16دسامبر/16

برگزیدگان

امیرالمؤمنین «ع»
«… ان الله عز و جل خلق خلقاً ضیّق الدنیا علیهم نظرا لهم فزهدهم فیها و فی حطامها، فرغبوا فی دار السّلام الذی دعاهم الیه و صبروا علی ضیق المعیشه و صبروا علی المکروه و اشتاقوا الی ما عند الله من الکرامه، و بذلوا انفسهم ابتغاء رضوان الله و کانت خاتمه اعمالهم الشهاده، فلقوا الله و هو منهم راض و علموا أن الموت سبیل من مضی و من بقی، و تزوّدوا لآخرتهم غیر الذهب و الفضّه، و لبسوا الخشن، و صبروا علی القوت، و قدموا الفضل و أحبّوا فی الله و أبغضوا فی الله عز و جل، اولئک المصابیح و اهل النعیم فی الآخره.
(امالی صدوق ص ۲۳۸)
خداوند بندگانی را آفرید که به خاطر مصلحت آن ها، آنان را در مضیقه دنیوی قرار داد، پس آنان را نسبت به دنیا و متاع بی ارزش آن پارسائی داد، و از این رو، آن ها به بهشتی که به آن جا دعوتشان کرده بود مشتاق شدند و بر تنگی معیشت صبر ورزیدند و سختی ها را تحمل کردند و به آن چه نزد خدا از کرامت ها است روی آوردند، و جان خود را برای به دست آوردن خشنودی خدا نثار کردند و پایان کارهایشان شهادت بود، پس به لقاء خدا رفتند در حالی که از آن ها راضی بود و دانستند که مرگ، راه گذشتگان و بازماندگان است. و لذا برای آخرتشان به غیر از زر و سیم توشه گرفتند، و لباس خشن پوشیدند و بر روزی کم صبر کردند و اموال اضافه خود را (در راه خدا) بخشیدند و برای خدا دوستی کردند و برای خدا دشمنی ورزیدند، همانا آنان چراغان روشنائی و اهل بهشت در آخرتند و السلام.

16دسامبر/16

پاسخ به نامه ها

تذکر
• از برادران و خواهران عزیز تقاضا می کنیم از طرح سئوال های مکرر خودداری فرمایند و پیش از طرح سئوال برای دریافت پاسخ به بخش «پاسخ به نامه ها» در مجله های گذشته مراجعه نمایند و در صورت عدم دریافت جواب، سئوال های خود را مطرح کنند.
• به سوالاتی که در مورد حوزه و شکایت از نهادها، دادگاه ها، ادارات و اشخاص می باشد پاسخ داده نخواهد شد. سئوال های حوزه را از شورای مدیریت حوزه مستقر در مدرسه فیضیه قم بپرسند و شکایت ها را به مقامات مسئول برسانند.
• لطفا تقاضای تهیه و خرید کتاب ننمایند زیرا برای دفتر مجله مقدور نیست.
• در صورت مکاتبه ضمن نوشتن آدرس دقیق پستی، حتماً نام کامل خود را نیز بنویسید زیرا فرستادن پاسخ خصوصی با پست، بدون نوشتن نام گیرنده، امکان پذیر نیست.
• آنان که تمایل به درج نام مستعار در مجله را دارند، حتما تذکر دهند. و نام مستعار را قید کنند. ضمناً عزیزانی که به هیچ وجه امکان نوشتن آدرس ندارند، پاسخ کوتاهی به سئوال ها و مشکلات آنان در مجله داده خواهد شد.

منطقه جنگی ـ برادر محمد رضا سربندی
۱- ممکن است پولی که دادگستری به آن اشخاص داده است از باب مضاربه باشد، بنابراین اشکال ندارد و به هر حال ما نسبت به اصل این مسأله استفتا خواهیم کرد ولی در هر صورت شما گناهی مرتکب نشده اید منتظر استفتا باشید.
۲- آن چه حضرت امام دام ظله در مورد اقتدا به روحانیون فرمودند، راجع به تعیین امام جماعت برای مساجد بود زیرا دست هائی مرموز در صدد بودند به این بهانه که روحانی بودن شرط امام جماعت نیست، رفته رفته آن ها را از این سنگر عظیم دور کنند و میان مردم و آنان جدائی بیاندازند و اما در جائی که جماعتی جمعند مانند جبهه و روحانی دارای شرایط موجود نیست نباید جماعت ترک شود و به هر کدام که شرایط امامت دارند می توان اقتدا کرد.
موسیان ـ برادر سید محسن موسوی
کسی که گناهی انجام می دهد که پوشیده است و علنی نیست، بازگو کردن آن برای دیگران غیبت است ولی اگر کار او علنی است و همه می دانند، گفتن آن غیبت به حساب نمی آید ولی انسان باید از عیب جوئی دیگران امتناع ورزد و به عیوب خود توجه کند.
تهران ـ خواهد پ، سید بهشتی
۱- نگاه کردن به عکس زن نامحرم اگر به قصد ارضاء شهوت باشد حرام است و اگر بدون این قصد باشد در صورتی که او را نشناسد اشکال ندارد و اگر بشناسد و آن زن، بی حجاب و بی بند و بار باشد باز هم اشکال ندارد ولی اگر زن با حجابی است که تصادفا عکس بدون حجاب او به دست این مرد نامحرم افتاده است نباید نگاه کند.
۲- هر مقدار که یقین دارید نماز و روزه از شما فوت شده باید قضا کنید و هر چه یقین ندارید لازم نیست. گناه نبودن موجب سقوط قضا نمی شود ولی در مورد کفاره، پاسخ مفصل است، آدرس بنویسید تا پاسخ خصوصی داده شود.
۳- نماز و روزه مستحبی برای کسی که نماز و روزه قضا بر ذمه او هست، اشکالی ندارد.
۴- فروختن آن سکه ها اشکال ندارد.
۵- اگر خواستگاری که برای شما آمده است، عرفا و شرعا لایق باشد، پدر نباید ممانعت کند ولی نصیحت ما این است که با ایشان تا حد مقدور مخالفت نکنید و اگر او اهل نماز و روزه است، مطمئن باشید روزی به اشتباه خود در مورد انقلاب متوجه خواهد شد انشاء الله.
تهران ـ برادر علی رحیمی
کتاب «بیست و سه سال» نوشته یک کافر دروغگو و دروغ پرداز است، بعضی از آن سخنان کفر آمیز را از پیش خود ساخته و بعضی را از دروغگویان دیگرگرفته و رونق داده است. رواج این کتاب ها در زمان طاغوت به امر استعمارگران و صهیونیست ها بوده است ولی اگر اکنون هم در بازار مشاهده شود از بی در و دروازه بودن مطبوعات ما است، نظیر آن بعضی کتاب های داستانی است که برای دانش آموزان نشر می شود و بسیار خطرناک است، بعضی از آن ها موذیانه بر علیه اسلام تبلیغ می کنند مانند کتاب «میشل استروگف» و امثال آن.
جزیره مجنون ـ برادر سرباز م ـ ق
۱- اگر می داند آب زیر انگشتر نرفته، وضو و نماز او باطل است، همچنین اگر نمی داند و شک دارد که آب زیر آن رفته است یا نه با علم به این که آن را حرکت نداده است، باید دوباره وضو بگیرد و نماز را اگر خوانده است اعاده کند.
۲- نمازی که نخوانده است به همان گونه که واجب بوده باید قضا شود یعنی اگر در سفر بوده است اکنون شکسته باید قضا کند چه در سفر باشد و چه در حضر و اگر آن وقت در سفر نبوده باید اکنون به صورت تمام قضا نماید چه در سفر باشد و چه در حضر.
شال قزوین ـ برادر عاملی
اگر شاگرد بالغ است، معلم می تواند از او کاری را درخواست کند که اگر او راضی شد انجام دهد و همچنین از لوازم او با اجازه وی استفاده کند، اما اگر بالغ نیست باید ولی او راضی باشد و در مورد استفاده از خدمت او باید ولی وی مصلحت او را در نظر بگیرد. در مورد هدیه شاگردان غیر بالغ اگر از مال شخصی آن ها است نمی تواند استفاده کند هر چند آن ها ببخشند و اگر از مال ولی آن ها است باید با رضایت ولی باشد و رضایت بچه کافی نیست و اگر استفاده کند مدیون است و ضامن.
کرج ـ برادر صادق، ع
آن کار را نکنید که جایز نیست ولی سعی کنید به وسیله محترمین محل پدر ایشان را قانع کنید که هر چه زودتر ازدواج رسمی بر قرار شود.
تبریز ـ برادر ورکاپ
خداوند توبه همه گنهکاران را می پذیرد انشاء الله، ولی شما باید به علاوه توبه، نمازها و روزه های گذشته را قضا کنید و کفاره دهید. در رابطه با دختر خواهرتان نیز وظیفه ای دارید که اگر آدرس بنویسید با ذکر مجدد سئوال پاسخ خصوصی داده خواهد شد.
اصفهان ـ برادر مجید بکرانی
۱- گریه کردن با صدا در نماز اگر برای از دست رفتن یک امر دنیوی مانند مال و فرزند و غیره باشد نماز باطل است و ا ما اگر از خوف خدا باشد اشکالی ندارد و همچنین اگر برای درخواست حاجتی از خدا است و لو آن حاجت امر دنیوی باشد نماز باطل نیست، البته نباید صدا به حدی بلند باشد که از حالت نماز گزار خارج شود.
۲- سئوال دوم شما در مورد نقش دین در زندگی انسان است. اولاً: انسان یک زندگی ابدی و جاوید دارد و فقط این چند روز زندگی دنیا نیست که گفته شود اگر دین هم نبود، مردم به زندگی روزمره خود ادامه می دادند. ثانیا: نقش دین در همین زندگی نیز بسیار مهم است، دین بهترین کنترل کننده احساسات و غرائز سرکش بشری است. دین از انسان یک پلیس نیرومندی در مقابل خودش می سازد و با به کار بستن دستورات فردی و اجتماعی دین می توان جامعه ای به وجود آورد که هر کس پلیس خودش باشد. دین بهترین بسیج کننده و انگیزه دهنده برای مقاومت مظلومان و مستضعفان تاریخ در برابر ستمگران و سرکشان است و دین بهترین روش برای کم کردن فاصله طبقاتی در جامعه را به کار می بندد که در عین حال مانعی در راه پیشرفت اقتصادی ایجاد نمی شود و استعدادها و لیاقت ها نیز به کار گرفته می شود و انگیزه مادی و معنوی برای تولیدگران باقی می ماند یا ایجاد می شود. نقش دین در همین زندگی دنیا خیلی بیش از آن است که در این بخش بشود درباره آن سخن گفت.
شیراز ـ برادر ، ر ـ ف
این کار شما خوب نیست که خانواده ای را این مدت معطل گذاشته اید و اکنون جواب منفی بدهید. خوب فکر کنید که هر کدام از دو طرف پاسخ عجولانه نباشد زیرا پذیرفتن این امر نیز با آینده نگری و اطمینان خاطر باید باشد که مبادا پس از ازدواج کار به جدائی بکشد، در هر حال اگر تمایلی به ایشان ندارید بدون جهت، خود و آن ها را معطل نکنید.
سقز ـ خواهر، ک ـ ش
ازدواج کنید و در عین حال به فکر خانواده بی بضاعت خویش باشید و اما تأخیر ازدواج هیچ مصلحت نیست.
اهواز ـ برادر رزمنده علی ـ ع
عمل آن ها در آن صورت جایز نیست ولی شما فقط به خود آن ها تذکر دهید و کسی را مطلع نسازید.
شادگان ـ برادر حسن
۱- آری ممکن است.
۲- تعزیر دارد ولی نباید خود را معرفی کند.
۳- و ۴- پاسخ آن ها مفصل است و این بخش را گنجایش نیست.
۵- بستگی به نیت او و فضل و کرم خدا دارد.
منطقه جنگی ـ برادر سرباز ک ، هـ
پشیمانی از این جهت اثری ندارد فقط از جهت رفع عقاب اخروی انشاء الله مفید است ولی اگر در اصل، شک در دخول داشته باشید ازدواج اشکالی ندارد و اما اگر اصل آن قطعی باشد به هر مقدار باشد ازدواج جایز نیست و باطل است یعنی اگر عقد کنید، آن زن همسر شما نمی شود.
منطقه جنگی ـ برادر محمود کیانی
آن شخص دیوانه است و به همین دلیل از زندان آزاد شد و پاسخ دیوانگان فقط تضییع وقت است.
شیراز ـ برادر، م ـ د
بررسی آن امر برای شما جایز نیست. و واجب است که به آن شک اعتنا نکنید نه قبل از نماز و نه بعد از آن و نه در هر حال دیگر هر چند احساس کنید که بول خارج شده است، این احساس ها ـ طبق روایات ـ یک منشأ شیطانی دارد.
سمنان ـ برادر ، ح ـ ک ـ م
۱- سودهای بانک که در زمان طاغوت و پس از آن دریافت کرده اید حرام است و در مورد تکلیف آن ها استفتائی پخش خواهد شد انشاء الله.
۲- اگر جزء لوازم زندگی او است خمس ندارد.
۳- پدر و مادر واجب النفقه هستند و اگر در منزل جا دادید در صورت احتیاج آن ها نمی توانید کرایه بگیرید.
نجف آباد ـ برادر علی رضا رجائی
بسیار شنیده می شود که در مورد تصادف ماشین و مانند آن، برخی چنین خیال می کنند که پول گرفتن از شخص مقصر تاوان است و جایز نیست زیرا عمداً این کار را نکرده است. این مطلب کاملاً غلط است زیرا گرفتن تاوان جایز است و پرداختن آن به شخص زیان دیده واجب می باد برای روشن شدن مطلب، خوب است بدانید که حتی بچه کوچکی که به سن تکلیف نرسیده و هیچ گناهی ندارد، اگر مثلا سنگی پرتاب کند و شیشه ای را بشکند باید پس از رسیدن به سن تکلیف، قیمت آن را بدهد اگر ولی او نپرداخته باشد. بنابراین گرفتن تاوان از کسی که ضرر وارد کرده جایز است. و همچنین پولی که بیمه طبق قرار داد می پردازد اشکال ندارد.
قم ـ خواهر د ـ ف
نصیحت پدر و مادر خویش را گوش کنید و بدون رضایت آنان به این کار اقدام ننمایید.
سوسنگرد ـ برادر رزمنده، ع صالحی نژاد
۱- پاسخ به سئوال اول شما در همین بخش یا در ماه آینده خواهد آمد.
۲- حد زدن در موارد مختلف فرق دارد، در بعضی موارد دستور این است که به شدت هر چه تمامتر باید زده شود و در مواردی چنین نیست.
۳- آن چه یقین ندارید که آواز مناسب مجالس لهو و عیاشی است اشکال ندارد ولی احتیاط، خوب است.
۴- امیدواریم امکانات برای منتشر شدن بیشتر مجله فراهم آید. از لطف شما سپاسگزاریم.
منطقه جنگی ـ برادر سرباز علیرضا ـ خ
هدیه ای که فرستاده اند مال شما است و هیچ اشکالی ندارد و رد کردن آن خوب نیست.
بازار جمعه ـ برادرم ـ خ
آن ازدواج جایز است، نگران نباشید.
قزوین ـ برادر، م ـ آ
آن عمل مضر و حرام است، از آن اجتناب کنید. تنها راه حل برای شما ازدواج است و وقت آن هم رسیده شما اشتباه می کنید که خیال می کنید هنوز زود است.
تهران ـ برادر الف ـ ی
شما ظاهراً اشتباه می کنید ولی به هر حال چون وضع خود را کاملاً ننوشته اید نمی توانیم پاسخ کامل بدهیم. باید به پزشک بیماری های مقاربتی مراجعه کنید و اگر نمی توانید آدرس خود را با ذکر مجدد سئوال بنویسید تا پاسخ خصوصی داده شود.
تنکابن ـ برادر، د . د
آن شخص به هیچ وجه حق ندارد در این ازدواج دخالت کند، شما محکم بایستید و مأیوس نشوید. اگر یک مسئول به کار شما رسیدگی نکرد ـ که باید بکند ـ تعقیب کنید و از جای دیگر و مقام بالاتر استمداد نمائید.
تهران ـ برادر، الف
۱- وضع شما طبیعی است و مشکلی پیش نخواهد آمد انشاء الله، در صورتی که با مشکلی مواجه شدید با ذکر آدرس نامه بنویسید تا پاسخ خصوصی داده شود.
۲- کسی که قرائتش صحیح است نمی تواند به کسی که قرائتش صحیح نیست اقتدا کند.
۳- پولی که سال بر آن گذشته خمس دارد، و لو قصد داشته اید، با آن مصالح منزل بخرید.
۴- می توانید در نزدیکترین حوزه مقدمات را بخوانید و سپس به قم مشرف شوید.
۵- آن خواب ها دلیل صفای باطن و ایمان شما است.
منطقه جنگی ـ برادر یوسف بیاتی
لطفا سئوال خود را روشن تر بنویسید.
زرند کرمان، برادر علی باصره
برنامه های سرگرمی اگر مشتمل بر خلاف شرعی نباشد، اشکال ندارد.
رزوه، فریدن ـ برادر محمد رضا ارژندی
۱- بیت المقدس به دست حضرت داود و سلیمان علیهما السلام ساخته شد و هم اکنون برای مسلمانان و مسیحیان و یهودیان جای مقدسی است و قبل از کعبه قبله مسلمین بوده است.
۲- پاسخ سئوال دوم در مجله شماره ۳۰، مقاله استاد شهید مطهری آمده است.
۳- در صورت نیاز جبهه، بر همه واجب است به جبهه بروند و آن بر همه کارها مقدم است.
تهران ـ برادر حسین ثامتی
۱- دانستن معنای حمد و سوره و سایر اذکار در نماز بسیار خوب است ولی ندانستن آن نماز را باطل نمی کند.
۲- ذکر یعنی یاد خدا کردن، هر جمله ای که در آن یاد خدا است ذکر است مانند سبحان الله، الحمد لله ، الله اکبر، لا اله الا الله و غیره.
۳- اگر کسی ذکر رکوع و سجود را اشتباها غلط بخواند و پس از سر بلند کردن متوجه شود نمازش صحیح است و چیزی بر او نیست. و در قنوت هر دعائی کافی است.
۴- دعای چهل مؤمن در نماز وتر برای زنده و مرده، شهید و غیر شهید خوب است
توکل آباد کهیزج ـ برادر، ح ـ م
ازدواج دائم مسلمان با کافر جایز نیست ولی اگر مسلمان منحرف باشد یا نماز نخواند و امید هدایت او باشد اشکال ندارد.
لنجان سفلی ـ برادر سید جواد موسوی
هر کس در هر جا هست طبق افق همان جا باید نماز بخواند و وقت روزه امساک کند و مغرب افطار کند نه طبق افق جائی دیگر و لو صدای اذان آن جا را از رادیو بشنود! و فرقی بین اهل اینجا و آن جا هم نیست، به علاوه این که اذان رادیو اعتبار شرعی ندارد، باید یقین به وقت کنید.
رودسر ـ برادر حسن ـ ب
۱- آن نمازهائی که یقین دارید قبل از وقت خوانده اید باید قضا کنید.
۲- با تیمم بدل از غسل جنابت می توان نماز خواند و با وضو یا تیمم بدل از آن لازم نیست
۳- هر کس وقت جان دادن به فکر بازماندگان خویش می افتد و هیچ لطمه ای در این امر به مقام شهید وارد نمی شود.
۴- طبق فتوای امام، نقاشی موجود زنده حرام نیست ولی مجسمه سازی حرام است.
۵- غنا و موسیقی که حرام است آن آهنگ و موزیکی است که موجب طرب و مناسب مجالس لهو و عیاشی باشد، در غیر این صورت اشکالی ندارد.
برادرش ـ الف
آن کار گناه نیست ولی کراهت شدید دارد یعنی بهتر است ترک شود.
شوشتر ـ برادر کرمعلی اکبری
۱- تمام آن صحبت ها در مورد نحوست ایام و غیب گوئی و اخبار از آینده که نقل کرده اید، سخنان پوچ و بی اساسی است، اگر بنا باشد تمام آن روزها برای همه کارها نحس باشد، زندگی فلج خواهد شد.
۲- فلسفه احکام را ما نمی دانیم. و در مورد آن حدیث به شماره های پیشین مجله مراجعه کنید.
بروجن ـ برادر محمد نقیمی
آنگونه افراد که چنان نقصهائی دارند، دلیلی ندارد که ازدواج کنند.
دستگرد چهار محال و بختیاری ـ برادر، ا ـ ک ـ د
به امام جمعه محل مراجعه کنید
فیروز آباد فارس برادر، م ـ مرادی
۱- ما فعلا برنامه ای برای بررسی کتاب ها نداریم
۲- چنین نیست که هر چیزی به نفع مستضعفان باشد حتماً اسلامی است مثلا اگر اموال دیگران را ولو از راه حلال به دست آورده باشند بگیرند و بین فقرا تقسیم کنند خیلی به نفع آنان است، آیا این اسلامی است؟! فقهای شورای نگهبان نمی توانند در بررسی قانونی، نفع و ضرر گروه ها را مد نظر قرار دهند بلکه تنها اسلام و قانون اساسی را ملاک قرار می دهند.
رشت ـ برادری سید ولی میرباقری
با آن مرکز تماس بگیرد و درخواست فهرست انتشارات کنید.
مسجد سلیمان ـ برادر سرباز ، ج ـ ح
۱- این امری طبیعی است و ناراحتی ندارد ـ برای نماز غسل کنید.
۲- ازدواج خجالت ندارد، سن شما کم نیست بلکه مقداری دیر هم شده است، هر چه زودتر اقدام کنید.
تنکابن ـ برادر، س ـ ش
۱- شخصی که عادل نیست نباید به او اقتدا کرد حتی به صورت ظاهر زیرا این کار شهادت به عدالت او است و اگر کسی به صورت ظاهر در جماعت حاضر شده و اقتدا نکرده و قرائت نماز مغرب و عشا و صبح را آهسته خوانده است باید نمازش را اعاده کند.
۲- در عدالت امام جماعت، حسن ظاهر کافی است اما اگر حسن ظاهر نیز ندارد و در عدالت او شک دارد نمی تواند به او اقتدا کند.
۳- اگر در نظر او حق با آن طرف است کار درستی انجام داده و اگر اشتباه کرده است خلاف عدالت نمی باشد
اصفهان ـ برادر سعید ـ ف ـ د
۱- قطع رحم نکنید ولی سعی کنید در مجالس که مستوجب گناه است شرکت نکنید مگر اینکه بتوانید با ارشاد، آنان را هدایت کنید.
۲- کفر موجب حبط و نابودی عمل است. سهل انگاری در نماز علامت ضعف ایمان است.
سمیرم ـ برادر حسین بخشش
۱- تمایلات و غرایز انسان مفید و لازمند ولی انسان باید آن ها را تعدیل کند و در موارد صحیح از آن ها استفاده کند.
۲- با افراد معمولی که به دلیل تبلیغات سوء یا نارضایتی های اداری و مانند آن مخالف انقلاب هستند باید با ارشاد و راهنمائی و اخلاق خوب برخورد کرد.
نقده ـ برادر، ر ـ ن ـ پ
کیفیت نماز شب را در حاشیه مفاتیح الجنان بخوانید.
همدان ـ برادر سرباز احد مجلد نوبری
منظور از حدیث «اعمل لدنیاک کانک تعیش ابدا و اعمل لآخرتک کانک تموت غدا» این است که اگر عمل برای غرض دنیوی می خواهی انجام دهی، در آن عجله نکن و چنین فرض کن که تو جاویدانی و فرصت برای انجام آن زیاد داری و اگر برای غرض اخروی است، آن را به تأخیر میانداز و فرض کن که فردا مرگت فرا می رسد و موفق نمی شود، البته منظور از کارهای دنیوی آن کارهائی است که با غرض اخروی و قصد الهی نباشد و اما اولیای خدا که همه کارشان برای آخرت و رسیدن به اهداف اخروی است، مورد این سخن نیستند.
منطقه جنگی ـ برادر رزمنده سید علی موسوی
۱- آری پیامبر اکرم نیز بر خودش صلوات می فرستاده است
۲- کتاب های آن شخص دارای افکار التقاطی است و گمراه کننده می باشد.
۳- ما برنامه ارسال کتب نداریم.
طاهر آباد کاشان ـ برادر احمد طاهری
۱- قی در نماز مبطل نیست ولی باید آن چه در دهانش مانده خارج سازد و فرو نبرد.
۲- در تقدیر خداوند اجباری نیست که انسان چگونه عمل کند بلکه در تقدیر خداوند این است که انسان مختار باشد و این یک امر وجدانی است. ما می بینیم که هر چه انجام می دهیم می توانیم آن را ترک کنیم و هر چه ترک کنیم می توانیم آن را انجام دهیم.
آبدانان ـ برادر ،ج ـ س
آن مطلب قطعی نیست و شما نسبت به او بدگمانید و بر فرض که چنین چیزی واقع شده باشد شما دلیل بر آن ندارید و نمی توانید از او شکایت کنید. به هر حال غصه نخورید که نتیجه ای ندارد بلکه سعی کنید از او دور شوید و به همسرتان وفادار باشید که او گناهی نکرده است.
تهران ـ برادر، ع ـ د
آن چه درباره ازدواج نوشتیم صحیح است و اگر ازدواج برای شما مایه آسایش و آرامش نبوده از بی توجهی شما به انتخاب فرد مناسب ناشی شده است. یکی از اندیشمندان می گوید: قبل از ازدواج باید چشم خود را خوب باز کنید و پس از آن چشمان خود را ببندید. منظور این است که ابتدا خیلی دقت نموده و سعی کنید فرد مناسب و شایسته ای انتخاب نمائید ولی به هر حال پس از ازدواج، خواهید دید که صد در صد مورد رضایت شما نیست آن گاه باید چشم خود را ببندید و نقص های او را نادیده بگیرید و سعی کنید با تفاهم و کم کردن توقعات با هم کنار بیائید. البته در اسلام آخرین راه حل طلاق است ولی نباید به این راه حل متوسل شد مگر آن وقت که همه نصیحت ها و وساطت ها و تهدیدها و شکایت ها مفید واقع نشود. این چهار جهت را به ترتیب ملاحظه کنید: ۱- نصیحت با خوشرفتاری و با زبان دوستان و مهربانی و محبت و عطوفت تمام. ۲- وساطت بزرگترها، پدر و مادر طرفین، محترمین فامیل از زن و مرد. ۳- تهدید به طلاق. ۴- در مورد عدم رعایت حقوق همسری، آخرین حربه را شکایت به دادگاه مدنی قرار بدهید. و اگر خدای نخواسته همه این راه ها مفید نبود راه حل نهائی شما طلاق است که بدترین حلال ها و راه حل ها است.
فلاورجان ـ خواهر منیژه ـ ک ـ ی
آن ازدواج هیچ اشکال شرعی ندارد ولی از جهت قانونی باید به دادگاه مدنی مراجعه کنند.
تهران ـ برادر، ک ـ سهرابی
توبه کنید، خداوند می پذیرد، هیچ امر دیگری بر شما واجب نیست. نگران نباشید انشاءالله کار مهمی که عواقب سوء داشته باشد صورت نگرفته گر چه شما توضیح نداده اید.
منطقه جنگی ـ برادر نبی الله غ ـ د
توبه کنید و از خداوند عفو و بخشش طلب نمائید، خداوند بخشایشگر و مهربان است و توبه گنهکاران را می پذیرد و در این مسائل، حقی از دیگری بر گردن شما نیست، آسوده خاطر باشید.
تهران ـ برادر حبیبی قانع
منظور ما از بی دلیل بودن دود کردن اسپند، عقیده عامیانه در مورد دفع چشم زخم است نه آثار بهداشتی آن.
نکاء مازندان ـ برادر ( ص ـ ق)
۱- فاعل نمی تواند با دختر یا خواهر یا مادر مفعول ازدواج کند ولی عکس آن جایز است.
۲- در مورد سئوال دوم آن عقد در هر دو صورت صحیح است.
جویم فارس ـ برادر محمد علی شرفی
ما اطلاعاتی درباره آن عشیره نداریم. آن کتاب دربازار فراوان است، مراجعه کنید.
خم پیچ خوانسار ـ برادر علی طبرزدی
چنین شخصی معذور است و لازم نیست به جبهه برود.
میمه اصفهان ـ برادر حسن زاهد
اگر فیلم، مذهبی و برای تبلیغ و ارشاد باشد و مشتمل بر امور مخالف شرع نباشد، ارائه آن در مسجد اشکالی ندارد زیرا آن هم مانند هر کار تبلیغی دیگر، یک امر مذهبی است و جای آن می تواند مسجد باشد ولی در تشخیص موضوع باید دقت شود و هر فیلم انقلابی را نمی توان مذهبی و موافق شرع دانست.
کردستان ـ برادر رزمنده محمد تقی عبد اللهی
اگر با حقوق ماهیانه تان لوازم زندگی آینده را بخرید خمس ندارد ولی اگر عین پول را نگهدارید برای ازدواج و سال بر آن بگذرد، خمس آن واجب است.
خیمنی شهر ـ برادرم ، ر، سلطانی
در مورد سئوال، ازدواج صحیح است گرچه احتیاط در ترک آن است.
قم ـ برادر، ع ـ ل
همه واجبات و تکالیف الهی مهم است ولی ممکن است گفته شود، اهم واجبات حفظ دین است زیرا هر واجبی در صورتی که خطر برای جان داشته باشد ساقط می شود ولی حفظ دین اگر متوقف بر گذشتن از جان باشد واجب است فداکاری شود. آن قدر این جهت مهم است که انبیاء و اولیا جان خود را در این راه فدا کردند. از طرفی دیگر، همه محرمات و منهیات الهی مبغوض است زیرا طغیان و سرکشی بر مولی است ولی ممکن است گفته شود: مبغوضترین محرمات، شرک است زیرا خداوند می فرماید: «ان الله لا یغفر ان یشرک به و یغفر ما دون ذلک لمن یشاء» خداوند شرک را نمی بخشد ولی هر گناهی به جز آن اگر بخواهد می بخشد. البته مراد بخشیدن بدون توبه است زیرا با توبه بشرک هم بخشیده می شود. باید توجه داشت که ممکن است مراد از شرک یک معنای عامی باشد نه فقط بت پرستی.
قوچان ـ برادر داریوش . ش
اگر دخول انجام نگرفته یا یقین ندارید که واقع شده ازدواج جایز است.
نوشهر ـ برادر گ . ر
بسیاری از روایت آن کتاب معتبر نیست. در رابطه با آن امر وجهات حرمت و جواز آن به رساله مراجعه کنید.
روستای گاوسوار ـ برادر ع ـ ر
در صورت مزبور ازدواج اشکالی ندارد.
کردکوی ـ برادر م ـ ی
امضای جعلی خلاف مقررات است و جایز نیست شما باید طبق مقررات آن فرم را تهیه کنید.
دزفول ـ خواهر، ا:
از روزی که یقین به شهادت ایشان پیدا کردید، مقدار چهار ماه و ده روز که گذشت می توانید ازدواج کنید و هیچ کس نمی تواند مانع شما شود.
هفتگل ـ برادر عبد الکریم لرکی، رفسنجان ـ برای سید ابوالقاسم هاشمی:
سئوالات خود را از دفتر استفتاء امام بپرسید.
خوی، برادر حسن الله یاری، مشهد ـ برادر ع . ب. استاد، اراک ـ برادر علی. د، جبهه جنوب ـ برادر ق. محمد. ت ، قوچان ـ برادر م . ن ، آستانه اشرفیه ـ برادر ز. ج ، شوشتر ـ برادر سید محمد قاضی مرعشی
لطفا آدرس دقیق پستی با نام کامل خود را همراه با ذکر مجدد سوالات بنویسید تا پاسخ خصوصی داده شود.
باختران ـ خواهر ش ـ ر:
حالتی که مشاهده می کنید غسل نمی خواهد. اگر می توانید آدرس بدهید، جواب مفصل ارسال شود. برادران و خواهران:
قم ـ اسلامی، کاشان ـ نظام الدین لسان ، گرگان ـ ک. ع، کرج ـ علی کیا پاشا، تهران ـ سید محمد میروکیلی ، اردبیل ـ قدر منور، ایلام ـ محمد احمدی، اهواز ـ محمد جواد چراغچی، گرگان ـ محمد رضا غفاری زنوز، زازدان ـ فرج الله مختاری ، بوشهر ـ حسین شش بلوکی، اصفهان ـ غ. رن، ساری ـ قاسم اخوان، تهران ـ بابا گلی، لامرد ـ عبد الحسین قره پور، جبهه جنوب، ص . ب، اهر ـ شیخ الاسلامی، آبدانان الف ح ، جبهه جنوب ـ عباس مبینی، آستانه اشرفیه ـ جواد جلالی، سر پل ذهاب ـ ابراهیم برزگر، تهران ـ هدی مبارکی، سر پل ذهاب ـ سر تیپ سلیمانی، تهران ـ سازمان عقیدتی سیاسی نیروی هوائی، دزفول ـ مجید تهرانی، باغبادران ـ حمید بهادران، تهران ـ طاهره حقی، اهواز ـ جعفری، اصطهبانات ـ قدرت حفاری، دهلی نوـ ح. جهانبخت.
از نامه ها، مقالات ،اشعار، انتقادها، پیشنهادها و عکس های ارسالی شما عزیزان تشکر و سپاسگزاری می کنیم، امید است که بیش از این ما را مورد لطف قرار دهید.

16دسامبر/16

(۷) تیر حرکتی شتابان در روند انقلاب اسلامی

حادثه هفتم تیر، مانند دیگر حوادث و رویدادهای انقلاب اسلامی، دارای دو ویژگی است، که شاید در این حادثه نمایان تر و روشن تر باشد.
۱- ویژگی زیان بار:
این ویژگی منفی، که در لحظاتی زیان بار و برای همیشه دردناک و اندوهگین می باشد، همان از دست رفتن و شهادت هفتاد و سه درخت پر بار انقلاب است که بدون شک وجود آن ها ـ آن هم در آن فترت تاریخی که عناصر پلید و دست نشانده در پی نابودی انقلاب بودند ـ برای راهنمائی مردم و جلوگیری از نفوذ شیطان صفتان و بازسازی اندیشه های طاغوت زده و تربیت میوه های نورسیده اسلام، بسیار مفید و لازم بود، و در یک لحظه سیاه توسط دشمنان انسانیت در خون مقدس خود غلطیدند و آن فاجعه بی نظیر به وجود آمد.
گرچه آن عزیزان برای رسیدن به مراد، با خون خود وضو گرفتند و رستگارانه با لبخند به لقای خدای خود شتافتند و از آن دردها، رنج ها، تهمت ها ، ناسزاها، دوروئی ها و سختی ها راحت شدند و برای همیشه از دیدن آن چهره های غلط انداز چندش آور که همچون آفت به شاخ و برگ های انقلابمان چسبیده بودند، رهائی یافتند، ولی در هر صورت، پیدایش دوباره چهره هائی مصمم، متعهد، کوشا و دانشمند چون بهشتی و محمد منتظری و دیگر یارانشان برای جهان، بسیار مشکل و شاید محال باشد.
از سوئی دیگر، چون چندان زمانی بر انقلاب اسلامی نگذشته بود، چنین پیش آمد ناگواری برای ملت ستمدیده ای که تازه از چنگال خونین آمریکا رهائی یافته و از زیر چتر خون باران پهلوی و عمالش بیرون آمده بود، غیر منتظره بود امام با آن روح قوی و استوار خویش، با چند کلمه تمام نگرانی هائی که به نظر می رسید گریبانگیر انقلاب شاید شده باشد، زدود و با دم مسیحائیش دوباره، نیرو و توان را به روان های ملول بازگرداند و به مردم فهماند که این پیش آمد غیر منتظره نبوده است، و آنان را دعوت به صبر و بردباری نمود و از آن ها خواست برای هر پیشامدی هر قدر سنگین، در راه خدا و برای رسیدن به آرمان امام حسین (ع) باید تحمل کنند و خلاصه: همه باید خود را آماده فداکاری و جانبازی در مسلخ عشق بنمایند.
۲- ویژگی مثبت:
یکی از اشتباه های دشمنان ما ـ که همچنان ادامه می دهند ـ این است که می پندارند با انفجارها، کشتن ها و جنگ می توانند ملت انقلاب کرده ای را که همچون کوه استوار و پابر جا است، به زانو در آورند.
طرد عوامل خود فروخته
این اشتباه بزرگ آنان را واداشت که توسط چند عامل خود فروخته حسود، آن همه حادثه و از همه فجیعتر و هولناک تر فاجعه هفتم تیر را به وجود آورند و برای چند صباحی ـ به خیال خود ـ خوش بگذرانند ولی چقدر این اندیشه اشتباه به در آمد هنگامی که دیدند، یک پارچه ایران به صدا در آمد: دشمن در چه فکریه / ایران پر از بهشتیه. مشت های فشرده شده، این بار محکم تر و مصمم تر به هوا بلند شد و به سوی دشمنان آن چنان نشانه رفت که دیگر از نفس کشیدن در ایران هم ناامید شدند، و به ناچار در ریخت و لباس زنان، با قیافه هائی مبدل از ایران رانده شدند و این از نتایج بسیار مثبت و سازنده فاجعه هفتم تیر بود.
آبدیده شدن ملت
یکی دیگر از آن نتایج مثبت، همین آبدیده شدن و بردبار شدن ملت بود. شاید هر چقدر هم آیات تواصی به صبر و تواصی به حق خوانده می شد و هر چه شعار کوبنده داده می شد، چون از حد زبان نگذشته بود، آن قدر مؤثر نمی شد که این فاجعه تأثیر گذاشت. البته ملت ما سختی ها و مصیبت های زیادی در این چند سال قبل از انقلاب دیده بود ولی باز هم چنان نبود که همه را به حرکت و گذشت وادارد. روزی که این حادثه رخ داد، صد و هشتاد درجه، قدرت تحمل بالاتر رفت و روح فداکاری در مردم به صورتی اعجاب انگیز پرورش داده شد. البته در ساعت های اولیه حادثه، سنگینی و هول آن به قدری زیاد بود که در برخی چهره ها، تا اندازه ای یأس و نومیدی دیده می شد، اما ساعت هائی نگذشته بود که آن سخنان نیرو بخش امام، یأس ها را به امید و ضعف ها را به قوت تبدیل نمود، به گونه ای که دیگر برای همیشه واکسینه شدند و تندباد حوادث دگر بار نخواهد توانست، کوه های عزم و تصمیم آنان را به لرزه در آورد و آن ها را از ادامه راه پر پیچ و خم پیروزی تا نهایت باز دارد.
بیداری اغفال شدگان
همچنین، از نتایج مثبت و ارزنده این شهادت ها، توجه گسترده طیف اغفال شده ملت بود به سوی روحانیت و اسلام. ما همه شاهد بودیم که تبلیغات مسموم و پلید روزنامه های عوامل خود فروخته از قبیل «انقلاب اسلام»! و «میزان» روحیه های بسیاری از مردم معمولی را چنان تغییر داده بود که خیال می کردند بهشتی و بهشتی ها برای ریاست و جاه و مقام تلاش می کنند! و از این رو چه فحش ها و تهمت ها و ناسزاها که نمی داند و چه کمک ها به ملی گرایان و وابستگان آمریکائی که نمی کردند. و گرچه با بحث کردن، ممکن بود بسیاری از آنان به سوی حق بازگردند ولی مگر امکان داشت با تک تک افراد بحث و گفتگو کرد. این بود که فاجعه ۷ تیر به اندازه ده سال تبلیغ مستمر و سازنده و مفید تأثیر داشت، و ما خود دیدیم، در روز تشییع پیکرهای پاک آن عزیزان، بیشتر این افرادی که از آن طیف اغفال شده بودند، با شور و حماسه ای بی نظیر شرکت کردند و از گذشته خود پشیمان شدند و دانستند که تبلیغات معاویه ها چیزی جز مسخ حقایق نبوده است وعلی (ع) را که می گفتند نماز نمی خواند! چطور در محراب مسجد و در حال نماز کشته می شود؟! و بهشتی و یارانش که به زعم باطل آنان از سوی ابرقدرت ها تغذیه می شوند، چگونه در حین انجام وظیفه الهی، به دست عوامل مزدور ابرقدرت ها، مظلومانه به شهادت می رسند.
چگونه ممکن بود، در ظرف چند لحظه ۳۰ میلیون دیده، بر مظلومیت آیت الله شهید بهشتی و یارانش اشک بریزد، نه تنها اشک زاری که اشک انتقام از دشمنان، اشکی که می بایست سیل شود و به راه افتد و ایران را از هر عنصر ناپاکی پاک سازد و کشور امام زمان (ع) را از دشمنانش تخلیه کند؟ آری اگر چنین رویدادهای ناخواسته ای نبود، چنان حرکت های خواسته ای پیدا نمی شد. همواره جنبش ها زائیده ستمگری ها بوده است و در انقلاب ما این علت و معلول، به صورت محسوس و ملموسی نمایان بود.
هفتاد و دو مظلوم و یک مظلوم
امام لقب شهید مظلوم را بر آیت الله شهید بهشتی گذاشت و به حق لقب به جائی بود، و گرچه او در زندگی مظلوم زیست که در شهادتش نیز مظلوم بود، و اینچنین بودند یاران باوفایش که همراه او به شهادت رسیدند. با اینکه شهید بهشتی و شهید محمد منتظری دو الگوی بارز از شهدای هفتم تیر هستند و هر گاه نامی از این حادثه به میان می آید، از این دو شخصیت محبوب و بی نظیر به عنوان اسوه سایر شهیدان یاد می شود ولی در حقیقت تمام آن هفتاد و چند شهید مظلومند زیرا اگر هر یک به تنهائی شهید شده بود، بیشتر می درخشید و بیشتر از او تجلیل به عمل می امد و مردم قدر او را بهتر می دانستند، حتی خود شهید بهشتی و شهید محمد منتظری نیز از این بابت مستثنی نیستند چرا که اگر هر یک از این دو بزرگوار به تنهائی شهید شده بود، شخصیتش نمایان تر می شد و باید اعتراف کرد هنوز زود است مردم ما این دو چهره تابناک را بشناسند.
از این رو این شهیدان، چه در زندگی و چه پس از شهادت مظلوم هستند و قدر آنان برای همگان ناشناخته است، لذا چه بهتر اگر صدا و سیما و مطبوعات برنامه هائی گسترده¬تر در معرفی و تجلیل از تک تک این افراد برجسته به عمل آورند و یاد آنان را همواره گرامی بدارند.
درود بر روح و روان این شهیدان زنده ای که زندگی آنان خدمت و مرگشان افتخار و نامشان جاوید و یادشان یادآور قیام لله است. درود بر شهید مظلوم آیت الله بهشتی، جاودانه مردی که همچون حمزه سید الشهدا در راه انقلاب نوپای اسلامی با دشمنان دیو سیرت مبارزه کرد و مرگش آنان را از ایران راند. درود بر شهید محمد منتظری، پیکارگری که در راه هدف سر از پا نمی شناخت و همچون شمعی برای اسلام سوخت و در راه الله جان باخت. درود بر تمام شهیدان هفتم تیر از امروز تا روز موعود.

16دسامبر/16

ارزش ها و مکتب ها عوامل موفقیت نسبی مارکسیسم

به قلم یکی از دانشمندان
قسمت پنجم
در خصوص بخش دوم از عوامل موفقیت نسبی مارکسیسم، اولین مطلبی که بایدمورد توجه قرار گیرد این است که در این نقادی ها ما نمی خواهیم بگوئیم مارکس و انگلس و رهبران دیگر مارکسیسم افرادی کودن و پخمه و بی عرضه و … بوده اند و اصلاً نمی فهمیده اند بلکه مقصود این است که صلاحیت آن ها در سطحی که آن ادعای بزرگ و عظیمشان قرار دارد نیست چه تأسیس مکتب کامل آن هم مکتبی در نقطه مقابل تمام ذخائر انسانی، در حد این افراد خیلی بالاتر است. والا این را نمی شود منکر شد که مارکس و دوستان و بعضی از پیروانش در مقایسه با بسیاری دیگر از رهبران فکری و سیاس اروپا برجستگی های فراوانی داشته اند. اینها افراد زیرک و کاردان و فرصت شناس و موقعیت سنج و پر مقاومت و پر تلاشی بوده اند.
موقعیت را خوب درک کرده اند. نقاط ضعف و قدرت جامعه را تا حدودی بررسی کرده اند. احساسات و عواطف و ابراز تحریک احساس و کبریت آتش کشیدن به انبار باروت را پیدا کرده اند و به کار گرفته اند و زرنگی دیگر آن ها این بوده که این ابزار و اسباب تحریک و تهییج را با اضافه کردن یک سری بافته هائی به نام فلسفه و ایدئولوژی به صورت مکتب عرضه کرده اند که شانس بقاء و دوام بیشتری داشته باشد (و یکی از تفاوت های مارکسیسم و کاپیتالیسم هم در همین جاست که کاپیتالیسم متکی بر یک جهان بینی و ایدئولوژی حساب شده ای نیست و فقط یک شیوه و نظام است بر خلاف مارکسیسم که…)
۱- شعارها
برای اکثریت نیازمند و گرفتار و اسیر و گرسنه و مریض و بی پناه و عصبانی و خشمگین و مأیوس…. چه شعاری بهتر از جامعه بی طبقه، نفی دولت و سرنیزه و زور، از هر کس به اندازه قدرت و به هر کس به اندازه کارش (سوسیالیسم) و یا از هر کس به اندازه قدرتش و به هر کس به اندازه نیازش (کمونیسم) حکومت موقت طبقه کارگر و …؟
ناگفته پیداست که در شرایط آن روز همه جهان و امروز قسمت اعظم جهان این گونه شعارها می توانسته و می تواند بخش عظیمی از محرومان یا جوانان پر احساس حقیقت جو ولی سرخورده را به خود جلب کند، همانطور که جلب کرد!
۲- پی گیری
در مرحله بعد،ادامه و توسعه این جریان نیز احتیاج به زرنگی و موقعیت شناسی و وجود زمینه مساعد دارد که همه اینها در یک قرن گذشته وجود داشته است.
همیشه افراد نیرومند و پرتلاش و دارای قدرت سازماندهی و مدیریت که محصول محیط پر از رنج و نکبت اکثریت محروم دنیا است پیدا شده اند و به این راه افتاده اند (لنین ـ استالین ـ مائو) و زمینه منفی جوامع هم که برای ادامه وجود مارکسیسم مثل محیط دریا برای ماهی است، همیشه بوده و برخوردهای نادرست و حساب نشده سردمداران این محیط ها با این موج هم معمولاً به تشدید جریان کمک کرده زیرا نحوه معالجه این دمل چرکین اکثراً به جای شست و شو و روغن مالی و میکرب کشی با ضرب مشت و چماق تحت مداوا قرار گرفته است.
از نظر فکری و منطقی هم تا آن جا که شهود است در مقابل تبلیغات سهمگین مارکسیسم، کار متمرکز و محکم و متینی صورت نگرفته و یا خیلی کم و محدود بوده و بیشتر با چماق تکفیر سیاسی یا اجتماعی یا مذهبی به جنگ آن ها رفته اند. در محیط اروپا زادگاه مارکسیسم، فلسفه و مکتب اجتماعی کامل و با صلاحیتی وجود نداشته و در کشورهای اسلامی که وجود داشته از آن بهره برداری نشده است.
و به همان اندازه ناچیزی که بهره برداری شده در تقلیل آثار تخریبی آن مؤثر بوده است. در اروپا از جهت اول، یعنی کم کردن نابسامانی ها و کاستن از نارضایتی ها و برخورد مناسب با مردم و با ایجاد وسایل رفاه عمومی و میدان دادن به افکار و آراء و گرفتن زمینه بسیاری از انتقادات و در نتیجه محدود کردن میدان برد شعارهای مارکسیسم و در کشورهای اسلامی که امکان این قبیل اقدامات، کمتر به دست آمده، با عرضه داشتن محدود اسلام تا اندازه ای، عرصه بر مارکسیسم تنگ شده ولی همیشه در ابعاد گوناگون این جوامع سرنخ ها و جای پای مناسب و دست آویز مطلوب آشوب طلبان وجود داشته و دارد.
۳- اقتصاد
تکیه روی اقتصاد و به عنوان عامل اصلی تحولات اگر از نظر فلسفی با این کلیت صحیح نیست، بدون تردید از نظر احساسی در شرایط موجود بسیار با اهمیت است. تردیدی نیست که اقتصاد در تحولات تاریخ نقش بسیار مهمی دارد و مخصوصاً برای افراد سطحی و احساسی و فاقد نیروی فکری عمیق و ژرف نگری و این نقش در دنیای صنعت و سرمایه داری که جلوه های اقتصادی بیش از هر چیز دیگر به چشم می خورد شدیدتر است. تکیه روی چنین نقطه ای خیلی زیرکانه و حساب شده انتخاب شده است.
۴- شعار ضد ظلم
موضع گیری مارکسیسم در سنگر مبارزه ضد ظلم و استثمار (گر چه ریاکارانه) یکی دیگر از عوامل جلب انسان ها است چرا که همیشه اکثریت مردم به نحوی از طرف اقلیت مرفه و حاکم، احساس ظلم و تجاوز می کنند و خیلی آسان به قطب های مبارزه با ستم جذب می شوند.
۵- حمایت از نهضت های آزادی بخش
حمایت از نهضت های آزادی بخش هم (و لو با ادعای شعار) که در قرن گذشته در جریان برخورد ملت های اسیر استعمار با استعمارگران و اشغالچیان توسط بلوک کمونیستی اظهار شده و می شود سهم کمی در جا افتادن مارکسیسم نداشته و ندارد.
۶- فرهنگ انقلابی!
تنظیم تدریجی یک فرهنگ انقلابی با اصطلاحات و واژه های مارکسیستی و رواج آن در سراسر جهان و به کار گرفتن آن توسط نهضت های ملی و انسانی غیر مارکسیستی و یا حتی مارکسیسم هم تاثیر قاطعی در شناساندن و ایجاد انس با مرام مارکسیسم داشته و دارد.
امروز اکثر نویسنده های روشنفکر و مبارز تقریبا در همه زبان های دنیا، در نوشته های خود اصطلاحات و فرهنگ خاص مارکسیسم را استخدام می کننند و این تقلید مثل بسیاری از رشته های دیگر به صورت یک مرض عمومی درآمده، خیلی واضح است که وقتی جوانان در برخورد با همین نوشته ها مجذوب این فرهنگ باشند و در مراحل بعد، مرکز و مبدأ و کانون آن را در مکتبی ببینند که شعارها و عوام فریبی های دیگر هم آن را تزیین کرده، جذب آن شده و از خود گرایش نشان می دهند.
۷- ادبیات
در رابطه با همین مطلب، انبوه نوشته های روشنفکرانه که به صورت داستان و طنز با شیوه تجزیه و تحلیل مادی و مارکسیستی از سطح دبستان گرفته تا دانشگاه را پر کرده و همه جا در اختیار جوانان قرار دارد و مقالات فراوانی که در جراید کشورها، مسائل جاری جهان را با شیوه مارکسیستی تحلیلی می کنند (و حتی کتاب ها و مقالات منتشره از ناحیه سازمان های مسئول مبارزه با مارکسیسم هم از این نقض خالی نیست) در هموار کردن راه کمونیسم نقش مهمی را به عهده گرفته است. اینها و خیلی چیزهای دیگر از این قبیل را در ردیف عوامل مثبت و نفوذ وتوسعه مارکسیسم باید به حساب آورد.
۸- مبالغه
در خاتمه، تذکر این نکته به جا است که امروز درباره نفوذ و توسعه مارکسیسم اغراق و افراط هم می شود و شاید مقداری از این اغراق ها مربوط به عوامل تبلیغی دستگاه های حاکمه کشورهای ضد کمونیست جهان سوم باشد که می خواهند با بزرگ جلوه دادن خطر، جلو بعضی از فعالیت های نامطلوب را بگیرند و یا بعضی از اقدامات خود را توجیه کنند، غافل از اینکه همین افراط ها و اغراق گوئی ها باعث تشویق و تحریص جوانان خام به پیوستن به صفوف مارکسیست ها است.
با توجه به آمار و ارقام، به دست می آید که موفقیت مارکسیسم با همه زمینه های مناسب که در دنیا وجود داشته و با همه عوامل مثبت و منفی که آوردیم، خیلی چشم گیر نیست.
اگر همه مردمی که در کشورهای تحت رژیم کونیستی زندگی می کنند. مارکسیست بودن این مطلب قابل قبول بود ولی امروز واقعیت چنین نیست.
می دانیم که در کشورهای بلوک کمونیستی فقط افرادی که عضویت حزب کمونیست را پذیرفته اند، مارکسیست هستند و نه تمام مردم، و تعداد اعضای حزب کونیست این کشورها نسبت به کل جمعیت آن ها بسیار ناچیز است مثلاً در کشور یک میلیاردی چین تعداد اعضای حزب کمونیست فقط ۳۰ میلیون نفر است یعنی تقریباً ۵/۳% از مردم چین کمونیست اند!
و در شوروی با شصت سال سابقه کونیستی فقط ۱۵ میلیون نفر عضویت حزب کمونیست را پذیرفته اند که در مقایسه با بیش از ۲۵۰ میلیون جمعیت آن کشور، مارکسیست ها تنها ۶% مردم را تشکیل می دهند.
تازه بخش عظیمی از این افراد به خاطر پیوستن به طبقه جدید و رسیدن به مقام و منصب و افتادن در راه ترقی و پیدا کردن نان و آب و زندگی بهتر در این احزاب نام نویسی کرده اند. مگر نه این است که در کشورهای بلوک سرخ برای زندگی بهتر فقط یک راه وجود دارد و آن هم کانال «حزبی گری» است و آن هم «حزب کمونیست».
حال اگر این مقایسه را میان مجموع افراد کمونیست دنیا با جمعیت همه دنیا بکنیم، می بینیم که نسبت کمونیست ها رقم ناچیزی را به خود اختصاص می دهد.
و با توجه به اینکه جمعیت مسلمانان، یک میلیارد یعنی ۲۵% جمعیت دنیا و مسیحیت بیش از نیم میلیارد (۵/۱۲%) و بودیسم ۷% را تشکیل می دهند، نمی شود ادعا کرد که کمونیست نسبت به سایر مکتب های دنیا موفقیت شایانی به دست آورده است.
تخمین درصد نرخ رشد پیروان ادیان جهانی

ادیان سال میلادی درصد رشد سال میلادی درصد رشد سال میلادی درصد رشد
اسلام ۱۹۰۰ ۴/۱۲ ۱۹۸۰ ۵/۱۶ ۲۰۰۰ ۲/۱۹
رومن کاتولیک ۱۹۰۰ ۸/۱۶ ۱۹۸۰ ۵/۱۸ ۲۰۰۰ ۷/۱۸
پروتستان ۱۹۰۰ ۴/۹ ۱۹۸۰ ۹/۷ ۲۰۰۰ ۷
ارتود کس ۱۹۰۰ ۵/۷ ۱۹۸۰ ۸/۲ ۲۰۰۰ ۴/۲
بودائی ۱۹۰۰ ۸/۷ ۱۹۸۰ ۳/۶ ۲۰۰۰ ۷/۵
کنفوسی و نائوئیسم ۱۹۰۰ ۵/۲۳ ۱۹۸۰ ۵/۴ ۲۰۰۰ ۵/۲
هندو ۱۹۰۰ ۵/۱۲ ۱۹۸۰ ۳/۱۳ ۲۰۰۰ ۷/۱۳
شنویسم ۱۹۰۰ ۸/۰ ۱۹۸۰ ۸/۰ ۲۰۰۰ ۰/۱
یهود ۱۹۰۰ ۸/۰ ۱۹۸۰ ۴/۰ ۲۰۰۰ ۳/۰
ادیان طبیعی ۱۹۰۰ ۳/۷ ۱۹۸۰ ۴/۲ ۲۰۰۰ ۸/۱
کل جمعیت جهان ۱۹۰۰ ۱۶۲۰ میلیون نفر ۴۳۷۴ میلیون نفر ۶۲۶۰ میلیون نفر
از آن جا که هیچگونه منبع آماری مطمئنی که بتواند مورد وثوق و قبول بوده و در ضبط و ثبت تعداد واقعی مسلمانان در سر تا سر جهان، مفید و قابل اعتماد باشند، تاکنون به وجود نیامده است، بنابراین بالاجبار به منابع و مآخذ آماری سازمان های جهانی سایر ادیان و انستیتوهای بین المللی باید اکتفا کرد ولی برخورد با آن ها بایستی شرط احتیاط و نیز نتایج مشاهدات هیات های اعزامی جمهوری اسلامی را در مقام سند، مراعات کرد.
گرچه دایره المعارف جهانی مسیحیت با بغض و غرض ارقام مربوط به پیروان آئین مقدس اسلام و پیروان سایر ادیان را منتشر کرده است، معذالک از افزایش مسلمانان در جهان با نرخ رشد ۲/۱۹ درصد که بالاترین نرخ رشد بین تمام ادیان جهان تا سال ۲۰۰۰ می باشد، به این حقیقت اعتراف کرده است که گرایش ملل جهان به سوی اسلام، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی (در سال ۱۹۸۰ با نرخ رشد ۵/۱۶% افزایش یافته و تا سال ۲۰۰۰ تعداد مسلمانان جهان بیش از ۱۲۰۰ میلیون خواهد شد، هر گاه جمعیت مسلمانان جهان را در سال ۱۹۸۰/ ۱۰۰۰ میلیون نفر تخمین کنیم، این افزایش به مراتب بیش از آن چه این دایره المعارف تخمین کرده است، خواهد بود.
تعداد مسلمانان جهان به مقایسه سایر ادیان مهم جهان

دین پراکندگی جغرافیایی تعداد پیروان به میلیون نفر
آمارهای سال های ۱۹۷۹ و ۱۹۸۰
اسلام آسیا، آفریا، اروپا و آمریکا ۱۰۰۰
رومن کاتولیک اروپا و آمریکای لاتین ۷۰۹
پروتستان اروپای مرکزی، انگلیس، آمریکای شمالی و
تعدادی از کشورهای مشترک المنافع انگلیس ۳۴۴
ارتدکس یونان، قبرس و شوروی ۸۵
بودائی جنوب، شرق و مرکز آسیا ۳۰۰
کنفوسیوئیسم و تائوئیسم کشور چین ۳۳۹
هندو در بخشی از آسیا و ۹۰% هند ۴۶۷
شنتوئیسم در خاور دور (آسیا) ۶۱
یهود در سرزمین های اشغالی فلسطین،
شوروی و بیشتر در آمریکا ۵/۱۴
و اگر از پیروزی سیاسی نظامی و حکومت بر قلمرو وسیع جغرافیائی باشد و کسی بخواهد این پیروزی های چشمگیر را به رخ ما بکشد باید در جواب گفت:
این گونه موفقیت ها و پیروزی ها ابدا مربوط به حقانیت مکتب ها نیست، مگر سیادت و سلطه کاپیتالیسم و سرمایه داری جهانخوار پشت سر خود چندین قرن، قدرت عالمگیر نداشت؟ و همین امروز مگر بر پهنه وسیع تری از قلمرو مارکسیسم حکم نمی راند؟
اگر این پیروزی و این قدرت دلیل بر حقانیت مکتب و شیوه و نظام است پس دیگر حرف مارکسیست ها چیست؟
اگر شما حاضرید قبول کنید که موفقیت های فاشیسم و نازیسم و مارشال فرانکو اسپانیا و سالازار پرتغال و ژنرال پرون و خانم کاباره چی او در آرژانتین و فورستر آفریقای جنوبی و ژنرال های اسرائیلی در فلسطین و …. همگی از حقانیت و صلاحیت راه و روش و محتوی و مرام این ها حکایت دارد ممکن است از دیگران هم توقع داشته باشید که به همین دلیل واهی صلاحیت مارکسیسم را بپذیرند.
اصولاً این یک امر کاملاً طبیعی است که انسان در سایه نظم و انضباط و تلاش و استقامت در طرح و توطئه می تواند به اهدافی دست بیابد چه حق و چه باطل بخش اعظم تاریخ بشریت را همین گونه تلاش ها که به طلوع و غروب چنین قدرت هائی منجر شده تشکیل می دهند.
معمول ترین راه تحصیل قدرت و قلمرو در تاریخ بشر این است که چند چهره نامی دور هم بنشینند و طرحی بریزند و کودتائی به راه بیندازند و قدرتی را قبضه کنند و چند صباحی نقشی در تاریخ ایفا کنند و کمونیسم بین الملل هم از این قانون مستثنی نیست. منتهی از طریق حزب مسلح که کودتائی از نوع لنینیسم است نه فرانکوئیسم، شاهد عدم صلاحیت مکتب لنینیسم این است که در همان منطقه های تحت سیطره خویش نتوانسته است در دل مردم نفوذ کند و ده ها سال تبلیغ متمرکز و پی گیر و حساب شده از جلب اعتماد و تمایل مردم عاجز مانده تا جائی که امروز مثلاً در لهستان قدرت و نفوذ معنوی کلیسا بر قدرت حزب کمونیست به مراتب می چربد.
و راستی این نکته جالب و سند گویائی است که در یک کشور کمونیستی که همه امکانات تربیتی در مدت سی سال برای تحکمی ایدئولوژی کمونیسم و بدنام کردن و از صحنه بیرون راندن مذهب استخدام شده، کلیسا که در پشت خود پرونده ای سیاه و کارنامه ای پر از نقاط ضعف دارد، بتواند بیش از حزب حاکم اعتماد مردم و مخصوصاً جوانان را به خود جلب کند و «ویرمنسکی» کاردینال بزرگ لهستان در مقابل حزب کمونیست (این مدعی نجات بشریت) نقطه امید و حامی و پشتیبان مردم باشد و با یک تهدید او حکومت مجبور شود هزاران کارگر زندانی را که به جرم دخالت در شورشی علیه افزایش قیمت ها بازداشت بودند آزاد نماید.

16دسامبر/16

استفتائات از حضرت امام خمینی دام ظله

کسانی که در جبهه به عنوان پیک یا مسئول تدارکات به چند قسمت جبهه باید رفت و آمد کنند یا مهندسین و سرپرستان راهسازی که مسئولیت چند جاده به عهده آن ها است و همچنین فرماندهانی که حوزه مسئولیت آن ها شامل چند محل می شود و ناچار باید برای سرکشی به آن ها طی مسافت کنند، حکم نماز آن ها از جهت قصر و اتمام چیست؟
بسمه تعالی
اشخاصی مانند پیک یا مسئولان تدارکات که باید اشیاء را با خود ببرند نمازشان تمام است و دیگران مانند مهندس یا فرمانده مزبور اگر به چند جا سرکشی می کنند به طوری که صدق کند کار آنان به نحو دوره گردی است نمازشان تمام است و چنانچه دوره گردی نمی کنند باید شکسته بخوانند.
ظاهرا اذان صبح رادیو براساس طلوع فجر طبق استخراج مؤسسه ژئوفیزیک است آیا چنین وقتی شرعا معتبر است یا باید فجر با چشم عادی دیده شود و افق روشن گردد؟
بسمه تعالی
میزان تبین حسی است نه علمی، بنابران باید طلوع فجر قابل رؤیت به چشم عادی باشد.
اگر کسی قضای روزه ای که به طور عمدی یا عذری ترک کرده، بر ذمه او هست و اکنون قدرت بر روزه گرفتن ندارد تکلیف او چیست؟
بسمه تعالی
هر وقت قدرت پیدا کرد بگیرد و اگر قدرت پیدا نکرد هنگامی که علایم موت بر او ظاهر شد وصیت کند و چنانچه پسر بزرگتر دارد و بدون وصیت از دنیا برود بر پسر بزرگتر واجب می شود.
شخصی زمینی را خریده برای فروش و مدت ده سال نگهداشته اکنون به چندین برابر قیمت خرید می تواند بفروشد و قیمت زمین در طول ده سال بالا و پایین رفته یا همه بالا رفته است آیا خمس سود فعلی را باید بدهد یا اهل خمس در سال اول به لحاظ ارتفاع قیمت شریک شده اند و خمس به طور تصاعدی بالا رفته است. لطفا حکم مسئله را در دو صورت خرید زمین از پول مخمس و غیر مخمس بیان فرمائید.
بسمه تعالی
چناچه در طی آن مدت تنزل قیمت پیدا نکرده باشد، در صورتی که زمین از پول مخمس تهیه شده یک خمس برای ترقی قیمت به قیمت فعلی کافی است و اگر از پول غیر مخمس بوده علاوه بر خمس زمین به قیمت فعلی باید خمس ترقی قیمت چهار خمس دیگر را نیز به قیمت فعلی بدهد و اگر در اثناء آن مدت تنزل قیمت نیز حاصل شده، احتیاطا خمس ترقی سال قبل و ترقی سال بعد را باید بدهد.
منزلی که به ارث رسیده و قبل از تقسیم ارث قیمت آن چند برابر شده آیا همه آن خمس دارد یا ما به التفاوت قیمت امروز با قیمت سابق، یا اصلا خمس ندارد؟
بسمه تعالی
چیزی که به ارث رسیده خمس ندارد هر چند قیمت آن ترقی کرده باشد.
با توجه به نظر حضرت عالی در مورد تأخیر وقت نماز صبح در شب های مهتاب و با توجه به این که این مساله در رساله حضرت عالی ذکر نشده است آیا کسانی که طبق رساله عمل کرده و اطلاع از نظر آن حضرت نداشته اند نمازهای صبح که در گذشته انجام داده اند را باید قضا کنند؟
بسمه تعالی
قضاء لازم نیست مگر یقین کند که نماز را در غیر وقت خوانده است.

16دسامبر/16

اقتصاد اسلامی در راه ریشه کن ساختن فقر فاجعه بزرگ بشریت

آیت الله حسین نوری
قسمت سی و چهارم
لقمان، آن حکیم بزرگ الهی در ضمن پندهای ارزنده ای که در اختیار فرزندش می گذاشت به وی گفت:
فرزندم من در زندگی انواع سختی ها را کشیدم و تلخی ها را چشیدم ولی چیزی سخت تر و تلخ تر از فقر ندیدم!
راستی چه عبارت پر محتوائی است!
زیرا مسأله فقر هر چند ذاتاً یک مسأله اقتصادی است ولی هرگز یک مسأله یک بعدی نیست از طرفی با اوضاع طبیعی و از طرف دیگر با انواع سیاست ها و حکومت هائی که بر بشریت سایه می افکنند مربوط است.
چنانکه از جهت دیگر با فرهنگ های مختلف انسان ها نیز ارتباط پیدا می کند.
و لذا این فاجعه بزرگ را باید از دیدگاه های مختلف مورد بحث و مطالعه قرار داد.
چه بسا در میان فرزندان همین فقرای محروم رنج کشیده، بهترین نیروها، سرشاترین استعدادها وجود دارد نیروها و استعدادهائی که می توانند در آینده سرمایه های عظمیی برای کشور و دنیای علم و جهان بشریت باشند. اگر این ها در آتش فقر گداخته نمی شدند و سیاست های استکباری بر سر آن ها سایه نمی افکند و در پرتو عوامل فرهنگ صحیح انسانی و تربیت اساسی قرار می گرفتند و نیروهای آن ها رشد می کرد، و استعدادهای آنان شکفته می شد، از میان آن ها سیاستمداران راستین، فقیهان، محققان، متفکران، مبتکران، مخترعان و مکتشفانی بر می خاست و مانند محقق، علامه، سید مرتضی، ابو ریحان، خواجه نصیر، شیخ طوسی، ابن سینا، سید جمال الدین، و مدرس صحنه هائی از افق زندگی بشر را روشن می ساخت و تحولی ایجاد می کرد.
چه بسا اشخاصی که نیروی کار و خلاقیت و ابتکار دارند ولی چون وسائل و امکانات در اختیارشان قرار داده نشده است نیروهای آن ها تعطیل و راکد و بیکار می ماند و در نتیجه روز به روز ناچار در برابر حمله و هجوم لشکر فقر به زانو در می آیند و ناگزیر تن به ذلت و پریشانی می دهند!
چه بسا افرادی که در نتیجه عوامل غیر مساعد اقتصادی و یا انحطاط فرهنگی و یا اسباب سیاسی از ابتدائی ترین امکانات بهداشتی و درمانی محروم و به سخت ترین بیماری ها مبتلا هستند که به هیچ وجه قدرت مداوا و معالجه ندارند و در نتیجه یا با فرسودگی و بیماری زندگی می کنند و یا تسلیم مرگ می گردند.
و در مقابل آن ها افرادی پیدا می شودند که همه نوع امکانات فرهنگی و تربیتی و بهترین رژیم غذائی و درمانی را در اختیار دارند و اگر مختصر نقاهتی متوجه آن ها شود می توانند برای معالجه خود گروهی از بهترین اطباء را بسیج کنند.
برای نمونه یکی از افرادی که مدتی در منطقه سیستان و بلوچستان فعالیت کرده بود می گفت: یک بار مردی دخترش را در حالی که از درد «آپاندیس» می نالید روی الاغی سوار کرد و به طرف نزدیکترین درمانگاه راه افتاد ـ می دانید که بیمار مبتلا به «آپاندیس» نباید با تکان خوردنهائی به این شکل مواجه باشد آن هم در آن جاده ها و راه هائی که مدام باید از چاله در آمده و به چاه فرو رفت ـ بیمار می نالید و پیرمرد مضطرب بود و حیوان بارکش هر چه تندتر می رفت! طولی نکشید که آپاندیس دخترک ترکید و … پیرمرد بی چاره با کوهی از غم و رنج بر دوش، جنازه بی جان دختر بیمار و نوجوانش را از نیمه راه برگرداند!!
به طور خلاصه عوارض فقر و گرسنگی منحصر به آن چه در مقاله های سابق گفتیم و آثار کمبود پروتئین، مواد معدنی و ویتامین ها را در جهت تولید امراض گوناگون جسمی روانی عصبی استخوانی و مرگ و میرهای زودرس شرح دادیم نیست بلکه این فاجعه بسیار درد آمیزتر از این است.
در این مورد برای مجسم کردن این فاجعه بزرگ به یاد گویاترین کلمات و رساترین عبارات که کلمات و عبارات حضرت امیرالمؤمنان علیه السلام است میافتیم که می فرمود:
الفقر یخرس الفطن عن حجته و المقل غریب فی بلدته
یعنی: فقر و تنگدستی، زیرک را از بیان دلیل و منطق خود، لال می گرداند و بینوا و فقیر در شهر خود، غریب است.
و نیز می فرمود: الغنی فی الغربه وطن و الفقر فی الوطن غربه
یعنی: توانگری و دارائی در غربت وطن و فقر و تنگدستی در وطن غربت است.
و باز می فرمود: استعذ بالله من الفقر فان الفقر منقصه للدین مدهشه للعقل داعیه للمقت
یعنی: از فقر و تنگدستی به خدا پناه ببر، زیرا آن موجب شکست و کمبودی در دین است و جای سرگردانی و ضعف خرد و برانگیزاننده دشمنی و عداوت است.
در این کلمات رسا مخصوصا این تعبیر که فقر در دین انسان نیز نقصان و انحراف ایجاد می کند بسیار مهم است زیرا فقر همانطور که موجب عوارض نامبرده می گردد با ارتکاب فحشاء و خلاف نیز ارتباط دارد چه بسا افرادی که در اثر فقر (و نداشتن قدرت ایمان) دست به ارتکاب فحشاء و خلاف می زنند و دامن روح خود را به انواع گناهان آلوده می سازند.
در این مورد از جمله مسائلی که توجه به آن نیز لازم است این است که «فقر» بیش از همه کودکان را مورد هجوم خود قرار می دهد و آن مزاج های مستعد و استعدادهای لطیف و نیروی در حال رشد و شکوفائی را که خداوند بزرگ در وجود آن ها قرار داده است تضعیف می کند و اگر در برابر این هجوم سهمگین از بین نرفتند و جان سالم به در بردند اوضاع اسفناک گوناگون دیگری در انتظار آن ها است که برای نمونه یکی از آن ها را در مطبوعات با این قبیل عنوان ها می خوانیم:
وضع اسفناک کودکان در کشورهای جهان سوم:
بر اساس گزارش سازمان بین المللی کار در ۱۹۷۷ متجاوز از ۵/۵۴ میلیون کودک کمتر از ۱۵ سال در سراسر جهان به کار مشغول بوده که از این عده ۵/۳۰ میلیون در آسیای جنوبی ۵/۹ میلیون در آسیای جنوب شرقی ۶/۹ میلیون در آفریقا و ۴/۳ میلیون در آمریکای لاتین بوده است این رقم در عرض ۲ سال یعنی تا ۱۹۷۹ بر اساس گزارش همین سازمان به ۱۰۰ میلیون کودک رسید.
و علی رغم ادعاهای سازمان «یونیسف» و اعلام بیانیه هائی از قبیل «روز جهانی کودک» هر ساله اوضاع بدتر هم شده است به طور مثال در فاصله یک سال از تعیین چنین روزی یعنی تا ۱۹۸۰ طبق گزارش خود «یونیسف» ۱۲ میلیون از ۱۲۰ میلیون کودک متولد شده در این سال به دلیل سوء تغذیه و فقر تلف شدند که ۹۵% آن متعلق به جهان سوم در آسیا، آفریقا، آمریکای لاتین بود.
به عبارت دیگر با یک ضرب و تقسیم ساده به این نتیجه وحشتناک و غم انگیز می رسیم که در هر ۵ ثاینه یک کودک از گرسنگی مرده است.
با این توصیف اعلام «روز جهانی کودک» چه معنائی می تواند داشته باشد زمانی که می توان تنها با ۶۰۰ «فرانک» جان یک کودک را نجات داد اینهمه خرج های سنگین بابت تسلیحات و مواد مصرفی تجملی و … چه مفهومی دارد؟ بیان دردهای واقعی امریست که سازمان «یونیسف» و سازمان های دیگر کمتر بدان پرداخته اند و یا اصلا نپرداخته اند.
در هندوستان ۵/۹ میلیون کودک در کارگاه های دخمه مانند روزی ۱۲ ساعت کار می کنند تا مزدی حدود ۵/۲ روپیه در روز بگیرند در مرکز کبریت سازی واقع در منطقه «سی واکازی» جنوب هند ۴۵ هزار کودک کار می کنند که بعضی از آن ها فقط ۵ سال دارند این کودکان با دست های کوچک خود گوگرد بر سر چوب های کبریت می گذارند.
در پاکستان اکثر کودکان از سن ۶ سالگی و کمتر، روزانه ۱۲ ساعت در کارگاه های قالیبافی کار می کنند که گذشته از مزد کم، به دلیل ظریف بودن انگشت هایشان، سرعت بافت سریعتری داشته و سود بیشتری عاید کارفرما می کنند.
اگر چه دولت ها در همه این کشورها ظاهراً کار کردن کودکان زیر ۱۴ یا ۱۲ ساله را منع کرده اند ولی در عمل نه تنها این قانون اجرا نشده بلکه هر روز دامنه این بی قانونی وسیعتر هم گردیده و حتی در بعضی جاها مانند «تایلند» علیرغم ممنوعیت فوق، خود دولت بیش از ۲ هزار کودک کمتر از ۱۲ ساله را در بخش خدمات به کار گرفته است. در این کشور طبق گزارش بانک جهانی در ۱۹۷۸ بیش از ۲ میلیون کودک ۱۱ تا ۱۴ ساله کار می کنند که ۹۰ درصد آن ها به علت فقر شدید خانواده مجبور به کارکردن هستند.
در «هنگ کنگ» اکثر کارخانه ها مجهز به سیستم مدرن آژیر هستند که به محض ورود یک بازرس تمام کودکان را پنهان می کنند سودجوئی در خرید و فروش و به کار گماردن این کودکان آن قدر زیاد شده که قاچاقچیان را به فکر انتقال بچه های چینی به هنگ کنگ انداخته و با فریب والدینشان با توسل به این نیرنگ که «فرزندانشان را به سمت آزادی می برند» ! آن ها را به هنگ کنگ برده و به بیگاری می کشند.
بر اساس گزارش نیوز و یک مورخ اوت ۱۹۸۳ طی یک سال گذشته ۵۲۹ کودک زیر ۱۴ سال که توسط قاچاقچیان به هنگ کنگ حمل می شدند دستگیر شدند که احتمالا ده برابر این تعداد مخفیانه انتقال پیدا کرده اند.
در مصر ۲۵ تا ۳۰% از مجموع کودکان در سن مدرسه مشغول به کارند. در مراکش دختران کمتر از ۱۲ سال در مقابل مزد بسیار ناچیز در کارگاه های قالیبافی کار می کنند. دختران و پسران فلسطینی ساکن اردن در سن ۵ تا ۱۵ سالگی مجبورند در فصل برداشت محصول روزانه ۱۲ ساعت کار کنند، در برزیل کارگر مزارع کشاورزی نه تنها بر حسب جثه قوی اش بلکه با احتساب تعداد فرزندانش استخدام می شود زیرا در این صورت بدون پرداخت بیشتر «راندمان کار» بالاتر است.
این نمونه ها و هزاران نمونه دیگر وضع کلی اکثر کشورهای جهان سوم را نشان می دهد که فقر سنگین، کودکان کم سن و سال را به دخمه ها و کارگاه ها و مزارع کشانیده تا بلکه با درآمد کمی که به دست می آورد از فشار گرسنگی حاکم بر خانواده شان بکاهند.
فحشاء در میان کودکان فقیر
کار کردن کودکان اگرچه حاکی از استثمار و تجاوزگری استعمارگران می باشد اما لااقل روزنه بسیار کوچکی را باقی می گذارد که چنانچه این کودکان جان سالم به در برده و در زیر فشار سنگین کار بتوانند مقاومت کنند در جوانی، انسان های پخته و ورزیده ای شده که با کسب آگاهی اجتماعی و ریشه یابی آن، علیه ظالمان و ستمگران به پا خواهند خاست اما آن چه که این روزنه را هم بسته و حد نهائی شقاوت منفعت طلبان را می رساند استفاده از این کودکان در فحشاء برای به دست آوردن پول بیشتر می باشد.
زمانی که سازمان «یونیسف» سال ۱۹۷۹ را سال «جهانی کودک» اعلام کرد و کارگزاران این سیاست شروع به ساختن فیلم های بزرگ و کوچک کرده و به اصطلاح زندگی یک کودک خوشبخت را به تصویر کشاندند هزاران نوجوان بی گناه به خاطر فقر خانواده به دلالان فروخته می شدند تا از این راه در آمدی کسب نمایند.
در شهر «بانکوک» مراکز متعددی برای لهو و لعب صاحبان زر و سیم وجود دارد که هزاران کودک معصوم بی گناه و نوجوان را به کام خود کشیده است. در این شهر محله ای به نام «پات بونک» وجود دارد که دلالان چینی دختران ۱۳ – ۱۴ ساله را در اختیار توریست های پولدار و عاری از شرف و وجدان می گذارند دلال ها این دختران را در مقابل ۲ هزار «مارک» برای مدت ۲ سال از پدر و مادرشان اجاره کرده و به فحشاء می سپارند.
این دختران تنها ۲ مارک حقوق می گیرند که با ناهار یا شام بخور نمیری همراه است و مأموران پلیس طبق معمول با گرفتن رشوه چشم فرو می بندند.
این واقعیت تلخ در اکثر مناطق فقیر وجود دارد در «آمریکای لاتین» ارقام فحشاء مربوط به نوجوانان بسیار بالا است در شمال شرقی برزیل جائی که اکثر مردم در سن ۲۸ سالگی پیر می شوند پدران و مادران اگر بتوانند کودکان خود را بفروشند شادمان می شوند!
زیرا مطمئن هستند که لااقل از گرسنگی نمی میرند اگر چه در آلودگی محض قرار بگیرند.
در هند به گزارش یک روزنامه هندی پدر و پسری به خاطر ۲۵ روپیه (معادل ۲۵ تومان) بدهی مجبور شدند ۷۷ سال در اسارت زمین داران بزرگ باشند. در این جا اگر کارگری فوت کند و نتواند بدهی اش را پرداخت کند یکی از اعضاء خانواده اش (معمولا فرزندش) اجیر می شود که به جای پدر کار کند.
سازمان «یونیسف» چرا در این مورد که مشتی از خروار می باشند اظهار نظر نمی کند؟ و چرا در سال جهانی کودک به جای فیلم ها آن چنانی به شرح این بدبختی ها نمی پردازد؟ مگر نه این است که اینان بیش از دو سوم جمعیت کره خاکی می باشند.
البته در «سال جهانی کودک» برای خالی نبودن عریضه مطبوعات غربی لطف نموده تصویری از یک کودک فلسطینی در یکی از اردوگاه ها را چاپ کردند که بنا به ادعای مجله معروف «اشترن» چاپ آلمان غربی این عکس نیز به انتخاب اسرائیلی ها بوده است.
آیا این حقایق تلخ نمایانگر این واقعیت نیست که اکثر قریب به اتفاق این سازمان های عریض و طویل و با اسم های بزرگ برای فیب به وجود آمده اند؟ کدام یک از این سازمان ها تا به حال توانسته اند گرهی از مشکلات ملل جهان سوم بگشایند؟ در حالی که هر روزه آوارگان فلسطینی آواره¬تر و گرسنگان آفریقا در اتیوپی و غیره … گرسنه تر می شوند «فریاد حقوق بشر» سر داده اند در حالی که فحشاء کودکان که داغ ننگی است بر پیشانی بشریت قرن بیستم هر روز گسترده تر می شود و در حقیقت عاملان آن هم کسی جز خودشان نیست.
آیا واقعیتی عریان تر از این حقایق را می توان یافت؟ آیا می توان جز خشکاندن ریشه اصلی این بدبختی ها یعنی استعمار چاره ای دیگر اندیشید؟
باید توجه داشت که کارکردن و کار یادگرفتن کودکان امریست لازم ولی کاری که بالاتر از حد توان است کاری که وجود و مزاج یک انسان را سرکوب و فرسوده می کند و کاری که موجب خشک شدن چشمه استعداد کودکان می گردد و موجب می گردد که آن ها به جای آن که وقت و استعداد خود را در فرا گرفتن علم و فن به کار بگیرند وقت خود را در زیر چنگال عوامل استعماری بگذرانند، ظلم است و استثمار است و بر خلاف منطق انسانی و اسلامی است.
و روشن است که کشیده شدن به راه فحشاء ظلم بیشتر و جنایت هولناکتری است هدف پیغمبر بزرگ اسلام (ص) که فرمود: «اکرموا اولادکم» یعنی فرزندان خود را گرامی بداریم این است که این ودایع الهی در تمام ابعاد زندگی گرامی باشند و از اموری که برخلاف شؤون و شخصیت آن ها است مصون و محفوظ باشند.
ادامه دارد

16دسامبر/16

امام خمینی ثابت و استوار از آغاز تا کنون

مدّعیان حقوق بشر
• «تمام بدبختی هائی که ما داشتیم و داریم و یا خواهیم داشت، از سران کشورهائی است که اعلامیه حقوق بشر را امضاء کردند. همان هائی که در تمام دوره ها، اعلامیه حقوق بشر را امضاء کردند، از بشر سلب آزادی کردند… چه جنایاتی از آن پدر و این پسر، به واسطه نصب شدن آنان از جانب امضاء کنندگان اعلامیه حقوق بشر به سر ملت ایران آمده است؟ و این اختناقی است که آنان برای بشر پیش آورده اند…:
(۲۹/۱۲/۵۶)
• «ادعای بشر دوستی و طرفداری از حقوق بشر، از طرف کسانی مطرح است که متجاوز به حقوق بشر می باشند و قهرمان در این امر کسی است که تجاوزش از همه بیشتر است!»
(۲۳/۶/۵۷)
• «همه این حرفهائی که دولت های بزرگ می زنند و جامعه هائی که درست کرده اند برای حقوق بشر، برای امنیت، برای چه و چه…. همه اینها برای این است که این ملل ضعیف را ببعلند».
(۲۱/۷/۵۷)
• «اینها از حقوق بشر صحبت می کنند و به خلاف حقوق بشر عمل می کنند. اسلام، هم حقوق بشر را محترم می شمارد و هم عمل می کند.»
(۱۹/۱۱/۵۹)
• «امروز امثال سازمان های حقوق بشر برای کشیدن جهان به نفع ابرقدرت های ستم پیشه است و نظام های الهی و در رأس آن ها اسلامی به استضعاف است که به نفع مستضعفان علیه مستکبران در طول تاریخ در ستیز بوده اند به استعمار و استثمار نه گفتند.»
(۲۷/۶/۶۰)
• «چه شد که سازمان حقوق بشر، ایرانی ها را بشر نمی داند که همین بشر را دارند با دست آمریکا و با توطئه های قدرت های بزرگی از بین می برند به جرم اینکه می خواهند این زندگی فقیرانه که دارند با استقلال و آزادی بگذرانند؟ این سازمان های فاسد بین المللی چطور در این امور یک کلمه نمی گویند، لکن یک مجرمی که در طول عمرش مجرم بوده امثال هویدا و نصیری ها را که ایران به جرم های زیادی اعدام می کند، فریادشان بلند می شود؟»
چطور این سازمان، انفجاری که در حزب جمهوری پیدا شد و بیش از ۷۰ نفر عالم و متقی و مسلم را به آتش کشیدند، از این ها هیچ صدائی در نمی آید؟….
• همه وابستگان به قدرت های شیطانی مثل سازمان عفو بین المللی و دیگر سازمان ها، همه دست به دست هم داده اند که این جمهوری اسلامی را در اینجا خفه کنند و نگذارند شکوفا بشود و خوف این را دارند که این انقلاب به جاهای دیگری که منافع آن ها در آن جا است صادر بشود…
(۲۶/۷/۶۰)
• «ملت ایران، تصمیمات شورای امنی و سازمان های بی ارزش را جز ورق پاره هائی در خدمت «وتو کنندگان» نمی داند».
(۲۶/۴/۶۱)

16دسامبر/16

درس هائی از تاریخ تحلیل

حجه الاسلام و المسلمین رسولی محلاتی
داستان ولادت رسول خدا ص
قسمت پنجم
و اینک در بحث اصلی خود یعنی تاریخ اسلام وارد می شویم، و در آغاز بحثی داریم درباره نسب رسول خدا و اجداد آن بزرگوار:
نسب رسول خدا ص
اجداد رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ به گونه ای که اهل تاریخ ذکر کرده اند تا ابراهیم علیه السلام حدود سی نفر و تا نوح پیغمبر چهل نفر و تا آدم ابوالبشر حدودا پنجاه نفر می باشند که از «عدنان» به بالا، هم در اسامی آن ها و هم در عدد آنان اختلاف زیادی است، و هر که خواهد می تواند به کتاب های تاریخی و کتاب های دیگری که در انساب تدوین شده مراجعه نماید، و همه آن نام ها را با اختلاف هائی که دارد ببیند.
و در چند حدیث از آن بزرگوار نقل شده که فرمود:
«اذا بلغ نسبی الی عدنان فأمسکوا»
یعنی ـ هنگامی که نسب من به عدنان رسید توقف کنید.
و «عدنان» بیست و یکمین جد آن بزرگوار است که مورخین بدون اختلاف نسب آن حضرت را تا به وی اینگونه ذکر کرده اند:
«محمد» بن عبد الله بن عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصی بن کلاب بن مرّه بن کعب بن لوی بن غالب بن فهر بن مالک بن نضر بن کنانه بن خزیمه بن مدرکه بن الیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان….
و همان گونه که گفته شد از عدنان به بالا تا برسد به حضرت آدم ابو البشر علیه السلام، هم در عدد و هم در نام آن ها اختلاف فراوانی در روایت و تواریخ دیده می شود، و شاید یکی از جهاتی هم که سبب شده تا رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ طبق این روایت دستور داده اند از ذکر بقیه آن ها خودداری شود همین جهت باشد، و در حدیثی نیز از آن حضرت نقل شده که فرمود:
«کذب النسابون قال الله تعالی: و قروناً بین ذلک کثیراً»
و بدین ترتیب آن حضرت در مقام تکذیب اهل انساب نیز بر آمده است.
ـ مردان بزرگی در میان اجداد رسول خدا بوده اند
گذشته از پیمبران بزرگ الهی که در طول نسب رسول خدا و اجداد آن حضرت ـ صلی الله علیه و آله ـ دیده می شوند مانند اسماعیل، ابراهیم، نوح، ادریس، شیث و آدم علیهم السلام، در میان اجداد رسول خدا ص تا عدنان نیز که ذکر شد مردان بزرگی دیده می شوند مانند:
عبد المطلب، هاشم، قصی بن کلاب، نضر بن کنانه، فهر بن مالک، و عدنان.
که از نظر سیاسی و اجتماعی در جزیره العرب و شهر مکه هر کدام از بزرگترین شخصیت های زمان خود بودند، و بدون دستور و نظر آن ها کاری انجام نمی شد. و ما به طور اختصار در بخش «نسب رسول خدا» در تاریخ زندگانی آن حضرت قسمتی از آن ها را تدوین کرده و نوشته ایم. که چون ذکر آن ها در بحث تحلیلی ما در تاریخ اسلام ارتباط چندانی ندارد از نقل آن خودداری می شود، فقط یکی دو مطلب هست که درباره اجداد رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ باید مورد بحث قرار گیرد و از آن جمله بحث زیر است که جمع بسیاری از علماء اسلام و مورخین گفته اند:
ـ اجداد رسول خدا همگی موحد بوده اند
ملا محمد باقر مجلسی (ره) در بحار الانوار فرموده:
«اتّفقت الامامیه رضوان الله علیهم علی ان والدی الرسول و کل اجداده الی آدم علیه السلام کانوا مسلمین بل کانوا من الصدیقین، إمّا انبیاء مرسلین أو أوصیاء معصومین،و لعل بعضهم لم یظهر الاسلام لتقیه أو لمصلحه دینیه» ،
یعنی ـ شیعه ی امامیه متفقاً گفته اند که پدر و مادر رسول خدا و همه اجداد آن بزرگوار تا به آدم ابو البشر همگی مسلمان (و معتقد به خدای یکتا) بوده و بلکه از «صدیقین» بوده اند که یا پیامبر مرسل و یا از اوصیاء معصومین بوده اند، و شاید برخی از ایشان به خاطر تقیه یا مصالح دینی دیگری اسلام خود را اظهار نکرده اند.
و شیخ طبرسی (ره) در مجمع البیان در مورد «آزر» که در قرآن به عنوان پدر ابراهیم نامش ذکر گردیده گوید:
«ان آزر کان جد ابراهیم علیه السلام لأمه، أو کان عمه من حیث صح عندهم ان آباء النبی ـ صلی الله علیه و آله ـ الی آدم کلهم کانوا موحدین، و اجمعت الطائفه علی ذلک…»
یعنی ـ اصحاب ما ـ علماء شیعه ـ گفته اند که «آزر» جد مادری ابراهیم علیه السلام و یا عموی آن حضرت بوده چون این مطلب نزد آن ها ثابت شده که پدران رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ تا آدم همه شان موحد بوده اند، و طائفه شیعه بر این مطلب اجماع دارند….
و چنانچه مشاهده می کنید در گفتار این دو عالم بزرگوار شیعه ادعای اجماع و اتفاق بر این مطلب شده و بلکه این مطلب نزد دانشمندان اهل سنت نیز معروف بوده که فخر رازی در تفسیر خود گوید:
«… و قالت الشیعه، ان احداً من آباء الرسول ـ صلی الله علیه و آله ـ و اجداده ما کان کافراً…»
یعنی ـ شیعه گفته اند که أحدی از پدران رسول خدا و اجداد آن حضرت کافر نبوده اند…
و از این که به طور عموم این مطلب را به شیعه نسبت می دهد چنین استفاده می شود، که این مطلب از مسائل مورد اتفاق و اجماع شیعه بوده همانگونه که از مرحوم مجلسی و شیخ طبرسی نقل کردیم.
و اما دانشمندان اهل سنت
ولی در میان علماء اهل سنت در این باره اختلاف زیادی است، و جمعی از آن ها مانند سیوطی و برخی دیگر همانند شیعه عقیده دارند که پدر و مادر رسول خدا و اجداد آن حضرت همگی موحد بوده اند و به خصوص سیوطی در این باره به طور تفصیل سخن گفته و این مطلب را از نظر عقل و نقل به اثبات رسانده، و جمعی نیز آن ها را و حتی عبد الله پدر آن حضرت را کافر و مشرک دانسته اند.
برخی از دلیل های نقلی بر این مطلب
و گاهی دیده می شود که برای این مطلب به این آیه شریفه نیز استدلال شده که خدای تعالی فرموده:
«و توکل علی العزیز الرحیم، الذی یراک حین تقوم، وتقلبک فی الساجدین…»
و بر خدای مقتدر و مهربان توکل کن، آن خدائی که تو را در هنگامی که به نماز می ایستی می بیند، و به گشتنت در میان سجده کنندگان، که بر طبق پاره ای روایات و استدلال برخی از اهل تفسیر آمده که منظور از «تقلب در میان ساجدان» دوران تحول رسول خدا از صلب های شامخ و رحم های پاک است، و از این آیه استفاده می شود که اجداد آن بزرگوار همگی موحد و ساجد در پیشگاه خدای تعالی بوده اند.
و روایتی هم در این باره از رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ نقل شده که فرمود:
«لم أزل أنقل من أصلاب الطاهرین الی ارحام الطاهرات»
یعنی پیوسته من منتقل شدم از صلب های مردان پاک به رحم های زنان پاک…
و در روایتی نیز که در مجمع البیان طبرسی (ره) پس از عبارتی که قبلا ذکر شد آمده اینگونه است که رسول خدا ص فرمود:
«… لم یزل بنقلنی الله من اصلاب الطاهرین الی ارحام المطهرات، حتی أخرجنی فی عالمکم هذا، لم یدنسنی بدنس الجاهلیه».
یعنی پیوسته خداوند مرا از صلب های مردان پاک به رحم های زنان پاک منتقل کرد تا وقتی که در این عالم شما وارد کرد و به چرکی های جاهلیت آلوده ام نکرد.
و در زیارت وارث درباره امام حسین علیه السلام نوه رسول خدا ص نظیر همین عبارت را می خوانیم:
«اشهد انک کنت نورا فی الاصلاب الشامخه و الارحام المطهره، لم تنجسک الجاهلیه بأنجاسها و لم تلبسک من مدلهمات ثیابها».
ولی باید گفت: اثبات این مطلب از روی این تفسیر و روایت کار دشواری است زیرا این اثبات، فرع بر صحت روایاتی است که در تفسیر این آیات وارد شده و هم چنین فرع بر صحت این روایت نبوی است که اثبات آن نیز مشکل و قابل خدشه است چنانچه منظور از صلب های طاهر و رحم های مطهره نیز ممکن است پاکی و طهارت مولد در برابر ازدواج های ناصحیح و شبهه ناک و سفاح زمان جاهلیت باشد، و از تعبیر «دنس جاهلیت» نیز ظاهرا همین معنی استفاده می شود، و بنابراین مهم برای ما در این جا، همان اجماع و اتفاقی است که درگفتار علمای اعلام و دانشمندان بزرگوار ما آمده است.
پاره ای اشکالات بر این مطلب
یکی از اشکال هائی که بر این مطلب شده این اشکال است که چگونه مردان موحدی مانند عبد المطلب و قصی بن کلاب نام فرزندان خود را عبد مناف، و عبد العزی گذارده اند…
و چناچه می دانیم «مناف» و «عزی» نام دو بت بوده است؟
ولی با توجه به اینکه مسئله نامگذاری در گذشته و بلکه هم اکنون نیز غالبا به دست مادران و یا مادربزرگان و یا بزرگ قبیله و یا دیگران انجام می شده و در بسیاری از موارد پدران چندان دخالتی نداشته اند، و یا زیاد دیده شده که پدر و مادر برای فرزند نامی انتخاب کرده اند ولی همان فرزند در میان مردم به نام دیگری مشهور شده و همان نام مشهور روی او مانده است، چنانچه درباره خود عبد المطلب آمده است که نامش «شیبه الحمد» بود ولی چون در وقت ورود به مکه پشت سر عمویش مطلب بر شتر سوار بود مردم خیال کردند او بنده مطلب است که او را از یثرب خریداری کرده و به مکه آورده است ـ به شرحی که در زندگانی رسول خدا (ص) نوشته ایم ـ
و یا درباره خود عبد مناف در تاریخ آمده که نام اصلی او «مغیره» بوده ولی مادر و یا کسان او نامش را «عبد مناف» گذارده اند.
و ما هم اکنون پس از گذشت قرن ها از ظهور اسلام، و با همه سفارش هائی که درباره نام گذاری و اهمیت آن از طریق ائمه بزرگوار و رهبران الهی شده است می بینیم هنوز در مسئله نام گذاری دقت نمی شود، و روی چشم و هم چشمی و رسوم و سنت های محلی، و به تعبیر ساده نام های «من درآوری» نام های بی معنی و غلطی مثل «شمس علی» و «چراغعلی» و «زلفعلی» و امثال آن ها روی فرزندان خود می گذارند که بدون توجه به معنی آن ها را روی بچه ها نهاده اند…
اشکالی دیگر
باری این سئوال و اشکال چندان مهم نیست که ما وقت خود و شما روی جواب آن زیاد بگیریم، و در این جا اشکال دیگری است که لازم است قدری روی آن بحث و تحقیق شود و آن این اشکال است که ظاهر قرآن کریم مخالف با این اجماع و اتفاق است. زیرا در قرآن نام پدر ابرهیم ـ که یکی از اجداد رسول خدا (ص) است ـ «آزر» ذکر شده و او به صریح آیات قرآنی مرد بت پرستی بوده که ابراهیم پیوسته با او در این باره محاجه می کرد.
بحث درباره «آزر» و ارتباط او با ابراهیم خلیل علیه السلام
این اشکال را با توضیح بیشتری این گونه طرح کرده اند که در قرآن کریم در چند جا نام «آزر» بت پرست و طرفدار بت به عنوان پدر ابراهیم، و در برخی از جاها نام پدر ابراهیم به عنوان شخص بت پرست و مدافع بت پرستی که ابراهیم را در مبارزه اش با این مرام مورد تهدید و مؤاخذه قرار داده است آمده مانند این آیات:
«و اذ قال ابراهیم لابیه آزر أتخذ اصناما الهه، انی اراک و قومک فی ضلال مبین»
۲- «و اذکر فی الکتاب ابراهیم انه کان صدیقاً نبیاً، اذ قال لأبیه یا أبت لم تعبد ما لا یسمع و لا یبصر و لا یغنی عنک شیئاً»
۳- «واتل علیهم نبأ ابراهیم، اذ قال لأبیه و قومه ما تعبدون، قالوا نعبد اصناما فنظل لها عاکفین…»
و آیات دیگری نظیر آیات فوق که پدر ابراهیم علیه السلام را ـ که در یک جا یعنی در همان سوره انعام نامش را هم «آزر» برده است ـ به عنوان مردی بت پرست، و طرفدار بت ذکر کرده، و بلکه در سوره مریم به دنبال آیات فوق از زبان پدر ابراهیم نقل شده که با او به محاجه پرداخته و در پایان ابراهیم علیه السلام را سرزنش و تهدید کرده و می گوید:
«… قال راغب أنت عن الهتی یا ابراهیم. لئن لم تنته لأرجمنک و اهجرنی ملیاً»
اکنون گفته می شود با توجه به این که ابراهیم علیه السلام از اجداد رسول خدا است و پدرش آزر بت پرست و حامی بت پرستی بوده چگونه پاسخ می دهید؟
جواب این اشکال هم آنست که در لغت عرب و بلکه زبان های دیگر که یکی از آن ها هم زبان فارسی خودمان است لفظ «اب» و «پدر» همانگونه که به پدر صلبی گفته می شود، به سرپرست و عمو و پدر مادر و معلم و شوهر مادر انسان و به هر کس که نوعی حق تربیت و سر پرستی انسان را داشته باشد اطلاق می شود، چنانچه از آن طرف لفظ «ابن» و «پسر» نیز هم بر پسر صلبی گفته می شود، و هم برپسر دختر و شاگرد و هر کس که به نوعی تحت تکفل و تربیت انسان باشد.
در قرآن کریم در سوره بقره آن جا که حضرت یعقوب در وقت مرگ به پسرانش وصیت می کند آمده است که به آن ها گفت: پس از من چه چیز را می پرستید؟
«قالوا نعبد الهک و اله آبائک ابراهیم و اسماعیل و اسحق….»
گفتند: ما معبود تو معبود پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را می پرستیم که اطلاق پدر بر اسماعیل شده در صورتی که اسماعیل عموی یعقوب بود و پدرش اسحاق بوده.
و از آن طرف نیز در سوره انعام عیسی علیه السلام را از ذریه و پسران ابراهیم علیه السلام شمرده در صورتی که نسبت آن حضرت از طرف مادرش مریم به ابراهیم می رسد، آن جا که فرماید:
«و من ذریته داود و سلیمان …» تا آن جا که فرماید: «… و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس»
و بدانچه گفته شد باید این مطلب را نیز اضافه کرد که بنا به گفته اهل تاریخ میان اهل انساب اختلافی نیست در این که نام پدر ابراهیم «تارخ» به خاء معجمه، و یا «تارح» به حاء مهمله بوده است، چنانچه از تورات نیز نقل شده که نام پدر ابراهیم را «تارخ» ذکر کرده و از اثبات الوصیه مسعودی نقل شده که گفته است:
آزر جد مادری ابراهیم و منجم نمرود بود، و پدر ابراهیم نامش تارخ بود که در هنگام کودکی ابراهیم، وی از دنیا رفت و ابراهیم تحت سرپرستی«آزر» جد مادری خود قرار گرفت.
و مرحوم استاد علامه طباطبائی در این باره استدلال جالبی از روی خود آیات کریمه قرآن آورده و از آن ها استفاده کرده است که طبق آیات قرآن کریم «آزر» پدر صلبی ابراهیم نبوده و پدر صلبی او شخص دیگری بوده که از آن تعبیر به «والد» شده است، و خلاصه گفتار ایشان در تفسیر آیه ۷۴ سوره انعام اینگونه است که فرموده:
دقت و تدبر در آیات کریمه ای که درباره حضرت ابراهیم علیه السلام و داستان های آن حضرت در قرآن آمده انسان را به این مطلب راهنمائی می کند که ابراهیم علیه السلام در آغاز با مردی رو به رو می شود که قرآن می گوید وی پدر ابراهیم و نامش آزر بوده و اصرار داشته که او دست از بت پرستی بردارد و از مرام توحید پیروی کند،و آن مرد نیز ابراهیم را تهدید کرده و طرد نموده و بدو دستور هجرت و دوری از وی را داده است.
ابراهیم علیه السلام که چنان می بیند بدو درود فرستاه و وعده آمرزشخواهی و استغفار از درگاه حق را بدو می دهد، و به دنبال آن از آزر و قوم او اعتزال جسته و دوری می گزیند، زیرا که به دنبال همان آیات فوقه (سوره مریم) است که می فرماید:
«… قال سلام علیک سأستغفر لک ربی انه کان بی حفیاً، و اعتزلکم و ما تدعون من دون الله و ادعو ربی عسی أن لا أکون بدعاء ربی شقیاً»
و آیه دوم بهترین شاهد و قرینه است بر اینکه این وعده استغفار در دنیا بوده نه وعده شفاعت در قیامت اگرچه به حال کفر از دنیا برود.
آن گاه خدای تعالی در سوره شعراء (آیه ۸۹) حکایت می کند که ابراهیم عیله السلام به این وعده خود عمل کرده و برای آزر استغفار کرده آن جا که در مقام دعای به درگاه پروردگار متعال از جمله گوید:
«… و اغفر لابی انه کان من الضالین…»
و پدرم را بیامرز که او از گمراهان بود…
و از لفظ «کان» که در این آیه است معلوم می شود که این دعا پس از مرگ پدرش و یا پس از دوری گزیدن و هجرت از وی انجام گرفته، و این هم به خاطر وفای به وعده ای بود که داده بود، چنانچه خدای تعالی نیز در سوره توبه از این حقیقت پرده برداشته و چنین گوید:
«ما کان للنبی و الذین آنوا ان یستغفروا للمشرکین و لو کانوا أولی قربی من بعد ما تبین لهم انهم اصحاب الجحیم، و ما کان استغفار ابراهیم لابیه الا عن موعده و عدها ایاه فلما تبین له انه عدو لله تبرأ منه…»
که خلاصه ترجمه آن است که پیغمبر و مؤمنین نمی توانند برای مشرکان اگر چه نزدیکانشان باشند استغفار کنند… و استغفار ابراهیم نیز برای پدرش به خاطر وعده ای بود که بدو داده بود، و چون برای او معلوم شد که وی دشمن خدا است از او بیزاری جست…
و سیاق آیه گواهی دهد که این دعاء و بیزاری جستن همه در دنیا و عالم تکلیف بوده نه در آینده و در قیامت…
و همه این جریانات پیش از مهاجرت ابراهیم علیه السلام به سرزمین مقدس بوده،و سپس خدای تعالی عزم ابراهیم علیه السلام را بر مهاجرت به سرزمین مقدس (بیت المقدس) نقل فرموده که گوید:
«فأرادوا به کیدا فجعلناهم الاسفلین، و قال انی ذاهب الی ریب سیهدین، رب هب لی من الصالحین»
که داستان هجرت ابراهیم علیه السلام و به دنبال آن دعای آن حضرت را برای روزی فرزندان صالح و شایسته نقل فرموده…
و سپس در جای دیگر داستان ورود آن حضرت را به سرزمین مقدس و دارا شدن وی فرزندان صالحی را همچون اسحاق و یعقوب نقل فرموده و گوید:
«… و ارادوا به کیداً فجعلناهم الاخسرین، و نجیناه و لوطا الی الارض التی بارکنا فیها للعالمین، و وهبنا له اسحاق و یعقوب نافله و کلا جعلنا صالحین»
و در جای دیگر گوید:
«فلما اعتزلهم و ما یعبدون من دون الله وهبنا له اسحاق و یعقوب و کلا جعلنا نبیا»
و پس از همه این ماجراها و دارا شدن فرزندان صالح و سکونت وی در سرزمین مقدس و تعمیر خانه کعبه دعای آن حضرت را در مکه و در پایان عمر اینگونه نقل می کند:
«و اذ قال ابرهیم رب اجعل هذا البلد آمنا…» تا آن جا که گوید: «الحمد لله الذی وهب لی علی الکبر اسماعیل اسحاق…» و در پایان همین آیات بالاخره می فرماید: «ربنا اغفرلی و لوالدی و للمؤمنین یوم یقوم الحساب»
که در این جا می بینیم بعد از آن بیزاری جستن و تبری از پدرش «آزر» باز هم برای پدر و مادرش که در اینجا تعبیر به «والدیّ» شده است برای روز جزا طلب آمرزش و استغفار می کند، و از روی هم رفته همه آیاتی که ذکر شد «والد» در این آیه با قرائنی که در کار است پدر صلبی و واقعی ابراهیم علیه السلام بوده و او شخص دیگری غیر از «آزر» بوده، و لطف در همان تعبیر به «والد» است که معمولا به پدر صلبی اطلاق می شود، بر خلاف «أب» که همانگونه که گفته شد بر پدر و سرپرست و عمو و پدر مادر و شوهر مادر نیز اطلاق می گردد…
و این بود خلاصه ای از گفتار مرحوم استاد علامه طباطبائی در کتاب شریف المیزان که چون برای بحث ما جالب بود در این جا آوردیم، و خلاصه این بود که در اطلاق و استعمال لفظ «أب» و «والد» فرق است، استعمال و اطلاق لفظ «أب» و مشتقات آن دائره وسیعی دارد که بر پدر و دیگران همانگونه که گفته شد اطلاق می گردد، ولی لفظ «والد» و مشتقات آن مانند «ولد» و «والده» و «مولود» اینگونه نیست، و «والد» معمولا بر پدر صلبی اطلاق می گردد، چنانچه «ولد» بر فرزند صلبی، و «والده» بر مادر حقیقی اطلاق می گردد. ادامه دارد

16دسامبر/16

چگونه روند جنگ تحمیلی معکوس شد

«و ما یمکرون الا بأنفسهم و ما یشعرون».
(۱۲۳ انعام)
حجه الاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی
به نظر می رسد که امروز، جنگ بهترین شرایط خود را طی می کند و همه زمینه های لازم برای پیروزی واقعی اسلام و شکست واقعی دشمنان و تمام کسانی که جنگ را آغاز کردند، به وجود آمده است.
اگر برگشتی به گذشته داشته باشیم و با دقت اوضاع امروز و دیروز را بررسی و مقایسه کنیم، خواهیم دید که وضع امروز جنگ، درست بر عکس آن اهدافی است که جنگ افروزان، در آغاز جنگ برای خود ترسیم کرده بودند، اینک آن ها مصداق ایه شریفه «و ما یمکرون الا بانفسهم» واقع شده اند و همان چاه هائی که برای ما کنده بودند، خودشان در آن ها افتادند. مسیر جنگ هم عملا معکوس شده است.
زمینه آغاز جنگ
آن روزی که جنگ را شروع کردند طبق محاسباتی بود که اگر این محاسبات درست از آب درآمده بود، کاملا به اهدافشان می رسیدند. زمینه هائی هم برای خود تصور کرده بودند که امروز همان زمینه های تصوری آن ها ـ که برای آن ها مجوز تجاوز بود ـ برای ما مجوز است که دفاع را ادامه دهیم تا به اهدافمان نائل آئیم.
آن ها فکر می کردند جهوری اسلامی از لحاظ نیروهای دفاعی و تهاجمی در بدترین شرایط است. البته تا اندازه ای هم، صورت ظاهر اوضاع، این مسئله را تائید می کرد. اوضاع آن روز ما از دیدگاه آن ها چنین بود.
ارتش را فلج می دیدند، نیروهای مردمی سازمان یافته نبود، آن ها که در خارج بودند، چنان انسجامی را در داخل کشور نمی دیدند، چند استان ـ مخصوصا آن ها که مورد نظرشان بود ـ به صورت ظاهر وضعی داشت که به نظر می رسید که در حاکمیت ایران نیست مانند کردستان و بخشی از آذربایجان غربی، خوزستان را هم آشوب زده می دیدند از طرفی «مدنی» هم که استاندار آن جا بود آدم نالایق و خائنی بود و درست در جهت اهداف آنان حرکت می کرد، انسجام سیاسی در کل کشور به چشم نمی خورد، لیبرال ها و گروهک ها همواره در پی فتنه انگیزی و آشوب به پا کردن بودند، ایران نه از غرب و نه از شرق حمایت نمی شد بلکه همه در توطئه شریک بودند و از طرفی دیگر چنین می پنداشتند که یک مرکز تصمیم گیری قاطعی در سطح کارهای اجرائی وجود ندارد، تمام این عوامل دست به دست هم داد و آن ها را وادار به چنین اقدامی برای رهائی از عواقب انقلاب اسلامی نمود.
عامل مردمی
آنچه را آن ها محاسبه نکرده بودند مسئله مردم بود. و آنچه آن ها را مطمئن می ساخت که مردم از انقلاب جدا هستند، از طرفی ادعاهای کاذب بنی صدر بود و از طرفی دیگر برخی تظاهرات های چند نفر گروهک ها و دروغ های که در این رابطه می گفتند و این تظاهرات مسخره را بزرگ جلوه می داند، برای دشمنان ثابت کرده بود که مردم به کلی از انقلاب و رهبر جدا شده اند.
همین عامل مردمی، تمام عوامل منفی دیگر را ـ که آن ها به حساب آورده بودند ـ خنثی کرد. یعنی هنگامی که عامل مردم و رهبری وارد جنگ شد، تمام آنچه را که نقطه ضعف بود جبران کرد و کم کم آن ها را سر و سامان داد.
آن موقع، عراق از لحاظ نیروی زمینی بسیار قوی و منسجم بود ولی وضع ما بد بود، لذا از راه زمین جنگ گسترده ای را آغاز کردند. البته از لحاظ نیروی هوائی، وضع ما اگر بهتر از آن ها نبود در سطح نسبتا مطلوبی قرار داشت که ما توانستیم با حملات هوائی و از طریق تهاجم به عمق خاک دشمن یا زدن نیروهای دشمن در خاک خودمان تعادل دشمن را به هم بزنیم و وضع خودمان را برای آماده شدن نیروی زمینی بهتر کنیم.
فرماندهان ارتش اختیار نداشتند و تمام اختیارات دست بنی صدر بود. ولی هنگامی که اختیار از خائنین گرفته شد و بدنه اصلی ارتش که همان نیروهای سطح پائین ولی معتقد مسلمان بودند به میدان آمدند و از طرفی سپاه پاسداران و بسیج ۲۰ میلیونی وارد کارزار شد، اوضاع به کلی عوض شد:
روز به روز نیروها منسجم تر شدند و استحکام ما بیشتر شد و کم کم نقطه مقابل، در شرایط نامطلوبتری قرار گرفت.
از نظر من، امروز هم همان روند حرکت معکوس ادامه دارد، گرچه گاهی تبلیغات اجانب، قضیه را به گونه ای دیگر جلوه می دهند ولی حقیقت غیر از آن است.
اکنون مقایسه ای می¬کنیم بین آن وقت که عراقی ها در خاک ما بودند و وضعیت امروز جنگ:
عوامل شکست دشمن
آن وقت عراقی ها در خاک ما بودند، تهاجم ما از چند نظر سریع تر و کوبنده تر بود:
۱- از لحاظ انگیزه های نیروهای رزمنده ما که برای راندن دشمن از خاک خود می جنگیدند.
۲- از لحاظ عدم انگیزه سربازان عراقی که وارد خاک دیگران شده بودند.
۳- عراقی ها نمی توانستند استحکامات و موانع محکم و پایداری در خاک ما درست کنند زیرا:
الف ـ از مرکز فرماندهی دور بودند.
ب ـ طریق مواصلاتی خوب نبود و جاده های لازم هم وجود نداشت و از این رو رساندن تدارکات به نیروهایشان خیلی دشوار و مشکل بود.
ج ـ نسبت به سرزمین ما و نقاط حساسی که برای عملیات نظامی مهم بود، آشنائی نداشتند.
د ـ سرمایه¬گذاری برای ساختن استحکامات به صرف آن ها نبود لذا ناچار بودند به استحکامات خیلی معمولی اکتفا کنند.
تمام این عوامل سبب شد که هجوم ما خیلی سریع، استحکامات آن ها را در هم بشکند و نیروهای ما به پیش بروند.
اکنون که ما هجوم خود را در خاک عراق شروع کرده ایم و در آن جا نیروهای دشمن را تعقیب می کنیم، شرایط عوض شده است:
۱- استحکامات دفاعی ـ که بتوانند در پناه آن ها مقاومت بیشتری کنند ـ قوی تر شده است زیرا:
الف ـ راه های مواصلاتی نزدیکتر شده.
ب ـ زمین خود را خوب می شناسند.
ج ـ سرمایه گذاری کردن برای بهبود استحکامات به نفع آن ها است.
۲- انگیزه مقاومت برای نیروهای آن ها ـ به حسب ظاهر ـ بیشتر است.
۳- به علاوه استحکامات خود ساخته، به موانع طبیعی از قبیل اروند رود و کوه ها رسیده اند که به طور طبیعی مانع عبور ارتش های زمینی است.
ادامه روند حرکت معکوس
با این حال، حالت تکامل و انسجام نیروهای ما و حالت تنزل امکانات واقعی ارتش عراق ـ کماکان ـ ادامه دارد و در این مسئله هیچ چیز عوض نشده است مگر همین نقطه که آن ها به نقطه ای رسیده اند که ایجاد موانع برای عبور نیروهای ما، برای آن ها بهتر شده است ولی از لحاظ های دیگر خیلی بدتر شده است.
۱- اگر ما در آغاز جنگ توسط نیروهای هوائی خود، مانع پیشرفت آن ها شدیم، آنان نمی توانند از این راه ـ امروز ـ مانع پیشرفت ما شوند زیرا امکان تأمین نیروی انسانی مؤمن برای آن ها نیست. امکان خرید اسلحه مدرن با پول و حمایت مستکبران و عوامل خود فروخته شان ممکن است ولی خریدن نیروهای مؤمن و متعهد نه با پول و نه با تبلیغات شرق و غرب، امکان پذیر نیست.
۲- وضعیت داخلی عراق برای حزب بعث بسیار بد است:
عراق از ۱۶ ایالت تشکیل شده است: باختصار آن ها را مورد بررسی قرار می دهیم:
• دهوک، نینوی ، اربیل، سلیمانیه و کرکوک استان های شمالی عراق و منطقه کردنشین هستند که بخش عمده اش ـ در حقیقت ـ در حاکمیت عراق نیست.
• منطقه «شیلر» از استان سلیمانیه در اختیار ما است.
عراق در «دهوک» به کلی حضور ندارد زیرا قسمتی از آن را ترک ها و قسمت دیگری را کردها تحت تصرف دارند. خط لوله نفتی عراق را هم که از آن جا عبور می کند، بیشتر به وسیله ترک ها حفظ می شود تا عراقی ها.
قسمت شرقی اربیل، حاج عمران است که در اختیار ما است و قسمت های دیگر اربیل زیر نظر عشایر کرد است.
قسمت عمده نینوی در مرز سوریه واقع شده است که آن هم وضع خاصی دارد، چون سوری ها در آن جا قدرتشان بیش از عراقی ها است و کردها هم در آن جا نیرومندند.
• در جنوب، استان های بصره و استان نیسان واقع است که با حضور ارتش، سپاه و نیروهای مردمی ما به کلی متزلزل است.
• در وسط، استان هشتم (دیالی) و استان نهم واسط) واقع است.
«مندلی» در استان دیالی است که ما در آن جا حضور قاطع داریم و بخشی از آن را نیز تحت تصرف خود داریم.
«العماره» در استان واسط است که نیروهای ما به قدری از آن جا به دجله نزدیکند که عراقی ها به ناچار قسمت عمده آن استان را تخلیه کرده و به شهرهای دیگر رفته اند.
• استان قادسیه که مرکز آن دیوانیه است و استان ذی قار که مرکزش ناصریه است از استان های شیعه نشینی هستند که دولت عراق هیچگاه نمی تواند روی آن ها به عنوان نیروهای وفادار حساب کند. اکثریت مردم این دو استان عشایر شیعه هستند و کنار آن ها هم بورها هستند که قسمت های بور اصلا از قلمرو عراقی ها خارج است.
• استان ششم عراق به نام «انبار» که در غرب واقع است، استانی است بیابانی مانند کویر لوت که هیچ ارزش نظامی ندارد.
• استان هفتم بغداد است که به آن محکم چسبیده اند و از آن بیشترین نگهداری را می کنند.
• از این استان ها که بگذریم به استان بابل که مرکزش حله است و استان کربلا می رسیم که حله و کربلا و نجف هیچ وقت مایه دلخوشی صدام نبوده است.
همانطور که می دانید، در حدود دو سوم مسلمانان عراق، شیعه هستند که به کلی با صدام مخالفند و فشار و خفقان زیاد آن ها را خفه کرده است، زیرا افرادی مانند خوانده آیت الله حکیم و آیت الله صدر و خواهرش و علمای زیادی را به شهادت رساندند و خود نجف را متلاشی کردند و فشارهای زیادی بر آنان وارد ساختند، از این رو معلوم است که مردم آن جا نمی توانند نسبت به حزب بعث وفادار باشند. البته نه تنها نسبت به شیعیان فشار و زور اعمال می شود که به همان نسبت به مسلمانان سنی نیز فشار می آورند و علمای آنان نیز یا در زندان ها و یا به شهادت رسیده اند. و تنها کسانی که از ایمان بهره ای ندارند و منافعشان اقتضا دارد، به حزب بعث، در صورت ظاهر وفادار مانده اند.
۳- وضعیت اقتصادی عراق:
دشواری های اقتصادی عراق بیش از آن است که در ذهن ما بگنجد. عراق از نظر نیروهای انسانی، تکنولوژی، مشاورین فنی، مجریان طرح های عمرانی، کارگرهای متخصص و حتی کارگرهای ساده وابسته به دیگران است. تمام مجریان طرح ها و متخصصینی، خارجی هستند و قسمت عمده کارگرهای ساده را از مصر، پاکستان، فیلیپین، کره جنوبی، هندوستان و سایر نقاط جهان آورده اند. با این حال عراق در گذشته ـ با جمعیتی معادل چهارده میلیون تقریباً ـ از طریق فروش سه میلیون و نیم بشکه نفت در روز، در فکر طرح های بلند پروازانه¬ای بود. اکنون مقدار نفتی که صادر می کند متجاوز از هفتصد هزار بشکه از طریق ترکیه نمی تواند باشد، آن هم خیلی آسیب پذیر است زیرا امید ندارد لوله هائی که از کردستان عبور می کنند برای همیشه سالم بمانند، تازه این پول ها را برای مصارف جنگی می خواهد، بنابراین، طرح های عظیمی که در شرف تکوین بوده راکد مانده است و رکود این طرح ها خسارت جبران ناپذیری برای عراق دارد زیرا:
الف ـ مجریان طرح، مقاطعه کاران و کسانی که طرف قرارداد بودند، برای تأخیر و معطل ماندن طرح ها، ماشین ها و کارخانه هایشان خسارت های عمده ای می گیرند. از طرفی یا باید منتظر بهبودی اوضاع امنیتی باشند و برای هر روز مقدار زیادی خسارت دریافت کنند و یا هم اینکه طرح ها را نیمه کاره بگذارند و به جای دیگر بروند که در هر دو صورت، معطل ماندن کار، بیکار شدن کارگران و معطل ماندن سایر طرح ها و کارخانه هائی را که با این طرح ها ارتباط دارند، در پی دارد.
ب ـ بسیاری از طرح ها که در بخش شرقی است از حاج عمران تا فاو (تا عمق ۴۰ کیلومتری) به خاطر نرسیدن پول یا نداشتن امنیت، اداره نمی شوند.
ج ـ کارخانه های خارجی نیز نمی توانند در شرایط ناامنی کار کنند، آن ها برای زندگی و خوشگذرانی پول هنگفت می خواهند و اگر پول تأمین بشود، چون امنیت ندارند ،حاضر نیستند به کار خود ادامه دهند و در صورتی که یک مهندس یا کارشناس خارجی، کار خود را رها کند، کارخانه تعطیل می شود.
ناگفته نماند که در کنار خسارت های فراوان عراق، پول های بسیاری از کشورهای جنوب خلیج فارس دریافت می دارد ولی این پول ها به آن سطحی که عراق لازم دارد نمی تواند باشد. از آن گذشته، آن ها بیشتر به مسائل جنگی می پردازند و به فکر درمان وضع بد اقتصادی داخلی عراق نیستند زیرا سرنوشتشان را به جنگ مربوط می دانند لذا بیشتر به اعتبارات خرید اسلحه و تأمین آن ها می پردازند.
۴- اتکاء عراق به اسلحه های مدرن:
جنگ برای عراق خیلی پرخرج است، وانگهی عراق نمی تواند به مردم و نیروهای انسانی و کمک های مردمی متکی باشد، لذا اتکاءش به اسلحه های مدرن است که آن ها به قیمت الماس در می آید. یک هواپیمای پیشرفته، یک موشک پیشرفته، یک تانک پیشرفته و یا یک رادار پیشرفته و دیگر سلاح های مدرن که فعلا عراق متکی به آن ها است، فوق العاده گران است و نه تنها خود این سلاح ها گران است که کارکنانش نیز خیلی خرج بر می دارند. خرج تربیت یک خلبان ماهر بیش از پانصد هزار دلار است. از طرفی دیگر، کارشناس ها، متخصصین و مکانیک ها هم از خارج هستند و پول زیادی در مقابل کارشان دریافت می کنند. قطعات یدکی از الماس هم گرانتر است. کشتی ها، هواپیماها و تریلی هائی که این ها را حمل می کنند نیز اضافه بر مصرف است.
البته عراق از دنیای استکباری حمایت های مادی می شود ولی حمایت های آن ها مجانی نیست. شرکت های فرانسوی، روسی، انگلیسی در مقابل سلاح هایشان اعتبار می خواهند. عربستان سعودی با آن همه کمک های مادی، اعتبار می خواهد چون نمی دانند بعد از انقلاب عراق، چه نصیبشان خواهد شد؟! اگر شرکت های خارجی قسط ها را تأخیر می اندازند، درخواست بهره های هنگتفی در حدود ۲۰% می کنند که اصلاً قابل تحمل نیست.
عراق در آغاز جنگ ۳۵ میلیاردی ذخیره ارزی داشت و ادعا می شود که تا امروز در حدود ۸۰ میلیارد دلار هم پول یا اعتبار یا وام گرفته است و همه آن ها را خرج جنگ کرده و امروز اقتصادش فلج شده است به حدی که دیگر توان تحمل آن، برای بعثی ها امکان ندارد.
۵- شیوه سربازگیری:
به همان اندازه که مردم ایران برای رفتن به جبهه ها بر یکدیگر سبقت می گیرند و آن را یک عبادت بزرگ تلقی می کنند، مردم عراق از جنگ گریزان و از حزب بعث متنفرند. نه تنها ما می گوئیم که هیچگونه رابطه حسنه ای بین مردم و حزب بعث وجود ندارد بلکه اخیراً غربی ها نیز ناچار به اعتراف شدند که:
شیوه سربازگیری عراقی ها، خشن ترین شیوه است. مأمورینی به کارخانه ها، مؤسسات دولتی و ملی، مدرسه ها و حتی دانشگاه ها هجوم می آورند و کارگران، دانشجویان و محصلین را با زور می گیرند و در کامیون ها ریخته به جبهه ها می آورند. لذا این ها در جبهه ها زندانی هستند. و اگر کانال¬های آبی با طول ۴۰ متر، میدان های هفتصد، هشتصد متری مین، سیم های خاردار، رده به رده پشت سر هم و دیگر موانع طبیعی نبود، به هیچ وجه امکان نگهداری نیروها را نداشتند و اگر این استحکامات به اضافه رشته های الکترونیکی بسیار دقیق برای خبردهی و سیستم هشدار دهنده نبود، این نیروها مثل کرباس از هم دریده می شدند کما اینکه با هجوم نیروهای ما چنین وضعیتی برای آن ها پیش می آید.
شرایط جنگی ایران:
ما در نقطه مقابل آن ها هستیم، از لحاظ مردم، کاملاً خاطرمان جمع است زیرا آن ها از ما حمایت می کنند. از لحاظ اقتصادی با همین درآمدی که داریم خودمان را منطبق کرده ایم و به کارهای سازندگی هم می رسیم. هیچ طرحی تا کنون در ایران راکد نشده است بلکه روز به روز طرح های جدید را شروع می کنیم و طرح هائی که مدتی خوابیده بوده، کم کم داریم احیا می نمائیم.
از لحاظ نیروی انسانی هیچ نیازی نداریم که همیشه نیروها را در جبهه نگهداریم بلکه هر گاه برنامه ای داشته باشیم با یک اعلامیه از سربازها، بسیجی ها، و نیروهای مهندسی جهاد و ارتش و دیگر نیروهای رزمی دعوت می کنیم، در ظرف چند روز، از سراسر کشور، به سوی جبهه ها سرازیر می شوند بدون اینکه مسئله ای به عنوان جلب نیروهای جنگی وجود داشته باشد.
جنگ برای ما یک روال طبیعی در کنار زندگیمان قرار گرفته است، لذا هیچ عجله ای نداریم که کارها را بدون برنامه ریزی و با ترس و وحشت انجام دهیم که عوارض نادرستی به دنبال داشته باشد. وچون عراقی ها و حامیانشان، شرایط ما رابه خوبی درک کرده اند، لذا متوسل به حیله های واقعاً عمیقی شدند و امروز هم لابد در فکر حیله های دیگری هستند، و بر ما لازم است که این حیله ها را کشف و خنثی کنیم.
توطئه های پلید دشمن:
به کار گیری اسلحه شیمیائی
۱- یکی از این روش های پلید، توسل جستن به اسلحه شیمیائی بود که ملاحظه کردید چگونه نیروهای ما توانستند با حفاظتی که برای خودشان درست کردند، این اسلحه بسیار شکننده را خنثی نمایند. با این که عراقی ها، این اسلحه را در بدترین جا و بدترین شرایط به کار گرفته بودند، مانند جزایر مجنون که ما نه ارتباط زمینی داشتیم و نه امکانات بهداشتی و حفاظتی و برای رساندن مجروحین نیز فاصله زیادی داشتیم. و گرچه صدمه هائی بر ما وارد کردند ولی از طرفی، استقامت و ایمان رزمندگان ما و از طرفی دیگر صدمه اعتباری که آن ها خوردند و در دنیا رسوا شدند، این توطئه را خنثی کرد.
بمباران مناطق مسکونی
۲- یکی دیگر از توطئه هائی که برای وارد ساختن ما به صلح تحمیلی به کار گرفتند، مسئله موشکباران و بمباران مناطق مسکونی به صورت گسترده بود. البته عراقی ها در طول ایام جنگ از این عمل غیر انسانی، هیچگاه فروگذار نکردند و همواره شهرهای مظلوم ما را با موشک های دور برد می زدند که شاید تا به حال صد ها موشک زمین به زمین به کار گرفته اند، و در تمام جنگ های محدود منطقه ای ـ در طول تاریخ ـ سراغ نداریم که اینقدر موشک برای زدن شهرها مصرف شده باشد.
پس از اینکه ما دیدیم چاره ای نداریم جز اینکه از طرق معامله به مثل، این توطئه را بشکنیم و اسلحه ها را از دست دشمن بگیریم،به طور جدی وارد عمل شدیم و همه دیدند که چقدر مؤثر بود. بصره آسیب پذیرترین نقطه عراق است در صورتی که از نظر اهمیت، در درجه دوم پس از بغداد قرار دارد. و تعبیر من این است که اگر زده شود، برای آن ها به اندازه ـ مثلاً ـ اصفهان، شیراز، تبریز، اهواز و خراسان اگر زده شود برای ما زیان دارد، یعنی اگر تمام این شهرهای ما زده شود چقدر ما به زحمت می افتیم و چقدر برای ما ضرر دارد، به همان اندازه برای عراق ضرر دارد اگر بصره زده شود، زیرا یکی از مهمترین منطقه های استراتژیک دشمن است.
بنابراین، بصره امروز در گرو شرایط صدام است. اگر صدام در داخل کشور ما شرارت کند، ما هم برای تخریب بصره سرمایه¬گذاری خواهیم کرد. البته در تیر رس ما، قرنه تا نزدیک العماره و جاده مهم بغداد بصره وجود دارد که اگر توپ ها را متمرکز کنیم و به طور متناوب گلوله بریزیم، آن جاده دیگر قابل استفاده نیست و برای عراق خیلی سنگین تمام می شود.
۳- متوسل شدن به بحران در خلیج فارس:
در این روزها به توطئه دیگری دست زده اند که آن بحران درست کردن در خلیج فارس است. چندین کشتی را که از خارک نفت می بردند مورد هجوم قرار داده و بمباران کردند. برای ما مقابله به مثل در خلیج فارس خیلی آسان است. یعنی، در زدن شهرهای عراق ـ لااقل ـ مقداری دشواری روحی داریم که مردم عراق صدمه نبینند ولی در خلیج چنین چیزی وجود ندارد.
از «رأس التنومه» که در کنار عربستان است تا «تنگه هرمز» (دهانه خلیج فارس) و طول این مسیر آبی را با راحتی می توانیم ناامن کنیم و اگر شرایط اقتضا کرد وارد عمل شویم چون فاصله این مسیر آبی با جزایر ما بسیار کم است. و از طرفی دیگر در حدود ۱۵- ۱۴ جزیره در این قسمت داریم که امروز نیروهای نظامی ما در آن جا متمرکز هستند. و بعضی از آن نقطه هائی که کشتی های نفتی و تجارتی عبور می کنند، به قدری به جزیره ما نزدیکند که نیروهای ما با چند دقیقه توسط قایق های تندرو می توانند به آن ها برسند. لذا اگر خیال ناامن کردن آن جا را داشته باشیم با کمال راحتی می توانیم وارد عمل شده و این کار را انجام دهیم.
البته این کار برای ما نامطلوب است، زیرا ایجاد بحران در خلیج به معنای ایجاد بحران در کل جهان است. اگر خلیج فارس یک ساعت ناامن شود، مراکز صنعتی دنیا ناچار می شوند بخشی از فعالیت های خود را راکد کنند چون سوخت به آن ها نمی رسد و در نتیجه محصولاتی را که تعهد کرده اند به کشورهای دیگر بدهند، نمی دهند و صنعت دنیا فلج می شود. و طبعاً مؤسساتی که چنین خسارت هائی می بینند، نرخ محصولاتشان را بالا می برند و گران کردن محصولات، بر تمام مردم جهان فشار وارد می سازد و اصولاً روابط اقتصادی بین المللی را فلج می کند.
اینگونه بحران ها گاهی هم جنگ های محدود یا نامحدود به دنبال خود دارد و ما به هیچ وجه میل نداریم در آن مسیر بیفتیم، و تنها در حدّ حفاظت خودمان اگر ناچار شدیم، اقدام می کنیم.
سیاست ایران در بحر خلیج فارس:
سیاست ما این است که ناامنی برای همه مساوی باشد، پس اگر یک کشتی ما زده شود، یک کشتی هم به اندازه آن، از دیگران باید زده شود. این سیاست مابوده است و قبلاً هم اعلامم کرده ایم و از این سیاستمان هم می توانیم دفاع کنیم و هم می توانیم اجرا نمائیم. و ما اصلاً در اینگونه قضایا، ادعائی نمی کنیم که نتوانیم آن را انجام دهیم.
این ها همه قبل از بستن تنگه هرمز است. پس اگر روزی شرایط به گونه ای بود که آن ها می خواستند شرارت بزرگی بکنند و تهدیدهای خودشان را ـ چه آمریکائی ها و چه عراقی ها و چه دیگران ـ عملی کردند و خارک را ـ مثلاً ـ غیر قابل استفاده قرار دادند، آن مقوع، ما هم تنگه هرمز را غیر قابل استفاده می کنیم. یعنی ما تنگه هرمز را در مقابل خارک قرار داده ایم همچنانکه کشتی را در مقابل کشتی. بنابران، اگر یک کشتی را بزنند، یک کشتی از آن ها زده می شود و اگر خارک را از کار بیندازند، تنگه هرمز از کار خواهد افتاد. البته هر چقدر هم آمریکائی ها و دیگران نیرو بیاورند ما قدرت داریم چندین سال مقاومت کنیم.
دشمن خوب شاهد بود که ما تمام توطئه های به وجود آمده ـ تا امروز ـ را به فضل خداوند خنثی کردیم و از عهده زدن شهرها، استفاده از بمب های شیمیائی و بحران سازی در خلیج فارس، به نحو احسن برآمدیم و امروز دیگر ابتکار عمل در دست ما است. ما هر وقت خواستیم زمان، مکان و شرایط جنگ را انتخاب می کنیم و در اینگونه حوادث، حالت دفاعی داریم در حالی که امکانات دفاعی هم داریم، مگر اینکه آن ها دست به کاری بزنند که ما آمادگی آن را نداشته باشیم که آن هم گمان نمی کنم، بالاتر از این جنایت ها چیزی باشد ولی در هر حال ما باید خودمان را برای هر پیش آمدی آماده کنیم.
۴- توطئه تبلیغاتی:
اخیراً یک هیاهوی تبلیغاتی عظیمی به راه انداختند که: پیروزی ایران در جنگ به معنای نابودی یا در خطر قرار گرفتن کشورهای جنوب خلیج فارس و ناامنی کل منطقه است.
این از ابتکارهای تهاجم تبلیغاتی شرق و غرب است که با زمینه هائی دارند آن را در منطقه جا می اندازند.
ناامنی یا نابودی کشورهای خلیج فارس ربطی به مسئله پیروزی ما در جنگ ندارد بلکه به موضع¬گیری خود آن ها مربوط است. ما باید به آن ها بفهمانیم که: اگر ایران در جنگ پیروز شود و حزب بعث از منطقه بیرود رود، منطقه کاملاً امن می شود، و آن ها هم باید موضع گیری صحیح بکنند و در راه امنیت منطقه با ما همگام شوند. البته پس از جنگ، اگر بنا است جائی ناامن شود، همان اسرائیل است. این مطلب را ما منکر نیستیم و مردم منطقه نباید از این معنی بلرزند و هراس پیدا کنند.
چه می شود اگر عربستان سعودی، کویت و حتی اردن با ما همکاری کنند تا از شر اسرائیل راحت شویم؟ ما نه تنها برای کشورهای خلیج فارس خطری نداریم که حتی نسبت به عراق هم هیچوقت خطرناک نبودیم و در مغز ما خطور نمی کرد که روزی با عراقی ها بجنگیم! آن ها جنگ را شروع کردند و اکنون خودشان گرفتار شده اند. لذا اصلاً خطری که ان ها ادعا می کنند و از آن تبلیغ می نمایند مربوط به جنگ نیست، بلکه خطر مربوط به این است که آن حکومت ها موضعی در قبال مردم بگیرند که مردم آن ها را غیر مسلمان و نوکر اجانب و فاسد و خود فروخته بدانند، آن گاه رابطه شان با مردم تیره شود و مردم از آن ها جدا شوند و در نیتجه حکومتشان سقوط کند.
ما در کشورهای دیگران وارد نمی شویم که آن ها را ساقط کنیم بلکه شرایطی را که خود آن ها درست می کنند، آن ها را به سقوط وا می دارد. البته ما تا بتوانیم فرهنگ اسلامی را در جهان تبلیغ می کنیم، و این امت ها هستند که در اثر آگاهی اسلامی، برای رسیدن به استقلال و آزادی و حکومت اسلام تلاش می کنند و باید هم تلاش بکنند.
شعارهای ما آزادی، استقلال، حکومت اسلامی، طرد اسرائیل و باج ندادن اقتصادی، سیاسی و فرهنگی به شرقی ها و غربی ها است. این شعارها چیزی نیست که بتواند در مقابلش موضع بگیرد بلکه چه بهتر اگر کشورهای منطقه هم این شعارها را بپذیرند و قلوب ملت های خود را جلب و جذب کنند. ولی به نظر می رسد این تهاجم تبلیغاتی تا اندازه ای در برخی از کشورها مانند عربستان و کویت کارساز شده و آن ها هم از همان اوائل، بلکه حتی قبل از جنگ موضع خصمانه¬ای با ما گرفتند و با پول های فراوانی که از جیب ملت هایشان گرفتند و به جیب صدام ریختند و نیروهای فراوانی را در این باتلاق ها از دست دادند.
این خسارت عمده ای که از این طریق به خودشان و ما و ملت عراق وارد کردند، و در نتیجه به اسرائیلی ها میدان دادند و حزب صهیونیستی بعث را تقویت کردند، در اثر همین اشتباهی بود که استعمارگران در مغز آن ها فرو کرده بودند. البته رژیم هائی مانند ملک حسین حق دارد بترسد ولی دیگران دلیلی ندارد بترسند.
در هر صورت، این تهاجم گمراه کننده ای که به وجود آمده، باید به صورتی حل شود. خوشبختانه ما نمونه های خوبی از روابط داریم که می توانیم اثبات کنیم که دلیلی برای ترس کشورهای منطقه وجود ندارد. یکی از آن نمونه ها روابط ما و کشور ترکیه است.
روابط با ترکیه
ترکیه کشوری است که از لحاظ مناسبات اسلامی، اقتصادی، سیاسی و بلوک بندی موجود دنیا فاصله اش از ما نسبت به کویت، عربستان سعودی، یمن شمالی و دیگر کشورهای جنوب خلیج، اگر بیشتر نبوده، کمتر هم نبوده است و ما عملاً نشان دادیم که بهترین روابط را با ترکیه داریم. معاملات اقتصادی در سطح دو میلیون دلار انجام می شود، بسیاری از چیزهائی که ما نیاز داریم از ترکیه وارد می کنیم و آن ها هم امکاناتی را که ما داریم از ما می گیرند. خط ترانزیتی بین دو کشور در وضعیت بسیار خوبی و با امنیت کامل مشغول به کار است. مرزهایمان هیچ مشکلی ندارند و در صفا و صمیمیت با آن ها زندگی می کنیم. و تمام این روابط خوب را با رضای خاطر انجام می دهیم و هیچ اجباری نداشتیم که با ترکیه چنین روابطی داشته باشیم بلکه می توانستیم این مبادلات اقتصادی گسترده را با کشورهای دورتری ـ با قیمت های مناسبتر و در سطح بالاتری ـ در میان بگذاریم ولی ترکیه را ترجیح می دهیم چون همسایه ما است و کشوری اسلامی است.
بنابراین، هیچ دلیلی ندارد، سایر همسایگان ما از ما بترسند مگر اینکه ترسشان از ملت های خودشان و کارهای ناشایست خودشان باشد. اگر آن ها می خواهند برای همیشه بندگی آمریکا کنند و با اسرائیل هم سازش کنند، این دیگر به خودشان مربوط است نه به ما و نه به پیروزی ایران در جنگ! تنها کاری را که ما می کنیم این است که افشاگری می کنیم چه در جنگ پیروز شویم و چه پیروز نشویم.
ما صادقانه آن ها را دعوت می کنیم دست از حرکات زشتشان بردارند و با ما همکاری کنند که در برابر دشمن مشترکمان (اسرائیل) بایستیم، آن گاه خواهند دید که مایه امنیت برای منطقه و مایه قدرت و قوت برای آن کشورها خواهیم بود.
اینها دارند می بینند، دولت عراق که روزی آن قدر چپ گرایانه رفتار می کرد که حتی جبهه پایداری را هم ـ به صوت ظاهر ـ قبول نداشت و آن قدر دم از دشمنی با اسرائیل می زد و حاضر نبود که یک فردی از مصر را بپذیرد، کارش به اینجا رسیده است که اسرائیل به آن پیشنهاد کند که بیاید از لوله های نفتیش استفاده کند و آمریکا برای آن ها طرح احداث لوله نفت از خلیج عقبه را اجرا کند و آمریکا در کنفرانس سران کشورهای صنعتی به صراحت اعلام می کند که منافع و منابع حیاتی غرب در سه چیز است: ۱- حکومت عراق ۲- اسرائیل ۳- چاه های نفت در جنوب خلیج فارس
آری! ما برای شما خطری نیستیم ولی این چیزهائی که منافع حیاتی غرب وابسته به آن ها است برای شما خطر دارد و شما می بایست از این ها بترسید.
نتیجه گیری
وضع ما از لحاظ امکانات نظامی و اقتصادی خیلی بهتر از آغاز جنگ است:
۱- نیروی هوائی ما خیلی نیرومند است، ولی ما با احتیاط آن را به کار می گیریم که اگر سال ها هم جنگ داشته باشیم و نتوانستیم اسلحه و قطعات لازم را تأمین کنیم، بتوانیم خودمان را حفظ کنیم.
۲- نیروی دریائی ما تقریباً دست نخورده است، به اضافه تجربه ای که در جنگ به دست آورده است.
۳- نیروی زمینی خیلی قوی تر و آماده تر از زمان آغاز جنگ است. هم تعداد واحدهایمان بیشتر شده و هم امکانات نظامی مان. تنها هفتصد الی هشتصد تانک از عراقی ها گرفته ایم که اکنون سالم در اختیار ما است. تانک¬های دیگر هم که تا اندازه ای آسیب دیده بودند، توسط کارشناس های ما تعمیر شده اند. توپ ها و ذخائر مهمات خیلی بیشتر شده است و اکنون زاغه های ما پر است. اگر کارخانه های مهمات سازی ـ فرض کنید ـ از یک نوع گلوله، در گذشته روزی دویست عدد می ساختند، اکنون روزانه ۱۵۰۰ عدد می سازند.
۴- صنایع تعمیر کاری از تعمیر هیلیکوپترها، هواپیماها گرفته تا تعمیر رادارها به خوبی کارشان را انجام می دهند. ابتکاراتی که در این مدت کرده اند و ادوات جدید که ساخته شده است را در آینده می توانیم مورد استفاده قرار دهیم، تا معلوم شود که چه تحولی در صنعت نظامی ایجاد شده است.
۵- سپاه که در آغاز جنگ هیچ توان نداشت، امروز دارای چند لشکر پرکار، نیرومند و ورزیده می باشد. طرح هائی که اجرا کردند مانند طرح «لبیکم یا خمینی» گروه گروه مردم متعهد ما را به خود جذب کرده است. اکنون بیش از هفتصد گردان نام نویسی کرده اند و تمام امکانات جنگی از قبیل لباس، تفنگ، آر پی جی، وسایل مهندسی و وسایل امنیتی برای آنان آماده است.
۶- ملت ما بدترین شرایط جنگی را گذرانده و امروز به سرعت در پی جبران خرابی ها است.
۷- جاده های مرزی که برای جنگ لازم بود در حال تکمیل است.
۸- در این فاصله زمانی خطوط مرزیمان را در سواحل خلیج فارس، مرز پاکستان، مرز افغانستان و مرز شوروی محکم کرده ایم.
۹- از لحاظ بودجه و مسائل اقتصادی نیز وضعمان خیلی بهتر از سال های جنگ است، گرچه جنگ آثار بدی دارد که گرانی و کمبود ایجاد می کند ولی این تا اندازه ای طبیعی است. چیزی که جبران ناپذیر است از دست دادن انسان های پاک و مجروح و معلول شدن بسیاری از برادران و خواهران متعهد ما است که آن هم چون برای خدا است، مردم ما با جان و دل پذیرا هستند.
۱۰- برنامه هائی برای کمک کردن به نیروهای انقلابی در داخل عراق داریم که بتوانند به خوبی وظایف خود را انجام دهند که در مرزها و میدان ها حرکتمان تابع درون خواهد بود، یعنی ما طوری حرکت کنیم که بتوانیم مردم را در شرایط مناسبی قرار دهیم که وظایف خود را در درون انجام دهند.
البته همانگونه که بیان شد، در کردستان عراق و در هورها که تا عمق دل خاک عراق کشیده شده اند، نیروهای مردمی، آماده حرکت هستند و کارهای خوبی هم تاکنون کرده اند که امیدواریم همه حمایت های غربی ها و شرقی ها و ارتجاع منطقه و اسرائیل از صدام کارساز نیاید ان شاء الله و ما بتوانیم خودمان را و منطقه را از شر حزب منفور بعث رها سازیم.
هشدار مهم
مطلب مهمی که لازم بود تذکر دهم این است که گرچه ما نیرومندیم و ارتش عراق خیلی ضعیف است ولی این بدان معنی نیست که ما دیگر آسوده باشیم و فکر کنیم آن ها هیچ توانی ندارند و تنها با یک حمله ساده می توانیم به کلی آن ها را از بین ببریم. چرا که دشمنان ما بسیارند و همواره برای توطئه ها و نقشه های دیگر مشغول طرح ریزی و برنامه ریزی می باشند و قطعاً عراق را تنها نمی گذارند، بلکه سیل امکانات به سوی عراق سرازیر است، استحکامات بیشتر و مؤثرتری درست کرده اند. ممکن است آمریکا یا شوروی اسلحه جدیدی در اختیار عراق بگذارند.
وضع اقتصادی عراق گرچه بسیار آشفته است ولی امکان دارد که آمریکا، پنجاه میلیارد دلار هم اگر لازم باشد، اعتبار به عراق بدهد، عربستان سعودی بانک های دنیا را پر از دلار کرده است شاید خیلی بیشتر از گذشته به عراق کمک کند، انبارهای شوروی پر از اسلحه است، بدون پول هم اگر مصلحت ایجاب کند یا با وام سی ساله ممکن است سلاح به عراق بدهد. کشورهای مرتجعی چون مصر و سودان بیشتر از این نیروی انسانی در اختیار دشمن قرار دهند، و خلاصه تمام این واقعیت ها در کنار واقعیت هائی که تذکر دادیم وجود دارد. بنابراین ما نباید آن قدر خوشبین باشیم که تا یک حمله ای شروع کرده ایم، پس از چند ساعت در بغداد خواهیم بود!! بلکه باید تمام پیش بینی ها را بکنیم و خود را بیش از پیش آماده سازیم و عِده و عُدّه لازم را برای هر پیش آمد ممکنی تهیه نمائیم.
مردم ما هم آماده هر نوع فداکاری هستند و هر شرایط جدیدی رخ دهد آنان را در جریان خواهیم گذاشت که در صورت دخالت آمریکا یا هر قدرت دیگری با همان شور و شوق وارد میدان شوند و دشمنان را خوار و ذلیل از ایران اسلامی برانند. البته آمریکا هم آنقدر احمق نیست که برای حفظ جان صدام، جهان را به آتش بکشد، چرا که ناامنی در خلیج فارس، منحصر به این منطقه نمی شود، بلکه چاه های نفت در دریای احمر نیز ـ که لوله های نفتی از آن جا می روند ـ صدمه می بیند. تازه در چنان شرایطی ما مجبور نیستیم در محدوده خلیج فارس بجنگیم بلکه نیروهای وفادار به خودمان را ـ که خیلی هم زیاد هستند، در تمام دنیا بسیج می کنیم و هیچ جای امنی برای دشمنان باقی نمی گذاریم و تحمل این مسئله برای دنیا بسیار سنگین است.
از طرفی دیگر، ما دارای ۴۰ میلیون جمعیت و ۱۶۰۰۰۰۰ کیلومتر وسعت هستیم که در صورت بروز جنگ، شهرهای زیادی را می توانیم زیر کشت بیاوریم و برای همیشه خودکفا شویم و از همه جا مستغنی شویم. و از لطف خداوند در چهار فصل توان کشت محصول در ایران داریم. اگر چنان روزی پیش آمد، ساده زندگی کردن و از زرق و برق های صنعت غرب صرف نظر کرن برای ملت ما خیلی آسان است، چون مردم ما انقلابی هستند و شرائط انقلاب را خوب در می یابند و لذا برای هر پیش آمد ناگواری آمادگی کامل دارند ولی چنین چیزی برای دنیا بسیار دشوار و ناراحت کننده است.
در هر صورت خیلی بعید به نظر می رسد که آمریکا برای حفظ جان یکی از دست نشاندگانش دنیا را به آتش بکشد و از حیطه انتفاع بیندازد، بلکه به نبودن اسرائیل هم حاضر است تن در دهد و از ناامنی عمومی در سراسر دنیا بپرهیزد. ملت ما هم لازم است در عین حال که آمادگی خود را حفظ می کنند، به هیچ وجه برای احتمال های بسیار ضعیف، به خود واهمه راه ندهند و برنامه های عادی زندگی خود را ادامه دهند خدا با ما است.
و السلام.

16دسامبر/16

دانستنی هائی از قرآن زندگی در بهشت

• جاودانگی:
« •    •               »
(سوره هود _ آیه ۱۰۸)
… و اما آنان که خوشبخت شدند تا آسمان و زمین باقی است در بهشت جاودان خواهند بود مگر آن چه مشیت پروردگارت باشد. این بخشش و عطای الهی همیشگی و بی انقطاع است.
• صفا و پاکدلی
«   •                          ».
(سوره حجر، آیه ۴۵)
همانا تقوی پیشگان میان باغ ها و چشمه سارها هستند (به آن ها خطاب می شود) با درود و سلام و با اطیمنان خاطر وارد بهشت شوید. و ما کدورت کینه و حسد را از دل های آنان بزدودیم تا همانند برادران روبه روی هم بر تخت ها بنشینند. در آن جا هیچ رنج و زحمتی به آن ها نمی رسد و از بهشت بیرونشان نخواهند کرد.
• دوری از دوزخ:
«•    •                           »
(سوره انبیاء آیه ۱۰۱)
آنانکه از پیش به آن ها وعده نیکو داده ایم از دوزخ به دور خواهند بود. آواز دوزخ را نمی شنوند و در آن چه میل دارند (و دلشان می خواهد) جاویدانند. آنان را هول بزرگ قیامت افسرده نکرده و فرشتگان با آنان روبه رو می¬شوند و (به آن ها می گویند(: این است آن روز نیکبختی شما که همواره وعده اش را به شما می دادند.
• لذائذ بهشتی:
«•       •     •     •                              »
(سوره دخان ـ آیه ۵۱)
همانا پرهیزکاران در جایگاه امنی هستند، در بهشت ها و چشمه سارها، دیبا و استبرق می پوشند و روبه روی هم قرار می گیرند، همچنین آنان را با حوران زیبای سیاه چشم جفت قرار دادیم. در آن جا با ایمنی هر نوع میوه ای بخواهند، می طلبند و مرگی جز مردن نخستین نمی چشند و خداوند آن ها را از عذاب دوزخ نگه داشته است. این ها همه از فضل و کرم پروردگار تو است که آن همان پیروزی و رستگاری بزرگ است.
• می لذّت بخش و عسل خوش گوار:
«• •        •       •                •    »
(سوره محمد (۳)، آیه ۱۵)
در بهشت جوی هائی از آب (زلال و گوارا) است و نهرهائی از شیر که طعمش تغییر نکرده و نهرهائی از می که لذت نوشندگان است و نهرهائی از عسل مصفی و خوش گوار. و برای آنان است هر چه که بخواهند از میوه ها و مغفرت و آمرزش پروردگارشان.
• نه گرمای سوزان و نه سرمای زمهریر:
«…                   … »
(سوره دهر، آیه ۱۳)
… در آن بهشت بر تخت ها تکیه زده اند و در آن جا نه آفتاب (سوزان) و نه سرمای زمهریر می بیننند و سایه درختان بهشتی بر سر آنان سایه افکنده و میوه هایش کاملا فرو افتاده است (آماده چیدن و خوردن است) و و ….

16دسامبر/16

مقدمه ای بر تفسیر قانون اساسی

حجت الاسلام یحیی سلطانی
قسمت اول
قانون اساسی جمهوری اسلامی چگونه باید تدوین گردد:
قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که اساس و پایۀ قوانین این کشور اسلامی است در دسترس عموم امت قرار گرفته است و چون قانون اساسی توسط خبرگان ملت از متن اسلام گرفته شده در حکم یک رسالۀ عملیه است که بیانگر احکام اسلام است و عمل به آن لازم و واجب است. ما در این نوشته ـ به خواست خداوند ـ می خواهیم بطور فشرده آن را تفسیر نمائیم و به مبانی فقهی آن اشاره کنیم تا مطالب آن روشنتر گردد و مستند آن نیز برای افراد معلوم باشد.
* تدوین قانون اساسی:
قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران توسط خبرگان مردم تدوین شده و در تاریخ ۲۴/۸/۱۳۵۸ به تصویب نهائی خبرگان رسیده و در تاریخ ۱۲/۹/۱۳۵۸طی یک همه پرسی دقیق به آراء عمومی ملت ایران گذارده شده و از مجموع آراء، با احراز ۵/۹۹% رأی مثبت توسط ملت تصویب و تأیید شده است.
بر همۀ افراد واضح است که تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی بدنبال یک انقلاب عظیم میلیونی ملت که بساط طاغوتیان را در هم پیچید و شکل حکومت را تغییر داد صورت گرفت. ملت در انقلاب پیروزمند خود طومار حکومت ستم شاهی را در هم نوردید و در یک همه پرسی دقیق در تاریخ ۱۱/۱/۱۳۵۸ تغییر شکل حکومت را به جمهوری اسلامی تصویب کرد. یکی از چیزهائی که می تواند انسان را به «چگونه باید بودن» تدوین قانون راهنمائی کند، علت انقلاب و خواسته های تودۀ مردم در موقع انقلاب است. و بطور کلی علل عمده انقلاب و خواسته های مردم انقلابی و هدف های کلی در قانون گذاری می تواند تعیین کنندۀ «چگونه بودن» قانون پس از پیروزی انقلاب باشد. برای اینکه بدانیم قانون اساسی جهموری اسلامی ایران چگونه باید تدوین شده باشد و چه معیارهائی باید در آن رعایت گردیده باشد به چند مقدمه اشاره می کنیم.
* مقدمه اول
علل عمدۀ انقلابها در جهان و علت انقلاب در ایران:
علل و عوامل انقلابهایی که در جهان رخ می دهد یک بعد جامعه شناسی دارد که بررسی عوامل آن در حد تخصص یک جامعه شناس است و در این نوشته مورد بحث واقع نمی شود و نیز یک بعد تاریخی دارد که باید تاریخ انقلاب ها را دقیقاً مورد مطالعه قرار داد و علل و عوامل آن را بررسی نمود که این کار نیز از حوصلۀ این نوشته بیرون است و شاید در اصل بحث نیز تأثیر زیادی نداشته باشد. آنچه در اینجا مورد بحث قرار می گیرد و می تواند راهگشای ما در اصل مطلب باشد، بررسی عوامل غیبی و باطنی انقلاب و بعد معنوی آن است. زیرا پس از بررسی این بعد چنانکه از نظر خوانندگان می گذرد، روشن می گردد که چگونه رژیمی قابل دوام است و چگونه قانونی مورد حمایت خدا و امدادهای غیبی او است.
واژۀ انقلاب:
در بعضی از کتابهائی که واژه های سیاسی را تفسیر می کند دربارۀ انقلاب چنین آمده است:
«تحولات ناگهانی و شدیدی که در اوضاع سیاسی و اجتماعی و اقتصادی روی می دهد و یک دولت (یا نظام حقوقی و اجتماعی و اقتصادی) مستقر جای خود را به دیگری می دهد، انقلاب نامیده می شود. اینگونه تحول غالباً توأم با استعمال زور و خشونت و طغیان مردم است. تغییر ناگهانی دولت به زور و به دست مقامات دولتی و ارتشی را کودتا می گویند. کودتا از بالا و به دست افرادی از دستگاه دولت یا طبقۀ حاکم انجام می شود در حالیکه انقلاب، طغیان مردم و طبقات پائین بر ضد دولت است».
«به عقیدۀ مارکس انقلاب ناشی از تکامل نیروهای مولّد جامعه و تضاد آن با روابط و قالب سیاسی و اجتماعی موجود است. طبقات حاکم نمی خواهند موقعیت موجود را از دست بدهند و طبقات محکوم نمی خواهند در موقعیت موجود بسر برند. این برخورد موجب انقلابهای خونین می شود».
«بعضی مانند سلطنت طلبان و پیروان کلیسا (در نیمۀ دوم قرن نوزدهم) انقلاب را انفجار عواطف وحشیانه و از بند رسته و مخرب مردم دانسته اند».
بطوری که از تعریف واژۀ انقلاب و گفته صاحب نظران بدست می آید، عامل انقلاب در جامعه خشم توده مردم است. خشم مردم باعث طغیان آنها می گردد و با خشونت، رژیم مستقر را سرنگون می کنند و رژیم دیگری را به جای آن می نشانند. به عقیدۀ سلطنت طلبان و بعضی از پیروان کلیسا که آن را نقل کردیم. انقلاب ناشی از خشم نابجا و از بند رستۀ ملت و به عقیدۀ دیگران، انقلاب ناشی از خشم بجای ملّت و ناشی از حسن عدالت طلبی آنها است. «بعضی می گویند همۀ انقلابها برای تحقق عدالت با زور پدید می آیند و در عمل استبدادی را جانشین استبداد دیگر می کنند. با این همه با تمام فسادی که انقلابها به آن دچار می شوند «حدودی» از عدالت را دست کم به مقدار جزئی در جامعه تحقق می بخشند و این تحقق جزئی منجر به پیروزی کامل عدالت در روی زمین خواهند شد»
نقل از کتاب فرهنگ سیاسی
توضیح و تکمیل مطلب
در اینکه انقلابها معمولاً با طغیان مردم صورت می گیرد شبهه ای نیست و در اینکه طغیان مردم ناشی از خشم آنها است، آن هم مسلم است. ولی هر انقلابی رهبر و یا رهبرانی دارد که با انگیزه های مختلف آن را هدایت می کنند. لذا بطور کلی نمی توانیم بگوئیم که همه انقلابها در جهان به خاطر عدالت طلبی بوده و همۀ رهبران انقلاب عدالت طلب بوده اند. گاهی قدرت طلبی ها و ریاست خواهی ها باعث شده که افرادی به عنوان رهبر انقلاب مردم را فریب داده اند و آنها را علیه حاکم وقت به شورش و طغیان وادار نموده اند (مانند شورش اصحاب معاویه علیه حکومت علی(ع)) و بطور کلی نمی توانیم بگوئیم همۀ انقلابها ناشی از قدرت طلبی بوده، چه بسا انقلابها که توسط تودۀ ملت به رهبری انسانهای صالح و عدالت طلب علیه رژیم ظلم برپا گشته و هیچ هدفی جز عدالت طلبی نداشته است (مانند انقلاب امام حسین(ع) علیه یزدیان). و ممکن است در یک انقلاب که به رهبری افراد و گروه‌های مختلف انجام می شود انگیزۀ بعضی از رهبران، قدرت طلبی و انگیزۀ بعضی دیگر عدالت طلبی باشد.
سرنوشت انقلابها پس از پیروزی:
همانگونه که نقل کردیم «بعضی بر این عقیده هستند که بعد از هر انقلابی استبدادی بجای استبداد سابق می نشیند، گرچه انقلاب برای تحقق عدالت پدید آمده باشد» این مطلب به نظر درست نمی آید و باید در این موضوع قائل به تفصیل باشیم. در مواردی که انگیزۀ رهبران انقلاب، قدرت طلبی بوده و برای عوام فریبی اظهار عدالت طلبی نموده اند، مطلب کاملاً صحیح است. اینگونه افراد بعد از اینکه قدرت را به دست گرفتند و کاملاً بر اوضاع مسلط گشتند استبداد جدیدی را بجای استبداد سابق می نشانند. ولی در مواردی که رهبری انقلاب، در دست افراد صالح باشد و انگیزه ای غیر از عدالت طلبی نداشته باشند، پس از انقلاب همواره عدالت حاکم خواهد بود و استبداد جدیدی پدید نمی آید و در مواردی که رهبران انقلاب انگیزه های مختلفی داشته باشند غالباً پس از انقلاب بین انقلابیها، اختلاف و درگیری بوجود می آید و سرنوشت انقلاب نامعلوم است.
انقلاب از دیدگاه قرآن مجید:
آنچه تا اینجا نقل نمودیم یک برداشت اجمالی از دیدگاه صاحب نظران در مورد علل و عوامل انقلاب ها بود و اکنون انقلاب را از دیدیگاه قرآن مجید مورد بررسی قرار می دهیم و بدنبال یافتن علت غیبی و بعد معنوی آن می رویم.
قرآن مجید سقوط هر قوم و ملتی را به دست قدرت خداوند و با ارادۀ حضرت حق دانسته و علت آن را نافرمانی آن قوم و سرپیچی آنها از فرمان خدا می داند و بطوری که از قرآن استفاده می شود هر قوم و ملتی که نافرمانی خدا کرده اند به هلاکت رسیدند.
مقدمه ای بر تفسیر قانون اساسی
* نمونۀ اول ـ قوم نوح:
در سوره های متعددی از قرآن مجید از داستان قوم نوح سخنی به میان آمده و مسلم است که نابودی قوم نوح بوسیلۀ آب بوده است و آنها در آب غرق شده اند. به اینگونه که از زمین آب جوشیده و از آسمان باران باریده تا زمینرا آب گرفته و در میان امواج خروشان و خشمگین آب آن قوم نابود گشته اند وحضرت نوح با عده ای از یاران خود که در کشتی بوده اند از آن گرداب نجات پیدا کرده اند.
قرآن مجید می فرماید:
«           •  •  » .
سورۀ اعراف ـ آیه ۶۴
ما نوح پیغمبر را با کسانیکه همراه او در کشتی بودند نجات دادیم و کسانی را که آیات و نشانه های ما را تکذیب کردند غرق نمودیم، زیرا آنها قومی کور دل بودند.
آنچه برای بحث ما مهم است این است که چرا این قوم به عذاب خداوند گرفتار گشتند و به دست نابودی سپرده شدند؟ با دقت در آیات قرآن، بدست می آید که علت نابودی آنها همان نافرمانی از احکام خدا بوده است و قرآن مجید آنها را به اوصاف زیر توصیف نموده است:
۱- آنها بت پرست بودند و حضرت نوح آنها را به پرستش خدا دعوت می کرد ولی آنها دست از بت پرستی برنداشتند. خداوند می فرماید:
«  •                           ».
اعراف ـ ۵۹-۶۰
ما نوح را به سوی قومش فرستادیم او گفت: ای قوم، خدا را پرستش کنید که جز او شمارا معبودی نیست .. گروهی از قوم او گفتند که ما تو را در گمراهی آشکار می بینیم.
۲- عناد و لجاجت داشتند و آیات و نشانه های توحید و رسالت حضرت نوح را تکذیب می کردند آیه ۵۹ از سورۀ اعراف می فرماید:
«فاغرقنا الذین کذبوا بآیاتنا».
ما (از قوم نوح) کسانی را که آیات و نشانه های ما را تکذیب کردند غرق نمودیم.
۳- به مومنان اهانت می کردند و آنها را افراد رذل و فرومایه می دانستند. در آیۀ ۲۵ از سورۀ هود می فرماید:
«و ما نریک اتبعک الاّ الذین هم اراذلنا بادی الرأی»
(قوم نوح به او گفتند) کسانی که بر حسب ظاهر پیرو توأند از اراذل، و افرادی پست و بی مقدار هستند و شما هیچ امتیازی بر ما ندارید.
۴- حضرت نوح را مسخره می کردند. در آیۀ ۳۸ از سورۀ هود، آمده است:
«و یصنع الفلک و کلّما مرّعلیه ملأ من قومه سخروا منه»
نوح (به امر خدا) مشغول ساختن کشتی بود و هرگاه جماعتی از قومش بر او می گذشتند او را مسخره می کردند.
۵- نوح آنها را به تقوی و ترس از خدا دعوت می کرد ولی در آنها تأثیری نداشت. در ضمن آیات ۱۰۶ تا ۱۱۱ از سوره شعرا می‌فرماید:
«             •                 •        •  »
نوح به قومش گفت آیا از خدا نمی ترسید؟ از خدا بترسید و مرا اطاعت کنید (در جواب او گفتند) آیا ما به تو ایمان بیاوریم؟ در صورتی که پیروان تو افرادی فرومایه هستند و یک عده افراد رذل دور تو جمع شده‌اند؟
و نابودی دچار شده اند، با این تفاوت که در بعضی از موارد افراد فاسد به دست انسانها از بین رفته اند و در بعضی از موارد با عذاب خدا و از راه خسم طبیعت نابود گشته اند. از بسیاری از آیات قرآن استفاده می شود که سنت خداوند بر این بوده است که ظالمان را نابود می کرده و قوم دیگری را جانشین آنها می ساخته است. در سورۀ ابراهیم پس از نقل قسمتی از سرگذشت حضرت موسی و اشاره ای به اقوام دیگر می‌فرماید:
«    •              •           ».
(سورۀ ابراهیم ـ آیه ۱۲ ـ ۱۳)
کافران به رسولان خود گفتند: شما را از سرزمین خود بیرون می کنیم. مگر اینکه به ملت و دین ما برگردید، پرودگارشان به رسولان وحی فرستاد که ما ظالمان را نابود می کنیم وشما را بعد از آنها در سرزمین ساکن می نمائیم.
هر کس با قرآن آشنا باشد به یقین می داند که قمست عمده ای از آیات قرآن مربوط به تاریخ اقوام و امت هائی است که بر اثر نافرمانی خداوند نابود شده اند و اقوامی دیگر جای آنها را گرفته اند. ما در این نوشته به سه نمونه از آنها اشاره می کنیم.
۶- هر وقت نوح پیغمبر آنها را دعوت به حق می کرد، بجای اینکه به نصیحت های او گوش دهند، انگشت های خود را در گوش خود فرو می بردند تا صدای او را نشنوند و جامه خود را روی صورت خود قرار می دادند تا او را نبینند، در آیه ۶ از سورۀ نوح آمده است:
«              »
(پروردگارا) من هر وقت آنها را به مغفرت و آمرزش تو دعوت کردم انگشت بر گوش نهادند (تا صدای مرا نشوند) و جامه به رخسار افکندند (تا مرا نبینند.)
۷- کبر و غرور داشتند و بر استکبار و به راه باطل خود رفتن اصرار می ورزیدند. دنباله آیۀ فوق چنین است:
«   »
بر کفر خود اصرار ورزیدند و راه کبر و نخوت را پیمودند (و حق را قبول نکردند).
خلاصۀ گفتار اینکه قوم نوح بر اثر نافرمانی از دستورات خدا و بت پرستی و استکبار و لجاجت و سرسختی نشان دادن و اهانت به مردان خدا نمودن و مسخره کردن پیغمبر و اصرار بر کفر ورزیدن و گوش ندادن به نصایح و بی اعتنائی نمودن به آیات خدا نابود شدند و امواج خشمگین آب، آنها را در کام خود فرو برد.
* نمونۀ دوم ـ قود عاد
قوم عاد که پیغمبر آنان حضرت هود (ع)بوده است ما بین عمان و حضر موت زندگی می کردند مردمانی قوی هیکل و عظیم الجثه بوده و به کار کشاورزی مشغول بوده اند. بطوری که از قرآن و تفاسیر استفاده می شود، خداوند باد را بر آنها مسلط کرد و مدت هفت شب و هشت روز باد شدید آنها را بر زمین می کوبید به کیفیتی که اعضاء آنها متلاشی می شد و بدینگونه نابود شدند. و نیز آیاتی از قرآن دلالت بر این دارد که قوم عاد دارای ثروت و درآمد سرشار بودند و همین ثروت و درآمد و قدرت بدنی بود که آنها را به طغیان وا داشته بود و از پرستش خدا دست برداشته بودند و بدون ترس از خدا راه انحرافی را دنبال می کردند. هود پیغمبر، آنها را به عبادت و ترس از خدا دعوت می‌نمود ولی آنها اعتنا نمی کردند و هود را دروغگو و سفیه می خواندند.
قرآن مجید می فرماید:
«                                »
اعراف ـ ۶۵ و ۶۶
بسوی قوم عاد برادران هود را فرستادیم. هود گفت ای قوم خدا را پرستش کنید جز او برای شما معبودی نیست آیا (از خدا) نمی ترسید. گروهی از کافران قوم او گفتند ما تو را در سفاهت می بینیم و در ظنّ خود تو را از دروغگویان می دانیم.
و نیز قوم عاد می گفتند بعضی از خدایان ما باعث شده اند که بیماری روانی در هود بوجود بیاید قرآن از زبان آنها نقل می کند:
«        »
هود ـ ۵۴
ما دربارۀ تو چیزی نمی گوئیم الا اینکه بعضی از خدایان ما به تو آسیب بد رسانیده اند.
و آنها همۀ آیات و دلائل و نشانه های خدا را منکر می شدند و نافرمانی فرستادۀ خدا می کردند و از جباران و ستمگران پیروی می نمودند، که در این رابطه قرآن چنین می گوید:
«        •     »
هود ـ ۵۹
و این قوم عاد بودند که آیات پروردگارشان را انکار نمودند و پیامبران خدا را نافرمانی کردند و پیرو هر شخص جبار و لجباز شدند، و پند و موعظه هود هیچ اثری در آنها نداشت. بطوری که بنا بگفته قرآن خود آنها رسماً اظهار می نمودند که موعظه در ما اثری ندارد:
«         »
سورۀ شعرا ـ ۱۳۶
گفتند: چه ما را موعظه کنی و چه موعظه نکنی برای ما یکسان است.
آنها بالای قله های کوه ساختمانهائی بنا می کردند بدون اینکه به آن نیاز داشته باشند و گویا بنای آن ساختمانهای عظیم صرفاً بخاطر فخر فروشی بوده است. و لذا هود به آنها می گفت:
«     »
شعراء ـ ۱۲۸
آیا به هر سرزمین مرتفع عمارت و کاخ بنا می کنید که ببازی سرگرم شوید (و از یاد خدا غافل گردید) و هرگز آن قوم سنگدل بیاد مرگ و مردن نبودند از این جهت قلعه‌های محکم و بناهای سخت و مرتفع می ساختند پیغمبرشان به آنها می‌گفت:
«    » شعراء ـ ۱۲۹
عمارت های محکم بنا می کنید به امید آنکه در آنها همیشه بمانید (و مرگ به شما راه پیدا نکند؟). و هرگاه کسی را کیفر می کردند ظلم را از حد می گذرانیدند و مجازات شونده را گرفتار سختی و عذاب می ‌نمودند. قرآن از قول هود می ‌گوید که به آنها می گفت:
«    » شعراء ـ ۱۳۰
و هرگاه کسی را بخواهید عقوبت کنید مانند جباران قساوت را از حد می گذرانید؟ خلاصۀ کلام اینکه نابودی قوم عاد بر اثر خوشگذرانیها و غرور و نخوت ها و غفلت از یاد مرگ و اطاعت نکردن از فرمان رسول خدا و بدنبال جباران رفتن بوده است.
ادامه دارد

16دسامبر/16

نگاهی به رویدادها

جنگ
* جنگنده های ایران تأسیسات نظامی دشمن در رواندوز، علی شرقی و علی غربی را کاملاً منهدم کردند.
۱۴/۱/۶۲
* سه فروند هواپیماری متجاوز عراقی در تاریخ ۱۱/۱/۶۳ شهر مقاوم گیلانغرب را بمبارن کردند که در جریان این بمباران چندین واحد مسکونی ویران و ۱۶ نفر شهی و مجروح شدند.
۱۴/۱/۶۳
* با آتش یگانهای پدافند رزمندگان اسلام ۳ فروند از هواپیماهای جنگ دشمن سرنگون شدند.
۱۴/۱/۶۳
* توسط جهاد گران ستاد پشتیبانی جهاد سازندگی نجف آباد، همزمان با عملیات والفجر ۵، در زیر آتش دشمن، ۲۵ کیلومتر جاده ساخته شد.
۲۱/۱/۶۳
* یک فروند هواپیمای شناسائی عراق بر فراز یکی از جزایر مجنون سرنگون شد.
۲/۲/۶۳
* بر اساس گزارش مجله صوت الخلیج یکی از مقامات وزارت جنگ آمریکا به جاسوسی آواکسهای مستقر در عربسان اعتراف کرد.
۲/۲/۶۳
* ۷۰ روحانی در طول جنگ تحمیلی در جبهه ها به شهادت رسیدند.
۳/۲/۶۳
* فرانسه به شکست قدرت تسلیحاتی خود در جنگ تحمیلی اعتراف کرد.
۳/۲/۶۳
* عراق با بمب های ناپالم پیرانشهر را بخاک و خون کشید و باعث شهادت و مجروح شدن ۵۱ نفر گردید.
۶/۲/۶۳
* جنگنده شکاریهای ایران یک هواپیمای توپولف ۲۲ دشمن را در جزایر مجنون سرنگون کردند.
۸/۲/۶۲
* جنگده های ایران مراکز صنعتی منطقه دیالی عراق را در هم کوبیدند.
۱۳/۲/۶۳
* هفدهمین گروه طلاب حوزه علمیه قم رهسپار جبهه های جنگ شد.
۱۸/۲/۶۳
* برادران عرب زبان منچستر مبلغ ۸ هزار پوند به جبهه ها اهداء کردند.
۱۹/۲/۶۳
انقلاب و جهان
* بنا به دعوت انجمن اسلای دانشجویان آمریکا و کانادا تظاهرات گسترده ای علیه بکار گیری سلاحهای شیمیائی توسط عراق در واشنگتن صورت گرفت.
۱۴/۱/۶۳
* مولانا فاضل الرحمان، رهبر جمعیّت علمای اسلام توسط پلیس پاکستان دستگیر شد.
۱۴/۱/۶۳
* بنا به گزارش خبرگزاری جمهوری اسلامی، قاتلان شیخ راغب حرب عضو گارد ملی لبنان که توسط رژیم صهیونیستی تشکیل شده است می باشند.
۱۶/۱/۶۳
* وزیر خارجه رژیم عراق اعلام کرد: آمریکا به عراق قول داده است که اسرائیل به خط لولۀ جدید نفت عراق از طریق خاک اردن به خلیج عقبه نفت عراق را می رساند حمله نخواهد کرد.
۱۸/۱/۶۳
* حزب جماعت اسلامی بنگلادش خواستار تأسیس جمهوری اسلامی در این کشور شد.
۲۲/۱/۶۳
* به گزارش واحد مرکزی خبر از بیروت بدلیل داشتن عکس امام خمینی، دربار سعودی ۷۵ مسلمانان لبنانی را از عربستان اخراج کرد.
۲۵/۱/۶۲
* واشنگتن پست: تجدید حیات اسلام موجب شکست عقاید ناسیونالیسم و سوسالیسم شده است.
۶/۲/۶۳
* جرالد فورد رئیس جمهور پیشین آمریکا: پیروزی ایران در جنگ یک فاجعه برای آمریکاست.
۱۶/۲/۶۳
* رئیس سازمان سیا: ما مجبور به مقابله با انتشار عقاید اسلامی از سوی ایران می باشیم.
۱۷/۲/۶۳
* وزیر کشور فرانسه: دین اسلام که خصوصیت تازه‏ی پیدا کرده است واقعاً پریشانی و نگرانی برای دولت فرانسه ایجاد کرده و خشم ما را برانگیخته است.
۱۹/۲/۶۳
* دولت کویت در ادامه اقدامات خصمانۀ خود ۵۹ نفر دیگر از ایرانیان مقیم آن کشور را اخراج کرد.
۳۰/۱/۶۳
* وزیر جنگ رژیم صهیونیستی: ایران موجودیت اسرائیل را به خطر انداخته است.
۴/۲/۶۳
* همزمان با شکست مفتضحانۀ آمریکا در تجاوز نظامی طبس عوامل آمریکا به نایندگیهای ایران در لاهه، یونسکو، فرانکفورت و لندن حمله کردند.
۸/۲/۶۳
عمران
* نخست وزیر طی مراسمی در شهر صنعتی ساوه بزرگترین کارخانۀ لاستیک سازی خاورمیانه را افتتاح کرد.
۱۴/۱/۶۳
* مراکز تلفنی یک هزار شماره ای الشتر، ۲ هزار شماره ای دهدشت و سراوان افتتاح شد.
۱۴/۱/۶۳
* بهره برداری از فرستندۀ رادیوئی طبس آغاز شد.
۱۴/۱/۶۳
* بهره برداری از ۲ دستگاه مولد برق ۳ هزار کیلو واتی بندر لنگه آغاز شد.
۱۵/۱/۶۳
* مرکز ۳ هزار شماره ای تلفن خودکار ورامین افتتاح شد.
۱۶/۱/۶۳
* مرکز ۱۰۰۰ شماره ای تلفن خودکار فریدون شهر افتتاح شد.
۱۹/۱/۶۳
* فرستنده پر قدرت موج کوتاه ۵۰۰ کیلو واتی بعثت توسط رئیس جمهور افتتاح شد.
۱۰/۲/۶۳
* وزیر کشاورزی اعلام کرد: در سال گذشته ۶ میلیون تن گندم در داخل کشور تولید شده است.
۱۱/۲/۶۳
* ۵۰ هزار هکتار از زمینهای شنزار و تپه های شنی خوزستان، به جنگلهای سرسبز تبدیل شده است.
۲۰/۲/۶۳
اخبار جهان
* به منظور جایگزینی تجهیزات روسی از سوی سردمداران پنتاگون، آمریکا ۱۷۵ میلیون دلار تجهیزات نظامی در اختیار مصر قرار می‏دهد.
۱۴/۱/۶۳
* به منظور خارج کردن فالانژها از جنوب لبنان، فلانژها و دروزیها بر روی سرپرستی اسرائیل در جنوب لبنان توافق کردند.
۱۴/۱/۶۳
* در پی گسترش روز افزون اعتراضات اقشار مختلف مصر علیه سیاستهای ضد مردمی رژیم مصر صدها تن از دانشجویان این کشور در خیابانهای قاهره دست به تظاهرات زدند.
۱۵/۱/۶۳
* پطرس غالی وزیر مشاور در امور خارجی مصر: اسرائیل طی دو سال گذشته ۲۲۱ بار به حقوق مصری ها تجاوز کرده است.
۱۵/۱/۶۳
* ضیاء الحق خواستار کمک نظامی بی قید و شرط آمریکا به پاکستان شد.
۱۵/۱/۶۳
* دولت سوئد، عراق را به علت استفاده از سلاحهای شیمیایی در جنگ محکوم کرد.
۱۶/۱/۶۳
* بدنبال کودتای نظامی در گینه کلیه وزرای دولت سکوتوره دستگیر و زندانی شدند.
۱۶/۱/۶۳
* وزیر دفاع کویت بمنظور توسعۀ همکاری های نظامی عاظم آمریکا شد.
۱۹/۱/۶۳
* دبیر کل کنگرۀ ملی چین استفاده از سلاحهای شیمیایی را محکوم کرد.
۱۹/۱/۶۳
هواپیمای باری آمریکا هنگام حمل اسلحه برای ضد انقلابیون نیکاراگوئه سقوط کرد.
۲۰/۱/۶۳
صنایع دستی ایران در نمایشگاههای بین المللی آلمان صاحب ۲ مدال طلا شد.
۲۱/۱/۶۳
۳۱۰ تن از سربازان اتیوپی در حمله به مواضع چریکهای اریتره کشته شدند.
۲۱/۱/۶۳
کویت ۶۸ میلیون دلار وام به اردن می دهد.
۲۱/۱/۶۳
بیش از هزار تن در جریان کودتای نافرجام کامرون کشته شده اند.
۲۲/۱/۶۳
اشغالگران روسی مناطق غیر نظامی سه شهر افغانستان را بمباران کردند.
۲۲/۱/۶۳
علمای پاکستان توهین روحانیت دست نشانده عربستان به حضرت محمد (ص) را شدیداً محکوم کردند.
۲۳/۱/۶۳
دو دیپلمات آمریکائی در نامی بیای اشغالی به هلاکت رسیدند.
۲۸/۱/۶۳
رئیس گارد حفاظت سفارت آمریکا در السالوادر به هلاکت رسید.
۲۸/۱/۶۳
انگلیس ۲۷۵ میلیون لیره وام اعتباری به رژیم عراق داد.
۲۹/۱/۶۳
سفارت انگلیس در لیبی به علت توطئه به محاصره دانشجویان در آمد.
۲۹/۱/۶۳
رژیم عراق ۵۶۷ تن از مسلمانان در بند این رژیم را به شهادت رساند.
۳۰/۱/۶۳
صهیونیستها، ستاد فرماندهی خود در صیدا را به فالائرها واگذار کردند.
۱/۲/۶۳
انگلیس سلاحهای شیمیای تازه در اختیار عراق گذاشت.
۲/۲/۶۳
مجله نیویورک تامیز نوشت: شاه حسین تا کنون دست کم یازده بار با مقامات اسرائیلی دیدار محرمانه داشته است.
۳/۲/۶۳
از سوی جعفر نمیری رئیس جمهور سودان، حکومت نظامی برای مدت نامعلومی در سودان اعلام شد.
۱۰/۲/۶۳
هیگ وزیر خارجه سابق آمریکا: ریگان در بحران لبنان از ابتدا تا پایان از سیاست غلطی پیروی کرد.
۱۳/۲/۶۳
۱۷۰۰ تفنگدار مداخله گر فرانسوی که از لبنان گریخته اند با سر افکندگی به فرانسه باز گشتند.
۱۵/۲/۶۳
بانک اسلامی! مستقر در جده ۲۰ میلیون دلار بدهی عراق را بعهده گرفت.
۱۷/۲/۶۳
مراکز حساس بغداد برای جلوگیری از حملات انقلابیون عراقی با دیوارهای سیمانی و بتونی حصار کشی شد.
۱۹/۲/۶۳
جمهوری اسلامی ایران توطئه های امپریالیسم علیه لیبی را محکوم کرد.
۲۰/۲/۶۳
کویت برگزاری سخنرانی بدون اجازۀ دولت را در مساجد ممنوع اعلام کرد.
۲۰/۲/۶۳

16دسامبر/16

لا اله الا الله لا اله الا الله

این وصیت نامه ها انسان را میلرزاند و بیدار می کند. امام خمینی
قسمتی از وصیتنامه معلم و جهادگر شیهد حسین غیور
جامعه اسلامی ما اگر بنای فرهنگ و اخلاق و تربیت آن سست شود و افراد غیر مسئول و دور از فرهنگ غنی اسلام وارد آن شوند همان صحنه های سیاسی غرب زدگان فراری بر آن تکرار خواهد شد. در جهت فرهنگ و رشد تربیت اسلامی جوانان سخن بسیار رفته ولی گرامی ترین آن سخنان، وصیت شهداست باین قشر که جامعه اسلامی همیشه در موقعیتهای حساس و حساس تر قرار گرفته و می گیرد و مسئولیت شما حساس تر خواهد شد مبادا که در آموزش و پرورش افرادی باشند که بمانند بعض کسبه بازار عمل کنند و بدون هیچ مطالعه و تحلیل وارد کلاس شوند. بیشتر به مطالعه علوم دینی و مسائل سیاسی بپردازید وکه مجال هیچگونه خود نمائی برای گروههای منحرف نماند و آنها نتوانند در مقابل جمهوری اسلامی قد علم کنند و اما مرا در کتابچه و پوستر و یاد بود خلاصه نکنید که من زنده جاوید هستم ولیکن رمز هدفم مرا از حیات دنیوی به جهان شهادت حاضر ساخت تا نگاهم بر همه رنجها و دردها و تلاشهای امت اسلام باشد و قلبم به قلب امام درد آشنایمان نزدیکتر، پس سلاحم را بر کف گیرید. درد اصلی مردم را بشناسید همه شهداء گفته اند و هم می‏گویم جلوی نفوذ بیش از حد بسیاری از افراد طمعکار را بگیرید از فساد و انحرافات اخلاقی بشدت جلوگیری کنید، ضوابط اسلامی را حاکمیت بخشد و ادارات را از روابط کاذب و افراد نالایق پاکسازی کنید، در مورد خودتان نیز بکوشید تا اخلاص بیشتر پیدا کنید و از نفوذ افکار و خطوط متضاد، در بین خود جلوگیری کنید و حزب خدا را بجای هر برنامه‏ای دیگر حاکم کنید، آنان را که در جبهه ها مخلصانه می جنگند و جان می دهند با افرادی که خود را مسئول می دانند و اما از وجه شهداء بدورند در یک کلام و بیان نگنجانید و حرمت خون شهداء و غیرت رزمندگان را با افرادی بی تفاوت در یک جهت نیاورید.
قسمتی از وصیت نامه سرباز شهید حمزه علی میرزائی خاکی
پروردگارا زمانی که تمامی روزهایمان عاشوراست و زمینهایمان کربلا و ماههایمان محرم و محرابمان قتلگاه و بهشتی هایمان حسین وار، مظلوم شهید می شوند و تمامی جبهه هایمان پر از بدن های خونین علی اکبرهای زمان است و دشمن پست و فرومایۀ کفر جهانی آب را چون تاسوعا و عاشورا برویمان می بندد و خانه و کاشانه ما را چون خیمه های حسین (ع) در میان شعله های خود می سوزاند خدایا من نخستین کسی از خانواده ام باشم که به کشته شدگان راهت اضافه گردم. به مادرم بگوئید که مرا بخاطر فرزند خود بودن دوست نداشته باشد. مادرم! دوستم بدار چون فرزند اسلامم و هدفم آزاد ساختن اسلام و محرومان جهان می باشد اگر هر روز کاروان سرخ پوش شهیدان از کوچه ها و خیابانها و دهکده ها یمان بگذرد و تمامی خیابانها و کوچه هایمان نام شهیدان شود و پرچم عزا در وجب به وجب میهنمان نصب شود و نخل غم در سینه مادران کاشته شود کافران بدانند هرگز دست از یاری دین خدا و اماممان بر نخواهیم داشت. شما را به اطاعت از خدا و امام زمان (ع) و نائب بر حق او، بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، خمینی بت شکن وصیت می‏کنم.
قسمتی از وصیتنامه سرباز شهید محمد حسن ملاّئی
… و حال سخنی با شما ملت عزیز بعنوان برادر کوچکتر شما دارم لحظه ای بیندیشید که ما چه بودیم و که بودیم و حال چه هستیم و که هستیم، ما ملتی منحط بودیم که در فساد غوطه ور بودیم ولی دست خدا از آستین روح الله بدر آمد و ما را ملتی شجاع و الگو و اُسوه نمود، ما ملتی ترسو بودیم ملتی تحت سلطه بودیم هیچ کشوری و هیچ ملتی روی ملت ما حساب نمی کرد ولی حالا به همت روح الله و رهبری او ملتی شدیم که برای همه ملّتها نمونه هستیم و در حال حاضر با آمریکا در جنگیم. و شما قدر این امام و این رهبر را بدانید که وحدت و پیروزی شما در گرو همین رهبری ولایت فقیه است و دست از پشتیبانی روحانیت مبارز بر ندارید که فنا خواهید شد.

