16دسامبر/16

اقتصاد اسلامی در راه ریشه کن ساختن فقر فاجعه بزرگ بشریت

قسمت بیست و نهم

آیت الله حسین نوری
فقر وتنگدستی در جهان بیداد می کند و در هر دقیقه ۳۰ کودک بر اثر گرسنگی یا فقدان دارو می میرد و هم چنین ۴۵۰ میلیون نفر به اندازه کافی غذا نمی خورند و در این در حالی است که در هر دقیقه ۳/۱ میلیون دلار صرف هزینه های نظامی در جهان می شود!
این عوامل در کنار توطئه هایی از قبیل بایر گذاشتن ۴۰ میلیون هکتار اراضی توسط دولت آمریکا سبب شده است که هیچ کشوری نتواندنیازهای اجتماعی خود را تامین کند نظیر این گونه جنایات فراوان است مثلا قیمت یک زیر دریایی هسته ای معادل بودجه آموزش سالانه ۲۳ کشور در حال توسعه با ۱۶۰ میلیون کودک در سن تحصیل است!
هدف قدرت های بزرگ مشغول داشتن افکار و اذهان ملت ها در تب و تاب افکار و اذهان ملت ها در تب و تاب مسابقات تسلیحاتی در (فقر) نگه داشتن و ترساندن آن ها از (سرداران فریاد آزادی) است!
در بعضی کشور های پر جمعیت افراد برای تامین هزینه زندگی فلاکتبارشان خون خود را ۴ بار در روز هر بار ۱۲۵۰ میلی لیتر می فروشند در صورتی که علاوه بر صرف سلالانه ۶۶۰ میلیارد دلار در جهت هزینه های نظامی جهان ۵۰ هزار سلاح هسته ای انبار شده و ۲۵ میلیون نفر در ارتش ها خدمت می کنند و یک میلیارد نفر در کشورهای تحت کنترل نظامی زندگی می کنند و نیز آمار نشان می دهد که ۹ میلیون غیر نظامی بعد از واقعه (هیروشیما) کشته شده اند و آن طور که گفته اند قدرت انفجاری سلاح های هسته ای انبار شده کنونی ۵ هزار برابر تمام سلاح هایی است که در طول آخرین جنگ جهانی مورد استفاده قرار گرفته است.
ارقام مذکور مبین این حقیقت است که کوشش در زمینه نظامی خیلی سریع تر از فعالیت های اقتصادی افزایش می یابد.
امروزه بشر بیش از هر زمان با مساله مرگ و میر ناشی از (گرسنگی) رو به رو است و در هر ۲ ثانیه یک کودک از گرسنگی می میرد .
البته این بدان معنی نیست که مواد غذایی در جهان وجود ندارد و یا کمبود عوامل طبیعی سبب این مرگ و میرمی شود بلکه جهان از نظرا مکانات تکنولوژی قادر است (گرسنگی) را از میان بردارد ولی (استراتژی جدید امپرالیسم) این است که تسلط اقتصادی خود بر جهان افزایش دهد .
ابرقدرت های جنایت کار برای این که بتوانند مردم کشورهای جهان سوم را به زیر سلطه خود درآورند علی رغم تمام قوانین انسانی از حربه مواد غذایی استفاده می کنند وباعث می شوند که روزانه صد ها انسان بی گناه بر اثر گرسنگی جان خود را از دست بدهند و هم چنین به علت عدم تعهدات سیاسی و انسانی هر ساله میلیارد ها تن مواد غذایی نابود می شود و این در حالی است که دو سوم مردم دنیا از گرسنگی و سو تغذیه می نالند و در عوض یک سوم بقیه به علت مصرف زیاد پروتئین و غذاهای غیر متعادل به بیماری های مختلف دچار می شوند.
برای مثال در استراتژی جدید امپریالیستی ، قاره افریقا به عنوان زمینه ای برای تامین منافع آن ها شناخته شده است این قاره از لحاظ وسعت خاک دومین قاره جهان به شمار می آید و از لحاظ جمعیت یکی از کم جمعیت ترین قاره ها می باشد و از لحاظ منابع طبیعی یکی از غنی ترین سرزمین ها و از نظر رفاه عمومی یکی از فقیرترین وگرسنه ترین مناطق دنیا به شمار می آید.
قاره آفریقا همواره در معرض خطرناک ترین مرحله قحطی و گرسنگی قرار گرفته است و این جای سوال است که چرا سرزمینی با این همه وسعت و درعین حال کم جمعیت تر از قاره های دیگر نمی تواند راه نجات از دام گرسنگی را به دست آورد؟
در آفریقا هم چون دیگر سرزمین های مبتلا به گرسنگی عواملی را می بینیم دست به دست هم داده و مانع از ان می گردند که انسان ها از این گرفتاری غم انگیز رهایی یابند.
در میان این عوامل برخی طبیعی هستند و برخی فرهنگی که با چگونگی اوضاع اقتصادی و سیاسی مردم آفریقا بستگی دارد حال ان که این علل طبیعی توسط استعمارگران تشدید یافته است.
آفریقا یکی از وسیع ترین میدان های عمل برای استعمارگران بوده است تاثیرات نامساعد استعمارگران در امکانات زندگی بومیان در خلال یک رشته امور اقتصادی و سیاسی که در طول همه دوران محور اصلی استعمار بوده است به خوبی قابل لمس است .
پرتغالی ها نخستین استعمارگرانی بودند که به این سرزمین گام نهادند تا کالاها و منابع طبیعی این سرزمین را به یغما ببرند و به دنبال آن ها اسپانیولی ها، فرانسوی ها، انگلیسی ها و سایر استعماگران غربی به عنوان تهیه کالا به آن سرزمین وارد شدند و به زودی متوجه شدند که پر سودترین کالاها خود سیاه پوستان هستند که میتوانند آن ها را به عنوان برده در سایر مستعمرات به فروش برسانند.
به این ترتیب سوداگری (برده فروشی) هم آغاز گردید سپس با بهره کشی و بهره برداری از منابع و ثروت های طبیعی و زیرزمینی وارد مرحله جدیدتری از استعمار شدهند.
تنها چاره ای که از طرف کشورهای ثروتمند درباره این قاره صورت گرفته این است که زاد و ولد به حداقل تقلیل یابد و این هم به خاطر وحشت آنان از زندگی مرفه خود می باشد که مبادا با افزایش جمعیت امنیت خاطر آن هابه خطر افتد و با صدور مواد خام به کشورهای غرب محدود گردد.
لازم به یادآوری است که نفوذ استکار جهانی و استثمار ملت ها در هر کشوری از جهان به اقتضای موقعیت جغرافیایی و اقلیمی آن ها صورت گرفته است ولی به هر حال هدف آن ها در فقر مطلق نگهداشتن این کشور ها می باشد.
همه می دانیم که علل پیدایش و رشد بحران تغذیه در جهان، کشورهای استکباری هستند که در تشدید و خامت اوضاع نقش اصلی را به عهده داشته و دارند.
کشورهای استکباری مخصوصا آمریکای جهان خوار با روی کار آمدن رژیم های وابسته به خود تنها به سرمایه داری وابسته امکان رشد می دهد و بیهوده نیست که در هیچ یک از کشورهای وابسته به استکبار جهانی خود کفائی در تولید محصولات کشاورزی دیده نمی شود.
بنابراین نباید از نظر دور داشت که امپریالیسم خود عامل بحران های مربوط به تغذیه است در حال حاضر صد ها میلیون نفر در جهان شب ها با شکم خالی سر به بستر می گذارند آمریکا به کشاورزانی که کشت نکنند جایزه می دهد وبیش از ۴۰ میلیون هکتار از اراضی را بایر می گذارد مادامی که انواع بهره کشی های اقتصادی از جانب سازمان های اقتصادی استکباری بر جهان گرسنه تحمیل می شود کشورهای فقیر هم چنان خراج گزار گرسنگی خواهند بود تنها با آزادی از قید ها و موانع اقتصادی سیاست های استعماری است که جهان گرسنه می تواند از این بلای وحشتناک رهایی یابد.
ما در طی بحث هایی که پیرامون سیستم اقتصاد سرمایه داری مطرح کردیم برای ان که زشتی تباهی نفرت انگیز این سیستم در برابر اصول و موازین نجات بخش و عزت آفرین اتقصادی اسلامی و روشن تر شودبه گوشه هایی از مفاسد اقتصادی سرمایه داری اشاره کردیم.
از جمله مفاسد دهشتناک اقتصاد سرمایه داری که اخیرا در مورد بحث ما قرار گرفت مساله غم انگیز (فقر) ملت های تحت ستم و استعمارو استثمار بود که در جهت نشان دادن گوشه ای ازان مصیبت عظیم و فاجعه بزرگ بشری موضوع گرسنگی را با نمونه هایی ازا نواع و اشکال و عوارض عواقب شوم آن مطرح کردیم منظور از طرح این مسائل این است که هر چه بهتر و بیشتر به ارزش و اهمیت تعالیم نجات بخش اسلام پی ببریم و بهتر و روشن تر به این مساله واقف شویم که از یک سو چرا مبنای اقتصاد اسلامی بر پایه ریشه کن کردن فقر وگرسنگی و استقرار و عدالت اجتماعی بر پایه ریشه کن کردن فقر و گرسنگی و استقرار عدالت اجتماعی و تعادل بین طبقات اجتماع قرار گرفته است و از سوی دیگر هیچ کدام از سیستم های اقتصادی جهان و راه حل ها و طرح های متفکران و دانشمندان شرق و غرب بالاخره هیچ یک از فورمول های اقتصادی ساخته بشر هرگز نمی تواند با اصول و اساس اقتصاد اسلام برابری کند و در مقابل آن رنگ و جلوه داشته باشد.
در این رابطه به منظور روشن تر ساختن مسائل مورد بحث و بررسی پدیده (گرسنگی) پرداختیم و گفتیم که گرسنگی تنها دسترس نداشتن به (قوت لا یموت) نیست بلکه شایع ترین و رایج ترین اشکال گرسنگی در جهان امروز محرومیت حدود ۸۵ درصد مردم دنیا از آن دسته مواد غذایی لازم و حیاتی است که فقدان یا حتی کمبود آن ها زیان های جبران ناپذیری برسلامت زندگی افراد وارد می آرود تا جائی که حتی اقوام و قبائل و ملل و جوامع بزرگی را یکی به چنگال انحطاط نژادی و اضمحلال ساختمان بدنی می افکند و رفته رفته ملت هائی را در کام مرگ تدریجی فرو برده نسل هایشان را منقرض و نابود می کند .
چنان که قبلا گفتیم مواد حیاتی و مورد نیاز بدن انسان که مصرف آن ها برای حفظ سلامت و تعادل دستگاه ماشین بدن انسانی ضرورت انکار ناپذیر دارد به سه گروه اصلی یعنی مواد پروتئینی (مواد معدنی) و انواع ویتامین ها تقسیم می شود که فقدان یا کمبود هر یک از ان ها زندگی انسان ها را به مخاطره می افکند و به زوال و اضمحلال می کشاند.
در مقالات قبلی درباره عوارض و عواقب گرسنگی کیفی (پروتئین) سخن گفتیم اکنون لازم است بحث خود را درباره گرسنگی مواد معدنی مطرح کنیم و از نقش مهم (مواد معدنی) سخن بگوییم:
در مورد مواد و املاح معدنی باید دانست که هر چند تمام آن ها برای سلامت انسان و تعادل دستگاه های بدن و تامین ارزش های جسمانی و روانی لزوم دارند اما به طور کلی تنها کمبود چند نوع از ان ها است که از لحاظ اجتماعی اهمیت بیشتری دارند و آن ها عبارتند از: کلسیم، آهن، سدیم و ید.
کلسیم به گفته اهل تحقیق، فراوان ترین عامل معدنی موجود در ساختمان بدن انسان است و این همان ماده ای است که در حقیقت مهم ترین ماده سازنده استخوان ها در بدن انسان است و این همان ماده ای است که در حقیقت مهم ترین ماده سانده استخوان ها در بدن انسان به شمار می رود به این دلیل و دلایل دیگر انسان روزانه به مقدار معینی کلسیم از نیم گرم تا یک گرم احتیاج دارد.
باز به گفته همین پژوهشگران از ان جا که ماده کلسیم در انواع خاک های مناطق کره زمین به طور بسیار نا منظمی توزیع شده و نیز تنها مقدار معدودی از مواد غذایی مانند شیر و تخم مرغ و چند نوع سبزیجات طبیعی ترین منبع کلسیم به شمار می روند و همین مسائل موجب می گردد که عوارض ناشی از کمبود کلسیم در جهان ما رایج و فراوان باشد لذا کمبود کلسیم یک پدیده جهانی است که مردم هرمنطقه و هر آب و هوائی بدان دچار می شوند و حتی در مناطق ثروتمند نیز در این کمبود عرض وجود می کند و عوارض خود را نشان می دهد .
طبق این تحقیقات پژوهشگران مهم ترین عواقب کلسیم عبارتند از بیماری راشیتیسم و نرمی استخوان پوک شدن و کرم خوردگی و ریختن دندان ها که خود عامل و موجددهها بیماری و عارضه دیگری است و هم چنین عقب ماندگی و رشد بدنی.
البته نباید این عوارض را ساده پنداشت چه اینها امراض بسیار خطرناکی هستند که در صورت عدم اقدام بر بروز و یا توسعه آن ها می توانند نسل ها و نژاد ها را از لحاظ جسمی و روانی تنزل دهند و رفته رفته به انحطاط کامل و نابودی بکشند .
اکنون این بحث را در همین جا متوقف می کنیم وبقیه بحث درباره عوارض کمبود مواد معدنی را به توفیق خداوند متعال برای مقاله بعدی می گذاریم.

16دسامبر/16

امام خمینی ثابت و استوار از آغاز تا کنون

نوید پیروزی
«… و مطمئن باشید که در سایه بردباری و استقامت با به کار بستن دستورات اسلامی فتح و ظفز از آن ملت اسلام می باشد. ان تنصروالله ینصرکم و یثبت اقدامکم – و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الا علون ان کنتم مومنین.»
(رمضان ۱۳۹۳)
این جانب به ملت بزرگ و عزیز ایران پس از تسلیت در این مصیبت های دل خراش و تسلیت در اهانت به قرآن کریم و حریم اهل بیت طهارت علیهم اسلام و تسلیت در واقعه ۱۵ خرداد ۴۲ و ۱۷ خرداد ۵۴ تبریک می گویم بر این روشنفکری و آزادمنشی، تبریک می گویم بر طلوع صبح آزادی و قطع ریشه استعمار و عمال خبیث آن.
(اول رجب ۱۳۹۵)
«من به شما و سایر برادران که در داخل کشور زیر چکمه پلیس و در زندان ها و شکنجه گاه ها به سر می برند و با محرومیت ها و مصیبت های جان فرسا دست به گریبان هستند و به خاندان کسانی که در راه حق زیر شکنجه شاه جان خود را فدا کردند، امید نصرت و پیروزی می دهم به شرط آن که کوشش ها برای حق باشد و برای نصرت دین حق که با پیوستگی به آن از نصرت خدای تعالی برخوردار خواهید شد. من به این جنبش وبیداری عمومی که در کشورهای اسلامی عموماً در ایران خصوصا پدید آمده و به این تنفر و انزجار عمومی از دستگاه های ظلم و وحشیگری و استعمار و استعماگران امیدها دارم. این بیداری و تنفر عمومی، موقت و زودگذر نیست و تا پایان داده به دستگاه جباران و خاتمه دادن به ظلم و ستمکاران ادامه دارد.»
(۴ ذی الحجه، ۹۷)
با خواست خداوند قهار، اکنون در تمام کشور صداهای ضد شاهی و ضد رژیمی بلند است و بلندتر خواهد شد و پرچم اسلام بر دوش روحانیون ارجمند برای انتقام از این ضحاک زمان به اهتراز خواهد آمد و ملت اسلام یک دل و یک جهت به پاس از مکتب حیات بخش قرآن، آثار این رژیم ضد اسلامی و مروج زشتی را محو خواهد کرد. «الیس الصبح به قریب »
(۱۹ ربیع الاول ۹۸)
در ادامه نهضت که موافق رضای خداوند تعالی و ولی عصر است، کوشش کنند واین چراغ فروزنده هدایت را روشن و روشن تر نگهدارند و با اعتماد به خداوند تعالی، مطمئن باشند که ملت پیروز است.
(۲۸ رجب ۹۸)
«نهضت ایران تا پیروزی که مسلما از ان ملت شجاع است ادامه خواهد داشت و بر شما است که این مطلب را هر چه زودتر به ملت برسانید.»
(۱/۶/۵۷)
«عزیزان من! صبور باشید که پیروزی نهایی نزدیک و خدا با صابران است من از این راه دور چشم امید به شما دوخته ام و ان چه در قدرت دارم در خدمت به شما که خدمت به حق است، نثار می کنم و صدای آزادی خواهی و استقلال طلبی شما را به گوش جهانیان رسانده و می رسانم.
(۱۴/۸/۵۷)
«ما اعتقاد داریم که مبارزه ملت ما به پیروزی نزدیک است مبارزات کنونی ایران یک حرکت کاملا اسلامی در جهت تغییر کامل نظام شاهنشاهی و استقرار حکومت جمهوری اسلامی می باشد.»
(۱۵/آبان/ ۵۷)
«ملت ایران برای رهایی از چنگال دیو استبداد و استعمار به رسیدن به حکومت اسلامی نهضت مقدس اسلامی خود را آاغاز کرده و به یاری خدای تعالی نارسیدن به پیروزی ادامه خواهد داد.»
(۱۶/۸/۵۷)

16دسامبر/16

انتقاد ها و پیشنهاد ها

افراط و تفریط
اعتدال و میانه وری در همه امور و هر کردار و رفتاری مطابق حکمت و موافق عقل است و شرح مقدس اسلامی نیز به این جهت دستور فرموده است خداوند در قرآن ضمن بیان حکمت های جناب لقمان می فرماید: «واقصد فی مشیک» لقمان آیه ۱۹ مشی ممکن است به معنای سیر و راه رفتن باشد و ممکن است به معنای روش و رفتار سیر و راه به طور عموم باشد و قصد به معنا میانه وری است و اقتصاد نیز از همین ماده است بنابراین آیه یا به طور عموم دعوت به میانه روی در رفتار می کند یا در خصوص راه رفتن دستور اعتدال می دهد
در مورد انفاق و کمک کردن به نیازمندان خداوند به پیغمبر گرامی دستور می فرماید:
        •    • 
اسراء -۲۹ نه دست های خویش را به گردن بیاویز (کنایه از بخل و خودداری از انفاق) و نه چندان دست های خویش را باز کن که پس از ان به کنج ملامت و حسرت نشینی و در صفات بندگان خاص خویش می فرماید بندگان خاص می فرماید”
           
فرقان، آیه ۶۷
آنان که در وقت انفاق نه اسراف می کنند و نه بخل می ورزند بلکه راه میانه را می روند البته انفاق در این آیه ممکن است به معنای مصرف کردن به نحو عموم باشد و ممکن است مراد انفاق بر دیگران و کمک مستمندان باشد.
عبادت و پرستش خدا که از همه بالاتر و غایت خلقت انسان است نیز باید با اعتدال و میانه روی باشد در این باره روایات بسیار در کتب حدیث نقل شده است و وسائل الشیعه بابی به عنوان استحباب میانه روی در عبادات قرار داده است.
حکما می گویند اساس اخلاق فاضله انسانی میانه روی در کارهاست هر رفتار و صفتی طرف افراط دارد و طرف تفریط و راه دست راه میانه است مانند شجاعت که ترس تفریط در آن وتهور و بی باکی افراط در آن است. و مانند سخاوت که بخل طرف تفریط و اسراف افراط در آن است
در اینجا باید نکته ای را متذکر شد که افراط در کارهای اجتماعی مستوجب عکس العملی در جهت تفریط از سوی گروهی دیگر میشود هم چنان که تفریط مستوجب افراط گروهی دیگر می گردد و تا راه راست میانه پیدا نشود هم چنان جامعه گرفتار اضطراب و تحیر گاهی به این سو گاهی به آن سو کشیده می شود .
انقلاب های جهان همیشه همراه با یک سلسله عکس العمل های شدید است که از جهات مختلف به افراط کشیده می شود و دوباره مستوجب عکس العمل های اسلامی ما به فضل و کرم الهی و رهبری های خردمندانه امام امت از بسیاری از آن عکس العمل ها مصون و محفوظ ماند آدم کشی ها و خونریزی های دسته جمعی در کوچه و خیابان در اثر برخورد گروه های مختلف در هر انقلابی یک امر معمولی و مورد انتظار است ولی به بحمدالله به حکم یک پارچگی امت درا طاعت از امام انقلاب اسلامی ایرانی از این گونه برخوردها محفوظ ماند.
ولی درعین حال درپاره ای از مسائل برخوردهای نامطلوب افراطی موجب عکس العمل های تفریطی شد مانند مسئله حجاب بانوان که برخی از جوان غیور در ابتدای امر با برخوردهای خشونت آمیز زمینه عکس العملی تفریطی را که اکنون گرفتار آن هستیم و فراهم نمودند از رهبران و رهنمایان انتظار داریم که در هرزمینه مردم را به سوی راه اعتدال و صراط مستقیم رهنمون گردد.
ما برای تذکر به نمونه ای از تفریط ها که شاید عکس العملی بعضی از افراط ها باشد یا افراط هایی که شاید عکس العمل تفریط ها باشد اشاره می کنیم.
اوائل انقلاب اسلامی در مساله گزینش و استخدام به حدی با سادگی و خوش بینی برخورد می شد که حتی ساواکی ها نیز با تظاهرات و تحصن در مقابل نخست وزیری که در تمام مدت مبارزات طولانی ملت مسلمانان ایران دشمن امام و انقلاب بودند به پست های حساس دست یافتند چه خیانت هایی که نکردند خان ها و قلدرها با تغییر چهره یا بدون آن با کمال پر روئی طمع در تکیه زدن بر مسند وزارت وکالت داشتند. البته نباید غافل بود که هنوز هم این گونه عناصر با بعضی از کار های اجرائی را به دست دارند حتی بعضی از مناسب مقدس هم اکنون در دست کسانی است که تا قبل از سقوط علنی بلعم با عورا نماینده و مروج او بودند..
این ها همه به دلیل بعضی وساطت های ناشیانه یا مغرضانه و کم توجهی بعضی از مصادر امور است ولی به هر حال در بسیاری از سطوح حالات افراط در تحقیق و تجسس درا حوال مردم برای گزینش حکم فرماست.
دانشجویی که از تدوین و استعداد بسیار عالی برخوردار است نماینده ای که به عنوان معرف معرفی کرده بود برای تحقیق از صلاحیت وی نکیر و منکر به سراغ آن نماینده رفته بودند و ضمن این که پرسش ها از این جهت تحقیق شده بود که آیا ایشان به نماز جمعه حاضر خواهد شد؟
آیا در مراسم دعای کمیل شرکت می کند عجبا حضرت امام نماز جمعه را واجب تخییری می دانند و این آقایان با آن معامله واجبی عینی می کنند آن هم آن گونه واجبی که ترک آن موجب محرومیت از حقوق اجتماعی است چه استعدادهایی که با همین تحقیق ها بی استفاده مانده است و از این راه چه ضررهایی متوجه جامعه شده باشد من نمی دانم برای گزینشیان چه عذری در ادامه این روش باقی است امام با فریاد رسا و با کمال صراحت این گروه تحقیق های بی جا و بی معنی را بارها منع فرمودند. آیه الله العظمی منتظری با دلی پر از درد از کنار گذاشتن نیروهای با استعداد بارها و بارها شکایت کردند.
مسئولیت بلند پایه مملکتی در مناسبت های مختلف از این وضع چندش آور اظهار نارضایتی نموده وعده جلوگیری از آن ها دادند این چه گوش هایی است که صدای این بزرگان را نمی شنود یا می شنود و به مغزها تحویل نمی دهد یا …
افراط و تفریط همین است و قرآن راه میانه را می خواهد (اشداء علی الکفار رحماء بینهم) ما گاهی رحم و مهربانی و عطوفت را چنان توسعه می دهیم که شامل دشمنان خدا و خلق نیز می شود و گاهی چنان خشونت و شدت را پیش می گیریم که نیروهای لایق و مومن جامعه اسلامی را به بهانه های مقدس مآبانه خشک و بی روح از حقوق اجتماعی محروم می نماییم.
نمونه ای دیگر
در رژیم گذشته سعی بسیار می شد که جامعه را مصرفی و مبتذل نمایند. این مطلب به حدی روشن است که ذکر مثال و توضیح لازم نیست ولی اکنون مشاهده می شود که هرگونه کمبود مواد ضروری که به مقتضای ضرورت زمان یا ضعف اداری یا جهت دیگر پیش امده است، به عنوان نفی مصرفی بودن توجیه می شود.
چندی پیش یکی ازمسئولین بلند پایه طی سخنانی که از رادیو دربرنامه ( انقلاب ،مردم مسئولین) پخش میشد، خمیر دندان ودستمال کاغذی رانیز جزء امور مصرفی معرفی کردند!! و اعلام داشتند که باید صنعت کشور راطوری تنظیم کنیم که به جای اینگونه تولیدها امور ضروری جامع تولید شود. به نظر می رسد تنها اثری که اینگونه سخنها درجامعه دارد این است که محتکران اینگونه کالاها درپنهان داشتند آنها بیشتر حرص ورزیده و مصرف کنندگان نیز حاضر به پرداخت پول بیشتر باشند . آیا می توان گفت که آن مسئول – بدون توجه – خدمتی بزرگ به محتکران و گرانفروشان کرده است؟چون قطعا چنین هدفی را نداشته است پس باید بدون توجه و قصد باشد آیا واقعا اینگونه وسائل بهداشتی امور مصرفی است!؟
حتما رفته رفته صابون و شامپو مایع ظرفشویی و پودر لباسشویی نیز در لیست سیاه کالاهی مصرفی وارد می شوند زیرا اگر برگردیم به دورانها ی گذشته پدران ما با سدر و گل و سرشور و گل ختمی بدن خود را می شستند، پس احتیاجی به صابون و شامپو نیست لباسهای خود را باچوبک و امثال آن و ظرفها رابا خاک اره و شن و امثال آن می شستند ، پس احتیاجی به پودر و مایع ظرفشویی نیست!! آیا اینگونه تفکر با این همه تبلیغاتی که برای پیشگیری می شود منافات ندارد؟ و آیا می شود پیش گیری را در جامعه بدون مواد لازم ضروری ترویج کرد و جامعه را به رعایت اصول بهداشت وادار نمود؟ و آیا خمیر دندان برای رعایت بهداشت دندان لازم وضروری ( مخصوصا برای بعضی بیماران) نیست؟ شاید اصلا دندان داشتن هم یک امر مصرفی باشد زیرا اگر دندان نباشد دیگر نان هم لازم نیست!!
رفته رفته هواپیما که چه عرض کنم قطار ماشین هم مصرفی شمرده می شود و باید تاحد مقدور از حیوانان زبان بسته و مخلوق خدا استفاده کرد!
راجع به اتومبیل شخصی که مکررا بعضی ا زآقایان گفته اند که کالای مصرفی است غافل از این که مرکب شخصی در فقه ما جزو مستثنیات دین شمرده می شود و خمس به آن تعلق نمی گیرد اگر کسی مدیون و مفلس باشد مرکب شخصی او را نمیتوان از اونو گرفت. آیا چگونه می توان مقایسه کرد آن دید فقهی اسلام با این دیده تنگی بعضی مسئولینى به نظر میرسد هر کالایی که ازتهیه ان عاجز ماندند باید برآن مارک مصرفی بودن زده شود و از لیست کالای مجاز خارج شود.

16دسامبر/16

بررسی و ترجمه آزاد مبحث انفال

آیت الله محمدی گیلانی
قسمت سیزدهم
نوشته آیت العظمی منتظری
اقسام زمین و حکم آن ها
و اما دلالت اخبار بر این که احیاء موات، موجب ملکیت رقبه آن نمی شود از ان جمله خبر ابی خالد کابلی است که بسند صحیح در کافی و تهذیب نقل فرموده اند که می گوید:
امام باقر علیه السلام فرمودند:
(در کتاب علی علیه اسلام یافتیم: که زمین از آن خداوند است، هر که را بخواهد وارث زمین قرار می دهد و فرجام نیک از آن پرهیزگاران است، من و اهلبیتم از آنانی هستیم که خداوند ما را وارث زمین قرار می دهد و ما همانا پرهیزگاران و تمام زمین به ما تعلق دارد پس اگر کسی از مسلمانان زمین را احیا نمود باید درست آن را آبادان نماید و واجب است مالیات آن را به امام از اهل بیتم تأدیه کند و مازاد آن مربوط به خود او بوده که در معیشت خویش مصرف سازد تا حضرت قائم –ارواحنا له الفداء- از خاندانم با شمشیر ظاهر گردد پس آن بزرگوار، زمین را در حیطه حکومت خود در می آورد و بیگانه را ممنوع و از ان خارج می فرماید چنان که رسول الله صلی الله علیه و آله در حیطه خویش در آورده و بیگانه را ممنوع فرمودند مگر آن چه از زمین در دست پیروان راستین اسلام و شیعیان باشد که امام قائم علیه السلام با آنان قراردادی نسبت به زمین مذکور می بندد و زمین را به آنان واگذار می فرماید.)
چنان که ملاحظه می فرمایید از این روایت صحیحه استفاده می شود که زمین از آن امام و در اختیار آن سرور است النهایه به عموم مسلمانان و بالاخص به شیعه اجازه داده اند که آن را آبادانی و احیا کنند و مالیات آن بر عهده آنان است و مقتضای بیان مذکور این است که با احیاء مالک رقبه آن نمی شوند بلکه احیاء کننده احق به آن از دیگران است.
و شیخ الطائفه در کتاب تهذیب با سند صحیح از عمر بن یزید روایت می کند که گفت:(شنیدم مردی را از اهل جبل از امام صادق علیه السلام می پرسیده که مردی زمین مواتی را که اهلش ترک کرده بودند گرفت و آن را آباد کرده و نهرهایش را جاری ساخت و در آن اطاق هایی بنا نهاده و درخت خرما و اشجار دیگری غرس نموده ؟
امام علیه السلام فرمود: امیرالمومنین علیه السلام می فرمودند: هر کس ازمومنین زمینی را احیا کند آن زمین به وی تعلق داشته و بر عهده او است که مالیاتش را به امام در حال بدهد و سکوت تادیه نماید هنگامی که حضرت قائم علیه السلام ظهور فرماید خود را به باز پس دادن زمین مذکور مهیا سازد.)
مفاد این روایت صحیح هم این است که زمین متعلق به امام است و جائز است که مؤمن آن را احیاء نماید چنان که ملاحظه می شود در عین تصریح به این که زمین احیا شده از ان احیا کننده است تصریح فرموده اند که بر عهده احیا کننده مالکیت زمین است که دلالت می کند به این که محیی مالک زمین نمیشود بلکه احیا موجب می شود که محیی احقبه آن از دیگری است.
صحیحه دیگری عمر بن یزید ازابی سیار مسمع بن عبدالملک از امام صادق علیه السلام نقل کرده که در مسأله دوم گذشت و در آن صحیح آمده است که امام علیه اسلام به مسمع بن عبدالملک فرمودند: یا ابا سیار، تمام زمین و آن چه که خداوند متعال از آن اخراج می فرماید به ما تعلق دارد.
عرض کردم: پس تمام مال را می بایستی خدمتتان حمل کنم؟ فرمودند: یا اباسیار ما آن را برای تو مباح و حلال می کردیم و این مال خودت را برگیر و هر چه زمین در دست شیعیان ما است حلاشان کرده ایم تا زمان قیام امام قائم علیه السلام که آن حضرت مالیات از آنان می گیرید و زمین را در اختیارشان می گذارد و اما آن چه در دست بیگانگان است کسبشان از ان زمین حرام است تا قیام قائم که آن حضرت زمین را از انان می گیرد و آنان را با خواری بیرون می کند. و آن گاه ابوسیار گفت: احدی از زمین داران و عمال زمین ها را نمی بینم که لقمه ی حلال بخورند، جز خودم و کسانی از مسلمانان که زمین و عمل در آن برایشان مباح گردیده است.
از صحیحه مزبور استفاده می شود که زمین از ان امام علی علیه السلام است و آن حضرت برای پیروان راستین اسلام حلال فرموده است ولی میتواند مالیات آن را اخذ کند و هر گاه بخواهد اصل زمین را نیز از انان پس می گیرد، پس با توجه به ان چه که استفاده می شود، مالک رقبه زمین نمی باشد. ولی قبلاً احتمال دادیم که ممکن است مراد از زمین مذکور در این صحیحه همان زمین بحرین باشد که در صدر این خبر امده است و زمین بحرین زمینی است که بدون کارزار به چنگ آمده که ان نیز به امام تعلق دارد.
و علی ایّ حال، برداشت بی دغدغه از این روایت های سه گانه صحیح که شیخ و ابن زهره به مضمون آن ها در کتابهایشان که برای نقل اصول تلقی شده از معصومین علیه السلام اختصاص دارند فتوی داده اند، آن است که زمین موات متعلق به امام علیه السلام است که این مضمون موافق اخبار کثیری است که حکم به انفال بودن موات و یا حکم به تعلق داشتن آن به امام در اخبار شده است.
و مکررا گفته ایم و هم اکنون یادآور می شویم که مراد از امام در این طائفه از اخبار شخص امام نیست، بلکه همانا منصب امامت است پس می توان گفت: در حقیقت زمین موات ملک منصب امامت مسلمین و حکومت بر آنان است که می بایستی در مصالح امامت و رهبری و امت از آن اموال استفاده گردد و بیان کردیم که وظائف امامت و حکومت با غیبت امام علیه السلام تعطیل نمی شود، و ناگزیر نمایندگان و نواب ان حضرت که واجد شروط نیابتند باید عاصمه حکومت را به کف گرفته و متصدی زعامت امت گردند، و قدر متیقن در این جهت از کتاب و سنت استفاده می شود همانا فقیه عادل آشنا به حوادث زمان، توانمند بر اجراء حدود و احکام اسلامی است.
و چنین فقیه جامع الشرائطی اگر مصلحت می بیند که رقبه زمین را بفرشد و یا ببخشد، در این صورت در تملک خریدار و موهوب له در می آید، و گرنه با قباله در اخیتار احیا کننده در می آورد و از او مالیات می گیرد و چنان چه احیا کننده زمین را متروکه و مخروبه ساخت، به دیگری با قباله برگزار می نماید، و بعد از انقضاء مدت قباله چنان چه مصلحت دید از احیا کننده زمین را می ستاند، و ناچار آثار احیا را از احیا کننده خریداری می نماید. چه آن که محیی بواسطه احیا مالک حیثیت احیا که محصول فاعلیت او و مصرف نیروهای وی است می گردد ولی مالک رقبه زمین به مقتضای روایت های صحیحه سه گانه که بیان گر اخذ مالیات و جواز استرداد اصل زمین بوده اند نمی شود.
بلی می توان گفت که یک نوع ملکیت بر رقبه به تبع آثار احیا پیدا می کند و به همین جهت می توان به تبع آثار آن را بفروشد و با وقف و یا تصرف دیگری که متوقف بر ملکیت است بنماید نظیر آن چه که در زمین های مفتوح عنوه یعنی زمین هایی که با کارزار به چنگ آمده است می گوییم.
زمین های مفتوح عنوه باجماع فقها، عظام ملک مسلمین او از بیت المال ا ست و معذلک اخبار بر جواز فروش آن دلالت دارد و از ان جمله در خبر ابی برده است می گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: رای مبارک در شراء زمین خراجی چیست؟فرمودند: چه کسی زمین خراجی را بفروشد؟ زمین خراجی زمین همه مسلمین است عرض کردم: همان کسی که زمین در دست اوست می فروشد فرمودند: با خراج و مالیات مسلمین چه می کند ؟
سپس فرمودند: مانعی نیست که حق صاحب زمین را خریداری نموده و حق مسلمین بر عده خریدار محول شده واین امید هست که خریدار تواناتر در بهره برداری از زمین و پرداخت مالیات از فروشنده باشد؟
در واقع بیع مذکور متعلق به حقی است که فروشنده در زمین دارد که همان حیثیت احیا است، و اگر چه ظاهرا متعلق آن زمین است وقبلا گفتیم که زمین خراجی مربوط به مسلمین است و زمین مربوط به امام علیه السلام یکسان و علی السواء و فرق اساسی بین این دو گونه زمین نیست به آخر مسئله سوم مراجعه کن .
و مؤید این نظر یعنی ملکیت حیثیت احیاء نه بر قبه، همان نکته ای است که قبلا بیان نمودیم که تشریع صحیح و تقنین معقول آن تشریع و تقنینی است که طبق نظام تکوین باشد بنابراین نکته دقیق اساس ملکیت اعتباری همانا نوعی از ملکیت تکوینی است به این تقریر که انسان به حسب تکوین فقط مالک قوای خویش و جهاز فاعلیتش می باشد و به تبع مالیکت بر قوای خویش آثار ان ها را که همان عمل و صنع وی است مالک می گردد پس آن چه که محصول مالک انسان نسبت به قوا و جهاز فاعلیت آن است همان حیثیت احیا و آثار حیات است که به زمین بخشیده است نه اصل رقبه زمین و لازم بدیهی این بیان زاول و مالکیت وی به زوال آثار حیات در زمین احیا شده است درست ان چه گفتیم و تدبر کن .
ممکن است در مقام اعتراض بگویی که آن چه راجع به عدم ملکیت رقبه زمین به وسیله احیا بیان کردید مخالف است به مفاد ظاهر لام در قول معصوم علیه السلام (فهی له) یا (فهی لهم) زیرا لام اگر چه برای مطلق اختصاص وضع شده ولی عند الاطلاق به فرد اکمل اختصاص که همان ملکیت است منصرف می شود.
در پاسخ می گوییم: آن چه گفتی مورد تصدیق است ولی روایت های صحیح سه گانه در عدم ملکیت ظاهرترند زیرا مطالبه مالیات و جواز استرداد زمین از ناحیه امام بر بقا رقبه زمین به ملکیت امام دلالت دارند پس مقتضای جمع بین لام و مطالبه مالیات ظهور لام را در ملکیت منع می کند و به ناچار بر احقیتی که در کثیری از اخبار فریقین ذکر شده حمل می گردد و می توانی هم بگویی که ظهور لام در ملکیت باقی است النهایه ملکیت نسبت به آثار احیا و نسبت به ملکیت به زمین همانا به تبع آثار است زیرا با هم از نظر وجود متحدند چنان که در زمین های خراجی نیز چنین است.
و گواه بر ان چه ذکر نمودیم آن است که صریح ترین دلیلی که فقهاء عظام برای تملک وزمین موات به واسطه احیاء ذکر کرده اند صحیحه محمد بن مسلم است که به طریق کثیره ای روایت شده و مشتمل بر این تعبیر از امام صادق علیه السلام است :
(هر قومی که چیزی از مین را احیا کنند و در آن عمل و کار سرمایه گذاری نمایند آنان احق با آن زمین بوده زمین مورد عمل به آن ها تعلق دارد.
و با مراجعه به طرق و متن حدیث مذکور روشن می شود که همه آن قطعه ای از حدیثی است که در آن از خریداری زمین یهود و نصاری سوال سوار شده و امام علیه السلام جواب داد: مانعی ندارد چه آن که رسول الله صلی الله علیه و آله بر اهل خیبر پیروز گردید و زمین را در دستشان گذاشت که در آن عمل و کار سرمایه گذارند و مالیات آن را بدهند علیهذا اشکالی نمی بینم که اگر از آن زمین چیزی خریداری کنی و هر قومی که چیزی از زمین) تا آخر عبارتی که قبلا ذکر شد و مانند صحیحه مذکور صحیحه ابی بصیر است و بدیهی است که خیبر مفتوح عنوه یا با صلح به چنگ مسلمین آمده که علی ای حال متعلق به مسلمانان است اجماعا، پس یهود در آن زمین جز عمل احیایی و آثارش نصیبی نداشته اند و همین حیثیت احیا و آثارش از ان ها خریداری می شد نه رقبه زمین.
مترجم: در خلال بحث های گذشته گفتم که حیثیت احیا در کلام استاد بزرگوار مذظله العالی از انحاء حیثیت تقییدیه می باشد نه تعلیلیه و وعده دادم که در این زمنیه توضیحی به عرضتان رسانده شود که هم اکنون وفا می کینم.
حیثیات وارد بر موضوع اقسامی دارد که از جمله آن ها حیثیت اطلاقیه و حیثیت تقییدیه و حیثیت تعلیه است حیثیت اطلاقیه فقط موکد موضوع است هیچ گونه تحدید و تضییقی در موضوع ایجاد نمی کند مثلا در قضیه ی: (جسم از حیث جسم بودن واجد سه بعد است) قید حیثیت فقط برای تاکید است نه تضییق و تحدید و از این رو چنین حیثیتی را حیثیت اطلاقیه می گویند.
و حیثیت تقییدیه خود تمام موضوع به حسب واقع از برای حکم است و نسبت حکم به مقید به العرض و المجاز است مثلا در قضیه (زمین احیا شده از حیث احیا مملوک است) حقیقه ان چه که مملوک است همان جنبه احیا است و نسبت مملوکیت به زمین نسبت عرضی و مجازی است که نظر شریف استاد مولف مده در مسئله ما نحن فیه همین است
و حیثیت تعلیلیه عبارت از این است که واسطه در ثبوت حکم حقیقه جهت موضوع است مثلا در قضیه (انسان از حیث عروض تعجب بوی خندان است) حیثیت تعجب، علت ثبوت ضحک حقیقه برای انسان است و انسان حقیقه ضاحک است نه مجازا و مال نظر شریف اکثر فقها عظام به همین است یعنی حیثیت احیا حیثیت تعلیلیه برای تملک رقبه زمین است فتامل تعرف.
ادامه دارد

