند تقریبا ۳ برابر شده و از ۱۳ هزار نفر به ۴۸ هزار نفر رسیده است.
و باز محقق دیگری به نام «سرجیوس مرگولیوس» می گوید: پس از قحط مخوفی که در سال ۱۸۹۸ (درست در آستانه قرن بیستم) در روسیه بروز کرد اولا تعداد کورها به صورت عجیبی افزایش یافت و ثابنیا کودکان از تمام طبقات دچار نوعی بیماری عفونی چشم شدند که فقط شدت و ضعف آن در کودکان فقیر و غنی مقداری تفاوت داشت و این هم بستگی به شدت و ضعف کمبود «ویتامین A» در بدن آن ها داشته است.
البته امروزه در کشورهای اروپائی این نوع گرسنگی خاص و عوارض آن بسیار بسیار کاهش یافته است اما.. بدبختانه در بسیاری از نقاط دنیا، به ویژه در کشورهای خاور دور و آمریکای لاتین این بیماری هنوز هم بیداد می کند و مثلا در کشور هند این نوع بیماری چشم به خصوص در میان طبقات پائین نه تنها مهار نشده بلکه هنوز هم هر روز توسعه و شیوع بیشتری پیدا می کند.
ما اکنون بحث خود را درباره پی آمدهای کمبود یا فقدان ویتامین ها در غذا را برای مقالات بعد می گذاریم اما در پایان این مقاله مجدداً تأکید بر این مطلب لازم به نظر می رسد که هر فردی که در زندگی خود با الهام گیری از مکتب مقدس پیامبران بزرگ الهی و وجدان و فطرت پاک انسانی گام بر می دارد در هر نقطه ای از جهان که باشد باید در باره یک نهضت فرهنگی و اجتماعی در راه از بین بردن «فقر» این فاجعه بزرگ بشری از جامعه انسان ها بیندیشد چو اینکه گستردگی این فاجعه با اندازه گستردگی جهان است و هر روز اخبار تکان دهنده و تأسف آفرینی که در مطبوعات جهان منعکس است طنین گستردگی و وسعت این فاجعه عظیم را به گوش همگان می رساند و وجدان های بیدار را برای فکر و اندیشه مهیا می سازد.
اکنون به دو تا از این نمونه ها توجه بفرمائید:
۱-ثروتمندترین کشور جهان ۲ میلیون «بی خانمان» دارد.
مشکل بی خانمان ها نمایانترین شکست اجتماعی کشور امریکا، امروز در امریکا به جای چند آوارده در این جا و آن جا لشکری از مردم بی خانمان در پهنه کشور، لنگان و نالان ره می سپارند.
در اواخر ماه نوامبر وزارت بهداری و خدمات انسانی شمار بی خانمان های آمریکا را به رقم حیرت انگیز ۲ میلیون نفر برآورد کرد که از زمان «رکود بزرگ» تا کنون سابقه نداشته است. هزینه شهر نیویورک برای ۶۰۰۰۰ نفر بی خانمان هایش امسال بیش از ۲ برابر شد و به ۱۳۵ میلیون دلار رسید. دست کم یک سوم بی خانمان ها دچار بیماری روانی هستند… حداقل قضیه این است که بی خانمان ها به مخلقات فراموش شده لحظه حاضر تبدل می شوند…
فکر کردن در باره بی خانمان ها ناگوار است خصوصاً در کشوری ثروتمند اما اگر جامعه از آن ها ننگ دارد در قبال آن ها مسؤولیت نیز دارد.
۲- در حالی که تولید مواد غذائی در جهان ۱۰ درصد بیش از مقدار مورد نیاز است ۴۰۰ میلیون نفر از مردم جهان از گرسنگی رنج می برند.
در طول دهه ۷۰، تولید غذا در کشورهای فقیر ۲ درصد کاهش یافته در حالی که این تولید در کشورهای صنعتی ۱۰ درصد افزایش یافته است.
۲۲ کشور آفریقا از نظر غذائی با موقعیت وخیمی مواجهند
به گزارش خبر گزاری آلمان از رم به نقل از گزارش فائو (سازمان خوار بار و کشاورزی جهانی) مسأله گرسنگی ناشی از کمبود میزان تولید مواد عذائی نمی باشد زیرا از زمان «انقلاب سبز»که در اوائل دهه ۱۹۶۰ شروع شد این مقدار تولید از نظر کمی برای همه کافی است بلکه این امر ناشی از مسأله توزیع غلط آن می باشد زیرا که در حال حاضر در جهان حدود ده درصد غذا بیش از میزان مورد نیاز کل افراد وجود دارد بر اساس این گزارش کشورهای صنعتی ۳۰ درصد بیش از مقدار کالری مورد نیازشان غذا تولید می کنند اما علیرغم واردات عظیم کشورهای در حال توسعه، آسیا فقط ۵/ ۹۶ درصد غذای ضروری و آفریقا فقط ۹۴ درصد میزان لازم را دراختیار دارد.
در دهه ۱۹۷۰ در سطح جهان فاصله غنی و فقیر و سیر و گرسنه افزایش یافته است در حالی که در همین دهه تولید غذا در سطح جهانی حدود ۷ درصد افزایش یافت که البته ۱۰ درصد آن مربوط به کشورهای صنعتی است. در ۳۱ کشوری که بر اساس طبقه بندی سازمان ملل متحد فقیر محسوب می شوند تولید غذا ۲ درصد کاهش یافته است و این روند از ۱۹۸۰ به بعد همچنان ادامه دارد. در این کشورهای فقیر عرضه کالری سرانه ۶ درصد کاهش یافته و به ۴/ ۸۲ درصد حداقل کالری مورد نیاز یک فرد رسیده است.
در ضمن در حالی که قیمت جهانی کالاهای صادراتی کشورهای در حال توسعه به مقدار کمی افزایش یافته واردات این کشورها خیلی گرانتر شده است. این امر موجب شده که میزان بدهی های کشورهای در حال توسعه که نفت تولید نمی کنند بین سال های ۱۹۷۳ تا ۱۹۸۰ چهار برابر شود.
البته مشکل است دقیقا تعیین کنیم که گرسنگی در کدام منطقه از جهان بیشتر است. زیرا آمارهای دقیقی در این مورد وجود ندارد ضمنا لفظ سوء تعذیه محدوده وسیعی از کمبود کالری تا از گرسنگی به حال مرگ افتادن را در بر می گیرد.
به طور مطلق هند با دارا بودن ۲۰۱ میلیون نفر جمعیتی که از سوء تعذیه رنج می برند در مرتبه اول قرار دارد اندونزی با ۳۵ میلیون نفر بنگلادش با ۲۷ میلیون نفر نیجریه با ۱۴ میلیون نفر فیلیپین با ۱۰ میلیون نفر و کشورهای برمه، کلمبیا و تایلند هر کدام با ۵ میلیون نفر به ترتیب با سوء تغذیه دست به گریبانند به طور نسبی وضع «چاد» به علت خشکسالی از همه کشورها بدتر است زیرا از هر دو نفر یک نفر دچار سوء تعذیه می باشد.
در اتیوپی و هائیتی بیش از ۴۰ درصد جمعیت این کشورها تعذیه مناسبی ندارند.
اگر جهان به دو منطقه تقسیم شود، در خاور دور (شروع از پاکستان) حدود ۳۰۳ میلیون نفر یا ۲۸ درصد جمعیت این نقاط از سوء تعذیه رنج می برند در آفریقا ۷۲ میلیون نفر (۲۳ درصد) آمریکای لاتین ۴۱ میلیون نفر (۱۳ درصد) و در خاورمیانه (شامل افعانستان) ۱۹ میلیون نفر (۱۰ درصد) مبتلا به سوء تعذیه هستند.
البته وضعیت تولید مواد غذائی در طول دهه گذشته در اقتصادهای متمرکز آسیا بهبود یافته است اما در نیمی از کشورهای در حال توسعه نرخ رشد جمعیت از رشد تولید غذا بیشتر است.
دبیر کل «فائو» در ماه اکتبر اعلام کرد که کشورهای عضو سازمان ملل متحد سالانه ۷۰۰ میلیارد دلار برای هزینه های تسلیحاتی صرف می کنند و درخواست کرد این کشورها میزان غلات اهدائی خود را به کشورهای در حال توسعه دو برابر نمایند.
توضیح اینکه میزان این کمک ها در سال ۸۳ – ۱۹۸۲ ، ۵/۱ میلیون تن بوده است. وی همچنین تأکیدکرد که کمک های غذائی خارجی فقط می تواند مسائل کوتاه مدت را حل نماید و کشورهای در حال توسعه باید تولید غذای خود را افزایش دهند تا یک راه حل دائمی برای مسأله غذا پیدا شود.
ادامه دارد
امام خمینی ثابت و استوار از اغاز تا کنون
کار و کارگر
«کارگران از ارزشمندترین طبقه و سودمندترین گروه در جامعه ها هستند. چرخ عظیم جوامع بشری با ست توانای کارگران در حرکت و چرخش است. حیات یک ملت، مرهون کار و کارگر است. کار خلاصه نمی شود به جنبش مخصوص و کارگر خلاصه نمی شود به گروهی خاص و با این انگیزه، روز کارگر روز همه ملت است نه بخش خاصی از آن.
روز کارگر روز دفن سلطه ابرقدرت هاست که با کار ـ با واژه اعم ـ استقلال در همه ابعادش به مستضعفین جهان بر می گردد.»
(۱۰/ ۲/ ۵۹)
«بزرگداشت روز کارگر، این ستون فقرات استقلال کشور و این اسطوره سرنوشت ساز و رهائی بخش از وابستگی ها و پیوستگی ها، وظیفه ای است ملی و اسلامی و همگانی. طبقه شریف کارگر در این مدت کوتاه و خصوصاً بعد از تجاوز عمال اجانب به خاک میهن عزیز ثابت کرد که قادر است با خواست خداوند متعال کشور عزیز خود را با کوشش شبانه روزی از وابستگی نجات دهد….»
(۱۰/ ۲/ ۶۰)
«یک روز کارگران به یک عمر سرمایه داران و فئودال ها می ارزد».
«عطر عرق بدن کارگران مثل قطره خون شهدا است.»
«هر دو بلوک غرب و شرق، کارگر را ابزار قدرت و منافع خودشان کرده اند».
(۱۲/ ۱۲/ ۶۱)
«امروز ایران میدان کار است، میدان سازندگی جوانان است، میدان خدمت به اسلام و مسلمین و مستضعفان جهان است».
«ما می خواهیم خودکفا باشیم، هر کس هر جا هست، باید کار کند، خود کفائی با تبلیغات نمی شود، با کار می شود»
«هر کس در هر شغلی که به او پیشنهاد می شود، اگر شایستگی ندارد، برای آن شغل جیاز نیست که وارد بشود و اگر شایستگی دارد برای آن صحیح نیست که شانه خالی کند».
(۲۷/ ۱۰/ ۶۱)
[«انشاء الله مبارک باشد بر همه مستضعفین جهان و بر ملت ایران و بر شما کارگران متعهد اسلامی روز کارگر، مبارک باشد بر ملت ایران که چنین جوانان متعهدی در کارگاه ها مشغول فعالیت هستند».]
افراط و تفریط زیر ساخت اقتصادی
انتقادها و پیشنهادها
یکی از مسائل حاد و جنجال بر انگیز و سرنوشت ساز جامعه ما اصول زیر بنای اقتصادی آن است که باز هم دچار افراط و تفریط شده است. گروهی که اسلام شناسی را از غرب و مخصوصا از پاریس به ارمغان آورده اند یا از پاریس زده ها تقلید کورکورانه می کنند در هر زمینه ای سعی می کنند اصول اقتصادی سوسیالیستی را با ذکر چند آیه و روایت به عنوان یک اصل اسلامی جلوه دهند و عملا زمینه را برای یک اقتصاد سوسیالیستی فراهم سازند و گرهی دیگر که تصور می کنند اسلام و مبانی اقتصادی اسلام فقط از مغز مبارک آن ها تراوش می کند به یک زیر بنائی دعوت می کنند که از سرمایه داری غرب نیز در تفریط نسبت به حقوق محرومین پائین تر است زیرا سرمایه داری غرب در اثر فشار جامعه ای که اکثریت آن را محرومین تشکیل می دهند و از ترس شورش و انفجاری که موجب نفوذ بیشتر فرهنگ سوسیالیستی است، به ناچار دست به تعدیلاتی زده و خود را تا اندازه ای با ضرورت های جامعه هم آهنگ کرده است و متأسفانه باید گفت که به اقتصاد میانه رو که همان خواسته اسلام است از ایده آقایان اسلام شناس نزدیک تر شده است زیرا :
۱- در سرمایه داری غربی برای تأمین زندگی کارگر، مدیر کارخانه را ملزم به بیمه کارگران می کنند و این از نظر وضع اجتماعی کنونی بسیار ضروری به نظر می رسد که یک کارگر محروم (که امروز قشر بسیار عظیمی از جامعه را تشکیل می دهد) با یک پیش آمد ناگوار یک باره از هستی نیفتد و بتواند زندگی با قناعت خویش را به نحوی اداره کند. آقایان می گویند بیمه قرار دادی است آزادانه نه اجباری و آن چه برای تأمین افراد طبق احکام اسلام قرار داده شده کافی است. آقایان اقرار دارند که اسلام اصل تأمین افراد را لازم دانسته است همچنان که در قضیه آن پیرمرد ذمی آمده است که امیر المؤمنین (ع) فرمود زندگی او باید از بیت المال اداره شود زیرا جامعه مسلمین از جوانی او استفاده کرده است اکنون که او از کار کردن عاجز است نباید رها شود. ولی به آقایان باید گفت آیا سیستم اداری و قانونگذاری و قضاوت همان سیستم صدر اسلام است؟ معلوم است که چنین نیست و نمی تواند باشد اصول و پایه های حکومت باید طبق قوانین اسلام باشد و همه قوانین فرعی که به طور الزامی از مصادر وحی رسیده است باید عملی شود ولی نحوه اداره شئون زندگی اجتماعی و تنظیم سیستم اداری و قضائی و قانونگذاری طبق مقتضیات زمان و نیاز جامعه و تحول و تمدن بشریت پیشرفت می کند و اسلام برای آن حدی تعیین نکرده است مثلاً اسلام نگفته است که حتما باید بر الاغ سوار شوید! ولی فرموده است: هر گاه سوار شدید خدا را یاد کنید و بگوئید: «سبحان الذی سخر لنا هذا و کنا له مقرنین» ما اکنون که سوار اتومبیل می شویم نیز این اصل را فراموش نمی کنیم. این را از باب تنظیر و تمثیل ذکر کردیم، و گرنه مطلب بسیار روشن است اگر ما بر اساس همان سیستم، جامعه را بخواهیم اداره کنیم اصلا نه جمهوری معنی دارد و نه دولت و نه وزارتخانه ها و نه مجلس و نه شورای عالی قضائی و نه قانون اساسی و نه و نه و نه … بلکه اگر دقت کنیم می بینیم سیستم اداری زمان امیر المؤمنین (ع) با سیستم اداری زمان رسول اکرم (ص) با هم تفاوت بسیار داشته است زیرا کشور اسلامی گسترده شده بود و نمی شد به آن سادگی اداره کرد.
خلاصه این یک مطلب بسیار مهم و روشن و اساسی است که تفصیل و توضیح آن نیاز به یک کتاب دارد. بنابراین اصل، روش تأمین زندگی افرادی ک از کار افتاده اند در زمان امیر المؤمنین به وسیله بیت المال بوده است و در این زمان به وسیله بیمه است و اگر لازم و ضروری تشخیص داده شده (که هست) دولت که به اتکاء ولی فقیه ولایت دارد می تواند طبق مصالح متغیره، قانون بیمه اجباری را تصویب کند و به حکم وجوب اطاعت ولی امر، یک قانون لازم الاتباع از نظر شرعی نیز می باشد. ولی طبق نظریه آقایان وضع کارگران در جامعه اسلامی از وضع کارگران در جامعه سرمایه داری غرب هم بدتر می شود!
۲- در سرمایه داری غربی گرچه تولیدات افراد به خود آن ها مربوط است ولی در مواردی مخصوصا نسبت به تولید اسلحه و صنایع سنگین، دولت در توزیع و به خصوص در صادر کردن آن دخالت و نظارت دارد و آقایان معتقدند که از نظر اسلام به طور مطلق تولیدات افراد مربوط به خود آن ها است! آیا این یک گام به سوی سرمایه داری قبل از تمدن غرب نیست؟ و آیا مستلزم نفی ولایت از دولت اسلامی نیست؟ و آیا ولایت فقط به معنای اجرای حدود و قصاص است یا طبق مصالح متغیره ولی امر می تواند آزادی افراد را کنترل کند؟ و آیا چنین است که هر آزادی را می توان کنترل کرد به جز آزادی سرمایه داری؟!
۳- در سرمایه داری غربی برای تأمین مصالح عمومی، مالیات بر درآمد قرار می دهند ولی آقایان می گویند:
« به جز خمس و زکات و انفال و آن چه ضرورت بسیار شدید اقتضا می کند و مردم از طریق تبرعات بپردازند مالیات دیگری بر عهده مسلمین نیست!!» توضیح در این باره پس از اظهارات حضرت امام دیگر ضرورتی ندارد و آن چه در مورد دوم گفته شد کافی است. البته نباید در قرار دادن مالیات اجحاف شود، ولی اصل مالیات از نظر شرعی با قطع نظر از ولایت دولت نیز قابل توجیه است که جای تفصیل آن نیست.
این گونه اسلام شناسی مبنی بر تفریط در حقوق محرومین و مستضعفین سبب یک عکس العمل شدید از سوی افراطیون می شود و فریاد «وا مستضعفاه» آنان زمینه را فراهم می سازد برای ساختن یک زیر بنای اقتصادی به نام اسلام و مبتنی بر سلب آزادی از بازار مسلمین و منحصر کردن قدرت بازار در دست شرکت های تعاونی و دولتی کردن تولید و توزیع و تجارت داخلی و خارجی و خلاصه رکود همه حرکت های اقتصادی مردم و در آوردن آن ها به صورت ابزارهای تولید و توزیع که این خود همان روش سوسیالیستی است.
و اما اسلام راه میانه است، نه آزادی سرمایه داری به آن گونه که در غرب بوده و هم اکنون نیز هست و نه افراط سوسیالیستی که همه قدرت اقتصادی در دست دولت باشد و هیچگونه آزادی به بازار داده نشود. بازار مسلمین باید آزاد ولی تحت کنترل قانون شرع و دولت که قانون وی نیز شرعی است باشد. کنترل کردن غیر از به دست گرفتن همه نیروی بازار است.
آری! اقتصاد اسلامی «اقتصاد» است یعنی میانه روی، نه افراط و نه تفریط.
و در این رابطه حضرت امام دام ظله در عین حال که اسلام شناسان طرفدار سرمایه دارای را سخت مورد انتقاد قرار دادند همیشه بر اهمیت بازار و لوازم همکاری میان دولت و بازار تأکید فراوان داشته اند و همچنین آیه الله العظمی منتظری در فرصت های مناسب تأکید فرموده اند که نباید دولت متکفل شئون توزیع کالا شود و بازار را تعطیل کند و در عین حال که سرمایه داری افسار گسیخته را باید مهار کرد. متأسفانه هنوز دست اندرکاران، روش عملی برای پیاده کردن این منظور نیافته اند یا نخواسته اند بیابند و در هر دو بعد این سفارش ها که برخاسته از اسلام شناسی اصیل و اسلام فقاهتی است عملی نشده است از جهتی زمینه برای تراکم ثروت و احتکار و گران فروشی روز به روز فراهم تر است و از سوی دیگر بازاریان متدین و متعهد که یک رکن انقلاب بودند و هستند روز به روز هم از صحنه ا قتصاد و هم از صحنه سیاست کنار گذاشته می شوند و همان گونه که گفته شد سر آن ها ست که بی کلاه می ماند. دادگاه ها نیز که دیدگان بیدار نظامند بشتر گرانفروشی یک بازاری جزء را زیر ذره بین می گذارند و با بوق و کرنا او را مفتضح می کنند و زیر شلاق تأدیب نموده و در ملأ عام رسوا و دکان او را تخته می کنند ولی آن گران فروش عمده کمتر مورد تعقیب قرار می گیرد.
و آن گاه دوباره و چند باره آیه الله العظمی منتظری فریاد بر می آورد و دادگاه ها را به عدم تبعیض دعوت می کند. به امید آن روز که رهنمودهای حضرت امام و ایشان نه تنها تیتر روزنامه ها و سر فصل اخبار، بلکه موضوع بحث سمینارها و جلسه های مجلس و هیئت دولت و سایر مسئولین برای عمل به آن ها باشد.
قوانین کیفری در اسلام
حجه الاسلام موسوی تبریزی
احکام محارب
قسمت نوزدهم
دزد مسلّح، محارب است
یکی از عناوینی که فقهای اسلام در کتابهای فقهی به عنوان محارب مورد بحث قرار داده اند عنوان (لصّ است) لصّ با کسر یا ضمّ یا فتح لام در لغت بمعنای سارق و دزد است و لکن هر دزدی و سرقت محاربه نیست و حکم محارب براو جاری نیست بلکه به آن سرقتی که با ایجاد رعب و وحشت و با اعمال قوه قهریّه و کشیدن سلاح انجام بگیرد محاربه می گویند و مرتکب آن محارب محسوب می شود.
در واقع اگر به سارق مذکور محارب اطلاق می شود نه از آنجهت است که مال کسی را بطریق غیر مشروع می برد بلکه بجهت اینست که در میان مردم ایجاد رعب و وحشت می نماید ودراین عمل گر چه ظاهراً در برابر یکفرد و یا چند نفر بخصوص انجام می گیرد لکن اینگونه اعمال موجب سلب امنیت و ایجاد رعب و وحشت و برهم زدن نظام جامعه است و طبق تفصیلی که قبلاً ذکر شده چنین فردی محارب با نظام اسلامی و در نتیجه محارب با خدا و رسول خدا محسوب می شود لذا با وی نباید مانند دزدی که مخفیانه از صندوق کسی مالی را بسرقت می برد و یا کلاهبرداری می کند و یا با جعل اسناد و اختلاس ورشوه خواری اموال مردم را بطور نامشروع می خورد رفتار کرد. اگر چه اینگونه افراد نیز بنوبه خود ضرر اجتماعی دارند و باید مجازات بشوند لکن عنوان محارب براینگونه افراد صدق نمی کند و لذا فقیه بزرگوار، رهبر کبیر انقلاب در کتاب تحریرالوسیله در حد محارب مسئله ۸ می فرماید:«اللص اذا صدق علیه عنوان المحارب کان حکمه ماتقدم و الّا فله احکام تقدّمت فی ذیل کتاب الامر بالمعروف و النهی عن المنکر» یعنی اگر بر سارق عنوان محارب صدق کند حکم او همان حکم محارب است وگرنه احکامی دارد که در کتاب امر بمعروف و نهی از منکر بیان شده است و مرحوم صاحب جواهر در کتاب جواهر می فرماید:«اللّص بکسراللام بل و ضمّها فی لغهٍ واحد اللصوص محارب اذا تحقّق فیه معناه السّابق بلا خلاف و لاشکال بل عن السرائر اجماعنا علیه.
یعنی لصّ با کسر لام و ضمّ آن محارب است اگر معنای سابق (یعنی محاربه) درآن تحقق یابد و دراین مسئله خلافی نیست بلکه ابن ادریس در سرائر اجماع فقهاء را نقل کرده است پس اگر دزدی بدون اسلحه سرد و گرم وارد منزل کسی و یا مغازه ای بشود ومخفیانه بخواهد صرفاً اموال مردم را بسرقت ببرد بر او محارب صدق نمی کند و حکم محارب که کیفر های چهارگانه گذشته است بر او اعمال نمی شود و اگر شرائط بریدن دست تمام باشد دست او را می برند و اگر شرائط تکمیل نباشد فقط تعزیر می شود.
ولی اگر سارق، مسلّحانه با اسلحه سرد و یا گرم و با تهاجم وارد عمل بشود و بخواهد اموال مردم را بسرقت ببرد ویا قصد تجاوز به نوامیس واعراض و هتک حیثیّت افراد را داشته باشد، در این صورت عنوان محارب براو صادق و احکام خاصی دارد که ذیلاً متذکّر می شویم:
۱ـ به هر مسلمان واجب است که در این موقع از خود و نوامیس و اولاد و اموال خود دفاع کند واین دفاع ابتداءً از باب نهی از منکراست نه از جهت اعمال کیفرهای اسلامی که آن بعهده حاکم شرع است، لذا لازم است که مراحل نهی از منکر را در صورت امکان رعایت نماید مثلاً ابتداءً با زبان نرم و ملایمت او را نهی کند اگر متنبّه نشد با پرخاش و تهدید لفظی اگر نشد با زدن (البته با رعایت مراتب خفیف تا شدید) ومجروح کرد و اگر نشد با کشتن با اسلحه سرد و یا گرم، بالاخره نباید بنشیند و سارق مسلح ویا متجاوز به اموال و نوامیس و جان او سوء قصد و تجاوز کند، و واجب است که بهر نحو ممکن از خود دفاع کند و در این مرحله اگر دفاع منجر به کشته شدن خودش بشود شهید محسوب می شود و اگر به کشته شدن محارب و مهاجم و سارق منجر شود خون او هدر و دفاع کننده را بخاطر کشتن شخص مهاجم در صورتیکه در دادگاه مهاجم و متجاوز بودن مقتول ثابت شد مجازات نمی کنند. ما ابتداء در این زمینه روایات مسئله را نقل می کنیم سپس به ادلّه دیگر و اقوال فقهاء بزرگوار می پردازیم:
وسائل الشیعه ج ۱۸ باب ۷ از ابواب حدود ۵۴۳٫
خبر اول: عن ابی عبدالله علیه السلام قال: اللصّ محارب لله ولرسوله فاقتلوه فما دخل علیک فعلّی از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمودند: دزد محارب با خدا و رسول خدا وقتی که او را دیدید بکشید عهدۀ اوبگردن من است (یعنی وزر و گناه و کیفری ندارد).
خبر دوم: «عن ابی ایّوب قال سمعت ابا عبدالله علیه السلام یقول: من دخل علی مومن داره محارباً له فدمه مباح فی تلک الحال للمؤمن و هو فی عنقی».
ابی ایوب می گوید شنیدم از امام صادق علیه السلام که می فرمود: کسیکه بر منزل کسی در حال محاربه داخل بشود خون او هدر و برای مؤمن صاحب منزل مباح است و اگر وزری داشته باشد بگردن من است.
خبر سوم: «عن جعفر عن ابیه علیهماالسلام قال: اذا دخل علیک اللصّ یرید اهلک و مالک فان استطعت ان تبدره و تضربه فابدره و اضربه و قال: اللصّ محاربٌ لله و لرسوله فاقتله فما مسّک منه فهو علی».
امام جعفر صادق از پدر بزرگوارش (سلام الله علیهما) نقل می کند که فرمودند: اگر بر شما دزدی وارد شد که سوء قصد به اهل وعیال و مال تو را دارد اگر می توانی از او سبقت بگیری و اورا بزنی و شرّ او را دفع کنی بکن و فرمود: دزد مهاجم محارب با خدا و رسول خدا است او را بکشید هر وزری داشته باشد من بعهده می گیرم.
و در بعضی از روایات اگر چه کلمه «لُصّ» مطلق آمده است لکن به قرینه روایات صحیح دیگر باید گفت: منظور دزدهای مهاجم و مسلح علنی است که با اعمال زور و تهدید با اسلحه به اموال و نوامیس مردم بخواهند تجاوز کنند. وسائل الشیعه جلد ۱۱ باب ۴۶ ابواب جهادالعدو و خبر هفتم.
در صحیحه حلبی از امام صادق علیه السلام نقل می کند که فرمودند: «قال امیرالمؤمنین علیه السلام اذا دخل علیک اللصّ المحارب فاقتله» یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: اگر دزد محارب بر منزل تو وارد شد او را بکش. و همچنین روایات دیگری که محارب بودن دزد را قید کرده است.
خبر دوم همان باب: در خبر سکونی از امام صادق علیه السلام نقل می کند که فرمودند: «ان الله لیمقت الرّجل یدخل علیه اللصّ فی بیته فلایحارب» یعنی خداوند غضب می کند مردیرا که به منزل او دزدی وارد بشود و قصد تجاوز داشته باشد و او متجاوز را بحال خود بگذارد و با او به ستیزه برنخیزد. و روایات زیادی در این زمینه است که اصل وجوب دفاع از خود و اموال واهل وعیال انسان را در مورد حمله وتهاجم اجانب ثابت می کند و روایاتی داریم که شخص مدافع را اگر در حین دفاع کشته شود شهید می نامند. مانند خبر ابی عبدالله علیه السلام: قال قال: رسول الله (ص) من قتل دون عیاله فهو شهید یعنی امام صادق علیه السلام از رسول گرامی نقل می کند که فرمودند: کسیکه در موقع دفاع از عیال خود کشته شود شهید است. یا فرمودند: هر کس در کنار مال خودش بخاطر دفاع از آن کشته شود شهید محسوب می شود (باب ۴۶ ابواب وسائل الشیعه ج ۱۱) و روایاتی داریم که اگر در حین دفاع سارق کشته شود قصاص و دیه و کیفر بر شخص مدافع نیست ولی اگر بوسیله مهاجم و دزد مسلح ضرر جانی یا مالی بر مدافع وارد بشود او ضامن است و کیفر می شود، مانند خبر حسین بن مهران:
عن ابی عبدالله علیه السلام سألته عن امرأه دخل علیها اللصّ و هی حبلی فوقع علیها فقتل ما فی بطنها فوثبت المرأه علی اللصّ فقتلته فقال امّا المرأه التی قتلت فلیس علیها شیءٌ و دیه سخلتها علی عصبه المقتول السارق.
از امام صادق علیه السلام سؤال کردم دربارۀ زنیکه بر منزل او دزدی وارد شده است در حالیکه او حامله بود و در اثر تجاوز دزد بچه خود را سقط می کند و سپس به دزد حمله می کند و او را می کشد. فرمودند اما دربارۀ دزد که بوسیله زن کشته شده است کیفری و خسارتی برآن زن نیست ولی دیه جنینی را که بوسیله دزد ساقط شده است بعهده فامیل دزد است.
لذا مرحوم محقق صاحب شرائع می فرمایند:«اللصّ محارب فاذا دخل داراً متغلّباً کان لصاحبها محاربته فان ادّی الدفع الی قتله کان دمه ضائعاً لایضمنه الدافع ولو جنی اللصّ علیه ضمن. یعنی لصّ محارب است و هنگامیکه به منزل کسی با زور و غلبه وارد شود صاحب منزل می تواند با او بستیزد و اگر دفاع صاحب منزل منجر به قتل و کشته شدن مهاجم بشود خون او هدر و ضایع است و شخص مدافع (صاحب منزل) ضامن نیست ولی اگر دزد جنایتی در رابطه با جان و اعضاء بدن صاحب منزل انجام دهد ضامن است.
البته همانطور که قبلاً اشاره شد باید در موقع دفاع مراتب نهی از منکر را رعایت کرد مثلاً اگر ممکن باشد که به مأمورین دولتی خبر دهد و یا خود او را دستگیر کند و به دست قانون بسپارد که طبق قوانین جاریه اسلامی او را محاکمه کنند، البته در صورتیکه حکومت اسلامی حاکم باشد و بداند که حق او ضایع نخواهد شد، لازم است که این عمل را انجام دهد واگر خودش در اینصورت اقدام نماید و بکشد جایز نیست بلکه معصیت کرده و ضامن است و اگر می تواند با ضرب خفیف مهاجم را دفع کند نباید ضرب شدید باشد، البته در جائیکه می تواند ترتیب را رعایت کند و مهلت داشته باشد ولی اگر دزد مسلح طوری است که کوچکترین مهلتی پیدا کند اورا خواهد کشت و یا تجاوز به ناموس و اموال خواهد نمود نباید باو مهلت داد و رعایت ترتیب در این صورت لازم نیست. در این زمینه امام بزرگوار در تحریرالوسیله ج اول کتاب امر بمعروف و نهی از نمکر پس از آنکه در ضمن مسائل متعدده که جواز بلکه وجوب دفاع در برابر دزد محارب ویا متجاوز باموال و نفوس و نوامیس هر شخصی و یا همسر واولاد و والدین و اقرباء او را بیان می کند در مسئله ششم می فرماید:
«یجب علی الاحوط فی جمیع ما ذکران یتصدی للدفاع من الاسهل فالاسهل الخ» یعنی در جمیع آنچه که گفتیم (در دفاع از دزد مهاجم) واجب است که از درجه خفیف شروع کنیم وبه مرحله شدیدتر برسیم مثلاً اگر با اخطار و تهدید و سروصدا کردن و داد زدن دفع می شود، نباید به بیشتر از آن تجاوز کرد و اگر باید به اعمال زور بوسیله دست یا عصا متوسل شد بلامانع است و اگر نمی شود مگر با شمشیر و (اسلحه گرم دیگر) باید انجام داد البته صرفاً با ایراد جراحت و زخمی کردن، و اگر دفع نمی شود مگر با کشتن، جایز است که او را بکشند با هر وسیله ای که در اختیار داشته باشند، البته مراعات ترتیب در صورتیکه ممکن باشد لازم است ولی اگر خوف غلبه دشمن و مهاجم باشد ومهلت رعایت ترتیب در دفاع نداشته باشیم دیگر ترتیب لازم نیست و قطعاً می شود با هر وسیله ای او را دفع کرد.
تا اینجا وظیفه هر فرد مسلمان است که مورد تجاوز قرار می گیرد و اما اگر او را سالم گرفت و دست قاضی شرع و یا حاکم سپرد لازم است که حاکم با او معامله محارب بکند که یکی از کیفرهای چهارگانه گذشته را دربارۀ او اجراء می کنند البته پس از آنکه اموالیکه دزدیده باز پس بگیرد و خساراتی که وارد کرده اعم از جانی و یا مالی متحمل بشود یعنی اگر در حین تجاوز چشم شخص مدافع را در بیاورد و کور کند باید بحکم قصاص چشم او را کور کنند سپس بعنوان محارب اورا بکشند یا بدار آویزند یا نفی بلد کنند.
در اینجا بسیار مناسب است که به دو مسئله شرعی که با مسئله مورد بحث بی ارتباط نیست و فقهاء در همین جا ذکر کرده اند ما نیز متذکر شویم.
۱ـ اگر شخصی وارد منزلش شود و ببیند که مردی به همسر او تجاوز می کند و یا اعمال منافی غیرازتجاوز انجام می دهد، می تواند آن مرد متجاوز را بکشد واگر بداند که همسرش از روی طوع و رغبت خود را در اختیار او گذاشته است در مورد زنا همسرش را نیز می تواند بکشد، البته اگر پیش حاکم شرع دلیل داشت و توانست ثابت کند که به چه دلیل کشته است جرمی ندارد و تبرئه می شود وضامن نیست ولی اگر نتواند ثابت کند، حاکم شرع طبق ظواهر عمل می کند و او را مجازات می نماید.
۲ـ اگر کسی به جهت اطلاع پیدا کردن به اسرار مردم به خانه و یا باغ شخصی و خصوصی کسی نگاه کند یا با سوراخ کردن دیوار یا بازکردن در و یا با دوربین و غیر ذلک نگاه کند کار حرام وخلاف شرعی مرتکب شده است و صاحب خانه او را باید نهی از منکر کند و اگر قبول نکرد می تواند او را بطوری بزند که چشم او معیوب بشود و اگر هر خسارتی براو وارد شد صاحب منزل ضامن نیست و مجازاتی ندارد. امام امت درباره هر دو مسئله در تحریرالوسیله ج ۱ کتاب امر بمعروف و نهی از منکر ص ۴۷۱ مسئله ۲۷ـ ۲۸ـ ۲۹ـ ۳۰و ۳۱ و۳۲ مفصلاً بحث فرموده اند، به آنجا مراجعه شود.
نگاهی به رویدادها، جنگ( انقلاب و جهان)
به عنوان مقابله به مثل، پس از تهدیدات اخیر رژیم جنایتکار عراق، ایران اخطار کرد: بصره، خانقین و مندلی را خواهیم کوبید، مردم عراق فوراً این شهرها را تخلیه کنند.
۱۸/۱۱/۶۲
رئیس مجلس: اگر رژیم صدام دست به ماجراجوئی بزند خواهد دید که در هیچ جای عراق، شهر امنی وجود ندارد.
۱۸/۱۱/۶۲
در پاسخ به جنایات صدّام، اولین لشکر قدس، ۱۵ کیلومتر در خاک عراق پیش روی کرد.
۲۳/۱۱/۶۲
پس از پرتاب پنج موشک به شهر قهرمان پرور دزفول، ایران شهرهای بصره، خانقین و مندلی را درهم کوبید.
۲۳/۱۱/۶۲
۱۱۰کیلومتر مربع از خاک عراق در«دربندی خان» به تصرف نیروهای اسلام درآمد. دو گروهان عراق در دربندی خان تارومار شدند. بلندی ۱۵۴۰ متری شاخ شمیران بدست نیروهای اسلام افتاد.
۲۴/۱۱/۶۲
مقر حزب بعث، سازمان امنیت و منازل افسران عراقی در بصره با آتش توپخانه ایران منهدم شد.
۲۵/۱۱/۶۲
رژیم عراق نیمه شب، اندیمشک، بهبهان و مسجد سلیمان را با موشک به خاک و خون کشید.
۲۵/۱۱/۶۲
چند ارتفاعات استراتژیک و پاسگاه سید کریم در خاک عراق به تصرف ایران درآمد.
۲۶/۱۱/۶۲
جنگنده های ایران، مراکز صنعتی و اقتصادی بعقوبه را بمباران کردند.
۲۶/۱۱/۶۲
عملیات والفجر ـ ۵ با رمز یا زهرا آغاز شد. در نخستین ساعات، چند ارتفاع استراتژیک آزاد شد.
۲۷/۱۱/۶۲
جاده استراتژیک بصره ـ بغداد در تیررس رزمندگان اسلام قرار گرفت. ۱۰ ارتفاع مهم منطقه از جمله ارتفاعات چغاعسکر، عباس عظم و ۲۳۰ به تصرف رزمندگان درآمد. مقر گردان ۴۷ توپخانه رژیم صهیونیستی با آتش کفرستیزان اسلام منهدم شد. قله ۱۲۰۰ متری چنگوله فتح شد.
۲۹/۱۱/۶۲
عملیات والفجر ـ ۶ در دو جبهه به فاصله ۱۰۰ کیلومتر آغاز شد.
۳/۱۲/۶۲
عملیات ویژه«خیبر» از چند محور استان بصره والعماره آغاز شد. جادّه بدره طیب به تصرف رزمندگان اسلام درآمد. بخش عمدۀ سپاه چهارم ارتش عراق نابود شد.
۴/۱۲/۶۲
فاتحان خیبربا آزادسازی جزایر مجنون و ۵۰ حلقه چاه نفت، ۳۱ روستا و ۳ شهرک عراق را آزاد کردند.
۵/۱۲/۶۲
سپاه اسلام در یک شبیخون سنگین، ۷ کیلومتر از حاشیه دجله را پاکسازی کردند. نیروهای اسلام در عمق ۲۵ کیلومتری خاک عراق به پیروزیهای تازه ای دست یافتند.
۷/۱۲/۶۲
مواضع دفاعی دشمن در منطقه«العزیر» در استان العماره عراق منهدم شد.
۸/۱۲/۶۲
انقلابیون مسلمان عراق پالایشگاه نفت الحدیثه را به آتش کشیدند.
۲۳/۱۱/۶۲
سه فروند دیگر از هواپیماهای جنگی دشمن سرنگون شد.
۹/۱۲/۶۲
هندوهای برمه سی دانشجوی مسلمان نمازگزار را مجروح کردند.
۱۷/۱۱/۶۲
دولت پاکستان فعالیت تمام اتحادیه های داشجوئی را ممنوع اعلام کرد.
۱۷/۱۱/۶۲
نه هزار(۹۰۰۰) نظامی ارتش لبنان با تحویل سلاح، خود را تسلیم مسلمانان کردند.
۱۸/۱۱/۶۲
انقلابیون مسلمان، مقرّ سازمان اطلاعات صهیونیستها را در صیدا به موشک بستند.
۱۸/۱۱/۶۲
۴۱ دیپلمات آمریکائی با هلیکوپتر از بیروت گریختند و تفنگداران آمادۀ پناه بردن به ناوهای جنگی شدند.
۱۹/۱۱/۶۲
به نشانۀ انتقام شکست آمریکا در لبنان، ناوگان ششم آمریکا مناطق مسلمان نشین بیروت را زیر آتش سنگین قرارداد.
۲۳/۱۱/۶۲
فالانژیستها و ارتش لبنان با حمله به سفارت ایران در بیروت، گروهی از دیپلماتهای ایران را ربودند.
۲۳/۱۱/۶۲
نیمی از نظامیان رژیم کارمل مستقر در پادگان سندباد به انقلابیون مسلمان پیوستند.
۲۵/۱۱/۶۲
با انفجار یک بستۀ پستی در سفارت جمهوری اسلامی ایران در دمشق حجه الاسلام محتشمی سفیر ایران مجروح شد. این انفجارتوسط عوامل صهیونیستی صورت گرفت.
۲۶/۱۱/۶۲
صهیونیستها، شیخ راغب حرب، امام جمعۀ جبشیت لبنان را به شهادت رساندند.
۲۹/۱۱/۶۲
اعتصاب عمومی در اعتراض به شهادت شیخ راغب حرب، سراسر لبنان را فراگرفت.
پلیس ضد مردمی فرانسه، گروهی از دانشجویان مسلمان، ایرانی وعرب را بازداشت کرد.
فلسطینیها و اعراب مقیم لیبی، سفارت اردن در طرابلس را به آتش کشیدند.
۱۲۰ مسلمان مراکشی به اتهام مخالفت با رژیم مراکش به زندان محکوم شدند.
۳۰/۱۱/۶۲
مبارک و شاه حسین، خواستار حمایت علنی ریگان از رژیم عراق شدند.
فلسطینیها، عکس شاه حسین را در نابلس به آتش کشیدند.
هواپیماهای صهیونیستی، هدفهای غیر نظامی بیروت را با بمب فسفری به آتش کشیدند.
۱/۱۲/۶۲
کشتیهای جنگی آمریکا وانگلیس راهی خلیج فارس و دریای عمان شدند.
۳/۱۲/۶۲
امین جمیل خواستار دخالت نظامی اسرائیل در کلیه مناطق لبنان شد.
عربستان حمایت مجدد خود را از عراق در جنگ تحمیلی اعلام کرد.
۸/۱۲/۶۲
انقلابیون مسلمان یک هواپیمای آمریکائی را بر فراز لبنان سرنگون کردند.
۹/۱۲/۶۲
فرانسه یک وام ششصد میلیون دلاری در اختیار عراق قرار داد.
عربستان بازپرداخت بدهی های عراق به ژاپن را به عهده گرفت.
۱۰/۱۲/۶۲
اخبار داخلی
توسط مردم تهران /۱۷۵۰۰ واحد خون به سازمان انتقال خون ایران اهدا شد.
۱۸/۱۱/۶۲
مانور آزادی قدس در شصت منطقه کشور با موفقیت کامل برگزار شد.
۲۳/۱۱/۶۲
توسط یک دکتر ایرانی عمل جراحی پیوند انگشتان دست با موفقیت انجام شد.
۲۶/۱۱/۶۲
۱۳ میلیون ریال اهدائی مردم خارک به جبهه ها تقدیم آیت الله العظمی منتظری شد.
۲۵/۱۱/۶۲
امام: سزاوار است که بر اولین اسکناسی که در ایران چاپ می شود تصویر اولین مرد مجاهد در رژیم منحوس پهلوی (مرحوم مدرس) چاپ شود.
۱/۱۲/۶۲
رئیس جمهور: اگر آمریکا در خلیج فارس ماجراجوئی کند اجازه نخواهیم داد حتی یک قطره نفت از منطقه خارج شود.
۶/۱۲/۶۲
اخبار جهان
مانور چهار روزه آمریکا و ژاپن با شرکت ۲۹۰ هواپیمای جنگی آغاز شد. ژاپنی ها در اعتراض به برگزاری مانور، دست به تظاهرات زدند.
۱۸/۱۱/۶۲
توسط جمهوری اسلامی ایران، دبیرستان های امام خمینی و آیت الله بهشتی در سیرالئون احداث شد.
۲۵/۱۱/۶۲
در اعتراض به دولت، ۳۱ هزار آموزگار تونسی دست به اعتصاب نامحدود زدند.
۲۶/۱۱/۶۲
یاسرعرفات در مسکو با دو تن از رهبران حزب کمونیست اسرائیل دیدار و گفتگو کرد.
۲۷/۱۱/۶۲
انقلابیون السالوادر در چند منطقه، حملات شدیدی را برعلیه نیروهای دولتی آغاز کردند.
۲۹/۱۱/۶۲
به منظور جلوگیری از ادامه تظاهرات دانشجویان، دانشگاه کراچی به مدت یک هفته تعطیل شد.
۱/۱۲/۶۲
خط لوله نفت عراق به ترکیه منفجر شد.
۳/۱۲/۶۲
توپخانه ناوگان ششم آمریکا، مواضع نیروهای سوری را برای دومین بار بمباران کرد.
۱۸/۱۱/۶۲
با برگزاری تظاهرات در محوطه دانشگاه قاهره هزاران دانشجوی مصری خواستار آزادی بیشتر شدند.
۷/۱۲/۶۲
در پی تظاهرات گسترده مردم، در ایالات شمال غربی سومالی، حکومت نظامی برقرار شد.
۷/۱۲/۶۲
عمران
مرکز مخابرات چهار هزار شماره ای اسلام آباد غرب گشایش یافت.
۲۳/۱۱/۶۲
با افتتاح پالایشگاه خانگیران توسط رئیس جمهور، گاز مورد نیازخراسان و شمال کشور تا هشتاد سال تأمین شد. ظرفیت این پالایشگاه عظیم ۱۵ میلیون متر مکعب است.
رادیو صدای قرآن توسط رئیس جمهور، افتتاح و شروع به کار کرد.
۵۵ روستا در چهارمحال و بختیاری، خوزستان و فارس صاحب برق شدند.
دانشکدۀ پزشکی آیت الله صدوقی در یزد افتتاح شد.
۲۴/۱۱/۶۲
کارخانه روغن ترمز گیلان با ظرفیت نیم میلیون لیتر آغاز به کار کرد.
۲۵/۱۱/۶۲
کارخانه تسلیحاتی سپاه پاسداران بنام «الحدید» با حضور رئیس جمهور آغاز به کارکرد.
۲۷/۱۱/۶۲
هدایت درقرآن
آیت الله جوادی آملی
قسمت پنجم
روش منطقی و فطری در روایات
اکنون به اصل بحث می پردازیم:
اشکالاتی که بر منطق وارد شده و جواب آنها:
در جلد پنجم المیزان یازده اشکال مطرح شده است که منطق، نقشی ندارد و نه تنها سودی ندارد بلکه زیان بار است، واستاد علامه «ره» پاسخ آن اشکالات را داده است.
اینک اشاره ای به این اشکالات می نمائیم:
اشکال اول:
خلاصه اشکال اول این است که: اگر منطق طریق موصل و راه مستقیم باشد، نباید اختلاف بین اهل منطق باشد، ولی چون دیده می شود که بین آنها اختلاف است، پس منطق، طریق مستقیم نیست. این اشکال دو پاسخ دارد:
۱ ـ اینکه خود این استدلال قیاسی است استثنائی و منطقی.
۲ ـ راه منطقی، راه صحیح است، پس اگر کسی این راه را درست طی کرد، به مقصد می رسد و هر کس درست طی نکرد، به مقصد نمی رسد. منطق راه و روش است، پس اگر آن را درست ندانی و در اندیشه خود درست به کار نگیری، از آن استفاده نخواهی کرد، و این بدی راه را نمی رساند بلکه نادانی رونده را. علامه طباطبائی «ره» در این مورد مثالی می زنند: شمشیر آلت بریدن و قطع کردن است، اگر کسی آن را از پشت مورد استفاده قرار دهد، از آن بهره نخواهد برد.
اشکال دوم:
اشکال دوم این است که: این قوانین (منطقی) بعداً پیدا و تدوین شده و به تدریج تکمیل شده است در حالی که حقایق عالم همیشه بوده است، چگونه قوانین منطقی که پس از این پیدا شده برای شناخت اشیاء و واقعیت های جهان کافی است؟ منطقی که دست نویس بشر است، و تازه پیدا شده (مثلا ارسطو نوشته و دیگران آن را تکمیل کرده اند یا دیگران نوشته اند و ارسطو آن را تکمیل کرده) چگونه ممکن است تبیین کنندۀ حقایق در گذشته هم بوده است؟ این اشکال هم دو جواب دارد:
۱ ـ جوابی است که در تمام این اشکالات است و آن همان جواب اول از اشکال اول است که روش اشکال، قیاسی است استثنائی و منطقی و این جواب نقضی است.
۲ ـ منطق اصطلاحی، جز تدوین همان منطق فطری چیز دیگری نیست، اصولا کسی منطق را نساخته است، مثل علم طب که در حقیقت کسی آن را نساخته است بلکه دانشمندان این علم آمدند روابطی که بین مزاج و غذا و دارو و درمان است به رشته تحریر درآوردند، منطق هم همان روش استدلالی فطری است که به صورت نوشته درآمده است نه اینکه کسی منطق را ساخته باشد، یا بین منطقی که مدون است با منطق فطری فرقی و اختلافی وجود داشته باشد، آن کس که اشکال کرده است، بین تدوین و ابتکار فرقی نگذاشته است. منطق همان شکوفا کردن فطرت است و می گوید آنچه در نهاد انسان است اینچنین است، نه اینکه منطق به بشر یاد داده است که چگونه بیندیشند. آری! منطق یک قرارداد نیست که شما بگوئید: جهان در گذشته بوده و تابع اینگونه قوانین قراردادی نیست!!
اشکال سوم:
اصول و قوانین منطقی و مانند آن، به منظور بستن درب خانه معصومین علیهم السلام یا برای انصراف مردم از کتاب و سنت ترویج شده، لذا مسلمانان باید از اینگونه اصول و قوانین پرهیز کنند!
این اشکال تحلیل می شود به بعضی از قیاسهای اقترانی و استثنائی، یعنی اینها را برای آن آوردند که سدّ باب اهل عصمت شود و هر چه برای بستن باب اهل بیت است باید از آن پرهیز شود. پس، از منطق هم باید پرهیز شود. این خودش یک قیاس اقترانی است و همان روش منطقی می باشد. این کسی که اشکال کرده، درست دقت نکرده است که احیاناً سوء استفاده هائی از منطق شده، همانگونه که سوء استفاده هائی از فقه و اصول فقه نیز شده است. و این سوء استفاده های مذاهب گوناگون در فقه و اصول بیشتر است تا منطق.
حال اگر کسی از مواد اصولی و فقهی سوء استفاده کرد و در برابر معصومین «علیهم السلام» به مقابله برخاست آیا این دلیل نقض آن رشته است! یا اینکه رونده سوء استفاده کرده و راه بدی را طی کرده است؟ اگر چنانچه شمشیری را درست کردند که با آن شمشیر پیامبران خدا را کشتند، آیا شمشیر بد است یا آن شخص استفاده کننده، از این شمشیر بد استفاده کرده است؟ هنگامی که می بینید فقهائی در برابر فقه جعفری قرار گرفتند و اصول هائی در برابر اصول این مذهب قرار دادند که بتوانند به هر وسیله ای این درب را ببندند (که هرگز موفق نشدند و نخواهند شد) آیا این نقص فقه و اصول است یا نقص استفاده کنندگان؟ بدون شک اگر کسی استفادۀ بد کرد خود بد کرده است نه اینکه این رشته و ابزار آن نقص را دارد.
اشکال چهارم:
این سلوک عقلی گاهی انسان را به مخالفت با کتاب و سنت می کشاند، چه اینکه بسیاری از آراء متفلسفین را می بینیم مخالف کتاب و سنت است.
گذشته از اینکه این هم، یک شکل منطقی است، باید توجه کرد که آیا منطق او را به خلاف کتاب و سنت کشانده یا اینکه آن مبادی پیش ساخته باطل رابه قالب ابزار منطقی ریخته و بهرۀ بد برده است؟ منطق روش فکر است که دارای سلسله بدیهیات اولیه ای می باشد که همه می پذیرند و نقصی ندارند ولی اکنون که برخی قوانین و قواعد و اصول از پیش ساخته را با این ابزار مخلوط کرده اند و آنها نتیجۀ سوء داده اند، نقص از آنها است نه از ابزار منطقی و بدیهیات اولیه.
آنکه می گوید:« کُلُّ موجود مادیُ » ! و این را به عنوان یک اصل کلی (کبری) قرار می دهد، آنگاه می گوید: اگر روح موجود است، چون کُلُّ موجودٍ مادّیُ، پس روح باید مادی باشد!! اگر مبدأ موجود است چون کل موجود مادی، پس این مبدأ باید مادی باشد! و اگر مادی است باید با آزمایش حل شود!! نظیر همان مادیگرایانی که می گفتند: « لَن نُؤمِنَ لَک حَتی نَرَی الله جهره» امروز هم مادیگران همین را می گویند که ما چیزی را می پذیریم که آن را ببینیم و اگر چیزی را احساس نکنیم نمی پذیریم ! این مکتب می خواهد از همان مبانی مکتبی که می گوید «لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار» استفاده کند و آنها را در قالب های مادی و باطل بیاورد، آنگاه نتیجه رد بگیرد. این نقص منطق و بدیهیات اولیه نیست بلکه از آن مکتب مادّی است.
فرق بین اشکال سوم و چهارم:
اشکال سوم این بود که پیدایش منطق برای بستن درب خانه معصومین «ع» بود، و از اول، هدف مؤسسین این علم بد بوده است و بر علیه کتاب و سنت بوده است !!که البته پاسخ آن، بطور اجمال داده شد ولی اشکال چهارم این است که وارد شدن در این راه، نتیجه و پایان خطرناکی دارد، چه هدف از اصل بد باشد یا خوب!!
اشکال پنجم:
برخی گفته اند: منطق برای تمییز شکل منتج از شکل فاسد است که کدام شکل نتیجه می دهد و کدام عقیم است، اما موادی که در این شکل می ریزیم، بجای «الف» و «ب» و «ج» قرار می دهیم آن مواد را منطق تأیید نمی کند بلکه باید از جائی دیگر ـ مثلاً ـ از معصومین گرفت. گر چه ما قبول داریم که منطق ابزار کار است، اما موادی که در این ابزار می ریزیم، باید از کتاب و سنت گرفته شود. به عبارت دیگر: منطق انسان را از اشتباه حفظ نمی کند برای اینکه موادی ندارد، منطق با الف و ب و ج می گردد، منطق صوری به اینگونه است که اگر شما گفتید: کلُ (أ) (ب) و کلّ (ب) (ج)، نتیجه می گیرید که: کلّ (أ) (ج)، اما بجای الف و باء و جیم، چه باید گذاشت، آنرا منطق تعیین نمی کند؟! منطق می گوید که باید بین موضوع در صغری و محمول در کبری یک رابطه لزومی و یک لازمه ذاتی باشد ولی خود منطق انسان را از اشتباه حفظ نمی کند.
جواب
اینکه گفته اند ما اگر به معصومین مراجعه نکنیم ایمن از خطا نیستیم، این مغالطه است ما باید بررسی کنیم که در چه مسائلی باید به معصومین مراجعه کنیم.
اما مسائل عملی که در آنها بنای عملی و تعبد در مرحله عمل معتبر است نه اعتقاد و مبانی فکری.آنجا ظواهر حجت است و انسان به همان ظواهرقول معصومین (ع) عمل می کند و اما اگر شما خواستید بفهمید چه در عالم هست و چه نیست؟ این مسئله ای است نظری نه عملی و به تعبیر دیگر به اصول دین برمی گردد و گاهی هم نه به اصول دین برمی گردد و نه به فروع دین بلکه جزء علوم تجربی است نظیر اینکه فلان دارو برای فلان مرض خوب است یا نه؟ اکنون اگر چنین مطلبی در یک خبر واحدی باشد، آیا به آن عمل می کنیم؟ قطعاً عمل نمی کنیم چرا که این حجت نیست و مسیر هم مسیر عملی نیست. آری در مسائل عملی در صورتی می توانیم خبری را حجت بدانیم که سه جهتش تأمین شده باشد:
۱ـ سند باید قطعی باشد ( حتماً از معصومین علیهم السلام صادر شده باشد ).
۲ـ دلالت باید قطعی باشد ( نص باشد و تصریح داشته باشد نه ظهور )
دلالت باید قطعی باشد (نص باشد و تصریح داشته باشد نه ظهور )
۳ـ جهت صدورش هم باید برایتان قطعی باشد ( برای بیان واقع باشد نه برای تقیه و امثال )
شما روی ظنون متراکمه که نمی توانید در برابر یک علم پیش رفته بایستید و بگوئید مثلاً کرفس برای رفع سرطان خوب است. چون در خبر آمده است ! یا ریشۀ فلان گیاه برای درد چشم خوب است ! زیرا در آن صورت باید با پیشرفت علوم بجنگید و بگوئید در روایت چنین آمده است ! اینکه حجت نیست، چیزی در مسائل نظری می تواند قابل عرضه باشد که آن سه رکنش تأمین شده باشد.
اما اگر یک خبر ظنی الصدور را با اصاله الصحه که انشاءا… راوی اشتباه نکرده ! یا با حمل فعل مؤمن بر صحت و مانند آن! درست کردید، جهت صدور را هم با این اصول عقلائی حل کردید، دلالتش را هم با اصاله الاطلاق و اصاله العموم و اصاله عدم القرینه و امثال ذلک حل کردید، آیا می توان به این خبر در مسائل علمی و نظری اعتماد کرد.
اگر تجارب بشری و علوم پیشرفته بشری ثابت کرد که فلان میوه برای فلان بیماری بد است آیا می توانیم به اطلاق روایتی اخذ کنیم که ـ مثلا ـ فلان میوه برای فلان بیماری خوب است بدون اینکه خصوصیتهای زمانی و مکانی را در نظر بگیریم و ندانیم که معصوم آن را در چه محیطی فرموده و برای چه کسی و در چه شرایطی فرموده است و مانند آن؟ هیچگاه در مسائل نظری که کار به عمل ندارد، نمی شود به اینها اکتفا کرد و به «ظن» عمل نمود. این همان جائی است که قرآن نهی کرده و فرموده است: ظن راه گشا نیست و مشکلی را هم حل نمی کند، و نمی شود با خرص و تخمین جهان بین شود.
بنابراین، منطق می گوید من ابزارم و ابزار خوبی هم هستم، مواد را باید از آن مبادی اولیه که بدیهیات اولیه اند تهیه کرد، اگر چنانچه شما خواستید با ظواهر، مسئله را حل کنید آن ظواهر حوزۀ حجیتشان چون عمل فقهی است، اگر خواستید با این ظواهر، جهانی را ببینید، خود معصومین فرموده اند: با ظن و گمان نمی شود جهان را شناخت. البته سخن معصوم موجب علم است ولی روایاتی که به ما رسیده تا بتواند نظر معصوم را اثبات کند باید راه علمی طی کند نه راه ظنی .
بعد از اینکه توسط عقل ثابت شد که بشر نیاز به پیامبر دارد و پیامبر باید از طرف خدا پیام او را به مردم برساند، حال چگونه پیامبر را بین آن همه متنبّی هائی که ادعای پیامبری می کنند بشناسیم و فرق معجزه را از علوم غریبه و کارهای مرتاضان چگونه تشخیص دهیم و رابطه بین معجزۀ پیامبر را از کجا بدانیم؟ منطق و فلسفه عهده دار پاسخ گفتن به این سؤالها است. آنگاه پس از آنکه ثابت شد که او پیامبر یا امام معصوم (ع) است به گفته او باید عمل کرد که:
« هذا ماقاله المعصوم» و «ماقاله المعصوم یؤخذ به».
رهنمودها
امام خمینی
برای هرچه بیشتر و پر شورتر شدن انتخابات، هیچ حوزه ای برای حوزه دیگر کاندیدا تعیین ننمایند.
مسأله انتخابات یک امتحان الهی است که گروه گرایان را از ضوابط گرایان ممتاز می کند.
اکنون جهان مستضعفان برای قطع ید ستمکاران چه به صورت قیام و انقلاب چه به صورتهای دیگر بسیج شده اند.
جمهوری اسلامی در عین حال که در هیچ یک از انفجارها دست نداشته است، لکن این هنر را کرده که بتهای عظیم تخیلی راشکسته و رعب و وحشت را از دل مظلومان برداشته ودر دل ستمگران گذاشته است.
از ملت عظیم الشأن خواهانم که به طور فعِال در صحنه حاضر و از کمک به دولت خدمتگزار وجبهه ها وپشت جبهه دریغ ننمایند.
اینک ابرقدرتها به دور کاخهای خود دیوارهای امنیّتی می کشند و خداوند آرامش را از آنان سلب نموده ونصر به رعب را نصیب مجاهدان در راه خدا نموده است.
بکوشید تا همه قشرهای سلحشور از ارتش و سپاهی و بسیجی و ژاندارمری و کمیته ای و شهربانی و عشایر، همه در هم ذوب شوید وتو ومن را از میان بردارید و چون ید واحده و قدرت واحده بر دشمن بتازید.
علما و روشنفکران کشورهای اسلامی مطمئن باشند که وضع دنیا به طور اساسی در شرف تغییر است و دنیای امروز اجازه نمی دهد که در جهان، دو قدرت هر کاری می خواهند بکنند ودر کشورها یک عده، سرنوشت ملتها را در دست بگیرند.
ازاموری که هرچه بیشتر باید به آن توجه شود، رفاه حال زندانیان است، چه گروههائی که برضد جمهوری اسلامی قیام مسلحانه نموده و مردم بی گناه کوچه و بازار را به خاک وخون کشیده اند و چه کسانی که با فروش و توزیع مواد مخدر فرزندان کشور را به فساد کشانده اند. با اسرای خود چه اینان و چه اسرای جنگی، رئوف ومهربان باشید و برادرانه رفتار کنید.
شکایت از قاضی یا دادگاه به حسب مقررات شرعی باشد و شاکی هر کس هست حق ندارد در مطبوعات یا رسانه های گروهی یا در مجامع عمومی، طرح دعوی کند و علیه قوه قضائیه جوسازی نماید.
مظلومان جهان رو به انقلاب آورده اند، جلوی این سیل عالمگیر را با سلاح زور نمی توان گرفت.
نه شوروی، نه آمریکا و نه سایر قدرتها نمی توانند با ملتها مقابله کنند.
انتخابات در انحصار هیچ کس نیست، نه روحانیون، نه احزاب، نه گروهها، انتخابات مال همه مردم است.
صدام رفتنی است، نه آمریکا می تواند او را نگهدارد و نه دیگران.
ایران تمام اقشارش با هم هستند وهیچ قدرتی نمی تواند با چنین ملتّی مقابله کند.
آیه الله العظمی منتظری
باید واقعاً در عمل، احتیاج خود را از قدرتهای بزرگ قطع کنیم. شعار بدون تلاش مفهومی ندارد.
انجمنهای اسلامی با برخوردهای متین و حساب شده، افرادی را که در گذشته یا حال، لغزشی داشته اند مجذوب اسلام وانقلاب کنند.
ساختن وآباد کردن کشور نیازبه بالا بردن سطح فرهنگ و دانش و کسب تخصّصهای لازم دارد.
دانشجویان باید در رشته های مختلف علمی، متخصّص شوند تا بتوانند از هر نظر نیاز کشور به خارج را قطع کنند.
تندرویها و برخوردهای غیر منطقی، موجب ناراضی ودلسرد شدن افراد از خدمت می شود.
گروهکها می خواهند از زندانی شدن هواداران، خوراک تبلیغات بدست آورند، شما باید هر چه زودتر لیستی از افراد واقعاً نادم را تهیه و برای عفو، خدمت امام تقدیم کنید.
این جنگ تحمیلی که امروز ملت ما گرفتار آن است، وسیله آزمایش بسیار بزرگی است.
این جوانان عزیز ما استعدادهای خود را در جبهه ها بروز و ظهور می دهند و ایمان خود را تقویت می کنند و زمینه رسیدن به فوز عظیم و لقاءالله را با دست خود، آگاهانه انتخاب می کنند.
شهادت شیخ راغب حرب از الطاف خفیه الهی است و حرکت اسلامی را در لبنان مظلوم شکوفاتر می کند.
این سنت بزرگ الهی است که پیوسته در طول تاریخ اسلام، این شجره طیبه با خونهای پاک فرزندان عزیز اسلام آبیاری شده و به شکوفائی و رشد خود رسیده است.
مردم بدانند سپرده آنها در بانکها، اقتصاد کشور را به جریان می اندازد و این از بزرگترین عبادات است.
مسئولین جبهه ها به پیروزیهای اخیر کفایت نکنند و برنامه را طوری تنظیم نمایند که دشمن نتواند نجات پیدا کند.
سرنوشت کشور و ملت عراق را باید خود ملت مسلمان عراق با اتکاء به اسلام تعیین کنند.
رابطۀ زمامداران با مردم
حجت الاسلام یحیی سلطانی
زمامداران در حکومت اسلامی
قسمت چهارم
قطع عوامل حقدها و کینه ها:
برای اینکه بین زمامداران و مردم محبت و دوستی بهتر ایجاد شود و ریشه دار گردد باید عوامل حقدها و کینه ها ریشه کن شود. کسی که با دیدۀ حقد و کینه به دیگری نگاه می کند، کارهای نیک او را زشت و لغزش های کوچک او را بزرگ می بیند و این امر باعث می شود که روز بروز دشمنی ها بیشتر و اختلافها عمیق تر گردد و کارهای صحیح بر وجه ناصحیح توجیه شود و موضع گیری افراد علیه یکدیگر شدت یابد و بالاخره کار بجائی برسد که حلّ اختلاف ممتنع و یا مشکل گردد. بنابر نقل نهج البلاغه علی (ع) به مالک اشتر می فرماید: (با حسن رفتار خود) عقدۀ کینه ها را از دل مردم بردار و سبب دشمنی های آنها را با خودت قطع کن. «اطلق عن الناس عقده کل حقد واقطع عنک سبب کلّ وتر».
بدبینی زمامداران نسبت به مردم:
یکی از چیزهای خطرناک در نظام سیاسی، بدبینی زمامداران نسبت به مردم است. زیرا بدبینی باعث می گردد که زمامدار خشم مردم را در دل بگیرد و با آنها با شدت عمل روبرو شود و سرانجام کار او به ظلم و طغیان منتهی گردد وظلم او حکومت را متلاشی سازد.
یکی از عواملی که باعث می گردد زمامدار نسبت به مردم بدبین گردد (نعوذبالله) و خشم و کینۀ آنها را در دل بگیرد، خطاها و لغزش های مردم است. مردم در نظام سیاسی اسلام نسبت به زمامداران وظایفی دارند که باید انجام دهند. ان شاءالله در جای مناسب خود دربارۀ وظائف آنها بحث می کنیم. در اینجا موضع گیری اسلامی زمامداران را در برابر لغزش های مردم (که منجر به خشم و کینۀ آنها نگردد) توضیح می دهیم، اولاً هر زمامدار باید بداند که مردم بدون عیب نیستند و خواه ناخواه گناهانی از آنها سر می زند و باید توان تحمل بسیاری از خطاهای مردم را داشته باشند تا بتوانند خشم خود را مهار کنند و بسیاری از لغزشها را مورد عفو و اغماض قرار دهند و ثانیاً بروز گناه ازمردم تنها موجب بدبینی زمامداران نمی گردد. آنچه آنها را بدبین می کند اطلاع آنها از لغزشهای مردم است باید تا می توانند از کشف گناهان و لغزشها خودداری نمایند ودر احوالات شخصی مردم تجسّس و کنجکاوی نکنند. تجسّس در احوالات مردم از نظر اسلام جایز نیست مگر احتمال توطئه ای در جهت براندازی اسلام باشد که حفظ اساس اسلام آن را تجویز نماید.
در عهدنامه از علی (ع) نقل شده که می فرماید: (ای مالک) در مردم عیبهائی هست و زمامدار سزاوارترین کسی است که باید آن عیبها را بپوشاند. برای پرده برداری از عیبهائی که بر تو پوشیده است اقدام مکن. آنچه بر عهدۀ تو لازم می باشد این است که برای تطهیر گناهانی که آشکار شده و برای تو ثابت شده است اقدام کنی (و گناهکار را به مجازات برسانی)نسبت به گناهانی که بر تو پوشیده می ماند خداوند حاکم است (او خود می داند که با بندۀ گنه کار چه کند) تا می توانی عیبها را بپوشان (و آنها را نادیده بگیر) خداوند نیز گناهان تو را که دوست نداری ملتت بدانند برای تو می پوشاند.«فإنَّ فی الناس عیوباً الوالی احق من سترها فلا تکشفنّ عما غاب عنک منها فانّما علیک تطهیر ما ظهر لک والله یحکم علی ما غاب عنک فاستر العوره مااستطعت یسترالله منک ما تحب ستره من رعیتک». و برای اینکه عیبهای مردم بر زمامدار پوشیده بماند در عهدنامه ها آمده است که امام«ع» به مالک می فرماید: باید افرادی را که دنبال عیبجوئی مردم هستند از اطراف خود دور نمائی.
«ولیکُن ابعد رعیّتک منک واشنأهم عندک اطلبهم لمعایب الناس» باید دورترین مردم از تو و مبغوضترین آنها نزد تو افرادی باشند که بیشتر دنبال عیبجوئی مردم هستند ـ در بین مردم افرادی هستند که همیشه می خواهند علیه دیگران گزارش تهیه کنند و حاکم را نسبت به آنها بدبین نمایند ـ در رابطه با اینگونه افراد در عهدنامه از امام «ع» نقل شده که می فرماید: (ای مالک) در باور نمودن گزارش گزارشگران که کارشان عیبجوئی و سخن چینی است شتاب مکن زیرا سخن چین خائن است اگر خود را بصورت خیرخواهان درآورد.
«ولا تعجلنّ الی تصدیق ساع فانّ الساعی غاش و اِن تشبّه بالنّاصحین».
خشم ملت نسبت به زمامدار:
توضیح دادیم که بدبینی زمامداران نسبت به مردم او را وادار به شدت عمل می کند و سرانجام شدت عمل به ظلم و طغیان منتهی می گردد و ظلم حکومت را متلاشی می سازد. همینطور خشم ملت نیز آنها را وادار به موضع گیری علیه حکومت می کند وموضع گیری خصمانۀ ملت سقوط قطعی حکومت را بدنبال دارد. زمامداران باید بکوشند عوامل حقدها و کینه ها که خشم ملت را برمی افروزد از میان بردارند تا ملت علیه آنها عصیان نداشته باشد.
عواملی که در ملت ایجاد نارضایتی می کند و آنها را خشمگین می نماید بسیار است که در اینجا به بعضی از آنها اشاره می شود:
۱ـ ظلم وستم:
قدرت، معمولاً در انسانهای ساخته نشده وافراد عادی کبر و غرور می آفریند و انسان متکبّر چون خود را از دیگران برتر می داند آنها را به استثمار خود درمی آورد و بدین گونه ظلم و ستم را شروع می کند و ستمگری عاقبت، ملت را به ستوه می آورد و آنها را علیه زمامدار خشمگین می نماید و بالاخره ملت با خشم و عصیان علیه او می شورند و برای سقوط حکومت او قیام می کنند. علاوه براین ظلم و طغیان موجب خشم و غضب پروردگار نیز می گردد و غضب خداوند، ظالم را با ذلت و خواری سرنگون می سازد.
در عهدنامه از امیرالمؤمنین (ع) نقل شده که می فرماید:«ولیس شیءٌ ادعی الی تغییر نعمهالله وتعجیل نقمته من اقامهٍ علی ظلم فانّ الله سمیعٌ دعوه المضطهدین و هو للظالمین بالمرصاد» برای تغییر نعمت خداوند و آماده کردن عذاب او هیچ چیز مؤثرتراز ظلم و ستمکاری نیست محققاً خداوند دعای ستمدیدگان را می شنود ودر کمین ستمکاران است.
جملۀ معروفی است که گویا از یکی از رهبران اسلام نقل شده است که می فرماید:«الملک یبقی مع الکفر ولا یبقی مع الظلم» حکومت با کفر باقی می ماند ولی با ظلم وستمگری باقی نمی ماند.
۲ـ کشتارهای بیجا:
مؤثرترین عاملی که خشم ملت را به اوج می رساند و حکومت را متلاشی می سازد قتل ها و کشتارهای بی مورد است. در عهدنامه از علی (ع) نقل شده که می فرماید:«ایّاک والدماء و سفکها بغیر حلّها فانّه لیس شیء ادنی لنقمه ولا اعظم لتبعه و لا احری بزوال نعمه وانقطاع مده من سفک الدماء بغیر حقّها والله سبحانه مبتدیء بالحکم بین العباد فیما تسافکوا من الدماء یوم القیامه فلا تقوین سلطانک بسفک دمٍ حرام فان ذلک ممّا یضعفه و یوهنه یل یزیله و ینقله».
بترس از خونی که به ناحق ریخته شود زیرا هیچ چیزی بیش از ریختن خون ناحق عذاب را نزدیکتر و کیفر را بزرگتر نمی کند و هیچ چیزی برای زوال نعمت و تمام شدن مدت سزاوارتر از ریختن خون ناحق نمی باشد و خداوند سبحان روز قیامت نخستین حکمی را که صادر می کند (و نخستین محاکمه ای را که انجام می دهد) دربارۀ خونهائی است که مردمان به ناحق ریخته اند، پس مبادا بخواهی که با خونریزی حرام پایه های حکومت خود را محکم کنی که این خونریزی از کارهائی است که پایه های حکومت را سست می کند و بلکه آنرا ریشه کن می سازد و به دیگران انتقال می دهد. یکی از بزرگترین گناهان در اسلام قتل بیجا و به ناحق ریختن خون است. زمامدار نباید دستش به خون بی گناهان آلوده باشد. کشتن افراد و بی سرپرست گذاشتن و داغدار نمودن یک خانواده کار ساده ای نیست وخداوند از گناه آدم کشان به آسانی نمی گذرد، مگر اینکه مقتول از نظر اسلام مهدورالدم و قتل او لازم باشد که در این صورت گناه محسوب نمی گردد.
۳ـ تبعیضهای ناروا:
یکی دیگر از چیزهائی که ملت را ناراضی می سازد تبعیضهای ناروا است. ملت از کمبودهائی که عوامل غیر اختیاری آنرا بوجود آورد ناراضی نمی شوند لیکن اگر در شرائط غیر عادی برای بعضی کمبود باشد و برای بعضی نباشد موجب دلسردی و نارضایتی می گردد. اگر در اجتماع رابطه حاکم باشد و افراد مخصوصی به جهت رابطه هائی که با مسئولین دارند به مقام ومنصب و نان و نوائی برسند و دیگران در محرومیّت باشند بزودی حکومت در بین مردم زیر سؤال می رود و نارضایتی در ملت پدیدار می گردد.
در عهدنامه آمده است که امام (ع) به مالک اشتر فرمود:«ثم انّ للوالی خاصهً و بطانه فیهم استئثار و تطاول و قله انصاف فی معاملهٍ فاحسِم ماده اولئک بقطع اسباب تلک الاحوال ولا تقطِعنّ لاحدٍ من حاشیتک و حامّتک قطیعه ولا یطمعنّ منک فی اعتقاد عقدهٍ تضرّ بمن یلیها من الناس فی شربٍ او عملٍ مشترک یحملون مؤنته عل غیرهم فیکون مهنأ ذلک لهم دونک و عیبه علیک فی الدنیا والآخره».
ای مالک (معمولاً) برای زمامدار یاران و دوستان نزدیکی هست (که آنها اصحاب سرّ و یاران خلوت او می باشند) و در بین این افراد کسانی هستند که برای منافع خود دست و پا می کنند (و خود را بر دیگران ترجیح می دهند) و از دیگران خود را برتر می دانند اینان در داد و ستد میانه روی و انصاف را کمتر رعایت می کنند. تو اسباب این گونه کارها را از آنها قطع کن و بدینوسیله ریشه آنها را بکن هرگز به خویشان و حاشیه نشینان خودت قطعه زمینی را (به عنوان ملک یا بهره برداری) واگذار مکن. و مبادا آنها در تو طمع داشته باشند تا باغستان یا زمین کشتزاری را در دست بگیرند که با کشت و زراعت آنها از لحاظ آب رسانی یا عمل مشترک دیگر به همسایگان آن مزرعه ضرری وارد گردد (و از قدرت تو سوء استفاده کنند) و مخارج آنرا بر دیگران تحمیل نمایند که در این صورت سود گوارای آن برای آنها است و عیب و زشتی آن در دنیا و آخرت دامن تو را خواهد گرفت.
۴ـ دوست گرائی و طرفداری از وابستگان:
از جمله کارهائی که ملت را خشمگین می کند این است که زمامدار از وابستگان خود بدون جهت طرفداری نماید بگونه ای که خویشان و نزدیکان او بر دیگران مسلط باشند واز قدرت او سوء استفاده کنند. طرفداری از وابستگان و دوست گرائی یا گروه گرایی در کتب اخلاقی تحت عنوان عصبیت آمده و ما بحث عصبیت را در مقالات انتخابات مشروحاً آورده ایم ان شاءالله خوانندگان عزیز مطالعه فرموده اند. اگر طرفداری از وابستگان بگونه ای باشد که زمامدار برای آنها در برابر قانون امتیازی قائل باشد خلاف عدالت است و اگر از اموال مسلمین سهم بیشتری به آنها بدهد بسیار نکوهیده و ناپسند و از گناهان بزرگ است.
بنابر نقل نهج البلاغه در نامه ۴۳ امیرالمؤمنین (ع) به مردی بنام معقلهبن هبیره شیبانی که عامل آن حضرت در یکی از بلاد عجم بوده است می نویسد:
«بَلَغَنی عَنک امرٌ اِن کنت فَعَلتَهُ فقد اَسخطّت اِلهک، و عَصَیتَ امامک: انّک تقسِم فَیءَ المسلمین الذّی حازه رماحهم وخیولُهُم و اُریقت علیه دماؤهم، فیمن اعتامَکَ من اعراب قومک. فوالذّی فلق الحبّه وبَرَاالنَّسَمَه لَئِن کان ذلک حقّاً لَتَجِدَنَّ لک عَلَیَّ هواناً ولَتَخِفَّنَّ عندی میزاناً فلا تستَهِن بحقّ ربّک ولا تُصِلح دُنیاک بِمَحقِ دینک فتکُونَ من الأخسرین اعمالاً».
دربارۀ تو به من گزارشی رسیده که اگر آن کار را انجام داده باشی خدای خود را به غضب آورده و امام خود را نافرمانی نموده ای (گزارش رسیده) که تو اموال مسلمین را که با جنگ و خونریزی بدست آورده اند وخون مسلمانان برای آن ریخته شده در بین اعراب از بستگانت که تو را به ریاست برگزیده اند تقسیم می نمائی. سوگند به خدائی که دانه را شکافت و روح بشر را آفرید، اگر این گزارش حق باشد (وتو این عمل را انجام داده باشی) خواهی یافت که نزد من خوار و بی مقدار هستی وتو در نزد من سبک خواهی بود (یعنی دیگر برای تو در نزد من هیچگونه ارزشی نخواهد بود) پس حق پروردگار خود را سبک مشمار ودنیای خود را با نابود نمودن دینت اصلاح مکن که در این صورت از کسانی خواهی بود که عمل آنها زیانبارترین عمل است.
۵ـ وعده های بیجا و خلف وعده ها:
یکی دیگر از کارهائی که مردم را به زمامدار بدبین می کند وعده¬های بیجا و خلف وعده ها است. اگر زمامدار نمی تواند کاری را انجام دهد نباید وعدۀ آنرا به مردم بدهد زیرا خلف وعده او را در نظر مردم دروغگو جلوه می دهد و از ارزش او کاسته می شود. خلف وعده در اسلام گناه شمرده شده و از آن مذمّت شده است. کسانی که به مردم وعده ها می دهند و برای انجام آن امروز و فردا نموده و مردم را سرگردان می کنند باید بدانند که با این عمل موجبات نارضایتی مردم را فراهم می نمایند و آنها را دشمن خود می سازند.
در عهدنامه آمده است که امیرالمؤمنین «ع» به مالک اشتر فرمود:«ایاک والمنّ علی رعیتک باحسانک اوالتزیّد فیما کان من فعلک او ان تعدهم فتتبع موعدک بخلفک فانّ المنّ یبطل الاحسان والتزیّد یذهب بنورالحق و الخلف یوجب المقت عندالله والناس قال الله تعالی: کبر مقتاً عندالله ان تقولوا مالا تفعلون».
بپرهیز از اینکه با کار نیکت بر ملّت منّت گذاری و یا بعنوان افتخار کار خود را بیش از آنچه هست نشان دهی وبدنبال آن خلف وعده نمائی. زیرا منّت گذاری نیکی را از بین می برد و اجر آنرا نابود می کند بزرگ جلوه دادن کار نور حقیقت را می برد و ارزش و بهای عمل را در نظر مردم کم می کند وخلف وعده موجب می گردد که انسان مورد خشم خدا و مردم واقع شود خدای تبارک و تعالی فرمود: خشم خداوند شدید می گردد اگر چیزی را بگوئید وبه آن جامۀ عمل نپوشانید.
سخنان معصومین آثار گناهان
پیامبر اکرم «ص»:
« مَن أذنَبَ ذَنباً وَ هُوَ ضَاحِکٌ، دَخَلَ النَّارَ وَ هُوَ باکٍ »
( ثواب الاعمال ص ۲۰۱)
هر کسی خندان گناهی مرتکب گردد، گریان وارد دوزخ شود.
پیامبر اکرم «ص»
« یا عِبادَ اللهِ: إحذََرُوالإنهِمَاکَ فِی المَعَاصِی وَالتَّهَاوُنَ بِهَا فإنَ المَعَاصِیَ تَستَولی الخِذلانَ عَلَی صَاحِبِهَا، حَتَّی تُوقِعَهُ فِی رَدَّ وِلَایَهِ وَصِیّ رَسُولِ الله «ص» وَ دَفعِ نُبُوّهِ نَبِیّ الله ، وَ لا تَزالُ ایضاً بِذَلِکَ حَتّی تُوقِعَهُ فی دَفعِ تَوحِیدِ اللهِ وَ إلالحَادِ فی دِینِ اللهِ »
( بحار الانوار ج ۷۰ ص ۳۶۰)
ای بندگان خدا زنهار از فرورفتن در گناهان و آسان شمردن آنها چرا که گناهان، گنهکار را به خواری وا می دارند تا آنجا که ولایت جانشین و وصیّ رسول خدا را رد کند و پیامبری پیامبر را تکذیب نماید، و همچنین تا اینکه گناهان، او را وادار به رد کردن وحدانیت خدا و الحاد در دین نمایند.
پیامبر اکرم «ص»:
خَمسٌ إذَا أًَدرَکتُمُوها فَتَعَوَّذُوا باللهِ جَلَّ وَ عَزََّ مِنهُنَّ: لَم تَظهَرِ الفَاحِشَهُ فِی قَومٍ قَطُّ حتّی یُعلِنُوها إلا ظَهَرَ فِیهِمُ الطّاعُونُ وَالاوجاعُ التّی لَم تَکُن فی أَسلافِهِمُ الذینَ مضَوا، وَلَم یَنقُصُوا المِکیَالَ وَ المِیزَانَ إلا اُخِذوا بِالسّنینَ وَ شِدّهِ المؤونَه وَ جَورِ السّلطَانِ، وَلَم یَمنَعُوا الزَّکَاهَ إلا مُنِعُوا القَطرَ مِنَ السَّمَاء، وَلَولا البَهَائِم لَم یُمطَروا، وَلَم یَنقُضُوا عَهدَاللهِ عَزَّوَجَلَّ وَ عَهدَ رَسولِهِ إلا سَلَّطَ اللهُ عَلَیهِم عَدُوَّهُم فَأَخَذُوا بَعضَ مَا فِی أیدِیهِم، وَلَم یَحکُمُوا بِغَیرِ مَا أنزَلَ اللهُ إلا جَعَلَ بَأسَهُم بَینَهُم.»
( ثواب الاعمال ص ۲۲۶)
پنج چیز است که اگر آنها را درک کردید، به خداوند پناه برید از آنها: هیچگاه کار بد(زنا) در قومی پیدا نشده و علنی نگردیده مگر آنکه طاعون و بیماریهائی در بین آنها یافت شده که در نیاکان و گذشتگان آنان نبوده است، و هیچگاه از کیل و وزن کم نکرده اند مگر اینکه گرفتار قحطی (خشکسالی) و شدت در مصرف (بالا رفتن مصرفها و کثرت مخارج) و ظلم سلطان و حکمفرما شده اند، و هیچگاه زکات را منع نکرده اند مگر اینکه از باران آسمان منع شدند و اگر بخاطر حیوانات نبود باران برآنها نمی بارید، و هیچگاه پیمان خداوند و پیامبرش را نشکسته اند مگر اینکه خدا دشمن آنها را برآنان مسلط کرده و بعضی از چیزهائی که داشتند، از آنها گرفته شده و هیچگاه برخلاف آنچه خدا نازل فرموده حکم نکرده اند مگر اینکه شرّشان به خودشان رسیده است.
پیامبر اکرم«ص»:
« إتّقُوا الذِنُوبَ فَأنَّها مُمحِقَهٌ لِلخَیراتِ، إنّ العَبدَ لَیُذنِبُ الذّنبَ فَیَنسَی بِهِ العِلمَ الذّی علمه، وَ إنّ العَبدَ لیُذنِب الذّنبَ فَیمنَع بِهِ مِن قِیامِ اللَیلِ، وَإنَّ العَبدَ لَیُذنِبُ الذَّنبَ فَیَحرُم بِهِ الرِّزق وَقَد کَانَ هَنُیئاً لَهُ…»
( عدهالداعی ص ۱۵۱ )
از گناهان بپرهیزید زیرا خیرات را نابود می سازند. بسا بنده ایکه گناهی کند، از آن پس، دانشی را که آموخته فراموشش شود و ای بسا بنده ای گناهی مرتکب شود که موفق به نماز شب نگردد و ای بسا بنده ای که گناهی کند، آنگاه از رزقی که همیشه گوارایش بوده محروم شود.
امام رضا «ع»:
« إذَا کَذِبَ الوُلاهُ حُبِسَ المَطَرُ وَ إذا جارَ السّلطَانُ هَانَتِ الدّولَهُ وَ إذا حُبِسَتِ الزّکاهُ مَاتَتِ المَوَاشِی.»
(امالی طوسی ج ۱ ص ۷۷)
اگر فرمانروایان و والیان دروغ گویند، باران نبارد و اگر سلطان و حاکم ستم ورزد، حکومت از هم بپاشد و اگر از زکات خودداری شود گوسفندان بمیرند.
سرگذشت های ویژه از زندگی امام
حجت الاسلام اسماعیل فردوسی پور
نماینده مجلس شورای اسلامی
آنروزها در پاریس چه گذشت؟
در پاریس هم آزادی نبود!!
بیش از چند ساعت از ورود امام دام ظله به پاریس ـ محله «کشان» ـ نمی گذشت. نماز ظهر و عصر را خواندیم، کم کم آفتاب غروب کرد، برای ادای فریضه مغرب و عشاء آماده شدیم. عده ای از خبرنگاران و عکاسان آمده بودند تا با امام مصاحبه کنند و منتظر اجازۀ امام بودند، ولی امام آنانرا نپذیرفت.
فکر می کردیم از جو خفقان و استبداد به محیطی آزاد و کشوری دمکراسی وارد شده ایم و بر خلاف عراق خواهیم توانست فعالیتهای سیاسی اجتماعی را آزادانه دنبال کنیم و ندای مظلومیت ملت شریف ایران را بدنیا برسانیم.
با کمال تأسف و برخلاف انتظار و توقع، چند نفر از کاخ الیزه (کاخ ریاست جمهور) آمدند و تقاضای ملاقات داشتند و گفتند: حامل پیامی از طرف رئیس جمهور فرانسه هستیم و باید همین امشب پیام را به امام برسانیم.
امام مدظله آنانرا پذیرفتند، پس از ادای مراسم، اظهار داشتند: گر چه از ورود شما به پاریس خوشوقتیم ولی بهیچ وجه نمی توانیم بشما اجازه بدهیم مصاحبه کنید، پیام صادر نمائید و اطلاعیه بدهید و و…!
معلوم شد که این تنها ایران و عراق و کویت و و… نیست که اجازه فعالیت سیاسی نمی دهد و نمی تواند حضور امام را تحمل کند بلکه فرانسه هم دست کمی از آنان ندارد و گر چه امام را اخراج نمی کند لیکن در اولین ساعات ورود، از طرف کاخ الیزه آمده اند، اعلام کنند، شما آزاد نیستید و نمی توانید فعالیتهای سیاسی، اجتماعی داشته باشید!آمدن این افراد و اظهاراتشان چقدر شباهت داشت با آمدن چند نفر ازبغداد به نجف اشرف و اظهاراتشان…
ولی امام نیامده بود که ساکت بنشیند، حرف نزند و فعالیت نکند، او هجرت را برای رساندن فریاد مظلومیت ملت شریف ایران برگزیده است و برای همین هدف حاضراست فرودگاه بفرودگاه برود و بگفته ی جرائد خارجی:«چریک پیر بزمین نمی چسبد…»
امام دام ظله در جواب فرمود: پیامها و اعلامیه های من فارسی است و به ایران فرستاده می شود و در اینجا پخش نمی شود شما نترسید (چون آنان وحشت داشتند که حرکت و قیام امام و انتشاراعلامیه ها و پخش مصاحبه ها موجب بیداری و سرانجام قیام مردم فرانسه شود!) سرانجام رضایت دادند که امام فقط پیام بدهند و اعلامیه صادر نمایند و به ایران ارسال شود و از برگزاری مصاحبه خودداری نمایند. اولین پیام در تاریخ ۱۶/۷/۵۷ بمناسبت افتتاح مدارس به طلاب علوم دینی، محصلین ودانش آموزان و دانشجویان سراسر کشور و ملت شریف ایران صادر گردید.
کم کم مصاحبه با شخصیتها و خبرنگاران نیز شروع شد که اولین مصاحبه در تاریخ ۲۲/۷/۵۷ با خبرنگار فیگارو برگزار شد. آنگاه فعالیت های امام آنچنان اوج گرفت که کسی نتوانست مانع شود.
سرگذشتهای ویژه از زندگی امام
حجه الاسلام اسماعیل فردوسی پور(نماینده مجلس شورای اسلامی)
اولین روزهای ورود به پاریس «محله کشان» با حضور حجه الاسلام احمد آقا، بنی صدر، قطب زاده، دکتر یزدی، مرحوم املائی و… جلسه ای تشکیل شد و پیرامون اداره و تنظیم امور مربوط به اقامت و ابعاد فعالیتهای دفتر امام دام ظله در پاریس، مشورت و تبادل نظر گردید.
و در پایان، کمیته ای بعنوان «کمیته تصمیم گیری» تشکیل شد و برای هر یک از ابعاد کار دفتر(محل اقامت، برنامه ی غذا، تنظیم ملاقات ها و مصاحبه ها، ترجمه تلفن و…) مسئولی مشخص گردید.
نخست کمیته، تصمیم گرفت اطلاعیه ای درباره هجرت امام دام ظله از نجف اشرف به کویت و سپس پاریس و علل و اسباب آن و شرح ماجرا نوشته و منتشر شود. نوشتن این موضوع را نظر به اینکه از اول همراه امام بودم و در جریان قرار داشتم به من واگذار گردید، لذا اطلاعیه ای نوشته شد. دربارۀ اینکه امضای اطلاعیه چه باشد؟(رئیس دفتر امام، کمیتۀ تصمیم گیری، دفتر مخصوص، همراهان امام، اطرافیان امام و یا به اسم یک نفر) اختلاف نظر وجود داشت.
متن اطلاعیه همراه امضاهای پیشنهادی توسط احمدآقا خدمت امام عرضه شد، امام پس از اظهار در متن و برخی اصلاحات فرمودند:«من یک آخوندم، یک طلبه هم کارهایم را انجام می دهد. نه کمیته بدنبالم بچسبانید، نه دفتر مخصوص و نه چیز دیگر.» دو روز از اقامت در پاریس می گذشت، امام مدظله العالی از وضع آپارتمان ناراحت بودند. آپارتمان در طبقه چهارم و بسیار کوچک بود. امام اصرار داشتند محل اقامت عوض شود. برادران به تکاپو افتادند تا محل مناسبی تهیه نمایند و گویا به نتیجه رسیدند. صبح روز دوم در خدمت امام بعنوان دیدن منزلی که در نظر گرفته بودند آپارتمان را ترک کردند.
از طرفی خبر ورود امام به پاریس همه جا منتشر شده بود،برادران و خواهران دانشجو و غیر دانشجو از سراسر اروپا به عزم زیارت و دیدار امام دام ظله رهسپار پاریس شده بودند.
روز دوم مانند روز اول، آپارتمان مملو از خواهران و برادران گردید و در حالیکه امام حضور نداشتند اکثر آنان از غیبت امام نگران و ناراحت شدند می پرسیدند: امام دام ظله کجایند؟ چرا نیستند؟ ما از راه دور آمده ایم. آیا امام هم مانند رهبران مسیحی نمی خواهند با مردم تماس بگیرند؟ چرا امام را از ما مخفی می کنید؟ چرا نمی گذارید امام و رهبرمانرا ببینیم؟! بعضی هم می گفتند: شنیده ایم کمیته ای بعنوان کمیته تصمیم گیری تشکیل شده و امام، مجری تصمیمات این کمیته است اگر بنا است بنی صدر، قطب زاده، دکتر یزدی و… اطراف امام باشند و برای امام دام ظله تصمیم بگیرند، ما راضی نیستیم، ما نمی گذاریم. (هدف از تشکیل کمیته تصمیم گیری، تعیین مسئولیتها و مشخص نمودن وظائف و برقرار شدن نظم و ترتیب در کارهای مربوط بدفتر امام بود، که متأسفانه شایع کردند، کمیته ای بعنوان کمیته ی تصمیم گیری تشکیل شده است، این کمیته تصمیم می گیرد و امام دام ظله اجرا می کند!!)
هر چه برای برادران و خواهران محترم توضیح می دادم و می گفتم اینطور نیست، اشتباه می کنید، امام دام ظله در اختیار شما است، مخفی نشده، کسی نمی تواند امام را مخفی کند، امام مانند پدران روحانی و کشیشان مسیحی از مردم فاصله ندارد، کسی نمی تواند او را از مردم جدا کند و برایش تصمیم بگیرد… امام دام ظله العالی رهبری است که خود فکر می کند، تصمیم می گیرد وعمل می کند، حرف می زند قلم برمی دارد و با بهترین عبارت اعلامیه صادر می کند و پیام می دهد. امام کسی نیست که برایش بنویسند و او امضاء کند!! و این از افتخارات ما است که چنین رهبری داریم. امروز هم امام تشریف برده اند خانه و محل مناسبی برای ملاقات و دیدار آقایان تدارک ببینند وقتی مستقر شدند، برنامه ملاقات و دیدار، مرتب و منظم خواهد شد، شما نگران نباشید. امام اطرافی و حاجب ندارد که مانع ملاقات شما بشود. لیکن اغلب برادران که از راه دور آمده بودند ناراحت و عصبانی بودند و نمی توانستند بپذیرند که عدم حضور امام دام ظله یک امر عادی است. بالاخره قانع شدند مشروط براینکه فردا(روز سوم) در همان محل، امام را زیارت کنند، من هم قول دادم که فردا صبح در همان مکان با امام ملاقات داشته باشند بعدازظهر مرحوم املائی آمد و اظهار داشت خانه ای که برای امام دیده اند دور است و چون تلفن ندارد، بنا شده فعلاً این محل بخاطر تلفن بعنوان دفتر امام باقی بماند، شما برو من اینجا می مانم.
خیال می کردم آن خانه داخل پاریس است، سوار شدیم، ماشین حرکت کرد و از خیابانهای پاریس گذشت و وارد اتوبان شد و در فاصلۀ چهل کیلومتری به دهکده ی نوفل لوشاتو رسیدیم وارد باغی شدیم که ساختمانی کوچک مرکب از دو اطاق (یک اطاق نسبتاً بزرگ و یک اطاق کوچک) و یک پستو که بعداً محل دفتر و تلفن ـ و به اصطلاح خارجیان ـ اطاق فرمان شد، نماز جماعت در همان اطاق بزرگ و ملاقات ها در اطاق کوچک برگزار می شد. اطاق کوچک محل خواب و استراحت امام و اطاق بزرگ محل تجمع، سخنرانی و استراحت همراهان بود. وقتی وارد شدم، بنی صدر، قطب زاده، دکتر یزدی، و… نشسته بودند و صحبت می کردند. من گفتم اینجا بسیار دور است، رفت و آمد برای مردم و دانشجویان مشکل است، جواب دادند از اینجا بهتر جائی نداریم! جریان برخورد و اعتراض برادران دانشجو و قولی را که داده بودم گفتم، به من خندیدند، و چون امام را بدرستی نمی شناختند و از روحیات امام خبر نداشتنند و درک نمی کردند که تمام این هجرتها، سرگردانیها، نابسامانیها بخاطر همین دانشجویان سرگردان و مردم مستضعف است نه برای خوشگذرانی و خوش بودن لذا گفتند: امام از اینجا هیچ جا نمی روند!!.
محضر امام شرفیاب شدم و شرح ماجرا را بازگو کردم عرض کردم آقا: اینجا دور است، رفت و آمد مشکل است.
فرمود: جای خوبی است دور از غوغا و سروصدای شهر است فقط روزهای یکشنبه که تعطیل است، اینجا کمی شلوغ می شود، بقیه ایام هفته خلوت است و برای ما خوب است.
عرض کردم: من به برادران و خواهران قول داده ام که فردا در همان آپارتمان با آنان ملاقات داشته باشید.
فرمود: چون قول داده ای فردا می رویم ولی دیگر تکرار نشود.
شب فرارسید، شب سوم، نماز مغرب و عشا خوانده شد. آقایان همه رفتند و ما را تنها گذاشتند بعداً معلوم شد که توطئه ای بوده است که ما نتوانیم به شهر بیائیم و با برادران و خواهران ملاقات داشته باشیم! صبح پس از ادای فریضه، خوابیده بودیم چون فکر نمی کردیم با عدم حضور آقایان و نداشتن ماشین و راهنما بتوانیم بوعده ای که داده ایم عمل کنیم.
ولی ناگهان دیدیم امام دام ظله ما را صدا می زنند و می فرمایند:«مگر نگفتی به دانشجویان وعده داده ام؟ پاشید برویم.» بلند شدیم و آماده حرکت. «محمد آقا» یکی از برادران دانشجو و مسئول موقت اقامتگاه را صدا کردم: ماشین داری!
آری!
آماده باش به پاریس برویم.
ماشین آماده شد، همه سوار شدیم و عازم شهر پاریس.
همینکه از باغ خارج شدیم، افراد پلیس که مسئولیت حفاظت را بعهده داشتند از حرکت امام ممانعت کردند وگفتند: ما مسئول حفاظت اقامتگاه هستیم و افرادمان بقدر کافی نیست که هم بتوانیم از اقامتگاه حفاظت کنیم و هم همراه شما بیائیم، باید قبلاً بما اطلاع می دادید تا از پاریس افراد بخواهیم و چون قبلاً بما اطلاع ندادید، برگردید، تا کسب اطلاع کنیم. گفتیم: شما با امام حرکت کنید و به پاریس اطلاع دهید که یک اکیپ دیگر بیاید جایگزین شما شود و همین کار را هم کردند.
وقتی به «کشان» رسیدیم آپارتمان از برادران دانشجو و ایرانیان مملو بود، با ورود امام صدای تکبیر بلند شد. دانشجویان عزیز بی اختیار خود را در آغوش امام می انداختند و امام هم با آغوش باز از آنان استقبال کرد و عکسی که یکی از دانشجویان دست بگردن امام انداخته است و در کتب درسی ابتدائی هم بچاپ رسیده در این روز گرفته شد.
امام دام ظله نشستند و برای حضار سخنرانی کردند. ۱۷/۷/۵۷
«بسم الله الرحمن الرحیم: چنانکه بعضی ها گفتند مثل اینکه بعضی از آقایان آمده بودند اینجا و من نبودم و مثل اینکه قدری مؤاخذه و محاکمه می کردند که کسی در این امر دخالت داشته، در این معنا، اینطور نبوده است. مزاج من اولاً اقتضای اینکه بنشینم و اینجا باشم ندارد، این است که دیروز تصمیم گرفتم استراحت کنم. امروز که شنیدم آقایان اینجا تشریف می آورند، از این جهت آمدم که خدمت آقایان برسم. من عادت به تشریفات ندارم که مثلاً بین من و کسی واسطه باشد، ارتباط باشد، این خلاف ادب اسلام است من در اختیار همه آقایان هستم به مقداری که قدرت داشته باشم. بالاخره قدرت می خواهد، برای اینکه ماشاءالله شماها جوان هستید و انشاءالله وقتی به پیری رسیدید آنوقت می دانید که آن اقتضاهائی که در جوانان هست در پیر نیست، ما حالا دیگر نفس های آخر را می کشیم و امیدواریم که بتوانیم همه مان خدمت کنیم به اسلام، خدمت کنیم به مسلمین. خدمت کنیم به وطن خودمان… و این هم عرض کنم که من مزاجم اقتضای اینکه هر روزبیایم اینجا با این وصفی که الان هست نمی کند و من الان خسته شده ام و گفتم چاره ای ندارم که با آقایان صحبت بکنم من معذرت می خواهم که نمی توانم بیایم. اولاً این را عرض بکنم که من از اولی که داخل در این باغ شدم اجازه دخالت به کسی ندادم، به نزدیکان خودم هم اجازه دخالت هیچ وقت نمی دادم، خودم مستقل بودم در کارهایم، خودم هر کاری را می خواستم می کردم و هر کاری را نمی خواستم نمی کردم و بر اثر تشخیص خودم و تفکر خودم کارها را انجام می دادم. خیال نکنید که من حالا اینجا آمده ام مثلاً ارتباط خاصی با کسی داشته باشم یا کسی در کارهایم دخالت بکند و من هم از او تقلید بکنم!…»
پس از آن، جواب سؤالات خواهران و برادران را دادند و در این جلسه بود که یکی از خواهران پرسید: حجاب اسلامی چیست؟
امام فرمودند:«همینکه شما دارید حجاب اسلامی است».
و در این جلسه بود که امام اعلام فرمودند:«من سخنگو ندارم! کمیته ی تصمیم گیری و اطرافی هم ندارم!، بر اثر تشخیص خودم و تفکر خودم کارها را انجام می دهم… هر کسی می خواهد با من تماس بگیرد بدون واسطه می تواند منتهی قبلاً بوسیله یکی از این آقایان (اشاره به دو نفر از طلاب) وقت بگیرد» جلسه ی پربار و دیدار تاریخی برگزار شد و همه دانشجویان خوشحال و سرفراز شدند و تشکر کردند. لیکن در بین سخنرانی امام، آقای دکتر یزدی که گمان نمی کرد امام به شهر بیایند، به نوفل لوشاتو رفته بود و دیده بود امام نیستند، با عجله به پاریس آمد و با کمال عصبانیت به من گفت:«مگر با ژیسکا ردیستن (رئیس جمهور وقت فرانسه) قرار داشتی که امام را سر صبح به پاریس آوردی؟! گفتم: همین دانشجویان عزیزند که برای اسلام و امام فداکاری می کنند و برای امام ارزش دارند نه رئیس جمهور فرانسه.
حجه الاسلام احمد آقا هم به دکتر یزدی اعلام کرد که: امام فرمودند: من سخنگو ندارم. کمیته و رئیس دفتر و اطرافی هم ندارم.
هنگام ظهر، اذان گفته شد و امام اقامه نماز ظهر و عصر فرمودند و پس از ادای نماز، آپارتمان را ترک کردند و به نوفل لوشاتو بازگشتند.
و از آن تاریخ (۱۷/۷/۵۷) به بعد ملاقاتها، مصاحبه ها و مراسم کلاً در نوفل لوشاتو برگزار گردید.
امام و تجملات ظاهری
«نوفل لوشاتو» محل اقامت امام امت دهکده ی کوچکی است که تقریباً چهل کیلومتری شهر بزرگ پاریس قرار دارد، دهکده ای آرام و بی سروصدا، فقط روزهای تعطیل کمی شلوغ می شود زیرا جنبه ی ییلاقی دارد که ایام تعطیل ازآن استفاده می کنند. اقامت امام ـ رهبر کبیر انقلاب آیه الله العظمی امام خمینی ـ در این دهکده و رفت و آمد دانشجویان و شخصیتها از سراسر دنیا وضع عادی و آرام آنرا برهم زد. کم کم محل اقامت، کوچک و کوچکتر می شد، امام از تنگی جا ناراحت بودند بخصوص که بنا است اهل بیت از نجف اشرف به پاریس بیایند.
امام اجازه فرمودند منزلی وسیعتر و نزدیکتر اجاره شود، منازل متعددی دیده شد که هر کدام از جهتی مناسب نبود.
بالاخره یکی از برادران تصمیم گرفت که این مهمّ را انجام دهد و خانه ای مناسب تهیه کند، منزل تهیه شد. بعضی از بستگان امام هم دیدند و پسندیدند و به امام گزارش دادند، امام مبلغی بابت اجاره یک ماه فرستاد و اجازه دادند سند اجاره تنظیم شود. این کار را هم انجام داد و برای انتقال امام دست بکار شدند. برای اطمینان بیشتر با بعضی از برادران دانشجو از منزل دیدن کردیم، منزل کوچک بود اما ظاهراً زیبا و قشنگ می نمود و از کیفیّت خوبی برخوردار بود، من فکر کردم برای امام مناسب نیست، برادران دانشجو هم گفتند اینجا مناسب نیست، امام اگر این خانه را ببینند نخواهند آمد. بنا شد به امام اطلاع داده شود و وضع و کیفیت منزل گزارش گردد و گفته شود که ظاهر منزل، مناسب شما نیست بخصوص که دیوارهای آن مخملی است (کاغذهای دیواری مخملی بود) وقتی امام اطلاع پیدا کردند، فرمودند: من آنجا نمی روم… .
طب پیشگیری برای همه
دکتر سید حسن عارفی
سکته مغزی
مقدمه
مغز انسان از قسمت های ذیل تشکیل شده است:
۱ـ سلولهای عصبی.۲ـ رشته های عصبی که سبب هدایت جریانهای عصبی می شوند.۳ـ شریانها (سرخرگها). ۴ـ سیاهرگها. ۵ـ مویرگها. ۶ـ عناصر بینابینی.
در مغز انسان مراکز متعددی جهت دریافت تحریکات از محیط خارج مغز و نیز مراکزی جهت جوابگوئی به این تحریکات وارد شده وجود دارد.
مراکز مهم مغز انسان عبارتند از:
۱ـ مرکز دریافت احساسات حسی و حرکتها و جوابگوئی به این احساسات ۲ـ مرکز عاطفه ۳ـ مرکز تنبیه و تنفر ۴ـ مرکز تنظیم و کنترل درجه حرارت ۵ـ مرکز لذت ۶ـ مرکز کنترل فعل و انفعالات شیمیائی در بدن ۷ـ مرکز تحریکات هیجانی ۸ـ مرکز تکلم ۹ـ مرکز خواب و بیداری ۱۰ـ مرکز کنترل کننده غدد مترشحه بدن ۱۱ـ مرکز تنظیم ضربان قلب ۱۲ـ مرکز اشتها ۱۳ـ مرکز فشارخون ۱۴ـ مرکز کنترل ادرار ۱۵ـ مرکز بینائی ۱۶ـ مرکز ترشح عرق ۱۷ـ مرکز شنوائی ۱۸ـ مرکز بلع ۱۹ـ مرکز بویائی ۲۰ـ مرکز حافظه ۲۱ـ مرکز تعادل و چندین مرکز دیگر.
راه رفتن، دیدن، صحبت کردن، احساس لذت از تحریکات لذت بخش، و احساس تنفر از تحریکات متنفر کننده، خندیدن به موقع و گریه بجا، قرینه بودن قیافه صورت در موقع سوت زدن و باز کردن دهان، توانائی حفظ کردن مطالب خوانده شده یا شنیده شده، چاقی بیش از حد و لاغری بیش از اندازه، بی خوابی زیاد و خواب آلودگی بی حد، دفع ادرار بیش از مقدار معین و عدم عرق ریزش در موارد لازم، بی عاطفه بودن، رئوف بودن، و حرکت کردن هم آهنگ اعضا و اندامها همه و همه ناشی از اعمال مغز است.
در صورتی که سلولهای مغز و مراکز مغز سالم باشند اعمال مغز طبق قوانین منظم و وظائف تعیین شده انجام می گیرد. اگر به عللی سلولهای مغز خراب شوند یا مراکز مغز عمل خود را بخوبی و سلامتی انجام ندهند شرح وظائف مغز و بدن مطابق حالت عادی انجام نخواهد گرفت.
برای نمونه: اگر مرکز تکلم که معمولاً در قسمت کناری چپ مغز قرار دارد دچار ضایعه شود و سلامت خود را از دست دهد لالی به وجود می آید، یا خرابی مرکز دید سبب کوری می شود و خرابی مرکز حرکتی در مغز سبب فلج شدن قسمتی یا نیمه بدن می شود.
بنابراین، ظاهر شدن کوچکترین تغییر و منحرف شدن جزئی یا کلی اعمال اعضاء و قسمتهای مختلف از وضع طبیعی نشانه ضایعه در مرکز یا مسیر اعصاب مربوط به آن عمل است و از طرفی اختلال مختصر در تکلم می تواند شروع ضایعه وسیع مغزی باشد، سلولهای مغز و رشته های عصبی در صورتی قادر به انجام وظایف و فعالیتهای صحیح و درست و منظم و بی عیب می باشند که سالم باشند.
سالم بودن سلولهای مغز ورشته های عصبی در صورتی تداوم خواهد داشت که مواد غذائی لازم به آنها برسد و مواد زاید آنها به آسانی دفع شود و نیز سلولهای عصبی مغز و رشته های عصبی از خارج یا اطراف، تحت فشار قرار نگرفته و له و خراب نشوند.
رسیدن غذا و اکسیژن کافی به سلولهای مغز و رشته های عصبی و دفع مواد زاید از این سلولها توسط جریان خون انجام می گیرد.
بنابراین رگهای بزرگ و کوچک و مویرگهای خونی و سیستم قلبی و عروقی باید سالم باشند تا تغذیه سلولهای مغزی و دفع مواد زاید آنها بخوبی انجام گیرد.
قطع جریان خون یک ناحیه مغز یا پاره شدن یک یا چند رگ کوچک یا بزرگ داخل مغز و یا از بین رفتن سلولهای مغزی یا رشته های عصبی مغز سبب نقص در انجام اعمال آن ناحیه از مغز خواهد شد.
علل سکته مغزی
مهمترین علل سکته مغزی عبارتند از:
۱ـ مسدود شدن ناگهانی عروق مغز: عوامل متعددی می توانند سبب مسدود شدن عروق مغز شوند، این عوامل بترتیب عبارتند از:
الف ـ کنده شدن لخته از داخل قلب و رفتن به داخل عروق مغز که معمولاً در موقع نامنظمی قلب حادث می شود.
ب ـ کنده شدن تکه ای از جوانه های میکروبی و عفونی از روی دریچه های بیمار شده قلب.
ج ـ تشکیل لخته روی دریچه های مصنوعی (بعد از عمل جراحی قلب) و جدا شدن این لخته و رفتن آنها به داخل عروق مغز.
د ـ غلیظ شدن خون بیش از حد معمول، این حالت در بیماریهای مادرزادی قلب و معتادین به دخانیات شایع است.
هـ ـ بعضی بیماریهای خونی.
و ـ کنده شدن یک تکه از غده های سرطانی یا غیر سرطانی داخل فقرات قلب و رفتن به داخل عروق مغز.
ز ـ کنده شدن یک تکه از مواد چربی و مواد مسدود کننده زاید داخل عروق و رفتن آنها به داخل عروق مغز.
ح ـ کنده شدن تکه های کلسیم از دریچه های بیمار قلب در مبتلایان به بیماریهای دریچه ای قلب، هنگام جراحی.
ط ـ حباب های هوائی.
ی ـ بعد از شکستن استخوانهای بدن بخصوص استخوانهای دراز به علل تصادفات اتومبیل یا غیره ممکن است ذرات چربی وارد جریان خون شده و سبب انسداد عروق مغز شوند. مسدود شدن یک یا چند رگ سبب نرسیدن خون به منطقه ای از مغز می شود و این کم خونی از یک طرف سبب نرسیدن غذا، و اکسیژن به سلولهای مغز و از طرف دیگر مانع دفع مواد زاید سلولهای مغز خواهد شد و به دو دلیل فوق مرگ سلول مغز فرامی رسد.
۲ـ مسدود شدن تدریجی عروق مغز و ایجاد تصلب شرایین:
عواملی که این گونه انسداد را سبب می شوند عبارتند از:
الف ـ فشار خون بالا به مدت طولانی می تواند ایجاد تصلب شرایین نماید.
ب ـ مصرف دخانیات.
ج ـ بالا بودن چربی (ارثی) یا مصرف چربی های حیوانی.
د ـ عدم تحرک کافی و زندگی بدون حرکت.
هـ ـ بیماری قند: البته در صورتی که بیماری قند با روش های جدید درمان و تحت کنترل قرار نگیرند.
و ـ ارث : بعضی از افراد یک فامیل در سنین پائین مبتلی به تصلب شرایین می شوند.
ز ـ تحریکات عصبی ممتد و هیجانات و اضطراب به مدت طولانی.
تصلب شرایین عروق مغز در ابتدا باعث نقص در تغذیه سلولها و نقص در دفع مواد زاید سلولهای مغز می شود و در نهایت مرگ سلول فرامی رسد.
۳ـ پاره شدن عروق مغز:
رگهای مغز به علل ذیل ممکن است پاره شوند:
الف ـ وجود یک نقص مادرزادی یا اکتسابی جدار رگها.
ب ـ فشار خون بالا.
ج ـ مصرف داروهای رقیق کننده خون.
د ـ شرکت یکی از عوامل ایجاد کننده تصلب شرایین.
پاره شدن رگ یا رگهای مغز سبب عدم رسیدن مواد غذائی و اکسیژن به قسمتی از مغز و نیز عدم دفع مواد سمی و زاید از سلولهای مغز می شود. و از طرفی دیگر خارج شدن خون از رگهای پاره شده سبب ایجاد فشار برروی سلولهای اطراف و مراکز مجاور تجمع خون می کند. فشار این تجمع خون و لخته خون برروی سلولهای مجاور سبب خرابی سلولها و مراکز مغزی خواهد شد.
۴ـ ضربه های جمجمه:
عناصر و مراکز مغزی ممکن است به علت وارد شدن ضربه ای به جمجمه له شده و خراب شوند.
تصادفات اتومبیل یکی از علتهای شایع خرابی های سلولهای مغزی و رشته های عصبی مغز به شمار می آید. ضربه های مغزی معمولاً سبب مخلوطی از خراب شدن و له شدن سلولهای مغز و پاره شدن رگهای خونی مغز و خونریزی داخل جمجمه می شوند.
۵ـ پائین افتادن فشارخون شریانی به مدت طولانی:
عواملی که در پائین افتادن فشارخون شریانی شرکت می کنند عبارتند از:
الف ـ توقف قلب به علت بیماریهای قلبی.
ب ـ نامنظمی های قلبی.
ج ـ عفونتهای خونی.
د ـ خونریزیهای شدید.
هـ ـ اسهالهای شدید و دفع آب و املاح بدن.
و ـ سوختگیهای وسیع.
ز ـ مصرف بعضی داروها.
پائین بودن فشارخون شریانی به مدت طولانی ممکن است سبب سلولهای منفرد در رشته های عصبی شوند و در صورتی که بعضی رگها تنگ تر از دیگران باشند ممکن است خرابی سلولها و مرگ سلولها در آن ناحیه بخصوص، زودرس تر ووسیع تر از نقاط دیگر باشد.
علائم سکته مغزی
مقدمه: در یک انسان سالم، از سرخرگ بزرگ بدن یعنی ائورت، دو سرخرگ به نام کاروتیه و از شریان زیر بغلی دو سرخرگ بنام شریان مهره ای خارج می شود که جمعاً این شاخه شریان ها به مغز، خون می رساند.
این چهار شاخه سرخرگ در مغز تشکیل شبکه ای وسیع می دهد و شاخه های متعددی از آنها جدا می شود هریک از شاخه های سرخرگی به منطقه ای و به یکی از مراکز ذکر شده فوق خون می رساند. مسدود شدن یا پاره شدن و یا باریک شدن مجرای داخلی هر یک از شاخه ها سبب بروز علائمی خواهد شد.
۱ـ علائم باریک شدن مجرای داخلی عروق مغز و ایجاد کم خونی منطقه ای از مغز:
تنگ شدن وباریک شدن مجرای داخلی رگ سبب کاهش جریان خون به ناحیه ای از مغز می شود که توسط آن رگ خون دریافت می کند در ابتدا کم خونی یک مرکز یا منطقه ای از مغز سبب بروز علائم ذیل می شود:
۱ـ اختلالات حسی که معمولاً بصورت احساس گزگز، بی حسی، احساس مورمور، احساس کرخی ناحیه ای از بدن ظاهر می شود.
۲ـ اختلال در تکلم که ممکن است در ابتدا بصورت اشکال در صحبت کردن و یا لالی موقتی ظاهر شود.
۳ـ اختلالات در حرکت یک عضو که بصورت ضعف و سستی یک اندام یا فلج شدن موقتی یک اندام یا نیمی از بدن ظاهر می شود.
۴ـ اختلال در دید که بشکل کوری موقتی یا اختلال در دیدن تظاهر می کند.
علائم مسدود شدن یک یا چند رگ داخل مغز یا خراب شدن سلولهای مغز به علل ذکر شده در فوق:
۱ـ فلج یک قسمت کوچکی از بدن مثل یک پا یا یک دست یا فلج شدن نیمی از بدن ۲ـ عدم امکان صحبت کردن و لال شدن بیمار ۳ـ از بین رفتن کنترل ادرار ومدفوع ۴ـ اختلال در نوشتن ۵ـ اختلال در حافظه جدید و قدیم ۶ـ اختلال در مسائل خلقی، عاطفی و غیره ۷ـ سرگیجه ۸ـ کوری ۹ـ کری ۱۰ـ دوبینی (هر چیزی را دو تا دیدن) و اختلالات متعدد دیگر.
درمان: درمان بیماران مبتلی به تنگی نسبی عروق مغز و بروز علائم اولیه ناشی از کم خونی مغز نکته مهمی در پیشگیری از بروز سکته کامل است بنابراین مراجعه سریع و تشخیص صحیح و به موقع می تواند از بوجود آمدن سکته های مغزی جلوگیری کند.
در صورتی که سکته مغزی بشکل کامل اتفاق افتد، بستری کردن در بیمارستان و مواظبتهای دقیق پرستاری و تجویز داروهای لازم بعد از انجام آزمایشها و متدهای تشخیص ضروری باید انجام شود. راجع به درمان و پرستاری از بیمارانی که سکته مغزی می کنند نکات ذیل لازم الاجرا است.
۱ـ راه تنفس بیمار باید تمیز و باز باشد.
۲ـ باید توسط پزشک متخصص دقیقاً معلوم شود که بیمار قادر به نوشیدن و خوردن غذا می باشد یا خیر، به عبارت دیگر بیماری که به سکته مغزی مبتلی شده است و مثلاً یک طرف بدن او فلج شده و هوشیار است می تواند مایعات و غذاهای جامد را بدون آنکه غذا وارد ریه او شود میل کند یا نه؟ بهترین علامت برای تشخیص عدم توانائی بلع صحیح و معیوب شدن سیستم بلع عبارت از سرفه و سیاه شدن بیمار در موقع غذا خوردن است. شدیداً توصیه می شود به بیماران مبتلی به سکته مغزی که عمل بلع آنها مختل شده است و در موقع نوشیدن و خوردن غذا به قول معروف غذا در گلوی آنها می شکند یا می جهد، غذا داده نشود.
چه بسا بیماران سکته مغزی که به علت تغذیه بی موقع آنها که ناشی از مهربانی های بی جای اطرافیان یا عدم دقت طبیب و پرستار انجام گرفته است مبتلی به وارد شدن غذا به ریه آنها و فوت شده اند. زیرا اختلال در عمل بلع در این بیماران سبب می شود غذا و مایعات بجای آنکه وارد مری شده و داخل معده شود، وارد تراشه شود و ریه که محل تنفس است از آب جوجه و آب سیب و پرتقال پرشود، و در نتیجه باعث خفگی بیمار مبتلی به سکته مغزی که اکثراً لال نیز می باشد گردد.
۳ـ بیمار مبتلی به سکته مغزی احتیاج به پرستاری دقیق دارد. باید روزانه او را در روی تخت با دو تشت آب نیمه گرم و لیف و صابون حمام داد.
مبتلایان به سکته مغزی اکثراً قادر به کنترل ادرار و مدفوع نیستند بنابراین رها شدن ادرار و مدفوع روی تخت و تشک سبب تجمع میکروب روی پوست و ایجاد ناسور شدن و حساس شدن پوست ودر موارد متعددی زخم خواهد شد.
۴ـ برای جلوگیری از زخم در محل فشار بدن با تشک باید نکات ذیل رادقیقاً رعایت کرد:
الف ـ هر دو ساعت وضع استراحت این بیماران را عوض کرد. مثلاً دو ساعت به طرف راست، دو ساعت به چپ و دو ساعت طاق باز (به پشت) و دو ساعت دمر (به سینه) استراحت کنند.
ب ـ در صورت امکان از تشک های مخصوص که اتوماتیک محل اتصال بدن مریض را با تشک تغییر می دهد استفاده کرد.
ج ـ ماساژ روزانه پوست بدن به خصوص محلهائی که با تشک بیشتر تماس دارد.
د ـ حمام روزانه با دو تشک آب نیمه گرم و لیف و صابون و خشک کردن با حوله تمیز.
۵ـ چون موجود زنده ای مثل انسان را نمی توان به مدت طولانی با سرم قندی و نمکی تغذیه نمود و باید احتیاجات مواد پروتئینی و قندی و ویتامین و چربی بدن را با غذاهای طبیعی تأمین کرد. بنابراین در صورتی که عمل بلع بیمار مدت طولانی و بیش از۴ـ۳ روز مختل باقی بماند، باید لوله ای که از بینی وارد معده می شود بیمار را با غذاهای متنوع که کاملاً له و نرم شده است تغذیه نمود.
۶ـ در صورت موافقت پزشک متخصص فیزیوتراپی، هر چه زودتر ورزشها و حرکات طبیعی را در اعضاء فلج و غیر فلج آغاز نمود، تا از پوک شدن و ضعیف شدن اندامها و عضلات جلوگیری کرد.
۷ـ درمان داروئی و تجویز داروهای رقیق کننده خون یا داروی منظم کننده ضربان قلب و غیره بستگی به نظر طبیب متخصص دارد.
۸ـ ایجاد محیطی سالم و آرام از نقطه نظر عصبی و دور بودن از تحریکات عصبی وهیجانات، کمک به بهبودی سریع تر بیمار خواهد کرد.
۹ـ امیدوار کردن بیمار و تشویق او به همکاری صمیمانه با فیزیوتراپیست، پرستار، و طبیب نیز کمک به بازگشتن سریع به سلامتی نسبی و یا حتی کامل خواهد کرد.
چه بسا بیمارانی را دیده ایم و می بینیم که بعد از سکته مغزی بهبود یافته و به فعالیت و مسئولیتهای اولیه خود بازگشته اند و بهبودی نسبی یا کامل آنها مرهون همکاری با پزشک حاذق و پرستاران دلسوز و فیزیوتراپیستهای سخت کوش و صبور بوده است.
ادامه دارد
حوادث و مناسبتهای مهم
اوّل فروردین: آغاز سال ۱۳۶۳ هجری شمسی و اولین روز ایّام عید نوروز.
دوم فروردین: حمله مزدوران رژیم سفاک پهلوی به مدرسه فیضیه قم.
(۱۳۴۲)
سوم فروردین: آغاز عملیّات پیروزمند فتح المبین.
(۱۳۶۱)
چهارم فروردین: مصادف است با بیستم جمادی الآخر، روز ولادت باسعادت بانوی بزرگ اسلام، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و روز زن.
(سال پنجم بعثت)
پنجم فروردین: خروج رسمی ایران از پیمان استعماری سنتو
(۱۳۵۸)
هشتم فروردین: مصادف با ۲۴ جمادی الآخر، سالروز فتح بیت المقدس بدست مسلمین
(۶۶۳ هـ .ق)
دهم فروردین: همه پرسی نظام جمهوری اسلامی ایران
(۱۳۵۸)
دوازدهم فروردین: روز جمهوری اسلامی ایران
(روزی که خون شهیدان به ثمر پیوست) پس از سالیان دراز تحمّل ظلم و ستم شاهان ستمگر، سرانجام ملّت مسلمان ایران، برای اولین بار، نظام دلخواه خود را انتخاب کرد، و رهبر کبیر انقلاب، بت شکن تاریخ حضرت امام خمینی ارواحناه فداه در این روز مبارک، نظام جمهوری اسلامی را رسماً اعلام کردند.
چهاردهم فروردین: اول ماه رجب و روز ولادت امام محمد باقر علیه السلام
(۵۷ هـ .ق)
شانزدهم فروردین: سوم ماه رجب. شهادت امام علی النقی «ع»
(۲۵۴ هـ .ق)
نوزدهم فروردین: شهادت آیت الله سید محمد باقر صدر و خواهرش بنت الهدی بدست رژیم بعثی عراق
(۱۳۵۹)
بیستم فروردین: قطع رابطه ایران و آمریکا
(۱۳۵۹)
بیست و سوم فروردین: دهم ماه رجب. ولادت امام محمد تقی «ع»
(۱۹۵ هـ .ق)
بیست و ششم فروردین: مصادف با سیزدهم رجب سالروز ولادت حضرت امیرالمؤمنین«ع»
(۲۳ قبل از هجرت)
بیست و نهم فروردین: روز ارتش جمهوری اسلامی ایران
دانستنی هایی از قرآن
آزمایش
آزمایش در چیست؟
« • »
(سورۀ بقره، آیه ۱۵۵)
البته شما را به مقداری ترس و گرسنگی و کمبود در دارائیها و نفوس و نقص در زراعت بیازمائیم و بردباران را مژده ده.
چرا آزمایش می شویم؟
« »
(سورۀ محمد آیه ۳۱)
و ما شما را آزمایش می کنیم تا مجاهدان از شما و بردباران را (از دیگران) معلوم سازیم و اخبار شما را هم بیازمائیم.
همه باید آزمایش شوند!
« •• • • »
(سورۀ عنکبوت، آیه ۲)
آیا مردم می پندارند که تنها به اینکه گفتند ما ایمان آوردیم دیگر رها می شوند و آزمایش نمی شوند؟! همانا ما آنان را که قبل از اینها بودند (امتهای گذشته) آزمایش کردیم تا اینکه خداوند راستگویان را از دروغگویان معلوم کند(و از هم جدا سازد)
برخی سبب آزمایش برخی دیگر!
«… »
(سورۀ فرقان، آیه ۲۰)
… و ما برخی از شما را نسبت به برخی دیگر سبب آزمایش قراردادیم، آیا صبر می کنید؟ و پروردگارت(نسبت به کارهای تمام بندگانش) آگاه است.
انسان و آزمایش:
« • »
(سورۀ زمر، آیه ۴۹)
چون انسان را رنجی رسد، ما را به دعا می خواند، و آنگاه که به او نعمت دادیم (کفران کرده) می گوید: همانا این نعمت، دانسته نصیب من گردید. (بداند) که این آزمایش است، ولی بیشتر مردم آگاه نیستند.
هر سال یکبار یا دوبار آزمایش می شوند:
«• • ، • »
(سورۀ توبه آیه ۱۲۵ و ۱۲۶)
آنانکه در دلهایشان مرض است که بر خبث ذاتی آنها پلیدی و خباثتی افزود و مردند در حالی که کافر بودند، آیا نمی بینید که هر سالی یکبار یا دوبار مورد آزمایش قرار می گیرند و باز هم توبه نمی کنند (و از کرده خود پشیمان نمی شوند) و خدا را یاد نمی کنند.
درسهائی از تاریخ تحلیلی قسمت دوم
حجه الاسلام و المسلمین رسولی محلاتی
معیارهائی برای استفادۀ صحیح از تاریخ اسلام
۳ـ عدالت و وثوق راوی و گوینده
همانگونه که گفته شد یکی از معیارها برای پذیرفتن یک خبر و حدیث عدالت و درستی گوینده است، و دلیل آن نیز روشن است زیرا کسی که تقوای در کردار و گفتار نداشته باشد و به اصطلاح فاسق و دروغگو باشد گفتار و کردارش قابل اعتماد و عمل نیست، و دلیل نقلی و قرآنی نیز آیۀ معروف «نبأ» است که در سورۀ حجرات، آیۀ ۶ آمده که خدای تعالی می فرماید:
• ».
ای کسانی که ایمان آورده اید، اگر فاسقی برای شما خبری آورد تفحص و تحقیق کنید (و بدون تحقیق بگفتۀ او عمل نکنید ) مبادا بمردمانی از روی نادانی آسیبی رسانید و از آنچه کرده اید پشیمان شوید.»
مفسران گویند این آیه در شأن ولیدبن عقبه نازل شد، که پیغمبر اسلام «ص» او را برای گرفتن زکات از حارث بن ضرار خزاعی فرستاد و این حارث پیش از آن نزد رسولخدا آمده بود و از آنحضرت خواسته بود تا در تاریخ معینی کسی را برای گرفتن زکات نزد او بفرستد، و در تاریخ تعیین شده رسولخدا ولید را فرستاد، امّا ولید مقداری که از مدینه خارج شد ترسید، و بدون اینکه بنزد حارث خزاعی و قبیلۀ او برود بنزد پیغمبر بازگشت و بدروغ گفت:
حارث زکات نداد و میخواست مرا بکشد!
رسول خدا گروهی را برای گرفتن زکات و تسلیم حارث بسوی او گسیل داشت.
از آنسو حارث بن ضرار که دید در موعد مقرّر فرستادۀ رسول خدا نیامد نگران شده گفت: رسولخدا برای گرفتن زکات با من موعدی را مقرر کرده بود و لابد اتفاقی افتاده و باید برای تحقیق بمدینه برویم. و بهمین منظور با چند تن از افراد قبیلۀ خود بسوی مدینه حرکت کرد، و فرستادگان رسولخدا نیز به طرف قبیلۀ حارث براه افتادند.
و در راه به یکدیگر رسیده و چون حارث از آنها پرسید: به کجا مأمور هستید؟
گفتند: بنزد تو.
پرسید ـ برای چه؟
گفتند: برای آنکه رسول خدا ولیدبن عقبه را برای گرفتن زکات بنزد شما فرستاده و شما از دادن زکات خودداری کرده و خواسته اید او را بقتل برسانید!
حارث که سخت ناراحت شده بود سوگند یاد کرد که نه ولید را دیده ام و نه او بنزد من آمد.
و بدنبال این گفتگو همگی بنزد رسولخدا بازگشتند و جریان را بعرض رساندند و بدنبال آن ماجرا، این آیۀ شریفه نازل گردید.
و این ولیدبن عقبه که قرآن به فسق او شهادت داده برادر مادری عثمان بن عفان بود که چون عثمان بخلافت رسید او را به حکومت کوفه منصوب کرد، و پیوسته شراب میخورد تا آنکه روزی در حالی که کاملاً مست بود برای نماز صبح به مسجد آمد و بجای دو رکعت، چهار رکعت نماز صبح خواند و تازه پس از سلام نماز رو به مأمومین کرده گفت:
« أفلا ازیدکم »؟
آیا میخواهید باز هم بخوانم؟
که این عمل مسلمانانی را که در مسجد بودند بخشم آورده و با مشت و لگد و ضرب و شتم او را بیرون کردند.
و در نقل دیگری است که سجده ها را طولانی کرد و بجای ذکر سجده مرتباً می گفت:
« اشرب و اسقنی »!
خود بیاشام و جامی هم بمن ده!
باری این آیۀ شریفه بصراحت میگوید : اگر فاسقی برای شما خبری آورد تحقیق کنید و بگفتۀ او عمل نکنید! و بگفتۀ علماء و دانشمندان این آیه ارشاد به همان حکم عقل است که بگفتۀ فاسق و گناهکار بی بند و باری که پای بند راستگوئی و صداقت نیست نمی شود عمل کرد.
از آنسو ما وقتی تاریخ را می نگریم و می بینیم که تاریخ اسلام بیش از هشتاد سال در نزد بنی امیه و پس از آن حدود پانصد سال در دست بنی عباس قرار گرفت و آنها که اکثراً مردمانی فاسق و بی بند و بار بوده و پیوسته بنفع خود پول خرج می کردند و با تطمیع و تهدید و حقوق و حبس و شکنجه و غیره افرادی همانند خود را اجیر کرده بودند تا بنفع آنها و به ضرر رقبای ایشان که بنی هاشم و اولاد علی علیه السلام بودند اززبان پیغمبر خدا و صحابه حدیث جعل کنند و در منبرها و مجامع عمومی برای مردم بخوانند، ما چگونه می توانیم بدون تحقیق روایاتی را که در کتابهای تاریخی و غیره رسیده است بپذیریم.
و بالاتر آنکه در آغاز خلافت بنی امیه معاویه بن ابی سفیان جمعی از خود همین صحابه را اجیر کرده بود تا از زبان پیغمبر اسلام در مدح ابوسفیان و معاویه، و در مذمّت علی بن ابیطالب علیه السلام و نزدیکان آنحضرت حدیث دروغی جعل کند!
و با سابقه ای که از معاویه و دودمان بنی امیه داریم که جز به ریاست و حکومت به هیچ چیز دیگر نمی اندیشند و همه را فدای آن میکردند، و بلکه طبق نقل اهل تاریخ در صدد محو اساس اسلام و نام پیغمبر اسلام نیز بودند، بخوبی می توانیم بفهمیم که چه جنایتی بدست اینها در تاریخ اسلام انجام شد، و چگونه حقایق و مقدسات اسلام بازیچه و ملعبۀ دستهای ناپاک اینان قرار گرفت.
مسعودی در مروج الذهب از مطرف بن مغیره بن شعبه نقل می کند که:
« مطرف بن مغیره گفت من با پدرم در شام مهمان معاویه بودیم و پدرم در دربار معاویه، زیاد تردّد می کرد و او را ثنا می گفت. شبی از شبها پدرم از نزد معاویه برگشت ولی زیاد اندوهگین و ناراحت بود. من سبب آن را پرسیدم. گفت: این مرد، یعنی معاویه مردی بسیار بد بلکه پلیدترین مردم روزگار است. گفتم مگر چه شده؟ گفت من به معاویه پیشنهاد کردم اکنون که تو، به مراد خود رسیدی و دستگاه خلافت اسلامی را صاحب گشتی، بهتر است که در آخر عمر با مردم به عدالت رفتار می نمودی و با بنی هاشم اینقدر بدرفتاری نمی کردی چون آنها بالاخره ارحام توأند و اکنون چیزی دیگر برای آنها باقی نمانده که بیم آن داشته باشی که بر تو خروج کنند، معاویه گفت: هیهات، هیهات! ابوبکر خلافت کرد و عدالت گستری نمود و بیش از این نشد که بمرد و نامش هم از بین رفت و نیز عمر و عثمان همچنین مردند با اینکه با مردم نیکو رفتار کردند اما جز نامی باقی نگذاشتند و هلاک شدند ولی برادر هاشم (یعنی رسول خدا) هر روز پنج نوبت بر نام او در دنیای اسلام، فریاد می کنند، اشهد انَّ محمداً رسول الله می گویند « فایّ عملٍ یبقی مَعَ هَذا لا امّ لَکَ، لا والله إلّا دفناً دفنا» پس از آن که نام خلفاء ثلاث بمیرد و نام محمد زنده باشد دیگر چه عملی باقی خواهد ماند، جز آن که نام محمد دفن شود و اسم او هم از بین برود»
و گویند: مأمون عباسی وقتی این حدیث را شنید دستور داد معاویه را علناً لعن کنند، و سپس جریانی پیش آمد و دوباره جلوی این کار را گرفت.
و این حدیث پرده از روی باطن معاویه که سرسلسلۀ این شجره خبیثه است بخوبی برمیدارد، و در مورد خلفای پس از او خیلی بدتر از این نقل کرده اند.
و در مورد اجیر کردن اصحاب رسول خدا برای جعل حدیث در مذمت امیر المؤمنین علیه السلام و مدح دشمنان آنحضرت ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه می نویسد:
« استاد ما ابو جعفر اسکافی گفته … معاویه جمعی از صحابه و تابعین را گمارده و برای آنها پاداش و حقوقی معیّن کرده بود تا اخبار زشتی در مذمت علی بن ابیطالب علیه السلام جعل کنند که از آنجمله بود (در اصحاب) ابوهریره و عمروبن عاص و مغیرهبن شعبه، و از تابعین عروه بن زبیر…»
و پس از نقل قسمتی از خبرهای جعلی و دروغی که بوسیلۀ آنها منتشر شد داستان جالبی از یکی دیگر از حدیث سازان حرفه ای بنام: «سمرهبن جندب» نقل میکند بدین شرح:
«… معاویه یکصد هزار درهم به سمرهبن جندب داد تا روایتی جعل کند که آیۀ شریفه «و من الناس من یعجبکَ قَوله فی الحیاه الدنیا و یشهدالله علی مافی قلبه و هو الدالخصام…» که دربارۀ شخص منافقی بنام اخنس بن شریق نازل شده بود، دربارۀ علی بن ابیطالب علیه السلام نازل شده
و آیۀ بعدی که فرماید «و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رؤف بالعباد» که مفسران شیعی و سنی گفته اند و روایت کرده اند که در شب هجرت رسولخدا صلّی الله علیه و آله و فداکاری بی نظیر امیر مؤمنان علیه السلام که حاضر شد در بستر آنحضرت بخوابد و درشأن آن حضرت نازل شده، دربارۀ ابن ملجم مرادی نازل گردیده.
سمره حاضر نشد با صد هزار درهم چنین جنایتی مرتکب شود و معاویه صد هزار درهم دیگر اضافه کرد، باز هم حاضر نشد تا بالاخره با چهارصد هزار درهم معامله جوش خورد، و سمره حاضر شد و اینکار را انجام داد.
و از مدائنی نقل شده که گفته است:
«معاویه به کارگزاران خود در همه جاها نوشت: شهادت هیچ یک از شیعیان علی بن ابیطالب را نپذیرید… و بنگرید تا هر کس از طرفداران عثمان نزد شما هستند و فضائل او را نقل می کنند آنها را بخود نزدیک کنید و گرامی دارید، و هر کس در فضیلت عثمان حدیثی نقل کرد نام او و پدر و فامیل او را برای من بنویسید… کارگزاران نیز بکار افتاده و همین امر سبب شد تا احادیث بسیاری در فضیلت عثمان در هر شهری نقل و جمع آوری شد، و بخاطر جایزه های زیاد و جامه و زمین و باغ و غیره که از معاویه می گرفتند سیل «حدیث» و کاروانهای «خبر» بدربار معاویه و کارگزاران او سرازیر شده و جریان یابد… و مدتی بر این منوال گذشت.
کار بجائی رسید که معاویه به کارگزاران مزبور نوشت: حدیث در فضیلت عثمان زیاد شده و از حدّ گذشته و همه شهرها و قراء و قصبات را پر کرده، از این پس با رسیدن این بخشنامه دستور دهید در فضیلت دیگر صحابه و خلفاء گویند، ولی اجازه ندهید أحدی از مسلمانان حدیثی دربارۀ ابوتراب روایت کنند…
و همین سبب شد تا حدیثهای جعلی و دروغی که هیچ حقیقت نداشت در مناقب دیگر صحابه نقل کنند و آنها را در منابر ذکر کرده و به معلمان یاد دهند و آنها نیز برای بچه ها در مدرسه ها بازگو کرده و تدریجاً جزء درسهای روزانۀ آنها قرار گرفت و آنها روایت کرده و همچون قرآن کریم بیکدیگر یاد میدادند تا آنجا که بدختران و زنان و خدمتکاران خود نیز یاد دادند… و مدتی هم بر این منوال گذشت…
سپس به همان کارگزاران نوشت: از این پس بنگرید تا هرکس که ثابت شد شیعه علی و دوستدار او و یا دوستدار خاندان او است نام او را از حقوق بگیران بیت المال قطع کرده و همۀ امتیازات و عطایای او را حذف کنید… و بدنبال آن نامۀ دیگری رسید به این مضمون:
که هر کس بدوستی علی بن ابیطالب و خاندان او متّهم شد او را دستگیر نموده و خانه اش را خراب کنید، که در آنموقع سخت ترین بلاها و گرفتاریها متوجه مردم عراق و بخصوص مردم کوفه شد، و کار بجائی رسید که شیعیان علی بن ابیطالب با ترس شدید بخانۀ دوستان خود که آنها را می شناختند رفته و در پنهانی با یکدیگر سخن بگویند، و جرأت آنکه نزد زن و بچه و یا خدمتکار آنها نیز سخنی بگویند نداشتند.