16دسامبر/16

هدایت در قرآن قسمت هفتم

آیت الله جوادی آملی
نیاز به منطق
اشکال هفتم: گفته اند: طریق احتیاز در دین آن است که انسان در آشنا شدن به معارف، جز از راه کتاب و سنّت، از هیچ راهی استفاده نکند و هیچ راهی را نرود. احتیاط که مرضی خدا است و مأمور به است اقتضا می کند که انسان به ظواهر کتاب و سنّت اکتفا کند و از اصول عقلی و منطقی پرهیز نماید!!
جواب اشکال هفتم:
احتیاط کردن ممدوح است و دستورات فراوانی آمده که احتیاط کنید. معنای احتیاط آن است که انسان دور ایمانش دیواری نصب کند که این درخت در دسترس بد اندیشان نباشد که هر کسی شاخۀ این درخت را بشکند و میوه اش را ببُرد. از حضرت امیر المؤمین «ع» رسیده است: «خذ الحائطه لدینک» و از معصومی دیگر رسیده است: «اخوک دینک فاحتط لدینک» برای دینت حائط و دیواری نصب کن (اینجنین نباشد که هر کسی به باغ دینت دستبرد بزند و میوه ایمانت را برکند) و در روایت دوم می فرماید: تو یک برادر داری و آن دین تو است، پس این تنها برادرت را نگهداری کن.
معنای احتیاط:
اکنون خوب بنگریم: آیا معنای احتیاط این است که انسان لبۀ دریای بیکران معارف، خشک بماند و بگوید: اگر وراد شوم عرق می شوم، پس به مقتضای احتیاط باید از کنار آن خشک بگذرم و خود را به این دریا نزنم!! یا اینکه مقتضای احتیاط به من می آموزد که برای وراد شدن در این دریای بیکران، شنا و غوّاصی را بیاموزم و در این دریا غوص کنم و گوهر ار از عمق دریا استخراج نمایم و از آنها بهره برم؟ آری! آن کس که کنار دریا تشنه می میرد، محتاط نیست، او انسان ساکتی است که حق را نمی فهمد و حق را نمی طلبد! او انسان ترسو و یا تن پروری است که حتّی برای بدست آوردن دُرهای گرانبهای معارف، حاضر نیست راه غوّاصی را بیاموزد. او نه محتاط است که شیطان دهن بسته است. از رسول الله «ص» نقل شده است که فرمود: «الساکت عن الحق شیطان اخرس» کسی که حق را نگفت شیطان دهن بسته است. پس آن کس که حق را نبیند شیطان اعمی است و آن کس که حق را نشنود شیطان اصمّ است و آن کس که حق را نفهمد شیطان جاهل است. معنای احتیاط این نیست کسی درخت غرس نکند و باغی احداث ننماید که مبادا دیگران میوه های درخت را بکنند و شاخته هایش را بشکنند! معنای احتیاط پرهیز از کار نیست، پرهیز از تلاش و کوشش نیست بلکه پر تلاش بودن است. زمین را شیار کردن و باغ را احداث نمودن و درختان را سبز کردن و آنگاه دورش دیوار کشیدن است. معنای احتیاط کردن آن است که انسان راه شنا را یاد بگیرد و غوّاص شود و از اعماق دریاها گوهر بدست آورد نه اینکه هیچ وارد مسائل عقلی نشود!
پاسخی که استاد ما مرحوم علامه طباطبائی «ره» می دهند چند امر است:
۱- همین استدلالی که شما کردید، استدلالی منطقی است. گفتید به اینکه چون راه پر خطری است، پس نباید رفت. این خود یک قانون کلی منطقی است که این راه چون خطر دارد و از خطر باید پرهیز کرد، پس از این راه باید پرهیز کرد.
۲- کسی نگفت: انسان راه پر خطر را بدون سلاح و بدوت تجهیزات طی کند! ما می‏گوئیم: اول خود را آماده سازید «تجهَزوا» سپس وارد راه پر خطر شوید و در آن راه حرکت کنید. مگر می شود آشنا به اصول اولیه نبود و وارد کشف معارف شد؟! گفته اند: استعدادها مختلف است و مقدار شکوفائی استعدادها در افراد فرق می کند. از رسول اکرم «ص» هم چنین بیانی رسیده است، می فرماید: «الناس معادن کمعادن الذهب و الفضه» مردم همانند معدنهای گوناگونند، برخی طلا و برخی نقره اند. استعدادها هم نظیر معادن گوناگون فرق می کنند، کندوکاوها در به کار گیری استعدادها هم فرق می کند، پس ممکن است کسی استعدادش در حدّ معدن طلا باشد ولی دردل خاک دفن شده باشد و آن را شکوفا نکرده باشد. بنابراین، از روایت چنین استفاده می کنیم: در عین حال که استعدادها مختلف است، توفیق استخراج و استنباط از درون هم مختلف و گوناگون است. اگر کسی استعدادش سرشار بود و آن توفیق نصیبش شد که استعداد سرشار نهفته اش را شکوفا کند، راه کشف معارف بری او تا عرش باز است. جائی جز محدودۀ آن بی حد که ذات اقدس الهی است، منطقه ممنوعه ای برای انسان در جهان امکان نیست.
هر علمی غذای هر عالمی نیست: در توحید مرحوم صدوق «ره»، باب الرد علی الثنویه و الزناذقه مطلبی است که ناظر است به استعدادهای گوناگون و اینکه هر علمی غذای هر عالمی نیست و هر مطلبی را نمی توان به هر کس گفت. در صفحه ۲۵۵ آن کتاب، حدیث مبسوطی از حضرت امیر المؤمین «ع» نقل شده است که برای استشهاد، قسمتهائی از آن را نقل می کنیم. مردی حضور امیر «ع» شرفیاب شد و عرض کرد: «انی قد شککت فی کتاب الله المنزّل» من در کتاب منزل خدا شک کرده‏ام !! حضرت فرمود: «ثکلتک امک فکیف شککت فی کتاب الله المنزّل؟» مادرت به عزایت بنشیند، چگونه در کتاب خدا شک کردی؟ «قال: لانّی وجدت الکتاب بکذب بعضه بعضاً فکیف لا اشک فیه» من دیدم برخی از آیات قرآن، آیات دیگری را تکذیب می کند، پس چگونه شک در آن نکنم؟! حضرت فرمود: «ان کتاب الله لیصدّق بعضه بعضاً و لا یکذّب بعضه بعضاً و لکنک لم تزرق عقلاً تنتفع به، فهات ما شکک فیه من کتاب الله عزوجل». همانا آیاتی از قرآن، آیات دیگر را تصدیق می کند و هیچگاه برخی از آن، برخی دیگر را تکذیب نمی نمایند ولی تو آن عقلی را نداری که از قرآن بهره ببری، پس اشکالهایت را بیان کن. آنگاه آن مرد موارد زیادی از اشکالات را بیان می‏کند تا اینجا که می‏گوید: می بینم در یک آیه خداوند می فرماید: «قل یتوفیکم ملک الموت الذی و کل بکم ثم الی ربکم ترجعون» فرشته ای که موکّل مرگ است، روح شما را – هنگام مرگ- قبض می کند. و در آیه دیگر می فرماید: «الله یتوفی الأنفس حین موتها» خداوند، هنگام مرگ افراد؛ قبض روح آنها را می کند. و در آیه سوم می فرماید: «توفّته رسلنا و هم لا یفرّطون» فرستاده های ما قبض روح می کنند. در آیه چهارم می فرماید: «الذین تتوفیهم الملائکه طیبین» فرشتگانی هستند که ارواح مؤمنین را در حال توفّی فبض می کنند. در آیه پنجم می فرماید: «الذین تتوفّیهم الملائکه ظالمی انفسهم» آنهائی که به خود ستم کردند، فرشتگان در حال مرگ جان آنان را قبض می کنند، در حالی که به صورت و پشت آنان می زنند. این چگونه است ای امیر المؤمنین و چگونه شک نکنیم؟! اگر مرا رحم نکنی من هلاک خواهم شد. حضرت در پاسخ فرمودند: این پنج آیه به سه مطلب بر می گردد، در یک آیه می فرماید خدا متوفّی است (یعنی قبض روح می کند) و در آیه دیگر می فرماید فرشته است که متوفی است و در آیات دیگر می فرماید فرشتگان توفّی را به عهده دارند. خدای متعال تدبیر عالم را روی این مدبرات عقل و مجاری فیض انجام می دهد و هر که را بخواهد وکیل می کند. این فرشتگان وکلا و مأموران خدایند. «اما ملک الموت فان الله یوکّله بخاصه من یشاء من خلقه» همانا خداوند ملک الموت را مأمور قبض روح اولیای خاص خود کرده است. پس ملک الموت مسئول قبض روح تمام مردم نیست، بلکه تنها خواصّ بندگان خدا هستند که حضرت عزرائیل مسئول قبض روح آنها است ولی فرشته هائی که مأموران زیر دست ملک الموتند، برای قبض ارواح و توفّی افراد نازلتر اعزام می شوند. « و الملائکه الذین سمّاهم الله عز ذکره و کلهم بخاصّه من یشاء من خلقه» و اما ملائکه ای که خداوند نام آنان را برده است (الذین تتوفیهم الملائکه طیببین…، الذین تتوفیهم الملائکه ظالمی انفسهم…) مأموریتها و مسؤلیتهای ویژه ای نسبت به بندگان دارند. حضرت در ذیل این حدیث چنین می فرماید: «و لیس کل العلم یستطیع صاحب العلم أن یفسره لکل الناس لأن منهم القوی و الضعیف» و نمی شود تمام معارف را با همه مردم در میان گذاشت زیرا برخی قوی و برخی ضعیفند (یعنی استعدادها و قابلیت ها فرق می کند) « و لأنّ منه ما یطاق حمله و منه ما لا یطاق» و بعضی از این معارف قابل هضم و حمل است و برخی قابل هضم و حمل نیست. انسان تا احاطه علمی به سلسله¬ای از مسائل نداشته باشد، نمی تواند معارف سنگین را تحمّل کند. علوم یکسان نیست و استعدادها هم مختلف است. البته اینچنین نیست که اگر علمی سخت شده، حملش محال باشد بلکه آنان که خداوند توفیق نصیبشان کرده و توان حمل آن بارهای سنگین را به آنها داده، سختینها را برای آنان هموار می کند و دشواریها را برای آنها آسان می کند. حضرت موسی خطاب به خدای خود عرض می کند: « و یسَرلی أمری» کار را بر من آسان کن. ولی درباره حضرت رسول «ص» خداوند می فرماید: «سنیسّرک للیسری» ترا به مقامی می رسانیم که کارها به آسانی از تو صادر شود. اینجا تفاوت درجه این دو پیامبر معلوم می شود. در هر صورت، حضرت امیر «ع» به آن سئوال کننده می فرماید که برخی از معارف بلند بری او و امثال او نیست و بر او است که تنها علم اجمالی به معارف داشته باشد و همین امر او را کفایت می کند «و انما یکفیک ان تعلم ان الله هو المحی الممیت و انه یتوفی الانفس علی یدی من یشاء من خلقه من ملائکته و غیر هم» آنگاه آن شخص به حضرت عرض می‏کند: گره مرا گشودی، خداوند گره از کارهای تو بگشاید ای امیر مؤمنان. حضرت هم در پاسخ او می فرماید: «ان کنت قد شرح الله صدرک بما قد تبیّنت لک فأنت و الذی فلق الحبه و برأ النسمه من المؤمنین حقاً» تو اگر از شرح صدر برخوردار شدی، و این معارفی که برای تو بیان شد، قلبت آنها را پذیرفت، قسم به خدا که تو جزو مؤمنان حقیقی هستی.
آنچه این مطلب را تأیید می کند، سه روایت است که در سه زمینه وارد شده است: اختلاف درجات و اختلاف استعدادها:
۱- سعد بن سعد از امام رضا «ع» مطلبی را درباره توحید می پرسد، حضرت می فرماید: همین که در بین شما رایج است، همین خود توحید است. این در مورد استعداد ضعیف. ۲- و اما در مورد کسی که دارای استعداد متوسط است: هشام بن حکم می‏گوید: قلت لأبی عبدالله علیه السلام: ما الدیل علیان الله واحد؟ دلیل بر وحدانیت خدا چیست؟ حضرت در پاسخ نمی فرمایند.همین که خودت می‏دانی توحید است! زیرا هشام در درجه متوسطی از قابلیت و استعداد علمی است، بلکه حضرت می فرماید: «اتصال التدبیر و تمام الصّنع کما قال عزّوجل: لو کان فیهما آلهه الا الله لفسدتا» اتصال تدبیر و حسن خلقت در تکامل نظام دلیل بر توحید است. ۳- و اما درجه اعلای استعداد مخصوص او حدّی از موحّدین است. هشام بن سالم که با هشام بن حکم تفاوت درجه دارد و در مقام والائی قرار گرفته است، می گوید: دخلت علی ابی عبدالله «ع» بر حضرت امام صادق «ع» وارد شدم، من از حضرت چیزی نپرسیدم بلکه ایشان از من سئوال کردند: «اتنعت الله» آیا خدا را توصیف می کنی؟ عرض کردم: آری. فرمود: بگو. گفتم: « هو السمیع البصیر» حضرت فرمود: این صفتی است که بندگان نیز در آن شریکند! آنگاه هشام می گوید، از حضرت پرسیدم: شما چگونه خدا را توصیف می کنید؟ حضرت در اینجا برهانی اقامه می کنند که بالاتر از آن برهانی است که برای هشام بن حکم اقامه کردند. در آنجا حضرت از راه فعل، فاعل را ثابت کرد و از راه وحدت نظام، وحدت مبدأ را ثابت نمود ولی در اینجا از برهان صرف الشییء استفاده کرده می فرمایند: «هو نور لا ظلمه فیه و حیاه لا موت فیه و علم لا جهل فیه و حقٌ باطل فیه» او نور محض است که ظلمت ندارد و حیات محض است که مرگ ندارد ( هو الحی الذی لا یموت) و علم محض است که جهل ندارد (اطلاق جهل بر او نمی شود یعنی اگر دیگران عالم یا علیم اند، خداوند علم محض است) و حقّ محض است که باطل ندارد. تمام این مطالب که گفته شد روی بسیط الحقیقه و صرف الشیء تطبیق می شود و لذا گفته نمی شود که خدا نیّر است بلکه نور است. و همچنین نمی گویند خدا محقّ است که او حقّ محض است و نمی گویند او حیّ است که او صرف الحیاه است و آنجا هم که کلمه «حیّ» اطلاق می شود، پس از آن «لا یموت» می آید که صرف الحیاه را برساند. اینجا است که هشام بن سالم، این صحابی دانشمند می گوید: «فخرجت من عنده و انا اعلم الناس بالتوحید» من از نزد امام خارج شدم در حالی که اعلم از تمام مردم بودم در خداشناسی. بنابراین، اینچنین نیست که کسی پندارد تمام مردم در برابر مطالب علمی یکسان هستند بلکه همانگونه که حضرت رسول «ص» می فرمود: مردم همانند معادن طلا و نقره می باشند، علوم و دانشها هم همینگونه‏ اند. البته در اینجا تشبیه معقول به محسوس است برای درک ما و گونه علم کجا و طلا و نقره کجا؟! در هر صورت اگر استعداد بود و ابزار کار بود، جائی برای منع اندیشه و فکر تا آنجا که جهان امکان است وجود ندارد و راه برای تعالی و ترقّی تا مرز امکان برای انسان باز است.
ادامه دارد

16دسامبر/16

مصاحبه با آیه الله شیخ ابوالحسن شیرازی امام جمعه مشهد

با تشکر از جناب مستطاب آیت الله شیخ ابوالحسن شیرازی امام جمعه محترم شهر مقدس مشهد که قسمتی از وقت شریفشان را در اختیار مجله پاسدار اسلام و امت پاسدار اسلام قرار دادند، تقاضا می‏کنیم که به سؤالات این مجله پاسخ بدهند.
وضع موجود جنگ را چگونه می بینید و آینده ای را که ان شاء الله در رابطه با این جنگ در پیش خواهیم داشت چگونه ترسیم می فرمائید؟
* بسم الله الرحمن الرحیم: در مورد وضع جنگ، فعلاً شواهد و قرائن موجود نشان می دهد که دشمن در نهایت ضعف و ناتوانی است، و روی همان ضعف و ناتوانیش که می بیند دارد از بین می رود اظهار کلمۀ صلح می کند ولی ما بحمد الله در کمال قدرت هستیم بواسطۀ اینکه وعده های الهی را که خدا به ما داده است همه را در خارج مشاهده کردیم و محقق دیدیم. خدا به ما ثبات قدم داده و نصرتها و پیروزیهای فراوانی عنایت کرده است و باز هم از نظر وعده های الهی وضع جنگمان را طوری می بینیم که بالاخره کاملاً آمادگی داریم و باید این وضع را تقویت کنیم و با کمال جدیت و کوشش، هم نیروهای مسلح مان و هم ملتمان، همه این وضع را به حد بالاتری ببرند که ان شاء الله پیروزی نزدیک است.
از نظر آینده‏ای که برای این جنگ می شود ترسیم کرد از دیدگاه روایات اشاره فرمودید که پیروزی حتماً در آینده با اسلام است، در این رابطه خواهشمند است دستاوردهای این پیروزی را برای جهوری اسلامی و برای اسلام بعد از پیروزی جمهوری اسلامی در این جنگ، بیان فرمائید
آینده جنگ
* و امّا این سؤال که آیندۀ جنگ امر ما پیروزیها بدست بیاوریم – که ان شاء الله خواهیم آورد- چگونه هست؟ این جنگ پس از اینکه ما آن را شدت بخشیدیم و پیروز شد، دستاوردهای این جنگ بقدری خواهد بود که همان دشمن اصلیمان که آمریکا باشد و پس از آن دیگر ابر قدرتها که در مقابل اسلام ایستاده اند و جنگ ما برای اسلام است و می خواهیم اسلام را پیروز بکنیم، همۀ آنها شکست خواهند خورد. و امّا نتیجۀ پیروزی این جنگ و آینده این جنگ باز این خواهد بود که دولتهای مرتجع منطقه هم دیگر مأیوس می شوند. آنها وقتی ببینند صدام با این همه قدرتی که به او داده شده بود و همه گونه کمکها و یاریها به او رسانند از بین رفت، دیگر هیچ امیدی برای آنها نخواهد ماند و این اتحاد شوم عربهای خلیج که عربستان سعودی آنها را می خواهد دور هم جمع بکند و با اسلام بجنگد شکست می خورد و خود سعودی هم به زانو در می آید، بلکه اسرائیل هم به وحشت خواهد افتاد. و بحسب اخباری که از آیات قران و از روایات استفاده می کنیم- که تفصیلش را در اینجا نمی خواهیم ذکر بکنیم و در جاهای دیگر بیان شده – اینها هم می رساند که اسرائیل توسط همین جنگی که بر ایران تحمل شده از بین خواهد رفت. « و یتحدُ الاسلام مع العرب» اسلام (ایران) با عرب متحد می شود (با لبنان متحد می‏شود ) و آن وقت روزی است که دیگر مرگ اسرائیل خواهد رسید.
* در رابطه با اینکه شما توجه دارید، الآن در وسائل ارتباط جمعی جهان که در اختیار استکبار جهانی است، سعی می کنند همواره صدام جنایتکار و صهیونیست را به عنوان یک عنصر صلح طلب و جمهوری اسلام را مظهر جنگ طلبی و ایجاد تشنج در منطقه معرفی بکنند! بنظر حضرت عالی چه دلیل اساسی برای اصرار ادامه جنگ تا پیروزی نهائی برای جمهوری اسلامی می باشد؟
صلح، تثبیت ظلم است
* این تبلیغاتی که استکبار جهانی به راه می اندازد برای این است که عراق را در آستانه سقوط می بینند و گرنه همه می دانند که صدام از اوّل جنگجو بوده است، ایران کاری به جنگ نداشته، او بود که آمد آمریکا وادارش کرد به تحمیل جنگ بر ایران و امروز هم در اثر ضعف و ناتوانی او که نزدیک به مرحلۀ سقوط است، اسم صلح را می برد! این در حقیقت صلح نیست وگرنه صلح می خواهد باید بیاید تسلیم شود. زیرا، با این همه جنایتها و خیانتهایی که برد و ملت عراق و ایران روا داشته، زمینۀ صلحی که بشود کنار او نشست مفهوم ندارد. امروز سر کردگان استکبار جهانی در تبلیغات گوناگون ، مسئله صلح را مطرح می کنند برای اینکه می خواهند تلاش کنند شاید با این اسم بتوانند صدام را نجات دهند و گرنه چرا آنروزی که صدام قدرت داشت و وارد خاک ایران شد اسمی از صلح نبود؟ در هر صورت اگر ما تن به صلح یعنی ذلت بدهیم، شکست خواهیم خورد زیرا صلح با صدام معنایش ابقاء ظالم و ستمگر است. ما طبق دستور قرآن کریم که می فرماید: «و ما لکم لا تقاتلون فی سبیل الله و المستضعفین من الرجال و النساء..» باید قتال کنیم و دست صدام را از ادامه ظلم و وحشیگری به دو ملت مسلمان قطع کنیم و از صلح و سازش هم هیچ خبری نیست، اینان که از فرهنگ اسلامی خبری ندارند بدانند که ابقاء صدام، تثبیت ظلم است و تثبیت ظلم از بزرگترین گناه ها است. گذشته از اینکه سکوت در برابر صدام، دیگر جنایتکاران را- که بسیارند- چیره می کند و این بار جنگ علنی ما نه تنها با صدام که با صد صدّام خواهد بود. از اینها هم که بگذریم ملت بزرگ ما و خانواده های شهدای ما و در آخر رزمندگان عزیز ما نخواهند گذاشت که جنگ خاتمه یابد مگر با پیروزی اسلام و از بین رفتن حزب بعث کافر و قطع ید تمام جنایتکاران و ابر قدرتها.
* الآن ما در آخرین روز برگزاری کنگرۀ جهانی ائمه جمعه و جماعات بحضور شما رسیدیم و وقت شما را گرفتیم، به هیمن مناسبت از خدمتتان تقاضا می کنیم که اولاً نظر خودتان را دربارۀ انگیزۀ برگزاری این کنگره و همچنین دربارۀ دستاوردها و نتایجی که این کنگره برای اسلام در سطح داخل و در سطح جهانی می تواند داشته باشد بیان فرمائید؟
اهمیت کنگرۀ ائمه جمعه
* در مورد اینکه لازم است چنین کنگره‏ای تأسیس شود جهتش این است که امروز ما می بینیم تمام دشمنان اسلام در یک صف قرار گرفته اند و احساس خطر کرده اند و در مقابل اسلام ایستاده اند که پیشرفت نکند و نتوان در دنیا خودش را معرفی کند و یک صف عظیمی در مقابل آنها قرار بدهد که آنها شکست بخورند. آنها چنین صفی را بوجود آورده اند و آنهایی که پیروانشان هستند هم احساس خطر از اسلام کرده اند و خودشان را مهیا کرده اند، این امر ایجاب می کند که جامعه اسلامی هم صفوف خودش را صف واحد بکند «کانهم بنیان مرصوص» و با تمام قدرت و قوت در مقابل این صف باطل و دشمنان اسلام بایستد و این لازمه اش این است که تمام مسلمین قطع نظر از ختلافاتی که دارند، همان مشترکات اسلام را در نظر بگیرند- همانطوری که صدر اول اسلام، اصحاب پیامبر اسلام «ص» و حضرت علی «ع» همین مسئله را در نظر گرفتند و در مقابل کفر جهانی آنروز ایستادند و بالاخره پیروزیها بدست آوردند و اسلام را به تمام شرق و غرب صادر کردند- ما هم امروز اگر بخواهیم این دشمنان را شکست بدهیم به چنین وحدتی نیاز داریم لذا بر کلیه کسانی که داخل در امت اسلام هستند لازم است چنین تشکیلی را بدهند. این کنگره که در سال گذشته هم تشکیل شده بود امسال بطور کاملتر و بهتری بحمدالله تشکیل یافته و از کشورهای زیادی هم با کمال عشق و علاقه به انیجا آمدند چون این نوری که در ایران اسلامی از اسلام تجلی کرده، پرتوش قلبهای آنها را هم گرفته بوده و بحمدالله در این مدت که در اینجا بودند کاملاً هم به وضع جمهوری اسلامی و شناخت به عرفان مقام رهبری بسیار زیادتر پیدا کردند و هم حقانیت این انقلاب نزد آنها ثابت شد که این انقلاب تنها هدف پیشرفت اسلام در مقابل دشمنان اسلام است و جز این هدفی ندارد، از این رو در این مدتی که اینجا بودند تمام فکرشان و همچنین تمام فکر روحانیت جمهوری اسلامی و دانشمدانش این بود که هر چه بیشتر این وحدت را تحکیم بخشند و آنها هم مطالبی که داشتند برای تحکیم وحدت گفتند، مطالبی هم که منتخب از قرآن و کتاب و سنت بود در این کنگره تشریح شد بطوری که همۀ مسائلی که برای پیشرفت ایران بود و برای رسیدن به پیروزیها بود برای آنها کاملاً توجیه شد و آنها روشن شدند و با کمال روشنائی ان شاء الله از اینجا می روند و ما امیدوار هسیتم که در کشورهای خودشان شروع به عمل کنند و کاملاً مردم را آگاه و بیدار نمایند و توجه بدهند همانطور که دشمنان اسلام عملاً در مقابل اسلام ایستاده‏اند، این اسلامی که از انزوا خارج شده است و تجلی کرده است در آنجا هر کاری که از آنها ساخته است باید انجام بدهند و آنها هم البته متعهد بودند و تصمیم گرفتند که ان شاء الله پس از برگشت به کشور خودشان تمام سعی و کوشششان را در راه تحکیم عملی این وحدت که حقیقتش هم همان عملی است نه اینکه صرف گفتار باشد، ابراز نمایند. ان شاء الله در آینده ای که در پیش داریم هر روز گامهای خیلی زیادتری برداریم و پیشرویها کنیم تا اینکه این وحدتی که تحقق پیدا کرده، به پیروزی حکومت جهانی اسلام متصل شود. این هدف اصلی همۀ مسلمین است که آن حکومت موعودی که «یملأ الارض قسطاً وعدلاً بعد ما ملئت ظلماً و جوراً» بدست حضرت مهدی موعود «عج» ارواحنا لمقدمه الفدا تحقق یابد. ان شاء الله این حرکت اسلامی ایران مبشّر تحقق آن است. امیدواریم این نهضت اسلامی و این قیام الهی تداوم پیدا کند. خداوند رهبرانی در سایه رهبر بزرگمان، امام عزیزمان به ما عنایت کرده است که اینگونه وحدتها را به زبان آنها و قلب مبارک آنها می اندازد که آنها هم برای تداوم انقلاب اینچنین پایه گذاری و اساسگذاری بکنند که همین کنگره ای که با این همه برکات و با این همه دستاوردهایی که بدست آمده تا بحال و ان شاء الله بعد از این بیشتر از این بدست خواهد آمد، بواسطۀ رهنمودی است که حضرت آیت الله العظمی منتظری مدظله العالی دادند و این کنگرۀ وحدت تحقق پیدا کرد.
خصوصیات آیت الله العظمی منتظری
اینجاست که می بینیم خداوند تبارک و تعالی برای تداوم این انقلاب و برای عظمت این انقلاب چنین شخصیتهای بزرگ که از اول پشت سر رهبر بوده و آنچه باید از فقاهت و اقتصاد و سیاست و همۀ اینها که در اسلام موجود است دارا می باشند بحمدالله در این مدت سالها در خدمت آیت الله العظمی مرحوم بروجردی بودند که چقدر از فقه اسلام در محضر ایشان استفاده کردند و تکامل پیدا کردند و بعد هم که سالها در خدمت استاد بزرگوارش رهبر عظیم الشان انقلاب، امام عزیزمان بهره ها بردند وبحمدالله امروز شخصیتی فقیه و دانشمند داریم که همانند رهبر رهنمود می دهد و مایه پیشرفت و تداوم انقلاب اسلامی است و از نظر رتبه هم بعد از امام امت در انقلاب عزیز اسلامی و در جمهوری اسلامی شخصیتی است که از هر حیث ممتاز و مورد همه گونه توجه باید قرار بگیرد و ما آنطوری که از سوابق ایشان اطلاع داریم و فعلاً که می بینیم پس از مقام رهبری برای جامعۀ اسلامی ما بسیار مفید می باشند و در آینده بزرگترین استفاده ها از ایشان خواهد شد و از نظر جهات معنوی و تقوی و بینش اسلامی و بصیرتهایی که باید یک نفر فقیه داشته باشد و جنبه هائی که در قانون اساسی هم ذکر شده است، در ایشان بطور کامل موجود است و ما امیدواریم که ایشان را خداوند توفیق بدهد و ملت ما و دولت ما، قدر دان چنین شخصیتی باشند که ان شاء الله برای آینده اسلام و تداوم انقلابمان بسیار مفید و خوب خواهند بود. در این بیاناتی که گفته شد نسبت به آیت الله العظمی منتظری که ایشان جامع همۀ خصوصیات است که باید یک فقیه کاملی داشته باشد، امام عزیزمان هم نسبت به ایشان واقعاً از همه کسانی که هستند بیشتر اهمیت می دهد و نظر به ایشان دارد و برای ایشان از همه بیشتر تقدم قائل است و ما از خود وضع امام چنین بدست می‏آوریم که ایشان در نظر امام از تمام کسانی که هستند مقدم هستند و واقعاً مورد توجه امام و مورد نظر امام هستند و شواهد و قرائن موجود هم این را ثابت می‏کند.
* با تشکر فراوان از جنابعالی و از رهنمودهای بسیار ارزنده‏تان که امیدواریم مورد استفادۀ ملت پاسدار اسلام قرار بگیرند.
* ان شاء الله شما هم موفق باشید در این خدمت بزرگی که توسط مجلۀ پاسدار اسلام به اسلام می کنیم و این خودش عبادت بزرگی است: زیرا این مسائل و این مطالب وقتی در این مجله ای که واقعاً پاسدار اسلام است جمع آوری می شود از افراد مختلفی که اهل نظر و اهل فکر هستند، این خدمت بزرگی است برای شما که در این راه انجام می دهید، امیدواریم هر روز موفق تر باشید، و عندالله مأجور خواهید بود.

16دسامبر/16

سخنان معصومین فضیلت ماه رمضان

* پیامبر اکرم «ص»:
اینها الناس! من حسَّن منکم فی هذا الشهر خلقه کان له جوازاً علی الصّراط یوم تزلّ فیه الاقدام،…، و من اکرم فیه یتیماً اکرمه الله یوم یلقاه، و من وصل فیه رحمه وصله الله برحمته یوم یلقاه، و من قطع فیه رحمه قطع الله عنه رحمته یوم یلقاء، و من تطوّع فیه بصلاه کتب الله له براءه من النار، و من ادی فیه فرضاً کان له ثواب من ادی سبعین فریضه فیما سواه من الشهور، و من اکثر من الصّلاه علیَّ ، ثقَّل الله میزانه یوم تخفّ الموازین، و من تلا فیه آیه من القرآن کان له مثل أجر من ختم القرآن فی غیره من الشهور…» (عیون الاخبار ج۱، ص۲۹۵)
ای مردم! هر کس در این ماه اخلاق خود را نیکو سازد، برای او نیکو گذشتی بر صراط خواهد شد، آن روز که گامها به لرزه در می آید…، و هر که در این ماه یتیمی را گرامی بدارد و به او احسان نماید، خداوند او را گرامی خواهد داشت روز لقایش، و هر که در این ماه صله رحم کند، خداوند او را برحمت خود پیوندد در روز دیدارش و هر که رحم خود را قطع کند (یا خویشان خود را قطع رابطه کند) خداوند رحمتش را روز لقایش از او بردارد، و هر که یک نماز مستحب (قربه الی الله) در آن بخواند، خداوند براءت از آتش حهنم را برای او مقرّر فرماید و هر که یک نماز واجب را در آن بجای آورد، برای او باشد پاداش کسی که هفتاد نماز واجب را در دیگر ماه ها بجای آورد، و هر که در این ماه بسیار صلوات بر من بفرستد، خداوند میزان او را سنگین کند، در روزی که میزانها سبک می شود، و هر که در این ماه آیه ای از قرآن را تلاوت کند، برای او باشد پاداش کسی که یک ختم قرآن در دیگر ماهها بنماید. «شهر رمضان شهر الله عزّوجل، و هو شهر یضاعف الله فیه الحسنات و یمحوفیه السیئات، و هو شهر البرکه و هو شهر الإنابه، و هو شهر التوبه و هو الشهر المغفره، و هو شهر العتق من النار و الفوز بالجنه. ألافاجتنبوا فیه کلّ حرام، و اکثروا فیه من تلاوه القرآن، و سلوا فیه حوائجکم، و اشتغلو فیه بذکر ربّکم، و لا یکوننّ شهر رمضان یوم صومک کیوم فطرکم». (بحار الانوار ج۹۳ ص۳۴۰)
ماه رمضان ماه خدا است، و آن ماهی است که حسنات در آن دو برابر می شود و گناهان زدوده می شود. و آن ماه برکت و ماه برگشت و ماه توبه و ماه آمرزش و ماه رهائی از دوزخ و دست یابی به بهشت است. هان! در این ماه از هر حرامی بپرهیزید، و در آن قرآن را زیاد بخوانید، و نیازها و حاجتهای خود را (از خدا) بخواهید، و به ذکر پروردگارتان سرگرم باشید، و همانا در ماه رمضان، روزی که روزه‏اید مانند روزی که روزه نیستند نباشید.
* امیر المؤمنین «ع» :
«علیکم بصیام شهر رمشان فانّ صیامه جنه حصینه من النار» (امالی طوسی ج۲ ص۱۳۶)
بر شما باد به روزه ماه رمضان زیرا روزه این ماه سپری است نگهدارنده از آتش جهنم.
* امام باقر «ع»:
ای جابر! من دخل علیه شهر رمضان فصام نهاره، و قام وردا من لیله، و حفظ فرجه و لسانه، و غضّ بصره، و کفَّ أذاه، خرج من الذنوب کیوم ولدته امه. قال: قلت له جعلت فداک ما احسن هذا من حدیث؟ قال: ما أشدّ هذا من شرط؟ (ثواب الأعمال ص۵۸)
ای جابر! هر که در این ماه بر او وارد شد، روزهایش را روزه گرفت و قسمتی از شبهایش را (به دعا و نیایش) بیدار ماند و احیا کرد، دامن و زبانش را نگهداشت، و چشمش را (از هر چه حرام است) پوشانید، و از اذّیت کردن (مردم) دست برداشت، از گناهان بیرون آید همانند روزی که از مادر زائیده شده باشد. جابر عرض کرد: قربانت گردم! این چه حدیث خوبی بود! حضرت فرمود و چه شرط مشکلی؟!

16دسامبر/16

چقدر زیبا است عالمی عامل

چقدر زیبا است عالمی عامل، مجاهدی شریف، خدمتگزاری مخلص، پس از کسب ۰۳۳/۱۸۹/۱ رأی از سوی مردم، برای نمایندگی آنان در مهمترین و ارزشمندترین پایگاه مردمی و اسلامی «مجلس شورای اسلامی» با خلوصی بیش از حد و برای اثبات آن، به جلوه گاه عشق خداوند قدم گذارد و در صف مؤمن‌ترین و متعهدترین فرزندان این آب و خاک، دور از تمام هواها و هوسهای نفسانی و در پی رسیدن به لقاء معشوق، سر ببازد و با خون پاک و مطهر خود صفحه‌ای دیگر از صفحه‌های خونبار پر بار بر دفتر شهیدان و الا مقام انقلاب اسلامی بیفزاید.
شهید حجت الاسلام و المسلمین شیخ مهدی شاه آّبادی پس از ۲۹ سال تحصیل مداوم و بهره گیری مستمر از محضر مرحوم آیت الله بروجردی، مرحوم آیت الله علامه طباطبائی، حضرت امام خمینی و آیت الله العظمی منتظری و دیگر فقها بزرگ، و پس از ۲۲ سال مبارزه پی گیر و بی وقفه با رژیم منفور پهلوی و آمریکای جنایتکار که طی آن پنج بار به زندان آن رژیم منحط افتاد، سر انجام پس از پیروزی انقلاب و خدمت در کمیته انقلاب اسلامی، از طرف مردم تهران به نمایندگی مجلس اول و دوم برگزیده شد، و در روز ششم اردیبهشت ماه امسال در سن ۵۴ سالگی بر اثر برخورد ترکش گلوله‌های توپ مزدوران بعثی عراق، در جبهه جنوب به شهادت رسید، درود بی پایان بر این مجاهد عظم الشأن و تبریک و تسلیت بر ملت بزرگ ایران.

16دسامبر/16

بیاد شهید همیشه زنده، حجه الاسلام و المسلمین سعیدی خراسانی قدس سره

شهید سعید
«من المؤمنین رجالٌ صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینظر و ما بدلوا تبدیلاً»
همواره چهره شاداب و در عین حال مصمّم آن شهید سعید را جلوی دیدگان خود مجّسم می بینیم و هیچگاه فراموش نمی کنم که او زنده است. زیرا نام او جاودان و زنده است. سعیدی نمی میرد چرا که او نخستین شهید از روحانیت متعّد خط اممام بود که در دورانی سخت و دشوار و درست هنگامی که نفسها خفه شده بود و جوّی از خوف و وحشت بر جامعه ما حکمفرما بود و رهبر عزیزمان دور از وطن دوران بعید را می گذراند، آگاهانه قیام کرد و لبه تیز حملات خود را پرخاشگرانه به سوی آمریکا جهانخوار- ارباب شاه- نشانه رفت، که نوکران دون صفت را این کار تحمّل ناپذیر بود و این بار دیگر زندان تنها راه چاره نبود که چندین بار سعیدی طعم تلخ زندان و شکنجه های طاقت فرسا را چشیده بود و هر بار آبدیده تر، مصمّم تر و پابرجا تر از زندان بدر آمده بود، این بار راه چاره را این نابخردان در کشتن سعیدی پنداشتند و چه خیال خامی؟! شهادت آغاز حیات است نه مرگ، بویژه اگر طرف مقابل عالمی باشد از تبار حسین. شهادت آنچنان سعید را در دنیا سر بلند و سر افراز نمود که براستی می توان گفت: سعیدی از نو بدنیا آمده بود ولی این بار با عمری به درازی تاریخ بلکه فراتر از آن. سخن از سیعدی گفتن بسیار است و هر چند نگارنده در آن دوران چندان سن و سالی نداشتم و سالی یکی دو ماه بیشتر او را از نزدیک نمی دیدم ولی دورانی قریب به ۸ ماه پی در پی، که از محضرش بسی بهره بردم و درسهای مقدّمات را فرا گرفتم، آنقدر خاطره از او به یاد دارم که اگر تمام آنها را به رشته تحریر در آورم بدون شک کتابی قطور خواهد شد، ولی اکنون در این چند سطر کوتاه، به چند خاطره جالب بسنده می کنم و دیگر خاطره ها برای دیگرگاه.
عشق به امام:
من در دوران زندگیم، کمتر کسی را دیده ام که به اندازه آن مرحوم، علاقه و محبت به امام عزیزمان داشته باشد که آن را نمی توان علاقه گفت بلکه باید گفت: سعید به خمینی عشق می ورزید و همانگونه که خودش گفته بود. «اگر خون مرا بریزند از قطره قطره خون من نام خمینی نوشته می شود»، تمام تار و پود و جسم و روح او با نام خمینی پیوند داده شده بود. هر گاه کسی نام امام را به زبان می آورد، اشک عشق در چشمان او حلقه می زد، خود او نیز هیچ منبری نمی رفت که نام امام را نه یکبار بلکه چندین بار بر زبان جاری نکند و به بزرگی و عظمت این بزرگمرد تاریخ اسلام یاد نکند. یادم می آید یکروز صبح او را دیدم نامه ای در دست دارد، می خواند و اشک می ریزد. روبروی او ایستادم و به چشمانش خیره شدم ولی گویا او نمی دید کسی جلویش ایستاده است بلکه همانطور سر در نامه فرو برده و اشکش جاری بود. با تأثر پرسیدم: چه خبر است؟ چرا اینقدر گریه می کنی؟ پاسخ داد: نامه حاج آقا آمده است، از شادی گریه می کنم، بردار نامه را بخوان. آن روزها تازه امام از زندان آزاد شده و به قم تشریف آورده بودند. نامه را خواندم، عظمت و شکوه از آن می بارید و همچنین ادامه مبارزه. به استاد سعیدی گفتم: شما که اینقدر علاقه به حاج آقا دارید، چرا به دیدارش نمی شتابید؟ پاسخ داد: «دست به دلم نزن، به خدا ساعت شماری می کنم ولی اکنون صلاح نیست.» چند روز بعد، هنگامی که آمد گفت: «هر طور شده باید بروم ولو در این راه کشته شوم. از خدا خواسته ام که مرا موفق کند یکبار دیگر با امام دیدار کنم، دستش را ببوسم، آنگاه مرا بکشند،‌من غیر از این آرزوئی ندارم، بخدا آرزویم این است.» و پس از چندی که تغییر لباس و قیافه داده بود بسوی مراد خود شتافت. هنگامی که امام در ترکیه تبعید بودند، و ایران سالهای خفقان و مرگباری را می گذارند، سعیدی که توان دیدن آن سکوت و سکون را نداشت و از طرفی کوششهای زیادی برای به حرکت در آوردن برخی چهره های مشهور کرده بود و چندان اثری نداشت، راهی نجف اشرف شد تا شاید در آنجا بتواند تلاش بیشتری در راه آزادی و بازگشت امام به وطن بنماید. از همان روزهای اول ورودش به نجف، برنامه دیدار با مراجع را آغاز کرد تا اینکه هم آنها را در جریان اوضاع آشفته ایران قرار دهد و هم از آنان بخواهد برای بازگشت امام فعّالیتی کنند. در همین زمینه نامه ای به اینجانب نوشت که در آن چنین آمده است:
«… به منزل آیت الله حکیم رفتیم، با اینکه وقت دیر بود، به منزل آیت الله شاهرودی رفتیم، او را از خواب بیدار کردیم و فریاد واخمینیاه را به عرش رساندیم»
در نامه دیگری نوشته بود:
«… باید سر و صدای «خمینی» را راه بیندازید و از اطراف حملاتی بشود و همچنین به نخست وزیر فعلی ایران، تا بلکه ان شاء الله کاری بشود… امروز عمه علاقمندان وظیفه دارند و هر کس استغاثه خمینی را جواب نگوید مسئول است. دیگر خودتان بهتر می دانید، این عرض مرا به هر کسی صلاح می دانید برسانید.» و در آخرین روزهایی که در نجف بود، و وظیفه خود را در آنجا به نحو احسن انجام داده بود، چنین نوشت: «… این روزها در بحران عجیبی به سر می برم، وضع فعلی ایران و روحانیت و نیز مردم بیگناه و تبعید محبوب عزیز مؤمنین فکرم را آشفته نموده، و در عین اینکه وضع خودم درهم و برهم است، از عیالاتم اطلاعی ندارم، آنها در انتظار منند مع ذالک دوست دارم یا خدا فرج مؤمنین را عنایت کند ما هم به خوشی آنها خوش باشیم و یا مرگ مرا برساند زیرا بهبودی وضع شخصی خودم با خرابی اوضاع مؤمنین، عیش و زندگی را بر من تلخ می کند. آری! زندگی در شهری که خمینی عزیز در آن نباشد تلخ است. آرمیدن در وطن و منزل و کنار عائله با گرفتاری مردم بی پناه و زندانی بودن عده ای از آنان ناگوار است. خدا می داند در هر یک از اعتاب مقدسه و در هر ساعت که مظنه اجابت بوده، اولین دعا و بهترین دعایم این بوده که: ای خدا! یا مرگ یا فرج خمینی و مؤمنین. می دانم هر چه وصف کنم نمی توانم حقیقت را آنطور که هست برای شما بیان کنم زیرا شما در یک آزادی و امنیت به سر می برید. و الحمد لله- و ماهی تا در آب است قدر آب را نمی داند ولی به همان مقداری که گرفتاری مؤمنین دل شما را بدرد می آورد باز هم غنیمت است، دعائی از صمیم دل بکنید. امّا من، نه روی رفتن به وطن دارم و نه دماغ عیشی و زندگی و نه دل ماندن در عراق «یا لیتنی متّ قبل هذا و کنت نسیاً منسیاً» به خدا دوست داشتم که پرنده یا چرنده ای بودم و ایامی را در صحاری و بیابانها می گذراندم و چنین وضعی را برای مؤمنین نمی دیدم. باری دردهای بی درمان فراوان است، بیش از این خاطر شما را مکدّر نمی کنم والی الله المشتکی.»
نبرد بی وقفه:
همه می دانند که آن مرحوم،‌لحظه ای از نبرد و مبارزه با زنا یستاد و اگر گهگاهی فتوری در سخنرانیهای علنی او رخ می داد، بی شک مخفیانه در پی نبردی گسترده بود. دوستان و مریدان او خواستند خدمتی به او کنند و ضمناً به خیال خودشان مقداری آن بزرگوار را آرام کنند تا شاید کمتر بدست جلادان افتد، لذا او را به تهران آورده و درخواست کردند در مسجد امام موسی بن جعفر «ع» به اقامه نماز بپردازد. ولی آن شهید سعید هنگامی که امکانات را فراهم تر دید بیشتر به مقابله و مبارزه پرداخت و با نظام و تکاملی افزونتر راه امام را ادامه داد. در همان زمان بود که به انیجانب نامه ای نوشت و برنامه خود را تا اندازه ای مشخص کرد. اکنون آن نامه را ندارم که متن دست نوشته هایش را بازگو کنم ولی آنچه یادم می آید سراسر نامه عبارت بود از ادامه همان خط گذشته با روالی دیگر تا پیروزی یا شهادت و شاید می خواست به من بفهماند که خیال نکنم او به فکر مسجد و محراب افتاده است بلکه محراب را وسیله حرب می داند و مسجد را میان نبرد. بهر حال آنقدر در راه خود پیش رفت تا منجر به زندانی شدن و شهادت زیر شکنجه شد و شاید با آن شکنجه ها می خواستند او را وادار به نوعی تسلیم کنند ولی «نه» او برای همیشه آرزوی آنان را به گور فرستاد. سرانجام در روز ۲۰ خرداد ۱۳۴۹، رنج و اندوه از این دل پر خون زدوده شد، و این شهید سعید همانند جدّ بزرگوارش امام موسی بن جعفر «ع» در زندان سندی بن شاهک زمان و در اثر شکنجه های فراوان به آرزوی دیرینه خود که شهادت بود رسید و به لقای خدای خود شتافت و دوستان و علاقمندانش را در فراق خود اندوهناک ساخت. خدا درجاتش را والاتر سازد و او را با اجداد طاهرینش محشور فرماید.

16دسامبر/16

طب پیشگیری برای همه

تصلب شرایین و پیشگیری
دکتر سید حسن عارفی
قسمت دوم
علل تصلّب شرائین
عللی که سبب تصلّب شرایین در انسان می شوند متعدد است. عوامل مختلف یا مستقیم و یا غیر مستقیم می تواند باعث ایجاد تصلب شرایین شوند:
* ۱- سن: بتدریج که سن بشر افزایش می یابد مطابق ساختمان خلقتی و سر قهقرائی او به طرف نیستی،‌جدار عروق و دیواره سرخرگها کلفت و سخت تر و سفت تر می شود. سرعت ایجاد تصلّب شرایین و زودرس بودن و یا دیر رس بودن آن بستگی به عوامل دیگر دارد که در ذیل می آید.
* ۲- جنس: تصلّب شرایین در جنس مذکر شایعتر از مؤنث است و این تفاوت دو جنس ناشی از تأثیر عوامل هورمونی، اجتماعی، تغذیه ای، و غیره است.
* ۳- ارث: تصلّب شرایین در بعضی از فامیلها زودرس تر از فامیل دیگر است بدین معنی که ظاهر شدن زودرس تصلّب شرایین در بعضی خانواده ها مبنای ژنتیک دارد.
* ۴- مصرف دخانیات: مصرف دخانیات نه تنها یکی از مهمترین عوامل ایجاد کنند تصلّب شرایین محسوب می شود بلکه کاهش مقدار مصرفی آن و ترک کامل آن سبب کاهش ایجاد تصلّب شرایین خواهد شد. تصلّب شرایین قلب و مغز و دستها و پاها و اعضای دیگر و مرگ و میر ناشی از آنها در معتادین به دخانیات چندین برابر غیر معتادین است.
* ۵- بالا بودن فشار خون شریانی: بالا بودن فشار خون شریانی نیز یکی از عوامل مهم تصلّب شرایین می باشد. هر چه فشار خون بالاتر باشد خطر ایجاد تصلّب شرایین افزایش می یابد. به نظر می رسد هر چه فشار خون حداقل (می نیما) بیشتر از طبیعی باشد در ایجاد تصلّب شرایین نقش مؤثری خواهد داشت تا بالا رفتن فشار خون حداکثر، از طرفی بعد از سن ۵۰ سالگی بالا بودن فشار خون شریانی در ایجاد تصلّب شرایین نقش مؤثرتری دارد تا بالا بودن چربی خون.
* ۶- بیماری قند: مدارک محکمی موجود است که افزایش قند خون سبب ایجاد تصلّب شرایین به نسبت فوق العاده خواهد شد. تصلّب شرایین در بیماران قندی سبب ظاهر شدن سکته های قلبی، مغزی و سیاه شدن انگشتان پاها و دستها (گانگرن) و عوارض متعدد پوستی و کلیوی و غیره خواهد شد.
* ۷- چاقی: گواینکه بعضی مطالعات، چافی را به تنهائی در ایجاد تصلّب شرایین مؤثر نمی دانند ولی مطابق آمار، چاقی غالباً همراه با بالا بودن فشار خون، بالا بودن چربیهای خون و بالا بودن قند خون می باشد و بدین ترتیب تصلّب شرایین ایجاد خواهد شد.
* ۸- کمبود فعالیتهای بدنی: افرادی که فعالیت بدنی ندارند بیش از افرادی که زندگی پر تحرک دارند به تصلّب شرایین مبتلی خواهند شد. روستائی که زندگی روستائی را با خصوصیات مربوط به آن ترک کرده و زندگی شهری را آغاز می کنند زودتر به تصلّب شرایین مبتلی خواهد می شوند.
فعالیت بدنی روزانه و افزایش سوخت و ساز مواد مصرف شده عامل مهم در پیشگیری تصلّب شرایین است. و نیز ثابت شده است که هر چه تحرک روزانه کمتر و فعالیت های بدنی ناچیزتر، مرگ و میر ناگهانی بیشتر است.
* ۹- فشارهای عصبی و شخصیتهای افراد: تصلّب شرایین در افرادی که در نگرانی شدید زندگی می کنند و دائماً تحت فشارهای خرد کننده هستند بیشتر است و بر عکس، انسانهائی که از نگرانی و فشارهای عصبی بدورند و اعصاب آنها، چون اعماق اقیانوسها آرام و امواج خروشان زندگی و زیر و بم آنها قادر به بر هم زدن آرامش آنها نیست کمتر به تصلّب شرایین مبتلی می شوند.
* ۱۰- رژیم غذائی: مصرف مواد غذائی سرشار از چربی های حیوانی مثل گوشت، زرده تخم مرغ، لبنیات پرچربی سبب بروز تصلّب شرایین زودرس می شود.
انسانهائی که از نقاط فقیر جهان به دنیای صنعتی و متموّل جهان مهاجرت می کنند به علت مصرف مواد غذائی سرشار از چربی های حیوانی و کاهش مصرف چربی های گیاهی و زندگی ماشینی بیشتر به تصلّب شرایین مبتلی می شوند. کاهش مصرف چربی های حیوانی و افزایش مصرف چربی های گیاهی سبب کاهش بروز تصلّب شرایین می شود. از طرفی مصرف مواد غذائی بیش از مقدار مورد احتیاج می تواند سبب تصلّب شود.
اکثر مردمی که قبل از سن ۶۵ سالگی به تصلّب شرائین مبتلی می شوند یک یا چند از علل ایجاد کننده تصلّب شرایین مبتلی می شوند یک یا چند از علل ایجاد کننده تصلّب شرایین در بیماری آنها دخالت دارد. وجود یکی از عوامل ایجاد کننده تصلب شرایین سبب افزایش احتمال بروز تصلّب شرایین خواهد شد. در صورتی که عوامل ایجاد کننده تصلّب شرایین افزایش یابد احتمال بروز بیماری چند برابر افزایش می یابد.
برای مثال: فشار خون به تنهائی می تواند سبب بروز تصلّب شرایین در سنین پائین شود و اگر چربی خون چنین شخصی بالا باشد احتمال ظاهر شدن تصلّب شرایین چندین برابر می شود.
مطالعات اپیدمیولژی نشان می دهد که مهمترین عوامل ایجاد کننده تصلب شرایین عبارتند از:
۱- بالا بردن کلسترول خون
۲- بالا بودن فشار خون شریانی
۳- مصرف دخانیات
پیشگیری
مطالعات کالبد شکافی که در جنگ کره و ویتنام بر روی جوانان کمتر از ۲۰ سال انجام شد نشان داده شد که عروق قلب در این سنین نیز مبتلی به تصلب شرایین است.
بنابراین پیشگیری تصلب شرایین باید از اوائل زندگی و بعد از تولد شروع شود. برطرف کردن علل ایجاد کننده تصلب شرایین تنها راه و مفیدترین راه پیشگیری محسوب می شود. بنابراین اصول ذیل در پیشگیری تصلب شرایین لازم الاجرا است:
۱- تغذیه نوزادان بعد از تولد باید مطابق احتیاجات رشد و نمو آنها باشد. تغذیه نوزادان بیش از احتیاجات آنها سبب چاقی نوزادان خواهد شد و این چاقی در اکثر موارد تا سن بالا ادامه خواهد یافت. ثابت شده است افرادی که در اوائل زندگی به مواد غذائی بیش از مورد احتیاج تغذیه شده اند سلولهای چربی آنها از نظر تعداد، افزایش بیش از معمول پیدا می کند و این افرایش تعداد سلولهای چربی در تمام طول عمر سبب چاقی بیش از حد خواهد شد.
چون چاقی یکی از علل تصلب شرایین محسوب می‌ شود، مادران باید کوشش کنند نوزادان خود را به نحوی تغذیه کنند تا سبب افزایش تعداد سلولهای چربی اطفال نشوند. نوزادان و اطفال چاق نه تنها در دوران طفولیت بیش از بچه های طبیعی مریض می شوند، بلکه افزایش تعداد سلولهای چربی بدن آنها سبب افزایش استعداد آنها به چاق شدن در طول عمر می شود
توصیه می شود تمام مادران کوشش کنند نوزادان خود را در سه ماه اول فقط با شیره جان خود یعنی با شیر مادر تغذیه کنند و در سنین بعد، از خورانیدن بیش از حد مواد غذائی به نوزادان و اطفال پرهیز کنند تا در سنین بالا کمتر استعداد چاقی داشته و از بیماریهای مربوط به چاقی بدور باشند.
۲- از مصرف چربی های حیوان مثل روغن کره، روغن دنبه و چربی لبنیات چرب مثل کره، خامه، ماست چرب، شیر چرب، و زرده تخم مرغ و غیره حتی المقدور پرهیز کنند.
توصیه می شود بیشتر از چربی های گیاهی که در حرارت معمولی به شکل مایع می باشند استفاده شود. مثل روغن ذرت و خشکبار مثل گردو، پسته، بادام و غیره. و در مواردی که مجبور به مصرف روغن حیوانی و کره می باشند نیمی از چربی مصرفی از نوع چربی های گیاهی باشد.
مصرف مواد غذائی بیش از مقدار مورد احتیاج و پرخوری سبب ذخیره. شدن مواد غذائی به شکل چربی در بدن خواهد شد. بنابراین تغذیه افراد در طول زندگی باید مطابق احتیاجات و منطبق بر فعالیتهای بدنی آنها باشد. آنچه لازم است تذکر داده شود اکثر افرادی که غذای روزانه آنها بیش از مقدار مورد احتیاج است مبتلی به بیماری های صعب العلاج و تصلب شرایین می باشند و تنها راه پیشگیری، مصرف مواد غذائی به مقدار لازم و کافی برای سالم زیستن و انجام فعالیتهای روزمره است.
۳- در حدود ۱۵-۱۰ درصد مردم اجتماع مبتلی به فشار خون شریانی بالا می باشند. بنابراین از نقطه نظر پیشگیری توصیه می شود فشار خون شریانی همه افراد هر چند وقت یک بار توسط پزشکی حاذق بررسی شود و در صورت بالا بودن به تجویز رژیم غذائی و داروئی تحت کنترل قرار گیرد. عدم تشخیص فشار خون و درمان آن سبب تصلب شرایین پیشرفته وسیع و عوارض آن خواهد شد.
۴- مصرف دخانیات به هر مقدار و از هر طریق سبب ایجاد تصلب شرایین خواهد شد. یکی از مهمترین عوامل ایجاد کننده تصلب شرائین مصرف سیگار است. بنابراین عدم مصرف دخانیات و در صورت معتاد بودن ترک کامل آن در پیشگیری تصلب شرایین بسیار مؤثر است. مصرف دخانیات نه تنها سبب ایجاد ضایعات وسیع در شخص معتاد می کند، بلکه رها کردن دود حاصل از سوختن توتون در فضا سبب تخریب قلب و عروق و ریه و اعضای افرادی می شود که در آن محیط زندگی می کنند.
بنابراین برای پیشگیری تصلب شرایین نه تنها باید دخانیات مصرف نکرد، بلکه باید در اطاقی که شخص معتاد به دخانیات مشغول دود کردن است زندگی نکرد. تصلب شرایین، سکته های مغزی و قلبی، سرطان ریه و دهان و مری و معده و روده، سیاه شدن انگشتان پاها و دستها در معتادین به دخانیات شایعتر از غیر معتادین است.
۵- چون یکی از علل ایجاد تصلب شرایین عدم تحرک است توصیه می شود همه افراد در طول زندگی پر تحرک و فعالیت بدنی کافی داشته باشند. ورزش روزانه، پیاده روی به مقدار کافی می تواند از تصلب شرایین جلوگیری کند. زندگی ماشینی امروز که افراد را از دخل منزل تا داخل اداره یا تجارت خانه با وسیله نقلیه نقل مکان می دهد و طبقات ساختمان را به آسانسور برقی طی می کند و غذای پر انرژی و مقوی روزانه به مصرف فعالیت های لازم نمی رسد. مسلماً تصلب شرایین زودرس فرا خواهد رسید.
۶- درمان صحیح و به موقع دیابت قندی که با رژیم غذائی مناسب و داروی لازم انجام شود می تواند از تصلب شرایین بکاهد.
۷- رژیم غذایی: عدم مصرف مواد غذائی بیش از احتیاج، مانع چاقی می شود و در صورت وجود چاقی مفرط، کاهش مقدار غذا و افزایش فعالیت بدنی می تواند از تصلب شرایین جلوگیری کند.
۸- ایجاد زندگی آرام و دور از هیجان و نگرانی و ساختن کانونی گرم در محیط لذت بخش و دوست داشتنی در خارج از منزل و داخل منزل می تواند کمک مؤثری در پیشگیری تصلب شرایین باشد.
۹- گو اینکه تصلب شرایین در مردان بیش از زنان است ولی به نظر می رسد این تفاوت مربوط به تأثیر فاکتورهای دیگر در ایجاد تصلب شرایین بوده است. با تغییر آداب و رسوم اجتماعی و برابری زن و مرد احتمال می رود در آینده درصد شیوع تصلب شرایین در دو جنس یکسان و برابر شود. در گذشته نه چندان دور زنان ندرتاً به دخانیات معتاد می شدند ولی بعداً که کوس برابری زن و مرد در هر کوی و برزن و شهر و روستا به صدا در آمد و زنان هم می خواهند مردانه رفتار کرده از این سم کشنده به مقدار مساوی مردان استفاده کنند و می کنند در آینده نزدیک تصلب شرایین در مردان و زنان مشابه به سرطان ریه در مردان و زنان به یک نسبت ظاهر خواهد شد. و این نقیصه بزرگ نابرابری تصلب شرایین و سرطان ریه و سکته قلبی و مغزی در زنان و مردان بزودی از بین خواهد رفت و در آینده نزدیک آمار متوفیان قبرستان ها تعداد زنان و مردانی که به علت تصلب شرایین و سکته مغزی و قلبی و سرطان ریه دفن می شوند را یکسان نشان خواهد داد و این نا برابری زن و مرد که برای زنان مترقی عقده ای شده بود انشاء الله سر باز کرده و بهبود یافته و بر طرف خواهد شد!! و با مصرف دود حاصل از سوختن توتون، زنان و مردان دوش به دوش یکدیگر ۲۰ سال قبل از موعد مقرر مطابق یک آمار دقیق برابر و به یک نسبت مساوی بعد از یک دوران تنگی نفس و درد قفسه صدری و به علت سکته قلبی و یا مغزی و یا سرطان ریه و یا جمع همه آنها به قبرستان های آرام رهسپار خواهند شد!!! راجع به تأثیر ارث شاید تنها راه پیشگیری ولی غیر عملی و بحث انگیز عبارت از ازدواج افراد با خانواده هائی است که تصلب شرایین در آنها دیررس است. در این صورت فرزندان آنها تصلب شرائین را از اجداد خود به ارث نخواهند برد. درمان آنچه در تصلب شرایین اهمیت دارد پیشگیری است. درمان تصلب شرایین شامل کاهش فشار خون شریانی و کنترل قند خون و کاهش چربی های خون با رژیم صحیح و داروهای مناسب است.

16دسامبر/16

قوانین کیفری در اسلام احکام محارب

قسمت بیستم
حجه الاسلام و المسلمین موسوی تبریزی قسمت بیستم
در مقالات گذشته مقداری در رابطه با احکام باغی و محارب بحث کردیم فعلاً به یکی از عناوین دیگری که از نظر اسلام جرم بسیار مهم بحساب می آید و مرتکب آن کیفر شدیدی نیز دارد می پردازیم و آن عنوان مرتدّ است. مرتد از مادّه رَدَدَ بمعنای رجوع است در لسان العرب می گوید: « و قد ارتدّ و ارتدّ عنه: تحوّل و الاسم الرِدَّه و منه الرده عن الاسلام ای الرجوع عنه». یعنی ارتدّ بمعنای تحوّل و تغییر و دگرگونی است و اصل لغوی آن رِدّه است و از همان باب است ردّه عن الاسلام یعنی رجوع از اسلام و ارتدّ فلان عن دینه اذا کفر بعد اسلامه یعنی اگر کسی از اسلام برگردد و کافر بشود باو گفته می شود که از دین خود مرتدّ شده است. راغب اصفهانی در کتاب مفردات خود می گوید: و الارتداد و الردّه الرجوع فی الطریق الَّذی جاء منه لکن الردّه تختصّ بالکفر و الارتداد یُستعمل فیه و فی غیره بین ارتداد و ردّه هر دو بمعنای بازگشت است از راهیکه قبلاً آمده است لکن واژه ردهّ صرفاً در رجوع از اسلام بسوی کفر استعمال می شود و ارتداد اعم است در جای دیگر نیز استعمال می شود پس برای هر دو استعمال از قرآن شاهد می آورد. و در اصطلاح فقهاء واژه مرتد از قرآن مجید گرفته شده است و در چند جای قرآن از ارتداد بصراحت یاد شده است: سوره مائده آیه ۵۴٫ یا ایّها الذین آمنوا من یرتدّ منکم عن دینه فسوف یأت الله بقوم یحبهم و یحبونه اذله علی المومنین اعزّه علی الکافرین یجاهدون فی سبیل الله و لا یخافون لومه لائم ای مؤمنین اگر کسانی از شما از ایمان خود بازگردند چنین خیال نکنید که اسلام بی کمک و یاور می ماند بلکه هر چه زودتر خداوند قومی را میآورد که آنان خدا را دوست می دارند و خداوند آنها را،‌در برابر مؤمنین متواضع و خاضع هستند و در برابر کفّار شدید و قاطع و بزرگوار و در راه خداوند مجاهدت و تلاش می کنند و از قدرت و سرزنش هیچ کس نمی ترسند. و در سوره محمد (ص) آیه ۲۵ می فرماید: ان الذین ارتدّوا علی ادبارهم من بعد تبین لهم الهدی الشیطان سوّل لهم. کسانیکه پس از روشن شدن حقیقت برایشان و پس از هدایت بسوی اسلام دوباره به کفر بازگردند شیطان برای آنها این عمل را زینت داده است و آنها فریب شیطان را خورده اند. و بالاخره در سوره بقره آیه ۲۱۷ می فرماید: «و من یرتدد منکم عن دینه فیمت و هو کافرَُ فاولئک حبطت اعمالهم فی الدنیا و الاخره و اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون» کسیکه از شما مسلمین از دین خود باز گردد و در حال کفر و ارتداد بمیرد اعمال او در دنیا و آخرت باطل می شود و اینان همواره در جهنم خواهند بود. یعنی ارتداد از نظر پروردگار مانند آتشی است که به خرمن اعمال انسانها می افتد و آنچه که از حسنات نیک در گذشته انجام داده است نابود می سازد و اثر آنها در دنیا و آخرت نابود می شود و اگر بدون توبه از دنیا برود با کمل تهی دستی پروردگار را ملاقات کرده است در حالیکه کافر است و در عذاب جهنم همیشگی خواهد بود. تا اینجا ریشه قرآنی و لغوی ارتداد را متوجه شدیم و اما فقهای بزرگوار در رابطه با مرتد عبارات مختلفی دارند لکن مورد اتفاق همه فقهاء این است که: ارتداد رجوع و بازگشت از اسلام بسوی کفر است: امام امت در کتاب تحریر الوسیله در موانع ارث می فرماید: مسئله ۱۰ المرتد و هو من خرج عن الاسلام و اختار الکفر علی قسمین فطری و ملّی. یعنی مرتد کسی است که خارج بشود از اسلام و کفر را اختیار کند و همچنین فقهای دیگر نیز قریب باین مضمون در کلمات خود آورده اند لکن مسئله ای مورد بحث میان فقها است که بآن اشاره می کنیم: آیا در ارتداد و احکام آن لازم است که یک مسلمان از اسلام خارج بشود و بضد آن معتقد باشد و کفر را اختیار کند یا صرفاً عدم اعتقاد کافی است: مثلاً آیا کسیکه معتقد به وجود خداوند و یا وحدانیت پروردگار نباشد کافر و مرتد می شود حتّی اگر در حال شک باشد و نفی و انکار نکند یا باید منکر اعتقادات اسلامی باشد و ضد اعتقاد اسلامی را معتقد بشود تا احکام کفر و ارتداد بر او جاری شود ظاهر عبارات اکثر فقهای اسلام شقّ دوم است. مرحوم محقق در کتاب حدود شرایع می فرماید: فی المرتد و هو الذی یکفر بعد الاسلام. مرتد کسی است که پس از قبول اسلام کافر بشود و در کتاب طهارت شرایع می فرماید:
العاشر: الکافر و ضابطه من خرج عن الاسلام او من انتحله و جحد ما یعلم من الدین ضروره کالخوارج و الغلاه. دهم از نجاسات کافر است و کافر کسی است که از اسلام خارج شود و یا اگر اسلام را قبول دارد چیزی را که از ضروریات و بدیهات اسلام است منکر بشود مانند خوارج و غلاه. و امام امت در تحریر الوسیله در کتاب الطهاره می فرماید: العاشر الکافر: و هو من انتحل غیر الاسلام او انتحله و جحد ما یعلم من الدین ضروره بحیث یرجع جحوده الی انکار الرساله او تکذیب النبی (ص) او تنقیص شریعه المطهره او صدر منه ما تقتضی کفره من قول او فعل. یعنی دهم از نجاست کافر است و کافر کسی است که غیر از اسلام دینی را برای خود اتخاذ کند و یا اسلام را انتخاب کند لکن یکی از ضروریات دین را که برای او روشن است انکار کند بطوریکه انکار آن بازگشت بانکار رسالت و یا تکذیب نبی اکرم (ص) و یا ناقص شمردن شریعت مطهره اسلام باشد و یا چیزی که موجب کفر است اعم از قول یا فعل از او صادر شود همانطور که از عبارات فوق ظاهر است مرتد کسی است که از اسلام خارج بشود و کفر را انتخاب کند و کفر با دو چیز حاصل می شود: ۱- اعتقاد به مکتبی و مذهبی غیر از اسلام. ۲- صدور قول یا سخنی که بازگشتن به تکذیب رسول الله و یا اسلام باشد. و عبارات فقهاء نوعاً همین طور است و به کسیکه شکّی در اعتقاد او حاصل شده است و هنوز لفظاً اسلام را نفی نکرده و یا عملی که موجب نفی اسلام است انجام نداده و یا مذهبی و مکتبی غیر از اسلام را قبول نکرده اطلاق نمی شود و ظاهر آیات که در رابطه با ارتداد گذشت همان است یعنی کسیکه از اسلام و دینی که اتخاذ کرده، باز گردد و چیزی را که قبل از اسلام باور داشته قبول کند و معنای لغوی ارتداد نیز همین مطلب را می رساند. لکن بعضی روایات دلالت می کنند باینکه اسلام یک امر ثبوتی و کفر یک امر عدمی است و تقابل کفر و اسلام تقابل عدم و ملکه است یعنی کسیکه معتقد باسلام و وحدانیت پروردگار و رسالت رسول اله باشد مسلمان است و اگر نباشد کافر است و گرچه خلاف آنرا نیز معتقد نباشد. در روایتی که سند صحیح دارد، عبدالله بن سنان یکی از بزرگان اصحاب و شاگردان امام صادق (ع)است، از ایشان نقل می کند که فرمودند: «من شک فی الله او فی رسوله (ص) فهو کافر» (وسائل الشیعه ج۱۸ ص۵۶۸ ابواب حدّ مرتد)
یعنی هر کس در رابطه با خداوند و یا رسول اله تردید کند و شکی برایش عارض شود او کافر است. این روایت تأیید می کند این مطلب را که ایمان تصدیق وحدانیت و رسالت رسول الله و کفر عدم آن تصدیق است خواه با انکار باشد و یا با شک و تردید. و طبق این روایت هر کسیکه لحظه ای در اعتقاد فوق الذکر شک نماید کافر است و کسیکه قبول لحظه ای در اعتقاد فوق الذکر شک نماید کافر است و کسیکه قبول داشته باشد و سپس شک کند مرتدّ است. ولی با توجه به روایات دیگری که در رابطه با شک و تردید، برای بعضی از صحابه رسول الله گاهی عارض شده است وارد شده است و بحثهائیکه متکلمین بزرگ شیعه در این زمینه دارند صرفاً عروض شک و تردید در زمان خاص اگر موجب بروز عملی و یا سخنی که دال بر انکار وحدانیت پروردگار و یا رسالت رسول الله (ص) و یا انکار ضروری دین نباشد کفر آور نیست بلکه گاهی تردید و شک موجب تکامل وقوت آن می شود در صورتی که انسان دنبال تقویت ایمان و یقین خود باشد و معنای اینکه در اصول دین تقلید جایز نیست باید اجتهادی باشد همین است که انسان به دنبال منطق و استدلال برود و یقین قاطع حاصل کند و قطعاً در موقع تحقیق آن قطع و یقین کامل را ندارد. اینکه در روایت دیگر از امام صادق (ع)نقل شده است که محمد بن مسلم یکی دیگر از یاران آن بزرگوار می گوید که در جلسه ای که با امام صادق (ع)داشتیم من دست چپ امام نشسته بودم و زراره طرف راست که ابو بصیر وارد شد و از امام صادق سئوال کرد چه می فرمائید درباره کسیکه در وحدانیت پروردگار و یا در وجود او شک کند؟ فرمود او کافر است. گفت کسیکه در رسول الله شک کند چطور؟ فرمود: کافر است. ثم التفت الی زراره فقال: انما یکفر اذا جحد. سپس بسوی زراره توجه کردند و فرمودند هنگامی کافر می شود که علناً منکر خدا و رسول خدا باشد یعنی فرمایش اولی خودشان را در رابطه با کفر شاکّْ مقید فرمودند به وقتیکه شاکّ علاوه از شک قلبی اظهار انکار عملی و یا لفظی بکند. بالاخره آنچه که از کلمات فقهاء و متکلمین بزرگوار شعیه و روایات ظاهر است و آیات نیز همانرا تأیید می کند این است که تا مادامی که انکار قطعی قلبی و یا لفظی و یا عملیکه بازگشت به تکذیب خدا و رسول خدا باشد از انسان سرنزده بر او مرتدّ صدق نمی کند و احکام مرتد بر او بار نمی شود و ما کلمات فقهاء را در این زمینه در مقاله آینده با احکام مرتد و اقسام آن بحث خواهیم کرد انشاء الله .
ادامه دارد

16دسامبر/16

لیله القدر

استاد شهید آیت الله مرتضی مطهری
                   •               .
سوره از آن سوره هائی است که تُن و آهنگ مخصوص دارد و یک مسئله سئوال انگیز در این سوره مطرح شده است.
و حالا ببینیم با تدبّر در این آیات و آیات دیگر چه مطلبی از این سوره کوچک استفاده می شود …
زمان شب قدر
اول مطلبی که در اینجا است این است که می فرماید: ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم. ولی در این سوره تعیین نمی کند که شب قدر کدام یک از این شبهای سال است، ولی آیۀ دیگری در سورۀ بقره است که تا اندازه ای شب قدر را مشخص می کند و می فرماید: شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی للناس و بینات من الهدی و الفرقان.
ماه رمضان ماهی است که قرآن در آن ماه نازل شد. پس معلوم می شود که شب قدر در ماه رمضان است، ماهی که قرآن در آن نازل شده، معین کرده است و این آیه هم نام و عنوان آن شب را معین کرده است، این دو تا ثابت می کند که شب قدر از ماه رمضان بیرون نیست.
در آیۀ دیگری از سورۀ دخان، توضیحی درباره شبی که قرآن در آن نازل شده می دهد که از آن آیه یک مطلب دیگر استفاده می شود و آن این است که می فرماید: ما قرآ‌ن را در یک شب مبارک و پربرکتی نازل کردیم، و ما همانا همیشه منذر و هشدار دهنده و اعلام خطر کننده بوده و هستیم.
پس آن شبی که قرآن در آن نازل شد بحکم این آیه از سوره بقره جزء ماه رمضان است، و به حکم آنچه در این سوره آمده است آن شبی است که در آن شب جریاناتی رخ می دهد یعنی یک شب تقدیر است، شبی است که یک سلسله مقدرات در آن شب تقدیر می شود. در اینجا هم که دربارۀ شب قدر می فرماید: در این شب فرشتگان و روح خدا می آید از هر امری، مجموعاً معلوم می شود که این یک جریان و مسئله ای از نظر قرآن است.
نزول قرآن
چند مسئله است که باید دربارۀ آنها گفتگو و بحث بشود:
۱- این سئوال بوجود آمده است که قرآن می گوید: قرآن در ماه رمضان است و در شب قدر نازل شد،‌آیا این دلیل بر این نیست که بعثت پیغمبر در ماه رمضان است، پس چرا ما بعثت را در ۲۷ رجب می گیریم، و حال اینکه لفظ قرآن است که قرآن در ماه رمضان نازل شده است؟
مطلب دیگری وجود دارد که البته برای جواب به این سئوال نیست، بلکه اساساً از خود قرآن استفاده می شود و آن اینست که قرآن بر پیغمبر اکرم دو نزول دارد:
نزول دفعی به معنی نزول اجمالی و نزول تدریجی به معنی نزول تفصیلی، یعنی یک نزول اجمالی به یک معنا غیر زمانی است، و یک نزول تفصیلی و تدریجی زمانی، به حسب قاعده در لغت عرب کلمه نزول در دو باب آمده که یکی را می گویند باب افعال که با اِنْزالْ آمده است، «     » و یکی به صیغۀ باب تفعیل، تَنْزیلْ وَ‌ اَنْزَلْناهُ.
علمای عرب می گویند که این دو صیغه هم این چنین با هم فرق دارد، که «اَنْزَلْناهُ» در جایی گفته می شود که یک شیء دفعتا وارد شده باشد و تنزیل در جایی گفته می شود که نزول تدریجی باشد، پس قرآن انزالی دارد و تنزیلی و آنجا که می فرماید: «     » یا «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی اُنْزلَ فیهِ الْقُرْآن» یا: «     مُبارَکَۀٍ» که هم از باب افعال آمده، اینها ناظر به یک نزول دفعی و یک نزول اجمالی وبه یک معنا یک نزول غیر زمانی قرآن بر پیغمبر اکرم است که این مقدم بود بر نزول تدریجی و تفصیلی که در نزول اول قرآن بصورت نزول تدریجی یک روح بر پیغمبر نازل شده نه به صورت آیات و کلمات و الفاظ و سوره که اینها حالت تفصیلی است، بعد از پیغمبر اکرم دارای آن روح شده است، که روح قرآن بوده، در واقع بعدها اینها نزول دیگری پیدا کرده است نزول در مرتبۀ دیگر، آنوقت آن چیزی که ابتداء به مانند یک روح بر پیغمبر اکرم نازل شد، بصورت این الفاظ و کلمات درآمد.
در این جهت روایات ما زیاد دلالت دارد که قرآن دو بار یعنی به دو صورت بر پیغمبر اکرم نازل شده است، به نحو اجمالی و وسیع و دفعی و دیگر به نحو تدریجی و زمانی و تفصیلی، حال آن نزولی که قرآن بصورت دفعی و تمام قرآن بصورت یک روح بر پیغمبر نازل شد، همانست که در ماه رمضان بر پیغمبر نازل شد، در آن وقت هنوز پیغمبر مبعوث نبود، آن نزول قرآن ملاک بعثت پیغمبر نبود.
بعثت پیغمبر یعنی از آن وقتیکه جبرئیل بر پیغمبر نازل شد و این قرآن و این روح و این حقیقت را بر پیغمبر بصورت الفاظ و کلمات نازل کرد، آن زمان بعثت پیغمبر است و آنست که در ماه رجب صورت گرفته و ۲۳ سال هم ادامه پیدا کرده است …
حال می رسیم به: «     »، و تو چه میدانی که شب قدر چیست؟
معانی قدر
شب قدر را «  » می گویند؟ آیا به اعتبار این است که آن شب، شب تقدیر است؟ یعنی شبی است که مقدرات معین می شود، یعنی در سال یک شب هست که در آن شب مقدرات مردم در آن سال معین می گردد، یا به آن اعتبار گفته شده است که اصلاً قدر معنایش ارزش است. یعنی شب با ارزش، البته اگر دومی را هم بگوئیم باز با ارزش بودنش به اعتبار اولی است، که بعد می فرماید شب قدر از هزار ماه بهتر است.
اینجا این مسئله مطرح است که در باب زمان و مکان آیا اجزاء زمان یا اجراء مکان خودشان فی حد ذاته، قطع نظر از انتصابی که به یک حادثه دارند، ارزش دارند؟ قهراً مطلب اینطور است که اجزاء زمان از این جهت که اجزاء زمان هستند هیچ جزئی نسبت به جزء دیگر فرق نمی کند، یعنی درجه وجودیشان یک درجه وجودی است، فرقی بین یک جزء از زمان و جزء دیگر نیست که یک جزء از جزء دیگر بهتر باشد یک جزء با فضیلت باشد و جزء دیگر بی فضیلت.
حالا اجزاء مکانی: اجراء مکانی یعنی قطعات زمین با قطعات زمین دیگری تفاوت هایی دارد، اجزاء مکان مانند اجزاء زمان بسیط نیست، اینها با یکدیگر فرقهائی دارند ولی فرقها، فرقهای مادی است نه فرقهای معنوی.
یعنی چه؟ یعنی مثلاً یک سرزمین شوره زار است، چون شوره زار است، محصول نمی دهد، یک سرزمین دیگ شوره زار نیست و محصول زیاد می دهد، پس برای بشر از لحاظ استفاده مادی یک سرزمین، پر برکت است و یک سرزمین دیگر بی خیر و بی برکت است، به این معنا زمین ها در بعضی مکان ها با برکت است، و بعضی مکانها بی برکت، و این امری مادی است و به زندگی مادی مربوط می شود اما از جنبۀ معنوی چطور؟ آیا از جنبۀ معنوی سرزمین ها فی حد ذاته با یکدیگر فرق دارد؟ یعنی قطع نظر از هیچ حادثه ای و هیچ واقعه ای که در آن واقع شده باشد، قبل از آنکه انسانی در عالم بوجود آمده باشد، آیا این سرزمین ها خودشان با هم فرق دارند؟ مثلاً سرزمین مکه یا کعبه قبل از آنکه آدمی در دنیا پیدا شود و قبل از اینکه ابراهیمی و اسماعیلی پیدا بشود، اصلاً خود این سرزمین با سرزمین های دیگر فرق می کند یا نه؟ جواب این است که نه اجزاء زمان و نه اجزاء مکان از نظر معنوی ذاتا هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارند، نه یک زمین با برکت است و نه یک زمین خبیث (به معنای معنوی)، همه این سرزمین ها علی السویه هستند، ولی به واسطه امری عارضی، یک سرزمین تبدیل می شود به زمینی مبارک، مانند زمینی که در جایی افتاده، بعد صیغه مسجد خوانده می شود، و از آن ساعتی که صیغه خوانده می شود، مبعد می شود، سرزمینها هم همینطور است البته خداوند، متعال از ازل می داند که فلان سرزمین به چه دلیل محل برکت می شود، اینکه در علم خدا این مکان مبارک بوده، یک مسئله است و اینکه خودش ذاتا فرق داشته باشد، مسئله دیگری است. کعبه، بواسطۀ ابراهیم، بلکه احیانا از زمان آدم، اولین نقطه از زمین بود که برای مسجد انتخاب شد،‌ برای اینکه خدای یگانه در آنجا پرستیده شود، پس گذشته از اینکه معبدست خانه خدا هم نیز هست، کعبه دیگر یک احترامی مافوق احترام همه مسجدهای دیگر دارد، بخاطر اینکه ولیی از اولیاء خدا در آنجا نماز خوانده است، لذا با مساجد دیگر فرق می کند، مثلاً در عراق، تمام مساجد مقدس است، اما یک مسجد بدلیل اینکه علی (ع) در آنجا نماز خوانده یا خطبه خوانده و یا موعظه کرده است، قداستش افزوده شده است.
پس کعبه یک شرافتی پیدا کرده که هیچ مسجد و معبد دیگری پیدا نکرده است، زمانها هم همینطور هستند، زمان ها بواسطۀ انسان کسب فضیلت می کنند،‌ یعنی همانقدر که زمانی را برای عبادت قرار دادند و مردم در آن زمان عبادت کردند، فضیلت دیگری پیدا می کند.
حال به سراغ «  » میرویم، بدلیل خود قرآن اولا این شب قدر از هزار شب بالاتر است، یک شب در عالم بوده که شب قدر است و آن شبی بوده که قرآن بر پیغمبر نازل شده است.
آیا شب قدر برای هر پیغمبری بوده است یا نه؟ و هر پیغمبری که می آمده شب قدری داشته است؟ آیا قبل از اینکه آدمی یا پیغمبری در روی زمین پیدا شود شب قدری بوده یا نه؟ این دیگر محل تردید است. شب قدر یعنی شب انسان کامل و شب ولی کامل، از خود قرآن چه می فهمیم؟ قرآن بعد از آنکه فرمود:      اولا وقتی که می گوید:   بعد می گوید:     ، نفرمود:       ، شب قدر بهتر بود از هزار ماه!! بالاتر اینکه می گوید قرآن را نازل کردیم در شب قدر، یعنی بصورت ماضی بیان می کند و بعد بصورت فعل مضارع دوام یا استمرار دارد و می فرماید: •         .
یعنی: در این شب فرشتگان و روح به اجازۀ پروردگارشان به زمین نازل می‌شوند، شبی است که میان زمین و آسمان پیوند و ارتباط برقرار است، شب برقراری ارتباط میان زمین و آسمان است، آنهم نه یک ملک و نه دو ملک، بلکه ملائکه و روح فرود می آیند، نه اینکه آمد.
آنهائیکه قائل به ادامۀ شب قدر نیستند کم اند، ائمه (ع) می گویند: از آنها بپرسید که در شب قدر که ملائکه و روح فرود می آیند،‌ به کجا می آیند؟ آیا ملائکه و روح که فرود می آیند به زمین فرود می آیند یا اینها بر دل فرود می آیند؟ ملائکه بر انسان فرود می آیند بایستی قلب انسان قلبی باشد که ملائکه بر آن قلب فرود بیایند، اصلا فرود آمدن دیگر معنی ندارد؟ و مطلب صد در صد درست اینستکه شب قدر شب انسان کامل است، حالا چرا باید در ماه رمضان باشد؟ در اسلام لااقل در غیر ماه رمضان معنی ندارد، پیغمبران و همچنین اولیاء الهی مثل ائمه اطهار که از بسیاری از پیغمران مقام برتر و بالاتری داشته‏اند. اینها در همان علم قرب خودشان مسائلی دارند که برای ما مردم درک این مسائل مشکل است موسی (ع) بعد از اینکه پیغمبر شده است و می‏خواهد الواح بر او نازل شود، چهل روز به میقات پروردگار میرود، در سی شب اول نتوانست دورۀ سلوک خود را به پایان برساند، و أتممناها بِعَشرٍ… سی شب با موسی مواعده شده، و موسی در این ۳۰ شب کمال مجاهدت را میکرد، برای اینکه آن شایستگی نهائی را پیدا کند و نتوانست و بعد ۱۰ شب دیگر اضافه شد که ان ۳۰ شب از اول ماه ذی القعهده بود تا آخر ماه، و بعد نتوانست، ۱۰ شب دیگر اضافه شد و آن از اول ماه ذی الحجه تا دهم آن ماه بود، در دهم ماه بود که فتح برای قلب موسی شد و انچه را که باید بر او فتح میشد، شد.
هر انسانی هر ولی کاملی در هر سال یک دوره¬ا‏ی دارد، بلکه هر مومنی، وظیفه دارد شبانه روز ۵ بار نماز بخواند، ولی یک ماه عبادت، و ماه اختصاص برای عبادت و برای پاک شدن، برای سلوک الی الله و برای بالا رفتن است، که این ماه رمضان می‏باشد. ماه رمضان برای اینکار قرار داده شده و باین دلیل ماه رمضان از همه ماههای دیگر افضل میشود، برای موسی امکان دارد ۱۰ ذی الحجه با فضیلت‏ترین ایام بوده، اما برای پیغمبر اسلام، ماه رمضان است، هر امامی از اول ماه رمضان از ماه رمضان بهره میبرد، یعنی از اول ماه رمضان آندروه سلکوک خودش را شروع می‏کند تا میرسد به یک شب، که آن شب، شب قدر است، شب قدر که شد دیگر درها بروی او باز میشود: تَنَزَّلُ المَلائکَهُ وَ الرُّوحُ.
اینجا راجع باینکه شب قدر کدام شب است، در روایت تعیین نکرده‏اند تعمدی هم در اینکار بوده است، آیا شب قدر شب نوزدهم بوده یا شب بیست و یک یا شب بیست و سوم؟ یا اینکه مثلاً در شب نوزدهم یک سلسله مسائل تعیین میشود و در شب ۲۱ ابرام میشود و مثلاً در شب ۲۳ به مرحلۀ امضاء میرسد و احتمال دیگری در اینجا هست و آن این است که تعیین نکردن از این جهت است که شب قدر هر سال به آن امام تعلق دارد، و بستگی به وضع امام در آن سال دارد، ممکن است امام در شب نوزدهم دورۀ خود را به پایان برساند و در شب ۱۹ ملائکه فرود بیایند و ممکن است شب ۲۱ و ۲۳ باشد، یعنی از شب نوزدهم کمتر نمیشود، در یکی از این شبها اینکار صورت میگیرد، آنوقت انسان کامل در مقدرات عالم یا انسانها دخالتی دارد؟ بنابراین شب قدر شب انسان کامل است، و در شب قدر قرآن نازل شد، و پیغمبر هر سال شب قدری داشته است، و امام شب قدر دارد، و هیچ وقت زمین از انسان کامل خالی نیست و سال از شب قدر خالی نیست و شب قدر از ماه رمضان بیرون نیست. دانستیم که شب قدر در ماه رمضان است، شبی است که میان زمین و آسمان، ملک و ملکوت ارتباطی برقرار می‏ شود و به تعبیر قرآن درهای آسمانها به روی زمین باز میشود گویی که یکی میشود، طبیعت و ماوراء طبیعت از راه وجود امام در وجود امام، که هم وجود مادی و ملکی دارد و هم وجود ماورایی دارد، قرآن بطور اجمال و سربسته این مطلب را برای ما عنوان کرده است. ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم و تو چه میدانی شب قدر چه شبی است؟ البته این «توچه میدانی» خطاب به پیغمبر است، مثل خیلی دیگر که مقصود مردم است، بشر چه میداند که شب قدر چیست؟ این یک شب چه چیزش بهتر از هزار ماه است؟ ارزش عبادتش چرا؟ برای اینکه ما وقتی نماز میخوانیم میگوئیم: اِیّاک نَعبُدُ وَ اِیّاک نَستَعینُ، عبادت هم وقتیکه به حالت جمعی باشد، بیشتر بالا میرود، اصلاً روح انسان آمادگی بیشتر و حضور بیشتر دارد، برای اینکه پاکانی هستند که در همین لحظه در حال عبادتند، و برای حالت ماده ثابت شده که امواجی است که به آن طرف دنیا میرسد، چه برسد به موجب روحی که نمیتوان درک کرد! اگر شب قدر شبی باشد که امام در آن شب در حالت عبادت است، و در هیجانی است که جو روحی عالم درهای زمین و آسمان به روی یکدیگر باز شده، اگر افرادی مثل ما تمایلی نشان بدهد، فیضی که در این شب میبریم برابر هزار شب است، یعنی آن جوّ روحی که بوجود میآید جوّ عبادت است، بالا برنده است و برای احیاء شب مناسبی است، فضیلت این شب برتری دارد بر هزار ماهی که شبهای ساده‏ای باشد.
نتیجه‏گیری
در پایان سخنم نتیجه گیری میکنم: ما از قرآن این اندازه می فهمیم که: ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم، و تو چه میدانی که شب قدر چه شبی است؟ شب قدر از هزار ماه بالاتر است، یعنی کثرت شبها به این نمیرسد، چرا؟ مگر چه خبر است؟ برای اینکه ملائکه و روح (روح در قرآن حقیقتی مافوق ملائکه است) با اجازۀ پروردگارشان فرود میآیند. «اجازه و امر» در قرآن به دو معنا بکار رفته است، گاهی اوقات «امر» به معنای فرمایش الهی است، و اگر امر باشد با هر کاری از کارهای عالم ارتباط دارد. سَلامٌ هِیَ حَتّی مَطلَعِ الفَجرِ، یعنی: از سر شب تا صبح سلام و سلامت است، سلام بمعنای درود است. فرشتگان درود می فرستند و با درود میآیند، و سلامت است به معنی اینکه در این شب برای کسیکه بخواهد از آن استفاده کند از آفتها، از وسوسه ها، و کیدهای شیطانی بدور است.
والسلام

16دسامبر/16

دانستنی هایی از قرآن رزق و روزی

* رزق پس از مرگ:
«         •          »
(سوره حج، آیه ۵۸)
آنانکه در راه خدا هجرت کردند، از آن پس کشته شدند یا مردند، خداوند آنها را محققاً رزقی نیکو خواهد داد و همانا خداوند بهترین روزی دهندگان است.
* رزق خدا را انفاق کنید در راه خدا:
«                     »
(سوره ابراهیم، آیه ۳۱)
(ای پیامبر) بگو به بندگان من که ایمان آوردند، نماز را برپا دارند و از آنچه به آنها روزی داده ایم پنهان و آشکار انفاق کنند پیش از آنکه روزی برسد که نه چیزی توان خرید و نه دوستی به کار آید.
* روزی حلال و پاکیزه:
«             »
(سوره نحل، آیه ۱۱۴)
از روزی حلال و پاکیزه ای که خدا به شما عطا فرموده تناول کنید و شکر کنید نعمتهای خدا را اگر حقیقتاً او را می پرستید.
* رزق شهیدان:
« •             »
(سوره آل عمران، آیه ۱۶۹)
نپندارید که شهیدان راه خدا مرده اند بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان متنعِّم می باشند.
* رزق بی حساب برای پرهیزکاران:
«وَ مَن یِتَّقِ اللهَ یَجعَل لَّهُ، مَخرَجَاً وَ یَرزُقُهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِبُ…» (سوره طلاق، آیه ۲)
هر که از خدا بترسد (و پرهیزکار باشد) خدا راه را بر او بگشاید و بگونه ای که گمان نبرد رزق او را رساند.
* روزی را از خدا بخواهید:
«          »
(سوره عنکبوت، آیه ۱۷)
… از خدا روزی بخواهید و او را عبادت کنید و شکر وی را بجای آورید که بازگشت شما به سوی او است.

16دسامبر/16

درسهائی از تاریخ تحلیلی قسمت چهارم

حجه الاسلام و المسلمین رسولی محلاتی
معیارهائی برای استفادۀ صحیح از تاریخ اسلام
آیا صحابی پیغمبر بودن میتواند ملاک باشد در برابر آنچه گفته شد جمعی از برادران اهل سنّت صحابی پیغمبر بودن را نیز بعنوان یکی از ملاکها برای صحت روایت و اعتبار راوی آن ذکر کرده اند، و بلکه گفته اند: اگر کسی افتخار مصاحبت پیغمبر را پیدا کرده ما باید او را از هر گناهی پاک و مبرا دانسته، و چشم و گوش بسته- و به اصطلاح تعبّداً- بگوئیم که او عادل است و گناهی نکرده است. و اگر باور کردن این حرف برای شما دشوار است به عبارت زیر توجه کنید: این حجر عقلانی- یکی از دانشمندان بزرگ اهل سنت- در کتاب «تطهیر اللسان» که بدنبال «الصواعق المحرقه» چاپ شده می گوید: «إِعلَم أَنَّ الَّذِی أَجمَعَ عَلَیهِ أَهلُ السُّنَّهِ وَ الجَماعَهِ أَنَّهُ یَجِبُ عَلی کُلِّ مُسلِمٍ تَزکِیَهُ جَمیِعِ الصَّحابَهِ باثباتِ العَدالَهِ لَهُ…»
یعنی بدانکه آنچه اهل سنت و جماعت بر آن اجماع کرده اند آن است که واجب است بر هر مسلمانی تزکیۀ همۀ صحابه به اینکه عدالت را برای آنها ثابت کند… یعنی واجب است هر مسلمانی به زور و بی چون و چرا بگوید که همۀ صحابۀ رسول خدا عادل هستند، و چشم و گوش بسته بگوید آدمهای پاک و خوبی بوده اند… حالا ما برای تحقیق بیشتر دربارۀ صحّت و سقم این ادّعا باید قدری بیشتر توضیح دهیم. و ابتداءاً میگوئیم: در اینکه درک مصاحبت رسول خدا (ص) یک افتخاری بوده بحثی نیست، اما بحث این است که آیا این افتخار سبب تطهیر همۀ اعمال بد انسان هم میتواند باشد یا نه؟ اگر ما بخواهیم این ادّعای زور را به پذیریم باید همۀ معیارهای اسلامی و قرآنی را صرف نظر کرده، و بقول معروف کاتولیکتر از پاپ شویم: زیرا ما وقتی می نگریم که در زمان خود رسول خدا (ص) افراد منافق و فاسق و گنهکار بسیاری وجود داشته و رسول خدا از آنها بیزاری جسته و آنها را از خود طرد کرده، و خدای تعالی به فسق آنها گواهی داده و دستور تحقیق و بررسی اخبار ایشان را داده، و از عمل کردن به خبرشان نهی فرموده… و کار بجائی رسیده که پیغمبر خدا سخنرانی کرده و مردم را از دروغ بستن به آنحضرت نهی فرموده و آنها را از عذاب جهنم بیم داده … چگونه میتوانیم همۀ آنها را نادیده گرفته و همان صحابی بودن آنها را ملاک روایت و گفته شان قرار دهیم… مگر همان ولید بن عقبه صحابی نبود که آیه «نبأ» درباره‌اش نازل شد… بشرحی که گذشت؟ و مگر خالدبن ولید صحابی رسول خدا نبود که طبق نقل بخاری در صحیح وابن سعد در طبقات و ابن اثیر در استد الغایه و دیگر محدثین و مورخین در داستان بنی جذیمه که رسول خدا او را برای ویران کردن بتکده‌هاشان بدانسو فرستاد و بدو دستور داد کسی را نکشد… او بر خلاف دستور آنحضرت و روی سوابق قومی و پدر کشته گی … مردان آنها را کشت… و جنایاتی را انجام داد که چون به اطلاع رسول خدا (ص) رسید دست بدرگاه خدای تعالی بلند کرد و سه بار گفت: «اَللهُمَّ إنِّی أََبرَءُ إلَیکَ مِمّا صَنَعَ خَالِدُ…» خدایا من از کار خالد بدرگاه تو بیزاری میجویم… و پس از آن امیر المؤمنین (ع)را برای جبرانِ کار خالد فرستاد و خونبهای کشتگان و بهای اموالشان را که خالد از بین برده بود همه را پرداخت…! حالا در انیجا ما باید بگوئیم که خود رسول خدا (ص) هم بر خلاف اجماع مسلمین عمل کرده….! و از آقای ابن حجر می‌پرسیم آیا شما معتقدید که این اجماع ادّعائی شما قرآن کریم را نیز تخصیص میزند که میفرماید:
«     •           »(سوره نساء آیه ۹۲)
یعنی- هر کس مؤمنی را عمداً بکشد کیفرش دوزخ است که در آن مخلد است و خشم خدا بر او است و خدا او را لعنت کرده و عذاب بزرگی برای او مهیا کرده است! و آیا این معاویه را که شما بخاطر تطهیر او این ادّعای زور را کرده و این حرف نادرست را زده‌ اید با آن همه مؤمنین بزرگی که به قتل رساند و عمداً آنها را کشت همچون عمار یاسر و اویس قرنی و عمروبن حمق خزاعی و مالک اشتر و هزاران مؤمن دیگری که در جنگ صفین و دیگر جاها بقتل رسانید … با این اجماع ادعائی میتوانید از حکم این آیه خارج کرده و غضب و لعنت خدا و آتش دوزخ و عذاب عظیم را از او دور کنید…؟ و آیا آن کسانی را که در جنگهای احد و خیبر و حنین و دیگر جنگهای صدر اسلام از برابر دشمنان اسلام گریختند و بر طبق آیه شریفه :«                              •    » ( سوره انفال آیه ۱۶-۱۷) ای کسانی که ایمان آورده اید هنگامی که کافران را در حال تعرض و تهاجم (در جنگ) دیدار کردید بدانها پشت نکنید و نگریزید، و هر کس بدانها پشت کند- جز آنکه روی مصالحی حمله انحرفی کند یا در صدد یاری دادن به گروه دیگری باشند- و گرنه بخشم خدا برگشته و جایگاهش دوزخ است و بد منزلگاهی است.
اهل جهنم و مورد غضب الهی هستند:
با این گفتار بی دلیل و نامربوط میتوانید تطهیر کنید؟ آیا ما حرف خدا را قبول کنیم و اینگونه افراد را، جهنّمی بدانیم؟ یا حرف ابن حجر عقلانی را و آنها را پاک و پاکیزه و عادل و بهشتی…!؟
مگر خود پیغمبر نفرمود در روز قیامت که میشود من در کنار حضور کوثر ایستاده ‌ام که جمعی از اصحاب مرا میآورند ولی مانع نزدیک شدن آنها بمن میشوند و آنها را دستگیر نموده و برای عذاب میبرند و من میگویم خدایا اینان اصحاب منند!! و خدای تعالی میفرماید: تو نمیدانی که اینان بعد از تو چه کردند؟! و خدای تعالی میفرماید: تو نمیدانی که اینان بعد از تو چه کردند؟! اینان بعد از تو مرتدّ شده و به قهقری برگشتند و حوادث ناگواری ایجاد کردند! و این هم متن حدیث که بخاری در چند جا از کتاب صحیح خود و مسلم در صحیح خود و احمد بن حنبل در مسند و دیگران با مختصر اختلافی نقل کرده اند، و ما متن یکی از روایات صحیح بخاری را انتخاب می‌ کنیم،‌و زحمت پیدا کردن حدیثهای دیگر را خودتان بکشید:
«… عَن أبی هریره عَن النَّبِی(ص)قَالَ: یَرِدُ عَلَیَّ یَومَ القِیامَهِ رَهطُ مِن أَصحابِی فَیُجلَونَ عَنِ الحَوضِ فَأَقُولُ: یا رَبِّ أَصحابِی؟ فَیَقُولُ: إنَّکَ لا عِلمَ لَکَ بِما أَحدَثُوا بَعدَکَ،‌إِنَّهُم ارتَدُّوا عَلی أَدبارِهِمُ القَهقَری…»
ابو هریره از رسول خدا (ص) روایت کرده که فرمود: در روز قیامت گروهی از اصحاب من بر من درآیند ولی آنها را از حوض کوثر دور کنند، من (روی علاقه به آنها) میگویم: پروردگارا اینان اصحاب منند؟ خدای تعالی گوید: تو نمیدانی اینها بعد از تو چه کردند، اینان به پشت های خود و به قهقری بازگشته و مرتدّ شدند! و از این گفتار معلوم میشود که در میان همان صحابه پیغمبر کسانی بودند که پس از رسول خدا (ص) مرتدّ شده و از دین خارج شدند، حالا نمی دانیم درباره آنها با گفتارهای آقای عقسلانی چه موضعی بگیریم؟!
و بهتر آن است که این بحث را با سخن امیر المؤمین (ع) در نهج البلاغه که جامعترین کلمات را در این باب فرموده خاتمه دهیم که می‌فرماید:

إنَّ فِی أَیْدِی النَّاسِ حَقّاً وَبَاطِلاً، وَصِدْقاً وَکَذِباً، وَنَاسِخاً وَمَنْسُوخاً، وَعَامّاً وَخَاصّاً، وَ مُحْکَماً وَمُتَشَابِهاً، وَحِفْظاً وَوَهْماً، وَلَقَدْ کُذِبَ عَلَی رَسُولِ اللهِ -صَلَّی اللهٌ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلََّم- عَلَی عَهْدِهِ، حَتَّی قَامَ خَطِیباً، فَقَالَ: «مَنْ کَذَبَ عَلَیَّ مُتَعَمِّداً فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ». وَإِنَّمَا أَتَاکَ بِالْحَدِیثِ أَرْبَعَهُ رِجَالٍ لَیْسَ لَهُمْ خَامِسٌ:
رَجُلٌ مُنَافِقٌ مُظْهِرٌ لِلْإِیمَانِ، مُتَصَنِّعٌ بِالْإِسْلاَمِ، لاَیَتَأَثَّمُ وَلاَ یَتَحَرَّجُ، یَکْذِبُ عَلَی رَسُولِ اللهِ -صَلَّی اللهٌ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلََّم- مُتَعَمِّداً، فَلَوْ عَلِمَ النَّاسُ أَنَّهُ مُنَافِقٌ کَاذِبٌ لَمْ یَقْبَلُوا مِنْهُ، وَلَمْ یُصَدِّقُوا قَوْلَهُ، وَلکِنَّهُمْ قَالُوا: صَاحِبُ رَسُولِ اللهِ -صَلَّی اللهٌ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلََّم- رَآهُ، وَسَمِعَ مِنْهُ، وَلَقِفَ عَنْهُ، فَیَأْخُذُونَ بِقَوْلِهِ، وَقَدْ أَخْبَرَکَ اللهُ عَنِ الْمُنَاقفِقِینَ بِمَا أَخْبَرَکَ، وَوَصَفَهُمْ بِمَا وَصَفَهُمْ بِهِ لَکَ، ثُمَّ بَقُوا بَعْدَهُ، فَتَقرَّبُوا إِلَی أَئِمَّهِ الضَّلاَلَهِ، وَالدُّعَاهِ إِلَی النَّارِ بِالزُّورِ وَالْبُهْتَانِ، فَوَلَّوهُمُ الْأَعْمَالَ، وَجَعَلُوهُمْ حُکَّامً عَلَی رِقَابِ النَّاسِ، فَأَکَلُوا بِهِمُ الدُّنْیَا، وَإِنَّمَا النَّاسُ مَعَ الْمُلُوکِ وَالدُّنْیَا، إِلاَّ مَنْ عَصَمَ اللهُ، فَهذَا أَحَدُ الْأَرْبَعَهِ.
وَرَجُلٌ سَمِعَ مِنْ رَسُولِ اللهِ شَیْئاً لَمْ یَحْفَظْهُ عَلَی وَجْهِهِ، فَوَهِمَ فِیهِ، وَلَمْ یَتَعَمَّدْ کَذِباً، فَهُوَ فِی یَدَیْهِ، یَرْوِیهِ وَیَعْمَلُ بِهِ، وَیَقُولُ: أَنَا سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللهِ -صَلَّی اللهٌ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلََّم-، فَلَوْ عَلِمَ الْمُسْلِمُونَ أَنَّهُ وَهِمَ فِیهِ لَمْ یَقْبَلُوهُ مِنْهُ، وَلَوْ عَلِمَ هُوَ أَنَّهُ کَذلِکَ لَرَفَضَهُ!
وَرَجُلٌ ثَالِثٌ، سَمِعَ مِنْ رَسُولِ اللهِ -صَلَّی اللهٌ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلََّم- شَیْئاً یَأْمُرُ بِهِ، ثُمَّ إِنَّهُ نَهَی عَنْهُ وَهُوَ لاَ یَعْلَمُ، أَوْ سَمِعَهُ یَنْهَیُ عَنْ شَیْءٍ، ثُمَّ أَمَرَ بِهِ وَهُوَ لایَعْلَمُ، فَحَفِظَ المَنسُوخَ، وَلَمْ یَحْفَظِ النَّاسِخَ، فَلَوْ عَلِمَ أَنَّهُ مَنْسُوخٌ لَرَفَضَهُ، وَلَوْ عَلِمَ الْمُسْلِمُونَ إذْ سَمِعُوهُ مِنْهُ أَنَّهُ مَنْسُوخٌ لَرَفَضُوهُ.
وَآخَرُ رَابِعٌ، لَمْ یَکْذِبْ عَلَی اللهِ، وَلاَ عَلَی رَسُولِهِ، مُبْغِضٌ لِلْکَذِبِ، خَوْفاً للهِ، وَتَعْظیِماً لِرَسُولِ اللهِ -صَلَّی اللهٌ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلََّم- وَلَمْ یَهِمْ، بَلْ حَفظَ مَا سَمِعَ عَلَی وَجْهِهِ، فَجَاءَ بِهِ عَلَی مَا سَمِعَهُ، لَمْ یَزِدْ فِیهِ وَلَمْ یَنْقُصْ مِنْهُ، وَحَفِظَ النَّاسِخَ فَعَمِلَ بِهِ، وَحَفِظَ الْمَنْسُوخَ فَجَنَّبَ عَنْهُ، وَعَرَفَ الْخَاصَّ وَالْعَامَّ، وَمُحْکَمَ والمُتَشَابِهَ فَوَضَعَ کُلَّ شَیْءٍ مَوْضِعَهُ. وَقَدْ کَانَ یَکُونُ مِنْ رَسُولِ اللهِ صَلَّی اللهٌ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلََّم الْکَلاَمُ لَهُ وَجْهَانِ: فَکَلاَمٌ خَاصٌّ، وَکَلاَمٌ عَامٌّ، فَیَسْمَعُهُ مَنْ لاَ یَعْرِفُ مَا عَنَی اللهُ بِهِ، وَلاَ مَا عَنَی بِهِ رَسُولُ اللهِ -صَلَّی اللهٌ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلََّم- فَیَحْمِلُهُ السَّامِعُ، وَیُوَجِّهُهُ عَلَی غَیْرِ مَعْرِفَهٍ بِمَعْنَاهُ، وَمَا قُصِدَ بِهِ، وَمَا خَرَجَ مِنْ أَجْلِهِ، وَلَیْسَ کُلُّ أَصْحَابِ رَسُولِ اللهِ -صَلَّی اللهٌ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلََّم- مَنْ کَانَ یَسْأَلُهُ وَیَسْتَفْهِمُهُ، حَتَّی إِنْ کَانُوا لَیُحِبُّونَ أَنْ یَجِیءَ الْأَعْرَابِیُّ أَوْ الطَّارِیءُ، فَیَسَأَلَهُ (ع)حَتَّی یَسْمَعُوا، وَکَانَ لاَ یَمُرُّ بِی مِنْ ذَلِکَ شَیْءٌ إِلاَّ سَأَلْتُ عَنْهُ وَحَفِظْتُهُ. فَهذِهِ وَجُوهُ مَا عَلَیْهِ النَّاسُ فِی اخْتِلاَفِهِمْ، وَعِلَلِهِمْ فِی رِوَایَاتِهِمْ.
و طبق گفته سید رضی (ره) این سخنان را امیر مؤمنان هنگامی بیان فرمود که شخصی از آن بزرگوار در مورد خبرهای جعلی و اختلافی که در احادیث موجود در دست مردم دیده میشود پرسش کرد و امام (ع) در پاسخ او فرمود:
– در میان احادیثی که در دست مردم است حقّ هست، باطل نیز هست، راست هست، دروغ هم هست، محکوم هست، متشابه نیز هست، حفظ (و مصون از خطا و اشتباه) هست، موهوم هم هست. و براستی که در زمان رسول خدا (ص)آنقدر دروغ بر پیغمبر بستند که آنحضرت ایستاده سخنرانی کرد و فرمود: کسی که عمداً بر من دروغ به بندد، باید برای خود جایگاهی در آتش دوزخ فراهم کند ( و جایگاه او دوزخ است) . امیر المؤمین (ع)سپس فرمود: و جز این نیست که حدیث را چهار گونه از مردم برای تو آورده و نقل میکنند که پنجمی ندارند:
۱- مرد منافقی که تظاهر به ایمان میکند و اسلام او ساختگی است پرهیزی و باکی از گناه ندارد، و عمداً به رسول خدا دروغ می‌بندد، و اگر مردم میدانستند که او منافق و دروغگو است سخنش را نمی پذیرفتند و گفتارش را تصدیق نمیکردند، ولی مردم میگویند: او صحابی رسول خدا است که آنحضرت را دیده و از او شنیده و فرا گرفته است، و روی همین باور (غلط) گفتارش را میگیرند و می‌ پذیرند!! در صورتیکه خدا وضع منافقان را بتو خبر داده و توصیف آنها را برای تو کرده است. و همین افراد پس از رسول خدا ماندند، و به دربار زمامداران گمراهی و آنها که مردم را با زور و بهتان بسوی آتش دوزخ خواندند (مانند معاویه و دیگران) تقرّب جستند، و آنها نیز این افراد را بر سر کارها گماردند، و بر گردن مردم سوار کرده و (بجان و مال مردم) حاکم کردند، و به کمک آنها دنیا را خوردند. و مردم نیز (همیشه) بدنبال زمامداران و (مادیات) دنیا هستند مگر آنکس را که یکتا نگهداری کند! این یکی از چهار دسته:
۲- (دوّم) مردی است که چیزی از رسول خدا شنیده ولی آنطور که باید و شاید آنرا حفظ نکرده و در آنچه شنیده اشتباه کرده (و روی همان اشتباه حدیث را نقل میکند) و از روی عمد دروغ نمی گوید، و این شخص نیز همان (حدیث اشتباهی) در نزد او است و همان را روایت میکند و بدان عمل میکند و میگوید: من آنرا از رسول خدا شنیدم. و اگر مسلمانان بدانند که وی (در نقل حدیث) اشتباه کرده از او نمی پذیرند، و خود نیز اگر بداند که اشتباه است آنرا به یکسو می اندازد (و از رسول خدا نقل نکرده و بدان عمل نمی کند).
۳- مردم سوم کسی است که از رسول خدا(ص)شنیده است که به چیزی دستور داده (و همانرا شنیده) و سپس رسول خدا (ص)از همان چیز نهی کرده ولی این شخص آن نهی را خبر ندارد (فقط همان امر و دستور را شنیده و نقل می کند). و یا از آنحضرت شنیده که از چیزی نهی فرموده (و تنها همان نهی را شنیده) سپس رسول خدا بدان امر فرموده ولی او نمیداند (و از امر اطلاعی ندارد) و از اینرو این شخص منسوخ (یعنی همان امر و نهی و حکم قبلی را) حفظ کرده و از آن خبر دارد ولی ناسخ (یعنی نهی و امر بعدی را حفظ نکرده (چون خبر نداشته) و اگر میدانست که آن نسخ شده (و دیگر قابل عمل و نقل نیست) آنرا بیکسو می انداخت، و مسلمانان نیز که از او میشنوند اگر میدانستند که آن حکم نسخ شده آنرا ترک میکردند (و عمل نمیکردند)!
۴- و چهارمین نفر کسی است که بر خدا و رسول او دروغ نمی بندد، و از ترس خدا و احترام پیامبرش دروغ را مبغوض دارد و در نقل حدیث نیز اشتباه نمی کند بلکه همانگونه که شنیده با تمام خصوصیات آنرا حفظ کرده، و بهمانگونه نیز که شنیده است صحیح نقل میکند نه در آن زیاد میکند و نه چیزی از آن کم می کند،‌ناسخ را حفظ کرده و بدان عمل نموده، و منسوخ را نیز حفظ کرده و از آن پرهیز نموده، حکم خاص و عام را بخوبی شناخته و هر یک را در جای خود نهاده، وبه متشابه و محکم نیز آشنائی پیدا کرده و شناخته است… و گاه میشد که از رسول خدا(ص)(روی مقتضیات زمان و مکان) سخنی صادر میشد که دو چهره و دو صورت داشت (ولی در ظاهر یک چیز دیده میشد) سخنی که مخصوص (بجائی و زمانی) بود، و سخنی که عمومیّت داشت، و کسی که در اینباره شناختی نداشت آنرا می‌شنید و بدون توجه بمعنا و منظور اصلی آنرا بمعنای دیگری که خود فهمیده بود حمل و توجیه میکرد. و همه اصحاب رسول خدا چنان نبودند که هر چه را می پرسیدند معنای آنرا نیز بدانگونه که هست بفهمند (بلکه همین اندازه دل خوش بودند که چیزی را از پیغمبر شنیده و یا بشنوند) تا جائیکه دوست می داشتند یک مرد بادیه نشین و یا رهگذری بیاید و از آنحضرت چیزی بپرسد و آنها بشنوند (و بدون توجه به جهات و به مسائل دیگر بروند و آنرا حفظ و ضبط میکردم! و این بود جهات و علل اختلاف در روایات مردم! و با دقّت کافی در سخنان جامع و کامل آن بزرگوار اجمالی در این بحث برای کسی باقی نخواهد ماند و ضمن اینکه ما را از توضیح بیشتر در اینباره بی نیاز خواهد کرد جهات دیگری را نیز جز آنچه ما ذکر کردیم برای تحقق در صحّت و سقم حدیث بیان فرموده و علل دیگری را نیز برای بی اعتمادی به احادیث نقل شده ذکر میفرماید!
ادامه دارد

16دسامبر/16

درسهائی از نهج البلاغه خطبه ۱۸۵

آیت الله العظمی منتظری
اثبات وجود صانع
بسم الله الرحمن الرحیم
در گذشته، طی سه جلسه بحثهائی پیرامون اثبات صانع داشتیم. در‌ آغاز تصمیم داشتم راههائی را که فلاسفه و متکلمین برای اثبات صانع دارند، مطرح شود ولی ظاهراً جای آن بحثها در مدرسه است و اکنون به خطبه نهج البلاغه بازبرمی گردیم که تا اینجا را خواندیم:
«الدّال علی قدمه بحدوث خلقه».
خدائی که دلالت کننده و راهنما است ما را بر قِدَم خودش بواسطه حادث بودن مخلوقاتش.
نیاز حادث به محدث
چنانچه گذشت معنای حدوث وجود بعد از عدم است. هر حادثی نیاز به محدِث دارد یعنی علتی که او را پدید آورده است و اگر خود آن علت نیز حادث باشد، باز هم احتیاج به یک محدِث دیگر دارد، و تا هر کجا بر این منوال فرض کنیم، همین نیاز هست تا بالاخره باید به موجودی که او دیگر حدوث ندارد و محتاج نیست منتهی شود، که او ذات باریتعالی است. پس خداوند قدیم است، زیرا اگر خودش حادث باشد باز هم نیازمند به محدِث است و در این صورت تسلسل لازم می آید و تسلسل باطل است.
در کلمات حضرت امیر «ع» گاهی تعبیر به قدم شده و گاهی به ازلیّت. قدیم یعنی آنکه اول ندارد و مسبوق به عدم نیست، ازلی هم به همین معنی است.
«و بحدوث خلقه علی وجوده» ـ یا «علی جوده»
خداوند بواسطه حادث بودن خلق، ما را به وجود خود رهنمون ساخته یا اینکه ما را برجود و سخاوت خود راهنمائی کرده است.
یک اشکال و ردّ آن
این جمله با هر دو صورتی که نقل شده، در بحث گذشته بیان شد ولی اگر «وجوده» باشد اشکالی ممکن است بذهن بیاید که اشاره می کنیم:
ممکن است کسی بگوید این جمله دوم تکرار جمله اول است برای اینکه تا خدا موجود نباشد که قدیم نیست و هنگامی که قدیم بودن خدا روشن شد، قهراً وجودش هم ثابت می شود. در اینجا این ابی الحدید معتزلی وارد بحثی شده است و می گوید طبق مبنای گروهی از معتزله که قائل به «اعیان ثابته» هستند، جمله اول که قدمت خدا را بیان می کند، وجودش را نمی رساند! زیرا این گروه چنین می پندارند که ما همانگونه که یک عالم وجود داریم، یک ماهیّتستانی هم داریم که در آن عالم ماهیتها بدون وجود دارای صفاتی هستند! خلاصه ابن ابی الحدید بحث مفصّلی در اینجا دارد و احتمال می دهد این تکرار روی آن مبنی باشد با اینکه آن مبنی از اصل غلط است چون تا چیزی موجود نباشد به هیچ وجه نمی تواند دارای صفاتی باشد.
در این جمله، چیزی جز تأکید جمله قبل نیست، و این بدین معنی است که خداوند بوسیلۀ این عالم ما را هم به قدیم بودن خودش و هم به وجود خودش راهنمائی می کند.
حدوث ذاتی و حدوث زمانی
قبلاً در ضمن بیان اقسام حادث به حدوث زمانی و حدوث ذاتی اشاره کردیم حادث زمانی آن چیزی را می گویند که مسبوق به عدم زمانی باشد ولی حادث ذاتی چیزی است که مسبوق به عدم زمانی نیست. اگر فرض کردیم موجودات مجرّدی باشند که تا خدا بوده است جلوه او بوده اند که فلاسفه آن را عالم عقول یا عالم جبروت می نامند، اگر چنین عالمی وجود داشته باشد، وجود آن مسبوق به عدم زمانی نیست، چرا که زمان مربوط به عالم ماده است و در مجردات زمان مطرح نیست بلکه ذات آنها مسبوق به عدم است زیرا واجب الوجود نیستند و همانگونه که عرض شد، موجودات مادّی چون یکی بعد از دیگری موجود می شوند، پس وجود هر کدام مسبوق به عدم زمانی است، ولی موجودات مجرده ـ چنانچه فلاسفه می گویند و از آیات و روایات هم استفاده می شود ـ فاصله زمانی ندارند، آنها همیشه جلوه حق تعالی بودند لذا حدوث آنها ذاتی است. و معلول بودنشان ملازم با فاصله زمانی داشتن از علت نیست.
این حدوثی که در سخنان حضرت آمده است ممکن است مراد حدوث زمانی باشد برای اینکه می فرماید «بحدوث خلقه» و اصطلاحاً خلق را به عالم ماده می گویند ولی اگر مراد از خلق اعم از موجودات مادی و موجودات مجرد باشد، آنگاه غرض از حدوث، حدوث ذاتی می شود.
به عبارت دیگر چنانچه مراد از خلق را مقابل عالم امر گرفتیم و گفتیم خلق یعنی مخلوقات عالم طبیعت و ماده، در این صورت حدوث به معنای حدوث زمانی است و اگر گفتیم خلق اعم از مجردات و مادیات است، مراد از حدوث، حدوث ذاتی می شود و همانگونه که عرض کردیم لازم نیست هر معلولی با علت فاصله زمانی داشته باشد. و به عنوان تذکّر یک نکته را تکرار می کنم:
اصل مادّه مسبوق به زمان نیست
هر یک از موجودات عالم ماده ـ از سماوی و ارضی ـ مسبوق به عدم زمانی است امّا اصل ماده با اینکه مخلوق خدا است، در عین حال مسبوق به عدم زمانی نیست یعنی نمی شود بگوئیم یک زمانی بوده است که ماده نبوده! این تعبیر، اشتباه است و آنها که این تعبیر را می کنند به حقیقت زمان واقف نیستند. زمان مقدار حرکت است، پس اگر حرکت نباشد زمان نیست و بهمین جهت است که مجردات زمان ندارند چون حرکت ندارند.
بنابراین، چون زمان همدوش با حرکت است و حرکت هم مربوط به مادّه است، پس باید ماده باشد تا حرکت کند تا زمان تحقق یابد پس اینکه کسی بگوید: یک «زمانی» بوده که ماده نبوده است، مثل این است که بگوید ماده هم بوده است و هم نبوده است!!
اجمالاً این مطلب را بذهنتان بسپارید که مادّه مسبوق به عدم زمانی نیست امّا در عین حال حدوث ذاتی دارد و ازلی نیست که عدم در ذاتش راه نداشته باشد. تفصیل این مطلب باید در جای خودش بحث شود.
خداوند شبیهی ندارد
«و باشتباههم علی ان لا شبه له»
به این وسیله که خداوند موجودات عالم را شبیه هم قرار داده است، ما را راهنمائی کرده است بر اینکه خودش شبیه و نظیری ندارد.
شبیه بودن همه موجودات با هم در سه چیز است:
۱ـ نیاز به علت:
همه موجودات بهمدیگر شبیه اند، در اینکه همه نیاز به علّت و افتقار به علّت دارند و این دلیل است بر اینکه خدا شبیه ندارد زیرا اگر خدا شبیه یکی از این موجودات بود، خدا هم احتیاج به علّت داشت و چون خدا احتیاج به علت ندارد، پس شبیه هیچیک از این موجودات نیست.
خداوند فوق همه موجودات است «لیس کمثله شیء» مثل خدا هیچ چیز نیست.
بیان دیگر ابن ابی الحدید دارد که می گوید: فلاسفه می گویند: «حکم الامثال فی ما یجوز و ما لا یجوز واحد» یعنی چیزهائی که مثل همدیگرند، هر چه بر هر کدام ممکن باشد بر همه آنها ممکن است و هر چه بر هر کدام ممکن باشد بر همه آنها ممکن است و هر چه بر یکی از آنها محال باشد، بر همه آنها محال است. مثلاً من و شما که هر دو انسان هستیم.
و هر دو مثل همدیگر می باشیم، اگر من ممکن الوجود باشم شما هم ممکن الوجود هستید و اگر من حادث باشم، شما هم حادث هستید.
و به تعبیر دیگر می گویند: «کلّ ما صحّ علی شیء صحّ علی مثله» هر چه بر یک چیزی صحیح است، بر مثلش هم صحیح است. اگر صحیح است که به من بگوئید حادث، به شما هم که مانند من هستید همین کلمه صدق می کند.
۲ـ محدث بودن همه موجودات
اگر خدا شبیه ما بود مثل ما محدود می شد به این مضمون حدیثی از حضرت امیرالمؤمنین «ع» است و مرحوم مجلسی آن را شرح داده است.
«لو کان الله تعالی شبیهاً بأحد الموجودات لکان محدثاً لکنه لیس بمحدّث، فلیس بشبیه بالموجودات»
۳ـ محدودیّت موجودات:
مرحوم علامه مجلسی در شرح این جمله بیان دیگری دارد که از حدیث اخذ کرده است و چون اقتباس از حدیث کرده، لذا شاید نزدیکتر به ذهن باشد. آن حدیث از حضرت امیرالمؤمنین(ع) است:
کافی از حضرت نقل می کند که فرمود: «و حدّ الاشیاء کلها عند خلقه ابانهً لها من شبهه و ابانهً له من شبهها».
خداوند محدود قرارداد همه اشیاء را هنگامی که خلق کرد تا اینکه جدا کرده باشد این موجودات را از اینکه شبیه خدا بشوند و جدا کرده باشد خودش را از اینکه شبیه موجودات باشد.
تمام اشیاء ـ غیر از خدا ـ محدود است چون با ضد خودش ترکیب شده است ولی آن هستی و وجودی که حد ندارد و بی پایان است، ذات باریتعالی است که غیر متناهی است و در ذاتش عدم راه ندارد. موجودات دیگر چون مخلوقند، وجودشان با عدم آمیخته شده است، آن وقت از همان عدم حد پیدا می شود و از آن انتزاع ماهیّت می شود. پس از اینکه اشیاء جلوه خدا هستند، محدود می شوند و خداوند با همین معنی جدا می کند آنها را از اینکه بخواهند شبیه خدا بشوند. البته این به آن معنی نیست که جدا کردن هم کاری است که خدا کرده باشد بلکه همینکه خداوند خالق این موجودات است، معلولیت، محدودیت و ضعف آنها را می رساند که در اثر همین ضعف و محدودیّت، نمی توانند شبیه خدا باشند.
حضرت عیسی(ع) چون مخلوق خدا است، دیگر پسر خدا یا شبیه خدا نمی تواند باشد! خدا یکی است و ثالث ثلاثه هم نیست!
ما و شما و همه موجودات در یک حدّ هستی و وجود هستیم و میلیونها نیستی داریم و هزاران کمال را نداریم، پس یک وجود است که آمیخته است با هزاران لا وجود و نیستی.
حال، هر سه بیانی که نقل شد در حقیقت یکی است: من و شما چون مخلوق خدا هستیم، پس احتیاج به علّت داریم و قهراً مُحدّث هم هستیم و همچنین محدود می باشیم. آن بیان اول که نیاز به علت بود از ابن میثم بحرانی است و مُحدث بودن را هم ابن ابی الحدید ذکر کرده و سومین بیان هم از علامه مجلسی است در شرح حدیث کافی
وعده های خدا راست است
«الذی صدق فی میعاده و ارتفع عن ظلم عباده»
خدائی که در وعده هایش راست گفته است و بالاتر است (منزه است) از اینکه بر بندگانش ستمی روا دارد.
این وعده هائی که خدا داده است راست است، چون خداوند بی نیاز است و کسی دروغ می گوید که نیاز داشته باشد ولی خداوند «غنی علی الاطلاق» است پس نیازی ندارد که در وعده هایش ـ العیاذ بالله ـ دروغ بگوید! من و شما اگر دروغ بگوئیم، برای این است که خیال می کنیم با این دروغ می توانیم به مرادمان دست یابیم آن حاکم یا پادشاهی که ظلم می کند چون نیاز به ظلم دارد به خیال خودش، از این راه یا می خواهد حقوق مردم را تضییع کند که خودش به نوائی برسد، و بیشتر از لذائد و شهوات دنیا استفاده کند و یا اینکه از ترس شورش و قیام مردم، به آنها ظلم می کند. پس چون خدا نیاز ندارد، عقلاً قبیح است که بر کسی ظلم و ستمی روا دارد. شأن خدا بالاتر است از اینکه به بندگانش ظلم کند.
برادران و خواهران! اگر یک بچه ای بگوید: از این راه نروید که خطرناک است، ما احتیاط می کنیم و ترتیب اثر می دهیم. آیا بهمان اندازه نباید به وعده های خدا ترتیب اثر بدهیم؟! ۱۲۴ هزار پیغمبر با این همه کتابهای آسمانی و این همه اولیا و بزرگان آمدند و به ما گفتند:
کوچکترین عمل ما حساب دارد. در روز قیامت هر ذرّه ای از کار خوب یا بد کرده باشی، نتیجه عملت را خواهی دید. آیا باز هم نباید ترتیب اثر بدهیم و به اندازه سخن یک بچه، برای سخنان پیامبران و اولیای خدا ارج قائل باشیم؟!
ای کسی که سخنی می گوئی قبل از سخن گفتن فکر کن، آیا سخن تو به دین لطمه نمی زند؟ آبروی یک برادر دینی را نمی برد؟ توهین به کسی نیست؟ حیثیّت کسی را به باد فنا نمی دهد؟ شخصیت کسی را در جامعه خُرد نمی کند؟ اگر می خواهی شخصیت کسی را خرد کنی، باید واقعاً مستحق خرد شدن شخصیت باشد. اگر خدای نخواسته حیثیت یک خدمتگزار به دین و ملّت را از بین ببری، او را از هستی ساقط کرده ای و او دیگر نمی تواند خدمتی به جامعه بکند، حال بدان چه جنایت بزرگی ـ با یک کلمه ـ مرتکب شده ای؟! پیامبر اکرم «ص» می فرماید: «و هل یکبّ الناس علی مناخرهم الاحصائد السنتهم» آیا چیزی بر رو انسان را در آتش می اندازد مگر دروشده های زبانش؟
آری! خداوند وعده بهشت داده است و وعده جهنم هم داده است و وعده اش را تخلف نمی کند «لا یخلف الله وعده» پس اگر کسانی واقعاً برای خاطر خدا خدمت کنند دین او را یاری نمایند و قصد تقرّب الی الله را داشته باشند،‌ آنگاه است که خدا آنان را یاری می کند «ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم» به شرط اینکه غرضت یاری خداوند باشد نه اینکه بخواهی برای خودت شخصیتی درست کنی و یا ـ خدای نخواسته ـ با جنگیدن در جبهه ها از خودت یک قهرمان بسازی.
برادران: برای قهرمان شدن جنگ نکنید! برای انتقام گیری جنگ نکنید! فقط برای خدا و بدست آوردن رضای حق تعالی بجنگید و دشمنان خدا را از پای درآورید که در آن صورت پیروزی شما حتمی است، خدا به این پیروزی وعده داده است و وعده اش تخلف ناپذیر است.
«وقام بالقسط فی خلقه»
خدا قائم به قسط است در بندگان خود.
رفتار خدا با مردم عادلانه است.
نسبت قیام به خدا به همان معنی نیست که نسبت به بندگان دهیم، اگر کسی نلرزد و صاف بایستد، گفته می شود او روی پای خود ایستاده و قائم است و در مورد خدا به این معنی است که خداوند به چیزی تکیه نداده بلکه خودش مستقل است و تمام موجودات وابسته به او هستند. قیّوم هم که به خدا گفته می شود یعنی خودش مستقل است و قیام به ذات دارد و چیزهای دیگر به اوقیام دارند. من و شما و همه وابسته به ارادۀ خدائیم ولی خداوند قائم به ذات خود می باشد. و قائم به قسط هم هست.
«و عدل علیهم فی حکمه»
و در حکم و فرمان خود با بندگانش به عدالت رفتار می کند.
در حقیقت می خواهد بفرماید: افعال خدا ـ تکویناً ـ بر طبق عدالت است تشریعاً هم بر طبق عدالت است: هم نظام وجود نظام عدل و نظام اتمّ و احسن است. و هم فرمانهای خدا که بوسیله پیامبران به مردم ابلاغ شده است بر طبق عدالت می باشد.
از جمله اول ممکن است مقصود قسط تکوینی باشد و در جمله دوم قسط و عدالت تشریعی یعنی احکامی که پیامبران از طرف خداوند می آورند، بر اساس عدالت و قسط تنظیم شده و خداوند حکم غیرعادلانه ندارد و با مردم هم به عدالت رفتار کرده است.
کلمه «علیهم» که آورده است از باب این است که هر حاکمی یک تسلّطی بر محکومین دارد و خداوند که فوق همه ما است، حکم او احاطۀ به ما دارد، و در احکامی که بر ما فرض کرده است ـ با اینکه احاطه بر همه ما دارد ـ با ما عادلانه رفتار کرده است.
ادامه دارد

16دسامبر/16

رهنمودها

امام خمینی
* مردم افرادی را که تعین می کنند باید سعی در شناسائی آنها نموده و قبل و بعد از انقلاب را در نظر بگیرند
۱۵/۱/۶۳
* مجلس باید انباشته از مطلعین و دانشمندان و متخصصان در هر رشته باشد.
۱۵/۱/۶۳
* امروز طوی شده است که خانمها همدوش با سایر برادران در تحصیل علم و عرفان و فلسفه و انشاء الله صنعت فعالیت می کنند، آنوقت می گفتند که نمی از جمعیت ایران که در پرده هستند دیگر کاری ازشان نمی آید.
* همانطوریکه مردها باید در امور سیاسی دخالت کنند شما زنها هم باید در فعالیتهای اجتماعی و سیاسی همدوش مردها باشید.
* نهج البلاغه مجموعه ایست دارای ابعادی باندازه ابعاد جامعه بزرگ انسانی تا هر چه تاریخ به پیش برود.
۲۵/۱/۶۳
* ما بحمد الله تعالی امروز ارتشی داریم که با سرافرازی و قامتی استوار در جهان می درخشد.
۲۹/۱/۶۳
* در انتخابات بُرد و باخت یا شکست و پیروزی مطرح نیست، آنچه مطرح است خدمت است.
۱۰/۲/۶۳
* منتظر نباشید که اول قدرت پیدا کنید و بعد بگوئید، بلکه بگوئید تا قدرت پیدا کنید. ما استقلال و آزادی خودمان را حفظ می کنیم و ما امیدواریم که پرتو این استقلال و آزادی به همۀ دنیا بیفتد و مستعضفین جهان از زیر بار مستکبرین بیرون بروند و این یک چیزی است که به عهدۀ علمای اسلام است.
* دعوت به توحید و تهذیب نفس و خلوت با خدا در زمان پیامبر و ائمه معنایش این نبود که مردم در خانه هایشان بنشینند و غافل از مصالح مسلمین به ذکر و دعا مشغول باشند.
* الآن جبهه های ما مسجد است، در جبهه های ما الآن از مسجد بیشتر ذکر خدا گفته می شود جنگ با صدام یک عبادت الهی است.
* قدرتهای بزرگ می خواهند اسلام را از بین ببرند زیرا فهمیده اند که اگر اسلام در منطقه بیاید آنها جائی نخواهند داشت و دائماً می گویند ایران اگر قدرت پیدا کند خطر بزرگی است. بله، ایران خطر بزرگی برای آمریکا و شوروی است لیکن برای مسلمین یک رحمت است.
۲۴/۲/۶۳
آیت الله العظمی منتظری
* از هنگامیکه اسلام در لبنان اساس نهضت مردم شد، دشمنان اسلام و صهیونیستها به وحشت افتاده اند.
۱۴/۱/۶۳
* محاکمه گروهی از مسلمانان در کویت معنایی جز حمایت آن دولت از منافع استعمال و ضد اسلامی ندارد.
۱۵/۱/۶۳
* گروهکها می خواهند با زیاد داشتن زندانی یک سوژه بزرگ تبلیغی علیه ما همیشه داشته باشند.
۱۸/۱/۶۳
* ما نمی خواهیم افراد در زندان با زور معتقد به اسلام شوند، مهم تضمین این معناست که پس از آزادی علیه انقلاب توطئه نکنند.
۱۸/۱/۶۳
* برخورد افراد سپاه با اقشار مختلف مردم باید روی ضوابط دقیق اسلامی و حساب شده باشد.
۸/۲/۶۳
* حفظ مرزهای کشور اسلامی و جلوگیری از ورود مواد مخدر از بزرگترین عبادات است.
۱۵/۲/۶۳
* بار سنگین جنگ تحمیلی بر دوش برادران بسیج قرار داد. وظیفه است که به اعضای بسیج بیشتر توجه کنیم و مشکلات آنها را بر طرف کنیم.
۱۶/۲/۶۳
* در دیدار با میهمانان کنگرۀ ائمه جمعه: مسلمانان اجازه ندهند یک عده خود فروخته مزدور بر آنها حاکم شوند و منابع اقتصادی مسلمانان را تقدیم دشمنان اسلام کنند.
۲۲/۲/۶۳
* ما به شما قول می دهیم: اگر صدام و حزب بعث عراق کنار بروند و علمای کشور عراق اعم از شیعه و سنی، کشورشان را اداره کنند، خسارات خود را نخواهیم خواست بلکه به آنها کمک نیز خواهیم کرد.
۲۲/۲/۶۳
* هر چه ظلم به مسلمانان می شود گناهش در درجه اول بر عهدۀ حاکمان ظالم است که سرمایه ای را که خدا به ملت اعطاء کرده در اختیار قدرتهای بزرگ قرار می دهند و در درجه دوم گناهش به گردن علمای ثنا گو و بی تفاوت است.
۲۲/۲/۶۳
* دولت بجای آنکه به کشاورزان وام دهد تا کشاورز پول آنرا صرف خرید زمین در شهر کند، بصورت امکانات کشاورزی در اختیار آنان قرار دهد.
۲۳/۲/۶۳

16دسامبر/16

تنازع، پرتگاه سقوط

وحدت یکی از ارکان اساسی انقلاب است که ثبات و تداوم انقلاب، بستگی حیاتی به آن دارد. آنچنانکه اگر این پایه فرو ریزد، بی شک جمهوری اسلامی و در پی آن انقلاب اسلامی به زوال و نابودی کشیده خواهد شد و دوباره خورشید پر فروغ اسلامی به عنوان تنها مکتب نجات بخش برای صدها سال در فضای گیتی در هاله ابهام فرو خواهد رفت و امید صدها میلیون انسان سر خورده از مکتبهای فریبنده و منحرف، که اکنون دل به اسلام بسته اند و رهائی بشریت مظلوم و مستضعف را در اسلام جستجو می کنند، تبدیل به یأس و نا امیدی خواهد شد و حضرت امام مدظله علیرغم آن که هیچگاه در برابر تمام ابر قدرتهای جهنمی و تمام مشکلاتی که همواره برای انقلاب ایجاد کرده اند، کوچکترین احساس و ابراز نگرانی و ترس نکرده و نمی کنند در مورد احتلاف به صورت مکرر ابراز ترس کرده اند و بارها در این مورد تعبیر «من خوف آن را دارم …» از آن حضرت شنیده شده است.
نکته مهم دیگر آن که اکنون تمام قدرتهای شیطانی و استکباری برای مقابله همه جانبه با انقلاب اسلامی و گسترش روزافزون آن یک صدا و در یک صف بپا خاسته اند و حداقل در این مورد که وجه اشتراک تمام آنها است از همه اختلافات و تضادهای خویش گذشته و برای نابودی این انقلاب قاطعانه کمر همت بسته اند.
امت اسلام و هرکسی که کمترین آگاهی از مسائل جاری ایران و جهان داشته باشد کاملاً به این دو نکته مهم اذعان دارند و بر همین اساس حضرت امام خمینی مدظله و تمام پیروان راستین او و از همه بیشتر حضرت آیۀ الله العظمی منتظری مدظله بر حفظ و تحکیم پایه های وحدت بین تمام اقشار و اجزاء امت اسلامی و ملل و مذاهب اسلامی، حضرت امام در پیامی که به زائران خانه خدا داده اند چنین می فرمایند: «خارج شدن از مسجد الحرام یا مسجد مدینه به هنگام شروع نماز جماعت جایز نیست و بر شیعیان واجب است که با آنان نماز جماعت بخوانند».
و در بخشی دیگر از پیام می فرمایند: «در مسجد الحرام و مسجد رسول الله مهر گذاشتن و سجده کردن بر آن حرام است و نماز اشکال پیدا می کند!»
و در همان پیام می فرمایند: «اگر اول ماه ذی حجه برای علماء اهل سنت ثابت شد و حکم کردند به اول ماه، باید حجاج شیعه از آنها تبعیت کنند و روزی که سایر مسلمین به عرفات می روند آنها نیز بروند و حج آنها صحیح است!»
و بسیاری از موارد دیگر از همین قبیل.
نمونه دیگر برای هدف فوق، برگزاری کنگره جهانی ائمه جمعه و جماعت است که با پیشنهاد حضرت آیۀ الله العظمی منتظری پایه گذاری و کار پی گیر کمیسیونهای شش گانه آن حول محور «وحدت»، و پی آمدها و نتایج پر بار آن کنگره عظیم در سطح جهانی بر کسی پوشیده نیست.
نمونه های فوق و صدها نمونه دیگر در جهت ایجاد و تثبیت وحدت بین ملل و مذاهب اسلامی به عنوان یک تکلیف الهی و یک ضرورت اجتناب ناپذیر برای حفظ کیان اسلام در برابر هجوم فراگیر جبهه جهانی کفر انجام شده و باید ادامه یابد.
در شرایطی که وحدت بر مبنای مشترکات بین شیعه و سنی آنگونه از اهمیت و ضرورت برخوردار است به طریق اَوْلی وحدت و حفظ آن در سطح داخلی بین اقشار مردم، مسئولین و گروههای اسلامی بر اساس متشرکات بیشتری که بین آنها وجود دارد به مراتب حیاتی تر و سرنوشت ساز و واجب تر است و امت اسلام توجه دارند که همان دستهای مرموز و عوامل مستقیم و غیر مستقیم سازمانهای جاسوسی غرب و شرق وعاظ السلاطین که در جهت ایجاد اختلاف و تنازع بین مسلمین و پیروان مذاهب اسلامی تلاش می کنند، با جدیت بیشتر و روشهای مرموزتر و با استفاده از تمام شیوه ها و حساسیتهای کهنه و نقاط ضعف کوچک و اختلاف سلیقه ها ـ که یک امر طبیعی و اجتناب ناپذیر است ـ موجدّانه سعی می کند که جامعه ما را در موارد گوناگون تجزیه کنند و با ایجاد صف بندی بین اجزای جامعه، آنان را در مقابل هم قرار داده و به تنازع بکشانند و بدین وسیله انقلاب را خدایی ناکرده به فشل و شکست سوق دهند چرا که بار انقلاب فقط با تجمع تمام دست های توان مند یکایک امت اسلامی می تواند به سر منزل مقصود برسد و اگر خدایی ناخواسته دست ها بر روی یکدیگر بلند شود طبیعی است که از اجتماع در پیشبرد انقلاب کوتاه خواهد شد و بار انقلاب بر زمین می افتد و سقوط خواهد کرد!!
و دشمنان بشریت و اسلام به آرزوی پلیدشان خواهند رسید و تمام خون ها و شهادتها و ایثارها پایمال خواهد شد! اینجا است که حفظ وحدت و حفظ انقلاب و دست یابی به پیروزی نهایی در جنگ با صدام جنایتکار و همه کفر جهانی، هوشیاری و گذشت بیشتری را طلب می کند و از دیدگاه معنویت و اسلام می بینیم که باید:
همگی به ریسمان الهی چنگ زنیم و راه تفرقه را نپوئیم: (آل عمران ـ ۱۳۰) یک دیگر را به حق و شکیبائی سفارش کنیم: (والعصر ـ ۳) با حکمت و موعظه حسنه (پند نیکو) به سوی خدا دعوت کنیم (نحل ـ ۹۰) بین برادران دینی صلح و صفا برقرار کنیم (حجرات ـ ۱۰)
همگی در حیطه «سلم» داخل شویم و راه شیطان را که دشمن ما است نپیمائیم (بقره ـ ۲۰۸)
و با توجه به این که بجز معصومین پاک، همه بدون استثنا ناقص هستیم و همواره دچار خطا و اشتباه می شویم به جای آن که نواقص یکدیگر را زیر ذره بین بگذاریم هر پرکاهی را به اندازه کوهی بزرگ کنیم و آنگاه آن را بر سر همدیگر فرود آوریم و نتیجه تمام نیروهائی که باید در جهاد سازندگی انقلاب، عنصری فعال باشند از صحنه خارج و کم کم همگی به دست یکدیگر فنا شویم!! و …
باید:
جمال یکدیگر باشیم و عیب همدگر پوشیم
قبا و جبهه و پیراهن و دستارهم باشیم
و همچون آئینه معایب را روبرو، واقع بینانه و بدون نیش و اعمال نظر به هم نشان دهیم و از هر گونه غیبت، تهمت، نمامی و اشاعۀ فحشاء پرهیز کرده و عیوب خطاهای همدیگر را برادرانه به یکدیگر ارائه داده و آنها را بسان یک هدیه گرانقدر از سوی دوست بپذیریم (حدیث) و بدینگونه با انتقاد سالم و اخلاق سالم نواقص یکدیگر را برطرف و در حقیقت به جای تخریب یکدیگر مکمّل همدیگر باشیم و هر روز نیروهای بیشتری را جذب اسلام و انقلاب کرده و توان بیشتری برای پیشبرد آن کسب نمائیم.
باید توجه داشت که هر کجا تنازعی پیش می آید به یقین دست سومی در آن هست که حتی گاهی با استفاده از افراد خوب ولی ناآگاه کارهای غلط و حرکتهای ناشایستی را مرتکب می شوند تا بگردن طرف مقابل بگذارند و درحقیقت همین دستهای مرموز است که هیزم کش اختلاف و شعله ور کننده آتش تنازع است، و بر ماست که جای آن که برادران دینی خود را ـ که در همه مسائل اساسی با هم مشترک هستند گر چه اختلاف سلیقه‌هائی در بین باشد ـ زیر سؤال ببریم و رو در روی آنان بایستیم، جستجوی همان دستهای مرموز باشیم که قرآن در حالی که اختلاف در سلیقه و نظر را نفی نمی کند، می فرماید: تنازع نکنید که نتیجه آن فشل -و ضعف و شکست- است و شوکت -و حیثیت- شما را بباد می دهد! (انفال ـ ۴۶).
بارالها به همه ما توفیق محبت و دوستی و ایجاد و حفظ وحدت بین همه مسلمانان عنایت بفرما …
والسلام
رحیمیان

16دسامبر/16

حوادث و مناسبتهای مهم

* اول خرداد- آغاز محاصره اقتصادی جمهوری اسلامی ایران توسط آمریکا و بازار مشترک اروپا (۱۳۵۹).
* سوم خرداد- فتح پیروز مندانه خرمشهر در عملیات طریق القدس (۱۳۶۱).
* پنج خرداد- سوء قصد به جان حجت الاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی (۱۳۵۸)
* هفتم خرداد* گشایش اولین دورۀ مجلس شورای اسلامی (۱۳۵۹).
* سیزده خرداد- دستگیری و بازداشت امام خمینی دام ظله (۱۳۴۲)
* پانزده خرداد- قیام خونین ۱۵ خرداد (۱۳۴۲). سومین تجاوز صهیونیسم علیه مسلمانان (۱۳۴۶)
* هفده خرداد- سومین یورش رژیم وابسته پهلوی به مدرسه فیضیه (۱۳۵۴).
* بیست خرداد- شهادت آیت الله سعیدی در زیر شکنجه (۱۳۴۹).دهم رمضان، رحلت حضرت خدیجه «س» ( ۳ سال قبل از هجرت).
* بیست و پنجم خرداد- پانزدهم رمضان، ولادت با سعادت امام مجتبی «ع» (۳ ه.ق).
* بیست و ششم خرداد- شهادت برادران بخارائی، امانی، نیک نژاد و صفار هرندی از سازمان موتلفه اسلامی (۱۳۴۴).
* بیست و نهم خرداد- نوزده رمضان، ضربت خوردن حضرت امیر المؤمنین «ع» (۴۰ ه.ق).
* سی خرداد- بیست رمضان، فتح مکه (۸ ه.ق).
* سی و یک خرداد- بیست و یک رمضان شهادت امیر المؤمنین علی علیه السلام. شهادت دکتر چمران.

16دسامبر/16

۱۵ خرداد پگاه گلگون انقلاب اسلامی

… و بنیاد ۱۵ خرداد
چهره گلگون ۱۵ خرداد، یادآور واقعه بدر و اولین جنگ مسلمانان به رهبری پیامبر بزرگ اسلام «ص» با کفار قریش است، با این تفاوت که در غزوه بدر، مسلمانان آماده جنگ بودند و با عده و عُده به نبرد با کفار پرداختند ولی در واقعه ۱۵ خرداد مسلمانان با دست خالی به استقبال مسلسل و تانک شتافتند و اگر در غزوه بدر پیامبر اکرم «ص» شخصاً رهبری نبرد را بر عهده گرفته بود، در این حادثه رهبر مسلمین در زندان به سر می برد ولی چون در هر دو نبرد، نتیجه به نفع اسلام بود و با ریختن خون، درخت اسلام بارور شد، و هر دو به پیروزی پیوست، یکی به فتح مکه و دیگری به انقلاب اسلامی ایران، از این رو تشابه بین این دو وجود دارد.
خمینی، مظهر اسلام
در روز پانزده خرداد نبردی ناخواسته بین رژیم سفاک و مردم مسلمان برپا شد و در نتیجه قریب ۱۵ هزار پیکر پاک بر اسفالتهای خیابانها پر پر شدند و با خون خود نوشتند: «یا مرگ یا خمینی» چرا مردم آرزوی مرگ یا آزادی خمینی می کردند؟ مگر خمینی برای آنها چه کرده بود و چه خواسته بود؟ آیا خمینی ندای گرسنگی، تشنگی، بی خانمانی و فقر مادی مردم را مطرح کرده بود که اینقدر او را میخواستند و به او عشق می ورزیدند و برای آزادی او از قید و بند جانیان، جانهای خود را می باختند یا اینکه خمینی ندای دیگری داشت؟ کجا دیده شده است برای زندانی شدن یک رهبر ملّی، هزاران نفر خود را آماج گلوله‏ها و تانکها کنند، آن هم در آن دورانی که بقول حضرت امام ، یک پلیس می توانست بازار را ببندد و کسی نفس نکشد و یا یک ژاندارم می توانست شهری را به ستوه در آورد و کسی دم بر نیاورد آنانکه انقلاب ما را هنوز از ید کوته بینانه مادّی یا ملی گرایانه می نگرند، چرا عینک حقیقت بین را برای لحظه ای هم که شده است بر چشمهای کور خود نمی زنند و لااقل به غزوات این ملّت ستمدیده در طول این چند سال مبارزه مستمر نمی نگرند؟ مردم در آن روز خفقان و خون، چرا به خیابانها ریختند و برای آزادی رهبرشان خون نثار کردند؟ مردم برای آزادی خمینی خون دادند زیرا او را مظهر اسلام می دانستند. خمینی چون فریاد «وا اسلاماه» سر داده بود مردم سر را در راه او دادند و می دهند و تا قیام قیامت در راه او و برای پیروزی خط مقدسش خون خواهند داد و جوانهایشان را به مسلخ عشق خواهند فرستاد. یکی از ملّی گرایان کوردل که بیش از هفتاد سال در بین این ملت زیسته است و آنها را نشناخته و نخواهد شناخت می گفت: مردم ما عاطفی هستند! شخص پرست هستند! نه، تو هنوز نتوانسته ای این مردم را بشناسی چون خوی تو و خون تو با آنان فرق می کند، مردم ایران اسلام را در گوشه زندان می دیدند نه شخص خمینی را. ملت ایران چون می دیدند، خمینی، اسلام ناطق است و سخنگوی قرآن است و جانشین پیامبر و امامان است، لذا هدف او را مقدس دانسته و برای آزادی او آن قیام تاریخی را کردند که آن قیام، نقطه عطفی در تاریخ ایران و اسلام به شمار می آید. اگر ملی گرایان انقلاب ما را نشناسند گله ای نداریم ولی پس از ۵ سال از گذشت انقلاب، نمی توانیم ببینیم رادیو تلویزیون ما- که تا کنون خدمات بسیار ارزنده ای خصوصاً در این دو سال اخیر کرده اند- گاهی بعضی از تحلیلهای مادّی از انقلاب را به صورت تئاتر یا فیلم در می آورند که نمونه آن را در سریال مخمصه می توان دید.
تحلیل مادی از انقلاب
سریال مخمصه – که در ایام نوروز امسال از تلویزیون نمایش داده شد- به صورت سمبلیک نشان داد که مردم در سال ۵۶ (و به اصطلاح خودش ۲۵۳۶ شاهنشاهی) به خاطر نان و آب قیام کردند. رحمت آباد الگوئی از ایران و آن چند نفر نمونه ای از کلیه طبقات اجتماعی کشور بودند. این تحلیل غلط و صد در صد چپ گرایانه و مادی گرایانه نسبت به انقلاب اسلامی ایران، نمی تواند بی سوال بماند! در سال ۵۶ روزهای اوج گیری انقلاب بود و مردم با شعار اسلام و جمهوری اسلامی آن همه شهید دادند و در نتیجه نظام ریشه دار ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی را با آن هیمنه و سیطره فوق العاده و کمکهای بی دریغ جهان استکبار، نابود کردند و ایران را برای همیشه از سلطۀ قدرتهای ضد خدائی آزاد و رها ساختند، کمال بی انصافی است اگر کسی اسلام را از این حرکت مردمی منها کند و نهضت را مادی جلوه دهد و حرکت خداجویانه را شکم پرستانه ترسیم نماید، بدون شک خیانت به اسلام و انقلاب کرده است، لذا ما توقع داریم و اصرار می کنیم که سرپرستان محترم رادیو و تلویزیون دقّت بیشتری در نمایش فیلمها، سریالها و تئاترها بکنند و این اشتباههای نابخشودنی را که گاهی از روی جهل و گاهی مغرضانه رخ می دهد نادیده نگیرند.
مشخصه انقلاب:
انقلاب اسلامی ما که نطفه اش در روز ۱۵ خرداد بسته شد، از آغاز با شعارهای اسلام، حکومت اسلامی و جمهوری اسلامی پا گرفت، و همانطور که قبلاً گفته شد مردم امام را برای اسلام می خواسته و می خواهند و گرنه هزاران زندانی داشتیم که زیر شکنجه ها گاهی کشته می دند ولی اصلاً نام آنان را مردم نمی دانستند چه رسد به اینکه برای آنان تظاهراتی و حرکتی بکنند و از آن بالاتر، چهره هائی که ماسک اسلام را به خود زده بودند و با این نام می خواستند در مردم نفوذ کنند و تا اندازه ای هم پیش رفتند، ولی هنگامی که برای مردم مشخص شد که اینها دورغ می گویند، با آنان همان مبارزه ای کردند که با شاه و مزدوران آمریکائی کردند که همه دیدند و دیدیم. بنابراین، مشخصه انقلاب ما از آغاز، اسلام بوده است و ان شاء الله تا ملت بزرگ ایران این هدف مقدس را دنبال می کند، هیچ قدرتی توان مقابله با آن را ندارند، و امیدواریم با همین آرمان به پیش روند و دست جنایتکاران را از تمام اقطار اسلامی قطع نمایند. لازم به تذکر است که انقلاب اسلامی گرچه بعد مادی و اقتصادی را اصل نمی داند ولی در عین حال آن را نفی نمی کند، بلکه به عنوان یک ضرورت دست دوم، برای آن اهمیت هم قائل است. در قرآن نیز آمده است: «فلیعبدوا رب هذا البیت الذی اطعمهم من جوع و آمنهم من خوف» حتماً پروردگار این خانه را (خانه کعبه) عبادت کنند، همان پروردگار که آنان را از گرسنگی سیر کرد و از خوف و نا امنی، در امان نگهداشت. عقل هم چنین اقتضائی دراد که تا نیازهای اولیّه مردم بر طرف نشود، توان پرستش نیز نخواهد داشت «من لا معاش له لا معادله» از طرف دیگر، اماممان را می بینیم که از همان روزهای نخست تا کنون، تأکید بر خدمت به مستضعفین و دادن مسکن و دیگر ضرورتهای زندگی به آنان نموده اند و همواره بر این خدمت سفارش می کنند چرا که خدمت به این بندگان راستین، خدمت به خداوند است.
جهاد سازندگی: یکی از برنامه های بسیار جالب و ابتکاری امام در این زمینه تأسیس نهادی بنام «جهاد سازندگی» بود که بدون شک، خدمات ارزنده این نهاد انقلابی در این مدّت کوتاه، نسبت به بی نوایان و ستمدیدگان، یکی از تابناکترین و درخشانترین دست آوردهای انقلاب اسلامی است و به خدا سوگند، ارزش کار آنان بویژه در نقاط محروم و دور دست کشور کمتر از ارزش خونی نیست که در راه خدا ریخته شود از خدای بزرگ مسئلت داریم این نهاد خدمتگزار را توفیق خدمت بیشتر دهد و این عزیزانی که از آسایش خود گذشته و بی دریغ در این راه پر پیچ و خم با وجود خطرهای بسیار، شبانه روز دمی از خدمت به محرومان غفلت نمی ورزند، سعادت و خوشبختی در دنیا و پاداشی بزرگ در آخرت مرحمت فرماید. ضمناً سالروز تأسیس این نهاد را در روز ۲۶ خرداد به امام و امّت تبریک و تهنیت می گوئیم.
بنیاد ۱۵ خرداد: یکی دیگر از بهترین و ارزنده ترین نهادهائی که جوشیده از انقلاب و دستاوردی از ۱۵ خرداد و پرتوی از محبت امام امَّت است، بنیاد ۱۵ خرداد می باشد که پس از انقلاب تأسیس شده و سرمایۀ اولیۀ آن را حضرت امام از وجوهات شرعیه و بدون اتکاء به بودجه دولت پرداختند. این نهاد با کمترین مؤونه، بالاترین مقیاس خدمت را به مستضعفین و محرومین بویژه خانواده های شهدا که از مصادیق بارز و در صف مقدم مستعضفین اند ارائه داده است که بسیار حائز اهمیت است، خصوصاً که فرهنگ اسلام به ما چنین آموزش داده است که: «المؤمن قلیل المؤونه کثیر المعونه» مؤمن (یا جامعه ای که ایمان در آن حاکم است) خرجش کم و بازدهش زیاد است. و این با کمال تأسف بر خلاف خیلی از تشکیلات اداری متورّمی می باشد که میراث نظام فاسد شاهنشاهی است و در صورتی که بالاترین مخارج را از بیت المال مسلمین می گیرد، کمترین بازده را برای جامعه اسلامی در بر دارد، در حالی که یکی از معیارتهای ایمان- همانگونه که گفته شد- این است که انسان کم خرج باشد ولی کمک و یاری رساندنش بسیار. بنیاد ۱۵ خرداد از این خصوصیت اسلامی برخوردار است. در حالی که کمترین و محدودترین سرمایه و نیروی انسانی و امکانات در اختیار دارد، ارزنده ترین خدمات را از جهت کمی و کیفی در صحنه انقلاب از خود بروز داده. این نهاد صد در صد مردمی و اسلامی باید از بالاترین و گسترده ترین حمایتها و امکانات برخوردار باشد ولی متأسفانه تنها ۳% سهمیه را نیز به ۵/۱% برسانند. دولت باید اولویت را به این نهاد و نهادی مانند بنیاد شهید که ارتباط مستقیم با خانواده های شهدا و مسضعفین دارد بدهد زیرا اینها مستقیماً با مسضعفین و محرومین در تماسند و کالاها را از چند کانال بدست آنان نمی رسانند که در این بین گرانفروشی و اجحاف و ظلم به آنها شود. از آن گذشته خلوص و احساس مسئولیت و عاطفه ای که بنیاد ۱۵ خرداد نسبت به مستمندان در طول مدت کوتاه عمر خود از خود نشان داده قابل ستایش و شایان تقدیر است که البته بهترین تقدیر، همان تقدیم امکانات لازم برای پیشرفت بیشتر این نهاد محترم می باشد. از خدای توانا مسئلت می کنیم، این نهاد مردمی و دیگر نهادهائی که جوشیده از انقلاب می باشند و در خدمت مردم فعّالیت می کنند چه از نظر فرهنگی و معنوی و چه از نظر مادی و اقتصادی، همه را در پناه خود حفظ کند و موفق نماید که بیش از پیش در راه امام، پیروان امام را شاد نمایند که خرسندی آنها خرسندی امام است والسلام.