16دسامبر/16

بعثه امام و نقش آن در حج

در این جا مناسبت دارد که مقداری راجع به بعثه حضرت امام توضیح بدهم که حجاج خودمان موقعیت و نقش بعثه رادر حج بهتر توجه کنند و بدانند :
حضرت امام بعد از پیروزی انقلاب نماینده یا نمایندگانی در حج انتخاب می کردند که مقر نماینده او در حج و آن جمعی که به همراه نماینده امام بودند به عوان بعثه شناخته می شد و بعثه هم عنوانی است که تنها در ارتباط با ما نیست بکله درگذشته علما و مراجع هم هیئت هایی به نام بعثه به حج اعزام می کردند گر چه آن بعثه ها فعالیتشان بسیار محدود بوده و حالا هم به جز بعثه امام فعالیت بعثه هایی دیگر محدود است چرا که آن نقشی را که بعثه امام در اتباط با شخصیت خود امام و موقعیت جهانیشان می تواند داشته باشد سایر بعثه ها آن چنان نقشی را ندارند.
وقتی که در دوسال اخیر حضرت امام بنده را به عنوان نماینده خودشان سرپرست حجاج منصوب و تعیین فرمودند و آن چه که از وظایف عمدتا بر عهده نماینده خودشان بود در رابطه با مسائل سیاسی و افشای خطوط سیاسی استکباری و استعماری درحج بود وبیان مواضع انقلاب در ارتباط با استکبار جهانی و استعمار مخصوصا در ارتباط با امریکا و اخیرا هم باید گفت مخصوصا در رابطه با شوروی آن چه که در حکم با شوروی آن چه که در حکم امام برای بنده عمدتا آمده همین بخش است که فرموده اند در اجتماعات بزرگ خیانت ها و توطعه های جهانی علیه اسلام و مسلمین را به گوش مردم دنیا برسانیدو مواضع جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی در رابطه با آن ها به مسلمان ها اعلام کنید این در درجه اول برای نماینده اول بود وهست لکن به ملاحظه این که نماینده خودشان را به عنوان سرپرست حجاج منصوب فرمودند طبعا در رابطه با همه مسائل حجاج و آن چه را که در رابطه با زائران خانه خدا که از ایران اعزام می شوند وجود دارد طبعا به دلیل سرپرست بودن مسئولیت متوجه نماینده امام می باشد اما عمدتا همان بخش اول که همه به لحاظ اصل مسئولیت و هم به لحاظ اجرای اصل مسئولیت و هم به لحاظ اجرای آن نماینده امام مسئول است اما در بخش دوم در رابطه با تداکرات حج از نظر اجرایی مسئولیتش بر عهده سازمان حج است که البته در عین حال که نماینده امام باید نظارت در کار سازمان حج نیز داشته باشد مسائلی از قبیل نحوه اعزام حجاج به عربستان یا تهیه مسکن یا تهیه غذا و نیازهایی که آن جا هست و امکانات رفاهی دیگر یا مشکلاتی که برای حجاج آن جا احیاناً پیش خواهد آمد مسائل بهدشات و درمان یا مسائلی که در ارتباط با ارز و این قبیل چیزها پیش می آید به لحاظ اجرائی بیشتر متوجه سازمان حج و ستادهای حج مکه و مدینه است که البته همان طور که گفتم نماینده امام باید نظارت هم داشته باشد و آن ها هم بر اساس حکم امام باید پاسخگوی اشکالاتی که در کارشان ممکن است باشد بوده باشند. ولی در رابطه با همان وظیفه اول بعثه واحدهایی را درون تشکیلات خودش ایجاد می کند که کارهای مختلفی را انجام می دهند و به دلیل همین کارهایی که توضیح می دهم ضروروت وجود بعثه امام مشخص می شود.
شورا استفتاء عمده ترین مسئله ای که در رابطه با حجاج ایرانی در بعثه داریم مسئله شورای استفنا است چون با همه اهمیتی که مسائل سیاسی و تبلیغایتی حج دارد به نظر این جانب مسئولیت درست انجام شدن حج برای ما مطرح است و درجه اول اهیمت را هم دارد زیرا اگر ما صدهزار نفر را به مکه ببریم هر چند هم حرکت سیاسی بسیار خوب هم انجام دهیم اگر هنگام برگشتن دریابیم که اعمال و مناسک آن ها باطل شده است آن حرکت های سیاسی برای ما هیچ ارزشی ندارد.
حرکت های سیاسی در کنار حج صحیح مطلوب ماست نه این که حجمان باطل باشد و تنها خوشحال باشیم که حرکت سیاسی بزرگی انجام داده ایم!
بنابراین به دلیل اهمیتی که صحت مناسک حج برای حجاج از نظر ما داشته از همان سال اول که مسئولیت به من واگذار شد شورای استفناء را ایجاد کردم و از شخصیت های مورد قبول خود امام را با خود بردیم و در این دو سال خدمات بسیار مهمی داشتد و متوجه شدیم که بسیاری از مشکلات سال های قبل را هم این ها برطرف کردند.
واحد دیگری را در بعثه ایجاد کردیم که این واحد مسئولیتش تماس و گفتگو بحث و تبادل و نظر با شخصیت های علمی سایر کشورها که از کشورهای اسلامی به آن جا می آیند می باشد که ما در این رابطه از علما و بزرگان علمی خودمان دعوت می کنیم و به حج می بریم مخصوصا آن ها یی که آشنایی با زبان عربی داشته باشند و احیانا هم اگر مسلط به زبان عربی نباشند مترجمینی را با آن ها می بریم که آن واحد آن جا عمدتاً در درجه اول کارشان همین گفتگو ها و بحث ها با شخصیت های علمی سایر کشورها است و یا حیانا با نوشتن مقالات برای بعضی از روزنامه ها و مجلات یا مصاحبه هایی که در آن جا لازم می شود .بسیاری از نویسندگان مجلات کشورهای اسلامی و عربی و غیر عربی به حج می آیند و به دلیل حرکت های سیاسی حجاج ایرانی به بعثه برای مصاحبه می آیند که عمدتا مصاحبه یا نماینده امام می خواهند داشته باشند بخشی آن ها هم مایلند با شخصیت های علمی بنشینند و درباره انقلاب اسلام و جمهوری اسلامی صحبت کنند و که گاهی مصاحبه های چندین ساعته با آن ها دارند.
این ها ضرورت وجود بعثه را می رساند که چنین کاری کار بسیار مهمی است و تنها در کنار نماینده امام در بعثه امام قابل انجام است گذشته از این که حجاج غیر ایرانی هنگامی که به بعثه دعوت می شدند جلسات بسیار مفید تشکیل می شد سخنرانی هایی انجام می شد که این را تنها جاذبه بعثه امام میتواند انجام بدهد از یک کاروان که به صورت عادی در ان جا هست چنین کاری ساخته نیست حجاج غیر ایرانی که دعوت می شوند یا از قشر دانشگاهی کشورهای اسلامی هستند یا از چهره های انقلابی آن کشورها و از نویسندگان و شخصیت های مهم که به آن جا می آیند و با هم تبادل نظر می شود.
خبرنامه حج
کار دیگری که در بعثه داریم تهیه یک خبرنامه است که همه روزه به دست کاروان ها و حجاجمان برسد و مسائل حج و حوادثی را که در داخل عربستان برای حجاج چه ایرانی و چه غیر ایرانی رخ می دهد این ها را درخبرنامه درج کنند هم چنین در ایامی که حجاج در عربستان هستند اگر امام بیاناتی فرمودند یا بعضی دیگر مسئولان مملکتی مسائل با اهمیتی را عنوان کردند یا آیت الله العظمی منتظری اگر مسالئی داشتند درآن ایام چون همه حجاج فرصت استفاده از رادیو را ندراند و خوب هم صدای رادیوی ما به آن جا نمی رسد مخصوصا این که رادیوی عربستان با ایجاد پارازیت های بسیارشدید مانع است از این که بتوانند حجاج استفاده بکنند این اخبار در بعثه از طرق مختلف از ایران گرفته میشود و در آن خبرنامه درج می شود و همه روزه به دست حجاج می رسد. تهیه یک خبرنامه مفید و راهنما نسبت به بعضی از مسائل خود نماینده امام اگر پیامی یا توصیه هایی برای حجاج دارد اگر بخشنامه ای می خواهد صادر کند در رابطه با بعضی از وظائفی که بر عهده روحانیون بر عهده مدیران یا بر عهده حجاج است از طریق این خبرنامه به دستشان می رسد که البته این خبرنامه برای اولین بار در سال گذشته ترتیب داده شد. در سال جاری یک مقدار بهتر شده بود امیدرواریم در سال های آینده خبرنامه در سطح بهتر و وسیع تر از لحاظ کمی و کیفی انجام شود و لازم به تذکر است تهیه چنین خبرنامه ای و توزیعش در میان حجاج از کارهای مفید و ضروری است.
در ارتباط با بازرسی و نظارت بر کار روحانیون در داخل کاروان ها چون گزینش روحانیون از طریق واحد تبلیغات می شود و مربوط به مسائل مذهبی و روحانی است مناسب است که در بعثه محلی و مکانی باشد که ورحانیونی که در ایران انتخاب می شوند از این جا آن ها را برای کار منصوب کرده و در سفر حج هم چنان نظارت بر کار آن ها داشته باشد مثلا اگر مشکلاتی برای ان ها پیش می آید آن مشکلات را رفع کند و از کاروان ها بازدید به عمل آورد ببیند که آیا حجاج از آن روحانی راضی هستند یا نه ؟ اتفاق افتاده است مواردی هر چند بسیار نادر و بسیار کم، در همان کشور عربستان یک روحانی را از مسئولیتش خلع کردیم یعنی همانجا گزارشی رسیده از رفتار یک روحانی و پس از آنکه بازرس فرستادیم و کارش را تحقیق کردند معتوم شد که صلاحیت ندارد لذا او را از آن کار خلع کردیم و روحانی دیگری را بجایش منصوب کردیم که همراه حجاج بوده است. پس واحدی هم ضرورت دارد باشد تا تعدادی از روحانیون سرکشی کنند.
البته در این ضمن اگر احیانا مسائلی در ارتباط با افراد غیر روحانی از قبیل مدیر گروه یا ناظر هم باشد آن را هم گزارش می کردند اما بعثه در آن زمینه چندان خودش را درگیر نمی کرد چون این بر عهده خود سازمان حج است که ستادهای حجی در این رابطه واحدهای خوبی و مفیدی داشتنتد که از طریق نظار وضعیت گروه را روز به روز به ستاد گزارش می کردند علاوه بر آن هم ستاد بازرس به سراغ کاروان ها می فرستاد.
واحد مراسم:
در بعثه واحدهای دیگری هم هست از جمله واحد مراسم که در بعثه متمرکز است و واحد مراسم عمدتاً نیروهائی را جمع آوری می کند که سازماندهی حرکت های سیاسی را از نظر اجرائی برعهده می گیرند،؛ یعنی دعای کمیل که می خواهد برگزار بشود، طبعاً یک مراسم دعائی که ۵۰ هزار نفر ایرانی و غیر ایرانی شرکت می کنند این کار ساده ای نیست هرچند که بحمدالله آن نظم انقلابی که حجاج ایرانی آموخته اند خود آن عمده نظم در مراسم را انجام یم دهد و مشکل را حل می کند اما بهرحال از نظر صوت نیاز است که یک جمعی امکانات را فراهم کنند که صدا به یک جمعیت ۵۰ هزار نفری برسد و یا پلاکاردهائی که در آن مراسم باید در برابر دید مردم باشد و شعارهای اسلامی و انقلابی برآن نوشته شده باشد و همچنین انتظامات را که احیاناً اگر پلیس خواست عکس العمل نامناسبی در برابر جمعیت نشان بدهد انتظامات چه آموزشهایی را باید از قبل دیده باشند که آنجا در برابر رفتار پلیس عکس العمل مناسب را انجام بدهند به هر حال هر کس که کمترین اشنایی دارد با برگزاری این گونه مراسم می داند که کار سیرا مشکلی است .
در واحد مراسم تعدادی از نیروهای خوب و ورزیده و فعال می نشینند و طرح باصطلاح سازماندهی را می ریزند و آماده می شوند برای انجام آن که البته از نیروی جوان حجاجی که آنجا هستند از برادران مختلف (از نهادها، ارگانهای مختلف)هرکس آمادگی دارد از آنها دعوت می شود با شناسایی قبلی و آنها هم در انتظامات شرکت می کنند چون طبیعی است – مثلا- در راهپیمایی مکه که بیش از صد هزار نفر جمعیت هستند این تعداد نیروئی که لازم دارد برای انتظامات چیزی نیست که از اینجا به عنون واحد مراسم در بعثه به همراه خود ببریم، ما تعداد کمی را می بریم و این تعداد کم آنجا سازماندهی می کنند و از جوانهایی که به حج به عنوان زائر آمده اند ، استفاده می کنیم.
واحدهای دیگری نیز در بعثه هست که کارهای مشابهی را انجام یم دهد و همه اینها کارهایی است ضروری که با ید انجام شود و مناسب ترین جا همان بعثه است.
بنابراین کار بعثه در حج همان هدایت حرکتهای سیاسی ومتمرکز کردن نظارت و بازرسی و هدایت کار تبلیغات داخلی و همچنین مرجعی و ملجائی است برای حجاج ایرانی و غیر ایرانی . درسفر حج هیچ کشوری مثل کشور ایران یک مرجع معنوی و روحانی که در رابطه با رهبری ملت باشد، وجود ندارد اینها تنها حجاج ایرانی هستند که در ارتباط با مقام رهبری کشورشان و انقلابشان در حج نیز مرجع و ملجائی دارند که مردم و حجاج به آنجا به عنوان نمودی و نمایشی از مقام رهبری در داخل کشور نگاه می کنند یعنی آن برخوردو نگاه و اعتقاد و ایمانی که حجاج به بعثه دارند چیزی از قبیل توقعاتشان از ستاد و سازمان حج نیست، درست در داخل کشور همان برخوردی که با امام دارند در حج هم بعثه را به عنوان محل نماینده امام در همان رابطه معنوی احساس می کنند سایر کشورها هم نگاه توقع و انتظارشان از بعثه غیر از آن چیزی است که به سازمان حج دارند. کشورهای دیگر در حج تنها همان مرکزیتی را دارند که ما در آنجا به نام ستاد حج دریم ما در حج هم ستاد حج داریم که در رابطه با تدارکات و خدمات حج وظایفی را به عهده دارد و چیزی هم بنام بعثه داریم که نماینده امام هست و چه وظایف مهمی برعهده اش می باشد.
سایر کشورها فقط همان ستاد حج را دارند و حتی خود ما بسیار جویا شدیم که در حج در رابطه با حجاج غیرایرانی به جائی مراجعه کنیم که نظیر بعثقه خود ما باشد ولی چنان جائی را نیافتیم. ستاد یا بعثه در بعضی از کشورها از چند نفر پزشک تجاوز نمی کند و حتی در بعضی از ستادها آن پزشک هم وجود ندارد! و بعضی از کشورها اگر برای حجاجشان مشکلات درمانی و پزشکی پیش می آید به بیمارستان و درمانگاههای هلال احمر جمهوری اسلامی در عربستان مراجعه می کنند . این تنها کشور ایران است که از یک چنین موقعیتی در حج برخوردار است.
بهرحا تبلیغات بخش مهمی از سازمان حج است که عمده وظایف و مسئولیتهایش هم چیزهائی بود که به آنها اشاره کردم، البته این کارها از اصل بعد از پیروزی انقلاب شروع شده و بخصوص مثل همه کارهایی که بعد از ۱یروزی انقلاب آن نظام لازم خودش را از اول نداشته و به تدریج و آرام آرام بسمت یک نظمی سریع حرکت کرده است، کار حج هم بعد از پیروزی انقلاب بتدریج بسمت یک نظم و سازماندهی مطلوبی حرکت کرده که در این یکی دو سال اخیر بخاطر توجه بیشتر امام به مسئله حج این نظم و سازمان خودش را شکل یافته تر پیدا کرده که انشاء الله در سالهای آینده مفیدتر و بهتر هم خواهد شد.
در هرصورت حجاج سالهای آینده آموزش دیده تر و آشناتر خواهند شد با مسئولیتهایی که برعهده یک حاجی ایرانی هست یعنی بیشتر احساس خواهند کرد که هر یک شخصیتی سیاسی است که وارد عربستان می شود نه یک فرد عادی، ایرانی که امروز به خارج ایران سفرمی کند بخصوص ایرانی که امروز به عنوان زائر خانه خدا به حج می رود درست یک نماینده سیاسی تلقی می شود: رفتارش، گفتارش،کردارش در آنجا زیرذره بین گذاشته می شود خدای ناکرده اگر نقصی و عیبی داشته باشد اثرات منفی دارد امیدواریم با تلاش همه مصادر و دست اندرکاران حج و مخصوصاً با آماده تر شدن هرچه بیشتر روحانیون که نقش اول را در حج دارند و همچنین با آموزش دیدن ملت ایران، آنهایی که می خواهند در سالهای آینده به حج بروند خودشان هم پی گیری کنند و دنبال کنند که در آنجا چه روشی و رفتاری مؤثرتر است و در ایفاء آن رسالت پیامبری انقلاب انشاء الله با رعایت همه آن مسائل، سال به سال حجمان انقلابی تر و کوبنده ترو زنده تر خواهد شدو انشاء الله بسمت یک حرکت انقلابی و جهانی از کنار خانه کعبه خواهیم رفت که این امید ماست و چیزی است که به ما در روایات و اخبار اسلامی مان خبر دادند که چنین حرکت اسلامی عظیم از کعبه شروع خواهد شد و ما این حج انقلاب اسلامی را که در این سالها شروع شده به فال نیک می گیریم برای نزدیک شدن به آن حرکت جهانی.

16دسامبر/16

به مناسبت دهه مبارک فجر

و الفجر ولیال عشر …
با فرا رسیدن دهه فجر و یاد آوری از هم پاشیدن دستگاه طاغوت سوره مبارکه فجر از قرآن مجید تداعی می شود خداوند در آن سوره مبارکه پس از آغاز سوره با بسم الله چهار سوگند یاد می کند می فرماید:
سوگند به فجر و سوگند به شب های دهگانه و سوگند به جفت و طاق و سوگند به شب هنگامی که می رود و به پایان نزدیک می گردد.
سپس می فرماید آیا ندیدی پروردگار تو با قوم عاد چه کرد آن قومی که دارای شهری بودند که با ستونها بنا شده بود و هنوز مانند آن در شهر ها به وجود نیامده بود و ندیدی که با قوم ثمود چه کرد آن قومی که سنگ ها را تراشیده و با سنگ برای خود خانه ساخته بودند و ندیدی که با فرعون چه کرد آن فرعونی که شکنجه گاه داشت و مخالفان خود را به میخ می کشید این ها کسانی بودند که در شهرها طغیان کردند و فساد بسیار به بار آوردند و پروردگار تو تازیانه عذاب را پی در پی بر پیکر آنان فرود آورد
تا اینجا از سوره مبارکه که گویایی یک حقیقت تاریخی است که در عصر حاضر تکرار شده تازیانه عذاب بر پیکر طاغوتیان که در سرزمین ایران اسلامی ظلم و فساد را از حد گذرانده بود فرود آورد و در بهمن سال ۱۳۵۷ سقوط نمود
پس از آیات یادشده خداوند در آیه ۱۳ از همین سوره می فرماید . انّ ربک لبا لمرصاد. محققا پروردگار تو در کمین است آن ها یی که بعد از عادها و ثمود ها و فرعون ها بر مسند قدرت تکیه زدند چگونه رفتار می نمایند؟
سپس می فرماید انسان هر گاه پروردگار او را مورد آزمایش قرار دهد و به او نعمتی عطا کند می گوید پروردگار من مرا گرامی داشت و هر گاه او را برای آزمایش سختی و تنگی روزی قرار دهد می گوید پروردگار به من اهانت کرده (و مرا خار و بی مقدار نموده است)
چنین نیست نه نعمت ها دلیل بر لیاقت و کرامت صاحبان نعمت است و نه سختی ها دلیل بر اهانت بندگان بلکه نعمت ها سختی ها همه آن ها ممکن است وسیله آزمایش و ابتلا الهی باشد تا بندگان را بیازماید.
سپس به دنبال این آیات می فرماید شما یتیمان را گرامی نمی دارید و مردم را به اطعام نمودن بینوایان ترغیب نمی کنید و همه میراث ها را چه از دیگران و چه از خودتان می خوریدو مال دنیا را بسیار دوست می دارید.
پس از این جملات در آخر سوره محشر انسان ها را در صحنه محضر در محضر پروردگار به یاد می آورد و عذاب جهنم را مجسم می سازد و می فرماید در آنروز انسان متذکر می شود و می فهمد که همه نعمت ها و قدرت ها وسیله آزمایش او بوده و او از عهده آزمایش برنیامده است.
از مجموع محتوای این سوره چنین استفاده می شود که ساقط شدن حکومت ها و از بین رفتن قدرت ها تازیانه عذابی الست که خداوند بر پیکر ستمکاران فرود می آورد و رسیدن قدرت و نعمت به دست دیگران نیز به وسیله آزمایش آن ها است و خداوند مراقب است تا دیگران چه می گویند آیا به داد دل بینوایان می رسند آیا طبقه محروم را مورد توجه قرار می دهند یا خود به قدرت طلبی و ثروت اندوزی مشغول می گردند ؟
قرآن مجید در سوره اعراف آیه ۱۲۹ از قول حضرت موسی (ع) نقل می کند که آن حضرت به پیروان خود که با فرعون رو به رو بودند و با او مبارزه داشتند فرمود امید است پروردگار شما دشمن شما را نابود سازد و شما را در زمین جانشن آن ها قرار دهد تاببیند چگونه عمل می کنید؟ «قال عسی رببّکم ان یهلک عدوَّکم و سیتخلفکم فی الرض فینظر کیف تعملون».
روز ۱۲ بهمن ماه ۱۳۵۷ امام امت خمینی کبیر پس از سال ها رنج تبعید به وطن بازگشت و با ورود او به کشور ایران فجر پیروزی اسلام نمایان شد و پس از ده روز سیاهی ظلم و طغیان از آسمان ایران اسلامی به کلی برطرف گشت و در ۲۲ بهمن ماه رژیم طاغوت به کلی سقوط کرد و با رهبری امام کبیر اوضاع در دست امت حزب الله امت قرار گرفت و ملت با تشکیل کمیته ها که از متن انقلاب جوشید ابتکار عمل را به دست گرفت و امکان هر گونه حرکت و تلاش انقلابی را از دشمن سلب نمود و اکنون پنج سال است که از تاریخ سقوط کامل رژیم طاغوت می گذرد ملت رشید ایران در طول این ۵ سال با تحمل انواع شدائد و سختی ها (مانند تحریم اقتصادی و جنگ تحمیلی و ترورها و کمبودها و گرانی ها) که همه را ضد انقلاب به وجود آورده محکم و استوار روی پای خود ایستاده بر شکوه و عظمت خود افزوده است و با همه مشکلات توانست حکومت خود را شکل دهد با یک همه پرسی دقیق نوع حکومت را به نام جمهوری اسلامی که حاکی از یک حکومت مردمی با شکل خاص اسلامی آن است تعیین کرد خبرنگار خود را اتنتخاب نمود و قانون اساسی را بر اساس اسلام تدوین کرد مجلس شورای اسلامی را با شکل خاص اسلامی مردمی تششکیل داد و سه قوه اداره کننده کشور را براسلام و قانون اساسی تعیین نمود و این همه را در ظرف مدت ۱۵ ماه به طور معجزه آسائی انجام داد و اینک نزد همه مشکلات را به خاطر خدا و رسیدن به آرزوی نهایی خود تحمل می کند همه روزه شهید می دهد و ایثار می کند با همه کمبودها و گرانی ها می سازد وبه مخارج جنگ هم کمک می نماید زنان طلا و زیورهای خود را برای خدا به راه خدا می دهند و مردان برای اداره جنگ از هیچ فداکاری دریغ ندارند روستائیان با همه محرومیت هایی که رژیم گذشته برای ان ها به میراث گذاشته می سازند با اهدای نان خشک و حبوبات و گوسفندان و غیره جبهه ها را یاری می کنند.
ملت از انجام وظایف خود کوتاهی نکرده و نمی کند و اکنون بر عهده دولت مردان است که از عهده امتحان الهی بر آیند و این حکومت را همان طوری که اسلام خواسته و ملت انتظار دارد اداره کند. دولت مردان همه می دانند این پیروزی عظیم که نصیب ایران شد و آن ها را از شکنجه ها فشارها و خفقان های طاغوتی نجات داد و به مسند قدرت نشانید همه با همت این ملت همراه با الطاف خداوند و با نصرت و مددهای غیبی او بود نصرت خداوند تا هنگامی بر بندگان فرود آیند که اگر نعوذبالله به جای یاری دیدن خدا و تواضع در پیشگاه حضرت حق قدرت طلبی ها و خود محوری ها و باندبازی ها و گروه گرائی ها و احیانا ثروت اندوزی ها رواج پیدا کند و از یاری مستضعفین و ستمدیدگان غفلت شود نصرت خداوندی برداشته شود و انقلاب لطمه می بیند زیرا دست و پنجه نرم کردن با این همه مشکلات بدون یاری خداوند و پشتیبانی ملت ممکن نخواهد بود.
در نهج البلاغه نقل شده که علی د رعهد نامه خند می فرماید: امیر مومنان به مالک اشتر فر مان می دهد ) که خدا را بادل و دست و زبان یاری نماید زیرا خداوند متکفل شده که یاری دهد کسی راکه او را یاری نماید و عزت بخشد کسی راکه او را عزیز بدارد. و«و ان ینصر الله سبحانه بقلبه و یده السانه فانه جل اسمه قد تکفل بننصرمن نصره و اعزاز من عززه »
در خطبه ۵۵ از آن حضرت نقل شده که می فرماید ما با معیت رسول خدا برای اسلام می جنگیدیم چه بسا پدران و فرزندان و برادران و عموهای خود را (که با اسلام روبه رو بودند برای خدا) می کشتیم و این امر ایمان و تسلیم ما را در برابر اسلام می افزود و بهتر ما را به راه اسلام می برد و صبر و استقامت ما را بر تحمل دردها زیاد می کرد و ما را در جهاد با دشمن جدی تر می ساخت و چه بسا یکی از ما با دشمن در میدان جنگ مانند دو حیوان نر گلاویز می شد و با جدیت می خواست روح طرف را از کالبد بیرون بیاورد و او را شربت مرگ بچشاند همان طوری که دشمن نیز با او همین قصد را داشت گاهی نبرد به نفع ما و به ضرر دشمن بود و گاهی به نفع دشمن و به ضرر ما تمام می شد هنگامی که خداوند راستی و صداقت ما را دید بر شمنان ما ذلت و شکست نازل فرمود و ما را یاری داد و پیروز شدیم تا این که اسلام استقرار یافت (و همچون شتری که ایمنی یافته و گردن خود را برای استراحت روی زمین می گذارد از خطر محفوظ می ماند) و جای خود را در دل اجتماع باز کرد به جان خودم سوگند اگر ما زمان رسول خدا (ص) در صدر اسلام مانند شما با این سستی عمل می کردیم برای دین ستونی برافراشته نمی شد درخت ایمان شاخ و برگی پیدا نمی کرد به خدا سوگند با این شیوه ای که شما در پیش گرفته اید در آینده از پستان این حکومت خون می دوشید و به دنبال این اعمال پشیمانی خواهید کشید.
« ولقد کنّانمع رسول الله (ص) نقتل آبائنا و ابنائنا و اخواننا و عمامنامایزیدنا ذلک الا ایماناً و تسلیما و مضیا علی اللقم و صبراً علی مضض الالم و جدّدا فی جهاد العدو لقدکان الرجل منا و الاخر من عدونا یتصاولان تصاول الفحلین یتخالسان انفسهما ایّما یسقی صاحبه کاس المنون فمره لنا من عدوناّ ومره لعدونا منا فلما رای الله صدقنا انزل بعدونا اکبت وانزل علینا النصر حتی استقر الاسلام ملقیا جرانه ومتبوا اوطانه و اعمری لوکنا ناتی ما اتیتم ما قام للدین عمودٌ و لا خضرللیمان عود و ایم الله التُحلبنا دما و لتتبعنها ندما ً »
از سخنان گهربار امام علی (ع) با وضوح استفاده می شود که نصرت خداوند در زمینه ای است که اجتماع در فکر نصرت و یاری دین خدا باشد و برای خدا با صداقت بکوشد و یاری دین خدا باشد و به خود سستی راه ندهد و در کوشش هایی که به نام دین و خدا انجام می گیرد اگر مطامع دنیوی اغراض نفسانی منظور باشد نصرت خداوند برداشته می شود و کار برای انسان مشکل می گردد خداوند همه ما را در راه خدمت به اسلام و مسلمین کوشا بفرماید.

16دسامبر/16

نگاهی به رویدادها

جنگ
 توسط سپاهیان اسلام یک قبضه تفنگ ۱۰۶ میلیمتری، ۱۲ سنگرجنگ افزار و ۲ پست دیده بانی دشمن در آن سوی اروند رود منهدم گردید و ۱۵ تن از متجاوزین بعثی کشته و یا زخمی شدند.
۲۶/ ۱۰/ ۶۲
 جنگنده های ایران پایگاه کلاله در خاک عراق را منهدم کردند.
۲۹/ ۱۰/ ۶۲
 هواپیماهای متجاوز عراقی عشایر چادرنشین سر پل ذهاب و گیلانغرب را بمباران کردند.
۲۹/ ۱۰/ ۶۲
 توپخانه ایران تأسیسات نظامی دشمن را در مناطق «زله و هانی گرمله» نابود کرد.
۲/ ۱۱/ ۶۲
 رژیم عراق، کارگران بنگلادشی را به اجبار روانه جبهه جنگ کرد. مزدوران صدامی یک بنگلادشی را که از رفتن به جبهه خودداری کرده بود اعدام کردند.
۹/ ۱۱/ ۶۲
 ۱۹۰ تن از اسیران غیر نظامی و سالخورده ایرانی، پس از ۲ سال و نیم اسارت وارد تهران شدند.
۱۰/ ۱۱/ ۶۲
 ایران رسماً اخطار کرد، در برابر حمله صدام به مناطق مسکونی، تأسیسات صنعتی و اقتصادی عراق را در هم خواهد کوبید.
۱۵/ ۱۱/ ۶۲
انقلاب و جهان
 دولت تونس به کشتار ۷۹ تن از مسلمانان این کشور در جریان ناآرامی های اخیر اعتراف کرد.
۲۴/ ۱۰/ ۶۲
 طی چند رشته عملیات ۲۱ تن از نیروهای صهیونیستی در حملات انقلابیون مسلمان لبنانی کشته و مجروح شدند.
۲۵/ ۱۰/ ۶۲
 رئیس دانشگاه آمریکائی بیروت توسط گروه جهاد اسلامی به قتل رسید.
۲۹/ ۱۰/ ۶۲
 در اعتراض به جنایات صهیونیست ها مردم مسلمان بقاع به اعتصابیون جنوب لبنان پیوستند.
۲۹/ ۱۰/ ۶۲
 به دنبال درگیری های شدید میان دانش آموزان و دانشجویان با نیروهای نظامی شاه حسن، پلیس مراکش مدارس شهرهای بزرگ را محاصره کرد.
۱/ ۱۱/ ۶۲
 تلویزیون ا ـ بی ـ سی آمریکا: اعتراف کرد که تمام محاسبات آمریکا در مورد انقلاب اسلامی غلط از آب در آمده و این انقلاب یک تغییر بنیانی به ضرر آمریکا در منطقه به وجود آورده است.
۲/ ۱۱/ ۶۲
 در نتیجه قیام مسلمانان تونس خطوط ارتباطی و حمل و نقل در کلیه شهرهای جنوب تا تونس مرکز تونس مختل شد.
۲/ ۱۱/ ۶۲
 در پی بالا گرفتن موج اعتراضات، تظاهرات در شهرهای مراکش تاکنون ۲۵ تا ۵۰ کشته به جای گذاشته است.
۲/ ۱۱/ ۶۲
 مردم مکه معظمه بیش از ۱۱ هزار ریال سعودی و ۸۰۰ گرم طلا به جبهه های جنگ حق علیه باطل اهداء کردند.
۳/ ۱۱/ ۶۲
 با آزاد سازی گمرک تورغندی در استان هرات ۱۱۰ سرباز و افسر ارتش افغانستان به انقلابیون مسملان این کشور پیوستند.
۳/ ۱۱/ ۶۲
 اعتصاب عمومی علیه رژیم شاه حسن سراسر مراکش را به تعطیل کشاند.
۴/ ۱۱/ ۶۲
 توسط انقلابیون مسلمان افغانی یک فروند میگ روسی سرنگون شد.
۵/ ۱۱/ ۶۲
 ۴ جنگنده انگلیس برای انجام عمیات مشترک با نیروی هوائی عمان در این سلطان نشین مستقر شدند.
۹/ ۱۱/ ۶۲
 تظاهرات مسلمانان مراکشی مقیم پاریس با حمله پلیس فرانسه سرکوب گردید.
۹/ ۱۱/ ۶۲
 به دنبال به هلاکت رسیدن یک تفنگدار آمریکا در بیروت، دیوانه وار دانش آموزان یک مدرسه را به گلوله بستند. در این حمله وحشیانه ۲۵ تن کشته و زخمی شدند.
۱۱/ ۱۱/ ۶۲
 تفنگداران آمریکائی، یک اتوبوس حامل دانش آموزان شیعه را در لبنان به رگبار بستند.
۱۲/ ۱۱/ ۶۲
 دولت کویت ۲۳ تن دیگر از ایرانیان مقیم آن کشور را اخراج کرد.
۱۳/ ۱۱/ ۶۲
 جهت حفظ منافع دراز مدت در آمریکا در منطقه، ولیعهد عربستان خواستار خروج نیروهای آمریکائی از لبنان شد.
۱۳/ ۱۱/ ۶۲
 مخالفین رژیم نمیری، یک مجتمع نفتی آمریکا را در سودان تصرف کردند، در جریان تصرف این مجتمع سه خارجی کشته و گروهی مجروح شدند.
۱۵/ ۱۱/ ۶۲
 نبرد بی سابقه انقلابیون مسلمان برای تصرف مواضع کلیدی ارتش لبنان، ۱۷۰ کتشه و مجروح بر جای گذاشت.
۱۵/ ۱۱/ ۶۲
 شاه عربستان خواستار دخالت فرانسه در بحران خاورمیانه شد!!
۱۶/ ۱۱/ ۶۲
اخبار داخلی
 اولین سری قرار دادهای بانک ملی بر مبنای قانون جدید به مبلغ ۶۰ میلیارد ریال بسته شد.
۲۶/ ۱۰/ ۶۲
 طی ۲۰ روز اول دی ماه ۵۸ هزار دستگاه کامیون به بنادر و مبادی ورودی کشور مراجعه کرده اند.
۲۶/ ۱۰/ ۶۲
 توسط رئیس جمهور فرستنده رادیوئی ۸۰۰ کیلو واتی در جزیره کیش افتتاح شد. با این افتتاح، عربستان، مصر، اردن، سودان، افغانستان، پاکستان و جنوب شوروی زیر پوشش برنامه های رادیوئی ایران قرار گرفت.
۲/ ۱۱/ ۶۲
 آقای هاشمی رفسنجانی: به ملت آمریکا اخطار می کنم در صورتی که مقامات آمریکائی در لبنان یا سوریه ماجراجویی کنند منافع آنها در همه جا مورد خطر قرار می گیرد.
۴/ ۱۱/ ۶۲
 کنفرانس بین المللی اندیشه اسلامی در تهران آغاز به کار کرد. در این کنفرانس ۱۰۰ تن از شخصیت های علمی جهان شرکت کردند.
۱۳/ ۱۱/ ۶۲
 به مناسبت دهه فجر، ۵۵۵ نفر از زندانیان دادسراهای انقلاب اسلامی تبریز، لرستان، رشت، اهواز و قم آزاد شدند.
۱۵/ ۱۱/ ۶۲
اخبار جهان
 سه کارشناس فرانسوی و سه کارشناس ایتالیائی، مصری و تایلندی به اسارت کردهای عراقی درآمدند.
۲۲/ ۱۰/ ۶۲
 به دنبال تلفات فراوان نیروهای متجاوز بعثی، رژیم حاکم بر بغداد سن مشمولین نظام وظیفه را یک سال کاهش داد.
۲۲/ ۱۰/ ۶۲
 به علت عدم حضور رهبران کشورهای مترقی کنفرانس سران کشورهای اسلامی در آغاز کار با بن بست روبه رو شد.
۲۷/ ۱۰/ ۶۲
 ۱۹ هزار کارگر صنایع اسلحه سازی در انگلستان دست به اعتصاب زدند.
۲۸/ ۱۰/ ۶۲
 رژیم سعودی با استقرار موشک های «پرشینک» در عربستان موافقت کرد.
۸/ ۱۱/ ۶۲
 ۱۶۰۰۰ کشاورز اعتصابی در هند دستگیر شدند.
 نیروهای فرانسوی، یکصد کیلومتر به سوی شمال چاد پیشروی کردند.
 هواپیماهای اف ـ ۱۴ آمریکا در آسمان لبنان، پرواز شناسائی انجام دادند.
۹/ ۱۱/ ۶۲
 کارخانه زره پوش سازی فرانسه در انفجار مهیب بمب منفجر شد.
۱۰/ ۱۱/ ۶۲
 یک خلبان عراقی حین آموزش با هواپیماهای نظامی در انگلیس کشته شد.
۱۱/ ۱۱/ ۶۲
 ۷۰ هزار کارگر در فلسطین اشغالی، دست به اعتصاب زدند.
۱۱/ ۱۱/ ۶۲
 در ادامه اعتصار به سیاست های رژیم دیکتاتوری مارکوس، ده ها هزار نفر تظاهر کننده فیلیپینی خواستار بر کناری مارکوس شدند.
۱۲/ ۱۱/ ۶۲
 ترکیه، مبارزه جدی با پوشش اسلامی بانوان در دانشگاه ها را آغاز کرد.
۱۳/ ۱۱/ ۶۲
 ۱۱ بمب افکن هندوراس، مراکز نظامی و دولتی نیکاراگوا را ویران کردند.
۱۵/ ۱۱/ ۶۲
عمران
 توسط مأموران اداره کشاورزی و عمران روستائی ۵۰ حمام در روستاهای پاوه احداث شد.
۲۲/ ۱۰/ ۶۲
 ۴۷۴ دستگاه تراکتور و کمباین به کشاورزان آذربایجان واگذار شد.
۲۶/ ۱۰/ ۶۲
 بیش از ۵۲ هزار هکتار از اراضی سیستان و بلوچستان و جنوب خراسان به روستائیان واگذار شد.
۲۷/ ۱۰/ ۶۲
 شورای اقتصاد ۴۵۰ میلیون دلار به تولید یا ورود، ماشین آلات راهسازی و ساختمانی اختصاص داد.
۲۷/ ۱۰/ ۶۲
 ۱۳۴ واحد مسکونی در ۱۴ روستای مهاباد توسیط بنیاد مسکن احداث شد.
۲۸/ ۱۰/ ۶۲
 نوسازی ۸ روستا در سر پل ذهاب و دشت عباس پایان یافت.
 پس از پیروزی انقلاب تاکنون، بیش از ۹۰۷ روستا در استان های آذربایجان غربی و شرقی صاحب برق شده اند.
 ایستگاه تقویت فشار گاز شهید دستیاری با ظرفیت روزانه ۲۵ میلیون متر مکعب گاز تعمیر و راه اندازی شد.
۱۳/ ۱۱/ ۶۲
 طی ۸ ماه گذشته مبلغ ۱۲۲ میلیارد و ۶۵۰ میلیون ریال به کشاورزان وام پرداخت شد.
۱۵/ ۱۱/ ۶۲
 پالایشگاه گاز بید بلند، پس از ۴ سال تعطیل، راه اندازی شد، این پالایشگاه قادر است روزانه ۱۲۰ میلیون فوت، گاز ترش را پس از تصفیه وارد خط سراسری گاز کشور بکند.
۱۶/ ۱۱/ ۶۲
 شبکه آبرسانی فم با حضور جمعی از مقامات مملکتی، افتتاح شد.
۱۶/ ۱۱/ ۶۲
اختراع و اکتشاف
 با همکاری دانشکده دندانپزشکی و جهاد دانشگاهی مرکز برای اولین بار پودر پر کننده دندان در ایران ساخته شد.
۲۶/ ۱۰ / ۶۲
 با همت کارگران مبتکر، متعهد کارخانجات راه آهن، دستگاه های پرس هیدرولیک و آسانسور هیدرولیک در داخل کشور ساخته شد.
۲۷/ ۱۰/ ۶۲
 با همت متخصصین ایرانی، دستگاه های فیلتر هوا مخصوص اتاق عمل و کامپیوتر در ایران ساخته شد.
۲۷/ ۱۰/ ۶۲
 به ابتکار کارگران متعهد واحد تولیدی مشهد، کولر، بخاری گازی از نوع سوپر کالر ایتالیائی در ایران ساخته شد.
۴/ ۱۱/ ۶۲
 به ابتکار یکی از تراشکاران متعهد بخش کلار آباد از توابع شهرستان گنبد کاووس دستگاه پرس ۶۰ تنی کمپرسی ساخته شد.
۸/ ۱۱/ ۶۲
ضد انقلاب
 در عملیات زمستانی قرارگاه حمزه سید الشهداء ۳۰ تن از رهبران و ۳۰۰ تن از مزدوران دمکرات و کومله در حملات چریکی سپاه پاسداران به هلاکت رسیدند.
۸/ ۱۱/ ۶۲
 ۱۳ زندای تواب عضو گروهک ها در بوشهر عفو شدند.

16دسامبر/16

وجوه اشتراک و افتراق انقلاب اسلامی ایران و انقلاب نیکاراگوا

محمد صدر
در شماره پیشین، قسمت اول این مقاله با عنوان «وجوه اشتراک انقلاب اسلامی ایران و انقلاب نیکاراگوا» به چاپ رسید.
از آن جا که عناون کلی این مقاله «وجوه اشتراک و افتراق انقلاب اسلامی ایران و انقلاب نیکاراگوا» بود، بدین وسیله تصحیح و اکنون قسمت دوم این مقاله، تقدیم امت پاسدار اسلام می شود.
بخش دوم
قبل از ورود به بحث وجوه افتراق دو انقلاب مقدمتاً یادآوری می گردد که به طور اجمال می توان انقلاب ها را به سه دسته تقسیم کرد:
۱- انقلاب ناسیونالیستی
۲- انقلاب ضد استبدادی و ضد استعماری.
۳- انقلاب ایدئولوژیکی.
ـ یکی از عوامل اصلی در شکل گرفتن انقلاب ناسیونالیستی، تجاوز و استقرار نیروهای نظامی یک کشور در کشوری دیگر می باشد. در واقع باید گفت: حضور نیروهای اشغالگر میان یک ملت معمولاً باعث تحریک و طغیان احساسات ناسیونالیستی مردم آن کشور می گردد.
ـ در مورد انقلاب ضد استبدادی، حضور نیروهای خارجی در یک کشور ضروری نیست بلکه عامل اصلی آن، تسلط و فرمانروائی یک حاکم و یا سلطان جابر و دیکتاتور در کشور می باشد. این فرمانروایان نوعاً به قدرت های قوی تر و بیرون از مرزهای کشور وابستگی داشته و در واقع خط مشی را از آن مرکز قدرت دریافت می کنند. (توضیح اینکه این روش نفوذ قدرت های بزرگ در یک کشور، همان استعمار نو می باشد) روش خشونت آمیز و ظالمانه ای که از مشخصات این نوع حکومت ها می باشد، با تعارضی که این مشخصه با فطرت ظلم ستیزی انسان ها دارد عامل طغیان توده ها و حرکت آن ها برای رهائی از یوغ استبداد و استعمار می گردد.
ـ انقلاب های ضد استبدادی و ضد استعماری ممکن است دارای یک پشتوانه ایدئولوژیک بوده و یا فاقد آن باشد. وقتی یک انقلاب ضد استعماری و استبدادی از پشتوانه قوی ایدئولوژیکی برخوردار باشد، ضریب انحراف و سازشکاری در آن تقریباً به صفر می رسد و حال آن که وقتی یک چنین انقلابی از هدایت مکتبی محروم باشد هر آن در خطر انحراف و سازش قرار دارد.
وجوه افتراق انقلاب اسلامی ایران و انقلاب نیکاراگوا را با توجه به نکته اخیر به شرح زیر بیان می کنیم.
۱- پشتوانه ایدئولوژیک دو انقلاب
انقلاب اسلامی ایران همانگونه که از نامش پیداست انقلابی است متکی بر مبانی اسلام که اصالت، جامعیت و پویائی این مکتب مهمترین عامل در اصلاح پیوسته حرکت این انقلاب و سد اصلی هر گونه انحراف و سازش در آن می باشد، چه اسلام، ماهیتاً از هر گونه انحراف بری بوده و سازشکاری در این مکتب محکوم است. در مقابل، ایدئولوژی های دیگر در مقاطع حساس به سازش کشانده می شوند. که ما در عصر حاضر سازشکاری مکتب به اصطلاح مهم جهان یعنی مارکسیسم، را به وضوح می بینیم.
اصالت مکتبی انقلاب اسلامی باعث شده که پس از پیروزی انقلاب علیرغم تضییقات و تهدیدات و تجاوزات شیطان بزرگ، تزلزلی در راستای پویایی حرکت انقلاب اسلامی پدیدار نشود و علیرغم تصورات باطل بعضی تحلیلگران، کمترین گرایش فکری، به شرق در جامعه انقلابی ما ظاهر نگردد و در میان ناباوری گوره ها ی وابسته به شرق و غرب در اوج خصومت وکینه توزی غرب ( که از نظر خود باختگان مارکسیسم بهترین و موجه ترین دلیل برای هم آغوشی با شرق است) با توقیف و محاکمه سران حزب توده، سازش ناپذیری و استواری انقلاب اسلامی بیش از پیش آشکار شد، لیکن انقلاب نیکاراگوا فاقد چنین محور فکری عمیق و پویائی بوده و به دلیل همین ضعف ایدئولوژی هر فشاری از طرف ابرقدرت غرب را با گامی در همسوئی بیشتر با ابرقدرت های شرق جبران می کند.
در مورد انقالب نیکاراگوا باید گفت: همین ضعف ایدئولوژی و ماهیت سازشکاری مکتب مارکسیسم باعث می شود که رهبران انقلابی این کشور بارها خواهان نشست و مذاکره با سران دولت امریکا شوند و این شیطان بزرگم است که با درک این نقطه ضعف پیوسته از زیر بار چنین مذاکراتی شانه خالی می کند.
۲- کیفیت رهبری در دو انقلاب:
همانطور که می دانیم نطفه انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۴۱ به رهبری امام امت بسته شد و تا زمان اوج و پیروزی انقلاب، این رهبری پیامبر گونه به طور مستمر وجود داشت و رهنمودهای ایشان در هر کجا که بودند در طول مبارزه به وسیله سیستم هدایتی روحانیت مبارز، در میان توده مردم در حداقل زمان ارائه می شد و همین رهبری یگانه که پایگاهش در عمق اعتقاد مردم قرار دارد پس از پیروزی انقلاب نیز تاکنون حرکت انقالب را از هرگونه انحرافی دور نگاه داشته است.
اما در مورد نیکاراگوا چنین نیست و رهبری واحد وجود ندارد بلکه در آن جا ساندنیست ها که چریک های مبارز علیه سوموزا بودند و نیز گروهی از کشیشان انقلابی و همچنین یک دسته از روشنفکرها با افکار لیبرالی و اروپائی که در مبارزه شرکت داشتند با ترکیبی از بازرگانان و سرمایه داران موافق انقلاب جبهه ای را تشکیل داده بودند و علیه دیکتاتوری سوموزا می جنگیدند و می بینیم که بعده اجناح های مختلف از گروه هائی که نام برده شد در کادر رهبری شرکت می کنند و شاید بتوان گفت: یکی از دلایلی که انقلاب نیکاراگوا مشکل بتواند در مسیر صد در صد صحیح یک انقلاب حرکت کند، همین عدم وجود رهبری واحد باشد.
۳- عکس العمل روانی و عاطفی در مقابل ابرقدرت ها
موضعگیری انقلابیون نیکاراگوا در مقابل ابرقدت ها اغلب این معنا را تداعی می کند که برای باقی ماندن باید به دامان یکی از دو ابر قدرت شرق و یا غرب متوسل شد. صرفنظر از نقاط ضعف سیاس نیکاراگوا در مقابل ابر قدرت ها که قبلاً به آن اشاره کردیم، نوعی خود باختگی که می توان آن را مسئله سیاسی ـ روانی نامید در اغلب رهبران فعلی نیکاراگوا وجود دارد. لیکن در مورد انقلاب اسلامی ایران چنین نقیصه ای وجود ندارد و علت اصلی آن اتکاء به نفس است که ایدئولوژی اسلام به معتقدین به این مکتب القاء می کند و سبب می گردد که هیچ گونه ضعفی در مقابل ابرقدرت ها احساس نشود که البته این ویژگی منبعث از تفکر توحیدی اسلامی است که برای انسان خدا ترس، ترس از هیچ نیروئی وجود ندارد.
۴- نقش جنگ مسلحانه در دو انقلاب
با توضیحی مختصر در مورد مبارزات مسلحانه به این وجه افتراق دو انقلاب می پردازیم:
اولاً جنگ مسلحانه زمانی به وجود می آید که مبارزه زیر بنای مردمی نداشته باشد، در این شرایط گروه هائی که برای سرنگونی نظام حاکم وارد مبارزه می شوند از پایگاه مردمی مورد نیاز محروم می باشند و به این دلیل ناچار مبارزات را به شکل مخفی و زیر زمینی دنبال می کنند. بدیهی است اگر حرکت، مسیر حق را بپیماید به مرور زمان رشد می کند و می تواند کم کم با جلب نظر مردم، آنان را جذب حرکت انقلابی بنماید و هرگاه مسیر مبارزه بر خط صحیح و حق طلبانه ای منطبق نباشد طبیعی است که در ضمیر حق جویانه مردم رنگ باخته و از بین می رود. این مطلب مؤید جمله معروف «چریک مانند ماهی است و مردم مانند اقیانوس» می باشد، چه هر گاه مردم، چریک را در بین خودشان نگیرند، چریک خفه خواهد شد. مصداق این مطلب گروه هائی بودند که قبل از انقلاب اسلامی ایران و حتی بعد از انقلاب دست به یک سری عملیات چریکی زدند و همان عدم پذیرش مردم و فقدان پایگاه مردمی لازم آن ها را خفه کرد، در سال های ۱۳۵۵ و ۱۳۵۶ ساواک توانست تمام شبکه آن ها را متلاشی کند زیرا مردم احساس کرده بودند که علیرغم رنگ مخالفت با شاه در حرکت این گروه های چریکی فکر و خواسته هایشان با آن ها یکی نیست. این احساس مردم پس از انقلاب، شکل واقعی به خود گرفت زیرا حرکات تروریستی این گروه ها و انجام سایر جنایات آن ها به بسان وصله های ناجور و اجسام ناهمگون نمودار و به کناری افکند. در مقابل این فعل و انفعال، عدم موفقیت ساواک و نیروهای امنیتی رژیم سابق برای کنترل و سرکوب تظاهرات و حرکت ایدئولوژیک و سیاسی مردم در سال ۱۳۵۷ قابل تعمق و بررسی می باشد.
این عدم توفیق به دلیل پایگاه مردمی حرکت انقلابی و نفوذ رهبران روحانی این حرکت در اعمال فکر و اندیشه مردم بود.
البته گایه با دیدی سطحی انقلاب اسلامی یاران را به دلیل عملیات مسلحانه روزهای ۲۱ و ۲۲ بهمن ماه سال ۱۳۵۷ حرکتی مسلحانه قلمداد می کنند که این یک اشتباه بزرگ است چه همانگونه که در بالا اشاره شد یکی از ویژگی های مبارزات مسلحانه ـ خاصه اگر به پیروزی بیانجامد ـ طور مدت مبارزه است و افتادن سلاح در دست انقلابیون ما در ۲۱ بهمن ۱۳۵۷ همزمان با سقوط ارتش و نیروهای امنیتی رژیم سابق و در شرایطی بود که امواج انقلابی مردم دیگر سدی در پیش نداشت.
همین جا به وجه افتراق انقلاب نیکاراگوا و انقلاب اسلامی ایران در این زمینه اشاراه می کنیم، که جنبش چریکی و مبارزه مسلحانه در انقلاب نیکاراگوا نقش بسیرا مهمی را داشته است. در واقع می توان گفت بدون مبارزه چریکی و حرکت مسلحانه که عامل اصلی متلاشی شدن گارد ملی سوموزا بود، انقلاب نیکاراگوا به پیروزی نمی رسید و همان طور که در قسمت های قبل اشاره شد سیر تحولات لازم در حرکت مسلحانه از عملیات مخفی، طول زمان مبارزه چریکی، نفوذ تدریجی در مردم و جلب حمایت نسبی آن ها در مبارزات مسلحانه ساندنیست ها به چشم می خورد ولی در انقلاب اسلامی ایران چنین مکانی برای مبارزات مسلحانه وجود ندارد، و اگر چه مردم در ۲۱ بهمن اسلحه به دست گرفتند ولی همچنان که اشاره شد این در شرایطی بود که در حقیقت ارتش و سایر ارگان ها و نیورها توسط حرکت انقلابی و عظیم مردم غیر مسلح سقوط کرده بود و یا در شرف فرو ریختن بودو در واقع اسلحه وقتی به دست انقلابیون افتاد که دشمن شکسته شده بود و این حرکت با مبارزات مسلحانه که گاهی ده ها سال ادامه می یابد تا بتواند بر رژیم جابر حاکم پیروز شود (مانند نیکاراگوا) متفاوت است.
۵- اتکاء اقتصادی به کشورهای خارج:
انقلاب نیکاراگوا از ابتدای شکل گیری از کشورهای خارجی نظیر کوبا کمک هائی را دریافت می کرد. این کمک ها عمدتاً آموزش های چریکی و بعضا کمک های مالی بود. اهمیت این همکاری و کمک برای مبارزین نیکاراگوا در حدی بوده است که در صورت فقدانش، احتمالاً انقلاب نیکاراگوا به پیروزی نمی رسید. مهمترین اشکال این نوع کمک ها باز پرداخت آن هاست که تنها به صورت گرایش و همسوئی فکری و عقیدتی پذیرفته می شود هم اکنون در انقلاب نیکاراگوا چنین گرایشاتی به وضوح احساس می شود. در مقابل انقلاب اسلامی ایران، از ابتدا متکی بر نیروی توده مردم با پشتوانه اعتقادی آنان بوده است و بدون دریافت کمک های مادی و تعهد آورد، انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و هم اکنون جمهوری اسلامی ایران به دلیل عدم دریافت کمک های خارجی می تواند راست و استوار روی پای خود بایستد و هیچ گونه وابستگی و تعهدی نست به به دول خارجی نداشته باشد.
در خاتمه یادآوری می گردد که ویژگی ها و طبیعت انقلاب با توجه به اینکه با سرشت و تفکرات پیچیده انسان ها نزدیکی و آمیختگی دارد خود به خود شناخت و تجزیه و تحلیل آن را دشوار می سازد و مطمئنا در انقلاب بزرگ اسلامی ایران نکات و ظرافت های زیادی وجود دارد که در این بررسی به جهت اجمال در بیان به تحریر در نیامده است.