اینجا بود که حدیثهای دروغ و بهتان بسیارشد و قاضیان و والیان بر این منوال روزگار خود می گذراندند، و آنوقت بود که آزمایش سختی پیش آمد و از همه گروهها بیشتر، قاریان ریاکار و افراد ضعیف الایمانی که تظاهر به خضوع و عبادت می کردند دچار لغزش شده و بخاطر نزدیکی به کارگزاران معاویه و کسب مال و منال و زمین و باغ و خانه و تقرب بدربار حدیثهای زیادی را بدروغ جعل کردند، و این حدیثهای جعلی و دروغ تدریجاً به متدینین و کسانی که از دروغ پرهیز می کردند منتقل گردید، و بخیال اینکه آنها صحیح است و راست است آن حدیثها را پذیرفته و روایت کردند، و اگر میدانستند دروغ و باطل است هیچگاه نقل نمی کردند… و کار بر همین منوال گذشت تا آنگاه که حسن بن علی علیهما السلام از دنیا رفت که بلاء و آزمایش سخت تر و فزونتر گردید…»
و این بود شمّه ای از تاریخ حدیث و سرگذشت اخباری که در فضائل اصحاب و دیگران از زبان مورخین اهل سنت نقل شده، و جنایتی که دستگاه خلافت معاویه با سنت رسول خدا انجام داد، و بنفع خود و بستگان خود آنهمه حدیث جعلی و دروغ درمیان اخبار و روایات وارد سازند.
درسهائی از نهج البلاغه خطبه ۱۸۵ اثبات وجود صانع
آیت الله العظمی منتظری
در بحث گذشته، قسمتی از خطبه ۱۸۵ نهج البلاغه را بررسی کردیم ولی همانگونه که یادآور شدیم، در این خطبه و خطبه های مشابه ، کلماتی یافت می شود که مفاهیم آنها در فلسفه مورد بحث قرار گرفته است و ما برخی از این کلمات را که عبارت از «وجود، عدم، ماهیت» و «وجوب، امکان، امتناع» بود، در گذشته به صورت اجمال بحث کردیم.
در بحث گذشته نیز بیان شد که اگر چیزی را عقل می گوید باید باشد، آن را واجب می نامند و آنچه نباید باشد ممتنع و محال است و آنچه که می شود باشد و می شود نباشد ممکن است. مثلاً عدد ۲ باید جفت باشد، پس واجب الزوجیه است ولی عدد یک نمی شود جفت باشد، پس ممتنع الزوجیه است اما گردو ممکن است جفت و ممکن است فرد باشد و چون احتیاج به علّت دارد آن را ممکن نامند. بنابراین : خداوند «واجب الوجود» است، یعنی باید باشد. ما و شما «ممکن الوجودیم» یعنی می شود که باشیم و می شود که نباشیم و شریک برای خدا «ممتنع الوجود» است زیرا محال است که باشد.
حدوث ـ قِدَم
در جمله دوم این خطبه، حضرت امیر«ع» به دو لفظ دیگر اشاره می کنند: حدوث و قِدَم. «قِدَم» از مادّه «قدیم» است . قدیم یعنی آنچه اول نداشته باشد و به عبارت دیگر مسبوق به عدم نباشد. یعنی اینچنین نیست که نبوده است و بود شده بلکه از اول بوده و سابقه نبودن ندارد. این را«قدیم» می گویند، در مقابل «حادث».
«حدوث» وجود بعد از عدم است. ما هزار سال پیش از این نبودیم، امّا الآن هستیم، پس ما حادثیم پس ما«اول» داریم و مسبوق به عدم هستیم ولی خدای تبارک و تعالی قدیم است زیرا«اوّل» ندارد و مسبوق به عدم نیست.
اقسام حدوث:
حدوث بر دو قسم بوده است: حدوث زمانی و حدوث ذاتی. حادث زمانی به آن چیزی می گویند که در یک زمانی نبوده است و بعد موجود شده، مثلاً انسان، حادث زمانی است زیرا در یک زمانی نبوده و بعد بود شده است. درمورد حادث ذاتی می گویند: ممکن است موجوداتی ـ مانند موجودات مجرده ـ باشند که مسبوق به زمان نباشند ولی در عین حال مخلوق خداوندند. اکنون نمی خواهیم بحث کنیم که آیا چنین موجودات مجردی هست یا نه ولی اگر باشند ـ که البته محال نیست ـ با اینکه ممکن الوجودند چون در ذات آنها عدم راه دارد ولی زمان ندارند به انها می گویند: حادث ذاتی.
برای توضیح بیشتر مثالی می زنیم :
خورشید نور می دهد و نور آن به خانه ما می تابد پس نور خانه ما جلوه خورشید است. حال بگذریم از اینکه ۸ دقیقه و ۲۰ ثانیه طول می کشد تا نور خورشید به خانه ما می رسد، ولی آنچه مسلّم است این است که نور خانه ما وابسته به خورشید است. اگر فرض کردیم که خورشید از ده هزار سال پیش بوده است، نورش هم از ده هزار سال پیش بوده است و اگر فرض کردیم خورشید از ازل بوده است نورش هم از ازل بوده است، اما با اینکه هر دو از ازل بوده اند، نور جلوه و پرتو خورشید است یعنی خورشید مستقل است و نور تابع و وابسته به آن است. بنابر این لازم نیست بین معلول و علت فاصله زمانی باشد. و امکان هم دارد موجوداتی باشند که مسبوق به عدم زمانی نباشند بلکه اصلاً فوق زمان و عالم ماده باشند و به عنوان جلوه حق تعالی از ازل به عنوان موجودات مجردّه بوده اند. ولی در هر صورت این موجودات ـ به فرض بودن آنها ـ ممکن الوجودند یعنی با قدرت خدا موجود شده اند و وجود آنها پس از عدم بوده است ولی نه عدم زمانی چرا که عدم در ذات آنها است، پس آنها را حادث ذاتی می گویند. ولی خداوند نه حدوث زمانی دارد و نه حدوث ذاتی بلکه خداوند، قدیم است. یعنی عدم در ذاتش راه ندارد، واجب الوجود است، هستی برای او ضرورت دارد و اصلاً خودش هستی مطلق است. خداوند هستی مطلق، واقعیت بی پایان و کمال محض است.
ماده، حرکت و زمان
حرکت لازمه ماده است یعنی ماده است که حرکت دارد. پس این عالم ماده حرکت دارد. مقدار حرکت همان زمان است. بنابراین، زمان، حرکت و ماده با هم هستند. کسی نمی تواند بگوید زمانی بوده است که ماده وجود نداشته است زیرا اگر ماده نباشد حرکت هم نیست و زمان هم موجود نمی باشد.
اَلحَمدُلِلهِ الَّذِی لا تُدرِکُهُ الشَّوَاهِدُ، وَ لا تَحوِیهِ اَلمَشَاهِدُ، وَ لا تَرَاهُ النَّوَاظِرُ، وَ لا تَحجُبُهُ اَلسَّوَاتِرُ، الدًَّّّّالِّ عَلی قِدَمِهِ بِحُدُوثِ خَلقِهِ، وَ بِحُدُوثِ خَلقِهِ عَلی وُجُودِهِ، وَبِاشتِباهِهِم عَلی أَن لا شَبَهَ لَهُ. الَّذِی صَدَقَ فِی مِیعَادِهِ، وَارتَفَعَ عَن ظُلمِ عِبَادِهِ، وَقَامَ بِالقِسطِ فِی خَلقِهِ، وَعَدَلَ عَلَیهِم فِی حُکمِهِ . مُستَشهِدٌ بِحُدُوثِ الأَشیَاءٍ عَلَی أَزَلِیَّتِهِ، وَبِمَا وَسَمَهَا بِهِ مِنَ اَلعَجزِ عَلَی قُدرَتِهِ، وَبِمَا اضطَرَّهَا إِلَیهِ مِنَ الفَنَاءِ عَلَی دَوَامِهِ . وَاحِدٌ لا بِعَدَدٍ، وَدَائِمٌ لا بِأَمَدٍ ، وَقَائِمٌ لا بِعَمَدٍ. تَتَلَقَّّاهُ الأَذهَانُ لا بِمُشَاعَرَهٍ، وَتَشهَدُ لَهُ اَلمَرَائِی لا بِمُحَاضَرَهٍ. لَم تُحِط بِهِ الأَوهَامُ، بَل تَجَلَّی لَهَا بِهَا، وَبِهَا امتَنَعَ مِنهَا، وَإِلَیهَا حَاکَمَهَا. لَیسَ بِذِی کِبَرٍ امتَدَّت بِهِ النِّهَایَاتُ فَکَبَّرَتهُ تَجسِیماً، وَ لا بِذِی عِظَمِ تَنَاهَت بِهِ الغَایَاتُ فَعَظَّمَتهُ تَجسِیداً، بَل کَبُرَ شَأناً، وَ عَظُمَ سُلطَاناً.
ارسطو می گوید : آنانکه ادعا می کنند، یک زمانی ماده نبوده است اینها ناخودآگاه به وجود ماده اعتراف کرده اند زیرا زمان، مقدار حرکت است و حرکت هم هر جا برود ماده می رود برای اینکه مادّه هست که حرکت می کند.
برای روشن تر شدن مطلب مثالی می زنیم :
فرض کنید یک نفر در ته چاهی باشد و شما طنابی را از درب چاه عبور می دهید. آدمی که در ته چاه است نگاه به بالای چاه می کند، می بیند طنابی از درب چاه عبور می کند و قسمتی از آن محاذی درب چاه است و قسمتی از آن بعداً به درب چاه می رسد و قسمتی از آن از درب چاه عبور کرده و رد شده است. پس این آدمی که در ته چاه است، طناب را سه قسمت می کند: حال، گذشته و آینده . امّا شما که بالای چاه ایستاده اید، این طناب را یک قسمت می بینید و این طناب در نظر شما گذشته و حال و آینده ای ندارد یعنی چون شما در فضای بالا هستید در آن واحد همۀ طناب را می بینید، پس زمان که دارای گذشته و حال و آینده است برای موجودات مجرد که فوق عالم ماده هستند مفهومی ندارد و گذشته و حال و آینده برای آنان در عرض واحد موجودند ولی برای ما که در عالم ماده هستیم و در چاه طبیعت زندانی هستیم و با حرکت و زمان سروکار داریم گذشته و حال و آینده مفهوم پیدا می کند پس ما موجودات مادی و زمانی هستیم ولی موجودات مجرّد، بالاتر از عالم مادّه هستند پس، فوق زمان می باشند.
خلاصه، حدوث یعنی وجود بعد ازعدم که گاهی عدم زمانی است و گاهی عدم ذاتی و در مقابل آن قدم است که در قدم، عدم راه ندارد. خدا قدیم است برای اینکه نه عدم زمانی دارد و نه عدم ذاتی ولی موجودات مجرده، گو اینکه مسبوق به عدم زمانی نیستند ولی در ذات آنها عدم راه دارد و مثل نوری می مانند که وابسته به خورشید است، اگر اراده خدا نباشد نیستند. پس حدوث آنها ذاتی است و قدیم نیستند و قدم منحصر است به خدای تبارک تعالی.
ازل ـ ابد ـ سرمد
در نهج البلاغه حضرت امیر«ع» این سه کلمه نیز گاهی یافت می شود.
ازل :آن است که اول ندارد.
ابد :آن است که آخر ندارد.
سرمد : آن است که نه اول دارد و نه آخر.
هرسه لفظ برخداوند اطلاق می شود. پس ذات حق تعالی ازلی، ابدی و سرمدی است.
عالم خلق ـ عالم أمر
فلاسفه می گویند : موجودات خدا که مسبوق به ماده و مدت باشند یعنی یکوقت نبوده اند و بعد بود شده اند، اینها عالم خلق هستند و آن موجودات مجردّی که مادّه و مدت ندارند ولی مخلوق خدا هستند، آنها عالم أمرند. می گویند : آنها به امر خدا موجود شده اند و لازم نیست ماده داشته باشند، گاهی هم در تفسیر عالم امر می گویند:
همان «کن» که امر است سبب وجودشان شده است.
آیه شریفه «الا له الخلق والامر» را هم این چنین معنی می کنند، گر چه شاید معنای آیه چنین نباشد. شاید تفسیر آیه این باشد که:خلقت موجودات از خدا است و فرمان خدا هم هست که این موجودات را اداره می کند. امر خدا در این موجودات حکمفرما است.
اکنون به دنباله خطبه حضرت می پردازیم:
« الدّال علی قدمه بحدوث خلقه و بحدوث خلقه علی وجوده»
دلالت می کند بر قدیم بودن خدا، حادث بودن مخلوقات خدا و حادث بودن مخلوقات خدا دلیل است بر وجود او.
چیزی که حادث است مُحدث می خواهد، اگر آن مُحدث هم حادث باشد باز علّت می خواهد تا اینکه منتهی می شود به موجودی که دیگر حادث نیست بلکه قدیم است. حادث بودن خلق خدا، دلالت دارد براینکه خدا وجود دارد.
در نسخه «ابن ابی الحدید معتزلی» بجای «وجوده» ، «جوده» آمده است یعنی خداوند بوسیله حادث بودن خلقش ما را راهنمائی می کند بر جود خودش یعنی این عالم را که خدا خلق کرده، مقتضای جود و کرم او بوده است :
من نکردم خلق تا سودی کنم
بلکه تا بر بندگان جودی کنم
خلق کردم من که رحمانی کنم
نی عبث جان بدهم و فانی کنم
در هر صورت، برای اثبات وجود خدای تبارک و تعالی، راه های مختلفی وجود دارد. گفته اند: « الطرق الی الله بعدد انفاس الخلائق » راه ها به سوی خدا (شناخت خدا) به عدد نفسهای بندگان است حال به جای اینکه در اثبات صانع به راه های پُر پیچ و خم فلاسفه و متکلمین اشاره کنیم، خوب است به سراغ لحن قرآن و بیانات پیامبر و ائمه طاهرین «ع» برویم.
قرآن می فرماید: « أفی الله شکُّ فاطر السموات و الأرض» آیا در (وجود) خدا شک است که (او) خالق آسمانها و زمین است. یعنی خلقت آسمانها و زمین برای تو کافی نیست که به وجود خدا یقین پیدا کنی؟
و همچنین آیات دیگری مشابه همین آیه داریم مانند آیات: ۲۲ـ روم، ۲۹ ـ شوری، ۱۶۴ ـ بقره و ۱۹۰ ـ آل عمران در این جهان آیات و نشانه های زیادی بروجود خالق هست و در هر حال، کوچکترین ذرّه این عالم حکایت ازوجود و قدرت خدا دارد: آسمانها، زمین، نباتات، دریاها، صحراها، نظم و ترتیب آنها و وجود خودمان با آن همه افکار، اندیشه ها، خیالها، رعب و وحشت ها، غصّه ها، خوشیها، آرزوها، و تک تک اعضا و جوارح ما که با چه اعجازی خلق شده اند همه دلیل بر وجود خالق و پروردگار است.
بعضی از چیزها که ما زیاد با آنها ممارست داریم، در نظرمان چندان اهمیّت ندارد به عنوان مثال: اگر روزی به آمریکا رفتید و به شما گفتند: یک کارخانه ای درست کرده اند که علف و کاه در آن می ریزند و این کارخانه با چرخها و موتورهای زیادی که دارد، این علف و کاه را به حرکت در می آورد و می چرخاند و جوهرش را می گیرد و بالاخره پس از انجام کارهای زیاد، در اثر فعل و انفعالات، از یک قسمت کارخانه شیر بیرون می آید و از قسمت دیگر تفاله ها خارج می شود!! اگر چنین چیزی را ببینید حتماً خواهید گفت: چقدر آمریکاییها در صنعت پیشرفت کرده اند که از کاه و علف شیر تولید می کنند! در صورتی که خداوند از قدیم این کارخانه را برای همه شما درست کرده است. یک گاو اگر در منزل داشته باشید، تنها با دادن کاه و علف به آن، شیر گرم و گوارا روزانه تحویل شما خواهد داد ولی آیا شده است که به این گاو کمی فکر کنید و در خلقت بسیار مهم آن بیندیشید؟ آیا ممکن است با تصادف، آن ذرات ماده (الکترون و پروتون ها ) خود بخود جفت شوند و یک گاو درست کنند بدون اینکه یک دست قدرتی با شعور و ادراک آن را درست کند؟!
مثالی دیگر:
اگر روزی با یکی از دوستانت برای گردش به بیابان رفتید، در بیابان به یک ساختمان زیبا و قشنگی برخورد کردید که در آن درختهای خوب، گلهای زیبا و با طراوت، فرشهای قیمتی، صندلی، مبل و تمام وسائل زندگی مرتب و منظم به کار گرفته شده و چیده شده است، و کسی هم در آنجا نیست، آیا ممکن است تصور کنید که این ساختمان با این ترتیب و تنظیم خود به خود درست شده است و همه چیز به طور تصادف ترتیب یافته داست؟! اگر چنین حرفی را بزنید، مردم شما را دیوانه حساب می کنند و به هیچ وجه سخن شما را نمی پذیرند!
بنابراین، نظم و ترتیب و این ریزه کاریهائی که در این عالم وجود به کار رفته مانند همین ساختمان است. پس شما گر چه کسی را در ساختمان نمی بینید ولی از وجود ساختمان، پی به معمار و مهندس با ذوق و فهمیده آن می برید و اگر از تو پرسیدند: از کجا می گوئی این ساختمان را معماری هست؟ در جواب خواهی گفت: از ساختمان پی به بنّا بردم. لازم نیست آدم همه چیز را ببیند تا باور کند. خود این ساختمان دلیل بر وجود بنّا و معمار است.
روایت در اثبات حدوث عالَم
۱ ـ « عن أبی الحسن علی بن موسی الرضا علیه السلام انه دخل علیه رجل فقال له: یا ابن رسول الله ما الدلیل علی حدوث عالم؟ قال: اَنت لَم تَکُن ثُمّ کُنت وَ قَد عَلِمتَ انَّکَ لَم تُکَوِّن نَفسَکًَ وَ لا کَوَّ نَکَ مَن هُوَ مِثلِکَ ».
مردی بر امام رضا علیه السلام وارد شد و از آن حضرت پرسید: ای فرزند پیامبر! دلیل و علّت بر حدوث عالم و جهان چیست؟ حضرت فرمود: تو نبودی و بعد موجود شدی در حالی که می دانی که تو خودت را ایجاد نکرده ای و کسی هم که مانند تو است تو را موجود نکرده است. ( پس لابد خالق و پروردگاری داری که تو را ایجاد کرده است).
۲ ـ سئل مولانا امیرالمؤمنین «ع» بماذا عرفت ربک؟ قال: بِفَسخ العَزائِم وَ نَقضِ الهِمَم. لَمّا هَمَمتُ فَحیلَ بَینی وَ بَینَ هَمّی وَ عَزَمتُ فَخالَفَ القَضاءُ والقَدَرُ عَزمی عَلِمتُ أنَّ مُدبری غَیری».
از حضرت امیرالمؤمنین «ع» سؤال شد: پروردگارت را به چه چیز شناختی؟ فرمود: خدا را شناختم به اینکه (گاهی) تصمیم می گیرم به جائی بروم یک دفعه تصمیم من عوض می شود و نیّت می کنم کاری انجام دهم یکمرتبه همّتم به هم می خورد. هر گاه تصمیم گرفتم، بین من و تصمیمم فاصله پیدا شد که نتوانستم بروم یا اصلاً رأیم برگشت و یا هنگامی که تصمیم گرفتم قضا و قدربا عزم و تصمیم من مخالفت کرد، فهمیدم که تدبیر کننده این عالم، غیر از من است.
از این روایت معلوم می شود یک نیروی غیبی در کار است که در روح و روان ما اثر می گذارد و تصمیم ما را برمی گرداند و معلوم می شود دل ما دست دیگری است و گرنه همواره مطابق میل ما عمل می شد.
۳ ـ زندیقی نزد امام صادق «ع» می آید و سؤالهائی می کند، از جمله می گوید: دلیل بر وجود خدا چیست؟ حضرت می فرماید:
« وُجُودُ الأفاعیل التّی دَلّت عَلی أن صانِعاً صَنَعها، ألا تَری انّکَ اِذا نَظَرتَ اِلی بِناءٍ مُشَیَّد مَبنیًّ عَلِمتَ أنَّ لَهُ بانِیاً وَ اِن کُنتَ لَم تَرالبانی وَلَم نُشاهِدهُ…»
وجود همه فعل ها (کارهائی که در این جهان شده است، موجودات، آسمانها و زمین و…) دلالت دارند براینکه صنعتگری اینها را آفریده است. آیا نمی بینی وقتی به ساختمان محکمی می نگری، می فهمی که یک بانی و معمار دارد گر چه آن بانی را هیچگاه ندیده باشی.
دعای امام سجّاد «ع» برای رزمندگان اسلام
خداوندا! هر گاه رزمنده ای از اهل ملت تو(از مسلمانان) با آن کافران به جنگ برخیزد، و هر مجاهدی از پیروان سنّت تو با آنان مبارزه و پیکار کند که دین تو برترو حزب تو نیرومندتر و بهره مردم از معرفت تو بیشتر گردد، امر او را آسان گردان و برنامه اش را مرتّب (و مصالح جنگی را برای او آماده ساز) و او را پیروزی عنایت فرما و برای او یاران و پشتیبانانی انتخاب فرما و پشتش را محکم نگهدار و آذوقه اش را فراوان ساز و او را به نشاط بهره مند نما و حرارت و عطش شوق را در او فرونشان و از غم و اندوه وحشت او را در پناه خود نگهدار و یاد خانواده و فرزندان را از خاطرش ببر و حسن نیّت به او عنایت فرما و از ترس و بیم او را بدور دار و جرأت و شهامت به او الهام فرما و شدت (در برابر دشمن) به او عطا فرما و با نصرت خود او را مؤید گردان و اخلاق نیکو و حسن سیاستش بیاموز و او را از ریا مصون بدارزو از خودنمائی رهایش ساز و خدایا! تمام فکر و ذکر و حرکت و سکونش را در راه خود و برای حضرتت قرار بده …»
«اللهُم َ وَ أَیُّما غاز غَزاهُم مِن أَهلِ مِلَّتِک أَومُجاهِدٍ جاهَدَهُم مِن أتباعِ سُنّتِک لِیَکُونَ دِینُک الأ علی وَ حِزبُک الأ قوی وَ حَظُّک الأوفی فَلَقِّهِ الیُسرَ وَهَیّی ء لَهُ الأمرَ وَ تَوَّلَهُ بِالنسجحِ وَ تَخَیَّر لَهُ الأصحابَ وَ استَقوِلَهُ الظَّهرَ وَ أَسبغ عَلَیهِ فی النَّفَقَهِ وَ مَتِّعهُ بِالنَّشاطِ وَ أَطفِ عَنهُ حَرارَهَ الشّوقِ وَ أَجِرهُ مِن غمِّ الوحشَه وَ أَنسِهِ ذِکرَ الأهل وَ الوَلَدِ وَ أثُرلَهُ حُسنَ النِّیَّهِ وَ تَوَلَّهُ بِالعافِیهِ وَ أَصحِبهُ السَّلامَهَ وَ أَعفِهِ مِنَ الجبنِ وَ اَلهِمهُ الجُرأهَ وَ ارزُقُهُ الشِّدََّّه وَ أَیّدهُ بِالنُّصرَهِ وَ عَلَّمهُ السِّیَرَ وَ السُّنَنَ وَ سَدِّدهُ فِی الحُکم وَ اعزِل عَنهُ الرِّیاءَ وَ خَلَّصهُ مِنَ السُّمعَهِ وَ اجعَل فِکرَهُ وَ ذِکرَهُ وَ ظَعنَهُ وَ اِقامَتَهُ فِیک وَ لک…»
دیپلماسی اسلامی
احمد عزیزی قائم مقام وزارت خارجه
بحثی پیرامون مدیریت سیاست خارجی جمهوری اسلامی
در عرف سیاسی، «دیپلماسی» به فن اداره سیاست خارجی اطلاق می شود و عوامل دست اندر کار سیاست خارجی اصطلاحاً «دیپلمات» خوانده می شوند. در حالی که نظام حاکم بر کشورها بر شالودۀ:۱ـ شرک و بی خدائی. ۲ـ تکاثر و حاکمیت زور و ثروت. ۳ـ استضعاف و غصب حق حاکمیت ملت ها استوار است، دیپلماسی جهانی نیز نمی تواند محورهای متفاوتی برای حیطۀ عمل خود اختیار کند. بر این اساس چهارچوب طبیعی دیپلماسی این نظام عبارت است از:
۱ـ اصالت دولت ها، یعنی به رسمیت شناختن غصب حق حاکمیت مشروع ملت ها.
۲ـ آزادی عمل در شیوۀ بکار گیری وسایل در پرتو اهداف استکباری.
با پیروزی انقلاب اسلامی، جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک قدرت تازه در برابر استکبار جهانی ـ به ویژه آمریکا ـ ظاهر شد. قدرتی که بر اساس ویژگیهای خود یعنی:
۱ـ الهی بودن نیّات، ۲ـ الهی بودن بنیانهای نظام و۳ـ الهی بودن رهبری، قادر است در حدّی گسترده نیروهای مؤمن و مستضعف در داخل و خارج را بر علیه سلطه استکباری بسیج نموده و عملاً موجودیت نظام حاکم را مورد تهدید قرار دهد. جمهوری اسلامی ایران اکنون به عنوان قدرتی صاحب عقیده با مبانی حکومتی، الگوهای سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی و در عین حال واجد پایگاه در قلب ملتها رودر روی تمامی کفر جهانی قرار گرفته است.این قدرت و این پایگاه راز سازش ناپذیری آن با نظام کنونی عالم است. بر اساس تجربه استکبار جهانی با حرکتهای ملی و استقلال طلب ـ چنانچه اصالت و صداقتی نیز داشته باشند ـ اگر فاقد عقیده و مکتب ویژه ای قابل گذر از مرزهای امن استکبار جهانی و برقراری ارتباط با ملت ها بوده و منافع آن را تهدید ننماید، همزیستی دارد ولی چنانچه جنبشی فراسوی مرزهای استکباری با حربه ای نو و نافذ، در مطامع آن پنجه اندازد و گردن فرازی نماید با تمام قدرت به مقابله با آن خواهد پرداخت.
بدیهی است اهداف و استراتژی های این نظام، در عرصه خارجی، می بایست با مبانی الهی آن هماهنگی داشته و در خدمت تحقق نیّات متعالی انقلاب اسلامی قرارگیرد. قدرتهای جهانی در برابر این اهداف و پشتوانه عظیم انسانی آن احساس خطر کرده و عملاً با حل تضادهای مقطعی خود با یکدیگر به وحدت می رسند. اگر بناست که در چهارچوب چنین اهدافی، با گسترش اسلام در جهان و ایجاد وحدت بین جهان اسلام، پایه های کفر و ظلم جهانی فروریخته و حکومت عدل و حق در جهان استقرار یابد، استکبار جهانی نیز گریزی ندارد جز اینکه در جهت نابودی منادی این وحدت و تلاشی پایه های آن، با بهره گیری از همۀ ابزارهای تبلیغی، سیاسی، اقتصادی و نظامی خود همّت کند. این صحنه کارزاری است که سیاست خارجی و دیپلماسی جمهوری اسلامی باید خود را برای زور آزمایی و عمل در آن آماده سازد. سیاست خارجی و دیپلماسی جمهوری اسلامی می بایست با توجه به واقعیات و پیچیدگیهای چنین عرصه ای طرّاحی شود. رسیدن به اهداف تازه به ابزارها و روشهای تازه نیازمند است. با ابزارها و روشهای غیر مکتبی تحصیل نتایج مکتبی امکان پذیر نیست و چنانچه ضعف بینش اصیل مکتبی، عدم پیوند قلبی با نیروی لایزال امت مسلمان، غرب باوری یا شرق باوری گام نهادن به چنین ورطه ای را اجتناب ناپذیر سازد، شکست سرنوشت محتوم سیاست خارجی جمهوری اسلامی خواهد بود. بازی در چهارچوب ابزارهای غیر مکتبی جهان کنونی بدلایل متعدد من جمله:
۱ـ تسلط نظام دیپلماسی استکبار جهانی براین ابزارها.
۲ـ کنترل رسانه های همگانی بوسیلۀ استکبار جهانی به ویژه آمریکا و صهیونیزم.
۳ـ عدم شناخت و توانائی دست اندر کاران دیپلماسی جمهوری اسلامی در بکار گیری آنها.
ومهمتر از همه ۴ـ غیر اسلامی بودن عمدۀ این ابزارها، علاوه براینکه قادر نیست جمهوری اسلامی را در رسیدن به اهداف خود یاری دهد قابلیت ضربه پذیری آنرا تا حد زیادی بالا خواهد برد. ایجاد یأس و تزلزل در باور مخاطبین اصلی دیپلماسی جمهوری اسلامی بین ملت ها نیز نتیجۀ طبیعی این بازی است.
بهترین مثال در این زمینه، نحوۀ پیشرفت مراحل مختلف جنگ تحمیلی از آغاز تا کنون است. سدّ تهاجم نظامی نیروهای متجاوز عراقی به خاک میهن اسلامی دقیقاً همگام با انسجام صفوف مردمی، اتخاذ شیوه های مردمی و حضور گسترده تر امت حزب الله در جبهه های جنگ با موفقیت بیشتر انجام گرفت. عملیات تدافعی جهموری اسلامی در ماههای اولیه جنگ، با وجود حمایتهای گسترده معنوی، مالی، تدارکاتی امت مسلمان، عمدتاً به دلیل محور ساختن عملیات کلاسیک و متعارف نظامی و تکیه انحصاری روی آنها، مقابله با دشمن با تاکتیکهای مشابه و ضعف حضور تشکیلاتی و فعال نیروهای مردمی در جبهه ها، هرگز نتوانست کارآئی لازم را داشته و تجاوز را به نحو مطلوب دفع نماید. عملیات عظیم ثامن الائمه، طریق القدس، فتح المبین، الی بیت المقدس و همچنین مراحل مختلف تهاجمی محرّم، مسلم بن عقیل و الفجر که منجر به آزادی بسیاری از سرزمینهای اشغالی و خاک عراق گردید، و کلاً پس از عزل بنی صدر خائن و در نتیجه حذف بینش انحرافی وی در مدیریت، امر دفاع انجام گرفت، نمونه های بارزی از کارآئی روشهای اسلامی و مشی مکتبی در دفاع و بر همین اساس بهره گیری شایسته از سلاحهای متکی برایمان رزمندگان اسلام بود.
راز ظفر بر دشمن سرتا پا مسلح و حمایت شده از سوی تمامی کفر جهانی، مقابله باآن با سلاح بی بدیلی بود که وی روشهای برخورد باآن را نمی دانست. نیروهای عراقی در عین حال که به میگ، میراژ، سوپراتاندارد و میلیاردها دلار کمک مالی دول مرتجع عرب مجهز بودند هیچگاه توان بکارگیری و مقابله با سلاح «تقوا، شهادت» و «ایثار» را نداشتند. استکبار جهانی در برابر سیاستهای مکتبی، شعارهای مکتبی، منش ها و روشهای مکتبی، بی سلاح و کروکور است و همین نمود و تجلّی مکتبی جمهوری اسلامی است که اینچنین آن را در برابر همۀ توطئه ها و تهاجمات، مقاوم و استوار ساخته است.
نظام سیاست خارجی و دیپلماسی جمهوری اسلامی می بایست برای پاسخ به نیازهای فزاینده و نوظهور انقلاب اسلامی، در جهانی که هرروز چهره متخاصم تری به خود گرفته و سیاست های تهاجمی تازه ای ابداع می کند، همواره در حال تغییرو تحول بوده و بازسازی شود. بازسازی و تحولی که در همه ابعاد انسانی، فرهنگی و سیاسی فراگیر بوده و چهره خارجی جمهوری اسلامی را هر چه بیشتر با الگوهای اصیل مکتبی تطابق بخشد. در این عرصه به یاری خداوند گامهای قابل توجهی برداشته شده است. ساخت و ساز ریشه ای نظام سیاست خارجی و دیپلماسی جمهوری اسلامی می بایست در جهتی انجام گیرد که بتواند:
۱ـ ایمان فطری و الهی در ملت ها را رشد داده و آنها را ـ رسته از زنجیر سلطه همه جانبه استکبار جهانی ـ به خویشتن الهی خویش باز گرداند.
۲ـ قلوب ملت ها را جذب کرده وبین آنها الفت و همبستگی ایجاد نماید.
۳ـ استکبار جهانی را رسوا ساخته و صفوف متحد ملت ها را در برابر آن به حرکت درآورد.
چنین توانی تنها در پرتو حضور زنده و فعال و حاکمیت یک فرهنگ ویژه، نشأت گرفته از اسلام، در حرکات سیاست خارجی و دیپلماسی جمهوری اسلامی امکان پذیر است. فرهنگی که جمهوری اسلامی را قادر سازد تا به عنوان نمونۀ عملی یک نظام اسلامی، مبلّغ دین محمد «ص» بوده و با رسوخ در قلوب مسلمین و مستضعفین، اهرم های فشار خود را علیه استکبار جهانی به نحو مطلوب بکار گیرد.
نتیجۀ طبیعی حضور این فرهنگ در عرصه دیپلماسی جمهوری اسلامی ، کسب هویتی ویژه و مکتبی در ابعاد زیر خواهد بود:
۱ـ تاکتیکها و خط مشی ها.
۲ـ برخوردهای دیپلماتیک و تشریفاتی.
۳ـ عوامل انسانی دست اندر کار دیپلماسی.
۴ـ سیره و اخلاق سیاسی.
احراز تام و تمام هویت ویژه اسلامی در ابعاد فوق است که جاذبه آفرین، الفت بخش، نیرودهنده صفوف ملت ها و رسواگر استکبار جهانی بوده و عملاً اسلام را در برابر کفر به نمایش خواهد گذاشت. هر یک از موارد چهار گانه فوق جای بحث فراوان دارد و بجاست که در موقعیت مناسب بطور مستقل مورد بحث و بررسی قرار گیرد و امید که نگارنده در آینده خود توفیق و توان قلم زدن در این عرصه را داشته باشد.
در این مختصر، تلاش بر این است که اشاره ای ـ صرفاً در حد ذکر عناوین ـ به ویژگیهای عمده هویت اسلام دیپلماسی جمهوری اسلامی در بعد سیره و اخلاق صورت گیرد. با این آرزوکه فضلای ارجمند حوزه های علمیه و صاحبان نظر با پرداختن به این مهم عرصه را برای رهروان آن هر چه روشن تر نمایند.
اخلاق سیاسی اسلامی در بُعد سیاست خارجی از گنجینه ژرف اخلاق اسلامی تغذیه می کند و کاربرد عملی اخلاق اسلامی در حرکات و سیاستهای خارجی است. بدیهی است که گزینش اصول اخلاق سیاسی از معارف اسلامی و کاربرد آن عمیقاً به خلوص، بینش و اخلاق فردی کارگزاران سیاست خارجی متکی است و چون همه ابعاد مدیریت اسلام به درجه خلوص، تزکیه و تقرب مسئولان و نتیجتاً قابلیت آنان در دریافت هدایت قلبی و اتخاذ سیره و سلوکی مطلوب خدا و رسول خدا «ص» بستگی دارد، و به عبارت روشن تر، نیّت خدائی و ترس از خدا در جهت گیری ها، عمل به واجبات و پرهیز از محرمات و منکرات سیاسی، ضرورت حتمی و اولیۀ تجلی آثار هویت ویژه اسلامی است و جمهوری اسلامی بدون مسئولان و ضوابطی که عامل در این محدوده باشند قادر به نمایش اسلام واقعی نبوده و به اهداف مورد نظردست نخواهد یافت. لازم به یادآوری است که سه خصیصه «خدا معیاری»، «خودباوری» و «ملت باوری» که ذیلاً نام برده می شوند از ویژگیهای اساسی و تعیین کننده در کلیه موارد چهار گانه فوق و در عین حال در تدوین اصول سیاست خارجی می باشند:
۱ـ خدا معیاری:
« • » (سوره ممتحنه ـ آیه ۱)
برخورد اصولی و چاره ساز با جهان و مسائل خارجی جمهوری اسلامی امکان پذیر نیست مگر اینکه «دوری» و «نزدیکی» با خدا چهارچوب زیربنائی در برقراری رابطه ها و زمینه اصلی موضع گیریهای سیاسی باشد. براین اساس، بینش محوری در سلوک سیاسی جمهوری اسلامی، «دوستی با دوستان خدا» و «دشمنی با دشمنان خدا» است و دست آوردی سیاسی و مقطعی که بدون توجه به این معیار حاصل شود، بی تردید «فانی» و «شکننده» خواهد بود.
۲ـ خود باوری:
« » (آل عمران آیه ۱۳۹)
مقصود از «خود باوری» اعتماد به خود ـ نظام جمهوری اسلامی ـ به عنوان یک قدرت شکست ناپذیر متصل و متکی به خدا و قوت گرفته از سرچشمه جوشان فطرت خداجوی انسان هاست. باور به «خود» اصل اساسی در برخورد پیروزمندانه با بن بست ها، قدرت ها، مشاکل پیچیده سیاسی و توطئه های استکبار جهانی است و چه بسا سازش ها انعطاف ها و تسلیم ها که از ضعف این باور و فقدان ایمان به خدا ناشی می شود بر این اساس، تقویت روح ایمان به خود همواره از محورهای عمده ارشادات امام امت بوده است.
«شما یک ملت قوی هستید که به شما با نظر کوچکی نگاه نمی کنند مگر اینکه خودتان خود را کوچک بنظر آورید».
و در جای دیگر خطاب به سفرا و کارداران جمهوری اسلامی:
«در برخوردتان با کشورهای دیگر مثل ابرقدرتها برخورد کنید. شما ابرقدرت هستید، زیرا خدا با شماست.
۳ـ ملّت باوری:
«ملت باوری» در برابر«دولت باوری» قرار دارد و مفهوم آن اصالت دادن به ملت ها به عنوان اهرم اصلی در حرکت ضد استکباری انقلاب اسلامی است. ملت های بیدار بپا خاسته، با هدایت فطرت الهی خود، بازوی اصلی مقابله با کفر جهانی و تنها سلاح کارآمد برعلیه ابرقدرتها و وابستگان به آنها هستند و بی تردید هر گونه سستی در این باور ـ به مفهوم اصالت دادن به دولت ها، چه در گفتار و چه در عمل ـ ضربه ای مستقیم به این بازو بوده و کارآئی آن را تقلیل خواهد داد. در این زمینه نیز امام امت همواره تأکید داشته اند:
«میزان نظر ملت های مظلوم است».
«باید به فکرمردم بود نه دولتها».
«هر چه ضعف و فساد در مسلمین است از دولتهاست».
«ما باید منزوی بشویم تا مستقل شویم».
«برای ما انزوا هیچ مطرح نیست. ما آن روز که منزوی نبودیم همه گرفتاریها را داشتیم و حالا که منزوی هستیم، مستقل هستیم.»
۴ـ شدت و انعطاف ناپذیری:
« » (فتح: آیه ۲۹)
حفظ روحیه تهاجمی در برابر گردن فرازان، توطئه گران ومخاصمان با انقلاب از ابزارهای عمده حفظ حریم اسلام و دفاع از مرزهای اسلامی است. نرمش، انعطاف و تواضع در برابر گردن فرازان در آنان ایجاد طمع کرده و بسیج نیروها و بازسازی آنها برعلیه اسلام را امکان پذیر خواهد ساخت. ملایمت دربرابر نیروهای متخاصم، هیبت و جبروت الهی انقلاب را در نظر آنان کاهش داده و دلهای آنها را از رعب و وحشت از حرکت اسلامی، که لازمه پیشروی نیروهای اسلام است، خالی خواهد ساخت.
۵ـ نرمش و رحمت:
« » (آل عمران ـ ۱۵۹)
وجه رحمت و عطوفت در برابر مؤمنان وخاضعان در برابر اسلام حتی نیروهای کفر غیر متخاصم از وجوه جاذبه آفرین اخلاق سیاسی اسلام است.
۶ـ عدالت:
« » (بقره ۱۹۰)
« • » (مائده ۸)
حفظ حدود عدالت و اجتناب از تعدی ـ حتّی در مقابله با محاربین ومخاصمین ـ از اصول اساسی سلوک سیاسی اسلامی است و براین مبناست که در هیچ موردی نباید به بغض ها و کینه ها مجال شکستن مرزهای عدالت اسلامی و تعدی را داد.
۷ـ رازداری:
خوی رازداری باید به خصیصه اصلی مدیران سیاست خارجی و سیره سیاسی اسلام باشد واهمیت آن در رابطه با ابعاد خصومتی که جمهوری اسلامی از سوی عوامل استکبار جهانی باآن مواجه است بیشتر می شود.
۸ـ صداقت و صراحت:
تطابق اعمال با گفتار، پرهیز از کذب و عدم بهره گیری از مواضع و شعارهای فاقد پشتوانه عملی، ضرورت فاصله گرفتن از موازین باطل دیپلماسی حاکم و روند سالم دیپلماسی اسلامی بوده و خلاف آن، بدلیل تأثیری که در بی اعتماد ساختن ملت ها و ایجاد خطر ورود به جرگه دیپلماسی نظام کفر جهانی دارد، ضربه پذیری انقلاب اسلامی را افزایش خواهد داد.
۹ـ واقع گرائی:
توجه به واقعیات، آگاهی نسبت به حقایق سیاسی جهان و بهره گیری به جا از موقعیتها به نفع اسلام، بدانگونه که به اصول اساسی اسلامی خدشه ای وارد نشود، ضرورت مهم عمل سیاسی اسلامی است در جهت تأمین منافع جمهوری اسلامی و حفظ کیان اسلام است.
۱۰ـ احترام به عهد:
«یا ایها الذین آمنوا اوفوا بالعهود».
احترام به عهد و پیمان در عین حال که از اصول زیربنائی اخلاق فردی است، ضرورت اجتناب ناپذیر اخلاق سیاسی نیز هست و ابعاد آن حتی مشرکین و کفاری را که خود بر پیمان با اسلام استوار بوده و آن را زیر پا نگذاشته اند دربرمی گیرد.
جنگ و سرنوشت جهان
با مروری کوتاه بر روند جنگ و پیروزیهای پی در پی جمهوری اسلامی بویژه در عملیات اخیر، به سادگی می توان افق روشنی را از آینده آن ترسیم کرد. افق روشنی که در یکسوی آن فجر پیروزی اسلام و در دیگر سوی آن غروب کفر و استکبار دیده می شود. و این بسیج میلیونی سپاه نور و ارتش ایمان است که بر قلب ظلمت ظلم می تازد، تا همه غلها و زنجیرهائی که بدست ستمگران بر دست وپای انسانها نهاده شده از هم بگسلد و تمام مرزهای جفرافیایی، قومی، نژادی، روانی و و… راـ که برای پاره پاره کردن جامعه بشری و تضعیف و استعمار و استثمار ملّتها بدست طاغوتهای تاریخ ایجاد شده ـ در پرتو مکتب جهانشمول اسلام در نوردیده تا با تشکل «امت واحده» فضای گیتی برای طلوع خورشید ولایت از ابرهای تیره، پاک و حاکمیت الله در پهنه زمین استقرار یابد.
بی شک سرنوشت آینده جهان به سرنوشت این جنگ ـ که بزرگترین جنگ بین حق و باطل در طول تاریخ است ـ گره خورده است و بر خلاف گذشته که سرنوشت جهان و ملّتهای محروم بدست ابرقدرتها بر سر میزهائی که به سلامت یکدیگر شراب می نوشیدند، تعیین می شد، اکنون این دست نیرومند رزمندگان سلحشور اسلام است که در میدانهای نبرد، سرنوشت جهان را رقم می زند. و اگر جهان استکبار در آغاز، توانست جنگ را بر امت اسلام تحمیل کند، امروز با آنکه همه آنها دست بدست یکدیگر داده اند، نمی توانند در تصمیم راسخ امّت مسلمان ایران برای ادامه جنگ تا پیروزی نهائی، کمترین تزلزلی ایجاد کنند.
بدیهی است پیروزی جمهوری اسلامی در این جنگ، فقط پیروزی بر عراق نیست که شکست می خورد بلکه پیروزی جمهوری اسلامی و اسلام است بر تمام ابرقدرتها و ارتجاع منطقه. تک تک گلوله ها، تانکها، هواپیماها، موشکها، بمب های شیمیائی و یک یک دلارهای نفتی و حرکت ناوگانهای نظامی به اقیانوس هند و دریای عمان و موج عظیم تبلیغاتی و و… که از سوی تمام قدرتهای شرق و غرب، به کمک عراق بسیج شده است، همه و همه دلائل آشکار و بی شمار این مدعّا هستند. و آن روز که این تلاشهای گسترده و سلاحهای پیشرفته، در برابر نیروی ایمان و بازوان پرتوان رزمندگان اسلام با نابودی صدّام در هم شکسته شود، دیگر با کدام نیروئی می توانند سیل خروشان ده ها و صدها میلیون مسلمان از بند رسته و بهم پیوسته را سد نمایند و کدام قدرتی می تواند معدودی صهیونیست اشغالگر و حاکمان مرتجع و سرسپرده منطقه را از آسیب این طوفان عظیم مصون دارد؟ و آن روز که اسرائیل از نقشه خاورمیانه حذف ومنطقه از لوث وجود صدّامها و شاه های پلید پاک شود وملّتها از غارت ذخائر بی کران سرزمینهایشان جلوگیری کنند دیگر چه قدرتی برای ابرقدرتها خواهد ماند؟!
پیش بینی چنین آینده ای که با بسیج وسیع امّت حزب الله و عملیات کوبنده رزمندگان اسلام در عمق خاک عراق به صورت امری مسلّم و محقّق الوقوع درآمده، چنان جهان استکبار را به سردرگمی و پریشانی کشانده است که همچون درنّده خونخواری که در قفس مرگ گرفتار شده، دیوانه وار و رسوا به هر جنایت هولناکی دست می زنند. بمباران و موشکباران شهرها و بمبارانهای شیمیائی و تبلیغات وسیع دروغین در مورد تلفات و نزدیک شدن ناوگانهای جنگی آمریکا و هم پیمانانش به تنگه هرمز و و… همگی نشانه هائی از اضطراب و ترس جهان استکبار از این آینده است.
اینها همه بیانگر ضعف و عجز آنان در میدانهای جنگ و انتقام دیوانه وار از درهم شکستن آنهمه نیروها و تجهیزات و ابزارهای مدرن جنگیشان است و بالاخره به گمان خامشان راهی است برای مخفی کردن و کوچک جلوه دادن حماسه های پیروزی آفرین لشکریان اسلام در افکار عمومی و ایجاد تزلزل در روحیه رزمندگان. و بگذار تا مسخرگی و حماقت این دشمنان را نه از قول امام و امت قهرمان اسلام که از زبان بزرگترین مفسّر سیاسی آمریکای لاتین طیّ گزارش واصله از نیویورک عیناً نقل کنیم:
«پاتلوفرانسیس طیّ تحلیلی که از شبکه سراسری تلویزیون برزیل پخش شد، امریکا و انگلیس را به خاطر اعزام کشتیهای جنگی به خلیج فارس به استهزاء گرفت و با طعنه گفت: معلوم نیست آمریکا (و هم پیمانانش) که بدست گروهی از مسلمانان شیعه از لبنان بیرون رانده شده، در خلیج فارس که در یک عملیات آن پانصد هزار نظامی ایرانی شرکت کرده اند می خواهد چه کند؟!
آری ! از آمریکا و دیگر دشمنان زخم خورده اسلام جز این انتظاری نیست. و بیچاره ریگان شکست خورده در لبنان، در آستانه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و آرزوی ماندن در کاخ سفید، واقعاً نمی داند باید چه کار کند؟ آیا با دخالت مستقیم در جنگ با ایران در خلیج فارس می تواند بغداد خرابش را آباد و افتضاح رانده شدن از بیروت را جبران نماید؟ یا آنکه با این ریسک خطرناک ممکن است نه فقط آمریکا که تمام جهان استکبار همه چیز را ببازند و فاجعه طبسِ کارتر برای ریگان و هم پیمانانش در تنگه هرمز تکرار شود؟! والسّلام
رحیمیان
پاسخ به نامه ها
مشهد ـ برادر ک ـ قلی پور:
۱ـ طرد یک فرد خاطی از جامعه بهتر از این است که جامعه رو به فساد رود. این مجازاتها برای عبرت دیگران است. اتفاقاً ما بسیار شاهد بوده ایم که همان خاطی که شلاق خورده، کاملاً پشیمان شده و اکنون به جامعه خدمت می کند.
۲ـ در مورد سؤال دوم شما: آری جایز است.
۳ـ پیاده کردن مجازاتهای اسلامی خود قدم بزرگی است برای اسلامی کردن جامعه و اگر، منتظر باشیم که جامعه خود بخود اسلامی شود، آنگاه مجازاتها را پیاده کنیم تا ابد نخواهد شد.
بندر لنگه ـ برادر کوهزاد احمدی پور:
۱ـ در رابطه با مشکل ازدواج و سنگینی مهریه ها مکرر تذکر داده ایم ولی باید علما، ائمه جمعه و جماعات ومبلّغین و همه مسئولین در این مورد تذکر لازم را به مردم بدهند و این رسم و عادت زشت را ریشه کن نمایند و جامعه را از فساد نجات دهند.
۲ـ سود بانک حرام است مگر اینکه طبق یکی از طرحهای اسلامی با مردم معامله کنند که اکنون شروع شده است و امیدواریم با موفقیت ادامه پیدا کند.
۳ـ گناهکاری که واقعاً توبه کند ان شاءالله بخشیده می شود چه در این دنیا کیفر ببیند و چه نبیند.
آبادان ـ برادر، ذ ـ مهدیخانی:
۱ـ سؤال کرده اید کسی که دسترسی به آب ندارد تا کی می تواند با تیمم نماز بخواند؟ تا دسترسی به آب پیدا نکرده است، تیمم کافی است ولی نبودن حمّام عذر نیست، باید به هر وسیله ممکن، آب تهیه کند.
۲ـ دست دادن به خواهر زن حرام است گر چه دختر عموی شما باشد. او مانند هر زن اجنبی دیگر نامحرم است و فرقی نمی کند.
۳ـ قضای نماز شکسته، شکسته است.
۴ـ طبق فتوای امام «دام ظله» یک بار دست زدن بر زمین برای تیمم بدل از غسل و وضو کافی است و فرقی با هم ندارند گر چه احوط خصوصاً در بدل از غسل دو بار است وبهتر آن است که یک بار بزند وصورت ودستها را مسح کند و بار دیگر فقط دستها را مسح کند.
۵ـ کسی که قرائت نمازش صحیح نیست، نمی توان به او اقتدا کرد.
اهواز ـ برادر سید حسن میر شریفی:
دلیل نپذیرفتن قربانی قابیل در قرآن آمده است، آنجا که می فرماید:«انما یتقبل الله من المتقّین» هابیل در جواب قابیل که او را تهدید به قتل کرد، گفت: خداوند قربانی پرهیزگاران را می پذیرد و این نشانگر آن است که قابیل، قربانی خود را به قصد قربت و از روی تقوی تقدیم نکرده بود.
فردوس ـ برادر ابراهیم خادمی :
۱ـ اگر استراحت شما از ده روز کمتر است، نمازتان تمام است چه در راه باشد و چه در خانه زیرا مشهد نه وطن شما است و نه محل اقامت، چون شما دائم السّفر هستید، ولی اگر ده روز استراحت کردید، درسفر اول و دوم و سوم احتیاطاً هم شکسته بخوانید و هم تمام و از سفر سوم نماز را تمام بخوانید، البته موارد مسأله مختلف است و در همۀ آنها این احتیاط واجب نیست ولی بهرحال این بهترین راه است.
۲ـ درباره سرودها مکرر نوشته ایم که اگر صداهائی است که مناسب مجالس لهو است حرام می باشد اگر شک دارید جایز است.
اراک ـ برادر علی اصغرـ د:
۱ـ نگهداری مجلات رژیم گذشته اگر از جهت نشر فرهنگ فاسد کننده موجب فسادی نگردد و برای مقاصد و انگیزه های صحیح عقلانی باشد اشکالی ندارد.
۲ـ خواب همیشه حقیقت را نشان نمی دهد، بلکه غالباً مسائل روانی، مشکلات و آرزوها را مجسّم می نماید.
۳ـ کار خوبی کرده اید که گذشت و اغماض کرده اید ولی شرعاً حق داشتید که مطالبه خسارت کنید.
۴ـ زن بدون اجازه شوهر جایز نیست از خانه بیرون رود ولی اگر کاری انجام دهد که متوقف بر بیرون رفتن نیست و با حقوق شوهر منافات ندارد، شوهر نمی توانداو را منع کند.
۵ـ یادداشت برداری به آن ترتیب که ذکر کرده اید مفید است.
۶ـ به کتابهای مربوطه مراجعه کنید.
۷ـ باید با پدیدۀ گدائی از راه صحیح و منطقی مبارزه کرد ولی بهرحال کسی که درخواست کمک می کند، به او کمک کنید.
۸ـ شما کار خوبی کرده اید که مانع عمل زشت آن شخص شده اید.
قم ـ برادر علی اصغرقاسمی:
معامله بچه ممیّز که خوب و بد را تشخیص می دهد در اشیاء کم اهمیت اشکال ندارد.
روستای یزدل کاشان ـ برادر ح ـ م ـ ع:
هر حقوقی اگر سال برآن گذشت خمس دارد. بنابراین باید شما برای خود سال تعیین کنید و آن از اولین روزی که حقوق گرفته اید شروع می شود، در همان روز از سال بعد هر چه از حقوق نزد شما مانده است خمس دارد.
فسا ـ برادر اکبر محمد کاظمی:
۱ـ هر چیزی که با فشار دادن آب از جوف آن خارج می شود، باید برای آب کشیدن آن را فشار داد.
۲ـ در مورد وسواس به شماره های گذشته مراجعه کنید.
۳ـ به مسأله ۷۳ و مسأله ۳۴۶ توضیح المسائل مراجعه کنید. اگر توضیحی لازم بود، با ذکر آدرس خصوصی، سؤال خود را بنویسید.
فومن روستای خشکنو ـ برادر م ـ پ:
۱ـ سؤال کرده اید که اگر کسی اتومبیل پیکانی را از دولت، با قیمت ارزان می خرد وپس از مدتی با قیمت گرانتر می فروشد، گرفتن آن بهره حرام است یا خیر؟ در جواب می گوئیم: آن بهره پول نیست بلکه سود معامله است و اشکال ندارد ولی اگر دولت شرط استفادۀ شخصی کرده باشد، باید مقررات دولت اسلامی مراعات شود.
۲ـ نه! انسان نمی تواند با خواهر زن خودش در صورت زنده بودن همسرش ازدواج نماید. مگر اینکه از همسرش بوسیله طلاق جدا شده وعدّه هم گذشته باشد.
بجنورد ـ برادر مشترک شماره ۲۵۳۳:
۱ـ سؤال اول خود را در بخش استفتاءات شماره های گذشته بیابید.
۲ـ حدیثی را که نقل کرده اید که اگر نماز قبول نشود، هیچ عملی قبول نمی شود، بدان معنی نیست که اگر کسی نماز نخواند هیچ عملی انجام ندهد. هر عملی جای خود را دارد و قبول شدن غیر از صحیح بودن است. عمل صحیح این اثر را دارد که قضای آن دیگر لازم نیست ولو قبول نشده باشد و عملی که به حد قبول رسیده است، موجب تکامل وتعالی و قرب انسان است.
منطقه جنگی ـ برادر ولی الله شمائی:
۱ـ کسی که در جبهه، شغلش رانندگی است، نمازش تمام است.
۲ـ پولی که سال برآن گذشته، خمسش واجب شده است، اگر نداده است باید اکنون حساب کند، خمسش چه مقدار می شده و بپردازد و چنانکه در خرید چیزی که باقیمانده صرف شده معامله نسبت بخمس فضولی است و با اجازه، خمس قیمت فعلی را باید بدهد.
۳ـ نماز وروزه ای که در بیمارستان ترک شده است باید قضا نمائید.
۴ـ به نام خدا و پیغمبر«ص» و ائمه«ع» و آیات قرآن، دست بی وضو زدن جایز نیست ولی «بسمه تعالی» اشکال ندارد. ۵ـ موش نجس نیست ولی فضله آن نجس است.
۶ـ توبه را خداوند می پذیرد ان شاءالله ولی باید توبه جدی و واقعی باشد و دیگر برنگردد.
سلطانیه زنجان ـ برادر تقی مجتهدی:
۱ـ وضو با ساعت اگر یقین کنید آب زیر آن می رسد اشکال ندارد ولی بهتر است برای اینکه مطمئن شوید، آن را بیرون بیاورید.
۲ـ در مسافرت می توان نماز قضا خواند واگر نماز به نحو تمام فوت شده است قضای آن هم تمام است ولودر سفر بخواند. ولی ما معنای نذر شما را نفهمیدیم.
۳ـ هر انسان بالفطره دارای نور هدایت است ولی به طور اجمال. پس در تفصیل عقائد و اعمال دچار گمراهی هستند، این گمراهی با قطع نظر از هدایت خداوند است بنابراین، مؤمنان که از نور فطری پیروی می کنند، خداوند آنها را بوسیله انبیا و جانشینانشان هدایت می کند به تفاصیل اعمال و عقائدی که همه برای آنها نور است و ظلمتها را می شکافد و کافران که از آن نور پیروی نکردند به سوی ظلمتها کشیده می شوند.
بابلسرـ برادر ن ـ و:
۱ـ سادات اولاد پیامبر گرامی اسلامند.
۲ـ کتابهائی که خریده اید اگر مورد نیاز نیست، خمس به آنها تعلق می گیرد.
۳ـ حرام نیست ولی به شدّت کراهت دارد.
باختران ـ برادر ح ـ أ:
۱ـ تیغ خوردن، چراغ خوردن و امثال این کارها طبق فتوای امام مدظله شعبده و نوعی سحر و حرام است و باید مسئولین جلوگیری از منکرات، جلوی اینگونه کارها را بگیرند ولی متأسفانه گاهی بعضی از شعبده بازیها در تلویزیون هم ارائه می شود که امید است مسئولین رادیو تلویزیون توجه به این جهت نمایند و اینگونه منکرات را پخش نکنند. لازم به تذکر است که در تهران هم شنیده شده است برخی رستورانها برای جلب مشتری، از این کارهای خلاف مرتکب می شوند که باید از آنها جلوگیری شود.
۲ـ می توانید درسهای مقدماتی حوزه را در باختران بخوانید و به هر حال شرایط ورود به حوزه را از شورای مدیریت حوزه بپرسید. برای مطالعه دروس اسلامی ـ خارج از حوزه ـ کتابهای استاد شهید آیت الله مطهری را بخوانید که به طور قطع شما را تا حدّ زیادی سیراب خواهد کرد.
بم ـ برادر ق:
۱ـ سوره جحد همان سوره قل یا ایهاالکافرون است.
۲ـ غیبت حرام است و کسی که با توجّه از آن دست برندارد فاسق است و نمی شود به او اقتدا کرد.
۳ـ کسوف جزئی نیز نماز آیات دارد.
۴ـ آری! می توان در نماز آیات، در یک رکعت سوره را تقسیم کرد و در رکعت دوم، حمد و سوره را تکرار کرد و اشکالی ندارد.
۵ـ کارهای جزئی هنگام نماز خواندن مانند نگاه کردن به ساعت یا خاراندن بدن یا اشاره به چیزی یا حرکات جزئی اشکالی ندارد.
آمل برادرع ـ الف ـ س:
اولاًـ می توانید پولی را که از شخص برداشته اید، کم کم بپردازید و ثانیاً ـ آن مقدار که یقین دارید از مال آن شخص برداشته اید، باید به او برگردانید و چیزی که یقین ندارید بدهکار نیستید و اما راه بازگرداندن آن را باید شما پیدا کنید، موارد مختلف است، ممکن است از راه واریز کردن به حساب یا فرستادن با پست یا گذاشتن در کشوی میز یا هر راه دیگری که به آن دست یابید، بدون اطلاع ایشان، پولش را برگردانید.
جیرفت ـ برادر گ ـ ن:
۱ـ بهره بانکی به فتوای امام حرام است و نمی توان گرفت.
۲ـ هزار بار اگر انسان گناهی را مرتکب شود و توبه کند وباز هم مرتکب شود، وظیفه او بازگشت وتوبه است و اما اینکه توبه او پذیرفته می شود یا نه؟ باید در همان بار اول هم امیدوار باشد ولی مغرور نشود وترس از رد شدن داشته باشد، البته توبه باید با عزم و تصمیم بر ترک گناه باشد، در غیر این صورت اصلاً توبه نکرده است و اما شرایط و آداب توبه بحث مفصلی است که در کتابهای اخلاقی ذکر شده و ممکن است در شماره های آینده، بحثی در این مورد داشته باشیم.
جبهه جنوب ـ برادر ق احمدی:
هر فرصتی که به دستتان می آید ولو کم باشد، روزه های قضای خود را بگیرید.
امیرآباد بهشهرـ خواهر(هـ ـ ت ـ الف):
۱ـ اگر زنی بچه مادر خود را(یعنی برادر خواهرش را) شیر دهد، با فرض حصول همه شرایط شیردادن، به نظر حضرت امام، بر شوهرش حرام نمی شود ولی بعضی از فقها قائلند به حرمت زن شیردهنده بر شوهرش زیرا خواهر فرزند او شده است، بنابراین، احتیاط آن است که این کار را نکنند و اما اگر مادر، بچه دختر خود را شیر دهد، مادر آن بچه بر شوهرش حرام می شود.
۲ـ غیبت صغری در حدود ۷۰ سال طول کشید که از اول امامت ولی الله الاعظم«عج» تا وفات آخرین نایب خاص آن حضرت است. نواب خاص چهار نفرند: ۱ـ عثمان بن سعید عمری ۲ـ فرزندش محمدبن عثمان ۳ـ حسین بن روح نوبختی ۴ـ علی بن محمد سمری که در سال ۱۳۲۹ هجری قمری وفات کرد و از آن روز غیبت کبری شروع شد.
تهران ـ برادر اـ رـ ک:
۱ـ خود عرق جنب از حرام بربدن یا لباس، مانع صحت نماز است ولی پس از خشک شدن مانع ندارد.
۲ـ تراشیدن ریش، بنابر احتیاط واجب، جایز نیست ولی کوتاه کردن اشکال ندارد.
۳ـ اگر کسی گناهی کرده باشد و بخواهد راه حل آن را بیابد و به طور غیر مستقیم یا با نام مستعار، گناهش را از شخص آگاهی بپرسد، هیچ اشکالی ندارد، زیرا در این صورت اعتراف به گناه نیست.
۴ـ آن مقدار که یقین دارید نماز وروزه از شما فوت شده است، قضای آن واجب است و آنچه شک دارید قضا ندارد و همچنین آن مقدار از روزه که یقین دارید عمداً خورده اید، باید کفّاره بدهید و آنچه شک دارید کفاره ندارد.
۵ـ در نماز، با هر تکبیری مستحب است دستها را تا بناگوش بلند کردن.
۶ـ اگر تنها واسطه مأموم با امام، شخصی باشد که نمازش باطل است، جماعت این شخص باطل می شود ولی نمازش در صورتی که وظیفه منفرد را انجام داده باشد باطل نیست.
موسیان ـ برادر کرم دنیاروندی:
سؤال کرده اید که در سنگرـ در حالی که تیر از بالای آن عبور می کند ـ می شود نماز را نشسته خواند؟ آری! در حالات اضطراری نماز را به هر طوری که ممکن است می توان خواند.
قزوین ـ برادر شعبانی:
مراد از شعرهائی که در شب جمعه مکروه است، ظاهراً شعرهای باطل و غزلیّات است و اما شعرهائی که در مدح اهل بیت یا نصیحت و موعظه گفته می شود معلوم نیست مکروه باشد و مسئله محل خلاف است.
گتوند ـ برادر ع ـ م:
این وسوسه های شیطان است می خواهد شما را از درس خواندن و در نتیجه خدمت کردن به جامعه اسلامی بازدارد. کی گفته است: علم فیزیک و شیمی و حساب و جبر علم لاینفع است. همه اینها در حدّ خود برای پیشرفت جامعه لازم و ضروری است باید همه بیش از پیش بکوشیم که در همۀ زمینه ها کشور اسلامی خویش را به اوج کمال برسانیم. درس بخوانید و گوش به وسوسه های شیطان ندهید.
میناب ـ برادر سید رضا موسوی:
۱ـ برهر مکلفی واجب است سعی کند تا حدّ مقدور قرائت حمد و سوره واذکار نماز را بطور صحیح یاد بگیرد. متأسفانه این مطلب با اهمیت فراوانی که دارد، کمتر به آن توجه می شود واکثراً دیده می شود که نماز را با قرائت نادرست می خوانند. هر کس وظیفه دارد قرائت خود را یاد بگیرد، البته اگر کسی سعی خود را کرد، به هر مقدار که توانست یاد بگیرد کفایت می کند.
۲ـ نگاه کردن به راست وچپ بعد از سلام هیچ دلیلی ندارد ولی مستحب است که در وقت سلام آخر با دنباله چشم به طرف راست اشاره کند واگر مأموم باشد و طرف چپ او هم کسی باشد مستحب است با سلام دیگری به طرف او هم اشاره کند، البته به دنبالۀ چشم ولی در استحباب این امر هم اختلاف است و امام می فرمایند رجاءً انجام دهد.
۳ـ نجس بودن محل نماز، اگر لباس و بدن تر نباشد که نجس شود اشکالی ندارد.
خمینی شهر اصفهان ـ برادر س ـ م ـ احمدی:
۱ـ مرسوم است که عظما واولیای امور از خود به ضمیر جمع یاد می کنند و اصل در آن این است که خود و دست یارانش را منظور می دارد که بعد از کثرت استعمال از این معنی بریده شده و فقط حکایت از عظمت گوینده می کند وشاید به همین لحاظ در قرآن چنین تعبیری زیاد آمده است و ممکن است تعبیر قرآن واقعاً به لحاظ علل طولی حوادث باشد.
۲ـ فرق آخِر و آخَر در این است که آخِر در مقابل اول است ووقتی اضافه به اسمی می شود یا وصف می آید به معنای آخرین فرد از آن صنف است مانند آخِرالقوم یعنی آخرین فرد از آنها والیوم الآخِر یعنی آخرین روز که قیامت است. ولی آخَر به معنای غیر و دیگر است. اگر گفتیم یوم آخر یعنی روزی دیگر.
۳ـ جواب سؤالی که چرا دستهایمان را هنگام دعا به طرف آسمان بلند می کنیم در حالی که خداوند همه جا هست این است که دست راست را به طرف آسمان بلند کردن رمزی است از تضرع و اظهار کوچکی و مذّلت به این مناسبت که خداوند که از نظر مقام و معنی(رفیع الدّرجات) است به منزله بلندتر بودن حس فرض می شود. به عبارت دیگر چون غالباً عظمای زمین برفرازند و مردم محتاج از پائین دست به سوی آنها دراز می کنند دست به بالا دراز کردن معنای دیگری به خود گرفته و آن اظهار مذلت و خشوع است.
اصفهان ـ برادر مجید اربابی ـ ش:
۱ـ در رابطه با وسواس فتوای حضرت امام را در بخش استفتائات مجله شماره ۲۱ بخوانید وظیفه شما در آنجا مشخص شده است.
۲ـ آن دو رکعت نماز به قصد نماز شب زفاف که مستحب است خوانده می شود.
۳ـ آن عمل حرام نیست ولی شدیداً مکروه است و کار بسیاربدی است.
تهران ـ برادر نادر اسدپور:
جن وجود دارد ولی ما آن را نمی دانیم چیست امّا آن چه گفته می شود از اذیّت و آزار جن مخصوصاً در موقع خلوت یا جاهای تاریک یا نسبت به زن زائو خرافاتی است که ناشی از توهمات انسانهای ترسو در مواقع خلوت وجاهای تاریک یا ترسناک است.
سرکان ـ خواهر ب ـ اسکندری:
۱ـ اعتراض خود را به شورای مدیریت حوزه بفرستید.
۲ـ جنب و حائض تا غسل نکرده اند نه نماز می توانند بخوانند ونه به مسجد می توانند بروند.
تنکابن ـ برادر محمد اسماعیل شکوری:
جواب سؤال خود را در مورد فرزندان آدم«ع» بود در شماره های گذشته مجله بیابید.
بابل ـ برادرم ـ توحیدی:
در مورد اینکه آیا انسان اشرف مخلوقات است؟ در قرآن آیه ای است که دلالت دارد انسان اشرف مخلوقات نیست:«و فضلناکم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلاً» کلمه کثیر نشان دهندۀ این است که قلیلی هستند که انسان برآنها برتری داده نشده است.
یزد ـ برادر رضا بهجت:
تکلیف روشن است زمین ازآنِ ورثه مالک حقیقی است و باید اموال طلبکار را در زمان فوت دوباره تقسیم کنند و سهم آن دو دختر را از اموال واقعی پدر بدهند.
ساری ـ برادر احمد:
ظاهراً شما اشتباه می کنید ولی بهرحال باید هر چه زودتر به پزشک متخصص مراجعه کنید خجالت معنی ندارد. اگر تأخیر بیاندازید شرعاً مسئول هستید.
برادر ن ـ ع از جبهۀ جنوب:
۱ـ خیر به هیچ وجه با خواهر آن شخص نمی تواند ازدواج کند و اگر عقد کرده، عقدش باطل است.
۲ـ سؤال دوم و سوم خود را از دفتر استفتاء امام بپرسید.
خوی ـ یکی از خوانندگان مجله پاسدار اسلام:
۱ـ شما نمی توانید طبق روایات عمل کنید بلکه باید طبق فتوای مرجع عمل کنید. غیبت ستمگر برای کسی که مورد ظلم واقع شده و در همان جهتی که به او ظلم شده جایز است و غیبت کسی که علناً گناه می کند در همان گناه جایز است.
۲ـ خطور گناه به مغز گناه نیست ولی سعی کنید از این گونه افکار اجتناب کنید.
۳ـ از دفتر امام استفتاء کنید.
۴ـ آن فتوا نیز فتوای امام است و احتیاط دراینجا مستحبی است و ضمیمه ای که ریا نیست و مباح است مانند یاد دادن.
خواهران ل و ز ـ دادوئی:
پرسش خود را به مکتب توحید ـ قم بفرستید.
شهر بابک ـ خواهر و ـ ف:
آدرس دقیق خود را بنویسید تا پاسخ خصوصی داده شود.
قم ـ برادر سید علی امری:
سؤال و پیشنهادهای خود را به مسئولین حوزه و دولت بفرستید.
برادر گناهکار توبه کننده:
به هیچ وجه مجاز نیستید با آن دختر ازدواج کنید.
بندر کیاشهرـ برادر حجت همتی:
۱ـ پاسخ سؤال شما در مورد استخاره در شماره های پیشین آمده است مراجعه کنید.
۲ـ در مورد اینکه گفته اید تمام جنگها تدافعی است و حتی صدام هم که به ایران تجاوز نموده است از صدور انقلاب اسلامی به عراق دفاع کرده است باید گفت: اگر این مطلب صحیح باشد، پس کسی که به ناموس دیگران هم تجاوز کند برای دفاع است زیرا می خواهد از فشار غریزه جنسی دفاع کند و کسی که در راهها مردم را می کُشد و اموال آنها را می گیرد نیز دفاع می کند زیرا می خواهد گرسنگی وفقر را از خود دفع کند. واضح است که این قضاوت صحیح نیست.
بابل ـ برادر م ـ ن:
به پزشک بیماری های روانی مراجعه کنید.
برادر عبدالهادی هاشم زاده:
برادر محمد حسین طباطبائی:
جواب سؤلات شما را بطور خصوصی فرستادیم ولی به علت عدم حضور شما در آدرس قبلی جواب به دفتر مجله عودت داده شد. آدرس دقیق شخصی بدهید تا جواب ارسال شود.
نورـ برادر سید مطلب موسوی:
۱ـ راههای اثبات وجود خدا در کتابهای خداشناسی مفصل آمده است و اینجا جای این بحث نیست مگر اینکه توضیح مطلبی از آن کتابها خواسته باشید.
۲ـ تولّی به معنای حمایت از اولیای دین و ائمه مصصومین علیهم السلام و اطاعت وفرمانبرداری از آنها است وتبرّی به معنای نفی طاغوت و مخالفین ائمه و سلطه گران زورگو است.
اصفهان ـ برادر ح ـ زـ ۳۲:
۱ـ اگر حالت گریه در مواقع مناسب به شما دست نمی دهد خود را به حالت گریه کننده درآورید، البته در پیشگاه خدا و نه در مقابل مردم.
۲ـ سؤال دوم خود را از یک پزشک بپرسید.
۳ـ در مورد فراگیری دروس علمی وحفظ قرآن بازهم سعی و کوشش کنید و خستگی به خودراه ندهید.
۴ـ ما از چنین سازمان خیراندیشی اطلاع نداریم.
۵ـ حکم «حرام است» و«جایز نیست» فرقی با یکدیگر ندارند.
گرگان ـ برادر م ـ پ:
ازدواج که با چشم و گوش بسته نمی شود انجام داد باید تحقیق و دقت شود ولی اگر از هیچ جهت مانعی نیست رسماً به پدر و مادر خود تصمیم خود را اعلام کنید و آنها را از شک و شبهه خارج سازید.
قم ـ برادر صمد حسین تبار:
۱ـ گوش دادن به مطالب علمی رادیوهای بیگانه اشکال ندارد و امّا گوش دادن به فحاشیها و تبلیغات مسموم انها یا موجب گمراهی است یا ناراحتی و عصبانیت یا تضییع وقت.
۲ـ دانستن خداوند از ازل که چه کسی بهشتی است و چه کسی جهنمی علت بهشت رفتن و جهنم رفتن نیست بلکه علت آن، اعمال خود مردم است.
۳ـ در مورد آیِۀ شریفه (لایسأل عن ذنبه انس و لا جان) در دو آیه بعد می فرماید (یعرف المجرمون بسیماهم…) از این آیه معلوم می شود که در آن مقام دیگر جای پرسش از گناه گنهکاران نیست زیرا از سیما و علامت آنها مشخص است و به جزای خود بلافاصله می رسند و این غیر از مقامی است که جای سؤال و اتمام حجت است.
مشهد ـ برادر(ص ـ ک):
صدای انفجار بمب نماز آیات ندارد. اعتراضاتی که به دولت، مجلس و حوزه دارید به مسئولین امر بنویسید.
درود ـ برادر ح ـ رـ ف:
با شرایطی که ذکر کرده اید وظیفه شما نگهداری از ایشان است.
بوشهرـ برادر سرباز زکریا شیردل:
۱ـ هر کس برای حضرت عیسی(ع) پدری قائل باشد یا نادان است یا منحرف.
۲ـ توصیه می شود برای شناخت مطالب توحیدی کتابهای مربوطه را مطالعه کنید آنوقت اگر سؤالی داشتید بفرمائید. این بخش گنجایش اینگونه بحثها را ندارد.
جیرفت ـ خواهر حشمت معناصری:
۱ـ بزرگترین جهاد برای زن در وضع عادی نگهداری خانواده است.
۲ـ احتکارموارد مختلف و بحث مفصلی دارد که این بخش گنجایش آن را ندارد.
۳ـ «ره» که به دنبال اسم بعضی از اشخاص ذکر می شود مختصر«رَحِمَهُ الله» است.
برادر س ـ ص ـ د(طلوع):
آدرس خصوصی بدهید تا جواب داه شود.
پاسداران بزرگ اسلام میرزای شیرازی
سید محمد جواد مهری
میرزای شیرازی بزرگ، رهبر عظیم نهضت تحریم تنباکو، یکی از چهره های تابناک مکتب امام جعفر صادق «ع» است که با فتوای تاریخی خود، نقطه عطفی در تاریخ معاصر ایران به وجود آورد. ولی این تنها یک بعد کوچک از ابعاد مختلف آن بزرگ مرد است و گرچه حکم «تحریم تنباکو» بسیار بااهمیّت و پی آمدهای ارزشمندی برای روحانیت و کشور داشته است ولی بس اشتباه است که این کار را با شخصیت علمی میرزای شیرازی قابل مقایسه قرار دهیم چرا که ایشان، یکی از نوابغ علمی روزگار و افتخارات عالم اسلام است و تنها به حکم وظیفه شرعی و برای رهائی ایران از اسارت و برای اثبات اینکه سیاست جزئی از دین است در آن دوران، با شهامتی کم نظیر، آن فتوای تاریخی را صادر نمودند و مبارزه علنی را با استعمار اعلام کردند. اینک ما برآنیم که نظری هرچند کوتاه بر گوشه هائی از زندگی سراسر افتخار وی بیافکنیم:
بیوگرافی میرزای شیرازی:
میرزا محمد حسن در روز پانزدهم جمادی الاول ۱۲۳۰ هجری قمری در شیراز چشم به دنیا گشود. در دوران طفولیت پدر خود را از دست داد و سرپرستی او را دائی بزرگوارش مرحوم مجدالاشراف عهده دار شد.
در سن ۸ سالگی مقدّمات تحصیل را فراگرفت. در سنّ ۱۲ سالگی به آموختن شرح لمعه پرداخت حافظه عجیب و هوش سرشار او بحدّی بود که پس از مدّتی کوتاه، استاد وی که بزرگترین استاد شرح لمعه در شیراز بود به او گفت:
«شیراز دیگر کسی را ندارد که تو از او استفاده بری. لازم است به اصفهان ـ که امروز دارالعلم است ـ مهاجرت کنی و از محضر استادانی همچون شیخ محمد تقی صاحب حاشیه و سید محمد باقر صاحب مطامع و حاجی کرباسی صاحب اشارات بهره گیری».
میرزا در ۱۸ سالگی به اصفهان رفت و به مدت ۱۰ سال از محضر درس علمای یاد شده استفاده شایان برد ودر سال ۱۲۵۹ هجری به عتبات عالیات شتافت.
در آغاز، در محضر درس صاحب جواهر حاضر شد و پس از چندی که آن بزرگوار وفات کرد، به مجلس درس اقیانوس بیکران علم و فضیلت شیخ مرتضی انصاری راه یافت. استاد بقدری از وجود اینچنین شاگردی خرسند بود که همواره می گفت:«من درسم را برای سه نفر می گویم: میرزا محمد حسن، میرزا حبیب الله (رشتی) و آقا حسن طهرانی (نجم آبادی)».
هنگامی که میرزا در درس شیخ سخن می گفت، شیخ اهل مجلس را ساکت کرده و می فرمود: «جناب میرزا سخن می گوید». آنگاه سخنان او را برای دیگر شاگردان خود بازگومی کرد و مورد بحث قرار می داد.
سال ۱۲۸۱ بود که یگانۀ دوران، شیخ انصاری «ره» از دنیا رفت. مردم برای تقلید سرگردان شده به شاگردان او رجوع می کردند و از مرجع تقلید خود استفسار می نمودند این امر سبب شد که فقهای بزرگ آن زمان در خانه میرزا حبیب الله رشتی گرد آمده، به چاره جوئی نشستند.
پس از اندکی بحث و گفتگو، همگی بر مقدّم بودن میرزای شیرازی اتفاق کردند از این رو، از او درخواست کردند، با آنها در مجلس بحث شرکت کند پس از حضور ایشان، مطلب مورد اتفاق همگی را با او در میان گذاشتند. میرزا در پاسخ گفت:
«من آمادگی این مهم را در خود نمی بینم و توانائی برآوردن احتیاجات مردم را هم ندارم. جناب آقا شیخ حسن (نجم آبادی) فقیه زمانه است و شایسته تر از من برین کار».
آقای نجم آبادی «ره» برتری میرزای شیرازی را اعلام کرد و گفت:«به خدا قسم این امر بر من حرام است» و بالاخره پس از گفتگوی زیاد، میرزای شیرازی مرجعیّت و رهبری شیعیان را به عهده گرفت، و تا سال ۱۳۱۲ ـ که سال وفات ایشان بود ـ مرجع مطلق عالم تشیع بود.
هجرت به سامرا:
در سال ۱۲۹۱، میرزای شیرازی برای زیارت عازم سامرا شد ولی مدتی طول کشید و به نجف بازنگشت. برخی از شاگردان والامقام وی از جمله شهید شیخ فضل الله نوری و حاج میرزا حسین نوری برای جویا شدن از علّت اقامت میرزا به سامرا آمدند وپس از گفتگو با میرزا قرار براین شد که به استخاره عمل کنند. میرزا برای اقامت دائم در سامرا استخاره کرد و جواب استخاره بر ماندن بود لذا کتابها و اساس خود را از نجف خواست و شاگردان هم در پی اقامت استاد، به سامرا هجرت کردند، و یکباره حوزه علمیه به سامرا منتقل شد زیرا رهبر مسلمین در آنجا اقامت گزیده بود.
خصوصیات اخلاقی میرزا:
میرزا با تمام مردم خوش رفتار وخوش اخلاق برخورد می کرد و حتی اگر خطاکاری را نزد او می آوردند، با عطوفت و مهربانی به او می نگریست.
میرزا بقدری محبّت و علاقه به اهل بیت داشت که نه تنها با شنیدن مصائب آنان که حتی با خواندن زیارت، سیل اشک از دیدگانش سرازیر می شد و با صدای بلند می گریست.
میرزا با اینکه در تواضع و فروتنی، در زمان خود بی نظیر بود، مع ذلک آنچنان هیبتی داشت که کسی را توان چشم دوختن به چشمان مبارکش نبود، و اگر برخورد او با مخاطبانش، با تبسّم همراه نبود کسی را یارای سخن گفتن با او نبود: گویا این هیبت را از جدّ بزرگوارش امام زین العابدین «ع» به ارث برده است که فرزدق درباره آن حضرت چنین گوید:
یُغضی حَیاءً وَیُغضی مِن مَهابَتِهِ
فَلا یُکَـلَّمُ إلّا حِینَ یَبتَسِمُ
میرزا با شاگردان همچون پدری مهربان بود و هیچ مطلبی را از آنان پنهان نمی کرد و مقام هریک را به اندازه فضلش حفظ می کرد.
میرزا هرگاه می خواست پولی را بین طلاب یا دیگران تقسیم کند، پولها را در پاکت هائی گذاشته و به هریک به اندازه حقش، در کمال احترام و فروتنی تقدیم می کرد.
میرزا در زندگی روزمره خود بقدری منظم و مرتّب بود که حتّی فرزندانش برای ملاقات با وی وقت می گرفتند ولی هنگام ورود هر یک از افراد خانواده با نهایت مهربانی و خوش رفتاری با آنان برخورد می کردند.
تألیفات میرزا:
مسئولیت بزرگی که به عهده میرزای شیرازی بود، او را از تألیف کتاب باز می داشت، زیرا از طرفی رهبری مردم مسلمان و از طرفی دیگر تدریس و نگهداری حوزه علمیه مجال نوشتن را به او نمی داد. با این حال چند کتابی در مباحث فقهی از او نقل کرده اند.
البتّه برخی از شاگردان او تقریرات درسش را به صورت کتابهائی درآورده اند که بیشتر آنها مباحث اصولی است.
نهضت تحریم تنباکو:
بررسی و تحلیل این نهضت نیاز به کتابی مستقل دارد، و این مقاله گنجایش یاد کردن از آن را هم ندارد ولی چون یکی از کارهای بسیار مهم و ارزنده میرزا به شمار می آید ـ و گرچه کمترکسی است که از این نهضت تاریخی بی اطلاع باشد ـ از این رو مختصر اشاره ای به آن می کنیم.
در یکی از مسافرتهای ناصرالدین شاه به انگلستان (۱۳۰۶ هجری قمری) پیشنهاد اعطای امتیاز توتون و تنباکوی ایران به انگلستان مطرح می شود. و به این منظور، دولت انگلیس یک نفر را به نام «ماژور تالبوت» برای بستن قرارداد با شاه معرفی می کند سرانجام در ماه رجب ۱۳۰۷ هجری تالبوت به ایران می آید و قرارداد امتیاز انحصار تنباکوی ایران به انگلستان را در ۱۵ ماده تنظیم کرده، با ناصرالدین شاه امضاء می کنند و مدت این امتیاز را ۵۰ سال تعیین می نمایند!
پس از رسمیت یافتن این امتیاز و انتشار اعلامیۀ کمپانی ژری که تمام اختیارات خرید و فروش تنباکو را از آغاز سال ۱۳۰۸ به خود متعلق می دانست، برخوردهائی در مجالس و محافل مذهبی برعلیه استعمار انگلیس در کشور بود. و اگر با مخالفت شدید روحانیون و در رأس آنها میرزای بزرگ مواجه نمی شد، بدون شک، با حضور نظامی انگلستان، حتی استقلال ظاهری ایران هم بر باد می رفت و ایران به صورت مستعمره ای بدون چون و چرا در می آمد.
مبارزه علما نخست در صورت امر به معروف و نهی از منکر بود که تاریخ تلگراف و نامه های علمای مبارز از سامراء، تهران، تبریز، اصفهان، شیراز و و… ثبت شده است.
میرزای شیرازی نیز نخست تلگرافی به شاه می زند که درآن آمده است:
«اجازه مداخله اتباع خارجه در امور داخله مملکت و مخالطه و تردد آنها با مسلمین و اجرای عمل تنباکو و بانک و راه آهن و غیره از جهانی چند منافی صریح قرآن مجید ونوامیس الهیه و موهن استقلال دولت و مخلّ نظام مملکت و موجب پریشانی رعیت است…»
ولی ناصرالدین شاه نه تنها از ارشادات علما اندرز نگرفت که با کمال وقاحت اعلام کرد:
«به عهده دولت واجب و لازم است که در همچو مقام، آنچه لازمه کیفر ومجازات است به مردم نادان بدهد و بفهماند که خلاف احکام دولت را کسی نمی تواند»!!
مردم که چنین سرسختی و بی اعتنائی به احکام دین و استقلال کشور را می دیدند، خود را آماده قیام گسترده¬تر کردند. در شیراز عالم مجاهد«سید علی اکبر فال امیری» به منبر رفته اعلام کرد:
«موقع جهاد عمومی است. ای مردم بکوشید تا جامه زنان نپوشید. من یک شمشیر و دو قطره خون دارم، هر بیگانه ای را که برای انحصار دخانیات به شیراز بیاید، شکمش را با این شمشیر پاره خواهم کرد».
رژیم منحوس برای مقابله با این مرد بزرگ، او را دستگیر وسرانجام تبعید می کند. مردم از این کار تنفر خود را اظهار داشته و روحانیون از رفتن به مساجد خودداری کرده و خلاصه مقاومت همه جانبه ملت آغاز می شود.
در آذربایجان و اصفهان و دیگر شهرها نیز حرکتهای گسترده ای شکل می گیرد. در نتیجه علما و روحانیون که خیره سری ناصرالدین شاه را درمی یابند، ناچار متوسل به میرزای بزرگ، مرجع بزرگ عالم تشیع می شوند و از او استمداد می کنند.
میرزای بزرگ حکم تاریخی خود را در جمله ای کوتاه صادر می کنند:
«بسم الله الرحمن الرحیم. الیوم استعمال تنباکو و توتون، بأیّ نحوٍ کان، در حکم محاربه با امام زمان صلوات الله و سلامه علیه است».
حرره الاقل محمد حسن الحسینی
حکم تحریم، مانند بمب در بین مردم منفجر می شود و بلافاصله شروع به شکستن قلیانها و چپقها می کنند. همگی خود را برای اجرای حکم مرجع آماده می سازند و بقدری سریع عمل می کنند که تا یک روز بعد از صدور حکم، هیچ دود توتونی در ایران به هوا نمی رفت!
این حکم نه تنها در کوچه و بازار به اجرا درمی آید که در کاخ همایونی! نیز قلیانها را جمع آوری کرده و می شکنند. شاه با خشم و ناراحتی از خانم خود«انیس الدوله» می پرسد:
ـ خانم! چرا قلیانها را از هم جدا و جمع می کنند.
ـ برای آنکه قلیان حرام شده!
ـ کی حرام کرده؟
ـ همان کس که مرا به تو حلال کرده است!
شاه که می دید، خیلی رسوا شده و نه تنها شخصیتی برای او نمانده که بزودی تخت و تاج را هم باید دراین راه از دست بدهد، ناچار به فکر لغو امتیاز افتاد و در حالی که بیش از دو هفته از صدور حکم نگذشته بود، به الغای انحصار داخله توتون می پردازد ولی علما باز هم زیر بار نمی روند وخواهان لغو کامل امتیاز تنباکو می شوند.
در هر صورت پس از جرّ و بحثهای زیاد و قیام افتخار آمیز میرزای آشتیانی «ره» و همکاری بی سابقه مردم و تظاهرات در سطح تهران و به زیر کشیدن امام جمعه مسجد شاه و بالا گرفتن زمزمه«جهاد» علیه دستگاه جبّار و حرکت گسترده و فعّال سید جمال الدین اسد آبادی«ره» در حفظ حالت انقلابی مردم، سرانجام امتیاز تنباکو بکلّی لغو می شود.
وفات میرزا:
در شب چهارشنبه ۲۴ شعبان سال ۱۳۱۲ هجری قمری، پس از ۸۲ سال عمر گرانمایه و پر تلاش، میرزای شیرازی بر اثر شدت بیماری سل،دنیای فانی را وداع کرده، به سوی معبود خود می شتابد. و طبق وصیت آن بزرگوار، او را در نجف به خاک می سپارند. وفات میرزای بزرگ چنان تکانی به عالم اسلام داد که گرد غم بر همه چهره ها نشست و زمین و زمان برای از دست دادن چنین شخصیت کم نظیر و فوق العاده ای به ناله و شیون نشستند. خدایش درود فرستد و ما را از پویندگان راهش قرار دهد.
تقیه کجا واجب است و کجا حرام
پرسش ها و پاسخ ها
درشمارۀ گذشته اشارۀ مختصری به تقیه و دلیل مشروعیت آن و انواع و حدودش شد و گفته شد که تقیه در مقابل حکام جور و سلطه گرانی که به زور زمام امور مسلمین را به دست می گیرند جایز یا واجب است گر چه به ظاهر مسلمان و اهل مذهب باشند، اینگونه تقیه در همه دورانها بوده است و شاید اکثر منادیان حق و مؤمنان و صالحان، دورانی را به تقیه در مقابل سلطان جائری گذرانده اند و این در واقع یکی از مراحل مبارزۀ حق با باطل یعنی مرحله محافظت بر نیروها و مبارزۀ مخفی و سعی بر جذب نیروی بیشتر با تظاهر به موافقت رژیم حاکم است و این همان تقیه ای است که ائمه«ع» و علما به آن مبتلا بوده اند.
ولی چیزی که در این رابطه مورد سؤال است و نامه های بسیاری در این زمینه به ما می رسد، این است که این تقیه در کجا واجب یا جایز است و کجا حرام؟ چگونه است که میثم تمار و رشید هجری تقیه نکردند تا به آن وضع فجیع به شهادت رسیدند و جناب عمار تقیه کرد و از کشته شدن نجات یافت. و مورد رضای خداوند قرار گرفت؟ وچگونه است که امام حسن علیه السلام صلح می کند و امام حسین علیه السلام قیام می کند و از کشته شدن باکی ندارد؟ آیا نباید سیدالشهداء«ع» تقیه می کرد؟ و چگونه است که امام زین العابدین«ع» حتی تبلیغ و بیان احکام را هم اکثراً به صورت دعا و نیایش به مردم می رساند و امام باقر و امام صادق علیهماالسلام رسماً و علناً مکتب اهل بیت را در جامعه مطرح می فرمایند؟ و چگونه است که علمای دوران صفویه و قاجار آن گونه از سلاطین جور تمجید و تعریف می کنند ودر دربار آنها حاضر می شوند و امام خمینی ـ افتخار روحانیت ـ هرگونه سازشی را با شاه و شاهی نمی پذیرد؟
ازطرح سؤال بدینگونه که گذشت، نکته مطلب روشن می شود.
آری! اوضاع در هر زمانی و هر شرایطی و نسبت به هر فردی اقتضائی دارد. جناب عمار چون می دانست با یک سخن کفرآمیز و تظاهر به موافقت کفار قریش از کشتن نجات می یابد و هیچ صدمه ای به اصل دین وارد نمی شود از گفتنش ابائی نکرد و همان گونه که در قرآن آمده کار او بجا بوده است ولی میثم تمار ورشید هجری و دیگر اصحاب باوفای امیرالمؤمنین علیه السلام که در چنگال طاغوت زمان معاویه گرفتار بودند می دانستند فشاری که برآنها می آورند به منظور بستن زبان حق گویان ومخفی نگهداشتن حقائق اسلام و فضایل امیرالمؤمنین علیه السلام صورت می گیرد وچون این توطئه به اساس دین لطمه می زند وظیفۀ خود را به حق چنین تشخیص دادند که تا زبان در دهان دارند باید حقایق را بازگو کنند و مردم را به مصیبتی که براسلام وارد شده است از منحرف کردن منصب خلافت آگاه سازند و اگر چنان فداکاری نبود طاغوت به مقصد خویش که ارعاب سخنوران بود می رسید و از سوی دیگر به کمک سوداگران حدیث که به طمع مال و منال احادیث جعلی منتشر می ساختند، توطئه معاویه برعلیه اسلام به ثمر می رسید. روشن است که در چنین موقعیتی تقیه حرام است و جای هیچگونه سازشی نیست.
در مورد وظیفۀ عموم مردم یا فضلا و دانشمندان که آیا جایز است در مقابل دستگاه جباران تقیه کنند یا نه رهبر جامعۀ اسلامی مسئول تصمیم گیری است. البته اگر معصوم نباشد ممکن است اشتباه کند ولی بهرحال وظیفۀ اوست که طبق تشخیص خود تقیه را جایز یا حرام بداند. امام مجتبی علیه السلام می دید که با آن نیروی کم و از هم پاشیده و دل به دنیا بسته اگر با معاویه مقاومت کند همان عدۀ قلیل که شیعۀ برحق علی علیه السلام و پیرو حق بودند از بین می رفتند ودیگر هسته ای برای تشکیل نیروی حق طلبان باقی نمی ماند و لذا تصمیم گرفت به اسلام ظاهری معویه اکتفا کند و صلح نماید. ولی چون سلطنت به یزید رسید او که شیر کفار خورده و تربیت شده دست مسیحیان بود می خواست اساس اسلام را از میان بردارد و با رواج فحشاء و فساد، آن هم به گونه ای که عملاً از کاخ ریاست و ولایت مسلمین به عنوان خلیفه پیغمبر منتشر گردد، دین اسلام را بکلی نابود کند، اینجا تقیه حرام شد و قیام و مخالفت با چنین طاغوتی واجب و سیدالشهداء علیه السلام مشعلدار این قیام ابدی و جاودانی بود و با شهادت آن حضرت و یارانش به همگان روشن شد که دستگاه خلافت دیگر پس از این فقط در اسم خلافت پیغمبر را دارد ولی هیچ رابطه ای با اصول و اهداف اسلام ندارد. بنابراین یک سلطنت است نه خلافت و این بزرگترین پیروزی بود زیرا دین باقی ماند و فقط یک بخش از اهداف دین عملی نمی شد و آن بخش سیاست بود.
و هم چنان هر امامی در زمان خود آنچه مصلحت اسلام و شیعه اقتضا می کرد عمل می فرمود و با همان سیاستهای الهی بود که توانستند مذهب حق و مکتب آل محمد«ص» را زنده نگهدارند تا اکنون از آن بهرۀ کافی برده شود و مایۀ نهضت مسلمانان جهان علیه کفر و طغیان باشد. اگر آن روز امام صادق علیه السلام به منصور خطاب«امیرالمؤمنین» نمی کرد درب آن مکتب بسته می شد. و ما اکنون از آن علم سرشار محروم بودیم. همان سیاست در دوران غیبت کبری نیز مورد نظر بود. علمای شیعه با الهام از مکتب اهل بیت«ع» سیاست جذب نیرو با مسالمت را پیگیری کردند.اگر دقت شود تشیّع با آن سیاست بود که توانست بر کشوری پهناور مانند ایران سایه افکند و گرنه سعی خلفا و همچنین سلاطین و پادشاهان براین بود که تشیّع را از بین ببرند و آنهائی که شیعه بودند نیز سعی براین داشتند که تشیع در لباس تصوف جلوه کند تا مایه ای برای قیام و حق طلبی نباشد و در واقع می خواستند خاصیت انقلابی را از آن بگیرند علمائی مانند علامه مجلسی(ره) و شیخ بهائی(ره) و سایر علمای آن دوران با آن سازشهای ناخواسته و تحمل رنج و تظاهر به علاقه به سلطانها و خاقانها توانستند آثار اهل بیت«ع» را به نسلهای بعد منتقل کنند.(۱)
البته ما نمی خواهیم بگوئیم که صد در صد آن سیاست در همۀ دورانها بجا بوده است و شاید در بعضی از مقاطع، فرصت انقلاب خیلی بهتر از این زمان بوده ولی غفلت شده است، بلکه منظور ما این است که طبق تشخیص آن بزرگان دوران تقیه بوده و شاید بعضی از آنها چنین تصور می کردند که همه زمان غیبت کبری وقت تقیه است زیرا حق جهاد برای غیر امام قائل نبودند و مقاومت با سلاطین بدون حکم جهاد وخونریزی ممکن نبود. در بعضی از دورانهای قدیم نیز نهضتهائی به رهبری روحانیت بوده که سرکوب شده است. و این خود بیشتر انگیزه قیام را ضعیف می کرد و رهبران مذهبی را وادار به سکوت بلکه مسالمت و گاهی تعریف و تمجید می نمود.
سازش یا تقیّه
یکی از انگیزه های موافقت علما با دربار دفع شر دشمنان قوی تر از آنها بود. این مطلب در طول تاریخ به چشم می خورد و شاید عوامل و ایادی دربار نقش مهمی در قانع کردن علما و رهبران مذهبی داشتند. ما در دوران خود دیدیم که ایادی مخفی دربار در محضر رهبران مذهبی نفوذ می کردند و آنها را همیشه از خطر کمونیست که سعی بر ترویج الحاد و نفی اساس دینداری به طور عموم دارد! می ترساندند و مخصوصاً در ایران که خطر همسایه شمالی همیشه دین و مذهب و مملکت را تهدید می کرد این خطر بهترین عامل برای نگهداشتن تاج شاهان بود!! به رهبران مذهبی چنین القا شده بود که تنها قدرتی که می تواند جلو این خطر عظیم که حتی اسمی از اسلام و دین باقی نخواهد گذاشت را بگیرد، قدرت شاه و دربار است!!
بلکه از این بالاتر بعضی از مرتجعین معادله ای را به ذهن مبارک بعضی از رهبران، کاملاً ریاضی و منطقی جلوه داده بودند که در نتیجه باید با آمریکا موافقت کرد!! و آن معادله این بود که در شرایط جهانی امروز تنها دو قدرت هست که در هر امر سیاسی تصمیم نهائی می گیرند و هیچ دولتی بدون اتکا به یکی از این دو ابر قدرت نمی تواند در مقابل دیگری مقاومت کند، بنابراین یا باید با شوروی بود یا با آمریکا وچون شوروی اساس دین و توحید را نفی می کند و آمریکا موحّد است!!! پس باید برای حفظ کیان توحید با آمریکا کنار آمد.!
آری، درباریان با چنین دسیسه هائی تاج را نگه می داشتند و اکثر روحانیون براین اساس تقیه را واجب می دانستند. همین مطلب در دورانهای قدیم به صورتی دیگر بوده است: مثلاً در زمان صفویه و قاجاریه علما را از سیطرۀ عثمانیها می ترساندند که اینان سخت با مظاهر مذهبی شیعه مخالفند ولذا بعضی از علما، شاه را حافظ مذهب می دانستند! گر چه اکثر آنها متوجه بودند که شاه خود نیز ضد مذهب است ولی به امید حفظ ظاهر با بقای او موافقت داشتند.
با همه اینها شک نیست که آنچه در مقدمۀ کتابهای گذشته از مدح سلاطین آمده است خلاف عقیدۀ نویسندگان بوده و به نظر می رسد علما عمداً بصورت مبالغه وغلوّ در مورد مدح سلاطین قلم فرسائی می کردند که این خود برای مردم نشانگر خلاف واقع بودن و اقتضای سیاست یا تقیه بودن می باشد و گویا دربار، اصرار و فشار زیاد براین سبک تبلیغات داشته است بحدّی که علمای مسیحی مانند مؤلف اقرب الموارد که لبنانی است در مدح سلطان عثمانی و نمایندۀ او در لبنان همان مبالغه ها و غلوها را تکرار کرده است و این نشانگر جو اختناق و فشار آن روز است.
وحاصل کلام اینکه وظیفه مسلمین در مرحلۀ اول حفظ اساس اسلام ودر مرحلۀ بعد حفظ جان مسلمانان است اگر شرائط بگونه ای است که حاکم مسلط تصمیم دارد اسلام و مذهب حق را براندازد و حتی از اعتقاد به آن هم جلوگیری کند و معتقدان را ریشه کن نماید و قدرت براندازی او نیز قوی است در اینگونه موارد پنهان نمودن اصل اعتقاد و حتی تظاهر آنهم تجویز می شود و اگر شرائط بگونه ای است که ابراز اعتقاد و حتی تبلیغ از آن هم خطری ندارد ولی مبارزۀ علنی علیه نظام موجود نتیجۀ معکوس می دهد باید مبارزات زیر پوشش تقیه انجام گیرد و اگر حفظ اساس اسلام بدون مبارزۀ علنی ممکن نباشد تقیه حرام می گردد. به هر حال تشخیص زمینه ها و شرائط یاد شده بر عهده ولی فقیه است.
۱ـ امام خمینی در تاریخ ۱۰/۸ ۵۶ در این مورد چنین فرموده اند:
«در امور سیاسی، در این صدوچند سال اخیر که نزدیک به زمان ما است و یا مقداری پیشتر برویم، می بینیم طایفه ای از علما، از مقدماتی گذشته اند و به بعضی از سلاطین متصل شده اند با اینکه می دیدند مردم با سلاطین مخالفند، ولی برای ترویج دیانت، برای تشیع اسلامی، برای ترویج مذهب به سلاطین متصل شدند و آنان را به ترویج مذهب تشیع وادار کردند. آنها آخوند درباری نبودند! این اشتباهی است که بعضی از نویسندگان ما می کنند این آقایان اهداف سیاسی داشتند، اغراض دینی داشتند. به محض اینکه به گوش کسی خورد: مرحوم مجلسی رضوان الله علیه، محقق ثانی رضوان الله علیه، شیخ بهائی رضوان الله علیه با آنها رابطه داشتند، به سراغ آنها می رفتند نباید خیال کنند که این آقایان برای کسب جاه و عزت، احتیاج به سلاطین داشتند و می رفتند تا سلطان حسین یا شاه عباس به آنها عنایتی بکنند!! این حرفها در کار نبوده است اینها گذشت کردند، مجاهده نفسانی کردند تا بدینوسیله و بدست آنان مذهب را ترویج نمایند در محیطی که وقتی از سب حضرت امیر«ع» جلوگیری شد، در یکی از بلاد ایران تا شش ماه مهلت خواستند که سب بکنند! در چنین محیطی که سب حضرت امیر«ع» رایج بوده و از مذهب تشیع خبری نبوده، این آقایان با مجاهده، خودشان را پیش مردم طوری کردند که درآن عصر به آنان اشکال داشتند ـ البته از باب نفهمی ـ در زمان ائمه«ع» هم بوده اند افرادی که برای خدمت به شیعه، متصل می شدند به بعضی مقامات مانند علی بن یطقین. این درباری شدن نیست آدم شدن است».
تحقیقی درباره ماهیان خاویاری
آیت الله سید جعفر کریمی
بخش فقهی
قسمت دوم
علامت حلیت ماهی
اکنون به چند روایت که علائم حلیت ماهی در آن ذکر شده اشاره می نمائیم:
۱ـ صحیحۀ محمد بن مسلم قال: اقرأنی ابو جعفر علیه السلام شیئاً من کتاب علی علیه السلام، فاذاً فیه: انها کم عن الجری و الزمیر و المارماهی و الطافی و الطحال، قال قلت: یابن رسول اله یرحمک الله انّا نؤتی بالسمک لیس له قشر؟ فقال: کل ماله قشر من السمک و مالیس له قشر فلا تاکله.
محمد بن مسلم می گوید:
اما باقر علیه السلام قسمتی از کتاب علی علیه السلام را برایم خواند و در آن کتاب این چنین بوده: شما را نهی می کنم از خوردن جری، زمیر، مارماهی، ماهی در آب مرده و طحال، بحضرتش عرض کردم ای پسر پیغمبر! ما برخورد می نمائیم بماهی که قشر ندارد، حکمش چیست؟ حضرت فرمود: ماهی که قشر دارد بخور آنرا حلال است و ماهی که قشر ندارد، نخور آنرا حرام است.
۲ـ صحیحۀ حماد بن عثمان قال: قلت لأ بیعبدالله علیه السلام: جعلت فداک الحیتان مایؤکل منها؟ فقال: ما کان له قشر، قلت جعلت فداک ماتقول فی الکنعت، فقال: لابأس باکله، قال: قلت له: فانه لیس له قشر؟ فقال لی: بلی و لکنها سمکه سیئه الخلق تحتک بکل شیئی و اذا نظرت فی اصل اذنها وجدت لها قشراً.
از امام صادق علیه السلام پرسیدم چه قسم از ماهیها خوردنی و حلال است، حضرت در جواب فرمود: آن قسم از ماهیها که قشر و پوسته بر تن دارد، عرض کردم: فدایت شوم چه می فرمائید در کنعت؟ فرمود مانع ندارد و خوردنش حلال است، عرض کردم: این ماهی که قشر ندارد؟ در جواب فرمود: چرا! این ماهی قشر دارد لیکن ماهی ناراحتی است و خود را بهر چیزی به سرعت می مالد، وقتی دقیق به بناگوش آن نگاه کنی می بینی که قشر دارد.
۳ـ عبدالله بن سنان عن ابی عبدالله علیه السلام قال: کان امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام بالکوفه یرکب بغله رسول الله صلی الله علیه و آله ثم یمرّ بسوق الحیتان فیقول: لا تأکلوا و لا تبیعوا من السمک مالم یکن له قشر.
امیر المؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام در کوفه تشریف داشتند، سوار بر استر رسول الله «ص» می شدند سپس ببازار ماهی فروشی می گذشتند و می فرمودند: نخورید و نفروشید آن قسم از ماهیها را که قشر و پوسته بر تن ندارد.
۴ـ هشام بن سالم عن عمر بن حنظله قال: حملت الّی ربیثاً یابسه فی صرّه فدخلت علی ابی عبدالله علیه السلام فسألته عنها، فقال: کلها فلها قشر .
عمربن حنظله می گوید: ربیثای خشک پیچیده در دستمالی برایم آوردند، خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم از حضرتش دربارۀ حلیت آن پرسیدم، فرمود: مانع ندارد بخور آنرا زیرا این ماهی دارای قشر و پوسته است.
۵ـ حنان بن سدیر قال: سأل العلاء بن کامل ابا عبدالله علیه السلام و أنا حاضر ـ عن الجریّ فقال: وجدنا فی کتاب علی علیه السلام اشیاء محرمه من السمک فلا تقربها، ثم قال ابوعبدالله علیه السلام: مالم یکن له قشر من السمک فلا تقربنّه.
حنان می گوید: علاء در حضور من از امام صادق علیه السلام دربارۀ حکم جریّ سؤال نمود، حضرت فرمود در کتاب علی علیه السلام اقسامی از ماهیها را حرام یافتیم، پس نزدیک آن قسم از ماهیها نروید، سپس امام صادق فرمود: آن قسم از ماهیها که قشر و پوسته بر تن ندارند باید حتماً نزدیک آن نشوید.
۶ـ حنان بن سدیر قال: اهدی فیض بن المختار الی ابی عبدالله علیه السلام ربیثاً فادخلها علیه و أنا عنده فنظر الیها فقال: هذه لها قشر فاکل منها و نحن نراه.
حنان می گوید در خدمت امام صادق علیه السلام بودم که فیض بن مختار ماهی ربیثا هدیه برای آن حضرت آورد، حضرت نظر فرمود به آن و اظهار داشت این ربیثا دارای قشر و پوسته است، سپس از آن در حضور ما تناول فرمود.
محمد بن جمهور باسناد له قال: حمل رجل من اهل البصره الأربیان. الی ابی عبدالله علیه السلام و قال له: ان هذا یتخذ منه عندنا شیء یقال له الربیثا یستطاب اکله و یؤکل رطبا و یابساً و طبیخاً و انّ اصحابنا یختلفون فیه، فمنهم من یقول: ان اکله لایجوز و منهم من یاکله، فقال لی: کل فانه جنس من السمک ثم قال: اما تراها تقلقل فی قشرها.
محمد بن جمهور نقل می کند مردی از اهالی بصره اربیان (میگو) را جهت پرسش از حیلت آن خدمت امام صادق علیه السلام آورده، عرض کرد: در نزد ما از این اربیان چیزی بنام ربیثا درست می کنند که خوردنش لذیذ است، و بصورت تروخشک و پخته خورده می شود، و همکیشان ما در حلیت و حرمت آن اختلاف کردند، بعضی می گویند: جایز نیست خوردن اربیان، و بعضی خوردنش را جایز می دانند، حضرت فرمود: اشکال ندارد و بخور آنرا زیرا که اربیان قسمی از ماهیها است، سپس فرمود: آیا نمی بینی اربیان را که در قشر و پوستۀ خود می لولند.
زراره عن ابی عبدالله علیه السلام فی حدیث قال: ویکره کل شیء من البحر لیس له قشر مثل الورق و لیس بحرام انما هو مکروه.
زراره بسند صحیح از امام صادق علیه السلام نقل می کند، حضرت فرمود: هر حیوان دریائی که قشر و پوستۀ همانند ورق و برگ ندارد مکروه است و حرام نیست و این روایت صحیح گر چه مذکور در آن مورد قبول فقهاء نیست و حمل بر تقیه نمودند، ولی تعبیر مذکور در آن قابل اعتناء و استناد است.
از مجموع روایات علامت حلیّت ماهی چند مطلب بشرح زیر استفاده می شود:
۱ـ میزان در علامت حلیت ماهی وجود قشر و پوسته بر روی پوست بدن ماهی است بهر شکل و حجمی که باشد.
۲ـ میزان وجود قشر و پوسته بر روی تمام پوست بدن ماهی نیست، بلکه وجود قشر و پوسته در قسمتی از بدن ماهی (زیر بناگوش یا طرف دُم یا در کنار باله ها) کافی است که علامت حلیت باشد و ما آن ماهی را حلال بدانیم.
۳ـ در قشر و پوسته، شکل بخصوص منظور نشده بلکه همینکه چیزی زائد بر پوست بدن ماهی بر روی پوست دیده شود که آنرا قشر و پوسته بنامندحتی مانند قشر و پوسته بر بدن میگو کافی است که علامت حلیت آن ماهی باشد و چنین قسم ماهی حلال شمرده شود.
۴ـ با اینکه اصحاب امامیه از قدیم الایام آشنا به نظرات ائمه معصومین علیهم السلام بودند و می دانستند ماهی که فاقد قشر و فلس باشد حرام است و فقط ماهی قشردار و فلس دار حلال است، باز از جهت شبهه در خصوصیات قشر و فلس و نحوۀ قشر داشتن ماهی، در بعض اقسام ماهیهای قشر دار شبهه می کردند، و حکم آنرا از امام علیه السلام می پرسیدند، حتی گاهی برای روشن شدن موضوع لازم می دیدند که خود ماهی مورد شبهه را به امام ارائه دهند تا حضرت با دیدن ماهی و نحوۀ قشر دار بودنش حکم آنرا بیان فرماید.
۵ـ در روایات، هیچگونه خصوصیتی از نظر شکل و حجم قشر، و از نظرمقدار لازم در پوشیده بودن سطح پوست بدن ماهی به قشر و فلس بیان نشده، بلکه فقط اکتفاء شده بذکر قشر و فلس بعنوان علامت حلیّت، و از اینرو برای اصحاب امامیه در بعض انواع ماهیهای قشر دار شبهه شده است، و اگر میزان در علامت حلیّت خصوص پولکها مانند پولکهای بر روی پوست ماهی کپور یا ماهی سفید و پوشش بر سطح تمام پوست بدن ماهی می بود، هیچگاه جای شبهه برای اصحاب در بعض انواع ماهیها باقی نمی ماند.
با عنایت بمراتب فوق، می توان از مجموع روایات وارده در باب علامت حلیّت ماهی استظهار نمود:
اولاً ـ منظور از قشر و فلس که علامت حلیت قرار گرفته پوششی است بر روی پوست بدن ماهی بهر شکل که باشد.
ثانیاً ـ قشر و فلس متغایر هم نیستند بلکه منظور از آن دو علامت یک چیز است که همان پوشش بر روی پوست بدن ماهی و زائد بر پوست اصلی بدن ماهی باشد.
ثالثاً ـ لازم نیست چنین پوششی در تمام سطح پوست بدن ماهی باشد بلکه کافی است قسمتی از پوست بدن ماهی دارای این چنین پوششی باشد، حتی کافی است ماهی بر حسب خلقت نوع خود دارای چنین پوششی باشد، اگر چه بر اثر عوارضی پوشش روی پوست بدن آن بریزد و یا تغییر شکل دهد.
تشخیص فلس دار بودن ماهی
مطلب دیگری که در رابطه با تشخیص فلس دار بودن ماهی بسیار مهم است، این است که معلوم شود چنین تشخیصی بر عهدۀ چه کسی است؟ و چه مقدار می توان برقول متخصصین در این رابطه اعتماد نمود؟، در موضوعات و متعلقات احکام شرعیه و همچنین در قیود و شرایطی که در موضوع یا متعلق حکم منظور شده، اگر خود از مجعولات و اختراعات شرع مقدس باشد، شکی نیست که در شناخت و پی بردن به حقیقت آن باید به شرع انور مراجعه شود، و از بیان آیات و روایات واقعیت آنرا شناسائی نمود، ولی اگر قید و شرط منظور شده در موضوع یا در متعلق حکم شرعی و یا خود موضوع یا متعلق حکم یک امر واقعی باشد، در اینصورت تشخیص آن موکول به نظر خود مکلّف است و نیاز به بیان شرع انور یا فتوای مرجع تقلید ندارد، و از این رو است که نظر هر مکلّفی در اینگونه امور برای خودش حجت است، مثلاً اگر مکلف، آب را مطلق تشخیص دهد می تواند با آن وضو بسازد اگر چه دیگران آن آب را مضاف ببینند، و یا در مورد پرنده ای تشخیص دهد که پرزدنش بیش از پر کشیدنش است، آن پرنده محکوم به حلیّت است اگر چه دیگران بر حسب برداشت خود نظر مخالف داشته باشند، مگر آنکه نظر دیگران در حدّ حجّت شرعی برای مکلّف درآید.
در اینگونه امور اگر تا اندازه ای پیچیدگی و ابهام داشته باشد و تشخیص برای مکلف مشکل شود و مکلف در اشتباه بیفتد، شکی نیست که گواهی اهل خبره (متخصص) بشرط آنکه واجد شرایط بیّنه باشد حجّت است و می توان بر آن تکیه کرد، و نمونۀ آن در موضوعات و متعلقات احکام شرعیه و قیود و شروط منظور شدۀ در آن بسیار است، و فقهای عالی مقدار در کتب استدلالی و در رساله های عملیّه در مورد خودش بر آن اشاره دارند.
و روایات وارده در بیان حلیّت بعض اقسام ماهیهای مورد شبهه شاید از این قبیل باشد، و امام علیه السلام پس از آنکه کلّی ماهی حلال را بیان فرمودند که عبارت از ماهی قشر و پوسته دار باشند، در موارد ماهیهای شبهه ناک که مورد سؤال قرار می گرفت، خواستند دربارۀ تشخیص موضوع اظهار نظر بفرمایند، و بیان نمایند که مورد سؤال از قسم ماهی فلس دار و قشر دار است و از این جهت حلال است، نه اینکه بخواهند رأساً حکم کلّی الهی مورد سؤال را بهر عنوان و صفت که باشد بیان نمایند، و شاید از همین قبیل باشد بیانی که در مورد حرمت فقّاع وارد شده است(لا تقر به فانه من الخمر ـ هی الخمر بعینها ـ لاتشر به فانه خمر مجهول ـ هوالخمر و فیه حدّ شارب الخمر ـ هی خمره استصغرها الناس).
بنابراین از روایات وارده در بیان علامت حلیّت ماهی و در بیان سرّ و جهت حلیّت ماهیهائی که محل شبهه بوده و مورد پرسش قرار گرفته، استفاده می شود که اگر ماهی از نظر شبهه در قشر دار بودنش مورد شبهۀ حلیت و حرمت قرار گرفته، می توان در تشخیص قشر دار بودنش به اهل خبره و متخصص مراجعه نمود و در صورتیکه نظر او دارای مبنای صحیح باشد بر آن اعتماد نمود.
بنابراین اگر قشر و پوسته و فلسی که در لسان روایات معیار حلیّت ماهی قرار داده شده برای ماهی شناسان تبیین و مشخص شود، و دو نفر عادل از ماهی شناسان با آشنائی بر معیار و میزان شرعی حلیّت ماهی، در مورد بعض انواع ماهیها گواهی دهند که از قسم قشر و فلس دار است، نظرشان قابل اعتماد است و حکم به حلیت چنین ماهی داده می شود.
حلیّت ماهی خاویار:
در مذهب شیعه، هر ماهی که فلس دارد حلال است و ماهی بدون فلس حرام است و در این هیچ اختلافی نیست. اگر اختلافی باشد، در تشخیص موضوع است پس اگر همه بپذیرند که این ماهی، فلس دار است، همه بالاتفاق خواهند گفت: حلال است، و اگر همه قبول داشته باشند که فلس ندارد، بالاتفاق آن را تحریم خواهند کرد. ولی در موارد شبهه به اهل خبره و کارشناسان متخصص باید مراجعه کرد، و با گواهی متخصصان موردوثوق دائر بر فلس دار بودن ماهیهای مورد شبهه حکم به حلیّت آن بر همگان می شود بدون اینکه اختلاف در تقلید اثری در اختلاف حکم در مثل چنین موردی داشته باشد.
در مورد ماهیهای خاویاری، برخی خیراندیشان به فکر افتادند که تحقیقی درباره آنها بشود، لذا از طرف اداره شیلات چند عدد از آن ماهیها را به قم آوردند، و اینجانب و برخی دیگر از دوستان عزیز حجج اسلام آقایان آذری و راستی و ابطحی از نزدیک مشاهده کردیم و دیدیم که پوششی روی پوست بدن آن ماهیها وجود دارد که در طرف دم، زیر بالها و نزدیک آنها زائده هائی به صورت قشر و پوشش زائد روی پوست دیده می شود، لذا ما بالاتفاق تشخیص دادیم که این ماهی فلس دار است. از آن پس، نماینده امام و امام جمعه محترم رشت حجه الاسلام و المسلمین آقای احسانبخش سمیناری در بندر انزلی تشکیل دادند و از بعض علما و عده ای متخصصین دعوت به عمل آوردند که ماهیها را از نزدیک ببینند که آیا فلس دارد یا نه؟ نکند، فریب نیرنگهای سیاسی ابر جنایتکاران را خورده باشیم که چنین نعمت خدادادی را در کنار آبهای ساحلی خودمان از دست بدهیم و بی جهت یا در اثر تلقین دشمنان، آن را حرام بدانیم که خداوند منان در قرآن می فرماید: برای چه پیش خودتان، چیزهائی را که خدا حرام نکرده، حرام می کنید.
در آن سمینار نیز، اینجانب به اتفاق بسیاری از آقایان حاضر در سمینار ـ بر اساس درک از روایات اهل بیت علیهم السلام ـ تشخیص دادیم که این ماهیها دارای فلس است. پس از تمام شدن آن سمینار، صورتجلسه ای کردند و نظرات را خدمت حضرت امام روحی فداه منعکس نمودند و امام هم فرمودند: اگر دو نفر از متخصصین یا بیشتر که عادل و مورد وثوق باشند، شهادت بدهند که این از قسم ماهی فلس دار است، محکوم به حلیّت است و اگر شهادت ندادند حلال نیست.
امام عزیزمان در این باره همان روش اجداد طاهرینش «ع» و شیوۀ فقهاء عالی مقدار شیعه در این قبیل امور را اتخاذ فرمودند و بیش از این چیزی نفرمودند: و بحمدالله عده زیادی از متخصصین مورد اعتماد به فلس دار بودن این ماهیها شهادت دادند.
تذکر به هموطنان:
در اینجا لازم است به هموطنان عزیز تذکر دهم: بسا ممکن است ناخودآگاه فریب بدخواهان جمهوری اسلامی ایران را بخورند و بگویند: چه شد که این ماهی تا به حال حرام بوده و اکنون حلال شده است؟! اینچنین نیست که چیزی در گذشته حرام بوده و اکنون حلال شده باشد بلکه چون تا کنون تحقیقی در مورد این ماهیها به عمل نیامده بود و شاید هم نیازی در آن نمی دیدیم، لذا گول روسیها را می خوردیم، آنها هم برای اینکه می خواستند به تنهائی از این نعمت خدادادی استفاده کنند و ما هیچ بهره ای نبریم، به ما می گفتند: حرام است! نزدیک آن نشوید! اکنون که خودمان به فکر افتاده ایم و بررسی و تحقیق کرده ایم می دانیم که وجهی ندارد این ماهی حلال را، حرام بدانیم.
شما برادران نیز اگر خودتان تشخیص دادید که این ماهیها فلس دارد، طبعاً قائل به حلیّت آن می شوید و اگر خودتان نتوانستید تشخیص دهید، باید در این مورد به نظر کارشناسان متخصص عادل که معیارهای اسلامی را بدانند اعتماد نمائید و به شهادت آنان عمل کنید هیچ می دانید که اگر به سلیقه خود، حلال خدا را حرام کنید، گناه کرده اید. پس نکند که ناخودآگاه با دشمنان اسلام همصدا شوید و بگوئید چه شد که جمهوری اسلامی حرام خدا را حلال کرده!! جمهوری اسلامی آمده است که سنّت رسول الله (ص) را زنده کند و مردم را از غفلتها برهاند.
از برادرانی که در مورد ماهیهای خاویاری زحمت زیادی کشیدند و در واقع خدمت بزرگی به اقتصاد ایران و به ملت عزیز ما کردند و همچنین از نمایندۀ محترم امام در استان گیلان و امام جمعه رشت حجه الاسلام آقای احسانبخش که بیشترین زحمت را در این مورد متحمل شدند و عده ای دیگر از مسئولین شیلات که با ایشان همکاری کردند، تشکر و تقدیر می کنم. خداوند همه را موفق کند که در راه خدمت به اسلام و ملّت اسلامی گام بردارند.
مارکسیسم عامل بحران ارزشها
ارزش ها و مکتب ها
مارکسیسم
در چنین شرایطی مارکسیسم، پنجمین و کوبنده ترین عامل بحران ارزشها پا بعرصه وجود می گذارد. در شرایطی که ارزشها تحت تأثیر عوامل نامبرده تزلزل و ضعیف و نحیف شده و یاس و دلهره، جامعه بشری را تحت فشار گرفته و خشم انسانها علیه خیلی از مقدسات و ارزشهای اصیل، تحریک شده، این بلای جدید از راه می رسد و آنچنان را آنچنان تر می کند.
در قرن نوزدهم در اثر عواملی که به آنها اشاره رفت، بشریت بصورت یک مریض محتاج برسیدگی و سرپرستی و نیمه جان در آمده و به امید یافتن طبیب مسیحا نفسی مأیوسانه به اینسو و آنسو می نگرد و باز با آنحال از هر کس و هر چیز استمداد دارد که هر چه در گذشته برای او مایه امید و نشاط بوده، بد امتحان داده و مایه دردسر و تشدید مرض شده است.
اگر در آن شرایط ، مصلح، خیر اندیش و درست اندیش و مجهز به جهان بینی صحیح و دارای ایدئولوژی و استراتژی و تاکتیک مناسبی ( که همه اینها شرط صلاحیت یک مکتبند ) به داد بشر می رسید، ممکن بود در آن زمینه مناسب بتواند اساس سعادت آینده بشر را تضمین کند و این بیمار را نجات دهد.
ولی بدبختانه این دست طبابت از آستین دو عنصر کم تجربه و فاقد صلاحیت یعنی مارکس (۱۸۱۸ـ ۱۸۸۳) و انگلس (۱۸۳۰ـ ۱۸۹۵) درآمد و بجای داروی شفابخش زهر مهلک بکام بشر ریخت و چنان ضربه ای بر پیکر کوفته بشریت وارد آمد که پس از گذشت یکصد و سی سال هنوز آثار گیجی و گمی ناشی از آن رو به افزایش و توسعه است. مریض، مرض تحیر و تردید داشت در ارزشها و مقدسات و سرمایه های انسانیت، تردید و وسواس پیدا کرده بود و به همه چیز با حالت یأس و سوءظن می نگریست.
برای مداوای چنین مریضی باید که عوامل یأس و شک و سوءظن او را پیدا کرد و سپس با مهارت این حالت را از او گرفت و اعتماد و ایمان به ارزش های انسانی را به او برگرداند. و چنین کاری از گروهی حکیم و فرزانه و مجرب و آشنا بزوایای روح و خواستها و نیازهای انسان ساخته است، نه از دو جوان خام عصبانی و احساساتی که خود و یا لااقل مثل دیگران گرفتار همین مرض بدبینی بودند و دچار همین بحران نسخه نویسی برای بیمار آنگونه که آنها می خواستند ابتداء کاری مشکل نبود ( گر چه سرانجام در توضیح و دفاع از نسخه خود دچار مشکلات فراوانی شدند ) زیرا اساس کار بر نفی و انکار بود. و نفی و انکار نامسئولانه خیلی دشوار نیست.
گفتند لزومی ندارد درباره ارزشها و مقدسات و مسائل انسان فکر کنید و بخود تشویش راه دهید! خاطرتان جمع باشد که همه چیز دروغ است! خدا، دین، تکلیف، مسئولیت، وجدان، شرف، اخلاق، رحم، عاطفه، شرافت، کرامت، اختیار، اراده، مواخذه، کیفر، آزادی، آزادگی و هر چیز دیگر از این قبیل ساخته ذهن و خیال و وهم بشر است و آنهم تحت تأثیر جبری ابزار تولید، اصالت و اعتبار و ارزش اصولی ندارد! نگران هیچ چیز نباشید، همه چیز جبری و خارج از خواست و اراده انسان شکل می گیرد و قالب بندی می شود و ظهور می کند و سپس جای خود را بدیگری می دهد و پس از رفتن همه چیز تمام می شود!
نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، محمد، دروغ گفته اند! سقراط، افلاطون، ارسطو، کنفوسیوس، بودا، زرتشت… همه بیجا گفته اند و نفهمیده اند! تمام مکاتب فلسفی بشر از ریشه و بن دروغ است! فقط یک جریان پروسه حقیقی در جهان وجود دارد و آنهم چیزی جز حرکت کور و کر و بی هدف و جبری ماده نیست که همین حرکت تاریخ ساز و انسان ساز و فکر ساز و همه چیز ساز است!
انسان هم فقط مثل یک درخت، یا یک حیوان و بلکه یک سنگ، موجی از امواج مختلف همین حرکت است، منتها موجی پیچیده تر و دارای ارگانیسمی مفصل تر!
جامعه انسانی هم مثل یک جنگل و یا مثل یک طویله حیوانات و یا یک پناهگاه درندگان است، تحول و تکامل و حساب و کتابش جبری و قهری و معلول حرکت و تضاد و تأثیر متقابل و انتخاب اقوی است.
یک چیز در پروسه تاریخ بشر اصالت نسبی دارد و آنهم « ابزار تولید» است که همه چیز و حتی خود خدا را خلق کرده و می کند! جنگها، تمدن ها، علوم، اخلاق، و و… و همه و همه فرزند همین پدر و مخلوق همین خالق اند و انسان بخواهد یا نخواهد این خالق جبار کار خود را می کند، و در هر زمانی دین و اخلاق و تمدن مناسب همان زمان را بر انسان تحمیل می کند! این مادر همه پدیده هاست که همیشه آبستن است و مرتب می زاید و بشر تنها کاری را که می کند اینست که در نقش یک دایه و قابله مجبور و ملزم، مرتب این فرزندان را تحویل می گیرد و نمی تواند هم نگیرد.
خواننده محترم ممکن است از این جملات مقداری اغراق و تندروی در برداشت از مارکسیسم احساس کند و پیش خود بگوید چگونه می شود مکتبی این گونه حرف می زند آنهم مکتبی که در کمی بیش از یک قرن این همه موفقیت بدست آورده! ولی اگر صبر کند تا بقیه کتاب را بخواند و سپس در این خصوص داوری کند قبول می کند که در این چند سطر قطره ای از اقیانوس آمده است و غیر از حقیقت نگفته ایم.
این نسخه و آن مریض معلوم است چه محصولی به بار می آورد، تیغی اندر کف زنگی مست و یا لااقل سرودی برای مستی عربده کش.
این نسخه برای انبوه جوانان محروم و متحیر و سرگردان و خشمگین از تبعیضات ناروای موجود در محیط سرمایه داری و بدبین به مدعای اصلاح و مایوس از تأثیر ارزشها، وسیله ای و بهانه ای شد که اظهار طغیان و عصیان علیه ارزشها و مقدسات موجود نمایند.
همانگونه که ارزشهای موجود نقاب مناسبی برای چهره های کریه انحصار طلبان بود، انحصار طلبان با آن نقاب و در پناه آن واژه های مقدس تو خالی و مسخ شده ملتها راغارت می کنند و محرومان عصبی و تحریک شده هم در سایه تعالیم این مکتب جدید و با شعارهای تو خالی ترو بی بنیادتر آن علیه طبقه ستمگر شورش می نمایند.
اگر آن طرف، یک غارت رسمی و دزدی مبتذل عوامانه نمی کرد بلکه جنایات خود را در قالبهای متمدنانه و فریبکارانه بخورد خلق الله می داد، اینطرف هم فقط یک سلسله مسائل فلسفی و مکتبی محیط کلاس مدرسه و دانشگاه نداشت بلکه بافته های خود را با شعارهای خیلی فریبانه تر از شعارهای حریف و ادعاها و وعده های بسیار گوشنوازتر و مهیج تر از وعده های آنان عرضه می داشت، جامعه بی طبقه حکومت پرولتاریا، از هر کس بقدر قدرت و به هرکس به اندازه نیاز، مساوات مطلق، بهم زدن همه امتیازات، نفی استثمار، و نهضت و جنگ آزادیبخش استعمار گران با ادعای انساندوستی و در سایه قدرت قانونها و حکومت های تحمیلی بجان مردم افتاده بودند و دیپلمات مآبانه، مردم را سر و کیسه می کردند.
اینها با این شعارهای انقلابی و آن فلسفه ضد بشر و خانمانسوز تحت عناوین « انقلاب» و «احقاق حق» و «مبارزه با ارتجاع» و … تروریسم و آنارشیسم خود را موجه جلوه می دادند.
اگر این شعارها تنها بود و متکی بر آن فلسفه و آن زیربنای خاص نبود گذشته از اینکه قسمتهائی از آنها صرفاً ایده آل و هوس است و با واقعیت زندگی انسان تطبیق نخواهد کرد، اشکال مهمی پیش نمی آید، عده ای بدور خود جمع می کرد و تنور مبارزه ای گرم می شد و مبارزه هم بدو.ن نتیجه نمی ماند و حقوقی احقاق می گشت.
ولی اینها چنین نخواستند، بلکه این شعارها را روی اصولی و مطالبی سوار کردند که خسارت های آن اصول و مبانی برای جامعه بشریت آنقدر گران تمام شده و می شود که منافع یا مضار این فروغ و شعارها در مقابل آن خسارات ناچیز است. و ادعای نقش و نگاری بر ایوان خانه ای از پایه ویران.
و اگر هم اینها فقط بر کرسی فلسفه می نشستند و رطب و یابس بهم می بافتند و آن فلسفه «من درآوردی» خود را با مسائل عملی زندگی بشر مخلوط و مربوط نمی کردند و کاری به آب و نان و اقتصاد و سیاست و و… مردم نداشتند باز هم این همه خسارت وارد نمی کردند. چه در این صورت اراجیف و اباطیل در اوراق کتابها و محیط مدارس و آموزشگاهها و فقط در دسترس جمعی اهل فضل و علم و ادب محصور می ماند، که در آن محیط آگاه و روشن نمی توانست آثار شوم زیادی داشته باشد و بدست مردم کوچه و بازار که بدنبال آب و نان و لباس و مسکن و رفاه و عیش و نوش و آزادی و آزادگی و خدمت می باشند نمی افتاد که تحت جاذبه این وعده ها و این شعارها از مقدسات فکری و دستاوردهای ارزشمند تاریخ بشریت فاصله بگیرند و به سرابی دل خوش کنند.
ولی دیگر این « لیت و لعلّ » ها فایده ای ندارد و ما در مقابل این واقعیت قرار گرفته ایم و آن شعارها روی این فلسفه بافیها و باصطلاح «اصول» سوار شده و با پیچ و مهره های محکم احساسی و تعصبی همدیگر را محکم گرفته اند، بهتر این است از اگر و مگرها دور شویم و با ترسیم یک تابلوی کوچک و دورنمای مختصری از زیربنا و روبنای مارکسیسم در این مقدمه، خوانندگان را از دور به محتویات کتاب آشنا کنیم که قبل از مطالبه کتاب اجمالاً روال کار را در اختیار داشته باشیم.
نظری به مارکسیسم
معجزه مارکس و انگلس
ادعای مارکسیسم اینست که بر خلاف همه مکاتب بشری و غیر آسمانی یک سلسله مطالب محدود و مخصوص به یک یا چند نقطه از جهان آفرینش و یا بخش های محدودی از زندگی و سرنوشت و سرگذشت انسان نیست، بلکه یک مکتب تام و تمام و کامل عیار به بشریت عرضه می کند که همه چیز و همه جای جهان را در قلمرو خود دارد. و برای ایجاد چنین مکتبی پایه و اساس و شیوه ای انتخاب شده که آنرا در مقابل تمام مکتبها و جهان بینی ها و دست آوردهای بشری و معارف آسمانی قرار داده و بناچار مجبور است برای هر چیزی طرحی بریزد و حرف جدیدی بگوید.
مکتبهای دیگر و حتی ادیان آسمانی ( بجز دین اول) معمولاً بسیاری از مطالب گذشتگان را در خود دارند، باضافه تبصره و تذکره و ابتکار اصول جدید و اصلاح اصول قدیم، حتی جامع ترین مکتبهای جهان که مکتب اسلام است از طرفی بسیاری از حقایق ادیان گذشته عیسی، موسی، ابراهیم و… را در مورد تائید قرار داده (مصدقاً لما بین یدیه من الکتاب) و بعلاوه مقدار زیادی از معارف بشری که بصورت سنن و غیره در میان مردم مورد عمل و قبول بوده را پذیرفته است.
و از طرفی ضرورتی ندیده که در مورد هر پدیده و جریانی از جهان بصورت قاطع و صریح اظهار نظر کند. با اینکه این مکتب متکی به وحی و ملهم از طرف خالق جهان، خدای عالم و دانای مطلق و شاهد و ناظر و محیط به کنه موجودات است. و در زمان وحی چه بسیاری پیش می آمد که حتی جواب پرسشهای افراد که اطلاع بر آن ضرورتی نداشت و دردی را دوا نمی کرد داده نمی شد، با اینکه باب وحی مفتوح وراه به آسمان توسط پیغمبر باز بود:
« یسئلونک عن الساعه ایان مرسیها قل انما علمها عند ربی » ـ سوره اعراف ، آیه ۱۸۷٫
«یسئلونک عن الساعه ایان مرسیها فیم انت من ذکریها. الی ربک منتهیها. انما انت منذر من یخشیها…» سوره نازعات آیات ۴۲ تا ۴۶
«یسئلونک عن الروح من امر ربی و ما اوتیتم من العلم الا قلیلاً» ـ سوره اسراء ، آیه ۸۵
اینها نمونه اظهارات کسی است که لااقل به ادعای خودش و عقیده یک میلیارد انسان، به وسیله وحی مرتبط به مبدأ علوم و اطلاعات جهان است و شبیه چنین مطالبی را که حاکی از عجز و جهل انسان ها در مقابل بسیاری از حقایق جهان آفرینش است از زبان بسیاری از دانشمندان و نوابغ جهان و اربابان مکاتیب بشری نقل کرده اند.
ولی کارل مارکس که در سن بیست و چهار سالگی فارغ التحصیل می شود و سپس چند سالی را در جریانات سیاسی و مبارزات اجتماعی در حال کشمکش و تبعید می گذراند، بجائی می رسد که در حدود سی سالگی یکدفعه معجزه ای می کند و کتابی نازل می فرماید که روی دست همه انبیاء اولوالعزم و فلاسفه و حکما و تئوریسین ها و اقتصاددانان و اخلاقیون و نظامیان سراسر تاریخ بشر میزند (مانیفست) که لنین دربارۀ «مانیفست» ـ این جزوه مختصر و کوتاه ـ می گوید: مظهر ماتریالیسم تاریخی و دیالکتیک و جلوه شورای مبارزه طبقاتی و مایه آموزش های اجتماعی و اقتصادی است (نقل از مقدمه جلد اول اصول فلسفه، نوشته استاد مطهری).
البته مارکس در این راه تنهای تنها نیست، انگلس هم در سن ۱۸ سالگی مدرسه را ترک کرده و از سن ۲۱ سالگی در ارتش برلن اسم نویسی کرده و ضمن خدمت نظامی در جناح چپ شاگردان مکتب هگل دست اندر کار مبارزات سیاسی و اجتماعی بوده و در بیست و چهار سالگی در پاریس با مارکس بیست و شش ساله بهم می رسند و عقلها را سرهم می کنند و برای بهم زدن بساط ارزشهای انسانی ( که به ادعای آنها مانع تکامل انسانها است) دست بدست هم می دهند و فلسفه می بافند و بخلق فکر می دهند که اولین نتیجه اش اعلامیه کمونیست (مانیفست) در سال ۱۹۴۷ می شود و اوج فلسفه مارکسیسم (بگفته خود مارکسیستهای خبره) درکتاب «آنتی دیورینگ» انگلس است، که اشارات رموز مانیفست در آنجا باز شده و بخیال خودشان از حقایق دفاع شده است.
و کتاب «سرمایه» مارکس (کاپیتال) که محصول تلاشهای فکری دوران طولانی اقامت او در لندن از سال ۱۸۵۱ به بعد و تلاش انگلس برای تکمیل آن در سالهای بعد و هم اساس نظرات اقتصادی و اجتماعی مارکسیسم است خود داستان دیگری دارد که به آن هم خواهیم رسید.
راستی انسان از غرور و جرأت این دو رهبر مارکسیسم غرق در تعجب و تحیر می شود که با آن بضاعت مزجاه علمی و تجربی، چگونه بخود حق داده اند که سند چندین رشته اساسی ذخائر فکری و عملی بشر را اشغال کنند و آنگونه، بیرحمانه و قاطعانه علیه هر ارزش اظهار نظر کنند، و آب پاکی روی دست همه الهیون جهان که از آغاز تاریخ بشر تا کنون با گونه های مختلف، لااقل ۹۹% بشریت را تشکیل می دهند بریزند و اعلام دارند:
اصلاً خدا مخلوق و ساخته فکر بشر است، پس بشر خالق است و خدا مخلوق! همه اوراق کتب و رسالات و الواح دینی را یکجا بشویند و افکارو عقاید و احساسات اکثریت نزدیک بتمام مردم گذشته، حال و آینده جهان را تخطئه کنند و با کمال وقاحت به مردمی که بالاخره به نحله و آئینی بستگی دارند، بگویند اصلاً دین مخدّر احساس انسان و تریاک و سم فکر و عقل بشر است!
از همان اطاقک محل سکونت یا صندلی قهوه خانه کنار خیابان نظری غرورآمیز به سراسر این جهان بیکران آفرینش بیندازند و خیلی سریع تمام کرات آسمانها و کهکشانهای عظیم و حیرت آور را که تعدادشان میلیاردها و درباره فواصلشان صحبت از میلیون سال نوری و در عظمت و سرعت حرکتشان تنها کلام درست در دست نداشتن مقیاس مناسب برای اندازه گیری است، و در هدف حرکت و مقصد راه پیمائیشان فقط علامت سؤال بکار می رود از نظر بگذرانند.
از همان اطاقک که در نظرشان رصدخانه جهان نما بوده این جهان را با قاطعیت تمام بدون مدیر و مدبر و فاقد حساب و کتاب و نظم و هدف و خالی از هرگونه چیزی دیگر بجز همین مادّه کور و کر و گنگ و حیران و سرگردان و مادی بهر جهت معرفی کنند. راستی خیلی جرأت و جسارت لازم است که انسان این اندازه در اظهار نظر جسور و گستاخ از آب درآید.
مسندهای اشغالی منحصر بهمین دو سه منصب نیست. آنجا که این دو نفر نشسته اند، عرشی عظیم است که شامل بسیاری از کرسیها و منصبهای علمی و فلسفی است!
همه تفسیرها و تحلیلهای تاریخ گذشتگان و آیندگان نادرست است و هر عاملی که برای حوادث تاریخی گفته انهد و نوشته اند عاملیت خود را به ابزار تولید تقدیم کندو همه کلاسهای مدارس و جزوه های درسی، تاریخی باید از انبیاء خدای اصلی و مؤثر واقعی بحث کنند! علمای علم اخلاق و آداب نویسان بشر همگی آهن سرد می کوبیده اند و می کوبند! خلق صحیح همان است که روند تکامل ابزار تولید بر انسان تحمیل می کند و غیر از آن هم نمی شود و اگر معلم اخلاق بخواهد یک حالت و روحیه ( هر چه خواهد باشد) به عنوان یک صفت اصیل و لازم و مفید ثابت برای انسانها معرفی کند بجنگ نیروی اصیل تحرک بشر یعنی ابزار تولید رفته و خواهی نخواهی شکست می خورد.
اصلاً آمدن و رفتن انبیاء و مصلحان بشر، طلوع و افول ملتها، ظهور و زوال تمدن ها و اوج و حضیض ملتها، افروختن و خاموش شدن جنگها و … چیزهائی هستند که ابزار تولید در جهان بوجود آورده و در این میان انسانها نمی توانستند آنچنان نقشی ایفاء کنند که قابل تحسین یا مستحق سرزنش باشند. پس خوب و بد و سرزنش و تحسین و تخطئه و تقویت چه معنی دارد؟ مگر کسی می تواند قابله را مسئول زشتی و زیبائی و درشتی و ریزی و سلامتی و مرض نوزاد معرفی کند؟ انسان، قابله حوادث است و ابزار تولید، خالق و پدر و مادر. نه بخت النصر و چنگیز و ضحاک ماردوش و هیتلر و استالین و موشی دایان در جنایات خود اختیاری داشتند، و نه محمد و علی و موسی وعیسی و افلاطون و سقراط و لینکن و گاندی و … در خدمت خود. ابزار تولید و جبر تاریخ آنها را چنان پروراند و اینان را چنین.