16دسامبر/16

ارزشها و مکتبها

بقلم یکی از دانشمندان
* مارکسیسم مکتب تناقض
* عوامل نفوذ و توسعۀ مارکسیسم
قسمت چهارم
جلوه گاه تناقض مارکسیسم، در رابطه با ادعاهای فراوان و اعمال متناقض و متضاد با ادعاهای آنان است. شاید در سراسر تاریخ جهان هیچ مکتبی به اندازه مارکسیسم به مردم وعده نداده و بدون اغراق. هیچ مکتبی هم تا کنون به اندازه مارکسیسم مرتکب خلاف وعده و بلکه عمل در جهت مخالف وعده های خود نشده است. ایجاد جامعه بی طبقه، نفی دولت، ایجاد مساوات و مواسات کامل، ایجاد جامعه واحد بشری و شکستن مرزها و ناسیونالیست های محدود کننده بشر، آزاد کردن انسانها از اسارات انسانها، ایجاد صلح کامل و محیط بدون درگیری از هر کس به اندازه قدرتش و به هر کس به اندازه کارش در هر مرحله سوسیالیسم، و از هر کس به اندازه قدرتش و به هرکس به اندازه نیازش در کمومنیسم، که اگر کسی لیست وعده های کلی و فرعی و عمومی و فصلی و موضعی آنها را جمع کند کتاب قطوری را تشکیل می دهد. و در میدان عمل اگر تصمیم داشتند که درست ضد و نقیض وعده خود را جامه عمل بپوشانند، راستی غیر از آنچه که تاریخ وضع موجود مارکسیستی ارائه می دهد، چیزی از آن در نمی آمد. پس از گذشت شصت سال از اعلام جامعه سوسیالیستی اتحاد جماهیر شوروی و پیروزی انقلاب و تحمیل آنهمه بدبختی و فلاکت و عسرت برای ملتهای منطقه، امروز ما شاهد یک «طبقه جدید» در کشور شوراها هستیم که امتیازات و توقعات آنها در مقایسه با خلق شوروی، روی سرمایه داران لا شخور غرب را سفید کرده است. خانه های مجلل، ییلاق و قشلاق، اتومبیل های بزرگ ساخت غرب، حقوقهای گزاف، تحصیلات عالی، تعطیلات مناسب، کارهای آسان، و قدرت آفرین، مسافرت های دلخواه، پستهای مؤثر و همه امکانات اجتماعی و سیاسی و اقتصادیِ دیگر اختیار طبقه «بور کرات» قرار گرفته که اقلیتی ناچیز از مردم شوروی را تشکیل میدهد! و چنین است مصداق وعده های دهن پر کن «جامعه بی طبقه» ! وعده نفی حکومت و آقا بالای سر از جامعه هم به سرنوشتی مشابه وعده جامعه بی طبقه دچار شده است. همۀ اهل اطلاع میدانند که حکومت در شوروِی امروز دارای آنچنان قدرت و نفوذ و عمق و وسعت و عظمتی است که تاریخ بشر مشابه آنرا بیاد ندارد. حزب کمونیست در این کشور پنجه های سرطان گونه خود را آنچنان به اعماق وجود خلقهای کشور فرو برده که هیچ گوشه و زاویه ای را بحال خود نگذاشته است. و مردم، سنگینی و خفقان حکومت را در تمام ابعاد زندگی خود با همه وجود خویش احساس می کنند. خانه ها و بازارها، فروشگاه ها، پارکها، میدان ورزش، کارگاهها، کارخانه ها، روستاها، زندانها، اداره ها، مدارس دانشگاه ها و هر جای دیگر از این قبیل، زیر نظر جاسوسان وسواسی و پر سوء ظن شوراها قرارگرفته و کوچکترین تخلفی از خط مشی تعیین شد، قمار با جان و کار و حیثیت افراد محسوب می‏ شود. دموکراسی و آزادی، حق تعیین سرنوشت، و انتخابات و اظهار نظر در جریان امور فقط در اعلام و آرزوها حق اظهار وجود دارند. پارلمان اسم بی مسمائی است و انتخابات چیزی جز انتصابات نیست. و بقول اتلی، نخست وزیر اسبق انگلستان: انتخابات در کشور شوراها شبیه مسابقه اسب دوانی است که در آن فقط یک اسب سوار شرکت کرده باشد. وحتی در مسکن و غذا و محل سکونت و کار و مسافرت های داخلی و چیزهائی از این قبیل که در نظامهای برده داری کهن هم اختیاراتی بمردم واگذار میشده، در آن جوامع، مردم بالاجبار از حدود و مرزهای تعیین شدهِ زیر نظر حزب کمونیست و پلیس، تجاوز نمی توانند بکنند. و مسافرت به خارج، خیالی واهی و فقط رؤیائی شیرین است. هیئت حاکمه رأس مخروط حزب است و در آنجا همه نیروها و قدرت هائی را که در ممالک دیگر میان همه مردم تقسیم شده، در خود متمرکز کرده اند. اقتصاد و سیاست و تعلیم و تربیت و تبلیغ و … که بقول «میلیوان خلاس» حزب کمونیست در کشورهای کمونیستی هم پاپ است و هم مالک و هم قیصر و اینهم از وعده هیجان انگیز «نفی دولت» . ممکن است بعضی از جوجه کمونیست های خودمان به ما جواب بدهند که ماکس پیش بینی این دوره را کرده و برای رسیدن بجامعه بدون دولت، دوره موقتی «دیکتاتوری» پرولتاریا را در طرح خود تعبیه کرده و این همان حکومت موقت پرولتاریا است که پس از انجام رسالت تاریخی خود که ریشه کن کردن همه مایه های بور ژوازی است از کار استعفا میدهد و مردم را بخودشان واگذار میکند. ولی خیلی کودنی و ساده دلی لازم است که با دیدن این همه حقایق، بار دیگر انسان گول این وعده را بخورد. کدام کارگر و پرولتر؟! کارگران و پرولتران نکبت زده کمونیست چه دخالتی در این هنگامه ها دارند؟ آن بیچاره ها میلیون ها کشته و قربانی داده اند و امروز هم میلیون میلیون در کارگاه ها و روستاها جان می کنند و با قناعت به زندگی بخور و نمیری می سازند. وسائل عیش و نوش و مقدمات قدرت این طبقه جدید را که همان سرمایه داران کشورهای سرمایه داری اند- منتهی فاقد آن دل سوزی و خالی از وحشت انقلاب و شورش کارگری و درمسند همانها- فراهم می نمایند. علاوه بر آنچه از بهار این سال نکو پیداست، این طبقه بجای تلاش برای ریشه کن کردن بور ژوازی خود چهار اسبه بطرف شدیدترین و حساب شده ترین و مستحکم ترین رژیم تبعیض و امتیاز می تازند آنهم بشکلی سازمان یافته و تشکیلاتی و کمتر آسیب پذیر. بی جهت نیست که احزاب کمونیست اروپا با رو شدن وضع اقشار حزب کمونیست شوروی مجبور می شوند یکی پس از دیگری، دوره انتقالی دیکتاتوری پرولتاریا را از برنامه های خود حذف کنند و مستقیما وعده دموکراسی بدهند و سرنوشت سایر وعده های آنانرا هم با توجه به همین چند نکته که آوردیم میشود فهمید. با این حکومت و آن طبقه جدید دیگر کدام مساوات و کدام مواسات و چه نفی استثمار و چه رفاهی؟ انتر ناسیونالیسم و جهان وطنی مارکسیسم را هم میتوان در مظاهر فراوان تحمیل ها و زورگوئیها و تجاوزات و اشغالگیرهای مسکو علیه کشورهای دیگر اروپای شرقی و اقمار ضعیف شوروی مشاهده کرد که روی استعمار گران غربی را سفید کرده است، و هم در یک میلیون سرباز روسی که در مرزهای چین موضع گرفته اند و هم در نوک موشکهای اتمی شوروی که در سکوهای پرتاب خود، منابع و مواضع حیاتی و اساسی کشور هم مسلک خود چین را نشانه گرفته و آماده پرتابند، و هم در خط و نشانهائی که بلند گوهای تبلیغاتی شوروی علیه یوگسلاوی و آلبانی، بخاطر انتخاب خط مشی کمی مخالف با خط مشی ولی نعمت و یا برادر بزرگتر خود، میکشند و تهدیدهائی که علیه آنها به کار می برند. و هم در لشکر کشی رسوا و افتضاح آمیز سال ۱۹۶۸ شوروی علیه کشور چکسلواکی و هم در قتل عام مردم «مجار» در نهضت استقلال طلبانه شان در سال ۱۹۵۶ و هم در خیلی چیزهای دیگر. مارکسیسم لنینیسم با استناد به قوانین استثناء ناپذیر ادعائی خود معتقد است که مسیر تحول و تکامل تاریخ بسوی سوسیالیسم خواهی نحواهی از سرمایه داری و نقطه اوج آن «امپریالیسم» باید عبور کند و سوسیالیسم را محضول تضاد میان ابزار تولید جامعه صنعتی مدرن با روابط تولیدی موجود در آن میدانند که با انقلاب سوسیالیستی حرکت کیفی «جهش» امپریالیسم بنفع سوسیالیسم جا خالی میکند و به ادعای آنها بر اساس جهان بینی خاص آنها و متکی به «ماتریالیسم تاریخی» و «دیالکتیکی» است که مارکسیسم از هگل (در خصوص پدیده های طبیعی» گرفته و بر جریان تاریخ به عنوان قانون عام و کلی و شامل، تطبیق می کنند. اما در عمل: مارکسیستها در جهت مخالف این ادعا اقدام کرده اند و عملکرد آنان فلسفه و جهان بینی شان را تکذیب می کند این خیلی عجیب و جالب است که در سراسر منطقۀ تحت قلمرو مارکسیسم شما نمی توانید یک مورد هم پیدا کنید که مصداقی برای آن قانون عام و کلی مارکسیسم باشد نه خود اتحاد جماهیر شوروی و نه کشورهای دیگر اروپای شرقی و نه چین کمونیست و نه کره شمالی و نه ویتنام و نه کامبوج ولائوس و نه کوبا از این کانال ادعائی مارکسیسم عبور نکرده اند و پشت سر خود یک جامعه سرمایه داری اشباع شده ای از درون انقلاب با انقلاب منفجر شود ندارند. کیست که نداند انقلاب سوسیالیستی در کشور روسیه تزاری در زمانی رخ داده که کشوری نیمه فئودال بوده و از نظر صنعتی ده ها سال از کشورهای اروپای غربی عقب بوده است. رومانی و بلغارستان و یوگسلاوی درست در دوران فئودالی خود با اشغال نظامی روسها ضمیمه بلوک کمونیست شدند و نام «انقلاب» به «اشغال نظامی» داده شد و به عنوان شاهدهای صادق غیب گویی! مارکس معرفی شدند. لهستان و چکسلواکی و مجارستان هم که تا اندازه ای صنعتی بودند احزاب کمونیست آنها در مقابل اصلاح طلبان و عدالتخواهان دیگر آنقدر ضعیف بودند که خواب پیروزی را نمی دیدند. و این یورش و اشغال نظامی شوروی بود که رژیم کمونیست را بر آنها تحمیل کرد و گرنه آنها هم مثل دیگر کشورهای غرب (آلمان، فرانسه، هلند و …) همان راه دموکراسی را می پیمودند. آلمان شرقی پس از جنگ علیرغم میل و خواسته مردم آن، تحویل کمونیستها شد و هنوز هم که هنوز است مردم آن سودای انضمام به جزء بزرگتر کشور خویش و نجات از رژیم تحمیلی را پنهان نمی کنند و دیوار برلین و رشته های متعدد سیم خاردار و احیاناً برق آلود مرزهای مشترک و در عین حال موج فرار رو بتوسعه و پناهندگی مردم از شرق بغرب گواه صادق این مدعا است. کوبای رژیم باتیستا وقتیکه بجرگۀ بلوک کمونیسم پیوست چه بهره و نصیبی از صفت سرمایه داری داشت؟ و مگر وابسته به تک محصولی (شکر) نبود و مگر غیز از فئودالیسم شاسسته ایسم دیگر بودند؟ کشور وسیع و پهناور چین کمونیست آنروز که علیه طبقه حاکم خود قیام کرد با سرمایه داری به اصطلاح مارکسیم فاصله ای به اندازه آسمان و زمین داشت و هنوز هم جنبه کشاورزی آن می چربد و تحول و انقلاب سوسیالیستی چین تا آنجا ناسازگار با پیش بینی مارکسیم لنینیسم بود که صدای استالین را در آورد که چرا پیش از پیدا شدن طبقه پرولتر اسم انقلاب روی خود می گذارد و عمل مائوتسه تونگ را تحمیق کرد. و کشور مغولستان از رژیمی ایلیاتی به سوسیالیسم منتقل شد و اصلاً دوران فئودالیسم هم بخود ندید تا چه رسد به سرمایه داری و امپریالسم و در مورد ویتنام و همسایگان دیگرشان هم کسی نمی تواند ادعا کند که آنها از کانال خیالی و ادعائی مارکسیست ها خود را به سوسیالیسم رسانده اند و دوران صنعتی و اوج آن امپریالیسم را پشت سر گذاشته اند. در میان کشورهای خاورمیانه عربی «یمن جنوبی» که بیش از دیگران با صنعت و سرمایه داری مدرن فاصله دارد در آستانه مارکسیست شدن قرار داده شده و در آفریقا مارکسیسم خود را به آنگولا و اتیوپی و زامبیا دارد تحمیل می کند که بوئی از سرمایه داران مدرن و خبیث و امپریالیستی گری بمشامشان نرسیده. راستی اگر بنا بود آن قانون کلی و عام مارکسیسم درست باشد بر حقش این بود که امروز ژاپن و آمریکا و آلمان غربی و انگلستان و فرانسه و هلند و بلژیک و سوئیس و کشورهای اسکاندیناوی که غرق در صنعت و پیشرو سرمایه داری امپریالیزمند بکسوت مارکسیسم در آمده باشند. اینکه می بینیم احزاب کمونیست در کشورهای بسیار عقب افتاده و دور از صنعت و سرمایه داری مثل قارچ میرویند و اسلحه بدوش دم از انقلاب سوسیالیستی میزنند چه معنائی جز این میتواند داشته باشد که آنها خود، ماتریالیسم تاریخی را آنطور که نوشته اند قبول ندارند و عملاً ادعای خویش را محکوم میکنند؟!!! نمیدانیم آیا بر اساس آن قانون عام و ادعائی، کشوری مثل ژاپن که صنعتش پهنه گیتی را تسخیر کرده و آمریکا و اروپا را در معرض از دست دادن بخشی از بازار خود قرار داده باید بطرف کمونیسم کشیده شود و یا کشورهائی مثل یمن جنوی و آنگولا که از سنجاق گرفته تا کامپیوتر و بمب انداز را باید از کارخانجات دیگر کشورها بخرند؟ اگر آن قانون به اعتبار خود باقی است چرا حزب کمونیست ژاپن بعد از چهار سال تلاش پیگیر در انتخابات گذشته یک سوم کرسیهای بسیار محدود و ناچیز خود را در پارلمان از دست داد و چرا رهبری حزب کمونیست آمریکا با صراحت پذیرفت که در میان جامعه مرفه دنیای غرب زمینه مساعدی برای تبلیغ مارکسیسم وجود ندارد. و چرا حزب کمونیست فرانسه و ایتالیا برای جلب مشتری بیشتر و نجات یافتن از رکود و یا عقب گرد خود از یکی از اصولی ترین مراحل روند تکامل (دیکتاتوری پرولتاریا) صرف نظر کردند و چرا حزب کمونیست پرتغال در انتخابات ۱۹۷۶ آرائش از ۱۲ درصد به ۸ % تنزل کرد. و در مقابل «فریلیمو» در زامبیا اعلام رسمیت ایدوئولوژی مارکسیسم می نماید و سرهنگ دوم ماریان منجستیو در حبشه نکبت و فلاکت زده بعد از قتل عام همرزمان دیروز خود « به چپ گرائیش افزوده می شود» و در مراسم میهمانی کرملین پس از بالا کشیدن جام ود کا بسلامتی سران کمونیسم، خود را پوینده راه لنین بزرگ در حبشه ها بلاسلامتی سران کمونیسم، خود را پوینده راه لنین بزرگ در حبشه ها بلاسلامتی معرفی می کند؟ و چرا سومالی استعمار زده و کامبوج فئودالیته خود به سوی مارکسیسم می شتابند؟ این تحولات تاریخ که در مقابل چشم ما قرار دارند آیا ناقض ادعای باصطلاح قانون جهانشمول ماتریالیسم تاریخی نیست و از اعتبار آن نمی کاهد؟ و حتی کمی هم آنرا مخدوش نمی کند؟ و حتی نشان نمیدهد که آن لاف و گزافهائی که در تحلیل تاریخ گذشتگان در نوشته های مارکسیستی شده و بدروغ همه تاریخ را در روان تحول ابزار تولید بند کرده اند فاقد اعتبار است؟ راستی این چه قانون جهان شمولی است که از روزیکه بدنیا عرضه شده در یک مورد هم نتوانسته بر تحولات جهان منطبق شود؟ و یکبار هم نتوانسته خود را بر یک جریانی تحمیل کنند؟ عجیب و دردناک این است که جوانان تحصیل کرده با دردست داشتن اینهمه سند بطلان و بی اعتباری این شناخت و این جهان بینی و این قانون (ادعائی) روابط جامعه باز هم متعصبانه آنرا آیه‏ای غیر قابل نسخ و خدشه ناپذیر میدانند و تا آنجا در این راه باطل پیش میروند که مسئله «کارخانه ذوب آهن» دادن شوروی به رژیم گذشته ایران که از یک نظر برای آنها ناسازگار با مقام انقلابی شوروی است، چنین توجیه می کنند که شوروی میخواهد با این وسیله ایران را به مرحله سرمایه داری برساند که در محیط سرمایه داری طبقه پرولتر رشد کند و پس از رشد، انقلاب بپا کنند!!! این ساده لوحان به خودشان اجازه نمی دهند که کمی فکر کنند و از سرنوشت رکود کمونیسم در کشورهای صنعتی و سرمایه داری دنیا درس بگیرند که آن بافته ها تخیلاتی بیش نیست و حیثیت تاریخ ابداً آنرا تأیید نمی کند. بد نیست که در انیجا دو سه جمله ای از نوشته های «میلیوان جیلاس» را که از رهبران کمونیسم در یوگسلاوی بوده و از سال ۱۹۳۳ تا ۱۹۵۳ فعالیتهای چشمگیری در راه پیشبرد کمونیسم داشته و تا عالیترین مقامهای حزب کمونیست رسید و از معتبرترین تئوریسین های مارکسیسم یوگسلاوی بوده و سر انجام در سال ۱۹۵۴ پی به آثار سوء و مضرات مارکسیسم برای بشریت میبرد و موضع انتقادی علیه کمونیست ها میگیرد بیاوریم:
«… در دیگر کشورهای اروپای شرقی چون لهستان، چکسلواکی، مجارستان، رومانی، بلغارستان از این قاعده استفاده نشد، دست کم لهستان و چکسلواکی و مجارستان از این قاعده مستثنی هستند آنها انقلاب نکردند، زیرا نظام کمونیستی بزور ارتش شوروی بر آنها تحمیل شد… انقلاب بر همه این کشورها از خارج و از بالا بزور سر نیزه های بیگانه و دستگاه تضییق و فشار تحمیل گردید. جنبش کمونیستی در این کشورها ضعیف بود اتحاد شوروی سیستم خود را بر این کشورها تحمیل کرد و کمونیستهای محلی با خضوع تمام آنرا پذیرفتند، هر چه کمونیستهای محلی ضعیفتر بودند بهمان نسبت از «برادر بزرگتر» خویش کمونیسم «توتالیرا شوروی تقلید میکردند.»
مکتب مونتاژ
ابتدا بفکر انسان خیلی عجیب میآید که یک مکتبی این همه تناقض و تضاد در تعلیمات خود داشته باشد آنهم مکتبی که توجه بخش قابل توجهی از روشنفکران و تحصیل کردگان جهان را بخود جلب کرده است. ولی با توجه به نحوه ظهور و پیدایش این مکتب و آشنائی با عوامل بوجود آورنده و توسعه دهنده آن پذیرش این نقاط ضعف برای ذهن کنجکاو انسان خیلی آسان می گردد. اهل نظر و مطالعه می دانند که ابداع یک مکتب مثل یک اختراع و ابتکار ساده نیست و با زندگی فردی و اجتماعی بشر و گذشته و حال و آینده انسانیت سر و کار دارد و با زوایای نامحدود حیات پیچیده اجتماعی و نیازهای گوناگون انسان مرتبط است. این، کار بس مشکل و محتاج به سرمایه های فکری و تجربی و اطلاعات بسیار است، بطوریکه نمونه کامل آن فقط در قلمرو قدرت انبیاء است که با مبداء علم و قدرت محیط جهان ارتباط برقرار میکند و انواع ساده تر و محدود تر آن هم ناچار متکی به صلاحیت های علمی و تجربی است که بدون ریشه گرفته از انبوهی علم و اطلاع مشورت و فکر و سابقه برای افراد عادی بشر مقدر نیست مخصوصاً در این زمان که پیچیدگی های زندگی اجتماعی انسان بمرحله ای رسیده که هر گوشه اش احتیاج به تخصص پیدا کرده است. مارکس جوان نه خود از اهل اشراق و الهام بود و نه دارای سوابق طولانی تجربه و مطالعات لازمه و نه برخوردار از محصول کار شورائی از افراد با صلاحیت، اما جوانی تیز هوش و موقع شناس و زرنگ و دارای پشت کار و استقامت. او این جربزه و استعداد خود را در راه تأسیس مکتب از کانال «التقاط» و «خوشه چینی» و «انتخاب» بکار انداخت. بهر جائی سری زد و از هر یک مکتب و ایده وتزی چیزی مناسب با هدف خود انتخاب کرد و مارکسیسم را با مونتاژ این قطعات و احیاناً متضاد که از گوشه و کنار جمع آوری شده بود به دنیا عرضه کرد « و هر که آمد چیزی بر آن» افزون ساخت تا بدین غایت رسید. جهان بینی ماتریالیسم (مادیگری) چیزی نیست که مارکس آنرا ابتکار کرده باشد. در قرن هیجدهم مادیگری در اروپا اوج گرفته بود و افرادی چون «هولباخ» و پدر وی «دلابرت» و … در این راه شوم آثاری بجای گذاشتند و هیاهوی زیادی براه انداختند و مارکس و خیلی ها دیگر دنباله رو آنها هستند. ودیالکتیک را که مارکس بر فلسفه ماتریالیسم پیچ و مهره کرده از ابدعات خود او نیست، این روش را هگل در تبیین و توضیح تحولات پدیده های طبیعی بکار برده بود و مارکس آنرا گرفت و تلاش کرد بر تطورات و تحولات تاریخ بشریت وصله اش بزند که «ماتریالیسم تاریخی» از آب در آید (در اینجا با استفاده از کتاب «دیالکتیک» اشاره ای به ارباب دیالکتیک می شود. ) شعار عدالت و مساوات هم چیزی نیست که مخلوق فکر مارکس باشد و شعار ابتکاری او این شعار وخواسته در مکتب همه انبیاء و اکثر رهبران اجتماعی بشر از قدیم الایام وجود داشته و ریشه در قلب و دل همه مردم دارد ارزش اضافی که شاه بیت رجزهای اقتصادی مارکس است توسط فیزیوکراتها و سپس تامسون وریکارد و اسمیت قبلاً به اقتصاد عرضه شده بود و تئوری «ارزش کار» هم از ابداعات ریکاردو و اسمیت است بنام مارکس قالب زده اند. رندی مارکسیسم در این است که این خواست عمومی و این هدف مقدس همه حق طلبان را با زیر بنای ادعائی خویش پیوند ارگانیک بزند و رابطه ناگسستنی بین آنها قائل شود که موفقیت خود او هم تا حدود زیادی مرهوم همین زرنگی است. تز مالکیت دولت و اجتماع هم چیز تازه ای نبود و سابقه طولانی در تاریخ دارد. در مصر قدیم اراضی و آب ها و خیلی چیزهای دیگر منحصراً ملک دولت بوده که در پناه آن تمرکز و انحصار توانسته اند ساختمانهای محیّر العقول اهرام و کانال بندی های وسیع و عجیب اطراف رود نیل را بوجود بیاورند و در روم قدیم قسمت عظیمی از منابع ثروت برای افراد، قابل تملک نبوده و در اختیار جامعه و دولت قرار داشته است. در اسلام بخش عظیمی از ثروتهای طبیعی و مواد اولیه بالاصاله مال دولت اسلام است و قسمت های زیادی هم تحت هدایت و نظارت دولت برای افراد، قابل تصرف و بهره گیری است. در خود اروپا، کلیسا بعنوان نماینده جامعه مسیحیت، مالکیت قسمت عظیمی از ثروت ملی را داشته است. مسئله از خود بیگانگی بشر که دست آویز تبلیغات بخش اومانیسم مارکسیسم قرار گرفته وارونه مخروط هگل است. فویر باخ آنرا وارونه کرده و مارکسیسم با زرنگی خواسته آنرا در مورد افکار مذهبی بصورتی «تحلیل گونه» بکار گیرد. و شعار نفی حکومت را هزار و سیصد سال پیش، خوارج که نه تاب تحمل عدل علی، و نه حوصله ظلم معاویه و نه جربزۀ درک کامل اسلام را داشتند مطرح نمودند. از ترکیب این مطالب التقاطی، موجودی عجیب الخلقه و غولی مهیب بوجود آمد که بعضی از اجزاء آن برخی دیگر را نفی میکنند و روح سازش در میان آنها بوجود نمی آید. اگر از مونتاژ اطاق اتوبوس و شاسی جیپ و صندلی سواری و طایرهای کامیون و ترمز دوچرخه و باک بنزین موتور سیکلت و موتور جت و بوق کشتی و فنرهای ترن یک وسیله رانندگی خوب و ایده آل بدست می آید، مونتاژگری مارکسیست هم میتواند صفت جالب و مفیدی باشد. مثلاً روح فداکاری، گذشت و ایثار که در مکتب انبیاء بر اساس جهان بنی مخصوص خودشان به صورت شعار ارجداری مطرح میشود، چگونه میتواند در یک مکتب مادی که همه وجود انسان را محدود بهمین چند روز زندگی میکند و حساب و کتاب و جزاء و پاداش، قائل نیست بگنجد؟ عدالت و مساوات که کاملاً مربوط به انتخاب واراده انسان است با یک نظام صد در صد مادی که انسانها مثل درختهای جنگل تحت شرایط طبیعی و مادی بحرکت خود ادامه میدهند کجا سازگار است؟ شعار نفی حکومت و طبقه، از موجوداتی که فطرتاً خود خودخواه و خود بین و توسعه طلب و ریاست خواهند اگر تعلیم و تربیت قانون و کیفر و پاداش نتواند این جاذبه فطری و طبیعی را کنترل کند و با آثار و عوامل اقتصادی و طبیعی و جغرافیائی و روانی انسان درگیر شود و آنها را تبدیل کند و انسان را تربیت کند، چگونه قابل اجرا است؟ با توجه به اشارات فوق میتوانیم منشأ و دلیل وجود این همه تضاد و تناقض را در مارکسیسم بدست بیاوریم. دراین جا لازم است بلافاصله به سؤالی که در ذهن خواننده محترم جنجال میکند پاسخ بدهم. شما حتماً میپرسید اگر مارکسیسم این همه نقاط ضعف اساسی دارد چگونه توانسته در طول یک قرن و اندی این همه پیشرفت کند و بخشی عظیم از پهنۀ گیتی را تحت پرچم خود بگیرد و در سراسر جهان فکر و جان انبوهی از مردم و مخصوصاً طبقات روشن نفوذ کند و آنها را بحرکت وا دارد؟ بحث مفصل و همه جانبه را درباره این پرسش در آینده خواهید دید و در اینجا اجمالاً اصول کلی عوامل نفوذ و توسعه مارکسیسم را می آوریم:
عوامل اصلی موفقیت نسبی مارکسیسم را به دو بخش اصولی باید تقسیم کرد:
۱- نقاط ضعف و زمینه های منفی جهان غیر مارکسیسم
۲- جاذبه های خود مارکسیسم.
۱- نقاط ضعف و زمینه های منفی جهان غیر مارکسیسم
تأثیر قسمت اول، یعنی نقاط ضعف و زمینه های منفی جوامع انسانی نسبت به بخش دوم خیلی بیشتر و مهمتر است و میتوان گفت که اگر این قسمت نبود جاذبه مارکسیسم در مقابل نقاط ضعف فراوان آن بکلی بی اثر می ماند. در همین مقدمه خواندید که ارزشهای انسانی در اثر تحریف مکتبهای اصلی و ضربه های دوران رنسانس و آثار منفی مکتبهای ناقص بشری و جنایات و جرائم رژیمهای سرمایه داری و استثمارگران از رونق و جلا افتاده و بیشریت از سازدگی و ارشاد آنها محروم بود. بیشریت محروم و خالی از ارزشهای و دچار به انواع مظالم و ستمگریها و تبعیض ها و استثمارها و حق کشی ها و سرگردان و حیران و تقریباً مأیوس قرن ۱۹ و تشنه عدالت و حق و یا انتقام و تصفیه حساب با طبقات حاکمه آماده برای هر گونه تحریکی از این قبیل است. انسانهائی که از وضع موجود خویش ناراضی و بلکه خشمگین اند کینه حکومتهای زور، قلبشان را پر کرده، طبقه سرمایه دار و اشراف را غاصب حق خود میدانند، مسجدها و معبدها و کلیساها و مراکز فرهنگی و تبلیغی و ارشادی، دیگر به فریاد نمیرسیدند و یا تحت سلطه دشمن بودند. فرصت اظهار خواسته و عرضه نیازها و قرائت عزانامه خود را ندارند، بهر جا که رو نمایند و بهر کسی که متوسل شوند نتیجه منفی باشد و جواب کلوخ اندازیشان سنگ و جواب تظلم شان گلوله. اهمیت کار در اینجا نهفته است که در نقطه اوج سرمایه داری غرب و پیش از بوجود آمدن مقررات و قوانین حمایت از محرومان «بطور نسبی» همان زمانی که در اثر کاربرد صنعت جدید استثمار جهان و تفاوت خیلی محسوس و زننده و رنج آور میان زندگی دو قطب سرمایه دار و محروم جامعه غرب و یا غرب و نقاط دیگر جهان روح و دل هر انسان شرافتمندی را تحت فشار قرار داده بود و بغض و کینه طبقات محروم را سخت تحریک میکرد و ناراحتی ها و خشم ها بصورت انبارهای باروت دور همه متراکم بود، مارکس با پی بردن به این حقیقت و این نیروی عظیم خشم و احساسات اکثریت نزدیک به تمام خلقها با طرح شعارهائیکه در حکم کبریتی به این انبارهای باروت بود و ربط دادن این شعارها به یک سلسله مسائل و مطالب التقاطی دیگر، «مارکسیسم» را بصورت یک فلسفه و مکتب که به همه چیز کار دارد و جهانی نو در نقطه مقابل آن جهان نابسامان موجود بشر میسازد عرضه میکند. در چنین شرایطی وجود تناقض و تضاد در مطالب مکتب چه اهمیتی میتواند داشته باشد و جاذبه های احساسی و عاطفی چنین مکتبی اجازه توجه به نقاط باریک و دقیق کج و کور علمی و فکری آن را نمی دهد. و راستی شما فکر میکنید انبوه ناراضیان و خشمگینان که برای گرفتن انتقام و شکستن اهمیت ستمگران و رسیدن به حق و عدالت در این دنیای وانفساء «کور سوی» امیدی در این ادعاها می بینند و بطرف آن میشتابند برایشان چه اهمیتی دارد که فلان نقطه از جهان بینی با واقعیت جهان خارج منطبق است یا خیر و فلان بخش از مکتب با آن بخش دیگر میخواند یا نمی خواند. آنچه آنها را جذب کرده شعارهاست و چکار دارند که شعار بر چه اساس و پایه ای استوار شده. در چنین وضعی پیدا کردن طرفدار و امنیت برای هر تز جدیدی هر چه هم مفلوک و سطحی، کار سختی نیست. مگر چندی پیش در روزنامه ها نخواندید که شخصی از کره جنوبی ادعای پیغمبری کرده و آئین جدیدی آورده و در مدت کوتاهی بیش از دو میلیون نفر از همین خلق الله را بدور خود جمع کرده و برای ایراد یک سخنرانی در یکی از باشگاه های نیویورک آمریکا چهل هزار نفر از مریدانش اجتماع کرده و سر ودست میشکستند. یا مگر همین بیتلیسم وهیپی گری چند سالی است به دنیای ما عرضه شده کم طرفدار جذب کرده است؟ می بینیم که همین جوانهای تحصیل کرده و بقول شما روشن فکر چه سر و دستی برای آن می شکنند و هیکل خود را برای رسیدن به این مقام عظیم! چگونه مسخ میکنند؟ و می بینید که در مدرسه و اداره و دانشگاه و بازار و خانه نفوذ کرده اند. مثلاً سری به «برکلی» در کالیفرنیای آمریکا بزنید. کنار دانشگاه عظیم «برکلی» آنجا که نمونه تمدن و فرهنگ جدید و قله رفاه دموکراسی و آزادی و آبادی است که از سراسر جهان چشم به آن دوخته اند و توجه و تمایل خلق ها را بخود جلب کرده، آری همانجا درست در همان خیابان های متصل و چسبیده به دانشگاه یکی از مراکز مهم بیتلیسم است. آنجا هزاران جوان از همه رنگ و همه قماش در هم می لولند و با ادا و اطوار ناموزون خود بی سامانی و سرگردانی بشریت امروز را نمایش می دهند. در میدان بزرگ همان دانشگاه برکلی در تمام مدت شبانه روز زیر نظر انبوه تماشاچیان، صدها هیپی درجه یک و فرد اعلی و خالص و بی غَل و غش از سیاه و سفید و زرد و سرخ و چشم بادامی و چشم فندقی و مسلمان و گبر و مسیحی و هندو و بودیست و … که هر یکی عالمی برای خود دارد و ادا و اطواری مخصوص خویش، پرسه میزنند، یکی آواز می خواند یکی میرقصد و یکی نی میزند یکی شیپور برداشته، عده ای روی مین می غلطند، عده ای دراز کشیده اند، جمعی از دیوارها و تیر چراغ برق ها بالا می روند، عده ای لخت، جمعی سرتا پوشیده، گروهی نیمه لخت، پسرها هیکل و قیافه دخترها را بخود گرفته و دخترها بعکس. بعضی از کله های ژولیده با موهای پف کرده مثل یک کوه بر شاخه ای نی روی گردنهای باریک اینها همه بیسواد و بدبخت هم نیستند. خیلی هاشان آخرین مدرک تخصصی را هم گرفته اند. و بسیاری از آنها وابسته بخانواده خیلی بزرگ و مشهور و مرفه جهانند. و شما میدانید که از این کانونها با مقداری اختلاف در خیلی از کشورهای جهان بوجود آمده و رو به توسعه است. و رهروان این راه با تعصب و لجاجتی وصف ناپذیر از این پوچی گرایی و تحلیل قابل قبول آن در همین بی سامانی و نارسائی نظام های حاکم بر جهان، و این خلأ فکری است که باعث شده نسل جوان امروز بشر به این در و آن در بزند و مارکسیسم هم مثل بسیاری از چیزهای دیگر یکی از همین درها است. مگر نه اینست که امروز حتی جادوگران و فال بین ها در سراسر جهان بازار گرمی دارند که تنها در فرانسه شش هزار نفر از آنها سالانه شش میلیون مشتری را جلب میکنند.
ادامه دارد

16دسامبر/16

استفتائات از حضرت امام خمینی دام ظله

آیا مأمورین شاغل در امور اداری جمهوری اسلامی می توانند بر مبنای سلسله مراتب اداری که منتهی به ولی امر می شود به عنوان ولایت اداری در اموری که خارج از مسئولیت و ضوابط و مقررات مربوطه آنها است تصرف و عمل نمایند؟
بسمه تعالی
ولایت اداری در شرع نیست و هرکس هر مسئولیتی دارد باید در حدود مقررات آن مسئولیت عمل کند.
در بلاد کبیره مبدأ و منتهای سفر درب خانه است در صورتی که مسافر به بلاد کبیره باز گردد و وارد محدوده محله (ساکنین بعد از کبیره شدن) یا محدوده تهران قدیم (برای ساکنین قبل از کبیره شدن) شود ولی به درب خانه نرود و مجدداً به سفر جدیدی عازم شود تکلیف شرعی او چست؟
بسمه تعالی
مبدأ را از همان نقطه ای که شروع به سفر جدید کرده قرار دهد.
کسی که سرمایه خود را با قرض تهیه کرده است آیا خمس آن را از اول باید پرداخت نماید؟
بسمه تعالی
تا قرض سرمایه را ادا نکرده است مقدار قرض خمس ندارد.
آیا غیبت بچه نابالغ ممیّز یا غیر ممیّز جایز است؟
بسمه تعالی
در بچه ممیز جایز نیست.
اگر پدر، فرزند خود را برای تأدیب بزند و موجب جراحت یا سیاهی یا قرمزی پوست شود آیا دیه دارد؟ و اگر برای تشفّی خاطر و در اثر غضب بزند آیا دیه دارد؟
بسمه تعالی
با فرض این که موجب جرح یا سیاهی یا قرمزی شود دیه دارد.
کسی با سختی سرمایه ای را تهیه کرده است که اگر خمس آن را بدهد با بقیه آن نمی تواند کاری که با آن می خواهد امرار معاش کند شروع نماید چه وقت باید خمس این سرمایه را بدهد؟
بسمه تعالی
اگر با دادن خمس نمی تواند امرار معاش نماید خمس ندارد.

16دسامبر/16

اقتصاد اسلامی در راه ریشه کن ساختن فقر

فاجعۀ بزرگ بشریت
آیت الله حسین نوری
قسمت سی و سوم
در دنباله بحثی که پیرامون مفاسد و مصائب اقتصاد سرمایه داری آغاز کرده این ضمن مقالات گذشته به یکی از فجیع ترین جلوه های ین مفاسد یعنی فقر و گرسنگی عمومی در جهان پرداختیم و در این باره مسائلی را با توفیق خداوند متعال مورد بحث قرار دادیم. گفتیم آن گرسنگی مخوفی که امروزه حدود ۳ میلیارد انسان را در روی کرۀ زمین تهدید می کند عبارت از دسترسی نداشتن به مواد غذائی حیاتی و لازم برای «تأمین سلامت و ترمیم فرسودگی ها و حفظ تعادل دستگاه های بدن» است و نیز در ضمن گفتیم که گروهی از این مواد اساسی و حیاتی که نقش بسیار مهمی در سلامت انسانها دارند «ویتامین ها » هستند که فقدان و نارسائی و کمبود آنها باعث امراض و عوارض گوناگون می گردد و متذکر شدیم که برای نمونه فقدان یک ویتامین مخصوصی بنام «ویتامیل A» بیماریهای عفونی چشم را بوجود می آورد عمر انسانها را کوتاه و آنها را دچار مرگ زودرس می کند، رشد بدنی کودکان و نوجوانان را متوقف میسازد، تظاهرات آشکار و پنهان مرگباری به ارمغان می آورد و حتی در مواردی موجب می شود که در انسانها انگیزۀ قتل و جنایت نیز بوجود بیاید و افرادی را قربانی تمایل خود به جنایت بسازد! چنانکه میدانیم امروه این بیماریها که تظاهرات و عوارض گوناگون کمبود یا فقدان «ویتامین A» است در کشورهای اروپا و آمریکا و مناطقی که از راه استعمار و استثمار و چپاول ملتهای ضعیف به زندگی نسبتاً مرفهی دست یافته اند بسیار کم شده است اما در مناطق دیگر بخصوص در نواحی فقیر جهان مانند کشورهای خاور دور و آمریکای لاتین و آفریقای سیاه این بیماریها و عوارض آن، همچنان بیداد می کند! مثلاً این بلای بزرگ زمانی در برزیل بروز کرد که قسمت مرکزی شمال شرق این کشور بدنبال یک خشکسالی وحشتناک دچار قحطی و گرسنگی عمومی گردید و چون در این قحطی، اکثریت قریب به اتفاق برزییلی ها به مواد غذایی دسترس نداشتند و در نتیجه دچار کمبود و فقدان ویتامین ها و از جمله «ویتامین A» شده بودند، بیماری عفونی چشم و کوری دسته جمعی عدۀ زیادی را به کام خود کشید. یک نویسندۀ برزیلی بنام «او کلیدداکونها» در اوائل همین قرن بیستم متوجه شده بود که در درورۀ قحطی و گرسنگی عمومی یک بیماری عجیب و همه گیر در میان مردم شایع شده است و آن هم به این صورت است که با غروب آفتاب و تاریک شدن هوا اکثریت عظیمی از مردم قدرت دید خود را بکلی از دست میدهند و چنان در ظلمت محض کوری فرو میروند که دیگر قادر به دیدن هیچ چیز نیستند و ناچار هر کس در یک گوشه، بی حرکت می نشیند و تا طلوع مجدّد آفتاب و روشنی روز، قدم از قدم بر نمیدارد و امروز آزمایشهای دقیق علمی این اعتقاد را تأیید کرده و به ثبوت رسانده است که بیماری «شبکوری» و کوریهای دسته جمعی علتی جز فقدان غذائی و کمبود مواد لازم در بدن انسانهای محروم ندارد، زیرا اساساً تابش آفتاب مواد ملوّنه چشم را در تمام افرادی که در معرض تابش نور خورشید هستند فرسوده می کند برای تجدید این موادّ، وجود مقدار معینی ویتامین «A» در بدن انسان لزوم دارد ولی افراد فقیر و محرومی که غذای کافی ندارند و بدنشان در نتیجه فاقد ویتامین های ضروری است به علّت کمبود ویتامین «A» قادر نیستند بلافاصله «موادّ ملوّنۀ» ضایع شده را تجدید کنند و در نتیجه دچار شبکوری میشوند.
کمبود «ویتامین» هر سال میلیونها نفر را به کام مرگ می کشاند
گرسنگی ویژۀ ویتامین ها و عوارض وحشتناک آن از قرنها پیش در میان ملل گوناگون رواج داشته و نسل ها را رو به انحطاط می برده و یا دسته دسته به کام مرگ می کشانده است. منتها، در آن زمان انسانها علت و ریشۀ این مرگ و میرها را درست نمی شناختند. یکی از مشخص ترین و مشهورترین این بیماریها، بیماری معروف و خطرناک «بری بری» است که تظاهر آن به صورت فلج های عضلانی و اختلالات عصبی ادواری و یا عوارض خطرناک دیگری بروز می کند که مبدء آنها عصبی و یا مربوط به گردش خون است. این بیماری در اکثر مناطق فقیر و محروم دنیا بیداد می کند و بویژه در نواحی خاور دور به صورت یک مرض عمومی بومی سالانه دهها و صدها هزار نفر را قربانی می سازد، قرنها بود که این بیماری در میان انسانها کشتارهای دسته جمعی وحشتانکی بر پا می کرد و کسی بعلّت و ریشۀ آن پی نمیبرد. تا آنکه از حدود یکصد سال قبل کشف شد که این بیماری مرموزی که هر ساله، در کشورهای خاوری چندین میلیون نفر- بلی، چندین میلیون نفر! را به کام مرگ و هلاکت می کشاند، چیزی نیست، مگریکی از عوارض «گرسنگی مخفی» یا کمبود موادّ غذائی لازم، برا اثر فقر و محرومیّت و از همان زمان بود که علم بشری و دانشمندان جهان مبارزه‏ای شید و پر دامنه ای را علیه گرسنگی مردم جهان آغاز کردند. نخستین کسی که علت این بیماری مهلک را حدس زد و آن را ناشی از فقدان یک نوع مادّۀ غذائی دانست یک پزشک نیروی دریائی ژاپن بنام کاتاکی بود وی مأمور شد تا دربارۀ علّت این بیماری که چندین سال پیاپی موجب کشتار وحشتناکی در میان افراد نیروی دریایی ژاپن شده بود مطالعه کند او متوجّه شد که تقریباً ۲۰ درصد ملوانان ژاپنی به طور دائم از این بیماری رنج میبرند، و هنگام مسافرت های طولانی بر روی دریا، مر گ و میرهای دسته جمعی ناشی از آن، بین ۱۰ تا ۲۰ درصد افراد نوسان دارد «دکتر کاتاکی» بالاخره پس از مطالعات فراوان و بخصوص بعد از مقایسۀ این آمار وحشتناک با آمارنیروی دریائی کشورهای مرفّه و بویژه کشورهای غربی که هرگز دچار «بری بری» نمی شدند نتیجه گرفت: این مرض بهیچوجه مرض بومی نیست، بلکه مرض فقر، و کمبود مواد غذائی و تغذیۀ نادرست و غیر کافی ملوانان ژاپنی است زیرا غذای آنها در دوران سفر بر روی دریا تقریباً منحصر به برنج سفید کرده است! در سال ۱۸۸۲ یک کشتی ژاپنی که مدت ۲۷۲ روز بر روی دریا سفر کرده بود به ژاپن برگشت که «دکتر کاتاکی» نیز در آن به عنوان رئیس گروه پزشکی حضور داشت اما وقتی کشتی به بندر رسید پهلو گرفتن و تخلیۀ آن امری بسیار دشوار بود زیرا در آن کشتی بزرگ، تقریباً هیچ مرد سالمی وجود نداشت که قادر به حرکت و انجام کارهای بدنی باشد. وقتی که کشتی میخواست سفرش را آغاز کند ۲۷۶ نفر در آن بودند ولی حالا از آن عده ۱۹۶ نفر فلج شده بودند، ۲۵ نفر مرده بودند و ۲۸ نفر باقیمانده چنان مریض و ضعیف و فرسوده بودند که بزحمت میتوانستند کشتی را از حرکت باز دارند. به این ترتیب بیماری «بری بری» در آن سفر ده درصد جمعیت را بهلاکت رسانده و بیش از ۶۰ درصد آنها را فلج کرده و به آستانۀ مرگ کشانده و بقیه را هم ناتوان و مفلوک ساخته بود . دکتر کاتاکی، در میان رنج و اندوه مردم ژاپن که از این فاجعۀ دریایی به خشم آمده بودند، برای اثبات حدس خود دست به آزمایش مهمی زد: وی مجدداً ۲۷۶ نفر دیگر را با کشتی دیگری به سفر دریایی برد و همان مسیر قبلی را با همان شرایط طی کرد و این بار مسافرتشان ۲۸۷ روز طول کشید، منتها در این سفر مقرر شده بود که برای تغذیۀ ملوانان، گوشت و شیر و سبزی هم منظور شود، تا موادّ لازم غذایی به بدنشان برسد. و این بار وقتی کشتی به ژاپن برگشت حتی یکنفر از سرنشینان آن از بین نرفته بود و فقط ۱۴ نفر که حاضر نشده بودند از غذاهای متنوع کشتی بخورند و به همان برنج همیشگی خود اکتفا کرده بودند، به بیماری «بری بری» دچار شده بودند و این آزمایش برای «دکتر کاتاکی» مسلّم کرد که بیماری مزبور نتیجۀ کمبود و عیب و نقص در امر تغذیه است. منتها بیش از این چیزی در نیافت و نتوانست بداند که عیب کار از کجا است و در نتیجه موفق نشد طرحی هم برای مبارزه با آن ارائه دهد.تا آن که چندی بعد یک پزشک هلندی بنام «کریستیان ایکمن» با مطالعاتی که دربارۀ «بری بری» در میان بومی های جزیرۀ جاوه انجام داد، ریشه اصلی را دریافت او متوجه شد که مبتلایان کسانی هستند که غذای روزانۀ آنها را مقداری برنج پوست کنده (بدون شلتوک) تشکیل می‏دهد و با آزمایشهای متعدد نتیجه گرفت که بیماری ناشی از فقدان مادّه ای است که در پوست برنج وجود دارد و با گرفتن این پوست، آن مادّه از بین میرود. نظریّۀ وی در جهان علم به آسانی پذیرفته نشد و باین ترتیب طی چندین سال بعد نیز، میلیوها نفوس انسانی از مرضی به آسانی قابل پیشگیری و درمان بود تلف شدند! برای پی بردن به عظمت فاجعه کافی است گفته شود که در همین آغاز قرن بیستم یعنی بین سالهای ۱۹۰۰ تا ۱۹۱۰ بالغ بر نیم میلیون (۰۰۰/۵۰۰) نفر در قارۀ آمریکا از بیماری «بری بری» هلاک شدند و این هم فقط برای این بود که مقامات رسمی علمی، بر اثر تعصب حاضر نبودند نظریۀ جدید دکتر «ایکمن» را بپذیرند و تأسف در این است که این عده در زمانی جان خود را از دست دادند که راه علاج آنها پیدا شده بود. منتها، لجاج و عناد ناشی از فرهنگ غربی که برای نظریات خود بیش از جان انسانها ارزش قائل هستند، موجب شد که باین مسأله توجه لازم معطوف نکنند. از آنچه گفته شد این مطلب روشن گردید که بیماری «بری بری» یکی از عوارض فقر و محرومیّت و ناشی از نرسیدن موادّ لازم به بدن است که در جوامع فقیر، کشتار و بیداد می کند. امّا در جوامع ثروتمندی که از راه استثمار و استعمار منابع حیاتی زندگی خود را تأمین می کنند هرگز کسی که گرفتار این بیماری مصیبت بار باشد دیده نمیشود! خطر و ضرر این بیماری را هرگز نباید کوچک شمرد زیرا کسی که دچار این بیماری شود اگر هم جان خود را از دست ندهد فلج می شود و زندگی بدتر از مرگ را میگذراند، و کمترین عارضۀ آن عبارت از این است که گوشت بدن بیمار فرسوده و پاهایش لاغر و ناتوان میشود ساقهایش سست می گردد و یک نوع رخوت و سستی وحشتناک از پای تا کمرش را فرا می گیرد و نیروی حرکت و فعّالیتش را منهدم می کند و به همین دلیل است نام این بیماری را «بری بری» به معنای «نمی توانم» گذاشته‏اند. در بسیاری از مناطق جهان که با این بیماری مبارزه شده و از بین رفته است مشکل دیگری در نتیجۀ فراهم نبودن امکانات برای تأمین مواد غذایی لازم و کافی بوجود آمده است و آن کمبود نسبی ویتامین دیگری بنام «ویتامین B1» است و اساساً این کمبود از رایج ترین انواع کمبودها در جهان است که عوارض آن به صورت «عصبانیتّ» (کم اشتهایی) بی خوابی و استعداد خستگی سریع و مفرط، از دست دادن نشاط و نیروی حرکت و فعالیت در میان افراد کم درآمدی که غذای مناسب و کافی نمی خورند خود نمائی می کند.
بیماری بَرَص و امراض دیگر نیز نتیجۀ کمبود ویتامین ها است.
عوارض کمبود ویتامین، منحصر به آنچه گفته شد نیست بکله دهها بیماری و عارضۀ دیگر که هر کدام به نوبۀ خود خطرناک و مهلت است نیز نتیجۀ همین موضوع است. به عنوان نمونه بیماری «رقّت خون» و بیماری گل سرخ که یک از نشانه هایش ظاهر شدن لکه های سرخ شبیه برگ گل رُز آتشی بر روی پوست است- و بعضی از دانشمندان آنرا نوعی از بیماری جذام می دانستند- هر دو علت غذائی دارند و در مناطقی مانند ایتالیا، رومانی این بیماری بصورت بومی وجود دارد. در آغاز همین قرن حاضر، پزشکان آمریکای شمالی گزارشهائی تهیه کردند حاکی از اینکه بیماری « پلاگر» یا «بَرَص» در جنوب کشورهای متحده عدّۀ کثیری از مردم روستاها و بخصوص سیاه پوستان فقیر را رنج میدهد. قربانیان این بیماری ابتداء دچار اختلالات گوارشی میشوند آنگاه نفرت انگیزی روی پوست بدنشان به وجود میآید سپس دچار اختلالات عصبی شدید میگردند و بالاخره دچار هذیان گوئی حواس پرتی و اوهام عجیب و غریب می شوند و احیاناً زندگیشان در تیمارستانها به پایان میرسد. و در نقاط دیگر جهان نیز این جریان وجود داشت. در طی قرنهای که این بیماری بیداد میکرد هرگز کسی موفق نشده بود علت آن را پیدا کند فقط برای همه عجیب این بود که این بیماری تنها افرادی را قربانی می کرد که متعلق به بینواترین و فقیرترین طبقات اجتماع بودند و از لحاظ خوراک و پوشاک و مسکن بدترین شرایط ممکن را داشتند. تا آنکه در زمان نخستین جنگ جهانی دکتر «ژوزف گلدن برگر» کشف کرد که بیماری «بَرَص» ناشی از یک نوع گرسنگی ویژه است در سال ۱۹۱۴ که این دانشمند مطالعات خود را آغاز کرد بیماری برص تنها در استانهای جنبوی آمریکا سالانه حدود یازده هزار نفر از فقیران را به کام مرگ میبرد در آن سال تنها در استان «می سی سی پی» ۱۱۹۲ تن از این بیماری مرده بودند. در آن سال فقط بین کودکان دو پرورشگاه، ۲۰۰ کودک مبتلا به «برص» وجود داشت که دکتر «گلدن برگر» آزمایش خود را دربارۀ آنها با افزودن گوشت و شیر و تخم مرغ به برنامۀ غذائی آنها آغاز کرد. و پس از چند روز لکّه‏های خشک از روی پوست آنها ناپدید شد رنگ سرخ آتشی آنها تخفیف یافت و آن کودکان خسته و افسرده که هر روز یک قدم به مرگ دردناک نزدیکتر میشدند دوباره نیروی حرکت و توانائی و شادابی خود را باز یافتند و یک سال بعد، دیگر حتی یک نشانه از بیماری در آن دو پرورشگاه وجود نداشت، باین ترتیب هم علت مخفی و مرموز بیماری و هم راه جلوگیری و درمان آن پیدا شده بود، بلی برای جلوگیری یا درمان این بیماری وحشتناک فقط کافی بود که پزشک به بیمار خود خوردن شیر و گوشت تخم مرغ را تجویز کند! امّا با آنکه سالها است راه حل این مشکل پیدا شده هنوز هم وسائل و امکانات لازم برای بکار بردن این راه حل وجود ندارد زیرا میدانیم که هنوز هم گوشت و شیر و تخم مرغ در هر نقطۀ جهان که باشد از گرانترین مواد خوراکی محسوب میشود و افراد فقیر و کم در آمد به آن دسترسی ندارند! بدین ترتیب دکتر «گلدن برگر» پس از اینکه به این کشف بزرگ موفق گردید و راز این بیماری وحشتناک را پیدا کرد بجای آنکه خود را موفق و سر بلند بداند بر عکس دچار افسردگی و یأس شد زیرا فهمید که کشف او به تنهائی برای غلبه بر این بلای بزرگ اجتماعی و اقتصادی کافی نیست. بلی علاج درد در دست او نبود زیرا درمان این بیماری با مسائل اقتصادی و سیاسی پیچیده‏ای، ارتباط کامل دارد که به این آسانی حل شدنی نیست. یعنی تا وقتی که اسثمار و استعمار در دنیا وجود دارد، تا هنگامی که سیستم اقتصاد سرمایه داری خود ضعفا را می مکد و آنها را در فقر و محرومیّت نگاه میدارد. متأسفانه وضع همین است و عوارض ناشی از گرسنگی به کشتار و بیداد خود به اشکال مختلف ادامه میدهد. باید توجه کنیم که برای ریشه کن ساختن فقر و محرومیّت از صحنۀ زندگی بشر برای نجات انسانها ازچنگال استثمار و استعمار و ستم و برای پی ریزی یک جامعۀ معتدل و سعادتمند که در آن از نارسائی و کمبود اقتصادی اثری و خبری وجود نداشته باشد تنها یک راه وجود دارد و آن هم پیاده کردن سیستم رفاه بخش اقتصاد اسلامی در سراسر جهان است و باید دانست که اقتصاد اسلامی نیز براین پایه استوار است که انسانها را به بازگشت به فطرت انسانیّت خود دعوت می کند و همۀ نارسائی‏ها را نتیجۀ اعمال انسانهائی که به انسانیّت خود پشت پا زده‏اند می داند. قرآن مجید در این مورد می گوید: «            •                         •                    » این دو آیه بطور روشن این مطلب را میرساند که آفرینندۀ بزرگ اینجهان، تمام امکانات و تهجیزات را فراهم نموده و موادّی را که احتیاجات گوناگون انسانها را تأمین مینماید مهیّا کرده است. این آسمان فیض بخش، این زمین پر برکت با این همه معادن و دریاها و قطعات مستعّد، این آب حیات بخش، این میوه‏های گوناگون این کشتی‏های متحرک و وسائل حمل و نقل، این نهرهای روان، این خورشید انرژی‏زا این ماه پر فروغ، این روز و شب و نور و ظلمت و بالأخره این انوع نعمت‏های غیر قابل شمارش را بآنها عنایت فرموده است ولی ریشه هر نقص و هر کمبود و هر گرفتاری این است که «اِنَّ الأنسانَ لَظَلوم کَفّار» ظلم و کفر آن نعمت، انسانهائی که به فطرت انسانیّت خود پشت کرده‏اند سرچشمه همه اشکالات است کفران نعمت‏های خداداد موجب می‏گردد که از نعمت‏ها بهره گیری صحیح نکنند و آنها را در راه زندگی صحیح بجریان نیاندازند ظلم آنها باعث می‏شود که در راه «توزیع صحیح» گام برندارند و علّت بوجود آمدن فقر و نارسائی و محرومیتّ بشوند. بامید روزیکه انسانها فطرت انسانیت خود را بازیابند.
ادامه دارد

16دسامبر/16

امام خمینی ثابت و استوار از آغاز تا کنون

۱۵ خرداد
* «کشتار پانزده خرداد از اعمال یک قشون با ملّت بیگانه بدتر بود … تا ملّت عمر دارد، غمگین در مصیبت پانزده خرداد است»
(۲۱/۱/۴۳)
* «من از قضیه ۱۵ خرداد مطلع نبودم تا اینکه از حبس به حصر تبدیل شد و اخبار خارج به من رسید. خدا می داند که اوضاع ۱۵ خرداد مرا کوبید … پانزده خرداد ننگی بر دامن این مملکت گذاشت که تا آخر محو نخواهد شد. تاریخ این حادثه را ضبط می کند.»
(۲ ذی حجه ۱۳۸۳ه.ق)
* «آن روزی که قتل عام ۱۵ خرداد و غارت مدارس دینی و غیر آن به دست عمال اجانب رخ داد، آن روز که … یک نفر از اینها (ملی گرایان) نفس نکشید و جوانان روحانی و دانشگاهی با پشتیبانی ملت از کشاورز و کارگر تا بازاری جان خود را به کف گرفته از حق دفاع کردند، اکنون که احتمال استفاده است … قلمها را بدست گرفته به طور محدود و ریا کارانه مطالبی نوشته اند!!
(۴ ذی حجه ۹۷ ه.ق)
* «کوبیدن حوزه های علمیه و حمله مسلحانه به مدرسه فیضیه و صحن مطهر قم و کشتار دسته جمعی ۱۵ خرداد جز خدمت کورکورانه به صاحبان دلار چه اسمی دارد؟»
(در نامه سر گشاده امام به هویدای معدوم)
* «ملّت ایران نباید این ۱۵ خرداد را از یاد ببرد و نباید هیچ یک از این جنایاتی که از ۱۵ خرداد به این طرف شده است و جلوترش به دست پدر این شده است، نباید ملت ایران آنها را از یاد ببرد پانزده خرداد را باید حفظش کنند …»
(۱۵/۳/۵۷)
* «پانزده خرداد یک نقطه عطفی است در تاریخ کشور ما که از همان وقت شروع به فعالیت سیاسی شد … در عین حالی که ۱۵ خرداد یک مصیبتی بود برای ملّت ما لکن مبدأ جنبش بود … در عین حالی که پانزده خرداد مصیبت برای ما بود لکن این موهبت هم خداوند تبارک و تعالی به مردم عطا کرد که مردم بیدار شدند و لبیک گفتند به صدای روحانیون و در همه جا در همه مملکت این نهضت شروع شد و مبدءاش از همان ۱۵ خرداد بود …»
(۱۴/۳/۵۹)
* «روز ۱۵ خرداد در عین حال که چون عاشورا روز عزای عمومی ملّت مظلوم است، روز حماسه و تولد جدید اسلام و مسلمانان است. بزرگداشت روز حماسه آفرین ۱۵ خرداد، بزرگداشت روز سرنوشت ساز عاشورا، بزرگداشت اسلام و قرآن کریم است. ملّت شریف ما بلکه ملتهای مظلوم از هر چه غفلت کنند از این دو روز الهی نباید غفلت کنند. عاشورا با «نه» خود یزیدیان را در طول تاریخ نفی کرد و بگورستان فرستاد، ۱۵ خرداد پهلوی و پهلوی صفتان و ابر قدرتها را مدفون کرد. بزرگداشت و راهپیمائیهای روز ۱۵ خرداد فریادی کوبنده است از مستضعفان بر سر مستکبران و از متعهدان به مکتب مترقی قرآن در مقابل تسلیم شدگان بی چون و چرا به مکاتب انحرافی یا التقاطی شرق و غرب …»
(۱۵ خرداد ۶۰)

16دسامبر/16

اولین سبط پیامبر

بسم الله الرحمن الرحیم
نیمه ماه رمضان، روز ولادت با سعادت اولین سبط پیامبر، دومین امام معصوم، امام حسن مجتبی سلام الله علیه است. این عید سعید بر امام و امّت مبارک باد. در این رور، اولین گل محمّدی از بوستان حضرت زهرا شکوفا شد و جهان را از بوی عطر خویش معطّر کرد. امام حسن نور چشم حضرت زهرا «س» و ولی عهد و اولین جانشین علی مرتضی «ع» است. در روایت آمده است که شبیهترین مردم به جدّ بزرگوارش پیامبر اکرم «ص» بود. «کان اشبه الناس برسول الله -ص- ». امام مجتبی ۲۰ بار و در روایتی ۲۵ بار از مدینه پیاده به زیارت خانه خدا رفت، او میفرمود: من خجالت می کشم خدا را ملاقات کنم در حالی که به خانه اش پیاده نرفته باشد و سه بار تمام اموال خود را با خدای خود تقسیم کرد. جابربن عبدالله انصاری از رسول اکرم «ص» نقل می کند که فرمود: هر کس خواست به سیدِ جوانان اهل بهشت بنگرد، پس نگاه به حسن بن علی کند. «من سرّه ان ینظر الی سید شباب اهل الجنبه فلینظر الی الحسن بن علی». در روایتی دیگر آمده است که حضرت فرمود: «ان ابنی هذا سِّد، لعّل الله ان یصلح به بین فئتین عظیمتین من المسلمین». این فرزند من سیّد است. شاید که خداوند بوسیله او بین دو گروه بزرگ از مسلمانان صلح برقرار سازد. برای سیِّد ۱۴ معنی در کتابهای لغت ذکر کرده اند که برخی از آنها از اینقرارند: «الشریف، الفاضل، الکریم، الحلیم، المحتمل اذی قومه، الرئیس». شرافتمند، بزرگوار، سخاوتمند، بردبار، کسی که اذیت و آزار قومش را تحمّل کند، رئیس و کسی که بر دیگران مقدّم است. شاید حضرت رسول «ص» این کلمه را «سید» را اطلاق کرده و تمام این معانی را منظور داشته اند، زیرا این معانی و شاید دیگر معانی سیّد بر امام مجتبی «ع» صادق است.
۱- الشریف: چه کسی شرافتندتر از شخصی که جدّش اشرف مخلوقات و سید اولی و آخرین حضرت رسول «ص» و پدرش جانشین رسول الله «ص» امیر مؤمنان و دومین انسان کامل پس از پیامبر، حضرت علی«ع» و مادرش برترین و والاترین زنان اهل عالم، حضرت زهرا «س» و برادرش سید الشهداء امام حسین «ع» می باشد؟ شرافت حسنین علیها السلام از تمام مردم جهان از اولین و آخرین بالاتر است و هیچ شکی در آن نیست.
۲- الفاضل: فضل را اگر به معنای علم بگیریم، او نه تنها ر زمان خودش اعلم مردم بود که در زمان پدرش امیر المؤمنین «ع» نیز، پس از آن حضرت کسی از امام حسن دانشمندتر نبود. بسیار دیده می شود که کسانی به مجلس حضرت می آمدند و از ایشان سئوالهای علمی دشواری می کردند و حضرت آنها را به فرزندش حواله می داد، امام حسن «ع» نیز بی درنگ پاسخ آنان را می گفت. نوشته اند که چند نفر از راه دوری آمده بودند، حضرت امیر در منزل تشریف نداشتند، رجوع به امام حسن کردند، امام حسن پاسخ آنان را دادند، پس از حضور امیر المؤمنین «ع» به مجلس گفتگوی خود را با امام حسن به عرض حضرت رساندند، حضرت پاسخ دادند: اگر از من سؤال کرده بودید بیش از این جواب شما نمی دادم و اگر فضل را به معنای برتری بگیریم که جای سؤال نمی ماند. در جائی که حضرت رسول «ص» حسنین را سید و آقای اهل بهشت می دانند، چه جای بحث در این مقوله است؟
۳- الکریم: جود و کرم شجره طیبه را نتوان توصیف کرد، همین بس که خدا فرمود: «و یطعمون الطعام علی حبّه مسکیناً و یتیماً و اسیراً، انما نطعمک لوجه الله لا نرید منکم جزاء و لا شکوراً…» گویا داستان آن شخص شامی را که با حضرت در کوچه دیدار کرد و شروع به سبّ و لعن آن بزرگوار نمود، همه شنیده‏اید، که حضرت در پاسخ او فرمود: گویا غریبی یا اینکه اشتباهی گرفته ای! … اگر گرسنه ای، سیرت می کنیم و اگر برهنه ای لباست می پوشانیم و اگر نیازمندی، نیازت را بر طرف می کنیم و اگر آواره ای پناهت می دهیم و اگر حاجتی داردی روایش می کنیم، آنگاه فرمود: با ما بیا و مهمان ما باشد و مقداری زر که با خود داشت به او عطا فرمود: آنگاه که مرد شامی در مقابل این همه بزرگواری و عظمت و سخاوت، سر خود بزیر انداخت و عرض کرد: شهادت می دهم که تو خلیفه خدا در زمینی ! «الله اعلم حیث یجعل رسالته» و از آن پس از شیعیان امام گردید. نوشته اند روزی یک اعرابی به خدمت حضرت رسید، قیافه او نشان می داد که نیازمند است، حضرت قبل از سخن گفتن او به خزانه دار خود فرمود: آنچه در خزانه داری به این مرد واگذار! اعرابی عرض کرد: مولای من! چرا نگذاشتید نیازم را به عرض برسانم و در ستایش شما چیزی بگویم. حضرت فرمود: ما خانواده ای هستیم که قبل از سؤال، از آنچه داریم عطا می کنیم تا اینکه آبروی سائل ریخته نشود.
۴- الحلیم: صبر و بردباری امام و همه امامان معصوم ما و تحمّل آنها در برابر شکنجه های روحی و جسمی مخالفان بر کسی پوشیده نیست. امام مجتبی «ع» شاید از معدود کسانی است که در طول تاریخ شکنجه های روحی طاقت فرسائی را تنها برای خدا و برای نجات اسلام و مسلمین تحمل کرده است.
۵- المحتمل اذی قومه: کسی که اذیت و آزار قومش را با بزرگواری خویش تحمل کند، که این معنی تفاوت چندانی با کلمۀ «حلیم» ندارد، گرچه حلم نه تنها در مورد اذیّت و آزار اقوام صادق است که موارد زیادتری دارد. ای کاش امام مجتبی می خواست تحمّل گروه مخالف را بکند ولی چقدر ناگوار است که بشنویم: اما حتی از برخی دوستان نادان خویش نیز تحمل زخم زبانها می کرد. این نادان که بر راز صلح امام واقف نبودند، در گه و بیگاه، از دور و نزدیک به امام می رسیدند و او را سرزنش و ملامت می کردند گاهی «یا مذلّ المؤمنین!» و العیاذ بالله می گفتند! خدا می داند امام رنجی را که از دوستان کشید از دشمنان نکشید. گویا آن همه روایتها و احادیث پیامبر «ص» را در مدح و ستایش نواده عزیزش از یاد برده بودند که مکرر می فرمودند: خدایا من دوست میدارم حسن را پس دوست دار آنکه او را دوست دارد و دشمن دار آنکه او را دشمن دارد. کار به جائی رسید که توسط همسرش جعده دختر اشعث و به دستور معاویه، حضرت را مسموم کردند و آن بزرگوار را به شهادت رساندند. عمیر بن اسحق می گوید: شنیدم امام حسن «ع» را که فرمود: دو بار به من زهر دادند و این سومین بار است، ولی این بار نه مانند گذشته است، جگر من قطعه قطعه شده است. و از آن بالاتر که در تشیع جنازه آن حضرت نیز، مراون لعین یاران خود را جمع کرد و شروع به تیر اندازی به سوی جنازه کرد که برخی نوشته اند: ۷۰ چوبه تیر از جنازه اطهر امام مجتبی بیرون کشیدند. اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذلک، اللهم العنهم جمیعاً.
۶- الرئیس: ریاست گاهی ظاهری است و گاهی حقیقتی و معنوی. چه بسا کسانی که به ظاهر بر مردم ریاست می کنند ولی مردم از آنها بیزارند، امّا امامان ما، ریاست حقیقی و واقعی را دارا هستند. آنان رهبری را از جدّ خود ارث گرفته و به امر علی اعلی بر مردم ریاست دارند، گرچه گاهی ریاست ظاهری هم بر مردم نداشتند، مانند امام مجتبی که حتی ناچار به صلح با معاویه شدند ولی بر قلوب مؤمنین ریاست داشتند. یکی از دشمنان حضرت نقل میکند که: وقتی حسن بن علی راه می رفت، مهابت و جلالت از سیمای او و از راه رفتنش هویدا بود. کسی که حضرت رسول درباره او بفرماید: «لقد اشبهت خَلقی و خُلقی»تو هم از نظر خلقت به من شباهت داری و هم از نظر اخلاق، پس کسی که سیمای ظاهری و باطنیش شبیه به پیامبر باشد، باید هیبت و شوکت آن بزرگوار را نیز به ارث برد. خدایا ما را از پیروان صادق این امام همام قرار ده.

16دسامبر/16

پاسداران بزرگ اسلام

سید محمد جواد مهری
آخوندِ خراسانی، صاحب کفایه
زندگی نام آوران و ژرف اندیشان را بر کاغذ آوردن کاری است بس دشوار و نه تنها دشوار است که هیچ خامه ای توان رقم زدن آن را ندارد، همین بس که گوشه هائی هر چند ظاهر بینانه از بیو گرافی آنان را با ناتوانی بنگاریم تا شاید خواننده ای بهره برد و شنونده ای عبرت گیرد و خلاصه در آن دورانیِ که نیاز به بهتر زیستن در پرتو تعالیم اسلام داریم، از این گوشه های روشن زندگی رادمردان خودمان که برگهائی زرین در تاریخ اسلام بجای گذاشتند و برای همیشه جاودان در گیتی ماندند شاید که پرتوی بر گیریم و گامی به پیش رویم که اینسان زندگی کردن نه تنها نیکنامی اخروی بدنبال دارد بلکه کامرانی و سعادت دنیوی نیز در پی آن است. البته چه بسا در این راه پر رنج و محنت، آزمایشهای سخت الهی را با تنی ناتوان تحمل کردن و از دروازه سخت مادی گذشتن بهمراه دارد هر چه شکیبا تر بودن، هر چه آبدیده تر شدن و هر چه لذائذ مادی را پشت سر گذاشتن هر چه به فیض بهره گیری از لذائذ معنوی رسیدن و هر چه بیش کاشتن بهتر درو کردن سرانجام است. آخوند ملا محمد کاظم خراسانی صاحب کفایه الگوئی از این رادمردان است که بهار زندگی را بسی سخت گذراند و در آزمون الهی سر بلند و سر فراز بدر آمد و تا آنجا پیش رفت که یک خط نوشته اش شاه مقتدر قاجار را برای همیشه از ایران فراری داد و آهنگ جهادش لرزه بر اندام روس و انگلیس انداخت و اگر آن در گذشت نابنگامش نبود، بدون شک خواب آشفته استعمارگران به حقیت می پیوست و آنان را به روز سیاه می نشاند.
بیوگرافی صاحب کفایه: پدرش ملا حسین نام داشت و در هرات می زیست، ملا حسین به عزم زیارت به مشهد می آید و در آنجا ماندگار می شود. فرزندش محمد کاظم در مشهد چشم به دنیا گشود و در پرتو تربیت پدر و مادر، سالهائی چند از زندگی را سپری کرد. برادرانش هر یک برای خود کسب و کاری داشتند ولی محمد کاظم نه زیر بار کار می رفت نه حاضر بود مدرسه برود. پدرش با شگفتی از او می پرسید که تو چه آرزوئی داری؟ محمد کاظم که اینک دریافته بود، می تواند آرزویش را بزبان بیاورد، با اشک شوق از پدر می خواهد او را روانه مدرسه علمیه کند. پدر و مادر هر دو خرسند شده او را به مدرسه برای فراگیری علوم دینی می فرستند، سالیانی چند با همتی والا مقدّمات و مقداری از سطح را با هوشی کم نظیر پشت سر می گذارد،‌این بار به خدمت پدر و مادر رسیده می گوید: «دیگر اینجا برای من تازگی ندارد،‌من آنچه در اینجا بود فرا گرفتم، اکنون می خواهم راهی نجف شوم،‌این بار باید از مرکز علم و دانش استفاده کنم». پدر و مادر با خرسندی این پیشنهاد را می پذیرند. و با هر مشقتی که بوده، وسائل سفر را فراهم می سازند. همسرش از او می خواهد که همراه با او به نجف رود ولی او فعلاً نمی پذیرد برای اینکه نمی داند سرنوشت با او چه خواهد کرد. به ناچار از آنها جدا شده و یکتا فرزند دلبندش را که بیش از چهار سال ندارد بجای گذاشته، همراه با کاروانی روانه سرنوشت می شود. در نجف اشرف بی درنگ مشغول تحقیق و بررسی و تحصیل می شود. پس از گذشتن مدتی کوتاه نامه پدرش می آید و خبر وفات تنها فرزندش را به او می دهد. همسر را به نجف فرا می خواند و در کلبه ای محقّر زندگی بسیار متواضعانه خود را می گذارند تا اینکه شبی سخت از راه می رسد و همسرش را نیز پس از چند ساعت درد و رنج به سوی جهان ابدیت می برد و این جوان تنها و غریب را افسرده تر می نماید ولی هر چه روزگار خشن تر برخورد کند، او در عزم خود راسخ تر و در تحصیلش مصمّم تر و به هدفش نزدیکتر می گردد. اینجنین اند مردان نامی تاریخ. نوشته اند گاهی می شد که ماه ها می گذشت و پولی از پدر نمی رسید و این جوان با نان تنها می گذارند چرا که می خواست تغذیه معنوی کند، دیگر دنیا در نظر او رونقی نداشت.
مقام علمی:
اولین استاد وی، شیخ مرتضی انصاری، استاد مجتهدان و اقیانوس علم و دانش بود. روزی در یک مسئله اصولی آنقدر با استاد خود مناظره کرد که همدرسیهایش به او لقب «آخوند» دادند. پس از شیخ انصاری به مجلس درس میرزای شیرازی قدس سره راه یافت و در آنجا درخششی بیشتر از خود نشان داد. نوشته اند گاهی آنقدر مباحثه استاد و شاگرد طولانی می شد که همه را مبهوت می ساخت. روزی استاد بالای منبر تدریس نشسته بود و مطلبی را با استدلال بیان می کرد. آخوند اشکال گرفت، استاد در مقام پاسخگوئی بر آمد و دو سه بار شاگرد بر سخن خود پافشاری می کرد و استاد هم همچنین،‌تا بالأخره شاگرد برای احترام استاد ساکت شد، فردای آن روز میرزا که بر فراز منبر بالا رفت، قبل از هر سخنی گفت: «در مورد مسئله دیروز حق با جناب آخوند بود و نظر ایشان درست است» دورد بر چنین استاد و چنان شاگرد. میرزا در سال ۱۳۱۲ هجری قمری دار فانی را وداع گفت، و از آن پس پیشوائی و مرجعّیت عام شیعه به آخوند ملا محمد کاظم خراسانی «ره» واگذار شد. نویسنده کتاب حیاه الاسلام درباره او چنین می گوید: « در جودت ذهن و استقامت فهم بی نظیر و در قوه بیان و کیفیت تفهیم و تفاهم بلامثیل و در مدارج کمالات عملیه و علمیه، این خورشید جهان تاب، در سیر و صعود تا آنکه به اوج رسید و تلامذه آن جناب که در حوزه درس می نشستند و غالب از فحول مجتهدین بودند، بالغ بر هشتصد الی هزار می شدند. گاهی که در صحن مسجد طوسی منبر گذاشته می شد، صحن و نصف از زیر سقف و لب بام و میان پلکانها پر از جمعیت می شد و همه به یکدیگر می چسبیدند. یک هیبت غریب مدهشی رخ می نمود و همچو ازدحامی از صدر اول تا کنون در درس احدی اتفاق نیفتاده بود… صیت علمیش جهان را فرا گرفت از آفاق و اقطار عالم، شدّ رحال به نجف اشرف نمی نمودند الا به جهت استفاده از ایشان و از این رو افاده و استفاده به درس ایشان انحصال داشته و آنجناب هم سعی بلیغ در تکمیل و ترقی فضلا می نمود و از این لحاظ از بذل هر گونه جدّ و جهدی دریغ نداشت، چون پدری مهربان اشکال و اشتباه هر یک را به بیانات سهل رفع می نمود…» برخی از مورخین، تعداد شاگردان آن بزرگوار را بالغ بر ۱۷۰۰ نفر دانسته اند که بعضی از انان در دورانهای بعد، از مراجع تقلید شدند. اینک چند نفر از مشهورترین شاگردان ایشان را نام می بریم:
۱- سید ابوالحسن اصفهانی ۲- سید محمد تقی خوانساری ۳- سید جمال الدین گلپایگانی ۴- سید حسن مدرس ۵- شیخ محمد حسن مظفر ۶ شیخ محمد حسینی اصفهانی کمپانی ۷- آقا حسین بروجردی ۸- حاج آقا حسین قمی ۹- سید صدر الدین صدر ۱۰- آقا ضیاء الدین عراقی ۱۱- شیخ عبدالکریم حائری یزدی ۱۲- شیخ عبدالله گلپایگانی ۱۳- شیخ علی شاهرودی ۱۴- سید محسن امین عاملی ۱۵- سید محمود شاهرودی ۱۶- سید محسن طباطبائی حکیم ۱۷- آقا بزرگ طهرانی و ….
تألیفات آخوند:
۱- کفایه الاصول: یکی از مهمترین و زبده ترین کتابهای اصولی است که با بیانی شیوا، خالی از زوائد، و پر از نظریات جدید و جالب در علم اصول نگاشته شده و جزو کتابهائی است که همواره در حوزه های علمیه در درجه بالای سطح تدریس می شود و تا کنون چندین بار به چاپ رسیده است و هزاران دانشجوی علوم دینی از آن بهره برده اند. پیش از دوازده دانشمند بر آن تقریر نوشته و بیش از صد روحانی زبر دست آن را شرح کرده یا بر آن حاشیه نوشته اند.
۲- حاشیه بر رسائل ۳- حاشیه بر مکاسب ۴- حاشبه بر منظومه حاجی ملا هادی سبزواری ۵- حاشیه بر اسفار ملاصدار. ۶- رساله ای در وقف ۷- رساله ای در رضاع ۸- روح الحیاه فی تلخیص نجاه العباد ۹- القضاء و الشهادات. ۱۰- تکمله التبصره. تمام این کتابها به اضافه چند رساله مختصر دیگر در فقه و اصول و فلسفه است.
فعالیتهای سیاسی آخوند:
با مطالعه اوضاع و احوال زمان صاحب کفایه، از جنایتهای شاهان قاجار گرفته تا نهضت مشروطیت و تا هجوم وحشیانه روس و انگلیس به ایران مظلوم، در می یابیم که آن بزرگوار هیچگاه از مبارزه و نبرد باز نایستاد و در هر مناسبتی اعلام خطر می کرد و مردم را با هشدارهای خود هشیار می ساخت. البته بحث پیرامون مسائل سیاسی آن زمان و واکنشهای مرحوم آخوند بسیار است و نیاز به نگاشتن کتابی مستقل دارد، از آن گذشته در این مختصر مجال اظهار نظر در مورد نهضت مشروطیت و مخالفین و موافقین آن نیست، لذا بر آن شدیم که تنها به برخی از پیامهای ایشان اشاره کنیم، همین بس که معلوم شود علمای بزرگ ما همواره روح مخالفت و نبرد با طاغوت داشته اند و با سلاطین ستمگر دمی سازش نکرده اند و اگر گهگاهی در این زمینه فتوری رخ داده است نه از تقصیر بوده است که از قصور و این قصور نه از سوی ایشان بوده است که اوضاع زمانه چنین اقتضائی را داشته است.
آخوند خراسانی، صاحب کفایه
هنگامی که جنایتها و ستمگریهای محمد علی شاه اوج گرفت، آخوند خراسانی در آغاز- همانند دیر بزرگان دین- به پند و اندرز او اقدام کرد، نامه ای که مشتمل بر ده پنده بود برای او فرستاد که برخی از آنها را در اینجا می آوریم:
۱- بر شما سزاوار است که از بذل جان و مال در حفظ شریعت مطهره و مبانی مقدسه اسلام دریغ ننموده و یک معلم برای خود انتخاب نمائید…
۲- همیشه از مردمان فاسد العقیده که بنده دینا و دنیا پرست می باشند پرهیز کنید….
۳- منسوجات و کالاهای وطنی را ترویج کنید… که چنین علمی موجب می شود مملکت از بند احتیاج به منسوجات و مصنوعات خارجی آزاد گردد، چنانی که «میکادو» پادشاه ژاپن به این طریق عمل نمود زیرا می دانست که کلید تعالی و ترقی مملکت، بسته است به عدم احتیاج افراد ملت از آنچه از خارج وارد می شود و بر اثر انجام این امر، مملکت ژاپن بمراتب عالیه نائل گردید…
۴- همت گمارید در نشر و بسط علوم و صنایع جدید…
۵- بپرهیزید و بسیار بپرهیزید از اینکه بیگانگان در کار مملکت دخالت کنند و مراقبت کنید تا فتنه سازیهای آنان را از میان بردارید زیرا سر منشاء کلیه بلاها و فساد از آنان ناشی می شود و هیچگونه اعتمادی هم آنان را نشاید…
۶- کوشش کنید برای بسط عدالت و مساوات واقعی به صورتی که شخص شاه با ضعیف ترین افراد ملّت از لحاظ حقوق برابر باشند و احکام شرعی اسلامی بر جمیع افراد بدون استثناء حاکم باشد…
۷- باید نسبت به عموم رعیت محبت کرد و برای جلب قلوبشان به آنان مهربانی نمود…
۸- سزاوار است به تاریخ مشاهیر پادشاهان جهان مراجعه و آن را مورد مطالعه قرار دهید…
۹- با مراجعه به تاریخ، بر خاطر ملوکانه مکشوف می گردد که: «پادشاهان ایران چه قبل از اسلام و چه بعد از آن، هر یک از آنها عمر خود را در خوش گذرانی و پیروی از شهوات و لهو و لعب گذراندند و رجال مملکت هم از آنان پیروی کردند و نتیجه آن شد که مملکت ناتوان گردید و ملت خوار و زبون شد و ثروت ملی نفله و حال ملک پریشان گردید…
۱۰- انتظار داریم که حفظ مقام شامخ علم و بزرگداشت علماء عاملین و فقهاء مصلحین را همیشه وجهه و منظور نظر قرار دهند… (آیا سزاوار نیست این پندها با خامه ای زرین نوشته شود و همواره فرمانروایات و دست اندکاران از این پندها پیروی کرده، جامه عمل بپوشانند؟ آیا این سخنان حکیمانه آخوند خراسانی نباید برای هیمشه مد نظر قرار گیرد؟)
در هر صورت آن شاه ستمگر نه تنها به این اندرزها اعتنائی نکرده که بر ستمهای خود افزود. از این رو آخوند همراه با دو نفر دیگر از علمای بزرگ این اعلامیه را صادر کرد: «به عموم ملت ایران حکم خدا را اعلام می داریم: الیوم همّت در دفع این سفاک جبّار و دفاع از نفوس و اعراض و اموال مسلمین از اهم واجبات و دادن مالیات به گماشتگان و از اعظم محرّمات … است». و همین اعلامیه کافی بود که شاه و دار و دسته اش را برای همیشه سرکوب کند. وقتی خبر افتتاح مجلس شورای ملی به نجف رسید، آخوند نامه ای به مجلس نوشت و آنها را به کوشش برای به اجرا در آوردن قوانین اسلام وادار ساخت و تأکید بر آن نمود. در این نامه آمده است: «و الله ملل و دول عالم در این موقع نگران حال مایند تا از این اتفاق ملی و مجلس شوری که آخرین علاج امراض مزمنۀ مهلکه است چه نتیجه گیریم… انشاء الله تعالی هیچ دقیقه ای را فرو گذار نفرموده، قوانین محکمۀ دین مبین را که ناموس اکبر و از اعظم اسباب ترقی و نفوذ و فقط رسمی از آن باقی است، صحیحاً به موقع اجرا… در آورید». در مورد وجوب فراگیری فنون نظامی این حکم را صادر کردند: «البته معلوم است که حفظ بیضه اسلام و پاسبانی ممالک اسلامیه تکلیف عامه مردم است و برهر فردی از افراد مسلمین واجب است که به حسب قوه و استعداد خود در مقام تحصیل مقدمات آن برآید و در اقدام به لوازم آن کوتاهی نکند، و چون که اعظم مقدمات آن تعلیم و تعلم آداب حربیه است که به مقتضای هر زمانی معمول می باشد، پس بر عموم جوانان مسلمین و ابناء ملت اسلامیه واجب است که در مشق نظامی و تعلیم قواعد حربیه جدیده که معمول این زمان است، هیچگونه مسامحه و مساهله ننمایند و کمال اقدام و اهتمام در این باب داشته باشند…». راستی چقدر این بزرگوار بیدار و آگاه بود و اگر مردم آن زمان همان رشد ملّت امروز ما را داشتند، بدون شک مقدمات حکومت اسلامی را برقرار می‏کردند.
وفات آخوند:
آنگاه که آخوند خراسانی «ره» برای مقابله مستقیم با روس و انگلیس عازم حرکت به سوی ایران می شود که در آنجا حکم جهاد را صادر نماید و از نزدیک قضایا را زیر نظر بگیرد، شبی که فردایش عازم ایران است، و مسلمانان لحظه شماری برای قدوم رهبرشان می کنند، ناگهان عارضه ای ناگوار، قلب پیشوا را به درد آورده، کم کم عرقی سرد بر پیشانی مبارکش پیدا می شود، فورا رو به سوی قبله کرده، دنیای فانی را وداع و به سوی جهان ابدیّت و لقاء پروردگارش می شتابد. این واقعه دردناک در شب سه شنبه بیستم ذی الحجه ۱۳۲۹ هجری قمری اتفاق افتاد و درست در موقعی که دنیای اسلام به او سخت نیازمند بود، درگذشت. بسیاری از مورخین عقیده برآنند که یکهفته قبل از حرکت سیب مسمومی در کربلا به ایشان داده بودند و برخی هم می گویند در مجلس فاتحه ای که در کربلا برقرار بوده، قهوه می نوشد و یک روز پس از آن احساس خفقان در قلب خود نموده و پس از یکهفته در اثر سکته قلبی وفات می کند.

16دسامبر/16

انتقادها و پیشنهادها افراط و تفریط

ازدواج
در شماره های گذشته سخنی داشتیم در رابطه با افراط و تفریط حاکم بر جامعه که در بخشی از آن به سخنان یکی از مسئولین اشاره ای شده بود. برادری بر ما خرده گرفت که گویا لحن انتقاد برادرانه و خیرخواهانه نبوده است و نوشته بود شما نباید از ایشان انتقاد می کردید بلکه باید به او تذکر می دادید. البته ما به آن برادر پاسخ خصوصی دادیم ولی از آنجا که این مطلب ممکن است به ذهن دیگران نیز خطور کند لازماست در اینجا تذکر دهیم که ما نه به شخص انتقاد داریم و نه به جریان خاصی، بلکه انتقاد ما متوجه طرز تفکری است که بر جامعه حاکم است و همانگونه که در ابتدای این سلسله مقالات اشاره شد هر جامعه بخصوص پس از انقلاب دچار افراطها و تفریطهائی می شود که رهبران جامعه موظفند با راهنمائیهای خود این حالت را در هر زمینه ای تعدیل کنند.
در جامعۀ ما با توجه به بیداری و وظیفه شناسی رهبران عالیقدر آن افراطها به حدّاقل خود رسیده است. امام امت دام ظله با سیاستهای حکیمانۀ خویش و با حفظ توازن قوی و تعادل نیرو در طرز تفکرهای و سلیقه های مختلف با مهارت خاصی توانسته اند جامعه و بخصوص مسئولین آن را در صراط مستقیم به طور اعجاز آمیزی نگهدارند. سایر شخصیتها و رهبران جامعه نیز با تذکرات خویش در حفظ توازن جامعه بسیار کوشیده اند و بحمدالله تا کنون موفق بوده اند و ان شاء الله در آینده توفیقات بیشتری نصیب خواهد شد. ما نیز در پیروی از آن سیاست حکیمانه و تعقیب آن هدف عالی انگشت بر جزئیاتی که شاید صلاح نباشد آن بزرگان به آن اشاره کنند می گذاریم.
گر چه همین جهات نیز کم و بیش در سخنان بزرگان ما آمده است. بهرحال ما نظر به گفتۀ آن مسئول بجز به عنوان مثال نداشتیم. البته باید با کمال تأسف بگوئیم که در آن مورد و موارد مشابه هنوز تغییر محسوسی دیده نشده است و اگر تغییری مشاهده شود، شاید در آن سو باشد که مطلوب نیست.
به هر حال، در این شماره سخن ما دربارۀ ازدواج است. این امر با این که هم از نظر مذهبی و هم از نظر اجتماعی بسیار مهم است امّا کمتر به آن توجه شده و جامعه در این زمینه نیز از جهات مختلف دچار افراط و تفریط شده است.
ما با بررسی آن جهات و تذکرات لازم امیدواریم هر چه زودتر با برطرف شدن مشکلات ازدواج، جامعه ای سالم و رو به رشد داشته باشیم. زیرا ازدواج به نظر ما از آن جهت که آرامش و آسایش به افراد می بخشد، جامعه را که چیزی بجز همان افراد نیست از بسیاری لغزشها و نابسامانیها و انحرافات اخلاقی نجات می دهد. جامعه ای که جوانان آن در اوائل بلوغ جنسی اقدام به ازدواج کنند بدون شک از جامعه ای که چنین نیست به مراتب سالم تر و مترقی تر خواهد بود.
۱- مَهْر و شیر بها
در دورانهای قدیم و جامعه های غیرمتمندن و غیر متدین دختر، همانند کالائی بود که پدر و مادر آن را می فروختند و آنچه به عنوان مهر می گرفتند چیزی از آن به وی نمی رسید. اعراب جاهلیت به کسی که دختر زیبائی داشت تبریک می گفتند که ثروتمند خواهی شد و چون چنین بود اگر یکی از آنها از این جهت امیدی به آیندۀ دختر نداشت یا اینکه غیرت احمقانه او بر طمعش رجحان می یافت یا خود، ثروتمند و مستغنی بود دختر بیچاره را زنده بگور می کرد. آری، در آن جامعه بی فرهنگ به فرزند بجز از دریچۀ منافع شخصی نگاه نمی کرد و پسر را هم که می خواستند به این امید بود که روزی مردی نیرومند شود و دفاع از خانواده و عشیره کند بلکه در جنگها غنایم بدست آرد. به هر حال آن دوران سیاه گذشت و آن تاریکی ها با طلوع خورشید اسلام زدوده شد ولی هنوز هم در بسیاری از جامعه ها آثاری از آن فرهنگ باطل باقی است.
یکی از آنها بالا بردن مَهْر است که در آن دوران چون دختربه عنوان کالا مطرح بود مهر طبق قانون عرضه و تقاضا بالا می رفت و پائین می آمد ولی اکنون که طبق دستور اسلام مهر حق دختر است و هیچ جزئی از آن به پدر و مادر نمی رسد، باز هم سعی خانواده ها بر این است که مهر را تا حد مقدور بالا ببرند ولو به قیمت تأخیر ازدواج دختر از وقت معمولی آن باشد و گویا تنها انگیزۀ آن یک انگیزۀ جاهلی است که از آن دوران به صورت یک عادت و رسم باقی مانده و آن فخر فروشی خانواده و مخصوصاً مادر دختر است و مکرر شنیده شده مادر اصرار دارد که اقلاً به صورت ظاهر مهری سنگین اعلام شود که در برابر قوم و فامیل سرافکنده نباشیم و این همان انگیزۀ باقیمانده از جاهلیت است که باید یک فرد مسلمان خود را از آن پاک و منزه کند. این مهرهای سنگین بجز فساد جامعه و تأخیر در امر ازدواج نتیجه ای ندارد.
ملت مسلمان و انقلابی ایران باید روش و سیرۀ رسول اکرم(ص) و ائمه هُدی (ع) را الگوی خود قرار دهند. رسول اکرم(ص) طبق روایت یکی از صفات بهترین زنان امت خویش را کم بودن مقدار مَهر آنان دانسته است. یک فرد مسلمان آن هم در یک جامعه انقلابی هیچ مسئله ای را نباید از دیدگاه فردی ملاحظه کند، بلکه باید آن را از نظر اجتماعی مورد بررسی قرار دهد و نباید خود را جدای از جامعه بداند.
شک نیست اگر همه یا اکثر افراد این گونه با مسئله ازدواج برخورد کنند، این شرایط و مهر سنگین که سدّ راه صلاح جامعه است به کلی از بین خواهد رفت.
در مقابل آن گروه که متأسفانه هنوز هم اکثریت جامعه را تشکیل می دهند گروهی دیگر در حق دختران خویش تفریط می کنند و به قول معروف به صلواتی راضی می شوند. این نیز از نظر روایات و سنت اسلامی مطلوب نیست و باید اعتدال و میانه روی در همه امور مد نظر باشد. خوب است اگر مهر السنۀ که مهر زنان و دختران رسول خدا(ص) بوده است مورد توجه قرار گیرد و آن پانصد درهم یعنی تقریباً ۲۶۰ مثقال نقره می‌باشد. گر چه این نکته به نظر بعید نمی آید که آن مهر مناسب آن روز بوده و اکنون باید آنچه مناسب این زمان است قرار داده شود. به هر حال بهتر آن است که خواستگار از جهاتی که مورد نظر است یعنی دین و اخلاق اگر مناسب بود باید نسبت به مهر ملاحظه تمکن و استعداد او را نمود و نباید مهر آنگونه بالا باشد که ازدواج را در جامعه مشکل کند و نه آن اندازه پائین باشد که موجب نکوهش کوته نظران و کوچک جلوه دادن زن باشد. البته ارزش زن به مهر او نیست بلکه به دین و عفت و اخلاق و خانه داری اوست. ولی چون نظرها و دیدگاهها مختلف است باید همۀ جهات را ملاحظه کرد.
در اینجا نکته ای مهم که باید مود توجه قرار گیرد این است که پدر و مادر نباید از پیش خود مهری یا شرطی تعیین کنند و این فقط حق دختر است و باید با او در میان بگذارند. پدر و مادر از نظر شرعی هیچ ولایتی در این جهت بر دختر ندارند و تنها چیزی که هست طبق نظر حضرت امام رضایت آنان در اصل مسئله ازدواج مطرح است. آن هم در صورتی که مانع از ازدواج وی با شخص مناسب از نظر شرعی و عرفی نشوند و گرنه همان حق نیز از آنان سلب می شود بنابراین پدران و مادران توجه داشته باشند که دراین امر مهم عمل خلاف شرع انجام ندهند و مهر را از پیش خود تعیین نکنند مگر اینکه دختر خود به آنها واگذار کرده باشد و وکالت داده باشد.
و امّا شیربها، مسئله ای است که به طور کلی از آثار همان افکار جاهلی است. زیرا درست قیمت گذاشتن بر دختر است. گویا مادر قیمت شیری که به پسر داده نمی خواهد زیرا برای او ارزش واقعی قائل است ولی برای دختر ارزشی قائل نیست که شیر را مجاناً به او بدهد و لذا قیمت آن را از داماد می گیرد و این گذشته از نظر حکم شرعی (که تفصیل آن در شماره ۲۰ مجله در بخش پرسشها و پاسخها ضمن ترجمۀ سخن امام دام ظله در تحریر الوسیله آورده ایم)، از نظر روانی اثر سوء بر دختران دارد و از نظر اجتماعی سنگی است جلو راه ازدواج، و در نتیجه خود مایۀ فساد جامعه است. لذا باید به شدت با آن برخورد کنیم و آن را به طور کلی از فرهنگ جامعه انقلابی و مسلمان خود محو سازیم.
۲- دخالت پدر و مادر
یکی از ره آوردهای تمدن غربی که در رژیم سابق به سرعت رشد می کرد بی بند و باری دختران و پسران بود که غالباً خانواده های به اصطلاح متمدن و غرب زده در مسئله ازدواج فرزندان خود در مقابل عمل انجام شده ای قرار می گرفتند و دیگر جای نظر دادن و مصلحت اندیشی نبود و در این رابطه مشکلات بسیاری برای خانواده ها به وجود می آمد که چون راه حلی برای آن نداشتند خود را بیش از پیش در دامان فرهنگ غربی می افکندند و بر بی بند و باری می افزودند تا به کلی از قیود و دست و پا گیر دین و رسم و شئون اجتماعی خویش رها شوند.
این نتیجۀ افراط در آزادی دختران و پسران بود.
در مقابل آن گروهی که به صورت مظاهر متدین و پای بند مذهب و راه و رسم اجتماعی خویشند به طور کلی خود را ولیّ اَمْرِ فرزندان خویش حتی پس از بلوغ می دانند و نه فقط از آنها در امر مهم ازدواج که زندگی آیندۀ پرفراز و نشیب آنان را تشکیل می دهد نظر خواهی نمی کنند بلکه به مخالفت آنان نیز اهمیتی نمی دهند و آنها را بر ازدواج دلخواه خویش مجبور می سازند و این امر نسبت به دختران بیشتر است و اتفاقاً موجب ناراحتیها و مشکلات بیشتری نیز هست. ما در این رابطه نامه های بسیاری داریم که پسری با فشار بیش از حد خانواده ازدواجی کرده که دلخواه او نبوده و هم اکنون با چند فرزند تصمیم بر طلاق دارد و طبق اظهار خود راهی به جز این نمی باشد و به نظر می رسد که حق با اوست ولی آیا گناه این جدائی و در بدری فرزندان بیچارۀ آنها بر گردن کیست؟ روشن است که مقصر، پدر و مادر بی فرهنگ و بلکه غیر متدین این گونه فرزندان است که نمی دانند اصولاً اگر زوجین راضی نباشند عقد آنها باطل است. و گوئی عقدی صورت نگرفته است مگر اینکه بعداً راضی شوند و اگر به هیچ وجه راضی نشوند و فقط به این خیال که ازدواج شرعاً نیز بر آنها تحمیل شده است تن در داده باشند، صحت عقد آنها مشکل است در آن صورت شما خود حدس بزنید چه مشکلاتی از نظر شرعی و عرفی و روانی رخ خواهد داد؟
از این بدتر اجبار دختران است و مخصوصاً در صورتی که مصلحت آنها در نظر گرفته نشود که بسیار دیده شده است پدران و مادران به طمع جهات مادّی، دختران نوجوان خود را به ازدواج مردان چهل، پنجاه ساله درمی آورند که بسیاری از آنها در اثر ناسازگاری پس از رشد کامل فکری و جنسی دچار انحراف می شوند که نمونه هائی از آن در دادگاه های انقلاب دیده شده است و چه بسیارند آنان که کسی از وضع و حال آنها مطلع نیست.
از نظر شرع مقدس اینگونه اعمال جایز نیست و پدر، پس از بزرگ شدن فرزند و بلوغ شرعی ولایتی بر او ندارد. و اما مادران که خود را غالباً به این دلیل که حقشان بزرگ است ولیّ فرزندان خویش می دانند، باید بدانند که هیچ گونه ولایتی از نظر شرعی ندارند و جایز نیست در اینگونه شئون فرزندان خویش دخالتی کنند مگر از راه نصیحت و خیرخواهی. گذشته از حرمت اینگونه دخالتها عقد نیز صحیح نیست مگر اینکه بعداً زوجین به آن عقد راضی شوند. هم اکنون نامه ای داریم که مردی که دارای چهار فرزند است از روز اول به ازدواج راضی نبوده و حتی شناسنامۀ خویش را تحویل نداده است و خانوادۀ وی با المثنای شناسنامه ازدواج او را ثبت کرده اند. ما در نامه ای او را نصیحت کردیم که بخاطر فرزندانش به این ازدواج راضی شود و طلاق ندهد. ولی او در نامۀ دومش وضع نابسامان زندگی زناشویی را برای ما نوشته است که جداً تحمل آن وضع احتیاج به فداکاری و گذشت فوق العاده ای دارد. چرا باید پدران و مادران به دلیل بی فرهنگی مایۀ بدبختی و ناراحتی فرزندان خویش در طول زندگی باشند؟ و چرا دفتر ثبت ازدواج دقت کامل در تشخیص رضایت طرفین به عمل نیاورد؟ و چرا با این همه نظم و ترتیب و دفتر و اسناد احکام الهی و روشنترین حقوق اجتماعی افراد نادید گرفته شود؟
ولی فراموش نشود که داماد و خانوادۀ او نباید مطالبۀ جهیزیه‌های سنگین بکنند. اصولاً این گونه رسمهای غلط را باید کنار گذاشت. آنچه از سنتهای اسلامی و سیرۀ رسول اکرم(ص) رسیده است این است که با همان مَهر جهیزیۀ عروس را تهیه می ‌کرده اند و همچنان که مهر نباید سنگین باشد جهیزیه نیز باید مناسب آن باشد، زیرا هدف تشکیل خانواده و سعی در سعادت و خوشبختی آن است. بنابر این هر چه ساده تر و آسان تر و دورتر از قیود دست و پا گیر باشد آینده ای بهتر و دورنمائی موفق تر و خوشبخت تر خواهد داشت.
۳- مراسم ازدواج
یکی از مشکلاتی که سدّ راه ازدواج است خرج سرسام آور مراسم آن است که این نیز از باقیمانده های عادات جاهلی است که در رژیم گذشته رونق بیشتر یافته بود. افراط در خرجهای بیجا و بی مورد مراسم ازدواج، اکثر جوانان را از فکر تشکیل خانواده منصرف می کند. باید بطور کلی این رسمهای غلط و مشکل آفرین را کنار گذاشت ولی نه به این معنی که هیچ مراسمی نباشد زیرا این نیز تفریط است و از نظر شرع برگزاری مراسم ساده مطلوب است و اطعام یعنی سور دادن در ازدواج مستحب است ولی به مقدار تمکن آن شخص و اگر هیچ ممکن نیست نباید اصل ازدواج که یک مسئله مهم اجتماعی و فردی است فدای اینگونه رسمها و حتی آداب شرعی بشود. بنابراین نصیحت ما به آنان که قدرت دارند این است که از خرجهای زیاد و به رخ کشیدن ثروت و مکنت خویش بپرهیزند تا بطور کلی این رسمهای غلط از میان برود و ناچار نباشد آن مرد فقیر یا متوسط با قرض و خواهش مراسم عروسی را برگزار کند. یا اگر بدون مراسم بود احساس محرومیت کند. نصیحت ما به آنان که می خواهند به اصطلاح اسلامی و انقلابی باشند، این است که در صورت قدرت تفریط نکنند و به آداب شرعی در برگزاری مراسم ساده و اطعام ولو در محدوده فامیل و همسایه عمل کنند. و نصیحت به آنان که قدرت برگزاری هیچ گونه مراسم و اطعام را ندارند این است که اصل ازدواج را فدای این جهت نکنند زیرا اینها مستحب است و در وضع کنونی بخصوص برای آنانکه ممکن است مبتلا به گناه شوند شاید ازدواج واجب باشد.
نکته ای که در این مورد لازم است تذکر داده شود مسئله تحصیل است. بسیار دیده و شنیده شده است که ناصحان خیرخواه، جوانان را از ازدواج منع می کنند به دلیل این که دست و پا گیر است و مانع تحصیل می شود. البته اگر کسی مورد رزقی نداشته باشد که بتواند در عین تحصیل خرج خانه را بدهد شاید از این جهت مشکلی برای او پیش آید ولی در مورد کسی که از نظر مخارج زندگی تأمین شده باشد یا بتواند در فرصتی که دارد خرج خانه را به دست بیاورد ازدواج نه تنها مانع تحصیل نیست بلکه به آن کمک می کند، زیرا مهمترین عامل در پیشرفت تحصیل آرامش روح و تمرکز فکر است. جوانی که زیر فشار غریزه جنسی باشد آرامش ندارد و مخصوصاً اگر مبتلا به روش های غیر مشروع در ارضاء غریزه باشد که هم از نظر جنسی و هم از نظر روانی در اثر احساس گناه و شرم آرامش نخواهد داشت. بلکه می توان گفت در بعضی از موارد اگر ازدواج با تحصیل منافات داشته باشد باید ازدواج را اختیار کند. زیرا ممکن است با ادامۀ آن وضع، علم که بدستش نیامده عقلش را نیز از دست بدهد یا در اثر گناه گرفتار مجازاتهائی شود که جانش را نیز فدا کند. بنابراین در هر مورد باید ملاحظه اهم و مهم از نظر وضع مالی، جسمی و روحی مشخص بشود آنگاه گفته شود کدام یک را اختیار کن.
مسائل و مشکلات ازدواج، خیلی بیشتر از آن است که در این مقاله گنجانیده شود و این مسئله خیلی مهم تر از آن است که به نوشتن یک مقاله اکتفا شود باید یک حملۀ تبلیغاتی وسیع تحت ارشاد و رهبری بزرگان و شخصیتهای مذهبی فکری و سیاسی برای براندازی رسمهای غلط که مانع راه ازدواج است بشود تا هر چه بیشتر مردم را به تسریع در این امر تشویق و از سختگیری در آن باز دارند.
برای درک اهمیّت مطلب حدیثی از رسول اکرم(ص) در اینجا می آوریم که فرمود:
«اذا جاءکم من ترضون خُلقه ودینه فزوجوه. الاّ تفعلوه تکن فتنۀ فی الارض و فساد کبیر»
اگر کسی برای خواستگاری آمد که از نظر دین و اخلاق مورد پسند بود او را بپذیرید. اگر چنین نکنید در زمین آشوب و فساد بزرگی برپا می شود.
و این همان آشوب و فسادی است که جامعه بشری متمدن امروز گرفتار آن است. به امید آن روز که همگی با درک و احساس مسئولیت اجتماعی ریشۀ فساد را از زمین بر کنیم.
ان شاء الله.

16دسامبر/16

آدرس تعدادی از نمایندگهای پاسدار اسلام در شهرستانها

* اصطهبانات سازمان تبلیغات اسلامی
* باختران خیابان مدرس- نشر شهید بهشتی (وابسته به سپاه)
* بافق یزد روابط عمومی سپاه پاسدارن
* بجستان خراسان بسیج سپاه پاسداران
* بجنورد دفتر حزب جمهوری اسلامی
* بروجن خیابان ۱۵ خرداد کتابخانه مسجد جامع مدنی
* بم کتابفروشی هجرت (جهاد سازندگی)
* بندر انزلی (روابط عمومی سپاه پاسداران)
* بندر ترکمن کمیته فرهنگی جهاد سازندگی
* بندر گز سازمان تبلیغات اسلامی
*بندر ماهشهر نمایندگی کیهان برادر نیروی پور
* تربت حیدریه سازمان تبلیغات اسلامی
* تفت یزد سازمان تبلیغات اسلامی
* تفرش روابط عمومی سپاه پاسداران
* تویسرکان دفتر تبلیغات اسلامی
* تیرتاش بهشهر انجمن اسلامی تیر تاش
* پل سفید روبروی شهردار مطبوعاتی حزب الله
* جلفا گرگر کتابفروشی وحدت اسلامی- برادر نقی وهابی

16دسامبر/16

پرسشها و پاسخها ادیان آسمانی از دیدگاه قرآن

• نظر قرآن دربارۀ اختلاف ادیان آسمانی چیست؟
• از نظر قرآن دین خدا یکی است.
«•                    …»
آل عمران ـ ۱۹
دین در نزد خدا تنها اسلام است و اختلاف اهل کتاب در دین خدا با علم به وحدت دین الهی فقط از روی ظلم و ستیزه جوئی با حق است. دین ـ به معنای گرایشی که خداوندبرای انسان ها خواسته و تشریع فرموده ـ اسلام است، یعنی تسلیم در مقابل دستورات الهی از نظر عمل و پذیرفتن حقایق مذهبی از نظر عقیده. و امّا اختلافی که در شرایع آسمانی مشاهده می شود که در اصل شریعت از هم جدا شده اند نتیجۀ عناد و ستیزه جویی اهل کتاب با حق است که حاضر نشدند در مقابل پیغمبری که خداوند طبق بشارات کتب آسمانی به آنها وعده داده بود تسلیم شوند.
ممکن است گفته شود پس اختلافی میان شریعت رسول اکرم(ص) و شریعت موسی و عیسی علیهما السلام و سایر پیغمبرانی گرامی نیست؟
جواب این است که اختلاف در جزئیات شریعت است که به ملاحظه تناسب زمان و تکامل بشریت تشریع شده است و امّا اصول و پایه های شریعت خدا در همۀ ملل یکی است. خداوند می فرماید:
«                         … »
شوری ـ ۱۳
خداوند برای شما همان دینی را تشریع فرموده است که به نوح سفارش نمود و آنچه را به تو وحی نمودیم و سفارش ما بود به ابراهیم و موسی و عیسی، که دین را به پا دارید و در آن اختلاف نکنید …
و سپس در آیه بعد می فرماید:
«و ما تفرقوا الا من بعد ما جاءهم العلم بغیاً بینهم»
و آنها اختلاف نکردند مگر پس از دریافت تعالیم آسمانی و آن هم از روی عناد و ستیزه جوئی آنان بود. بغی، به معنای تجاوز از حد مشروع است و این که فرموده است «بینهم» یا به این معنی است که تجاوز و مقاومت در برابر حق در میان آنها متداول بود یا مراد تجاوز بر یکدیگر است و بنابراین احتمال مراد این است که تفرقه در دین را وسیله ای برای رسیدن به مقاصد ظالمانه خویش نسبت به یکدیگر قرار دادند زیرا اگر همه پای بند یک دین و یک شریعت و قانون باشند، تجاوزی واقع نمی شود.
بنابراین این برای اینکه تجاوزات خود را رنگ قانون و شریعت بدهند، هر یک برای خود دین جداگانه ساختند و چنین شد که اختلاف در شرایع به وجود آمد.
شاید گفته شود که وحدت ادیان فقط در جنبه عقیده است نه در مقام عمل و احکام. ولی چنین نیست، وحدت از نظر عقیده امری است روشن زیرا عقیده مبتنی بر واقعیتهای خارجی است و نمی شود که در آن اختلافی باشد و ممکن نیست پیغمبری بگوید روز قیامت هست و دیگری در شریعتش نفی آن باشد. این محال است زیرا باید یکی از آنها اختلاف واقع باشد و چنین امری نمی تواند منظور از آیه فوق باشد و قرائن در آیه مبارکه بر آن زیاد است و از همه واضحتر این که امر به اقامه و بر پاداشتن دین در همه شرایع شده است و این نیست مگر در مرحلۀ عمل و احکام. بعلاوه آیات بسیاری دلالت بر وحدت اصول عملی شرایع دارد. مثلاً نماز که مهمترین رکن عبادی و زکات که مهمترین رکن اجتماعی شریعت است در همه شرایع گذشته بوده. قرآن در مورد میثاق بنی اسرائیل می فرماید:
«و اذ اخذنا میثاق بنی اسرائیل ان لا تبعدوا الا الله … و اقیموا الصلاۀ و آتوا الزکاه»
ما از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم که نپرستید مگر خدا را (تا آنجا که می‌فرماید) و نماز رابه پا دارید و زکات مالتان را بپردازید.
حضرت عیسی (ع)در حالی که نوزاد بود در پاسخ آنان که به مادر بزرگوارش اعتراض کردند که این فرزند را از کجا آوردی، در ضمن سخنانی فرمود:
«  •    » مریم ـ ۳۱
یعنی خداوند به من سفارش فرموده است به نماز و زکات تا آخرین دم زندگی. و در مورد حضرت زکریا چنین آمده است:
«       •» آل عمران ـ ۳۹
ملائکه او را ندا دادند در حالی که در محراب به نماز ایستاده بود. و در مورد حضرت اسماعیل می فرماید:
«    • » مریم ـ ۵۵
و همواره خاندان خویش را به نماز و زکات امر می کرد. و در مورد حضرت ابراهیم (ع)آمده است:
«      » ابراهیم ـ ۴۰
خداوندا مرا برپا دارندۀ نماز قرار بده و همچنین فرزندانم را. و در مورد حضرت شعیب به نقل از معاندین قومش می فرماید:
«         » هود ـ ۸۷
گفتند ای شعیب آیا نمازت تو را وادار کرده است که ما را از پرسش خدایان نیاکانمان باز داری. و در سورۀ انبیاء پس از ذکر عده‌ای از پیامبران می فرماید:
«          …» انبیاء ـ ۷۳
ما آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به امر ما هدایت می کردند و آنان را بوسیلۀ وحی امر کردیم به انجام کارهای خیر و برپاداری نماز و پرداختن زکات …
و در وصایای جناب لقمان به فرزندش چنین آمده است:
«        » لقمان ـ ۱۷
فرزندم! نماز را به پا دار و دیگران را به کار خوب وادار و از کار بد بازدار. که در این آیه به دو اصل دیگر شرایع اشاره شده است و آن امر به معروف و نهی از منکر است.
روزه نیز یکی از اصول شریعت است، در این باره قرآن می فرماید:
«            …» بقره ـ ۱۸۳
ای کسانی که ایمان آورده اید بر شما روزه واجب شده است. همچنانکه بر کسانی که پیش از شما بودند واجب بود.
و امّا حج که از پایه های شریعت اسلام می باشد آنچه مسلم است از زمان حضرت ابراهیم (ع)بر همه مردم واجب شده است که به آن حضرت دستور داده شد.
«و اذّن فی الناس بالحج» حج ـ ۲۷
به تمام مردم اعلام کن که حج انجام دهند. و روایات متعددی در این زمینه از اهل بیت علیهم السلام وارد شده که حضرت ابراهیم این حکم را برای تمام نسلهای آیندۀ بشریت اعلام فرموده است.
بلکه در بعضی روایات آمده است که حضرت آدم(ع) نیز به حج مشرف شده اند.
و همچنین در بعد منهیات و محرمات شریعت در اصول احکام اخلاقی نیست یعنی در همه شرایع آسمانی زنا و لواط و دروغگوئی و بهتان و قتل نفس ومانند آن حرام و ممنوع بوده است و در این رابطۀ عمل قوم لوط که منجر به هلاکت آنان شد معروف است. و در شئون قضائی و حدود و دیات نیز همچنین است. خداوند می فرماید:
«   • • •                  …» مائده ـ ۴۵٫
و نوشتیم بر آنان (بنی اسرائیل) در کتاب (تورات) که قصاص باید در نفس به نفس و چشم به چشم به بینی و گوش به گوش و دندان به دندان باشد و در هر جراحتی قصاص همانند آن است و هر کس عفو کند و ببخشد کفارۀ گناهانش خواهد بود. و این حکم عیناً همانگونه است که در شریعت اسلام جاری است.
در شئون اجتماعی و اقتصادی و خانوادگی نیز شرایع گذشته همین گونه احکام را داشته اند. در مورد نیکوئی و احسان به والدین و دیگران در پیمان بنی اسرائیل آمده است:
«                ••  …» بقره ـ ۸۳
یاد بیاور آنگاه که از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خدا را نپرستید و به پدر و مادر خویش احسان و نیکی کنید و همچنین به نزدیکان و یتیمان و مستمندان و با مردم سخن خوب بگوئید …
بلکه در خصوص نیکی به پدر و مادر از آیات استفاده می شود که این سفارش خداوند به نوع انسان است در سه آیه چنین آمده است:
«و وصینا الانسان بوالدیه حسنا (احساناً) …»
ما سفارش نیکی به پدر و مادر را به همه انسانها کرده ایم. و در مورد بازار و روش معامله با مردم در داستان حضرت شعیب (ع) مکرر آمده است که به قومش می فرمود:
«     ••  …» اعراف ـ ۸۵
پیمانه و وزن را کامل کنید (کم فروشی نکنید) و کالای مردم را بی ارزش جلوه ندهید یا از کالای مردم کم نکنید.
بنابراین شرایع آسمانی در اصول و پایه ها یکی هستند گر چه اختلافات زیادی در احکام جزئیه طبق مصالح و مفاسد مختلف وجود دارد و سر آن تکامل شریعت است و کاملترین آنها شریعت حضرت محمد(ص) است که در این باره خداوند در قرآن فرموده:
«           …» مائده ـ ۳
اکنون دین شما را به حد کمال رساندم و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان دین (شریعت کامل) برای شما برگزیدم.
در قرآن کریم به برخی از احکام مختصه شرایع سابقه اشاره شده است، مثلاً دربارۀ قوم یهود چنین آمده:
«    •                           » انعام ـ ۱۴۶
و حرام کردیم بر یهود هر حیوان ناخن داری و از گاو و گوسفند حرام کردیم بر آنان پیه و چربی آنها را بجز آنچه در پشت و میان امعاء و لابلای استخوانهای آنها است. بدینگونه آنان را مجازات کردیم به سبب تجاوزشان و ما راستگویانیم (عمل ما حق و مطابق واقع است).
از این آیه استفاده می شود که بعضی از اختلافات منشأ آنها تشدید در احکام در اثر نافرمانی و ظلم و تجاوز بعضی از اقوام دیرین بوده است و گرنه در اصل این چیزها بر آنان حرام نبوده و لذا در جای دیگر فرموده است:
«                      ••  …» نساء ـ ۱۶۰ و ۱۶۱
حرام کردیم بر یهود چیزهای طیب و پاکی که بر آنان حلال بود بسبب ظلم آنان و همچنین بدین سبب بسیار منع می کردند مردم را از پیروی راه خدا و ربا می گرفتند در حالی که از آن نهی شده بود و اموال مردم را به باطل می گرفتند …»
در این آیه تفصیل تجاوز آنان ذکر شده و در جای دیگر می فرماید:
«و علی الذین هادوا حرمنا ما قصصنا علیک من قبل و ما ظلمنا هم و لکن کانوا انفسهم یظلمون»
و بر یهودان حرام کردیم آنچه را که قبلاً برای تو بیان کردیم (یعنی در سورۀ انعام) و ما بر آنان ظلم نکردیم بلکه آنها به خودشان ظلم روا داشتند. یعنی این نتیجۀ اعمال آنها است.
و نظیر آن، حکم روز شنبه است که در آن روز کار کردن یا خصوص صید ماهی بر یهود حرام بوده است و در اثر مخالفت عده ای از آنان عذاب بر آنها نازل شد و به این قضیه در پنج جای قرآن اشاره شده است.
در اینجا مناسب است به نکته ای که در قرآن دربارۀ کل اختلافات شرایع آمده به طور اختصار اشاره ای شود:
زنای محصنه ای در میان اشراف یهود واقع شده بود و چون طبق احکام تورات حکم آن رجم (سنگسار) بود و آنان مایل نبودند چنین کاری نسبت به اشراف خود انجام دهند، تصمیم گرفتند رسول اکرم را به عنوان داور بپذیرند به این امید که در شریعت اسلام حکم، چنین نباشد و چون آیه رجم نازل شد بر آشفتند و نپذیرفتند در این رابطه آیاتی در سورۀ مائده نازل شد که از آیه ۴۱ تا ۵۰ مطالب مهمی در این زمینه در بردارد. البته لحن آیات مانند سایر موارد عام است و اختصاص به آن قضیه ندارد. در این آیات پس از بیان بعضی از احکام تورات و نکوهش آنان که چگونه با وجود تورات تو را به داوری می خواهند و بیان اینکه انجیل حضرت عیسی(ع) نیز مصدق تورات و هدایتی در پی آن هدایت است می فرماید:
«          •                           •                    » مائده ـ ۴۸
و ما این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم در حالی که کتابهای گذشته را تصدیق می کند و بر آنها مسلط و مراقب آنها است، پس طبق احکام خدا در میان آنان داوری کن و پیروی هوی و هوس آنان مکن و از حکم حقی که دریافت کرده ای روی مگردان ما برای هر قومی از شماه راه و روشی معین کرده ایم و اگر خدا می خواست همه را یکنواخت می نمود (تا یک شریعت باشد) ولی خداوند می خواهد با آنچه به شما عطا فرموده است (از استعدادها و لیاقتها) شما را بیازماید (از قوه به فعلیت برساند) پس بکوشید و در کارهای خوب بر یکدیگر پیشی بگیرید. بازگشت همۀ شما به سوی خداست، آنگاه شما را نسبت به موارد اختلافتان آگاه می کند.
از این آیه روشن می شود که دین خدا اگر چه یکی است ولی راه و روش امتها طبق استعدادهای آنان مختلف است و این اختلاف برای این است که احکام شرعیه بوته های آزمایش الهی است که استعداد انسانها را شکوفا می کند و آنها را از قوه به فعلیت می رساند تا هرکس به فرا خور حال و استعداد خویش به کمال مطلوب برسد. و لذا حضرت عیسی (ع)که مبعوث شد بعضی از آن چیزهائی که بر یهود به علت تجاوز وستم آنان حرام شده بود حلال کرد. زیرا به مقدار کافی جامعه امتحان خود را پس داده بود و آنان که لیاقت داشتند آن امتحان را سرافراز و آن گروه دیگر سرافکنده پشت سر گذاشته بودند. قرآن از زبان آن حضرت در ضمن بیاناتی می فرماید:
«      •      …» آل عمران ـ ۵۰
من در حالی مبعوث شده ام که تصدیق می کنم تورات را که پیش از من بوده است و در عین حال حلال می کنم بر شما بعض از آن چه بر شما حرام شده بود. از این آیه این مطلب بخوبی روشن است که تغییرات احکام و حلال کردن بعضی از حرامها با تصدیق تورات از نظر اصول و پایه های اساسی دین منافاتی ندارد.
و همچنین در این آیه قرآن به عنوان مهیمن بر کتب سابقه خوانده شده است به این معنی که اصول آن شرایع و کتب را نگه می دارد و ادامه می دهد و در عین حال آنچه باید تغییر یابد از احکام فرعی شریعت تغییر می دهد.
بنابراین از بحثهای گذشته می توان چنین نتیجه گرفت که آنچه در قرآن به عنوان دین آمده است در همه دورانها یکی از و هیچ قابل تغییر و تبدیل نمی باشد و آنچه به عنوان شریعت از آن یاد شده امری است قابل تغییر طبق مصالح متغیره زمان و اختلاف دورانهای تکاملی بشریت در عین حال اصول و احکام اساسی شریعت در همه دورانها یکی است و اختلاف در جزئیات گذشته کاملترین شریعت را برای بشریت آورده است و چنین است که در روایات آمده:
«حلال محمد(ص) حلال الی یوم القیامه و حرامه حرام الی یوم القیامه.»
آنچه محمد (ص) حلال دانسته تا روز قیامت حلال است و آنچه حرام دانسته تا روز قیامت حرام است.

16دسامبر/16

نگاهی به ریدادها

جنگ
• نیویورک تایمز نوشت: آمریکا از تصمیم عراق برای استفاده از سلاح شیمیایی، از یک سال پیش مطلع بوده است.
۱۸/ ۱۲/ ۶۲
• عراق، آمریکا را متهم به دو روئی در ماجرای بمباران های شیمیایی کرد!!
۱۸/ ۱۲/ ۶۲
• ۲ پاتک سنگین نیروهای عراقی با تحمل تلفات و ضایعات فراوان دشمن، درهم شکست. صدها تن از نیروهای تیپ ۵ از لشگر ۴ پیاده عراق به هلاکت رسیده و یا مجروح شدند.
۲۱/ ۱۲/ ۶۲
• رزمندگان اسلام، مواضع مستحکم و برج های دیده بانی دشمن را در محور طلائیه درهم کوبیدند. جنایتکاران بعثی بار دیگر، دو منطقه عملیاتی خیبر را بمباران شیمیائی کردند.
۲۴/ ۱۲/ ۶۲
• حمله نیروهای پیاده و زرهی عراق به طلائیه و جبهه مهران با بیش از صد کشته و مجروح در هم شکست.
۲۸/ ۱۲/ ۶۲
• چهار فروند هواپیمای جنگی و یک هلی کوپتر دشمن در منطقه عملیاتی خیبر سرنگون شد.
۵/ ۱/ ۶۳
• پل تدارکماتی و مواصلاتی دشمن در منطقه حاج عمران منهدم شد.
انقلاب در جهان
• طی تظاهراتی گسترده در برابر سفارت فرانسه در لندن، صدها تن از عراقی های ساکن انگلیس حمایت فرانسه از عراق در جنگ تحمیلی را محکوم کردند.
۱۸/ ۱۲/ ۶۲
• به بهانه باز نگهداشتن تنگه هرمز، وزیر دفاع آمریکا از کشورهای عضو ناتو خواست آماده دخالت نظامی در خلیج فارس شوند.
۲۱/ ۱۲/ ۶۲
• در سوئد، اطریش، سریلانکا، دانشجویان مسلمان کشورهای مختلف، به منظور محکوم کردن بمباران های شیمیائی تویسط عراق ،دست به تظاهرات زدند.
۲۱/ ۱۲/ ۶۲
• انقلابیون مسلمان در جنوب لبنان ۵۰ بار هدف های اسرائیلی را مورد حمله قرار دادند.
۲۵/ ۱۲/ ۶۲
• نیروهای نظامی مصر برای دفاع از حکومت نمیری وارد سودان شدند.
• دبیر کل شورای همکاری خلیج فارس از نقش فرانسه در جنگ علیه ایران ستایش کرد.
۲۸/ ۱۲/ ۶۲
• ۲۵۰ سرباز مداخله گر فرانسوی از لبنان گریختند.
• دانشگاه پیشاور پاکستان به دنبال تظاهرات دانشجوئی تعطیل شد.
• به منظور بررسی تحولات جنگ تحمیلی، مأمور ویژه آمریکا وارد بغداد شد.
۶/ ۱/ ۶۳
• دانشجویان مصری طی تظاهراتی سیاست سرکوبگرانه رژیم مصر را محکوم کردند.
۷/ ۱/ ۶۳
• در مرکز فرهنگی انگلیس در بغداد، بمبی منفجر شد.
• دادگاه کویت، ۵ مسلمان عراقی و یک لبنانی را به اتهام انفجار سفارت آمریکا به اعدام محکوم کرد.
۸/ ۱/ ۶۳
• برای ایجاد جو تشنج در منطقه خلیج، هواپیمای عراقی یک نفتکش یونانی را در سواحل سعودی مورد اصابت موشک قرار داد.
۹/ ۱/ ۶۳
• آمریکا خط تلفنی دفتر حفاظت منافع ایران در واشنگتن را قطع کرد.
اختراع و اکتشاف
• هنرجویان هنرستان شهید بهشتی شیراز موفق به ساخت پمپ هیدرولیکی ماشین های سنگین راهسازی شدند.
۱۵/ ۱۲/ ۶۲
• با تلاش متخصصین راه آهن آذربایجان، برای نخستین بار در ایران سرسیلندر دیزل قطار ساخته شد.
۱۷/ ۱۲/ ۶۲
• برای اولین بار، ماشین دروگر کوبنده و پروانه مشعل مازوت سوز در اراک ساخته شد.
• یک مبتکر سمنانی جاروی برقی ساخت.
• لنت ترمز دیسکی بنز ۲۲۰ و ۲۸۰ برای اولین بار در ایران ساخته شد.
۲۲/ ۱۲/ ۶۲
• یک پزشک در ارومیه، دستگاه الکتروکوتر ساخت.
• دستگاه کامپیوتری سازنده انواع قالب از فولاد آبدیده در ایران ساخته شد.
• یک دانشمند ایرانی، طریقه عملی مهار چهاه های مشتعل نفت را ابداع کرد.
۷/ ۱/ ۶۳
عمران
• در ۲۲ کیلومتری تهران و با ۲۴ آزمایشگاه و کارگاه مجهز اولین مجتمع تحقیقاتی و پژوهش های علمی و صنعتی در ایران شروع به کار کرد.
۱۴/ ۱۲/ ۶۲
• فرستنده پر قدرت تلویزیونی در غرب کشور آغاز به کار کرد.
۱۷/۱۲/ ۶۲
• با اجرای ۹۰ پروژه آبرسانی، آب مورد نیاز بیش از ده هزار هکتار از اراضی مزروعی مازندان تأمین شد.
۲۰/ ۱۲/ ۶۲
• ۱۲۰ هزار هکتار از اراضی کویری اصفهان زیر کشت رفت.
• بیش از ۲۰۰ میلیون ریال وام به کشاورزان خوزستان پرداخت شد.
۲۳/ ۱۲ /۶۲
• فرستند رادیوئی ماکو آغاز به کار کرد.
• زایشگاه ۳۰ تختخوابی «الزهرا» در قم گشایش یافت.
۵/ ۱/ ۶۳
• ۵۰ میلیارد ریال وام معیشتی برای تقویت بنیه مالی کشاورزان، صیادان و عشایر اختصاص یافت.
۷/ ۱/ ۶۳
• اهالی ۱۰ روستای فارس و قزوین از آب آشامیدنی سالم بهره مند شدند.
۸/ ۱/ ۶۳٫
اخبار جهان
• اردن و ساف بر سر تشکیل کنفدراسیون اردنی ـ فلسطینی به توافق رسیدند.
۱۳/ ۱۲/ ۶۲
• ۳۰۰۰۰۰ فرانسوی علیه سیاست های دولت میتران دست به تظاهرات زدند.
۱۵/ ۱۲/ ۶۲
• هزاران تبتی با برپائی تظاهراتی آرام، خواستار استقلال و خروج نیروهای چینی از تبت شدند.
۲۱/ ۱۲/ ۶۲
• در مخالفت با سیاست دولت، پزشکان سودان دست به یک اعتصاب سراسری زدند.
• با بالا گرفتن جنگ ایران و عراق، قیمت بنزین در آمریکا افزایش یافت.
• به دنبا فشار اقتصادی به رژیم عراق، صدام دستور جمع آوری طلاهای بقاع متبرکه را صادر کرد.
۲۲/ ۱۲/ ۶۲
• اسرائیل اردوگاه ۲۰ هزار نفری فلسطینی را در جنوب لبنان محاصره کرد.
۲۳/ ۱۲/ ۶۲
• ریگان از رژیم صهیونیستی و جامعه یهودیان خواست از اردن حمایت کنند.
۲۴/ ۱۲/ ۶۲
• عراق از شیلی بمب خوشه ای خریداری کرد.
۲۵/ ۱۲/ ۶۲
• صدام بخشی از خاک عراق را رسما به رژیم اردن واگذار کرد.
• ۴۵۰۰ نظامی اتیوپی در نبرد با چریک های اریتره کشته شدنند.
۵/ ۱/ ۶۳
• انقلابیون السالوادور، انتخابات ریاست جمهوری را در ۴۵ شهر و روستا متوقف کردند.
۷/ ۱/ ۶۳
• موج تظاهرات علیه رژیم پینوشه، پایتخت شیلی را فرا گرفت.
۸/ ۱/ ۶۳
ضد انقلاب
• ۱۲ عضو یک باند بین المللی قاچاق مواد مخدر، با ۵۰۰ کیلو تریاک در باختران دستگیر شدند.
۲۰/ ۱۲ / ۶۲
• ۷۳ سرباز اسلام پس از ماه ها شکنجه از زندان های گروهک ها آزاد شدند.
• ۹۳ سوداگر مرگ، با ۱۴۶۳ کیلو تریاک و هروئین در شهرستان ها دستگیر شدند.
• مخفی گاه وسائل مخابراتی و تسلیحاتی فدائیان اقلیت کشف شد.
۶/ ۱/ ۶۳٫

16دسامبر/16

نیمه شعبان روز جهانی مستضعفین

نیمه شعبان سالروز ولادت با سعادت منجی بشریت، امام عصر، حضرت مهدی و روز جهانی مستضعفین یکی از بزرگترین اعیاد مسلمین است که امیدواریم این عید سعید بر امام عزیزمان، نایب بر حق آن حضرت و بر ملت بزرگ ایران و سنگر نشینان جبهه ها و تمام مستضعفین جهان مبارک باشد.
این روز پر شکوه و مبارک، به پیشنهاد آیت الله العظمی منتظری، روز جهانی مستضعفین نامیده شد، زیرا این روز یادآور تولد شخصیتی عظیم است که مستضعفین جهان در انتظار او نه روز شماری که لحظه شماری می کنند و هر آن، انتظار فرج آن بزرگوار را می کشند که بیاید و جهان را از دست سفاکان و خونریزان و جنایتکاران شرق و غرب برهاند و حکومت متسضعفین را که توسط رهبر و ملت مسلمان ایران در این خطّه پایه ریزی شده است، نیرو بخشد و گسترش دهد و تکمیل کند و ستمگران و دشمنان خدا را به روز سیاه نشاند.
آری! ما شعیان نیز موظفیم که خود را برای آن روز فرخنده که امید مستضفان در آن روز تحقق می یابد، آماده سازیم چه انتظار فرج که بسیار در سخنان معصومین آمده است، آمادگی و مهیا شدن و زمینه سازی حکومت جهانی حضرت مهدی عج است. این جا است که معنای آن روایت روشن می شود که فرمود: مردمی از مشرق زمین بر می خیزند و زمینه ساز حکومت مهدی عج می شود. و مگر انتظار چیزی جز آمادگی و زمینه سازی است؟ آن شاگردی که انتظار آزمون و پیروزی را می کشد، مگر کاری جز درس خواندن و آماده شدن دارد؟ ما شاگردان مکتب امام صادق ع نیز باید برای آزمون بزرگ فداکاری و جانبازی در ارتش امام زمان و سرانجام پیروزی همیشگی حق بر باطل خود را از هر نظر آماده سازیم و هر زمان منتظر قیام و حرکت برای بهروزی مستضعفین باشیم.
کی می آید؟
امام زمان هنگامی ظهور می کند که:
• ظلم فراگیر شده باشد (که شده است).
• فردی از اهل قم قیام کند و مردم را به سوی حق دعوت نماید. گروهی که همانند پاره های آهنند گرداگرد او جمع شودند که حادثه ها آنان را متزلزل نسازد و هیچگاه خسته و ملول نگردند و نترسند و نهراسند و بر خدای خود توکل کنند و عاقبت از آن متقین است.
• کوفه از مؤمنان خالی شود و علم از آن جا فرار کند و همانگونه که مار به سوراخ خود، از آن پس علم در شهری که آن را «قم» می نامند پدید آید که اهل آن دیار قائم مقام حضرت حجتند.
• یکی از فرزندان امام حسین ع از مشرق زمین قیام کند که اگر کوه ها در برابر او مقاومت کنند آن ها را ویران سازد و راهی در میان آن ها ایجاد کند.
• بین شما (شیعیان) و کعبه جدائی افتد توسط گروهی که از خیر بهره ای نبرده اند و خدا و پیامبرش از آنان بیزارند.
• در حرمین شریفین (کعبه و مسجد پیامبر) به آن چه خدا راضی به آن نیست عمل شود و کعبه معطل بماند و امر به ترک و دوری از آن کنند.
• بازرگانان برای تفریح به حج روند و مردم متوسط الحال برای تجارت و مستمندان و نادانان برای ریا و خود پسندی.
• خون ها در بصره ریخته شود و خانه هایشان ویران گردد و نابودی در ساکنینش پدید آید و خوف و وحشتی تمام اهل عراق را شامل شود که با آن قرار نداشته باشند. (همانگونه که شده است).
• ترک و روم بر علیه شما (شیعیان) قیام کنند و ارتش های خود را در مقابله با شما مستقر نمایند و از آن پس ترک و روم با هم به مخالفت پردازند و جنگ های زیادی بر پا شود.
حال که بیشتر علامات ظهور آن حضرت محقق شده و ان شاء الله به زودی ظهور می فرماید، خوب است با هم برنامه آن حضرت را، از بان پدران و اجداد بزرگوارش «سلام و صلوات خدای بر آنان» بشنویم:
امام زمان می آید:
امام زمان می آید که:
• دولت باطل را سرنگون سازد.
• بسیاری از آنان که به دروغ خود را پیرو او می دانند و با سوء استفاده از نام مبارکش در مردم القاء شبهه می کنند ولی در برابر انقلاب اسلامی و رهبر عظیم الشأن آن که مورد تأیید آن حضرت است، قد برافراشته، به مخالفت و اعتراض بر می خیزند، هدایت کند ـ اگر قابلیت داشته باشند ـ و گرنه آن ها را با همان شمشیر برنده ای که بر فرق مرتدان و منافقان و کافران فرود می آورد، از پای درآورد و آن ها را عبرت دیگران قرار دهد.
• از (برخی) فتوی دهندگان که به آن چه علم ندارند فتوی می دهند، انتقام بگیرد. وای بر آن ها و بر پویندگان راهشان، گویا دین ناقص است که آن را تکمیل می کنند یا این که در دین کژی هست که راستش می کنند یا … یا …. ؟!
• پیروانش با او بیعت کنند بر این که:
• دزدی نکنند، مرتکب زنا نشوند، مسلمانی را اسیر ننمایند، محرمی (کسی که احرام حج پوشیده است) را نکشند، حرمتی را هتک نکنند، بر منزل کسی یورش نبرند!، کسی را نزنند مگر حق در آن زدن بادش، طلا، نقره، گندم، و جوی را احتکار نکنند، اموال یتیمان را نخورند، به آن چه نمی دانند شهادت ندهند، مسجدی را ویران نسازند، هیچ مایع مست کننده ای را نیاشامند، لباس ابریشمی نپوشند، کمربند زرین بر کمر نبندند، راه را بر کسی نبندند (مانند دزدان سر گردنه)، راهی را مخوف و پر خطر نکنند، … غذائی از گندم و جو را نزد خود نگهداری نکنند، با اندکی (از رزق و روزی) بسازند، … از نجاست متنفر باشند، ارم به معروف و نهی از منکر کنند، لباس های خشن بر تن نمایند، گونه ها را بر خاک بمالند (در برابر خالقشان خاضع و خاشع باشند) در راه خدا بهترین جهاد را بکنند … و امام زمان هم بر خود واجب بداند که:
همانگونه که آن ها راه می روند راه رود (مسیر آن حضرت مانند مسیر پیروانش باشد) و مانند آنان بپوشد و همان مرکوب آنان را سوار شود و آن گونه که می خواهند باشد و با اندکی بسازد و زمین را ـ به یاری خداوند ـ پر از عدل و داد کند پس از این که پر از ظلم و ستم شده باشد، خدای را به بهترین وجه عبادت کند و برای خود هیچ حاجب و دربانی نداشته باشد.
• پرچم رسول الله را بر افرازد… و شمشیر ذوالفقارش را تا ۱۸ ماه در غلاف نکند.
• تمام کافران را هلاک کند و قلب های مسلمانان را خشنود سازد.
• آری! قائم آل محمد «منصور بالرعب» است. چه، از شنیدن نام مبارکش، ستمگران به وحشت می افتند و لرزه بر اندامشان ظاهر می شود.
اگر پیامبر (ص) با رحمت و رأفت بر مردم حکومت می کرد، امام زمان هم مأموریت دارد که با قتل و خونریزی، دشمنان خدا را سرکوب کرده، انتقام خون میلیون ها شهید و مظلوم تاریخ را از آن ها بگیرد، امام صادق ع در روایتی می فرماید: «ان رسول الله سار فی أمته باللین و المن وکان یتألف الناس و القائم یسیر بالقتل و لا یستتیب احدا… بذلک أمر فی الکتاب الذی معه. ویل لمن ناواه»
رسول خدا در امت خود با نرمی، ملایمت و نکوئی رفتار می کرد و مردم را به محت و دوستی وا می داشت و حضرت قائم (عج) با کشتار و خونریزی حرکت می کند و از کسی درخواست توبه و بازگشت نمی نماید، چنین مأمور شده است. وای بر کسی که با او دشمنی کند.
امام باقر (ع) می فرماید: به خدا سوگند، گویا دارم می نگرم او را که پشت به حجر الاسود کرده است و می گوید: ای مردم! ما نسبت به آنان که به ما ستم کردند و حق ما را سلب کردند از مردم یاری می طلبیم… شما را به خدا دست از ما بر ندارید و ما را یاری کنید خدا شما را یاری خواهد کرد. ما امروز از هر مسلمانی یاری می طلبیم.
هان! ای یاران امام زمان! گویا ندای مظلومیت آن حضرت، همچنان طنین انداز است و شما شیعیان را به یاری می طلبد. خود را آماده کنید و برای یاری آن بزرگوار جبهه های نبرد اسلام با کفر را همچنان گرم نگهدارید که پیروزی شما در این جبهه مقدس، مایه روسفیدی است در محضر حضرت حجت ـ سلام الله علیه ـ و مایه امیدی است برای تمام مستضعفان و مظلومان، رزم خود را رنگی خدائی دهید تا در آزمایش پیروز شوید و امام زمان را خرسند نمائید و به زودی ان شاء الله در جبهه ای به بزرگی تاریخ همگام و همپای حضرت ولی عصر (عج) با دجّالان و سفیانیان بجنگید و هر کس آشکارا با آل محمد دشمنی کند سفیانی است و هر کس مخفیانه عداوت ورزد دجّال است.

16دسامبر/16

هدایت در قرآن

آیت الله جوادی آملی
قسمت ششم
نیاز به منطق
در مقالات گذشته راجع به روش تعلیم بحث شد و گفته شد که کیفیت تعلیم یا به آن است که خداوند روش را صریحاً ـ در قرآن ـ بیان کرده باشد یا به فطرت و روش عقلا سخن گفته باشد که اگر کیفیت تعلیم را صریحاً بیان نکند، به وسیله راه دوم تبیین می نماید، یعنی به فطرت عقلا در کیفیت پی بردن به مجهولات اکتفا می کند و در موقع محاوره و سخن هم به روش عقلا سخن می گوید.
فطرت عقلا در تحصیل معارف این است: یک سلسله معلومات بدیهی را سرمایه قرار می دهند و از طریق آن مجهولات را تحصیل می نمایند. بنابراین لازمه اش پذیرش دو مطلب است:
۱- وجود سرمایه های اولیه و بدیهی
۲- بودن رابطه بین این بدیهی و آن نظری
و استدلال های قرآن کریم هم که محاروه خدای متعال است با بندگانش، به همین روش و بر همین منوال است، که نمونه هائی از آن در بحث های گذشته ذکر شد.
ما اگر خواستیم بگوئیم روش منطقی روش صحیحی نیست و این طرز تفکر ساخته بشر است و روا نیست باید یک سند گویائی داشته باشیم. آن ها که روش منطقی را طرد کرده و نپذیرفتند، جمعاً یازده اشکال داشتند که خلاصه این اشکال های یازدگانه در جلد پنجم المیزان در طی بیشتر از ۳۰ صفحه مطرح و پاسخ داده شد، که در گذشته پنج اشکال آن را به اختصار بیان کردیم.
اشکال پنجم آن ها این بود که می گفتند منطق بر فرض این که ارزش داشته باشد، سهم منطق آن است که صورت ها و شکل های منتج را از صورت ها و اشکال غیر منتنج فرق می دهد اما آن اصول و موادی که ما در این قالب ها باید بریزیم، آن را منطق تأمین نمی کند بلکه باید از کتاب و سنت گرفت. پس منطق ابزاری بیش نیست و منطق تنها یک ترازو است. ما در این ترازو چه باید قرار بدهیم و چه قرار ندهیم. آن را منطق بیان نمی کند، منطق می گوید ترازو را چگونه باید قرار داد و نصب کرد و آن که ترازو است ـ مثلاً ـ شکل اول است با این شرایط، شکل دوم است با این اوصاف، و مانند آن، یا قیاس استثنائی است با آن شرایط و اوصاف، منطق کارش ترازو سازی است. اما کالاهائی که دراین ترازو قرار می گیرد، از عهده منطق خارج است آن را حتماً باید از وحی و از کتاب و سنت گرفت.
در پاسخ گفته شد که منطق بیش از این هم ادعائی ندارد، کاری هم بیش از ترازوسازی و تبیین ترازو ندارد. هیچ فرد منطقی ادعا نکرده که من با منطق، فلان مطلب را حل می کنم بلکه منطقی ادعا می کند که اگر شما خواستید از مجهولی پی به معلوم ببرید، راه این است اما ابزار راه را منطق بیان نمی کند. این را هم منطق می گوید که شما باید از بدیهی پی به نظری ببرید. ان بدیهی یا آن مبینی که در حکم بیّن و بدیهی است چیست؟ آن را منطق نمی گوید بلکه آن را علوم دیگر تعیین می کند.
و اما این که گفته شد ما باید مواد را از کتاب و سنت بگیریم این همان جواب را خواهد داشت که ما بعد از اثبات مبدأ و بعد از اثبات وحی و اثبات اعجاز و فرق اعجاز با علوم غریبه دیگر و پیوند اعجاز با صدق دعوای رسالت که چگونه اگر کسی معجزه آورد پیغمبر است، همه این اموررا باید با دلیل قطعی عقلی حل کرده باشیم و اگر با دلیل حق نشد آن گاه نمی توانیم بگوئیم این در کتاب یا در سنت است یا مانند آن. مضافاً به اینکه بعد از گذراندن همه این مراحل و ادوار تازه در اصول دین که بحث می کنیم مطلبی که یا ظنی الصدور یا ظنی الدلاله است و یاجهت صدورش ظنی است اگر در همه این سه امر ظنی بود یا در دو امر ظنی بود یا در یک امر از این امور سه گانه ظنی بود مفید یقین نیست، و وقتی مفید یقین نبود در علوم فرعی و احکام به کار می آید ولی در علو ماصلی و حکم جهان به کار نمی آید، زرا نفس با نظ، جزم پیدا نمی کند مضافاً به اینکه با محکمات کتاب و سنت، ظن در امور اصلی و جهان بینی منع شده که ما با ظن و گمان درباره جهان بتوانیم تصدیق کنیم. ما اگر به ظن و گمان اکتفا کردیم دیگری هم با گمانش اکتفای دیگری خواهد داشت!
بنابراین وقتی می توانیم به کتاب و سنت در جهان بینی و اصول دین مراجعه کنیم که بسیاری از مسائل یقینی را با استدلال روی اشکال منطقی حل کرده باشیم و هیچ ممکن نیست بتوانیم مطلبی را استدلال کنیم یا به اثبات یا به نفی الا به روال منطقی، اصلاً ممکن نیست کسی بتواند مطلبی را اثبات کند یا نفی کند و از فرمول های منطقی استفاده نکند مواد اولیه هم باید بدیهی محض باشد تا بتوانیم با آن راه و با این ابزار، آن زیر بنای فکری را درست کنیم. وقتی زیر بنای فکری درست شد آن گاه در ظواهر، ما جاء به النبی در احکام در فورعات عملیه حق است و شک بردار نیست.
در هر صورت این اشکال پنجم گذشته از این که در حد یک قیاس منطقی است با این جواب هم حل خواهد شد.
اشکال ششم:
همه علوم در قرآن هست پس ما چه حاجت به فلسفه و منطق داریم؟ این ها چه علومی است که از کشورهای بیگانه آمده؟ در صورتی که همه علوم که نفوس انسانی به آن ها نیازمندند در کتاب و سنت می باشد. پس ما نیازی نداریم به افکار بیگانه ها و امثال ذلک.
پاسخ اشکال ششم:
اولاً ـ خود این به صورت یک قیاس است که ما دارای کتاب و سنت قوی و غنی هستیم و چون این جوابگوی همه نیازهای ماست، حاجتی به بیگانه نداریم و چون حاجتی به بیگانه نداریم به همان غنی و قوی بالذّات و اصیل اکتفا می کنیم. این خودش یک قیاس اقترانی و منطقی دارد.
ثانیاً ـ یک سلسله موادی هم که مواد عقلی است در آن به کار رفته است.
ثالثاً ـ این اصول است اما باید بفهمیم از چه راه باید وارد این مخزن بشویم و این علوم را که در این خزانه است، از یکدیگر جدا بکنیم بگوئیم توحیدش این است اوصاف توحیدش این است، نبوتش این است و و … نمی شود همین طور که از راه رسیدیم بگوئیم هر چه در قرآن است ما را بس است! این سخن جبریه و مفوضه است که می گویند: همه اسرار در قرآن هست و دیگر نیازی نداریم!! این «حسبنا کتاب الله» است!! بنابراین ابزاری لازم است که آن ابزار را حجت عقلی می نامند. «ان لله علی الناس حجتین» که یکی از آن ها عقل است اما این درست است که همه اسرار الهی در کتاب و سنت است ولی باید راه رسیدن به آن را فرا گرفت. اگر بیراهه رفتی مانند فخر رازی و همفکرانش می شوی که می گویند: آن جا که خدا فرموده است: قتلوا النبییین بغیر حق» در حقیقت خد اوند پیامبران را کشته است و خدا است که قاتل انبیا است (نعوذ بالله) ولی از نظر ادبی به ما سفارش می کند که شما قتل انبیا را به خدا نسبت ندهید. این چنین است مکتب جبر!
و از سوی دیگر مفوضه هستند که بشر را اصلا مستقل نمی دانند که خطر تفویض بدتر از خطر جبر است. همه اسرار و حکم الهی در کتاب هست ولی با چه ابزاری و با چه راهی و استدلالی باید برویم به سراغ آن. قرآن کتابی نیست که بشود با آن به آسانی کنار آمد، آن چنان آیات محکماتی دارد که به هیچ و جه قابل تغییر نیست، و اگر چند آیه متشابه دارد این آیات مشابهات را در دامن ام الکتاب که محکمات است می پروراند و آن چنان نیست که آیات محکمه اجازه بدهد کسی از متشابهات هر استفاده ای خواست بکند. آیات محکمات همان طور که سندش قطعی است، دلالتش هم قطعی است و نمی شود در دلالتش خدشه کرد مثل «لیس کمثله شیء» و آیات نظیر آن.
از آن گذشته کتاب و سنت غنی است و همه اسرار الهی را دارد نه زید و عمرو غنیند! این ها بالاخره نیازمندند که درست بیندیشند و یک ابزار فکری داشته باشند، کتاب و سنت در فصاحت بلاغت قوی است و احدی نمی تواند مثل کتاب سخن بگوید، این درست است ولی آیا زید و عمرو هم مجازند دهنشان را باز کنند و هر سخنی را بگویند یا آن ها ناچارند ادبیات را بخوانند؟! بگوییم چون کتاب و سنت مرکز فصاحت است ما چه نیازی به ادبیات داریم؟! آری، آن محتاج نیست اما این شخصی که می خواهد بخواند و استدلال کند باید علوم ادبی را نیز بخواند. این علوم ادبی را هم مگر جز آن است که از جاهلیت به ما رسیده است. ولی منطق و فلسفه را موحدین قبل از اسلام و تابعین عیسی و موسی کلیم الله علیهم السلام به ما داده اند، آیا صحیح است بگوئیم چرا قوانین صرف و نحو بخوانیم؟ چرا معانی و بیان و بدیع و شعر و عروض و قافیه را بیاموزیم که این ها سنن جاهلی است؟! یا این که باید این ها را بیاموزیم تا فصاحت و بلاغت ادبی قرآن را در یابیم؟ علم مفید است از هر کجا آمده باشد. این همه نکات ادبی که در تفسیرهای ماست در اثر فراگیری ادبیات جاهلی است، ادبیات که در اصل ادبیات اسلامی نیست منتها قرآن کریم آمده آن قوانین را شکل داده و خود محور استدلال قرار گرفته و آن چه را که در ذوق ها و در سنت ها بوده احیا کرده است، چه در بعد فصاحتش و چه در بعد بلاغتش. پس اگر کسی آن ها را یاد نگیرد طعم فصاحت قرآن را نمی چشد!
جواب دوم از اشکال ششم:
قرآن بی نیاز است نه قرآن خوان! قرآن غنی است چون کلام غنی حمید است و محتاج به غیر نیست اما مستدل باید ابزاری داشته باشد که با آن ابزار به سراغ قرآن برود. اینکه قرآن می گوید تدبر کنید، با چه باید تدبر کرد؟ معلوم می شود راه است که انسان با پیمودن آن راه پی به معارف قرآن می برد. قرآن یک سلسله معارف سنگین و نظری دارد و این معارف سنگین که غیب است آن چنان سنگین است که دسترسی چشم و گوش و هواس ظاهری و امثال ذلک به آن نیست، باید آدم به غیب ایمان بیاورد و قبل از آن بر طبیعت و جهان شهادت آنقدر مسلط بشود که یا بالجمال یا بالتصیل همسان غیب بشود تا به غیب ایمان بیاورد، تا انسان مطلبی را درک نکند که نمی تواند ایمان بیاورد. اگر درک نکرد که یک مطلبی را که با هیچ ابزاری قابل دیدن نیست، درک و علم او را به هیچ وسیله مادی نتوان ارزیابی کرد و حرکت داد و تقسیم نمود و مانند آن.
پس اگر کتاب و سنت غنی و قوی بود دلیل آن نیست که متمسک و مستدل به کتاب و سنت هم قوی و غنی است!
استاد علامه طباطبائی (ره) در تتمه جواب دوم از اشکال ششم می فرماید: مثل این که یک طبیب بدون این که زحمت فراگیری علوم طبیعی و دیگر علوم مربوط به انسان را تحمل کند بگوید تمام اسرار در خلقت انسان و در دستگاه گوارشی انسان است، پس ما را چه حاجت به علم طب؟ علم طب برای آن است که ما بفهمیم در دستگاه گوارش انسان چه هست و چه نیست و چگونه سالم می شود و چطور مریض می شود و چگونه بیماریش درمان می شود و مانند آن، ما از اره برسیم بگوئیم در این مخزن همه این علوم هست، دیگر چه احتیاج داریم به تشکیلات آزمایشگاه ها و کتاب خواندن ها و درس و بحث ها؟
جواب سوم از اشکال ششم:
این محدودیتی که شما قائلید خود کتاب و سنت قائل نشده است بلکه کتاب و سنت گفته: شما حرف های گوناگون را بشنوید و بهترینش را انتخاب کنید. در کتاب آسمانی قرآن کریم آمده است: «فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه، اولئک الذین هدیهم الله و اولئک هم اولو الالباب» فرمود سخن های گوناگون را بشنوند ولی احسنش را تبعیت کنند. در مقام عمل کردن انسان باید احسن الاقوال را متبوع قرار بدهد ولی در مقام ارزیابی نمی توان گفت همین کتاب را بخوان و بس! همین فکر را ببین و بس! پس این همه انسان هایی که روی زمین اند راه فیض بر آن ها بسته است و همین شخص می فهمد و دیگری نیست؟ آیا خدا در جاهای دیگر فیاض نیست؟ این رابطه ای که بین خدا و انسان هاست فقط در همین سرزمین و همین محدوده است؟ یا انسان های دیگر ممکن است فیوضی از خدای متعال دریافت کنند؟ پس ممکن است دانشمندی یک فکری داشته باشد که انسان آن را می خواند و اگر حق بود می پذیرد. راه تشخیص حق را هم نشان داده است. آن جا که می فرماید: تبعیت از احسن الاقوال بکنید (نه تبعیت در بررسی و ارزیابی و تحقیق) و همچنین فرمود: «اطلبوا العلم و لو بالصین» یعنی ادبیات چین را هم باید بخوانی تا طرز تفکر چینی ها را بدانی و علومشان را یاد بگیری. اگر علم در یک منطقه دور دست بود باید به فرهنگ و علوم آن ها آشنا شد و رفت و فرا گرفت. حالا گرچه گفته شده آن علمی که تا چین هم آدم باید دنبالش برود معرفه الله و معرفه النفس است ولی بالاخره باید فرهنگ آن سرزمین را هم آموخت تا رفت به آن جا و کتاب ها و نظرات و صاحب نظران را دید و شناخت و فهمید.
بنابراین تبعیت، ا زآن احسن الاقوال است و اما خواندن، تحقیق کردن، نظر دادن و مانند آن آزاد و وسیع است بیانی را مرحوم کلینی رضوان الله علیه در باب حجت، در باب علومی که از اهل بیت (ع) نقل شده آورده است که دو راوی از شاگردان امام صادق سلام الله علیه نقل کرده اند که حضرت مطلبی را بیان کرد سپس چنین فرمود: «شرّقا او غربا لا تجدان شیئا صحیحا من العلم الا و هو عندنا اهل البیت» مشرق بروید یا مغرب بروید هیچ مطلب درستی را از دانش نمی یابید مگر این که نزد ما اهل بیت است. حرف این است که من می گویم. اگر کسی عجز داشته باشد در بیگانه ها را نمی گذارد باز بشود و دروازه کشور خودش را هم می بندد اما وقتی انسان اطمینان دارد که هر فکری بیاید این فکر اسلام برّنده است زیرا این معجزه است خاصه اعجاز این است که «کتب الله لأغلبن انا و رسلی» در همه بعدها که یکی از آن ها بعد علمی است نگرانی نیست، منتهی این که حضرت فرمود: مشرق بروید حرف همین است که من می گویم، مغرب بروید حرف همین است که من می گویم چون اطمینان داشت و شاگردان را هم برای همین کار پرورانده بود، به ابان بن تغلب فرمود: تو در مسجد بنشین و فتوا بده و نظرات مردم را روشن کن و و .. و کارها را تقسیم کرد. این چنین نبود که بفرماید: راه بسته است برای این که آدم می ترسد! از چه می ترسد؟ باطل نه در زمان رسالت رسول در حریم این کتاب راه دارد ـ چون حرمش حرم امن الهی است ـ و نه بعد از او، «لا یأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه» بنابر این کتابی است در امن، ولی صاحب نظر می خواهد که این کتاب را از راهش وارد شود و به مقدار میسور بفهمد.
جواب چهارم از اشکال ششم
«ان الحق حق اینما کان و کیف ما اصیب و عن ای محل اخذ» این حقوقی که در کلمات بشرهای غیر مسلمان و غیر متدین است ریشه الهی دارد اگر حق است از انبیاست ولی اگر سخنی حق بود و از جائی برخاست که باطل و مبطل است، آن توفیق حق فهمی و حق گوئی را ندارد. این بشر خدا نشناس روزی وارد زمین شد که انبیاء حقایق را آوردند برای بشر، چیزی نبود که تازه این ها گفته باشند «الحجه قبل الحق و مع الخلق و بعد الخلق» انبیا آمدند و حقایق را آوردند و از زبان به زبانی ترجمه شده و گذشته آن وقت ممکن است یک انسان مادی حرف حقی هم در مکتبش داشته باشد، وقتی انبیاء آمدند و سرزمین بشریت را روشن کرده اند نمی توان گفت این حرف حق را فلان مادی فهمید! یک وقتی فلان مادی آمده در جهان که مهمان انبیاء علیهم السلام بوده و در کنار سفره آن ها نشسته و این حرف حق را گفته است: کدام حرف حق است که در گفتار مادی ها باشد و در کتب آسمانی که قبل از این ها آمدند و بشر را نور دادند نباشد؟ نامه ای عبد الملک برای حجاج نوشت: «اذا سمعت کلمه حکمه فاعزها الی امیر المؤمنین، یعنی نفسه!» نامه ای نوشت که هر جا شعر خوبی حرف بلندی از کسی شنیدی، بگو این را امیر المؤمنین گفت! مراد خود عبد الملک بود! فاصله بین عراق و شام هم خیلی است، سخن بلندی هم اگر از اهل عصمت شنیدید، از علما شنیدید بگوئید این کلمه بلند را عبد الملک گفته است! آری اگر انسان سخن حقی را شنید یقین دارد که حق است و ره آورد انبیاء است بدون تردید، گرچه به دروغ به دیگری نسبت داده باشند.
ادامه دارد

16دسامبر/16

یادی از شهدا

قسمتی از وصیت نامه شهید مهدی سلیمی
… ای کسانی که ندای ما را می شنوید تا زمانی که دشمن نابود و مستضعفان از زیر سلطه ابرقدرت های جهانخوار بیرون نیامده و کربلا را بعثیان کافر رها نکرده اند و مکه معظمه «آن خانه خدا و جای عبادت و سیاست آزاد نشده، همه ذلیل هستیم و تنها رمز رسیدن به این هدف، پشتیبانی از ولی فقیه می باشد»…
پدر بزرگوار و مادر عزیزم: درست است که باید عصای پیری شما می شدم اما چه می شود کرد که وقتی می بینم صدام خونخوار آن نوکر شرق و غرب چنین بی رحمانه به اسلام عزیز و میهن اسلامی ما حمله می کند، نمی توان ساکت نشست و نگاه کرد که به جنایات خود ادامه دهد. باید پوزه این جانی قرن را به خاک مالید تا دیگر جنایتکاران نتوانند چنین خیالی را در سر بپرورانند. و تنها خواهش من این است که گریه و شیون نکنید چون خدای بزرگ اجر شما را خواهد داد.
قسمتی از وصیت نامه شهید محمدحسین (مسعود) اوحدی
امیدوارم که هر قوت خواستید برای من گریه کنید، برای امام حسین گریه کنیدو حضرت عباس و حضرت زینب و حضرت قاسم و علی اکبر و علی اصغر ۶ ماهه که هنوز بوی خون سرخشان از صحرای کربلا به مشام می رسد و هر مسلمانی را سرمست می کند و هنوز طنین فریادشان که ما را به یاری می طلبند در گوش های هر انسان آزاده طنین افکن است، باشد تا ریخته شدن خون های ما زمینه ای باشد برای ظهور امام مهدی (عج) که خونخواه واقعی امام حسین (ع) او و یارانش می باشند و خداوند انشاء الله از عمر ما بکاهد بر عمر امام عزیز بیفزاید تا این امید مستضعفان ظهور مهدی (عج) زنده بماند و پرچم انقلاب اسلامی را به دست امام ع بسپارد. هر وقت خواستید برای من گریه کنید برای صد ها شهید بی کفن گریه کنید که صهیونیست های غاصب خون پاکشان را در بیروت بر زمین ریختند و برای خواهرانی گریه کنید که جنایت صهیونیست ها بر آن ها مو را بر اندام انسان راست می کند. برای صد ها جوانی گریه کنید که مادرشان آرزوی دامادیشان را داشتند یا عروسانشان در انتظارشان چهره به درها دوخته بودند. برای فرزندان و خانواده شهیدان انقلاب گریه کنید و آن ها را یاد کنید. امیدوارم اگر کسی برای فاتحه بر سر قبرم می آید، ابتدا برای طول عمر و سلامتی امام دعا کند و برای ظهور امام زمان و پیروزی نهائی انقلاب اسلامی و سپس مرا نیز از دعای خیر و فاتحه بی نصیب نگذارد که آن چه بیشتر روحج مرا شاد خواهد کرد همراهی و همکاری عملی و قلبی با انقلاب اسلامی و کمک به تداوم آن است.
قسمتی از وصیت نامه شهید عزیز الله غلامی
خدایا من از زندگی و خانواده ام سیر نشده ام و بدون هدف خودم را به کشتن نمی دهم. بلکه این راه را شناختم و انتخاب کردم و منتهای آرزوی من رسیدن به لقاء تو است. و این برداشت کلی من است که شهادت شربتی است که هر کس توان آن را ندارد که بنوشد، مگر این که خود را از تمام قید و بندهای ظاهری اعم از مال و جان خود گذشته و در راه حق علیه باطل فدا کند، و من از خدای بزرگ طلب کردم تا زمانی که لیاقت شهادت را ندارم از این دنیا نروم و این را می دانم که آخرین لحظه خوشی ام در این دنیا همان لحظات آخریست که چشمانم بسته می شود و دیگر این که خوشحالم که جانم را نثار اسلام ومکتب محمد (ص) و علی (ع) می کنم و این را بدانید ای مسلمانان جهان و به خصوص مردم ا یران که اسلام همیشه در حال جنگ با کفار است و برادرم تو وارث لباس رزمم می باشی، تو باید تداوم بخش راه تمام شهیدان باشی تو باید با آمدن به جبهه و با ریختن خون این جنایت پیشه گان چون صدام وگروهک های وابسته درخت نوپای انقلاب اسلامی را آبیاری نمائی.
قسمتی از وصیت نامه شهید محمود ضمیری
جهان همیشه عرصه پیکار حق و باطل بوده است و هر یک از این جبهه ها پیروانی داشته است زمانی هابیل در مقابل قابیل و زمانی حسین و حسینیان در مقابل یزید و یزیدیان و امروز هم نیز شاهد درگیری جبهه حق یعنی ایران اسلامی به پاخواسته به رهبری امام خمینی و جبهه باطل یعنی دنیای کفر به رهبری ابر جنایتکارانی چون آمریکا و شوروی و انگلیس و … است وظیفه هر کسی است که موضع خویش را در برابر این جبهه ها مشخص ند و با عمل خویش ادعای خویش را به اثبات برساند.
اگر کسی ادعای می کند که پیرو جبهه حق است و رهبرش حسین زمان خمینی بت شکن است، به درستی که رمز پیروزی و سعادت انسان در جهاد است، چنانچه علی (ع) مولای متققیان می فرماید: الجهاد باب من ابواب الجنه فتحهه الله لخاصه اولیائه. جهاد دری است از درهای بهشت که خداوند آن را برای دوستان خاصش می گشاید.
و چه بهتر شهادت در این راه، که شهادت انسان را به درجه اعلای ملکوتی می رساند و چقدر زیباست شهادت در راه خدا که همانند گلی محمدی است که وارثان خون پاک شهید از آن می بویند.
خدایا شهادتم که خاری در چشم دشمنان اسلام است بپذیر.

16دسامبر/16

آخرین سلاح آخرین نفس

سید محمد صدر

اگر چه جنگ تحمیلی مقوله جدیدی نیست و ظاهراً تازگی ندارد ولی از آن جا که اصلی ترین مسئله انقلاب است هر چه درباره اش گفته شود و نوشته شود باز کم است چرا که به قول امام عزیزمان شرف و آبروی ما بستگی به این جنگ دارد و نتایج حاصله از آن است که سرنوشت اسلام و انقلاب اسلامی را در جهان تعیین خواهد نمود.
برای این که به طور دقیق بتوانیم مهمترین مسئله انقلاب را بررسی نمائیم لازم است قدری به عقب برگردیم و نیم نگاهی به شرایط شروع تجاوز نموده تا در نهایت به چشم اندازی روشن در این زمینه دست یابیم.
قبل از هر چیز لازم است به این سئوال پاسخ داده شود که چرا جنگ شروع شد و چرا صدام تجاوز را آغاز کرد؟ پاسخ این سئوال نیاز به توضیح مختصر ذیل دارد:
امت مسلمان ایران پس از سال ها مبارزه و مجاهده و ایثار و فداکاری موفق گردید رژیم تا دندان مسلح آمریکایی شاهنشاهی را در چنگال قدرتمند خود خرد نموده و ریشه های این حکومت فاسد را بسوزاند و پس از سال ها به آروزی دیرینه مسلمانان جامه عمل پوشانده و حکومت جمهوری اسلامی را پایه ریزی نماید. این حکومت که به زودی توانست نظر کلیه مسلمین و مستضعفین جهانی را به خود جلب نماید ویژگی هایی داشت که برای مستکبرین که ابرقدرت ها نمود عینی آن هستند، خطراتی به همراه داشت.
مهمترین خطری که ابرقدرت ها را مورد تهدید قرار می داد دعوت مردم دنیا جهت آشنایی به توان حدود ایدئولوژی اسلامی و نفی آقایی و قدرت جهانی ابرقدرت بود.
انقلاب اسلامی به مسلمین و مستضعفین جهانی آموزش د اد که می توان بدون تکیه بر ابرقدرت ها زندگی کرد، نفس کشید و حتی می توان بدون پشتیبانی یکی از آنان با دیگری به مبارزه پرداخت و پیروز شد.
باید انصاف داشت و به ابرقدرت ها حق داد که از چنین پدیده جدیدی که نافی وجود و ماهیت آن ها است به هراس بیفتند و جهت نابودی آن دست به کار شوند.
پدیده جدید به نام انقلاب اسلامی ایران مطالبی را مطرح می کند که در صورت فعلیت یافتنن آن قطب بندی جهانی به هم می خورد و جهان دو قطبی تبدیل به سه قطبی شده و چه بسا در آینده ای نه چندان دور تبدیل به جهان یک قطبی شود. در این جاست که دو قطب موجود برای فعلیت نیافتن قطب بالقوه جدید دست به دست هم داده و تصمیم به نابودیش می گیرند.
برای اجرای طرح، احتیاج به مجری است و برای اجرای طرح نابودی انقلاب اسلامی ایران، مجری مخصوص با ویژگی های خاص مورد نیاز است. این مجری باید اولاً خود از این پدیده جدید احساس خطر نماید. ثانیاً دارای افکار بلند پروازانه باشد تا بتوان او را به راحتی باد کرد و شخصیت جهانی یا منطقه ای برای او تصویر نمود. ویژگی سومی که باید این مجری داشته باشد این است که آدم ساده لوحی باشد تا وقتی به او می گوید بعد از یک هفته پیروزمندانه در تهران خواهی بود! باور نماید. ویژگی چهارمی که مجرمی باید داشته باشد و با طرح در آن اشتراک دارد عدم شناخت نیروی مردم و به خصوص امت مسلمان است که این ویژگی ناشی از خصلت های دیکتاتوری و مسلح بودن به تکنولوژی تسلیحاتی است که اجازه درک این قدرت بزرگ را نمی دهد.
آخرین ویژگی این بود که شخص مجری، شرایط جغرافیایی حمله به انقلاب اسلامی را داشته باشد.
مجموعه خصوصیات فوق در شخص صدام وجود داشت و به همین دلیل مجری طرح نابودی انقلاب اسلامی ایران از طرف ابرقدرت ها و ارتجاع منطقه گردید.
پیروزی های اولیه صدام در جنگ تحمیلی که به علت شرایط خاص زمانی که عمدتا وجود بنی صدر مخلوع در رأس ارتش و بی لیاقتی های او بود این امید را در دلش زنده کرد که تا پیروزی نهایی و سپس کسب مقام رهبریت جهان عرب راهی نیست. اما این امید مدت زمان طولانی پایدار نماند و با برکناری بنی صدر از فرماندهی کل قوا توسط امام امت و عزل وی از مقام ریاست جمهوری توسط مجلس شورای اسلامی و تأثیر مستقیم مجلس توسط رهبر بزرگ انقلاب اسلامی، چهره و جهت جنگ عوض شد. از این پس امت مسلمان که تاکنون از شرکتشان در جنگ تحمیلی جلوگیری به عمل می آمد به یک باره نقش اساسی پیدا کردند و اداره آن را چه در جبهه و چه در پشت جبهه به عهده گرفتند.
با این تغییر به مرور زمان روند جنگ معکوس گردید و پیروزی های صدام یکی پس از دیگری تبدیل به شکست شد. رزمندگان اسلام نه تنها اکثر خاک اشغالی به وسیله متجاوزین را پاکسازی نموده بلکه شروع به آزادسازی مردم مسلمان عراق از زیر بار ستم این ستمکار بزرگ نمودند و این جریان به یاری خدا ادامه داشته و خواهد داشت.
صدام که پس از مدتی به واقعیات تلخ دست یافت و موجودیت خود را در خطر دید تصمیم گرفت به هر وسیله ای شده این جنگ را پایان داده و جمهوری اسلامی ایران را به سر میز مذکره بنشاند.
اولین اقدامی که در این زمینه انجام داد یک حرکت سیاسی تبلیغی علیه جمهوری اسلامی ایران مبنی بر صلح طلب بودن عراق و جنگ طلب نشان دادن ایران بود.
اگر چه در این زمینه کلیه رسانه های صهیونیستی و امپریالیستی جهان و هم چنین کلیه ابرقدرت ها و قدرت ها و ارتجاع عرب او را یاری دادند و تا حدی هم در این مورد موفقیت به دست آمد ولی این تبلیغات به هیچ وجه نتوانست عزم جزم امت مسلمان ایران و مسئولین جمهوری اسلامی را خدشه دار کرده و در تصمیم آن ها مبنی بر ادامه جنگ تا پیروزی نهایی خلل وارد کند. بنابراین حربه صدام با شکست مواجه شد.
بمباران مناطق مسکونی
اقدام دیگری که جهت تضعیف جمهوری اسلامی ایران و در نهایت دستیابی به صلح انجام داد بمباران مناطق مسکونی بود. این جنایت که ماه ها توسط این جانی انجام می شد و تبلیغات جهانی نیز هیچ گونه عکس العملی در مقابل آن انجام نمی داد نقطه ضعفی از طرف جمهوری اسلامی ایران تلقی می گردید چرا که به دلیل مسایل انسانی اقدام متقابل انجام نمی داد و در نتیجه دست صدام برای ادامه جنایت باز بود. این حالت ادامه داشت تا دهه فجر گذشته که رژیم عراق تصمیم عراق به بمباران هفت و سپس یازده شهر گرفت و اسامی آن ها را از قبل اعلام نمود تحلیل صدام از انجام این عمل این بود که اولاً سالگرد انقلاب که برای مردم ایران جشن بزرگی است به کام آن ها تلخ می شود و ثانیاً با ایجاد مجدد آواره جنگی و تخلیه شهرها، مشکل اجتماعی دیگری برای جمهوری اسلامی ایران ایجاد می شود و این روش ادامه دارد تا جمهوری اسلامی ایران بر سر میز مذاکره بنشیند. به قول حضرت امام اشکال این ها این است که نه مردم را می شناسند و نه اسلام را، صدام نمی دانست که همان اسلامی که در شرایطی اجازه اقدام متقابل نمی دهد در صورتی که شرایط عوض شود نه تنها مجوز اقدام صادر می نماید بلکه انجام آن را تأکید می نماید زیرا در این مورد هیچ چیز مهمتر از حفظ خود اسلام نیست بر مبنای همین مطلب مسئولین جمهوری اسلامی اعلام نمودند که در صورتی که رژیم عراق مناطق اعلام شده را بمباران نماید، بعضی از شهرهای عراق که اعلان گردید بمباران خواهد شد و قبلا از مردم این شهرها درخواست گردید که شهر را ترک نمایند. اعلام این تصمیم از طرف جمهوری اسلامی ایران سیستم فکری حاکمیت عراق را مغشوش نمود زیرا آنان تمام برنامه هایشان را با این پیش فرض تدوین کرده بودند که جمهوری اسلامی ایران دست به اقدام متقابل نخواهد زد. به همین دلیل در آغاز زمان اعلام شده توسط رژیم عراق بمباران صورت نگرفت ولی بعد از مدتی عمل گردید که جمهوری اسلامی ایران با یک فرصت ۲۴ ساعته به مردم عراق دست به اقدام متقابل زد.
رژیم عراق که از این عمل متقابل جمهوری اسلامی ایران زیان بی حدی دریافت کرده بود سعی کرد به هر وسیله ای جهت حل قضیه متوسل شود. و بر این مبنا رهبر منافقین را که مدت ها است در دامانش می پروراند به یاری گرفت. و اعلام نمود که یک هفته بمباران مناطق مسکونی قطع خواهد شد. این عمل اوج استیصال رژیم عراق را می رساند زیرا جهت نجات مرحله ای از تروریست هایی کمک می گیرد که کوچکترین آبرویی در میان امت مسلمان ندارند. در عین حال اوج بدبختی منافقین را مشخص می سازد که نامه التماس آمیز برای قاتل هزاران فرزند این مرز و بوم ارسال می دارند.
خلاصه این که حربه دوم صدام که جهت به زانو درآوردن جمهوری اسلامی ایران به کار می گرفت و به موفقیت آن امیدها بسته بود با تصمیم مسئولین جمهوری اسلامی ایران بی اثر گردید.
اما آخرین حربه
صدام مدت ها قبل اعلام کرده بود در صورت حمله جدید از طرف جمهوری اسلامی ایران عراق از سلاح هایی استفاده خواهد کرد که تاکنون به کار نبرده و در صورت استعمال چنین و چنان خواهد شد با شروع عملیات خیبر و و الفجر ۶ مشخص شد که این وسیله همان سلاح شیمیایی است که کاربردش در جنگ ها از طرف مجامع بین المللی ممنوع اعلام گشته و به کار برنده مجرم جنگی شناخته می شود.
آخرین سلاح صدام یعنی بمب شیمیایی به کار رفت و نه تنها نتایجی که صدام منتظر آن بود به دست نیامد بلکه آثار مثبتی جهت جمهوری اسلامی ایران به دنبال داشت.
این آثار عبارت بودند از:
۱- افشا شدن چهره خبیث رژیم عراق در دید جهانیان که تاکنون با کمک تبلیغات جهانی از او یک چهره صلح طلب ساخته بودند.
۲- منزجر شدن مردم جهان از این رژیم و محکومیت سیاسی توسط بعضی از سازمان های بین المللی و دولت ها.
۳- بیشتر مشخص شدن پایبندی جمهوری اسلامی ایران به اصول انسانی و ایجاد زمینه مساعد برای فهم ادعای جمهوری اسلامی ایران مبنی بر این که اگر این جانی باقی بماند منطقه روی صلح را نخواهد دید.
۴- مجهز شدن رزمندگان اسلام به وسایل لازم جهت بی اثر ساختن آثار سلاح شیمیایی و …
این نتایج باعث گردید سومین حربه صدام و آخرین آن ها که امیدها به آن بسته بود بی اثر گردد و نتایج معکوسی از به کار بردن آن ها به دست آورد.
حال که تمام تیرهای ترکش صدام به پایان رسیده و نیز توان مبارزه در میدان نبرد را ندارد و در حال از دست دادن آخرین نفس هاست لازم است آخرین تصمیمات اتخاذ گردد زیرا اکنون در یک طرف صدام مفلوک است به همراه ارتشی وا خورده و بی روحیه و در مقابل جمهوری اسلامی ایران با یک امت رزمنده و شهیدپرور، عقل حکم می کند که فرصت را نباید از دست داد و لازم است هر چه سریعتر ریشه فساد و تجاوز را خشکاند تا انشاء الله هر چه زودتر منطقه چهره صلح را رؤیت نماید صلحی پایدار و شرافتمندانه.