16دسامبر/16

هدایت در قرآن

(آیت الله جوادی آملی)
قسمت چهارم
روش منطقی و فطری در روایات
در مقالات گذشته بحث کردیم که اگر یک سلسله معلومات اولی و بدیهی نباشد و اگر راهی روشن برای انتقال از بدیهی به نظری نباشد، تعلیم و تعلم ممکن نیست، و اینکه قرآن کریم ما را دعوت به تفکر می کند و می گوید اگر در درونتان بیندیشید حق برای شما روشن می شود، یا برای این است که راه مشخصی را جلوی پای انسان نصب می کند و یا برای این است که اصل راه را به عنوان دلیلی فطری در نهاد انسان متفکر می پذیرد.
در سوره روم آیه ۸ می فرماید:
«اولم یتفکروا فی انفسهم ما خلق الله السموات و الارض و ما بینهما الا بالحق و اجل مسمی و ان کثیراً من الناس بلقاء ربهم لکافرون» آیا در درون های خودشان نمی اندیشند که خدا آسمان ها و زمین و آن چه میان آن هاست همه را جز به حق و به وقت معین نیافریده ولی بسیاری از مردم به دیدار خدای خود کافرند (قیامت را قبول ندارند). آری! اگر درونتان بیاندیشید و تفکر کنید هم مسأله مبدأ و هم مسأله معاد برای شما حل می شود.
در بحث گذشته اشاره شد که از سه راه می توانیم این روش فطری را صحیح بدانیم:
راه اول: قرآن به ما دستور می دهد که بیندیشیم ولی نمی گوید: چگونه بیندیشید؟ پس معلوم می شود این راه فطری عقلا را امضا کرده است.
راه دوم: سبک خود قرآن کریم است که می بینیم بر اسلوب عقلا ـ که از بدیهی به نظری می رسند ـ با روش منطقی سخن می گوید.
راه سوم: تصریح کردن معصومین (ع) به آن مبادی اولیه است، نظیر: «بطلان جمع بین نقیضین» «بطلان رفع نقیضین» و «ثبوت یکی از دو نقیض با زوال نقیض دیگر» که در توحید مرحوم صدوق به آن اشاره شده است.
اینک به عنوان نمونه هنگامی که به آیه گذشته می نگریم، می بینیم درباره اثبات معاد از همین راه ها و روش های فطری و عقلی که اسلوبی منطقی است، استفاده شده است.
در کتاب شریف احتجاج (جلد اول، صفحه ۱۴) آن چه که از رسول الله (ص) به عنوان احتجاج نقل شده می بینیم حضرت برای اثبات معاد چگونه استدلال می فرماید و چگونه از آیه سوره روم استفاده می کند و روش تفکر را ـ که بدیهی را پلی برای رسیدن به نظری می داند ـ امضا می نماید.
و اینک اصل حدیث:
«قال ابو محمد الحسن بن علی العسکری (علیهما السلام): ذکر عند الصادق ع الجدال فی الدین و ان رسول الله صلی الله علیه و آله و الائمه علیهم السلام قد نهوا عنه». در محضر امام ششم سلام الله علیه این بحث طرح شد که معصومین علیهم السلام از جدال نهی کردند، فقال الصادق علیه السلام «لم ینه عنه مطلقا و لکنه نهی عن الجدال بغیر التی هی احسن» امام صادق (ع) فرمود: از جدال ـ به خوبی خود ـ نهی نشده، بلکه از جدال به غیر احسن نهی شده است.
جدال:
جدال دو قسم است: ۱- جدال به احسن ۲- جدال به غیر احسن. احسن در عبارت بالا احسن تفضیلی در مقابل حسن نیست، بلکه به معنای حسن است در برابر قبیح، جدال به احسن، حَسَن است و روا، و جدال به غیر احسن قبیح است و ناروا. آن گاه حضرت استدلال می کند و می فرماید:
«اما تسمعون الله یقول: «و لا تجادلوا اهل الکتاب الا بالتی هی احسن» و قوله: «ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتی هی احسن» فالجدال بالتی هی احسن قد قرنه العلماء بالدین و الجدال بغیر التی هی احسن محرم حرمه الله علی شیعتنا و کیف یحرم الله الجدال جمله و هو یقول: «لن یدخل الجنه الا من کان هودا او نصاری» و قال الله تعالی: «تلک امانیهم قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین»
آیا نمی شنوید خداوند (در قرآن) می فرماید: با اهل کتاب بحث و مجادله نکنید مگر به نیکوترین روش بحث. و همچنین می فرماید: با حکمت و پند نیکو (مردم را) به راه پروردگارت دعوت کن و (با کافران) بحث و جدال مکن مگر با بهترین روش. پس مجادله با بهترین روش را علما همراه دین و جزء دین دانسته اند. و اما جدال به غیر التی هی احسن (مجادله با روشی غیر از روش نیکو و پسندیده ای که خداوند دستور دادها ست) حرام است، خداوند آن را بر شیعیان ما حرام دانسته ولی چگونه ممکن است که خدا هر گونه جدالی را حرام بداند و خود می فرماید:
یهودیان گفتند، بهشت مخصوص یهود است و نصاری گفتند: بهشت مخصوص نصاری است، پس از آن می فرماید: این آروزهای آن ها است، بگو (ای پیامبر) دلیل های خود را بیاورید اگر راست می گوئید.
«فجعل الله علم الصدق و الایمان بالبرهان و هل یؤتی بالبرهان الا فی الجدال بالتی هی احسن»
برهان بدون مجادله بالتی هی احسن میسر نیست. آن گاه تشریح می فرماید:
«قیل یا ابن رسول الله فما الجدال بالتی هی احسن و بالتی لیست بأحسن؟
حدال به احسن کدام است و جدال به غیر احسن کدام؟
«قال: اما الجدال بغیر التی هی احسن فان تجادل به مبطلا فیورد علیک باطلا فلا ترده بحجه قد نصبها الله و لکن تحجد قوله او تحجد حقا یرید بذلک المبطل ان یعین به باطله».
جدال ناروا و غیر احسن آن است که شما با یک انسان باطل گوئی طرف بحث بشوید و در حالی که او دلیلی را اقامه می کند که شما توان دفع آن را ندارید، اگر در لا به لای سخن او حقی است یا از حقی به عنوان اثبات باطلش خواست بهره برداری کند، شما آن را انکار کنید یا از باطلی کمک بگیرید که باطل را با باطل و مانند آن دفع کنید و نتوانید باطل او را با حجتی که خدا نصب کرده و حجت صحیح است، از بین ببرد.
«فتجحد ذلک الحق مخافه ان یکون له علیک فیه حجه، لانک لا تدری کیف المخلص منه فذلک حرام علی شعیتنا ان یصیروا فتنه علی ضعفاء اخوانهم و علی المبطلبین. اما المبطلون فیجعلون ضعف الضعیف منکم إذا تعاطی مجادلته و ضعف فی یده حجه له علی باطله.
شما چون راه فرار از جدال دشمن را نمی دانید حقش را انکار می کنید که مبادا باطل او تثبیت شود و این جدال به غیر احسن است و بر شیعیان ما حرام است، زیرا دشمن از برخورد ضعیف شما سوء استفاده می کند و این را دلیل حقانیت خود قرار می دهد.
«و اما الضعفاء منکم فتغم قلوبهم لما یرون من ضعف المحق فی ید المبطل»
و اما افرادی از شما که عقلشان ضعیف است از شکست شما غمگین می شوند که چگونه حقی و محقی توسط باطل و مبطلی شکست خورد و این جدال به غیر احسن است.
جدال پسندیده و احسن:
«و اما الجدال بالتی هی احسن فهو ما امر الله تعالی به نبیه ان یجادل به من جحد البعث بعد الموت و احیاءه له»
اما جدال به احسن جدالی است که خداوند، رسولش را امر فرمود که آن گونه با کسانی که منکر بعث و حیات پس از مرگ هستند، جدال کند.
«فقال الله له حاکیا عنه: و ضرب لنا مثلاً و نسی خلقه قال من یحیی العظام و هی رمیم» فقال الله تعالی فی الرد علیه: «قل (یا محمد) یحییها الذی انشأها اول مره و هو بکل خلق علیم، الذی جعل لکم من الشجر الا خضر نارا فاذا انتم منه توقدون، الی آخرس السوره»
آن جا که فرمود: بگو (ای پیامبر) خدائی که از اول آن را آفرید، می تواند آن را زنده کند، با این سخن خداوند از پیامبرش می خواهد که با آن آدم مبطل مجادله کند.
«فاراد الله من نبیه ان یجادل المبطل الذی قال: کیف یجوز ان یبعث هذه العظام و هی رمیم؟ فقال الله تعالی: قل یحییها الذی انشاها اول مره».
آن باطل گو می گوید: این پوسیده ها و استخوان های فرسوده چگونه دوباره زنده می شوند؟
بگو (ای پیامبر) آن مبدأی که این استخوان ها را از عدم به وجود آورد، آن قدرت را هم دارد که بعد از پوسیدن دوباره اینها را احیاء کند.
«افیعجز من ابتدأ به لا من شیء أن یعیده بعد ان یبلی بل ابتداؤه اصعب عندکم من اعادته».
آیا آن خدائی که این استخوان ها را (لامن شیء) نه از چیزی آفرید عاجز است پس از آن که فرسوده شدند دوباره آن ها را زنده کند؟ این را به عنوان یک اصل مسلم بین متکلم و مخاطب قرار داده است، این اصل یا بدیهی است و بین یا مبین بالبین است، یعنی هر کسی از اول کاری را کرد و از عدم چیزی را به وجود آورد، لا من شیء را شیء کرد بدون شک قادر است که دوباره آن را احیا کند. این دیگر نه آیه است و نه روایت، بلکه این عقل است و مورد قبول مخاطب و متکلم، این یک امر بدیهی است و حضرت به روال منطقی استدلال کرده و می فرماید: این کار (دشوارتر بودن احیا از اعاده لا شیء را شیء کردن) سخت تر از آن است که دوباره همان را به حال اول برگرداند.
اگر درختی اصلا موجود نبود ومبدأی، آن درخت را از عدم به وجود آورد، آیا این کار سنگین تر از آن نیست که که درخت بخشکد و دوباره آن را سبز کند؟
بدون شک کسی که چیزی را از عدم به وجود آورد، اگر حال آن عوض شود و بپوسد، احیا و اعاده مجدد آن آسانتر از ایجاد نخستین آن است. این اصلی است کلی که خدای متعال موجودات و انسان را نه از چیزی ایجاد کرد و آفرید «هل أتی علی الانسان حین من الدهر لم یکن شیئا مذکورا» آیا روزگارانی بر انسان نگذشته است که چیز قابل ذکری نبود، اکنون که خداوند این انسان را آفرید، پس از مرگ او، آسان تر است زنده کردنش از ایجاد ابتدائیش؟ این یک کبرای کلی است که هر فاعلی اگر توانست کاری را ابتدائا انجام دهد،ایجاد دوباره آن برای او آسانتر است. مگر این روش را که حضرت دارد به آن استدلال می کند، با عقل انطباق ندارد؟ روش، روشی است منطقی و مبدأ هم از مبادی تصدیقیه است و این مطابق است با فطرت انسانی که هم آن مبادی تصدیقیه را و هم آن روش استدلالی را می پذیرد. حضرت دارد به دستور وحی الهی با کسی که منکر معاد است ـ نظیر آن چه خدا به حضرت ابراهیم آموخت ـ استدلال می کند.
«و تلک حجتنا آتیناها ابراهیم علی قومه»
این روش احتجاجی بود که ما به ابراهیم آموختیم تا با قوم خود احتجاج کند. و همین روش را هم به رسول الله می آموزیم.
در این جا که می فرماید: «اصعب عندکم» این جدال است نه برهان ولی جمله «افیعجز من ابتدأه…» برهان است، البته برای خدا سبک و سنگین فرقی ندارد ولی چون با ما سخن می گوید آن را در قالب جدال به احسن می آورد و می گوید که کار اول (پیدایش نخستین) مشکل تر است از کار دوم که احیا و زنده گرداندن آن است. ولی برای توضیح بیشتر، در ذیل بحث می فرماید: او قدرت مطلقه دارد و اینطور نیست که برای خدا چیزی آسان باشد و چیزی آسانتر، چون در برابر قدرت نامحدود، آسان و آسانتر، معنی ندارد، شما الان اراده می¬کنید که در ذهنتان یک قطره آب تصور کنید و اراده می کنید که در دهنتان اقیانوس اطلس تصور کنید، هیچکدام شما را خسته نمی کند. مگر اینچنین نیست؟ اصولاً در برابر نامحدود همه کارها علی السوا است و آن فاعلی که با حرکت کار می کند خسته می شود اما آن که فاعل لا بالحرکه است (طبق بیان حضرت امیر (ع) در خطبه توحید) خستگی ندارد، لذا قرآن می فرماید سبکترین و سنگین ترین کارها پیش خدا آسان است نه اینکه یکی آسان باشد یکی آسانتر.
سایه شاخص را قرآن چنین بیان می کند: وقتی آفتاب طلوع کرد برای این شاخص سایه ای پیدا می شود، آنگاه آن سایه را خدا قبض می کند. «ثم قبضناه الینا قبضا یسیراً» یعنی قبضنا سهلاً یعنی جمع کردن سایه این شاخص برای ما آسان است این استدلال در رابطه با آسانترین کارها است.
و همچنین در تبیین حشر اکبر می فرماید: «قل ان الاولین و الاخرین لمجموعون الی میقات یوم المعلوم» بگو (ای پیامبر) که (تمام بشر) از اولین و آخرین، برای روز معلوم، جمع می شوند. نسبت به این «حشر اکبر» هم می فرماید: «ذلک حشر علینا یسیر» این گردآوری (با آن عظمت) برای ما آسان است. کار به آن آسانی ـ که جمع کردن سایه بود ـ با این کار برگ که جمع آوری تمام نسل ها از اولین و آخرین در روز قیامت بود، برای خدا یکسان است، نه اینکه یکی آسان باشد و دیگری آسانتر. بنابراین، آن جا که می فرماید: «و هو اهون علیه» که احیاء چیزی از ایجاد ابتدائی آن آسانتر است، فورا استدراک می کند که مبادا کسی خیال کند بعضی از کارها برای خدا آسان و بعضی آسانتر است لذا می فرماید: «و له المثل الاعلی» برای خدا است مثل اعلی، پس اینجا که می فرماید، برای خدا آسانتر است، فقط برای تقریب اذهان مردم و با همان روش استدلالی خودشان، استدلال می کند، نه اینکه در حقیقت برای خدا فرقی داشته باشد. اصلا کاری که با مشیت انجام می شود نه با حرکت، این کار خستگی ندارد که آسان یا آسانتر بر آن صدق کند! و از این رو است که قرآن می فرماید: «افعیینا بالخلق الاول» مگر ما (که این نظام را آفریدیم) از آفرینش نخستین خسته شدیم؟ مگر این ها خستگی می آورد؟ این جدال به احسن است.
دنباله روایت:
«ثم قال: «الذی جعل لکم من الشجر الاخضر ناراً»، ای «اذا اکمن النار الحاره فی الشجر الاخضر الرطب ثم یستخرجها فعرفکم انه علی اعاده مابلی اقدر ثم قال: «اولیس الذی خلق السموات و الارض بقادر علی ان یخلق مثلهم، بلی و هو الخلاق العلیم» ای: اذا کان خلق السموات و الارض اعظم و ابعد فی اوهامکم و قدرکم ان تقدروا علیه من اعاده البالی فکیف جوزتم من الله خلق هذا الاعجب عندکم و الا صعب لدیکم و لم تجوزوا منه ما هو اسهل عندکم من اعاده البالی».
در همه جدال ها عندکم علیکم، لدیکم مطرح است (در نزد شما اینطور است و الا برا ی خداوند همه امور یکسان است).
آن گاه جدال به غیر احسن را چنین بیان می فرماید:
«و اما الجدال بغیر التی هی احسن فان تجحد حقا لا یمکنک ان تفرق بینه و بین باطل من تجادله و انما تدفعه عن باطله بان تجحد الحق فهذا هو المحرم لانک مثله، جحد هو حقا و جحدت انت حقا آخر».
مواد و مقدماتی را مسلم گرفتند و روش استدلالی را قبول کردند و با ان استدلال نمودند ولی این روش و این مواد در کلام قرآن نبود.
ادامه دارد

16دسامبر/16

یادی از شهدا

این وصیت نامه ها انسان را می لرزاند و بیدار می کند. امام خمینی
قسمتی از وصیت نامه شهید جعفر ذیلائی فرانی
… اینک که با یاد خدا به جبهه آمده ام و آماده حمله بر سپاه کافر می شوم نه برای انتقام بلکه به منظور احیای دینم و تداوم انقلابم و امنیت میهنم و سلامتی رهبرم و ادامه راه شهدا پای در چکمه می کنم و خدا را به یاری می طلبم و از او می خواهم که هدایتم کند به آن سو و آن راه که خود صلاح داند و اکنون می روم تا به یاری خدا و رهبری مهدی موعود پرچم لا اله الا لله محمدا رسول الله را بر فراز کاخ سفید واشنگتن و کاخ سرخ کرملین و تمام بلاد غیر مسلمان برفرازم و اگر خدا بخواهد تا به این هدف مقدسم نائل نگردم دست از مبارزه بر نخواهم د اشت و اگر خداوند نظر لطفی بر این بنده حقیر و ناتوانش داشته باشد و این فوز عظیم شهادت را در این راه مقدس نصیبم کرد که الحمد لله، الحمد لله که چه سعادتی و آن هنگام است که از پیوستن قطره های ناچیز خون سرخم بر دریای بیکران خون شهداء راهگشای عبور کشتی های صدور انقلاب اسلامی این ثمره جوشش خون هزاران شهید و معلول و مجروح به دیگر محرومان جامعه بشری خواهم بود و آن هنگام است که این مسئولیت خطیر از دوشم برداشته خواهد شد.
قسمتی از وصیت نامه شهید محمد میر یونسی
با ستایش از خدائی که ما را بر این مقام راهنمائی کرد که اگر هدایت و لطف خدا نبود از این مقام برخوردار نمی شدیم و الآن که این سعادت نصیبم گشته است که در جبهه های حق علیه باطل حاضر شوم این حقیر نصایحی دارم که بیان می کنم: به حرف های رهبر کبیر انقلاب جامه عمل بپوشانید، در خط ولایت فقیه باشید مساجد را ترک نکنید، دعاهای خود را افزایش دهید، رزمندگان و امام را دعا کنید و بر جمیع رفتگان رحمت فرستید.
قسمتی از وصیت نامه شهید عبد المحمد ثابت
اینجانب با آگاهی کاملی که از شهادت دارم برای دفاع از اسلام و حیثیت انقلاب اسلام و دفاع از مملکت اسلامی به فرمان بزرگ رهبر مسلمانان جهان و مرجع عالیقدرم حضرت امام خمینی به جبهه حق علیه باطل شتافتم و امید است که خون من نهال نوپای انقلاب اسلامی را بارور کند و شهادت ما موجب آگاهی و رشد فکری جامعه اسلامی جهان گردد.
اینجانب از ملت قهرمان ایران به عنوان فرزند کوچکی از شما ملت تقاضا دارم همانطوری که تا به حال یار این انقلاب و اما م بوده اید سعی کنید حتماً سطح فکری خود را با مطالعه زیاد در مورد این انقلاب خدائی هر چه بیشتر بالا ببرید تا آگاهی شما نسبت به این انقلاب حسینی هر چه بیشتر و انشاء الله دشمنان این انقلاب را قاطعانه سرکوب کنید و اگر قابل هدایت اند هدایت و انشاء الله پشتیبان ولایت فقیه باشید تا آسیبی به این انقلاب وارد نشود و از شما ملت قهرمان می خواهم که پشتیبان روحانیت مبارز و متعهد به اسلام باشید انشاء الله که هستید چون به قول امام عزیزمان روحانیت است که تاکنون اسلام را زنده نگه داشته است.
قسمتی از وصیت نامه پاسدار شهید محمد علی محمدی
… آی آن کسانی که در پای مجلس های روضه خوانی حسین با ریختن اشک فریاد بر می آورید که ای کاش من در کربلای حسین بودم و حسین را یاری می کردم! به هوش باش که اگر لحظه ای به خود نیایی دیگر تا ابد نخواهی فهمید، هر چه زودتر تصمیمت را بگیر، لکن اگر معتقد نیستی که تاریخ تکرار شده و اسلام همان طور که در صدر اسلام احتیاج داشت به تو و من احتیاج پیدا کرده، اگر نمی دانی که نشستن و سستی خیانت به اسلام است، بدان و اگر می دانی حرکت کن، حرکت کن که باید اسلام را یاری کنی، امروز تمام کفار و منافقین، چه شرق و چه غرب بر علیه قرآن و اسلام و مکتب و شرف و انسانیت ما برخاسته اند، بدانید که اگر این نهضت خدای ناکرده شکست بخورد، همانگونه که امام عزیزمان فرمود دیگر نمی توانیم از اسلام حتی اسمی ببریم و اگر پیروز شویم که می شویم و یقین داریم، برای ابد کفر و نفاقی بر جای نخواهد ماند.
قسمتی از وصیت نامه شهید مجید جلیلی
ای مادر کفنم را بیاورید تا بپوشم که خون من از خون امام حسین (ع) و علی اصغر به خون خفته رنگینتر نیست به جهان خواران شرق و غرب بگوئید که اگر خانه و کاشانه ام را به آتش بکشید، اگر گلوله های شما قلبم را سوراخ کند آرزوی یک کلمه ضعف و زبونی و آرزوی فروختن دینم را به گور خواهید برد، به آن ها بگوئید که اگر پیکرم را زنده زنده پاره کنید اگر پاره تنم را در آتش بسوزانید، اگر خاکسترم را به دریا بریزد از دل امواج خروشان دریا صدایم را خواهید شنید که فرید می زنم اسلام پیروز است. کفر و منافق نابود است.

16دسامبر/16

شهادت شیخ راغب حرب به دست صهیونیست ها

تضمینی برای پیروزی انقلاب اسلامی در لبنان
از صدر اسلام تاکنون مشهود بوده است که شهادت ها و نثار خون ها در راه خدا، همواره راه رسیدن به استقلال و آزادی از یوغ ستمگران را هموار می کرده است و همانگونه که امام می فرماید: «مکتبی که شهادت دارد، اسارت ندارد» زیرا با شهادت نه احدی الحسنیین که هر دو حسن به دست می آورد و پیروزی را ملت اسلامی که همه برادران و خواهران آن شهیدند. و این مطلب چیزی نیست که منحصر به لابه لای کتاب ها و نوشته ها باشد بلکه استقراء نیز ثابت کرده است و چه روشنتر از انقلاب اسلامی ایران.
بنابراین، دشمنان اسلام با کشتن و به شهادت رساندن چهره های مبارز و انقلابی نه آن ها را می کشند که خود را کشته اند و گور خود را کنده اندو انقلابیون مسلمان لبنان که امروز این چنین مصمم و بی پروا به پیش می تازند و جهان خواران را مبهوت و سرگردان کرده اند، بدون شک، شهادت شیخ راغب حرب نه تنها آن ها را سست نمی کند که حرکت انقلاب را شتابانه تر و انقلابیون را مصمم تر می نماید.
آشنائی با انقلاب
حجه الاسلام شیخ راغب حرب، چهره فعال و مبارز لبنانی، در حدود یک سال و نیم پیش، جهت آشنائی بیشتر با انقلاب اسلامی ایران، وارد قم شد و چندین ماه در این شهر مقدس به سر برد.
پس از مراجعت از قم به لبنان، با شکل گیری مبارزات لبنان، رسالت خود را علنی و آشکر آغاز کرد و هر روز با شکوفاتر شدن انقلاب اسلامی در لبنان و بیشتر به صحنه آمدن حزب الله و «خمینوین» لبنانی، بیش از پیش جلوه کرد. زمانی که اسرائیل جنایتکار بر جنوب لبنان و شیعیان مظلوم آن سامان تاخت و آن سرزمین مظلوم را زیر سلطه خود در آورد، شیخ راغب حرب بر خود واجب دانست که به وظیفه الهی خود قیام کند و رو در روی اسرائیل غاصب بایستد.
دستگیری و شکنجه
شهرک بنی شیث (جبشیت) از اولین روستاهائی بود که با تعالیم وی رو در روی اسرائیل ایستاد و تمام کالاهای اسرائیلی را تحریم کرد و زن و مردش در بیرون راندن مزدوران صهیونیست کوشش فراوانی کردند.
اسرائیل که متوجه شده بود، پیروی کردن مردم از شیخ، برای آن گران تمام می شود و از آن طرف شیخ را مردی سخت و انعطاف ناپذیر می دید و احساس می کرد اگر افکار او و روحانیون بزرگواری مانند او اوج گیرد، بدون شک اهداف اسرائیل و آمریکا در لبنان و منطقه پایمال خواهد شد، تلاش کرد که به نحوی نهضت نوپای انقلابیون لبنان را سرکوب کند و کاری کن دکه دیگران بهراسند و از صحنه نبرد منزوی و خارج شوند، لذا اقدام به دستگیری وی نمود.
با این که شکنجه های وحشیانه اسرائیل و برخوردهای ددمنشانه افسران وابسته و مزدور با این چهره اصیل و روحانی بزرگوار به حدی بود که خود شیخ راغب حرب آن شکنجه ها را از وحشیانه ترین شکنجه ها می دانست، و اسرائیل فکر می کرد با دستگیری وی می تواند او را به نحوی نابود کند و نام او را به فراموشی سپارد ولی بر عکس، با دستگیری و به زندان افکندن وی، موج اعتصابات و تظاهرات سراسر لبنان را فرا گرفت و کم کم به یک تعطیل عمومی مبدل گشت.
اسرائیل که آن روز توان مقاومت بیشتری را در برابر سیل بنیان افکن ملت مسلمان لبنان ندا شت، ناچار او را و چند نفر از علمای دیگر را که دستگیر کرده بود، آزاد نمود که شاید با آزادی او ، از خشم ملت مظلوم لبنان مخصوصا جنوب بکاهد ولی این کار نیز ناموفق ماند و اما با مراجعت به روستای جبشیت و آن استقبال باشکوه، کار خود را پر تلاش تر آغاز کرد و سنگینی بار مسئولیت را بیشتر بر دوش خود احساس می نمود. لذا این بار، قیام و حرکت را منحصر به جنوب ندانست بلکه در پی حرکتی همگانی و فرا گیر افتاد و با همکاری و همیاری علما و روحانیون مبارز لبنان، سراسر کشور را به حرکت در آوردند. و به دنبال اوجگیری مبارزات اسلامی، «حزب الله» در بیروت به نحو گسترده تری وارد میدان شد و جریانات و انفجارات و کشتن و ترور افراد آمریکائی، صهیونیست ها و فرانسوی و مزدوران داخلی وابسته اوج گرفت تا به انفجار مقر تفنگداران آمریکائی و سرانجام بیرون راندن آنان گردید.
قابل توجه است که شیخ راغب حرب، در کنگره ائمه جمعه و جشن های دهه فجر سال گذشته شرکت داشت. و همچنین به عنوان نماینده حضرت آیت الله العظمی منتظری، در هفته قدس، به کشورهای عربی و آفریقائی برای تبلیغ انقلاب اسلامی مسافرت کرد.
چندی پیش به کنفرانس بررسی جنایات صدام در ایران دعوت شد و پس از برگشت به لبنان، به منطقه جنوب رفت و کار خود را دنبال کرد. اسرائیل که تمام نقشه های شوم خود را بر باد رفته می دید این بار دست به جنایتی هولناکتر زد.
چگونگی شهادت:
نیمه شب جمعه ۲۸ بهمن ۱۳۶۲ در حالی که شیخ راغب حرب پس از ادای نماز و سخنرانی در مسجد جبشیت به خانه اش می رفت، نیروهای اشغالگر قدس، سر راه ایشان کمین کرده و با رگبار مسلسل او را به شهادت رساندند. دو مرد دیگر که همراه وی بودند نیز به شدت مجروح شدند.
به گفته خبرنگاران، شیخ راغب حرب پیش از مرگ فریاد زد: «الله اکبر، آن ها مرا کشتند».
پس از این حادثه، جوانان شهرک جبشیت، جنازه شیخ را به دوش گرفتند و در خیابان های این شهرک به راه افتادند که ناگهان با آتش نیروهای امنیتی اسرائیل رو به رو شدند که در این تیراندازی پنج نفر زخمی شدند. رادیو فالانژها نیز گزارش داد، نیروهای اسرائیل پس از این حادثه، شهرک جبشیت را محاصره کردند.
اسرائیل فکر می کند با کشتن شیخ راغب حرب و ایجاد رعب و وحشت در بین مردم مظلوم لبنان، می تواند جلو گسترش انقلاب اسلامی را بگیرد ولی دیگر دیر شده است، هر چه جنایت بیشتر شود، حرکت مردم فعالتر و انقلاب پیشرفته تر می شود.
صهیونیست ها و مبارزه با روحانیت
در هر صورت صهیونیست ها با خیال خام خود، به فکر جلوگیری از این حرکت اسلامی افتاده اند، چند روز قبل از دست زدن به این جنایت، عوامل آن ها با ارسال یک بسته مملو از مواد منفجره برای سفیر محترم جمهوری اسلامی ایران در دمشق، جناب حجه الاسلام سید علی اکبر محتشمی خواستند این چهره فعال و مبارز انقلابی را از کار باز دارند که به لطف خدای منان جنایت آنان ناکام ماند و آقای محتشمی زخمی شدند. امیدواریم به زودی زود بهبود یافته و بیش از پیش برای مقابله با دشمنان اسلام و خدمت به انقلاب اسلامی به فعالیت بپردازند.
آری! این انقلاب نه مرز می شناسد و نه تابعیت. اگر چند روز پیش آقای محتشمی را آن گونه مجروح می سازد، همان عوامل شناخته شده پلید، دیروز دست به ترور شیخ راغب حرب می زنند چرا که فهمیده اند تا روحانیت در صحنه است، جائی برای پای آنان نخواهد بود و روحانیت هم با هیچ ترفندی از میدان به در نخواهد رفت حتی لا تکون فتنه و یکون الدین کله الله.

16دسامبر/16

طب پیشگیری برای همه

دکتر سید حسن عارفی
امیر المؤمنین (ع)
الحمیه راس الدّواء
پیشگیری بهتر از درمان است
عوارض فشار خون بالا
قسمت دوم
اگر فشار خون به سرعت بالا رود ممکن است سبب علائمی شود که برای بیمار و اطرافیان بیمار غیر منتظره و ناراحت کننده است این علائم و نشانه ها عبارتند از:
۱- سکته مغزی که به علت پاره شدن یکی از عروق مغز یا خونریزی در داخل مغز به وجو می آید. این سکته مغزی ممکن است فقط ایجاد فلج یک طرفه بدن و لالی کند و در موارد شدید ممکن است بیمار بیهوش شده و به زمین افتد و در این مورد، اکثراً در عرض چند روزی یا یک هفته مرگ او فرا رسد.
۲- سرگیجه
۳- تپش قلب
۴- تار دیدن محیط
۵- خونریزی از بینی
۶- احساس ناراحتی و احساس سنگینی در سر و قفسه صدری و سر درد
۷- نارسائی قلب که به شکل تنگی نفس و احساس خفگی است که فوراً باید به پزشک مراجعه کند.
اگر فشار خون به تدریج بالا رود، در صورت عدم درمان و عدم پائین آوردن فشار خون ممکن است یک یا چند علامت از علائم ذیل ظاهر شود.
۱- وجود فشار خون بالا به مدت طولانی سبب افزایش کار قلب می شود. و به تدریج دیواره قلب کلفت می شود، و در نهایت ، قلب قادر به انجام وظیفه خود که عبارت از عمل تلمبه ای است نمی باشد.
با نارسا شدن قلب، قلب شل و گشاد می شود و انقباضات قوی و لازم را برای جاری کردن خون در بدن نخواهد داشت و در نتیجه ریه ها پر خون و تنگی نفس ظاهر می شود و بیمار احساس خفگی می کند و در صورتی که به موقع مناسب درمان نشود سبب مرگ خواهد شد.
۲- فشار خون بالا به مدت طولانی سبب خرابی رگ ها می شود. یک علت شایع سکته های قلبی بالا بودن فشار خون است، زیرا از یک طرف قطر داخلی رگ ها تنگ می شود و از طرف دیگر قابلیت اتساعی عروق مختلف می شود و قلب نیز به علت کار زیاد در مقابل مقاومت و فشار بالا به تدریج دیواره اش کلفت می شود، و به دلائل فوق، خون رسانی به عضله قلب مشکل و در نهایت غیر ممکن می شود و سبب بروز سکته قلبی می گردد.
۳- تغییراتی که به علت بالا بودن فشار خون بالا درته چشم در طول زمان به وجود می آید شامل تنگی عروق ته چشم و ترشح مواد زاید در ته چشم و خونریزی در ته چشم می شود و در نهایت ممکن است کوری به وجود آید.
۴- بالا بودن فشار خون شریانی در زمان طولانی، سبب خرابی سلول های مغز، قلب، کلیه، پوست و اعضای دیگر می شود.
افرادی که سال ها فشار خون شریانی بالا داشته اند بدون آن که علائم سکته مغزی واضح داشته باشند گاهی مبتلی به خرابی سلول های مغز می شوند که با علائم: اشکال در راه رفتن و تغییر در رفتار و اخلاق و بروز علائم روانی توأم می باشد.
۵- همیشه این سئوال مطرح است که آیا بالا بودن فشار خون سبب نارسائی کلیه می شود؟ یا نارسائی کلیه و بیماری اولیه کلیه است که باعث بالا رفتن فشار خون شریانی خواهد شد؟ به هر جهت فشار خون بالا به مدت طولانی سبب نقص در جریان خون کلیه و نقص در کار کلیه می شود که به تدریج بیماری کلیه به وجود می آید و یا بیماری کلیه قبلی را شدیدتر می کند.
پیشگیری فشار خون بالا
همانگونه که مکرر تذکر داده ایم پیشگیری همیشه بر درمان رجحان دارد، بنابراین نکات ذیل را در ارتباط با پیشگیری فشار خون بالا ذکر می کنیم:
۱- ثابت شده است که فشار خون بالا یک بیماری ارثی است، بدین معنی که در افراد یک خانواده از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود و معمولاً در یک نسل ـ از پدربزرگ تا فرزندان ـ چندین نفر به بیماری فشار خون مبتلی می باشند و بر عکس در فامیل دیگر به ندرت اشخاص مبتلی به فشار خونِ بالا می توان یافت. گو اینکه از نظر عملی مشکل و شاید غیر ممکن است و احتیاج به بحث زیاد دارد ولی از نقطه نظر علمی و تئوری، تنها راه پیشگیری فشار خون های ارثی، عدم ازدواج این افراد با یکدیگر است. به عبارت دیگر ازدواج یک فردی که در خانواده پدری و مادری او بیماری فشار خون وجود ندارد با فرد دیگری که در خانواده او نیز فشار خون از نسلی به نسل دیگر منتقل نمی شود (ارثی نیست) سبب متولد شدن فرزندانی می شود که به احتمال زیاد ـ در آینده دور یا نزدیک ـ مبتلی به فشار خون بالا نخواهند بود، و به عکس، ازدواج فردی از خانواده مبتلی به بیماری فشار خون سبب متولد شدن فرزندانی می شود که به احتمال زیاد چند نفری از آن ها در آینده مبتلی به فشار خون خواهند شد.
۲- نوزادان و اطفال مانند بزرگسالان باید به وسیله دستگاه فشار خون و بازو بند مناسب، فشار خون آن ها اندازه گیری و یادداشت شود.
مدارکی در دست است که یک سوم بزرگسالانی که مبتلی به بیماری فشار خون شریانی می باشند، قبل از بلوغ، فشار خون شریانی آن ها بالاتر از حد طبیعی هم سن های خود آن ها بوده است.
بنابراین از نقطه نظر طب پیشگیری، تشخیص بیماری های عضوی در نوزادان و اطفال ـ مشابه آن در بزرگسالان ـ و در صورت امکان درمان طبی یا جراحی به موقع، از بروز عوارض فشار خون می کاهد، تشخیص تنگی شریان آئورت و یا عروق کلیه و یا بیماری غدد داخلی مثل بیماری کوسنیگ و یا خارج کردن تومور (غده) سرطانی یا غیر سرطانی باعث پیشگیری از عوارض این بیماری ها می شود.
۳- چون فشار خون بالا در مدت طولانی باعث خرابی رگ های بدن می شود، توصیه می¬شود، پزشکان خود را موظف بدانند فشار خون تمام بیماران را بررسی کنند، و این تنها راه تشخیص بیماری و درمان آن قبل از بروز عوارض است.
پیشگیری از بروز سکته های قلبی و سکته های مغزی و کوری به علت خونریزی و ورم ته چشم، تشخیص به موقع و درمان به موقع بیماران فشار خونی می باشد. همانگونه که ذکر شد فشار خون بالا در مدت طولانی سبب خرابی عروق و پاره شدن یا مسدود شدن آن ها و یا کلفت شدن دیواره قلب و نارسائی عروق قلب و نارسائی قلب و سکته قلبی و مغزی می شود. بناباین با تشخیص و درمان به موقع می توان از بروز این عوارض جلوگیری نمود.
۴- مدارکی در دست است که فشار خون بالا در ایجاد سکته های قلبی و مغزی و کوری چشم شرکت می کند ولی مصرف دخانیات خطر به وجود آمدن عوارض فوق را چندین برابر می کند به همین دلیل مصرف دخانیات به تنهائی یک عامل مخرب رگ ها و ایجاد کننده سکته های قلبی و مغزی و سرطانزا می باشد. به عبارت دیگر مصرف دخانیات برای تمام افراد ـ بدون استثنا ـ ثم مهلک و کشنده است و لی برای فشار خونی ها کشنده تر و مهلک تر می باشد، و ترک آن برای همه انسان ها اجباری و الزامی است.
۵- چون مصرف نمک طعام در ایجاد فشار خون شریانی بسیار مؤثر است تصویه می شود اشخاصی که در فامیل خود سابقه فشار خون دارند و یا به عبارت دیگر مستعد مبتلی شدن به فشار خون می باشند، از مصرف بی رویه نمک پرهیز کنند.
مدارکی در دست است که نوزادانی که از شیر مادر استفاده می کنند خیلی کم به فشار خون شریانی در سنین بالا مبتلی می شوند و علت آن را ناشی از کمی نمک شیر مادر و بالا بودن نمک اکثر شیرهای غیر مادر می¬دانند.
۶- مدارکی وجود دارد که مصرف چربی های حیوانی سبب «تصلب شرائین» زودرس می شود.
۷- از تحریکات عصبی، هیجانات و اضطراب و نگرانی، تحمل دردهای روحی و عضوی باید دوری کرد، زیرا عوامل فوق سبب بالا رفتن فشار خون شریانی می شود، و اگر مداوم باشند سبب بروز عواض شایع فشار خون می شوند.
۸- افراد مبتلی به فشار خون شریانی از انجام کارهای سنگینی که احتیاج به زور بازو دارد باید اجتناب کنند، زیرا بلند کردن جسم سنگین از روی زمین یا کمک کردن در بیرون آوردن ماشین فرو رفته در گل یا انجام ورزش های سنگین مثل: وزنه برداری و شنا رفتن روی تخته شنا در گود زورخانه یا حرکات و فعالیت های مشابه سبب بالا رفتن فشار خون و گاهی ایجاد سکته مغزی یا قلبی ـ در موقع انجام کارهای فوق ـ می شود.
چه بسا ورزشکاران باستانی دیده شده اند که در وسط گود زورخانه سکته مغزی یا قلبی کرده و نقش زمین شده اند. چه بسا افرادی را دیده ایم که در موقع بالا رفتن از پله های ساختمان چند طبقه، در وسط پله های طولانی سکته مغزی یا سکته قلبی کرده و به زمین افتاده اند. بنابر این عدم انجام کارهای سنگین بدنی و فعالیت های شدید عضلانی در پیشگیری از عوارض فشار خون شریانی الزامی است.
۹- چون یک علت فشار خون بالا، به خصوص در خانم ها ـ عفونت های مزمن کلیه است، باید در سنین مختلف اشخاص را از نظر عفونت های کلیه بررسی و در صورت وجود بیماری، به درمان جدی آن ها پرداخت.
۱۰- چون افزایش وزن در بعضی مریض ها با افزایش فشار خون شریانی همراه است و کاهش وزن سبب کاهش فشار خون می شود، باید همیشه رژیم غذائی را به نحوی اجرا نمود که افزایش وزن و چاقی به وجود نیاید.
درمان فشار خون
اگر علت فشار خون بالا تنگی رگ و یا وجود ورم سرطانی یا غیر سرطانی و یا پر کاری یکی از غدد مترشحه داخلی باشد، درمان آن اکثراً جراحی است. در صورتی که علت فشار خون شریانی مشخص نیست و از نوع فشار خون های«اسانسیل» است. درمان مطابق اصول ذیل باید انجام شود:
۱- در صورت وجود چاقی مفرط با اجرای رژیم غذائی، باید وزن را کاهش داد.
۲- استفاده از رژیم کم نمک و بی نمک.
۳- کوشش در دور بودن از عوامل هیجان انگیز و مضطرب کننده و ایجاد محیطی آرام برای زندگی و کار مفید.
۴- ترک دخانیات به طور کامل و به هر طریق ممکن.
۵- عدم انجام کارهائی که احتیاج به زور بازو و فعالیت بدنی دارد.
۶- درمان داروئی: طبق آمار، عده زیادی از افرادی که در ملاقات اول با طبیب دارای فشار خون بالا می باشند، در دفعات بعد فشار خون طبیعی دارند. بنابراین توصیه می شود اگر در سه جلسه به فواصل متفاوت، فشار خون بیمار بالاتر از طبیعی ـ مطابق سن او ـ باشد، در ابتدا از اصول فوق استفاده شود و در صورت عدم موفقیت، برای جلوگیری از عوارض وخیم فشار خون، باید درمان داروئی را شروع نمود. لازم به یادآوری است فشار خون بالا مشابه فنری است که بیش از اندازه باز شده است، و برای کوتاه کردن طول این فنر احتیاج به فشار آوردن روی فنر با دست یا وسیله دیگر دارد، تا وقتی که دست ما یا گیره ای فنر را فشار میدهد طول فنر کوتاه خواهد ماند و اگر فشار دست و یا گیره از روی فنر برداشته شود فنر مجدداً بلند خواهد شد.
در درمان فشار خون شریانی، فشار خون مشابه همان فنر است که بیش از حد معمول به طول آن اضافه شده و دارو و رژیم بی نمک و کاهش وزن و دور بودن از نگرانی و هیجان و غیره، مشابه فشار دست با گیره روی فنر است.
بنابراین، در درمان طبی که توسط پزشکی حاذق تجویز می شود، داروها ـ که انواع مختلف دارند ـ و مکانیسم پائین آوردن فشار خون توسط هر یک مخصوص به خود است، باید تحت نظر پزشک ادامه یابد.
اشتباهی که بیشتر اوقات اتفاق می افتد این است که وقتی با تجویز داروئی و توصیه های پزشکی، فشار خون، به حد طبیعی می رسد مردم کوچه و بازار و متاسفانه بعضی اشخاص مربوط به رشته پزشکی هم دارو و رژیم را قطع می کنند. مسلما فشار خون چنین افرادی در آینده دور یا نزدیک مجددا بالا می رود و ممکن است سبب بروز عوارض وخیم و حتی کشنده فشار خون شود.
داروهای پائین آورنده فشار خون ممکن است سبب عوارضی شوند، ولی معمولا نادر و شناخته شده است ولی عدم مصرف دارو به بهانه اینکه داروهای شیمیائی و ساختگی و فرنگی مضر است ممکن است خدای نکرده سبب بالا رفتن فشار خون شریانی و سکته مغزی و یا قلبی و یا کوری چشم یا نارسائی کلیه و قلب شود که غیر قابل جبران و گاهی نیز کشنده است.
عاقبت بیماران مبتلی به فشار خون شریانی
در صورتی که فشار خون شریانی به موقع تشخیص داده شود و درمان مناسب انجام گیرد، عاقبت بیماران خوب می باشد. و در صورتی که به بهانه ای رژیم غذائی را رعایت نکرده باشند، و وزن اضافی خود را کاهش ندهند و مصرف دخانیت را ادامه داده و از چربی های حیوانی به مقدار زیاد استفاده کنند و داروهای جدید پائین آورنده فشار خون را به بهانه اینکه دارای ماده شیمیائی و ساختگی است! و فرنگی است! استفاده نکنند، دیر یا زود به یکی از عوارض وخیم فشار خون مبتلی خواهند شد.
تذکر لازم:
مصرف بعضی داروهای گیاهی که معلوم نیست چه ضرر هائی برای بدن انسان دارد؟، نه تنها در پائین آوردن فشار خون مفید نیست بلکه باعث گول زدن بیماران نیز می شود. در قرن حاضر علم پزشکی به سرعت در پیشرفت برق آسای خود ادامه داده و می دهد، روزانه هزاران صفحه ما طلب جدید به چاپ می رسد و صد ها مقاله راجع به فصول مختلف علم پزشکی نوشته و منتشر می شود.
برای عرضه کردن و اجازه دادن به مصرف یک دارو چند بار روی حیوانات آزمایشگاهی بررسی می شود و فرمول شیمیائی آن دقیقا مشخص می شود. عوارض دارو بیش از خواص آن در نظر گرفته می شود و بعد از مصرف، در مراکز تحقیقاتی بر روی عده مشخصی مورد استفاده قرار می گیرد. در صورتی که ضرر آن کمتر از فایده و برای درمان بیماران مفید باشد به بازار عرضه می شود. و اگر مصرف داروئی ایجاد عوارض پیش بینی نشده کند در متون طبی مقاله ها نوشته می شود و در صورتی که مضر تشخیص داده شود، شرکت سازنده را مجرم شناخته و آن دارو را از بازار جمع می کنند.
صادقانه قضاوت کنیم، آیا دقتی که طب امروز، مراکز تحقیقاتی امروز و دولت های ممالک مختلف (خوب یا بد) به عرضه کردن دارو در جهان طب می کنند قابل تقدیر نیست؟
باید گفت: اکثراً قابل تحسین است. ولی سئوال اینجانب این است که مصرف سیر و چای هندی و عناب و گل گاوزبان و ده ها علف و گیاه دیگر در طب علمی امروزی چه جائی دارد، غیر از آن که مردم و بیماران بدبخت فشارخونی و بیماران دیگر را گول زده و مدتی آن ها را سرگردان کنیم تا سکته مغزی و قلبی و نارسائی قلب پیدا کنند و کور و کر شوند، نتیجه دیگری نخواهد داشت. درست مثل آن است که انسان امروزی که از نظر علمی با عصای علم و محاسبه دقیقه و ثانیه توسط سفینه به کره ماه قدم می گذارد ما هنوز به دنبال دراز گوش قدیمی خود باشیم و بخواهیم با آن به مشهد و یا با شتر به مکه مشرف شویم!!
عناب، سه پستان، اسطوخودوس، سیر و پیاز برای درمان آن زمان به درد می خورد و بس. و کسانی که برای درمان دردها از آن علوفه و گیاه ها استفاده می کنند از پیشرفت های دانش پزشکی امروز بی اطلاع می باشند. بدون شک، فشار خون بالا با خوردن بعضی گیاه ها پائین نمی آید و اگر هم ـ به فرض محال ـ چنین باشد مواد سمی و مضری که در گیاه مورد نظر وجود دارد شناخته نشده است و در آینده بیمار بیچاره علاوه بر فشار خون بالا و عوارض ناشی از آن، گرفتار چندین بیماری بدون علاج ـ به علت مواد سمی موجود که در هر گیاه و علفی وجود دارد ـ خواهد شد، و مقصر این فاجعه ها کسانی هستند که از علم پزشکی و پیشرفت های پزشکی امروز بی اطلاع می باشند.