خیلی هم تعجب نکنید از این همه غرور و گنده گوئی و بلند پروازی ها که از دو جوان قدیمی می بینید. مگر امروز در میان خودمان و جامعه امروزی نمونه های زیادی از این دو به چشم نمی خورد؟ و بهتر اینست که از اخلاق و شاگردان و پیروان خود همین دو مقتدا مثالی بیاوریم. بچشم خودمان دیدیم بگوش خودمان شنیدیم که جوانان نورسی که در جریان تحصیل دبستان و دبیرستان و احیاناً دانشگاه چند جمله از اسلام دیده بودند و با خواندن دو سه مقاله و شنیدن چند خطابه و آشنا شدن با چند آیه از قرآن و چند خطبه از نهج البلاغه و مخلوط کردن انها با بافته های مارکس و انگلس و لنین و مائو و… یکباره خود را کارشناس اسلام (و آنهم تنها کارشناس صلاحیت دار در شرایط روز) خیال کردند. و بمحض برخورد با دو سه مشکل که خودشان برای خودشان بوجود آورده بودند و بعلت نداشتن خضوع و فروتنی لازم کسب دانش و رسیدن به حقیقت، یکباره اعلان ارتداد کردند آنهم چه ارتدادی.
قلم در دست گرفتند و نوشتند که: اسلام و هر چیز دیگر غیر از«مارکسیسم» پوسیده و از رده در رفته و سد راه تکامل و مانع تحقق عدالت و مزاحم مبارزه و جنگ آزادیبخش است! یکباره تمام فقه و اصول و منطق و ادبیات و فلسفه و اخلاق و تاریخ و تفسیر و کلام و روایت و درایت و خلاصه تمام دست آوردهای چهارده قرن زحمات طاقت فرسای دانشمندان جهان اسلام و معارف و ذخائر آسمانی و وحی را به باد مسخره و انتقاد گرفتند و بقول خودشان راه خلقها را از میان این سنگلاخ ها مشخص کردند (مارکسیسم)!
و تنها دلیل صلاحیت چنین اظهار نظر و نقادی برای آنها چند روز مخفی زندگی کردن و بریدن از خانواده و وارستگی از وابستگیها بود که می گفتند تا کسی مثل ما در میدان عمل نباشد حق و صلاحیت اظهار نظر ندارد و تنها درک و فهم «انقلابی» ! ما است که این صلاحیت را دارد.
و حتی در میدان عمل همه تلاشها و مبارزات و افتخارات دوران مشروطه و بعد از مشروطه ایران و رهبران اسلامی را بدلیل اینکه در روال مارکسیستی نبوده بیهوده و گمراه کننده معرفی نمودند.
ما که این نمونه زنده را در پیش چشم خود داریم خیلی ساده می توانیم بپذیریم که مارکس و انگلس هم در آنروز در آن محیط بحران زده اروپا که خالی از فلسفه ای شبیه فلسفه «حکمت متعالیه» و محروم از دین و آئینی مثل دین اسلام بوده، آنگونه ادعاها و گنده گوئیها را بکنند و گوش های شنوائی هم داشته باشند. و اینهم نمونه ای از اظهار نظریه های حکیمانه آنها درباره مذهب.
« اعتقادات متا فیزیکی نیروهای «انسان» را که برای آزاد اندیشی « خلاقیت و درک» حقایق استعدادی بس شگرف دارد به بند می کشد، این اعتقادات نه تنها بهترین نیروهای خلاقه و سازنده او را به باد فنا می دهد بلکه به مرور، از او موجودی بیمار، بی اعتماد به خویش و هراسان می سازد. ( هراسان از نیروهای سهمناکی که هرگز قابل شناخت نیستند و اصولاً نباید در موردشان اندیشه کنند ).
او بیمار می شود به این دلیل متافیزیسم مغز و روح او را به جمود و خمودگی می کشاند. فعالیت های آزاد مغزی و جولان بی نهایت روح او را با شدیدترین حملات مرتجعانه خود با القاء قشری ترین اعتقادات بی مایه و تزریق داروهای مخدر بی حس کننده و انحرافی خرد می نماید. بخشی از این فعالیت ها متوقف می مانند و جای آن دگمهای ساکن و سنگین و سخت تر از سنگ قرار می گیرند. بدین ترتیب شاهباز اندیشه و تفکر انسان که قدرت پروازی به وسعت این جهان را داراست در دخمه تنگ و تاریک خرافات و اعتقادات متافیریکی بدام می افتد و روح ناآرام و سرکش و حقیقت جوی او در مرداب رضایت و قناعت به هرزگاه و تباهی و فساد کشیده می شود. متافیزیسم انسان را نسبت بخود بی اعتماد می سازد چرا که او را در غشائی از عملکرد نیروهای غیبی قاهری که سرنوشت ساز همه چیز و همه کس هستند و سررشته سرنوشت انسان نیز در کف با کفایت آنها است و او چون بنده ای ذلیل هر چه که در دائره کوچک دوران کند باز هم رشته های اصلی حرکتش چون رشته های حرکت عروسکان خیمه شب بازی در دست کارگران پشت صحنه است. متافیزیسم با معلق نگهداشتن انسان در چاه و یل گناه و عصیان با دمیدن روح گنه کاری و ترس از مواخذه و عذاب، هراسی دائمی و وحشتی فلج کننده بر قلب او می افکند. همینطور با جامد کردن بعضی اصول که ممکن است در شرایط گوناگون، غلط یا درست بوده باشند و وادار کردن توده ها به قبول تعبدی آن، زمینه را برای پذیرش بسیاری از خواستهای نیروهای استعمارگر از طرف آنان فراهم می آورد و محاسبه اینکه تا کنون در طول تاریخ این هراس و وحشت، این جامد کردن اصول و طبعاً ایجاد سدی در برابر درک فعال و خلاق انسان از مسائل هستی چقدر بنفع طبقات حاکمه عمل کرده و چه چماق سنگینی در دست این طبقات علیه میلیاردها مردم رنجیده ای که علاوه بر رنج این دنیا باید همیشه ترس از عذاب آن دنیا را هم بر دوش های ضعیف خویش حمل کنند، قرار داده و خلاصه محاسبه اینکه این وحشت و هراس از نیروهای ماوراء الطبیعی و حتی امید به رحم و شفقت این نیروها چه نقش ارتجاعی تا کنون در مقابل آزادی و رهائی بشر ایفاء کرده است، می تواند معیاری باشد برای شناخت ماهیت ضد مردمی و ضد انقلابی این قبیل اعتقادات در جهان امروز ما. »
چنین است نظر این انقلابیون مارکسیست شده (یا بوده ) عصر ما که روزی خود را کارشناس اسلام و مذهب معرفی می کردند که خامی و نپختگی و بی اطلاعی در سراسر آن موج می زند… خلاقیت و مسئولیت انسان را که از اصول معارف اسلام است و در مارکسیسم از او گرفته شده برخ اسلام و ادیان می کشند و همه جبر و فلاکت و بی اختیاری و دنباله روی از خواست ابزار تولید و طبقه که مارکسیسم بر چنین انسان مارک زده به ادیان و متافیریک نسبت می دهد با اینکه این نوشته را قابل بررسی و جواب نمی دانم و قضاوت درباره آن را بخود خوانندگان واگذار می کنم چند جمله ای در جواب آن می نویسم:
شاگردان مکتب مارکسیسم لنینیسم در این نوشته مدعی هستند که دین انسان را « بیمار» ، بی اعتماد به خودش، « هراسناک » بار می آورد و آنها می خواهند با تبلیغ مارکسیسم انسان را سالم، فعال، خلاق و شجاع بار بیاورند، و دلیل این آثار سوء هم بنظر خیلی ادیبانه توضیح داده شده.
در اینجا من تنها کاری که می کنم چند جمله از متن قرآن که رسمی ترین سند دین است برای نشاندادن نظر اسلام به انسان و آثاری که بطور منطقی بایستی بر آن مترتب شود می آورم و می گذرم.
ارزیابی کوتاهی از مراسم
روز جمهوری اسلامی عید نوروز چهارشنبه سوری سیزده بدر
یکی از مراسم سنتی که ایرانیان از قدیم داشته اند جشن نوروز و سیزده بدر است. نوروز اوّل فروردین ماه و آغاز آن از تحویل شمس به برج حمل می باشد. این روز را ایرانیان همه ساله جشن می گیرند و به دیدن یکدیگر می روند و برای یکدیگر تحفه و هدیه می برند. می گویند این رسم از زمان جمشید جم بیادگار ماند و پس از او شاهان ایران این سنّت را عمل نموده¬اند به طوری که از نوروز نامۀ حکیم عمر خیام استفاده می شود: آغاز مراسم نوروز، سالهای قبل از جمشید بوده که می خواستند برای زمان، واحدی داشته باشند و بقول خیام برای «گاه شماری» یک دور حرکت انتقالی زمین را به دور خورشید یکسال به حساب آورند و آن یکسال بعد را به دوازده ماه تقسیم نمودند و بعد از مدتها، هفته نیز برای زمان شماری در ایّام قرار گرفت. بهر حال عید نوروز تنها عید بزرگ باستانی ایرانیان است.
به طوری که از تواریخ استفاده می شود، بسیاری از اقوام وملل مراسمی برای جشن و سرور بعنوان عید داشته اند که در آن روز گرد یکدیگر جمع می شدند و به سرور و شادی می پرداختند و از قرآن مجید استفاده می شود که حضرت عیسی «ع» بنا به پیشنهاد یاران نزدیک خود از خداوند درخواست نموده که برای آنها مائده ای از آسمان نازل فرماید تا اینکه آنروز برای آنها و نسلهای آینده عید بوده باشد.
• »(آیه ۱۱۴ سوره مائده) معمولاً انسان از زندگی یکنواخت خسته می شود و احساس ملامت می نماید و اگر هر سال چند روزی را بعنوان جشن و شادمانی تعطیل نماید اثر روانی بسیار خوبی دارد و گویا با شروع کار در سال نو زندگی را از نو آغاز می کند و با نشاط بیشتر به کار خود می پردازد. باید پذیرفت که ایرانیان حسن انتخاب داشته اند و زمان خوبی را برای این کار انتخاب نموده اند زیرا از اوّل فروردین بهار آغاز می گردد، سرمای زمستان تمام شده و گیاهان کم کم سبز می شوند و در مکان هائی که هوا معتدل است شکوفه ها باز می شود و به زمین زیبائی مخصوصی می بخشد گویا زمین کهنه، نو گردیده و حیات خود را از سرگرفته است.
در حیوانات نیز که سرما را پشت سر گذاشته و وارد فصل بهار شده اند جنب و جوش بیشتری دیده می شود گویا آنها نیز زندگی نوی را آغاز کرده اند و در مجموع، آغاز فصل بهار، ابتدای یک زندگی تازه برای درختان و گیاهان و موجودات زنده است که در مناطق معتدل زمین زندگی می کنند.
اگر چه اوّل بهار بعلت اینکه آغاز یک زندگی تازه است جای شادی و سرور است ولی این شادی و سرور چون جنبۀ مادی دارد و بخاطر تازه شدن زندگی مادی است، لذا در اسلام مورد توجه نبوده است، اسلام روی معنویّات تکیه می کند و عید مسلمانان را ایّامی قرار داده است که آنها از یک عبادت بزرگ فارغ شده اند و گناهانشان آمرزیده شده و مورد عنایت خداوند قرار گرفته اند از علی «ع» نقل شده که در یکی از روزهای عید فطر فرمود: امروز عید است برای کسی که خدا روزۀ او را پذیرفته و نمازهای او را پاداش می دهد. «اِنّما هو عید لمن قبل الله صیامه و شکر قیامه» اسلام دو عید رسمی دارد: عید فطر و عید قربان.
عید فطر روز اول شوال است که مسلمانان یک ماه تمام را روزه گرفته و به عبادت پروردگار مشغول بوده اند و عید قربان روز دهم ذیحجه است که اعمال مهم حج را انجام داده اند و از احرام خارج می شوند. شیعیان عید سومی نیز دارند و آن روز ۱۸ ذیحجه است که روز مأیوس شدن کفار بوده و با تعیین مقام ولایت برای امیرالمؤمنین علی «ع» دین اسلام کامل گردیده است و خداوند نعمت خود را بر بندگان تمام نموده و به اینکه اسلام دین امت باشد ابراز رضایت فرموده است. (آیه ۳ از سوره مائده)
از علی «ع» نقل شده که در خطبه نماز عید فطر فرمود:« الا و انّ هذاالیوم یوم جعله الله لکم عیداً و جعلکم له اهلاً فاذکروا الله یذکرکم… واستغفروه یغفرلکم» آگاه باشید امروز روزی است که خداوند آنرا برای شما عید قرار داده و شما را اهل آن (و سزاوار آن) قرار داده است پس شما بیاد خدا باشید تا خدا بیاد شما باشد و از خدا طلب آمرزش کنید تا او شما را بیامرزد و هم از آن حضرت نقل شده که در خطبۀ عید قربان فرمود:« الا و انّ هذاالیوم یومُّ حرمته عظیمه و برکته مأموله و المغفره فیه مرجّوه فاکثروا ذکرالله و تعرّضوا لثوابه بالتوبه و الإنابه والخضوع».
آگاه باشید امروز روزی است که حرمت آن عظیم است. در امروز امید آمرزش و برکت بسیار است پس شما ذکر خدا را زیاد بگوئید و با توجه و بازگشت و خضوع کامل خود را در معرض ثواب خدا قرار دهید(جامع الاحادیث ج ۶ ۲۸۳ ـ ۲۸۰ ) آری! جشن و سرور برای مسلمانان در اعیاد مذهبی باید توأم با عبادت و توبه و استغفار باشد و باید مسلمانان خود را آماده عبادت بیشتر و بندگی خالصتر و اطاعت نیکوتر بنمایند.
و ازعلی «ع» نقل شده که فرموده هر روزی که در آن معصیت خدا انجام نگیرد آنروز عید (واقعی) است «کل یوم لا یعصی الله فیه فهو عید» (نهج البلاغه حکمت ۴۲۸) برای ایرانیان پس از انقلاب عیدهای دیگری نیز بوجود آمده است که مهمترین آنها ۱۲ بهمن روز بازگشت امام به ایران و روز ۲۲ بهمن روز پیروزی انقلاب و روز ۱۲ فروردین روز جمهوری اسلامی است.
امام خمینی رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران صبحگاه ۱۲ فروردین چنین فرمودند:
«امروز روز حکومت الله است، از بزرگترین اعیاد مذهبی و ملّی ملت ایران است، ما باید همه ساله این روز را عید بگیریم و زنده نگه داریم».
۱۲ فروردین روزی است که با رأی قاطع ملت، نظام جمهوری اسلامی برای کشور ایران تصویب شد و ملت رشید و مسلمان ایران اثبات کرد که جز حکومت الله نظام دیگری را نمی پذیرد. الحق که روز ۱۲ فروردین سزاوار عید بودن است زیرا این روز از جهتی همانند با عید فطر است و از جهتی همانند با عید قربان و علاوه بر اینها روز مأیوس شدن دشمنان اسلام و انقلاب و روز تحقق آرمان غدیر است.
اگر مسلمانان در ماه رمضان یک ماه روزه می گیرند و برای خدا امساک می نمایند و روز و شب به ذکر و تسبیح او مشغول می گردند و آنگاه اوّل شوال را عید می گیرند و نتیجه عبادت را از خدا می طلبند، ملت ایران ماهها اعتصاب نمودند بازارها را بستند و شبانه روز به ذکر و شعار و تظاهرات وسیع و گسترده مشغول بودند و۱۲ فروردین به نتیجۀ آن رسیدندو اگر مسلمانان در ایّام حج وقوف به عرفات و مشعر را انجام می دهند و در منی جمرات را رمی می کنند(و شیاطین را با سنگریزه دور می نمایند) و گوسفندی را برای قربانی ذبح می کنند و سپس جشن عید می گیرند زیرا به آرزوی خود رسیده و تکلیف خود را انجام داده اند، ملت ایران با معرفت کامل راه خود را تشخیص داد و با شعورعمیق سیاسی خود دست به یک مبارزۀ اسلامی زد و از بهترین فرزندان خود قربانی ها داد و شیطان بزرگ را از خود دور کرد و اعوان و انصار او را از ایران بیرون راند و روز ۱۲ فروردین به آرزوی خود رسید. روز هیجدهم ذیحجه رسول خدا از مسلمانان خواست تا علی «ع» را به عنوان ولّی امر بپذیرند و حکومت اسلامی تداوم بابد.
ملت ایران ۱۲ فروردین آرمان رسول خدا را تحقق بخشید و حکومت اسلامی را تصویب و تثبیت نموده و دشمنان را مأیوس کرد. بنابراین، ۱۲ فروردین در ابعاد وسیع خود فلسفۀ عید فطر و عید قربان و را در بردارد و محقّق خواسته رسول خدا«ص» در روز عید غدیر است و چون جزء ایّام نوروز بشمار می رود با عید طبیعی و ملّی ایرانی نیز هماهنگ است و چه زیبا فرمود امام امت:
«۱۲ فروردین از بزرگترین اعیاد مذهبی و ملّی ملت ایران است »
آری! ۱۲ فروردین روز بسیار بزرگی است و ملت ایران همه ساله باید آنرا جشن بگیرد و همانطوری که امت مسلمان در عید فطر و قربان جشن می گیرند و خود را برای انجام یک عبادت بهتر و پسندیده تر آماده می کنند، مسلمانان ایران باید ۱۲ فروردین را جشن بگیرند و خود را برای حفظ بهتر انقلاب و صدور آن آماده تر کنند. امید است خداوند تبارک و تعالی همه را توفیق عنایت فرماید تا از این انقلاب شکوهمند بهتر و بیشتر حفاظت نمائیم.
مراسم سیزده بدر:
یکی دیگر از رسمهای ایرانیان جشن سیزده بدر است که روز ۱۳ فروردین انجام می گیرد و گویا جشن این روز بخاطر دوری از نحوست سیزده است. ما منکر نحسی و شومی نیستیم زیرا همانطور که مکان ها و زمان ها می توانند مبارک باشند مانند شب قدر که قرآن مجید آنرا مبارک دانسته و مانند خانۀ کعبه و بیت المقدس که قرآن بعنوان سرزمین بابرکت از آنها یاد نموده است، همین طور می تواند بعضی از ایّام نحس و نامبارک باشد. قرآن مجید روزی را که قوم عاد گرفتار عذاب شدند روز نحس دانسته و از آن به (یوم نحسٍ مستمر) تعبیر نمده است ولی در موضوع سیزده بدر توجه به دو نکته را لازم می دانیم.
نکته اول این است که نحسی روز سیزدهم را معمولاً ناشی از عدد سیزده می دانند و برای نحسی این عدد هیچ مدرک معتبری در دست نمی باشد و گویا از خرافات مشهور است. نکته دوم این است که اگر یک روزی نحس باشد معمولاً نحسی آن دامنگیر افرادی می شود که اهل معصیت و گناه باشند چنانکه قوم عاد نیز بعلت طغیان و گناه در آنروز گرفتار عذاب شدند و نیز نحسی آن روزهای نحس با عبادت و توبه و انابه از انسان دور می گردد. بنابراین جشن سیزده بدر علاوه بر خرافی بودن، با کیفیتی که در زمان طاغوت انجام می گرفت بسیار ناپسند و از اسلام و عقل به دور است.
امید است ایرانیان مسلمان و انقلابی به جای روز ۱۳ فروردین روز ۱۲ فروردین را به شیوه اسلامی و انسانی جشن بگیرند و بساط جشن خرافی سیزده بدر را برای همیشه برچینند.
چهارشنبه سوری:
از مراسم خرافی دیگر که هنوز هم بعضی از ایرانیان انجام می دهند مراسم چهارشنبه سوری است بدینگونه که چهارشنبه آخر سال آتش روشن می کنند و از روی آن می پرند و می گویند:«سرخی تو از من زردی من از تو» این مراسم که گویا دوران آتش پرستی ایرانیان را بیاد می آورد قطعاً خرافی و شاید حرام و خلاف شرع باشد بلکه با قاطعیت باید گفت: اگر با اعتقاد باینکه آتش مؤثر است از روی آن می پرند شرک و خلاف شرع مسلّم است. این مراسم تقریباً کهنه شده و در ایران اسلامی نسبت به سابق کمتر دیده می شود. امید است پس از انقلاب بساط این مراسم ننگین هم بطور کلی برچیده شود.
اقتصاد اسلامی در راه ریشه کن ساختن فقر
آیت الله حسین نوری
فاجعۀ بزرگ بشریت
در طی بحث های گذشته بمناسبت شرح مصائب و عوارض درد انگیز« فقر» به بحث در پیرامون یکی از فاجعه آمیز ترین این موضوع، که عبارت از گرسنگی و فقر غذائی اکثریّت مردم جهان بود پرداختیم و گفتیم که اکثریت عظیم مردم امروز از گرسنگی کیفی یا در واقع گرسنگی مخفی رنج می برند و این غیر از آن صورت حادّ گرسنگی است که انسان به اصطلاح « قوت لا یموت » خود را پیدا نکند.
در گرسنگی کیفی که همچون « خوره » به جسم و روان مردم جهان امروز متأسّفانه چنگ انداخته و نسلهای بشر را رو به نابودی می برد، مسأله در این است که حدود ۳ میلیارد انسان، قادر به تأمین موادّ لازم و حیاتی جهت حفظ و تأمین سلامت و تعادل دستگاه بدن خود نیستند و رفته رفته رو به انحطاط می روند.
این موضوع یکی از پدیده های تلخ و مصائب جانسوز جهان بشریت است و برهر انسانی که دل بیدار و فکر روشن دارد لازم است دربارۀ آن بیندیشد و احساس مسؤولیت کند و در راه قلع و قمع این درخت زقّوم در حدّ توان خود گامی بردارد.
باز هم برای نمونه در این آمار و ارقام که قطره ای از دریا و مشتی از خروار است و در جرائد، توجه هر خواننده حسّاس را بخود جلب می کند دقت بفرمائید:
۱ـ روزانه صدها هزار نفر در جهان از گرسنگی جان می دهند و این در حالیست که ۷۰۰ میلیون نفر دچار سوء تغذیه بوده و ۵/۱ میلیارد نفر از جمعیت جهان بخدمات پزشکی دسترسی ندارند! طبق این گزارش ۲/۱ میلیارد نفر در مکانهای فاقد آب لوله کشی زندگی می کنند و ۲۵۰ میلیون کودک در کشورهای جهان سوّم فاقد مدرسه هستند!!
در این گزارش آمده است: کشورهای صنعتی تنها معادل ۱۸ روز از مخارج سالیانۀ خود برای خرید سلاح را جهت کمک به کشورهای عقب افتاده اختصاص می دهند، در همین حال «خاویر پرز دو گونه یاردو» روز گذشته در لارگوس اظهار داشت در سال یکهزار و نهصد و هشتاد و چهار، پنج میلیون کودک آفریقائی بر اثر سوء تغذیه و بیماری می میرند و پنج میلیون کودک دیگر به عوارض حادّ ناشی از آن مبتلا می شوند
۲ـ سالانه ۱۷ میلیون کودک در جهان سوّم نه در اثر جنگ و یا حوادث فاجعه آمیز دیگر بلکه در اثر آلودگی آب آشامیدنی، فقدان بهداشت، و سوء تغذیه می میرند!
طبق گزارش «یونیسف» از ۱۲۶ میلیون نوزاد متولّد در سال ۱۷ میلیون به سن پنج سالگی نمی رسند.
میلیونها کودک سالانه در اثر اسهال و از دست دادنِ آب بدن در «برزیل» و «بنگلادش» و کشورهای جهان سوم می میرند، در جهان سوم بعنوان مثال در « آکوادور» تعداد تلفات در اثر بیماری سرخک ۴۸۰ بار بیشتر از کودکان آمریکای شمالی می باشد!
در اثر بیماری مالاریا فقط در مناطق جنوبی آفریقا، سالانه بیش از یک میلیون کودک و نوزاد می میرند.
اگر در کشوری مانند سودان اوّلین نیاز، آب می باشد در کشوری مثل لائوس که شدیداً در اثر جنگ ویتنام ویران شده است به عکس اولین نیاز تغذیۀ صحیح و آموزش می باشد!
معلّمین با داشتن حقوقی به میزان ۲ دلار در ماه مجبورند ۹۰ درصد وقت خود را برای تهیّۀ غذا، آوردن آب از نقاط دور دست کوبیدن برنج و خورد کردن چوب برای پخت و پز صرف کنند واضح است که در چنین شرائطی نمی توانند بدرستی به کودکان آموزش بدهند!
در سریلانکا «محلات فقرزده» به نام «باغستان» معروف است زیرا این محلات اماکن مسکونی مستعمرین قدیم بوده و این نام از آنوقت مانده است امّا این باغها تغییر شکل یافته و به زباله دانی متعفّنی تبدیل شده است که فقط دارای یک حمّام و یک توالت پر از مگس و آلودگی برای حدود ۲۰۰ سکنه می باشد در اینجا نیاز اصلی مردم فقر زده، امکانات بهداشتی می باشد.
آب آلودۀ عامل اسهال و بیماریهای عفونی دیگر، فقدان بهداشت و سوء تغذیه دلایل اصلی مرگ و میر بیش از حدّ کودکان در جهان سوم می باشد.
طبق گزارش «یونیسف» از ۱۲۵ میلیون نوزاد متولّد شده در سال ۱۷ میلیون به سن پنج سالگی نمی رسند این ۱۷ میلیون کودک می توانستند زنده بمانند، والدین و خواهران و برادران آنها زندگی بهتری داشته باشند و میزان تلفات نوزادان ۵۰ درصد کاهش یابد، چنانچه دلار کافی برای تهیّۀ واکسن و آب آشامیدنی بهداشتی امکانات آموزشی و تغذیۀ بهتر موجود بود! و تمامی این هزینه کمتر از هزینه ای است که مردم کشورهای صنعتی سالانه برای مشروبات الکلی صرف می کنند!
این مقیاس «یونیسف» بسیار ذهنی است زیرا خیرخواهان و دولت ها در مقابل کمبود موادّ غذائی مثلاً در کامبوج فوراً اقدام می کنند و بیاری گرسنگان می شتابند امّا این سازمانهای بین المللی هیچگاه متوجه مرگ تدریجی و به دور از هیاهوی کودکان در جنگها و کشتارهائی که هر چند هفته یکبار در مناطق مختلف دنیا بروز می کند و حدود ۲ میلیون قربانی می دهد نمی شوند!!
این چه سیاستی است که ابر قدرتها در پیش گرفته اند از یکسو به کشورهای مختلف هجوم برده و هر چه دارند به یغما می برند، آنجا را ویران کرده کشت و کشتار راه می اندازند و سپس سازمانی مانند «یونیسف» را مأمور می کنند تا شرائط بد محیط زیست و کمبود بهداشت و تغذیه بد مردم آن مناطق مخصوصا! کودکان را بهبود بخشد!
آیا جز این است که کمک سازمانی چون یونیسف به جای ایجاد خود کفائی و ممانعت از غارت ثروت این ملل محروم، آنان را از شیر خشک تا آب آشامیدنی به خود وابسته می گرداند تا آنانرا روزبروز سلطه پذیرتر نموده و کشورهای صنعتی بتوانند از ثروتهای آنان بهرۀ بیشتر ببرند.
بذل و بخشش مقداری شیر خشک و چند بشکه آب آشامیدنی چه دردی را دوا می کند بجز تقویت احساس حقارت و خود کم بینی در ملّت های جهان سوم و تصّور اینکه به جز با یاری کشورهای صنعتی هیچگاه پیشرفتی نخواهند داشت و به تمدّن نخواهند رسید، اینگونه خیرخواهی های ظاهر فریب فقط حربه ای خواهد بود در راه استعمار فرهنگی این گونه ملّت ها و وابسته نمودن مطلق آنان به سرمایه داران بزرگ دنیا و جیره خواران آنها.
اینها نمونه هائی از مصیبتهائی است که «فقر» این فاجعه رقّت انگیز در جهان انسانها بوجود آورده است. ما در ادامۀ این بحث در رابطۀ با فقرغذائی و گرسنگی، مواد اساسی و لازم برای بدن انسانرا در مواد «پروتئینی» ، «معدنی» و ویتامین ها دسته بندی کردیم و در مورد «پروتئین» و مواد معدنی مطالبی گفتیم و عوارض و عواقب زیانبار کمبود یا فقدان برخی از آنها را بیان نمودیم.
اکنون بتوفیق خداوند متعال به ادامۀ آن می پردازیم:
یکی از مخوف ترین و دردناک ترین تظاهرات گرسنگی و فقر مواد معدنی، مربوط به کمبود یا فقدان «یُد» در بدن انسان ها است.
عادی ترین و آشنا ترین عارضۀ گرسنگی «یُد» در مناطقی که دچار فقر آن هستند به صورت بیماری «گواتر» بومی و نوعی گواتر خنازیری بروز می کند، بویژه در مناطقی که نمک و آب آنها از لحاظ ید بسیار فقیر است این بیماری کولاک می کند و سبب بد شکل شدن ساختمان بدن، بد قوارگی انسانها از زن و مرد، ضعف حافظه نقصان هوش و شعور و کمبود میزان درک و فهم انسانها می شود. تا جائی که دانشمندان گفته اند: «گواتر» یکی از مصیبت های وحشتناک ناشی از کمبود و فقر موادّ غذائی است که موجب انحطاط می گردد و سبب می¬شود که در میان اقوام و قبائل فقیر، گروههای کوتوله، احمق ها عقب افتاده ها و کرولال ها بوجود آیند.
نکته مهم اینجا است که پژوهشگران می گویند: متأسّفانه در تمام قاره ها و در همۀ سطح کرۀ زمین، توده های انسانی وسیعی یافت می شوند که از فقدان مادّۀ معدنی «یُد» رنج می برند و بر اثر کمبود شدید و فقدان آن در وضعیتی از شرایط بیولوژیکی قرار دارند که برای نوع بشر دردآور و ننگ آمیز است.
در واقع، نواحی متعددی در جهان یافت می شود که در آنجا تقریباً اکثریت مردم دچار بیماری «گواتر» هستند یا بهر حال از تظاهرات دیگر این بیماری رنج می کشند.
آمار تحقیقی نشان می دهد: در قلب قارّۀ آمریکای جنوبی و در برخی از درّه های «هیمالیا» کمتر می توان فرد بالغی را پیدا کرد که به یک «گواتر» پیشرفته و مزمن مبتلا نباشد. به شکلی که گوئی این نوع ورم حلق و این انحراف از وضع طبیعی و بی قوارگی اندامها، یک نوع مشخّصِۀ نژادی یا دست کم یک نشانۀ ارثی این افراد است. حال آنکه هیچکدام از اینها نیست بلکه فقط این بیماری علامت یک نوع گرسنگی مخفی و نشانۀ کمبود مادّۀ معدنی «یُد» است که چنین فجایعی به بار می آورد! از آنچه که تا کنون ذکر گردید این مطلب مسلم شد که «فقر غذائی» و کمبود مواد لازم و حیاتی برای بدن چه مصیبتهائی در زندگی انسانها ببار می آورد. ملاحظه می شود که افراد فقیر، نه نژاد پست تری دارند و نه در خلقت اصلی ساختمان بدن، از دیگران ضعیف ترند و نه از موهبت هوش و عقل خداوندی بی نصیب مانده اند بلکه این «فقر» است که آنها را در معرض این گونه نسبتها و ناروائیها قرار داده است. «فقر» است که ملّتهائی را تنبل معرفی می کند، قومی را کم هوش و نالایق جلوه می دهد گروهی را سست نشان می دهد، قبائلی را به ضعف جسمی مشهور می سازد و عده ای را از لحاظ ساختمان بدنی ناقص، ضعیف، کوتوله بیقواره، فاقد قدرت عضلانی و توسری خور و بدبخت و بیشعور می سازد و آنگاه استعمارگران به خود حق می دهند که همه چیز آنها را به یغما ببرند و آنان را در عقب ماندگی و ذلّت نگاه دارند و سایۀ شوم سلطۀ اقتصادی و فرهنگی و سیاسی خود را حتی بر سر نسلهای آنها نیز بیفکنند تا به جولانها و ترکتازیهای خود بیشتر ادامه دهند.
از مطالبی که گفته شد به عمق تعالیم حیات بخش و اسلام نیز بهتر پی ببریم زیرا این دین الهی و مکتب آسمانی بر اساس اقتصاد عزّت آفرین و سلامت بخش خود می کوشد تا جامعه ای بسازد که در آن از فقر و مضیقۀ اقتصادی که دارای عواقب زیان بخش است خبری نباشد.
هم اکنون که در سطح زمین، بیماریهای گوناگون، نقص های بدنی، کم هوشی و عقب ماندگی های جسمی و روانی می بینیم همۀ آنها یا لااقل اغلب آنها معلول اختلاف فاحش طبقاتی و فقر و محرومیت ها است. و بعبارت دیگر مولود سیستم سرمایه داری و سلطه جوئیهای استکباری و ظلم و استثمار و نظامهای استعماری است اسلام می خواهد سیستم های استعماری و استکباری و سلطه جوئیهای استثماری و ظالمانه و اختلاف فاحش طبقاتی را بکلی برچیند و بجای آن یک سیستم اقتصادی عادلانه ای را که شایستۀ جامعۀ متعالی انسانی است که در آن تمام استعدادها در جهت سعادت واقعی و تکامل انسانها شکفته شود و در آن از افراط و تفریط و اسراف و تبذیر و استکبار و استثمار، خبری و اثری به چشم نمی خورد و در آن از فقر و کمبود مایحتاج زندگی، هیچ فردی به مضیقه نمی افتد بوجود بیاورد تا در نتیجه توزیع ناعادلانۀ مواهب دنیا و نعمت های خدادادی در کرۀ زمین از بین برود.
به امید روزی که علاوه بر کشور اسلامی ما در تمام جهان بشری، اصول انسان ساز و عزّت بخش اقتصاد اسلامی اساس ظلم و بی عدالتی های اجتماعی را زیرورو کند و جامعۀ برین اسلامی را در سطح گیتی بوجود آورد تا همۀ افراد بشر با آسودگی خیال و تأمین زندگی در زیر یک پرچم شکوهمند و مترقی اسلام بسر ببرند.
اِنَّهم یَرَونَهُ بَعِیداً وَ نَریهُ قَرِیباً
امام خمینی ثابت و استوار از آغاز تا کنون
زن
«دستگاه جابر(پهلوی) در نظر دارد تساوی حقوق زن و مرد را تصویب و اجرا کند یعنی احکام ضروریه اسلام و قرآن کریم را زیر پا بگذارد یعنی دخترهای هیجده ساله را به نظام اجباری ببرد و به سربازخانه ها بکشد یعنی با زور سرنیزه دخترهای جوان عفیف مسلمان را به مراکز فحشا ببرد.»
(اسفند ۴۱)
«از تساوی حقوق اظهار تنفر کنید و از دخالت زنها در اجتماعی که مستلزم مفاسد بی شمار است ابراز انزجار و دین خدا را یاری کنید.»
(۵/۳/۴۲)
«ما با ترقی زنها مخالف نیستیم، با این فحشاء مخالفیم، با این کارهای غلط مخالفیم»
(۲ ذیحجه ۱۳۸۳ ه )
«زنان در انتخاب فعالیت و سرنوشت و همچنین پوشش خود با رعایت موازین (اسلامی) آزادند».
(۱۰/۸/۵۷)
«عنایتی که اسلام به زنان دارد بیشتر از عنایتی است که به مردان دارد. در این نهضت، زنان حق بیشتری از مردان دارند. زنان، مردان شجاع را در دامان خود بزرگ می کنند. قرآن کریم انسان ساز است و زنان نیز انسان ساز. اگر زنان شجاع و انسان ساز از ملت گرفته شوند ملتها به شکست و انحطاط کشیده می شوند. قوانین اسلام همه به صلاح زن و مرد است.
(۱۵/۱۲/۵۷)
«در نظام اسلامی، زن به عنوان یک انسان می تواند مشارکت فعال با مردان در بنای جامعه اسلامی داشته باشد ولی نه به صورت یک شیء، نه حق دارد خود را به چنین حدّی تنزل دهد و نه مردان حق دارند که به او چنین بیندیشند»
(۱۸/۸/۵۷)
«اینجانب به زنان پر افتخار ایران مباهات می کنم که تحولی آنچنان در آنان پیدا شد که نقش شیطانی بیش از ۵۰ سال کوشش نقاشان خارجی و وابستگان بی شرافت آنان از شعرای هرزه گرفته تا نویسندگان و دستگاه های تبلیغاتی مزدور را نقش بر آب نمودند و اثبات کردند که زنان ارزشمند مسلمان دچار گمراهی نشده و با این توطئه های شوم غرب و غربزدگان آسیب نخواهند پذیرفت.»
(۵/۲/۶۰)
«مقاومت و فداکاری این زنان بزرگ در جنگ تحمیلی آن چنان اعجاب آمیز است که قلم و بیان از ذکر آن عاجز، بلکه شرمسار است»
(۲۶/۱/۶۱)
«بانوان محترم ایران ثابت کردند که در دژ محکم عفت و عصمت هستند و جوانان صحیح و نیرومند و دختران عفیف و متعهد به این کشور تسلیم خواهند کرد و هیچگاه نخواهند در آن راههائی که قدرتهای بزرگ برای تباه کردن این کشور پیش پای آنها گذاشته بود، به آن راه ها نخواهند رفت.
(۳/۳/۶۰)
انتقادها و پیشنهادها اعتدال و میانه روی در تمام ابعاد زندگی
در شماره گذشته در رابطه با تبلیغات ضد معرفی مطالبی داشتیم. ممکن است از آن سخن کسی نتیجه بگیرد که ما طرفدار فرهنگ مصرفی و جامعه مصرفی هستیم! برای رفع توهم، لازم به توضیح است همچنانکه از عنوان بحث پیداست، ما طرفدار حد وسط و راه میانه ایم که نه به سوی افراط کشیده شود و نه به سوی تفریط و قرآن و احادیث نیز ما را به همان سو دعوت می کنند. اعتدال و میانه روی باید در همۀ ابعاد زندگی فردی و اجتماعی ملاحظه شود. و در این رابطه نکته دیگری را باید متذکر شد که منظور ما این نیست که در همۀ شرایط باید همه وسائل رفاه ولو در حد معمول برای افراد فراهم شود بلکه منظور این است که حدّ و مرز مصرفی بودن و غیره مورد توجه قرار گیرد، مخصوصاً مسئولین اجرائی و قانونگذاری باید دقت بیشتری کنند و تحت تأثیر شعار و فریاد قرار نگیرند!
البته نباید فراموش کنیم که ما اکنون گرفتار یک جنگ ناخواسته هستیم. دین، کشور، حیثیت و شرافت ملی ما در خطر است و باید برای حمایت ازآنها از جان خود دریغ نداشته باشیم تا چه رسد به نان و تا چه رسد به رفاه. هیچ چیز برای کشور ما اکنون ضروری تر از تهیه گلوله نیست. و ننگ است برای ما که در چنین شرایطی که جوانان عزیز و شرافتمند ما در جبهه های جنگ حق علیه باطل چنان از خود گذشتگی و ایثار و فداکاری نشان می دهند، شکایت از کمبود لوازم آسایشی و آرایشی و وسائل تفریح و مانند آن داشته باشیم!
ملتی که در حال جنگ است رنگ مو می خواهد چه کند؟! گفته می شود که انقلابیون الجزایر
در سالهای جنگ و مبارزه این قدر سختی معیشت را تحمل کردند که گاهی می شد روزهای متوالی تنها جیره ای که به چریکها می رسید به مقدار یک کف دست برنج خام بود که در دهان می گذاشتند و با همان انرژی مختصر می جنگیدند بلکه باید از سربازان صدر اسلام درس بگیریم که در دوران جنگ ـ که همۀ دورانشان جنگ و ستیز با باطل بود ـ بسیاری از شبانه روز به یک عدد خرما اکتفا می کردند.
می گویند در دوران جنگ جهانی دوم ملت انگلستان که خود را مورد هجوم ظالمانۀ هیتلر می دید چنان وارد صحنه شدند که دسته دسته مردم ظرفهای مسی خود را برای ساختن گلوله به کارخانه های تسلیحاتی تقدیم می کردند.
واضح است که ملت مسلمان و متعهد و انقلابی رشادت و پایمردی و ایثار و گذشت خویش را در این زمینه به نحو اعجاب برانگیزی ثابت کرده است ولی روی سخن با کسانی است که در چنین وضعی شکایت از کمبود آنهم مواد غیر ضروری و رفاهی دارند.
رفاه غیر از تن پروری است
در عین حال بحث ما از نظر فرهنگی این است که در شرایط عادی، اسلام با تهیه لوازم رفاهی برای مردم نه تنها مخالف نیست که برآن تأکید دارد. ولی تا حدودی که موجب تن پروری و تنبلی افراد جامعه نشود. اما اگر رفاه به حدی شد که افراد جامعه را از فکر خدا و آخرت ومعنویت و نوع دوستی و سایر کمالات انسانی باز داشت، ضد ارزش می شود و باید از آن جلوگیری کرد. در این زمینه به سخنی از مولی امیرالمؤمنین علیه السلام توجه کنیم که هم به مسألۀ افراط و تفریط در امر مصرف اشاره شده است و هم به تأثیر هدف و انگیزه در مصرف و هم به اختلاف افراد و مقامات در این جهت:
علاءبن زیاد حارثی از اصحاب امیرالمؤمنین «ع» بیمار شد. حضرت به عیادتش تشریف بردند، وقتی بزرگی خانه را مشاهده کردند به او فرمودند:«چه می کنی با گشادی و فراخی این خانه در دنیا و تو به آن در آخرت نیازمندتری!. آری، اگر بخواهی می توانی از همین خانۀ بزرگ به آخرت برسی. درآن از مهمانان پذیرائی نمائی، و به ارحام خود نیکی کنی، و هر حقی را در رابطه با آن ادا کنی، اگر چنین کنی به وسیلۀ همین خانۀ مجلل به آخرت خواهی رسید.
علاء گفت: یا امیرالمؤمنین شکایت می کنم نزد شما از برادرم عاصم!
فرمود: او را چه شده است؟
پاسخ داد: عبائی به خود پیچیده و از دنیا کناره گرفته است!
فرمود: بیاوریدش.
عاصم آمد.
حضرت فرمود: ای دشمنک جان خود! شیطان تو را گمراه کرده است! آیا زن و فرزند خویش را رحم نمی کنی؟ آیا خیال می کنی خداوند که خوشیهائی را برای تو حلال کرده است، نمی خواهد که از آن استفاده کنی! تو کوچکتر از آنی که خداوند با تو چنین رفتاری کند!
عاصم گفت: یا امیرالمؤمنین این شمائید که چنین لباس خشن بر تن دارید و خوراک نامرغوب می خورید.
فرمود: وای برتو، من چون تو نیستم خداوند بر امامان به حق، واجب فرموده که مانند ضعفای جامعه زندگی کنند تا تسلیت و آرامش برای مستمندان باشد.
همان گونه که اشاره شد، از این حدیث شریف چند جهت استفاده می شود:
۱ـ رفاه و وسعت در زندگی اگر به هدف خودنمائی یا دنیاپرستی باشد مذموم است ولی در حد معقول اگر برای پذیرائی از مهمان و آسایش خانواده و مانند آن باشد وسیلۀ سعادت آخرت است.
۲ـ انسان نباید از خوشیهای مشروع دنیا به طور کلی کناره گیری کند، زهد در اسلام به این معنی نیست. در رابطه با زهد اسلامی و تفسیر آن آیه الله شهید مطهری سخنان جالبی در گفتار بیست و یکم از کتاب (مجموعۀ گفتارها) دارند، مراجعه شود.
۳ـ رهبران جامعه اسلامی باید به گونه ای زندگی کنند که مایه آرامش و تسلی خاطر مستمندان و بیچارگان باشد، نه این که با خودنمائی و نمایش زندگی پر زرق و برق خویش سبب هیجان و ناراحتی آنها شوند.
بنابراین وسائل رفاهی به خودی خود چیزهای بدی نیست که با مارک کالای مصرفی، آنها را تحریم کنیم! بعضی از کالاها وسائل تزیینی است، چه آنها که در خانه و اتومبیل و مانند آن به کار برده می شود و چه آنها که در آرایش زن و مرد مورد استفاده می گیرد. اینگونه چیزها نیز نباید بطور کلی منع شود. البته باید در اینجا اعتراف کنیم که متاسفانه جامعه ایرانی سخت پای بند جهات تزیینی است ـ مخصوصاً در رابطه با تزیینات منزل و باید تا حدودی جلو گسترش آن گرفته شود ـ مکرر برخورد کرده ایم که افراد به جهات رفاهی آن اندازه اهمیت نمی دهند که به جهات تزیینی، مثلا وسیلۀ حرارتی شوفاژ در منازل هم از نظر رفاهی و هم از نظر بهداشتی شک نیست که بسیار وسیلۀ خوبی است ولی اکثر خانه ها از آن استفاده نمی کنند ولی در همان خانه ها از کاغذ دیواری و لامپهای تزیینی و لوستر و دکور و سنگهای گران قیمت و مبلمان و چیزهای دیگر استفاده شده است. منظور ما از بیان این مطلب فقط تذکر این نکته است که جامعه ما به جهات تزیینی بیش از جهات رفاهی توجه دارد و این یک پدیده نامطلوبی است. و اگر تبلیغات ضد مصرفی در این مورد باشد بسیار بجا است. ولی در همین زمینه نیز باید نکته ای را تذکر داد که بعضی از امور تزیینی از نظر شرعی مطلوب است. بطور کلی زینت تا حدودی که دنیاپرستی شمرده نشود اشکالی ندارد. خداوند در قرآن کریم می فرماید «قُل مَن حَرَّمَ زینهاللهِ الَّتی أَخرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزق…»
ـ بگو چه کسی زینتهای الهی را که خداوند برای بندگان خویش آفریده و روزیهای خوب و خوش را حرام کرده است؟! ولی نباید در آن افراط شود.
بعضی از زینتها که تبلیغات ضد مصرفی بیشتر آن را به عنوان کالای مصرفی نام می برند، زینتهای بانوان است. ولی اتفاقاً آرایش زن برای شوهر خویش نه تنها جایزاست که مستحب است و بلکه اندازۀ متعارف آن شاید واجب باشد. طلاهائی که زن برای آرایش خویش مورد استفاده قرار می دهد نه خمس به آن تعلق می گیرد و نه زکات. در عین حال باید توجه داشت که همه اینها اولاً برای شرایط عادی است و ثانیا باید به اندازه باشد، نه افراط و نه تفریط.
آدرس تعدادی از نمایندگیهای پاسدار اسلام در شهرستانها
آباده روابط عمومی سپاه پاسداران شمارۀ تلفن ۳۴۰۶
باختران روابط عمومی سپاه منطقه ـ۷ـ ستاد تبلیغات جبهه و جنگ ۲۵۱۸۵
تبریز میدان دانشسراـ سازمان تبلیغات اسلامی ۶۶۶۲۶
شهر بابک کمیتۀ فرهنگی جهاد سازندگی
مسجد سلیمان سازمان تبلیغات اسلامی ۳۰۵۱
منجیل صندوق پستی ۲۲ـ انجمن اسلامی شرکت توانیر
نور سازمان تبلیغات اسلامی
نجف آباد میدان شهرداری ـ کیوسک اطلاعات ۲۶۶۶
گلپایگان سازمان تبلیغات اسلامی
فلاورجان ـ کلیشاد روابط عمومی سپاه پاسداران لجان سفلی
زواره اردستان بسیج سپاه پاسداران
راوند کاشان انجمن اسلامی شرکت ضایع راوند
تهران روبروی مهدیه دفتر پخش مجله پاسدار اسلام تلفن۵۲۳۴۱۱
تهران هفت چنار خیابان حجت ـ مسجد حجّت حجت الاسلام محقّق
تهران خیابان هفده شهریور جنوبی ـ مسجد امام صادق«ع» حجت الاسلام علم الهدی
شهرری روابط عمومی سپاه پاسداران ۵۹۱۰۰۰
بررسی و ترجمه آزاد مبحث انفال
نوشته آیت الله العظمی منتظری
قسمت یازدهم
اقسام زمین و حکم آنها
آیت الله محمدی گیلانی
در صحیحه عمربن یزید است: «امیر المؤمنین علیه السلام می فرمود: هر کس از مؤمنین زمینی را احیاء کند آن زمین بوی تعلّق دارد…».
چنانکه در این اخبار مشهور است، اذن از رسول الله صلی الله علیه و آله و از امیر المؤمنین علیه السلام برای مسلمین یا مؤمنین صادر گردیده است و شامل کافر نمی گردد، این بود نهایت کلامی که در این باره می توان گفت.
ولی اجماع مدّعا، ممنوع است زیرا مسئله مورد اختلاف است، ومقتضای اکثر روایات احیاء که گذشت و همچنین مقتضای بیشتر فتاوای اصحاب، حصول ملکیت است با احیاء مطلقاً یعنی چه احیاء کننده مسلمان باشد و چه کافر، نهایت امر این است که اذن امام یا حاکم عادل شرطیّت دارد چنانکه گذشت، بلکه مورد موثقه محمد بن مسلم و صحیحه ابی نصیر خصوص شخص ذمّی است.
محمد بن مسلم می گوید:« از امام صادق علیه السلام راجع بخرید از یهود و نصاری سؤال کردم، امام علیه السلام فرمودند: اشکال و منعی ندارد، چه آنکه رسول الله صلی الله علیه و آله بر اهل خیبر پیروز گردید و زمین را در دست آنان باقی گذاشت که در آن عمل کنند و آبادانی نمایند و مالیات آن را بدهند علیهذا اشکال و منعی نمی بینم اگر آز آن زمین چیزی خریداری کنی، و هر قومی که چیزی از زمین را احیاء کنند و در آن عمل نمایند، بآن زمین از دیگری احّق بوده و زمین مذکور بآنان تعلق دارد.
و ابی نصیر می گوید: «از امام صادق علیه السلام راجع بخریداری زمین از اهل ذمّه پرسیدم، امام علیه السلام فرمودند: مانعی ندارد که از آنان خریداری کنی، چه آنکه وقتی در زمین فعالیّت کرده و آنرا احیاء نمودند متعلق به آنها خواهد بود، و هنگامی که رسول الله صلی الله علیه و آله بر اهل خیبر غالب گردید و در آنجا یهودیان بودند، زمین را در دست آنان باقی گذاشت که در آن فعالیّت نموده و آن را عمران و آبادان کنند» و مورد این دو خبر، اگر چه زمینهای خراجی است ولی تفریع «فهی لهم» بر صرف احیاء در مورد مذکور بر سببیّت احیاء جهت ملکیّت مطلقاً دلالت دارد اگر چه مُحیی اهل ذمّه باشد، زیرا بیرون کردن مورد این دو خبر که اهل ذمّه است یقیناً جائز نیست، و اختصاص دادن بمسلمین یا مؤمنین که در خبر نبوی صلی الله علیه و آله و خبر ولوی «ع» گذشت از قبیل تمسّک بمفهوم لقب است و بدیهی است که اثبات شیء نفی ماعدا نمی کند، مضافاً باینکه، ملکیّت مسلمین نسبت بزمینهای آباد مفتوح عنوه مورد اتفّاق است، و چنانچه احیاء کفّار اراضی موات را موجب تملّک برای آنان نمی بوده، باید بملکیّت امام باقی باشد، و در اینصورت بااتفّاق مذکور منافات خواهد داشت.
ولی قبلاً گفتیم که خیبر یا مفتوح عنوهً، یا مفتوح صلحاً بوده که بهر حال متعلّق بمسلمین است و بنا براین احیاء آن موجب ملکیّت رقبه ی زمین یقیناً برای احیاء کننده نیست، بناچار «لام» در دو خبر مزبور بر مطلق احقیّت و اختصاص حمل می شود و علیهذا دلیلی بر مأذون بودن کفار در احیاء موات که ملک امام است در دست نیست تا چه رسد که گفته شود، بااحیاء رقبه، ملک آنان می گردد.
و چنانچه گفته شود، اطلاق اخبار احیاء خود بر اذن دلالت می نماید، ناگزیر طبق قواعد باید این مطلقات را بر مقیّدی که در خبر نبوی صلی الله علیه و آله و خبر ولوی علیه السلام وارد شده حمل کنیم، مگر آنکه تقیید بمسلمین و مؤمنین در دو حدیث شریف دارای نکته ی دیگری باشد مثلاً بعنوان اظهار عنایت و اهتمام ویژه بخصوص اهل اسلام و ایمان باشد، این است آنچه در این باره می توان گفت.
ولی آنچه که کار را آسان می نماید، مطلبی است که مفصلاً در مسئله پنجم گذشت که حصول ملکیّت رقبه بصرف احیاء گر چه احیاء کننده مسلمان باشد مشکل است بلی در صورت تملیک امام بوی مالک می گردد و تملکّ آثار احیاء چنانچه کراراً گفتیم یک چیزی است که مقتضای نظام تکوینی است و هیچ تفاوتی بین مسلمان و کافر در این جهت نیست، زیرا هر یک از این دو، مالک قوا و نیروی فعالیّت خویش بوده و قهراً آثار فعل و عمل خود را مالک است، و بدیهی است که نظام تشریع موافق با نظام تکوین است و بر همین امر در خصوص کافر، در خبر مزبور دلالت دارند، درست در آنچه گفتیم تدبّر شود.
در شرح لمعه بعد از قول مصنّف:« مالک می شود زمین موات را در عصر غیبت امام کسی که آن را احیاء کند» می فرماید: « در اینجهت کافر و مسلم متساویند زیرا مقتضای عموم «کسی که زمین مواتی را احیاء کند بوی تعلق دارد » عدم تفاوت بین مسلم و کافر است، و اینکه در صورت ظهور امام چنین زمینی ملک امام است، ضرری بحکم مذکور نمی رساند، زیرا زمین مفروض در ید کافر مانند دیگر حقوق امام از قبیل خمس و غنیمت بدون اذن آنحضرت است که هم اکنون در دست کافر و مخالف است و محکوم بملکیّت برای آنها است و در عصر غیبت انتزاع از آنان جائز نیست، و در زمین چنین حکمی بطریق اولی است.
و در جامع المقاصد است:« پوشیده نیست که اشتراط اذن امام علیه السلام همانا با ظهور آنحضرت است، اما در زمان غیبت آن بزرگوار چنین اشتراطی نیست و الّا احیاء موات ممتنع می شود و آیا کافر در عصر غیبت امام، با احیاء مالک می شود؟ در برخی از حواشی منسوب بشیخ شهید، بر قواعد در مبحث انفال از خمس یافتیم که بلی کافر با احیاء در فرض مذکور مالک می شود و انتزاع زمین احیائی وی از او حرام است، این نظر شهید، احتمال صحّت دارد و بر آن دلالت می کند، تملّک مخالف و کافر در زمان غیبت، نصیب غنیمت را و نمی توان از دست آنان گرفت مگر با رضایتشان و همچنین است قول در حقوق دیگر ائمه علیهم السلام از قبیل خمس که در نزد کسانی است که معتقد با خراج آن نیستند بلکه حقوق بقیّه اصناف مستحقین خمس که بشبهه اعتقاد حلال بودن نمی پردازند چنین است، پس زمین موات بطریق اولی مشمول چنین حکمی است و بهمین جهت است که زمین خراجی را از دست مخالف و کافر جائز نیست انتزاع نمود و خراج و مقاسمه را جز بامر سلطان جور جائز نیست گرفتن، و این امور مذکوره مورد اتفاق است. و اگر کسی زمین خراجی را بفروشد، معامله آن باعتبار آثاری که در زمین مزبور دارد صحیح است و اینگونه معاملات مشمول عموم «من احیا ارضاً میته فهی له » در زمان غیبت می شود و اختصاص باهل ایمان را باید منوط بزمان ظهور امام علیه السلام دانست که با توجه بآن، حمل عموم فوق بظاهرش اقرب خواهد، و این بیان بیانی است وجیه و قوّی و محکم ».
جهت یادآوری می گویم: متکرّراً بیان کردیم که انفال از اموال عمومی است و ملک شخصی امام علیه السلام نیست بلکه متعلّق بمنصب امامت و حکومت مسلمین است، و عصر غیبت امام علیه السلام عصر هرج و مرج نیست و وظایف امامت و سرپرستی امت در عصر غیبت تعطیل بردار نیست و بناچار نواب آنحضرت متصدی مقام مزبور هستند و همان اختیاراتی که آن بزرگوار در شئون حکومت داشته برای این متصدّیان نیز هست اگر چه دارای مقام عصمت نبوده و مقامات نورانی امام را ندارند، و این نواب محترم همانند کارگزاران غیر معصوم آن بزرگوارند پس می توانند بکفار نیز اجازه احیاء دهند اگر آن را صلاح اسلام و مسلمین می دانند.
و امّا در صورت عدم تشکیل حکومت اسلامی بهر سببی که باشد، ظاهراً صلاح اسلام مسلمین مراعات آنچیزی است که علمین شریفین یعنی شهید و محقق ثانیین قدسّ سرهما فرموده اند که وجه آن مخفی نیست.
مسئله هفتم ـ چنانچه زمین احیاء شده ویران گردد در اینصورت اگر اهل آن زمین از آن اعراض کرده اند، بملکیّت امام بر می گردد و طبعاً حکم آن حکم سایر موات است، و اگر اهل آن از بین رفته و هلاک شده اند، باز بملک امام برمی گردد که در شمار انفال گذشت و اخبار مربوط هم نقل گردید، و رجوعش بملکیّت امام یا بخاطر مخروبه شدنش هست که با آن باصل خود که مواتست عودت نموده، یا از قبیل میراث بلاوارث است که بهر تقدیر متعلّق بامام می شود.
و اگر اعراض اهل آن بثبوت نرسید، و هلاکت آنها محرز نگردید که در اینصورت بر مبنای اینکه احیاء موجب ملکیّت رقبه می شود، چنین زمینی مجهول المالک است، و حکم مجهول المالک نزد اصحاب ما صدقه دادن است، و احوط بلکه اقوی آن است که با اذن مجتهد جامع الشرائط باشد زیرا ولی فقیه، ولیّ غائب است و نیز همین حکم مقتضای جمع بین اخباری است که دلالت دارد بر صدقه دادن مالی که ممکن نیست بصاحبش ایصال شود، و بین اخباری که دلالت دارد بر اینکه چنین مالی متعلق بامام است، مانند قول امام صادق علیه السلام در روایت داود بن ابی یزید:« لفظه صاحبی جز من ندارد » و قول ابی الحسن موسی بن جعفر علیهما السلام در خبر محمد بن قاسم بن فضیل، درباره میراث بلاوارث :« چه خوب می شناسی مالک آن را » که مراد امام علیه السلام شخص خودش بوده است.
و ممکن است گفته شود: مال مجهول المالک و میراث بلا وارث، از سنخ واحدی می باشند و مرجع آنها حاکم اسلام است، چنانکه در همۀ کشورها دربارۀ این دو نوع مال بحکومتهای خود مراجعه می نمایند، و شاید مراد بتصدیق نیز خصوص صرف در جهت فقراء نباشد بلکه مراد مطلق سدّ نیازمندیهای اسلام و مسلمین است یعنی همان مصارف هشتگانه ای که در آیه زکوه آمده است، و ظهور لفظ تصدّق در متفاهم عرف ما در معنای اخصّ، دلالت ندارد براینکه در عرف شارع اقدس در صدر اسلام نیز چنین بوده است، و با این بیان صحّت آنچه که در شرایع در این مقام فرموده ظاهر می شود:« اگر برای زمین مفروض، مالک شناخته شده نباشد زمین مذکور متعلّق بامام است».
صاحب جواهر در ذیل این عبارت شرایع در مقام استدلال چنین فرموده:« چون مالک غیر معروف و یا از بین رفته و زمین هم موات شده پس بامام تعلق می گیرد و بر این مدّعا از ظاهر سرائر و تذکره و جامع المقاصد، اجماع نقل شده، و از مفاتیح اجماع صریح در صورت ثانی « یعنی مالک از بین رفته باشد » و خلاف در صورت اول « مالک مجهول باشد » حکایت شده است.
ادامه دارد
چشم دل باز کن که جان بینی
ما مزرعه خودمانیم، و تمام افعال، احوال، اقوال ما، نیّات ما، همه تخمهایی است که در این مزرعه دلمان میافشانیم. هر چه که شنیدی در تو اثر میگذارد، هر چه که دیدی در تو اثر میگذارد، هر چه میخوانی، غذا میخوری، غذایی که با بسماللّه الرحمنالرحیم است، یک اثر دارد. بی بسماللّه آن اثر را ندارد. شیر دادن مادر به فرزند، با بسماللّه الرحمنالرحیم یک نورانیت و معنویت و حقیقتی دارد که اگر این ذکر شریف، بر آن شیر، بر وقت شیر دادن، نباشد، دمیده نشود، آن اثر را ندارد. آن روحانیت و آن معنویت را ندارد. حتی داری میخوابی، خوابیدن با بسماللّه الرحمنالرحیم، یک روحانیت و معنویتی دارد که بی بسماللّه، نه آن صفا را ندارد.
حیوانات هم میخوابند، آنها هم خسته میشوند. بله. روی اقتضای طبیعت حیوانی، آنها هم میخوابند، در این جهت، حیوانها با ما شریکاند، ما با آنها شریکیم اما ما انسانیم. به هر سوی بخوابیم، به هر جهت بخوابیم، خوابیدن هم آدابی دارد. دستور و ادب ندارد؟ کدام ذره هست در دار وجود که دین ندارد؟ از ستارهها بگیر، از درختها بگیر. همه رُستنیها، حیوانات، پرندهها، دریاها، کوهها، گردش این همه موجودات که میبینید. چشم سر، باز میکنی همه را میبینی در آمد و شدند، اینها همه دین دارند. همه برنامه دارند. همه روی برنامه خود دارند رفتار میکنند.
نظامی احسن، دلنشین، شیرین، فتبارکاللّه احسنالخالقین. خوب دیده بگشا ببین کوچکترین خلل و نقصان در خلقت خود، در دار وجود، در نظام احسن عالم، در این جمالاللّه، در این جلالاللّه،میبینی؟ همه، مظاهر اسما و صفات الهی، عالم، یکپارچه نور، اللّه نور السّماوات و الارض، چرا ما این قدر دل مردهایم؟ این همه موجودات و این همه زیباییها، این همه شگفتیها، این همه شکفتهها، چطور این قدر بیخبر شدیم؟ از این همه لذت نمیبریم؟ چطور دنبال فحشا میروی؟ اماکن فساد را آباد میکنی؟ آنها تیرهات میکند. آنها چرک میشود. زنگ میشود. دود میشود. روی جانت، آیینه جانت مینشیند. آن وقت آن روحت از عالم ملکوت عکس برنمیدارد. آن دود میرود در چشم جان، و چشم جان خدابین نمیشود. حقیقتبین نمیشود. باطن و سرّ این عالم را نمیبیند. همان چشم حیوانی دارد، همین است.
پنج حسی هست جز این پنج حس
آن چو زر سرخ و این حسها چو مس
اندر آن بازار کاهل محشرند
حس مس را چون حس زر کی خرند(۱)
این حس حیوانی است. حیوانات هم میبینند. به این اندازه دیدن بوده باشد که انسان تکانی نخورده، رشدی نکرده. سرمایهای به چنگ نیاورده.
بیدار باش. در خویشتن مطالعه کن. در آمدنت مطالعه کن. در رفتنت تأمل بفرما. در خلوتهایت، تنهاییهایت، سَحرهایت، یک مقدار به فکر خود بیفت. بگو که من کیستم؟ یک مقداری به محاسبه بنشین حساب کن. حساب بورز. اگر موفق به محاسبه بشوی که رهی به سعادت جنابعالی. رهی به سعادت بنده. که خود رو نباشیم.
واردات هر چه شد، شد؟ صادرات هر چه شد، شد؟ نقد، هر چه شد، شد؟ نسیه، هر چه شد، شد؟ نخیر. بیا به حساب.
میخواهی مغازهات را، حجرهات را ببندی، بفرمایی برای منزلت، تا آن دینار را، ده شاهی را، یک شاهی را حساب میکنی. چطور شده که راجع به اعمال خود، افعال خود، دین خود، شب و روزی که میگذرانی، هیچ حساب نمیکنی؟
دین، دین حساب است و دار، دار حساب. هیچ بیحسابی در عالم میبینید؟ اگر شیعه هستی و هستی البته، مسلمانی، البته هستی، عاقلی، بیداری، باید که اهل حساب باشی. همه روی مقدار است. همه روی حد است. روی میزان است. نظمی است حیرتآور. ترتیبی است حیرتآور.
به سقراط گفتند آقا شما کتابی تألیف بفرمایید بنویسید. گفت که من علم خودم را تحویل پوست گوسفند نمیدهم. پوست گوسفند. دباغی میکردند روی آن مینوشتند. نخیر. من علمم را، حقیقتم را، دانشم را روی پوست گوسفند؟ نخیر. علم باید در دلهای فرزانگان جا کند. در جان مردمِ بیدار جا کند. علم است. علم، یوسفِ مصر است. حیف است که این زندانی باشد. این باید در آن کاخ ربوبی جان، این یوسفِ علم را باید در این نهانخانه جانت بسپاری. علم را. خیلی باید قدرش را بدانی.
جناب کلینی در کافی نقل میکند از امام هفتم(ع). چه خوش فرمود. آقا فرمود «لیس منّا مَن لَم یُحاسِب نفسه فی کُلّ یوم؛ از ما نیست کسی که هر روز به حساب نفس خود نرسد» آن کسی که خویشتن را به حساب نمیکشد، کلاهش را قاضی نمیکند که من کیستم؟ دارم چه میکنم؟ چرا این قدر حرف میزنم؟ چرا دنبال هر کار میروم؟ چرا این قدر میخورم؟ چرا این قدر بیبرنامهام؟. جمادات خارج از ذات توست، خارج از گوهر تو و جوهرتوست.
خیلی عجب است از این مردم، برای علم که روح است و آب حیات جانشان است، تکان نمیخورند. سبحاناللّه. میبینی جان میدهد برای یک بیجان. جان میدهد برای جماد، جان نمیدهد برای آب حیات خودش!. برای سرمایه سعادتش. حالا ببین چقدر مردم دور افتادهاند. چقدر گرفتارند. چقدر پرتاند. کِی باید بیدار بشوند؟ خدا رحمتتان کند.
امام هفتم میفرماید. به بنده میفرماید، به جنابعالی میفرماید. «لَیسَ منّا ؛از ما نیست». برای این که ما اهل حسابیم. امام اهل حساب است. بیحسابی ندارد که. آن که کارش هرج و مرج نیست که. لَیسَ منّا از ما نیست. از سلسله انبیا، از سلسله مردان خدا. در این رشته نیست آنکه اهل حساب نیست. ما اهل حسابیم. لیس منّا مَن لم یحاسب نفسه فی کل یوم. شب و روز خودش را به حساب نکشد؟ یک بار به حساب ننشیند؟ کارها روی توجه و بینش نباشد؟ فإِن عمل حسناً استزاد منهُ و ان عمل سیئاً استغفر اللَّه منه و تاب الیه.(۲) آن که هر روز به حساب خود نرسد، از ما نیست؛ تا اگر نیکى کرده بیفزاید، و اگر بد کرده از خدا آمرزش خواهد و بهسوی او توبه کند. به حساب بنشیند. کار خیر کرد، امروز روز خوشی برایش بوده؟، روز بیداریاش بوده؟، شب خوشی داشت، الحمدللهربالعالمین، خدایا برکتش بده، بهتر شود، بیشتر شود و اشتباهی داشت و لغزشی داشت، دیگر بس است. نخیر، دیگر نمیبایستی آن لغزش تکرار شود.
پس کی برادر؟ پس کی باید به فکر خودمان بیفتیم؟ خب کی باید خودمان را دریابیم؟ کی باید بگوییم خدایا آمدیم؟ کی باید از شجره وجودمان بهره ببریم؟ این اوقات نازنین را مفت از دست دادیم. حیف حیف.پیر شدیم، گذشته، بعد هم مشکل است. کاش از آن ابتدای تکلیفمان یک مربی قوی، یک معلم دلسوز، یک مرد بزرگوار روحانی داشتیم.
شب و روز باید بالا سر نفس بود. پشت هم باید کشیک نفس را کشید، پشت هم، در تمام حالات. باید مراقب خود باشیم، مواظب خود باشیم.
اصلاً نفس انسانی، خوپذیر است. روح انسانی، خوپذیر است. او را که به یک سو وادار کردی، خب آن جانبی شدی یواش یواش دست برمیدارد. از این طرف قوی میشود. یعنی دست برمیدارد که به کلی ترک نمیکند، این طرف قوی میشود. نفس، نفس مطمئنه میشود. جان، آرمیده میشود. مخاطب به «یا ایّتها النفس المطمئنه إرجعی الی ربّک» میشود. و به طوری با ملکوت عالم خو میکند که خدای متعال میفرماید مِثل من میشود. مَثَل من میشود. متصّف به اسما و صفات من میشود. کار خدایی میکنی. در همین لباس فقرت کار پادشاهی میکنی، سلطنت میکنی، آن قابلیت و استعداد و پذیرش در بنده و جنابعالی هست و به هر رنگی او را دربیاوریم او به آن رنگ در میآید، میپذیرد، خوپذیر است نفس انسانی.
حیف نیست در این عالم به این زیبایی و به این قشنگی، یکپارچه پاکی و خوبی و نزاهت و نظافت و نزاکت، جمال، جلال؟ عالمی به این زیبایی، به این قشنگی، چرا دروغ بگوییم؟ چرا خلاف بگوییم؟ چرا خیانت داشته باشیم؟ چرا عُجب داشته باشیم؟ چرا تکبر داشته باشیم؟ چه کسی بر چه کسی تکبر داشته باشد؟ من تکبرم بر شما چیست؟ همهمان که اولمان معلوم و آخرمان معلوم، درست است؟ چه نخوتی دچار من شده؟ که چه بشود؟ چقدر میخواهد خودش را زحمت بدهد؟ عیب است این تکبر. زشت است این تکبر، این خودبینی، این خودخواهی. که چه بشود؟
اهل حساب باید بود. کشت و زرعتان را بپایید. مواظب باشید. ببینید چه چیزی میکارید؟ چه خوب فرمود امیرالمومنین(ع): ألا إنّ کلّ حارث، حارث یعنی برزگر، یعنی زارع. «الا ان کل حارث مبتلی فی حرثه و عاقبه عمله غیر حرثه القرآن، ای انسان ها بدانید هر انسانی امروز در عاقبت و پایان کار، گرفتار و مبتلا به آثار و نتایج و محصول کِشتِه خویش است» چقدر شیرین است این سخن. هر برزگری، یعنی هر عملکنندهای، هر یک از ما، بنده و جنابعالی، ألا انّ کلّ حارث. عمل و افعالمان همه بذرهاست که در خودمان میافشانیم. عرض نکردیم خودتان را دریابید؟ سرانجامِ خودتان را بپایید؟ ای وای، دو صد گفته چو نیم کردار نیست.
میشود آقایان چنین توفیقی پیدا کنید. چرا نمیشود؟ جناب خدا! بله. دست ما را بگیر. میفرماید، کی تو دست دراز کردی ما نگرفتیم؟. کی تو گفتی خدا من دست رد به سینهات زدم؟.
خودمان را داریم یک جوری گول میزنیم. خدا خدا میکنیم جواب ما را نمیدهد چیست؟ به حقیقت نگفتهای الله. کی جنابعالی گفتی خدا و جواب نداده؟ به حقیقت بگو، خدا جوابت را میدهد.
در دل شب، الله الله از ته دل، به حقیقت الله الله. خب ما خدا خدا نکنیم چه کنیم؟ چه حالی بهتر از این حال؟ چه حالی بهتر از حال خدا خدا کردن؟ چه حالی بهتر از حال نماز گزاردن؟ چقدر شکر کنیم خدا را به ما اجازه داد، ما را پذیرفت، ما را دعوت کرد، خواست که ما در حضورش بایستیم با او حرف بزنیم. اذن داد، اجازه فرموده رفتی جلو، بله ایستادی، چقدر خوشمزه، چقدر شیرین، انّ المُصلّی یُناجی ربّه.نمازگزار مشغول مناجات با خداست. ای بهبه.
این همه به شما گفتند که. شما زارع خودتان، مزرعه خودتان، اعمال و افعال و نیاتتان، بذرها و تخمهایی هست که در خودتان میافشانید. نگفتند؟ این همه آیات بر شما خوانده نشد؟ این منبرها برای شما نبود؟ این همه انبیا برای شما نیامدند؟ این همه کتابها برای شما نبود؟ شما نشستید گوش کردید، نرفتید دنبالش؟ گوش میکردید این درخت وجود شما میوه میداد. منتها این نهال وجودی شما را کرم خورده. سمپاشی نکردید. پیش طبیب نرفتید با این امراض، گرفتار شدید. چشم بسته، گوش بسته. این کرمها چیست؟ هوا و هوسها، علاقه به دنیا، حرام خوردنها، خلاف کردنها، از خدا بیخبر بودن، سر به سوی عالم ماده حیات پست دنیا داشتن، به لهو و لعب سرگرم بودن، دنبال زرق و برق دنیا بودن، قدر خود را نشناختن، بچگی کردن. برای جماد جان میدهند. به فکر آب حیات جان خودشان نیستند. ای خوشا به حال بیداران، خوشا به حال سبکباران.
امام نهم فرمود: الدُّنیا سُوقٌ ربح فیها قوم و خسرالآخرون.(۳) دنیا بازار است. عدهای سود و منفعت میبرند و عدهای دچار خسارت میشوند». تجارتخانه خوبی است. بازار خوبی است. اصلاً این نشئه، نشئه قرار نیست. اینجا جای ماندن نیست. اینجا کارخانه آدمسازی است برای عالم دیگر. نباید بمانی، به کمال نمیرسی. هسته بماند درخت نمیشود. نطفه بماند آدم نمیشود. و آنها که تمام این اوقات را مراقب و مواظب بودند نتیجه گرفتند. این نهال را کرم خورده. آب نداده. پژمرده و افسرده شده. خدا رحمتت کند. بیشتر به فکر خود باش. اهل محاسبه باش. واردات و صادراتت را حساب کن. نقد و نسیهات را حساب کن.
فرمایش حضرت امیر علیهالسلام: الا ان کل حارث مبتلی فی حرثه و عاقبه عمله. هر کس هر چه کاشته، کلّ حارثٍ. هر که، هر کس هر چه که کاشته، گرفتار آن کاشته خودش است. رنج میبرد. در ابتلا، با زحمت، آن کاشتههایش. مگر یک صنف. غیر حرثَهِ القرآن. مگر کسانی که قرآن را، آیات قرآن را، معارف قرآن را، حقایق قرآن را، اسرار قرآن را در دل کاشتهاند. اینها مردمی هستند سعادتمند، عاقبت به خیر. اینها خوشبختاند. اینها صاحب مقامات و درجاتاند. اینها پلههایی را پیمودند. آن عملت را، آن فعلت را، آن قولت را، آن خوراکت را، کسب و کارت را، قرآن امضا فرمود. مطابق قرآن در دل کاشتی، سرمشق داری، مطابق این سرمشق است، خوشا به حال تو. وگرنه یک روزی فریادت بلند میشود. ای وای من چرا این طور بودم، من چرا آن طور کسب کردم، آن طور غذا خوردم، آنجا رفتم، همه و همه و همه موجب حرمان و گرفتاری ماست مگر کسانی که قرآن در دل کاشتند. مگر کسانی که به آیات قرآنی نزدیک شدند. اینها مردمی هستند خیلی گرانقدر، ارزنده، وزین، با ارزش. اینها انسان. التفات نمیفرمایید؟ اینها خیلی قدر و قیمت دارند، خیلی سنگین. این کشتی وجودشان بار دارد. فمن ثقُلت موازینه، میزان او، متاع و کالای او سنگین است، گرانقدر است، ارزنده است، ثقل است. من خفّت موازینه، سبک است، فأمّه هاویه، چون دنبال هوا بود، این هوای توخالی او را میبرد به هاویه. باری نداشت کشتی وجودش، چیزی کسب نکرده. نمیبینی دنیا او را چه جوری به بازی میگیرد؟ مثل یک پر کاه؟ گردباد چه جوری پر کاه را به بازی میگیرد؟ این طرف آن طرف میکند. سنگینی، متاع علم، بینش، معرفت که ندارد.
محال است آقا آدمی که یافته، رسیده، بیدار شده سرش کلاه بگذارند. محال است. دنیا شکارش کند.
از این کوههای سخت، میشود چیزی گرفت و کاست، کلنگ بزنی سر این کوهها هر چقدر هم سفت و سخت باشد این نیش کلنگ که آمد به سرش بالاخره از او چیزی گرفته میشود. امام صادق(ع) فرمود: ایمان مؤمن از آن سنگهای سخت، سفتتر و محکمتر است. از ایمان مؤمن چیزی نمیشود کاست. اینهایی را که میبینی دنیا بازی میگیرد، گاهی به این سو گاهی به آن سو، اینها جان ندارند، اینها وزن ندارند، اینها کشتی وجودشان خالی است. اما این قرآن، معرفت جان است، بینش است. به اسرار عالم، به حقیقت عالم انس پیدا کردن است. به قدری سنگین میشوی که فرمودند و چه خوش فرمودند این جنابعالی میشوی جهان منتهی جهان عقلی نه جهان علمی خارجی. جهان عقلی، میشوی آسمان، میشوی زمین، میشوی ملائکه، میشوی خدا، مِثل او، مَثَل او، نماینده او، خلیفه او. نامه برایت میآید من الحیّ القیوم الی الحیّ القیوم. یک چنین بزرگواری هستی جنابعالی. التفات میفرمایید؟ این قدر قدر و وزن و قیمت دارید حالا نایست نگو من هفتاد کیلو شدم، شصت کیلو شدم. این تو نیستی. آن گوسفند است که باید این جور کشید. آن لاشه گاو است باید آن جور کشید. این انسان یک میزان دیگر دارد. حیف جنابعالی نیست که ترازوی پیمانه شما را بکشد؟ مگر اینها میکشد انسان را؟ ترازوی پیمانه مال کاه است. مال اجسام است. گندم، جو اینها را باید با آن کشید. انسان را میخواهی وزن کنی برو پیش امام صادق(ع). انسان ترازوی خاص خودش را دارد. برو پیش امیرالمؤمنین. برو پیش پیغمبر، برو پیش قرآن. اینها ترازوی جنابعالی هستند. اینها سنگ حقاند. ترازوی عدل الهیاند. انسان را باید این ترازوها بکشد. حالا ببین اینها چقدر به تو وزن دادند. این ترازوها مال بنده و جنابعالی نیست آقا. ترازوی انسان ترازویی است دیگر. آن ترازویی که باید آب را کشید پیمانه است. آن که نخودچی کشمش میکشی آن ترازو است. آن که کاه میکشی آن ترازو است. آن که انسان را میکشد اینها نیست که. آن که انسان را وزن میکند امام صادق است. امیرالمؤمنین است. پیغمبر است. قرآن است. موازین قسط هستند. حالا برو خودت را وزن کن. ببین امیرالمؤمنین چقدر قد و وزن به تو میدهد؟ به هر اندازه که با او نزدیک هستی، این شفاعت توست. همان اندازه از قرآن بهره داری و به آن قدر آنجا تو را به سوی خود میکشاند.
ذره ذره کاندرین ارض و سماست
جنس خود را همچو کاه و کهرباست
اینجا را دریاب. مواظب اینجا باش. و زود آقا به مزرعهات برس، هر چه زودتر، نگذار صبح شود. ای بسا صبح نشده. این توفیق را پیدا کنیم. اهل حساب باش. الان آقا اگر آن صفات درونی ما برای ما بروز کند، ظاهر شود، عکسهایش را ببینیم، فرار. آه اینها چهاند؟
آن آقا مثلاً بیماری جزام گرفته، این بیچاره که نمیداند این میکروبهایی که در این گوشه عضو بدنش جمع شدند دارند میخورند اینها چه میکروبی هستند که بعد آمدند از او عکس گرفتند و نشانش دادند و بزرگش کردند میبیند اوه این گوشه بدنش یک جنگل حیوان درنده به نام شیر، یکی و دو تا و ده تا و صد تا و هزار تا نبود. این همه شیرها گوشه این عضو بدن جمع شدند و چه جور او را میبلعیدند. آن میکروبها به شکل شیر. و شرع ما و روایات ما یکی دو تا نه، ده تا بیست تا نه، پنجاه تا صد تا نه، از شیعه تنها نه، از سنی هم دارد، آنها هم در کتابهایشان آوردند، به طرق گوناگون فرمودند که ای بسا افراد الان به شکل انسانی ما را نگاه میکنید، حیواناتی در نهادشان هستند و یک روز میبیند که این حیوانات به او حمله میکنند. حالا میخواهد از دست اینها فرار کند کجا؟ از خودش که انسان نمیتواند فرار کند. کجا میخواهد فرار کند؟ انسان از خودش میخواهد کجا فرار کند؟ اینها کجا بودند؟
یک عالِم در یک قبیله، یک عالم در یک شهر، یک عالم در یک کشور، در یک قرن، در چندین قرن مطابق سعه وجودیاش میشود شفیع مردم. آخر چطور عالم میشود شفیع تو؟ این حرفها که میشنوی، این تخمهایی که میپاشاند، این بذرافشانیهایی که دارد، اینها حرفهای خدا و پیغمبر است که به این دلها پاشیده میشود. بگذارید دلها بگیرد. وقتی کاشتید مواظب باشید مورچه نبرد، پرندگان نبرند، کرمها نخورند. باید شب پایی کرد، روز پایی کرد. باید مواظبت و مراقبت کرد. باید مزرعه را حفظ کرد. بکاریم و در رویم و مواظبت نکنیم آقا درمیرود، میبرد، دزدها میبرند. هوا و هوسها میبرند.
خدا رحمتت کند. هر چه زودتر به فکر خود باش. هر چه زودتر. امروز و فردا نکن بردار که:
هزار نقش برآرد زمانه و نبود
یکی چنان چه در آیینه تصور ماست
چقدر آقا ما دلباخته به دنیا هستیم. چقدر آرزو داریم. التفات نمیفرمایید؟ چقدر آرزو؟
حال که این است العمل العمل ثمّ النّهایه النّهایه و الاستقامه الاستقامه ثمّ الصبر الصبر و الورع الورع…(۴) مبادرت کنید بر عمل و بشتابید بر کردار باقی (ثم النهایه النهایه) بعد از آن… (و الاستقامه الاستقامه) و سرعت نمایید بر راست شدن و راست ایستادن در کردار و… این حقایق را بکارید. که انّ لکم نهایه فانتهوا الی نهایتکم. سرانجامیدارید، دارید به سوی آن سرانجام میروید. و آنچه اینجا کاشتید دارید به سوی کاشته خود میروید. مرحوم مجلسی در یکی از مجلدات بحار آن حدیث را از امام صادق(ع) نقل میکند. آقا این حرفها قدر و قیمت ندارد. به حساب قیمت نمیآید. از امام سوال میکنند که آقا ما کجا میرویم؟ امام فرمود: ما به سوی عمل خود میرویم.
ای خدا رحمتت کند آقا. گوش کن حرف امام را، الان را دریاب. مواظب خود باش. دنیا به دنبال تو میدود. آنهایی که نمیخواهند دنیا را. آن که به دنبال دنیا رفته هی میدوند هی میدوند. رسولالله(ص) فرمود: من اصبح و کان همه الدنیا فلیس من الله فی شیء(۵)؛ کسی که همیشه فکرش دنیا باشد، خدا به این انسان اعتنا نمیکند.
هواپرست، طالب حرام، طالب گناه، آدم بیبرنامه، نه نمازی دارد، نه مناجاتی دارد، نه خلوتی دارد، نه نماز شبی دارد، نه تلاوت قرآنی دارد، نه اشک روان، همیشه چشمش به شکمبه است، به سوی خیک است. به سوی هوا و هوس است. نمیبینی مگر اهل دنیا چه جور در دنیا دارند میمیرند؟ وقت ندارند که بخواهند برای دو رکعت نماز، مگر تازه آن نماز کاری برایش میرساند؟ حالا از این حرفها هم میزنند که خب حالا نمازت را بخوان هر غلط که کرده کرده. نماز را بخواند. این طوری است؟ نخیر. مگر این نماز قبول است؟ آخر نماز این است که تنهی عن الفحشاء و المنکر. نماز آن است که برادر رشد روحی بدهد. مگر ادای نمازگزار درآوردن است؟ این باشد که میشود یک میمون را هم همین جور تعلیم داد، تربیت کرد. اگر این باشد گربه را هم میشود این جور تعلیم داد. مگر این است؟ فویل للمصلّین الذین هم عن صلاتهم ساهون. رسولالله فرمود نمازی که در او حضور نباشد، نمازی که در او خدا نباشد، قُرب نیاورده بُعد میآورد. از این نماز کاری میرسد؟ یک چیزی شنیدند یک حرفی میزنند. نماز بخوان هر کاری بکن. آن که نماز است نمیآید هر کاری بکند. قربان آن کلام عرشی بلند. امام صادق(ع) که فرمود المؤمن ملجم (۶)مؤمن دهانش لجامزده است. مگر هر حرفی میزند؟ هر جا دهان وا میکند؟ در بند است. مومن لجام بر زبان دارد چه نماز بخواند آن نمازی که از فحشا و منکر باز ندارد بیخود مثل اینکه عروسکی را، بچهای را، یک مقوایی، یک مجسمهای را، این را به کار بندازی دولا و راست شود. این طوری است. نماز اگر قرب نیاورد بُعد میآورد. یک عمر نماز خوانده هیچی عایدش نشده. رسولالله فرمود قرب نیاورده بُعد میآورد، این اصلاً خداپرست نیست آقا که. آدمپرست، هواپرست. همین طور صبح تا شام چشمش به دست این و آن است، اگر هم دارد یک نماز ظاهری خودش را قانع میکند میخواند ایاک نعبد و ایاک نستعین که آن کاف ایاک، زید و عمرو و بکر و این و آن است. آن که نیست در آن خداست. یک چنین آدم بیچارهای است
فقط یک تکان بخورید. به فکر خود بیفتید. در عظمت خلقتتان فکر کنید. راجع به وجودتان. راجع به بینشتان، راجع به گرفتنتان، راجع به حواستان، راجع به رشدتان، اولتان، آخرتان، به قدری که تویی تو، تو را بگیرد. خلقت تو تو را بگیرد.
اما کسب حلال را کسی نگفت دنیاست. رجال لاتُلهیهم تجاره و لا بیع عن ذکرالله(۷) تجارت وفروش، آنها را از یاد خدا باز نمی دارد را که کسی نگفت دنیاست. خدا رحمتت کند. مؤمن، تجارتش را هم دارد، عبادتش را هم دارد، بخشش هم دارد، لذت زندگی هم دارد، دنیا هم دارد، آخرت هم دارد. یک خرده آدم هوا و هوس را قیچی کند چه آسوده به سر میبرد. کیف میکند در دار وجود.
به فکر خود باش. امروز و فردا نکن. این ماه و آن ماه را بگذار کنار. این هفته، آن هفته نکن. امام صادق (ع) فرمود اگر پرده برداشته شود اکثر مردم که در ابتلا و گرفتاری هستند به تسویف مبتلا شدند. امروز، فردا، این ماه، آن ماه، انشاءالله پاییز بیاید، انشاءالله بهار بیاید، حالا که زمستان است هوا سرده، تابستان است هوا گرمه.
آقا از این نعمتها، از این سفرهها، از این حرفها، از این مجلسها، از این منبرها، از این کلاسهای اکابر آقا بهره بگیریم، آقا بیدار شویم. بیدار شوید. آقا خودت را دریاب. پدر جان بس کن امروز و فردا را. آقا جان این که تو هستی نمیگویم به کلی غلط است اما خیلی بیچارهای. بنده هم همین جور. عرض نمیکنم فقط جنابعالی. عرض نمیکنم من ملک مقربم. دیگر من خودم خودم را نمیتوانم گول بزنم. حالا خودم شما را گول بزنم نباید خودم را گول بزنم.
آل محمّد. حق عظیمی به گردن ما دارند. اصلاً وجودشان، کلماتشان، بیاناتشان، کتابهایشان، حرکاتشان، اشاراتشان، بودشان برای ما آب حیات است. اسمشان، ذکرشان، به یادشان بودن، اینها همه برای ما آب حیات است. کوثر است. سلسبیل است. بهشت است. نور است. روح است، جان است.
از خدا، خدا بخواهید. حضور بخواهید. مراقبت بخواهید. معرفت بیشتر، بینش بیشتر، توجه بیشتر، بیداری بهتر، توفیق توبه، توفیق تقرب. این دنیایمان خواه ناخواه میبینید برای تمام جانداران میگذرد. آن که باید با تضرع و زاری خواست، آن که باید به گریه و آه و ناله خواست، آنها را بخواهید.
ای وای از این دهانهای ما، ای وای از این چهرههای ما، ای وای از این دستهای ما، ای وای از این خوراکهای ما. چرا یک عمر، هفتاد سال میگوییم آمین برآورده نمیشود؟ گناه از خودمان است. عیب از خودمان است برادر. تصمیم نگرفتی آقا.
هر چه زودتر بنشینید آقا مزرعه خودتان را، دلتان را، جانتان را وجین کنید. آن علفهای هرزه را ریشهکن کنید. آقایان باید به فکر خودتان بوده باشید. خودت را به طبیب نشان بده، دردها داری، میکروبها، شیرها، پلنگها الان همه در من و شما هستند. اینها را کجا میخواهی ببری؟ اینها را اینجا ولش کن. اینها را اینجا بریز. خودت را سم پاشی کن.
ما کشتۀ نفسیم و بس آوخ که برآید
از ما به قیامت که چرا نفس نکشتیم
افسوس برین عمر گرانمایه که بگذشت
ما از سر تقصیر و خطا درنگذشتیم
پینوشت
۱٫مولوی
۲٫ الکافی، شیخ کلینی، ج ۲، ص ۵۱۶
۳٫ بحار الأنوار: ۷۵/۳۶۶، باب ۲۸؛ تحفالعقول: ۴۸۳
۴٫ نهجالبلاغه خطبه۱۷۶
۵٫ تفسیر نمونه ج ۱ ص۲۴۷
۶٫ کافی جلد۲
۷٫ سوره نور آیه ۲۴
سوتیتر:
۱٫
بیدار باش. در خویشتن مطالعه کن. در آمدنت مطالعه کن. در رفتنت تأمل بفرما. در خلوتهایت، تنهاییهایت، سَحرهایت، یک مقدار به فکر خود بیفت. بگو که من کیستم؟ یک مقداری به محاسبه بنشین حساب کن.
۲٫
پس کی برادر؟ پس کی باید به فکر خودمان بیفتیم؟ خب کی باید خودمان را دریابیم؟ کی باید بگوییم خدایا آمدیم؟ کی باید از شجره وجودمان بهره ببریم؟ این اوقات نازنین را مفت از دست دادیم. حیف حیف.پیر شدیم
۳٫
هواپرست، طالب حرام، طالب گناه، آدم بیبرنامه، نه نمازی دارد، نه مناجاتی دارد، نه خلوتی دارد، نه نماز شبی دارد، نه تلاوت قرآنی دارد، نه اشک روان، همیشه چشمش به شکمبه است، به سوی خیک است. به سوی هوا و هوس است. نمیبینی مگر اهل دنیا چه جور در دنیا دارند میمیرند؟ وقت ندارند که بخواهند برای دو رکعت نماز،
حد و پیامدهای «سُرور» در اوّلین درجه از ادب الهی
حضرت آیتالله العظمی مجتبی تهرانی(ره)
شادمانی از رعایت ادب و انجام وظیفه
گفتیم که اهل معرفت درجۀ اوّل ادب را در ارتباط با سه حالت درونی مطرح میکنند؛ خوف، رجا و سُرور. ما خوف و رجا را مفصّلاً توضیح دادیم و حالا برای جمع کردن بحث، اشارهای هم به بحث سرور خواهیم داشت. انسان مؤدّب باید در حال سرور حدود الهی را رعایت کرده و بیادبی نکند؛ یعنی وقتی عمل صالحی انجام میدهد، از یک طرف خوشحال و مسرور باشد از اینکه توانسته در مسیر معنویات گام بردارد و وظایف الهیاش را انجام دهد و از طرف دیگر باید مراقب باشد در این خوشحالی افراط نکرده و به حدّی شادی نکند که نسبت به مولایش جرأت پیدا کرده و مرتکب بیادبی شود. این مقتضای پایینترین درجۀ ادب است.
پرهیز از سرور افراطی و سرمستی
این مطالب در روایات ما هم آمده است که انسان طبیعتاً از انجام عبادات مسرور میشود، امّا باید حدّ اعتدال آن را حفظ کند. انسانی که برای خدا، عمل خیری را انجام داده، از اینکه توانسته به وظیفهاش عمل کند، فرح و شادی در دلش میافتد که مطلوب است؛ امّا باید مواظب باشد که این سرور به حدّی نرسد که او نسبت به مولایش جرأت پیدا کند. شادی و فرح حسابنشده، اصلاً مورد پسند مولا نیست و قرآن کریم هم میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ لاُیحِبُّ الْفَرِحینَ؛(۱) خدا سرمستان را دوست ندارد.» منظور از فرحین در اینجا، کسانی هستند که شادی حسابنشده و بیجا دارند.
سرور بی حدّ و مرز، یعنی شادی افسارگسیخته و مهارنشده که انسان را به مرزشکنی میکشاند و حتّی ممکن است انسان را از نظر حالات درونی به «اِدلال» برساند؛ ادلال یعنی انسان در مقابل مولای خود بایستد و نعمتهایی که او به وی عطا کرده را به رخ مولایش بکشد! یعنی طلبکارانه به ولینعمت خود که تمام وجودش از اوست، بگوید: «من» این کارهای خیر را انجام دادم! من این کارهای زشت را ترک کردم و…! با آنکه فراموش کرده است تمام این کارهای خیر، به خاطر وجود نعمتهایی بوده که خدا به او عنایت کرده است؛ اصلاً تمام وجود او، فیض و عنایت خداست. حال چطور او اینقدر بیادبانه و بیشرمانه بر مولای خود ادلال میکند؟! این حالت از زشتترین و بیادبانهترین حالاتی است که ممکن است برای یک عبد پیش بیاید و او را کلّاً ساقط کند.
۱ـ «اِدلال» نتیجۀ افراط در سرور
در روایتی آمده: «یَدْخُلُ رَجُلَانِ الْمَسْجِدَ أَحَدُهُمَا عَابِدٌ وَ الْآخَرُ فَاسِقٌ»؛ دو نفر وارد مسجد میشوند، درحالی که یکی عابد است و دیگری گناهکار. «فَیَخْرُجَانِ مِنَ الْمَسْجِدِ وَ الْفَاسِقُ صِدِّیقٌ وَ الْعَابِدُ فَاسِقٌ»؛ پس از مدّتی این دو نفر از مسجد خارج میشوند در حالی که آن فاسق، در زمرۀ صدّیقین وارد شده است و آن عابد، جزء گنهکاران شده است! سؤال پیش میآید چرا جای این دو نفر عوض شد؟! حضرت دلیلش را ذکر میکنند و میفرمایند: «وَ ذَلِکَ أَنَّهُ یَدْخُلُ الْعَابِدُ الْمَسْجِدَ وَ هُوَ مُدِلٌّ بِعِبَادَتِهِ وَ فِکْرَتُهُ فِی ذَلِکَ»؛ آن عابد به این دلیل با حال فسق از مسجد خارج شد که ادلال داشت و دلش به اعمال خیرش خوش بود و از خدا طلبکار بود! برای همین فکر، ساقط شد و جزء فاسقین قرار گرفت. «وَ یَکُونُ فِکْرَهُ الْفَاسِقِ فِی التَّنَدُّمِ عَلَى فِسْقِهِ فَیَسْتَغْفِرُ لِلَّهِ مِنْ ذُنُوبِهِ»؛(۲) امّا آن فاسقی که صدّیق شد، حالت ندامت داشت و از خدا آمرزش طلب میکرد. همین خوف از گذشته، امید داشتن به مغفرت الهی و پناه بردن به رحمت خدا، باعث نجات او شد.
در روایت دیگری آمده است: «إِنَّ الْمُدِلَّ بِعَمَلِهِ لَا یَصْعَدُ مِنْ عَمَلِهِشَیْءٌ»؛(۳) همانا هیچ عملی از اعمال شخص مدلّ بالا نمیرود و اصلاً مقبول درگاه خدا واقع نمیشود. این روایات نشان میدهد ادلال چه اثر مخرّبی دارد و در حقیقت انسان را به طور کلّی ساقط میکند.
۲ـ «اتّکال بر عبادات» نتیجۀ سوء دیگر
یکی دیگر از پیامدهای سرور بیش از اندازه و افراطگونه نسبت به عمل، اتّکال بر عمل است. ما در روایات بسیاری داریم که انسان بر اثر حبّ نفس، اتّکال بر عمل پیدا میکند و همین اتّکال بر عمل، او را سقوط میدهد. اتّکال بر عمل یعنی دلخوش کردن و امیدوار شدن به اینکه اعمال عبادی و طاعاتی که انسان انجام داده، برایش کارساز است و نجات و فلاح او را تضمین میکند. چنین کسی دیگر خود را محتاج لطف و رحمت خدا نمیبیند و تمام اعتماد و اتّکالش به غیر خداست. این حالت وقتی در شخصی پیدا شود، موجب میشود سروری کاذب و فرحی بیجا برای او به وجود آمده و او را نسبت به مولایش جرأت بخشد و خوف و رجایش را نیز از مدار اعتدال و مرز ادب خارج کند؛ دیگر خوفش زائل شده و رجایش کاذب میشود؛ لذا مؤمن باادب، باید مراقب باشد که اتّکال به عمل خود نداشته و نگذارد سرور بیش از حد، او را از حالت اعتدال در خوف و رجا خارج کند.
تطبیق بحث با یک روایت
ما در روایات داریم عمل نیک سرورآور است، امّا نه سروری که انسان به خاطر آن از حقّ تجاوز کند و متجرّی شود. روایت مفصّلی از وصایا و سفارشات امام صادق(ع) به «عبدالله بن جندب» است؛ که من بخشی از آن را میخوانم؛ حضرت به عبدالله فرمودند: «یَا ابْنَ جُنْدَبٍ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ یَخَافُونَ اللَّهَ؛ ای پسر جندب! همانا مؤمنین کسانی هستند که از خدا خوف دارند»، یعنی این حالت در تمام آنان مشترک است. این عبارت مربوط به اصل قضیه بود؛ امّا بحث اتّکال به عمل و افراط و تفریط نسبت به خوف و رجا، کمی جلوتر آمده است. آنجا که حضرت در فراز دیگری از همین وصیت میفرمایند: «یَا ابْنَجُنْدَبٍ یَهْلِکُ الْمُتَّکِلُ عَلَى عَمَلِه؛ ای پسر جندب! کسی که اتّکال و اتّکا به عمل نیک خود داشته باشد، به هلاکت میرسد»، «وَلَا یَنْجُو الْمُجْتَرِئُ عَلَى الذُّنُوبِ الْوَاثِقُ بِرَحْمَهِ اللَّهِ؛ و کسی هم که نسبت به مولا جرأت پیدا کند و با آنکه دستش به گناهان آلوده شده، به رحمت خدا اعتماد داشته باشد، نجات پیدا نمیکند»؛ پس اتّکال به عمل، از سرور نسبت به انجام وظیفه ناشی میشود که چون از حدّ الهی خارج شده است، خوف و رجا را نیز از مدار خود خارج میکند.
راوی میگوید: «قُلْتُ فَمَنْ یَنْجُو؟» از امام پرسیدم: اگر کسی که اتّکال به عمل کند و با وثوق به رحمت خدا تجرّی نماید هلاک میشود، پس چه کسی اهل نجات است؟ «قَالَ(ع): الَّذِینَ هُمْ بَیْنَ الرَّجَاءِ وَ الْخَوْفِ کَأَنَّ قُلُوبَهُمْ فِی مِخْلَبِ طَائِرٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعَذَاب»؛(۴) حضرت فرمودند: کسانی که بین رجا و خوفند؛ گویا دلهایشان در پنجۀ پرندهای است که هیچ آرام و قراری ندارند و معلوم نیست چه عاقبتی خواهند داشت؛ هم شوق به ثواب دارند و هم خوف از عذاب.» کسی که در چنگال یک باز شکاری است، هر لحظه با خود میگوید: نکند یکوقت مرا رها کند و از بین بروم! از آن طرف امید دارد که پرنده او را گرفته است و دارد با خود میبرد. قلب مؤمن باید چنین حالتی داشته باشد که هم خائف نسبت به عذاب است و هم امیدوار به ثواب الهی؛ لذا ما در روایات میبینیم که باید این موازنه حفظ شود، چرا که لازمۀ پایینترین درجات ادب الهیِ قلب است.
حال قلبیِ کمّلین نسبت به خداوند
در جلسۀ گذشته اشارهای به موازنۀ میان خوف و رجا برای متوسّطین از مؤمنین داشتم و الآن میخواهم مطلب را دربارۀ کمّلین از مؤمنین مطرح کنم. اولیای خدا کسانی هستند که قلبشان پیوند عمیقی به خدا خورده است و تنها او را دوست دارند؛ چون در بالاترین سطوح معرفتی به او هستند و کمالات بیپایان خدا دلهایشان را جذب کرده و ربوده است؛ پس تمام فکر و ذکرشان خداست و به غیرخدا توجّهی ندارند. حال سؤال این است: آیا آنها هم خوف دارند یا نه؟
در جواب باید گفت آنها هم خوف دارند ولی منشأ خوفشان با دیگران متفاوت است. بیم آنها به خاطر گناهان یا آتش جهنّم نیست؛ بلکه آنان عظمت حق را درک کردهاند و به این دلیل قلبهایشان وَجِل و هراسان است. آنها نگران آتش جهنّم و عذاب الهی نیستند، بلکه از رویارویی با خدای متعال و قرار گرفتن در برابر آن عظمت مطلق الهی، بیمناکند.
خشیت قلبی به جای خوف
در روایتی از پیغمبر اکرم آمده است که حضرت فرمودند: «إنَّ هَولَ المُطَّلَعِ شدیدٌ»؛(۵) آن حالت هولانگیز نسبت به روز قیامت که همه در محضر عدل الهی میایستند، خیلی شدید است! این جمله در مورد همه است و قیامت برای همه هراسانگیز است، امّا منشأ ترسها با یکدیگر فرق دارد؛ همانطور که منشأ ترس از مرگ نیز متفاوت است؛ گاهی ترسیدن و دلنگرانیها نسبت به مرگ به خاطر دنیاست؛ مثل کسی که از ابنای دنیاست و حبّ به دنیا سراسر دلش را فراگرفته است؛ اکنون که از محبوبش جدا میشود، هراسان است. گاهی به خاطر گناهان و احتمال وقوع عذاب الهی است؛ مانند حال اکثر مؤمنین. گاهی هم اضطراب و بیقراری منشأ دیگری دارد و به خاطر این است که فرد خود را در برابر یک اتّفاق بزرگ، یعنی ملاقات با خدا میبیند. این هم ترس و اضطراب دارد.
تطبیق بحث با حالات اولیای خدا
به حالات امیرالمؤمنین علی علیه السلام در شب نوزدهم ماه مبارک رمضان که نگاه کنید، خواهید دید حضرت مدام از داخل حجره بیرون میآمدند و به آسمان نگاه میکردند و دوباره به داخل خانه بازمیگشتند. مکرّر این کار را انجام میدادند و با خود میگفتند: «اللَّیلَهَ اللَّیلَهَ»؛ امشب همان شب است، وعدهای که پیغمبر به من داد، درست است. پس خود حضرت هم به وقوع شهادتشان یقین داشتند و اصلاً آرام و قرار نداشتند. این بیقراری برای چه بود؟ آیا بیم حضرت از مرگ، مثل ترس من و شما بود؟! او که اکمل نفوس ائمّه و تنها عِدل پیغمبر است، چرا وقتی میخواهد به ملاقات پروردگار برود، آن هم با حالتی راضی و مرضی، باز هم این همه اضطراب دارد؟! او که عاشق مرگ بود، چرا مضطرب شده بود؟! دلیلش درک عظمت ملاقات با خدای متعال است. حضرت از مرگ نمیترسد؛ بلکه منشأ اضطرابش، ادراک و علم او از عظمت الهی است؛ در اینجا دیگر سخن از خوف نیست، بلکه حرف خشیت است. اولیای خدا به خاطر درک عظمت و جلالت خداوند، ترس و اضطراب درونی دارند؛ لذا آنها هم هنگام مرگ مضطرب بوده و آرام و قرار ندارند. نه اینکه از مرگ ترسیده باشند، بلکه خشیت دارند.
لذا در روایات به ما سفارش شده است خوف را به خشیت تبدیل کنیم؛ یعنی همۀ خوفمان، به خاطر ترس از مرگ و عذاب نباشد، بلکه بهگونهای عمل کنیم که کمی از آن بیمی که اولیای خدا از او دارند، در دلمان وارد شود. در روایتی از امامصادق(ع) آمده است که به حضرت عیسی خطاب شد: «یَا عِیسَى أَدِّبْ قَلْبَکَ بِالْخَشْیَهِ؛(۶) ای عیسی! با خشیت، قلب خود را ادب کن»؛ پس ادب قلب، برای متوسّطین در «خوف از خدا» است و برای کمّلین در «خشیت از او» است؛ البتّه با این شرط که از حدّ اعتدال خارج نشده و انسان را به یأس و ناامیدی نکشاند.
دومین درجه از ادب الهی قلب
همۀ این مطالب، یعنی اعتدال در خوف، رجا و سرور که منجر به یأس، اطمینان و جرأت نشود، مربوط به اوّلین درجۀ ادب الهی قلب بود. امّا درجۀ دوم ادب این است که شخص باید از مقام خوف خارج شود و به مقام قبض برسد؛ همچنین از مقام رجا خارج شده و به مقام بسط برسد و نیز از حالت سرور خارج شود و به مقام مشاهده نائل شود.
تبدیل «خوف، رجا و سرور» به «بسط، قبض و مشاهده»
حال ببینیم این تعابیر به چه معناست. خوف، رجا و سرور اموری هستند که به وسیلۀ ما تحصیل میشوند؛ مثلاً خوف بر اثر تفکّر، توجّه و تذکّر نسبت به امور چهارگانهای که در گذشته گفتیم، برای انسان پیدا میشود. رجا نیز با توجّه و تذکّر به وعدههای الهی، رحمت حق و فضل و کرم واسع او پدید میآید. سرور هم پس از اعمال صالحی که انسان انجام میدهد، حاصل میشود. حال اگر مؤمنِ مؤدّب، در این امور افراط و تفریط نداشته باشد و حدّ اعتدال را حفظ کند، میتواند سیر معنوی را ادامه دهد و آنقدر پیش برود که بر اثر تسلیم بودن نسبت به اوامر الهی، خداوند دلش را ادب کند و او را بالاتر ببرد. به این معنا که حقّ تعالی، مؤدِّب او میشود و مثل یک طبیب حاذق و دلسوز، بیماری او را مداوا میکند.
در این مرحله دیگر بحث دل سپردن و یا ترسیدن نیست، بلکه گرفته شدن و باز شدن دل مطرح است. اینکه کجا دل باید گرفته شود، کجا باید باز شود، در دست خداست. این کارها دیگر کار اوست. اینکه کجا باید سرور بنده تبدیل به مشاهده شود و پس از طاعت و عبادت، چشم او به تجلّیات اسما و صفات الهی روشن گردد، از ناحیۀ خدا تعیین میشود. اینها دیگر دست بنده نیست و همهاش از بالا شروع میشود؛ یعنی خداوند به دل او بسط میدهد تا سریعتر حرکت کند. خدا به دل او قبض میدهد تا التفات بیشتری به نفس و اعمال عبادی داشته باشد. اوست که سرور میدهد و پردهای را کنار میکشد تا بنده بتواند گوشهای از جمال الهی را مشاهده کرده و پر و بالی باز کند و در نهایت، فیض خاصّ الهی را کسب نماید. مقدّمات کار دست من و شماست که اوّلین درجۀ ادب را رعایت کنیم؛ امّا از آن به بعد، کار، در دست ما نیست. لذا ادب الهی اقتضا میکند که ما به نظر خودمان عمل نکنیم؛ بلکه ببینیم خدای متعال چه خواسته است و به همان عمل کنیم. ما باید دقیقاً طبق آنچه شارع فرموده، عمل کنیم.
این مرحله در دست خداست؛ امّا مقدّمات در دست ما…
ما اگر مدّتی پیش رویم و از دستورات شرع تخطّی نکنیم، یعنی چیزی از خودمان نسبت به احکام شرعی کم و زیاد نکنیم، خوفمان به قبض الهی تبدیل میشود، رجایمان به بسط و سرورمان به مشاهده. همۀ اینها کار خدا است که با رعایت ادب توسّط ما، تحقّق میپذیرد. آن قبض و بسطی که مؤدِّبش خدا باشد، بسیار زیباست و سروری که به مشاهده تبدیل میشود، به مراتب بالاتر از خوشحالی اوّلیه نسبت به انجام وظیفه است. باید ادب را رعایت کرد و برای رسیدن به قبض و بسط یا مشاهده، از دایرۀ شرع خارج نشد؛ مثلاً برای رسیدن به مشاهده، نباید آنقدر به نماز و ذکر پرداخت که از تکالیف مالی نسبت به نفقۀ خانواده بازماند و در انجام آن وظایف کوتاهی کرد. اقتضای ادب این است که انسان طبق شرع عمل کند و بداند همۀ این امور، در ید رحمت خاصّۀ خداست.
انواع و اقسام قلوب اولیای الهی
در اینجا باید چند تذکّر بدهم که یک وقت کسی به اشتباه نیفتد. اوّلاً اینکه این حالات، مخصوص اولیای خاصّ خداست؛ یعنی کسانی که سیر معنوی داشتهاند و به درجاتی از ولایت الهی رسیدهاند، در معرض قبض و بسط الهی هستند، نه بندگان افتادهای که در انجام تکالیف شرعیشان مشکل دارند و گاهی اوامر و نواهی الهی را تضییع میکنند؛ یعنی خداوند، مؤدِّب دل کسانی است که اوّلین درجۀ ادب را رعایت کرده و تا این مرحله پیش آمدهاند. اینجاست که خدا میگوید کجا دل بگیرد و کی باز شود؟ و کجا و در چه موقعیتی شهود کند؟
تقسیم قلوب به عشقی و مناجاتی
نکتۀ دیگر اینکه قلوب اولیای خاصّ خدا به یک معنا از نظر قبول فیوضات حق، متفاوت هستند. یک دسته از قلوب اولیاءالله که البتّه بستگی به ارادۀ خداوند دارد، عشقی ـ شوقی نامیده میشوند و دستۀ دیگر، خوفی ـ حزنیاند. دلیل این شیوۀ نامگذاری هم آن چیزی است که در گذشته به آن اشاره کردم و گفتم که منشأ خوف و رجا، جلوۀ اسمای الهی است؛ لذا اگر اسم جلال حق، در دل کسی جلوه کند، خوف پدید میآید و اگر اسم جمال حق جلوه کند، رجا پدیدار خواهد شد.
توضیح اینکه یک دسته از اولیای خدا، اسم جمال حق در دلشان تجلّی میکند و یک دسته، اسم جلال حق تعالی؛ لذا حالاتی که به این قلبها دست میدهد، باهم متفاوت است. گروه اوّل که متجلّی به یک اسم جمالی شدهاند، نوعی هیبت مشوب به شوق در دلشان پیدا میشود؛ که این رجای آنهاست؛ مثلاً وقتی شما کسی را خیلی دوست داشته باشید، وقتی بخواهید با او ملاقات کنید، چه حالی به شما دست میدهد؟ دل به تپش میافتد و آرام و قرار ندارد. آیا این خوف است؟ نه! چون منشأ این اضطراب و نگرانی، ترس نیست؛ بلکه درک عظمت و شدّت اشتیاق است که آدم را ناآرام کرده است. شوق همراه با عظمت محبوب، سراسر دل را گرفته و هیبتِ مشوب به شوق است که دل را به تپش آورده است. یک دسته از اولیای خدا، اینگونه قبض و اقباضشان در دست خداست. به این قلبها عشقی ـ شوقی گفته میشود.
امّا دستۀ دیگری از قلبها هستند که اسم جلال حق در آنها تجلّی کرده و حزن و حیرت را برای شان به همراه آورده است. این دلها، همیشه متحیّر و محزون هستند و دائماً آثار جلال الهی در آنها نمایان میشود؛ لذا به آنها قلبهای خوفی ـ حزنی میگوییم.
نمونهای از قلبهای متفاوت اولیای خدا
حالا یک روایت را برای تان بخوانم که ببینید این تقسیمبندی دربارۀ اولیای خاصّ خدا مطرح است. در یک روایت نقل شده که روزی حضرت یحیی(ع) به حضرت عیسی(ع) برخورد کرد و دید حضرت عیسی خوشحال است و میخندد. وقتی این صحنه را دید، تعجّب کرد؛ به او تشر زد و گفت: آیا خودت را از عذاب خدا ایمن میبینی که میخندی؟! حضرت عیسی با همان خندهاش جواب داد: آیا تو از فضل و رحمت خدا مأیوس هستی؟! در این هنگام به هر دو پیغمبر وحی شد که هر کدام از شما که حسن ظنّش به من بیشتر باشد، او نزد من محبوبتر است. دلیل این تفاوت حال و رفتار دو پیغمبر الهی چه بود؟ علّت این بود که در دل حضرتیحیی، اسم جلال الهی تجلّی کرده بود و او دلی خوفی ـ حزنی داشت و در دل حضرت عیسی، اسم جمال حق تجلّی کرده بود و او قلبی عشقی و شوقی داشت.
عکسالعملهای متفاوت اولیا، به حسب تفاوت قلوبشان
با این توضیحات معلوم میشود چرا در برخی اولیای خدا جنبههای قبض غلبه داشته و در بعضی دیگر جنبۀ بسط غالب بوده است. در این مراتب دیگر لازم نیست موازنه برقرار باشد؛ چون مربّی، مؤدِّب و طبیب، خداست و هر چه او صلاح بداند برای بنده و مریضش بهتر است. ما باید در ابتدای مراحل تأدیب خود، موازنه را حفظ کنیم، ولی آنجا دیگر کار در دست ما نیست و باید ببینیم خدا چه حالتی را برای قلب تعیین میکند. ممکن است یکی از اولیای خدا سراسر زندگیاش مواجهه با قبض باشد و یکی دیگر سراسر زندگیاش بسط باشد!
قرآن دربارۀ قلوب افرادی که بسط دارد، میفرماید: «الَّذین إِذا ذُکِرَاللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إیماناً؛(۷) هنگامی که خدا یاد میشود، قلبهایشان میلرزد و به تپش میافتد؛ و هنگامی که آیات الهی خوانده میشود، ایمانشان زیاد میگردد.» این حالت، همان شوق به همراه درک عظمت و هیبت است. قرآن دربارۀ گروهی که قلوبشان قبض دارد نیز میفرماید: «إِنَّ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِذایُتْلى عَلَیْهِمْ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ سُجَّداً* وَ یَقُولُونَ سُبْحانَ رَبِّنا إِنْ کانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولاً* وَ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ یَبْکُونَ وَ یَزیدُهُمْ خُشُوعاً؛(۸) کسانی که از گذشته به آنها علم داده شده و نسبت به اسمای جلالیۀ خدا آگاهی دارند، هنگامی که قرآن برای شان خوانده میشود، با حالت سجده به زمین میافتند و میگویند پاک و منزّه است پروردگار ما! همانا وعدۀ او محقّق خواهد شد. این گروه در حالی که به سجده افتادهاند، گریه میکنند و خشوعشان بیشتر میشود.» اینها کسانی هستند که اسمای جلال الهی را مشاهده کردهاند و حیرت و حزن، قلبهایشان را فراگرفته است.
«مشاهده» نیز در دست خداست
مشاهده هم مانند حالت قبض و بسط قلب در دست خداست؛ یعنی اولیای خدا مشاهداتشان هم در دست خودشان نیست و هر وقت خدا بخواهد میتوانند تجلّیات اسمای الهی را شهود کنند؛ لذا ممکن است مدّتی از مشاهده بیبهره باشند و مدّتی سیر و شهودشان خیلی تقویت شود؛ با آنکه تفاوتی نکردهاند و در انجام تکالیف الهیشان کوتاهی نداشتهاند. این هم در دست خداست و اقتضای ادب این است که بنده هیچ التفاتی به این امور نداشته باشد و تمام همّ و غمّش این باشد که رضای الهی را جلب کند؛ حال میخواهد در حال قبض باشد یا بسط؛ مشاهده داشته باشد یا نه؛ طبیب و مؤدِّب، اوست.
تطبیق بحث با روایات
قلب مؤمن، میان انگشتان خدا
ما در بعضی از روایات داریم که قلب مؤمن بین «دو انگشت خدا» است. مگر خدا دست دارد؟ خداوند به یک معنا نه دست دارد و نه انگشت، ولی به یک معنا هم دست دارد و هم انگشت. خودش در قرآن فرموده است: «یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدیهِم.»(۹) پس میتوان به او چنین نسبتی داد. حال منظور از روایتی که میگوید: قلب مؤمن، میان دو انگشت از دست خداست، چیست؟ ممکن است معنایش این باشد که دل مؤمن به جایی میرسد که دو انگشت قبض و بسط الهی آن را به این طرف و آن طرف میچرخاند. پس تمام دلگیر شدنهای قلب ما باید با قبض الهی و برای خدا باشد و تمام خوشحال شدنهایمان باید با بسط الهی و برای خدا باشد. یعنی برای خدا دلگیر شویم و برای خدا از چیزی خوشمان بیاید؛ اگرنه نه مؤمنیم و نه باادب. قبض و بسط دل باید در ربط با خدا باشد. مشاهده هم که لطف و عنایت خود اوست و ما وظیفه داریم به تکالیفمان عمل کنیم، نه اینکه دنبال این چیزها باشیم.
قلب مؤدّب راضی به رضای خداست
دل را باید تسلیم خدا کرد که بین دو انگشت او بچرخد. هر وقت دل مؤمن بین دو انگشت رحمان قرار بگیرد، معلوم میشود این دل مؤدّب به آداب الهی شده است. زمانی که دل مؤدّب شود، دیگر از مشقّتهای تأدیب راحت شده و دیگر رنج و تعب ندارد؛ چون به دست خدا میافتد و به صلاحدید او تغییر حالت میدهد. مقدّمات این مقام در دست من و شماست، ولی ادامۀ کار در دست اوست. آن وقت است که بندۀ مؤدّب به خدا عرض میکند: خدایا! هرچه تو خواستی همان کن و هر طور که میخواهی در قلبم جلوه کن؛ سپس به همان تجلّیای عشق میورزد که خدا برایش خواسته است:
یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد
من این قضیه را بیش از ۳۰ سال پیش دیدم که یکی از اولیای خدا از درد به خودش میپیچید ولی خطاب به خدا میگفت: قربانت شوم…!
۷ نوع مریضی داشت ولی ذکر «اَلْحَمْدُلِلّهِ» از زبانش نمیافتاد. اگر من تعبیراتی را که ایشان به کار میبرد را بگویم، خیلیها متوجّه نمیشوند؛ البتّه باید گاهی وقتها این حرفها را گفت که شما هم بشنوید. گاهی خطاب به خدا میگفت: این امراض مال خودت است و به من هیچ ارتباطی ندارد؛ هر کاری میخواهی بکن!
ما کجا میتوانیم این حرفها را لمس کنیم؟! امّا اینها متن معارف ماست و ما باید در این مسیر حرکت کنیم تا به اینجاها برسیم. به خود خدا قسم! اگر ما به اینجا برسیم، دیگر هیچگاه احساس درد نمیکنیم.
پینوشتها
۱ـ قصص، ۷۶٫
۲ـ بحارالأنوار، ج ۶۹، ص ۳۱۶٫
۳ـ بحارالأنوار، ج۶۸، ص ۲۳۰٫
۴ـ بحارالأنوار، ج۷۵، ص ۲۸۰٫
۵ـ کنزالعمّال، ج۱۵، ص ۵۵۴٫
۶ـ تحفالعقول، ص ۵۰۰٫
۷ـ انفال، ۲٫
۸ـ اسراء، ۱۰۷ تا ۱۰۹
۹ـ فتح، ۱۰٫
سوتیتر:
۱٫
زمانی که دل مؤدّب شود، دیگر از مشقّتهای تأدیب راحت شده و دیگر رنج و تعب ندارد؛ چون به دست خدا میافتد و به صلاحدید او تغییر حالت میدهد. مقدّمات این مقام در دست من و شماست، ولی ادامۀ کار در دست اوست
۲٫
یکی از اولیای خدا از درد به خودش میپیچید ولی خطاب به خدا میگفت: قربانت شوم…! ۷ نوع مریضی داشت ولی ذکر «اَلحَمدُلِلّهِ» از زبانش نمیافتاد. اگر من تعبیراتی را که ایشان به کار میبرد را بگویم، خیلیها متوجّه نمیشوند؛ البتّه باید گاهی وقتها این حرفها را گفت که شما هم بشنوید. گاهی خطاب به خدا میگفت: این امراض مال خودت است و به من هیچ ارتباطی ندارد؛ هر کاری میخواهی بکن!
در آستان امامان
اطاعت از امام معصوم(ع)
آیتالله سیداحمد خاتمی
در مجموعه مقالات در آستان امامان «شرح زیارت جامعه کبیره» محور بود و اینک فرازهای دیگر این زیارت بلند را مطرح میکنیم.
اطاعت از امامان
«آخذ بقولکم عامل بامرکم»
سخن شما را میگیرم (و بدان عمل میکنم)؛ به امر شما کار میکنم.
در این دو فراز ادب تشیع به خوبی تصویر شده است. شیعه آن کس است که مطیع امامان علیهمالسلام باشد. توصیه و اوامر آنان برای او مطرح باشد و بس! چرا که آنان جز به اوامر الهی دستور نمیدهند. پیامبر گرامی از هوی و هوس سخن نمیگوید، آنچه میگوید وحی است. امامان نیز «خدامحور»اند و با «هوس، بیگانه». آنچه مهم است همین است که باید دربست مطیع اوامر آنان بود، نه گزینشی. گزینشی یعنی آنجا که کلام امام را موافق با سلیقه شخصی خود دید، اطاعت کند و آنجا که این موافقت نبود، اطاعت نکردن! این اطاعت گزینشی است. به تعبیر قرآن کریم «نؤمن ببعض و نکفر ببعض؛(۱) به بعضی ایمان میآوریم و بعضی را انکار میکنیم». ادب تشیع آن است که در زندگی و بعد از شهادت امامان، آنان مطاع باشند.
در روایتی از پیامبر گرامی اسلام رسیده است: «ان شیعتنا من شیعنا واتبع آثارنا و اقتدی باعمالنا؛(۲) همانا شیعه ما کسی است که از ما پیروی کند و پا جای پای ما بگذارد و به کردار ما اقتدا نماید.»
در روایتی دیگر از حضرت امام صادق علیه السلام رسیده است: «لیس من شیعتنا من وافقنا بلسانه و خالفنا فی اعمالنا و آثارنا؛(۳) شیعه ما نیست آن که به زبان، دم (از تشیع) بزند، اما در عمل برخلاف اعمال و کردار ما رفتار کند.
توجیه کلمات امامان به سود خود
قابل توجه است که امامان علیهمالسلام به این نکته هم توجه دادهاند که برخی افراد، فرمایشات آنان را به نفع خود توجیه میکنند. میدانند خلاف واقع است، اما به گونهای توجیه میکنند که رفتار خود را «مطیعانه» جلوه دهند و فرمودهاند اینان نیز شیعه شعاری هستند نه شیعه عملی. روایت این است: «قوم یزعمون انی امامهم والله ما انالهم بامام لعنهم الله کلما سترت یستراً هتکوه اقول کذا و کذا فیقولون انما یعنی کذا و کذا انما انا امام من اطاعنی؛(۴) گروهی میگویند من امام آنها هستم، به خدا قسم من امام آنها نیستم، خدا لعنتشان کند، هر چه من پردهپوشی میکنم، آنان پردهدری میکنند. من میگویم چنین و چنان، آنان میگویند مقصودش فلان و بهمان است، من در حقیقت امام کسی هستم که اطاعتم کند.»
فضای این روایت، نکوهش کسانی است که اوامر امام را نافرمانی میکردند، در عین حال تلاش داشتند خود را همراه امام نشان دهند! امام اینان را لعنت میکند و میگوید آن کس که صادقانه امام صادق را قبول دارد «امام مدار» است، نه «امام شعار».
در این دو فراز زائر همراهی «عملی» خود را با امامان معصوم اعلام میدارد. در عرصه ولایت آنچه مهم است «ولایتمداری» است. در حوزه جانشینی عام حضرت ولیعصر(عج) که تجلی یافته در ولایت فقیه است، مسأله همین است؛ یعنی اطاعت عملی از ولایت.
اطاعت از ولی فقیه
در عرصه اطاعت از ولی فقیه، چند نکته قابل توجه است:
۱ـ مبنای اطاعت از ولی فقیه، پذیرش این مطلب است که در غیبت کبرای حضرت ولیعصر ـ ارواحنا فداه ـ ولی فقیه جانشین عام حضرت است که روایات متعدد، مستند آن است. از جمله آنها توقیع «احمد بن اسحق» است که حضرت فرمودند: «اما الحوادث الواقفه فارجعوا فیها الی رواه حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجه الله علیهم؛(۵) در حوادث (مهمی) که پیش میآید، به راویان حدیث ما (ولی فقیه) مراجعه کنید که آنان حجت من بر شمایند و من حجت خداوند بر آنان هستم.»
پس اطاعت از ولی فقیه مشروعیت الهی دارد، چرا که حضرت ولیعصر ـ ارواحنا فداه ـ که امام منصوب از ناحیه خداوند است، در غیبت خود ولی فقیه را جای خود قرار داده و امر به اطاعت او کرده است.
۲ـ حوزه اطاعت بعد از صدور امر است. تا امری صادر نشده، اظهار نظر، تحلیل و بررسی، نقد و ایراد نه تنها جایز که در مواردی واجب است تا تصمیم صائب گرفته شود.
معنی «وشاورهم فیالامر» همین است که در حوزه مشورت همه حرفها گفته شود، بعد از آن تصمیمگیری نهایی با ولی شرعی است. «فاذا عزمت» یعنی تصمیم با رهبر مشروع است. بنابراین «ولایتمداری» را باید از صدور امر دید.
۳ـ بعد از صدور امر ولی فقیه، آیا میتوان نقد داشت؟ پاسخ آن است که در عرصه عملی حتی آن کس که در حوزه مشورت مخالف بوده، باید اطاعت کند، مخالفت عملی و کارشکنی در این عرصه، حرام است. در تاریخ آمده است ابن عباس به امام علی(ع) پیشنهاد کرد معاویه را بر کار خود باقی بگذارد، سپس بعد از آرام شدن اوضاع، وی را عزل نماید. نیز پیشنهاد کرد حکم فرمانداری بصره را برای «طلحه» صادر فرموده و ولایت کوفه را به «زبیر» بسپارد. حضرت مولا علی(ع) فرمودند: «لا افسد دینی بدنیا غیری لک ان تشیر علی واری فان عصیتک فاطعنی؛(۶) من دینم را با دنیای دیگری از بین نمیبرم، تو حق داری نظر مشورتی خود را به من بگویی و من روی آن بیندیشم و تصمیم نهایی را بگیرم، اما اگر برخلاف نظر تو تصمیم گرفتم، باید از من اطاعت کنی.»
و اما در عرصه نقد و نظر بیتردید حق نقد و نظر حتی بعد از صدور حکم و امر هست، اما به گونهای که این جایگاه یعنی جایگاه ولایت مورد وهن و بیاحترامی قرار نگیرد. نقد به صورت نامه به دفتر ولی فقیه ارسال گردد. این میشود مصداق «النصیحه لائمه المسلمین» که در روایات به عنوان یک ارزش دینی است، یعنی خیرخواه رهبران مسلمانان بودن، اینکه در موردی انسان ایرادی دارد، با نهایت دلسوزی و از راه معقول بیان کند، در روایات مورد ستایش است.
در روایتی از نبی اکرم صلی الله علیه و آله رسیده است حضرت به اصحابشان فرمودند: دین نصیحت و خیرخواهی است. اصحاب گفتند «لمن». خیرخواهی نسبت به چه کسی؟ فرمودند: «لله و لکتابه و لرسوله و لائمه المسلمین و عامتهم؛(۷) برای خدا و برای کتاب او، و برای پیامبر او، برای پیشوایان مسلمین و برای عموم مردم.»
نیز در سخنی حضرت مولا علی«ع» به مردم فرمودند: شما حقی بر من دارید و من حقی بر شما…، اما حق من بر شما «فالوفاء بالبیعه و النصیحه فی المشهد و المغیب؛(۸) وفاداری به بیعت و خیرخواهی در حضور و غیاب.»
پس داشتن نقد سازنده در این عرصه یک ارزش است، لکن باید توجه داشت نباید این عنوان «النصیحه لائمه المسلمین» پوششی برای حرمتشکنی نسبت به «ولی فقیه» باشد.
پناهندگی به امامان علیهمالسلام
«مستجیر بکم»
به شما پناهندهام
«پناهندگی» مفهوم روشنی است و نیاز به توضیح ندارد، ولی سؤال در اینجا این است: «پناهندگی به اهل بیت یعنی چه؟» پاسخ آن است که همان معنایی را که برای پناهندگی به خداوند در «استعاذه» داریم، همان را نسبت به این بندگان برگزیده خداوند داریم. پناهندگی به خداوند، اطاعت و اجتناب از نافرمانی اوست. پناهندگی به امامان هم فرمانبری از اوامر آنان و دوری گزیدن از معصیت آنهاست. با امنیت در پناه امامان قرار گرفته و آنان از ما حمایت خواهند کرد. حمایت در این عرصه با این عملکرد است نه انتساب، نه شعار همراهی؛ پیامبر و امامان عمل میخواهند.
حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) فرمودند: «… ان ولی محمد من اطاع الله و ان بعدت لحمته و ان عدو محمد من عصی الله و ان قربت قرابته؛(۹) … دوست محمد کسی است که از خدا اطاعت کند؛ هر چند پیوند نسبی او دور باشد و دشمن محمد کسی است که معصیت خدا کند؛ هر چند قرابت او نزدیک باشد.»
آنچه در پناهندگی تأثیرگذار است، «عمل» است، شعار تنها جواب نمیدهد. در روایتی حضرت امام محمد باقر(ع) پیامی را از طریق شخصی به شیعیان دادند، در بخشی از این پیام آمده است: «…قل لهم انا لاتغنی عنکم من الله شیئاً الا بعمل صالح و من تنالوا ولاتینا الا بالورع و ان اشد الناس حسره یوم القیامه لمن وصف عدلا ثم خالف الی غیره؛(۱۰) … به شیعیان بگو از ما نسبت به شما کاری ساخته نیست؛ مگر آنکه عمل صالح داشته باشید (در این صورت دوستی ما به شما سود میدهد) به ولایت و دوستی ما نخواهید رسید مگر با ورع و پارسایی و به راستی در قیامت با حسرتترین مردم، کسی است که از عدالت (و کار خوب دم زند) ولی خودش خلاف آن عمل کند.»
پناهندگی به اهل بیت در صورت عمل به رهنمودهای آنان است که تأثیرگذار است و انسان را از عذاب قیامت میرهاند.
زیارت قبور امامان
زائر لکم لائذ عائذ بقبورکم
زائر شما هستم، به قبرهای شما پناه آوردهام
در رابطه با زیارت در گذشته مفصل سخن گفتیم.
«لائذ» به معنای روی آورنده، متوسل
«عائذ» امانخواه، پناهنده به کسی از چیزی یا از ترس فرد دیگری.
زیارت قبور پیامبر و امامان، هم عرض ادب به ساحت مقدس آنان است و هم بیعت با صراط مستقیم آنان.
زیارت نه تنها در تعارض با توحید نیست که تأکید بر آن است، زیرا زائر، پیامبر یا امام را بنده صالح خداوند میداند. «یا وجیهاً عندالله» خطابش میکند، کجای این ادبیات شرکآلود است؟!!
«وهابیت» این مذهب ساختگی محمد بن عبدالوهاب که برگرفته از مکتب افراطی ابنتیمیه است، با شرک خواندن زیارت، نه تنها شیعه بلکه بسیاری از فرق دیگر مسلمین را مشرک میخواند، عقیده خودساختهای که خروجی آن تولید گروهکهای تکفیری آدمکشی است که خطری برای انسانیت هستند.
«تقیالدین سبکی شافعی»(متوفای ۷۵۶) یکی از فقیهان چیرهدست قرن هشتم است. در نقد سخن « ابنتیمیه» که استحباب زیارت قبر پیامبر را منکر شده بود، کتابی به نام «شفاء السقام فی زیاره خیرالانام» نوشت و با پژوهشی گسترده، آرای فقیهان اهل سنت از قرن چهارم تا روزگار خویش را در آن کتاب گرد آورده و مبرهن ساخت که استحباب زیارت قبر آن حضرت از مسلّمات فقه اسلامی است و محدثان و فقیهان بزرگ، روایات گوناگونی در استحباب زیارت مزبور نقل کرده و به آن فتوا دادهاند.(۱۱)
علامه و محقق سختکوش معاصر مرحوم آیتالله امینی (متوفای ۱۳۹۰ هجری قمری) در کتاب شریف «الغدیر» به تکمیل موضوع پرداخته و توانسته است نظریات بیش از ۴۰ دانشمند مسلمان اعم از فقیه و محدث را در این زمینه تا عصر خویش گرد آورد.(۱۲)
زیارت قبور پیامبر اکرم(ص) و پیشوایان اسلام نوعی حفظ اصالتهاست و در صورت ترک آن، آثار و برکات این سنت نیز به مرور از بین میرود تا آنجا که بسا برای آیندگان وجود چنین شخصیتهایی حالت افسانهای پیدا کند.
«مستشفع الی الله عزوجل بکم و متقرب بکم الیه؛ به واسطه شما از خداوند عز و جل شفاعت میخواهم و به وسیله شما به درگاهش تقرب میجویم.»
در رابطه با شفاعت در همین سلسله مقالات «در آستان امامان» مفصل سخن گفتیم.
«و مقدمکم امام طلبتی و حوائجی و ارادتی فی کل احوالی و اموری؛ و شما را پیش روی خواست و نیاز و آنچه در همه احوال و در هر کاری اراده کردهام، قرار دادهام.»
پینوشتها
۱ـ نساء، ۱۵۰٫
۲ـ التفسیر المنسوب الی الامام العسکری(ع)، ص ۳۰۷٫
۳ـ بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۱۶۴، مشکاه الانوار، ص ۷۰٫
۴ـ بحارالانوار، ج ۲، ص ۸۰٫
۵ـ آلعمران، ۱۵۹٫
۶ـ تاریخ طبری، ج ۶، ص ۳۰۸۹، مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۶۵، شرح نهجالبلاغه، عبده، ج ۴، ص ۷۶، نیز بخشی از این گفتار نهجالبلاغه کلمه قصار، ۳۲۱٫
۷ـ میزان الحکمه، کلمه «نصح».
۸ـ نهجالبلاغه، خطبه ۳۴٫
۹ـ نهجالبلاغه، کلمه قصار، ۹۶٫
۱۰ـ مستدرک الوسائل، ج ۸، ص ۳۱۱٫
۱۱ـ شفاء السقام، صص ۷۹ـ۶۵٫
۱۲ـ الغدیر، ج ۵، صص ۱۲۵ـ۱۰۹ ـ وهابیت، مبانی فکری و کارنامه عملی، صص ۱۱۹ـ۱۱۸٫
سوتیتر:
۱٫
آنچه در پناهندگی تأثیرگذار است، «عمل» است، شعار تنها جواب نمیدهد. در روایتی حضرت امام محمد باقر(ع) پیامی را از طریق شخصی به شیعیان دادند، در بخشی از این پیام آمده است: به شیعیان بگو از ما نسبت به شما کاری ساخته نیست؛ مگر آنکه عمل صالح داشته باشید.
معنویتخواهی و شکلگیریِ تاریخ جدید
استاد اصغر طاهرزاده
عالم رنگ خدایی میگیرد
با توجه به اینکه عصر جدید را دوران بازگشت به معنویت نامگذاری کردهاند و شواهدی حاکی از آن است که این نامگذاری نشان از باوری صحیح، صادق و مطابق با واقع میباشد و در این رابطه امروزه گرایش به معنویت را در عرصههای گوناگون سیاسی، اجتماعی، فلسفی، هنری و حتی اقتصادی شاهد هستیم، به لحاظ اجتماعی، اکنون به خوبی مشاهده میکنیم که در تمامی قارهها و اغلب کشورهای جهان گرایش به معنویت رواج یافته است. این گستردگی معنوی در هر اجتماع به فراخور فرهنگ اختصاصی که در اغلب اوقات متاثر از جهانیشدن است، مدلهای معنوی متفاوتی را رقم زده است. آنچه اکنون موضوع گفتوگوی ما با جنابعالی است اشاره به این واقعیت خواهد بود که این اتفاق، حادثهی مبارک و خوشایندی است. میماند که چه تحلیلی از معنویتخواهی و معنویتگرایی عصر جدید باید داشت تا مثل بعضی از روشنفکران به تحلیلهای غلط گرفتار نشویم. در این رابطه ضرورت دیده شده که این موضوع با خوانندگان محترم در میان گذاشته شود تا از جایگاه انقلاب اسلامی نیز در این تاریخ غفلت نگردد.
اصل بر این است که ارادۀ الهی در هر تاریخی به شکلِ مناسبِ آن تاریخ ظهور میکند. مولوی میگوید:
چون که سرکه سرکگی افزون کند
پس شکر را واجب افزونی بود
بههر حال، دنیا برای همیشه سکولاریته باقی نمیماند. این رویه نیز در طول تاریخِ ظهور انبیا قابل مشاهده است. بعد از هر دوره فترتی که بشر با خلأ حضور انبیاء روبهرو میشود، پیامبری ظهور کرده است. طبق همین قاعده اهل ایمان همواره به دنبال یافتن نشانههایی در تغییر اوضاع هستند، به این معنا که خداوند چه حضوری در تاریخ امروزین ما خواهد داشت. این طبق همان قاعده است که خداوند در سوره ابراهیم«علیهالسلام» به رسول خدا«ص» میفرماید: «وَذَکِّرهُم بِأَیَّامِ اللَّهِ»(۱) ای رسول خدا «ایّامُ الله» را به یاد مردمان آور. «ایّامُ الله» یعنی آن نقطههای عطف تاریخی را که خداوند به معنای خاص ظهور مییابد. چنین تعبیری به معنای آن است که در مراحلی از تاریخ در عالم، ورای حادثههای عادی، گرایشهای خاصی در روابط اجتماعی انسانها اتفاق میافتاده و خداوند قلب انسانها را متأثر از معنویت میکرده است. اتفاقاتی که مبتنی براراده خاص الهی است. براساس چنین سنتی باید معترف بود که شواهدی در صحنه است که نشان میدهد دوران مدرنیته و فضای سکولاریته به پایان تاریخ خود نزدیک شده است و زمان حضور عالمی دیگر با هویتی متفاوت فراهم شده است. دو نامهای که رهبری انقلاب در سالهای اخیر به جوانان اروپا و امریکا نوشتند ناظر به چنین فضایی است.زمانی که نور دین حضرت محمد«ص» میرفت تا جزیره العرب را فراگیرد، شیطان تلاش کرد به گونهای مانع شود. به شکل پیرمردی در دارالنُدبه ظاهر شد و جریان جنگ بدر را به امید متوقف ساختن ارادۀ الهی رقم زد و در آخر هم که دید جنگ به نفع مسلمانان دارد رقم میخورد، از ادامۀ کار مأیوس شد و خواست صحنه را ترک کند. به او گفتند کجا میروی؟ گفت من چیزی را میبینم که شما نمیبینید. قرآن کریم در این که شیطان در میدان جنگ بدر مجسّم گردید و مشرکان را تشجیع نمود و هنگامی که ملائکه را دید فرار کرد، میفرماید: «وَ إِذ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیطانُ أَعمالَهُم وَ قالَ لا غالِبَ لَکُمُ الیَومَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّی جارٌ لَکُم فَلَمَّا تَراءَتِ الفِئَتانِ نَکَصَ عَلى عَقِبَیهِ وَ قالَ إِنِّی بَریءٌ مِنکُم إِنِّی أَرى ما لا تَرَون؛(۲) و(یاد کن) هنگامی را که شیطان أعمال آنان را بر ایشان زینت داده و گفت: امروز هیچ کس از مردم بر شما پیروز نخواهد شد، و من پناه شما هستم پس هنگامی که دو گروه، یکدیگر را دیدند (شیطان) به عقب برگشت و گفت: من از شما بیزارم من چیزی را می بینم که شما نمی بینید.» مجمع البیان از امام باقر و امام صادق«علیهماالسّلام» نقل کرده «شیطان به صورت سراقه بن مالک از اشراف بنیکنانه درآمد، و به آنها گفت: من پناه شما هستم، کسی قدرت پیروز شدن بر شما را ندارد و دستش در دست ابوجهل بود، چون ملائکه را دید، پا به فرار گذاشت.
امروز هم اگر متوجه حضور ارادۀ خاص الهی در این تاریخ بشویم دیگر در مقابل موانع شیطانی صبور و پایدار خواهیم ماند.
نکتهای که نباید از آن غفلت کرد این است که حقیقتاً ارادۀ الهی به صورتی خاص به این تاریخ تعلق گرفت.نیچه با نظر به فرهنگ مدرنیته، متذکر عدم حضور حضرت حق در مناسبات اجتماعی شد، حال آنکه شرایط حاضر برعکس شده است. شواهد نشان میدهد خدایی که «فرهنگ مدرنیته» خواهان مُردنش بود، برخلاف ارادۀ فرهنگ سکولاریته، به تاریخ ما بازگشته است.