16دسامبر/16

عزت نفس

آثار استاد مطهری بی استثناء خوب و انسان ساز است. امام خمینی
استاد شهید آیت الله مرتضی مطهری
عزت نفس مسئله ای است که کمتر مورد توجه واقع شده و یا اساساً مورد توجه واقع نشده است و حال آن که ما ریشه و مبنا و زیر بنای اخلاق اسلامی را از همین جا می توانیم استنباط و استخراج کنیم، و آن نوعی بازگشت انسان به خود و متوجه کردن انسان به شرافت و کرامت ذاتی خود است.
در این بحث، نخست باید ببینیم آیا در متون اسلامی تعبیراتی که از آن مفهوم توجه دادن انسان به خود که معنای آن ادراک عظمت و اهمیت خود استنباط شود، وجود دارد یا نه؟ آیا این تعبیرات به فرض وجود با بعضی تعلیمات دیگر در اسلام که درباره نفی خود آمده است تعارض ندارد؟
عزت در انحصار مؤمن است
همان طور که گفته شد در بسیاری از تعبیرات اسلامی تحت عنوان عزت نفس این حالت گاهی به علو و گاهی به مناعت و احساس شرافت تعبیر شده است. در رأس این ها تعبیر خود قرآن کریم است که تعبیری حماسی است: «و الله العزه و لرسوله و للمومنین» عزت اختصاصاً مال خدا و پیغمبرش و مؤمنان است، یعنی مؤمن باید بدا ند عزت اختصاصاً در انحصار مؤمنان است، و اوست که باید عزیز باشد و عزت شایسته اوست و او شایسته عزت است. این نوعی توجه دادن به نفس است. حدیثی است نبوی که می فرماید: «اطلبوا الحوائج بعزه الانفس» اگر درخواست حاجتی از دیگران می کنید با عزت نفس بخواهید، یعنی برای حاجتی که دارید پیش دیگران خودتان را پست و ذلیل نکنید بلکه عزتتان را حفظ کنید و در حالی که آن را حفظ می کنید اگر حاجت و نیازی دارید آن را طرح کنید. و به عبارت دیگر نیاز خودتان را با قیمت از دست رفتن عزتتان رفع نکنید. جمله معروف نهج البلاغه ضمن خطابه ای است که حضرت علی ع به اصحابشان می فرماید: «الحیاه فی موتکم قاهرین و الموت فی حایتکم مقهورین». زندگی این است که بمیرید ولی پیروز باشید. مردن این است که بمانید ولی مغلوب و مقهور باشید.
عزت توأم با حیات است
اینجا اساساً مسئله عزت و قاهریت و سیادت آن قدر ارزش والایی دارد که اصلا زندگی بدون آن معنی ندارد، و اگر باشد مهم نیست که تن انسان روی زمین حرکت کند یا نکند و اگر نباشد، دیگر حرکت کردن روی زمین حیات نیست.
شعار معروف حضرت سید الشهدا به همین معنی است که در روز عاشورا می گفت: «الموت اولی من رکوب العار» مرگ از متحمل شدن ننگ بالاتر است. یا جمله دیگر ایشان : «هیهات منا الذله» و تعبیرات دیگری که در خلال عاشورا زیاد گفتند، و هیچ مطلبی به جز این مطلب در خلال تاریخ عاشورا موج نمی زند: «انی لا ایر الموت الا سعاده و الحیاه مع الظالمین الا برما» و جزو کلماتی که از ایشان ذکر کرده اند: «موت فی عز خیر من حیاه فی ذل» مردن با عزت از زندگی با ذلت بهتر است. تعبیر دیگری که به مطلب ما نزدیکتر است باز از ایشان است: «الصدق عز و الکذب عجز» از ان جهت انسان باید راستگو باشد که راستی عزت است برای انسان، یعنی راستی مبنای عزت قرار گرفته و دروغ گفتن عجز و ناوانی است. در نهج البلاغه چنین آده است: «ازری بنفسه من استشعر الطمع» یعنی آن کسی که طمع را شعار خود قرار داده، حقارت به نفس خود وارد کرده است. این جا طمع به این جهت محکوم شده است که انسان را خوار می کند. مبنای این خلق پلید، حقارت نفس ذکر شده «و رضی بالذل من کشف ضره» شرعا مکروه است که اگر انسان گرفتاری و ابتلایی دارد پیش هر کس که رسید بگوید، چون آدم را حقیر می کند.
حدیثی است از حضرت صادق (ع) نقل شده که در داستان راستان نقل کرده ام: مردی خدمت حضرت صادق (ع) آمد و شکایت از روزگار کرد که چنین و چنانم و درمانده و قرض دارم. حضرت مقداری پول به او دادند، او گفت: نه، مقصودم این نبود که بخواهم چیزی بگیرم، خواستم شرح حالم را بگویم که دعایی بفرمایید، فرمودند: من هم نگفتم مقصود تو این است که ولی این را بگیر و به مصرف خودت برسان. چیزی هم که می گویم این است:
«و لا تحدث الناس بکل ما انت فیه فتهون علیهم» هر گرفتاری که داری جول مردم بازگو مکن تا خوار نشوی.
و جمله «و رضی بالذل من کشف عن ضره» یعنی آن کس که درد و رنج و ناراحتی خود را جلو مردم باز می کند به ذلت تن داده است. «و هانت علیه نفسه من امر علیها لسانه» هر کس شهواتش را بر خود حکومت دهد نفسش را در مقابل خود خوار کرده جلمه دیگری در نهج البلاغه است: «المنیه و لا الدنیه» مرگ و نه پستی «و التقلل و لا التوسل» باز همان روح عزت نفس موج می زند. انسان چرا دست پیش دیگران دراز کند، بهتر است که به کم بسازد و دست پیش دیگران دراز نکند.
توضع غیر از تحقیر نفس است
سعدی داستانی در بوستان دارد که از عارفی نقل می کند اما اصل آن حدیثی است از حضرت امیر ع که حضرت از جلو دکان قصابی می گذشتند، قصاب گفت: گوشت های خوبی آوردم. حضرت فرمودند: الآن پول ندارم که بخرم. گفت من صبر می کنم. حضرت فرمودند من فعلا به شکمم می گویم صبر کند.
حدیث دیگری از حضرت صادق ع در تحف العقول است، می فرماید:
«و لا تکن فظا غلیظا یکره الناس قربک» این دستور باز مربوط به معاشرت است یعنی تندن خو و بد برخورد مباش که مردم نخواهند با تو معاشرت کنند. «و لا تکن واهنا یحقرک من عرفک» و خودت را آن قدر شل و پست نگیر که هر کس ترا می شناسد تحقیر کند. این درست نقطه مقابل آن چیزی بود که قبلا از ابن ابی الحدید نقل کردیم که یکی از مشاهیر صوفیه نقل کرده بود که من در سه موقع چقدر خوشحال شدم، یکی مثلاً این که در کشتی بودیم، و دنبال یک مسخره می گشتند که مسخره اش کنند مرا پیدا کردند، چون احساس کردم که هیچکس در نظر این ها از من پست تر نیست، دیگر بیشتر خوشحال شدم!! این برخلاف گفته اسلام است: انسان در روح خود متواضع باشد، غیر از این است که خود را در نظر مردم پست قرار دهد.
در وسائل الشیعه از حضرت صادق ع حدیثی نقل شده که امیر المؤمنین ع همیشه می فرمود: «لیجتمع فی قلبک الحاجه الی الناس و الاستغناء عنهم» همیشه در قلب خود دو حس متضاد را با هم داشته باشد، احساس کن که به مردم نیازمندی، یعنی مانند یک نیازمند با مردم رفتار کن، و احساس کن که از مردم بی نیازی و مانند یک بی نیاز و بی اعتنا با مردم رفتار کن. اما خود این در آن واحد نسبت به یک چیز که نمی¬شود پس لابد نسبت به دو چیز است، خودشان توضیح می دهند:
کجا جای تواضع است
اما در آن مرحله ای که باید مانند یک نیازمند رفتار کنی، در نرمی سخنت است، و در حسن سیرت تواضع و ابتدای سلام. اما در آن چه که باید بی نیاز باشی که در آن جا جای تواضع نیست: «فی نزاهه عرضک و بقاء عزک» در آن جا که پای حیثیت و شرافت در میان است، آن جا که دیدی اگر بخواهی ذره ای نرمش نشان دهی، عرض و آبرو و عزت خودت را از دست می دهی، دیگر جایی نیست که رفتار یک نیازمند را داشته باشی بلکه باید رفتار یک بی اعتنا و بی نیاز را داشته باشی. بعضی تعبیرات تحت عنوان علو است، در قرآن می خوانیم:
و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان کنتم مؤمنین. سست نشوید محزون هم نباشید، اگر مرمن باشید شما برتر از همه خواهید بود.
تعبیر دیگر تعبیر قوت و نیرومندی است، از نوع بازگشت به نفس است ولی به شکلی دیگر، حدیثی از حضرت امام حسین (ع) خواندیم که الصدق عز و الکذب عجز دروغ گفتن از زبونی است، آدم نیرومند هرگز دروغ نمی گوید.
تعبیر دیگر، تعبیر غیرت است. یعنی پاره ای از مسائل اخلاقی به حکم اینکه غیرت انسان اقتضا می کند چنین باشد یا چنین نباشد، مثلاً امیر المؤمنین می فرماید: «قدر الرجل علی قدر همته» حد هر کس و درجه هر شخص به درجه و میزان همت او بستگی دارد، «و شجاعته علی قدر انفته» شجاعت او به آن اندازه ای است که در خود احساس حمیت کند و از کار زشت و ناشایست ننگ داشته باشد «و عفته علی قدر غیرته» عفت هر کسی برابر با اندازه غیرت او است، یعنی یک آدمی که در خود احساس غیرت کند به هر اندازه که نسبت به ناموس خود احساس غیرت کند نسبت به ناموس دیگران هم احترام قائل است به عبارت دیگر غیرت خودش اجازه نمی دهد که به ناموس دیگران تجاوز کند.
تعبیر دیگر در این زمینه کلمه حریت و آزادی و آزادگی است. امیر المؤمنین (ع) می فرماید: «لا تکن عبد غیرک، قد جعلک الله حرّا» بنده دیگری مباش زیرا خدا تو را آزاد آفریده است. همه این ها نوعی بازگشت و توجه به خود است. تعبیراتی هم درباره کرامت نفس است مثل: من کرمت علیه نفسه هانت علیه شهواته آن کس که نفس خود را بزرگ احساس کند شهوات نمی تواند بر او مسلط شود. حضرت هادی (ع) می فرماید: «من هانت علیه نفسه فلا تأمن شرّه» بترس از آن آدمی که خودش پیش خود خوار است یعنی پیش خود احساس شرف نمی کند. تمام این ها تعبیراتی است که نوعی توجه دادن به خود است. از طرفی در خود تعلیمات اسلامی، تعلیماتی می بینیم که آن ها را بیشتر می شناسیم نه این ها را و نقطه مقابل این ها تلقی می شوند. مثلاً می گویند عزت نفس، پس با تواضع چه کنیم، مگر تواضع غیر از تذلل است؟ اگر بناست که عزت نفس خود را حفظ کنیم پس نباید متواضع باشیم. آیا این علو نفس بر ضد تواضع هست یا نه؟ در قرآن از یک طرف می فرماید: و انت الا علون ان کنتم مومنین، ولی درجای دیگر اراده علو را مذمت می کند می فرماید: تلک الدار الآخره نجعلها للذّین لا یریدون علوا فی الارض و لا فسادا و العاقبه للمتقین.
احترام نفس یا جهاد نفس
پیغمبر اکرم ص فرمود: «اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک» نفس تو دشمن ترین دشمنان توست. پس چطور نفس در این جا اینقدر محترم شده است، آیا همین است که باید با آن مبارزه کرد؟ کشتن نفس در احادیث نیامده و تعبیر عرفانی است. مخالفت با نفس که نص آیه قرآن است، و اما من خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی فان الجنه هی الماوی یا می فرماید: و ما ابریء نفسی ان النفس لامّاره بالسوء الا ما رحم ربی
بری نمی دارم نفسم را، همان نفس امر کننده است به بدی، مگر آن چه رحم کرد پروردگارم. از طرفی می بینم عجب مذموم است، مگر عجب غیر از خودبینی و خودبزرگ بینی و خود خوب بینی است، این ها با این تعبیرات چطور جور می آید؟ آیا این تناقض است یا تناقض نیست؟ انسان دارای دو خود است، یک خودی که خوب دیدن او عجب است، بزرگ دیدن او کبر است، خواستن او خود خواهی است و مذموم است، با او باید جهاد کرد، با او به چشم یک دشمن باید نگاه کرد با هواهای او باید مبارزه کرد. یک خود دیگری است که باید آن را عزیز داشت، باید مکرم داشت، باید محترم داشت. باید حریت و آزادیش را حفظ کرد، باید قوت و قدرتش را حفظ کرد و آلوده به ضعفش نباید کرد. اما مگر دو خود را می توان توجیه کرد؟ آیا انسان دارای دو خود است؟ یعنی هر کس دو من دارد؟ شک ندارد که هر کسی یک من است نه دو من، و این قابل قبول نیست که بگوئیم انسان دارای تعدد شخصیت است. انسان که واقعا دارای دو خود نیست، پس لابد چیز دیگری است. انسان دارای دو خود به این معنا است که داغرای یک خود واقعی و حقیقی و یک خود مجازی است که آن خود مجازی ناخود است. و مبارزه با نفس که ما می گوئیم در واقع مبارزه خود با ناخود است. ما یک خود داریم به عنوان خود شخصی و خود فردی، یعنی من می گویم من، آن وقتی است که خودم را در برابر من های دیگر قرار می دهم و در واقع من های دیگر را نفی می کنم. من، نه شما. این خود فردی و خود شخصی است، آن چه که برای این خودخواهی یعنی برای این شخص، در مقابل اشخاص دیگر و احیاناً بر ضد اشخاصی دیگر است. خود انسان هر اندازه که جنبه شخصی و فردی و جدایی با خودهای دیگر پیدا می کند مربوط به ناخود اوست، یعنی مربوط به جنبه های بدنی و تن است. ولی انسان در باطن ذات خود حقیقتی دارد که اصلا حقیقت اصلی ذاتش است و این های دیگری که به عنوان خود احساس می کند در واقع ناخود را خود احساس می کند. آن همان چیزی است که قرآن از او به بیان «فاذا سویته و نفخت فیه من روحی» یاد کرده است، یعنی حقیقتی ایست نه از سنخ ماده و طبیعت بلکه از سنخ ملکوت و قدرت و از سنخ عالمی دیگر است.
انسانیت انسان:
به عبارت دیگر آن حقیقت، انسانیت خود را دریافتن و شهود کردن است، آن را وقتی انسان به او توجه می کند در می یابد به عنوان محض حقیقت، چون جوهر او جوهر حقیقت است با باطل ها و ضد حقیقت ها و پوچ ها و عدم ها و دروغ ها ناسازگار است. او چرا با راستی سازگار است؟ چون راستی حقیقت است، دروغ چون پوچی است و نیستی است و بی حقیقتی است با او ناسازگار است. به این جهت اصلا جنسش با دروغ ناسازگار است. او از سنخ قدرت و ملکوت است، پس با عجز و ضعف و زبونی ناسازگار است، از سنخ علم است، با جهل ناسازگار است، از سنخ نور است، با ظلمت ناسازگار است، از سنخ حریت و آزادی است، چون «من» واقعی انسان آزاد است، چون از جوهر اراده است، و از جوهر حریت و آزادی است، پس با ضد آزادی ها و ذلت ها، با بردگی اعم از این که انسان بخواهد برده انسان دیگری باشد یا برده شهواتش که ناخود اوست، با آن ناسازگار است. از سنخ قداست یعنی تجرد و ماورای خاکی بودن است، با آلودگی های خاکی و طبیعی که انسان اسیر طبیعت بخواهد باشد، ناسازگار است.
بنابراین توجه به من به عنوان فردی که الآن دارم زندگی می کنم در مقابل افراد دیگر که جنگ ها همه به خاطر این است یا به قول عرفا من به عنوان یک تن، و آن چه از شؤون این تن است از قبیل خوردن ها، خوابیدن ها، شهوات جنسی و آن منی که آن را باید تحت کنترل درآورد، به چشم یک دشمن باید نگاهش کرد که اختیار را از انسان نگیرد، به چشم یک نوکری باید به او نگاه کرد که یک وقتی چشم ارباب را غافل نبیند، این معنی است که در مقابل فرد دیگر و افراد دیگر قرار می گیرد. ولی آن من که تحت عنوان عزت نفس، قوت نفس، کرامت نفس، شرافت نفس، حریت نفس از آن یاد شده، در آن دیگر من و ما وجود ندارد. او همان جوهر قدسی الهی است که هر کسی هست، و لزومی ندارد که کسی آن را به کسی درس بدهد. هر کسی اگر به ذات خود مراجعه کند می بیند یک سلسله صفات با او متناسب است و جور می آید، و یک سلسله صفات را دون شأن خود و پست می داند، حقارت می داند، همان طور که اگر یک تابلو نفیسی را در زباله بیندازند احساس می کند که جای این تابلو در زباله ها نیست، همین طور وقتی که خودش را آلوده می بیند، آن من معناست و در مقابل معانی قرار می گیرد. این من یک فرد است و در مقابل آن افراد قرار می گیرند. این من می خواهد حساب خودش را از افراد جدا کند می گویند نکن آن من می خواهد خود را از معانیی که دون شأن اوست جدا کند می گوید بکن. پس تضادی و منافاتی میان این دو تعبیر نیست که از طرفی به ما دستور مجاهده نفس داده اند، دستور تزکیه نفس داده اند و نفس را به یک شکلی معرفی کرده اند که «و اجعل نفسک عدوا تجاهده» به چشم یک دشمن نگاه کن که با او مبارزه می کنی، همیشه به او بدبین باش، «ان المومن لایصبح و لا یمسی الا و نفسه ظنون عنده» یعنی نفس او پیش او مورد بدگمانی است. این یک چیز است و آن چیز دیگری است که می گویند نفس خود را بشناس، نفس خودت را محرتم بدار، مکرم بدار، عزیز بدار، عزتش را حفظ کن، شرافتش را حفظ کن، کرامتش را حفظ کن، حریتش را حفظ کن. این همان گوهر شریف انسانیت انسان است که یک حقیقتی است و در هر کسی این بارقه الهی وجوددارد و این است که حضرت حق فرموده: فاذا سویته و نفخت فیه من روحی، او از سنخ عالمی است برتر از این عالم. پس میان این، تلاقی وجود ندارد.

16دسامبر/16

مژده به امت پاسدار اسلام

به دنبال درخواست های فراوان امت پاسدار اسلام و علاقمندان به معارف اسلامی به ویژه برادران و خواهرانی که تازه با ماهنامه پاسدار اسلام آشنا شده اند و می خواهند از دوره کامل مجله که شامل بحث ها و سلسله مقالات اسلامی پی در پی می باشد استفاده نمایند، این دفتر اقدام به تجددی چاپ سال اول و دوم مجله در دو مجلد نمود که هم اکنون دوره سال دوم منتشر و دوره سال اول به زودی در اختیار علاقمندان قرار خواهد گرفت.
قیمت هر مجلد ۸۵۰ ریال می باشد.

16دسامبر/16

سوم شعبان میلاد (امام حسین) و روز پاسدار

این روز مبارک که یادآور میلاد بزرگ پاسدار اسلام حضرت سید الشهدا (ع) است، روز پاسدار و روز پاسداری از اسلام است. این روز بزرگ مذهبی را به امام و امت خصوصا پاسداران عزیز، که سراسر وجودشان عشق به حسین (ع) و مکتب حسین (ع) فرا گرفته و برای پاسداری از خون مقدس آن بزرگوار که در راه پاسداری از اسلام ریخته شد، چه در داخل کشور و چه در مرزهای این میهن اسلامی، جان بر کف و ایمان در قلب و اثر سجود در سیما و ذکر خدا بر لب و سلاح بر دوش دارند، مبارک باد.
پاسداران عزیز:
اکنون که روز شما روز ولادت امام حسین (ع) است و نام شما با نام آن حضرت پیوند داده شده، مسئولیت شما صد چندان بیشتر شده است. این مکتب که می رفت به فراموشی سپرده شود و آن شاه جنایتکار (یزید) با تمام وجود در پی محو و نابودی آن، قیام کرده بود، امام شماحضرت ابی عبد الله ع در برابر یزید و تمام یزیدیان ایستاد و قیام جاودانه کرد که با نثار خون خود و خون فرزندان و بردران و خویشان و دوستان خود قلم سرخ بر ایده ظالمان کشید و درخت پژمرده شده سالام را چنان آبیاری کرد که گویا اسلام از نو پدید آمده است، و همین است معنای سخن رسول الله ص که فرمود: «حسین منی و انا من حسین» آری اگر حسین نبود، پیامبر نبود زیرا اسلام نبود.
و اکنون که شما برای خود این روز را انتخاب کرده اید، باید به دور از تمام هواها و هوس های نفسانی، با نیتی خالص، از امام بزرگوارتان پیروی کرده، از اسلام محمدی پاسداری کنید. در این سنگی مقدس هر چه خلوص بیشتر باشد، اسلام عزیز پا بر جاتر است.
آیا جای شگفتی نیست که شرق و غرب مسلح به سلاح های اتمی، شیمیائی، میکربی و انفجاری دست به دست هم بدهند و با مستقر کردن آن همه سلاح گرم و سرد و تبلیغات در مرزهای میهن اسلامی و مرزهای انقلاب ما برای رخنه کردن و در نتیجه نابود ساختن آن چنان بسیج شده اند که در تاریخ سابقه نداشته، ولی در برابر توان ایمان شما عزیزان و دیگر همسنگرانتان از ارتش و بسیج و عشایر که همه یکرنگ و یک صدا و یک دست هستید، آن چنان خوار و ذلیل شده اند که از طرفی از کار خود پشیمان شده اند و از طرفی دیگر چاره ای جز مقاومت در برابر این انقلاب خونین چهره ندارند. در هر صورت، همین پاسداری شما است که آن ها را مبهوت کرده و تمام نقشه هایشان را نقش بر آب نموده است، ولی عزیزان اسلام: هیچگاه به توان رزمی خود مغرور نشوید که توان شما در بزرم عاشقانه تان است که در نیمه شب ها با راز و نیاز تجلی می یابد، نه در رزمتان. پس با این مناجات و خلوص، رزم خود را سامان دهید و بر نیت خود پابرجا بمانید که روز نابودی دشمنان نزدیک است، و موسی با عصار به زودی می آید.
اکنون ببینیم امام عزیزمان در این روز بزرگ با شما پاسداران انقلاب اسلامی چه می گوید و چه پیامی برای شما دارد:
این روز شریف که طلیعه ادامه بعثت خاتم الانبیا (ص) بوده است مبارک بوده و خواهد بود. اگر عاشورا و فداکاری خاندان پیامبر نبود، بعثت و زحمات جانفرسای نبی اکرم را طاغوتیان آن زمان به نابودی کشانده بودند. اگر عاشورا نبود، منطق جاهلیت ابوسفیانیان که می خواستند قلم سرخ بر وحی و کتاب بکشند و یزید یادگار عصر تاریک بت پرستی که به گمان خود با کشتن و به شهادت کشیدن فرزندان وحی امید داشت اساس اسلامم را بر چیند و با صراحت و اعلام «لا خبر جاء لا وحی نزل» بنیاد حکومت را بر کند، نمی دانستیم بر سر قرآن کریم و اسلام عزیز چه می آمد، لکن ارده خداوند متعال بر آن بوده و هست که اسلام رهائی بخش و قرآن هدایت افروز را جاوید نگه دارد و با خون شهیدانی چون فرزندان وحی احیا و پشتیبانی فرماید و از آسیب دهر نگه دارد و حسین بن علی آن عصاره نبوت و یادگار ولایت را بر انیگزد تا جان خود و عزیزانش را فدای عقیدت خویش و امت معظم پیامبر اکرم نماید…
و اینک که پاسداران از سپاه و کمیته ای عصر حاضر «این روز بزرگ و پر برکت جاوید را روز پاسدار اعلام نموده اند، مسئولیتی بس بزرگ و تکلیفی بس عظیم را عهده دار شده اند، گوئی آنان به یاد پاسداران عاشورا و انگیزه جانفشانی ها و فداکاری های کربلا، این روز را انتخاب نمودند و نیکو انتخابی است و بزرگ مسئولیتی…»

16دسامبر/16

رهنمودها

امام خمینی
• دولت و ملت باید در مقابل تبلیغاتی که در دنیا علیه ما هست، هر چه بیشتر به تبلیغات دامن بزنند مردم باید هر چه بیشتر در صحنه حاضر باشند، ما الان در بین راه هستیم.
۱۴/ ۱۲/ ۶۲
• صدام حیوانی است که تا خفه نشود، منطقه درست نخواهد شد.
۱۴/ ۱۲/ ۶۲
• تبلیغات از مسائل بسیار مهم و شاید در رأس بیشتر امور است و باید دولت و ملت هر چه بیشتر به مسأله تبلیغات خصوصا در خارج از کشور اهمیت بدهند.
۱۴/ ۱۲/ ۶۲
• الحمد لله مردم در صحنه هسند و بسیار خوبند و لکن اگر بخواهند یک زندگی شرافتمندانه داشته باشند ، باید در صحنه باقی بمانند.
۱۴/ ۱۲/ ۶۲
• اگر به ایران یک سال مهلت بدهند، خواهید دید که هم دست ابرقدرت ها بریده خواهد شد و هم منطقه روی اسایش می بیند.
۱۴/ ۱۲/ ۶۲
• انتخابات باید مردم پسند باشد نه خان پسند، و همه احساس کنند آن طوری که قانون و اسلام می خواهد، عمل می شود.
۱۵/ ۱۲/ ۶۲
• عید شما آن وقتی است که شما جبهه را محکم نگهدارید و آن ها را از صحنه بیرون کنید و انشاء الله فتح بزرگ و فتح نهائی را بکنید.
• ما الان برای دینمان داریم جنگ می کنیم، برای خاک جنگ نمی کنیم. ما هر روزی که جنگ تمام شد با روی گشاده و آغوش باز همه ملت عراق را به آغوش می گیریم.
۱۵/ ۱۲/ ۶۲
• با محرومان خوشرفتاری کنید، این ها در انقلاب خدمت کردند و امروز دارند جوان هایشان را می دهند و ما باید برای خاطر خدا این طبقه را حفظ کینم.
۱۵/ ۱۲/ ۶۲
• شما بر عکس رژیم سابق که با خان ها و سرمایه دارها بود با مردم مستضعف و محروم باشید و با آن ها بهتر از دیگران رفتار کنید.
۱۵/ ۱۲/ ۶۲
• صلح با صدام با عزت اسلام نمی سازد، با شرف انسانی نمی سازد.
۱۵/ ۱۲/ ۶۲
• سعی کنید محرومین را همیشه در نظر داشته باشید و هر کاری می کنید خدا را در نظر بگیرید.
۱۷/ ۱۲/ ۶۲
• مردم محروم دنیا با ما هستند و بالاخره اسلام راه خودش را باز خواهد کرد.
۲۱/ ۱۲/ ۶۲
• هر کس از شرق و غرب هر چه می خواهد بگوید، ما راه خودمان را داریم می رویم و امیدواریم که این راه را به آخر برسانیم.
۵/ ۱/ ۶۳
• آن برداشتی که اهل معرفت از عید می کنند با برداشتی که دیگران می کنند بسیار مختلف است، روز عید، روز لقاء الله است.
۵/ ۱/ ۶۳
آیت الله العظمی منتظری
• شرعا نباید افرادی که استحقاق آزادی دارند در زندان بمانند.
۱۴/ ۱۲/ ۶۲
• اگر بخواهیم در تمام امور، مستقل و خودکفا باشیم و احتیاجمان به خارج قطع شود، باید دانشگاه های ما از نظر علمی، غنی و عالم پرور شوند.
۱۸/ ۱۲/ ۶۲
• آن چه در روستاها ضروری است، کمک به مسئله تولید در زراعت روستائیان است.
۱۷/ ۱۲/ ۶۲
• مسأله دخالت روحانیت و دانشگاه در سیاست، نباید به حد افراط و تفریط برسد.
۱۸/ ۱۲/ ۶۲
• اگر فرضا یک استاندار یا فرمانداری عضو گروه خاصی باشد، نباید کاری بکند که مردم بگویند فلانی به نفع گروه و حزب خودش در انتخابات کاری کرده است.
۲۰/ ۱۲/ ۶۲
• باید در برخورد با اموال مردم کاری نشود که سلب امنیت بشود و با توفیق های بی جا و اشکال تراشی، اعتماد افراد را برای سرمایه گذاری در امور ضروری از بین برد.
۲۰/ ۱۲/ ۶۲
• اینطور نباشد که بعضی دادگاه ها افراد ضعیفی را که گرانفروشی جزئی و مختصری کرده یا تخلفی در بعضی جاهای دیگر داشته اند به دادگاه بکشند، ولی در مورد آن کسانی که صد میلیون یا بیشتر گرانفروشی کرده اند و یا با این و آن آشنائی و ارتباط داشته اند، از دادگاه خبری نباشد.
۲۷/ ۱۲/ ۶۲
• دادستان خوب و انقلابی کسی است که مردم بیشتر از دست او راضی باشند.
۲۷/ ۱۲/ ۶۲
• اداره کشور به شعارها تنها نیست، بایستی کار و کوشش و فعالیت باشد.
۵/ ۱/ ۶۳
• اگر خدای ناکرده کارها را به دست افراد ضعیف ـ و لو متدین ـ بدهیم، کارها زمین نمی ماند.
۵/ ۱/ ۶۳
• اگر افراد بخواهند از این انقلاب و اسلام به نفع خودشان بهره ببرند شکست خواهیم خورد.
۵/ ۱/ ۶۳

16دسامبر/16

زمامداران در حکومت اسلامی

حجت الاسلام یحیی سلطانی
آخرین قسمت
رابطه زمامداران با مردم
۱- یکسان نگری به خوبی ها و بدی ها:
یکی از چیزهائی که مردم را از انجام کار نیک دلسرد می کند این است که مسئولین بی توجه باشند و کار نیک و بد در نظر آن ها یکسان باشد. یعنی کسانی که اهل احسان ونیکی هستند با بدکاران یا افراد بی تفاوت در نظر آن ها مساوی باشند و این دو دسته را به یک چشم نگاه کنند در این صورت نیکوکار به نیکی بی رغبت می شود و بدکار در انجام کار بد جری می گردد و کم کم زشتی ها زیاد و از نیکی ها کاسته می شود. بدکاران فرصت طلب دور زمامداران را میگیرند و او را نیز به بدی می کشانند و عوامل خشم ملت را فراهم می نمایند. زمامدار باید نیکوکاران را تشویق نماید و بدکاران را هدایت نموده و آن ها را توبیخ کند و با هر کدام همانگونه که هستند رفتار نماید تا مردم دست از بدی ها بردارند و به نیکوکاری روی آورند.
در عهدنامه از امیر المؤمنین (ع) نقل شده که می فرمود: (ای مالک) مبادا مقام و منزلت نیکوکار و بدکار در نزد تو یکسان باشد که این امر موجب می گردد نیکوکار به نیکی بی¬رغبت شود،و بدکار بدکاری را تکرار کند و به آن عادت نماید. «و لا یکونن المحسن و المسیئی عندک بمنزله سواء فان فی ذلک تزهیدا لاهل الاحسان فی الاحسان وتدریبا لاهل الاسائه فی الاسائه»
۲- شکستن سنت های صالحه:
بعضی از روش های معمول در بین طوائف و قبائل و یا صاحبان ادیان و مذاهب به صورت سنت مذهبی و یا ملی رائج می گردد و کم کم مردمان با آن سنت انس می گیرند مانند مراسم سوگواری ابا عبد الله (ع) که در بین شیعیان یک سنت صالحه مذهبی است.
اگر زمامدار بخواهد با سنت های مردم بمارزه کند و آن را بشکند، با عکس العمل رو به رومی شود. در این گونه موارد اگر سنت رایج، یک سنت صالحه مذهبی باشد نباید زمامدار با آن مبارزه کند زیرا مبارزه با آن بسیار خطرناک وموجب خشم ملت می گردد.
از امیر المؤمنین (ع) نقل شده که فمروده: (ای مالک) سنت های صالحه ای را که بزرگان و پیشینیان این امت به آن رفتار نموده اند و به سبب آن بین مردم انس و الفت به وجود آمده و کار ملت به وسیله آن اصلاح شده و امور آن ها نظام یافته نقض مکن و آن را مشکن و سنت تازه ای را که به آن سنت های گذشته زیانی وارد کند به وجود نیاور که اجر آن سنت صالحه از آن کسی است که آن را به وجود آورده و گناه شکستن آن بر گردن تو می ماند.
و لا تنقض سنه صالحه عمل بها صدور هذه الامه و اجتمعت بها الالفه و صلحت علیها الرعیه و لا تحدثن سنه تضر بشیء من ماضی تلک السنن فیکون الاجر لمن سنها و الوزر علیک بما نقضت منهام.
۸- اجحاف در گرفتن مالیات ها:
یکی دیگر از چیزهائی که ملت را به ستوه می آورد و آن ها را خشمگین می سازد اجحاف در گرفتن مالیات ها است هیچ کس تاب تحمل باری را که سنگین تر از توان او باشد ندارد و اگر بیش از توان افراد بر آن ها تحمیل گردد موجب خشم و نفرت آن ها خواهد بود.
در عهدنامه مالک اشتر، آن جا که سخن از خراج به میان آمده از امیر المؤمنین ع نقل شده که فرمود: کار خراج را به گونه ای که به صلاح خراج دهندگان باشد رسیدگی کن و باید کوشش تو برای آباد کردن زمین بیشتر از کوشش تو برای گرفتن خراج باشد. زیرا خراج بدون آبادانی به دست نمی آید کسی که بدون آباد نمودن زمین از مردم مالیات بخواهد سرزمین ها را به خرابی می کشاند. اگر کشاورزان از سنگینی خراج یا از نیامدن باران و شبنم و یا آفت زدگی محصول شکایت دارند به میزانی که می بینی کار آن ها را اصلاح می کند به آن ها تخفیف بده و این تخفیف نباید برای تو سنگین باشد، زیرا این تخفیف ذخیره ای که در آباد شدن سرزمین به تو باز می گردد و علاوه بر این به خاطر عدالتی که به کار برده ای اعتماد مردم را به خود جلب می کنی.
۹- انتقاد پذیری
یکی از صفات زشتی که ممکن است در زمامداران باشد انتقاد ناپذیری و تکبر آن ها است. زمامداری که انتقاد نپذیرد و دارای روح استبداد و خودکامگی باشد طبعاً مردم را ناراضی می کند زیرا او آن چه خود می اندیشد انجام می دهد و غالبا به صلاح مردم کاری ندارد.
سخن امام (ع) را که به مالک اشتر فرمود (افرادی را که حق می گویند بهتر بپذیرد) نقل کردیم و نیز به این مطلب اشاره کردیم که (علی (ع) سفارش فرمود که حضرتش را مانند جباران مورد تعریف و تمجید و ثنا خوانی قرار ندهند و فرمود من ثنا گوئی ها را دوست ندارم و ضمناً اجازه دادند که مردم اگر فرضا اشتباه و خطائی از ایشان مشاهده کردند بگویند و فرمود گمان مکنید که شنیدن حق بر من گران بیاید) کسی که حاضر نباشد از او انتقاد شود و عیب های او برای او گفته شود طبعا روح خودپسندی و عیب های فراوان دارد و از این جهت مردم به او خوشبین نیستند و کم کم استبداد او مردم را بدبین و خشمگین می نماید.
۱۰- رفت و آمد با ثروتمندان
در عین حال که زمامداران باید مردمی باشد و با مردم بجوشد نباید با ثروتمندان خوش گذران رفت و آمد داشته باشد و کنار سفره رنگین آن ها بنشیند، زیرا این امر باعث می گردد که ثروتمندان از قدرت او سوء استفاده کنند و محرومان را مورد استثمار قرار دهند معمولاً ثروتمندان فقط به ثروت می اندیشند و اگر زمامداری را هم دعوت می کنند می خواهند از قدرت او استفاده کنند یا مالیاتی را نپردازند و یا امتیاز تجارتی را از او بگیرند و یا موقعیتی به دست بیاورند که در بازار مورد توجه و عنایت بازاریان باشند اگر زمامدار با طبقه اشراف و ثروتمندان مأنوس شد و آن ها را مورد توجه قرار داد کم کم توده مردم به او بدبین می شوند و موقعیت و احترام او در بین عامه مردم از بین می رود.
بنابر نقل نهج البلاغه، امیر المؤمنین ع شنیده است که عثمان بن حنیف فرماندار بصره به یک ولیمه ای دعوت شده و کنار سفره رنگین آن ها نشسته است. امام (ع) در ضمن نامه ای به او چنین می نویسد:
ای پسر حنیف! به من گزارش رسیده که مردی از جوانان اهل بصره تو را به یک سفره مهمانی دعوت نموده و تو نیز شتابان دعوت او را پذیرفته ای (در آن مهمانی) غذاهای رنگارنگ و ظرف های پر از غذا برای تو آورده اند (و در برابر تو چیده اند) گمان نمی کردم که تو دعوت افرادی را که تهی دستان (و گرسنگان) را دور می کنند و توانگران را دعوت می نمایند، بپذیری (و بر سفره آن ها حاضر گردی).
«یا این حنیف فقد بلغنی ان رجلا من فتیه اهل البصره دعاک الی مأدبه فاسرعت الیها تستطاب لک الالوان و تنقل الیک الجفان و ما ظننت انک تجیب الی طعام قوم عائلهم مجفو و غنیهم مدعو»
نهج البلاغه ـ نامه ۴۵
۱۱- سم پاشی های دشمنان:
یکی از چیزهائی که ملت را به زمامدار بدبین می نماید، سم پاشی های دشمنان است. دشمن برای این که نظام را در بین جامعه زیر سئوال ببرد یا بر چسب زدن ها زمامداران را مورد حمله قرار می دهد و کارهای مشتبه آن ها را مستند قرار می دهد و علیه آن ها سم پاشی می نماید.
در این گونه موارد وظیفه زمامدار این است که در مجامع عمومی موارد شبهه را برای مردم توضیح دهد و در کارهائی که انجام داده عذرهای خود را بگوید و فلسفه کار خود را شرح دهد سم پاشی علیه زمامدار فقط به شخص او مربوط نمی گردد ونباید در مقابل سم پاشی ها بی تفاوت باشند بلکه زیر سئوال رفتن هر زمامدار در هر ناظم، آن نظام را نیز زیر سئوال می برد و برای دفاع از نظام لازم است زمامدار از کارهای خود دفاع نماید و مطالب را برای مردم روشن نماید.
در عهدنامه آمده است که امام (ع) فرمود: (ای مالک) اگر ملت از روی بد گمانی تو را به بی عدالتی و ستمگری متهم نمودند آشکارا عذر خود را برای آن ها بیان کن (و با صراحت مطالب خود را با مردم در میان بگذار و گمان بد آن ها را از خود بگردان و کاری را که منشأ بدبینی آن ها شده توضیح بده) زیرا این کار برای تو موجب ریاضت و پرورش نفس است و برای ملت موجب ارفاق و ملاطفت و عذرخواهی مؤثری است که (گره از کار تو می گشاید) و به مقصود خود می رسی و می توانی ملت را به راه حق استوار بداری.
«و ان ظنت الرعیه بک حیفا فاصحر لهم بعذرک و اعدل عنک ظنونهم باصحارک فان فی ذلک ریاضه منک لنفسک و رفقا برعیتک و اعذارا تبلغ به حاجتک من تقویمهم علی الحق».
جلب اعتماد مردم:
یکی از کارهای مهم برای زمامداران جلب اعتماد مردم است. زمامدار باید به گونه ای منطقی و صحیح بدون تظاهر و ریا اعتماد مردم را جلب نماید و این امر مستلزم این است که کارهای او علاوه بر این که از نظر اجتماعی و سیاسی با روال مفید پیش رود با منطق و موازین مذهب کاملا منطبق باشد زیرا در حکومت اسلامی آن چه برای مردم بیش از هر چیز اهمیت دارد قوانین و مقررات مذهب است،برای انجام این کار، زمامدار باید با علما و دانشمندان مأنوس باشد و با آن ها نشست و برخاست زیاد داشته باشد تا از علم و دانش و حکمت و تدبیر آن ها استفاده کند و کارهای خود را با موازین دین و عقل منطبق نماید.
باید زمامداران محترم توجه داشته باشند اداره امور کشور بیش از هر چیز به تدبیر صحیح و دور اندیشی نیاز دارد و باید زمام امور در دست افراد پخته و دور اندیش و دانشمند باشد. جوان اگر گرفتار احساسات تندجوانی باشد اگر چه آن را به انقلابی بودن تعبیر نماید کمتر می¬تواند عواقب امور را در نظر بگیرد. از علی (ع) نقل شده که فرمود: (ای مالک برای فراگیری مسائل و بهره گیری از دانش و تجربیات بزرگان) با علما تماس زیاد داشته باش و با اندیشمندان و صاحبان حکمت زیاد به گفتگو بنشین تا بتوانی در جهت تثبیت قوانینی که امور کشور را رو به صلاح می برد از آن ها استفاده کنی و در اقامه آن چه موجب قوام پیشینیان بوده است از تجربیات آن ها کمک بگیری.
«و اکثر مدارسه العلماء و منافثه الحکماء فی تثبیت ما صلح علیه امر بلادک و اقامه ما استقام به الناس قبلک»
دقت در انتخاب یاران نزدیک:
از چیزهائی که می تواند معرف چهره زمامداران باشد، یاران نزدیک آن ها هستند ،اگر یاران نزدیک زمامدار، افراد صالح و مردمان اصیل باشند، مردم آن ها را نیز صالح و اصیل می دانند و اگر اطرافیان آن ها مردمان ناشایسته و نالایق باشند اعتماد مردم از آن ها نیز سلب می گردد. به همین جهت است که امیر المؤمنین (ع) (بنا بر نقل نهج البلاغه) به مالک اشتر سفارش فرموده است که افراد با تقوی و راستگویان را که از خانواده های شایسته باشند انتخاب نماید و به آن ها بیشتر نزدیک باشد.
در عهدنامه از آن حضرت نقل شده که فرمود: «و الصق باهل الورع و الصدق» و در جای دیگر فرمود: «ثم الصق بذوی المروءات و لااحساب و اله البیوتات الصالحه و السوابق السحنه» با درست کاران و راستگویان و کسانی که دارای مروت و مردانگی هستند نزدیک باش و با کسانی که از خانواده های نیکوکار و خوشنام هستند و سابقه نیکی و نیکوکاری دارند تماس داشته باشد.
معمولاً افرادی که از خانواده های شریف و خوش سابقه هستند بیشتر به فکر اصلاح جامعه می باشند و عقده حقارت ندارند تا بخواهند در پرتو حکومت خود را بزرگ کنند و عقده خود را جبران نمایند مخصوصا اگر افراد با سابقه از خانواده هائی انتخاب شوند که به بزرگواری و کرم و دلیری معروف باشند که بازوهای بسیار پر توانی برای زمامدار به حساب می آیند. این گونه افراد علاوه بر این که اعتماد مردم را به زمامدار جلب می نمایند از نفوذ و معنویت خود می توانند زمامداران را بهره مند سازند.
انتخاب کارمندان
از کارهائی که در جلب اعتماد مردم نقش بسیار مهمی دارد انتخاب کارمندان است. اگر زمامدار، کارمندان و کارگردانان خود را از وابستگان ونزدیکان خود انتخاب نماید بدون این که صلاحیت آن ها را در نظر بگیرد اعتماد مردم از او سلب می شود و اگر با دقت کافی و امتحان لازم با مشورت اشخاص ذی صلاح، افراد شایسته را انتخاب نماید مردم به او اعتماد می نمایند.
همان طوری که مکرر در نوشته ها تذکر داده ایم اسلام روی شایستگی افراد برای کارهائی که انتخاب می شوند بسیار تأکید دارد و از رسول خدا (ص) نقل شده که فرمود: هر کس عاملی را بر کاری بگمارد و برای آن کار، دیگری شایسته تر باشد، این عمل خیانت به خدا و رسول خدا و خیانت به همه مسلمانان است.
در عهدنامه آمده است که امیر المؤمنین (ع) به مالک اشتر فرمود: به امور کارمندان خود نظر کن و آن ها را با امتحان به کار بگمار با میل و دلخواه خود بدون مشورت با دیگران آن ها را بر سر کار نیاور که این کار شاخه ای از ستم و خیانت است. و از میان امتحان شدگان افرادی را انتخاب کن که اهل حیا و تجربه و از خانواده های شایسته و از پیشگامان با سابقه در اسلام باشند زیرا آن ها از نظر اخلاق گرامی تر و در اجتماع آبرومندتر و بی طمع تر و دیدگاه آن ها در تشخیص عاقبت کارها بهتر و رساتر است.
«ثم انظر فی أمور عمالک فاستعملهم اختبارا و لا تولهم محاباه و اثره فانها جماع من شعب الجور و الخیانه و توخ منهم اهل التجربه و الحیاء من اهل البیوتات الصالحه و القدم فی الاسلام المتقدمه فانهم اکرم اخلاقا و اصح اعراضا و اقل فی المطامع اشراقا و ابلغ فی عواقب الامور نظرا»
دقت در امر بازرسی:
از جمله چیزهائی که اعتماد مردم را از مسئولین سلب می نمایند این است که به کارها بی توجه باشند و کارمندان را به خود واگذار نمایند اگر زمامداران و مسئولین کارها بازرسی دقیق نداشته باشند، رفته رفته امور ادارات رو به سستی می رود و ارباب رجوع ناراضی می شوند و اعتماد آن ها سلب می گردد. باید امر بازرسی به گونه ای باشد که هر مسئولی و هر کارمندی همیشه احساس نماید که کارهای او زیر نظر است و افرادی مراقب او هستند و اگر خیانت از او دیده شد او را مورد مؤاخذه قرار می دهند.
اگر امر بازرسی یک نظام کاغذ بازی داشته باشد نمی تواند ثمر بخش باشد زیرا کسانی که در ادارات به آن ها اجحاف می شود وقتی می بینند شکایت آن ها به زودی به جائی نمی رسد و باید روزها و ماه ها و بلکه سال ها وقت خود را صرف نمایند تا شاید به شکایت آن ها رسیدگی شود می سوزند و می سازند و شکایت را دنبال نمی کنند.
در عهدنامه آمده است که امیر المؤمنین (ع) بعد از آنیکه سفارش نموده که باید کارمندان از افراد نیک و خوشنام بعد از امتحان انتخاب شوند می فرماید (ای مالک) پس از این که کارمندان را با امتحان به کار گرفتی کارهای آن ها را زیر نظر داشته باش و بازرسان وفادار و راستگو بر آن ها بگمار زیرا بازرسی و رسیدگی پنهانی تو آن ها را برای رعایت امانت آماده تر می کند و باعث می گردد که با زیردستان و ارباب رجوع با رفق و مدارای بیشتر رفتار نمایند و اگر یکی از کارمندان دست خود را به خیانت دراز کرد و توسط بازرسان خیانت او ثابت شد، به گزارش بازرسان (که مستند به دلیل است و خیانت را ثابت می کند) اکتفا کن و خیانتکار را به کیفر خیانتی که انجام داده برسان و او را تنبیه بدنی کن و نشان خیانت بزن و طوق عار و ننگ تهمت را بر گردن او بگذار او را خوار و بی مقدار بگردان (تا برای دیگران عبرت باشد).

16دسامبر/16

سخنان معصومین

بسم الله الرحمن الرحیم
اهانت
* پیامبر اکرم ص :
«اذلَّ الناس من اهان الناس»
(معانی الاخبار ص ۱۹۵)
ذلیل ترین مردم کسی است که مردم را اهانت کند.
* پیامبر اکرم ص:
«من اذلّ مؤمنا او حقره لفقره و قله ذات یده، شهره الله علی جسر جهنم یوم القیامه.»
(عیون اخبار الرضا ج ۲ ص ۷۰)
هر کس مؤمنی را خوار کند یا کوچک شمارد برای فقر و ناداریش، خداوند در روز قیامت او را بر پل جهنم رسوا می کند.
* امام صادق ع:
«من حقّر مؤمنا لقله ماله حقره الله، فلم یزل عند الله محقورا حتی یتوب مما صنع».
(مشکوه الانوار ص ۵۹)
هر کس مؤمنی را برای کمی پولش تحقیرکند، خداوند او را تحقیر می نماید، و همچنان نزد خداوند خوار و ذلیل خواهد بود تا از کاری که کرده توبه کند.
* امام صادق ع:
«لا یطمعنّ المستهزیء بالناس فی صدق الموده».
(خصال شیخ صدوق ج ۲ ص ۵۳)
آن که مردم را اهانت می کند نباید توقع دوستی صادقانه از آنان داشته باشد.
* پیامبر اکرم ص :
ان الله عز و جل کتم ثلاثه فی ثلاثه: کتم رضاه فی طاعته و کتم سخطه فی معصیته و کتم ولیه فی خلقه، فلا یستخفن احدکم شیئاً من الطاعات فإنه لا یدری فی ایها رضا الله، و لا یستقلن احدکم شیئا من المعاصی فانه لا یدری فی ایها سخط الله و لا یزران احدکم باحد من خلق الله فانه لایدری ایهم ولی الله».
(بحار الانوار ج ۷۲ ص ۱۴۷)
خداوند سه چیز را در سه چیز پنهان کرده است: خشنودی خود را در اطاعت ها و غضبش را در معصیت ها و ولیش را در میان بندگانش پس زنهار از این که یکی از شما چیزی از اوامر او را کوچک شمارد زیرا می داند در کدامین، خشنودی خدا نهفته است و زنهار از این که یکی از شما، چیزی از گناهان را آسان بگیرد زیرا نمی داند در کدامین، غضب خدا پنهان است و هیچکدام از شما به یکی از بندگان خدا اهانت نکند که نمی داند کدام یک ولی خدا است.
* پیامبر اکرم (ص) :
«ألا و من لطم خد مسلم او وجهه بدد الله عظامه یوم القیامه و حشر مغلولا حتی یدخل جهنم الا أن یتوب».
(امالی صدوق ص ۲۵۰)
هان! اگر کسی بر گونه یا رخسار مسلمانی سیلی بزند، خداوند استخوان هایش را در روز قیامت پراکنده می کند، و با غل و زنجیر محشور می شود تا این که وارد جهنم شود، مگر اینکه (در دنیا) توبه کند.
* پیامبر اکرم ص :
«قال الله تبارک و تعالی: من أهان لی ولیا فقد ارصد لمحاربتی»
(کافی ج ۲ ص ۳۵۱)
خداوند فرمود: هر کسی یکی از بندگانم را اهانت کند برای ستیز با من آماده شده است.

16دسامبر/16

حوادث و سیاست های مهم

• پنجم اردیبهشت: حمله مستقیم نظامی آمریکا به ایران در طبس (۱۳۵۹)
• ششم ادریبهشت : شهادت محمد منتظر قائم در جریان واقعه طبس و خیانت عوامل خود فروخته آمریکا (۱۳۵۹)
• هفتم اردیبهشت: مصادف با ۲۵ رجب روز شهادت امام موسی بن جعفر (ع)(۱۸۲ هـ. ق)
• نهم اردیبهشت: ۲۷ رجب، روز مبارک مبعث حضرت رسول اکرم ص (۱۳ ق. هـ)
• دهم اردیبهشت: آغاز عملیات پیروزمندانه بیت المقدس ۰۱۳۶۱)
• یازدهم اردیبهشت: روز جهانی کارگر (۱۳۵۸)
• دوازدهم اردیبهشت : شهادت آیت الله استاد مطهری (۱۳۵۸) و روز معلم
• پانزدهم اردیبهشت : سوم شعبان، ولادت با سعادت امام حسین (ع) (۴ هـ. ق) و روز پاسدار
• شانزدهم اردیبهشت: چهارم شعبان، ولادت حضرت ابوالفضل (ع) (۲۴ هـ. ق) شهادت مجید شریف واقفی به دست جریان مرتد منافقین (۱۳۵۴)
• هفدهم ادریبهشت: پنجم شعبان، ولادت امام زین العابدین ع (۳۸ هـ ق) بمباران زندان «دوله تو» توسط رژیم صهیونیستی عراق و همکاری حزب منحله دمکرات (۱۳۶۰)
• بیست و دوم اردیبهشت: شهادت مولوی فیض محمد حسین بر روحانی مبارزه سیستان و بلوچستان (۱۳۶۰)
• بست و چهارم اردیبهشت: لغو امتیاز تنباکو به فتوی آیت الله میرزای شیرازی (ره) (۱۲۷۰)
• بیست و ششم اردیبهشت : اشغال فلسطین توسط صهیونیستم جهانی (۱۳۲۷)
• بیست و هفتم اردیبهشت: ۱۵ شعبان، روز ولادت با سعادت منجی بزرگ بشریت امام دوازدهم قائم آل محمد (عج) (۲۵۵ هـ ق) و روز جهانی مستضعفین.

16دسامبر/16

درس هائی از نهج البلاغه خطبه ۱۸۵

اثبات وجود صانع
آیت الله العظمی منتظری
بسم الله الرحمن الرحیم
اثبات صانع از دیدگاه فلاسفه طبیعی
در بحث گذشته درباره اثبات صانع اشاره ای کردیم. برای اثبات صانع طرق مختلفی وجود دارد. فلاسفه طبیعی که بحث از ماده و حرکت می کنند، از راه حرکت عالم، خدا را اثبات می کنند. آنان چنین می گویند:
عالم ماده در ذاتش حرکت وجود دارد و هر حرکتی احتیاج به یک محرک دارد تا اینکه سرانجام منتهی می شود به محرکی که خودش ثابت است و حرکت ندارد و او ذات باری تعالی است. می گویند: به پیرزنی گفتندک دلیل بر اثبات خدا چیست؟ واو در آن هنگام مشغول رشتن با چرخ بود، یکباره چرخش را رها کرده گفت: تا دست من این چرخ را حرکت می دهد، چرخ حرکت می کند اکنون که دست من از چرخ رها شده چرخ هم از حرکت افتاده است. این عالم با عظمت با این حرکت هائی که دارد نیاز به محرکی دارد که اگر اراده آن محرک نباشد، از حرکت باز می ایستد.
در هر حال، فلاسفه طبیعی از راه حرکت، خواسته اند خدا را اثبات کنند و ذات باری تعالی را محرک اول می نامند که تمام این عالم به واسطه او به حرکت در می آید.
فلاسفه الهی و اثبات صانع
فلاسفه الهی ـ معمولاً ـ از راه امکان، اثبات صانع می کنند. می گویند: عالم ممکن الوجود است یعنی می شود باشد و می شود نباشد پس اگر وجود پیدا کرد علت می خواهد، اگر علتش ممکن الوجود دیگر باشد، بالاخره یک سلسله غیر متناهی می شود، آن وقت این سلسله غیر متناهی هم ـ به فرض اینکه ممکن الوجود باشند ـ سرانجام باید متنهی شوند به وجودی که او واجب الوجود است یعنی هستی اش از خودش است و باید باشد.
فلاسفه الهی برهانی هم برای اثبات صانع ذکر کرده اند که آن را «برهان صدیقین» می نامند. آنان اصل حقیقت هستی را ملازم با وجوب می گیرند و می گویند: واجب الوجود است ولی جلوه هائی دارد که جلوه هایش ما ممکنات هستیم. آنان در اول نفس حقیقت هستی را محور بحث قرار می¬دهند و به آن می گویند «برهان صدیقین» که البته مقدماتی دارد و ما اکنون وارد آن مقدمات نمی شویم.
متکلمین و اثبات صانع
متکلمین از راه «حدوث عالم» اثبات صانع می کنند، می گویند: عالم حادث است (یعنی وجود بعد از عدم دارد) و هر حادثی احتیاج به محدث دارد. آن مُحدثی که آن را حادث کرده، ذات باری تعالی است. در این خطبه ظاهر عبارت نهج البلاغه هم با همین دلیل متکلمین می خواند.
تصادف و خلقت جهان
در بحث گذشته، ذکر شد که آن چه در لسان قرآن و احادیث برای اثبات صانع آمده است، همین است که از راه مخلوقات خواسته اند ما را متوجه به خدا کنند. در قرآن آمده است: «و فی الارض آیات للموقنین و فی انفسکم افلا تبصرون» در زمین نشانه هائی است برای اهل یقین و در ذات خودتان نیز نشانه هائی از وجود خدا است، آیا نمی بینید؟ آری! در نظام وجود خودمان و این ریزه کاری ها و لطایف و دقایقی که در عالم هست، اگر دقت کنیم، پی به صانع و خالق خود می بریم.
۱۸۵ – و من خطبه (ع)
یحمد الله فیها و یثنی علی رسوله و یصف خلقا من الحیوان
حمد الله تعالی
الحمد لله الذی لا تدرکه الشواهد، ولا تحویه المشاهد، و لا تراه النواظر، و لا تحجبه السواتر، الدال علی قدمه بحدوث خلقه، و بحدوث خلقه علی وجوده، و باشتباههم علی ان لا شبه له. الذی صدق فی میعاده، و ارتفع عن ظلم عباده، و قام بالقسط فی خلقه، و عدل علیهم فی حکمه. مستشهد بحدوث الاشیاء علی ازلیته، و بما وسمها به من العجز علی قدرته، و بما اضطرها الیه من الفناء علی دوامه. واحد لا بعدد، و دائم لا بأمد، و قائم لا بعمد. تتلقاه الاذهان لا بمشاعره، و تشهد له المرائی لا بمحاضره. لم تحط به الاوهام، بل تجلی لها بها، و بها امتنع منها، و الیها حاکمها. لیس بذی کبر امتدت به النهایات فکبرته تجسیما، و لا بذی عظم تناهت به الغایات فعظمته تجسیدا، بل کبر شانا، و عظم سلطانا.
چون در حث گذشته تا اندازه ای این نشانه¬ها را ذکر کردیم، لذا در این جا تکرار نمی کنیم ولی می خواهم نکته ای را متذکر شوم: هنگامی که می گوئیم خداوند ـ مثلاً ـ شما را به صورت های مختلف در رحم های مادران در می آورد «هو الذی یصورکم فی الارحام کیف یشاء» تصور نشود که می خواهیم بگوئیم اراده خدا بدون مقدمات و عوامل طبیعی کار می کند، تا اینکه مادیین به ما اعتراض کنند و بگویند: برای تمام موجودات علل مادی وجود دارد! کسی منکر علل مادی نیست. ما هم قبول داریم که بدون تبخیر شدن آب های دریاها و رودخانه ها و تراکم بخار در طبقات بالا و پیدایش ابرها و وزش بادها، باران نمی بارد. برای تمام حرکت ها در جهان علل طبیعی وجود دارد ولی آن چه می خواهیم بگوئیم این است که: تمام این لطایف و دقایق و نظم و ترتیب عالم حکایت می کند از اینکه یک علم و شعور و قدرتی این عالم را می چرخاند. آن ماده ای که نه شعور دارد و نه ادراک، بر اثر تصادف، نمی تواند انسان را با این اعضا و جوارح و چشم و گوش و قلب با آن سیستم های پیچیده خلق کند.
ما منکر علل و عوامل طبیعی نیستیم ولی این ساختمان بسیار زیبا با آن نظم و طرح ظریف، آیا مصالح ساختمانی از قبیل گچ و سیمان و ابزار دیگر به طور تصادف با هم جمع شده اند و این ساختمان را درست کرده اند یا اینکه یک معمار با ذوق و مهندس خوش سلیقه ای آن را ترتیب داده و ساخته است. در مورد خلقت جهان آفرینش نیز می گوئیم: خدای تبارک و تعالی هم موارد را خلق کرده و هم آن ها را به این نظم و ترتیب درآورده است.
چطور آن مادیگران در مورد یک کارخانه یا یک ساختمان نمی گویند که ذرات و مواد آن ها به طور تصادف جمع شده اند و آن کارخانه یا ساختمان را به وجود آورده اند ولی هنگامی که به جهان آفرینش با این عظمت می رسند می گویند: در اثر حرکت تصادفی، یک کانون نور به صورت خورشید درآمده و تصادفاً کراتی از خورشید جدا شده که زمین هم یکی از آن ها است و …!!
شگفتا! این عالم با این عظمت که بشر با آن همه کنجکاوری و بررسی و دقت های علمی تاکنون نتوانسته است بیش از سه میلیون سال نوریش را کشف کند و خدا می داند هنوز ماروای این جهان پهناور چه افلاک و چه ستارگانی نهفته است، آیا این جهان تصادفی پیدا شده است؟!
نور و جلوه های آن
ما نمی توانیم بگوئیم این نظم و ترتیبی که در عالم هست، در اثر تصادف ماده بدون شعور و ادراک به صورت های مختلف در آمده است بلکه پی می بریم که یک وجود دارای قدرت، اراده و شعور پشت سر این نظام هست که این نظام با همه عظمتش و طول و عرضش، جلوه ای از جلوه های وجود او است. برای تصور این معنی هم ـ همانگونه که قبلاً نیز اشاره کرده ام ـ عالم وجود را گاهی تشبیه به نور می کنند. در کلمات شیخ شهاب الدین سهروردی صاحب «حکمه الاشراق»، کلمه نور زیاد استعمال می¬شود و مطالبی را که فلاسفه متأخرین به نام مباحث وجود ذکر می کنند، تقریباً در کلمات شیخ اشراق به صورت مباحث وجود ذکر می کنند، تقریباً در کلمات شیخ اشراق به صورت مباحث نور ذکر شده است نور را تعریف می کنند به اینکه : «الظاهر بذاته المظهر لغیره» چیزی که خودش ظاهر است و غیر خودش را ظاهر می¬کند. مثلا این نور چراغ را می بینید که خودش ظاهر است و چیزهای دیگر را نیز ظاهر و روشن می سازد یعنی اجسام را به واسطه نور می توان دید.
این تعریفی است برای نور که می گویند، همین تعریف به تمام معنی برای وجود و هستی نیز ثابت است. هستی یک حقیقت واحد است چنانکه نور یک حقیقت واحد است.
برای نور مراتبی ذکر می کنند، مثلاً می گویند: لامپ ۶۰ شمعی، ۱۰۰ شمعی، ۵۰۰ شمعی و و … این مراتب در اثر شدت و ضعف نور، متغیر است. نور اگر خیلی ضعیف باشد می گویند ـ مثلا ـ ۱۰ شمعی است.
اکنون فرق آن با ۶۰ شمعی در چیست؟ هر دو نورند ولی یکی از آن ها جنبه نور بودنش ضعیف و جنبه ظلمت در آن قوی است، گویا نوری است مشوب با ظلمت و تاریکی. پس نور و ظلمت در حقیقت مخلوط است، اما اگر لامپ ۶۰ شمعی باشد، جنبه نوریت و روشنائی در آن زیادتر و جنبه تاریکی و ظلمت کمتر است، اگر ۱۰۰ شمعی بود نورش بیشتر است و همینطور… در مورد خورشید هم همینطور است، آن جا که تابش آن مستقیم است زیادتر است و از طرف دیگر هر چه به کانون نور نزدیک تر شوی، نور را قوی تر می بینی.
بنابراین دلیل محدودیت نورف مخلوط بودن آن با تاریکی است که ضد خودش باشد، پس اگر ـ فرض کنید ـ به جائی برسیم که نور با ضد خودش (تاریکی) مشوب نباشد و غیر از نور هیچ نباشد، آن جا نور غیر متناهی محض است البته این مرحله برای ماقابل تصور نیست.
مثالی دیگر
اگر یک خط یک وجبی داشته باشیم، این خط، محدود است یعنی با ضد خودش ترکیب شده است. زیرا از یک وجب بالاتر خط نیست بنابراین ، این خط با ضد خودش که «نه خط» باشد ترکیب شده است. اگر خط را بزرگتر کنیم، مثلا دو وجبی بشود باز هم محدود است تا اینکه برسد به جائی که فقط خط باشد و با ضد خودش ترکیب نشده باشد. آن خط می شود غیر متناهی یعنی خطی که نه این سر دارد و نه آن سر.
با این دو مثال، قاعده ای را یاد می گیرید و آن اینست که :
«اگر حقیقتی خالص و صِرف باشد و با ضد خودش ترکیب نشده باشد، غیر متناهی است»
نوری که با هیچ ظلمتی آمیخته نشده و صد در صد خالص است، نور محض و غیر متناهی است، هر حقیقت دیگری هم همینطور است پس هستی هم همینطور است. همانگونه که نور، خودش ظاهر بوده و چیزهای دیگر را نیز ظاهر می کرد، هستی محض هم همین طور است.
تمام ماهیت ها به واسطه هستی و وجود محقق می شوند و این وجودها همه محدودند و درجه دارند تا این که می رسند به وجودی که غیر از وجود چیزی نیست. در ذات او جز هستی راه ندارد. او وجود غیر متناهی است، و وجود غیر متناهی را نمی شود بیش از یکی فرض کرد برای این که اگر دو تا فرض کردی، این وجود کمال آن را ندارد، و آن هم کمال این را، پس هر دو محدود می شوند و اگر محدود شدند، از وجود صرف و حقیقت محض خارج می شوند زیرا همان گونه که گفته شد تنها وجودی که حد ندارد غیر متناهی است. اگر یک هستی فقط هستی است، نیستی در ذاتش راه ندارد و با ضد خودش ترکیب نشده است غیر متناهی است. و به هیچ وجه نمی توان فرض این را کرد که هستی غیر متناهی دو تا باشد
وجود غیر متناهی
از این جا نتیجه می گیریم که ذات باری تعالی هستی محض و غیر متناهی است و علت هم نمی خواهد برای این که ذاتش هستی است، خودش خودش است مثل یک کانون نوری که نور غیر متنهای باشد یعنی فقط نور باشد یعنی نور بودنش از خودش است نه مانند نور محدود که وابسته به نور مطلق است. این نوری که در سالُن هست، جلوه نور بیرون است و با تاریکی آمیخته است یعنی با ضد خودش ترکیب شده است، پس نور سالن محدود و معلول است،و چون معلول نور بیرون است، از آن ضعیف تر است و آن نور خارج مثلا، چون جلوه نور بالاتر است، از آن ضعیف تر است و همچنین تا برسد به کانون نور. اگر کانون نور هم متناهی باشد باز جلوه موجودی دیگر است. اما اگر کانون، نوری باشد غیر متناهی، آن نور دیگر علت نمی خواهد.
حال اگر به این عالم ماده با آن عظمتش بنگریم، می دانیم که این جلوه ای است که از جلوه های خدای تبارک و تعالی که هستی محض است و نیستی و فنا در ذاتش راه ندارد. همه ما هستی مان محدود است، اگر هزار سال هم عمر کنیم، قبل از آن نبوده ایم و بعد از آن نیستیم ولی آن که اول و آخر ندارد ضعف و نیستی ندارد، ذات باری تعالی است و بس.
ما نمی توانیم درک کنیم ذات باری تعالی را که هستی غیر متناهی است، و تنها ـ به فرمایش بزرگان ـ از راه اضافات و سلب ها پی به او می بریم. ما می گوئیم: خدا خالق ما است. چون اضافه «ما» دارد، به این اعتبار او را درک می کنیم و می گوئیم: ضعف ندارد. این ضعفی که در عالم اجسام هست، این نیستی ها، مردن ها، فناها و حرکت ها در اثر ضعف عالم است، خدا این ها را ندارد، از آن طرف می گویئم: خالق ما، رازق ما، موجد ما، پروردگار ما، با این اضافه ها و آن سلب ها خدا را درک می کنیم و گرنه کسی نمی تواند به کنه ذاتش پی ببرد.
پس این عالم ماده با آن عظمت و شگفتی که به فرمایش بزرگان، تازه از پست ترین و نازلترین مراتب هستی است، جلوه ای است از جلوه های حضرت حق تعالی. این حرکت که در عالم ماده یافت می شود از ضعف آن است و گرنه هستی محض اینقدر قوی است که قابل درک نیست. هستی غیر متناهی فوق عالم ماده و فوق عالم زمان است.
ادامه دارد

16دسامبر/16

پاسداران بزرگ اسلام

سید محمد جواد مهری
میرزای شیرازی دوم
در آن هنگام که استعمار می کوشید، سلطه خود را هر چه بیشتر بر سرزمین های اسلامی بگستراند و منافع اقتصادی این کشورهارا تا آخر چپاول نماید، در آن دوران بس حساس و خطرناک که با شیوه های گوناگون می خواستند مردم را پشت پرده فریب و نیرنگ خود نگهدارند و از آن چه درکشورهای اسلامی می گذرد، پیوسته بی خبر باشند و سرنوشت خود را به دست مزدوران وعمال استعمار بسپارند، تنها یک قدرت و یک نیرو می توانست خطر آن ها را به مردم بشناساند و مردم را برای قیام و مبارزه آماده سازد و احساس دشمنی با استعمار و عمال آن را در آن ها برانگیزاند که همانا این قدرت، قدرت الهی و معنوی نفوذ کلام روحانیون و علمای آگاه و متعهد و خداشناس تشیع بود که تأثیر و عکس العمل کلام و قلم و فتوای آن ها تا آن جا پیشرفت که با فتوای میرزای شیرازی اول، قلیان های دربار شکسته شده و تا حکم میرزا برداشته نشده بود، هیچ کس در گوشه پنهان خانه خویش هم لب به سیگار نزد و دست به سوی قلیان دراز نکرد. این جا است که معنای روایت روشن می شود که فرمود: «مداد العلماء افضل من دماء الشهداء» مرکب خامه عالمان، برتر از خون شهیدان است.
اگر میرزای شیرازی اول با حکم خود قیام مردم مسلمان ایران را بر علیه استعمار انگلیس رهبری می کرد، شاگرد ممتاز و مبرز وی «میرزای شیرازی دوم» میرزای محمد تقی نیز با فتوای جهاد با استعمار انگلیس، قیام مرد مسلمان عراق و راه انداختن «ثوره العشرین»« را برای طرد و نفی آن مزدوران، رهبری و هدایت می کرد.
میرزای دوم، این عالم شرک و بسیار با تقوا، انقلابی را پایه ریزی کرد و در عراق به ثمر رساند که اگر ملت عراق همکاری صادقانه با او کرده بودند و اگر رشد سیاسی آن ها بالا بود، امروز گرفتار جانوری درنده همچون صدام نمی شدند، ولی در اثر فقر فرهنگی و پائین بودن سطح رشد سیاسی و در اثر ریشه دواندن طرح استعماری جدائی دین از سیاست در ذهن و اندیشه مردم، پس از آن انقلاب خونین که توسط میرزای شیرازی پایه گذاری و توسط علما و روحانیون اجرا شد، برخی افراد ناآگاه یکی از مزدوران و عوامل انگلیس را که قیافه «ملی» به خود گرفته بود، بر جان و مال و ناموس خود مسلط کردند و سرنوشت میلیون ها مسلمان در بند عراق را بار دیگر به استعمار سپردند!
بیوگرافی میرزای شیرازی دوم
مرحوم آقا بزرگ تهران (ره) در کتاب «طبقات اعلام الشیعه» خود، چنین می گوید:
میرزا محمد تقی حائری شیرازی، رهبر انقلاب عراق و اولین روشن کننده شعله آن قیام، یکی از بزرگترین علمای زمان و از مشهورتین و نام آورترین مجتهدین دوران خود در علم و تقوا و غیرت دینی بود.
آن چنان که خود ایشان برایم تعریف کرد، در شیراز متولد شد و در کربلا پرورش یافت مقدمات علوم اسلامی را در کربلا آموخت، و در محضر درس ملا محمد حسین فاضل اردکانی به قدری درس خواند که در علم و فضیلت به حد والائی رسید. از آن پس با دوست و هم مباحثه خود، سید محمد فشارکی اصفهانی (معروف به استاد کبیر) به سامرا مهاجرت نمود و اینان همراه با اولین گروهی بودند که به آن دیار هجرت کردند. در سامرا به محضر درس میرزای شیرازی مجدد (اول) حاضر شد و پس از گذشت اندک زمانی از جمله برترین و فهمیده ترین شاگردان ایشان درآمد و یکی از ارکان بحث و پژوهش در این حوزه بزرگ اسلامی به شمار آمد. او به قدری در فضل و کمال پیشرفت نمود که برخی از فضلا و شاگردان میرزای مجدد نیز نزد او درس می آموختند، تا این که استاد بزرگ وفات کرد و ایشان چون بر سایر شاگردان میرزا اولویت و برتری داشت، لذا به عنوان جانشین وی ـ از طرف روحانیون زمان خویش ـ تعیین و مرجع تقلید شیعیان شد.
از همان روز نخست، برای انجام وظایف رهبری و مرجعیت به پا خاست و به درس آموختن وفتوی دادن و تربیت علمای دیگر پرداخت. در محضر درس او، بسیاری از بزرگان و مجتهدان نیز حاضر می شدند زیرا نظر او بسیار دقیق بود و در مسائل مبهم و پیچیده، بررسی عمیق می نمود. استاد، سید حسن صدر در کتاب «تکمله» می گوید:
مدت بیست سال با او معاشرت نمودم. در طول این مدت، یک لغزش یا یک روش ناپسند از او نیافتم. در طول دوازده سال که با او هم مباحثه بودم، پیوسته نظریات دقیق و اندیشه های عمیق علمی از او می شنیدم.
مرحوم آقا بزرگ اضافه می کنند:
من نیز مدت هشت سال، در سامرا شاگرد او بودم و چنین دریافتم که آن چه سید حسن صدر گفته است، راست است و حقیقت دارد.
نویسنده «ریحانه الادب» پس از تعریف و ستایش آن بزرگوار آثار علمی و ادبی او را سه کتاب می داند:
۱- شرح مکاسب شیخ مرتضی انصاری، که در تهران به چاپ رسیده است.
۲- شرح منظومه رضاعیه سید صدر الدین عاملی.
۳- القصائد الفاخره فی مدح العتره الطاهره (دیوان شعر در مدح اهل بیت).
میرزا آقا بزرگ تهرانی، همچنین در کتاب خود، در مورد اقدامات سیاسی میرزا محمد تقی شیرازی چنین می نویسد:
«… از آن جمله، موضعگیری با عظمت وی در برابر دولت انگلیس بود که در واقعه قیام عراق و برای مطالبه حقوق بر باد رفته مردم و دستور دفاع، آن فتوای مهم را صادر کرد و عراق را دگرگون نمود و این در اثر عظمت و بزرگواری او و محبت او در قلوب مردم بود. او هر چه داشت در طبق اخلاص گذاشت و تمام نیروها و امکانات خود را در این راه صرف کرد حتی از فرزندان خود نیز دریغ ننمود. در همین جریان انقلاب بود که فرزندش میرزا محمد رضا دستگیر شد. آری! او استقلال کشور اسلامی عراق را به بهای جان خود و فرزندان خود خرید.»
انقلاب عراق:
این انقلاب را «ثوره العشرین» نیز می نامند زیرا در سال ۱۹۲۰ میلادی اتفاق افتاده است. جریان بسیار مفصل است و کتاب هائی در همین خصوص، تألیف کرده اند از جمله کتاب «ثوره النجف» و کتاب «الثوره العراقیه» و کتاب «ثوره العشرین» ولی در این مقال، جای تفصیل نیست و به ناچار با اختصار آن را بیان می کنیم: البته لازم به گفتن است که میرزای شیرازی قبل از این قیام، زمینه های آن را تا اندازه ای آماده ساخته بود که در این باره می توان از فتوای بسیار مهم ایشان نیز ـ قبل از صدور فتوای جهاد با انگلیس ـ نام برد.
از این که علما و روحانیون نجف، مرجعیت و رهبری مردم را به او واگذار کرده بودند، و از او خواسته بودند که به نجف بیایند، ایشان از سامرا، به کربلا منتقل شد. و در کربلا این فتوا را صدر کرد:
«ان المسلم لا یجوز له ان یختار غیر المسلم حاکما علیه»
برای مردم مسلمان جایز نیست، غیر مسلمان را بر خود امیر و حاکم گرداند. و این فتوا آغاز قیام بود.
اولین اقدام:
قبل از آغاز حرکت همگانی، میرزا جلسه ای سری و مخفیانه برای مشورت و تبادل نظر تشکیل داده بود که سید هبه الدین شهرستانی، سید ابو القاسم کاشانی و شیخ مهدی خالصی از اعضای آن جلسه بودند. آنان «سید هادی زوین» را به نمایندگی خود به بغداد فرستادند و او هم با بزرگان آن جا از جمله سید محمد صدر، یوسف السویدی و محمد جعفر ابو التمن ملاقات کرد و همراه با ابو التن به کربلا برگشت. در آن هنگام میرزا اجتماعی تشکیل داد و در آن اجتماع به این نتیجه رسیدند که به دولت بریتانیا بنویسند، استقلال عراق را به رسمیت بشناسد. و اگر پاسخ مناسب نداد دست به اقدام دیگر زنند. از طرفی دیگر میرزای شیرازی به رؤسای قبایل شیعه در سماوه و رمیثه نامه هائی نوشت و دستور داد، خود را برای مقابله با انگلیس آماده سازند.
از آن پس پیامی برای مردم عراق صادر کرد، که در آن پیام چنین آمده است:
«برادران شما در بغداد، کاظمین، نجف ، کربلا و جاهای دیگر با هم متحد شده و بنابر این گذاشته اند که تظاهراتی آرام و مسالمت آمیز برپا کنند و برخی این تظاهرات را شروع کرده اند. خواسته همه ما حقوق مشروع ملت عراق است که نیتجه آن استقلال این کشور و تشکیل یک حکومت اسلامی است به خواست خداوند. وظیفه همه شما است که با هم هیچ اختلافی نداشته باشید به امنیت مردم زیانی نرسانید و برای مطالبه حقوق خود نمایندگان خود را به بغداد بفرستید. سفارش من این است که در این جهاد بزرگ، به تمام عقاید و آئین هائی که در میان مردم وجود دارد، احترام بگذارید».
پس از صدور این پیام، نمایندگان مردم، گروه گروه به بغداد رفتند ولی قدرت های انگلیسی چندان اعتنائی نکرده و اهمیتی نمی دادند بلکه با شدت در پی مقابله و جلوگیری بر آمدند. این جا بود که فتوای مشهور میرزا صادر شد.
متن فتوی:
«مطالبه الحقوق واجبه علی العراقیین و یجب علیهم فی ضمن مطالباتهم رعایه السلم و الأمن. و یجوز لهم التوسل بالقوه الدفاعیه اذا امتنع الانکلیز عن قبول مطالباتهم».
«بر ملت عراق واجب است حقوق خود را مطالبه کنند. و همچنین واجب است، ضمن درخواست حقوق خود، رعایت مسائل امنیتی نیز بکنند. و برای آن ها جایز است از اسلحه استفاده کنند اگر چنانچه دولت انگلیس از پذیرفتن پیشنهادهای آن ها امتناع ورزید».
این نخستین باری بود که به مردم اجازه حمل سلاح داده می شد، آن هم از چنان مقامی که مورد احترام و تقدیر بیش از حد همگان بود. و اطاعت او را واجب می دانستند. از این رو برنامه فراگیری فنون جنگی و تمرینات رزمی در سراسر کشور آغاز شد و مردم خود را کاملاً آماده دفاع و جهاد حق طلبانه نمودند.
داستان این انقلاب بسیار جالب و خواندنی است که امیدواریم در آینده به تفصیل در قسمتی مستقل، منتشر کنیم ولی تا این جا که مربوط به زندگانی پر افتخار میرزای شیرازی بود، در این بخش نقل کردیم.
وفات میرزا
متأسفانه بیش از چهار ماه از صدور این فتوای حساس و سرنوشت ساز نگذشته بود که میرزای شیرازی آن پیشوای با عظمت ـ در گرماگرم انقلاب ـ چشم از جهان بر بست و زندگی جاوید خود را آغاز نمود.
سید محسن امین عاملی (ره) می نویسد: «… او اداره انقلاب را همواره ادامه د اد تا و فات کرد، در حالی که انقلاب همان طور برپا بود». آقا بزرگ تهران (ره) می گوید: «در روزگاری که اسلام و امت اسلامی به چنان مرجعی آگاه، متعهد، نیرومند فداکار نیاز داشت، میرزای شیرازی درگذشت». لازم به یاداوری است که پس از وفات میرزا مرحوم آیت الله شیخ الشریعه اصفهانی زمام انقلاب را به دست گرفت و همگام با عالمان بیدار و آگاه با دشمن خارجی به جنگ و جهاد برخاست.
میرزا محمد تقی شیرازی، شخصیتی والا مقام و عظیم الشأن که امام خیمنی دام ظله درباره ایشان چنین می فرماید: «همین میرزای شیرازی سلام الله علیه بود که عراق را از حلقوم انگلستان بیرون کشید»، قهرمان مبارزه با استعمار که ۴۳ سال رهبری و پیشوائی امت اسلامی را به دست گرفت، سرانجام در شب چهارشنبه ۱۸ ربیع الثانی ۱۳۵۵ هجری قمری در نجف اشرف وفات کرد.

16دسامبر/16

پرسش ها و پاسخ ها

توبه
توبه چیست و چه شرایطی دارد؟
توبه به معنای بازگشت است ولی نه هر بازگشتی بلکه فقط در دو مورد استعمال می شود:
موارد توبه
۱- بازگشت بنده گنهکار به سوی خدا و عذرخواهی از لغزش ها و گناه ها. ۲- بازگشت خداوند بر بندگانش به رحمت و مغفرت و پذیرش عذر آنان.
در قرآن یکی از اسمای حسنای الهی «تواب» آمده است و آن مبالغه در توبه به معنای بازگشت است. یا به این معنی که خداوند هر گونه توبه ای را می پذیرد، یا به معنای پذیرفتن توبه های متکرر که بنده ای اگر گناه کند و توبه کند و باز هم گناه کند و باز توبه کند، اگر از روی اخلاص باشد خداوند می پذیرد، یا به معنای بی نهایت بودن بازگشت رحمت الهی در زمینه های مختلف است، زیرا اسناد توبه به خداوند فقط به معنای پذیرش عذر گنهکاران نیست بلکه به معنای بازگشت رحمت در غیر مورد گنهکاران نیز آمده است مانند: «لقد تاب الله علی النبی و المهاجرین …» که در مورد رسول اکرم (ص) مراد بازگشت رحمت الهی است و مراد از بازگشت رحمت تکرر و توالی آن است نه این که قطع شود و برگردد، و همچنین در مواردی که خداوند نسبت به احکام شرعیه تخفیف داده است تعبیر به توبه شده مانند «علم ان لن تحصوه فتاب علیکم» که در مورد امر به نماز شب و تخفیف در مدت آن و با عبارت (توبه) وارد شده است. و اما اسناد توبه به خداوند در مورد پذیرش عذر گنهکار بسیار است مانند «فمن تاب من بعد ظلمه و اصلح فان الله یتوب علیه» یعنی کسی که ظلم و ستمی انجام دهد و سپس توبه کند و خود را اصلاح نماید، خداوند توبه او را می پذیرد. بلکه در مواردی توبه نسبت به خداوند به معنای بخشیدن گناه اگر چه گنهکار توبه نکرده باشد نیز آمده است مانند «و آخرون مرجون لامر الله اما یعذبهم و اما یتوب علیهم» کسانی هستند که به مشیت الهی واگذار می شوند یا آنان را عذاب می کند یا می بخشد. و در آن جا که توبه به معنای پذیرش عذر گنهکار است نیز توبه ای پیش از آن به خدا نسبت داده شده است. مانند «ثم تاب علیهم لیتوبوا ان الله هو التواب الرحیم» خداوند بر آنان رحمت آورد تا آنان توبه کنند که خداوند بسیار توبه پذیر و مهربان است. از این آیه استفاده می شود که توبه بندگان نیز به رحمت بی پایان او و به توفیق و عنایتش میسر می شود. همچنان که هر حرکتی و هر کاری در جهان انجام می گیرد با قدرت و نیروئی است که خداوند متعال می بخشد، و از این جاست که در روایات نسبت به بعضی از گناهان آمده است که توفیق توبه از انسان سلب می شود، مانند قتل پیغمبر یا وصی او.
توبه دری از رحمت الهی است که با وسعت بی نهایت بر روی بندگان باز است و خداوند بزرگ وعده داده که هر که از این در داخل شود عذرش پذیرفته است از این در کسی ناامید برنخواهد گشت. گشودن این در برای این است که انسان ناامید نشود و در گناه فرو نرود که او را احاطه کند و دیگر راه بازگشت بر او بسته شود. ولی باید توجه داشت که گشودن این در به هیچ وجه نباید موجب جرأت بر گناه باشد که توبه شرایطی دارد و ممکن است که انسان موفق به تحصیل آن شرایط نشود. پس همیشه باید امیدوار و در عین حال ترسان بود. امیدوار به رحمت بی پایان الهی و ترسان از نتیجه اعمال. خداوند می فرماید: «و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صالحا و آخر سئاً عسی الله ان یتوب علیهم ان الله غفور رحیم»
کسانی هستند که به گناه خویش اقرار و کارهای خوب و بد دارند شاید خداوند توبه آنان را بپذیرد که او آمرزنده و مهربان است. این آیه، انسان گنهکار را میان خوف و رجا نگه می دارد گر چه با جمله «ان الله غفور رحیم» جانب امیدواری را ترجیح می دهد. یأس و ناامیدی، خود از گناهان کبیره است. خداوند می فرماید: «قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمه الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا» بگو ای بندگان من که بر خویش ستم کرده اید، از رحمت خداوند ناامید نباشید که او همه گناهان را می بخشد. ولی در جای دیگر فرموده است: «و لا یغرنکم بالله الغرور» مبادا شیطان شما را گول بزند و از غضب خدا غافل کند. و این اشاره به همین جهت است که انسان نباید به لطف و رحمت خدا که شامل همه کس شده است و عقاب او ـ در دنیا ـ بدکاران و ستمگران را فرا نگرفته است مغرور شود و با خاطر جمعی هر کاری می خواهد انجام دهد! آیات در این زمینه بسیار است مانند: «أفامنوا مکر الله فلا یأمن مکر الله الا القوم الخاسرون» آیا از عذاب خدا ایمنند؟ کسی خود را از عذاب خدا در امان نمی بیند مگر زیانکاران.
بنابراین انسان نباید چنین تصور کند که می تواند هر گناهی انجام دهد به امید توبه و وعده پذیرش ان از سوی خداوند. زیرا اولاً توبه شرایطی دارد و ثانیا ـ گاهی گناهان انسان را می کشند به جایی که دیگر راه برگشت ندارد. گناه همانند باتلاق است که انسان تصور می کند می تواند از آن بگذرد و چون پا در آن می گذارد فرو می رود، با سعی و کوشش پای خود را بیرون می آورد ولی به جای آن که بر گردد به خیال این که می تواند باز هم جلو رود پا را آن طرفتر می گذارد ولی آن جا زمین نرم تر است و او نیز پایش را محکمتر می گذارد و بیشتر فرو می رود و باز هم به جلو می رود تا آن جا که دیگر راه برگشت ندارد و چاره ای جز فرو رفتن در باتلاق نیست.
خداوند می فرماید: «انما التوبه علی الله للذین یعملون السوء بجهاله ثم یتوبون من قریب فاولئک یتوب الله علیهم و کان الله علیما حکیما» ـ درست است که خداوند توبه را می پذیرد و به آن وعده داده است و آن چه وعده خدا است تخلف پذیر نمی باشد ولی ـ تنها ـ توبه کسانی را خداوند می پذیرد که گناه آنان از روی جهل و نادانی باشد و زود توبه کنند، آنانند که خدا توبه آنان را می پذیرد و او دانا و حکیم است. در این آیه شریفه خداوند متعال دو شر ط برای پذیرتن توبه ذکر فرموده اند: ۱- جهالت و نادانی ۲- زود برگشتن و توبه نمودن.
به نظر می رسد که اگر به همین ظاهر آیه تمسک شود کار، بسیار مشکل است و این دو شرط در اکثر گنهکاران نیست زیرا غالباً انسان با علم و آگاهی به گناه بودن عمل مرتکب آن می شود و بسیاری از موارد، انسان پس از سال ها ارتکاب گناه توبه می کند و بر می گردد و اگر بنا باشد با این دو شرط توبه پذیرفته شود مورد آن بسیار کم اتفاق می افتد و قطعا چنین نیست. ولی جهالت به معنای ندانستن حکم ومسئله شرعی نیست بلکه به معنای متابعت از هوای نفس است. توضیح مطلب آن است که انسان گرفتار شهوات و غرائز و غضب و تمایلات مختلف است و در میان این امواج خروشان تنها چیزی که در فطرت او موجب تعدیل غرائز و جلوگیری از متابعت کورکورانه از هواهای نفس می باشد عقل انسان است و به همین دلیل آن را عقل گفته اند که به معنای گرفتن و پای بستن است. پس اگر انسان به حکم عقل در جای ناشایسته به دنبال هوای نفس نرفت و غریزه خود را مهار نمود که عاقلانه کرده است و اگر اطاعت از هوا و هوس کرد و هشدارهای عقل را اهمیت نداد کار جاهلانه کرده است. بنابراین جهل و جهالت در این جا در مقابل عقل است نه در مقابل علم. پس کاری که انسان از روی هوی و هوس انجام دهد گرچه بداند که صحیح نیست جهالت کرده است. بلکه گفته شده است اصولاً همه جا جهل در مقابل عقل است نه در مقابل علم و لذا در روایات بسیاری عقل در مقابل جهل آمده است که در اصول کافی و سایر کتب حدیث باب مفصلی به نام «کتاب العقل و الجهل» برای آن قرار داده شده است.
آنان که موفق به توبه نمی شوند
نقطه مقابل گناه از روری جهالت، گناه از روی عناد و تکبر و لجاجت و طغیان و سرکشی در مقابل پروردگار است که البته کفر یا مستلزم کفر می باشد و اگر گناه این گونه باشد توبه فایده ای ندارد و مراد از توبه در این صورت ایمان آوردن است. پس توبه به معنای عامی است که شامل ایمان کافر نیز می شود و در قرآن مواردی به این معنی آمده که از آن جمله آیه بعد از آیه فوق است. البته منظور این نیست که ایمان و توبه اینگونه اشخاص پذیرفته نیست بلکه کسی که از روی عناد کفر بورزد موفق به توبه نخواهد شد بلکه خداوند بر دل او مهر می زند که دیگر سخن حق را نمی تواند بپذیرد و این پس از آن است که در مقابل حق بارها ایستادگی و طغیان کرده است. آیات بسیاری در قرآن کریم دلالت بر این معنی می کند که این گونه اشخاص دیگر لایق هدایت نیستند. «سواء علیهم اانذرتهم ام لم تنذرهم لا یؤمنون» برای آنان مساوی است چه آنان را بترسانی (از عذاب آخرت) و چه نترسانی، آنان ایمان نخواهند آورد.
از بیان فوق معلوم شد که مراد از توبه ای که در مورد گنهکاران غیر معاند حصر شده و از دیگران نفی شده است توبه خداوند است. یعنی بازگشت رحمت الهی، زیرا همانگونه که قبلا تذکر دادیم، توبه مسبوق به رحمت حق است که اگر او توفیق ندهد و رحمتش شامل نشود بنده،قدرت بازگشت و توبه را ندارد. «ثم تاب علیهم لیتوبوا».
و اما در مورد شرط دوم معنای آیه این نیست که حتما بلافاصله پس از گناه توبه کنند البته واجب است بلافاصله توبه کنند و کمال توبه همان است ولی اگر تأخیر انداخت نیز پذیرفته می شود. و دلیل آن آیه بعد است. «و لیست التوبه للذین یعملون السیئات حتی اذا حضر احدهم الموت قال انی تبت الآن و لا الذین یموتون وهم کفار اولئک اعتدنا لهم عذابا الیما» و توبه نیست برای کسانی که کارهای بد و گناه می کنند تا دم مرگ آنان که فرا می رسد و می گویند اکنون توبه کردیم و همچنین توبه نیست برای کسانی که با حال کفر می میرند و برای آنان عذاب دردناکی فراهم ساخته ایم.
از این آیه استفاده می شود که مراد از زود توبه کردن این است که تا دم مرگ تأخیر نیاندازی ولی از روایات استفاده می شود که تا دم مرگ نیز توبه پذیرفته است و شاید به نظر برسد که نوعی منافات با این آیه دارند ولی در بعضی روایات این آیه تفسیر شده است به این که مراد وقتی است که امر آخرت را بالعیان ببیند. یعنی با دید برزخی نتیجه اعمال خویش را مشاهده کند که دیگر جای برگشت نمانده است.
بنابراین، از دو آیه مبارکه که گذشت دو شرط برای پذیرش توبه استفاده شد.
۱- این که گناه از روی عناد و لجاج نباشد ۲- این که قبل از مشاهده آثار گناه در عالم برزخ، توبه کند.
شرایط توبه
توبه دو رکن اساسی دارد که به عنوان شرط در روایات و کلمات بزرگان آمده است:
۱- پشیمانی از گذشته ۲- تصمیم بر ترک گناه در آینده.
این دو جهت، رکن توبه و جزء حقیقت آن است و بدون آن ها اصلا توبه یا محقق نمی شود اما پشیمانی، روشن است و اما تصمیم بر ترک گناه به این معنی است که کسی مثلا در وقت نماز استغفار می کند و از خداوند طلب آمرزش دارد در حالی که خود می داند تا چند ساعت دیگر دوباره به همان محیط فاسد بر می گردد و گناه خود را از سر می گیرد و هیچ تصمیمی در ترک گناه ندارد، چنین شخصی در واقع توبه نکرده بلکه این یک نوع استهزاء است و این بنده بیچاره خیال می کند که به این گونه سخنان بی محتوی و دعاهای بی توجه خدای خویش را فریب می دهد «یخادعون الله و هو خادعهم» می خواهند خدا را فریب دهند و حال آن که خود فریب خورده اند و شاید به همین دلیل امیر المؤمنین علیه السلام به آن مردی که در حضورشان گفت «استغفر الله» فرمودند: «تکلتک امک. اتدری ما الاستغفار؟ الاستغفار درجه العلیین و هو اسم واقع علی سته معان…» مادرت به عزایت بنشیند آیا می دانی استغفار چیست؟ استفغار مرتبه ای بلند و رفیع است و عنوانی است که با تحقق شش جهت منطبق می شود. سپس حضرت شرایط توبه را بیان فرمودند: «اولها الندم علی ما مضی و الثانی العزم علی ترک العود الیه ابدا» شرط اول پشیمانی بر گذشته و شرط دوم تصمیم بر باز نگشتن به آن گناه تا ابد است. این دو شرط رکن توبه است. «و الثالث ان تودی الی المخلوقین حقوقهم حتی تلقی الله املس لیس علیک تبعه و الرابع ان تعمد الی کل فریضه علیک ضیعتها فتودی حقها» شرط سوم پرداختن حقوق مردم است تا در روز قیامت در پیشگاه خداوند پاک باشی در حالی که هیچ پی آمد گناهی بر تو نیست و شرط چهارم آن است که هر فریضه و واجبی را که ترک کرده ای حق آن را کاملا ادا کنی. این دو شرط در تحقق اصل توبه و بازگشت دخالت ندارد بلکه همان گونه که در سخن امام علیه السلام اشاره شده برای این است که در قیامت پی آمد گناه بر انسان نباشد. دزد یا غاصبی که مال مردم را برده است با توبه گناه او بخشیده می شود ولی به جز آن گناه واجب دیگری بر ذمه او است و آن پرداختن مال و رد کردن آن به صاحبش می باشد. اگر این واجب را ترک کند گناه دیگری بر اوست و چون این واجب وقت مشخصی ندارد (گر چه وجوب آن فوری است) تا نپرداخته گناهکار است و بدین جهت توبه او پی آمد گناه را از بین نمی برد تا مال مردم را بر گرداند یا مثل یا قیمت آن را بپردازد. و همچنین ترک بعضی واجبات که قضا دارد مانند نماز، روزه و حج و ترک واجباتی که ترک آن ها کفاره دارد مانند ترک عمدی روزه این گونه حقوق نیز وجوب آن ها از پی آمدهای گناه است و گرنه اصل گناه که ترک واجب است به توبه بخشیده می شود و وجوب قضا کفاره امری دیگر است و ترک آن ها گناهی دیگر و تا آن قضا یا کفاره انجام نپذیرد انسان از پی آمد گناه رها نمی شود و اما پی آمدهائی از قبیل اجرای حد شرعی در گناهانی مانند زنا، لواط، شرب خمر یا تعزیر در گناهی که حد شرعی مشخصی ندارند از قوانین اجتماعی اسلام است که برای سلامتی جامعه تشریع شده و بر فرد واجب نیست که خود را معرفی کند تا آن حد یا تعزیر بر او جاری شود. و آن چه معروف شده است که تا حد بر او زده نشود پاک نمی شود صحیح نیست. عده ای در زمان امیر المؤمنین (ع) دچار همین اشتباه شده بودند که به این گمان خود را معرفی می کردند و امام (ع) ناچار به حکم وظیفه که تعطیل حدود شرعیه جایز نیست بر آنان حد جاری می فرمود ولی مکرر به مردم تذکر می دادند که چرا خود را رسوا می کنید، توبه کنید و به درگاه خدا روی آورید توبه شما پذیرفته می شود.
بنابراین شرط سوم و چهارم برای رفع پی آمدهای گناه است.
و اما شرط پنجم و ششم. حضرت فرمودند: «و الخامس ان تعمد الی اللحم الذی نبت علی السحت فتذیبه بالاحزان حتی تلصق الجلد بالعظم و ینشأ بینهما لحم جدید،و السادس ان تذیق الجسم الم الطاعه کما اذقته حلاوه المعصیه، فعند ذلک تقول: استغفر الله» پنجم ـ گوشتی که در بدنت ا زمال حرام روئیده است با غم و اندوه (و تأسف بر گذشته) ذوب کنی تا پوست بر استخوان بچسبد و سپس گوشت تازه بروید و ششم آن که جسم خود را ناگواری اطاعت و فرمانبرداری بچشانی همچنان که آن را از پیش لذت و خوشی نافرمانی (و شهوترانی) چشاندی. پس اگر این شش جهت تمام شد بگو «استغفر الله» خدای گناهم را بپوش و اثری از آن باقی مگذار.
این دو شرط از آداب و شرایط کمال توبه است زیرا توبه به معنای واقعی آن بازگشت به خدا است و کمال بازگشت به این است که انسان از هر چه جز او است قطع کند و فقط رضای او را در نظر بگیر د و گوشت و پوست او در طاعت و محبت او رشد کند و سختی ها و ناگواری ها را در راه رضای او و فرمانبرداری از دستورات او تحمل کند بلکه به آن ها خو کند و از آن ها خرسند باشد. با تحقق این دو شرط انسان نه تنها از پلیدی گناه پاک می شود و از پی آمدهای آن رهائی می یابد بلکه توبه او موجب کمال و نیل درجات عالیه قرب می شود و شاید به ین گونه توبه ای نظر دارد آن حدیث قدسی که می فرماید: «انین المذنبین احب الی من تسبیح المسبحین» ناله گنهکاران در نزد من محبوبتر است از تسبیح تسبیح گویان البته گنه کاری که ناله می کند در صدد تحقیق این دو شرط است و شاید به همین دلیل اولیای خدا سعی می کردند کمترین توجهی را که به غیر خدا کرده اند گناهی بزرگ در پیشگاه مقدسش جلوه دهند و از آن ناله کنند تا به مقام توابین که خود یکی از مقامات قرب است نائل شوند. آری انسانی که طالب کمال است سعی می کند همه مقامات کمالی را درک کند. درود بر آنان و بر رهروان راهشان.

16دسامبر/16

حرکت اسلامی و توطئه های صهیونیسم و آمریکا در لبنان

حجه الاسلام سید علی اکبر محتمشی سفیر جمهوری اسلامی ایران در سوریه
پیروزی انقلاب اسلامی ایران، به موازات حرکت و پیشرتف و تأثیرش در داخل کشور، در خارج از کشور به ویژه در کشورهای اسلامی تأثیر گذاشت و از همان روزهای اول پیروزی انقلاب، شعاع آن بر کشورهای اسلامی تایید و مسلمانان سراسر جهان، امید به این پیروزی و رهائی نهائی خویش از زیر یوغ استعمار پیدا کردند. لبنان از جلمه کشورهائی بود که زمینه بسیار مساعدی برای پذیرش حرکت اسلامی در آن پیدا شد.
 موقعیت سیاسی لبنان
لبنان کشوری است استعمار زده که از آغاز جزء مستعمره های فرانسه بود. پس از خروج فرانسویان از لبنان و دادن یک استقلال صوری و ظاهری به آن، برای ادامه استعمار خود، توطئه ای عمیق در جامعه لبنانی ایجاد کردند و آن طرح اختلاف بین طوایف مختلف و ایجاد اتحاد بین کلیه طوایف مسیحی و مارونی بود. این نقشه تا کنون هم برقرار است و همچنان حاکمیت را از آن صلیبی ها می داند. با اینکه در یک بررسی کوتاه می بینیم، مارونی ها در حدود ۸- ۹% جمعیت را تشکیل می دهند و از آن طرف شیعیان ۳۰- ۳۵% و برادران اهل سنت ۲۰% و دروزی ها ۱۰% و بقیه طوایف از قبیل ارامنه و دیگر مذاهب هم، بقیه درصد را تشکیل می دهند.
در هر صورت، آن چه مسلم است این که انقلاب اسلامی ایران، نویدی بود برای مسلمانان لبنان که در محرومیت کامل به سر می برند و آن ها را میدوار کرد که بتوانند با دشمنان خود مبارزه کنند و با نیروی ایمان ـ همان نیروئی که انقلاب ایران را به پیروزی رسانید ـ دست آمریکا، صهیونیست، فرانسه و دیگر قدرت های اشغالگر را از سر لبنان قطع کنند و سرنوشت خود را خویشتن به دست گیرند.
 تأثیر انقلاب اسلامی در جهان
در یکی از محافل سیاسی در سوریه که همه سفرا و شخصیت های سیاسی در آن جا بودند، شرکت کرده بودم، یکی از مقامات عالی رتبه نظامی سوریه ـ که اکنون باز نشسته است ـ به من گفت:
در مسافرتی که سه ماه پیش به آمریکا داشتم، با یکی از اساتید دانشگاه که پرفسوری است بسیار آشنا با مسائل خاورمیانه و کارشناس سیاسی خاورمیانه است و در وزارت خارجه نیز فعالیت دارد، جلسه ای طولانی داشتم. در ضمن صحبت ها بحث از ایران و انقلاب اسلامی پیش آمد، من از او سئوال کردم: نظر شما درباره انقلاب اسلامی ایران چیست؟ در پاسخ گفت: انقلاب اسلامی به قدری در سیاست خارجی آمریکا به ویژه در کشورهای اسلامی و خاورمیانه خلل ایجاد کرده که امریکا نتوانسته است سیاست روشن و مشخصی را در خاورمیانه و کشورهای عربی اتخاذ کند و از سه سال پیش تا الآن یک کادر بسیار قوی را اختصاص داده است برای این که برنامه ای را جهت جلوگیری از حرکت اسلامی در کلیه کشورهای اسلامی به خصوص در خاورمیانه پی ریزی کنند و تاکنون این کادر قوی نتوانسته است برنامه و سیاست مشخصی را برای مقابله با انقلاب اسلامی در خارج از ایران تدوین کند و در اختیار وزارت خارجه قرار دهد.
این شخصیت بلند پایه نظامی کشور سوریه، در ادامه صحبت هایش اظهار کرد:
در آن جا من به خود بالیدم و به قدری خوشحال شدم که در تمام مدت عمرم به آن اندازه خوشحال نشده بودم. من این را یک پیروزی بزرگی ب رای اسلام می دانم که معتقدم از صدر اسلام تا کنون، این پیروزی بی نظیر یا کم نظیر برای اسلام نبوده است.
ما از این داستان پی به عمق حرکت اسلامی در خارج از کشور می بریم.
در همین رابطه می توانیم استشهاد کنیم به قول نخست وزیر وقت رژیم اشغالگر قدس که در روز ۲۲ بهمن ۵۷ و پس از پیروزی انقلاب اسلامی چنین اظهار نظر کرد که: انقلاب اسلامی ایران آن چنان زلزله ای در جهان ایجاد کرده که هیچ قابل پیش بینی نبوده و بیشترین خسارت را ما در این منطقه خواهیم خورد.
 لبنان و پذیرش حرکت اسلامی:
در لبنان زمینه بسیار مساعدی برای پذیرش حرکت اسلامی بود که این پذیرش علل مختلفی دارد از جمله وجود درصد بالای شیعه در آن جا و محرومیت مسلمانان در لبنان و از همه مهم تر این که انقلاب اسلامی هیچگونه حساسیت مذهبی را نداشته و خلاف بقیه حرکت های اسلامی که به گونه ای تنگ نظرانه به مسائل اسلامی می نگریستند، انقلاب اسلامی ایران افقش باز و کلیه مسلمان ها اعم از شیعه و سنی و دیگر مذاهب اسلامی را زیر پوشش خودگرفته بود و لذا پذیرش آن ها در شمال و جنوب و منطقه مرکزی لبنان و به خصوص در پایتخت بسیار به وضوح دیده می شد.
چون لبنان محل آزمایشگاه سیاست های استعماری هست، وقتی که استعمارگران این استقبال و زمینه را در مردم آن جا دیدند و احساس کردند طولی نخواهد کشید که لبنان یکپارچه حرکت اسلامی را بپذیرد، این احساس به وجود آمد که کلیه سیاست ها چه سیاست های آمریکائی و چه اروپایی در لبنان با شکست مواجه خواهد شد و لذا تصمیم گرفتند که با این حرکت و این شعاع مقابله و مبارزه کنند.
 مبارزه استعمار با انقلاب اسلامی لبنان
مبارزه در ابتدای کار مخفی بود و به صورتی نبود که قدرت های بزرگ وارد معرکه شوند بلکه به گونه های مختلف عناصر و افرادی را می خریدند و از راه رژیم سرسپرده عراق مسلمانان را با پول، تبلیغات، سلاح، فریب می دادند که از این راه درگیری های موضعی و مقطعی بین مسلمانان چه در جنوب چه در بیروت و چه در شمال ایجاد کند و لذا ما می بینیم صدام پایگاه های مختلفی را در شمال و بیروت و حتی جنوب ایجاد کرده بود برای مبارزه با این حرکت استعمار و به خصوص آمریکا مشاهده کرد که صدام و نیروهای عراقی در لبنان در برابر مسلمانان کارآئی ندارند، لذا تصمیم گرفتند خودشان وارد معرکه شوند که این کار در سه مرحله انجامید:
 ۱- مرحله نظامی:
آن ها فکر کردند که با نیروی نظامی می توانند کلیه نیروهای مسلح لبنان را خلع سلاح کرده و از بین ببرند و طبعاً در این میان حرکت اسلامی هم نابود می شود و لذا با تمام قوا وارد صحنه شدند. اسرائیل با تمام نیرو و از طرفی هم نیروهای چند ملیتی با کل ثقل نظامی و تسلیحاتی وارد لبنان شدند.
آمریکا که بزرگترین قدرت جهان را ـ که فرض کنید شوروی هست ـ با ناوگان ششمش تهدید می کند و با این تهدید حریف خود را از میدان خارج می کند و یا در طولانی ترین و بزرگترین نبردی که آمریکا با یک ملتی چون ویتنام داشته از یک ناوگان «نیوجرسی» استفاده می کرده است و آن همه خسارت به ویتکنگ ها وارد کرده، اکنون می بینیم در لبنان کل ثقل نظامی و تسلیحاتی اش را وارد عمل کرده و بیش از ۱۸ ناوگان خود را در ساحل بیروت آورده، از ناوگان ششم و نیوجرسی و آیزنهاور، ناوهای هواپیما بر و غیر و ذلک. اسرائیل هم با همین ثقل وارد جنوب لبنان شده، یعنی کلیه نیروهای خود را که در جنگ با مصر، اردن، سوریه و کشورهای عربی که در آن موقع به کار گرفته، اضافه بر این که در طول این مدت، مسلح شده به سلاح های مدرنی که در آن موقع فاقد این سلاح ها بوده برای مبارزه با اسلام وارد لبنان شده است.
فرانسه، انگلیس و ایتالیا هم تحت پوشش های فریبنده ای وارد شده اند. این اولین برنامه آمریکا است برای سرکوب حرکت اسلامی.
ما می بینیم قدرتمندترین نیروی نظامی در لبنان که سازمان آزادی بخش فلسطین بود در ظرف ۲ الی ۳ ماه میدان را رها کرد و از لبنان خارج شد. کلیه احزاب دیگر آمدند سلاح هایشان را تحویل دادند و رفتند. پس چرا اسرائیل و آمریکا در لبنان ماندند؟ آن ها فقط برای سرکوب کردن بزرگترین قدرت که قدرت اسلام وحزب الله باشد در لبنان باقی ماندند.
آری! حزب الله با آن قدرت ایمانی که داشت و لو از نظر تسلیحات و ذخیره و مهمات ضعیف بوده اما جبران این ضعف را قدرت معنوی و روحی آن کرده بود. و صبورانه با استقامت کامل در جنوب ضربات مهلکی را بر اسرائیل وارد کرد. در بیروت ضربات بسیار سنگینی را بر نیروهای بیگانه و اجنبی مانند نیروهای فرانسه، آمریکا و ایتالیا و انگلیس وارد کرد. ولی آمریکا و همه نیروهای بیگانه در لبنان متوجه شدند که خودشان مستقیما قدرت درگیری با یک ملت را ندارند. اگر بخواهند پیروز شوند باید تمام این ملت را از بین ببرند. من برای شما یک شاهد می آورم.
سه ماه پیش اسرائیل دو نفر از دکترهای جنوب لبنان را دستگیر کرد. در بازجوئی به آن ها گفتند: طبق گزارشاتی که به ما رسیده شما جزء حزب الله هستید! این دو پزشک اظهار ردند: «و الله ما عضو حزب الله نیستیم، اما اگر حزب الله ما را به عضویت خودش پبذیرد این بزرگترین افتخار است» این برنامه منحصر به این دو نفر نیست بلکه اگر به دهات لبنان بروید، می بینید تمام مردم از بچه های کوچک گرفته تا پیرمردهای هشتاد ساله همین حرف را می زنند.
دشمن خود را مواجه دید با چنین حرکتی و چنین انقلابی روحی که مردم با این که در بیروت از برق، آب و نان هم محروم شدند اما استقامت کرده در هر دو سه روز یک و عده غذای بسیار مختصر می خوردند و شب و روز پاسداری می داند و مبارزه می کردند.
 ۲- مرحله سیاسی نظامی:
دشمن دید با این روحیه و با این مقاومت نمی تواند مستقیما درگیر شود لذا مرحله دوم خود را پیاده کرد و آن مرحله سیاسی نظامی بود. آن ها آمدند و با یک سری مذاکرات با اطراف و گروه های مختلف و نشاندن حکومت لبنان و در رأس آن ها رهبر فالانژیست ها امین جمیل بر سر میز مذاکره با اسرائیل با حضور آمریکائی ها، توطئه خطرناکی را برای مردم لبنان پایه ریزی کردند و آن این بود که پس از گذشت جلسات بسیار طولانی قراردادی را به امضاء رساندند، که این قرار داد به عقیده من همانند قراردادهای استعماری زمان قاجار است مثل قرار داد کلاچای و قرار داد تنباکو.
در این موافقتنامه (۱۷ ایار) اسرائیل اشغالگر قدس برای دومین بار در تاریخ کشورهای اسلامی به رسمیت شناخته می شد و بالاتر این که اسرائیل حق داشته باشد در لبنان پایگاه های هشدار دهنده داشته باشد که به وسیله این پایگاه ها تمام منطقه عربی را زیر پوشش خودش بگیرد و مبدل شود به یک ابر قدرت در میان کشورهای اسلامی و عربی و این از آن قرار دادها و موافقتنامه های بسیار خطرناک و اسارت بار برای لبنان بود. و به این وسیله آمریکا و اسرائیل با کلیه ثقل سیاسی و نظامی در کنار امین جمیل قرار گرفتند و امین جمیل به عنوان یک رئیس جمهور مقتدر مورد حمایت کلیه نیروهای صهیونیستی و امپریالیستی درآمد و همه نیروها در اختیار او قرار گرفتند. با امضای این موافقتنامه مشروعیت و قانونیت کاملی از نظر جهانی به دولت فالانژ و اسرائیل داده شد و رسما ارتش لبنان که در اختیار فالانژیست ها بود با هر حرکت مخالف با صهیونیست ها و دولت مرکزی مبارزه می کردند و مخالفت می کردند.
این مرحله نیز بسیار به ضرر آمریکا تمام شد یعنی صهیونیست ها و آمریکائی ها در این مرحله و لو به صورت ظاهر پیروز شدند. اماقبر خودشان را به دست خودشان کندند و لبنان را به صورت گورستانی برای نیروهای خودشان در آورند. جوانی که سرشار از روحیه شهادت طلبی و شهامت اسلامی بود، احساس می کرد که در اسارت یک نیروی بزرگ اشغالگر که از آن طرف دریاها، کشیده شده است، این جوان همان حالتی را پیدا کرد که امام حیسن (ع) در روز عاشروا فرمود: «هیهات منا الذله» و لذا می بینیم این جوان به شکل یک کانون انفجار در می آید و نیروهای تفنگمدار و «مارنیز» آمریکا را منفجر می کند و نابود می سازد. و خوشبختانه هیچ فاصله ای هم بین مذاهب مختلف اسلامی نیست. همانطوری که توی صور شیعه نشین مقر اسرائیل منفجر می شود. به همان مقیاس مقر نظامیان اسرائیل در صیدائی که برادران اهل تسنن، هستند به هوا می رود و نابود می شود. این پس از آن است که اسرائیل و آمریکائی ها خیال کردند که به کعبه آمال خودشان رسیدند و توانستند که لبنان را به اسارت خود در بیاورند. اما دیدند که مردم لبنان و جوانان پرشور مسلمان لبنان را نمی توانند به زنجیر بکشند. این ها زنجیر ها را پاره خواهند کرد و آن ها را نابود خواهند نمود. در این مرحله بزرگترین ضربه را نیروهای آمریکائی و اسرائیلی و فرانسوی به خصوص خوردند.
 نقش روحانیت در انقلاب لبنان
روحانیت با سنگر قرار دادن مساجد و با تشویق شبانه روزی مردم به اسلام و با تمسک به روحیه بسیار قوی مردم توانست که اضافه بر مساجد، تمام شهرها و روستاها را به عنوان سنگر اسلام در بیاورد. شما در بیروت نگاه می کنید، می بینید همه آن هایی که در گذشته با هم اختلاف سلیقه داشتند، امروز دست به دست هم در سنگرها مبارزه می کنند. در سنگرها شیر زنانی را می بینیم که با چادر می آیند و کمک های اولیه می رسانند در سنگرها می بینیم برادر اهل تسنن در کنار برادر شیعه اش نشسته و دارد مبارزه می کند د رنمازهای جماعت نگاه می کنیم می بینیم تمام در یک صف نشسته اند و آیه وحدت را می خوانند.
این روحیه و این هم بستگی بزرگترین سبب شکست آمریکائی ها شد و لذا تصمیم گرفتند که روحانیت را در آن جا سرکوب کنند.
در ابتدا شیخ راغب حرب را دستگیر کردند. شیخ راغب حرب دستگیر می شود اما یک مرتبه تمام لبنان به پا می خیزد و لذا بالاجبار شیخ را آزاد کردند. دیدند با دستگیری روحانیت کاری از پیش نمی رود. از این رو چنین اندیشیدند که باید روحانیت را ریشه کن کرد و از بین برد، لذا دست به ترور و کشتار روحانیت زدند.
شیخ محرم عارفی را در صیدا که از علمای مبارز اهل تسنن هست دستگیر کردند. این شیخ حاضر نشد زیر شکنجه های کشنده مزدوران صهیونست کلمه ای بر علیه این حرکت حرف بزند و هم اکنون هم زیر شکنجه است و تا الآن هیچ خبری از او نیست.
شیخ عباس حرب این جوان پرشور و این روحانی کم سن و سالی که به حق ایستادگی کرده و استقامت کرده چه در بیروت و چه در جنوب، این را می آیند و از میان خانه اش می ربایند و می برند بعد وارد خانه اش می شوند و آن را منفجر می کنند مردم شهر الحوسیه یکپارچه در مسجد تحصن می کنند آن ها هم هر کاری می کنند که این مردم را متفرق کنند، متفرق نمی شوند. نه شیخ عباس حرب زیر شکنجه های مزدوران صهیونیست حاضر می شود یک کلام حرف بزند و نه مردم از پایگاهشان دست بر می دارند. و ما هم اکنون هیچ اطلاعی از سرنوشت شیخ عباس حرب نداریم.
چندی نمی گذرد می آیند و شیخ عبد المنعم مهنا را در خانه محاصره می کنند. شیخی که در شهر صدیقین در جنوب لبنان یکسال است که حتی یک بار هم سخنرانی نکرده است و تنها در میان خانه اش مطالعه و تحقیق ی می کند و یک سری از کودکان و نوجوانان را درس می دهد و برای این که بهانه ای به دست نیروهای اشغالگر قدس نیافتد در سیاست هم دخالتی نکرده اما خانه اش را محصاره می کنند و وارد خانه اش می شوند. افسر اسرائیلی به شخی مهنا می گوید شما تا یک سال پیش بر علیه اسرائیل سخنرانی می کردی و از امام تعریف می کردی الان که سکوت کرده ای حتما چیزی پشت پرده است و ما به تو اجازه نمی دهیم در این جا دست به این فعالیت بزنی.
پس از چندی شیخ راغب حرب را در جبشیت ترور می کنند و به شهادت می رسانند ولی وقتی یک روحانی می افتد روی زمین روحانی دیگری بلافاصله در جای او می ایستد و با استقامت و حرکت بیشتر کار او را ادامه می دهد.
بلافاصله شیخ عبد الکریم عبید یک روحانی جوان و با شجاعت و شهامت می آید و جای شیخ راغب حرب را پر می کند، مردم هم دور او را می گیرند و لذا همین سه چهار هفته پیش دیدیم که نیروهای اسرائیلی آمدند برای اینکه شیخ عبد الکریم عبید را دستگیر کنند، تمام مردم از زن و بچه و حتی زن ها بچه های شیرخوار خود را بغل گرفتند و دور خانه شیخ عبد الکریم را محاصره کردند و اجازه ورود به نیروهای تا بن دندان مسلح اسرائیلی را ندادند. اسرائیل دید باید تمام اهالی این ده را از دم مسلسل و توپ و تانک بگذراند تا برسد به خانه شیخ عبد الکریم و الا هیچ راهی ندارد لذا نیروهای اشغالگر مجبور شدند با هلیکوپتر آمدند روی بام خانه شیخ عبد الکریم عبید و وارد خانه شدند و شیخ را بردند.
این جلوه های بسیار افتخار آفرین است که ما در لبنان از اسلام و روحانیت می بینیم و این جلوه ها همچنان ادامه دارد.
 ۳- مرحله لغو موافقتنامه ۱۷ اُیار
وقتی که دشمنان در این مرحله هم شکست خوردند، سومین مرحله را آغاز کردند که آن مرحله لغو موافقتنامه ۱۷ ایار و تا حدودی ارضاء مردم بود مرحله سوم حرکت دشمن در لبنان را می توانیم نامش: توطئه، فریب و نیرنگ بگذاریم. به این صورت که آمریکا و اشغالگران قدس موافقت می کنند که امین جمیل بیاید و موافقتنامه ۱۷ ایار را ملغی اعلام کند و از هیئت دولت و مجلس هم رأی بگیرد این یک سیاست حساب شده آمریکائی است. آنها می خواهند به هر صورت حکومت فالانژ لبنان را تثبیت کنند. آن ها برایشان هیچ چیزی جز از بین رفتن حرکت اسلامی مفهومی ندارد، حاضرند تن به هر ذلتی و هر شکستی بدهند ولی جلوی حرکت اسلامی گرفته بشود و فالانژها حاکمیت خود را بر لبنان حفظ بکنند و لذا درهمین رابطه است که می بینیم جمیل می خواهد به سوریه بیاید.
وقتی که امین جمیل در ماه های پیش عازم سوریه بود در کنفرانس ژنو به او اخطار شد که قبل از الغاء موافقتنامه ۱۷ ایار حق ورود به کشور سوریه را نداری و رئیس جمهور سوریه هم با تو ملاقات نخواهد کرد مگر این که موافقتنامه ملغی اعلام بشود. بر این اساس رابطه مستقیم بین سوریه و دولت فالانژ قطع شد و به هیچ وجه مذاکره ای مفهوم نداشت. آمریکا در این مرحله چراغ سبز به امین جمیل نشان داد و ا مین جمیل اعلام کرد که حاضر است موافقتنامه را لغو کند فقط همین امتیاز را بگیرد که بیاید و با حافظ اسد رئیس جمهور سوریه ملاقات کند. البته این از نظر سیاسی یک پیروزی بزرگ برای سوریه بود. به نظر من این توطئه ای بود که به دنبال آن مراحل بعدی را بتواند پیاده کند یعنی وقتی که از نظر سیاسی و از نظر نظامی دشمن با شکست مواجه شد از راه فریب و نیرنگ وارد شد. و سوریه موافقت کرد برای این که نیروهای درگیر، در لوزان سوئیس مجتمع و راجع به سرنوشت آینده لبنان مذاکره کنند و آغاز حرکت فریب و نیرنگ و توطئه و نقشه های مرموزانه آمریکا و صهیونیست ها از این جا شروع می شود. در یک زمان می بینیم جبهه نجات ملی لبنان که متشکل از سلیمان فرنجیه و جنبلاط و بشیر کرامی هست، این ها تنگاتنگ در کنار هم هستند اما از این به بعد مرحله ای پیش می آید که باید میان نیروها جدائی افکنده شود. در کنفرانس ژنو، جبهه نجات ملی و در کنارش رهبری حرکت جنبش امل، و با حضور عادل عسیران، صف مستحکمی را در برابر اسرائیلی ها و فالانژیست ها و شمعونی ها تشکیل داده بودند و کنفرانس را با شکست مواجه کردند به طوری که روز آخر بلند شدند و آن ها سر به زیر رفتند تا این که امین جمیل برود و اجازه از آمریکا بگیرد برای لغو و همه اعلام شکست کردند اما در کنفرانس لوزان ما نگاه می کنیم می بینیم که دشمن توانست بین این نیروهای متحد و متفق را جدایی بیاندازد. دشمن به راحتی آمد «فرنجیه» را از کنار این ها جدا کرد و در صف مخالف قرار داد.
این اولین مرحله توطئه آمریکا بود که به راحتی پیاده شد. گفتند: باید طوائف و مذاهب مختلف را از امتیاز مساوی برخوردار کنیم. آمریکا با القای روح طایفه گری در سلیمان فرنجیه و مذاکرات مفصل جانبی کنفرانس لوزان با وی، توانست سلیمان فرنجیه را جدا کند و در صف مخالفین قرار دهد. و در حالی که امین جمیل و کمیل شمعون دست هایشان را به صورت تسلیم بلند کرده بودند و با لغو امتیاز مذاهب در لبنان ـ به صورت ظاهر ـ موافقت کرده بودند، سلیمان فرنجیه مخالفت کرد و فریاد بر آورد که ما این را قبول نداریم و باید امتیازات برقرار باشد.
این جا بود که ملاحظه شد چگونه نقشه ها و توطئه های آمریکا به ثمر رسیده که آثار این توطئه ها را در مراحل بعدی به خوبی می توانیم مشاهده کنیم از قبیل تماس گرفتن برخی از رهبران با لبنان،میتران و شستون، این صهیونیست های بین المللی که در لاک سوسیالیزم بین الملل درآمده اند و همچنین قدرت بخشیدن به مهره های مشخص در لبنان و از همه مهمتر، امین جمیلی که تا دیروز تمام مخالفین خواهان استعفای او بودند، هنگامی که در کنفرانس لوزان حاضر می شود و می گوید: من می خواهم استفعا بدهم! توطئه آمریکا آن چنان اثر بخشیده که همه با استعفای او مخالفت می کنند. و اضافه بر مقام ریاست جمهوریش که باقی می ماند، ریاست کمیته امنیت لبنان را هم به او می سپارند و عملا صحه بر حکومت خونخوار فالانژها می گذارند که صدها و هزاران مسلمان شیعه و سنی و دروزی را کشته و دستش به خون آزادگان لبنان آلوده شده است.
 نقش کنفرانس لوزان
در رابطه با کنفرانس لوزان باید روی چند نکته تکیه کرد، اصولاً هر جریانی یک صورت ظاهری و نمایی دارد و یک واقعیت.
جریاناتی که در لبنان می گذرد نیز یک ظاهری دارد و یک باطنی و امور واقعی عبارت از آن نیروئی است که د رصحنه موجود است و دارد مبارزه می کند. آن نیرو مردم مسلمان لبنان هستند که در برابر آن ها اسرائیل، آمریکا، نیروهای چند ملیتی، فالانژیست ها و از همه مهمتر ارتشی که باید حافظ منافع مردم باشد قرار گرفته اند. ارتش امروز لبنان همانند ارتش قبل از پیروزی انقلاب ایران است که به جای اینکه از مرزهای ایران حفظ و حراست کنند، شاه آن ها را به میان شهرها و روستاها برای ضربه زدن به حرکت اسلامی آورده بود. در لبنان نیز ارتش به جای اینکه با اشغالگران صهیونیست وارد جنگ و مبارزه شود، در برابر مردم قرار گرفته است. مردمی که از سرزمین خودشان دارند دفاع می کنند و با نیروهای اشغالگر مبارزه می کنند، این هم ارتش دست به دست بیگانگان داده و برای تثبیت موقعیت سیاست آمریکا و صهیونیست ها در لبنان و اصولا در منطقه، مردم را به گلوله و رگبار می بندد.
پس، آن نیروئی که در صحنه است نیروی مردمی است که هیچ ارتباطی بین این نیروی در صحنه و رهبری یعنی کسانی که به اسم رهبران نیروهای ملی در لوزان جمع شدند نیست و نبوده است، چرا که می بینیم این رهبری، منطق مردم را نفهمیده و یا اینکه فهمیده و خود را به تجاهل زده و اصولا نمی داند و یا نمی خواهد بداند که این مردم برای چه دارند مبارزه می کنند.
از اول مشخص بود که این کنفرانس با شکست روبه رو می شود چون این رهبران پایگاه مردمی ندارند، از سلیمان فرنجیه گرفته تا بقیه رهبرانی که در آن جا پای میز مذاکره جمع شده بودند و حتی گروه مخالف از قبیل امین جمیل و کمیل شمعون در میان مسیحیت نیز پایگاهی ندارند. آن ها برای خودشان یک گاردی و نیروی مسلحی درست کرده اند که از خودشان حفاظت کنند ولی توده مردم مسیحی با آن ها مخالفند. و همچنین با شخص فرنجیه، ما دیدیم در لوزان که چگونه واقعیت فرنجیه کشف شد و به صفوف دشمن پیوست. آن گاه کنفرانس لوزان در موعد مقرر تشکیل شد.
کنفرانس لوزان در روز ۲۲ اسفند ماه ۱۳۶۲ تشکیل شد. قبلا قرار بود در ژنو باشد ولی دولت سوئیس روی حساب هائی این کنفرانس را در لوزان پیشنهاد کرد و در همان جا تشکیل شد. در کنفرانس لوزان درباره محورهای مشخصی بحث شد ولی ایا آن چه مردم لبنان می خواستند، بحث شد یا آن چه به صلاح فالانژها و صهیونیست ها بود؟ اگر این رهبران به اصطلاح ملی بخواهند آرمان مردم را پیاده کنند و دفاع از پایگاه های مردمی خودشان بکنند باید آن چه را که مردم و اکثریت ملت لبنان می گویند و می خواهند آن را در آن جا محور قرار بدهند و روی آن صحبت کنند. مردم در لبنان شعار می دهند که رژیم فالانژیست باید سرنگون بشود و امین جمیل باید از بین برود. برای این که آن ها امین جمیل را مهره و مزدور بیگانه می دانند و آن را یک رئیس جمهور تحمیلی می دانند. ولی می بینیم قضیه درست به عکس است، آن چنان اسرائیل و آمریکا بر روح و افکار و احساسات آن ها در آن جلسات حاشیه ای می دمند که وقتی وارد جلسه می شوند و امین جمیل پیشنهاد استعفا خودش را می کند همه یکپارچه مخالفت می کنند و می گویند تو نباید استعفا کنی. این یک برنامه از پیش ساخته شده آمریکا و صهیونیست ها در کنفرانس لوزان بود یعنی آمریکا و اسرائیل به هیچ وجه حاضر به استعفای امین جمیل نبودند ولی چون تسلط خودشان را بر کنفرانس محرز می دانستند، با یک ریسک، امین جمیل را وادار کردند که در آن جلسه استعفا کند تا بهتر بتوانند او را تثبیت کنند.
این قدم اول بود و شکست بزرگی بود برای نیروهای مخالف رژیم فالانژ و همچنین شکست بزرگی بود برای آن هایی که در آن جا جمع شده بودند، چه آن ها یی که مستقیما در مذاکره دخالت کرده بودند و چه آن ها یی که به عنوان ناظر شرکت کردند.
مرحله دوم که باز شکستی بود برای کنفرانس لوزان مسئله توطئه دوم آمریکا بود که سعی در این می کرد حالت قبل از اشغال را در لبنان به وجود بیاورد و آن حرکتی بود که استعمار فرانسه در لبنان به وجود آورده بود که: صلیبی ها و مارونی ها و فالانژها را به عنوان دوستان و نزدیکان طوایف دیگر جا بزند و مسلمان ها را با هم در صفوف مقابل قرار بدهد و با هم درگیر کند و طوائف مسلمان در لبنان تصور کنند که دوستانشان صلیبی ها هستند و دشمنانشان برادران خانوادگی و نزدیکان خودشان و از این خانواده اسلامی خود به دامن دشمن پناه ببرند. ودر این رابطه توطئه ای که چیده بودند مسئله برقراری امنیت در بیروت بود که رسما امین جمیل در کمیته امنیت به عنوان رئیس کمیته انتخاب می شود با این که امین جمیل خودش یک طرف درگیر در لبنان است!!
در هر صورت، امروز مردم، دشمن خود را شناخته اند و فهمیده اند که سیاست آمریکا در لبنان مبتنی بر دروغ، فریب و حیله است و می خواهد اوضاع داخلی لبنان را به گونه ای دیگر برای مردم جلوه دهد. می گوید: شما اشتباه می کنید که فکر می کنید صلیبی ها، صهیونیستها دشمن مسلمان ها هستند نه، آن ها دوستان شما هستند و شما باید با آن ها کنار بیائید و دوست بشوید! این یک طرف قضیه است. طرف دیگر قضیه، بازگرداندن حالت سابق به این که جلوه بدهد که دشمن، آن هایی هستند که در خانواده اسلامی شما هستند و آن ها هستند که شما باید با آن ها درگیر شوید، و دیدیم در همان یکی دو روزی که آتش بس در بیروت برقرار شد، این سیاست به وضوح تجلی کرد و تبلورش را مشاهده کردیم چون که امنیت ضاحیه جنوبی و بیروت به دست جنبش امل بود و در همان حال نیروهای حزب سوسیالیست لبنان به دفترهای مرابطون در بیروت غربی که برادران اهل تسنن ما در آن جا سکونت دارند، حمله کردند و گفتند که باید این دفترها جمع شود و حضور سیاسی برای یک حزب در یک منطقه نباشد و البته مسائل دیگری هم در رابطه با این مسئله بود. در همین حال رهبری جنبش امل که امنیت بیروت غربی و ضاحیه جنوبی بیروت را به عهده گرفته بود اعلام کرد که ما هیچگونه دخالتی در این درگیری نداریم. بلافاصله مزدوارن بیگانه و آمریکائی ها می آیند و شایعات را می پراکنند در بین مسلمان ها از جمله این که این توطئه ای است از طرف شیعه برای سرکوب اهل تسنن! چرا که معنا ندارد در بیروت غربی امنیت آن جا به عهده جنبش امل باشد ولی نباید یک گروه مسلحی حمله کند به دفاتری که فرزندان اهل تسنن در آن دفاتر هستند و آن ها بی تفاوت باشند. باید جلوگیری کنند از خونریزی مگر این که خودشان نیز با این حرکت موافق باشند!!
این شایعه به صورت گسترده ای در برادران اهل تسنن بیروت غربی پخش شد و همان حالتی را ایجاد کرد که آن ها می خواستند. از آن طرف می بینیم یکی از مهره های فاسد و مزدور آمریکا که صائب سلام باشد در لوزان مصاحبه می کند و اظهار نظر می نماید که در بیروت غربی مسئله ای رخ نداده و درگیری به این شدت نیست و دو نفر بیشتر کشته نشده اند واین ها هم از اهل تسنن نبودند! این توطئه به وضوح بیان می کند که از مهره های از پیش ساخته خود چگونه در مراحل مختلف استفاده میکنند،ولی توده های مسلمان به خوبی این مسئله را درک کرده اند یعنی یکی از آثار انقلاب در میان مردم و مسلمین همین است که توطئه را به زودی کشف و خنثی می کند. و لذا دیدیم توده مردمی که در لبنان با آمریکائی ها، فالانژیست ها، ارتش، رکن ۲، اسرائیل و نیروهای چند ملیتی می جنگیدند یک مرتبه دیدند آتش بس اعلام می شود، بلافاصله مسئله را درک کردند. علی رغم این که آمریکا دقیقا برنامه ریزی و شایعه پراکنی کرده بود که تنها مخالف آتش بس، صهیونیست ها هستند! و صهیونیست ها مزدوران خودشان را به بیروت خواهند فرستاد و آتش بس را به هم خواهند زد! و البته این شایعه برای این بود که مسلمانان احساس کنند اگر بخواهند حرکتی بر علیه آتش بس کنند متهم شوند به این که این حرکت، حرکتی است صهیونیستی و پس از این خودداری کنند و آن ها هم توطئه قبلی خودشان را بتوانند دقیقا پیاده کنند ولی علیرغم این شایعه و وسعت آن دیدیم که مسلمانان متوجه عمق توطئه شدند و فورا حرکت ضد توطئه شروع شد و با اتحاد گذشته و همبستگی که بین تمام طوائف مسلمین ایجاد شده بود، بار دیگر به سوی دشمن تفنگ های خود را هدفگیری کردند و آتش بس در لبنان بهم خورد و بار دیگر حمله ها به سوی دشمن آغاز شد، ضربات بسیار مهلکی بر پیکر فرسوده شده مزدوران صهیونیست وارد شد.
این ها برنامه ها و توطئه هائی است که در این مدت طرح شد. حالا که رشد سریع مردم لبنان و استقبال عجیبی که به سوی اسلام و حرکت اسلامی دارند و حرکت روحانیت و روشنگری علمای اسلام در نماز جمعه ها و اجتماعات مختلف چه در بیروت، چه در مناطق دیگر لبنان سبب شده که تمام این توطئه ها خنثی شود و نیروی آن ها هر چه قوی تر شود، در برابر نیروی ایمان این ها که ضعیف است و لذا می بینیم در هر صحنه نبردی، دشمن با شکست رو به رو می شود. در لوزان دشمن از هر نظر پیروز شد ولی می بینیم که بلافاصله مردم توطئه ها را درک کردند و آن برنامه هائی که در آن جا به تصویب رسید و موافقت هایی که بین آن ها شد در لبنان خنثی گردید و پایگاه های مردمی حاضر نشدند آن ها را عمل بکنند چرا که این ها راه خودشان را یافته اند و توطئه ها را خنثی می کنند.

16دسامبر/16

پاسخ به نامه ها

نکاتی که باید مورد توجه قرار گیرد
۱- لطفا نام صحیح خود را در کنار نام مستعار با ذکر آدرس بنویسید که اگر لازم بود، پاسخ داده شود.
۲- نامه را با خط خوانا و روشن بنویسید.
۳- سئوال های ضروری و لازم را بپرسید و از پرسش سئوال های بی جا و بی فایده امتناع ورزید، زیرا با عرض معذرت چنین سئوال هایی را پاسخ نمی دهیم.
۴- در مورد مسأله هائی که در رساله هست یا مطالبی که در کتاب ها می توانید بخوانید، قبلا مراجعه کنید و اگر مطلب به دست نیامد، یا پیچیدگی و ابهامی در مطلب دیدید، برای توضیح خواستن، نامه بنویسید.
۵- برادران و خواهرانی که مایل نیستند نام آن ها در این بخش نوشته شود، حتما تذکر دهند.
۶- شکایت از ادارات، نهادها و مؤسسات دولتی یا غیر دولت را به هیچ وجه برای ما نفرستید زیرا بی جواب خواهد ماند.
۷- از این که این بخش تعلق به تمام خوانندگان عزیز مجله دارد، لذا آنان که در مورد مشکلات خصوصی خود کسب تکلیف می کنند، آدرس خود و یا آدرس یکی از دوستان و بستگان خود را بنویسند تا پاسخ خصوصی داده شود.
• گروهی از برادران مستقر در جبهه جنوب:
استحباب دست دادن پس از نماز دلیل روشنی ندارد ولی به هر حال هر کاری که موجب دوستی و همبستگی مؤمنین باشد خوب و مورد رضای خداوند است و اگر به همین قصد باشد نه به قصد یک وظیفه شرعی اشکالی ندارد.
• شیراز ـ برادر ت ـ م ـ م ـ چ:
خداوند توبه گنهکاران را می پذیرد. هیچ چیز دیگری بر شما واجب نیست. آن شخص اگر هنوز هم به گناه خود ادامه می دهد، او را نصیحت کنید.
• شوشتر ـ عقیلی، برادر و آ. ح:
۱- ما چنین روایتی سراغ نداریم.
۲- آن آب نجس نیست و غسل و وضو هم ندارد.
۳- آری! تراشیدن موهای بدن با تیغ و غیره جایز است.
۴- انتخاب همسر، باید از روی عقل و ادراک باشد.
۵- استمناء گناه و حرام است.
• بی نمد آمل ـ برادر محمد ـ الف :
۱- تا جبهه به نیرو نیاز دارد، از همه کارها مهمتر است.
۲- ازدواج مانع تحصیل نیست.
۳- به خدا نزدیک شوید تا شیطان از شما دور شود.
۴- کاری را که باید برای خدا انجام داد، اگر برای مردم انجام گیرد، ریا است.
۵- اگر جنب نشده باشد روزه اش صحیح است و اگر شده باشد در صورتی که می دانسته چنین می شود یا به ابن قصد انجام داده روزه اش باطل است.
• جبهه جنوب ـ برادر عباس ممبینی
۱- گرفتن هدیه از مسلمان بی تفاوت جایز است بلکه خوب است زیرا شاید از این راه بتوان او را هدایت کرد.
۲- کسی که در حال عصبانیت ـ که از حالت عادی خارج می شود ـ سخن کفر آمیزی می گوید و چون آرام می شود استغفار می کند، کافر و نجس نیست.
۳- اطاقی که در اداره و غیره به عنوان نمازخانه مورد استفاده است حکم مسجد را ندارد.
۴- در رابطه با وقت صبح در شب های مهتابی، استفتائی از محضر امام شده است که به زودی انشاءالله منتشر می شود.
• شوشتر ـ برادر نجف نجفی
خدمت شما در جهاد سازندگی خود خدمت به جبهه است و طبق اظهارات استاد کارتان وجود شما در آن جا لازم است، بنابراین ماندن شما در آن جا واجب است همانند رفتن دیگران به جبهه.
• اهواز ـ برادر محمود گل آینه:
۱- آن چه از امیر المؤمنین ع نقل شده این است که «من خدا را نه از ترس جهنم و نه به طمع بهشت عبادت میکنم بلکه چون خدا را سزاوار پرستش دیدم، او را می پرستم» و این بالاترین درجه پرستش است و قرآن هم آیاتی که دعوت به چنین عبادتی کند زیاد دارد، زیرا اگر دقت کنیم، اخلاصی که در بسیاری از آیات به آن سفارش و دعوت شده در بالاترین مراتب خود چنین است، و اما این که عبادت نباید به امید بهشت یا ترس از جهنم باشد در سخنان امیر المؤمنین (ع) یا سایر روایات نیامده است و این خود نیز مرحله ای است از قصد قربت.
۲- پاسخ سئوال دوم شما در شماره های گذشته آمده است.
۳- بشر و انسان هر دو مرادفند ولی گفته می شود: انسان در مقابل جن و بشر در مقابل ملک بر بنی آدم اطلاق شده است و اما آدم نام پدر نوع بشر و اولین انسان است و لذا ما را بنی آدم (فرزندان آدم) می گویند ولی در اثر کثرت استعمال، در فارسی گاهی آدم به انسان گفته می شود.
• قمشه ـ خواهر ن ـ ج:
۱- برای شما هنوز فرصت باقی است. اگر می توانید صبر کنید تا ایشان به لطف خداوند برگردد و اگر خدای نخواسته وضع دیگری پیش آمد، وقت برای شما دیر نشده است، البته در صورتی که بتوانید بر نفس خود مسلط باشید.
۲- تفریح سالم بسیار است: گردش، ورزش، کشاورزی هر چند در محیط کوچک باغچه منزل، مسابقه بدون برد و باخت، سرگرمی های نوشتنی از قبیل نقاشی، خطاطی و غیره، سرگرمی های دستی که مفید و بهره مند نیز می باشد و همچنین خواندن کتاب های تاریخ و داستان های مفید و سازنده.
• جبهه سر پل ذهاب ـ برادر، ع ـ ر:
۱- اقتدا به شخص نابینا در صورتی که واجب شرایط عدالت باشد و قرائتش نیز صحیح باشد، اشکالی ندارد.
۲- اولویت در امامت جماعت مسجد از آن کسی است که امام رسمی آن است.
• آستانه اشرفیه ـ برادر هوشنگ رحیمی:
۱- انسانی که کاملا فرمان الهی را اطاعت کند، ممکن است از فرشتگان هم برتر باشد مانند پیامبران و ائمه ع و انسانی که مخالفت فرمان خدا کند از چهارپایان هم پست تر است همان گونه که در قرآن آمده است.
۲- آن کسی که در راه خدا شهید شده، اگر با نیت خالص به جبهه رفته است، امید است خداوند همه گناهانش را ببخشد.
• دزفول ـ برادر م . ک:
۱- مطالعه باید متنوع باشد. اولین مطلبی که باید مورد مطالعه قرار گیرد، در صورتی که از نظر عقیده محکم و پابرجا باشد،مطالعه رساله عملیه و یاد گرفتن مسائل ضروری و احکام دین است و سپس مطالعه کتاب های عقاید و بررسی های مسائل مختلف از نظر اسلام و تاریخ اسلام و سایر مطالب مفید و ارزنده به تدریج یا در کنار یکدیگر بسیار خوب و مفید است. وقت مطالعه در تمام اوقات فراغت مخصوصا وقتی که سر و صدا کمتر است مانند شب و اول صبح.
۲- کسی که فقط یک دست و یک پا دارد، با آن دست صورت را می شوید و سپس دست را از طرف آرنج زیر شیر قرار می دهد و قصد وضو می کند یا در حوض و مانند آن فرو می برد، البته از طرف آرنج و در وقت فرو بردن قصد وضو می کند سپس سر را و پشت آن پا را با همان دست مسح می کند، و اما دست و پای مصنوعی هیچ دخالتی در وضو ندارند.
۳- کسی که ایستاده می تواند با پای مصنوعی نماز بخواند، جایز نیست نشسته نماز بخواند.
۴- با وجود پدر یا جد پدری، اجازه آن ها در ازدواج دختر باکره لازم است (بنابر احتیاط واجب) ولی اگر از ازدواج با کسی که شرعا و عرفا مناسب او است منع کنند، با فرض تمایل، دیگر اذن آن ها ساقط است.
• گرگان خواهر م ـ ن:
۱- درباره اشخاص و گروه ها ـ همان گونه که مکرر تذکر داده ایم ـ نظر نمی دهیم. شما برای شناخت هر گروهی باید مطالب را از زبان و قلم خود آن ها بخوانید و برای تشخیص حق از باطل، قبلا باید مطالعات اسلامی و مذهبی کامل داشته باشید. امیر المؤمنین (ع) می فرماید: «اعراف الحق تعرف اهله» حق را بشناس، اهل حق را خواهی شناخت.
۲- صحبت کردن دو نفر که می خواهند ازدواج کنند، در مسائل مربوط به زندگی آینده یا شرایط ازدواج، با مراعات موازین شرعی، هیچ اشکالی ندارد. ملاک در اختیار زوج، دین و اخلاق است.
میناب ـ برادر خادم محمدی:
۱- مهری که یکی طرف آن نجس شده یا به حدی چرک است که نمی شود بر آن سجده کرد، بر سوی دیگرش سجده اشکال ندارد.
۲- خواندن سوره جمعه و منافقون در نماز جمعه طبق روایات است و حکمت خواندن سوره جمعه که روشن است، شاید حکمت خواندن سوره منافقون تذکر دادن در آن اجتماع عظیم بر اهمیت دوری جستن از منافقین و طرد آن ها و اجتناب و احتراز از شرور و مفاسد آنان باشد.
• گرمسار ـ برادر ج ـ (ف) ـ ح:
۱- آری! پیامبرانی در یک زمان بوده اند ولی اختلاف سلیقه و عقیده در آن ها نبوده است و ممکن نیست باشد زیرا آن ها به یک دین و یک خدا دعوت می کرده اند.
۲- سوره کافرون در مورد رد پیشنهاد کفار قریش مبنی بر پذیرفتن خدایان آن ها از سوی پیامبر اکرم (ص) در قبال پذیرفتن آنان خدای او را نازل شده است. تکرار آیه «و لا انتم عابدون ما اعبد» ممکن است در مورد اول نفی عبادت فعلی باشد و مورد دوم برای نفی عبادت استقبالی یعنی (نه من اکنون خدایان شما را می پرستم و نه شما خدای مرا و نه تا ابد من خدایان شما را خواهم پرستید و نه شما خدای مرا) چنانچه در تفسیر المیزان آمده است و ممکن است هم مفید استمرار باشد، طبق بعضی روایات، کفار چنین پیشنهاد کردند (تو یک سال خدایان ما را بپرست، ما یک سال خدای تو را، باز هم تو یک سال خدای ما را بپرست، ما نیز یک سال خدای تو را می پرستیم) و چون آنان جمله را تکرار کردند، برای دلالت بر استمرار خداوند نیز جواب را تکرار فرمودند.
۳- اخلاص به معنای این است که انسان عبادت را فقط برای خدا انجام دهد و این مراحلی دارد، اگر انسان در عبادت، کسب رضایت دیگران را نیز در نظر داشته باشد، این ریا است و هیچگونه اخلاصی ندارد و عمل هم باطل است ولی اگر در نظر او فقط کسب رضای خدا است ولی به این امید که خداوند روزی او را بهتر برساند یا سایر حاجات و نیازهای او را برآورد نماز می خواند، نمازش صحیح است گرچه این یک مرحله از اخلاص است زیرا در قصد، غیرخدا را نیز داخل کرده است هر چند که مضر به قصد قربت نیست و اگر رسیدن به بهشت یا دوری از جهنم در نظرش باشد قدری اخلاصش بیشتر است که نظری به جهات دنیوی نداشته ولی باز آهم آن اخلاص واقعی را ندارد، و اگر فقط برای رضای خدا باشد، اخلاص کامل است، و خود این مرحله نیز مراتبی دارد زیرا هر چه انسان شناخت و معرفتش درباره خدا بیشتر باشد، حتما اخلاص او بیشتر خواهد شد.
• تهران، برادر، ک ـ و :
۱- علامه طباطبائی (ره) مورد احترام و تقدیر همگان است.
۲- مخالفت داشتن یک کتاب با نظر یک دانشمند، دلیل نقص آن نیست.
۳- غنا آواز مطرب است که مناسب مجالس لهو باشد و موسیقی حرام، نواختن آلات طرب است بر سبک مناسب با مجالس لهو، بنابراین، نواختنی که مناسب جنگ و غیره باشد غنا نیست، و حرام نیز نمی باشد.
۴- به کار بردن اسم مستعار یا حروف اول اسم، اشکال ندارد.
• خمین ـ برادر ع ـ س ـ پ:
آن چه تاریخ نویسان در مورد توحش انسان نخستین نوشته اند خیالاتی بیش نیست و از نظر قرآن، اولین انسان، حضرت آدم ع است که برگزیده و پیامبر خدا است، البته منافاتی ندارد که بعضی از انسان ها بعدا در اثر دور افتادن از مرکز دین و وحی و فرهنگ، متوحش شده باشد.
• سبزوار ـ برادر حسن هدایتی:
کلمه «قل» در قرآن بسیار است و به معنای «بگو» است که خطاب از خداوند به پیامبر اکرم(ص) است و در موقع خواندن قرآن یا نماز باید خوانده شود.
• جویبار ـ برادر رمضان بهاری:
برخی از سئوال های شما در شماره های گذشته پاسخ داده شده و برخی نیاز به یک کتاب بحث دارد. شما را به خواندن کتاب «انسان و سرنوشت» استاد مطهری توصیه می کنیم.
• تهران ـ برادر احمد ـ س ـ ش ـ ی:
۱- عمل مورد سئوال شما حرام نیست ولی شدیداً کراهت دارد.
۲- نماز نشسته که پس از نماز می خوانند، نماز نافله است که به حسب موارد مختلف است ، به رساله مراجعه کنید.
• بم ـ برادر امیر محمد بهاریان:
اسلام به اقلیت های مذهبی اجازه تظاهر به منکرات مانند شرب خمر و خوردن گوشت خوک را نمی دهد و اگر کسی از آن ها کاری که موجب حد شرعی است انجام دهد، کم را در مورد او نیز اجرا می کند.
• گلوگاه ـ خواهر صدیقه رضوانی:
حدیث قدسی مانند هر حدیث دیگر باید از نظر سند و متن مورد بررسی قرار گیرد و حدیث «من طلبنی وجدنی…» نه از نظر سند معتبر است و نه متن آن صحیح و با معنی است و اما این که برخی از بزرگان به آن استشهاد کرده اند، دلیل صحت حدیث نیست، و این گونه مسائل تقلیدی نیست، هر کس باید دقت کند و حکم نماید. به شماره های کذشته مراجعه کنید که ما به علاوه اشکال به معنای حدیث از قول بعضی از مراجع نیز ضعف و جعل بودن آن را نقل کردیم.
• نیازک ـ برادر سید مجید موسوی:
اذن جزء نماز نیست و واجب هم نیست، البته مستحب مؤکد است. «اشهد ان علیا ولی الله» نیز جزء اذان نیست و به هر حال نماز جماعت خواندن با برادران اهل سنت صحیح است و لازم نیست شما اذان یا اقامه بگوئید.
• شهر ری ـ برادر حمید بوربور:
پاسخ شما در شماره های بعد از آن شماره، در همان قسمت آمده است. با دقت بخوانید، آن گاه حکم کنید.
• تهران ـ خواهر ر ـ ف:
آدرس خود را یا آدرس یکی از دوستانتان را بنویسید تا پاسخ خصوصی برایتان ارسال شود.
• تهران ـ خواهر سکینه ـ ع:
عمل آن راهنمای از خدا بی خبر ـ بنابر احتیاط واجب ـ خلاف شرع است، از او اجتناب و دوری کنید و گزارش کار او را بدون معطلی به مسئولین مدرسه و اولیای آن خواهر بدهید و این مطلب را به خود او نیز تذکر دهید که بدون اذن پدر چنین کاری را نمی تواند انجام دهد.
• بوئین زهرا ـ برادر ع ـ میزبان:
چون آن عمل بدون قصد بوده، روزه شما صحیح است ولی برای آن کار توبه کنید.
• تهران ـ برادر ع ـ و ـ گ:
به نظر ما راه حل طبیعی مشکل شما اولاً ازدواج مجدد است و لو با نگهداشتن همسر اول در فرض امکان. ثانیاً ـ تلقین و راضی کردن خویش به وضع موجود و گرم نگهداشتن کانون خانواده و چشم برداشتن از آن چه در نزد دیگران است. خداوند می فرماید: «و لا تمدن عینیک لی ما متعنا به ازواجا منهم زهره الحیوه الدنیا لنفتنهم فیه و رزق و ربک خیر و ابقی» هرگز نگاه خیره نکن به آن چه بهره مند نمودیم بعضی از آدمیان را که رونق زندگی دنیا است و این برای آن ها ازمایش است و روزی پروردگارت بهتر و پاینده تر است. و اما این که دعا یا دوائی به شما معرفی کنیم که چاره درد شما باشد، متأسفیم که چنان چیزی نیست بلکه این بستگی به اراده و تصمیم شما دارد. اگر آدرس داده بودید نکات دیگری نیز متذکر می شدیم.
• تهران ـ برادر س ـ ک ـ م:
۱- اگر شک دارد می تواند ازدواج کند ولی اگر می داند آن عمل واقع شده و لو به هر مقدار باشد، ازدواج جایز نیت.
۲- اگر می دانسته است آن عمل روزه را باطل می کند یا احتمال می داده است و نپرسیده ، احتیاط واجب آن است که برای هر روز هم ۶۰ روز روزه بگیرد و هم ۶۰ مسکین اطعام کند ولی اگر نمی دانسته و اصلا ملتفت این مسأله نبوده است کفاره ندارد.
• مشهد ـ برادر م ـ صابریان:
به پزشک مراجعه کنید و هر دو جهت را تذکر دهید. نگران نباشید مسأله مهمی نیست.
• اراک ـ برادر ع ـ ی:
۱- منظور از گناه علنی که غیبتش جایز است، این است که طرف باکی از شناخته شدن به آن صفت بد نداشته باشد.
۲- خواب حجت نیست.
۳- ما تعبیر خواب نمی کنیم.
۴- این حالت ـ که نوشته اید ـ ناشی از احساس شرم و ترس از گناه است و ذاتا صفت خوبی است ولی باید آن را تعدیل کرد که مانع نهی از منکر نشود.
۵- اگر به آن شخص تواضع کردید و مکرر ابتدا به سلام کردید، متواضع خواهد شد و اگر دست از تکبر و غرور خود برنداشت، دیگر به او تواضع نکنید که لایق نیست.
۶- «ان شاء الله» می گوئیم برای این که هر چه ما تصمیم بگیریم تا خداوند نخواسته باشد و مشیت و اراده اش تعلق نگیرد، کاری واقع نخواهد شد.
۷- گناهان را یاد داشت نکنید و اگر کردید زود آن را از بین ببرید که دیگری نبیند. منظور از محسابه نفس با خود اندیشیدن و شماره کردن گناهان در محضر خدا است نه روی کاغذ آوردن.
• داوران ـ برادر حمید جهان بخشیان:
۱- به کتب تفسیر، ذیل آیه ۲۶۰ سوره بقره مراجعه کنید.
۲- کمسی که نمازش شکسته است می تواند در نماز جمعه شرکت کند و فرقی با دیگران ندارد.
• سپیدان ـ برادر داود ترحمی:
خداوند هر کس را به مقداری که حجت بر او تمام شده است مورد بازخواست قرار می دهد و کسانی که صدای حق به آن ها نرسیده، جزء مستضعفین عقیدتی به شمار می آیند که جای آن ها نه در بهشت است و نه در جهنم.
• شیروان ـ برادر سید عیسی طالعی:
مراجعه کنید تفسیر المیزان یا ترجمه آن یا هر تفسیر دیگری در ذیل آیه ۱۴۲ و چند آیه بعد از آن از سوره بقره.
• زرقان شیراز ـ برادر محمدی:
تکرار جملاتی از دعا یا اضافه چیزی بر آن در صورتی که مشخص باشد از گوینده است، اشکالی ندارد.
• ساری ـ برادر، س ـ د:
پاسخ سئوالات شما در شماره های گذشته آمده است و ما روایتی که اشاره کرده اید ندیده ام و اصلا چنین مطلبی که در سوره حمد، هفت اسم شیطان آمده! سخن بی ربطی است.
• تهران ـ برادر س ـ مقدس:
۱- آری! آن عمل حرام است و مرتکب آن باید توبه کند. کفاره ای ندارد و لازم نیست خود را معرفی کند که تعزیر شود، همچنان که در هر گناه دیگری لازم نیست خود را معرفی کند بلکه جایز نیست. ضررهای آن مانع ازدواج نیست بلکه با ازدواج از بین می رود و اگر عوارضی مشاهده می شود باید به پزشک مراجعه شود. کسی را که نمی دانید به این عمل گرفتار است لازم نیست نصیحتی کنید که خود وادار کننده او می شود.
۲- اگر پدر و مادر شما به شما احتیاج دارند، بهتر است در کنارشان بمانید و همانجا به درس خواندن ادامه دهید.
• بجنورد ـ برادر ح ـ د ـ م:
۱- آن عمل با همه احتمالاتی که ذکر کرده اید حرام و گناه کبیره است ولی توبه واقعی کافی است، خداوند مهربان می بخشد ان شاء الله.
۲- آن عمل چه کم باشد چه زیاد، چه جاهل باشند چه عالم موجب حرمت آن ازدواج است. به طور کلی باید از این مورد صرف نظر کنید.
• زاهدان ـ برادر س ـ ک ـ ح:
به کتاب های مربوطه مراجعه کنید. این گونه مطالب را نمی توان در این بخش یا نامه خصوصی گنجانید.
• درچه اصفهان ـ برادر ر ـ ا ـ د:
۱- قصه حضرت نوح به آن ترتیب، ساخته و پرداخته یهودیان است که در تورات تحریف شده ذکر شده و متأسفانه در برخی کتب حدیث اسلامی نیز به وسیله راویانی که اصلا یهودی بوده اند مانند کعب الاحبار رخنه کرده است. این گونه ا حادیث را در اصطلاح حدیثی امروز، اسرائیلیات می گویند.
۲- وجوب نماز از ضروریات دین است و هر کس منکر آن باشد با توجه به ضروری بودن آن، کافر است.
۳- ما نمی توانیم از دور در مورد افراد نظر بدهیم.
• قزوین ـ برادر حسینی ، شماره اشتراک ۱۳۳۴۹:
۱- انقلاب اسلامی یعنی انقلابی که از متن اسلام برخاسته است و این واژه مقدسی است. و اما اسلام انقلابی که بعضی از منحرفین به کار می بردند صحیح نیست زیرا ما دو گونه اسلام نداریم که یکی انقلابی باشد و دیگر ارتجاعی!!
۲- حق الناس را باید ادا کرد تا انسان مورد عفو الهی قرار گیرد ولی ممکن است خداوند بعضی از حقوق مردم را نیز در قیامت تلافی کند در صورتی که شخص گنهکار توبه کرده و مورد رحمت الهی قرار گرفته باشد، به هر حال باید هم امید داشت و هم ترس.
• شهر کرد ـ برادر ـ پ ـ گ ـ ز:
۱- از آن گناه و هر گناه دیگر توبه کند، خداوند ارحم الراحمین است ، لازم نیست خود را به دادگاه معرفی کند.
۲- گناهکاری که توبه کرده است اگر اکنون عادل باشد می توان به او اقتدا کرد. امام جماعت لازم نیست خود را عادل بداند، اگر مأمومین او را عادل بدانند کافی است.
۳- به پزشک مراجعه کنید.
• قمشه ـ خواهر م ـ م:
متأسفانه شما نام خود را ننوشته اید که جواب خصوصی داده شود ولی عجالتا به شما اطمینان می¬دهیم که هیچ جای نگرانی در مورد شما نیست و آن چه می بینید یک امر طبیعی است. دوباره نامه بنویسید با ذکر نام و آدرس کامل تا جواب کامل داده شود.
• کرج ـ برادر د ـ باقری:
صیغه خواهر و برادری وجود ندارد و صیغه محرمیت هم چیزی به جز عقد ازدواج نیست. می توانید با آن خواهر ازدواج کنید تا محرم شوید.
• باختران ـ برادر م ـ ر ـ ط:
بدون اذن پدرش آن کار را نکنید بلکه با رضایت ایشان ازدواج دائم کنید یا صبر نمائید تا سربازی شما تمام شود.
• نائین ـ برادر م ـ ص ـ م:
ناراحتی شما بیشتر روانی است و آن ناشی از شرم احساس گنهکاری است و تا اندازه ای ترس از آینده ولی ما به شما اطمینان می دهیم که از هر دو جهت، دیگر جای نگرانی نیست. اولا شما توبه کرده اید و در راه خدا جهاد نموده اید که امید بسیار هست خداوند شما را بخشیده باشد و اما نسبت به آینده نگران نباشید، ناراحتی با ازدواج بر طرف می شود، مانع هائی که برای ازدواج تصور می کنید با سعی و همت، همه را بر طرف سازید. راجع به روز ها و نمازها چون پاسخ آن طولانی است، آدرس خود را بنویسید تا جواب خصوصی داده شود.
• منطقه جنگی جنوب ـ برادر محمود ـ ق:
۱- آن کار حرام است و مرتکب آن باید توبه کند. برای جلوگیری از آن باید از آن چه شهوت انگیز است اجتناب کند و سعی کند خود را با مطالعه و کار سرگرم و مشغول نماید و همواره توجه به عقاب اخروی و ضررهای دنیوی این کار را داشته باشد.
۲- حتما نه شما و نه همسرتان حقوق زوجین را در اسلام نخوانده اید، کتاب های اخلاقی عموما یا در خصوص این مورد بخوانید و با توجه به آن، جهات اختلاف خود را از راه تفاهم حل کنید. اگر توضیح بیشتر خواستید آدرس بنویسید تا پاسخ خصوصی داده شود.
۳- خیر! با خواهر آن فرد نمی تواند ازدواج کند.
• زواره اردستان ـ خواهر فرحناز طلائی:
مورد سئوال شما بعضی از اصطلاحات فلسفی است که پاسخ اجمالی آن بی فایده و شرح مفصل آن طولانی است. اگر مورد احتیاج است به کتاب های مربوطه مراجعه کنید.
• بابل ـ برادر مهدی علیزاده:
۱- می شود در مواردی اصطلاح «نظر» به کار برد که اصطلاح «فتوی» در آن جا صحیح نیست مانند موارد احتیاط مثلا می توان گفت در این جا به نظر فلان مرجع، احتیاط واجب است ولی نمی شود گفت فتوی است زیرا معنای احتیاط اینست که در این مورد فتوی ندارد.
۲- ما حق نداریم وظیفه مرجع را تعیین کنیم.
۳- ممکن است خداوند در مورد حق الناس هم شهید را ببخشد و آن ذی حق را راضی نماید ولی وظیفه بازماندگان در مواردی اینست که آن حق را بپردازند مثلا اگر کسی از او پولی طلبکار باشد از ترکه شهید طلبش را بدهند و تا نداده اند حق تقسیم اموال را ندارند.
• مراغه ـ برادر علی محمد جعفری:
۱- بارها گفته ایم که فالگیران دجالند و سخن آنان پشیزی نمی ارزد.
۲- غنا و موسیقی حرام است و لو برای مجلسی عروسی باشد.
• همدان ـ برادر رحیم علی فیاض:
۱- در قرآن مکرر این نکته آمده است که خداوند شیطان را بر بندگان خالص خود مسلط نمی کند و آن ها را بر کافران مسلط می سازد، روی این حساب هر مقدار که انسان به کفر نزدیک شود به همان اندازه شیاطین بر او مسلط می شوند.
۲- در قرآن (آیه ۵۰ سوره کهف) تصریح شده که شیطان ذریه (فرزند) دارد و از جن است.
۳- «ابله» به معنای ساده است و روشن است کسی که عقل سالمی نداشته باشد مسئولیتش کم است.
برادران از • تهران ـ علی غنجی • بابل ـ م ـ ک • خمینی شهر ن ـ س • تهران ـ محمد رضا ـ ق • اصفهان ا ـ ب • دامغان ـ سید طاهر جعفری • رضا رحمی • و خواهر پروین م ـ ع
لطفا آدرس کامل خود را با نام کامل و ذکر مجدد سوال ها برای ما بنویسید تا پاسخ خصوصی داده شود.
یزد ـ برادر ق ، ع:
قاین، برادر سید محمد شفیعی
پاسخ سئوال های شما در شماره های گذشته آمده است، مراجعه کنید.
• تهران ـ برادر م ـ س:
از دفتر استفتاء امام ـ قم بپرسید.
• آلمان ـ برادر مهدی خداپرست:
برادر، درخواست خود را با مسئولین مربوطه در میان بگذارید. امیدواریم در خدمت به اسلام و انقلاب اسلامی همواره موفق باشید.
• فلوریدا (آمریکا) ـ برادر ن ـ ش:
از عواطف بی شائیه شما و دیگر برادرانی که در دیار غربت، برای اسلام و انقلاب فعالیت و خدمت می کنند تشکر و تقدیر می کنیم و همچنین از برادرانی که در انجمن اسلامی تالاهاسی پیام های ما را به گوش دیگر برادران و خواهران خود می رسانند سپاسگزار و موفقیت آنان را از خدای بزرگ مسألت داریم.
• تهران ـ برادر قوام موسوی:
پاسخ سئوالات شما در بخش پرسش ها و پاسخ ها خواهد آمد. انشاء الله.
• سمنان ـ خواهر سهیلا ـ ج:
جواب نامه شما آماده است. آدرس دقیق شخصی بدهید تا پاسخ شما ارسال شود.
• اهواز ـ برادر غضنفر قنبری
پاسخ نامه شما به طور خصوصی ارسال شد ولی به علت عدم حضور شما در آدرس قبلی نامه به دفتر مجله عودت داده شد. لطفا آدرس دقیق شخصی بدهید تا مجددا ارسال شود.
• اصفهان ـ برادر س. ع. ف:
آدرس دقیق پستی بدهید تا جواب شما به طور خصوصی ارسال شود.
• تهران ـ برادر مهرداد خ:
جواب نامه شما دوبار به آدرس ما شما ارسال شد ولی متأسفانه عودت داده شد. آدرس دقیق شخصی بدهید تا مجددا ارسال شود.
• فردوس ـ برادر محمد ابراهیم خادمی • اصفهان برادر سرباز محمد صادق سهرابی • پونا ـ هندوستان برادر علی اعظم خسروی • سوریان بوانات فارس ـ برادر سید حسن علوی • ارسنجان شیراز ـ برادر امان الله روستائی • تهران، برادر ابراهیم کیائی • ماکو ـ برادر داماد محمد زاده • اصفهان ـ برادر محمد علی دولت آبادی، • قزوین، برادر محمد حسین بابا قصابها • رشت، برادر جلیل . ع • قم ـ برادر غلی غیبی
از نامه ها، مقالات، اشعار، انتقادها و پیشنهادهای شما عزیزان تشکر و سپاسگزاری می کنیم. امید است بیش از این ما را مورد لطف قرار دهید.