16دسامبر/16

کنفرانس اسلامی و قیام مردم مسلمان مراکش

به دنبال برگزاری اجلاس سران کشورهای اسلامی حوادث مهمی در کشور مراکش به وقوع پیوست. این حوادث بزرگترین ضربات سیاسی را بر رژیم شاه وارد ساخت و در واقع پاسخی دندان شکن به تصمیمات ضد مردمی و اسلامی و ناموفق این کنفرانس محسوب می شود.
سران کشورهای اسلامی با انگیزه بررسی و بحث و تبادل نظر در مورد مشکلات عمده جهان اسلام در کشور مراکش جمع شده بودند. شهر کازابلانکا و شاه مراکش ـ حسن ثانی ـ میزبان نمایندگان این چهل و چند کشوری بود که به عنوان نمایندگان بیش از یک میلیارد مسلمان دور هم جمع می شوند! با کمال تأسف باید پذیرفت که پس از سه دروه و بیش از ۱۳ سال که از تأسیس این تشکیلات می گذرد هنوز هیچ گام مثبتی در جهت رفع مشکلات اصلی جهان اسلام بر نداشته اند. و با نگرانی، باید به این واقعیت تلخ اذعان نمود ه حتی در راستای اهداف اولیه این سازمان که پس از به آتش کشیده شدن مسجد الاقصی و به منظور مقابله با گسترش نفوذ صهیونیست ها به وجود آمد نه تنها هیچ گامی بر داشته نشده است بلکه صهیونیسم جنایتکار با حمایت امپریالیسم و سازشکاری سران مرتجع و سکوت و پذیرش طرح های تسلیم طلبانه توسط همین سازمان و امثال آن هر روز گامی به پیش می نهد.
همزمان با پایان یافتن کنفرانس و روشن شدن نتایج آن و به دنبال حوادثی که چندی قبل در کشور تونس رخ داد و حرکت مردم مراکش که موجی از عکس العمل را به دنبال داشت در این شرایط به وقوع پیوست. از آن جائی که مطبوعات در جمهوری اسلامی وظیفه خود می دانند صدام ملت های مظلوم و تحت ستم را که با سانسور و خفقان و شکنجه به سر می برند منعکس نمایند. نکاتی چند در این رابطه بیان می گردد:
زنگ خطر!
مردم تونس در تظاهرات خود فریاد می زدند «قدس آزادخواهد شد» «صهیونیسم نابود خواهد شد» «الله اکبر» «لا اله الا الله» «الموت لامریکا» «القدس لنا». این تظاهرات که کمتر از دو هفته قبل از قیام مردم مسلمان مراکش به وقوع پیوست زنگ خطری بود برای رژیم هائی که به عقاید خالص ملت های خود وقعی نمی نهند و بر خلاف مصالح و منافع مردمشان عمل می کنند. این زنگ خطر در مراکش در قالبی وسیع تر به صدا در آمد، هر چند که به دنبال شروع درگیری ها کلیه خبرنگاران خارجی اخراج شدند و در کلیه رسانه های کشوری سانسور کامل حکمفرما گشت، اما آن چه که از لابه لای اخبار خبرگزاری ها و به نقل از مسافرین نقل می شود، حرکت مردم، بسیار وسیع و غیر منتظره بوده و گفته می شود که بیش از ۲۰ شهر را فرا گرفته و در اکثر این شهرها شدت تظاهرات به شکلی بوده است که مأموران انتظامی رژیم را مجبور به عکس العمل های شدید کرده اند.
و طبق آخرین گزارشات رسیده از خبرگزاری ها، بیش از ۴۰۰ نفر به شهادت رسیده اند که این آمار از طرف خبرگزاری های خارجی خود نشانگر بعد و وسعت کشتار می باشد، در زمانی که کلیه خبرنگاران از سراسر جهان در شهر کازابلانکا ـ مقر اجلاس کنفرانس اسلامی ـ جمع شده بودند و موقعیت مناسبی بود برای رسیدن پیام ملت مراکش به جهان، اما با شروع درگیری ها، بیرون راندن کلیه خبرنگاران و ایجاد جو شدید سانسور و خفقان کامل از اولین اقداماتی بود که شاه دستور اجرای آن را داد و بر اساس شواهد و قرائن، بیشترین تلاش برای جلوگیری از انعکاس واقعی این درگیری ها و شعارهای اصلی آن به جهان انجام شده است ولی بنا به اعتراف خود شاه و شاهدان عینی مسافر، بیشتر شعارها جنبه اسلامی و ضدیت با رژیم شاهنشاهی بوده است.
نحوه انعکاس در رسانه های عربی
رادیوهای عربی در رابطه با پخش اخبار مربوط به حرکت های اخیر تونس و مراکش سکوت معنی دار و هماهنگی را اتخاذ نمودند همچنین بعضی از کشورهای عربی مرتجع با ادامه رفت و آمدهای خود در همان زمانی که مردم یک کشور در حال قیام بر علیه نظام شاهی بودند، عملاً یک هماهنگی نامقدس را در جهت سرکوب این حرکت انجام دادند. شاه عربستان سعودی که به منظور شرکت در کنفراس سران اسلامی به مراکش سفر کرده است در طول درگیری ها این کشور را ترک نکرد.
اصرار شاه به ثبات رژیم
اقدامات شاه و دوستانش در جهت سرکوبی متظاهرین از طرفی و پشتیبانی های سیاسی از شاه با سفرها و اعلام حمایت ها و چهره کریه آن هائی که ضعف و سقوط شاه را ضربه ای بر ای خود می پندارند از هر طرف سرازیر شد. تلاش ملک عربستان و وزیر اسپانیا و سفیر امریکا و ضد انقلاب ایران انسان را به یاد دست و پا زدن های شاه و به این شاخه و به آن شاخه پریدن های رژیم پهلوی در سال های آخر عمر رژیم می اندازد. به هر حال می توان به خوبی دید که از طرفی شاه سخت در تلاش است تا خود را قوی و قدرتمند جلوه دهد و هر گونه حرکتی را با قدرت سرکوب نماید و به حامیان خود نشان دهد که هنوز قادر است تا حکومت خود را ادامه دهد، از طرفی نگرانی شدید امریکا از بروز یک حرکت اسلامی جدید در اقصی نقطه مغرب عربی به خوبی آشکار می باشد، یک روزنامه ایتالیائی تعبیر جالبی را بیان می کند ،این روزنامه می نویسد: این حرکت فقط کاخ شاه حسن را به مخاطره نمی اندازد بلکه با مشاهده تصویری از شاه سابق ایران روی میز سفیر آمریکا در رباط چنین برداشت می شود که: آمریکا قصد دارد به هر صورت ممکن از وقوع یک انقلاب اسلامی جدید در کشوری که از نظر منافع استراتژیکی برای غرب اهمیت حیاتی دارد جلوگیری کند.
بحران اقتصادی
مهمترین دلیلی را که رسانه های غربی در شکل گیری این درگیری ها ذکر نمودند، بحران ا قتصادی و گرانی کالاها بود. البته ناگفته نماند: چندی قبل از به وجود آمدن این درگیری ها رژیم با توجه به وضع بسیار بد اقتصادی که گفته می شود بیش از دوازده میلیارد دلار قرض خارجی دارد ـ قیمت اچناس و کالاهای مصرفی مردم را تا دو برابر افزایش داده بود و اما آن چه که در زمینه های موجود و شعارهای مردم مسلمان و اعترافات مشخص شاه حسن و همچنین اظهارات بنگاه های خبرپراکنی دنیا استنباط می شود، حرکت های اخیر مراکش و تونس و رای یک نارضایتی ساده از وضع بد اقتصادی و بالا رفتن قیمت ها بود. و قابل ذکر است که برای مردم فقیری همچون مراکش با درآمدهای بسیار پائین، پذیرفتن بالا رفتن قیمت ها در آن سطح و در عین حال مشاهده ریخت و پاش وابستگان به دربار و اعیان و اشراف، مشکل است لکن خمیر مایه این حرکت، اسلام است که در مسیر حرکت تاریخی جامعه مراکش همیشه به عنوان اصلی ترین عنصر محرک می درخشیده است.
عامل این حرکت کیست؟!
بعد از این همه توضیحات که ارائه شد، سئوال تعجب آوری است اما آن چه که انسان را به طرح این سئوالات و پاسخ به آن مجبور می سازد، اظهاراتی است که از طرف شاه حسن و بنگاه های خبر پراکنی امپریالیستی مبنی بر نسبت دادن حرکت مردم به ایران بیان می شود، در بدو بروز درگیری ها، شاه پشت تلویزیون سراسری ظاهر شده و اعلام داشت که: عوامل اصلی رویدادهای اخیر طرفداران (امام) خمینی و مارکسیست ها و سرویس های صهیونیستی می باشند!! شاه از این اعلام دو هدف را دنبال می کند.
۱- بدنام کردن جمهوری اسلامی با در کنار گذاشتن نام حضرت امام در کنار مارکسیست ها و اسرائیل. و در همین رابطه لوموند که خود به دلیل بروز همین درگیری ها عزا گرفته بود می نویسد: به سختی می توان تصورد کرد که سرویس های اطلاعاتی صهیونیستی قصد بی ثبات نمودن شاه حسن را که با رهبران اسرائیلی روابطی مخفیانه و مداوم دارد، داشته باشند. و این انگیزه بسیار مسخره است در جائی که مخالفت و تضاد و مبارزه جمهوری اسلامی ایران با صهیونیسم بیشتر و کوبنده تر از هر نیروی دیگر در جهان می باشد و این بر هیچ کس پوشیده نیست.
۲-غیر مستقل جلوه دادن این حرکت و بالنتیجه به دست آوردن مشروعیت جهت سرکوب آن و لذا علیرغم این که همین اعلام شاه خود می تواند تبلیغی برای ما و بیان کننده ثبات جمهوری اسلامی و نیز نفوذا انقلاب در بین اقشار مسلمین و بیشتر امیدوار شدن ملت های تحت ستم باشد، اما رژیم که از نیروهای مردمی احساس خطر می کند به دنبال هر انگیزه ای جهت سرکوب ملت برخاسته، می گردد، ولی اینک می دانیم که «و مکروا و مکر الله و الله خیر الماکرین»، آری! حرکت هیچ مردمی اگر چنانچه دارای شرایط (مردمی) باشد هرگز نمی تواند از خارج نشأت گرفته باشد ولی قابل قابل انکار نیست که انسان ها پند آموزند و پند انقلاب اسلامی برای مسلمانان جهان و مستضعفین دنیا شیرین و گوارا است.
در پایان به گفته¬های یک دانشجوی مراکشی که در خود مراکش و در بین درگیری ها با وی مصاحبه شده است و یک روزنامه ایتالیائی که قبلا نیز در مورد حوادث تونس گزارشی کم و بیش واقعی منتشر ساخته بود، توجه می کنیم. وی اظهار می دارد!
انقلاب اسلامی باعث شد تا امید تازه ای در مراکش پدیدار شود. برای اولین بار در تاریخ، یک انقلاب مردمی توانست بدون تکیه به قدرت های خارجی، رژیمی دیکتاتوری را ساقط کرده و شاه را نابود سازد. واقعه ای که در تهران اتفاق افتاد درسی است برای همه ما و ملل مسلمان دنیا، انقلاب اسلامی باعث شد تا مسلمانان دنیا به خود آیند و بفهمند که اسلام تنها سلاح کاری بر علیه دشمنان است.

16دسامبر/16

مصاحبه با حجه الاسلام و المسلمین خامنه ای

رئیس جمهور و رئیس شورای عالی دفاع
با تشکر از حضرت رئیس جمهوری و رئیس شورای عالی دفاع که وقت گرانبهایشان را در اختیار امت پاسدار اسلام گذاشتند خواهشمند است بفرمائید:
 مسأله مقابله به مثل و ضرورت آن در شرایط کنونی، امری است مسلم و پذیرفته شده لطفاً این مسئله را از نظر مقررات و مبانی اسلام تبیین فرمایئد
 بسم الله الرحمن الرحیم. وقتی عنوان مقابله به مثل صدق می کند، ریشه فقهی و قرآن آن واضح است و آن عبارت است از آیات متعددی که در این باره آمده است مانند آیه شریفه «فمن اعتدین علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدی علیکم».
در مورد زدن شهرها آن چه که اصل موضوع است ویران کردن شهرها است و ویران کردن شهرها عملی است نابرابر بین ما و عراق که اکنون پس از ۳ سال و چند ماه صبر و تحمل، مقابله به مثل توسط ما انجام می گیرد. آن چه که در این میان می توانست به عنوان یک مانع محسوب شود، ضربه وارد آمدن به ساکنین شهرها بود که آن را هم ما با اعلانی که کردیم و هشداری که دادیم، در حقیقت این مانع را از سر راه خودمان برداشتیم و مردم را تشویق کردیم که شهرها را تخلیه کنند و مصداق جمله معروف «من انذر أعذر» شدیم و بر طبق این هم حدیث هست که کسی که کشته می دهد معذور است.
پس در مورد زدن شهر ـ فقط خود شهر ـ و ضربه وارد آوردن به آبادی های شهری، ما مصداق «فمن اعتدی علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدی علیکم» هستیم و در مورد آسیب خوردن مردم، مصداق «من انذر اعذر» هستیم، از این رو هیچ گونه اشکالی نداریم، از لحاظ ریشه فقهی هم همان طور که اشاره کردم در آثار وارده معصومین (ع) موضوع من انذر اعذر هست.
این مسئله از لحاظ فقها هم یک مسئله قابل قبول و مسلمی است یعنی این حدیث مقبول فقهای اسلام نیز هست و این حدیث مهجور و مورد عمل قرار نگرفته ای نیست. یک نگاه بالاتر که بکنیم برای هدف های عالی اسلام و برای دفاع کلی از اسلام آن مواردی که لازم بشود حتی جان مسلمین و به طور مشخص اسیرانی که ما دست دشمن داریم نیز می تواند قربانی این هدف ها قرار بگیرد. مسئله معروف تتّرس به مسلمین در میان فقها یک مسئله مشهور و مقبولی است لذاست که ما موضوع را از لحاظ فقهی و مبنای اسلامی موضوعی روشن و غیر قابل بحث می شمریم.
بنابراین، این امری که اخیراً در کشور ما واقع شد با تلقی و قبول همه دین شناسان و آگاهان علاوه بر پذیرش مردم واقع شد. و البته همان طور که گفتم در عنوان مقابله به مثل اکتفا می کنیم و این عنوان را هرگز از دست نمی دهیم، صرفاً مقابله به مثل می کنیم و ابتدائاً، بدون اینکه دشمن حمله کرده باشد حاضر نیستیم اقدام به این کار بکنیم.
اوضاع جبهه ها:
 لطفاً ترسیمی از عملیات والفجر ۵ و اهداف آن و اوضاع کلی جبهه ها را بیان فرمائید.
 و الفجر ۵ چون الآن در بحبوحه شروع کارش هست، هنوز در مرحله مصاحبه و تبلیغات قرار نگرفته ولی اجمالاً به شما عرض می کنم که این عملیات نقش بسیار مهمی دارد و در صورتی که انشاء الله به هدف های خودش برسد می تواند اقدام بزرگی در راه پیروزی نهائی ما باشد.
در مجموع اوضاع جبهه ها، خیلی خوب است. ما در طول خطوط، عناصر مومن و صبور و علاقمندی را داریم که دائماً آماده فداکاری هستند و از لحاظ بسیج کردن آن ها برای یک حمله همگانی هیچ مشکلی نداریم بلکه به عکس، برای نگه داشتن آن ها تا هنگامی که واقعاً مصلحت های جنگی ایجاب کند مشکل داریم زیرا آن ها دائماً مسئولین امر را در فشار می گذارند که اجازه بدهند هر چه زودتر حمله کنند. با داشتن چنین نیروهای کاری، طبیعی است که وضع جبهه ها به سود ماست و از نظر ما بسیار خوب است و از آن طرف دشمن شدیداً کمبود نیروی انسانیش را که همیشه داشته باز هم دارد.
نظام آینده عراق:
 به نظر می رسد پیروزی نهائی اسلام و سقوط صدام نزدیک است. لطفاً ترسیمی از نظام آینده عراق و رابطه میان ایران و عراق را در آن شرایط بیان فرمائید.
 یک بحث این است که ما چه چیزی را برای آینده عراق آرزو می کنیم و یک بحث هم این است که آن چه را آرزو می کنیم چقدر به ما یا به مردم عراق نزدیک است. در مورد اول بایستی بگویم که ما برای عراق حکومتی را آرزو می کنیم که دارای دو ویژگی مردمی و اسلامی باشد. طبیعی است که ما به عنوان یک ملت همسایه و یا یک ملت مسلمان، برای عراق بهترین آرزوها را داریم و برای آن ها بهترین شیوه های نظام و حکومت را ترسیم می کنیم لکن به هیچ وجه در صدد تحمیل خواست خودمان بر مردم عراق نیستیم. آن چه که برای ما فوق العاده مهم است این است که وضعی که پیش می آید ابتکار خود مردم عراق باشد و تحمیل بر آن ها نشده باشد و فریبی در میان آن ها نباشد. گروه ها و جناح ها و اشخاص و سیاست های کلی منطقه و کلی جهانی در پدید آوردن آن چه که پدید می آید نقش نداشته باشند. این آرزوی ماست و ما معتقدیم که انشاء ا… این خواهد شد.
اما اینکه ما بگوئیم این آینده چقدر نزدیک است، این چیزی است که به اعتقاد من خیلی به صورت قاطع نمی توان آن را پیشگوئی کرد. زیرا تشکیل آن چنان نظامی فقط به سقوط رژیم کنونی عراق مبتنی نیست بلکه به چیزهای دیگری نیز مبتنی است. البته پیروزی سپاهیان اسلام عامل بزرگی در سقوط صدام و زمینه خوبی برای تشکیل حکومت مردمی خواهد بود گرچه چیزی که همواره در عراق به صورت سنتی وجود داشته، حکومت نظامیان با شکست نظامیان بوده است ولی این خیلی بعید به نظر می رسد یعنی مستبعد می دانیم که بعد از این جریانات و بعد از شکست مسلحانه نظامی که عراق از ما خواهد خورد، نظامیان عراق این نفوذ سیاسی و این توانایی را داشته باشند که بتوانند باز هم در صحنه سیاست عراق همه کاره و میدان دار بشوند و تز نظامی را تشکیل بدهند، ولیکن با این حال نمی توانیم به صورت قاطع پیش بینی کنیم که بلافاصله بعد از سقوط صدام، نیروهای مردمی و اسلامی بر سر کار خواهند آمد و حکومت مردمی و اسلامی را تشکیل خواهند داد، این بسته به این است که مجلس اعلای انقلاب اسلامی و همه نیروهای مردمی و اسلامی که به سرنوشت عراق اهمیت می دهند و دلبسته هستند و به خصوص عناصری که در خود کشور عراق فعلا هستند ـ چه در زندان ها و چه در بیرون ـ و عمدتاً توده های عظیم مردم عراق چقدر به این مسئله اهمیت بدهند و برایش فداکاری کنند و آماده سرمایه گذاری باشند.
آینده عراق از یک نظر برای ما روشن است و آن این است که ما معتقدیم این شکلی که ما تصور کردیم، انشاء ا… عراق به آن خواهد رسید، این شکل حتمی است لکن کی به آن شکل خواهد رسید این را به طور مسجل نمی توانیم پیش بینی کنیم.
در هر صوت یک نکته را می توانم بگویم و آن این است که بعد از فرو پاشیدن نظام عفلقی عراق، دیگر هیچ نظام غیر مطلوب مردم اگر هم با کمک این یا آن قدرت، بر سر کار بیاید قابل ادامه نخواهد بود. یعنی اگر در مرحله اول هم مردم عراق نتوانند حکومت دلخواهشان را بر سر کار بیاورند و سیاست ها به مردم عراق رودست بزنند این فریب و تحمیل خیلی ادامه پیدا نخواهد کرد و پس از اندکی منقلب خواهد شد.
اوج گیری حرکت های اسلامی:
 اوج گیری و توسعه حرکت اسلامی را در سطح منطقه چگونه ارزیابی می فرمائید و رسالتی را که جمهوری اسلامی ایران به عنوان محور و مرکز ثقل انقلاب اسلامی در قبال آن ها دارد بیان فرمائید.
 حرکات اسلامی مشهود است که رو به توسعه و نیز رو به عمق می باشد. این چیزی است که مربوط به بعد از انقلاب نیست، شاید صد سال است که حرکات اسلامی در منطقه آغاز شده، انقلاب ما و پیروزی های پی در پی پس از تشکیل جمهوری اسلامی به این حرکات امیدی و آینده روشنتری بخشید و همچنین شتاب بیشتری به آن ها داده، ولی حرکت اسلامی در منطقه وجود داشته و باز هم وجود خواهد داشت و به هیچ قیمتی هم با تدابیر قدرت های استکباری جهانی قابل علاج نیست یعنی اینطور نیست که تصور بشود که امروز حرکات اسلامی را در مراکش یا در مصر یا جای دیگر می توانند با سرکوب از بین ببرند. این نشدنی است، حرکات اسلامی یک حالت نو و ضروری و قطعی و حتمی برای ملت های مسلمان است که ناشی از بازگشت آن ها به خویشتن اسلامیشان و به سرچشمه قرآن و خستگی و ملالت شدید آن ها از تسلط بیگانگان می باشد و مادامی که به اسلام و قرآن برنگشته اند و به خود بازگشت نکرده اند و از تسلط بیگانگان رها نشده اند، این رشد فزاینده به سمت خودآگاهی وجود خواهد داشت. البته انقلاب ما نقش فروانی در این مورد داشته است.
در مورد این بخش از سئوال که جمهوری اسلامی چه نقشی می تواند داشته باشد؟، جمهوری اسلامی نقشی غیر مستقیم دارد و به نظر ما نقش غیر مستقیم مهمتر از نقش مستقیم است. یعنی نفس وجود جمهوری اسلامی تجربه ای است برای آن ها.
من فراموش نمی کنم نوشته یکی از نویسندگان معروف مصری را ـ که از روشنفکران قدیمی و پیشگامان بیداری اسلامی است و کتاب های او به زبان های مختلف دنیا ترجمه شده و کتاب های متقنی دارد ـ که می گوید اگر اسلام در یک جزیره ای در گوشه ای از دنیا پیدا شود بزرگترین تبلیغ برای اسلام است. ما فعلا همان جزیره هستیم که نه در یک گوشه دنیا بلکه در چهار راه خاورمیانه و در حساس ترین نقطه استراتژیک از لحاظ نظامی و اقتصادی و سیاسی دنیا قرار گرفته ایم و یک تجربه شده ایم و خود این محور شدن جمهوری اسلامی و انقلاب ما بزرگترین تبلیغ غیر مستقیم و کمک غیر مستقیم به آن نهضت هاست.
دخالت مستقیم:
اما کمک مستقیمش، باید توجه داشت که ما کمک مستقیم به نهضت ها به معنای دخالت در کار کشورها ـ بنابر قانون اساسی ـ مطلقا نداریم، البته ملت ها را، نهضت ها را، بیداری ها را، هرگونه حرکت مترقی را در هر جای دنیا محترم می شمریم ولی نه به این معنی که مستقیماً با یک گروهی در یک کشوری ارتباط برقرار کنیم و آن ها را کمک کنیم و آن ها را وارد به تغییر نظامشان بکنیم. چنین کاری را جمهوری اسلامی مطلقاً در سیاست خودش قرار نداده و هر چه که از این قبیل نسبت به ما داده بشود خلاف واقع و دروغ است. ما می توانیم با اشاعه فرهنگ اسلامی که فرهنگ نظام کنونی ماست به بینش های اسلامی عمق بدهیم. شما ببینید منتشر کردن یک کتاب، به وجود آوردن یک جلسه بحث و مذاکره، یک سمینار، یک کنگره، یک کنفرانس جهانی چقدر می تواند اثر بگذارد. منتشر کردن یک مقاله علمی و تحقیقی، ارائه نظرات نو و مبتکرانه در باب مسائل اسلامی مثل آن چیزی که در نظرات شهید مطهری به وفور یافت می شود چقدر می شود دنیای اسلام را به آگاهی و عمق روشن بینی اسلامی نزدیک کرد. این کارها را ما داریم می کنیم و خواهیم کرد این اشاعه اسلام است، تبلیغ فرهنگ اسلامی است، این وظیفه ماست و به هیچ نظامی با هیچ رژیمی هم به صورت رو در رو کاری نداریم، ما اسلام را تبلیغ می کنیم. اگر تبلیغ اسلام به ضرر هر رژیمی است، بگذار باشد، از این، روگردانی نداریم. بنابراین مهمترین کمک ما به شکل غیر مستقیم است و در درجه دوم که به شکل مستقیم است به صورت عمق بخشیدن به بینش ها و اندیشه های اسلامی می باشد.
نقش جمهوری اسلامی در لبنان
 با توجه به پیروزی های چشم گیر حزب الله و حرکت اسلامی در لبنان انتظار می رود جمهوری اسلامی نقش فعال تری در جهت کمک به تسریع و یک سره کردن اوضاع در لبنان ایفا نماید. در صورت امکان، موضع جمهوری اسلامی را در این رابطه بیان فرمائید.
 ما در مورد مسئله لبنان فعال هستیم، خودمان را در مسائل لبنان ذی سهم و ذی نظر می دانیم. لبنان یک پایگاه اسلامی است و اکثریت اسلامی و تعیین کننده و قوی به صورت دو سوم تقریباً در آن جا وجود دارند و به آن ها کمتر رسیدگی شده است. البته بزرگترین اقلیت هم آن جا هست که شیعه است یعنی شیعه هم از برادران مسلمان اهل تسنن و هم از غیر مسلمان ها عده شان بیشتر است. این ها همه موجب می شود که ما نسبت به لبنان اهتمام داشته باشیم به خصوص که مردم مسلمان لبنان نسبت به جمهوری اسلامی یک اعتقاد و یک اتکا و امیدواری زیادی دارند، لذا خوشبختانه ما فعال هستیم و به فضل الهی این فعالیت را ادامه خواهیم داد و طبیعی است که فعالیت ما در لبنان در چهارچوب مقدورات و مجوزهای بین المللی است.
 با توجه به مطالبی که در پاسخ سئوال قبل فرمودید، ممکن است این سئوال پیش آید که وجه حضور تقریباً نظامی جمهوری اسلامی در لبنان چیست؟
 نباید فراموش شود که مسئله لبنان با مسئله اسرائیل شدیداً آمیخته است و مسئله اسرائیل یک واجب اسلامی عمومی مسلمین است. هر کس خیال کند قضیه فلسطین، قضیه کشورهای آن منطقه و قضیه عرب هاست سخت اشتباه کرده است، قضیه فلسطین یک قضیه اسلامی است و ما همان قدر در آن سهم داریم که بقیه کشورهای اسلامی، ولی چرا دیگران عمل نمی کنند به وظایفشان این بحث دیگری است. ما مایل هستیم و اصرار داریم که تا حد ممکن به این وظیفه عمل کنیم، البته دخالت قوی و قطعی ما در این قضیه هنگامی خواهد بود که مسئله عراق را یکسره کنیم و این جنگ پایان پذیرد، اما آن چه که تا حالا هم پیش آمده به دنبال اقدامی است که سال های گذشته انجام دادیم و هنگامی که اسرائیلی ها و یهودی ها دخالت کردند در لبنان و مردم لبنان را زیر فشار قرار دادند ما وظیفه خودمان دانستیم که تا اندازه ای به مردم لبنان برای مقاومت در مقابل اسرائیل کمک کنیم.
حضور ما در آن جا یک حضوری است در خدمت مردم لبنان برای مبارزه با اشغالگران صهیونیست که مردم مسلمان آن جا را که اکثریت هستند زیر فشار قرار داده است.
جلوگیری از مهاجرت روستائیان به شهرها
 با توجه به آثار سوء مهاجرت روستائیان به شهرها، چه اقداماتی در جهت جلوگیری از آن و بهبود وضع روستاها و کمک به کشاورزان و چه رهنمودهائی برای بر طرف کردن وضع موجود دارید؟
 این سئوالی است که ما همواره با تأکید از دولت، چه وزارت کشاورزی و چه بقیه بخش های مربوط به روستائی ها داریم. ما معتقدیم که خدمات ضروری اگر برای روستاها انجام بگیرد اولین اثرش کند کردن آهنگ مهاجرت روستائیان به شهرهاست و اثر دوم: توسعه اقتصادی کشور و خودکفائی کشاورزی است. اگر روستائی ها راه داشته باشند، برق و امکانات کشاورزی داشته باشند، آب داشته باشند، خدمات گوناگون موجود برای شهری ها که در روستاها مورد نیاز است، داشته باشند، دقیقاً به سمت شهرها راه نخواهند افتاد. هم نیروی کار را تبدیل به نیروی مصرف نخواهند کرد که خود این ضایعه بزرگی برای کشور است و هم خودشان سرگردان و حیران نخواهند شد که این مشکلی برای خود آن هاست. بنابراین مهمترین پیشنهاد ما و نظر ما به دولت و مسئولین اجرائی که بارها هم با آن ها در میان می گذاریم و تدبیری هم اتخاذ می شود این است که هر چه سریعتر خدمات اساسی برای روستائی ها ارائه شود.
باید انتخابات مردمی باشد
 با توجه به فرا رسیدن موعد انتخابات دوره دوم و اهمیت آن، نظر مبارک را در مورد هر چه بهتر برگزار شدن آن بیان فرمائید.
 به نظر من رهنمود امام در پیام تاریخ ساز ۲۲ بهمن مهمترین نقطه انتخابات را روشن کرد و مهمترین گره انتخابات را باز کرد. اگر مردم هر حوزه انتخابیه ای تنها خودشان در تعیین نامزد انتخاباتی آن حوزه دخالت کنند و همه مردم آن حوزه هم در این امر مساهمت و مشارکت داشته باشند انتخابات به همان شکلی انجام خواهد گرفت که مطلوب است و مجلس هم مجلس مردمی خوبی خواهد شد لذا بود که ما چه در جامعه روحانیت مبارز تهران و چه در حزب جمهوری اسلامی مسئله را حل کردیم یعنی اطلاع دادیم که هر کسی منتظر نظر ما در سراسر کشور هست بیشتر از این منتظر نماند، ما نظری نسبت به غیر تهران نخواهم داد و تهران و مردم شهرستان ها و مردم حوزه انتخابی خودشان بایستی نظر بدهند. اگر این شرط که همان مردمی بودن و همگانی بودن انتخابات است توأم بشود با رعایت دقیق ضوابط انتخاباتی که آن ضوابط هم مشخص است یعنی تقوی، آگاه سیاسی، بینش درست اسلامی، دارا بودن یکی از تخصص هائی که قانونمندی به آن ها نیازمند است یا دارا بودن فقاهت، آگاه بودن به مسائل کشور، و معروف و مقبول بودن میان مردم، اگر این شرایط رعایت بشود ما معتقدیم که انتخابات حتی از انتخابات دوره اول هم بهتر خواهد شد.
ضرورت انقلاب اداری
 بعد از گذشت پنج سال از پیروزی انقلاب، هنوز آثاری از نارضایتی مراجعین و مردم ایثارگر نسبت به برخی ادارات، چه از نظر مقررات دست و پا گیر و چه از جهت برخورد مأمورین دیده می شود! آیا اقداماتی در جهت یک انقلاب اداری فراگیر مورد نظر هست؟ رهنمودهای جنابعالی در رابطه با اصلاح وضع موجود چه می باشد؟
 مسئله تحول در نظام اداری یک از بزرگترین مسائل ماست و باید بگویم: یکی از دشوارترین آن ها نیز می باشد. ساختن و پرداختن و چیدن نیروی انسانی به مراتب مشکل تر از ساختن و پرداختن و به کار گرفتن مواد مصرفی و مواد اولیه برای تولید و امثال این هاست. و در کوتاه مدت امکان پذیر نیست در میان اداری ها دگرگونی حاصل شود. البته عناصر خوب، مؤمن، فداکار، و بسیار انقلابی هستند اما عناصری هم هستند که این معیارها یا در آن ها وجود ندارد یا وجود دارد ولی خیلی ضعیف است. و همان ها هستند که یکی از آن ها کار صد آدم خوب را زیر سئوال می برد و در بدبین کردن مردم نقش زیادی دارد.
ما همواره به سازمان امور اداری و استخدامی تأکیدهای فراوان و پی در پی کرده ایم که در تنظیم یک شکل درست برای تشکیلات دولت جمهوری اسلامی که طبعاً همان ضوابط اداری استخدامی جدید است را هر چه سریعتر ارائه کنند و حتی به سازمان امور اداری و استخدامی تأکید کردیم که در شروع و تهیه یک چنین نظامی با مجلس شورای اسلامی از اول همکاری کنند که بعد مشکلاتی را در مجلس پدید نیاورد که در موارد مشابهی چنین مشکلاتی وجود داشته است یعنی خواستیم که در آن واحد از دو منبع فکری ـ یکی دولت و یکی مجلس ـ برای تنظیم این کار استفاده بشود و برادرانمان در سازمان اداری و استخدامی که برادران مؤمنی هستند پذیرفتند که این کار را بکنند و مشغول این کار هم شده اند اما این کار دشواری است از این رو پیگیری و همت زیاد دولت را می طلبد که امیدواریم برادران ما در دولت این همت و پیگیری را انجام بدهند.

16دسامبر/16

درس هائی از نهج البلاغه خطبه ۱۸۵

آیه الله العظمی منتظری
انحصار ستایش به ذات باریتعالی
بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه:
از اینکه برخی برادران اصرار داشتند خطبه هائی که مشتمل بر مباحث کلامی و مسائل اعتقادی است مورد بررسی و تفسیر قرار گیرد و از طرفی هم بحث مسائل عقیدتی برای همه لازم است، لذا این گونه خطبه ها را مورد بحث قرار می دهیم. ضمناً برادران و خواهران متوجه می شوند حضرت امیر المؤمنین (ع) با اینکه در محیط عربستان بوده اند و در آن جا نه دانشگاهی و نه فلاسفه ای وجود داشته است، چه مسائل عالی وعمیق فلسفی و کلامی را مورد بحث قرار داده اند.
در این جا نیز لازم است، برادران و خواهران توجه داشته باشند که مسائل اسلام سه بخش است:
۱- مسائل اعتقادی: که از آن به عنوان اصول اعتقادی یاد می شود.
۲- مسائل اخلاقی.
۳- مسائل فقهی.
و این تقسیم بندی هم ارتباط با خود انسان دارد، زیرا انسان دارای سه مرحله وجودی است و برای هر یک وظیفه ای است:
۱- مرحله عالی وجود: این مرحله عقل و تفکر است و ما به الامتیاز انسان از حیوانات همین مرحله است. وظیفه این مرحله عالی وجودی، اصول دین و عقائد است که آن را «جهان بینی اسلامی» می نامند. انسان باید به آن چیزهائی که واقعیت دارد، اعتقاد کامل داشته باشد. خدا، فرشتگان، فرستادگان خدا، جهان دنیا، جهان پس از مرگ (عالم برزخ) و عالم قیامت واقعیت دارند و باید انسان به همه آن ها اعتقاد داشته باشد. در این جا جهان بینی به معنای اعم جهان مطرح است نه جهان ماده!
انسان باید به خدا، صفات کمال خدا، فاعلیَّت خدا، وسائط فیض خدا، حساب، کتاب، بهشت و جهنم اعتقاد داشته باشد چون این ها وجود دارند. در آیه شریفه قرآن ـ که شاید آقایان عادت داشته باشند، پس از نماز عشاء بخوانند ـ آمده است:
«              …..».
«پیامبر ایمان آورده است به آن چه که از طرف پروردگار بر او نازل شده است، و همچنین مؤمنان (نیز ایمان آوردند). هر یک ایمان آورده است به خدا و فرشتگان او و کتاب های او و پیامبران او…» بنابراین مسائل اعتقادی، در حقیقت، یک جهان بینی به معنای وسیع است.
۱۸۵ـ و من خطبه له علیه السلام
بحمد الله فیها و یثی علی رسوله و یصف خلقا من الحیوان
حمد الله تعالی
الحمد لله الذی لا تدرکه الشواهد، و لا تحویه المشاهد، و لا تراه النواظر، و لا تحجبه السواتر، الدال علی قدمه بحدوث خلقه، و بحدوث خلقه علی وجوده، و باشتباههم علی ان لا شبه له. الذی صدق فی میعاده، و ارتفع عن ظلم عباده، و قام بالقسط فی خلقه، و عدل علیهم فی حکمه. مستشهد بحدوث الأشیاء علی أزلیته، و بما وسمها به من العجز علی قدرته، و بما اضطرها الیه من الفناء علی دوامه. واحد لا بعدد، و دائم لا بأمد، و قائم لا بعمد. تتلقاه الأذهان لا بمشاعره، و تشهد له المرائی لا بمحاضره. لم تحط به الاوهام، بل تجلی لها بها، و بها امتنع منها و إلیها حاکمها. لیس بذی کبر امتدت به النهایات فکبرته تجسیما، و لا بذی عظم تناهت به الغایات فعظمته تجسیدا، بل کبر شانا، و عظم سلطانا.
۲- مرحله متوسط وجود انسان: مرحله متوسط، همان مرحله غرائز و عواطف و احساسات است خداوند از ما خواسته است در جائی که کنترل کردن غرائز مطرح است، آن ها را کنترل کنیم. اخلاق وظیفه این مرحله وجودی است.
۳- مرحله نازل وجود انسان: این مرحله عبارت است از مرحله اعضا و جوارح انسان که در علم فقه وظائفش مطرح شده است. نماز خواندن، روزه گرفتن، خمس و زکات دادن، کارهای واجب را انجام دادن، از کارهای حرام اجتناب کردن، کارهای مستحب و مکروه و مباح انجام دادن، تجارت، روابط فرد با جامعه، روابط با خانواده، برخورد حاکم با رعایا و بالعکس و آن چه مربوط است به کارهائی که توسط دست، پا، چشم، گوش و اعضا و جوارح بدن انجام می شود، در علم فقه بحث شده است.
در این سه وظیفه ای که انسان دارد، تنها یک موردش را می تواند از مجتهدی آگاه تقلید کند که همان مرحله سوم و مسائل فقهی است که به آن فروع دین گفته می شود. و دلیل این که به ما حق داده اند که در فروع دین از مجتهد تقلید کنیم، برای این است که هر کس نمی تواند در این مسائل مجتهد شود و چون تکلیف مالا یطاق است، لذا باید به افرادی که در فقه تخصص دارند مراجعه کنیم و این نظیر مراجعه بیمار است به پزشک متخصص، ولی در اصول دین، نمی شود از کسی تقلید کرد بلکه مسائل عقیدتی را بایست یاد بگیریم و به آن ها معتقد شویم.
بررسی خطبه:
شماره این خطبه ـ که مورد بحث ما است ـ در نهج البلاعه محمد عبده ۱۸۵ است و در شرح فیض الاسلام ۲۲۷ که البته این اختلافی که در چاپ های مختلف نهج البلاغه به وجود آمده، نیاز به بررسی و تتّبع دارد. در هر صورت خطبه صد و هشتاد و پنجم درباره اثبات خدا و توحید و صفات خدا است:
«الحمد الله الذی لا تدرکه الشواهد و لا تحویه المشاهد»
ستایش منحصر است به خدائی که آلات و حواس مشاهده او را درک نمی کنند و احاطه نمی کند او را جاهائی که مکان اجتماع و حضور مردم است.
حمد ـ مدح ـ شکر:
معانی این سه لفظ (حمد ـ مدح ـ شکر) به هم نزدیک است. هر سه به معنای ستایش کردن و ثنا گفتن است ولی مدح، به این معنی است که چیزی را ستایش کنی خواه از ذوی العقول باشد مانند انسان و خواه از غیر ذوی العقول باشد (یعنی عقل نداشته باشد) مانند آفتاب ولی باید دارای کمال باشد، مثلا: مدحت الشَّمس یعنی خورشید را مدح کردم، با این که خورشید از ذوی العقول نیست ولی چون دارای کمال است، لذا می توانی آن را مدح کنی.
ولی حمد و شکر نسبت به چیزهائی که شعور ندارند اطلاق نمی شود بلکه «حمد» و «شکر»، تعریف و ستایش موجوداتی است که دارای عقل و شعورند مثلا می توان گفت: خدا را حمد می کنیم، یک انسان را شکر می کنیم ولی نمی توان گفت خورشید را شکر می کنیم.
بنابراین حمد و شکر مربوط به تعریف کردن و ستایش از چیزهائی است که دارای عقل می باشند. و فرق بین حمد و شکر این است که «شکر» برای نعمت است، پس اگر کسی به شما نعمتی داد او را شکر می کنید ولی در «حمد» لازم نیست مقابل نعمت باشد، بلکه چه نعمت بدهد و چه ندهد در مقابل کمالاتی که دارد، خواه آن کمالات از سنخ نعمت باشد خواه نباشد، او را حمد می کنیم. پس، خدا را حمد می کنیم.
«الحمد لله» یعنی جنس ستایش از آن خدا است. این لام لام اختصاص است یعنی جنس حمد مخصوص خدا است، برای اینکه ستایش در مقابل کمال است و اگر موجودات دیگر هم کمال داشته باشند، چون هر چه دارند از خدا است، لذا ستایش و تمجید مخصوص خدا می شود و به بیان روشنتر موجودات در مقابل خدا کمال ندارند بلکه اصلاً شیئیت ندارند و هر چه کمال هست مال خدا است.
در سوره حمد می خوانیم: «الحمد لله رب العالمین» جنس ستایش مخصوص خدا است، چرا؟ برای اینکه او مربی و پروردگار تمام عوالم وجود است. موجودات هر چه کمال دارند، چون خدا به آن ها داده است و ستایش هم برای کمالات است، پس قهرا ستایش مخصوص خدا می شود. خدا رب العالمین است، رحمان و رحیم است، مالک روز جزا است، مالک دنیا و آخرت است و هر چه خیر و کمال در این دو عالم است از خدا است پس ستایش تنها اختصاص به خدا دارد.
بنابراین اگر کسی دیگری را ستایش کند، این اشتباه در تطبیق کرده است چنین می پندارد که او کمال دارد لذا ستایش می کند او را ولی در حقیقت او آن شخص را ستایش نکرده بلکه خدا را ستایش کرده چون آن چه باعث ستایش وی شده، کمالات آن شخص است و کمالات را خدا به او داده است. لذا می گویند: تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیت است یعنی اگر حکمی را روی موضوعی آوردی، سپس صفتی برایش ذکر کردی، این صفت در حقیقت علت حکم را ذکر کرده است، مثلاً اگر گفته شد. «اکرم زیدا العالم» اکرام بکن زید را که عالم است، چون صفت عالم را ذکر کرده اند، شما می فهمید که اکرام او به خاطر علمش است. اینجا هم که می گوئیم الحمد لله و پس از آن صفت را می آوریم «رب العالمین» می فهمیم که ستایش مخصوص خدا است برای اینکه خدا رب العالمین است و همچنین صفت های دیگر که پس از آن آیه می آید «الرحمن الرحیم مالک یوم الدین».
حدیثی به پیامبر اکرم ص نسبت می دهند که می فرمود: «اللهم أرنا الأشیاء کما هی» خدایا به ما بنما اشیاء و موجودات را همانگونه که هستند. این به چه معنی است؟ من و شما موجودات را مستقل می بینیم و ارتباطشان را با خدا نمی بینیم و از آن غفلت داریم لذا پیغمبر اکرم (ص) خواسته است بگوید: خدایا موجودات را همان طور که جلوه های تو هستند، و وابسته به تو می باشند به من بنما یعنی از خدا می خواهیم که قوه دراکه ما را طوری کند که دیوارها و حجاب ها را بشکافند و برسند به آن که حقیقت هستی است و تمام موجودات جلوه های او هستند. شما اگر به چراغ نگاه کنی و نور آن را ببینی، ممکن است خیال کنی، این نور خودیت و استقلال دارد ولی اگر واقعیت آن نور را بخواهی بدانی، آن تنها جلوه و پرتوی از چراغ است که اگر چراغ را برداری نوری باقی نمی ماند، موجودات هم اینگونه اند، هر چه دارند به خدا وابسته است و صاحب و مالک همه آن ها خدا است پس ستایش هم باید مخصوص این خدائی باشد که پروردگار و صاحب تمام عوالم است.
«لا تدرکه الشواهد»: حمد مخصوص خدائی است که آلات و حواس مشاهده کننده و درک کننده نمی توانند او را درک کنند.
حواس درک کننده دو نوع است:
۱- حواس ظاهری
۲- حواس باطنی
انسان پنج حاسه ظاهری و پنج حاسه باطنی دارد که حواس ظاهری عبارتند از:
۱- باطره (دیدن با چشم)
۲- سامعه (شنیدن با گوش)
۳- لامسه (لمس کردن با دست)
۴- ذائقه (چشیدن با زبان)
۵- شامه (بوئیدن با بینی)
حواس پنجگانه باطنی را ـ که فلاسفه می گویند ـ عبارتند از:
۱- حس مشترک
۲- قوه واهمه
۳- قوه متخیله
۴- حافظه
۵- قوه مفکره یا متصرفه
عقل هم بالاترین قوا است که ادراک کلیات می کند.
این جا که حضرت می فرماید: حواس و شواهد نمی توانند خدا را درک کنند، شاید مقصود، شواهد و حواس ظاهری و باطنی باشد زیرا نه قوای ظاهری قدرت درک کردن خدا را دارند و نه قوای باطنی و حتی عقل هم به کنه ذات خدا راه ندارد. ما اجمالاً می دانیم خدا هست ولی به هیچ وجه نمی توانیم کنه ذات خدا را در یابیم، پس ممکن است شواهد، همان حواس ظاهری باشد و ممکن است اعم از شواهد ظاهری و باطنی و خلاصه مطلق مدرکات باشد، و با این نظر، معنای جمله امام این می شود که: ستایش خدائی را که قوای مدرکه ـ چه پنج حس ظاهر و چه پنج حس باطن و چه قوه عاقله که ادراک کلیات را می کند ـ نمی توانند او را درک کنند.
شهد: به معنای حضر است، از باب این که این آلات ادراک نزد شما حاضرند و ممکن است همه به معنای شهادت دهنده باشد یعنی همه حواس و شواهد نزد عقل که سلطان قوا است شهادت می دهند، مثلا گوش شهادت می دهد که این صوت است، چشم شهادت می دهد که این نوشته است، قوه ذائقه شهادت می دهد که حلوا شیرین است و و …
«و لا تحویه المشاهد»
مشاهد: یعنی محل حضوره المشهد العام: محل حضور عمومی (برای همه) المشهد الخاص: محل حضور خواص، شهد: همانگونه که ذکر شد به معنای حَضَرَ است.
این مجامع و اماکن که مراکز حضور مردم است، نمی تواند به خدا احاطه پیدا کند زیرا خدا جا و مکان ندارد، او فوق زمان و مکان است و او است که احاطه به همه زمان ها و مکان ها دارد، قرآن می فرماید:
«و هو معکم اینما کنتم» خدا با شما است در هر جا که باشید ولی به آن گونه نیست که ما یک مکانی را ـ مثلاً ـ در اطاق اشغال می کنیم زیرا ما در آن صورت محدود می شویم به آن مکان ولی نمی شود گفت: خدا در این اطاق است به آن معنی که جائی را اشغال کرده باشد! برای این که این از خواص اجسام است و خدا جسم نیست.
 احتواء: یعنی در برداشتن و مشتمل بودن
«و لا تراه النواظر»
و دیده ها او را نمی بینند.
در جمله اول فرمود: شواهد خدا را درک نمی کنند و چون یکی از شواهد قوای مدرکه، قوه باصره است که مخصوص دیدن می باشد، لذا این جمله، ذکر خاص بعد از عام می شود.
 نواظر: جمع ناظر است به معنای قوه باصره، احتمال دیگری هم داده می شود و آن این است که مقصود از نظر، دیدن با چشم نباشد بلکه دقت کردن باشد. اگر کلمه «ابصار» آمده بود، به معنای دیدن با چشم است ولی ابصار با نظر فرق دارد، نظر آن نگاهی است که، با دقت توأم است. در آیه شریفه می خوانیم: «وجوه یومئذ ناضره الی ربها ناظره» چهره های آن روز خرسند و خوشحالند که نسبت به خدای خود دقت و توجه عمیق دارند. بنابراین، در این جا ممکن است معنای نواظر دید چشم باشد و ممکن است دید قلب باشد. از آن گذشته، هر چه دیدها عمیق هم باشند نمی توانند خدا را مشاهده کنند زیرا خدا بالاتر از این است که مورد دید و دقت ما قرار گیرد.
«و لا تحجبه السواتر»
پوشنده ها و پرده ها خدا را نمی پوشانند.
این جمله به نحوی با جله «لا تحویه المشاهد» ارتباط پیدا می کند. یکی از خواص جسم این است که پرده، دیوار، و هر ساتری آن را می پوشاند و حاجب و مانع از دیدن آن می شود ولی خداوند جسم نیست که پشت پرده قرار گیرد یا ساتری آن را بپوشاند و آن جا که گفته می شود خدا از ما محجوب است، معنایش این است که ما خدا را نمی بینیم ولی خدا ما را می بیند، پرده و ساتر برای ما است نه برای خدا. در آیه شریفه می فرماید «و هو معلکم أینما کنتم» خدا با شما است هر جا که باشید.
 سواتر: جمع ساتر یعنی آن چه می پوشاند.
پس از این، حضرت راجع به قِدَم خدا و اصل وجود خدا وارد بحث می شوند، که به ناچار برای اینکه مطلب برای برادران و خواهران قابل فهم باشد، برخی از اصطلاحات و کلمات را ـ که در بحث مورد استفاده قرار خواهیم داد ـ اجمالاً شرح می دهیم تا اینکه به فرهنگ این کلمات آشنائی پیدا شود. در ضمن یکی از معجزات بزرگ حضرت امیر المؤمنین (ع) نمایان شود که حضرت با اینکه در هیچ دانشگاه و هیچ کلاسی این درس ها را نخوانده است، آن چنان مسائل عمیق فلسفی را مورد بحث قرار داده است که حیرت آور و شگفت انگیز است.
وجود ـ ماهیت ـ عدم
وجود یعنی هستی، واقعیت های خارجی را وجود می گویند و در مقابل آن عدم است. عدم یعنی نیستی. گاهی هستی غیر متناهی است یعنی یک وجود محض است که حدی ندارد، مثل ذات باریتعالی که وجود غیر متناهی است، در این جا می گویند، این وجود ماهیت ندارد. و گاهی هستی، وجودی است که حد خاصی دارد، آن حد را «ماهیت» می نامند، مثلا انسان: موجودی است که حد خاصی دارد که آن حد را انسانیت می توان نامید، و این انسانیت، یک نوع کمالی دارد که با کمال ملائکه فرق دارد و از طرفی دیگر ـ مثلاً ـ با کمال زردآلو فرق دارد، یعنی ماهیت این انسان غیر از ماهیت ملائکه است و همچنین غیر از ماهیت زردآلو است زردآلو نیز کمالی دارد که با سایر میوه ها فرق دارد، پس، ماهیت هر یک کمال خاص به او را تمییز می دهد. بنابراین، ماهیت ها مربوط است به آن موجوداتی که دارای حد خاصی از کمالات هستند ولی اگر وجودی بی پایان باشد که همه کمالات را داشته باشد و حد خاصی نداشته باشد، مثل ذات باریتعالی، به او می گویند: ماهیت ندارد و وجود غیر متناهی است.
وجوب ـ امکان ـ امتناع
واجب: آن است که باید باشد. ممتنع: آن است که باید نباشد. ممکن: آن است که ممکن است باشد و ممکن است نباشد.
عدد دو را می گویند: واجب الزوجیه، یعنی جفت بودنش واجب است و ممکن نیست فرد باشد ولی عدد یک ممتنع الزوجیه است یعنی نمی توان زوج باشد ولی گردو را می گوئیم ممکن الزوجیه زیرا ممکن است جفت باشد و ممکن است هم فرد باشد، اگر دو تا باشد جفت می شود و اگر یکی بود فرد است، ولی در مورد عدد دو، واجب است که زوج باشد و همچنین عدد یک، نسبت به زوجیت ممتنع و محال است یعنی باید زوج نباشد.
از این سه (واجب، ممکن و ممتنع) آن که احتیاج به علت دارد، ممکن است ولی واجب و ممتنع علت نمی خواهند. جفت بودن عدد دو یا فرد بودن عدد یک نیاز به علت ندارد ولی ممکن، نیاز به علت دارد، مثلا گردو ممکن است جفت باشد و ممکن است فرد باشد و این بسته به دست شما است پس اگر دو گردو را بخشیدی، گردو جفت شده است ولی اگر یک گردو بخشیدی، آن گردو دیگر جفت نیست بلکه فرد است. نتیجه می گیریم که: واجب احتیاج به علت ندارد برای اینکه شأنش بالاتر از علت است، ممتنع هم نیاز به علت ندارد زیرا شأنش از علت پائین تر است، ممتنع هم نیاز به علت ندارد زیرا شأنش از علت پائین تر است ولی ممکن نیاز به علت دارد. و در اصطلاح علمی می گویند: «واجب غنای فوق جعل دارد» یعنی مستغنی از علت است و ممتنع غنای دون جعل دارد ولی ممکن، محتاج علت است زیرا وجود و عدمش، هر کدام، وابسته به غیر است.