اگر امام خمینی(رض) متوجه این نوع حضور نبودند، نمیتوانستند چنین مقاومت جانانهای در برابر قدرتهای جهانی داشته باشند و همه دیدیم که این مقاومت چگونه به ثمر نشست. اگر هنوز در سایر ممالک انقلابی در راستای نظر به معنویات جواب نداد، به این علت است که آن جاها همچنان به ادامه حیات مدرنیته معتقدند و آن نوع زندگی را که فرهنگ مدرن در مقابل آنها قرار داد تأیید میکنند و البته چیزی نمیگذرد که با ناکام ماندنِ هرچه بیشترِ فرهنگ مدرنیته در این نوع نگاه تجدیدنظر مینمایند.
اگر از رنج بیتوحیدی آگاه شویم
میتوان فضای موجود را شبیه شرایطی دانست که شیاطین در مقابل پیامها و رهنمودهای آسمانی انبیاء که چراغهای روشنی جهت هدایت بشر میباشند، با صعود به آسمان معنویت، استراق سمع میکردند و اخبار غیبی را میدزدیدند. خداوند در قرآن میفرماید: در عین آنکه ما هدایتهای الهی را از هر شیطان رجیمی حفظ میکنیم، شیطان اخبار غیبی را به سرقت می برد!. «إِلاَّ مَنِ استَرَقَ السَّمعَ فَأَتبَعَهُ شِهابٌ مُبین»(۳) مگر در آن حدّ که آنان استراق سمع میکنند و در آن صورت هم فرشتگان با شهابها و انوار خود آنها را دفع مینمایند و نمیگذارند که به مقاصد خود دست یابند. نمونهی آن را امروز در عرفانهای منفی ملاحظه میکنید که حاصل استراق سمع شیاطین است تا نسل جدید را از نفخۀ الهیهای که شروع به وزیدن کرده دور سازند. به نگاه من تلاشهای ژورنالیستی نیز برای مقابله با نسیم معنویتخواهی این تاریخ مجهز شده است که البته بیفایده است و خورشید را نمیتوان با فوت دهان خاموش کرد.
اگر در افقی که حضرت امام و نیز رهبری انقلاب متذکر میشوند، درست ورود پیدا کنیم، میتوانیم به فضای تاریخی که متعلق به مسیر الهی است داخل شویم. طبق روایتی که از امام سجاد«ع» نقل شده، در آخرالزمان افراد صاحب فهم و فرهیختگانی در راستای رجوع به توحید به معنای عمیق کلمه خواهند آمد که خداوند سورهی توحید و شش آیهی ابتدایی سورهی حدید را برای آنان آورده است«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَلِمَ أَنَّهُ یَکُونُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ أَقوَامٌ مُتَعَمِّقُونَ فَأَنزَلَ اللَّهُ تَعَالَى قُل هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ وَ الآیَاتِ مِن سُورَهِ الحَدِیدِ إِلَى قَولِهِ وَ هُوَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُور؛(۴) خداوند مىدانست در آخرالزمان اقوام با فهم بالا مىآیند که براى آنها سوره توحید و شش آیه اول سوره حدید را نازل کرد.».مشکل ما در این قسمت است که توانایی خودمان را به صحنه نیاوردهایم و از غیبت توحید اسلامی در رنج نیستیم؛ یعنی جریانهای دینی «رنج بیتوحیدی» خود را احساس نمیکنند. میگویند ما نماز میخوانیم، روزه هم میگیریم پس دیگر تکلیفی نداریم! حال آنکه خداوند، توحید بالاتری را برای جهان اسلام و برای پیدایش جهان بشریِ جدیدی اراده کرده است.
بعد از نهادینهشدن مدرنیته و سپس با ظهور نیستانگاری در غرب، شاهد رواج گرایشهای معنوی نیز هستیم. در این فضا برخی معنویتهای پوچگرا نظیر «شیطانگرایی» نیز در صحنه میآید. به طوریکه میتوان گفت در این دوران، معنویت گونههای متفاوت و متناقضی به خود گرفته است. از پیدایش انواعی از گروههای تکفیری تا رونق برخی انقلابهای پاک و معنویتگرا؛ از شدت یافتن قرائت معنوی و مدرنی که هالیوود با قدرت به جهان مخابره میکند تا بازگشت برخی فرقههای معنوی در قلب اروپا و امریکا. گویا جهان در فضای برزخی و بینابینی قرار دارد، میان وضعیت سدههای گذشته و وضعیتی که امروز با آن روبهروهستیم. در این اوضاع و شرایطِ بینالمللی باید از خود بپرسیم چگونه یک انسان معنویتخواه میتواند در مقابل این تشتت آراء، معنویت راستین را بیابد.
تعارض عظیم بشر این دوران
در رابطه با موضوع فوق، ابتدا باید روشن شود فکر مدرنی که موجب ظهور رنسانس شد و وعدههایی به بشر داد، کارش به کجا کشید. این وعدهها حدود چهارصد سال بشر را به خود مشغول کرد. در حال حاضر هیچ کشوری را نمیبینیم که طالب توسعه نباشد، توسعه یعنی غربیشدن؛ یعنی پذیرفتن وعدههای فرهنگ مدرن و امید بستن به وعدههای غرب. از آن طرف شرایطی به وجود آمده که اندیشمندان دنیا متوجه شدهاند آن وعدهها به سرانجام نمیرسد؛ بدین معنا که مدرنیته به تعبیر «هابرماس» یک پروژۀ ناتمام بود. غرب به مرور دریافته جوابگوی توسعهای نیست که از قبل وعده آن را داده بود. در این مورد تفاوتی هم بین جهان توسعه نیافته با کشورهای به اصطلاح توسعهیافته نیست، تنها تفاوت این است که کشوری مثل فرانسه به توسعهیافتگی رسیده است و آن وعدهها را نیافته، ولی کشورهای توسعهنیافته از جهتی امید دارند که میتوانند مشکلات پیشآمده را که ناشی از غفلت از معنویت است، با توسعهیافتگی برطرف کنند ولی در عین حال متوجه میشوند نمیتوان امید چندانی به آیندهی توسعهیافتگی داشت و لذا آن را با جدّیت دنبال نمیکنند و از این جهت میتوانید به این فکر باشید که تاریخ دیگری در حال آغاز است که در دل آن بشر مییابد گویا آرمانهای توسعهیافتگی جوابگو نیست. این «خودآگاهی» در جایجای عالم در حال محقق شدن است که باید از مدرنیته عبور کنند، اما از آن طرف تمام زندگی خود را بر مبنای مدرنتیه استوار ساختهاند. از اینرو بشرِ این دوران با یک تعارض عظیم روبهروست و این وظیفه متفکران جامعه است که روح زمانه خود را درست درک کنند و تفکری را به میان آورند که مردم نسبت به چنین تعارضی فکر نمایند و راهحل نهایی را در نظر بگیرند.
با توجه به مسئلهی فوق عرض میکنم اگر رویکردِ رجوع به معنویت، قدسی شد تاریخ جدیدی شروع میشود. بنابراین رویکردی که بخواهد از چنگال سکولاریته آزاد باشد و راههای آسمان معنویت را به سوی بشر بگشاید باید با موضوع سکولاریته به صورتی بنیادین برخورد کند و این حتماً باید با روح عبور از فرهنگ مدرنیته همراه باشد. به همان شکلی که رِنهگنون و از آن دقیقتر حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» به آن اشاره دارند و تمدنی غیر از تمدن غربی را مدّ نظر بشر قرار میدهند و این چیزی است که میتوان آثار آن را در کلّ جهان دید. مقام معظم رهبری«حفظهاللّه» با نظر به چنین شرایطی که به چنین افقی میفرمایند: «یک روز شعار مرگ بر آمریکا فقط مال اینجا بود؛ امروز در منطقۀ غرب آسیا، در منطقۀ شرق آسیا، [حتّی] در خود اروپا، در منطقۀ آمریکای لاتین، در منطقۀ آفریقا، ملّتهایی که قیام میکنند، اوّلین شعارشان علیه آمریکا است».(۵)
*وظیفهی ما بهعنوان دستاندرکاران مسائل فرهنگی و مروجین معارف اسلامی در چنین شرایطی چیست؟
مهمترین مسئله این است که متوجه باشیم کجا را نشانه رفتهایم. در این دوره اگر بخواهیم خدایی که به حاشیه رفته است به زندگیها برگردد، باید افق را در رجوع به اسماء الهی قرار دهیم و نه رجوع به خدای متافیزیکی و مفهومی. رجوع به اسماء الهی یعنی اعتقاد به خدایی که در عالم، حیّ و حاضر است و قرآن در این راستا میفرماید: «وَ لِلَّهِ الأَسماءُ الحُسنى فَادعُوهُ بِها؛(۶) خدای را اسماء حسنایی هست، او را از طریق رجوع به اسماء حسنایش بخوانید.» این همان خدای علی«علیهالسلام» در نهجالبلاغه است؛ بنده بهعنوان فردی که نهجالبلاغه را تا حدی میشناسم و با مباحث فلسفۀ ملاصدرا نیز آشنایی دارم؛ معتقدم حتی نباید در بحثهای توحیدیِ نهجالبلاغه نگاه حکمت متعالیه ملاصدرا را داخل کرد؛ زیرا ملاصدرا در عین آن شوق الهی که دارد، در تفکر فلسفیاش نمیتواند تا اوج توحید علی«علیهالسلام» بالا بیاید. فهم این جملهی حضرت علی«علیهالسلام» که در توصیف حضور خدا در عالم میفرماید: «مَعَ کُلِ شَیءٍ لَا بِمُقَارَنَهٍ وَ غَیرُ کُلِّ شَیءٍ لَا بِمُزَایَلَه؛(۷). بنده معتقدم برای کاربردی کردن این مسئله باید به معرفت نفس که ناظر به حقتعالی است، توجه ویژه داشته باشیم و در این رابطه، آثار عرفانی حضرت امام«رضواناللّهتعالیعلیه» راهنماهای خوبی هستند.
*شما در یکی از آثارتان- کتاب آشتی با خدا از طریق آشتی با خود راستین- بهخوبی فضای اجتماعی ـ معرفتی جوانِ امروز را درک کرده اید و بر همین اساس، به طرح مباحث پرداخته اید. با توجه به مختصات جامعه امروزی ایران و در مقام تبلیغ دین و معنویت در دنیای جدید، باید به چه مؤلفههایی توجه داشت؟
راه عبور از نیهیلیسم
روح کتاب مذکور دو افق را در نظر گرفته است. یکی روح نیهیلیستی و پوچ گرایی عالم را؛ زیرا بنده معتقدم تا کسی زهر نیهیلیسم را نچشیده باشد نمیتواند حرفی برای عبور از فضایِ موجود و رجوع به عالم قدس داشته باشد. باید نیهیلیسم بهخوبی حس شود؛ چرا که در روزگاری زندگی میکنیم که پوچگرایی به معنای نیهیلیسمِ آن بر بسیاری از افکار سیطره افکنده است.نخست این مسئله باید به خوبی حس شود تا بدانیم از چه چیزی باید عبور کنیم و به کجا روی آوریم. تفاوت امام خمینی با دیگر علما در همین نکته بود. امام افق را در آن تاریخ دیدند و متوجه شدند اگر همچنان کارها ادامه یابد روحیهی گرایش به مذهب به بنبست کشیده میشود. نظام شاهنشاهی با بستر قراردادن غرب، افقی را ترسیم کرده بود که دیگر از دینداری جز قالبیِ درونتهی نمیماند و حضرت امام«رضواناللّهتعالیعلیه» در دل آن شرایط طرح خود را پیریزی کرد، زیرا متوجه بودند تمام امکاناتی که تا حال گمان میشد به واسطه آنها میتوان نجات پیدا کرد از بین رفته است و باید با تمام وجود به خدا برگشت. باید به خدا برگشت مثل زمانی که موج در وسط دریا اطراف کشتی را بگیرد و افراد مطمئن شوند هیچ راه نجاتی وجود ندارد و لذا «دَعَوُا اللَّهَ مُخلِصینَ لَهُ الدِّینَ؛(۸) با تمام وجود خدا را میخوانند.» در دوران شاهنشاهی برخی از مؤمنان گمانشان آن بود که شرایط چندان ناگوار نیست و هنوز متدینین خمس و زکات خود را پرداخت میکنند و مردم نمازشان را میخوانند، در حالی که روح نیهیلیسمی در حال سیطره بر همه افکار کشور بود و همین امر به مرور مردم را از سنت دینی دور میکرد. این شرایط را هر کسی نمیدید. علامه طباطبایی«رحمهاللّهعلیه» موضوع را در نجف احساس کردند و با آمدن به قم تفسیر المیزان را با رویکرد عبور از نیهیلیسمِ دوران تنظیم کردند و حضرت امام، روحِ نیهیلیسمی را در تمام جهان و بهویژه در ایران دید و بر آن شد تا آن فاجعه بزرگ را به صورتی اساسی درمان نماید، به هر حال در کتاب «آشتی با خدا از طریق آشتی با خود راستین» نشان داده شده که زهر نیهیلیسم باید چشیده شود. از اینرو، واژه پوچی در این کتاب فراوان بهکار رفته است و البته در تمام کتابهای بنده واژه پوچی مدنظر بوده است، زیرا در این اوضاع این سؤال بهوجود میآید که برای جدی شدنِ ضرورت معارف اسلامی چه باید انجام دهیم تا به آیندهای پر از تنگنا برخورد نکنیم و نه تنها گرفتار انواع تنگناها نگردیم، بلکه بتوانیم آینده جهان را رقم بزنیم؟ این با شناخت نیهیلیسم ممکن است و کتاب «کربلا مبارزه با پوچیها» بر روی آن تمرکز دارد.
عرض شد در کتاب «آشتی با خدا از طریق آشتی با خود راستین» دو افق مدنظر بوده، یکی توجه به نیهیلیسم و دیگر نظر به «وجود». علامه طباطبایی«رحمهاللهعلیه» این مطلب را به بهترین وجه در کتاب «رساله الولایه» بیان کردهاند؛ میتوان گفت یکی از بهترین روشها برای حضورِ معنوی در این تاریخ، کتاب «رساله الولایه» است. حضرت آیتالله جوادی میفرمایند: رساله الولایه عالیترین اثر علامه طباطبایی است. همۀ همت علامه در آن کتاب این است تا خودشناسی را با رجوع و اتصالِ به حق به ما نشان بدهند. کتاب «آشتی با خدا» سایهای از این تفکر است، تنها یک سایه از این تفکر. کتاب «آشتی با خدا» به زبان محاوره و به زبان نسل جدید تنظیم شده است با این همه، روش معرفت نفس در هر سطحی جواب این نسل است و به تعبیر مقام معظم رهبری جواب استغاثۀ این نسل است، با توجه به اینکه این نسل در حال استغاثه است، باید با آنها سخن گفت. در مقام پاسخ به این استغاثه بوده است که پیامبران آماده میشدند تا از طریق وَحی الهی حیات برینی را در بستر تاریخ خود بنا نهند و بشرِ آن دوران به کمک وَحی الهی، خود را در آن حیات برین حس میکرد.
… و اینگونه تاریخ جدیدی شکل میگیرد
*میفرمایید روش پیامبران طراحی بستری جدید برای فراهم نمودن مقدمات حیات برین است. مراد از طراحی بستر جدید چیست و چگونه این بسترِ جدید موجب حیات برین میشود؟
پیامبران هیچگاه مردم را به جهت گمراهیهایشان مواخذه نمیکردند، بلکه با ائمۀ کفر مقابله میکردند؛ چرا که تمدنهای استکباری با ادامۀ حیات ائمهی کفر باقی است. کافی بود پیامبران با ارائهی مکتب توحیدیشان افکار را متوجه کنند که دورهی حاکمیت کفر و استکبار تمام شده است. پیامبر اسلام«صلواتاللّهعلیهوآله» با ابوسفیان مستقیماً درگیر نشدند؛ خطاب به سران کفر متذکر شدند حیات آنها به سرآمده و راه دیگری در مقابل بشر گشوده شده، این ابوسفیان است که به تلاطم میافتد تا برای جلوگیری از آن سرنوشت، با پیامبر درگیر شود. پیامبر اسلام«صلواتاللّهعلیهوآله» سخنان خود را ابتدا در مکه بیان کردند و در آنجا چون آن سخنان نفوذ خوبی داشت، مانع ادامۀ کار حضرت شدند.لذا ما در این به تأسی از آن حضرت، همین عمل را در برابر امریکا انجام میدهیم. ما با امریکا مستقیماً درگیر نمیشویم بلکه فعالیت و کردار ما با مقاومتی که در پیش گرفتهایم، به این معناست که تاریخ امریکا به پایان رسیده است و تمام افعال و کردار امریکا را به چیزی نمیگیریم و آن فرهنگ با کارهای خود ادامۀ بیتاریخی خود را ثابت میکند.وقتی از طرف رسول خدا«صلواتاللّهعلیهوآله» در فتح مکه اعلام شد خانهی ابوسفیان برای مسلمانان امن است؛ خانه او پر از جمعیت شد. ملاحظه کنید تا دیروز ابوسفیان رأس کفر بوده و اکنون مسلمان شده است! این قضیه به آن معنا است که هرکس قصد مسلمان شدن دارد و کوششی برای مقابله با ما ندارد، میتواند به خانه ابوسفیان پناه برد. نام این کار رسول خدا«صلواتاللّهعلیهوآله» تصرف تاریخی و یا «حضور در تاریخ» است، در آن حدّ که ابوسفیان برخلاف میل باطنیاش نمیتواند خود را از آن تاریخ بیتفاوت نگه دارد، هرچند که با ایمان واقعی متوجه توحید رسول خدا«ص» نشد، ولی رسول خدا«ص» بهخوبی در تصرف تاریخ استکبار به نفع تاریخ توحید موفق شدند.
تولید قدرت به سبک انبیاء غیر از تولید قدرتی است که تکنولوژی به صحنه میآورد. تولید قدرت ما عطف بر حق است. بدینسان، دیگر قدرتی برای جهان استکباری قائل نخواهیم بود و بدین شکل بستر جدیدِ تاریخی شکل میگیرد و حیات برینی که بشر به دنبال آن بود در افق آینده گشوده میگردد.
در این فضا بود که حضرت امام خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» طلب مردم را میدانستند. اشاراتی که فکر میکنیم آسان است و حضرت امام به آسانی بیان میکردند، در واقع حساسترین حرفهای تاریخی ما بوده است. اگر عمق فاجعه را نشناسیم در دل فاجعه قدم میزنیم و مدرنیته را با بحثهای دینی ادامه میدهیم. مثل اینکه برخی از آن جهت که تکنولوژی فشار زیادی بر روح بشر وارد کرده، برای کاستن این فشار به توصیههای دینی میپردازند و نه آنکه بنا داشته باشند از طریق دین، عبودیت خود را معنا ببخشیم. بنده اسم اینگونه تبلیغ دین را، دینداریهای تلویزیونی نامیدهام. در زندگینامهی آیتالله فلسفی آمده که شهید مطهری قبل از عزیمت به پاریس و دیدار با حضرت امام، نزد آیتالله فلسفی میآیند که آیا مطلبی برای انتقال به حضرت امام دارند؟ مرحوم فلسفی به شهید مطهری میگوید به آقا روحالله بگویید آخر چگونه میخواهید انقلاب کنید؟ همهچیز دست شاه است، چگونه با ارتش مقابله میکنید؟ شهید مطهری این مطلب را به امام منتقل میکنند و امام خمینی در پاسخ میفرمایند ما به قطع پیروزیم، خود را آماده کنید. امام در برابر پرسشهایی اینگونه همواره تأکید میکردند که به قطع پیروزیم، خود را آماده کنید.(۹). به دنبال آن، بسیاری افراد همچون بسیجیانِ دوران دفاع مقدس توانستند این واقعیت را درک کنند و در ایجاد تاریخ توحیدی شریک شوند. مقام معظم رهبری«حفظهاللّه» در این مسیر بهخوبی پیش میروند، این که مکرر از ایشان میشنویم که ناکامیهای نظام سلطه را رصد کنید تا بفهمید که دورهی آنها گذشته است، حکایت از آن دارد که متوجهی حضور تاریخی حضرت حق در این دوران هستند. دو نکته در سخنان ایشان همواره تأکید میشود، یکی اینکه به ناکامیهای نظام سلطه بسیار نظر کنید. دوم این که اعتماد خود را به وعدههای الهی بیشتر نمایید. این دو توصیه، توصیههای به روزی است و متعلق به این تاریخ است و نگاه سکولاریته به عالم، حضوری را که در این دو توصیه نهفته است نمیفهمد و به همین دلیل که متوجه تحقق چنین حضوری در عالم نیست، آن را به چیزی نمیگیرد و در نتیجه از بین میرود.
جایگاه فلسفه و عرفان در تحقق تمدن اسلامی
*تمدن اسلامی از همان آغازِ ظهور اسلام شروع به شکلگیری کرد، چند قرن بعد به اوج رسید، سپس به مرور زمان دچار اُفت و فروکاهش شد. در قرن اخیر صحبت از احیای تمدن اسلامی بهگوش میرسد و مقام معظم رهبری با عبارت «تمدنسازی نوین» از آن یاد کردند.در اینمیان نقش علوم انسانی ـ اسلامی بسیار پررنگ است. به عبارت دیگر، علوم نقش مهمی در تحقق این تمدن دارند و از جمله آن علوم، علم فلسفه و عرفان است. حال پرسش اصلی این است که نقش فلسفه و بهویژه عرفان در ایجاد تمدن نوین اسلامی چیست؟آیا منتقدان فلسفه و عرفان خواسته یا ناخواسته با ظهور این تمدن مخالفت میکنند؟
در شیعه کسانی که با عرفان و فلسفه مرتبط هستند عموماً از این طریقهها خواهان کسب حضور در محضر حق هستند به همان صورتی که قرآن به آن تذکر داده است و میفرماید: خدای را اسماء حُسنا و تجلیات متعالی است، «فَادْعُوهُ بِها» او را از طریق همان اسماء بخوانید، به همان معنایی که دائماً نظر به حضور حق در عالم داشته باشید و ما از این طریق از دین سطحی و از آن بدتر از دین قشری عبور میکنیم. قشریگری دو ضربه به دین الهی میزند؛ یکی این که به شدت دین را تقلیل میدهد و آن را از مراتب عالیهاش به پایین میآورد. از آن بدتر اینکه، دینی را به صحنه میآورد که هرگز جوابگوی روح بنیادین طلبِ بشر امروزی نیست. بدین لحاظ میتوان مخالفت با فلسفه و عرفان را در فضای تحجر مطرح کرد چنین کسانی قصد ندارند بیشتر فکر کنند تا متوجه شوند که بشر امروز به نفخهی الهی، آمادهی رجوع به خدایی بس متعالی است. به بشر، به ویژه به بشر امروزی نمیتوان گفت «چراغ خرد خاموش کن و کورکورانه تقلید کن» این روش جواب نخواهد داد، اما در پاسخ به پرسش شما باید عرض کنم که عارف بالله در تلاش است تا روح خدا را در ظرف تاریخی که در آن زندگی میکند، جستجو کند. فلسفه خدایی را اثبات میکند که خدای خالق است، اما عارف میفهمد که «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فی شَأْنٍ».(۱۱) خدا همواره و در هر تاریخی به صورتی خاص در صحنه است، بنابراین عارف، خدایی را طلب میکند که در هر تاریخی ظهور خاص خود را دارد.
تعبیر بنده از خدای عرفانیِ روزگار ما، خدای امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» است. بشر امروز خواهان خدایی است که حضرت امام خمینی متذکر آن است. خدای انتزاعی، یعنی خدایی که با استدلالهای عقلی مدّ نظرها قرار میگیرد و در دانشگاهها تدریس میشود، خدایی نیست که دیروز و امروز داشته باشد، این غیر از خدایی است که تجلی هر روزین دارد، از این جهت باز تأکید میکنم هیچ عارفی به دنبال خدایی که فلسفه مفهوماً او را ثابت میکند، نیست. عارف به دنبال خدایی است که هر روز در ظرف تاریخ به جلوه میآید. این مطلب در جزوهی «روحیهی تمدّنسازی و عرفان اسلامی» مورد بحث قرار گرفته(۱۲) که چگونه مرحوم آیتالله قاضی در تاریخ خودش به شدت دنبال خدایی است که در عالم ظهور کرده و آن مرد بزرگ درست هم تشخیص داد در صورتی که اگر ایشان در روزگار ما زیست میکرد بهجای شهید چمرانها و شهید صیادها نقش خود را بازی میکرد. صیادها و چمرانها به دنبال خدای این تاریخ بودند و اگر مرحوم قاضی در این تاریخ بود، بهدنبال خدای این تاریخ میرفت زیرا عارف در جستجوی خدایی است که در صحنه است. وجود مبارک اهلبیت«علیهمالسلام» با خداوند معاشقه میکردند، نمونهاش مناجاتهای فوقالعاده خمسهعشر است که قصهی معاشقهی حضرت سجاد«علیهالسلام» با حضرت حق است.
*عرفان امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» دارای چه ویژگیها و خصوصیاتی است که تا ایناندازه توانسته حیاتبخش باشد و موجب تأثیرات ژرف اجتماعی در ایران و دیگر کشورهای منطقه شود؟
واقعیت امر این است که توحید ناب عرفانی، والاترین نیاز این نسل است. این که رئیسجمهور امریکا اذعان میکند که نمیتوان ایران را نادیده گرفت و آن را از معادلات قدرت حذف کرد، یک واقعیت تاریخی است. تفسیر بنده از این اعتراف این است که نوعی خاص از حضور ارادۀ الهی از طریق ایران در این تاریخ به میان آمده است. عرفانی که امام خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» متذکر آن است ناظر به حیرانیِ بشر امروز نسبت به طلب بنیادینش میباشد. امام در اولین کنگرهی نهجالبلاغه خطاب به دانشمندان جهان گفتند: اندیشمندان جهان بیایند و در رابطه با این جملهی امیرالمؤمنین«علیهالسلام» بحث کنند که حضرت در مورد نحوهی حضور خداوند در عالم میفرمایند: «مَعَ کُلِ شَیْءٍ لَا بِمُقَارَنَهٍ وَ غَیْرُ کُلِّ شَیْءٍ لَا بِمُزَایَلَهٍ؛ او با هر چیزی هست ولی نه آنچنان که در کنار آن چیز باشد و غیر هر چیزی است، ولی نه آنچنان که جدای از آن چیز باشد.» بنده به شما قول میدهم، اگر زبان ارائه این مطلب را در هر نقطه از دنیا داشته باشیم در برگرداندن خدا به تاریخ موفق و پیروز خواهیم بود.
امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» توحید را به بهترین شکل در آثار خود و در عمل تدوین کردهاند. بنده معجزهی حضرت امام را انقلاب اسلامی نمیدانم؛ انقلاب اسلامی را حاصل تلاش یک سالکِ الیالله میدانم که آثاری در نوشتهها و گفتار خود برای حیات بشرِ این دوران گذاشته تا انسانها به کمک آنها آثار بتوانند خدا را به تاریخ خود و زندگی خود برگردانند در آن حدّ که حاصل آن خداگرایی در صحنهی اجتماعی به فعلیت آید. در فهم اندیشهی امام بشری که به دنبال حیرت قدسی است، آن حیرت را به دست میآورد، به همان معنایی که رسول خدا«صلواتاللّهعلیهوآله» از حضرت حق تقاضا میکنند: «رَبّ زِدنی تَحَیُّرا؛ پروردگارا! بر تحیّر من بیفزا»، توحید است که تحیّر و حیرت میآورد. در این رابطه است که تأکید میشود گسست عرفان از حضور تاریخی که در آن بهسر میبریم، محال و ناشدنی است.
ملاحظه فرمودید که حضرت امام در تفسیر سورهی حمد، تنها به تفسیر «بسماللّه الرّحمن الرّحیم، الحمدللّه ربّ العالمین» پرداختند و فرصت ادامۀ آن پیش نیامد، ولی در تفسیر همین چند فراز کار بزرگی انجام دادند از آن جهت که افق توحید اسلامی را که این انقلاب بنا دارد به صحنه آورد، نشان دادند و دامن توحید عرفانی را از عرفانهای کاذب پاک نمودند. حتی بعضی از گروههای صوفیه به واسطه این تفسیر متنبه شدند و تغییر جهت دادند. اشتباه ما این است که مراکز علمی و دینی ما راه گشوده شده به دست حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» را دنبال نکردند. بنده در شرح مختصری که در کتاب «اسماء حسنی دریچههای نظر به حق» بر شرح دعای سحر حضرت امام«رضواناللهتعالیعلیه» نوشتهام، امیدم آن بود بتوانم نسل جوان را برای رجوع به شرح دعای سحر امام آماده سازم. بنده وظیفۀ امروزین خود و جریانهای فرهنگی را این میدانم که به عنوان کار فرهنگی، زمینۀ رجوع به آثار عرفانی حضرت امام را برای این تاریخ فراهم کنیم. عرفان امام، عرفان توحیدِ اهلُالبیت است، در عین عبور از نیهیلیسم. به یک معنا حضرت امام شارح عرفان محیالدین است. در نامه به گورباچف نوشتند که چندتن از نخبگانتان را بفرستید تا مطالب باریکتر از مویِ محیالدین برایشان تدریس شود. حضرت امام عرفان محیالدین را به صورتی شُسته و رُفته و سرزنده در تفسیر سورهی حمد و در کتابهایی مثل «مصباح الهدایه» و «چهل حدیث» مطرح کردند. شاخصۀ اصلی عرفان امام، جمعبندیهای عالی عرفان محیالدین، همراه با ذوق شجاعانۀ شیعه است تا به عنوان آثاری مطمئن در راستای تحقق اهداف انقلاب اسلامی که بازگشت خدا به تاریخ است، برای امروز ما در میان باشد. در چنین عرفانی است که استکبار با آن همه آثار رعبآور به چیزی گرفته نمیشود و در مقابل فشارهای آن قد خم نمینماید. با چنین توحید عرفانی است که میبیند آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند.
به امید آنکه به عنوان سربازان انقلاب اسلامی بتوانیم از عرفان حماسی حضرت روحالله«رضواناللهتعالیعلیه» بیبهره نباشیم.
با نظر به اینکه تاریخ ما با حضور حضرت روح اللّه«رضواناللّهتعالیعلیه» از ظلمات شاهنشاهی رسته، برای عبور از عقل سکولارزدهی فرهنگ مدرنیته در راستای بایستههای تبلیغ معنوی باید به عقلی نظر کرد که سیرۀ آن مرد بزرگ متذکر آن عقل بود و در این رابطه یادداشتهایی هست که به صورت سرفصل خدمت شما بهعنوانِ چشماندازی برای تفکر در این تاریخ عرض میکنم، به امید آن که شامل دعایی شویم که فرمودهاند: «رَحِمَ الله اِمرَءً وَ عَلِمَ مِن اَینَ وَ فی اَیْنَ وَ اِلی اَینَ؛(۱۳) خدا رحمت کند آن کسی را که بداند در کجا بود و در کجا هست و به سوی چه هدفی رهنمون است.»
۱ـ پیامبران نه تنها هدف انسانها را که اُنس با حضرت حق است، روشن نمودند؛ از آن مهمتر، راهِ رجوع به حضرت حق را نیز در مقابل بشریت قرار دادند و از این جهت ادیان الهی، آرمانهای کاربردی را به بشریت هدیه نمودند. برای گشودگی در تاریخی که در آن قرار داریم، نه تنها بایدحضرت روح اللّه«رضواناللّهتعالیعلیه» را مدّ نظر قرار داد؛ بلکه راه و روش چنین سلوکی باید نظر به شخص حضرت امام باشد که با خدایِ حیّ و حاضر مرتبط است. در این فضا باید به خود بنگریم و نیروهای وِلایی در این فضا باید با همدیگر تعامل کنند تا با به صحنه آمدنِ عقل قدسی و ظهور معنویت مناسب ایدۀ انقلاب اسلامی، امیدِ ادامۀ آیندۀ انقلاب اسلامی بر همگان ظهور کند.
۲ـ هر تاریخی عقل مخصوصی را به صحنه میآورد و به حکم «کُلَّ یَومٍ هُوَ فی شَأْنٍ» خداوند با حضوری خاص در هر تاریخی ظهور میکند و تنها با عقلِ آن تاریخ میتوان در آن تاریخ با خدا مأنوس شد. حال اگر کسی درصدد است آزاد از خدای ِ مفهومی، با خدایِ این تاریخ مرتبط شود باید راهکارِ این ارتباط را در دو چیز جستجو نماید؛ یکی در دیدن انقلاب اسلامی و دیگر درک و فهم درست جریانهای وفادار به انقلاب با هر عنوان و سلیقهای که رجوع به معنویت مذکور دارند، زیرا اساسیترین هویتِ هر ملتی، در تاریخِ آن ملت نهفته است و هویتِ ملت ما، در حضور تاریخی زعیمی چون حضرت روح اللّه«رضواناللّهتعالیعلیه» قرار دارد، از این رو با نگاه جدّی به حضور تاریخیِ ایشان میتوان از چنگال روحِ تمامیتخواه مدرنیته آزاد شد، تا به جای ادامۀ مدرنیته، به ادامۀ خود بپردازیم و زمینۀ «تفکر» را در جامعۀ خود بنا بگذاریم، تفکری که مخصوص این تاریخ است و حضرت امام متذکر آن بودند.
۳ـ کسانی که از یک طرف هنوز نتوانستهاند به ناتوانی آن عقلی که فرهنگ تجدد به تاریخ آورده است، پی ببرند و از طرف دیگر به عقلی که انقلاب اسلامی به این تاریخ آورده است دست نیافتهاند، گمان نکنند با پذیرش عقل تجدد و معنویت متجدد، رفتار و کردار معنویت آنها، رفتار و معنویتی برتر از رفتار و معنویت نیروهای انقلابی است و جایی برای آیندۀ خود شکل دادهاند، با عقل و رفتار معنویت فرهنگ تجدد از ملت خود فاصله میگیرند بدون آنکه در اردوگاه تجدد جایی و جایگاهی داشته باشند و به معنویتی حقیقی دست یابند.
۴ـ وقتی طراحی تاریخ به عهدهی غرب قرار گرفت و همۀ جهان از غرب پیروی کردند و همه پذیرفتند باید در زندانِ توسعهنیافتگی به روش غربی، زندگیِ خود را به پایان برسانند؛ نقطۀ امیدی از طریق حضرت امام خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» و انقلاب اسلامی برای برونرفت از این زندان ظهور کرد و انقلاب اسلامی شکل گرفت، ولی در صورتی در بستر انقلاب اسلامی میتوان از زندان آن نوع توسعهنیافتگی رهایی یافت که متوجه باشیم عقل و معنویت برونرفت از آن زندان، عقلی و معنویتی است ماورای معنویت و عقلانیتی که غرب مدنظر بشر قرار داده و ما هنوز به چنین عقلی ورود نکردهایم. آن عقل و معنویت، عقل و معنویتی است که انسان بتواند به کمک آن، ارادۀ حضرت حق را در این تاریخ احساس کند و ماورای عقل مفهومی به عالم نظر اندازد، بدین معنا که با چشمِ قلب به تاریخ خود بنگرد، چیزی که از طریق انقلاب اسلامی به این تاریخ برگشته است و شهدا آن را احساس کردند و رهِ صدساله را یکشبه طی نمودند.
۵ـ مشکل جهان کنونی چیزی جز تیرگی افق آینده نیست و جهانی که ما با انقلاب اسلامی شروع کردهایم، آیندهای غیر از آیندۀ جهان غرب دارد و نمیخواهیم با توسعهیافتگی به روش غربی با همان مشکلاتی روبهرو شویم که فعلاً در مقابل غرب قرار دارد، اینجاست که معنای امیدواری نسبت به معنویتی قابل اطمینان در متن انقلاب اسلامی به بشریت این دوران برمیگردد و به یک معنا، «حقیقت» جای «مصلحت» مینشیند.
ما هنوز متوجه نیستیم که انقلاب اسلامی مسئولیت بزرگی در فهم سایر اندیشههایی که وفادار به انقلاب هستند بر دوش ما گذارده است و از معجزه تعامل با این افراد و این افکار غافلیم، زیرا نمیدانیم چگونه عقلها در زمانۀ انقلاب اسلامی به هم پیوستهاند و همه آن افکار تنها در پیوستگی کامل، صورت حقیقی انقلاب اسلامی را مینمایانند و در آن صورت است که معلوم میشود ما چه هستیم و چه داریم و چگونه میتوانیم باشیم، در این صورت همه شما به عنوان جبهه فکری انقلاب، نگهبان تفکری خواهید شد که با انقلاب اسلامی شروع شده و میرود که به شکوفایی بنشیند. قوام این فکر به فهم اندیشههایی است که در زیر سایۀ انقلاب اسلامی مستقل از یکدیگر نیستند و خود را گرفتار توهّمات فرقهای و گروهی و قبیلگی و حزبی نکردهاند. در این رابطه رهبر انقلاب روحیه «تحمل مخالف» را متذکر میشوند، به همان معنای «رُحَماءُ بَینَهُم» و نه به معنای سازش با دشمن.
۶ـ درک درست انقلاب اسلامی ما را متوجه سعهی آن انقلاب در تحقق معنویتی راستین میکند و اگر متوجه این امر باشیم خود را در افقی دور دست و با استحکامی قابل قبول احساس میکنیم و بر این مبنا برای جامعهی خود برنامهریزی مینماییم تا از گرفتاریِ گسستِ بین علم و فرهنگ و دیانت آزاد شویم و ناظرِ رنج دویست سالۀ این گسست نباشیم. یکی از مأموریتهای علوم انسانی در این موضوع است که علت این گسست را بیابد و نشان دهد چرا ما نمیتوانیم از پژوهشها و تحصیلکردههای دانشگاههای خود در امور کشور استفادۀ لازم را ببریم و چرا فرهنگ قدسی ما حضوری فعال در تصمیمات اداری ما ندارد. آیا جز این است که در ابتدای امر باید در زمین خود، خود را و معنویت خود را جستجو کنیم و نه در زمینی و تاریخی که تجدد در آن ظهور کرد؟ و این تنها در این تاریخ با توجه به حضور تاریخی انقلاب اسلامی و با نظر به سلوک حضرت امام خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» و عقل مناسب این حضور، ممکن است، چیزی که جبهۀ فرهنگی انقلاب اسلامی، سخت باید نسبت به آن بیندیشد.
۷ـ تجربه نشان داده است که انقلاب اسلامی استعداد آن را دارد که تحولی در روح و جان و دل مردم ایجاد نماید تا در سایۀ آن ، تحول لازم در علوم ما شکل بگیرد و از این جهت با نظر به تقدیری که خداوند برای ما رقم زده و آن جدیت و پافشاری نسبت به انقلاب اسلامی است ـ به عنوان بستری که ساز و کار ادامۀ ما در آن قرار دارد ـ باید مجال نقشآفرینی در انقلاب اسلامی مورد بحث قرارگیرد. به این اعتبار که مردم با رجوع به انقلاب اسلامی با ملکوت حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» مرتبط شوند.
۸ـ انقلاب اسلامی در موقعیت خاص تاریخیاش از یک طرف نظر به التزام انسانها به شریعت دارد و از طرف دیگر با عقل تاریخیِ جهان مدرن روبهرو است و در این رابطه است که تأکید میشود انقلاب اسلامی عقل خاص خود را دارد که نه عقل دورانهای گذشتۀ ما است و نه عقل جهان مدرن است؛ بلکه عقلی است مخصوص این تاریخ. هرچند این کار، کار آسانی نیست، ولی تنها راه است.
معنویت و عقلی که با انقلاب اسلامی ظهور کرد، معنویت و عقل صرفاً انتزاعی نیست که تنها به شناسایی جهان اکتفا کند بلکه معنویت و عقل، جهانساز است ولی نه به آن معنایی که در سایۀ زمانِ غربی خود را معنا کند، بلکه این معنویت و عقلی است که نسبت ما با جهان را با رویکردی قدسی که انسانها باید داشته باشند معنا میکند و ضامن پیوستگی ملّت با همدیگر و با فرهنگ دینی خودمان خواهد بود و میرود که شئون زندگی وجامعهمان را معنایی مناسبِ این تاریخ ببخشد
۹ـ با حضور تاریخیِ انقلاب اسلامی باید به تحقق معنویتی اندیشید که از افراط و تفریطهای سیاسی و ایدئولوژیک عبور کرده باشیم و با درک همدیگر از گسستگی جامعۀ خود قدمی فراتر نهیم، تا علم و فرهنگ و دین به هماهنگی لازم دست یابند و این با معنویت و عقلی که ضامن پیوند اجزاء و شئون مسائل اجتماع ما باشد ظهور میکند. آن اراده، روح این جامعه است و معلوم است زمانۀ بیروح، خشک و ملالآور خواهد بود و بستر هیچ تفکری نیست. معنویت و عقلِ بیگانهشده از زمانه نمیتواند جهان تازهای بنا کند، از این جهت باید به معنویت و عقل تاریخیِ انقلاب اسلامی نظر کرد. چیزی که شهدای ما در درک آن پیشتاز بودند و ما باید با روحیۀ انقلابیِ لازم، ادامهدهندۀ راه آنها باشیم.
پینوشتها
۱ـ ابراهیم، ۵.
۲ـ انفال، ۴۸.
۳ـ حجر، ۱۸.
۴ـ التوحید للصدوق، ص: ۲۸۳
۵ـ سخنان مقام معظم رهبری به مناسبت روز ملّی مبارزه با استکبار جهانی در تاریخ۱۲ آبان ۱۳۹۵.
۶ـ اعراف، ۱۸۰.
۷ـ نهجالبلاغه، خطبهی اول.
۸ـ یونس، ۲۲.
۹ـ خاطرات و مبارزات حجتالاسلام فلسفی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۴۶۶٫
۱۰ـ اعراف، ۱۸۰.
۱۱ـ الرحمن، ۲۹.
۱۲ـ جهت مطالعهی جزوهی مذکور، به سایت المیزان در قسمت نوشتارها، قسمت جزوات رجوع شود.
۱۳ـ فیض کاشانی، الوافی، ج۱، ص ۱۱۶٫
سوتیترها
۱ دنیا برای همیشه سکولاریته باقی نمیماند. این رویه نیز در طول تاریخِ ظهور انبیا قابل مشاهده است. بعد از هر دوره فترتی که بشر با خلأ حضور انبیاء روبهرو میشود، پیامبری ظهور کرده است. طبق همین قاعده اهل ایمان همواره به دنبال یافتن نشانههایی در تغییر اوضاع هستند
۲ براساس چنین سنتی باید معترف بود که شواهدی در صحنه است که نشان میدهد دوران مدرنیته و فضای سکولاریته به پایان تاریخ خود نزدیک شده است و زمان حضور عالمی دیگر با هویتی متفاوت فراهم شده است. دو نامهای که رهبری انقلاب در سالهای اخیر به جوانان اروپا و امریکا نوشتند ناظر به چنین فضایی است
۳ نیچه با نظر به فرهنگ مدرنیته، متذکر عدم حضور حضرت حق در مناسبات اجتماعی شد، حال آنکه شرایط حاضر برعکس شده است. شواهد نشان میدهد خدایی که «فرهنگ مدرنیته» خواهان مُردنش بود، برخلاف ارادهی فرهنگ سکولاریته، به تاریخ ما بازگشته است
۴ اگر رویکردِ رجوع به معنویت، قدسی شد تاریخ جدیدی شروع میشود. این رویکرد هم باید با موضوع سکولاریته به صورتی بنیادین برخورد کند. به همان شکلی که حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» به آن اشاره دارند و تمدنی غیر از تمدن غربی را مدّ نظر بشر قرار میدهند و این چیزی است که میتوان آثار آن را در کلّ جهان دید
۵٫
تجربه نشان داده است که انقلاب اسلامی استعداد آن را دارد که تحولی در روح و جان و دل مردم ایجاد نماید تا در سایۀ آن ، تحول لازم در علوم ما شکل بگیرد
کارکرد تمدنی اربعین در جایگاه حلقه اتصال غدیر، عاشورا و ظهور
حجهالاسلام علیرضا پیروزمند
مطالعه اربعین بایستی به عنوان حلقۀ اتصال گذشته و آینده مورد توجه قرار گیرد. دو نقطۀ مهم تاریخی یعنی غدیر و عاشورا و یک نقطۀ مهم آرمانی یعنی ظهور. در این سه نقطه، اتفاق تمایز بخش و مهم چیست؟ اگر به این سه نقطه با رویکرد تمدنی نگاه کنیم چه دستاوردی خواهیم داشت؟
غدیر نقطه عطف تعیین امامت است، امامتی که باید در طول تاریخ تا زمان ظهور، خاستگاه حرکت تمدنی دنیای اسلام قرار بگیرد. عاشورا مظهر انقلاب تمدنی است. عاشورا انقلابی برای تمدن سازی راستین اسلامی و علیه تمدن سازی بدلی است. و ظهور نقطۀ اوج شکوفایی ولایت حق در قالب ایجاد مدنیّت جدید است. پس «الیوم اکملت لکم دینکم» در غدیر به خاطر این است که یک عمودی گذاشته شد و یک بنیادی گذاشته شد و محوری تعیین شد که بر مدار آن محور و با تکیه برآن میشود تمدنسازی کرد، چرا؟ «امامته قوامالدین و نظام المسلمین»، تمدن مگر غیر از این است که میخواهد نظام برای اسلام، مسلمین و زندگی آنها ایجاد کند. امام علیهالسلام هم محور وحدت بخش است، هم محور تمایز بخش. محور وحدت بخش است به دلیل آنکه مبنای تمدن و نظامت جامعه اسلامی است و محور تمایز بخش است چون «علی معالحق والحق معالعلی».
عاشورا، انقلابی بود برای رسوا کردن تمدن بدلی و نه فقط خلافت بدلی و فرهنگ بدلی، که آنها هم بود. آنچه که سیدالشهدا (علیهالسلام) را به این قیام واداشت این بود به استناد یکی از سخنان گهربارشان: «أَلا ترون أَنَّ الحقَّ لا یُعمَلُ بِه و أَنَّ الباطل لا یُتَناهی عَنهُ، آیا نمیبینید که به حق رفتار نمیشود و کسی از باطل نهی نمیکند».(۱) چرا به این کلام تمسک می¬کنند؛ نمی¬گوید مردم چقدر حق را دوست دارند یا باطل را دوست دارند می¬گویند حق چقدر عمل می¬شود. نمیبینید حق عمل نمیشود, باطل نهی نمیشود. یعنی سبک زندگی جامعه اسلامی تغییر کرده یعنی الگو و مناسبات زندگی اجتماعی عوض شده، پسندها و رفتار عینی جامعه تغییر کرده؛ باید دفاع از ضعیف کنید نمیکنید، مترف شدید و این نفوذ فرهنگی جبهۀ نفاق در غالب تمدنی باعث شد سیدالشهدا (علیهالسلام) قیام کنند. این هم عاشورا بود و ظهور یعنی تحقق تمدن اسلامی در آن ظرفی که در این دنیا امکان¬پذیر است. «یملا الله الارض قسطا و عدلا».(۲)
ابتدا این سه نقطه را به صورت مجزا با نگاه تمدنی مورد توجه قرار دادیم. غدیر مبنا و خواستگاه تمدنسازی است چرا؟ چون امام و ولی هست که جمع میکند و هدایت میکند و جلوی گمراهی را میگیرد . مبنای تمدنسازی و خواستگاه تمدن سازی، ولایت است. عاشورا راهبرد تمدنسازی است, چون مظهر انقلابیگری است, حرکت است، جوشش جمعی است، تسلیم ناپذیری است و ظهور هدف تمدن سازی است.
اکنون با این نگرش به مطالعۀ اربعین در جایگاه نقطه اتصال گذشته تاریخی اسلام و آینده آرمانی آن توجه میکنیم. کنگره اربعین یعنی تحقق عملی آن پیامی که امام عسکری (علیهالسلام) در مورد علامات مومن فرمودند. علامات مومن را در ظرف تمدنی مورد توجه قرار دهیم. این دارد تجلی و ظهور پیدا می¬کند و این نهال دارد رشد می¬کند. این کنگرۀ عظیم مردمی یک ظرفی است و واقعیتی است که یک پایش در غدیر، یک پایش در عاشورا و یک پا درظهور است. یک پا در غدیر است چون بر پایه تولی و تبری حرکت می¬کند و بر محور بیعت با امام این حرکت اتفاق می¬افتد، پس در اربعین غدیر هست. در اربعین عاشورا هم هست چون قیام هست چون دشمن¬شناسی و دشمن¬ستیزی هست چون شناخت جنگ نرم دشمن و اقدام مناسب و متناسب با دشمن¬شناسی در آن هست و در اربعین، ظهور هست و اعتقاد به ظهور هست، چرا؟ چون، تمرین حرکت جمعی، برای لقاء امام است. اینهاست که ظرفیت تمدنی به نظام اربعین میدهد.
پیوند غدیر، عاشورا، ظهور در کنگرۀ اربعین ظرفیت تمدنی به اربعین داده است. در مقایسۀ بین کنگره اربعین و حج فعلی، نه حجی که در منابع اسلامی گفته شده چرا میلیون¬ها مسلمان می¬روند و حج بهجا می¬آوردند ولی ظرفیت تمدن¬سازی در حج¬ به شکل فعلی اتفاق نمی¬افتد. علتش این است که حج فعلی یعنی توحید از ولایت جدا شده. آن مبنا نیست، خاستگاه و محور نیست. چرا؟ امام (علیهالسلام) فرمود: «تمام الحج لقاء الامام».(۳) حج زمانی تمام می¬شود که به لقاء امام منجر شود. روایت دیگری هم داریم که بعد از حج به زیارت امام بروید. شاید معنی عمیق¬تر آن بیش از این باشد . ظرفیت تمدن¬سازیاش را از حج فعلی گرفته اند.چرا؟ چون «و اذانُُ مّنالله و رسولِهِ اِلیالناسِ یومالحجّالاکبرِ اَنَالله بریءُ منالمشرکین و رسوُلهُ»(۴) در آن نیست اما در اربعین هست. در اربعین امامت هست چون حرکت برای لقاء امام هست جدا شدنی نیست و البته برمحور توحید.
اربعین نماد یک مدنیّت اسلامی است. چرا این ظرفیت را پیدا کرده است؟ بخاطر این که یک پایه در غدیر دارد و یک پایه در عاشورا و یک پایه در ظهور. برای توضیح این ظرفیت تمدنی مقدمتاً باید عرض کنم فرهنگ و تمدن دو روی یک سکه هستند. تحقق فرهنگ، تمدن است. لذا این دو از هم جدا شدنی نیستند و اگر فرهنگ تحقق پیدا کرده باشد، در قالب روابط و کالبد بروز مییابد که همان تمدن است. درفرهنگ می-گوییم مردم خوش اخلاق و قانون¬گرا هستند. به عنوان یک ویژگی، فرهنگی و با محبت هستند. این در فضا صورت نمیگیرد. روی یکسری مناسبات است که می¬توانیم بگوییم این ویژگی بروز پیدا کرده. این همان تمدن است که شکل می¬گیرد. حالا با این مقدمه عرض می¬کنم: تبیین ظرفیت تمدن¬سازیِ نوین اسلامی توسط کنگره اربعین با همین ادبیات قابل تبیین است که بگوییم ویژگی¬های فرهنگی که اربعین ایجاد کرده چیست و این ویژگی¬های فرهنگی چه ساختار و نظامی را در خودش ایجاد کرده است.
چه نظام فرهنگی و چه نظام سیاسی و چه نظام اقتصادی را اربعین ایجاد کرده است؟ این ساختارهای فرهنگی و سیاسی و اقتصادی که در یک زمان کوتاه، مثلاً ده بیست روزه در طول سال اتفاق می¬افتد ناشی از یک تحول فرهنگی است. در ویژگی¬های فرهنگی، شما در اربعین به صورت فهرست وار موضوعات بسیاری را میبینید که نظام متفاوت فرهنگی را شکل میدهد. در اربعین شما اوج محبت و تواضع را می¬بینید. جامعه اربعینی ادب دارد. اخلاص دارد، تقوا دارد، تعظیم شعائر دارد، «و من یعظم شعائرالله فان الله من تقوی القلوب،(۵) هرکس شعائر الهی را بزرگ دارد، این کار نشانۀ تقوای دلهاست»، دارد تعظیم شعائر می¬کند. احیاء اربعین، تعظیم شعائر است که از اوج تقوا برگرفته است. در اربعین ذکر می¬بینیم « فِی بُیُوتٍ أَذِن اللّهُ أَن تُرفع و یُذکَر فِیهَا اسمُهُ »(۶) چون کسی که از اینجا حرکت می¬کند خودش را در بیت امام می¬بیند. بیت امام بیت ذکر است، و توسل می¬بینم و شجاعت می¬بینیم این ویژگی¬های فرهنگی ساختار فرهنگی ایجاده کرده است. ساختار فرهنگی اربعین ساختار سازمانهای معمول فرهنگی نیست که یک عده آدم¬های اقتصادی¬ و فرهنگی در قالب سازمان¬هایی دارند کار فرهنگی می¬کنند. آنجا این را نمی¬بینید. آنجا بچه¬ای را میبینید که یک دستمال کاغذی دستش گرفته تا زائران که می¬روند یک دستمال بردارند و عرق خودشان را خشک کنند این دارد کار فرهنگی می¬کند. همه دارند کار فرهنگی می¬کنند. آن کس که کسی نمیبیند در آشپزخانه است و شب و روز ندارد برای اینکه زائرها می¬آیند به موقع غذایشان آماده باشه پنج وعده غذا می¬دهند و این یک ساختار جدید است. همه فرهنگیا¬ند این فرهنگ است. در اربعین فرهنگ و ساختار جدید می¬بینید در اربعین شما سخاوت می¬بینید توسط میزبان و قناعت میبینید توسط مهمان. هزینۀ کم می¬بینید با حداکثر بهره¬وری این همه آدم را اراده کردن و پشتیبانی کردن با حداقل هزینه در اقتصاد اربعین، توقع کم می¬بینید و لذت زیاد. لااقل در فرهنگ مادی و یا حداقل در زندگی امروزی این تجربه را نمیبینید. در ایام غیر اربعینی، شما وقتی به زیارت مشهد و یا حتی کربلا میروید دنبال این هستید که جای راحت و امکانات خوب داشته باشید ولی در اربعین اینطور نیست. شما بدون شرط میآیی اما در همان حال که شما بدون توقع آمدهای، در اربعین شما یک سفره گسترده و پیوسته از نعمات را میبینی. در اربعین شما توقع هتل پنج ستاره ندارید اما وقتی یک عرب شما را در خانه روستایی خود می¬بَرد و با تمام وجودش شما را اکرام میکند شما لذتی می¬برید که از هیچ هتل پنج ستاره¬ای نمی¬برید. این یک ساختار فرهنگی و اقتصادی متفاوت است. اقتصاد مقاومتی از دل این فضا بیرون می¬آید. از دل اربعین، روابط و ساختار اقتصادی جدیدی بیرون می¬آید. اربعین فرهنگ سیاسی جامعه را نیز تغییر داده است. شما در اربعین اوج مشارکت را می¬بینید. میزبان تا اندرونی¬ترین جای خانه را با تمام امکانات در اختیار زائرمیگذارد. ما چنین تجربهای را در جای دیگر نمیبینیم. اگر ما کسی را درمنزل راه بدهیم اولاً باید او را بشناسیم و بعد درِ اتاقی را برای او باز میکنیم و میگوییم در این اتاق تشریف داشته باشید. بنیان ساختار سیاسی، اعتماد و مشارکت است. یک ساختار سیاسی زمانی میتواند بگوید من برتر و غالب و پیشرو هستم که بتواند اعتماد و مشارکت را به صورت طبیعی ایجاد کند ودرکنگرۀ اربعین شما این ساختار را مشاهده میکنید.
با بازگشت از سطح مولفههای فرهنگی، اقتصادی و سیاسیِ اربعین، به سطح مبانی کلان معرفتی و تمدنی اربعین، میتوانیم به طور خلاصه بگوییم که اربعین یک الگوی تولید قدرت و تمدن را بر محوریت امامت و ولایت و تولّی و تبرّی ایجاد کرده است. اربعین برای دنیای اسلام و تمدن نوین اسلامی، یک منبع قوی تولید قدرت و فرهنگ است.
سخنی فراتر آنکه، اگر اربعین یک مدنیّت جدید و یک خیزش جمعی برای زیارت سیدالشهدا (علیهالسلام) ایجاد کرده است و زیارت سیدالشهدا چنین ظرفیتی را در زمان خاصی به اسم اربعین دارد، حتماً زیارت امام عصر (عجلالله تعالی فرجهالشریف) و زیارت ایشان در نقطۀ اوج تاریخ بشریت، یعنی ظهور، ظرفیت ایجاد چنین حرکت جمعی و مدنیّت بسیار متفاوت و بزرگتری را در پی خواهد داشت. چرا ما این احساس و ارتباط و این دلدادگی و این احساس حضور در محضر امام عصر(عجلالله تعالی فرجهالشریف) را دامن نمیزنیم. مگر نفرمودند: هفتهای دوبار پرونده شما پیش ماست(۷) پس امام، حاضر است ما غایبیم، اگر ما هم حاضر شویم که نمونهاش را داریم در کنگرۀ اربعین میبینم. آن وقت در یک مقیاس بزرگتر از آنچه که در اربعین به عنوان نماد مدنیّت اسلامی دارد اتفاق میافتد میتواند در مقیاس دنیای اسلام و جوامع بشری اتفاق بیفتد.
پینوشت:
۱٫ بحار الانوار، ج ۷۸، ص ۱۱۶
۲٫ کمالالدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، ج ۲، ص ۳۷۷، بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج ۵۱، ص ۱۵۶
۳٫ الکافی ، ج ۴ ، ص ۵۴۹٫
۴٫سوره توبه آیه ۳
۵٫سوره حج آیه ۳۲
۶٫سوره نور آیه ۳۶
۷٫بحارالانوار جلد ج ۵، ص ۳۲۹
سوتیتر:
۱٫
اگر اربعین یک مدنیّت جدید و یک خیزش جمعی برای زیارت سیدالشهدا (علیهالسلام) ایجاد کرده است و زیارت سیدالشهدا چنین ظرفیتی را در زمان خاصی به اسم اربعین دارد، حتماً زیارت امام عصر (عجلالله تعالی فرجهالشریف) و زیارت ایشان در نقطۀ اوج تاریخ بشریت، یعنی ظهور، ظرفیت ایجاد چنین حرکت جمعی و مدنیّت بسیار متفاوت و بزرگتری را در پی خواهد داشت
الگوى زندگی در رفتار امام حسین(ع)
حجتالاسلام سیدجواد حسینی
خدای متعال برای سهولت پیمودن راه هدایت و رسیدن به قلههای سعادت، علاوه بر دستورات و کتابهای آسمانی، الگوهای عملی را نیز معرفی فرموده است تا مردم با اقتدا به رفتار آنها، راه حقیقت و راستی را به درستی و آسانی بپیمایند.
تمام انبیا از این افراد میباشند و در راس همه، پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله، قرار دارند.
قرآن کریم در مورد اقتدا به پیامبر اکرم(ص) فرموده: «ولکم فی رسولالله اسوه حسنه»؛(۱) «برای شما در [رفتار] رسول خدا الگوی نیکویی است.»
بعد از پیامبر عظیم الشأن اسلام(ص) اسوههای امت، امامان معصوم و اهلبیت آن حضرت میباشند، و یکی از این اسوهها، سرور شهیدان، حضرت حسین بن علی(ع) است.
خود آن بزرگوار در نامهای به سلیمان بن صرد خزاعی و مسیب و… نوشتند: «فلکم فی اسوه؛(۲) برای شما در رفتار من الگوست.»
از این جهت لازم است شیعیان با اوصاف و ویژگیهای آن بزرگوار آشنا شوند، و خود را با ایشان همرنگ نمایند. آنچه در پیش رو دارید، اشارهای به برخی ویژگیها و اوصاف سیدالشهدا حضرت حسین بن علی(ع) است.
۱٫ خدامحوری
در پیشگاه الهی تنها اعمالی ارزش دارد که با اخلاص و رضایت خداوند همراه باشد، به همین جهت تمام اعمال در قرآن کریم به نوعی مقید به اخلاص و قصد قربت شدهاند. قرآن درباره جهاد میفرماید: «والذین جاهدوا فی سبیلالله»؛(۳) «کسانی که در راه خداوند جهاد کردند» و درباره شهادت میخوانیم: «الذین قتلوا فی سبیلالله»؛(۴) «کسانی که در راه خدا کشته شدند». درباره انفاق میخوانیم: «والذین ینفقون اموالهم فی سبیلالله»؛(۵) «کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق میکنند.»
و کسانی را قرآن به عنوان اسوه مطرح نموده که کارشان بر محور رضای خداوند بوده است، از جمله:
۱٫ از زبان حضرت ابراهیم علی نبینا و آله و علیه السلام میخوانیم: «قل ان صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین لا شریک له و بذالک امرت و انا اول المسلمین»؛(۶) بگو: نماز و تمام عبادات من، و زندگی و مرگ من، همه برای خداوند، پروردگار جهانیان است. همتایی برای او نیست، و به همین مامور شدهام و من نخستین مسلمانم.»
۲٫ درباره امیرمؤمنان در قرآن میخوانیم: «و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضاهالله والله رؤوف بالعباد»؛ «و از مردم کسی است که جان خود را به خاطر خشنودی خدا میفروشد، و خداوند نسبت به بندگان مهربان است.»(۷)
۳٫ قرآن درباره اهلبیت علیهمالسلام میفرماید: «و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا انما نطعمکم لوجهالله لا نرید منکم جزاء و لاشکورا»؛ (۸) «غذا [ی خود] را با اینکه به آن علاقه دارند، به «مسکین» و «یتیم» و «اسیر» میدهند [و میگویند:] ما شما را به خاطر خدا اطعام میکنیم، و هیچ پاداش و سپاسی از شما نمیخواهیم.»
از آنچه بیان شد و غیر آن از آیات قرآن به خوبی استفاده میشود اعمالی در پیشگاه الهی ارزش دارد که همراه با اخلاص و رضایت الهی باشد، و افرادی در نزد او منزلت دارند که در مسیر رضایت حق قدم بردارند.
خدامحوری در روایات
۱٫ همه چیز برای خدا: حضرت علی(ع) میفرمایند: «طوبی لمن اخلص لله عمله و علمه و حبه و بغضه و اخذه و ترکه و کلامه و صمته؛ (۹) خوشا به حال کسی که عمل و علم و دوستی و دشمنی و گرفتن و ترک کردن و سخن گفتن و سکوتش را برای خداوند خالص کرده است.»
پیامبر اکرم(ص) به اباذر فرمودند: «یا اباذر لیکن لک فی کل شیء نیه صالحه حتی فی النوم و الاکل؛(۱۰) ای ابوذر! باید در هر کاری نیت پاک داشته باشی، حتی در خوردن و خوابیدن».
از مرحوم حاج شیخ «رجبعلی خیاط» نقل شده است: «در تشییع جنازه آیتالله العظمی بروجردی رحمتالله علیه، جمعیت بسیاری آمدند و تشییع باشکوهی شد، در عالم معنا از ایشان پرسیدم چطور شد از شما این اندازه تجلیل کردند؟ فرمود: تمام طلبهها را برای خدا درس میدادم.»(۱۱)
۲٫ اعمال خالص: پیامبر اکرم(ص) میفرمایند: «اذا عملت عملا فاعمللله خالصا لانه لا یقبل من عباده الاعمال الا ما کان خالصا؛ (۱۲) هرگاه عملی انجام دادی، پس برای خدا خالصانه انجام بده؛ زیرا خداوند فقط اعمالی را از بندگان میپذیرد که خالصانه انجام شده باشد.»
۳٫ اساس بندگی: امام صادق(ع) میفرمایند: «راس طاعهالله الرضا بما صنعالله فیما احب العبد وفیما کره(۱۳)؛ سرّ و اساس بندگی خداوند، راضی بودن به آن چیزی است که خداوند پیش میآورد؛ در آنچه بنده دوست دارد و یا ناخوشایند اوست.»
۴٫ خدا یا مردم؟ امام حسین(ع) میفرمایند: «من طلب رضا الله بسخطالناس کفاهالله امورالناس و من طلب رضا الناس بسخطالله وکلهالله الیالناس؛(۱۴) هرکس رضایت خدا را بخواهد هر چند با خشم مردم همراه شود؛ خداوند او را از امور مردم کفایت میکند، و هر کس دنبال رضایت مردم باشد با به خشم آوردن خداوند، خداوند او را به مردم وامیگذارد.»
حضرت امام حسین(ع) و رضایت الهی
از بارزترین ویژگیها و اوصاف امام حسین(ع) این است که در تمام زندگی، گفتار و رفتار و کردارشان طبق رضایت حق و در مسیر الهی بودند. جز از رضای خدا دم نزدند و جز خدا ندیدند و جز سخن خدا نشنیدند و به راستی ایشان به تمام معنا یک بنده سراپا تسلیم الهی بودند. به نمونههایی در این رابطه اشاره میشود.
۱٫ برای خدا قیام کردن: آن حضرت خطاب به خداوند متعال عرض میکنند: بار خدایا! تو خود میدانی آنچه از ما سر زد، رقابت برای دستیابی به سلطنت و آرزوی زیاد کردن کالای بیارزش دنیا نبوده است؛ بلکه برای این بوده که نشانههای دین تو را افراشته ببینیم و اصلاح را در شهرهایت آشکار نماییم و بندگان ستمدیدهات امنیّت یابند و به واجبات و سنت ها و احکام تو عمل شود.»(۱۵)
۲٫ خشنودی خدا: امام حسین(ع) در کنار قبر پیامبر اکرم(ص) به درگاه خداوند عرض میکنند: «خدایا! براستی من معروف را دوست دارم و منکر را زشت میدارم(۱۶). ای خدای بزرگ و بزرگوار! من از تو میخواهم به حق این قبر[پیامبر اعظم] و کسی که درون آن است، برای من در این قیام آنچه رضایت تو و پیامبرت در آن است پیش آوری.»(۱۷)
۳٫ هرچه خدا بخواهد: پس از آنکه امام حسین(ع) از مدینه به سوی مکه حرکت کردند، در مکه سخنان زیادی ایراد فرمودند. در یکی از آنها فرمودند: «الحمدلله و ماشاءالله و لا قوه الا بالله… رضیالله رضانا اهل البیت نصبر علی بلائه؛(۱۸) سپاس برای خداست، آنچه خدا بخواهد [همان خواهد بود] و قوتی جز برای خدا نیست… خشنودی خدا، خشنودی ما اهل بیت است و در مقابل بلای او صبر میکنیم.»
۴٫ فقط برای خدا: هنگامی که تیر به سینه حضرت اصابت کرد و به زمین افتادند، فرمودند: «بسمالله و بالله و فی سبیلالله و علی مله رسولالله؛(۱۹) به نام خدا و به یاد خدا و در راه خدا و بر دین رسول خدا [شهید میشوم]».
الهی در رهت از سر گذشتم
هم از عون و هم از جعفر گذشتم
رضا دادم تنم بیسر بگردد
ستوران بر همه پیکر بگردد
رضا دادم که اکبر کشته گردد
تن پاکش به خون آغشته گردد
ز کینه پیکرم پامال گردد
ز عشقت سر ز نِی بر دار گردد
امام حسین(ع) نه تنها در لحظه شهادت زمزمه «فی سبیلالله» به زبان داشتند بلکه همیشه در صبحگاهان و شامگاهان این دعا را بر زبان داشتند: «بسمالله و بالله و منالله و الیالله وفی سبیلالله و علی مله رسولالله، و توکلت علیالله، و لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم. اللهم انی اسلمت نفسی الیک، ووجهت وجهی الیک وفوضت امری الیک، ایاک اسال العافیه من کل سوء فیالدنیا والآخره؛(۲۰) به نام خدا و به یاد خدا، از خداوند و به سوی او، و در راه او، بر آیین پیامبر او، و بر خداوند توکل کردم و نیرو و قدرتی جز به [اراده] خداوند بزرگ نیست. پروردگارا! جانم را به تو تسلیم کرده و چهرهام را به سوی تو گردانده و کارم را به تو واگذار نموده و از تو سلامتی از هر بدی در دنیا و آخرت را خواهانم.»
در سراسر دعای فوق خدامحوری، رضایت الهی و خشنودی به رضایت خداوند، موج میزند.
۲٫ بردباری
یکی دیگر از صفات نیکو و کلیدی انسان، صفت صبر و بردباری است. صبر حالتی است نفسانی که اگر به حد اعلای خود برسد انسان را از بیقراری و اضطراب و شکایت از قضای الهی در برابر حوادث بازمیدارد و قدرت ایستادگی در مقابل نفس و خواستههای آن را پیدا میکند و بر انجام واجبات و طاعات پایدار خواهد ماند؛ به همین جهت در منابع دینی صبر به سه قسم تقسیم شده است؛ صبر در مقابل بلاها و مصائب که نیکوست، و نیکوتر از آن صبر بر طاعت و بندگی است، و برتر از همه بردباری و استقامت در مقابل گناهان و شهوات است.(۲۱)
صبر در قرآن
در قرآن کریم، آیات فراوانی درباره صبر و استقامت آمده است. گاهی به انبیا و مؤمنان، دستور میدهد صبر کنید، مانند:
«واصبر علی ما اصابک ان ذلک من عزم الامور»؛(۲۲) «و در برابر مصائبی که به تو میرسد شکیبا باش که این از کارهای مهم است.»
«فاصبر ان وعدالله حق» ؛ (۲۳) «پس صبر و شکیبایی پیشه کن که وعده خدا حق است.»
و گاهی دستور میدهد همدیگر را به صبر توصیه نمایید، مانند «وتواصوا بالصبر»؛(۲۴) «همدیگر را به صبر سفارش کنید.»
و گاه صابران را با زبانهای مختلف مورد تشویق و بشارت قرار میدهد، مانند: «وبشر الصابرین» ؛ (۲۵) «به صابران بشارت ده».
«والله یحب الصابرین» ؛ (۲۶) «خداوند صابران را دوست دارد.»
«انالله معالصابرین»؛(۲۷) «براستی خداوند با بردباران است.»
و در آیهای دستور میدهد از صبر استمداد بجویید: «استعینوا بالصبر»؛ (۲۸) «از صبر یاری بجویید.»
و در برخی آیات پاداش بیحساب صبر و شکیبایی را گوشزد نموده است، مانند این آیات:
«ولنجزین الذین صبروا اجرهم باحسن ما کانوا یعملون»؛(۲۹) «و به کسانی که صبر و استقامت پیشه کردند، مطابق بهترین اعمالی که انجام میدادند پاداش خواهیم داد.»
«ونعم اجرالعاملین الذین صبروا» ؛ (۳۰) «چه خوب است پاداش عمل کنندگان؛ همانها که صبر و استقامت ورزیدند.»
«انما یوفیالصابرون اجرهم بغیر حساب»؛(۳۱) «همانا صابران اجر و پاداش خود را بیحساب دریافت میدارند.»
بردباری در روایات
در روایات هم به تعبیرات ارزشمندی درباره صبر برمیخوریم، مانند:
۱٫ پیامبر اکرم(ص): «صبر گنجی از گنجهای بهشت است».(۳۲)
۲٫ علی(ع): «صبر به [پیشرفت] هر کاری کمک میکند». (۳۳) و فرمودند: «اگر صبر کنی به مقامات ابرار میرسی».(۳۴)
۳٫ در روایتی میخوانیم: «بردباری سر ایمان است، پس هر کسی صبر نداشته باشد، ایمان ندارد.(۳۵)»
۴٫ امام صادق(ع) میفرمایند: «ما خیلی بردباریم و شیعیان ما از ما بردبارترند، چرا که ما بر آنچه میدانیم صبر میکنیم ولی شیعیان ما بر چیزهایی که آگاهی از [عواقب] آن ندارند شکیبایی میکنند».(۳۶)
۵٫ از حضرت مسیح(ع) نقل شده است که فرمودند: «براستی شما به آنچه دوست دارید نمیرسید مگر با صبر و بردباری بر آنچه بد میدارید».(۳۷)
۶٫ امام حسین(ع) میفرمایند: «هر کسی مصیبتی به او رسد، پس هرگاه که به یاد آن مصیبت میافتد بگوید: «ما از خداییم و به سوی خدا بازمیگردیم»، خداوند در روز قیامت پاداش او را [هر مقدار که تکرار کند] به میزان پاداش مصیبتی که به او رسیده است، تجدید میکند».(۳۸)
بردباری در سیره امام حسین(ع)
اگر بناست برای صبر و صابران الگوی کامل و جامعی معرفی نمود، یکی از آنها سرور شهیدان، حسین بن علی(ع) است که صبر را با تمام اقسام و ابعادش در زندگی و رفتار خویش به بشریت نشان داد و با سر کشیدن جام تلخ صبر و بردباری، تمام ثمرات شیرین آن را در دنیا و آخرت نصیب خویش نمود. او از کودکی در مقابل فقر و نداری، مصائب مادر و پدر و برادر، ظلمهای ستمگران، آوارگی از مدینه تا کربلا، تشنگی و گرسنگی، شهادت برادران و فرزندان و یاران و صدها مصیبت دیگر صبر و شکیبایی نمود تا آنجا که صبر را نیز از تحمل و بردباری خود خجل کرد. اینک به برخی از نمونههایی که در تاریخ و روایات به آنها اشاره شده، میپردازیم.
۱٫ در مقابل ستمگری معاویه: پس از شهادت حضرت امام حسن مجتبی(ع)، گروهی از کوفیان و دیگر شهرها به امام حسین(ع) نامه نوشتند و تقاضای قیام کردند. امام در جواب آنها فرمودند: «همانا نظر برادرم – که خدا او را رحمت فرماید – وفاداری به پیمان صلح بود، و نظر من مبارزه و جهاد با ستمکاران است که رستگاری و پیروزی به همراه دارد، پس تا معاویه زنده است، در جای خود باشید [و صبر پیشه کنید،] پنهان کاری نمایید، اهداف خود را مخفی کنید تا مورد سوءظن قرار نگیرید، پس هرگاه معاویه از دنیا برود و من زنده باشم، نظر نهایی خود را به شما اعلام میکند؛ ان شاءالله.»(۳۹)
در نامه فوق حضرت حسین بن علی(ع) به رغم نظر خویش، فقط به خاطر تعهد نسبت به صلح امام حسن(ع) با معاویه، هم خود و هم یاران خویش را دعوت به صبر و تحمل میکند.
۲٫ برباری در مقابل اهانت به جنازه امام حسن(ع): وقتی مراسم غسل و تکفین امام حسن(ع) تمام شد، امام حسین(ع) بر آن نماز گزاردند و قصد داشتند برادر را در کنار قبر رسول خدا(ص) دفن کنند. مروان، داماد عثمان، سوار بر قاطری شد و خود را به عایشه رساند و او را تحریک کرد که جلو این کار را بگیرد. اندکی بعد تعدادی از مخالفان به رهبری عایشه صف کشیدند و خطاب به امام حسین(ع) گفتند: سوگند به خدا نمیگذاریم حسن را در کنار قبر رسول خدا دفن کنید.
در اینجا بنی هاشم دست به شمشیر بردند و نزدیک بود جنگی پدید آید؛ اما امام حسین(ع) به خاطر عمل کردن به وصیت برادرشان مبنی بر اینکه خون ریزی صورت نگیرد، صبر کردند و فرمودند: «خدا را، خدا را [پروا کنید]، مبادا کاری انجام دهید که وصیت برادرم ضایع گردد.» و خطاب به عایشه فرمودند: «سوگند به خدا! اگر برادرم وصیت نکرده بود که مبادا قطرهای خون ریخته شود، او را [در کنار پیامبر] دفن میکردم ولو اینکه بینی تو به خاک مالیده شود.» ولی عایشه و طرفداران او دست برنداشتند، و با برخورد مسلحانه جنازه را تیرباران کردند.(۴۰)
۳٫ صابران بیایند: امام حسین(ع) هر چند یاران و اصحاب معدودی داشت، ولی اینگونه نبود که هر کس را به یاری دعوت کند، و نصرت هر بیصبر و تحملی را بپذیرد؛ بلکه با صراحت اعلام کرد فقط صابران بیایند و بمانند: «ای مردم! هر کدام از شما که میتواند بر تیزی شمشیر و ضربات نیزهها صبر کند با ما قیام کند [و بماند] اگرنه از میان ما بیرون رود [و خود را نجات دهد](۴۱)».
۴٫ بردباری تا مرز تنهایی: آن حضرت در گوشهای از نامهاش به محمد حنفیه نوشت: «پس هر کس حقیقت مرا بپذیرد [و از من پیروی کند، راه خدا را پذیرفته و] خدا به حق اولی است و هر کس رد کند [و مرا تنها گذارد] صبر میکنم تا خداوند میان من و این قوم به حق داوری کند. (۴۲)»
۵٫ عاشورا و صبر بیپایان: وقتی روز عاشورا فرارسید و فشار نظامی، تشنگی و مشکلات دیگر هجوم آوردند، یاران اطراف حسین(ع) را گرفتند و نگاه به چهره او دوختند، تا ببینند چه رهنمودی میدهد. امام حسین(ع) به راستی صحنههای بسیار زیبایی از پشت پردههای صبر را به نمایش گذاشت که به برخی موارد آن اشاره میشود.
الف) خطاب به یاران با چهرهای گشاده و با نفس آرام فرمودند: «ای فرزندان کرامت و شرف! شکیبا باشید، مرگ پلی بیش نیست که ما را از مشکلات و سختیها به سوی بهشت وسیع و نعمت های جاویدان عبور میدهد.(۴۳)»
و در جای دیگر فرمودند: «براستی خداوند اذن کشته شدن [و شهادت شما را] داده است، پس بر شما لازم است که صبر کنید».(۴۴)
ب) امام حسین(ع) خطاب به علی اکبرش هنگامی که برای تجدید قوا آب خواست، فرمودند: «عزیز دلم صبر کن؛ زیرا به زودی از دست جدت رسول خدا(ص)سیراب میشوی.»(۴۵)
راستی! بسیار صبر و شکیبایی میخواهد که انسان جوانش را اینگونه به سوی مرگ و شهادت تشویق کند؛ آن هم جوانی چون علی اکبر(ع) که از تمام جهات به پیامبر(ص) شباهت داشت.
پ) آنگاه که به درِ خیمه زن ها آمده و فریاد کشید: سکینه، فاطمه، زینب، ام کلثوم، خداحافظ من هم رفتم، زن ها و بچهها شروع به گریه کردند، حضرت خطاب به سکینه فرمودند: «ای نور چشمم!… پس باید بر تقدیرات الهی صبر کنی و شکوِه نکنی؛ چرا که دنیا ناپایدار و آخرت ماندگار است.«(۴۶)
ت) آخرین پردهها از نمایش صبر حسین(ع): آن حضرت چون آهن آب دیده و تیغ صیقل خورده هر چه بیشتر مصیبت میدید جلا و نورانیت بیشتری پیدا میکرد. حمید بن مسلم میگوید: حسین(ع) را در سختترین لحظههای عاشورا و جنگ دیدم. به خدا سوگند هرگز مرد گرفتار [و مصیبت زدهای] را ندیدم که فرزندان و خاندان و یارانش کشته شده باشند در عین حال دلدار و استوارتر و قویدلتر از آن بزرگوار باشد. چون پیادگان به او حمله میکردند، او با شمشیر بر آنها حمله میکرد و آنها از راست و چپ میگریختند؛ چنان که گله روباه از شیری فرار کند.(۴۷) آنگاه که حضرت به زمین افتاده بود و لحظات آخر عمر خویش را سپری میکرد، آخرین پرده از شکوه و صبر خویش را با این جملات به عرصه نمایش گذاشت: «در برابر قضای تو صبر میکنم، خدایی جز تو نیست، ای پناهِ پناه آورندگان، و معبودی جز تو وجود ندارد، بر حکم تو صبر میکنم(۴۸)».
۳٫ خدمتگزاری
از دیگر اوصاف انسانی ـ که نشانگر رشد روحی افراد است ـ بخشش و خدمتگزاری است. خدمت به دیگران راه میانبُری است برای رسیدن به خدا و کمالات معنوی و همینطور راز موفقیت در همین دنیاست؛ به همین جهت در منابع دینی، سخت روی خدمتگزاری و دستگیری از دیگران، تکیه و تاکید شده است.
خدمتگزاری در قرآن
در قرآن مصادیق خدمتگزاری را در مسائلی همچون انفاق، احسان، امداد، حمایت از محرومان و مظلومان و قضای حاجت، قرضالحسنه و… میتوان جست و جو کرد که به برخی از آنها اشاره میشود.
۱٫ انفاق به دیگران: «هرگز به نیکوکاری نمیرسید مگر اینکه از آنچه دوست میدارید، انفاق کنید».(۴۹)
۲٫ احسان: «احسان کنید که خداوند نیکوکاران را دوست دارد».(۵۰)
۳٫ امداد دیگران: «در راه نیکی و تقوا باهم تعاون کنید».(۵۱)
دانی که چرا خدا به تو داده دو دست؟
من معتقدم که اندر آن سرّی هست
یک دست به کار خویشتن پردازی
با دست دگر ز دیگران گیری دست
۴٫ حمایت از مظلومان: «شما را چه شده است که در راه خدا [و برای نجات] مردان و زنان و کودکانی که [به دست ستمگران] تضعیف شدهاند پیکار نمیکنید».(۵۲)
خدمترسانی در روایات
در روایات هم از خدمترسانی و خدمتگزاری با تعبیرات مختلف تشویق و بر آن تاکید شده است که به نمونههایی اشاره میشود.
امام صادق(ع) میفرمایند: «از رحمت خدا دور است؛ از رحمت خدا دور است کسی که خداوند به او مالی عنایت کند، ولی چیزی از آن صدقه ندهد».(۵۳)
۲٫ پیامبر اعظم(ص) میفرمایند: «رئیس و آقای هر قومی، خدمتگزار آن قوم است».(۵۴)
۳٫ حضرت امیرالمؤمنین امام علی(ع) میفرمایند: «آقا کسی است که بار مشکلات سنگین برادران دینی خود را به دوش کشد».(۵۵)
خدمتگزاری در سیره حضرت حسین بن علی(ع)
۱٫ اندیشهسازی
امام حسین(ع) نه تنها انفاق و خدمتگزاری را در جامعه آن روز به نحو احسن و اعلی انجام میداد بلکه تلاش داشت اندیشه عالی و دیدگاه بلند خویش را درباره خدمترسانی به جامعه اسلامی القا نماید. برای تحقق همین امر است که میفرمایند: «ای مردم! با ارزشهای والای اخلاقی زندگی کنید و برای به دست آوردن سرمایههای سعادت شتاب کنید، کار خوبی را که برای آن شتاب نکردید به حساب نیاورید، ستایش را با کمک کردن به دیگران به دست آورید، با کوتاهی کردن سرزنشها را به جان نخرید، اگر نیکی به کسی روا داشتید و آن شخص قدردانی نکرد نگران نباشید؛ زیرا خداوند او را مجازات خواهد کرد، و خدا بهترین پاداش دهنده و بهترین هدیه دهنده است». آنگاه فرمودند: «بدانید نیازهای مردم به سوی شما، از نعمت های پروردگار برای شماست؛ پس نعمت ها را [پس نزنید و] از دست ندهید که دچار عذاب الهی میشوید».(۵۶)
امام حسین(ع) در ادامه همان حدیث باز به اندیشه سازی میپردازند و میفرمایند: «ای مردم! هر کس بخشش کند، سروری کند و هر کس بخل ورزد، پستی کرده است، و همانا بخشندهترین مردم کسی است که به انسانی کمک کند که [به او] امیدی نداشته باشد».(۵۷)
۲٫ خدمتگزاری در عمل
در ادامه نمونههایی از خدمتگزاری امام حسین(ع) را برمیشماریم بدان امید که از آن امام خدوم الگو گیریم.
الف) مردی از انصار نزد امام حسین(ع) آمد. میخواست نیاز خود را مطرح کند، ولی امام حسین(ع) به او فرمودند: «ای برادر انصاری! آبرویت را از اینکه آشکارا درخواست کنی نگه دار و درخواست خود را به صورت کتبی عرضه کن، و من نیز طوری عمل میکنم که زمینه شادی و خوشحالی تو فراهم شود؛ انشاءالله.»
آن مرد به حضرت چنین نوشت: ای اباعبدالله! فلانی از من پانصد دینار طلبکار است و برای دریافت آن پافشاری میکند…
هنگامی که امام حسین(ع) نامه را خواندند، به منزل رفته، کیسهای که در آن هزار دینار بود آوردند و به او دادند و فرمودند: «پانصد سکه آن را برای قرضت بده و پانصد سکه دیگر را کمک خرج زندگی خود ساز و حاجت خود را فقط با سه گروه مطرح کن: دیندار، جوانمرد و ریشهدار [و آن که از نظر خانوادگی اصالت دارد]. اما دیندار برای حفظ دین خود حاجت تو را برآورده میسازد و جوانمرد از مردانگی خود شرم میکند و انسان ریشهدار میداند که تو با این رو انداختن به او، از آبرویت مایه گذاشتی، لذا با برآوردن نیازت آبروی تو را حفظ میکند.»(۵۸)
به جهت همین حفظ آبروی افراد بود که تمام ائمه ما از جمله امام حسین(ع) شبانه و مخفیانه به فقرا کمک میکردند.
ب) امام حسین(ع) آن قدر کمک و خدمترسانی به فقرا داشتند که پشت و بازویشان زخم شده بود. از «شعیب بن عبدالرحمن خزاعی» نقل شده است: «بر پشت امام حسین در روز عاشورا اثر [زخمی] یافت شد، پس از امام زین العابدین(ع) درباره آن سؤال کردند، حضرت فرمودند: [این اثر] مربوط به انتقال بارهاست که حضرت [شبانه] به منزل بیسرپرستها و یتیمان و فقیران میبُردند.(۵۹)»
پینوشت
۱) احزاب/۲۱٫
۲) محمدباقر مجلسی، بحارالانوار (بیروت، دار احیاء التراث العربی)، ج ۴۴، ص ۳۸۱٫
۳) بقره/۲۰ و ۲۱۸٫
۴) بقره/۱۶۹٫
۵) بقره/۲۶۲٫
۶) انعام/۱۶۲٫
۷) بقره/۲۰۷٫
۸) هل اتی (انسان)/۷ و ۸٫
۹) محمدی ری شهری، منتخب میزان الحکمه، سیدحمید حسینی (قم – دارالحدیث، ۱۳۸۰، چاپ دوم).
۱۰) منتخب میزان الحکمه (همان)، ص ۵۲۰، روایت ۶۳۲۲٫
۱۱) محمدی ری شهری، کیمیای محبت (دارالحدیث، چاپ سوم، ۱۳۷۸)، ص ۱۸۵٫
۱۲) همان.
۱۳) همان، ص ۲۲۰، روایت ۲۶۱۵؛ بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۲۰۸، حدیث ۱۷٫
۱۴) همان، ص ۲۲۱، روایت ۲۶۳۷٫
۱۵) موسوعه (همان)، ص ۲۷۶٫
۱۶) همان.
۱۷) بحار، ج ۴۴، ص ۳۲۸؛ فرهنگ سخنان امام حسین(ع) ص ۳۸۵؛ مقتل الحسین، خوارزمی، ج ۱، ص ۱۸۶٫
۱۸) بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۶۶؛ فرهنگ سخنان امام حسین(ع)، ص ۲۷۴؛ عوالم بحرانی، ج ۱۷، ص ۲۱۶٫
۱۹) سوگنامه آل محمد صلی الله علیه و آله، ص ۳۵۹؛ منتهی الآمال، (علمیه اسلامیه)، ج ۱، ص ۲۸۶٫
۲۰) بحارالانوار، ج ۸۶، ص ۳۱۳، حدیث ۶۵؛ فرهنگ سخنان امام حسین(ع) (همان)، ص ۳۱۶٫
۲۱) بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۹۳٫
۲۲) لقمان/۱۷٫
۲۳) غافر/۵۵٫
۲۴) عصر/۳٫
۲۵) بقره/۵۵٫
۲۶) آل عمران/۱۴۶٫
۲۷) بقره/۱۵۳٫
۲۸) بقره/۴۵٫
۲۹) نحل/۹۶٫
۳۰) عنکبوت/۵۸٫
۳۱) زمر/۱۰٫
۳۲) محجه البیضاء، ج ۷، ص ۱۷٫
۳۳) غررالحکم، حدیث ۷۶۵٫
۳۴) همان، ح ۳۷۱۳٫
۳۵) بحارالانوار، ج ۷۰، ص ۱۸۳ و ج ۷۱، ص ۶۷ و ۹۲؛ وسائل الشیعه، ج ۲، ص ۹۰۳٫
۳۶) کافی، ج ۲، ص ۹۳؛ وافی، ج ۴، ص ۳۴۰؛ بحارالانوار، ج ۲۴، ص ۲۱۶ و ج ۷۱، ص ۸۰ و ۸۴٫
۳۷) منتخب میزان الحکمه، سیدحمید حسینی (قم، دارالحدیث، ۱۳۸۰) ص ۲۸۷، روایت ۳۴۳۹٫
۳۸) همان، ص ۴۸۷، حدیث ۳۳۱؛ معجم الکبیر، ج ۳، ص ۱۳۱؛ کنز العمال، متقی هندی، ج ۳، ص ۳۰۰٫
۳۹) فرهنگ سخنان امام حسین(ع)، ص ۱۲۰؛ انساب الاشراف، ج ۳، ص ۱۵۱، حدیث ۱۳٫
۴۰) اصول کافی، ج ۱، ص ۳۰۲، حدیث ۳؛ بحار، ج ۴۴، ص۱۷۴
۴۱) فرهنگ سخنان امام حسین(ع)(همان)، ص ۴۴؛ ینابیع الموده، ص ۴۰۶٫
۴۲) بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۲۹؛ عوالم بحرانی، ج ۱۷، ص ۱۷۹؛ فرهنگ سخنان امام حسین(ع)، ص ۵۷۰٫
۴۳) لهوف، ابن طاووس، ص ۲۶؛ کشف الغمه، اربلی، ج ۲، ص ۲۹؛ فرهنگ سخنان امام حسین(ع)، ص ۲۷۴٫
۴۴) معانی الاخبار، صدوق، ص ۲۸۸؛ کامل الزیارات، ص ۳۷؛ اثبات الوصیه، ص ۱۳۹
۴۵) مقاتل الطالبین، ص ۱۱۵؛ بحار، ج ۴۵، ص ۴۵؛ اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۶۰۷
۴۶) ناسخ التواریخ، ج ۲، ص ۳۶۰؛ اسرارالشهاده، دربندی، ص ۴۲۳؛ موسوعه، ص ۴۹۰٫
۴۷) ترجمه ارشاد مفید، ج ۲، ص ۶۱۶؛ لهوف، ص ۱۱۹٫
۴۸) اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۶۱۰٫
۴۹) آل عمران/۹۲ و ر. ک: بقره/۲۵۴، بقره/۲۷۲، حدید/۷، سبا/۳۹٫
۵۰) بقره/۱۹۵ و نحل/۱۶ و زمر/۱۰٫
۵۱) مائده/۲٫
۵۲) نساء/۷۵ و ۹۸٫
۵۳) منتخب میزان الحکمه (همان)، ص ۵۱۲، روایت ۶۲۳۸٫
۵۴) شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج ۴، ص ۳۲۶٫
۵۵) عبدالواحد آمدی، غررالحکم، شماره ۹۶۲۱٫
۵۶) کشف الغمه، ج ۲، ص ۲۹؛ بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۱۲۱، حدیث ۴؛ اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۶۲۰
۵۷) کشف الغمه، ج ۲، ص ۲۹؛ فرهنگ سخنان امام حسین(ع)، (همان)، ص ۸۲٫
۵۸) موسوعه کلمات الامام الحسین(ع)، ص ۷۵۹ و ۷۶۰٫
۵۹) منتخب میزان الحکمه (همان)، ص ۴۵، روایت ۵۰۱٫
سوتیتر:
۱ .
یکی از صفات نیکو و کلیدی انسان، صبر و بردباری است. صبر حالتی است نفسانی که اگر به حد اعلای خود برسد انسان را از بیقراری و اضطراب و شکایت از قضای الهی در برابر حوادث بازمیدارد و قدرت ایستادگی در مقابل نفس و خواستههای آن را پیدا میکند و بر انجام واجبات و طاعات پایدار خواهد ماند
۲٫
بر پشت امام حسین در روز عاشورا اثر [زخمی] یافت شد، پس از امام زین العابدین(ع) درباره آن سؤال کردند، حضرت فرمودند: [این اثر] مربوط به انتقال بارهاست که حضرت [شبانه] به منزل بیسرپرستها و یتیمان و فقیران میبُردند
رمز و رازهای اربعین در آموزههای اسلامی
عسکری اسلامپورکریمی
مقدمه
برخی اعداد، بار معناییِ خاص دارند و تأکید بر اعداد در آموزههای دینی به جهت غرض و مقصود خاصی است که در آن عدد نهفته است. در میان اعداد، عدد چهل در آموزه¬های اسلامی، از ارزش والایی برخوردار است.
آن هنگام که با شیطنت شیطان، آدم ابوالبشر از جایگاه والای خویش جدا گردید و لباس بهشتی از تن او افتاد و ردای «هبوط» بر قامتش افکندند، او یک «اربعین» در فراق روضه رضوان گریست.
آن روز که قابیل، هابیل را کشت و نخستین مظلوم تاریخ به دست برادرش به قتل رسید، آدم، بر شهادت فرزندش «چهل شبانهروز» گریه کرد.
آنگاه که قوم حضرت موسی«ع» فرمان پیامبر خدا را نادیده گرفتند و در پیشگاه موسی نافرمانی کردند و تنپرور شدند، خداوند آنان را «چهل سال» در بیابان¬ها سرگردان ساخت.
آن¬گاه که زمینه¬های تولّد فاطمه«س» فراهم شد، یک «اربعین» جدایی میان محمد«ص» و خدیجه«س» لازم شد تا عبادت¬ها و نیایش¬های «چهل¬شبانه روز» این زوج، فضای جان خدیجه را برای استقرار «امّ الأئمه؛ مادر امامان» آماده سازد. باید چهل سال از عمر پیامبر اسلام بگذرد تا همه آزمایش¬ها را ببیند و سختی¬ها و گشایش¬ها چنان به او تجربه بیاموزد که حتّی مشرکان نیز به او لقب امین دهند. آن¬گاه که یک «اربعین» را پشت سر میگذارد، فرشته وحی را میبیند که لباس نبوّت را بر اندامش میپوشاند.(۱)
آنگاه که روبه صفتان زشتخوی یزیدی در کربلا فرزند رسول الله، حسین بن علی«ع» را با آن وضع فجیع به شهادت رساندند و بر اهلبیت رسول الله«ص» بیحرمتیها کردند، آسمان در سوگ آن سلاله نبوی، چهل صبح خون و زمین چهل صبح به سیاهى و خورشید چهل صبح به کسوف [تیرگى و گرفتگى] و سرخى گریه کرد.
بنابراین، «اربعین» یا «چهل»، عددی آسمانی است و گویا در این شماره، رمز و رازهایی نهفته است که ما را یارای فهمیدنش نیست.
اربعین از رازهای هستی، خصوصیت عدد چهل و اسرار نهفته در آن براى ما روشن نیست. در این نوشتار به مناسبت اربعین شهادت امام حسین«ع» برخی از مهم¬ترین موارد کاربرد این واژه ارزشمند که در فرهنگ اسلامی به مناسبتهای گوناگون از آن یاد شده و گاهی پیامهای اخلاقی و دستورهای الهی با آن همراه شده است را مورد بررسی قرار میدهیم.
واژه اربعین در قرآن کریم
واژه «اربعین» چهار بار در قرآن کریم آمده است؛ ازجمله در سوره بقره آیه ۵۱: «وَ إِذْ وَاعَدْنَا مُوسَى أَرْبَعِینَ لَیْلَهً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ وَأَنتُمْ ظَالِمُونَ؛ و [به یاد آورید] آن¬گاه را که با موسی چهل شب (و روز) وعده گذاشتیم که به مناجات پردازد. هنگامی که به میعادگاه رفت و راز و نیاز به پایان رسید و برگشت، دید که منحرف گشتهاید و پس از او گوسالهپرستی پیش گرفتهاید، (گوسالهای که سامری آن را ساخته بود و معبودتان کرده بود) و بر خود ستمگر شدهاید، (چون برای خدا شریک و انباز ساختهاید)»، این وعده چهل شب بوده است.
این داستان در سوره اعراف آیه ۱۴۲به صورت مفصل¬تر آمده است: «وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلاَثِینَ لَیْلَهً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَهً وَقَالَ مُوسَى لأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَأَصْلِحْ وَلاَ تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ؛ و ما با موسی سی شب وعده گذاشتیم، سپس آن را با ده شب [دیگر] تکمیل نمودیم، به این ترتیب، میعاد پروردگارش [با او] چهل شب تمام شد و موسی به برادرش هارون گفت: جانشین من در میان قومم باش و آنها را اصلاح نما! و از روش مفسدان پیروی نکن.»
علامه طباطبایی«ره» در تفسیر ارزشمند «المیزان» میفرماید: خداى متعال در این آیه شریفه مواعدهاى را که با موسى بسته بود ذکر و اصل آن را سى شب گرفته و با ده شب دیگر آن را تکمیل نموده، آن¬گاه فرموده که جمعاً مواعده با وى «چهل شب» بوده است. در حقیقت این آیه، آیه ۵۱ سوره بقره را تفسیر مىکند که مىفرمود: «وَ إِذْ واعَدْنا مُوسى أَرْبَعِینَ لَیْلَهً» و توضیح مىدهد که آن عدد، مجموع دو مواعده اصلى و تکمیلى است. کوتاه سخن اینکه برگشت معناى آیه به این است که خداى متعال حضرت موسی«ع» را براى مدت سى شب به درگاه خود و براى گفتوگوى با وى نزدیک ساخته و ده شب دیگر براى اتمام آن گفتوگوها بر آن مدت افزوده و در نتیجه میقات پروردگارش چهل شب تمام شده است.(۲) توجیه بعضی دیگر از مفسرین در مورد حکمت اضافه شدن ده روز چنین است: «دو دعوت بود؛ ابتدا سى شب، پس از آن ده شب اضافه شد که فرمود «وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ» که این اضافه یا براى نزول الواح تورات بوده یا براى امتحان و آزمایش بنیاسرائیل که در این مدت ده شب دستگاه گوساله پرستى و سامرى اتفاق افتاد.(۳)
در پس پردههای این دوآیه شریفه، ارتباط «اربعین» با زمان امتحان و آزمون آمیخته شده است و مهمتر از آن ارتباط اربعین با پاک شدن روح حضرت موسی«ع» و توان در یافت کتاب و الواح مطرح است. چهل شب و روز ملاقات میخواهد تا حضرت موسی«ع» لایق دریافت کتاب گردد.
قرآن کریم در سوره مائده نیز به گوشهای ¬از زندگی مبارزاتی و جهاد پیگیر حضرت موسی«ع» اشاره میفرماید، وی از قوم بنیاسرائیل خواست تا با ستمگرانی که در سرزمین مقدس فلسطین ساکن هستند و آن سرزمین پاک را با رفتارهای ناشایست خود آلوده ساخته¬اند، به جهاد برخیزند، ولی آنان به حضرت موسی«ع» گفتند: «إِنَّا لَن نَّدْخُلَهَا أَبَدًا مَّا دَامُواْ فِیهَا فَاذْهَبْ أَنتَ وَرَبُّکَ فَقَاتِلا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ؛ تا آنان در آن مکان باشند، هرگز وارد نشویم، پس تو و پروردگارت با آنها بجنگید، ما اینجا خواهیم نشست.»(۴)
در چنین شرایطی حضرت موسی«ع» خود و برادرش را تنها دید… و خداوند کیفر مخالفت¬های آنان را این-گونه بیان کرد: «فَإِنّها مُحَرّمَهٌ عَلَیْهِمْ أَرْبَعینَ سَنَهً یَتیهُونَ فِی اْلأَرْضِ فَلا تَأْسَ عَلَی الْقَوْمِ الْفاسِقینَ؛ چون با فرمان خداوند مخالفت کردند، ورود به شهر را بر آنان حرام کرد و آنان باید تا چهل سال در بیابان¬ها سرگردان باشند.»(۵)
زمینههای سرکشی در برابر فرمان خداوند و نادیده گرفتن مقام نبوّت و نافرمانی، از گناهان بسیار بزرگی بود که از روح سرکش آنان سرچشمه میگرفت و می¬بایست هرچه سریع¬تر جان¬های بیمار این جمع درمان می-شد. نسخهای که برای درمان دردها داده شد، باید از دو جهت مورد توجه قرار گیرد: یکی داروی درد است که همان سرگردانی در بیابان¬ها و گرفتار شدن و نبود امکانات است: «یتیهون فی الارض» و دیگری، طول زمان درمان است. قرآن کریم، طول درمان این درد را چهل سال مشخص کرده است: «اربعین سنه»؛ ازاینرو، باید دانست که مدت پالایش جان¬ها و زمان نابودی خصلت¬های شیطانی، بر محور عدد «اربعین» است. رعایت ضوابط و فرمانهای الهی به مدت چهل سال، جان را صفا و دل را جلا می¬دهد و جامعه را به تکامل میرساند.
همچنین در آیه ۱۵ سوره احقاف از چهل سالگی انسان یاد شده و اینکه خداوند به همه انسانها درباره نیکی به پدر و مادر سفارش کرده است؛ امّا فقط نیکوکاران به این سفارش الهی عمل و به پدر و مادر خود نیکی میکنند و این نیکی را تا رسیدن به رشد کامل خود و رسیدن به چهل سالگی ادامه میدهند؛ آن¬گاه در چهل سالگی دعا میکنند و از خداوند توفیق میطلبند تا در برابر نعمتهایی که خود و پدر و مادرشان از آن برخوردار بودهاند، شکرگزار او باشند: «وَوَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهًا وَوَضَعَتْهُ کُرْهًا وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَهً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَى وَالِدَیَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ وَإِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ؛ و ما انسان را به نیکی و احسان به پدر و مادرش سفارش کردیم؛ مادرش با رنج و سختی او را تحمل کرد؛ دوران حاملگی و دوران شیرخوارگی او بر روی هم سی ماه بود تا اینکه رشد کرد و اندامش استوار گردید تا اینکه به چهل سالگی رسید. [پس از پشت سر گذاردن چهل سال از دوران عمر] گفت: پروردگارا! بر دلم بیفکن تا بر نعمت¬هایی که به من و پدر و مادرم داده¬ای سپاس گویم و من را به کاری که سبب رضای توست، موفق بدار و فرزندانم را صالح گردان. خداوندا! من به سوی تو بازگشتم و از تسلیمشدگان دستورهای تو هستم.»(۶)
در این آیه شریفه، حالت¬های روحی و عرفانی انسان را پس از «اربعین» بیان می¬کند؛ یعنی ای انسان! تو در بازار جهان، کالای عمر را بسان ارزندهترین سرمایه، قدر ندانستی؛ به ویژه دوران جوانی¬ات را که با اوج غریزه¬های توفانی همراه بود و گاه انسان را چون پر کاهی اسیر تندباد هوس¬ها میکرد پشت سر گذاشته¬ای و اکنون به چهل سالگی رسیده¬ای. دیگر باید در میدان این درگیریها و پس از این همه تجربه، تکامل روحی یافته باشی و زمینه اصلاح در تو پدید آمده باشد.
در مورد عدد چهل در قرآن کریم افزون بر آنچه گذشت، بیان چند نکته نیز لازم است:
۱٫ سوره «والضحی» از چهل کلمه تشکیل شده است.
۲٫ خداوند متعال در قرآن کریم به چهل چیز سوگند یاد کرده است که بیست مورد موجودات آسمانی و بیست مورد درباره موجودات زمینی است.
۳٫ چهلمین سوره قرآن کریم سوره مؤمن است که در آن در مورد خلقت انسان و پیمان الهی با وجود انسانها در عالم ذر حکایت دارد.
۴٫ در سوره مجادله، چهل بار لفظ جلاله «الله» به کار رفته است.
۵٫ سوره نبأ و سوره قیامت هر کدام چهل آیه دارند.
۶٫ نام دیگر چهلمین سوره قرآن، «غافر» است که بر بخشش و عفو و رحمت الهی تأکید دارد.
۷٫ سوره «والفجر»، چهلمین سورهای که در سال دوم و سوم بعثت بر پیامبراسلام«ص» در مکّه نازل شد.
واژه اربعین در حدیث
احادیث و سخنان حضرات معصوم«ع» یکی از منابع شناخت اسلام است. فقهای دین، بسیاری از احکام اسلامی را از این منابع استخراج میکنند؛ یعنی احادیث، دلیل و مستند حکم فقیهان هستند.
رهبران معصوم«ع» برای گسترش سخنانشان که تفسیر آیات قرآنی بود تلاشی خستگی¬ناپذیر داشتند؛ آنان، شاگردان برجستهای را تربیت میکردند و برای تبلیغ و ترویج دین به سرزمین¬های اسلامی میفرستادند. همچنین برای آنکه رهنمودهای خاندان رسالت از یادها نرود، مردم را به حفظ و نگارش حدیث تشویق میکردند. در این باره، روایات فراوانی از منابع شیعه وسنّی آمده است؛ به عنوان نمونه، تنها به سه روایت درباره حفظ «چهل حدیث» که بر آن بسیار تأکید شده است، اشاره میکنیم.
پیامبراکرم«ص» فرمودند: «هر کس از امّت من چهل حدیث که مردم در امور دینشان به آن نیازمندند حفظ کند، خداوند در روز قیامت، او را در صف فقیهان و دانشمندان محشور می¬کند.»(۷)
پیامبر اسلام به امام علی«ع» سفارش کرد و فرمود: «ای علی! هر کس از امت من چهل حدیث برای رضای خدا و توشه آخرتش حفظ کند، خداوند او را در روز قیامت با پیامبران و صدیقین و شهیدان و صالحان محشور میکند و اینان چه زیبا همراهانی هستند.»(۸)
همچنین امام صادق«ع» ¬فرمودند: «کسی که از من، چهل حدیث از احادیث ما را درباره حلال و حرام حفظ کند، خداوند در روز قیامت او را در حالی برمیانگیزاند که فقیه و عالم باشد و عذاب نمیشود.»(۹)
بر مبنای احادیث یادشده، دانشمندان مسلمان نگارش چهل حدیث را به عنوان یکی از اصول ارزشی قابل اهتمام، مد نظر قرار دادند؛ چنان که نگاشته شدن صدها کتاب (اربعین) در دهها موضوع اعتقادی، اخلاقی، عبادی و… بهترین گواه این عنایت و اهتمام است. مانند: «اربعین شیخ بهایی، اربعین شهید اول، اربعین مجلسی دوم، اربعین جامی و چهل حدیث امام خمینی(ره)».
بلوغ عقلانی انسان در چهل سالگی
طبق آیات قرآن کریم، سوره احقاف آیات۱۳ تا ۱۶ انسان در چهل سالگی عقل و کمال مییابد؛ بنابراین خداوند تا این سن به انسان فرصت داده است تا شناخت کاملی بیاید و بعد از آن انسان باید در برابرخداوند پاسخگو باشد. قرآن کریم میفرماید: «حَتىَّ إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَهً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنىِ أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتىِ أَنْعَمْتَ عَلىََّ وَ عَلىَ وَالِدَىَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَئهُ وَ أَصْلِحْ لىِ فىِ ذُرِّیَّتىِ إِنىِّ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ إِنىِّ مِنَ الْمُسْلِمِین؛ و هنگامی که انسان به مرحله رشد و شکوفایی تامّ رسید و چهل سال بر او بگذشت میگوید پروردگارا، طریق شکر و سپاس نعمتهای خودت را بر من و پدر و مادرم به من الهام فرما! و طریق انجام عمل صالح که مورد رضا و تحسین تو باشد را به من بیاموز! و در میان ذرّیّه من صلاح و سداد را استوار فرما! به درستی که من به تو روی آوردم و تسلیم خواست و اراده تو گشتم.»(۱۰)
این آیه بلوغ انسان را به مرتبه رشد عقلی و قِوام نفس در تدبیر و رعایت مصالح و مفاسد در سنّ چهل سالگی میشمرد و پس از این انسان از تجربیّات و اندوخته گذشته برای استکمال روح و طیّ طریق سعادت و صلاح بهره میگیرد، نه آنکه به سعه و ظرفیّت عقلانی او اضافه گردد.
نکته شایان توجه درباره مدلول آیه فوق «بلوغ عقلانی انسان در چهل سالگی»، این است که رسیدن به چهل سالگی برای بلوغ عقلانی، مرحله کمال و اتمام حجّت است؛ یعنی کسی که به چهل سالگی رسیده باید به اندازه کافی از مراحل فراز و نشیب عبرت گرفته باشد و از وسوسه¬های شیطان نجات یافته باشد، نه آنکه قبل از چهل سالگی تکلیف نداشته است. مفسر عالیقدر آیتالله مکارم شیرازی در این باره میفرماید: «بعضی از مفسران «بلوغ اَشُدّ» (رسیدن به مرحله توانایی) را با رسیدن به چهل سالگی هماهنگ و برای تأکید میدانند، ولی ظاهر این است که «بلوغ اَشُدّ» اشاره به «بلوغ جسمانی» و رسیدن به «أَرْبَعِینَ سَنَه» (چهل سالگی) اشاره به «بلوغ فکری و عقلانی» است، زیرا معروف است، انسان غالباً در چهل سالگی به مرحله کمال عقل می رسد و گفتهاند که غالب انبیای الهی در چهل سالگی مبعوث به نبوت شدند.»(۱۱)
اساساً افراد سعادتمند و کسانی که به دنبال خوشبختی و کمال هستند تا سن چهل سالگی در اعمال و رفتارشان نشانههای اصلاح پیدا میشود؛ امّا اگر تا سن چهل سالگی تغییراتی در رفتارهای زشت و ناپسند آنان ایجاد نگردد، بعد از آن اصلاح آنان مشکل خواهد بود.
در نتیجه سن چهل سالگی، لزوم کمال و اتمام حجت میباشد که در این سن است که به فرموده امام صادق«ع»، «خدای متعال به دو ملک رقیب و عتید که موکّل بر اعمال و کردار انسان هستند وحی میفرستد: من به تحقیق به بندهام عمر کافی جهت کسب معرفت و بلوغ عقلی عنایت کردم، از این پس دیگر او در کردار و اعمالش رها و آزاد نیست، بر او سخت گیرید و هر آنچه از او سر میزند کم یا بسیار دقیقاً ثبت و ضبط نمائید!»(۱۲)
آثار چهل روز اخلاص در عمل
شریعت انسانساز اسلام برای خودسازی و خودیابی انسان، برنامهها و طرح¬های فراوانی دارد که از رهگذر آن برنامهها، حرکت فرد و جامعه را بر محور معیارهای الهی که با فطرت انسان هماهنگ است، تنظیم می¬کند و راه رشد او را تا صعود به قله والای انسانیت هموار میسازد.
اعمال عبادی اسلام اعم از واجب یا مستحب که در سازندگی انسان نقشی بنیادی دارند، آن¬گاه مؤثر خواهند بود که با اخلاص انجام گیرند. عملی را خدایی گویند که «قربهً الی الله» و بدون هیچ¬گونه آلودگی از درون انسان بجوشد و غیرخدا در آن تأثیری نداشته باشد. چنان قرآن کریم میفرماید: «وَ ما أُمِرُوا إِلاّ لِیَعْبُدُوا اللّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ؛ امر نشدند، مگر اینکه با اخلاص کامل بر اساس ضوابط دین اسلام، خدا را پرستش کنند.»(۱۳)
هرگاه انسان، چهل روز خود را برای خدا خالص گرداند، چشمههای برکت، نور و حکمت از ژرفای جانش میجوشد و رودهای زلال اندیشه جریان مییابد و از آبشار زبان بر دامن دل¬ها میریزد.
امام باقر«ع» فرمودند: «بنده¬ای که در مسیر ایمان به خداوند، چهل روز خویش را خالص گرداند، خداوند او را در شمار زاهدان در دنیا قرار میدهد و به دردها و درمان¬ها آگاهش میسازد و حکمت و دانش را در دلش ثابت میکند و زبانش را به تبلیغ و ترویج آن حکمت وا میدارد.»(۱۴)
امام رضا«ع» به نقل از پیامبر اسلام«ص» فرمودند: «هیچ بندهای چهل روز اعمال خود را خالصانه به درگاه حضرت حق انجام نمیدهد، مگر اینکه خداوند متعال چشمهسارهای حکمت را از قلب او به زبانش جاری میسازد.»(۱۵)
دعا برای چهل مؤمن
دعا و نیایش همانند اسلحهای است که با آن باید به جنگ وابستگی¬ها رفت. بی¬گمان این سلاح، مخصوص انبیا و اولیا است و قبایی است که بر قامت رسای مؤمنان راست می¬آید.
امام رضا«ع» به یاران و نزدیکانش میفرمودند: « بر شما باد سلاح پیامبران؛ پرسیده شد: سلاح پیامبران چیست؟ فرمود: دعا و نیایش.»(۱۶)
در نیایش باید توجه داشت که رسیدن به خواستهها شرایطی دارد. انسان باید با رعایت آن شرایط هرچه بیشتر به قله عشقی که معشوق بر آن است نزدیک¬ شود.
خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: ادعُونِی أَستَجِب لَکُم؛ مرا بخوانید تا اجابتتان کنم.» ولی چگونه باید خواند تا توجّه معشوق جلب شود. این بحث، در فرهنگ عرفان اسلامی، جایگاهی ویژه دارد. یکی از شرایط استجابت دعا، آن است که دعاکننده، چهل مؤمن را در نیایش، بر خود مقدم بدارد.
امام صادق«ع» فرمود: « کسی که چهل مؤمن را در نیایش، بر خویش مقدم دارد و سپس خواسته خود را بخواهد، بی¬گمان خواسته¬اش اجابت میشود.»(۱۷)
آن حضرت تأکید میفرماید که اگر اینگونه دعا کردن در نماز شب و بعد از آن باشد، تأثیر بیشتری خواهد داشت.(۱۸) همچنین دعا کردن چهل مؤمن در قنوت نماز وتر در دل شبهای تار اجابت دعا را نزدیکتر و سریعتر مینماید.(۱۹)
دعای چهل نفره
دعا» نوعی «ذکر» است که با حالت¬های گوناگون خوانده میشود. «کثرت» دعا و تکرار خواستهها تا مرحله «چهل» در اجابت آن بسیار مؤثر است.
امام صادق«ع» در یکی از رهنمودهای حکیمانه¬اش ما را به دعای دسته جمعی(چهل نفر) فرامیخواند و میفرماید: «هیچ چهل نفر مردى براى دعا نزد هم اجتماع نکنند و خداى عَزَّ وَ جَلَّ را در کارى نخوانند (و دعا نکنند) جز این که خداوند دعاى آنها را مستجاب کند، پس اگر چهل نفر نبودند، و چهار نفر بودند (نزد هم جمع شوند و) ده بار خداى عَزَّ وَ جَلَّ را بخوانند خداوند دعایشان را اجابت کند، و اگر چهار نفر هم نباشند و یک نفر باشد که چهل مرتبه خدا را بخواند پس خداى عزیز جبّار براى او اجابت کند.»(۲۰)
آثار گناه تا چهل روز
بسیاری از گناهان، بر پذیرفته شدن عبادت¬ها و ثواب¬ها اثر منفی میگذارند و همه زحمت¬ها را به آتش میکشند؛ بسان آتشی که به خرمن افتد و حاصل دسترنج کشاورزان را در اندک زمانی نابود سازد. از همینرو، در آموزه¬های اسلامی، پرهیز از گناهان، بهتر از پرداختن به نیکی¬ها معرفی شده است. حضرت علی«ع» فرمود: پرهیز از خطاها در طریق سعادت، بهتر از انجام دادن نیکوکاریهاست.»(۲۱)
از پیشوایان معصوم«ع» روایات بسیاری در اینباره نقل شده است. حتّی در بعضی از احادیث، میزان اثر یک گناه مشخص شده است. از روایات اسلامی استفاده میشود که آثار گناهانی که انسان مرتکب میشود تا چهل روز در روح و روان او باقی است.
پیامبر اکرم«ص» در سفارش خود به امام علی«ع» فرمودند: «شرابخوار همانند بت¬پرست است. ای علی! خداوند نماز شرابخوار را تا چهل روز نمی¬پذیرد. پس اگر او در این چهل روز بمیرد، کافر از دنیا رفته است.»(۲۲)
در روایتی به همین مضمون از امام صادق«ع» آمده است: «لا تقبل صلاه شارب الخمر اربعین یوما الا ان یتوب؛ کسی که از شراب و مسکرات حرام استفاده کند تا چهل روز نمازش پذیرفته نمی شود، مگر اینکه حقیقتاً توبه کند.»(۲۳)
اینکه گفته میشود نماز چنین فردی پذیرفته نیست، به این علت است که روح او قابلیت درک و استعداد دریافت فیوضات روحانی و معنوی را از دست میدهد.
امام صادق«ع» میفرماید: «کسی که یک جرعه شراب بیاشامد، خدا و پیامبران و مؤمنین او را لعنت میکنند، اگر به مقداری بخورد که مست شود، روح ایمان از او دور میشود و به جایش روح کثیف شیطانی جایگزین میگردد، پس نماز را ترک میکند و ملائکه او را سرزنش میکنند و خدای تعالی او را خطاب میکند: «ای بنده من کافر شدی، بدا به حال تو». پس امام فرمود: «بدا به حالش، بدا به حالش، به خدا سوگند یک سرزنش الهی از هزار سال عذاب سختتر است.»(۲۴)
هشدار به چهل سالهها!
در منابع اسلامی از پیامبراکرم«ص» روایت شده که فرمودند: «به درستى که خـدا را مـلکـى اسـت کـه در هـر شـب بـه زمـیـن نزول مى کند، پس در میان مردم دنیا فریاد میزند و آنها را نـدا مـیکـنـد اى کـسـانـى کـه بـیـسـت سال از عمر شما میرود جدیت و کوشش کنید. و اى کسانى که سى سال از عمر شما گذشته زندگانى دنیا شما را مغرور نـکند. و اى کسانی که چهلمین بهار عمر خود را سپری میکنید! برای ملاقات با پروردگارتان چه چیزی آماده کردهاید [و چه پاسخی دارید]؟!»(۲۵)
همچنین امام سجاد«ع»: «هرگاه شخصی به سن چهل سالگی برسد فرشتهای از سوی خداوند در آسمان ندا میدهد که هنگام سفر نزدیک است، زاد و توشه سفر را مهیا کن و در گذشته هنگامی که فردی به چهل سالگی میرسید، با نفس خود محاسبه میکرد.»(۲۶)
در روایات آمده است: «هنگامی که شخصی به سنّ چهل برسد و به سوی خدا بازگشت ننماید، شیطان پیشانی او را مسح نماید و گوید: پدرم فدای تو باد که دیگر رستگار نخواهی شد!»(۲۷)
حقوق همسایگان
یکی از گروه¬های اجتماعی که به دلیل نزدیکی مکانی بیشترین رابطه را با یکدیگر دارند همسایگان هستند. شیوههای برخورد و چگونگی رفتار آنان با یکدیگر میتواند در کارهای خیر، بسیار سازنده و در جهت منفی بسیار ویرانگر باشد. بخشی از آداب معاشرت در اسلام به چگونگی هم¬نشینی با همسایگان اختصاص دارد. پیامبراسلام«ص» به منظور سالمسازی و ایجاد روحیه اعتماد و اطمینان به یکدیگر و همچنین تقویت وحدت و انس و الفت در جامعه اسلامی درباره حدود همسایگی و رعایت حقوق آنان میفرماید: «تا چهل خانه از چهار سوی منزل یک مسلمان، از روبه¬رو، پشت سر، از سمت راست و از سمت چپ، همسایه یک مسلمان به شمار میآید.»(۲۸)
پیامبر«ص» ضمن بیان این پیام حکیمانه، به حضرت امام علی«ع» و سلمان و ابوذر و مقداد دستور داد که در میان مسلمانان ندا دهند که ای مردم! این حدود همسایگی است. «کسانی که همسایگانشان از شرّ و آزار آنان در امان نیستند، ایمان ندارند.»(۲۹)
در کلامی دیگر فرمودند: «هر کس همسایهاش را اذیت کند، خداوند بوی بهشت را بر او حرام می کند و جایگاهش دوزخ است که بد جایگاهی است.»(۳۰)
حضرت امام سجاد«ع» هم در رساله معروف حقوق، حق همسایه را در ردیف حقوقی همانند حق خدا، حق پیشوا، حق نماز، حق معلم، حق فرزند و حق پدر و مادر قرار داده است.
در این باره، فرهنگ اسلام بسیار پربار است و ما تنها به چند نمونه از سخنان راهبران معصوم«ع» اشاره میکنیم. امام باقر«ع» از جد بزرگوارش رسول خدا«ص» می¬فرماید: «به من ایمان نیاورده است آنکه شب را با شکم سیر بخوابد و همسایهاش گرسنه باشد. فرمود: اهل هر آبادی که شب را بگذرانند و در میان ایشان گرسنهای باشد، خداوند در روز قیامت به آنان نظر (رحمت) نمیافکند.»(۳۱)
امام صادق«ع» فرمود: «خوشهمسایگی، خانمان¬ها را آباد و عمرها را طولانی میسازد.»(۳۲)
چهل برابر نیرو (یاران امام زمان علیهالسلام)
روزی که نا امیدی بر جان تمام آدمیان حاکم شود و آنگاه که انسان از همه مکتب¬های مادی سرخورده گردد و آمادگی خود را برای پذیرش مُصلح جهانی اعلان کند، نور امید، سیاهی و گمراهی¬ها را میشکافد و با ظهور موعود جهانی، نقطه عطفی در زندگی بشر رخ می¬دهد.
هنگام ظهور قائم آل محمد«ص»، برکت¬ها و عنایت¬های فراوانی شامل حال دوستان و یاوران آن حضرت خواهد شد. از جمله اینکه هر کدام از یاران آن حضرت به اندازه «چهل مرد» قدرت و توان پیدا میکند. امام سجاد«ع» فرمودند: «آنگاه که قائم ما قیام کند، خداوند سستی و ضعف را از شیعیان ما میبرد و دل¬هایشان را بسان پارههای آهن می¬گرداند و قدرت هر یک از مردان آنها را به اندازه «چهل مرد» بالا می¬برد و آنان حکمفرمایان و بزرگان روی زمین خواهند بود.»(۳۳)
هشدار به محتکران
کسانی که مواد غذایی و کالاهای ضروری مردم را انبار کنند و به فروش نرسانند تا در فرصت¬های مناسب قیمت آن را بالا ببرند، محتکر نامیده میشوند.
در اسلام، احتکار ممنوع و محتکر با شدیدترین تعبیرها تنبیه شده است، چنان¬که پیامبراکرم«ص» فرمودند:
«بوی بهشت از فاصله پانصد سال راه استشمام میشود، ولی آن بو برای انسان محتکر حرام است.»(۳۴)
همچنین آن حضرت فرمودند: «کار بنده دزد هنگام ملاقات خدا در نظر من بهتر است از کسی که مواد غذایی مردم را چهل روز احتکار کرده باشد.»(۳۵)
امام صادق«ع» فرمودند: «در فراوانی کالاها، چهل روز و در کمبود نعمت، سه روز نگه¬داشتن کالا، احتکار خواهد بود و نگهدارنده بیش از چهل روز در فراوانی و بیش از سه روز در کمبود، ملعون شمرده میشود.»(۳۶)
پینوشتها
۱ـ بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۷۸؛ به نقل از همان، ص ۲۳٫
۲ـ طباطبایی سیدمحمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه موسوی همدانی محمد باقر، قم، انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، سال ۱۳۷۴ هـ.ش، چاپ پنجم، ج۸، ص۳۰۳٫
۳ـ طیب سیدعبدالحسین، أطیب البیان فی تفسیر القرآن، تهران، انتشارات اسلام، سال ۱۳۷۸ ه ش، چاپ دوم، ج۵، ص۴۴۸٫
۴ـ مائده، ۲۴٫
۵ـ مائده، ۲۶٫
۶ـ احقاف، ۱۵٫
۷ـ بحارالانوار، ج۲، ص۱۵۳-۱۵۸؛ وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۹۴؛ کنزالعمال، ج۱۰، ص۲۲۴-۲۲۵٫
۸ـ بحارالانوار، ج۲، ص۱۵۴٫
۹ـ بحارالانوار، ج۲، ص۱۵۴؛ خصال صدوق، ص۵۴۲، ح۱۸٫
۱۰ـ احقاف، ۱۵٫
۱۱ـ تفسیر نمونه، ج۲۱، ذیل تفسیر آیه ۱۵ احقاف.
۱۲ـ خصال صدوق، أبواب الأربعین و مافوقه، ص۵۴۵، ح۲۴٫
۱۳ـ بینه، ۵٫
۱۴ـ اصول کافی، ج۲، ص۱۶٫
۱۵ـ عیون اخبارالرضا علیهالسلام، ج۱، ص۷۴، ح۳۲۱٫
۱۶ـ اصول کافی، ج۲، ص۴۶۸٫
۱۷ـ اصول کافی، ج۲، ص۵۰۹، ح۵٫
۱۸ـ بحارالانوار، ج۹۰، ص۳۸۹٫
۱۹ـ وسائل الشیعه، ج۴، باب ۴۵؛ کاشف الغطاء، ج۱، ص۲۴۶٫
۲۰ـ اصول کافی، ج۲، کتاب الدعاء، باب الاجتماع فی الدعاء، ص۴۸۷٫
۲۱ـ غررالحکم، ص ۱۸۵٫
۲۲ـ بحارالانوار، ج۷۷، ص۴۷؛ فصول المهمه فی اصول الائمه، صص۳۷۶ و ۴۴۳٫
۲۳ـ مستدرک الوسائل، ج۱۷، ص۵۷٫
۲۴ـ فروع کافی، کتاب الأشربه، ح۱۶٫
۲۵ـ مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۱۵۷.
۲۶ـ مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۱۵۶٫
۲۷ـ سفینه البحار (با مختصر اختلاف) ج۲، ص۳۳۲٫
۲۸ـ اصول کافى، ج۲، ص۶۶۹٫
۲۹ـ مستدرک الوسائل، ج۸، ص۴۳۱٫
۳۰ـ بحارالانوار، ج۷۴، ص۱۵۰٫
۳۱ـ اصول کافی، چاپ بیروت، ج۲، ص۶۶۷، احادیث ۸، ۱۰ و ۷٫
۳۲ـ خصال صدوق، ج۲، ص۵۴۱، ح۱۴٫
۳۳ـ سفینه البحار، ج۱، ماده «حکر».
۳۴ـ من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۱۵۸٫
۳۵ـ وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۳۱۲٫
۳۶ـ بحارالأنوار، ج۴۵، ص۲۰۷٫
سوتیتر:
۱٫
طبق آیات قرآن کریم، سوره احقاف آیات۱۳ تا ۱۶ انسان در چهل سالگی عقل و کمال مییابد؛ بنابراین خداوند تا این سن به انسان فرصت داده است تا شناخت کاملی بیاید و بعد از آن انسان باید در برابرخداوند پاسخگو باشد
۲٫
اساساً افراد سعادتمند و کسانی که به دنبال خوشبختی و کمال هستند تا سن چهل سالگی در اعمال و رفتارشان نشانههای اصلاح پیدا میشود؛ امّا اگر تا سن چهل سالگی تغییراتی در رفتارهای زشت و ناپسند آنان ایجاد نگردد، بعد از آن اصلاح آنان مشکل خواهد بود.
۳٫
در پس پردههای دوآیه شریفه قرآن کریم در داستان حضرت موسی(ع)، ارتباط «اربعین» با زمان امتحان و آزمون آمیخته شده است و مهمتر از آن ارتباط اربعین با پاک شدن روح حضرت موسی«ع» و توان در یافت کتاب و الواح مطرح است. چهل شب و روز ملاقات میخواهد تا حضرت موسی«ع» لایق دریافت کتاب گردد
منشور مدیریت علوی درسنامه مدیران(۴)
حجتالاسلام والمسلمین محمدتقی رهبر
موضوع مقال، منشور مدیریت علوی بر محور عهدنامه مالک اشتر است که جامعترین منشور مدیریتی و سیاسی اسلامی در جهان میباشد و اینک چهارمین بخش این منشور مبارک را مینگریم.
«ثم اعلم مالک انی قد وجهتک الی بلاد قد جرت علیها دول قبلک من عدل و جور و ان الناس ینظرون من امورک فی مثل ما کنت تنظر فیه من امور الولاه قبلک و یقولول فیک ما کنت تقوی منهم؛(۱) ای مالک! من تُرا به سوی سرزمینی فرستادم که قبل از تو دولتهایی عادل یا ظالم بر آن حکومت داشتهاند و مردم امور ترا آنگونه مینگرند که تو امور آنان را مینگری و در مورد تو آن میگویند که تو در مورد آنان میگویی».
دولتها و عبرتخانه تاریخ
سرزمین مصر مانند هر سرزمین دیگری سایه روشنی از تاریخ دارد. این کشور روزی عرصه حکومت جبارانی چون فرعون و هامان و قارون بوده که زمام دولت و ثروت را در کف داشتند و فرعون نه فقط پادشاه بود، بلکه دعوی خدایی مردم مصر را داشت که خداوند با رسالت موسای کلیم علی نبینا و آله و علیهالسلام، او را به دیار مرگ و غرقاب نیل فرستاد و مستضعفان بنیاسرائیل را وارث آن سرزمین ساخت.
بر همین سرزمین دوران دیگری میگذرد که یوسف صدیق که به غلامی فروخته شد، سکاندار اداره مصر و زعیم مردم میشود که نموداری از حکومت صالحان بود و آن دوران نیز سپری شد و تغییر و تحولات دیگری که بر کشور مصر گذشته است.
این تغییر و تحولات به دولتهای مصر منحصر نیست، بلکه در تمام سرزمینها و در همه اعصار این تحولات بوده و خواهد بود و تاریخ جز تبدیل مرگ و حیات نیست.
واژه دولت نیز جز به مفهوم تغییر و تحول نیست. قرآن کریم با کاربرد این واژه در آیه کریمه «و تلک الایام نداولها بین الناس» از گردش روزگار و فراز و فرود و دست به دست شدن دولتها سخن میگوید و امیرمؤمنان(ع) میفرمایند: «الدنیا دار دُوَل» باری! دنیا سرای تحولات و جابهجایی قدرت و دولت و ثروت است. چه تمدنهای بزرگ هزاران ساله که رو به افول نهادند و از زندگی امپراتورانش جز چند سطری بر دفتر تاریخ باقی نماند و تنها چیزی که میماند نام نیک، کار نیک و آثار است که نقطه مثبت تمدنهاست و مابقی پوچی و بیحاصلی است.
چشم عبرتنگر میخواهد از این تحولات درس چگونه زیستن را بیاموزد. زرق و برق دولت و قدرت و ثروت و شهرت حجاب او نشود و بتواند از زندگی، ارزیابی درستی داشته باشد. این نکتهای است که امیر مؤمنان در نامه به مالک اشتر بدان اشاره فرموده که ای مالک! بدان که قضاوت دیگران درباره تو همانند قضاوت تو درباره دیگران است. در آزمون حکومت به گونهای عمل کن که رضای خداوند و رضای خلق را فراهم آوری تا محکمه تاریخ درباره تو به داوری نشیند و بالاتر از محکمه تاریخ، محکمه خالق است که ذرهای از اعمال انسان را بدون پاسخ نمیگذارد: «فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره…».
صدای ملت صدای خداست
«و انما یستدل علی الصالحین بما یجری الله لهم علی السر عباده» صالحان و نیکوکاران را از آنچه خدا بر زبان بندگان خود جاری میکند، میتوان شناخت.
در این بیان امام راز بزرگی نهفته و آن این است که هرگاه خداوند بندهای را دوست دارد، دلهای مردم را به او متوجه ساخته و زبان مردم به نیکی از او یاد میکند.
در قرآن کریم آمده: «والذین آمنوا و عملوالصالحات سیجعل لهم الرحمان ودا؛(۲) آنانکه ایمان آورده و عمل شایسته کنند، خداوند محبت آنان را در دلها قرار دهد»؛ بنابراین قضاوت مردم و صدای ملت را درباره انسانها به ویژه دولتها نمیتوان سرسری گرفت، به مثل معروف صدای ملت صدای خداست، وجدان عمومی خطا نمیکند، به ویژه مردمی که فطرت پاک و قلب سلیم دارند. مردمی که از هیچگونه فداکاری دریغ نمیکنند.
اگر دولت خواهان جایگاه مستحکم در دلهای ملت است، باید ملت را ارج نهد، حقوق آنان را محترم شمارد، آنان را ولینعمت خود بداند و همانگونه که حضرت امام خمینی بارها بر این نکته تأکید فرمودند، دولت نباید توده ملت را به اقلیتی از خواص زیادهطلب بفروشد، همانگونه که امیر مؤمنان در بخش دیگری از این منشور سیاسی بر آن تأکید فرمودهاند و در جای خود خواهیم دید.
در ادامه نامه میخوانیم:
«فلیکن احب الذخائر الیک ذخیره العمل الصالح»
محبوبترین ذخیرهها و اندوختهها نزد تو باید اندوخته و ذخیره عمل صالح باشد.
در نظام اسلامی یک مدیر یا وزیر و هر مقام مسؤول دیگر نباید در فکر اندوختن ثروت و مکنت و درهم و دینار باشد. آنچه از یک مقام مسؤول میماند نام نیک، خدمت شایسته و مردمداری و عمل صالح است و هر چه جز این باشد، پوچی و بیحاصلی و یا خیانت است. امیرالمؤمنین(ع) در نامه به یکی از کارگزارانشان چنین نوشتند: «ان عملک لیس لک بطعمه و لکنه فی عنقک امانه و انت مسترعی لمن فوقک لیس لک ان تفتات فی رعیه…؛(۳) کار تو برایت طعمه نیست، بلکه امانتی است بر گردنت و تو باید در برابر مافوق خود پاسخگو باشی، تو حق نداری درباره رعیت، استبداد به خرج دهی…».
پاسخگویی و نظارت
امام ۲ نکته اساسی را به عامل خود در آذربایجان مورد تأکید قرار دادهاند:
۱ـ مسؤولیت برای یک کارگزار، طعمه و آب و نان و منبع درآمد نیست.
۲ـ مسؤولان مافوق باید ناظر عملکرد ردههای زیرمجموعه دولتی باشند و کارگزاران بر مجموعه دولت باید در برابر مقام مافوق پاسخگو باشند.
این دستورالعمل امامی است که به عنوان ندای عدالت انسانی حتی از نظر غیرمسلمانان شناخته میشود؛ امامی که به جرم عدالت، در محراب عبادت به شهادت رسید؛ امامی که همه ما مدعی پیروی از ایشان هستیم، اما در عمل با حضرت فاصله زیادی داریم. آیا در نظام اسلامی ما آن نظارت و حسابرسی و پاسخگویی وجود دارد که به فرصتطلبان و ویژهخواران مجال سوءاستفاده ندهد؟!
ما که میخواهیم الگوی حکومت اسلامی را به دیگران نشان دهیم، چه مقدار پایبند عدالت و نظارتیم؟!
بدیهی است در توان ما نیست که مرّ سیاست و نظارت امام علی علیهالسلام عمل کنیم، ولی همانگونه که حضرت فرمودند: میان امام و مأموم باید مشابهتی باشد. این روزها سخن از حقوق و مزایای دهها و صدها میلیونی در کشور به گوش میرسد که کاش واقعیت نداشت. خانوادههایی هستند که با اندک درآمد از تأمین آب و نان ساده خود ناتوانند. اینها از همان قشر تلاشگری هستند که در عرصههای انقلاب و دفاع هرگونه خطری را به جان میخرند؛ وقتی شهید میدهند و طلبکار نظام هم نیستند، دعوی ذخیره نظام بودن را هم ندارند، آنگونه که برخی مسؤولان ویژهخواران میلیاردی را ذخیره نظام نامیدند! و از برخی تریبونها به حمایت از آنها پرداختند و نظام را وامدار آنان شمردند.
چنین به نظر میرسد ما عدالت و حق و حساب را جدی نگرفته و شعار را جایگزین عمل کردهایم. نگرانی این است که اینگونه عملکردها به باورها و اعتقادات مردم به ویژه جوانان لطمه بزند که خسارتی است غیرقابل جبران.
امروز چشم جهانیان به سوی ایران اسلامی است. دشمنان به نوعی، دوستان به نوع دیگر. دشمنان برآنند که از هر سوژهای بهرهبرداری کرده و گوش جهان را با رسانههای دجالی امپریالیستی پر کنند و چهره انقلاب اسلامی را مخدوش سازند و دوستان چشم به راهند که از الگوی انقلاب اسلامی، چراغ راه فراهم سازند. به هوش باشیم قضاوت تاریخ درباره ما منفی نباشد و آدرس غلط به مستضعفان جهان ندهیم.
پینوشتها
۱ـ نهجالبلاغه، نامه ۵۳.
۲ـ مریم، ۹۶.
۳ـ نهجالبلاغه، نامه ۵.
جنبش انصارالله؛ از کوههای صعده تا کاخ ریاست جمهوری یمن
مهدی حلفی
دهها سال پیش، زمانی که تعدادی از جوانان شیعه یمنی در استان «صعده» حرکت فرهنگی خودشان را آغاز کردند، هیچکس گمان نمیکرد روزی این حرکت به بزرگترین و قویترین حرکت سیاسی در یمن تبدیل شود و قدرت را در این کشور به دست بگیرد.
جرقه تشکیل جنبش «انصارالله» یمن، پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران زده شد، این حرکت ابتدا تنها به فعالیتهای فرهنگی مشغول بود، اما در ادامه با ورود به فاز سیاسی به مقابله با آمریکا پرداخت، با وجود تحمیل چندین جنگ از سوی رژیم سعودی به جنبش انصارالله، این جنبش روز به روز قویتر شد و اکنون کنترل بخشهای زیادی از یمن را در دست دارد.
در این مقاله به معرفی جنبش انصارالله یمن، مراحل تشکیل این جنبش و وضعیت فعلی آن میپردازیم.
جایگاه تشیّع در یمن
یمن یکی از سرزمینهایی است که مردمانش در صدر اسلام، بدون جنگ، دین اسلام را پذیرفتند، مردم یمن در یکی از سفرهای حضرت امام علی علیهالسلام به این سرزمین مسلمان شدند و به همین دلیل حب اهل بیت علیهمالسلام در میان مردم یمن از همان ابتدا ریشهدار بود. تعداد زیادی از اصحاب ائمه معصومین(ع) اهل یمن بودند و یمنیها در بسیاری از قیامهای شیعیان ضد حکومتهای ظالم در دورههای مختلف تاریخی مشارکت داشتند.
یمن از صدر اسلام تاکنون به عنوان یکی از محلهای زندگی شیعیان شناخته میشد و حکومتهای شیعی بارها در این سرزمین تشکیل شد. با وجود تمام تلاشهای آلسعود برای محو تشیع در یمن، هنوز بخش اعظم مردم این کشور جزء دوستداران اهل بیت علیهمالسلام و کمتر از نیمی از آنها هم پیرو مذهب تشیع از جمله فرقههای زیدی، اسماعیلی و اثنیعشری هستند.
آلسعود به دنبال سیطره بر یمن
یمن در مجاورت عربستان قرار دارد، به همین دلیل آلسعود از همان ابتدای تشکیل حکومت خود به دنبال سیطره بر یمن بود. رژیم سعودی از حدود ۵۰ سال پیش توانست با صرف هزینههای فراوان کمکم نفوذ خود را در یمن افزایش دهد. افزایش نفوذ آلسعود در یمن با سختتر شدن زندگی برای شیعیان این کشور همراه بود و حکومت وقت یمن با راهبردهای آلسعود دست به قتل و زندانی کردن شیعیان و بستن حوزهها و مراکز دینی شیعیان در یمن زد، از آن سو هم جریان وهابیت با حمایت مستقیم عربستان در یمن رشد کرد.
پیروزی انقلاب اسلامی جان تازهای به شیعیان یمن داد و آنها فعالیتهای فرهنگی خود را در این کشور دوباره آغاز کردند. فرمایشات حضرت امام خمینی مورد استقبال اقشار مختلف مردم یمن از جمله شیعیان قرار گرفت و این سخنان در گوشه و کنار این کشور پخش شد و یمن دوباره شاهد گرایش فزاینده مردم به سوی دین و مطرح شدن بحث تشکیل یک حکومت اسلامی در این کشور شد.
پس از حمله ارتش صدام به ایران، حکومت یمن به تبعیت از آلسعود از این حمله حمایت کرد و در دوران جنگ تحمیلی در کنار صدام ایستاد. حکومت یمن برای کمک به صدام تعدادی از افسران و نیروهای نظامی این کشور را به عراق فرستاد تا علیه ایران بجنگند؛ تصمیمی که با مخالفت برخی نظامیان یمنی مواجه شد و تعدادی از افسران و سربازان ارتش یمن به دلیل امتناع از سفر به عراق و جنگیدن با مردم ایران، روانه زندان شدند.
تأسیس حرکت الشبابالمؤمن در یمن
«سیدحسین الحوثی» که فرزند علامه سیدبدرالدین الحوثی از علمای مطرح شیعه زیدی یمن بود، در دهه ۱۹۹۰ میلادی، حرکت الشبابالمؤمن(جوانان مؤمن) را تأسیس کرد، این حرکت در مناطق شیعهنشین یمن فعالیت میکرد و با تأسیس اردوگاههای تابستانی و برگزاری کلاسهای فرهنگی و مذهبی، جوانان شیعه یمنی را به سوی خود جذب کرد.