16دسامبر/16

«بررسی و ترجمه آزاد مبحث انفال»

نوشته آیت الله العظمی منتظری
آخرین قسمت
آیت الله محمدی گیلانی
اقسام زمین و حکم آن ها
«زمین احیاء شده چنانچه تبدیل به مخروبه شود و اهلش از آن اعراض کنند، مانند همه موات از انفال است، چنان که در شرائع نیز فرموده: ـ اگر مالک شناخته شده ای ندارد. از آن امام است».
زیرا معنای ملکیتش برای امام همان طور که متکرراً گفته ایم، ملک شخصی امام نیست، بلکه مراد این است که زمین یاد شده از اموال عمومی مربوط به حکومت است که طبعاً اختیارش در دست امام است،و حکم مذکور در انفال و در مجهول امالک هر دو صادق است، و از بیان مذکور در مسئله هفتم بطلان تفصیلی که در مساک آمده، روشن می شود ترجمه بیان مسالک چنین است: «ولی حکم به ملکیت زمین در این جا مقید است به اینکه موات شده باشد، چه آن که اگر میحاه باشد ـ و مالک آن مجهول باشد ـ چنین زمینی، مالی است مجهول المالک و حکم آن خارج از ملکیت خصوصی امام است اما وقتی که موات باشد در حالی که در اصل مملوک بوده سپس مجهول المالک شده است. چنین زمین از آن امام است».
و اگر اعراض اهل زمین مروض، از آن، احراز نگردید، و مالکش معلوم است، آیا به صرف مخروبه شدن از ملک مالک خارج می شود و به اصل خود بر می گردد، یا خارج نمی شود، یا تفصیل داده می شود بین ملکیتش به احیاء که خارج می شود و بین ملکیتش به غیر احیاء که خارج نمی شود؟ وجوهی در این مقام است، و فرموده اند: از این قبیل است اراضی خراج وقتی که موتان عارض آن شود زیرا صاحبش که عنوان مسلمین باشد معلوم است، و به غیر احیاء به آنان تعلق گرفته است.
به هر حال در شرایع است: «هر زمین که ملک مسلمانی شده، آن زمین به وی تعلق دارد و بعد از وی به ورثه او تعلق دارد» ظاهر این عبارت مطلق است یعنی اگر چه موات شود و ملکیتش با احیاء بوده است، ولی بعد از عبارت فوق چنین فرموده اند:
«و اگر برای زمین مذکور مالک معروفی نباشد، آن زمین از آن امام است،و بدون اذن آن بزرگوار احیائش جائز نیست و چنانچه کسی بدون اذن حضرتش، به احیاء آن مبادرت ورزد. مالک آن نمی شود، و اگر امام غائب باشد، احیاء کنند مادامی که به عمران آن ادامه می دهد، احق به آن است ولی اگر متروکش گذاشت و آثار عمران زائل شد و دیگری احیائش کند، مالک آن می شود و در صورت ظهور امام، برای آن حضرت است که از دست وی باز گیرد».
مقتضای کلام مذکور، ارتفاع حق شخص اول به صرف موات شدن است در صورتی که با احیاء مالک گردیده باشد مگر مرادش از ترک، اعراض از زمین باشد، وانگهی پوشیده نماند که بین حکم به ملکیت به وسیله احیاء و بین جواز خلع ید امام از احیاء کننده تنافی است مگر آن که مرادش از ملکیت، ملکیت آثار باشد نه ملیکت رقبه که در مسئله پنجم مفصلا در این مورد بحث نموده ایم.
و در مبسوط است: «اما زمین که ملک مسلم بر آن جاری گردیده، مانند قرای مسلمین که مخروبه و عاطل شده است باید دید که اگر صاحب معینی دارد، پس او احق به آن است و چنین زمینی در حکم عامر است، و اگر صاحبش معین نیست با احیاء در ملکیت در می آید زیرا «خبر فهی له» عمومیت دارد، ولی در نزد گروهی به ملکیت در نمی آید».
و نیز در زمین مخروبه بلاد شرک می فرماید: و اما زمینی که ملکیت بر آن جاری شده، باید دید که اگر صاحب معینی دارد، از آن او است و با احیاء در ملکیت در نمی آید بدون هیچ خلافی».
پس شیخ الطائفه، ببقاء زمین مخروبه بر ملک صاحبش حکم می نماید، مسلم باشد، یا کافر و ظاهر این کلام عمومیت دارد و شامل زمینی که با احیاء مملوک گردیده است، می شود و مثل این نظر در جواهر از مهذب و سرائر و جامع و تحریر و دروس و جامع المقاصد نقل شده و در لمعه نیز همین نظر را انتخاب نموده است.
ولی در مسالک و روضه، قول به تفصیل را تقویت کرده و در تذکره به این تفصیل متمایل شده، و از کفایه حکایت شده که قول به تفصیل اقرب است و منقول از مفاتیح این است که این قول، اوفق به جمع بین اخبار است، و در جامع المقاصد آمده: «این قول مشهور بین اصحابست» پس، رأی اصحاب منحصر در دو قول است، قول اول آن که باقی بر ملک صاحبش می باشد مطلقا، و قول دوم: تفصیل بین ملوک به احیاء و بین مملوک به غیر از احیاء است.
و بهتر است که عبارت تذکره نقل شود، زیرا آن عبارت نخستین عبارتی است که تفصیل مزبور در آن دیده می شود، د رتذکره می فرماید: «در حال حاضر چنانچه در بلاد اسلام، زمینی غیر معموره باشد ولی قبلا معموره و متعلق ملک مسلمی بوده است، پس خالی از این نیست، یا مالک آن معین است یا غیر معین، و چنانچه مالک، معلوم است، یا انتقال زمین به وی با خریداری و عطیه و نحو آن بوده، یا به وسیله احیاء، پس اگر ملکیت وی با خریداری و نحو آن باشد، به وسیله احیاء در ملکیت د رنمی آید، ابن عبد البر گفته: «مورد اجماع علماء است، زمینی که مالک آن معروف و اعراض وی از محرز نشده، احیاء آن جائز نیست مگر بر ارباب آن زمین» و اگر ملکیتش به وسیله احیاء بوده سپس آن را ترک نموده، و رو به خرابی نهاده تا این که موات گردید حکم آن در نزد بعضی از علماء ما که شافعی و احمد هم به آن قائلند، همان حکم صورت اول است و احیائش جائز نبوده و بدین وسیله مالک نمی شود، بلکه به مالک آن تعلق داشته و در صورت فقدان به ورثه وی تعلق دارد، و دلیل این نظر قول رسول ص است: «اگر کسی زمین مواتی را که متعلق حق مسلمانی نیست، احیاء نماید، پس او احق به آن است» و دیگر آن که زمین مذکور زمینی است که مالک آن شناخته شده پس با احیاء مملوک نمی شود، مانند زمینی که ملکیت آن به اشراء یا عطیه بوده است و دلیل سوم نیز قول معصوم علیه السلام است: «برای ریشه و عمران با هیچ متجاوزی، حقی نیست» … و مالک گفته است: احیاء چنین زمینی جائز و احیاء کننده دوم احق به آن از احیاء کننده اولی است، زیرا این زمین زمینی است که اصل آن مباح بوده و وقتی که آن را رها نمود به نحوی که به حالت اول برگشت در این صورت مباح می شود، نظیر آن که آبی را از دجله بردارد و سپس به دجله رد کند، و دلیل دیگر آن که سبب در تملک زمین مزبور، احیاء و عمران بوده، و هنگامی که سبب زائل گردید، طبعاً معلولش که مملوکیت بوده زائل می شود، و وقتی که شخص دوم آن را احیاء نماید، ایجاد سبب ملکیت کرده. طبعا ملک او می شود، نظیر آن که چیزی را بیابد سپس از دست وی ساقط و ضایع گردد، و شخص دیگری همان شیء را بیابد، در این صورت این شخص دوم احق به آن چیز است و منعی بر این قول «به تفصیل» نزد من «صاحب تذکره» نیست».
و علی ای حال، برای قول اول استدلال کرده اند: به اجتماعی که در تذکره حکایت نموده و به عموم اخبار احیاء موات و به جز: «لیس لعقر ظالم حق» و به اصالت بقاء ملک، و به اینکه صاحبش معروف است و با احیاء مملوک نمی شود و به اینکه اسباب ملکیت معین و مضبوط است، و صرف کشت و زرع از آن ها نیست، و به صحیحه سلیمان بن خالد که می گوید: «از امام صادق علیه السلام پرسیدم که مردی به سر وقت زمین مخروبه ای می رسد و آن را از حالت مخروبگی بیرون می آورد و نهرهایش را پاک نموده و جاری می سازد و زمین را مورد کشت قرار می دهد، چه چیز بر عهده اش می آید؟ فرمودند: صدقه، عرض کردم: اگر صاحب آن را می شناسد؟ فرمود: حقش را به وی ادا نماید» این روایت را در وسائل از شیخ الطائفه با سند صحیح از حلبی از امام صادق علیه السلام نیز روایت کرده ولی روایت مذکور را از طریق حلبی در تهذیب و استبصار شیخ، آن چه در محل مربوط تفحص نمودم نیافتم، روا است که مراجعه فرموده شاید به دست آید، این مجموع ادله ای بوده که بر قول اول ذکر کرده اند.
ولی از اجماع مذکور جواب داده می شود که ناقل آن، ابن عبد البر است نه علامه پس اجماع منقول مزبور از اجماع اصحاب ما نیست، و اما اخبار احیاء، به مقتضای آن، ملتزم می شویم ولی بر ملکیت احیاء کننده دوم نیز دلالت دارد بلکه دلالتش بر ملکیت دومی اقوی است، زیرا احیاء شخص دوم سبب طاری و عارض است و بنابراین، رافع سبب اول است چنانکه دو خبر صحیح آینده بر این امر دلالت دارند، و ظالم بودن احیاء کننده دومی، اول کلام است، و استصحاب بقاء ملکیت منقطع است با دو خبر صحیحی که خواهد آمد چه آن که در آن ها حکم شده به اینکه احیاء زمین بعد از مخروبه شدن برای شخص دومی ملکیت آور است. و به همین دلیل، پاسخ از دلیل بعدی نیز ظاهر می شود، و لفظ «حق» در خبر سلیمان بن خالد مجمل است، زیرا همان طور که احتمال می رود مراد از آن، زمین یا اجرت آن باشد، احتمال غیر آن ها نیز می رود مثلا مراد برخی از وسائل باقیمانده یا تسطیح زمین، یا بعضی از مرزبندی های به جا مانده، یا چیزی در ذمه احیاء کننده دوم باشد، و لفظ «صاحبها» هیچ دلالتی بر مقصود ندارد، زیرا مشتق بر من قضی عند المبدء نیز صادق است، بلکه جواز تصرف دومی که از طرف امام (ع) رد نگردیده دلالت می کند که زمین مفروض فعلا ملک محیی اول نیست و گرنه احیاء آن برای دومی جائز نبوده، رواست که تأمّل شود.
و برای قول دوم مضافا به عمومات اخبار احیاء و به آن چه از مالک در تذکره نقل نموده، ا ستدلال گردیده به صحیحه ابی خالد کابلی از امام باقر از امیر المؤمنین علیهما السلام که در مسئله پنجم گذشت و در آن آمده: «تمام زمین به ما تعلق دارد پس اگر کسی از مسلمانان، زمینی را احیاء کند، باید درست آبادانی نماید و واجب است مالیات آن را به امام از اهل بیتم تأدیه کند و مازاد آن مربوط به خود بوده و در معیشت خویش مصرف می سازد. و چنانچه زمین را رها کند و مخروبه اش سازد و مردی از مسلمانان بعد از وی آن زمین را گرفته و عمران و احیاء اش نماید، چنین کسی احق به آن زمین از کسی است که ترکش نموده است و می بایستی مالیات آن را به امام از اهل بیتم اییصال کند و مازاد او از آن خود بوده و در معیشت خویش صرف نماید».
و به صحیحه معاویه بن وهب که می گوید: «شنیدم امام صادق علیه السلام می فرمود: هر کسی به سر وقت زمین خرابه بائری برسد و آن را از حالت خرابی به در آورد و نهرهایش را پاک و جاری سازد، بر عهده وی صدقه تعلق می گیرد و چنانچه زمین مال کسی دیگر قبلا بوده و آن را ترک کرده رفته و به دست خرابی سپرده است سپس بعد از احیا دیگری بیاید و مطالبه نماید ـ مطالبه اش بی جا است ـ زیرا زمین اصاله ملک خداون متعال است، و به احیاء کننده و عامر تعلق دارد».
پس این دو صیححه در احقیت دومی، صراحت دارند، و حمل آن ها بر صورت اعراض اولی مشکل است اگر چه احتمال داده اند، زیرا حکم با حقیت دومی، ظهور در عدم اعراض اولی دارد. خصوصاً در صحیحه دوم چه آن که مطالبه اولی بعد از احیاء دومی، بر عدم اعراض دلالت می کند، و مورد صحیحه اول، اگر چه مالکیت اولی به احیاء است ولی صحیحه دوم اعم است، پس جمع بین این دو صحیحه و بین صحیحه سلیمان بن خالد به این طریق که این دو را بر صورت مالکیت به احیا حمل کنیم، و صیححه سلیمان را بر صورت مالکیت به غیر احیاء، از قبیل جمعتبرعی بلا شاهد است مضافا به این که مالکیت اول گر چه با احیا مباشره انجام نگرفته ولی بالاخره به احیائ منتهی می گردد به این تقریر که از احیائ کننده ارثاً یا شداءاً و لو به وسائطی به وی منتقل گردیده است و تمام این اسباب انتقال فرع بر احیائ می باشند و بدیهی است که اعتبار فرع بیشتر از اصل نیست، و صاحب جواهر نیز به همین نکته اشاره فرموده اند، مگر آن که مالکیت اولی باشراء رقبه زمین از امام مثلا واقع شده باشد که در این فرض، مراد از لفظ صاحب در صحیحه سلیمان، کسی است که رقبه زمین از امام باشراء و نحو آن به وی منتقل شده است، و مؤید این احتمال است آن چه در مسئله پنجم مورد تشکیک گردید که آیا ایحاء به نفسه موجب ملکیت رقبه می شود یا نه؟ و آن چه که مسلما موجب ملکیت می گردد همانا انتقال رقبه از امام با خریداری و نحو آن است و به هر حال مسئله مذکور چنانکه توهم شده، اجماعی نیست، زیرا ملکیت رقبه به وسیله احیاء مورد منع شیخ الطائفه و ابن زهره در کتاب هایشان که معد برای نقل اصول و قواعد وارده از معصومین (ع) است واقع شده چنانکه قبلا دانستی و روایات صحیحه سه گانه که هم اکنون گذشت، مساعد نظر شیخ و ابن زهره است خود مراجعه و دقیقا نظر کنید.
در مسالک بیانی آمده که حاصلش این است: «بدان که قائلین بعدم خروج زمین از ملک اولی اختلاف کرده اند: بعضی ها بر این رفته اند که مطلقا احیا و تصرف در آن جائز نیست مگر به اذن اولی مانند همه املاک، و شیخ در مبسوط و مصنف در کتاب جهاد و اکثر فقهاء بر این رفته اند که احیا آن جائز و دومی احق به آن است و لی مالک رقبه با احیا نیم شود، بلکه باید مالیات آن را به اولی یا ورثه اش بپردازد، و این گروه فرقی بین ملکیت به احیائ و غیر آن نگذاشته اند، و در دروس، استیذان محیی را از مالک واجب دانسته و در صورت امتناع از اذن، از حاکم استیذان می کند و در صورت تعذر هر دو امر، جائز است احیائ کند ولی بر عهده او است که مالیت را به مالک ایصال نماید و فقهاء عظام در این دو قول قصد کرده¬اند که بین اخبار جمع نمایند به اینکه احقیت دومی را به اخبار صحیحه حمل بر احقیت بهره برداری به سبب احیا کنند، اگر چه مالک نیست و وجوب پرداخت مالیات از خبر سلیمان بن خالد مستفاد می شود، و در قیودی که شهید ذکر فرموده مراعات حق مالک و حق اخبار شده است، و اما در قول اول طرح اخبار صحاح مربوط است، و چنانچه خبر سلیمان در قوه اخبار معتبره باشد، جمع فوق قابل تحسین است لکن به اشکال واقع در آن آشنائی داری»
و تفصیل این مسائل در کتاب احیاء موات است و این که متعرض بعضی از آن مسائل استطراداً شدیم به جهت نیازمندی شدید به آن ها بوده است، و لازم به دانستن است که پاره ای از مسائلی که در مبحث خمس و انفال متعرض آن ها شدیم همانا به نحو احتمال ذکر نمودیم، به امید آن که مورد بحث و تحقیق واقع گردد، چه آن که رأی جازم درباره آن ها محتاج به تتبع و تحقیق بیشتری است، امید از خداوند متعال است که به صراط مستقیم ما را ارشاد فرماید و در ظهور و فرج مولایمان صاحب العصر و الزمان تعجیل فرموده تا از تراکم شبهات و جهالات ما را خلاصی بخشد.
و السلام عی جمیع اخواننا المؤمنین و رحمه الله و برکاته. العبد المفتقر الی رحمه ربّه حسینعلی المنتظری النجف آبادی غفر الله له و لوالدیه در این جا ترجمه مبحث انفال از کتاب خمس استاد معظم آیه الله العظمی آقای منتظری مد ظله العالی پایان پذیرفت از درگاه پروردگار سمیع الدعاء مسئلت دارم که عمر حضرت امام امت روحی فداه و این خلف صالحش را طولانی فرماید، و تو گوئی هم اکنون دست های نیازمند ابراهیم زمان را در وراء حجاب طبیعت می بینم که به سوی پروردگار بی نیاز بلند است و برای قبولی بناء قوعد مرفوع بیت انقلاب، متضرعانه دعا می کند: «و اذ یرفع ابراهیم القواعد من البیت و اسماعیل ربّنا تقبّل منا انک انت السمیع العلیم»
آمین آمین یا رب العالمین، و انا البعد محمد بن جعفر المحمدی الجیلانی عفی عنه و عن والدیه

16دسامبر/16

طب پیشگیری برای همه

الحمیه راس الدواء امیر المؤمنین (ع) پیشگیری بهترین درمان است.
دکتر سید حسن عارفی
تصلب شرایین و پیشگیری
تذکر:
دنباله بحث سکته مغزی که از شماره قبل ناتمام مانده بود در این جا تقدیم امت پاسدار اسلام شده و سپس بحث جدید تحت عنوان تصلب شرائین به نظر خوانندگان عزیز می رسد.
پیشگیری سکته مغزی
(در پیکار هستی بر نیستی، اول پیشگیری بعد درمان)
رعایت نکات ذیل در پیشگیری سکته مغزی لازم است!
۱ـ کنترل فشار خون:
مطابق آمار در حدود ۱۵- ۱۰ درصد مردم، مبتلی به فشار بالا می باشند. چون اکثراً بالا بودن فشار خون مدت ها بدون علامت می باشد. بنابراین وظیفه طبیب است که فشار خون بیمارانی که به هر عنوان به او مراجعه می کنند معین و در صورت بالا بودن تحت درمان قرار دهند. فشار خون بالا اکثر در مدت زمان طولانی سبب تصلب شرایین و کلفت شدن دیواره قلب و در نهایت نارسائی عضله قلب و تنگی عروق قلب می شود. و نیز کنترل فشار خون احتمال پاره شدن عروق مغز را کمتر خواهد کرد.
۲ـ عدم مصرف دخانیات: مصرف توتون، این برگ سمی و خانمانسوز به هر نحو و شکلی برای بدن مضر و سبب ایجاد سکته های قلبی و سکته های مغزی و سرطان های مختلف می شود.
تغییراتی که مصرف دود حاصل از سوختن توتون در جدار عروق و عناصر خونی به وجود می آورد ثابت شده است که مصرف آن سبب مرگ و میر فراوان و ترک کام آن سبب بازگشت سلامتی و عدم ایجاد و عدم تکرار سکته ها می شود.
۳ـ عدم مصرف چربی های حیوانی و درمان بیمارانی که به علت نقص ارثی مبتلی به بالا بودن چربی خون می باشند، در پیشگیری سکته های مغزی مؤثر است.
۴ـ بیماراین که مبتلی به ضایعات دریچه ای روماتیسمی می باشند، دقیقاً باید تحت نظر پزشک متخصص قلب و عروق بوده تا در صورت ضرورت نارسائی قلب آن ها درمان طبی یا جراحی شود و یا در صورت نامنظمی قلب، در مان لازم برای آن ها انجام گیرد.
۵ـ بیمارانی که به علت تنگی یا گشادی دریچه های قلب، توسط جراحی، دریچه مصنوعی به جای دریچه های قلب آن ها گذاشته شده است مطابق برنامه ای که پزشک متخصص تعیین می کند باید از داروهای رقیق کننده خون با کنترل رقت خون استفاده کنند. عدم اجرای دستورات پزشک ممکن است سبب تشکیل لخته در قلب و رفتن لخته به عروق مغز و یا محلی دیگر شود که با سکته مغزی یا مرگ سلول های جاهای دیگر روبه رو خواهند شد.
۶ـ درمان بیماری های مادرزادی قلب و عدم مصرف دخانیت از غلیظ شدن خون و تشکیل لخته خون جلوگیری خواهد کرد.
۷ـ می دانیم یک علت شایع سرطان ریه مصرف دخانیات است. و در صورت مبتلی شدن به سرطان ریه احتمال دست اندازی سرطان ریه به مغز و فلج شدن نیمی از بدن (در صورت زنده ماندن بیمار) وجود دارد.
در درجه اول عدم مصرف دخانیات از مبتلی شدن به سرطان ریه خواهد کاست و در درجه دوم اگر شخصی مبتلی به سرطان شود مراجعه زودرس او به پزشک ممکن است از ریشه دواندن سرطان به نقاط دیگر جلوگیری کند.
۸ـ رعایت اصول رانندگی و عدم حرکت با سرعت زیاد در موقع رانندگی از تصادفات و ضربه های مغزی و خونریزی داخل جمجمه و خرابی محتویات داخل جمجمه جلوگیری خواهد شد.
کنترل بیماری قند با روش های جدید از ضایعات عروقی خواهد کاست.
۹ـ در صورت تشخیص ضایعات عروقی مغز عمل جراحی به موقع و تصمیم عیب های مادرزادی از پارگی آن ها و سکته های مغزی کشنده خواهد کاست.
۱۰ـ پرهیز از مصرف داروهائی که سبب سکته مغزی می شود مثل مصرف قرص های ضد حاملگی احتمال سکته مغزی در خانم ها را کم خواهد کرد.
۱۱ـ درمان به موقع عفونت ها واسهال ها و خونریزی های شدید و رعایت نکات لازم برای جلوگیری از سوختگی ها.
۱۲ـ در خاتمه با ورزش و نرمش روزانه، استفاده از هوای آزادی و تمیز، عدم استفاده از غذاهای چرب و کنترل فشار خون با رژیم غذائی و داروئی و عدم مصرف دخانیت و درمان به موقع بیماری های قلبی و مغزی و عفونی و غیر و تحت نظر بودن پزشکی حاذق و مطلع به پیشرفت های پزشکی امروزه می تواند از ایجاد سکته های مغزی، قلبی و غیر به نسبت قابل ملاحظه ای کاست، با کنترل صحیح و علمی فشار خون با عدم مصرف دخانیت و … می توان تا موقعی که خداوند منان مقرر فرموده است راست قامت، بدون چوب زیر بغل، با زبانی گویا و چشمانی بینا و گوش هائی شنوا در این هستی بیکران زندگی نمود و به شکرانه این سلامتی خدادای از دست های پر توان خود و زبان گویای خود و چشمان بینای خود و قدم ثابت خود و مغز سالم و فکور و مخترع خود در خدمت همگان بود، و آن چه وظیفه است برای رسیدن، به الله صادقانه و با خلوص نیت انجام داد.
تصلب شرایین و پیشگیری
تعریف: سرخرگ های بدن که مجرای اصلی رساندن خون تمیز و مملو از اکسیژن می باشند ممکن است به علل مختلف تغییر شکل و ساختمان پیدا کرده و در نتیجه دیواره آن ها کلفت و سفت شود، در این حالت که دیواره سرخرگ ها (شرایین) کلفت و سفت می شود آن را تصلب شرایین یا «اترواسکلروز» می نامند.
تصلب شرایین در ابتدا سبب باریک شدن مجرای داخلی رگ یا در مراحل پیشرفته باعث مسدود شدن رگ های نقاط مختلف بدن خواهد شد.
تنگی مجرای داخلی رگ ها و کلفت شدن و سخت شدن دیواره رگ ها ناشی از تجمع مواد چربی و سلول های مرده و کلسیم و مواد دیگر می باشد.
تصلب شرایین در ابتدا بدون علامت بوده و هر چه مجرای داخلی سرخرگ ها تنگ تر می شود مقدار خون جاری در رگ های بیمار کمتر خواهد شد و در نهایت، جریان خون قطع می شود. قطع جریان خون یک عضو یا اندام یا قسمتی از بدن، سبب مرگ سلول های آن قسمت بی خون می شود.
چگونگی پیدایش تصلب شرایین:
تجمع ذرات چربی و مواد دیگر در جدار عروق، سبب کلفت شدن و سفت شدن جدار عروق می شود. تصلب شرایین بعد از تولد شروع می شود. ضایعات اولیه در آئورت (سرخرگ بزرگ بدن) شروع در سن ۱۰ سالگی ضایعات عروق به شکل تجمع چربی در دیواره داخلی آئورت مشخص است.
و در سن ۲۵ سالگی تقریبا ۵۰- ۳۰ درصد دیواره داخلی آئورت از چربی های اضافی پوشیده شده است تجمع چربی در دیواره عروق قلب تقریبا از سن ۱۵ سالگی شروع می شود و با بالا رفتن سن، ضایعات افزایش پیدا می کند. شروع تجمع چربی اضافی در دیواره عروق مغز از سن ۴۰- ۳۰ آغاز می شود و با بالا رفتن سن بر مقدار این تجمع اضافه می شود .
ضایعات دیگر که در تصلب شرایین به وجود آید، برجستگی هایی است در داخل مجرای سرخرگ ها که از رشته های ظریفی به نام «فیبرین» تشکیل شده است.
سومین ضایعات تصلب شرایین عبارت از وجود برجستگی هائی در داخل مجرای سرخرگ ها است که مخلوطی از لخته و سلول های مرده و کلسیم در ناحیه ای مجروح و زخمی می باشد.
تصلب شرایین در اکثر موارد به طور گسترده عروق بدن را مبتلی می کند. ولی سرخرگ بزرگ بدن (آئورت) و شاخه های اصلی آن زودتر مبتلی می شود، شریان های پاها زودتر از دست ها مبتلی خواهد شد. به ندرت فقط یک ناحیه به تنهائی دچار ضایعه است و در اکثر موارد ضایعات وسیع و اغلب طول داخلی عروق تنگ و مبتلی به بیماری است.
علائم
ظاهر شدن علائم ناشی از تصلب شرایین بستگی به عضوی دارد که مبتلی می باشد. بنابراین به طور مختصر، علائم بیماری های مختلف که به علت تصلب شرایین به وجود آمده اند در ذیل شرح داده خواهد شد:
۱- تصلب شرایین قلب: در ابتدا سبب کم خونی عضله قلب می شود که به صورت درد قفسه صدری و درد پشت جناغ سینه، احساس سنگینی در پشت جناغ سینه، با انتشار به دست چپ وگردن و آرواره و گوش و پشت تظاهر می کند و در مرحله پیشرفته، سرخرگ های قلب مسدود می شود که دراین صورت ایجاد سکته قلبی خواهد نمود. علائم و نشانه ها در این مرحله درد شدید پشت جناغ سینه و قفسه صدری و انتشار به دست ها و گردن و پشت، که ممکن است با عرق ریزش و طپش قلب همراه باشد.
۲- تصلب شرایین مغز: در ابتدا باریک شدن مجرای عروق مغز سبب ظاهر شدن علائمی مثل سرگیجه و اختلال در کار طبیعی مغز می شود و در مراحل پیشرفته که رگ های مغز مسدود شود علائم سکته مغزی به شکل فلج قسمتی از بدن، لالی، کری، نابینائی و غیره خواهد شد.
۳- تصلب شرایین پاها و دست ها: در ابتدا باریک شدن مجرای عروق پاها سبب ایجاد درد پا در موقع راه رفتن و تغییراتی در پوست می شود و در مراحل پیشرفته انگشتان یا قسمتی از دست ها یا پاها ممکن است سیاه شود. (این حالت را گانگرن نامند).
۴- تصلب شرایی روده ها: در ابتدا ممکن است باریک شدن مجرای سرخرگ های روده ها سبب ایجاد درد شکم و اختلالات گوارشی و در مراحل پیشرفته سبب خونریزی روده ها، درد شدید شکم و سوراخ شدن روده ها و مرگ شود.
۵- تصلب شرایین کلیه: در ابتدا باریک شدن رگ های کلیه سبب نارسائی عمل کلیه ها و بالا رفتن اوره خون و در مراحل پیشرفته بالا رفتن فشار خون و اختلالات الکترولیتی شدید دیگر می شود و در نهایت نارسائی کامل کلیه تظاهر می کند که در صورت عدم استفاده از کلیه مصنوعی مرگ فرا می رسد.
درصد شیوعتصلب شرایین
چون شایع ترین علت مرگ و میر انسان ها در سنین بالا تصلب شرایین است، به این دلیل در صد شیوع تصلب شرایین در اجتماعات بشری و در طوائف مختلف و در نقاط مختلف جهان مورد بررسی دقیق قرار گرفته است. آن چه روشن است تصلب شرایین در دنیای شرق و در ممالک صنعتی جهان شایعتر ازدنیای غرب و ممالک غیر صنعتی است.
انسان هائی که در طول زندگی بیش از احتیاج، مواد غذائی مصرف می کنندو تحرک کافی ندارند و دستورات بهداشتی را مطابق ساختمان خلقتی و طبیعی انسان اجرا نمی کنند، بیشتر به تصلب شرایین مبتلی خواهند شد. انسان هائی که در طول روز به جای آن که خود از پله های ساختمان بالا روند از آسانسورهای برقی استفاده می کنند. انسان هائی که در طول هفته بیش از چند قدم راه نمی روند و پیاده روی آن ها منحصر به فاصله اطاق خواب و حمام و دستشوئی می باشد! انسان هائی که مواد غذائی مورد احتیاج ۱۰ نفر را یک روزه می بلعند! انسان هائی که موقعی که باید بخوابند، بیدارند و مواقعی که باید بیدار باشند در خواب عمیق مصنوعی هستند. انسان هائی که دیوانه وار در مسابقات رقابتی علمی، مادی، شهوانی، کسب مقام، با تمام نیرو در جنگ و ستیزند و در حال بیداری، مشکلات و موانع رسیدن به هدف های فوق، اعصاب آن ها را خرد می کند، و هیجانات و اختلالات عصبی خواب راحت دوشین را از چشمانشان ربوده است.
انسان هائی که به جای استنشاق هوای آزاد طبیعی، هوای مملو از دود و کثافت شهرها را استنشاق می کنندو یا هوای تنفس را با کشیدن دخانیت چندین برابر کثیف تر می کنند.
و انسان هائی که می کوشند ولی همراه با کوشش شبانه روزی خود آرامش درونی و عصبی ندارند باید بیشتر مبتلی به تصلب شرایین شوند.
روستائی زحمتکش که در هوای آزاد و دور از کثافت های محیط با آرامشی که ناشی از اتکال او به خدای منان است زندگی می کند و فعالیت های بدنی او سبب افزایش سوخت و ساز مواد مصرف شده خواهد شد کمتر به تصلب شرایین مبتلی می شود. و یا عالمی وحدانی که آموختن علم و تعلیم و تعلم را با دید غیر مادی می نگرد و در وادی رسیدن به الله گام بر می دارد و از رقابت مادی کاملا مبرا می باشد، اکثراً تا سن ۸۰ سالگی به تصلب شرایین مبتلی نخواهند شد.
ادامه دارد

16دسامبر/16

درس هائی از تاریخ تحلیلی

قسمت سوم
حجه الاسلام و المسلمین رسولی محلاتی
معیارهائی برای استفاده صحیح از تاریخ اسلام
بسم الله الرحمن الرحیم
و این وضع تأسف بار و تاریک و خفقان سیاه را خود امیر المؤمنین علیه السلام نیز پیش بینی می کرد که در آن خطبه فرموده (خطبه ۵۷ نهج البلاغه):
«اما انه سیظهر علیکمم بعدی رجل رحب البلعوم، مند حق البطن، یأکل ما یجد، و یطلب مالا یجد، فاقتلوه و لن تقتلوه! ألا و انه سیامرکم بسبی و البراءه منی فاما السب فسبونی فانه لی زکاه و لکم نجاه، و اما البراءه فلا تبراوا منی فانی ولدت علی الفطره، و سبقت الی الایمان و الهجره»
ـ آگاه باشید که به زودی بعد از من مردی گشاده گلو و شکم بزرگ بر شما چیره می شود، می خورد آن چه را بیابد و طلب کند آن چه را نیابد، پس او را بکشید و گرچه هرگز نخواهیدش کشت.
ـ آگاه باشید که او شما را به دشنام دادن و بیزاری جستن از من دستور می دهد، اما دشنام را بدهید که برای من سبب پاکی و علوّ مقام است و برای شما وسیله نجات و رهائی، و اما در مورد بیزاری جستن، از من بیزاری نجوئید که من بر فطرت اسلام تولد یافته ام و در ایمان و هجرت، به دیگران پیشی جسته ام …!
و از این کلمات جانگداز ضمن مظلومیت بسیار آن حضرت، از وضع آینده اسلام و فشار بر دوستان و شیعیان امام (ع) نیز خبر داده و به عنوان یکی از خبرهای غیبی در تاریخ اخبار غیبیه امیر المؤمنین (ع) به ثبت رسیده و گویای دا منه وسیع تبلیغات دروغ و لکه دار کردن چهره های تابناک و اصیل اسلام به وسیله خبرهای جعلی که مورد بحث ما بود نیز می باشد.
تازه آن چه گفته شد درباره خود معاویه بود که سعی می کرد تا حدودی ظواهر اسلام را حفظ کند، و پس از وی کار بی دینی و بی بند و باری و دشمنی با رسول خدا و قرآن و اسلام به جائی کنید که یزید بن معاویه وقتی نظرش به سر مقدس ابا عبد الله الحسین علیه السلام افتاد در حال مستی و غرور حکومت، آن اشعار معروف را سرود که پیغمبر و قرآن و همه چیز را انکار کرده و به باد مسخره گرفت و گفت:
لعبت هاشم بالملک فلا
خبر جاء و لا حی نزل
ولید بن یزید بن عبد الملک ـ یکی دیگر از این خاندان کثیف و خلفای بنی امیه ـ نیز به پیروی از او گفته است:
تلعّب بالخلافه هاشمی
بلا وحی أتاه و لا کتاب
فقل لله یمنعنی طعامی
و قل لله یمنعنی شرابی
و تدریجا کار به جائی رسید که این ها برای مردم سخنرانی کردند و در بخشنامه ها نوشتند که مقام خلیفه از مقام رسول خدا بالاتر است.
این حجاج بن یوسف ثقفی است که در کوفه سخنرانی کرد و در ضمن سخنرانیش در مورد کسانی که به مدینه رفته و قبر رسول خدا را زیارت می کردند گفت:
«تبّاً لهم انّما یطوفون بأعواد و رمه بالیه هلّا طافوا بقصر امیر المؤمنین عبد الملک؟ الا یعلمون انّ خلیفه المرء خیر من رسوله؟»
مرگ بر این ها که به دور یک مشت چوب پوسیده می گردند؟ چرا به دور قصر امیر المؤمنین عبد الملک نمی گردند؟ مگر نمی دانند که خلیفه هر کس بهتر از فرستاده و رسول او است؟!!!
و در نامه ای که به عبد الملک می نویسد می گوید:
«ان خلیفه الرجل فی اهله اکرم علیه من رسوله الیهم و کذلک الخلفاء یا امیر المؤمنین أعلی منزله من المرسلین….».
براستی که خلیفه مرد در میان خاندان او گرامی تر از فرستاده او است، و به همین نسبت خلفاء ای امیر المؤمنین منزلت و مقامشان از مرسلین برتر است.
و این خالد بن عبد الله قسری ـ یکی دیگر از جیره خواران کثیف این خانواده است ـ که در مکه سخنرانی کرد و گفت:
«… و الله لو أمرنی ان انقض هذه الکعبه حجرا حجرا لنقضتها، و الله لامیر المؤمنین اکرم علی الله من انبیائه»
به خدا سوگند اگر عبد الملک به من دستور دهد سنگ های این خانه کعبه را یکی یکی بشکنم خواهم شکست و به خدا سوگند امیر المؤمنین ـ عبد الملک ـ در پیشگاه خدا گرامی تر از پیمبران و انبیاء او هستند!!
و این هم ولید بن یزید یکی از این خلفای بی آبرو و دائم الخمر است که گویند: از جام و ظرف سیراب نمی شد و حوضی برای او ساخته بودند و آن را پر از شراب می کردند، و ولید لخت می شد و خود را در آن حوض می انداخت و آن قدر می خورد که نقص در حوض شراب پدید می آمد، و همین ولید روزی به قرآن تفأل زده و آن را گشود و این آیه آمد:
«و استفتحوا و خاب کل جبار عنید، من ورائه جهنم و …»
ولید که آن را بر خود منطبق می دید عصبانی شد و قرآن را در گوشه ای نهاد و تیر و کمان خود را خواسته و قرآن کریم را هدف قرار داده آن را پاره پاره کرد و این دو شعر را نیز گفت:
تهددّنی بجبّار عنید
فها أنا ذاک جبّار عنید
اذا ما جئت ربک یوم حشر
فقل یا رب مزقنی الولید!
باری اسلام عزیز در طول قریب به ۸۰ سال در دست چنین زمامدارانی قرار گرفت که هر چه خواستند با این آئین مقدس و اخبار و روایات انجام دادند.
و به راستی معجزه ای از این بالاتر نیست که با این همه احوال، این همه فضائل از علی بن ابیطالب ع به دست ما رسیده! نهج البلاغه امیر المؤمنین (ع) به دست ما رسیده! حدیث غدیر، و حدیث طیر و حدیث منزله، وحدیث یوم الدار … و آن همه احادیث جالب که درباره آن حضرت از رسول خدا (ص) نقل شده با آن همه اسناد و روایات صحیحه به دست ما رسیده…!
و شما فکر نکنید که بنی عباس مثلاً بهتر از این ها بودند، زیرا در اصل عدوات با بنی هاشم و علویان همه یکسان بودند، و در فسق و فجور و شراب خواری هم بنی عباس دست کمی از بنی امیه نداشتند با این تفاوت که این ها قدری بیشتر حفظ ظاهر می کردند، و نسبت به شخص پیغمبر اسلام نیز جسارتی روا نمی داشتند، مگر متوکل عباسی نبود که مردی را به خاطر روایت یک حدیث در فضیلت امیر المؤمنین (ع) هزار تازیانه زد! و زبان «ابن سکیت» را که حاضر نشده بود فرزندانش را بر حسنین علیهما السلام ترجیح دهد از بیخ برید! و دستور ویران کردن قبر امام حسین (ع) و دست و سر بریدن زائران آن حضرت را صادر کرد! و یا اجداد او نبودند که آن همه سادات فرزند امام حسن و علویان را سر بریدند و یا زندان ها را بر سرشان خراب کردند و … و هزاران جنایات دیگر؛
و بالاخره در این جهت با هم شرکت داشتند که از نقل فضائل امیر المؤمنین (ع) و نزدیکان آن حضرت و مدایح آنان به شدت جلوگیری می کردند، و به جای آن برای خود و اجداد خود فضیلت تراشی کرده و بازرگانان حدیث و حدیث سازان را می خریدند…
و از این رو است که می بینیم ابوسفیان جنایتکاری که پیمان بسته بود تا جلوی پیشرفت اسلام را به هر نحو که می تواند بگیرد و روزی که عثمان به خلافت رسید در اطاقی که بنی امیه در آن بودند نگاهی به اطراف کرده، گفت: آیا بیگانه ای در میان شما نیست؟ گفتند: نه، آن گاه گفت:
«ای فرزندان امیه … این حکومت را مانند چوگان بازی به چنگ گیرید… به آن کسی که ابوسفیان سوگند یاد می کند پیوسته همین را برای شما آرزومند بودم … و باید بچه های شما آن را به ارث دست به دست رسانند…» و روزی بر قبر حمزه سید الشهدا گذر کرد و پای خود را به قبر حمزه زد و گفت: ای ابا عماره آن چه را دیروز ما بر سر آن به روی هم شمشیر می کشیدیم، اکنون در دست بچه های ما قرار گرفته که بدان بازی می کنند…
چنین منافق بی دینی با آن همه لشکر کشی ها و پول هائی که برای نابود کردن اسلام خرج کرد و آن همه توطئه ها، به عنوان یک مسلمان و صحابی پیغمبر در تاریخ معرفی شده … و یا عباس بن عبد المطلب به عنوان مشاور رسول خدا و مدافع آن بزرگوار، حتی در شب عقبه و بیعت مردم مدینه با رسول خدا نامش در تاریخ ذرک شده با اینکه مسلما در آن موقع مشرک بوده و در سلک مشرکان می زیسته، و در جنگ بدر از سرکردگان لشکر شرک و جیره دهندگان آن ها بوده…
اما جناب ابوطالب به جرم اینکه پدر امیر المؤمنین (ع) بوده با آن همه حمایت بی دریغی که از رسول خدا در سخت ترین شرایط کرده و با آن همه کلمات و اشعار بسیاری که از او به ما رسیده و صریحا به نبوت پیغمبر اسلام اعتراف کرده و دیگران را نیز به ایمان و دفاع از آن حضرت دعوت کرده، و سه سال تمام برای پیشرفت اسلام در شعب ابی طالب سخت ترین شرائط زندگی را بر خود، و قبیله اش تحمل رکده و در برابر همه سختی ها به منظور انجام این هدف مقدس مقاومت کرد .. ـ نعوذ بالله ـ مشرک از دنیا رفته،و تا زانوانش در آتش قرار دارد که مخ سرش از حرارت آن آتش می جوشد .. و یا به گفته برخی دیگر تا دم مگر ایمان نیاورده بود و لحظات آخر عمر برای دلخوشی رسول خدا فقط یک کلمه بر زبان جاری کرد که همان سبب خوشحالی رسول خدا گردید و فرمود: راضی شدم و سپس از دنیا رفت..
و یا جعفر بن ابی طالب برادر امیر المؤمنین (ع) به همین جرم که برادر آن حضرت بوده با آن همه فضیلت و بزرگواری که پیغمبر فرمود: در بهشت با فرشتگان پرواز می کند … و آن سخنرانی شجاعانه و جالب را در محضر نجاشی می کند و سبب اسلام نجاشی و جمعی دیگر می شود، و در برابر داهیه عرب یعنی عمرو بن عاص حیله گر ـ که در خدعه و نیرنگ و شیطنت نظیر نداشت ـ نقش او را خنثی کرد…
این گونه مورد بی مهری این راویان قرار می گیرد، و برای خدشه دار کردن همان سخنرانی تاریخی آن را مخدوش دانسته، و یا در جنگ موته او را امیر دوم لشکر دانسته و …
همه این حق کشی ها انگیزه ای جز همین ارتباط و پیوند اینان با علی علیه السلام نداشته و همانگونه که گفته شد این بزرگان اسلام و تاریخ جرمی جز همین نزدیکی با امیر المؤمنین نداشته اند و همه آن فضیلت تراشی ها و جعلیات نیز درباره امثال ابو سفیان و عباس و وابستگانشان دلیلی جز همان جایزه دادن به اینان و شخصیت تراشیدن در برابر این خاندان نداشته باشد …!
و گرنه کدام متتبع خبیر و دانای احوال تاریخی است که باور کند ابو هریره ای که به گفته مورخین در سال هفتم هجرت مسلمان شد (۵۳۷۴» حدیث از رسول خدا نقل کند. اما به گفته همان مورخین علی بن ابیطالب که از آغاز بعثت و بلکه سال ها قبل از بعثت در خانه رسول خدا و در کنار آن حضرت بوده و به شهادت تاریخ نخستین مسمان از جنس مردان به رسول خدا ـ صلی الله علیه و اله و سلم ـ بوده. و در تمام سفرها و جنگ ها جز تبوک و یکی دو سفر کوتاه دیگر همراه آن بزرگوار بوده … و کمتر شب و روزی اتفاق می افتاد که ساعتی و یا ساعت ها در کنار پیغمبر نباشد … وتا آخرین دقایق زندگی آن حضرت در کنار بستر آن حضرت بود… و طبق نقل صحیح در حالی که سر رسول خدا در دامن علی علیه السلام بود از دنیا رحلت فرمود … و با آن علاقه ای که پیغمبر داشت تا دانستنی ها را به علی علیه السلام یاد دهد.. و با ن حافظه و عشق و علاقه وافر و نبوغ خارق العاده ای که علی علیه السلام برای فراگیری علوم و حدیث داشت… تا آن جا که به گفته شیعه و سنی رسول خدا در باره اش فرمود: «انا مدینه العلم و علی بابها» آن وقت با تمام این احوال این علی بن ابیطالب به گفته همان مورخین ۵۸۶ حدیث از رسول خدا نقل کرده.
یعنی یک دهم کسی که به جای بیست و سه سال علی علیه السلام فقط سه سال با پیغمبر بوده و آن هم سه سالی که در هیچ سفر جنگی و در غیر سفر جنگی نامی از او دیده نمی شود، و سه سالی که نصف بیشتر آن را رسول خدا در سفرهای جنگی و غیر جنگی همچون تبوک و سفر حجه الوداع و جنگ حنین و جنگ طائف و دیگر سفرهای طولانی گذراند.
آیا جز غرض ورزی و عناد نسبت به آن حضرت، و جعل و تزویر و دروغ نسبت به دیگران وجه دیگری برای این آمار وجود دارد؟!
و ما عین عبارت «ذهبی» را که در کتاب «شذرات الذهب» ابن عماد حنبلی نقل شده بدون شرح و توضیح برای شما نقل می کنیم تا در مورد دیگران نیز این نسبت را خودتان بسنجید و غرض ورزی ها و حق کشی ها و جعل و تزویرها را طبق همان معیار و نمونه هائی که ما گفتیم دریاببد و خودتان حدیث مفصل را از این مجمل بخوانید.
«قال الحافظ الذهبی: المکثرون من روایه الحدیث من الصحابه رضی الله عنهم اجمعین: ابو هریره، مرویاته خمسه الآف و ثلاثمأه و أربعه و سبعون، ابن عمر الفان و ستمأه و ثلاثون، انس الفان و مأتان و سته و سبعون، عائشه الفان و مأتان و عشر. ابن عباس الف و ستمأه و سبعون، جابر الف و خمسأه و اربعون، ابو سعید الف و مأه و سبعون، علی خمسمأ و سته و ثمانون …»
و ابن عماد این قسمت را در همان داستان مرگ ابوهریره ذکر کرده و همان جا دنباله این قسمت در تاریخ اسلام ابوهریره می نویسد:
«أسلم عام خیبر سنه سبع…»
اکنون با این ترتیب شما خود قضاوت کنید که ما می توانیم بدون تحقیق و بررسی هر خبر و روایتی که در کتاب ها نقل شده بپذیریم، و آن را پایه اعتقاد فکری و خط مشی زندگی خود و دیگران قرار دهیم اگر چه راوی آن صحابه پیغمبر و همان مسلمانان صدر اسلام باشند و آیا صحابی بودن پیغمبر نیز می تواند در ردیف ملاک های دیرگی که ذکر کردیم ملاکی برای صحت خبر و روایت راوی آن باشد…!
و این ملاکی است که جمعی از برادران اهل سنت آن را نیز در ردیف ملاک های دیگر قرار داده اند و ما ناچاریم ذیلا درباره این ملاک نیز قدری توضیح دهیم.
ادامه دارد

16دسامبر/16

آداب نماز جماعت

با توجه به اهمیتی که نماز جماعت در شریعت اسلام دارد و با آن همه سفارش و تاکید از اولیای دین در مورد آن متاسفانه ملاحظه می شود که در جامعه ما نسبت به آداب و شرایط آن بسیار سهل انگاری می شود ما ذیلاً بعضی از آن هارا که جلب توجه کرده است می آوریم بدین امید که مؤمنین نمازگزار با مراعات آن ها رونق و ابهت نماز جماعت را بیش از پیش نگهدارند.
۱- مستحب است صف نماز جماعت فشرده باشد و فاصله میان افراد نباشد.
۲- مستحب است صف مستقیم باشد و مأمومین جلو و عقب نایستند بلکه به گونه ای باشند که شانه ها موازی یکدیگر باشد.
۳- مستحب است انسان سعی کند در صف اول بایستد در روایت از رسول اکرم ص است که اگر مردم می دانستند چه فضیلتی در اذان گفتن و صف اول جماعت ایستادن هست برای به دست آوردن آن قرعه می زدند. ولی اکنون بسیار دیده می شود که صف اول را رها می کنند و در صف های دیگر ازدحام می شود.
۴- مستحب است صفوف جماعت به هم پیوسته باشد و فاصله صف جلو با صف عقب نباید بیش از فاصله بین دو قدم باشد.
۵- مستحب است با شنیدن (قد قامت الصلاه) همه بایستند و آماده نماز باشند. اگر این جهت مراعات شود کسانی که در صف های آخر ایستاده اند به اول نماز می رسند و مدت زیادی معطل تکبیر یا آمادگی صف های جلو نمی شوند.
۶- مکروه است ماموم صدای خود را در اذکار به حدی بلند کند که امام بشنود. دیده شده است که بعضی مامومین آن قدر بلند می خوانند که مانع توجه و حضور قلب دیگران می شوند.
۷- ملاحظه شده است که بعضی از ماموین لباس یا اثاثیه خود را طوری قرار می دهند که جای یک نماز گزار را اشغال می کند و این در صورتی که در مسجد جا باشد موجب فاصله افتادن میان صف می شود که خلاف آداب جماعت است و اگر در مسجد جا نباشد و مزاحم مامومین باشد حرام است.
۸- کسانی که نمازشان شکسته است یا می خواهند در وسط نماز منفرد شوند باید ملاحظه کنند و طوری نایستند که با منفرد شدن آن ها صف جماعت به هم بخورد یا نماز عده ای منفرد شود مثلا دیده شده است که چنین افردی حتی در صف اول هم می ایستند یا این که سه یا چهار نفر مسافر کنار هم می ایستند که با این کار در بعضی موارد اشکال پیش می آید.

16دسامبر/16

اخلاق در اسلام قسمت بیست و هفتم

آیت الله مشکینی
متصدیان تعلیم و تربیت بشر
والاترین مربیان بشر سلسله پیامبر ان حق اند. آن ها در تمام خصال تربیت و فضائل انسانی، اسوه و الگو و نمونه اند و افرادی که باید بشرها در همه جنبه های انسانی و کمالات روحی وآداب و روسوم و رفتار و کردار خویش بدان ها رجوع کنند و از آن ها فرا بگیرند و دنباله رو آنان باشند، فقط این دسته هستند وغیر این ها هر انسان متخصص و فوق العاده و نابغه ای، انسان یک بعدی و محدود و آسیب پذیر و غیر قابل اعتماد در اغلب ابعادشان می باشد.
در گذشته معروض افتاد که: اینان استادان حقیقی و معلمان بی نقص بشرند و از جهات مختلف و ابعادی که آن ها واجدند بر ما یعنی بر جامعه بشریت است که فضائل روحی و روش تکامل و خودسازی و تربیت و آموزش و انسان سازی و جامعه پروری را فرا گیریم چه آن که اعزام این طائفه عظیم جز به منظور تعالی و تکمیل ساکنان عالم ناسوت نبوده و نیست.
علاوه بر آن چه قبلا نگارش یافت یکی دیگر از اوصاف کمال این معلمان آن که تعلیم و تربیتشان توأم با کمال مهربانی و رأفت و عطوفت و علو روح و گذشت از همه اسائه ادب ها و حقوق شخصی خودشان می باشد. انصاف مطلب آن که در این باره هر چه انسان بیشتر تأمل می کند و از کردار آنان آگاه تر می شود، تعجب و تحیرش بیشتر و عظمت روح آنان روشن تر و این که انسان کامل چیست و چگونه باید باشد برای متأمل واضح تر می گردد.
این جا است که هر انسانی خود را در مقابل دریائی از شکوه و جلال و کوهی از عظمت و بلندی و آسمانی از وقار و اخلاق می بیند، و به حقیقت روشن می شود که نسل بشری پس از گذشت زمانی در حدود هفت هزار سال از تولدش باید با اعتراف به کودکی خویش در کلاس اول انسانیت در برابر این معلمان معنویت و عرفان و ابعاد غیر متناهی صفات انسانی و الهی آنان خاضع شود و از یادش نرود که آن بزرگ حکیم، و متأله عظیم و قدیم، لقمان تمام انسان، و انسان حقیقی مجسم در لقمان به فرزند نسل و نسبی و بلکه به فرزند هر نسل نسبی چنین می گفت:
«فرزندم در مقابل این معلمان برای تکامل برخیز و برای تعلیم بنشین و آن چنان نزدیک شود که زانویت مزاحم زانویشان و گوشت آماده بیانشان و قلبت مهیای تعالیمشان و روانت همراه پروازشان و مرغجانت قرین اشیانشان گردد.» و اگر چنین باشیم ـ و نه موقت بلکه دائم و پیوسته ـ آن گاه میسور است که حظی از اوج کمالات آن ها را در یابیم.
از سخن تا حدی به دور افتادم. آن ها در مرحله تربیت، تعالیمشان توأم با رحمت بود و به راستی و نه به ظاهر آن ها بشر را فرزندان خویش می دیدند و روح آموزش و تعلیم و تدریسشان، مهر و عنایت بود.
من اولاً به خود تلقین می کنم و سپس به همه کسانی که در معرض این هستند که فردی و یا افرادی را زیر نظر بگیرند ـ و بسیار اندک اند کسانی که چنین نباشند ـ توصیه می کنیم که در این فضیلت دقت کنند و این رویه را درباره فرزندان جسمی و روحی و قانونی و حقوقی و بلکه همه دوستان خویش مرعی دارند. و بی تردید نتیجه مطلوبی به سرعت خواهند گرفت.
در جلد ۱۱ بحار الانوار چاپ کمپانی ص ۱۱۴ محمد بن شحام که مردی از اهل کوفه بوده و برای تشرف به حریم کعبه معبود، راهی مکه بوده می گوید: در مدینه امام صادق ع مرا در حال نماز دیدند، پس از نماز مرا به حضورشان خواندند. اهل کجائی؟ من از دوستان و موالیان شما خانواده ام. از کدامین دوستان ما؟ از اهل کوفه. در آن شهر چه کسی از یاران ما را می شناسی؟ بشیر نبال و خاندان او را، رفتار آن ها با تو چگونه است؟ بسیار خوب است وجداً مورد عنایت آن ها هستم. فرمود: آری آن کس بهترین مسلمان ها است که رسیدگی و کمک و سودش به مسلمین بیشتر باشد. ای محمد! به خدا سوگند تا حال چنین اتفاقی برایم نیفتاده شبی را صبح کنم که حق انسانی در اموال من بوده و من پرداخت نکرده باشم. محمد! چه اندازه خرج سفر همراه داری؟ دویست درهم. بیاور ببینم، پول ها را در برابر آن حضرت نهادم، مقدار سی درهم نقره و دو دینار طلا بر روی آن ها گذاشت، محمد امشب شام را نزد من باش، من آن شب را در حضور حضرتش گذراندم از فردا یک روز به حضورشان نرفتم کسی را دنبالم فرستاد و احضارم فرمود. محمد! چرا دیروز پیش من نیامدی، بر من ترحم کردی؟ کسی از ناحیه آن جناب نیامد و به من چیزی نگفت. محمد من هر روز تا مدتی که در این شهر هستی فرستاده خودم به سوی تو هستم، محمد چه عذائی را دوست داری؟ شیر را! آن حضرت برای من گوسفندی شیر ده بخرید عرضه داشتم: دعائی برای من تعلیم فرما. فرمود: «یا من ارجوه لکل خیر و آمن سخطه عند کل شر…» دعا را تا آخر بیان فرمود و جمله آخر وی این بود که: خداوندا! موی سپیدم را بر آتش جهنم حرام کن. آن حضرت پس از دعا ریش مبارک را به دست خویش بگرفت و آن چنان گریست که همه کف و دستش از اشک چشمش پر گردید:
حال در ضمن اینکه عواطف بی پایان این رهبر بزرگ عالم تشیع نسبت به یک شاگرد ناشناسش روشن می شود. فهرست دروس آن حضرت در مدت چند جلسه به قرار زیر است:
۱- جذب شاگرد با اندک تناسبی که احتمال لیاقت و رشد در چهره وی مشاهده شود و این روش پی ریزی برنامه سواد آموزی را با طرزی عجیب تعلیم می کند.
۲- جستجو از روابط یاران و دوستان و ابلاغ این هدف که انسان های کامل و هم کیشان یک مکتب باید پیوسته از حال یکدیگر مطلع باشند و پرس و جو کنند و این برنامه در مکتب انبیاء از اهم مطالبی است که آیات و اخبار متواتر گویای لزوم و مؤکد مواظبت آن است.
۳- رسیدگی و یاری انسان ها به وضع همدیگر و رساندن سود و اعانت کامل که فرمود: «خیر المسلمین من وصل و اعان و نفع». امتیاز هر فردی از افراد مسلمین را بدان تشخیص ده که صله و یاری و نفعش به مسلمان ها بیشتر باشد که امام فرمود: «المؤمن قلیل المؤته کثیر المعونه» مومن درباره مصارف داخلی خویش ساده و کم خرج تر و اعانت و خیراتش وسیع و بیشتر باشد.
۴- تاکید شدید و توصیه اکید در پرداخت حقوق دیگران به طوری که حتی المقدور یک شب هم سر بر بالش نگذارد در حالی که حقی از حقوق مردم بر عهده او باشد چه آن که ممکن است در فردای آن شب توفیق بر انجام آن وظیفه نیابد و چه بسیارند آنان که روز را شب نکردند و آنان که شب را به روز نرساندند و از آنان بیشتر کسانی که نه به این نکته توجه دارند و نه بر آن اهمیت قائلند آری آن حضرت فرمود: «ما بتّ لیله قط و الله و فی مالی حق یسألنیه» به الله سوگند شبی بر من نگذشت که در حال مسئولیت از حق کسی باشم، (ضمناً تذکر دهم حداقل باید بدهی کسی که مطالبه می کند و شما قدرت پرداخت آن را دارید تاخیر نیندازید چه آن که هر شخص در مدتی که حق طلبکار را نپرداخته در نفرین فرشتگان خداوند است.)
۵- پرسش و تفحص از وضع مالی هم کیشان در صورتی که احتمال می دهد او در تنگی زندگی قرار دارد و عفت اخلاقی اش اجازه اظهار حال نمی دهد به ویژه از مسافران که این طائفه بالخصوص در آیات قرآنی مورد اهمیت قرار گرفته و حتی حقوق و مالیاتی در اسلام برای تامین حال مسافرانی که دستشان از اموال خویش کوتاه شده است تعیین گردیده.
۶- حتی المقدور هر انسانی باید خانه خود را به وسیله پذیرائی دوستان و میهمانان و خاصه کسانی که از وطن و زندگی خود دوراند مزین و پر برکت سازد و از آوردن مهمان و نوزاش وی مضایقه نورزد. و اسلام در این قسمت سخن به طرز اوفی گفته و مسلمین را به این نحوه مساوات و مواسات و معاونت دعوت فرموده و ترغیب و تشویقی که در این مکتب راجع به این موضوع انجام یافته در هیچ مکتب و مذهب و ملتی دیده نشده است و امروز در دنیا بین ملل مختلف جهان مسلمین را به مهمان دوستی معرفی می کنند. و کیفیت پذیرائی علی «علیه السلام» را از مهمانان خویش در وقایع مختلف و روایت زیاد شگفت انگیز است.
۷- ملاقات دوستان باید بدون بهره برداری علمی و خالی از دانش و معارف نباشد و دعائی که راوی حدیث فوق فرا گرفت، نتیجه یک ملاقات و سئوال است که تا امروز از آن بهره برداری می شود و اصولا اسلام به همه پیروانش توصیه می کند که هماره و در هر حال و در هر مکان و زمان باید طرح صحبتش از علم و دانش و لو به مقدار ضروری انجام گیرد و هیچ مجلس و محفلی خایلی از افاده و استفاده نشود چه مسائل عقیدتی و اخلاقی باشد و چه مسائلی اجتماعی و اقتصادی، چه راجع به حل مشکلی از مسائل مذهبی باشد، و چه راجع به گشودن گرهی از امور دنیوی، شما می بینید آن شاگرد پیرو مکتب اسلام در گیر و دار جنگ از علی علیه السلام مسئله قضا و قدر و جبر و تفویض می رسد و آن شاگرد دیگر این مکتب از امام حسن ع در حالت احتضارش موعظه و تبلیغ احکام می طلبد و آن راد مرد بزرگ اسلام و اولین شهید محراب در لحظات آخر عمرش علوم و معارفی را به عنوان وصیت القاء می نماید. و بالجمله جلسه افرادی که خالی از بهره معنوی باشد شبیه مجامع حیوانی و مجلس انسی که در آن سخن از معارف و دانش به میان آید از جلسات فرشتگان محسوب می گردد.
۸- باید انسان طالب کمال پیوسته ابزار و وسائل نوشتن و یادداشت ماطلب را همراه داشته باشد و هر سخن و کلامی که شامل فن و دانشی باشد این یادداشت کند، چه آن که هر دانش به مثابه پرنده زیبائی وحشی است اگر در قفس کتابت قرار نگیرد از کف فکرت انسان خواهد رفت. از محقق نابغه سشیخ محمد حسین اصفهانی نقل شده که می گفته: در برخی از شب ها که چراغ را خاموش کرده و در رختخواب می آرمیدم ناگهان نکته ای در رابطه با مطالب درسی مورد مطالعه به خاطرم می رسید از جا بر می خواستم و چراغ را ـ که شما می دانید در آن زمان چراغ ها چگونه بود و روشن نمودن آن ها چطور ـ روشن می کردم و آن را یادداشت می کردم.
۹- آخرین ملاقات و وداع دوستان باید با یاد حق و دعا و توصیه به تقوی و رعایت اصول اسلامی و انسانی باشد.
و بالجمله معلمان دلسوز بشر که روش درسشان و چگونگی تعلیم و تربیتشان و روح پر از ایمان و مملو از عظمت و صفایشان و قلب آکنده از مهر و محبت و انسان دوستی و انسان پروریشان و خضوع و تواضع و فروتنی در پیشگاه خالق و امتشان و سخنان ساده و پر محتوی و ارزنده و روان پرورشان و بالاخره همه حرکتت وجودشان آن چنان بودکه از خودشان رسیده است «الی الله تدعون وعلی تدلون» تعلیمشان توحید است و رهنمودشان حق «من اتاکم نجی و من لم یأتکم هلک» پیروانشان بی تردید ناجی و کامیاب و دور از راهشان بی شک منحرف و نابود.
در خاتمه عرایضهم لازم می دانم به همه برادران و خواهران توصیه کنم که همت والای خود را در این مصروف دارند، راه این هادیان راستین حق را خوب دریابند و نیکو پیروی کنند و اگر امروز دستشان به دامنم آن ها نمی رسد باید بی تردید به سراغ کسانی که در این طریق تخصص دارند یعنی روحانیت آگاه و بیدار و بی هوا و پیرو خالص راه آن ها بروند و بدانند که جز این راهی در طریق تحصیل رضای خداوند و رسیدن به هدف انسانیت و یافتن مقام والای خلیفه اللهی نخواهند یافت.
پروردگارا! تو خود ما را در این جهان آوردی و بار سنگین تکلیف و معرفت را بر دوش ما نهادی و ما را به پیروی از هادیان راهت و سفرای درگاهت فرمان دادی و پاداشی بس فراوان برای انجام این امر خطیر مقرر داشتی، اینک ما با بینش و بصیرت و حس تکلیف و مسئولیت در این راه قدم نهاده ایم بذات اقدست توکل می کنیم و از عنایت خاصت که شامل هر جوینده ای است استمداد می طلبیم. ما را آن کن که باید باشیم و آن بخش که به صالحان بخشیدی و آن جا بر که دوستانت را خواهی برد و از زلات و لغزش هایمان در گذر که خود میدانی طبیعت سرکش هر انسانی خالی از خطا نبوده و نخواهد بود. سلام بر بندگان صالح خداوند.
ادامه دارد

16دسامبر/16

ارزش ها و مکتب ها قسمت سوم

به قلم یکی از دانشمندان
مارکسیسم مکتب تناقض
در مقاله گذشته، در رابطه با برخی نظریات و اعلام مواضع مارکسیست ها و پوچی مکتب مارکسیسم بحث شد و درباره نظریه این مکتب درباره انسان مطالبی نوشته شد که برای مقایسه با مکتب اسلام، تصمیم بر این شد که آیاتی از متن قرآن برای نشان دادن نظر اسلام درباره انسان و آثاری که بایستی بر آن مترتب شود، فهرست وار نقل شود، که در این مقاله پی می گیریم.
ادعای آنان اینست که دگم های مذهبی انسان را از خلاقیت و نشاط و حرکت به طرف تکامل می اندازد و شخصیت انسان را از او می گیرد. ولی قرآن کریم انسان را موجودی مسئول، خلاق متحرک، و در حال کمال و رشد و آن هم به سوی هدفی بی نهایت عظیم و مطلق و با استعدادی بی پایان معرفی کرده است:
«                  » سوره اسراء آیه ۷۰
«          •     •  • • » سوره انسان آیات ۲ و ۳
«   •      » سوره انشقاق ـ آیه ۶
می گویند دین و متافیزیسم، انسان را بی اعتماد به خود بار می آورد، چون که خود را تحت اداره نیروی غیبی و بی اختیار می داند! چنین سخنی از کسی که فلسفه و جهان بینی او انسان را بنده ابزار تولید و مجبور در مقابل جاذبه طبقه می داند نسبت به مکتبی که انسان را مسئول سرنوشت خویش و سازنده آینده خود و مالک و صاحب نیروهای خود و مسلط بر طبیعت و دارای قدرتی پایان ناپذیر معرفی کرده مضحک نیست؟ قرآن می فرماید:
«          » سوره رعد آیه ۱۱
«       » سوره نجم آیه ۳۹
«   •    •           ….» سوره لقمان آیه ۲۰
«   •         •      » سوره جاثیه ـ آیه ۱۳
«     » سوره هود آیه ۶۱
و صدها آیه دیگر که بالصراحه انسان را حاکم بر عوامل طبیعی و نیروهای عظیم زمینی و آسمانی معرفی کرده و مسئول ایجاد تمدن و درک و فهم حقایق جهان و حرکت و تکامل و بهتر کردن وضع زندگی و دارای اختیار و اراده می داند.
آقایان ادعا دارند که دین، انسان را به خاطر تهدید از عواقب سوء گناه و عصیان،ترسو و با دلهره نگران کیفر اعمال خود در جهان دیگر بار می آورد. این آقایان مدعی اسلام شناسی، نخواسته اند به روی خود بیاورند که این تهدیدهای دین راجع به چه کسانیست. و بر اساس همان اصل مارکسیستی نفی اخلاق و آزادی و بی بند و بار معتقدند که باید سند به دست انسان داد که از عواقب تمام اعمال خویش خیالش راحت باشد و هر خیانت و جرمی که مرتکب شود در عکس العمل و کیفر آن در امان.
و لابد به نظر آن ها تمام قوانینی کیفری سراسر تاریخ بشر از این جهت غلط است. چرا که ممکن است انسان ها را بترساند و به همین دلیل خود کشورهای کمونیستی هم باید هر چه زودتر اوراق کتب قوانین کیفری را بشویند.
قرآن در مورد طاغوت ها و ظلمه و ستمگران و متجاوزان و سدهای راه سعادت و کمال بشر سخت ترین تهدیدها را دارد:
« • •     » سوره نبأ ـ آیات ۲۱ و ۲۲
«      ••           » سوره شوری آیه ۴۲
«      » سوره فرقان آیه ۱۹
«       » سوره انفال آیه ۵۴
« •     » سوره ابراهیم آیه ۲۲
«    » سوره اسراء آیه ۸۲
«            » سوره غافر آیه ۵۲
و همین قرآن برای افراد صالح و عادل و قانع به حق خود و عامل به قانون حق و عدالت امنیت کامل و آسایش مطلق خاطر با نوید آینده ای تضمین شده و سعادتی قطعی و آسیب ناپذیر تامین می کند:
«       •    » سوره بقره، آیه ۸۲
« •        » سوره اعراف آیه ۳۵، (نظیر این آیه با تعبیر «لا خوف علیهم و لا هم یحزنون» در ۱۲ مورد در قرآن کریم آمده است).
«ذلِک الجَنَّه الّتی نُورِثُ مِن عِبادِنَا مَن کانَ تقیّا» سوره مریم آیه ۶۳
«           • » سوره غافر، آیه ۴۰
«•      •    • •  » سوره نازعات، آیه ۴۱
«              » سوره توبه، آیه ۲۰
بنابراین، هراس و وحشت در قرآن برای انسان های طغیانگر و متجاوز و … و امنیت و آسایش خاطر و اطمینان به آینده ای سعادت بار برای انسان های صحیح العمل و درستکار و مسئول و قانع به حقوق خویش در نظر گرفته شده و اگر این گونه وعده ها و وعیدها انسان را ترسو و معیوب بار می آورد به طور کلی باید فاتحه همه مقررات جزائی و نظام تشویق خادم و تهدید خائن را خواند که لابد در بهشت موعود کمونیسم، به آن خواهیم رسید!
آن جا که انسان و جامعه و فکر و ایدئولوژی و فرهنگ و قانون و اخلاق و … در سایه تحولات ابزار تولید خود به خود روند تکاملی را می پیماید و بالاخره انسان را در مقام مناسب خودش مستقر می کند که نمونه اش را امروز در کشورهای اروپای شرقی و در اردوگاه های کار و زندان ها و تیمارستان های کشور شوراها و مهد و قطب دنیای کمونیست می بینیم.
رهروان مکتبی که انسان را محکوم بی اراده حرکت بدون هدف و کور ماده می داند و همه ابعاد وجود انسان را تابعی از حرکت جبری ابزار تولید و جاذبه طبقه می شناسد، با چه روئی چنین اظهار نظری در باره اسلام می کنند؟
با کمی فکر و دقت می توانید حدس بزنید که ضربه این گونه اظهار نظرها در محیطی بیمار و آماده پذیرش این گونه نفی ها و تخطئه ها همراه با شعارهائی که از متن احتیاجات و نیازها و آرزوهای انسان های بلا دیده و ستم کشیده گرفته شده تا چه اندازه مخرب و ویرانگر است.
انقلاب بر این اساس، رسم خوبی است ولی با مفهومی کاملا متغایر و متضاد با آن چه که خودشان اراده کرده اند. همه چیز را زیر و رو می کنند ولی به طرف تباهی و سقوط. قدرت ریشه کنی دارد ولی ریشه فضائل و ارزش های انسانی.
در خاتمه این فراز لازم است گفته یکی از روشنفکران غربی شرق شناس و به خصوص شیعه شناس را که در زادگاه مارکسیسم رشد کرده و مطالعات فراوانی هم در مکتب شیعه و فلسفه و عرفان شرق دارد بیاورم. پروفسور «هانری کربن» استاد کرسی دانشگاه «سوربن» فرانسه ضمن تجلیل فراوان از معارف مکتب شیعه و عرفان شرق درباره مارکسیسم چنین می گوید:
«مارکسیسم تیفوئید و طاعون غرب بدبخت است. کسی که از جنگ طبقاتی سخن می گوید مشکل می تواند احساس کسی چون هانری کربن را درک کند. من با مارکسیست ها زبان مشترک ندارم، برای آن ها فقط دنیای «آمپریک» مطرح است. چگونه می توانند ملکوت ملاصدرا را با معیارهای مارکسیستی ارزیابی کنند؟ آیا در نگاه مارکسیست ها ملکوت چیزی بیش از یک روبنا است؟ اگر یک مارکسیست به من بگوید اندیشه های ملا صدرا و … ناشی از شرایط اقتصادی است، من چه پاسخی به این داوری مسخره بدهم … فلسفه مارکس یک فاجعه و طاعون است… و در جامعه ایرانی که این همه سنت غنی و سرشار متافیزیک دارد محال است فلسفه مارکسیست بتواند ریشه دوانی کند. در چنین فضائل که آکنده از سنت های عرفانی و روحانی است نمی توان معنویت را به کمک معیارهای سیاسی و اقتصادی فلسفه مادی توزین کرد. این دنیا را ماهیتاً نمی توان با اشتراکی کردن وسائل تولید تغییر داد… مارکسیسم یک عامل مایوس کننده و یک پدیده تولید کننده جهان ماده زده غرب است…
در این بررسی کوتاه و زودگذر به چند نقطه ضعف اساسی مارکسیسم اشاره¬ای می کنیم.
تناقضات مارکسیسم
تناقض گوئی در محتوای مارکسیسم آن قدر به چشم می خورد که برای نمایاندن آن تعبیری رساتر از «مکتب تناقض» به نظر نمی رسد.
گوبا مبتکران این مکتب، خودشان به این نکته توجه کرده اند که در تعلیمات خود روی امکان اجتماع «نقیضین» و «ضدین» که استحاله اجتماع آن ها از بدیهیات فکری انسان است تکیه کرده اند و خواسته اند مثل بسیاری دیگر از اراجیف، آن مطلب بدیهی البطلان را نیز بخوردخلق الله بدهند.
۱- تناقض در پیدایش مارکسیسم
قبل از این که مواردی از تناقضات مارکسیسم را بیاورم، بد نیست که توجه خواننده را به این نکته جلب نمایم که اصولا کیفیت پیدایش مارکسیسم خودش یک نوع تناقض را نشان می دهد. زیرا بر اساس مهمترین پایه این مکتب همه چیز تدریجا و با تحول ماده و تغییرات کمی و تدریجی و سرانجام کیفی به وجود می آید و محتویات فکر و اندیشه و نوآوری های انسان هم از این کلی مستثنی نیست چرا که فکر هم با همه پیچیدگی هایش در این مکتب صد در صد مادی است.
با حفظ این اصل قطعی استثناء ناپذیر، چطور شد که مارکس و انگلس یک باره موفق شده¬اند در درک و فهم روی دست همه دانشمندان و مکتب داران سراسر تاریخ بشر بزنند و اسرار جهان را بر اساس دیالکتیک خاص خود درک و عرضه نمایند و تمام اوراق فلسفی و علمی گذشته را بشویند!! جوابش با خود آن ها ست. این ادعا را اگر پیغمبری یا عارفی بنماید با اصول و متعتقدات و جهان بینی آن ها تضادی ندارد ولی رد مکتب مادی چنین ادعائی مناقض با اصول تعلیمات خود مکتب است که راه کشف را بر انسان می بندد.
۲- مادیگری و توقعات غیر مادی
مارکسیسم در فلسفه و جهان بینی خود، انسان را موجودی مادی و مجبور و تحت هدایت ابزار تولید و جاذبه «طبقه» معرفی می کند و همه فعل و انفعالات و حرکات و سکنات انسان را از همین دریچه تنگ و در همان محیط محدود، تفسیر و تبیین می نماید. و زندگی و سعادت و شقاوت انسان را هم محدود به همین چند روز زندگی معرفی می کند و از سوی دیگر در آن جا که مبارزه علیه امپریالیسم مطرح می شود از ا ین موجود مجبور بی اراده و بی اختیار دعوت می کند که اسلحه بر دارد و جان شیرین خود را بر کف بگیرد و به پیکار دیو آدم خوار امپریالیسم برود. و در میدان اقتصاد شعار «از هر کس به اندازه قدرت و به هر کس به اندازه نیاز» را مطرح می کند که معنای آن فداکاری و گذشت انسان های نیرومند و پر کار از مقداری از محصول کار خود به نفع افراد ضعیف و کم نیرو که نیازشان بر محصول کارشان می چربند می باشد.
باید از مارکس پرسید که توقع این گذشت و آن فداکاری از یک موجود مجبور و نکره که اراده اش و تصمیمش هم در سایه تحولات جبری ماده شکل می گیرد چه معنی دارد؟ اگر اراده و تصمیم و فداکاری از آثار جبری تحول ماده است، دیگر پیشنهاد و دعوت چه اثری دارد؟ و اگر انسان در انتخاب این راه اجباری ندارد و جبر ماده و جاذبه و کشش طبقه، انسان را تا سر حد اجبار پیش نمی برد و چیز دیگری می تواند در این تصمیم و انتخاب مؤثر باشد پس باید قبول کنند که ابزار تولید و طبقه تعدادی از حوزه قدرت خود را به چیز دیگری واگذار می کنند.
و هم آن جا که رهبران و رهوران امپریالیسم غارتگر و مرتجعین و دشمنان طبقه رنجبر را از زیر رگبار اهانت و انتقاد و ناسزا می گیرند. این خو عملی مناقض با پایه و اساس فلسفه و جهان بینی مادی آن هاست.
راستی اگر امپریالیست ها تحت تأثیر خواست ابزار تولید و جاذبه طبقه، خودشان به این یغماگری و چپاول افتاده اند بیچاره های مجبور چه تقصیری دارند؟!
یا بگو ابزار تولید و جاذبه طبقه ستمگر است که عامل اصلی است و به این امپریالیست های مجبور و بی اراده که مثل مرده روی سنگ غسالخانه تحت اختیار و اراده غسال این طرف و آن طرف می غلطند رحم کن و این همه انتقاد و ناسزا نثارشان نکن. و یا قبول کن همه تقصیرها به گردن ابزار تولید نیست، اراده و تصمیم و انتخاب انسان آن اندازه هم جبری وغیر اختیاری نیست که ماتریالیسم تاریخی می گوید. یعنی یا فلسفه را پس بگیر و یا شعار را و بهتر است که فلسفه را پس بگیری. این توقع و انتظار و فداکاری و آن انتقاد و سرزنش در صلاحیت مکتب هایی است که انسان را موجودی مختار و صاحب تصمیم و دارای حق انتخاب می دانند و او را نوکر حلقه به گوش ابزار تولید و هیچ عامل دیگری نمی دانند و در مقابل این فدارکاری و جان بازی و از دست دادن حیات و زندگی چیز دیگری بهتر از این زندگی و این جهان و این پول و این محصول کار در نظر گرفته اند. و ارزش های مافوق مادی را در مکتب خود تعبیه کرده اند که به خاطر آن ها بشر از ارزش های کوچکتر جدا بشود.
۳- تناقض در برداشت انسان
مارکسیسم آن جا که به «اومانیسم» می پردازد به حمایت از انسان بر می خیزد و آن جا که به شعار می پردازد و می خواهد خلق را بدور خود جمع کند و نفرت آن ها را علیه رقبای سیاسی و اجتماعی خود بر انگیزد و در این خصوص مثل مکتب انبیاء از انسان، تصویری عالی و خلاق و دارای عظمت و اعتبار ارائه می دهد و گویا همه تلاش هایش برای این است که این موجود «از خود بیگانه» شده را دوباره به خود آورد و او را با واقعیت خود آشنا سازد.
ولی آن جا که می خواهد ماتریالیسم تاریخی را تبیین کند و در جامعه شناسی و تحلیل تاریخ آن را به کار بندد مجبور می شود که تمام آن چه را که برای مقام انسانیت قائل شده منکر شود و انسان را هم «شیئ» مثل دیگر اشیاء بشناسد.
«مارکس» در بحث «اومانیسم» و در میدان «شعار» را اگر با «مارکس» بر کرسی تفسیر و تبیین تاریخ و جامعه شناسی در کنار هم بگذاریم، دو استاد و معلم متضاد و مخالف و متناقض را در مقابل خود می بینیم.
راستی این تناقض برای رهروان مارکسیسم چگونه قابل حل است؟ اگر انسان در تحولات تاریخ مستقلا سهمی ندارد و تابع عمل کرد ابزار تولید است، تاریخ ساز نیست بلکه خود ساخته شده تاریخی صد در صد مادی است، هدایت کننده نیست بلکه تحت هدایت سیر تکاملی ابزار تولید است، اقتصاد ساز نیست بلکه بنده حلقه به گوش و غلام خانه زاد اقتصاد است، پس چه توقعی و چه انتظاری از او دارید؟ از خود بیگانگی او دیگر چه معنائی دارد؟ چه چیزی داشته که از دست داده؟ کدام امتیاز و حق و سرمایه اش مورد دست برد قرار گرفته؟
اگر از «خود بیگانگی» نجات یافت و به خود آمد چه می شود؟ و چه مقامی به دست می آورد؟ مثلاً در این صورت از اسارت ابزار تولید نجات می یابد و حاکم بر سرنوشت خود می شود و دیگر مجبور و مضطر نیست و خودش تصمیم می گیرد و جاذبه طبقه را خنثی می کند، سرنوشت ساز می شود و هدایت ابزار تولید و اقتصاد و طبقه را در دست خود می گیرد.
اگر چنین شد که اساس فلسفه مارکسیسم به هم می ریزد، دیگر ماتریالیسم تاریخی اعتبار ندارد، و ابزار تولید از مقام خدائی و رهبری تاریخ عزل می شود و بالاخره شما ناچارید اصالت را به انسان و فکر و اراده او در تفسیر تاریخ بدهید و در این صورت است که می توانید با «اومانیست ها» هم صدا باشید و می توانید به آن شعارهائی که برای حفظ حقوق و ارزش انسان دارید وفادار باشید، و یا اینکه اصالت را مثل گذشته به همان ابزار تولید و اقتصاد بدهید و در این صورت منصفانه قبول کنید که انسان «این شیئ بی اختیار و مجبور و ملزم»، از نظر شما، دیگر اعتبار و امتیازی ندارد که سزاوار این همه شعار و هیاهو باشد. و شاید هم برای شما راه سومی وجود داشته باشد: «تناقض گوئی»، و مثل گذشته ابائی نداشته باشید که تناقض گوئی کنید!!
۴- حرکت و جمود
از تناقضات دیگر مارکسیسم ادعای حرکت تکاملی وقفه ناپذیر سیر تاریخ تحت هدایت ابزارتولید از یک طرف و ادعای صلاحیت و ثبات برای نظام کمونیستی برای جامعه بشریت پس از گذشت از مرحله امپریالیسم سوسیالیسم است.
مارکس پس از آن که دیالکتیک هگل را که در حرکت پدیده های مادی در طبیعت گفته بود، به جامعه انسانی در تاریخ بشریت سرایت می دهد و با تصویری خالی از «تز و آنتی تز و سنتز» تحولات تاریخ را تبیین و تحلیل می کند، و دوره های کمون اولیه و برده داری و کشاورزی و فئودالیسم و امپریالیسم معرفی می کند که جبر تاریخ و حرکت تکاملی آن خواه ناخواه آن را بر بشر تحمیل می کند. بهشت موعود و جامعه ایده آل!!
این جا که می رسد یکباره چرخ های عظیم ماشین تاریخ از حرکت می ماند و نظام فعال تز و آنتی تز و سنتز دست از فعالیت بر می دارد و آن چه که به نظر مارکس حقیقتش حرکت و تغییر بود یک باره جامد و ثابت می شود. ابزار تولید دیگر آن انرژی سابق را در راه خلق و اعلام و ایجاد و محو تحولات تاریخ به کار نمی گیرد و همه چیز آرام و ساکن به وجود خود ادامه می دهد. زیرا اگر ابزار تولید دست از فعالیت بر ندارد و ترکیب تز و آنتی تز باز هم بخواهد تکرار شود و سنتز تحویل دهد پس از کمونیسم، سنتز چه خواهد بود؟
مگر نظامی بهتر از کمونیسم هم پیدا می شود؟ اگر می شود چرا همان نظام بهتر، هدف نباشد؟ و چرا مردم را دعوت به کمونیست شدن باید کرد؟ و اگر هم با رسیدن به جامعه بی طبقه و بهشت موعود کمونیسم، حرکت تاریخ متوقف شود و تکامل به پله آخر برسد، دیگر آن فلسفه و آن بنیاد اصلی فکر ـ که همه چیز را در حال حرکت و تغییر باید دید و در «آن» نمی شود یک چیز به یک حالت باشد ـ چه می شود؟
بی جهت نیست که مائوتسه تونگ آن جا که می خواهد «اتحاد جماهیر شوروی» را بکوبد می گوید: جامعه شوروی با تبدیل شدن به «سوسیال امپریالیسم» نقض تکامل تاریخ شد، که پس از کمال به ارتجاع می رود.
در این گفته کوتاه و نیشدار گر چه به منظور کوبیدن حریف مطرح شده به طور ضمنی به واقعیتی اعتراف شده که: انسان ها آن طور که ماتریالیسم تاریخی مدعی است چشم و گوش بسته در اختیار جبر تاریخ نیستند و خود، تاریخ ساز و حادثه آفرینند.
مائو می خواهد بگوید: رهبران شوروی با دخالت های خودپرستانه خویش، ملت شوروی را از راه کمال به طرف ارتجاع و از سوسیالیسم به امپریالیسم می کشانند، و ضمناً اعتراف می کند که ابزار تولید و جاذبه طبقه در مقابل اراده و خواست انسان نمی تواند حالت خدائی و جبارانه خود را همیشه حفظ کند.
۵- جبر و اختیار
ماتریالیسیم تاریخی که از اصول اساسی و از ارکان بسیار مهم مارکسیسم است می گوید: انسان ساخته و شکل گرفته ابزار تولید است. فکر انسان، روحیات و فضلیت ها و اخلاق و مذهب و جهت گیری های انسان تحت تأثیر جاذبه طبقاتی او شکل می گیرند که خود این طبقه و جاذبه اش محصول تحولات ابزار تولید است.
و بر این اساس،تلاش خستگی ناپذیر ـ و در عین حال بیهوده ـ کرده و می کند که تمام حرکات و سکنات انسان ها را توجیه و تفسیر و تبیین می کند.
ما در جای مناسب این کتاب، پوچی و بی مایگی این ادعاها را آفتابی خواهیم کرد ولی در این جا که فقط می خواهیم اشاره ای به متناقضات اصولی مارکسیسم بنمایم، می گوئیم: اگر راستی همه انسان ها تحت تأثیر عامل فوق الذکر اجبارا به میدان عمل کشیده می شوند و هر چه استاد ازل گفت بگو می گویند، در این صورت آن نظامات وسیع و پیچیده قوانین جزائی و آن تشکیلات خیره کننده اجرائی جوامع کمونیستی برای چیست؟ و این همه تشویق و تبلیغ و شعار و مونتاژ ارقام و آمار خدمات مارکسیست ها چه هدفی را تعقیب می کند؟ و آن همه به رخ کشیدن جنایات امپریالیسم و سرمایه داران جهانخوار چه دردی را دوا می کند؟
شما که با تکیه به ماتریالیسم تاریخی مجبورید انسان را مجبور و ساخته و پرداخته ابزار تولید و جاذبه طبقاتی بدانید از این همه کارهای فرعی و به قول خودمان خرده کاری، چه طرفی می توانید ببندید؟
اگر این اقدامات در جهت سیر و تحول مطلوب ابزار تولید است که کار لغو و بی ثمری است ـ کاری که خودش می شود، شما می خواهید با صرف این همه نیرو و فدا کردن این همه انسان و ایجاد زحمت برای نسل بشر و تلخ کردن کام انسان ها ـ انجام بدهید.
و اگر در خلاف جهت خواست ابزار تولید (خدای قدرتمند شما) است که اصولا عبث و غلط است، زیرا به گفته خودتان چرخ زمان به عقب بر نمی گردد و لابد شما هم نمی خواهید به عقب برگردانید.
راستی این همه اردوهای کار اجباری و این همه زندان ها و سیاه چال های قرون وسطائی و آن سازمان مخوف «کا . گ. ب» و آن دادگاه های فرمایشی ضد بشر و آن همه شکنجه ها و درنده خوئی ها و آن همه اعدام ها و کشتارها (که به قول سولژنتسین: %۱۱۰ میلیون انسان در ظرف ۵۰ سال در روسیه کشته شده اند) و آن همه مقررات که هنوز هم در حال تورم است و … برای چیست؟!
همه این ها برای یک مشت انسان مجبور و بی اراده و بی اختیار به راه افتاده است؟ شما باید ابزار تولید را محاکمه و شکنجه و محکوم کنید که عامل اصلی است، نه این انسان ها را که به قول شما تحت تأثیر خصلت های طبقاتی زائیده شده تحول ابزار تولید، دست به عمل زده یا از عمل شانه خالی کرده اند.
شما به جای این همه تبلیغ و شعار و افشاگری و روشنگری، اگر بخواهید به اصول فلسفی و جهان بینی خود وفادار باشید باید قدرت را برای تغییر ابزار تولید ـ که او همه چیز را عوض می کند ـ به کار ببرید (که این خود تناقض دیگری است که چگونه شما که ساخته و پرداخته و بنده و تابع ابزار تولید هستید می توانید آن را تغییر بدهید؟!).
آیا همین اقدامات شما و همین مقررات کیفری و تبلیغات و تلاش های به قول خودتان «دنیائی» شما دلیل این نیست که در درک فطری و فهم طبیعی شما واقعیت «انسان مختار» وجود دارد؟و این که خودتان هم به آن بافته ها و مونتاژهای ـ به اصطلاح ـ فلسفی خودتان ایمان و عقیده ندارید؟
و اگر فکر می کنید چنین نیست، پس منصفانه قبول کنید که انسان مجبور و بی اختیار به هیچ منطق و دلیلی نباید مسئول شناخته شود؟! اصولا مسئولیت با سلب اختیار و اراده، قابل جمع نیست و کیفر دادن به موجود مجبور و توقع انجام وظیفه از شخص بی اختیار، جلوه ای از حماقت است.
با فرض کلیت و شمول ماتریالیسم تاریخی، کشتار یک صد و ده میلیون انسان (طبق گفته سولژنیسین در مصاحبه ها و نوشته های مکرر) در طول پنجاه سال عمر کمونیسم در اتحاد جماهیر شوروی، به منظور بارور کردن انقلاب چگونه قابل توجیه است؟!
اگر راستی مادیت تاریخ، عامل قاطع و بی بر و برگرد است، انقلاب فرهنگی مائوتسه تونگ که در ظرف دهه (۶۰ الی ۷۰) کشور پهناور چین را دچار آن همه رنج و زحمت و سرگردانی و اتلاف نیروها کرد و آن همه تلفات به جا گذاشت، چه ارزش و چه معنائی می تواند داشته باشد؟!
اگر شما خدائی ابزار تولید را قبول دارید، اینهمه تلاش پی گیر برای اسلحه سازی و کشاندن دسترنج کارگران زحمتکش اسیر بلوک کمونیستی به کارخانه های اسلحه سازی و ایجاد ارتش چند میلیون نفری و پلیس مخفی بی سابقه ک . گ. ب و … برای چیست؟
در بین سال های ۱۹۳۳ تا ۱۹۳۸ در جریان تصفیه های خونین مردم روسیه شوروی صرفاً تعداد اعضای حزب کمونیست که فعالین حزب نیز بودند تا ۹/۱ میلیون نفر کاهش یافت و ۹۸ نفر از ۱۳۹ نفر از اعضای کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی که در کنگره هفدهم در سال ۱۹۳۴ شرکت داشتند از سردمداران شمرده می شدند، اعدام شدند. البته تعداد کمونیست های قربانی استالینیسم از مرز میلیون ها نفر تجاوز می کند که آمار دقیق آن ها هرگز منتشر نشد.
بعد از سپتامبر ۱۹۱۸ که فرمان معروف «ترور سرخ» صادر شد، سازمان چگا (پلیس مخفی آن زمان شوروی) و در سال های بعد «ک. گ. پ. او» (اداره سیاسی دولتی)، «او. گ. ب. او» (اداره سیاسی دولت متحده) «ان. ک. و. د. ی» (کمیسیون خلق برای امور داخلی) و بالاخره «کا. گ. ب»، با خشونت تمام و با به راه انداختن حمام خون ها، مردم را قتل عام کردند و نیز در اردگاه های وحشتناک کار اجباری و زندان های بیشتری تا دم مرگ، مردم شوروی و مخالفان سیاسی دولت کمونیستی را به بند کشیدند و از جامعه حذف کردند.
ادامه دارد

16دسامبر/16

استفتائات از حضرت امام خمینی دام ظله

گاهی دیده می شود بعضی از بردران رزمنده مقررات تعیین شده از سوی فرماندهان را به طور دقیق رعایت نمی کنند و وسائل ایمنی و حفاظتی مانند کلاه خود یا عینک های مخصوص و امثال آن را به کار نمی برند و در اثر همین عدم احتیاط ممکن است باعث شهادت یا زخمی شدن خود یا دیگر رزمندگان شوند و تصور می کنند که چون این کار منجر به شهادت می شود کار صحیحی است آیا این عمل جایز است یا خیر؟ متمنی است نظر مبارک را مرقوم فرمائید.
بسمه تعالی
رزمندگان عزیز باید مطابق مقررات جبهه و دستور فرماندهان عمل کنند و مسائل ایمنی و حفاظتی را مراعات نمایند و تخلف جایز نیست.
اگر معلمی شاگری را برای تأدیب، تنبیه نمود و این تنبیه به حدی بود که موجب دیه یا قصاص است آیا در این مورد موجب دیه و قصاص می شود؟
بسمه تعالی
در صورتی که به حد موجب دیه برسد، دیه دارد هر چند برای تأدیب باشد و در نقص عضو چنانچه عمدی نباشد قصاص نیست.
با توجه به اینکه سال کارمندان از اولین روزی که حقوق می گیرند آغاز می شود آیا سال بعد در همان روز که کارمند حقوق ماه را می گیرد باید خمس همه آن را بپردازد یا آن حقوق، جزء سال بعد به حساب می آید؟ (با توجه به اینکه غالب کارمندان و کارگران به سختی با حقوق خود ماه را می گذرانند و اگر خمس آن را از اول ماه بپردازند به سختی بیشتری می افتند)
بسمه تعالی
اگر از وقتی که در سال اول حقوق گرفته یک سال گذشته و بعد حقوقی گرفته است از درآمد سال بعد محسوب می شود.
آیا در وقت اذان صبح میان شب های مهتابی و غیر مهتابی فرق واقعی است یا ظاهری و آیا روشن شدن افق اگر طبق ساعت و مشاهده فجر در روز قبل معلوم باشد با وجود مانع از جهت روشنی ماه یا وجود ابر غلیظ واقعا برای نماز کفایت می کند یا اینکه باید فجر با فرض روشنی مهتاب و ابر، روشن و واضح شود؟
بسمه تعالی
باید طلوع فجر محسوس شود و بین شب های مهتابی و غیر آن ها فرق هست و ساعت و محاسبات علمی میزان نیست.
اگر کسی غیبت کرد و نتوانست رضایت طرف را ـ که مورد غیبت واقع شده ـ بخواهد آیا چیزی بر او واجب است یا توبه کفایت می کند؟
بسمه تعالی
توبه کفایت می کند
اگر در اثر مرض مانند قطع نخاع، بدون اراده از کسی منی خارج شود آیا موجب جنابت می شود و تکلیف شرعی او از این جهت چیست؟
بسمه تعالی
جنب می شود و اگر می تواند باید غسل کند و گرنه تیمم نماید و نماز بخواند و اگر به طوری است که بعد از غسل یا تیمم نمی تواند خود را نگهدارد و نماز بخواند برای هر نماز یک غسل در فرض امکان و یک تیمم در فرض دیگر کافی است.

16دسامبر/16

اقتصاد اسلامی در راه ریشه کن ساختن فقر

قسمت سی و دوم
ابتلائات جوامع بشری در کمبود ویتامین ها
آیت الله حسین نوری
در قسمت های پیشین، بحث از مصیبت دردناک گرسنگی را به عنوان یک فاجعه بزرگ بشری مطرح کردیم و گفتیم که عامل اصلی گرسنگی در جهان امروز، رواج فقر عمومی است و ریشه های فقر را نیز باید در سیستم های اقتصاد غیر اسلامی جستجو کرد، همان سیستم های اقتصادی انسان کُش و انسانیت سوزی که قدرت های حاکم امپریالیسم، در سایه آن چنگال مخوف خو درا بر گلوی اکثریت عظیمی از محرومان جهان می فشارند و هر روز ابعاد تازه ای از سلطه جابرانه ی خود را در اقصی نقاط عالم به نمایش در می آورند.
در مسیر همین بحث گفتیم که آن چه امروز جامعه بشریت را رنج می دهد «گرسنگی حاد» یا دسترس نداشتن به نان روزانه نیست. بلکه نوع گرسنگی مخفی است که در جریان آن بالغ بر ۸۵ درصد مردم یعنی حدود ۳ میلیارد انسان، از تأمین مواد غذائی لازم برای حفظ سلامت و تعادل دستگاه های بدن خود عاجز می ما نند و روز به روز به سوی انحطاط نسل و نابودی و انقراض نژاد پیش می روند!
ما در این سلسله مباحث با توفیق خداوند متعال، با توجه به تحقیقات دانشمندان و پژوهشگران برای روشن ساختن مسأله «گرسنگی» و این که کدام مواد غذائی است که برای سلامت و حفظ حیات عموم مردم ضرورت دارد و کمبود یا فقدان آن ها چه مصائب و فجایعی را در جامعه بشری ایجاد می کند، مواد مهم و لازم غذائی را در ۳ موضوع «پروتیئن» و «مواد معدنی» و «ویتامین ها» خلاصه کردیم و در ضمن مقالاتی بحث خود را در باره دو گروه اول و دوم به پایان رسانیدیم. اکنون جای دارد که درباره گروه سوم از این مواد حیاتی یعنی درباره «ویتامین ها» آگاهی های لازم را به دست بیاوریم تا مفهوم «گرسنگی کیفی» برایمان روشن تر گردد.
در مورد «ویتامین ها» و نقش و ارزش آن ها در زندگی انسان، امروزه نه تنها هیچکس تردیدی ندارد بلکه تقریبا کسی را نمی توان یافت که از این مسأله بی اطلاع باشد، امروز هر دانش آموز خردسالی هم با اسامی ویتامین ها و خواص و اهمیت آن ها تا حدی در غذای انسان آشنا است و اجمالاً می داند که فقدان یا کمبود آن ها مشکلات و مصائبی در سلامت و زندگی انسان ایجاد می کند.
اکنون قریب یک قرن است (از سال ۱۸۹۷ میلادی) که علم بشری، تحقیقات و آزمایش های عملی را در این زمینه آغاز کرده و هر روز به نتایج مهمتری دست یافته است.
امروز ثابت شده که کمبود و فقدان ویتامین ها باعث پیدایش امراض خاص و خطرناکی مانند «بری بری»، اسکوربوت، پلاگر، زروفتالمی، برص، بیماری رقت خون و به هم خوردن نظم وظائف خون، در بدن می شود که در موارد بسیاری، بیمار را رو به مرگ می برد، علاوه بر آن یک رشته اختلالات گوناگون هم که بسیاری از آن ها هنوز مبهم مانده اند ولی به هر حال تعادل دستگاه بدن و سلامت اقوام و نژادها را به خطرهای جدی می اندازد، از فقدان یا کمبود ویتامین ها و یا از نارسائی های آشکار و حتی مخفی ویتامین ها ناشی می شود.
ویتامین های شناخته شده و مهم ترین ویتامین ها
باید توجه داشت که قصد ما شرح و بررسی آثار و علائم امراض ناشی از کمبود ویتامین ها و مطرح ساختن مسائل و مباحث پزشکی نیست، بلکه فقط می خواهیم جنبه های اجتماعی این مسأله را در رابطه با «گرسنگی کیفی» که یکی از فجایع اقتصاد سرمایه داری و اصالت دادن به پول و سرمایه است مطرح کنیم و علائم و مشخصات این نوع گرسنگی را مورد بحث قرار دهیم:
تا امروز بیش از «۲۰ نوع ویتامین» شناخته شده که بعید نیست آزمایش های علمی و تحقیقی عده آن ها را باز هم بیشتر کند. ولی نکته جالب توجه اینجا است که تعداد مختصری از این ویتامین ها، از چنان اهمیت حیاتی و تعیین کننده ای برخوردارند که نه تنها سلامت و تعادل بدن انسان به آن ها بستگی دارد بلکه فقدان و کمبود و یا نارسای آن ها جوامع بشری را دچار ابتلائات دسته جمعی می کند و عوارض و زیان های خود را در میان اقوام و ملل چنان گسترش می دهد که ممکن است عواقب آن تا نسل های بعد نیز باقی بماند.
این ویتامین های مهم و اساسی عبارتند از ویتامین های B1, B2, B12, B, A, G D, C, K و ….
علم امروز ثابت کرده است که بسیاری از بیماری ها که از قرن ها قبل انسان را دچار رنج و تعب می کرد ولی هیچکس علت و ریشه آن ها را نمی شناخت، تنها یک علت داشته و دارند و آن هم انواع گرسنگی های ویژه ویتامین ها است.
مثلا طبق تحقیقاتی که یکی از دانشمندان به نام «پروفسور ژوزوئه کاسترو» در کتاب خود جمع آوری و تدوین کرده است: از زمان «بقراط» یک نوع بیماری چشم شناخته شده بود که انسان را شب هنگام به کلی کور می کرد و «شب کوری» نامیده می شد و همواره با خرابی کره چشم و به هم خوردن شکل کروی آن توأم بود، در آن زمان تنها درمانی که برای این بیماری می شناختند عبارت از این بود که: ورقه هائی از جگر تازه حیوانات را ـ هر حیوانی که در دسترس داشتند ـ روی چشم می گذاشتند و البته از آن نتیجه هم می گرفتند، بدون آن که ریشه و علت اصلی اش را بدانند.
حدود دو هزار سال پس از آن، یعنی در اوائل همین قرن بیستم بود که تازه علم کشف کرد این بیماری که امروزه آن را «کراتومالاسی» می نامند یکی از تظاهرات ویژه گرسنگی ویتامین A است.
البته امروز که می دانیم «ویتامین A» همان ماده غذائی اصلی است که در روغن جگر و به ویژه جگر بعضی ماهی ها به مقدار فراوان یافت می شود می توانیم بفهمیم که شیوه درمان بقراط و تجویز جگر تازه حیوانات برای این بیماری بی دلیل نبوده است.
عوارض شوم و مرگ آفرین کمبود «ویتامین»
کمبود یا فقدان «ویتامین A» عوارض شوم فراوانی دارد که در موارد بسیار موجب مرگ و میرهای فراوان هم می شود.
از جمله شایع ترین و رائج ترین این عوارض، یکی آن است که موجب توقف رشد بدنی در خردسالان و به ویژه نوجوانان می شود و آن ها را ضعیف و زار و ناتوان، و از لحاظ جسمی موجوداتی پست و ناقص و بی تعادل می سازد!
باید دانست که منابع اصلی و طبیعی «ویتامین A» عبارتند از چربی های حیوانی مانند شیر و فرآورده های آن روغن کبد حیوانات و نیز برخی از گیاهان سبز، و چون این مواد در دسترس همگان نیست و در واقع عده کمی از مردم قادر به تأمین آن ها هستند لذا می بینیم که کمبود «ویتامین A» در موارد بسیاری بروز می کند و در ردیف عللی قرار می گیرد که زندگی انسان ها را به خطر می اندازد و حتی تظاهراتی مرگبار دارد که در بعضی جوامع مردم را به طور دسته جمعی قربانی می کند.
پژوهشگران می گویند: در کشورهای چین و ژاپن، این عوارض همواره به صورت بیماری های بومی و دسته جمعی وجود داشته اند، در بسیاری از مناطق دیگر هم دیده شده که فقدان یا کمبود این ویتامین، مانع از رشد و نمو جسمی کودکان و نوجوانان شده زندگی خیلی ها را به خطر انداخته و با مرگ های زودرس باعث کوتاهی عمر همگانی گشته، و گروه های انبوهی از مردم فقیر را دچار نابینائی کرده است.
طبق همین تحقیقات نابینائی هائی که ناشی از تعذیه نارسا است حتی بیش از حد تصور در میان مردم نواحی فقیر دیده می شود. به خصوص که همیشه در پی قحطی ها و گرسنگی ها و جنگ ها و خشگسالی ها ملاحظه شده که عده افراد نابینا به طور عجیبی افزایش یافته است چنان که در دوره قرون وسطی به شهادت تاریخ افراد کوری که در شهرهای اروپا ناچار به گدائی اشتغال داشته اند بسیار بوده اند و علت کوری آن ها نیز همان قحطی های مکرر و گرسنگی های مداومی بوده که در قرون وسطی در اروپا بیداد می کرد.
جالب این که سال ها قبل از کشف ویتامین ها،ارتباط میان کوری و فقر و قحطی و گرسنگی آشکار شده بود. به طوری که یک پزشک ایرلندی به نام «دکتر ارمه» در تحقیقات خود متوجه شد که پس از قحطی معروف و مخوف کشورش در اسل ۱۸۴۸ در مدتی کوتاه عده نابینایان ایرلند تقریبا ۳ برابر شده و از ۱۳ هزار نفر به ۴۸ هزار نفر رسیده است.
و باز محقق دیگری به نام «سرجیوس مرگولیوس» می گوید: پس از قحط مخوفی که در سال ۱۸۹۸ (درست در آستانه قرن بیستم) در روسیه بروز کرد اولا تعداد کورها به صورت عجیبی افزایش یافت و ثابنیا کودکان از تمام طبقات دچار نوعی بیماری عفونی چشم شدند که فقط شدت و ضعف آن در کودکان فقیر و غنی مقداری تفاوت داشت و این هم بستگی به شدت و ضعف کمبود «ویتامین A» در بدن آن ها داشته است.
البته امروزه در کشورهای اروپائی این نوع گرسنگی خاص و عوارض آن بسیار بسیار کاهش یافته است اما.. بدبختانه در بسیاری از نقاط دنیا، به ویژه در کشورهای خاور دور و آمریکای لاتین این بیماری هنوز هم بیداد می کند و مثلا در کشور هند این نوع بیماری چشم به خصوص در میان طبقات پائین نه تنها مهار نشده بلکه هنوز هم هر روز توسعه و شیوع بیشتری پیدا می کند.
ما اکنون بحث خود را درباره پی آمدهای کمبود یا فقدان ویتامین ها در غذا را برای مقالات بعد می گذاریم اما در پایان این مقاله مجدداً تأکید بر این مطلب لازم به نظر می رسد که هر فردی که در زندگی خود با الهام گیری از مکتب مقدس پیامبران بزرگ الهی و وجدان و فطرت پاک انسانی گام بر می دارد در هر نقطه ای از جهان که باشد باید در باره یک نهضت فرهنگی و اجتماعی در راه از بین بردن «فقر» این فاجعه بزرگ بشری از جامعه انسان ها بیندیشد چو اینکه گستردگی این فاجعه با اندازه گستردگی جهان است و هر روز اخبار تکان دهنده و تأسف آفرینی که در مطبوعات جهان منعکس است طنین گستردگی و وسعت این فاجعه عظیم را به گوش همگان می رساند و وجدان های بیدار را برای فکر و اندیشه مهیا می سازد.
اکنون به دو تا از این نمونه ها توجه بفرمائید:
۱-ثروتمندترین کشور جهان ۲ میلیون «بی خانمان» دارد.
مشکل بی خانمان ها نمایانترین شکست اجتماعی کشور امریکا، امروز در امریکا به جای چند آوارده در این جا و آن جا لشکری از مردم بی خانمان در پهنه کشور، لنگان و نالان ره می سپارند.
در اواخر ماه نوامبر وزارت بهداری و خدمات انسانی شمار بی خانمان های آمریکا را به رقم حیرت انگیز ۲ میلیون نفر برآورد کرد که از زمان «رکود بزرگ» تا کنون سابقه نداشته است. هزینه شهر نیویورک برای ۶۰۰۰۰ نفر بی خانمان هایش امسال بیش از ۲ برابر شد و به ۱۳۵ میلیون دلار رسید. دست کم یک سوم بی خانمان ها دچار بیماری روانی هستند… حداقل قضیه این است که بی خانمان ها به مخلقات فراموش شده لحظه حاضر تبدل می شوند…
فکر کردن در باره بی خانمان ها ناگوار است خصوصاً در کشوری ثروتمند اما اگر جامعه از آن ها ننگ دارد در قبال آن ها مسؤولیت نیز دارد.
۲- در حالی که تولید مواد غذائی در جهان ۱۰ درصد بیش از مقدار مورد نیاز است ۴۰۰ میلیون نفر از مردم جهان از گرسنگی رنج می برند.
در طول دهه ۷۰، تولید غذا در کشورهای فقیر ۲ درصد کاهش یافته در حالی که این تولید در کشورهای صنعتی ۱۰ درصد افزایش یافته است.
۲۲ کشور آفریقا از نظر غذائی با موقعیت وخیمی مواجهند
به گزارش خبر گزاری آلمان از رم به نقل از گزارش فائو (سازمان خوار بار و کشاورزی جهانی) مسأله گرسنگی ناشی از کمبود میزان تولید مواد عذائی نمی باشد زیرا از زمان «انقلاب سبز»که در اوائل دهه ۱۹۶۰ شروع شد این مقدار تولید از نظر کمی برای همه کافی است بلکه این امر ناشی از مسأله توزیع غلط آن می باشد زیرا که در حال حاضر در جهان حدود ده درصد غذا بیش از میزان مورد نیاز کل افراد وجود دارد بر اساس این گزارش کشورهای صنعتی ۳۰ درصد بیش از مقدار کالری مورد نیازشان غذا تولید می کنند اما علیرغم واردات عظیم کشورهای در حال توسعه، آسیا فقط ۵/ ۹۶ درصد غذای ضروری و آفریقا فقط ۹۴ درصد میزان لازم را دراختیار دارد.
در دهه ۱۹۷۰ در سطح جهان فاصله غنی و فقیر و سیر و گرسنه افزایش یافته است در حالی که در همین دهه تولید غذا در سطح جهانی حدود ۷ درصد افزایش یافت که البته ۱۰ درصد آن مربوط به کشورهای صنعتی است. در ۳۱ کشوری که بر اساس طبقه بندی سازمان ملل متحد فقیر محسوب می شوند تولید غذا ۲ درصد کاهش یافته است و این روند از ۱۹۸۰ به بعد همچنان ادامه دارد. در این کشورهای فقیر عرضه کالری سرانه ۶ درصد کاهش یافته و به ۴/ ۸۲ درصد حداقل کالری مورد نیاز یک فرد رسیده است.
در ضمن در حالی که قیمت جهانی کالاهای صادراتی کشورهای در حال توسعه به مقدار کمی افزایش یافته واردات این کشورها خیلی گرانتر شده است. این امر موجب شده که میزان بدهی های کشورهای در حال توسعه که نفت تولید نمی کنند بین سال های ۱۹۷۳ تا ۱۹۸۰ چهار برابر شود.
البته مشکل است دقیقا تعیین کنیم که گرسنگی در کدام منطقه از جهان بیشتر است. زیرا آمارهای دقیقی در این مورد وجود ندارد ضمنا لفظ سوء تعذیه محدوده وسیعی از کمبود کالری تا از گرسنگی به حال مرگ افتادن را در بر می گیرد.
به طور مطلق هند با دارا بودن ۲۰۱ میلیون نفر جمعیتی که از سوء تعذیه رنج می برند در مرتبه اول قرار دارد اندونزی با ۳۵ میلیون نفر بنگلادش با ۲۷ میلیون نفر نیجریه با ۱۴ میلیون نفر فیلیپین با ۱۰ میلیون نفر و کشورهای برمه، کلمبیا و تایلند هر کدام با ۵ میلیون نفر به ترتیب با سوء تغذیه دست به گریبانند به طور نسبی وضع «چاد» به علت خشکسالی از همه کشورها بدتر است زیرا از هر دو نفر یک نفر دچار سوء تعذیه می باشد.
در اتیوپی و هائیتی بیش از ۴۰ درصد جمعیت این کشورها تعذیه مناسبی ندارند.
اگر جهان به دو منطقه تقسیم شود، در خاور دور (شروع از پاکستان) حدود ۳۰۳ میلیون نفر یا ۲۸ درصد جمعیت این نقاط از سوء تعذیه رنج می برند در آفریقا ۷۲ میلیون نفر (۲۳ درصد) آمریکای لاتین ۴۱ میلیون نفر (۱۳ درصد) و در خاورمیانه (شامل افعانستان) ۱۹ میلیون نفر (۱۰ درصد) مبتلا به سوء تعذیه هستند.
البته وضعیت تولید مواد غذائی در طول دهه گذشته در اقتصادهای متمرکز آسیا بهبود یافته است اما در نیمی از کشورهای در حال توسعه نرخ رشد جمعیت از رشد تولید غذا بیشتر است.
دبیر کل «فائو» در ماه اکتبر اعلام کرد که کشورهای عضو سازمان ملل متحد سالانه ۷۰۰ میلیارد دلار برای هزینه های تسلیحاتی صرف می کنند و درخواست کرد این کشورها میزان غلات اهدائی خود را به کشورهای در حال توسعه دو برابر نمایند.
توضیح اینکه میزان این کمک ها در سال ۸۳ – ۱۹۸۲ ، ۵/۱ میلیون تن بوده است. وی همچنین تأکیدکرد که کمک های غذائی خارجی فقط می تواند مسائل کوتاه مدت را حل نماید و کشورهای در حال توسعه باید تولید غذای خود را افزایش دهند تا یک راه حل دائمی برای مسأله غذا پیدا شود.
ادامه دارد

16دسامبر/16

امام خمینی ثابت و استوار از اغاز تا کنون

کار و کارگر
«کارگران از ارزشمندترین طبقه و سودمندترین گروه در جامعه ها هستند. چرخ عظیم جوامع بشری با ست توانای کارگران در حرکت و چرخش است. حیات یک ملت، مرهون کار و کارگر است. کار خلاصه نمی شود به جنبش مخصوص و کارگر خلاصه نمی شود به گروهی خاص و با این انگیزه، روز کارگر روز همه ملت است نه بخش خاصی از آن.
روز کارگر روز دفن سلطه ابرقدرت هاست که با کار ـ با واژه اعم ـ استقلال در همه ابعادش به مستضعفین جهان بر می گردد.»
(۱۰/ ۲/ ۵۹)
«بزرگداشت روز کارگر، این ستون فقرات استقلال کشور و این اسطوره سرنوشت ساز و رهائی بخش از وابستگی ها و پیوستگی ها، وظیفه ای است ملی و اسلامی و همگانی. طبقه شریف کارگر در این مدت کوتاه و خصوصاً بعد از تجاوز عمال اجانب به خاک میهن عزیز ثابت کرد که قادر است با خواست خداوند متعال کشور عزیز خود را با کوشش شبانه روزی از وابستگی نجات دهد….»
(۱۰/ ۲/ ۶۰)
«یک روز کارگران به یک عمر سرمایه داران و فئودال ها می ارزد».
«عطر عرق بدن کارگران مثل قطره خون شهدا است.»
«هر دو بلوک غرب و شرق، کارگر را ابزار قدرت و منافع خودشان کرده اند».
(۱۲/ ۱۲/ ۶۱)
«امروز ایران میدان کار است، میدان سازندگی جوانان است، میدان خدمت به اسلام و مسلمین و مستضعفان جهان است».
«ما می خواهیم خودکفا باشیم، هر کس هر جا هست، باید کار کند، خود کفائی با تبلیغات نمی شود، با کار می شود»
«هر کس در هر شغلی که به او پیشنهاد می شود، اگر شایستگی ندارد، برای آن شغل جیاز نیست که وارد بشود و اگر شایستگی دارد برای آن صحیح نیست که شانه خالی کند».
(۲۷/ ۱۰/ ۶۱)
[«انشاء الله مبارک باشد بر همه مستضعفین جهان و بر ملت ایران و بر شما کارگران متعهد اسلامی روز کارگر، مبارک باشد بر ملت ایران که چنین جوانان متعهدی در کارگاه ها مشغول فعالیت هستند».]

16دسامبر/16

افراط و تفریط زیر ساخت اقتصادی

انتقادها و پیشنهادها
یکی از مسائل حاد و جنجال بر انگیز و سرنوشت ساز جامعه ما اصول زیر بنای اقتصادی آن است که باز هم دچار افراط و تفریط شده است. گروهی که اسلام شناسی را از غرب و مخصوصا از پاریس به ارمغان آورده اند یا از پاریس زده ها تقلید کورکورانه می کنند در هر زمینه ای سعی می کنند اصول اقتصادی سوسیالیستی را با ذکر چند آیه و روایت به عنوان یک اصل اسلامی جلوه دهند و عملا زمینه را برای یک اقتصاد سوسیالیستی فراهم سازند و گرهی دیگر که تصور می کنند اسلام و مبانی اقتصادی اسلام فقط از مغز مبارک آن ها تراوش می کند به یک زیر بنائی دعوت می کنند که از سرمایه داری غرب نیز در تفریط نسبت به حقوق محرومین پائین تر است زیرا سرمایه داری غرب در اثر فشار جامعه ای که اکثریت آن را محرومین تشکیل می دهند و از ترس شورش و انفجاری که موجب نفوذ بیشتر فرهنگ سوسیالیستی است، به ناچار دست به تعدیلاتی زده و خود را تا اندازه ای با ضرورت های جامعه هم آهنگ کرده است و متأسفانه باید گفت که به اقتصاد میانه رو که همان خواسته اسلام است از ایده آقایان اسلام شناس نزدیک تر شده است زیرا :
۱- در سرمایه داری غربی برای تأمین زندگی کارگر، مدیر کارخانه را ملزم به بیمه کارگران می کنند و این از نظر وضع اجتماعی کنونی بسیار ضروری به نظر می رسد که یک کارگر محروم (که امروز قشر بسیار عظیمی از جامعه را تشکیل می دهد) با یک پیش آمد ناگوار یک باره از هستی نیفتد و بتواند زندگی با قناعت خویش را به نحوی اداره کند. آقایان می گویند بیمه قرار دادی است آزادانه نه اجباری و آن چه برای تأمین افراد طبق احکام اسلام قرار داده شده کافی است. آقایان اقرار دارند که اسلام اصل تأمین افراد را لازم دانسته است همچنان که در قضیه آن پیرمرد ذمی آمده است که امیر المؤمنین (ع) فرمود زندگی او باید از بیت المال اداره شود زیرا جامعه مسلمین از جوانی او استفاده کرده است اکنون که او از کار کردن عاجز است نباید رها شود. ولی به آقایان باید گفت آیا سیستم اداری و قانونگذاری و قضاوت همان سیستم صدر اسلام است؟ معلوم است که چنین نیست و نمی تواند باشد اصول و پایه های حکومت باید طبق قوانین اسلام باشد و همه قوانین فرعی که به طور الزامی از مصادر وحی رسیده است باید عملی شود ولی نحوه اداره شئون زندگی اجتماعی و تنظیم سیستم اداری و قضائی و قانونگذاری طبق مقتضیات زمان و نیاز جامعه و تحول و تمدن بشریت پیشرفت می کند و اسلام برای آن حدی تعیین نکرده است مثلاً اسلام نگفته است که حتما باید بر الاغ سوار شوید! ولی فرموده است: هر گاه سوار شدید خدا را یاد کنید و بگوئید: «سبحان الذی سخر لنا هذا و کنا له مقرنین» ما اکنون که سوار اتومبیل می شویم نیز این اصل را فراموش نمی کنیم. این را از باب تنظیر و تمثیل ذکر کردیم، و گرنه مطلب بسیار روشن است اگر ما بر اساس همان سیستم، جامعه را بخواهیم اداره کنیم اصلا نه جمهوری معنی دارد و نه دولت و نه وزارتخانه ها و نه مجلس و نه شورای عالی قضائی و نه قانون اساسی و نه و نه و نه … بلکه اگر دقت کنیم می بینیم سیستم اداری زمان امیر المؤمنین (ع) با سیستم اداری زمان رسول اکرم (ص) با هم تفاوت بسیار داشته است زیرا کشور اسلامی گسترده شده بود و نمی شد به آن سادگی اداره کرد.
خلاصه این یک مطلب بسیار مهم و روشن و اساسی است که تفصیل و توضیح آن نیاز به یک کتاب دارد. بنابراین اصل، روش تأمین زندگی افرادی ک از کار افتاده اند در زمان امیر المؤمنین به وسیله بیت المال بوده است و در این زمان به وسیله بیمه است و اگر لازم و ضروری تشخیص داده شده (که هست) دولت که به اتکاء ولی فقیه ولایت دارد می تواند طبق مصالح متغیره، قانون بیمه اجباری را تصویب کند و به حکم وجوب اطاعت ولی امر، یک قانون لازم الاتباع از نظر شرعی نیز می باشد. ولی طبق نظریه آقایان وضع کارگران در جامعه اسلامی از وضع کارگران در جامعه سرمایه داری غرب هم بدتر می شود!
۲- در سرمایه داری غربی گرچه تولیدات افراد به خود آن ها مربوط است ولی در مواردی مخصوصا نسبت به تولید اسلحه و صنایع سنگین، دولت در توزیع و به خصوص در صادر کردن آن دخالت و نظارت دارد و آقایان معتقدند که از نظر اسلام به طور مطلق تولیدات افراد مربوط به خود آن ها است! آیا این یک گام به سوی سرمایه داری قبل از تمدن غرب نیست؟ و آیا مستلزم نفی ولایت از دولت اسلامی نیست؟ و آیا ولایت فقط به معنای اجرای حدود و قصاص است یا طبق مصالح متغیره ولی امر می تواند آزادی افراد را کنترل کند؟ و آیا چنین است که هر آزادی را می توان کنترل کرد به جز آزادی سرمایه داری؟!
۳- در سرمایه داری غربی برای تأمین مصالح عمومی، مالیات بر درآمد قرار می دهند ولی آقایان می گویند:
« به جز خمس و زکات و انفال و آن چه ضرورت بسیار شدید اقتضا می کند و مردم از طریق تبرعات بپردازند مالیات دیگری بر عهده مسلمین نیست!!» توضیح در این باره پس از اظهارات حضرت امام دیگر ضرورتی ندارد و آن چه در مورد دوم گفته شد کافی است. البته نباید در قرار دادن مالیات اجحاف شود، ولی اصل مالیات از نظر شرعی با قطع نظر از ولایت دولت نیز قابل توجیه است که جای تفصیل آن نیست.
این گونه اسلام شناسی مبنی بر تفریط در حقوق محرومین و مستضعفین سبب یک عکس العمل شدید از سوی افراطیون می شود و فریاد «وا مستضعفاه» آنان زمینه را فراهم می سازد برای ساختن یک زیر بنای اقتصادی به نام اسلام و مبتنی بر سلب آزادی از بازار مسلمین و منحصر کردن قدرت بازار در دست شرکت های تعاونی و دولتی کردن تولید و توزیع و تجارت داخلی و خارجی و خلاصه رکود همه حرکت های اقتصادی مردم و در آوردن آن ها به صورت ابزارهای تولید و توزیع که این خود همان روش سوسیالیستی است.
و اما اسلام راه میانه است، نه آزادی سرمایه داری به آن گونه که در غرب بوده و هم اکنون نیز هست و نه افراط سوسیالیستی که همه قدرت اقتصادی در دست دولت باشد و هیچگونه آزادی به بازار داده نشود. بازار مسلمین باید آزاد ولی تحت کنترل قانون شرع و دولت که قانون وی نیز شرعی است باشد. کنترل کردن غیر از به دست گرفتن همه نیروی بازار است.
آری! اقتصاد اسلامی «اقتصاد» است یعنی میانه روی، نه افراط و نه تفریط.
و در این رابطه حضرت امام دام ظله در عین حال که اسلام شناسان طرفدار سرمایه دارای را سخت مورد انتقاد قرار دادند همیشه بر اهمیت بازار و لوازم همکاری میان دولت و بازار تأکید فراوان داشته اند و همچنین آیه الله العظمی منتظری در فرصت های مناسب تأکید فرموده اند که نباید دولت متکفل شئون توزیع کالا شود و بازار را تعطیل کند و در عین حال که سرمایه داری افسار گسیخته را باید مهار کرد. متأسفانه هنوز دست اندرکاران، روش عملی برای پیاده کردن این منظور نیافته اند یا نخواسته اند بیابند و در هر دو بعد این سفارش ها که برخاسته از اسلام شناسی اصیل و اسلام فقاهتی است عملی نشده است از جهتی زمینه برای تراکم ثروت و احتکار و گران فروشی روز به روز فراهم تر است و از سوی دیگر بازاریان متدین و متعهد که یک رکن انقلاب بودند و هستند روز به روز هم از صحنه ا قتصاد و هم از صحنه سیاست کنار گذاشته می شوند و همان گونه که گفته شد سر آن ها ست که بی کلاه می ماند. دادگاه ها نیز که دیدگان بیدار نظامند بشتر گرانفروشی یک بازاری جزء را زیر ذره بین می گذارند و با بوق و کرنا او را مفتضح می کنند و زیر شلاق تأدیب نموده و در ملأ عام رسوا و دکان او را تخته می کنند ولی آن گران فروش عمده کمتر مورد تعقیب قرار می گیرد.
و آن گاه دوباره و چند باره آیه الله العظمی منتظری فریاد بر می آورد و دادگاه ها را به عدم تبعیض دعوت می کند. به امید آن روز که رهنمودهای حضرت امام و ایشان نه تنها تیتر روزنامه ها و سر فصل اخبار، بلکه موضوع بحث سمینارها و جلسه های مجلس و هیئت دولت و سایر مسئولین برای عمل به آن ها باشد.

16دسامبر/16

قوانین کیفری در اسلام

حجه الاسلام موسوی تبریزی
احکام محارب
قسمت نوزدهم
دزد مسلّح، محارب است
یکی از عناوینی که فقهای اسلام در کتابهای فقهی به عنوان محارب مورد بحث قرار داده اند عنوان (لصّ است) لصّ با کسر یا ضمّ یا فتح لام در لغت بمعنای سارق و دزد است و لکن هر دزدی و سرقت محاربه نیست و حکم محارب براو جاری نیست بلکه به آن سرقتی که با ایجاد رعب و وحشت و با اعمال قوه قهریّه و کشیدن سلاح انجام بگیرد محاربه می گویند و مرتکب آن محارب محسوب می شود.
در واقع اگر به سارق مذکور محارب اطلاق می شود نه از آنجهت است که مال کسی را بطریق غیر مشروع می برد بلکه بجهت اینست که در میان مردم ایجاد رعب و وحشت می نماید ودراین عمل گر چه ظاهراً در برابر یکفرد و یا چند نفر بخصوص انجام می گیرد لکن اینگونه اعمال موجب سلب امنیت و ایجاد رعب و وحشت و برهم زدن نظام جامعه است و طبق تفصیلی که قبلاً ذکر شده چنین فردی محارب با نظام اسلامی و در نتیجه محارب با خدا و رسول خدا محسوب می شود لذا با وی نباید مانند دزدی که مخفیانه از صندوق کسی مالی را بسرقت می برد و یا کلاهبرداری می کند و یا با جعل اسناد و اختلاس ورشوه خواری اموال مردم را بطور نامشروع می خورد رفتار کرد. اگر چه اینگونه افراد نیز بنوبه خود ضرر اجتماعی دارند و باید مجازات بشوند لکن عنوان محارب براینگونه افراد صدق نمی کند و لذا فقیه بزرگوار، رهبر کبیر انقلاب در کتاب تحریرالوسیله در حد محارب مسئله ۸ می فرماید:«اللص اذا صدق علیه عنوان المحارب کان حکمه ماتقدم و الّا فله احکام تقدّمت فی ذیل کتاب الامر بالمعروف و النهی عن المنکر» یعنی اگر بر سارق عنوان محارب صدق کند حکم او همان حکم محارب است وگرنه احکامی دارد که در کتاب امر بمعروف و نهی از منکر بیان شده است و مرحوم صاحب جواهر در کتاب جواهر می فرماید:«اللّص بکسراللام بل و ضمّها فی لغهٍ واحد اللصوص محارب اذا تحقّق فیه معناه السّابق بلا خلاف و لاشکال بل عن السرائر اجماعنا علیه.
یعنی لصّ با کسر لام و ضمّ آن محارب است اگر معنای سابق (یعنی محاربه) درآن تحقق یابد و دراین مسئله خلافی نیست بلکه ابن ادریس در سرائر اجماع فقهاء را نقل کرده است پس اگر دزدی بدون اسلحه سرد و گرم وارد منزل کسی و یا مغازه ای بشود ومخفیانه بخواهد صرفاً اموال مردم را بسرقت ببرد بر او محارب صدق نمی کند و حکم محارب که کیفر های چهارگانه گذشته است بر او اعمال نمی شود و اگر شرائط بریدن دست تمام باشد دست او را می برند و اگر شرائط تکمیل نباشد فقط تعزیر می شود.
ولی اگر سارق، مسلّحانه با اسلحه سرد و یا گرم و با تهاجم وارد عمل بشود و بخواهد اموال مردم را بسرقت ببرد ویا قصد تجاوز به نوامیس واعراض و هتک حیثیّت افراد را داشته باشد، در این صورت عنوان محارب براو صادق و احکام خاصی دارد که ذیلاً متذکّر می شویم:
۱ـ به هر مسلمان واجب است که در این موقع از خود و نوامیس و اولاد و اموال خود دفاع کند واین دفاع ابتداءً از باب نهی از منکراست نه از جهت اعمال کیفرهای اسلامی که آن بعهده حاکم شرع است، لذا لازم است که مراحل نهی از منکر را در صورت امکان رعایت نماید مثلاً ابتداءً با زبان نرم و ملایمت او را نهی کند اگر متنبّه نشد با پرخاش و تهدید لفظی اگر نشد با زدن (البته با رعایت مراتب خفیف تا شدید) ومجروح کرد و اگر نشد با کشتن با اسلحه سرد و یا گرم، بالاخره نباید بنشیند و سارق مسلح ویا متجاوز به اموال و نوامیس و جان او سوء قصد و تجاوز کند، و واجب است که بهر نحو ممکن از خود دفاع کند و در این مرحله اگر دفاع منجر به کشته شدن خودش بشود شهید محسوب می شود و اگر به کشته شدن محارب و مهاجم و سارق منجر شود خون او هدر و دفاع کننده را بخاطر کشتن شخص مهاجم در صورتیکه در دادگاه مهاجم و متجاوز بودن مقتول ثابت شد مجازات نمی کنند. ما ابتداء در این زمینه روایات مسئله را نقل می کنیم سپس به ادلّه دیگر و اقوال فقهاء بزرگوار می پردازیم:
وسائل الشیعه ج ۱۸ باب ۷ از ابواب حدود ۵۴۳٫
خبر اول: عن ابی عبدالله علیه السلام قال: اللصّ محارب لله ولرسوله فاقتلوه فما دخل علیک فعلّی از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمودند: دزد محارب با خدا و رسول خدا وقتی که او را دیدید بکشید عهدۀ اوبگردن من است (یعنی وزر و گناه و کیفری ندارد).
خبر دوم: «عن ابی ایّوب قال سمعت ابا عبدالله علیه السلام یقول: من دخل علی مومن داره محارباً له فدمه مباح فی تلک الحال للمؤمن و هو فی عنقی».
ابی ایوب می گوید شنیدم از امام صادق علیه السلام که می فرمود: کسیکه بر منزل کسی در حال محاربه داخل بشود خون او هدر و برای مؤمن صاحب منزل مباح است و اگر وزری داشته باشد بگردن من است.
خبر سوم: «عن جعفر عن ابیه علیهماالسلام قال: اذا دخل علیک اللصّ یرید اهلک و مالک فان استطعت ان تبدره و تضربه فابدره و اضربه و قال: اللصّ محاربٌ لله و لرسوله فاقتله فما مسّک منه فهو علی».
امام جعفر صادق از پدر بزرگوارش (سلام الله علیهما) نقل می کند که فرمودند: اگر بر شما دزدی وارد شد که سوء قصد به اهل وعیال و مال تو را دارد اگر می توانی از او سبقت بگیری و اورا بزنی و شرّ او را دفع کنی بکن و فرمود: دزد مهاجم محارب با خدا و رسول خدا است او را بکشید هر وزری داشته باشد من بعهده می گیرم.
و در بعضی از روایات اگر چه کلمه «لُصّ» مطلق آمده است لکن به قرینه روایات صحیح دیگر باید گفت: منظور دزدهای مهاجم و مسلح علنی است که با اعمال زور و تهدید با اسلحه به اموال و نوامیس مردم بخواهند تجاوز کنند. وسائل الشیعه جلد ۱۱ باب ۴۶ ابواب جهادالعدو و خبر هفتم.
در صحیحه حلبی از امام صادق علیه السلام نقل می کند که فرمودند: «قال امیرالمؤمنین علیه السلام اذا دخل علیک اللصّ المحارب فاقتله» یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: اگر دزد محارب بر منزل تو وارد شد او را بکش. و همچنین روایات دیگری که محارب بودن دزد را قید کرده است.
خبر دوم همان باب: در خبر سکونی از امام صادق علیه السلام نقل می کند که فرمودند: «ان الله لیمقت الرّجل یدخل علیه اللصّ فی بیته فلایحارب» یعنی خداوند غضب می کند مردیرا که به منزل او دزدی وارد بشود و قصد تجاوز داشته باشد و او متجاوز را بحال خود بگذارد و با او به ستیزه برنخیزد. و روایات زیادی در این زمینه است که اصل وجوب دفاع از خود و اموال واهل وعیال انسان را در مورد حمله وتهاجم اجانب ثابت می کند و روایاتی داریم که شخص مدافع را اگر در حین دفاع کشته شود شهید می نامند. مانند خبر ابی عبدالله علیه السلام: قال قال: رسول الله (ص) من قتل دون عیاله فهو شهید یعنی امام صادق علیه السلام از رسول گرامی نقل می کند که فرمودند: کسیکه در موقع دفاع از عیال خود کشته شود شهید است. یا فرمودند: هر کس در کنار مال خودش بخاطر دفاع از آن کشته شود شهید محسوب می شود (باب ۴۶ ابواب وسائل الشیعه ج ۱۱) و روایاتی داریم که اگر در حین دفاع سارق کشته شود قصاص و دیه و کیفر بر شخص مدافع نیست ولی اگر بوسیله مهاجم و دزد مسلح ضرر جانی یا مالی بر مدافع وارد بشود او ضامن است و کیفر می شود، مانند خبر حسین بن مهران:
عن ابی عبدالله علیه السلام سألته عن امرأه دخل علیها اللصّ و هی حبلی فوقع علیها فقتل ما فی بطنها فوثبت المرأه علی اللصّ فقتلته فقال امّا المرأه التی قتلت فلیس علیها شیءٌ و دیه سخلتها علی عصبه المقتول السارق.
از امام صادق علیه السلام سؤال کردم دربارۀ زنیکه بر منزل او دزدی وارد شده است در حالیکه او حامله بود و در اثر تجاوز دزد بچه خود را سقط می کند و سپس به دزد حمله می کند و او را می کشد. فرمودند اما دربارۀ دزد که بوسیله زن کشته شده است کیفری و خسارتی برآن زن نیست ولی دیه جنینی را که بوسیله دزد ساقط شده است بعهده فامیل دزد است.
لذا مرحوم محقق صاحب شرائع می فرمایند:«اللصّ محارب فاذا دخل داراً متغلّباً کان لصاحبها محاربته فان ادّی الدفع الی قتله کان دمه ضائعاً لایضمنه الدافع ولو جنی اللصّ علیه ضمن. یعنی لصّ محارب است و هنگامیکه به منزل کسی با زور و غلبه وارد شود صاحب منزل می تواند با او بستیزد و اگر دفاع صاحب منزل منجر به قتل و کشته شدن مهاجم بشود خون او هدر و ضایع است و شخص مدافع (صاحب منزل) ضامن نیست ولی اگر دزد جنایتی در رابطه با جان و اعضاء بدن صاحب منزل انجام دهد ضامن است.
البته همانطور که قبلاً اشاره شد باید در موقع دفاع مراتب نهی از منکر را رعایت کرد مثلاً اگر ممکن باشد که به مأمورین دولتی خبر دهد و یا خود او را دستگیر کند و به دست قانون بسپارد که طبق قوانین جاریه اسلامی او را محاکمه کنند، البته در صورتیکه حکومت اسلامی حاکم باشد و بداند که حق او ضایع نخواهد شد، لازم است که این عمل را انجام دهد واگر خودش در اینصورت اقدام نماید و بکشد جایز نیست بلکه معصیت کرده و ضامن است و اگر می تواند با ضرب خفیف مهاجم را دفع کند نباید ضرب شدید باشد، البته در جائیکه می تواند ترتیب را رعایت کند و مهلت داشته باشد ولی اگر دزد مسلح طوری است که کوچکترین مهلتی پیدا کند اورا خواهد کشت و یا تجاوز به ناموس و اموال خواهد نمود نباید باو مهلت داد و رعایت ترتیب در این صورت لازم نیست. در این زمینه امام بزرگوار در تحریرالوسیله ج اول کتاب امر بمعروف و نهی از نمکر پس از آنکه در ضمن مسائل متعدده که جواز بلکه وجوب دفاع در برابر دزد محارب ویا متجاوز باموال و نفوس و نوامیس هر شخصی و یا همسر واولاد و والدین و اقرباء او را بیان می کند در مسئله ششم می فرماید:
«یجب علی الاحوط فی جمیع ما ذکران یتصدی للدفاع من الاسهل فالاسهل الخ» یعنی در جمیع آنچه که گفتیم (در دفاع از دزد مهاجم) واجب است که از درجه خفیف شروع کنیم وبه مرحله شدیدتر برسیم مثلاً اگر با اخطار و تهدید و سروصدا کردن و داد زدن دفع می شود، نباید به بیشتر از آن تجاوز کرد و اگر باید به اعمال زور بوسیله دست یا عصا متوسل شد بلامانع است و اگر نمی شود مگر با شمشیر و (اسلحه گرم دیگر) باید انجام داد البته صرفاً با ایراد جراحت و زخمی کردن، و اگر دفع نمی شود مگر با کشتن، جایز است که او را بکشند با هر وسیله ای که در اختیار داشته باشند، البته مراعات ترتیب در صورتیکه ممکن باشد لازم است ولی اگر خوف غلبه دشمن و مهاجم باشد ومهلت رعایت ترتیب در دفاع نداشته باشیم دیگر ترتیب لازم نیست و قطعاً می شود با هر وسیله ای او را دفع کرد.
تا اینجا وظیفه هر فرد مسلمان است که مورد تجاوز قرار می گیرد و اما اگر او را سالم گرفت و دست قاضی شرع و یا حاکم سپرد لازم است که حاکم با او معامله محارب بکند که یکی از کیفرهای چهارگانه گذشته را دربارۀ او اجراء می کنند البته پس از آنکه اموالیکه دزدیده باز پس بگیرد و خساراتی که وارد کرده اعم از جانی و یا مالی متحمل بشود یعنی اگر در حین تجاوز چشم شخص مدافع را در بیاورد و کور کند باید بحکم قصاص چشم او را کور کنند سپس بعنوان محارب اورا بکشند یا بدار آویزند یا نفی بلد کنند.
در اینجا بسیار مناسب است که به دو مسئله شرعی که با مسئله مورد بحث بی ارتباط نیست و فقهاء در همین جا ذکر کرده اند ما نیز متذکر شویم.
۱ـ اگر شخصی وارد منزلش شود و ببیند که مردی به همسر او تجاوز می کند و یا اعمال منافی غیرازتجاوز انجام می دهد، می تواند آن مرد متجاوز را بکشد واگر بداند که همسرش از روی طوع و رغبت خود را در اختیار او گذاشته است در مورد زنا همسرش را نیز می تواند بکشد، البته اگر پیش حاکم شرع دلیل داشت و توانست ثابت کند که به چه دلیل کشته است جرمی ندارد و تبرئه می شود وضامن نیست ولی اگر نتواند ثابت کند، حاکم شرع طبق ظواهر عمل می کند و او را مجازات می نماید.
۲ـ اگر کسی به جهت اطلاع پیدا کردن به اسرار مردم به خانه و یا باغ شخصی و خصوصی کسی نگاه کند یا با سوراخ کردن دیوار یا بازکردن در و یا با دوربین و غیر ذلک نگاه کند کار حرام وخلاف شرعی مرتکب شده است و صاحب خانه او را باید نهی از منکر کند و اگر قبول نکرد می تواند او را بطوری بزند که چشم او معیوب بشود و اگر هر خسارتی براو وارد شد صاحب منزل ضامن نیست و مجازاتی ندارد. امام امت درباره هر دو مسئله در تحریرالوسیله ج ۱ کتاب امر بمعروف و نهی از منکر ص ۴۷۱ مسئله ۲۷ـ ۲۸ـ ۲۹ـ ۳۰و ۳۱ و۳۲ مفصلاً بحث فرموده اند، به آنجا مراجعه شود.

16دسامبر/16

نگاهی به رویدادها، جنگ( انقلاب و جهان)

به عنوان مقابله به مثل، پس از تهدیدات اخیر رژیم جنایتکار عراق، ایران اخطار کرد: بصره، خانقین و مندلی را خواهیم کوبید، مردم عراق فوراً این شهرها را تخلیه کنند.
۱۸/۱۱/۶۲
رئیس مجلس: اگر رژیم صدام دست به ماجراجوئی بزند خواهد دید که در هیچ جای عراق، شهر امنی وجود ندارد.
۱۸/۱۱/۶۲
در پاسخ به جنایات صدّام، اولین لشکر قدس، ۱۵ کیلومتر در خاک عراق پیش روی کرد.
۲۳/۱۱/۶۲
پس از پرتاب پنج موشک به شهر قهرمان پرور دزفول، ایران شهرهای بصره، خانقین و مندلی را درهم کوبید.
۲۳/۱۱/۶۲
۱۱۰کیلومتر مربع از خاک عراق در«دربندی خان» به تصرف نیروهای اسلام درآمد. دو گروهان عراق در دربندی خان تارومار شدند. بلندی ۱۵۴۰ متری شاخ شمیران بدست نیروهای اسلام افتاد.
۲۴/۱۱/۶۲
مقر حزب بعث، سازمان امنیت و منازل افسران عراقی در بصره با آتش توپخانه ایران منهدم شد.
۲۵/۱۱/۶۲
رژیم عراق نیمه شب، اندیمشک، بهبهان و مسجد سلیمان را با موشک به خاک و خون کشید.
۲۵/۱۱/۶۲
چند ارتفاعات استراتژیک و پاسگاه سید کریم در خاک عراق به تصرف ایران درآمد.
۲۶/۱۱/۶۲
جنگنده های ایران، مراکز صنعتی و اقتصادی بعقوبه را بمباران کردند.
۲۶/۱۱/۶۲
عملیات والفجر ـ ۵ با رمز یا زهرا آغاز شد. در نخستین ساعات، چند ارتفاع استراتژیک آزاد شد.
۲۷/۱۱/۶۲
جاده استراتژیک بصره ـ بغداد در تیررس رزمندگان اسلام قرار گرفت. ۱۰ ارتفاع مهم منطقه از جمله ارتفاعات چغاعسکر، عباس عظم و ۲۳۰ به تصرف رزمندگان درآمد. مقر گردان ۴۷ توپخانه رژیم صهیونیستی با آتش کفرستیزان اسلام منهدم شد. قله ۱۲۰۰ متری چنگوله فتح شد.
۲۹/۱۱/۶۲
عملیات والفجر ـ ۶ در دو جبهه به فاصله ۱۰۰ کیلومتر آغاز شد.
۳/۱۲/۶۲
عملیات ویژه«خیبر» از چند محور استان بصره والعماره آغاز شد. جادّه بدره طیب به تصرف رزمندگان اسلام درآمد. بخش عمدۀ سپاه چهارم ارتش عراق نابود شد.
۴/۱۲/۶۲
فاتحان خیبربا آزادسازی جزایر مجنون و ۵۰ حلقه چاه نفت، ۳۱ روستا و ۳ شهرک عراق را آزاد کردند.
۵/۱۲/۶۲
سپاه اسلام در یک شبیخون سنگین، ۷ کیلومتر از حاشیه دجله را پاکسازی کردند. نیروهای اسلام در عمق ۲۵ کیلومتری خاک عراق به پیروزیهای تازه ای دست یافتند.
۷/۱۲/۶۲
مواضع دفاعی دشمن در منطقه«العزیر» در استان العماره عراق منهدم شد.
۸/۱۲/۶۲
انقلابیون مسلمان عراق پالایشگاه نفت الحدیثه را به آتش کشیدند.
۲۳/۱۱/۶۲
سه فروند دیگر از هواپیماهای جنگی دشمن سرنگون شد.
۹/۱۲/۶۲
هندوهای برمه سی دانشجوی مسلمان نمازگزار را مجروح کردند.
۱۷/۱۱/۶۲
دولت پاکستان فعالیت تمام اتحادیه های داشجوئی را ممنوع اعلام کرد.
۱۷/۱۱/۶۲
نه هزار(۹۰۰۰) نظامی ارتش لبنان با تحویل سلاح، خود را تسلیم مسلمانان کردند.
۱۸/۱۱/۶۲
انقلابیون مسلمان، مقرّ سازمان اطلاعات صهیونیستها را در صیدا به موشک بستند.
۱۸/۱۱/۶۲
۴۱ دیپلمات آمریکائی با هلیکوپتر از بیروت گریختند و تفنگداران آمادۀ پناه بردن به ناوهای جنگی شدند.
۱۹/۱۱/۶۲
به نشانۀ انتقام شکست آمریکا در لبنان، ناوگان ششم آمریکا مناطق مسلمان نشین بیروت را زیر آتش سنگین قرارداد.
۲۳/۱۱/۶۲
فالانژیستها و ارتش لبنان با حمله به سفارت ایران در بیروت، گروهی از دیپلماتهای ایران را ربودند.
۲۳/۱۱/۶۲
نیمی از نظامیان رژیم کارمل مستقر در پادگان سندباد به انقلابیون مسلمان پیوستند.
۲۵/۱۱/۶۲
با انفجار یک بستۀ پستی در سفارت جمهوری اسلامی ایران در دمشق حجه الاسلام محتشمی سفیر ایران مجروح شد. این انفجارتوسط عوامل صهیونیستی صورت گرفت.
۲۶/۱۱/۶۲
صهیونیستها، شیخ راغب حرب، امام جمعۀ جبشیت لبنان را به شهادت رساندند.
۲۹/۱۱/۶۲
اعتصاب عمومی در اعتراض به شهادت شیخ راغب حرب، سراسر لبنان را فراگرفت.
پلیس ضد مردمی فرانسه، گروهی از دانشجویان مسلمان، ایرانی وعرب را بازداشت کرد.
فلسطینیها و اعراب مقیم لیبی، سفارت اردن در طرابلس را به آتش کشیدند.
۱۲۰ مسلمان مراکشی به اتهام مخالفت با رژیم مراکش به زندان محکوم شدند.
۳۰/۱۱/۶۲
مبارک و شاه حسین، خواستار حمایت علنی ریگان از رژیم عراق شدند.
فلسطینیها، عکس شاه حسین را در نابلس به آتش کشیدند.
هواپیماهای صهیونیستی، هدفهای غیر نظامی بیروت را با بمب فسفری به آتش کشیدند.
۱/۱۲/۶۲
کشتیهای جنگی آمریکا وانگلیس راهی خلیج فارس و دریای عمان شدند.
۳/۱۲/۶۲
امین جمیل خواستار دخالت نظامی اسرائیل در کلیه مناطق لبنان شد.
عربستان حمایت مجدد خود را از عراق در جنگ تحمیلی اعلام کرد.
۸/۱۲/۶۲
انقلابیون مسلمان یک هواپیمای آمریکائی را بر فراز لبنان سرنگون کردند.
۹/۱۲/۶۲
فرانسه یک وام ششصد میلیون دلاری در اختیار عراق قرار داد.
عربستان بازپرداخت بدهی های عراق به ژاپن را به عهده گرفت.
۱۰/۱۲/۶۲
اخبار داخلی
توسط مردم تهران /۱۷۵۰۰ واحد خون به سازمان انتقال خون ایران اهدا شد.
۱۸/۱۱/۶۲
مانور آزادی قدس در شصت منطقه کشور با موفقیت کامل برگزار شد.
۲۳/۱۱/۶۲
توسط یک دکتر ایرانی عمل جراحی پیوند انگشتان دست با موفقیت انجام شد.
۲۶/۱۱/۶۲
۱۳ میلیون ریال اهدائی مردم خارک به جبهه ها تقدیم آیت الله العظمی منتظری شد.
۲۵/۱۱/۶۲
امام: سزاوار است که بر اولین اسکناسی که در ایران چاپ می شود تصویر اولین مرد مجاهد در رژیم منحوس پهلوی (مرحوم مدرس) چاپ شود.
۱/۱۲/۶۲
رئیس جمهور: اگر آمریکا در خلیج فارس ماجراجوئی کند اجازه نخواهیم داد حتی یک قطره نفت از منطقه خارج شود.
۶/۱۲/۶۲
اخبار جهان
مانور چهار روزه آمریکا و ژاپن با شرکت ۲۹۰ هواپیمای جنگی آغاز شد. ژاپنی ها در اعتراض به برگزاری مانور، دست به تظاهرات زدند.
۱۸/۱۱/۶۲
توسط جمهوری اسلامی ایران، دبیرستان های امام خمینی و آیت الله بهشتی در سیرالئون احداث شد.
۲۵/۱۱/۶۲
در اعتراض به دولت، ۳۱ هزار آموزگار تونسی دست به اعتصاب نامحدود زدند.
۲۶/۱۱/۶۲
یاسرعرفات در مسکو با دو تن از رهبران حزب کمونیست اسرائیل دیدار و گفتگو کرد.
۲۷/۱۱/۶۲
انقلابیون السالوادر در چند منطقه، حملات شدیدی را برعلیه نیروهای دولتی آغاز کردند.
۲۹/۱۱/۶۲
به منظور جلوگیری از ادامه تظاهرات دانشجویان، دانشگاه کراچی به مدت یک هفته تعطیل شد.
۱/۱۲/۶۲
خط لوله نفت عراق به ترکیه منفجر شد.
۳/۱۲/۶۲
توپخانه ناوگان ششم آمریکا، مواضع نیروهای سوری را برای دومین بار بمباران کرد.
۱۸/۱۱/۶۲
با برگزاری تظاهرات در محوطه دانشگاه قاهره هزاران دانشجوی مصری خواستار آزادی بیشتر شدند.
۷/۱۲/۶۲
در پی تظاهرات گسترده مردم، در ایالات شمال غربی سومالی، حکومت نظامی برقرار شد.
۷/۱۲/۶۲
عمران
مرکز مخابرات چهار هزار شماره ای اسلام آباد غرب گشایش یافت.
۲۳/۱۱/۶۲
با افتتاح پالایشگاه خانگیران توسط رئیس جمهور، گاز مورد نیازخراسان و شمال کشور تا هشتاد سال تأمین شد. ظرفیت این پالایشگاه عظیم ۱۵ میلیون متر مکعب است.
رادیو صدای قرآن توسط رئیس جمهور، افتتاح و شروع به کار کرد.
۵۵ روستا در چهارمحال و بختیاری، خوزستان و فارس صاحب برق شدند.
دانشکدۀ پزشکی آیت الله صدوقی در یزد افتتاح شد.
۲۴/۱۱/۶۲
کارخانه روغن ترمز گیلان با ظرفیت نیم میلیون لیتر آغاز به کار کرد.
۲۵/۱۱/۶۲
کارخانه تسلیحاتی سپاه پاسداران بنام «الحدید» با حضور رئیس جمهور آغاز به کارکرد.
۲۷/۱۱/۶۲

16دسامبر/16

هدایت درقرآن

آیت الله جوادی آملی
قسمت پنجم
روش منطقی و فطری در روایات
اکنون به اصل بحث می پردازیم:
اشکالاتی که بر منطق وارد شده و جواب آنها:
در جلد پنجم المیزان یازده اشکال مطرح شده است که منطق، نقشی ندارد و نه تنها سودی ندارد بلکه زیان بار است، واستاد علامه «ره» پاسخ آن اشکالات را داده است.
اینک اشاره ای به این اشکالات می نمائیم:
اشکال اول:
خلاصه اشکال اول این است که: اگر منطق طریق موصل و راه مستقیم باشد، نباید اختلاف بین اهل منطق باشد، ولی چون دیده می شود که بین آنها اختلاف است، پس منطق، طریق مستقیم نیست. این اشکال دو پاسخ دارد:
۱ ـ اینکه خود این استدلال قیاسی است استثنائی و منطقی.
۲ ـ راه منطقی، راه صحیح است، پس اگر کسی این راه را درست طی کرد، به مقصد می رسد و هر کس درست طی نکرد، به مقصد نمی رسد. منطق راه و روش است، پس اگر آن را درست ندانی و در اندیشه خود درست به کار نگیری، از آن استفاده نخواهی کرد، و این بدی راه را نمی رساند بلکه نادانی رونده را. علامه طباطبائی «ره» در این مورد مثالی می زنند: شمشیر آلت بریدن و قطع کردن است، اگر کسی آن را از پشت مورد استفاده قرار دهد، از آن بهره نخواهد برد.
اشکال دوم:
اشکال دوم این است که: این قوانین (منطقی) بعداً پیدا و تدوین شده و به تدریج تکمیل شده است در حالی که حقایق عالم همیشه بوده است، چگونه قوانین منطقی که پس از این پیدا شده برای شناخت اشیاء و واقعیت های جهان کافی است؟ منطقی که دست نویس بشر است، و تازه پیدا شده (مثلا ارسطو نوشته و دیگران آن را تکمیل کرده اند یا دیگران نوشته اند و ارسطو آن را تکمیل کرده) چگونه ممکن است تبیین کنندۀ حقایق در گذشته هم بوده است؟ این اشکال هم دو جواب دارد:
۱ ـ جوابی است که در تمام این اشکالات است و آن همان جواب اول از اشکال اول است که روش اشکال، قیاسی است استثنائی و منطقی و این جواب نقضی است.
۲ ـ منطق اصطلاحی، جز تدوین همان منطق فطری چیز دیگری نیست، اصولا کسی منطق را نساخته است، مثل علم طب که در حقیقت کسی آن را نساخته است بلکه دانشمندان این علم آمدند روابطی که بین مزاج و غذا و دارو و درمان است به رشته تحریر درآوردند، منطق هم همان روش استدلالی فطری است که به صورت نوشته درآمده است نه اینکه کسی منطق را ساخته باشد، یا بین منطقی که مدون است با منطق فطری فرقی و اختلافی وجود داشته باشد، آن کس که اشکال کرده است، بین تدوین و ابتکار فرقی نگذاشته است. منطق همان شکوفا کردن فطرت است و می گوید آنچه در نهاد انسان است اینچنین است، نه اینکه منطق به بشر یاد داده است که چگونه بیندیشند. آری! منطق یک قرارداد نیست که شما بگوئید: جهان در گذشته بوده و تابع اینگونه قوانین قراردادی نیست!!
اشکال سوم:
اصول و قوانین منطقی و مانند آن، به منظور بستن درب خانه معصومین علیهم السلام یا برای انصراف مردم از کتاب و سنت ترویج شده، لذا مسلمانان باید از اینگونه اصول و قوانین پرهیز کنند!
این اشکال تحلیل می شود به بعضی از قیاسهای اقترانی و استثنائی، یعنی اینها را برای آن آوردند که سدّ باب اهل عصمت شود و هر چه برای بستن باب اهل بیت است باید از آن پرهیز شود. پس، از منطق هم باید پرهیز شود. این خودش یک قیاس اقترانی است و همان روش منطقی می باشد. این کسی که اشکال کرده، درست دقت نکرده است که احیاناً سوء استفاده هائی از منطق شده، همانگونه که سوء استفاده هائی از فقه و اصول فقه نیز شده است. و این سوء استفاده های مذاهب گوناگون در فقه و اصول بیشتر است تا منطق.
حال اگر کسی از مواد اصولی و فقهی سوء استفاده کرد و در برابر معصومین «علیهم السلام» به مقابله برخاست آیا این دلیل نقض آن رشته است! یا اینکه رونده سوء استفاده کرده و راه بدی را طی کرده است؟ اگر چنانچه شمشیری را درست کردند که با آن شمشیر پیامبران خدا را کشتند، آیا شمشیر بد است یا آن شخص استفاده کننده، از این شمشیر بد استفاده کرده است؟ هنگامی که می بینید فقهائی در برابر فقه جعفری قرار گرفتند و اصول هائی در برابر اصول این مذهب قرار دادند که بتوانند به هر وسیله ای این درب را ببندند (که هرگز موفق نشدند و نخواهند شد) آیا این نقص فقه و اصول است یا نقص استفاده کنندگان؟ بدون شک اگر کسی استفادۀ بد کرد خود بد کرده است نه اینکه این رشته و ابزار آن نقص را دارد.
اشکال چهارم:
این سلوک عقلی گاهی انسان را به مخالفت با کتاب و سنت می کشاند، چه اینکه بسیاری از آراء متفلسفین را می بینیم مخالف کتاب و سنت است.
گذشته از اینکه این هم، یک شکل منطقی است، باید توجه کرد که آیا منطق او را به خلاف کتاب و سنت کشانده یا اینکه آن مبادی پیش ساخته باطل رابه قالب ابزار منطقی ریخته و بهرۀ بد برده است؟ منطق روش فکر است که دارای سلسله بدیهیات اولیه ای می باشد که همه می پذیرند و نقصی ندارند ولی اکنون که برخی قوانین و قواعد و اصول از پیش ساخته را با این ابزار مخلوط کرده اند و آنها نتیجۀ سوء داده اند، نقص از آنها است نه از ابزار منطقی و بدیهیات اولیه.
آنکه می گوید:« کُلُّ موجود مادیُ » ! و این را به عنوان یک اصل کلی (کبری) قرار می دهد، آنگاه می گوید: اگر روح موجود است، چون کُلُّ موجودٍ مادّیُ، پس روح باید مادی باشد!! اگر مبدأ موجود است چون کل موجود مادی، پس این مبدأ باید مادی باشد! و اگر مادی است باید با آزمایش حل شود!! نظیر همان مادیگرایانی که می گفتند: « لَن نُؤمِنَ لَک حَتی نَرَی الله جهره» امروز هم مادیگران همین را می گویند که ما چیزی را می پذیریم که آن را ببینیم و اگر چیزی را احساس نکنیم نمی پذیریم ! این مکتب می خواهد از همان مبانی مکتبی که می گوید «لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار» استفاده کند و آنها را در قالب های مادی و باطل بیاورد، آنگاه نتیجه رد بگیرد. این نقص منطق و بدیهیات اولیه نیست بلکه از آن مکتب مادّی است.
فرق بین اشکال سوم و چهارم:
اشکال سوم این بود که پیدایش منطق برای بستن درب خانه معصومین «ع» بود، و از اول، هدف مؤسسین این علم بد بوده است و بر علیه کتاب و سنت بوده است !!که البته پاسخ آن، بطور اجمال داده شد ولی اشکال چهارم این است که وارد شدن در این راه، نتیجه و پایان خطرناکی دارد، چه هدف از اصل بد باشد یا خوب!!
اشکال پنجم:
برخی گفته اند: منطق برای تمییز شکل منتج از شکل فاسد است که کدام شکل نتیجه می دهد و کدام عقیم است، اما موادی که در این شکل می ریزیم، بجای «الف» و «ب» و «ج» قرار می دهیم آن مواد را منطق تأیید نمی کند بلکه باید از جائی دیگر ـ مثلاً ـ از معصومین گرفت. گر چه ما قبول داریم که منطق ابزار کار است، اما موادی که در این ابزار می ریزیم، باید از کتاب و سنت گرفته شود. به عبارت دیگر: منطق انسان را از اشتباه حفظ نمی کند برای اینکه موادی ندارد، منطق با الف و ب و ج می گردد، منطق صوری به اینگونه است که اگر شما گفتید: کلُ (أ) (ب) و کلّ (ب) (ج)، نتیجه می گیرید که: کلّ (أ) (ج)، اما بجای الف و باء و جیم، چه باید گذاشت، آنرا منطق تعیین نمی کند؟! منطق می گوید که باید بین موضوع در صغری و محمول در کبری یک رابطه لزومی و یک لازمه ذاتی باشد ولی خود منطق انسان را از اشتباه حفظ نمی کند.
جواب
اینکه گفته اند ما اگر به معصومین مراجعه نکنیم ایمن از خطا نیستیم، این مغالطه است ما باید بررسی کنیم که در چه مسائلی باید به معصومین مراجعه کنیم.
اما مسائل عملی که در آنها بنای عملی و تعبد در مرحله عمل معتبر است نه اعتقاد و مبانی فکری.آنجا ظواهر حجت است و انسان به همان ظواهرقول معصومین (ع) عمل می کند و اما اگر شما خواستید بفهمید چه در عالم هست و چه نیست؟ این مسئله ای است نظری نه عملی و به تعبیر دیگر به اصول دین برمی گردد و گاهی هم نه به اصول دین برمی گردد و نه به فروع دین بلکه جزء علوم تجربی است نظیر اینکه فلان دارو برای فلان مرض خوب است یا نه؟ اکنون اگر چنین مطلبی در یک خبر واحدی باشد، آیا به آن عمل می کنیم؟ قطعاً عمل نمی کنیم چرا که این حجت نیست و مسیر هم مسیر عملی نیست. آری در مسائل عملی در صورتی می توانیم خبری را حجت بدانیم که سه جهتش تأمین شده باشد:
۱ـ سند باید قطعی باشد ( حتماً از معصومین علیهم السلام صادر شده باشد ).
۲ـ دلالت باید قطعی باشد ( نص باشد و تصریح داشته باشد نه ظهور )
دلالت باید قطعی باشد (نص باشد و تصریح داشته باشد نه ظهور )
۳ـ جهت صدورش هم باید برایتان قطعی باشد ( برای بیان واقع باشد نه برای تقیه و امثال )
شما روی ظنون متراکمه که نمی توانید در برابر یک علم پیش رفته بایستید و بگوئید مثلاً کرفس برای رفع سرطان خوب است. چون در خبر آمده است ! یا ریشۀ فلان گیاه برای درد چشم خوب است ! زیرا در آن صورت باید با پیشرفت علوم بجنگید و بگوئید در روایت چنین آمده است ! اینکه حجت نیست، چیزی در مسائل نظری می تواند قابل عرضه باشد که آن سه رکنش تأمین شده باشد.
اما اگر یک خبر ظنی الصدور را با اصاله الصحه که انشاءا… راوی اشتباه نکرده ! یا با حمل فعل مؤمن بر صحت و مانند آن! درست کردید، جهت صدور را هم با این اصول عقلائی حل کردید، دلالتش را هم با اصاله الاطلاق و اصاله العموم و اصاله عدم القرینه و امثال ذلک حل کردید، آیا می توان به این خبر در مسائل علمی و نظری اعتماد کرد.
اگر تجارب بشری و علوم پیشرفته بشری ثابت کرد که فلان میوه برای فلان بیماری بد است آیا می توانیم به اطلاق روایتی اخذ کنیم که ـ مثلا ـ فلان میوه برای فلان بیماری خوب است بدون اینکه خصوصیتهای زمانی و مکانی را در نظر بگیریم و ندانیم که معصوم آن را در چه محیطی فرموده و برای چه کسی و در چه شرایطی فرموده است و مانند آن؟ هیچگاه در مسائل نظری که کار به عمل ندارد، نمی شود به اینها اکتفا کرد و به «ظن» عمل نمود. این همان جائی است که قرآن نهی کرده و فرموده است: ظن راه گشا نیست و مشکلی را هم حل نمی کند، و نمی شود با خرص و تخمین جهان بین شود.
بنابراین، منطق می گوید من ابزارم و ابزار خوبی هم هستم، مواد را باید از آن مبادی اولیه که بدیهیات اولیه اند تهیه کرد، اگر چنانچه شما خواستید با ظواهر، مسئله را حل کنید آن ظواهر حوزۀ حجیتشان چون عمل فقهی است، اگر خواستید با این ظواهر، جهانی را ببینید، خود معصومین فرموده اند: با ظن و گمان نمی شود جهان را شناخت. البته سخن معصوم موجب علم است ولی روایاتی که به ما رسیده تا بتواند نظر معصوم را اثبات کند باید راه علمی طی کند نه راه ظنی .
بعد از اینکه توسط عقل ثابت شد که بشر نیاز به پیامبر دارد و پیامبر باید از طرف خدا پیام او را به مردم برساند، حال چگونه پیامبر را بین آن همه متنبّی هائی که ادعای پیامبری می کنند بشناسیم و فرق معجزه را از علوم غریبه و کارهای مرتاضان چگونه تشخیص دهیم و رابطه بین معجزۀ پیامبر را از کجا بدانیم؟ منطق و فلسفه عهده دار پاسخ گفتن به این سؤالها است. آنگاه پس از آنکه ثابت شد که او پیامبر یا امام معصوم (ع) است به گفته او باید عمل کرد که:
« هذا ماقاله المعصوم» و «ماقاله المعصوم یؤخذ به».

16دسامبر/16

رهنمودها

امام خمینی
برای هرچه بیشتر و پر شورتر شدن انتخابات، هیچ حوزه ای برای حوزه دیگر کاندیدا تعیین ننمایند.
مسأله انتخابات یک امتحان الهی است که گروه گرایان را از ضوابط گرایان ممتاز می کند.
اکنون جهان مستضعفان برای قطع ید ستمکاران چه به صورت قیام و انقلاب چه به صورتهای دیگر بسیج شده اند.
جمهوری اسلامی در عین حال که در هیچ یک از انفجارها دست نداشته است، لکن این هنر را کرده که بتهای عظیم تخیلی راشکسته و رعب و وحشت را از دل مظلومان برداشته ودر دل ستمگران گذاشته است.
از ملت عظیم الشأن خواهانم که به طور فعِال در صحنه حاضر و از کمک به دولت خدمتگزار وجبهه ها وپشت جبهه دریغ ننمایند.
اینک ابرقدرتها به دور کاخهای خود دیوارهای امنیّتی می کشند و خداوند آرامش را از آنان سلب نموده ونصر به رعب را نصیب مجاهدان در راه خدا نموده است.
بکوشید تا همه قشرهای سلحشور از ارتش و سپاهی و بسیجی و ژاندارمری و کمیته ای و شهربانی و عشایر، همه در هم ذوب شوید وتو ومن را از میان بردارید و چون ید واحده و قدرت واحده بر دشمن بتازید.
علما و روشنفکران کشورهای اسلامی مطمئن باشند که وضع دنیا به طور اساسی در شرف تغییر است و دنیای امروز اجازه نمی دهد که در جهان، دو قدرت هر کاری می خواهند بکنند ودر کشورها یک عده، سرنوشت ملتها را در دست بگیرند.
ازاموری که هرچه بیشتر باید به آن توجه شود، رفاه حال زندانیان است، چه گروههائی که برضد جمهوری اسلامی قیام مسلحانه نموده و مردم بی گناه کوچه و بازار را به خاک وخون کشیده اند و چه کسانی که با فروش و توزیع مواد مخدر فرزندان کشور را به فساد کشانده اند. با اسرای خود چه اینان و چه اسرای جنگی، رئوف ومهربان باشید و برادرانه رفتار کنید.
شکایت از قاضی یا دادگاه به حسب مقررات شرعی باشد و شاکی هر کس هست حق ندارد در مطبوعات یا رسانه های گروهی یا در مجامع عمومی، طرح دعوی کند و علیه قوه قضائیه جوسازی نماید.
مظلومان جهان رو به انقلاب آورده اند، جلوی این سیل عالمگیر را با سلاح زور نمی توان گرفت.
نه شوروی، نه آمریکا و نه سایر قدرتها نمی توانند با ملتها مقابله کنند.
انتخابات در انحصار هیچ کس نیست، نه روحانیون، نه احزاب، نه گروهها، انتخابات مال همه مردم است.
صدام رفتنی است، نه آمریکا می تواند او را نگهدارد و نه دیگران.
ایران تمام اقشارش با هم هستند وهیچ قدرتی نمی تواند با چنین ملتّی مقابله کند.
آیه الله العظمی منتظری
باید واقعاً در عمل، احتیاج خود را از قدرتهای بزرگ قطع کنیم. شعار بدون تلاش مفهومی ندارد.
انجمنهای اسلامی با برخوردهای متین و حساب شده، افرادی را که در گذشته یا حال، لغزشی داشته اند مجذوب اسلام وانقلاب کنند.
ساختن وآباد کردن کشور نیازبه بالا بردن سطح فرهنگ و دانش و کسب تخصّصهای لازم دارد.
دانشجویان باید در رشته های مختلف علمی، متخصّص شوند تا بتوانند از هر نظر نیاز کشور به خارج را قطع کنند.
تندرویها و برخوردهای غیر منطقی، موجب ناراضی ودلسرد شدن افراد از خدمت می شود.
گروهکها می خواهند از زندانی شدن هواداران، خوراک تبلیغات بدست آورند، شما باید هر چه زودتر لیستی از افراد واقعاً نادم را تهیه و برای عفو، خدمت امام تقدیم کنید.
این جنگ تحمیلی که امروز ملت ما گرفتار آن است، وسیله آزمایش بسیار بزرگی است.
این جوانان عزیز ما استعدادهای خود را در جبهه ها بروز و ظهور می دهند و ایمان خود را تقویت می کنند و زمینه رسیدن به فوز عظیم و لقاءالله را با دست خود، آگاهانه انتخاب می کنند.
شهادت شیخ راغب حرب از الطاف خفیه الهی است و حرکت اسلامی را در لبنان مظلوم شکوفاتر می کند.
این سنت بزرگ الهی است که پیوسته در طول تاریخ اسلام، این شجره طیبه با خونهای پاک فرزندان عزیز اسلام آبیاری شده و به شکوفائی و رشد خود رسیده است.
مردم بدانند سپرده آنها در بانکها، اقتصاد کشور را به جریان می اندازد و این از بزرگترین عبادات است.
مسئولین جبهه ها به پیروزیهای اخیر کفایت نکنند و برنامه را طوری تنظیم نمایند که دشمن نتواند نجات پیدا کند.
سرنوشت کشور و ملت عراق را باید خود ملت مسلمان عراق با اتکاء به اسلام تعیین کنند.

16دسامبر/16

رابطۀ زمامداران با مردم

حجت الاسلام یحیی سلطانی
زمامداران در حکومت اسلامی
قسمت چهارم
قطع عوامل حقدها و کینه ها:
برای اینکه بین زمامداران و مردم محبت و دوستی بهتر ایجاد شود و ریشه دار گردد باید عوامل حقدها و کینه ها ریشه کن شود. کسی که با دیدۀ حقد و کینه به دیگری نگاه می کند، کارهای نیک او را زشت و لغزش های کوچک او را بزرگ می بیند و این امر باعث می شود که روز بروز دشمنی ها بیشتر و اختلافها عمیق تر گردد و کارهای صحیح بر وجه ناصحیح توجیه شود و موضع گیری افراد علیه یکدیگر شدت یابد و بالاخره کار بجائی برسد که حلّ اختلاف ممتنع و یا مشکل گردد. بنابر نقل نهج البلاغه علی (ع) به مالک اشتر می فرماید: (با حسن رفتار خود) عقدۀ کینه ها را از دل مردم بردار و سبب دشمنی های آنها را با خودت قطع کن. «اطلق عن الناس عقده کل حقد واقطع عنک سبب کلّ وتر».
بدبینی زمامداران نسبت به مردم:
یکی از چیزهای خطرناک در نظام سیاسی، بدبینی زمامداران نسبت به مردم است. زیرا بدبینی باعث می گردد که زمامدار خشم مردم را در دل بگیرد و با آنها با شدت عمل روبرو شود و سرانجام کار او به ظلم و طغیان منتهی گردد وظلم او حکومت را متلاشی سازد.
یکی از عواملی که باعث می گردد زمامدار نسبت به مردم بدبین گردد (نعوذبالله) و خشم و کینۀ آنها را در دل بگیرد، خطاها و لغزش های مردم است. مردم در نظام سیاسی اسلام نسبت به زمامداران وظایفی دارند که باید انجام دهند. ان شاءالله در جای مناسب خود دربارۀ وظائف آنها بحث می کنیم. در اینجا موضع گیری اسلامی زمامداران را در برابر لغزش های مردم (که منجر به خشم و کینۀ آنها نگردد) توضیح می دهیم، اولاً هر زمامدار باید بداند که مردم بدون عیب نیستند و خواه ناخواه گناهانی از آنها سر می زند و باید توان تحمل بسیاری از خطاهای مردم را داشته باشند تا بتوانند خشم خود را مهار کنند و بسیاری از لغزشها را مورد عفو و اغماض قرار دهند و ثانیاً بروز گناه ازمردم تنها موجب بدبینی زمامداران نمی گردد. آنچه آنها را بدبین می کند اطلاع آنها از لغزشهای مردم است باید تا می توانند از کشف گناهان و لغزشها خودداری نمایند ودر احوالات شخصی مردم تجسّس و کنجکاوی نکنند. تجسّس در احوالات مردم از نظر اسلام جایز نیست مگر احتمال توطئه ای در جهت براندازی اسلام باشد که حفظ اساس اسلام آن را تجویز نماید.
در عهدنامه از علی (ع) نقل شده که می فرماید: (ای مالک) در مردم عیبهائی هست و زمامدار سزاوارترین کسی است که باید آن عیبها را بپوشاند. برای پرده برداری از عیبهائی که بر تو پوشیده است اقدام مکن. آنچه بر عهدۀ تو لازم می باشد این است که برای تطهیر گناهانی که آشکار شده و برای تو ثابت شده است اقدام کنی (و گناهکار را به مجازات برسانی)نسبت به گناهانی که بر تو پوشیده می ماند خداوند حاکم است (او خود می داند که با بندۀ گنه کار چه کند) تا می توانی عیبها را بپوشان (و آنها را نادیده بگیر) خداوند نیز گناهان تو را که دوست نداری ملتت بدانند برای تو می پوشاند.«فإنَّ فی الناس عیوباً الوالی احق من سترها فلا تکشفنّ عما غاب عنک منها فانّما علیک تطهیر ما ظهر لک والله یحکم علی ما غاب عنک فاستر العوره مااستطعت یسترالله منک ما تحب ستره من رعیتک». و برای اینکه عیبهای مردم بر زمامدار پوشیده بماند در عهدنامه ها آمده است که امام«ع» به مالک می فرماید: باید افرادی را که دنبال عیبجوئی مردم هستند از اطراف خود دور نمائی.
«ولیکُن ابعد رعیّتک منک واشنأهم عندک اطلبهم لمعایب الناس» باید دورترین مردم از تو و مبغوضترین آنها نزد تو افرادی باشند که بیشتر دنبال عیبجوئی مردم هستند ـ در بین مردم افرادی هستند که همیشه می خواهند علیه دیگران گزارش تهیه کنند و حاکم را نسبت به آنها بدبین نمایند ـ در رابطه با اینگونه افراد در عهدنامه از امام «ع» نقل شده که می فرماید: (ای مالک) در باور نمودن گزارش گزارشگران که کارشان عیبجوئی و سخن چینی است شتاب مکن زیرا سخن چین خائن است اگر خود را بصورت خیرخواهان درآورد.
«ولا تعجلنّ الی تصدیق ساع فانّ الساعی غاش و اِن تشبّه بالنّاصحین».
خشم ملت نسبت به زمامدار:
توضیح دادیم که بدبینی زمامداران نسبت به مردم او را وادار به شدت عمل می کند و سرانجام شدت عمل به ظلم و طغیان منتهی می گردد و ظلم حکومت را متلاشی می سازد. همینطور خشم ملت نیز آنها را وادار به موضع گیری علیه حکومت می کند وموضع گیری خصمانۀ ملت سقوط قطعی حکومت را بدنبال دارد. زمامداران باید بکوشند عوامل حقدها و کینه ها که خشم ملت را برمی افروزد از میان بردارند تا ملت علیه آنها عصیان نداشته باشد.
عواملی که در ملت ایجاد نارضایتی می کند و آنها را خشمگین می نماید بسیار است که در اینجا به بعضی از آنها اشاره می شود:
۱ـ ظلم وستم:
قدرت، معمولاً در انسانهای ساخته نشده وافراد عادی کبر و غرور می آفریند و انسان متکبّر چون خود را از دیگران برتر می داند آنها را به استثمار خود درمی آورد و بدین گونه ظلم و ستم را شروع می کند و ستمگری عاقبت، ملت را به ستوه می آورد و آنها را علیه زمامدار خشمگین می نماید و بالاخره ملت با خشم و عصیان علیه او می شورند و برای سقوط حکومت او قیام می کنند. علاوه براین ظلم و طغیان موجب خشم و غضب پروردگار نیز می گردد و غضب خداوند، ظالم را با ذلت و خواری سرنگون می سازد.
در عهدنامه از امیرالمؤمنین (ع) نقل شده که می فرماید:«ولیس شیءٌ ادعی الی تغییر نعمهالله وتعجیل نقمته من اقامهٍ علی ظلم فانّ الله سمیعٌ دعوه المضطهدین و هو للظالمین بالمرصاد» برای تغییر نعمت خداوند و آماده کردن عذاب او هیچ چیز مؤثرتراز ظلم و ستمکاری نیست محققاً خداوند دعای ستمدیدگان را می شنود ودر کمین ستمکاران است.
جملۀ معروفی است که گویا از یکی از رهبران اسلام نقل شده است که می فرماید:«الملک یبقی مع الکفر ولا یبقی مع الظلم» حکومت با کفر باقی می ماند ولی با ظلم وستمگری باقی نمی ماند.
۲ـ کشتارهای بیجا:
مؤثرترین عاملی که خشم ملت را به اوج می رساند و حکومت را متلاشی می سازد قتل ها و کشتارهای بی مورد است. در عهدنامه از علی (ع) نقل شده که می فرماید:«ایّاک والدماء و سفکها بغیر حلّها فانّه لیس شیء ادنی لنقمه ولا اعظم لتبعه و لا احری بزوال نعمه وانقطاع مده من سفک الدماء بغیر حقّها والله سبحانه مبتدیء بالحکم بین العباد فیما تسافکوا من الدماء یوم القیامه فلا تقوین سلطانک بسفک دمٍ حرام فان ذلک ممّا یضعفه و یوهنه یل یزیله و ینقله».
بترس از خونی که به ناحق ریخته شود زیرا هیچ چیزی بیش از ریختن خون ناحق عذاب را نزدیکتر و کیفر را بزرگتر نمی کند و هیچ چیزی برای زوال نعمت و تمام شدن مدت سزاوارتر از ریختن خون ناحق نمی باشد و خداوند سبحان روز قیامت نخستین حکمی را که صادر می کند (و نخستین محاکمه ای را که انجام می دهد) دربارۀ خونهائی است که مردمان به ناحق ریخته اند، پس مبادا بخواهی که با خونریزی حرام پایه های حکومت خود را محکم کنی که این خونریزی از کارهائی است که پایه های حکومت را سست می کند و بلکه آنرا ریشه کن می سازد و به دیگران انتقال می دهد. یکی از بزرگترین گناهان در اسلام قتل بیجا و به ناحق ریختن خون است. زمامدار نباید دستش به خون بی گناهان آلوده باشد. کشتن افراد و بی سرپرست گذاشتن و داغدار نمودن یک خانواده کار ساده ای نیست وخداوند از گناه آدم کشان به آسانی نمی گذرد، مگر اینکه مقتول از نظر اسلام مهدورالدم و قتل او لازم باشد که در این صورت گناه محسوب نمی گردد.
۳ـ تبعیضهای ناروا:
یکی دیگر از چیزهائی که ملت را ناراضی می سازد تبعیضهای ناروا است. ملت از کمبودهائی که عوامل غیر اختیاری آنرا بوجود آورد ناراضی نمی شوند لیکن اگر در شرائط غیر عادی برای بعضی کمبود باشد و برای بعضی نباشد موجب دلسردی و نارضایتی می گردد. اگر در اجتماع رابطه حاکم باشد و افراد مخصوصی به جهت رابطه هائی که با مسئولین دارند به مقام ومنصب و نان و نوائی برسند و دیگران در محرومیّت باشند بزودی حکومت در بین مردم زیر سؤال می رود و نارضایتی در ملت پدیدار می گردد.
در عهدنامه آمده است که امام (ع) به مالک اشتر فرمود:«ثم انّ للوالی خاصهً و بطانه فیهم استئثار و تطاول و قله انصاف فی معاملهٍ فاحسِم ماده اولئک بقطع اسباب تلک الاحوال ولا تقطِعنّ لاحدٍ من حاشیتک و حامّتک قطیعه ولا یطمعنّ منک فی اعتقاد عقدهٍ تضرّ بمن یلیها من الناس فی شربٍ او عملٍ مشترک یحملون مؤنته عل غیرهم فیکون مهنأ ذلک لهم دونک و عیبه علیک فی الدنیا والآخره».
ای مالک (معمولاً) برای زمامدار یاران و دوستان نزدیکی هست (که آنها اصحاب سرّ و یاران خلوت او می باشند) و در بین این افراد کسانی هستند که برای منافع خود دست و پا می کنند (و خود را بر دیگران ترجیح می دهند) و از دیگران خود را برتر می دانند اینان در داد و ستد میانه روی و انصاف را کمتر رعایت می کنند. تو اسباب این گونه کارها را از آنها قطع کن و بدینوسیله ریشه آنها را بکن هرگز به خویشان و حاشیه نشینان خودت قطعه زمینی را (به عنوان ملک یا بهره برداری) واگذار مکن. و مبادا آنها در تو طمع داشته باشند تا باغستان یا زمین کشتزاری را در دست بگیرند که با کشت و زراعت آنها از لحاظ آب رسانی یا عمل مشترک دیگر به همسایگان آن مزرعه ضرری وارد گردد (و از قدرت تو سوء استفاده کنند) و مخارج آنرا بر دیگران تحمیل نمایند که در این صورت سود گوارای آن برای آنها است و عیب و زشتی آن در دنیا و آخرت دامن تو را خواهد گرفت.
۴ـ دوست گرائی و طرفداری از وابستگان:
از جمله کارهائی که ملت را خشمگین می کند این است که زمامدار از وابستگان خود بدون جهت طرفداری نماید بگونه ای که خویشان و نزدیکان او بر دیگران مسلط باشند واز قدرت او سوء استفاده کنند. طرفداری از وابستگان و دوست گرائی یا گروه گرایی در کتب اخلاقی تحت عنوان عصبیت آمده و ما بحث عصبیت را در مقالات انتخابات مشروحاً آورده ایم ان شاءالله خوانندگان عزیز مطالعه فرموده اند. اگر طرفداری از وابستگان بگونه ای باشد که زمامدار برای آنها در برابر قانون امتیازی قائل باشد خلاف عدالت است و اگر از اموال مسلمین سهم بیشتری به آنها بدهد بسیار نکوهیده و ناپسند و از گناهان بزرگ است.
بنابر نقل نهج البلاغه در نامه ۴۳ امیرالمؤمنین (ع) به مردی بنام معقلهبن هبیره شیبانی که عامل آن حضرت در یکی از بلاد عجم بوده است می نویسد:
«بَلَغَنی عَنک امرٌ اِن کنت فَعَلتَهُ فقد اَسخطّت اِلهک، و عَصَیتَ امامک: انّک تقسِم فَیءَ المسلمین الذّی حازه رماحهم وخیولُهُم و اُریقت علیه دماؤهم، فیمن اعتامَکَ من اعراب قومک. فوالذّی فلق الحبّه وبَرَاالنَّسَمَه لَئِن کان ذلک حقّاً لَتَجِدَنَّ لک عَلَیَّ هواناً ولَتَخِفَّنَّ عندی میزاناً فلا تستَهِن بحقّ ربّک ولا تُصِلح دُنیاک بِمَحقِ دینک فتکُونَ من الأخسرین اعمالاً».
دربارۀ تو به من گزارشی رسیده که اگر آن کار را انجام داده باشی خدای خود را به غضب آورده و امام خود را نافرمانی نموده ای (گزارش رسیده) که تو اموال مسلمین را که با جنگ و خونریزی بدست آورده اند وخون مسلمانان برای آن ریخته شده در بین اعراب از بستگانت که تو را به ریاست برگزیده اند تقسیم می نمائی. سوگند به خدائی که دانه را شکافت و روح بشر را آفرید، اگر این گزارش حق باشد (وتو این عمل را انجام داده باشی) خواهی یافت که نزد من خوار و بی مقدار هستی وتو در نزد من سبک خواهی بود (یعنی دیگر برای تو در نزد من هیچگونه ارزشی نخواهد بود) پس حق پروردگار خود را سبک مشمار ودنیای خود را با نابود نمودن دینت اصلاح مکن که در این صورت از کسانی خواهی بود که عمل آنها زیانبارترین عمل است.
۵ـ وعده های بیجا و خلف وعده ها:
یکی دیگر از کارهائی که مردم را به زمامدار بدبین می کند وعده¬های بیجا و خلف وعده ها است. اگر زمامدار نمی تواند کاری را انجام دهد نباید وعدۀ آنرا به مردم بدهد زیرا خلف وعده او را در نظر مردم دروغگو جلوه می دهد و از ارزش او کاسته می شود. خلف وعده در اسلام گناه شمرده شده و از آن مذمّت شده است. کسانی که به مردم وعده ها می دهند و برای انجام آن امروز و فردا نموده و مردم را سرگردان می کنند باید بدانند که با این عمل موجبات نارضایتی مردم را فراهم می نمایند و آنها را دشمن خود می سازند.
در عهدنامه آمده است که امیرالمؤمنین «ع» به مالک اشتر فرمود:«ایاک والمنّ علی رعیتک باحسانک اوالتزیّد فیما کان من فعلک او ان تعدهم فتتبع موعدک بخلفک فانّ المنّ یبطل الاحسان والتزیّد یذهب بنورالحق و الخلف یوجب المقت عندالله والناس قال الله تعالی: کبر مقتاً عندالله ان تقولوا مالا تفعلون».
بپرهیز از اینکه با کار نیکت بر ملّت منّت گذاری و یا بعنوان افتخار کار خود را بیش از آنچه هست نشان دهی وبدنبال آن خلف وعده نمائی. زیرا منّت گذاری نیکی را از بین می برد و اجر آنرا نابود می کند بزرگ جلوه دادن کار نور حقیقت را می برد و ارزش و بهای عمل را در نظر مردم کم می کند وخلف وعده موجب می گردد که انسان مورد خشم خدا و مردم واقع شود خدای تبارک و تعالی فرمود: خشم خداوند شدید می گردد اگر چیزی را بگوئید وبه آن جامۀ عمل نپوشانید.

16دسامبر/16

سخنان معصومین آثار گناهان

پیامبر اکرم «ص»:
« مَن أذنَبَ ذَنباً وَ هُوَ ضَاحِکٌ، دَخَلَ النَّارَ وَ هُوَ باکٍ »
( ثواب الاعمال ص ۲۰۱)
هر کسی خندان گناهی مرتکب گردد، گریان وارد دوزخ شود.