16دسامبر/16

دو قطب جدید

بسم الله الرحمن الرحیم
چندی قبل مجله ای به زبان عربی به دست نویسنده رسید که از آغاز تا پایان و روی جلد و پشت جلد و جزء جزء محتوای آن آن گونه با خط امام و راه و روش انقلاب و جمهوری اسلامی منطبق بود که وقتی به قصد آزمایش، آن را با استتار نام مرکز نشر، به یکی از دوستان عرب زبان، ارائه و از او خواستم با مرور بر عناوین مندرجه حدس زند که توسط چه کسی و در کجا نشر یافته است؟ آن دوست، تمام ارگان ها و سازمان های وابسته به انقلاب اسلامی را نام برد، تا ذهن او از تصور هر چیز دیگر باز ماند. و آن گاه که شناسنامه مجله مزبور را به او نشان دادم چشم او بر کلماتی افتاد که از شدت حیرت و ناباوری، حالتی عجیب به او دست داد. «جمعیه شبان المسلمین فی القدس!» اوه! آیا درست می بینم؟ آیا این راست است؟! جمعیت جوانان مسلمان در بیت المقدس؟! آیا واقعاً انقلاب اسلامی و خط امام این چنین تا قلب سرزمین های اشغالی فلسطینف علیرغم سلطه اهریمنی صهیونیست ها، شکوفا و نیروند شده است؟! آری! این یک واقعیت است. و باز هم نمونه ای دیگر از آن سوی دنیا و از مرکز بزرگترین قدرت دشمن اسلام، از قلب آمریکای جهانخوار:
دانش آموزان سرخ پوست دبیرستان «اسپرینگ دال» ایالت «ارکانزاس» آمریکا، یک جفت جوراب سفید بسیار جالب که از نظر آن ها نمودار اوج اظهار محبت است، همراه با نامه ای آکنده از احساس و عاطفه و عشق نسبت به امام به عنوان شخصیت جهانی بزرگی که مظهر دفاع از مظلومان تاریخ و نوید بخش رهایی ملت های محروم جهان است برای حضرت امام خمینی مدظله العالی فرستاده بودند. (و حضرت امام نیز متقابلاً پاسخی پر مهر با عنوان «فرزندان عزیز خوب» همراه یک جزوه شامل احادیث مناسب با نونهالان از پیغمبر اکرم (ص) ـ که دستور فرمودند ترجمه شود ـ برای آن ها ارسال داشتند.) این ها و هزاران هزار نمونه دیگر از لبنان، مراکش، تونس، عربستان سعودی، مصر، سودان، و دیگر کشورهای تحت ستم نمودارهایی هستند از صدور انقلاب.
آثار انقلاب جهانی اسلام در جای جای صحنه گیتی به ویژه در کشورهای اسلامی اوج گرفته و هم اکنون شرایط سال های مختلف قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در کشورهای مختلف اسلامی در جریان است. در لبنان، شرایط سال ۵۷ و در بعضی دیگر مشابه سال های ۵۶ و ۵۵ و و …
آری! ما هنوز سانسور شدید وسائل ارتباط جمعی جهان استکبار را در مورد اخبار حرکت اسلامی ایران تا قبل از پیروزی فراموش نکرده ایم و اکنون نیز همان وسائل خبری با تجربه و مهارت بیشتر در پنهان نگاه داشتن یا تحریف اخبار انقلاب جهانی اسلام، سعی داشته و هماهنگ با رژیم های وابسته به امریکا و شوروی در خاموش کردن آن کوشش می کنند.
وسعت، عظمت و قدرت انقلاب اسلامی را از هماهنگی تنگاتنگ و اتحاد شوم شرق و غرب و همه اقمار آنان در مقابله با انقلاب اسلامی، می توان دریافت و اگر تا چندی پیش جهان به دو قطب متضاد و رقیب به عنوان شرق و غرب یا کمونیسم و امپریالیسم و اقمار آن دو تقسیم می شد، اکنون با پیروزی انقلاب اسلامی و صدور و گسترش روز افزون آن و استقرار و ثبات جمهوری اسلامی، پرده تزویر از چهره کریه آمریکا و شوروی و … برداشته شده و شرق و غرب به مصداق «الکفر مله واحده» در کنار هم به صورت یک قطب در آمده و در نتیجه، جهان به تقسیم بندی جدیدی رسیده است، که در یک سو تمام مستکبران جهانخوار و رژیم های شیطانی بزرگ و کوچک و در سوی دیگر انقلاب جهانی اسلام و مرکز ثقل و مشعل فروزان آن یعنی جمهوری اسلامی قرار گرفته است.
دشمنان اسلام و مستکبران جهانخوار که با گسترش اشعه نور اسلام، خود را در پرتگاه زوال و نابودی یافته اند، در همان حال که همچون مار زخم خورده، دیوانه وار به سرکوبی جنبش های اسلامی در مناطق مختلف پرداخته اند، بیشترین تلاش و نیرویشان را در خاموش کردن کانون انقلاب (جمهوری اسلامی) به کار گرفته اند و جنگ تحمیلی و ماجراجوئی ها و به خاک و خون کشیدن شهرهای جنوب و غرب ایران به وسیله موشک ها و بمباران ها و به کار گرفتن بمب های شیمیائی و خوشه ای که هر کدام اهدائی یکی از جنایتکاران شرق و غرب است، همزمان با گلوله باران کردن غرب بیروت، دلیلی آشکار بر این مدعا است.
ولی امریکا و شوروی و همه رژیم های دست نشانده آن ها علیرغم جنگ جهانی اعلام نشده ای که به صورت جنگ تحمیلی و توطئه های دیگر علیه اسلام به راه انداخته اند، باید بدانند: امت بزرگ اسلام که شهادت را سعادت و مرگ را آغاز زندگی و جهاد فی سبیل الله را فریضه و نثار جان و هستی خود را در راه خدا، منتهای آرزو می داند، با اقتداء به اسوه های بزرگی همچون حضرت علی و امام حسین علیهما السلام، تا محو کفر و استکبار و نابودی همه ستمگران غارتگر، دست از مبارزه نخواهد کشید و در این راه مقدس حتی ویرانی تمام شهرها و به شهادت رسیدن ده ها میلیون نفر را، خسارت ندانسته بلکه آن ها را سرمایه های اندک و ناچیز در پیشگاه خداوند بزرگ و اجر عظیم او محسوب داشته و برای پیروزی اسلام و تحقق آرمان های جهانشمول آن و آزادی بشریت از انواع بندگی جز خدا، قاطعانه و سرسختانه به راه خود ادامه می دهد.
امت بزرگ اسلام به عنوان وارث اهداف تمام پیامبران و امامان و شهدا و صالحین تاریخ، در حساسترین فراز تاریخ اسلام، رسالت رهائی تمام مستضعفان دربند را بر دوش گرفته و بر آن است که در بزرگترین جنگ سرنوشت ساز بین حق و باطل، نیروی خدائی بیکران خود را در لشکرهای قدس و ارتش بیست میلیونی، تشکل داده با هجومی سیل آسا و سریع، بغداد را بر سر صدامیان بعثی خراب و راه را برای آزادی قدس شریف و رهائی ملت های منطقه باز کند انشاء الله. و السلام.
رحیمیان

16دسامبر/16

رهنمودها

امام خمینی
• آمریکا حالا علنا به میدان آمده، جوان ها بروند به جبهه ها و هر چه زودتر جنگ را تمام کنند.
• رئیس جمهور آمریکا گفته است ایران ما را تحقیر کرد. این اول کار است، ایران تا آخر شما را تحقیر خواهد کرد.
• همه کسانی که دارای ابزاری هستند برای خدمت، همان ابزار، آزمایش آن ها است.
• مائی که امروز مقدرات مملکتمان به دست خودمان افتاده است، همه مان مسئولیم، کسی نیست که مسئول نباشد.
• فرض کنید همه ـ خدای نخواسته ـ همه افراد کشور خلاف می کنند، شما یک نفر خوب کار کنید.
• آن هائی که نشسته اند کنار و می خوابند و می خورند و زندگی حیوانی دارند و نق می زنند، آن ها یک قدری بتوجه کنند و از خواب بیدار شوند.
• این نعمت آزادی را که پیش آمده است، و الآن هیچ قدرتی نمی تواند به شما بگوید بالای چشمت ابرو است، این را حفظش کنید، این یک نعمت الهی است.
• باید انسان توجه کند به اینکه آیا اگر یک نفر دیگری بهتر از کسی بود که من می خواهم انتخاب کنم، لکن با من ارتباطی نداشت بلکه دلخوری هم داشت، آیا آن را کاندید می کردم، اگر چنین بود، معلوم می شود که دارد برای خدا کار می کند و اگر اینطور نشد، بداند که مسأله شیطانی است.
۱۲/ ۱۱/ ۶۲
• اگر صدام شهرهای ما را بزند، تو دهنی خواهد خورد.
• دولت ها باید با مردم آشنا بشوند، مردم را زیر فشار قرار ندهند، دنیا دیگر قبول نمی کند این را، یک روز یک انفجار حاصل می شود که همه از بین خواهند رفت.
• ما کراراً به دولت های منطقه گفته ایم که بیائید با هم دست بدهیم و خودمان را از چنگال ابرقدرت ها بیرون کنیم، مظلوم ها دیگر نمی توانند تحت ظلم ابرقدرت ها باشند.
• صدام رفتنی است، به دولت هایتان بگوئید فکری برای خودشان بکنند.
• ما از اول با هیچ کس جنگ نداشتیم لکن با صدام نمی توانیم صلح بکنیم، صدام یک جانی است که به هیچ یک از تعهداتی که می کند اعتبار نیست.
• دنیا عوض شده است، دنیا دنیای سابق نیست که یا انگلستان بر همه دنیا حکومت کند یا آمریکا یا شوروی! این را دنیای امروز نمی پذیرد.
۱۹/ ۱۱/ ۶۲
رهنمودها
آیه الله العظمی منتظری
• آقایان (سفرا) از دست زدن به کارهائی که خلاف برنامه های کشور میزبان است پرهیز نمایند گرچه ممکن است بعضی جوانان انقلابی چنین توقعی را از آنان داشته باشند.
۲۴/ ۱۰/۶۲
• اسلام، خزیدن به گوشه ای و اکتفا کردن به چند رکعت نماز و بی تفاوتی نسبت به سرنوشت اسلام و مسلمانان در برابر کفر جهانی و مظالم ابرقدرت ها و جنایت های صهیونیست ها را گناه بزرگ می داند.
۲۴/ ۱۰/ ۶۲
• باید ترتیبی داده شود تا حالات و خصلت های اشرافی گری و گرایش به تجملات در سپاه و سایر نیروهای مسلح به وجود نیابد.
۱/ ۱۱/ ۶۲
• اسلام هرگز اجازه نمی دهد در هنگام پذیرش ها و استخدام افراد، سئوالات غیر مربوط و موهومی را مطرح کرده و افراد عاقل و متخصص را به این بهانه رد کنیم.
۱/ ۱۱/ ۶۲
• دولت باید کارها و شغل های زیاد و کاذبی را که در گذشته به دلائل مختلف بر این ملت تحمیل شده است حذف کند.
۵/ ۱۱/ ۶۲
• وظیفه محققین اسلامی است که سعی کنند یک تاریخ دقیق، مستند و محکمی برای انقلاب بنویسند.
۸/ ۱۱/ ۶۲
• به هیچ وجه نباید افرادی که در گذشته به عللی لغزش هائی کرده اند و امروز خدمت می کنند سرشان افشا شود.
۸/ ۱۱/ ۶۲
• من بارها گفته ام سپاه پاسداران و سایر مسئولین انتظامی نباید در جائی که احتمال توطئه علیه انقلاب نباشد، به داخل منازل و زندگی اشخاص سرکشی و تجسس نمایند، ما فقط می توانیم از تظاهر افراد بی بند و بار در ملأ عام به خلاف شرع جلوگیری نمائیم.
۱۱/ ۱۱/ ۶۲
• هیچ کس حق توهین کردن به افراد متهم یا بستگان و زن و بچه آن ها را ندارد.
۱۱/ ۱۱/ ۶۲
• اگر برخورد با مردم تند و خارج از رویه اسلامی باشد، تمام این ها به حساب اسلام و انقلاب گذاشته می شود.
۱۱/ ۱۱/ ۶۲
• ضرر تندروی ها و دخالت کردن در کار مدیریت ها و انگ زدن به اساتیدن و افراد متخصص در کارخانجات و دانشگاه ها و سایر مؤسسات، از ضرر ضد انقلاب کمتر نیست.
۱۳/ ۱۱/ ۶۲

16دسامبر/16

زمامداران در حکومت اسلامی

حجت الاسلام یحیی سلطانی
قسمت سوم
رابطه زمامداران با مردم
قبلا یاد آور شدیم که مؤمنان باید با یکدیگر کاملا در ارتباط باشند تا بتوانند از حال یکدیگر مطلع گردند و هیچ مؤمنی نباید بین خود و دیگران حجابی به وجود آورد و چون زمامداران بیشتر مورد مراجعه مردم هستند و بیشتر مورد مراجعه مردم هستند و بیشتر نیازهای مردم به دست آن ها برآورده می شود روی مسأله نبودن حجاب بین آن ها و مردم بیشتر تکیه شده و توصیه شده است که آن ها باید با ملت در ارتباط کامل باشند.
در نهج البلاغه از امیر المؤمنین (ع) نقل شده که آن حضرت در نامه ای که به قثم بن عبا فرماندار مکه نوشته و او را به اهمیت وظیفه خود در مراسم حج تنبه داده، چنین فرموده است: حج را برای مردم به پا دار (کارهای حج را زر نظر داشته باش و تا می توانی وسایل تسهیل انجام آن را برای حاجیان آماده کن) ایام الله را برای آن ها یاد آوری کن. صبح و عصر با آن ها نشست داشته باش، پاسخ سئوال کنندگان را بگو و نادانان را بیاموز و با علما گفتگو کن. نباید از جانب تو برای مردم پیغام رسانی باشد مگر زبانت و نباید بین تو و مردم پرده داری باشد مگر صورتت (یعنی باید بدون واسطه با مردم مستقیما در تماس باشی و شخصاً با آن ها گفتگو نمائی) و هرگز از نیازمندی که بخواهد تو را ملاقات کند و نیاز خود را بگوید دوری مکن و بین خودت و نیازمندان حجابی به وجود نیاور.
اولین بار که نیازمندی به خانه تو آمد اگر او را رد نمودی و نیاز او را برطرف نکردی، او دیگر (رنجیده شده) و تو (در نظر او) پسندیده نخواهی بود ( و در خور ستایش نیستی) اگر چه در آینده حاجت او را بر آوری.
«اما بعد، فأقم للناس الحج، و ذکرهم بایام الله، و اجلیس لهم العصرین،فافت المستفتی و علم الجاهل و ذاکر العالم. و لا یکن لک الی الناس سفیر الا لسانک و لا حاجب الا وجهک و لا تحجبن ذا حاجه عن لقائک بها فانها ان زیدت عن ابوابک فی اول وردها لم تحمد فیما بعد علی قضائها».
از این نامه شریف، اهمیت مردیم بودن و با مردم جوشیدن زمامداران در حکومت اسلامی روشن می گردد.
در شرایط فعلی کشور به دو علت زمامداران نمی توانند درب خانه و یا اداره کار خود را به روی همه مردم باز بگذراند. علت اول مسئله کثرت و تراکم جمعیت است. اگر قرار باشد همه مردم بتوانند با آزادی وارد هر اداره یا یا هر خانه ای از خانه های مسئولین بشوند همه اوقات آن ها گرفته می شود و به کارهای خود نمی رسند. علت دوم، مسئله تدابیر امنیتی است که با شرایط فعلی تأمین امنیت برای مسئولین با آزادی کامل ملاقات ها مقدور نمی باشد. بنابر این باید تدابیری اندیشید و برنامه ر ا به گونه ای تنظیم کرد که با رعایت جهات فوق، رابطه مسئولین با مردم قطع نباشد و زمامداران از آن چه در جامعه می گذرد مطلع باشند. برای تحقق بخشیدن به این امر، انجام دو برنامه دقیق و منظم برای زمامداران لازم و ضروری است.
برنامه اول ـ ترتیب ملاقات های عمومی و برنامه دوم ـ انتخاب مشاور از بین مردم.
ضرورت ملاقاتهای عمومی:
برای اینکه زمامدار بتواند با دردهای مردم آشنا شود نباید اختیار ورود مردم به خانه او و ملاقات های نیازمندان با او در دست افراد خاصی باشد زیرا اگر افراد خاصی او را احاطه کرده باشند معمولاً آن ها کسانی را که خودشان مایل باشند به ملاقات راه می دهند و از ملاقات دیگران که اغلب آن ها نیازمندان و صاحبان درد هستند جلوگیری می شود، در این صورت زمامدار ـ به اصطلاح امروزی ها ـ کانالیزه می شود و بسیاری از مطالب بر او مجهول می ماند، اینکه در بعضی از روایات آمده است که مسئولین نباید دربان داشته باشند به آن معنی نیست که محافظ نداشته باشند بلکه به این معنی است که نباید خانه آن ها متولی خاصی داشته باشد. اگر بخواهند در شرایط فعلی، مسئله حفاظت عملی گردد و کثرت جمعیت مزاحمتی ایجاد نکند و در عین حال مردم بتوانند حرف های خود را بزنند، بهترین راه این است که مسئولین محترم هر چند روزی یک مرتبه در ساعت های معین ملاقات عمومی داشته باشند تا همه اقشار بتوانند خود را به آن ها برسانند و باید در ملاقات های عمومی به مردم آزادی کامل داده شود تا بتوانند حرف های خود را بزنند. امیرالمؤمنین(ع) عینا همین دستور را به مالک اشتر داده است.
در عهدنامه معروف از آن حضرت نقل شده که می فرماید: (ای مالک) قسمتی از وقت خود را مخصوص افرادی قرار بده که دست نیاز به سوی تو دارند و فارغ از کارهای دیگر خود را برای رسیدگی به نیاز آن ها آماده نما. برای خدائی که تو را آفریده تواضع کن و در مجلس عمومی بنشین و سربازان و مأمورین محافظ و دربانان را از جلوگیری مردم باز دارد تا گوینده آن ها بدون وحشت و لکنت زبان سخنان خود را بگوید. زیرا من از رسول خدا در موارد متعدد شنیدم که می فرمود: در امتی که بدون ترس و لکنت زبان حق ضعیف از قوی گرفته نگردد آن امت پیراسته و بدون عیب نخواهد بود. درشتی و خشونت و سخنان نادرست آن ها را تحمل کن و تنگ نظری و خوی خودپسندی در مقابل مردم نداشته باشد (تا سخنان آن ها بر تو گران نیاید و از آن ها غضبناک نگردی.)
«و اجعل لذوی الحاجات منک قسما تفرغ لهم فیه شخصک و تجلس لهم جلسا عاما فتتواضع فیه لله الذی خلقک و تقعد عنهم جندک و اعوانک من احراسک و شرطک حتی یکلمک متکلمهم غیر متتعتع فانی سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ـ یقو فی غیر موطن : «لن تقدس امه لا یؤخذ للضعیف فیها حقه من القوی غیر متتعتع: ثمّ احتمل الخرق منهم و العی و نح عنهم الضیق و الانف».
انتخاب مشاوران بین مردم
برنامه دومی که زمامدار باید داشته باشد تا بتواند از آن چه در اجتماع می گذرد با خبر باشد، انتخاب مشاور از بین مردم است. زمامدار باید مشاورانی داشته باشد که در متن اجتماع باشند و بهتر است از میان افرادی انتخاب شوند که کارهای دولتی در دست آن ها نباشد. اینگونه افراد که معمولاً از بین اصناف مختلف انتخاب می شوند چون در متن جامعه زندگی می کنند از چگونگی قضاوت عمومی در مورد کارهای حکومت اطلاع دارند و اگر صداقت و درستی و ایمان کافی در آن ها باشد غالبا خیرخواهانه صحبت م یکنند و از تملق گوئی ها اجتناب می نمایند. زمامدار می تواند از طریق این افراد، اطلاع صحیح و دقیق به دست بیاورد و علاوه بر این، برای اداره صحیح حکومت، مشورت با صاحب نظران لازم است زیرا فکر واحد معمولا نمی تواند تحلیل های صد در صد صحیحی داشته باشد و از خطا و اشتباه به دور باشد ولی هنگامی که فکرها و اندیشه ها به یکدیگر ضمیمه شد نتیجه بهتری بدست می دهد و احتمال خطای آن بسیار کم می گردد. از این جهت اسلام روی اصل مشورت تکیه می کند و قرآن مجید مشاوره در امور را یکی از صفات قابل ستایش برای مؤمنان می شمارد. (سوره شوری آیه ۳۷).
ما در مقالات مربوط به بحث انتخابات، درباره قانون شوری مفصلا بحث نمودیم، در این جا آن را تکرار نمی کنیم. نکته ای که لازم به یادآوری است این است که مشورت نمودن با مردم در رابطه با تصمیم گیری هائی که به زندگی آن ها مربوط می گردد، علاوه بر اینکه راهگشای مهمی برای مشروت کننده است، یک نوع احترامی به افکار و اندیشه مردم نیز می باشد. و این امر موجب می گردد که آن ها را دلگرم کند و از حکومت حمایت نمایند و چون تصمیم ها با مشورت آن ها گرفته شده و آن را تصمیم خودشان می دانند حمایت از آن را نیز بر خود لازم می دانند.
ارزش قائل شدن برای مردم و بها دادن و شخصیت دادن به آن ها، دل های آن ها را از حقدها و کینه ها پاک می¬گرداند و آن ها را جذب صحنه سیاست می نماید.
مشورت های رسول خدا (ص)
به طوری که از تاریخ اسلام استفاده می شود، رسول خدا ص در موارد زیادی مخصوصاً در مسائل جنگی با اصحاب مشورت می کردند. از جلمه مواردی که تاریخ مشوت آن حضرت را ثبت نموده واقعه جنگ احد است. نیروی قریش که آماده ضربه زدن به اسلام و مسلمانان بود. روز پنجشنبه پنجم شوال سال سوم هجرت در دامنه کوه احد پیاده شد. رسول خدا(ص) آن روز و روز جمعه را در مدینه ماندند و روز جمعه شورای نظامی تشکیل دادند و در نحوه دفاع از افسران و صاحب نظران نظرخواهی فرمودند و در انجمن بزرگی که عده ای از سربازان و افسران حضور داشتند فرمودند: «اشیرو الی» نظرهای خود را به من بگوئید، و سرانجام نتیجه مشورت این بود که ارتش اسلام از شهر بیرون روند و با کفار وارد جنگ شوند. نتیجه این مشورت، بسیار مطلوب بود. لشکر اسلام در پناه کوه احد طوری سنگر گرفت که بر دشمن مسلط باشد و در پشت جبهه نیروی حفاظت مستقر نمود که دشمن نتواند از پشت به آن ها حمله نماید، این نقشه از لحاظ فنون رزمی متناسب با آن زمان، بسیار دقیق و حساب شده بود و لذا مسلمانان در آغاز پیروز شدند و لشگر دشمنم رو به هزیمت نهاد ولی بر اثر اشتباه عده ای از محافظین پشت جبهه که پست حفاظتی خود را رها کردند، دشمن از فرصت استفاده نمود از پشت سر حمله کرد و مسلمانان را شکست داد.
مشورت برای جذب افراد
در این جا از آیات سوره آل عمران استفاده می شود که مسلمانان فرار می کردند و برای حفظ جان خود از کوه بالا می رفتند و هر چه رسول خدا آن ها را دا می زد گوش نمی دادند و هموراه به فکر بودند که چگونه جان خود را از مهلکه نجات دهند.
«اذ تصعدون و لا تلون علی احد و الرسول یدعوکم فی اخریکم» (آیه ۱۵۲) با عنایات خداوند رسول خدا از خطر محفوظ ماند و لشکر کفار که مطمئن بودند آن حضرت کشته شده از مدینه به قصد مکه عزیمت نمودند.
از آیه ۱۵۴ ـ آل عمران استفاده می شود که خداوند این گناه مسلمانان فراری را که ناشی از اغوای شیطان بوده، مورد عفو قرار داده است.
و از آیه ۱۵۹ سوره آل عمران استفاده می شود که رسول خدا نیز برای جذب آن ها با رحمت و مهربانی رفتار نموده و خداوند رفتار آن حضرت را ستوده و تأکید فرموده که پیامبر(ص) آن ها را مورد عفو قرار دهد و برای آن ها طلب آمرزش نماید و به دنبال این دستور خداوند می فرماید: با این ها (یعنی با همین مسلمانانی که بعضی از آن ها را شیطان فریب داد و فرار نمودند و اکنون پشیمان شده اند) در کار مشورت نما.
«فبما رحمه من الله لنت لهم و لو کنت فظاً غلیظ القلب لا نفضوا من حولک فاعف عنهم استغفر لهم و شاورهم فی الامر».
از دلالت سیاق آیه ـ که خداوند حالت نرمش پیغمبر را که در جهت جذب مسلمانان مؤثر بوده می ستاید و به او دستور عفو و اغماض می دهد و به دنبال آن می فرماید آن ها را مورد مشورت قرار بده ـ استفاده می شود که این مشورت نیز به علت اینکه به مسلمانان شخصیت و بها می دهد و موجب جذب بیشتر آن ها می گردد مورد عنایت خداوند بوده است و شاید مهمترین فلسفه مشورت نمودن رسول خدا که خود عقل کل بوده و در باطن نیازی به مشورت نداشته، همین امر می باشد.
ویژگی های مشاورین
زمامدار اسلامی باید در انتخاب مشاور دقت داشته باشد و افرادی را از بین سیاستمداران ورزیده و مؤمن انتخاب کند که او را در اداره امور یاری دهند و همیشه خیرخواهانه با او برخورد نمایند. افرادی متعهد و دلسوز باشند و رأی و نظر آن ها فقط برای خدا و اسلام و حفظ حکومت اسلامی باشد، آن ها را خوب آزمایش کند و با دقت کامل انتخاب نماید.
امیر المؤمنین علی (ع) ویژگی های وزیران و مشاوران را برای مالک اشتر شرح می دهد. از مجموع ویژگی هائی که امام (ع) فرموده اند استفاده می شودن که باید مسلمانی مؤمن و متعهد و دور از طمع و آزاد مرد باشد، به گونه ای که از گفتن حق پروا نداشته باشد. خلق های فاسدی که او را وادار به موضع گیری های خاصی می کند در او نباشد. زمامدار، مسئول دارائی مردم است و باید برای رشد اقتصادی کشور بکوشد و بینوایان را دستگیری کند. مشاور او نباید بخیل و خسیس باشد زیرا بخیل او را از بخشش و عطا باز می دارد. دین خدا و کشور اسلامی دشمنانی دارد که علیه حکومت توطئه می کنند و گاهی جنگی را بر ملت تحمل می نمایند، مشاور نباید ترسو باشد زیرا او زمامدار را از مقابله با دشمن می ترساند.
مشاوران و یاران نزدیک زمامدار نباید از بین افرادی انتخاب شوند که از حاشیه نشینان و یاران نزدیک ستمکاران بوده اند زیرا آن ها غالباً افرادی بوده اند که برای کسب قدرت و مکنت اطراف زمامداران ظالم جمع می شدند و آن ها را ستمکاری کمک می کرده اند. اینگونه افراد انگیزه ای غیر از اغراض نفسانی ندارند و همیشه می خواهند از قدرت حکومت به نفع اغراض پلید خود استفاده کنند. مطلب بسیار جالب و مهمی که از سخنان امام (ع) استفاده می شود این است که امام (ع) سفارش می فرماید: باید افرادی که حق را می گویند و زمامداران را در کارهای خلاف تأیید نمی کنند بهتر مورد عنایت باشند و نیز استفاده می شود که باید زمامداران سفارش کنند که حاشیه نشینان آن ها را بیش از حد مداحی نکنند و اگر اینگونه نباشد ممکن است یاران و نزدیکان زمامدار کم کم حالت آزادگی را از دست بدهند و به صورت افرادی متملق و چاپلوس در آیند و برای خوش آیند حاکم سخن بگویند به طوری که معروف است در زمان شاه معدوم با اینکه مملکت بحرانی بود، یاران نزدیک او همواره می گفتند خاطر همایونی آسوده باشد مملکت آرام است شما بر اوضاع مسلط هستید!! و در زمان بنی صدر یاران او که مأمور سنجش افکار بودند همیشه به او می¬گفتند قلب ملت در عشق تو می تپد!! و روحانیت در جامعه جای پائی ندارد!! اینگونه افراد چاپلوس و متملق جز اینکه زمامدار را در بی خبری نگاه دارند تا گاهی که او را سرنگون سازند نفعی ندارند.
رابطه دوستانه بین زمامداران و مردم
یکی از چیزهائی که جامعه را منسجم می سازد و عامل مؤثری برای بهسازی همزیستی ها می باشد، محبت و دوستی است. نقش محبت در تحکیم روابط اجتماعی بیش از نقش عدالت است زیرا عدالت فقط می تواند از تضییع حقوق جلوگیری کند ولی در جامعه ایثار و فداکاری به وجود نمی آورد و اگر در جامعه ایثار و فداکاری نباشد روح وحدت حاکم نخواهد بود.
در اسلام سفارش شده است که باید بین زمامداران و مردم، مبحت و دوستی برقرار باشد و در دل، یکدیگر را دوست داشته باشند. در عهدنامه مالک اشتر آمده است که امام (ع) می فرماید: ای مالک! دلت را برای زیردستان کانون محبت و لطف و مهربانی قرار بده (آن ها را در دل دوست داشته باش و با آن ها با مهربانی و لطف و مدارا رفتار کن).
«و اشعر قلبک الرحمه للرعیه و المحبه لهم و اللطف بهم».
معمولاً دوستی مقامات مافوق نسبت به مادون، منشأ رفق و مدارا و لطف و مهربانی آن ها می گردد و دوستی زیردستان نسبت به مافوق موجب ادب و احترام آن ها است و هر گاه طبقه مافوق نسبت به زیر دستان لطف و مهربانی داشته باشند طبعا زیردستان آن ها را دوست دارند و در راه آن ها ایثار و فداکاری می نمایند.
عوامل دوستی مردم
محبت و دوستی یکی از چیزهائی است که در دل انسان نسبت به دیگران پدیدار می گردد و حصول آن در دل عوامل خاصی دارد که بدون وجود آن عوامل پیدا شدن محبت ممکن نیست. محبت با زور و سفارش در دل افراد ایجاد نمی شود. اگر همه مردم سفارش کنند که باید فلان شخص را دوست بداری ممکن نیست علقه محبت ایجاد گردد زیرا محبت که در فارسی به یک مرحله عالی آن دلبستگی گفته می شود، یک نوع بستگی و ارتباطی است بین دل و محبوب و این ارتباط هنگامی به وجود می آید که در محبوب عاملی باشد که دل را به طرف خود جذب کند تا بین آن ها ارتباط و بستگی به وجود بیاید.
عواملی که در زمامداران می تواند دل های مردم را به طرف آن ها متوجه سازد به این شرح است :
عالم اول ـ لطف و مدارای آن ها نسبت به مردم:
اگر زمامداران نسبت به مردم شقفت و مهربانی داشته باشند و مردم احساس کنند که آن ها از روی دلسوزی به کار رعیت رسیدگی می نمایند و نمی خواهند بر آن ها حاکم باشند و آن ها را مورد استثمار قرار دهند طبعاً آن ها را دوست دراند. مطابق نقل عهدنامه مالک اشتر علی (ع) می¬فرمایند: مبادا نسبت به زیردستان مانند درنده خونخواری خوردن آن ها را برای خود غنیمت بدانی (با آن ها مهربان باش) زیرا آن ها (که در قلمرو حکومت تو زندگی می کنند) یا مسلمان و برادر دینی تو هستند و یا مانند تو انسان می باشند (و خواسته های یک انسان در آن ها نیز موجود است).
«و لا تکونن علیهم سبعاً ضاریا تغتنم اکلهم فانهم نفان: اما اخ لک فی الدین او نظیر لک فی الخلق».
عامل دوم ـ عفو و گذشت:
انسان معمولاً خطا و اشتباه دارد و از لغزش به دور نمی باشد و جز معصومین (ع) که مورد عنایت پرودرگار و در صیانت حضرت حق می باشند بقیه انسان ها در معرض لغزش و خطا قرار دارند. اگر مسئله عفو و گذشت برداشته شود کارها مشکل می گردد. زمامدار باید خطا و لغزش های افراد را مورد عفو قرا دهد مگر در مواردی که خطا کار به انجام خطا اصرار داشته باشد و خطای او برای اسلام خسارت به بار بیاورد.
در عهدنامه آمده است که امام ع به مالک می فرماید: (ای مالک!) از افراد ملت لغزش ها فراوان سر می زند (زیرا آن ها انسان هستند و انسان طبعاً در معرض اشتباه و لغزش است) و علت هائی برای آن ها پیش می آید (که نمی توانند کارها را به درستی انجام دهند و یا به موجب علت هائی لغزش از آن ها سر می زند) و به عمد یا خطا کارهای نادرستی مرتکب می شوند. پس همانگونه که دوست داری خداوند تو را مورد عفو قرار دهد و از لغزش های تو صرف نظر کند تو نیز افراد را مورد عفو قرار بده و از لغزش ها صرف نظر کن تو (در نظام سیاسی در رتبه) فوق دیگران قرار گرفته ای و فوق تو والی امر است و خداوند فوق والی (هیچکدام فعال مایشاء نیستیم. خداوند فوق همه و ناظر بر همه کارها است)… مبادا که از عفو و گذشت پشیمان گردی و بر عقوبت نمودن شادمان باشی (زرا شادمانی بر عقوبت علامت خشم و خشونت و از خوی سبعیت است) و هر گاه (بر اثر پیش آمدی) خشمگین شدی و راهی بر فرو نشاندن خشم خود داشته باشی در عقوبت نمودن سرعت مگیر (زیرا در عفو لذتی است که در انتقام نیست)
عامل سوم ـ اجراء عدالت
مهم ترین عاملی که دل های مردم را به زمامداران متوجه می سازد، اجراء عدالت است. اگر زمامدار از حق کشی ها جلوگیری نماید و در گسترش عدالت بکوشد، ملت به او علاقه مند می شوند. ما این مطلب را در گذشته توضیح داده ایم که آن را تکرار نمی کنیم.

16دسامبر/16

سخنان معصومین

ریاکاری
• امام صادق ع:
یجاء یعبد یوم القیامه قد صلی فیقول: یا رب صلیت ابتغاء وجهک فیقال له: بل صلیت لیقال: ما احسن صلاه فلان، إذهبوا به الی النار! و یجاء بعبد قد تعلم القرآن فیقول: یا رب تعلمت القرآن ابتغاء وجهک، فیقال له: بل تعلمت لیقال: ما احسن صوت فلان، إذهبوا به الی النار! و یجاء بعبد قد قاتل فیقول: یا رب قاتلت ابتغاء وجهک. فیقال له: بل قاتلت لیقال ما أشجع فلانا، إذهبوا به إلی النار! و یجاء بعبد قد انفق ماله، فیقول: یا رب انفقت مالی ابتغاء وجهک. فیقال له: بل انفقته لیقال: ما أسخی فلانا، إذهبوا به إلی النار.
(بحار الانوار، ج ۷۲، ص ۳۰۱)
در روز قیامت، یکی از بندگانی که نماز خوانده است را می آورند، او می گوید: پروردگارا! برای رضای تو نماز گزاردم! پاسخ داده می شود: بلکه نمازگزاردی که بگویند: فلانی چه نماز خوبی می خواند؟! او را (ای فرشتگان) به جهنم ببرید. بنده ای دیگر را می آورند که قرآن آموخته است، می گوید: پروردگارا! برای رضای تو قرآن یاد گرفتم! به او گفته می شود: بلکه یاد گرفتی که گفته شود: وه! فلانی چه صدای خوشی دارد؟! او را روانه جهنم سازید.
یکی دیگر از بندگان را می آورند که مبارزه و کارزار کرده است، می گوید: خدایا! برای خاطر تو کارزرا کردم! به او گفته می شود: بلکه (با دشمنان) قتال و مبارزه کردی که بگویند، فلان آدم چقدر شجاع است؟! او را به جهنم روانه کنید. بنده دیگری را می آورند که دارائی خود را انفاق کرده است، می گوید: پروردگارا! دارائیم را برای خشنودی تو انفاق کردم! به او گفته می شود: بلکه انفاق کردی که بگویند: چقدر سخاوتمند است فلان آدم؟! او را هم روانه جهنم سازید.
• امیر المؤمنین (ع):
«ثلاث علامات للمرائی: ینشط أذا رأی الناس، و یکسل إذا کان وحده، و یحب أن یحمد فی جمیع اموره».
(بحار الانوار ج ۷۲، ص ۳۰۳)
ریاکار سه نشانه دارد:
۱- مردم را که می بیند، فعال و کوشا می شود.
۲- تنها که شد سست و تنبل می شود.
۳- دوست دارد در تمام کارهایش، او را ستایش کنند.
• پیامبر اکرم (ص):
«سیأتی علی امتی زمان تخبث فیه سرائرهم، و تحسن فیه علانیتهم طمعا فی الدنیا، لا یریدون به ما عند الله عزوجل، یکون أمرهم ریاء لا یخالطه خوف، یعمهم الله بعقاب فیدعونه دعاء الغریق فلا یستجاب لهم».
(ثواب الاعمال ـ ص ۲۲۶)
بر امت من زمانی خواهد آمد که از طمع در دنیا باطن هایشان پلید و ظاهرشان نیکو باشد. از آن چه نزد خدا است چیزی نمی خواهند. کارهای آن ها ریا است بدون آن که با خوف و ترس (از خدا) توأم باشد. خداوند همه آن ها را به عذابی گرفتار می کند که اگر مانند غرق شده ای خدا را بخوانند، دعایشان مستجاب نشود.
• امام صادق (ع):
«کل ریاء شرک، إنه من عمل للناس کان ثوابه علی الناس و من عمل لله کان ثوابه علی الله».
(کافی ـ جلد دوم ـ ص ۲۹۳)
هر ریائی شرک است. همانا هر کس برای مردم کار کند، اجر او بر مردم است و هر کس برای خدا کار کند، اجر او بر خداست.

16دسامبر/16

سفارش های امیرالمؤمنین «ع» به رزمندگان اسلام

ای مسلمانان! ترس (از خدا) را شعار خود و وقار و آرامش را (در جنگ) لباس خود قرار دهید. دندان ها را بر هم بفشارید زیرا (این روش) شمشیرها را از سرها دور کننده تر است (و با این کار به اعصاب و روان خود آرامش می بخشید). زره را به صورت کامل بپوشید و شمشیرها را پیش از کشیدن از غلاف ها به حرکت درآورید (تا اینکه صدای آلات جنگی شما، دشمن را به وحشت اندازد) و با گوشه چشم (به دشمن) نگاه کنید (که علامت غضب و خشم در چهره شما نمایان باشد) و به طرف چپ و راست نیزه بزنید (از هر سو بجنگید) و با نوک شمشیرها بجنگید و شمشیرهای خود را به گام های دشمنان وصل کنید (دشمنان را از پای درآورید) و بدانید که خداوند کارزار شما را می بیند و شما با پسر عموی رسول خدا (ص) هستید، پس پی در پی حمله کنید و از فرار و گریختن خجالت بکشید چرا که فرار بر نسل های شما ننگ است و روز قیامت، آتش خواهد بود و خرسند باشید که (در راه خدا) روحتان از بدن جدا شود و به سوی مرگ به آسانی روانه شوید…
«معاشر المسلمین! استشعروا الخشیه و تجلببوا السکینه، و عضوا علی النواجذ، فإنه انبی للسیوف عن الهام، و اکملوا اللامه، و قلقلوا السیوف فی أعمادها قبل سلها، و الحظوا الخزر و اطعنوا الشزر و نافحوا بالظبی و صلوا السیوف بالخطی، و اعلموا انکم بعین الله و مع ابن عم رسول الله (ص) فعاودوا الکر و استحیوا من الفر فإنه عار فی الاعقاب و نار یوم الحساب و طیبوا عن انفسکم نفسا و امشوا الی الموت مشیا سجحا…»

16دسامبر/16

حوادث و مناسبت های مهم

• اول اسفند: تعیین اعضای شورای نگهبان قانون اساسی، از سوی امام امت (۱۳۵۸)
• سوم اسفند: کودتای انگلیسی رضاخان مزدور (۱۲۹۹)
• چهارم اسفند: انتصاب اولین رئیس دیوان عالی کشور و دادستان کل کشور از سوی امام خمینی (۱۳۵۸)
• دهم اسفند: ورود امام خمینی دام ظله به شهر خون و قیام «قم» (۱۳۵۷)
• هفدهم اسفند: آغاز مبارزه مردم مسلمان فیلیپین به رهبری جبهه آزادی بخش مورو (۱۳۴۷)
• هیجدهم اسفند: شهادت مصلح بزرگ، سید جمال الدین حسینی اسد آبادی (۱۲۷۵
• بیست و یکم اسفند: لغو پیمان استعماری سنتو (۱۳۵۷)
• بیست و سوم اسفند: درگذشت آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی، رهبر فقید نهضت ملی شدن صنعت نفت (۱۳۴۰)
• بیست و چهارم اسفند: تصویب ملی شدن نفت در مجلس شورا (۱۳۲۹)
• بیست و هفتم اسفند: پایان تجاوز آشکار فرانسه به الجزایر (۱۳۴۱)
• بیست و نهم اسفند: روز ملی شدن صنعت نفت

16دسامبر/16

دانستنی هائی از قرآن

۱- مجاهدین در راه خدا با کناره گیران در یک مقام نیستند:
«                                  •           ».
(سوره نساء، آیه ۹۵، ۹۶)
مؤمنانی که بی هیچ عذری از جهاد باز ایستند ،هرگز (در درجه) مساوی و یکسان نخواهند بود با آن مجاهدینی که در راه خدا با مال و جان خود جهاد می کنند. خدا مجاهدان با مال و جان را بر نشستگان برتری داده و همه را (همه اهل ایمان را) وعده نیکو داده است (ولی) مجاهدین را بر نشستگان با پاداش عظیم برتری داده است، این درجات و برتری ها، آمرزش و رحمت از سوی خدا است و خداوند آمرزنده و مهربان است.
۲- تفاوت درجات پیامبران:
«و لقد فضلنا بعض النبیین علی بعض»
(سوره اسراء، آیه ۲۱)
و همانا برخی از پیامبران را بر برخی دیگر برتری دادیم.
۳- دانشمندان و علما برتری دارند:
«        »
(سوره زمر، آیه ۹)
بگو ( ای پیامبر) آیا دانایان (دانشمندان) و آنان که نمی دانند (و علم ندارند) با هم یکسانند؟!
«              »
(سوره مجادله، آیه ۱۱)
خداوند درجات آنان را که ایمان آوردند و دانش آموختند بالا می برد و خدا به هر چه کنید آگاه است.
۴- درجات به اندازه کارهای خیر است:
«          »
(سوره احقاف، آیه ۱۹)
برای هر کسی به اندازه کارهائی که کرده است، درجاتی تعیین شده، و (همه) به پاداش اعمال خود کاملا می رسند و هیچگونه ظلمی به آن ها نخواهد شد.
۵- مبارزان قبل از پیروزی با مبارزان پس از پیروزی یکسان نیستند»
«   •               ….»
(سوره حدید، ایه ۱۰)
آنانکه قبل از فتح مکه (پیروزی اسلام) انفاق (در راه خدا کردند) و کارزار کردند یکسان نیستند با آنان که پس از فتح مکه (و هنگام قوت اسلام) انفاق کردند و جهاد نمودند.
۶- آنان که خیرشان به مردم می رسد برترند:
«    •       •       •                                            »
(سوره نحل آیه ۷۵)
خداوند مثلی زده است: آیا بنده مملوکی که قادر بر چیزی نیست، با مردی که به او رزق نیکو (مال فراوان) دادیم و از آن رزق مخفیانه و آشکار (در راه خدا) انفاق می کند، این دو یکسانند؟ ستایش مخصوص خدا است، ولی بیشتر مردم آگاه نیستند. و خدا مثلی زده: دو مرد که یکی از آن ها گنگ است و بر هیچ کاری توانائی ندارد و کل بر مولای خود می باشد و هر جا او را روانه می کند، خیری (به مالک خود) نمی رساند، آیا او یکسان است با آن مردی که به عدالت دستور می دهد و خود در صراط مستقیم است؟