تأسیس حرکت الشبابالمؤمن سرآغازی برای ایجاد یک نسل جوان انقلابی در یمن بود. جوانان یمنی با عضویت در این حرکت علاوه بر آموختن تعالیم دینی، با تفکرات انقلابی امام خمینی(رض) و جریان انقلاب اسلامی ایران آشنا میشدند.
حرکت الشبابالمؤمن نخستین جریان منظم فرهنگی شیعیان زیدی یمن در تاریخ معاصر بود که فعالیتهایش سرآغازی برای ایجاد تحولات بزرگ در این کشور بود. جوانانی که در این حرکت تربیت شدند، سالها بعد صحنه سیاسی یمن را به صورت کامل تغییر دادند.
دوئل جوانان یمنی با آمریکا
گسترش فعالیتهای حرکت الشبابالمؤمن در استانهای مختلف یمن کمکم موجب نگرانی حکومت این کشور شد. این نگرانی پس از آنکه جوانان این حرکت شعارهای «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر اسرائیل» را در مساجد یمن سر دادند، افزایش یافت.
فعالیت سیاسی حرکت الشبابالمؤمن پس از حادثه ۱۱ سپتامبر آغاز شد. آمریکا پس از این حادثه به بهانه مبارزه با تروریسم حضور نظامی خویش در کشورهای منطقه از جمله یمن را گسترش داد و به کشورهای عراق و افغانستان حمله کرد. این اقدامات آمریکا اعتراض حرکت الشبابالمؤمن را به دنبال داشت و جوانان این حرکت با سر دادن شعارهایی علیه آمریکا در نماز جمعه شهرهای مختلف یمن به خصوص صعده اعتراض خودشان را نشان دادند.
حکومت یمن در آن زمان به بهانه اعتراض این جوانان به آمریکا و به نام مبارزه با تروریسم، بسیاری از آنها را به زندان انداخت تا بتواند این حرکت اعتراضی علیه آمریکا را در یمن متوقف کند، اما اعتراضات ادامه یافت و جوانان یمنی در شهرهای مختلف این کشور، به اقدامات آمریکا اعتراض کردند.
حمله نظامی به حرکت الشبابالمؤمن
آخرین حربه حکومت یمن برای پایان دادن به جریان اعتراضی حرکت الشبابالمؤمن، عملیات نظامی بود. سال ۲۰۰۴ میلادی نیروهای نظامی یمن به محل حضور حسین الحوثی رهبر حرکت الشبابالمؤمن در استان صعده در شمال این کشور حمله کردند. درگیری مسلحانه این نیروها با اعضای این حرکت ۳ ماه به طول انجامید، در نهایت حسین الحوثی و صدها تن از اعضای حرکت الشبابالمؤمن در این درگیری به دست نیروهای نظامی یمن به شهادت رسیدند.
اما این حمله نظامی و کشتار دستهجمعی، پایان فعالیت حرکت الشبابالمؤمن نبود. در ادامه «سیدعبدالملک الحوثی» برادر شهید سیدحسین الحوثی رهبری این حرکت را به عهده گرفت و فعالیتهای فرهنگی و سیاسی حرکت با وجود زندانی شدن تعداد زیادی از اعضای آن، در مناطق مختلف یمن به خصوص استان صعده ادامه پیدا کرد.
حکومت یمن بین سالهای ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۹، شش جنگ را به حرکت الشبابالمؤمن تحمیل کرد، این جنگها نه تنها این حرکت را تضعیف نکرد، بلکه روز به روز بر قدرت این حرکت افزوده شد و افراد بیشتری به عضویت این حرکت درآمدند.
استفاده از گزینه نظامی برای از بین بردن حرکت الشبابالمؤمن اثرگذار نبود، چون بافت اجتماعی یمن به خصوص شمال این کشور، بافت قبایلی دارد و اکثر مردم یمن در خانههای خود سلاح دارند، برای همین اعضای حرکت الشبابالمؤمن توان دفاع از خود در برابر حمله نظامی را داشتند و حملات نظامی دولت یمن نتوانست این حرکت را از بین ببرد.
جنگ آلسعود با حرکت الشبابالمؤمن
در جنگ ششم یمن که سال ۲۰۰۹ میلادی اتفاق افتاد، ارتش رژیم سعودی هم به صورت مستقیم وارد جنگ شد و جنگندههای سعودی و نیروی زمینی این رژیم به پایگاههای حرکت الشبابالمؤمن در استان صعده حمله کردند، اما حمله سنگین رژیم سعودی هم باعث از بین رفتن این حرکت نشد.
نیروهای حرکت الشبابالمؤمن در مقابل این هجوم همهجانبه رژیم سعودی به استان صعده یمن، به دهها پایگاه نظامی این رژیم و روستا در استانهای جنوبی عربستان حمله کردند و این پایگاهها و روستاها را به تصرف خود درآوردند. ارتش سعودی در ادامه هر کاری که کرد نتوانست این مناطق را از یمنیها بازپس بگیرد و صدها نظامی سعودی در این جنگ در درگیری با نیروهای یمنی به هلاکت رسیدند.
در نهایت جنگ ششم یمن ۷ ماه طول کشید. این جنگ در ازای رسیدن به توافقی میان حرکت الشبابالمؤمن و عربستان به پایان رسید. براساس این توافق، عربستان حملات زمینی و هوایی خود به استان صعده یمن را متوقف کرد و در ازای آن نیروهای یمنی مناطقی که در جنوب عربستان تصرف کرده بودند را خالی نمودند.
توافقی که در جنگ ششم یمن حاصل شد، در واقع به رسمیت شناختن حرکت الشبابالمؤمن در سطح بینالمللی بود و قدرت این حرکت را نشان داد، با این توافق تعدادی از اعضای زندانی حرکت الشبابالمؤمن از زندانها آزاد شدند و این حرکت به عنوان جریانی قدرتمند در یمن به جهان معرفی شد.
حضور جنبش انصارالله در انقلاب یمن
حرکت الشبابالمؤمن پس از توقف جنگ ششم به فعالیتهای خود در یمن ادامه داد و نام خود را به «جنبش انصارالله» تغییر داد، این جنبش در انقلاب یمن مشارکت گستردهای داشت و به عنوان یکی از ارکان پیروزی این انقلاب شناخته میشود.
جوانان عضو جنبش انصارالله در تظاهراتها و تجمعات مردم یمن در طول انقلاب این کشور حضور پیدا کردند و عمق مردمی این جنبش را نشان دادند. حضور انقلابی جنبش انصارالله، موقعیت سیاسی این جنبش را در یمن تثبیت کرد.
انقلاب یمن نشان داد طرفداران جنبش انصارالله تنها چندصد جنگجو در کوههای استان صعده نیستند، بلکه صدها هزار نفر در پایتخت یمن طرفدار این جنبش هستند و به طرفداری از آن در خیابانهای صنعا تظاهرات کردند.
عاقبت انقلاب یمن
دولتهای عربی حاشیه خلیج فارس پس از شروع انقلاب یمن سعی کردند با استعفای «علی عبدالله صالح» از ریاست جمهوری و واگذاری قدرت به «عبدربه منصورهادی» معاون او، انقلاب مردمی یمن را به گونهای در جهت منافع خود مدیریت کنند.
اما منصورهادی با وجود آنکه متعهد بود خواستههای مردم انقلابی یمن را محقق کند و پس از برگزاری یک انتخابات آزادانه در این کشور از قدرت کنار برود، اما نه تنها تغییرات موردنظر مردم یمن را انجام نداد، بلکه انتخابات را هم در این کشور برگزار نکرد و در قدرت ماند.
اعتراض مردمی ضد عبدربه منصورهادی به رهبری جنبش انصارالله از سال ۲۰۱۴ در مناطق مختلف یمن به خصوص در شهر صنعا پایتخت این کشور آغاز شد. این اعتراضات منصورهادی را مجبور به تغییر نخستوزیر کرد، اما این کار مردم را آرام نکرد و سال ۲۰۱۵ میلادی، مراکز اصلی قدرت در یمن از جمله کاخ ریاست جمهوری و پادگانهای شهر صنعا به دست مردم افتاد و عبدربه منصورهادی از ریاست جمهوری استعفا کرد و از قدرت کنار رفت.
اما چندی بعد هادی با فرار از صنعا به شهر عدن در جنوب یمن، خود را رئیسجمهور قانونی یمن معرفی کرد و از کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس برای بازگشت دوباره به قدرت کمک خواست. این در حالی بود که مدت زیادی از زمان پایان ریاست جمهوری هادی گذشته بود و او هم از این پست تحت فشار مردم استعفا کرده بود.
حمله آلسعود به یمن
پس از فرار هادی به شهر عدن و درخواست کمک او از کشورهای عربی، چند هفتهای بیشتر طول نکشید که ارتشهای عربستان، امارات، بحرین و قطر در قالب ائتلاف عربی به کمک او آمدند و این ارتشها حمله همهجانبهای را به یمن آغاز کردند.
ائتلاف عربی هدف خود را از حمله به یمن بازگرداندن مشروعیت سیاسی به این کشور اعلام کرد، این در حالی بود که هادی از پست ریاست جمهوری استعفا کرده بود. ائتلاف عربی برای بازگرداندن هادی به قدرت، مردم یمن را که منبع اصلی مشروعیتبخشی به دولت این کشور بودند، را به خاک و خون کشید.
زمانی که عربستان و همپیمانانش حمله نظامی را به یمن آغاز کردند، سخن از فتح چندروزه این کشور و رسیدن به صنعا میگفتند، این مطلب را رسانهها و مقامات این کشورهای عربی در ابتدای جنگ مدام تکرار میکردند، اما این اتفاق با گذشت ۲۰ ماه تحقق نیافته.
عربستان و همپیمانانش همچنین همزمان با آغاز جنگ علیه یمن، به صورت کامل این کشور را از هوا، زمین و دریا محاصره کردند و مانع تردد مردم یمن به خارج از این کشور و ورود و خروج کالا به یمن شدند تا از این طریق اراده مردم یمن را بشکنند.
جنگ نابرابر نظامی در یمن
جنگ یمن یک جنگ نابرابر از لحاظ نظامی بود، عربستان و همپیمانانش با تجهیزات پیشرفته نظامی و کمک ابرقدرتهای جهان به یمن حمله کردند؛ کشوری که از لحاظ نظامی جزء کشورهای ضعیف منطقه به شمار میرفت، اما مردانی جنگجو در یمن حضور داشتند.
پس از فرار هادی از صنعا و شروع حمله رژیم سعودی به یمن، بسیاری از نیروهای ارتش یمن در کنار اعضای جنبش انصارالله در مقابل ارتش عربستان ایستادند و حاضر به جدایی از ارتش یمن و مزدوری برای حکومت عربستان نشدند، اتفاقی که باعث بیشتر شدن مقاومت نیروهای یمنی در برابر ارتش سعودی شد.
ائتلاف عربی از ابتدای جنگ یمن سعی کرد با بمباران گسترده مناطق مسکونی یمن، از مردم این کشور زهرچشم بگیرد و یمنیها را وادار به تسلیم کند، اما این اتفاق نیفتاد، برعکس تعداد بیشتری از یمنیها در مقابل ائتلاف سعودی قرار گرفتند.
با ادامه جنگ یمن، نه تنها این کشور به اشغال عربستان و همپیمانانش درنیامد، بلکه جنبش انصارالله با تشکیل حکومت در صنعا، اداره بخشهای وسیعی از یمن را به دست گرفت؛ حکومتی که با تداوم حمله خارجی به یمن مشروعیت مردمی زیادی پیدا کرد.
زمینگیر شدن ارتش عربستان در یمن
عربستان و همپیمانانش با وجود گذشت بیش از یک سال و نیم از آغاز جنگ یمن پشت مناطق کوهستانی یمن زمینگیر شدهاند و نتوانستهاند از این مناطق جلوتر بروند. تمام تلاشهای نیروهای متجاوز خارجی برای پیشروی به سوی صنعا ناکام ماند و رزمندگان یمنی به شدت در مقابل نیروهای خارجی مقاومت کردند و نقشههای آنها را برای اشغال یمن بر هم زدند.
نیروهای یمنی در مقابل حمله ارتش سعودی به کشورشان، هجوم به خاک عربستان را در دستورکار قرار دادند. در این راستا تعداد زیادی از پایگاههای نظامی، روستاها و شهرکهای مرزی در استانهای جیزان، نجران و عسیر در جنوب عربستان هدف حمله نیروهای یمنی قرار گرفت؛ حملاتی که عربستان تاکنون نتوانسته مانع آنها شود و این حملات تلفات سنگین انسانی را به نیروهای نظامی عربستان وارد کرده است.
در نتیجه حمله نیروهای یمنی، بخشهای وسیعی از مناطق مرزی عربستان به تصرف این نیروها درآمد و حملات ارتش سعودی برای بازپس گرفتن این مناطق بینتیجه ماند. همچنین دهها خودروی زرهی ارتش سعودی از قبیل تانک و نفربر در مناطق مرزی به دست یمنیها منهدم شد و تعدادی از نیروهای ارتش سعودی هم به اسارت نظامیان یمنی درآمدند.
از آن سو هم طی جنگ یمن، بارها مناطق مختلف عربستان هدف حملات موشکی نیروهای یمنی قرار گرفت. هدف این حملات پایگاههای نظامی و تأسیسات اقتصادی عربستان بود و از ابتدای جنگ یمن تاکنون، روند پرتاب موشک از یمن به عربستان ادامه دارد. رژیم سعودی هم نتوانسته تا به امروز جلوی پرتاب موشک یمنیها به سوی خاک عربستان را بگیرد.
رسانههای یمنی به خصوص شبکه «المسیره» که متعلق به جنبش انصارالله است، در انعکاس جنگ یمن به خوبی عمل کردند، آنها به صورت مستمر تصاویر پیروزیهای نیروهای یمنی و شکستهای ارتش رژیم سعودی و همپیمانانش را پخش کردند و با انتشار این تصاویر دروغهای رسانههای طرفدار عربستان را در خصوص جنگ یمن برملا نمودند.
قدرتمند شدن جنبش انصارالله در یمن
به هر حال اکنون جنبش انصارالله یمن قدرت را در این کشور با همپیمانانش در دست دارد و دولت این کشور را به صورت ائتلافی اداره میکند. بخش اعظم استانهای شمالی در کنترل دولت یمن قرار دارد. در این استانها ادارات دولتی به کار خود مشغول هستند و زندگی عادی در استانهای تحت کنترل جنبش انصارالله جریان دارد.
از آن سو هم جنگ یمن نه تنها از طرفداران جنبش انصارالله نکاسته، بلکه بر تعداد طرفداران این جنبش افزوده است، افراد زیادی به دلیل حمله دشمن خارجی در کنار جنبش انصارالله ایستادند و از این جنبش حمایت کردند. تظاهراتهای چندصد هزار نفره مردم یمن در استانهای مختلف این کشور از جمله صنعا در حمایت از جنبش انصارالله مدعایی بر عمق نفوذ این جنبش در یمن است.
تجربه جنگهای متعدد در یمن نشان داده امکان از بین بردن جنبش انصارالله با راهحل نظامی وجود ندارد. آن زمان که این گروه تنها چندصد جنگجو در کوههای استان صعده داشت، حمله نظامی راه به جایی نبرد، چه برسد به امروز که صدها هزار جنگجو طرفدار جنبش انصارالله در مناطق مختلف یمن حضور دارند و آماده نبرد با متجاوزان سعودی هستند.
حتی اگر فرض کنیم سعودیها بتوانند روزی مناطق تحت کنترل جنبش انصارالله را اشغال کنند ـ که با توجه به تجربه جنگ اخیر یمن چنین اتفاقی بسیار دور از انتظار است ـ باز هم این جنبش به دلیل طرفداران زیادش در بین مردم دوباره به صحنه سیاست و قدرت در یمن بازمیگردد، اتفاقی که پیش از این افتاده است.
یمن؛ قتلگاه سربازان سعودی
عربستان اگر بخواهد در عمق خاک یمن پیشروی کند، باید هزینه سنگینی را پرداخت نماید. مناطق شمالی یمن که بیشتر مناطق تحت سیطره انصارالله را شامل میشود، عمدتاً بافت کوهستانی دارد. این مناطق به نیروهای مدافع این مجال را میدهد کمینهای مرگباری را ضد نیروهای مهاجم اجرا کنند و تلفات سنگینی را از آنها بگیرند.
در مناطق کوهستانی یمن تأثیر بمباران جنگندهها محدود است و امکان استفاده گسترده از نیروی زرهی هم در این مناطق کمتر وجود دارد، این مسأله باعث میشود دشمن خارجی برای اشغال این مناطق مجبور به استفاده از نیروی زمینی و پیاده نظام خود شود و همین قضیه تلفات دشمن را به صورت تصاعدی بالا خواهد برد.
پیشرویهای ارتش سعودی و همپیمانانش در مناطق کوهستانی شمال یمن محدود و بسیار کند بوده است، نیروهای خارجی متجاوز برای ادامه پیشروی خود باید تلفات زیادی را متر به متر بدهند و در نهایت پیشروی اینگونه در مناطق کوهستانی یمن تلفات بسیار سنگینی را به ارتش عربستان و همپیمانانش وارد میکند که از تصور سران این کشورها هم خارج است.
سعودیها سعی کردند برای پایین آوردن تعداد تلفات نظامی خود در یمن و پیشروی در این کشور از نیروهای مزدور یمنی استفاده کنند و آنها را برای جنگ با ارتش یمن و جنبش انصارالله تطمیع کردند، اما به هر حال این نیروها چندان به درد سعودیها نخوردند. نیرویی که با پول به استخدام سعودیها درمیآید، کمتر حاضر است جان خود را برای این کشور بدهد و در بسیاری از درگیریها، این مزدوران یمنی فرار را بر قرار ترجیح دادند.
آینده جنبش انصارالله در یمن
به هر حال برای پایان دادن به جنگ در یمن باید یک توافق سیاسی در این کشور صورت بگیرد و قدرت و نفوذ جنبش انصارالله یمن به رسمیت شناخته شود، اتفاقی که تا حدی رخ داده و طی یک سال اخیر بارها نمایندگان این جنبش از سوی سازمان ملل و کشورهای میانجی برای مذاکرات صلح یمن دعوت شدند.
عربستان هم تا حدودی به این سمت پیش رفته است، وزیر امورخارجه این کشور چند ماه پیش گفته بود جنبش انصارالله جزئی از جامعه یمن است، این در حالی بود که «عادل جبیر» پیشتر گفته بود این جنبش باید از بین برود، این موضعگیریها نشان میدهد خود مسؤولان عربستان هم به این نتیجه رسیدهاند که باید با جنبش انصارالله یمن کنار بیایند.
اما به هر حال گرفتن چنین تصمیمی برای مسؤولان رژیم آلسعود سخت است و آنها سعی میکنند از همه گزینههای خود استفاده کنند تا به چنین نقطهای نرسند، اما به هر حال عربستان در گرداب یمن گیر افتاده، هزینههای جنگ یمن برای عربستان سرسامآور است و کشورهای مختلف جهان هم عربستان را در این جنگ تنها گذاشتند تا در هزینههای جنگ یمن با عربستان شریک نشوند.
دیر یا زود عربستان تسلیم خواستههای جنبش انصارالله یمن میشود و این گروه و قدرت آن را در یمن به رسمیت خواهد شناخت، چه عربستان بخواهد و چه نخواهد یمن به یکی از پایگاههای محور مقاومت تبدیل شده و مردم این کشور با سردادن فریادهای مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل در تظاهراتها پیوستن خود را به محور مقاومت اعلام کردند. طرفداری یمن از محور مقاومت صرفا یک حرکت سیاسی نیست بلکه بازتابی از نفرت مردم یمن از محور آمریکایی در منطقه از جمله عربستان است.
سوتیتر
۱٫
*چه عربستان بخواهد و چه نخواهد یمن به یکی از پایگاههای محور مقاومت تبدیل شده و مردم این کشور با سر دادن فریادهای «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر اسرائیل» در تظاهراتها پیوستن خود را به محور مقاومت اعلام کردند
۲٫
*افزایش نفوذ آلسعود در یمن با سختتر شدن زندگی برای شیعیان این کشور همراه بود و حکومت وقت یمن با راهبردهای آلسعود دست به قتل و زندانی کردن شیعیان و بستن حوزهها و مراکز دینی شیعیان در یمن زد، از آن سو هم جریان وهابیت با حمایت مستقیم عربستان در یمن رشد کرد
نشانههایی از رابطه نظام سودان با رژیم صهیونیستی
احمد بروایه
مقدمه
سودان به دلیل جایگاه بسیار مهم خود در قاره آفریقا، همواره مورد توجه قدرتهای بزرگ منطقهای و فرامنطقهای بوده است؛ به گونهای که این کشور در طول تاریخ خود همواره تحت تأثیر دخالتهای بیگانگان در امور داخلی خود در موضوعات مختلفی همچون حقوق بشر، سودان جنوبی، دارفور، حمایت از گروههای مقاومت فلسطینی و نزدیکی با ایران بوده است. در این میان، ایالات متحده و رژیم صهیونیستی نقش بسیار بارزی در تضعیف نظام سیاسی و ساختار این کشور به خصوص پس از روی کار آمدن «حسن عمر البشیر» که شعارهای اسلامگرایانه سر میداد، ایفا کردند. این تلاشها باعث شد سودان تحت محاصره بینالمللی قرار گیرد و صدمات زیادی را متحمل شود. تلاش برای تضعیف سودان در سال ۲۰۱۱ و در پی تجزیه سودان به دو کشور سودان و سودان جنوبی به موفقیتهای بسیاری دست یافت. با این وجود به نظر میرسد نظام سیاسی سودان با خیانت به آرمانهای سابق خود قصد دارد با عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی، موجودیت خود را با تکیه بر امپریالیسم جهانی حفظ کند.
تاریخچه روابط رژیم صهیونیستی و سودان
به دلیل اهمیت استراتژیک سودان در جهان اسلام، رژیم صهیونیستی همواره در تلاش بوده است با سودان ارتباط برقرار کند و متأسفانه سیاستمداران سودانی نیز به دلیل منافع کوتاهمدت، در دورههایی از تاریخ خود به این رژیم نزدیک شدند. سال ۱۹۵۲ حزب امت سودان با ارسال هیأتی به بریتانیا تلاش کرد نظر دولت این کشور را برای استقلال سودان جلب کند و در همین راستا با برخی اعضای سفارت رژیم صهیونیستی در لندن دیدار کرد و دو طرف بر ضرورت همکاری بر پایه دشمنی با مصر تأکید کردند. ارتباطات حزب امت و رژیم صهیونیستی پس از استقلال سودان ادامه یافت و در دیدارهای مختلف که در دهه ۱۹۶۰ در اماکن مختلف ادامه پیدا کرد، دو طرف بر ضرورت همکاری مشترک ضد مصر تأکید کردند. پس از کودتای «جعفر نمیری»، ارتباطات نظام سودان با رژیم صهیونیستی خصوصاً در زمینه مباحث امنیتی ادامه پیدا کرد. اوج این ارتباطات دیدار نمیری با آریل شارون در سال ۱۹۸۱ بود. در این دیدار علاوه بر موافقت نمیری با مهاجرت یهودیان اتیوپیایی به اسرائیل، موافقت شد رژیم صهیونیستی از سودان به عنوان پایگاهی برای آموزش نیروهای معاند نظام جمهوری اسلامی استفاده کند،(۱) این تلاشها به دلیل سرنگونی نمیری در سال ۱۹۸۵ به نتیجه نرسید.
سیاست سودان از سال ۱۹۸۹ تا ۲۰۰۵
پس از روی کار آمدن دولت اسلامگرای نجات ملی در سال ۱۹۸۹ به رهبری عمر البشیر، وی با چرخش از سیاستهای سیاستمداران پیشین، راهبردهای جدیدی را در سیاست داخلی و خارجی اتخاذ کرد:
۱) خلاصه کردن هویت سودان در هویت عربی- اسلامی بدون توجه به هویتهای غیرعربی که بیش از ۵۰ درصد مردم سودان را تشکیل میدادند.
۲) تلاش برای نقشآفرینی در منطقه که به ایجاد روابط با حماس، حزبالله و حمایت مقطعی از برخی گروههای تروریستی مانند گروه جهاد مصر و افرادی مانند «اسامه بن لادن» منجر شد.
۳) تلاش برای مواجهه با آمریکا و اسرائیل که در عمل تلاشی برای مشروعیتزایی برای نظام سیاسی سودان محسوب میشد.(۲)
با این وجود دولت سودان به دلیل دارا نبودن یک برنامه جامع برای توسعه اقتصادی و حل مشکلات سیاسی این کشور و همچنین فساد و قبیلهگرایی گسترده با چندین جنگ داخلی و رفتارهای خصمانه اروپا و آمریکا مواجه شد. از طرف دیگر آمریکا و غرب با توجه به ضعیف بودن مخالفان دولت سودان و امکان تبدیل شدن این منطقه به کانونی برای جنگهای داخلی و بنیادگرایی با وجود استفاده از ابزارهای فشار سیاسی، مخالف سرنگونی نظام سودان بودند. هدف آمریکا در حقیقت حفاظت از یک نظام ضعیف در خرطوم بود که کنترل مؤثری بر مرکز داشته باشد و در عین حال از مخالفان قومی غربگرا به منظور کسب مزایای بیشتر و حتی تجزیه سودان حمایت کند.(۳)
جنگ داخلی در سودان جنوبی و بعدها دارفور – که سازمانهای مردم نهاد طرفدار رژیم صهیونیستی نقش بارزی در آن داشتند – و همچنین تحریمهای غربی که به دلیل فساد گسترده و نبود برنامهای علمی برای رشد اقتصادی تقویت میشد، سبب شد دولت سودان قدمهایی را در جهت نزدیکی به غرب و آمریکا بردارد. مهمترین این اعمال امضای موافقتنامه صلح «نیواشا» بین حکومت سودان و شورشیان جبهه خلق برای آزادی سودان با حمایت آمریکا بود که طبق آن همهپرسی تعیین سرنوشت جنوب سودان در سال ۲۰۱۱ برگزار شد و منجر به تجزیه سودان گردید. دولت سودان همچنین کمکهای اطلاعاتی بسیار زیادی را به دولت آمریکا در رابطه با اعضای گروههای تروریستی ارائه داد. با این وجود تشدید بحران دارفور با پشتیبانی ایالات متحده و رژیم صهیونیستی و صدور قرار بازداشت بینالمللی برای عمر البشیر رئیسجمهور سودان باعث شد دولت سودان که با طمع رفع تحریمهای آمریکایی دست به این اقدامات زده بود، به عدم جدیت غربیها برای عادیسازی روابط با سودان پی ببرد.
سیاست خارجی جدید سودان در قبال رژیم صهیونیستی
با وجود تجربه ناموفق دولت سودان در عادیسازی روابط با جهان غرب، این کشور تلاشهای دیگری را با حمایت محور ارتجاع عربی برای عادیسازی روابط با کشورهای غربی آغاز کرده است. اولین نشانههای این امر قطع روابط میان ایران و سودان و مشارکت این کشور در جنگ علیه ملت یمن بود.(۴) نزدیکی با عربستان سعودی و قطع روابط با ایران پس از آن اتفاق افتاد که سعودی با سرمایهگذاری بیش از ۱۱ میلیارد دلاری در سودان تبدیل به دومین شریک اقتصادی سودان شد.(۵) دولت سودان همچنین دست به متوقف کردن ارسال سلاح به گروههای مقاومت زد. اثرات این اقدامات سودان به حدی بود که روزنامه صهیونیستی «هاآرتص» در مقالهای از تلاش رژیم صهیونیستی برای کمک به دولت سودان خبر داد و فاش کرد دولت صهیونیستی از کشورهای اروپایی و ایالات متحده خواسته در روابط خود با سودان تجدیدنظر کنند.
با تشکیل کنفرانس گفتوگوهای ملی سودان در سال ۲۰۱۶، بسیاری از احزاب و گروههای سودانی با اعلام اینکه رابطه با رژیم صهیونیستی یکی از شاهکلیدهای رابطه با آمریکا میباشد، خواهان عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی شدند. با وجود آن که دولت سودان از اظهارنظر درباره این مواضع و اخبار رسانه ها خودداری کرده است، نمیتوان از نظر دور داشت که به دلیل کنترل دولت بر فضای عمومی، این اظهارات بدون نظر مساعد دولت امکان بروز و ظهور نداشته است. در همین راستا وزیر امور خارجه سودان در اظهاراتی در کنفرانس گفتوگوی ملی اعلام کرد خرطوم آماده است عادیسازی روابط با اسرائیل را مورد مطالعه قرار دهد. از جانب دیگر دولت سودان به خانم «تراجی مصطفی» رئیس مجلس دوستی سودان و اسرائیل که سابق بر این تحت تعقیب قضایی بود و در خارج از سودان زندگی میکرد، اجازه داده است در گفتوگوهای ملی شرکت جوید و در جلسهای که رئیسجمهور بشیر با اعضای شرکتکننده در گفتوگوهای ملی برگزار کرد، شرکت کرده و مورد استقبال بشیر قرار گرفت.(۶)
نتیجهگیری
نظام سیاسی سودان با وجود سر دادن شعارهای اسلامی، در طول تاریخ خود همواره رفتارهایی منفعتطلبانه و بیبرنامه را از خود بروز داده است. این رفتارها به خصوص از ابتدای قرن بیست و یکم بسیار بیشتر شده است. نظام سیاسی سودان که سال ۲۰۱۱ در ازای وعدههای توخالی آمریکا بیش از یک سوم مساحت و هشتاد درصد منابع نفتی خود را از دست داد، به نظر میرسد بار دیگر و این بار با پشتیبانی کشورهای حوزه خلیجفارس قصد دارد دست به معاملهای پر از ضرر و زیان با آمریکا و رژیم صهیونیستی بزند و این امر مطمئناً با مخالفت بسیاری از مردم مسلمان سودان مواجه خواهد شد. این امر اختلافات در درون نظام سیاسی سودان را تقویت نموده، مخالفتها با دولت را افزایش داده و راه را برای سرنگونی نظام سیاسی و تبدیل سودان به دولتی شکست خورده و همچنین تجزیه سودان هموار خواهد نمود.
—————————————————————————
پینوشتها
۱- Mahmoud Mouhareb, Israeli interference in Sudan, Arab center for research and policy studies, Doha, 2011.
۲ـ أمانی الطویل، الموقف الأمیرکی من السودان: مسارات التفاعل و طبیعه المخططات، ملفات، المرکز العربی للأبحاث و دراسه السیاسات، دوحه، فبرایر ۲۰۱۱٫
۳ـ عبده مختار موسى، العلاقات السودانیه الأمیرکیه على مفترق الطرق، مجله المستقبل العربی، بی تا، مقاله شماره ۴۱۸:
www.caus.org.lb/Home/down.php?articleID=4891
۴- http://arabic.cnn.com/middleeast/2016/01/04/sudan-saudi-iran-tensions
۵- http://www.al-monitor.com/pulse/ar/originals/2016/01/sudan-saudi-yemen-war-iran-relations-broken.html
۶ـ یاسر محجوب الحسین، السودان و اسرائیل: من یخطب ود الاخر، الجزیره نت: https://goo.gl/gmsnWq
—————————————————————————
منابع
۱٫ أمانی الطویل، الموقف الأمیرکی من السودان: مسارات التفاعل و طبیعه المخططات، ملفات، المرکز العربی للأبحاث و دراسه السیاسات، دوحه، فبرایر ۲۰۱۱٫
۲٫ عبده مختار موسى، العلاقات السودانیه الأمیرکیه على مفترق الطرق، مجله المستقبل العربی، بی تا، مقاله شماره ۴۱۸: www.caus.org.lb/Home/down.php?articleID=4891
۳- Mahmoud Mouhareb, Israeli interference in Sudan, Arab center for research and policy studies, Doha, 2011
۴- http://arabic.cnn.com/middleeast/2016/01/04/sudan-saudi-iran-tensions
۵- http://www.al-monitor.com/pulse/ar/originals/2016/01/sudan-saudi-yemen-war-iran-relations-broken.html
۶ـ یاسر محجوب الحسین، السودان و اسرائیل: من یخطب ود الاخر، الجزیره نت: https://goo.gl/gmsnWq
—————————————————————————————————————————————–
سوتیتر:
۱٫
نظام سیاسی سودان که سال ۲۰۱۱ در ازای وعدههای توخالی آمریکا بیش از یک سوم مساحت و هشتاد درصد منابع نفتی خود را از دست داد، به نظر میرسد بار دیگر و این بار با پشتیبانی کشورهای حوزه خلیجفارس قصد دارد دست به معاملهای پر از ضرر و زیان با آمریکا و رژیم صهیونیستی بزند
باغبان بوستان شیعیان نیجریه
غلامرضا گلیزواره
زادبوم و کانون نشو و نما
کشور نیجریه که زادگاه، محل نشو و نما و کانون فعالیتهای تبلیغی و ترویجی علامه شیخ ابراهیم زکزاکی است با حدود یک میلیون کیلومتر مربع مساحت در غرب آفریقا واقع است که به لحاظ چهاردهمین کشور آفریقا ولی از نظر میزان سکنه، پرجمعیتترین کشور این قاره به شمار میرود. در سال ۱۳۹۲ش نیجریه ۱۷۴ میلیون نفر سکنه داشت که یکپنجم ساکنین این قاره را به خود اختصاص میداد.(۱)
در حدود ۲۵۰ گروه نژادی در این کشور زندگی میکنند که هرکدام از آنان با زبان ویژهای تکلم میکنند و فرهنگ و آداب و رسوم مختص خود را دارند.(۲)
نیجریه علیرغم تنوع فرهنگی، ذخایر و منابع سرشار، موقعیت مطلوب جغرافیایی، رنجهای زیادی را تحمل کرده، و روزگاران تیرهای را تجربه نموده است.(۳)
کشور یاد شده بعد از استقلال و رهایی از سلطه استعمار انگلستان، دچار کودتاهای پیدرپی و روی کار آمدن ژنرالها و نظامیان عالیرتبه بوده است که حکومت این افراد، موجب ناامنی و درگیریهای خونین قومی بوده است، چنان که در ۱۳۸۶ق «ایبوها»ی ساحل باختری نیجریه، استقلال جمهوری «بیافرا» را اعلام کردند که به نبردی خونین بین دولت مرکزی و شورشیان منجر گردید و در طول چهار سال نزاع هراسآور، حدود دو میلیون نفر کشته و هزاران نفر معلول و مجروح شدند، بعد از سالها حکومت نظامیان و تجدیدنظر در قانون اساسی و روی کار آمدن مدعیان ملیگرایی، انتظار میرفت به آشفتگیها و اختلافات بین اقشار این سرزمین پایان داده شود، اما کماکان برخی درگیریها و منازعات قومی و مذهبی همچنان ادامه دارد.(۴)
اگرچه در نیجریه اکثریت با مسلمانان است، اما استراتژی حاکمان این کشور در ارتباط با پیروان ادیان گوناگون به گونهای است که آحاد جامعه میتوانند بدون هرگونه قید و بندی به هر آئین و مذهبی اعتقاد داشته باشند و تا آزادی کامل مراسم، آئینها و برنامههای ویژه خود را انجام دهند. همین سیاست درگیریهای خونباری را بین مسیحیان و مسلمانان رقم زده است.(۵)
در سال ۱۳۸۱ ش مسیحیان به افراد مسلمان یورش بردند و عدهای را کشته و مجروح نمودند. دو سال بعد مسلمانان شهر کانو در شمال نیجریه، تظاهراتی علیه مسیحیان انجام دادند که منجر به زد و خوردهای خونین گردید، این حرکت در اعتراض به قتلعام صدها مسلمان توسط شبهنظامیان مسیحی در ایالت پلاتو در مرکز نیجریه صورت گرفت.(۶)
در سنوات اخیر گروه تکفیری تروریستی بوکوحرام، امواج ناامنی را در نیجریه به وجود آورده است، این فرقهی منحرف، در یورشهای وحشیانه خود شهروندان این کشور اعم از شیعه، سنی و مسیحی را به خاک و خون میکشند و به ربودن دختران از مدارس اقدام میکنند، چنان که در سال ۱۳۹۳ ش، ۲۶۷ نفر دختر نوجوان در ایالت بورنو را ربودند.(۷)
مرکز استقرار شیعیان
حدود ۱۰ درصد اهالی نیجریه پیرو مذهب شیعه اثنی عشری میباشند که در نواحی گوناگون این قلمرو پراکندهاند، البته رسانههای وابسته به استکبار، کشورهای مرتجع عربی، رژیم صهیونیستی و دولت مرکزی تلاش دارند رقم آنان را بسیار کمتر از این تعداد جلوه دهند و تعداد شیعیان این سرزمین را تا حدود ۵ میلیون نفر گزارش کردهاند.
۹۰ درصد افرادی که اکنون پیرو مذهب شیعه میباشند تا حدود چهل سال قبل پیرو مذهب مالکی بودهاند که در دهههای اخیر به تشیع گرویدهاند. پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(قدس سره) امواج بیداری اسلامی در خاورمیانه و شمال آفریقا و مقاومت در برابر اجانب با تکیه بر تعالیم و آموزههای شیعه و مکتب اهلبیت و نیز تلاشهای بیوقفه، فداکارانه شیخ ابراهیم زکزاکی باعث شده است در سالهای اخیر این مذهب مورد استقبال زایدالوصف مسلمانان نیجریه قرار گیرد و به رغم تبلیغات منفی و مسموم و سرکوبهای متوالی از جانب مأموران امنیتی و نظامیان، فشارهای شدید سیاسی برای شیعیان، این نهال ناب تشیع در کشور نیجریه در حال رشد، میباشد. جوامع شیعی در سه ایالت کانو (شمال غربی)، لاگوس (جنوب غربی) و کادونا (مرکز نیجریه) استقرار یافتهاند.(۸)
شهر زاریا از توابع ایالت کادونا که در ۲۵۰ کیلومتری مرکز حکومت نیجریه (آبوجا) و در نیمه شمالی این سرزمین قرار دارد، مهمترین کانون استقرار شیعیان است. این شهر ۱۲ میلیون نفر سکنه دارد. زاریا کانون فعالیتهای آموزشی و فرهنگی علامه شیخ ابراهیم زکزاکی به شمار میآید. حسینیه بقیهالله زاریا محل اجتماع و کانون فعالیتهای تبلیغی، و مجالس و محافل مذهبی آنان در مناسبتهای گوناگون میباشد که تمامی این تلاشها با هدایت و نظارت شیخ زکزاکی انجام میگیرد. شیعیان نواحی شمالی نیجریه هر ساله خود را به زاریا میرسانند تا در مراسم اربعین حسینی، در این مکان حضور یابند که از باشکوهترین آئینهای مسلمانان شیعه مذهب این کشور است.
شیعیان زاریا، رابطهای بسیار خوب و توأم باعطوفت و مهرورزی با مسلمانان اهل سنت دارند و همراه با آنان در مساجد این دیار به اقامهی نماز جماعت میپردازند و اتحاد و انسجام اسلامی و اخوت دینی را به نمایش میگذارند.(۹)
قرابت با قبایل اهل قبله
طایفهای که زکزاکی از آن برخاسته است، از طریق والدین و نیاکان پدری و مادری به دو قوم هوسا و فولانی تعلق دارند. هوساها در شمال و شمال غربی نیجریه ساکن بودهاند. قبیلهی هوسا بزرگترین قوم نیجریه است که در نیمه شمالی نیجریه بیش از ۵۰ درصد جمعیت را به خود اختصاص داده است. آنان غالباً مسلماناند و به دلیل برخورداری از علایق بومی و مذهبی از سایر قبال متمایز گردیدهاند.
هوساها نقش فعالی در ترویج و نشر اسلام در غرب آفریقا داشتهاند و تاریخ این قوم همواره با تعالیم و آموزههای دینی آمیخته است. ترجمهی کاملی از قرآن کریم به زبان هوسا در سال ۱۳۵۷ ش انتشار یافت که مترجم آن شیخ محمود قمی قاضیالقضاه نیجریه بود.
قبیله دیگری که زکزاکی به آن تعلق دارد، فولانیها هستند. ایالات شمالی نیجریه وطن اولیه آنان است. افراد این قبیله افتخار دارند که گذشتهای مشرکانه و کفرآمیز نداشته و از ابتدا اسلام را اختیار کردهاند.
برخی عقیده دارند عدهای از سپاهیان خراسانی به فرماندهی عقبه بن نافع بعد از غلبه بر نواحی شمالی نیجریه، در این نواحی ساکن گردیدند و در اثر پیوند با بومیان از طریق ازدواج، قبیله فولانی را به وجود آوردهاند.
فولانیها به طور مشترک با هوساها زندگی میکنند و جمعیت آنان در شهرهای کانو، زاویا و آداماوا قابل توجه است. میان فرهنگ و زبان این دو قبیله پیوندهای استواری وجود دارد. فولانیها مذهب مالکی دارند و عدهای از آنان شیعهاند. ترجمه قرآن کریم به زبان نولانی در سال ۱۳۷۰ ش منتشر شد.(۱۰)
شیخ دن فودیو که زندگی زاهدانه و مشی عالمانه داشت و هرگز در طول حیات خود تبلیغ دین و آموزش معارف اسلامی را فراموش نکرد، یکی از مشاهیر مبارز فولانیهاست که شیخ زکزاکی علاوه بر قرابت و خویشاوندی با وی، از قیام و حرکات اصلاحی این عالم مبارز بسیار متأثر بوده است.
از تبار جاننثار عاشورایی
شیخ ابراهیم زکزاکی این افتخار را برای خود رقم زده است که با جونبن حوی که در حماسهی کربلا در رکاب امام حسین«ع» به شهادت رسید، پیوستگی دارد. وی ارتباط با این سیاهپوست فداکار را فراتر از مسائل قومی میداند و میگوید ریختن خون این سیاهپوست آفریقایی در زمین گرم نینوا بیعت استوار شیعیان نیجریه با اهلبیت عصمت و طهارت و حضرت اباعبدالله الحسین«ع» در هر عصر و دورهای میباشد و عدهای از آنان در سنوات اخیر به جرم همین ارادت توأم با بصیرت و معرفت نسبت به خاندان طهارت و اطاعت از امام خمینی و مقام معظم رهبری حضرت آیتالله العظمی خامنهای به عنوان علمدار و طلایهدار عصر کنونی در ستیز با استبداد و استکبار به فیض شهادت نائل گردیدند و در واقع خون جونبن حوی در عروق آنان جریان دارد. جون، غلام سیاهپوستی بود که فضلبن عباس بن عبدالمطلب وی را دراختیار امیرمؤمنان«ع» قرار داد و حضرت علی«ع» وی را به ابوذر غفاری بخشید. جون بعد از رحلت ابوذر غفاری در ۳۲ هجری به مدینه بازگشت و به حضرت علی«ع» پیوست. او در نبرد صفین در حالی که بر دو طایفهی کنده و اَزد ریاست داشت، در رکاب مولای متقیان با معاویه میجنگید. بعد از شهادت آن حضرت، در خدمت امام حسن مجتبی«ع» بود و با شهادت آن سبط نبیاکرم«ص»، در محضر اباعبدالله الحسین«ع» مشغول خدمت شد.
امام سجاد«ع» فرمودهاند: «جون»، بعدازظهر روز عاشورا از امام حسین«ع» خواست تا به وی اجازه رزم با اشقیاء را بدهد، امام فرمود: تو در طلب عافیت و سلامتی از ما پیروی کردی، اکنون خود را به بلای ما مبتلا مکن، «جون»، بر روی پاهای مبارک حضرت افتاد و عرض کرد در ایام شادمانی و آسایش به نعمت شما متنعم و خرسند بودم، چگونه اکنون که روزی توأم با رنج و سختی است از شما دور شوم. ای سرور و آقای من، بوی بدنم متعفن است و فاقد حَسَب و نسب میباشم و چهرهام نیز تیره است، دعا کنید تا اهل بهشت باشم، بوی بدنم معطر گردد، سوگند به خداوند هرگز از شما جدا نمیشوم تا خونم با خون مطهر شما خاندان درآمیزد.
«جون» بعد از این مکالمهی عاطفی، عازم میدان نبرد گردید و موفق شد هفتاد نفر از اشرار را به هلاکت رسانده و عدهای را نیز زخمی نمود، و سرانجام به شهادت رسید. امام پیکرش را از میدان خارج کرد و در خیمه مخصوص شهدای اصحاب خویش قرار داد. ارباب مقاتل نوشتهاند: امام بر بالین او این گونه دعا کرد «پروردگارا! این غلام را روسفید گردان، بوی بدنش را نیکو نموده و او را با ابرار محشور نما و پیوند محبت و شناسایی بین او و محمد و آل او را استوارساز».
امام باقر«ع» فرمودهاند: پدرم امام سجاد«ع» نقل نمودهاند؛ وقتی طایفه بنیاسد پیکر شهدای کربلا را دفن میکردند، بعد از ۱۰ روز بدن جون را یافتند، در حالی که بوی مشک از بدنش ساطع بود. بنیاسد جسدش را در مقبرهی دستهجمعی، پایین پای مبارک امام حسین«ع» دفن کردند. جون، از جمله شهدای کربلاست که نامش در زیارت رجبیه و ناحیه مقدسه آمده است.(۱۱)
نشو و نما و دانشاندوزی
در پانزدهم شعبانالمعظم ۱۳۷۲ ق که سالروز میلاد حضرت مهدی موعود«عج» میباشد، مطابق نیمه اردیبهشت ۱۳۳۲ ش یعقوب زاکزاکی در یکی از محلات سنتی زاریا واقع در ایالت کادونا در شمال نیجریه صاحب فرزندی گردید که او را ابراهیم نامید، به امید آنکه به تأسی از شیخ انبیاء حضرت ابراهیم خلیل«ع» بعد از رشد و شکوفایی برای درهم شکستن بتهای استبداد و استعمار که نیجریه را در تنگنایی نگرانکننده قرار داده بود مصمم گردد.
ابراهیم در خانوادهای مذهبی و علاقمند و ملتزم به تعالیم آسمانی اسلام که از طریق زراعت و دامداری برای کسب روزی حلال و رزق پاکیزه تلاش میکردند، دوران کودکی خودرا سپری کرد. پرورشهای پرمایه پدر و مادرش باعث گردید تا او از همان سنین صباوت، مشتاق فراگیری معارف اعتقادی و شرعی گردید. او همزمان با تحصیل در مدرسه ابتدایی زادگاهش، در مرکز آموزشهای سنتی درس میخواند. زکزاکی همزمان با تحصیل در مدارس رسمی و دولتی تلاش خود را برای یاد گرفتن متون قرآنی، فراگیری اصول اعتقادی و مبانی مقدماتی زبان و ادبیات عربی به کار گرفت.
ایشان در خاطرهای به این نکته اشاره نموده است: «زندگی من به مدت هفده سال از دو چیز تأثیرپذیر بود، رفتن به صحرا و شرکت در مدارس سنتی اسلامی، ولی در سال ۱۳۸۹ق/ ۱۳۴۸ ش تحصیلات در مدارسی را که رسمی خوانده میشود، در «ایندیانا» شروع کردم، مدارسی که در آنها معلمان و مربیان، مقطع ابتدایی را آموزش میدهند، در شهر کول کام به تحصیل در زبان عربی پرداختم و به طور خصوصی به تحصیلات در موضوع حکومت و اقتصاد نیز مشغول شدم و در خاتمه در امتحانات این مواد درسی شرکت نمودم و همین آموزشها زمینهها را برای حضور و تحصیل من در دانشگاه فراهم ساخت».
زکزاکی از سال ۱۳۹۶ ق تحصیل در رشتهی اقتصاد و علوم سیاسی دانشگاه احمد بللّو واقع در زاریا را آغاز کرد و از بدو ورود به این مرکز آموزش عالی، مشغول فعالیتهای سیاسی هم گردید و در سالهای ۱۳۹۷ و ۱۳۹۸ ق دبیرکل انجمن دانشجویان مسلمان نیجریه بود، در سال ۱۳۹۹ ق معاون امور بینالملل کمیتههای ملی همین انجمن دانشجویی گردید. چند ماهی به پایان دوران تحصیلات او نمانده بود که انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید. زکزاکی از چهرههای اصلی و تأثیرگذار اعتراضهای سراسری دانشجویانی بود که درصدد بودند قوانین شرع اسلامی در قانون اساسی نیجریه لحاظ شود، تلاشهای مبارزاتی و سیاسی ایشان در این دوران به دانشگاه محدود و منحصر میگردید، اما بعد از فارغالتحصیلی فعالیتهایش به سوی شهرها و روستاهای نواحی شمالی نیجریه گسترش یافت.(۱۲)
شرح درد اشتیاق
زاکزاکی دربارهی چگونگی آشنایی با امام خمینی«ره» میگوید: آن ایامی که در دانشگاه مشغول تحصیل بودم، فردی دربارهی نفوذ سیاسی سخنرانی مینمود و در فرازی از سخنان خود اظهار داشت میان قدرت و نفوذ تفاوت بارزی وجود دارد، بدین معنا که برخی رهبران از قدرت زیادی برخوردارند، اما فاقد نفوذند و برعکس عدهای دیگر اگرچه قدرت سیاسی قابلتوجهی ندارند، اما نفوذشان بسیار شدید است.
وی پس از این توضیحات برای نمونه به ایران اشاره کرد و اضافه کرد، در این سرزمین قدرت سیاسی در دست محمدرضاشاه پهلوی میباشد، اما اکنون که سال ۱۳۹۷ ق است، متنفذترین مرد در ایران امام خمینی فرد در ایران امام خمینی(قدس سره) است.
برای زکزاکی این موضوع به قدری جالب بود و اهمیت داشت که آن را از طریق جراید پیگیری کرد، چنان که خودش توضیح داده است «در آن زمان عادت داشتم مجلات تایمز و نیوزویک را مرتب بخوانم که مطالبی درباره اوج گرفتن انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی داشت، اما اینگونه نشریات با نگرشهای خاص، تجزیه و تحلیلهای غیرواقعی و جانبدارانه مسائل مزبور را مطرح میکردند. در سال ۱۳۹۸ق که پیروزی انقلاب اسلامی ایران محرز گردید، مجلات مزبور در قالب گزارشها، مقالات و تحلیلهایی غالباً به این موضوع میپرداختند.(۱۳)
او موفق گردید در همان ایام دانشجویی به فرانسه رفته و در دهکده نوفللوشاتو واقع در حومه پاریس با امام خمینی دیدار نماید. یک سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان معاون دبیرکل دانشجویان مسلمان آفریقا به ایران آمد. در آن ایام امام خمینی«ره» به دلیل کسالت در بیمارستان به سر میبرد، اما زکزاکی موفق شد به دیدار رهبر کبیر انقلاب برود، امام در این ملاقات به وی قرآنی اهداء کرد و خطاب به او فرمود «برو با تأکید بر این کلام الهی، مردم کشورت را هدایت کن». زکزاکی متذکر گردیده است بعد از بازگشت به نیجریه به تبلیغ و ترویج معارف قرآن و سنت با تأسی بر افکار و تعالیم امام خمینی پرداختم. مردم که مشتاق سخنانم در این باره بودند، کیلومترها راه را با رنج فراوان پیاده طی میکردند تا به گفتههای من درباره انقلاب ایران و رهبری آن گوش دهند. این روند باعث شد تا کثیری از مردمان این کشور با آموزههای مذهبی و سیاسی امام آشنا شوند و به آیین تشیع گرایش یابند.(۱۴)
زکزاکی بارها تأکید مینمود: امام خمینی تجسم راستین اسلام در عصر حاضر است و قوانین اسلامی و موازین اخلاقی و شرعی را در کردار و رفتار خویش پیاده کرده است و ما هم باید در عرصه عمل از او پیروی کنیم.(۱۵)
او همچنین عقیده دارد؛ انگیزهی امام فراتر از مسایلی چون واکنش به بیعدالتی و ستمهای رژیم حاکم بود و پیامی برای تمام انسانها در جهان داشته و در واقع ملتها را نسبت به سرنوشت خود حساس و بیدار نموده است.(۱۶)
زکزاکی در هفتمین کنفرانس وحدت اسلامی که در شهریور سال ۱۳۷۳ ش در تهران برگزار گردید، گفت: امت اسلامی یک رهبر میخواست و یک احساس مشترک در این باره وجود داشت که با وجود شخصیت امام خمینی حل شد، ولی همان رهبری بود که مسلمانان جهان میخواستند. کاری که ما میبایست میکردیم، معرفی این رهبری بود.(۱۷)
تأسیس حرکت اسلامی در نیجریه
شیخ ابراهیم زکزاکی در سال ۱۳۵۸ش با الهام از افکار امام خمینی، با همکاری دوستانش جنبش اسلامی نیجریه را بنیانگذاری نمود و رهبری آن را عهدهدار گردید. این تشکل با نام «الحرکه الاسلامیه فی نیجریا» موسوم میباشد. زکزاکی میگوید در آن ایام مسائلی چون عدالت اجتماعی اسلام و اینکه آینده نیجریه باید اسلامی باشد مطرح بود، ولی راهکار عملی مناسبی برای این موضوعات وجود نداشت تا آنکه انقلاب اسلامی ایران، شیوهای کاربردی و عملی را پیش روی ما گذارد، از این پس به فکر افتاد که جنبش باید در نیجریه شکل گیرد که فراگیر و متعلق به تمامی اقشار مسلمان باشد و نه فقط دانشجویان.(۱۸)
حرکت اسلامی شمال نیجریه در بدو تأسیس موفق گردید افراد زیادی از میان جوانان مسلمان، دانشگاهیان و اعضای هیأت علمی را به سوی خود جلب کند. به تدریج این تشکل اتحاد و انسجام خاصی را میان شیعیان به وجود آورد و به مهمترین تشکیلات ایالات شمالی نیجریه مبدل گردید.
برخی اعضای این حرکت اسلامی به دلیل مبارزات سیاسی، توسط دولت مرکزی دستگیر و محبوس گردیدهاند، متعاقب درگیریهای خونین اعضای این نهاد دینی و مردمی با نیروهای امنیتی دولت نیجریه در سال ۱۳۷۵ ش که به شهادت سی نفر از اعضای آن و دستگیر گردیدن حدود ۷۰۰ نفر منجر گردید، مراکز این جنبش در شهرهای شمالی نیجریه تعطیل گردید.(۱۹)
واقعیت این است که استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا، صهیونیستها و رژیم مرتجع عربستان سعودی درباره حضور و نفوذشان در این کشور با یکدیگر تفاهم کامل دارند و از آنجا که جنبش مذکور، الگویی موفق از وحدت شیعیان و اهل تسنن را به نمایش میگذارد و انسجام جوامع مسلمان این کشور مانع اجرای توطئههای این مستکبران و مرتجعان میگردد، در پی آن هستند که از طریق نفوذ در نظام اداری، سیاسی و امنیتی نیجریه این تشکیل فراگیر، دینی، و مردمی را متلاشی سازند. از سوی دیگر، در مجموعههای اداری، مدیریتی و لشکری نیجریه فساد و سوءاستفاده مالی به وضوح وجود دارد و عناصری که میخواهند به هدفهای پلید و هوسهای آلوده خویش دست یابند، تکاپوهای این جنبش را مانع خلافها و منکرات خود میدانند و از بابت افشاگریهای اعضای این جنبش احساس خطر مینماید، به همین دلیل درصددند این سد استوار و بازدارنده تخلفات و مفاسد اداری و مالی را از سر راه خود بردارند.(۲۰)
زکزاکی به اتهام فتنه و اخلال در نظم عمومی در تمام دولتهای نیجریه دستگیر و بر روی هم از سال ۱۴۰۱ تا ۱۴۰۹ ق به مدت نه سال در زندانهای متعددی محبوس بوده است.
در آذر سال ۱۳۹۴ که مطابق با سالروز شهادت حضرت امام رضا(ع) بود، در زمان دولت بوهاری، نظامیان، کانون فعالیتهای ترویجی زکزاکی را که حسینیهای میباشد و نیز منزل مسکونی او را منهدم نمودند و عده زیادی از شیعیان را به شهادت رسانیدند و خود زکزاکی را که مورد اصابت چندین گلوله واقع و جراحات زیادی به وی وارد گردیده بود، دستگیر و به منطقهی نامعلومی بردند.(۲۱)
شکوفههای باشکوه
تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، شیعیان نیجریه اندک و اکثراً مهاجرین لبنانی بودند، اما زکزاکی با تأثیرپذیری از اندیشههای امام خمینی و امواج نهضت اسلامی ایران، موفق گردید بوستان تشیع را در این سرزمین به شکوفایی باشکوهی برساند. با اهتمام ایشان بزرگترین کانون تشیع آفریقای باختری، در شمال نیجریه قرار دارد و هماکنون حدود ۱۵ میلیون نفر شیعه در این قلمرو سکونت دارند. هنگامی این حرکت بابرکت و اعجابانگیز تلقی میگردد که بدانیم شیخ زکزاکی در فضایی به چنین اقداماتی باارزش روی آورد که نیجریه در موجی از اختلافات، درگیریها و تبلیغات فرقهای فرو رفته بود. ارتجاع عرب، غربیها و عوامل وابسته به رژیم اشغالگر قدس نیز در این ناحیه به منظور دست یافتن به منافع خود، نقشههای گوناگونی را علیه مسلمانان راستین و پیروان اهلبیت به اجرا گذاشته بودند. گروههای تکفیری محیط پژمرده و ناامنی را به جامعه اسلامی نیجریه تحمیل کردهاند.
علامه شیخ ابراهیم زکزاکی باید برای مبلغان و مروجان و نیز نهادهای فرهنگی و ترویجی الگویی مناسب قرار گیرد. او ثابت کرد اگر انگیزهای صادقانه داشته باشیم، وظایف دینی را به درستی بشناسیم و معارف اهل بیت را از طریق رفتار و گفتار و اعمال، متناسب با مقتضیات زمان و سطح فکر و تمایلات مخاطبین و نیازسنجی معرفی کنیم و در این مسیر استقامت بورزیم، خداوند راه را برایمان میگشاید و نصرت الهی نصیبمان میگردد.(۲۲)
تلاشهای ترویجی، فرهنگی و آموزشی
کانون مهم فعالیتهای تعلیماتی و تبلیغی زکزاکی در شهر زاریا میباشد که در ۲۵۰ کیلومتری مرکز حکومت یعنی ابوجا قرار دارد. محل اجتماعات مذهبی و جلسات آموزشی و ترویجی شیعیان نیز حسینیه بقیهالله زاریا میباشد. علامه زکزاکی در این مکان جلسات تفسیر قرآن، نهجالبلاغه، آموزش عقاید و مباحث کلامی را برگزار میکند و برخی آثار مهم امام خمینی چون تحریرالوسیله و ولایت فقیه و حکومت اسلامی را برای علاقمندان تبیین نموده. همچنین انواع ادعیه و زیارات معصومین و نیز مجالس و محافلی به مناسبت سالروز ولادت و شهادت ائمه هدی را در این حسینیه برگزار مینماید.
ایشان درباره مسائل گوناگون مذهبی، سیاسی، ابعاد شخصیت، اندیشه و افکار امام خمینی(قدس سره)، مقام معظم رهبری، انقلاب اسلامی، مقاومت اسلامی، توطئههای غربی و صهیونیستی، سخنرانیهای متعددی نموده که برخی از آنها به صورت مکتوب درآمده و به زبان نیجریه چاپ و دراختیار علاقمندان قرار گرفته است.(۲۳)
از هنگامی که امام خمینی«ره» آخرین جمعه ماه مبارک رمضان را به عنوان روز قدس تعیین نمود، در نیجریه با هدایت زکزاکی تظاهراتی در این روز برپا میگردد.(۲۴) در رمضان المبارک ۱۴۳۵، تیر ۱۳۹۳ ش هنگامی که شیعیان و دیگر مسلمانان نیجریه مشغول برپایی مراسم روز جهانی قدس در زاریا بودند، نیروهای نظامی به صفوف تظاهرکنندگان حمله کردند و در این یورش وحشیانه ۳۳ نفر از جمله ۳ تن از فرزندان شیخ زکزاکی را به شهادت رساندند.(۲۵)
اما شدیدترین و خونینترین حملات علیه پیروان اهلبیت رسول اکرم«ص» در نیجریه هنگامی روی داد که شیعیان همراه دیگر مسلمانان در حال برگزاری مراسمی به مناسبت سالروز رحلت نبیاکرم«ص»، و شهادت سبط اکبرش حضرت امام حسن مجتبی«ع» و نیز شهادت حضرت امام رضا«ع» بودند. در این تهاجم وحشیانه که در آخر صفرالمظفر ۱۴۳۷ ق/ ۲۱ آذر ۱۳۹۴ ش روی داد، نیروهای نظامی، حسینیه بقیهالله را تحت محاصره قرار دادند، آنگاه به سوی عزاداران شلیک کردند و حدود هزار نفر را به ضرب گلوله به شهادت رساندند، اجساد کشتهها را در گورهای دستهجمعی دفن نمود و برخی جنازهها را سوزانید، حسینیه را هم با خاک یکسان کردند.
بامداد روز بعد به منزل شیخ زکزاکی یورش بردند و تمام محافظان او را کشتند. در این تهاجم سبعانه، شیخ شیعیان نیجریه و همسرش به شدت مجروح شدند و تنها فرزندش هم به شهادت رسید. ایشان را به یک مرکز پزشکی نظام بردند که متأسفانه به دلیل کوتاهی در درمانش آسیب زیادی به وی وارد گردیده و تا حد زیادی بینایی خود را از دست داده و به دلیل جراحات زیاد به سختی میتواند راه برود،.(۲۶)
پینوشتها
۱ـ دانشنامهی دانشگستر، ج ۲، ص ۶۵۰، شناخت اجمالی کشورها و نواحی مسلماننشین جهان، ص ۳۸۲، مباحث کشورها و سازمانهای بینالمللی، ح ۳۷، صص ۲ـ۱،
۲ـ رشد جوان، ش ۲۷، بهمن ۱۳۶۶، ص ۲۴.
۳ـ تاریخ معاصر آفریقا، ص ۳۷۹، گیتاشناسی نوین کشورها، ص ۴۵۲.
۴ـ سرزمین اسلام، ص ۴۴۷، سرزمین و مردم نیجریه، نوید رسولی، ص ۴.
۵ـ خبرنامهی دیدپژوهان، ش ۱۱، ص ۶۲، گلبانک، ش ۴۶، ۳۱ خرداد۱۳۸۳.
۶ـ نشریه گلبانگ، همان شماره و نیز کیهان، دوم آذر ۱۳۸۱.
۷ـ ماهنامهی فرهنگی اجتماعی فکه، ش ۱۴۶، تیر ۱۳۹۴، روزنامه اطلاعات، ۵ خرداد ۱۳۹۳.
۸ـ سایت ویکی شیعه (wikishia) ذیل نیجریه، سرزمین و مردم نیجریه، ص ۱۷، روزنامهی اطلاعات، ۱۴ دیماه ۱۳۹۴.
۹ـ سایت الحرکه الاسلامیه فی نیجریا و امینها الشیخ الزکزاکی.
۱۰ـ نیجریه سرزمین زبان و قومیتها، نوید رسولی، ص ۶ـ۵، اسلام در آفریقا، علی بیگدلی، ص ۵۰، مسلمانان آفریقا، ژوزف امکوک، صص ۳۰۹ـ۳۰۸، تاریخ آفریقا، حسین الهی، صص ۸۹ـ۸۸.
۱۱ـ ابصارالعین، سماوی، اللهوف علی قتلی الطفوف، ص ۱۰۸، اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۶۱۱، ج ۴، ص ۲۹۷، بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۲۲ ۱۲ـ مسلمانان آفریقا، ص ۳۰۷، سایت مهرنیوز ذیل شرح حال زکزاکی.
۱۳ـ مصاحبه با شیخ زکزاکی، مجله حضور، ش ۵۳، تابستان ۱۳۸۳، صص ۲۴ـ۲۳.
۱۴ـ خبرگزاری مهر، مرداد ۱۳۸۴، نشریه جوان، ۵ تیرماه ۱۳۸۴، حضور، ش ۵۴، پاییز ۱۳۸۴، صص ۲۷۰ـ۲۶۹.
۱۵ـ مصاحبه با رهبر حرکت اسلامی نیجریه، مجله حضور، ش ۴، خرداد ۱۳۷۱، ص ۸۰.
۱۶ـ انقلاب جهانی در گفتوگو با استاد شیخ ابراهیم زکزاکی، همان مأخذ، ش ۵۳، صص ۲۷ـ۲۳.
۱۷ـ گزارش میزگرد امام خمینی منادی حق و احیای تفکر دینی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، پاییز ۱۳۷۳.
۱۸ـ مصاحبه با شیخ ابراهیم زکزاکی، فصلنامه حضور، ش ۵۳، صص ۲۴ـ۲۳.
۱۹ـ سرزمین و مردم نیجریه، صص ۳۱۱ـ۳۱۰.
۲۰ـ سایت ویکی شیعه (ذیل نیجریه)، مصاحبه با جومای کروفی نویسنده و کارگردان نیجریه، ماهنامه فکه، ش ۱۴۶، تیر ۱۳۹۴، گفتوگو با جعفر قنادباشی کارشناس مسایل آفریقا، روزنامه اطلاعات، ۱۵تیر سال ۱۳۹۴،
۲۱ـ سایت جنبش اسلامی نیجریه با عنوان: htty://www.islamimovement.org
تاریخ السید الزکزاکی: htty://www.horkalislamiya.org
۲۲ـ فرصتها و چالشهای حضور شیعیان در آفریقا، سیده مطهره حسینی، ماهنامه خبری تحلیلی اخبار شیعیان جهان، ش ۸۱، مرداد ۱۳۹۱، صص ۲۴ـ۲۳، سرزمین زبان و قومیتها، ص ۱۰۴، پاسدار اسلام، ش ۴۰۷ و ۴۰۸، ص ۳۰، سایت ویکی شیعه.
۲۳ـ سایت تاریخ السید الزکزاکی، سایت ویکی شیعه و نیز نشریه گنجینه، ۱۶ مرداد ۱۳۹۳، ص ۴، مصاحبه با شیخ ابراهیم زکزاکی، فصلنامه حضور، شماره ۵۳، ص ۲۵، هفتهنامه مبعث، نیمه دوم آذر ۱۳۹۴، سایت ریشه.
۲۴ـ مصاحبه با استاد یعقوب یحیی، حضور، ش ۱۱، ص ۲۷.
۲۵ـ ویکیپدیا (دانشنامه آزاد)، سایت ویکی شیعه، ویژهنامه گنجینه، ۱۶ مرداد ۱۳۹۳، ص ۶.
۲۶ـ مصاحبه با خانم بدیعهی زکزاکی دختر شیخ ابراهیم زکزاکی، سیمای جمهوری اسلامی ایران، شبکهی دوم، ۲۷ آذرماه ۱۳۹۳، بیانیه جنبش اسالمی نیجریه که در ۲۵ آذرماه ۱۳۹۴ در جراید ایران درج گردیده است. دستهای پشت پردهی سرکوب شیعیان نیجریه، روزنامه اطلاعات، ش ۲۶۳۴۳،
سوتیتر:
۱٫
حدود ۱۰ درصد اهالی نیجریه پیرو مذهب شیعه اثنی عشری میباشند که در نواحی گوناگون این قلمرو پراکنده شده اند، لذا جمعیت شیعیان این سرزمین را تا حدود ۵ میلیون نفر گزارش کردهاند. ۹۰ درصد افرادی که اکنون پیرو مذهب شیعه میباشند تا حدود چهل سال قبل پیرو مذهب مالکی بودهاند که در دهههای اخیر به تشیع گرویدهاند.
۲٫
شیخ ابراهیم زکزاکی این افتخار را برای خود رقم زده است که با «جونبن حوی» که در حماسهی کربلا در رکاب امام حسین«ع» به شهادت رسید، پیوستگی دارد. وی ارتباط با این سیاهپوست فداکار را فراتر از مسائل قومی میداند
۳٫
زکزاکی از چهرههای اصلی و تأثیرگذار اعتراضهای سراسری دانشجویانی بود که درصدد بودند قوانین شرع اسلامی در بازه جهانی قانون اساسی نیجریه لحاظ شود، تلاشهای مبارزاتی و سیاسی ایشان در این دوران به دانشگاه محدود و منحصر میگردید، اما بعد از فارغالتحصیلی، فعالیتهایش به سوی شهرها و روستاهای نواحی شمالی نیجریه گسترش یافت
از میـان خبـــــرها
افسردگی در آمریکا
افسردگی از رایجترین اختلالات روانی در آمریکا است. این را «موسسه ملی بهداشت روانی آمریکا» گزارش کرده است. بر اساس گزارش «سازمان جهانی بهداشت» هم، آمریکا سومین کشور افسرده جهان است.
«اتحاد ملی برای مقابله با بیماریهای روانی» نیز گزارش داده است، هر سال تقریباً از هر پنج آمریکاییِ بزرگسال، یک نفر به نوعی، بیماری روانی را تجربه میکند. با توجه به چنین گزارشهایی، برای مبارزه با افسردگی «مرکز ملی فناوری و ارتقاء سلامت از راه دور» با کمک وزارت امور کهنه سربازان آمریکا، نرم افزارهایی را برای تشخیص افسردگی و مقابله با آن برای تلفنهای همراه طراحی کردهاند، زیرا معتقدند این روزها هیچ چیزی بیشتر از نرم افزارهای تلفنهای همراه در دسترس عموم نیست. پنتاگون در پایگاه اینترنتی خود، شش نرم افزار را برای تلفنهای همراه معرفی کرده است تا کاربران به کمک آنها بتوانند علائم افسردگی را در خود بیابند و مدیریت کنند.
زبالههای هستهای آمریکا در قطب
موضوع شهرک فوق سری هستهای آمریکا در قطب شمال به علت تغییرات آب و هوایی و کم شدن قُطریخها، بار دیگر به نگرانیها دامن زده است. در سال ۱۹۵۹ ارتش آمریکا در طرحی به نام «پروژه کرم یخی»، در بخشی از «گرینلند» تونلهای متعددی حفر کرد تا در آنها ۶۰۰ موشک اتمی بالستیک را برای هدف گرفتن شوروی قرار دهد. کارشناسانِ این طرح، وقتی متوجه حرکات گاهبهگاه لایههای یخ در «گرینلند» شدند، برنامه انتقال و نصب موشکها را لغو کردند و کمپ، ۸ سال بعد متروکه اعلام شد. با این وجود علاوه بر ماده سمی پیسیبی، زبالههای یک رآکتور هستهایِ قابل حمل با حجم ۳۰ هواپیمای بزرگ مسافری در محل باقی ماند. به گفته کارشناسان، اگر روند گرمایش زمین به همین روال ادامه داشته باشد، در سال ۲۰۹۰، نشست زبالههای هستهای اجتنابناپذیر خواهد بود. پیش از آن هم احتمال نفوذ آب از ترکهایِ یخ محلِ دفن زبالههای هستهای که هم اکنون در ۳۵ متری عمق زمین قرار گرفته است، وجود داشته است. وسعت مواد سمّیِ بهجای مانده از این کمپ فوق سری، به اندازه ۵۵ هکتار یا حدود ۱۰۰ زمین فوتبال شامل میلیونها لیتر ضایعات و مواد سمی است.
مصر از عربستان دور و به سوریه نزدیک می شود؟
رأی مثبت مصر به پیشنویس قطعنامۀ پیشنهادی روسیه در خصوص سوریه، فاصله قاهره را از اردوگاه عربستان و همپیمانش آشکارتر کرد. هرچند پیشنویس قطعنامۀ روسیه در مورد پایان دادن به درگیریها درحلب، با وتوی امریکا، روسیه و انگلیس و فرانسه روبرو شد، امّا مصر به همراه ونزوئلا و چین از آن حمایت کردند و پس از این موضعگیری بود که عبدالله المعلمی نمایندۀ دائم عربستان در سازمان ملل متحد اقدام مصر در رای دادن به قطعنامۀ پیشنهادی روسیه در شورای امنیت را تاسفبار خواند و گفت: این تاسفآور است که موضع مالزی و سنگال در خصوص سوریه، نزدیکتر از دیدگاه مصر به موضع کشورهای عرب باشد. رسانهها هم تصاویری از گفتوگویِ درگوشیِ عمر ابوالعطا، نماینده دائم مصر در سازمان ملل متحد و بشار الجعفری نمایندۀ سوریه در این سازمان که لحظاتی قبل از تشکیل جلسه شورای امنیت انجام شده بود، پخش کرد. حمایت مصر از پیشنویس قطعنامه روسیه در شورای امنیت یک نکته را روشن کرد و آن اینکه قاهره در مورد مسایل منطقه به ویژه اوضاع سوریه، با ریاض همعقیده نیست و این اختلاف دیدگاه هم ناشی از همین شناخت درست ماهیت بحران سوریه است.
مصریها به خوبی میدانند که ماهیت بحران سوریه ریشه در دخالت و طرح های خارجی نهفته است که با استفاده ابزاری از گروههای افراطی به دنبال براندازی دولتی هستند که مشروعیت خود را از مردم گرفته است و در صورت به ثمر رسیدن چنین طرحهایی، باید منتظر سرایت چنین تهدیداتی به داخل مرزهایشان و تولید بحرانهای غیر قابل کنترل با تهدیدهای نهفتۀ موجود در مصر باشند. از این روست که حتی وعدههای کمکهای اقتصادی ریاض به قاهره هم نتوانست از فاصله گرفتن مصر از عربستان کمک کند. هر چند در سفر چندماه پیش ملک سلمان پادشاه عربستان به قاهره تلاشهای فراوانی شده بود که همراهی مصر با ائتلاف سعودی در تجاوز نظامی به یمن و سوریه تضمین شود.
از سویی رای مثبت مصر به پیشنویس قطعنامۀ روسیه، نشان داد که دیدگاه قاهره به دیدگاههای مسکو و تهران در زمینۀ حل بحران سوریه نزدیکتر است. وزیر امور خارجه مصر گفته: موضع عربستان درباره سوریه بر لزوم تغییر نظام حاکم و رهبریِ این کشور متمرکز است امّا مصر درباره بحران سوریه هرگز چنین رویکردی اتخاذ نکرده است. علاوه بر این موضع سیاسی، چندی پیش هم، دستکم دویست نفر از اندیشمندان و مفتیهای اهل سنت از جمله هیاتی عالیرتبه از جمله احمدالطیب، رئیس دانشگاه الازهر مصر با شرکت در همایش شناخت پیروان مذاهب اهل سنت در گروزنی، در بیانیهای وهابیت را مروج خشونت و فرقهای خطرناک برای جهان اسلام توصیف و در بیانیۀ پایانی خود تاکید کردند که وهابیت که مرجع آن در عربستان است جزئی از مذاهب اهل تسنن نیست که این مسئله ضربهای آشکار به حکام سعودی بود که سالانه میلیونها دلار صرف ساخت مدارس، مساجد و ترویج آئین وهابیت در جهان میکنند.
به نظر میرسد پس از شکست ریاض در جلب همراهی قاهره با سیاستهایش از طریق وعدههای کمکهای اقتصادی، اکنون به رویکرد تهدید و فشار روی آورده است. شرکت «آرامکو»ی سعودی به سازمان نفت مصر اعلام کرده کمکهای نفتی به این سازمان را متوقف کرده است. با اینحال بعید است قاهره در همسایگی سوریه، بخواهد با این تهدیدات، سیاستهایش را تغییر دهد، به ویژه اینکه صحنۀ بازی در سوریه به سود دولت قانونی بشار اسد در حال رقم خوردن است.
سوگند به قرآن برای کشتن مسلمان
ارتش صهیونیستی با استخدام مزدوران عرب و آموزش آنان در صحرای «نقب» در جنوب فلسطین، یگانی نظامی موسوم به «گدسر» تشکیل داده است. این یگان نظامی متشکل از ۵۰۰ مزدور عرب مسلمان است که شناسنامۀ اسراییلی دارند. این افراد هنگام استخدام در ارتش صهیونیستی و آموزش در صحرای «نقب»، به کتاب آسمانی خود یعنی قرآن کریم سوگند یاد میکنند که به دستورات فرماندهان ارتش رژیم اشغالگر پایبند باشند. سرهنگ وجدی سرحان، رییس واحد اقلیتهای ارتش صهیونیستی میگوید: ماموریت ما، استخدام بیشترین تعداد «اعراب اسراییلی» در ارتش است، در زمان حاضر تعداد این نیروها چند صد نفر است، اما میخواهیم این تعداد را در سال آینده دو برابر کنیم. حنین زعبی، نماینده فلسطینیِ پارلمان رژیم صهیونیستی(کنست) با انتقاد شدید از اقدام ارتش صهیونیستی در زمینه استخدام مزدور گفت: این یک گروه کوچک و حاشیهای در ارتش است که ضد مردم خود به رژیم صهیونیستی خدمت میکند و اعضای آن میدانند که خط قرمز را در ملیگرایی و وطنپرستی نقض کردهاند. ۹۰ درصد عربهایی که در ارتش اسراییل خدمت میکنند، با همتایان خود در سرزمینهای اشغالی برابر نیستند. چندین کمپین جوانان فلسطینی در مناطق ۱۹۴۸ اقدام به اطلاعرسانی ضد استخدام جوانان عرب در ارتش اسراییل نمودهاند. مناطق ۱۹۴۸ مناطقی است که در آنسال رژیم صهیونیستی آن را اشغال و به دیگر اراضی اشغالی ضمیمه کرد و فلسطینیان ساکن آن عمدتاً دارای شناسنامه اسراییلی هستند.
لابی پولی عربستان در کنگره آمریکا
به تازگی لابیِ عربستان سعودی در کنگره آمریکا که با دریافت پول از عربستان، به قطعنامههای ضد این کشور رای منفی میدهند، برملا شده است. از سال ۲۰۱۴، سفارتخانه عربستان سعودی در آمریکا، تنها در یک مورد، بیش از دو میلیون دلار به شرکت «کلمن» پرداخت و او را به بزرگترین بازیگر در تجارت لابی تبدیل کرد. رویکرد دیرینۀ مبتنی بر حسن نیت کنگره آمریکا در ارتباط با عربستان سعودی سالهاست که در حال کمرنگ شدن است بویژه از زمانی که کنگره اجازه داد خانوادههای قربانیان حادثه یازدهم سپتامبر، از عربستان سعودی به سبب دست داشتن در این حملات تروریستی شکایت کنند. امّا عربستان سعودی همچنان همپیمانان زیادی در میان اعضای بازنشسته کنگره آمریکا دارد و آنها تمایل دارند از نزدیکیِ خود به اعضای کنگره، برای دفاع از روابط آمریکا و عربستان سعودی بهرهبرداری کنند.
در حالی که سعودیها تلاش میکردند سبب کسب حد نصاب در میان قانونگذاران، برای رد وتوی اوباما در ارتباط با قانون یازدهم سپتامبر شوند، «نورم کلمن» سناتور سابق آمریکایی در این ارتباط با همکاران سابقش در سنا همکاری میکرد. «مایکل کستل» جمهوریخواه و عضو سابق مجلس نمایندگان آمریکا، هم اکنون در حال لابی برای شرکت حقوقی «دی ال ای پایپر» است. او در ارتباط با عربستان سعودی نشستهایی با مقامات مجلس نمایندگان آمریکا برگزار میکند. سعودیها همچنین «ترنت لات» رهبر سابق اکثریت جمهوریخواهان در سنای آمریکا و «جان بروکس» دموکرات را بر اساس قراردادی به میزان صد هزار دلار در سال به خدمت گرفتهاند. در نهایت این که، سعودیها در جدال بر سر قانون یازدهم سپتامبر شکست خوردند، زمانی که سنا و مجلس نمایندگان توانست حق وتوی اوباما را رد کند. اما این افراد همچنان حقوق خود را از عربستان سعودی دریافت میکنند. از هزار و نُه عضو کنگره که از سال هزار و نهصد و نود آن را ترک کردهاند، صد و چهارده نفر در حمایت یا علیه یک دولت خارجی، شرکت یا موسسه خارجی لابی کردند.
پول گرفتن فقط مخصوص سیاست پیشگان آمریکایی نیست. رشوهگیریِ سیاستمداران فرانسوی از عربستان و قطر هم رسوایی جدیدی به بار آورده است. هفته نامه «لوپوئن» که تیتر “روابط خطرناک” را برای این شماره خود انتخاب کرده، با استناد به تحقیقات دو روزنامهنگار فرانسوی عنوان میکند که چگونه به طور مثال نمایندهای فرانسوی، از سفیر قطر میخواهد هزینه تعطیلاتش را پرداخت کند؛ یا چگونه نمایندۀ سنای فرانسه از همین سفیر برای پایان سال، هدیه درخواست میکند، یا بدتر اینکه چگونه وزیری فرانسوی از این سفیر برای فعالیت شرکتیِ نزدیک به خود درخواست کمک میکند. این موارد نشانگر روابطی بسیار ویژه میان فرانسه، عربستان و قطر است. روابطی که چند سال قبل در زمان «نیکلا سارکوزی» آغاز شد و امروز نیز در زمان «فرانسوا اولاند» ادامه دارد. مسلماً یکی از اهداف این روابط متمایز، امضای قرارداد با این کشورها مثلاً برای فروش جنگندههای رافال است. قراردادهایی که حتی مقامات الیزه را مجبور کرده است که چشمان خود را بر روی برخی از اقدامات غیرانسانی این کشورها ببندند.
نفوذ ایران در آمریکای لاتین تهدیدی برای آمریکا
اسناد «ویکی لیکس» درباره سخنرانی «هیلاری کلینتون» نامزد دموکرات انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در پشت درهای بسته در موسسه مالی «گلدمن ساش» نشان میدهد که کلینتون در عینحالی که از حمله ائتلاف به رهبری آمریکا به تاسیسات اتمی ایران حمایت کرده، اذعان نموده است که ایران قادر است از طریق ماموران سپاه پاسداران و سایر نیروهای نیابتی خود در آمریکای شمالی و آمریکای لاتین به ایالات متحده حمله کند. کلینتون گفته: حتی بدون برنامۀ هستهای نیز حضور ایران، سپاه پاسداران، و نیروهای نیابتی آن میتواند تهدیدی برای آمریکا باشد. «ویکیلیکس» به تازگی اسنادی را دربارۀ سخنرانی «کلینتون» در موسسه مالی «گلدمن ساش» در سال ۲۰۱۳ میلادی منتشر کرده است. کلینتون به خاطر این سخنرانی ۶۷۵ هزار دلار دریافت کرده است. کلینتون از تمایل خود برای بمباران تاسیسات هستهای ایران به عنوان یک گزینه با هدف جلوگیری از تولید تسلیحات اتمی توسط تهران در ۴ ژوئن ۲۰۱۳ میلادی خبر داده است. وی در سخنرانی دیگری در ۲۴ اکتبر ۲۰۱۳ نیز به تهدید ناشی از سپاه پاسداران و نیروهای نیابتی آن علیه آمریکا سخن گفته است. کلینتون هشدار داده است که در صورت اقدام نظامی علیه ایران، این مساله تبعاتی از سوی سپاه پاسداران و نیروهای نیابتی آن برای ایالات متحده در پی خواهد داشت. در یکی از رایانامههای «هیلاری کلینتون»، وزیر خارجه سابق و نامزد ناکام دموکرات ریاست جمهوری آمریکا به نقل از منابع اطلاعاتی آمده است که، حمله رژیم صهیونیستی به تاسیسات هستهای ایران، باعث میشود مردم ایران، اعم از سکولار و اسلام گرا، در حمایت از حاکمانشان در برابر آمریکا و غرب اروپا بایستند.
امام اجازه دادند همه ماهیت خود را نشان دهند
واپسین گفتوگوی مرحومه مرضیه حدیدچی(دباغ) با «پاسدار اسلام»
درآمد:
مرحومه مرضیه حدیدچی(دباغ) از قدیمیترین مبارزان انقلاب اسلامی، بانوی یگانهای که حراست از بیت حضرت امام در نوفل لوشاتو به عهده او قرار گرفت. ایشان به عنوان نماد و نماینده زنان مسلمان و انقلابی ایران، یکی از اعضای هیئت حامل پیام تاریخی امام خمینی به رهبر ابرقدرت شوروی بود. خانم دباغ از جوانی و تحت تعالیم شهید آیتالله سعیدی پا به عرصه مبارزه نهاد و شکنجهها و زندانهای هولناکی را زندانهای رژیم ستمشاهی تحمل کرد. وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز در جایگاهای مختلف از جمله فرماندهی سپاه همدان و نمایندگی مجلس شورایاسلامی لحظهای از خدمت به کشور و مردم خود باز نماند و تا آخر عمر بر عهد و پیمان خود با امام خمینی و رهبر معظم انقلاب پایدار و استوار ماند. مصاحبۀ پیش رو یکی از واپسین گفتگوهای منتشر نشده با خانم دباغ است که تقدیم مخاطبان صمیمی “پاسدار اسلام” میشود.
*با تشکر از سرکار که با وجود بیماری پذیرای ما شدید و افتخار این گفتوگو را به ما دادید. در ابتدا بفرمایید راز همواره در میدان بودن و سرشار از انرژی و امید بودن شما و مقاومت در شرایط بسیار دشوار در شما از چیست و این انرژی از کجا نشأت میگیرد؟
بسمالله الرحمنالرحیم. با درود و سلام به روح مطهر حضرت امام و فرزندان بزرگوار ایشان و شهدای انقلاب اسلامی. هر کسی که حتی برای لحظاتی امام را دیده و ایشان را درک کرده باشد، دیگر به خود اجازه نمیدهد به دردها، نگرانیها و مشکلات خود فکر کند. حضرت امام در طول عمر شریفشان لحظهای از پا ننشستند و هستی خود را در راه خدا، اسلام و انقلاب صرف کردند. من که باشم که به درد خود فکر کنم؟ بنابراین تا زنده هستم، حتی اگر پای رفتن نداشته باشم، سعی میکنم با زبانم در باره اسلام، انقلاب و حضرت امام سخن بگویم تا روزی که از این جهان خاکی پر بر میکشم، شرمنده حضرتشان و خون شهدا نباشم.
* شما در دورانی که حضرت امام در نوفللوشاتو بودند، در سوریه بودید. چرا شما را برای مدیریت بیت امام انتخاب کردند؟
هنگامی که حضرت امام به نوفللوشاتو تشریف بردند، پلیس فرانسه برای حمایت داخلی از بیت ایشان پلیس خانمی را فرستاده بود. امام با این امر موافق نبودند. برخی از افراد مورد اعتماد حضرت امام، از جمله شهید عراقی از قبل مرا میشناختند، لذا با دفتر امام موسی صدر در بیروت تماس و سراغ مرا گرفتند و موضوع را مطرح کردند. البته برای بنده کمال افتخار بود که چنین مسئولیتی را بپذیرم، لذا لحظهای در قبول این مأموریت تردید نکردم. شهید محمد منتظری بلافاصله بلیطی به مقصد پاریس تهیه کرد و همراه با دو سه نفر از برادران به نوفللوشاتو و خدمت امام رفتیم، ابتدا پلیس فرانسه چند سئوال در باره مسائل امنیتی از بنده پرسید وقتی مطمئن شد در این زمینه به اندازه کافی مطلع هستم، پذیرفت که حفاظت داخل بیت را به من بسپارد و خودشان در بیرون منزل مراقب اوضاع باشند. بدین ترتیب خداوند به بنده لطف کرد که چهار ماه در خدمت آن بزرگمرد دوران باشم و این شیرینترین دوران عمر من است.
*در آن مقطع از طیفهای گوناگون در اطراف حضرت امام بودند. افرادی که برخی از آنها بعدها به نوعی برای انقلاب مسئلهساز شدند. بعضی از آنها حتی همراه امام به ایران آمدند. به نظر شما چرا امام در آن مقطع آنان را طرد نکردند؟
حضرت امام پدر مهربانی بودند که در ایتدا اجازه دادند همه بیایند و ماهیت خود را نشان بدهند. از نظر من حضرت امام بهقدری زیرک، با تجربه و با درایت بودند که با اندکی صحبت با یک فرد کاملاً به ماهیت او پی میبردند و لذا قطعاً این افراد را خیلی خوب میشناختند. اغلب اینها در واقع به دنبال سهم آمده بودند.
*ظاهراً شما چند روزی هم در منزل بنیصدر بودید.
بله، چند روزی در آنجا بستری بودم و از نزدیک بسیاری از مسائل را به چشم خود دیدم و لذا او را بهتر از خیلیها میشناختم. حضرت امام قطعاً بهتر از من از او شناخت داشتند، اما همان طور که اشاره کردم بنا نداشتند کسی را از ابتدا طرد کنند. حتی یادم هست حتی کاظم رجوی، برادر مسعود رجوی هم برای امام نامه نوشته بود که اگر لازم هست بیایم و در مورد مسائل امنیتی کشور با شما صحبت کنم که امام فرموده بودند لازم نیست. در نوفللوشاتو از اینجور افراد زیاد بودند که ماهیتشان کاملاً برای امام روشن بود، منتهی میفرمودند اگر به اینها فرصت داده نشود بعدها مدعی خواهند شد که اگر از آنها استفاده میشد برخی از مسائل پیش نمیآمد. این تحلیل حضرت امام بسیار دقیق و درست بود.
*انتخاب مهندس بازرگان به عنوان نخستوزیر دولت موقت هم به همین دلیل بود؟
بله، آقای بازرگان را آن زمان همه قبول داشتند، ولی جریانات بعدی نشان داد که دولت موقت و ایشان قرار نیست همچون حضرت امام با شیوهای انقلابی امور را اداره کنند. ما که در خارج از کشور بودیم ماهیت بسیاری از این افراد را بهتر از کسانی که در داخل بودند میشناختیم، اما اگر از روز اول این حرفها را میزدیم متهم میشدیم که میخواهیم آنها را کنار بزنیم. حضرت امام مانند یک پدر عالم و مدبر اجازه دادند افراد اشتباه کنند، زمین بخورند، برخیزند و زخم بردارند تا استوار گام برداشتن را یاد بگیرند.
*برداشت شخصی شما از شخصیت و خانواده بنیصدر چه بود؟
از باطن افراد که خدا خبر دارد و بس، ولی آنچه که من میدیدم و ظاهر قضیه بود، رعایت نکردن مسائل اسلامی، از جمله حجاب بود. بنده از دیدن چنین مناظری زجر میکشیدم، اما بیمار بودم و قدرت حرکت نداشتم و ناچار بودم تحمل کنم. آنچه که در بنیصدر به شدت مرا رنج میداد ریاکاری او بود. پدر بنیصدر آدم بانفوذی بود و عوامل رضاخان و محمدرضاشاه حرفش را میخواندند. بنیصدر هم پرحرف و باسواد بود و میتوانست با حرفهایش مردم را فریب بدهد که داد و به عنوان نخستین رئیسجمهور کشور به میدان آمد، اما دیری نپایید که ماهیت واقعی خود را نشان داد و آبروی خود را برد. هنوز هفت هشت ماه از ریاست جمهوریش نگذشته بود که معلوم شد چه آدم دورو و منافقی است.
*نکته عجیب و عبرتآموز این است که اینگونه افراد اساساً چگونه میتوانند خود را تا ردههای بالای نظام برسانند آرای مردم را تصاحب کنند؟
از حاج احمد آقا و آقای اشراقی که خبر دارم، میدانم که بنیصدر را قبول نداشتند و به او رأی ندادند. نمیدانم قصد بعضیها از اینکه میخواهند چنین موضوعی را به آنها نسبت بدهند چیست. در بیت امام فقط حسین خمینی که آن موقع شاید نوزده سال بیشتر نداشت طرفدار بنیصدر بود. بنیصدر هم همه جا او را با خودش میبرد و هندوانه زیر بغلش میگذاشت.
*تحلیل شما از شخصیت دکتر ابراهیم یزدی چیست؟ چون او مثل بقیه خیلی زود ماهیت خود را برملا نکرد.
شیوۀ آقای دکتر یزدی بیشتر شبیه انگلیسیها بود و ویژگیهای سیاسی هوشمندانهای داشت. وقتی حرفهای حضرت امام را برای خبرنگارها ترجمه میکرد، طوری حرف میزد انگار که میخواست اینگونه القا کند که امام به من اعتماد صد در صد دارند. عدهای در آنجا انگلیسی بلد بودند و به گوش امام رساندند که قضیه از این قرار است و ایشان دارد جوری رفتار میکند که گویی سخنگوی شماست. این بود که حضرت امام دستور دادند به زبانهای فارسی، عربی، فرانسه و انگلیسی بنویسند و به در و دیوار بیت و کوچه بزنند که ایشان سخنگو ندارند و کسی را نگماردهاند که از طرف ایشان حرف بزند.
*قطبزاده چطور؟
محمد منتظری از قبل گوشی را به دست همه داده بود و تقریباً همه، ویژگیهای اخلاقی او را میشناختند. او حتی موقعی که نماز جماعت برگزار میشد، تظاهر به نماز خواندن هم نمیکرد. محمد منتظری در فرانسه بیبند و باریهای او را دیده و به همه گفته بود که حواس خود را جمع کنند. بعد هم که به ایران آمد در وزارت خارجه و صدا و سیما هم به بیبند و باریهایش ادامه داد. قطبزاده به خاطر این نوع سوابق چندان جرئت نداشت قاطی بعضی از مسائل شود، اما دکتر یزدی خود را خیلی خوب مطرح کرد و در کنار امام قرار داد، ولی با لطف خدا ایشان هم نتوانست خیلی میدانداری کند.
*سخنان این گروه در مجلس خبرگان و بعدها مجلس شورای اسلامی عدم اعتقادشان را به اصل ولایت فقیه نشان داد. نظر شما چیست؟ آیا از ابتدا به این موضوع اعتقاد نداشتند یا بعداً تغییر عقیده دادند؟
ما که در مجلس بودیم میدیدیم بحثهای اینها از چه سنخی است. اینها به هیچوجه اعتقادی به ولایت فقیه نداشتند و میپرسیدند انسان چگونه میتواند اختیارش را به دست یک نفر بدهد؟ باید از این آقایان سئوال کرد وقتی نیاز به عمل جراحی پیدا میکنند، خودشان را به دست یک جراح خبره میسپارند یا کسی که صلاحیت این کار را ندارد؟ انسان در مورد بدنش این قدر احتیاط میکند، آن وقت چطور ممکن است برای اعتقاداتش به دنبال کسی نباشد که شناخت کامل از قرآن، اسلام و آموزه های امامان معصوم(ع) دارد؟ وظایف و احکام دینی را باید از چه کسی پرسید؟ ولایت فقیه موضوعی نبود که امام اولین بار مطرح فرموده باشند و پیش از ایشان در فقه ما مطرح بوده است، اما بزرگانی که آن را مطرح کردند زمینه اجتماعی مناسبی چون حضرت امام پیدا نکردند. خداوند کمک کرد و امام که از شجاعت و صراحت و اخلاص خاصی برخوردار بودند این مسئله را عنوان کردند. به نظر من این افراد به شرع التزام نداشتند و ظواهر دنیای مدرن آنها را فریفته بود، وگرنه در برابر این اصل که ضامن بقای حکومت اسلامی است، مقاومت نمیکردند.
*در برههای که حضرت امام در نوفللوشاتو بودند، عناصر سیاسی زیادی به دیدن ایشان میآمدند. آیا از آن ملاقاتها خاطرهای دارید؟
در جلساتی که حضرت امام با این افراد صحبت میکردند، غیر از مرحوم احمدآقا و مرحوم آقای اشراقی کسی حضور نداشت. یک بار هم شهید محمد منتظری پدرش را به فرانسه آورده بود که پزشکان معاینهاش کنند و ببینند زندانهای طولانی چه آثاری روی او گذاشته است. آقای منتظری آدم بسیار سادهای بود و هر وقت محمد میخواست او را جایی ببرد، گرفتار میشد. یک بار من داشتم رختهای شسته شده را پهن میکردم که صدای آقای منتظری را شنیدم که با لحنی که بسیار اذیتم کرد و بهزور خودم را نگه داشتم که نروم و اعتراض نکنم، داشت با امام صحبت میکرد و میگفت شما را دوره کردهاند. شما متوجه نیستید. حضرت امام هم با لحن آرامی میگفتند شما بعضی چیزها را نمیدانید و در آینده به بعضی چیزها میرسید.
* میگفتند امام را دوره کردهاند و ایشان تحت تأثیر فشارها و حرفهای دیگران تصمیم میگیرند؟
بله، حرفهائی از همین قبیل که واقعاً بیمبناست. حضرت امام با کسی رو دربایستی نداشتند که زیر فشار تصمیم بگیرند. کسانی که این حرفها را میزنند، امام را درست نمیشناسند. امام بهشدت اهل مشورت گرفتن بودند، ولی وقتی تصمیم میگرفتند کاری را بکنند، هیچکسی نمیتوانست تصمیم ایشان را تغییر بدهد.
*سرکار در انتخابات سال ۱۳۸۸، همراه با خانم مصطفوی از میرحسین موسوی حمایت کردید. آیا فکر میکردید سرانجام کار به آنجا بکشد؟
اگر من و خانم مصطفوی یک در میلیون هم این احتمال را میدادیم، قطعاً حمایت نمیکردیم و به آقای موسوی رأی نمیدادیم. من واقعاً از این ماجرا بسیار خسته و فرسوده شدم، چون از بعضیها ابداً توقع برخی از رفتارها را نداشتم. اصل این است که باید اصالت انقلاب را حفظ کنیم. وقتی آن آشوبها شروع شدند، بنده به افراد مختلفی پیغام دادم که بیایید مسائل را اصولی حل کنیم. ما قانون اساسی داریم که میتوانیم بر اساس آن رفع اشکال کنیم. قرار نیست بعد از این همه زجر و مصیبتی که تحمل کردیم، انقلاب را به دست کسانی بدهیم که انگلیس و امریکا از آنها حمایت میکنند. بسیار اتفاق دردناکی بود. واقعاً یاد آن روزها که میافتم درد میکشم. حقیقتاً خدا لطف کرد که انقلاب از آن مصیبت نجات یافت. اتفاقاتی که در آن مدت افتاد ابداً زیبنده انقلاب اسلامی نبود. حضرت آقا بحمدالله آن قضیه را به خوبی جمع کردند. البته خداوند هم بسیار عنایت کرد.
*چرا برخی از کسانی که روزگاری در صف مقدم انقلاب بودند دچار لغزش و خطا شدند؟
وقتی سِیلی راه میافتد همه را با خود میبرد. در اوایل انقلاب هم همه از نظر اعتقاد به اسلام، امام و انقلاب در یک رتبه نبودند. بعضیها به امید رسیدن به پست، مقام و قدرت آمدند. مدتی هم به مراد دلشان رسیدند، ولی نهایتاً به دامان امریکا و انگلیس پناه بردند و علیه انقلاب اسلامی شروع به فعالیت کردند. در طول تاریخ، فرقهها و جریانهای مختلف در یکدیگر آمیخته بودهاند. باید با صبر و حوصله آنها را جدا کرد. گاهی تشخیص بین سره و ناسره بسیار دشوار میشود و اگر لطف خدا نباشد، هر کسی در معرض لغزش و خطاست.
*چگونه باید اهل و نااهل را تشخیص داد؟
به نظر من کسانی که به مال، قدرت و مقام دلبسته و وابسته هستند، قابل اعتماد نیستند. فرقی نمیکند در چه لباس و هیئتی باشند. همین که انسان وابسته شد، احتمال هر نوع خطایی در او هست. عدهای بودند مثل شهید رجایی که در سطح پایینترین مردم جامعه زندگی میکردند و هیچ تکلف و تکبری نداشتند. در مقابل عدهای هم هستند که در ماشینهای ضد گلوله مینشینند و چندین ماشین و موتور اسکورتشان میکنند. حرفهای گندهای هم میزنند، اما از عمل کوچکترین خبری نیست. واقعاً اسباب تأسف است و دل انسان میگیرد که میبیند روی کسانی برای روزهای دشوار حساب میکرد، اما آنها خودشان تبدیل به معضل و مشکل شدهاند.
مهمترین اصل تشخیص اهل از نااهل این است که ببینید فرد عملاً در خط امام حرکت میکند یا نه. در این خط هم، همه افراد در یک طیف و میزان نیستند، ولی دستکم راه را به خطا نمیروند، چون تنها چیزی که میتواند انقلاب را نجات بدهد خط امام است. خود من در عمرم نه چپ را قبول داشتهام و نه راست را. معنی اصلاحطلبی و اصولگرایی را هم نمیفهمم. کیست که لازم نباشد اصلاح شود و کیست که از اصول عدول کند و باز بتواند خود را مسلمان و انقلابی بداند؟ دستهبندیها و تفرقهها فقط دشمن شادکن هستند.
مردم وظیفهشان را خوب میشناسند و هر وقت هم به وجودشان نیاز بوده، دار و ندارشان را به میدان آوردهاند. باید از مسئولان خواست دست از مقابله با یکدیگر بردارند و به حل مشکلات مردم بپردازند. این اختلافات فقط بستر را برای نفوذ دشمن باز میکند. فاجعهای که چپ و راست نمیشناسد و به همه صدمه خواهد زد.
*در خاتمه بد نیست به چند خاطره شیرین هم اشاره کنید.
همان طور که اشاره کردم شیرینترین خاطره زندگی من چهار ماهی است که در نوفللوشاتو در خدمت حضرت امام بودم. بنده برای بازرسی بستههای پستی و نامهها دوره دیده بودم و برای اینکه خطری متوجه وجود حضرتشان نشود، قبل از اینکه نامهها و بستهها را خدمت ایشان بدهیم آنها را با دقت بازرسی میکردم. روزی امام مرا در حال انجام این کار دیدند و فرمودند: «چه میکنید؟» عرض کردم: «برای اینکه خدای ناکرده صدمهای به شما نخورد، نامهها را بازرسی میکنم.» فرمودند: «برای من خطر دارد و برای شما خطر ندارد؟» عرض کردم: «من برای این کار آموزش دیدهام.» فرمودند: «بیایید به من هم یاد بدهید تا خودم این کار را بکنم. اگر خطر دارد برای هر دوی ما دارد.»
از سوریه که به نوفللوشاتو رفتم، لباس زیادی با خود نبردم. هوای نوفللوشاتو هم بهشدت سرد بود و لباس زمستانی نداشتم. یک روز مرحوم احمد آقا آمدند و گفتند: «امام فرمودهاند این پول را بگیرید و برای خودتان لباس گرم بخرید.» گفتم: «من شکایتی ندارم.» احمد آقا گفتند: «امام گفتهاند خواهر طاهره همیشه وقتی در را باز میکند از سرما شانههایش را بالا میکشد و خود را جمع میکند. ظاهراً لباس گرم ندارد. بگویید برود و لباس گرم تهیه کند.»
خاطره زیبای دیگر هم شب تولد حضرت مسیح(ع) بود که امام فرمودند برای همه همسایهها شیرینی بخرید و به آنها بدهید و عذرخواهی کنید که در این مدت مزاحم آنها بودهایم. بعد هم به من فرمودند: «شنیدهام مردم اینجا گُل خیلی دوست دارند. روی جعبههای شیرین یک شاخه گل هم بگذارید.»
حقیقتاً با آن مشغله و گرفتاری، ایشان به تمام این نکات ظریف توجه داشتند و هیچ چیزی از نگاه نافذ و هوشمند ایشان پنهان نمیماند. خاطره کسانی که با اشتیاق میآمدند تا بزرگمردی را که تاریخ را دگرگون کرده بود، اما از نظر زندگی دنیوی در پایینترین سطح جامعه و بسیار ساده زندگی میکرد ببینند، هرگز از یاد نمیبرم. بسیار از آنها با عنوان مسیح زمانه از حضرت امام یاد میکردند.
*و سخن آخر؟
برای به ثمر رسیدن این انقلاب انسانهای بسیار ارزشمندی جان خود را فدا کردند. عده زیادی مصائب، زندانها و شکنجههای بیشماری را تحمل کردند. روا نیست این همه ایثار و فداکاری را به فراموشی بسپاریم و برای دو روزه دنیا چنین گنجینه ارزشمندی را در معرض آسیب قرار بدهیم.
خداوند همه ما را به راه راست هدایت کند تا شرمنده روح پرفتوح حضرت امام و شهدای گرانقدر انقلاب نباشیم.
*با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.
بیانیه شخصیتهای سیاسی و مذهبی کشور از جمله خانم دباغ
از بیانات رهبر معظم انقلاب و فصلالخطاب بودن قانون
حماسه باشکوه انتخابات ۲۲ خرداد با مشارکت و حضور بینظیر ۸۵ درصدی ملت بزرگ ایران آنچنان نظام اسلامی را مستحکم کرد که بیش از پیش دشمنان اسلام و جمهوری اسلامی را وحشتزده و مأیوس و عموم مسلمانان و دوستان را در سراسر جهان دلگرم و امیدوار کرد. وجه مشترک نزدیک به ۴۰ میلیون از ملت ایران رأی به چهار کاندیدایی بود که پایبندی خود را به قانون اساسی و خط امام به خصوص اصل مترقی ولایت فقیه که پایه اصلی وحدت امت و حدوث و بقای جمهوری اسلامی و مانع دیکتاتوری و انحراف از دیگر اصول است، اعلام کردهاند.
با این حال روشن است که شیاطین اعم از کوچک و بزرگ و درون و بیرون با همه توان برای واژگونی و بیاثر کردن این حماسه به هر دسیسه و حیلهای متوسل شوند و بخواهند با سوءاستفاده از فضای هیجانی کشور، وحدت امت را به تفرقه و تقابل سوق دهند و در غبار آن جامعه و کشور را به آشوب کشند.
اما ملت آگاه ایران و پیروان اسلام ناب از امام عزیز خود آموختند که در کار برای خدا شکست معنی ندارد و به همین جهت همه ملت خود را پیروز اصلی این انتخابات میدانند، ملتی که امام عزیز آنان را از مردم صدر اسلام بهتر دانست و به آنان آموخت که شرط آسیب نرسیدن به کشور و گرفتار نشدن در دام دیکتاتوری (اعم از حزبی و فردی) پیروی از ولایت فقیه است.
این ملت بزرگ امروز نیز همچون گذشته ضمن اعلام انزجار از آمریکا و صهیونیستها و عوامل آشکار و پنهان آنان که درصدد ضربه زدن به نظام اسلام و ایجاد بلوا و آشوب و ناامنی در جامعه هستند، وفاداری خود را به امام و شهیدان در پیروی محض از مهمترین میراث امام یعنی ولایت فقیه دانسته و اعلام میدارند همانگونه که مقام معظم رهبری «مدظله» در خطبههای نمازجمعه فرمودند فصلالخطاب قانون است و راهحل مناسب را برای روشن شدن حقایق در قانون اساسی کشور جستجو میکنند و به این ترتیب ملت بزرگ ایران بر مدار قانون و پیروی از رهبری عزیز صفوف الهی خود را از آنان که در تقابل راه امام، مقام معظم رهبری و قانون قرار گرفتهاند جدا نموده و از آنان برائت میجوید.
ـ مرضیه حدیدچی دباغ ـ قربانعلی دری نجفآبادی ـ محمدحسن رحیمیان ـ عباس شیبانی ـ حسین مظفر -سیدمحمدرضا آیتاللهی ـ سیدحمید پورمحمدی ـ مجتبی رحماندوست ـ عبدالحمید انصاری ـ محمد جعفری گیلانی ـ حسن بنیانیان ـ یوسفعلی شکری ـ حسین دهقان.
سوتیترها:
۱٫ حضرت امام پدر مهربانی بودند که اجازه دادند همه بیایند و ماهیت خود را نشان بدهند…در نوفللوشاتو از اینجور افراد زیاد بودند که ماهیتشان کاملاً برای امام روشن بود، منتهی میفرمودند اگر به اینها فرصت داده نشود بعدها مدعی خواهند شد که اگر از آنها استفاده میشد برخی از مسائل پیش نمیآمد
۲٫ داشتم رختهای شسته شده را پهن میکردم که صدای آقای منتظری را شنیدم که با لحنی که بسیار اذیتم کرد، داشت به امام میگفت شما را دوره کردهاند! شما متوجه نیستید! حضرت امام هم با لحن آرامی گفتند شما بعضی چیزها را نمیدانید و در آینده به بعضی چیزها میرسید
۳٫
هوای نوفللوشاتو هم بهشدت سرد بود و لباس زمستانی نداشتم. یک روز مرحوم احمد آقا آمدند و گفتند: «امام فرمودهاند این پول را بگیرید و برای خودتان لباس گرم بخرید.» گفتم: «من شکایتی ندارم.» احمد آقا گفتند: «امام گفتهاند خواهر طاهره همیشه وقتی در را باز میکند از سرما شانههایش را بالا میکشد و خود را جمع میکند. ظاهراً لباس گرم ندارد. بگویید برود و لباس گرم تهیه کند.»
امام کاظم(ع) و آسیبهای جامعه شیعیان
اسماعیل نساجی زواره
آغازین سخن
یکی از اهداف و برنامههای بنیادین پیشوایان معصوم علیهمالسلام، حراست و نگهداری از اندیشههای ناب اسلامی است که با آغاز بعثت و دعوت نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله شروع شد و هر یک از امامان«ع» طبق شرایط حاکم بر دوران امامت خویش، این امر مهم را به بهترین شیوه به انجام میرسانیدند، ولی جامعه مسلمانان به خصوص شیعیان در زمان امامت آن بزرگواران دچار برخی مشکلات بود و عدهای از خدا بیخبر میخواستند با رواج انحرافات فکری و عقیدتی، جامعه مسلمین را به هر سمت و سویی که مطابق میلشان بود، بکشانند و اعتقادات شیعیان را نسبت به باورهای دینی سست کنند و آنان را در دامان اندیشههای باطلی که از پیش طراحی کرده بودند بیندازند، اما امامان معصوم«ع» با این انحرافات برخورد میکردند و با اعلام مواضع خویش، نظر حق و منطقی را بیان مینمودند و مردم را از باورهای ناصحیح و غلط باز میداشتند.
هفتمین فروغ امامت حضرت موسی بن جعفر«ع» به سال ۱۲۸ هـ.ق و در اندک منابعی به سال ۱۲۹هـ.ق در ابواء(منطقهای بین مکه و مدینه» متولد شدند. آن حضرت پس از شهادت پدر بزرگوارشان در سال ۱۴۸ هـ.ق رهبری شیعیان را برعهده گرفتند و عمر شریف شان را در مدینه و بغداد گذرانیدند. ایشان از نظر علم، تقوا، زهد و عبادت سرآمد روزگار خویش به شمار میآمدند.(۱)
درباره زندگی امام کاظم«ع» در طول تاریخ تشیع، به ویژه در متون کلامی و تاریخی، آثار متعددی نگاشته شده است و ابعاد مختلف زندگی و سیره آن امام بزرگوار را مورد واکاوی قرار دادهاند، ولی آثار پژوهشی با رویکرد آسیبشناسی کمتر صورت پذیرفته است. مهمترین مسأله در این پژوهش، گفتمان آسیبشناسی عصر امامت کاظم آل محمد«ص» با رویکرد علمی و سیاسی است و هدف از آن بررسی، شناخت آفات و متغیرهایی است که جامعه شیعیان را در قرن دوم هجری با چالش روبهرو میساخته است. مؤلفههای اختناق و استبداد، ایجاد شک و شبهه، جریانها و فرقههای انحرافی، منحرف شدن یاران و… به عنوان عوامل آسیبزا از مهمترین یافتههای این پژوهش است و در پایان نگارنده با الهام از سیره آن امام بر حق«ع» تصاویر روشنی از راهکارها و رهنمودهای ایشان ارائه میدهد. امید است مورد توجه پویندگان راه امامت و ولایت قرار گیرد.
اختناق و استبداد
اولین عامل آسیبزا که عصر امامت حضرت موسی بن جعفر«ع» و زندگی پیروان راستینش را طی ۳۵ سال تهدید میکرد، اختناق و استبداد شدیدی بود که چهار تن از خلفای عباسی(منصور، مهدی، هادی و هارون) در جامعه شیعیان ایجاد کرده بودند. آنان با آگاهی از روحیه ظلمستیزی آن امام بزرگوار، ایشان را تحت مراقبت شدید نظامی قرار دادند و تا آنجایی که در توان داشتند، بیشترین فشار را بر پیروان واقعی آن حضرت وارد کردند.
در آغاز امامت حضرت امام کاظم«ع» فضای خفقان چنان بر جامعه حاکم بود که بسیاری از شیعیان، جانشین امام صادق«ع» را نمیشناختند. هشام بن سالم که یکی از تربیتیافتگان مکتب جعفری است، میگوید: «پس از شهادت امام صادق«ع» برای آشنایی با جانشین آن امام، به همراه ابوجعفر احول به مدینه آمدیم اما چون هفتمین امام را نمیشناختیم، در کوچههای مدینه حیران ماندیم و نمیدانستیم چه کار بکنیم. به اتفاق ابوجعفر احول به یکی از کوچههای مدینه رفتیم و از شدت ناراحتی گریه میکردیم. در همان لحظات پیرمرد ناشناسی با اشاره دست، ما را به سوی خود خواند. من چون او را نمیشناختم و احتمال میدادم که از کارگزاران منصور دوانیقی باشد، ترسیدم. به ابوجعفر احول گفتم: سریعاً از من دور شو؛ زیرا میترسم تو را هم به اتهام همراهی با من دستگیر کنند. من با دلهره و ترس به دنبال آن پیرمرد راه افتادم؛ به طوری که مرگ را در مقابل چشمان خویش میدیدم. تا اینکه مرا به در خانه حضرت موسی بن جعفر«ع» برد. وارد خانه شدم و چشمم به جمال نورانی آن امام همام افتاد. آرام گرفتم. آن لحظه چنان خوشحال بودم که در طول عمر هرگز چنین نبودم.
امام کاظم«ع» تا مرا دید لب به سخن گشود و فرمود: بیا پیش من! نه به سوی فرقه مرجئه برو و نه به سوی فرقههای قدریه، معتزله و زیدیه. گفتم: مولای من! فدایت شوم! آیا اجازه میدهید همانند پدر بزرگوارتان از شما سؤال کنم؟ حضرت فرمود: آری! هر چه میخواهی بپرس! اما مواظب باش که شنیدههای خود را به کسی نگویی، زیرا کشته میشوی. عرض کردم: شیعیان پدرتان حیران شدهاند و در مورد امامت و رهبری پناهگاهی ندارند، آیا شما را به عنوان امام معرفی کنم و مردم را به امامت شما دعوت نمایم؟ حضرت فرمود: به هر کسی اعتماد داری موضوع را با وی در میان بگذار و تعهد بگیر که نزد همه کس این حقیقت را آشکار نکند؛ زیرا خطر مرگ او را تهدید میکند.
هشام بن سالم میگوید: بعد از یافتن حقیقت، از محضر حضرت اجازه گرفتم و بیرون آمدم. دوستم ابوجعفر احول گفت: موضوع به کجا انجامید؟ جواب دادم: امامم را پیدا کردم و ماجرا را برای او بازگو کردم. بعد با زراره و ابوبصیر ملاقات کردم و آنان نیز محضر امام رسیدند و با آن حضرت گفتوگو کردند و به حقیقت واقف شدند.(۲)
آری! حضرت موسی بن جعفر«ع» دوران امامت خویش را در درون دو زندان سپری کرد: یکی زندان خانهاش بود که آن حضرت به علت بیم از آسیب بنیعباس همواره به دور از مردم در خانه به سر میبرد و دیگری زندان حاکمان بنیعباس که تاریک و ظلمانی بود و زندانبانها آنچنان عرصه را بر ایشان تنگ کردند که راویان به هنگام روایت از امام، نمیتوانستند صریحاً نام آن حضرت را یاد کنند، بلکه ناگزیر بودند کنیههای ایشان «ابوالحسن» و «ابوابراهیم» را بر زبان آورند و یا صرفاً به رمز و اشاره بسنده کنند. به همین جهت نام امام هفتم را صریحاً کمتر در احادیث میبینیم؛ چون «تقیّه» در زمان آن حضرت شدت یافت و خلفای عباسی، آن بزرگوار را در مضیقه قرار دادند و موقعی که هارونالرشید به خلافت رسید، فوراً حضرت را زندانی کرد و ایشان به مدت ۱۴ سال در زندان بودند.(۳)
ایجاد شک و شبهه
امام کاظم«ع» امامت خویش را در عصر خلافت منصور دوانیقی آغاز کرد. در آن روزگار علاوه بر دستگاه خلافت که مستقیماً با امامت آن حضرت مبارزه میکرد، گروههای سیاسی و مذهبی نیز حضور داشتند که به نوعی در مورد پیشوایی هفتمین فروغ امامت، تشکیک مینمودند. معتزله، قدریه، مرجئه و زیدیه از جمله گروهها و تشکلهای اعتقادی در عصر آن حضرت بودند. بعد از شهادت امام جعفر صادق«ع» سردرگمی عجیبی در میان شیعیان نسبت به رهبری آینده به وجود آمد و این در حالی بود که شبهه جانشینی اسماعیل، فرزند بزرگ امام صادق«ع» در زمان حیات ایشان مطرح بود و به همین دلیل آن حضرت به مناسبتهای مختلف، مسأله جانشینی اسماعیل را به شدت نفی میکرد و حتی هنگامی که اسماعیل از دنیا رفت، امام صادق«ع» علیرغم آنکه به شدت از مرگ فرزندش متأثر شده بود، اصرار داشت رواندازی که بر پیکر اسماعیل بود برداشته شود تا مردم مرگ او را به چشم خود ببینند. شیخ مفید میگوید: «امام صادق«ع» در مرگ فرزندش اسماعیل به شدت متأثر شد و چندین بار دستور داد تابوت وی را بر زمین نهند و هر بار صورت او را گشود و نگاه کرد. امام با این کار میخواست کسانی که اسماعیل را جانشین پدر میپندارند، به مرگ وی یقین کنند.»(۴) با این حال شیعیان در مناطق مختلف پس از شهادت امام صادق«ع» به ۶ فرقه تقسیم شدند: فرقه اول کسانی بودند که به «مهدویت» امام صادق«ع» معتقد شدند و آن حضرت را آخرین جانشین پیامبر«ص» و قائم آلمحمد«ص» دانستند؛ فرقه دوم که بر مهدویت اسماعیل اصرار میکردند و مرگ وی را باور نداشتند؛ فرقه سوم، مرگ اسماعیل را باور داشتند و فرزندش محمد را به امامت برگزیدند؛ فرقه چهارم گروهی بودند که عبدالله بن جعفر فرزند دیگر امام صادق«ع» را که به «افطح» معروف بود امام دانستند؛ فرقه پنجم محمد بن جعفر فرزند زیبای امام صادق«ع» را که به «محمد دیباج» معروف بود پیشوای خود قرار دادند و فرقه ششم که اکثریت را تشکیل میدادند، به امامت موسی بن جعفر«ع» گرویدند.(۴)
امام هفتم در چنین موقعیت اسفبار و ناهنجار فرهنگی ـ اجتماعی، رهبری شیعیان را به عهده گرفت و توانست کشتی توفانزده امت اسلام را از گزند حوادث رهایی بخشیده و به ساحل نجات برساند.
اهل حدیث
امامان معصوم علیهمالسلام هر یک کم و بیش در زمان امامت خویش با انحرافات فکری و عقیدتی درگیر بودند. در دوران امامت امام هفتم«ع» بعضی از انحرافات عقیدتی مطرح بود که ریشه در دورانهای قبل داشت، ولی آن بزرگوار به مناسبتهایی با این انحرافات برخورد میکرد و با اعلام موضع خویش، مردم را از باورهای ناصحیح و غلط بازمیداشت. یکی از عوامل آسیبزا در این دوره، وجود فرقه «اهل حدیث» بود که تحریفات و جعلیات را در جامعه شیعی مطرح میکرد و تفسیر عامیانه و ظاهرانه از بعضی احادیث و آیات متشابه داشت. یکی از روایاتی که اهل حدیث بدان تمسک نموده و امام کاظم«ع» در برابر نقل و تفسیر آن موضعگیری میکرد، حدیث «نزول خداوند به آسمان دنیا» بود.
ابوهریره میگوید: رسول خدا«ص» فرمود: خداوند هر شب در ثلث باقیمانده از شب به آسمان دنیا فرود میآید و ندا میدهد که کیست مرا بخواند تا اجابتش کنم؟ کیست از من چیزی بخواهد تا به او بدهم؟ کیست استغفار کند تا من او را بیامرزم؟ پذیرفتن چنین حدیثی بدین مضمون، مستلزم اعتقاد به تشبیه و نیز قبول جابهجایی خداوند از مکانی به مکان دیگر است. اهل حدیث آشکارا این اعتقاد را مطرح کرده و به احادیث دیگر نیز در این باب استناد میکردند.(۵)
درباره حدیث نزول خداوند از امام کاظم«ع» سؤال شد، آن حضرت فرمود: خداوند فرود نمیآید، نیازی ندارد تا فرود آید، او به هیچ چیز نیاز ندارد، بلکه همه به او نیازمندند.
آن حضرت در سخنان خود ادامه داد: کسانی که معتقدند «خداوند فرود میآید» خداوند را به نقص و زیادت متصف نمودهاند. آنان نمیدانند که هر متحرکی نیاز به محرک دارد تا آن را به حرکت درآورد و یا به کمک آن به حرکت درآید. کسانی که به خداوند چنین گمانهایی را ببرند، هلاک میشوند. خداوند بالاتر و برتر از وصف اینگونه وصفکنندگان و توهم این گمانکنندگان است.(۶)
نمونه دیگری که اهل حدیث در زمان امامت حضرت موسی بن جعفر«ع» به ظاهر آن تمسک میکردند، آیه «الرحمن علی العرش استوی» بود. آنان به دلیل بیتوجهی به سایر آیات و نیز عدم به کارگیری استدلال و تعقل، به نوعی ظاهربینی شدید گرفتار شده بودند و از آنجا که تعدادی حدیث در باب تشبیه در اختیار داشتند، طبیعی بود که این قبیل آیات را مطابق آن احادیث تعبیر میکردند. درباره این آیه از امام کاظم«ع» سؤال شد و آن حضرت چنین پاسخ داد: آیه مذکور کنایه از احاطه خداوند بر تمام امور کوچک و بزرگ است. آشکار است که این تعبیر در آیات محکمی آمده است که محدودیت خداوند را انکار میکند و اگر بنا باشد به ظاهر آیه تمسک شود، محدویت خداوند پذیرفته خواهد بود.(۷)
آری! آن امام بزرگوار به مناسبتهایی با این انحرافات برخورد میکرد و با اعلام موضع خویش، نظر صائب و درست را بیان مینمود و شیعیان را از باورهای ناصحیح و غلط باز میداشت.
جریانها و فرقههای انحرافی
در دوران امامت امام کاظم«ع» که شاهد ثبات و اقتدار حاکمان عباسی است، دو نوع جریان فکری در جامعه اسلامی ظهور کرد: یک جریان وارداتی تصوف بود که موجب پیدایش تفکرات افراطی و غلو در میان برخی شیعیان شد؛ به طوری که بعضی از آنها برای امام عصر خویش، قائل به مقام الوهیت شدند.
دوم، ظهور فرقههای انشعابی از پیکره جامعه تشیع. فرقههایی که همزمان با شهادت امام صادق«ع» و در آغاز امامت امام کاظم«ع» موجب بحران و حیرت در جامعه شیعه شدند، بدین قرارند:
۱ـ فطحیه: این گروه معتقدند امامت از امام صادق«ع» به فرزندش عبدالله بن افطح انتقال یافته است. عبدالله برادر تنی اسماعیل و بزرگترین اولاد آن حضرت بود. اینان برای اثبات عقیده خود به این کلام استدلال نمودند که امامت حق فرزند بزرگتر امام است. این نوع تفکر در آغاز در مدینه و کوفه رواج یافت ولی کم اطلاعی عبدالله از احکام دین و مرگ زودرس او موجب تضعیف فرقه و رویگردانی بیشتر شیعیان از آن شد.(۸)
۲ـ اسماعیلیه: این گروه معتقدند امام پس از امام صادق«ع» فرزندش اسماعیل است و منکر مرگ اسماعیل در زمان حیات پدرش هستند و باور دارند او نمرده و نمیمیرد تا اینکه به سلطنت برسد. منابع موثق تاریخی این عقیده را تأیید نمیکنند و مورخان اتفاق نظر دارند که اسماعیل در زمان حیات امام صادق«ع» از دنیا رفته است.(۹)
۳ـ ناووسیه: این گروه معتقدند امام جعفر صادق«ع» زنده است و او قائم مهدی است که به زودی قیام خواهد کرد. این افراد را از این جهت «ناووسیه» میگویند؛ چون رئیسشان فردی به نام «عجلان بن ناووس» از مردم بصره بود.
۴ـ پیروان محمد بن جعفر دیباج: آنان به امامت محمد فرزند امام صادق«ع» معتقد بودند، ولی به علت نپذیرفتن این ادعا از سوی خود محمد، این فکر به سرعت از بین رفت.
چون امام کاظم«ع» در آغاز امامت در تقیهای شدید به سر میبرد، این فرقهها برای مدت کوتاهی یکهسوار میدان بودند، ولی آن حضرت با برنامهای تدریجی، ظرف چند ماه همه آنان را از عرصه حیات اجتماعی شیعه به حاشیه راند؛ به طوری که مذهب تشیع در پایان دوران امام کاظم«ع» با مرزبندی مشخص فکری، دچار کمترین آسیبها و انحرافات باشد.(۱۰)
منحرف شدن یاران
از دیگر مشکلات حادّ عصر امام کاظم«ع» وجود یاران منحرف و همکاری بعضی از آنان با خلیفه وقت بود. زیاد بن ابی سلمه از یاران حضرت موسی بن جعفر«ع» بود، ولی بدون اطلاع از آن حضرت در دستگاه خلافت عباسی مشغول به کار شد. روزی به محضر امام آمد. حضرت از وی پرسید: ای زیاد! آیا تو در امور دولتی اشتغال داری؟ جواب داد: آری! امام فرمود: چرا با حکومت ستمگران همکاری میکنی و به شغل آزاد نمیپردازی؟ زیاد گفت: سرورم! مخارج زندگی من زیاد است و هیچگونه پشتوانه اقتصادی هم ندارم. درآمد من منحصر به همین شغل دولتی است. امام فرمود: ای زیاد! اگر از کوه بلندی سقوط کنم و بدنم قطعه قطعه شود، در نزد من بهتر است از اینکه با ستمگران همکاری کنم.(۱۱)
آن حضرت اگر احساس میکرد کسانی که وارد نظام حکومتی میشوند، نمیتوانند به نفع اهل حق و شیعیان عمل نمایند، آنان را از همکاری با طاغوت نهی کرده و از عواقب وخیم آن برحذر میداشت. همچنین در زمان امامت آن حضرت تا آستانه شهادت، شاهد برخی انحراف یاران هستیم که نوع واکنش امام در برابر آنان چنین است:
۱ـ انحراف ناشی از انباشت ثروت نزد برخی وکلا و نبود امام و وسوسه شدن آنان برای ایجاد جریان انحرافی واقفیه در اواخر حیات امام. این جریان ناشی از عوامل اقتصادی در مرکز جهان تشیع بود و امام با پیشبینی آن و آمادهسازی خواص یارانش برای برخورد با آن کوشید تا آسیبها را به حداقل برساند.
۲ـ انحرافهای ناشی از دانش ناقص و ایمان افراطی. این جریان بیشتر از سوی آن دسته از شاگردان صورت میگرفت که حضور کمتری نزد امام داشتند و خیلی زود از مدینه دور شدند و تحت تأثیر افکار انحرافی دیگر فرقهها قرار گرفتند. امام کاظم«ع» در برابر این جریانهای فکری انحرافی به شدت واکنش نشان میداد و حتی به لعن و نفرین منحرفان با هدف طرد آنان از جامعه شیعه و نابودی سریع آنان میپرداخت و با طرح موضوع ایمان عاریهای منحرفان، به دفع شبهه از ذهنیت اجتماعی شیعیان اقدام مینمود.(۱۲)
فقها و علمای درباری
مهدی عباسی برای عیاشیها و توجیه اعمال ناپسند خویش از دانشمندان سست ایمانی که شیفته مادیات بودند، استفاده میکرد. این دانشمندان غیرمتعهد، جایگاه والایی را که اسلام عرضه کرده بود، فراموش میکردند و پیشانی خود را در برابر خلفای پلید عباسی به خاک مذلت میساییدند. این بود که به دور خلیفه وقت، هالهای از قداست به وجود میآوردند و به مردم وانمود میکردند که خلفای عباسی تجسمبخش اراده خداوندی هستند و هرگز اشتباه نمیکنند.
مصداقسازی برای اهلبیت علیهمالسلام
عباسیان با شعار «الرضا من آلمحمد» روی کار آمدند و تلاش کردند برای حفظ منافع، خود را در مقام اهلبیت علیهمالسلام مستحق حکومت نشان دهند. در زمان امامت امام کاظم«ع» شاهد گستردهترین تلاش از سوی آنان در معرفی مصداق برای اهلبیت علیهمالسلام هستیم. عنوان «فرزند رسول خدا» از افتخارات و فضایل بیشمار امامان معصوم علیهمالسلام است. هارون برای ایجاد تردید در میان مردم نسبت به این منقبت به امام هفتم گفت: چگونه به خود اجازه میدهید دیگران شما را به عنوان فرزند رسول خدا صدا کنند با آنکه شما فرزندان علی بن ابیطالب هستید و تنها مادرتان فاطمه دختر پیامبر است و هر کس به جد پدری خویش منتسب است نه جد مادری!
امام فرمود: مرا از پاسخ آن معاف بدار. هارون اصرار کرد که باید پاسخ روشن و دلیل محکم قرآنی اقامه کنی. آن حضرت آیه «و من ذریه داوود و سلیمان و ایوب … و عیسی و الیاس کل من الصالحین»(۱۳) را تلاوت کرد. سپس خطاب به خلیفه فرمود: پدر عیسی کیست؟ هارون گفت: عیسی پدر نداشت. امام فرمود: آنگونه که عیسی از طریق مادرش به پیامبران نسبت داده میشود، ما نیز از طریق مادرمان حضرت فاطمه«س» به رسول خدا«ص» منتسب هستیم. آنگاه آیه مباهله را در این رابطه قرائت و تفسیر کرد که هارون جز تحسین آن حضرت چاره دیگری نداشت.(۱۴)
رهنمودهای نورانی
۱ـ پس از شهادت امام صادق«ع» با توجه به شرایط سختی که منصور دوانیقی برای جامعه شیعیان ایجاد نمود، امام کاظم«ع» با درایت و آگاهی کافی متوجه شد مبارزه علنی به صلاح شیعیان نیست؛ لذا برنامههای فرهنگی پدر بزرگوارش را ادامه داد و به تربیت شاگردان و گسترش علوم پرداخت.
۲ـ حضرت موسی بن جعفر«ع» به منظور مبارزه با حکومت جور بنیعباس، شیعیان را از همکاری با دستگاه حکومتی منع میکرد.
آن حضرت روزی به یکی از شیعیان به نام «صفوان بن مهران جمال» فرمود: ای صفوان! تمام کارهای تو نیکوست جز یک کار! صفوان گفت: ای فرزند پیامبر! آن چیست؟ امام فرمود: اینکه تو شترهایت را به هارون کرایه میدهی. صفوان گفت: آنها را برای تفریح و خوشگذرانی کرایه ندادهام، بلکه برای زیارت خانه خدا بوده و خودم هم به عنوان همراه نرفتهام، امام فرمود: آیا علاقمند هستی که هارون از سفر حج برگردد و پول تو را بپردازد؟ صفوان جواب داد: آری، امام فرمود: کسی که دوست دارد ستمگران زنده بمانند، در صف آنان است و کسی که در صف اینگونه افراد است، داخل جهنم میشود.(۱۵)
۳ـ مجاب کردن غرضورزان و پاسخ کوبنده در برابر کجاندیشان از جمله راهکارهای امام کاظم«ع» در برخورد با آنان بود. یکی از این افراد دستنشانده «نفیع انصاری» بود. از آنجایی که وی کینۀ خاندان پیامبر«ص» را به دل داشت، تصمیم گرفت با برخوردی کوبنده شخصیت امام را خرد کند. روزی امام سوار بر مرکب بود، نفیع افسار اسب امام را گرفت و مغرورانه پرسید: تو کیستی؟ امام فرمود: اگر نسبم را میخواهی من فرزند رسول خدا«ص» هستم. اگر میخواهی بدانی اهل کجا هستم؟ اهل آن مکانی هستم که خداوند حج و زیارت آن را بر تو و بر همه مسلمانان واجب کرده است و اگر میخواهی شهرتم را بدانی از خاندانی هستم که خداوند درود فرستادن را بر آنان در هر نماز بر شما واجب گردانیده و اما اگر از روی فخرفروشی سؤال میکنی، به خدا سوگند! مشرکان قبیله من راضی نشدند که مسلمانان قبیله تو را در ردیف خود به شمار آورند. اکنون از جلو اسب من کنار برو و افسارش را رها کن. نفیع که تمام شخصیت و غرور خود را در توفان سهمگین کلام امام بر باد رفته میدید، در حالی که دستش میلرزید و چهرهاش از شرمندگی قرمز شده بود، افسار اسب امام را رها کرد و به کنار رفت.(۱۶)
۴ـ حضرت با اینکه بسیار صبور و بردبار بود و به خاطر فرو بردن خشم خود به «کاظم» معروف شده بود، اما به افراد جسوری که میخواستند به اربابان ستمگر خویش خدمتی کنند و پا را از گلیم خویش فراتر نهند و به حریم مقدس امامت و ولایت تعرض نمایند، هیچگونه امان نمیداد و با اراده قاطع و باصلابت کامل برخورد میکرد.
۵- آن حضرت افزون بر تلاشها و مقاومتهایی که در مقابل جباران و حاکمان ستمگر از خود نشان میداد، با صبر و بردباری تمام به منکرات و مفاسد اجتماعی توجه داشت و با شیوههای مناسب با آنها مقابله میکرد. یکی از بهترین نمونههای آن داستان «بشر بن حارث» است. وی فردی عیاش و گناهکار بود، اما رهنمودهای امام چنان در اعماق قلب او اثر نمود که بِشر برای همیشه توبه کرد و به مقامات عالی معنوی نایل گردید.
۶- استفاده از روش تقیه علیه حکومت: این شیوه در سازماندهی و حفظ یاران بسیار مؤثر بود و موجب میشد نیروها شناسایی نشوند و شیعیان به سازماندهی خود بپردازند تا در فرصت مناسب علیه حکومت مبارزه کنند.(۱۷) بدین سان حضرت به یاران خود دستور داد در بعضی موارد تقیه کنند. معمّر بن خلّاد که از یاران موسی بن جعفر«ع» بود، از آن حضرت پرسید: چگونه باید در برابر حاکمان ستمگر ایستاد و از اسلام پاسداری کرد؟ امام در پاسخ از قول جدش امام باقر«ع» نقل کرد که میفرمود: رازداری و با پوشش عمل کردن از برنامههای دینی من و پدران من است. آنکه به تقیه عمل نمیکند، ایمان ندارد.(۱۸)
فرجام سخن
هارونالرشید که نمیتوانست وجود حضرت موسی بن جعفر«ع» را تحمل کند، آن بزرگوار را دستگیر و برای همیشه زندانی کرد. امام به مدت یک سال در زندان بصره بود و هارون به حاکم بصره (عیسی بن جعفر) نامه نوشت تا آن حضرت را به قتل برساند، اما او در جواب خلیفه نوشت من در این مدت از موسی بن جعفر«ع» چیزی جز عبادت و بندگی ندیدهام؛ لذا اگر او را از من تحویل نگیری، آزادش میکنم. هارونالرشید امام را از بصره به بغداد منتقل کرد و به فضل بن ربیع سپرد و از او خواست آن حضرت را به قتل برساند، اما او حاضر به انجام این کار نشد. پس از آن، امام را به فضل بن یحیی (وزیر هارونالرشید) تحویل دادند، اما او هم امام را احترام نمود و موجبات آسایش آن حضرت را فراهم کرد.
وقتی گزارش برخورد خوب فضل را به هارون دادند، سخت خشمگین شد و برای فرونشاندن خشم خود صد ضربه شلاق به وی زد و دستور داد امام را به زندان سندی بن شاهک بیندازند. یحیی بن خالد از سرپیچی پسرش (فضل بن یحیی) نزد خلیفه عذرخواهی کرد و به وی قول داد کار او را یکسره کند. او به بهانهای به بغداد سفر کرد و به سندی بن شاهک دستور داد امام شیعیان را به قتل برساند.
در رابطه با شهادت امام کاظم«ع» قول مشهور آن است که حضرت را با زهر مسموم کردند، اما در نقل دیگری آمده است که سندی بن شاهک و چند نفر دیگر، آن امام بزرگوار را در میان فرشی پیچیده و چنان بر پیکر مطهرش فشار وارد آوردند تا به فوز شهادت نایل آمد. این واقعه جانگداز بنا بر قول مشهور ۲۵ رجب المرجب سال ۱۸۳ هـ.ق واقع شد.(۱۹)
پینوشتها
۱ـ حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهمالسلام، رسول جعفریان، صص ۳۷۷ـ۳۷۶٫
۲ـ الارشاد فی معرفه حجج الله علیالعباد، شیخ مفید، ج ۲، ص ۵۶۴٫
۳ـ تاریخ شیعه، محمدحسین مظفر، ترجمه سیدمحمدباقر حجتی، صص ۱۰۴ـ۱۰۳٫
۴ـ فرق الشیعه، حسن بن موسی نوبختی، صص ۷۸ـ۷۴٫
۵ـ حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص ۴۱۳٫
۶ـ اصول کافی، محمد بن یعقوب کلینی، تحقیق علیاکبر غفاری، ج ۱، ص ۱۲۵٫
۷ـ الاحتجاج، طبرسی، ج ۲، ص ۱۵۷٫
۸ـ الملل و النحل، شهرستانی، ج ۱، ص ۲۷۴٫
۹ـ تحلیلی از زندگانی امام کاظم«ع»، محمدباقر شریف قرشی، ج ۱، صص ۲۲۵ـ۲۲۴٫
۱۰ـ آیین برنامهسازی زندگی امام موسی کاظم«ع»، محمد رضایی آدریانی، صص ۱۹۴ و ۲۱۸٫
۱۱ـ اصول کافی، ج ۵، ص ۱۰۱٫
۱۲ـ مأخذ قبل، صص ۲۲۰ـ۲۱۹٫
۱۳ـ انعام، ۸۵ـ۸۴٫
۱۴ـ بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۱۲۸٫
۱۵ـ مناقب آل ابیطالب«ع» علی بن شهر آشوب مازندرانی، ج ۳، ص ۴۳۱٫
۱۶ـ تحفالعقول، حسن به شعبه حرّانی، ص ۳۰۴٫
۱۷ـ الخرائج و الحرایج، قطبالدین راوندی، ص ۲۹۷٫
۱۸ـ وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، محمدبن حسن حرّ عاملی، ج ۱۶، ص ۲۰۴٫
۱۹ـ اعیان الشیعه، سیدمحسن امین، ج ۲، ص ۵٫
سوتیتر:
۱٫
حضرت با اینکه بسیار صبور و بردبار بود و به خاطر فرو بردن خشم خود به «کاظم» معروف شده بود، اما به افراد جسوری که میخواستند به اربابان ستمگر خویش خدمتی کنند و پا را از گلیم خویش فراتر نهند و به حریم مقدس امامت و ولایت تعرض نمایند، هیچگونه امان نمیداد و با اراده قاطع و باصلابت کامل برخورد میکرد
۲٫
حضرت موسی بن جعفر(ع) دوران امامت خویش را در درون دو زندان سپری کردند: یکی زندانِ خانهشان بود که آن حضرت به علت بیم از آسیب بنیعباس همواره به دور از مردم در خانه به سر میبردند و دیگری زندان حاکمان بنیعباس که تاریک و ظلمانی بود و زندانبانها آنچنان عرصه را بر ایشان تنگ کردند که راویان به هنگام روایت از امام، نمیتوانستند صریحاً نام آن حضرت را یاد کنند
۳٫
امام کاظم(ع) افزون بر تلاشها و مقاومتهایی که در مقابل جباران و حاکمان ستمگر از خود نشان میداد، با صبر و بردباری تمام به منکرات و مفاسد اجتماعی توجه داشت و با شیوههای مناسب با آنها مقابله میکرد. یکی از بهترین نمونههای آن داستان «بِشر بن حارث» است. وی فردی عیاش و گناهکار بود، اما رهنمودهای امام چنان در اعماق قلب او اثر نمود که بِشر برای همیشه توبه کرد و به مقامات عالی و معنوی نایل گردید
عربستان هرگز در یمن پیروز نخواهد شد
«بررسی تحولات سیاسی لبنان، و نا آرامیهای منطقه، در گفتوگو با دکتر سعدالله زارعی»
اشاره:
انتخاب رئیس جمهور جدید در لبنان پس از یک وقفۀ طولانی و شکستهای متوالی گروه تکفیری داعش در عراق و سوریه و همچنین نقش روسیه در سوریه و نیز گرفتار شدن عربستان در باتلاق خود ساخته در یمن، موجب شد که به سراغ جناب آقای دکتر سعدالله زارعی کارشناس ارشد منطقه خاورمیانه رفته و نظر ایشان را در رابطه با مسائل یاد شده جویا شویم. با تشکر از جناب آقای دکتر زارعی، ماحاصل این گفتو گو، تقدیم خوانندگان عزیز میگردد.
* به عنوان اولین سئوال اجازه بفرمایید از اوضاع سیاسی لبنان شروع کنیم. اتفاق جدیدی که الآن در لبنان رخ داده است و رئیس جمهوری میشلعون و بعد هم نخست وزیری سعد حریری. ارزیابی شما از تهدیدها و فرصتهایی که به وجود آمده چیست؟ ضمن آنکه به پیامدهای این دو انتخاب نیز اشاره بفرمایید.
قبل از این که به شرایطی که منجر به انتخاب آقای میشلعون به عنوان رئیس جمهور جدید لبنان شد بپردازم، لازم است توضیحی در مورد ساختار و وضعیت لبنان بدهم. گرچه احتمال میدهم به واسطه علاقهای که ما ایرانیها به لبنان داریم، خوانندگان محترم مجله وزین پاسدار اسلام ازاین توضیحات بینیاز باشند.