پیامبر اکرم «ص»
« یا عِبادَ اللهِ: إحذََرُوالإنهِمَاکَ فِی المَعَاصِی وَالتَّهَاوُنَ بِهَا فإنَ المَعَاصِیَ تَستَولی الخِذلانَ عَلَی صَاحِبِهَا، حَتَّی تُوقِعَهُ فِی رَدَّ وِلَایَهِ وَصِیّ رَسُولِ الله «ص» وَ دَفعِ نُبُوّهِ نَبِیّ الله ، وَ لا تَزالُ ایضاً بِذَلِکَ حَتّی تُوقِعَهُ فی دَفعِ تَوحِیدِ اللهِ وَ إلالحَادِ فی دِینِ اللهِ »
( بحار الانوار ج ۷۰ ص ۳۶۰)
ای بندگان خدا زنهار از فرورفتن در گناهان و آسان شمردن آنها چرا که گناهان، گنهکار را به خواری وا می دارند تا آنجا که ولایت جانشین و وصیّ رسول خدا را رد کند و پیامبری پیامبر را تکذیب نماید، و همچنین تا اینکه گناهان، او را وادار به رد کردن وحدانیت خدا و الحاد در دین نمایند.
پیامبر اکرم «ص»:
خَمسٌ إذَا أًَدرَکتُمُوها فَتَعَوَّذُوا باللهِ جَلَّ وَ عَزََّ مِنهُنَّ: لَم تَظهَرِ الفَاحِشَهُ فِی قَومٍ قَطُّ حتّی یُعلِنُوها إلا ظَهَرَ فِیهِمُ الطّاعُونُ وَالاوجاعُ التّی لَم تَکُن فی أَسلافِهِمُ الذینَ مضَوا، وَلَم یَنقُصُوا المِکیَالَ وَ المِیزَانَ إلا اُخِذوا بِالسّنینَ وَ شِدّهِ المؤونَه وَ جَورِ السّلطَانِ، وَلَم یَمنَعُوا الزَّکَاهَ إلا مُنِعُوا القَطرَ مِنَ السَّمَاء، وَلَولا البَهَائِم لَم یُمطَروا، وَلَم یَنقُضُوا عَهدَاللهِ عَزَّوَجَلَّ وَ عَهدَ رَسولِهِ إلا سَلَّطَ اللهُ عَلَیهِم عَدُوَّهُم فَأَخَذُوا بَعضَ مَا فِی أیدِیهِم، وَلَم یَحکُمُوا بِغَیرِ مَا أنزَلَ اللهُ إلا جَعَلَ بَأسَهُم بَینَهُم.»
( ثواب الاعمال ص ۲۲۶)
پنج چیز است که اگر آنها را درک کردید، به خداوند پناه برید از آنها: هیچگاه کار بد(زنا) در قومی پیدا نشده و علنی نگردیده مگر آنکه طاعون و بیماریهائی در بین آنها یافت شده که در نیاکان و گذشتگان آنان نبوده است، و هیچگاه از کیل و وزن کم نکرده اند مگر اینکه گرفتار قحطی (خشکسالی) و شدت در مصرف (بالا رفتن مصرفها و کثرت مخارج) و ظلم سلطان و حکمفرما شده اند، و هیچگاه زکات را منع نکرده اند مگر اینکه از باران آسمان منع شدند و اگر بخاطر حیوانات نبود باران برآنها نمی بارید، و هیچگاه پیمان خداوند و پیامبرش را نشکسته اند مگر اینکه خدا دشمن آنها را برآنان مسلط کرده و بعضی از چیزهائی که داشتند، از آنها گرفته شده و هیچگاه برخلاف آنچه خدا نازل فرموده حکم نکرده اند مگر اینکه شرّشان به خودشان رسیده است.
پیامبر اکرم«ص»:
« إتّقُوا الذِنُوبَ فَأنَّها مُمحِقَهٌ لِلخَیراتِ، إنّ العَبدَ لَیُذنِبُ الذّنبَ فَیَنسَی بِهِ العِلمَ الذّی علمه، وَ إنّ العَبدَ لیُذنِب الذّنبَ فَیمنَع بِهِ مِن قِیامِ اللَیلِ، وَإنَّ العَبدَ لَیُذنِبُ الذَّنبَ فَیَحرُم بِهِ الرِّزق وَقَد کَانَ هَنُیئاً لَهُ…»
( عدهالداعی ص ۱۵۱ )
از گناهان بپرهیزید زیرا خیرات را نابود می سازند. بسا بنده ایکه گناهی کند، از آن پس، دانشی را که آموخته فراموشش شود و ای بسا بنده ای گناهی مرتکب شود که موفق به نماز شب نگردد و ای بسا بنده ای که گناهی کند، آنگاه از رزقی که همیشه گوارایش بوده محروم شود.
امام رضا «ع»:
« إذَا کَذِبَ الوُلاهُ حُبِسَ المَطَرُ وَ إذا جارَ السّلطَانُ هَانَتِ الدّولَهُ وَ إذا حُبِسَتِ الزّکاهُ مَاتَتِ المَوَاشِی.»
(امالی طوسی ج ۱ ص ۷۷)
اگر فرمانروایان و والیان دروغ گویند، باران نبارد و اگر سلطان و حاکم ستم ورزد، حکومت از هم بپاشد و اگر از زکات خودداری شود گوسفندان بمیرند.

16دسامبر/16

سرگذشت های ویژه از زندگی امام

حجت الاسلام اسماعیل فردوسی پور
نماینده مجلس شورای اسلامی
آنروزها در پاریس چه گذشت؟
در پاریس هم آزادی نبود!!
بیش از چند ساعت از ورود امام دام ظله به پاریس ـ محله «کشان» ـ نمی گذشت. نماز ظهر و عصر را خواندیم، کم کم آفتاب غروب کرد، برای ادای فریضه مغرب و عشاء آماده شدیم. عده ای از خبرنگاران و عکاسان آمده بودند تا با امام مصاحبه کنند و منتظر اجازۀ امام بودند، ولی امام آنانرا نپذیرفت.
فکر می کردیم از جو خفقان و استبداد به محیطی آزاد و کشوری دمکراسی وارد شده ایم و بر خلاف عراق خواهیم توانست فعالیتهای سیاسی اجتماعی را آزادانه دنبال کنیم و ندای مظلومیت ملت شریف ایران را بدنیا برسانیم.
با کمال تأسف و برخلاف انتظار و توقع، چند نفر از کاخ الیزه (کاخ ریاست جمهور) آمدند و تقاضای ملاقات داشتند و گفتند: حامل پیامی از طرف رئیس جمهور فرانسه هستیم و باید همین امشب پیام را به امام برسانیم.
امام مدظله آنانرا پذیرفتند، پس از ادای مراسم، اظهار داشتند: گر چه از ورود شما به پاریس خوشوقتیم ولی بهیچ وجه نمی توانیم بشما اجازه بدهیم مصاحبه کنید، پیام صادر نمائید و اطلاعیه بدهید و و…!
معلوم شد که این تنها ایران و عراق و کویت و و… نیست که اجازه فعالیت سیاسی نمی دهد و نمی تواند حضور امام را تحمل کند بلکه فرانسه هم دست کمی از آنان ندارد و گر چه امام را اخراج نمی کند لیکن در اولین ساعات ورود، از طرف کاخ الیزه آمده اند، اعلام کنند، شما آزاد نیستید و نمی توانید فعالیتهای سیاسی، اجتماعی داشته باشید!آمدن این افراد و اظهاراتشان چقدر شباهت داشت با آمدن چند نفر ازبغداد به نجف اشرف و اظهاراتشان…
ولی امام نیامده بود که ساکت بنشیند، حرف نزند و فعالیت نکند، او هجرت را برای رساندن فریاد مظلومیت ملت شریف ایران برگزیده است و برای همین هدف حاضراست فرودگاه بفرودگاه برود و بگفته ی جرائد خارجی:«چریک پیر بزمین نمی چسبد…»
امام دام ظله در جواب فرمود: پیامها و اعلامیه های من فارسی است و به ایران فرستاده می شود و در اینجا پخش نمی شود شما نترسید (چون آنان وحشت داشتند که حرکت و قیام امام و انتشاراعلامیه ها و پخش مصاحبه ها موجب بیداری و سرانجام قیام مردم فرانسه شود!) سرانجام رضایت دادند که امام فقط پیام بدهند و اعلامیه صادر نمایند و به ایران ارسال شود و از برگزاری مصاحبه خودداری نمایند. اولین پیام در تاریخ ۱۶/۷/۵۷ بمناسبت افتتاح مدارس به طلاب علوم دینی، محصلین ودانش آموزان و دانشجویان سراسر کشور و ملت شریف ایران صادر گردید.
کم کم مصاحبه با شخصیتها و خبرنگاران نیز شروع شد که اولین مصاحبه در تاریخ ۲۲/۷/۵۷ با خبرنگار فیگارو برگزار شد. آنگاه فعالیت های امام آنچنان اوج گرفت که کسی نتوانست مانع شود.
سرگذشتهای ویژه از زندگی امام
حجه الاسلام اسماعیل فردوسی پور(نماینده مجلس شورای اسلامی)
اولین روزهای ورود به پاریس «محله کشان» با حضور حجه الاسلام احمد آقا، بنی صدر، قطب زاده، دکتر یزدی، مرحوم املائی و… جلسه ای تشکیل شد و پیرامون اداره و تنظیم امور مربوط به اقامت و ابعاد فعالیتهای دفتر امام دام ظله در پاریس، مشورت و تبادل نظر گردید.
و در پایان، کمیته ای بعنوان «کمیته تصمیم گیری» تشکیل شد و برای هر یک از ابعاد کار دفتر(محل اقامت، برنامه ی غذا، تنظیم ملاقات ها و مصاحبه ها، ترجمه تلفن و…) مسئولی مشخص گردید.
نخست کمیته، تصمیم گرفت اطلاعیه ای درباره هجرت امام دام ظله از نجف اشرف به کویت و سپس پاریس و علل و اسباب آن و شرح ماجرا نوشته و منتشر شود. نوشتن این موضوع را نظر به اینکه از اول همراه امام بودم و در جریان قرار داشتم به من واگذار گردید، لذا اطلاعیه ای نوشته شد. دربارۀ اینکه امضای اطلاعیه چه باشد؟(رئیس دفتر امام، کمیتۀ تصمیم گیری، دفتر مخصوص، همراهان امام، اطرافیان امام و یا به اسم یک نفر) اختلاف نظر وجود داشت.
متن اطلاعیه همراه امضاهای پیشنهادی توسط احمدآقا خدمت امام عرضه شد، امام پس از اظهار در متن و برخی اصلاحات فرمودند:«من یک آخوندم، یک طلبه هم کارهایم را انجام می دهد. نه کمیته بدنبالم بچسبانید، نه دفتر مخصوص و نه چیز دیگر.» دو روز از اقامت در پاریس می گذشت، امام مدظله العالی از وضع آپارتمان ناراحت بودند. آپارتمان در طبقه چهارم و بسیار کوچک بود. امام اصرار داشتند محل اقامت عوض شود. برادران به تکاپو افتادند تا محل مناسبی تهیه نمایند و گویا به نتیجه رسیدند. صبح روز دوم در خدمت امام بعنوان دیدن منزلی که در نظر گرفته بودند آپارتمان را ترک کردند.
از طرفی خبر ورود امام به پاریس همه جا منتشر شده بود،برادران و خواهران دانشجو و غیر دانشجو از سراسر اروپا به عزم زیارت و دیدار امام دام ظله رهسپار پاریس شده بودند.
روز دوم مانند روز اول، آپارتمان مملو از خواهران و برادران گردید و در حالیکه امام حضور نداشتند اکثر آنان از غیبت امام نگران و ناراحت شدند می پرسیدند: امام دام ظله کجایند؟ چرا نیستند؟ ما از راه دور آمده ایم. آیا امام هم مانند رهبران مسیحی نمی خواهند با مردم تماس بگیرند؟ چرا امام را از ما مخفی می کنید؟ چرا نمی گذارید امام و رهبرمانرا ببینیم؟! بعضی هم می گفتند: شنیده ایم کمیته ای بعنوان کمیته تصمیم گیری تشکیل شده و امام، مجری تصمیمات این کمیته است اگر بنا است بنی صدر، قطب زاده، دکتر یزدی و… اطراف امام باشند و برای امام دام ظله تصمیم بگیرند، ما راضی نیستیم، ما نمی گذاریم. (هدف از تشکیل کمیته تصمیم گیری، تعیین مسئولیتها و مشخص نمودن وظائف و برقرار شدن نظم و ترتیب در کارهای مربوط بدفتر امام بود، که متأسفانه شایع کردند، کمیته ای بعنوان کمیته ی تصمیم گیری تشکیل شده است، این کمیته تصمیم می گیرد و امام دام ظله اجرا می کند!!)
هر چه برای برادران و خواهران محترم توضیح می دادم و می گفتم اینطور نیست، اشتباه می کنید، امام دام ظله در اختیار شما است، مخفی نشده، کسی نمی تواند امام را مخفی کند، امام مانند پدران روحانی و کشیشان مسیحی از مردم فاصله ندارد، کسی نمی تواند او را از مردم جدا کند و برایش تصمیم بگیرد… امام دام ظله العالی رهبری است که خود فکر می کند، تصمیم می گیرد وعمل می کند، حرف می زند قلم برمی دارد و با بهترین عبارت اعلامیه صادر می کند و پیام می دهد. امام کسی نیست که برایش بنویسند و او امضاء کند!! و این از افتخارات ما است که چنین رهبری داریم. امروز هم امام تشریف برده اند خانه و محل مناسبی برای ملاقات و دیدار آقایان تدارک ببینند وقتی مستقر شدند، برنامه ملاقات و دیدار، مرتب و منظم خواهد شد، شما نگران نباشید. امام اطرافی و حاجب ندارد که مانع ملاقات شما بشود. لیکن اغلب برادران که از راه دور آمده بودند ناراحت و عصبانی بودند و نمی توانستند بپذیرند که عدم حضور امام دام ظله یک امر عادی است. بالاخره قانع شدند مشروط براینکه فردا(روز سوم) در همان محل، امام را زیارت کنند، من هم قول دادم که فردا صبح در همان مکان با امام ملاقات داشته باشند بعدازظهر مرحوم املائی آمد و اظهار داشت خانه ای که برای امام دیده اند دور است و چون تلفن ندارد، بنا شده فعلاً این محل بخاطر تلفن بعنوان دفتر امام باقی بماند، شما برو من اینجا می مانم.
خیال می کردم آن خانه داخل پاریس است، سوار شدیم، ماشین حرکت کرد و از خیابانهای پاریس گذشت و وارد اتوبان شد و در فاصلۀ چهل کیلومتری به دهکده ی نوفل لوشاتو رسیدیم وارد باغی شدیم که ساختمانی کوچک مرکب از دو اطاق (یک اطاق نسبتاً بزرگ و یک اطاق کوچک) و یک پستو که بعداً محل دفتر و تلفن ـ و به اصطلاح خارجیان ـ اطاق فرمان شد، نماز جماعت در همان اطاق بزرگ و ملاقات ها در اطاق کوچک برگزار می شد. اطاق کوچک محل خواب و استراحت امام و اطاق بزرگ محل تجمع، سخنرانی و استراحت همراهان بود. وقتی وارد شدم، بنی صدر، قطب زاده، دکتر یزدی، و… نشسته بودند و صحبت می کردند. من گفتم اینجا بسیار دور است، رفت و آمد برای مردم و دانشجویان مشکل است، جواب دادند از اینجا بهتر جائی نداریم! جریان برخورد و اعتراض برادران دانشجو و قولی را که داده بودم گفتم، به من خندیدند، و چون امام را بدرستی نمی شناختند و از روحیات امام خبر نداشتنند و درک نمی کردند که تمام این هجرتها، سرگردانیها، نابسامانیها بخاطر همین دانشجویان سرگردان و مردم مستضعف است نه برای خوشگذرانی و خوش بودن لذا گفتند: امام از اینجا هیچ جا نمی روند!!.
محضر امام شرفیاب شدم و شرح ماجرا را بازگو کردم عرض کردم آقا: اینجا دور است، رفت و آمد مشکل است.
فرمود: جای خوبی است دور از غوغا و سروصدای شهر است فقط روزهای یکشنبه که تعطیل است، اینجا کمی شلوغ می شود، بقیه ایام هفته خلوت است و برای ما خوب است.
عرض کردم: من به برادران و خواهران قول داده ام که فردا در همان آپارتمان با آنان ملاقات داشته باشید.
فرمود: چون قول داده ای فردا می رویم ولی دیگر تکرار نشود.
شب فرارسید، شب سوم، نماز مغرب و عشا خوانده شد. آقایان همه رفتند و ما را تنها گذاشتند بعداً معلوم شد که توطئه ای بوده است که ما نتوانیم به شهر بیائیم و با برادران و خواهران ملاقات داشته باشیم! صبح پس از ادای فریضه، خوابیده بودیم چون فکر نمی کردیم با عدم حضور آقایان و نداشتن ماشین و راهنما بتوانیم بوعده ای که داده ایم عمل کنیم.
ولی ناگهان دیدیم امام دام ظله ما را صدا می زنند و می فرمایند:«مگر نگفتی به دانشجویان وعده داده ام؟ پاشید برویم.» بلند شدیم و آماده حرکت. «محمد آقا» یکی از برادران دانشجو و مسئول موقت اقامتگاه را صدا کردم: ماشین داری!
آری!
آماده باش به پاریس برویم.
ماشین آماده شد، همه سوار شدیم و عازم شهر پاریس.
همینکه از باغ خارج شدیم، افراد پلیس که مسئولیت حفاظت را بعهده داشتند از حرکت امام ممانعت کردند وگفتند: ما مسئول حفاظت اقامتگاه هستیم و افرادمان بقدر کافی نیست که هم بتوانیم از اقامتگاه حفاظت کنیم و هم همراه شما بیائیم، باید قبلاً بما اطلاع می دادید تا از پاریس افراد بخواهیم و چون قبلاً بما اطلاع ندادید، برگردید، تا کسب اطلاع کنیم. گفتیم: شما با امام حرکت کنید و به پاریس اطلاع دهید که یک اکیپ دیگر بیاید جایگزین شما شود و همین کار را هم کردند.
وقتی به «کشان» رسیدیم آپارتمان از برادران دانشجو و ایرانیان مملو بود، با ورود امام صدای تکبیر بلند شد. دانشجویان عزیز بی اختیار خود را در آغوش امام می انداختند و امام هم با آغوش باز از آنان استقبال کرد و عکسی که یکی از دانشجویان دست بگردن امام انداخته است و در کتب درسی ابتدائی هم بچاپ رسیده در این روز گرفته شد.
امام دام ظله نشستند و برای حضار سخنرانی کردند. ۱۷/۷/۵۷
«بسم الله الرحمن الرحیم: چنانکه بعضی ها گفتند مثل اینکه بعضی از آقایان آمده بودند اینجا و من نبودم و مثل اینکه قدری مؤاخذه و محاکمه می کردند که کسی در این امر دخالت داشته، در این معنا، اینطور نبوده است. مزاج من اولاً اقتضای اینکه بنشینم و اینجا باشم ندارد، این است که دیروز تصمیم گرفتم استراحت کنم. امروز که شنیدم آقایان اینجا تشریف می آورند، از این جهت آمدم که خدمت آقایان برسم. من عادت به تشریفات ندارم که مثلاً بین من و کسی واسطه باشد، ارتباط باشد، این خلاف ادب اسلام است من در اختیار همه آقایان هستم به مقداری که قدرت داشته باشم. بالاخره قدرت می خواهد، برای اینکه ماشاءالله شماها جوان هستید و انشاءالله وقتی به پیری رسیدید آنوقت می دانید که آن اقتضاهائی که در جوانان هست در پیر نیست، ما حالا دیگر نفس های آخر را می کشیم و امیدواریم که بتوانیم همه مان خدمت کنیم به اسلام، خدمت کنیم به مسلمین. خدمت کنیم به وطن خودمان… و این هم عرض کنم که من مزاجم اقتضای اینکه هر روزبیایم اینجا با این وصفی که الان هست نمی کند و من الان خسته شده ام و گفتم چاره ای ندارم که با آقایان صحبت بکنم من معذرت می خواهم که نمی توانم بیایم. اولاً این را عرض بکنم که من از اولی که داخل در این باغ شدم اجازه دخالت به کسی ندادم، به نزدیکان خودم هم اجازه دخالت هیچ وقت نمی دادم، خودم مستقل بودم در کارهایم، خودم هر کاری را می خواستم می کردم و هر کاری را نمی خواستم نمی کردم و بر اثر تشخیص خودم و تفکر خودم کارها را انجام می دادم. خیال نکنید که من حالا اینجا آمده ام مثلاً ارتباط خاصی با کسی داشته باشم یا کسی در کارهایم دخالت بکند و من هم از او تقلید بکنم!…»
پس از آن، جواب سؤالات خواهران و برادران را دادند و در این جلسه بود که یکی از خواهران پرسید: حجاب اسلامی چیست؟
امام فرمودند:«همینکه شما دارید حجاب اسلامی است».
و در این جلسه بود که امام اعلام فرمودند:«من سخنگو ندارم! کمیته ی تصمیم گیری و اطرافی هم ندارم!، بر اثر تشخیص خودم و تفکر خودم کارها را انجام می دهم… هر کسی می خواهد با من تماس بگیرد بدون واسطه می تواند منتهی قبلاً بوسیله یکی از این آقایان (اشاره به دو نفر از طلاب) وقت بگیرد» جلسه ی پربار و دیدار تاریخی برگزار شد و همه دانشجویان خوشحال و سرفراز شدند و تشکر کردند. لیکن در بین سخنرانی امام، آقای دکتر یزدی که گمان نمی کرد امام به شهر بیایند، به نوفل لوشاتو رفته بود و دیده بود امام نیستند، با عجله به پاریس آمد و با کمال عصبانیت به من گفت:«مگر با ژیسکا ردیستن (رئیس جمهور وقت فرانسه) قرار داشتی که امام را سر صبح به پاریس آوردی؟! گفتم: همین دانشجویان عزیزند که برای اسلام و امام فداکاری می کنند و برای امام ارزش دارند نه رئیس جمهور فرانسه.
حجه الاسلام احمد آقا هم به دکتر یزدی اعلام کرد که: امام فرمودند: من سخنگو ندارم. کمیته و رئیس دفتر و اطرافی هم ندارم.
هنگام ظهر، اذان گفته شد و امام اقامه نماز ظهر و عصر فرمودند و پس از ادای نماز، آپارتمان را ترک کردند و به نوفل لوشاتو بازگشتند.
و از آن تاریخ (۱۷/۷/۵۷) به بعد ملاقاتها، مصاحبه ها و مراسم کلاً در نوفل لوشاتو برگزار گردید.
امام و تجملات ظاهری
«نوفل لوشاتو» محل اقامت امام امت دهکده ی کوچکی است که تقریباً چهل کیلومتری شهر بزرگ پاریس قرار دارد، دهکده ای آرام و بی سروصدا، فقط روزهای تعطیل کمی شلوغ می شود زیرا جنبه ی ییلاقی دارد که ایام تعطیل ازآن استفاده می کنند. اقامت امام ـ رهبر کبیر انقلاب آیه الله العظمی امام خمینی ـ در این دهکده و رفت و آمد دانشجویان و شخصیتها از سراسر دنیا وضع عادی و آرام آنرا برهم زد. کم کم محل اقامت، کوچک و کوچکتر می شد، امام از تنگی جا ناراحت بودند بخصوص که بنا است اهل بیت از نجف اشرف به پاریس بیایند.
امام اجازه فرمودند منزلی وسیعتر و نزدیکتر اجاره شود، منازل متعددی دیده شد که هر کدام از جهتی مناسب نبود.
بالاخره یکی از برادران تصمیم گرفت که این مهمّ را انجام دهد و خانه ای مناسب تهیه کند، منزل تهیه شد. بعضی از بستگان امام هم دیدند و پسندیدند و به امام گزارش دادند، امام مبلغی بابت اجاره یک ماه فرستاد و اجازه دادند سند اجاره تنظیم شود. این کار را هم انجام داد و برای انتقال امام دست بکار شدند. برای اطمینان بیشتر با بعضی از برادران دانشجو از منزل دیدن کردیم، منزل کوچک بود اما ظاهراً زیبا و قشنگ می نمود و از کیفیّت خوبی برخوردار بود، من فکر کردم برای امام مناسب نیست، برادران دانشجو هم گفتند اینجا مناسب نیست، امام اگر این خانه را ببینند نخواهند آمد. بنا شد به امام اطلاع داده شود و وضع و کیفیت منزل گزارش گردد و گفته شود که ظاهر منزل، مناسب شما نیست بخصوص که دیوارهای آن مخملی است (کاغذهای دیواری مخملی بود) وقتی امام اطلاع پیدا کردند، فرمودند: من آنجا نمی روم… .

16دسامبر/16

طب پیشگیری برای همه

دکتر سید حسن عارفی
سکته مغزی
مقدمه
مغز انسان از قسمت های ذیل تشکیل شده است:
۱ـ سلولهای عصبی.۲ـ رشته های عصبی که سبب هدایت جریانهای عصبی می شوند.۳ـ شریانها (سرخرگها). ۴ـ سیاهرگها. ۵ـ مویرگها. ۶ـ عناصر بینابینی.
در مغز انسان مراکز متعددی جهت دریافت تحریکات از محیط خارج مغز و نیز مراکزی جهت جوابگوئی به این تحریکات وارد شده وجود دارد.
مراکز مهم مغز انسان عبارتند از:
۱ـ مرکز دریافت احساسات حسی و حرکتها و جوابگوئی به این احساسات ۲ـ مرکز عاطفه ۳ـ مرکز تنبیه و تنفر ۴ـ مرکز تنظیم و کنترل درجه حرارت ۵ـ مرکز لذت ۶ـ مرکز کنترل فعل و انفعالات شیمیائی در بدن ۷ـ مرکز تحریکات هیجانی ۸ـ مرکز تکلم ۹ـ مرکز خواب و بیداری ۱۰ـ مرکز کنترل کننده غدد مترشحه بدن ۱۱ـ مرکز تنظیم ضربان قلب ۱۲ـ مرکز اشتها ۱۳ـ مرکز فشارخون ۱۴ـ مرکز کنترل ادرار ۱۵ـ مرکز بینائی ۱۶ـ مرکز ترشح عرق ۱۷ـ مرکز شنوائی ۱۸ـ مرکز بلع ۱۹ـ مرکز بویائی ۲۰ـ مرکز حافظه ۲۱ـ مرکز تعادل و چندین مرکز دیگر.
راه رفتن، دیدن، صحبت کردن، احساس لذت از تحریکات لذت بخش، و احساس تنفر از تحریکات متنفر کننده، خندیدن به موقع و گریه بجا، قرینه بودن قیافه صورت در موقع سوت زدن و باز کردن دهان، توانائی حفظ کردن مطالب خوانده شده یا شنیده شده، چاقی بیش از حد و لاغری بیش از اندازه، بی خوابی زیاد و خواب آلودگی بی حد، دفع ادرار بیش از مقدار معین و عدم عرق ریزش در موارد لازم، بی عاطفه بودن، رئوف بودن، و حرکت کردن هم آهنگ اعضا و اندامها همه و همه ناشی از اعمال مغز است.
در صورتی که سلولهای مغز و مراکز مغز سالم باشند اعمال مغز طبق قوانین منظم و وظائف تعیین شده انجام می گیرد. اگر به عللی سلولهای مغز خراب شوند یا مراکز مغز عمل خود را بخوبی و سلامتی انجام ندهند شرح وظائف مغز و بدن مطابق حالت عادی انجام نخواهد گرفت.
برای نمونه: اگر مرکز تکلم که معمولاً در قسمت کناری چپ مغز قرار دارد دچار ضایعه شود و سلامت خود را از دست دهد لالی به وجود می آید، یا خرابی مرکز دید سبب کوری می شود و خرابی مرکز حرکتی در مغز سبب فلج شدن قسمتی یا نیمه بدن می شود.
بنابراین، ظاهر شدن کوچکترین تغییر و منحرف شدن جزئی یا کلی اعمال اعضاء و قسمتهای مختلف از وضع طبیعی نشانه ضایعه در مرکز یا مسیر اعصاب مربوط به آن عمل است و از طرفی اختلال مختصر در تکلم می تواند شروع ضایعه وسیع مغزی باشد، سلولهای مغز و رشته های عصبی در صورتی قادر به انجام وظایف و فعالیتهای صحیح و درست و منظم و بی عیب می باشند که سالم باشند.
سالم بودن سلولهای مغز ورشته های عصبی در صورتی تداوم خواهد داشت که مواد غذائی لازم به آنها برسد و مواد زاید آنها به آسانی دفع شود و نیز سلولهای عصبی مغز و رشته های عصبی از خارج یا اطراف، تحت فشار قرار نگرفته و له و خراب نشوند.
رسیدن غذا و اکسیژن کافی به سلولهای مغز و رشته های عصبی و دفع مواد زاید از این سلولها توسط جریان خون انجام می گیرد.
بنابراین رگهای بزرگ و کوچک و مویرگهای خونی و سیستم قلبی و عروقی باید سالم باشند تا تغذیه سلولهای مغزی و دفع مواد زاید آنها بخوبی انجام گیرد.
قطع جریان خون یک ناحیه مغز یا پاره شدن یک یا چند رگ کوچک یا بزرگ داخل مغز و یا از بین رفتن سلولهای مغزی یا رشته های عصبی مغز سبب نقص در انجام اعمال آن ناحیه از مغز خواهد شد.
علل سکته مغزی
مهمترین علل سکته مغزی عبارتند از:
۱ـ مسدود شدن ناگهانی عروق مغز: عوامل متعددی می توانند سبب مسدود شدن عروق مغز شوند، این عوامل بترتیب عبارتند از:
الف ـ کنده شدن لخته از داخل قلب و رفتن به داخل عروق مغز که معمولاً در موقع نامنظمی قلب حادث می شود.
ب ـ کنده شدن تکه ای از جوانه های میکروبی و عفونی از روی دریچه های بیمار شده قلب.
ج ـ تشکیل لخته روی دریچه های مصنوعی (بعد از عمل جراحی قلب) و جدا شدن این لخته و رفتن آنها به داخل عروق مغز.
د ـ غلیظ شدن خون بیش از حد معمول، این حالت در بیماریهای مادرزادی قلب و معتادین به دخانیات شایع است.
هـ ـ بعضی بیماریهای خونی.
و ـ کنده شدن یک تکه از غده های سرطانی یا غیر سرطانی داخل فقرات قلب و رفتن به داخل عروق مغز.
ز ـ کنده شدن یک تکه از مواد چربی و مواد مسدود کننده زاید داخل عروق و رفتن آنها به داخل عروق مغز.
ح ـ کنده شدن تکه های کلسیم از دریچه های بیمار قلب در مبتلایان به بیماریهای دریچه ای قلب، هنگام جراحی.
ط ـ حباب های هوائی.
ی ـ بعد از شکستن استخوانهای بدن بخصوص استخوانهای دراز به علل تصادفات اتومبیل یا غیره ممکن است ذرات چربی وارد جریان خون شده و سبب انسداد عروق مغز شوند. مسدود شدن یک یا چند رگ سبب نرسیدن خون به منطقه ای از مغز می شود و این کم خونی از یک طرف سبب نرسیدن غذا، و اکسیژن به سلولهای مغز و از طرف دیگر مانع دفع مواد زاید سلولهای مغز خواهد شد و به دو دلیل فوق مرگ سلول مغز فرامی رسد.

۲ـ مسدود شدن تدریجی عروق مغز و ایجاد تصلب شرایین:
عواملی که این گونه انسداد را سبب می شوند عبارتند از:
الف ـ فشار خون بالا به مدت طولانی می تواند ایجاد تصلب شرایین نماید.
ب ـ مصرف دخانیات.
ج ـ بالا بودن چربی (ارثی) یا مصرف چربی های حیوانی.
د ـ عدم تحرک کافی و زندگی بدون حرکت.
هـ ـ بیماری قند: البته در صورتی که بیماری قند با روش های جدید درمان و تحت کنترل قرار نگیرند.
و ـ ارث : بعضی از افراد یک فامیل در سنین پائین مبتلی به تصلب شرایین می شوند.
ز ـ تحریکات عصبی ممتد و هیجانات و اضطراب به مدت طولانی.
تصلب شرایین عروق مغز در ابتدا باعث نقص در تغذیه سلولها و نقص در دفع مواد زاید سلولهای مغز می شود و در نهایت مرگ سلول فرامی رسد.
۳ـ پاره شدن عروق مغز:
رگهای مغز به علل ذیل ممکن است پاره شوند:
الف ـ وجود یک نقص مادرزادی یا اکتسابی جدار رگها.
ب ـ فشار خون بالا.
ج ـ مصرف داروهای رقیق کننده خون.
د ـ شرکت یکی از عوامل ایجاد کننده تصلب شرایین.
پاره شدن رگ یا رگهای مغز سبب عدم رسیدن مواد غذائی و اکسیژن به قسمتی از مغز و نیز عدم دفع مواد سمی و زاید از سلولهای مغز می شود. و از طرفی دیگر خارج شدن خون از رگهای پاره شده سبب ایجاد فشار برروی سلولهای اطراف و مراکز مجاور تجمع خون می کند. فشار این تجمع خون و لخته خون برروی سلولهای مجاور سبب خرابی سلولها و مراکز مغزی خواهد شد.
۴ـ ضربه های جمجمه:
عناصر و مراکز مغزی ممکن است به علت وارد شدن ضربه ای به جمجمه له شده و خراب شوند.
تصادفات اتومبیل یکی از علتهای شایع خرابی های سلولهای مغزی و رشته های عصبی مغز به شمار می آید. ضربه های مغزی معمولاً سبب مخلوطی از خراب شدن و له شدن سلولهای مغز و پاره شدن رگهای خونی مغز و خونریزی داخل جمجمه می شوند.
۵ـ پائین افتادن فشارخون شریانی به مدت طولانی:
عواملی که در پائین افتادن فشارخون شریانی شرکت می کنند عبارتند از:
الف ـ توقف قلب به علت بیماریهای قلبی.
ب ـ نامنظمی های قلبی.
ج ـ عفونتهای خونی.
د ـ خونریزیهای شدید.
هـ ـ اسهالهای شدید و دفع آب و املاح بدن.
و ـ سوختگیهای وسیع.
ز ـ مصرف بعضی داروها.
پائین بودن فشارخون شریانی به مدت طولانی ممکن است سبب سلولهای منفرد در رشته های عصبی شوند و در صورتی که بعضی رگها تنگ تر از دیگران باشند ممکن است خرابی سلولها و مرگ سلولها در آن ناحیه بخصوص، زودرس تر ووسیع تر از نقاط دیگر باشد.
علائم سکته مغزی
مقدمه: در یک انسان سالم، از سرخرگ بزرگ بدن یعنی ائورت، دو سرخرگ به نام کاروتیه و از شریان زیر بغلی دو سرخرگ بنام شریان مهره ای خارج می شود که جمعاً این شاخه شریان ها به مغز، خون می رساند.
این چهار شاخه سرخرگ در مغز تشکیل شبکه ای وسیع می دهد و شاخه های متعددی از آنها جدا می شود هریک از شاخه های سرخرگی به منطقه ای و به یکی از مراکز ذکر شده فوق خون می رساند. مسدود شدن یا پاره شدن و یا باریک شدن مجرای داخلی هر یک از شاخه ها سبب بروز علائمی خواهد شد.
۱ـ علائم باریک شدن مجرای داخلی عروق مغز و ایجاد کم خونی منطقه ای از مغز:
تنگ شدن وباریک شدن مجرای داخلی رگ سبب کاهش جریان خون به ناحیه ای از مغز می شود که توسط آن رگ خون دریافت می کند در ابتدا کم خونی یک مرکز یا منطقه ای از مغز سبب بروز علائم ذیل می شود:
۱ـ اختلالات حسی که معمولاً بصورت احساس گزگز، بی حسی، احساس مورمور، احساس کرخی ناحیه ای از بدن ظاهر می شود.
۲ـ اختلال در تکلم که ممکن است در ابتدا بصورت اشکال در صحبت کردن و یا لالی موقتی ظاهر شود.
۳ـ اختلالات در حرکت یک عضو که بصورت ضعف و سستی یک اندام یا فلج شدن موقتی یک اندام یا نیمی از بدن ظاهر می شود.
۴ـ اختلال در دید که بشکل کوری موقتی یا اختلال در دیدن تظاهر می کند.
علائم مسدود شدن یک یا چند رگ داخل مغز یا خراب شدن سلولهای مغز به علل ذکر شده در فوق:
۱ـ فلج یک قسمت کوچکی از بدن مثل یک پا یا یک دست یا فلج شدن نیمی از بدن ۲ـ عدم امکان صحبت کردن و لال شدن بیمار ۳ـ از بین رفتن کنترل ادرار ومدفوع ۴ـ اختلال در نوشتن ۵ـ اختلال در حافظه جدید و قدیم ۶ـ اختلال در مسائل خلقی، عاطفی و غیره ۷ـ سرگیجه ۸ـ کوری ۹ـ کری ۱۰ـ دوبینی (هر چیزی را دو تا دیدن) و اختلالات متعدد دیگر.
درمان: درمان بیماران مبتلی به تنگی نسبی عروق مغز و بروز علائم اولیه ناشی از کم خونی مغز نکته مهمی در پیشگیری از بروز سکته کامل است بنابراین مراجعه سریع و تشخیص صحیح و به موقع می تواند از بوجود آمدن سکته های مغزی جلوگیری کند.
در صورتی که سکته مغزی بشکل کامل اتفاق افتد، بستری کردن در بیمارستان و مواظبتهای دقیق پرستاری و تجویز داروهای لازم بعد از انجام آزمایشها و متدهای تشخیص ضروری باید انجام شود. راجع به درمان و پرستاری از بیمارانی که سکته مغزی می کنند نکات ذیل لازم الاجرا است.
۱ـ راه تنفس بیمار باید تمیز و باز باشد.
۲ـ باید توسط پزشک متخصص دقیقاً معلوم شود که بیمار قادر به نوشیدن و خوردن غذا می باشد یا خیر، به عبارت دیگر بیماری که به سکته مغزی مبتلی شده است و مثلاً یک طرف بدن او فلج شده و هوشیار است می تواند مایعات و غذاهای جامد را بدون آنکه غذا وارد ریه او شود میل کند یا نه؟ بهترین علامت برای تشخیص عدم توانائی بلع صحیح و معیوب شدن سیستم بلع عبارت از سرفه و سیاه شدن بیمار در موقع غذا خوردن است. شدیداً توصیه می شود به بیماران مبتلی به سکته مغزی که عمل بلع آنها مختل شده است و در موقع نوشیدن و خوردن غذا به قول معروف غذا در گلوی آنها می شکند یا می جهد، غذا داده نشود.
چه بسا بیماران سکته مغزی که به علت تغذیه بی موقع آنها که ناشی از مهربانی های بی جای اطرافیان یا عدم دقت طبیب و پرستار انجام گرفته است مبتلی به وارد شدن غذا به ریه آنها و فوت شده اند. زیرا اختلال در عمل بلع در این بیماران سبب می شود غذا و مایعات بجای آنکه وارد مری شده و داخل معده شود، وارد تراشه شود و ریه که محل تنفس است از آب جوجه و آب سیب و پرتقال پرشود، و در نتیجه باعث خفگی بیمار مبتلی به سکته مغزی که اکثراً لال نیز می باشد گردد.
۳ـ بیمار مبتلی به سکته مغزی احتیاج به پرستاری دقیق دارد. باید روزانه او را در روی تخت با دو تشت آب نیمه گرم و لیف و صابون حمام داد.
مبتلایان به سکته مغزی اکثراً قادر به کنترل ادرار و مدفوع نیستند بنابراین رها شدن ادرار و مدفوع روی تخت و تشک سبب تجمع میکروب روی پوست و ایجاد ناسور شدن و حساس شدن پوست ودر موارد متعددی زخم خواهد شد.
۴ـ برای جلوگیری از زخم در محل فشار بدن با تشک باید نکات ذیل رادقیقاً رعایت کرد:
الف ـ هر دو ساعت وضع استراحت این بیماران را عوض کرد. مثلاً دو ساعت به طرف راست، دو ساعت به چپ و دو ساعت طاق باز (به پشت) و دو ساعت دمر (به سینه) استراحت کنند.
ب ـ در صورت امکان از تشک های مخصوص که اتوماتیک محل اتصال بدن مریض را با تشک تغییر می دهد استفاده کرد.
ج ـ ماساژ روزانه پوست بدن به خصوص محلهائی که با تشک بیشتر تماس دارد.
د ـ حمام روزانه با دو تشک آب نیمه گرم و لیف و صابون و خشک کردن با حوله تمیز.
۵ـ چون موجود زنده ای مثل انسان را نمی توان به مدت طولانی با سرم قندی و نمکی تغذیه نمود و باید احتیاجات مواد پروتئینی و قندی و ویتامین و چربی بدن را با غذاهای طبیعی تأمین کرد. بنابراین در صورتی که عمل بلع بیمار مدت طولانی و بیش از۴ـ۳ روز مختل باقی بماند، باید لوله ای که از بینی وارد معده می شود بیمار را با غذاهای متنوع که کاملاً له و نرم شده است تغذیه نمود.
۶ـ در صورت موافقت پزشک متخصص فیزیوتراپی، هر چه زودتر ورزشها و حرکات طبیعی را در اعضاء فلج و غیر فلج آغاز نمود، تا از پوک شدن و ضعیف شدن اندامها و عضلات جلوگیری کرد.
۷ـ درمان داروئی و تجویز داروهای رقیق کننده خون یا داروی منظم کننده ضربان قلب و غیره بستگی به نظر طبیب متخصص دارد.
۸ـ ایجاد محیطی سالم و آرام از نقطه نظر عصبی و دور بودن از تحریکات عصبی وهیجانات، کمک به بهبودی سریع تر بیمار خواهد کرد.
۹ـ امیدوار کردن بیمار و تشویق او به همکاری صمیمانه با فیزیوتراپیست، پرستار، و طبیب نیز کمک به بازگشتن سریع به سلامتی نسبی و یا حتی کامل خواهد کرد.
چه بسا بیمارانی را دیده ایم و می بینیم که بعد از سکته مغزی بهبود یافته و به فعالیت و مسئولیتهای اولیه خود بازگشته اند و بهبودی نسبی یا کامل آنها مرهون همکاری با پزشک حاذق و پرستاران دلسوز و فیزیوتراپیستهای سخت کوش و صبور بوده است.
ادامه دارد

16دسامبر/16

حوادث و مناسبتهای مهم

اوّل فروردین: آغاز سال ۱۳۶۳ هجری شمسی و اولین روز ایّام عید نوروز.
دوم فروردین: حمله مزدوران رژیم سفاک پهلوی به مدرسه فیضیه قم.
(۱۳۴۲)
سوم فروردین: آغاز عملیّات پیروزمند فتح المبین.
(۱۳۶۱)
چهارم فروردین: مصادف است با بیستم جمادی الآخر، روز ولادت باسعادت بانوی بزرگ اسلام، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و روز زن.
(سال پنجم بعثت)
پنجم فروردین: خروج رسمی ایران از پیمان استعماری سنتو
(۱۳۵۸)
هشتم فروردین: مصادف با ۲۴ جمادی الآخر، سالروز فتح بیت المقدس بدست مسلمین
(۶۶۳ هـ .ق)
دهم فروردین: همه پرسی نظام جمهوری اسلامی ایران
(۱۳۵۸)
دوازدهم فروردین: روز جمهوری اسلامی ایران
(روزی که خون شهیدان به ثمر پیوست) پس از سالیان دراز تحمّل ظلم و ستم شاهان ستمگر، سرانجام ملّت مسلمان ایران، برای اولین بار، نظام دلخواه خود را انتخاب کرد، و رهبر کبیر انقلاب، بت شکن تاریخ حضرت امام خمینی ارواحناه فداه در این روز مبارک، نظام جمهوری اسلامی را رسماً اعلام کردند.
چهاردهم فروردین: اول ماه رجب و روز ولادت امام محمد باقر علیه السلام
(۵۷ هـ .ق)
شانزدهم فروردین: سوم ماه رجب. شهادت امام علی النقی «ع»
(۲۵۴ هـ .ق)
نوزدهم فروردین: شهادت آیت الله سید محمد باقر صدر و خواهرش بنت الهدی بدست رژیم بعثی عراق
(۱۳۵۹)
بیستم فروردین: قطع رابطه ایران و آمریکا
(۱۳۵۹)
بیست و سوم فروردین: دهم ماه رجب. ولادت امام محمد تقی «ع»
(۱۹۵ هـ .ق)
بیست و ششم فروردین: مصادف با سیزدهم رجب سالروز ولادت حضرت امیرالمؤمنین«ع»
(۲۳ قبل از هجرت)
بیست و نهم فروردین: روز ارتش جمهوری اسلامی ایران

16دسامبر/16

دانستنی هایی از قرآن

آزمایش
آزمایش در چیست؟
«         •    »
(سورۀ بقره، آیه ۱۵۵)
البته شما را به مقداری ترس و گرسنگی و کمبود در دارائیها و نفوس و نقص در زراعت بیازمائیم و بردباران را مژده ده.

چرا آزمایش می شویم؟
«        »
(سورۀ محمد آیه ۳۱)
و ما شما را آزمایش می کنیم تا مجاهدان از شما و بردباران را (از دیگران) معلوم سازیم و اخبار شما را هم بیازمائیم.
همه باید آزمایش شوند!
« ••     •     •          »
(سورۀ عنکبوت، آیه ۲)
آیا مردم می پندارند که تنها به اینکه گفتند ما ایمان آوردیم دیگر رها می شوند و آزمایش نمی شوند؟! همانا ما آنان را که قبل از اینها بودند (امتهای گذشته) آزمایش کردیم تا اینکه خداوند راستگویان را از دروغگویان معلوم کند(و از هم جدا سازد)

برخی سبب آزمایش برخی دیگر!
«…         »
(سورۀ فرقان، آیه ۲۰)
… و ما برخی از شما را نسبت به برخی دیگر سبب آزمایش قراردادیم، آیا صبر می کنید؟ و پروردگارت(نسبت به کارهای تمام بندگانش) آگاه است.

انسان و آزمایش:
«         •              »
(سورۀ زمر، آیه ۴۹)
چون انسان را رنجی رسد، ما را به دعا می خواند، و آنگاه که به او نعمت دادیم (کفران کرده) می گوید: همانا این نعمت، دانسته نصیب من گردید. (بداند) که این آزمایش است، ولی بیشتر مردم آگاه نیستند.

هر سال یکبار یا دوبار آزمایش می شوند:
«•    •       ،        •         »
(سورۀ توبه آیه ۱۲۵ و ۱۲۶)
آنانکه در دلهایشان مرض است که بر خبث ذاتی آنها پلیدی و خباثتی افزود و مردند در حالی که کافر بودند، آیا نمی بینید که هر سالی یکبار یا دوبار مورد آزمایش قرار می گیرند و باز هم توبه نمی کنند (و از کرده خود پشیمان نمی شوند) و خدا را یاد نمی کنند.

16دسامبر/16

درسهائی از تاریخ تحلیلی قسمت دوم

حجه الاسلام و المسلمین رسولی محلاتی
معیارهائی برای استفادۀ صحیح از تاریخ اسلام
۳ـ عدالت و وثوق راوی و گوینده
همانگونه که گفته شد یکی از معیارها برای پذیرفتن یک خبر و حدیث عدالت و درستی گوینده است، و دلیل آن نیز روشن است زیرا کسی که تقوای در کردار و گفتار نداشته باشد و به اصطلاح فاسق و دروغگو باشد گفتار و کردارش قابل اعتماد و عمل نیست، و دلیل نقلی و قرآنی نیز آیۀ معروف «نبأ» است که در سورۀ حجرات، آیۀ ۶ آمده که خدای تعالی می فرماید:
       •          ».
ای کسانی که ایمان آورده اید، اگر فاسقی برای شما خبری آورد تفحص و تحقیق کنید (و بدون تحقیق بگفتۀ او عمل نکنید ) مبادا بمردمانی از روی نادانی آسیبی رسانید و از آنچه کرده اید پشیمان شوید.»
مفسران گویند این آیه در شأن ولیدبن عقبه نازل شد، که پیغمبر اسلام «ص» او را برای گرفتن زکات از حارث بن ضرار خزاعی فرستاد و این حارث پیش از آن نزد رسولخدا آمده بود و از آنحضرت خواسته بود تا در تاریخ معینی کسی را برای گرفتن زکات نزد او بفرستد، و در تاریخ تعیین شده رسولخدا ولید را فرستاد، امّا ولید مقداری که از مدینه خارج شد ترسید، و بدون اینکه بنزد حارث خزاعی و قبیلۀ او برود بنزد پیغمبر بازگشت و بدروغ گفت:
حارث زکات نداد و میخواست مرا بکشد!
رسول خدا گروهی را برای گرفتن زکات و تسلیم حارث بسوی او گسیل داشت.
از آنسو حارث بن ضرار که دید در موعد مقرّر فرستادۀ رسول خدا نیامد نگران شده گفت: رسولخدا برای گرفتن زکات با من موعدی را مقرر کرده بود و لابد اتفاقی افتاده و باید برای تحقیق بمدینه برویم. و بهمین منظور با چند تن از افراد قبیلۀ خود بسوی مدینه حرکت کرد، و فرستادگان رسولخدا نیز به طرف قبیلۀ حارث براه افتادند.
و در راه به یکدیگر رسیده و چون حارث از آنها پرسید: به کجا مأمور هستید؟
گفتند: بنزد تو.
پرسید ـ برای چه؟
گفتند: برای آنکه رسول خدا ولیدبن عقبه را برای گرفتن زکات بنزد شما فرستاده و شما از دادن زکات خودداری کرده و خواسته اید او را بقتل برسانید!
حارث که سخت ناراحت شده بود سوگند یاد کرد که نه ولید را دیده ام و نه او بنزد من آمد.
و بدنبال این گفتگو همگی بنزد رسولخدا بازگشتند و جریان را بعرض رساندند و بدنبال آن ماجرا، این آیۀ شریفه نازل گردید.
و این ولیدبن عقبه که قرآن به فسق او شهادت داده برادر مادری عثمان بن عفان بود که چون عثمان بخلافت رسید او را به حکومت کوفه منصوب کرد، و پیوسته شراب میخورد تا آنکه روزی در حالی که کاملاً مست بود برای نماز صبح به مسجد آمد و بجای دو رکعت، چهار رکعت نماز صبح خواند و تازه پس از سلام نماز رو به مأمومین کرده گفت:
« أفلا ازیدکم »؟
آیا میخواهید باز هم بخوانم؟
که این عمل مسلمانانی را که در مسجد بودند بخشم آورده و با مشت و لگد و ضرب و شتم او را بیرون کردند.
و در نقل دیگری است که سجده ها را طولانی کرد و بجای ذکر سجده مرتباً می گفت:
« اشرب و اسقنی »!
خود بیاشام و جامی هم بمن ده!
باری این آیۀ شریفه بصراحت میگوید : اگر فاسقی برای شما خبری آورد تحقیق کنید و بگفتۀ او عمل نکنید! و بگفتۀ علماء و دانشمندان این آیه ارشاد به همان حکم عقل است که بگفتۀ فاسق و گناهکار بی بند و باری که پای بند راستگوئی و صداقت نیست نمی شود عمل کرد.
از آنسو ما وقتی تاریخ را می نگریم و می بینیم که تاریخ اسلام بیش از هشتاد سال در نزد بنی امیه و پس از آن حدود پانصد سال در دست بنی عباس قرار گرفت و آنها که اکثراً مردمانی فاسق و بی بند و بار بوده و پیوسته بنفع خود پول خرج می کردند و با تطمیع و تهدید و حقوق و حبس و شکنجه و غیره افرادی همانند خود را اجیر کرده بودند تا بنفع آنها و به ضرر رقبای ایشان که بنی هاشم و اولاد علی علیه السلام بودند اززبان پیغمبر خدا و صحابه حدیث جعل کنند و در منبرها و مجامع عمومی برای مردم بخوانند، ما چگونه می توانیم بدون تحقیق روایاتی را که در کتابهای تاریخی و غیره رسیده است بپذیریم.
و بالاتر آنکه در آغاز خلافت بنی امیه معاویه بن ابی سفیان جمعی از خود همین صحابه را اجیر کرده بود تا از زبان پیغمبر اسلام در مدح ابوسفیان و معاویه، و در مذمّت علی بن ابیطالب علیه السلام و نزدیکان آنحضرت حدیث دروغی جعل کند!
و با سابقه ای که از معاویه و دودمان بنی امیه داریم که جز به ریاست و حکومت به هیچ چیز دیگر نمی اندیشند و همه را فدای آن میکردند، و بلکه طبق نقل اهل تاریخ در صدد محو اساس اسلام و نام پیغمبر اسلام نیز بودند، بخوبی می توانیم بفهمیم که چه جنایتی بدست اینها در تاریخ اسلام انجام شد، و چگونه حقایق و مقدسات اسلام بازیچه و ملعبۀ دستهای ناپاک اینان قرار گرفت.
مسعودی در مروج الذهب از مطرف بن مغیره بن شعبه نقل می کند که:
« مطرف بن مغیره گفت من با پدرم در شام مهمان معاویه بودیم و پدرم در دربار معاویه، زیاد تردّد می کرد و او را ثنا می گفت. شبی از شبها پدرم از نزد معاویه برگشت ولی زیاد اندوهگین و ناراحت بود. من سبب آن را پرسیدم. گفت: این مرد، یعنی معاویه مردی بسیار بد بلکه پلیدترین مردم روزگار است. گفتم مگر چه شده؟ گفت من به معاویه پیشنهاد کردم اکنون که تو، به مراد خود رسیدی و دستگاه خلافت اسلامی را صاحب گشتی، بهتر است که در آخر عمر با مردم به عدالت رفتار می نمودی و با بنی هاشم اینقدر بدرفتاری نمی کردی چون آنها بالاخره ارحام توأند و اکنون چیزی دیگر برای آنها باقی نمانده که بیم آن داشته باشی که بر تو خروج کنند، معاویه گفت: هیهات، هیهات! ابوبکر خلافت کرد و عدالت گستری نمود و بیش از این نشد که بمرد و نامش هم از بین رفت و نیز عمر و عثمان همچنین مردند با اینکه با مردم نیکو رفتار کردند اما جز نامی باقی نگذاشتند و هلاک شدند ولی برادر هاشم (یعنی رسول خدا) هر روز پنج نوبت بر نام او در دنیای اسلام، فریاد می کنند، اشهد انَّ محمداً رسول الله می گویند « فایّ عملٍ یبقی مَعَ هَذا لا امّ لَکَ، لا والله إلّا دفناً دفنا» پس از آن که نام خلفاء ثلاث بمیرد و نام محمد زنده باشد دیگر چه عملی باقی خواهد ماند، جز آن که نام محمد دفن شود و اسم او هم از بین برود»
و گویند: مأمون عباسی وقتی این حدیث را شنید دستور داد معاویه را علناً لعن کنند، و سپس جریانی پیش آمد و دوباره جلوی این کار را گرفت.
و این حدیث پرده از روی باطن معاویه که سرسلسلۀ این شجره خبیثه است بخوبی برمیدارد، و در مورد خلفای پس از او خیلی بدتر از این نقل کرده اند.
و در مورد اجیر کردن اصحاب رسول خدا برای جعل حدیث در مذمت امیر المؤمنین علیه السلام و مدح دشمنان آنحضرت ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه می نویسد:
« استاد ما ابو جعفر اسکافی گفته … معاویه جمعی از صحابه و تابعین را گمارده و برای آنها پاداش و حقوقی معیّن کرده بود تا اخبار زشتی در مذمت علی بن ابیطالب علیه السلام جعل کنند که از آنجمله بود (در اصحاب) ابوهریره و عمروبن عاص و مغیرهبن شعبه، و از تابعین عروه بن زبیر…»
و پس از نقل قسمتی از خبرهای جعلی و دروغی که بوسیلۀ آنها منتشر شد داستان جالبی از یکی دیگر از حدیث سازان حرفه ای بنام: «سمرهبن جندب» نقل میکند بدین شرح:
«… معاویه یکصد هزار درهم به سمرهبن جندب داد تا روایتی جعل کند که آیۀ شریفه «و من الناس من یعجبکَ قَوله فی الحیاه الدنیا و یشهدالله علی مافی قلبه و هو الدالخصام…» که دربارۀ شخص منافقی بنام اخنس بن شریق نازل شده بود، دربارۀ علی بن ابیطالب علیه السلام نازل شده
و آیۀ بعدی که فرماید «و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رؤف بالعباد» که مفسران شیعی و سنی گفته اند و روایت کرده اند که در شب هجرت رسولخدا صلّی الله علیه و آله و فداکاری بی نظیر امیر مؤمنان علیه السلام که حاضر شد در بستر آنحضرت بخوابد و درشأن آن حضرت نازل شده، دربارۀ ابن ملجم مرادی نازل گردیده.
سمره حاضر نشد با صد هزار درهم چنین جنایتی مرتکب شود و معاویه صد هزار درهم دیگر اضافه کرد، باز هم حاضر نشد تا بالاخره با چهارصد هزار درهم معامله جوش خورد، و سمره حاضر شد و اینکار را انجام داد.
و از مدائنی نقل شده که گفته است:
«معاویه به کارگزاران خود در همه جاها نوشت: شهادت هیچ یک از شیعیان علی بن ابیطالب را نپذیرید… و بنگرید تا هر کس از طرفداران عثمان نزد شما هستند و فضائل او را نقل می کنند آنها را بخود نزدیک کنید و گرامی دارید، و هر کس در فضیلت عثمان حدیثی نقل کرد نام او و پدر و فامیل او را برای من بنویسید… کارگزاران نیز بکار افتاده و همین امر سبب شد تا احادیث بسیاری در فضیلت عثمان در هر شهری نقل و جمع آوری شد، و بخاطر جایزه های زیاد و جامه و زمین و باغ و غیره که از معاویه می گرفتند سیل «حدیث» و کاروانهای «خبر» بدربار معاویه و کارگزاران او سرازیر شده و جریان یابد… و مدتی بر این منوال گذشت.
کار بجائی رسید که معاویه به کارگزاران مزبور نوشت: حدیث در فضیلت عثمان زیاد شده و از حدّ گذشته و همه شهرها و قراء و قصبات را پر کرده، از این پس با رسیدن این بخشنامه دستور دهید در فضیلت دیگر صحابه و خلفاء گویند، ولی اجازه ندهید أحدی از مسلمانان حدیثی دربارۀ ابوتراب روایت کنند…
و همین سبب شد تا حدیثهای جعلی و دروغی که هیچ حقیقت نداشت در مناقب دیگر صحابه نقل کنند و آنها را در منابر ذکر کرده و به معلمان یاد دهند و آنها نیز برای بچه ها در مدرسه ها بازگو کرده و تدریجاً جزء درسهای روزانۀ آنها قرار گرفت و آنها روایت کرده و همچون قرآن کریم بیکدیگر یاد میدادند تا آنجا که بدختران و زنان و خدمتکاران خود نیز یاد دادند… و مدتی هم بر این منوال گذشت…
سپس به همان کارگزاران نوشت: از این پس بنگرید تا هرکس که ثابت شد شیعه علی و دوستدار او و یا دوستدار خاندان او است نام او را از حقوق بگیران بیت المال قطع کرده و همۀ امتیازات و عطایای او را حذف کنید… و بدنبال آن نامۀ دیگری رسید به این مضمون:
که هر کس بدوستی علی بن ابیطالب و خاندان او متّهم شد او را دستگیر نموده و خانه اش را خراب کنید، که در آنموقع سخت ترین بلاها و گرفتاریها متوجه مردم عراق و بخصوص مردم کوفه شد، و کار بجائی رسید که شیعیان علی بن ابیطالب با ترس شدید بخانۀ دوستان خود که آنها را می شناختند رفته و در پنهانی با یکدیگر سخن بگویند، و جرأت آنکه نزد زن و بچه و یا خدمتکار آنها نیز سخنی بگویند نداشتند.
اینجا بود که حدیثهای دروغ و بهتان بسیارشد و قاضیان و والیان بر این منوال روزگار خود می گذراندند، و آنوقت بود که آزمایش سختی پیش آمد و از همه گروهها بیشتر، قاریان ریاکار و افراد ضعیف الایمانی که تظاهر به خضوع و عبادت می کردند دچار لغزش شده و بخاطر نزدیکی به کارگزاران معاویه و کسب مال و منال و زمین و باغ و خانه و تقرب بدربار حدیثهای زیادی را بدروغ جعل کردند، و این حدیثهای جعلی و دروغ تدریجاً به متدینین و کسانی که از دروغ پرهیز می کردند منتقل گردید، و بخیال اینکه آنها صحیح است و راست است آن حدیثها را پذیرفته و روایت کردند، و اگر میدانستند دروغ و باطل است هیچگاه نقل نمی کردند… و کار بر همین منوال گذشت تا آنگاه که حسن بن علی علیهما السلام از دنیا رفت که بلاء و آزمایش سخت تر و فزونتر گردید…»
و این بود شمّه ای از تاریخ حدیث و سرگذشت اخباری که در فضائل اصحاب و دیگران از زبان مورخین اهل سنت نقل شده، و جنایتی که دستگاه خلافت معاویه با سنت رسول خدا انجام داد، و بنفع خود و بستگان خود آنهمه حدیث جعلی و دروغ درمیان اخبار و روایات وارد سازند.

16دسامبر/16

درسهائی از نهج البلاغه خطبه ۱۸۵ اثبات وجود صانع

آیت الله العظمی منتظری
در بحث گذشته، قسمتی از خطبه ۱۸۵ نهج البلاغه را بررسی کردیم ولی همانگونه که یادآور شدیم، در این خطبه و خطبه های مشابه ، کلماتی یافت می شود که مفاهیم آنها در فلسفه مورد بحث قرار گرفته است و ما برخی از این کلمات را که عبارت از «وجود، عدم، ماهیت» و «وجوب، امکان، امتناع» بود، در گذشته به صورت اجمال بحث کردیم.
در بحث گذشته نیز بیان شد که اگر چیزی را عقل می گوید باید باشد، آن را واجب می نامند و آنچه نباید باشد ممتنع و محال است و آنچه که می شود باشد و می شود نباشد ممکن است. مثلاً عدد ۲ باید جفت باشد، پس واجب الزوجیه است ولی عدد یک نمی شود جفت باشد، پس ممتنع الزوجیه است اما گردو ممکن است جفت و ممکن است فرد باشد و چون احتیاج به علّت دارد آن را ممکن نامند. بنابراین : خداوند «واجب الوجود» است، یعنی باید باشد. ما و شما «ممکن الوجودیم» یعنی می شود که باشیم و می شود که نباشیم و شریک برای خدا «ممتنع الوجود» است زیرا محال است که باشد.
حدوث ـ قِدَم
در جمله دوم این خطبه، حضرت امیر«ع» به دو لفظ دیگر اشاره می کنند: حدوث و قِدَم. «قِدَم» از مادّه «قدیم» است . قدیم یعنی آنچه اول نداشته باشد و به عبارت دیگر مسبوق به عدم نباشد. یعنی اینچنین نیست که نبوده است و بود شده بلکه از اول بوده و سابقه نبودن ندارد. این را«قدیم» می گویند، در مقابل «حادث».
«حدوث» وجود بعد از عدم است. ما هزار سال پیش از این نبودیم، امّا الآن هستیم، پس ما حادثیم پس ما«اول» داریم و مسبوق به عدم هستیم ولی خدای تبارک و تعالی قدیم است زیرا«اوّل» ندارد و مسبوق به عدم نیست.
اقسام حدوث:
حدوث بر دو قسم بوده است: حدوث زمانی و حدوث ذاتی. حادث زمانی به آن چیزی می گویند که در یک زمانی نبوده است و بعد موجود شده، مثلاً انسان، حادث زمانی است زیرا در یک زمانی نبوده و بعد بود شده است. درمورد حادث ذاتی می گویند: ممکن است موجوداتی ـ مانند موجودات مجرده ـ باشند که مسبوق به زمان نباشند ولی در عین حال مخلوق خداوندند. اکنون نمی خواهیم بحث کنیم که آیا چنین موجودات مجردی هست یا نه ولی اگر باشند ـ که البته محال نیست ـ با اینکه ممکن الوجودند چون در ذات آنها عدم راه دارد ولی زمان ندارند به انها می گویند: حادث ذاتی.
برای توضیح بیشتر مثالی می زنیم :
خورشید نور می دهد و نور آن به خانه ما می تابد پس نور خانه ما جلوه خورشید است. حال بگذریم از اینکه ۸ دقیقه و ۲۰ ثانیه طول می کشد تا نور خورشید به خانه ما می رسد، ولی آنچه مسلّم است این است که نور خانه ما وابسته به خورشید است. اگر فرض کردیم که خورشید از ده هزار سال پیش بوده است، نورش هم از ده هزار سال پیش بوده است و اگر فرض کردیم خورشید از ازل بوده است نورش هم از ازل بوده است، اما با اینکه هر دو از ازل بوده اند، نور جلوه و پرتو خورشید است یعنی خورشید مستقل است و نور تابع و وابسته به آن است. بنابر این لازم نیست بین معلول و علت فاصله زمانی باشد. و امکان هم دارد موجوداتی باشند که مسبوق به عدم زمانی نباشند بلکه اصلاً فوق زمان و عالم ماده باشند و به عنوان جلوه حق تعالی از ازل به عنوان موجودات مجردّه بوده اند. ولی در هر صورت این موجودات ـ به فرض بودن آنها ـ ممکن الوجودند یعنی با قدرت خدا موجود شده اند و وجود آنها پس از عدم بوده است ولی نه عدم زمانی چرا که عدم در ذات آنها است، پس آنها را حادث ذاتی می گویند. ولی خداوند نه حدوث زمانی دارد و نه حدوث ذاتی بلکه خداوند، قدیم است. یعنی عدم در ذاتش راه ندارد، واجب الوجود است، هستی برای او ضرورت دارد و اصلاً خودش هستی مطلق است. خداوند هستی مطلق، واقعیت بی پایان و کمال محض است.
ماده، حرکت و زمان
حرکت لازمه ماده است یعنی ماده است که حرکت دارد. پس این عالم ماده حرکت دارد. مقدار حرکت همان زمان است. بنابراین، زمان، حرکت و ماده با هم هستند. کسی نمی تواند بگوید زمانی بوده است که ماده وجود نداشته است زیرا اگر ماده نباشد حرکت هم نیست و زمان هم موجود نمی باشد.
اَلحَمدُلِلهِ الَّذِی لا تُدرِکُهُ الشَّوَاهِدُ، وَ لا تَحوِیهِ اَلمَشَاهِدُ، وَ لا تَرَاهُ النَّوَاظِرُ، وَ لا تَحجُبُهُ اَلسَّوَاتِرُ، الدًَّّّّالِّ عَلی قِدَمِهِ بِحُدُوثِ خَلقِهِ، وَ بِحُدُوثِ خَلقِهِ عَلی وُجُودِهِ، وَبِاشتِباهِهِم عَلی أَن لا شَبَهَ لَهُ. الَّذِی صَدَقَ فِی مِیعَادِهِ، وَارتَفَعَ عَن ظُلمِ عِبَادِهِ، وَقَامَ بِالقِسطِ فِی خَلقِهِ، وَعَدَلَ عَلَیهِم فِی حُکمِهِ . مُستَشهِدٌ بِحُدُوثِ الأَشیَاءٍ عَلَی أَزَلِیَّتِهِ، وَبِمَا وَسَمَهَا بِهِ مِنَ اَلعَجزِ عَلَی قُدرَتِهِ، وَبِمَا اضطَرَّهَا إِلَیهِ مِنَ الفَنَاءِ عَلَی دَوَامِهِ . وَاحِدٌ لا بِعَدَدٍ، وَدَائِمٌ لا بِأَمَدٍ ، وَقَائِمٌ لا بِعَمَدٍ. تَتَلَقَّّاهُ الأَذهَانُ لا بِمُشَاعَرَهٍ، وَتَشهَدُ لَهُ اَلمَرَائِی لا بِمُحَاضَرَهٍ. لَم تُحِط بِهِ الأَوهَامُ، بَل تَجَلَّی لَهَا بِهَا، وَبِهَا امتَنَعَ مِنهَا، وَإِلَیهَا حَاکَمَهَا. لَیسَ بِذِی کِبَرٍ امتَدَّت بِهِ النِّهَایَاتُ فَکَبَّرَتهُ تَجسِیماً، وَ لا بِذِی عِظَمِ تَنَاهَت بِهِ الغَایَاتُ فَعَظَّمَتهُ تَجسِیداً، بَل کَبُرَ شَأناً، وَ عَظُمَ سُلطَاناً.
ارسطو می گوید : آنانکه ادعا می کنند، یک زمانی ماده نبوده است اینها ناخودآگاه به وجود ماده اعتراف کرده اند زیرا زمان، مقدار حرکت است و حرکت هم هر جا برود ماده می رود برای اینکه مادّه هست که حرکت می کند.
برای روشن تر شدن مطلب مثالی می زنیم :
فرض کنید یک نفر در ته چاهی باشد و شما طنابی را از درب چاه عبور می دهید. آدمی که در ته چاه است نگاه به بالای چاه می کند، می بیند طنابی از درب چاه عبور می کند و قسمتی از آن محاذی درب چاه است و قسمتی از آن بعداً به درب چاه می رسد و قسمتی از آن از درب چاه عبور کرده و رد شده است. پس این آدمی که در ته چاه است، طناب را سه قسمت می کند: حال، گذشته و آینده . امّا شما که بالای چاه ایستاده اید، این طناب را یک قسمت می بینید و این طناب در نظر شما گذشته و حال و آینده ای ندارد یعنی چون شما در فضای بالا هستید در آن واحد همۀ طناب را می بینید، پس زمان که دارای گذشته و حال و آینده است برای موجودات مجرد که فوق عالم ماده هستند مفهومی ندارد و گذشته و حال و آینده برای آنان در عرض واحد موجودند ولی برای ما که در عالم ماده هستیم و در چاه طبیعت زندانی هستیم و با حرکت و زمان سروکار داریم گذشته و حال و آینده مفهوم پیدا می کند پس ما موجودات مادی و زمانی هستیم ولی موجودات مجرّد، بالاتر از عالم مادّه هستند پس، فوق زمان می باشند.
خلاصه، حدوث یعنی وجود بعد ازعدم که گاهی عدم زمانی است و گاهی عدم ذاتی و در مقابل آن قدم است که در قدم، عدم راه ندارد. خدا قدیم است برای اینکه نه عدم زمانی دارد و نه عدم ذاتی ولی موجودات مجرده، گو اینکه مسبوق به عدم زمانی نیستند ولی در ذات آنها عدم راه دارد و مثل نوری می مانند که وابسته به خورشید است، اگر اراده خدا نباشد نیستند. پس حدوث آنها ذاتی است و قدیم نیستند و قدم منحصر است به خدای تبارک تعالی.
ازل ـ ابد ـ سرمد
در نهج البلاغه حضرت امیر«ع» این سه کلمه نیز گاهی یافت می شود.
ازل :آن است که اول ندارد.
ابد :آن است که آخر ندارد.
سرمد : آن است که نه اول دارد و نه آخر.
هرسه لفظ برخداوند اطلاق می شود. پس ذات حق تعالی ازلی، ابدی و سرمدی است.
عالم خلق ـ عالم أمر
فلاسفه می گویند : موجودات خدا که مسبوق به ماده و مدت باشند یعنی یکوقت نبوده اند و بعد بود شده اند، اینها عالم خلق هستند و آن موجودات مجردّی که مادّه و مدت ندارند ولی مخلوق خدا هستند، آنها عالم أمرند. می گویند : آنها به امر خدا موجود شده اند و لازم نیست ماده داشته باشند، گاهی هم در تفسیر عالم امر می گویند:
همان «کن» که امر است سبب وجودشان شده است.
آیه شریفه «الا له الخلق والامر» را هم این چنین معنی می کنند، گر چه شاید معنای آیه چنین نباشد. شاید تفسیر آیه این باشد که:خلقت موجودات از خدا است و فرمان خدا هم هست که این موجودات را اداره می کند. امر خدا در این موجودات حکمفرما است.
اکنون به دنباله خطبه حضرت می پردازیم:
« الدّال علی قدمه بحدوث خلقه و بحدوث خلقه علی وجوده»
دلالت می کند بر قدیم بودن خدا، حادث بودن مخلوقات خدا و حادث بودن مخلوقات خدا دلیل است بر وجود او.
چیزی که حادث است مُحدث می خواهد، اگر آن مُحدث هم حادث باشد باز علّت می خواهد تا اینکه منتهی می شود به موجودی که دیگر حادث نیست بلکه قدیم است. حادث بودن خلق خدا، دلالت دارد براینکه خدا وجود دارد.
در نسخه «ابن ابی الحدید معتزلی» بجای «وجوده» ، «جوده» آمده است یعنی خداوند بوسیله حادث بودن خلقش ما را راهنمائی می کند بر جود خودش یعنی این عالم را که خدا خلق کرده، مقتضای جود و کرم او بوده است :
من نکردم خلق تا سودی کنم
بلکه تا بر بندگان جودی کنم
خلق کردم من که رحمانی کنم
نی عبث جان بدهم و فانی کنم
در هر صورت، برای اثبات وجود خدای تبارک و تعالی، راه های مختلفی وجود دارد. گفته اند: « الطرق الی الله بعدد انفاس الخلائق » راه ها به سوی خدا (شناخت خدا) به عدد نفسهای بندگان است حال به جای اینکه در اثبات صانع به راه های پُر پیچ و خم فلاسفه و متکلمین اشاره کنیم، خوب است به سراغ لحن قرآن و بیانات پیامبر و ائمه طاهرین «ع» برویم.
قرآن می فرماید: « أفی الله شکُّ فاطر السموات و الأرض» آیا در (وجود) خدا شک است که (او) خالق آسمانها و زمین است. یعنی خلقت آسمانها و زمین برای تو کافی نیست که به وجود خدا یقین پیدا کنی؟
و همچنین آیات دیگری مشابه همین آیه داریم مانند آیات: ۲۲ـ روم، ۲۹ ـ شوری، ۱۶۴ ـ بقره و ۱۹۰ ـ آل عمران در این جهان آیات و نشانه های زیادی بروجود خالق هست و در هر حال، کوچکترین ذرّه این عالم حکایت ازوجود و قدرت خدا دارد: آسمانها، زمین، نباتات، دریاها، صحراها، نظم و ترتیب آنها و وجود خودمان با آن همه افکار، اندیشه ها، خیالها، رعب و وحشت ها، غصّه ها، خوشیها، آرزوها، و تک تک اعضا و جوارح ما که با چه اعجازی خلق شده اند همه دلیل بر وجود خالق و پروردگار است.
بعضی از چیزها که ما زیاد با آنها ممارست داریم، در نظرمان چندان اهمیّت ندارد به عنوان مثال: اگر روزی به آمریکا رفتید و به شما گفتند: یک کارخانه ای درست کرده اند که علف و کاه در آن می ریزند و این کارخانه با چرخها و موتورهای زیادی که دارد، این علف و کاه را به حرکت در می آورد و می چرخاند و جوهرش را می گیرد و بالاخره پس از انجام کارهای زیاد، در اثر فعل و انفعالات، از یک قسمت کارخانه شیر بیرون می آید و از قسمت دیگر تفاله ها خارج می شود!! اگر چنین چیزی را ببینید حتماً خواهید گفت: چقدر آمریکاییها در صنعت پیشرفت کرده اند که از کاه و علف شیر تولید می کنند! در صورتی که خداوند از قدیم این کارخانه را برای همه شما درست کرده است. یک گاو اگر در منزل داشته باشید، تنها با دادن کاه و علف به آن، شیر گرم و گوارا روزانه تحویل شما خواهد داد ولی آیا شده است که به این گاو کمی فکر کنید و در خلقت بسیار مهم آن بیندیشید؟ آیا ممکن است با تصادف، آن ذرات ماده (الکترون و پروتون ها ) خود بخود جفت شوند و یک گاو درست کنند بدون اینکه یک دست قدرتی با شعور و ادراک آن را درست کند؟!
مثالی دیگر:
اگر روزی با یکی از دوستانت برای گردش به بیابان رفتید، در بیابان به یک ساختمان زیبا و قشنگی برخورد کردید که در آن درختهای خوب، گلهای زیبا و با طراوت، فرشهای قیمتی، صندلی، مبل و تمام وسائل زندگی مرتب و منظم به کار گرفته شده و چیده شده است، و کسی هم در آنجا نیست، آیا ممکن است تصور کنید که این ساختمان با این ترتیب و تنظیم خود به خود درست شده است و همه چیز به طور تصادف ترتیب یافته داست؟! اگر چنین حرفی را بزنید، مردم شما را دیوانه حساب می کنند و به هیچ وجه سخن شما را نمی پذیرند!
بنابراین، نظم و ترتیب و این ریزه کاریهائی که در این عالم وجود به کار رفته مانند همین ساختمان است. پس شما گر چه کسی را در ساختمان نمی بینید ولی از وجود ساختمان، پی به معمار و مهندس با ذوق و فهمیده آن می برید و اگر از تو پرسیدند: از کجا می گوئی این ساختمان را معماری هست؟ در جواب خواهی گفت: از ساختمان پی به بنّا بردم. لازم نیست آدم همه چیز را ببیند تا باور کند. خود این ساختمان دلیل بر وجود بنّا و معمار است.
روایت در اثبات حدوث عالَم
۱ ـ « عن أبی الحسن علی بن موسی الرضا علیه السلام انه دخل علیه رجل فقال له: یا ابن رسول الله ما الدلیل علی حدوث عالم؟ قال: اَنت لَم تَکُن ثُمّ کُنت وَ قَد عَلِمتَ انَّکَ لَم تُکَوِّن نَفسَکًَ وَ لا کَوَّ نَکَ مَن هُوَ مِثلِکَ ».
مردی بر امام رضا علیه السلام وارد شد و از آن حضرت پرسید: ای فرزند پیامبر! دلیل و علّت بر حدوث عالم و جهان چیست؟ حضرت فرمود: تو نبودی و بعد موجود شدی در حالی که می دانی که تو خودت را ایجاد نکرده ای و کسی هم که مانند تو است تو را موجود نکرده است. ( پس لابد خالق و پروردگاری داری که تو را ایجاد کرده است).
۲ ـ سئل مولانا امیرالمؤمنین «ع» بماذا عرفت ربک؟ قال: بِفَسخ العَزائِم وَ نَقضِ الهِمَم. لَمّا هَمَمتُ فَحیلَ بَینی وَ بَینَ هَمّی وَ عَزَمتُ فَخالَفَ القَضاءُ والقَدَرُ عَزمی عَلِمتُ أنَّ مُدبری غَیری».
از حضرت امیرالمؤمنین «ع» سؤال شد: پروردگارت را به چه چیز شناختی؟ فرمود: خدا را شناختم به اینکه (گاهی) تصمیم می گیرم به جائی بروم یک دفعه تصمیم من عوض می شود و نیّت می کنم کاری انجام دهم یکمرتبه همّتم به هم می خورد. هر گاه تصمیم گرفتم، بین من و تصمیمم فاصله پیدا شد که نتوانستم بروم یا اصلاً رأیم برگشت و یا هنگامی که تصمیم گرفتم قضا و قدربا عزم و تصمیم من مخالفت کرد، فهمیدم که تدبیر کننده این عالم، غیر از من است.
از این روایت معلوم می شود یک نیروی غیبی در کار است که در روح و روان ما اثر می گذارد و تصمیم ما را برمی گرداند و معلوم می شود دل ما دست دیگری است و گرنه همواره مطابق میل ما عمل می شد.
۳ ـ زندیقی نزد امام صادق «ع» می آید و سؤالهائی می کند، از جمله می گوید: دلیل بر وجود خدا چیست؟ حضرت می فرماید:
« وُجُودُ الأفاعیل التّی دَلّت عَلی أن صانِعاً صَنَعها، ألا تَری انّکَ اِذا نَظَرتَ اِلی بِناءٍ مُشَیَّد مَبنیًّ عَلِمتَ أنَّ لَهُ بانِیاً وَ اِن کُنتَ لَم تَرالبانی وَلَم نُشاهِدهُ…»
وجود همه فعل ها (کارهائی که در این جهان شده است، موجودات، آسمانها و زمین و…) دلالت دارند براینکه صنعتگری اینها را آفریده است. آیا نمی بینی وقتی به ساختمان محکمی می نگری، می فهمی که یک بانی و معمار دارد گر چه آن بانی را هیچگاه ندیده باشی.

16دسامبر/16

دعای امام سجّاد «ع» برای رزمندگان اسلام

خداوندا! هر گاه رزمنده ای از اهل ملت تو(از مسلمانان) با آن کافران به جنگ برخیزد، و هر مجاهدی از پیروان سنّت تو با آنان مبارزه و پیکار کند که دین تو برترو حزب تو نیرومندتر و بهره مردم از معرفت تو بیشتر گردد، امر او را آسان گردان و برنامه اش را مرتّب (و مصالح جنگی را برای او آماده ساز) و او را پیروزی عنایت فرما و برای او یاران و پشتیبانانی انتخاب فرما و پشتش را محکم نگهدار و آذوقه اش را فراوان ساز و او را به نشاط بهره مند نما و حرارت و عطش شوق را در او فرونشان و از غم و اندوه وحشت او را در پناه خود نگهدار و یاد خانواده و فرزندان را از خاطرش ببر و حسن نیّت به او عنایت فرما و از ترس و بیم او را بدور دار و جرأت و شهامت به او الهام فرما و شدت (در برابر دشمن) به او عطا فرما و با نصرت خود او را مؤید گردان و اخلاق نیکو و حسن سیاستش بیاموز و او را از ریا مصون بدارزو از خودنمائی رهایش ساز و خدایا! تمام فکر و ذکر و حرکت و سکونش را در راه خود و برای حضرتت قرار بده …»
«اللهُم َ وَ أَیُّما غاز غَزاهُم مِن أَهلِ مِلَّتِک أَومُجاهِدٍ جاهَدَهُم مِن أتباعِ سُنّتِک لِیَکُونَ دِینُک الأ علی وَ حِزبُک الأ قوی وَ حَظُّک الأوفی فَلَقِّهِ الیُسرَ وَهَیّی ء لَهُ الأمرَ وَ تَوَّلَهُ بِالنسجحِ وَ تَخَیَّر لَهُ الأصحابَ وَ استَقوِلَهُ الظَّهرَ وَ أَسبغ عَلَیهِ فی النَّفَقَهِ وَ مَتِّعهُ بِالنَّشاطِ وَ أَطفِ عَنهُ حَرارَهَ الشّوقِ وَ أَجِرهُ مِن غمِّ الوحشَه وَ أَنسِهِ ذِکرَ الأهل وَ الوَلَدِ وَ أثُرلَهُ حُسنَ النِّیَّهِ وَ تَوَلَّهُ بِالعافِیهِ وَ أَصحِبهُ السَّلامَهَ وَ أَعفِهِ مِنَ الجبنِ وَ اَلهِمهُ الجُرأهَ وَ ارزُقُهُ الشِّدََّّه وَ أَیّدهُ بِالنُّصرَهِ وَ عَلَّمهُ السِّیَرَ وَ السُّنَنَ وَ سَدِّدهُ فِی الحُکم وَ اعزِل عَنهُ الرِّیاءَ وَ خَلَّصهُ مِنَ السُّمعَهِ وَ اجعَل فِکرَهُ وَ ذِکرَهُ وَ ظَعنَهُ وَ اِقامَتَهُ فِیک وَ لک…»

16دسامبر/16

دیپلماسی اسلامی

احمد عزیزی قائم مقام وزارت خارجه

بحثی پیرامون مدیریت سیاست خارجی جمهوری اسلامی
در عرف سیاسی، «دیپلماسی» به فن اداره سیاست خارجی اطلاق می شود و عوامل دست اندر کار سیاست خارجی اصطلاحاً «دیپلمات» خوانده می شوند. در حالی که نظام حاکم بر کشورها بر شالودۀ:۱ـ شرک و بی خدائی. ۲ـ تکاثر و حاکمیت زور و ثروت. ۳ـ استضعاف و غصب حق حاکمیت ملت ها استوار است، دیپلماسی جهانی نیز نمی تواند محورهای متفاوتی برای حیطۀ عمل خود اختیار کند. بر این اساس چهارچوب طبیعی دیپلماسی این نظام عبارت است از:
۱ـ اصالت دولت ها، یعنی به رسمیت شناختن غصب حق حاکمیت مشروع ملت ها.
۲ـ آزادی عمل در شیوۀ بکار گیری وسایل در پرتو اهداف استکباری.
با پیروزی انقلاب اسلامی، جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک قدرت تازه در برابر استکبار جهانی ـ به ویژه آمریکا ـ ظاهر شد. قدرتی که بر اساس ویژگیهای خود یعنی:
۱ـ الهی بودن نیّات، ۲ـ الهی بودن بنیانهای نظام و۳ـ الهی بودن رهبری، قادر است در حدّی گسترده نیروهای مؤمن و مستضعف در داخل و خارج را بر علیه سلطه استکباری بسیج نموده و عملاً موجودیت نظام حاکم را مورد تهدید قرار دهد. جمهوری اسلامی ایران اکنون به عنوان قدرتی صاحب عقیده با مبانی حکومتی، الگوهای سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی و در عین حال واجد پایگاه در قلب ملتها رودر روی تمامی کفر جهانی قرار گرفته است.این قدرت و این پایگاه راز سازش ناپذیری آن با نظام کنونی عالم است. بر اساس تجربه استکبار جهانی با حرکتهای ملی و استقلال طلب ـ چنانچه اصالت و صداقتی نیز داشته باشند ـ اگر فاقد عقیده و مکتب ویژه ای قابل گذر از مرزهای امن استکبار جهانی و برقراری ارتباط با ملت ها بوده و منافع آن را تهدید ننماید، همزیستی دارد ولی چنانچه جنبشی فراسوی مرزهای استکباری با حربه ای نو و نافذ، در مطامع آن پنجه اندازد و گردن فرازی نماید با تمام قدرت به مقابله با آن خواهد پرداخت.
بدیهی است اهداف و استراتژی های این نظام، در عرصه خارجی، می بایست با مبانی الهی آن هماهنگی داشته و در خدمت تحقق نیّات متعالی انقلاب اسلامی قرارگیرد. قدرتهای جهانی در برابر این اهداف و پشتوانه عظیم انسانی آن احساس خطر کرده و عملاً با حل تضادهای مقطعی خود با یکدیگر به وحدت می رسند. اگر بناست که در چهارچوب چنین اهدافی، با گسترش اسلام در جهان و ایجاد وحدت بین جهان اسلام، پایه های کفر و ظلم جهانی فروریخته و حکومت عدل و حق در جهان استقرار یابد، استکبار جهانی نیز گریزی ندارد جز اینکه در جهت نابودی منادی این وحدت و تلاشی پایه های آن، با بهره گیری از همۀ ابزارهای تبلیغی، سیاسی، اقتصادی و نظامی خود همّت کند. این صحنه کارزاری است که سیاست خارجی و دیپلماسی جمهوری اسلامی باید خود را برای زور آزمایی و عمل در آن آماده سازد. سیاست خارجی و دیپلماسی جمهوری اسلامی می بایست با توجه به واقعیات و پیچیدگیهای چنین عرصه ای طرّاحی شود. رسیدن به اهداف تازه به ابزارها و روشهای تازه نیازمند است. با ابزارها و روشهای غیر مکتبی تحصیل نتایج مکتبی امکان پذیر نیست و چنانچه ضعف بینش اصیل مکتبی، عدم پیوند قلبی با نیروی لایزال امت مسلمان، غرب باوری یا شرق باوری گام نهادن به چنین ورطه ای را اجتناب ناپذیر سازد، شکست سرنوشت محتوم سیاست خارجی جمهوری اسلامی خواهد بود. بازی در چهارچوب ابزارهای غیر مکتبی جهان کنونی بدلایل متعدد من جمله:
۱ـ تسلط نظام دیپلماسی استکبار جهانی براین ابزارها.
۲ـ کنترل رسانه های همگانی بوسیلۀ استکبار جهانی به ویژه آمریکا و صهیونیزم.
۳ـ عدم شناخت و توانائی دست اندر کاران دیپلماسی جمهوری اسلامی در بکار گیری آنها.
ومهمتر از همه ۴ـ غیر اسلامی بودن عمدۀ این ابزارها، علاوه براینکه قادر نیست جمهوری اسلامی را در رسیدن به اهداف خود یاری دهد قابلیت ضربه پذیری آنرا تا حد زیادی بالا خواهد برد. ایجاد یأس و تزلزل در باور مخاطبین اصلی دیپلماسی جمهوری اسلامی بین ملت ها نیز نتیجۀ طبیعی این بازی است.
بهترین مثال در این زمینه، نحوۀ پیشرفت مراحل مختلف جنگ تحمیلی از آغاز تا کنون است. سدّ تهاجم نظامی نیروهای متجاوز عراقی به خاک میهن اسلامی دقیقاً همگام با انسجام صفوف مردمی، اتخاذ شیوه های مردمی و حضور گسترده تر امت حزب الله در جبهه های جنگ با موفقیت بیشتر انجام گرفت. عملیات تدافعی جهموری اسلامی در ماههای اولیه جنگ، با وجود حمایتهای گسترده معنوی، مالی، تدارکاتی امت مسلمان، عمدتاً به دلیل محور ساختن عملیات کلاسیک و متعارف نظامی و تکیه انحصاری روی آنها، مقابله با دشمن با تاکتیکهای مشابه و ضعف حضور تشکیلاتی و فعال نیروهای مردمی در جبهه ها، هرگز نتوانست کارآئی لازم را داشته و تجاوز را به نحو مطلوب دفع نماید. عملیات عظیم ثامن الائمه، طریق القدس، فتح المبین، الی بیت المقدس و همچنین مراحل مختلف تهاجمی محرّم، مسلم بن عقیل و الفجر که منجر به آزادی بسیاری از سرزمینهای اشغالی و خاک عراق گردید، و کلاً پس از عزل بنی صدر خائن و در نتیجه حذف بینش انحرافی وی در مدیریت، امر دفاع انجام گرفت، نمونه های بارزی از کارآئی روشهای اسلامی و مشی مکتبی در دفاع و بر همین اساس بهره گیری شایسته از سلاحهای متکی برایمان رزمندگان اسلام بود.
راز ظفر بر دشمن سرتا پا مسلح و حمایت شده از سوی تمامی کفر جهانی، مقابله باآن با سلاح بی بدیلی بود که وی روشهای برخورد باآن را نمی دانست. نیروهای عراقی در عین حال که به میگ، میراژ، سوپراتاندارد و میلیاردها دلار کمک مالی دول مرتجع عرب مجهز بودند هیچگاه توان بکارگیری و مقابله با سلاح «تقوا، شهادت» و «ایثار» را نداشتند. استکبار جهانی در برابر سیاستهای مکتبی، شعارهای مکتبی، منش ها و روشهای مکتبی، بی سلاح و کروکور است و همین نمود و تجلّی مکتبی جمهوری اسلامی است که اینچنین آن را در برابر همۀ توطئه ها و تهاجمات، مقاوم و استوار ساخته است.
نظام سیاست خارجی و دیپلماسی جمهوری اسلامی می بایست برای پاسخ به نیازهای فزاینده و نوظهور انقلاب اسلامی، در جهانی که هرروز چهره متخاصم تری به خود گرفته و سیاست های تهاجمی تازه ای ابداع می کند، همواره در حال تغییرو تحول بوده و بازسازی شود. بازسازی و تحولی که در همه ابعاد انسانی، فرهنگی و سیاسی فراگیر بوده و چهره خارجی جمهوری اسلامی را هر چه بیشتر با الگوهای اصیل مکتبی تطابق بخشد. در این عرصه به یاری خداوند گامهای قابل توجهی برداشته شده است. ساخت و ساز ریشه ای نظام سیاست خارجی و دیپلماسی جمهوری اسلامی می بایست در جهتی انجام گیرد که بتواند:
۱ـ ایمان فطری و الهی در ملت ها را رشد داده و آنها را ـ رسته از زنجیر سلطه همه جانبه استکبار جهانی ـ به خویشتن الهی خویش باز گرداند.
۲ـ قلوب ملت ها را جذب کرده وبین آنها الفت و همبستگی ایجاد نماید.
۳ـ استکبار جهانی را رسوا ساخته و صفوف متحد ملت ها را در برابر آن به حرکت درآورد.
چنین توانی تنها در پرتو حضور زنده و فعال و حاکمیت یک فرهنگ ویژه، نشأت گرفته از اسلام، در حرکات سیاست خارجی و دیپلماسی جمهوری اسلامی امکان پذیر است. فرهنگی که جمهوری اسلامی را قادر سازد تا به عنوان نمونۀ عملی یک نظام اسلامی، مبلّغ دین محمد «ص» بوده و با رسوخ در قلوب مسلمین و مستضعفین، اهرم های فشار خود را علیه استکبار جهانی به نحو مطلوب بکار گیرد.
نتیجۀ طبیعی حضور این فرهنگ در عرصه دیپلماسی جمهوری اسلامی ، کسب هویتی ویژه و مکتبی در ابعاد زیر خواهد بود:
۱ـ تاکتیکها و خط مشی ها.
۲ـ برخوردهای دیپلماتیک و تشریفاتی.
۳ـ عوامل انسانی دست اندر کار دیپلماسی.
۴ـ سیره و اخلاق سیاسی.
احراز تام و تمام هویت ویژه اسلامی در ابعاد فوق است که جاذبه آفرین، الفت بخش، نیرودهنده صفوف ملت ها و رسواگر استکبار جهانی بوده و عملاً اسلام را در برابر کفر به نمایش خواهد گذاشت. هر یک از موارد چهار گانه فوق جای بحث فراوان دارد و بجاست که در موقعیت مناسب بطور مستقل مورد بحث و بررسی قرار گیرد و امید که نگارنده در آینده خود توفیق و توان قلم زدن در این عرصه را داشته باشد.
در این مختصر، تلاش بر این است که اشاره ای ـ صرفاً در حد ذکر عناوین ـ به ویژگیهای عمده هویت اسلام دیپلماسی جمهوری اسلامی در بعد سیره و اخلاق صورت گیرد. با این آرزوکه فضلای ارجمند حوزه های علمیه و صاحبان نظر با پرداختن به این مهم عرصه را برای رهروان آن هر چه روشن تر نمایند.
اخلاق سیاسی اسلامی در بُعد سیاست خارجی از گنجینه ژرف اخلاق اسلامی تغذیه می کند و کاربرد عملی اخلاق اسلامی در حرکات و سیاستهای خارجی است. بدیهی است که گزینش اصول اخلاق سیاسی از معارف اسلامی و کاربرد آن عمیقاً به خلوص، بینش و اخلاق فردی کارگزاران سیاست خارجی متکی است و چون همه ابعاد مدیریت اسلام به درجه خلوص، تزکیه و تقرب مسئولان و نتیجتاً قابلیت آنان در دریافت هدایت قلبی و اتخاذ سیره و سلوکی مطلوب خدا و رسول خدا «ص» بستگی دارد، و به عبارت روشن تر، نیّت خدائی و ترس از خدا در جهت گیری ها، عمل به واجبات و پرهیز از محرمات و منکرات سیاسی، ضرورت حتمی و اولیۀ تجلی آثار هویت ویژه اسلامی است و جمهوری اسلامی بدون مسئولان و ضوابطی که عامل در این محدوده باشند قادر به نمایش اسلام واقعی نبوده و به اهداف مورد نظردست نخواهد یافت. لازم به یادآوری است که سه خصیصه «خدا معیاری»، «خودباوری» و «ملت باوری» که ذیلاً نام برده می شوند از ویژگیهای اساسی و تعیین کننده در کلیه موارد چهار گانه فوق و در عین حال در تدوین اصول سیاست خارجی می باشند:
۱ـ خدا معیاری:
«      •  » (سوره ممتحنه ـ آیه ۱)
برخورد اصولی و چاره ساز با جهان و مسائل خارجی جمهوری اسلامی امکان پذیر نیست مگر اینکه «دوری» و «نزدیکی» با خدا چهارچوب زیربنائی در برقراری رابطه ها و زمینه اصلی موضع گیریهای سیاسی باشد. براین اساس، بینش محوری در سلوک سیاسی جمهوری اسلامی، «دوستی با دوستان خدا» و «دشمنی با دشمنان خدا» است و دست آوردی سیاسی و مقطعی که بدون توجه به این معیار حاصل شود، بی تردید «فانی» و «شکننده» خواهد بود.
۲ـ خود باوری:
«         » (آل عمران آیه ۱۳۹)
مقصود از «خود باوری» اعتماد به خود ـ نظام جمهوری اسلامی ـ به عنوان یک قدرت شکست ناپذیر متصل و متکی به خدا و قوت گرفته از سرچشمه جوشان فطرت خداجوی انسان هاست. باور به «خود» اصل اساسی در برخورد پیروزمندانه با بن بست ها، قدرت ها، مشاکل پیچیده سیاسی و توطئه های استکبار جهانی است و چه بسا سازش ها انعطاف ها و تسلیم ها که از ضعف این باور و فقدان ایمان به خدا ناشی می شود بر این اساس، تقویت روح ایمان به خود همواره از محورهای عمده ارشادات امام امت بوده است.
«شما یک ملت قوی هستید که به شما با نظر کوچکی نگاه نمی کنند مگر اینکه خودتان خود را کوچک بنظر آورید».
و در جای دیگر خطاب به سفرا و کارداران جمهوری اسلامی:
«در برخوردتان با کشورهای دیگر مثل ابرقدرتها برخورد کنید. شما ابرقدرت هستید، زیرا خدا با شماست.
۳ـ ملّت باوری:
«ملت باوری» در برابر«دولت باوری» قرار دارد و مفهوم آن اصالت دادن به ملت ها به عنوان اهرم اصلی در حرکت ضد استکباری انقلاب اسلامی است. ملت های بیدار بپا خاسته، با هدایت فطرت الهی خود، بازوی اصلی مقابله با کفر جهانی و تنها سلاح کارآمد برعلیه ابرقدرتها و وابستگان به آنها هستند و بی تردید هر گونه سستی در این باور ـ به مفهوم اصالت دادن به دولت ها، چه در گفتار و چه در عمل ـ ضربه ای مستقیم به این بازو بوده و کارآئی آن را تقلیل خواهد داد. در این زمینه نیز امام امت همواره تأکید داشته اند:
«میزان نظر ملت های مظلوم است».
«باید به فکرمردم بود نه دولتها».
«هر چه ضعف و فساد در مسلمین است از دولتهاست».
«ما باید منزوی بشویم تا مستقل شویم».
«برای ما انزوا هیچ مطرح نیست. ما آن روز که منزوی نبودیم همه گرفتاریها را داشتیم و حالا که منزوی هستیم، مستقل هستیم.»
۴ـ شدت و انعطاف ناپذیری:
«         » (فتح: آیه ۲۹)
حفظ روحیه تهاجمی در برابر گردن فرازان، توطئه گران ومخاصمان با انقلاب از ابزارهای عمده حفظ حریم اسلام و دفاع از مرزهای اسلامی است. نرمش، انعطاف و تواضع در برابر گردن فرازان در آنان ایجاد طمع کرده و بسیج نیروها و بازسازی آنها برعلیه اسلام را امکان پذیر خواهد ساخت. ملایمت دربرابر نیروهای متخاصم، هیبت و جبروت الهی انقلاب را در نظر آنان کاهش داده و دلهای آنها را از رعب و وحشت از حرکت اسلامی، که لازمه پیشروی نیروهای اسلام است، خالی خواهد ساخت.
۵ـ نرمش و رحمت:
«                » (آل عمران ـ ۱۵۹)
وجه رحمت و عطوفت در برابر مؤمنان وخاضعان در برابر اسلام حتی نیروهای کفر غیر متخاصم از وجوه جاذبه آفرین اخلاق سیاسی اسلام است.
۶ـ عدالت:
«     » (بقره ۱۹۰)
« •           » (مائده ۸)
حفظ حدود عدالت و اجتناب از تعدی ـ حتّی در مقابله با محاربین ومخاصمین ـ از اصول اساسی سلوک سیاسی اسلامی است و براین مبناست که در هیچ موردی نباید به بغض ها و کینه ها مجال شکستن مرزهای عدالت اسلامی و تعدی را داد.
۷ـ رازداری:
خوی رازداری باید به خصیصه اصلی مدیران سیاست خارجی و سیره سیاسی اسلام باشد واهمیت آن در رابطه با ابعاد خصومتی که جمهوری اسلامی از سوی عوامل استکبار جهانی باآن مواجه است بیشتر می شود.
۸ـ صداقت و صراحت:
تطابق اعمال با گفتار، پرهیز از کذب و عدم بهره گیری از مواضع و شعارهای فاقد پشتوانه عملی، ضرورت فاصله گرفتن از موازین باطل دیپلماسی حاکم و روند سالم دیپلماسی اسلامی بوده و خلاف آن، بدلیل تأثیری که در بی اعتماد ساختن ملت ها و ایجاد خطر ورود به جرگه دیپلماسی نظام کفر جهانی دارد، ضربه پذیری انقلاب اسلامی را افزایش خواهد داد.
۹ـ واقع گرائی:
توجه به واقعیات، آگاهی نسبت به حقایق سیاسی جهان و بهره گیری به جا از موقعیتها به نفع اسلام، بدانگونه که به اصول اساسی اسلامی خدشه ای وارد نشود، ضرورت مهم عمل سیاسی اسلامی است در جهت تأمین منافع جمهوری اسلامی و حفظ کیان اسلام است.
۱۰ـ احترام به عهد:
«یا ایها الذین آمنوا اوفوا بالعهود».
احترام به عهد و پیمان در عین حال که از اصول زیربنائی اخلاق فردی است، ضرورت اجتناب ناپذیر اخلاق سیاسی نیز هست و ابعاد آن حتی مشرکین و کفاری را که خود بر پیمان با اسلام استوار بوده و آن را زیر پا نگذاشته اند دربرمی گیرد.

16دسامبر/16

جنگ و سرنوشت جهان

با مروری کوتاه بر روند جنگ و پیروزیهای پی در پی جمهوری اسلامی بویژه در عملیات اخیر، به سادگی می توان افق روشنی را از آینده آن ترسیم کرد. افق روشنی که در یکسوی آن فجر پیروزی اسلام و در دیگر سوی آن غروب کفر و استکبار دیده می شود. و این بسیج میلیونی سپاه نور و ارتش ایمان است که بر قلب ظلمت ظلم می تازد، تا همه غلها و زنجیرهائی که بدست ستمگران بر دست وپای انسانها نهاده شده از هم بگسلد و تمام مرزهای جفرافیایی، قومی، نژادی، روانی و و… راـ که برای پاره پاره کردن جامعه بشری و تضعیف و استعمار و استثمار ملّتها بدست طاغوتهای تاریخ ایجاد شده ـ در پرتو مکتب جهانشمول اسلام در نوردیده تا با تشکل «امت واحده» فضای گیتی برای طلوع خورشید ولایت از ابرهای تیره، پاک و حاکمیت الله در پهنه زمین استقرار یابد.
بی شک سرنوشت آینده جهان به سرنوشت این جنگ ـ که بزرگترین جنگ بین حق و باطل در طول تاریخ است ـ گره خورده است و بر خلاف گذشته که سرنوشت جهان و ملّتهای محروم بدست ابرقدرتها بر سر میزهائی که به سلامت یکدیگر شراب می نوشیدند، تعیین می شد، اکنون این دست نیرومند رزمندگان سلحشور اسلام است که در میدانهای نبرد، سرنوشت جهان را رقم می زند. و اگر جهان استکبار در آغاز، توانست جنگ را بر امت اسلام تحمیل کند، امروز با آنکه همه آنها دست بدست یکدیگر داده اند، نمی توانند در تصمیم راسخ امّت مسلمان ایران برای ادامه جنگ تا پیروزی نهائی، کمترین تزلزلی ایجاد کنند.
بدیهی است پیروزی جمهوری اسلامی در این جنگ، فقط پیروزی بر عراق نیست که شکست می خورد بلکه پیروزی جمهوری اسلامی و اسلام است بر تمام ابرقدرتها و ارتجاع منطقه. تک تک گلوله ها، تانکها، هواپیماها، موشکها، بمب های شیمیائی و یک یک دلارهای نفتی و حرکت ناوگانهای نظامی به اقیانوس هند و دریای عمان و موج عظیم تبلیغاتی و و… که از سوی تمام قدرتهای شرق و غرب، به کمک عراق بسیج شده است، همه و همه دلائل آشکار و بی شمار این مدعّا هستند. و آن روز که این تلاشهای گسترده و سلاحهای پیشرفته، در برابر نیروی ایمان و بازوان پرتوان رزمندگان اسلام با نابودی صدّام در هم شکسته شود، دیگر با کدام نیروئی می توانند سیل خروشان ده ها و صدها میلیون مسلمان از بند رسته و بهم پیوسته را سد نمایند و کدام قدرتی می تواند معدودی صهیونیست اشغالگر و حاکمان مرتجع و سرسپرده منطقه را از آسیب این طوفان عظیم مصون دارد؟ و آن روز که اسرائیل از نقشه خاورمیانه حذف ومنطقه از لوث وجود صدّامها و شاه های پلید پاک شود وملّتها از غارت ذخائر بی کران سرزمینهایشان جلوگیری کنند دیگر چه قدرتی برای ابرقدرتها خواهد ماند؟!
پیش بینی چنین آینده ای که با بسیج وسیع امّت حزب الله و عملیات کوبنده رزمندگان اسلام در عمق خاک عراق به صورت امری مسلّم و محقّق الوقوع درآمده، چنان جهان استکبار را به سردرگمی و پریشانی کشانده است که همچون درنّده خونخواری که در قفس مرگ گرفتار شده، دیوانه وار و رسوا به هر جنایت هولناکی دست می زنند. بمباران و موشکباران شهرها و بمبارانهای شیمیائی و تبلیغات وسیع دروغین در مورد تلفات و نزدیک شدن ناوگانهای جنگی آمریکا و هم پیمانانش به تنگه هرمز و و… همگی نشانه هائی از اضطراب و ترس جهان استکبار از این آینده است.
اینها همه بیانگر ضعف و عجز آنان در میدانهای جنگ و انتقام دیوانه وار از درهم شکستن آنهمه نیروها و تجهیزات و ابزارهای مدرن جنگیشان است و بالاخره به گمان خامشان راهی است برای مخفی کردن و کوچک جلوه دادن حماسه های پیروزی آفرین لشکریان اسلام در افکار عمومی و ایجاد تزلزل در روحیه رزمندگان. و بگذار تا مسخرگی و حماقت این دشمنان را نه از قول امام و امت قهرمان اسلام که از زبان بزرگترین مفسّر سیاسی آمریکای لاتین طیّ گزارش واصله از نیویورک عیناً نقل کنیم:
«پاتلوفرانسیس طیّ تحلیلی که از شبکه سراسری تلویزیون برزیل پخش شد، امریکا و انگلیس را به خاطر اعزام کشتیهای جنگی به خلیج فارس به استهزاء گرفت و با طعنه گفت: معلوم نیست آمریکا (و هم پیمانانش) که بدست گروهی از مسلمانان شیعه از لبنان بیرون رانده شده، در خلیج فارس که در یک عملیات آن پانصد هزار نظامی ایرانی شرکت کرده اند می خواهد چه کند؟!
آری ! از آمریکا و دیگر دشمنان زخم خورده اسلام جز این انتظاری نیست. و بیچاره ریگان شکست خورده در لبنان، در آستانه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و آرزوی ماندن در کاخ سفید، واقعاً نمی داند باید چه کار کند؟ آیا با دخالت مستقیم در جنگ با ایران در خلیج فارس می تواند بغداد خرابش را آباد و افتضاح رانده شدن از بیروت را جبران نماید؟ یا آنکه با این ریسک خطرناک ممکن است نه فقط آمریکا که تمام جهان استکبار همه چیز را ببازند و فاجعه طبسِ کارتر برای ریگان و هم پیمانانش در تنگه هرمز تکرار شود؟! والسّلام
رحیمیان

16دسامبر/16

پاسخ به نامه ها

مشهد ـ برادر ک ـ قلی پور:
۱ـ طرد یک فرد خاطی از جامعه بهتر از این است که جامعه رو به فساد رود. این مجازاتها برای عبرت دیگران است. اتفاقاً ما بسیار شاهد بوده ایم که همان خاطی که شلاق خورده، کاملاً پشیمان شده و اکنون به جامعه خدمت می کند.
۲ـ در مورد سؤال دوم شما: آری جایز است.
۳ـ پیاده کردن مجازاتهای اسلامی خود قدم بزرگی است برای اسلامی کردن جامعه و اگر، منتظر باشیم که جامعه خود بخود اسلامی شود، آنگاه مجازاتها را پیاده کنیم تا ابد نخواهد شد.

بندر لنگه ـ برادر کوهزاد احمدی پور:
۱ـ در رابطه با مشکل ازدواج و سنگینی مهریه ها مکرر تذکر داده ایم ولی باید علما، ائمه جمعه و جماعات ومبلّغین و همه مسئولین در این مورد تذکر لازم را به مردم بدهند و این رسم و عادت زشت را ریشه کن نمایند و جامعه را از فساد نجات دهند.
۲ـ سود بانک حرام است مگر اینکه طبق یکی از طرحهای اسلامی با مردم معامله کنند که اکنون شروع شده است و امیدواریم با موفقیت ادامه پیدا کند.
۳ـ گناهکاری که واقعاً توبه کند ان شاءالله بخشیده می شود چه در این دنیا کیفر ببیند و چه نبیند.
آبادان ـ برادر، ذ ـ مهدیخانی:
۱ـ سؤال کرده اید کسی که دسترسی به آب ندارد تا کی می تواند با تیمم نماز بخواند؟ تا دسترسی به آب پیدا نکرده است، تیمم کافی است ولی نبودن حمّام عذر نیست، باید به هر وسیله ممکن، آب تهیه کند.
۲ـ دست دادن به خواهر زن حرام است گر چه دختر عموی شما باشد. او مانند هر زن اجنبی دیگر نامحرم است و فرقی نمی کند.
۳ـ قضای نماز شکسته، شکسته است.
۴ـ طبق فتوای امام «دام ظله» یک بار دست زدن بر زمین برای تیمم بدل از غسل و وضو کافی است و فرقی با هم ندارند گر چه احوط خصوصاً در بدل از غسل دو بار است وبهتر آن است که یک بار بزند وصورت ودستها را مسح کند و بار دیگر فقط دستها را مسح کند.
۵ـ کسی که قرائت نمازش صحیح نیست، نمی توان به او اقتدا کرد.

اهواز ـ برادر سید حسن میر شریفی:
دلیل نپذیرفتن قربانی قابیل در قرآن آمده است، آنجا که می فرماید:«انما یتقبل الله من المتقّین» هابیل در جواب قابیل که او را تهدید به قتل کرد، گفت: خداوند قربانی پرهیزگاران را می پذیرد و این نشانگر آن است که قابیل، قربانی خود را به قصد قربت و از روی تقوی تقدیم نکرده بود.

فردوس ـ برادر ابراهیم خادمی :
۱ـ اگر استراحت شما از ده روز کمتر است، نمازتان تمام است چه در راه باشد و چه در خانه زیرا مشهد نه وطن شما است و نه محل اقامت، چون شما دائم السّفر هستید، ولی اگر ده روز استراحت کردید، درسفر اول و دوم و سوم احتیاطاً هم شکسته بخوانید و هم تمام و از سفر سوم نماز را تمام بخوانید، البته موارد مسأله مختلف است و در همۀ آنها این احتیاط واجب نیست ولی بهرحال این بهترین راه است.
۲ـ درباره سرودها مکرر نوشته ایم که اگر صداهائی است که مناسب مجالس لهو است حرام می باشد اگر شک دارید جایز است.

اراک ـ برادر علی اصغرـ د:
۱ـ نگهداری مجلات رژیم گذشته اگر از جهت نشر فرهنگ فاسد کننده موجب فسادی نگردد و برای مقاصد و انگیزه های صحیح عقلانی باشد اشکالی ندارد.
۲ـ خواب همیشه حقیقت را نشان نمی دهد، بلکه غالباً مسائل روانی، مشکلات و آرزوها را مجسّم می نماید.
۳ـ کار خوبی کرده اید که گذشت و اغماض کرده اید ولی شرعاً حق داشتید که مطالبه خسارت کنید.
۴ـ زن بدون اجازه شوهر جایز نیست از خانه بیرون رود ولی اگر کاری انجام دهد که متوقف بر بیرون رفتن نیست و با حقوق شوهر منافات ندارد، شوهر نمی توانداو را منع کند.
۵ـ یادداشت برداری به آن ترتیب که ذکر کرده اید مفید است.
۶ـ به کتابهای مربوطه مراجعه کنید.
۷ـ باید با پدیدۀ گدائی از راه صحیح و منطقی مبارزه کرد ولی بهرحال کسی که درخواست کمک می کند، به او کمک کنید.
۸ـ شما کار خوبی کرده اید که مانع عمل زشت آن شخص شده اید.

قم ـ برادر علی اصغرقاسمی:
معامله بچه ممیّز که خوب و بد را تشخیص می دهد در اشیاء کم اهمیت اشکال ندارد.

روستای یزدل کاشان ـ برادر ح ـ م ـ ع:
هر حقوقی اگر سال برآن گذشت خمس دارد. بنابراین باید شما برای خود سال تعیین کنید و آن از اولین روزی که حقوق گرفته اید شروع می شود، در همان روز از سال بعد هر چه از حقوق نزد شما مانده است خمس دارد.

فسا ـ برادر اکبر محمد کاظمی:
۱ـ هر چیزی که با فشار دادن آب از جوف آن خارج می شود، باید برای آب کشیدن آن را فشار داد.
۲ـ در مورد وسواس به شماره های گذشته مراجعه کنید.
۳ـ به مسأله ۷۳ و مسأله ۳۴۶ توضیح المسائل مراجعه کنید. اگر توضیحی لازم بود، با ذکر آدرس خصوصی، سؤال خود را بنویسید.

فومن روستای خشکنو ـ برادر م ـ پ:
۱ـ سؤال کرده اید که اگر کسی اتومبیل پیکانی را از دولت، با قیمت ارزان می خرد وپس از مدتی با قیمت گرانتر می فروشد، گرفتن آن بهره حرام است یا خیر؟ در جواب می گوئیم: آن بهره پول نیست بلکه سود معامله است و اشکال ندارد ولی اگر دولت شرط استفادۀ شخصی کرده باشد، باید مقررات دولت اسلامی مراعات شود.
۲ـ نه! انسان نمی تواند با خواهر زن خودش در صورت زنده بودن همسرش ازدواج نماید. مگر اینکه از همسرش بوسیله طلاق جدا شده وعدّه هم گذشته باشد.

بجنورد ـ برادر مشترک شماره ۲۵۳۳:
۱ـ سؤال اول خود را در بخش استفتاءات شماره های گذشته بیابید.
۲ـ حدیثی را که نقل کرده اید که اگر نماز قبول نشود، هیچ عملی قبول نمی شود، بدان معنی نیست که اگر کسی نماز نخواند هیچ عملی انجام ندهد. هر عملی جای خود را دارد و قبول شدن غیر از صحیح بودن است. عمل صحیح این اثر را دارد که قضای آن دیگر لازم نیست ولو قبول نشده باشد و عملی که به حد قبول رسیده است، موجب تکامل وتعالی و قرب انسان است.

منطقه جنگی ـ برادر ولی الله شمائی:
۱ـ کسی که در جبهه، شغلش رانندگی است، نمازش تمام است.
۲ـ پولی که سال برآن گذشته، خمسش واجب شده است، اگر نداده است باید اکنون حساب کند، خمسش چه مقدار می شده و بپردازد و چنانکه در خرید چیزی که باقیمانده صرف شده معامله نسبت بخمس فضولی است و با اجازه، خمس قیمت فعلی را باید بدهد.
۳ـ نماز وروزه ای که در بیمارستان ترک شده است باید قضا نمائید.
۴ـ به نام خدا و پیغمبر«ص» و ائمه«ع» و آیات قرآن، دست بی وضو زدن جایز نیست ولی «بسمه تعالی» اشکال ندارد. ۵ـ موش نجس نیست ولی فضله آن نجس است.
۶ـ توبه را خداوند می پذیرد ان شاءالله ولی باید توبه جدی و واقعی باشد و دیگر برنگردد.

سلطانیه زنجان ـ برادر تقی مجتهدی:
۱ـ وضو با ساعت اگر یقین کنید آب زیر آن می رسد اشکال ندارد ولی بهتر است برای اینکه مطمئن شوید، آن را بیرون بیاورید.
۲ـ در مسافرت می توان نماز قضا خواند واگر نماز به نحو تمام فوت شده است قضای آن هم تمام است ولودر سفر بخواند. ولی ما معنای نذر شما را نفهمیدیم.
۳ـ هر انسان بالفطره دارای نور هدایت است ولی به طور اجمال. پس در تفصیل عقائد و اعمال دچار گمراهی هستند، این گمراهی با قطع نظر از هدایت خداوند است بنابراین، مؤمنان که از نور فطری پیروی می کنند، خداوند آنها را بوسیله انبیا و جانشینانشان هدایت می کند به تفاصیل اعمال و عقائدی که همه برای آنها نور است و ظلمتها را می شکافد و کافران که از آن نور پیروی نکردند به سوی ظلمتها کشیده می شوند.

بابلسرـ برادر ن ـ و:
۱ـ سادات اولاد پیامبر گرامی اسلامند.
۲ـ کتابهائی که خریده اید اگر مورد نیاز نیست، خمس به آنها تعلق می گیرد.
۳ـ حرام نیست ولی به شدّت کراهت دارد.

باختران ـ برادر ح ـ أ:
۱ـ تیغ خوردن، چراغ خوردن و امثال این کارها طبق فتوای امام مدظله شعبده و نوعی سحر و حرام است و باید مسئولین جلوگیری از منکرات، جلوی اینگونه کارها را بگیرند ولی متأسفانه گاهی بعضی از شعبده بازیها در تلویزیون هم ارائه می شود که امید است مسئولین رادیو تلویزیون توجه به این جهت نمایند و اینگونه منکرات را پخش نکنند. لازم به تذکر است که در تهران هم شنیده شده است برخی رستورانها برای جلب مشتری، از این کارهای خلاف مرتکب می شوند که باید از آنها جلوگیری شود.
۲ـ می توانید درسهای مقدماتی حوزه را در باختران بخوانید و به هر حال شرایط ورود به حوزه را از شورای مدیریت حوزه بپرسید. برای مطالعه دروس اسلامی ـ خارج از حوزه ـ کتابهای استاد شهید آیت الله مطهری را بخوانید که به طور قطع شما را تا حدّ زیادی سیراب خواهد کرد.

بم ـ برادر ق:
۱ـ سوره جحد همان سوره قل یا ایهاالکافرون است.
۲ـ غیبت حرام است و کسی که با توجّه از آن دست برندارد فاسق است و نمی شود به او اقتدا کرد.
۳ـ کسوف جزئی نیز نماز آیات دارد.
۴ـ آری! می توان در نماز آیات، در یک رکعت سوره را تقسیم کرد و در رکعت دوم، حمد و سوره را تکرار کرد و اشکالی ندارد.
۵ـ کارهای جزئی هنگام نماز خواندن مانند نگاه کردن به ساعت یا خاراندن بدن یا اشاره به چیزی یا حرکات جزئی اشکالی ندارد.

آمل برادرع ـ الف ـ س:
اولاًـ می توانید پولی را که از شخص برداشته اید، کم کم بپردازید و ثانیاً ـ آن مقدار که یقین دارید از مال آن شخص برداشته اید، باید به او برگردانید و چیزی که یقین ندارید بدهکار نیستید و اما راه بازگرداندن آن را باید شما پیدا کنید، موارد مختلف است، ممکن است از راه واریز کردن به حساب یا فرستادن با پست یا گذاشتن در کشوی میز یا هر راه دیگری که به آن دست یابید، بدون اطلاع ایشان، پولش را برگردانید.

جیرفت ـ برادر گ ـ ن:
۱ـ بهره بانکی به فتوای امام حرام است و نمی توان گرفت.
۲ـ هزار بار اگر انسان گناهی را مرتکب شود و توبه کند وباز هم مرتکب شود، وظیفه او بازگشت وتوبه است و اما اینکه توبه او پذیرفته می شود یا نه؟ باید در همان بار اول هم امیدوار باشد ولی مغرور نشود وترس از رد شدن داشته باشد، البته توبه باید با عزم و تصمیم بر ترک گناه باشد، در غیر این صورت اصلاً توبه نکرده است و اما شرایط و آداب توبه بحث مفصلی است که در کتابهای اخلاقی ذکر شده و ممکن است در شماره های آینده، بحثی در این مورد داشته باشیم.

جبهه جنوب ـ برادر ق احمدی:
هر فرصتی که به دستتان می آید ولو کم باشد، روزه های قضای خود را بگیرید.

امیرآباد بهشهرـ خواهر(هـ ـ ت ـ الف):
۱ـ اگر زنی بچه مادر خود را(یعنی برادر خواهرش را) شیر دهد، با فرض حصول همه شرایط شیردادن، به نظر حضرت امام، بر شوهرش حرام نمی شود ولی بعضی از فقها قائلند به حرمت زن شیردهنده بر شوهرش زیرا خواهر فرزند او شده است، بنابراین، احتیاط آن است که این کار را نکنند و اما اگر مادر، بچه دختر خود را شیر دهد، مادر آن بچه بر شوهرش حرام می شود.
۲ـ غیبت صغری در حدود ۷۰ سال طول کشید که از اول امامت ولی الله الاعظم«عج» تا وفات آخرین نایب خاص آن حضرت است. نواب خاص چهار نفرند: ۱ـ عثمان بن سعید عمری ۲ـ فرزندش محمدبن عثمان ۳ـ حسین بن روح نوبختی ۴ـ علی بن محمد سمری که در سال ۱۳۲۹ هجری قمری وفات کرد و از آن روز غیبت کبری شروع شد.

تهران ـ برادر اـ رـ ک:
۱ـ خود عرق جنب از حرام بربدن یا لباس، مانع صحت نماز است ولی پس از خشک شدن مانع ندارد.
۲ـ تراشیدن ریش، بنابر احتیاط واجب، جایز نیست ولی کوتاه کردن اشکال ندارد.
۳ـ اگر کسی گناهی کرده باشد و بخواهد راه حل آن را بیابد و به طور غیر مستقیم یا با نام مستعار، گناهش را از شخص آگاهی بپرسد، هیچ اشکالی ندارد، زیرا در این صورت اعتراف به گناه نیست.
۴ـ آن مقدار که یقین دارید نماز وروزه از شما فوت شده است، قضای آن واجب است و آنچه شک دارید قضا ندارد و همچنین آن مقدار از روزه که یقین دارید عمداً خورده اید، باید کفّاره بدهید و آنچه شک دارید کفاره ندارد.
۵ـ در نماز، با هر تکبیری مستحب است دستها را تا بناگوش بلند کردن.
۶ـ اگر تنها واسطه مأموم با امام، شخصی باشد که نمازش باطل است، جماعت این شخص باطل می شود ولی نمازش در صورتی که وظیفه منفرد را انجام داده باشد باطل نیست.

موسیان ـ برادر کرم دنیاروندی:
سؤال کرده اید که در سنگرـ در حالی که تیر از بالای آن عبور می کند ـ می شود نماز را نشسته خواند؟ آری! در حالات اضطراری نماز را به هر طوری که ممکن است می توان خواند.

قزوین ـ برادر شعبانی:
مراد از شعرهائی که در شب جمعه مکروه است، ظاهراً شعرهای باطل و غزلیّات است و اما شعرهائی که در مدح اهل بیت یا نصیحت و موعظه گفته می شود معلوم نیست مکروه باشد و مسئله محل خلاف است.

گتوند ـ برادر ع ـ م:
این وسوسه های شیطان است می خواهد شما را از درس خواندن و در نتیجه خدمت کردن به جامعه اسلامی بازدارد. کی گفته است: علم فیزیک و شیمی و حساب و جبر علم لاینفع است. همه اینها در حدّ خود برای پیشرفت جامعه لازم و ضروری است باید همه بیش از پیش بکوشیم که در همۀ زمینه ها کشور اسلامی خویش را به اوج کمال برسانیم. درس بخوانید و گوش به وسوسه های شیطان ندهید.

میناب ـ برادر سید رضا موسوی:
۱ـ برهر مکلفی واجب است سعی کند تا حدّ مقدور قرائت حمد و سوره واذکار نماز را بطور صحیح یاد بگیرد. متأسفانه این مطلب با اهمیت فراوانی که دارد، کمتر به آن توجه می شود واکثراً دیده می شود که نماز را با قرائت نادرست می خوانند. هر کس وظیفه دارد قرائت خود را یاد بگیرد، البته اگر کسی سعی خود را کرد، به هر مقدار که توانست یاد بگیرد کفایت می کند.
۲ـ نگاه کردن به راست وچپ بعد از سلام هیچ دلیلی ندارد ولی مستحب است که در وقت سلام آخر با دنباله چشم به طرف راست اشاره کند واگر مأموم باشد و طرف چپ او هم کسی باشد مستحب است با سلام دیگری به طرف او هم اشاره کند، البته به دنبالۀ چشم ولی در استحباب این امر هم اختلاف است و امام می فرمایند رجاءً انجام دهد.
۳ـ نجس بودن محل نماز، اگر لباس و بدن تر نباشد که نجس شود اشکالی ندارد.

خمینی شهر اصفهان ـ برادر س ـ م ـ احمدی:
۱ـ مرسوم است که عظما واولیای امور از خود به ضمیر جمع یاد می کنند و اصل در آن این است که خود و دست یارانش را منظور می دارد که بعد از کثرت استعمال از این معنی بریده شده و فقط حکایت از عظمت گوینده می کند وشاید به همین لحاظ در قرآن چنین تعبیری زیاد آمده است و ممکن است تعبیر قرآن واقعاً به لحاظ علل طولی حوادث باشد.
۲ـ فرق آخِر و آخَر در این است که آخِر در مقابل اول است ووقتی اضافه به اسمی می شود یا وصف می آید به معنای آخرین فرد از آن صنف است مانند آخِرالقوم یعنی آخرین فرد از آنها والیوم الآخِر یعنی آخرین روز که قیامت است. ولی آخَر به معنای غیر و دیگر است. اگر گفتیم یوم آخر یعنی روزی دیگر.
۳ـ جواب سؤالی که چرا دستهایمان را هنگام دعا به طرف آسمان بلند می کنیم در حالی که خداوند همه جا هست این است که دست راست را به طرف آسمان بلند کردن رمزی است از تضرع و اظهار کوچکی و مذّلت به این مناسبت که خداوند که از نظر مقام و معنی(رفیع الدّرجات) است به منزله بلندتر بودن حس فرض می شود. به عبارت دیگر چون غالباً عظمای زمین برفرازند و مردم محتاج از پائین دست به سوی آنها دراز می کنند دست به بالا دراز کردن معنای دیگری به خود گرفته و آن اظهار مذلت و خشوع است.

اصفهان ـ برادر مجید اربابی ـ ش:
۱ـ در رابطه با وسواس فتوای حضرت امام را در بخش استفتائات مجله شماره ۲۱ بخوانید وظیفه شما در آنجا مشخص شده است.
۲ـ آن دو رکعت نماز به قصد نماز شب زفاف که مستحب است خوانده می شود.
۳ـ آن عمل حرام نیست ولی شدیداً مکروه است و کار بسیاربدی است.

تهران ـ برادر نادر اسدپور:
جن وجود دارد ولی ما آن را نمی دانیم چیست امّا آن چه گفته می شود از اذیّت و آزار جن مخصوصاً در موقع خلوت یا جاهای تاریک یا نسبت به زن زائو خرافاتی است که ناشی از توهمات انسانهای ترسو در مواقع خلوت وجاهای تاریک یا ترسناک است.

سرکان ـ خواهر ب ـ اسکندری:
۱ـ اعتراض خود را به شورای مدیریت حوزه بفرستید.
۲ـ جنب و حائض تا غسل نکرده اند نه نماز می توانند بخوانند ونه به مسجد می توانند بروند.

تنکابن ـ برادر محمد اسماعیل شکوری:
جواب سؤال خود را در مورد فرزندان آدم«ع» بود در شماره های گذشته مجله بیابید.

بابل ـ برادرم ـ توحیدی:
در مورد اینکه آیا انسان اشرف مخلوقات است؟ در قرآن آیه ای است که دلالت دارد انسان اشرف مخلوقات نیست:«و فضلناکم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلاً» کلمه کثیر نشان دهندۀ این است که قلیلی هستند که انسان برآنها برتری داده نشده است.

یزد ـ برادر رضا بهجت:
تکلیف روشن است زمین ازآنِ ورثه مالک حقیقی است و باید اموال طلبکار را در زمان فوت دوباره تقسیم کنند و سهم آن دو دختر را از اموال واقعی پدر بدهند.

ساری ـ برادر احمد:
ظاهراً شما اشتباه می کنید ولی بهرحال باید هر چه زودتر به پزشک متخصص مراجعه کنید خجالت معنی ندارد. اگر تأخیر بیاندازید شرعاً مسئول هستید.

برادر ن ـ ع از جبهۀ جنوب:
۱ـ خیر به هیچ وجه با خواهر آن شخص نمی تواند ازدواج کند و اگر عقد کرده، عقدش باطل است.
۲ـ سؤال دوم و سوم خود را از دفتر استفتاء امام بپرسید.

خوی ـ یکی از خوانندگان مجله پاسدار اسلام:
۱ـ شما نمی توانید طبق روایات عمل کنید بلکه باید طبق فتوای مرجع عمل کنید. غیبت ستمگر برای کسی که مورد ظلم واقع شده و در همان جهتی که به او ظلم شده جایز است و غیبت کسی که علناً گناه می کند در همان گناه جایز است.
۲ـ خطور گناه به مغز گناه نیست ولی سعی کنید از این گونه افکار اجتناب کنید.
۳ـ از دفتر امام استفتاء کنید.
۴ـ آن فتوا نیز فتوای امام است و احتیاط دراینجا مستحبی است و ضمیمه ای که ریا نیست و مباح است مانند یاد دادن.

خواهران ل و ز ـ دادوئی:
پرسش خود را به مکتب توحید ـ قم بفرستید.
شهر بابک ـ خواهر و ـ ف:
آدرس دقیق خود را بنویسید تا پاسخ خصوصی داده شود.

قم ـ برادر سید علی امری:
سؤال و پیشنهادهای خود را به مسئولین حوزه و دولت بفرستید.

برادر گناهکار توبه کننده:
به هیچ وجه مجاز نیستید با آن دختر ازدواج کنید.

بندر کیاشهرـ برادر حجت همتی:
۱ـ پاسخ سؤال شما در مورد استخاره در شماره های پیشین آمده است مراجعه کنید.
۲ـ در مورد اینکه گفته اید تمام جنگها تدافعی است و حتی صدام هم که به ایران تجاوز نموده است از صدور انقلاب اسلامی به عراق دفاع کرده است باید گفت: اگر این مطلب صحیح باشد، پس کسی که به ناموس دیگران هم تجاوز کند برای دفاع است زیرا می خواهد از فشار غریزه جنسی دفاع کند و کسی که در راهها مردم را می کُشد و اموال آنها را می گیرد نیز دفاع می کند زیرا می خواهد گرسنگی وفقر را از خود دفع کند. واضح است که این قضاوت صحیح نیست.

بابل ـ برادر م ـ ن:
به پزشک بیماری های روانی مراجعه کنید.

برادر عبدالهادی هاشم زاده:
برادر محمد حسین طباطبائی:
جواب سؤلات شما را بطور خصوصی فرستادیم ولی به علت عدم حضور شما در آدرس قبلی جواب به دفتر مجله عودت داده شد. آدرس دقیق شخصی بدهید تا جواب ارسال شود.

نورـ برادر سید مطلب موسوی:
۱ـ راههای اثبات وجود خدا در کتابهای خداشناسی مفصل آمده است و اینجا جای این بحث نیست مگر اینکه توضیح مطلبی از آن کتابها خواسته باشید.
۲ـ تولّی به معنای حمایت از اولیای دین و ائمه مصصومین علیهم السلام و اطاعت وفرمانبرداری از آنها است وتبرّی به معنای نفی طاغوت و مخالفین ائمه و سلطه گران زورگو است.

اصفهان ـ برادر ح ـ زـ ۳۲:
۱ـ اگر حالت گریه در مواقع مناسب به شما دست نمی دهد خود را به حالت گریه کننده درآورید، البته در پیشگاه خدا و نه در مقابل مردم.
۲ـ سؤال دوم خود را از یک پزشک بپرسید.
۳ـ در مورد فراگیری دروس علمی وحفظ قرآن بازهم سعی و کوشش کنید و خستگی به خودراه ندهید.
۴ـ ما از چنین سازمان خیراندیشی اطلاع نداریم.
۵ـ حکم «حرام است» و«جایز نیست» فرقی با یکدیگر ندارند.

گرگان ـ برادر م ـ پ:
ازدواج که با چشم و گوش بسته نمی شود انجام داد باید تحقیق و دقت شود ولی اگر از هیچ جهت مانعی نیست رسماً به پدر و مادر خود تصمیم خود را اعلام کنید و آنها را از شک و شبهه خارج سازید.

قم ـ برادر صمد حسین تبار:
۱ـ گوش دادن به مطالب علمی رادیوهای بیگانه اشکال ندارد و امّا گوش دادن به فحاشیها و تبلیغات مسموم انها یا موجب گمراهی است یا ناراحتی و عصبانیت یا تضییع وقت.
۲ـ دانستن خداوند از ازل که چه کسی بهشتی است و چه کسی جهنمی علت بهشت رفتن و جهنم رفتن نیست بلکه علت آن، اعمال خود مردم است.
۳ـ در مورد آیِۀ شریفه (لایسأل عن ذنبه انس و لا جان) در دو آیه بعد می فرماید (یعرف المجرمون بسیماهم…) از این آیه معلوم می شود که در آن مقام دیگر جای پرسش از گناه گنهکاران نیست زیرا از سیما و علامت آنها مشخص است و به جزای خود بلافاصله می رسند و این غیر از مقامی است که جای سؤال و اتمام حجت است.

مشهد ـ برادر(ص ـ ک):
صدای انفجار بمب نماز آیات ندارد. اعتراضاتی که به دولت، مجلس و حوزه دارید به مسئولین امر بنویسید.

درود ـ برادر ح ـ رـ ف:
با شرایطی که ذکر کرده اید وظیفه شما نگهداری از ایشان است.

بوشهرـ برادر سرباز زکریا شیردل:
۱ـ هر کس برای حضرت عیسی(ع) پدری قائل باشد یا نادان است یا منحرف.
۲ـ توصیه می شود برای شناخت مطالب توحیدی کتابهای مربوطه را مطالعه کنید آنوقت اگر سؤالی داشتید بفرمائید. این بخش گنجایش اینگونه بحثها را ندارد.

جیرفت ـ خواهر حشمت معناصری:
۱ـ بزرگترین جهاد برای زن در وضع عادی نگهداری خانواده است.
۲ـ احتکارموارد مختلف و بحث مفصلی دارد که این بخش گنجایش آن را ندارد.
۳ـ «ره» که به دنبال اسم بعضی از اشخاص ذکر می شود مختصر«رَحِمَهُ الله» است.

برادر س ـ ص ـ د(طلوع):
آدرس خصوصی بدهید تا جواب داه شود.

16دسامبر/16

پاسداران بزرگ اسلام میرزای شیرازی

سید محمد جواد مهری
میرزای شیرازی بزرگ، رهبر عظیم نهضت تحریم تنباکو، یکی از چهره های تابناک مکتب امام جعفر صادق «ع» است که با فتوای تاریخی خود، نقطه عطفی در تاریخ معاصر ایران به وجود آورد. ولی این تنها یک بعد کوچک از ابعاد مختلف آن بزرگ مرد است و گرچه حکم «تحریم تنباکو» بسیار بااهمیّت و پی آمدهای ارزشمندی برای روحانیت و کشور داشته است ولی بس اشتباه است که این کار را با شخصیت علمی میرزای شیرازی قابل مقایسه قرار دهیم چرا که ایشان، یکی از نوابغ علمی روزگار و افتخارات عالم اسلام است و تنها به حکم وظیفه شرعی و برای رهائی ایران از اسارت و برای اثبات اینکه سیاست جزئی از دین است در آن دوران، با شهامتی کم نظیر، آن فتوای تاریخی را صادر نمودند و مبارزه علنی را با استعمار اعلام کردند. اینک ما برآنیم که نظری هرچند کوتاه بر گوشه هائی از زندگی سراسر افتخار وی بیافکنیم:
بیوگرافی میرزای شیرازی:
میرزا محمد حسن در روز پانزدهم جمادی الاول ۱۲۳۰ هجری قمری در شیراز چشم به دنیا گشود. در دوران طفولیت پدر خود را از دست داد و سرپرستی او را دائی بزرگوارش مرحوم مجدالاشراف عهده دار شد.
در سن ۸ سالگی مقدّمات تحصیل را فراگرفت. در سنّ ۱۲ سالگی به آموختن شرح لمعه پرداخت حافظه عجیب و هوش سرشار او بحدّی بود که پس از مدّتی کوتاه، استاد وی که بزرگترین استاد شرح لمعه در شیراز بود به او گفت:
«شیراز دیگر کسی را ندارد که تو از او استفاده بری. لازم است به اصفهان ـ که امروز دارالعلم است ـ مهاجرت کنی و از محضر استادانی همچون شیخ محمد تقی صاحب حاشیه و سید محمد باقر صاحب مطامع و حاجی کرباسی صاحب اشارات بهره گیری».
میرزا در ۱۸ سالگی به اصفهان رفت و به مدت ۱۰ سال از محضر درس علمای یاد شده استفاده شایان برد ودر سال ۱۲۵۹ هجری به عتبات عالیات شتافت.
در آغاز، در محضر درس صاحب جواهر حاضر شد و پس از چندی که آن بزرگوار وفات کرد، به مجلس درس اقیانوس بیکران علم و فضیلت شیخ مرتضی انصاری راه یافت. استاد بقدری از وجود اینچنین شاگردی خرسند بود که همواره می گفت:«من درسم را برای سه نفر می گویم: میرزا محمد حسن، میرزا حبیب الله (رشتی) و آقا حسن طهرانی (نجم آبادی)».
هنگامی که میرزا در درس شیخ سخن می گفت، شیخ اهل مجلس را ساکت کرده و می فرمود: «جناب میرزا سخن می گوید». آنگاه سخنان او را برای دیگر شاگردان خود بازگومی کرد و مورد بحث قرار می داد.
سال ۱۲۸۱ بود که یگانۀ دوران، شیخ انصاری «ره» از دنیا رفت. مردم برای تقلید سرگردان شده به شاگردان او رجوع می کردند و از مرجع تقلید خود استفسار می نمودند این امر سبب شد که فقهای بزرگ آن زمان در خانه میرزا حبیب الله رشتی گرد آمده، به چاره جوئی نشستند.
پس از اندکی بحث و گفتگو، همگی بر مقدّم بودن میرزای شیرازی اتفاق کردند از این رو، از او درخواست کردند، با آنها در مجلس بحث شرکت کند پس از حضور ایشان، مطلب مورد اتفاق همگی را با او در میان گذاشتند. میرزا در پاسخ گفت:
«من آمادگی این مهم را در خود نمی بینم و توانائی برآوردن احتیاجات مردم را هم ندارم. جناب آقا شیخ حسن (نجم آبادی) فقیه زمانه است و شایسته تر از من برین کار».
آقای نجم آبادی «ره» برتری میرزای شیرازی را اعلام کرد و گفت:«به خدا قسم این امر بر من حرام است» و بالاخره پس از گفتگوی زیاد، میرزای شیرازی مرجعیّت و رهبری شیعیان را به عهده گرفت، و تا سال ۱۳۱۲ ـ که سال وفات ایشان بود ـ مرجع مطلق عالم تشیع بود.
هجرت به سامرا:
در سال ۱۲۹۱، میرزای شیرازی برای زیارت عازم سامرا شد ولی مدتی طول کشید و به نجف بازنگشت. برخی از شاگردان والامقام وی از جمله شهید شیخ فضل الله نوری و حاج میرزا حسین نوری برای جویا شدن از علّت اقامت میرزا به سامرا آمدند وپس از گفتگو با میرزا قرار براین شد که به استخاره عمل کنند. میرزا برای اقامت دائم در سامرا استخاره کرد و جواب استخاره بر ماندن بود لذا کتابها و اساس خود را از نجف خواست و شاگردان هم در پی اقامت استاد، به سامرا هجرت کردند، و یکباره حوزه علمیه به سامرا منتقل شد زیرا رهبر مسلمین در آنجا اقامت گزیده بود.
خصوصیات اخلاقی میرزا:
میرزا با تمام مردم خوش رفتار وخوش اخلاق برخورد می کرد و حتی اگر خطاکاری را نزد او می آوردند، با عطوفت و مهربانی به او می نگریست.
میرزا بقدری محبّت و علاقه به اهل بیت داشت که نه تنها با شنیدن مصائب آنان که حتی با خواندن زیارت، سیل اشک از دیدگانش سرازیر می شد و با صدای بلند می گریست.
میرزا با اینکه در تواضع و فروتنی، در زمان خود بی نظیر بود، مع ذلک آنچنان هیبتی داشت که کسی را توان چشم دوختن به چشمان مبارکش نبود، و اگر برخورد او با مخاطبانش، با تبسّم همراه نبود کسی را یارای سخن گفتن با او نبود: گویا این هیبت را از جدّ بزرگوارش امام زین العابدین «ع» به ارث برده است که فرزدق درباره آن حضرت چنین گوید:
یُغضی حَیاءً وَیُغضی مِن مَهابَتِهِ
فَلا یُکَـلَّمُ إلّا حِینَ یَبتَسِمُ
میرزا با شاگردان همچون پدری مهربان بود و هیچ مطلبی را از آنان پنهان نمی کرد و مقام هریک را به اندازه فضلش حفظ می کرد.
میرزا هرگاه می خواست پولی را بین طلاب یا دیگران تقسیم کند، پولها را در پاکت هائی گذاشته و به هریک به اندازه حقش، در کمال احترام و فروتنی تقدیم می کرد.
میرزا در زندگی روزمره خود بقدری منظم و مرتّب بود که حتّی فرزندانش برای ملاقات با وی وقت می گرفتند ولی هنگام ورود هر یک از افراد خانواده با نهایت مهربانی و خوش رفتاری با آنان برخورد می کردند.
تألیفات میرزا:
مسئولیت بزرگی که به عهده میرزای شیرازی بود، او را از تألیف کتاب باز می داشت، زیرا از طرفی رهبری مردم مسلمان و از طرفی دیگر تدریس و نگهداری حوزه علمیه مجال نوشتن را به او نمی داد. با این حال چند کتابی در مباحث فقهی از او نقل کرده اند.
البتّه برخی از شاگردان او تقریرات درسش را به صورت کتابهائی درآورده اند که بیشتر آنها مباحث اصولی است.
نهضت تحریم تنباکو:
بررسی و تحلیل این نهضت نیاز به کتابی مستقل دارد، و این مقاله گنجایش یاد کردن از آن را هم ندارد ولی چون یکی از کارهای بسیار مهم و ارزنده میرزا به شمار می آید ـ و گرچه کمترکسی است که از این نهضت تاریخی بی اطلاع باشد ـ از این رو مختصر اشاره ای به آن می کنیم.
در یکی از مسافرتهای ناصرالدین شاه به انگلستان (۱۳۰۶ هجری قمری) پیشنهاد اعطای امتیاز توتون و تنباکوی ایران به انگلستان مطرح می شود. و به این منظور، دولت انگلیس یک نفر را به نام «ماژور تالبوت» برای بستن قرارداد با شاه معرفی می کند سرانجام در ماه رجب ۱۳۰۷ هجری تالبوت به ایران می آید و قرارداد امتیاز انحصار تنباکوی ایران به انگلستان را در ۱۵ ماده تنظیم کرده، با ناصرالدین شاه امضاء می کنند و مدت این امتیاز را ۵۰ سال تعیین می نمایند!
پس از رسمیت یافتن این امتیاز و انتشار اعلامیۀ کمپانی ژری که تمام اختیارات خرید و فروش تنباکو را از آغاز سال ۱۳۰۸ به خود متعلق می دانست، برخوردهائی در مجالس و محافل مذهبی برعلیه استعمار انگلیس در کشور بود. و اگر با مخالفت شدید روحانیون و در رأس آنها میرزای بزرگ مواجه نمی شد، بدون شک، با حضور نظامی انگلستان، حتی استقلال ظاهری ایران هم بر باد می رفت و ایران به صورت مستعمره ای بدون چون و چرا در می آمد.
مبارزه علما نخست در صورت امر به معروف و نهی از منکر بود که تاریخ تلگراف و نامه های علمای مبارز از سامراء، تهران، تبریز، اصفهان، شیراز و و… ثبت شده است.
میرزای شیرازی نیز نخست تلگرافی به شاه می زند که درآن آمده است:
«اجازه مداخله اتباع خارجه در امور داخله مملکت و مخالطه و تردد آنها با مسلمین و اجرای عمل تنباکو و بانک و راه آهن و غیره از جهانی چند منافی صریح قرآن مجید ونوامیس الهیه و موهن استقلال دولت و مخلّ نظام مملکت و موجب پریشانی رعیت است…»
ولی ناصرالدین شاه نه تنها از ارشادات علما اندرز نگرفت که با کمال وقاحت اعلام کرد:
«به عهده دولت واجب و لازم است که در همچو مقام، آنچه لازمه کیفر ومجازات است به مردم نادان بدهد و بفهماند که خلاف احکام دولت را کسی نمی تواند»!!
مردم که چنین سرسختی و بی اعتنائی به احکام دین و استقلال کشور را می دیدند، خود را آماده قیام گسترده¬تر کردند. در شیراز عالم مجاهد«سید علی اکبر فال امیری» به منبر رفته اعلام کرد:
«موقع جهاد عمومی است. ای مردم بکوشید تا جامه زنان نپوشید. من یک شمشیر و دو قطره خون دارم، هر بیگانه ای را که برای انحصار دخانیات به شیراز بیاید، شکمش را با این شمشیر پاره خواهم کرد».
رژیم منحوس برای مقابله با این مرد بزرگ، او را دستگیر وسرانجام تبعید می کند. مردم از این کار تنفر خود را اظهار داشته و روحانیون از رفتن به مساجد خودداری کرده و خلاصه مقاومت همه جانبه ملت آغاز می شود.
در آذربایجان و اصفهان و دیگر شهرها نیز حرکتهای گسترده ای شکل می گیرد. در نتیجه علما و روحانیون که خیره سری ناصرالدین شاه را درمی یابند، ناچار متوسل به میرزای بزرگ، مرجع بزرگ عالم تشیع می شوند و از او استمداد می کنند.
میرزای بزرگ حکم تاریخی خود را در جمله ای کوتاه صادر می کنند:
«بسم الله الرحمن الرحیم. الیوم استعمال تنباکو و توتون، بأیّ نحوٍ کان، در حکم محاربه با امام زمان صلوات الله و سلامه علیه است».
حرره الاقل محمد حسن الحسینی
حکم تحریم، مانند بمب در بین مردم منفجر می شود و بلافاصله شروع به شکستن قلیانها و چپقها می کنند. همگی خود را برای اجرای حکم مرجع آماده می سازند و بقدری سریع عمل می کنند که تا یک روز بعد از صدور حکم، هیچ دود توتونی در ایران به هوا نمی رفت!
این حکم نه تنها در کوچه و بازار به اجرا درمی آید که در کاخ همایونی! نیز قلیانها را جمع آوری کرده و می شکنند. شاه با خشم و ناراحتی از خانم خود«انیس الدوله» می پرسد:
ـ خانم! چرا قلیانها را از هم جدا و جمع می کنند.
ـ برای آنکه قلیان حرام شده!
ـ کی حرام کرده؟
ـ همان کس که مرا به تو حلال کرده است!
شاه که می دید، خیلی رسوا شده و نه تنها شخصیتی برای او نمانده که بزودی تخت و تاج را هم باید دراین راه از دست بدهد، ناچار به فکر لغو امتیاز افتاد و در حالی که بیش از دو هفته از صدور حکم نگذشته بود، به الغای انحصار داخله توتون می پردازد ولی علما باز هم زیر بار نمی روند وخواهان لغو کامل امتیاز تنباکو می شوند.
در هر صورت پس از جرّ و بحثهای زیاد و قیام افتخار آمیز میرزای آشتیانی «ره» و همکاری بی سابقه مردم و تظاهرات در سطح تهران و به زیر کشیدن امام جمعه مسجد شاه و بالا گرفتن زمزمه«جهاد» علیه دستگاه جبّار و حرکت گسترده و فعّال سید جمال الدین اسد آبادی«ره» در حفظ حالت انقلابی مردم، سرانجام امتیاز تنباکو بکلّی لغو می شود.
وفات میرزا:
در شب چهارشنبه ۲۴ شعبان سال ۱۳۱۲ هجری قمری، پس از ۸۲ سال عمر گرانمایه و پر تلاش، میرزای شیرازی بر اثر شدت بیماری سل،دنیای فانی را وداع کرده، به سوی معبود خود می شتابد. و طبق وصیت آن بزرگوار، او را در نجف به خاک می سپارند. وفات میرزای بزرگ چنان تکانی به عالم اسلام داد که گرد غم بر همه چهره ها نشست و زمین و زمان برای از دست دادن چنین شخصیت کم نظیر و فوق العاده ای به ناله و شیون نشستند. خدایش درود فرستد و ما را از پویندگان راهش قرار دهد.

16دسامبر/16

تقیه کجا واجب است و کجا حرام

پرسش ها و پاسخ ها
درشمارۀ گذشته اشارۀ مختصری به تقیه و دلیل مشروعیت آن و انواع و حدودش شد و گفته شد که تقیه در مقابل حکام جور و سلطه گرانی که به زور زمام امور مسلمین را به دست می گیرند جایز یا واجب است گر چه به ظاهر مسلمان و اهل مذهب باشند، اینگونه تقیه در همه دورانها بوده است و شاید اکثر منادیان حق و مؤمنان و صالحان، دورانی را به تقیه در مقابل سلطان جائری گذرانده اند و این در واقع یکی از مراحل مبارزۀ حق با باطل یعنی مرحله محافظت بر نیروها و مبارزۀ مخفی و سعی بر جذب نیروی بیشتر با تظاهر به موافقت رژیم حاکم است و این همان تقیه ای است که ائمه«ع» و علما به آن مبتلا بوده اند.
ولی چیزی که در این رابطه مورد سؤال است و نامه های بسیاری در این زمینه به ما می رسد، این است که این تقیه در کجا واجب یا جایز است و کجا حرام؟ چگونه است که میثم تمار و رشید هجری تقیه نکردند تا به آن وضع فجیع به شهادت رسیدند و جناب عمار تقیه کرد و از کشته شدن نجات یافت. و مورد رضای خداوند قرار گرفت؟ وچگونه است که امام حسن علیه السلام صلح می کند و امام حسین علیه السلام قیام می کند و از کشته شدن باکی ندارد؟ آیا نباید سیدالشهداء«ع» تقیه می کرد؟ و چگونه است که امام زین العابدین«ع» حتی تبلیغ و بیان احکام را هم اکثراً به صورت دعا و نیایش به مردم می رساند و امام باقر و امام صادق علیهماالسلام رسماً و علناً مکتب اهل بیت را در جامعه مطرح می فرمایند؟ و چگونه است که علمای دوران صفویه و قاجار آن گونه از سلاطین جور تمجید و تعریف می کنند ودر دربار آنها حاضر می شوند و امام خمینی ـ افتخار روحانیت ـ هرگونه سازشی را با شاه و شاهی نمی پذیرد؟
ازطرح سؤال بدینگونه که گذشت، نکته مطلب روشن می شود.
آری! اوضاع در هر زمانی و هر شرایطی و نسبت به هر فردی اقتضائی دارد. جناب عمار چون می دانست با یک سخن کفرآمیز و تظاهر به موافقت کفار قریش از کشتن نجات می یابد و هیچ صدمه ای به اصل دین وارد نمی شود از گفتنش ابائی نکرد و همان گونه که در قرآن آمده کار او بجا بوده است ولی میثم تمار ورشید هجری و دیگر اصحاب باوفای امیرالمؤمنین علیه السلام که در چنگال طاغوت زمان معاویه گرفتار بودند می دانستند فشاری که برآنها می آورند به منظور بستن زبان حق گویان ومخفی نگهداشتن حقائق اسلام و فضایل امیرالمؤمنین علیه السلام صورت می گیرد وچون این توطئه به اساس دین لطمه می زند وظیفۀ خود را به حق چنین تشخیص دادند که تا زبان در دهان دارند باید حقایق را بازگو کنند و مردم را به مصیبتی که براسلام وارد شده است از منحرف کردن منصب خلافت آگاه سازند و اگر چنان فداکاری نبود طاغوت به مقصد خویش که ارعاب سخنوران بود می رسید و از سوی دیگر به کمک سوداگران حدیث که به طمع مال و منال احادیث جعلی منتشر می ساختند، توطئه معاویه برعلیه اسلام به ثمر می رسید. روشن است که در چنین موقعیتی تقیه حرام است و جای هیچگونه سازشی نیست.
در مورد وظیفۀ عموم مردم یا فضلا و دانشمندان که آیا جایز است در مقابل دستگاه جباران تقیه کنند یا نه رهبر جامعۀ اسلامی مسئول تصمیم گیری است. البته اگر معصوم نباشد ممکن است اشتباه کند ولی بهرحال وظیفۀ اوست که طبق تشخیص خود تقیه را جایز یا حرام بداند. امام مجتبی علیه السلام می دید که با آن نیروی کم و از هم پاشیده و دل به دنیا بسته اگر با معاویه مقاومت کند همان عدۀ قلیل که شیعۀ برحق علی علیه السلام و پیرو حق بودند از بین می رفتند ودیگر هسته ای برای تشکیل نیروی حق طلبان باقی نمی ماند و لذا تصمیم گرفت به اسلام ظاهری معویه اکتفا کند و صلح نماید. ولی چون سلطنت به یزید رسید او که شیر کفار خورده و تربیت شده دست مسیحیان بود می خواست اساس اسلام را از میان بردارد و با رواج فحشاء و فساد، آن هم به گونه ای که عملاً از کاخ ریاست و ولایت مسلمین به عنوان خلیفه پیغمبر منتشر گردد، دین اسلام را بکلی نابود کند، اینجا تقیه حرام شد و قیام و مخالفت با چنین طاغوتی واجب و سیدالشهداء علیه السلام مشعلدار این قیام ابدی و جاودانی بود و با شهادت آن حضرت و یارانش به همگان روشن شد که دستگاه خلافت دیگر پس از این فقط در اسم خلافت پیغمبر را دارد ولی هیچ رابطه ای با اصول و اهداف اسلام ندارد. بنابراین یک سلطنت است نه خلافت و این بزرگترین پیروزی بود زیرا دین باقی ماند و فقط یک بخش از اهداف دین عملی نمی شد و آن بخش سیاست بود.
و هم چنان هر امامی در زمان خود آنچه مصلحت اسلام و شیعه اقتضا می کرد عمل می فرمود و با همان سیاستهای الهی بود که توانستند مذهب حق و مکتب آل محمد«ص» را زنده نگهدارند تا اکنون از آن بهرۀ کافی برده شود و مایۀ نهضت مسلمانان جهان علیه کفر و طغیان باشد. اگر آن روز امام صادق علیه السلام به منصور خطاب«امیرالمؤمنین» نمی کرد درب آن مکتب بسته می شد. و ما اکنون از آن علم سرشار محروم بودیم. همان سیاست در دوران غیبت کبری نیز مورد نظر بود. علمای شیعه با الهام از مکتب اهل بیت«ع» سیاست جذب نیرو با مسالمت را پیگیری کردند.اگر دقت شود تشیّع با آن سیاست بود که توانست بر کشوری پهناور مانند ایران سایه افکند و گرنه سعی خلفا و همچنین سلاطین و پادشاهان براین بود که تشیّع را از بین ببرند و آنهائی که شیعه بودند نیز سعی براین داشتند که تشیع در لباس تصوف جلوه کند تا مایه ای برای قیام و حق طلبی نباشد و در واقع می خواستند خاصیت انقلابی را از آن بگیرند علمائی مانند علامه مجلسی(ره) و شیخ بهائی(ره) و سایر علمای آن دوران با آن سازشهای ناخواسته و تحمل رنج و تظاهر به علاقه به سلطانها و خاقانها توانستند آثار اهل بیت«ع» را به نسلهای بعد منتقل کنند.(۱)
البته ما نمی خواهیم بگوئیم که صد در صد آن سیاست در همۀ دورانها بجا بوده است و شاید در بعضی از مقاطع، فرصت انقلاب خیلی بهتر از این زمان بوده ولی غفلت شده است، بلکه منظور ما این است که طبق تشخیص آن بزرگان دوران تقیه بوده و شاید بعضی از آنها چنین تصور می کردند که همه زمان غیبت کبری وقت تقیه است زیرا حق جهاد برای غیر امام قائل نبودند و مقاومت با سلاطین بدون حکم جهاد وخونریزی ممکن نبود. در بعضی از دورانهای قدیم نیز نهضتهائی به رهبری روحانیت بوده که سرکوب شده است. و این خود بیشتر انگیزه قیام را ضعیف می کرد و رهبران مذهبی را وادار به سکوت بلکه مسالمت و گاهی تعریف و تمجید می نمود.
سازش یا تقیّه
یکی از انگیزه های موافقت علما با دربار دفع شر دشمنان قوی تر از آنها بود. این مطلب در طول تاریخ به چشم می خورد و شاید عوامل و ایادی دربار نقش مهمی در قانع کردن علما و رهبران مذهبی داشتند. ما در دوران خود دیدیم که ایادی مخفی دربار در محضر رهبران مذهبی نفوذ می کردند و آنها را همیشه از خطر کمونیست که سعی بر ترویج الحاد و نفی اساس دینداری به طور عموم دارد! می ترساندند و مخصوصاً در ایران که خطر همسایه شمالی همیشه دین و مذهب و مملکت را تهدید می کرد این خطر بهترین عامل برای نگهداشتن تاج شاهان بود!! به رهبران مذهبی چنین القا شده بود که تنها قدرتی که می تواند جلو این خطر عظیم که حتی اسمی از اسلام و دین باقی نخواهد گذاشت را بگیرد، قدرت شاه و دربار است!!
بلکه از این بالاتر بعضی از مرتجعین معادله ای را به ذهن مبارک بعضی از رهبران، کاملاً ریاضی و منطقی جلوه داده بودند که در نتیجه باید با آمریکا موافقت کرد!! و آن معادله این بود که در شرایط جهانی امروز تنها دو قدرت هست که در هر امر سیاسی تصمیم نهائی می گیرند و هیچ دولتی بدون اتکا به یکی از این دو ابر قدرت نمی تواند در مقابل دیگری مقاومت کند، بنابراین یا باید با شوروی بود یا با آمریکا وچون شوروی اساس دین و توحید را نفی می کند و آمریکا موحّد است!!! پس باید برای حفظ کیان توحید با آمریکا کنار آمد.!
آری، درباریان با چنین دسیسه هائی تاج را نگه می داشتند و اکثر روحانیون براین اساس تقیه را واجب می دانستند. همین مطلب در دورانهای قدیم به صورتی دیگر بوده است: مثلاً در زمان صفویه و قاجاریه علما را از سیطرۀ عثمانیها می ترساندند که اینان سخت با مظاهر مذهبی شیعه مخالفند ولذا بعضی از علما، شاه را حافظ مذهب می دانستند! گر چه اکثر آنها متوجه بودند که شاه خود نیز ضد مذهب است ولی به امید حفظ ظاهر با بقای او موافقت داشتند.
با همه اینها شک نیست که آنچه در مقدمۀ کتابهای گذشته از مدح سلاطین آمده است خلاف عقیدۀ نویسندگان بوده و به نظر می رسد علما عمداً بصورت مبالغه وغلوّ در مورد مدح سلاطین قلم فرسائی می کردند که این خود برای مردم نشانگر خلاف واقع بودن و اقتضای سیاست یا تقیه بودن می باشد و گویا دربار، اصرار و فشار زیاد براین سبک تبلیغات داشته است بحدّی که علمای مسیحی مانند مؤلف اقرب الموارد که لبنانی است در مدح سلطان عثمانی و نمایندۀ او در لبنان همان مبالغه ها و غلوها را تکرار کرده است و این نشانگر جو اختناق و فشار آن روز است.
وحاصل کلام اینکه وظیفه مسلمین در مرحلۀ اول حفظ اساس اسلام ودر مرحلۀ بعد حفظ جان مسلمانان است اگر شرائط بگونه ای است که حاکم مسلط تصمیم دارد اسلام و مذهب حق را براندازد و حتی از اعتقاد به آن هم جلوگیری کند و معتقدان را ریشه کن نماید و قدرت براندازی او نیز قوی است در اینگونه موارد پنهان نمودن اصل اعتقاد و حتی تظاهر آنهم تجویز می شود و اگر شرائط بگونه ای است که ابراز اعتقاد و حتی تبلیغ از آن هم خطری ندارد ولی مبارزۀ علنی علیه نظام موجود نتیجۀ معکوس می دهد باید مبارزات زیر پوشش تقیه انجام گیرد و اگر حفظ اساس اسلام بدون مبارزۀ علنی ممکن نباشد تقیه حرام می گردد. به هر حال تشخیص زمینه ها و شرائط یاد شده بر عهده ولی فقیه است.
۱ـ امام خمینی در تاریخ ۱۰/۸ ۵۶ در این مورد چنین فرموده اند:
«در امور سیاسی، در این صدوچند سال اخیر که نزدیک به زمان ما است و یا مقداری پیشتر برویم، می بینیم طایفه ای از علما، از مقدماتی گذشته اند و به بعضی از سلاطین متصل شده اند با اینکه می دیدند مردم با سلاطین مخالفند، ولی برای ترویج دیانت، برای تشیع اسلامی، برای ترویج مذهب به سلاطین متصل شدند و آنان را به ترویج مذهب تشیع وادار کردند. آنها آخوند درباری نبودند! این اشتباهی است که بعضی از نویسندگان ما می کنند این آقایان اهداف سیاسی داشتند، اغراض دینی داشتند. به محض اینکه به گوش کسی خورد: مرحوم مجلسی رضوان الله علیه، محقق ثانی رضوان الله علیه، شیخ بهائی رضوان الله علیه با آنها رابطه داشتند، به سراغ آنها می رفتند نباید خیال کنند که این آقایان برای کسب جاه و عزت، احتیاج به سلاطین داشتند و می رفتند تا سلطان حسین یا شاه عباس به آنها عنایتی بکنند!! این حرفها در کار نبوده است اینها گذشت کردند، مجاهده نفسانی کردند تا بدینوسیله و بدست آنان مذهب را ترویج نمایند در محیطی که وقتی از سب حضرت امیر«ع» جلوگیری شد، در یکی از بلاد ایران تا شش ماه مهلت خواستند که سب بکنند! در چنین محیطی که سب حضرت امیر«ع» رایج بوده و از مذهب تشیع خبری نبوده، این آقایان با مجاهده، خودشان را پیش مردم طوری کردند که درآن عصر به آنان اشکال داشتند ـ البته از باب نفهمی ـ در زمان ائمه«ع» هم بوده اند افرادی که برای خدمت به شیعه، متصل می شدند به بعضی مقامات مانند علی بن یطقین. این درباری شدن نیست آدم شدن است».

16دسامبر/16

تحقیقی درباره ماهیان خاویاری

آیت الله سید جعفر کریمی
بخش فقهی
قسمت دوم
علامت حلیت ماهی
اکنون به چند روایت که علائم حلیت ماهی در آن ذکر شده اشاره می نمائیم:
۱ـ صحیحۀ محمد بن مسلم قال: اقرأنی ابو جعفر علیه السلام شیئاً من کتاب علی علیه السلام، فاذاً فیه: انها کم عن الجری و الزمیر و المارماهی و الطافی و الطحال، قال قلت: یابن رسول اله یرحمک الله انّا نؤتی بالسمک لیس له قشر؟ فقال: کل ماله قشر من السمک و مالیس له قشر فلا تاکله.
محمد بن مسلم می گوید:
اما باقر علیه السلام قسمتی از کتاب علی علیه السلام را برایم خواند و در آن کتاب این چنین بوده: شما را نهی می کنم از خوردن جری، زمیر، مارماهی، ماهی در آب مرده و طحال، بحضرتش عرض کردم ای پسر پیغمبر! ما برخورد می نمائیم بماهی که قشر ندارد، حکمش چیست؟ حضرت فرمود: ماهی که قشر دارد بخور آنرا حلال است و ماهی که قشر ندارد، نخور آنرا حرام است.
۲ـ صحیحۀ حماد بن عثمان قال: قلت لأ بیعبدالله علیه السلام: جعلت فداک الحیتان مایؤکل منها؟ فقال: ما کان له قشر، قلت جعلت فداک ماتقول فی الکنعت، فقال: لابأس باکله، قال: قلت له: فانه لیس له قشر؟ فقال لی: بلی و لکنها سمکه سیئه الخلق تحتک بکل شیئی و اذا نظرت فی اصل اذنها وجدت لها قشراً.
از امام صادق علیه السلام پرسیدم چه قسم از ماهیها خوردنی و حلال است، حضرت در جواب فرمود: آن قسم از ماهیها که قشر و پوسته بر تن دارد، عرض کردم: فدایت شوم چه می فرمائید در کنعت؟ فرمود مانع ندارد و خوردنش حلال است، عرض کردم: این ماهی که قشر ندارد؟ در جواب فرمود: چرا! این ماهی قشر دارد لیکن ماهی ناراحتی است و خود را بهر چیزی به سرعت می مالد، وقتی دقیق به بناگوش آن نگاه کنی می بینی که قشر دارد.
۳ـ عبدالله بن سنان عن ابی عبدالله علیه السلام قال: کان امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام بالکوفه یرکب بغله رسول الله صلی الله علیه و آله ثم یمرّ بسوق الحیتان فیقول: لا تأکلوا و لا تبیعوا من السمک مالم یکن له قشر.
امیر المؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام در کوفه تشریف داشتند، سوار بر استر رسول الله «ص» می شدند سپس ببازار ماهی فروشی می گذشتند و می فرمودند: نخورید و نفروشید آن قسم از ماهیها را که قشر و پوسته بر تن ندارد.
۴ـ هشام بن سالم عن عمر بن حنظله قال: حملت الّی ربیثاً یابسه فی صرّه فدخلت علی ابی عبدالله علیه السلام فسألته عنها، فقال: کلها فلها قشر .
عمربن حنظله می گوید: ربیثای خشک پیچیده در دستمالی برایم آوردند، خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم از حضرتش دربارۀ حلیت آن پرسیدم، فرمود: مانع ندارد بخور آنرا زیرا این ماهی دارای قشر و پوسته است.
۵ـ حنان بن سدیر قال: سأل العلاء بن کامل ابا عبدالله علیه السلام و أنا حاضر ـ عن الجریّ فقال: وجدنا فی کتاب علی علیه السلام اشیاء محرمه من السمک فلا تقربها، ثم قال ابوعبدالله علیه السلام: مالم یکن له قشر من السمک فلا تقربنّه.
حنان می گوید: علاء در حضور من از امام صادق علیه السلام دربارۀ حکم جریّ سؤال نمود، حضرت فرمود در کتاب علی علیه السلام اقسامی از ماهیها را حرام یافتیم، پس نزدیک آن قسم از ماهیها نروید، سپس امام صادق فرمود: آن قسم از ماهیها که قشر و پوسته بر تن ندارند باید حتماً نزدیک آن نشوید.
۶ـ حنان بن سدیر قال: اهدی فیض بن المختار الی ابی عبدالله علیه السلام ربیثاً فادخلها علیه و أنا عنده فنظر الیها فقال: هذه لها قشر فاکل منها و نحن نراه.
حنان می گوید در خدمت امام صادق علیه السلام بودم که فیض بن مختار ماهی ربیثا هدیه برای آن حضرت آورد، حضرت نظر فرمود به آن و اظهار داشت این ربیثا دارای قشر و پوسته است، سپس از آن در حضور ما تناول فرمود.
محمد بن جمهور باسناد له قال: حمل رجل من اهل البصره الأربیان. الی ابی عبدالله علیه السلام و قال له: ان هذا یتخذ منه عندنا شیء یقال له الربیثا یستطاب اکله و یؤکل رطبا و یابساً و طبیخاً و انّ اصحابنا یختلفون فیه، فمنهم من یقول: ان اکله لایجوز و منهم من یاکله، فقال لی: کل فانه جنس من السمک ثم قال: اما تراها تقلقل فی قشرها.
محمد بن جمهور نقل می کند مردی از اهالی بصره اربیان (میگو) را جهت پرسش از حیلت آن خدمت امام صادق علیه السلام آورده، عرض کرد: در نزد ما از این اربیان چیزی بنام ربیثا درست می کنند که خوردنش لذیذ است، و بصورت تروخشک و پخته خورده می شود، و همکیشان ما در حلیت و حرمت آن اختلاف کردند، بعضی می گویند: جایز نیست خوردن اربیان، و بعضی خوردنش را جایز می دانند، حضرت فرمود: اشکال ندارد و بخور آنرا زیرا که اربیان قسمی از ماهیها است، سپس فرمود: آیا نمی بینی اربیان را که در قشر و پوستۀ خود می لولند.
زراره عن ابی عبدالله علیه السلام فی حدیث قال: ویکره کل شیء من البحر لیس له قشر مثل الورق و لیس بحرام انما هو مکروه.
زراره بسند صحیح از امام صادق علیه السلام نقل می کند، حضرت فرمود: هر حیوان دریائی که قشر و پوستۀ همانند ورق و برگ ندارد مکروه است و حرام نیست و این روایت صحیح گر چه مذکور در آن مورد قبول فقهاء نیست و حمل بر تقیه نمودند، ولی تعبیر مذکور در آن قابل اعتناء و استناد است.
از مجموع روایات علامت حلیّت ماهی چند مطلب بشرح زیر استفاده می شود:
۱ـ میزان در علامت حلیت ماهی وجود قشر و پوسته بر روی پوست بدن ماهی است بهر شکل و حجمی که باشد.
۲ـ میزان وجود قشر و پوسته بر روی تمام پوست بدن ماهی نیست، بلکه وجود قشر و پوسته در قسمتی از بدن ماهی (زیر بناگوش یا طرف دُم یا در کنار باله ها) کافی است که علامت حلیت باشد و ما آن ماهی را حلال بدانیم.
۳ـ در قشر و پوسته، شکل بخصوص منظور نشده بلکه همینکه چیزی زائد بر پوست بدن ماهی بر روی پوست دیده شود که آنرا قشر و پوسته بنامندحتی مانند قشر و پوسته بر بدن میگو کافی است که علامت حلیت آن ماهی باشد و چنین قسم ماهی حلال شمرده شود.
۴ـ با اینکه اصحاب امامیه از قدیم الایام آشنا به نظرات ائمه معصومین علیهم السلام بودند و می دانستند ماهی که فاقد قشر و فلس باشد حرام است و فقط ماهی قشردار و فلس دار حلال است، باز از جهت شبهه در خصوصیات قشر و فلس و نحوۀ قشر داشتن ماهی، در بعض اقسام ماهیهای قشر دار شبهه می کردند، و حکم آنرا از امام علیه السلام می پرسیدند، حتی گاهی برای روشن شدن موضوع لازم می دیدند که خود ماهی مورد شبهه را به امام ارائه دهند تا حضرت با دیدن ماهی و نحوۀ قشر دار بودنش حکم آنرا بیان فرماید.
۵ـ در روایات، هیچگونه خصوصیتی از نظر شکل و حجم قشر، و از نظرمقدار لازم در پوشیده بودن سطح پوست بدن ماهی به قشر و فلس بیان نشده، بلکه فقط اکتفاء شده بذکر قشر و فلس بعنوان علامت حلیّت، و از اینرو برای اصحاب امامیه در بعض انواع ماهیهای قشر دار شبهه شده است، و اگر میزان در علامت حلیّت خصوص پولکها مانند پولکهای بر روی پوست ماهی کپور یا ماهی سفید و پوشش بر سطح تمام پوست بدن ماهی می بود، هیچگاه جای شبهه برای اصحاب در بعض انواع ماهیها باقی نمی ماند.
با عنایت بمراتب فوق، می توان از مجموع روایات وارده در باب علامت حلیّت ماهی استظهار نمود:
اولاً ـ منظور از قشر و فلس که علامت حلیت قرار گرفته پوششی است بر روی پوست بدن ماهی بهر شکل که باشد.
ثانیاً ـ قشر و فلس متغایر هم نیستند بلکه منظور از آن دو علامت یک چیز است که همان پوشش بر روی پوست بدن ماهی و زائد بر پوست اصلی بدن ماهی باشد.
ثالثاً ـ لازم نیست چنین پوششی در تمام سطح پوست بدن ماهی باشد بلکه کافی است قسمتی از پوست بدن ماهی دارای این چنین پوششی باشد، حتی کافی است ماهی بر حسب خلقت نوع خود دارای چنین پوششی باشد، اگر چه بر اثر عوارضی پوشش روی پوست بدن آن بریزد و یا تغییر شکل دهد.
تشخیص فلس دار بودن ماهی
مطلب دیگری که در رابطه با تشخیص فلس دار بودن ماهی بسیار مهم است، این است که معلوم شود چنین تشخیصی بر عهدۀ چه کسی است؟ و چه مقدار می توان برقول متخصصین در این رابطه اعتماد نمود؟، در موضوعات و متعلقات احکام شرعیه و همچنین در قیود و شرایطی که در موضوع یا متعلق حکم منظور شده، اگر خود از مجعولات و اختراعات شرع مقدس باشد، شکی نیست که در شناخت و پی بردن به حقیقت آن باید به شرع انور مراجعه شود، و از بیان آیات و روایات واقعیت آنرا شناسائی نمود، ولی اگر قید و شرط منظور شده در موضوع یا در متعلق حکم شرعی و یا خود موضوع یا متعلق حکم یک امر واقعی باشد، در اینصورت تشخیص آن موکول به نظر خود مکلّف است و نیاز به بیان شرع انور یا فتوای مرجع تقلید ندارد، و از این رو است که نظر هر مکلّفی در اینگونه امور برای خودش حجت است، مثلاً اگر مکلف، آب را مطلق تشخیص دهد می تواند با آن وضو بسازد اگر چه دیگران آن آب را مضاف ببینند، و یا در مورد پرنده ای تشخیص دهد که پرزدنش بیش از پر کشیدنش است، آن پرنده محکوم به حلیّت است اگر چه دیگران بر حسب برداشت خود نظر مخالف داشته باشند، مگر آنکه نظر دیگران در حدّ حجّت شرعی برای مکلّف درآید.
در اینگونه امور اگر تا اندازه ای پیچیدگی و ابهام داشته باشد و تشخیص برای مکلف مشکل شود و مکلف در اشتباه بیفتد، شکی نیست که گواهی اهل خبره (متخصص) بشرط آنکه واجد شرایط بیّنه باشد حجّت است و می توان بر آن تکیه کرد، و نمونۀ آن در موضوعات و متعلقات احکام شرعیه و قیود و شروط منظور شدۀ در آن بسیار است، و فقهای عالی مقدار در کتب استدلالی و در رساله های عملیّه در مورد خودش بر آن اشاره دارند.
و روایات وارده در بیان حلیّت بعض اقسام ماهیهای مورد شبهه شاید از این قبیل باشد، و امام علیه السلام پس از آنکه کلّی ماهی حلال را بیان فرمودند که عبارت از ماهی قشر و پوسته دار باشند، در موارد ماهیهای شبهه ناک که مورد سؤال قرار می گرفت، خواستند دربارۀ تشخیص موضوع اظهار نظر بفرمایند، و بیان نمایند که مورد سؤال از قسم ماهی فلس دار و قشر دار است و از این جهت حلال است، نه اینکه بخواهند رأساً حکم کلّی الهی مورد سؤال را بهر عنوان و صفت که باشد بیان نمایند، و شاید از همین قبیل باشد بیانی که در مورد حرمت فقّاع وارد شده است(لا تقر به فانه من الخمر ـ هی الخمر بعینها ـ لاتشر به فانه خمر مجهول ـ هوالخمر و فیه حدّ شارب الخمر ـ هی خمره استصغرها الناس).
بنابراین از روایات وارده در بیان علامت حلیّت ماهی و در بیان سرّ و جهت حلیّت ماهیهائی که محل شبهه بوده و مورد پرسش قرار گرفته، استفاده می شود که اگر ماهی از نظر شبهه در قشر دار بودنش مورد شبهۀ حلیت و حرمت قرار گرفته، می توان در تشخیص قشر دار بودنش به اهل خبره و متخصص مراجعه نمود و در صورتیکه نظر او دارای مبنای صحیح باشد بر آن اعتماد نمود.
بنابراین اگر قشر و پوسته و فلسی که در لسان روایات معیار حلیّت ماهی قرار داده شده برای ماهی شناسان تبیین و مشخص شود، و دو نفر عادل از ماهی شناسان با آشنائی بر معیار و میزان شرعی حلیّت ماهی، در مورد بعض انواع ماهیها گواهی دهند که از قسم قشر و فلس دار است، نظرشان قابل اعتماد است و حکم به حلیت چنین ماهی داده می شود.
حلیّت ماهی خاویار:
در مذهب شیعه، هر ماهی که فلس دارد حلال است و ماهی بدون فلس حرام است و در این هیچ اختلافی نیست. اگر اختلافی باشد، در تشخیص موضوع است پس اگر همه بپذیرند که این ماهی، فلس دار است، همه بالاتفاق خواهند گفت: حلال است، و اگر همه قبول داشته باشند که فلس ندارد، بالاتفاق آن را تحریم خواهند کرد. ولی در موارد شبهه به اهل خبره و کارشناسان متخصص باید مراجعه کرد، و با گواهی متخصصان موردوثوق دائر بر فلس دار بودن ماهیهای مورد شبهه حکم به حلیّت آن بر همگان می شود بدون اینکه اختلاف در تقلید اثری در اختلاف حکم در مثل چنین موردی داشته باشد.
در مورد ماهیهای خاویاری، برخی خیراندیشان به فکر افتادند که تحقیقی درباره آنها بشود، لذا از طرف اداره شیلات چند عدد از آن ماهیها را به قم آوردند، و اینجانب و برخی دیگر از دوستان عزیز حجج اسلام آقایان آذری و راستی و ابطحی از نزدیک مشاهده کردیم و دیدیم که پوششی روی پوست بدن آن ماهیها وجود دارد که در طرف دم، زیر بالها و نزدیک آنها زائده هائی به صورت قشر و پوشش زائد روی پوست دیده می شود، لذا ما بالاتفاق تشخیص دادیم که این ماهی فلس دار است. از آن پس، نماینده امام و امام جمعه محترم رشت حجه الاسلام و المسلمین آقای احسانبخش سمیناری در بندر انزلی تشکیل دادند و از بعض علما و عده ای متخصصین دعوت به عمل آوردند که ماهیها را از نزدیک ببینند که آیا فلس دارد یا نه؟ نکند، فریب نیرنگهای سیاسی ابر جنایتکاران را خورده باشیم که چنین نعمت خدادادی را در کنار آبهای ساحلی خودمان از دست بدهیم و بی جهت یا در اثر تلقین دشمنان، آن را حرام بدانیم که خداوند منان در قرآن می فرماید: برای چه پیش خودتان، چیزهائی را که خدا حرام نکرده، حرام می کنید.
در آن سمینار نیز، اینجانب به اتفاق بسیاری از آقایان حاضر در سمینار ـ بر اساس درک از روایات اهل بیت علیهم السلام ـ تشخیص دادیم که این ماهیها دارای فلس است. پس از تمام شدن آن سمینار، صورتجلسه ای کردند و نظرات را خدمت حضرت امام روحی فداه منعکس نمودند و امام هم فرمودند: اگر دو نفر از متخصصین یا بیشتر که عادل و مورد وثوق باشند، شهادت بدهند که این از قسم ماهی فلس دار است، محکوم به حلیّت است و اگر شهادت ندادند حلال نیست.
امام عزیزمان در این باره همان روش اجداد طاهرینش «ع» و شیوۀ فقهاء عالی مقدار شیعه در این قبیل امور را اتخاذ فرمودند و بیش از این چیزی نفرمودند: و بحمدالله عده زیادی از متخصصین مورد اعتماد به فلس دار بودن این ماهیها شهادت دادند.
تذکر به هموطنان:
در اینجا لازم است به هموطنان عزیز تذکر دهم: بسا ممکن است ناخودآگاه فریب بدخواهان جمهوری اسلامی ایران را بخورند و بگویند: چه شد که این ماهی تا به حال حرام بوده و اکنون حلال شده است؟! اینچنین نیست که چیزی در گذشته حرام بوده و اکنون حلال شده باشد بلکه چون تا کنون تحقیقی در مورد این ماهیها به عمل نیامده بود و شاید هم نیازی در آن نمی دیدیم، لذا گول روسیها را می خوردیم، آنها هم برای اینکه می خواستند به تنهائی از این نعمت خدادادی استفاده کنند و ما هیچ بهره ای نبریم، به ما می گفتند: حرام است! نزدیک آن نشوید! اکنون که خودمان به فکر افتاده ایم و بررسی و تحقیق کرده ایم می دانیم که وجهی ندارد این ماهی حلال را، حرام بدانیم.
شما برادران نیز اگر خودتان تشخیص دادید که این ماهیها فلس دارد، طبعاً قائل به حلیّت آن می شوید و اگر خودتان نتوانستید تشخیص دهید، باید در این مورد به نظر کارشناسان متخصص عادل که معیارهای اسلامی را بدانند اعتماد نمائید و به شهادت آنان عمل کنید هیچ می دانید که اگر به سلیقه خود، حلال خدا را حرام کنید، گناه کرده اید. پس نکند که ناخودآگاه با دشمنان اسلام همصدا شوید و بگوئید چه شد که جمهوری اسلامی حرام خدا را حلال کرده!! جمهوری اسلامی آمده است که سنّت رسول الله (ص) را زنده کند و مردم را از غفلتها برهاند.
از برادرانی که در مورد ماهیهای خاویاری زحمت زیادی کشیدند و در واقع خدمت بزرگی به اقتصاد ایران و به ملت عزیز ما کردند و همچنین از نمایندۀ محترم امام در استان گیلان و امام جمعه رشت حجه الاسلام آقای احسانبخش که بیشترین زحمت را در این مورد متحمل شدند و عده ای دیگر از مسئولین شیلات که با ایشان همکاری کردند، تشکر و تقدیر می کنم. خداوند همه را موفق کند که در راه خدمت به اسلام و ملّت اسلامی گام بردارند.