16دسامبر/16

پاسخ به نامه ها

• تهران ـ برادر سید علی اصغر کرباسی:
۱- ما از دور نمی توانیم در مورد اشخاص قضاوت کنیم ولی اگر مورد دوم از نوشته های شما صحیح باشد، بهتر است با ایشان قطع رابطه کنید.
۲- اگر از کسی تقلید شود که صالحیت مرجعیت ندارد، باید رجوع شود به تقلید مرجع صالح سایر مسائل تقلید را به رساله مراجعه کنید.
• یزد ـ برادر م ـ ج ـ (م ـ س):
آن چه در خواب حاصل می شود گناه نیست ولی سعی کنید در بیداری بر خود مسلط باشید، گناه های گذشته را می توان با توبه جبران کرد ناامید نباشید. اینگونه که از نامه شما بر می آید، شما مبتلا به ضعف اعصاب هستید، به پزشک متخصص اعصاب مراجعه کنید.
• برادر علی ـ م ـ ز:
۱- آن نماز به قصد نماز مستحبی وارد در همان شب است.
۲- جایز است ولی شدیداً کراهت دارد.
• اراک ـ برادر ف ـ م:
۱- اگر اطاق با موافقت ولی امر خانه اختصاص به شما یافته است، باید هر کس می خواهد وارد شود، اجازه بگیرد.
۲- اگر امید ندارید که با رابطه با آن ها بتوانید آن ها را هدایت کنید، بهتر است قطع رابطه نمائید مخصوصاً اگر ترس تأثیر آنان در بعضی افراد شما باشد. کار آن روحانی ممکن است توجیهی بداشته باشد، ما نمی توانیم از دور و در غیاب ایشان قضاوت کنیم.
۳- آن روحانی را تذکر دهید تا شما را مخفیانه و با مهربانی نصیحت کند. حتماً او خیرخواه شما است ولی توجه ندارد.
۴- البته باید با چنین فرد منحرفی قطع رابطه کرد ولی اگر گناه او علنی نیست، نباید او را غیبت کنید مگر اینکه خطری برای جامعه داشته باشد.
۵- این یک حالت طبیعی است، هر کس توقع دارد او را احترام کنند ولی از خصوصیات مؤمن واقعی این است که از اینگونه برخوردها ناراحت نمی شود.
۶- از تلفن اداره بدون اجازه مسئول مربوطه جایز نیست استفاده شخصی شود ولی اگر اجازه دادند ـ چه عموماً و چه خصوصاً ـ جایز است.
• تهران ـ برادر بهروز نبی بالا:
در پاسخ به سئوال دوم شما می گوئیم: آری، جایز است.
• آمل ـ برادر ا ـ ک:
شما استطاعت ندارید و اگر با قرض حج بروید، وجوب حجه السلام (حج واجب) از شما ساقط نمی شود یعنی هر قوت بعد از این هم مستطیع شدید باید دوباره بروید و اما این پول قرض، خمس ندارد.
• برادر دارنده اشتراک شماره ۱۳۷۸۶:
در رابطه با دروس حوزه، شما خود به وضع خویش آگاهترین، اگر امکان درس خواندن از نظر مادی و معنوی برای شما هست ادامه دهید و گرنه می توانید در عین حالی که به کاری مشغول هستید، درس هم بخوانید. البته در این صورت پیشرفت شما خیلی کم خواهد بود. و اما کتاب هائی که نام برده اید مانند سیار کتاب ها ،دارای مطالب خوب و مطالب ضعیف است.
• دماوند ـ برادر ر ـ رجبعلی:
عرق کسی که محتلم شده (در خواب جنب شده) نجس نیست!
• عجب شیر ـ برادر رحیم کیوانی:
سئوال شما روشن نیست، لطفا واضحتر بنویسید.
• بابل ـ برادر ل ـ م ـ ن ـ ع:
۱- بسم الله گفتن برای هر کاری خوب و نتیجه بخش و آرامش دهنده است.
۲- کسی که دزدی کرده، می تواند توبه کند ولی باید هر وقت قدرت پیدا کرد، در اولین فرصت پول آن شخص را برگرداند.
• تهران ـ برادر ح ـ الف:
شما که توبه کرده اید، دیگر حقی از کسی بر شما نیست، موفق باشید.
• تهران ـ برادر احمد اختری:
۱- با شورای مدیریت حوزه تماس بگیرید.
۲- هر کدام از معلمین که به حسب ظاهر، شخص متدین و پای بند به دستورات شرع است، می توانید به او اقتدا کنید و گرنه نمی شود اقتدا کرد.
• اراک ـ خواهر ف ـ شکری:
تکلیف شما این است که نصیحت پدر را گوش کنید.
• شهر بابک ـ برادر ی ـ خ:
فرقه ای که نام برده اید، اگر نسبت به ائمه (ع) ولو یکی از آن ها دشمنی نکنند نجس نیستند، غذا خوردن از منزل آن ها اشکالی ندارد.
• جبهه فکه ـ سرباز وظیفه ی ـ حسینی:
همانطور که در رساله دیده اید، آن عمل حرام است و گناهی بزرگ است و کفاره نیز دارد.
• تهران ـ دلسوز مادر:
اگر می توانید مادر خود را با کمال تواضع و فروتنی نصیحت کنید و اگر نمی توانید برای او دعا کنید و سوء اخلاق او را تحمل بنمائید. ضمناً احتمال بدهید که شما در سن شش سالگی اشتباه کرده اید و فرضا راست باشد گناهی است مانند سایر گناهان که اگر توبه کرده باشد خدا او را می بخشد.
• اراک ـ برادر یا خواهر، ر ـ د:
۱- اگر نام آن شخص را ننویسید اشکال ندارد.
۲- از هر راهی به اسلام خدمت کنید خوب است.
۳- ما ایشان را نمی شناسیم.
۴- روش فیش برداری در کتاب های مستقل نوشته شده است، مراجعه کنید.
۵- کتاب های شهوت انگیز را نخوانید، به هر دلیل باشد.
۶- در صورتی که شهوت انگیز نباشد اشکال ندارد.
۷- نقاشی هائی که عکس زن مشخص نیست، اگر شهوت انگیز نباشد اشکالی ندارد.
۸- مسلمان است و جواب سلام او واجب است.
۹- همیشه باید اصل را بر فرو بردن خشم گذاشت ولی موارد زیادی است که صلاح دراین ا ست که انسان خشم را ابراز کند.
• قمشه ـ خواهر م ـ م:
آدرس خصوصی خود را بنویسید و دقیقا حال خود را قبل از ترک آن عمل ذکر کنید تا پاسخ شما را با پست ارسال داریم.
• لاهیجان ـ برادر الف ـ الف:
شما نیز آدرس خود را بنویسید، تا پاسخ شما را با پست ارسال داریم.
• جبهه ـ برادر ع ـ سلیمانی:
با کیس ازدواج کنید که با شرایط مالی شما جور بیاید. ازدواج قبل از برادر بزرگتر هیچ اشکالی ندارد و همچنین ازدواج در زمان جنگ نیز اشکال ندارد.
• یزد ـ برادر م ـ پ:
۱- توبه شما ان شاء الله پذیرفته می شود ولی پول آن گوسفند حرام است و باید برگردانده شود و شما ضامنید، اگر آن مشتری ها را می شناسید پول آن ها را باید بدهید و اگر نمی شناسید به مقدار قیمت گوسفند، از جانب آن اشخاص صدقه بدهید.
۲- به هر وسیله، باید پول او را به او برگرداند، نه چیز دیگر. ولی درخواست رضایت لازم نیست.
• ساری ـ برادر س م ـ ر:
۱- شما تکلیفی درباره آن اشخاص ندارید و حق ندارید تحقیق کنید.
۲- هر چه پیغمبر و امام فرموده اند البته صحیح است ولی روایاتی که نقل می شود، برخی از آن ها صحیح نیست یعنی پیغمبر و امام نفرموده اند، شاید روایتی که نقل کرده اید از آن قبیل باشد.
• منجیل ـ برادر سرباز وظیفه موحدی:
با دفتر امام در جماران تماس بگیرید.
• تهران ـ برادر ع ـ ج ـ ا:
باور نداریم با این انقلاب عظیمی که در جامعه ما شده است، فردی که خصوصیات اخلاقی لازم داشته باشد نایاب باشد بلکه فراوان است، اینقدر سختگیری نکنید، از خصوصیات مادی صرف نظر کنید و به تکلیف شرعی خود که ازدواج است عمل نمائید.
• منطقه جنگی ـ برادر حبیب الف ـ ب ـ لی:
۱- سئوال اول شما روشن نیست. چگونه ممکن است مسائل خانوادگی و اجتماعی، شما را از اعتقاد به اسلام و قرآن باز دارد.
۲- مخالفت خانواده مانع نیست می توانید پاسدار شوید یا هر کار دیگر اختیار کنید.
۳- از شرایط خود بکاهید و ازدواج کنید. این بهانه ها القاءات شیطانی است که می خواهد جوانان ما را به هر وسیله که شده است از ازدواج، این امر مهم باز دارد.
• عنبر آباد جیرفت ـ خواهر، م طیاری:
۱- ترک مکروهات اگر به قصد قربت و اطاعت حق باشد، ثواب دارد.
۲- خداوند انسان را آزاد آفریده و به او این همه نیرو داده است تا او را بیازماید.
۳- هر گونه عملی که انسان با خود از روی شهوت انجام دهد، حرام است.
۴- سئوال چهارم را از دفتر استفتاء امام بپرسید.
• بم برادر ض ـ ف:
۱- چیزی که وقف جائی مانند حسینیه یا مسجد است، تا در آن جا مورد استفاده است، جایز نیست به جای دیگر منتقل کنند.
۲- با پدر و مادر در هیچ شرایطی نباید تندی کرد.
۳- توبه کنید، خداوند ارحم الراحمین است.
• تهران ـ برادر م ـ غ:
۱- آن شخص از ارحام شما نیست ولی به هر حال برادر دینی شما است و نباید با او قطع رابطه کنید، گناه گذشته او مجوز این تنفر نیست. کیست که گناهی مرتکب نشده باشد؟ نصیحت ما این است که رابطه خود را با او محکم کنید و از سابقه دوستی در کارهای خیر و انقلابی استفاده کنید تا کفاره گناهان آن دوران باشد.
۲- نگاه کردن به دست و صورت نامحرم اگر واقعاً بدون قصد شهوت باشد، اشکالی ندارد ولی دست دادن به وی جایز نیست.
• اراک ـ برادر س . م. ه. ص:
دعا برای هر مشکلی است ولو به وجود آمدن به دست خود انسان باشد.
• دزفول ـ برادر س عطاریان:
۱- به نظر ما بهتر است درستان را ادامه دهید و سپس وارد حوزه شوید. شرایط پذیرش را می توانید از شورای مدیریت حوزه بپرسید. و اما راجع به پدرتان در هر حال احترام وی بر شما واجب است و بد رفتاری او مجوز توهین یا قهر کردن شما نمی باشد. گناه ا و به گردن خودش است. اکنون که به شما ضرری نمی زند برای رضای خدا وی را احترام کنید و حتی جواب بدگوئی های او را ندهید بلکه جوابش را به نیکی و احترام بدهید.
۲- گناهکاری که توبه کرده است می تواند عادل باشد ولی حاکم شعر بودن شرایط دیگری دارد که در جای خود ذکر شده است.
• دزفول ـ برارد س ـ ی ـ ع ـ ی:
به خود بدبین نباشید، اگر ایمان شما ضعیف بود به جبهه نمی رفتید، سعی کنید همین جا که هستید حال و هوای جبهه را برای خود تحصیل کنید. در محافل و مجالس مذهبی شرکت کنید، اوقات فراغت را به تفکر در امور اعتقادی و دینی و علمی صرف کنید. نه در خیالات و اوهام شیطانی و شهوانی. کتاب هائی را مطالعه کنید که علاوه بر مذهبی بودن، شما را به تفکر و دقت وادارد مانند کتاب های استاد شهید مطهری نه کتاب هائی که فقط روش مقدس مآبی را نشان دهد، این گونه کتاب ها نمی تواند خواسته روح جوان را در راستای علم و معرفت برآورده کند و مغز و دل او را سیر نماید. و نصیحت آخر، تصمیم جدی در ترک عادت های زشت و اقدام سریعتر به ازدواج است.
• یاسوج ـ برادر م ـ ک:
راه حلی برای شما به جز ازدواج، سراغ نداریم، از شرایط و خواسته های دست و پا گیر دست بردارید و برای خدا به طور ساده ازدواج کنید.
• سر پل ذهاب ـ برادر سید رضا ـ ع:
۱- اگر در بلد خود مشهورید به سیادت و کسی آن را انکار نکرده، کافی است برای اثبات آن.
۲- با دختر خاله خود ازدواج کنید. بزرگتر بودن زن هیچ مانعی ندارد.
• یزد ـ برادر علی ـ ح:
اشکالی ندارد و به شدت مکروه است.
• تهران ـ برادر ابراهیم امیری:
۱- از دفتر استفتاء امام بپرسید.
۲- خواندن دعا یا قرآن با صدای بلند، اگر موجب ناراحتی و اذیت دیگران است جایز نیست.
۳- این حدیث مربوط به زمانی است که نماز جمعه واجب تعیینی است یعنی زمان ظهور امام معصوم (ع).
• دزفول ـ خواهر خ:
سئوال اول خود را به بنیاد شهید بفرستید.
۲- اگر یک لحظه هم قبل از مغرب شعری عادت ببیند، روزه او باطل است ولی معیار اذان نیست، مغرب شرعی از بین رفتن سرخی است که از طرف مشرق بالا می آید.
۳- لباس های خونی شهید پاک نیست.
۴- خداوند ان شاء الله به چنین شخصی ثواب شهید را عطا می فرماید.
• بهبهان ـ برادر صمد دهقان:
نمازهای قضای مرحوم پدرتان بر برادر بزرگتر واجب است ولی هر کس می تواند آن ها را به جا آورد و اگر شما بخوانید بسیار خوب است و ادای حق پدری است و ثواب زیاد دارد. موفق باشید.
• قم ـ برادر م ـ ف:
۱- البته با سواد بهتر از بی سواد است ولی به هر حال خیلی مقید نباشید و در ازدواج، دین و اخلاق را بیشتر مورد توجه قرار دهید.
۲- خود را به مسئولین اعزام معرفی کنید، در صورت نیاز، بر هر کاری مقدم است.
• میانه ـ خواهر د ـ م:
با عرض معذرت پاسخ شما را در مجله نمی توانیم بنویسیم. آدرس خصوصی ـ چه از خودتان و چه از دیگری ـ بفرستید تا جواب شما را بدهیم.
• آغا جاری ـ برادر رمضان (پ):
۱- در فرض مذکور، غسل لازم نیست.
۲- در کعبه به هر سو می توان نماز خواند.
۳- حدیث و روایت، هر دو به یک معنی است و حدیث قدسی سخنانی است که پیامبر اکرم ()ص از خداوند متعال نقل کرده است ولی در قرآن نمی باشد.
۴- پی بردن به اعتبار حدیث کاری است تخصصی و این جا جای بحث از آن نیست.
• بابل ـ برادر علی آهی:
۱- البته مسافر روزه را می خورد و باید بعداً قضا کند. برادران رزمنده نیز همین حکم را دارند.
۲- اینگونه افراد که یادآوری شده اید، مسلمان و پاکند.
• بابل ـ برادر سید محمد میرتبار:
خداوند هر گناهی را ممکن است با توبه ببخشد. وظیفه ما توبه است،در عین حال باید ترس این را داشته باشمی که توبه ما قبول نباشد. امید به رحمت خدا و ترس از نتیجه اعمال.
• خرم آباد ـ برادر اردشیر فلاح کردی:
آدرس آن حدیث: تحف العقول صفحه ۴۱۰ می باشد.
• خوانسار ـ برادر م ـ ک:
شما در هر پست و هر کار و هر محیط، می توانید به اسلام و انقلاب خدمت کنید. خدا را در نظر داشته باشید و هر کاری را که می پسندید و قدرتش دارید اختیار نمائید.
• درگز ـ خواهر ر ـ ر:
شما باید به پزشک مراجعه کنید و از نظر شرعی، مسأله خود را از دفتر استفتاء امام بپرسید.
• امل ـ کاظم عبد اللهی:
سئوال خود را از خود آن آقا توسط نامه بپرسید!
• سبزوار ـ خواهر ط ـ ب:
اگر شما به آن ازدواج راضی نباشید عقد باطل خواهد بود. این جهت را باید در نظر داشته باشید و اما از نظر صلاحیت آن شخص، اشکالی که شما در نظر دارید چندان مهم نیست، اگر خود آن شخص متدین باشد. و اما مسأله خمس و زکات، از کجا برای شما مشخص شد که به طور کامل نمی پردازند، شما مسئول تحقیق در این امور نیستید. برادرش اگر سرباز فراری است گناهی به گردن او نیست، به نظر ما بهتر است شما از صمیم قلب راضی شوید و اما مسأله آن شخص البته توجیهی ندارد و کارش حرام است ولی خوردن از خانه او اشکالی ندارد.
• بندر لنگه ـ برادر عیسی رضا پور:
۱- سرباز هم اگر حقوقی یا درآمدی داشته باشد و سال بر آن بگذرد ،خمس باید بدهد.
۲- سئوال دوم خود را روشنتر بنویسید.
• ایلام ـ برادر ن ـ ر ـ م:
۱- امیر المؤمنین (ع) می فرماید: «انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال» (آن چه باید مورت توجه قرار گیرد، سخن و محتوای آن است نه گوینده آن) بنابراین مهم نیست که آن مطلب که در مجله خواندید از کدام استاد است یا اصلا از استادی است یا از شاگردی بلکه مهم این است که آیا استدلالی که بر رد آن حدیث آمده بود با توجه به ضعیف بودن آن از نظر سند، آیا قانع کننده است یا نه؟!
۲- با نکته ای که شما در مورد آن آقایان متذکر شده اید، تکلیف آن ها روشن است.
• تهران ـ خواهر (ن ـ ر):
شما اشتباه می کنید که فکر می کنید تنها شما این گرفتاری را دارید، مانند شما بسیار است. زندگی شما در چنین خانواده ای، خود یک نوع جهاد و مبارزه است. آیا همین شما را خوشحال نمی کند که زمینه ای فراهم شده است که در راه خدا جهاد کنید. راستی مگر نه امروز اسلام دوباره زنده شده است و این وضع مانند وضع بسیاری از مسلمانان صدر اسلام است که در خانواده های خود شکنجه می شدند که چرا مسلمان شده اند. این وضع برای امثال شما، یک بوته آزمایش و وسیله تکامل است. صبر کنید که صبر کلید گشایش است. آن خیال های باطل را نیز از سر خود دور کنید و تنها در فکر نجات خود از راه معقول و منطقی که همان ازدواج است باشید. ضمناً آن تقید را هم کنار بگذارید و تنها ایمان و اخلاق خوب، معیار قرار دهید.
• کرج ـ برادر علی نظام زاده:
۱- پاسخ سئوال اول شما در شماره های گذشته آمده است.
۲- به فرهنگ اطلاعات عمومی مراجعه کنید.
۳- می تواند با وی صحبت کند ولی بهتر است در حضور دیگری باشد.
۴- اگر طرف را می شناسد باید از او ارضایت بخواهد و گرنه برای او دعا کند و استغفار نماید.
• برادر ـ ح ـ ص:
هر مکروهی جایز است. حالتی که ذکر کرده اید کراهت را بر نمی دارد ولی به هر حال جایز است.
• تهران ـ برادر ب ـ ص ـ پ:
۱- این شبهبه در فلسفه ذکر شده ولی این جا جای بحث از آن نیست، به کتب مربوطه مراجعه کنید.
۲- ازدواج با دختر باکره ـ چه موقت و چه دائم ـ بدون اذن پدر یا جد پدری ـ طبق نظر امام ـ بنابر احتیاط واجب، جایز نیست.
۳- تحصیل عذر نیست، ازدواج کنید و خود را از این ناراحتی برهانید.
• تهران ـ برادر ح ـ م ـ ط:
برادر: اگر شکایتی از کسی یا نهادی دارید باید به مسئولین مربوطه اطلاع دهید.
• اسماعیل آباد زرند کرمان ـ برادر حسین ـ ف:
برادر عزیز: شما نیز مانند بسیاری از جوانان انقلابی در دام کودتای خزنده ای که آیت الله العظمی منتظری مکرر خطر آن را گوشزد فرموده اند قرار گرفته اید. سعی این کودتاچیان که در لباس های مختلف هستند بر این است که در هر ارگان و در هر منطقه نفوذ کنند و عناصر انقلابی و خیرخواه را به بهانه های گوناگون کنار بگذارند و عناصر منحرف بله قربان گو را میدان دهند ولی ناامید نباشید که این توطئه نیز مانند صدها توطئه پیشین زیر سنگ آسیاب ملت قهرمان خرد خواهد شد ان شاء الله. شما به هیئت پیگیری فرمان امام شکایت کنید. در رابطه با سئوال دوم از شورای مدیریت حوزه بپرسید.
• تهران ـ برادر علیرضا ـ ح:
۱- حرام نیست ولی شدیداً مکروه است.
۲- ازاله موهای بدن ـ به جز محاسن ـ با تیغ اشکالی ندارد.
۳- اسلام راهی برای پیشگیری از حاملگی پیشنهاد نکرده است ولی هر راهی باشد در صورتی که موجب عقیم شدن نباشد اشکال ندارد.
• تهران ـ برادر مهدی ـ م :
۱- برادر! کیست که گناه نکند؟! مهم این است که در گناه فرو نرویم و بر آن اصرار نورزیم که ما را احاطه کند و دیگر راه برگشت نداشته باشیم. البته باید سعی کنیم که هیج گناهی از ما سر نزند ولی هر قوت مبتلا به گناهی شدیم، باید فورا به خدا روی آورده، با تضرع و زاری طلب آمرزش کنیم و هیچوقت نباید از رحمت او مأیوس باشیم.
۲- آنهائی را که غیبت کرده اید، اگر ممکن است از آن ها رضایت بخواهید و اگر ممکن نیست برای آنان استغفار و دعا کنید، خداوند همه را می بخشد انشاء الله.
۳- درخواست شما بر عکس است! شما باید در اطاعت فرمان الهی بسیار بکوشید تا ایمانتان زیاد شود نه اینکه منتظر باشید با دارو یا دعائی، ایمانتان به اعلی درجه برسد تا بتوانید طاعات الهی را انجام دهید!
• بابل ـ خواهر فاطمه صغری رمضان نژاد:
درخواست خود را از دفتر مرکزی جهاد سازندگی بخواهید.
• بوشهر ـ برادر علی احمدی:
به شماره های گذشته مراجعه کنید.
• مازندران ـ برادر جمشید پور:
درخواست خود را از واحد نوارخانه دفتر تبلیغات اسلامی بخواهید.
• سوسنگرد ـ برادر سید حسین حسینی:
درخواست خود را با شورای مدیریت حوزه در مدرسه فیضیه قم، در میان بگذارید.
• پلهم جان رامسر ـ برادر نور علی کهن:
۱- اگر می توانید ایشان را نصیحت کنید و گرنه ـ در صورت امکان ـ تحمل کنید، در غیر این صورت با او قطع رابطه کنید.
۲- اگر همه سال در مسافرت بوده اید، سال بعد روزه های خود را قضا کنید و دیگری نمی تواند به جای شما قضا نماید.
• مشهد ـ برادر حسن بردبار:
۱- تعطیل در مناسبات یک امر عرفی است که در موارد خاصی رسمی و قانونی شده است. البته در بعضی از روزها مانند عاشورا، در روایات آمده است که به کارهای دنیا نپردازید.
۲- تعدد زوجات بیش از چهار تا، از احکام اختصاصی پیامبر گرامی است و در سوره احزاب به آن اشاره شده است، و همه آن ها به امر خدا بوده و مصالح اسلام و امت اسلامی را مورد نظر داشته است.
۳- زنی که مدت ازدواج موقتش تمام شده است، پس از تمام شدن عده ـ که به حسب موارد، مختلف است ـ دوباره می تواند ازدواج کند چه موقت و چه دائم.
۴- باید امام را عادل بدانید و گرنه نمی توانید به او اقتدا کنید. البته حسن ظاهر کافی است و تحقیق در زندگی خصوصی امام جماعت لازم نیست و اما در مورد قراءات، اگر ندانید که غلط می خواند کافی است.
۵- احضار ارواح یا خواب مغناطیسی یا هر کار دیگری از این قبیل، سحر است یا ملحق به سحر است و حرام می باشد. پول گرفتن بر آن ها نیز حرام است. برای توضیح بیشتر می توانید به مسأله ۱۶ از مکاسب محرمه تحریر الوسیله مراجعه کنید.
• تهران ـ برادر اصغر مشایخی:
از دفتر استفتاء امام بپرسید.
• خرمشهر ـ برادر م ـ ص ـ ب:
زن برادر نامحرم است و باید مانند هر نامحرم دیگر با وی رفتار کند صحبت کردن از پشت پرده یا چادر در صورتی که شهوت انگیز نباشد اشکال ندارد ولی نباید اختلاط و معاشرت مانند محارم باشد. الته همان طور که نوشته اید این مشکل بسیاری از خانواده ها است ولی حکم شرع به هر حال همین است و باید سعی کنیم جامعه ما دست از رسوم و عادات غلط بردارد و پای بند احکام مقدس اسلام شود.
• تهران ـ برادر م ـ ز:
۱- رفتن به جبهه عقیده و ایمان شما را محکم می کند. عقیده از روی احساسات بیشتر محکم می شود تا از راه استدلال.
۲- سئوال دوم خود را از دفتر استفتاء امام بپرسید.
۳- امام زمان عجل الله فرجه پس از علی بن محمد سمری ،دیگر نایب خاص ندارند و فقها نواب عام آن حضرتند یعنی آن ها به عنوان شخصی نایب آن حضرت نیستند بلکه به عنوان فقیه، نیابت دارند.
۴- آری! ممکن است کسانی آن حضرت را ببینند.
۵- حسد تا در باطن انسان است اشکال ندارد. اشکال وقتی است که بر زبان یا دست ظاهر شود و عملی از انسان در این رابطه سر زند.
• اهواز ـ برادر محمد حسین زواری:
خوردن سهوی زوره را باطل نمی کند ولو قضا یا مستحبی باشد.
• چالوس ـ برادر جمعلی باباپور:
پاسخ شما در شماره های گذشته آمده است، مراجعه کنید.
• شفت ـ برادر حسن سالک معلمی:
۱- گناهی بر او نیست ولی باید هر چه زودتر ازدواج کند.
۲- پان ایرانیسم یعنی همبستگی تمام اقوام ایرانی پان پیشوندی است که معنای همگامی و اتحاد را می دهد.
۳- اگر فروختن آن وسیله مشروط به چیزی نبوده اشکالی ندارد.
۴- اکثر احادیث و روایاتم شیعه از امام صادق علیه السلام است که به جهت طول عمر (نسبت به سایر ائمه علیهم السلام) و فرصت مناسبی که به دست ایشان آمد توانستند بیش از همه علوم اسلامی را منتشر سازند و به همین دلیل مذهب شیعه را جعفری گویند.
۵- اعتقاد علمای اهل سنت در رابطه با امام زمان مختلف است و غالبا اصل ظهور مهدی آل محمد را به همین عنوان قبول دارند ولی بعضی از آن ها مهدی بودن فرزند برومند امام عسکری را نیز معتقدند.
۶- اصول دین سه تاست: توحید، نبوت، معاد. یعنی هر کس به یکی از این سه موضوع معتقد نباشد مسلمان نیست و اصول مذهب به علاوه این سه، دو چیز است: عدل و امامت.که هر کس یکی از این دو موضوع را کاملا نپذیرفته باشد شیعه نیست.
• ارومیه ـ برادر سرباز ق ـ علی . گ:
اگر واقعا آن دختر به ازدواج راضی نبوده و بعدا هم راضی نشده ازدواج باطل است و هیچکس حق ندارد دختر خود را مجبور به ازدواج با کسی کند ولی به هر حال شما باید از او چشم بپوشید و بدانید که علاقه شما دلیلی به جز غریزه جنسی نداشته است. با دیگری ازدواج کنید و مطمئن باشدی از زندگی راضی خواهید شد.
• جبهه زبیدات ـ برادر عبد الله مشتاقی:
۱- در مواردی که می دانید ده روز یا بیشتر در یک جا می مانید نمازتان تمام است و لو قصد نکنید ولی در مواردی که قصد ماندن ده روز نداشته اید و نمی دانستید که ده روز می مانید گرچه ده روز بمانید نمازتان شکسته است و نمازهائی که به علت ندانستن مسئله تمام خوانده اید اگر اصل حکم شکسته بودن نماز مسافر را می دانستید ولی حکم خاص آن مسأله را نمی دانستید باید آن نمازها را به طور شکسته قضا کنید ولی اگر اصل شکسته بودن نماز مسافر را نمی دانستید قضا لازم نیست.
۲- قسمتی که از بدن انسان زنده قطع شود اگر با استخوان باشد مس آن غسل دارد و اگر بدون استخوان باشد غسل ندارد و در غسل مس میت فرقی میان مرده مسلمان و کافر نیست.
• برادر سید کمال موسوی زنجانی:
جواب نامه شما آماده است. آدرس مشخص شخصی بدهید تا ارسال شود.
• شهر ری ـ برادر علی شریفی:
نظر امام در این مسأله تغییر یافته به بخش استفتائات مجله شماره ۱۸ مراجعه کنید.
• شمیران ـ خواهر فاطمه ابراهیمی:
۱- پاسخ سؤال اول را در همین بخش بیابید.
۲- حتما شما اشتباه شنیده اید یا آن آقا اشتباه کرده است فتوای امام همان است که در رساله است.
۳- با مکتب توحید تماس بگیرید.
• قائم شهر ـ برادر محمد باقر نجف زاده:
تنها با نوشتن نام آن اقایان پشت پاکت و اضافه کردن شهرستان قم، نامه به آن ها می رسد و اما در مورد کتاب، به کتاب فروشی دفتر تبلیغات اسلامی، خیابان ارم، نامه بنویسید.
• اراک ـ برادر شمسعلی جباری:
چندین بار تذکر داده ایم که عکس شهدا با تأییدیه بنیاد شهید یا سپاه پاسداران منطقه خودتان اگر بفرستید، در نوبت چاپ خواهد شد، و اما وصیتنامه شهیدآ ن نیز با رعایت نوبت و در صورتی که مطلب غیر تکرار داشته باشد، چاپ خواهد شد.
• قلعه رئیس دهدشت ـ برادر اغولی بادین:
مشکل خود را با مقامات قضائی در میان بگذارید.
• اهواز برادر علی اکبر رفیعی. • روستای قوهه ـ برادر حسین عزیز پور • بابلسر ـ برادر سیدیان. • سمنان ـ برادر ابوالفضل طاهریان.
سئوالات خود را از دفتر استفتاء امام بپرسید.
• کلیشاد ـ برادر اکبر رحیمی. • تهران ـ برادر احمد نوراهان • عنبر آباد جیرفت ـ برادر حسین زابلی نژاد • بروجن ـ برادر عزیز الله احمدی • لنگرود ـ برادر سید هاشم ساداتپور • تفرش ـ برادر محمود رادفر • تهران ـ برادر محمود دودانگه •گله دار خنج ـ برادر ابوالقاسم محمودی • تهران ـ برادر اکبر قجاوند • ایوان غرب ـ برادر محمد حسین باسامی • تویسرکان ـ برادر علی باقری (پویا) • دماوند ـ برادر احمد درگاهی • قائمشهر ـ برادر محمد حسین تقوی • تایباد ـ برادر علیمحمد متعلمی • اصفهان ـ برادر ید الله حاجی علی اکبری • سبزوار ـ برادر ح ـ رحیمی • قم برادر حسین آوردی • هندوستان ـ دهلی ـ برادر سید حمید جهانبخت • اندیمشک ـ برادر مسلم انیانلو • تهران ـ برادر ابوالفضل دیسناد تهرانی • تهران ـ برادر غلامرضا قلی زاده • تهران ـ برادر محمد مهدی حاجعلی.
از نامه ها، مقالات، اشعار، انتقادها و پیشنهادهای شما عزیزان تشکر و سپاسگزاری می کنیم. امید است بیش از این ما را مورد لطف قرار دهید.

16دسامبر/16

پاسداران برگ اسلام

سید محمد جواد مهری
قسمت دوم
شیخ مرتضی انصاری
در مقاله گذشته، با بیانی نارسا، پیرامون شخصیت و مقام شیخ انصاری، این چهره بسیار تابناک و درخشان جهان اسلام، بحثی مختصر داشتیم، اینک به دنباله آن بحث می پردازیم:
• اخلاق و رفتار شیخ انصاری:
شیخ انصاری (ره) نه تنها در علم گوی سبقت را از دیگران ربوده بود بلکه در عمل نیز نظیری نداشت. به مشکلات و امور مردم رسیدگی می کرد و از احوال طلاب و محصلین همواره جویا می شد و برای ترویج بیشتر از علوم دین، با بودن علما و طلاب در یکی از شهرستان ها اجازه نمی داد سهم امام را از آن جا به جائی دیگر ببرند و سفارش می نمود که در همان شهر به مصرف محصلین و طلاب برسانند.
صاحب کتاب «زندگانی شیخ انصاری» نقل کرده است که: شخصی خدمت شیخ رسید و به او گفت: فلان طلبه چای می خورد! (گویا در آن زمان چای مرسوم نبوده و جزء تشریفات به حساب می آمده است) و با این سخن می خواست سعایتی کرده باشد ،حقوق آن طلبه کم شود. ولی شیخ با شنیدن این سخن ، رو به او کرده، گفت: خدا رحمتت کند که این مطلب را به من گفتی و دستور داد اضافه بر ماهیانه آن طلبه، مخارج چای را نیز از بیت المال به وی بپردازند تا اینکه با راحتی و آسایش بیشتر به تحصیل خود ادامه دهد.
شیخ نه تنها به طلاب حوزه رسیدگی می کرد بلکه همواره به فکر فقرا و مستمندان بوده و شبانه همانند رهبر و مولایش امیر المؤمنین (ع) به خانه های مسکونی فقرا سر می زد و مواد غذائی بر دوش گرفته بر خانواده های مستمند و بیچاره تقسیم می نمود.
در «لؤلؤ الصدف» چنین آمده است: «… و اغلب عطایای آن مرحوم در سر بوده، کثیری از فقرا معاش (حقوق) معین داشتند که همیشه سالانه و ماهانه به آن ها می رسید و هیچ نمی دانستند از کجا است. در وقت سحر بر در خانه فقرا می رفت با لباس مبدل و صورت خود را ستر می کرد (می پوشاند) و به مقدار حاجت آن ها مرحمت می فرمود و چون شیخ مرحوم از دنیا رفت، معلوم شد آن مردی که بر درب منازل این مردم در اوقات غیر متعارفه می آمده، آن مرحوم بود و انصافاً روی اسلام را سفید کرد..».
نوشته اند: یکی از یاران شیخ، نسبت به این کار انسانی وی (کمک به فقرا و مستمندان) از او ستایش و تمجید کرد. شیخ در پاسخ گفت: «این وسیله فخر و کرامتی نیست زیرا وظیفه هر فرد معمولی است که امانت را به صاحبانش برساند و این وجوه هم حقوق فقرا است که به عنوان امانت نزد من می باشد و من به صاحبانش می رسانم».
ملکات فاضله و اخلاق پسندیده شیخ قابل توصیف نیست. در همان هنگام که رهبری امت را به عهده گرفته بود و مجلس درس داشت و نماز جماعت بر پا می نمود و کارهای مردم را بررسی می کرد و عیادت بیماران و تشییع جنازه ها می رفت و گره از مشکلات مردم باز می کرد، در آن زمان یکی از علما ـ نقل می کند ـ که خدمت شیخ رسیدم و به او گفتم: فلان سید طلبه بدهکار و بیچاره است، مرحمتی در باره او بفرمائید! شیخ می فرماید: «اکنون پولی ندارم مگر هشت تومان که مربوط به دو سال نماز و روزه است، این را به ایشان بدهید و از وی بخواهید که دو سال نماز و روزه را به جای آورد». آن عالم می گوید: در پاسخ گفتم: ولی او مرد محترمی است و از خانواده های با شخصیت است و تاکنون چنین کارهائی نکرده است. شیخ مقداری تأمل نمود سپس چنین فرمود:
«دو سال عبادت (نماز و روزه) را خودم به جا می آوردم (از طرف صاحب وجه) و شما هشت تومان اجرتش را به آن سید بدهید.»
شیخ انصاری به قدری متقی و پرهیزکار بود که حتی هدایائی که برای ایشان می آوردند، بین طلاب تقسیم می نمود، و خود به اندازه حقوق یک طلبه معمولی بر می داشت.
در کتاب «دار السلام» آمده است: «با آن که در هر سال زیاده از صد هزار تومان از وجوه به سوی او متوجه می گردید، وفات کرد و درهم و دیناری نگذاشت و در حیات به اقل ما یقنع به اکتفا نمود».
در «نور الآفاق» آمده است: «مرحوم علیین مقام، حجه الاسلام و آیه اله المک العلام، عالم ربانی الحاج شیخ مرتضی الانصاری «اعلی الله مقامه و طاب مضجعه» نقل شده که ایشان از خود مالیه ای نداشتند و همیشه به اقل ما یقنع معیشت می کرده و به عسرت می گذرانید و فرمود: من یک نفر فقیر هستم، باید مانند یک نفر از فقرا زندگی نمایم».
نویسنده کتاب «شخصیت شیخ انصاری» می نویسد:
«شیخ هنگامی که خواست دختر خود را با برادرزده اش شیخ محمد حسن انصاری عروسی نماید، حاج محمد صالح کبه (وکیل شیخ در بغداد) به نجف آمدو از وی استدعا نمود که اجازه دهد تا جمیع مخارج این امر خیر را از مال خویش به عهده گیرد ولی شیخ به او اجازه نداد و قبول نفرمود و با یک جهیزیه بسیار ناچیز عروسی را انجام داد».
آری! باید از روش زندگی این بزرگان سرمشق بگیریم و به جای ایکه دنبال سنت های غلط و بیجائی که از بیگانگان بر ما تحمیل شده، برویم از سنت های الهی و اسلامی که توسط رهبران و سروران روحانی ما به ما یاد داده شده، پیروی کنیم. این سنت های خوب و خداپسندانه را می توان در لا به لای زندگی آن بزرگان و شخصیت های والا مقام یافت و از آن ها تبعیت کرد.
• مسجد شیخ انصاری :
یکی از خدمات ارزنده ای که شیخ انصاری به حوزه علمیه نجف کردند، ساختن مسجد بود که در اوقات نماز، جماعت در آن به پا می شد و در سایر اوقات مرکزی بود برای درس و بحث و تحقیق لابه لای متون فقهی و اصولی.
داستان بنای این مسجد، از این قرار بوده که یکی از ثروتمندان ایرانی مبلغی را به شیخ داد تا برای خود منزلی بسازد. شیخ با آن پول، زمین خرید و در آن زمین مسجد ساخت. هنگام بازگشت آن ثروتمند به نجف اشرف، شیخ او را به مسجد برد و گفت: این است منزل من که توسط شما ساخته شده! و بدین وسیله ارادت و محبت آن مرد به شیخ بیشتر شد. در کتاب «ماضی النجف و حاضرها» آمده است: «این مسجد را شیخ انصاری به نظارت استاد معروف حاج محسن استاد ساخت و خود در آن جا به نماز جماعت اشتتغال داشت». پس از رحلت شیخ، علما و دانشمندان بزرگ در آن مسجد اقامه جماعت می کردند و مجالس درس خارج نیز داشتند که تاکنون هزاران طلبه فاضل از این مرکز الهی مستفیض شده اند.
• استادان و شاگردان شیخ:
شیخ انصاری در تمام مدت تحصیل، تنها نزد شش نفر از دانشمندان و علمای بنام، دروس اسلامی را آموخته است که این بزرگان عبارتند از:
۱- شیخ حسین انصاری دزفولی: شیخ انصاری قسمت زیادی از دروس مقدماتی خود را نزد ایشان خوانده است.
۲- ملا محمد شریف مازندانی معروف به شریف العلماء.
۳- شیخ موسی کاشف الغطاء: مقام علمی ایشان به قدری بلند است که پدرش شیخ جعفر کبیر، او را از تمام فقهای شیعه به جز محقق و شهید اول، برتر و بالاتر دانسته است. شیخ انصاری به مدت یک سال یا کمی بیشتر نزد ایشان فقه و اصول آموخته است.
۴- شیخ علی کاشف الغطاء، برادر شیخ موسی کاشف الغطاء.
۵- سید محمد مجاهد فرزند سید علی صاحب «ریاض»: شیخ انصاری چهار سال در محضر درس ایشان حاضر شده و بهره های فراوانی برده است.
۶- حاج ملا احمد، علامه نراقی: آن بزرگوار ساکن کاشان بوده و در یکی از مسافرت های شیخ انصاری به آن دیار، چون دریافته بود که ایشان از فقهای بزرگ و جامع معقول و منقول بوده است، مدتی در آن جا اقامت گزید و از محضر درس آن شخصیت والا مقام درس های زیادی آموخت.
در جلسه درس شیخ انصاری بیش از پانصد طلبه حاضر می شدند که بسیاری از آنان به درجه اجتهاد رسیده و از شخصیت های عالم تشیع به شمار می آیند. اینک برخی از آنان را در این جا نام می بریم:
۱- میرزا محمد حسن شیرازی معروف به مجدد شیرازی: پس از وفات شیخ انصاری، مردم به میرازی شیرازی (ره) رجوع کردند و مرجعیت عامه شیعه به آن بزرگوار رسید.
۲- میراز محمد حسن قمی.
۳- سید جمال الدین اسد آبادی.
۴- میرزا حسین نوری معروف به علامه نوری.
۵- شیخ محمد طه نجف.
۶- شیخ عبد الحسین جواهری فرزند صاحب جواهر.
۷- آخوند ملا محمد کاظم خراسانی معروف به آخوند، صاحب کتاب اصولی معروف «کفایه الاصول».
۸- شیخ میرزا محمود عراقی صاحب «قوامع».
۹- سید مهدی حسینی قزوینی.
۱۰- شیخ جعفر شوشتری.
۱۱- میرزا محمد هاشم خوانساری.
۱۲- حاج میرزا حسین خلیلی.
۱۳- شیخ محمد حسن مامقانی.
۱۴- میرزا حبیب الله رشتی.
۱۵- شیخ ابراهیم آل صادق.
• تألیفات شیخ انصاری:
تألیفات و آثار علمی شیخ انصاری گرچه زیاد نیست ولی از نظر محتوا فوق العاده است. کافی است نظری به دو کتاب رسائل و مکاسب ایشان بیافکنیم تا به مقام علمی وی پی ببریم.
علامه نوری در پایان جلد سوم «مستدرک» می گوید: «هر یک از علما و فقهای الام که پس از ایشان آمدند ناچار، اوقات خود را صرف کتاب ها، نوشته ها و تحقیقات علمی او کرده، کوشش ها و زحمت ها کشیدند تا اینکه از اندیشه های شیخ استفاده کنند، و با آن همه رنج ها که در این راه متحمل شدند، اعتراف به عجز خود در رسیدن به افکار شیخ می کنند تا چه رسد که به مقام او نائل آیند».
• برخی از نوشته های شیخ انصاری:
۱- رسائل شیخ، «فرائد الاصول» نام دارد که در علم اصول، ابتکاری و بی نظیر است و می توان شیخ را از مؤسسین این علم دانست.
۲- مکاسب یا متاجر که از متون مهم فقهی و کتابی درسی است.
۳- رساله در ارث.
۴- رساله در تقیه.
۵- رساله در خلل.
۶- حاشیه بر استصحاب قوانین.
۷- حاشیه بر نجاه العباد.
۸- کتاب الطهاره.
۹- کتاب رجال.
۱۰- رساله در قطع.
۱۱- اصول الفقه.
۱۲- حواشی متفرقه بر عوائد نراقی.
• وفات شیخ انصاری:
شیخ انصاری، استاد فقه و اصول و استاد مجتهدین و دانشمندان، این فقیه پارسا و با تقوا پس از ۶۸ سال زندگی پر برکت، در شب هیجدهم جمادی الثانی، سال ۱۲۸۱ هجری قمری در نجف اشرف دنیا را بدرود گفت و عالم را در وفات خود سوگوار نمود.
پس از رحلت شیخ، ملا محمد طالقانی او را غسل داد و سید علی شوشتری بر وی نماز گذاشت و در حجره ای متصل به درب قبله صحن مطهر حضرت امیر (ع) در جوار شیخ حسین نجف که در زهد و تقوی بی نظیر بوده، به خاک سپرده شد. خبر وفات شیخ، عالم اسلام را به سوگ و عزا نشاند.
امروز مقبره شیخ مورد توجه مسلمانان است و آنان که به زیارت امیر المؤمنین علیه السلام مشرف می شوند، کنار قبر شیخ نیز عرض ادب می کنند.
درود بی پایان خدا بر او و بر پویندگان راه او.

16دسامبر/16

پرسش ها و پاسخ ها

تقیه
تقیه چیست و مورد آن کجا است؟
تقیه و تقوی از یک ریشه است و در لغت به معنای حفظ و نگهداری است از هر چه انسان از آن بیمناک باشد و بدین مناسبت گاهی بر خود ترس نیز اطلاق می شود.
تقیه امری فطری است زیرا بشر به مقتضای عقل و فطرت خویش، برای دفع شر و ناملایمات از خود هر چیزی که به او وابسته است، دست به کارهائی می زند که ذاتاً به آن ها تمایلی ندارد. از این رو، اگر در موردی ترس بر جان، مال و یا آبروی خویش داشته باشد، در برابر دشمن یا شخص ناشناس، سخنی می گوید یا کاری انجام می دهد که مخالف با عقیده و میل خویشتن است تا از شر احتمالی یا حتمی آن شخص در امان بماند. این اصل تقیه است ولی مسامحه بر معنای دیگری که به نام تقیه مداراتی نیز اطلاق می شود، بیان آن خواهد آمد.
در این جا سئوالی مطرح است که آیا تقیه در امور دینی جایز است و انسان مکلف می تواند بر خلاف مقررات شرع، به بهانه تقیه عمل کند یا جایز نیست بلکه انسان باید طبق دستورات اولیه مذهب خویش عمل کند و لو جانش در خطر باشد؟
برخی از ظاهر بینان چنین تصور کرده اند که تقیه در دین جایز نیست و همین امر را بر پیروان ائمه علیهم السلام خرده می گیرند که بر اظهارات اینان اعتمادی نیست زیرا ممکن است تقیه کنند!
در قرآن، بر جایز بودن تقیه تصریح شده است. خداوند تعالی در سوره آل عمران، آیه ۲۸ می فرماید: «لا یتخذ المؤمنون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین و من یفعل ذلک فلیس من الله فی شیء الا ان تتقوا منهم تقیه…» تقاه به الف خوانده می شود و به معنای تقیه است، یعنی نباید مؤمنان، کفار را دوستان خویش قرار دهند به جای مؤمنین و کسی که چنین باشد، ارتباطی با حزب الله و گروه خدا ندارد مگر این که از آنان تقیه کند. و مراد این است که اگر مورد تقیه باشد جایز است اظهار دوستی و محبت با کفار. لازم به تذکر است که در آیه ۸ سوره ممتحنه آمده است که: دوستی با کسانی که با مسلمانان دشمین نمی کنند اشکال ندارد. و در سوره نحل آیه ۱۰۶ می فرماید «من کفر بالله من بعد ایمانه الا من اکره و قلبه مطمئن عذاب عظیم» کسانی که پس از ایمان به خدا کافر شوند ـ نه آنانکه از روی اکراه کفر را بر زبان جرای سازند ولی دلهایشان به ایمان مطمئن و آرام است بلکه آنان که سینه خود را برای کفر گسترده اند ـ مورد غضب خدایند و برای آن ها عذاب بزرگی است.
این آیه در مورد جناب عمار نازل شده است که برای دفع شکنجه کفار کلمه کفر را بر زبان آورد و سپس با ناراحتی خدمت پیغمبر اکرم (ص) رسید، حضرت وی را دلداری دادند و این آیه را تلاوت فرمودند. بنابراین اصل جواز تقیه در قرآن آمده است و جای تشکیک نیست و از آن جا که حفظ نفس واجب است در موردی که حفظ نفس بر آن متوقف باشد تقیه واجب می شود. ولی تقیه اختصاص به موارد ترس بر جان و مال و امثال آن ندارد بلکه به ملاحظه روایت وارده از اهل بیت علیهم السلام معلوم می شود که تقیه موارد دیگری نیز دارد. مثلاً حفظ وحدت مسلمین و اخوت اسلامی ایجاب می کند که ما در مواردی که بعضی از سنن و آداب مذهبی خویش بلکه گاهی بعضی از واجبات را ترک کنیم. و شاید به همین جهت باشد که حضرت امام دام ظله تأکید می فرمایند که در مکه و مدینه ملاحظه جهانی شود. مثلاً بر مهر نماز نخوانند و به حکمی قاضی اهل سنت در مورد عرفه و عید عمل کنند، و مانند آن. در این گونه موارد ترس بر جان و مال نیست بلکه ممکن است اعتراض نیز نشود ولی اختلاف فقهی مذاهب مسلمین نباید به گونه ای علنی باشد که به وحدت جامعه اسلامی لطمه وارد کند. این یک نوع تقیه است ولی نه بر اساس ترس بر جان و مال بلکه ترس بر وحدت مسلمین. و همچنین گاهی حفظ آبرو و عظمت دین یا مذهب اقتضا می کند که واجبی را ترک کنند. همچنانکه حضرت امام دام ظله ر تحریر الوسیله مواردی از احتیاط که معمولاً شیعه در مورد طواف و امثال آن انجام می دادند حرام دانسته اند به دلیل اینکه موجب وهن مذهب می شود و احتیاجی به آن احتیاط نیست. (به جزء اول تحریر الوسیله ص ۴۳۲ مراجعه شود) این موارد از نوع تقیه مداراتی که ذکر آن خواهد آمد نیست بلکه تقیه اضطراری است که به منظرو دفع یک ضرر از جامعه اسلامی به آن عمل می شود.
نوعی دیگر از تقیه، تقیه مداراتی است که تعبیر از آن به تقیه ـ همانگونه که گفتیم ـ نوعی مسامحه است و منظور خود مدارات است مانند حضور در مجامع و مساجد برادران اهل سنت و سایر اجتماعات مذهبی آن ها که ائمه علیهم السلام بر آن بسیار تأکید فرموده اند و مورد آن ها ترس و خوف نیست بلکه فقط به منظور جلب محبت و ایجاد وحدت و یکپارچگی در امت اسلامی چنین دستوراتی صادر فرموده اند. و بر این اساس حضرت امام در توصیه هائی که به حجاج ایرانی فرمودند دستور دادند که به نماز جماعت در مکه و مدینه حاضر شوید و نماز را در مرکز کاروان ها نخوانید.
در مورد تقیه اضطراری که ترس بر جان و مال است و انسان ناچار است عمل حرامی را انجام دهد یا واجبی را ترک کند باید ملاحظه کند که چه عملی را در مقابل چه ضرری می خواهد انجام دهد. در بعضی از موارد، تقیه حرام است. مثلا اگر کسی را مجبور کنند که مؤمنی را بکشد نمی تواند به عذر تقیه و حفظ نفس، او را بکشد و لو یقین داشته باشد که کشته می شود. و همچنین اگر از وی درخواست کنند عملی را که لطمه ای بر اصل دین یا بعض ضروریات دین وارد می سازد انجام دهد که در این مورد نیز تقیه جایز نیست. و در بعضی از موارد تقیه قطعاً واجب است مانند مواردی که انسان می تواند با مخالفت عملی یک تکلیف ساده یا گفتن یک سخن خلاف حق، جان خود یا دیگری را نجات دهد بدون اینکه به دیگری زیانی برساند یا به اصل دین لطمه ای وارد سازد.
البته موارد مختلف تقیه مورد اختلاف فقها است و شرح و بسیط در این جا ممکن نیست. به هر حال مهم این است که در این موارد با ملاحظه اهمیت چیزی که باید حفظ شود مانند جان خود یا دیگران یا مال خود یا دیگران یا عرض و ناموس خود یا دیگران و ملاحظه زشتی آن عمل که از او درخواست می شود و ملاحظه شخص مبتلا به تقیه باید تصمیم مناسب گرفته شود. ممکن است عملی برای افراد عادی در مورد تقیه اشکال نداشته باشد یا واجب باشد ولی برای رهبر جامعه اسلامی یا امام معصوم جایز نباشدن و شاید بدین جهت در بعض روایات آمده است که امام می فرماید: ما در مورد شرب خمر تقیه نمی کنیم. البته احتمال دیگری در این روایت یا روایات هست که شاید به دلیل وضوح حکم در قرآن و سنت رسول اکرم (ص) امام می فرماید جای تقیه نیست یعنی در قبال حکومت جباران وقت که ائمه علیهم السلام از آنان تقیهن می کردند در مورد شرب خمر و بعضی چیزهای دیگر که در روایت آمده جای تقیه نیست زیرا حجت امام در این موارد روشن است و آن استدلال به آیات قرآن کریم است. این مطلب توضیحی دارد که جای بحث از آن نیست.
از چه کسانی تقیه می شود؟
اما تقیه در امور عادی که مربوط به جهات دینی نمی باشد در مورد هر انسانی و در مقابل هر نوع دشمنی یا شخص ناشناسی ممکن است واقع شود و یک امر طبیعی و فطری است همانگونه که که گذشت و اما تقیه در امور دینی ممکن است از کافر باشد که درباره جناب عمار پیش آمد. البته در مورد اهل کتاب ممکن است نوعی تقیه مداراتی نیز مشروع باشد در صورتی که موجب جلب مودت و جذب آنان به اسلام باشد و ممکن است قیه از اهل مذاهب دیگر اسلامی باشد در صورتی که انسان دچار افراد متعصب شود که اگر رعایت مقررات مذهبی آن ها را ننماید. خطر کشته شدن یا جهات دیگر او را تهدید می کند، خوشبختانه امروز چنین موردی اگر باشد بسیار نادر و در گوشه کنار مناطق غیر متمدن است. و ممکن است تقیه از حکام جور باشد که در این مورد فرقی میان مسلمان و کافر و همچنین مذاهب مختلف اسلامی نیست. زیرا ملاک در آن دارا بودن سلطه جابرانه است که انسان ناچار است مراعات مقررات غیر مشروع آن ها را بنماید برای حفظ جان و مال و آبروی خود و وابستگانش. و باید حتماً ملاحظه جهاتی که ذکر شد بشود. یعنی به بهانه تقیه نباید کاری که لطمه به اصل دین وارد می سازد انجام دهد. و بر این اساس حضرت امام دام ظله تقیه را در زمان طاغوت و در مقابل ستمگری او جایز ندانستند زیرا اساس دین در خطر بود و ممکن است تقیه از افراد معمولی جامعه باشد و به عبارت دیگر از جو حاکم بر جامعه باشد که این نوع تقیه در همه زمان ها مورد ابتلای پیامبران و ائمه علیهم السلام و علماء و بزرگان دین بوده است. این تقیه از نوع تقیه مداراتی است که رهبر با ملاحظه وضع روانی جامعه به دلیل عدم تحمل آن ها به ناچار بعضی از حقایق را از آنان پوشیده می دارد. در این جا نیز اهمیت آن حکم مورد نظر است و در موردی ا زگفتن حقائق خودداری می شود که پوشیدن آن ها صدمه ای به اصل دین و دینداری در جامعه نزند و موجب فسادی بزرگتر از فساد دانستن آن نباشد. باید گفت که این نوع تقیه مورد ابتلای هر فردی که مسئولیت رهبری یا تربیتی فرد یا افرادی را به عهده دارد واقع می شود. پدر بعضی از حقائق را از اهل خانه مخفی می کند. معلم همه حقائق را نمی تواند به محصلین خود بازگو نماید و همچنین سایر مراتب مسئولیت های تربیتی و اداری.