لبنان کشوری است با مساحت حدود دههزار کیلومتر مربع و جمعیتی در حدود چهار میلیون نفر، که در سواحل مدیترانه قرار گرفته و دارای موقعیت، شرایط و آب و هوای مدیترانهای است. دست کم چهار مذهب در لبنان دارای موقعیتهای قابل توجه هستند. مسیحیها، اهل سنت، شیعیان و دروزیها، که هر کدام، بخشی از جمعیت و ساختارهای رسمی و نیمه رسمی و غیر رسمی لبنان را به خودشان اختصاص دادهاند. از نظر جمعیتی، لبنان دارای یک جمعیت بزرگ خارج از مرز است. یعنی دستکم سه برابر تعدادی که در درون جغرافیای ده هزار کیلومتر مربعی لبنان سکونت دارند، در خارج از مرزهای لبنان زندگی میکنند. یعنی یک چیزی حدود دوازده میلیون نفر در خارج از مرز که بخش زیادی از اینها در آمریکای لاتین هستند، بخشی در کشورهای عربی و در کشورهای مختلف پراکنده هستند و همه آنها حس لبنانی خودشان را کاملاً حفظ کردهاند و الآن هم بخشی از آنها که اساساً جلای وطن کردهاند، اما علقههای خودشان را عمدتاً حفظ کردهاند. لذا وقتی مشکلی برای لبنان پیش میآید لبنانیهای خارج از مرز، بسیج میشوند تا مشکل لبنان را حل بکنند. پس به یک اعتبار، لبنان دارای یک جمعیت شانزده میلیونی است. چهار میلیون در داخل مرز است و حدود دوازده میلیون در خارج از مرزها به سر میبرند. در درون لبنان اکثریت با شیعیان است که البته ناگفته نماند سالها، بلکه دهها سال است که در لبنان هیچ سرشماری معتبری صورت نگرفته اما بر اساس بررسیهایی که حدود ده یا دوازده سال قبل روزنامه «السفیر» که معتبرترین رسانه لبنانی به حساب میآید انجام داد، اعلام کرد که در حدود سی و پنج درصد از جمعیت لبنان را شیعیان تشکیل میدهند. و جمعیت مسیحیهای لبنان حدود بیست و نه درصد، و اهل سنت لبنان حدود بیست و دو تا بیست و پنج درصد و جمعیت درروزیها هم هفت درصد هستند. ساختار سیاسی در لبنان به این صورت تنظیم شده است که من نمیدانم اینها را بگویم یا نگویم.
*اتفاقاً این اطلاعات نسبی در مورد لبنان برای خوانندگان محترم حتماً مفید خواهد بود. قضایای لبنان در جمهوری اسلامی همیشه مورد اعتنا بوده است. بهخصوص بحث حزبالله و ارادتی که آنان به مقام معظم رهبری و انقلاباسلامی دارند.
لبنان در سال ۱۹۲۴ مستقل شده، و پیش از آن تحت قیمومیت فرانسه بوده و فرانسویها آمدند و یک سیستم مسیحی محوری را برای لبنان تعریف کردند. بر اساس قانون اساسی که در سال ۱۹۲۴ به تصویب رسید، پست ریاست جمهوری و پست نخست وزیری و پست فرماندهی ارتش و فرماندهیِ دستگاههای امنیتی و بسیاری دیگر از پستها را برای «مسیحیهای مارونی» تثبیت کردند. که این مسئله سبب بروز مناقشات بسیار زیادی شد و در نهایت این ساختار، درگیریها و جنگهای داخلی را در درون لبنان پدید آورد که پانزده سال به درازا کشید. این تنشها از سال ۱۹۷۵ شروع شد و در نهایت موجب شد که گروههای داخلی لبنان با هم به یک توافقی دست پیدا بکنند که این توافق با پادرمیانی اتحادیه عرب صورت گرفت و معروف شد به «پیمان طائف». بر اساس «پیمان طائف» تجدید نظری در پستهای لبنان به وجود آمد و پست ریاست جمهوری به «مارونیها» داده شد و فرمانده کل قوا یا فرمانده ارتش به مسیحیها داده شد و در حدود پنجاه درصد از کرسیهای پارلمان و پنجاه درصد از کرسیهای دولت به مسیحیها اختصاص پیدا کرد و پست نخست وزیری که در عمل مهمترین پست اجرایی لبنان به حساب میآید به «اهل سنت» داده شد. به همراه تقریباً کمتر از یک چهارم کابینه و کمتر از یک چهارم پارلمان. و کمتر ار از یک چهارم پست ریاست مجلس و کمتر از یک چهارم دولت هم به «شیعیان» سپرده شد که الآن دموکراسی لبنان به شدت تحت تأثیر این پیمان قرار دارد. و در واقع پیمان طائف سبب شده است که میزان آراء، تأثیر عمدهای در وضع سیاسی لبنان ایجاد ننماید. انتخابات بیشتر یک رقابت «درون قومی» است تا انتخابات ملی. به این معنا که مثلاً شیعیان با هم باید رقابت بکنند برای آن پست معینی که در پارلمان برایشان گذاشته شده است و همچنین مسیحیها و سنیها باید در درون خودشان رقابت بکنند. رقابت، رقابت ملی نیست. رقابت مسلمان و مسیحی نیست، رقابت شیعه و سنی نیست و لذا میبینیم که یک نمایندهای در پارلمان لبنان تنها با دو هزار رأی مثلاً از هرمل انتخاب شده است و رأی مسیحیهای هرمل را دارد و در بعلبک نمایندهای با صد و سی هزار رأی در پارلمان حضور پیدا میکند بنابراین یک نفر میتواند در هرمل با دو هزار رأی انتخاب شود در حالی که دو هزار رأی در بعلبک اساساً امکان پیروزی به کسی نمیدهد. پس رقابت یک رقابت درون طایفهای است. در بعلبک کاندیدای امل و حزبالله باید با هم رقابت بکنند.
*الآن وضعیتی که در لبنان پیش آمده به نظر می رسد با رییس جمهوری میشل عون به انسجام رسیده است. نظر شما چیست؟
در لبنان یک مسئلهای که وجود دارد این است که رئیس جمهور را بایستی پارلمان انتخاب کند. رئیس جمهور منتخب مستقیم مردم نیست و لذا وقتی که دوره یک ریاست جمهوری که هفت سال است به پایان میرسد پارلمان بایستی مجدداً اقدام به انتخاب رئیس جمهور کند و از آنجایی که در اولین وضعیت، بایستی دو سوم آراء پارلمان را به دست بیاورد، در مواقعی که کم هم نیستند، اختلاف بین فراکسیونهای مختلف پیش میآید و امکان انتخاب رئیسجمهور از بین میرود و لذا ما همیشه شاهد بودهایم که در پایان دوره ریاست جمهوری فردی، اولاً پارلمان آمده یکی دو سال تمدید کرده است و ثانیاً تا انتخاب رئیسجمهور بعدی مدتی طول کشیده است. مثلاً از پایان دوره قانونی ریاست جمهوریِ میشل سلیمان تا امروز که آقای عون انتخاب شده است چهار سالونیم میگذرد دو سال از این دوره را پارلمان ریاست جمهوری آقای سلیمان را تمدید کرده و دو سال و نیم هم لبنان فاقد رئیس جمهور بوده است، و این بر میگردد به این که رئیسجمهور، منتخب مجلسی است که در آن مجلس، فراکسیونهای مختلفی حضور دارند.
*اکثریت پارلمان در انتخاب رئیس جمهور نقش دارند؟
بله، رئیس جمهور باید دو سوم آراء را بیاورد. البته اگر یک بار در مجلس رقابت شد و هیچکدام از کاندیداها نتوانستند دو سوم رأی را بیاورند، بار دوم رأیگیری میشود این بار اکثریت نسبی ملاک است.
* آیا انتخاب میشل عون به نفع جریان مقاومت است؟
بله آقای میشلعون و جریان مقابل اینها، جریان هشتمارس یا هشت آزار است، هشتمارس و چهارده مارس برمیگردد به اردوکشیهایی که بعد از ترور سیدالحریری که در سال ۱۳۸۳ پیش آمد. ترور در بهمن ۸۳ بود. یک اردوکشی شد، عدهای عدهای دیگر را متهم کردند. مخالفین، حزبالله و سوریه را متهم میکردند. جریانی درست کردند، تجمعی برپا کردند که آن تجمع در روز ۱۴ مارس بود به خاطر این، اسم اینها شد گروه ۱۴ مارس یا آزار به قول لبنانیها. قبل از آن، موقعی که بوی توطئه به مشام رسید، حزبالله و همین گروه آقای عون علیه ترور حریری تجمعی کردند این تجمع در روز هشت مارس بود لذا شد دو گروه چهارده و هشت مارس و تا امروز هم این اصطلاح استمرار پیدا کرده است. وقتی که بنا بود جایگزینی برای آقای میشل سلیمان تعیین شود حزبالله اعلام کرد که کاندیدای ما آقای میشل عون است. این نکته را باز باید توجه داشته باشیم که الزاماً باید رئیس جمهور مسیحی باشد و از نظر حزبالله، باید از بین شخصیتهای مسیحی، کسی که با حزبالله انس بیشتری دارد و قابل اعتمادتر است انتخاب شود و ضمناً امکان انتخاب هم برایشان وجود داشته باشد. طبیعتاً حزبالله هر شخصیت لبنانی را برای این که صد در صد مورد قبولش هم باشد نمیتواند کاندیدا بکند. کاندیدا بایستی این توانایی را داشته باشد که بتواند رأی طایفه مسیحی را لااقل با خودش داشته باشد. لذا حزبالله از اول اعلام کرد که کاندیدای ما آقای میشلعون است و میشلعون هم انصافاً یک شخصیت مقاومت محسوب میشود. همچنان که در جریان جنگ ۳۳روزه لبنان که حدود یک میلیون شیعه لبنانی از سور و زاهیه و از مناطق دیگر آواره شدند، آقای عون در طول چند ماه از این یک میلیون نفر با کرامت و بزرگواری پذیرایی کرد. جا داد، غذا داد، امکانات داد و پشتیبانی کرد. لذا عون یک شخصیت مقاومت به حساب میآید و این که بعد از حدود دو سال از این بگومگوها وقتی که طرف مقابل میآید و پای ریاست جمهوری آقای عون امضاء میزند معنایش این است که حزبالله لبنان توانسته عملاً کاندیدای خودش را به ریاست جمهوری برساند.
*و نقش سعد حریری به عنوان نخست وزیر؟
اساساً حریری دچار یک بحران سیاسی و به تعبیری دچار یک نوع تعارض و چالش شد. چالش آقای حریری چند جنبه داشت یک جنبهاش این بود که بالاخره حزبالله در لبنان، یک گروه محبوب و مقدس محسوب میشود. نه فقط بین شیعهها و نه فقط بین مسلمانها و نه فقط بین آدمهای متدین، بلکه هر کسی که نمیخواهد لبنان تحت اشغال اسرائیل باشد به حزبالله به عنوان تنها تکیهگاه نگاه میکند. تکیهگاهی که میتواند مانع اشغال لبنان توسط هر قدرت دیگری شود. این برای حزبالله موقعیت فوقالعادهای به همراه آورده است آنهم در کشوری که همین نسل کنونی شاهد هستند که هجده سال این لبنان تحت اشغال نظامی اسرائیل بود. یعنی از سال ۱۹۸۲ که اسرائیل تا بیروت وتا همین هرمل آمد، این اشغال ادامه پیدا کرد تا سال ۲۰۰۰ که کاملاً از لبنان رفتند. هجده سال لبنان تحت اشغال بوده است. مردم، اشغال کشورشان را نمیپسندند و حزبالله را مظهر آزادسازی لبنان میدانند و معتقد هستند تا حزب الله هست، اسرائیل جرأت حمله به لبنان را پیدا نمیکند. حالا آقای حریری آمده با این بازوی قدرتمند امنیت بخش لبنانی، در افتاده است! این برایش افت موقعیت ایجاد میکند. چالش دیگرش این است که آقای حریری باید بداند که لبنان همسایه عربستان نیست و همسایه سوریه است. واقعیت میدانی لبنان را در نهایت سعودیها نمیتوانند رقم بزنند. وقتی آقای حریری شعله چالش با سوریه را بالا میکشد باید بداند که سعودیها نمیتوانند به او کمک بکنند و ناچار است که شرایط را رها بکند.
* در مورد مسئله سوریه لطفاً به نقش روسیه در قضایای سوریه قدری بپردازید. اساساً روسیه چه نفعی از حضور در سوریه میبرد آیا بحث اتحاد و بحثهای همگرا بودن با نقش جمهوری اسلامی است؟ یا این که نه واقعاً روسیه بیجهت وارد بحث سوریه نمیشود و دنبال منافع خودش است؟ و بعد از نقش روسیه برسیم به نقش آمریکا. یعنی این توازنی که آمریکا سعی میکند در جهت منافع خودش ایجاد نماید به چه سمتی خواهد رفت؟
این سوال خیلی سوال مهمی است. در ایران هم این سوال خیلی گسترده و مکرر و مداوم پرسیده میشود که به نظر من یک مقداریاش کنجکاوی پژوهشگرانه است که مثلاً وقتی با دوستان مطبوعاتی مواجه میشویم نوعاً از این منظر و زاویه سوال میکنند. یک زاویه دیگر هم هست، که آنهم دامن زده به این سوال، دستگاهها و جریاناتی در کشور هستند که اولویتشان رابطه با غرب و به خصوص با اروپا است و رابطه نزدیک ایران و روسیه را یک مانع مهم و عمده در مسیر تحقق این استراتژی میدانند و لذا دائماً اِنقلت میزنند که آیا به روسیه میشود اعتماد کرد؟ آیا روسیه توانایی حمایت از ما را دارد؟ آیا روسیه با هدف خیرخواهانه حرکت میکند؟یا منفعتطلبانه جلو میآید؟ آیا روسها در صدد بازسازی امپراتوری خودشان نیستند؟ اگر هستند آیا این بازسازی و احیاء ابرقدرت شرق با منافع ملی ما منافات ندارد؟ و آیا رابطه ما با روسیه، سبب حساسیت دیگران نمیشود؟ دشمنی دیگران را برنمیانگیزد؟ آیا حاصل جمع دشمنی دیگران کمتر از نتیجه دوستی روسیه است؟ اگر کفه دشمنیها سنگینتر از دوستی است، بنابر این ما داریم برخلاف منافع ملی مان حرکت میکنیم. این سوالات را در بخشی از جریانات جمهوری اسلامی میشنویم و زیاد است. لذا به نظر من پاسخ به این سوال اهمیت خاصی دارد. اگر روسیه الآن در سوریه هست، این بنا به درخواست ما انجام شده است. یعنی ما درخواست کردیم. ما تشخیص دادیم که روسیه در سوریه نقش قویتری بر عهده بگیرد. حتی درباره عراق هم ما بیمیل نیستیم که روسها نقشی را به عهده بگیرند کما اینکه اخیراً در عملیاتی که علیه داعش در غرب استان موصل داشتیم روسها ورود کردند و هواپیماهای روسیه از سوریه آمدند و در خاک عراق در منطقه تلعفر یک ستون نظامی داعشیها را بمباران کردند. بنابراین، ما بیمیل نیستیم که روسها در عراق هم نقشی را بر عهده بگیرند. آیا ما هوشمندانه با یک جمعبندی ارائه شده این درخواست را مطرح کردیم؟ بله ما تردیدی نداریم که سوریه، ایران را با هیچ کشور دیگری عوض نمیکند و کاری که ایران برای سوریه میکند و انجام میدهد هیچ کشور دیگری از جمله روسیه نمیتواند انجام بدهد. بنابراین ما اتصال روسیه به سوریه را سبب تقویت دولت سوریهای میدانیم که این دولت در آینده هم اولویت روابطاش با ایران حفظ میشود. اگرچه بعضیها در وزارت خارجه مدعی هستند که سوریه بعد از جنگ به دلار احتیاج دارد و ما چون توان تأمین نیازهای ارزی سوریه را نداریم و روسیه این توانایی را دارد، بنابراین سوریه به سمت روسیه کشیده میشود. ولی واقعیت این است که حتی اگر سوریه بتواند دلارها یا روبل روسیه را برای بازسازی، جلب بکند که ما هم مایل هستیم هر کشوری در این بازسازی شرکت بکند این باز خارج از چهارچوب توافق و استراتژی جمهوری اسلامی نیست. من خیلی راحت به شما عرض بکنم که رهبر معظم انقلاب نشان دادند که توانایی مدیریتی این طور صحنهها را دارند. چگونه توانایی رهبری دارد که عراق را از اشغال آمریکا خارج بکنند. در عین حال وقتی عراق خارج شد مجدداً به دست گروههای تروریستی نیفتد و دولت آقای مالکی یا عبادی یا جعفری بیاید اداره امور را بر عهده بگیرد بنابراین توانایی رهبری معظم وجمهوری اسلامی ایران برای مدیریت صحنه وجود دارد و ما معتقد هستیم که متحدین ما به دلایل متعدد، آینده خودشان را در گرو حفظ رابطه قوی با جمهوری اسلامی میبینند که این اظهارنظرها از طرف مقامات سوری هم ابراز شده است. همین الآن روسها وقتی که با دولت سوریه وارد بحث میشوند، دولت سوریه مایل است که این بحثها از طریق ایران انجام شود. حتی اظهار کردند که شما وارد صحبت شوید با روسها و روسها در چهارچوب توافق با ایران وارد عمل شوند.
*یعنی تعیین خط مشی بوسیله ایران صورت پذیرد؟
بله این نشان میدهد که ما میتوانیم این اطمینان خاطر را داشته باشیم که روند حاکمیت در سوریه پشت به ایران حرکت نمیکند ولو این که گوشه چشمی هم به جاهای دیگر داشته باشد که ما هم نمیخواهیم سوریه یک کشور ایزوله در رابطه با ایران باشد یعنی فقط با ما رابطه داشته باشد ما هیچکدام از دوستانمان را منع نمیکنیم از این که حتی با رقبایمان روابط داشته باشند.
*روسیه این وسط به چه منافعی میرسد؟!
روسیه اینجا دو نگاه دارد. دو توقع دارد. یک نگاه، نگاه به امنیت خودش است. یک نگاه هم نگاه به موقعیت آینده روسیه است. روسها هیچگاه در منطقه خاورمیانه دارای موقعیت ممتازی نبودهاند. شما نگاه کنید، در دوره حکومت تزارها، وصیت نامهای که نقل میشود که پترکبیر وصیت نامهای داشته و توصیه کرده قانون اساسیشان که آبهای آزاد داشته باشید. که منظور از آبهای آزاد آبهای مدیترانه و خلیجفارس بوده و تا بعد از دوره کمونیستها. همیشه این ضعف را روسها داشتهاند که با خاورمیانه ارتباط محکمی نداشتهاند. بله دولتهای خیلی ضعیفی با روسها کار میکردند مثل یمن جنوبی. اما هیچگاه روسها یک موقعیت حسابی در اینجا نداشتند. امروز روسیه از آن لاک خارج شده است. البته این خروج نه از لاک دوره تزارهاست و نه از لاک دوره کمونیست ها. یک وضعیت متعاملی هم در منطقه پیش آمده است. روسیه دنبال این است که در یک روابط تعاملی با کشورهای منطقه بتواند منافع ملی خودش را در این حوزه پوشش بدهد، اما نه منافعی به شکلی که تزارها دنبال میکردند و حتی کمونیستها دنبال میکردند که سیطره فیزیکی بر یک کشور یا چند کشور داشته باشد. در یک فضای تعاملی مثل آن چیزی که در شانگهای الآن در جریان است پیمان شانگهای که فعلاً ایران عضو ناظر این پیمان است و قرار است به زودی به عنوان عضو دائم و ثابت تبدیل شود. این یک مسئله است. مسئله اول از نگاه ایجابی و از نگاه موقعیتی روسها دنبال به دست آوردن موقعیتهای مناسب همکاری در منطقه هستند.
*حتی با حضور نظامی؟!
نه. روسها به حضور نظامی تأکیدی ندارند منتها اگر جایی درخواست نظامی صورت بگیرد روسها آمادگی دارند که پاسخ بدهند به این درخواست که همین ماجرای سوریه این را نشان میدهد که بحث روابط روسیه با منطقه چند لایه است دارای ابعاد مختلف است و حوزه امنیت را هم پوشش میدهد.
*آیا این درخواست جمهوری اسلامی به طور شفاف در رسانههای بینالمللی مطرح میشود؟
درباره روابط ایران و روسیه مقالات بسیار زیادی منتشر شده است. در ایران هم زیاد صحبت شده در غرب و در خود روسیه زیاد صحبت شده است و غربیها با حساسیت به این مسئله نگاه میکنند ولی هنوز بخش زیادی از گفتوگوهای ایران و روسیه بیان نشده و به تعبیری «راز آلود» باقی مانده است. منتها من آن دوم را هم عرض میکنم. دوم از یک نگاه سلبی است که روسها به تعبیر دیگری از حوزه امنیتی ورود پیدا کردهاند. روسها تجربه تلخی در بحث تروریسم دارند. شما میدانید قبل از اینکه منطقه با این مقوله درگیر شود روسها درگیر بودند ماجراهایی که در چچن، انگوش و تاتارستان داشتند در حوزه قفقاز بهطور کلی تروریست تا پشت دیوارههای مسکو و حتی در داخل مسکو ورود کرد. آن ماجرای سالن اُپرا و کشته شدن صدها نفر در آن ماجرا اینها همهاش حوادثی بود که پشتش جریانات افراطی مذهبی قرار داشتند و لذا روسیه بهشدت در حوزه امنیتی خودش را در معرض آسیب جریانی میبیند که امروز آمده بخشهای زیادی از سوریه را گرفته است. بخشهایی از عراق را گرفته است و در جاهای دیگر هم جولان میدهد و آشکارا هم از طرف آمریکا و هم از طرف دولتهایی مثل دولت عربستان حمایت میشود. یک مسئلهای را روسیه برای خودش مفروض گرفته و آنکه به نظر من هم این فرض، فرض درستی است و آن هم این است که آمریکاییها و انگلیسیها و فرانسویها و آلمانها دنبال این هستند که موقعیت روسیه را هم در داخل و هم در خارج تضعیف بکنند و لذا روسیه احساس میکند کشورهایی در کمین به هم ریختن وضعیت روسیه هستند. به خاطر این مسائل روسها میگویند ما اگر بتوانیم تروریسم را در خارج از مرزهای خودمان مهار بکنیم این بهتر از این است که ما با تروریسم در داخل مرزها و در درون کشور مواجه شویم.
* این وسط الآن آمریکا دنبال چیست که نقش روسیه را کمرنگ بکند یا به همان توازن بخواهد برسد؟
آمریکاییها مداخله مستقل ترکیه در منطقه را طبیعتاً نمیپسندند. بله اگر که روسها و آمریکاییها در چهارچوب یک توافق قرار میگرفتند و همین نقش امروز را روسها با توافق آمریکاییها انجام میدادند این برای آمریکاییها خیلی مطلوب بود و خیلی این را تبلیغ میکردند اما چون امروز این نقش که یک نقش حمایتی در واقع است از جریاناتی که در نقطه مقابل تروریسم هستند در یک چهارچوب تعاملی با جمهوری اسلامی دارد صورت میگیرد این از نظر آمریکاییها یک مسئلهای است که در واقع بسیار بد هست و به ضرر کشورهای منطقه است، ادبیاتی که آمریکاییها معمولا دارند بر بحث روسیه. به نظر من روسها در یک چهارچوب نسبتاً متوازنی در چالشهای منطقهای نقش آفرینی میکنند و ایران هم چنین نقش آفرینی را خارج از منافع ملتهای منطقه ارزیابی نمیکند.
*در خصوص وضعیت داعش در سوریه به خصوص جبههالنصره و فتحالشام، آینده اینها را بعد از این دوران فترت و ضعف، به نظر شما آیا دوباره احیا خواهند شد و یا باید به صورت اقماری، از بین رفته حساب بکنیم؟
دو نکته به نظر میآید. یک نکته این است که این جریانات بنا بود که تبدیل شوند به یک قدرت رسمی پایدار و قابل توسعه یعنی از سوریه به عراق و از عراق به جاهای دیگر
* مدلی مثل حزبالله در لبنان که ایران دنبال کرد؟
نه. اینها دنبال حاکمیت بودند حزبالله هیچ وقت دنبال حاکمیت نبوده است، اما تکفیری ها دنبال به دست گرفتن حکومت و توسعه بودند یعنی از نظر آنها سوریه یک «عمارت» است از آن خلافتی که حداقل باید کل کشورهای اسلامی را پوشش بدهد. بنابراین یک جریانی با یک تفکر جهانگرایی منتها در آن وجه که اینها برای رسیدن به این مسئله از هیچ ابزاری رویگردان نیستند و قرار بود رویگردان نباشند. این یک وجه است این وجه تقریباً باطل شده است. حداقل میتوانیم بگوییم که تا مدتهای مدید امکان اجرایی شدن پیدا نمیکند چون در برابر چنین چیزی یک جبهه و مواجهه بسیار گسترده و فراگیر وجود دارد. یعنی فقط ما محور مقاومت نیستیم که با تحقق چنین حاکمیت شرورانهای مخالف هستیم بلکه حکومتهای مستقری که به نام مسلمان در منطقه ما وجود دارند اینها هم نمیخواهند تاج و تختهای خودشان را از دست بدهند و لذا آنها هم با این که اینجا یک خلافت به این معنا شکل بگیرد و بخواهد سایهاش را روی کل مناطق اسلامی توسعه بدهد با این مخالفت دارند. بنابراین میتوانیم بگوییم که با شکستهایی که به داعش در عراق و سوریه وارد شد و همینطور با شکستهایی که به النصره و طیفهای متصل به النصره وارد شد تا حد زیادی این که اینها بتوانند آن خلافت را محقق بکنند، این مسئله از بین رفته است.
*پس نتیجه میگیریم اهداف آنان هیچگاه شدنی نیست؟
فعلاً شدنی نیست یعنی تا مدتهای مدید. اما از آنجایی که تکفیریها، چه داعش چه النصره چه احرارالشام و چه طیفهای دیگری که اعلام موجودیت کردهاند، اینها از آنجایی که تا حدی از متن جوامع سنی تغذیه شدهاند و بر اساس یک حس حقارت و انتقامجویی شکل گرفتهاند، حتی وقتی که کلاً سرزمینهای اشغالی را از دست بدهند و دیگر هیچ قطعهای از عراق، و سوریه در دست اینها نباشد، تا بتوانند به کارهای خودشان ادامه میدهند. بنابراین تصور این که با آزاد سازی مثلاً موصل یا حلب یا رقعه ،ادلب و قنیطره، کلاً ریشهکن شوند، این تصور تصور درستی نیست. بله اینها از آن اقتدار خارج میشوند و ناچار هستند عملیاتهای بزرگ نظامی را رها کرده و به عملیاتهای پارتیزانی محدودتر روی بیاورند و به صورت یک تهدید پردامنه در مناطق مختلف حضور داشته باشند.
* در چه موقعیت مکانی؟
فرقی ندارد. درست مثل وضعیتی که القاعده همین الآن در جاهای مختلف دارد. یعنی بدون اینکه سرزمین خاص یا نقطه خاصی را به طور رسمی در اختیار داشته باشند، مثل یک ابر سیاه که جا به جا میشود. هرجا موقعیتی فراهم شد آنجا را مورد هدف قرار میدهند و ضمناً این نکته را هم در نظر داشته باشید که چنین جریاناتی میتوانند توسط سرویسهای اطلاعاتی و امنیتی شکار شوند و به عنوان بازوان اجرایی، نه به مفهوم اینکه سرویسهای اطلاعاتی در صدد محو اینها باشند در واقع اینها به استخدام سازمانها و جریاناتی که آنها نمیتوانند خودشان به صورت رسمی و علنی کاری را انجام بدهند این گروهها طبیعتاً میتوانند در آنجا حضور داشته باشند
*بحث تجزیه سوریه از منظر سازمان ملل و خوابهایی که سازمانملل و آمریکا دیدهاند را چطور میبینید؟
از نظر سازمان ملل، سوریه یک کشور تجزیه شده است. کشوری که در بخشی از آن جبهه النصره در بخشی، کردها و در بخشی دولت و در بخشی، گروههای دیگر هستند. در اینجا سازمانملل بر اساس منشور و بر اساس رویه وظیفه دارند که در مقابل این تجزیه بایستند یعنی به رسمیت نشناسند و علیه وضع موجود در سوریه. اقدامی صورت بدهند. منتها از آنجایی که سازمان ملل و آن قدرت پشت این سازمان، سوریه را جزئی از مقاومت میداند و مقاومت را در نقطه مقابل خودش ارزیابی میکند، آمده و صحبت از به رسمیت شناختن دولتی از معارضین میکند، که این در واقع یک اقدام خیانتکارانه از سوی سازمان ملل به حساب میآید. اما آیا سازمان ملل میتواند به این کار وجهه حقوقی بدهد؟ نه. برای اینکه وجهه حقوقی دادن به این مسئله به آنچه که دبیر کل مطرح کرده مستلزم تصویب در شورای امنیت است و چون شورای امنیت با حضور روسها نمیتواند چنین چیزی را به تصویب برساند این صحبتها در حد همین تریبونهای غیر رسمی مطرح میشود. سازمانملل بیش از این نمیتواند جلو بیاید. ولی همینقدر که در ادبیاتِ یک مقام رسمی سازمان ملل میپذیرد که دولتی در حلب تشکیل شود این یک مسئله خطرناکی است. یک توجیهی است برای اقدامات تروریستی در حلب و در هر جای دیگری. ولی آیا سازمان ملل در عمل میتواند یک چنین چیزی را رسماً اعلام بکند؟ یعنی دولتی بیاید و بتواند پرچمش را در سازمان ملل بالا ببرد نه چنین چیزی امکان پذیر نیست.
*و در مورد یمن به عنوان آخرین سوال، اینکه مذاکرات پیدرپی که الآن دارد رخ میدهد و نقش خیانتباری که عربستان همچنان دنبال میکند. از ادامه این مذاکرات و پس از بحث یمن یک اشارهای هم به وضعیت عربستان داشته باشید و اینکه واقعاً چرا عربستان نقشش اینقدر در معادلات خاورمیانهای در حمایت از داعش در بمباران یمن برجسته شد؟
در بحث مذاکرات، دو سه نوع مذاکرات در جریان است. یک مذاکرات، مذاکراتی است که یمنیها با هم دارند که بخشی از آن آشکار و بخش دیگر آن، غیر آشکار است. طیفهای مختلف با هم در ارتباط هستند گفتوگوهایی دارند و گفتوگوهای غیر رسمی و واسطهای که امروز عزمش بیشتر از گفتوگوهای داخلی است. هدف از این گفتوگوها هم این است که یمنیها به هم نزدیک شوند و بتوانند به یک فرمولی در مورد اداره یمن دست پیدا بکنند. فرمولی که یکی دو نکته مقدماتی دارد. یکی از این نکتههای مقدماتی این است که همه آنهایی که میخواهند در مورد آینده یمن صحبت بکنند اشغال یمن و حمله نظامی به یمن را از سوی عربستان محکوم بکنند که این چیز طبیعی است. بالاخره تهاجم خارجی است و همه در توقف درگیری عربستان با یمن همداستان باشند و بدون تکیه به کشورها و قدرتهای خارجی بیایند پای میز گفتوگو شرکت بکنند. بنابراین یک دسته گفتوگوها در این چهارچوب است. یک دسته، گفتوگوهایی است که نماینده دبیرکل دنبال میکند که محور تلاش نماینده دبیرکل، تحقق قطعنامه ۲۲۱۶ است. و بقیه قطعنامههایی که درباره یمن صادر شده است، که ۲۲۱۶ شاخصترین قطعنامه شورای امنیت درباره یمن به حساب میآید و بر همین اساس هم تماسهای زیادی را با طیفهای مختلف یمنی برقرار میکند. منتها چون خود قطعنامهی ۲۲۱۶ یک قطعنامه غیرمنصفانه و غیر عادلانه است و این قطعنامه ناظر بر حاکمیتبخشی یکی از دو جریان معارض یمنی است، که اتفاقاً از نفوذ کمتری برخوردار است، یعنی طیف آقای منصور هادی. ۲۲۱۶ ناظر بر استقرار بخشیدن به آقای منصور هادی و طیف منصور هادی است و میخواهد طیف مقابل که امروز قدرتمند هست را از صحنه کنار بزند و آن جریان ضعیفتر را به قدرت برساند چنین تلاشی معلوم است که نمیتواند به نتیجه برسد مگر این که شورای امنیت بیاید و بر اساس یک چهارچوب جدید و در نظر گرفتن واقعیات، مأموریتی را به نماینده دبیرکل بدهد و طرح جدیدی وارد بحث شود. یک دسته هم مذاکراتی است که سعودیها یا آمریکاییها دنبال میکنند که با طیفهایی در تماس هستند. اتفاقی که جدیداً افتاد، زمزمه این بود که باید تجدید نظر اساسی در بحثهای قبلی صورت بگیرد یعنی محوریتبخشی به هادی کنار گذاشته شده و مسئله حمله به یمن متوقف شود. این یک مقدار زیادی در سطوح بینالمللی و منطقهای جان گرفته است. ولی آن کسانی که این بحثها را مبتنی بر تجدید نظر و بازنگری و به رسمیت شناختن انصارالله در نقش خودش تا حدی باید بگوییم هست. اینها، یک وضعیت متداوم و منسجمی را دنبال نمیکنند و لذا این گفتوگوها هم طبیعتاً به نتیجهای منجر نمیشود. آنچه که میتوانیم بگوییم این است که به مرور، گفتگوهای سیاسی درون یمنی به نتایجی میرسد و تا یک حدی پیشرفت پیدا میکند ولی نمیتوانیم زمانی را در نظر بگیریم که عملاً این منجر به وضع روشنی شود مثلاً بگوییم منجر به دولت مشترکی شود ولی به هر حال اولویت گفتوگوی درون یمنی امروز بیشتر مورد توجه قرار میگیرد. در نهایت به نظر میآید که وضعیت بحران یمن تا مدت قابل توجه دیگری استمرار پیدا میکند چون هنوز نقطه وفاق مشخصی پیدا نشده. نه فعلاَ در داخل یمن و نه در بیرون یمن. بنابراین اینها بیان کننده این است که درگیریهاو شرایط فعلی تا مدتی استمرار پیدا میکند. ولی یمن توانایی این را دارد که چنین مسائلی را به نوعی از سر بگذراند. چون الآن نگاه سعودیها و امریکاییها این است که یمنیها تسلیم میشوند. کما اینکه علیرغم این که امروزه بیست و یک ماه از آغاز جنگ گذشته اما هنوز یمنیها محکم در صحنه حضور دارند. این نشان دهنده این است که از مقاومت مردم نگرانی وجود ندارد. نه انصارالله این نگرانی را دارد و نه دوستان انصارالله در خارج از یمن.
*درمورد نقش عربستان بفرمایید و اینکه بعد از استقرار حاکمان جدیدشان بعد از مرگ عبدالله، چطور شد که اینقدر عربستان نقش محوری پیدا کرد؟ اگر به سابق نگاه کنیم نسبت به جمهوری اسلامی،سعودیها حداقل ادب و متانت را حفظ میکردند اما الآن نسبت به ما خیلی گستاخ شده و عملاً این اظهار نظرها را از سیاسیون آن کشور میبینیم. واقعاً چرا آنان به این نقطه از خطاهای استراتژیک رسیدند؟
لزوم تجدید نظر در روشهای سعودی از اواخر دوره ملکعبدالله از یکی دو سال آخر دوره ملک عبدالله بروز و ظهور داشته است. مثلاً برقراری رابطه قویتر با رژیم صهیونیستی. این قبلاً مورد توجه قرار داشته است و آقای عبدالله هم به این سمت حرکت کرده بود. بعد که ملک سلمان روی کار آمد در واقع این مسئله تا حدی تشدید شد. یعنی شدت پیدا کرد و امروز هم این مسئله بر اساس یک تصور ادامه دارد. تصور این است که در مقابل ایران که در منطقه در حال پیشروی است، سیاست انتظار نمیتواند سیاست درستی باشد بنابراین باید به دل حادثه زد و مانعِ حرکت ایران شد. درباره این که سعودیها واقعاً یک نقشۀ راه کاملی داشتند برای این مسئله، یا این که با یک تصوراتی و تحلیلهایی وارد صحنه شدند اختلاف نظر وجود دارد بعضیها میگویند عربستان به خطا افتاد با تعبیر غلط. بعضیها میگویند عربستان در قامت قدرت در منطقه خودش را مشغول میکند. من فکر میکنم که گمانه اول بیش از دوم منطقی به نظر میآید. یعنی این که سعودیها با یک جمع بندی غلط وارد مسئله شدند بالاخره کشوری مثل سعودی برای ما کشوری شناخته شده است. ما میدانیم وضع ارتشاش چیست وضع دستگاه امنیتیاش چیست وضع سازمان اداریاش چیست و میدانیم که عربستان کشش مدیریت آن چیزی که بر عهده گرفته را در دراز مدت ندارد. بنابراین میشود گفت که سعودیها دچار یک خطای بزرگ تاریخی شدند. منتها این خطا حتماً برای مملکت ما هزینههایی هم به همراه خواهد داشت ولی قطعاً هم سعودیها نمیتوانند با توجه به ضعفهایی که دارند در این موضوعات به پیروزی برسند.
خیلی ممنون از فرصتی که در اختیار ما گذاشتید.
سوتیتر:
۱ انتخابات در لبنان بر اساس «پیمان طائف» جاری است و پیمان طائف سبب شده است که میزان آراء، تأثیر عمدهای در وضع سیاسی لبنان ایجاد ننماید. انتخابات بیشتر یک رقابت «درون قومی» است تا انتخابات ملی. به این معنا که مثلاً شیعیان با هم باید رقابت بکنند برای آن پست معینی که در پارلمان برایشان گذاشته شده است و همچنین مسیحیها و سنیها باید در درون خودشان رقابت بکنند
۲٫
میشلعون هم انصافاً یک شخصیت مقاومت محسوب میشود. همچنان که در جریان جنگ ۳۳روزه لبنان که حدود یک میلیون شیعه لبنانی از سور و زاهیه و از مناطق دیگر آواره شدند، آقای عون در طول چند ماه از این یک میلیون نفر با کرامت و بزرگواری پذیرایی کرد. جا داد، غذا داد، امکانات داد و پشتیبانی کرد. لذا عون یک شخصیت مقاومت به حساب میآید
۳٫
اگر روسیه الآن در سوریه هست، این بنا به درخواست ما انجام شده است. یعنی ما درخواست کردیم. ما تشخیص دادیم که روسیه در سوریه نقش قویتری بر عهده بگیرد. حتی درباره عراق هم ما بیمیل نیستیم که روسها نقشی را به عهده بگیرند کما اینکه اخیراً در عملیاتی که علیه داعش در غرب استان موصل داشتیم روسها ورود کردند
۴٫
از آنجایی که تکفیریها، چه داعش چه النصره چه احرارالشام و چه طیفهای دیگری که اعلام موجودیت کردهاند، اینها از آنجایی که تا حدی از متن جوامع سنی تغذیه شدهاند و بر اساس یک حس حقارت و انتقامجویی شکل گرفتهاند، حتی وقتی که کلاً سرزمینهای اشغالی را از دست بدهند و دیگر هیچ قطعهای از عراق، و سوریه در دست اینها نباشد، تا بتوانند به کارهای خودشان، ادامه میدهند
۵٫
عربستان کشش مدیریت آن چیزی که بر عهده گرفته را در دراز مدت ندارد. بنابراین میشود گفت که سعودیها دچار یک خطای بزرگ تاریخی شدند. منتها این خطا حتماً برای مملکت ما هزینههایی هم به همراه خواهد داشت ولی قطعاً هم سعودیها نمیتوانند با توجه به ضعفهایی که دارند در این موضوعات به پیروزی برسند.
هدف صهیونیستها برای سلطه بر جهان چقدر واقعیت دارد؟
پاسخ به شبهات تاریخی اشغال فلسطین
مجید صفاتاج
مهمترین هدف صهیونیسم جهانی، گسترش سلطه سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و… بر جهان با تکیه بر مقدسترین واژههای حقوقی، دینی و مذهبی است، ولی مهمترین ابزار صهیونیسم جهانی برای از هم پاشیدن جوامع غیرصهیونیسم به دست گرفتن اهرمهای تبلیغاتی جهان و حاکمیت بر مراکز قدرت در صحنه بینالمللی،در زمینههای سیاسی و اقتصادی است.
امروزه این واقعیت را نمیتوان انکار کرد که صهیونیسم جهانی با نفوذ در دستگاه هیئت حاکمه امریکا به عنوان قدرتمندترین کشور جهان که نقش تعیینکنندهای در معادلات بینالمللی دارد و نیز حاکمیت بر مراکز عمده و مهم تولید سلاح و همچنین تسلط بر مراکز اقتصادی جهان نظیر صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی و به دست گرفتن چهار خبرگزاری مهم جهانی به بخش مهمی از اهداف بلندمدت و ایدههای شیطانی خود رسیده است.
امام خمینی«ره» در باره تسلط استکبار جهانی بر جهان میگویند:
«واقعیت این است که دول استکباری شرق و غرب، بهخصوص آمریکا و شوروی، عملاً جهان را به دو بخش آزاد و قرنطینه سیاسی تقسیم کردهاند. در بخش آزاد جهان، این ابرقدرتها هستند که هیچ حد و مرز و قانونی را نمیشناسند و تجاوز به منافع دیگران و استعمار و استثمار و بردگی ملتها را امری ضروری و کاملاً توجیه شده و منطقی و منطبق با همه اصول و موازین خود ساخته و بینالمللی میدانند. اما در بخش قرنطینه سیاسی که متأسفانه اکثر ملل ضعیف عالم، بهویژه مسلمانان در آن محصور و زندانی شدهاند، هیچ حق حیات و اظهار نظری وجود ندارد. همه قوانین و مقررات و فرمولها، همان قوانین دیکته شده و دلخواه نظامهای دستنشانده و دربرگیرنده منافع مستکبران هستند و متأسفانه اکثر عوامل اجرایی این بخش، حاکمان تحمیل شده یا پیروان خطوط کلی استکبارند.»(۱)
در این زمینه در پروتکل شماره ۱۰ آمده است:
«در تمام کشورهای جهان، واژههایی مانند وزارت، نمایندگی، سنا، شورای دولتی، شورای قانونگذاری و هیئت اجرایی، بهرغم تنوع و تعدادشان، همگی مفهوم دولت را میرسانند. این مؤسسات وظایف دولت را (قانونگذاری، قضایی، اجرایی) بین خود تقسیم کردهاند و مانند اعضای مختلف بدن انسان با هم عمل میکنند. حال اگر قسمتی از ماشین دولت صدمه ببیند، تمام دستگاه دولت مثل بدن انسان بیمار میشود و سرانجام میمیرد. اگر سم آزادی را به درون یکی از بافتهای دولت تزریق کنیم، به دیگر بافتها نفوذ میکند و سرانجام موجب نابودی دولت میشود.
از زمانی که سیاست آزادیطلبی به امر مملکتداری راه یافت، سیستم حکومت جای خود را به حکومت مشروطه داد و بدینسان مردم غیرصهیونیست به دست خود، حکومتهای مطلقه را که از ثباتی نسبی برخوردار بودند، متزلزل ساختند. زیرا حکومت مشروطه جز بینظمی، سوءتفاهم، کشمکش، عدم توافق و برخورد میان احزاب، چیزی دیگر به بار نمیآورد. به عبارت دیگر، مشروطه مکتبی است که جز نابودی دولت هدف دیگری ندارد.
«باید افزود که تریبون سخنرانان از جمله عواملی بوده است که در واژگونی و تزلزل حکومتهای مشروطه نقش بسیار مهمی را بازی کرده است. پس از آنکه حکومتهای مشروطه یکی پس از دیگری بر اثر حمله و انتقادهای شدید واژگون شدند، مردم به فکر حکومت جمهوری افتادند. آنگاه به وساطت قوم ما رؤسای جمهور از میان توده مردم انتخاب شدند. یعنی غیرصهیونیستها بیآنکه خود بدانند، دستنشاندگان ما را به رهبری خود پذیرفتند. همه تحولات بالا که در امر مملکتداری صورت گرفتهاند، به مثابه نقبی هستند که به دست ما زیر پای مردم غیرصهیونیست حفر شده است.»(۲)
دکتر «وایزمن»، یکی از رهبران جنبش صهیونیسم که جانشین «هرتزل» شد، به سال ۱۹۲۰ در ضیافتی گفت:
«خداوند برای آنکه قوم ما را از خطر نابودی حفظ کند، آنها را در سراسر دنیا پراکنده ساخت.»
این اظهارات در واقع بند هشت یکی از پروتکلهای سردمداران صهیونیسم است. در آنجا آمده است: «ما صهیونیستها برگزیده خداوند هستیم و پراکندگیمان در سراسر جهان از عنایات اوست. پراکندگی ما در چشم همگان نوعی ضعف به شمار میآید، در حالی که این خود برای ما نوعی قدرت است، زیرا ما اکنون در آستانه فرمانروایی بر سراسر جهان قرار گرفتهایم.»(۳)
اکنون که حدود صد سال از این ماده پروتکل صهیونیستها میگذرد، دنیا شاهد حاکمیت این تفکر شیطانی بر بخش مهمی از مراکز سیاسی، اقتصادی، تبلیغاتی و علمی جهان است. صهیونیستها به شکلی ماهرانه و با تفکری عمیق و برنامهریزی شده، در جهت حاکمیت بر جهان گام برمیدارند. اشغال فلسطین و شعار از نیل تا فرات، پوششی برای پنهان نگاه داشتن استراتژی بلند مدت آنان است.
«والتر راتنو» که به احتمال زیاد یکی از رهبران و دانشوران صهیونیسم است، در تاریخ بیست و چهارم دسامبر ۱۹۱۲ در روزنامه «وی نرفری پرس» نوشت: «زعمای صهیونیسم که سیصد نفرند و همگی یکدیگر را میشناسند، سرنوشت اروپا را تعیین میکنند.»(۴)
اندکی قبل از نهضت ۱۸۴۸ صهیونیستها، «بنیامین دی زرائیلی»، که نام حقیقیش «بنیامین اسرائیلی» است و توسط صهیونیستها غسل تعمید داده شد، در داستان کوتاهی که در سال ۱۸۴۴ میلادی منتشر کرد، نوشت: «دنیا به دست شخصیتهایی اداره میشود که در پشت پرده دستاندرکار و همگی صهیونیست هستند.»(۵)
البته این گونه اظهارات که بیانکننده ریشههای تاریخی تفکر صهیونیسم است، اصولی است که بنای تفکر صهیونیستهای جدید برآن استوار شده است. در یکی از پروتکلها آمده است:
«میخواهیم اعلام کنیم که تا رسیدن به هدفهایمان فاصله چندانی نداریم. اگر چند قدمی را که در پیش داریم طی کنیم، سر و دُم ماری که سمبل قوم ماست، به هم وصل خواهد شد و حلقه کاملی به وجود میآید. معنای کامل شدن حلقه آن است که تمام کشورهای اروپایی درون این حلقه محصور خواهند شد و تحت نفوذمان قرار خواهند گرفت.»(۶)
«سرگئی نیلوس» پژوهشگر روسی که کتاب پروتکلهای جلسات دانشوران صهیونیسم را در سال ۱۹۰۵ در روسیه منتشر کرد، در باره مار سمبل صهیونیستها مینویسد:
«مطابق سوابق و اسرار صهیونیسم، سلیمان و سایر حکمای صهیونیست، در سال ۹۲۹ قبل از میلاد به این فکر افتادند که با روشی صلحآمیز بر جهان غلبه کنند. این طرح در طول سالیان دراز مطالعه و بررسی و سرانجام جزئیات طرح آماده شد. حکمای بعدی تصمیم گرفتند طرح غلبه بر جهان را اجرا کنند. آنان ماری را به عنوان سمبل قوم اسرائیل برگزیدند و موافقت کردند که رهبران قوم سر مار (نام رهبران برای همیشه حتی از خودصهیونیستها هم مخفی مانده) و بدن مار هم عامه صهیونیستها باشند. مطابق این طرح، مار به قلب ملتها نفوذ و شروع به بلعیدن دولتهای غیرصهیونیست و در طول سفرش مسیری دایرهوار را طی میکند تا سرش مجددا به صهیون (اسرائیل) برسد. وقتی گردش مار پایان یافت، یک حلقه به وجود میآید و تمام کشورهای اروپایی در حلقهی مار محصور میشوند. قرار گرفتن اروپا در داخل حلقه به معنی محاصره کردن تمام دنیاست. در طول این سفر، ملتها از نظراقتصادی مغلوب و سرانجام تسلیم صهیونیستها میشوند. براساس این طرح، نابودی ملتها از دو طریق میسر است:
اول ـ بحران اقتصادی
دوم ـ سقوط ارزشهای اخلاقی و معنوی. یعنی چیزی که هم اکنون اکثر کشورهای جهان با آن رو به رو هستند.»(۷)
از این رو میتوان تصریح کرد که مهمترین هدف صهیونیسم، تسلیم ملتها در مقابل خواستهای نامشروع و سلطهطلبانه او و نیز تشکیل حکومت جهانی یهود است. بر این اساس صهیونیسم که سازمانیافتهترین و منسجمترین حکومت روی زمین است، حکومتی را تشکیل میدهد که اتباع آن اعم از فقیر و غنی هر جا که باشند کاملاً به او وفادار میمانند. ابزار قدرت حکومت جهانی یهود، سرمایه و ژورنالیسم یا پول و تبلیغات است. این تنها حکومتی است که نوعی حکومت جهانی را اعمال میکند و سایر حکومتها میتوانند حاکمیت ملی داشته باشند.
در پروتکل شماره یک آمده است:
«پیروزی ما به این وسیله سهلالوصولتر شده است که در روابط خود با کسانی که به آنها نیاز داشتهایم، همواره بر حساسترین عصبهای ذهن بشری یعنی حرص مالاندوزی و تکاثر، پول نقد و سیریناپذیری انسان در زمینه حوایج مادی تکیه کردهایم. هریک از این ضعفهای بشری بهتنهایی کافی است تا قوه ابتکار را فلج سازد و اراده انسانها را مقهور کسی گرداند که فعالیتهای آنان را خریده است.»(۸)
از نظر حکومت جهانی یهود مانعی ندارد که حاکمیت مناطق مختلفجهان به دولتهای ناسیونالیستی واگذار شود. او فقط میخواهد این دولتها تحت سلطهاش باشند. صهیونیسم با شور و حرارت از استمرار و ابقای تقسیمات ناسیونالیستی در جهان غیریهود طرفداری میکند. خود یهودیان هرگز با هیچ ملتی تشابه و اتحاد پیدا نکردهاند. آنها همواره ملتی مجزا بودهاند و خواهند بود.
هنری فورد در کتاب «یهود بینالملل» در این باره مینویسد: «حکومت جهانی یهود تنها زمانی با یک کشور اختلاف پیدا میکند که آن کشور کنترل منافع صنعتی و مالی خود را برای یهود ناممکن سازد و یا در این زمینه تلاش کند. حکومت جهانی یهود میتواند جنگ به راه اندازد و صلح ایجاد کند و در صورتی که با عدم انعطاف روبهرو شود، قادر است هرج و مرج و بیقانونی را حاکم و یا نظم و انضباط را اعاده کند. او تار و پود قدرت جهانی را دراختیار دارد و قدرت را به گونهای در میان کشورها تقسیم میکند که بهنحو احسن مؤید برنامه یهود باشد.»(۹)
از آنجا که حکومت جهانی یهود منابع خبری دنیا را کنترل میکند، همواره قادر است اذهان عمومی مردم جهان را برای حرکت بعدی خود آماده کند. پروتکلهایی که در زیر میآیند، شاهدی بر این مدعا هستند. در پروتکل شماره سه آمده است: «نابودی اریستوکراسی بنا به راهنمایی ما و توسط عوامل ما صورت گرفت، ولی با نابودی اریستوکراسی، داستان پایان نیافت و این بار پولپرستان به شیوه دیگری دام را بر سر راه مردم پهن کردند. همان طور که امروزه میبینیم، پولپرستان یوغ استثمار خود را بر گردن کارگران نهاده و آنها را شدیداً به اسارت گرفتهاند. ما روی صحنه، نقش حامی کارگر را بازی میکنیم و بدینسان زیر شعار همکاری، برابری و تحت شعار اشتراک مساعی جهانی و نیز مطابق اصول فراماسونری خویش کارگران را به صف نیروهای جنگجوی خود یعنی سوسیالیسم، آنارشیسم و کمونیسم سوق میدهیم. اریستوکراسی نیز به دلیل حفظ منافعش همواره به تغذیه و سلامت کارگران توجه خاصی داشت و میخواست کارگر سالم و نیرومند باشد تا بهتر و بیشتر از او بهرهکشی کند، اما موضع ما درست مخالف این نظریه است. ما به مرگ و میر و کشتار غیرصهیونیستها فکر میکنیم. به عبارت دیگر قدرت ما در گرو کاهش مستمر مواد غذایی و ضعف جسمی کارگر است، زیرا از این طریق میتوانیم کارگر را به اسارت خود درآوریم و او را طوری دراختیار داشته باشیم که نتواند علیه خواستههای ما اقدام کند. تسلطیکه از طریق ایجاد گرسنگی بر کارگران به دست میآید، بهمراتب مطمئنتر از تسلطی است که اریستوکراسی به مدد قانون و شاه کسب کرده بود.»(۱۰)
صهیونیسم برای رسیدن به اهداف اصلی خود و تسلط مرحلهای بر جهان راههای مختلفی را طی کرده است. اگر مطالب پروتکلها بهدقت مورد مطالعه قرار گیرند، بهخوبی میتوان دریافت که ریشههای دو جنگ جهانی و بسیاری از شورشهایی که در کشورهای مختلف اروپایی به وقوع پیوستهاند، مستقیم یا غیرمستقیم توسط آنان هدایت شده است.
صهیونیسم جهانی در راستای اهداف بلندمدت خود و حاکمیت بر جهان تلاش وسیعی را برای تسلط بر مراکز علمی و دانشگاهی جهان انجام داده و با تسلط بر علوم مختلف، اعم از علوم تجربی و علوم انسانی نظیر جامعهشناسی و روانشناسی، بخش زیادی از اهداف مورد نظر خود را تأمین کرده است. در پروتکل شماره ۸ آمده است:
«کادر رهبری جامعه ما باید خود را با تمام مظاهر تمدن مجهز کند. کادر رهبری باید عواملی چون روزنامهنگاران، وکلای مدافع ورزیده، سیاستمداران کار کشته، مدیران برجسته و خلاصه افرادی را که در مدارس ویژه از تعلیم و تربیت عالی برخوردار بودهاند، دراختیار داشته باشد. چنین افرادی باید با ساخت اجتماعی جوامع (جامعهشناسی) انسانشناسی و همه زبانهایی که با الفبای سیاست ساخته شدهاند، آشنا باشند. وانگهی این افراد باید با تمام مسائل حساس جامعهای که در آن نقشهایی را بازی میکنند، آشنا شوند. منظور از مسائل حساس، تمایلات، علایق، نارساییها و نقاط ضعف مردم غیرصهیونیست و نیز شرایط محیط زندگی آنهاست. نیازی به گفتن نیست که معاونان و مشاوران کادر رهبری از میان غیرصهیونیستها انتخاب نخواهند شد. غیرصهیونیستهائی که عادت دارند رئیس و مدیر شوند، خود را در مسائل مربوط به مدیریت به زحمت نمیاندازند و هدف را از وسیله تمیز نمیدهند و معمولاً نامهها را بدون آنکه بخوانند امضا میکنند و پست و مقام، ریاست و مدیریت را یا به منظور گرفتن دستمزد احراز میکنند و یا به خاطر ارضای جاهطلبیهایشان.»(۱۱)
مهمترین ابزار اعمال نفوذ صهیونیستها در جوامع مختلف، تربیت مشاوران و متخصصان مختلف و بهکارگیری آنان در کنار رهبری کشورهاست. در پروتکل شماره دو آمده است:
«اطلاعات بی چون و چرا از مهمترین شرایطی است که ما برای انتخاب مدیران در نظر میگیریم و هیچ ضرورتی ندارد که آنها در زمینه مدیریت، تحصیلات و… اطلاعاتی داشته باشند. این گونه مدیران همچون مهره شطرنج در دست مشاوران و متخصصانی خواهند بود که ما از کودکی آنها را برای اداره امور جهان تربیت خواهیم کرد. اینگونه مشاوران را طوری تربیت میکنیم که برای احراز مقامهایی که به آنها واگذار میشود، واجد شرایط باشند. به علاوه، آنها را در زمینه امور سیاسی، تاریخ و تحلیل وقایع آموزش میدهیم. میدانیم که غیرصهیونیستها طوری تربیت شدهاند که نمیتوانند وقایع تاریخی و مشاهدات خود را بدون پیشداوری تحلیل کنند و از این تحلیلها نتیجه عملی بگیرند و یافتههای خود را راهنمای عمل خویش قرار دهند. بنابراین ضرورتی ندارد که ما به آنها اهمیت بدهیم. بگذار که سرگرم شوند و عمری را در آرزو و امید به سر بَرند و به خاطرات گذشته خویش دلخوش نمایند. بگذار خود را با اصولی که ما به نام علم (تئوری) به آنها دیکته کردهایم، مشغول کنند. با توجه به این هدف، ما به یاری مطبوعات، اعتماد غیرصهیونیستها را به صحت این تئوریها جلب میکنیم. روشنفکران غیرصهیونیست، علوم را بهطور مجزا از هم مورد تحقیق قرار میدهند و بدون آنکه خود متوجه باشند اطلاعات فراوان و نتایج گرانبهایی را فراهم میآورند، بدون آنکه آنها را در عمل پیاده کنند؛ اما عوامل ما اطلاعات به دست آمده از این گونه تحقیقات را با هم تلفیق و ترکیب میکنند تا به یک کل دست یابند و فکر خود را در جهت خواستههای ما پرورش دهند.»(۱۲)
اندیشه برتریطلبی صهیونیسم و سلطه بر جهان، چنان صهیونیستها را دچار توهم کرده است که برای هیچ قومی حق حاکمیت نمیشناسد، مگر اینکه تحت سلطه آنان قرار گیرند. در غیر این صورت محکوم به فنا و نابودی خواهد شد. در همین رابطه در پروتکل شماره ۱۵ آمده است:
«برای رسیدن به هدفهای مهم باید از هر وسیلهای استفاده و قربانیان فراوانی را برای رسیدن به هدفها فدا کرد.»
در قسمتی دیگر میگوید:
«میان قوم ما و غیرصهیونیستها تفاوتهای قابلتوجهی از لحاظ استعدادها و تواناییها وجود دارد و همین امر موجب شده است که قوم برگزیده ما از بالاترین میزان انسانیت برخوردار باشد و از غیرصهیونیستها متمایز شود. غیرصهیونیستها اگرچه به ظاهر چشمشان باز است، ولی چیزی نمیبینند. به عبارت دیگر قدرت ابداع (مگر در زمینه مسائل مادی) ندارند. شاید به همین دلیل است که طبیعت خودش از قبل مقرر کرده است که جهانیان را هدایت کنیم و حاکم آنان باشیم.»(۱۳)
صهیونیستها که عمدهترین شعارشان برای تسلط بر جهان تکیه بر آزادی و دموکراسی و سوءاستفاده از واژههای مقدس و گمراه کردن ملتها به منظور تسلط بر آنهاست، وقتی آینده به اصطلاح طلایی و شکوهمندشان را ترسیممیکنند، هیچ نشانی از شعارهای مطرح شده در ساختار حکومتیشان را به کار نمیگیرند. در قسمتی از پروتکل شماره ۱۴ آمده است:
«هنگامی که حکومت شاهنشاهی ما آغاز شد، همه ادیان بهجز دین ما که همانا اعتقاد به خدای یگانه است، باید از بین بروند. بیشک سرنوشت قوم ما به عنوان قومی برگزیده به وجود خدا گره خورده و هم اوست که تقدیر کار جهانیان را با سرنوشت ما پیوند داده است. لذا ریشه هرگونه عقیدهای باید از بیخ و بُن کنده شود، حتی اگر این کار به انکار وجود خدا که ما امروز شاهد آنیم، بینجامد.»(۱۴)
پروتکل شماره ۱۵ میگوید:
«هنگامی که حکومت خود را آشکارا آغاز کردیم و زمان شکوهمند حکمرانیمان فرارسید، به تمام قانونگزاران اعلام میکنیم که قوانین را ساده، منحصر، ثابت و بدون هرگونه تعبیر و تفسیری وضع کنند تا همگان بهراحتی موفق به فهم کامل آنها بشوند. مهمترین عاملی که به قوانین ضمانت اجرایی میبخشد، تسلیم بدون قید و شرط در برابر مقررات است، به این معنی که مقامات پایین از مقامات بالا اطاعت کنند تا امکان هرگونه سوءاستفادهای از بین برود.
«برای کسانی که بخواهند از مقام خود سوءاستفاده کنند، شدیدترین مجازات را در نظر گرفتهایم. علاوه بر آن بر اعمال و رفتار مدیران با دقت نظارت میکنیم، زیرا حرکت سریع ماشین دولت در گرو رفتار آنهاست. هر نوع اهمال در کار آنها موجب سستی کار در سایر جاها میشود. لذا بار دیگر تأکید میکنیم که حتی یک مورد از اعمال غیرقانونی و سوءاستفاده را بدون مجازات نمیگذاریم.»(۱۵)
پینوشتها
۱ـ قسمتى از پیام امام در مورد پذیرش قطعنامه ۵۹۸ مورخ ۲۹/۴/۱۳۶۷ به نقل از: صحیفه نور، ج ۲۰، چاپ سازمان مدارک فرهنگى انقلاب اسلامى.
۲ـ عجاج نویهض، پروتکلهاى دانشوران صهیون، ترجمه، حمیدرضا شیخى، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوى، چاپ اول، ۱۳۷۳، پروتکل شماره ۱۰٫
۳ـ همان.
۴ـ مجید صفاتاج، دانشنامه فلسطین، جلد دوم، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی۱۳۸۱، ص۶۰۶٫
۵ـ همان.
۶ـ عجاج نویهض، پیشین.
۷ـ مجید صفاتاج، پیشین، صص۶۰۷-۶۰۶٫
۸ـ پیشین، پروتکل شماره ۱٫
۹ـ محمد احمدی، (به کوشش) پژوهه صهیونیت، تهران: مؤسسه فرهنگی پژوهشی ضیاء اندیشه، چاپ اول، دی ۱۳۷۶،ص۸۱٫
۱۰ـ عجاج نویهض، پروتکل شماره۳٫
۱۱ـ همان، پروتکل شماره ۸٫
۱۲ـ همان، پروتکل شماره ۲٫
۱۳ـ همان، پروتکل شماره ۱۵٫
۱۴ـ همان، پروتکل شماره ۱۴٫
۱۵ـ پیشین.
سوتیترها:
۱٫
صهیونیستها به شکلی ماهرانه و با تفکری عمیق و برنامهریزی شده، در جهت حاکمیت بر جهان گام برمیدارند. اشغال فلسطین و شعار از نیل تا فرات، پوششی برای پنهان نگاه داشتن استراتژی بلند مدت آنان است.
۲٫
صهیونیستها که عمدهترین شعارشان برای تسلط بر جهان تکیه بر آزادی و دموکراسی و سوءاستفاده از واژههای مقدس و گمراه کردن ملتها به منظور تسلط بر آنهاست، وقتی آینده به اصطلاح طلایی و شکوهمندشان را ترسیممیکنند، هیچ نشانی از شعارهای مطرح شده در ساختار حکومتیشان را به کار نمیگیرند
تبعید امام، تشدید قیام
عبدالرضا نکته سنج
مقدمه: پس از پذیرش لایحۀ خفتبار کاپیتولاسیون، از سوی رژیم منحوس پهلوی، امام خمینی(ره) در سخنرانی کوبنده و پیامی افشاگرانه در برابر این نفوذ استکباری، موضعگیری شدیدی نمود که منجر به بروز نا آرامیها و افزایش روز افزون مبارزات اسلامی، در کشور و دستگیری و تبعید حضرت امام در تاریخ ۱۳ آبان ۱۳۴۳ به ترکیه از سوی رژیم گردید. نوشتار حاضر این مباحث و حوادث پیشآمده را مورد بررسی قرار میدهد.
روزهای سیاه استبداد و اختناق
رژیم پهلوی، توسط رضاخان تأسیس گردید، او بدواً بعد از کودتای انگلیس سیدضیاءالدین طباطبایی (عامل انگلیس) به عنوان وزیر دفاع منصوب گردید و بعد از چندی با کودتایی علیه سیدضیاء به نخستوزیری رسید. سپس طی دخل و تصرفهایی به میل خود، قانون اساسی کشور را توسط مجلس مؤسسان تغییر داد و زمینه را برای سلطنت خود و آغاز حکومت سلسله پهلوی فراهم کرد. از ویژگیهای دوران پادشاهی رضاخان، وابستگی به بیگانگان، خودکامگی، دیکتاتور و اختناق، تخریب هویت اسلامی و تهاجم علیه شعائر در سنتهای دینی، نظامیگری و کشف حجاب میباشد.
با اشغال ایران توسط اجانب، در جنگ جهانی دوم، ارتش نوین رضاشاه با استعداد یکصد و بیست هزار نفر و تجهیزات جنگی، در برابر اولین شعلههای این تهاجم مقاومت نکرد و ظرف مدت شش روز از هم پاشید. رضاخان که زمانی توسط انگلیسیها بر مسند قدرت قرار گرفته بود، از سلطنت عزل گردید و به جزیره موریس در اقیانوس هند تبعید شد. بعد از برکناری او، فرزندش محمدرضا پهلوی با حمایت انگلستان به سلطنت رسید.(۱)
بعد از تبعید رضاخان، ملت مسلمان ایران فرصت جدیدی به دست آورد تا در جهت احیای حرکت مشروطه، گامهای مؤثری بردارد. این تلاش که به مدت ۱۲ سال از شهریور ۱۳۲۰ش تا مرداد ۱۳۳۲ش به درازا کشیده شده بود، بر دو پایه استوار بود: جلوگیری از بازگشت دیکتاتوری و اختناق رژیم پهلوی و کوتاه کردن دست استعمارگران در این راه، لذا رهبران مذهبی و نیروهای مردمی دست به دست هم دادند و گامهای مؤثری برداشتند که در نهایت منجر به محدود کردن هر چه بیشتر قدرت دربار شاهنشاهی و ملی شدن صنعت نفت گردید، لیکن همانند عصر مشروطه به دلیل نیرنگ ابرقدرتها و دولت های مستکبر، اختلافات داخلی و فقدان رهبری مقتدر و جامع، این نهضت که صبغهای دینی و مردمی داشت به نتیجه نهایی نرسید و بار دیگر اختناق و استبداد و سلطه بیگانه به کشور بازگشت و به مدت یک ربع قرن بر مقدرات این سرزمین اسلامی حاکم گردید. البته این سخن به معنای نفی کوششهای سیاسی و مبارزات دلیرانه و دلسوزانه شخصیتهایی چون آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی و مردمان متدین، فداکار و مقاوم نمیباشد.(۲)
تداوم سلطهی استکبار بر ایران
بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ش، تظاهرات و اعتراضات مردمی در تهران و شهرستانها به شدت سرکوب گردید. جمعی از بازاریان تهران دستگیر و به جزیرهی خارک تبعید شدند.(۳)قرارداد کنسرسیوم نفت که جریانی استعماری بود با هدف بهرهبرداری از مخازن نفت ایران توسط حکومت دستنشانده شاه به این ملت تحمیل گردید. قراردادی که مغایر با قانون ملی شدن صنعت نفت بود و همه ثمرات مبارزات ملت ایران را در ماجرای قیام علیه استیلای استکبار و غارت منابع ایران بر باد داد.
تأسفبارتر از آن، حضور فزاینده مستشاران آمریکایی بود که به تدریج مقدرات سیاسی، اقتصادی و نظامی ایران را زیر سلطهی نوین آمریکا برد. بعد از عضویت ایران در پیمان بغداد در زمان نخستوزیری حسین علاء و امضای قرارداد نظامی دوجانبه با آمریکا، حضور نظامیان و مستشاران آمریکایی در ایران گسترش یافت.
ورود ایران به این پیمان امنیتی، سیاست بیطرفی ایران را نقض میکرد. شهید والامقام سیدمجتبی نواب صفوی رهبر فدائیان اسلام از مخالفان سرسخت این معاهده ننگین بود، زیرا اعتقاد داشت عضویت ایران در این پیمان زمینههای سلطه نظامی آمریکا را در ایران فراهم خواهد ساخت.(۳)
در این سالها، ساواک با هدایت و نقش سرویسهای اطلاعاتی آمریکا و انگلستان و سپس با کمک موساد (سازمان جاسوسی رژیم صهیونیستی) به سوی تشکیلاتی آمیخته به هراس و وحشت پیش رفت، اما به جای آنکه دستاوردهای اطلاعاتی و امنیتی خود را در جهت حفظ منافع کشور و مردم ایران به کار گیرد، در خدمت تأمین منافع آمریکا، بریتانیا و سپس رژیم اشغالگر قدس به کار گرفته شد.(۴)
اصلاحات به سبک آمریکایی
با رحلت آیات عظام بروجردی و کاشانی در سال ۱۳۴۰ شمسی، رژیم منفور پهلوی تصور کرد زمینه برای جانشینی مراجع یا مرجع تقلید وجود ندارد و لذا فرصت را برای اصلاحات آمریکایی مناسب دید. حتی شاه تلاش کرد پایگاه مرجعیت را از قم به نجف اشرف انتقال دهد، به همین دلیل ضایعه رحلت حضرت آیتالله العظمی بروجردی را به علمای عتبات عراق تسلیت گفت. قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی در اولین دوره مجلس شورای ملی، جهت تشکیل شوراهای استان و شهرستان به تصویب رسیده و تا زمان روی کار آمدن اسدالله علم بدون تغییر مانده بود، اما براساس لایحه اصلاح قانون انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی که در مهر ۱۳۴۱ توسط دولت علم به تصویب رسیده بود، شرط مسلمان بودن و سوگند به قرآن مجید حذف گردیده بود. تصویب این لوایح به سرعت، اعتراض علما و مردم مسلمان را برانگیخت. مبارزات پیگیر امام خمینی، مراجع عظام تقلید و مدرسان حوزه علمیه که به زودی توسط روحانیت و مبلغان در سراسر ایران گسترش یافت، سرانجام شاه و دولت سرسپرده او را وادار به عقبنشینی و اعلام القای این تصویبنامه کرد. رژیم استبدادی بعد از شکست در طرح مورد اشاره، در گام بعدی به میدان آمد تا با اعلام اصول ششگانهای به اصطلاح انقلاب سفید و به نظرخواهی گذاردن آن، اقدام مؤثری در جهت اجرای سیاستهای مورد نظر آمریکا انجام دهد. رفراندوم انقلاب سفید، اعتراض شدید علما و در رأس آنان امام خمینی را برانگیخت. مردم مسلمان قم همراه با زعمای دینی در این حرکت اعتراضآمیز هماهنگ گردیدند و با انتشار اعلامیه امام و دیگر مراجع، مبنی بر غیرقانونی بودن همهپرسی (رفراندوم)، مردم تهران، قم و سایر شهرستانها به خیابانها آمدند و دانشجویان هم با صدور اعلامیهای اقدامات ضداسلامی و غیرقانونی رژیم پهلوی را محکوم کردند.
با نزدیک شدن نوروز ۱۳۴۲ش امام خمینی در اعتراض به سیاستهای نظام شاهنشاهی اعلام عزای عمومی کرد. مراجع دیگر و علمای حوزهها از ایشان پیروی کردند. در دوم فروردین ماه همین سال در جریان برگزاری مراسم سوگواری به منظور فرارسیدن سالروز شهادت امام صادق(ع) (مقارن با ۲۵ شوال ۱۳۸۱ق) عوامل ساواک و کماندوهای گارد شاهنشاهی در لباس افراد غیرنظامی به مدرسه فیضیه قم یورش بردند و عدهای از روحانیون و طلاب را به شهادت رسانیدند و یا مضروب نمودند.
امام خمینی طی اعلامیهای اظهار داشت: ترس و هراس را از خود دور کنید. دستگاه حاکمه با ارتکاب این جنایت، خود را رسوا ساخت و ماهیت چنگیزی خود را به خوبی نشان داد.
در عصر عاشورای ۱۳۸۳ ق مصادف با ۱۳ خردادماه ۱۳۴۲ شمسی، امام خمینی به مدرسه فیضیه قم رفت و مقارن ساعت ۵ بعدازظهر، بیانات تاریخی خود را ایراد کرد. در این سخنرانی، آن روح قدسی، شخص شاه را مورد انتقاد قرار داد و در میان دهها هزار نفر مستمع، شاهنشاه را بیچاره و بدبخت خطاب کرد. این سخنان، رژیم شاهنشاهی را سخت تکان داد و رژیم در برابر آن به سیاست خشونت و تهدید و سرکوب متوسل شد و دستور بازداشت رهبر کبیر انقلاب را صادر کرد.
در بامداد ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ش، نظامیان و مأموران امنیتی از تهران به قم آمده و به سوی منزل امام خمینی رفتند و ایشان را دستگیر و روانه تهران نمودند. با انعکاس خبر دستگیری امام خمینی، موجی عظیم از اعتراضات مردمی در قم به پا خاست و به دنبال آن، در تهران و سایر شهرستانها تظاهراتی توأم با اعتراض به راه افتاد. در تهران این تظاهرات گسترده و باشکوه بود، اما با ورود گارد شاهنشاهی، قتلعام صدها نفر از مردم معترض آغاز شد و بدینگونه قیام ۱۵ خرداد که با سرکوب و کشتار توأم بود شکل گرفت.(۵) در طول بازداشت امام خمینی فعالیتهای همهجانبهای از جمله تلگرافهای سراسری از سوی علما، اعتصاب بازار تهران و فعالیتهای دیگر آغاز شده و تداوم یافت. شاه برای آزادی امام خمینی و به منظور تبرئه خود، تقصیرها را به گردن اسدالله علم انداخت تا راه گریزی داشته باشد، لذا در ۱۷ اسفندماه ۱۳۴۲ علم از اجرای نقش خود کنار رفت و حسنعلی منصور جایش را گرفت. اول فروردینماه ۱۳۴۳ هم وزیر کشور آزادی امام خمینی را اعلام کرد.(۶)
تصویب سند اسارت
دولت آمریکا از اوایل نخستوزیری اسدالله علم، ادامه حضور نظامیان آمریکایی که به عنوان مستشار در ایران خدمت میکردند و نیز اعضای خانواده آنان را مشروط بر معافیت از شمول قوانین قضایی ایران کرده بود. قبول این درخواست یعنی معافیت نظامیان آمریکایی، در صورت وقوع جرم در دادگاههای ایران به معنای احیای کاپیتولاسیون بود و به موجب آن، دولت ایران حق رسیدگی به جرایم جنایی پرسنل نظامی آمریکایی را در قلمرو خود نداشت. کاپیتولاسیون (Capitulation) عبارت است از وضع ناشی از قراردادهایی که دول زورگو و استعمارگر به خصوص در قرن نوزدهم میلادی به کشورهای عقبافتاده و ضعیف تحمیل میکردند و به موجب آن قراردادها، اتباع دولتهای استعماری پس از ورود به قلمرو دولت ناتوان، تحت حاکمیت محاکم دول متبوع خود باقی میماندند و دادگاههای کشور ضعیف حق محاکمه آنان را نداشت.(۷)
وزارت امور خارجه ایالات متحد در فروردین ۱۳۴۱/ مارس ۱۹۶۲ از دولت ایران درخواست کرد کارکنان نظامی آمریکا مأمور خدمت در ایران از امتیازات و مصونیتهای اعضای اداری و فنی مشروح در پیمان وین برخوردار گردند. (۸)
در سیزدهم مهر ۱۳۴۳ در کابینه اسدالله علم، به دستور شاه و پیشنهاد آمریکا لایحه مصونیت مستشاران و دیگر افراد تبعهی آمریکا در ایران تهیه و در زمان کابینه حسنعلی منصور معدوم، برای تصویب تسلیم مجلس شورای ملی گردید. این لایحه در جلسه مورخ ۲۱ مهر ۱۳۴۳ هنگام نیمهشب با تطمیع و تهدید نمایندگان مجلس شورای ملی به تصویب رسید. دولت حسنعلی منصور که در برابر آمریکا مطیع و بیاراده بود، ماده واحدهای را به قرارداد وین که به موقعیت مأموران سیاسی یک کشور در سرزمین دیگر مربوط میشود، الحاق کرد و از مجلس خواست تا آن ماده واحده را که طبق آن تمامی کارمندان نظامی یا مستخدمان غیرنظامی وزارت دفاع آمریکا و خانوادههای آنها هم از مزایای آن قرارداد بهرهمند میشوند، تصویب کند. تصویب این ماده واحده به صورت نیمه مخفی ابتدا در مجلس سنا و سپس در مجلس شورای ملی به تصویب رسید.(۹)
به دنبال تصویب این لایحه، آمریکاییها اعطای وام دویست میلیون دلاری به ایران را برای خرید اسلحه به تصویب رسانیدند. دولت ایران موظف بود ظرف ۵ سال سیصد میلیون دلار بازپرداخت کند؛ یعنی یکصد میلیون دلار سود این وام بود. در مقابلش، مصوبه کاپیتولاسیون باید اجرایی میگردید.
هشدار امام خمینی درباره نفوذ اجانب در ایران
امام خمینی که از حضور مستشاران نظامی و امنیتی آمریکا در ایران آگاهی داشت و از تصویب کاپیتولاسیون اطلاع یافته بود، از آنجا که این مصوبه کاملاً محرمانه بود و در روزنامههای رسمی هم آن را اعلام نکرده بودند، برای اینکه دقیقاً در جریان این تصویبنامه قرار گیرد، افرادی را به مجلس شورای ملی فرستاد و آنان متن این قانون ننگین را برای امام آوردند. آن روح قدسی با مطالعه نشریه داخلی مجلس دریافته بود که رژیم شاه بار دیگر چه ضربهای به استقلال ایران زده و چه خیانت بزرگی به اسلام و مسلمین نموده است. امام خمینی در ابتدا جلسهای با حضور علما و روحانیان برجسته قم تشکیل داد و از آن پس نمایندگانی را به شهرهای گوناگون فرستاد تا آنان مردم را برای اعتراض به این مصوبه حقارتآمیز و اسارتآور آماده کنند، در حالی که رژیم میکوشید تا با برگزاری تبلیغاتی پرزرق و برق جشن چهارم آبان ۱۳۴۳ مصادف با چهل و پنجمین سالروز تولد شاه، این مسئله را به دست فراموشی بسپارد.(۱۰)
صبح روز چهارم آبان عده زیادی از مردم شهرهای مختلف برای شنیدن سخنرانی امام راهی قم گردیدند. ساعت هشت و نیم صبح چهارم آبان در حالی که رهبر کبیر انقلاب به شدت ناراحت و افروخته به نظر میرسید، سخنرانی تاریخی خود را در جمع هزاران نفر از مردم در شهر قم ایراد نمود. ایشان سخنرانی خود را پس از ذکر نام خدا با آیه استرجاع (انا لله و انا الیه راجعون) شروع کرد و اظهار داشت: «من تأثرات قلبی خودم را نمیتوانم اظهار کنم. قلب من در فشار است. …ایران دیگر عید ندارد، عید ایران را عزا کردند. عزا کردند و چراغانی کردند و دستهجمعی رقصیدند. ما را فروختند. استقلال ما را فروختند و باز هم چراغانی کردند، پایکوبی کردند… این تصویبنامه را بردند به مجلس، آنجا مخالفتهایی هم شد، لکن با کمال وقاحت گذراندند. دولت با کمال وقاحت از این امر ننگین طرفداری کرد. ایران خودش را فروخت برای این دلارها [اخذ وام دویست میلیون دلاری از آمریکا]، استقلال ما را فروخت. جزو دولت مستعمره حساب کرد، ملت ایران را پستتر از وحشیها در دنیا معرفی کرد… . ای سران اسلام به داد اسلام برسید، ای علمای اسلام به داد اسلام برسید… آمریکا از انگلیس بدتر، انگلیس از آمریکا بدتر، شوروی از هر دو بدتر، همه از هم بدتر و پلیدتر، اما امروز سر و کار ما با این خبیثهاست، با آمریکاست… اگر یک خادم آمریکایی یا یک آشپز آمریکایی مرجع تقلید شما را در وسط بازار ترور کند، پلیس ایران حق ندارد جلوی او را بگیرد، دادگاههای ایران حق محاکمه ندارند. اگر کسی سگ آمریکایی را با اتومبیل زیر بگیرد، بازخواستش میکنند، حتی اگر شاه ایران باشد، اما چنانچه یک آشپز آمریکایی، بزرگترین مقام ایران را زیر بگیرد، کسی حق اعتراض ندارد.»(۱۱)
این نطق افشاگرانه که جمعیت حاضر با شنیدن آن گریه میکردند، در سالروز میلاد بانوی بزرگ اسلام حضرت فاطمهی زهرا«س» ایراد گردید. امام در سخنان گهربار خود، ضمن برشماری اهداف شوم استکبار جهانی، ملت ایران را آگاه میسازد که اگر نفوذ روحانیت باشد، هیچیک از مصائبی که توسط دستنشاندگان استعمار پدید آمده است انجام نمیشد. علما و روحانیان میتوانند از نفوذ همهجانبه اجانب جلوگیری کنند و چون سدی در برابر سلطهگری آنان بایستند، لذا ایشان ضمن دعوت از دیگر مراجع و روحانیان، موضع آن دستهای را که مهر سکوت بر لب زده و در گوشهای جنایات و خیانتهای رژیم آمریکایی شاه را نظاره میکنند، مردود دانسته و چنین میفرماید: «آن آقایانی که میگویند باید خفه شد [آیا] اینجا هم باید خفه بشویم؟ ما را بفروشند و خفه بشویم؟! قرآن ما را بفروشند و خفه بشویم؟ والله گناهکار است کسی که داد نزند، والله مرتکب [گناه] کبیره است کسی که فریاد نکند(۱۲)
سرانجام امام با اشاره به این مطلب که قانون حق قضاوت کنسولی (کاپیتولاسیون) را قانون نمیدانیم و این مجلس را مجلس و این دولت را دولت نخواهیم دانست، مصوبه مجلس شورا و احیای امتیاز کاپیتولاسیون را مردود شمرد
امام خمینی در تبعیدگاه ترکیه
بیانات کوبنده باعث گردید رژیم بهانهای برای دستگیری و تبعید امام به دست آورد، بنابراین ۹ روز بعد از سخنرانی ایشان و در شب سیزدهم آبان ۱۳۴۳ صدها کماندو و چترباز مسلح، بیت امام را در محله یخچال قاضی قم به محاصره درآوردند و از بام و دیوار وارد منزل ایشان گردیدند و آن رهبر عالیقدر را دستگیر کردند و توسط ماشینی که در درب بیت آن بزرگوار توقف نموده بودند، با شتاب هر چه افزونتر به فرودگاه مهرآباد تهران انتقال دادند و آن زعیم عالیقدر را با هواپیمای هرکولس نیروی هوایی ارتش به ترکیه منتقل نمودند. هواپیمای حامل امام و تیم امنیتی همراه با ریاست سرهنگ افضلی حوالی ظهر روز سیزدهم آبان در فرودگاه آنکارا به زمین نشست. امام به محض ورود به آنکارا به دلیل عدم دسترسی به منابع علمی و کتابهای مورد نیاز، آموختن زبان ترکی را به وسیله خودآموز آغاز نمود (۱۳)
روز بعد رادیو و مطبوعات کشور، خبر دستگیری و تبعید امام را اینگونه گزارش نمودند: «طبق اطلاع موثق و شواهد و دلایل کافی، چون رویه آقای خمینی و تحریکات مشارالیه بر علیه منافع ملت و امنیت و استقلال و تمامیت ارضی کشور تشخیص داده شد، لذا در تاریخ ۱۳ آبان ۱۳۴۳ از ایران تبعید گردید.»(۱۴)
فرزند ارشد امام خمینی مرحوم آیتالله حاج سیدمصطفی خمینی در حوالی ساعت ۹ همان روز سیزدهم آبان برای جلوگیری از جلب نظر مأموران، خود را به منزل آیتالله مرعشی نجفی رسانید لیکن هنوز چند لحظه از ورود وی به منزل ایشان نگذشته بود، کماندوها وارد بیت معظمله گردیدند و حاج سیدمصطفی را دستگیر و به اتهام اقدام بر ضدامنیت داخلی! بازداشت و به زندان قزلقلعه در تهران انتقال دادند، اگرچه ایشان پس از گذرانیدن ۵۷ روز در زندان، روز چهارشنبه ۸ دی ۱۳۴۳ از حبس آزاد و همان روز وارد قم گردید، اما در ۱۳ دی دستگیر و بیدرنگ او را روانه تهران کردند و در بامداد روز بعد ایشان را با هواپیمایی به استانبول ترکیه اعزام نمودند.(۱۵)
یادآور میگردد در ۲۱ آبان ۱۳۴۳ امام را از آنکارا به شهر بورسا در ۴۶۰ کیلومتری غرب آنکارا انتقال دادند. امام میگوید: «وقتی به این شهر رسیدیم اتاقی را در خانهای دراختیار من قرار دادند. تمام اوقاتم در آنجا سپری میشد، حتی در همان اتاق قدم میزدم. اجازه خروج از خانه را نداشتم.» امام دو ماه تمام ایام تبعید در ترکیه را به تنهایی سپری میکرد تا اینکه فرزندشان به نزد ایشان آمد.(۱۶)
از کارهای علمی مهم و ارزشمند امام، نگارش کتاب گرانسنگ تحریرالوسیله است که اغلب مطالب آن در تبعیدگاه بورسای توسط ایشان به نگارش درآمده است. امام مینویسد: «اینجانب قبلاً حاشیهای بر کتاب وسیله النجاه مرحوم آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی (قدس سره) نوشته بودم، ولی زمانی از قم به دلیل رویدادهای اندوهگینی که برای اسلام و مسلمین پیش آمد که شاید تاریخ آنها را ضبط کند، در اواخر جمادیالثانی ۱۳۸۴ به بورسای از توابع ترکیه تبعید شدم و تحت نظر مراقبت اما فارغالبال بودم، لذا تصمیم گرفتم به منظور سهولت استفاده، آن حاشیه را در متن کتاب مذکور مندرج نمایم و اگر خدای متعال توفیق دهد، مسائل مورد ابتلای دیگری را بدان بیفزایم.»(۱۷)
ایشان علاوه بر فعالیتهای علمی، نگارش و تألیف، از ایران نیز غافل نبود و در مواقع مقتضی نامههایی خطاب به خانواده، علما، مراجع عظام نوشته که در آنها در باب توجه به مسائل افراد محروم و کمبضاعت، مسائل حوزه و برخی نکات دیگر تذکراتی میدادند.(۱۸)
در ۲۱ آبان ۱۳۴۳ جمعی از علمای تهران به خصوص آیات معزز میرزا احمد آشتیانی، حاج سیداحمد خوانساری، حاج شیخ حسین تنکابنی در منزل آیتالله آشتیانی نشستی تشکیل دادند. وزیر دربار- قدس نخعی- را هم دعوت کرده بودند تا تصمیمهای این جمع را به آگاهی مقامات رژیم برسانند. همچنین علمای مذکور خواستار این بودند که رژیم شاهنشاهی با اعزام نمایندهای از سوی روحانیان برجسته تهران به ترکیه و دیدار با امام موافقت نماید و برای انجام این مأموریت، مرحوم آیتالله شیخ مرتضی پسندیده (برادر بزرگ امام) پیشنهاد گردید. عوامل نظام طاغوتی با توجه به خشم علما و روحانیت و نیز مردم و نیز در جهت آرام ساختن فضای آشفته کشور با این تقاضای علمای یادشده موافقت کرد، ولی درباره آیتالله پسندیده و اعزام وی به ترکیه، مخالفت خود را اعلام نمود. علما ناگزیر سید فضلالله خوانساری (داماد آیتالله سیداحمد خوانساری) را پیشنهاد دادند که رژیم پذیرفت و مقرر گردید وسایل سفر وی به ترکیه توسط ساواک فراهم گردد، اما مأموران امنیتی نمیخواستند وی از کم و کیف محل تبعیدگاه امام مطلع گردد، از این رو محل ملاقات را در استانبول قرار دادند. در ۲۹ آذر ۱۳۴۳ مرحوم خوانساری در این شهر با امام که از بورسا آمده بود ملاقات کرد. در ۲۳ خرداد ۱۳۴۲ نیز شیخ محمدعلی صفایی و سیدمهدی گلپایگانی (فرزند آیتالله گلپایگانی) به نمایندگی از مرجع عالی مقام، حضرت آیتالله العظمی سیدمحمدرضا گلپایگانی به استانبول عزیمت نمودند تا با امام دیدار و ملاقاتی داشته باشند.(۱۹)
امام در ترکیه پیگیر مسائل سیاسی و اجتماعی بود و میکوشید در همان شرایط دشوار، نهضت اسلامی را تداوم بخشد و از طریق مکاتبات و ارسال وکالتنامه، مبارزات خود را به نحو دیگری دنبال مینمود و تا حدودی توانست جای خالی خود را ترمیم نماید و از ایجاد تزلزل در محافل روحانی جلوگیری نماید. به گفته خطیب مشهور مرحوم فلسفی، امام آنقدر مراقب بود که در کلام خود ضعف نشان ندهد که حتی از مأمور خود نمیخواست به دلیل حبس هوای اتاق، پردهها را بالا بزند و پنجره را بگشاید.(۲۰)
شهید آیتالله سیدمصطفی خمینی گفته بود: وقتی مرا به ترکیه تبعید کردند، وقتی خدمت ابوی رسیدم، دیدم لای پردههای اتاق یک ذره باز است و روشنایی اندکی به داخل اتاق میآید، گفتیم چرا پردهها را کنار نمیزنید، امام فرمود نمیخواستم حتی کوچکترین خواهشی از آنان در این مورد بنمایم.(۲۱)
چون امام متوجه شد عدهای از علما برای آزادی ایشان اقداماتی به عمل میآورند، تأکید نمود راضی نیستم کسی برای من نزد دستگاه ستم و کارگزاران جفاکارش وساطت نماید.(۲۲)
واکنشها و اعتراضات فراگیر
دستگیری و تبعید امام، امواج گستردهای از خشم و نگرانی را در حوزههای علمیه، مجامع مذهبی و محافل دینی به وجود آورد. شاه که پایههای سلطنت خود را لرزان میدید، به نیروهای نظامی و امنیتی دستور داد تا هرگونه خروش و حرکتی را سرکوب کنند. لذا شماری از علمای مبارز و مجاهد روانه سیاهچالهای رژیم استبدادی گردیدند. عدهای از بازاریان، جوانان دانشگاهی و دیگر مبارزان اقشار گوناگون که در بر پا داشتن تظاهرات و تعطیلی بازار نقش داشتند، بازداشت و محبوس گردیدند.(۲۳)
علیرغم این فضای آشفته و اختناق، عدهای با وجود کنترلهای شدید امنیتی به اقدامات مسلحانه علیه حکومت روی آوردند. از نخستین اقدامات مسلحانه، ترور حسنعلی منصور نخستوزیر وقت و کسی بود که در زمان او کاپیتولاسیون تصویب گردید و امام دستگیر و تبعید شد. این کار توسط شهید محمد بخارایی از اعضای جمعیت مؤتلفه اسلامی انجام گردید. حسنعلی منصور که از اسفند ۱۳۴۲ تا بهمن ۱۳۴۳ نخستوزیر بود در ساعت ۱۰ صبح اول بهمن ۱۳۴۳ در میدان بهارستان مقابل درب ورودی مجلس شورای ملی مورد سوءقصد قرار گرفت و در ششم بهمن در بیمارستان به هلاکت رسید. دادگاه نظامی چهار تن به اسامی محمد بخارایی (ضارب) صادق امانی، رضا صفار هرندی و مرتضی نیکنژاد را به اعدام محکوم و ۹ نفر دیگر را به زندانهای طویلالمدت محکوم کرد. همه آنان وابسته به سازمان مخفی هیأت مؤتلفه اسلامی بودند.(۲۴)
ترور نافرجام شاه
شهید رضا شمسآبادی که موفق شده بود از هفت خوان ضد اطلاعات ارتش بگذرد و وارد گارد شاهنشاهی شود، صفیر گلولههایش پایههای کاخ مرمر را به لرزه درآورد. این اقدام در زمانی صورت گرفت که شاه فکر میکرد هر حرکتی به کلی خاموش گردیده و او همچنان با خیال راحت خواهد توانست به سلطه خود بر ملتی ستمدیده و محروم ادامه دهد، ترور وی توسط شمسآبادی در ۲۱ فروردین ۱۳۴۲ هر چند ناموفق ماند، ولی این واقعیت را اثبات کرد که شعلههای نهضت، نه تنها خاموش نشده، بلکه روزبهروز فروزانتر خواهد شد.(۲۵)
مهمترین فعالیت سیاسی که در میان جامعه اسلامی وجود داشت، حفظ یاد و نام امام خمینی به عنوان رهبر کبیر انقلاب در مسیر مبارزه بود و این امری بود که رژیم از آن به شدت وحشت داشت.
از آن سو، وقتی مقامات ترکیه با حجم تلگرافهای اعتراضآمیز که از داخل کشور و دیگر نقاط جهان مواجه شدند، به رژیم ایران اعلام کردند دیگر صلاح نیست، امام خمینی در ترکیه بماند. در پی این پیغام، شاه با سفیر ایران در بغداد مذاکره و نظر او را میخواهد، او هم شاه را ترغیب مینماید امام را به عراق بفرستد. شاه موافقت میکند و امام در ظهر روز سهشنبه ۱۳ مهر ۱۳۴۳ از ترکیه با یک هواپیما وارد بغداد گردید و بعد از زیارت عتبات عراق در کاظمین، سامرا و نجف در ۲۳ مهر وارد نجف اشرف گردید.(۲۶)
پینوشتها
۱ـ اهرمها، فخر روحانی، ص ۲۴، تاریخ بیست سالهی ایران، حسین مکی، ج ۷، صص ۱۱۹ـ۱۱۸، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج اول، ص ۹۴ـ۹۳.
۲ـ تاریخ معاصر ایران، علی اکبر ولایتی و دیگران، ص ۱۱۲.
۳ـ نهضت روحانیون ایران، علی دوانی، ج ۲، ص ۴۴، ناگفتهها، مهدی عراقی، ص ۸۴.
۴ـ ایران و تاریخ، بهرام افراسیابی، صص ۵۴ـ۵۲، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج اول، ص ۳۹۳، ساواک و روحانیت، ص ۹۴، فرازهایی از تاریخ انقلاب به روایت اسناد ساواک و لانه جاسوسی، صص ۲۲۷ـ۲۲۶.
۵ـ تاریخ سیاسی ۲۵ ساله ایران، ج ۱، ص ۲۹۷، کوثر، ج ۱، ص ۹۷، فرازهای فروزان، از نگارنده، صص ۴۱۱ـ۴۱۰، سپیدهای که از افق ایمان بردمید، از راقم این سطور، صص ۷۹ـ۷۸.
۶ـ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در دوران پهلوی، صص ۲۹۰ـ۲۸۹.
۷ـ دائرهالمعارف پارسی، مصاحب، ج ۲، ص ۲۱۱۲.
۸ـ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در دوران پهلوی، ص ۲۹۰، پاورقی.
۹ـ تاریخ معاصر ایران، گروهی از نویسندگان، صص ۱۵۶ـ۱۵۵، نیز تاریخ معاصر، ولایتی و دیگران، ص ۱۳۵.
۱۰ـ انقلاب اسلامی در چرایی و چگونگی رخداد آن، گروهی از نویسندگان، ص ۸۴.
۱۱ـ متن این سخنرانی در صحیفه امام، ج اول، صص ۴۲۴ـ۴۱۵ آمده است.
۱۲ـ صحیفهی امام، ج اول، ص ۴۲۰.
۱۳ـ سیاحت خورشید، از نگارنده، ص ۱۰۳، پابهپای آفتاب، ج ۲، صص ۳۱۴ـ۳۱۳، حریم امام، ۱۳ آبانماه ۱۳۹۵، ش ۲۴۱، ص ۴.
۱۴ـ روزنامهی اطلاعات، ۱۳ آبانماه ۱۳۴۳، ص ۱.
۱۵ـ فصلنامه ۱۵ خرداد، ش ۴۱ و ۴۲، پاییز و زمستان ۱۳۹۳، صص ۳۵۰ـ۲۹۴.
۱۶ـ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج ۲، ص ۶۴، سیاحت خورشید، ص ۱۰۴.
۱۷ـ تحریرالوسیله، ج اول، دیباچهی کتاب.
۱۸ـ این مرسولات در جلد اول صحیفه امام آمده است.
۱۹ـ سیاحت خورشید، صص ۱۰۷ـ ۱۰۶، فصلنامه یاد، ش ۳۱ و ۳۲، صص ۱۰۳ـ۱۰۲.
۲۰ـ خاطرات و مبارزات فلسفی، ص ۴۰۸.
۲۱ـ پابهپای آفتاب، ج ۴، ص ۵۷.
۲۲ـ کوثر، ج اول، ص ۱۸۱.
۲۳ـ فصلنامه ۱۵ خرداد، ش ۴۱ و ۴۲، صص ۳۲۴ـ۳۱۸.
۲۴ـ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در دوران پهلوی، صص ۲۹۹ـ۲۹۸.
۲۵ـ حماسه شهید شمسآبادی، پیام انقلاب، ش ۷۴، دی ۱۳۶۱.
۲۶ـ سیاحت خورشید، صص ۱۱۹ـ۱۱۸، صص ۱۴۹ـ۱۴۸.
سوتیتر:
۱٫
با اشغال ایران توسط اجانب، در جنگ جهانی دوم، ارتش نوین رضاشاه با استعداد یکصد و بیست هزار نفر و تجهیزات جنگی، در برابر اولین شعلههای این تهاجم مقاومت نکرد و ظرف مدت شش روز از هم پاشید.
۲٫
لایحه اصلاح قانون انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی که در مهر ۱۳۴۱ توسط دولت علم به تصویب رسیده بود، شرط مسلمان بودن و سوگند به قرآن مجید حذف گردیده بود. تصویب این لوایح به سرعت، اعتراض علما، روحانیان و مردم مسلمان را برانگیخت
۳٫
نوروز سال ۱۳۴۲ش، امام خمینی در اعتراض به سیاستهای نظام شاهنشاهی اعلام عزای عمومی کرد. در جریان برگزاری مراسم سوگواری به منظور فرارسیدن سالروز شهادت امام صادق(ع) عوامل ساواک و کماندوهای گارد شاهنشاهی به مدرسه فیضیه قم یورش بردند و عدهای از روحانیون و طلاب را به شهادت رسانیدند
منظومه اهل دل
معراج زیارت
صحرا به صحرا، کو به کو، داریم نم نم میرویم
پشت سر هم، دم به دم، آدم به آدم میرویم
ما هر دو عالم را به این معراج دعوت میکنیم
از این سوى عالم اگر آن سوى عالم میرویم
راهى شدن، دریا شدن، یعنى کمال قطرهها
ما هم به راه افتادهایم و جانب یم میرویم
در شعله آتش میشویم، آتش به عالم میزنیم
هم مثل یک پروانه میسوزیم ما، هم میرویم
هم در نجف هم کربلا پرچم به دست زینب است
هر جا که پرچم میرود دنبال پرچم میرویم
عیسى بن مریم، آدم، ابراهیم، موسى، نوح، هود
این راه را پیغمبران رفتند و ما هم میرویم
ما تشنه وصلیم و دنبال سلوک وصلتیم
پس پابرهنه، تشنه لب، تا نهر علقم میرویم
بىواسطه اسماء حق در ما تجلى میکند
هر وقت تحت قبهى سلطان عالم میرویم
«علیاکبر لطیفیان»
بیاد آورم…
با خود اینگونه بیاد آورم اینک سخنت
چارهای نیست به جز سوختن و ساختنت
گفتی آنروز: خدا کشته مرا خواسته است
دیدم از عهد و وفایت که بخون خفته تنت
گفتی آنروز: خدا خواست اسیرت بیند
دیدم ایام اسارت، سرِ دور از بدنت
گفتی آنروز: کمی صبر و مصیبت باید
قتلِ صبر است نصیب تو و ما و حسنت
قامتِ خم شده و موی سپید آوردم
همه سوغات من از این سفرم، پیرهنت
همه را از سفر آوردم و شرمنده شدم
کنج ویرانه بجا ماند کمی پاره تنت
حاصلم قافلهای هست به تنهای کبود
قاتلم در دل این خاک، تن بیکفنت
یاد گودال تو هرگز نرود از یادم
دیدم آن نیزه چه بد بوسه گرفت از دهنت
ریش ریش است هنوز این دلم از ریش خضاب
آن زمان که سرت افتاد ز نِی پیش مَنَت
از تنور آمدی آنروز و، رُخت سوخته بود
سوختم جان برادر من از این سوختنت
بهتر آنروز نبودم که به دفنت بینم
بوریا پاره شد و چاره شد از قبر کَنَت
چونکه ما را به دف و هلهله بردند به شام
در عزا عید گرفتند ز کشته شدنت
چشم بیگانه و ناموس خدا در اَنظار
بعد عباس فراوان شد از این غم، محنت
گرچه دستانِ جسارت به اسارت دیدم
یاورِ اهلِ حرم شد مددِ مؤتمنت
چوب میخوردی و آیات لبت قطع نشد
مجلسِ کفر ز اعجاز تو شد انجمنت
حنجر پارۀ تو کار خودش را میکرد
و سپس خطبه سجاد که شد، همسخنت
این چهل منزلِ ما هدیۀ ناقابلِ ما
به شهیدان تو و این تنِ بیپیرهنت
میروم نوحهکنان باز از اینجا اما
تا قیامت حَرَمت پر شود از سینهزنت
«محمود ژولیده»
پس از تو
کار و بار دو جهان ریخت بهم غوغا شد
چشم زهرا و علی بعدِ شما دریا شد
رفتی و خنده به کاشانهی تو گشت حرام
رختِ مشکیِ یتیمی به تن زهرا شد
عهد و پیمان غدیرت به فراموشی رفت
حُکم بر خانهنشینیِ علی امضا شد
بعدِ تو حرمت کاشانهی حق حفظ نشد
پای اولاد حرامی به حریمت وا شد
دخترت پشتِ در و… آتش و دود و مسمار…
خوب فرمانِ مودت به خدا اجرا شد
خبر پر زدن فاطمه حیدر را کشت
چند باری به زمین خورد علی تا پا شد
روضه ها هست، بمانند… ولی عاشورا
تشنه لب شاه غریبی که تک و تنها شد
از بلندی فرس تا به زمین خورد شنید
صحبت از غارت معجر ز سر زنها شد
زینتِ دوش شما بود ولی کربوبلا
منزلش خار و خس بادیه و صحرا شد
خاتمش را ته گودال به دشمن بخشید
بار دیگر به خدا جود و سخا معنا شد
کاش انگشتریاش تنگ نبود… اما بود…
عاقبت نیمهی سبابهی او پیدا شد؟!
داد زد زینب کبری: به روی سینه نرو…
گوش نحسش نشنید و قد مادر تا شد
سر او تا که جدا شد زرهاش را بردند
زرهاش هیچ… سرِ پیرهنش دعوا شد
اجرِ پیغمبریات بود که مردم دادند
ظلمهایی که پس از تو به ذَوِیالقُربی شد
«محمد جواد شیرازی»
یک نفر آمده…
خبرت هست که آن طاق معلا اُفتاد
ناگهان کُنگرهیِ سنگیِ کسری اُفتاد
خبرت هست ستونهای یهودا اُفتاد
خبرت هست هُبَل خورد شد عُزی اُفتاد
خبر این است زمین پُر شده از آب حیات
آی بر احمد و بر آل محمد صلوات
یک نفر آمده تا بارِ جهان بردارد
پرده از منظرهی باغ جنان بردارد
تا که از گردۀ ما یوق گران بردارد
از کران تا به کران بانگ اذان بردارد
آخر از سمتِ خدا آنکه نیامد آمد
چهارده تن همه با نام محمد آمد
شب شکست و به زمین بارشِ مهتاب آمد
عشق برقی زد و بر هر دل بیتاب آمد
جبروت و ملکوتیست که در قاب آمد
فالِ حافظ زدم و این غزل ناب آمد
«گل عُزاری زِ گلستان جهان ما را بس
زین چمن سایهی آن سرو روان ما را بس»
تو درخشیدی و انوار حیات آوردی
سیزده رشته غنات از عرفات آوردی
سیزده چشمهی جوشان نجات آوردی
سیزده مرتبه بانگ صلوات آوردی
آخرین بادهات از این همه خُم میآید
با دعایت عَلَم چهاردهم میآید
ششمین آینهات آمد و پروانه شدیم
سر زلفیم که با مرحمتش شانه شدیم
مرد این راه نبودیم که مردانه شدیم
شیعه جعفری خادم این خانه شدیم
آسمان را کلماتش سخنش پر کرده
و خداوند بر این جلوه تفاخر کرده
گرچه از عطر تو این دشت شقایق دارد
چقدر دور و برت شهر منافق دارد
چه غریبی که فقط چند تن عاشق دارد
دلِ زهرایی تو صحبت صادق دارد
از تو داریم سلامی پر عطر و برکات
باز بر احمد و بر آل محمد صلوات
«حسن لطفی»
حسن یعنی…
کسی که در شجاعت داستانی چون جمل دارد
بگو ضربالاجل اصلاً چه ترسی از اجل دارد
کسی که حاتم طایی مریدش بوده قبل از او
کسی که در کریمی سبقه از روز ازل دارد
عجم از ابروانش داستانهای کمانگیران
عرب از چشمهای او دوتا ضربالمثل دارد
میان چشمهای او چه «عشقی» میشود «آباد»
به روی سر تماشا کن چه «تاجی» در «محل» دارد
شده خیرالامور بین ارباب و خود حیدر
حسن یعنی فقط خیرالنساء، خیرالعمل دارد
برای کربلا سوی برادر هدیهها برده
میان هدیههایش هم قصیده هم غزل دارد
هم عبدالله را در گودی گودال آورده
هم اینکه نجمه را در پیش زینب روی تل دارد
تمام کربلا از اوست بعد از قاسمش در ظهر
هر اسبی را که میبینم به نعل خود عسل دارد
کسی که بیحرم بوده به فکر بیکفن بوده
حسن از جنس عبدالله بر تن راهحل دارد
عجب از تشت دارم یا جگر را میشود مهمان
و یا مانند آغوشی سری را در بغل دارد
«مهدی رحیمی»
و قبرٍ بطوس
لب خشک و داغی که در سینه دارم
سبب شد که گودال یادم بیاید
اباصلت! آبی بزن کوچهها را
قرارست امشب جوادم بیاید
قرار است امشب شود طوس، مشهد
شود قبلهگاه غریبان مزارم
اگر چه غریبی شبیه حسینم
ولی خواهری نیست اینجا کنارم
به دعبل بگو شعر کامل شد اینجا
«و قبرٍ بطوس»ی که خواندم برایش
بگو این نفسهای آخر هم اشکم
روان است از بیت کرب وبلایش
از آن زهر بیرحم پیچیدهام من
به خود مثل زهرای پشت در از درد
شفابخش هر دردم از بس که خواندم
در آن لحظهها روضهی مادر از درد
بلا نیست جز عافیت عاشقان را
تسلای دردم نگاه طبیب است
من آن ناخدایم که غرق خدایم
«رضا»یم، رضایم رضای حبیب است
شرابش کنم بس که مست خدایم
اگر زهر در این انار است و انگور
کند هر که هر جا هوای ضریحم
دلش را در آغوش میگیرم از دور
شدم آسمان، پر کشد تا کبوتر
شدم دشت، تا آهو آزاد باشد
شدم آب، تا غصهها را بشویم
میان حرم زائرم شاد باشد
اباصلت آبی بزن کوچهها را
به یادِ سواری که با ذوالفقارش
بیاید سحر تا بگردند دورش
خراسان و یاران چشم انتظارش
«قاسم صرافان»
متولی مفقود تعلیم شریعت
دکتر محمدصادق کوشکی
الف) خاصیت دنیای مدرن آن است که هر امری متولی معین و خاص به خود داشته باشد (هر چند آن امر به نوعی به همه جامعه بازگردد و همگان در برابر آن احساس مسئولیت کنند) و از این روست که در جوامع منظم و به سامان هر امری ولو به ظاهر ساده و کماهمیت مأمور و متولی خود را دارد و سادگی و بساطت باعث نشده تا آن امر بدون متولی رها شود.
ب) هرچند جامعه ایرانی را نمیتوان جامعهای مدرن محسوب کرد (که البته مدرن بودن فضیلتی هم محسوب نمیشود) اما در طول سالیانی که به تقلید مغرب زمین حاکمیت و نهاد دولت در آن برقرار شده، برای بسیاری از امور مسئول و متولی تعیین شده (صرفنظر از اینکه آیا دستگاه مسئول در انجام وظایف خود دقیق و کارآمد بوده است یا خیر) و حداقل فایده این امر آن است که در صورت بروز مشکل در آن امور میتوان سراغ نهاد و دستگاه مربوطه رفت و چرایی بروز مشکل و راههای برون رفت از آن را جستجو کرد. (در حقیقت داشتن سرپرست، هر چند ناکارآمد و نالایق بهتر از بیسرپرستی است!) و از این روست که در کشور متولی اموری مانند: «آموزش قوانین راهنمایی و رانندگی» ، «مبارزه با بیماریهای عفونی»، «رفع سد معبر»، «آموزش زایمان طبیعی» و صدها مقوله و موضوع ریز و درشت دیگر معین و مشخص است و میتوان کیفیت و کمیت انجام آن امر را از مرجع خاص آن پیگیری نمود و متوجه کمبودها و نواقص موجود در آن مقوله شد.
ج) اما در کمال ناباوری باید پذیرفت در تنها کشورِ دارای نظام دینی در جهان که برپایه نظریه فقهی ولایت فقیه بنا شده، موضوع مهمی مانند آموزش شریعت به جامعه و عموم شهروندان فاقد متولی رسمی و قانونی معینی است (آن هم در حالی که به فرمایش حضرت امام، فلسفۀ برپایی نظام اسلامی، اقامه احکام شریعت است!) ممکن است گفته شود این امر از وظایف حوزههای علمیه و نهاد روحانیت است حال آنکه در دوران قبل از انقلاب اسلامی هم این وظیفه بر دوش روحانیت و حوزه علمیه بود، البته توقع عقلی و منطقی است که پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تأسیس نظام دینی حکومت و دولت اسلامی سهم قانونی خود از این مقوله را مشخص کرده و متولی رسمی و پاسخگوی این امر حیاتی و مهم در کشور مشخص شود، چرا که در شرایط فعلی وضعیت آشنایی مردم و جامعه با احکام شرعی بسیار اسفناک است و بسیاری از افراد جامعه از حداقل آشنایی با احکام الهی محرومند، تا آنجا که حتی در میان اقشار وفادار به نظام و انقلاب میتوان انبوهی از افراد را یافت که در مسئلهای مبتلابه مانند «خمس» فاقد آشنایی حداقلی با احکام و جزئیات هستند و یا در خصوص احکام بانوان و یا احکام مربوط به مسائل پزشکی و حلال و حرام مواد غذایی که وضعیت جامعه نشان میدهد جهل نسبت به احکام شریعت در این زمینه فراگیر و گسترده است! (مثلاً مدتهاست که در بازار تهران و بسیاری از شهرهای کشور انواع خرچنگ به فروش میرسد و مردم هم با استقبال از این کالا زمینه را برای عرضه بیشتر آن فراهم نمودهاند، در حالی که در میان فروشندگان و خریداران کمتر کسی یافت میشود که از حرمت مصرف این حیوان مطلع باشد!)
د) آیا منطقی است در چنین شرایطی دولت اسلامی در خصوص آموزش تئاتر، موسیقی، و صدها مقوله دیگر احساس مسئولیت قانونی کرده و با تعیین متولی و اختصاص بودجه و نیروی اداری اهتمام خود را به این امور نشان دهد، اما در خصوص آموزش شریعت ذرهای احساس مسئولیت نداشته باشد (چون قانوناً در این زمینه مسئول نیست!!) و کار به جایی برسد که دوتن از رؤسای جمهور به صراحت بیان کنند که در این زمینه مسئولیتی متوجه دولت نیست و هرگونه کمی و کاستی در این زمینه به نهاد روحانیت و حوزههای علمیه باز میگردد؟
هـ) فرض کنیم در شرایط فعلی حوزههای علمیه تصمیم بگیرند با حضور در مدارس، دانشگاهها و ادارات و بیمارستانها به آموزش مسائل شرعی مورد نیاز جامعه بپردازند، آیا مدیران آموزش و پرورش و آموزش عالی و… از این امر استقبال خواهند کرد و زمان و امکانات و بودجه لازم را دراختیار قرار خواهند داد؟ بدیهی است که پاسخ این پرسش منفی است چرا که مسئولان این دستگاهها در این زمینه وظیفه قانونی ندارند و طبیعی است که امکان قانونی جهت اختصاص بودجه و زمان و سایر ملزومات را نداشته باشند (مثلاً هیچ مدیر مدرسهای حق ندارد دانشآموزان را در ساعتی اضافه بر ساعات رسمی در مدسه نگه دارد و یا با حذف یک ساعت از دروس رسمی آن را با آموزش احکام جایگزین کند و یا هزینهای برای آموزش احکام الهی به دانشآموزان اختصاص دهد.) البته در ساعاتی که جهت آموزش درس دینی به دانشآموزان پیشبینی شده (و سال به سال به بهانههای مختلف در حال کاهش است) حداقل سهم و زمان به آموزش احکام اختصاص یافته که به هیچ عنوان پاسخگوی نیاز یک انسان مسلمان نخواهد بود (این در حالی است که آموزش شیمی و فیزیک و زبان انگلیسی و تاریخ هخامنشیان و سبکهای ادبی و حتی مباحث نظری موسیقی از جمله وظایف اصلی آموزش و پرورش است و اگر مدرسه یا معلمی در آموزش این مباحث کوتاهی کند، مورد بازخواست قرار خواهد گرفت) بماند که همین شیوه به صورت عملی به نسل آینده میفهماند که سهم و جایگاه فقه در زندگی چیست و چقدر باید به آن پرداخت و چه میزان باید آن را جدی گرفت! این ماجرا در نظام دانشگاهی هم به همین نحو وجود دارد و کلاسهای دروس معارف اسلامی به هیچ عنوان برای تعلیم احکام شرعی به دانشجویان قابل بهرهبرداری نیست.
و) البته کمافی السابق مساجد و روحانیت بیشترین سهم را در آموزش فقه به جامعه دارند، اما باید پرسید چه تعداد از مردم به مسجد میروند یا امکان حضور در مساجد را دارند؟ آن هم در حالی که به گفته مسئولان به نسبت جمعیت و در شرایط فعلی کشور با کمبود ۲۵ هزار امام جماعت روبهروست و کشور به بیش از ده هزار مسجد جدید نیاز دارد! (و بماند که سهم آموزش احکام در مساجد چقدر است و کیفیت آن چگونه است؟)
ز) ممکن است گفته شود که مردم خود مکلف به یادگیری احکام شرعیاند و نیازی به آموزش نظاممند و قانونی شریعت به مردم وجود ندارد. در پاسخ به این قول باید پرسید چرا این استدلال در خصوص آموزش موسیقی و تئاتر و فیزیک به مردم به کار نمیرود و دولت در این زمینه مسئول شناخته شده است؟ آیا مردم نمیتوانند خود به فراگیری فیزیک و تئاتر و… بپردازند؟ و اگر قرار باشد که نظام اسلامی در این عرصه فاقد مسئولیت باشد پس چه فرقی میان دولت اسلامی و غیر آن وجود دارد؟
ح) راه چاره در آن است که متولی رسمی و قانونی تعلیم شریعت به جامعه معین شود و تمامی دستگاهها (خصوصاً نهادهای فرهنگی و آموزشی) مکلف به همکاری با آن شوند و سهم دقیق هر دستگاه توسط قانون مشخص شود تا کسی یا دستگاهی نتواند به صورت سلیقهای و شخصی با این مهم برخورد کند و یا انجام آن را به جای دیگر حواله دهد. این اقدام نافی نقش و سهم سنتی مساجد و روحانیت در آموزش فقه به جامعه نیست و شبکه مساجد و سایر فعالین این حوزه میتوانند به کار خود ادامه دهند. (مانند اینکه تعیین کمیته امداد به عنوان متولی قانونی رسیدگی به خانوادههای فقیر مانع از اقدامات افراد خیر یا تشکلهای مردمی در این عرصه نیست). حداقل فایده این اقدام آن خواهد بود که جامعه متوجه اهمیت موضوع و اهتمام حاکمیت به آن خواهد شد (که این امر زمینهساز اهتمام و توجه جامعه به امر حیاتی و بر زمین مانده تعلیم شریعت خواهد بود)
ط) قرآن کریم از جمله نمادها و فواید دستیابی صالحان به قدرت را برپایی نماز دانسته است (الذین ان مکنّاهم فیالارض اقاموا الصلاه) و برپایی نماز جز با تعلیم احکام ممکن نخواهد بود و در این صورت کدام بهانه نظام اسلامی در خصوص کوتاهی در این موضوع قابل پذیرش است؟
سوتیتر
۱٫
در کمال ناباوری باید پذیرفت در تنها کشورِ دارای نظام دینی در جهان که برپایه نظریه فقهی ولایت فقیه بنا شده، موضوع مهمی مانند آموزش شریعت به جامعه و عموم شهروندان فاقد متولی رسمی و قانونی معینی است (آن هم در حالی که به فرمایش حضرت امام، فلسفۀ برپایی نظام اسلامی، اقامه احکام شریعت است!)
۲٫
راه چاره در آن است که متولی رسمی و قانونی تعلیم شریعت به جامعه معین شود و تمامی دستگاهها (خصوصاً نهادهای فرهنگی و آموزشی) مکلف به همکاری با آن شوند و سهم دقیق هر دستگاه توسط قانون مشخص شود تا کسی یا دستگاهی نتواند به صورت سلیقهای و شخصی با این مهم برخورد کند و یا انجام آن را به جای دیگر حواله دهد
مشاور دینی یا غربی؟
گامهای موفقیت در زندگی مشترک/ گام هشتم
حجتالاسلام والمسلمین محسن عباسی ولدی
مقدمه
در شمارۀ قبل و در گام هفتم از گامهای موفقیت در زنگی مشترک، به موضوع ضرورت مشاوره در زندگی مشترک پرداختیم و اینکه مشاور بایستی دارای چه صفاتی باشد و همچنین به نحوۀ انتخاب مشاور و نیز ضرورت حکمیت خانوادگی برای رفع مشکلات اشاره شد. اینک در ادامه ضمن سخنی کوتاه با مشاوران درباره تفاوت نگاه غربی و دینی به خانواده، اشارهای به تعارضات موجود در نظریات برخی مشاوران و راهکارهای اصولی در این رابطه اشاره خواهیم داشت.
پرسشها
مشاوره و افزایش آمار طلاق
چرا این قدر به مردم توصیه میکنید به مشاوره بروند؟ من با همسرم اختلاف داشتم، وقتی رفتیم پیش مشاور، خانم دکتر گفت: «شما باهم تفاهم ندارید و باید جدا بشوید». با همین حرف، همسرم به راحتی تصمیم خودش را گرفت و با وجود داشتن یک بچّه، جدا شد. من هم تصمیم گرفتم دیگر مشاوره نروم!
اوّل: سخنی با دوستان مشاور
قبل از هر چیز باید این نکته را بگوییم که در این جا نمیخواهیم همۀ مشاوران را با یک چشم ببینیم؛ امّا با احترام به همۀ مشاوران باید بگوییم برخی از آنان خیلی راحت دربارۀ طلاق حرف میزنند. مشاورانی که روانشناسی غربی خواندهاند، باید بدانند نگاه غرب به زندگی و زندگی مشترک و طلاق، زمین تا آسمان با نگاه دین متفاوت است. از هم پاشیدن یک زندگی در غرب، به اندازۀ تشکیل آن، آسان است. نگاه مادّیگرای علوم غربی نمیتواند قداستی را که دین برای زندگی مشترک قائل است، بفهمد تا چه رسد به این که بخواهد بر اساس آن قداست، دربارۀ تداوم یا تمام شدن یک زندگی نظر بدهد.
دوم: تفاوت نگاه غربی و دینی به خانواده و طلاق
ما در نگاه غربی به قدری جایگاه خانواده را متزلزل میبینیم که زندگی دو همجنس به عنوان همسر یکدیگر، زندگی خارج از چارچوب ازدواج و ارتباطهای خارج از چارچوب خانواده پس از ازدواج، در نگاه غربی، امری کاملاً عادی است.
در سال ۱۹۶۰م. تنها در امریکا ۴۳۹ هزار نفر، زندگی مشترک بدون ازدواج داشتند؛ امّا این آمار در سال ۱۹۹۸م. به چهار میلیون و ۲۳۶ هزار نفر رسید.(۱)
نگاه غربی به طلاق، نگاهی سهلگیرانه است؛ زیرا نگاه غربی بیش از آن که نگاهی اجتماعی باشد، نگاهی فردی است. گاهی به قدری انسان در این مشاورهها آسانگیری میبیند که تعجّب میکند. مثلاً این از الفبای مشاوره است که اگر شما میخواهید دربارۀ تداوم یا تمام شدن یک زندگی تصمیم بگیرید، حتماً باید با دو طرف، صحبت کنید. گاهی صحبت با دو طرف هم کافی نیست. با بزرگترهای آن دو نیز باید صحبت کرد؛ امّا گاهی یک مشاور، بدون طیّ این مراحل و تنها با شنیدن صحبت یک طرف، به راحتی حکم به طلاق میدهد.
از نظر دینی، اگر چه طلاق حلال است؛ امّا نگاه منفوری به آن وجود دارد. در هر جامعهای اگر نگاه همراه با نفرت به طلاق از بین برود، آمار طلاق هم بالا خواهد رفت.
پیامبر رحمت، رسول خدا«ص» میفرمایند: جبرئیل«ع» دائم دربارۀ زن به من توصیه میکرد تا جایی که گمان کردم که طلاق دادن زن، شایسته نیست؛ مگر اینکه مرتکب کار زشت آشکاری شود.(۲)
پیشوای صدق و راستی، امام صادق«ع» از قول رسول مهربانی، حضرت محمّد«ص» میفرمایند: چیزی در اسلام نزد خدا، محبوبتر از خانهای نیست که با ازدواج، آباد شود و چیزی مبغوضتر از خانهای نیست که با جدایی یعنی طلاق، ویران شود.
امام صادق«ع» در ادامه میفرمایند: خداوند عزّوجلّ دربارۀ طلاق تأکید کرده و سخن خود را دربارۀ آن تکرار کرده است؛ زیرا نسبت به طلاق بغض دارد.(۳)
با نگاه دین به خانواده باید آشنا شد. وقتی اختلافی میان زن و شوهر پیش میآید، دین، ابتدا آنان را به سازگاری دعوت میکند. نگاه معنوی دین به زندگی، به زندگی مشترک هم سرایت میکند. دین با این نگاه معنوی، تلاش میکند نگاه زن و شوهر را به سختیهای موجود در زندگی تغییر دهد.
پیامبر حقیقت، محمّد مصطفی«ص» میفرمایند: سه گروه از زنان هستند که خداوند عذاب قبر را از آنان برمیدارد و با دخترم فاطمه محشور میشوند: زنی که در برابر غیرت شوهرش، صبر میکند؛ زنی که در برابر بداخلاقی شوهرش، شکیباست؛ و زنی که مهریهاش را به شوهرش میبخشد. خداوند متعال به هریک از اینگونه زنان، ثواب هزار شهید را میدهد و برای هریک از آنها عبادت یک سال را مینویسد.(۴)
ایشان در روایت دیگری میفرمایند: «کسی که برای نیل به پاداش الهی، بر اخلاق بد همسر خود صبر کند، خداوند ثواب شاکران را به او عطا خواهد کرد».(۵)
قرآن چقدر زیبا میفرماید: «وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیئاً وَ یَجْعَلَ اللَّهُ فِیهِ خَیراً کَثِیراً؛(۶) و با آنها (زنانتان) به شایستگی رفتار کنید و اگر از آنان خوشتان نیامد، پس چه بسا چیزی را خوش نمیدارید و خدا در آن مصلحت فراوان قرار میدهد».
مشاورۀ اشتباه
همسرم به دلیل بداخلاقی جزئی من، دو هفته است با من قهر کرده. من از او معذرتخواهی کردم، امّا قبول نکرد، با مشاور صحبت کردم که راه برگرداندن او را به من یاد دهد، امّا او به من گفت: «چرا میخواهی برگردد؟». گفتم: «چون دوستش دارم». او هم به من گفت: «اگر دوستش داری، چرا او را زندانی خودت کردهای؟ آزادش کن برود». به نظر شما این حرف درست است؟
اگر واقعاً مشاوری در یک جلسۀ مشاوره، بدون صحبت کردن با همسر فرد، چنین حرفی زده باشد، حرف او بیشتر به درد یک رُمان عشقی میخورد تا مشاوره! یکی از اصلیترین نشانههای دوام یک زندگی، وجود سرمایۀ اصلی یعنی محبّت است. در تمام مشاورههای اختلاف حادّ زناشویی، یکی از اصلیترین چیزهایی که باید دنبالش بود، این است که آیا این دو یکدیگر را دوست دارند یا نه؟ اگر دوست داشته باشند، امید برای اصلاح، بسیار فراوان است. البته این بدان معنا نیست که دوست داشتن به تنهایی و بدون انجام دادن هیچ کار دیگری منجر به اصلاح میشود و به این معنا هم نیست که اگر دو نفر یکدیگر را دوست نداشتند، هیچ امیدی به اصلاح زندگیشان وجود ندارد.
چرا شما کاری نکردهاید؟
من دانشجوی کارشناسی ارشد علوم تربیتی هستم و کامل به حرفهای شما اعتقاد دارم. ۹۰-۸۰ درصد درسهای ما برگرفته از مبانی غربی است؛ امّا انتقادی که به شما داشتم این است که چرا شما در حوزه، کاری نمیکنید؟
ما هم مثل شما معتقدیم در این زمینه باید کاری شود کارستان؛ امّا این کاری که شما میگویید کار یک نفر، دو نفر نیست. برای تولید علوم انسانی به ویژه علوم تربیتی باید شب و روز نشناخت؛ دیری نخواهد پایید که مردم جامعۀ ما به کلّی از روانشناسی غربی ناامید خواهند شد. همین الآن به راحتی میتوان آثار این ناامیدی را دید. اوج گرفتن روانپریشی و گرایش بسیار به عرفانهای کاذب دو نشانۀ کاملاً قابل بررسی در این زمینه است. علوم تربیتی مادّیگرای غربی مدّعی بود میتواند انسان را تربیت کرده، به آرامش برساند؛ امّا این اتفاق نیفتاده و دنیا هم این را فهمیده است. برای پُر کردن این خلأ، زمان زیادی در دست نداریم. باید به فکر بود؛ امّا هنوز هم حرکتی در حدّ و اندازۀ این مسأله انجام نگرفته. هنوز هم خطر، آنطور که باید، احساس نشده و عظمت کار تربیت، درک نشده است. ما جسم یک انسان را که میخواهیم به دست یک نفر بدهیم، آن هم به صورت عمومی، نه تخصّصی، آن شخص باید هفت سال درس بخواند، چند سال از این دوره را باید به صورت منظّم در بیمارستان حضور داشته باشد و کنار دست چند استاد، کارِ کارگاهی کند؛ امّا روح انسان را به راحتی به دست کسی میسپاریم که چند کتاب با مبانی غربی خوانده و از او انتظار داریم مردم را به آرامش برساند.
برای همۀ علوم انسانی، باید چارهای اندیشید؛ امّا علوم تربیتی، جایگاه ویژهای دارد. حضرت آیت الله العظمی خامنه ای رهبر حکیم انقلاب اسلامی در این باره میفرمایند: «این که بنده دربارۀ علوم انسانى در دانشگاهها و خطر این دانشهاى ذاتاً مسموم، هشدار دادم – هم به دانشگاهها، هم به مسؤولان – به خاطر همین است. این علوم انسانىاى که امروز رایج است، محتواهایى دارد که ماهیتاً معارض و مخالف با حرکت اسلامى و نظام اسلامى است؛ متّکى بر جهانبینى دیگرى است؛ حرف دیگرى دارد، هدف دیگرى دارد. وقتى اینها رایج شد، مدیران براساس آنها تربیت میشوند، همین مدیران مىآیند در رأس دانشگاه، در رأس اقتصاد کشور، در رأس مسائل سیاسى داخلى، خارجى، امنیّت، غیره و غیره قرار میگیرند. حوزههاى علمیه و علماى دین، پشتوانههایى هستند که موظّفند نظریّات اسلامى را در این زمینه، از متون الهى بیرون بکشند، مشخّص کنند، آنها را در اختیار بگذارند، براى برنامهریزى، براى زمینهسازىهاى گوناگون. پس نظام اسلامى، پشتوانهاش علماى دین و علماى صاحبنظر و نظریّات اسلامى است. لذا نظام، موظّف به حمایت از حوزههاى علمیه است؛ چون تکیهگاه اوست».(۷)
تعارض در حرفهای مشاوران
چرا این اندازه تعارض در میان حرفهای مشاوران وجود دارد؟ ما حرف کدام را گوش کنیم؟
اوّل: غیرقابل انکار بودن این تعارضها
ما قبول داریم میان حرفهای مشاوران، تعارض وجود دارد. این تعارضها کم هم نیست. این تعارضها، گاهی در حدّ اختلاف سلیقه است که چندان غیرطبیعی نیست؛ امّا گاهی هم به جهت اختلاف در زیرساختهای فکری مشاوران است. اینجاست که باید نسبت به آنها حسّاس بود.
یک مشاور معتقد است روانشناسی، علمی تجربی است که دین، هیچ راهی به آن ندارد جز آن که در مقابل علم تجربی بشر، تعظیم کند. یک مشاور دیگر هم دین را همهکارۀ زندگی بشر میداند. این دو، زمین تا آسمان باهم تفاوت دارند. مشاور اوّل، دین را اگر قبول داشته باشد، آن را وسیلهای برای تأیید چیزهایی که علم تجربی بشر به آن رسیده، میداند. مثلاً وقتی با علم تجربی به این نتیجه میرسد که نیایش در آرامش انسان مؤثّر است، آیه یا روایتی را هم در کنارش آورده، میگوید دین نیز همین را که من میگویم، میگوید؛ امّا اگر دین بگوید که نماز به زبان عربی باید خوانده شود، از آنجا که او در علم تجربی خود به آن نرسیده، این را نمیپذیرد.
دوم: با این تعارضها چه کنیم؟
انسان، چگونه در میان این تعارضها رفتار کند؟ در مرحلۀ اوّل باید گفت مراجعه به مشاوری که دین را نمیشناسد و آن را حاکم بر زندگی انسان نمیداند، کار خطرناکی است. مشاور باید از صمیم جان به دین معتقد باشد و آن را بشناسد.
در مرحلۀ دوم، باید همۀ ما با دین مان به اندازهای آشنا باشیم که بتوانیم مخالفتهای صریح نسخههای مشاورهای را بفهمیم. ما برای دین مان کم وقت میگذاریم. انسان، گاهی تعجّب میکند از این که چرا باید یک انسان متدیّن، این اندازه با دینش غریبه باشد که وقتی مشاوری برای او مجوّز گناهی را صادر میکند، به راحتی بپذیرد. این که مشاوری برای درمان افسردگی، بَزَک کردن در کوچه و خیابان را به انسان توصیه میکند یا زن و شوهری را به مقابلۀ باهم یا قهر کردنهای یکی – دو ماهه سفارش میکند، چهقدر مطالعه میخواهد تا انسان، اشتباه بودنش را بفهمد؟ آیا فهم اشتباه بودن این که مشاوری، دوستیِ دختر و پسر را امری طبیعی میداند و برخورد نجیبانۀ پسر در هنگام مواجهه با یک دختر را نه تنها لازم نداند؛ بلکه یک مشکل شخصّیتی معرّفی کند، کاری دارد؟ آیا فهمیدن انحراف از مبانی دینیِ مشاوری که با اصل روضهخوانی و اشک ریختن بر اهل بیت علیهمالسلام مشکل دارد، کار خاصّی میطلبد؟ پی بردن به اشتباه بودن دستور مشاوری که برای آرامش یافتن یک فرد به او توصیه میکند موسیقی همراه با رقص را جزء زندگی خود کند یا آرامش خود را در اُنس گرفتن با یک سگ جست و جو کند، کار سختی نیست. وقتی نتیجۀ توصیههای یک مشاور این میشود که دختران باید در ازدواج سخت بگیرند، معلوم است که با مبنا حرف نمیزند و از دین فاصله گرفته است. اگر مشاوری تواضع را ذلّت و گذشت را سادهلوحی نامید و به صورت مطلق، تبعیّت زن از شوهرش را یک ظلم دانست و مادری کردن را عقب ماندن از آرزوها معرّفی کرد، بوی معارف اسلامی هم به مشامش نرسیده. چرا مشاوری، انحرافات جنسی را – که در دین از گناهان کبیره است – امری عادی و حتّی خوب به شمار میآورد و ما هم حرفی نمیزنیم؟
سپردن زندگی به دست کسی که حرف «فردریک»ها را بیشتر از حرف خدا قبول دارد، بردن زندگی زیر تیغ که چه عرض کنم، بردن زیرِ گیوتین است.
فهم عمیق دین را فراموش نکنید. آشنایی با مبانی دینی را از نان شب ضروریتر بدانید که پیشوای دانش و معرفت، امیر مؤمنان حضرت علی علیهالسلام میفرمایند: «ای مردم! در دینی که همراه با فهم عمیق نیست، خیری نیست.»(۸)
اهل بیت ما که مهربانی در خانۀ آنها معنا میشود، وقتی به مسألۀ فهم دین میرسند، با شدّت و تندی حرف میزنند.
امام مهربانیها، حضرت علی بن موسی الرضا(ع) نیز میفرمایند: «اگر جوانی از جوانان شیعه را مییافتم که در دین خویش تفقّه نمیکند (به دنبال فهم عمیق دینش نمیرود)، او را با شمشیر میزدم.»(۹)
راوی میگوید: کسی غیر از من، این روایت را این گونه نقل کرده که امام(ع) فرمودند: «بر چنین جوانی، بیست ضربه تازیانه میزدم.»
امام(ع) سپس فرمودند: «در دین خدا تفقّه کنید؛ اگرنه اعرابیِ (بیابانیِ) جاهل خواهید بود.»(۱۰)
میزان اعتماد به کتب تربیتی موجود در بازار کتاب
با وجود این همه کتابهای تربیتی غربی که در بازار موجود بوده و بیشتر آنها غربی است، تا چه اندازه میتوان به آنها اعتماد کرد؟
اوّل: تفاوت جهانبینی دینی و غربی
نوع نگاه غرب به مفاهیم کلیدی در مسائل تربیتی، با دیدگاه اسلام، بسیار متفاوت است. تعریف این مفاهیم از سوی کسی که اعتقادی به وحی ندارد، نمیتواند با نگاه وحیانی و دینی تطبیق داشته باشد. خوشبختی، بدبختی، عزّت، ذلّت، شخصیّت، رفاه، وظیفه، حق و… همه از مفاهیم کلیدیای هستند که نگاه غربی و دینی، دو تعریف متفاوت از آنها ارائه میدهند. اصلاً چرا این مقولهها؟ تعریف یک متفکّر غربی از موضوع اصلی تربیت – که خود انسان است – با تعریف انسان از نگاه دین، تفاوتی از زمین تا آسمان دارد. هدف آفرینش، هدف از زندگی مشترک و هدف از تربیت از نگاه این دو تفکّر، یکسان نیست. روشهای تربیتی هم مبتنی بر همین مفاهیم است.
برای ملموس شدن بحث، یک مثال کاربردی میآوریم. وقتی از دیدگاه دینی، هدف خلقت، خدایی شدن و مسیر آن هم بندگی معرّفی شد، انسانیّت انسان در بندگی او خلاصه میشود. بندگی هم، یعنی در مقابل هر آنچه خدا میگوید، «چشم» بگو و بر چشم بگذار. با این نگاه، خوشبخت، کسی است که به عبودیت برسد؛ اگرچه ممکن است در این مسیر، سختیهای بسیاری هم متحمّل شود؛ امّا اگر هدف آفرینش، رفاه بیشتر شد، یا به تعبیر دیگر، هدف زندگی، تن آسودگی بیشتری باشد، شما وقتی احساس خوشبختی میکنید که رفاه بیشتری داشته باشید. مبانی تربیتی غرب، انسان را به این سمت از زندگی میبَرَد؛ امّا مبانی تربیتی اسلام، انسان را به سوی بندگی سوق میدهد.
یکی از مقولههای بسیار مهم روانشناسی، بحث آرامش است. آرامش، همان متاعی است که بسیاری از انسانها حاضرند آن را به هر قیمتی شده به دست آورند. در فرهنگ دینی از آرامش با عنوانهای گوناگونی مثل اطمینان و سکونت و سکینه و… یاد شده است. در روانشناسی دینی به هیچ وجه نمیتوان با گناه به آرامش رسید؛ امّا یک سؤال! تعریف گناه از نگاه روانشناسی غربی چیست؟ ارتباطهای آنچنانی با جنس مخالف، رقص و موسیقیهای طربآلود، در روانشناسی غربی آرامشبخش معرّفی میشود؛ ولی آیا این کارها با توجّه به معارف دینی میتواند آرامشبخش هم باشد؟ از نگاه دینی، هیچ انسانی با گناه نمیتواند به آرامش برسد.
رهبر معظّم انقلاب، در جمع اساتید دانشگاه فرمودند: «ما در زمینۀ علوم انسانی، کار بومی، تحقیقات اسلامی چه قدر داریم؟ کتاب آماده در زمینههای علوم انسانی، مگر چه قدر داریم؟ استاد مُبرّزی که معتقد به جهانبینی اسلامی باشد و بخواهد جامعهشناسی یا روانشناسی یا مدیریت و غیره درس بدهد، مگر چه قدر داریم که این همه دانشجو برای این رشتهها میگیریم؟ این، نگران کننده است. بسیاری از مباحث علوم انسانی، مبتنی بر فلسفههایی هستند که مبنایش مادّیگری است، حیوان انگاشتن انسان است، عدم مسؤولیت انسان در قبال خداوند متعال است، نداشتن نگاه معنوی به انسان و جهان است و خُب! این علوم انسانی را ترجمه کنیم، آنچه را غربیها گفتند و نوشتند، عیناً ما همان را بیاوریم به جوان خودمان تعلیم بدهیم، در واقع، شکّاکیت و تردید و بیاعتقادی به مبانی الهی و اسلامی و ارزشهای خودمان را در قالبهای درسی به جوانها منتقل کنیم. این، چیز خیلی مطلوبی نیست.»(۱۱)
دوم: آشنایی با مبانی دینی، پیش از استفاده از راهکارهای غربی
با توجّه به اختلاف موجود میان جهانبینی غربی و اسلامی، باید گفت کسی که میخواهد از کتابهای روانشناسی غربی استفاده کند، باید با مبانی اندیشۀ دینی آشنا باشد تا در استفاده از روشهای تربیتی آنها، دچار انحراف نشود. متأسّفانه برخی افراد به جهت علاقۀ فراوان به مباحث روانشناسی و تربیت، با عجله و بدون آشنایی با مبانی دینی، سراغ این کتابها میروند و در عمل، اعتقاداتشان رنگ همان مبانی را گرفته است.
پس از آشنایی با مبانی اندیشۀ دینی، نمیتوان انکار کرد که برخی راهکارهای کتب غربی، قابل استفاده است.
مقام معظّم رهبری، در جمع خواهران قرآنپژوه فرمودند: «من دربارۀ علوم انسانی، گلایهای از مجموعههای دانشگاهی کردم، بارها؛ این اواخر هم همین جور. ما علوم انسانیمان بر مبادی و مبانی متعارض با مبانی قرآنی و اسلامی بنا شده است. علوم انسانی غرب، مبتنی بر جهانبینی دیگری است؛ مبتنی بر فهم دیگری از عالم آفرینش است و غالباً مبتنی بر نگاه مادّی است. خُب! این نگاه، نگاه غلطی است؛ این مبنا، مبنای غلطی است. این علوم انسانی را ما به صورت ترجمهای بدون این که هیچ گونه فکر تحقیقی اسلامی را اجازه بدهیم در آن راه پیدا کند، میآوریم تو دانشگاههای خودمان و در بخشهای مختلف، اینها را تعلیم میدهیم؛ در حالی که ریشه و پایه و اساس علوم انسانی را در قرآن باید پیدا کرد. یکی از بخشهای مهم قرآنپژوهی، این است. باید در زمینههای گوناگون به نکات و دقایق قرآن، توجّه کرد و مبانی علوم انسانی را در قرآن کریم جست و جو و پیدا کرد. این یک کارِ بسیار اساسی و مهمّی است. اگر این شد، آن وقت متفکّرین و پژوهندگان و صاحب نظران در علوم مختلف انسانی میتوانند بر این پایه و بر این اساس، بناهای رفیعی را بنا کنند؛ البتّه آن وقت میتوانند از پیشرفتهای دیگران، غربیها و کسانی که در علوم انسانی پیشرفت داشتند، استفاده هم بکنند؛ لکن مبنا باید قرآنی باشد.»(۱۲)
پینوشت
۱ـ ر.ک: نشریۀ معرفت، سال بیست و دوم، شمارۀ ۱۸۹، شهریور ۹۲، ص ۱۰۵٫
۲ـ بحارالأنوار، ج۱۰۰، ص۲۵۳٫
۳ـ الکافی، ج۵، ص ۳۲۸٫
۴ـ وسائل الشیعه، ج۲۱، ص۲۸۵٫
۵ـ کتاب من لایحضره الفقیه، ج۴، ص ۱۶٫
۶ـ سورۀ نساء: ۴، آیۀ۱۹٫
۷ـ سخنرانی رهبر حکیم انقلاب در جمع حوزویان/ ۲۹ مهر ۸۹(به نقل از پایگاه اطلاعرسانی دفتر مقام معظّم رهبری)
۸ـ بحارالأنوار، ج۱، ص ۱۷۴٫
۹ـ توضیح این که در گذشته برای تنبیه افراد، گاهی از غلاف شمشیر یا پهنای آن استفاده میشد.