16دسامبر/16

مارکسیسم عامل بحران ارزشها

ارزش ها و مکتب ها
مارکسیسم
در چنین شرایطی مارکسیسم، پنجمین و کوبنده ترین عامل بحران ارزشها پا بعرصه وجود می گذارد. در شرایطی که ارزشها تحت تأثیر عوامل نامبرده تزلزل و ضعیف و نحیف شده و یاس و دلهره، جامعه بشری را تحت فشار گرفته و خشم انسانها علیه خیلی از مقدسات و ارزشهای اصیل، تحریک شده، این بلای جدید از راه می رسد و آنچنان را آنچنان تر می کند.
در قرن نوزدهم در اثر عواملی که به آنها اشاره رفت، بشریت بصورت یک مریض محتاج برسیدگی و سرپرستی و نیمه جان در آمده و به امید یافتن طبیب مسیحا نفسی مأیوسانه به اینسو و آنسو می نگرد و باز با آنحال از هر کس و هر چیز استمداد دارد که هر چه در گذشته برای او مایه امید و نشاط بوده، بد امتحان داده و مایه دردسر و تشدید مرض شده است.
اگر در آن شرایط ، مصلح، خیر اندیش و درست اندیش و مجهز به جهان بینی صحیح و دارای ایدئولوژی و استراتژی و تاکتیک مناسبی ( که همه اینها شرط صلاحیت یک مکتبند ) به داد بشر می رسید، ممکن بود در آن زمینه مناسب بتواند اساس سعادت آینده بشر را تضمین کند و این بیمار را نجات دهد.
ولی بدبختانه این دست طبابت از آستین دو عنصر کم تجربه و فاقد صلاحیت یعنی مارکس (۱۸۱۸ـ ۱۸۸۳) و انگلس (۱۸۳۰ـ ۱۸۹۵) درآمد و بجای داروی شفابخش زهر مهلک بکام بشر ریخت و چنان ضربه ای بر پیکر کوفته بشریت وارد آمد که پس از گذشت یکصد و سی سال هنوز آثار گیجی و گمی ناشی از آن رو به افزایش و توسعه است. مریض، مرض تحیر و تردید داشت در ارزشها و مقدسات و سرمایه های انسانیت، تردید و وسواس پیدا کرده بود و به همه چیز با حالت یأس و سوءظن می نگریست.
برای مداوای چنین مریضی باید که عوامل یأس و شک و سوءظن او را پیدا کرد و سپس با مهارت این حالت را از او گرفت و اعتماد و ایمان به ارزش های انسانی را به او برگرداند. و چنین کاری از گروهی حکیم و فرزانه و مجرب و آشنا بزوایای روح و خواستها و نیازهای انسان ساخته است، نه از دو جوان خام عصبانی و احساساتی که خود و یا لااقل مثل دیگران گرفتار همین مرض بدبینی بودند و دچار همین بحران نسخه نویسی برای بیمار آنگونه که آنها می خواستند ابتداء کاری مشکل نبود ( گر چه سرانجام در توضیح و دفاع از نسخه خود دچار مشکلات فراوانی شدند ) زیرا اساس کار بر نفی و انکار بود. و نفی و انکار نامسئولانه خیلی دشوار نیست.
گفتند لزومی ندارد درباره ارزشها و مقدسات و مسائل انسان فکر کنید و بخود تشویش راه دهید! خاطرتان جمع باشد که همه چیز دروغ است! خدا، دین، تکلیف، مسئولیت، وجدان، شرف، اخلاق، رحم، عاطفه، شرافت، کرامت، اختیار، اراده، مواخذه، کیفر، آزادی، آزادگی و هر چیز دیگر از این قبیل ساخته ذهن و خیال و وهم بشر است و آنهم تحت تأثیر جبری ابزار تولید، اصالت و اعتبار و ارزش اصولی ندارد! نگران هیچ چیز نباشید، همه چیز جبری و خارج از خواست و اراده انسان شکل می گیرد و قالب بندی می شود و ظهور می کند و سپس جای خود را بدیگری می دهد و پس از رفتن همه چیز تمام می شود!
نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، محمد، دروغ گفته اند! سقراط، افلاطون، ارسطو، کنفوسیوس، بودا، زرتشت… همه بیجا گفته اند و نفهمیده اند! تمام مکاتب فلسفی بشر از ریشه و بن دروغ است! فقط یک جریان پروسه حقیقی در جهان وجود دارد و آنهم چیزی جز حرکت کور و کر و بی هدف و جبری ماده نیست که همین حرکت تاریخ ساز و انسان ساز و فکر ساز و همه چیز ساز است!
انسان هم فقط مثل یک درخت، یا یک حیوان و بلکه یک سنگ، موجی از امواج مختلف همین حرکت است، منتها موجی پیچیده تر و دارای ارگانیسمی مفصل تر!
جامعه انسانی هم مثل یک جنگل و یا مثل یک طویله حیوانات و یا یک پناهگاه درندگان است، تحول و تکامل و حساب و کتابش جبری و قهری و معلول حرکت و تضاد و تأثیر متقابل و انتخاب اقوی است.
یک چیز در پروسه تاریخ بشر اصالت نسبی دارد و آنهم « ابزار تولید» است که همه چیز و حتی خود خدا را خلق کرده و می کند! جنگها، تمدن ها، علوم، اخلاق، و و… و همه و همه فرزند همین پدر و مخلوق همین خالق اند و انسان بخواهد یا نخواهد این خالق جبار کار خود را می کند، و در هر زمانی دین و اخلاق و تمدن مناسب همان زمان را بر انسان تحمیل می کند! این مادر همه پدیده هاست که همیشه آبستن است و مرتب می زاید و بشر تنها کاری را که می کند اینست که در نقش یک دایه و قابله مجبور و ملزم، مرتب این فرزندان را تحویل می گیرد و نمی تواند هم نگیرد.
خواننده محترم ممکن است از این جملات مقداری اغراق و تندروی در برداشت از مارکسیسم احساس کند و پیش خود بگوید چگونه می شود مکتبی این گونه حرف می زند آنهم مکتبی که در کمی بیش از یک قرن این همه موفقیت بدست آورده! ولی اگر صبر کند تا بقیه کتاب را بخواند و سپس در این خصوص داوری کند قبول می کند که در این چند سطر قطره ای از اقیانوس آمده است و غیر از حقیقت نگفته ایم.
این نسخه و آن مریض معلوم است چه محصولی به بار می آورد، تیغی اندر کف زنگی مست و یا لااقل سرودی برای مستی عربده کش.
این نسخه برای انبوه جوانان محروم و متحیر و سرگردان و خشمگین از تبعیضات ناروای موجود در محیط سرمایه داری و بدبین به مدعای اصلاح و مایوس از تأثیر ارزشها، وسیله ای و بهانه ای شد که اظهار طغیان و عصیان علیه ارزشها و مقدسات موجود نمایند.
همانگونه که ارزشهای موجود نقاب مناسبی برای چهره های کریه انحصار طلبان بود، انحصار طلبان با آن نقاب و در پناه آن واژه های مقدس تو خالی و مسخ شده ملتها راغارت می کنند و محرومان عصبی و تحریک شده هم در سایه تعالیم این مکتب جدید و با شعارهای تو خالی ترو بی بنیادتر آن علیه طبقه ستمگر شورش می نمایند.
اگر آن طرف، یک غارت رسمی و دزدی مبتذل عوامانه نمی کرد بلکه جنایات خود را در قالبهای متمدنانه و فریبکارانه بخورد خلق الله می داد، اینطرف هم فقط یک سلسله مسائل فلسفی و مکتبی محیط کلاس مدرسه و دانشگاه نداشت بلکه بافته های خود را با شعارهای خیلی فریبانه تر از شعارهای حریف و ادعاها و وعده های بسیار گوشنوازتر و مهیج تر از وعده های آنان عرضه می داشت، جامعه بی طبقه حکومت پرولتاریا، از هر کس بقدر قدرت و به هرکس به اندازه نیاز، مساوات مطلق، بهم زدن همه امتیازات، نفی استثمار، و نهضت و جنگ آزادیبخش استعمار گران با ادعای انساندوستی و در سایه قدرت قانونها و حکومت های تحمیلی بجان مردم افتاده بودند و دیپلمات مآبانه، مردم را سر و کیسه می کردند.
اینها با این شعارهای انقلابی و آن فلسفه ضد بشر و خانمانسوز تحت عناوین « انقلاب» و «احقاق حق» و «مبارزه با ارتجاع» و … تروریسم و آنارشیسم خود را موجه جلوه می دادند.
اگر این شعارها تنها بود و متکی بر آن فلسفه و آن زیربنای خاص نبود گذشته از اینکه قسمتهائی از آنها صرفاً ایده آل و هوس است و با واقعیت زندگی انسان تطبیق نخواهد کرد، اشکال مهمی پیش نمی آید، عده ای بدور خود جمع می کرد و تنور مبارزه ای گرم می شد و مبارزه هم بدو.ن نتیجه نمی ماند و حقوقی احقاق می گشت.
ولی اینها چنین نخواستند، بلکه این شعارها را روی اصولی و مطالبی سوار کردند که خسارت های آن اصول و مبانی برای جامعه بشریت آنقدر گران تمام شده و می شود که منافع یا مضار این فروغ و شعارها در مقابل آن خسارات ناچیز است. و ادعای نقش و نگاری بر ایوان خانه ای از پایه ویران.
و اگر هم اینها فقط بر کرسی فلسفه می نشستند و رطب و یابس بهم می بافتند و آن فلسفه «من درآوردی» خود را با مسائل عملی زندگی بشر مخلوط و مربوط نمی کردند و کاری به آب و نان و اقتصاد و سیاست و و… مردم نداشتند باز هم این همه خسارت وارد نمی کردند. چه در این صورت اراجیف و اباطیل در اوراق کتابها و محیط مدارس و آموزشگاهها و فقط در دسترس جمعی اهل فضل و علم و ادب محصور می ماند، که در آن محیط آگاه و روشن نمی توانست آثار شوم زیادی داشته باشد و بدست مردم کوچه و بازار که بدنبال آب و نان و لباس و مسکن و رفاه و عیش و نوش و آزادی و آزادگی و خدمت می باشند نمی افتاد که تحت جاذبه این وعده ها و این شعارها از مقدسات فکری و دستاوردهای ارزشمند تاریخ بشریت فاصله بگیرند و به سرابی دل خوش کنند.
ولی دیگر این « لیت و لعلّ » ها فایده ای ندارد و ما در مقابل این واقعیت قرار گرفته ایم و آن شعارها روی این فلسفه بافیها و باصطلاح «اصول» سوار شده و با پیچ و مهره های محکم احساسی و تعصبی همدیگر را محکم گرفته اند، بهتر این است از اگر و مگرها دور شویم و با ترسیم یک تابلوی کوچک و دورنمای مختصری از زیربنا و روبنای مارکسیسم در این مقدمه، خوانندگان را از دور به محتویات کتاب آشنا کنیم که قبل از مطالبه کتاب اجمالاً روال کار را در اختیار داشته باشیم.
نظری به مارکسیسم
معجزه مارکس و انگلس
ادعای مارکسیسم اینست که بر خلاف همه مکاتب بشری و غیر آسمانی یک سلسله مطالب محدود و مخصوص به یک یا چند نقطه از جهان آفرینش و یا بخش های محدودی از زندگی و سرنوشت و سرگذشت انسان نیست، بلکه یک مکتب تام و تمام و کامل عیار به بشریت عرضه می کند که همه چیز و همه جای جهان را در قلمرو خود دارد. و برای ایجاد چنین مکتبی پایه و اساس و شیوه ای انتخاب شده که آنرا در مقابل تمام مکتبها و جهان بینی ها و دست آوردهای بشری و معارف آسمانی قرار داده و بناچار مجبور است برای هر چیزی طرحی بریزد و حرف جدیدی بگوید.
مکتبهای دیگر و حتی ادیان آسمانی ( بجز دین اول) معمولاً بسیاری از مطالب گذشتگان را در خود دارند، باضافه تبصره و تذکره و ابتکار اصول جدید و اصلاح اصول قدیم، حتی جامع ترین مکتبهای جهان که مکتب اسلام است از طرفی بسیاری از حقایق ادیان گذشته عیسی، موسی، ابراهیم و… را در مورد تائید قرار داده (مصدقاً لما بین یدیه من الکتاب) و بعلاوه مقدار زیادی از معارف بشری که بصورت سنن و غیره در میان مردم مورد عمل و قبول بوده را پذیرفته است.
و از طرفی ضرورتی ندیده که در مورد هر پدیده و جریانی از جهان بصورت قاطع و صریح اظهار نظر کند. با اینکه این مکتب متکی به وحی و ملهم از طرف خالق جهان، خدای عالم و دانای مطلق و شاهد و ناظر و محیط به کنه موجودات است. و در زمان وحی چه بسیاری پیش می آمد که حتی جواب پرسشهای افراد که اطلاع بر آن ضرورتی نداشت و دردی را دوا نمی کرد داده نمی شد، با اینکه باب وحی مفتوح وراه به آسمان توسط پیغمبر باز بود:
« یسئلونک عن الساعه ایان مرسیها قل انما علمها عند ربی » ـ سوره اعراف ، آیه ۱۸۷٫
«یسئلونک عن الساعه ایان مرسیها فیم انت من ذکریها. الی ربک منتهیها. انما انت منذر من یخشیها…» سوره نازعات آیات ۴۲ تا ۴۶
«یسئلونک عن الروح من امر ربی و ما اوتیتم من العلم الا قلیلاً» ـ سوره اسراء ، آیه ۸۵
اینها نمونه اظهارات کسی است که لااقل به ادعای خودش و عقیده یک میلیارد انسان، به وسیله وحی مرتبط به مبدأ علوم و اطلاعات جهان است و شبیه چنین مطالبی را که حاکی از عجز و جهل انسان ها در مقابل بسیاری از حقایق جهان آفرینش است از زبان بسیاری از دانشمندان و نوابغ جهان و اربابان مکاتیب بشری نقل کرده اند.
ولی کارل مارکس که در سن بیست و چهار سالگی فارغ التحصیل می شود و سپس چند سالی را در جریانات سیاسی و مبارزات اجتماعی در حال کشمکش و تبعید می گذراند، بجائی می رسد که در حدود سی سالگی یکدفعه معجزه ای می کند و کتابی نازل می فرماید که روی دست همه انبیاء اولوالعزم و فلاسفه و حکما و تئوریسین ها و اقتصاددانان و اخلاقیون و نظامیان سراسر تاریخ بشر میزند (مانیفست) که لنین دربارۀ «مانیفست» ـ این جزوه مختصر و کوتاه ـ می گوید: مظهر ماتریالیسم تاریخی و دیالکتیک و جلوه شورای مبارزه طبقاتی و مایه آموزش های اجتماعی و اقتصادی است (نقل از مقدمه جلد اول اصول فلسفه، نوشته استاد مطهری).
البته مارکس در این راه تنهای تنها نیست، انگلس هم در سن ۱۸ سالگی مدرسه را ترک کرده و از سن ۲۱ سالگی در ارتش برلن اسم نویسی کرده و ضمن خدمت نظامی در جناح چپ شاگردان مکتب هگل دست اندر کار مبارزات سیاسی و اجتماعی بوده و در بیست و چهار سالگی در پاریس با مارکس بیست و شش ساله بهم می رسند و عقلها را سرهم می کنند و برای بهم زدن بساط ارزشهای انسانی ( که به ادعای آنها مانع تکامل انسانها است) دست بدست هم می دهند و فلسفه می بافند و بخلق فکر می دهند که اولین نتیجه اش اعلامیه کمونیست (مانیفست) در سال ۱۹۴۷ می شود و اوج فلسفه مارکسیسم (بگفته خود مارکسیستهای خبره) درکتاب «آنتی دیورینگ» انگلس است، که اشارات رموز مانیفست در آنجا باز شده و بخیال خودشان از حقایق دفاع شده است.
و کتاب «سرمایه» مارکس (کاپیتال) که محصول تلاشهای فکری دوران طولانی اقامت او در لندن از سال ۱۸۵۱ به بعد و تلاش انگلس برای تکمیل آن در سالهای بعد و هم اساس نظرات اقتصادی و اجتماعی مارکسیسم است خود داستان دیگری دارد که به آن هم خواهیم رسید.
راستی انسان از غرور و جرأت این دو رهبر مارکسیسم غرق در تعجب و تحیر می شود که با آن بضاعت مزجاه علمی و تجربی، چگونه بخود حق داده اند که سند چندین رشته اساسی ذخائر فکری و عملی بشر را اشغال کنند و آنگونه، بیرحمانه و قاطعانه علیه هر ارزش اظهار نظر کنند، و آب پاکی روی دست همه الهیون جهان که از آغاز تاریخ بشر تا کنون با گونه های مختلف، لااقل ۹۹% بشریت را تشکیل می دهند بریزند و اعلام دارند:
اصلاً خدا مخلوق و ساخته فکر بشر است، پس بشر خالق است و خدا مخلوق! همه اوراق کتب و رسالات و الواح دینی را یکجا بشویند و افکارو عقاید و احساسات اکثریت نزدیک بتمام مردم گذشته، حال و آینده جهان را تخطئه کنند و با کمال وقاحت به مردمی که بالاخره به نحله و آئینی بستگی دارند، بگویند اصلاً دین مخدّر احساس انسان و تریاک و سم فکر و عقل بشر است!
از همان اطاقک محل سکونت یا صندلی قهوه خانه کنار خیابان نظری غرورآمیز به سراسر این جهان بیکران آفرینش بیندازند و خیلی سریع تمام کرات آسمانها و کهکشانهای عظیم و حیرت آور را که تعدادشان میلیاردها و درباره فواصلشان صحبت از میلیون سال نوری و در عظمت و سرعت حرکتشان تنها کلام درست در دست نداشتن مقیاس مناسب برای اندازه گیری است، و در هدف حرکت و مقصد راه پیمائیشان فقط علامت سؤال بکار می رود از نظر بگذرانند.
از همان اطاقک که در نظرشان رصدخانه جهان نما بوده این جهان را با قاطعیت تمام بدون مدیر و مدبر و فاقد حساب و کتاب و نظم و هدف و خالی از هرگونه چیزی دیگر بجز همین مادّه کور و کر و گنگ و حیران و سرگردان و مادی بهر جهت معرفی کنند. راستی خیلی جرأت و جسارت لازم است که انسان این اندازه در اظهار نظر جسور و گستاخ از آب درآید.
مسندهای اشغالی منحصر بهمین دو سه منصب نیست. آنجا که این دو نفر نشسته اند، عرشی عظیم است که شامل بسیاری از کرسیها و منصبهای علمی و فلسفی است!
همه تفسیرها و تحلیلهای تاریخ گذشتگان و آیندگان نادرست است و هر عاملی که برای حوادث تاریخی گفته انهد و نوشته اند عاملیت خود را به ابزار تولید تقدیم کندو همه کلاسهای مدارس و جزوه های درسی، تاریخی باید از انبیاء خدای اصلی و مؤثر واقعی بحث کنند! علمای علم اخلاق و آداب نویسان بشر همگی آهن سرد می کوبیده اند و می کوبند! خلق صحیح همان است که روند تکامل ابزار تولید بر انسان تحمیل می کند و غیر از آن هم نمی شود و اگر معلم اخلاق بخواهد یک حالت و روحیه ( هر چه خواهد باشد) به عنوان یک صفت اصیل و لازم و مفید ثابت برای انسانها معرفی کند بجنگ نیروی اصیل تحرک بشر یعنی ابزار تولید رفته و خواهی نخواهی شکست می خورد.
اصلاً آمدن و رفتن انبیاء و مصلحان بشر، طلوع و افول ملتها، ظهور و زوال تمدن ها و اوج و حضیض ملتها، افروختن و خاموش شدن جنگها و … چیزهائی هستند که ابزار تولید در جهان بوجود آورده و در این میان انسانها نمی توانستند آنچنان نقشی ایفاء کنند که قابل تحسین یا مستحق سرزنش باشند. پس خوب و بد و سرزنش و تحسین و تخطئه و تقویت چه معنی دارد؟ مگر کسی می تواند قابله را مسئول زشتی و زیبائی و درشتی و ریزی و سلامتی و مرض نوزاد معرفی کند؟ انسان، قابله حوادث است و ابزار تولید، خالق و پدر و مادر. نه بخت النصر و چنگیز و ضحاک ماردوش و هیتلر و استالین و موشی دایان در جنایات خود اختیاری داشتند، و نه محمد و علی و موسی وعیسی و افلاطون و سقراط و لینکن و گاندی و … در خدمت خود. ابزار تولید و جبر تاریخ آنها را چنان پروراند و اینان را چنین.
خیلی هم تعجب نکنید از این همه غرور و گنده گوئی و بلند پروازی ها که از دو جوان قدیمی می بینید. مگر امروز در میان خودمان و جامعه امروزی نمونه های زیادی از این دو به چشم نمی خورد؟ و بهتر اینست که از اخلاق و شاگردان و پیروان خود همین دو مقتدا مثالی بیاوریم. بچشم خودمان دیدیم بگوش خودمان شنیدیم که جوانان نورسی که در جریان تحصیل دبستان و دبیرستان و احیاناً دانشگاه چند جمله از اسلام دیده بودند و با خواندن دو سه مقاله و شنیدن چند خطابه و آشنا شدن با چند آیه از قرآن و چند خطبه از نهج البلاغه و مخلوط کردن انها با بافته های مارکس و انگلس و لنین و مائو و… یکباره خود را کارشناس اسلام (و آنهم تنها کارشناس صلاحیت دار در شرایط روز) خیال کردند. و بمحض برخورد با دو سه مشکل که خودشان برای خودشان بوجود آورده بودند و بعلت نداشتن خضوع و فروتنی لازم کسب دانش و رسیدن به حقیقت، یکباره اعلان ارتداد کردند آنهم چه ارتدادی.
قلم در دست گرفتند و نوشتند که: اسلام و هر چیز دیگر غیر از«مارکسیسم» پوسیده و از رده در رفته و سد راه تکامل و مانع تحقق عدالت و مزاحم مبارزه و جنگ آزادیبخش است! یکباره تمام فقه و اصول و منطق و ادبیات و فلسفه و اخلاق و تاریخ و تفسیر و کلام و روایت و درایت و خلاصه تمام دست آوردهای چهارده قرن زحمات طاقت فرسای دانشمندان جهان اسلام و معارف و ذخائر آسمانی و وحی را به باد مسخره و انتقاد گرفتند و بقول خودشان راه خلقها را از میان این سنگلاخ ها مشخص کردند (مارکسیسم)!
و تنها دلیل صلاحیت چنین اظهار نظر و نقادی برای آنها چند روز مخفی زندگی کردن و بریدن از خانواده و وارستگی از وابستگیها بود که می گفتند تا کسی مثل ما در میدان عمل نباشد حق و صلاحیت اظهار نظر ندارد و تنها درک و فهم «انقلابی» ! ما است که این صلاحیت را دارد.
و حتی در میدان عمل همه تلاشها و مبارزات و افتخارات دوران مشروطه و بعد از مشروطه ایران و رهبران اسلامی را بدلیل اینکه در روال مارکسیستی نبوده بیهوده و گمراه کننده معرفی نمودند.
ما که این نمونه زنده را در پیش چشم خود داریم خیلی ساده می توانیم بپذیریم که مارکس و انگلس هم در آنروز در آن محیط بحران زده اروپا که خالی از فلسفه ای شبیه فلسفه «حکمت متعالیه» و محروم از دین و آئینی مثل دین اسلام بوده، آنگونه ادعاها و گنده گوئیها را بکنند و گوش های شنوائی هم داشته باشند. و اینهم نمونه ای از اظهار نظریه های حکیمانه آنها درباره مذهب.
« اعتقادات متا فیزیکی نیروهای «انسان» را که برای آزاد اندیشی « خلاقیت و درک» حقایق استعدادی بس شگرف دارد به بند می کشد، این اعتقادات نه تنها بهترین نیروهای خلاقه و سازنده او را به باد فنا می دهد بلکه به مرور، از او موجودی بیمار، بی اعتماد به خویش و هراسان می سازد. ( هراسان از نیروهای سهمناکی که هرگز قابل شناخت نیستند و اصولاً نباید در موردشان اندیشه کنند ).
او بیمار می شود به این دلیل متافیزیسم مغز و روح او را به جمود و خمودگی می کشاند. فعالیت های آزاد مغزی و جولان بی نهایت روح او را با شدیدترین حملات مرتجعانه خود با القاء قشری ترین اعتقادات بی مایه و تزریق داروهای مخدر بی حس کننده و انحرافی خرد می نماید. بخشی از این فعالیت ها متوقف می مانند و جای آن دگمهای ساکن و سنگین و سخت تر از سنگ قرار می گیرند. بدین ترتیب شاهباز اندیشه و تفکر انسان که قدرت پروازی به وسعت این جهان را داراست در دخمه تنگ و تاریک خرافات و اعتقادات متافیریکی بدام می افتد و روح ناآرام و سرکش و حقیقت جوی او در مرداب رضایت و قناعت به هرزگاه و تباهی و فساد کشیده می شود. متافیزیسم انسان را نسبت بخود بی اعتماد می سازد چرا که او را در غشائی از عملکرد نیروهای غیبی قاهری که سرنوشت ساز همه چیز و همه کس هستند و سررشته سرنوشت انسان نیز در کف با کفایت آنها است و او چون بنده ای ذلیل هر چه که در دائره کوچک دوران کند باز هم رشته های اصلی حرکتش چون رشته های حرکت عروسکان خیمه شب بازی در دست کارگران پشت صحنه است. متافیزیسم با معلق نگهداشتن انسان در چاه و یل گناه و عصیان با دمیدن روح گنه کاری و ترس از مواخذه و عذاب، هراسی دائمی و وحشتی فلج کننده بر قلب او می افکند. همینطور با جامد کردن بعضی اصول که ممکن است در شرایط گوناگون، غلط یا درست بوده باشند و وادار کردن توده ها به قبول تعبدی آن، زمینه را برای پذیرش بسیاری از خواستهای نیروهای استعمارگر از طرف آنان فراهم می آورد و محاسبه اینکه تا کنون در طول تاریخ این هراس و وحشت، این جامد کردن اصول و طبعاً ایجاد سدی در برابر درک فعال و خلاق انسان از مسائل هستی چقدر بنفع طبقات حاکمه عمل کرده و چه چماق سنگینی در دست این طبقات علیه میلیاردها مردم رنجیده ای که علاوه بر رنج این دنیا باید همیشه ترس از عذاب آن دنیا را هم بر دوش های ضعیف خویش حمل کنند، قرار داده و خلاصه محاسبه اینکه این وحشت و هراس از نیروهای ماوراء الطبیعی و حتی امید به رحم و شفقت این نیروها چه نقش ارتجاعی تا کنون در مقابل آزادی و رهائی بشر ایفاء کرده است، می تواند معیاری باشد برای شناخت ماهیت ضد مردمی و ضد انقلابی این قبیل اعتقادات در جهان امروز ما. »
چنین است نظر این انقلابیون مارکسیست شده (یا بوده ) عصر ما که روزی خود را کارشناس اسلام و مذهب معرفی می کردند که خامی و نپختگی و بی اطلاعی در سراسر آن موج می زند… خلاقیت و مسئولیت انسان را که از اصول معارف اسلام است و در مارکسیسم از او گرفته شده برخ اسلام و ادیان می کشند و همه جبر و فلاکت و بی اختیاری و دنباله روی از خواست ابزار تولید و طبقه که مارکسیسم بر چنین انسان مارک زده به ادیان و متافیریک نسبت می دهد با اینکه این نوشته را قابل بررسی و جواب نمی دانم و قضاوت درباره آن را بخود خوانندگان واگذار می کنم چند جمله ای در جواب آن می نویسم:
شاگردان مکتب مارکسیسم لنینیسم در این نوشته مدعی هستند که دین انسان را « بیمار» ، بی اعتماد به خودش، « هراسناک » بار می آورد و آنها می خواهند با تبلیغ مارکسیسم انسان را سالم، فعال، خلاق و شجاع بار بیاورند، و دلیل این آثار سوء هم بنظر خیلی ادیبانه توضیح داده شده.
در اینجا من تنها کاری که می کنم چند جمله از متن قرآن که رسمی ترین سند دین است برای نشاندادن نظر اسلام به انسان و آثاری که بطور منطقی بایستی بر آن مترتب شود می آورم و می گذرم.

16دسامبر/16

ارزیابی کوتاهی از مراسم

روز جمهوری اسلامی عید نوروز چهارشنبه سوری سیزده بدر
یکی از مراسم سنتی که ایرانیان از قدیم داشته اند جشن نوروز و سیزده بدر است. نوروز اوّل فروردین ماه و آغاز آن از تحویل شمس به برج حمل می باشد. این روز را ایرانیان همه ساله جشن می گیرند و به دیدن یکدیگر می روند و برای یکدیگر تحفه و هدیه می برند. می گویند این رسم از زمان جمشید جم بیادگار ماند و پس از او شاهان ایران این سنّت را عمل نموده¬اند به طوری که از نوروز نامۀ حکیم عمر خیام استفاده می شود: آغاز مراسم نوروز، سالهای قبل از جمشید بوده که می خواستند برای زمان، واحدی داشته باشند و بقول خیام برای «گاه شماری» یک دور حرکت انتقالی زمین را به دور خورشید یکسال به حساب آورند و آن یکسال بعد را به دوازده ماه تقسیم نمودند و بعد از مدتها، هفته نیز برای زمان شماری در ایّام قرار گرفت. بهر حال عید نوروز تنها عید بزرگ باستانی ایرانیان است.
به طوری که از تواریخ استفاده می شود، بسیاری از اقوام وملل مراسمی برای جشن و سرور بعنوان عید داشته اند که در آن روز گرد یکدیگر جمع می شدند و به سرور و شادی می پرداختند و از قرآن مجید استفاده می شود که حضرت عیسی «ع» بنا به پیشنهاد یاران نزدیک خود از خداوند درخواست نموده که برای آنها مائده ای از آسمان نازل فرماید تا اینکه آنروز برای آنها و نسلهای آینده عید بوده باشد.
              •  »(آیه ۱۱۴ سوره مائده) معمولاً انسان از زندگی یکنواخت خسته می شود و احساس ملامت می نماید و اگر هر سال چند روزی را بعنوان جشن و شادمانی تعطیل نماید اثر روانی بسیار خوبی دارد و گویا با شروع کار در سال نو زندگی را از نو آغاز می کند و با نشاط بیشتر به کار خود می پردازد. باید پذیرفت که ایرانیان حسن انتخاب داشته اند و زمان خوبی را برای این کار انتخاب نموده اند زیرا از اوّل فروردین بهار آغاز می گردد، سرمای زمستان تمام شده و گیاهان کم کم سبز می شوند و در مکان هائی که هوا معتدل است شکوفه ها باز می شود و به زمین زیبائی مخصوصی می بخشد گویا زمین کهنه، نو گردیده و حیات خود را از سرگرفته است.
در حیوانات نیز که سرما را پشت سر گذاشته و وارد فصل بهار شده اند جنب و جوش بیشتری دیده می شود گویا آنها نیز زندگی نوی را آغاز کرده اند و در مجموع، آغاز فصل بهار، ابتدای یک زندگی تازه برای درختان و گیاهان و موجودات زنده است که در مناطق معتدل زمین زندگی می کنند.
اگر چه اوّل بهار بعلت اینکه آغاز یک زندگی تازه است جای شادی و سرور است ولی این شادی و سرور چون جنبۀ مادی دارد و بخاطر تازه شدن زندگی مادی است، لذا در اسلام مورد توجه نبوده است، اسلام روی معنویّات تکیه می کند و عید مسلمانان را ایّامی قرار داده است که آنها از یک عبادت بزرگ فارغ شده اند و گناهانشان آمرزیده شده و مورد عنایت خداوند قرار گرفته اند از علی «ع» نقل شده که در یکی از روزهای عید فطر فرمود: امروز عید است برای کسی که خدا روزۀ او را پذیرفته و نمازهای او را پاداش می دهد. «اِنّما هو عید لمن قبل الله صیامه و شکر قیامه» اسلام دو عید رسمی دارد: عید فطر و عید قربان.
عید فطر روز اول شوال است که مسلمانان یک ماه تمام را روزه گرفته و به عبادت پروردگار مشغول بوده اند و عید قربان روز دهم ذیحجه است که اعمال مهم حج را انجام داده اند و از احرام خارج می شوند. شیعیان عید سومی نیز دارند و آن روز ۱۸ ذیحجه است که روز مأیوس شدن کفار بوده و با تعیین مقام ولایت برای امیرالمؤمنین علی «ع» دین اسلام کامل گردیده است و خداوند نعمت خود را بر بندگان تمام نموده و به اینکه اسلام دین امت باشد ابراز رضایت فرموده است. (آیه ۳ از سوره مائده)
از علی «ع» نقل شده که در خطبه نماز عید فطر فرمود:« الا و انّ هذاالیوم یوم جعله الله لکم عیداً و جعلکم له اهلاً فاذکروا الله یذکرکم… واستغفروه یغفرلکم» آگاه باشید امروز روزی است که خداوند آنرا برای شما عید قرار داده و شما را اهل آن (و سزاوار آن) قرار داده است پس شما بیاد خدا باشید تا خدا بیاد شما باشد و از خدا طلب آمرزش کنید تا او شما را بیامرزد و هم از آن حضرت نقل شده که در خطبۀ عید قربان فرمود:« الا و انّ هذاالیوم یومُّ حرمته عظیمه و برکته مأموله و المغفره فیه مرجّوه فاکثروا ذکرالله و تعرّضوا لثوابه بالتوبه و الإنابه والخضوع».
آگاه باشید امروز روزی است که حرمت آن عظیم است. در امروز امید آمرزش و برکت بسیار است پس شما ذکر خدا را زیاد بگوئید و با توجه و بازگشت و خضوع کامل خود را در معرض ثواب خدا قرار دهید(جامع الاحادیث ج ۶ ۲۸۳ ـ ۲۸۰ ) آری! جشن و سرور برای مسلمانان در اعیاد مذهبی باید توأم با عبادت و توبه و استغفار باشد و باید مسلمانان خود را آماده عبادت بیشتر و بندگی خالصتر و اطاعت نیکوتر بنمایند.
و ازعلی «ع» نقل شده که فرموده هر روزی که در آن معصیت خدا انجام نگیرد آنروز عید (واقعی) است «کل یوم لا یعصی الله فیه فهو عید» (نهج البلاغه حکمت ۴۲۸) برای ایرانیان پس از انقلاب عیدهای دیگری نیز بوجود آمده است که مهمترین آنها ۱۲ بهمن روز بازگشت امام به ایران و روز ۲۲ بهمن روز پیروزی انقلاب و روز ۱۲ فروردین روز جمهوری اسلامی است.
امام خمینی رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران صبحگاه ۱۲ فروردین چنین فرمودند:
«امروز روز حکومت الله است، از بزرگترین اعیاد مذهبی و ملّی ملت ایران است، ما باید همه ساله این روز را عید بگیریم و زنده نگه داریم».
۱۲ فروردین روزی است که با رأی قاطع ملت، نظام جمهوری اسلامی برای کشور ایران تصویب شد و ملت رشید و مسلمان ایران اثبات کرد که جز حکومت الله نظام دیگری را نمی پذیرد. الحق که روز ۱۲ فروردین سزاوار عید بودن است زیرا این روز از جهتی همانند با عید فطر است و از جهتی همانند با عید قربان و علاوه بر اینها روز مأیوس شدن دشمنان اسلام و انقلاب و روز تحقق آرمان غدیر است.
اگر مسلمانان در ماه رمضان یک ماه روزه می گیرند و برای خدا امساک می نمایند و روز و شب به ذکر و تسبیح او مشغول می گردند و آنگاه اوّل شوال را عید می گیرند و نتیجه عبادت را از خدا می طلبند، ملت ایران ماهها اعتصاب نمودند بازارها را بستند و شبانه روز به ذکر و شعار و تظاهرات وسیع و گسترده مشغول بودند و۱۲ فروردین به نتیجۀ آن رسیدندو اگر مسلمانان در ایّام حج وقوف به عرفات و مشعر را انجام می دهند و در منی جمرات را رمی می کنند(و شیاطین را با سنگریزه دور می نمایند) و گوسفندی را برای قربانی ذبح می کنند و سپس جشن عید می گیرند زیرا به آرزوی خود رسیده و تکلیف خود را انجام داده اند، ملت ایران با معرفت کامل راه خود را تشخیص داد و با شعورعمیق سیاسی خود دست به یک مبارزۀ اسلامی زد و از بهترین فرزندان خود قربانی ها داد و شیطان بزرگ را از خود دور کرد و اعوان و انصار او را از ایران بیرون راند و روز ۱۲ فروردین به آرزوی خود رسید. روز هیجدهم ذیحجه رسول خدا از مسلمانان خواست تا علی «ع» را به عنوان ولّی امر بپذیرند و حکومت اسلامی تداوم بابد.
ملت ایران ۱۲ فروردین آرمان رسول خدا را تحقق بخشید و حکومت اسلامی را تصویب و تثبیت نموده و دشمنان را مأیوس کرد. بنابراین، ۱۲ فروردین در ابعاد وسیع خود فلسفۀ عید فطر و عید قربان و را در بردارد و محقّق خواسته رسول خدا«ص» در روز عید غدیر است و چون جزء ایّام نوروز بشمار می رود با عید طبیعی و ملّی ایرانی نیز هماهنگ است و چه زیبا فرمود امام امت:
«۱۲ فروردین از بزرگترین اعیاد مذهبی و ملّی ملت ایران است »
آری! ۱۲ فروردین روز بسیار بزرگی است و ملت ایران همه ساله باید آنرا جشن بگیرد و همانطوری که امت مسلمان در عید فطر و قربان جشن می گیرند و خود را برای انجام یک عبادت بهتر و پسندیده تر آماده می کنند، مسلمانان ایران باید ۱۲ فروردین را جشن بگیرند و خود را برای حفظ بهتر انقلاب و صدور آن آماده تر کنند. امید است خداوند تبارک و تعالی همه را توفیق عنایت فرماید تا از این انقلاب شکوهمند بهتر و بیشتر حفاظت نمائیم.
مراسم سیزده بدر:
یکی دیگر از رسمهای ایرانیان جشن سیزده بدر است که روز ۱۳ فروردین انجام می گیرد و گویا جشن این روز بخاطر دوری از نحوست سیزده است. ما منکر نحسی و شومی نیستیم زیرا همانطور که مکان ها و زمان ها می توانند مبارک باشند مانند شب قدر که قرآن مجید آنرا مبارک دانسته و مانند خانۀ کعبه و بیت المقدس که قرآن بعنوان سرزمین بابرکت از آنها یاد نموده است، همین طور می تواند بعضی از ایّام نحس و نامبارک باشد. قرآن مجید روزی را که قوم عاد گرفتار عذاب شدند روز نحس دانسته و از آن به (یوم نحسٍ مستمر) تعبیر نمده است ولی در موضوع سیزده بدر توجه به دو نکته را لازم می دانیم.
نکته اول این است که نحسی روز سیزدهم را معمولاً ناشی از عدد سیزده می دانند و برای نحسی این عدد هیچ مدرک معتبری در دست نمی باشد و گویا از خرافات مشهور است. نکته دوم این است که اگر یک روزی نحس باشد معمولاً نحسی آن دامنگیر افرادی می شود که اهل معصیت و گناه باشند چنانکه قوم عاد نیز بعلت طغیان و گناه در آنروز گرفتار عذاب شدند و نیز نحسی آن روزهای نحس با عبادت و توبه و انابه از انسان دور می گردد. بنابراین جشن سیزده بدر علاوه بر خرافی بودن، با کیفیتی که در زمان طاغوت انجام می گرفت بسیار ناپسند و از اسلام و عقل به دور است.
امید است ایرانیان مسلمان و انقلابی به جای روز ۱۳ فروردین روز ۱۲ فروردین را به شیوه اسلامی و انسانی جشن بگیرند و بساط جشن خرافی سیزده بدر را برای همیشه برچینند.
چهارشنبه سوری:
از مراسم خرافی دیگر که هنوز هم بعضی از ایرانیان انجام می دهند مراسم چهارشنبه سوری است بدینگونه که چهارشنبه آخر سال آتش روشن می کنند و از روی آن می پرند و می گویند:«سرخی تو از من زردی من از تو» این مراسم که گویا دوران آتش پرستی ایرانیان را بیاد می آورد قطعاً خرافی و شاید حرام و خلاف شرع باشد بلکه با قاطعیت باید گفت: اگر با اعتقاد باینکه آتش مؤثر است از روی آن می پرند شرک و خلاف شرع مسلّم است. این مراسم تقریباً کهنه شده و در ایران اسلامی نسبت به سابق کمتر دیده می شود. امید است پس از انقلاب بساط این مراسم ننگین هم بطور کلی برچیده شود.

16دسامبر/16

اقتصاد اسلامی در راه ریشه کن ساختن فقر

آیت الله حسین نوری
فاجعۀ بزرگ بشریت
در طی بحث های گذشته بمناسبت شرح مصائب و عوارض درد انگیز« فقر» به بحث در پیرامون یکی از فاجعه آمیز ترین این موضوع، که عبارت از گرسنگی و فقر غذائی اکثریّت مردم جهان بود پرداختیم و گفتیم که اکثریت عظیم مردم امروز از گرسنگی کیفی یا در واقع گرسنگی مخفی رنج می برند و این غیر از آن صورت حادّ گرسنگی است که انسان به اصطلاح « قوت لا یموت » خود را پیدا نکند.
در گرسنگی کیفی که همچون « خوره » به جسم و روان مردم جهان امروز متأسّفانه چنگ انداخته و نسلهای بشر را رو به نابودی می برد، مسأله در این است که حدود ۳ میلیارد انسان، قادر به تأمین موادّ لازم و حیاتی جهت حفظ و تأمین سلامت و تعادل دستگاه بدن خود نیستند و رفته رفته رو به انحطاط می روند.
این موضوع یکی از پدیده های تلخ و مصائب جانسوز جهان بشریت است و برهر انسانی که دل بیدار و فکر روشن دارد لازم است دربارۀ آن بیندیشد و احساس مسؤولیت کند و در راه قلع و قمع این درخت زقّوم در حدّ توان خود گامی بردارد.
باز هم برای نمونه در این آمار و ارقام که قطره ای از دریا و مشتی از خروار است و در جرائد، توجه هر خواننده حسّاس را بخود جلب می کند دقت بفرمائید:
۱ـ روزانه صدها هزار نفر در جهان از گرسنگی جان می دهند و این در حالیست که ۷۰۰ میلیون نفر دچار سوء تغذیه بوده و ۵/۱ میلیارد نفر از جمعیت جهان بخدمات پزشکی دسترسی ندارند! طبق این گزارش ۲/۱ میلیارد نفر در مکانهای فاقد آب لوله کشی زندگی می کنند و ۲۵۰ میلیون کودک در کشورهای جهان سوّم فاقد مدرسه هستند!!
در این گزارش آمده است: کشورهای صنعتی تنها معادل ۱۸ روز از مخارج سالیانۀ خود برای خرید سلاح را جهت کمک به کشورهای عقب افتاده اختصاص می دهند، در همین حال «خاویر پرز دو گونه یاردو» روز گذشته در لارگوس اظهار داشت در سال یکهزار و نهصد و هشتاد و چهار، پنج میلیون کودک آفریقائی بر اثر سوء تغذیه و بیماری می میرند و پنج میلیون کودک دیگر به عوارض حادّ ناشی از آن مبتلا می شوند
۲ـ سالانه ۱۷ میلیون کودک در جهان سوّم نه در اثر جنگ و یا حوادث فاجعه آمیز دیگر بلکه در اثر آلودگی آب آشامیدنی، فقدان بهداشت، و سوء تغذیه می میرند!
طبق گزارش «یونیسف» از ۱۲۶ میلیون نوزاد متولّد در سال ۱۷ میلیون به سن پنج سالگی نمی رسند.
میلیونها کودک سالانه در اثر اسهال و از دست دادنِ آب بدن در «برزیل» و «بنگلادش» و کشورهای جهان سوم می میرند، در جهان سوم بعنوان مثال در « آکوادور» تعداد تلفات در اثر بیماری سرخک ۴۸۰ بار بیشتر از کودکان آمریکای شمالی می باشد!
در اثر بیماری مالاریا فقط در مناطق جنوبی آفریقا، سالانه بیش از یک میلیون کودک و نوزاد می میرند.
اگر در کشوری مانند سودان اوّلین نیاز، آب می باشد در کشوری مثل لائوس که شدیداً در اثر جنگ ویتنام ویران شده است به عکس اولین نیاز تغذیۀ صحیح و آموزش می باشد!
معلّمین با داشتن حقوقی به میزان ۲ دلار در ماه مجبورند ۹۰ درصد وقت خود را برای تهیّۀ غذا، آوردن آب از نقاط دور دست کوبیدن برنج و خورد کردن چوب برای پخت و پز صرف کنند واضح است که در چنین شرائطی نمی توانند بدرستی به کودکان آموزش بدهند!
در سریلانکا «محلات فقرزده» به نام «باغستان» معروف است زیرا این محلات اماکن مسکونی مستعمرین قدیم بوده و این نام از آنوقت مانده است امّا این باغها تغییر شکل یافته و به زباله دانی متعفّنی تبدیل شده است که فقط دارای یک حمّام و یک توالت پر از مگس و آلودگی برای حدود ۲۰۰ سکنه می باشد در اینجا نیاز اصلی مردم فقر زده، امکانات بهداشتی می باشد.
آب آلودۀ عامل اسهال و بیماریهای عفونی دیگر، فقدان بهداشت و سوء تغذیه دلایل اصلی مرگ و میر بیش از حدّ کودکان در جهان سوم می باشد.
طبق گزارش «یونیسف» از ۱۲۵ میلیون نوزاد متولّد شده در سال ۱۷ میلیون به سن پنج سالگی نمی رسند این ۱۷ میلیون کودک می توانستند زنده بمانند، والدین و خواهران و برادران آنها زندگی بهتری داشته باشند و میزان تلفات نوزادان ۵۰ درصد کاهش یابد، چنانچه دلار کافی برای تهیّۀ واکسن و آب آشامیدنی بهداشتی امکانات آموزشی و تغذیۀ بهتر موجود بود! و تمامی این هزینه کمتر از هزینه ای است که مردم کشورهای صنعتی سالانه برای مشروبات الکلی صرف می کنند!
این مقیاس «یونیسف» بسیار ذهنی است زیرا خیرخواهان و دولت ها در مقابل کمبود موادّ غذائی مثلاً در کامبوج فوراً اقدام می کنند و بیاری گرسنگان می شتابند امّا این سازمانهای بین المللی هیچگاه متوجه مرگ تدریجی و به دور از هیاهوی کودکان در جنگها و کشتارهائی که هر چند هفته یکبار در مناطق مختلف دنیا بروز می کند و حدود ۲ میلیون قربانی می دهد نمی شوند!!
این چه سیاستی است که ابر قدرتها در پیش گرفته اند از یکسو به کشورهای مختلف هجوم برده و هر چه دارند به یغما می برند، آنجا را ویران کرده کشت و کشتار راه می اندازند و سپس سازمانی مانند «یونیسف» را مأمور می کنند تا شرائط بد محیط زیست و کمبود بهداشت و تغذیه بد مردم آن مناطق مخصوصا! کودکان را بهبود بخشد!
آیا جز این است که کمک سازمانی چون یونیسف به جای ایجاد خود کفائی و ممانعت از غارت ثروت این ملل محروم، آنان را از شیر خشک تا آب آشامیدنی به خود وابسته می گرداند تا آنانرا روزبروز سلطه پذیرتر نموده و کشورهای صنعتی بتوانند از ثروتهای آنان بهرۀ بیشتر ببرند.
بذل و بخشش مقداری شیر خشک و چند بشکه آب آشامیدنی چه دردی را دوا می کند بجز تقویت احساس حقارت و خود کم بینی در ملّت های جهان سوم و تصّور اینکه به جز با یاری کشورهای صنعتی هیچگاه پیشرفتی نخواهند داشت و به تمدّن نخواهند رسید، اینگونه خیرخواهی های ظاهر فریب فقط حربه ای خواهد بود در راه استعمار فرهنگی این گونه ملّت ها و وابسته نمودن مطلق آنان به سرمایه داران بزرگ دنیا و جیره خواران آنها.
اینها نمونه هائی از مصیبتهائی است که «فقر» این فاجعه رقّت انگیز در جهان انسانها بوجود آورده است. ما در ادامۀ این بحث در رابطۀ با فقرغذائی و گرسنگی، مواد اساسی و لازم برای بدن انسانرا در مواد «پروتئینی» ، «معدنی» و ویتامین ها دسته بندی کردیم و در مورد «پروتئین» و مواد معدنی مطالبی گفتیم و عوارض و عواقب زیانبار کمبود یا فقدان برخی از آنها را بیان نمودیم.
اکنون بتوفیق خداوند متعال به ادامۀ آن می پردازیم:
یکی از مخوف ترین و دردناک ترین تظاهرات گرسنگی و فقر مواد معدنی، مربوط به کمبود یا فقدان «یُد» در بدن انسان ها است.
عادی ترین و آشنا ترین عارضۀ گرسنگی «یُد» در مناطقی که دچار فقر آن هستند به صورت بیماری «گواتر» بومی و نوعی گواتر خنازیری بروز می کند، بویژه در مناطقی که نمک و آب آنها از لحاظ ید بسیار فقیر است این بیماری کولاک می کند و سبب بد شکل شدن ساختمان بدن، بد قوارگی انسانها از زن و مرد، ضعف حافظه نقصان هوش و شعور و کمبود میزان درک و فهم انسانها می شود. تا جائی که دانشمندان گفته اند: «گواتر» یکی از مصیبت های وحشتناک ناشی از کمبود و فقر موادّ غذائی است که موجب انحطاط می گردد و سبب می¬شود که در میان اقوام و قبائل فقیر، گروههای کوتوله، احمق ها عقب افتاده ها و کرولال ها بوجود آیند.
نکته مهم اینجا است که پژوهشگران می گویند: متأسّفانه در تمام قاره ها و در همۀ سطح کرۀ زمین، توده های انسانی وسیعی یافت می شوند که از فقدان مادّۀ معدنی «یُد» رنج می برند و بر اثر کمبود شدید و فقدان آن در وضعیتی از شرایط بیولوژیکی قرار دارند که برای نوع بشر دردآور و ننگ آمیز است.
در واقع، نواحی متعددی در جهان یافت می شود که در آنجا تقریباً اکثریت مردم دچار بیماری «گواتر» هستند یا بهر حال از تظاهرات دیگر این بیماری رنج می کشند.
آمار تحقیقی نشان می دهد: در قلب قارّۀ آمریکای جنوبی و در برخی از درّه های «هیمالیا» کمتر می توان فرد بالغی را پیدا کرد که به یک «گواتر» پیشرفته و مزمن مبتلا نباشد. به شکلی که گوئی این نوع ورم حلق و این انحراف از وضع طبیعی و بی قوارگی اندامها، یک نوع مشخّصِۀ نژادی یا دست کم یک نشانۀ ارثی این افراد است. حال آنکه هیچکدام از اینها نیست بلکه فقط این بیماری علامت یک نوع گرسنگی مخفی و نشانۀ کمبود مادّۀ معدنی «یُد» است که چنین فجایعی به بار می آورد! از آنچه که تا کنون ذکر گردید این مطلب مسلم شد که «فقر غذائی» و کمبود مواد لازم و حیاتی برای بدن چه مصیبتهائی در زندگی انسانها ببار می آورد. ملاحظه می شود که افراد فقیر، نه نژاد پست تری دارند و نه در خلقت اصلی ساختمان بدن، از دیگران ضعیف ترند و نه از موهبت هوش و عقل خداوندی بی نصیب مانده اند بلکه این «فقر» است که آنها را در معرض این گونه نسبتها و ناروائیها قرار داده است. «فقر» است که ملّتهائی را تنبل معرفی می کند، قومی را کم هوش و نالایق جلوه می دهد گروهی را سست نشان می دهد، قبائلی را به ضعف جسمی مشهور می سازد و عده ای را از لحاظ ساختمان بدنی ناقص، ضعیف، کوتوله بیقواره، فاقد قدرت عضلانی و توسری خور و بدبخت و بیشعور می سازد و آنگاه استعمارگران به خود حق می دهند که همه چیز آنها را به یغما ببرند و آنان را در عقب ماندگی و ذلّت نگاه دارند و سایۀ شوم سلطۀ اقتصادی و فرهنگی و سیاسی خود را حتی بر سر نسلهای آنها نیز بیفکنند تا به جولانها و ترکتازیهای خود بیشتر ادامه دهند.
از مطالبی که گفته شد به عمق تعالیم حیات بخش و اسلام نیز بهتر پی ببریم زیرا این دین الهی و مکتب آسمانی بر اساس اقتصاد عزّت آفرین و سلامت بخش خود می کوشد تا جامعه ای بسازد که در آن از فقر و مضیقۀ اقتصادی که دارای عواقب زیان بخش است خبری نباشد.
هم اکنون که در سطح زمین، بیماریهای گوناگون، نقص های بدنی، کم هوشی و عقب ماندگی های جسمی و روانی می بینیم همۀ آنها یا لااقل اغلب آنها معلول اختلاف فاحش طبقاتی و فقر و محرومیت ها است. و بعبارت دیگر مولود سیستم سرمایه داری و سلطه جوئیهای استکباری و ظلم و استثمار و نظامهای استعماری است اسلام می خواهد سیستم های استعماری و استکباری و سلطه جوئیهای استثماری و ظالمانه و اختلاف فاحش طبقاتی را بکلی برچیند و بجای آن یک سیستم اقتصادی عادلانه ای را که شایستۀ جامعۀ متعالی انسانی است که در آن تمام استعدادها در جهت سعادت واقعی و تکامل انسانها شکفته شود و در آن از افراط و تفریط و اسراف و تبذیر و استکبار و استثمار، خبری و اثری به چشم نمی خورد و در آن از فقر و کمبود مایحتاج زندگی، هیچ فردی به مضیقه نمی افتد بوجود بیاورد تا در نتیجه توزیع ناعادلانۀ مواهب دنیا و نعمت های خدادادی در کرۀ زمین از بین برود.
به امید روزی که علاوه بر کشور اسلامی ما در تمام جهان بشری، اصول انسان ساز و عزّت بخش اقتصاد اسلامی اساس ظلم و بی عدالتی های اجتماعی را زیرورو کند و جامعۀ برین اسلامی را در سطح گیتی بوجود آورد تا همۀ افراد بشر با آسودگی خیال و تأمین زندگی در زیر یک پرچم شکوهمند و مترقی اسلام بسر ببرند.
اِنَّهم یَرَونَهُ بَعِیداً وَ نَریهُ قَرِیباً

16دسامبر/16

امام خمینی ثابت و استوار از آغاز تا کنون

زن
«دستگاه جابر(پهلوی) در نظر دارد تساوی حقوق زن و مرد را تصویب و اجرا کند یعنی احکام ضروریه اسلام و قرآن کریم را زیر پا بگذارد یعنی دخترهای هیجده ساله را به نظام اجباری ببرد و به سربازخانه ها بکشد یعنی با زور سرنیزه دخترهای جوان عفیف مسلمان را به مراکز فحشا ببرد.»
(اسفند ۴۱)
«از تساوی حقوق اظهار تنفر کنید و از دخالت زنها در اجتماعی که مستلزم مفاسد بی شمار است ابراز انزجار و دین خدا را یاری کنید.»
(۵/۳/۴۲)
«ما با ترقی زنها مخالف نیستیم، با این فحشاء مخالفیم، با این کارهای غلط مخالفیم»
(۲ ذیحجه ۱۳۸۳ ه )
«زنان در انتخاب فعالیت و سرنوشت و همچنین پوشش خود با رعایت موازین (اسلامی) آزادند».
(۱۰/۸/۵۷)
«عنایتی که اسلام به زنان دارد بیشتر از عنایتی است که به مردان دارد. در این نهضت، زنان حق بیشتری از مردان دارند. زنان، مردان شجاع را در دامان خود بزرگ می کنند. قرآن کریم انسان ساز است و زنان نیز انسان ساز. اگر زنان شجاع و انسان ساز از ملت گرفته شوند ملتها به شکست و انحطاط کشیده می شوند. قوانین اسلام همه به صلاح زن و مرد است.
(۱۵/۱۲/۵۷)
«در نظام اسلامی، زن به عنوان یک انسان می تواند مشارکت فعال با مردان در بنای جامعه اسلامی داشته باشد ولی نه به صورت یک شیء، نه حق دارد خود را به چنین حدّی تنزل دهد و نه مردان حق دارند که به او چنین بیندیشند»
(۱۸/۸/۵۷)
«اینجانب به زنان پر افتخار ایران مباهات می کنم که تحولی آنچنان در آنان پیدا شد که نقش شیطانی بیش از ۵۰ سال کوشش نقاشان خارجی و وابستگان بی شرافت آنان از شعرای هرزه گرفته تا نویسندگان و دستگاه های تبلیغاتی مزدور را نقش بر آب نمودند و اثبات کردند که زنان ارزشمند مسلمان دچار گمراهی نشده و با این توطئه های شوم غرب و غربزدگان آسیب نخواهند پذیرفت.»
(۵/۲/۶۰)
«مقاومت و فداکاری این زنان بزرگ در جنگ تحمیلی آن چنان اعجاب آمیز است که قلم و بیان از ذکر آن عاجز، بلکه شرمسار است»
(۲۶/۱/۶۱)
«بانوان محترم ایران ثابت کردند که در دژ محکم عفت و عصمت هستند و جوانان صحیح و نیرومند و دختران عفیف و متعهد به این کشور تسلیم خواهند کرد و هیچگاه نخواهند در آن راههائی که قدرتهای بزرگ برای تباه کردن این کشور پیش پای آنها گذاشته بود، به آن راه ها نخواهند رفت.
(۳/۳/۶۰)

16دسامبر/16

انتقادها و پیشنهادها اعتدال و میانه روی در تمام ابعاد زندگی

در شماره گذشته در رابطه با تبلیغات ضد معرفی مطالبی داشتیم. ممکن است از آن سخن کسی نتیجه بگیرد که ما طرفدار فرهنگ مصرفی و جامعه مصرفی هستیم! برای رفع توهم، لازم به توضیح است همچنانکه از عنوان بحث پیداست، ما طرفدار حد وسط و راه میانه ایم که نه به سوی افراط کشیده شود و نه به سوی تفریط و قرآن و احادیث نیز ما را به همان سو دعوت می کنند. اعتدال و میانه روی باید در همۀ ابعاد زندگی فردی و اجتماعی ملاحظه شود. و در این رابطه نکته دیگری را باید متذکر شد که منظور ما این نیست که در همۀ شرایط باید همه وسائل رفاه ولو در حد معمول برای افراد فراهم شود بلکه منظور این است که حدّ و مرز مصرفی بودن و غیره مورد توجه قرار گیرد، مخصوصاً مسئولین اجرائی و قانونگذاری باید دقت بیشتری کنند و تحت تأثیر شعار و فریاد قرار نگیرند!
البته نباید فراموش کنیم که ما اکنون گرفتار یک جنگ ناخواسته هستیم. دین، کشور، حیثیت و شرافت ملی ما در خطر است و باید برای حمایت ازآنها از جان خود دریغ نداشته باشیم تا چه رسد به نان و تا چه رسد به رفاه. هیچ چیز برای کشور ما اکنون ضروری تر از تهیه گلوله نیست. و ننگ است برای ما که در چنین شرایطی که جوانان عزیز و شرافتمند ما در جبهه های جنگ حق علیه باطل چنان از خود گذشتگی و ایثار و فداکاری نشان می دهند، شکایت از کمبود لوازم آسایشی و آرایشی و وسائل تفریح و مانند آن داشته باشیم!
ملتی که در حال جنگ است رنگ مو می خواهد چه کند؟! گفته می شود که انقلابیون الجزایر
در سالهای جنگ و مبارزه این قدر سختی معیشت را تحمل کردند که گاهی می شد روزهای متوالی تنها جیره ای که به چریکها می رسید به مقدار یک کف دست برنج خام بود که در دهان می گذاشتند و با همان انرژی مختصر می جنگیدند بلکه باید از سربازان صدر اسلام درس بگیریم که در دوران جنگ ـ که همۀ دورانشان جنگ و ستیز با باطل بود ـ بسیاری از شبانه روز به یک عدد خرما اکتفا می کردند.
می گویند در دوران جنگ جهانی دوم ملت انگلستان که خود را مورد هجوم ظالمانۀ هیتلر می دید چنان وارد صحنه شدند که دسته دسته مردم ظرفهای مسی خود را برای ساختن گلوله به کارخانه های تسلیحاتی تقدیم می کردند.
واضح است که ملت مسلمان و متعهد و انقلابی رشادت و پایمردی و ایثار و گذشت خویش را در این زمینه به نحو اعجاب برانگیزی ثابت کرده است ولی روی سخن با کسانی است که در چنین وضعی شکایت از کمبود آنهم مواد غیر ضروری و رفاهی دارند.
رفاه غیر از تن پروری است
در عین حال بحث ما از نظر فرهنگی این است که در شرایط عادی، اسلام با تهیه لوازم رفاهی برای مردم نه تنها مخالف نیست که برآن تأکید دارد. ولی تا حدودی که موجب تن پروری و تنبلی افراد جامعه نشود. اما اگر رفاه به حدی شد که افراد جامعه را از فکر خدا و آخرت ومعنویت و نوع دوستی و سایر کمالات انسانی باز داشت، ضد ارزش می شود و باید از آن جلوگیری کرد. در این زمینه به سخنی از مولی امیرالمؤمنین علیه السلام توجه کنیم که هم به مسألۀ افراط و تفریط در امر مصرف اشاره شده است و هم به تأثیر هدف و انگیزه در مصرف و هم به اختلاف افراد و مقامات در این جهت:
علاءبن زیاد حارثی از اصحاب امیرالمؤمنین «ع» بیمار شد. حضرت به عیادتش تشریف بردند، وقتی بزرگی خانه را مشاهده کردند به او فرمودند:«چه می کنی با گشادی و فراخی این خانه در دنیا و تو به آن در آخرت نیازمندتری!. آری، اگر بخواهی می توانی از همین خانۀ بزرگ به آخرت برسی. درآن از مهمانان پذیرائی نمائی، و به ارحام خود نیکی کنی، و هر حقی را در رابطه با آن ادا کنی، اگر چنین کنی به وسیلۀ همین خانۀ مجلل به آخرت خواهی رسید.
علاء گفت: یا امیرالمؤمنین شکایت می کنم نزد شما از برادرم عاصم!
فرمود: او را چه شده است؟
پاسخ داد: عبائی به خود پیچیده و از دنیا کناره گرفته است!
فرمود: بیاوریدش.
عاصم آمد.
حضرت فرمود: ای دشمنک جان خود! شیطان تو را گمراه کرده است! آیا زن و فرزند خویش را رحم نمی کنی؟ آیا خیال می کنی خداوند که خوشیهائی را برای تو حلال کرده است، نمی خواهد که از آن استفاده کنی! تو کوچکتر از آنی که خداوند با تو چنین رفتاری کند!
عاصم گفت: یا امیرالمؤمنین این شمائید که چنین لباس خشن بر تن دارید و خوراک نامرغوب می خورید.
فرمود: وای برتو، من چون تو نیستم خداوند بر امامان به حق، واجب فرموده که مانند ضعفای جامعه زندگی کنند تا تسلیت و آرامش برای مستمندان باشد.
همان گونه که اشاره شد، از این حدیث شریف چند جهت استفاده می شود:
۱ـ رفاه و وسعت در زندگی اگر به هدف خودنمائی یا دنیاپرستی باشد مذموم است ولی در حد معقول اگر برای پذیرائی از مهمان و آسایش خانواده و مانند آن باشد وسیلۀ سعادت آخرت است.
۲ـ انسان نباید از خوشیهای مشروع دنیا به طور کلی کناره گیری کند، زهد در اسلام به این معنی نیست. در رابطه با زهد اسلامی و تفسیر آن آیه الله شهید مطهری سخنان جالبی در گفتار بیست و یکم از کتاب (مجموعۀ گفتارها) دارند، مراجعه شود.
۳ـ رهبران جامعه اسلامی باید به گونه ای زندگی کنند که مایه آرامش و تسلی خاطر مستمندان و بیچارگان باشد، نه این که با خودنمائی و نمایش زندگی پر زرق و برق خویش سبب هیجان و ناراحتی آنها شوند.
بنابراین وسائل رفاهی به خودی خود چیزهای بدی نیست که با مارک کالای مصرفی، آنها را تحریم کنیم! بعضی از کالاها وسائل تزیینی است، چه آنها که در خانه و اتومبیل و مانند آن به کار برده می شود و چه آنها که در آرایش زن و مرد مورد استفاده می گیرد. اینگونه چیزها نیز نباید بطور کلی منع شود. البته باید در اینجا اعتراف کنیم که متاسفانه جامعه ایرانی سخت پای بند جهات تزیینی است ـ مخصوصاً در رابطه با تزیینات منزل و باید تا حدودی جلو گسترش آن گرفته شود ـ مکرر برخورد کرده ایم که افراد به جهات رفاهی آن اندازه اهمیت نمی دهند که به جهات تزیینی، مثلا وسیلۀ حرارتی شوفاژ در منازل هم از نظر رفاهی و هم از نظر بهداشتی شک نیست که بسیار وسیلۀ خوبی است ولی اکثر خانه ها از آن استفاده نمی کنند ولی در همان خانه ها از کاغذ دیواری و لامپهای تزیینی و لوستر و دکور و سنگهای گران قیمت و مبلمان و چیزهای دیگر استفاده شده است. منظور ما از بیان این مطلب فقط تذکر این نکته است که جامعه ما به جهات تزیینی بیش از جهات رفاهی توجه دارد و این یک پدیده نامطلوبی است. و اگر تبلیغات ضد مصرفی در این مورد باشد بسیار بجا است. ولی در همین زمینه نیز باید نکته ای را تذکر داد که بعضی از امور تزیینی از نظر شرعی مطلوب است. بطور کلی زینت تا حدودی که دنیاپرستی شمرده نشود اشکالی ندارد. خداوند در قرآن کریم می فرماید «قُل مَن حَرَّمَ زینهاللهِ الَّتی أَخرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزق…»
ـ بگو چه کسی زینتهای الهی را که خداوند برای بندگان خویش آفریده و روزیهای خوب و خوش را حرام کرده است؟! ولی نباید در آن افراط شود.
بعضی از زینتها که تبلیغات ضد مصرفی بیشتر آن را به عنوان کالای مصرفی نام می برند، زینتهای بانوان است. ولی اتفاقاً آرایش زن برای شوهر خویش نه تنها جایزاست که مستحب است و بلکه اندازۀ متعارف آن شاید واجب باشد. طلاهائی که زن برای آرایش خویش مورد استفاده قرار می دهد نه خمس به آن تعلق می گیرد و نه زکات. در عین حال باید توجه داشت که همه اینها اولاً برای شرایط عادی است و ثانیا باید به اندازه باشد، نه افراط و نه تفریط.

16دسامبر/16

آدرس تعدادی از نمایندگیهای پاسدار اسلام در شهرستانها

آباده روابط عمومی سپاه پاسداران شمارۀ تلفن ۳۴۰۶
باختران روابط عمومی سپاه منطقه ـ۷ـ ستاد تبلیغات جبهه و جنگ ۲۵۱۸۵
تبریز میدان دانشسراـ سازمان تبلیغات اسلامی ۶۶۶۲۶
شهر بابک کمیتۀ فرهنگی جهاد سازندگی
مسجد سلیمان سازمان تبلیغات اسلامی ۳۰۵۱
منجیل صندوق پستی ۲۲ـ انجمن اسلامی شرکت توانیر
نور سازمان تبلیغات اسلامی
نجف آباد میدان شهرداری ـ کیوسک اطلاعات ۲۶۶۶
گلپایگان سازمان تبلیغات اسلامی
فلاورجان ـ کلیشاد روابط عمومی سپاه پاسداران لجان سفلی
زواره اردستان بسیج سپاه پاسداران
راوند کاشان انجمن اسلامی شرکت ضایع راوند
تهران روبروی مهدیه دفتر پخش مجله پاسدار اسلام تلفن۵۲۳۴۱۱
تهران هفت چنار خیابان حجت ـ مسجد حجّت حجت الاسلام محقّق
تهران خیابان هفده شهریور جنوبی ـ مسجد امام صادق«ع» حجت الاسلام علم الهدی
شهرری روابط عمومی سپاه پاسداران ۵۹۱۰۰۰

16دسامبر/16

بررسی و ترجمه آزاد مبحث انفال

نوشته آیت الله العظمی منتظری
قسمت یازدهم
اقسام زمین و حکم آنها
آیت الله محمدی گیلانی
در صحیحه عمربن یزید است: «امیر المؤمنین علیه السلام می فرمود: هر کس از مؤمنین زمینی را احیاء کند آن زمین بوی تعلّق دارد…».
چنانکه در این اخبار مشهور است، اذن از رسول الله صلی الله علیه و آله و از امیر المؤمنین علیه السلام برای مسلمین یا مؤمنین صادر گردیده است و شامل کافر نمی گردد، این بود نهایت کلامی که در این باره می توان گفت.
ولی اجماع مدّعا، ممنوع است زیرا مسئله مورد اختلاف است، ومقتضای اکثر روایات احیاء که گذشت و همچنین مقتضای بیشتر فتاوای اصحاب، حصول ملکیت است با احیاء مطلقاً یعنی چه احیاء کننده مسلمان باشد و چه کافر، نهایت امر این است که اذن امام یا حاکم عادل شرطیّت دارد چنانکه گذشت، بلکه مورد موثقه محمد بن مسلم و صحیحه ابی نصیر خصوص شخص ذمّی است.
محمد بن مسلم می گوید:« از امام صادق علیه السلام راجع بخرید از یهود و نصاری سؤال کردم، امام علیه السلام فرمودند: اشکال و منعی ندارد، چه آنکه رسول الله صلی الله علیه و آله بر اهل خیبر پیروز گردید و زمین را در دست آنان باقی گذاشت که در آن عمل کنند و آبادانی نمایند و مالیات آن را بدهند علیهذا اشکال و منعی نمی بینم اگر آز آن زمین چیزی خریداری کنی، و هر قومی که چیزی از زمین را احیاء کنند و در آن عمل نمایند، بآن زمین از دیگری احّق بوده و زمین مذکور بآنان تعلق دارد.
و ابی نصیر می گوید: «از امام صادق علیه السلام راجع بخریداری زمین از اهل ذمّه پرسیدم، امام علیه السلام فرمودند: مانعی ندارد که از آنان خریداری کنی، چه آنکه وقتی در زمین فعالیّت کرده و آنرا احیاء نمودند متعلق به آنها خواهد بود، و هنگامی که رسول الله صلی الله علیه و آله بر اهل خیبر غالب گردید و در آنجا یهودیان بودند، زمین را در دست آنان باقی گذاشت که در آن فعالیّت نموده و آن را عمران و آبادان کنند» و مورد این دو خبر، اگر چه زمینهای خراجی است ولی تفریع «فهی لهم» بر صرف احیاء در مورد مذکور بر سببیّت احیاء جهت ملکیّت مطلقاً دلالت دارد اگر چه مُحیی اهل ذمّه باشد، زیرا بیرون کردن مورد این دو خبر که اهل ذمّه است یقیناً جائز نیست، و اختصاص دادن بمسلمین یا مؤمنین که در خبر نبوی صلی الله علیه و آله و خبر ولوی «ع» گذشت از قبیل تمسّک بمفهوم لقب است و بدیهی است که اثبات شیء نفی ماعدا نمی کند، مضافاً باینکه، ملکیّت مسلمین نسبت بزمینهای آباد مفتوح عنوه مورد اتفّاق است، و چنانچه احیاء کفّار اراضی موات را موجب تملّک برای آنان نمی بوده، باید بملکیّت امام باقی باشد، و در اینصورت بااتفّاق مذکور منافات خواهد داشت.
ولی قبلاً گفتیم که خیبر یا مفتوح عنوهً، یا مفتوح صلحاً بوده که بهر حال متعلّق بمسلمین است و بنا براین احیاء آن موجب ملکیّت رقبه ی زمین یقیناً برای احیاء کننده نیست، بناچار «لام» در دو خبر مزبور بر مطلق احقیّت و اختصاص حمل می شود و علیهذا دلیلی بر مأذون بودن کفار در احیاء موات که ملک امام است در دست نیست تا چه رسد که گفته شود، بااحیاء رقبه، ملک آنان می گردد.
و چنانچه گفته شود، اطلاق اخبار احیاء خود بر اذن دلالت می نماید، ناگزیر طبق قواعد باید این مطلقات را بر مقیّدی که در خبر نبوی صلی الله علیه و آله و خبر ولوی علیه السلام وارد شده حمل کنیم، مگر آنکه تقیید بمسلمین و مؤمنین در دو حدیث شریف دارای نکته ی دیگری باشد مثلاً بعنوان اظهار عنایت و اهتمام ویژه بخصوص اهل اسلام و ایمان باشد، این است آنچه در این باره می توان گفت.
ولی آنچه که کار را آسان می نماید، مطلبی است که مفصلاً در مسئله پنجم گذشت که حصول ملکیّت رقبه بصرف احیاء گر چه احیاء کننده مسلمان باشد مشکل است بلی در صورت تملیک امام بوی مالک می گردد و تملکّ آثار احیاء چنانچه کراراً گفتیم یک چیزی است که مقتضای نظام تکوینی است و هیچ تفاوتی بین مسلمان و کافر در این جهت نیست، زیرا هر یک از این دو، مالک قوا و نیروی فعالیّت خویش بوده و قهراً آثار فعل و عمل خود را مالک است، و بدیهی است که نظام تشریع موافق با نظام تکوین است و بر همین امر در خصوص کافر، در خبر مزبور دلالت دارند، درست در آنچه گفتیم تدبّر شود.
در شرح لمعه بعد از قول مصنّف:« مالک می شود زمین موات را در عصر غیبت امام کسی که آن را احیاء کند» می فرماید: « در اینجهت کافر و مسلم متساویند زیرا مقتضای عموم «کسی که زمین مواتی را احیاء کند بوی تعلق دارد » عدم تفاوت بین مسلم و کافر است، و اینکه در صورت ظهور امام چنین زمینی ملک امام است، ضرری بحکم مذکور نمی رساند، زیرا زمین مفروض در ید کافر مانند دیگر حقوق امام از قبیل خمس و غنیمت بدون اذن آنحضرت است که هم اکنون در دست کافر و مخالف است و محکوم بملکیّت برای آنها است و در عصر غیبت انتزاع از آنان جائز نیست، و در زمین چنین حکمی بطریق اولی است.
و در جامع المقاصد است:« پوشیده نیست که اشتراط اذن امام علیه السلام همانا با ظهور آنحضرت است، اما در زمان غیبت آن بزرگوار چنین اشتراطی نیست و الّا احیاء موات ممتنع می شود و آیا کافر در عصر غیبت امام، با احیاء مالک می شود؟ در برخی از حواشی منسوب بشیخ شهید، بر قواعد در مبحث انفال از خمس یافتیم که بلی کافر با احیاء در فرض مذکور مالک می شود و انتزاع زمین احیائی وی از او حرام است، این نظر شهید، احتمال صحّت دارد و بر آن دلالت می کند، تملّک مخالف و کافر در زمان غیبت، نصیب غنیمت را و نمی توان از دست آنان گرفت مگر با رضایتشان و همچنین است قول در حقوق دیگر ائمه علیهم السلام از قبیل خمس که در نزد کسانی است که معتقد با خراج آن نیستند بلکه حقوق بقیّه اصناف مستحقین خمس که بشبهه اعتقاد حلال بودن نمی پردازند چنین است، پس زمین موات بطریق اولی مشمول چنین حکمی است و بهمین جهت است که زمین خراجی را از دست مخالف و کافر جائز نیست انتزاع نمود و خراج و مقاسمه را جز بامر سلطان جور جائز نیست گرفتن، و این امور مذکوره مورد اتفاق است. و اگر کسی زمین خراجی را بفروشد، معامله آن باعتبار آثاری که در زمین مزبور دارد صحیح است و اینگونه معاملات مشمول عموم «من احیا ارضاً میته فهی له » در زمان غیبت می شود و اختصاص باهل ایمان را باید منوط بزمان ظهور امام علیه السلام دانست که با توجه بآن، حمل عموم فوق بظاهرش اقرب خواهد، و این بیان بیانی است وجیه و قوّی و محکم ».
جهت یادآوری می گویم: متکرّراً بیان کردیم که انفال از اموال عمومی است و ملک شخصی امام علیه السلام نیست بلکه متعلّق بمنصب امامت و حکومت مسلمین است، و عصر غیبت امام علیه السلام عصر هرج و مرج نیست و وظایف امامت و سرپرستی امت در عصر غیبت تعطیل بردار نیست و بناچار نواب آنحضرت متصدی مقام مزبور هستند و همان اختیاراتی که آن بزرگوار در شئون حکومت داشته برای این متصدّیان نیز هست اگر چه دارای مقام عصمت نبوده و مقامات نورانی امام را ندارند، و این نواب محترم همانند کارگزاران غیر معصوم آن بزرگوارند پس می توانند بکفار نیز اجازه احیاء دهند اگر آن را صلاح اسلام و مسلمین می دانند.
و امّا در صورت عدم تشکیل حکومت اسلامی بهر سببی که باشد، ظاهراً صلاح اسلام مسلمین مراعات آنچیزی است که علمین شریفین یعنی شهید و محقق ثانیین قدسّ سرهما فرموده اند که وجه آن مخفی نیست.
مسئله هفتم ـ چنانچه زمین احیاء شده ویران گردد در اینصورت اگر اهل آن زمین از آن اعراض کرده اند، بملکیّت امام بر می گردد و طبعاً حکم آن حکم سایر موات است، و اگر اهل آن از بین رفته و هلاک شده اند، باز بملک امام برمی گردد که در شمار انفال گذشت و اخبار مربوط هم نقل گردید، و رجوعش بملکیّت امام یا بخاطر مخروبه شدنش هست که با آن باصل خود که مواتست عودت نموده، یا از قبیل میراث بلاوارث است که بهر تقدیر متعلّق بامام می شود.
و اگر اعراض اهل آن بثبوت نرسید، و هلاکت آنها محرز نگردید که در اینصورت بر مبنای اینکه احیاء موجب ملکیّت رقبه می شود، چنین زمینی مجهول المالک است، و حکم مجهول المالک نزد اصحاب ما صدقه دادن است، و احوط بلکه اقوی آن است که با اذن مجتهد جامع الشرائط باشد زیرا ولی فقیه، ولیّ غائب است و نیز همین حکم مقتضای جمع بین اخباری است که دلالت دارد بر صدقه دادن مالی که ممکن نیست بصاحبش ایصال شود، و بین اخباری که دلالت دارد بر اینکه چنین مالی متعلق بامام است، مانند قول امام صادق علیه السلام در روایت داود بن ابی یزید:« لفظه صاحبی جز من ندارد » و قول ابی الحسن موسی بن جعفر علیهما السلام در خبر محمد بن قاسم بن فضیل، درباره میراث بلاوارث :« چه خوب می شناسی مالک آن را » که مراد امام علیه السلام شخص خودش بوده است.
و ممکن است گفته شود: مال مجهول المالک و میراث بلا وارث، از سنخ واحدی می باشند و مرجع آنها حاکم اسلام است، چنانکه در همۀ کشورها دربارۀ این دو نوع مال بحکومتهای خود مراجعه می نمایند، و شاید مراد بتصدیق نیز خصوص صرف در جهت فقراء نباشد بلکه مراد مطلق سدّ نیازمندیهای اسلام و مسلمین است یعنی همان مصارف هشتگانه ای که در آیه زکوه آمده است، و ظهور لفظ تصدّق در متفاهم عرف ما در معنای اخصّ، دلالت ندارد براینکه در عرف شارع اقدس در صدر اسلام نیز چنین بوده است، و با این بیان صحّت آنچه که در شرایع در این مقام فرموده ظاهر می شود:« اگر برای زمین مفروض، مالک شناخته شده نباشد زمین مذکور متعلّق بامام است».
صاحب جواهر در ذیل این عبارت شرایع در مقام استدلال چنین فرموده:« چون مالک غیر معروف و یا از بین رفته و زمین هم موات شده پس بامام تعلق می گیرد و بر این مدّعا از ظاهر سرائر و تذکره و جامع المقاصد، اجماع نقل شده، و از مفاتیح اجماع صریح در صورت ثانی « یعنی مالک از بین رفته باشد » و خلاف در صورت اول « مالک مجهول باشد » حکایت شده است.
ادامه دارد

15دسامبر/16

چشم دل باز کن که جان بینی

ما مزرعه خودمانیم، و تمام افعال، احوال، اقوال ما، نیّات ما، همه تخم‌هایی است که در این مزرعه دلمان می‌افشانیم. هر چه که شنیدی در تو اثر می‌گذارد، هر چه که دیدی در تو اثر می‌گذارد، هر چه می‌خوانی، غذا می‌خوری، غذایی که با بسم‌اللّه الرحمن‌الرحیم است، یک اثر دارد. بی بسم‌اللّه آن اثر را ندارد. شیر دادن مادر به فرزند، با بسم‌اللّه الرحمن‌الرحیم یک نورانیت و معنویت و حقیقتی دارد که اگر این ذکر شریف، بر آن شیر، بر وقت شیر دادن، نباشد، دمیده نشود، آن اثر را ندارد. آن روحانیت و آن معنویت را ندارد. حتی داری می‌خوابی، خوابیدن با بسم‌اللّه الرحمن‌الرحیم، یک روحانیت و معنویتی دارد که بی بسم‌اللّه، نه آن صفا را ندارد.
حیوانات هم می‌خوابند، آن‌ها هم خسته می‌شوند. بله. روی اقتضای طبیعت حیوانی، آن‌ها هم می‌خوابند، در این جهت، حیوان‌ها با ما شریک‌اند، ما با آن‌ها شریکیم اما ما انسانیم. به هر سوی بخوابیم، به هر جهت بخوابیم، خوابیدن هم آدابی دارد. دستور و ادب ندارد؟ کدام ذره هست در دار وجود که دین ندارد؟ از ستاره‌ها بگیر، از درخت‌ها بگیر. همه رُستنی‌ها، حیوانات، پرنده‌ها، دریاها، کوه‌ها، گردش این همه موجودات که می‌بینید. چشم سر، باز می‌کنی همه را می‌بینی در آمد و شدند، این‌ها همه دین دارند. همه برنامه دارند. همه روی برنامه خود دارند رفتار می‌کنند.
نظامی احسن، دلنشین، شیرین، فتبارک‌اللّه احسن‌الخالقین. خوب دیده بگشا ببین کوچک‌ترین خلل و نقصان در خلقت خود، در دار وجود، در نظام احسن عالم، در این جمال‌اللّه، در این جلال‌اللّه،می‌بینی؟ همه، مظاهر اسما و صفات الهی، عالم، یکپارچه نور، اللّه نور السّماوات و الارض، چرا ما این قدر دل مرده‌ایم؟ این همه موجودات و این همه زیبایی‌ها، این همه شگفتی‌ها، این همه شکفته‌ها، چطور این قدر بی‌خبر شدیم؟ از این همه لذت نمی‌بریم؟ چطور دنبال فحشا می‌روی؟ اماکن فساد را آباد می‌کنی؟ آن‌ها تیره‌ات می‌کند. آن‌ها چرک می‌شود. زنگ می‌شود. دود می‌شود. روی جانت، آیینه جانت می‌نشیند. آن وقت آن روحت از عالم ملکوت عکس برنمی‌دارد. آن دود می‌رود در چشم جان، و چشم جان خدابین نمی‌شود. حقیقت‌بین نمی‌شود. باطن و سرّ این عالم را نمی‌بیند. همان چشم حیوانی دارد، همین است.
پنج حسی هست جز این پنج حس
آن چو زر سرخ و این حسها چو مس
اندر آن بازار کاهل محشرند
حس مس را چون حس زر کی خرند(۱)
این حس حیوانی است. حیوانات هم می‌بینند. به این اندازه دیدن بوده باشد که انسان تکانی نخورده، رشدی نکرده. سرمایه‌ای به چنگ نیاورده.
بیدار باش. در خویشتن مطالعه کن. در آمدنت مطالعه کن. در رفتنت تأمل بفرما. در خلوت‌هایت، تنهایی‌هایت، سَحرهایت، یک مقدار به فکر خود بیفت. بگو که من کیستم؟ یک مقداری به محاسبه بنشین حساب کن. حساب بورز. اگر موفق به محاسبه بشوی که رهی به سعادت جناب‌عالی. رهی به سعادت بنده. که خود رو نباشیم.
واردات هر چه شد، شد؟ صادرات هر چه شد، شد؟ نقد، هر چه شد، شد؟ نسیه، هر چه شد، شد؟ نخیر. بیا به حساب.
می‌خواهی مغازه‌ات را، حجره‌ات را ببندی، بفرمایی برای منزلت، تا آن دینار را، ده شاهی را، یک شاهی را حساب می‌کنی. چطور شده که راجع به اعمال خود، افعال خود، دین خود، شب و روزی که می‌گذرانی، هیچ حساب نمی‌کنی؟
دین، دین حساب است و دار، دار حساب. هیچ بی‌حسابی در عالم می‌بینید؟ اگر شیعه هستی و هستی البته، مسلمانی، البته هستی، عاقلی، بیداری، باید که اهل حساب باشی. همه روی مقدار است. همه روی حد است. روی میزان است. نظمی است حیرت‌آور. ترتیبی است حیرت‌آور.
به سقراط گفتند آقا شما کتابی تألیف بفرمایید بنویسید. گفت که من علم خودم را تحویل پوست گوسفند نمی‌دهم. پوست گوسفند. دباغی می‌کردند روی آن می‌نوشتند. نخیر. من علمم را، حقیقتم را، دانشم را روی پوست گوسفند؟ نخیر. علم باید در دل‌های فرزانگان جا کند. در جان مردمِ بیدار جا کند. علم است. علم، یوسفِ مصر است. حیف است که این زندانی باشد. این باید در آن کاخ ربوبی جان، این یوسفِ علم را باید در این نهان‌خانه جانت بسپاری. علم را. خیلی باید قدرش را بدانی.
جناب کلینی در کافی نقل می‌کند از امام هفتم(ع). چه خوش فرمود. آقا فرمود «لیس منّا مَن لَم یُحاسِب نفسه فی کُلّ یوم؛ از ما نیست کسی که هر روز به حساب نفس خود نرسد» آن کسی که خویشتن را به حساب نمی‌کشد، کلاهش را قاضی نمی‌کند که من کیستم؟ دارم چه می‌کنم؟ چرا این قدر حرف می‌زنم؟ چرا دنبال هر کار می‌روم؟ چرا این قدر می‌خورم؟ چرا این قدر بی‌برنامه‌ام؟. جمادات خارج از ذات توست، خارج از گوهر تو و جوهرتوست.
خیلی عجب است از این مردم، برای علم که روح است و آب حیات جانشان است، تکان نمی‌خورند. سبحان‌اللّه. می‌بینی جان می‌دهد برای یک بی‌جان. جان می‌دهد برای جماد، جان نمی‌دهد برای آب حیات خودش!. برای سرمایه سعادتش. حالا ببین چقدر مردم دور افتاده‌اند. چقدر گرفتارند. چقدر پرت‌اند. کِی باید بیدار بشوند؟ خدا رحمتتان کند.
امام هفتم می‌فرماید. به بنده می‌فرماید، به جناب‌عالی می‌فرماید. «لَیسَ منّا ؛از ما نیست». برای این که ما اهل حسابیم. امام اهل حساب است. بی‌حسابی ندارد که. آن که کارش هرج و مرج نیست که. لَیسَ منّا از ما نیست. از سلسله انبیا، از سلسله مردان خدا. در این رشته نیست آن‌که اهل حساب نیست. ما اهل حسابیم. لیس منّا مَن لم یحاسب نفسه فی کل یوم. شب و روز خودش را به حساب نکشد؟ یک بار به حساب ننشیند؟ کارها روی توجه و بینش نباشد؟ فإِن عمل حسناً استزاد منهُ و ان عمل سیئاً استغفر اللَّه منه و تاب الیه‏.(۲) آن که هر روز به حساب خود نرسد، از ما نیست؛ تا اگر نیکى کرده بیفزاید، و اگر بد کرده از خدا آمرزش خواهد و به‌سوی او توبه کند. به حساب بنشیند. کار خیر کرد، امروز روز خوشی برایش بوده؟، روز بیداری‌اش بوده؟، شب خوشی داشت، الحمدلله‌رب‌العالمین، خدایا برکتش بده، بهتر شود، بیشتر شود و اشتباهی داشت و لغزشی داشت، دیگر بس است. نخیر، دیگر نمی‌بایستی آن لغزش تکرار شود.
پس کی برادر؟ پس کی باید به فکر خودمان بیفتیم؟ خب کی باید خودمان را دریابیم؟ کی باید بگوییم خدایا آمدیم؟ کی باید از شجره وجودمان بهره ببریم؟ این اوقات نازنین را مفت از دست دادیم. حیف حیف.پیر شدیم، گذشته، بعد هم مشکل است. کاش از آن ابتدای تکلیف‌مان یک مربی قوی، یک معلم دلسوز، یک مرد بزرگوار روحانی داشتیم.
شب و روز باید بالا سر نفس بود. پشت هم باید کشیک نفس را کشید، پشت هم، در تمام حالات. باید مراقب خود باشیم، مواظب خود باشیم.
اصلاً نفس انسانی، خوپذیر است. روح انسانی، خوپذیر است. او را که به یک سو وادار کردی، خب آن جانبی شدی یواش یواش دست برمی‌دارد. از این طرف قوی می‌شود. یعنی دست برمی‌دارد که به کلی ترک نمی‌کند، این طرف قوی می‌شود. نفس، نفس مطمئنه می‌شود. جان، آرمیده می‌شود. مخاطب به «یا ایّتها النفس المطمئنه إرجعی الی ربّک» می‏شود. و به طوری با ملکوت عالم خو می‌کند که خدای متعال می‌فرماید مِثل من می‌شود. مَثَل من می‌شود. متصّف به اسما و صفات من می‌شود. کار خدایی می‌کنی. در همین لباس فقرت کار پادشاهی می‌کنی، سلطنت می‌کنی، آن قابلیت و استعداد و پذیرش در بنده و جناب‌عالی هست و به هر رنگی او را دربیاوریم او به آن رنگ در می‌آید، می‌پذیرد، خوپذیر است نفس انسانی.
حیف نیست در این عالم به این زیبایی و به این قشنگی، یکپارچه پاکی و خوبی و نزاهت و نظافت و نزاکت، جمال، جلال؟ عالمی به این زیبایی، به این قشنگی، چرا دروغ بگوییم؟ چرا خلاف بگوییم؟ چرا خیانت داشته باشیم؟ چرا عُجب داشته باشیم؟ چرا تکبر داشته باشیم؟ چه کسی بر چه کسی تکبر داشته باشد؟ من تکبرم بر شما چیست؟ همه‌مان که اولمان معلوم و آخرمان معلوم، درست است؟ چه نخوتی دچار من شده؟ که چه بشود؟ چقدر می‌خواهد خودش را زحمت بدهد؟ عیب است این تکبر. زشت است این تکبر، این خودبینی، این خودخواهی. که چه بشود؟
اهل حساب باید بود. کشت و زرعتان را بپایید. مواظب باشید. ببینید چه چیزی می‌کارید؟ چه خوب فرمود امیرالمومنین(ع): ألا إنّ کلّ حارث، حارث یعنی برزگر، یعنی زارع. «الا ان کل حارث مبتلی فی حرثه و عاقبه عمله غیر حرثه القرآن، ای انسان ها بدانید هر انسانی امروز در عاقبت و پایان کار، گرفتار و مبتلا به آثار و نتایج و محصول کِشتِه خویش است» چقدر شیرین است این سخن. هر برزگری، یعنی هر عمل‌کننده‌ای، هر یک از ما، بنده و جناب‌عالی، ألا انّ کلّ حارث. عمل و افعالمان همه بذرهاست که در خودمان می‌افشانیم. عرض نکردیم خودتان را دریابید؟ سرانجامِ خودتان را بپایید؟ ای وای، دو صد گفته چو نیم کردار نیست.
می‌شود آقایان چنین توفیقی پیدا کنید. چرا نمی‌شود؟ جناب خدا! بله. دست ما را بگیر. میفرماید، کی تو دست دراز کردی ما نگرفتیم؟. کی تو گفتی خدا من دست رد به سینه‌ات زدم؟.
خودمان را داریم یک جوری گول می‌زنیم. خدا خدا می‌کنیم جواب ما را نمی‌دهد چیست؟ به حقیقت نگفته‌ای الله. کی جناب‌عالی گفتی خدا و جواب نداده؟ به حقیقت بگو، خدا جوابت را می‌دهد.
در دل شب، الله الله از ته دل، به حقیقت الله الله. خب ما خدا خدا نکنیم چه کنیم؟ چه حالی بهتر از این حال؟ چه حالی بهتر از حال خدا خدا کردن؟ چه حالی بهتر از حال نماز گزاردن؟ چقدر شکر کنیم خدا را به ما اجازه داد، ما را پذیرفت، ما را دعوت کرد، خواست که ما در حضورش بایستیم با او حرف بزنیم. اذن داد، اجازه فرموده رفتی جلو، بله ایستادی، چقدر خوشمزه، چقدر شیرین، انّ المُصلّی یُناجی ربّه.نمازگزار مشغول مناجات با خداست. ای به‌به.
این همه به شما گفتند که. شما زارع خودتان، مزرعه خودتان، اعمال و افعال و نیاتتان، بذرها و تخم‌هایی هست که در خودتان می‌افشانید. نگفتند؟ این همه آیات بر شما خوانده نشد؟ این منبرها برای شما نبود؟ این همه انبیا برای شما نیامدند؟ این همه کتاب‌ها برای شما نبود؟ شما نشستید گوش کردید، نرفتید دنبالش؟ گوش میکردید این درخت وجود شما میوه می‌داد. منتها این نهال وجودی شما را کرم خورده. سم‌پاشی نکردید. پیش طبیب نرفتید با این امراض، گرفتار شدید. چشم بسته، گوش بسته. این کرم‌ها چیست؟ هوا و هوس‌ها، علاقه به دنیا، حرام خوردن‌ها، خلاف کردن‌ها، از خدا بی‌خبر بودن، سر به سوی عالم ماده حیات پست دنیا داشتن، به لهو و لعب سرگرم بودن، دنبال زرق و برق دنیا بودن، قدر خود را نشناختن، بچگی کردن. برای جماد جان می‌دهند. به فکر آب حیات جان خودشان نیستند. ای خوشا به حال بیداران، خوشا به حال سبکباران.
امام نهم فرمود: الدُّنیا سُوقٌ ربح فیها قوم و خسرالآخرون.(۳) دنیا بازار است. عده‌ای سود و منفعت می‌برند و عده‌ای دچار خسارت می‌شوند». تجارت‌خانه خوبی است. بازار خوبی است. اصلاً این نشئه، نشئه قرار نیست. اینجا جای ماندن نیست. اینجا کارخانه آدم‌سازی است برای عالم دیگر. نباید بمانی، به کمال نمی‌رسی. هسته بماند درخت نمی‌شود. نطفه بماند آدم نمی‌شود. و آن‌ها که تمام این اوقات را مراقب و مواظب بودند نتیجه گرفتند. این نهال را کرم خورده. آب نداده. پژمرده و افسرده شده. خدا رحمتت کند. بیشتر به فکر خود باش. اهل محاسبه باش. واردات و صادراتت را حساب کن. نقد و نسیه‌ات را حساب کن.
فرمایش حضرت امیر علیه‌السلام: الا ان کل حارث مبتلی فی حرثه و عاقبه عمله. هر کس هر چه کاشته، کلّ حارثٍ. هر که، هر کس هر چه که کاشته، گرفتار آن کاشته خودش است. رنج می‌برد. در ابتلا، با زحمت، آن کاشته‌هایش. مگر یک صنف. غیر حرثَهِ القرآن. مگر کسانی که قرآن را، آیات قرآن را، معارف قرآن را، حقایق قرآن را، اسرار قرآن را در دل کاشته‌اند. این‌ها مردمی هستند سعادتمند، عاقبت به خیر. این‌ها خوشبخت‌اند. این‌ها صاحب مقامات و درجات‌اند. این‌ها پله‌هایی را پیمودند. آن عملت را، آن فعلت را، آن قولت را، آن خوراکت را، کسب و کارت را، قرآن امضا فرمود. مطابق قرآن در دل کاشتی، سرمشق داری، مطابق این سرمشق است، خوشا به حال تو. وگرنه یک روزی فریادت بلند می‌شود. ای وای من چرا این طور بودم، من چرا آن طور کسب کردم، آن طور غذا خوردم، آنجا رفتم، همه و همه و همه موجب حرمان و گرفتاری ماست مگر کسانی که قرآن در دل کاشتند. مگر کسانی که به آیات قرآنی نزدیک شدند. این‌ها مردمی هستند خیلی گرانقدر، ارزنده، وزین، با ارزش. این‌ها انسان. التفات نمی‌فرمایید؟ این‌ها خیلی قدر و قیمت دارند، خیلی سنگین. این کشتی وجودشان بار دارد. فمن ثقُلت موازینه، میزان او، متاع و کالای او سنگین است، گرانقدر است، ارزنده است، ثقل است. من خفّت موازینه، سبک است، فأمّه هاویه، چون دنبال هوا بود، این هوای توخالی او را می‌برد به هاویه. باری نداشت کشتی وجودش، چیزی کسب نکرده. نمی‌بینی دنیا او را چه جوری به بازی می‌گیرد؟ مثل یک پر کاه؟ گردباد چه جوری پر کاه را به بازی می‌گیرد؟ این طرف آن طرف می‌کند. سنگینی، متاع علم، بینش، معرفت که ندارد.
محال است آقا آدمی که یافته، رسیده، بیدار شده سرش کلاه بگذارند. محال است. دنیا شکارش کند.
از این کوه‌های سخت، می‌شود چیزی گرفت و کاست، کلنگ بزنی سر این کوه‌ها هر چقدر هم سفت و سخت باشد این نیش کلنگ که آمد به سرش بالاخره از او چیزی گرفته می‌شود. امام صادق(ع) فرمود: ایمان مؤمن از آن سنگ‌های سخت، سفت‌تر و محکم‌تر است. از ایمان مؤمن چیزی نمی‌شود کاست. این‌هایی را که می‌بینی دنیا بازی می‌گیرد، گاهی به این سو گاهی به آن سو، این‌ها جان ندارند، این‌ها وزن ندارند، این‌ها کشتی وجودشان خالی است. اما این قرآن، معرفت جان است، بینش است. به اسرار عالم، به حقیقت عالم انس پیدا کردن است. به قدری سنگین می‌شوی که فرمودند و چه خوش فرمودند این جناب‌عالی می‌شوی جهان منتهی جهان عقلی نه جهان علمی خارجی. جهان عقلی، می‌شوی آسمان، می‌شوی زمین، می‌شوی ملائکه، می‌شوی خدا، مِثل او، مَثَل او، نماینده او، خلیفه او. نامه برایت می‌آید من الحیّ القیوم الی الحیّ القیوم. یک چنین بزرگواری هستی جناب‌عالی. التفات می‌فرمایید؟ این قدر قدر و وزن و قیمت دارید حالا نایست نگو من هفتاد کیلو شدم، شصت کیلو شدم. این تو نیستی. آن گوسفند است که باید این جور کشید. آن لاشه گاو است باید آن جور کشید. این انسان یک میزان دیگر دارد. حیف جناب‌عالی نیست که ترازوی پیمانه شما را بکشد؟ مگر این‌ها می‌کشد انسان را؟ ترازوی پیمانه مال کاه است. مال اجسام است. گندم، جو این‌ها را باید با آن کشید. انسان را می‌خواهی وزن کنی برو پیش امام صادق(ع). انسان ترازوی خاص خودش را دارد. برو پیش امیرالمؤمنین. برو پیش پیغمبر، برو پیش قرآن. این‌ها ترازوی جناب‌عالی هستند. این‌ها سنگ حق‌اند. ترازوی عدل الهی‌اند. انسان را باید این ترازوها بکشد. حالا ببین این‌ها چقدر به تو وزن دادند. این ترازوها مال بنده و جناب‌عالی نیست آقا. ترازوی انسان ترازویی است دیگر. آن ترازویی که باید آب را کشید پیمانه است. آن که نخودچی کشمش می‌کشی آن ترازو است. آن که کاه می‌کشی آن ترازو است. آن که انسان را می‌کشد این‌ها نیست که. آن که انسان را وزن می‌کند امام صادق است. امیرالمؤمنین است. پیغمبر است. قرآن است. موازین قسط هستند. حالا برو خودت را وزن کن. ببین امیرالمؤمنین چقدر قد و وزن به تو می‌دهد؟ به هر اندازه که با او نزدیک هستی، این شفاعت توست. همان اندازه از قرآن بهره داری و به آن قدر آنجا تو را به سوی خود می‌کشاند.
ذره ذره کاندرین ارض و سماست
جنس خود را همچو کاه و کهرباست
اینجا را دریاب. مواظب اینجا باش. و زود آقا به مزرعه‌ات برس، هر چه زودتر، نگذار صبح شود. ای بسا صبح نشده. این توفیق را پیدا کنیم. اهل حساب باش. الان آقا اگر آن صفات درونی ما برای ما بروز کند، ظاهر شود، عکس‌هایش را ببینیم، فرار. آه این‌ها چه‌اند؟
آن آقا مثلاً بیماری جزام گرفته، این بیچاره که نمی‌داند این میکروب‌هایی که در این گوشه عضو بدنش جمع شدند دارند می‌خورند این‌ها چه میکروبی هستند که بعد آمدند از او عکس گرفتند و نشانش دادند و بزرگش کردند می‌بیند اوه این گوشه بدنش یک جنگل حیوان درنده به نام شیر، یکی و دو تا و ده تا و صد تا و هزار تا نبود. این همه شیر‌ها گوشه این عضو بدن جمع شدند و چه جور او را می‌بلعیدند. آن میکروب‌ها به شکل شیر. و شرع ما و روایات ما یکی دو تا نه، ده تا بیست تا نه، پنجاه تا صد تا نه، از شیعه تنها نه، از سنی هم دارد، آن‌ها هم در کتاب‌هایشان آوردند، به طرق گوناگون فرمودند که ای بسا افراد الان به شکل انسانی ما را نگاه می‌کنید، حیواناتی در نهادشان هستند و یک روز می‌بیند که این حیوانات به او حمله می‌کنند. حالا می‌خواهد از دست این‌ها فرار کند کجا؟ از خودش که انسان نمی‌تواند فرار کند. کجا می‌خواهد فرار کند؟ انسان از خودش می‌خواهد کجا فرار کند؟ این‌ها کجا بودند؟
یک عالِم در یک قبیله، یک عالم در یک شهر، یک عالم در یک کشور، در یک قرن، در چندین قرن مطابق سعه وجودی‌اش می‌شود شفیع مردم. آخر چطور عالم می‌شود شفیع تو؟ این حرف‌ها که می‌شنوی، این تخم‌هایی که می‌پاشاند، این بذرافشانی‌هایی که دارد، این‌ها حرف‌های خدا و پیغمبر است که به این دل‌ها پاشیده می‌شود. بگذارید دل‌ها بگیرد. وقتی کاشتید مواظب باشید مورچه نبرد، پرندگان نبرند، کرم‌ها نخورند. باید شب پایی کرد، روز پایی کرد. باید مواظبت و مراقبت کرد. باید مزرعه را حفظ کرد. بکاریم و در رویم و مواظبت نکنیم آقا درمی‏رود، می‌برد، دزدها می‌برند. هوا و هوس‌ها می‌برند.
خدا رحمتت کند. هر چه زودتر به فکر خود باش. هر چه زودتر. امروز و فردا نکن بردار که:
هزار نقش برآرد زمانه و نبود
یکی چنان چه در آیینه تصور ماست
چقدر آقا ما دلباخته به دنیا هستیم. چقدر آرزو داریم. التفات نمی‌فرمایید؟ چقدر آرزو؟
حال که این است العمل العمل ثمّ النّهایه النّهایه و الاستقامه الاستقامه ثمّ الصبر الصبر و الورع الورع…(۴) مبادرت کنید بر عمل و بشتابید بر کردار باقی (ثم النهایه النهایه) بعد از آن… (و الاستقامه الاستقامه) و سرعت نمایید بر راست شدن و راست ایستادن در کردار و… این حقایق را بکارید. که انّ لکم نهایه فانتهوا الی نهایتکم. سرانجامی‌دارید، دارید به سوی آن سرانجام می‌روید. و آنچه اینجا کاشتید دارید به سوی کاشته خود می‌روید. مرحوم مجلسی در یکی از مجلدات بحار آن حدیث را از امام صادق(ع) نقل می‌کند. آقا این حرف‌ها قدر و قیمت ندارد. به حساب قیمت نمی‌آید. از امام سوال می‌کنند که آقا ما کجا می‌رویم؟ امام فرمود: ما به سوی عمل خود می‌رویم.
ای خدا رحمتت کند آقا. گوش کن حرف امام را، الان را دریاب. مواظب خود باش. دنیا به دنبال تو می‌دود. آن‌هایی که نمی‌خواهند دنیا را. آن که به دنبال دنیا رفته هی می‌دوند هی می‌دوند. رسول‌الله(ص) فرمود: من اصبح و کان همه الدنیا فلیس من الله فی شیء(۵)؛ کسی که همیشه فکرش دنیا باشد، خدا به این انسان اعتنا نمی‌کند.
هواپرست، طالب حرام، طالب گناه، آدم بی‌برنامه، نه نمازی دارد، نه مناجاتی دارد، نه خلوتی دارد، نه نماز شبی دارد، نه تلاوت قرآنی دارد، نه اشک روان، همیشه چشمش به شکمبه است، به سوی خیک است. به سوی هوا و هوس است. نمی‌بینی مگر اهل دنیا چه جور در دنیا دارند می‌میرند؟ وقت ندارند که بخواهند برای دو رکعت نماز، مگر تازه آن نماز کاری برایش می‌رساند؟ حالا از این حرف‌ها هم می‌زنند که خب حالا نمازت را بخوان هر غلط که کرده کرده. نماز را بخواند. این طوری است؟ نخیر. مگر این نماز قبول است؟ آخر نماز این است که تنهی عن الفحشاء و المنکر. نماز آن است که برادر رشد روحی بدهد. مگر ادای نمازگزار درآوردن است؟ این باشد که می‌شود یک میمون را هم همین جور تعلیم داد، تربیت کرد. اگر این باشد گربه را هم می‌شود این جور تعلیم داد. مگر این است؟ فویل للمصلّین الذین هم عن صلاتهم ساهون. رسول‌الله فرمود نمازی که در او حضور نباشد، نمازی که در او خدا نباشد، قُرب نیاورده بُعد می‌آورد. از این نماز کاری می‌رسد؟ یک چیزی شنیدند یک حرفی می‌زنند. نماز بخوان هر کاری بکن. آن که نماز است نمی‌آید هر کاری بکند. قربان آن کلام عرشی بلند. امام صادق(ع) که فرمود المؤمن ملجم (۶)مؤمن دهانش لجام‌زده است. مگر هر حرفی می‌زند؟ هر جا دهان وا می‌کند؟ در بند است. مومن لجام بر زبان دارد چه نماز بخواند آن نمازی که از فحشا و منکر باز ندارد بیخود مثل اینکه عروسکی را، بچه‌ای را، یک مقوایی، یک مجسمه‌ای را، این را به کار بندازی دولا و راست شود. این طوری است. نماز اگر قرب نیاورد بُعد می‌آورد. یک عمر نماز خوانده هیچی عایدش نشده. رسول‌الله فرمود قرب نیاورده بُعد می‌آورد، این اصلاً خداپرست نیست آقا که. آدم‌پرست، هواپرست. همین طور صبح تا شام چشمش به دست این و آن است، اگر هم دارد یک نماز ظاهری خودش را قانع می‌کند می‌خواند ایاک نعبد و ایاک نستعین که آن کاف ایاک، زید و عمرو و بکر و این و آن است. آن که نیست در آن خداست. یک چنین آدم بیچاره‌ای است
فقط یک تکان بخورید. به فکر خود بیفتید. در عظمت خلقتتان فکر کنید. راجع به وجودتان. راجع به بینشتان، راجع به گرفتنتان، راجع به حواستان، راجع به رشدتان، اولتان، آخرتان، به قدری که تویی تو، تو را بگیرد. خلقت تو تو را بگیرد.
اما کسب حلال را کسی نگفت دنیاست. رجال لاتُلهیهم تجاره و لا بیع عن ذکر‌الله(۷) تجارت وفروش، آنها را از یاد خدا باز نمی دارد را که کسی نگفت دنیاست. خدا رحمتت کند. مؤمن، تجارتش را هم دارد، عبادتش را هم دارد، بخشش هم دارد، لذت زندگی هم دارد، دنیا هم دارد، آخرت هم دارد. یک خرده آدم هوا و هوس را قیچی کند چه آسوده به سر می‌برد. کیف می‌کند در دار وجود.
به فکر خود باش. امروز و فردا نکن. این ماه و آن ماه را بگذار کنار. این هفته، آن هفته نکن. امام صادق (ع) فرمود اگر پرده برداشته شود اکثر مردم که در ابتلا و گرفتاری هستند به تسویف مبتلا شدند. امروز، فردا، این ماه، آن ماه، ان‌شاءالله پاییز بیاید، ان‌شاءالله بهار بیاید، حالا که زمستان است هوا سرده، تابستان است هوا گرمه.
آقا از این نعمت‌ها، از این سفره‌ها، از این حرف‌ها، از این مجلس‌ها، از این منبر‌ها، از این کلاس‌های اکابر آقا بهره بگیریم، آقا بیدار شویم. بیدار شوید. آقا خودت را دریاب. پدر جان بس کن امروز و فردا را. آقا جان این که تو هستی نمی‌گویم به کلی غلط است اما خیلی بیچاره‌ای. بنده هم همین جور. عرض نمی‌کنم فقط جناب‌عالی. عرض نمی‌کنم من ملک مقربم. دیگر من خودم خودم را نمی‌توانم گول بزنم. حالا خودم شما را گول بزنم نباید خودم را گول بزنم.
آل محمّد. حق عظیمی به گردن ما دارند. اصلاً وجودشان، کلماتشان، بیاناتشان، کتاب‌‌هایشان، حرکاتشان، اشاراتشان، بودشان برای ما آب حیات است. اسمشان، ذکرشان، به یادشان بودن، این‌ها همه برای ما آب حیات است. کوثر است. سلسبیل است. بهشت است. نور است. روح است، جان است.
از خدا، خدا بخواهید. حضور بخواهید. مراقبت بخواهید. معرفت بیشتر، بینش بیشتر، توجه بیشتر، بیداری بهتر، توفیق توبه، توفیق تقرب. این دنیایمان خواه ناخواه می‌بینید برای تمام جانداران می‌گذرد. آن که باید با تضرع و زاری خواست، آن که باید به گریه و آه و ناله خواست، آن‌ها را بخواهید.
ای وای از این دهان‌های ما، ای وای از این چهره‌های ما، ای وای از این دست‌های ما، ای وای از این خوراک‌های ما. چرا یک عمر، هفتاد سال می‌گوییم آمین برآورده نمی‌شود؟ گناه از خودمان است. عیب از خودمان است برادر. تصمیم نگرفتی آقا.
هر چه زودتر بنشینید آقا مزرعه خودتان را، دلتان را، جانتان را وجین کنید. آن علف‌های هرزه را ریشه‌کن کنید. آقایان باید به فکر خودتان بوده باشید. خودت را به طبیب نشان بده، دردها داری، میکروب‌ها، شیرها، پلنگ‌ها الان همه در من و شما هستند. این‌ها را کجا می‌خواهی ببری؟ این‌ها را اینجا ولش کن. این‌ها را اینجا بریز. خودت را سم پاشی کن.
ما کشتۀ نفسیم و بس آوخ که برآید
از ما به قیامت که چرا نفس نکشتیم
افسوس برین عمر گرانمایه که بگذشت
ما از سر تقصیر و خطا درنگذشتیم

پی‌نوشت
۱٫مولوی
۲٫ الکافی، شیخ کلینی، ج ۲، ص ۵۱۶
۳٫ بحار الأنوار: ۷۵/۳۶۶، باب ۲۸؛ تحف‏العقول: ۴۸۳
۴٫ نهج‌البلاغه خطبه۱۷۶
۵٫ تفسیر نمونه ج ۱ ص۲۴۷
۶٫ کافی جلد۲
۷٫ سوره نور آیه ۲۴
سوتیتر:
۱٫
بیدار باش. در خویشتن مطالعه کن. در آمدنت مطالعه کن. در رفتنت تأمل بفرما. در خلوت‌هایت، تنهایی‌هایت، سَحرهایت، یک مقدار به فکر خود بیفت. بگو که من کیستم؟ یک مقداری به محاسبه بنشین حساب کن.
۲٫
پس کی برادر؟ پس کی باید به فکر خودمان بیفتیم؟ خب کی باید خودمان را دریابیم؟ کی باید بگوییم خدایا آمدیم؟ کی باید از شجره وجودمان بهره ببریم؟ این اوقات نازنین را مفت از دست دادیم. حیف حیف.پیر شدیم
۳٫
هواپرست، طالب حرام، طالب گناه، آدم بی‌برنامه، نه نمازی دارد، نه مناجاتی دارد، نه خلوتی دارد، نه نماز شبی دارد، نه تلاوت قرآنی دارد، نه اشک روان، همیشه چشمش به شکمبه است، به سوی خیک است. به سوی هوا و هوس است. نمی‌بینی مگر اهل دنیا چه جور در دنیا دارند می‌میرند؟ وقت ندارند که بخواهند برای دو رکعت نماز،

15دسامبر/16

حد و پیامدهای «سُرور» در اوّلین درجه از ادب الهی

حضرت آیت‌الله العظمی مجتبی تهرانی(ره)

شادمانی از رعایت ادب و انجام وظیفه
گفتیم که اهل معرفت درجۀ اوّل ادب را در ارتباط با سه حالت درونی مطرح می‏کنند؛ خوف، رجا و سُرور. ما خوف و رجا را مفصّلاً توضیح دادیم و حالا برای جمع کردن بحث، اشاره‏ای هم به بحث سرور خواهیم داشت. انسان مؤدّب باید در حال سرور حدود الهی را رعایت کرده و بی‏ادبی نکند؛ یعنی وقتی عمل صالحی انجام می‏دهد، از یک ‏طرف خوشحال و مسرور باشد از اینکه توانسته در مسیر معنویات گام بردارد و وظایف الهی‏اش را انجام دهد و از طرف دیگر باید مراقب باشد در این خوشحالی افراط نکرده و به‏ حدّی شادی نکند که نسبت به مولایش جرأت پیدا کرده و مرتکب بی‏ادبی شود. این مقتضای پایین‏ترین درجۀ ادب است.

پرهیز از سرور افراطی و سرمستی
این مطالب در روایات ما هم آمده است که انسان طبیعتاً از انجام عبادات مسرور می‏شود، امّا باید حدّ اعتدال آن را حفظ کند. انسانی که برای خدا، عمل خیری را انجام داده، از اینکه توانسته به وظیفه‏اش عمل کند، فرح و شادی در دلش می‏افتد که مطلوب است؛ امّا باید مواظب باشد که این سرور به ‏حدّی نرسد که او نسبت به مولایش جرأت پیدا کند. شادی و فرح حساب‏نشده، اصلاً مورد پسند مولا نیست و قرآن کریم هم می‏فرماید: «إِنَّ‏ اللَّهَ‏ لاُیحِبُّ‏ الْفَرِحینَ؛(۱) خدا سرمستان را دوست ندارد.» منظور از فرحین در اینجا، کسانی هستند که شادی حساب‏نشده و بیجا دارند.
سرور بی ‏حدّ و مرز، یعنی شادی افسارگسیخته و مهارنشده که انسان را به مرزشکنی می‏کشاند و حتّی ممکن است انسان را از نظر حالات درونی به «اِدلال» برساند؛ ادلال یعنی انسان در مقابل مولای خود بایستد و نعمت‏هایی که او به وی عطا کرده را به رخ مولایش بکشد! یعنی طلبکارانه به ولی‏نعمت خود که تمام وجودش از اوست، بگوید: «من» این کارهای خیر را انجام دادم! من این کارهای زشت را ترک کردم و…! با آنکه فراموش کرده است تمام این کارهای خیر، به ‏خاطر وجود نعمت‏هایی بوده که خدا به او عنایت کرده است؛ اصلاً تمام وجود او، فیض و عنایت خداست. حال چطور او این‏قدر بی‏ادبانه و بی‏شرمانه بر مولای خود ادلال می‏کند؟! این حالت از زشت‏ترین و بی‏ادبانه‏ترین حالاتی است که ممکن است برای یک عبد پیش بیاید و او را کلّاً ساقط کند.

۱ـ‌ «اِدلال» نتیجۀ افراط در سرور
در روایتی آمده: «یَدْخُلُ رَجُلَانِ الْمَسْجِدَ أَحَدُهُمَا عَابِدٌ وَ الْآخَرُ فَاسِقٌ»؛ دو نفر وارد مسجد می‏شوند، درحالی که یکی عابد است و دیگری گناه‏کار. «فَیَخْرُجَانِ مِنَ الْمَسْجِدِ وَ الْفَاسِقُ صِدِّیقٌ وَ الْعَابِدُ فَاسِقٌ»؛ پس از مدّتی این دو نفر از مسجد خارج می‏شوند در حالی که آن فاسق، در زمرۀ صدّیقین وارد شده است و آن عابد، جزء گنه‏کاران شده است! سؤال پیش می‏آید چرا جای این دو نفر عوض شد؟! حضرت دلیلش را ذکر می‏کنند و می‏فرمایند: «وَ ذَلِکَ أَنَّهُ یَدْخُلُ الْعَابِدُ الْمَسْجِدَ وَ هُوَ مُدِلٌّ‏ بِعِبَادَتِهِ وَ فِکْرَتُهُ فِی ذَلِکَ»؛ آن عابد به این دلیل با حال فسق از مسجد خارج شد که ادلال داشت و دلش به اعمال خیرش خوش بود و از خدا طلبکار بود! برای همین فکر، ساقط شد و جزء فاسقین قرار گرفت. «وَ یَکُونُ فِکْرَهُ الْفَاسِقِ فِی التَّنَدُّمِ عَلَى فِسْقِهِ فَیَسْتَغْفِرُ لِلَّهِ مِنْ ذُنُوبِهِ»؛(۲) امّا آن فاسقی که صدّیق شد، حالت ندامت داشت و از خدا آمرزش طلب می‏کرد. همین خوف از گذشته، امید داشتن به مغفرت الهی و پناه بردن به رحمت خدا، باعث نجات او شد.
در روایت دیگری آمده است: «إِنَّ الْمُدِلَّ‏ بِعَمَلِهِ لَا یَصْعَدُ مِنْ عَمَلِهِشَیْ‏ءٌ»؛(۳) همانا هیچ عملی از اعمال شخص مدلّ بالا نمی‏رود و اصلاً مقبول درگاه خدا واقع نمی‏شود. این روایات نشان می‏دهد ادلال چه اثر مخرّبی دارد و در حقیقت انسان را به‏ طور کلّی ساقط می‏کند.

۲ـ «اتّکال بر عبادات» نتیجۀ سوء دیگر
یکی دیگر از پیامدهای سرور بیش از اندازه و افراط‏گونه نسبت به عمل، اتّکال بر عمل است. ما در روایات بسیاری داریم که انسان بر اثر حبّ نفس، اتّکال بر عمل پیدا می‎کند و همین اتّکال بر عمل، او را سقوط می‎دهد. اتّکال بر عمل یعنی دلخوش کردن و امیدوار شدن به اینکه اعمال عبادی و طاعاتی که انسان انجام داده، برایش کارساز است و نجات و فلاح او را تضمین می‏کند. چنین کسی دیگر خود را محتاج لطف و رحمت خدا نمی‏بیند و تمام اعتماد و اتّکالش به غیر خداست. این حالت وقتی در شخصی پیدا شود، موجب میشود سروری کاذب و فرحی بیجا برای او به ‏وجود آمده و او را نسبت به مولایش جرأت بخشد و خوف و رجایش را نیز از مدار اعتدال و مرز ادب خارج کند؛ دیگر خوفش زائل شده و رجایش کاذب می‏شود؛ لذا مؤمن باادب، باید مراقب باشد که اتّکال به عمل خود نداشته و نگذارد سرور بیش از حد، او را از حالت اعتدال در خوف و رجا خارج کند.

تطبیق بحث با یک روایت
ما در روایات داریم عمل نیک سرورآور است، امّا نه سروری که انسان به‏ خاطر آن از حقّ تجاوز کند و متجرّی شود. روایت مفصّلی از وصایا و سفارشات امام صادق(ع) به «عبدالله ‏بن ‏جندب» است؛ که من بخشی از آن را می‏خوانم؛ حضرت به عبدالله فرمودند: «یَا ابْنَ جُنْدَبٍ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ‏ الَّذِینَ‏ یَخَافُونَ‏ اللَّهَ؛ ای پسر جندب! همانا مؤمنین کسانی هستند که از خدا خوف دارند»، یعنی این حالت در تمام آنان مشترک است. این عبارت مربوط به اصل قضیه بود؛ امّا بحث اتّکال به عمل و افراط و تفریط نسبت به خوف و رجا، کمی جلوتر آمده است. آنجا که حضرت در فراز دیگری از همین وصیت می‏فرمایند: «یَا ابْنَجُنْدَبٍ یَهْلِکُ الْمُتَّکِلُ عَلَى عَمَلِه؛ ای پسر جندب! کسی که اتّکال و اتّکا به عمل نیک خود داشته باشد، به هلاکت می‎رسد»، «وَلَا یَنْجُو الْمُجْتَرِئُ عَلَى الذُّنُوبِ الْوَاثِقُ بِرَحْمَهِ اللَّهِ؛ و کسی هم که نسبت به مولا جرأت پیدا کند و با آنکه دستش به گناهان آلوده شده، به رحمت خدا اعتماد داشته باشد، نجات پیدا نمی‏کند»؛ پس اتّکال به عمل، از سرور نسبت به انجام وظیفه ناشی می‏شود که چون از حدّ الهی خارج شده است، خوف و رجا را نیز از مدار خود خارج می‏کند.
راوی می‏گوید: «قُلْتُ فَمَنْ یَنْجُو؟» از امام پرسیدم: اگر کسی که اتّکال به عمل کند و با وثوق به رحمت خدا تجرّی نماید هلاک می‎‏شود، پس چه کسی اهل نجات است؟ «قَالَ(ع): الَّذِینَ هُمْ بَیْنَ الرَّجَاءِ وَ الْخَوْفِ کَأَنَّ قُلُوبَهُمْ فِی مِخْلَبِ طَائِرٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعَذَاب»؛(۴) حضرت فرمودند: کسانی که بین رجا و خوفند؛ گویا دل‎هایشان در پنجۀ پرنده‎ای است که هیچ آرام و قراری ندارند و معلوم نیست چه عاقبتی خواهند داشت؛ هم شوق به ثواب دارند و هم خوف از عذاب.» کسی که در چنگال یک باز شکاری است، هر لحظه با خود می‏گوید: نکند یک‏وقت مرا رها کند و از بین بروم! از آن ‎طرف امید دارد که پرنده او را گرفته است و دارد با خود می‏برد. قلب مؤمن باید چنین حالتی داشته باشد که هم خائف نسبت به عذاب است و هم امیدوار به ثواب الهی؛ لذا ما در روایات می‎بینیم که باید این موازنه حفظ شود، چرا که لازمۀ پایین‏ترین درجات ادب الهیِ قلب است.

حال قلبیِ کمّلین نسبت به خداوند
در جلسۀ گذشته اشاره‏ای به موازنۀ میان خوف و رجا برای متوسّطین از مؤمنین داشتم و الآن می‏خواهم مطلب را دربارۀ کمّلین از مؤمنین مطرح کنم. اولیای خدا کسانی هستند که قلبشان پیوند عمیقی به خدا خورده است و تنها او را دوست دارند؛ چون در بالاترین سطوح معرفتی به او هستند و کمالات بی‏پایان خدا دل‏هایشان را جذب کرده و ربوده است؛ پس تمام فکر و ذکرشان خداست و به غیرخدا توجّهی ندارند. حال سؤال این است: آیا آنها هم خوف دارند یا نه؟
در جواب باید گفت آن‏ها هم خوف دارند ولی منشأ خوفشان با دیگران متفاوت است. بیم آن‏ها به‏ خاطر گناهان یا آتش جهنّم نیست؛ بلکه آنان عظمت حق را درک کرده‏اند و به این دلیل قلب‏هایشان وَجِل و هراسان است. آن‏ها نگران آتش جهنّم و عذاب الهی نیستند، بلکه از رویارویی با خدای متعال و قرار گرفتن در برابر آن عظمت مطلق الهی، بیمناکند.

خشیت قلبی به جای خوف
در روایتی از پیغمبر اکرم آمده است که حضرت فرمودند: «إنَّ هَولَ المُطَّلَعِ شدیدٌ»؛(۵) آن حالت هول‏انگیز نسبت به روز قیامت که همه در محضر عدل الهی می‏ایستند، خیلی شدید است! این جمله در مورد همه است و قیامت برای همه هراس‏انگیز است، امّا منشأ ترس‏ها با یکدیگر فرق دارد؛ همانطور که منشأ ترس از مرگ نیز متفاوت است؛ گاهی ترسیدن و دل‏نگرانی‏ها نسبت به مرگ به‏ خاطر دنیاست؛ مثل کسی که از ابنای دنیاست و حبّ به دنیا سراسر دلش را فراگرفته است؛ اکنون که از محبوبش جدا می‏شود، هراسان است. گاهی به‏ خاطر گناهان و احتمال وقوع عذاب الهی است؛ مانند حال اکثر مؤمنین. گاهی هم اضطراب و بی‏قراری منشأ دیگری دارد و به‏ خاطر این است که فرد خود را در برابر یک اتّفاق بزرگ، یعنی ملاقات با خدا می‏بیند. این هم ترس و اضطراب دارد.

تطبیق بحث با حالات اولیای خدا
به حالات امیرالمؤمنین علی علیه السلام در شب نوزدهم ماه مبارک رمضان که نگاه کنید، خواهید دید حضرت مدام از داخل حجره بیرون می‏آمدند و به آسمان نگاه می‎کردند و دوباره به داخل خانه بازمی‏گشتند. مکرّر این کار را انجام می‏دادند و با خود می‏گفتند: «اللَّیلَهَ اللَّیلَهَ»؛ امشب همان شب است، وعده‎ای که پیغمبر به من داد، درست است. پس خود حضرت هم به وقوع شهادتشان یقین داشتند و اصلاً آرام و قرار نداشتند. این بی‏قراری برای چه بود؟ آیا بیم حضرت از مرگ، مثل ترس من و شما بود؟! او که اکمل نفوس ائمّه و تنها عِدل پیغمبر است، چرا وقتی میخواهد به ملاقات پروردگار برود، آن ‏هم با حالتی راضی و مرضی، باز هم این‏ همه اضطراب دارد؟! او که عاشق مرگ بود، چرا مضطرب شده بود؟! دلیلش درک عظمت ملاقات با خدای متعال است. حضرت از مرگ نمی‏ترسد؛ بلکه منشأ اضطرابش، ادراک و علم او از عظمت الهی است؛ در اینجا دیگر سخن از خوف نیست، بلکه حرف خشیت است. اولیای خدا به ‏خاطر درک عظمت و جلالت خداوند، ترس و اضطراب درونی دارند؛ لذا آن‏ها هم هنگام مرگ مضطرب بوده و آرام و قرار ندارند. نه اینکه از مرگ ترسیده باشند، بلکه خشیت دارند.
لذا در روایات به ما سفارش شده است خوف را به خشیت تبدیل کنیم؛ یعنی همۀ خوفمان، به‏ خاطر ترس از مرگ و عذاب نباشد، بلکه به‏گونه‏ای عمل کنیم که کمی از آن بیمی که اولیای خدا از او دارند، در دلمان وارد شود. در روایتی از امامصادق(ع) آمده است که به حضرت عیسی خطاب شد: «یَا عِیسَى‏ أَدِّبْ‏ قَلْبَکَ‏ بِالْخَشْیَهِ؛(۶) ای عیسی! با خشیت، قلب خود را ادب کن»؛ پس ادب قلب، برای متوسّطین در «خوف از خدا» است و برای کمّلین در «خشیت از او» است؛ البتّه با این شرط که از حدّ اعتدال خارج نشده و انسان را به یأس و ناامیدی نکشاند.

دومین درجه از ادب الهی قلب
همۀ این مطالب، یعنی اعتدال در خوف، رجا و سرور که منجر به یأس، اطمینان و جرأت نشود، مربوط به اوّلین درجۀ ادب الهی قلب بود. امّا درجۀ دوم ادب این است که شخص باید از مقام خوف خارج شود و به مقام قبض برسد؛ همچنین از مقام رجا خارج شده و به مقام بسط برسد و نیز از حالت سرور خارج شود و به مقام مشاهده نائل شود.

تبدیل «خوف، رجا و سرور» به «بسط، قبض و مشاهده»
حال ببینیم این تعابیر به چه معناست. خوف، رجا و سرور اموری هستند که به‏ وسیلۀ ما تحصیل می‎شوند؛ مثلاً خوف بر اثر تفکّر، توجّه و تذکّر نسبت به امور چهارگانه‏ای که در گذشته گفتیم، برای انسان پیدا می‏شود. رجا نیز با توجّه و تذکّر به وعده‎های الهی، رحمت حق و فضل و کرم واسع او پدید می‏آید. سرور هم پس از اعمال صالحی که انسان انجام می‏دهد، حاصل می‏شود. حال اگر مؤمنِ مؤدّب، در این امور افراط و تفریط نداشته باشد و حدّ اعتدال را حفظ کند، می‏تواند سیر معنوی را ادامه دهد و آن‏قدر پیش برود که بر اثر تسلیم بودن نسبت به اوامر الهی، خداوند دلش را ادب کند و او را بالاتر ببرد. به این معنا که حقّ تعالی، مؤدِّب او می‏شود و مثل یک طبیب حاذق و دلسوز، بیماری او را مداوا می‏کند.
در این مرحله دیگر بحث دل سپردن و یا ترسیدن نیست، بلکه گرفته شدن و باز شدن دل مطرح است. اینکه کجا دل باید گرفته شود، کجا باید باز شود، در دست خداست. این کارها دیگر کار اوست. اینکه کجا باید سرور بنده تبدیل به مشاهده شود و پس از طاعت و عبادت، چشم او به تجلّیات اسما و صفات الهی روشن گردد، از ناحیۀ خدا تعیین می‏شود. این‏ها دیگر دست بنده نیست و همه‏اش از بالا شروع می‏شود؛ یعنی خداوند به دل او بسط می‏دهد تا سریع‏تر حرکت کند. خدا به دل او قبض می‏دهد تا التفات بیشتری به نفس و اعمال عبادی داشته باشد. اوست که سرور می‏دهد و پرده‏ای را کنار می‏کشد تا بنده بتواند گوشه‏ای از جمال الهی را مشاهده کرده و پر و بالی باز کند و در نهایت، فیض خاصّ الهی را کسب نماید. مقدّمات کار دست من و شماست که اوّلین درجۀ ادب را رعایت کنیم؛ امّا از آن به بعد، کار، در دست ما نیست. لذا ادب الهی اقتضا می‏کند که ما به ‏نظر خودمان عمل نکنیم؛ بلکه ببینیم خدای متعال چه خواسته است و به همان عمل کنیم. ما باید دقیقاً طبق آنچه شارع فرموده، عمل کنیم.

این مرحله در دست خداست؛ امّا مقدّمات در دست ما…
ما اگر مدّتی پیش رویم و از دستورات شرع تخطّی نکنیم، یعنی چیزی از خودمان نسبت به احکام شرعی کم و زیاد نکنیم، خوفمان به قبض الهی تبدیل می‏شود، رجایمان به بسط و سرورمان به مشاهده. همۀ این‏ها کار خدا است که با رعایت ادب توسّط ما، تحقّق می‏پذیرد. آن قبض و بسطی که مؤدِّبش خدا باشد، بسیار زیباست و سروری که به مشاهده تبدیل می‏شود، به ‏مراتب بالاتر از خوشحالی اوّلیه نسبت به انجام وظیفه است. باید ادب را رعایت کرد و برای رسیدن به قبض و بسط یا مشاهده، از دایرۀ شرع خارج نشد؛ مثلاً برای رسیدن به مشاهده، نباید آن‏قدر به نماز و ذکر پرداخت که از تکالیف مالی نسبت به نفقۀ خانواده بازماند و در انجام آن وظایف کوتاهی کرد. اقتضای ادب این است که انسان طبق شرع عمل کند و بداند همۀ این امور، در ید رحمت خاصّۀ خداست.

انواع و اقسام قلوب اولیای الهی
در اینجا باید چند تذکّر بدهم که یک‏ وقت کسی به اشتباه نیفتد. اوّلاً اینکه این حالات، مخصوص اولیای خاصّ خداست؛ یعنی کسانی که سیر معنوی داشته‏اند و به درجاتی از ولایت الهی رسیده‏اند، در معرض قبض و بسط الهی هستند، نه بندگان افتاده‏ای که در انجام تکالیف شرعی‏شان مشکل دارند و گاهی اوامر و نواهی الهی را تضییع می‏کنند؛ یعنی خداوند، مؤدِّب دل کسانی است که اوّلین درجۀ ادب را رعایت کرده و تا این مرحله پیش آمده‏اند. اینجاست که خدا می‏گوید کجا دل بگیرد و کی باز شود؟ و کجا و در چه موقعیتی شهود کند؟

تقسیم قلوب به عشقی و مناجاتی
نکتۀ دیگر اینکه قلوب اولیای خاصّ خدا به یک معنا از نظر قبول فیوضات حق، متفاوت هستند. یک دسته از قلوب اولیاءالله که البتّه بستگی به ارادۀ خداوند دارد، عشقی ـ شوقی نامیده می‏شوند و دستۀ دیگر، خوفی ـ حزنی‏اند. دلیل این شیوۀ نامگذاری هم آن چیزی است که در گذشته به آن اشاره کردم و گفتم که منشأ خوف و رجا، جلوۀ اسمای الهی است؛ لذا اگر اسم جلال حق، در دل کسی جلوه کند، خوف پدید می‏آید و اگر اسم جمال حق جلوه کند، رجا پدیدار خواهد شد.
توضیح اینکه یک ‏دسته از اولیای خدا، اسم جمال حق در دلشان تجلّی می‏کند و یک‏ دسته، اسم جلال حق تعالی؛ لذا حالاتی که به این قلب‏ها دست می‏دهد، باهم متفاوت است. گروه اوّل که متجلّی به یک اسم جمالی شده‏اند، نوعی هیبت مشوب به شوق در دلشان پیدا می‏شود؛ که این رجای آن‏هاست؛ مثلاً وقتی شما کسی را خیلی دوست داشته باشید، وقتی بخواهید با او ملاقات کنید، چه حالی به شما دست می‏دهد؟ دل به تپش می‏افتد و آرام و قرار ندارد. آیا این خوف است؟ نه! چون منشأ این اضطراب و نگرانی، ترس نیست؛ بلکه درک عظمت و شدّت اشتیاق است که آدم را ناآرام کرده است. شوق همراه با عظمت محبوب، سراسر دل را گرفته و هیبتِ مشوب به شوق است که دل را به تپش آورده است. یک دسته از اولیای خدا، این‏گونه قبض و اقباضشان در دست خداست. به این قلب‏ها عشقی ـ شوقی گفته می‏شود.
امّا دستۀ دیگری از قلب‏ها هستند که اسم جلال حق در آن‏ها تجلّی کرده و حزن و حیرت را برای شان به‏ همراه آورده است. این دل‏ها، همیشه متحیّر و محزون هستند و دائماً‏ آثار جلال الهی در آن‏ها نمایان می‏شود؛ لذا به آن‏ها قلب‏های خوفی ـ حزنی می‏گوییم.

نمونهای از قلبهای متفاوت اولیای خدا
حالا یک روایت را برای تان بخوانم که ببینید این تقسیم‏بندی دربارۀ اولیای خاصّ خدا مطرح است. در یک روایت نقل شده که روزی حضرت یحیی(ع) به حضرت عیسی(ع) برخورد کرد و دید حضرت عیسی خوشحال است و می‏خندد. وقتی این صحنه را دید، تعجّب کرد؛ به او تشر زد و گفت: آیا خودت را از عذاب خدا ایمن می‏بینی که می‏خندی؟! حضرت عیسی با همان خنده‏اش جواب داد: آیا تو از فضل و رحمت خدا مأیوس هستی؟! در این هنگام به هر دو پیغمبر وحی شد که هر کدام از شما که حسن ظنّش به من بیشتر باشد، او نزد من محبوبتر است. دلیل این تفاوت حال و رفتار دو پیغمبر الهی چه بود؟ علّت این بود که در دل حضرتیحیی، اسم جلال الهی تجلّی کرده بود و او دلی خوفی ـ حزنی داشت و در دل حضرت عیسی، اسم جمال حق تجلّی کرده بود و او قلبی عشقی و شوقی داشت.

عکسالعملهای متفاوت اولیا، به حسب تفاوت قلوبشان
با این توضیحات معلوم می‏شود چرا در برخی اولیای خدا جنبه‏های قبض غلبه داشته و در بعضی دیگر جنبۀ بسط غالب بوده است. در این مراتب دیگر لازم نیست موازنه برقرار باشد؛ چون مربّی، مؤدِّب و طبیب، خداست و هر چه او صلاح بداند برای بنده و مریضش بهتر است. ما باید در ابتدای مراحل تأدیب خود، موازنه را حفظ کنیم، ولی آنجا دیگر کار در دست ما نیست و باید ببینیم خدا چه حالتی را برای قلب تعیین می‏کند. ممکن است یکی از اولیای خدا سراسر زندگیاش مواجهه با قبض باشد و یکی دیگر سراسر زندگی‏اش بسط باشد!
قرآن دربارۀ قلوب افرادی که بسط دارد، می‏فرماید: «الَّذین‏ إِذا ذُکِرَاللَّهُ‏ وَجِلَتْ‏ قُلُوبُهُمْ‏ وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إیماناً؛(۷) هنگامی که خدا یاد می‏شود، قلب‏هایشان می‏لرزد و به تپش می‏افتد؛ و هنگامی که آیات الهی خوانده می‏شود، ایمانشان زیاد می‏گردد.» این حالت، همان شوق به‏ همراه درک عظمت و هیبت است. قرآن دربارۀ گروهی که قلوبشان قبض دارد نیز می‏فرماید: «إِنَّ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِذایُتْلى‏ عَلَیْهِمْ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ سُجَّداً* وَ یَقُولُونَ سُبْحانَ رَبِّنا إِنْ کانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولاً* وَ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ یَبْکُونَ وَ یَزیدُهُمْ خُشُوعاً؛(۸) کسانی که از گذشته به آن‏ها علم داده شده و نسبت به اسمای جلالیۀ خدا آگاهی دارند، هنگامی که قرآن برای شان خوانده می‏شود، با حالت سجده به زمین می‏افتند و می‏گویند پاک و منزّه است پروردگار ما! همانا وعدۀ او محقّق خواهد شد. این گروه در حالی که به سجده افتاده‏اند، گریه می‏کنند و خشوع‌شان بیشتر می‏شود.» این‏ها کسانی هستند که اسمای جلال الهی را مشاهده کرده‏اند و حیرت و حزن، قلب‏هایشان را فراگرفته است.

«مشاهده» نیز در دست خداست
مشاهده هم مانند حالت قبض و بسط قلب در دست خداست؛ یعنی اولیای خدا مشاهدات‌شان هم در دست خودشان نیست و هر وقت خدا بخواهد می‏توانند تجلّیات اسمای الهی را شهود کنند؛ لذا ممکن است مدّتی از مشاهده بی‏بهره باشند و مدّتی سیر و شهودشان خیلی تقویت شود؛ با آنکه تفاوتی نکرده‏اند و در انجام تکالیف الهی‏شان کوتاهی نداشته‏اند. این هم در دست خداست و اقتضای ادب این است که بنده هیچ التفاتی به این امور نداشته باشد و تمام همّ و غمّش این باشد که رضای الهی را جلب کند؛ حال می‏خواهد در حال قبض باشد یا بسط؛ مشاهده داشته باشد یا نه؛ طبیب و مؤدِّب، اوست.

تطبیق بحث با روایات
قلب مؤمن، میان انگشتان خدا
ما در بعضی از روایات داریم که قلب مؤمن بین «دو انگشت خدا» است. مگر خدا دست دارد؟ خداوند به یک معنا نه دست دارد و نه انگشت، ولی به یک معنا هم دست دارد و هم انگشت. خودش در قرآن فرموده است: «یَدُ اللَّهِ‏ فَوْقَ‏ أَیْدیهِم.»(۹) پس می‏توان به او چنین نسبتی داد. حال منظور از روایتی که می‏گوید: قلب مؤمن، میان دو انگشت از دست خداست،‏ چیست؟ ممکن است معنایش این باشد که دل مؤمن به جایی می‏رسد که دو انگشت قبض و بسط الهی آن را به این ‏طرف و آن ‏طرف می‏چرخاند. پس تمام دلگیر شدن‏های قلب ما باید با قبض الهی و برای خدا باشد و تمام خوشحال شدن‏هایمان باید با بسط الهی و برای خدا باشد. یعنی برای خدا دلگیر شویم و برای خدا از چیزی خوشمان بیاید؛ اگرنه نه مؤمنیم و نه باادب. قبض و بسط دل باید در ربط با خدا باشد. مشاهده هم که لطف و عنایت خود اوست و ما وظیفه داریم به تکالیف‌مان عمل کنیم، نه اینکه دنبال این چیزها باشیم.

قلب مؤدّب راضی به رضای خداست
دل را باید تسلیم خدا کرد که بین دو انگشت او بچرخد. هر وقت دل مؤمن بین دو انگشت رحمان قرار بگیرد، معلوم می‏شود این دل مؤدّب به آداب الهی شده است. زمانی که دل مؤدّب شود، دیگر از مشقّت‏های تأدیب راحت شده و دیگر رنج و تعب ندارد؛ چون به دست خدا می‏افتد و به صلاحدید او تغییر حالت می‏دهد. مقدّمات این مقام در دست من و شماست، ولی ادامۀ کار در دست اوست. آن‏ وقت است که بندۀ مؤدّب به خدا عرض می‏کند: خدایا! هرچه تو خواستی همان کن و هر طور که می‏خواهی در قلبم جلوه کن؛ سپس به همان تجلّی‏ای عشق می‏ورزد که خدا برایش خواسته است:
یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد
من این قضیه را بیش از ۳۰ سال پیش دیدم که یکی از اولیای خدا از درد به خودش می‏پیچید ولی خطاب به خدا می‏گفت: قربانت شوم…!
۷ نوع مریضی داشت ولی ذکر «اَلْحَمْدُلِلّهِ» از زبانش نمی‏افتاد. اگر من تعبیراتی را که ایشان به ‏کار می‏برد را بگویم، خیلی‎ها متوجّه نمی‏شوند؛ البتّه باید گاهی وقت‏ها این حرف‏ها را گفت که شما هم بشنوید. گاهی خطاب به خدا می‏گفت: این امراض مال خودت است و به من هیچ ارتباطی ندارد؛ هر کاری می‏خواهی بکن!
ما کجا می‏توانیم این حرف‏ها را لمس کنیم؟! امّا این‏ها متن معارف ماست و ما باید در این مسیر حرکت کنیم تا به اینجاها برسیم. به خود خدا قسم! اگر ما به اینجا برسیم، دیگر هیچ‏گاه احساس درد نمی‏کنیم.

پی‌نوشت‌ها
۱ـ قصص، ۷۶٫
۲ـ بحارالأنوار، ج ۶۹، ص ۳۱۶٫
۳ـ بحارالأنوار، ج۶۸، ص ۲۳۰٫
۴ـ بحارالأنوار، ج۷۵، ص ۲۸۰٫
۵ـ کنزالعمّال، ج۱۵، ص ۵۵۴٫
۶ـ تحف‌العقول، ص ۵۰۰٫
۷ـ انفال، ۲٫
۸ـ اسراء، ۱۰۷ تا ۱۰۹
۹ـ فتح، ۱۰٫

سوتیتر:
۱٫
زمانی که دل مؤدّب شود، دیگر از مشقّت‏های تأدیب راحت شده و دیگر رنج و تعب ندارد؛ چون به دست خدا می‏افتد و به صلاحدید او تغییر حالت می‏دهد. مقدّمات این مقام در دست من و شماست، ولی ادامۀ کار در دست اوست

۲٫
یکی از اولیای خدا از درد به خودش می‏پیچید ولی خطاب به خدا می‏گفت: قربانت شوم…! ۷ نوع مریضی داشت ولی ذکر «اَلحَمدُلِلّهِ» از زبانش نمی‏افتاد. اگر من تعبیراتی را که ایشان به ‏کار می‏برد را بگویم، خیلی‎ها متوجّه نمی‏شوند؛ البتّه باید گاهی وقت‏ها این حرف‏ها را گفت که شما هم بشنوید. گاهی خطاب به خدا می‏گفت: این امراض مال خودت است و به من هیچ ارتباطی ندارد؛ هر کاری می‏خواهی بکن!

15دسامبر/16

در آستان امامان

اطاعت از امام معصوم(ع)
آیت‌الله سیداحمد خاتمی
در مجموعه مقالات در آستان امامان «شرح زیارت جامعه کبیره» محور بود و اینک فرازهای دیگر این زیارت بلند را مطرح می‌کنیم.

اطاعت از امامان
«آخذ بقولکم عامل بامرکم»
سخن شما را می‌گیرم (و بدان عمل می‌کنم)؛ به امر شما کار می‌کنم.
در این دو فراز ادب تشیع به خوبی تصویر شده است. شیعه آن کس است که مطیع امامان علیهم‌السلام باشد. توصیه و اوامر آنان برای او مطرح باشد و بس! چرا که آنان جز به اوامر الهی دستور نمی‌دهند. پیامبر گرامی از هوی و هوس سخن نمی‌گوید، آنچه می‌گوید وحی است. امامان نیز «خدامحور»اند و با «هوس، بیگانه». آنچه مهم است همین است که باید دربست مطیع اوامر آنان بود، نه گزینشی. گزینشی یعنی آنجا که کلام امام را موافق با سلیقه شخصی خود دید، اطاعت کند و آنجا که این موافقت نبود، اطاعت نکردن! این اطاعت گزینشی است. به تعبیر قرآن کریم «نؤمن ببعض و نکفر ببعض؛(۱) به بعضی ایمان می‌آوریم و بعضی را انکار می‌کنیم». ادب تشیع آن است که در زندگی و بعد از شهادت امامان، آنان مطاع باشند.
در روایتی از پیامبر گرامی اسلام رسیده است: «ان شیعتنا من شیعنا واتبع آثارنا و اقتدی باعمالنا؛(۲) همانا شیعه ما کسی است که از ما پیروی کند و پا جای پای ما بگذارد و به کردار ما اقتدا نماید.»
در روایتی دیگر از حضرت امام صادق علیه السلام رسیده است: «لیس من شیعتنا من وافقنا بلسانه و خالفنا فی اعمالنا و آثارنا؛(۳) شیعه ما نیست آن که به زبان، دم (از تشیع) بزند، اما در عمل برخلاف اعمال و کردار ما رفتار کند.

توجیه کلمات امامان به سود خود
قابل توجه است که امامان علیهم‌السلام به این نکته هم توجه داده‌اند که برخی افراد، فرمایشات آنان را به نفع خود توجیه می‌کنند. می‌دانند خلاف واقع است، اما به گونه‌ای توجیه می‌کنند که رفتار خود را «مطیعانه» جلوه دهند و فرموده‌اند اینان نیز شیعه شعاری هستند نه شیعه عملی. روایت این است: «قوم یزعمون انی امامهم والله ما انالهم بامام لعنهم الله کلما سترت یستراً هتکوه اقول کذا و کذا فیقولون انما یعنی کذا و کذا انما انا امام من اطاعنی؛(۴) گروهی می‌گویند من امام آنها هستم، به خدا قسم من امام آنها نیستم، خدا لعنت‌شان کند، هر چه من پرده‌پوشی می‌کنم، آنان پرده‌دری می‌کنند. من می‌گویم چنین و چنان، آنان می‌گویند مقصودش فلان و بهمان است، من در حقیقت امام کسی هستم که اطاعتم کند.»
فضای این روایت، نکوهش کسانی است که اوامر امام را نافرمانی می‌کردند، در عین حال تلاش داشتند خود را همراه امام نشان دهند! امام اینان را لعنت می‌کند و می‌گوید آن کس که صادقانه امام صادق را قبول دارد «امام مدار» است، نه «امام شعار».
در این دو فراز زائر همراهی «عملی» خود را با امامان معصوم اعلام می‌دارد. در عرصه ولایت آنچه مهم است «ولایتمداری» است. در حوزه جانشینی عام حضرت ولی‌عصر(عج) که تجلی یافته در ولایت فقیه است، مسأله همین است؛ یعنی اطاعت عملی از ولایت.

اطاعت از ولی‌ فقیه
در عرصه اطاعت از ولی ‌فقیه، چند نکته قابل توجه است:
۱ـ مبنای اطاعت از ولی‌ فقیه، پذیرش این مطلب است که در غیبت کبرای حضرت ولی‌عصر ـ ارواحنا فداه ـ ولی فقیه جانشین عام حضرت است که روایات متعدد، مستند آن است. از جمله آنها توقیع «احمد بن اسحق» است که حضرت فرمودند: «اما الحوادث الواقفه فارجعوا فیها الی رواه حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجه الله علیهم؛(۵) در حوادث (مهمی) که پیش می‌آید، به راویان حدیث ما (ولی فقیه) مراجعه کنید که آنان حجت من بر شمایند و من حجت خداوند بر آنان هستم.»
پس اطاعت از ولی‌ فقیه مشروعیت الهی دارد، چرا که حضرت ولی‌عصر ـ ارواحنا فداه ـ که امام منصوب از ناحیه خداوند است، در غیبت خود ولی ‌فقیه را جای خود قرار داده و امر به اطاعت او کرده است.
۲ـ حوزه اطاعت بعد از صدور امر است. تا امری صادر نشده، اظهار نظر، تحلیل و بررسی، نقد و ایراد نه تنها جایز که در مواردی واجب است تا تصمیم صائب گرفته شود.
معنی «وشاورهم فی‌الامر» همین است که در حوزه مشورت همه حرف‌ها گفته شود، بعد از آن تصمیم‌گیری نهایی با ولی شرعی است. «فاذا عزمت» یعنی تصمیم با رهبر مشروع است. بنابراین «ولایتمداری» را باید از صدور امر دید.
۳ـ بعد از صدور امر ولی ‌فقیه، آیا می‌توان نقد داشت؟ پاسخ آن است که در عرصه عملی حتی آن کس که در حوزه مشورت مخالف بوده، باید اطاعت کند، مخالفت عملی و کارشکنی در این عرصه، حرام است. در تاریخ آمده است ابن عباس به امام علی(ع) پیشنهاد کرد معاویه را بر کار خود باقی بگذارد، سپس بعد از آرام شدن اوضاع، وی را عزل نماید. نیز پیشنهاد کرد حکم فرمانداری بصره را برای «طلحه» صادر فرموده و ولایت کوفه را به «زبیر» بسپارد. حضرت مولا علی(ع) فرمودند: «لا افسد دینی بدنیا غیری لک ان تشیر علی واری فان عصیتک فاطعنی؛(۶) من دینم را با دنیای دیگری از بین نمی‌برم، تو حق داری نظر مشورتی خود را به من بگویی و من روی آن بیندیشم و تصمیم نهایی را بگیرم، اما اگر برخلاف نظر تو تصمیم گرفتم، باید از من اطاعت کنی.»
و اما در عرصه نقد و نظر بی‌تردید حق نقد و نظر حتی بعد از صدور حکم و امر هست، اما به گونه‌ای که این جایگاه یعنی جایگاه ولایت مورد وهن و بی‌احترامی قرار نگیرد. نقد به صورت نامه به دفتر ولی فقیه ارسال گردد. این می‌شود مصداق «النصیحه لائمه المسلمین» که در روایات به عنوان یک ارزش دینی است، یعنی خیرخواه رهبران مسلمانان بودن، اینکه در موردی انسان ایرادی دارد، با نهایت دلسوزی و از راه معقول بیان کند، در روایات مورد ستایش است.
در روایتی از نبی اکرم صلی ‌الله علیه و ‌آله رسیده است حضرت به اصحابشان فرمودند: دین نصیحت و خیرخواهی است. اصحاب گفتند «لمن». خیرخواهی نسبت به چه کسی؟ فرمودند: «لله و لکتابه و لرسوله و لائمه المسلمین و عامتهم؛(۷) برای خدا و برای کتاب او، و برای پیامبر او، برای پیشوایان مسلمین و برای عموم مردم.»
نیز در سخنی حضرت مولا علی«ع» به مردم فرمودند: شما حقی بر من دارید و من حقی بر شما…، اما حق من بر شما «فالوفاء بالبیعه و النصیحه فی المشهد و المغیب؛(۸) وفاداری به بیعت و خیرخواهی در حضور و غیاب.»
پس داشتن نقد سازنده در این عرصه یک ارزش است، لکن باید توجه داشت نباید این عنوان «النصیحه لائمه المسلمین» پوششی برای حرمت‌شکنی نسبت به «ولی فقیه» باشد.

پناهندگی به امامان علیهم‌السلام
«مستجیر بکم»
به شما پناهنده‌ام
«پناهندگی» مفهوم روشنی است و نیاز به توضیح ندارد، ولی سؤال در اینجا این است: «پناهندگی به اهل بیت یعنی چه؟» پاسخ آن است که همان معنایی را که برای پناهندگی به خداوند در «استعاذه» داریم، همان را نسبت به این بندگان برگزیده خداوند داریم. پناهندگی به خداوند، اطاعت و اجتناب از نافرمانی اوست. پناهندگی به امامان هم فرمانبری از اوامر آنان و دوری گزیدن از معصیت آنهاست. با امنیت در پناه امامان قرار گرفته و آنان از ما حمایت خواهند کرد. حمایت در این عرصه با این عملکرد است نه انتساب، نه شعار همراهی؛ پیامبر و امامان عمل می‌خواهند.
حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) فرمودند: «… ان ولی محمد من اطاع الله و ان بعدت لحمته و ان عدو محمد من عصی الله و ان قربت قرابته؛(۹) … دوست محمد کسی است که از خدا اطاعت کند؛ هر چند پیوند نسبی او دور باشد و دشمن محمد کسی است که معصیت خدا کند؛ هر چند قرابت او نزدیک باشد.»
آنچه در پناهندگی تأثیرگذار است، «عمل» است، شعار تنها جواب نمی‌دهد. در روایتی حضرت امام محمد باقر(ع) پیامی را از طریق شخصی به شیعیان دادند، در بخشی از این پیام آمده است: «…قل لهم انا لاتغنی عنکم من الله شیئاً الا بعمل صالح و من تنالوا ولاتینا الا بالورع و ان اشد الناس حسره یوم القیامه لمن وصف عدلا ثم خالف الی غیره؛(۱۰) … به شیعیان بگو از ما نسبت به شما کاری ساخته نیست؛ مگر آنکه عمل صالح داشته باشید (در این صورت دوستی ما به شما سود می‌دهد) به ولایت و دوستی ما نخواهید رسید مگر با ورع و پارسایی و به راستی در قیامت با حسرت‌ترین مردم، کسی است که از عدالت (و کار خوب دم زند) ولی خودش خلاف آن عمل کند.»
پناهندگی به اهل ‌بیت در صورت عمل به رهنمودهای آنان است که تأثیرگذار است و انسان را از عذاب قیامت می‌رهاند.

زیارت قبور امامان
زائر لکم لائذ عائذ بقبورکم
زائر شما هستم، به قبرهای شما پناه آورده‌ام
در رابطه با زیارت در گذشته مفصل سخن گفتیم.
«لائذ» به معنای روی آورنده، متوسل
«عائذ» امان‌خواه، پناهنده به کسی از چیزی یا از ترس فرد دیگری.
زیارت قبور پیامبر و امامان، هم عرض ادب به ساحت مقدس آنان است و هم بیعت با صراط مستقیم آنان.
زیارت نه تنها در تعارض با توحید نیست که تأکید بر آن است، زیرا زائر، پیامبر یا امام را بنده صالح خداوند می‌داند. «یا وجیهاً عندالله» خطابش می‌کند، کجای این ادبیات شرک‌آلود است؟!!
«وهابیت» این مذهب ساختگی محمد بن عبدالوهاب که برگرفته از مکتب افراطی ابن‌تیمیه است، با شرک خواندن زیارت، نه تنها شیعه بلکه بسیاری از فرق دیگر مسلمین را مشرک می‌خواند، عقیده خودساخته‌ای که خروجی آن تولید گروهک‌های تکفیری آدمکشی است که خطری برای انسانیت هستند.
«تقی‌الدین سبکی شافعی»(متوفای ۷۵۶) یکی از فقیهان چیره‌دست قرن هشتم است. در نقد سخن « ابن‌تیمیه» که استحباب زیارت قبر پیامبر را منکر شده بود، کتابی به نام «شفاء السقام فی زیاره خیرالانام» نوشت و با پژوهشی گسترده، آرای فقیهان اهل سنت از قرن چهارم تا روزگار خویش را در آن کتاب گرد آورده و مبرهن ساخت که استحباب زیارت قبر آن حضرت از مسلّمات فقه اسلامی است و محدثان و فقیهان بزرگ، روایات گوناگونی در استحباب زیارت مزبور نقل کرده و به آن فتوا داده‌اند.(۱۱)
علامه و محقق سختکوش معاصر مرحوم آیت‌الله امینی (متوفای ۱۳۹۰ هجری قمری) در کتاب شریف «الغدیر» به تکمیل موضوع پرداخته و توانسته است نظریات بیش از ۴۰ دانشمند مسلمان اعم از فقیه و محدث را در این زمینه تا عصر خویش گرد آورد.(۱۲)
زیارت قبور پیامبر اکرم(ص) و پیشوایان اسلام نوعی حفظ اصالت‌هاست و در صورت ترک آن، آثار و برکات این سنت نیز به مرور از بین می‌رود تا آنجا که بسا برای آیندگان وجود چنین شخصیت‌هایی حالت افسانه‌ای پیدا ‌کند.
«مستشفع الی الله عزوجل بکم و متقرب بکم الیه؛ به واسطه شما از خداوند عز و جل شفاعت می‌خواهم و به وسیله شما به درگاهش تقرب می‌جویم.»
در رابطه با شفاعت در همین سلسله مقالات «در آستان امامان» مفصل سخن گفتیم.
«و مقدمکم امام طلبتی و حوائجی و ارادتی فی کل احوالی و اموری؛ و شما را پیش روی خواست و نیاز و آنچه در همه احوال و در هر کاری اراده کرده‌ام، قرار داده‌ام.»

پی‌نوشت‌ها
۱ـ نساء، ۱۵۰٫
۲ـ التفسیر المنسوب الی الامام العسکری(ع)، ص ۳۰۷٫
۳ـ بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۱۶۴، مشکاه الانوار، ص ۷۰٫
۴ـ‌ بحارالانوار، ج ۲، ص ۸۰٫
۵ـ آل‌عمران، ۱۵۹٫
۶ـ تاریخ طبری، ج ۶، ص ۳۰۸۹، مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۶۵، شرح نهج‌البلاغه، عبده، ج ۴، ص ۷۶، نیز بخشی از این گفتار نهج‌البلاغه کلمه قصار، ۳۲۱٫
۷ـ میزان الحکمه، کلمه «نصح».
۸ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۳۴٫
۹ـ نهج‌البلاغه، کلمه قصار، ۹۶٫
۱۰ـ مستدرک الوسائل، ج ۸، ص ۳۱۱٫
۱۱ـ شفاء السقام، صص ۷۹ـ۶۵٫
۱۲ـ الغدیر، ج ۵، صص ۱۲۵ـ۱۰۹ ـ وهابیت، مبانی فکری و کارنامه عملی، صص ۱۱۹ـ۱۱۸٫

سوتیتر:
۱٫
آنچه در پناهندگی تأثیرگذار است، «عمل» است، شعار تنها جواب نمی‌دهد. در روایتی حضرت امام محمد باقر(ع) پیامی را از طریق شخصی به شیعیان دادند، در بخشی از این پیام آمده است: به شیعیان بگو از ما نسبت به شما کاری ساخته نیست؛ مگر آنکه عمل صالح داشته باشید.

15دسامبر/16

معنویت‌خواهی و شکل‌گیریِ تاریخ جدید

استاد اصغر طاهرزاده
عالم رنگ خدایی می‌گیرد
با توجه به این‌که عصر جدید را دوران بازگشت به معنویت نام‌گذاری کرده‌اند و شواهدی حاکی از آن است که این نام‌گذاری نشان از باوری صحیح، صادق و مطابق با واقع می‌باشد و در این رابطه امروزه گرایش به معنویت را در عرصه‌های گوناگون سیاسی، اجتماعی، فلسفی، هنری و حتی اقتصادی شاهد هستیم، به ‌لحاظ اجتماعی، اکنون به خوبی مشاهده می‌کنیم که در تمامی قاره‌ها و اغلب کشورهای جهان گرایش به معنویت رواج یافته است. این گستردگی معنوی در هر اجتماع به فراخور فرهنگ اختصاصی که در اغلب اوقات متاثر از جهانی‌شدن است، مدل‌های معنوی متفاوتی را رقم زده است. آنچه اکنون موضوع گفت‌وگوی ما با جنابعالی است اشاره به این واقعیت خواهد بود که این اتفاق، حادثه‌ی مبارک و خوشایندی است. می‌ماند که چه تحلیلی از معنویت‌خواهی و معنویت‌گرایی عصر جدید باید داشت تا مثل بعضی از روشنفکران به تحلیل‌های غلط گرفتار نشویم. در این رابطه ضرورت دیده شده که این موضوع با خوانندگان محترم در میان گذاشته شود تا از جایگاه انقلاب اسلامی نیز در این تاریخ غفلت نگردد.
اصل بر این است که ارادۀ الهی در هر تاریخی به شکلِ مناسبِ آن تاریخ ظهور می‌کند. مولوی می‌گوید:
چون که سرکه سرکگی افزون کند
پس شکر را واجب افزونی بود
به‌هر حال،‌ دنیا برای همیشه سکولاریته باقی نمی‌ماند. این رویه نیز در طول تاریخِ ظهور انبیا قابل مشاهده است. بعد از هر دوره فترتی که بشر با خلأ حضور انبیاء روبه‌رو می‌شود، پیامبری ظهور کرده است. طبق همین قاعده اهل ایمان همواره به ‌دنبال یافتن نشانه‌هایی در تغییر اوضاع هستند، به این معنا که خداوند چه حضوری در تاریخ امروزین ما خواهد داشت. این طبق همان قاعده است که خداوند در سوره ابراهیم«علیه‌السلام» به رسول خدا«ص» می‌فرماید: «وَذَکِّرهُم بِأَیَّامِ اللَّهِ»(۱) ای رسول خدا «ایّامُ الله» را به یاد مردمان آور. «ایّامُ الله» یعنی آن نقطه‌های عطف تاریخی را که خداوند به معنای خاص ظهور می‌یابد. چنین تعبیری به معنای آن است که در مراحلی از تاریخ در عالم، ورای حادثه‌های عادی، گرایش‌های خاصی در روابط اجتماعی انسان‌ها اتفاق می‌افتاده و خداوند قلب انسان‌ها را متأثر از معنویت می‌کرده است. اتفاقاتی که مبتنی براراده خاص الهی است. براساس چنین سنتی باید معترف بود که شواهدی در صحنه است که نشان می‌دهد دوران مدرنیته و فضای سکولاریته به پایان تاریخ خود نزدیک شده است و زمان حضور عالمی دیگر با هویتی متفاوت فراهم شده است. دو نامه‌‌ای که رهبری انقلاب در سال‌های اخیر به جوانان اروپا و امریکا نوشتند ناظر به چنین فضایی است.زمانی که نور دین حضرت محمد«ص» می‌رفت تا جزیره العرب را فراگیرد، شیطان تلاش کرد به ‌گونه‌ای مانع شود. به ‌شکل پیرمردی در دارالنُدبه ظاهر شد و جریان جنگ بدر را به امید متوقف ‌ساختن ارادۀ الهی رقم زد و در آخر هم که دید جنگ به نفع مسلمانان دارد رقم می‌خورد، از ادامۀ کار مأیوس شد و خواست صحنه را ترک کند. به او گفتند کجا می‌روی؟ گفت من چیزی را می‌بینم که شما نمی‌بینید. قرآن کریم در این‌ که شیطان در میدان جنگ بدر مجسّم گردید و مشرکان را تشجیع نمود و هنگامی که ملائکه را دید فرار کرد، می‌فرماید: «وَ إِذ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیطانُ أَعمالَهُم وَ قالَ لا غالِبَ لَکُمُ الیَومَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّی جارٌ لَکُم فَلَمَّا تَراءَتِ الفِئَتانِ نَکَصَ عَلى‏ عَقِبَیهِ وَ قالَ إِنِّی بَری‏ءٌ مِنکُم إِنِّی أَرى‏ ما لا تَرَون‏؛(۲) و(یاد کن) هنگامی را که شیطان أعمال آنان را بر ایشان زینت داده و گفت: امروز هیچ کس از مردم بر شما پیروز نخواهد شد، و من پناه شما هستم پس هنگامی که دو گروه، یکدیگر را دیدند (شیطان) به عقب برگشت و گفت: من از شما بیزارم من چیزی را می بینم که شما نمی بینید.» مجمع البیان از امام باقر و امام صادق«علیهما‌السّلام» نقل کرده «شیطان به صورت سراقه بن مالک از اشراف بنی‌کنانه درآمد، و به آن‌ها گفت: من پناه شما هستم، کسی قدرت پیروز شدن بر شما را ندارد و دستش در دست ابوجهل بود، چون ملائکه را دید، پا به فرار گذاشت.
امروز هم اگر متوجه حضور ارادۀ خاص الهی در این تاریخ بشویم دیگر در مقابل موانع شیطانی صبور و پایدار خواهیم ماند.
نکته‌ای که نباید از آن غفلت کرد این است که حقیقتاً ارادۀ الهی به صورتی خاص به این تاریخ تعلق گرفت.نیچه با نظر به فرهنگ مدرنیته، متذکر عدم حضور حضرت حق در مناسبات اجتماعی شد، حال آنکه شرایط حاضر برعکس شده است. شواهد نشان می‌دهد خدایی که «فرهنگ مدرنیته» ‌خواهان مُردنش بود، برخلاف ارادۀ فرهنگ سکولاریته، به تاریخ ما بازگشته است.
اگر امام خمینی(رض) متوجه این نوع حضور نبودند، نمی‌توانستند چنین مقاومت جانانه‌ای در برابر قدرت‌های جهانی داشته باشند و همه دیدیم که این مقاومت چگونه به ثمر نشست. اگر هنوز در سایر ممالک انقلابی در راستای نظر به معنویات جواب نداد، به این علت است که آن جاها همچنان به ادامه حیات مدرنیته معتقدند و آن نوع زندگی را که فرهنگ مدرن در مقابل آن‌ها قرار داد تأیید می‌کنند و البته چیزی نمی‌گذرد که با ناکام ‌ماندنِ هرچه بیشترِ فرهنگ مدرنیته در این نوع نگاه تجدیدنظر می‌نمایند.
اگر از رنج بی‌توحیدی آگاه شویم
می‌توان فضای موجود را شبیه شرایطی دانست که شیاطین در مقابل پیام‌ها و رهنمودهای آسمانی انبیاء که چراغ‌های روشنی جهت هدایت بشر می‌باشند، با صعود به آسمان معنویت، استراق سمع می‌کردند و اخبار غیبی را می‌دزدیدند. خداوند در قرآن می‌فرماید: در عین آن‌که ما هدایت‌های الهی را از هر شیطان رجیمی حفظ می‌کنیم، شیطان اخبار غیبی را به سرقت می برد!. «إِلاَّ مَنِ استَرَقَ السَّمعَ فَأَتبَعَهُ شِهابٌ مُبین‏»(۳) مگر در آن حدّ که آنان استراق سمع می‌کنند و در آن صورت هم فرشتگان با شهاب‌ها و انوار خود آن‌ها را دفع می‌نمایند و نمی‌گذارند که به مقاصد خود دست یابند. نمونه‌ی آن را امروز در عرفان‌های منفی ملاحظه می‌کنید که حاصل استراق سمع شیاطین است تا نسل جدید را از نفخۀ الهیه‌ای که شروع به وزیدن کرده دور سازند. به نگاه من تلاش‌های ژورنالیستی نیز برای مقابله با نسیم معنویت‌خواهی این تاریخ مجهز شده است که البته بی‌فایده است و خورشید را نمی‌توان با فوت دهان خاموش کرد.
اگر در افقی که حضرت امام و نیز رهبری انقلاب متذکر می‌شوند، درست ورود پیدا کنیم، می‌توانیم به‌ فضای تاریخی که متعلق به مسیر الهی است داخل شویم. طبق روایتی که از امام سجاد«ع» نقل شده، در آخر‌الزمان افراد صاحب فهم و فرهیختگانی در راستای رجوع به توحید به معنای عمیق کلمه خواهند آمد که خداوند سوره‌ی توحید و شش آیه‌ی ابتدایی سوره‌ی حدید را برای آنان آورده است«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَلِمَ أَنَّهُ یَکُونُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ أَقوَامٌ مُتَعَمِّقُونَ‏ فَأَنزَلَ اللَّهُ تَعَالَى قُل هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ وَ الآیَاتِ مِن سُورَهِ الحَدِیدِ إِلَى قَولِهِ وَ هُوَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُور؛(۴) خداوند مى‏دانست در آخرالزمان اقوام با فهم بالا مى‏آیند که براى آن‏ها سوره توحید و شش آیه اول سوره حدید را نازل کرد.».مشکل ما در این قسمت است که توانایی خودمان را به صحنه نیاورده‌ایم و از غیبت توحید اسلامی در رنج نیستیم؛ یعنی جریان‌های دینی «رنج بی‌توحیدی» خود را احساس نمی‌کنند. می‌گویند ما نماز می‌خوانیم، روزه هم می‌گیریم پس دیگر تکلیفی نداریم! حال آن‌که خداوند، توحید بالاتری را برای جهان اسلام و برای پیدایش جهان بشریِ جدیدی اراده کرده است.
بعد از نهادینه‌شدن مدرنیته و سپس با ظهور نیست‌انگاری در غرب، شاهد رواج گرایش‌های معنوی نیز هستیم. در این فضا برخی معنویت‌های پوچ‌گرا نظیر «شیطان‌گرایی» نیز در صحنه می‌آید. به طوری‌که می‌توان گفت در این دوران، معنویت گونه‌های متفاوت و متناقضی به خود گرفته است. از پیدایش انواعی از گروه‌های تکفیری تا رونق برخی انقلاب‌های پاک و معنویت‌گرا؛ از شدت ‌یافتن قرائت معنوی و مدرنی که هالیوود با قدرت به جهان مخابره می‌کند تا بازگشت برخی فرقه‌های معنوی در قلب اروپا و امریکا. گویا جهان در فضای برزخی و بینابینی قرار دارد، میان وضعیت سده‌های گذشته و وضعیتی که امروز با آن روبه‌روهستیم. در این اوضاع و شرایطِ بین‌المللی باید از خود بپرسیم چگونه یک انسان معنویت‌‌خواه می‌تواند در مقابل این تشتت آراء، معنویت راستین را بیابد.