16دسامبر/16

تحقیقی درباره ماهیان خاویاری

آیت الله سید جعفر کریمی
بخش فقهی
حکم حلیت و حرمت آبزیان
«و هو الذی سخر لکم البحر لتأکلوا منه لحما طریا و تستخرجوا منه حلیه تلبسونها و تری الفلک مواخر فیه و لتبتغوا من فضله و لعلکم تشکرون». صدق الله العلی العظیم.
از دیر زمان آبزیان دریاها و رودخانه ها مورد توجه و استفاده بود و چه بسا ملت هایی بودند که تنها تغذیه آن ها از حیوانات دریایی و بالاخص از ماهی بوده است.
بحث در این است که آیا همه آبزیان دریاها و رودخانه ها حلال است یا بعضی حلال است و بعضی حرام. از ائمه معصومین علیهم السلام روایاتی در این باره رسیده است و فقهای قدیم و جدید در کتاب های فقهی خود متعرض حکم حیوانات دریائی شده اند.
در شریعت اسلام یک قسم از محرمات و محللات هست که تحت عنوان خاص به خودش حلال یا حرام شده است مثلا در چهارپایان گاو به عنوان گاو و خرگوش به عنوان خرگوش بدون اینکه علائمی ذکر شده باشد، نام برده شده است. برای اشاره به آن قسم حلال این حیوانات تحت نام خودشان، حلال گوشتند و یک قسم نیز تحت همان اسامی خاص خودشان حرام گوشت شده اند مثل سگ، خوک، خرگوش. این مطلب اختصاص به حیوانات خشکی یا دریایی، پرنده یا غیر پرنده ندارد. یک قسم از محرمات و محللات تحت عنوان خاصی محکوم به حرمت و حلیت نشده اند بلکه یک عنوان عامی در روایات ذکر شده که هر حیوانی دارای آن عنوان عام باشد حلال گوشت است و همچنین عنوان عامی برای حرام گوشت ها ذکر شده است، مثلا در روایت است: پرنده ای که دارای چنگال باشد حرام گوشت است یا پرنده ای که پر زدنش بیشتر باشد از پر گستردن در هوا حلال است و یا پرنده ای که چینه دان داشته باشد حلال است و اگر نداشته باشد حرام است.
در مورد حکم آبزیان، با مراجعه به روایات اهل البیت و کلمات فقهاء شیعه رضوان الله علیهم، می بینیم به جز در چند مورد که با نام بردن نوع خاص آبزی بیان حکم شرعی شده، مانند جریث، مارماهی، زمیر، زهو که از قسم ماهی های حرام، و ابلامی، طبرانی، طمر، ابیثا، اربیان، کنعت از قسم ماهی های حلال ذکر شده است، در باقی موارد با ذکر علامت و عنوان عام برای هر یک از قسم حلال و قسم حرام بیان حکم حلیت و حرمت شده است.
اولین سئوال دراین رابطه این است که آیا همه حیوانات دریائی حلال گوشت است یا بعضی حلالند و بعضی حرام، در این جا میان مذاهب اسلامی اختلاف است، از نظر مذهب شیعه که الهام گرفته و بیان شده از لسان اهل بیت (ع) است بعضی حرام است و بعضی حلال ولی سایر مذاهب اسلامی اکثراً قائل به حلیت همه حیواناتی که در آب زندگی می کنند ـ از ماهی و غیر ماهی ـ می باشند. در مذهب شیعه در میان حیوانات آبی (غیر از پرندگان که این ها دو زیستی هستند مانند مرغابی که هم در آب زندگی می کند و هم در خشکی) آن هائی که حیاتشان به آب بسته است و ماهی نمی باشد، هر چه باشد از حیوانات آبزی تحت عنوان «ما لیس بسمک» یعنی حیوانی که ماهی شمرده نمی شود و در آب زندگی می کند، حرام است.
پوشش روی پوست ماهی
از روایات چنین استفاده شده و فقها هم بر آن اتفاق دارند. از اواخر سده سوم هجرت که نوشتن کتاب به عنوان دستور العمل اسلامی، کتاب فقهی شروع شد تا این زمان، چنین فرموده اند که از حیوانات دریایی فقط ماهی حلال است و غیر ماهی هر چه باشد حرام است. و اما ماهی ها خواه از دریا باشند یا از رودخانه، از نظر شکل هندسی بدن به اشکال مختلف هستند که بعضی دراز است و بعضی پهن، سرهایشان اختلاف دارد و بدنشان الی ما شاء الله اختلاف دارد. در روایات و کلمات فقها در بیان قسم حلال و حرام به هیچ نحو شکل ماهی عنوان نشده است که چه شکل باشد. پهن باشد، دراز باشد، اشکال هندسی به شکل تخم مرغی یا مربع باشد یا اشکال دیگر، این اشکال به هیچ نحو عنوان نشده است. یک جهت دیگر این که ماهی ها به طور کلی از لحاظ ساختمان ظاهری بدن یعنی پوستی که روی استخوان و گوشت است دو قسم می شوند: یک قسم علاوه بر پوستی که پوشش است برای بدن چیز دیگری روی پوست دارد و قسم دیگر به جز پوستی که روی بدن حیوان است چیز دیگری ندارد. در روایات و کلمات فقهای شیعه بالاتفاق چنین آمده است که از ماهیان آن قسم که به جز پوست روی پوشش بدن هیچ پوشش دیگری ندارد حرام است گرچه ماهی شمرده می شود.
مرحوم شیخ طوسی (قده) در نهایه و مبسوط قائل شده است که بعضی اقسام این نوع ماهی ها حلالند و مکروه و با استناد به یکی دو تا روایت، ولی سایر فقهای غیر ایشان قائلند به حرمت این نوع از ماهی که آن را بی فلس (اُملس) می نامیم و خود مرحوم شیخ نیز در مبسوط در مسأله خرید و فروش چنین ماهی قائل شده به حرمت معامله.
نظر فقهای بزرگ درباره فلس ماهی
اینک اشاره ای به کلمات فقها رضوان الله علیهم می کنیم: صدوق (ره) در هدایه می فرماید: اگر ماهی فلس دارد مانع ندارد بخورید و آن ماهی را که فلس ندارد نخورید. سید مرتضی (ره) در انتصار می فرماید: از احکامی که امامیه قائل به آن است ـ یعنی غیر امامیه این حرف را نمی زند ـ این است که ید دریا اگر فلس نداشته باشد حتی اگر ماهی باشد باز هم حرام است و تنها از صید دریا، ماهی فلس دارد حلال است. باز در نکته نهایه است که می فرماید: ماهی خوردنی ـ یعنی ماهی که حلال است خوردنش ـ آن ماهی است که دارای فلس باشد و باید از آن که فلس ندارد اجتناب کرد.
ابن زهره در «غنیه» می فرماید: حلال نیست ماهی که فلس نداشته باشد و ماهی حلال آن ماهی است که دارای فلس باشد. در مراسم این چنین وارد مطلب می شود: صید دریا دو قسم است: ماهی و غیر ماهی، غیر ماهی به کلی حرام است. ماهی اقسام دارد: فلس دار و فاقد فلس، آن که فلس ندارد حرام و آن که فلس دارد حلال است.
نظیر تعبیر سید ابن زهره در «غنیه» ابن حمزه در وسیله می فرماید: ماهی دو قسم است: فلس دار و بدون فلس، فلس دار حلال است به شرط این که تزکیه شده باشد (که تزکیه ماهی عبارت است از زنده از آب گرفتن) و بدون فلس حرام است. شیخ طوسی در خلاف می فرماید: از حیوانات دریایی، غیر ماهی خوردنی نیست (یعنی جایز نیست خوردنش) و در میان انواع ماهی، آن که فلس ندارد خوردنی نیست فقط فلس دار است که جایز است خوردنش.
علامه حلی در تحریر نظیر همین تعبیر را دارد که می فرماید: از حیوانات دریایی فقط ماهی فلس دار حلال است و آن که فلس ندارد حلال نیست. باز علامه در مختلف نقل از نهایه شیخ می کند که خوردن حیوانات دریایی جایز نیست مگر ماهی و ماهی هم خصوص فلس دارش، خوردنش اشکال ندارد و فاقد فلس حرام است.
مرحوم ابن جنید باز نظیر همین تعبیر را دارد که می فرماید: از ماهیان دریا نظیر جری و مارماهی و هر ماهی که فلس ندارد حرام است و تنها آن ماهی که فلس دارد حلال است.
مرحوم سلار نیز در این باب می فرماید: ماهی اقسامی دارد جری، مارماهی، زمار، طانی و غیر ذلک، که این ماهی ها و هر ماهی که در آب می میرد و به پشت روی آب قرار می گیرد حرام است و غیر این ها آن ماهی که فلس دارد حلال و آن که فلس ندارد حرام است. در مستند باز یک چنین مطلبی را عنوان می کند: از ماهی ها حلال است آن که فلس داشته باشد و حرام است آن که فلس ندارد به هر نامی بنامند و به هر شکلی که باشد.
محقق ثانی در جامع المقاصد می فرماید: آن ماهی که فلس دارد حلال است اعم از این که فلس بر او باقی باشد مانند «شبوط» (که شبیه است به ماهی کپور) و یا آن ماهی که فلس بر بدنش باقی نباشد مانند «کنعت» و این یک نوع ماهی است که در روایات آمده است: این ماهی خود را به هر سوئی می زند و فلس هایش می ریزد، فقط در طرف دمش و زیر گوشش فلس هایی می ماند.
شهید اول (ره) در دروس می فرماید: حیوانات دریائی خصوص ماهی فلس دار حلال است چه فلس بر بدنش موجود باشد و یا فعلا موجود نباشد، کافی است که از قسم فلس دار باشد.
در این جا نکته ای است که باید تذکر داده شود و آن این است که اکثر فقها علامت حلیت ماهی را فلس قرار داده اند و در روایات (در دو مرسله و سه روایت) علامت حلیت ماهی عنوان فلس ذکر شده لکن در پانزده روایت که اکثر آن ها معتبره است عنوان دیگری اخذ شده و آن «قشر» است. آیا فلس همان قشر است یا این دو با هم مغایرند؟.
با مراجعه به کلمات فقها و روایات می فهمیم: اگر فقها تعبیر به فلس نمودند منظورشان از فلس همان معنایی است که قشر بر آن منطبق است. در اکثر روایات تعبیر شده است به قشر. قشر در لغت به چه معنا است؟ در نهایه ابن اثیر آمده است: قشر به معنای لباس است. صاحب المنجد می گوید: قشر عبارت است از پوشش شیء، پوششی را که خلقتاً باشد یا عرضا و باز در منجد است، فلس عبارتست از پوشش روی پوست ماهی و در قاموس است: القشر بالکسر غشاء شیء خلقه او عراضاً» هر لباسی و هر پوششی که روی آن چیزی باشد از آن تعبیر می کنند به قشر.
در فلس، شکل هندسی خاصی معتبر نیست
از کلمات فقها و از روایات روشن می شود که فلس یا قشر عبارت است از آن پوششی که روی پوست بدن ماهی است و اما شکل هندسی و خصوصیات فلس و قشر نه در روایات به عنوان خاص ذکر شده و نه در کلمات فقها بلکه آن چه که بیان شده است به عنوان علامت برای ماهی های حلال این است که پوششی روی پوست بدنش زائد بر پوست باشد و این پوشش نظر به این که اکثراً به صورت پولک هایی است که بی شباهت نیست از نظر شکل ظاهری به پول سیاهی که در سابق رایج بوده، شاید از این جهت آن را فلس گفته اند. مثلا بر بدن شبوط یا کپور که پولک هائی است که شباهت دارد به پول سیاه (فلس). ولی فلس اختصاص به این قسم از پولک ها ندارد بلکه از روایات و کلمات فقها استفاده می شود که هر نوع پوششی که روی پوست بدن ماهی باشد زائد بر پوست آن، همان فلس است و محکوم به حلیت می شود. حال این پوشش شبیه به دایره و پولک مانند باشد یا لوزی شکل باشد یا شکل دیگر و از نظر قطر چه ضخیم باشد و چه رقیق، در روایات اشاره ای بدین جهت نشده است که فلسی که علامت است برای حلال بودن یا قشری که علامت است برای حلال بودن ماهی، خصوص آن قشری است که دارای شکل هندسی خاصی شبیه به پول سیاه های سابق باشد.
بلکه همان طور که عرض شد در روایات خلاف این آمده است مثلا در روایت از امام (ع) سئوال می کنند از رو بیان یعنی میگو که این حلال است یا حرام؟ حضرت می فرماید: حلال است برای اینکه قشر دارد.
راوی از امام صادق (ع) سئوال می کند رو بیان حلال است یا حرام؟ حضرت می فرماید: حلال است برای اینکه از قسم ماهی است، پس از آن حضرت می فرماید: اما تراها تقلقل فی قشرها؟ آیا نمی بینی آن را که اول می خورد و حرکت می کند در قشر خودش؟
بنابراین قشری که در لسان روایات علامت قرار داده شده برای حلال بودن ماهی، وقتی که ما می بینیم در لسان امام تطبیق شد بر آن پوشش روی پوست بدن اربیان (میگو)، از این جا می فهمیم که این قشر تطبیق می شود بر پوشش زائد بر پوست به هر شکلی که باشد.
در روایت دیگر که صحیحه زراره است نکته قابل توجهی است. زراره می گوید: از حکم «جریث» از امام صادق (ع) سئوال کردم؟ امام فرمود: جریث چیست؟ توصیفش کردم شاید تقیه ای در بین بود که حضرت تصریح به حلیت و حرمتش نکرد فقط آیه ای را تلاوت فرمود «قل لا اجد فیما اوتی الی محرما علی طاعم یطعمه…» بعد فرمودند که خداوند منان از حیوانات دریا فقط خوک را به عینه حرام قرار داد سپس فرمودند: «و یکره کل شییء من البحر لیس له قشر مثل الورق» از حیوانات دریایی که قشر همانند برگ نداشته باشد کراهت دارد و حرام است یعنی آن که قشر همانند برگ دارد بلا شبهه حلال است.
پس ماهیان دریا و آبزیان به یک تقسیمی، تقسیم می شوند به دو قسم: ماهی و غیر ماهی، غیر ماهی در مذهب شیعه حرام است بالاتفاق، در ماهی از نظر شکل، به هر شکلی باشد از نظر رنگ به هر رنگی باشد نیز تقسیم می شود به دو قسم: ماهی فلس دار و ماهی بدون فلس و در این تقسیم فقط ماهی فلس دار محکوم به حلیت است.
این که حضرت می فرماید قشر همانند برگ، منظور از این تشبیه چیست؟ از نظر شکل هندسی برگ ها به یک شکل نیستند بلکه هزاران شکل دارند مثل برگ درخت کالیپتوس باریک و دراز است برگ درخت پرتقال به شکل دیگر است، برگ درخت انجیر، درخت سرو، چنار هر یک به شکلی است. همچنین نباتات دیگر، هر نباتی برگ هایش شکل مخصوص به خود دارد پس حضرت که می فرماید از حیوانات دریایی آن چه که قشر همانند برگ داشته باشد حلال است و اشکال ندارد، منظورشان یک برگ، به خصوص با یک شکل هندسی ویژه ای نمی باشد.
شاید گفته شود: درخت دو پوشش دارد یک پوشش، پوست خود ساقه های درخت است که تنیده است از پایین به طوری که جدای از درخت نمی باشد و یک پارچه و یک پوشش دیگر برگ است که تکه تکه و بریده است اما مجموع این برگ ها پوشش است برای درخت که ساقه ها را در خودش می پوشاند، شاید بتوان گفت که منظور حضرت این است که گمان نکنید مراد از قشر همان پوست بدن ماهی است که تمام بدن را یکسره می پوشاند بلکه منظور از قشر آن پوشش های بریده بریده ای است که روی پوست است. مثل برگ درخت که ساقه نیست، پوست روی ساقه نیست و در عین حال پوششی است برای اینکه این برگ ها در عین حال که پوششی است برای درخت به آن چسبیده است و از ظواهر درخت حساب می شود، از آن ارتزاق می کند، آب می گیرد، رشد می کند تا در فصل خزان زرد می شود و می ریزد. شاید منظور حضرت این باشد که قشری که علامت حلیت ماهی در میان انواع آبزیان است، عبارت از آن پوششی که زاید بر پوست و روی پوست است و شکل آن شکل پوست بدن حیوان نیست که از سر تا دم یکسره پوشیده باشد بلکه تکه تکه و بریده بریده است که پوششی است روی پوست، از این جهت شاید تعبیر شده از آن به «العدق» نظیر همین تعبیری که در روایت هست.
مرحوم محقق در شرایع می فرماید: در میان حیوانات دریائی، خوردنی نیست مگر آن که از قسم ماهی باشد و برای آن فلس باشد و عبارت محقق این چنین است: «و لا یؤکل منه ای من حیوان البحر الا ما کان سمکا له فلس» در شرح این عبارت «له فلس» صاحب جواهر می فرماید: «ای قشر کالورق» که از همان روایت اخذ نموده است.
بنابر این منظور از قشر و فلس یک شکل هندسی خاص نیست که قابل تغییر و تبدیل نباشد بلکه آن چه از روایت بر می آید وکلمات فقها رضوان … تعالی علیهم مساعد بر آن است، این است که زاید بر پوستی که پوشش بدن حیوان است آن چیزی که روی پوست، پوشش برای بدن حیوان حساب بشود و سرتاسری و یکپارچه مانند پوست نباشد بلکه پوشش بریده بریده و تکه تکه مانند ورق روی پوست بدن حیوان باشد چه این پوشش به شکل دایره، ذوزنقه، لوزی و چه هر شکل دیگری باشد، قطرش زیاد یا کم باشد و از نظر جنس به صورت غضروف مانند باشد یا جنس های دیگر قشر حساب می شود و علامت حلیت است. اگر بگوئیم قشری که علامت حلیت است عبارتست از پولک دایره ای شکل که از جنس غضروف باشد یا استخوانی باشد، این دلیل می خواهد و ما چنین دلیلی در روایات نداریم، بلکه آن چه روایت مساعد است و فقها (ره) استنباط فرموده اند، این است که : یک چنین پوششی که باز تکرار می کنم این پوشش از نظر شکل هندسی به هر شکلی باشد و از نظر نوعیت جنس به هر جنسی که باشد علامت حلیت است و ماهی اگر دارای این علامت باشد محکوم به حلیت می شود. و در طرف مقابل: آن ماهی که املس است و صاف و پوست بدنش مثل پوست تخم مرغ می ماند که هیچ ندارد، آن را می گویند: «لا فلس له»، «لاقشر له» و به اجماع فقهای امامیه و اقتباس از کلمات ائمه معصومین ع آن را تعبیر می کنند به ماهی بدون فلس و محکوم به حرمت است.
ادامه دارد

16دسامبر/16

اخلاق در اسلام قسمت بیست و ششم

آیت الله مشکینی
متصدیان تعلیم و تربیت بشر
بسم الله الرحمن الرحیم
سخن از گروه سوم معلمین بشر یعنی سلسله پیامبران الهی بود که از طرف حضرت حق به عنوان تعلیم و تربیت جوامع انسانی تعیین شده اند. آنان شریف ترین مخلوق عالم وجود و بدون استثنا بهترین و پاکترین و مقدس ترین موجود جهان هستی حتی فرشتگان مقرب درگاه حق می باشند و اگر سخنی و صحبتی در علم کلام راجع به افضلیت انسان از فرشته و یا عکس آن به میان آمده باشد مربوط به شاگردان کلاس این گروه یعنی انسان ها ی عادی و غیر انبیا است و گرنه آنان بی تردید از همه فرشتگان افضل و مقرب تر در نزد حق تعالی هستند.
این اساتید برجسته دانشگاه عالم انسانیت دارای همه صفات فاضله در بالاترین درجه آن ها و عاری از همه صفات رذیله و نقائص روحی می باشند و انصافا اوج افکار و علو مقام و کمال معنوی و عظمت روحی و شایستگی فطری و اکتسابی آنان به قدری است که صلاحیت آن که معلمان جوامع انسانی و مربیان طائفه بشری باشند، را دارند.
در این مقام به برخی از مطالب که در آیات و اخبار در رابطه با مقام آنان آمده، اشاره می کنیم تا علاوه بر آن که لازم است در مقام شناخت آنان به این مطالب توجه کرد، الگو و ملاک باشد برای همه کسانی که متکفل تعلیم و تربیت در جامعه خویش می باشند و آرزو داریم توفیق آن را در یابیم، خود را به آنان در اتصاف به این مطالب نزدیک سازیم چه آن که قرب به آن ها میزان قرب حق تعالی و دوری از آن ها ملاک دوری از الله است.
یک ـ یکی از طرق تحصیل و قبول شدن در کلاس این معلمان آن که باید همه شاگردان به ارتباط این دسته با خدای تعالی به وسیله وحی آسمانی و القائات غیبی و فرا گرفتن علم و دانش از مبدأ اول و خلاصه به نبوت آن ها باور کرده و معتقد باشند و نیز باید به عدالت و عصمت و قداست روح آنان اذعان نمایند. و اگر اعتقاد فوق در محصلین این مدرسه نباشد، مورد پذیرش نخواهند بود گر چه تمام مطالب استاد را دریابند و به رموز مسائل و محتوای دروس و کنه تعلیمات آن ها آشنا گردند. و حتی اگر در مرحله عمل نیز کارهای نیک و شایسته از آن ها صادر شود که مع ذلک مصداق آیات زیر خواهند بود: «حبطت اعمالهم» و اعمالهم کرماد اشتدت به الریح فی یوم عاصف و «کسر بقیعه یحسبه الظمان ماء حتی اذا جاءه لم یجده شیئا فوجد الله عنده فوفاه حسابه»
همه عمل های خیر آن ها را از درجه اعتبار انداختیم و باطل کردیم و عم لهای خیر آنان همانند خاکستری نرم است در مقابل بادی شدید در روزی که وزش باد بسیار سخت باشد و همه کردارشان چون سراب است که از دور اشعه آفتاب آن را در چشم انداز انسان آب نشان می دهد و چون به نزدیک برسد چیزی نمی بیند.
و بالجمله در این کلاس مسلمان می پذیرند نه اسلام شناس!
این خصییصه یعنی مشروط بودن پذیرش شاگرد در مکتب انبیا به اعتقاد و ایمان و حسن اذعان او مخصوص گروه انبیا و تلامذه و شاگردان آن ها است و در کلاس های آموزشی و دانشگاه های دیروز و امروز جهان پیدا نمی شود.
این مساله در حوزه های علمی اسلامی و دروس دینی کاملا مورد دقت است و شاگردان این حوزه ها خود را موظف می بینند در نزد استادی که او را به قداست می شناسند درس بخوانند و علوم و معارف اسلامی از دانشمند با تقوی و مؤمن و عامل به دانش خویش فرا گیرند.
اینجانب از دانشگاه های اسلامی کشورهای دیگر اطلاع دقیقی ندارم و جز نوشته هائی از حالات آن ها ندیده ام لیکن از حوزه های اسلامی تشیع مطلعم و از نزدیک لمس کرده ام که اینان طبق منظور اصلی خداوند درباره اساتید عالم انسانیت و محصلین این کلاس عمل می کنند و دریافته اند که روش تحصیل و شرایط ملحوظه در استاد و شاگرد چگونه باید باشد. اینان بدان منظور که ایمان و اعتقاد خود را درباره استاد حفظ کنند و ضمنا سخنان و دروس القائی آن ها در دلشان جا پیدا کند استادی را می پذیرند که علاوه بر دانش و علم، عدالت و تقوی داشته باشد و گویا عدالت او را شرط فهمیدن خویش می دانند، گرچه در واقع علم غیر از عمل است و گفتار استاد غیر از کردار وی. اینان چنین می پندارند و چنین نیز هست علمی که از فیلتر زبان و قلم استاد می گذرد و از کانال گوش و چشم شاگرد به منزلگه مغز او وارد می شود (همانند آبی که از خلال سنگ ها و معدن ها عبور کند و موادی از کانها در وی محلول شود) از عقاید و اخلاق و آثار روش استاد در آن جذب می گردد و در روان متعلم اثر می گذارد، و این مطالب را چشمان بینای روح و روان های آگاه روشنان درک می کنند.
و چنان چه گهگاهی طلاب حوزه علمیه دینی مجبور باشند از استادی بی تقوی، دانش جویند آن را با کمال احتیاط فرا می گیرند و در لابراتوار مغز خویش تصفیه نموده و تنها دانش مربوطه را استنتاج کرده، خلیط و مزیج آن را رد می کنند و درست همانند آن که دری را در لجن زاری بیابند آن را بر می دارند لکن می شورند و در کیسه می نهند و روایت مشهور را «الحکمه ضاله المومن اینما وجدها اخذها» دانش و سخن حکیمانه گمشده انسان مؤمن است که در هر جا بیابد بر گیرد، به همین معنی حمل می کنند و بالجمله در مکتب انبیا استادی، مقام شامخ و تعلیم و تربیت، شغلی پر ارج و فرا گرفتن دانش دارای امتیازات و شرایط است.
و حتی در این کلاس اعتقاد و ایمان به یک استاد و اعتراف و اذعان تنها به معلم آن کلاس نیز کافی نیست و می باید به همه سلسله این گروه از ابتداء تا نهایت معتقد شد چه آن که همه از سوی یک مبدأ مأمور، و به ابلاغ یک هدف موظف، و به اجتماع در یک محیط بررسی نتایج دعوت، و بالاخره برای برخورداری از پاداش تحصیل و تربیت در یک محیط حاضر خواهند بود. خداوند می فرماید: «و المؤمنون کل آمن بالله و ملائکته و کتبه و رسله لا نفرق بین احد من رسله» (۲۸۵ بقره) همه مؤمنان، به خدا و فرشتگان و کتاب های آسمانی و به پیامبران او گرویده اند. زبان حال و قال آن ها، اینکه ما میان پیامبران الهی در اعتقاد و ایمان و اطاعت و انقیاد فرق و امتیازی قائل نیستیم.
تبلیغ با بیانی ساده و روشن
دو: سلسله عظیم انبیاء در مراحل تعلیماتی عنایت داشتند با همه اقشار مستمعان و تلامذه درس و افراد حوزه تبلیغی خود با بیانی ساده و روشن و گفتاری صریح و متقن و مطالبی در خور ادراک و متناسب با استعداد آن ها سخن بگویند و بدین جهت بود که گفتارشان سرعت اثری چون برق و روشنی قلبی همانند نور و جاذبه روحی همانند کهربا داشت و گویا بی اختیار شنوندگان را به سوی خویش می ربود و تحت تأثیر قرار می داد که حضرت نوح می گوید: «و انی کلما دعوتهم لتغفر لهم جعلوا اصابعهم فی اذانهم استغشوا ثیابهم و اصروا و استکبروا استکبار» (نوح/ ۷) پروردگارا هر لحظه که خواستم اینان را به سوی غفرانت دعوت کنم انگشتان در گوش کردند و لباس ها بر سر پیچیدند و بر عناد خویش اصرار ورزیدند و از اطاعت تو به شدت سرپیچی کردند. چرا انگشت در گوش و لباس بر دور سر می پیچیدند؟ چون سخنان نوح در گوش هر شنونده ای بی اختیار اثر داشت و این از خصائص یک استاد فهمیده است که مطالب را تنزل داده در خور افکار عموم قرار دهد چنانچه یکی از احتمالات در معنی «نزول قرآن» این است که معارف عالیه آن از عالم بالای علم الهی و مقام والای فهم فرشتگان تنزل یافته تا آن جا که در خور فهم عموم قرار گرفته است.
نبی اکرم اسلام (ص) چنین می فرماید: «انا معاشر الانبیاء امرنا ان نکلم الناس علی قدر عقولهم» (سفینه عقل) ما طائفه پیامبران مأموریت داریم همه حقایق عالیه دینی و مطالب علوم و معارف را آن چنان تنزل دهیم و به طرزی بیان نمائیم که مطابق افق افکار و در خور خردهای جامعه باشد.
و امام صادق (ع) فرمود: «ما کلم رسول الله العباد بکنه عقله» (سفینه عقل) پیامبر اسلام با احدی از بندگان حق به میزان عقل خود سخن نگفت. یعنی به میزان عقل آنان صحبت کرد تا آن که بفهمند و اذعان نمایند.
کسانی که در مساله آموزش واردند بهتر درک می کنند که یکی از فنون تعلیم و راه صحیح آموزش همین است چه آن که حقایق و دانش ها در مرحله اول از افق فکر جاهل و ناآشنا فراتراست و تنزل دادن و در قالب الفاظ ساده درآوردن و با مغزها آشنا کردن آن ها بسی مشکل و نیازمند اعمال مهارت است. و لذا برای یک دانشمند عالی مقام، نگارش یک کتاب علمی دقیق بسا می شود که از نوشتن کتاب درسی و یا داستان برای کودک آسان تر باشد.
ما همه طلاب محترم و معلمان عزیز را توصیه می کنیم که از مغلق گوئی و ابهام بیان در سخن خیوش بپرهیزند و بکوشند که روشن گو و صریح اللهجه و لطیف البیان باشند تا اسباب زحمت و یا احساسات انحراف و اعوجاج فهم نباشند.
احتراز از لغزش و خطا
سه: یکی از خصایص و یا شرایط تعلیم این سلسله، احتراز و دوری آنان از لغزش و خطا و انحراف و اشتباه است. این مطلب مهمترین صفت و مؤکدترین شرایط و بارزترین خصیصه سلسله انبیاء است. آنان در موضوع دریافت علوم و معارف از مرحله فراگیری تا ابلاغ در چهار بعد مصونیت داشتند.
بعد اول آن که یکایک دانش های مربوط را در آن لحظه که از فرشته وحی فرا می گرفتند نه اشتباه می کردند و نه کج فهمی داشتند و نه کسانی که از قبیل شیاطین و اجنه می توانستند در این مرحله دخالت یا القاء شبهه نمایند.
بعد دوم آن که در مقام حفظ و نگهداری مطالب عارضه ای بر آن ها رخ نمی دهد و فراموش نمی کنند که در نتیجه بد آموزی به بار آید.
ابلاغ و نشر معلومات غیبی
بعد سوم: در مرحله ابلاغ و نشر و رساندن معلومات غیبی به شاگردان عصر خویش و یا همه اعصار دچار خطا و اشتباه نبودند نه عمدا خلاف واقع و دروغ گفته اند و نه اشتباها حکمی را به خطا ابلاغ نموده اند، اینان از بدو عمرشان تا آخرین لحظات زندگی و گفتارشان یک کلمه بر خلاف واقع به زبان نیاورده اند و یک جمله اشتباه نسروده اند. وه چه امر بزرگ و خطیری به ویژه اگر مقایسه با بشرهای رسمی کنیم که فقط دروغ های آنان در طول زندگی یادداشت شود مثنوی هفتاد من کاغذ شود.
بعد چهارم آن که انبیاء در مرحله عمل به گفتار خویش نیز مصون بوده و هیچ گاهی از آن چه گفته اند قدمی بر خلاف بر نداشته اند و بدین جهت ما آنان را معصوم می دانیم و عاری از همه نقائص.
و بالجمله این رویه در این سلسله شریفه به همه معلمان و مربیان بشر چنین تفهیم می کند که باید بکوشند از خطا و انحراف در مرحله فراگیری مطالب و در حفظ آن ها و سپس در ابلاغ و بالاخره در عمل مصون و محفوظ باشند چه آن معلم کلاس اول باشد و چه استاد دانشگاه و چه مدرس حوزه طلاب و چه آیت عظمی و چه گوینده و سخنران و چه نویسنده و صاحب قلم و چه قاضی دادگاه و چه مقنن مجلس شوری و چه دیگران. همه ماها موظفیم طبق قضاوت وجدان و دستور اکید انبیاء همه دانش ها را صحیح فرا بگیریم و خوب حفظ کنیم و درست بیان کنیم و بالاخره دانشمند بی عمل و بی تقوی نباشیم. آری «و لکم فی رسول الله اسوه حسنه».
پیامبران از اشتباه و انحراف مصونند
خداوند درباره اینکه پیامبران و سفیران او که آموزگاران و اسوه عملی برای جامعه هستند باید از خطا و اشتباه و یا نسیان و انحراف محفوظ باشند چنین می فرماید: «فانه یسلک من بین یدیه و من خلفه رصداً لیعلم ان قد ابلغوا رسالات ربهم و احاط بما لدیهم و احصی کل شیء عددا» (۲۸ جن) خدای تعالی برای اعزامی های خویش که به منظور تعلیم جوامع انسانی فرستاده می شوند گروهی از فرشتگان را موکل می سازد که از مقابل رو و پشت سر یعنی از هر طرف او را محافظت کنند ـ تا چنین نباشد که در فراگیری و حضور ذهن و توضیح و بیان مقصود به خطا افتند ـ او چنین مقرر داشته تا معلوم شود اهداف عالیه الهی مو به مو به سمع بشری می رسید و البته او به آن چه در باطن گوینده و شنونده است آن چنان محیط است که همه چیز را تا حدود ذرات اتمی او به شمارش در آورده.
و نیز می فرماید «سنقرئک فلا تنسی» ای پیامبر ما به تو قدرت سخن و گفتار خواهیم داد و تو هیچگاه آنچه را که فرا گرفته باشی فراموش نخواهی کرد.
و بالجمله این خصلت از معلمان جامعه به ما بشرها چنین می آموزد که به حد کامل مواظب خویش باشیم و از راه حق و صراط مستقیم منحرف نگردیم.
پروردگارا افکار ما، اندیشه های ما، اخلاق ما، زبان ها و سخنان ما، حرکت و تکاپوی ما، قلم و نوشتار ما، فرد و جامعه ما، نهضت و قیام ما، فرهنگ و دانش ما، تعلیم و تربیت ما، صلح و جنگ ما، روابط و ضوابط ما، حال و آینده ما، و بالاخره مادیت و معنویت ما و دنیا و آخرت ما را از کژی و انحراف و سقوط و انحطاط و پلیدی و آلودگی و هر عیب و نقص و شقاوت و ذلت رهائی بخش و این دعائی که بر ما آموختی و حداقل روزی ده بار بدان نحوه درخواست را (اهدنا الصراط المستقیم) بر ما واجب نمودی از ماها تقبل فرما. ما را آن چنان کن که رضایت معلمان حقیقی خویش را جلب کنیم تا بتوانیم رضای تو را به دست آوریم. آمین یا رب العالمین.