۱۰ـ بحارالأنوار، ج۷۵، ص۳۴۶٫
۱۱ـ سخنرانی حضرت معظم له/ ۸ شهریور ۸۸(به نقل از پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظّم رهبری).
۱۲ـ سخنرانی حضرت معظم له/ ۲۸ مهر ۸۸(به نقل از همان).
سوتیتر:
۱٫
مشاورانی که روانشناسی غربی خواندهاند، باید بدانند نگاه غرب به زندگی و زندگی مشترک و طلاق، زمین تا آسمان با نگاه دین متفاوت است. از هم پاشیدن یک زندگی در غرب، به اندازۀ تشکیل آن، آسان است. نگاه مادّیگرای علوم غربی نمیتواند قداستی را که دین برای زندگی مشترک قائل است، بفهمد تا چه رسد به این که بخواهد بر اساس آن قداست، دربارۀ تداوم یا تمام شدن یک زندگی نظر بدهد.
۲٫
* در تمام مشاورههای اختلاف حادّ زناشویی، یکی از اصلیترین چیزهایی که باید دنبالش بود، این است که آیا این دو یکدیگر را دوست دارند یا نه؟ اگر دوست داشته باشند، امید برای اصلاح، فراوان است. البته این بدان معنا نیست که دوست داشتن به تنهایی و بدون انجام دادن هیچ کار دیگری منجر به اصلاح میشود و به این معنا هم نیست که اگر دو نفر یکدیگر را دوست نداشتند، هیچ امیدی به اصلاح زندگیشان وجود ندارد
۳٫
* یکی از مقولههای بسیار مهم روانشناسی، بحث آرامش است. آرامش، همان متاعی است که بسیاری از انسانها حاضرند آن را به هر قیمتی شده به دست آورند. در روانشناسی دینی به هیچ وجه نمیتوان با گناه به آرامش رسید؛ امّا ارتباطهای آنچنانی با جنس مخالف، رقص و موسیقیهای طربآلود، در روانشناسی غربی آرامشبخش معرّفی میشود
شهوات و مذمّت آن از دیدگاه قرآن و احادیث
حجتالاسلام محمد علی محمدی
درآمد
شهوتپرستی یکی از مشکلات و رزایل اخلاقی است که میتواند دامنگیر فرد و جامعه شده و باعث نابودی شود. امروزه با توجه به گسترش وسایل ارتباط جمعی از سویی و سیاستهای استعماری شیطان بزرگ و دیگر غارتگران اقتصادی و فرهنگی، شهوتپرستی به یکی از بلاهای بزرگ قرن تبدیل شده و بر همه اندیشوران بایسته است که با نگاهی به مسئله و معضل یاد شده، پس از تبیین مشکل یاد شده، راهحلهای دینی برای برون رفت را جستجو و عرضه کنند. در این مقاله برآنیم تا پس از تبیین و توضیح شهوت پرستی و مشکلاتی که میتواند برای فرد و جامعه ایجاد کند، روشهای اسلام برای حل مشکل را واگویه کنیم.
۱ـ مفهوم شناسی
شهوات، جمع شهوت و برخی از واژههای مرتبط با شهوت در قرآن عبارتند از: عفت، نفس (نفس اماره)، هوا،(۱) (اتباع هوا) و طغیان.
شهوت در فارسی به معنای آرزو، میل، رغبت، اشتیاق، خواهش، شوق نفس در حصول لذت و منفعت و توقان نفس به امور مستلذه آمده است.(۲)
شهوت در زبان عربی به معنای اشتیاق نفس به چیزی و رغبت به آن است. به عنوان نمونه، شَهِیَ الشیءَ به معنای دوست داشتن و رغبت کردن به چیزی است و آیه شریفه: «وَ حِیلَ بَینَهُم وَ بَینَ ما یَشتَهُونَ»؛(۳) یعنی بین آنها و آنچه بدان رغبت داشتند فاصله افتاد.(۴) به مشتهیات، یعنی چیزی که میل وشهوت به آن تعلق میگیرد نیز شهوت گفته میشود. چنانکه در آیه شریفه: «زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِینَ…»(۵) مقصود از «شهوات»، مشتهیات است(۶) و از باب مبالغه، به جای حب المشتهیات، حب الشهوات آمده است.
راغب معتقد است که اصل کلمهی شهوت، گرایش و میل نفس به چیزی که انسان میخواهد است. این امر در دنیا دو نوع است: ۱- تمایل کاذب ۲- تمایل صادق. میل صادق چیزى است که اگر برآورده نشود کار بدن بدون آن مختلّ مىشود مثل اشتها به غذا هنگام گرسنگى. تمایل و شهوت کاذب چیزی است که بدون آن، کار بدن مختل نمىشود. گاه به چیزهای خواسته شده و گاه به نیرویی که نفس با آن، به چیزی اشتها پیدا میکند نیز شهوت گفته میشود.(۷)
شهوت در قرآن به هر دو معنای مثبت و منفی آن آمده است.(۸) واژه یاد شده و مشتقات آن، در قرآن مجید، سیزده مورد به کار رفته که شش مورد آن دارای مفهوم مثبت و هفت مورد آن دارای مفهوم منفی است.(۹) به باور راغب، آیه: زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوات(۱۰) ممکن است اشاره به تمایل صادق و کاذب باشد. در آیه: اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ(۱۱) به تمایلات کاذب نفسانى اشاره دارد ولی آیه: وَ لَکُمْ فِیها ما تَشْتَهِی أَنْفُسُکُمْ(۱۲) درباره صفت بهشت و نشانه تمایلات مثبت است.(۱۳)
۲ـ اقسام شهوت
آدمی به طور طبیعی و غریزی به شهوات علاقه دارد؛ و در روایات نیز به این نکته اشاره شده است. از همین روست که قرآن کریم شهوتها را زینت برای نفس دانسته و میفرماید: «زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ».(۱۴) شهوات را به اعتبارات مختلف میتوان به تقسیمات متفاوتی تقسیم کرد. در یک تقسیم آن را به شهوت جنسی، شهوت به مال و فرزندان، شهوت خلود و ثروت، شهوت ریاست و فخر تقسیم کردهاند.(۱۵) با توجه به روایت منقول از پیامبر، میتوان شهوت را به شهوت ظاهری و شهوت مخفی نیز تقسیم کرد؛ زیرا آن حضرت فرمود: «بیشترین چیزی که از آن برشما میترسم ربا و شهوت خفیه است»(۱۶) و برابر روایت دیگری، ربا و شهوت خفیه است.(۱۷) به هر روی مهمترین اقسام شهوت که در قرآن از آن یادشده عبارت است از:
الف) شهوت جنسى
اولین و مهمترین قسم شهوت، شهوت جنسی است. در غالب موارد، وقتی کلمه شهوت، مطلق و بدون پیشوند یا پسوندی به کار میرود، شهوت جنسی از آن متبادر است و برخی از لغتدانان نیز، اصطلاح شهوت را میل جنسی معنا کردهاند(۱۸) چنانکه واژههای شهوترانی، شهوتانگیزی و شهوت کردن، همگی به معنای شهوت جنسی است.(۱۹)
اصل وجود غریزه شهوت در آدمی ناپسند نیست. قرآن کریم نیز در موارد فراوانی از وجود غریزه جنسی در همه انسانها سخن گفته است، به عنوان نمونه در سوره بقره میفرماید: أُحِلَّ لَکُم لَیلَهَ الصِّیامِ الرَّفَثُ إِلى نِسائِکُم هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُم لِباسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَکُم فَتابَ عَلَیْکُمْ وَ عَفا عَنْکُمْ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا ما کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ … وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاکِفُونَ فِی الْمَساجِدِ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوها ….؛ آمیزش جنسى با همسرانتان در شبِ روزهایى که روزه مىگیرید حلال است. آنها لباس شما هستند و شما لباس آنها (هر دو زینت هم و سبب حفظ یکدیگرید). خداوند مىدانست که شما به خود خیانت مىکردید (و این کارِ ممنوع را انجام مىدادید) پس توبه شما را پذیرفت و شما را بخشید. اکنون با آنها آمیزش کنید و آنچه را خدا براى شما مقرر داشته طلب نمایید!… و در حالى که در مساجد به اعتکاف پرداختهاید، با زنان آمیزش نکنید! این مرزهاى الهى است پس به آن نزدیک نشوید!(۲۰)
از نگاه قرآن کریم، غریزه جنسی به انسان و حیوان اختصاص نداشته بلکه جنیان نیز قوه و غریزه شهوت دارند. به خاطر وجود غریزه یادشده است که قرآن کریم در دو آیه وقتی از اوصاف بهشتیان سخن میگوید، یکی از ویژگیهای آنان را این مطلب میداند که دست هیچ جن و انسی به آنان نرسیده است: فِیهِنَّ قاصِراتُ الطَّرْفِ لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ.(۲۱) و فِیهِنَّ خَیْراتٌ حِسانٌ حُورٌ مَقْصُوراتٌ فِی الْخِیامِ لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ.(۲۲) این آیات بر این مطلب دلالت دارد که جنیان نیز دارای شهوت هستند(۲۳) زیرا «طمث» کنایه از نکاح و جماع است.(۲۴)
به فرموده قرآن کریم، غریزه جنسی در پیامبران نیز وجود دارد. قرآن در مقام پاسخگویى به یهود که پیامبر اسلام صلیالله علیه و آله را به خاطر ازدواجهایش سرزنش مىکردند،(۲۵) میفرماید: وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِکَ وَ جَعَلْنا لَهُمْ أَزْواجاً وَ ذُرِّیَّه…(۲۶) ما پیش از تو (نیز) رسولانى فرستادیم و براى آنها همسران و فرزندانى قرار دادیم… .
اولین نمونه تاریخی از پیروی شهوات جنسی که باعث هلاکت بشریت شد، در جریان نزاع فرزندان حضرت آدم رخ داد. برابر برخی از روایات تفسیری که درباره آیات ۲۷ تا ۳۰ سوره مائده وجود دارد، این اختلاف به خاطر پیروی از شهوت جنسی بود. خداوند در این آیات به داستان دو فرزند آدم اشاره میکند که برای خداوند قربانی قرار دادند، ولی تنها از یکی از آن دو قربانی قبول شد. این مطلب باعث شد تا کسی که قربانی او قبول نشده، برادرش را تهدید به مرگ کند: …فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الاَْخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّکَ قَالَ إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ. برادری که قربانی او قبول شده بود (هابیل)، تأکید کرد که او به برادرکشی روی نخواهد آورد ولی قابیل تهدید خودش را عملی کرد و برادرش را به قتل رساند. برابر روایات تفسیری، علت برادرکشی آن بود که قابیل، دوست داشت با همزاد خودش ازدواج کند، ولی حضرت آدم، به دستور خداوند، همزادش را برای همسری هابیل برگزیده بود. این مطلب باعث کینه قابیل شد و دست به کشتن برادر دراز کرد.
نمونه دیگر از افرادی که شهوت جنسی آنان را از پای در آورد، قوم لوط بود. خداوند در این باره میفرماید: وَ لُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفَاحِشَهَ مَا سَبَقَکُم بهَِا مِنْ أَحَدٍ مِّنَ الْعَلَمِینَ*إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شهَْوَهً مِّن دُونِ النِّسَاءِ بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ(۲۷) و (به خاطر آورید) لوط را، هنگامى که به قوم خود گفت: «آیا عمل بسیار زشتى را انجام مىدهید که هیچیک از جهانیان، پیش از شما انجام نداده است؟! آیا شما از روى شهوت به سراغ مردان مىروید، نه زنان؟! شما گروه اسرافکار (و منحرفى) هستید!
قوم لوط به جای اینکه از فساد یاد شده و پیروی از شهوت باطل باز ایستند، تصمیم گرفتند که به خاطر پاکدامنی لوط و یارانش، آنان را از شهر بیرون کنند، در نتیجه خداوند او و خاندانش را رهایى بخشید جز همسرش که از بازماندگان (در شهر) بود. در این هنگام خداوند بارانى (از سنگ) بر آنها فرستاد و آنها را درهم کوبید و نابود ساخت.(۲۸)
به فرموده قرآن، شهوتدوستی، برای انسان زینتگری شده و اولین مصداق شهوات یاد شده شهوت جنسی است: زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ…(۲۹) در اینکه فاعل زینتگرى در جمله: «زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ» خدا یا شیطان یا نفس و… است، بین مفسران اتفاق نظر وجود ندارد. برخی از مفسران پس از ذکر احتمالاتی که در جمله وجود دارد، از انتخاب یک نظریه صرفنظر کردهاند(۳۰) برخی معتقدند زینتگر این شهوات خداوند است.(۳۱) برخی همانند ابوعلی(۳۲) بین شهوات پسندیده و ناپسند تفاوت قائل شده و معتقدند شهوات ناپسند را شیطان یا نفس یا دنیا زینت جلوه میدهد و شهوات پسندیده را خداوند زینتپردازی میکند،(۳۳) ولی برخی از مفسران معتقدند خداوند مزیِّن است.(۳۴) برخی از مفسران، از جمله علامه طباطبایی معتقدند آنکه شهوات را برای انسان زینت میدهد خداوند نیست بلکه شیطان یا نفس است. علامه پس از نقد نظریات پیشین در مقام استدلال برای سخن خودش به چند نکته اشاره میکند: یکی اینکه آیه شریفه در مقام ذم کافران به خاطر رفتارهای انحرافی و اعتماد به اموال واولاد است و چنین زینتگرى لایق به ساحت مقدس خدا نیست. نکته دوم اینکه اگر این زینتگرى کار خداى تعالى باشد، جا داشت تعبیر فرماید: «زین للانسان حب الشهوات» و یا بفرماید: «زین لبنى آدم»، »نه زین للناس»؛ زیرا عرب این کلمه را بیشتر در مواردى استعمال مىکند که مىخواهد امتیازها را لغو و یا کسى را تحقیرکند. نکته دیگر اینکه امورى که خداى تعالى به عنوان نمونه و مصداق براى این شهوات برشمرده، با مسئله تزیین فطرى نمىسازد، زیرا اگر منظور این بود جا داشت به جاى کلمه «نساء- زنان» تعبیرى آورد که معناى مطلق زوجیت را برساند و نیز به جاى لفظ «بنین» کلمه «اولاد» و به جاى لفظ «قناطیر مقنطره» لفظ «اموال» را به یاد بیاورد، براى اینکه علاقه فطرى و طبیعى به همسر همانطور که در مردان نسبت به زنان هست، در زنان نیز نسبت به مردان هست. نکته چهارم: اینکه نسبت داشتن تزیین به خداى سبحان با آخر آیه که مىفرماید: «ذلِکَ مَتاعُ الْحَیاِه الدُّنْیا… نمىسازد، زیرا ظاهر این کلام این است که مىخواهد مردم را از شهوات دنیایى منصرف کند.(۳۵)
ب) شهوت عاطفی
نوعی دیگر از مشتهیات و چیزهای مورد علاقه که در قرآن از آن سخن رفته،علاقه به فرزندان است. خداوند در دو آیه از پسران به عنوان مشتهیات یاد کرده است. مورد اول درباره کافرانی است که به پندار خام خودشان، پسران را برای خودشان و دختران را برای خداوند قرآر میدادند چنانکه قرآن کریم میفرماید: وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ سُبْحانَهُ وَ لَهُمْ ما یَشْتَهُونَ؛(۳۶) که مقصود از «ما یشتهون» پسران است.(۳۷)
در آیه چهاردهم سوره آلعمران نیز از پسران به عنوان یکی از مصادیق مشتهیات یاد شده است. در آیه یاد شده، پس از یادآوری این نکته که دوست داشتن شهوات برای آدمی زینتگری شده، دومین مصداق از شهوتها را پسران دانسته میفرماید: «زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِینَ…».(۳۸)
برخی از مفسران معتقدند مقصود از بنین در این آیه، هم فرزندان بلاواسطه هستند که در فارسى به کلمه «پسر» ترجمه مىشود و هم فرزندان باواسطه که در فارسی از آنان به کلمه «نوه»، «نتیجه»، «نبیره» تعبیر مىشود.(۳۹)
به این پرسش که «دوست داشتن فرزند اختصاص به پسران ندارد و مردم، پسران و دختران خود را دوست دارند، پس چرا در آیه شریفه به جای فرزندان از پسران سخن گفته است؟» مفسران به چند نکته اشاره کردهاند از جمله:
۱ـ در صورتی آوردن لفظ اولاد از پسران شایستهتر بود که آیه در مقام بیان حب فطری باشد، ولی آیه در مقام بیان حب فطری نیست، بلکه در مقام بیانِ شیفتگیهای مردم به دنیا و مشتهیات آن است و بعضى از شهوتپرستان دوستدار فرزند پسرند، چون مىخواهند با داشتن پسران زیاد نیرومندتر از دیگران باشند،(۴۰) و اینگونه علاقهها نوعاً در بین بادیهنشینان و مختص به پسران است، نه دختران. برخی از مفسران این پاسخ را نقد کردهاند.(۴۱)
۲ـ هر چند آیه در مقام بیان علاقه فطری انسان به مشتهیات یاد شده است و خداوند این امور را برای انسان زینت داده؛ ولی ذکر پسران به جای فرزندان، به خاطر بیان افراد شناختهشدهتر و قویتر است. علامه طباطبایی پس از ذکر این پاسخ آن را رد میکند.(۴۲)
ج) شهوت مالى
قرآن کریم از شهوت مالی نیز سخن گفته است از جمله در سوره علق میفرماید: کَلَّا إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى أَنْ رَآهُ استَغنى(۴۳) آدمى به سرکشى و طغیان میگراید وقتى خود را غنى و بىنیاز مىبیند. شهوت به معنای توقان نفس به امور مستلذه(۴۴) و طغیان نیز همین معنا را میدهد. در تفسیر علی بن ابراهیم، آیات یاد شده اینگونه تفسیر شده که آدمی وقتی بینیاز شود، کفر میورزد و منکر میشود.(۴۵)
قرآن کریم در آیه ۱۴ سوره آل عمران، برخی از مصادیق شهوات مالی را اینگونه تبیین میکند: زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ… وَ الْقَناطیرِ الْمُقَنْطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّه و… محبّت شهوتها، از… و اموال هنگفت از طلا و نقره و… در نظر مردم، زینتگری شده است.
آیه شریفه یاد شده، درصدد بیان این مطلب است که آدمی سخت شیفته مال و در بند آن است، چنانکه میفرماید «وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدیدٌ »(۴۶) و میفرماید «وَ تَأْکُلُونَ التُّراثَ أَکْلاً لَمًّا»(۴۷) حضرت علی«ع» نیز دارایى و ثروت را مایه اصلى شهوات دانسته، میفرماید: الْمَالُ مَادَّهُ الشَّهَوَاتِ(۴۸) و در روایت پیامبر«ص» نیز بر مطلب یاد شده تأکید شده است: «لو کان لابن آدم و ادیان من مال لا بتغی ثالثا و لا یـملأ جـوف ابن آدم الا التراب و یتوب الله علی من تـاب».(۴۹)
اینکه در آیه یاد شده از بین همه اموال از طلا و نقره یاد شده بدان جهت است که طلا و نقره ثمن و قیمت همه اشیاء است و مالک این دو همانند مالک همه چیزاست.(۵۰)
یکی دیگر از مصادیق شهوت مالی که در آیه ۱۴ سوره آلعمران از آن سخن گفته است، «الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَه» است. خیل به معنای اسب است و در تفسیر مسومه، چهار نظریه وجود دارد،(۵۱) و تفسیر مشهور آن «نشان دار» است.(۵۲) چون اسبهاى قیمتى را به خصوص اسبهاى نجیب عربى را داغ و نشان میگذاشتند بلکه بعضى از آنها قباله داشتند که از چه نژادى هستند.(۵۳) نشان داشتن اسبها یا به خاطر برازندگى اندام و مشخص بودن چهره و یا به خاطر تعلیم و تربیت آنها و آمادگى براى سوارى در میدان جنگ است.(۵۴)
این اسبها نه تنها در گذشته بلکه هماکنون نیز برای غالب افراد، دلپذیر و مورد اشتها هستند. مسابقات اسبدوانی که همه ساله انجام شده و اسبانی که برای این کار تربیت شده و ثروتمندانی که بخشی از ثروت خود را برای خرید، فروش وتربیت این اسبها قرار دادهاند، همگی شاهدی بر مطلب فوق است. وانگهی، اسب کنایه از وسیله نقلیه است(۵۵) که امروزه تفاخر به وسیله نقلیه و اشتهایی که برای تهیه بهترین وسایل وجود دارد مشهود است.
د) شهوت مقام
یکی دیگر از مصادیق شهوت که در قرآن کریم از آن سخن گفته شده، شهوت مقام و به تعبیر برخی از مفسران، «شهوت ریاست» یا جاهطلبی است(۵۶) و برخی از مصادیق شهوت همانند: اسبان نشاندار، چهارپایان و کشتزارها که در آیه ۱۴سوره آلعمران از آن سخن به میان آمده، بر این نوع از شهوت نیز تطبیق شده است.(۵۷)
چند آیه قرآن کریم، از شهوت مقامی یا جاهطلبی سخن گفته است.
۱ـ در ماجرای سامری که در سوره طه از آیه ۸۵ تا ۹۸ آمده است استفاده میشود که مسأله جاهطلبی او سبب گمراهی خودش و گمراهی گروه کثیری از بنیاسرائیل و بر باد رفتن جمع عظیمی از آنها شد. سامری میخواست که از این طریق به جاه و مقامی برسد، ولی خداوند چنان مجازاتی در این جهان برای او قرار داد که او را کاملًا منزوی و از جامعه مطرود کرد و آنگونه که قرآن میگوید موسی به او گفت: «برو (و از میان مردم دور شو و با کسی تماس نگیر) و بهره تو در مدت حیاتت این است که هر کس به تو نزدیک شود، خواهی گفت: با من تماس نگیر».(۶۰)
۲ـ نمونه دیگری از جاهطلبی و شهوت مقامی که در قرآن از آن سخن گفته، جریان فرعون است. فرعون در میان قوم خود ندا داد: ای قوم من! آیا حکومت مصر از آن من نیست، و این نهرها تحت فرمان من جریان ندارد؟ آیا نمیبینید؟! به یقین من از این مرد که از طبقه پستی است و هرگز نمیتواند فصیح سخن بگوید برترم!(۶۱) ولی سرانجام این جاه طلبی نیز هلاکت بود.
۳ـ قارون یکی دیگر از نمونههای بارز جاهطلبی بنیاسرائیل بود، همان صفت زشتی که سرانجام او را بدبخت و بیچاره نمود و به قعر زمین فرستاد! و قرآن کریم داستان آن را در آیات ۷۶ تا ۸۳ از سوره قصص بیان کرده است. قرآن کریم، پس از بیان جریان قارون و جاهطلبی او، به عنوان یک دستور کلی میفرماید: «آن سرای آخرت را تنها برای کسانی قرار میدهیم که قصد برتری جویی در زمین و فساد را ندارند و عاقبت نیک برای پرهیزگاران است: «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهِ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لایُریُدونَ عُلُوّاً فِی الْارْضِ وَ لافَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقینَ.» آری عاقبت جاهطلبان مستکبر همان عاقبت قارون است که همه چیز خود را بر سر جاهطلبی و استکبار گذاشت و خشم خدا او را گرفت و به زندگی ننگینش پایان داد و برای همیشه مورد لعن و نفرین واقع گشت.
شهوت ریاست از هر شهوت دیگر شدیدتر و ضرر آن بیشتر است. به گونهای که به فرموده پیامبر اکرم«ص»، تباهی شهوت مقامی از فسادِ دو گرگ درندهای که در آغل گوسفندان رها شوند، بیشتر است.(۶۲)
ذ)شهوت طعام
بسیاری از مفسران، از «شهوت غذایی» سخن گفتهاند. این نوع از شهوت نیز اگر کنترل نشود برای انسان ضررهای جبران ناپذیری به دنبال دارد. برخی از مفسران معتقدند بزرگترین عوامل هلاکت انسان، شهوت شکم است، همان بود که آدم و حوّا را از بهشت اخراج کرد. شکم سرچشمه شهوات و منشأ دردها و آفات است؛ زیرا حتّی شهوت جنسی نیز پیرو آن است و به دنبال این دو، شهوت در جمعآوری مال و مقام است که وسیلهای برای سفرههای رنگینتر و زنان بیشتر محسوب میشود و به دنبال آنها، تنازع در دسترسی به مال و مقام و کشمکشها به وجود میآید و آفت ریا و خودنمایی و تفاخر و تکاثر و خودبرتربینی از آن متولّد میگردد؛ سپس این امور عاملی برای حسد، کینه، عداوت و دشمنی میشود و دارنده آن را به ارتکاب انواع ظلمها و منکرات و فحشا میکشاند…(۶۳)
۳ـ اعتدال در شهوات
دانشمندان علم اخلاق معتقدند آدمی دارای قوای فراوانی است که از بین این قوا، چهار قوه به ریاست روح مدیریت بدن را عهده دارند که عبارتند از: «عقل»، «شهوت»، «غضب» و «وهم».
شأن قوه عقلیه و وهمیه، ادراک امور و شان قوه غضبیه و شهویه تحریک بدن است. ازآنجا که شهوت، یکی از قوای انسانی است، انسان در مقابل این قوه و غریزه، یکى از سه راه را مىتواند برگزیند: یا از هر طریقى شهوت خود را ارضا کند (افراط) یا آن را سرکوب کند (تفریط) یا به صورت متعادل و مشروع در ارضاى آن گام بردارد. راه نخست، که گاه از آن به شهوتپرستی نیز یاد میشود، مخالف عقل، شرع و به نوعى مخالف نظام تکوین و طبیعت است؛ زیرا در غالب جانوران و پرندگان و حتى حشرات دیده مىشود که در آمیزش به فرد گزینش شدهاى از جنس مخالف بسنده مىکنند و به نوعى تشکیل خانواده مىدهند و جنس نر، از ورود بیگانه به حریم خویش غیرت نشان مىدهد و جنس ماده، سراغ غیر جفت خود نمىرود.
از نگاه اسلام، در عین حال که سرکوبی کامل قوه شهویه ناپسند است، رها کردن آن نیز باعث فرو غلطیدن انسان در مهالک و نابودی او خواهد شد. از نگاه دانشمندان مسلمان قوه شهویه باید تهذیب شود و از تهذیب قوه شهویه، خلق «عفت» پیدا مىشود. عفت یعنی اطاعت قوه شهویه از قوه عاقله و سرکشى نکردن از امر و نهى عاقله که نتیجهاش خلاصی از بند شهوات و هوسهاست….در برابر عفت دو چیز قرار دارد یکى «شره» که به معنای غرق شدن در لذتهای جسمی، بدون توجه به حکم عقل و شرع است و دیگرى «خمود» به معنای کشتن قوه شهوت و پرهیز از چیزهایی که براى حفظ بدن یا بقاء نسل ضرورى است و این تفریط است.
رسول خدا«ص» در تفسیر آیه «وَ أَمَّا مَن خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفسَ عَنِ الهَوى»(۶۴) فرمود: کسى که برایش فحشاء و شهوتى پیش آید و بخاطر ترس از خدا از آنها پرهیز کند، خداوند آتش را بر او حرام کرده و از فاجعه بزرگ (عذاب قیامت) ایمن مىدارد و وعدهاى که براى او در کتاب خود داده تحقق مىبخشد و آن وعده عبارت است از: «و بر آنکه از پیشگاه پروردگارش بهراسد در بهشت است.»(۶۵)
پینوشتها
۱ـ فرق بین هوی و شهوت این است که هوی از جمله شهوات و همیشه مذموم است، ولی شهوت گاهی ممدوح و گاه مذموم است. (تفسیر روح البیان، ج۵، ص: ۳۴۵ )
۲ـ لغت نامه دهخدا، ذیل واژه.
۳ـ سبأ، ۵۴٫
۴ـ لسان العرب، ج۱۴، ص ۴۴۵إعراب القرآن، نحاس، ج۳، ص ۲۴۳٫
۵ـ آلعمران، ۱۴٫
۶ـ روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص ۹۶٫
۷ـ المفردات فی غریب القرآن، ص ۴۶۸٫
۸ـ اخلاق در قرآن، آیتالله مکارم، ص ۲۹۱؛ المفردات فی غریب القرآن، ص ۴۶۸٫
۹ـ اخلاق در قرآن، آیتالله مکارم، ص ۲۹۱٫
۱۰ـ آلعمران، ۱۴٫
۱۱ـ مریم، ۵۹٫
۱۲ـ فصّلت، ۳۱٫
۱۳ـ المفردات فی غریب القرآن، ص ۴۶۸٫
۱۴ـ آلعمران، ۱۴٫
۱۵ـ من هدى القرآن، ج۱، ص ۵۲۳٫
۱۶ـ احیاء علوم الدین، غزالی، ج۱۰، ص۷۸ (سایت نور). شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید، ج۱۹، ص ۱۶۷(سایت نور). مجمع البحرین، ج۱، ص ۲۵۳٫
۱۷ـ کافی، ج۵، ص۱۲۴ وسائلالشیعه، ج۱۷، ص۸۱ . مستدرک الوسائل، ج۱۳، ص۶۶ بحارالأنوار، ج۷۰، ص۱۵۸٫
۱۸ـ فرهنگ بزرگ سخن، ج۵، ص۴۶۲۵٫
۱۹ـ همان.
۲۰ـ بقره، ۱۸۷٫
۲۱ـ الرحمن، ۵۶٫
۲۲ـ الرحمن، ۷۰ و ۷۲ و ۷۴٫
۲۳ـ زاد المسیر فی علم التفسیر، ج۴، ص ۲۱۴٫
۲۴ـ زاد المسیر فی علم التفسیر، ج۴، ص: ۲۱۴؛ کشف الأسرار و عده الأبرار، ج۹، ص: ۴۲۷؛ الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج۹، ص: ۱۹۱٫ واژه «طمث» در اصل به معنای خون حیض و ازاله بکارت است (المفردات فی غریب القرآن، ص ۵۲۴؛ قاموس قرآن، ج۴، ص: ۲۳۵)
۲۵ـ روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج۷، ص ۱۵۹٫
۲۶ـ رعد، ۳۸٫
۲۷ـ اعراف، ۸۰-۸۱٫
۲۸ـ اعراف، ۸۴٫
۲۹ـ آلعمران، ۱۴٫
۳۰ـ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص ۷۱۱؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص ۴۱۱؛ البحر المحیط فی التفسیر، ج۳، ص ۵۰٫
۳۱ـ تفسیر نمونه، ج۲، ص ۴۵۷، تفسیر أحسن الحدیث، ج۲، ص: ۳۳٫ الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج۵، ص ۵۷٫
۳۲ـ رک: التبیان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص ۴۱۱٫
۳۳ـ تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج۳، ص ۵۰؛ تبیین القرآن، ص ۶۲، روضالجنان و روح الجنان فی تفسیرالقرآن، ج۴، ص ۲۰۵٫
۳۴ـ زبده التفاسیر، ج۱، ص ۴۵۷؛ سواطع الإلهام فی تفسیر القرآن، ج۱، ص ۲۷۴؛ الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج۵، ص ۵۸؛ ۳۵ـ المیزان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص ۹۸٫
۳۶ـ نحل، ۵۷٫
۳۷ـ مجمعالبیان فی تفسیرالقرآن، ج۶، ص ۵۶۶٫ البحر المحیط فى التفسیر، ج۶، ص۵۴۸٫ تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر)، ج۴، ص۴۹۶٫
۳۸ـ آلعمران، ۱۴٫
۳۹ـ المیزان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص ۱۰۴٫
۴۰ـ الاخلاق فیالقرآن، ص۳۴۲٫
۴۱ـ تفسیر من وحی القرآن، ج۵، ص ۲۶۳٫
۴۲ـ المیزان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص ۱۰۵٫
۴۳ـ علق، ۷-۶٫
۴۴ـ لغت نامه دهخدا، ذیل واژه.
۴۵ـ تفسیر نور الثقلین، ج۵، ص ۶۱۰٫
۴۶ـ عادیات، ۸٫
۴۷ـ فجر، ۱۹٫
۴۸ـ نهجالبلاغه.
۴۹ـ التحریر و التنویر،ج۱، ص ۶۴۵٫
۵۰ـ مفاتیح الغیب، ج۷، ص: ۱۶۲.
۵۱ـ التبیان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص ۴۱۲٫
۵۲ـ تفسیر الکاشف، ج۲، ص۲۰٫ تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ج۲، ص۱۲۳٫ جامعالبیان فى تفسیر القرآن، ج۳، ص۱۳۵٫ روض الجنان و روحالجنان فى تفسیرالقرآن، ج۱ ۲۷۰٫ مجمعالبیان فى تفسیر القرآن، ج۲، ص۷۱۲٫
۵۳ـ أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص ۱۲۶٫
۵۴ـ تفسیر نمونه، ج۲، ص ۴۵۹٫
۵۵ـ تفسیر نور، ج۲، ص ۲۶٫
۵۶ـ اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۲۴۷٫
۵۷ـ تفسیر هدایت، ج۱، ص ۴۹۰٫
۵۸ـ اخلاق در قرآن، مکارم شیرازی، ج ۳، ص ۱۸٫
۵۹ـ اخلاق در قرآن، ج ۳، ص ۲۲٫
۶۰ـ رک: سوره قصص(۲۸) آیات ۷۶ تا۸۳٫
۶۱ـ زخرف، ۵۲-۵۱٫
۶۲ـ بحارالأنوار، ج۷۰ ، ص۱۴۵٫ کافی ج۲، ص۲۹۷٫
۶۳- محجه البیضاء، ج۵، ص ۱۴۵٫
۶۴ـ نازعات، ۴۰٫
۶۵ـ تفصیل وسائل الشیعه إلى تحصیل مسائل الشریعه، ج۱۵، ص ۲۰۹٫
سوتیترها
۱٫
شهوات را به اعتبارات مختلف میتوان به تقسیمات متفاوتی تقسیم کرد. در یک تقسیم آن را به شهوت جنسی، شهوت به مال و فرزندان، شهوت خلود و ثروت، شهوت ریاست و فخر تقسیم کردهاند
۲٫
اصل وجود غریزه شهوت در آدمی ناپسند نیست. قرآن کریم نیز در موارد فراوانی از وجود غریزه جنسی در همه انسانها سخن گفته است
۳٫
از نگاه اسلام، در عین حال که سرکوبی کامل قوه شهویه ناپسند است، رها کردن آن نیز باعث فرو غلطیدن انسان در مهالک و نابودی او خواهد شد. از نگاه دانشمندان مسلمان قوه شهویه باید تهذیب شود و از تهذیب قوه شهویه، خلق «عفت» پیدا مىشود
سیاست تا دیانت
محمد صالح
بهتر از فحاشی
آشنا (مشاور فرهنگی رئیسجمهور): اگرچه شناخت پویاییهای سیاست و جامعه در امریکا دشوار است، اما حتماً بهتر از آن است که فقط به امریکا فحاشی کنیم!
*توضیح: این عزیز ما گوهرهای فوق را در صفحهی توئیترشان فشاندهاند! آن هم فردای پیروزی ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری امریکا!
۱ـ این روزها که مردم برای راه انداختن کارشان در این ور و آن ور دنبال یک آشنا میگردند بسیار خوب است که رئیس محترم جمهور هم یک «آشنا» در کنارش دارد، تا اگر جایی کار گره خورد «آشنا» بدادش برسد و این خود نشان دهنده اهمیت «آشنا» و داشتن آن در راه افتادن کار است! (حتی اگر آدم رئیسجمهور باشد)
۲ـ و البته «آشنا» باید خیلی مؤدب باشد و از هرگونه فحاشی (خصوصاً فحاشی به امریکا) خودداری کند وحتی قبلاً هم به قاعده یک فحاشی مختصر (به ویژه نسبت به کدخدا) مرتکب نشده باشد تا بتواند کار آدم را راه بیندازد و تاکنون دیده نشده یک «آشنا» بتواند با فحاشی (هر چند به امریکا) کار کسی را درست کند!
۳ـ از بابت احتیاط میپرسیم که این «پویایی سیاست و جامعه در امریکا» یعنی چه؟ و آیا نوعی فحاشی محسوب نمیشود؟ و آیا شناخت این پویاییها فضولی نخواهد بود؟ آیا دشوار خواندن شناخت پویاییهای سیاست وجامعه در امریکا به نوعی فحاشی نیست؟ در حالی که ما خودمان امتحان کردهایم امریکا اصلاً پویایی ندارد (چون پویایی لابد یک چیز بدی است و به جوامع جهان سومی اختصاص دارد!) و اگر داشته باشد ربطی به جامعه و سیاست ندارد و به فرض هم که ربطی داشته باشد شناخت آن اصلاً کار دشواری نیست! تازه آقای ترامپ هم به سادگی آب خوردن بالا و پایین پویاییهای امریکا را به همهی عالم شناساند!
۴ـ به دلیل فوق است که نگران شدهایم مبادا فرمایش آقای «آشنا» یک جور فحاشی باشد و موجب رنجش کدخدا بشود و در نتیجه ترامپ برجام را از وسط جر بدهد و آن وقت نه تنها کار آقای رئیسجمهور راه نمیافتد که گره میخورد ودرخت برجام هم به جای دادن سیب و گلابی و بوئینگ، کدو حلوایی با طعم تداوم تحریم میدهد یا خشک میشود و داغش به دل آقای روحانی میماند.
۵ـ فلذا بهتر است «آشنا» به سرعت نوشتن عبارت مذکور را تکذیب و محکوم کرده و اصولاً آشنایی با توئیتر را گردن نگیرد و از این پس صرفاً با قلم نی آن هم روی پوست آهو و در موضوعات غیر مربوط به آمریکا گوهر بیافشاند تا خدای نکرده موجبات جر خوردن برجام را فراهم نیاورد.
فواید مجازی
الف) وزارت محترم ارشاد مدتی پیش اعلام کرد فیلترینگ فضای مجازی بیحاصل است چون دنیا در حال تحول است و ما باید برای زمانی آماده شویم که اینترنت و شبکههای ماهوارهای به راحتی و رایگان توسط گوشیهای تلفن همراه دریافت میشود.
ب) از کلام وزارت ارشاد نتیجه میشود که عدم فیلترینگ فضای مجازی محصولات فراوانی به بار خواهد آورد! مثلأ موارد زیر:
۱ـ از هر طلاق ثبت شده در کشور، سه مورد آن به دلیل آسیبهای فضای مجازی است. (خراسان ۱۵/۷/۹۵) آن هم در حالی که بنا به اعلام وزارت آموزش و پرورش ۵/۶ میلیون دانشآموز در خانوادههایی زندگی میکنند که در آستانه طلاقند و درصد طلاق در کشور به مرز ۳۵ درصد رسیده است! (در شهرهای بزرگ و تهران از مرز ۴۰ درصد گذشته است)
۲ـ بنا به اعلام دادستان انقلاب استان قزوین یکی از مدیران دولتی در قزوین با استفاده از فضای مجازی به ترویج اهانت به ائمه اطهار«علیهمالسلام» و هتاکی به آنها مشغول بوده است!
۳ـ در سال جاری پسر ۱۴ سالهای در سبزوار پس از دوستی با دختری ۱۲ ساله و برقراری رابطه با او عکسهایی غیراخلاقی از دختر تهیه کرد و از طریق فضای مجازی در سطح شهرستان منتشر نمود. (جراید ۱۵/۷/۹۵)
۴ـ یکی از مسئولان ناجا اعلام کرد شاهد رشد صددرصدی (دو برابر شدن) جرایم سایبری در شش ماهه نخست امسال در برخی از استانهای کشور (مانند خراسان) بودهایم. (جراید ۱۵/۷/۹۵)
ج) ملاحظه فرمودید که چرا وزارت ارشاد فیلترینگ فضای مجازی را بیحاصل میداند و در این مسیر حتی یک قدم هم برنمیدارد؟ وقتی وظیفه این وزارت خانه ارشاد خلائق است، چرا باید با فیلترینگ فضای مجازی موافق باشد؟ آن هم در حالی که فضای مجازی بدون فیلترینگ این همه محصولات پربار به جامعه تقدیم میکند! یادتان هست آن وقتها که فضای مجازی نبود، پسران ۱۴ ساله به جای گرفتن عکسهای جنسی از دختران ۱۲ ساله و انتشار آنها در فضای مجازی چه میکردند؟ یا به جبهه میرفتند (که باعث رشد خشونت در نهاد آنها میشد و به آدمهایی افراطی تبدیل میشدند که به جای آرزوی دوستی با کدخدا به فکر مرگ کدخدا بودند!) و یا به درس و مشق و کمک به والدین مشغول بودند (که اقداماتی سنتی، غیرمدرن، عقبمانده و خلاف اعتدال و مغایر با فرهنگ حاکم بر جامعه جهانی محسوب میشود). اگر ملتفت اوضاع باشید خواهید فهمید که این وزارتخانه بر اساس «اسلام رحمانی» به ارشاد ملت مشغول است و در این مدل از اسلام مهم آن است که شما تابع میل و شهوت اکثریت «لایعقلون» فتوا بدهید و به ساز آنها حرکات موزون مرتکب بشوید! وقتی میتوانید با فیلتر نکردن فضای مجازی در ایام انتخابات از اکثریت «لا یفهمون» رأی بگیرید، دیگر دلیلی ندارد نگران میزان طلاق در جامعه و رشد آن باشید یا گسترش کفریات و اهانت به مقدسات در فضای مجازی تن و بدن شما را بلرزاند! شما به خلایق حال میدهید و افسار فضای مجازی را رها میکنید، ملت هم با فضای مجازی بدون افسار حال میکنند، در انتخابات هم همان خلایق به شما رأی میدهند و شما حال میکنید! در این حالت فیلترینگ فضای مجازی جز ضد حال چه معنایی خواهد داشت؟
لغتنامه اعتدال
*کدخدا: ارباب، همه کاره عالم، موجودی که همه چیز از آب خوردن گرفته تا هواپیما و شفا و درد و درمان به او مربوط است، مدینه فاضله ترامپ!
*برجام: آفتاب تابان، درخت سیب و گلابی در آینده، همه چیز ساز، عصاره چهار سال تلاش یک دولت معتدل، چیزی که ترامپ میخواهد پاره کند، خربزه و خیار برای بزک!
*مخالف برجام: بیسواد، جهنمی، به درک اسفل، انقلابی نفهم، بیشناسنامه، حیف نون، افراطی، آنکه از تحریمها کاسبی کند، مانع نزول برکات از سوی کدخدا.
*منتقد برجام: عیناً همان معنی «مخالف برجام» را دارد، کسی که باید دهانش را بست و قلمش را شکست، کسی که یارانه هم بر او حرام است.
*جامعه جهانی: کدخدا و طویلهاش، کدخدا و امارات و جیبوتی به صورت دستهجمعی، به کدخدای تنها هم اطلاق میشود، جایی(یا کسی) که عقلاً به ساز آن میرقصند.
*هیلاری کلینتون: نگار نازنینم داد بیداد! خواب شیرین، رؤیای بر باد رفته، مکمل اعتدال، کدخدای مؤنث!
*خودکفایی: از نشانههای افراطگرایی و بیسوادی، ناممکن، نخود سیاه، هفت شنبه، وقت گل نی!
*اقتصاد مقاومتی: شاید وقتی دیگر، ایشالا بعداً، ما بعد البرجام، ببینم چی میشه، موکول به هفت شنبه
* نهی از منکر: اسیدپاشی روی زن و بچه مردم، معادل کار بد، نوعی بیتربیتی.
* ناهی از منکر: دشمن جامعه، مزاحم، موی دماغ، اسید پاش!
*اختلاس (از صندوق فرهنگیان): اتفاق بیاهمیت، وامی که بازپرداخت نشده، مطلبی که ارزش پرداختن ندارد!
*دریافتکنندگان حقوقهای خیلی فراوان: ذخایر انقلاب و نظام، کسانی که سهمشان را از سفره انقلاب برداشتهاند، مدیران مظلوم، سربازان بیادعا و گمنام جبهه رفاه.
فواید قصاص
*متهم سابقهداری که سال ۸۷ مرتکب قتل عمد شده و از سوی اولیای دم بخشیده شده بود بار دیگر در مهر ماه ۹۵ طی نزاعی خونین فردی را با چاقو به قتل رساند.(ابرار، ۱۵/۷/۹۵)
*مردی که چند سال قبل همسرش را کشته و سپس با گرفتن رضایت از اولیای مقتول از قصاص رها شد، در سال ۹۳ پس از برقراری رابطه با زنی او را به قتل رسانده و جسدش را مثله کرده و در سطل زباله انداخت. (همشهری،۱۲/۸/۹۵)
۱ـ اگر آدم بیکاری پیدا شود و روزنامهها را جستجو کند، بعید نیست که بتواند تعداد قابل توجهی از قاتلین دو مرحلهای را بیابد.
۲ـ چنین حوادثی مؤید نظرات روشنفکران، حقوقدانان و روزنامهنگاران لیبرال و انساندوستی است که سالهاست برای اثبات غیرانسانی بودن «قصاص» تلاش میکنند! در نظر این جماعت قصاص نفس هم نوعی قتل است و باید از فهرست مجازاتهای موجود در قوانین کشور حذف شود.
۳ـ خوشبختانه یکی از موضوعات اساسی گفتوگوهای حقوق بشری ایران و اتحادیه اروپا که این ایام (و پس از برجام) در جریان است همین موضوع قصاص است و طی آن اروپاییها تلاش میکنند مقامات دولتی ایران را وادار به حذف مجازات وحشتناک قصاص کنند.
۴ـ اگر بخت با ما یار باشد و اتحادیه اروپا بتواند دولت ایران را مجبور به حذف مجازات قصاص کند، آنگاه به وفور شاهد قاتلان دو یا سه یا چند مرحلهای خواهیم بود. تصور کنید دو قاتل محترمی که در ابتدای بحث با آنها آشنا شدید پس از ارتکاب قتل اول قصاص میشدند، آن وقت بشریت از دیدن خلاقیت آنها در ارتکاب قتلهای دوم محروم میماند (خصوصاً آن قاتل خلاقی که پس از رابطه با زن جوان، او را کشته و تکه تکه کرده و به سطل زباله سپرده بود!) و این در حالی است که در اروپا و بسیاری از ایالتهای امریکا که فردی بابت قتل عمد، قصاص نمیشود، قاتلان پرکار و خلاقی پیدا میشوند که تعداد قتلهای آنها به ۵۰ مورد رسیده و در عرصه قتل عمد به نوآوریهایی مانند قطعه قطعه کردن اجساد قربانیان و نگهداری این قطعات در فریزر و تغذیه از آنها دست یافتهاند. (مانند جفری دامر آمریکایی)
۵ـ فلذا ضمن محکومیت مجازات اعدام برای قاتلین، از مقامات مملکت خواهشمندیم تا به دستور اتحادیه اروپا جامه عمل پوشانده و با حذف مجازات اعدام، مملکت را از حقوق بشر برخوردار نمایند تا بیش از پیش شاهد هنرنمایی قاتلین حرفهای در مراحل متعدد باشیم! آخر وقتی در آمریکا یک نفر میتواند با کشتن بیش از ۵۰ نفر رکورد بزند چرا ما در این عرصه عقب مانده باشیم و به هر قاتل تنها فرصت یک فقره قتل بدهیم؟
تاریخ سینمای ایران(۲۲)
دکتر عبدالحمید انصاری
پیشگفتار
در ۲۱ قسمت گذشته فیلمهای عرضه شده در سینمای کشور تا نیمههای سال ۶۷ بررسی و تحلیل مختصر گردید، همانگونه که قبلاً هم ذکر شد، سال ۶۷ سال پررونقی برای سینمای ایران بود. در این سال جمعاً ۵۴ فیلم ساخته شد.
ب) فیلمهای حوزه دفاع مقدس و انقلابی
۱۳ـ آری این چنین بود…؛ کارگردان: داود اسماعیلی. محصول: سیمای جمهوری اسلامی ایران. بازیگران: خسرو شجاعزاده، علیرضا شاکری، سامی تحصنی، کاظم آخوندنیا، علی اوسیوند، فریبا شمس.
مواجه شدن افرادی که ارتباط مستقیم با جبهه و جنگ نداشتند با دنیای عجیب، فداکارانه و ایثارگرانه رزمندگان هشت سال دفاع مقدس دستمایه داستانی فیلم است.
۱۴ـ افق؛ کارگردان: مرحوم رسول ملاقلیپور. فیلمنامه: رسول ملاقلیپور. محصول: بنیاد سینمایی فارابی. بازیگران: جهانبخش سلطانی، مهرزاد نوشیروان، علی سجادی، جواد هاشمی، حبیبالله اللهیاری.
پیوند دفاع مقدس و عواطف لطیف انسانی که اساساً در فرهنگ غربی معارض یکدیگرند، دستمایه مرحوم ملاقلیپور برای ساخت و ارائه فیلمی دلنشین در رابطه با دفاع مقدس قرار گرفته است. دو غواص سپاه اسلام در عین اقتدار رزمی در اوج عاطفه انسانی داستان فیلم را پیش میبرند، چیزی که اساساً برای دشمنان ما قابل درک نیست. این فیلم از آثار ماندگار در حوزه دفاع مقدس است.
۱۵ـ باشو غریبه کوچک؛ کارگردان و فیلمنامهنویس: بهرام بیضایی. بازیگران: سوسن تسلیمی، پرویز پورحسینی، فرخلقا هوشمند، عدنان عفراویان، اکبر دودکار.
این فیلم از این منظر که شخصیت اولش کودکی جنوبی بازمانده از بمباران رژیم جنایتکار صدام است در دایره فیلمهای دفاع مقدس طبقهبندی میشود، در حالی که اساساً و عمدتاً باید آن را در حوزه اجتماعی، عاطفی و تربیتی قرار داد.
این کودک به مکانی بسیار دورتر از زادگاه خود یعنی شمال کشور منتقل شده است و در فرهنگی بسیار متفاوت و جوی دور از جنگ و خونریزی، در خانوادهای ساده و معمولی پذیرش گردیده و در فرایندی باورپذیر و دلنشین با شرایط آن خانواده و البته با سختی زیاد تطبیق یافته است، مانند سایر آثار بیضایی دغدغهمندی اجتماع، روابط عاطفی و مناسبات انسانی شاهبیت داستان فیلم را تشکیل میدهد، البته چقدر مناسب بود که پیوند داستان با دفاع مقدس پررنگتر و برجستهتر مطرح و این واقعه عظیم تاریخ معاصر کشور به نحو شکوهمندی به آیندگان منتقل میشد.
۱۶ـ تفنگهای سحرگاه؛ کارگردان: بهروز افخمی. محصول: سیمای جمهوری اسلامی ایران. فیلمنامه: ناصر تقوایی (بازنویسی امرالله احمدجو، بهروز افخمی). بازیگران: علیرضا مجلل، مهدی هاشمی، جهانگیر الماسی، جمشید گرگین، مرحوم نعمتالله گرجی.
گوشهای از مبارزات نهضت جنگل را به تصویر میکشد. بهروز افخمی در دهه ۶۰ مدیر فیلم و سریال شبکه ۱ سیما بود که بعداً به فیلمسازی روی آورد. او سریال کوچک جنگلی را هم برای تلویزیون ساخت که نسبتاً موفق بود. افخمی هماکنون تهیهکننده، کارگردان و مجری برنامه سینمایی ۷ در شبکه ۳ میباشد.
۱۷ـ انسان و اسلحه؛ کارگردان و فیلمنامهنویس: مجتبی راعی. تهیهکننده: مجتبی راعی، مرحوم فرجالله سلحشور. بازیگران: مرحوم فرجالله سلحشور، جواد هاشمی، خسرو ضیائی، علیرضا اسحاقی، محمد احمدی.
عملیات سپاه پاسداران برای آزادی تعدادی از روستاهای اشغالی، جانمایه داستان فیلم را تشکیل میدهد. مشورت فرماندهان عملیات برای اجرای بهترین نقشه، فداکاری و ایثارگری رزمندگان زینت پردازش قصه به شمار میرود.
مجتبی راعی و مرحوم فرجالله سلحشور از سینماگران متعهد کشور محسوب میشوند که آثار ارزشمندی در حوزه دفاع مقدس از خود به جا گذاشتهاند.
۱۸ـ جمیل؛ کارگردان: احمد بخشی. بازیگران: محمدعلی کشاورز، محبوبه بیات، سرور نجاتاللهی، حسین گیل، سعید امیرسلیمانی، سروش خلیلی، حسین شهاب، حمید دلشکیب.
داستان این فیلم مربوط به دهه ۴۰ شمسی است که رژیم وابسته و کودتایی محمدرضا پهلوی در حال اعطای امتیازات اقتصادی به عوامل بیگانه و خائن غرب است. یکی از این عوامل مدیر یک شرکت حمل و نقل بینالمللی دریایی که در بندرعباس تلاش میکند شهر را زیر سلطه خود دربیاورد ولی شخصی به نام جمیل به مقابله با وی برخاسته و به اتفاق یاران همفکر خود مدیر شرکت را نابود میکند. فیلم با توجه به فضای ضداستعماری و ضدغربی کشور ساخته شده و از این لحاظ موفق بوده است.
۱۹ـ در مسیرتندباد؛ کارگردان: مسعود جعفری جوزانی. فیلمنامه: مسعود جعفریجوزانی. بازیگران: عزتالله انتظامی، فرزانه کابلی، شهلا ریاحی، حمید جبلی، سرور نجاتاللهی، مجید مظفری، فریبا کوثری، محمد کنی، فردوس کاویانی.
قصه مناسبات ایلی در دوران اشغال ایران توسط متفقین و درگیریهای درون قبیلهای را روایت میکند، ضمن اینکه مبارزات حقطلبانه ایل نیز محل بحث و چالش است. جعفری جوزانی فیلمسازی است که نشان داده دغدغه فرهنگ بومی را همواره داشته است.
۲۰ـ دیدهبان؛ سناریست و کارگردان: ابراهیم حاتمیکیا. محصول: بنیاد سینمایی فارابی. بازیگران: علیرضا حیدری، غلامرضا علیاکبری، حمیدرضا چارکچیان، مهرداد سلیمانی، اسماعیل سلطانیان.
داستان فیلم به فداکاری رزمندگان سپاه حق در جنگ تحمیلی میپردازد. ابراهیم حاتمیکیا کارگردان، مؤلف و خوشذوق سینمای دفاع مقدس است که غالب فیلمهای خود را در این حوزه عرضه نموده است. وی برخلاف اغلب سینماگرانی که از رانت دفاع مقدس سوءاستفاده نموده و پس از کسب شهرت به ژانرهای سخیف و بعضاً ضداخلاقی و حتی معارض مبانی دینی روی آوردند، وفادارانه در این جایگاه ماند و به عرضه فیلمهای ماندگار تاریخ جنگ عنایت ورزید. وی سریالهای باارزشی مانند (خاک سرخ) نیز برای صدا و سیما ساخته است.
یکی از مشکلات پیچیده سینمای کنونی، عدم تسلط مدیران فرهنگی و سوءاستفاده برخی کارگردانان و تهیهکنندگان از آنان است. بدین ترتیب که با بودجههای فرهنگی نظام مشق آزمون و خطای ساخت و کسب شهرت لازم برای ادامه کارهای بعدی را انجام میدهند، اما به محض احساس عدم نیاز به ارزشها و اخلاقیات پشت پا میزنند و همسنگ جریان روشنفکری منفعل و بعضاً آلوده و منحرف به ساخت محصولات فاقد ارزش و گاهاً غیراخلاقی مبادرت میورزند. این نفاق رفتاری از اول انقلاب بارها و بارها تکرار شده است. موج فیلمهای موردپسند جشنوارههای غربی که عمدتاً با شکستن حریم اخلاق و شرع و منافع ملی توأم است، غالباً توسط سینماگرانی ساخته شده است که مشق فیلمسازی را در صدا و سیما و با پول بیتالمال انجام دادهاند.
۲۱ـ روزنه؛ کارگردان: جمال شورجه. محصول: سیمای جمهوری اسلامی ایران. بازیگران: فرامرز صدیقی، ابوالفضل شاه کرم، اصغر محبی، احمدرضا تاجدولتی.
دوران سربازی یک پزشک وظیفه دستمایه کارگردان برای نمایش مشکلات رفتاری و روحی وی در دوران جنگ تحمیلی قرار گرفته است. این شخص پس از برخورد و آشنایی با رزمنده مخلصی در جبهه با دنیای تازهای از فداکاری بدون چشمداشت بسیجیان گمنام که بار اصلی جنگ تحمیلی را بر دوش کشیدند مواجه میشود که فضای ذهنی او را نسبت به جهان پیرامون تغییر میدهد.
جمال شورجه از کارگردانان متعهد و با استعداد دفاع مقدس است که تاکنون آثار ارزشمندی را در قالب فیلم و سریال به عنوان کارگردان یا کمککارگردان عرضه نموده است.
۲۲ـ ستاره و الماس؛ کارگردان: سیامک شایقی. بازیگران: حمید جبلی، ثریا قاسمی، فاطمه معتمدآریا، مرحوم منوچهر حامدی (که در تصادف با مینیبوس هنگام بازی در سریالی در شمال کشور درگذشت)، عنایت بخشی، مرحوم نعمتالله گرجی.
داستان فیلم درباره مهاجرین جنگ تحمیلی و مصائب و مشکلات آنان است. البته با چاشنی مناسبات عاطفی و عشق و عاشقی که پس از جنگ تحمیلی توسط برخی از سازندگان فیلمها به عنوان نمک فیلم مورد توجه قرار گرفت.
۲۳ـ سرب؛ کارگردان: مسعود کیمیایی. تهیهکنندگان: محمدهاشم سبوکی و مسعود کیمیایی. بازیگران: جمشید مشایخی، جلال مقدم، هادی اسلامی، امین تارخ، فتحعلی اویسی، فریماه فرجامی، مرحوم پروین سلیمانی، سعید پیردوست، شاهد احمدلو.
مسئله تأسیس رژیم اشغالگر قدس و مهاجرت سازمانیافته یهودیان صهیونیست از کشورهای مختلف منجمله ایران دستمایه کیمیایی برای پرداخت قصهای جذاب و در عین حال عبرتآموز است. فیلم به غیر از فضای کلی تجاوزگری رژیم جعلی اسرائیل، مؤلفههای آثار کیمیایی را هم با خود دارد که برای مخاطب ایرانی آثار وی آشناست. به هر حال، در مجموع به عنوان یکی از آثار قابل قبول این کارگردان محسوب میشود که بارها از سیمای جمهوری اسلامی پخش شده است.
ب) فیلمهای اجتماعی ـ خانوادگی
۲۴ـ چون باد؛ کارگردان: محمدعلی سجادی. بازیگران: حمید لبخنده، عذرا ابدالی، حسین کسبیان، بهزاد نصر اصفهانی، داریوش بابائیان.
تلاش نوجوانی برای اشتغال تابستانی و کسب درآمد و پسانداز برای خرید دوچرخه، خوداتکایی و همت وی و عکسالعمل اعضای خانواده منظومه درهم تنیدهای را پیش چشم بیننده قرار داده است که آموزنده است.
۲۵ـ دلار؛ کارگردان: ناصر مهدیپور. بازیگران: فرامرز قریبیان، عنایت بخشی، آزیتا لاچینی، صادق هاتفی، رضا آشتیانی، پری اقبالپور، رضا بنفشهخواه.
داستان مسافران ایرانی در خارج از کشور و مصائب بیپایان آنان منجمله دلارهای تقلبی که توسط اینترپل (پلیس بینالملل) کشور مقصد کشف و دارندگان آن بازداشت میشوند. پلیس بینالملل از همکاران ایرانی خود (اینترپل ایران) درخواست پیگیری ماجرا را دارند که موجب کشف چاپخانه پولهای تقلبی و دستگیری قاچاقچیان میشود. ساختار فیلم حادثهای ـ پلیسی است و هدف سازندگان، جذابیت عامیانه بوده است.
۲۶ـ چوپانان کویر؛ کارگردان: حسین محجوب. محصول شبکه اول سیمای جمهوری اسلامی ایران. بازیگران: مرحوم رضا ژیان، فردوس کاویانی، اسماعیل پوررضا، سیروس گرجستانی.
مناسبات روستایی و گلهداری و حواشی خوب و بد آن دستمایه فیلمساز برای ارائه تصویری قابل توجه از همیاری و مسئولیتپذیری روستائیان باصفا و سختکوش و عوارض و پیامدهای آن است. فیلم معمولی است و انتظار ویژه از آن نمیرود.
(مأخذ: آرشیو وزارت ارشاد و کتاب فرهنگ سینمای ایران، تألیف جمال امید)
عملیات یا زینب(س) صدام را منفعل و در حالت دفاعی قرار داد
بیپرده با تاریخ/ نگاهی به حوادث آبان و آذر ۶۱
سیدروحالله امینآبادی
آبان و آذر ۶۱، در خود اخبار و رویدادهای فراوانی را نهفته دارد، از آغاز عملیات محرم در روز ۱۰ آبان تا برگزاری اولین انتخابات مجلس خبرگان رهبری در روز ۱۹ آذر.
۲۷ آذر ۶۱ نیز دانشگاهها که پس از انقلاب فرهنگی تعطیل شده بودند، همزمان با روز وحدت حوزه و دانشگاه بازگشایی شد.
عملیاتی که با رمز یا زینب(س) آغاز شد
عملیات محرم، از نوع عملیاتهای محدود بود که ۱۰ آبان ۶۱ با رمز یا زینب(س) به فرماندهی شهید «حسن باقری» آغاز شد و به مدت یک هفته به طول انجامید.
مرحله نخست این عملیات روز ۱۰ آبان ۶۱ آغاز شد و نیروهای ایرانی توانستند در کمتر از نیم ساعت، شماری از نیروهای عراقی را به اسارت گرفته و در محور دیگر نیز، نیروهای دشمن به استعداد یک تیپ را به محاصره درآورده و بیشتر آنها را اسیر کنند.
طی مرحله اول این عملیات، ۵۵۰ کیلومتر مربع از خاک ایران از جمله ارتفاعات مهم منطقه، پل چم سری، حوزه نفتی بیات، نهر عنبر، شهر میمه و موسیان آزاد و جاده عینخوش ـ دهلران، از زیر دید و تیررس نیروهای عراقی خارج شد و شهرک طیب عراق نیز تحت اشراف قوای ایرانی قرار گرفت.
مرحله دوم عملیات محرم بامداد سهشنبه ۱۱ آبان آغاز شد و نیروهای ایرانی محاصره دشمن را کامل کردند. همچنین ۱۵۰ کیلومتر مربع دیگر از زمینهای اشغال شده، آزاد و تعدادی از نیروهای عراقی به اسارت درآمدند.
مرحله سوم عملیات محرم نیز روز ۱۵ آبان آغاز شد و هدف آن تصرف همه بلندیهای غرب حمرین و جادهها و مراکز مهم عملیاتی و ایجاد و تأمین لازم برای جاده آسفالته چم سری، شرهانی و زبیدات و جاده شوسه زبیدات ـ طیب بود. در این مرحله ۳۰۰ کیلومتر مربع از خاک عراق شامل پاسگاههای زبیدات، شرهانی و ابوغریب و همچنین تأسیسات نفتی حدود ۳۵ حلقه چاه نفت به تصرف نیروهای ایرانی درآمد. این مرحله که مرحله آخر عملیات محرم بود، ساعت ۸ صبح روز ۱۶ آبان ۶۱ خاتمه یافت.
پس از انجام عملیات موفق و مؤثر ثامنالائمه، فتحالمبین، بیتالمقدس و مسلم بن عقیل، نباید به عراق فرصت خارج شدن از حالت انفعالی و دفاعی داده میشد، بنابراین در طرح عملیات محرم علاوه بر آزادسازی ارتفاعات مرزی حمرین در جبهه جنوبی و تصرف جای پا برای تهدید منطقه العماره عراق، این موارد نیز در دستورکار قرارگاه مرکزی کربلا قرار گرفت.
درباره عملیات محرم گفتنیها فراوان است که پژوهشگران میتوانند برای اطلاع از جزئیات آن به کتابهای منتشرشده در حوزه جنگ تحمیلی و عملیات های دفاع مقدس مراجعه کنند.
نخستین انتخابات مجلس خبرگان رهبری برگزار شد
۱۹ آذر ۶۱ انتخابات نخستین دورۀ مجلس خبرگان رهبری برگزار شد. با توجه به جایگاه والایی که مجلس خبرگان رهبری در قانون اساسی داشت، برگزاری انتخابات در دستور کار نهادهای انقلابی قرار گرفت.
دهم مردادماه سال ۶۱ علیاکبر ناطق نوری، وزیر وقت کشور، پس از گذشت ۳۲ ماه از همهپرسی قانون اساسی و تصویب آن توسط مردم، از برگزاری انتخابات مجلس خبرگان رهبری سخن گفت.
وی اظهار داشت: «از نظر وزارت کشور، مقدمات کار انتخابات مجلس خبرگان انجام شده است و در این مورد پس از اعلام آمادگی شورای نگهبان و اجازه حضرت امام، اقدام خواهد شد.»
دو ماه و نیم پس از انجام این گفتگو، وزیر کشور نامهای به حضرت امام خمینی ارسال و درباره تشکیل مجلس خبرگان کسب تکلیف کرد. ۲۸ مهرماه همین سال پاسخ امام مبنی بر موافقت با برگزاری انتخابات مجلس خبرگان منتشر شد.
بدین ترتیب وزیر کشور ۱۹ آذر ۶۱ را به عنوان موعد برگزاری انتخابات نخستین دورۀ مجلس خبرگان رهبری اعلام کرد. ثبتنام داوطلبان، ۱۶ آبان ماه آغاز شد و با دو بار تمدید مهلت ثبتنام اوایل آذرماه به پایان رسید و در پایان مهلت قانونی، ۱۶۸ نفر برای شرکت در رقابتهای انتخاباتی ثبتنام کردند که از این تعداد ۱۲ نفر رد صلاحیت شدند.
انتخابات نخستین دورۀ خبرگان رهبری در شرایطی در روز ۱۹ آذرماه ۶۱ برگزار شد که بیش از دو سال از تجاوز رژیم بعث عراق به خاک ایران میگذشت و در فضای داخلی نیز گروههای ضدانقلاب همسو با بنیصدر رئیسجمهور مخلوع و سازمانهای چپگرا همچون منافقین به حملات و ترورهای کور علیه نیروهای انقلاب ادامه میدادند. در همان زمان صدام رئیس دولت بعثی عراق با حمایت از منافقین، بر روی خستگی مردم و مشروعیتزدایی از نظام حساب ویژهای باز کرده بود، در این شرایط برگزاری باشکوه نخستین انتخابات خبرگان رهبری موقعیت سیاسی نظام جمهوری اسلامی را تحکیم بخشید.
روزنامه جمهوری اسلامی در اولین شماره پس از انتخابات در گزارشی با عنوان «ملت با رأی یکپارچۀ خود، ارکان جمهوری اسلامی را تکمیل کرد»، فضای روز رأیگیری را توصیف کرده و نوشت: «امت مسلمان ایران در سرتاسر میهن اسلامی دیروز پای صندوقهای رأی رفتند تا بار دیگر به جهانیان نشان دهند در جمهوری اسلامی ایران مردم هستند که تصمیم گرفتهاند دین خدا را یاری دهند و نیز مردم هستند که با حضور خود در صحنه نهادهای جمهوری اسلامی را یک به یک به دست خود مستقر میکنند. از ساعت ۷ صبح دیروز مسلمانان ایران برای هشتمین بار در مدت کمتر از ۴ سال به ندای امام خود لبیک گفتند و پای صندوقهای رأی حاضر شدند تا ثبات قدم خود را در حمایت از جمهوری اسلامی به دشمنان دین خدا نشان دهند. دیروز مردم مسلمان کشورمان با ریختن آرای خود در صندوقها برای انتخاب خبرگان، آخرین امید دشمنان انقلاب اسلامی را به یأس مبدل کرده و با این انتخاب، آیندۀ جمهوری اسلامی را نیز بیمه کردند.»
این گزارش ادامه میدهد: «جمعیت میلیونی حزبالله بامداد دیروز با حرکت سیلآسا به سوی شعب اخذ رأی و شرکت یکپارچه در انتخابات مجلس خبرگان و میاندورهای مجلس شورای اسلامی، ارادۀ خود برای پایان دادن به توطئههای استکبار جهانی و ایادی مزدورش علیه نظام جمهوری اسلامی ایران را به نمایش گذاشتند.»
بر اساس این گزارش همانطور که انتظار میرفت علیرغم سرمای زمستانی شعب اخذ رأی در تهران از ساعت ۷ صبح با حضور بینظیر امت مبارز تهران روبهرو بود و مردم از نخستین ساعات بامداد با تشکیل صفهای طولانی در مقابل شعب اخذ رأی چهرۀ شهر را دگرگون ساختند.
در پی برگزاری انتخابات اولین دورۀ مجلس خبرگان رهبری، «عباس آخوندی» معاون سیاسی ـ اجتماعی وزیر وقت کشور اعلام کرد: «استقبال مردم از شرکت در انتخابات مجلس خبرگان رهبری به حدی بوده که در هیچیک از انتخابات قبلی سابقه نداشته است.»
ناطق نوری، وزیر کشور نیز یک روز بعد با تأیید سخنان معاونش گفت: «به فضل خدا انتخابات خبرگان و میاندورهای مجلس شورای اسلامی به نحو احسن برگزار شد و شاید بتوان گفت از بهترین انتخاباتی بود که تا به حال هم از نظر حضور فعال مردم و هم از نظر حفظ امنیت انجام شد. خود من از چند صندوق در جنوب شهر بازدید داشتم. از اصفهان نیز دیدار کردم. در این رفراندوم مانند رفراندوم حکومت جمهوری اسلامی استقبال خوبی شد و جوابی بود به صدام که درخواست رفراندوم میکرد. مردم به لحاظ تقویت رهبری شرکت فعال داشتند و انگیزۀ اصلی شرکت در انتخابات نیز همین بوده است. مشارکت مردم طوری بود که حتی علیرغم تهدید گروهکها و صدام که گفته بود در ایلام اگر مردم شرکت کنند بمباران میکنیم، هیچ کاری نتوانستند بکنند، همۀ مردم نیز در این شهر پای صندوقهای رأی رفتند و از صحنه خارج نشدند.»
بر اساس نتایج انتخابات خبرگان رهبری که یک هفته بعد به صورت کامل مشخص شد در مجموع ۱۸ میلیون و ۱۴۰ هزار و ۹۸۵ نفر در این انتخابات شرکت کردند، بر اساس آرای مردم ۷۶ نماینده تعیین شدند و در ۶ حوزه انتخابیه جریان انتخابات به دور دوم کشیده شد و در دور دوم نیز هفت نفر انتخاب شدند.
در استان تهران به عنوان مهمترین و پرنمایندهترین استان در میان ۲۴ استان کشور، از مجموع ۳ میلیون و ۱۸۹ هزار و ۵۳۰ برگ کل آرای مأخوذه، ۱۳ نفر شامل حضرات آیات و حجج اسلام سیدعلی خامنهای، اکبر هاشمی رفسنجانی، سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی، علی مشکینی، محمد امامی کاشانی، محمد محمدی گیلانی، یوسف صانعی، محمدباقر باقری کنی، محمدباقر اسدی خوانساری، غلامرضا رضوانی، احمد آذری قمی، سیدهادی خسروشاهی و حسین راستی حائز اکثریت آرا شدند و انتخاب نفر چهاردهم حوزه انتخابیه استان تهران از میان دو کاندیدا به نامهای صادق خلخالی و سیدمجید مهاجری ایروانی به دور دوم کشیده شد.
انتظار ملت از دانشگاهها پس از انقلاب فرهنگی
طی مراسمی با پیام حضرت آیتالله خامنهای رئیسجمهور وقت کشورمان، آیتالله منتظری و نیز حضور نخست وزیر، ۲۷ آذر ۱۳۶۱ دانشگاهها بازگشایی شد.
در بخشی از پیام حضرت آیتالله خامنهای آمده بود: امروز دانشگاهها که روزی به دست توانا و قدرتمند امت حزبالله و به قصد و نیّت پاکسازی حریم آن از لوث آثار و افکار غربزده، شرقزده و طاغوتزده به روی عناصر ضداسلام و انقلاب بسته شده بود به دست همین امت و به روی دانشگاهیان متعهد و مسؤول بازگشوده میشود.
در بخش دیگری از این پیام تصریح شده بود: ملتی که یک کشور را با نثار خون عزیزترین فرزندان خویش از غاصبان و ستمگران بازستانده بود، توانست سنگر دانشگاه را نیز از زیر سلطه عوامل ضدانقلاب خارج کند، جای جای صحن دانشگاهها که به خون دانشجویان و مردم مسلمان رنگین شده بود گواه است که ضدانقلاب تا محیط دانشگاه را به عرصه جنگ با ملت تبدیل نکرد و تا مغلوب ملت نشد، از دانشگاهها خارج نگردید.
حضرت آیتالله خامنهای افزودند: آنان که میپنداشتند علم و فن و فرهنگ جز از طریق اتکا به غرب یا شرق به دست نمیآید، دیدند که این بار نیز ملت بیاعتنا به توصیه مدعیان میان تهی، راه خویش را یافته و به سوی سرمنزل مقصود در حرکت است.
ایشان خطاب به دانشگاهیان تأکید کردند: اینک شما ای استادان مسلمان و متعهد و ای دانشجویان مؤمن و مبارز، به هوش باشید که ملتی بزرگ و انقلابی، لایق همهگونه خدمت و فداکاری، منتظر است که پس از دهها سال وابستگی و استعمار و استثمار فرهنگی برای نخستین بار حضور اسلام و طعم شیرین استقلال را در دانشگاههای خویش احساس کند؛ این انتظار بحق را پاسخگو باشید.
مالکیت دراسلام
شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی
قسمت سوم
گفته شد که :
مالکیت رابطه ایست اجتماعی، اعتباری و قراردادی میان اجتماع که بیانگر مشروعیت تصرف مالک درملک خویش است، مال چیزی است که دارای ارزش مصرفی مستقیم یا غیر مستقیم باشد ومنشأ مالکیت انسان کار مولد که ارزش مصرفی درست کند، و حیازت میباشد. مالکیت انسان است.
*سه عامل :مبادله، بخشش و مالکیت قهری، عوامل انتقال مالکیت را تشکیل می دهند.
*انواع مالکیت از نظراسلام و از نظراقتصاد دنیای کنونی.
سومین چیزی که منشأ مالکیت است، خدمات است. خدمات عبارت از چیزهایی است که عینیت خارجی ندارد، مانند: طبابت، آمپول زدن، پانسمان کردن، تدریس معلم و… که دراین گونه موارد، کار موجب بوجود آمدن یک عینیت خارجی نمی شود، بلکه نتیجه وبازده ی این کار عاید دیگران می شود.مثلا معلم که به شاگردان درس میدهد، بعد نمی تواند بگوید: من مالک معلومات شما شده ام و هرچه یاد گرفته اید مال من است! بنابراین در خدمات، انسان مالک یک عینیت خارجی که نتیجه نتیجه کارش باشد (مانند کار مولد) نیست، ولی درعین حال، خدمات، منشأ مالکیت است، یعنی چون انسان مالک خود آن کاراست، بنابراین می تواند از طریق مبادله ی این کار با یک عینیت خارجی قابل تملک، چیزی بدست بیاورد. این از نظرفطری و اجتماعی بود، از نظر فقهی نیز دراینجا اعتبار مالکیت می شود، بنابراین یکی از سرچشمه های مالکیت خدمات، یعنی کارهای خدمتی است.
تا اینجا سه نوع کار را به عنوان منشأ مالکیت معرفی کردیم:
۱-کا ر تولیدی(که نقش مهمی دارد)
۲- کار حیازتی ( که از نظر کاربودن، نمی شود چندان روی آن حساب کرد، زیرا در واقع برداشت سهم انسان از طبیعت است)
۳-کار خدماتی
این سه عامل منشأ مالکیت ابتدایی هستند
*سرچشمه های انتقال مالکیت
علاوه برسه منشأ مالکیت ابتدایی که گذشت، سه چیز دیگر نیز منشأ انتقال مالکیت است که ذیلا از نظرخوانندگان محترم میگذرد
۱- مبادله
مبادله عبارت از این است که مثلا شما چهارتا نان دارید، ولی پنیر ندارید، رفیق شما پنیر دارد، اما نان ندارد.شما یک دانه نان میدهید و نیم سیر پنیراز او می گیرید، و او نیز پنیر می دهد ونان می گیرد.
شما قبل از مبادله ، مالک نان بودید و رفیق شما مالک آن پنیر.اما با مبادله، جای مالکیت عوض می شود، شما مالک پنیر میشوید و او مالک نان.
البته دراینجا فرق نمیکند که مالکیت نان یا پنیر، چه، منشأی داشته باشد، یعنی خواه کار حیازتی باشدو خواه کار خدمتی یا تولیدی، زیرا طرفین چیزی را که مبادله می کنند، مالک آن هستند.
۲-بخشش (هبه)
دومین منشأ انتقال مالکیت، بخشش یا «هبه» است، و فرق آن با مبادله آن است که در مبادله، هرکدام ازطرفین چیزی میدهند، اما بخشیدن یک طرفه است ، یعنی شما مالک چیزی هستیدو مال خود را به کسی می¬ بخشید و او با بخشش شما، مالک آن چیز می شود، اما در مقابل آن چیزی عاید شما نمی شود.
۳- مالکیت قهری
سومین منشأ انتقال مالکیت، انتقال قهری است، انتقال قهری عبارت از ارث و امثال ان است.مثلا پدری یامادری یاهمسری از دنیا می رود واموال او خود بخود به دیگری منتقل می شود و اومالک آن می گردد، منتهی این مالکیت ، ابتدایی نیست، بلکه مالکیت انتقالی است که قبلا مورث مالک چیزی بوده( از طریق کار تولیدی- حیازتی- خدماتی) و بعد ، از طریق ارث، قهرابه ورثه او منتقل می شود.
با توجه به توضیحاتی که داده شد، اگر کسی بگوید: سرچشمه و ریشه ی مالکیت، کاراست ، حرف منطبق با اسلام زده است.
*انواع مالکیت
اکنون باید دید مالکیت دردنیای امروز نیز ازنظراسلام چند نوع است؟ اصولا مالکیت از نظراسلام سه نوع است که ذیلا توضیح داده میشود:
۱- مالکیت فردی: دراین نوع مالکیت انسان خودش کار می کند ومالک محصول کار خودش هست.
۲- مالکیت عمومی : این نو ع مالکیت، عبارت از مالکیت کل انسانهاست، مانند مالکیت نسبت به آّبها، زمینها و … که ملک کل بشراست ، یا نظیر «اراضی خراجیه» که ملک کل مسلمانها ست، حتی آنهائی که بعدا می آیند و بعدا مسلمان می شوند، اینها مالکیت عمومی است برای عموم انسانها.
۳- مالکیت گروهی : مالکیت گروهی، عبارت از این است که مثلا گروه خاصی باهم شریک بشوند و کاری انجام دهند، یا چیزی را مشاع بخرند و بصورت گروهی مالک آن شوند.
چنانکه گفته شدمالکیت جمعی (عمومی و گروهی ) و فردی، هردو دراسلام برسمیت شناخته شده است . اصل مالکیت فردی در سیستم های کنونی دنیا عموما برسمیت شناخته شده است . در قانون اساسی شوروی وچین نیز پذیرفته شده است وشامل اموال منقول و غیر منقول نیز میشود. حتی مالکیت خانه وارث، درقانون اساسی شوروی مصوب سال ۱۹۷۷م (چهارمین قانون اساسی این کشور ) برسمیت شناخته شده است..
*انواع مالکیت دراصطلاح اقتصاد امروز
ازنظراقتصاد دنیای کنونی، مالکیت برچهار نوع است :
۱-مالکیت عمومی
۲-مالکیت خصوصی
۳- مالکیت شخصی
۴- مالکیت دولتی
در اقتصاد امروز، مالکیت یک فرد نسبت به غیرابزار تولید، مالکیت شخصی نامیده میشود.مالکیت یک فرد (یا حتی یک گروه) نسبت به ابزارتولید، مالکیت خصوصی نامیده می شود. مالکیت مردم برزمینها و کوهها و معادن و آبها را، مالکیت عمومی می گویند. مالکیت براراضی خراجیه را که ملک عام مردم است، ولی دولت باید دران تصرف کند، مالکیت دولتی می¬گویند.
*آثار مالکیت
یکی ازآثار مالکیت، حق مصرف کردن است.وقتی که کسی مالک چیزی است، حق دارد آنرا مصرف کند، اما باید دید تا چه حد حق تصرف نامحدود است و این جواز تصرف ناشی از حکم وضعی (تسلط انسان براموال خویش) است، اما اگر به حد اسراف رسید، چنین تصرفی ازباب حرمت اسراف جایز نخواهدبود، زیرا اسراف در همه جا حرام است مثلا اگر کسی درباغ مردم رفت وبه حد اسراف از میوه آن خورد، دوکار حرام مرتکب شده است، واگراز مال خود به حد اسراف خورد، یک کار حرام بیشتر مرتکب نشده است. اکنون باید دید اتلاف چه حکمی دارد؟
پاسخ این است که اتلاف نیز مثل اسراف حرام است.مالکیت، مجوز تصرف است تا مرزاتلاف، اما به مرز اتلاف که رسید جایز نیست، وهیچکس نمی تواند بگوید: مال، مال خودم است، هر جور دلم خواست درآن تصرف می کنم.
ادامه دارد
مصاحبه با :وزیر دفاع سرهنگ سلیمی
س-حضرت عالی بعنوان وزیر دفاع جمهوری اسلامی ایران، لطفا آخرین وقایع مربوط به جبهه¬ها¬ی جنگ را برای خوانندگان مجله پاسداراسلام بیان فرمایید؟
ج- آخرین وقایع مربوط است به همین دو تا پاتکی که در ساعت ۵/۹ روز ۱۷ (بهمن) یعنی دو روز قبل در منطقه کذابه و حدود ۳کیلومتر بالاترش بود که بوسیله نیروهای عراقی شده و ازقراراطلاعی که از اسرای عراقی شده بدست ما رسید، این بود که صدام به آنجا آمده و آنها را تحریک و تحریص کرده است که حتما باید بروید وبستان را بگیرید.دو تیپ انجا بوده یکی تیپ زرهی و یکی تیپ پیاده و یک تیپ نیروهای مخصوص آوردند و آنجا دو پاتک انجام داده¬اند و بطرف تنگه کذابه مقداری جلو آمده بودند که بحمد الله از امروزصبح پیش روی آنها سد شده و نیروهای ما درجای خودشان تثبیت شده اند و پاتکهای دشمن را تماما خنثی کرده اند. و دشمن که توانسته بود حدود ۲کیلومتر یا یک مقدار کمتر رخنه بوجود بیاورد که این رخنه هم ترمیم شده است.
س- با توجه به کمکهای اخیر رژیم های مرتجع منطقه، از جمله اردن به رژیم صدام، بفرمایید که آینده جنگ را چگونه می بینید؟
ج- آینده جنگ ازنظر ما کاملا مشخص است، یعنی باتوجه به این مطلب، که این انسان است که می جنگد، این نیروهای رزمنده هستند که جنگ را هدایت می کنند بالنتیجه آینده ی جنگ روشن است.- چون نیروهایمان از یک روحیه والا و بالایی برخوردارند، از پشتیبانی عمیق و مخلصانه مردم برخوردارند، هرکمبودی داشته باشیم دراسرع وقت برای ما تهیه میکنند واز آن گذشته مردم ما ازیک اصلی دارند دفاع می کنند و آن اصل حراست از عقیده شان، از ایدئولوژیشان، از خاکشان، از سرزمینشان است که می گویند متجاوز .باید از خاکمان بیرون برود.ملت ما ایده دارد هدف دارد برای جنگیدنش، متجاوز نیست که آمده باشد در خانه مردم و این سؤال برای خود عراقی ها مطرح است که من در خانه مردم چه کار می کنم؟ من چرا در خانه مردم رفته ام؟ ولی برای نیروهای ما این فکر نیست.و از آن طرف هم پشتیبانی های بی دریغ مردم ورهبری شخص امام و بدنبال او هم تصمیم واراده ی فولادین نیروهای رزمنده است که آینده ی جنگ را کاملا مشخص کرده وشما اصلا بهتراست جواب این سؤال را درجبهه های جنگ بروید ببینید .ببینید که خوشبختانه ابتکار عملیات دست نیروهای ما است و نیروهای صدام روز بروز به حالت استهلاک و با قبول ضایعات و تلفات بیشتر، مرتب دارد عقب نشینی می کند. و آینده جنگ به نظر ما این است که کشورایران یا محل دفن نیروهای بعثی خواهدبود ، یا اگر دفن نشوند با ذلت و نکبت هرچه بیشتری ناچارند سرزمین مقدس مارا ترک کنند.
و اضافه شدن یاآمدن یا عنوان کردن نیروهای اردنی بصورت داوطلب بیایند، اینها یک سری تبلیغاتی است که صهیونیزم بین المللی و امپریالیسم جهانی و در راسشان آمریکا، برعلیه ما بوسیله ی اقمار ودست نشانده هایشان بوجود می آورند.ودر مقابل اراده ی یک ملتی اینها همچون پشه ای هستند که دارند جولان می کنند.
اردن که هیچ ، اگر خود آمریکا هم یک روز بخواهد برعلیه ما بجنگد، او می تواند بقول امام که فرمود: کشور ما را اشغال کند اما نمی تواند قلوب مردم ما و انقلاب ما را تسخیر بکند. بنابراین اضافه شدن یا اعلام یک آمادگی بوسیله ی شاه حسین یا حتی داوطلب برای جنگ پیدا کردن، اینها کوچکترین تأثیری دراراده ملت ما نداشته و نخواهد داشت، و ما اتفاقا خوشحال می شویم که چهره هایی مثل شاه حسین اعلام آمادگی و همکاری باصدام بکنند. این خودش سرو صدای مستضعفین و هشیاران منطقه و کسانی که قلبشان به خاطراین انقلاب می تپد، درخواهد آورد وخودش یک موج جدیدی را در منطقه ایجاد خواهد کرد و بنفع ما تمام خواهدشد.
س- اخیرا قراردادهای امنیتی بین کشورهای خلیج فارس منعقد شده، تصور می فرماییدکه این قراردادها تاچه حد مربوط به انقلاب اسلامی است؟
ج-قرار دادهایی که بین دول خلیج فارس میخواهد بسته بشود، اینها همه متأثر از تأثیراتی است که انقلاب اسلامی مابرروی مردم منطقه گذاشته است، اینها می بینند که مردم منطقه یا مخالفتشان را با آن دول علنا اظهار میکنند و یا اینکه بصورت موضعی و فردی و یا هم اینکه در چهره ی مردمشان میخوانند که مردم نسبت به آنها مخالفت می ورزند و نسبت به این انقلاب عشق، و بالنتیجه تمام این پیمانها و قراردادها و این تجهیزاتی که به آنها داده میشود و این آواکس ها و ناوچه ها و اسلحه و مهماتی که همه بدنبال این قراردادها به اینها میدهند، اینها خیلی بی تأثیر خواهد بود.چرا؟ چون این قراردادها یک موقع هست که برای استحکام استقلال و امنیت خود منطقه است که ما حرفی نداریم، هرکشوری می تواند باکشور دیگری متحد بشود، برای حفظ استقلال منطقه خودشان، اما اگر چنانچه می خواهد برعلیه جمهوری اسلامی ایران باشد، درمیان این بنفع دشمنان جمهوری اسلامی ایران که در رأسشان آمریکا و اسرائیل است می باشد و مردم منطقه هیچ وقت برای این قراردادها که درمان بنفع اسرائیل و آمریکا میخواهد باشد، پاسخ مثبتی نخواهند داد، این تجهیزات و این وسائلی هم که دارند می آورند اینها هم دراخربنفع خود مردم منطقه است، همچنانکه آمریکا ما را تابن دندان تجهیزکرد، آخرش هم بدست خودمان افتاد، ومردم ما هم دارند از آن تجهیزات استفاده می کنند.
س- درمورد بودجه ی سال ۱۳۶۱ چند درصد کل بودجه ی دولت، صرف درهزینه های دفاعی خواهدشد؟
ج-رقم دقیقش را نمیتوانم بگویم، ولی بین ۱۰تا۵/۱۲ درصد از بودجه ی کل کشور، صرف هزینه های دفاعی است، با توجه به اینکه ما الآن در جنگ هستیم ودولت امسال یک اعتبار بیشتری و یک افزایش اعتبار نسبت به بودجه ی سال قبل برای مسائل دفاعی در رابطه با جنگ تعیین کرده. و این بیانگر دید دولت ما است نسبت به جنگ که بدنبال او امر رهبر و خواسته ی مردم که می گویند:
جنگ جنگ تا پیروزی دولت هم یک بودجه ی قابل توجهی را برای مسائل دفاعی تعیین کرده که مابرای ادامه ی جنگ، اگر تا آخر سال آینده هم طول بکشد، هیچ نگرانی از نظر بودجه نداریم.
س- آیا از جهت تسلیحات نظامی ، ما درمضیقه هستیم یا خیر؟ ودر چه زمان بااین موفقیت می توانیم جنگ را ادامه دهیم؟
ج- ما از نظر تجهیزات در مضیقه نیستیم، بدلیل اینکه یک بخشی از این تجهیزاتمان را ما از کشورهایی که آماده باشند بما بفروشند می¬خریم، در چهار چوبه خط مشی سیاسی کشورمان که به سیاست نه شرقی ، نه غربی ما لطمه¬ای وارد نشود و با حفظ استقلال خودمان ، هرکشوری که آماده فروختن جنسی باشد، ما نگاه می کنیم اگر به صرف ما باشد و نخواهند چیزی بما تحمیل بکنند ونیاز داشته باشیم می خریم.این بخش جزیی است.
اما بخش عمده را ما بوسیله ی کارخانجات تسلیحاتی کشور خودمان داریم تهیه می کنیم خوشبختانه سلاح های جدیدی که ناشی از تراوشات ذهنی و تفکرات متفکران و اندیشمندان کشور خودمان است، طرحهایی تهیه کرده ایم و بوسیله دست های پربرکت و بازوان پرتوان کارگران این کارخانجات تسلیحاتی خودمان این اسلحه را تهیه می کنیم و جبهه هایمان را تغذیه می کنیم و کمبودی هم نداریم. البته ممکن است در اثناء جنگ در جایی کمبودی احساس شود که بلافاصله جبران میشود، و اگر جایی اضافه باشد به جایی که کمبود هست داده میشوداما بحمدالله تا بحال جنگ را با موفقیت گذرانده ایم وتاکی؟ تا وقتی که ما متجاوز را از کشورمان بیرون بکنیم. برای جنگ ما زمانی قائل نیستیم. ما اهل جنگ هستیم بشرط اینکه بخواهند ما را از مسیری که داریم میرویم باز بدارند، والا ما همواره صلح وآسایش مسالمت آمیز را در یک چارچوبه ی قانونی و رعایت حقوق دیگران کاملا احترام به او می گذاریم و نمی خواهیم با جایی بجنگیم، اما چه بکنیم که کشورمان مورد تجاوز قرار گرفته و به هیچ وجه در خاکمان آتش بس از دشمن قبول نخواهیم کرد، هیچ نوع مصاحبه وصلحی با این وضع نخواهیم داشت، دشمن باید بر گردد به مرزهای خودش و بایستی از طرف مراجع صلاحیتدار دشمن متجاوز شناخته بشود، تا وقتی که مراجع بین المللی قدرتشان نرسد که نتوانند جلو دشمن را بگیرند. ما خودمان جلو متجاوز راخواهیم گرفت و تاهمان موقع هم جنگ ادامه خواهد داشت.
س- عملکرد نهادهای سیاسی ایدئولوژیک درارتش با توجه به فعالیتهای گوناگونش از جمله انتشارات مثل مجله های صف و خانواده و سرباز، تاکنون چگونه بوده و گردانندگانشان تا چه اندازه موفق بوده اند؟
ج- نهادهای انقلابی که یکی از آنها سیاسی ایدئولوژیک است.این یکی از نهادهایی است که بازوی قوی انقلاب در ارتش جمهوری اسلامی ایران است . و این نهاد از ضروریات ارتش بود زیرا که بعد از انقلاب دیگر فرد برارتش حکومت نمی کند.مکتب است که حکومت می کند .فکراست که برارتش حکومت می کند و بالنتیجه ما بایستی یک نهادی داشته باشیم که خطوط کلیش از مکتب نشأت بگیرد و آن همان سیاسی ایدئولوژیک است و از طرفی ما در جمهوری اسلامی موظفیم که اعمالمان و کردارمان و کلیه ی عملیات و فعالیتهای پرسنلی، اطلاعاتی عملیاتی لوجستیکی ما همه به خودش رنگ اسلامی بگیرد.وقبل از هر عملیاتی باید فکر آن طرف اسلامی شود، وقتی که فکر اسلامی شد روی عمل اثر می¬گذاردو آن عمل اسلامی میشود بایستی برای اینکه فکر و ایده اسلمی شود از یک نهادی کمک گرفت و آن نهاد سیاسی ایدئولوژیک است و تا به حال موفقیت های زیادی داشته است. خدماتی درهمین وزارت دفاع داشته است. سخنرانی هایی که می گذارند کلاسهای آموزشی که میگذارند، آموزشهایی که میدهند، نشریات و جزواتی که پخش میکنند مثل مجله صف، مجله خانواده مجله ی سرباز ، روزنامه سرباز اینها همه بیانگر یک سری حقایقی است. آشنا میکنند خواننده را . وما امیدواریم که محتوای این مجلات واین نشریات روز بروز بیشتر شود.
مصاحبه با سرهنگ صیّاد شیرازی
ارتش ما با آن پیوندی که با مردم پیدا کرد در مسیر مبارزه قرارگرفت و به وسیله ی این نعمت، ایمان خودش را درکنار عمل صالح تثبیت کرد.
بسم الله الرحمن الرحیم
ضمن تشکراز حضرتعالی که بعد از نیمه شب با خستگی زیاد دراثر کارها و مسئولیتهای زیاد تقاضای ما را پذیرفتند و این محبت را به مجله پاسداراسلام ماهنامه ی دفتر تبلیغات اسلامی قم عنایت فرمودید و دراین مصاحبه شرکت کردید سؤال اول را مطرح می کنم:
س- درمورد وضعیت و کارایی و انسجام وهماهنگی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی در شرایط فعلی توضیحاتی بیان بفرمایید.
ج- بسم الله الرحمن الرحیم، ان ارید الا الاصلاح ما استطعت و ماتوفیقی الا بالله علیه توکلت و الیه انتیب، انشاءاله که به یاری خداوند سخنانی که برزبان جاری می شود سخنانی باشد که مفید باشد برای اسلام وانقلاب اسلامی و پیشرفت تکاملی این انقلاب تا جهانی شدن آن به رهبری حضرت مهدی (ع)و نائب برحقش امام خمینی، نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی هم اکنون پس از طی سیر تکاملی خودش برای اسلامی شدن و مکتبی شدن الان در مرحله ای است که ما می توانیم نام ببریم از ویژگیها و کیفیت¬ها¬یی که می¬تواندبعنوان نعمت برای امت مسلمان ما تلقی بشود و ما ضمن شکرگزاری در درگاه خداوند بزرگ در ازدیاد این نعمت بکوشیم. نیروی زمینی ما با آن بافتی که قبلا داشت وآن فرهنگی که بوسیله استعمار برش حاکم شده بود درفراز ونشیب انقلاب و در دستخوش قرار گرفتن با این طغیان مقدس مسیری را الان طی کرده که برای رسیدن به این کیفیت ارزشمند اگر می خواستیم به سیر طبیعی برویم و حالت عادی می بود وضعیت مملکتمان بایستی سالهای سال وقت تلف میشدو انرژی صرف میشد تا ما بتوانیم این کیفیتی که میخواهیم الان از او نام ببریم بوجود بیاید.
اولین ویژگی که الان نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ازش برخورداراست دست پیدا کردن به سلاح عقیده و ایمان است .و این سلاح عقیده و ایمان ما می بینیم شکل گرفته زیرا که خداوند ما را از برکت مبارزه و جنگ برخوردار کرده و از صدرانقلاب که ما درمقابل ضد انقلاب قرار گرفتیم و در مقابل توطئه های دشمنان انقلاب قرارگرفتیم، ارتش ما با آن پیوندی که با مردم پیدا کرد درمسیر مبارزه قرار گرفت و بوسیله ی این نعمت ایمان خودش را، اعتقاد خودش را در کنار عمل صالح تثبیت کرد. و امروز ه پرسنل ارتش دارای ایمانی می باشند که این ایمان فقط از ادعا برخوردار نیست بلکه درکناران فداکاری وجانبازی که برای مقابله با سپاه کفرانجام می دهند، ایمان شکل حقیقی خودش رادارد بدست می آورد. این اولین ویژگی که الان نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی پیدا کرده.
دوم این که ما تاکنون انگیزه برای حرکت کردن، تحرک داشتن نداشتیم. برای تلاش کردن بدون کنترل وفشار و تحمیل، ما می بینیم که الحمدلله با داشتن همان ویژگی ایمان الآن یک انگیزه های درونی در پرسنل ارتش بوجود آمده که این موجب شده که آنها با ضوابط درونی و آن انقیاد¬های درونیشان خودتان را مکلف به انجام وظیفه می کنند، بنابراین تا پهنه ی وسیع این عملیات، ما می بینیم که آن قدرت کنترل کافی رابرای بررسی و ارزیابی نداریم، ولی می بینیم در عمل، نتایج عمل نشان میدهد که نیاز هم به کنترل نیست، بلکه این پرسنل طوری از درون جوشش و خروش دارند که خودشان همیشه این تعهد و بار مسئولیت را احساس می کنند، و در نتیجه وظائف خودشان را حتی بیشتراز آنچه که ما می خواهیم انجام میدهند و این هم ویژگی دوم.
ما با آن محدودیتی که در مورد تجهیزات جنگی داریم و اینکه الان مدتها است ما در محاصره ی اقتصادی هستیم، بسیاری از تجهیزات و امکانات جنگی ما، همان تجهیزات و امکاناتی است که از طاغوت برای ما باقی مانده، ما می بینیم که این تجهیزات و امکانات که روز بروز بایستی استهلاک بشود و روز بروز تحلیل یافته بشود، الحمد لله این امکانات ما نه تنها رو بکاهش نرفته، با آن غنائم و امکاناتی که از دشمن گرفتیم و با آن نگهداری که پرسنل فداکار و تکنسین های ما از این امکانات خودمان میکنند، روز بروز بهره برداری بیشتر می کنیم و ما احساس می کنیم که از قدرت تکنولوژی مناسبی هم برخوردار هستیم . بنابراین الأن درسپاه، درارتش، این امکانات آن طور که باید مطابق همان آیه ای که درقرآن است:
«و اعدولهم ما استطعتم من قوه»کاملا درمسیر مبارزه به کار گرفته شده است و بعنوان یک توانایی ازش استفاده میشود. کیفیت رزمی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی با کیفیت های رزمی سابق کاملا متفاوت است، چرا که ماقبلا با استاندارد ها و فاکتورهای کمی قدرت رزمی یکانهای رزمی خودمان را ارزیابی میکردیم ولی اکنون می بینیم که آن استانداردها وجود نداردآن کمیتها وجود ندارد و جایشرا به یک کیفیتهایی داده است که قبلا وجود نداشته است.
این کیفیت ها هم در بافت پرسنل می تواند وجود داشته باشد بصورت پرسنلی که رشد ناگهانی کرده اند و استعدادهایشان شکوفا شده و خودشان رانشان می دهند و هم بصورت آن تاکتیکهایی که در حمله بدشمن اتخاذ میکنند که بهر صورت امکاناتی که برای ما بوجودآورده که دشمن درمقابل این امکانات عاجز شده.بنابراین با مجموعه این عواملی که من نام بردم الان نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی بایک مقایسه ی ساده از گذشته، نه تنها کوچکترین تزلزلی در بافتش، درتجهیزاتش بوجود نیامده بلکه الان ما از یک نیروی زمینی بسیار متشکل و منسجم برخورداریم که باید خدارا شکر بکنیم و خودبخود آینده این را ثابت خواهد کرد که با برخورداری از این نیروی زمینی با این ویژگیها است که ما می توانیم امید داشته باشیم به پیروزیهای بسیار بسیار شایان توجه.
س- نقش ارتش بویژه در نیروی زمینی و میزان قدرت عمل و کاربرد این نیروی عظیم را درمورد جنگ تحمیلی بیان فرمایید.
ج- می دانید که نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران، در بین نیروهای سه گانه ارتش بیشتر از سایر نیروها نسبت به حفاظت سرزمین و پاسداری از میهن اسلامی مسئولیت دارد. بنابراین چه در مبارزه با ضد انقلاب داخلی که بصورت مسلحانه درمقابل حکومت قد علم کرده اند وچه درمقابله با دشمن سرسپرده ی آمریکا حکومت بعث عراق، پرسنل نیروی زمینی پیشتاز برای چنین مبارزه ای بودند.
درتاریخ جنگ کمتر سابقه دارد که یک ارتشی این قدر مدت زمان بصورت پیوسته درسنگرها باشد. و اکنون ما می بینیم که این پرسنل ، ماده ها است (از ۱۶ ماه هم تجاوز کرده) که در سنگرها به سر میبرند و دراین روحیه رزمی آنها نه تنها کوچکترین تزلزلی بوجود نیامده بلکه بی قراری و اضطراب آنها در این است که هرچه زودتر به دشمن حمله بکنند. بنابراین باداشتن چنین مسئولیتی نیروی زمینی یکی از ارگانهای بسیار مسئول جنگ است و بایستی جنگ هم عمدتا بوسیله این نیرو انجام شود و الحمدالله هم اکنون نیروی زمینی با پیروزیهایی که در کنار سایر رزمندگان اسلام بدست آورده همچنان وظیفه خودش را دارد ادامه می دهد، و انشاءالله بیاری خدا لیاقت و کفایت خودش را برای کسب پیروزی نهایی به ثبوت می رساند.
س- درمورد هماهنگی و تعاونی که الآن بین ارتش و سپاه و سایر رزمندگان دیگر وجود دارد بصورت مبسوط تری برای خوانندگان بیان بفرمایید؟
ج- همانطور که امام بارها اشاره کرده اند درمورد نقش سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در مورد امنیت مملکت، ما نیز همیشه عقیده و اعتقاد و نظریه ی خودمان را در مورد این نهاد انقلابی اعلام کرده ایم. سپاه پاسداران نعمت دیگر خدااست بر ما که عامل و انگیزه دهنده بوده همیشه برای رزمندگان اسلام که چه ضد انقلاب داخلی را ریشه کن بکند و چه دشمن متجاوز خارجی را دائما در زیرضربات وزیر هجوم و حملات خود قرار بدهد. باقرار گرفتن سپاه پاسداران درکنار رزمندگان نیروی زمینی، ما همیشه دیده ایم که یک تشکل و یک ترکیب مقدسی بوجود آمده که اکنون این ترکیب مقدس بطوری نقش اساسی در عملیات ما دارد که ما به هیچ وجه درهیچ عملیاتی قبول نکرده ایم که یکی از دو ارگان بخواهند به تنهایی وارد رزم بشود. بنابراین این دو ارگان همیشه دوش به دوش هم و در کنارهم وباهم درتمام عملیات شرکت کرده و می کنند و درمسیراین مبارزه ای که تا این لحظه داشته ایم، ما برای هماهنگ شدن برای همگام شدن در عملیات یک مسیر تکاملی خوبی را طی کرده ایم که اکنون در نهایت هماهنگی، نیروی زمینی با سپاه پاسداران عملیات خودشان را دارند ادامه میدهند.و این را هم بگویم که وقتی می گویم سپاه پاسداران، یعنی سپاه مسئول تمام نیروهای مردمی و داوطلبان رزمنده ی جنگ هم هست. بنابراین، اگر صحبتی از بسیج مستضعفین نمی کنیم بخاطراین است که ما در میدان جنگ برای داشتن وحدت بهتر با نیروی متفرق سرو کار نداریم، بلکه در عملیات نیروی زمینی تمام نیروهای مشابه خودش راهدایت می کندو سپاه پاسداران هم تمام نیروهایی که داوطلب هستند بصورت بسیج ، عشایر، پیشمرگ مسلمان وتمام اینها را درزیر پوشش هدایتی خودش قرار میدهد که اینها الحمدلله یک ترکیب مقدسی را بوجود آورده اند که تضمین کننده ی پیروزی های ما هست درتمام صحنه های نبرد.
س- در مورد عملیاتی که دراینده ی نزدیک نیروهای رزمنده ی ما خواهند داشت، و اصولا نظرتان را در مورد آینده جنگ بیان فرمایید؟
ج-همانطور که همه میدانیم موقعی که این دشمن متجاوز به ما حمله کرد، ما در شرائطی بودیم که آمادگی لازم نداشتیم و البته فکر هم نمی کردیم که به این اندازه دشمن سر سپرده ی ابرقدرتها ی کاذب بشود و بیاید به یک کشوراسلامی حمله بکند و زمینهای ما را در معرض هجوم خودش قرار بدهد ولی به مرور زمان که ما متشکل ترشدیم هماهنگ¬تر شدیم، دراین مبارزه با دشمن دراین مسیر مدتها طول کشید تا ما توانستیم ابتکار عملیات را از دشمن بگیریم از پیروزیهایی که اخیرا داشتیم(پیروزی آبادان- پیروزی طریق القدس- پیروزی محمد رسول الله) و سایر پیروزیهای موضعی که داشتیم طوری دشمن را متزلزل کرده که هم اکنون الحمدلله ما ابتکار عمل در دست داریم، و با داشتن ابتکار عمل دردست ما امید این را داریم که بیاری خداوند هرچه زودتر سرنوشت این جنگ مشخص بشود، که بایستی برای کسب چنین پیروزی شایسته ومطلق برای اسلام همه دعا بکنیم.
س- نتایجی را که این جنگ تاکنون برای جمهوری اسلامی ایران در سطح داخلی و در سطح خارجی در منطقه یا در سطح بین المللی داشته است ، و دراینکه انشا الله با پیروزی نهایی این جنگ نتایج بیشتری خواهیم داشت-لطفا بیان فرمایید؟
ج- کلابا به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی، اکنون نهضت ما به جهان و جهانیان ثابت کرده-است و بزودی بیشتر ثابت خواهدکرد که درکنارابرقدرتهای کاذبی بنام شرق و غرب، ابر قدرت حقیقی بنام اسلام معرفی خواهدشد، این ابر قدرت حقیقی که اسمش را اسلام می گوییم این مسیرتکاملی خودش را به این سادگیها به دست نیاورده ، مسیری است که دهها هزارنفر شهید داده و وقتی که کشورما طاغوت را سرنگون کرد، از سرلوحه این نهضت، ما می بینیم که نعمت مبارزه و جنگ کمک کرده که علاوه براین که ایمانهای ما را بیشتر تثبیت کرده، علاوه براین که با این نعمت خائنین با خادمین کاملا تشخیص داده شدند، دریک حرکت دسته جمعی ما مسیری را طی کردیم که یک آبدیدگی خاصی را برای استحکام و تداوم انقلاب اسلامی بدست آوردیم و این لازم بود، البته دراین جا عامل اصلی موفقیت رابه هیچ وجه ما از یاد نبریم که رهبری این انقلاب اسلامی از اصالت خاصی برخوردار است، درراس این انقلاب اسلامی و رهبرش امام خمینی به عنوان مردی مسلح به سلاح تقوی، بهترین الگوی انسانهای زمان است، برای اینکه ما اگر پیروی می کنیم از این الگو میدانیم که با این پیروی ، از قدرتی برخوردار خواهیم شد که مقداری از این قدرت، برای انسانها شناخته شده است و بسیاری دیگری را هم خدا میداندو با آن می تواند در مقابل تمام قدرتهای کاذب، ایستادگی کند ومبارزه کند ، بنابراین، درمسیری که طی می کنیم با داشتن این رهبری، که توأم است با مرجعیت و امامت وپیشرفته ترین حکومت اسلامی ، که ولایت راتوأم دارد، می بینیم که کاروانی به طرف خدا میرودکه صراط مستقیمش، بیش از هرزمانی برای رهروانش آشکاراست و مبارزه است که تحکیم دهنده و تثبیت کننده این راه است و در این مسیر ما می بینیم با استقامتی که این امت مسلمان نشان دادند، در مقابل تمام مشکلات اکنون به مرحله ای رسیدیم که کم کم پیشرفت وپیروزی انقلاب اسلامی ما درصحنه های مختلف، برای جهانیان نیز تحلیلش ساده شده، بنابراین ما نباید غافل باشیم ازاین نعمت بزرگ مبارزه، که چقدر می تواند مؤثر باشد، هم برای تثبیت پایه های حکومت اسلامی ما، هم برای صدورانقلاب اسلامی و هم برای تداومش، که انشاالله در زمان حیات امام، ما ظهور حضرت مهدی (ع)رابتوانیم ببینیم.
س- ما همه میدانیم که دراین جنگ تحمیلی اکثر نیروهای مرتجع در منطقه، پشت سربعث جنایتکار عراق هستند و از جمله اخیرا، حسین اردنی با مانورهای جدید خودش، اعلان مشارکت رسمی درجنگ علیه ایران را کرده است، این اعلان و احیانا تحقق و عمل به این اعلان حسین اردنی ، آیا چه تأثیری در جنگ و نیروهای ما خواهدگذاشت.
ج-جنگی که بین ما و حکومت بعث عراق جریان دارد، دراستراتژی رزمی ما جنبه ی زمینی ندارد، ما فقط دفاع نمی کنیم ازمقدار زمینی که دشمن به آن تجاوز کرده تلقی ما ازاین جنگ مقابله جبهه حق است، با جبهه باطل، بنابراین وقتی که ما برای خدا مبارزه می کنیم درجبهه حق، معلوم است تقویت کننده های ما دراین جبهه ها کسانی هستند یاقشرهایی هستند که اینها نیز دراین عقیده با ما مشترکند و این غیر طبیعی نیست که دشمن ما که راه باطل را طی کرده و جبهه باطل را تشکیل داده الآن از حمایت کسانی که درمسیر باطل، وجه مشترک دارند برخوردار بشود این برای ما غیر طبیعی نیست بنابراین کسب پیروزی نهایی درجبهه ی حق مفهومش بدان معنا نیست که ما به مرزها برسیم وفقط زمینمان را ازدشمن متجاوز پس بگیریم بلکه این بدان مفهوم خواهد بود که حق پیروز است همانطوری که خداوند همیشه بشارت داده «و ان جندنا لهم الغالبون»ما پیروزی حق را بر باطل به این سبکی که داریم برای جهان و جهانیان به ثبوت می رسانیم این بدان معناست که انقلاب اسلامی، به نحو بسیار مؤثر و با سرعت دارد صادر میشود، بعد از پیروزی ما رژیم عراق نمی تواند سرپا باشد وسقوط خواهد کرد و با سقوطش مستضعفین عراق به یاری خداوند حکومت جمهوری اسلامی عراق را تشکیل خواهند داد، این دورنمای جنگ است و با تشکیل حکومت جمهوری اسلامی عراق کشورهای مجاوری که سالهای سال است که رهبرانش از سرسپردگان خود فروخته شرق و غرب هستند مثل شاه حسین و ملک خالدو …از این طوفان و این طغیان مقدس خلاصه مصون نیستند ضربه خواهند دید، و با سرعت هم ضربه خواهند گرفت، پس اگرانها به تلاش می افتند که حمایت کنند از حکومت بعث عراق، این حمایت برای حفظ صدام حسین و علاقه ای که به او دارند نیست، بلکه برای پیشگیری این است، که مبادا این طغیان مقدس درآن جا هم رخنه بکند، درمقابل اینها امکان دارد کمک بکنند بصدام و کردند تا حالا و خواهندکرد، ولی برای ما مسئله ای نیست، آنها دارند روالی را می روند که پشتیبانشان شیطان است، ما پشتیبانمان خداست و دراین مبارزه مطمئنیم که پیروز خواهیم شد.
مگرامریکا کم کمک نکرده به عراق مگرشوروی کم کمک نکرده به عراق؟ بنابراین اینها همه کمک می کنند ولی هیچ مسئله ای برای ما نیست، اتفاقا عظمت و شکوه پیروزی ما برای جهانیان چشمگیر ترخواهد بود، که اینها کمک کرده اند و بکنند، و ببینند باز هم عراق شکست می خورد.
س- چه کارهایی تاکنون درجهت بیشتر مکتبی کردن ارتش جمهوری اسلامی انجام شده وبرای دراز مدت چه برنامه هایی درنظردارید؟
ج- آنچه که مسلم است، ما با حرکتی که به عقیدتی بودن آن افتخار می کنیم، هیچگاه مبارزه و جنگی را که با آن درگیر هستیم هدف نمی¬گیریم ، بلکه آنرا وسیله ای می دانیم که اگر خوب از آن استفاده کنیم ، زودتر به خدا می رسیم، درخط مشی کار ما همیشه سعی کردیم، که بیاری خداوند، غافل نباشیم از پیشبرد ایدئولوژیمان، برای درست حرکت کردن در راه خدا، خوشبختانه با تشکیل یک نهاد انقلابی درداخل ارتش، بنام نهاد سیاسی ایدئولوژیک ، که زیر پوشش ولایت فقیه انجام وظیفه می¬کند، هم اکنون ما پایگاههای بسیار فعالی داریم در داخل یگانهایمان، که این یگانها، پایگاههای سیاسی ایدئولوژیک، با تلاش شبانه روزی خودشان، و با حمایتی که روحانیت مبارز می¬کند از این پایگاهها ما توانستیم ایدئولوژی اصیل اسلامی را رخنه بدهیم دربافت وپیکره ای که سالهای سال طاغوت و استعمار، تخم عدم نیاز به مکتب را در آن پاشیده بود، تا مبادا آگاهی مکتب به آنان برسد، وما می بینیم که الآن زمینه¬های فکری و اعتقادی پرسنل ما آن قدراماده است، که بخوبی پذیرای اصول مکتب هستند و آن ارتش مکتبی که بلافاصله با داشتن چنین پذیرشی بکار می افتد تا سرحد جانبازی حاضرند درراه اسلام ، و درراه خدا مبارزه بکنند، البته نارسائیهایی هم داریم، و آن هم این است که با گسترده بودن مناطق جنگی ما، و اینکه نیروهامان الآن متفرق هست، و اینکه کمبود داریم نسبت به مدرسین و معلمین ایدئولوژی، خودبخود یک مقدار الآن پیشرفتمان آن طوری که می خواهیم نیست، که الحمدلله با تلاشهایی که اخیرا شده و فعالیتهایی که برمبنای برنامه ریزیهای صحیح دردست انجام است..
امید است که بیاری خداوند ، حتی در صحنه نبرد و مناطق جنگی، مانسبت به تقویت آن ابعاد ایدئولوژیکی پرسنل غافل نباشیم. هم اکنون الحمدلله پیشرفتمان نسبتا خوبست، و با دورنمایی که از برنامه¬های سازنده آینده داریم امید هست که روز بروز این پیشرفت افزایش پیداکند تا جایی که اصل ۱۴۴ قانون اساسی بطورحقیقی در پیکرارتش حاکم بشود.
س-درنهایت برای اینکه «ختامه مسک» بشود یکی از بهترین خاطرات جالبی که درجنگ کم نیست، از معجزاتی که خداوند نشان داده، از حقانیت جبهه اسلام، برا ی خوانندگان پاسداراسلام بیا ن بفرمایید.
ج- من فکر میکنم که با پاسخ به این سؤال بهتراست که تقریبا آن نتیجه گیری کلی که از درسهایی که دراین مدت ما آموختیم درصحنه های مختلف، آنهم به عنوان یک پیام، دراین جا یاد آور بشوم به ما گفته بودند، ودرس داده بودند، و در قرآن هم به آن برخورد کرده بودیم که البته به علت عدم آگاهی کامل از قرآن خوب برا ی ما تا اندازه ای روشن نبود که «یؤمنون بالغیب»چیست، ما این را می دانستیم که خداوند از انسانهایش به اندازه توانایی و وسعشان تکلیف می خواهد ولی این را در عمل ندیده بودیم، که اگراین انسانها درمقابل مشکلات، و در مقابل آن فراز و نشیبهایی که در مسیر حرکتشان در راه خدا قرار می گیرند ، به بن بستهایی بربخورندکه وسع و توانایی شان برای ازبین بردن بن بستها، در سطح بسیار کمی باشد، ولی تلاش بکنند، همان وسع را بکار ببرند، که درامکاناتشان هست، بقیه را فقط توکل بکنند به خدا، صددرصد خداوند طوری حمایت و پشتیبانی بکند از این حرکت که جبران تمام کمبودها بشود، ما این را به کرات در صحنه های مختلف دیدیم، دربسیاری از عملیات دیدیم که درمقابل حرکتی که می کنیم، اصل را بر این قرار دادیم که بایستی به پیش رفت یک قدم توقف نکرد و به هیچ وجه هم عقب گرد در مورد هیچ حادثه ای نخواهیم کرد می دیدیم که فقط چقدر کمبود داریم ولی می دیدیم که با داشتن خلوص و بکار گرفتن وسع وتوانایی خودمان برای ادامه حرکت، خداوند مارا از کمکهای غیبی خودش برخوردار میکرد این صحنه ها آنقدر برای شخص من به کرات رخ داده، که فکر می کنم ساعتها باید نشست، نه ساعت ها روزها باید نشست و از اینها یاد کرد و یک موردش را من فقط می گویم که همین اخیرا رخ داد ما در شبی که حمله کردیم به دشمن، در منطقه بستان و جنوب کرخه، بخاطر دارم که تا صبح روز بعد تقریبا مشخص نبود که مادر چه مرحله از عملیات هستیم صبح روز بعد متوجه شدیم که رزمندگان اسلام با فداکاری¬ها و جانبازیهایی که نشان دادند، موفق شدند بستان را از دشمن بگیرند، و خودشان را به «تنگه کذابه» برسانند، درحالیکه درجنوب کرخه پیشرفت ما آن طوری که فکرمیکردیم نبود، منطقه ای از زمینهایی که بین رودخانه کرخه، و رودخانه سابله که در جنوب بستان، قرار داشت منطقه ای بود که نه ما درداخل آن بودیم نه دشمن می توانست به داخل آن برود، ولی منطقه ای بود که هنوز پاک نشده بود ما شاید حدود یک الی دو روز طول کشید که فکراساسی کردیم نسبت به این منطقه، که بالأخره بایستی این جا پاک سازی شود، که درشب سوم بود که متوجه شدیم ، دشمن حمله کرد به طرف آن منطقه، درحالی که ما اصلا آمادگی مقابله با دشمن را در آنجا نداشتیم، آمدیم تا آنجا که امکان داشت نیروهایمان را بسیج کردیم، ولی واقعا به دشواری برای ما میسر بود که بتوانیم نیرو برسانیم، درآن موقع تمام تلاشها را کردیم ، بعد حتی نمازی هم خواندیم برای اینکه خداوند بیشتر مارا کمک بکند چون احساس میکردیم که آن پیروزهایی را که به دست آوردیم ، آنها را داریم از دست میدهیم، عملیا ت ما انجام شد، در حالی که ما کنترل کامل را روی عملیات نداشتیم، این عملیات تا صبح طول کشید، وقتی که صبح بررسی کردیم دیدیم که دشمن در منطقه ای که نفوذ کرده بود به طرز بسیار فجیعی منهدم شده، عقب نشینی کرده، و رو به فرار، نزدیک¬تر شدیم به منطقه و من بررسی کردم که خوب این عملیاتی که انجام شد، چه طوری انجام شد، که دشمن عقب نشینی کرد، دیدیم که درآن شب نیمه های شب یا پاسی از شب گذشته بود، از سه طرف نیروهای ما به دشمن حمله کردند، که این هیچکدام ازاین سه تا نیرو با هم دیگرارتباط نداشتند، ولی چنان با هم هماهنگ بدشمن حمله کرده بودند، و چنان اینها را تارو مار کرده بودند که بعد باهم به یک خط رسیده بودند، که ما دیدیم که اگرروزها شاید ماهها تمرین می کردیم عملیاتی به این هماهنگی نمی توانستیم داشته باشیم و بعد ما توانستیم ارتباط بدهیم آنرا با روح رزمندگان اسلام، و با آمادگی آنها برای شهادت، که برکتی را برای ما آفریده بود که به این سادگی ما دیدیم که حتی در جاهایی هم که ممکن بود ناتوانی بخرج دهیم ضعف بخرج داده بودیم خداوند این چنین برای ما جبران می کرد، البته من خیلی مختصر و مفید این صحنه را برای شما تعریف کردم، مدارک واسناد این عملیات هست، که انشاءالله اگر عمری باقی بود، وزنده ماندیم و انشاأالله به پیروزی نهایی رسیدیم، شاید بعدها فرصت بشود که اینها را به صورت نشریه و کتاب بنویسیم، تابدانیم که اگر بخواهیم در راه خدا مبارزه بکنیم، بسیاری از صحنه ها و بسیاری از حوادثی که برای ما رخ می دهد، حوادث و صحنه هایی است که ارتباط حرکت مارا با خداوند کاملا نشان میدهدکه مجموعا همیشه مابین دوستانمان عوامل تثبیت کننده ی راه خودمان را درمسیر«الله» این چنین نتیجه میگیریم، که رزمندگان ما، یا کسانی که درراه خدا حرکت می کنند ، اول بایستی آن تعهد، و آن روح انقیاد را دروجود خودشان، به وجود بیاورند ، ودائما تجدید نظرکنند نسبت به اعتقاد راستینشان به خدا دوم این که برای جلوگیری از لغزشهای فردی و نفسی متکی باشند به حرکت دسته جمعی ویاران مؤمن خودشان را بشناسند وباهم حرکت بکنند، که این یاران با حرکت دسته جمعی کمک می کنند که او تنها منحرف نشود، لغزش پیدا نکند و سوم با تلاش وسعی مداوم برای حرکتی که در راه خدا آغاز کرده اند می توانند با پشتکار و ادامه و مقابله با سختی ها و مشکلات به نتیجه برسندو دیدیم واقعا حرکات و تلاشهایی معمولا بسیار مفید و مثمر ثمر شده، که در راهش مازیاد رنج کشیدیم، مشقت کشیدیم و با تحمل رنج و مشقت توانستیم آن صبری که خداوند همیشه به آن توصیه می¬کند، به آن عمل بکنیم این است که همیشه ما سعی کردیم این چنین راه خودمان راروز به روز خالص تر کنیم درراه خدا که انشاءالله خداوند به همه مان توفیق بدهد که روز به روز بیشتر خالص بشویم درراه خودش.
***
باتشکراز شما وامید پیروزی نهایی شما و همه رزمندگان اسلام علیه جبهه متحد کفر چون دیر وقت است و برادران دربیرون منتظر شما هستند سؤالات دیگر و استفاده بیشترازصحبتهای شما را به آینده موکول می کنیم. والسلام علیکم ورحمه الله
******
نامه ها
حجه الاسلام فاضلی امام جمعه محترم ابرقوی فارس
ضمن تشکر و قدردانی از توجه شما نسبت به مجله یا دآور می¬شویم که طی دو شماره گذشته سعی دراعراب گذاری آیات و روآیات نموده ایم امیدواریم که بطور کامل موفق شویم.
تهران – انتشارات رواق
دو کتاب ارسالی شما رسید از لطف شما سپاسگزاریم امیدواریم مورد استفاده قرار بگیرد-موفق باشید.
بندرکیانشهر –خواهر مسئول نشریه ثارالله
از اعتماد شما به پاسداراسلام متشکریم درچنین شرایطی که به گفته آیت الله منتظری آمریکا سعی دراختلاف بین گروههای خط امام می کند سعی کنیم با گذشت سو تفاهمات را حل کنیم.
نجف آباد- خواهر- زهرا سجادی –
نامه ها بیشمار و تقاضای سراسری، نشانگر زمینه علاقمندی جامعه نسبت به مجله پاسداراسلام می¬باشد .هرچند که توزیع مجله ناقص است ، مجله به نجف آباد ارسال شد امیدواریم این کار به طور وسیع ترانجام پذیرد.
نجف آباد برادرمرتضی نساج
قائم شهر- برادرعباسعلی طحان
امیدواریم بتوانیم خواست شما را براورده نماییم هرچند که تاکنون نیز ما مطالب سیاسی داشته ایم. موفقیت شما را خواهانیم.
کاشان برادر طلبه- رحمت الله نوروز زاده
ازاستقبال و همکاری شما با مجله پاسدارانقلاب متشکریم انشاءالله که کما فی السابق درانجام این خدمت با ما همکاری نمایید.
آمل –برادر دانش آموز –سید صادق بابایی
نامه کوتاه شما که حاکی از حسن نظر شما نسبت به مجله پاسداراسلام است را مشاهده کردیم، موفقیت شما برادران دانش آموز آرزوی ماست.
آمریکا- برادران انجمن اسلامی دانشجویان حوزه سنت لوئیس
ای سفیران انقلاب اسلامی در سرزمین کفر در راه نشر اسلام و مبارزه با ضد انقلاب پیروز و مؤید باشید، تعدادی مجله برای شما فرستادیم.منتظرتماسها و همفکریهای شما می باشیم.
تهران –برادر علی اکبر صالحی سرشت –اقلید برادر محمد هاشم کوثر ی
ازعلاقه شما به مجله متشکریم امیدواریم درآینده اگر جدول دربرنامه قرار گرفت ازکار شما استفاده کنیم.
قم –برادر طلبه عبدالله حاجی صادقی
امیدواریم با دقت بیشتر توجه فرمایید که مجله حداقل ۸۰% اختصاص به مطالب عقیدتی و ایدئولوژی دارد.
قم – برادر طلبه علی غیبی یزدی
از لطف شما سپاسگزاریم، عکس هایی که از شهدا دراختیار دارید برای مجله ارسال دارید درصورت تأیید شهادت انها توسط نهادهای انقلابی محل درمجله چاپ خواهیم کرد.
برادرزائر- مولایی
درمورد قسمت اول سؤالتان به گزارشهای (حوزه) که درمجله پاسدارانقلاب منتشر شد مراجعه فرمایید و امیدواریم به پیشنهاد دومتان بتوانیم عمل کنیم، راجع به سؤال سومتان انشا الله درآینده نزدیک جواب خواهیم داد.
همدان – برادر دانشجو محمد رضا یزدانپناه
ما هم علاقه بافزایش مطالب داریم امید که درآینده برصفحات و مطالب مجله بیفزاییم.
لاهیجان- برادر غلامحسین تمیز کار
ضمن تشکر سؤال شما در همین بخش پاسخ گفته شد.
تهران- برادر سید علی اصغر دادگستر
حساب بانکی ماهمان است و هر روز از سراسر کشور دهها قبض اشتراک میرسد از طریق شعبه دیگر پول را ارسال نفرمایید.
قم – برادر رضایی از مدرسه عالی قضایی
علاقه و حسن نظر شما درمورد مجله قابل تقدیراست باز هم اگر نکاتی داشتید ما را درجریان بگذارید. به مقداری از خواست شما جامه عمل پوشاندیم و امیدواریم به بقیه نیز عمل کنیم.
ملایر- برادر مسعود شیرازی
امیدواریم درآینده مسائل مهمتری را مطرح بفرمایید برای دریافت پاسخ خودکه از عهده این بخش مجله خارج است می توانید به روحانیون شهرتان مراجعه فرمایید.
علی آباد – برادر حسین پوریند
برای دریافت پاسخ خود به استفائات امام که درهمین شماره درج شده و نیز به مقاله حجه الاسلام قدیری درشماره دوم مراجعه فرمایید.
کرمان- شرکت ذغال سنگ منطقه هجدک.
از همکاری صمیمانه شما با مجله پاسدار اسلام متشکریم توفیق روز افزون شما را خواهانیم .
تهران –مدیریت سیاسی ایدئولوژی نیروی هوایی (نهاجا)
امیدواریم از طریق اداره سیاسی ایدئو لوژیک ستاد مشترک پاسداراسلام دراختیار شما قرار گیرد.
تهران – برادر مجتبی ارجمند
ضمن تشکراز لطف شما، درمورد انتقادتان از مقاله ی موردنظر، دلیلی و نکته ای که دال بر عدم تناسب آن جمله باشد ذکر نفرموده اید.
اصفهان – برادر محمد اسکندری
ضمن تشکراز پیشنهادات شما امیدواریم با دقت بیشتر درمصاحبه های ما با آقای هاشمی و نخست وزیر و مجروحین مقاله های سیاسی ( شکست توطئه آمریکا-نگرشی بر جریانات پس از انقلاب) و متون تحلیلی بعضی از مقالات مثل-اقتصاد- مالکیت خواست خودتان را دریابید.
قم – برادر طلبه –علی شیرازی مدرسه کرمانی ها
نمونه مقاله شما رسید موفقیت روز افزون شما را در کسب علوم اسلامی از خداوند بزرگ خواهانیم.
اصفهان – برادراکبر مسقطیان
سعی بفرمایید دروس مقدماتی رادر حوزه علمیه اصفهان فرار گرفته و سپس به حوزه علمیه قم وارد شوید و برای اطلاع ازچگونگی ورود به حوزه قم می توانید مستقیما با مدارس تماس بگیرید.وبرای یافتن پاسخ سؤالات خود به سری گزارشهای حوزه علمیه بزرگترین پایگاه اسلامی مندرج، درمجله پاسدارانقلاب مراجعه فرمایید.
خمینی شهر – برادر حسین حاجی هاشمی
احساسات پاک و اعتماد شما نسبت به فقیه عالی قدر حضرت آیت الله منتظری قابل تقدیراست، از پیشنهادات شما ممنونیم ماهم در برآورد کردن اکثرانها کوشاه هستیم جواب سؤال خود را در مورد اذن پدر و مادر و رفتن به جبهه درمجله شماره ۲ (صفحه ۳۶) و متن فتوای امام را در همین شماره بخوانید.
تهران مهرآباد- برادر ستوان هوایی فریدون اردکانی
همکاری صمیمانه شمارا درطرح جدول های جالب برای مطبوعات اسلامی و انقلابی ارج می¬نهیم فعلا برنامه جدول نداریم در صورت تغییر برنامه با شما تماس خواهیم گرفت، موفق باشید.
اصفهان –ذوب آهن – برادر عبدالرضا محمودی.
از لطف شما نسبت به مجله متشکریم آدرس دفتر مراجعات مجله –قم خیابان ارم پاساژقدس طبقه سوم می باشد.
اصفهان-برادر یا خواهر کاظمی
آدرس انجمن اسلامی مورد نظرتان را برای ما ارسال بفرمایید و اگر برادران خارج از کشور شخصا خواهان مجله هستند می توانند مشترک شوند و یا شما برایشان ارسال فرمایید.
خمینی شهر- برادر حسن صادقی
نامه تشویق آمیز شما رسید. در مورد یکی از پیشنهادات شما متذکر می شویم در صفحه دوم مجله عنوان “امام خمینی تا… بطور مستمر درج می گردد که از گفتارهای امام در گذشته استفاده می شود با توجه به گرانی چاپ و کاغذ و حمل و نقل قیمت مجله کمتر از ۵۰ ریال امکان ندارد.
قم-برادر دانش آموز- م-ش
بنظر میرسد هم حوزه علمیه هم دولت و هم اکثر مردم می دانند مناطق دورافتاده که در فقر شدید اقتصادی و فرهنگ بسر می برند زیاد است و در برابر امکانات محدود است. امید که بیاری شما برادران جوان مشکلات حل شود.
تهران-برادر فرخی
شعر شما به دفتر مجله رسید – منتظر شعرهای جالبتر شما هستیم.. موفق باشید.
مراغه-برادر علی محمد جعفری
برای رفع ابهاماتی که از شماره گزارشهای مقالات برای شما پیدا شده به سرمقاله مجله شماره اول مراجعه فرمایید.
همدان-خواهر معلم ماهرخ صادقیان
احساسات پاک و تعهد عمیق شما را به اسلام ارج می نهیم. امیدواریم که ضمن تکامل روحی و فکری خودتان روی خانواده ونیز مؤثر واقع شوید. بهترین کمک ما به شما مطالبی است که از طریق مجله در اختیارتان قرار می دهیم. موفق باشید
هلند-برادر-م حسین
چند شماره از مجله به خدمت شما ارسال شد در صورتی که خواستید توزیع مجله ار در خارج بعهده گیرید باز با ما تماس برقرار نمائید.
نگاهی به رویدادها
وحدتی که درایران پیدا شده، تمام منافع ابرقدرتهارا منهدم می کند.
۲۱/۱۰/۶۰
اگردوجناح روحانی و دانشجو متحد شوند کارهای کشوراصلاح میشود.
۲۱/۱۰/۶۰
آنهایی که مانع تهذیب انسانها هستند باید از سرراه برداشته شوند.
۲۴/۱۰/۶۰
آن روز عید داریم که مستمندان به زندگی صحیح ورفاهی و تربیتهای صحیح اسلامی، انسانی برسند. ۲۴/۱۰/۶۰
ای کاش من هم یک پاسدار بودم، آنها میروند با دشمن اسلام می¬جنگند ومن دراینجا هستم و نمی توانم ۲۷/۱۰/۶۰٫
مقصد ما این است که این کشور آفت زده، غرب زده و سلطنت زده را به اسلام برگردانیم.
۲۷/۱۰/۶۰
اگرافراد و وضع سفارتخانه ها با جمهوری اسلامی مطابق نباشند، نبودش بهتراست .
۲۸/۱۰/۶۰
جنگ است، توقع نداشته باشید یک دفعه همه گرفتاریها رفع شود.
۱/۱۱/۶۰
مقصد (انبیاء) این بوده است که ریشه استکبار را از جهان بکنند و ملت مظلوم را از ظلمهایی که به آنها می شود نجات بدهند ۵/۱۱/۶۰٫
باید همه مستضعفین بهم دست بدهند و قدرت قدرتمندانی راکه حق وتو دارند محدود کنند.
۱/۱۱/۶۰
دانشگاه راباید با جدیت باز کنند وبا جدیت دنبال این بروند که بطورحتمی اسلامیش کنند.
۵/۱۱/۶۰
حق وتوابرقدرتها از حکومت جنگل هم بدتراست.
۵/۱۱/۶۰
مردم آمل چنان توی دهن مهاجمین زدند که نتوانستند چندساعت مقاومت کنند… ماباید از مردم فداکارامل تشکرکنیم. ۱۱/۱۱/۶۰
آنهایی هم که درزندان هستند تحت تربیت قرار گرفته اند و همیشه سفارش اینها را کرده ام.
۱۱/۱۱/۶۰
آمریکا می تواند ایران را اشغال کند ولی نمی تواند انقلاب را شکست دهد.
۱۵/۱۱/۶۰
اگراز فقه سنتی منحرف شویم فقه ازبین می رود.
۱۵/۱۱/۶۰
وصیت نامه جوانان را نگاه کنید، این وصیت نامه ها انسان را می لرزاند و بیدار می کند.
۱۵/۱۱/۶۰
حسین اردنی با وارد شدن در جنگ میخواهد انتحار کند.
۱۵/۱۱/۶۰
ایران قدرتهای بزرگ را بیرون راند و قدرتش از روز اول هم بیشتر شده است.
۱۵/۱۱/۶۰
جنگ
*دشمن با ۲۵۰ کشته در نبرد شیاکوه شکست خورد.
۱۶/۱۰/۶۰
بعثی ها ۲۰ دختر عرب خوزستانی را پس از تجاوز به قتل رساندند.
۲۱/۱۰
مواضع قوای دشمن درمنطقه شاوریه دزفول منهدم شد و بیش از ۲۰۰ مزدور عراقی بهلاکت رسیدند.
۲۴/۱۰/۶۰
جنگنده های عراق مردم مستضعف حمیدیه را بمباران کردند.
۲۴/۱۰/۶۰
با فرار سریع نیروهای عراقی از نیسان تاکرخه ۱۰۰ کیلومتر مربع از اراضی اشغال شده جنوب آزاد شد. ۲۷/۱۱/۶۰
واشگتن پست: برتری های نیروی جمهوری اسلامی ایران برعراقی ها دیگر قابل کتمان نیست.
۲۷/۱۰/۶۰
۱۱ روستای اشغالی سوسنگرد درعقب نشینی نیروهای عراق آزاد شد
۲۸/۱۰٫
بعثی ها درشرق بغداد دست به احداث سنگرهای دفاعی زدند.
۴/۱۱
۱۶۰۰ کماندوی ارتش سلطان قابوس به عراق اعزام شدند.
۴/۱۱/۶۰
ایران ۱۰ ساعت مواضع دشمن را درجبهه اهواز زیراتش گرفت.
۶/۱۱/۶۰
تلاش دشمن برای نفوذ به مواضع ایران درغرب دزفول درهم شکست.
مزدوران عراقی با توپ و بمب به مناطق مسکونی آبادان و اهواز حمله کردند.
یک فروند هواپیمای متجاوز عراقی در غرب دزفول سرنگون شد.
۱۴/۱۱/۶۰
با آتش پدافند هوایی ارتش اسلام، هلیکوپترمهاجم عراقی درتنگه چزابه سرنگون شد.
۱۵/۱۱/۶۰
عمران
۹۲۸۳ هکتار زمین به روستاییان لرستان واگذارشد.
۱۵/۱۰/۶۰
۳۷۳۰هکتارزمین در«دهگلان» کردستان به کشاورزان واگذار شد.
۱۶/۱۰
توسط کارشناسان ایرانی، فرستنده رادیویی ۱۲۰۰ کیلو واتی چابهار، شروع به کار کرد.
۲۱/۱۰/۶۰
۱۵۵ طرح عمرانی درروستاهای قوچان اجراء شد.
۲۱/۱۰/۶۰
در۹ ماهه اول سال جاری عملیات برق رسانی به ۳۶ روستای استان هرمزگان به اتمام رسید.
۲۱/۱۰/۶۰
صدها خانه مقاوم برای زلزله زدگان کرمان احداث شد، چندین کارگاه قالی بافی برای اشتغال آسیب دیدگان زلزله نیز تأسیس شده است.
۲۸/۱۰/۶۰
در۹ماهه اول سال جاری، یکصد میلیاردریال وام به کشاورزان کشور پرداخت شد.
۲۹/۱۰/۶۰
۲۱۷ میلیون ریال صرف اجرای ۷ طرح عمرانی درخراسان شد.
۱/۱۱/۶۰
میزان خرید گندم درباختران به ۱۳ برابر سال گذشته رسید.
۱/۱۱/۶۰
۱۰۰ طرح عمرانی با ۹۰ میلیون ریال اعتبار دربوشهراجراشد.
۱/۱۱/۶۰
درسال جاری ۴۷۶ کیلومتر راه روستایی وفرعی احداث شده است .
۷/۱۱
۷کارگاه صنعتی در کهکیلویه و بویراحمئ تاسیس شد.
۱۰/۱۱/۶۰
۱۱ روستای کرمان صاحب برق شدند.
مجتمع مس سرچشمه روزانه ۳۰۰ الی ۴۰۰ تن سنگ تغلیظ شده به عیار ۳۰% مس خالص تولید می کند. ۱۵/۱۱/۶۰
اختراع و اکتشاف
توسط ۲ برادرایرانی دستگاه ظهور فیلم رادیولوژی ساخته شد.
۱۵/۱۰/۶۰
۱۹ قلم فراورده دارویی دردانشگاه اهواز ساخته شد.
۱۵/۱۰/۶۰
درمرکزآموزش هواپیمایی کشوری، چند فروند هواپیمای یک موتوره دراصفهان ساخته شد.
۲۸/۱۰/۶۰
یک پاسدار موفق به اختراع بمب آفتابی، یخچال و سماورافتابی و پنکه بدون سوخت شد.
۳۰/۱۰/۶۰
گروهی از پرسنل فنی نیروی هوایی موفق شدند یکی از هواپیماهای جنگی را که در طول جنگ تحمیلی آسیب دیده بود، تعمیر و به پرواز درآوردند، برای تعمیراین هواپیما یک سال تمام و بیش از ۲۶۰۰۰ ساعت کار شده است، و اکنون برای عملیات رزمی کاملا آماده است.
۱/۱۱
اخبار داخلی
آیت الله منتظری: هرروز در گوشه و کنار کشورهای زیر سلطه غرب یا شرق ، حرکتهایی بر مبنای دین وبا الهام از انقلاب اسلامی ایران درحال شکوفایی است .. ابرقدرتها و بخصوص آمریکا نتوانستند وحشتشان را ازگسترش این حرکت الهی درایران به رهبری یکی ازبندگان صالح و خاص خدا حضرت امام خمینی مدظله مخفی کنند.
۱۷/۱۰/۶۰
۸۰ تن از محکومین دادگاه های انقلاب مشمول عفو امام قرا ر گرفتند.
۲۴/۱۰
درسالروز ولادت پیامبراسلام، خلیج فارس ودریای عمان زیر پوشش رادیویی جمهوری اسلامی درآمد. ۲۴/۱۰
ستاد تبلیغات جنگ از سازمانهای بین المللی خواست تا ازجنآیات مزدوران صدام درروستای دمار بازدید کنند ۲۶/۱۰
وزیر خارجه: ما آماده ایم تمام امکانات خودرا در راه آزادی قدس قرار دهیم.
۲۶/۱۰/۶۰
نخست وزیر: شایعه درخواست وام از ژاپن و خرید اسلحه ازشوروی کذب محض است. حاضریم ده سال با کوکتل مولوتوف و سه راهی بجنگیم ولی بخاطراسلحه باج به بیگانگان ندهیم. ۲۷/۱۰
با تسلیم شکایتی به دادگاه بین المللی ایران تخلفات مکرر آمریکا را از بیانیه الجزایرافشا کرد.