تعارض عظیم بشر این دوران
در رابطه با موضوع فوق، ابتدا باید روشن شود فکر مدرنی که موجب ظهور رنسانس شد و وعده‌هایی به بشر داد، کارش به کجا کشید. این وعده‌ها حدود چهارصد سال بشر را به‌ خود مشغول کرد. در حال حاضر هیچ کشوری را نمی‌بینیم که طالب توسعه نباشد، توسعه یعنی غربی‌شدن؛ یعنی پذیرفتن وعده‌های فرهنگ مدرن و امید بستن به وعده‌های غرب. از آن طرف شرایطی به وجود آمده که اندیشمندان دنیا متوجه شده‌اند آن وعده‌ها به سرانجام نمی‌رسد؛ بدین معنا که مدرنیته به تعبیر «هابرماس» یک پروژۀ ناتمام بود. غرب به‌ مرور دریافته جوابگوی توسعه‌ای نیست که از قبل وعده آن را داده بود. در این مورد تفاوتی هم بین جهان توسعه نیافته با کشورهای به اصطلاح توسعه‌یافته نیست، تنها تفاوت این است که کشوری مثل فرانسه به توسعه‌یافتگی رسیده است و آن وعده‌ها را نیافته، ولی کشورهای توسعه‌نیافته از جهتی امید دارند که می‌توانند مشکلات پیش‌آمده را که ناشی از غفلت از معنویت است، با توسعه‌یافتگی برطرف کنند ولی در عین حال متوجه می‌شوند نمی‌توان امید چندانی به آینده‌ی توسعه‌یافتگی داشت و لذا آن را با جدّیت دنبال نمی‌کنند و از این جهت می‌توانید به این فکر باشید که تاریخ دیگری در حال آغاز است که در دل آن بشر می‌یابد گویا آرمان‌های توسعه‌یافتگی جواب‌گو نیست. این «خودآگاهی» در جای‌جای عالم در حال محقق شدن است که باید از مدرنیته عبور کنند، اما از آن طرف تمام زندگی خود را بر مبنای مدرنتیه استوار ساخته‌اند. از این‌رو بشرِ این دوران با یک تعارض عظیم روبه‌روست و این وظیفه متفکران جامعه است که روح زمانه خود را درست درک کنند و تفکری را به میان آورند که مردم نسبت به چنین تعارضی فکر نمایند و راه‌حل نهایی را در نظر بگیرند.
با توجه به مسئله‌ی فوق عرض می‌کنم اگر رویکردِ رجوع به معنویت، قدسی شد تاریخ جدیدی شروع می‌شود. بنابراین رویکردی که بخواهد از چنگال سکولاریته آزاد باشد و راه‌های آسمان معنویت را به سوی بشر بگشاید باید با موضوع سکولاریته به صورتی بنیادین برخورد کند و این حتماً باید با روح عبور از فرهنگ مدرنیته همراه باشد. به همان شکلی که رِنه‌گنون و از آن دقیق‌تر حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» به آن اشاره دارند و تمدنی غیر از تمدن غربی را مدّ نظر بشر قرار می‌دهند و این چیزی است که می‌توان آثار آن را در کلّ جهان دید. مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» با نظر به چنین شرایطی که به چنین افقی می‌فرمایند: «یک‌ روز شعار مرگ بر آمریکا فقط مال اینجا بود؛ امروز در منطقۀ غرب آسیا، در منطقۀ شرق آسیا، [حتّی] در خود اروپا، در منطقۀ آمریکای لاتین، در منطقۀ آفریقا، ملّت‌هایی که قیام می‌کنند، اوّلین شعارشان علیه آمریکا است».(۵)

*وظیفه‌ی ما به‌عنوان دست‌اندرکاران مسائل فرهنگی و مروجین معارف اسلامی در چنین شرایطی چیست؟
مهم‌ترین مسئله این است که متوجه باشیم کجا را نشانه رفته‌ایم. در این دوره‌ اگر بخواهیم خدایی که به حاشیه رفته است به زندگی‌ها برگردد، باید افق را در رجوع به اسماء الهی قرار دهیم و نه رجوع به خدای متافیزیکی و مفهومی. رجوع به اسماء الهی یعنی اعتقاد به خدایی که در عالم، حیّ و حاضر است و قرآن در این راستا می‌فرماید: «وَ لِلَّهِ الأَسماءُ الحُسنى‏ فَادعُوهُ بِها؛(۶) خدای را اسماء حسنایی هست، او را از طریق رجوع به اسماء حسنایش بخوانید.» این همان خدای علی«علیه‌السلام» در نهج‌البلاغه است؛ بنده به‌عنوان فردی که نهج‌البلاغه را تا حدی می‌شناسم و با مباحث فلسفۀ ملاصدرا نیز آشنایی دارم؛ معتقدم حتی نباید در بحث‌های توحیدیِ نهج‌البلاغه نگاه حکمت متعالیه ملاصدرا را داخل کرد؛ زیرا ملاصدرا در عین آن شوق الهی که دارد، در تفکر فلسفی‌اش نمی‌تواند تا اوج توحید علی«علیه‌السلام» بالا بیاید. فهم این جمله‌ی حضرت علی«علیه‌السلام» که در توصیف حضور خدا در عالم می‌فرماید: «مَعَ‏ کُلِ‏ شَیءٍ لَا بِمُقَارَنَهٍ وَ غَیرُ کُلِّ شَیءٍ لَا بِمُزَایَلَه؛(۷). بنده معتقدم برای کاربردی ‌کردن این مسئله باید به معرفت‌ نفس که ناظر به حق‌تعالی است، توجه ویژه داشته باشیم و در این رابطه، آثار عرفانی حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» راهنماهای خوبی هستند.
*شما در یکی از آثارتان- کتاب آشتی با خدا از طریق آشتی با خود راستین- به‌خوبی فضای اجتماعی ـ معرفتی جوانِ امروز را درک کرده اید و بر همین اساس، به طرح مباحث پرداخته اید. با توجه به مختصات جامعه امروزی ایران و در مقام تبلیغ دین و معنویت در دنیای جدید، باید به چه مؤلفه‌هایی توجه داشت؟

راه عبور از نیهیلیسم
روح کتاب مذکور دو افق را در نظر گرفته است. یکی روح نیهیلیستی و پوچ گرایی عالم را؛ زیرا بنده معتقدم تا کسی زهر نیهیلیسم را نچشیده باشد نمی‌تواند حرفی برای عبور از فضایِ موجود و رجوع به عالم قدس داشته باشد. باید نیهیلیسم به‌خوبی حس شود؛ چرا که در روزگاری زندگی می‌کنیم که پوچ‌گرایی به معنای نیهیلیسمِ آن بر بسیاری از افکار سیطره افکنده است.نخست این مسئله باید به‌ خوبی حس شود تا بدانیم از چه چیزی باید عبور کنیم و به کجا روی آوریم. تفاوت امام خمینی با دیگر علما در همین نکته بود. امام افق را در آن تاریخ دیدند و متوجه شدند اگر همچنان کارها ادامه یابد روحیه‌ی گرایش به مذهب به بن‌بست کشیده می‌شود. نظام شاهنشاهی با بستر قراردادن غرب، افقی را ترسیم کرده بود که دیگر از دین‌داری جز قالبیِ درون‌تهی نمی‌ماند و حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در دل آن شرایط طرح خود را پی‌ریزی کرد، زیرا متوجه بودند تمام امکاناتی که تا حال گمان می‌شد به واسطه آن‌ها می‌توان نجات پیدا کرد از بین رفته است و باید با تمام وجود به خدا برگشت. باید به خدا برگشت مثل زمانی که موج در وسط دریا اطراف کشتی را بگیرد و افراد مطمئن شوند هیچ راه نجاتی وجود ندارد و لذا «دَعَوُا اللَّهَ مُخلِصینَ لَهُ الدِّینَ؛(۸) با تمام وجود خدا را می‌خوانند.» در دوران شاهنشاهی برخی از مؤمنان گمانشان آن بود که شرایط چندان ناگوار نیست و هنوز متدینین خمس و زکات خود را پرداخت می‌کنند و مردم نمازشان را می‌خوانند، در حالی ‌که روح نیهیلیسمی در حال سیطره بر همه افکار کشور بود و همین امر به مرور مردم را از سنت دینی دور می‌کرد. این شرایط را هر کسی نمی‌دید. علامه طباطبایی«رحمه‌اللّه‌علیه» موضوع را در نجف احساس کردند و با آمدن به قم تفسیر المیزان را با رویکرد عبور از نیهیلیسمِ دوران تنظیم کردند و حضرت امام، روحِ نیهیلیسمی را در تمام جهان و به‌ویژه در ایران دید و بر آن شد تا آن فاجعه بزرگ را به صورتی اساسی درمان نماید، به هر حال در کتاب «آشتی با خدا از طریق آشتی با خود راستین» نشان داده شده که زهر نیهیلیسم باید چشیده شود. از این‌رو، واژه پوچی در این کتاب فراوان به‌کار رفته است و البته در تمام کتاب‌های بنده واژه پوچی مدنظر بوده است، زیرا در این اوضاع این سؤال به‌وجود می‌آید که برای جدی ‌شدنِ ضرورت معارف اسلامی چه باید انجام دهیم تا به آینده‌ای پر از تنگنا برخورد نکنیم و نه ‌تنها گرفتار انواع تنگناها نگردیم، بلکه بتوانیم آینده جهان را رقم بزنیم؟ این با شناخت نیهیلیسم ممکن است و کتاب «کربلا مبارزه با پوچی‌ها» بر روی آن تمرکز دارد.
عرض شد در کتاب «آشتی با خدا از طریق آشتی با خود راستین» دو افق مدنظر بوده، یکی توجه به نیهیلیسم و دیگر نظر به «وجود». علامه طباطبایی«رحمه‌الله‌علیه» این مطلب را به‌ بهترین وجه در کتاب «رساله ‌الولایه» بیان کرده‌اند؛ می‌توان گفت یکی از بهترین روش‌ها برای حضورِ معنوی در این تاریخ، کتاب «رساله ‌الولایه» است. حضرت آیت‌الله جوادی می‌فرمایند: رساله ‌الولایه عالی‌ترین اثر علامه طباطبایی است. همۀ همت علامه در آن کتاب این است تا خودشناسی را با رجوع و اتصالِ به حق به ما نشان بدهند. کتاب «آشتی با خدا» سایه‌ای از این تفکر است، تنها یک سایه‌ از این تفکر. کتاب «آشتی با خدا» به زبان محاوره و به زبان نسل جدید تنظیم شده است با این‌ همه، روش معرفت نفس در هر سطحی جواب این نسل است و به ‌تعبیر مقام معظم رهبری جواب استغاثۀ این نسل است، با توجه به‌ این‌که این نسل در حال استغاثه است، باید با آن‌ها سخن گفت. در مقام پاسخ به این استغاثه‌ بوده است که پیامبران آماده می‌شدند تا از طریق وَحی الهی حیات برینی را در بستر تاریخ خود بنا نهند و بشرِ آن دوران به کمک وَحی الهی، خود را در آن حیات برین حس می‌کرد.

… و اینگونه تاریخ جدیدی شکل می‌گیرد
*می‌فرمایید روش پیامبران طراحی بستری جدید برای فراهم ‌نمودن مقدمات حیات برین است. مراد از طراحی بستر جدید چیست و چگونه این بسترِ جدید موجب حیات برین می‌شود؟
پیامبران هیچ‌گاه مردم را به جهت گمراهی‌هایشان مواخذه نمی‌کردند، بلکه با ائمۀ کفر مقابله می‌کردند؛ چرا که تمدن‌های استکباری با ادامۀ حیات ائمه‌ی کفر باقی است. کافی بود پیامبران با ارائه‌ی مکتب توحیدی‌شان افکار را متوجه کنند که دوره‌ی حاکمیت کفر و استکبار تمام شده است. پیامبر اسلام«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» با ابوسفیان مستقیماً درگیر نشدند؛ خطاب به سران کفر متذکر شدند حیات آن‌ها به سرآمده و راه دیگری در مقابل بشر گشوده شده، این ابوسفیان است که به تلاطم می‌افتد تا برای جلوگیری از آن سرنوشت، با پیامبر درگیر شود. پیامبر اسلام«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» سخنان خود را ابتدا در مکه بیان کردند و در آن‌جا چون آن سخنان نفوذ خوبی داشت، مانع ادامۀ کار حضرت شدند.لذا ما در این به تأسی از آن حضرت، همین عمل را در برابر امریکا انجام می‌دهیم. ما با امریکا مستقیماً درگیر نمی‌شویم بلکه فعالیت و کردار ما با مقاومتی که در پیش گرفته‌ایم، به این معناست که تاریخ امریکا به پایان رسیده است و تمام افعال و کردار امریکا را به چیزی نمی‌گیریم و آن فرهنگ با کارهای خود ادامۀ بی‌تاریخی‌ خود را ثابت می‌کند.وقتی از طرف رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» در فتح مکه اعلام شد خانه‌ی ابوسفیان برای مسلمانان امن است؛ خانه او پر از جمعیت شد. ملاحظه کنید تا دیروز ابوسفیان رأس کفر بوده و اکنون مسلمان شده است! این قضیه به آن معنا است که هرکس قصد مسلمان‌ شدن دارد و کوششی برای مقابله با ما ندارد، می‌تواند به خانه ابوسفیان پناه برد. نام این کار رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» تصرف تاریخی و یا «حضور در تاریخ» است، در آن حدّ که ابوسفیان برخلاف میل باطنی‌اش نمی‌تواند خود را از آن تاریخ بی‌تفاوت نگه دارد، هرچند که با ایمان واقعی متوجه توحید رسول خدا«ص» نشد، ولی رسول خدا«ص» به‌خوبی در تصرف تاریخ استکبار به نفع تاریخ توحید موفق شدند.
تولید قدرت به سبک انبیاء غیر از تولید قدرتی است که تکنولوژی به صحنه می‌آورد. تولید قدرت ما عطف بر حق است. بدین‌سان، دیگر قدرتی برای جهان استکباری قائل نخواهیم بود و بدین شکل بستر جدیدِ تاریخی شکل می‌گیرد و حیات برینی که بشر به دنبال آن بود در افق آینده گشوده می‌گردد.
در این فضا بود که حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» طلب مردم را می‌دانستند. اشاراتی که فکر می‌کنیم آسان است و حضرت امام به آسانی بیان می‌کردند، در واقع حساس‌ترین حرف‌های تاریخی ما بوده ‌است. اگر عمق فاجعه را نشناسیم در دل فاجعه قدم می‌زنیم و مدرنیته را با بحث‌های دینی ادامه می‌دهیم. مثل این‌که برخی از آن جهت که تکنولوژی فشار زیادی بر روح بشر وارد کرده، برای کاستن این فشار به توصیه‌های دینی می‌پردازند و نه آن‌که بنا داشته باشند از طریق دین، عبودیت خود را معنا ببخشیم. بنده اسم این‌گونه تبلیغ دین را، دین‌داری‌های تلویزیونی نامیده‌ام. در زندگی‌نامه‌ی آیت‌الله فلسفی آمده که شهید مطهری قبل از عزیمت به پاریس و دیدار با حضرت امام، نزد آیت‌الله فلسفی می‌آیند که آیا مطلبی برای انتقال به حضرت امام دارند؟ مرحوم فلسفی به شهید مطهری می‌گوید به آقا روح‌الله بگویید آخر چگونه می‌خواهید انقلاب کنید؟ همه‌چیز دست شاه است، چگونه با ارتش مقابله می‌کنید؟ شهید مطهری این مطلب را به امام منتقل می‌کنند و امام خمینی در پاسخ می‌فرمایند ما به ‌قطع پیروزیم، خود را آماده کنید. امام در برابر پرسش‌هایی این‌گونه همواره تأکید می‌کردند که به ‌قطع پیروزیم، خود را آماده کنید.(۹). به‌ دنبال آن، بسیاری افراد همچون بسیجیانِ دوران دفاع مقدس توانستند این واقعیت را درک کنند و در ایجاد تاریخ توحیدی شریک شوند. مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» در این مسیر به‌خوبی پیش می‌روند، این که مکرر از ایشان می‌شنویم که ناکامی‌های نظام سلطه را رصد کنید تا بفهمید که دوره‌ی آن‌ها گذشته است، حکایت از آن دارد که متوجه‌ی حضور تاریخی حضرت حق در این دوران هستند. دو نکته در سخنان ایشان همواره تأکید می‌شود، یکی این‌که به ناکامی‌های نظام سلطه بسیار نظر کنید. دوم این که اعتماد خود را به وعده‌های الهی بیشتر نمایید. این دو توصیه، توصیه‌های به ‌روزی است و متعلق به این تاریخ است و نگاه سکولاریته به عالم، حضوری را که در این دو توصیه نهفته است نمی‌فهمد و به‌ همین دلیل که متوجه تحقق چنین حضوری در عالم نیست، آن را به چیزی نمی‌گیرد و در نتیجه از بین می‌رود.

جایگاه فلسفه و عرفان در تحقق تمدن اسلامی
*تمدن اسلامی از همان آغازِ ظهور اسلام شروع به شکل‌گیری کرد، چند قرن بعد به اوج رسید، سپس به مرور زمان دچار اُفت و فروکاهش شد. در قرن اخیر صحبت از احیای تمدن اسلامی به‌گوش می‌رسد و مقام معظم رهبری با عبارت «تمدن‌سازی نوین» از آن یاد کردند.در این‌میان نقش علوم انسانی ـ اسلامی بسیار پررنگ است. به عبارت دیگر، علوم نقش مهمی در تحقق این تمدن دارند و از جمله آن علوم، علم فلسفه و عرفان است. حال پرسش اصلی این است که نقش فلسفه و به‌ویژه عرفان در ایجاد تمدن نوین اسلامی چیست؟آیا منتقدان فلسفه و عرفان خواسته یا ناخواسته با ظهور این تمدن مخالفت می‌کنند؟
در شیعه کسانی که با عرفان و فلسفه مرتبط هستند عموماً از این طریقه‌ها خواهان کسب حضور در محضر حق هستند به همان صورتی که قرآن به آن تذکر داده است و می‌فرماید: خدای را اسماء حُسنا و تجلیات متعالی است، «فَادْعُوهُ بِها» او را از طریق همان اسماء بخوانید، به همان معنایی که دائماً نظر به حضور حق در عالم داشته باشید و ما از این طریق از دین سطحی و از آن بدتر از دین قشری عبور می‌کنیم. قشری‌گری دو ضربه به دین الهی می‌زند؛ یکی این که به ‌شدت دین را تقلیل می‌دهد و آن را از مراتب عالیه‌اش به پایین می‌آورد. از آن بدتر این‌که، دینی را به صحنه می‌آورد که هرگز جواب‌گوی روح بنیادین طلبِ بشر امروزی نیست. بدین لحاظ می‌توان مخالفت با فلسفه و عرفان را در فضای تحجر مطرح کرد چنین کسانی قصد ندارند بیشتر فکر کنند تا متوجه شوند که بشر امروز به نفخه‌ی الهی، آماده‌ی رجوع به خدایی بس متعالی است. به بشر، به‌ ویژه به بشر امروزی نمی‌توان گفت «چراغ خرد خاموش کن و کورکورانه تقلید کن» این روش جواب نخواهد داد، اما در پاسخ به پرسش شما باید عرض کنم که عارف بالله در تلاش است تا روح خدا را در ظرف تاریخی که در آن زندگی می‌کند، جستجو کند. فلسفه خدایی را اثبات می‌کند که خدای خالق است، اما عارف می‌فهمد که «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فی‏ شَأْنٍ».(۱۱) خدا همواره و در هر تاریخی به صورتی خاص در صحنه است، بنابراین عارف، خدایی را طلب می‌کند که در هر تاریخی ظهور خاص خود را دارد.
تعبیر بنده از خدای عرفانیِ روزگار ما، خدای امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» است. بشر امروز خواهان خدایی است که حضرت امام خمینی متذکر آن است. خدای انتزاعی، یعنی خدایی که با استدلال‌های عقلی مدّ نظرها قرار می‌گیرد و در دانشگاه‌ها تدریس می‌شود، خدایی نیست که دیروز و امروز داشته باشد، این غیر از خدایی است که تجلی هر روزین دارد، از این جهت باز تأکید می‌کنم هیچ عارفی به ‌دنبال خدایی که فلسفه مفهوماً او را ثابت می‌کند، نیست. عارف به‌ دنبال خدایی است که هر روز در ظرف تاریخ به جلوه می‌آید. این مطلب در جزوه‌ی «روحیه‌ی تمدّن‌سازی و عرفان اسلامی» مورد بحث قرار گرفته(۱۲) که چگونه مرحوم آیت‌الله قاضی در تاریخ خودش به شدت دنبال خدایی است که در عالم ظهور کرده و آن مرد بزرگ درست هم تشخیص داد در صورتی که اگر ایشان در روزگار ما زیست می‌کرد به‌جای شهید چمران‌ها و شهید صیادها نقش خود را بازی می‌کرد. صیادها و چمران‌ها به دنبال خدای این تاریخ بودند و اگر مرحوم قاضی در این تاریخ بود، به‌دنبال خدای این تاریخ می‌رفت زیرا عارف در جستجوی خدایی است که در صحنه است. وجود مبارک اهل‌بیت«علیهم‌السلام» با خداوند معاشقه می‌کردند، نمونه‌اش مناجات‌های فوق‌العاده خمسه‌عشر است که قصه‌ی معاشقه‌ی حضرت سجاد«علیه‌السلام» با حضرت حق است.
*عرفان امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» دارای چه ویژگی‌ها و خصوصیاتی است که تا این‌اندازه توانسته حیات‌بخش باشد و موجب تأثیرات ژرف اجتماعی در ایران و دیگر کشورهای منطقه شود؟
واقعیت امر این است که توحید ناب عرفانی، والاترین نیاز این نسل است. این که رئیس‌جمهور امریکا اذعان می‌کند که نمی‌توان ایران را نادیده گرفت و آن را از معادلات قدرت حذف کرد، یک واقعیت تاریخی است. تفسیر بنده از این اعتراف این است که نوعی خاص از حضور ارادۀ الهی از طریق ایران در این تاریخ به میان آمده است. عرفانی که امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» متذکر آن است ناظر به حیرانیِ بشر امروز نسبت به طلب بنیادینش می‌باشد. امام در اولین کنگره‌ی نهج‌البلاغه خطاب به دانشمندان جهان گفتند: اندیشمندان جهان بیایند و در رابطه با این جمله‌ی امیرالمؤمنین«علیه‌السلام» بحث کنند که حضرت در مورد نحوه‌ی حضور خداوند در عالم می‌فرمایند: «مَعَ‏ کُلِ‏ شَیْ‏ءٍ لَا بِمُقَارَنَهٍ وَ غَیْرُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ لَا بِمُزَایَلَهٍ؛ او با هر چیزی هست ولی نه آنچنان که در کنار آن چیز باشد و غیر هر چیزی است، ولی نه آنچنان که جدای از آن چیز باشد.» بنده به شما قول می‌دهم، اگر زبان ارائه این مطلب را در هر نقطه از دنیا داشته باشیم در برگرداندن خدا به تاریخ موفق و پیروز خواهیم بود.
امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» توحید را به بهترین شکل در آثار خود و در عمل تدوین کرده‌اند. بنده معجزه‌ی حضرت امام را انقلاب اسلامی ‌نمی‌دانم؛ انقلاب اسلامی را حاصل تلاش یک سالکِ الی‌‌الله‌ می‌دانم که آثاری در نوشته‌ها و گفتار خود برای حیات بشرِ این دوران گذاشته تا انسان‌ها به کمک آن‌ها آثار بتوانند خدا را به تاریخ خود و زندگی خود برگردانند در آن حدّ که حاصل آن خداگرایی در صحنه‌ی اجتماعی به فعلیت ‌آید. در فهم اندیشه‌ی امام بشری که به دنبال حیرت قدسی است، آن حیرت را به ‌دست می‌آورد، به همان معنایی که رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» از حضرت حق تقاضا می‌کنند: «رَبّ زِدنی تَحَیُّرا؛ پروردگارا! بر تحیّر من بیفزا»، توحید است که تحیّر و حیرت می‌آورد. در این رابطه است که تأکید می‌شود گسست عرفان از حضور تاریخی که در آن به‌سر می‌بریم، محال و ناشدنی است.
ملاحظه فرمودید که حضرت امام در تفسیر سوره‌ی حمد، تنها به تفسیر «بسم‌اللّه الرّحمن الرّحیم، الحمدللّه ربّ العالمین» پرداختند و فرصت ادامۀ آن پیش نیامد، ولی در تفسیر همین چند فراز کار بزرگی انجام دادند از آن جهت که افق توحید اسلامی را که این انقلاب بنا دارد به صحنه آورد، نشان دادند و دامن توحید عرفانی را از عرفان‌های کاذب پاک نمودند. حتی بعضی از گروه‌های صوفیه به ‌واسطه این تفسیر متنبه شدند و تغییر جهت دادند. اشتباه ما این است که مراکز علمی و دینی ما راه گشوده ‌شده به ‌دست حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» را دنبال نکردند. بنده در شرح مختصری که در کتاب «اسماء حسنی دریچه‌های نظر به حق» بر شرح دعای سحر حضرت امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» نوشته‌ام، امیدم آن بود بتوانم نسل جوان را برای رجوع به شرح دعای سحر امام آماده سازم. بنده وظیفۀ امروزین خود و جریان‌های فرهنگی را این می‌دانم که به ‌عنوان کار فرهنگی، زمینۀ رجوع به آثار عرفانی حضرت امام را برای این تاریخ فراهم کنیم. عرفان امام، عرفان توحیدِ اهلُ‌البیت است، در عین عبور از نیهیلیسم. به یک معنا حضرت امام شارح عرفان محی‌الدین است. در نامه به گورباچف نوشتند که چندتن از نخبگانتان را بفرستید تا مطالب باریک‌تر از مویِ محی‌الدین برایشان تدریس شود. حضرت امام عرفان محی‌الدین را به صورتی شُسته و رُفته و سرزنده در تفسیر سوره‌ی حمد و در کتاب‌هایی مثل «مصباح الهدایه» و «چهل حدیث» مطرح کردند. شاخصۀ اصلی‌ عرفان امام، جمع‌بندی‌های عالی عرفان محی‌الدین، همراه با ذوق شجاعانۀ شیعه است تا به عنوان آثاری مطمئن در راستای تحقق اهداف انقلاب اسلامی که بازگشت خدا به تاریخ است، برای امروز ما در میان باشد. در چنین عرفانی است که استکبار با آن ‌همه آثار رعب‌آور به چیزی گرفته نمی‌شود و در مقابل فشارهای آن قد خم نمی‌نماید. با چنین توحید عرفانی است که می‌بیند آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند.
به امید آن‌که به عنوان سربازان انقلاب اسلامی بتوانیم از عرفان حماسی حضرت روح‌الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» بی‌بهره نباشیم.
با نظر به این‌که تاریخ ما با حضور حضرت روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» از ظلمات شاهنشاهی رسته، برای عبور از عقل سکولارزده‌ی فرهنگ مدرنیته در راستای بایسته‌های تبلیغ معنوی باید به عقلی نظر کرد که سیرۀ آن مرد بزرگ متذکر آن عقل بود و در این رابطه یادداشت‌هایی هست که به صورت سرفصل‌‌ خدمت شما به‌عنوانِ چشم‌اندازی برای تفکر در این تاریخ عرض می‌کنم، به امید آن ‌که شامل دعایی شویم که فرموده‌اند: «رَحِمَ الله اِمرَءً وَ عَلِمَ مِن اَینَ وَ فی اَیْنَ وَ اِلی اَینَ؛(۱۳) خدا رحمت کند آن کسی را که بداند در کجا بود و در کجا هست و به سوی چه هدفی رهنمون است.»
۱ـ پیامبران نه ‌تنها هدف انسان‌ها را که اُنس با حضرت حق است، روشن نمودند؛ از آن مهم‌تر، راهِ رجوع به حضرت حق را نیز در مقابل بشریت قرار دادند و از این جهت ادیان الهی، آرمان‌های کاربردی را به بشریت هدیه نمودند. برای گشودگی در تاریخی که در آن قرار داریم، نه تنها بایدحضرت روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» را مدّ نظر قرار داد؛ بلکه راه و روش چنین سلوکی باید نظر به شخص حضرت امام باشد که با خدایِ حیّ و حاضر مرتبط است. در این فضا باید به خود بنگریم و نیروهای وِلایی در این فضا باید با همدیگر تعامل کنند تا با به‌ صحنه ‌آمدنِ عقل قدسی و ظهور معنویت مناسب ایدۀ انقلاب اسلامی، امیدِ ادامۀ آیندۀ انقلاب اسلامی بر همگان ظهور کند.
۲ـ هر تاریخی عقل مخصوصی را به صحنه می‌آورد و به حکم «کُلَّ یَومٍ هُوَ فی‏ شَأْنٍ» خداوند با حضوری خاص در هر تاریخی ظهور می‌کند و تنها با عقلِ آن تاریخ می‌توان در آن تاریخ با خدا مأنوس شد. حال اگر کسی درصدد است آزاد از خدای ِ مفهومی، با خدایِ این تاریخ مرتبط شود باید راهکارِ این ارتباط را در دو چیز جستجو نماید؛ یکی در دیدن انقلاب اسلامی و دیگر درک و فهم درست جریان‌های وفادار به انقلاب با هر عنوان و سلیقه‌ای که رجوع به معنویت مذکور دارند، زیرا اساسی‌ترین هویتِ هر ملتی، در تاریخِ آن ملت نهفته است و هویتِ ملت ما، در حضور تاریخی زعیمی چون حضرت روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» قرار دارد، از این رو با نگاه جدّی به حضور تاریخیِ ایشان می‌توان از چنگال روحِ تمامیت‌خواه مدرنیته آزاد شد، تا به‌ جای ادامۀ مدرنیته، به ادامۀ خود بپردازیم و زمینۀ «تفکر» را در جامعۀ خود بنا بگذاریم، تفکری که مخصوص این تاریخ است و حضرت امام متذکر آن بودند.
۳ـ کسانی که از یک طرف هنوز نتوانسته‌اند به ناتوانی آن عقلی که فرهنگ تجدد به تاریخ آورده است، پی ببرند و از طرف دیگر به عقلی که انقلاب اسلامی به این تاریخ آورده است دست نیافته‌اند، گمان نکنند با پذیرش عقل تجدد و معنویت متجدد، رفتار و کردار معنویت آن‌ها، رفتار و معنویتی برتر از رفتار و معنویت نیروهای انقلابی است و جایی برای آیندۀ خود شکل داده‌اند، با عقل و رفتار معنویت فرهنگ تجدد از ملت خود فاصله می‌گیرند بدون آن‌که در اردوگاه تجدد جایی و جایگاهی داشته باشند و به معنویتی حقیقی دست یابند.
۴ـ وقتی طراحی تاریخ به عهده‌ی غرب قرار گرفت و همۀ جهان از غرب پیروی کردند و همه پذیرفتند باید در زندانِ توسعه‌‌نیافتگی به روش غربی، زندگیِ خود را به پایان برسانند؛ نقطۀ امیدی از طریق حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» و انقلاب اسلامی برای برون‌رفت از این زندان ظهور کرد و انقلاب اسلامی شکل گرفت، ولی در صورتی در بستر انقلاب اسلامی می‌توان از زندان آن نوع توسعه‌نیافتگی رهایی یافت که متوجه باشیم عقل و معنویت برون‌رفت از آن زندان، عقلی و معنویتی است ماورای معنویت و عقلانیتی که غرب مدنظر بشر قرار داده و ما هنوز به چنین عقلی ورود نکرده‌ایم. آن عقل و معنویت، عقل و معنویتی است که انسان بتواند به کمک آن، ارادۀ حضرت حق را در این تاریخ احساس کند و ماورای عقل مفهومی به عالم نظر اندازد، بدین معنا که با چشمِ قلب به تاریخ خود بنگرد، چیزی که از طریق انقلاب اسلامی به این تاریخ برگشته است و شهدا آن را احساس کردند و رهِ صدساله را یک‌شبه طی نمودند.
۵ـ مشکل جهان کنونی چیزی جز تیرگی افق آینده نیست و جهانی که ما با انقلاب اسلامی شروع کرده‌ایم، آینده‌ای غیر از آیندۀ جهان غرب دارد و نمی‌خواهیم با توسعه‌یافتگی به روش غربی با همان مشکلاتی روبه‌رو شویم که فعلاً در مقابل غرب قرار دارد، اینجاست که معنای امیدواری نسبت به معنویتی قابل اطمینان در متن انقلاب اسلامی به بشریت این دوران برمی‌گردد و به یک معنا، «حقیقت» جای «مصلحت» می‌نشیند.
ما هنوز متوجه نیستیم که انقلاب اسلامی مسئولیت بزرگی در فهم سایر اندیشه‌هایی که وفادار به انقلاب هستند بر دوش ما گذارده ‌است و از معجزه‌ تعامل با این افراد و این افکار غافلیم، زیرا نمی‌دانیم چگونه عقل‌ها در زمانۀ انقلاب اسلامی به هم پیوسته‌اند و همه‌ آن افکار تنها در پیوستگی کامل، صورت حقیقی انقلاب اسلامی را می‌نمایانند و در آن صورت است که معلوم می‌شود ما چه هستیم و چه داریم و چگونه می‌توانیم باشیم، در این صورت همه‌ شما به عنوان جبهه‌ فکری انقلاب، نگهبان تفکری خواهید شد که با انقلاب اسلامی شروع شده و می‌رود که به شکوفایی بنشیند. قوام این فکر به فهم اندیشه‌هایی است که در زیر سایۀ انقلاب اسلامی مستقل از یکدیگر نیستند و خود را گرفتار توهّمات فرقه‌ای و گروهی و قبیلگی و حزبی نکرده‌اند. در این رابطه رهبر انقلاب روحیه‌ «تحمل مخالف» را متذکر می‌شوند، به همان معنای «رُحَماءُ بَینَهُم» و نه به معنای سازش با دشمن.
۶ـ درک درست انقلاب اسلامی ما را متوجه سعه‌ی آن انقلاب در تحقق معنویتی راستین می‌کند و اگر متوجه این امر باشیم خود را در افقی دور دست و با استحکامی قابل قبول احساس می‌کنیم و بر این مبنا برای جامعه‌ی خود برنامه‌ریزی می‌نماییم تا از گرفتاریِ گسستِ بین علم و فرهنگ و دیانت آزاد شویم و ناظرِ رنج دویست سالۀ این گسست نباشیم. یکی از مأموریت‌های علوم انسانی در این موضوع است که علت این گسست را بیابد و نشان دهد چرا ما نمی‌توانیم از پژوهش‌ها و تحصیل‌کرده‌های دانشگاه‌های خود در امور کشور استفادۀ لازم را ببریم و چرا فرهنگ‌ قدسی ما حضوری فعال در تصمیمات اداری ما ندارد. آیا جز این است که در ابتدای امر باید در زمین خود، خود را و معنویت خود را جستجو کنیم و نه در زمینی و تاریخی که تجدد در آن ظهور کرد؟ و این تنها در این تاریخ با توجه به حضور تاریخی انقلاب اسلامی و با نظر به سلوک حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» و عقل مناسب این حضور، ممکن است، چیزی که جبهۀ فرهنگی انقلاب اسلامی، سخت باید نسبت به آن بیندیشد.
۷ـ تجربه نشان داده است که انقلاب اسلامی استعداد آن را دارد که تحولی در روح و جان و دل مردم ایجاد نماید تا در سایۀ آن ، تحول لازم در علوم ما شکل بگیرد و از این جهت با نظر به تقدیری که خداوند برای ما رقم زده و آن جدیت و پافشاری نسبت به انقلاب اسلامی است ـ به عنوان بستری که ساز و کار ادامۀ ما در آن قرار دارد ـ باید مجال نقش‌آفرینی در انقلاب اسلامی مورد بحث قرارگیرد. به این اعتبار که مردم با رجوع به انقلاب اسلامی‌ با ملکوت حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌‌تعالی‌علیه» مرتبط شوند.
۸ـ انقلاب اسلامی در موقعیت خاص تاریخی‌اش از یک طرف نظر به التزام انسان‌ها به شریعت دارد و از طرف دیگر با عقل تاریخیِ جهان مدرن روبه‌رو است و در این رابطه است که تأکید می‌شود انقلاب اسلامی عقل خاص خود را دارد که نه عقل دوران‌های گذشتۀ ما است و نه عقل جهان مدرن است؛ بلکه عقلی‌ است مخصوص این تاریخ. هرچند این کار، کار آسانی نیست، ولی تنها راه است.
معنویت و عقلی که با انقلاب اسلامی ظهور کرد، معنویت و عقل صرفاً انتزاعی نیست که تنها به شناسایی جهان اکتفا کند بلکه معنویت و عقل، جهان‌ساز است ولی نه به آن معنایی که در سایۀ زمانِ غربی خود را معنا کند، بلکه این معنویت و عقلی است که نسبت ما با جهان را با رویکردی قدسی که انسان‌ها باید داشته ‌باشند معنا می‌کند و ضامن پیوستگی ملّت با همدیگر و با فرهنگ دینی خودمان خواهد بود و می‌رود که شئون زندگی وجامعه‌مان را معنایی مناسبِ این تاریخ ببخشد
۹ـ با حضور تاریخیِ انقلاب اسلامی باید به تحقق معنویتی اندیشید که از افراط و تفریط‌های سیاسی و ایدئولوژیک عبور کرد‌ه باشیم و با درک همدیگر از گسستگی جامعۀ خود قدمی فراتر نهیم، تا علم و فرهنگ و دین به هماهنگی لازم دست یابند و این با معنویت و عقلی که ضامن پیوند اجزاء و شئون مسائل اجتماع ما باشد ظهور می‌کند. آن اراده، روح این جامعه است و معلوم است زمانۀ بی‌روح، خشک و ملال‌آور خواهد بود و بستر هیچ تفکری نیست. معنویت و عقلِ بیگانه‌شده از زمانه نمی‌تواند جهان تازه‌ای بنا کند، از این جهت باید به معنویت و عقل تاریخیِ انقلاب اسلامی نظر کرد. چیزی که شهدای ما در درک آن پیشتاز بودند و ما باید با روحیۀ انقلابیِ لازم، ادامه‌دهندۀ راه آن‌ها باشیم.

پی‌نوشت‌ها
۱ـ ابراهیم، ۵.
۲ـ انفال، ۴۸.
۳ـ حجر، ۱۸.
۴ـ التوحید للصدوق، ص: ۲۸۳
۵ـ سخنان مقام معظم رهبری به ‌مناسبت ‌روز ملّی مبارزه با استکبار جهانی در تاریخ۱۲ آبان ۱۳۹۵.
۶ـ اعراف، ۱۸۰.
۷ـ نهج‌البلاغه، خطبه‌ی اول.
۸ـ یونس، ۲۲.
۹ـ خاطرات و مبارزات حجت‌الاسلام فلسفی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۴۶۶٫
۱۰ـ اعراف، ۱۸۰.
۱۱ـ الرحمن، ۲۹.
۱۲ـ جهت مطالعه‌ی جزوه‌ی مذکور، به سایت المیزان در قسمت نوشتارها، قسمت جزوات رجوع شود.
۱۳ـ فیض کاشانی، الوافی، ج‏۱، ص ۱۱۶٫

سوتیترها

۱ دنیا برای همیشه سکولاریته باقی نمی‌ماند. این رویه نیز در طول تاریخِ ظهور انبیا قابل مشاهده است. بعد از هر دوره فترتی که بشر با خلأ حضور انبیاء روبه‌رو می‌شود، پیامبری ظهور کرده است. طبق همین قاعده اهل ایمان همواره به ‌دنبال یافتن نشانه‌هایی در تغییر اوضاع هستند

۲ براساس چنین سنتی باید معترف بود که شواهدی در صحنه است که نشان می‌دهد دوران مدرنیته و فضای سکولاریته به پایان تاریخ خود نزدیک شده است و زمان حضور عالمی دیگر با هویتی متفاوت فراهم شده است. دو نامه‌‌ای که رهبری انقلاب در سال‌های اخیر به جوانان اروپا و امریکا نوشتند ناظر به چنین فضایی است

۳ نیچه با نظر به فرهنگ مدرنیته، متذکر عدم حضور حضرت حق در مناسبات اجتماعی شد، حال آنکه شرایط حاضر برعکس شده است. شواهد نشان می‌دهد خدایی که «فرهنگ مدرنیته» ‌خواهان مُردنش بود، برخلاف اراده‌ی فرهنگ سکولاریته، به تاریخ ما بازگشته است

۴ اگر رویکردِ رجوع به معنویت، قدسی شد تاریخ جدیدی شروع می‌شود. این رویکرد هم باید با موضوع سکولاریته به صورتی بنیادین برخورد کند. به همان شکلی که حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» به آن اشاره دارند و تمدنی غیر از تمدن غربی را مدّ نظر بشر قرار می‌دهند و این چیزی است که می‌توان آثار آن را در کلّ جهان دید

۵٫
تجربه نشان داده است که انقلاب اسلامی استعداد آن را دارد که تحولی در روح و جان و دل مردم ایجاد نماید تا در سایۀ آن ، تحول لازم در علوم ما شکل بگیرد

15دسامبر/16

کارکرد تمدنی اربعین در جایگاه حلقه اتصال غدیر، عاشورا و ظهور

حجه‌الاسلام علیرضا پیروزمند
مطالعه اربعین بایستی به عنوان حلقۀ اتصال گذشته و آینده مورد توجه قرار گیرد. دو نقطۀ مهم تاریخی یعنی غدیر و عاشورا و یک نقطۀ مهم آرمانی یعنی ظهور. در این سه نقطه، اتفاق تمایز بخش و مهم چیست؟ اگر به این سه نقطه با رویکرد تمدنی نگاه کنیم چه دستاوردی خواهیم داشت؟
غدیر نقطه عطف تعیین امامت است، امامتی که باید در طول تاریخ تا زمان ظهور، خاستگاه حرکت تمدنی دنیای اسلام قرار بگیرد. عاشورا مظهر انقلاب تمدنی است. عاشورا انقلابی برای تمدن سازی راستین اسلامی و علیه تمدن سازی بدلی است. و ظهور نقطۀ اوج شکوفایی ولایت حق در قالب ایجاد مدنیّت جدید است. پس «الیوم اکملت لکم دینکم» در غدیر به خاطر این است که یک عمودی گذاشته شد و یک بنیادی گذاشته شد و محوری تعیین شد که بر مدار آن محور و با تکیه برآن می‌شود تمدن‌سازی کرد، چرا؟ «امامته قوام‌الدین و نظام المسلمین»، تمدن مگر غیر از این است که می‌خواهد نظام برای اسلام، مسلمین و زندگی آنها ایجاد کند. امام علیه‌السلام هم محور وحدت بخش است، هم محور تمایز بخش. محور وحدت بخش است به دلیل آنکه مبنای تمدن و نظامت جامعه اسلامی است و محور تمایز بخش است چون «علی مع‌الحق والحق مع‌العلی».
عاشورا، انقلابی بود برای رسوا کردن تمدن بدلی و نه فقط خلافت بدلی و فرهنگ بدلی، که آنها هم بود. آنچه که سیدالشهدا (علیه‌السلام) را به این قیام واداشت این بود به استناد یکی از سخنان گهربارشان: «أَلا ترون أَنَّ الحقَّ لا یُعمَلُ بِه و أَنَّ الباطل لا یُتَناهی عَنهُ، آیا نمی‌بینید که به حق رفتار نمی‌شود و کسی از باطل نهی نمی‌کند».(۱) چرا به این کلام تمسک می¬کنند؛ نمی¬گوید مردم چقدر حق را دوست دارند یا باطل را دوست دارند می¬گویند حق چقدر عمل می¬شود. نمی‌بینید حق عمل نمی‌شود, باطل نهی نمی‌شود. یعنی سبک زندگی جامعه اسلامی تغییر کرده یعنی الگو و مناسبات زندگی اجتماعی عوض شده، پسندها و رفتار عینی جامعه تغییر کرده؛ باید دفاع از ضعیف کنید نمی‌کنید، مترف شدید و این نفوذ فرهنگی جبهۀ نفاق در غالب تمدنی باعث شد سیدالشهدا (علیه‌السلام) قیام کنند. این هم عاشورا بود و ظهور یعنی تحقق تمدن اسلامی در آن ظرفی که در این دنیا امکان¬پذیر است. «یملا الله الارض قسطا و عدلا».(۲)
ابتدا این سه نقطه را به صورت مجزا با نگاه تمدنی مورد توجه قرار دادیم. غدیر مبنا و خواستگاه تمدن‌سازی است چرا؟ چون امام و ولی هست که جمع میکند و هدایت میکند و جلوی گمراهی را می‌گیرد . مبنای تمدن‌سازی و خواستگاه تمدن سازی، ولایت است. عاشورا راهبرد تمدن‌سازی است, چون مظهر انقلابی‌گری است, حرکت است، جوشش جمعی است، تسلیم ناپذیری است و ظهور هدف تمدن سازی است.
اکنون با این نگرش به مطالعۀ اربعین در جایگاه نقطه اتصال گذشته تاریخی اسلام و آینده آرمانی آن توجه می‌کنیم. کنگره اربعین یعنی تحقق عملی آن پیامی که امام عسکری (علیه‌السلام) در مورد علامات مومن فرمودند. علامات مومن را در ظرف تمدنی مورد توجه قرار دهیم. این دارد تجلی و ظهور پیدا می¬کند و این نهال دارد رشد می¬کند. این کنگرۀ عظیم مردمی یک ظرفی است و واقعیتی است که یک پایش در غدیر، یک پایش در عاشورا و یک پا درظهور است. یک پا در غدیر است چون بر پایه تولی و تبری حرکت می¬کند و بر محور بیعت با امام این حرکت اتفاق می¬افتد، پس در اربعین غدیر هست. در اربعین عاشورا هم هست چون قیام هست چون دشمن¬شناسی و دشمن¬ستیزی هست چون شناخت جنگ نرم دشمن و اقدام مناسب و متناسب با دشمن¬شناسی در آن هست و در اربعین، ظهور هست و اعتقاد به ظهور هست، چرا؟ چون، تمرین حرکت جمعی، برای لقاء امام است. این‌هاست که ظرفیت تمدنی به نظام اربعین میدهد.
پیوند غدیر، عاشورا، ظهور در کنگرۀ اربعین ظرفیت تمدنی به اربعین داده است. در مقایسۀ بین کنگره اربعین و حج فعلی، نه حجی که در منابع اسلامی گفته شده چرا میلیون¬ها مسلمان می¬روند و حج به‌جا می¬آوردند ولی ظرفیت تمدن¬سازی در حج¬ به شکل فعلی اتفاق نمی¬افتد. علتش این است که حج فعلی یعنی توحید از ولایت جدا شده. آن مبنا نیست، خاستگاه و محور نیست. چرا؟ امام (علیه‌السلام) فرمود: «تمام الحج لقاء الامام».(۳) حج زمانی تمام می¬شود که به لقاء امام منجر شود. روایت دیگری هم داریم که بعد از حج به زیارت امام بروید. شاید معنی عمیق¬تر آن بیش از این باشد . ظرفیت تمدن¬سازی‌اش را از حج فعلی گرفته اند.چرا؟ چون «و اذانُُ مّن‌الله و رسولِهِ اِلی‌الناسِ یوم‌الحجّ‌الاکبرِ اَنَ‌الله بریءُ من‌المشرکین و رسوُلهُ»(۴) در آن نیست اما در اربعین هست. در اربعین امامت هست چون حرکت برای لقاء امام هست جدا شدنی نیست و البته برمحور توحید.
اربعین نماد یک مدنیّت اسلامی است. چرا این ظرفیت را پیدا کرده است؟ بخاطر این که یک پایه در غدیر دارد و یک پایه در عاشورا و یک پایه در ظهور. برای توضیح این ظرفیت تمدنی مقدمتاً باید عرض کنم فرهنگ و تمدن دو روی یک سکه هستند. تحقق فرهنگ، تمدن است. لذا این دو از هم جدا شدنی نیستند و اگر فرهنگ تحقق پیدا کرده باشد، در قالب روابط و کالبد بروز می‌یابد که همان تمدن است. درفرهنگ می-گوییم مردم خوش اخلاق‌ و قانون¬گرا هستند. به عنوان یک ویژگی، فرهنگی و با محبت هستند. این در فضا صورت نمی‌گیرد. روی یک‌سری مناسبات است که می¬توانیم بگوییم این ویژگی بروز پیدا کرده. این همان تمدن است که شکل می¬گیرد. حالا با این مقدمه عرض می¬کنم: تبیین ظرفیت تمدن¬سازیِ نوین اسلامی توسط کنگره اربعین با همین ادبیات قابل تبیین است که بگوییم ویژگی¬های فرهنگی که اربعین ایجاد کرده چیست و این ویژگی¬های فرهنگی چه ساختار و نظامی را در خودش ایجاد کرده است.
چه نظام فرهنگی و چه نظام سیاسی و چه نظام اقتصادی را اربعین ایجاد کرده است؟ این ساختارهای فرهنگی و سیاسی و اقتصادی که در یک زمان کوتاه، مثلاً ده بیست روزه در طول سال اتفاق می¬افتد ناشی از یک تحول فرهنگی است. در ویژگی¬های فرهنگی، شما در اربعین به صورت فهرست وار موضوعات بسیاری را می‌بینید که نظام متفاوت فرهنگی را شکل می‌دهد. در اربعین شما اوج محبت و تواضع را می¬بینید. جامعه اربعینی ادب دارد. اخلاص دارد، تقوا دارد، تعظیم شعائر دارد، «و من یعظم شعائر‌الله فان الله من تقوی القلوب،(۵) هرکس شعائر الهی را بزرگ دارد، این کار نشانۀ تقوای دلهاست»، دارد تعظیم شعائر می¬کند. احیاء اربعین، تعظیم شعائر است که از اوج تقوا برگرفته است. در اربعین ذکر می¬بینیم « فِی بُیُوتٍ أَذِن اللّهُ أَن تُرفع و یُذکَر فِیهَا اسمُهُ »(۶) چون کسی که از اینجا حرکت می¬کند خودش را در بیت امام می¬بیند. بیت امام بیت ذکر است، و توسل می¬بینم و شجاعت می¬بینیم این ویژگی¬های فرهنگی ساختار فرهنگی ایجاده کرده است. ساختار فرهنگی اربعین ساختار سازمان‌های معمول فرهنگی نیست که یک عده آدم¬های اقتصادی¬ و فرهنگی در قالب سازمان¬هایی دارند کار فرهنگی می¬کنند. آنجا این را نمی¬بینید. آنجا بچه¬ای را می‌بینید که یک دستمال کاغذی دستش گرفته تا زائران که می¬روند یک دستمال بردارند و عرق خودشان را خشک کنند این دارد کار فرهنگی می¬کند. همه دارند کار فرهنگی می¬کنند. آن کس که کسی نمی‌بیند در آشپزخانه است و شب و روز ندارد برای اینکه زائرها می¬آیند به موقع غذایشان آماده باشه پنج وعده غذا می¬دهند و این یک ساختار جدید است. همه فرهنگی‌ا¬ند این فرهنگ است. در اربعین فرهنگ و ساختار جدید می¬بینید در اربعین شما سخاوت می¬بینید توسط میزبان و قناعت می‌بینید توسط مهمان. هزینۀ کم می¬بینید با حداکثر بهره¬وری این همه آدم را اراده کردن و پشتیبانی کردن با حداقل هزینه در اقتصاد اربعین، توقع کم می¬بینید و لذت زیاد. لااقل در فرهنگ مادی و یا حداقل در زندگی امروزی این تجربه را نمی‌بینید. در ایام غیر اربعینی، شما وقتی به زیارت مشهد و یا حتی کربلا می‌روید دنبال این هستید که جای راحت و امکانات خوب داشته باشید ولی در اربعین اینطور نیست. شما بدون شرط می‌آیی اما در همان حال که شما بدون توقع آمده‌ای، در اربعین شما یک سفره گسترده و پیوسته از نعمات را می‌بینی. در اربعین شما توقع هتل پنج ستاره ندارید اما وقتی یک عرب شما را در خانه روستایی خود می¬بَرد و با تمام وجودش شما را اکرام می‌کند شما لذتی می¬برید که از هیچ هتل پنج ستاره¬ای نمی¬برید. این یک ساختار فرهنگی و اقتصادی متفاوت است. اقتصاد مقاومتی از دل این فضا بیرون می¬آید. از دل اربعین، روابط و ساختار اقتصادی جدیدی بیرون می¬آید. اربعین فرهنگ سیاسی جامعه را نیز تغییر داده است. شما در اربعین اوج مشارکت را می¬بینید. میزبان تا اندرونی¬ترین جای خانه را با تمام امکانات در اختیار زائرمی‌گذارد. ما چنین تجربه‌ای را در جای دیگر نمی‌بینیم. اگر ما کسی را درمنزل راه بدهیم اولاً باید او را بشناسیم و بعد درِ اتاقی را برای او باز می‌کنیم و می‌گوییم در این اتاق تشریف داشته باشید. بنیان ساختار سیاسی، اعتماد و مشارکت است. یک ساختار سیاسی زمانی می‌تواند بگوید من برتر و غالب و پیشرو هستم که بتواند اعتماد و مشارکت را به صورت طبیعی ایجاد کند ودرکنگرۀ اربعین شما این ساختار را مشاهده می‌کنید.
با بازگشت از سطح مولفه‌های فرهنگی، اقتصادی و سیاسیِ اربعین، به سطح مبانی کلان معرفتی و تمدنی اربعین، می‌توانیم به طور خلاصه بگوییم که اربعین یک الگوی تولید قدرت و تمدن را بر محوریت امامت و ولایت و تولّی و تبرّی ایجاد کرده است. اربعین برای دنیای اسلام و تمدن نوین اسلامی، یک منبع قوی تولید قدرت و فرهنگ است.
سخنی فراتر آنکه، اگر اربعین یک مدنیّت جدید و یک خیزش جمعی برای زیارت سیدالشهدا (علیه‌السلام) ایجاد کرده است و زیارت سیدالشهدا چنین ظرفیتی را در زمان خاصی به اسم اربعین دارد، حتماً زیارت امام عصر (عجل‌الله تعالی فرجه‌الشریف) و زیارت ایشان در نقطۀ اوج تاریخ بشریت، یعنی ظهور، ظرفیت ایجاد چنین حرکت جمعی و مدنیّت بسیار متفاوت و بزرگتری را در پی خواهد داشت. چرا ما این احساس و ارتباط و این دلدادگی و این احساس حضور در محضر امام عصر(عجل‌الله تعالی فرجه‌الشریف) را دامن نمی‌زنیم. مگر نفرمودند: هفته‌ای دوبار پرونده شما پیش ماست(۷) پس امام، حاضر است ما غایبیم، اگر ما هم حاضر شویم که نمونه‌اش را داریم در کنگرۀ اربعین می‌بینم. آن وقت در یک مقیاس بزرگ‌تر از آنچه که در اربعین به عنوان نماد مدنیّت اسلامی دارد اتفاق می‌افتد می‌تواند در مقیاس دنیای اسلام و جوامع بشری اتفاق بیفتد.
پی‌نوشت:
۱٫ بحار الانوار، ج ۷۸، ص ۱۱۶
۲٫ کمال‌الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، ج ‏۲، ص ۳۷۷، بحار‌الأنوار، علامه مجلسی، ج ‏۵۱، ص ۱۵۶
۳٫ الکافی ، ج ۴ ، ص ۵۴۹٫
۴٫سوره توبه آیه ۳
۵٫سوره حج آیه ۳۲
۶٫سوره نور آیه ۳۶
۷٫بحارالانوار جلد ج ۵، ص ۳۲۹

سوتیتر:
۱٫
اگر اربعین یک مدنیّت جدید و یک خیزش جمعی برای زیارت سیدالشهدا (علیه‌السلام) ایجاد کرده است و زیارت سیدالشهدا چنین ظرفیتی را در زمان خاصی به اسم اربعین دارد، حتماً زیارت امام عصر (عجل‌الله تعالی فرجه‌الشریف) و زیارت ایشان در نقطۀ اوج تاریخ بشریت، یعنی ظهور، ظرفیت ایجاد چنین حرکت جمعی و مدنیّت بسیار متفاوت و بزرگتری را در پی خواهد داشت

15دسامبر/16

الگوى زندگی در رفتار امام حسین(ع)

حجت‌الاسلام سیدجواد حسینی
خدای متعال برای سهولت پیمودن راه هدایت و رسیدن به قله‌های سعادت، علاوه بر دستورات و کتاب‌های آسمانی، الگوهای عملی را نیز معرفی فرموده است تا مردم با اقتدا به رفتار آنها، راه حقیقت و راستی را به درستی و آسانی بپیمایند.
تمام انبیا از این افراد می‌باشند و در راس همه، پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله، قرار دارند.
قرآن کریم در مورد اقتدا به پیامبر اکرم(ص) فرموده: «ولکم فی رسول‌الله اسوه حسنه‌»؛(۱) «برای شما در [رفتار] رسول خدا الگوی نیکویی است.‌»
بعد از پیامبر عظیم الشأن اسلام(ص) اسوه‌های امت، امامان معصوم و اهل‌بیت آن حضرت می‌باشند، و یکی از این اسوه‌ها، سرور شهیدان، حضرت حسین ‌بن علی(ع) است.
خود آن بزرگوار در نامه‌ای به سلیمان بن صرد خزاعی و مسیب و… نوشتند: «فلکم فی اسوه؛(۲) برای شما در رفتار من الگوست.‌»
از این جهت لازم است شیعیان با اوصاف و ویژگی‌های آن بزرگوار آشنا شوند، و خود را با ایشان همرنگ نمایند. آنچه در پیش رو دارید، اشاره‌ای به برخی ویژگی‌ها و اوصاف سیدالشهدا حضرت حسین بن علی(ع) است.

۱٫ خدامحوری
در پیشگاه الهی تنها اعمالی ارزش دارد که با اخلاص و رضایت خداوند همراه باشد، به همین جهت تمام اعمال در قرآن کریم به نوعی مقید به اخلاص و قصد قربت شده‌اند. قرآن درباره جهاد می‌فرماید: «والذین جاهدوا فی سبیل‌الله‌»؛(۳) «کسانی که در راه خداوند جهاد کردند‌» و درباره شهادت می‌خوانیم: «الذین قتلوا فی سبیل‌الله‌»؛(۴) «کسانی که در راه خدا کشته شدند‌». درباره انفاق می‌خوانیم: «والذین ینفقون اموالهم فی سبیل‌الله‌»؛(۵) «کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق می‌کنند.‌»
و کسانی را قرآن به عنوان اسوه مطرح نموده که کارشان بر محور رضای خداوند بوده است، از جمله:
۱٫ از زبان حضرت ابراهیم علی نبینا و آله و علیه السلام می‌خوانیم: «قل ان صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین لا شریک له و بذالک امرت و انا اول المسلمین‌»؛(۶) بگو: نماز و تمام عبادات من، و زندگی و مرگ من، همه برای خداوند، پروردگار جهانیان است. همتایی برای او نیست، و به همین مامور شده‌ام و من نخستین مسلمانم.‌»
۲٫ درباره امیرمؤمنان در قرآن می‌خوانیم: «و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضاه‌الله والله رؤوف بالعباد‌»؛ «و از مردم کسی است که جان خود را به خاطر خشنودی خدا می‌فروشد، و خداوند نسبت به بندگان مهربان است.‌»(۷)
۳٫ قرآن درباره اهل‌بیت علیهم‌السلام می‌فرماید: «و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا انما نطعمکم لوجه‌الله لا نرید منکم جزاء و لاشکورا»؛ (۸) «غذا [ی خود] را با اینکه به آن علاقه دارند، به «مسکین‌» و «یتیم‌» و «اسیر‌» می‌دهند [و می‌گویند:] ما شما را به خاطر خدا اطعام می‌کنیم، و هیچ پاداش و سپاسی از شما نمی‌خواهیم.‌»
از آنچه بیان شد و غیر آن از آیات قرآن به خوبی استفاده می‌شود اعمالی در پیشگاه الهی ارزش دارد که همراه با اخلاص و رضایت الهی باشد، و افرادی در نزد او منزلت دارند که در مسیر رضایت حق قدم بردارند.

خدامحوری در روایات
۱٫ همه چیز برای خدا: حضرت علی(ع) می‏فرمایند: «طوبی لمن اخلص لله عمله و علمه و حبه و بغضه و اخذه و ترکه و کلامه و صمته؛ (۹) خوشا به حال کسی که عمل و علم و دوستی و دشمنی و گرفتن و ترک کردن و سخن گفتن و سکوتش را برای خداوند خالص کرده است.‌»
پیامبر اکرم(ص) به اباذر فرمودند: «یا اباذر لیکن لک فی کل ‌شی‌ء نیه صالحه حتی فی ‌النوم و الاکل؛(۱۰)‌ ای ابوذر! باید در هر کاری نیت پاک داشته باشی، حتی در خوردن و خوابیدن‌».
از مرحوم حاج شیخ «رجبعلی خیاط» نقل شده است: «در تشییع جنازه آیت‌الله العظمی بروجردی رحمت‌الله علیه، جمعیت بسیاری آمدند و تشییع باشکوهی شد، در عالم معنا از ایشان پرسیدم چطور شد از شما این اندازه تجلیل کردند؟ فرمود: تمام طلبه‌ها را برای خدا درس می‌دادم.‌»(۱۱)
۲٫ اعمال خالص: پیامبر اکرم(ص) می‏فرمایند: «اذا عملت عملا فاعمل‌لله خالصا لانه لا یقبل من عباده الاعمال الا ما کان خالصا؛ (۱۲) هرگاه عملی انجام دادی، پس برای خدا خالصانه انجام بده؛ زیرا خداوند فقط اعمالی را از بندگان می‌پذیرد که خالصانه انجام شده باشد.‌»
۳٫ اساس بندگی: امام صادق(ع) می‏فرمایند: «راس طاعه‌الله الرضا بما صنع‌الله فیما احب العبد وفیما کره(۱۳)؛ سرّ و اساس بندگی خداوند، راضی بودن به آن چیزی است که خداوند پیش می‌آورد؛ در آنچه بنده دوست دارد و یا ناخوشایند اوست.‌»
۴٫ خدا یا مردم؟ امام حسین(ع) می‏فرمایند: «من طلب رضا ‌الله بسخط‌الناس کفاه‌الله امور‌الناس و من طلب رضا ‌الناس بسخط‌الله وکله‌الله الی‌الناس؛(۱۴) هرکس رضایت خدا را بخواهد هر چند با خشم مردم همراه شود؛ خداوند او را از امور مردم کفایت می‌کند، و هر کس دنبال رضایت مردم باشد با به خشم آوردن خداوند، خداوند او را به مردم وامی‌گذارد.‌»

حضرت امام حسین(ع) و رضایت الهی
از بارزترین ویژگی‌ها و اوصاف امام حسین(ع) این است که در تمام زندگی، گفتار و رفتار و کردارشان طبق رضایت حق و در مسیر الهی بودند. جز از رضای خدا دم نزدند و جز خدا ندیدند و جز سخن خدا نشنیدند و به راستی ایشان به تمام معنا یک بنده سراپا تسلیم الهی بودند. به نمونه‌هایی در این رابطه اشاره می‌شود.
۱٫ برای خدا قیام کردن: آن حضرت خطاب به خداوند متعال عرض می‏کنند: بار خدایا! تو خود می‌دانی آنچه از ما سر زد، رقابت برای دستیابی به سلطنت و آرزوی زیاد کردن کالای بی‌ارزش دنیا نبوده است؛ بلکه برای این بوده که نشانه‌های دین تو را افراشته ببینیم و اصلاح را در شهرهایت آشکار نماییم و بندگان ستمدیده‌ات امنیّت یابند و به واجبات و سنت ها و احکام تو عمل شود.‌»(۱۵)
۲٫ خشنودی خدا: امام حسین(ع) در کنار قبر پیامبر اکرم(ص) به درگاه خداوند عرض می‌کنند: «خدایا! براستی من معروف را دوست دارم و منکر را زشت می‌دارم(۱۶).‌ ای خدای بزرگ و بزرگوار! من از تو می‌خواهم به حق این قبر[پیامبر اعظم] و کسی که درون آن است، برای من در این قیام آنچه رضایت تو و پیامبرت در آن است پیش آوری.‌»(۱۷)
۳٫ هرچه خدا بخواهد: پس از آنکه امام حسین(ع) از مدینه به سوی مکه حرکت کردند، در مکه سخنان زیادی ایراد فرمودند. در یکی از آنها فرمودند: «الحمدلله و ماشاء‌الله و لا قوه الا بالله… رضی‌الله رضانا اهل البیت نصبر علی بلائه؛(۱۸) سپاس برای خداست، آنچه خدا بخواهد [همان خواهد بود] و قوتی جز برای خدا نیست… خشنودی خدا، خشنودی ما اهل بیت است و در مقابل بلای او صبر می‌کنیم.‌»
۴٫ فقط برای خدا: هنگامی که تیر به سینه حضرت اصابت کرد و به زمین افتادند، فرمودند: «بسم‌الله و بالله و فی سبیل‌الله و علی مله رسول‌الله؛(۱۹) به نام خدا و به یاد خدا و در راه خدا و بر دین رسول خدا [شهید می‌شوم]».
الهی در رهت از سر گذشتم
هم از عون و هم از جعفر گذشتم
رضا دادم تنم بی‌سر بگردد
ستوران بر همه پیکر بگردد
رضا دادم که اکبر کشته گردد
تن پاکش به خون آغشته گردد
ز کینه پیکرم پامال گردد
ز عشقت سر ز نِی بر دار گردد
امام حسین(ع) نه تنها در لحظه شهادت زمزمه «فی سبیل‌الله‌» به زبان داشتند بلکه همیشه در صبحگاهان و شامگاهان این دعا را بر زبان داشتند: «بسم‌الله و بالله و من‌الله و الی‌الله وفی سبیل‌الله و علی مله رسول‌الله، و توکلت علی‌الله، و لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم. اللهم انی اسلمت نفسی الیک، ووجهت وجهی الیک وفوضت امری الیک، ایاک اسال العافیه من کل سوء فی‌الدنیا والآخره؛(۲۰) به نام خدا و به یاد خدا، از خداوند و به سوی او، و در راه او، بر آیین پیامبر او، و بر خداوند توکل کردم و نیرو و قدرتی جز به [اراده] خداوند بزرگ نیست. پروردگارا! جانم را به تو تسلیم کرده و چهره‌ام را به سوی تو گردانده و کارم را به تو واگذار نموده و از تو سلامتی از هر بدی در دنیا و آخرت را خواهانم.‌»
در سراسر دعای فوق خدامحوری، رضایت الهی و خشنودی به رضایت خداوند، موج می‌زند.
۲٫ بردباری
یکی دیگر از صفات نیکو و کلیدی انسان، صفت صبر و بردباری است. صبر حالتی است نفسانی که اگر به حد اعلای خود برسد انسان را از بی‌قراری و اضطراب و شکایت از قضای الهی در برابر حوادث بازمی‌دارد و قدرت ایستادگی در مقابل نفس و خواسته‌های آن را پیدا می‌کند و بر انجام واجبات و طاعات پایدار خواهد ماند؛ به همین جهت در منابع دینی صبر به سه قسم تقسیم شده است؛ صبر در مقابل بلاها و مصائب که نیکوست، و نیکوتر از آن صبر بر طاعت و بندگی است، و برتر از همه بردباری و استقامت در مقابل گناهان و شهوات است.(۲۱)

صبر در قرآن
در قرآن کریم، آیات فراوانی درباره صبر و استقامت آمده است. گاهی به انبیا و مؤمنان، دستور می‌دهد صبر کنید، مانند:
«واصبر علی ما اصابک ان ذلک من عزم الامور‌»؛(۲۲) «و در برابر مصائبی که به تو می‌رسد شکیبا باش که این از کارهای مهم است.‌»
«فاصبر ان وعد‌الله حق‌» ؛ (۲۳) «پس صبر و شکیبایی پیشه کن که وعده خدا حق است.‌»
و گاهی دستور می‌دهد همدیگر را به صبر توصیه نمایید، مانند «وتواصوا بالصبر»؛(۲۴) «همدیگر را به صبر سفارش کنید.‌»
و گاه صابران را با زبان‌های مختلف مورد تشویق و بشارت قرار می‌دهد، مانند: «وبشر الصابرین‌» ؛ (۲۵) «به صابران بشارت ده‌».
«والله یحب الصابرین‌» ؛ (۲۶) «خداوند صابران را دوست دارد.‌»
«ان‌الله مع‌الصابرین‌»؛(۲۷) «براستی خداوند با بردباران است.‌»
و در آیه‌ای دستور می‌دهد از صبر استمداد بجویید: «استعینوا بالصبر»؛ (۲۸) «از صبر یاری بجویید.‌»
و در برخی آیات پاداش بی‌حساب صبر و شکیبایی را گوشزد نموده است، مانند این آیات:
«ولنجزین ‌الذین صبروا اجرهم باحسن ما کانوا یعملون‌»؛(۲۹) «و به کسانی که صبر و استقامت پیشه کردند، مطابق بهترین اعمالی که انجام می‌دادند پاداش خواهیم داد.‌»
«ونعم اجر‌العاملین ‌الذین صبروا» ؛ (۳۰) «چه خوب است پاداش عمل کنندگان؛ همان‌ها که صبر و استقامت ورزیدند.‌»
«انما یوفی‌الصابرون اجرهم بغیر حساب‌»؛(۳۱) «همانا صابران اجر و پاداش خود را بی‌حساب دریافت می‌دارند.‌»

بردباری در روایات
در روایات هم به تعبیرات ارزشمندی درباره صبر برمی‌خوریم، مانند:
۱٫ پیامبر اکرم(ص): «صبر گنجی از گنج‌های بهشت است».(۳۲)
۲٫ علی(ع): «صبر به [پیشرفت] هر کاری کمک می‌کند». (۳۳) و فرمودند: «اگر صبر کنی به مقامات ابرار می‌رسی».(۳۴)‌
۳٫ در روایتی می‌خوانیم: «بردباری سر ایمان است، پس هر کسی صبر نداشته باشد، ایمان ندارد.(۳۵)‌»
۴٫ امام صادق(ع) می‌فرمایند: «ما خیلی بردباریم و شیعیان ما از ما بردبارترند، چرا که ما بر آنچه می‌دانیم صبر می‌کنیم ولی شیعیان ما بر چیزهایی که آگاهی از [عواقب] آن ندارند شکیبایی می‌کنند».‌(۳۶)
۵٫ از حضرت مسیح(ع) نقل شده است که فرمودند: «براستی شما به آنچه دوست دارید نمی‌رسید مگر با صبر و بردباری بر آنچه بد می‌دارید».‌(۳۷)
۶٫ امام حسین(ع) می‌فرمایند: «هر کسی مصیبتی به او رسد، پس هرگاه که به یاد آن مصیبت می‌افتد بگوید: «ما از خداییم و به سوی خدا بازمی‌گردیم‌»، خداوند در روز قیامت پاداش او را [هر مقدار که تکرار کند] به میزان پاداش مصیبتی که به او رسیده است، تجدید می‌کند».‌(۳۸)

بردباری در سیره امام حسین(ع)
اگر بناست برای صبر و صابران الگوی کامل و جامعی معرفی نمود، یکی از آنها سرور شهیدان، حسین بن علی(ع) است که صبر را با تمام اقسام و ابعادش در زندگی و رفتار خویش به بشریت نشان داد و با سر کشیدن جام تلخ صبر و بردباری، تمام ثمرات شیرین آن را در دنیا و آخرت نصیب خویش نمود. او از کودکی در مقابل فقر و نداری، مصائب مادر و پدر و برادر، ظلم‌های ستم‌گران، آوارگی از مدینه تا کربلا، تشنگی و گرسنگی، شهادت برادران و فرزندان و یاران و صدها مصیبت دیگر صبر و شکیبایی نمود تا آنجا که صبر را نیز از تحمل و بردباری خود خجل کرد. اینک به برخی از نمونه‌هایی که در تاریخ و روایات به آنها اشاره شده، می‌پردازیم.

۱٫ در مقابل ستمگری معاویه: پس از شهادت حضرت امام حسن مجتبی(ع)، گروهی از کوفیان و دیگر شهرها به امام حسین(ع) نامه نوشتند و تقاضای قیام کردند. امام در جواب آنها فرمودند: «همانا نظر برادرم – که خدا او را رحمت فرماید – وفاداری به پیمان صلح بود، و نظر من مبارزه و جهاد با ستمکاران است که رستگاری و پیروزی به همراه دارد، پس تا معاویه زنده است، در جای خود باشید [و صبر پیشه کنید،] پنهان کاری نمایید، اهداف خود را مخفی کنید تا مورد سوءظن قرار نگیرید، پس هرگاه معاویه از دنیا برود و من زنده باشم، نظر نهایی خود را به شما اعلام می‌کند؛ ان شاء‌الله.‌»(۳۹)
در نامه فوق حضرت حسین بن علی(ع) به رغم نظر خویش، فقط به خاطر تعهد نسبت به صلح امام حسن(ع) با معاویه، هم خود و هم یاران خویش را دعوت به صبر و تحمل می‌کند.
۲٫ برباری در مقابل اهانت به جنازه امام حسن(ع): وقتی مراسم غسل و تکفین امام حسن(ع) تمام شد، امام حسین(ع) بر آن نماز گزاردند و قصد داشتند برادر را در کنار قبر رسول خدا(ص) دفن کنند. مروان، داماد عثمان، سوار بر قاطری شد و خود را به عایشه رساند و او را تحریک کرد که جلو این کار را بگیرد. اندکی بعد تعدادی از مخالفان به رهبری عایشه صف کشیدند و خطاب به امام حسین(ع) گفتند: سوگند به خدا نمی‌گذاریم حسن را در کنار قبر رسول خدا دفن کنید.
در اینجا بنی هاشم دست به شمشیر بردند و نزدیک بود جنگی پدید آید؛ اما امام حسین(ع) به خاطر عمل کردن به وصیت برادرشان مبنی بر اینکه خون ریزی صورت نگیرد، صبر کردند و فرمودند: «خدا را، خدا را [پروا کنید]، مبادا کاری انجام دهید که وصیت برادرم ضایع گردد.‌» و خطاب به عایشه فرمودند: «سوگند به خدا! اگر برادرم وصیت نکرده بود که مبادا قطره‌ای خون ریخته شود، او را [در کنار پیامبر] دفن می‌کردم ولو اینکه بینی تو به خاک مالیده شود.‌» ولی عایشه و طرفداران او دست برنداشتند، و با برخورد مسلحانه جنازه را تیرباران کردند.(۴۰)
۳٫ صابران بیایند: امام حسین(ع) هر چند یاران و اصحاب معدودی داشت، ولی این‌گونه نبود که هر کس را به یاری دعوت کند، و نصرت هر بی‌صبر و تحملی را بپذیرد؛ بلکه با صراحت اعلام کرد فقط صابران بیایند و بمانند: «‌ای مردم! هر کدام از شما که می‌تواند بر تیزی شمشیر و ضربات نیزه‌ها صبر کند با ما قیام کند [و بماند] اگرنه از میان ما بیرون رود [و خود را نجات دهد](۴۱)».
۴٫ بردباری تا مرز تنهایی: آن حضرت در گوشه‌ای از نامه‌اش به محمد حنفیه نوشت: «پس هر کس حقیقت مرا بپذیرد [و از من پیروی کند، راه خدا را پذیرفته و] خدا به حق اولی است و هر کس رد کند [و مرا تنها گذارد] صبر می‌کنم تا خداوند میان من و این قوم به حق داوری کند. (۴۲)‌»
۵٫ عاشورا و صبر بی‌پایان: وقتی روز عاشورا فرارسید و فشار نظامی، تشنگی و مشکلات دیگر هجوم آوردند، یاران اطراف حسین(ع) را گرفتند و نگاه به چهره او دوختند، تا ببینند چه رهنمودی می‌دهد. امام حسین(ع) به راستی صحنه‌های بسیار زیبایی از پشت پرده‌های صبر را به نمایش گذاشت که به برخی موارد آن اشاره می‌شود.

الف) خطاب به یاران با چهره‌ای گشاده و با نفس آرام فرمودند: «‌ای فرزندان کرامت و شرف! شکیبا باشید، مرگ پلی بیش نیست که ما را از مشکلات و سختی‌ها به سوی بهشت وسیع و نعمت های جاویدان عبور می‌دهد.(۴۳)‌»
و در جای دیگر فرمودند: «براستی خداوند اذن کشته شدن [و شهادت شما را] داده است، پس بر شما لازم است که صبر کنید».(۴۴)‌
ب) امام حسین(ع) خطاب به علی اکبرش هنگامی که برای تجدید قوا آب خواست، فرمودند: «عزیز دلم صبر کن؛ زیرا به زودی از دست جدت رسول خدا(ص)سیراب می‌شوی.‌»(۴۵)
راستی! بسیار صبر و شکیبایی می‌خواهد که انسان جوانش را این‌گونه به سوی مرگ و شهادت تشویق کند؛ آن هم جوانی چون علی اکبر(ع) که از تمام جهات به پیامبر(ص) شباهت داشت.
پ) آن‌گاه که به درِ خیمه زن ها آمده و فریاد کشید: سکینه، فاطمه، زینب، ‌ام کلثوم، خداحافظ من هم رفتم، زن ها و بچه‌ها شروع به گریه کردند، حضرت خطاب به سکینه فرمودند: «ای نور چشمم!… پس باید بر تقدیرات الهی صبر کنی و شکوِه نکنی؛ چرا که دنیا ناپایدار و آخرت ماندگار است.‌«(۴۶)
ت) آخرین پرده‌ها از نمایش صبر حسین(ع): آن حضرت چون آهن آب دیده و تیغ صیقل خورده هر چه بیشتر مصیبت می‌دید جلا و نورانیت بیشتری پیدا می‌کرد. حمید بن مسلم می‌گوید: حسین(ع) را در سخت‌ترین لحظه‌های عاشورا و جنگ دیدم. به خدا سوگند هرگز مرد گرفتار [و مصیبت زده‌ای] را ندیدم که فرزندان و خاندان و یارانش کشته شده باشند در عین ‌حال دلدار و استوارتر و قوی‌دل‌تر از آن بزرگوار باشد. چون پیادگان به او حمله می‌کردند، او با شمشیر بر آنها حمله می‌کرد و آنها از راست و چپ می‌گریختند؛ چنان که گله روباه از شیری فرار کند.(۴۷) آن‌گاه که حضرت به زمین افتاده بود و لحظات آخر عمر خویش را سپری می‌کرد، آخرین پرده از شکوه و صبر خویش را با این جملات به عرصه نمایش گذاشت: «در برابر قضای تو صبر می‌کنم، خدایی جز تو نیست،‌ ای پناهِ پناه آورندگان، و معبودی جز تو وجود ندارد، بر حکم تو صبر می‌کنم(۴۸)‌».

۳٫ خدمت‌گزاری
از دیگر اوصاف انسانی ـ که نشانگر رشد روحی افراد است ـ بخشش و خدمت‌گزاری است. خدمت به دیگران راه میان‌بُری است برای رسیدن به خدا و کمالات معنوی و همین‌طور راز موفقیت در همین دنیاست؛ به همین جهت در منابع دینی، سخت روی خدمت‌گزاری و دستگیری از دیگران، تکیه و تاکید شده است.

خدمت‌گزاری در قرآن
در قرآن مصادیق خدمت‌گزاری را در مسائلی همچون انفاق، احسان، امداد، حمایت از محرومان و مظلومان و قضای حاجت، قرض‌الحسنه و… می‌توان جست و جو کرد که به برخی از آنها اشاره می‌شود.

۱٫ انفاق به دیگران: «هرگز به نیکوکاری نمی‌رسید مگر اینکه از آنچه دوست می‌دارید، انفاق کنید».(۴۹)‌
۲٫ احسان: «احسان کنید که خداوند نیکوکاران را دوست دارد».(۵۰)‌
۳٫ امداد دیگران: «در راه نیکی و تقوا باهم تعاون کنید».(۵۱)‌
دانی که چرا خدا به تو داده دو دست؟
من معتقدم که اندر آن سرّی هست
یک دست به کار خویشتن پردازی
با دست دگر ز دیگران گیری دست
۴٫ حمایت از مظلومان: «شما را چه شده است که در راه خدا [و برای نجات] مردان و زنان و کودکانی که [به دست ستمگران] تضعیف شده‌اند پیکار نمی‌کنید».(۵۲)‌
خدمت‌رسانی در روایات
در روایات هم از خدمت‌رسانی و خدمت‌گزاری با تعبیرات مختلف تشویق و بر آن تاکید شده است که به نمونه‌هایی اشاره می‌شود.
امام صادق(ع) می‌فرمایند: «از رحمت خدا دور است؛ از رحمت خدا دور است کسی که خداوند به او مالی عنایت کند، ولی چیزی از آن صدقه ندهد».(۵۳)‌
۲٫ پیامبر اعظم(ص) می‌فرمایند: «رئیس و آقای هر قومی، خدمت‌گزار آن قوم است».(۵۴)‌
۳٫ حضرت امیرالمؤمنین امام علی(ع) می‌فرمایند: «آقا کسی است که بار مشکلات سنگین برادران دینی خود را به دوش کشد».‌(۵۵)

خدمت‌گزاری در سیره حضرت حسین بن علی(ع)
۱٫ اندیشه‌سازی
امام حسین(ع) نه تنها انفاق و خدمت‌گزاری را در جامعه آن روز به نحو احسن و اعلی انجام می‌داد بلکه تلاش داشت اندیشه عالی و دیدگاه بلند خویش را درباره خدمت‌رسانی به جامعه اسلامی القا نماید. برای تحقق همین امر است که می‌فرمایند: «ای مردم! با ارزش‌های والای اخلاقی زندگی کنید و برای به دست آوردن سرمایه‌های سعادت شتاب کنید، کار خوبی را که برای آن شتاب نکردید به حساب نیاورید، ستایش را با کمک کردن به دیگران به دست آورید، با کوتاهی کردن سرزنش‌ها را به جان نخرید، اگر نیکی به کسی روا داشتید و آن شخص قدردانی نکرد نگران نباشید؛ زیرا خداوند او را مجازات خواهد کرد، و خدا بهترین پاداش دهنده و بهترین هدیه دهنده است». آن‌گاه فرمودند: «بدانید نیازهای مردم به سوی شما، از نعمت های پروردگار برای شماست؛ پس نعمت ها را [پس نزنید و] از دست ندهید که دچار عذاب الهی می‌شوید».(۵۶)‌
امام حسین(ع) در ادامه همان حدیث باز به اندیشه سازی می‌پردازند و می‌فرمایند: «‌ای مردم! هر کس بخشش کند، سروری کند و هر کس بخل ورزد، پستی کرده است، و همانا بخشنده‌ترین مردم کسی است که به انسانی کمک کند که [به او] امیدی نداشته باشد».(۵۷)‌

۲٫ خدمت‌گزاری در عمل
در ادامه نمونه‌هایی از خدمت‌گزاری امام حسین(ع) را برمی‌شماریم بدان امید که از آن امام خدوم الگو گیریم.
الف) مردی از انصار نزد امام حسین(ع) آمد. می‌خواست نیاز خود را مطرح کند، ولی امام حسین(ع) به او فرمودند: «‌ای برادر انصاری! آبرویت را از اینکه آشکارا درخواست کنی نگه دار و درخواست خود را به صورت کتبی عرضه کن، و من نیز طوری عمل می‌کنم که زمینه شادی و خوشحالی تو فراهم شود؛ ان‌شاءالله.‌»
آن مرد به حضرت چنین نوشت:‌ ای اباعبدالله! فلانی از من پانصد دینار طلبکار است و برای دریافت آن پافشاری می‌کند…
هنگامی که امام حسین(ع) نامه را خواندند، به منزل رفته، کیسه‌ای که در آن هزار دینار بود آوردند و به او دادند و فرمودند: «پانصد سکه آن را برای قرضت بده و پانصد سکه دیگر را کمک خرج زندگی خود ساز و حاجت خود را فقط با سه گروه مطرح کن: دیندار، جوانمرد و ریشه‌دار [و آن که از نظر خانوادگی اصالت دارد]. اما دیندار برای حفظ دین خود حاجت تو را برآورده می‌سازد و جوانمرد از مردانگی خود شرم می‌کند و انسان ریشه‌دار می‌داند که تو با این رو انداختن به او، از آبرویت مایه گذاشتی، لذا با برآوردن نیازت آبروی تو را حفظ می‌کند.‌»(۵۸)
به جهت همین حفظ آبروی افراد بود که تمام ائمه ما از جمله امام حسین(ع) شبانه و مخفیانه به فقرا کمک می‌کردند.
ب) امام حسین(ع) آن قدر کمک و خدمت‌رسانی به فقرا داشتند که پشت و بازوی‌شان زخم شده بود. از «شعیب بن عبدالرحمن خزاعی» نقل شده است: «بر پشت امام حسین در روز عاشورا اثر [زخمی] یافت شد، پس از امام زین العابدین(ع) درباره آن سؤال کردند، حضرت فرمودند: [این اثر] مربوط به انتقال بارهاست که حضرت [شبانه] به منزل بی‌سرپرست‌ها و یتیمان و فقیران می‌بُردند.(۵۹)‌»

پی‌نوشت
۱) احزاب/۲۱٫
۲) محمدباقر مجلسی، بحارالانوار (بیروت، دار احیاء التراث العربی)، ج ۴۴، ص ۳۸۱٫
۳) بقره/۲۰ و ۲۱۸٫
۴) بقره/۱۶۹٫
۵) بقره/۲۶۲٫
۶) انعام/۱۶۲٫
۷) بقره/۲۰۷٫
۸) هل اتی (انسان)/۷ و ۸٫
۹) محمدی ری شهری، منتخب میزان الحکمه، سیدحمید حسینی (قم – دارالحدیث، ۱۳۸۰، چاپ دوم).
۱۰) منتخب میزان الحکمه (همان)، ص ۵۲۰، روایت ۶۳۲۲٫
۱۱) محمدی ری شهری، کیمیای محبت (دارالحدیث، چاپ سوم، ۱۳۷۸)، ص ۱۸۵٫
۱۲) همان.
۱۳) همان، ص ۲۲۰، روایت ۲۶۱۵؛ بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۲۰۸، حدیث ۱۷٫
۱۴) همان، ص ۲۲۱، روایت ۲۶۳۷٫
۱۵) موسوعه (همان)، ص ۲۷۶٫
۱۶) همان.
۱۷) بحار، ج ۴۴، ص ۳۲۸؛ فرهنگ سخنان امام حسین(ع) ص ۳۸۵؛ مقتل الحسین، خوارزمی، ج ۱، ص ۱۸۶٫
۱۸) بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۶۶؛ فرهنگ سخنان امام حسین(ع)، ص ۲۷۴؛ عوالم بحرانی، ج ۱۷، ص ۲۱۶٫
۱۹) سوگنامه آل محمد صلی الله علیه و آله، ص ۳۵۹؛ منتهی الآمال، (علمیه اسلامیه)، ج ۱، ص ۲۸۶٫
۲۰) بحارالانوار، ج ۸۶، ص ۳۱۳، حدیث ۶۵؛ فرهنگ سخنان امام حسین(ع) (همان)، ص ۳۱۶٫
۲۱) بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۹۳٫
۲۲) لقمان/۱۷٫
۲۳) غافر/۵۵٫
۲۴) عصر/۳٫
۲۵) بقره/۵۵٫
۲۶) آل عمران/۱۴۶٫
۲۷) بقره/۱۵۳٫
۲۸) بقره/۴۵٫
۲۹) نحل/۹۶٫
۳۰) عنکبوت/۵۸٫
۳۱) زمر/۱۰٫
۳۲) محجه البیضاء، ج ۷، ص ۱۷٫
۳۳) غررالحکم، حدیث ۷۶۵٫
۳۴) همان، ح ۳۷۱۳٫
۳۵) بحارالانوار، ج ۷۰، ص ۱۸۳ و ج ۷۱، ص ۶۷ و ۹۲؛ وسائل الشیعه، ج ۲، ص ۹۰۳٫
۳۶) کافی، ج ۲، ص ۹۳؛ وافی، ج ۴، ص ۳۴۰؛ بحارالانوار، ج ۲۴، ص ۲۱۶ و ج ۷۱، ص ۸۰ و ۸۴٫
۳۷) منتخب میزان الحکمه، سیدحمید حسینی (قم، دارالحدیث، ۱۳۸۰) ص ۲۸۷، روایت ۳۴۳۹٫
۳۸) همان، ص ۴۸۷، حدیث ۳۳۱؛ معجم الکبیر، ج ۳، ص ۱۳۱؛ کنز العمال، متقی هندی، ج ۳، ص ۳۰۰٫
۳۹) فرهنگ سخنان امام حسین(ع)، ص ۱۲۰؛ انساب الاشراف، ج ۳، ص ۱۵۱، حدیث ۱۳٫
۴۰) اصول کافی، ج ۱، ص ۳۰۲، حدیث ۳؛ بحار، ج ۴۴، ص۱۷۴
۴۱) فرهنگ سخنان امام حسین(ع)(همان)، ص ۴۴؛ ینابیع الموده، ص ۴۰۶٫
۴۲) بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۲۹؛ عوالم بحرانی، ج ۱۷، ص ۱۷۹؛ فرهنگ سخنان امام حسین(ع)، ص ۵۷۰٫
۴۳) لهوف، ابن طاووس، ص ۲۶؛ کشف الغمه، اربلی، ج ۲، ص ۲۹؛ فرهنگ سخنان امام حسین(ع)، ص ۲۷۴٫
۴۴) معانی الاخبار، صدوق، ص ۲۸۸؛ کامل الزیارات، ص ۳۷؛ اثبات الوصیه، ص ۱۳۹
۴۵) مقاتل الطالبین، ص ۱۱۵؛ بحار، ج ۴۵، ص ۴۵؛ اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۶۰۷
۴۶) ناسخ التواریخ، ج ۲، ص ۳۶۰؛ اسرارالشهاده، دربندی، ص ۴۲۳؛ موسوعه، ص ۴۹۰٫
۴۷) ترجمه ارشاد مفید، ج ۲، ص ۶۱۶؛ لهوف، ص ۱۱۹٫
۴۸) اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۶۱۰٫
۴۹) آل عمران/۹۲ و ر. ک: بقره/۲۵۴، بقره/۲۷۲، حدید/۷، سبا/۳۹٫
۵۰) بقره/۱۹۵ و نحل/۱۶ و زمر/۱۰٫
۵۱) مائده/۲٫
۵۲) نساء/۷۵ و ۹۸٫
۵۳) منتخب میزان الحکمه (همان)، ص ۵۱۲، روایت ۶۲۳۸٫
۵۴) شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج ۴، ص ۳۲۶٫
۵۵) عبدالواحد آمدی، غررالحکم، شماره ۹۶۲۱٫
۵۶) کشف الغمه، ج ۲، ص ۲۹؛ بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۱۲۱، حدیث ۴؛ اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۶۲۰
۵۷) کشف الغمه، ج ۲، ص ۲۹؛ فرهنگ سخنان امام حسین(ع)، (همان)، ص ۸۲٫
۵۸) موسوعه کلمات الامام الحسین(ع)، ص ۷۵۹ و ۷۶۰٫
۵۹) منتخب میزان الحکمه (همان)، ص ۴۵، روایت ۵۰۱٫

سوتیتر:
۱ .
یکی از صفات نیکو و کلیدی انسان، صبر و بردباری است. صبر حالتی است نفسانی که اگر به حد اعلای خود برسد انسان را از بی‌قراری و اضطراب و شکایت از قضای الهی در برابر حوادث بازمی‌دارد و قدرت ایستادگی در مقابل نفس و خواسته‌های آن را پیدا می‌کند و بر انجام واجبات و طاعات پایدار خواهد ماند

۲٫
بر پشت امام حسین در روز عاشورا اثر [زخمی] یافت شد، پس از امام زین العابدین(ع) درباره آن سؤال کردند، حضرت فرمودند: [این اثر] مربوط به انتقال بارهاست که حضرت [شبانه] به منزل بی‌سرپرست‌ها و یتیمان و فقیران می‌بُردند

15دسامبر/16

رمز و رازهای اربعین در آموزه‌های اسلامی

عسکری اسلامپورکریمی
مقدمه
برخی اعداد، بار معناییِ خاص دارند و تأکید بر اعداد در آموزه‌های دینی به جهت غرض و مقصود خاصی است که در آن عدد نهفته است. در میان اعداد، عدد چهل در آموزه¬های اسلامی، از ارزش والایی برخوردار است.
آن هنگام که با شیطنت شیطان، آدم ابوالبشر از جایگاه والای خویش جدا گردید و لباس بهشتی از تن او افتاد و ردای «هبوط» بر قامتش افکندند، او یک «اربعین» در فراق روضه رضوان گریست.
آن روز که قابیل، هابیل را کشت و نخستین مظلوم تاریخ به دست برادرش به قتل رسید، آدم، بر شهادت فرزندش «چهل شبانه‌روز» گریه کرد.
آن‌گاه که قوم حضرت موسی«ع» فرمان پیامبر خدا را نادیده گرفتند و در پیشگاه موسی نافرمانی کردند و تن‌پرور شدند، خداوند آنان را «چهل سال» در بیابان¬ها سرگردان ساخت.
آن¬گاه که زمینه¬های تولّد فاطمه«س» فراهم شد، یک «اربعین» جدایی میان محمد«ص» و خدیجه«س» لازم شد تا عبادت¬ها و نیایش¬های «چهل¬شبانه روز» این زوج، فضای جان خدیجه را برای استقرار «امّ الأئمه؛ مادر امامان» آماده سازد. باید چهل سال از عمر پیامبر اسلام بگذرد تا همه آزمایش¬ها را ببیند و سختی¬ها و گشایش¬ها چنان به او تجربه بیاموزد که حتّی مشرکان نیز به او لقب امین دهند. آن¬گاه که یک «اربعین» را پشت سر می‌گذارد، فرشته وحی را می‌بیند که لباس نبوّت را بر اندامش می‌پوشاند.(۱)
آن‌گاه که روبه صفتان زشتخوی یزیدی در کربلا فرزند رسول الله، حسین بن علی«ع» را با آن وضع فجیع به شهادت رساندند و بر اهلبیت رسول الله«ص» بی‌حرمتی‌ها کردند، آسمان در سوگ آن سلاله نبوی، چهل صبح خون و زمین چهل صبح به سیاهى و خورشید چهل صبح به کسوف [تیرگى و گرفتگى] و سرخى گریه کرد.
بنابراین، «اربعین» یا «چهل»، عددی آسمانی است و گویا در این شماره، رمز و رازهایی نهفته است که ما را یارای فهمیدنش نیست.
اربعین از رازهای هستی، خصوصیت عدد چهل و اسرار نهفته در آن براى ما روشن نیست. در این نوشتار به مناسبت اربعین شهادت امام حسین«ع» برخی از مهم¬ترین موارد کاربرد این واژه ارزشمند که در فرهنگ اسلامی به مناسبت‌های گوناگون از آن یاد شده و گاهی پیام‌های اخلاقی و دستورهای الهی با آن همراه شده است را مورد بررسی قرار می‌دهیم.

واژه اربعین در قرآن کریم
واژه «اربعین» چهار بار در قرآن کریم آمده است؛ ازجمله در سوره بقره آیه ۵۱: «وَ إِذْ وَاعَدْنَا مُوسَى أَرْبَعِینَ لَیْلَهً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ وَأَنتُمْ ظَالِمُونَ؛ و [به یاد آورید] آن¬گاه را که با موسی چهل شب (و روز) وعده گذاشتیم که به مناجات پردازد. هنگامی که به میعادگاه رفت و راز و نیاز به پایان رسید و برگشت، دید که منحرف گشته‌اید و پس از او گوساله‌پرستی پیش گرفته‌اید، (گوساله‌ای که سامری آن را ساخته بود و معبودتان کرده بود) و بر خود ستمگر شده‌اید، (چون برای خدا شریک و انباز ساخته‌اید)»، این وعده چهل شب بوده است.
این داستان در سوره اعراف آیه ۱۴۲به صورت مفصل¬تر آمده است: «وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلاَثِینَ لَیْلَهً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَهً وَقَالَ مُوسَى لأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَأَصْلِحْ وَلاَ تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ؛ و ما با موسی سی شب وعده گذاشتیم، سپس آن را با ده شب [دیگر] تکمیل نمودیم، به این ترتیب، میعاد پروردگارش [با او] چهل شب تمام شد و موسی به برادرش هارون گفت: جانشین من در میان قومم باش و آنها را اصلاح نما! و از روش مفسدان پیروی نکن.»
علامه طباطبایی«ره» در تفسیر ارزشمند «المیزان» می‌فرماید: خداى متعال در این آیه شریفه مواعده‏اى را که با موسى بسته بود ذکر و اصل آن را سى شب گرفته و با ده شب دیگر آن را تکمیل نموده، آن¬گاه فرموده که جمعاً مواعده با وى «چهل شب» بوده است. در حقیقت این آیه، آیه ۵۱ سوره بقره را تفسیر مى‏کند که مى‏فرمود: «وَ إِذْ واعَدْنا مُوسى‏ أَرْبَعِینَ لَیْلَهً» و توضیح مى‏دهد که آن عدد، مجموع دو مواعده اصلى و تکمیلى است. کوتاه سخن اینکه برگشت معناى آیه به این است که خداى متعال حضرت موسی«ع» را براى مدت سى شب به درگاه خود و براى گفت‌وگوى با وى نزدیک ساخته و ده شب دیگر براى اتمام آن گفت‌وگوها بر آن مدت افزوده و در نتیجه میقات پروردگارش چهل شب تمام شده است.(۲) توجیه بعضی دیگر از مفسرین در مورد حکمت اضافه شدن ده روز چنین است: «دو دعوت بود؛ ابتدا سى شب، پس از آن ده شب اضافه شد که فرمود «وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ» که این اضافه یا براى نزول الواح تورات بوده یا براى امتحان و آزمایش بنی‌اسرائیل که در این مدت ده شب دستگاه گوساله‏ پرستى و سامرى اتفاق افتاد.(۳)
در پس پرده‌های این دوآیه شریفه، ارتباط «اربعین» با زمان امتحان و آزمون آمیخته شده است و مهمتر از آن ارتباط اربعین با پاک شدن روح حضرت موسی«ع» و توان در یافت کتاب و الواح مطرح است. چهل شب و روز ملاقات می‌خواهد تا حضرت موسی«ع» لایق دریافت کتاب گردد.
قرآن کریم در سوره مائده نیز به گوشه‌ای ¬از زندگی مبارزاتی و جهاد پیگیر حضرت موسی«ع» اشاره می‌فرماید، وی از قوم بنی‌اسرائیل خواست تا با ستمگرانی که در سرزمین مقدس فلسطین ساکن هستند و آن سرزمین پاک را با رفتارهای ناشایست خود آلوده ساخته¬اند، به جهاد برخیزند، ولی آنان به حضرت موسی«ع» گفتند: «إِنَّا لَن نَّدْخُلَهَا أَبَدًا مَّا دَامُواْ فِیهَا فَاذْهَبْ أَنتَ وَرَبُّکَ فَقَاتِلا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ؛ تا آنان در آن مکان باشند، هرگز وارد نشویم، پس تو و پروردگارت با آنها بجنگید، ما اینجا خواهیم نشست.»(۴)
در چنین شرایطی حضرت موسی«ع» خود و برادرش را تنها دید… و خداوند کیفر مخالفت¬های آنان را این-گونه بیان کرد: «فَإِنّها مُحَرّمَهٌ عَلَیْهِمْ أَرْبَعینَ سَنَهً یَتیهُونَ فِی اْلأَرْضِ فَلا تَأْسَ عَلَی الْقَوْمِ الْفاسِقینَ؛ چون با فرمان خداوند مخالفت کردند، ورود به شهر را بر آنان حرام کرد و آنان باید تا چهل سال در بیابان¬ها سرگردان باشند.»(۵)
زمینه‌های سرکشی در برابر فرمان خداوند و نادیده گرفتن مقام نبوّت و نافرمانی، از گناهان بسیار بزرگی بود که از روح سرکش آنان سرچشمه می‌گرفت و می¬بایست هرچه سریع¬تر جان¬های بیمار این جمع درمان می-شد. نسخه‌ای که برای درمان دردها داده شد، باید از دو جهت مورد توجه قرار گیرد: یکی داروی درد است که همان سرگردانی در بیابان¬ها و گرفتار شدن و نبود امکانات است: «یتیهون فی الارض» و دیگری، طول زمان درمان است. قرآن کریم، طول درمان این درد را چهل سال مشخص کرده است: «اربعین سنه»؛ ازاین‌رو، باید دانست که مدت پالایش جان¬ها و زمان نابودی خصلت¬های شیطانی، بر محور عدد «اربعین» است. رعایت ضوابط و فرمان‌های الهی به مدت چهل سال، جان را صفا و دل را جلا می¬دهد و جامعه را به تکامل می‌رساند.
همچنین در آیه ۱۵ سوره احقاف از چهل سالگی انسان یاد شده و اینکه خداوند به همه انسان‌ها درباره نیکی به پدر و مادر سفارش کرده است؛ امّا فقط نیکوکاران به این سفارش الهی عمل و به پدر و مادر خود نیکی می‌کنند و این نیکی را تا رسیدن به رشد کامل خود و رسیدن به چهل سالگی ادامه می‌دهند؛ آن¬گاه در چهل سالگی دعا می‌کنند و از خداوند توفیق می‌طلبند تا در برابر نعمت‌هایی که خود و پدر و مادرشان از آن برخوردار بوده‌اند، شکرگزار او باشند: «وَوَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهًا وَوَضَعَتْهُ کُرْهًا وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَهً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَى وَالِدَیَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ وَإِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ؛ و ما انسان را به نیکی و احسان به پدر و مادرش سفارش کردیم؛ مادرش با رنج و سختی او را تحمل کرد؛ دوران حاملگی و دوران شیرخوارگی او بر روی هم سی ماه بود تا اینکه رشد کرد و اندامش استوار گردید تا اینکه به چهل سالگی رسید. [پس از پشت سر گذاردن چهل سال از دوران عمر] گفت: پروردگارا! بر دلم بیفکن تا بر نعمت¬هایی که به من و پدر و مادرم داده¬ای سپاس گویم و من را به کاری که سبب رضای توست، موفق بدار و فرزندانم را صالح گردان. خداوندا! من به سوی تو بازگشتم و از تسلیم‌شدگان دستورهای تو هستم.»(۶)
در این آیه شریفه، حالت¬های روحی و عرفانی انسان را پس از «اربعین» بیان می¬کند؛ یعنی ای انسان! تو در بازار جهان، کالای عمر را بسان ارزنده‌ترین سرمایه، قدر ندانستی؛ به ویژه دوران جوانی¬ات را که با اوج غریزه¬های توفانی همراه بود و گاه انسان را چون پر کاهی اسیر تندباد هوس¬ها می‌کرد پشت سر گذاشته¬ای و اکنون به چهل سالگی رسیده¬ای. دیگر باید در میدان این درگیری‌ها و پس از این همه تجربه‌، تکامل روحی یافته باشی و زمینه اصلاح در تو پدید آمده باشد.
در مورد عدد چهل در قرآن کریم افزون بر آنچه گذشت، بیان چند نکته نیز لازم است:
۱٫ سوره «والضحی» از چهل کلمه تشکیل شده است.
۲٫ خداوند متعال در قرآن کریم به چهل چیز سوگند یاد کرده است که بیست مورد موجودات آسمانی و بیست مورد درباره موجودات زمینی است.
۳٫ چهلمین سوره قرآن کریم سوره مؤمن است که در آن در مورد خلقت انسان و پیمان الهی با وجود انسان‌ها در عالم ذر حکایت دارد.
۴٫ در سوره مجادله، چهل بار لفظ جلاله «الله» به کار رفته است.
۵٫ سوره نبأ و سوره قیامت هر کدام چهل آیه دارند.
۶٫ نام دیگر چهلمین سوره قرآن، «غافر» است که بر بخشش و عفو و رحمت الهی تأکید دارد.
۷٫ سوره «والفجر»، چهلمین سوره‌ای که در سال دوم و سوم بعثت بر پیامبراسلام«ص» در مکّه نازل شد.

واژه اربعین در حدیث
احادیث و سخنان حضرات معصوم«ع» یکی از منابع شناخت اسلام است. فقهای دین، بسیاری از احکام اسلامی را از این منابع استخراج می‌کنند؛ یعنی احادیث، دلیل و مستند حکم‌ فقیهان هستند.
رهبران معصوم«ع» برای گسترش سخنان‌شان که تفسیر آیات قرآنی بود تلاشی خستگی¬ناپذیر داشتند؛ آنان، شاگردان برجسته‌ای را تربیت می‌کردند و برای تبلیغ و ترویج دین به سرزمین¬های اسلامی می‌فرستادند. همچنین برای آنکه رهنمودهای خاندان رسالت از یادها نرود، مردم را به حفظ و نگارش حدیث تشویق می‌کردند. در این باره، روایات فراوانی از منابع شیعه وسنّی آمده است؛ به عنوان نمونه، تنها به سه روایت درباره حفظ «چهل حدیث» که بر آن بسیار تأکید شده است، اشاره می‌کنیم.
پیامبراکرم«ص» فرمودند: «هر ‌کس از امّت من چهل حدیث که مردم در امور دین‌شان به آن نیازمندند حفظ کند، خداوند در روز قیامت، او را در صف فقیهان و دانشمندان محشور می¬کند.»(۷)
پیامبر اسلام به امام علی«ع» سفارش ‌کرد و ‌فرمود: «ای علی! هر کس از امت من چهل حدیث برای رضای خدا و توشه آخرتش حفظ کند، خداوند او را در روز قیامت با پیامبران و صدیقین و شهیدان و صالحان محشور می‌کند و اینان چه زیبا همراهانی هستند.»(۸)
همچنین امام صادق«ع» ¬‌فرمودند: «کسی که از من، چهل حدیث از احادیث ما را درباره حلال و حرام حفظ کند، خداوند در روز قیامت او را در حالی برمی‌انگیزاند که فقیه و عالم باشد و عذاب نمی‌شود.»(۹)
بر مبنای احادیث یادشده، دانشمندان مسلمان نگارش چهل حدیث را به عنوان یکی از اصول ارزشی قابل اهتمام، مد نظر قرار دادند؛ چنان که نگاشته شدن صدها کتاب (اربعین) در ده‌ها موضوع اعتقادی، اخلاقی، عبادی و… بهترین گواه این عنایت و اهتمام است. مانند: «اربعین شیخ بهایی، اربعین شهید اول، اربعین مجلسی دوم، اربعین جامی و چهل حدیث امام خمینی(ره)».

بلوغ عقلانی انسان در چهل سالگی
طبق آیات قرآن کریم، سوره احقاف آیات۱۳ تا ۱۶ انسان در چهل سالگی عقل و کمال می‌یابد؛ بنابراین خداوند تا این سن به انسان فرصت داده است تا شناخت کاملی بیاید و بعد از آن انسان باید در برابرخداوند پاسخگو باشد. قرآن کریم می‌فرماید: «حَتىَّ إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَهً قَالَ رَبّ‏ِ أَوْزِعْنىِ أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتىِ أَنْعَمْتَ عَلىَ‏َّ وَ عَلىَ‏ وَالِدَىَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَئهُ وَ أَصْلِحْ لىِ فىِ ذُرِّیَّتىِ إِنىّ‏ِ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ إِنىّ‏ِ مِنَ الْمُسْلِمِین‏؛ و هنگامی که انسان به مرحله رشد و شکوفایی تامّ رسید و چهل سال بر او بگذشت می‌گوید پروردگارا، طریق شکر و سپاس نعمت‌های خودت را بر من و پدر و مادرم به من الهام فرما! و طریق انجام عمل صالح که مورد رضا و تحسین تو باشد را به من بیاموز! و در میان ذرّیّه من صلاح و سداد را استوار فرما! به درستی که من به تو روی آوردم و تسلیم خواست و اراده تو گشتم.»(۱۰)
این آیه بلوغ انسان را به مرتبه رشد عقلی و قِوام نفس در تدبیر و رعایت مصالح و مفاسد در سنّ چهل سالگی می‌شمرد و پس از این انسان از تجربیّات و اندوخته گذشته برای استکمال روح و طیّ طریق سعادت و صلاح بهره می‌گیرد، نه آنکه به سعه و ظرفیّت عقلانی او اضافه گردد.
نکته شایان توجه درباره مدلول آیه فوق «بلوغ عقلانی انسان در چهل سالگی»، این است که رسیدن به چهل سالگی برای بلوغ عقلانی، مرحله کمال و اتمام حجّت است؛ یعنی کسی که به چهل سالگی رسیده باید به اندازه کافی از مراحل فراز و نشیب عبرت گرفته باشد و از وسوسه¬های شیطان نجات یافته باشد، نه آنکه قبل از چهل سالگی تکلیف نداشته است. مفسر عالیقدر آیت‌الله مکارم شیرازی در این باره می‌فرماید: «بعضی از مفسران «بلوغ اَشُدّ» (رسیدن به مرحله توانایی) را با رسیدن به چهل سالگی هماهنگ و برای تأکید می‌دانند، ولی ظاهر این است که «بلوغ اَشُدّ» اشاره به «بلوغ جسمانی» و رسیدن به «أَرْبَعِینَ سَنَه» (چهل سالگی) اشاره به «بلوغ فکری و عقلانی» است، زیرا معروف است، انسان غالباً در چهل سالگی به مرحله کمال عقل می رسد و گفته‌اند که غالب انبیای الهی در چهل سالگی مبعوث به نبوت شدند.»(۱۱)
اساساً افراد سعادتمند و کسانی که به دنبال خوشبختی و کمال هستند تا سن چهل سالگی در اعمال و رفتارشان نشانه‌های اصلاح پیدا می‌شود؛ امّا اگر تا سن چهل سالگی تغییراتی در رفتارهای زشت و ناپسند آنان ایجاد نگردد، بعد از آن اصلاح آنان مشکل خواهد بود.
در نتیجه سن چهل سالگی، لزوم کمال و اتمام حجت می‌باشد که در این سن است که به فرموده امام صادق«ع»، «خدای متعال به دو ملک رقیب و عتید که موکّل بر اعمال و کردار انسان هستند وحی می‌فرستد: من به تحقیق به بنده‌ام عمر کافی جهت کسب معرفت و بلوغ عقلی عنایت کردم، از این پس دیگر او در کردار و اعمالش رها و آزاد نیست، بر او سخت گیرید و هر آنچه از او سر می‌زند کم یا بسیار دقیقاً ثبت و ضبط نمائید!»(۱۲)

آثار چهل روز اخلاص در عمل
شریعت انسان‌ساز اسلام برای خودسازی و خودیابی انسان، برنامه‌ها و طرح¬های فراوانی دارد که از رهگذر آن برنامه‌ها، حرکت فرد و جامعه را بر محور معیارهای الهی که با فطرت انسان هماهنگ است، تنظیم می¬کند و راه رشد او را تا صعود به قله والای انسانیت هموار می‌سازد.
اعمال عبادی اسلام اعم از واجب یا مستحب که در سازندگی انسان نقشی بنیادی دارند، آن¬گاه مؤثر خواهند بود که با اخلاص انجام گیرند. عملی را خدایی ‌گویند که «قربهً الی الله» و بدون هیچ¬گونه آلودگی از درون انسان بجوشد و غیر‌خدا در آن تأثیری نداشته باشد. چنان قرآن کریم می‌فرماید: «وَ ما أُمِرُوا إِلاّ لِیَعْبُدُوا اللّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ؛ امر نشدند، مگر اینکه با اخلاص کامل بر اساس ضوابط دین اسلام، خدا را پرستش کنند.»(۱۳)
هر‌گاه انسان، چهل روز خود را برای خدا خالص گرداند، چشمه‌های برکت، نور و حکمت از ژرفای جانش می‌جوشد و رودهای زلال اندیشه جریان می‌یابد و از آبشار زبان بر دامن دل¬ها می‌ریزد.
امام باقر«ع» فرمودند: «بنده¬ای که در مسیر ایمان به خداوند، چهل روز خویش را خالص گرداند، خداوند او را در شمار زاهدان در دنیا قرار می‌دهد و به دردها و درمان¬ها آگاهش می‌سازد و حکمت و دانش را در دلش ثابت می‌کند و زبانش را به تبلیغ و ترویج آن حکمت وا می‌دارد.»(۱۴)
امام رضا«ع» به نقل از پیامبر اسلام«ص» فرمودند: «هیچ بنده‏ای چهل روز اعمال خود را خالصانه به درگاه حضرت حق انجام نمی‏دهد، مگر اینکه خداوند متعال چشمه‌سارهای حکمت را از قلب او به زبانش جاری می‏سازد.»(۱۵)

دعا برای چهل مؤمن
دعا و نیایش همانند اسلحه‌ای است که با آن باید به جنگ وابستگی¬ها رفت. بی¬گمان این سلاح، مخصوص انبیا و اولیا است و قبایی است که بر قامت رسای مؤمنان راست می¬آید.
امام رضا«ع» به یاران و نزدیکانش می‌فرمودند: « بر شما باد سلاح پیامبران؛ پرسیده شد: سلاح پیامبران چیست؟ فرمود: دعا و نیایش.»(۱۶)
در نیایش باید توجه داشت که رسیدن به خواسته‌ها شرایطی دارد. انسان باید با رعایت آن شرایط هرچه بیشتر به قله عشقی که معشوق بر آن است نزدیک¬ شود.
خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید: ادعُونِی أَستَجِب لَکُم؛ مرا بخوانید تا اجابتتان کنم.» ولی چگونه باید خواند تا توجّه معشوق جلب شود. این بحث، در فرهنگ عرفان اسلامی، جایگاهی ویژه دارد. یکی از شرایط استجابت دعا، آن است که دعاکننده، چهل مؤمن را در نیایش، بر خود مقدم بدارد.
امام صادق«ع» فرمود: « کسی که چهل مؤمن را در نیایش، بر خویش مقدم دارد و سپس خواسته خود را بخواهد، بی¬گمان خواسته¬اش اجابت می‌شود.»(۱۷)
آن حضرت تأکید می‏فرماید که اگر این‏گونه دعا کردن در نماز شب و بعد از آن باشد، تأثیر بیشتری خواهد داشت.(۱۸) همچنین دعا کردن چهل مؤمن در قنوت نماز وتر در دل شب‌های تار اجابت دعا را نزدیک‏تر و سریع‏تر می‏نماید.(۱۹)

دعای چهل نفره
دعا» نوعی «ذکر» است که با حالت¬های گوناگون خوانده می‌شود. «کثرت» دعا و تکرار خواسته‌ها تا مرحله «چهل» در اجابت آن بسیار مؤثر است.
امام صادق«ع» در یکی از رهنمودهای حکیمانه¬اش ما را به دعای دسته جمعی(چهل نفر) فرامی‏خواند و می‏فرماید: «هیچ چهل نفر مردى براى دعا نزد هم اجتماع نکنند و خداى عَزَّ وَ جَلَّ را در کارى نخوانند (و دعا نکنند) جز این که خداوند دعاى آنها را مستجاب کند، پس اگر چهل نفر نبودند، و چهار نفر بودند (نزد هم جمع شوند و) ده بار خداى عَزَّ وَ جَلَّ را بخوانند خداوند دعایشان را اجابت کند، و اگر چهار نفر هم نباشند و یک نفر باشد که چهل مرتبه خدا را بخواند پس خداى عزیز جبّار براى او اجابت کند.»(۲۰)

آثار گناه تا چهل روز
بسیاری از گناهان، بر پذیرفته شدن عبادت¬ها و ثواب¬ها اثر منفی می‌گذارند و همه زحمت¬ها را به آتش می‌کشند؛ بسان آتشی که به خرمن افتد و حاصل دسترنج کشاورزان را در اندک زمانی نابود سازد. از همین‌رو، در آموزه¬های اسلامی، پرهیز از گناهان، بهتر از پرداختن به نیکی¬ها معرفی شده است. ‌حضرت علی«ع» فرمود: پرهیز از خطاها در طریق سعادت، بهتر از انجام دادن نیکوکاری‌هاست.»(۲۱)
از پیشوایان معصوم«ع» روایات بسیاری در این‌باره نقل شده است. حتّی در بعضی از احادیث، میزان اثر یک گناه مشخص شده است. از روایات اسلامی استفاده می‌شود که آثار گناهانی که انسان مرتکب می‌شود تا چهل روز در روح و روان او باقی است.
پیامبر اکرم«ص» در سفارش خود به امام علی«ع» فرمودند: «شرابخوار همانند بت¬پرست است. ای علی! خداوند نماز شرابخوار را تا چهل روز نمی¬پذیرد. پس اگر او در این چهل روز بمیرد، کافر از دنیا رفته است.»(۲۲)
در روایتی به همین مضمون از امام صادق«ع» آمده است: «لا تقبل صلاه شارب الخمر اربعین یوما الا ان یتوب؛ کسی که از شراب و مسکرات حرام استفاده کند تا چهل روز نمازش پذیرفته نمی شود، مگر اینکه حقیقتاً توبه کند.»(۲۳)
اینکه گفته می‏شود نماز چنین فردی پذیرفته نیست، به این علت است که روح او قابلیت درک و استعداد دریافت فیوضات روحانی و معنوی را از دست می‏دهد.
امام صادق«ع» می‏فرماید: «کسی که یک جرعه شراب بیاشامد، خدا و پیامبران و مؤمنین او را لعنت می‏کنند، اگر به مقداری بخورد که مست شود، روح ایمان از او دور می‏شود و به جایش روح کثیف شیطانی جایگزین می‏گردد، پس نماز را ترک می‏کند و ملائکه او را سرزنش می‏کنند و خدای تعالی او را خطاب می‏کند: «ای بنده من کافر شدی، بدا به حال تو». پس امام فرمود: «بدا به حالش، بدا به حالش، به خدا سوگند یک سرزنش الهی از هزار سال عذاب سخت‏تر است.»(۲۴)

هشدار به چهل ساله‌ها!
در منابع اسلامی از پیامبراکرم«ص» روایت شده که فرمودند: «به درستى که خـدا را مـلکـى اسـت کـه در هـر شـب بـه زمـیـن نزول مى کند، پس در میان مردم دنیا فریاد می‌زند و آنها را نـدا مـی‌کـنـد اى کـسـانـى کـه بـیـسـت سال از عمر شما می‌رود جدیت و کوشش کنید. و اى کسانى که سى سال از عمر شما گذشته زندگانى دنیا شما را مغرور نـکند. و اى کسانی که چهلمین بهار عمر خود را سپری می‌کنید! برای ملاقات با پروردگارتان چه چیزی آماده کرده‌اید [و چه پاسخی دارید]؟!»(۲۵)
همچنین امام سجاد«ع»: «هرگاه شخصی به سن چهل سالگی برسد فرشته‌ای از سوی خداوند در آسمان ندا می‌دهد که هنگام سفر نزدیک است، زاد و توشه سفر را مهیا کن و در گذشته هنگامی که فردی به چهل سالگی می‌رسید، با نفس خود محاسبه می‌کرد.»(۲۶)
در روایات آمده است: «هنگامی که شخصی به سنّ چهل برسد و به سوی خدا بازگشت ننماید، شیطان پیشانی او را مسح نماید و گوید: پدرم فدای تو باد که دیگر رستگار نخواهی شد!»(۲۷)

حقوق همسایگان
یکی از گروه¬های اجتماعی که به دلیل نزدیکی مکانی بیشترین رابطه را با یکدیگر دارند همسایگان هستند. شیوه‌های برخورد و چگونگی رفتار آنان با یکدیگر می‌تواند در کارهای خیر، بسیار سازنده و در جهت منفی بسیار ویرانگر باشد. بخشی از آداب معاشرت در اسلام به چگونگی هم¬نشینی با همسایگان اختصاص دارد. پیامبراسلام«ص» به منظور سالم‌سازی و ایجاد روحیه اعتماد و اطمینان به یکدیگر و همچنین تقویت وحدت و انس و الفت در جامعه اسلامی درباره حدود همسایگی و رعایت حقوق آنان می‌فرماید: «تا چهل خانه از چهار سوی منزل یک مسلمان، از روبه¬رو، پشت سر، از سمت راست و از سمت چپ، همسایه یک مسلمان به شمار می‌آید.»(۲۸)
پیامبر«ص» ضمن بیان این پیام حکیمانه، به حضرت امام علی«ع» و سلمان و ابوذر و مقداد دستور داد که در میان مسلمانان ندا دهند که ای مردم! این حدود همسایگی است. «کسانی که همسایگانشان از شرّ و آزار آنان در امان نیستند، ایمان ندارند.»(۲۹)
در کلامی دیگر فرمودند: «هر کس همسایه‌اش را اذیت کند، خداوند بوی بهشت را بر او حرام می کند و جایگاهش دوزخ است که بد جایگاهی است.»(۳۰)
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌حضرت امام سجاد«ع» هم در رساله معروف حقوق، حق همسایه را در ردیف حقوقی همانند حق خدا، حق پیشوا، حق نماز، حق معلم، حق فرزند و حق پدر و مادر قرار داده است.
در این باره، فرهنگ اسلام بسیار پربار است و ما تنها به چند نمونه از سخنان راهبران معصوم«ع» اشاره می‌کنیم. امام باقر«ع» از جد بزرگوارش رسول خدا«ص» می¬فرماید: «به من ایمان نیاورده است آنکه شب را با شکم سیر بخوابد و همسایه‌اش گرسنه باشد. فرمود: اهل هر آبادی که شب را بگذرانند و در میان ایشان گرسنه‌ای باشد، خداوند در روز قیامت به آنان نظر (رحمت) نمی‌افکند.»(۳۱)
امام صادق«ع» فرمود: «خوش‌همسایگی، خانمان¬ها را آباد و عمرها را طولانی می‌سازد.»(۳۲)

چهل برابر نیرو (یاران امام زمان علیه‌السلام)
روزی که نا امیدی بر جان تمام آدمیان حاکم شود و آنگاه که انسان از همه مکتب¬های مادی سرخورده گردد و آمادگی خود را برای پذیرش مُصلح جهانی اعلان کند، نور امید، سیاهی و گمراهی¬ها را می‌شکافد و با ظهور موعود جهانی، نقطه عطفی در زندگی بشر رخ می¬دهد.
هنگام ظهور قائم آل محمد«ص»، برکت¬ها و عنایت¬های فراوانی شامل‌ حال دوستان و یاوران آن حضرت خواهد شد. از جمله اینکه هر کدام از یاران آن حضرت به ‌اندازه «چهل مرد» قدرت و توان پیدا می‌کند. امام سجاد«ع» فرمودند: «آنگاه که قائم ما قیام کند، خداوند سستی و ضعف را از شیعیان ما می‌برد و دل¬هایشان را بسان پاره‌های آهن می¬گرداند و قدرت هر یک از مردان آنها را به اندازه «چهل مرد» بالا می¬برد و آنان حکم‌فرمایان و بزرگان روی زمین خواهند بود.»(۳۳)

هشدار به محتکران
کسانی که مواد غذایی و کالاهای ضروری مردم را انبار کنند و به فروش نرسانند تا در فرصت¬های مناسب قیمت آن را بالا ببرند، محتکر نامیده می‌شوند.
در اسلام، احتکار ممنوع و محتکر با شدیدترین تعبیرها تنبیه شده است، چنان¬که پیامبراکرم«ص» فرمودند:
«بوی بهشت از فاصله پانصد سال راه استشمام می‌شود، ولی آن بو برای انسان محتکر حرام است.»(۳۴)
همچنین آن حضرت فرمودند: «کار بنده دزد هنگام ملاقات خدا در نظر من بهتر است از کسی که مواد غذایی مردم را چهل روز احتکار کرده باشد.»(۳۵)
امام صادق«ع» فرمودند: «در فراوانی کالاها، چهل روز و در کمبود نعمت، سه روز نگه¬داشتن کالا، احتکار خواهد بود و نگهدارنده بیش از چهل روز در فراوانی و بیش از سه روز در کمبود، ملعون شمرده می‌شود.»(۳۶)

پی‌نوشت‌ها
۱ـ بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۷۸؛ به نقل از همان، ص ۲۳٫
۲ـ طباطبایی سیدمحمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه موسوی همدانی محمد باقر، قم، انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، سال ۱۳۷۴ هـ.ش، چاپ پنجم، ج‏۸، ص۳۰۳٫
۳ـ طیب سیدعبدالحسین، أطیب البیان فی تفسیر القرآن، تهران، انتشارات اسلام، سال ۱۳۷۸ ه ش، چاپ دوم، ج‏۵، ص۴۴۸٫
۴ـ مائده، ۲۴٫
۵ـ مائده، ۲۶٫
۶ـ احقاف، ۱۵٫
۷ـ بحارالانوار، ج۲، ص۱۵۳-۱۵۸؛ وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۹۴؛ کنزالعمال، ج۱۰، ص۲۲۴-۲۲۵٫
۸ـ بحارالانوار، ج۲، ص۱۵۴٫
۹ـ بحارالانوار، ج۲، ص۱۵۴؛ خصال صدوق، ص۵۴۲، ح۱۸٫
۱۰ـ‌ احقاف، ۱۵٫
۱۱ـ تفسیر نمونه، ج۲۱، ذیل تفسیر آیه ۱۵ احقاف.
۱۲ـ خصال صدوق، أبواب الأربعین و مافوقه، ص۵۴۵، ح۲۴٫
۱۳ـ بینه، ۵٫
۱۴ـ اصول کافی، ج۲، ص۱۶٫
۱۵ـ عیون اخبارالرضا علیه‌السلام، ج‏۱، ص‏۷۴، ح‏۳۲۱٫
۱۶ـ اصول کافی، ج۲، ص۴۶۸٫
۱۷ـ اصول کافی، ج۲، ص۵۰۹، ح۵٫
۱۸ـ بحارالانوار، ج۹۰، ص۳۸۹٫
۱۹ـ وسائل الشیعه، ج۴، باب ۴۵؛ کاشف الغطاء، ج‏۱، ص‏۲۴۶٫
۲۰ـ اصول کافی، ج‏۲، کتاب الدعاء، باب الاجتماع فی الدعاء، ص۴۸۷٫
۲۱ـ غررالحکم، ص ۱۸۵٫
۲۲ـ بحارالانوار، ج۷۷، ص۴۷؛ فصول المهمه فی اصول الائمه، صص۳۷۶ و ۴۴۳٫
۲۳ـ مستدرک الوسائل، ج۱۷، ص۵۷٫
۲۴ـ فروع کافی، کتاب الأشربه، ح۱۶٫
۲۵ـ مستدرک الوسائل، ج‏۱۲، ص‏۱۵۷.
۲۶ـ مستدرک الوسائل، ج‏۱۲، ص‏۱۵۶٫
۲۷ـ سفینه البحار (با مختصر اختلاف) ج۲، ص۳۳۲٫
۲۸ـ اصول کافى، ج۲، ص۶۶۹٫
۲۹ـ مستدرک الوسائل، ج۸، ص۴۳۱٫
۳۰ـ بحارالانوار، ج۷۴، ص۱۵۰٫
۳۱ـ اصول کافی، چاپ بیروت، ج۲، ص۶۶۷، احادیث ۸، ۱۰ و ۷٫
۳۲ـ خصال صدوق، ج‏۲، ص‏۵۴۱، ح‏۱۴٫
۳۳ـ سفینه البحار، ج۱، ماده «حکر».
۳۴ـ من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۱۵۸٫
۳۵ـ وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۳۱۲٫
۳۶ـ بحارالأنوار، ج۴۵، ص۲۰۷٫

سوتیتر:
۱٫
طبق آیات قرآن کریم، سوره احقاف آیات۱۳ تا ۱۶ انسان در چهل سالگی عقل و کمال می‌یابد؛ بنابراین خداوند تا این سن به انسان فرصت داده است تا شناخت کاملی بیاید و بعد از آن انسان باید در برابرخداوند پاسخگو باشد
۲٫
اساساً افراد سعادتمند و کسانی که به دنبال خوشبختی و کمال هستند تا سن چهل سالگی در اعمال و رفتارشان نشانه‌های اصلاح پیدا می‌شود؛ امّا اگر تا سن چهل سالگی تغییراتی در رفتارهای زشت و ناپسند آنان ایجاد نگردد، بعد از آن اصلاح آنان مشکل خواهد بود.

۳٫
در پس پرده‌های دوآیه شریفه قرآن کریم در داستان حضرت موسی(ع)، ارتباط «اربعین» با زمان امتحان و آزمون آمیخته شده است و مهمتر از آن ارتباط اربعین با پاک شدن روح حضرت موسی«ع» و توان در یافت کتاب و الواح مطرح است. چهل شب و روز ملاقات می‌خواهد تا حضرت موسی«ع» لایق دریافت کتاب گردد

15دسامبر/16

منشور مدیریت علوی درسنامه مدیران(۴)

حجت‌الاسلام والمسلمین محمدتقی رهبر
موضوع مقال، منشور مدیریت علوی بر محور عهدنامه مالک اشتر است که جامع‌ترین منشور مدیریتی و سیاسی اسلامی در جهان می‌باشد و اینک چهارمین بخش این منشور مبارک را می‌نگریم.
«ثم اعلم مالک انی قد وجهتک الی بلاد قد جرت علیها دول قبلک من عدل و جور و ان الناس ینظرون من امورک فی مثل ما کنت تنظر فیه من امور الولاه قبلک و یقولول فیک ما کنت تقوی منهم؛(۱) ای مالک! من تُرا به سوی سرزمینی فرستادم که قبل از تو دولت‌هایی عادل یا ظالم بر آن حکومت داشته‌اند و مردم امور ترا آنگونه می‌نگرند که تو امور آنان را می‌نگری و در مورد تو آن می‌گویند که تو در مورد آنان می‌گویی».

دولت‌ها و عبرت‌خانه تاریخ
سرزمین مصر مانند هر سرزمین دیگری سایه روشنی از تاریخ دارد. این کشور روزی عرصه‌ حکومت جبارانی چون فرعون و هامان و قارون بوده که زمام دولت و ثروت را در کف داشتند و فرعون نه فقط پادشاه بود، بلکه دعوی خدایی مردم مصر را داشت که خداوند با رسالت موسای کلیم علی نبینا و آله و علیه‌السلام، او را به دیار مرگ و غرقاب نیل فرستاد و مستضعفان بنی‌اسرائیل را وارث آن سرزمین ساخت.
بر همین سرزمین دوران دیگری می‌گذرد که یوسف صدیق که به غلامی فروخته شد، سکاندار اداره مصر و زعیم مردم می‌شود که نموداری از حکومت صالحان بود و آن دوران نیز سپری شد و تغییر و تحولات دیگری که بر کشور مصر گذشته است.
این تغییر و تحولات به دولت‌های مصر منحصر نیست، بلکه در تمام سرزمین‌ها و در همه اعصار این تحولات بوده و خواهد بود و تاریخ جز تبدیل مرگ و حیات نیست.
واژه دولت نیز جز به مفهوم تغییر و تحول نیست. قرآن کریم با کاربرد این واژه در آیه کریمه «و تلک الایام نداولها بین الناس» از گردش روزگار و فراز و فرود و دست به دست شدن دولت‌ها سخن می‌گوید و امیرمؤمنان(ع) می‌فرمایند: «الدنیا دار دُوَل» باری! دنیا سرای تحولات و جابه‌جایی قدرت و دولت و ثروت است. چه تمدن‌های بزرگ هزاران ساله که رو به افول نهادند و از زندگی امپراتورانش جز چند سطری بر دفتر تاریخ باقی نماند و تنها چیزی که می‌ماند نام نیک، کار نیک و آثار است که نقطه مثبت تمدن‌هاست و مابقی پوچی و بی‌حاصلی است.
چشم عبرت‌نگر می‌خواهد از این تحولات درس چگونه زیستن را بیاموزد. زرق و برق دولت و قدرت و ثروت و شهرت حجاب او نشود و بتواند از زندگی، ارزیابی درستی داشته باشد. این نکته‌ای است که امیر مؤمنان در نامه به مالک اشتر بدان اشاره فرموده که ای مالک! بدان که قضاوت دیگران درباره تو همانند قضاوت تو درباره دیگران است. در آزمون حکومت به گونه‌ای عمل کن که رضای خداوند و رضای خلق را فراهم آوری تا محکمه تاریخ درباره تو به داوری نشیند و بالاتر از محکمه تاریخ، محکمه خالق است که ذره‌ای از اعمال انسان را بدون پاسخ نمی‌گذارد: «فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره…».

صدای ملت صدای خداست
«و انما یستدل علی الصالحین بما یجری الله لهم علی السر عباده» صالحان و نیکوکاران را از آنچه خدا بر زبان بندگان خود جاری می‌کند، می‌توان شناخت.
در این بیان امام راز بزرگی نهفته و آن این است که هرگاه خداوند بنده‌ای را دوست دارد، دل‌های مردم را به او متوجه ساخته و زبان مردم به نیکی از او یاد می‌کند.
در قرآن کریم آمده: «والذین آمنوا و عملوالصالحات سیجعل لهم الرحمان ودا؛(۲) آنانکه ایمان آورده و عمل شایسته کنند، خداوند محبت آنان را در دل‌ها قرار دهد»؛ بنابراین قضاوت مردم و صدای ملت را درباره انسان‌ها به ویژه دولت‌ها نمی‌توان سرسری گرفت، به مثل معروف صدای ملت صدای خداست، وجدان عمومی خطا نمی‌کند، به ویژه مردمی که فطرت پاک و قلب سلیم دارند. مردمی که از هیچ‌گونه فداکاری دریغ نمی‌کنند.
اگر دولت خواهان جایگاه مستحکم در دل‌های ملت است، باید ملت را ارج نهد، حقوق آنان را محترم شمارد، آنان را ولی‌نعمت خود بداند و همانگونه که حضرت امام خمینی بارها بر این نکته تأکید فرمودند، دولت نباید توده ملت را به اقلیتی از خواص زیاده‌طلب بفروشد، همانگونه که امیر مؤمنان در بخش دیگری از این منشور سیاسی بر آن تأکید فرموده‌اند و در جای خود خواهیم دید.
در ادامه نامه می‌خوانیم:
«فلیکن احب الذخائر الیک ذخیره العمل الصالح»
محبوب‌ترین ذخیره‌ها و اندوخته‌ها نزد تو باید اندوخته و ذخیره عمل صالح باشد.
در نظام اسلامی یک مدیر یا وزیر و هر مقام مسؤول دیگر نباید در فکر اندوختن ثروت و مکنت و درهم و دینار باشد. آنچه از یک مقام مسؤول می‌ماند نام نیک، خدمت شایسته و مردم‌داری و عمل صالح است و هر چه جز این باشد، پوچی و بی‌حاصلی و یا خیانت است. امیرالمؤمنین(ع)‌ در نامه به یکی از کارگزاران‌شان چنین نوشتند: «ان عملک لیس لک بطعمه و لکنه فی عنقک امانه و انت مسترعی لمن فوقک لیس لک ان تفتات فی رعیه…؛(۳) کار تو برایت طعمه نیست، بلکه امانتی است بر گردنت و تو باید در برابر مافوق خود پاسخگو باشی، تو حق نداری درباره رعیت، استبداد به خرج دهی…».

پاسخ‌گویی و نظارت
امام ۲ نکته اساسی را به عامل خود در آذربایجان مورد تأکید قرار داده‌اند:
۱ـ مسؤولیت برای یک کارگزار، طعمه و آب و نان و منبع درآمد نیست.
۲ـ مسؤولان مافوق باید ناظر عملکرد رده‌های زیرمجموعه دولتی باشند و کارگزاران بر مجموعه دولت باید در برابر مقام مافوق پاسخگو باشند.
این دستورالعمل امامی است که به عنوان ندای عدالت انسانی حتی از نظر غیرمسلمانان شناخته می‌شود؛ امامی که به جرم عدالت، در محراب عبادت به شهادت رسید؛ امامی که همه ما مدعی پیروی از ایشان هستیم، اما در عمل با حضرت فاصله زیادی داریم. آیا در نظام اسلامی ما آن نظارت و حسابرسی و پاسخگویی وجود دارد که به فرصت‌طلبان و ویژه‌خواران مجال سوءاستفاده ندهد؟!
ما که می‌خواهیم الگوی حکومت اسلامی را به دیگران نشان دهیم، چه مقدار پایبند عدالت و نظارتیم؟!
بدیهی است در توان ما نیست که مرّ سیاست و نظارت امام علی علیه‌السلام عمل کنیم، ولی همانگونه که حضرت فرمودند: میان امام و مأموم باید مشابهتی باشد. این روزها سخن از حقوق و مزایای ده‌ها و صدها میلیونی در کشور به گوش می‌رسد که کاش واقعیت نداشت. خانواده‌هایی هستند که با اندک درآمد از تأمین آب و نان ساده خود ناتوانند. اینها از همان قشر تلاشگری هستند که در عرصه‌های انقلاب و دفاع هرگونه خطری را به جان می‌خرند؛ وقتی شهید می‌دهند و طلبکار نظام هم نیستند، دعوی‌ ذخیره نظام بودن را هم ندارند، آنگونه که برخی مسؤولان ویژه‌خواران میلیاردی را ذخیره نظام نامیدند! و از برخی تریبون‌ها به حمایت از آنها پرداختند و نظام را وامدار آنان شمردند.
چنین به نظر می‌رسد ما عدالت و حق و حساب را جدی نگرفته و شعار را جایگزین عمل کرده‌ایم. نگرانی این است که اینگونه عملکردها به باورها و اعتقادات مردم به ویژه جوانان لطمه بزند که خسارتی است غیرقابل جبران.
امروز چشم جهانیان به سوی ایران اسلامی است. دشمنان به نوعی، دوستان به نوع دیگر. دشمنان برآنند که از هر سوژه‌ای بهره‌برداری کرده و گوش جهان را با رسانه‌های دجالی امپریالیستی پر کنند و چهره انقلاب اسلامی را مخدوش سازند و دوستان چشم به راهند که از الگوی انقلاب اسلامی، چراغ راه فراهم سازند. به هوش باشیم قضاوت تاریخ درباره ما منفی نباشد و آدرس غلط به مستضعفان جهان ندهیم.

پی‌نوشت‌ها
۱ـ نهج‌البلاغه، نامه ۵۳.
۲ـ‌ مریم، ۹۶.
۳ـ نهج‌البلاغه، نامه ۵.

15دسامبر/16

جنبش انصارالله؛ از کوه‌های صعده تا کاخ ریاست جمهوری یمن

مهدی حلفی

ده‌ها سال پیش، زمانی که تعدادی از جوانان شیعه یمنی در استان «صعده» حرکت فرهنگی خودشان را آغاز کردند، هیچ‌کس گمان نمی‌کرد روزی این حرکت به بزرگ‌ترین و قوی‌ترین حرکت سیاسی در یمن تبدیل شود و قدرت را در این کشور به دست بگیرد.
جرقه تشکیل جنبش «انصارالله» یمن، پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران زده شد، این حرکت ابتدا تنها به فعالیت‌های فرهنگی مشغول بود، اما در ادامه با ورود به فاز سیاسی به مقابله با آمریکا پرداخت، با وجود تحمیل چندین جنگ از سوی رژیم سعودی به جنبش انصارالله، این جنبش روز به روز قوی‌تر شد و اکنون کنترل بخش‌های زیادی از یمن را در دست دارد.
در این مقاله به معرفی جنبش انصارالله یمن، مراحل تشکیل این جنبش و وضعیت فعلی آن می‌پردازیم.

جایگاه تشیّع در یمن
یمن یکی از سرزمین‌هایی است که مردمانش در صدر اسلام، بدون جنگ، دین اسلام را پذیرفتند، مردم یمن در یکی از سفرهای حضرت امام علی علیه‌السلام به این سرزمین مسلمان شدند و به همین دلیل حب اهل بیت علیهم‌السلام در میان مردم یمن از همان ابتدا ریشه‌دار بود. تعداد زیادی از اصحاب ائمه معصومین(ع) اهل یمن بودند و یمنی‌ها در بسیاری از قیام‌های شیعیان ضد حکومت‌های ظالم در دوره‌های مختلف تاریخی مشارکت داشتند.
یمن از صدر اسلام تاکنون به عنوان یکی از محل‌های زندگی شیعیان شناخته می‌شد و حکومت‌های شیعی بارها در این سرزمین تشکیل شد. با وجود تمام تلاش‌های آل‌سعود برای محو تشیع در یمن، هنوز بخش اعظم مردم این کشور جزء دوستداران اهل بیت علیهم‌السلام و کمتر از نیمی از آنها هم پیرو مذهب تشیع از جمله فرقه‌های زیدی، اسماعیلی و اثنی‌عشری هستند.

آل‌سعود به دنبال سیطره بر یمن
یمن در مجاورت عربستان قرار دارد، به همین دلیل آل‌سعود از همان ابتدای تشکیل حکومت خود به دنبال سیطره بر یمن بود. رژیم سعودی از حدود ۵۰ سال پیش توانست با صرف هزینه‌های فراوان کم‌کم نفوذ خود را در یمن افزایش دهد. افزایش نفوذ آل‌سعود در یمن با سخت‌تر شدن زندگی برای شیعیان این کشور همراه بود و حکومت وقت یمن با راهبردهای آل‌سعود دست به قتل و زندانی کردن شیعیان و بستن حوزه‌ها و مراکز دینی شیعیان در یمن زد، از آن سو هم جریان وهابیت با حمایت مستقیم عربستان در یمن رشد کرد.
پیروزی انقلاب اسلامی جان تازه‌ای به شیعیان یمن داد و آنها فعالیت‌های فرهنگی خود را در این کشور دوباره آغاز کردند. فرمایشات حضرت امام خمینی مورد استقبال اقشار مختلف مردم یمن از جمله شیعیان قرار گرفت و این سخنان در گوشه و کنار این کشور پخش شد و یمن دوباره شاهد گرایش فزاینده مردم به سوی دین و مطرح شدن بحث تشکیل یک حکومت اسلامی در این کشور شد.
پس از حمله ارتش صدام به ایران، حکومت یمن به تبعیت از آل‌سعود از این حمله حمایت کرد و در دوران جنگ تحمیلی در کنار صدام ایستاد. حکومت یمن برای کمک به صدام تعدادی از افسران و نیروهای نظامی این کشور را به عراق فرستاد تا علیه ایران بجنگند؛ تصمیمی که با مخالفت برخی نظامیان یمنی مواجه شد و تعدادی از افسران و سربازان ارتش یمن به دلیل امتناع از سفر به عراق و جنگیدن با مردم ایران، روانه زندان شدند.

تأسیس حرکت الشباب‌المؤمن در یمن
«سیدحسین الحوثی» که فرزند علامه سیدبدرالدین الحوثی از علمای مطرح شیعه زیدی یمن بود، در دهه ۱۹۹۰ میلادی، حرکت الشباب‌المؤمن(جوانان مؤمن) را تأسیس کرد، این حرکت در مناطق شیعه‌نشین یمن فعالیت می‌کرد و با تأسیس اردوگاه‌های تابستانی و برگزاری کلاس‌های فرهنگی و مذهبی، جوانان شیعه یمنی را به سوی خود جذب کرد.
تأسیس حرکت الشباب‌المؤمن سرآغازی برای ایجاد یک نسل جوان انقلابی در یمن بود. جوانان یمنی با عضویت در این حرکت علاوه بر آموختن تعالیم دینی، با تفکرات انقلابی امام خمینی(رض) و جریان انقلاب اسلامی ایران آشنا می‌شدند.
حرکت الشباب‌المؤمن نخستین جریان منظم فرهنگی شیعیان زیدی یمن در تاریخ معاصر بود که فعالیت‌هایش سرآغازی برای ایجاد تحولات بزرگ در این کشور بود. جوانانی که در این حرکت تربیت شدند، سال‌ها بعد صحنه سیاسی یمن را به صورت کامل تغییر دادند.

دوئل جوانان یمنی با آمریکا
گسترش فعالیت‌های حرکت الشباب‌المؤمن در استان‌های مختلف یمن کم‌کم موجب نگرانی حکومت این کشور شد. این نگرانی پس از آنکه جوانان این حرکت شعارهای «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر اسرائیل» را در مساجد یمن سر دادند، افزایش یافت.
فعالیت سیاسی حرکت الشباب‌المؤمن پس از حادثه ۱۱ سپتامبر آغاز شد. آمریکا پس از این حادثه به بهانه مبارزه با تروریسم حضور نظامی خویش در کشورهای منطقه از جمله یمن را گسترش داد و به کشورهای عراق و افغانستان حمله کرد. این اقدامات آمریکا اعتراض حرکت الشباب‌المؤمن را به دنبال داشت و جوانان این حرکت با سر دادن شعارهایی علیه آمریکا در نماز جمعه شهرهای مختلف یمن به خصوص صعده اعتراض خودشان را نشان دادند.
حکومت یمن در آن زمان به بهانه اعتراض این جوانان به آمریکا و به نام مبارزه با تروریسم، بسیاری از آنها را به زندان انداخت تا بتواند این حرکت اعتراضی علیه آمریکا را در یمن متوقف کند، اما اعتراضات ادامه یافت و جوانان یمنی در شهرهای مختلف این کشور، به اقدامات آمریکا اعتراض کردند.

حمله نظامی به حرکت الشباب‌المؤمن
آخرین حربه حکومت یمن برای پایان دادن به جریان اعتراضی حرکت الشباب‌المؤمن، عملیات نظامی بود. سال ۲۰۰۴ میلادی نیروهای نظامی یمن به محل حضور حسین الحوثی رهبر حرکت الشباب‌المؤمن در استان صعده در شمال این کشور حمله کردند. درگیری مسلحانه این نیروها با اعضای این حرکت ۳ ماه به طول انجامید، در نهایت حسین الحوثی و صدها تن از اعضای حرکت الشباب‌المؤمن در این درگیری به دست نیروهای نظامی یمن به شهادت رسیدند.
اما این حمله نظامی و کشتار دسته‌جمعی، پایان فعالیت حرکت الشباب‌المؤمن نبود. در ادامه «سیدعبدالملک الحوثی» برادر شهید سیدحسین الحوثی رهبری این حرکت را به عهده گرفت و فعالیت‌های فرهنگی و سیاسی حرکت با وجود زندانی شدن تعداد زیادی از اعضای آن، در مناطق مختلف یمن به خصوص استان صعده ادامه پیدا کرد.
حکومت یمن بین سال‌های ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۹، شش جنگ را به حرکت الشباب‌المؤمن تحمیل کرد، این جنگ‌ها نه تنها این حرکت را تضعیف نکرد، بلکه روز به روز بر قدرت این حرکت افزوده شد و افراد بیشتری به عضویت این حرکت درآمدند.
استفاده از گزینه نظامی برای از بین بردن حرکت الشباب‌المؤمن اثرگذار نبود، چون بافت اجتماعی یمن به خصوص شمال این کشور، بافت قبایلی دارد و اکثر مردم یمن در خانه‌های خود سلاح دارند، برای همین اعضای حرکت الشباب‌المؤمن توان دفاع از خود در برابر حمله نظامی را داشتند و حملات نظامی دولت یمن نتوانست این حرکت را از بین ببرد.

جنگ آل‌سعود با حرکت الشباب‌المؤمن
در جنگ ششم یمن که سال ۲۰۰۹ میلادی اتفاق افتاد، ارتش رژیم سعودی هم به صورت مستقیم وارد جنگ شد و جنگنده‌های سعودی و نیروی زمینی این رژیم به پایگاه‌های حرکت الشباب‌المؤمن در استان صعده حمله کردند، اما حمله سنگین رژیم سعودی هم باعث از بین رفتن این حرکت نشد.
نیروهای حرکت الشباب‌المؤمن در مقابل این هجوم همه‌جانبه رژیم سعودی به استان صعده یمن، به ده‌ها پایگاه نظامی این رژیم و روستا در استان‌های جنوبی عربستان حمله کردند و این پایگاه‌ها و روستاها را به تصرف خود درآوردند. ارتش سعودی در ادامه هر کاری که کرد نتوانست این مناطق را از یمنی‌ها بازپس بگیرد و صدها نظامی سعودی در این جنگ در درگیری با نیروهای یمنی به هلاکت رسیدند.
در نهایت جنگ ششم یمن ۷ ماه طول کشید. این جنگ در ازای رسیدن به توافقی میان حرکت الشباب‌المؤمن و عربستان به پایان رسید. براساس این توافق، عربستان حملات زمینی و هوایی خود به استان صعده یمن را متوقف کرد و در ازای آن نیروهای یمنی مناطقی که در جنوب عربستان تصرف کرده بودند را خالی نمودند.
توافقی که در جنگ ششم یمن حاصل شد، در واقع به رسمیت شناختن حرکت الشباب‌المؤمن در سطح بین‌المللی بود و قدرت این حرکت را نشان داد، با این توافق تعدادی از اعضای زندانی حرکت الشباب‌المؤمن از زندان‌ها آزاد شدند و این حرکت به عنوان جریانی قدرتمند در یمن به جهان معرفی شد.
حضور جنبش انصارالله در انقلاب یمن
حرکت الشباب‌المؤمن پس از توقف جنگ ششم به فعالیت‌های خود در یمن ادامه داد و نام خود را به «جنبش انصارالله» تغییر داد، این جنبش در انقلاب یمن مشارکت گسترده‌ای داشت و به عنوان یکی از ارکان پیروزی این انقلاب شناخته می‌شود.
جوانان عضو جنبش انصارالله در تظاهرات‌ها و تجمعات مردم یمن در طول انقلاب این کشور حضور پیدا کردند و عمق مردمی این جنبش را نشان دادند. حضور انقلابی جنبش انصارالله، موقعیت سیاسی این جنبش را در یمن تثبیت کرد.
انقلاب یمن نشان داد طرفداران جنبش انصارالله تنها چندصد جنگجو در کوه‌های استان صعده نیستند، بلکه صدها هزار نفر در پایتخت یمن طرفدار این جنبش هستند و به طرفداری از آن در خیابان‌های صنعا تظاهرات کردند.

عاقبت انقلاب یمن
دولت‌های عربی حاشیه خلیج فارس پس از شروع انقلاب یمن سعی کردند با استعفای «علی عبدالله صالح» از ریاست جمهوری و واگذاری قدرت به «عبدربه منصور‌هادی» معاون او، انقلاب مردمی یمن را به گونه‌ای در جهت منافع خود مدیریت کنند.
اما منصور‌هادی با وجود آنکه متعهد بود خواسته‌های مردم انقلابی یمن را محقق کند و پس از برگزاری یک انتخابات آزادانه در این کشور از قدرت کنار برود، اما نه تنها تغییرات موردنظر مردم یمن را انجام نداد، بلکه انتخابات را هم در این کشور برگزار نکرد و در قدرت ماند.
اعتراض مردمی ضد عبدربه منصور‌هادی به رهبری جنبش انصارالله از سال ۲۰۱۴ در مناطق مختلف یمن به خصوص در شهر صنعا پایتخت این کشور آغاز شد. این اعتراضات منصور‌هادی را مجبور به تغییر نخست‌وزیر کرد، اما این کار مردم را آرام نکرد و سال ۲۰۱۵ میلادی، مراکز اصلی قدرت در یمن از جمله کاخ ریاست جمهوری و پادگان‌های شهر صنعا به دست مردم افتاد و عبدربه منصور‌هادی از ریاست جمهوری استعفا کرد و از قدرت کنار رفت.
اما چندی بعد ‌هادی با فرار از صنعا به شهر عدن در جنوب یمن، خود را رئیس‌جمهور قانونی یمن معرفی کرد و از کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس برای بازگشت دوباره به قدرت کمک خواست. این در حالی بود که مدت زیادی از زمان پایان ریاست جمهوری ‌هادی گذشته بود و او هم از این پست تحت فشار مردم استعفا کرده بود.

حمله آل‌سعود به یمن
پس از فرار‌ هادی به شهر عدن و درخواست کمک او از کشورهای عربی، چند هفته‌ای بیشتر طول نکشید که ارتش‌های عربستان، امارات، بحرین و قطر در قالب ائتلاف عربی به کمک او آمدند و این ارتش‌ها حمله همه‌جانبه‌ای را به یمن آغاز کردند.
ائتلاف عربی هدف خود را از حمله به یمن بازگرداندن مشروعیت سیاسی به این کشور اعلام کرد، این در حالی بود که ‌هادی از پست ریاست جمهوری استعفا کرده بود. ائتلاف عربی برای بازگرداندن‌ هادی به قدرت، مردم یمن را که منبع اصلی مشروعیت‌بخشی به دولت این کشور بودند، را به خاک و خون کشید.
زمانی که عربستان و هم‌پیمانانش حمله نظامی را به یمن آغاز کردند، سخن از فتح چندروزه این کشور و رسیدن به صنعا می‌گفتند، این مطلب را رسانه‌ها و مقامات این کشورهای عربی در ابتدای جنگ مدام تکرار می‌کردند، اما این اتفاق با گذشت ۲۰ ماه تحقق نیافته.
عربستان و هم‌پیمانانش همچنین همزمان با آغاز جنگ علیه یمن، به صورت کامل این کشور را از هوا، زمین و دریا محاصره کردند و مانع تردد مردم یمن به خارج از این کشور و ورود و خروج کالا به یمن شدند تا از این طریق اراده مردم یمن را بشکنند.

جنگ نابرابر نظامی در یمن
جنگ یمن یک جنگ نابرابر از لحاظ نظامی بود، عربستان و هم‌پیمانانش با تجهیزات پیشرفته نظامی و کمک ابرقدرت‌های جهان به یمن حمله کردند؛ کشوری که از لحاظ نظامی جزء کشورهای ضعیف منطقه به شمار می‌رفت، اما مردانی جنگجو در یمن حضور داشتند.
پس از فرار ‌هادی از صنعا و شروع حمله رژیم سعودی به یمن، بسیاری از نیروهای ارتش یمن در کنار اعضای جنبش انصارالله در مقابل ارتش عربستان ایستادند و حاضر به جدایی از ارتش یمن و مزدوری برای حکومت عربستان نشدند، اتفاقی که باعث بیشتر شدن مقاومت نیروهای یمنی در برابر ارتش سعودی شد.
ائتلاف عربی از ابتدای جنگ یمن سعی کرد با بمباران گسترده مناطق مسکونی یمن، از مردم این کشور زهرچشم بگیرد و یمنی‌ها را وادار به تسلیم کند، اما این اتفاق نیفتاد، برعکس تعداد بیشتری از یمنی‌ها در مقابل ائتلاف سعودی قرار گرفتند.
با ادامه جنگ یمن، نه تنها این کشور به اشغال عربستان و هم‌پیمانانش درنیامد، بلکه جنبش انصارالله با تشکیل حکومت در صنعا، اداره بخش‌های وسیعی از یمن را به دست گرفت؛ حکومتی که با تداوم حمله خارجی به یمن مشروعیت مردمی زیادی پیدا کرد.

زمین‌گیر شدن ارتش عربستان در یمن
عربستان و هم‌پیمانانش با وجود گذشت بیش از یک سال و نیم از آغاز جنگ یمن پشت مناطق کوهستانی یمن زمین‌گیر شده‌اند و نتوانسته‌اند از این مناطق جلوتر بروند. تمام تلاش‌های نیروهای متجاوز خارجی برای پیشروی به سوی صنعا ناکام ماند و رزمندگان یمنی به شدت در مقابل نیروهای خارجی مقاومت کردند و نقشه‌های آنها را برای اشغال یمن بر هم زدند.
نیروهای یمنی در مقابل حمله ارتش سعودی به کشورشان، هجوم به خاک عربستان را در دستورکار قرار دادند. در این راستا تعداد زیادی از پایگاه‌های نظامی، روستاها و شهرک‌های مرزی در استان‌های جیزان، نجران و عسیر در جنوب عربستان هدف حمله نیروهای یمنی قرار گرفت؛ حملاتی که عربستان تاکنون نتوانسته مانع آنها شود و این حملات تلفات سنگین انسانی را به نیروهای نظامی عربستان وارد کرده است.
در نتیجه حمله نیروهای یمنی، بخش‌های وسیعی از مناطق مرزی عربستان به تصرف این نیروها درآمد و حملات ارتش سعودی برای بازپس گرفتن این مناطق بی‌نتیجه ماند. همچنین ده‌ها خودروی زرهی ارتش سعودی از قبیل تانک و نفربر در مناطق مرزی به دست یمنی‌ها منهدم شد و تعدادی از نیروهای ارتش سعودی هم به اسارت نظامیان یمنی درآمدند.
از آن ‌سو هم طی جنگ یمن، بارها مناطق مختلف عربستان هدف حملات موشکی نیروهای یمنی قرار گرفت. هدف این حملات پایگاه‌های نظامی و تأسیسات اقتصادی عربستان بود و از ابتدای جنگ یمن تاکنون، روند پرتاب موشک از یمن به عربستان ادامه دارد. رژیم سعودی هم نتوانسته تا به امروز جلوی پرتاب موشک یمنی‌ها به سوی خاک عربستان را بگیرد.
رسانه‌های یمنی به خصوص شبکه «المسیره» که متعلق به جنبش انصارالله است، در انعکاس جنگ یمن به خوبی عمل کردند، آنها به صورت مستمر تصاویر پیروزی‌های نیروهای یمنی و شکست‌های ارتش رژیم سعودی و هم‌پیمانانش را پخش کردند و با انتشار این تصاویر دروغ‌های رسانه‌های طرفدار عربستان را در خصوص جنگ یمن برملا نمودند.

قدرتمند شدن جنبش انصارالله در یمن
به هر حال اکنون جنبش انصارالله یمن قدرت را در این کشور با هم‌پیمانانش در دست دارد و دولت این کشور را به صورت ائتلافی اداره می‌کند. بخش اعظم استان‌های شمالی در کنترل دولت یمن قرار دارد. در این استان‌ها ادارات دولتی به کار خود مشغول هستند و زندگی عادی در استان‌های تحت کنترل جنبش انصارالله جریان دارد.
از آن سو هم جنگ یمن نه تنها از طرفداران جنبش انصارالله نکاسته، بلکه بر تعداد طرفداران این جنبش افزوده است، افراد زیادی به دلیل حمله دشمن خارجی در کنار جنبش انصارالله ایستادند و از این جنبش حمایت کردند. تظاهرات‌های چندصد هزار نفره‌ مردم یمن در استان‌های مختلف این کشور از جمله صنعا در حمایت از جنبش انصارالله مدعایی بر عمق نفوذ این جنبش در یمن است.
تجربه جنگ‌های متعدد در یمن نشان داده امکان از بین بردن جنبش انصارالله با راه‌حل نظامی وجود ندارد. آن زمان که این گروه تنها چندصد جنگجو در کوه‌های استان صعده داشت، حمله نظامی راه به جایی نبرد، چه برسد به امروز که صدها هزار جنگجو طرفدار جنبش انصارالله در مناطق مختلف یمن حضور دارند و آماده نبرد با متجاوزان سعودی هستند.
حتی اگر فرض کنیم سعودی‌ها بتوانند روزی مناطق تحت کنترل جنبش انصارالله را اشغال کنند ـ که با توجه به تجربه جنگ اخیر یمن چنین اتفاقی بسیار دور از انتظار است ـ باز هم این جنبش به دلیل طرفداران زیادش در بین مردم دوباره به صحنه سیاست و قدرت در یمن بازمی‌گردد، اتفاقی که پیش از این افتاده است.

یمن؛ قتلگاه سربازان سعودی
عربستان اگر بخواهد در عمق خاک یمن پیشروی کند، باید هزینه سنگینی را پرداخت نماید. مناطق شمالی یمن که بیشتر مناطق تحت سیطره انصارالله را شامل می‌شود، عمدتاً بافت کوهستانی دارد. این مناطق به نیروهای مدافع این مجال را می‌دهد کمین‌های مرگباری را ضد نیروهای مهاجم اجرا کنند و تلفات سنگینی را از آنها بگیرند.
در مناطق کوهستانی یمن تأثیر بمباران جنگنده‌ها محدود است و امکان استفاده گسترده از نیروی زرهی هم در این مناطق کمتر وجود دارد، این مسأله باعث می‌شود دشمن خارجی برای اشغال این مناطق مجبور به استفاده از نیروی زمینی و پیاده نظام خود شود و همین قضیه تلفات دشمن را به صورت تصاعدی بالا خواهد برد.
پیشروی‌های ارتش سعودی و هم‌پیمانانش در مناطق کوهستانی شمال یمن محدود و بسیار کند بوده است، نیروهای خارجی متجاوز برای ادامه پیشروی خود باید تلفات زیادی را متر به متر بدهند و در نهایت پیشروی این‌گونه در مناطق کوهستانی یمن تلفات بسیار سنگینی را به ارتش عربستان و هم‌پیمانانش وارد می‌کند که از تصور سران این کشورها هم خارج است.
سعودی‌ها سعی کردند برای پایین آوردن تعداد تلفات نظامی خود در یمن و پیشروی در این کشور از نیروهای مزدور یمنی استفاده کنند و آنها را برای جنگ با ارتش یمن و جنبش انصارالله تطمیع کردند، اما به هر حال این نیروها چندان به درد سعودی‌ها نخوردند. نیرویی که با پول به استخدام سعودی‌ها درمی‌آید، کمتر حاضر است جان خود را برای این کشور بدهد و در بسیاری از درگیری‌ها، این مزدوران یمنی فرار را بر قرار ترجیح دادند.

آینده جنبش انصارالله در یمن
به هر حال برای پایان دادن به جنگ در یمن باید یک توافق سیاسی در این کشور صورت بگیرد و قدرت و نفوذ جنبش انصارالله یمن به رسمیت شناخته شود، اتفاقی که تا حدی رخ داده و طی یک سال اخیر بارها نمایندگان این جنبش از سوی سازمان ملل و کشورهای میانجی‌ برای مذاکرات صلح یمن دعوت شدند.
عربستان هم تا حدودی به این سمت پیش رفته است، وزیر امورخارجه این کشور چند ماه پیش گفته بود جنبش انصارالله جزئی از جامعه یمن است، این در حالی بود که «عادل جبیر» پیش‌تر گفته بود این جنبش باید از بین برود، این موضع‌گیری‌ها نشان می‌دهد خود مسؤولان عربستان هم به این نتیجه رسیده‌اند که باید با جنبش انصارالله یمن کنار بیایند.
اما به هر حال گرفتن چنین تصمیمی برای مسؤولان رژیم آل‌سعود سخت است و آنها سعی می‌کنند از همه گزینه‌های خود استفاده کنند تا به چنین نقطه‌ای نرسند، اما به هر حال عربستان در گرداب یمن گیر افتاده، هزینه‌های جنگ یمن برای عربستان سرسام‌آور است و کشورهای مختلف جهان هم عربستان را در این جنگ تنها گذاشتند تا در هزینه‌های جنگ یمن با عربستان شریک نشوند.
دیر یا زود عربستان تسلیم خواسته‌های جنبش انصارالله یمن می‌شود و این گروه و قدرت آن را در یمن به رسمیت خواهد شناخت، چه عربستان بخواهد و چه نخواهد یمن به یکی از پایگاه‌های محور مقاومت تبدیل شده و مردم این کشور با سردادن فریادهای مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل در تظاهرات‌ها پیوستن خود را به محور مقاومت اعلام کردند. طرفداری یمن از محور مقاومت صرفا یک حرکت سیاسی نیست بلکه بازتابی از نفرت مردم یمن از محور آمریکایی در منطقه از جمله عربستان است.

سوتیتر
۱٫
*چه عربستان بخواهد و چه نخواهد یمن به یکی از پایگاه‌های محور مقاومت تبدیل شده و مردم این کشور با سر دادن فریادهای «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر اسرائیل» در تظاهرات‌ها پیوستن خود را به محور مقاومت اعلام کردند

۲٫
*افزایش نفوذ آل‌سعود در یمن با سخت‌تر شدن زندگی برای شیعیان این کشور همراه بود و حکومت وقت یمن با راهبردهای آل‌سعود دست به قتل و زندانی کردن شیعیان و بستن حوزه‌ها و مراکز دینی شیعیان در یمن زد، از آن سو هم جریان وهابیت با حمایت مستقیم عربستان در یمن رشد کرد

15دسامبر/16

نشانههایی از رابطه نظام سودان با رژیم صهیونیستی

احمد بروایه
مقدمه
سودان به دلیل جایگاه بسیار مهم خود در قاره آفریقا، همواره مورد توجه قدرت‌های بزرگ منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای بوده است؛ به گونه‌ای که این کشور در طول تاریخ خود همواره تحت ‌تأثیر دخالت‌های بیگانگان در امور داخلی خود در موضوعات مختلفی همچون حقوق بشر، سودان جنوبی، دارفور، حمایت از گروه‌های مقاومت فلسطینی و نزدیکی با ایران بوده است. در این میان، ایالات متحده و رژیم صهیونیستی نقش بسیار بارزی در تضعیف نظام سیاسی و ساختار این کشور به خصوص پس از روی کار آمدن «حسن عمر البشیر» که شعارهای اسلامگرایانه سر می‌داد، ایفا کردند. این تلاش‌ها باعث شد سودان تحت محاصره بین‌المللی قرار گیرد و صدمات زیادی را متحمل شود. تلاش برای تضعیف سودان در سال ۲۰۱۱ و در پی تجزیه سودان به دو کشور سودان و سودان جنوبی به موفقیت‌های بسیاری دست یافت. با این وجود به نظر می‌رسد نظام سیاسی سودان با خیانت به آرمان‌های سابق خود قصد دارد با عادی‌سازی روابط با رژیم صهیونیستی، موجودیت خود را با تکیه بر امپریالیسم جهانی حفظ کند.

تاریخچه روابط رژیم صهیونیستی و سودان
به دلیل اهمیت استراتژیک سودان در جهان اسلام، رژیم صهیونیستی همواره در تلاش بوده است با سودان ارتباط برقرار کند و متأسفانه سیاستمداران سودانی نیز به دلیل منافع کوتاه‌مدت، در دوره‌هایی از تاریخ خود به این رژیم نزدیک ‌شدند. سال ۱۹۵۲ حزب امت سودان با ارسال هیأتی به بریتانیا تلاش کرد نظر دولت این کشور را برای استقلال سودان جلب کند و در همین راستا با برخی اعضای سفارت رژیم صهیونیستی در لندن دیدار کرد و دو طرف بر ضرورت همکاری بر پایه دشمنی با مصر تأکید کردند. ارتباطات حزب امت و رژیم صهیونیستی پس از استقلال سودان ادامه یافت و در دیدارهای مختلف که در دهه ۱۹۶۰ در اماکن مختلف ادامه پیدا کرد، دو طرف بر ضرورت همکاری مشترک ضد مصر تأکید کردند. پس از کودتای «جعفر نمیری»، ارتباطات نظام سودان با رژیم صهیونیستی خصوصاً در زمینه مباحث امنیتی ادامه پیدا کرد. اوج این ارتباطات دیدار نمیری با آریل شارون در سال ۱۹۸۱ بود. در این دیدار علاوه بر موافقت نمیری با مهاجرت یهودیان اتیوپیایی به اسرائیل، موافقت شد رژیم صهیونیستی از سودان به عنوان پایگاهی برای آموزش نیروهای معاند نظام جمهوری اسلامی استفاده کند،(۱) این تلاش‌ها به دلیل سرنگونی نمیری در سال ۱۹۸۵ به نتیجه نرسید.

سیاست سودان از سال ۱۹۸۹ تا ۲۰۰۵
پس از روی کار آمدن دولت اسلامگرای نجات ملی در سال ۱۹۸۹ به رهبری عمر البشیر، وی با چرخش از سیاست‌های سیاستمداران پیشین، راهبردهای جدیدی را در سیاست داخلی و خارجی اتخاذ کرد:
۱) خلاصه کردن هویت سودان در هویت عربی- اسلامی بدون توجه به هویت‌های غیرعربی که بیش از ۵۰ درصد مردم سودان را تشکیل می‌دادند.
۲) تلاش برای نقش‌آفرینی در منطقه که به ایجاد روابط با حماس، حزب‌الله و حمایت مقطعی از برخی گروه‌های تروریستی مانند گروه جهاد مصر و افرادی مانند «اسامه بن لادن» منجر شد.
۳) تلاش برای مواجهه با آمریکا و اسرائیل که در عمل تلاشی برای مشروعیت‌زایی برای نظام سیاسی سودان محسوب می‌شد.(۲)
با این وجود دولت سودان به دلیل دارا نبودن یک برنامه جامع برای توسعه اقتصادی و حل مشکلات سیاسی این کشور و همچنین فساد و قبیله‌گرایی گسترده با چندین جنگ‌ داخلی و رفتار‌های خصمانه اروپا و آمریکا مواجه شد. از طرف دیگر آمریکا و غرب با توجه به ضعیف بودن مخالفان دولت سودان و امکان تبدیل شدن این منطقه به کانونی برای جنگ‌های داخلی و بنیادگرایی با وجود استفاده از ابزار‌های فشار سیاسی، مخالف سرنگونی نظام سودان بودند. هدف آمریکا در حقیقت حفاظت از یک نظام ضعیف در خرطوم بود که کنترل مؤثری بر مرکز داشته باشد و در عین حال از مخالفان قومی غربگرا به منظور کسب مزایای بیشتر و حتی تجزیه سودان حمایت کند.(۳)
جنگ داخلی در سودان جنوبی و بعدها دارفور – که سازمان‌های مردم نهاد طرفدار رژیم صهیونیستی نقش بارزی در آن داشتند – و همچنین تحریم‌های غربی که به دلیل فساد گسترده و نبود برنامه‌ای علمی برای رشد اقتصادی تقویت می‌شد، سبب شد دولت سودان قدم‌هایی را در جهت نزدیکی به غرب و آمریکا بردارد. مهم‌ترین این اعمال امضای موافقتنامه صلح «نیواشا» بین حکومت سودان و شورشیان جبهه خلق برای آزادی سودان با حمایت آمریکا بود که طبق آن همه‌پرسی تعیین سرنوشت جنوب سودان در سال ۲۰۱۱ برگزار شد و منجر به تجزیه سودان گردید. دولت سودان همچنین کمک‌های اطلاعاتی بسیار زیادی را به دولت آمریکا در رابطه با اعضای گروه‌های تروریستی ارائه داد. با این وجود تشدید بحران دارفور با پشتیبانی ایالات متحده و رژیم صهیونیستی و صدور قرار بازداشت بین‌المللی برای عمر البشیر رئیس‌جمهور سودان باعث شد دولت سودان که با طمع رفع تحریم‌های آمریکایی دست به این اقدامات زده بود، به عدم جدیت غربی‌ها برای عادی‌سازی روابط با سودان پی ببرد.

سیاست خارجی جدید سودان در قبال رژیم صهیونیستی
با وجود تجربه ناموفق دولت سودان در عادی‌سازی روابط با جهان غرب، این کشور تلاش‌های دیگری را با حمایت محور ارتجاع عربی برای عادی‌سازی روابط با کشورهای غربی آغاز کرده است. اولین نشانه‌های این امر قطع روابط میان ایران و سودان و مشارکت این کشور در جنگ علیه ملت یمن بود.(۴) نزدیکی با عربستان سعودی و قطع روابط با ایران پس از آن اتفاق افتاد که سعودی با سرمایه‌گذاری بیش از ۱۱ میلیارد دلاری در سودان تبدیل به دومین شریک اقتصادی سودان شد.(۵) دولت سودان همچنین دست به متوقف کردن ارسال سلاح به گروه‌های مقاومت زد. اثرات این اقدامات سودان به حدی بود که روزنامه صهیونیستی «‌هاآرتص» در مقاله‌ای از تلاش رژیم صهیونیستی برای کمک به دولت سودان خبر داد و فاش کرد دولت صهیونیستی از کشورهای اروپایی و ایالات متحده خواسته در روابط خود با سودان تجدیدنظر کنند.
با تشکیل کنفرانس گفت‌وگوهای ملی سودان در سال ۲۰۱۶، بسیاری از احزاب و گروه‌های سودانی با اعلام اینکه رابطه با رژیم صهیونیستی یکی از شاه‌کلیدهای رابطه با آمریکا می‌باشد، خواهان عادی‌سازی روابط با رژیم صهیونیستی شدند. با وجود آن که دولت سودان از اظهارنظر درباره این مواضع و اخبار رسانه ها خودداری کرده است، نمی‌توان از نظر دور داشت که به دلیل کنترل دولت بر فضای عمومی، این اظهارات بدون نظر مساعد دولت امکان بروز و ظهور نداشته است. در همین راستا وزیر امور خارجه سودان در اظهاراتی در کنفرانس گفت‌وگوی ملی اعلام کرد خرطوم آماده است عادی‌سازی روابط با اسرائیل را مورد مطالعه قرار ‌دهد. از جانب دیگر دولت سودان به خانم «تراجی مصطفی» رئیس مجلس دوستی سودان و اسرائیل که سابق بر این تحت تعقیب قضایی بود و در خارج از سودان زندگی می‌کرد، اجازه داده است در گفت‌وگوهای ملی شرکت جوید و در جلسه‌ای که رئیس‌جمهور بشیر با اعضای شرکت‌کننده در گفت‌وگوهای ملی برگزار کرد، شرکت کرده و مورد استقبال بشیر قرار گرفت.(۶)

نتیجه‌گیری

نظام سیاسی سودان با وجود سر دادن شعارهای اسلامی، در طول تاریخ خود همواره رفتارهایی منفعت‌طلبانه و بی‌برنامه را از خود بروز داده است. این رفتارها به خصوص از ابتدای قرن بیست و یکم بسیار بیشتر شده است. نظام سیاسی سودان که سال ۲۰۱۱ در ازای وعده‌های توخالی آمریکا بیش از یک سوم مساحت و هشتاد درصد منابع نفتی خود را از دست داد، به نظر می‌رسد بار دیگر و این بار با پشتیبانی کشورهای حوزه خلیج‌فارس قصد دارد دست به معامله‌ای پر از ضرر و زیان با آمریکا و رژیم صهیونیستی بزند و این امر مطمئناً با مخالفت بسیاری از مردم مسلمان سودان مواجه خواهد شد. این امر اختلافات در درون نظام سیاسی سودان را تقویت نموده، مخالفت‌ها با دولت را افزایش داده و راه را برای سرنگونی نظام سیاسی و تبدیل سودان به دولتی شکست خورده و همچنین تجزیه سودان هموار خواهد نمود.
—————————————————————————

پی‌نوشت‌ها
۱- Mahmoud Mouhareb, Israeli interference in Sudan, Arab center for research and policy studies, Doha, 2011.
۲ـ أمانی الطویل، الموقف الأمیرکی من السودان: مسارات التفاعل و طبیعه المخططات، ملفات، المرکز العربی للأبحاث و دراسه السیاسات، دوحه، فبرایر ۲۰۱۱٫
۳ـ عبده مختار موسى، العلاقات السودانیه الأمیرکیه على مفترق الطرق، مجله المستقبل العربی، بی تا، مقاله شماره ۴۱۸:
www.caus.org.lb/Home/down.php?articleID=4891
۴- http://arabic.cnn.com/middleeast/2016/01/04/sudan-saudi-iran-tensions
۵- http://www.al-monitor.com/pulse/ar/originals/2016/01/sudan-saudi-yemen-war-iran-relations-broken.html
۶ـ یاسر محجوب الحسین، السودان و اسرائیل: من یخطب ود الاخر، الجزیره نت: https://goo.gl/gmsnWq

—————————————————————————
منابع
۱٫ أمانی الطویل، الموقف الأمیرکی من السودان: مسارات التفاعل و طبیعه المخططات، ملفات، المرکز العربی للأبحاث و دراسه السیاسات، دوحه، فبرایر ۲۰۱۱٫
۲٫ عبده مختار موسى، العلاقات السودانیه الأمیرکیه على مفترق الطرق، مجله المستقبل العربی، بی تا، مقاله شماره ۴۱۸: www.caus.org.lb/Home/down.php?articleID=4891
۳- Mahmoud Mouhareb, Israeli interference in Sudan, Arab center for research and policy studies, Doha, 2011
۴- http://arabic.cnn.com/middleeast/2016/01/04/sudan-saudi-iran-tensions

۵- http://www.al-monitor.com/pulse/ar/originals/2016/01/sudan-saudi-yemen-war-iran-relations-broken.html
۶ـ یاسر محجوب الحسین، السودان و اسرائیل: من یخطب ود الاخر، الجزیره نت: https://goo.gl/gmsnWq

—————————————————————————————————————————————–

سوتیتر:
۱٫
نظام سیاسی سودان که سال ۲۰۱۱ در ازای وعده‌های توخالی آمریکا بیش از یک سوم مساحت و هشتاد درصد منابع نفتی خود را از دست داد، به نظر می‌رسد بار دیگر و این بار با پشتیبانی کشورهای حوزه خلیج‌فارس قصد دارد دست به معامله‌ای پر از ضرر و زیان با آمریکا و رژیم صهیونیستی بزند