۳۰/۱۰/۶۰
طی حکمی از سوی امام خمینی، آیت الله مهدوی کنی و حجه الاسلام والمسلمین احمدی به عضویت ستاد انقلاب فرهنگی منصوب شدند. ۳/۱۱/۶۰
هاشمی رفسنجانی: اگر شورای همکاری خلیج فارس پای آمریکا را درمنطقه باز کند، با آن برخورد دیگری خواهیم کرد. ۵/۱۱/۶۰
رئیس جمهور: اگر دولتهای منطقه با اتکاء به قدرتهای خارجی علیه ما تحریک کنند، بدانند که ما خیلی راحت با آتش بازی می کنیم . ۶/۱۱/۶۰
تشکیل گردان جولان مرکب از داوطلبان اسیر عراقی به تصویب شورای عالی دفاع رسید، گردان جولان برای جنگ با اسرائیل دراختیار سوریه قرار میگیرد.
۱۱/۱۱/۶۰
آیت الله منتظری: تنها راه حفظ تعبد به ضوابط شرعی، تسلیم دربرابر رهنمودهای مقام معظم رهبری است… عوامل نفوذی دشمن می کوشند جو بدبینی را بین نیروهای مؤمن و اصیل انقلاب تشدید کنند. ۱۳/۱۱/۶۰
انقلاب وجهان
مرکزفرهنگی عراق در بیروت مورد حمله قرارگرفت.
۱۵/۱۰/۶۰
به دنبال تظاهرات علیه جعفر نمیری دانشگاهای سودان تعطیل شد.
۱۹/۱۰/۶۰
یک روزنامه معتبر پاریس: ایران کشوری است که جز درمقابل خداوند سر تعظیم فرود نمی آورد. ۲۰/۱۰/۶۰
ازترس گروگانگیری دیپلماتها، آمریکا درسفارتخانه های خود استحکامات نظامی ایجاد کرده است. ۲۱/۱۰/۶۰
۱۴ مبارز مسلمان بحرینی پس از شکنجه از این کشوراخراج شدند.
۲۴/۱۰/۶۰
یکی از زندانیان سیاسی مصر دراثر شکنجه کشته شد.
۲۶/۱۰/۶۰
ناآرامی های سودان با دو انفجار بزرگ شدت گرفت.
۲۹/۱۰/۶۰
دبیرکل شورای همکاری خلیج فارس: باید از سرایت انقلاب اسلامی به کشورهای همسایه بشدت جلوگیری کرد. ۳۰/۱۰/۶۰
وزارت خارجه آمریکا: صدورانقلاب ایران به منطقه تهدیدی است برای منافع آمریکا.
۱/۱۱/۶۰
رژیم بحرین مطبوعات اسلامی و حسینیه ها راتعطیل کرد.
۱۱/۱۱/۶۰
ضد انقلاب
۴۵۰۰ کیلو مواد مخدر طی سه ماه درتهران کشف شد.
با کشف سه چابخانه ی مجهز گروهکهای آمریکایی ۹۰ نفر دستگیر شدند.
مقادیرزیادی اسلحه و مهمات در کوههای شمیرانات کشف شد.
۲۴/۱۰
۵/۶ کیلوهرویین خالص در شیراز کشف شد.
۲۶/۱۰/۶۰
دومنافق طراح ترورو تخریب در تهران کشته شدند.
۲۷/۱۰/۶۰
از ۴ قاچاقچی با سابقه ۱۰۰۰ کیلو مواد مخدر کشف شد.
۲۷/۱۰/۶۰
توسط دو تروریست مسلح، دادیار دادسرای انقلاب اسلامی بندرعباس ترور شد.
۲۸/۱۰/۶۰
۱۷۳ کیلو تریاک و هروئین در درگیری مسلحانه با قاچاقچیان کشف شد.
مرکز چاپ وانتشاراتی گروهک الحادی رنجبران کشف شد
۳۰/۱۰/۶۰
امام جمعه بیساران مریوان بدست افراد کومله شهید شد.
۳/۱۱/۶۰
منافقین درفیلیپین دو دانشجوی مسلمان را به ضرب گلوله مجروح کردند.
همزمان با ششم بهمن سالروز به اصطلاح انقلاب سفید شاه معدوم، عناصرضد انقلاب مردم آمل را به رگبار گلوله بستند، و مردم آمل با همکاری قوای انتظامی وسپاه این توطئه ناجوانمردانه را سرکوب کردند. ۷/۱۱/۶۰
۵۰ منافق در۴ خانه تیمی درشیراز دستگیر شدند. ۷/۱۱/۶۰
ضدانقلاب ۲۰۰ هزارتومان داروی کمیاب را درشهرری آتش زد.
۸/۱۱/۶۰
تروریستها ی مسلح ۲ عضو جهاد سازندگی را دربندر عباس به شهادت رساندند.
۱۳/۱۱/۶۰
یک کامیون فرش ماشینی قاچاق کشف شد.
۱۳/۱۱/۶۰
اخبار جهان
درپی تصمیم پاکستان برای افزایش قدرت تسلیحاتی، عربستان چک سفید دراختیار پاکستان قرار داد. ۱۵/۱۰/۶۰
خط لوله عراق- ترکیه منفجرشد.
۱۹/۱۰/۶۰
یونان یک قرار داد تسلیحاتی با عراق منعقد کرد. ۱۹/۱۱/۶۰
کویت و عربستان سعودی قرار داد امنیتی امضا کردند.
۲۶/۱۱/۶۰
ریگان: ماکشورهای میانه روی عرب را به شناسایی اسرائیل وادارخواهیم کرد.
شش کشتی جنگی ودو ناوهواپیما برهسته ای آمریکا وارد مراکش شد.
۲۸/۱۱
۶۰۰ فلسطینی درزندان صهیونیستی اعتصاب غذا کردند.
۲۸/۱۰/۶۰
چهار هواپیمای جت نیروی هوایی آمریکا سقوط کرد.
۲۸/۱۰/۶۰
عرفات آمادگی سازمان آزادیبخش فلسطین را برای برقراری تماس مستقیم با آمریکا اعلام کرد. ۲۹/۱۰/۶۰
آمریکا قطعنامه ی شورای امنیت را به نفع اسراییل وتو کرد.
۱/۱۱/۶۰
تعداد مستشاران نظامی آمریکا در عربستان به ۱۰هزارنفر رسید.
۱/۱۱
سلطان قابوس تمام بنادر و پایگاههای عمان رادراختیار آمریکا قرار داده است.
اردن به خاک سوریه تجاوز کرد.
سوریه خواهان تحریم نفتی علیه آمریکا شد، عربستان اعلام کرد که دراین تحریم شرکت نخواهدکرد. ۳/۱۱
آمریکا ومصر یک کمیته مشترک هماهنگی نظامی تشکیل دادند.
۶/۱۱
عربستان رسما دفاع وبرقرار ی نظم دربحرین را بعهده گرفت.
۸/۱۱/۶۰
عراق ۱۶۰۰ مسلمان عراقی را پابرهنه درکوه های یخ زده ایران رها کرد.-۶ زن وکودک رانده شده براثر سرما کشته شدند. ۱۰/۱۱/۶۰
اسد وقذافی اعزام مزدوران شاه اردن را به عراق شدیداً محکوم کردند.
عربستان با همکار ی آمریکا و انگلیس در ۶ کشور عرب سازمان جاسوسی ایجاد کرد.
۱۱/۱۱/۶۰
فرانسه مذاکره پیرامون قرار داد ۴۰ میلیارد فرانکی با عربستان را آغاز کرد.
سازمان الصاعقه اقدام شاه حسین وجنگ تحمیلی عراق علیه ایران را محکوم کرد.
۱۲/۱۱/۶۰
سیری دراثار و نوشته های خطی امام خمینی
حجه الاسلام احمدی یزدی
قسمت دوم
دنباله نوشته ی گذشته :
دراینجا لازم است به نکته ای بطوراختصاراشاره شود! و آن این که منظوراز سنخ مطالب عرفانی و مسائلی که مربوط به سیر وسلوک انسان است، چیست؟
گرچه تفضیل این موضوع بجای دیگری مربوط است ولی مقدمتا باید عرض کرد، هنوز هم بسیاری ازافراد تصور می کنند انسان با این معلومات عادی خود – هرچند هم دقیق و عمیق باشد- واجد کمالات انسانی و سیرالهی میشود، و با این حالات معمولی و سرسری گرفتن مدارج انسانی، دارای اطمینان قلب می¬گردد، و نیازی به مراحل عالی تر ندارد .ویا گروهی شاید بگویند : سیر و سلوک یعنی چه؟ اطمینان قلب چیست؟ وخلاصه عرفان از چه مقوله ای است؟ و گاهی نسبت به آثار شرعی که دراین باب وارد شده مانند دعاها که حاوی روح عرفان و شناخت است، با حالت بی اهمیتی برخورد می¬کنند، و حتی نسبت به این گونه مطالبی که رهبر عزیز انقلاب اسلامی ومعلم عارف انسانیت امام خمینی در مواقع مناسب ارشاد می فرمایند توجه کامل نمی کنند ، وبه ریشه ی مسائل نمی اندیشند.
آیا اینگونه افراد اطلاعی از نیازهای انسانی ندارند، یا نسبت به کمالات انسانی بی توجه اند، و یا کمالات انسانی را محدود به سطحهای عادی می دانند، ویا معتقد اند اگر درجات کمالی هست، انسان به آن درجات نمی رسدو لااقل نوع ماها نمی رسیم ومانند این سری حرفها…
قبلا باید توجه داشته باشیم که اسلام انسان را دعوت نموده است به این که شناخت خودراهمیشه بالابرده، وبه شناختهای محدود خود قانع نشود، و در سیر انسانی که همان سیرالی الله است به کمالات انسانی عالی¬تری برسد و شناختهای خود را گسترش داده تاسایر شناختهای عادی و معمولی انسان تحت الشعاع شناخت عالیتر و والاتر قرار گیرد، و شناخت عالی عرفانی محیط برسایر شناختها واقع گردد.
برای کسانیکه تصور می کنند عرفان و سیر و سلوک یک امر ساختگی و یا بی مدرکی است، توجه آنها را به قسمتی از سخنانی که راجع به این مرتبه ی عالی انسانی وارد شده است جلب می کنیم.
(البته بحث ما خارج از آن سلسله مهملاتی است که عده ای تحت عنوان عرفان یا تصوف بهم می¬بافند، و درواقع راه مفری شده است برای آنان، که از انجام مسئولیتهای انسانی- چه فردی و چه اجتماعی- سرباز زنند، و به این سری اوهام دلخوش باشند)
در روایتی ازحضرت امیرمؤمنان و مولای متقیان علیه الصلوه و السلام نقل شده است که:
العارِفُ مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَاَعتَقَهاوَ نَزًَهَها عَن کُلِ ما یُبَعدُها وَیُوبقها.
یعنی عارف کسی است که نفس ( شخصیت انسانی ) خودرا بشناسد، و پس از شناسائی او را آزاد کند، و منزه و پاک گرداند(تهذیب نماید) نفس خود را (گرچه بصورت توبه باشد) از هرچه که او را از حقیقت دور می کند و از آنچه موجب هلاکت و انحراف نفس او است (درتمام نشات و عوالم الهی اعم از دنیا و برزخ و آخرت) تشریح و تفصیل این روایت به محل دیگری مربوط است.
ونیز حضرت مولی العارفین علی (ع)در مناجاتی که معروف به شعبانیه است میفرماید:
الهی و الحقنی بنور عزک الابهج فاکون لک عارفا وعن سواک منحرفا و منک خائفا مراقبا یا ذوالجلال و الاکرام .
ای اله ومعبودمن مرا ملحق گردان بنور عزت سرور بخش خودت(به نورعزت بهجت زای خودت) تا بتو عارف باشم، و از غیر تو منحرف و بی توجه شوم، و از تو خائف و مراقب باشم ای صاحب جلال و اکرام.
البته این مناجات که درحقیقت گفتگوی عارفان با محبوب و معبود خود میباشد. و به صورت راز و نیاز آنان بامحبوب و معشوق است، اختصاص به ماه شعبان ندارد، و این که تحت عنوان شعبانیه معروف گشته است بلحاظ مقدمه¬ای برای ماه رمضان که ماه شناخت وعرفان و سیرو سلوک خاصی برای انسان است عنوان قرار گرفته است، و در روایت این چنین نقل شده که حضرت علی (ع)و فرزندان آن حضرت و همچنین سایر ائمه اطهار سلام الله علیهم اجمعین آنرا می خواندند، و ظاهرا این وصف از مختصات این مناجات می باشد.
ونیز در دعای کمیل است:
یا غایه امال العارفین ای خدایی که غایه نهایی آمال و آرزو های عارفانی .
و نظایراین کلمات که بعضی از حالات انسان سالک محب را نسبت به محبوب خودبیان فرموده اند.
مثلا یکی از خواسته های شخص عارف سالک از خداوند دراین مناجات چنین است.(درمقابل کسانی که خواسته های دیگر را مورد توجه قرا رمی دهند.)
الهی و الهمنی و لها بذکرک الی ذکرک ای معبود و اله من، الهام نما بمن حالت شیفتگی بیادخودت را علاوه بریادو ذکر خودت.(و حالت ذکر و یاد خودت را برمرتبه قبلی حالت ذکراضافه فرما تا متذکر تو باشم، و هم چنین تزاید این حالت را درخواست میکنم.)
و خداوند دراین رابطه فرموده است:اذکرونی اذکرکم مرایاد کنید من شما را یاد می کنم. وباز درهمین مناجات است :
الهی و اجعلنی ممن نادیته فاجابک ولا حظته فصعق لجلالک فناجیته سراو عمل لک جهرا.
الهی مرا قرار ده از کسانی که خودت آنها را ندا فرمودی و آنان بتو جواب داده اند (واز آنان قرار ده) که ملاحظه نمودی و درنتیجه آنان دربرابر جلال و عظمت تو بحالت صعق درآمده اند و پس از آن با آنان مناجات سری نمودی (راز ونیاز درمرتبه ی سری فرمودی) و آنان نیز آشکارا (ودرمرحله جهری) عمل برای تو انجام دادند.
این سری مطالب و معارف درآثار شرعی زیاد است، لکن مهم این است که آنها را چطورواز چه راهی دریافت کنیم، و به واقعیت این مراحل و مدارج برسیم.
سیر وسلوک الهی و سیرالی الله، این مسیر را برای انسان معین میکند، و سالکان الی الله که در راه خدا هستند به این سلسله معارج توجه دارند.
*چرا این مرحله قابل انتقال نیست؟
گاهی تصور میشود که پس سالکان الی الله چه مراحلی را طی کردند، و به چه مدارجی رسیدند، و چه واقعیتهایی یافتندکه مارا از آنها اطلاعی نیست، و یا چرا آن مراحل و مدارج را برای دیگران مجسم نمی¬کنند تا دیگران هم بالعیان ببینند، و مستقیما دریابند که چه مراحل عالیه ای برای انسان امکان تحقق و عینیت دارد.
**امام علی (ع) :
عارف کسی است که نفس خود را بشناسد و پس از شناسایی آن را آزاد و منزه وپاک گرداند.
البته واضح است که آن مرحله سیر و سلوک که برای شخص سالک عینیت داردسالک نمی تواند مرحله ی عینی مشاهده ی خود را به دیگران منتقل کند، زیرا اساسا واقعیت عینی که با خصوصیات معین و مشخصات خاصی درتحت شرایط عینی بخصوصی برای سالکی عینیت یافت، قابل انتقال نیست، جز ان که مسایلی را بیان نماید تا دیگری از راه آن و در وادی آن سیر کندوچیزی را خود بیابد.
این حالت عدم انتقال را میتوان با صفات انسان مقایسه نمود، بدانسان که انسان صفات عینی خود را نمی¬تواند به دیگری انتقال دهد، وبلکه حتی علم و آگاهی که انسان به آن مرتبه از صفات خود دارد نمی توان بدیگری منتقل نماید، چون انسان واقعیت آن صفت را واجد است، و واقعیت با حفظ مشخصات وجودی خارجی و عینی آن درذهن شخص دیگر قابل انتقال نیست، و گرنه انقلاب و دگرگونی موضوع مفروض عینی لازم میآید، واین خلاف فرض است .مثلا شخصی که دارای رتبه ای ازصفت شجاعت است با شخص دیگری که دارای رتبه ی دیگری از شجاعت است باهم مقایسه کنیم، نتیجه میگیریم که این دو صفت دو واقعیت عینی مختلف – وچه بسا متفاوت- نسبت به یکدیگرند، همان طور که همین دو شخص که دارای این دو رتبه از صفت شجاعت هستنددو واقعیت مختلف با مشخصات خاصی می باشند و همان گونه که هیچیک از این دو شخص قابل انتقال بدیگری نیستند، هیچ کدام از آن صفات عیبی این دو شخص –مانند شجاعت – هم قابل انتقال بدیگری نیستند، و نمی¬توانند آنرا بدیگری انتقال دهند، چون صفات هم نمودی ازخود اشخاص هستند، بلکه صفات جلوه ای از ذات و شخصیت اشخاص می باشند ، و مانند خود اشخاص واقعیات عینی هستند، وهرکدام ازاین صفات درمورد و ظرف خود و خصوصیت خاص به آن شرایط، عینیت دارند، و در مورد دیگر – که غیراز ظرف وجودی عینی خود می باشند- عینیت ندارند، یعنی قابل انتقال نیستند.
مگرانکه درمورد دو ظرف دیگر هم نظیران – نه عین آن –مرتبه واقعیت پیدا کند، که البته آن عینیت دیگری است .بعبارت دیگرانچه را که سالک الی الله می یابد ازسنخ علم حضوری است که انسان به واقعیت آن مرتبه رسیده است، و چون به آن مرتبه رسیده است علم وآگاهی به وجود عینی آن مرتبه و واقعیت آن دارد نه به ماهیت و صورت آن یعنی آگاهی به آن مراتب ازسنخ علوم حصولی نیست، تا در نتیجه تاحدی قابل تفهیم و تفهم و انتقال باشد.
و آن مراتب سیر و سلوک همانند علوم حضوری از سنخ چیزهایی است که انسان باید به آنها برسد بنوع رسیدن و یافتنی که عین فهمیدن و آگاهی است، و مراتب سلوک انسانی واقعیاتی است توأم با ادراک، نه ادراکی است بدون واقعیت عینی، بنابراین علم به آن حالات و مراتب هم با علوم دیگر تفاوت دارد همانند تفاوتی که بین عین شیئ و صورت علمی آن شیئ است .
و براین اساس است که آنچه برای سالک تحقق یافت قابل انتقال و بلکه امکان نوشتن و تحریران هم نیست.
(البته مسئله تأثیر نفس و تربیت نفوس قابل و ماننداینها مسئله دیگری است غیراز انتقال مورد بحث فعلی )
دریکی از کلمات معلم انسانیت، حکیم الهی و فقیه معظم امام خمینی مد ظله العالی به همین مطلب اشاره شده است به این عبارت:
«وحق تعالی او را(یعنی سالک الی الله را) درکنف و لطف خود جای دهد و از او دستگیری فرماید و مورد الطاف خاصه حق شود، و آنچه پس از این برای سالک رخ دهد ازحوصله ی تحریر خارج است.) قسمتی از شرح حدیث تقوی نقل شده، و از تصنیفات خطی معظم له است .
لکن انسان سالک چون محب خداوند و اولیاء کرام او است میخواهد آنچه را یافته است به دیگران هم برساندتا آنان هم از آن درجات و معارج سیرالهی بتوفیق خداوند بهره ای گیرند و سیری نمایند ناچار پاره ای از آن حالات ویافته های خودرا به مرحله ی نوشته و کتابت میرساند بلکه روزنه ای و سرنخی برای دیگران واقع شده ومنشأیی برای سیرسالک گردد.
وبطورکلی نوشته های عرفانی که ازاهل معرفت دردست است و خود آنها هم ازاهل معنی و سیرو سلوک بودند دارای این خصوصیت میباشد که منشأ و سرآغازی برای سیر سالکین است، و همانند هادی و راهنمایی زمینه ی انسانی را رشد میدهد.
وعلی الخصوص نوشته های عرفانی عارف و اصل امام خمینی دام ظله العالی هم همین جنبه را دارا است که آن که درراه است برایش مفید است، وممکن است یک پرتوی درقلب شخص آماده، بیافکند، و اوسیر خودرا ادامه دهد، و هم چنین است آنچه معظم له از آثار و کتب عرفاء بمناسبتی نقل فرموده که درواقع برای تشریح و تببیین همان قسمتهایی است که درکلمات معصومین علیهم السلام رسیده است.
اما شرط اصلی زمینه و استعداد خود انسان سالک است، و آنچه قابل بیان است همان ایجاد پرتو کمالی درنفس مستعد می باشد.
**عَن امیرالمؤمنین عَلَیه ِ السَّلامُ:
اَلعارِف ُ مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَاَعتَقَها عَن کُلُّ مایُبَعِّدُها وَ یُو بِقُها
شعر..شعور .. شعار
حجه الاسلام محمد حسین بهجتی (شفق)
ابیات زیر قسمتی از یک مثنوی پرشور است که رسالت شعر راستین را بیان می کند.
نبود شعر، سخن پیوستن جمله ها را به سرهم بستن
«قلب» و«تشبیه» و «جناس» آوردن کلماتی به قیاس آوردن
شعر، الفاظ به هم بافته نیست شعله ای جز زدل تافته نیست
شعر درقافیه ها کی گنجد لحن داوود نه در نی گنجد
شعر، شوراست و شعاراست وشعور رویش صبحدم وجوشش نور
شعر، آوای پرجبریل است صورکوبنده ی اسرافیل است
دوست را زمزمه ی داوود است خصم را صیحه ی مرگ آلود است
شعر، بیدادگراقوام است شعر، آیینه ای از الهام است
شعر، دلجویی جانبخش خداست مرهم زخم دل غمزده هاست
شعرازاده، مبراست زعیب آبشاریست ز سرچشمه ی غیب
شعر ، جانبخش تراز باد صبا است که پیام آورازادیهاست
شعر، احساس شکوه است وجلال درک زیبایی و لطف است وجمال
پیش آن دیده که صاحبنظراست همه ذرات جهان شعرتراست
هروجودیست فروغی از دوست دل هر ذره تجلیگه اوست
شعر، ترسیم غم انسانهاست نای فریاد گر طوفانهاست
نبود شعر جز آیینه جان راز ارواح دراین پرده عیان
خلق چون بردر او بنشینند اندراو نقش رخ خود بینند
این چنین شعر بود توده پسند ور جز این است گزاف است وگزند
شعر مسئول زهر شعر، جداست جاودان زنده چوخون شهداست
آن که را بینش و آگاهی نیست شعر مسئول چه می داند چیست
شعر مسئول بود فجر حضور سوختن زآتش و افشاندن نور
شعر مسئول بود حامل راز خلق بیدار کن از خواب دراز
شعر مسئول بود حق پرور نه ستایشگر زوراست و نه زر
آنکه را روی دراین بادیه نیست شعر مسئول چه می داند چیست
نیست شعر هوس و شعر شراب شعراهنگ نی وچنگ و رباب
شعر مسئول، پیام است و خروش ازخدا نغمه و از غیب سروش
شعر مسئول، خوش آهنگین است لیک سازش زدل خونین است
شعرمسئول، حماسی تپش است بعثت و نهضت و شور و جهش است
شعر مسئول، سرافراشتن است دردرون تخم وفا کاشتن است
شعر مسئول، شکو ه است و وقار نه ستایشگراز خمر و خمار
شعر مسئول، جهاد است و تلاش نه شکمبارگی و حرص معاش
شعر مسئول، بت انداختن است نه زمداحی، بت ساختن است
شعر مسئول، گشودن گره است که زهر شعر خوش، این شعر به است
آنکه را آگهی از واقعه نیست شعر مسئول چه میداند چیست.
ضرورت رسالت انبیاء
آیت الله جوادی آملی
عضو شورای عالی قضائی و عضو جامعه مدرسین
قسمت دوم
*
درقسمت قبل ضرورت رسالت انبیاء مبنی براین که بشر بدون راهنمایی الهی ممکن نیست به سعادت برسد، روشن شد، و دراینجا محدوده ی رسالت و این که پیامبران چه آورده اند با استفاده از آیات مربوطه مورد بحث قرار میگیرد.
**
قرآن کریم برای وحی یک مبدأ فاعلی و یک مبدأ قابلی و یک رابطه که باید دارای اوصاف خاص باشد قائل است .فاعل خداوند وقابل رسول الله و رابط روح الامین است.اگر امری را خداوند عهده داران باشد و پذیرش آن بعهده ی حضرت رسول الله (ص) و رابط روح الامین (فرشته ای که موصوف به امین است) باشد چنین امری حق است و بدین جهت خداوند در باره قرآن کریم می فرماید: «لا رَیبَ فیه»در قرآن هیچگونه شکی نیست.چرا که مبدأ فاعلی قرآن خداست، چنانچه درآیه ۱۰۵ سوره اسراء می¬فرماید:«بِالحَقِّ اَنزَلناه » ما قرآن را برحق نازل کردیم.پس نازل کننده خداست، و بدنبال آن می فرماید: «َبِالحَقِّ نَزَّل» قرآن به حق نازل شده است .حق با آن است، نه حق از قرآن جدامی شود و نه قرآن از حق، پس هرگز باطل درحریم آن راه نمی یابد.
گاهی فیض رسانده می¬شود، ولی گیرنده قابل نیست، اما درمورد قرآن که قابل وپذیرنده رسول الله (ص) است میفرماید: به حق فرستاده شده و به حق نیز فرود آمده است. همچنین درآیات ۱۹۳-۱۹۴ سوره شعراء خطاب به پیغمبر (ص) می فرماید:
«نزَلَ بِهِ الرَّوحُ الاَمینُ عَلی قَلبِک»
(روح الامین قرآن را برقلب تو فرود آورد.)
دراین آیه رابط را روح الامین معرفی می¬کند و فرشته ای را که خداوند به عنوان امین توصیف می کند هرگز خیانت نمی کند. اگر عملا درامانت کم و زیاد کند، و اگر جهل و غفلت و نسیان در کار باشد، خواه از روی قصور یا تقصیر باشد با امانت سازگار نیست، آنگاه امین است که آنچه را دریافت داشته، رسانده باشد، و گر نه صاحب حق نخواهدبود، در حالی که فرموده است:
«بِالحَقِّ اَنزَلناهُ وَ بِالحَقِّ نَزل»
*باطل درنظام قرآنی جائی ندارد.
وقتی حق آمد وقرار شد نظام قرآنی پیاده شود باید محدوده ی آن را دانست، دراین رابطه آیه ۴۹ سور ه سبا این محدوده را چنین بیان فرموده است:
« »
بگو حق آمدو دیگر جائی برای باطل نو یا کهن نخواهد بود، پس دراین نظام باطل وجود ندارد، نه فساد گذشته را می شود تکرار نمود، و نه دست به فساد تازه می توان زد.
نظام حق جای همه چیز را پر کرده است، چرا که اگر در برخی قسمتها کوتاه و ناقص باشد و حتی اگر دریک مورد برنامه نداشته باشد که جای برای غیر حق خالی باشد این نظام حق درونی و… نظام حق برنامه دارد، و در موردی که خلافی از ما سرمی زند درآنجا جان ما با قرآن و نظام حق درتماس نبوده است.
* باطل چگونه می رود؟
گفتیم درنظام حق جایی برای باطل نیست قرآن می فرماید:
«جاءالحَقُّ وَزَهَقَ الباطِل»
اما چگونه و چرا؟ آیا باطل خودبخود میرود، یا آن که حق آن را میبرد؟ آیا انسان تاحق رانشناسدو به آن عمل نکند، این توان را دارد که باطل را از خود دور کند.اگر قرآن در آیه ۲۰۰ سوره اعراف می¬فرماید:« »
بگو اعوذ بالله من الشیطان الرجیم یعنی بخدا پناه می برم از شیطان رجیم، فقط با گفتن این کلام بدون آن که انسان بداند که به چه کسی پناه می برد از آسیب های شیطان درامان می ماند؟ درسوره سبا آیه ۴۸ می فرماید:
«قُل اِنَّ رَبّی یَقذِفُ بِالحَق»
بگو آن که مدبر و پرورنده من است حق را-بسوی باطل- پرتاب می¬کند.
ودرایه ی ۱۸ سوره انبیاء چنین می فرماید:
بلکه ما همیشه حق را برباطل غالب وپیروز می گردانیم تاباطل را محو ونابود سازد.
«زاهق» صفت مشبهه است نه اسم فاعل و معنی چنین می شودکه صفت خاص باطل این است که رفتنی است. پس چنین نتیجه می گیریم که باید حق را گرفت و برمغز باطل کوبید تا باطل از بین برود و آنگاه است که: «ماذا هوزا هق» تحقق پیدا می¬کند.
خواندن و فهمیدن قرآن گرچه خود از عبادات است، ولی آنها مقدمه است برای عمل، و تا عمل به حق نکنیم نمی توانیم باطل راترک گوییم . چنین نیست که حق بیاید و باطل از درب دیگربرود.
«درحدیث می فرماید: هرکس چهل حدیث حفظ نماید خداوند اورا در قیامت فقیه محشور می¬نماید » آیا منظوراز حفظ چیست؟ اگر منظور حفظ معمولی است که درکتابها با خط زیبا محفوظ است.از سوی دیگر بسیاری ازچیزها راکه انسان یادگرفته، ممکن است در یک سانحه از یاد ببرد، وهمچنین بسیاری از افراد که دراین دنیا دانشمند هستند بعد از مرگ که سخت ترین ضربه هاست.همه آنچه که یاد گرفته¬اند از یادشان می¬رود وچنین نیست که همه ی تحصیل کرده ها بعد از مرگ عالم و فقیه محشور شوند.بنابراین منظوراز حفظ درحدیث آن است که چهل حدیث از بیانات معصومین علیهم السلام را در جانش نگهداری کند وپیاده نماید، و چنین کسی است که در قیامت به او حق شفاعت داده می شود و برهمین اساس است که آیه ۵۴ سوره انعام میفرماید:
« »
آنگاه که مؤمنین به محضر تو آمدند به آنها سلام کن، یاسلام ما را به آنها برسان، یا هر دو. انسان گاهی بجائی می رسدکه شایسته ی سلام خدا میشود و سلام خدا مخصوص بندگان خالص است. بندگانی که حق را فرا می گیرندو در پرتو آن دیگران را نیز بسوی حق تبلیغ و ارشاد می نمایند.
(سَلامُ عَلی نُوحِ فِی العالَمین، سَلامٌ عَلی مُوسی وَ هارُون، سَلامٌ عَلی اِبراهیم) و این است پاداش نیکوکاران (کذلِکَ نَجزِی المُحسِنین)حضرت امیرالمؤمنین (ع) درنهج البلاغه می فرماید:
«اِنَّما قَولُهُ فِعلُه لابِصَوتٍ یُقرَوَلا بِنِداءِیُسمَع»
همانا گفته ی خدا همان انجام آن است، بدون آن که بصدایی خوانده شود، ویا به ندائی شنیده شود.
بنابراین سلام خدا لفظ نیست، بلکه همان عمل خداست، و اگر خداوند متعال سلام می کند .یعنی سلامت اعطا میکندو انسان رااز بیماریها نجات می بخشد.بدنبال آیه توجه شودکه بعد از آن پیغمبر(ص) مامور میشود به شاگردان جلسه سلام نماید اضافه می نماید:
«کَتَب رَبَّکُم عَلی نَفسِهِ الرَّحمَه»
پروردگار شما برخود رحمت و مهربانی را فرض نموده است. و این موضوع اهمیت مجلس علم وفراگیری ایمان راروشن می سازد، و اما درباره مجالسی که معارف دینی و حق دران هتک می شود، درآیه ۶۸ سوره انعام می فرماید:« »
(وهرگاه با گروهی برخورد کردید که برای خرده گیری درآیات ما گفتگو میکنند از انها روی گردان، تا آنها درسخن دیگری وارد شوند.) و درآیه ۱۴۰ سوره نسا می فرماید:
•
(آیات درکتاب- خدا-برشما(منافقان) فرستاده شدکه چون آیات خدارا شنیدید به آن کفر ورزید و استهزا نمایید پس –شما مؤمنان-با ایشان (منافقان ) مجالست نکنیدتا- ازسخن استهزا قرآن- درحدیثی دیگر داخل شوند.)
پس نشستن در جلساتی که به آیات خدا کفر ورزیده می شود و استهزا میشود موجب تأیید آن عمل است و تأیید کردن یا بی تفاوت بودن نمی گذارد حق، باطل را سرکوب نماید. و اگر برنخیزید و از آنها اعراض ننمایید «انکم اذا مثلهم» شما مثل آنها هستید، با این تفاوت که آنها کافرند و شما منافق، و اگر شرکت کنید خداوند منافقان و کافران رادر جهنم جمع میکند.
«ان الله جامع المنافقین و الکافرین فی جهنم جمیعا»
و چون منافق درعین حال که باطل است، به حیثیت حق نیز صدمه می زند از کافر پست تراست، آیه ۱۴۵ سوره نساء می فرماید:« • •»
(همانا منافقان را دراتش پست ترین جایگاه است)
همانگونه که مؤمنان در بهشت درجاتی دارند(بعضها فوق بعض) برخی برتراز بعض دیگر هستند، اهل باطل نیز درجاتی دارندو بعضی پایین¬تر از بعض دیگر هستند، ومنافق درقسمت پایین جهنم است، و از کافر پست تراست، چراکه منافق ظاهرش حق و باطنش باطل است و اضافه ی حق برباطل موجب می شودتاحق نیز باطل شود، همانند اضافه کردن برمعلوم، که معلوم را نیز مجهول میسازد.
آری باطل که با حق بیامیزد حق را باطل می سازد، وگرنه باید حق برباطل بکوبدو آنرا ازبین ببرد، آنگونه که دیگر جایی برای باطل نباشد.
«قل جا الحق و مایبدی الباطل و مایعید»
ادامه دارد.
تحلیلی درباره تعریف شهید و بعض احکام فقهی آن
فقه
لباس خونی شهید سند افتخاراوست که باید با آن محشور شود.
حجه الاسلام و المسلمین قدیری
عضو حوزه استفتاء امام
بسم الله الر حمن الرحیم
واژه ای محترم تر و والاتراز واژه شهید نیست. و عنوانی با عظمت تر و بالاتراز عنوان شهید نیست و آرزویی برای اولیاء خدا از آرزوی شهادت مقدم نیست. کسی که خود را از خدا و مسئول نزد خدا و زندگیش را برای خدا و تمام حرکاتش را در محضر خدا و بازگشتش به سوی خدا می داند، طبیعی است که همواره آرزوی کشته شدن در راه خدا دل و جان و روح و روانش را درانتظار رسیدن به رضوان خدا نگهدارد . این است که در هر حال که خود را در مظان استجابت دعا می بیند دست نیاز به درگاه بی نیاز او برمیدارد و کشته شدن در راه خدا را توفیق می داند، و دعا می کند که:
وَ قَتلاً فی سَبیلِکَ فَوَفِّق لَنا (توفیق کشته شدن در راه خدا را به ما عطاکن)
این است که آنگاه که رسیدن به فوز شهادت را نزدیک می¬بیند خوشحالی میکند، و در رسیدن به آن از رفقای خود سبقت میگیرد، چنانکه اصحاب حضرت سیدالشهداء ابا عبدالله الحسین (ع) چنین بودند .وچنانکه خود آن بزرگوار باشد مصائبی که براو واردشده بود هرآن صورت مبارکش شکفته¬تر و انس با خدابیشتر میشد، و چنانکه در شهدای کربلاهای ایران این حال بخوبی دیده می¬شود، و بوضوح معلوم است که اقتدای به امام کرده اندو در همان را ه که او را اصحاب با وفای او سیر نمودند قدم گذاشته و با عشق نیل به شهادت راه می¬پویند، و زبان حال و مقالشان اینست که:
مرگ اگر مرد است گو نزد من آی تا دراغوشش بگیرم تنگ تنگ
من از او جانی ستانم جاودان او زمن دلقی ستاند رنگ رنگ
و من با استمداد از خداوند متعال هدیه ارواح طیبه شهداء اسلام بحث این مقاله را راجع به شهید و بعض احکام فقهی آن بطوراختصاراختصاص میدهم و آن را در چند جهت بیان میکنیم:
۱-تعریف شهید:
فقهاء عظام و علماء اسلام شهید را چنین تعریف کرده اند: «الشَّهیدُ المَقتوُل ُ فی المَعرِکَهِ عِندَالجِهادِ مَعَ الاِمامِ(ع) اَو نائِبِهِ الخاص وَ یَلحَقُ بِهِ کُلُّ مَن قُتِلَ فی حِفظِ بَیضهِ الاِسلامِ فی حالِ الغَیبه».
یعنی شهید کسی است که درمیدان جنگ درخدمت امام(ع) یا نائب خاصش کشته شود، وملحق می¬شود به او هرکس در حفظ اسلام در زمان غیبت امام کشته شود. و از روآیات شریفه و احادیث مرویه ازاهل بیت عصمت علیهم السلام به دو خبراشاره می-کنیم که می تواند دلیل بر تعریف مذکور باشد.
اول:صحیح ابان بن تغلب، قال: «سَاَلتُ اَبا عَبدِالله (ع) عَن الَّذی ِ یُقتِلُ فی سَبیلِ اللهِ اَیُغسَّلُ وُ یُکفَّنُ وَ یُحَنَّط؟ قالَ(ع): یُدفَنُ کَما هُوَ فی ثِیابِهِ اِلّا اَن یَکوُنَ بِهِ رَمَقٌ…»
ابان میگوید: از حضرت صادق (ع) سؤال کردم در مورد کسی که در راه خدا کشته می-شود، آیا غسل و کفن و حنوط داره؟ حضرت فرمود: بهمان حالش در لباسهایش دفن میشود مگراین که مسلمین او را زنده درک کنند.
دوم:مصحح ابان: «سَمِعتُ اَبا عَبدِالله ِ (ع)یَقوُل: الَّذی یُقتَلُ فی سَبیلِ اللهِ یُدفَنُ فی ثِیابِهِ وَلا یُغسَلُ اِلِا ان یُدرِکهُ المُسلِموُنَ وَ بِهِ رَمَق…»
ابان میگوید: شنیدم ازحضرت صادق (ع) که میفرمود: کسی که درراه خدا کشته شود درلباسهایش دفن می¬شود و غسل داده نمی¬شود مگرانکه مسلمین او را زنده درک کنند.
از این دو حدیث شریف استفاده میشود که شهید کسی است که عنوان مقتول فی سبیل الله براو صادق باشد چه در جهاد با امام (ع)یا نائب خاص او باشد و چه درحفظ اساس اسلام در زمان غیبت، چون در همه این موارد، مقتول فی سبیل الله به او گفته میشود.
و مقتول فی سبیل الله هرچند مطلق است، و مقتول در غیر حال جنگ را هم شامل است لکن به قرینه «یدرکه المسلمون و به رمق» و مأنوس بودن حکم و موضوع دراذهان اهل شرع معلوم میشود که مراد مقتول در جنگ است، پس تعریف فوق ثابت است.
سراینکه چنین شخص پرافتخار و با عظمتی را شهید میگویند وجوهی است که ذکر فرموده¬اند:
درمجمع البحرین فرموده:«قیلَ سَمِّیَ بِذلِکَ لِاَنَّ مَلائِکَهَ الرَّحمَهِ تَشهَدهُ» یعنی شهیدش گفته اند چون ملائکه رحمت نزد او حاضر میشوند.«وَقیلَ لِاَنَّ اللهَ وَمَلائکَتَهُ شُهُودٌلَهُ فی الجَنَّه»یعنی شهید نام دارد چون خدا و ملائکه او در بهشت شهود او هستند. «وَقیلَ لِاَنَّهُ مِمَّنِ استُشهِدَ یَومَ القیامهِ مَعَ النَّبیِّ (ص) عَلَی اَلامَمِ الخالیَّه .»یعنی شهید نام دارد چون از کسانی است که با پیغمبراکرم (ص ) در روز قیامت برامم سابقه به شهادت گرفته میشوند.«و قیلَ لِاَنَّهُ لَم یَمُت کَاَنَّهُ شاهِد» یعنی شهید است چون نمرده است و حاضراست، «اَولِقیامِهِ بِشَهادَهِ الحَقِّ فِی اللهِ حَتّی قُتِل» یعنی شهید است چون به شهادت حق قیام کرد در راه خدا تا کشته شد.
درهر صورت نظرخوانندگان محترم را به دو آیه شریفه ذیل که عظمت مقام شهید از آن معلوم میشود و شاید مؤید یکی از وجوه فوق باشد جلب میکنم:
« • (آل عمران- آیه ۱۶۹)
گمان نکنید کسانی که در راه خدا کشته شدند مردگانند بلکه زندگانند نزد پروردگارشان روزی میبرند.
« »(بقره- آیه ۱۵۴)
و نگویید برای کسی که کشته شده است درراه خدا مردگان بلکه زندگانند ولی شما درک نمیکنید. و می توان گفت مستفاد از آیه شریفه این است که شهید به معنای شاهداست، یعنی حاضر درزمان است که هرزمان هدف خود را دنبال میکند و مردم هرزمان را دعوت می نماید که هدف او را پی گیری نمایند.
۲-حکم شهید را جع به تغسیل و تکفین:
از دو حدیث سابق استفاده می¬شود که اگر مسلمانان او را درک نکردند و به شهادت رسید غسل و کفن ندارد، و اگراو را درک کردندو هنوز رمقی دارد غسل و کفن دارد هرچند شهید و مقتول فی سبیل الله است.و گرچه این عبارت مطلق است، و کسی که در معرکه به شهادت رسیده و مسلمین او را زنده درک کرده اند ولی قبل از اینکه او را از میدان خارج کنند شهید شده برطبق این عبارت غسل و کفن دارد .لکن مشهوراز فقهاء عظام فرموده اند که اگراو را خارج کرده اند ، و درخارج معرکه به شهادت رسیده غسل و کفن دارد والا غسل و کفن ندارد هرچند مسلمین او را زنده درک کرده باشند. و چون استناد به این دو حدیث کرده اند معلوم میشود، از این دو حدیث چنان فهمیده اند، و اگر چه فهم مشهور برای فتوای فقهی حجت نیست، لکن بعض مواقع اگر مشهور مطلبی را از روایتی فهمیدند، اطمینان حاصل میشود که قرینه ای دربین بوده که چنین فهمیده اند. و شاهد براین که مجرد ادراک مسلمین درحال حیات شهید سقوط تغسیل و تکفین را از بین نمی¬برد قضیه عماراست که مسلمین نزد او حاضر شدند و طلب آب کرد و به او شیر دادند با اینکه حضرت امیراو را غسل ندادند چنانکه دراخبار مستفیضه وارد شده است. بنابراین آنچه مشهور فرموده اند منصور و صحیح است.
۳- سقوط تغسیل و تکفین از شهید عزیمت است نه رخصت:
یعنی جایز نیست شهید را تغسیل و تکفین کنند. و اگراو را غسل دهند و کفن نمایند خلاف کرده اند و دلیل آن ظهور دو حدیث سابق و روآیات دیگر در عزیمت است چنانکه فرمود: یدفن کما هو فی ثیابه. یعنی بهمان حالش درلباسش دفن میشود. واز این تعبیر نه تنها استفاده میشود که لازم است بهمان حال یعنی بدون تغسیل وتکفین دفن شود بلکه استفاده میشود که لازم است شهید را با لباسهایش دفن کنند.
و در روایت دیگر وارد است که کفش و کلاه و کمربند و بعضی لباسهای دیگر را میتوانند از او بکنند مگراینکه خون شهید به آن رسیده باشدکه دراین صورت حق ندارند آنها را هم از بدن شهید بیرون آورند.و از اینجا معلوم میشودکه:
لباس خونی شهید سند افتخاراو است که باید این سند با او باشد و با این سند محشور شود.
۴-مس بدن شهید موجب غسل مس میت نیست:
زیرا روآیات وجوب غسل مس میت گرچه بظاهرابتدائی مطلق است، مثل صحیحه عاصم بن حمید:«سَاَلَتهُ عَنِ المِیِّتِ اِذا مَسَّهُ الاِنسانُ فیهِ غُسل؟ فَقالَ:اِذا مَسستَ جَسَدَهُ حینَ یَبرَدُ فَاغتَسِل». یعنی سؤال کردم از امام درباره¬ی میت زمانی که انسان او رامس کند که آیا دران غسل هست؟ فرمود: زمانی که جسد میت سرد شده اگران را مس نمودی غسل کن.
همین طور که ملاحظه میشود موضوع آن میت است، و به اطلاق شامل شهید و غیرشهید هست لکن این ظهور بدوی متبع نیست، زیرا از جمع بین روآیات داله برنجاست میت به موت و پاک شدن آن به غسل مثل خبرابراهیم:«قالَ سَاَلتُ اَباعبداللهِ (ع)عَن رَجُلٍِ یَقَعُ ثَوبُهُ علی جَسَدِ المِیِّتِ .قالَ اِن کانَ غُسِّلََ المَیَّتُ فَلا تَغسِّل ما اَصابَ ثَوبَکَ مِنهُ واِن کانَ لَم یُغَسِّل فَاغسِل ما اَصابَ ثَوبَکَ مِنهُ یعنی اِذا برَدَالمَیَّت.»
ابراهیم می¬گوید: سؤال کردم از حضرت صادق(ع) ازمردی که لباسش بر جسد میتی می¬افتد فرمود :
اگر میت را غسل داده¬اند شستن لباس لازم نیست، و اگر غسل نداده اند مقداری از لباس که با میت اصابت کرده رابشوی. یعنی زمانی که میت سردشده.
وروآیات داله برسقوط غسل از شهید استفاده می شودکه بدن شهید طاهراست، ولذا حکم اموات دیگر را ندارد، و همین کفایت می کند که ظهورابتدایی صحیحه ی عاصم را بشکند، و می فهماند که سؤال دران از حکم مس سایراموات است، و مؤید اینکه موضوع روآیات مس میت غیر شهید است، این حدیث است.
صحیحه صفار: «اِذا اَصابَ یَدُکَ جَسَدَ المِیتِ قَبلَ اَن یُغَسَّل َ فَقَد یَجِبُ عَلَیکَ الغُسلُ.»
یعنی زمانی که دست توبه جسد میت رسید پیش از اینکه غسل داده شود غسل برتو واجب میشود. و این حدیث میفهماند که موضوع وجوب غسل مس میتی است که غسل دارد.و هرچند دراین روایت میتوان گفت که منافاتی بین این صحیح و اطلاق صحیحه عاصم نیست، چون صحیحه صفار نفی وجوب غسل مس میّت در مس میّتی که غسل ندارد نمیکند .ولی استدلال ما حمل مطلق بر مقید نیست تا این ایراد واردشود، بلکه ما از این صحیحه میتوانیم بفهمیم که موضوع روآیات مس میت، میتی است که غسل میت دارد.
۵-حکم سقوط کفن مخصوص شهیدی است که لباس دربدن او مانده باشد، والا بایدتکفین شود و خلافی در مسأله نیست، و میتوان برای اقامه دلیل چنین گفت: روآیات وجوب تکفین میت مطلق است و شامل شهید و غیر شهید میشود. از اطلاق آن در مورد شهیدی که لباس در بدن او باشد بقرینه¬ی یدفن کماهوفی ثیابه خارج میشویم، و بقیه درتحت اطلاق باقی میماند، پس لازم است تکفین شوند.
والحمدلله رب العالمین
قوانین کیفری دراسلام
حجه الاسلام والمسلمین موسوی تبریزی
قسمت اول
دادستان کل انقلاب
بررسی عناوین
همه می دانیم که یکی ازطرحهای خائنانه استعمار درکشورهای ضعیف ومستعمره بالخصوص کشورهای اسلامی دورنگهداشتن آنها از فرهنگ اصیل خود و معارف و مسائل اسلام و قرآن از یک سوو سوق دادن ملتهای مسلمان به سوی ملتهای غربی و فحشا و منکربود و دراین میان ایران عزیز ما نیز از این مسئله مستثنی نبود سالهای متمادی مردم مسلمان ایران اعم از شیعه و اهل تسنن را از اسلام و قرآن اجنبی کردند بالخصوص ایام سلطنت رضا خان و پسرش با روشهای مختلف تلاش براین بود که مردم را به سوی غربزدگی آن هم تنها در فحشاء و منکر و فساد اخلاقی و یا مظاهرزندگی مادی ودر پوشاک و لباس و غذامنهای تمدن و پیشرفتهای صنعتی و علمی آن سوق دهند از طرفی برواج فحشا ومنکر مواد مخدر، الکل ومشروبات الکلی توسط رسانه های گروهی روزنامه ها، مجلات و فیلمهای سکسی و غیره میپرداختند و از سوی دیگر با تبلیغات مسموم و دامنه داری که میان مردم شده بود آنان را از آشنایی به اسلام و یاد گرفتن قرآن نه تنها دور نگه داشته اند بلکه متنفر و منزجر نموده بودند و جزعده ی معدودی از روحانیت و طلاب عزیزو تعداد بسیار کمتری از جوانان دانشجو ودانشمندان متعهد اطلاعی از اسلام و احکام اسلام واسناد و مدارک مذهبی و کتابهای اسلامی نداشتند.با اینکه اکثرکتابهای اسلامی ما عربی است و یاد گرفتن دستورزبان عربی درمدارس ما یا اصلا نبود یا جز اسم چیزی نبود، همانطورکه امام امت بارها فرموده اند:
«بزرگترین خرابی که پهلوی بار آورد خرابی فرهنگ و تهی کردن مغزها بود.»
البته بسیار جای خوشوقتی است که انقلاب اسلامی بیشترین نقش خود را درتغییر دادن آن مسیر غلط بسوی یک فرهنگ اسلامی درتمام شئون زندگی اجتماعی جامعه ما ایفا نموده است و درطول سه سال گامهای بزرگ و ارزنده ای اقشار مختلف ملت ما و مسئولین دلسوز برداشته اند اکنون جوانان و نوجوانان عزیزما به یاد گرفتن فرهنگ قرآن و احکام اسلام رو آورده و دنبال گمشده خود با تمام نیرو می گردند آموزش وپرورش طبق قانون اساسی به یاد دادن زبان عربی اقدام نموده و در ساختن نیروهای انسانی و امیدهای آینده ما درمدارس نقش بسزایی دارد و رادیو تلویزیون نقش مهمتری میتواند داشته باشد، که البته میشود گفت که قدمهای مثبتی برداشته لکن امید است که بیش از پیش در نشر فرهنگ اسلامی کوشا باشیم، ومن فکر می¬کنم که یکی از مهمترین علل این همه درگیری های داخلی و تجاوزات خارجی و جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و آشوب های گروهکهای محارب این است که ما را از مسئله فوق بازدارند و نتوانیم با تمام نیرو درنشر فرهنگ اسلامی کوشا باشیم و علاوه بر بی فرهنگی ها و جهالت و انحرافات افراد منحرف و جاهل بسیار بتوانند درایجاد و آشوب ها و جنایتها بهره برداری کنند و یکی از مسائل مهم اسلامی وحیاتی که نقش تعیین کننده درجامعه¬ی ما دارد مسئله قضا و کیفر دراسلام است و متأسفانه از همه مسائل اسلامی بیشتر درمیان ملتها ی مسلمان غریب و مجهول مانده است و با توجه به این که الان دادگاهها¬ی انقلاب اسلامی احکام خودرا برمبنای قوانین اسلام صادر میکنند و دادگستری ما می رود که انشاا…با همت مسئولین به یک دادگستری صددر صد اسلامی تبدیل شود و مجلس شورای اسلامی برای تصویب قوانین کیفری وجزایی اسلام آماده می شود لازم است که مردم مسلمان ما نیز به احکام حیاتبخش مذکور آشنا شوند لذا ما برآن شدیم که بحول و قوه الهی و با استفاده از متون قرآن و روآیات و کلمات و فتاوای فقهای بزرگ اسلام هر ماه مقداری از احکام کیفری اسلام رابا قلم ساده بنویسیم امید آن که مورد استفاده همگان قرار گیرد البته سعی می کنیم که پس از استفاده از آیات وروآیات و نقل فتاوای فقهای معروف شیعه فتوای امام امت نیز اگر نظر خاصی داشته باشند نقل کنیم .
بجهت این که دادگاههای انقلاب اسلامی دراحکامی که صادر میکنند با لخصوص در رابطه با جرائم اجتماعی و گروهکهای ضد انقلاب محارب و تروریسم از عناوین مختلف استفاده میکنند ما ابتدا هما ن عناوین را مور د بررسی قرار می دهیم سپس مسائل دیگر . عناوین مذکور عبارتند از:باغی-محارب- مفسد- مرتد.
***
مسئله اول: باغی
باغی درلغت از ماده بغی است که بمعنای ظلم و تجاوز و طلب کردن چیزی را که حق طلب ندارد آمده است، و دراصطلاح فقهای اسلام و شیعه باغی به کسی یاگروهی و یا سازمان مسلمانی اطلاق میشود که علیه حکومتی خروج کنند و بشورند که در رأس آن حکومت رهبری عادل با شرایط رهبری قرار دارد ما قبل از آنکه شرایط و احکام مربوط به باغی را از روآیات و فتاوای فقهای بزرگ نقل کنیم، ریشه قرآنی این عنوان رابحث میکنیم.
درسوره حجرات آیه ۹ می فرماید: •
همانطور که میدانید سوره حجرات از اولین آیاتش که شروع شده است در باره کیفیت رفتار مردم با رسول الله درزمان آن حضرت سخن می گوید ومردم را باطاعت رسول الله دعوت میکند واز تمرد و بد رفتاری وافراط و تفریط در برابرایشان نهی می کند تابرسد به آیه ای که فوقا ذکر شد معنای آیه: آیه به اعتبارایه ۶و۷ خطاب به مؤمنین است و می فرماید اگر دیدید دو طائفه از مؤمنین با همدیگر به ستیز و مبارزه برخواسته اند درمرحله ی اول تا می¬توانیدمیان آن دو را اصلاح دهید و هردورا به سوی صلاح دعوت نمایید و اگر یکی از دو طرف صلاح را نشنیدند وبه تجاوز و زورگویی ادامه دادند وظیفه شما مؤمنین این است که مبارزه کنید و بجنگید با آن طایفه ای که ظلم میکند مادامی که به امر خدا وصلاح مردم گردن ننهاده است و اگر برگشت و اطاعت امر خدا را نمود- با رعایت عدل و قسط – میان آن دو اصلاح دهید.
تنها آیه ای که فقهای بزرگ ما از آن استفاده کرده اند و درباره باغی و احکام آن استدلال نموده اند همین آیه است و همانطوریکه می بینید وجوب مبارزه جنگیدن با طائفه باغی بوضوح استفاده میشود و لذا فقها فتوا میدادند برکسانی که امام دستور دهد که دربرابر طایفه باغی قیام کنند قیام و مبارزه کردن واجب است و ترکش حرام، مرحوم شیخ طوسی رضوان الله علیه از علمای بزرگ قرن چهارم هجری هستند در کتاب نهایه خود می نویسند: «کل من خرج علی امام عادل و نکث بیعته و خالفه فی احکامه فهو باغ، و جاز للامام قتاله و مجاهدته ویجب علی من یستنهضه الامام فی قتالهم النهوض معه و لایسوغ له التأخر عن ذلک.»
هرکسی که علیه امام عادل خروج کند و بیعت امام را بشکند و اوامراورا مخالفت کند باغی محسوب می شود و جایز است که امام با او مبارزه وقتال کندو کسانیرا که امام آنانرا دعوت به قیام علیه بغاه میکند واجب است قیام کنند و جایز نیست که دستورامام را دراین زمینه به تاخیر بیندازند.
مرحوم علامه حلی از فقهای بزرگ قرن هشتم هجری در کتاب تذکره می فرمایند:
قتال اهل البغی واجب بالنص و الاجماع:
مبارزه کردن با اهل بغی طبق روآیات و سنت و اجماع فقهای شیعه واجب است.
مرحوم فاضل جواد کاظمی درکتاب مسالک الافهام خود که تفسیرایات الاحکام است میفرمایند:
وفی الایه دلاله علی وجوب قتال الفئه الباغیه و هی عندنا الطائفه الخارجه عن طاعه الامام المعصوم لشبهه عرضت لهم:
آیه شریفه دلالت دارد براین که با گروه باغی جنگیدن واجب است و آنان کسانی هستند که بخاطر شبهه ای که برایشان عارض شده است از اطاعت امام خارج بشوند و زیر بار قوانین حکومت اسلامی نروند.
مرحوم محقق در شرایع و شهید اول و ثانی درلمعه و شرح آن وصاحب جواهر در جواهر همه شبیه این عبارات نقل کرده اند ودرمیان فقهای شیعه فقیهی نداریم که با حکم فوق مخالفت داشته باشد بلکه بیشتر فقها نقل اجماع نیز نموده اند و لذا ما به نقل اقوال فوق کفایت می کنیم و دنبال احکام باغی میرویم و سیر تاریخی این واژه که در زمان حکومت امیرالمؤمنین (ع)رخ داده است نقل می کنیم.
احکام باغی: (مسئله اول) گروههایی که علیه امام خروج می کنند دو حالت بیشتر ندارند یا خروجشان علیه امام بجهت شبهه و اشکالی است که برایشان ایجاد شده است وبنظر خودشان امام راعادل نمی دانند و یا اگر عادل میدانند .درعمل برایشان شبهه ایجاد شده است مانند خوارج که امیرالمؤمنین (ع)را بعلت این که حکمیت راقبول نمودند کافرمی دانستند و مانند جوانهای فریب خورده از گروهک محارب منافقین فعلی دراثر تحریک و تبلیغ بزرگان نفاق و سرگروههای خودشان حکومت اسلامی را ارتجاعی یا بقول خودشان خرده بورژوازی ویا استبدادی میدانند و شبهه برایشان ایجاد شده است این گروهها درفقه باغی محسوب میشوند و حکم باغی برایشان جاری است که لازم است در مرحله اول امام و یا نائب امام آنها راتوجیه کند و شبهات آنانرا جواب دهد سپس اگر قبول کردند و دربرابر حکومت اسلامی و امام عادل قیام کردندودست به اسلحه بردند واجب است که امام دستور مبارزه وجهاد با آنان را صادر نمایند برمؤمنین واجب است که باآنها مبارزه کنند و اما اگر خروج آن گروه علیه امام از روی شبهه و اشکال نباشدبلکه برای قدرت طلبی و تجاوز وظلم و یا عناد با امام و حکومت اسلامی باشد مانند خود معاویه و عمروعاص (نه پیروان آنها) و مانند خود رجوی و بنی صدر و دیگران که باحتمال قوی خودشان بهترمی فهمند که در گفته خودشان ناحق هستند و دارند باحکومت اسلامی عناد میکنند دراین صورت به آنها باغی اطلاق نمی شود بلکه محارب باید محاکمه شوند و یا با آنها مبارزه کرد البته دراین مسئله بعضی از فقها مانند صاحب جواهراشکال کرده اند و بنظر آنها حتی اگر شبهه نیز نداشته باشند و از قسم دوم باشند باز باغی صدق میکند و احکام باغی راباید جاری کرد.
ادامه دارد.
رهنمودهایی از: تاریخ اسلام برای تداوم انقلاب اسلامی (۳ )
حجه الاسلام و المسلمین رسولی
خلاصه ی دوشماره گذشته:
نهضت بزرگ اسلام دراغاز با مشکلاتی بیش از انقلاب های دیگر و ازجمله انقلاب اسلامی ایران مواجه گردید، برخلاف گفته برخی نویسندگان مغرض بیگانه پیامبر بزرگواراسلام(ص) از آغاز ولادت تاهنگام بعثت پیوسته مورد محبت و علاقه ی نزدیکان و بلکه بیگانگان و مردم شهر مکه بود، و از زندگی خوشی برخوردار بوده است و هیچگونه کمبود محبت و عقده حقارتی نداشته تاپس از پیامبری بخواهد جبران کند… دنباله این بحث درهمین شماره:
**
سال ششم یا هفتم عمر رسولخدا بود که مادرش آمنه از دنیا رفت وعبدالمطلب سعی بیشتری در نگهداری فرزند¬زاده ی خویش انجام می دهد تا جایی که به «ام ایمن» -که پس ازوفات آمنه وظیفه ی نگهداری محمد (ص) را بعهده داشت – چنین سفارش میکند:
« ای ام ایمن از فرزندم غافل مشو که اهل کتاب عقیده دارند وی پیامبراین امت خواهد بود»
و چون هنگام غذا خوردن او می رسید ابتدا دستور میداد محمد(ص) را بیاورند و چون او را نزدش می آوردند ، با آن حضرت آغاز به خوردن غذا می نمود
و درهمین سالهای عمر رسول خدا است که درتاریخ می خوانیم آن حضرت را چشم دردی عارض شد و عبدالمطلب برای معالجه ی چشم درد فرزند دلبندش او را برداشته و به «عکاظ» و یا « جحفه» می بردو چون طبیب یا راهب او را می بیند به عبدالمطلب میگوید:
بدانکه این فرزند پیغمبراین امت خواهدبود و درد چشم وی به زودی برطرف خواهد شد وترسی از این ناحیه براو متوجه نیست و او را بدیار خود بازگردان و از اهل کتاب اورا نگهبانی کن که او را نربایند.
واز جمله آنکه چند سال در مکه خشکسالی شد و مردم به تنگ آمدند وبرای چاره جویی نزد عبدالمطلب که بزرگ قریش بود رفتند عبدالمطلب که میدانست فرزندش درپیشگاه خدای تعالی ارج ومقامی دارد او را به همراه خود برداشت و به کوه ابوقبیس رفت و آن حضرت را روی دست خود بلند کرده وبرای آمدن باران بدرگاه خدا دعا کرد و باران بسیاری آمد که مردم مکه و اطراف آنرا سیراب نمود.
ودر تاریخ آمده که گروهی از مردم«بنی مدلج» که درعلم قیافه شناسی معروف بودند به عبدالمطلب گفتند:
ازاین کودک نگهبانی کن که ما جای پایی شبیه تر به آن جای پایی که درمقام ابراهیم است از جای پای او ندیده ایم!عبدالمطلب که این سخن را شنید، سفارش آن حضرت را به ابوطالب کرد و بدو گفت: بشنو اینان چه می¬گویند!
این جریانات سبب شده بود که روز به روز علاقه ی عبدالمطلب به آن حضرت بیشتر و زیادتر گردد تا جایی که نسبت به هیچکدامیک از فرزندان خود به آن مقدار محبت نشان ندهد، و اوقات خودرا بیشتر با او بسر برد و کمال مراقبت رادر نگهداری او بنماید.
و سال هشتم عمر رسول خدا بود که مرگ عبدالمطلب فرا رسید و باز همین مورخین نوشته اند که عبدالمطلب در بستر مرگ بزرگترین نگرانی و اندوهی که داشت نگرانی از وضع آینده و سرنوشت محمد(ص) بود، زیرا عبدالمطلب از بسیاری از نعمتهای بزرگ الهی چون فرزندان بسیار و ریاست مادی و معنوی برمردم شهر خود و عمر طولانی و سایر نعمتهای الهی در دوران زندگی بخوبی بهره مند گشته بود، و شاید تنها همین موضوع بود که اورا سخت اندوهگین کرده و رنج می داد، و درفکر بود تا سرپرستی دلسوز و با ایمان برای آینده زندگی این فرزند دلبند و عزیز خود که جای زیادی در روح و جان عبدالمطلب باز کرده بود پیدا کند و او را به وی بسپارد.
«اوزاعی » که یکی از اهل حدیث ومورخین است داستان مرگ عبدالمطلب و سفارش اورابه فرزندان خود این گونه نقل کرده که می گوید:
پیغمبر خدا در دامان عبدالمطلب عمر خودرا می گذرانید تا وقتی که یکصد و دوسال از عمر عبدالمطلب گذشت و رسول خدا هشت ساله بود .عبدالمطلب پسران خود را گرد آوردو بدانها گفت : «محمد یتیم است، از او نگهداری کنید و سفارش مرا درباره ی او بپذیرید !ابولهب گفت: من حفاظت اورا به عهده می گیرم، عبدالمطلب گفت:شر خود را از وی بازدار-و با این گفتار عدم شایستگی او رابرای این کاراعلام کرد- عباس گفت : من کفالت او را به عهده می گیرم.
عبدالمطلب گفت: تو مردی تند خو وغضبناک هستی وترس آن دارم که اورا بیازاری!ابوطالب پیش آمده گفت:من از او نگهداری میکنم .عبدالمطلب گفت: تو شایسته ی این کار هستی . آن گاه رو به آن حضرت کرده گفت:ای محمد از وی فرمان برداری کن .رسول خدا-بالحن کودکانه خود- فرمود:
پدرجان ! محزون نباش که مرا پروردگاری است و او بحال خویش واگذارم نخواهدکرد.
**
پس تا اینجا که دوران کودکی رسو ل خدا و سرپرستی مادرش آمنه و دایه اش حلیمه و جدش عبدالمطلب را پشت سر می گذاریم شاهدبودیم که پیوسته درآغوش مهر ومحبت مادر ودایه و سرانجام جدبرزگوارش بسر می بردو همیشه مورد کمال علاقه و دوستی همگان، و بلکه گاهی تا حد عشق ورزی دیگران قرار داشته، واین دوران سازنده ورشد روح وجسم را بدون ذره ای کمبود محبت می¬گذراندو از اینجا به بعد تا سن پنجاه سالگی تحت کفالت ابوطالب قرار می گیرد، و دراین دوران نیز که بیش از چهل سال طول می کشد وپر ماجراترین دوران زندگی رسول خدا است، از حمایت بیدریغ و محبتهای پدرانه ابوطالب برخورداراست، و بلکه «فاطمه بنت اسد» همسرابوطالب نیز بیش ازحد یک مادر مهربان و دلسوز درباره ی آن حضرت مهربانی و مادری میکرد، وبه گفته ی یکی از نویسندگان :براستی قلم از شرح خدمات ومحبت ها و فداکاریهای بزرگ قریش نسبت به برادرزاده ی گرامیش عاجز است وجلالت قدر و عظمت مقام ابی طالب از این آیه کریمه که فرموده است:
«اَلَم یَجدِکَ یَتیماً فَاوی»بخوبی دانسته میشود ، زیرا خداوند پناه دادن پیغمبر را بخود نسبت داده است… مورخین نوشته اند:ابوطالب با این که خود عیالمند بود، اما سرپرستی رسول خدا را خود او شخصا به عهده گرفته بود و به کسی دراین رابطه اطمینان نداشت تا جایی که به برادرزاده اش عباس می گفت: -ای برادر عباس ! بتو بگویم که من ساعتی از شب و روز محمدرااز خود جدا نمی کنم و به کسی اطمینان ندارم، تا آنجا که چون هنگام خواب او را خوابانده و دربستر می¬برم…
ونیز نوشته اند: شیوه ی ابوطالب چنان بود که هرگاه می خواست به بچه های خود غذا بدهد به آنها میگفت: صبر کنید تا فرزندم محمد بیاید، و چون آن حضرت حاضر می¬شد به آنها اجازه میدادبه طرف غذا دست دراز کنند.این اظهار علاقه ی شدید و اهمیتی راکه ابوطالب درحفظ و حراست رسول خدا نشان میداد سبب شده بود که خانواده ی اونیز محمد (ص)را بسیار دوست می داشتند ودرهمه جا اورا بر خود مقدم می داشتند.
گذشته ازاینکه ابوطالب به طور خصوصی هم سفارش اورا کرده بود .
می نویسند:روزی که ابوطالب رسول خدا(ص) را از عبدالمطلب باز گرفت و به خانه آورد به همسرش –فاطمه بنت اسد- گفت : بدان که این فرزند برادر من است که در پیش من ازجان ومالم عزیزتراست . ومراقب باش مبادا احدی جلوی او را از آنچه می خواهد بگیرد.فاطمه که این سخن را شنید تبسمی کرده گفت: آیا سفارش فرزندم محمد را به من می کنی ! درصورتی که اواز جان وفرزندانم نزد من عزیزتر می¬باشد!وراستی هم که فاطمه اورا بسیار دوست می داشت وکمال مراقبت را از وی می کرد، هرچه می خواست برا ی آن حضرت فراهم می¬نمود و از مادر به وی بیشتر مهربانی و محبت می کرد.
وبازنوشته اند: رسول خدا پیوسته از فاطمه بنت اسد به عنوان مادر یاد می کرد، وچون وی از دنیا رفت و علی (ع)خبر مرگ آن زن با ایمان را به رسول خدا داده و گفت: مادرم مرده! رسولخدا بدو فرمود: بخدا مادر من هم بود، وسپس درمراسم کفن و دفن اوحاضرشد و پیراهن مخصوص خود را داد تا او را در آن پیراهن کفن کنند و سپس هنگام دفن نزدیک آمده و جنازه را به دوش گرفت و هم چنان زیر جنازه را تا کنار قبر گرفت.وچون سبب آن کارها را پرسیدند فرمود: امروز نیکیهای ابوطالب را ازدست دادم.فاطمه به اندازه ای به من علاقه داشت که بسا چیزی در خانه اندوخته داشت و مرا بر خود و فرزندانش مقدم می داشت.
***
تدریجا میرسیم به دوازده سالگی سن رسول خدا، وباز می بینیم که ابوطالب روی علاقه ی شدیدی که به آن حضرت دارد حاضر نیست اورا درسفری که به شام می کند درمکه بگذارد و با تمام مشکلاتی که این سفر دارد آن حضرت را همراه خود می¬برد. و درهمین سفر، داستان معروف بحیرای راهب و سخنانی که درباره آینده ی درخشان رسول خدا به ابوطالب و کاروانیان گفت اتفاق می¬افتد که خود وسیله ی دیگری برای جلب توجه بیشترابوطالب ومردم مکه به آن حضرت میگرددتا آنجا که مورخین گفته اند:
ابوطالب از آن پس دیگر سفر تجارتی نکرد و بیشتر به حفاظت و تربیت رسول خدا (ص) همت گماشت.
**دوران جوانی:
حدود بیست سال از سن آن حضرت گذشته بود که جنگ «فجار» میان قبایل قریش و کنانه و دیگران اتفاق افتاد و چند روز به طول انجامید و دراین جا نیز مورخین نوشته اند ابوطالب درجنگ حاضر می¬شدو رسول خدا را همراه می¬برد، و هر گاه رسول خدا حضورداشت«کنانه» «قیس» راشکست می¬داد، و این برکت را از حضوران حضرت می-دانستند و بدین جهت به آن حضرت گفتند: ای فرزند خوراک دهنده ی پرندگان و سقایت کننده ی حاجیان ما را تنها نگذار، که هر گاه تو با ما هستی پیروزی باماست، و رسو ل خدا بدانها می گفت: شما دست از ستم و بیدادگری وحق ناشناسی و بهتان زدن بردارید تامن از شما جدا نشوم آنها نیز اطاعت کرده گفتند: آنچه را فرمان دهی انجام دهیم و رسولخدا نیز پیوسته در جنگ حاضر می¬شد تا وقتی که پیروز شدند.
*محمد امین و داستان ازدواج با خدیجه
شاید درهمین سنین از زندگی پرافتخار رسولخدا، ویا چند سال پس از ان بود که لقب بزرگی از طرف مردم مکه به آن حضرت داده شدو آن لقب« امین» بود که بخاطرامانت و پاکدامنی و صداقت آن بزرگوار درمیان مردم شهر مفتخر به این لقب گردید، و از آن پس هرگاه بجایی می رفت آن حضرت را به یکدیگر نشان داده می گفتند:«امین آمد »
وناگفته پیداست که خود این لقب افتخارآمیز تا چه حد درجلب توجه توده مردم نسبت به آن حضرت مؤثر است، گذشته از آنکه خود حکایت از محبوبیت فوق العاده وی درمیان مردم میکند، و بدنبال آن می بینیم دربیست و پنج سالگی دراثرهمین امانت و پاکدامنی توجه بانوی بزرگ قریش، یعنی«خدیجه» دختر خویلد را بخود جلب نموده و آن حضرت از طرف خدیجه سفری تجاری به شام می کند و تدریجا این بانوی سعادتمند را مشتاق به همسری و ازدواج با آن حضرت می¬کند، و مراسم این ازدواج فرخنده انجام می گیرد.
*تجدید بنای کعبه و حکمیت رسولخدا
ازماجرای این ازدواج میمون ده سال می¬گذرد، وبا اخلاق ورفتار نیک آن حضرت روز به روز برشیفتگان و علاقمندان رسولخدا افزوده می گردد تاهنگامی که عمران حضرت به سی وپنج سال می¬رسد، داستان تاریخی دیگری پیش می آیدکه گواه زنده ای است برگفتار ما و برهمان موضوعی که تابدینجا بدنبال آن بوده ایم.
اجمال داستان از این قراربود که درمکه باران سیل آسایی آمد و در پی آن سیل عظیمی از کوههای مکه سرازیر گردیده وارد مسجدشدو قسمتی از دیوار خانه ی کعبه را ویران کرد وقریش را به فکر تجدید بنای خانه انداخت.مدتی طول کشید تا مصالح و ابزارکار فراهم شد و قریش دست بکار تجدید بنای کعبه شدند و دیوار خانه از چهار طرف بالا آمد و چون به مقدار قامت یک انسان رسید و خواستند حجرالاسود را بجای خود نصب کنند، اختلاف شدید¬ی میان سران قبائل پدید آمد و هر قبیله و تیره ای می خواستند تا این افتخار نصیب آنان گردد.
کاراین اختلاف بجایی کشید که تیره های مختلف قریش: بنی عبدالدار و بنی عدی و دیگران هرکدام ظرفهایی از خون حاضر کردند و به نشانه ی هم پیمانی و تعهد با یکدیگر دستها¬ی خود را در خون فرو بردند و سوگند یاد کرده که تاخون دربدن دارند نگذارند تیره دیگری آن سنگ مقدس را درجای خود نصب کند.ودرنتیجه همین اختلاف کار ساختمان کعبه تعطیل شد وروزشان تابه شام بحث درباره نصب حجرالاسود می-گذشت و سه چهار روز به همین منوال سپری شد و هرروز دسته بندیهابیشتر وگسترده تر میشد تا بالاخره سالخوردگان قریش و بزرگان ایشان برای جلوگیری از خونریزی درصدد چاره جویی برآمده و پس از شور و گفتگو پذیرفتند که هر چه را«ابا امیه بن مغیره» که سالمندترین مردان قریش بود بگوید همگی قبول کرد ه وبدان عمل کنند.
ابوامیه نیز رای داد: نخستین کسی که از در مسجد وارد شد ، وی دراین کار حکمیت کندو هرچه او نظر داد همگی بپذیرند.قریش این رای را پذیرفتند و چشمها به در مسجد دوخته شد ودراین وقت محمد (ص)از درب مسجد وارد شد و همگی فریاد زدند:
-امین آمد!محمد آمد! ما به حکم او راضی هستیم!
رسولخدا پیش آمد وچون از ماجرای داوری مطلع شد دستور داد پارچه ای آورده وپهن کردند، آنگاه جلو رفته و حجرالاسود را برداشت و درمیان چادرگذارد و سپس فرمود: هریک از شما گوشه آن رابگیرد و بلند کنید . رؤسای قبایل پیش آمده و هرکدام گوشه ی آن پارچه را گرفتند – وبدین ترتیب همگی دربلند کردن آن سنگ شرکت جستند-وچون سنگ را محاذی جایگاه اصلی آن آوردند خود آن حضرت پیش رفت و حجرالاسود را از میان پارچه برگرفت و درجایگاه آن گذارد. و با این تدبیراز یک نزاع خونین و از تعطیل کار ساختمان خانه ی کعبه و مرکز توحید جلوگیری کرد.و این خود بزرگترین دلیل برشخصیت ممتاز و محبوبیت فوق العاده ی آن حضرت درمیان مردم مکه است که درآن روز خود را برترین نژاد عرب و عزیزترین افراد درپیشگاه خدای تعالی می¬دانستند، و نشان میدهد که عموم مردم این شهر مقدس، حتی بزرگترین شخصیتها ی اجتماعی و سالمندان مورد احترام تیره ها و توده های شهر شخصیت محمد (ص) را پذیرفته ودربرابر تدبیرو عظمت و پاکی وصفا و صداقت آن حضرت تسلیم شده بودند.
ادامه دارد .
ریشه های علوم تجربی وانسانی دراسلام
حجه الاسلام سید محمد هاشمی اصفهانی
دکترحسن عارفی
مقدمه
درنظام آفرینش انسان موجود عظیم و سنبل خلقت و سرآمد ما سوی الله می¬باشد بگونه ای که پس از انجام خلقتش خداوند درباره ی خود می گوید:فتبارک الله احسن الخالقین.این موجود بزرگ از دو بعد آمیخته شده که با حفظ تعادل و میانه روی بین این دو نیرو می تواند به عالی ترین هدف آفرینش دست یابد.
برای حفظ این تعادل، مسائل مربوط به جسم و روح انسان مطرح شده و شیوه های بهره برداری از این نیروها را ذکر کرده وبرای جلوگیری از آفاتی که احیانا بعنوان مانع، سد تکامل میشوند ویا ازسرعت آن می¬کاهند دستورات لازمی را یادآوری کرده است.
با توجه به اینکه هدف اصلی از آفرینش انسان هدایت و تکامل اوست و درعین حال، مسائل مختلف علوم تجربی اعم از اقتصادی ، طبی وفرهنگی مورد دقت قرار گرفته است با طرح وسیع وگسترده علوم مختلف این سؤال پیش می آید که آیا چه عواملی موجب شده که اکثر دانشمندان علوم تجربی و گاهی برخی از علمای اسلام از این بخش عظیم مادی غفلت کرده اند آیا برای خارج کردن دین از صحنه علوم تجربی و محصورنمودن آن درماوراء الطبیعه دست باین نیرنگ زده اندو یا مهره های مستکبری که میدانند با آمدن دین در صحنه های اجتماعی قدرت آنان درهم شکسته میشود ازتبلور دین درمسائل مختلف مادی جلوگیری کرده اند شاهد این مطلب اظهار تاسف سادات معدوم از آمدن دین به صحنه های سیاسی و اجتماعی است.
درهرحال امروز که انقلابی بزرگ درایران اسلامی بزعامت یکی ازبزرگترین مردان اندیشه و عمل درتاریخ اسلام حضرت امام خمینی واقع شده است و خط انقلاب و رهبرنشان دادن چهره زلال اسلام است باید از تمام امکانات برای این هدف استفاده نمود.
یکی از راههای مؤثر برای رسیدن باین هدف، بدست آوردن نظریات دقیق این آیین مقدس از متون اصلی اسلام (قرآن و احادیث) است تا با وضوح روشن شود گرچه اساس مکاتب الهی هدایت و تکامل انسانها بسوی خداست ولی بهره مندشدن ازمظاهر مادی هم ممنوع نیست.
اگر برای دریافت صحیح نظراسلام نسبت به کل مسائل انسان (جسمی وروحی ) به متون اصیل قرآنی و روانی بنگریم می¬بینیم هرجا سخنی ازمسائل معنوی والهی آمده بموازات آن سخن از زندگی طبیعی و مادی نیز مطرح شده اگر در قرآن مسأله نماز که بزرگترین پل ارتباط بی نهایت کوچک یا بی نهایت بزرگ است مطرح می شودبلافاصله سخن از زکات و انفاق برای پرکردن خلأهای اقتصادی پیش می¬آید و یا اگر مسأله حج با تمام شکوه عرفانی و توحیدی اش که بزرگترین عامل سازنده و مقرب بخداست بعنوان یک تکلیف واجب می گردد می¬بینیم مسائل مادی بایک ظرافت خاصی دراین فریضه بزرگ الهی گنجانده شده.
اصولا اسلام دنیا را از آخرت و ماده را از معنی وروح را از جسم جدا نمی داند زیرا هرکدام از اینها بدون دیگری خاصیت و کارایی خاص خودرا از دست میدهد، و اصلا بزرگی انسان ازتمام آفرینش بخاطر دو بعدی بودن اوست که منشأ مختاربودن انسان است.
وگرنه موجودات یک بعدی چون فرشتگان پیش از خلقت انسان وجود داشته اند درعین حال پس از خلقت انسان خداوندبه فرشتگان خود با اینکه بندگان بزرگ خدایندو هیچ عصیانی درمقابل فرمان او ندارندو فرمانبردار بی چون وچرا هستند دستور می دهد به انسانی که در زمین فساد می کند و خونریزی می نماید سجده کنند و چون زبان به اعتراض باز می¬کند جواب میدهد آنچه را که من میدانم شما نمی دانید شاید رمز اجمال گویی خداوند درپاسخ اعتراض آمیز آنان این باشد که شما اگر افساد نمی¬کنید و یا خونریزی نمی نمایید بخاطراین است که زمینه افساد و خونریزی درشمانیست اگر مثل انسان درگیر جذبه ها وکششهای مختلفی شدید درعین حال توانستید خودرا از گیراین تضادها نجات دهید و به درجه خلیفه الهی برسید می توانید اعتراض به خلقت این موجود خاکی نمایید.
بحق پاره کردن زنجیرهای تمایلات و صعود به عالی ترین مراحل کمال کاری بسیار مشکل است ولی انسان است که با قدرت اختیار و اراده این مشکل را حل می کند و بجایی میرسد که حتی فرشتگان به آنجا راه ندارندپیامبراکرم فرمودند: مع الله لی وقت لایسعه ملک مقرب و لانبی مرسل. گاهی برای من حالتی است که فرشتگان مقرب وپیامبران مرسل را چنین حالتی نیست.
باز همین انسان اگراسیر جذبه ها و کشش های درونی شد به پست ترین وذلت بارترین مراحل سقوط میکند و حتی از حیوان نیز پست تر میشود که قرآن میفرمایددرحد چهار پایان بلکه گمراه تر می شود رمز این مسأله نیز روشن است چون در حیوان زمینه ای برای تعالی و تکامل نیست که به واسطه ی آن اوج گیرد برخلاف انسان که این زمینه دراو وجود دارد و زیر پا می گذارد.
با این بحث کوتاه روشن شد که غفلت از هریک از این ابعاد جسمی و روی به معنی از کارانداختن بعد دیگراست براین اساس قرار شد کاری مشترک دربعد جسمی انسان انجام گیرد و نظریات اسلام درعلوم تجربی عرضه گردد تاگامی هرچند کوچک درمقام عمل درجهت وحدت و همکاری بین فیضیه و دانشگاه برداشته شود تاروشن شودکه بین علم و دین تضاد و تنافی وجود ندارد و به همین منظور بناشد یکی از افراد حوزه و یکی از پزشکان متخصص دانشگاه مسأله ای را انتخاب و نظراسلام و علوم تجربی را درمعرض افکار عمومی قرار دهند تا از این رهگذر ثابت شود ادیان الهی مخصوصا اسلام بتمام ابعاد وجودی انسان توجه دارد و در زمانی که از طب و بهداشت خبری نبوده این همه عنایت به خرج داده اند این عمل بدان معنی نیست که احیانا آیه یا حدیثی از قرآن و سنت گرفته شود با یک فرضیه علمی ثابت یا غیر ثابت تطبیق گردد تا ازاین رهگذر بخواهیم صحه ای براجتماعی بودن اسلام گذاشته باشیم که اگر یک روز این نظریه از صحنه خارج شد آیه یا روایت هم رد شود بلکه قرار براین است که یک سری از مسائل مبرهن و روشن که درساختمان مادی انسان نقش دارد(چه ازنظر علوم تجربی و یا اسلامی ) عرضه گردد تا اندیشه بی تفاوتی اسلام نسبت به این گونه مسائل از اذهان بیرون رود.
فکر کردیم که آیا از کدامیک ازمسائل طبی شروع بکار کنیم باین نتیجه رسیدیم که اولین مرحله شروع زندگی انسان پس از تولد مساله شیر خواری و نقش شیرمادر درپرورش صحیح فرزند است آنچه درمقالات آینده می خوانید نظراسلام و دانشمندان علوم تجربی در مورد مساله حساس است.
ادامه دارد.
انقلاب اسلامی ایران
بسم الله الرحمن الرحیم
انقلاب اسلامی ایران با ترکیب سه عنصراصلی ایمان، رهبری و وحدت به پیروزی رسید و طومار بیست و پنج قرن ستم شاهی را در هم پیچید . اسطورۀ هولناک ابرقدرتی آمریکا در هم شکست، ارزشها و معیارها و معاملات حاکم برجهان را در هم ریخت، طوفان خروشان آن درمنطقه و جهان آثاری ژرف پدید آورد و اشعه تابناک آن از حجاب مرزهای پوچ قومی و اقلیمی گذشته و توده های مستضعف جهان را نوراگاهی و گرمی حرکت بخشیده و مستکبران را هراسان و ماتم زده و شاه و کارترو سادات و… را در شعله خود سوزانده و میرود تا صدام و خالد و حسین و… را به نزد آنان فرستد.
…و اکنون دراغاز چهارمین سال پیروزی، با حفظ همان اصول سه گانه و خنثی ساختن تمام توطئه ایی که بدست عوامل آمریکا برای تضعیف یا براندازی آنها به عمل آمد و طرد همه عوامل فساد و انحراف و … انقلاب اسلامی با همان شتاب و شور روزهای اول پیروزی، راه خود را به سوی اهداف نهایی می¬گشاید و از میان همه سنگلاخهای توطئه و جنایت دشمنان، پیروزمندانه به پیش می¬تازد.
تثبیت و تأسیس تمام نهادها و ارگان قانونی جمهوری اسلامی، حضور همواره مردم در همه صحنه¬ها، رشد روحیه ایثار و شهادت طلبی، شکوفائی و عمق بی نظیر فرهنگی و سیاسی مردم و آبدیدگی در کوره حوادث سریع و افشای توطئه ها و چهره های خائن (آنگونه که هیچ ملتی دراین حد از تکامل درجهان وجودندارد)، پیروزیهای خیره کننده در جنگ، انهدام پی درپی ارکان و لانه¬های فساد و ترور، انقلاب فرهنگی و بازگشایی دانشگاهها، راه اندازی شگفت انگیز صنایع، بدون کمک خارجی، افزایش سریع تولیدات کشاورزی و حرکت برق آسا به سوی تولید و خودکفایی و …
و بالاخره مراسم پرشکوه دهه فجر و ۲۲ بهمن و محتوای پیام تاریخی امام و آمدن بسیاری از مشتاقان انقلاب اسلامی ازحدود پنجاه کشور جهان به ایران و بازدید گوشه هایی از عظمت انقلاب اسلامی و سفر پیک های انقلاب به دهها کشور جهان و استقبال بی نظیر ملل عالم از انان و … همه وهمه نموداری از صلابت، استحکام و آسیب ناپذیری انقلاب اسلامی و نشانگر پویایی، تحرک و انسجام روز افزون جمهوری اسلامی ایران می¬باشد.
درمورد جنگ به عنوان مهمترین مساله این فراراز تاریخ انقلاب، بعد از هفده ماه با ویژگی های بی¬نظیرش در تاریخ جنگهای جهان و منافع بی شماران برای جمهوری اسلامی، چنان آمریکا و مزدورانش را دچار تحیر و اضطراب کرده است و چنان پرده های تزویر را پاره نموده که اکنون همه، مردم جهان، چپ نماترین چپها(عراق) را در کنار و دراغوش راست ترین و آمریکایی ترین رژیمها¬ی منطقه (سعودی، اردن و عمان) می بینند و رسوائی و شکست به آنجا رسیده که آمریکا
بی آبروترین و کثیف ترین ایادی خود، عامل سپتامبر سیاه، حسین اردنی را (به منظور نجات احتمالی صدام و نابودی ارتش اردن به نفع اسرائیل) به جنگ رسمی با جمهوری اسلامی گسیل مینماید و این نیز به یقین از الطاف خفیه الهی و از بزرگترین پیروزیهای جمهوری اسلامی است چراکه راه قدس با آزادی عراق و اردن گشوده میشود. واسلام برتراست و چیزی برتراز آن نیست.
والسلام ۲۵/۱۱/۶۰ رحیمیان
سرگذشتهای ویژه اززندگی امام
قسمت چهاردهم
حجه الاسلام فردوسی
نماینده محترم مجلس
فرودگاه بغداد- قبل از حرکت به پاریس
*پیغام به کمیته استقبال از پاریس:
مگر میخواهند کورش را وارد ایران کنند یک طلبه از ایران خا رج شده و همان طلبه به ایران باز می¬گردد من می خواهم همراه امتم باشم و لو پایمال شوم.
بادرود و سلام فراوان به پیشگاه مقدس ولی عصرامام زمان (عجل الله فرجه) و محضر شریف رهبر کبیرانقلاب آیت الله العظمی امام خمینی دام ظله و با درود وسلام بارواح پرفتوح شهدای بخون خفته انقلاب و امت قهرمان و شهید پرورایران، و با عرض تبریک و تهنیت بمناسبت سومین سالگرد انقلاب شکوهمند اسلامی، مدتی است مجله وزین و محترم«پاسداراسلام» میخواهد که از ویژگیهای زندگی امام دام ظله آنچه میدانیم بنویسیم و دراین خدمت بزرگ و ارزشمند سهیم باشیم لیکن موانع و گرفتاریها وبویژه حادثه جانکاه ۷ تیر که دراثران مدتی طولانی بستری شدم و شرف شهادت نیافتم مانع از اجابت این خواسته بود. بعلاوه میدیدم برادرانی دراین باره قلم فرسایی می کنند و بحمد الله من به الکفایه هست.
اما دراین فرصت طلائی و آستانه چهارمین سالگرد انقلاب عظیم اسلامی ایران و دراین ده فجر و سالگرد بازگشت امام پس از ۱۵ سال دوری و تبعید از وطن به آغوش ملت غیور که از بزرگترین روزهای تاریخ اسلام و انقلاب واز ایام الله است فرصت را غنیمت شمرده برخی از خاطرات کوتاه، زیباوجالب از زندگی امام دام ظله را که شاید کمتر نشر شده باشد بنویسم و اگر حالی و فرصتی و مناسبت دیگری رخ داد، شاید بتوانم از دوران بیست ساله انقلاب اسلامی ایران و رهبریهای مدبرانه و ویژگیهای زندگی امام باندازه ای که من ازاین دریای بی کران استفاده کرده ام تحریر کنم .
واینک چند خاطره :
۱- بهترین هدیه :
هجرت امام به پاریس تحولی عظیم بوجود آورد و برداشت و درکی که غریبها از اسلام داشتند و مسلمانان را به باد مسخره میگرفتند بکلی دگرگون شد ، اخلاق و رفتار و زندگی امام آن چنان تأثیری گذاشت که بگفته ی یکی از دانشمندان اگر تمام بودجه یک ساله ی حوزه های علمیه را صرف میکردیم برای تربیت مبلغ و تألیف وترجمه کتاب و به اروپا میفرستادیم نمی توانستیم باندازه اقامت چهارماهه ی امام درپاریس اسلام را در دنیا معرفی کنیم مردم پاریس از رادیو و تلویزیون خواسته بودند این اسلامی که رهبرش در نوفل لوشاتو زندگی می کندوبا یک اعلامیه امت ۳۶ میلیونی ایران را به حرکت در می آورد چیست؟ برای ما معرفی کنید که متاسفانه فیلمی که بتواند معرف اسلام واقعی باشد نداشتیم تلویزیون فرانسه مجبورشد هرشب یک ربع ساعت فیلم«محمدص» را بدون صدا برای مردم به نمایش بگذارد و هرشب درآغاز اخبار عکس امام بگذاردو اخبار مربوط به آن حضرت را برای مردم بگوید درکوچه و خیابان که میرفتیم مردم با چشم عطوفت ومهربانی می نگریستند وبرخورد مؤدبانه ای داشتند . هنگامی که امام برای اقامه ی نماز بیرون می آمدند همسایگان به تماشا می¬پرداختند و سیمای نورانی این رهبرالهی را نظاره می¬کردند و احساسات گرم و پرشور خود را ابراز می نمودندو…
کم کم ایام اقامت امام به پایان می¬رسید و آغاز هجرتی عظیم تر فرا می رسید مقارن غروب آفتاب بود و خورشید هم نور خود را از سرزمین پاریس جمع میکرد که دیدم دو دوشیزه ی فرانسوی درب اقامتگاه ایستاده اند و تقاضای ملاقات دارند ، ملاقات امکان نداشت از آنان عذرخواهی کردم شیشه ی کوچکی دستشان بود محتوی مقداری خاک درب شیشه مهر وموم شده بود اظهار کردند اگرملاقات ممکن نیست، رسم ما براین است که وقتی به کسی علاقه مند شدیم و ارادت پیدا کردیم هنگام جدایی وخداحافظی بهترین هدیه را به او تقدیم کنیم و این خاک وطن ماست که پیش ما عزیزترین هدیه است این مقدار خا ک رابحضورامام تقدیم کنید وبرای هرکدام یک قطعه عکس با امضای امام برایمان بیاورید…
محضرامام رسیدم وجریان راعرضه داشتم امام با تبسمی شیرین شیشه راگرفتند و دوقطعه عکس را توشیح فرمودند، بآنان دادم، عکس رابوسیدند و با تشکر رفتند.
*۲- مگر کورش را می خواهند وارد ایران کنند؟!
پانزده سال است که ملت ایران بفراق امام و رهبرشان مبتلایند و مشتاقانه و بی تابانه آرزوی دیدارش را میکشند، معلوم است خبرامدن امام چه انعکاسی خواهد داشت و مردم برای ورود امامشان چه خواهند کرد، گفته میشد که ای امام روزیکه بیایی از تهران تاقم را فرش می کنیم، یا ماشینت را روی دست و روی دوشمان حمل خواهیم کردو…
درست همان ایامی که برنامه حرکت امام از پاریس و وردشان به ایران تهیه می شد کمیته استقبال تشکیل شد به منظور هر چه با شکوهتر برگزارکردن استقبال از امام…
روز ی از کمیته استقبال از تهران زنگ زدند من مسئول دفتر و تلفن امام بودم، تلفن کننده از تهران شهید مظلوم آیت الله بهشتی بود فرمود: برای ورود امام برنامه هایی تنظیم شده برای اینکه امام در جریان باشند بعرضشان برسانید:« فرودگاه را فرش می کنیم، چراغانی می¬کنیم، فاصله فرودگاه تا بهشت زهرا را با هلیکوپتر میرویم و…» بار دیگرایت الله منتظری برای این موضوع تاکید کردندکه، خدمت امام رسیدم و مطالب آقایان را گزارش کردم پس از استماع دقیق که عادت امام است که: سخن طرف را بدقت گوش کنند آنگاه جواب بگویندو با همان قاطعیت و صراحت خاص خود که دوشرط مهم رهبری است سربلند کرد و فرمود: بروبه آقایان بگو:«مگر می خواهند کورش را وارد ایران کنند .ابدا این کارها لازم نیست یک طلبه ازایران خارج شده و همان طلبه به ایران باز میگردد. من میخواهم درمیان امتم باشم و همراه آنان بروم ولو پایمال شوم…
*۳- شخصیتهایی راملاقات کردیم که هرگز دردوران عمرمان آنان را نمیدیدیم.
ازساعت ورود امام به پاریس پلیس فرانسه مراقبت و محافظت از معظم له را بعهده داشت بخصوص از زمانی که امام به نوفل لو شاتو منتقل شدند و بویژه از روزیکه امام اعلام کردند بایران میروم تادرمیان ملتم باشم و هرچه برسرآنان می آید برسرمنهم بیاید…
شب حرکت از پاریس رئیس پلیس با افرادش برای خداحافظی خدمت امام رسیدند امام از آنان تشکر کرد و متن تشکر نامه قرائت و به آنان داده شد جمله ایکه رئیس پلیس گفت و به نظر من جالب بود این است که از برکت وجود شما درنوفل لوشاتو ما موفق شدیم شخصیتهایی را ملاقات کنیم که هرگز دردوران عمرمان این شخصیتها را نمی دیدیم.
*۴- تاکی خوابید ای افسران بیدار شوید، این بختیارخائن آبروی شما را برد.
هواپیما در فضای ایران است، قلب همه می طپد تهران سراسر و ازشهرستانها برای استقبال تجمع کرده اند هواپیما در حال فرود آمدن بود که یکباره با اعلانی به زبان فرانسه اوج گرفت اکثر ترسیده بودند و تنها کسی که ذره ای ترس بدل راه نداده بود امام بود از یکی از برادران پرسیدم چه گفت؟ جواب داد: می گویند:کمیته استقبال اعلام می¬دارد که آماده استقبال نیست یک ربع ساعت دور بزنیم آنگاه بنشینیم، هواپیما نشست امام در فرودگاه مهراباد درمیان انبوه جمعیت و دریای عواطف و احساسات بودند مراسم فرودگاه تمام شد، امام میخواهند سوار ماشین شوند و بسوی بهشت زهرا حرکت کنند، عده ای ازافسران نیروی هوایی مسلح و آماده امام را محاصره کردند، ماشین در باند فرودگاه منتظراست. هرگونه احتمال خطری می رفت از نزدیک شدن به ماشین جلوگیری میشد.قبل از آنکه امام سوار شوند رو بافسران کرده(باهمان صدا ی رسا وقاطع فرمودند :«تاکی خوابیدای افسران بیدار شوید این بختیار خائن آبروی شما را برد» ) این نهیب امام آن چنان اثر گذاشت که بی اختیار همه چند متر فاصله گرفتند و سرها را بزیرانداختند و رفتند.
والسلام.
درحوزه
به مناسبت سالگرد انقلاب شکوهمند اسلامی ایران و دراستانه ی (دهه فجر ) سالگرد پیروزی انقلاب سمیناری از طرف دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم درسالن هلال احمراین شهرستان تشکیل شد تاپس از پایان سمینار، حدود ۳۰۰ نفرازروحانیون شرکت کننده برای تبلیغ به سراسر کشوراعزام شوند.
دراین مجلس که جهت توجیه و آماده سازی گروهی از مبلغین برگزیده حوزه تشکیل گردید دراولین شب سمینار حجه الاسلام و المسلیمن یزدی نماینده محترم مردم قم سخنرانی کردند.
دردومین جلسه آیت الله مشکینی پیرامون وظایف مبلغین سخنرانی فرمودندو درشب سوم این مجلس حجه الاسلام و المسلمین صانعی عضو شورای نگهبان و حجه الاسلام صفایی سرپرست سازمان سیاسی ایدئولوژیک ارتش جمهوری اسلامی سخنرانی داشتند درچهارمین شب جلسه تنی چند از اعضا جلسه سخن گفتند در مجلس پایانی این سمیناراعضا جلسه و معظم له پیرامون وظایف مبلغین و نقش تبلیغ دررشد انقلاب اسلامی ایران سخنانی ایراد کردند.
****
قابل توجه برادران روحانی- ائمه جمعه و جماعت و خطباء
به یاری پروردگار متعال دفتر تبلیغات اسلامی (قم) برای سال ۶۱ هجری شمسی روز شماری ویژه روحانیون تقدیم می نماید مشخصات این روز شمار صرف نظراز خصوصیاتی که در هرتقویم عموما رعایت میشود عبارتست از :
۱- هرروز دریک صفحه ودرنتیجه مجموعه روز شماره متجاوزاز ۳۶۵ صفحه است.
۲- مهمترین وقایع تاریخی اسلام ودنیاو مهمترین وقایع انقلاب و حوادث اخیرایران بررسی شده و در روز مربوطه ثبت گردیده است.
۳-برای هریک از روزهای تاریخی یاد شده حدود نصف صفحه متن و تحلیل تنظیم گردیده است.
۴- درروزهایی که واقعه مهمی ثبت نشده و یالا اقل تهیه کنندگان تقویم بد آن نرسیده اند یک بحث فشرده اسلامی کلیدی بازیر نویس مناسب از آیات و روایات انتخاب شده است.
این روز شمار به یاری خداوند معتال دراوائل فروردین عرضه خواهدشد و درآینده شیوه توزیع اعلام خواهدشد.
جدیدترین استفتائات از امام
زیر نظر: حجه الاسلام والمسلمین قدیری ، عضو حوزه استفتاء امام
س- مبدأ سال کسی که تازه حقوق بگیر شده چه زمانی است؟ و اگر به خاطر تامین آینده زندگی خود با قناعت مخارجش را به حداقل برساند تا پس اندازی داشته باشد آیا به آن خمس تعلق می گیرد؟
ج- مبدأ سال اولین زمانی است که حقوق میگیرد و اگراز حقوق پس انداز کند سر سال خمس پس انداز را باید بدهد.
س-کسی که ده روز در جائی قصد اقامت نماید و بعد از خواندن یک نماز چهار رکعتی ناچار شود از حد ترخص خارج شود و احیانا یک یا دو روز درآنجا بماند و دوباره به محل اقامت خود بازگردد آیا قصد او بهم می¬خورد؟
ج- چنانچه کمتراز چهار فرسخ فاصله باشد در فرض مسئله ضرر به قصد اقامه او نمیزند و اگر چهار فرسخ یا بیشتر باشد قصد بهم میخورد.
س-کسانی که از شهرستان ها برای ادامه تحصیل یا کارهای دیگر بمدت چند سال به تهران منتقل میشوند و محل سکونتشان با محل کار یا تحصیل آنان در دو محله مختلف تهران باشد و هر روز این فاصله را طی می کنند آیا نمازهایشان شکسته است یا تمام؟
ج-اگر وطن آنها نیست و وقتی به تهران رسیدند قصد دارند هر روز این فاصله را بروند نماز ایشان شکسته است.
س- کسی که حساب خمس مالش را با یکی از نمایندگان شما دست گردان کرده است آیا می¬تواند بدهکاری خود را به یکی دیگراز نمایندگان شما پرداخت نماید؟
ج- اگر وکیل مسلم الوکاله باشد جایز است.
س-آیا فرستادن زکات را برای کمک به جبهه اجازه میفرمایید.
ج-برای فرستادن به جبهه از زکات مانع ندارد
س-آیا استفاده شخصی از تلفن و وسائل ادارات و نهادها جایز است یا نه؟
ج- استفاده از اموال دولت باید طبق مقررات دولت باشد.
س- با توجه به این که مکروه است مسافر به حاضر و حاضر به مسافراقتداء کند، آیا شرکت مسافرین در جماعتها در مراسم بزرگ و همچنین شرکت مسافر در نماز جمعه چگونه است؟
ج- اشکالی ندارد ولی امام در نماز جمعه باید مسافر نباشد.
س- دررابطه با فتوای آن جناب مبنی براتصال صفوف جماعت از جلو برای صفهای پشت سرو بطلان نماز کسانیکه پشت ستون واقع میشوند هرچند اتصال از راست یا چپ داشته باشند آیا نماز کسانی که در مراسم برگزاری نماز جماعت غالبا اتصالشان بعلت کثرت جمعیت به این صورت است چه حکمی دارد؟
ج- با فرض اتصال از راست یا چپ اگر بعض مأمومین صف قبل ولو یک نفراز آن را می بینید اشکال ندارد.
س- شخصی که عضو نیروهای نظامی و انتظامی نیست و مشمول مقررات دولت جمهوری اسلامی جهت اعزام به جبهه نمی شود، اگر بخواهد داوطلبانه به جبهه جنگ برود ولی پدر و مادرش راضی نیستند از نظر شرعی چه حکمی دارد؟
ج- رضایت والدین معتبر نیست ولی تا رفتن به جبهه از نظر مقررات بر شما متعین نشده موجبات اذیت ایشان را فراهم نکنید و با تحصیل رضایتشان اقدام نمایید.
س- کسی نذر کرده که مبلغی در موردی نظیراطعام و غیره صرف نماید آیا میتواند این مبلغ را به یکی از حسابهای ضروری تر نظیر جبهه یا جنگ زدگان واریز نماید؟
ج- اگر نذر با صیغه معتبر شرعیه بوده باید بر طبق نذر عمل شود و اگر صیغه نداشته اختیار با خود شما است.
جهاد در قرآن (۳)
حجه الاسلام والمسلمین
طاهری خرم ابادی
نماینده امام در
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
(تفسیرآیات جهاد)
نتیجه اهمال و روگردانی از خدا و جهاد
« »
(آیه ۲۴ سوره توبه )
بگو( ای پیامبر ) اگر پدرانتان و پسرانتان وزنهایتان و خویشانتان و پولهایی که اندوخته اید و تجارتی که از کساد شدنش میترسید و مسکنهایی که از آنها خشنودید، نزد شما از خدا و رسولش و جهاد در راهش بهتراست، پس منتظرامرخدا باشید، وخدا فاسقین را هدایت نمی کند.
جمله «فتربصوا حتی یاتی الله بامره» که جزا برای شرطی است که دراول آیه واقع شده است یعنی«قل ان کان اباوکم…» تهدیدی است برای آنها که علاقه غیر خدا را بر خدا و جهاد در راه او مقدم میدارند و سدی از محبتها و علاقه ها جلو حرکت و مسیر آنان راگرفته است.
تربص بمعنای انتظار کشیدن است، یعنی اگر چنین است که این امور نزد شما محبوبتراز خدا و رسول و جهاد در راهش می باشند، پس منتظر باشید تاخداوند امرش را بیاورد، ولی بیان نشده است که امر خدا چیست.
این نوع تهدید که سربسته و مبهم است از اهمیت بیشتری برخورداراست ، وبرای آنان که تهدید شده اند خوف و وحشت بیشتری فراهم میسازد و مانند کسی است که می گوید: اگراین کار را انجام ندهی من هم کار خود را می کنم .
منظوراز امر چیست؟
دو احتمال دراینجا وجود دارد .یکی اینکه منظورکیفر و عذاب الهی باشدکه هم عذاب و کیفر در دنیا و هم کیفر در آخرت را شامل است، نظیرانچه را که مؤمنین درباره منافقین می گفتند:
« »
(آیه ۵۲ سوره توبه)
یعنی بگو آیا شما انتظار می کشید درمورد ما مگر یکی از دو سرانجام نیک را: یا فتح و ظفر و یا شهادت و نائل شدن به نعمتهای الهی، وما انتظارمی کشیم در مورد شما اینکه خداوند بشما برساند عذابی یا از نزد خودش و یا بدست ما .
و احتمال دوم اینست که منظوراز امر جبران و تدارک خلأی باشد که از اعراض وروگردانی اینها ازجهاد برای اسلام بوجود می¬آید یعنی توسط قوم و دسته دیگری خداوند دین خود را یاری می کند و از روگردانی و شرکت نکردن شما درجهاد ضرری به اسلام نمی رسدو نظیراین نوع تهدید در چند مورد دیگر شده است:
-۱ • (۵۳ مائده)
ترجمه ی آیه این است که اگر شما ازدین رو بر گردانید و از یاری آن کوتاهی کنید منتظر باشید تا خداوند قومی را برانگیزد که هم خدا آنها را دوست دارد وهم آنان خدا را دوست دارند درمقابل مؤمنین خاضع و فروتن و درمقابل کفار نیرومند و مقتدر در راه مجاهده می کنند واز هیچ ملامت ملامت گری باک و بیم ندارند این فضل خدا است که بهر کس که بخواهد می دهد و خداوند وسعت دهنده و آگاه است.
درست می بینیم که آن آیه توبه (که قبلا ذکر شد) برآیه فوق از سوره مائده منطبق است و همان مسئله ای که دراین آیه بعنوان عامل باز دارنده از جهاد از آن یاد شده است که نداشتن حب بخدا و ترجیح علائق دیگر برعلاقه بخدا درآن آیه برای قومی که یاری دین خدا میکنند و خداوند وعده میدهد به آوردن آن قوم تثبیت شد ه است و گویا سر وجهت اینکه آن قوم یاری دین خدا را می کنند همین است که خدا آنها را دوست دارد و آنان هم خدا را دوست می دارند بنابراین آیه ۵۳ مائده گویا بیان و تفضیلی است برای امری که دراین آیه بطوراجمال و سربسته گفته شده است.
۲-درسوره توبه آیه ۳۷ می فرماید:
ای کسانی که ایمان آورده اید چرا هنگامیکه بشما گفته میشود حرکت کنید بسوی جهاد درراه خدا سنگینی برزمین می کنید (وسستی و اهمال می کنید) آیا به زندگی دنیا بجای آخرت راضی شده اید با اینکه متاع دنیا در برابراخرت جز چیز کمی نیست.
اگر حرکت نکنید بسوی جهاد، (خدا) عذاب می کند شما را عذابی دردناک و بجای شما گروه دیگری غیراز شما قرار میدهد برای یاری دین و شما هیچ زیانی باو نمی رسانید- و خداوند برهر چیزی قادراست.
۳-سوره محمد آیه۳۸ « • »
واگر روی برگردانید خداوند گروه دیگری را به جای شما می گزیند و آنها مانند شما نیستند.
« منظوراز این قوم چه گروهی است؟»
برای این که بدانیم منظوراز این قوم چه گروهی است لازم است که ابتدا اوصافی که دراین آیه برای آنها شمرده شده است در نظربگیریم تا با این اوصاف و علائم بتوانیم آنها را بشناسیم.
۱-یحبهم : خداوند آنها را دوست دارد. باید به بینیم خدا چه کسانی را دوست دارد و چه کسانی رادوست ندارد؟ آیا ملاک و معیار دوستی خداوند چیست؟
در آیات زیادی از قرآن بیان شده است که خداوند چه گروههایی را دوست دارد وچه کسانی را دوست ندارد که از جمله آن آیات در جهت نفی مسئله، آیا ت زیراست
« ان الله لایحب الکافرین»
« والله لایحب الظالمین»
« انه لایحب المسرفین»
«والله لا عیب المفسرین»
« ان الله لایحب المعتدین»
« ان الله لایحب الخائنین»
« انه لایحب من کان مختالا فخورا»
« ان الله لایحب من کان خوانا اثیما » و نظایراین آیات
«خداوند کفار را دوست ندارد – و خداستمگران را دوست ندارد- او (خدا اسراف کنندگان را دوست ندارد-و خدا مفسدین را دوست ندارد- خداوند تجاوزکنندگان را دوست ندارد- خداوند خیانتکاران را دوست ندارد-خداوند دوست نمی دارد هر متکبر خود پسندی – همانا خداوند دوست نمی دارد هرکه بسیار خیانتکار و گناهکاراست.
ازاین آیات استفاده می شود که لازمه دوست داشتن خداوند کسی و یا قومی را آن است که ازتمام زشتی ها و پلیدی ها منزه و پاک باشد و در جهت مثبت فرموده است:
«ان الله یحب المتقین، ان الله یحب المحسنین، و الله یحب الصابرین، ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفا کانهم بنیان مرصوص- ان الله یحب المتوکلین، ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین و نظایراین آیات.
«همانا خداوند پرهیزکاران را دوست میدارد- خداوند نیکوکاران را دوست میدارد-و خداوند بردباران را دوست میدارد- خدا دوست می داردآنانکه در راهش در صف واحدی پیکار میکنند، گویا آنان بنایی استوار هستند- خداوند آنهایی را که براو توکل میکنند دوست میدارد-خداوند توبه کنندگان و پاکیزگان را دوست میدارد.»
بنابراین آن قومی که اولین صفت آنها حب خداوند است مرآنان را کسانی هستند که از رذائل اخلاقی پاک و بفضائل اخلاقی چون تقوی و صبر و توکل، قتال در راه خدا توبه طهارت ظاهری وباطنی متصف هستند.
۲-یحیونه –صفت دوم این که آن قوم هم خدا را دوست دارند و لازمه خدا دوستی مقدم داشتن محبت و علاقه بخدا است برهر چیزدیگر و متابعت از دستورات پیامبر .
•
۳۱ آل عمران
بگو اگر شمار دوست دارید خدا را پس متابعت نمایید مرا خدا هم شما را دوست میدارد.
ازاین آیه چنین استفاده میشود که محبت خدا و اطاعت پیامبر همراه و ملازم با یکدیگرند یعنی اگراطاعت کردید خدا شما را دوست خواهد داشت همانگونه که آیات قبل هم گویای همین مطلب بود که خداوند متقین را دوست داردو از طرفی اطاعت پیامبر لازمه و علامت علاقه و محبت بخداوند است کسی نمی تواند مدعی دوستی خدا باشد در حالیکه خدا را اطاعت نکند و پیامبر را متابعت ننماید این چنین شخصی در واقع علاقه به آن کسی دارد که از او متابعت و پیروی می نماید یعنی هوای نفس و شیطان
۳-.اذله علی المؤمینن دربرابر مؤمنین ذلیل یعنی خاضع و خاشع هستند بخاطرایمانی که دارند.
۴-اعزه علی الکافرین –درمقابل کفار ذلت به خود راه نمی دهند و خود را غالب و نیرومند و بی نیاز از آنچه را که آنها از نظر عزت ها و ظواهر مادی دارند نشان میدهند.
۵- یجاهدون فی سبیل الله- در راه خدا جهاد می کنند.
۶-ولایخافون لومه لائم – یعنی از ملامت هایی که در راه هدف می شوند از طرف مخالفین باک وبیمی ندارند.
چه این که گروهی از مسلمانها با اندک سرزنش و ملامتی از پا درمی آیند و عقب نشینی میکنند و یکی از حربه های دشمن همیشه ملامت و سرزنش کردن افراد است بعناوین گوناگون و انسان هدف داراز میدان در نمی رود مانند انبیاء و یاران آنان- این اوصاف گرچه در همان زمان هم در پاره ای از افراد وجود داشته است مثلا امیرالمؤمنین (ع) مصداق کامل و برجسته این آیه است.
و همانطور که در فتح خیبر پیامبر (ص) فرمود:« لا عطین الرایه غدا رجلا یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله کرار غیر فرار لایرجع حتی یفتح الله علی یده ثم اعطاه ایاه»
« فردا پرچم را به کسی میدهم که خدا و رسولش را دوست میدارد و خدا و رسولش او را دوست می دارند، او (شجاع) و حمله کننده است و از جنگ فرار نمیکند برنمی گردد مگراین که خدا فتح و پیروزی را به دست او قرار میدهد.»
وهم چنین یاران با وفای علی مانند مالک اشترها، مقدادها و نظایران ولی از آیه مخصوصا با توجه به جمله من یرتد منکم عن دینه فسوف یأتی الله که با کلمه سوف از آینده خبرمیدهد قومی را توصیف فرموده و از آوردن بآن خبر داده است که درزمان نزول نبوده اند و بعد می آیند و دین خدا توسط آنها یاری میشودواین ظاهرا منطبق است برهمان روایاتی که درمورد انقلاب مهدی صلوات الهو علیه و یارانش وارد شده است که آنها دارای این صفات و خصوصیات هستند.
ان الله لایهدی القوم الفاسقین:
منظوراز هدایت دراین آیه راهنمایی و هدایت عامی که توسط انبیاء برای همه انسانها انجام گرفته است نیست چه دراین نوع از هدایت فرقی بین کافرو مسلمان و فاسق و مطیع نیست تبلیغ و راهنمایی عمومیت دارد و به تعبیر دیگرارائه الطریق(نشان دادن راه) برای همه است بلکه منظور هدایت خاصی است که شامل دسته خاصی از بندگان خدا می شود آنها که قابلیت و استعدادبرای وصل بحق وقرب و لقاء الله را دارند یعنی ایصال الی المطلوب(رساندن بمطلوب ) این هدایت قهراشامل افراد کافر و ظالم و فاسق نخواهد شد زیرا قابلیت برای رسیدن بمطلوب درآنها نیست و این همان هدایتی است که اختصاص به متقین دارد و میفرماید:ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین.
ومخفی نماند که قابلیت هم با اختیار خود انسانها پدید می آید و زمینه مساعدی پیدا میکند یا ازدست می رودفاسق بودن ومتقی شدن از اموری است که با اراده و آزادی انسان متصف به هریک از آنها میگردد.
تناسب جمله “ان الله لایهدی لقوم الفاسقین” با آیه
معمولا جملاتی که در آخر آیات قرار میگیرند مانند والله علیم حکیم ان الله لایهدی القوم.. . والله واسع علیم و نظائر آن ارتباط و تناسب خاصی با مطلب آیه دارد گاهی نتیجه و غایت از مسئله مذکور در آیه است مانند لعلکم تفلحون لعلکم تتقون و گاهی علت و زیر بنا برای مطلب مذکور درایه است و…
دراین آیه بنابرانکه منظوراز یأتی الله بأمره همان مطلبی باشد که درآیه ۵۳ مائده بیان شده است یعنی آوردن قومی که یاری کنند دین خدا را تناسب بسیار روشنی پیدا میکند.
زیرا ایثار محبت خدا بر همه علاقه ها در شئون مختلف زندگی با توجه به آثاری که برای محبت خدا بیان شد و همچنین جهاد درراه خدا راه و سبب برای قرب بخدا و مصداقی از هدایت بمعنی ایصال الی المطلوب است و خلاصه فراهم ساختن زمینه و قابلیت در پرتو جهاد است و ایثار حب به خدا برمحبتهای دیگر و قهرا اگر گروهی این وسیله را از دست دادند و راه فسق و عصیان را رفتند از موهبت هدایت محروم خواهندبود.
بنابراین معنی چنین میشود که شما اگر محبتهای دیگر را برمحبت بخدا و رسول وجهاد مقدم کنید خداوند قوم دیگری را جایگزین شما میکند زیرا هدایت خدا شامل قوم فاسق نخواهد شد و شما از فیض یاری کردن دین خدا که وسیله برای رسیدن بمطلوب یعنی لقا الهی است محروم می شوید و قوم دیگری به این فیض میرسند.
درذیل آیه سوره مائده هم این جمله بود «ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء»
ذلک یعنی یاری کردن دین خدافضلی است الهی که بهر کس که بخواهد میدهد خلاصه این که منتفع شدن دین خدا توسط شخص یا گروهی مهمترین عامل برای رسیدن بکمالات و سعادت است برای آن گروه و آنها که فاسق هستند و محبتهای مادی را بر محبت خدا مقدم میدارند آنها این قابلیت راندارند که دین خدا توسط آنها نشر یابد و بدینوسیله خدا آنان را هدایت نماید.
وذیل آیه احتمال دوم را ازکلمه امر تقویت میکند.
ادامه دارد
ویژگیهای قوانین اسلام
حکومت اسلامی
آیت الله صانعی
عضو فقهای شورای نگهبان عضو جامعه مدرسین
قسمت سوم
اشاره:
هدف همه ی انبیاء بندگی و عبودیت خداوند بوده است، عبادت به زیاد فکرکردن و استخدام نمودن عقل است وعبادت عبارت است از تسلیم در مقابل قوانین خداوند و اطاعت آن در همه ی ابعاد زندگی، وهمان ارزشی را که جامعه برای احکام خداوند قائل است شبیه آنرا باید برای قوانین کشور قائل باشدکه تخلف از آن یک گناه عادی نمی-باشد.خصوصا قوانین اسلام عبارت است از سهولت و آسانی که آورنده ی آن رحمت برای جهانیان است و عدم حرج در دین…
***
«• »
سوره اسراء آیه ۹
همانا این قرآن مردم را به راه سعادت و استوارترین راهها هدایت و رهنمایی می نماید. درمقاله قبل، دربعد حکومت اسلامی، سخن از خصوصیات قوانین اسلام بود، ویکی از خصوصیات بیان شد. دومین خصوصیت و ویژگی سرچشمه گرفتن قوانین و معلول بودنش از مصالح و منافع و مفاسد و مضارانسانها و عباداست، یعنی معیار قانونگذاری که دراسلام سعادت مردم است نه خواسته و امثال کروکورانها که ناشی از غرائز است.هرچند بوسیله ی عقل کنترل شود، اما باز همه جهات رانمی توان درک کرد.
«وَما اُوتیِتُم مِنَ العِلمِ اِلّا قَلیلَاً» و این همان معنای معروف از مذهب عدلیه می¬باشدکه می¬گویند:
احکام بطور جزاف و بی حساب جعل نشده، بلکه تابع مصالح و مفاسد است . و این اصل در همه احکام مراعات شده، از عبادتش گرفته تا فرهنگ اخلاقی گرفته تا فرهنگ جهادی و برنامه های جنگی اش، از ناخن گرفتن و نظافت نمودن تا اداره ی جامعه و حکومت کردن برآن، چون همه از خداوندحکیم و مصلحت اندیش است. و کار جزاف و بی حساب از او نه تنها سر نمی زند، بلکه محال است که سربزند.
چگونه میشود خدای حکیم چیزی را بی حساب مانند دروغ مثلا حرام کند و راست گفتن راهم مثلا بی حساب حلال و جایز، واین جز لغو و لهو و عبث بودن نمی توان نام دیگری براو گذاشت، و از این برهان و رهنمایی عقلی که بگذریم ازکتاب و سنت آیات و روآیات فراوان براو رهنمایی و دلالت داردو مطلب راثابت مینماید.قرآن همه جا سخن ازآزاد بودن وحلال بودن طیب وپاکیزه، و حرام بودن خبیث و ناپاک می آورد:
۱« »
۱۵۷-اعراف
دراینجا از صفات بارز و آشکار، پیغمبراسلام که دربیان فشرده ای از اوصاف و برنامه های او آمده آزاد و حلال کردن آنچه از پاکیزگیها و طیبها است و حرام کردن و قدغن نمودن آنچه از ناپاکیها و خبائث است، و ارزش و اهمیت این عمل رامی توان از دو امر دیگر که با او ذکر شده یافت، اول: امر به خوبیها و معروفها و رائج و اجرا نمودن آنها در جامعه، و نهی کردن وبازداشتن جامعه از بدیها «یأمرهم بالمعروف و ینها هم عن المنکر»
دوم:آزادی و گسستن قید و بندها و زدودن فشارهای ظلم و استبدادو استثمار و جهل و فقر و اختلاف و تفرق:«یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت علیهم»بنابراین پیغمبر همه ی کارهایش خلاصه می شود درانقلاب و دگرگونی درهمه چیز جامعه، از فرهنگ اعتقادات گرفته تا فروع، از اقتصاد فردی گرفته تا اقتصاد اجتماعی، از جنگ گرفته تا سیاست و تداوم بخشیدن به این انقلاب بوسیله ی امربه معروف و نهی ازمنکر، و در دست خوبان بودن قوه اجرائیه، چون لازمه این دو واجب داشتن قدرت وتمکن است.
«اّلذینَ اِن مَکنّاهُم فِی الاَرض ِ اَقامُوا الصلوه وَ اَتُواالزَّکاهَ و اَمَروابِالمَعرُوفِ»
جمعیتی مورد علاقه خداوند هستند که هنگامی که دارای قدرت شدند اقامه نمازمی نمایند و ایثار زکات و امربه معروف و نهی از منکر می نمایند، و بیان قوانین به حلال نمودن پاکیزگی ها و حرام نمودن ناپاکیها و آلودگیها، وذکر حرف لام با ضمیر جمع (لهم) خود گویای مراعات مصالح است، چون لام برای نفع است و آنهم نفع همه به اعتبار جمع که با ضمیر غائب جمع بیان شده.
۲« • » ۳۳-اعراف
بگو ای پیغمبر به آنان که بنام دین می¬خواهند استفاده از نعم الهیه را ممنوع و قدغن اعلام کنند، چه کسی زینت های بیرون آورده شده از زمین و پاکیزگیها از روزیها را حرام نموده، آنها برای مؤمنین است و خالص اینها ونیکوتراز اینها درآخرت برای آنان خواهد بود. ما آیات خودرا برای اهل دانش چنین بیان می کنیم . بگو خداوند منحصرا زشتیها و فواحش را آشکار و پنهانش و گناه و ظلم را و برخی اموردیگر را حرام نموده.
۳-« • • » ۴-مائده
از شما ای پیغمبر (ص)سؤال می کنند چه چیز حلال شده برای آنها، بفرما طیب ها و پاکیزگیها.
۴-« » ۲۶۷بقره
خطاب به مؤمنین که انفاقتان حتما باید از درآمدهایی باشد که به ضرر مردم بوسیله احتکار و تقلب و غش و یا فروش آنچه دراسلام حرام شده و مضر بوده نباشد، بلکه از درآمد کارها وکسبها مشروع باشد. می بینید اینجا برای حلال ومشروع بودن اقتصاد و کسب به طیب بودن اکتفا میشود، چون حلیت و طیب از هم جدا نمی شوند.
و از قبیل آیات گذشته است:
(۵۷-بقره) و آیه ی ۲۶ از سوره انفال و آیه های۸و ۸۱ طه و ۵۱ مؤمنون و ۶۴ غافرو ۱۶ سوره جاثیه و همچنین آیه ۷۰ از سوره اسرا که می فرماید:
« »
بطور تحقیق و مسلم ما بزرگ و گرامی داشتیم فرزندان آدم و افراد بشر را و آنهارا حمل
ابعاد حساب شده، بنابراین حلالها هیچ ضرری ندارند.نه برای جسم و نه برا ی جان، نه برای فرد، نه برای جامعه ، نه برای فرهنگ ونه برای اقتصاد ، نه برای زندگی در دنیا، ونه زندگی در آخرت، خلاصه برای هیچ شأنی از شئون هیچ ضرری ندارد، و حرامها مقابل آن است و ضرر و زیان دارد.بهمین مقدار از آیات اکتفا میشود.
اما از سنت : رسول گرامی بشر فرمود:
« یا عِبا دَ الله ِ اَنتُم کَالمَرضی ورَبّ العالَمین کَالطَّبیب، فَصَلاحُ المَرضی فِیما یَعلَمُه الطَّیبُ وَیُدبِّرهُ لا فِیما یَشتَهِیه ِالمَریضُ و یصرحُهُ، اَلا فَسَلِّمُوا الِلِه اَمرَهُ تَکونُوا مِنَ الفائِزینَ»
ای بندگان خدا، شما همانند بیمارانید و خداوند مانند طبیب، مصلحت مریض درچیزی است که طبیب معالجه و مداوا می کند نه درانچه خود می خواهدو میلش به او می کشد تسلیم امر خداوند شوید رستگار و فائز می شوید.این حدیث تفاوت قانونگذاری دراسلام با قانونگذاری در جهان بشر را روشن می کند، چون آنجا سخن از مصلحت اندیشی است، و اینجا سخن از آزادی و امیال و خواسته های مردم هرچند بضررشان باشد.
محمدبن سنان نامه ای بحضرت رضا (ع)فرستاد و سئوال کرد که بعضی از مسلمین فکر می¬کنند که خداوند حرام و حلال را بی حساب قرار داده و برپایه ی مصلحت و مفسده نمی باشد، و ماهم که اطاعت می¬کنیم فقط بخاطر تعبد و بندگی است، والا هیچ فایده ای ندارد، حضرت در جواب نامه نوشت:
«مَن قالَ ذلکَ فَقَد ضَلَّ ضَلالاً بَعیداَ.»
کسی که چنین بپندارد و فکر کند، سخت در گمراهی وگمراه شده، گمراهی دور که به زودی نمی تواندراه سعادت را بیابد.
«وَوَجدنا المُحَّرم َمِنَ الاَشیاءِ لا حاجَهً لِلعِبادِ اِلَیهِ وَ وَجَدناهُ مُفسداً داعِیاً اِلی الفَتاءِ وَ الهَلاکِ »
ما محرمات رابابررسی که نموده و مطالعه ای که روی آنها انجام گرفته همه را یافتیم که باعث بدبختی و نابودی فرد و جامعه می شودو گناهان است که باعث نابسامانی ها و نارسائی ها می گردند.این قضاوت ازامام هشتم که قلبش و سینه اش ومغزش مرکز علوم است، این قضاوت کسی است که از خاندان وحی است.این قضاوت کسی است که در قضاوتش خطا واشتباه ندارد و معصوم است.خلاصه قضاوت امام معصوم است.ازمفضل بن عمر قالَ قُلتُ لِاَبی عَبدِاللهِ عَلیهِ السَّلام:
لِمَ حَرَّم َ اللهُ الخَمرَ و اَلمِیتهَ واَلدَّمَ و َلَحمَ الخِنزِیرِ؟ قالَ: اِنَّ اللهَ تَبارَکَ و تَعالی لَم یُحَّرِمُ ذلکَ عَلی عِبادِهِ وَاَحَلَّ لَهُم ما سواهُ رَغبَهً مِنهُ فِیما حَرَمَّ عَلَیهِم وَ لا زُهداً فِیما حَلَّ لَهُم حَلَّ لَهُم وَلکنُّهُ خَلَقَ الخَلقَ فَعَلِمَ ما یَقومُ بِهِ اَبدانهُم وما یُصلِحُهُم فَاَ حَلَّهُ لَهُم وَاَبا حَهُ تَفضُّلَاً عَلَیهِم لِمَصلَحَتِهم وَعَلِمَ یَضُرُّهُم فَنَهاهُم عَنهُ وَحَرَّمَهً عَلیهِم»
وقتی مفضل از امام سؤال می¬کند به چه جهت و فلسفه وعلت شراب و مردار و خون و گوشت خوک حرام شده؟ حضرت در جواب می فرماید: خداوند تحریم و تحلیلش برپایه رغبت خود در محرمات و زهد و بی میلی در آنچه که حلال نشده نبوده (چون او فوق جهان ماده وخالق همه چیز و بی نیاز و غنی بالذات است.) بلکه برپایه ی مصلحت و آنچه قوام بدن آنهارا و صلاحشان را در او دیده حلال کرده، و آنچه را که دانسته ضرر دارد برای آنها نهی کرده و حرام نموده.
درروآیات یکی از علل حرمت خوردن خون و دم، قساوت قلب آمده تا جائی که می گوید:ممکن است قساوت خورنده اش به جایی برسد که پدر فرزندش را بکشد، و یا راجع به مردار لاغری وضعف جسم و همانند آنها مطرح شده، وهمین طرز دراسلام بطور کلی درندگان و سباع تحریم شده، بذهن میآیدکه یکی از اسرارش پیدایش حالت درّندگی درانسان است، چون انواع غذا درروحیه مؤثراست.یا قرآن در مقام بیان حرمت شراب وقمار بازی و همانند آن بابیان مفاسدش، انسانها را متوجه حرمتش می نماید:
« »
۹۲- مائده
همانا غرض و خواست شیطان ایجاد عداوت و دشمنی است بوسیله ی شراب و قمار وبوسیله همین عمل شما را از یاد خداهم باز می دارد. پس آیا خودرا باز می دارید و می باشید از آنها که خود را باز داشته اند.
اخلاق دراسلام
قسمت ششم
حضرت آیت الله مشکینی
اختصاصی پاسداراسلام
امر دوازدهم
صفات متعلق احکام نیستند
درعلم اخلاق از واجب و حرام بحث نمی شود زیرا که وجوب و حرمت مربوط به افعال است خواه افعال قلبی باشد یا افعال جوارحی و بدنی و بهمین جهت در علم اصول عقاید از حرمت برخی عقیده ها و باورها و وجوب برخی دیگراز عقاید و باورها بحث میشود و همچنین در علم فقه، افعال بدنی، واجب و حرام مورد بحث قرار می گیرد.
بنابراین همیشه احکام واجب و احکام محرم و دیگراحکام فقط روی افعال میرود و افعال است که متعلق احکام تکلیفی و وضعی قرار می¬گیرد اما صفات انسانی متعلق وجوب وحرمت و احکام دیگر قرار نمی گیردوبه همین جهت درباب اخلاق که بحث ازصفات است مسأله وجوب وحرمت نیز مورد بحث قرار نمی گیرد.
درهمین رابطه در علم اصول بخشی است درباره حسن فعلی و حسن فاعلی و همچنین قبح فعلی وقبح فاعلی مبنی براین که احکام برحسن و قبح فعلی تعلق می -گیرد نه برحسن و قبح فاعلی و این بدانجهت است که صفات نفسانی خود به خود نه متعلق وجوب میشود نه متعلق حرمت ، مثلا حسد، و بخل و … همچنین تواضع و شجاعت و … صفات بد یا خوبی هستند که ممکن است درانسان وجود داشته باشند ولی خود این صفات خود بخود حلال وحرام نیستند و بخاطراین که مثلا شخصی صفت بخل دارد خداوند او را عذاب نمی کند مگران که آن اثر خارجی داشته باشد و این بخل باعث شود انسان واجبات انفاقی خودش را انجام ندهد و این اثر خارجی است که متعلق حرمت میشود و الا خود آن صفت فی نفسه حرمت ندارد یا وجود صفت حسد درانسان که طبق روایتی در همه افراد با شدت و ضعف وجود دارد به عنوان یک صفت نمیتواند متعلق حرمت باشد تا وقتی که منشأ یک عمل و فعل خارجی برعلیه محسود شود و آن فعل است که متعلق حکم شرعی میشود.
بنابراین صفات متعلق احکام نمیشوند خواه صفات حسنه یا صفات رذیله و بهمین جهت در علم اخلاق بجای بحث ازوجوب و حرمت از حسن و قبح بحث میشود.
درعلم اخلاق بحث میشود درباره اینکه فلان صفت، صفت حسن و خوب است و باید آنرا تحصیل یا تکمیل کرد و آن صفات دیگر زشت و قبیح است وباید از آنها اجتناب کرد، یا آنها را از صفحه قلب زدود.
گاهی هم دراخلاق از افعال بحث میشود و این بدانجهت است که گاهی صفات مولد افعال است و گاهی افعال مولد صفات چنانچه قبلا نیز به این مطلب اشاره کردیم مثلا صفت حسد ممکن است باعث شود که انسان دست به کار زشتی بزندو سخاوت موجب شود انسان کارنیکی را انجام دهدو در علم اخلاق بحث میشود که این صفتها این افعال را ایجاد میکند و طبعا آن افعال متعلق حکم شرعی میشوندو هم چنین ممکن است انسان صفت شجاعت را دارا باشد ولی با جدیت و زحمت و کوشش و برخلاف خواسته ی نفسش بکوشد این صفت را تحصیل کند و دراین صورت عمل سبب تولد صفت میشود. بنابراین افعال با صفات رابطه متقابل دارند گاهی افعال معلول صفات است وگاهی افعال خارجی علت برای حدوث و حصول باتقویت صفتها¬ی روانی میشوند. بنابراین اگر هم گاهی در علم اخلاق به این مناسبت از افعال و حرمت و وجوب آنها بحث میشود یک بحث اصلی نیست.
بعد از مقدماتی که دراینجا بیان کردیم بحث اخلاق را آغاز میکنیم گرچه شاید درآینده مقدمات دیگری را در خلال بحث اخلاق بیان نمائیم که هنگام تدوین مجموع این مباحث- که انشا الله به صورت کتاب در خواهد آمد –آنها را به مقدماتی که بیان کردیم ضمیمه خواهیم کرد.
تکبر
یکی از صفاتی که درانسان وجود دارد صفت کبراست که از صفات رذیله محسوب میشود، صفت کبر گاهی ممکن است که از شاخه های قوه غضبیه باشد و از آن نشأت بگیرد و دراین صورت انگیزه تکبران است که انسان می خواهد بر دیگران مسلط و غالب شود و آنان را تحت کنترل خود قرار دهد.
و گاهی صفت کبراز قوه بهیمیه نشأت میگرد و انسان از خوف این که منافع خودرا از دست بدهد از زیربارحق شانه خالی می کند و در هر صورت کبر عبارت از خود بزرگ دیدن است و این یکی از رذائل اخلاقی است.
در رابطه با این صفت، قرآن مجید سه گونه تعبیر دارد:
۱-کبر
۲-تکبر
۳-استکبار
کبر عبارت از ذات همان صفتی است که در نفس انسان وجود دارد و منشأ پدید آمدن افعالی دراین رابطه میشود و افعالی که از این صفت نشأت میگیرد تکبر یا استکبار نامیده میشود، بنابراین تجلی و ظهوران صفت درونی تکبر یا استکباراست .
تکبراز باب تفعل و استکباراز باب استفعال است که تکبرمرتبه اول و استکبارمرحله بالاتر تجلی و ظهور کبراست.
قبح صفت کبر نسبی است به این معنی که قبح این صفت و بروز آن نسبت به موارد، متفاوت است چرا که گاهی تکبر در برابرانسانهای معمولی است وگاهی تکبر و استکبار در مقابل فرستادگان خدا و پیامبران است و گاهی در برابر پروردگار عالمیان، پس همه این موارد کبراست، و بروز آن تکبر و استکباراست منتهی کبر و تکبر و استکبار دربرابرانسانها قبیح و نسبت به انبیاء و دوستان خدا دارای قبح بیشتری و نسبت به «الله» دارای قبحی عظیم است. تمام یا اغلب مواردی که خداوند متعال در قرآن کریم از کبر و تکبر و استکبار نکوهش فرموده است و برای آن وعده و وعیدهائی داده است مربوط به کبر و تکبر در مقابل خدا و اولیاء خداست . آیه ای که کبر را به عنوان یک صفت بیان داشته است آیه ۵۶ سوره غافرات: «اِن فی صُدُورِهِم اِلّا کِبر»
درسینه های آنان چیزی جز کبر نیست.
دراین آیه تصریح شده است که کبر به عنوان یک صفت در قلب و روان آنها است بنابراین از این صفت بعنوان کبر در قرآن یاد شده است.
همچنین درایات شریفه قرآن می بینیم نوعا تکبر و استکبار در مقابل خدا و رسول، خدا و انبیاء استعمال شده است، مثلا درایه ۳۵ سور ه صافات میفرماید»
•
درباره کفاری که در عالم قیامت مورد سرزنش و توبیخ قرار می¬گیرند میفرماید:(آنان کسانی هستند که وقتی در دنیا کلمه توحید به آنها عرضه شده و دعوت به توحید می شدند استکبار می ورزیدند)
و همان کبر درونی شان به ظهور می¬پیوست و از قبول حق امتناع می¬کردند.
آیه ۶۰ سوره غافر میفرماید:
«• »
همانا کسانیکه از عبادت (خضوع دربرابر من) استکبار می ورزند ذلیلانه وارد دوزخ میشوند.
آیه ی (۷۴) سوره ص میفرماید:
« »
جز ابلیس که استکبار نمود و در زمره کافران قرار گرفت.
مخالفت ابلیس را در برابر فرمان خدا استکبار ذکر می نماید.
آیه (۳۹) سوره قصص میفرماید:
فرعون خود ولشگریانش درزمین – درمقابل دعوت حضرت موسی-استکبار ورزیدند.
***
از امام زین العابدین (ع)نقل شده است که فرمود:
« اَوَّلُ ما عُصیَ اللهُ بِهِ الکِبر»
اولین چیزی که بدان نافرمانی و معصیت پروردگار متعال انجام گرفت، کبر بود.
حکیمی از حضرت صادق (ع) سؤال کرد:
کمترین الحاد- انحراف در عقیده –چیست؟
حضرت میفرماید : «اَلکِبرادناه»
کمترین الحاد تکبراست، تکبرانحراف از طریق مستقیم است آن هم تکبر دربرابر (الله) و رسالت و دستورات الهی اما کبر بربندگان خدا نیز از صفات زشت است و اگر به مرحله ظهور و عمل برسد از گناهان کبیره است.
***
گفتیم که کبر به عنوان یک صفت درونی از رذائل اخلاقی محسوب می¬شود لکن بروز و تجلی آن صفت درمقام عمل که همان تکبر و استکباراست اگر در برابر خداوند باشد دراین صورت موجب کفراست و چنانچه درمقابل بندگان خدا باشد و با ظهور و تجلی آن انسان مرتکب گناهان شود نتیجه آن فسق است بنابراین کبر که یکی از صفات رذیله است در مرحله ی ظهور و عمل گاهی سبب کفر و گاهی موجب فسق است به عبارت دیگراگر کبر در مرحله ظهور موجب مخالفت و نپذیرفتن خدا و دستورات واجبه و رسالت و اصول اعتقادات شود موجب کفراست و اگر در تکبر بربندگان خدا تجلی کند گناه و موجب فسق است.
موارد تکبر
موارد تکبر در مقابل مردم و مثالهای آن فراوان است انسان اگر خود را در برابر بندگان خدا بزرگ ببیند و دیگران را کوچک شمارد ممکن است کبراو در مثالهای زیر بارز شود.
انسانی که ازپذیرش راهنمایی و خیراندیشی دیگران سرباز زند و زیر بار ضوابط و مقرراتی که جامعه برعهده اوگذاشته نرود گرچه صلاح و خیراو درانها باشد.
انسانی که در جستجوی تفوق و برتری دیگران را با بدگویی تحقیر نماید و از این که خود را با مردم دریک ردیف ببیند رنج می برد و در مواردی که تقدم و تأخری در کار باشد مانند وارد شدن درمکانی یا نشستن در مجلسی، سعی مینماید مقدم و بالاتراز دیگران قرار گیرد و از اینکه از دیگران عقب بماند و یا در مکان پائین تر بنشیند احساس سنگینی و ناراحتی نماید.
انسانی که همواره انتظار دارد دیگران به او سلام کنند و خود در سلام پیشی نمی گیرد.
انسانی که هرگاه میخواهد دیگران را موعظه نماید با درشتی و تندی سخن می گوید(اذا وعظ عنف) و آنگاه که دیگری او را اندرز گوید خوشایندش نیست( و اذا وعظ عنف )و در دل میگوید توکه هستی که مرا موعظه می کنی و اگر کسی سخن او را رد کند ناراحت میشود و اگر سخن حقی را بشنود تسلیم شدن دربرابران برایش سنگین است و…
موارد مذکوره و امثال آن که در برخی موارد آن ممکن است گناه نباشد ولی دراکثر موارد گناه و موجب فسق میشود حکایت از وجود صفت کبر در درون چنین انسانی دارد.
و از این آثار و امثال آن می توان به وجود این صفت در درون یک انسان پی برد.
انسان می تواند با دقت و تامل در خود و دیدن آثار کبر در خویش از وجود مرض کبر در روانش آگاه شود.
***
از پیغمبر گرامی اسلام روایت شده است که فرمود:
«لا یَدخُلُ الجَنَّه َ مَن کانَ فی قَلبهِ مِثقالُ حَبَّه ٍ مِن خَردَلٍ مِن کِبر»
کسی که در دلش به اندازه حبه خردلی از کبر باشد دربهشت داخل نمیشود.
این مطلب هم هست که آیا منظور، دراین روایت فقط کبر و تکبر دربرابر خدا و رسول خدا است که موجب کفراست یا تکبر درمقابل مردم که باعث فسق است نیز مشمول این روایت میشود و چنین کسی نیز حق ورود دربهشت را ندارد. و به هرحال صفت کبر یکی از صفات نفسانی و روحی انسان است که از قوه ی غضبیه یا بهیمیه سرچشمه گرفته است و از مهمترین اموری است که انسان باید آن را مورد توجه قرار دهد و درازاله آن کوشش نماید .
ادامه دارد