16دسامبر/16

ارزش ها و مکتب ها

سلسله مقالاتی که از این شماره، تحت عنوان «ارزش ها و مکتب ها» تقدیم امت پاسدار اسلام می شود، به قلم یکی از دانشمندان برجسته و شخصیت های عالیقدر به رشته تحریر در آمده است، که ما ضمن تشکر صمیمانه از معظم له به خاطر اینکه این مجموعه را در اختیار مجله پاسدار اسلام گذاشته اند، امیدواریم با چاپ این مقالات ارزنده برای جویندگان حقیقت و فریب خوردگان مکتب های پوچ و دلباختگان مارکسیسم، راهی هموار به سوی حق و حقیقت گشوده شود.
پیشگفتار
در زندگی انسان ها یک سری مفاهیم و موضوعات و حقایقی وجود داشته و دارد که دارای تقدس و ارج و ارزش و اعتبار است البته با درجات و مراتب مختلف و گوناگون.
و جلوتر از این یک سری معیارها و ملاک ها است که ارزش ها و اعتبارات را توجیه می کند.
همین ارزش ها و اعتبارات است که بخش عظیمی از فعل و انفعالات جوامع انسانی را تفسیر و تعیین می نماید و تاریخ ساز و حادثه آفرین است. جنگ ها و صلح ها، قهرها و آشتی ها، حرکت ها و سکون ها، دوستی ها و دشمنی ها، مسافرت ها و مهاجرت ها، درس خواندن ها و گفتن ها و نوشتن ها، تجارت ها و تولیدها و انباشتن ها و … همه و همه به یک یا چند ارزش و ریشه می رسانند.
اگر این ارزش ها و معیارها و ملاک ها را از انسانیت بگیرند، این موجود فعال متحرک ناآرام تبدیل به شیئی خمود و جامد می گردد. و این جوهر پر جوش و حررات مجسمه ای بی روح و سرد می شود و این همه قضاوت و اختلاف و تضاد که در تاریخ بشریت به چشم می خورد تا حدود زیادی از ناحیه اختلاف در ارزشگذاری و تعیین معیارها قابل تبیین و تفسیر است.
انبیاء الهی و مصلحان مکتب دار بشر هم در مکتب های اصلاحی و سازنده خود به جای آن که به فروع و شاخه و ظواهر بپردازند دست روی همین ریشه ها و پایه ها گذاشته و برنامه های عملی و اجرائی خود را بر اساس ارزش های مورد قبول مکتب خود تنظیم کرده اند و تفاوت اساسی مصلحان صاحب مکتب و رفرمیست های سطحی هم همین است که رفرمیست ها بدون توجه به اصول و ریشه های کار، همت و تلاش خود را برای سر و سامان دادن سطح ظاهر جامعه بشریت به کار گرفته اند. کاری ابتر و خانه ای در مسیر سیل ولی اربابان مکاتیب با توجه به اصول و ریشه ها، برنامه ریزی کرده اند.
البته گذشته از مکتب انبیا که به خاطر ریشه گرفتن از وحی وی اطلاع همه جانبه خدای خالق و مدبر جهان، خالی از اشتباه و خطاست، همه مکتب های بشری به خاطر اطلاعات ناقص و دید محدود انسان همیشه در انتخاب و معرفی ارزش ها دچار اشتباهات بزرگ و در نتیجه مایه خسارت های جبران ناپذیر برای بشریت بوده اند.
انسان در جهان بینی مکتب انبیاء
تعیین ارزش ها در هر مکتبی بستگی به جهان بینی آن مکتب دارد. مکتب های انبیاء عموما جهان را آفریده آفریننده ای عالم و قادر مطلق می دانند و برای تمام پدیده ها و حرکات جهان، هدف وحساب قائلند.
انسان در این مکتب، دارای موقعیتی عالی و مقام ارجمندن و کلمه بزرگ خلقت و گل سرسبد است و در عالم طبیعت، ابدی و جاودان و نمردنی. موجودی که در حرکت و کمال خود مسافر راه خدا و تا بینهایت، میدان کمال و رشد و ترقی دارد و خداوند عالم به او این حق را داده که از تمام نیروهای عالم طبیعت در این سفر روحانی بهره بگیرد «و سخر لکم ما فی السموات و ما فی الارض» نیروهای غیبی و غیر طبیعی هم در این راه وظیفه کمک و امداد انسان را دارند.
در جهان بینی این مکتب، انسان برای حرکت در این راه طولانی و پرواز در این فضای بیکران همه وسائل لازم را «بالقوه» دارد و مسئولیت «به فعلیت» در آوردن آن استعدادها و نقد کردن آن امکانات به عهده خود او گذاشته شده است.
انبیاء در برنامه های فکری و عملی خود اصول و فروع این امکانات و راه به دست آوردن و به فعلیت رساندن آن ها را نشان داده اند که ارزش ها و ملاک و معیار ارزش ها از همین جا به دست می آید.
ناگفته نماند که انبیا، توجهشان فقط به بعد معنوی و جهات اخروی انسان محدود نشده بلکه بر اساس جهان بینی صحیح و واقع بینی الهی در حد لازم به بعد مادی و علایق و نیازهای جسمی انسان هم پرداخته و ارزش های مادی را در درجه و حد خود ارج نهاده اند «و لا تنس نصیبک من الدنیا» و بر این اساس در برنامه انبیاء برای انسان، دنیا و آخرت آباد و رفاه دو جهان گنجانده شده «ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه» و بالاتر اینکه از دید اسلام، نابسامانی زندگی مادی در این دنیا مانع تکامل معنوی هم هست.
جلوه گاه قسمتی از ارزش های مکاتیب الهی برای انسان در رابطه با خدا و خلق خدا و طبیعت از اینقرار است:
ایمان، تسلیم، عبادت، معرفت، تقوی، رضا، خضوع، خشوع، ذکرو اخلاص، صداقت، امانت، محبت، صفا، مواسات، مواخات، گذشت، فداکاری، احسان، انفاق، وفا، حیا، حلم، خیرخواهی، صمیمیت، تواضع، کرم، صراحت، متانت، سخاوت، عدالت، عزت نفس، کرمت، شهامت، شجاعت، عفت، استقامت، نشاط، تلاش، حکمت، ادب هنر، علم، بصیرت، آزادگی، جوانمردی، وقار، حرکت، پشتکار و ….
مقدار موفقیت و دوام و بقاء این مکتب ها تا حدود زیادی بستگی به اصالت و صحت و واقعیت این ارزش ها و معیار ارزش ها دارد.
اگر می بینیم بعد از دو هزار سال هنوز حضرت عیسی بن مریم بیش از یک میلیارد نفر انسان را به دنبال خود می کشاند و یا برنامه حضرت موسی با اینکه پس از گذشت ۳ هزار سال دو مرحله از واقعیت زندگی عقب است، هنوز برای میلیون ها یهودی جاذبه دارد و یا دین حنیف حضرت ابراهیم از ماقبل تاریخ تا به امروز دل میلیاردها انسان را مجذوب خود می کند و یا جاذبه اسلام از پی چهارده قرن و از میان گرد و کولاک و رعد و برق تمدن های فریبای فردی اخیر و مکاتیب پر طنطنه روز، نزدیک به یک میلیارد مسلمان را در طیف جاذبه خود گرفته، این ها بی جهت و بی دلیلی نیست، همان ارزش های اصیلی که پایه تعلیمات قرار گرفته و همان معیارهای درست و حساب شده و سازگار با فطرت انسان است که نیروی حرکت و مایه سوخت وجود شده است.
با مقداری اختلاف و تفاوت، بودیسم، کنفوسیوسیسم و مسلک زرتشت و هندوئیسم و مکتب سقراط و افلاطون و … به طور نسبی اعتبار و ادامه حرمت خویش را مرهون همان ملاک ها و ارزش های پایه ای خود می باشند.
در مکتب انبیا تمام ارزش های اصیل و واقعی در نظر گرفته شده و برنامه های آن ها به این ارزش ها متکی است، ولی در مکتب های ساخته و فکر و نظر دانشمندان و حکما و معلمان بشری تا آن جا که قدرت فهم و درکشان رسیده به ارزش هائی دست یافته اند و بدون شک بسیاری از ارزش های اصیل بشر به خاطر محدود بودن قدرت درک و میدان دید، مورد توجه قرار نگرفته است. و تفاوت اساسی میان مکتب انبیاء و مصلحان غیر مرتبط به وحی و آسمان در همین است.
خلاصه آن که سعادت بشر و در گرو همین ارزش ها است که نکبت و بدبختی و فلاکت هم در اثر پشت کردن به این منابع خیر و سعادت، دامنگیر انسانیت می شود.
اگر تحلیلی منصفانه و بی طرفانه در تاریخ بشر بشود و رگه های اوج و حضیض شقاوت و سعادت و کمال و سقوط و شکست و فتح بشریت بررسی گردد، رد پای همین ارزش ها در حرکات تکاملی انسان ها و جای خالی همین ها در نشیب های شکست و نکبت جوامع انسانی دیده می شود.
بحران ارزش ها
با کمال تاسف باید به این حقیقت تلخ و دردناک اعتراف کرد که: در هیچ زمانی مثل امروز ارزش های اصیل انسانی در سراسر جامعه بشریت، دچار بحران و تزلزل نبوده است.
البته همیشه در گوشه و کنار و بخش کوچک یا بزرگی از دنیای انسان، بحران و انحراف ارزش ها وجود داشته و آثار شوم خود را عرضه نموده ولی فعلا سخن بر سر وسعت دامنه و عمق بحران است که همه جا و همه چیز را در معرض خطر قرار داده و به صورت مرضی مسری و خطرناک رو به توسعه می باشد.
علت این وسعت و عمق هم روشن است. دنیای امروز غیر از دنیا دیروز و پریروز است. امروز دنیا در سایه وسائل ارتباط جمعی که بر بال برق و بخار و نور و هوا و موج نشسته همه جا و همه چیز را زیر پوشش خود گرفته به صورت یک خانه در بست درآمده و هر فکری و هر ایده ای و هر شبهه ای و هر ایرادی اگر مبتکر آن در با ند قدرت قرار داشته باشد، خیلی زود از این سوی دنیا به آن سوی دنیا پرواز می کند و به هر زبانی سخن می گوید. این بحران و تزلزل در افکار و روحیات نسل جوان که عمق و وسعت بیشتر و خطرناکتری به خود گرفته، آینده محیط انسانیت را تیره تر از امروز نشان می دهد.
جوامع امروز به بسیاری از اصول اخلاقی که ضامن سعادت جمع است پشت کرده و ارج و اعتباری برای آن ها قائل نیستند. خانواده، آن استحکام و ثبات سابق خود را ندارد. تقوی و فضیلت، مقام شایسته خود را در این جوامع احراز نکرده و روابط طبقات و قشرها و نژادها و ملل و نحل گوناگون علیرغم دم زدن از جامعه ملل و حقوق بشر بر اساس درستی قرار ندارد.
رواج هیپیسم و هیپی گری و سرعت گسترش مراکز لهو و لعب و کانون فساد و تفریحات ناسالم و سرگرمی های مضر و بی ثمر در جهان به اصطلاح متمدن، همگی نمایشی از بحران و نبودن محتوای فکری و بی سر و سامانی احساسات واقعی انسان امروز است.
این کانون های خطر، این جنگ ها و درگیری های منطقه ای و درگیری ها داخلی، شورش ها و طغیان ها و این تحمیل ها، فشارها، استبدادها، این مسابقات خانمان برانداز تسلیحاتی و این چنگ و دندان نشان دادن ها و عربده کشی ها و نفس کش خواستن ها، و تازه این هنوز از نتایج سحر است، و خدا نکند که روزی این اردوگاه های متضاد جهان بشریت که تا دندان با اسلحه اتمی و کلاسیک مجهز شده و دل ها را پر از کینه و تبعیض و نفرت نسبت به یکدیگر کرده دست به اسلحه ببرند، در آن صورت چه بر سر این گوی معلق خواهد آمد؟! و تا چه حدودی قابل پیش بینی است که پیش بینی هم شده است. بهتر است بگذریم و دنبال عوامل و اسباب این بحران و تزلزل برویم و با شناخت و معرفی آن ها راه اصلاح و بازگشت به سوی انسانیت راستین را برای نسل سرگردان و تشنه حق مشخص نمائیم.
عوامل بحران ارزش ها
۱- تعریف و انحراف
انحراف از تعلیمات و خواسته های مکتب انبیاء و هر مکتب مفید دیگر ـ اگر باشد ـ که معمولاً پس از رفتن خود آن ها شروع می شود و توسعه می یابد، اولین ضربه را بر پیکر ارزش ها و مقدسات وارد می سازد. البته تا وقتی که کار به دست جانشینان صالح و امامان حق مکتب است، پاسداری از میراث رسالت، کامل و ارزش ها در امان می باشند.
متاسفانه اولین انحراف در خود رهبری و ملاک ها و معیارهای آن به وجود می آید و افراد ناصالح، تولیت این ارزش ها و رهبری این مکتب را به عهده می گیرند و از همین جا دست اندازی به میراث انبیا شروع می شود و ارزش ها به نفع این افراد، مورد دستبرد قرار می گیرند. بسیاری از مقدسات و مفاهیم ارجح به نفع مفاهیم نامقدس و ناروا و احیاناً مضر، عرصه را خالی می کنند و یا خود تغییر معنا و مفهوم داده و به صورت مسخ شده در خدمت اغراض پلید سردمداران و متولیان قرار گرفته و خاصیت اصلی خود را از دست می دهند.
البته در ادیان آسمانی معمولا برای جلوگیری از این خطر، پیش بینی هائی به صورت تعیین امام وخلیفه و بعثت انبیائی دیگر برای حفظ مکتب و میراث انبیاء برای بشریت شده،ولی با همه این ها، ارزش ها و مقدسات مکاتیب آسمانی هم از شر دستبرد عوامل ناباب مصون نمانده که در گذشته با آمدن آئین جدید و پیغمبر نو، ارزش ها تجدید حیات و در بسیاری از موارد تکامل پیدا کرده اند و مکتب اسلام با تعیین امامت و ولایت الهی ـ از دیدگاه شیعه ـ و تجویز اجتهاد زنده و پویا، پیش بینی پاسداری و نگهبانی از این آخرین و کاملترین میراث آسمانی (اسلام) را نموده است که متاسفانه مطامع و اغراض سودجویان و خود پرستان بنی نوع خودمان بشریت را از منافع کامل امامت و اجتهاد محروم کرده اند.
به هر حال، دست اندازی و دخل و تصرف در ارزش های مکاتیب انبیاء و مصلحان بشری، بسیاری از ارزش ها را معدوم یا مخدوش کرده و با اختلاط حق و باطل، از اعتبار آن ها کاسته است.
۲- رنسانس
در چنین شرایطی، دوره رنسانس فرا می رسد و بشریت با تلاش فکری خود بسیاری از اسرار طبیعت و حقایق جهان ماده را کشف می کند. پرده هائی بالا می رود و گوشه هائی از حقایق طبیعی و مادی برای انسان کشف می گردد، نیروهائی جدید از طبیعت به استخدام بشر در می آید و قدرت و امکانات انسان را با سرعت افزایش می دهد و بشریت با گام های غول آسای به سوی تکامل و ترقی و مادی پیش می رود. این تغییر و تحول و پیشرفت و تکامل در محیط و منطقه ای روی می دهد که تحت حاکمیت کلیسا است، کلیسا هم به ادعای خویش میراث اصیل عیسی بن مریم پیغمبر عظیم الشان خداست، ارزش هائی که در طول تاریخ با دخالت ها و دستبردهای متولیان و تبلیغات مکاتیب دیگر اصالت و اعتبار و صلاحیت خود را از دست داده مسخ شده یا اصلا عوضی است.
اربابان اکتشافات جدید اعم از طبیعی و فلسفی و اجتماعی بیرحمانه بر پیکر ارزش های قدیم و کهنه و کم واقعیت شلاق می زنند و کلیسا جاهلانه و مغرورانه و مستبدانه از ارزش های غیر قابل دفاع و مسخ شده تحت تولیت خود به دفاع بر می خیزد.
بدون اینکه برای شما تاریخ بنویسم، خودتان می توانید حدس بزنید که در نزاع و کشمکش میان دو جبهه که یکی با سلاح علم و فن مجهز شده و از تکامل و پیشرفت دفاع می کند و دیگری با اسلحه زور و قدرت و تفتیش عقاید و سرکوبی بی رحمانه، از ارتجاع و ارزش های مغشوش و مخلوط از حق و باطل، دفاع می نماید، نتیجه چیست؟
همانطور که شما حدس می زنید نتیجه دراز مدت شکست کلیسا و پیروزی رنسانس است باضافه یک پرونده قطور از ظلم و ستم و خونریزی و حق کشی و مقاومت غلط که هم کلیسا را بیش از پیش بدنام می کند و هم دامن بسیاری از ارزش های صحیح و مفاهیم مقدسی را که در لابلای تعلیمات مخلوط و مغشوش کلیسا وجود داشت، آلوده می سازد و سرانجام آتش، خشک و تر را می سوزاند و خوب و بد و مقدس و نامقدس در یک روال مورد بغض و نفرت قرار می گیرند و محکوم می شوند.
۳- مکتب های ناقص
به دنبال تحریف مکاتیب اصیل و صحیح، در گوشه و کنار اجتماع، افرادی با مقاصد خیرخواهانه یا مقاصد سوء برای اصلاح جامعه و به عنوان خدمت به بشر، اقدام به ایجاد مکتب ها و طرح های اصلاحی «من درآودی» کرده و اباطیلی را که خود فهمیده اند و یا خواسته اند، در اختیار بشر قرار داده و طبعا برای دفاع از افکار خود و اثبات حقانیت آن و ابطال مکتب های دیگر دست به تبلیغ و نفی و اثبات زده و در نتیجه از طرفی موجب ضعف و بی اعتباری در برخی از ارزش های اصیل انسانی می شوند و از سوی دیگر برخی از بافته های ناصحیح آن ها تقدس کسب کرده و در ردیف مفاهیم مقدس بشر از خود تاثیر به جا می گذارند.
مکتب سازی گرچه در روزگار قدیم بی سابقه نیست ولی اوج و شور آن پس از رنسانس در اروپا است، زیرا چند موفقیت بزرگ و پر سر و صدای علمی افکار را تکان داد و احساسات را تهییج کرد و رسوم تحریف شده و مسخ شده کهنه در مقابل نوآوری ها لشکرکشی کرد و پیکار به راه انداخت و در حالی که پیکار به نفع جدید و به ضرر قدیم رو به پایان می رفت، فضای مناسبی برای ابراز انظرات جدید در هر موضوع و به هر صورت به وجود آمدو هر کسی را که در خود جربزه اظهار نظری می دهد تحریک می کرد که خودی نشان دهد و چیزی بگوید.
اگر در غرب هم مثل شرق و مخصوصا ایران یک فلسفه محکم و متینی که در سایه کتب دانشمندان و فلاسفه اسلامی پا گرفت و رشد کرد وجود داشت، بی شک چنین هرج و مرجی در فلسفه به وجود نمی آمد و بالاخره معیارها و ملاکاتی برای مسائل فلسفی مراعات می شد ولی متاسفانه زمینه خیلی خالی تر از آن بود که اکنون ما فکر می کنیم.
و به همین علت در دو سه قرن پس از رنسانس، آن قدر گفته های پوچ و بی اساس به نام فلسفه به خورد مردم داده شده که روی اساطیر دوران قدیم را سفید کرده است و البته فلاسفه و دانشمندانی مثل دکارت و هگل و … هم در صحنه فلسفه اروپا ظاهر شدند و آثار ارجمندی به جهان دانش تحویل دادند.
ولی هیچوقت فلسفه اروپا مثل دنیای اسلام به یک سلسله اصول و قواعد محکم و پابرجا ـ که معیار و ملاک معتبری برای حوزه های فلسفی باشد ـ به خود ندید، این نقص و خلأ از طرفی و حرص و ولع دانش پژوهان فرنگ در اثر رسیدن به محیط و شرایط آزاد پس از نجات از دوره هزار ساله رکود قرون وسطی و پشت سر گذاشتن استبداد فکری و انگیزسیون و تفتیش عقاید اربابان کلیسا برای اظهار نظر و ابراز وجود، از طرف دیگر، چنین وضعی را به وجود آورده، آن جا که فردی مثل «کنت دو گوبیو» خاورشناس و سیاستمدار و بنیان گذار مکتب «گوئیسم» در فلسفه تاریخ با این که سال ها در ایران و در مهد حکمت متعالیه صدر المتألهین به سر برده و با فضلا و ادبا سر و کار داشته، مکتب صدر المتالهین را عیناً همان مکتب ابو علی سینا می داند و اسفار را جمع سفر به معنای کتاب خیال می کند! (که معلوم می شود صفحات اول مقدمه اسفار را هم نخوانده بوده و ظاهرا اطلاعات خود را از یک یهودی به نام «ملا لاله زار» گرفته).
آنان نیز روش محقق میرداماد را همان «دیالکتیک» معرفی می کنند و آن جا ادوارد برون که در میان غربیان حرفش سندیت و ارزش و اعتبار خاصی دارد و بهترین شرق شناس و متبحرترین روش شناس است، «اسفار» صدر المتألهین را جمع «سفر» ولی به معنای سفرنامه معرفی می نماید!
و آن جا که دانشمندی مثل هگل در کتاب فلسفه حقوق با صراحت می گوید: اصلا در شرق قانون و اصول برای جامعه وجود ندارد و نداشته و فقط خود حکومت های مستبد قانون است. از چنان محیطی که اطلاعشان از عمیقترین فلسفه موجود دنیا که از قدیم بسیاری از رساله های آن ها را داشته اند و در مدارس جزء مواد درسیشان بوده و مورد توجه، این مقدار باشد و به خصوص از قانون جامع و همه جانبه فقه اسلامی که بیش از ده قرن در حوزه های دینی و علمی مطرح بوده بی اطلاعند، انتظار نوآوری در فلسفه و اصول اجتماعی خیلی عاقلانه نیست.
به هر حال طلوع و افور این سری مکاتیب فلسفی و اجتماعی و عوارض ناشی از آن ها را می توان در ردیف عوامل کاستن از ارزش های انسانی و ایجاد بحران در آن ها دانست و از همین طریق می شود فهمید که چگونه نظریات و بافته های مارکس و انگلس به عنوان یک مکتب اجتماعی و فلسفی کامل ورد توجه بخشی از اروپائیان قرار می گیرد!
آن جا که انحطاط زمینه را برای تجدید حیات مکتب سوفیست ها و شکاکان که دو هزار سال به بایگانی تاریخ سپرده شده بودند آماده کرد، خیلی آسان از این گونه اباطیل هم استقبال می کند.
این جدال و نزاع محدود به منطقه قلمرو کلیسا نماند و منحصر به غرب نشد بلکه نتایج این کشمکش جزئی از تمدن غرب شد و همراه آثار دیگر تمدن خود را به سراسر جهان کشانید و به هر حال، پیروان اسلام، بودیسم، هندوئیسم و … از هجوم آن در امان نماندند.
گرچه در خود این محیط ها هم اگر نه به اندازه کلیسا تا حدود زیادی ارزش های اصیل دچار تحریف و دستبرد شده بود و مفاهیم و موضوعات عوضی یا مسخ شده جای بسیاری از مفاهیم و موضوعات ارجدار را گرفته بودند و متولیان مسجد و … هم مثل متولیان کلیسا در مراحل بعد به این باطل ها کشیده شدند و تا حدودی مزه تلخ شکست را چشیدند. با یک نکته اضافی که در مبارزه کلیسا و رنسانس هنوز قدرت های سرمایه داری و استعمار خود جان نگرفته بوند که به نفع یک طرف وارد معرکه شدند ولی در پیکار تجدد متولیان ارزش های مغشوش دنیای غرب، استعمار هم در پشت تجدد و فرهنگ نو بود و آن طور که می خواست دعوی را مطرح می کرد و هر چه را که مایه عظمت و مقاومت و احیانا وسیله تکامل و تجدید حیات این مناطق بود حساب شده زیر ضربات خود می گرفت و نابود می کرد و به همین جهت ضربه وارده بر مسجد با این که به اندازه کلیسا هم منحرف و ناباب و مستحق شکست نبود احتمالاً کاری تر و عمیق تر از آب درآمد.
۴- سرمایه داری غرب
غول سرمایه داری از میان گردو غبار میدان کارزار قدیم و جدید و کلیسا و رنسانس و مکتب های بشری سر بر آورد و به آسمان تنوره کشید و به موازات رشد و تکامل علوم، فنون، ابتکارات، اختراعات، صنعت و سرمایه داری تنومند و تنومند تر می شد، انسان متجدد غربی به کمک علوم و فنون، طبیعت را روز به روز بیشتر و بهتر مسخر می کرد و به خدمت می گرفت.
تنگنای فرنگ برای توسعه طلبی انسان های مسلح به علم و فن و عاری از ارزش های اصیل انسانی، بسیار محدود و خفه کننده بود. نه مواد خام کافی برای صنعت داشت و نه بازار وسیع برای آب کردن مصنوعات، به طرف شرق و غرب و جنوب به راه افتادند و از راه خشکی و دریا خود را به همه پهنه گیتی کشاندند.
غارت و چپاول، تحقیر و توهین، تخیلات فکری و اجتماعی و سیاسی یا مستقیما توسط خود استعمارگران و یا توسط عمال بومی و دست نشانده ها و مهره های خودمانی مردم همه جا بیداد می کرد، چند کشور کوچک لوس و ننر اروپائی که قلمرو جغرافیائی همه آن ها به اندازه یک کشور شرق مثل ایران نمی رسید همه دنیا را دست انداخته بودند.
در این جا نمی خواهم تاریخ استعمار بنویسم، فقط می خواهم به عوامل بحران ارزش ها اشاره کنم. مهم این است که این ها قبول نداشتند که غارتگر و دزد و یاغی علیه بشریت و ارزش های انسانیند، بلکه القاب نجات بخش، معلم، کارشناس، مبشر آزادی و پیشاهنگ تمدن و … را به دنبال خود می کشیدند و بسیاری از مفاهیم مقدس و ارزش های انسانی را نقاب روی کریه و چهره زشت خود کرده بودند و چند صباحی هم با این حیله ها مردم را گول زدند. ولی بالاخره این نقاب هم کنار رفت و آن چهره های کریه با همه زشتی ها و نفرت ها به نمایش گذاشته شد.
این رسوائی و افتضاح فقط دامن خود متجاوزان و ستمگران استعمارگر و انحصار طلب را نگرفت بلکه بسیاری از ارزش ها و مقدساتی هم که آن ها استخدام کرده بودند که در پناه اعتبار و آبروی آن ها تجاوز خود را زینت می دادند و چهره منفور خویش را گریم می کردند، بناحق مشمول این نفرت شد و بشریت به همراه نفرت از مستعمران و انحصار چیان، از این مقدسات هم دل آزرده گشت. زیرا این راهزنان با ادعای پرچمدار آزادی دموکراسی، مبارزه با جهل، مرض، فقر، عقب افتادگی و ارتجاع تلاش برای بالا بردن شخصیت انسان و تحکیم و حقوق بشر و … خود را بر مردم تحمیل می کردند.
و محصول این کر و فر و این مظالم و جنایات این شد که بسیاری از مقدسات و ارزش هائی که در جریان پیکار میان مکتب های ناقص اربابان رنسانس و متولیان کلیسا و ارتجاع به عنوان اهداف مقدس نهضت و توشه راه تکامل بشر به کار گرفته شده بود و جای خود را در جامعه انسانی باز کرده بود و مدتی هم الهام بخش تلاش ها و مجاهدت های انسان های خیرخواه بود، اعتبار خود را از دست بدهد و دیگر نتواند مایه تحرک و تلاش و انرژی حرکت و کوشش بشر باشد.
چرا که انسان ها دیدند تمام واژه های مقدس به جای اینکه مایه سعادت و شرافت و عظمت و تکامل و مواسات و مساوات و آزادی و رحم و عاطفه و… برای نوع بشر شوند، در خدمت گروه معدودی انحصار طلب و عزیز بلاجهت و خودخواه و خودپرست قرار گرفته و در اقیانوسی از بلا و فلاکت فقط چند جزیره خوشبختی به چشم می خورد و در بیابانی از نکبت و بدبختی، فقط معدودی قله رفاه و خوشبختی سر بر آورده و به چشم می زند.
و هنوز هم که هنوز است با اینکه این کوردلان خودخواه دستاوردهای زیانبخش تجاوزها و تعدیات خود را به صورت طغیان ها و آشوب ها و ناامنی ها، و بی اعتمادی ها و تبلور بغض و کینه ها در آورده اند حاضر نیستند صادقانه به خطای خود اعتراف کنند و ملت ها را به حال خودشان واگذارند و خودشان و دیگران را بیش از پیش به سقوط و نابودی بکشانند.
لذت پرستی
منطق سرمایه داری غرب در توجیه این همه تلاش ها همین است که انسان تا می تواند باید از عمر خود و امکانات خود برای بهتر زندگی کردن بهره بگیرد و بهتر زندگی کردن هم در نظر آن ها فقط با اشباع تمایلات و شهوات و تامین خواسته های مادی و جنسی انسان امکان پذیر است و این همه مظاهر شهوت و عیش و نوش و خوشگذرانی که مثل قارچ در سراسر دنیای سرمایه داری روئیده و رشد کرده و می کند نمایانگر همین منطق و همین معیار و همین ارزش است.
البته چنین شرایطی هم در اوضاع کنونی و گذشته فقط برای عده معدودی از میلیاردها انسان جهان میسر است و اکثریت بشر در مقابل اشراف و اشرافیگری و فساد این قوم چه می اندیشند و چه می خواهند بکنند و چه می توانند بکنند، در آینده خواهیم نوشت.
ادامه دارد

16دسامبر/16

اقتصاد اسلامی قسمت سی ام

در راه ریشه کن ساختن فقر
فاجعه بزرگ بشریت
آیت الله حسین نوری
«اسلام» به این منظور از استقرار عدالت اجتماعی سخن می گوید و اصول و موازین مخصوصی را در زمینه اقتصاد مطرح می کند که همه مردم از مواهب موجود در جهان و نعمت های خداداد به طور عادلانه استفاده کنند و دارای زندگی ای باشند که در آن افراط و تفریط، اسراف و تبذیر، و اختلاف فاحش طبقاتی وجود نداشته باشد و از فقر و بیکاری و مضیقه اقتصادی اثری و خبری در جامعه بزرگ بشری دیده نشود و فاجعه ای به نام گرسنگی در جهان انسانی وجود نداشته باشد.
این ها مسائلی است که جز با حاکمیت قوانین اسلام و اجرای اصول اقتصاد اسلامی هرگز حل نخواهد شد.
زیرا اصولا در اسلام هیچ ننگ اجتماعی بالاتر از این نیست که عده ای معدود آن قدر داشته باشند که مواهب و نعمت های خدا را حیف و میل کنند و یا در راه تولید و فروش سلاح های مخرب و هموار ساختن راه استعمار و استثمار و سلطه های طاغوتی خرج کنند و عده دیگری یا حتی یک فرد از انسان از تأمین احتیاجات حیاتی خود عاجز و ناتوان باشد.
اکنون قبل از تعقیب بحث سابق که در رابطه با گرسنگی مطرح گمردید در این آمار که مشتی از خروار است دقت بفرمائید:
۱- نگرشی به بحران گرسنگی و سوء تغذیه در کشورهای استعمار زده
هر سال ۴۰ میلیون نفر انسان از گرسنگی می میرند تا زندگی بر اقلیت غارتگر جهان لذت بخش تر شود آمار مرگ و میر ناشی از سوء تعذیه و گرسنگی تنها در سال ۱۹۸۰ قریب ۵۰ میلیون نفر بود. رقمی بالاتر از کشتگان جنگ های اول و دوم جهانی…!!
روند افزایش فقر و گرسنگی در دنیای بحران زده کنونی چنان است که گفته اند:
«در صورت ادامه سلطه استکبار جهانی در سال ۲۰۰۰ (۱۶ سال دیگر) هزار میلیون نفر در فقر کامل به سر خواهند برد» به عبارت دیگر اگر وضعیت بد غذائی که در طول ۲۰ سال گذشته وجود داشته ادامه یابد تا سال ۱۹۸۵ رقم افراد گرسنه دو برابر خواهد شد و این فاجعه قرنی است که تنها اکتبر ۱۹۸۱ آن «جامعه اقتصادی اروپا یک میلیون تن مواد غذائی را نابود کرد» تا کاهش در بهای محصولات غذائی ایجاد نشود.
۲- پاکستان فقیر و تسلیحات مدرن
اخیراً اولین سه شکاری اف ۱۶ آمریکائی به پاکستان تحویل داده شدند، طبق قرار داد منعقده با ایالات متحده آمریکا در ماه ژوئن ۱۹۸۲ به زودی چهل دستگاه از این نوع که مشابه می باشند که ارتش امریکا به آن ها مجهز است به پاکستان واگذار خواهند شد. ایالات متحده آمریکا یک کمک اقتصادی ۲/۳ میلیارد دلاری جهت تأمین هزینه خرید تسلیحاتی پاکستان به این کشور اعطا کرده است مِنْبعَد نیروی هوائی پاکستان با این شکاری ها مدرنترین سیستم های تسلیحاتی را در اختیار خواهد داشت.
این شکاری های جدید در زمانی به پاکستان تحویل داده می شوند که این کشور در وضعیت نامساعدی به سر می برد همان طور که خبر گزاری فرانسه در این رابطه می نویسد «زمستان امسال، پاکستان دیگر قادر به تأمین برق انرژی حرارتی و به راه انداختن چرخ کارخانه های خود نیست».
در شهرهای بزرگ خاموشی حکمفرما است و تنها کسانی که گله و شکایت چندانی از این وضعیت ندارند فروشندگان شمع و چراغ نفتی می باشند. «در کراچی» پایتخت اقتصادی پاکستان «صنعت» برای سومین سال متوالی با قطع مکرر جریان برق و کاهش فشار گاز رو به رو است دولت نظامی به هیچ وجه در پی یافتن راه حلی برای مسائل و مشکلات کشور ۸۰ میلیون نفری که یکی از فقیرترین کشورهای جهان محسوب می شود و مردم آن در شرایط اسف بار به سر می برند نیست ۷۰% درصد از مردم پاکستان فقط به ۲۰% از خدمات عمومی دسترسی دارند. سطح آموزش و پرورش و بهداشت در این کشور بسیار پائین است و شمار افراد با سواد در آن به ۲۰% می رسد که یکی از پائین ترین ارقام اقتصادی در جهان محسوب می شود.
سرکوب، فقر و فلج اقتصادی مهاجرت عظیم فقیرترین کارگران و همچنین ماهرترین آن ها را به ویژه به سوی کشورهای حوزه خلیج فارس در پی داشت.
پاره ای از کشورهای سرمایه داری چون ایالات متحده آمریکا و ژاپن با مشاهده سودی که می توانند از به کار گماشتن کارگزاران به جیب بزنند صنایع چندی را در این کشور مستقر نموده اند.
این مسائل مانعی بر سر راه روند واقعی صنعتی شدن کشور ایجاد کرده و ابعاد وابستگی اقتصاد ملی را افزایش می دهد.
۳- آمریکای لایتن و فقر اقتصادی
کاراکاس خبرگزاری جمهوری اسلامی:
به گزارش بانک توسعه قاره آمریکا از ۱۲۰ میلیون نفر جمعیت فعلی کشورهای آمریکای لاتین ۲۶ میلیون نفر بیکارند و اکنون بزرگترین مشکل آمریکای لاتین گرسنگی و سوء تغذیه می باشد از سوی دیگر در طول سال گذشته ذخائر ارزی کشورهای امریکای لاتین دوازده میلیارد و ۴۰۰ میلیون دلار کاهش یافت که در ۴۰ ساله اخیر بی سابقه بوده است. این در حالی است که در همین مدت تنها دو میلیارد و هفتصد میلیون دلار وام در اختیار کشورهای این منطقه گذاشته شده است.
اینها نمونه بسیار کوچکی است از انعکاس «فقر» این فاجعه عظیم بشری در سطح جهان که در نتیجه عدم توجه به مکتب اقتصادی پیامبران بزرگ الهی (ص) به وجود آمده است.
ما به منظور ارائه عوارض زیانبار «فقر»، یکی از مظاهر آن را که مسأله گرسنگی است مطرح ساختیم و محرومیت حدود ۸۵ درصد مردم دنیا از آن دسته از مواد غذائی لازم و حیاتی را که فقدان یا حتی کمبود آن ها زیان های جبران ناپذیری بر سلامت و زندگی بشر وارد می آورد را شرح دادیم و به طور کلی آن مواد را تحت عنوان «مواد پروتئینی» و «مواد معدنی» و «ویتامین ها» در آوردیم و بحث خود را مشروحا درباره مواد پروتئینی به پایان رساندیم و مقداری هم درباره مواد معدنی بحث نمودیم اکنون با توفیق خداوند متعال دنباله بحث:
زیان های کمبود «فسفر»
یکی دیگر از مواد معدنی که در مسأله فقر غذائی و گرسنگی مخفی نقش مهمی دارد «فسفر» است. فسفر بیش از تمام مواد دیگر در بدن انسان پخش شده و هسته اصلی همه بافت ها را تشکیل می دهد و در واقع جزء مکمل استخوان ها است اما مسأله این است که آثاری که حاکی از کمبود این ماده معدنی باشد بسیار مخفی است زیرا «فسفر» در ترکیب بیشتر مواد خوراکی تقریباً از هر نوع که باشد پیدا می شود و هر کس با هر نوع رژیم غذائی (در صورتی که غذا در اختیار داشته باشد) روزانه مقدار کافی از آن را به بدن خود می رساند. منتها نکته جالب و مهم اینجا است که کمبود این ماده، زیان و خسارت خود را به طور غیر مستقیم بر افراد و سلامت زندگی آن ها وارد می آورد.
بدین معنی در مناطقی که خاک آن ها دچار فقر ماده «فسفر» است تربیت احشام به خوبی صورت نمی گیرد و با پدید آمدن این اشکال در امر دامداری، احشام که طبیعی ترین منابع پروتئین هستند کمیاب یا احیاناً نایاب می شوند و مردم آن نواحی به خاطر کمبود «فسفر» دچار فقر مواد پروتئینی می گردند.
اهل تحقیق می گویند در کشورهای گوناگون کنگوترانسوال و آفریقای جنوبی، فقر علوفه و علیق از لحاظ «فسفر» موجب توقف رشد و یا سبب ایجاد بد شکلی استخوان و انحطاط حیوانات می گردد.
در این گونه مناطق که خاک آن ها دچار فقر «فسفر» است تربیت احشام بسیار دشوار و گاه حتی غیر ممکن می شود و در آن نواحی، فقط به علت فقدان فسفر تولید خواربار هم صورت نمی گیرد و مردم از این لحاظ در فقر و گرسنگی می مانند ملاحظه می کنید که کمبود یک ماده معدنی کار را به جائی می رساند که مردم بعضی مناطق از پروتئین های حیوانی و حتی خواربار هم محروم می شوند و در فقر شدید غذائی دست و پا می زنند.
کم خونی بیماری مصیبت بار فقیران
دیگر از مواد معدنی که برای سلامت و تعادل و ترمیم دستگاه های بدن انسان نقش حیاتی دارد «آهن» است دانشمندان می گویند: که انسان بالغ، روزانه بین ۶ تا ۱۶ میلی گرم (هزارم گرم) آن لازم دارد.
آن دسته از مواد غذائی که از منابع اصلی و طبیعی آهن محسوب می شوند هم ریشه حیوانی دارند و هم ریشه گیاهی، در مورد گیاهان مقدار آهن موجود آن قدر متفاوت و مختلف است که نمی توان روی آن با دقت و اطمینان حساب کرد به طوری که پژوهشگری به نام «بیسون» در سال ۱۹۴۱ ثابت کرده است که میزان آهن موجود در «کاهو» بر حسب زمینی که در آن کاشته شده است از یک میلیگرم تا ۵۰ میلیگرم تفاوت می کند.
اما مهمترین منابع تأمین آهن، خوراکی های حیوانی است که در درجه اول عبارتند از ماهیچه، دل و قلوه و جگر و تخم مرغ و متأسفانه این ها موادی است که اکثریت عظیمی از مردم بدان ها دسترسی ندارند و بسیاری از افراد شاید ماهی یک بار هم از آن ها نمی توانند تغذیه کنند.
باید دانست که دستگاه بدن انسان به آهن احتیاج شدیدی دارد و به ویژه از آن برای ساختن ذره «هموگلوبین» که با گلبول های قرمز آغشته است و در ساختمان خون نقش مهمی دارد استفاده می کند.
از این رو عادی ترین و رائج ترین تظاهر کمبود و فقر آهن در بدن انسان، بیماری معروف و خطرناک «کم خونی» است که خود از نارسائی مقدار «هموگلوبین خون» ناشی می شود.
به گفته دانشمندان بیولوژیست نخستین مورد گرسنگی خاص آهن در ماه های اولیه زندگی کودکان دیده می شود و این نتیجه فقیر بودن شیر مادر آن ها از لحاظ «آهن» است چنانکه چند سال پیش ثابت شده که ۵۰ درصد از کودکان محله «ایست اند» یعنی محله فقیر نشین لندن، در طی نخستین سال زندگی دچار «بیماری کم خونی» بودند و بعد از آن به این نتیجه رسیدند که کم خونی حاصل از فقر آهن در موارد غذائی نزد افراد بالغ نیز به اندازه بیماری کمبود کلسیم رواج و شیوع دارد.
باید به این نکته نیز توجه داشت که متأسفانه تظاهرات و عوارض کمبود آهن در مناطق فقیر و در میان ساکنان نواحی گرمسیر استوائی بیش از هر جای دیگر دیده می شود زیرا محیط آن ها قادر نیست آهنی را که برای جبران طبیعی مصرف گلبول ها لازم است تأمین کند چرا که مناطق گرمسیر استوائی برای تولید محصولات حیوانی که در عین حال منابع غنی پروتئین و آهن هستند آمادگی و استعداد کافی ندارند.
و بدین ترتیب نوع زمین و آب و هوای مناطق گرمسیری موجب پیدایش و دوام گرسنگی مزمن مواد آهن و بیماری های «کم خونی» است.

16دسامبر/16

امام خمینی ثابت و استوار از آغاز تا کنون

دعوت انبیا
«دعوت های انبیا ـ حسب اختلاف مراتبشان ـ برای همین است که انسان را انسان کنند. تمام علوم، تمام عبادات، همه معارف الهییه و همه احکام عبادی برای این است که انسان ناقص را کامل نمایند… همان طور که عالم طبیعت باید با ابزار خودش درست شود و عدالت اجتماعی در بین مردم جریان پیدا کند و حکومت عادله ای کار این عالم را تنظیم بنماید، آن جا عالم ماورای طبیعت هم ابزاری دارد. زندگی آن جا هم ابزاری دارد، ابزرش را انبیا آورده اند. دعا، ذکر، قرآن، نماز و احکام عبادی و معارف الهیه ابزار آنجا است.»
(۱۴ شوال ۱۳۹۸)
«حضرت موسی عصایش را برداشت و با فرعون و سلطان مصر در افتاد و مردم را با این عصا و تبلیغاتش بر ضد سلطان عصر خود شوراند. ابراهیم را که ملاحظه می کنید، می بینید که تیشه اش را برداشت و بت هائی را که مال اشراف بود شکسته و با اشراف در افتاد، برای منافع توده ها و برای اینکه به توده ها ظلم نکنند، البته معنویات هم نقطه اصلیش بوده است».
(۲۳/ ۷/ ۵۷)
«بعثت انبیا برای این است که این بشر، آن چیزهائی را که اطلاع ندارد، این مراتب از انسانیت را که خود مطلع نیست و کیفیت تربیت را (به آن ها بفهماند) انبیاء آمدند تا این انسان را به آن مراتبی که کسان دیگر نمی توانند آن مراتب را اطلاع پیدا کنند و انسان را تربیت کنند، آن مراتب را تربیت بدهند و نمو و ارتقاء بدهند… چون انسان قابلیت این را دارد که تربیت بشود و آن مراتب مافوق طبیعت را هم پیدا بکند و کسی نیست که به انسان این نحو تربیت را بیاوزد، خدای تبارکن و تعالی انبیا را مأمور فرموده است که این ها بیایند و تربیت کنند این انسان را که برسید به آن مراتب مافوق طبیعت و هر چیزی که در او قابلیت هست، فعلیت پیدا کند و تربیت، یک تربیت الهی بشود.»
(۶ آبان ۵۷)
«انبیا آمده اند برای این که قدرت های شیطانی را سرکوب کنند و نبی اکرم هم آمده بود و آمده اند برای اینکه این قدرت ها را بشکنند. این یکی از کارهائی است که انبیا دارند نه اینکه فقط این است کار مهم انبیا، این است که مردم را برسانند به آن نقطه کمال و سایر کارها وسیله است. غایت، کمال مطلق است… انبیا برای ثروت و قدرت و دنیا و رسیدن به حکومت، ابداً یک قدم بر نداشته اند… مسندها در نظر انبیا پوچ است.»
(۲۲/ ۳/ ۵۹)
«هیچ جنگی در دنیا بین انبیا و غیرتشان نبوده است الا اینکه می خواستند این سرکش ها را آرام کنند و این انانیت ها را بکوبند.»
(۱۵/ ۴/ ۵۹)
«این انسان است که خدای تبارک و تعالی طوری (او را) خلق فرموده است که راه راست و کج را می تواند انتخاب کند و تمام انبیا از صدر عالم تا آخر برای این آمده اند که این آدم را از آن راه کج و راه های باطل هدایت کنند و به صراط مستقیم انسانیت که یک سرش دین است و سر دیگرش عند الله است (برسانند) ما اگر خودمان را توانستیم اصلاح کنیم، کنترل کنیم و تربیت کنیم، در همه امور موفق خواهیم شد.»
(۱۱/ ۵/ ۶۰)
«تمام انبیا از صدر بشریت، از آن وقتی که آدم علیه السلام آمده است تا خاتم انبیا (ص)، تمام انبیا برای این بوده است که جامعه را اصلاح کند. فرد را فدای جامعه می کردند. ما فردی بالاتر از خود انبیا نداریم، این فردها خودشان را فدا می کردند برای جامعه… آن ها خیال می کنند که انبیا آمده اند مسئله بگویند! شما کدام یک از انبیا را سراغ دارید که در امور اجتماعی به آن طور حادش شرکت نکرده و سردمدار نبوده است؟… دخالت در سیاسیت در رأس تعلیمات انبیا است. مسئله جنگ مسلحانه با اشخاصی که آدم نمی شوند، می خواهند ملت را تباه کنند، در رأس برنامه های انبیا بوده است.»
(۱۸/ ۶/ ۶۰)
«انبیا برای انسان و انسان سازی آمدند، هیچ کار دیگری نداشتند، آمدند این انسان ها را که در صورت انسانند و دارند برخلاف راه می روند، این ها را به راه راست و مستقیم هدایت کنند.»
(۲۳/ ۱۰/ ۶۰)

16دسامبر/16

بررسی و ترجمه آزاد مبحث انفال

قسمت چهاردهم
نوشته آیت الله العظمی منتظری
آیت الله محمدی گیلانی
اقسام زمین و حکم آن ها
گفتیم: احیاء موات، موجب ملکیت رقبه نمی شود، ممکن است در ذهنتان سئوالی پدید آید که: انکار ملکیت رقبه زمین در احیاء موات مضافا بر اینکه مخالف فتوای مشهور است، مخالف ضرورت فقه نیز می باشد، زیرا انکار ملکیت رقبه به وسیله احیاء ایجاب می کند که فروش و صلح و هبه و وقف چنین زمین هائی جائز نباشد و حال آن که چنان معاملاتی روی این گونه زمین ها رایج و دارج است؟!
در پاسخ این سئوال می گوئیم اولاً مخالفت با فتوای مشهور در فقه بعد از قیام دلیل بر خلافش چیزی نادر و غیر مأنوس نیست که نمونه ای از آن، مسئله نجاست چاه طبق فتوای مشهور قبل از علامه حلی علیه الرحمه می باشد و بعد از ایشان فتوای مشهور منقلب گردیده و فتوی بعدم انفعال آب چاه و حکم به اعتصام آن گردیده است و ثانیاً احیاء کننده موات، عمل احیائی خویش و آثار آن را در زمین احیاء شده مالک است و به عباره اخری، زمین احیاء شده به اعتبار حیثیت احیاء، ملکت احیاء کننده است و بیع و وقف و مانند آن ها به زمین مفروض به اعتبار حیثیت مذکوره تعلق می گیرد و هیچ مانعی ندارد چنانکه از نهایه شیخ حکایت نمودیم و فقهاء عظام نیز در اراضی مفتوح عنوه مانند عراق و نحو آن، ملتزم به چنین امری شده اند.
بلکه گاهی گفته می شود که اراضی مفتوح عنوه به تبع آثار در ملکیت در می آید به نحوی که با بقاء آثار ملکیت باقی، و با زوال آن زائل می شود.
و بعید نیست که مشهور نیز مرادشان از ملکیت بیش از این نباشد و آن ها خود تصریح کرده اند که اذن امام معتبر است چنان که قبلاً گفتیم و شاید مرادشان از این تعبیر، اذن امام در تملک است که ـ همچنان که گذشت ـ امام می تواند در صورت مصلحت رقبه زمین را تملیک نماید، بلکه در زمین مفتوح عنوه می توانیم به چنین امری نیز ملتزم شویم.
و روایاتی که اراضی مفتوح عنوه را ملک عموم مسلمین می داند و فروش و هبه آن در معرض منع واقع شده، محتمل است که به نحو قضیه خاصی ناظر به خصوص زمین های مفتوح عنوه در صدر اول باشد مانند زمین عراق و نحو آن، نه اینکه در مقام بیان حکم کلی برای همه زمین های مفتوح عنوه تا روز قیامت است، البته این نظر نیازمند به تأمل است زیر تحقیق کافی در این زمینه متوقف بر تتبع بیشتری است.
اگر در مقام اعتراض گفته شود: چنانچه اساس ملکیت اعتباری طبق بیان قبلی نوعی از ملکیت تکوینی باشد چگونه برای امام یا نماینده اش جائز است فروش رقبه زمین و چگونه ملک مشتری می گردد و حال آن که مشتری هیچگونه عملی در آن انجام نداده است؟
در پاسخ می گوئیم: قیمتی که مشتری به فروشنده می پردازد، حاصل عمل و نیروئی است که مصرف کرده و ثمره کار و فعالیت او است، یا حاصل و ثمره نیروی مصرف شده دیگران است که به وراثت بهره وی گشته است. مثلاً حاصل کار و فعالیت پدر وی بوده که ارثاً بدو انتقال یافته است که بالاخره پایه اساسی مالکیتش نسبت به ثمن مفروض همانا فعالیت خویش یا مورث او است و بدیهی است که وراثت یک قانون طبیعی و موافق با نظام زندگی است و لزوما زمین، به عنوان بدل و معوض از ثمن و قیمتی که به فروشنده تملیک نموده، واقع می شود، و معاملات و معاوضات برای بشر از امور ضروری است چه آن که برای، هیچ فردی ممکن نیست که همه نیازمندی های زندگی را خود به وسیله صنع و عمل خویش بالمباشره فراهم سازد، و ناچار است که بعضی از دسترنج و ثمره صنع و کارش را با حاصل کار و نتیجه عمل دیگران عیناً یبا قیمهً مبادله و معاوضه نماید، درست در آن چه گفتیم تدبر کن اگر اشکال شود بعد از اینهمه تقریر و بیان های کوتاه و دراز، بالاخره انکار ملکیت رقبه زمین، مخالف با سیره عملیه است از دوران ائمه اطهار علیهم السلام تا دوران ما و عصر حاضر در همه بلاد اسلامی زیرا با زمین های مورد بحث معامله ملکیت می نمایند و مورد بیع و وقف قرار می دهند؟!
در جواب اشکال می گوئیم: مضافاً به اینکه اشکال مزبور، به معاملات اراضی مفتوح عنوه مانند زمین های عراق و شام و مصر و مکه و نحو آن ها منقوض می گردد زیرا با این اراضی معامله ملکیت می شود بدون آن که توجه شود که این ها ملک عموم مسلمین است صحت اجراء معاملات بر اراضی مفروض چنانکه گفتیم به لحاظ ملکیت آثاری است که به گونه ای با رقبه اراضی اتحاد یافته است بلی ثمره این تحلیل، در صورت مخروبه شدن زمین و زوال آثار احیاء روشن می شود که بر اهل بصیرت مخفی نیست.
و در آن چه که ذکر نمودیم، هیچ فرقی بین زمین موات واقع در بلاد اسلام و زمین موات واقع در بلاد کفر نیست زیرا همه در اینکه از انفال و اموال عمومی است مشترکند.
و از آن چه که درباره زمین های انفال تقریر نمودیم، اجمالاً حکم زمین های خراجی یعنی اراضی مفتوح عنوه معلوم شد زیرا نزد ما هیچگونه فرق اساسی بین این دو نوع وجود ندارد چنانکه قبلاً اشاره نمودیم و تفصیل حال مسئله موکول به جای دیگر است.
به هر حال این بود نتیجه بحث که شنیدید، و بر این نتیجه، تفرع می گردد، اینکه اگر مسجدی که در زمین احیاء شده از اراضی انفال یا مفتوح عنوه بنا گردیده، خراب شود اگر چه به وسیله ستمکاری باشد به نحوی که همه آثارش از در و دیوار از بین برود، می توان گفت که چنین مکانی از مسجدیت خارج شده و طبعاً احکام مربوط به مسجد مانند حرمت تنجیس و وجوب تطهیر و حرمت مکث جنب و نظائر این ها، نیز مرتفع می گردد، زیرا طبق قاعده: «لا وقف الا فی ملک» احیاء کننده فقط حیثیت احیاء و آثارش را که مالک بوده مورد وقف قرار داده است و رقبه زمین ملک وی نبوده مگر به تبع آثار، پس مسجدیت زمین مزبور نیز به تبع آثار و حیثیت احیاء می باشد. و طبعاً با زوال آثار، موضوع مسجدیت نیز زائل می گردد، و عرف ایضا بعد از خراب شدن مسجد به نحو مذکور، آن را مسجد نمی بیند، و احکام مربوط به مسجد، موضوعش مسجد بالفعل است، و حق اولویت مکان زائل الآثار نسبت به مسجد شدن در صورت تسلیم چنان دعوائی، موجب بقاء عنوان مسجدیت نیست.
و همچنین اگر خانه ای، یا حمامی، یا کاروانسرائی، یا بستانی را وقف کنند، سپس این اعیان مخروبه شود و عناوین متعلق وقف محو و نابود گردد، عنوان وقفیت متعلق به آن ها نیز زائل می شود، زیرا ملکیت با محو و نابودی اعیان یاد شده، مرتفع می گردد، مضافاً به اینکه طبق خبر نبوی صلی الله علیه و آله ، حقیقت وقف همانا حبس نمودن اصل عین مملوک و انفاق ثمره و محصول آن در راه خدا است، و در صورت ویرانی خانه و محو آثارش بالضروره، اصل و ثمره هر دو محو گردیده اند پس چه چیزی باقیمانده که موضوع وقف باشد؟ زیرا عرصه چنانکه کراراً گفتیم در حیز وقف واقع نبوده مگر به طفیل آثار که مملوک واقف بوده است.
و لزوم تأیید و دوام در وقف، مضافاً به اینکه دلیلی بر آن جز دعوای اجماع نیست، مشروط به بقاء موضوع است چنانکه از خبر مروی از کتاب غیبت شیخ طوسی علیه الرحمه می توان استشمام نمود و ترجمه آن خبر چنین است:
«هنگامی که حضرت قائم عجل الله فرجه الشریف قیام می فرماید راه های بزرگ را وسیع تر می فرماید که تا به شصت ارش می رسد و هر مسجدی که بر این طریق است ویران می نماید» درست تأمّل شود.
بلی اگر رقبه زمین را از امام خریداری کند و سپس وقف نماید، مورد حکم مذکور نیست و برای تحقیق در این مسئله مقام دیگر است.
مسئله ششم:
بر مبنای فتوای مشهور که احیاء موات به سبب ملکیت رقبه ی زمین می شود، آیا معتبر است که احیاء کننده مسلمان باشد، یا نه، اسلام در تملک معتبر نیست؟.
در شرایع فرموده: «اذن امام شرط است پس هنگامی که آن بزرگوار اذن دهد، احیاء کننده مالک آن می شود و در صورتی که مسلمان باشد و کافر مالک آن نمی شود و خوب است اگر گفته شود که با اذن امام کافر هم مالک می شود.
و در مسئله چهارم احیاء موات از کتاب خلاف می فرماید: «اگر امام به شخص ذمی در احیاء زمین موات واقع در بلاد اسلام اذن دهد، با اذن امام، ذمی احیاء کننده مالک می شود، و نظر ابو حنیفه همین است، و شافعی گفته که جائز نیست امام به شخص ذمی اذن در احیاء زمین مذکور دهد و چنانچه اذن داد و ذمی هم احیاء کند مالک نمی شود.
دلیل ما بر اینکه با اذن امام ذمی مالک می شود قول معصوم علیه السلام است: «اگر کسی احیاء موات کند چنین زمینی متعلق به او است» و قول دیگر آن حضرت: «اگر کسی به دور زمینی موات حصار و دیواری نماید آن زمین از آنِ او است» این همان شامل مسلم و کافر است و در کتاب تذکره است: «وقتی که امام به شخصی در احیاء موات اذن فرمودند، احیاء کننده مالک آن می شود در صورتی که مسلمان باشد و اما کافر چه با احیاء و چه با اذن امام در احیاء، مالک آن نمی شود پس اگر امام به وی اذن دهد و او احیاء کند، مالکش نمی گردد، در نزد فقهاء ما، و قول شافعی همین است».
و در جامع المقاصد است: «شرط است که احیاء کننده مسلمان باشد، پس اگر کافری اگر چه با اذن امام احیاء کند طبق نظر علمای ما مالک نمی شود.
چنانکه ملاحظه می کنید ظاهر کلام تذکره و جامع المقاصد این است که علماء ما اجماع دارند بر اینکه کافر به وسیله احیاء مالک زمین موات نمی شود اگر چه با اذن امام احیاء کند.
ولی در جامع المقاصد بعد از عبارت فوق چنین فرموده: «حق این است که اگر امام به وی اذن در احیاء دهد و او به قصد تملک پس از اذن احیاء نماید، قطع داریم که در چنین صورتی مالک می شود ولی بحث در این است که آیا امام چنان کاری می کند یا نه به این تقریر که آیا کافر شایسته ی این گونه عنایت است یا نه؟ و آن چه که از اخبار و کلام اصحاب استفاده می شود همانا عدم اهلیت کافر برای چنین عنایتی است».
و در کتاب دروس در شروط تملک به احیاء می فرماید: «شرط دوم آن است که احیاء کننده مسلمان باشد، پس اگر شخصی ذمی با اذن امام احیاء نماید در تملک وی چنین زمینی را اشکال و نظر است، ممکن است گفته شود که در تملک وی در نمی آید زیرا احتمال می رود که تملک با اذن امام دراحیاء اختصاص مسلمین داشته باشد و ممکن است گفته شود که منشاء واقعی نظر و اشکال در صحت صدور چنین اذنی از امام است چه آن که اگر اذن امام احراز شود، چاره ای نیست که باید قائل به تملک وی شویم و جناب شیخ نجم الدین همین نظر را دارند»
و در شرح لمعه فرموده: «در ملک کافر با اذن امام دو قول است و جای اشکال در تملک کافر با احراز اذن امام نیست، ولی مورد اشکال این است که آیا ممکن است چنین اذنی امام بدهد به این معنی که کافر اهلیت چنین لطفی را دارد یا نه؟»
در تحلیل عبارات مذکور می گویم: اگر مراد فقهاء عظام به امام در این عبارات، امام معصوم علیه السلام است، چنانکه ظاهراً همین است، جای هیچ اشکال نیست که با اذن آن بزرگوار در تملک، مالک می شود، بلکه ممکن است به تملک وی با اذن حاکم عادل نیز قائل شویم در صورتی که برای اسلام و مسلمین صلاح بداند که فرض نادری است، ولی مصب بحث و گفتگو، صورت اذن در تملک نیست، بلکه بحث و گفتگو در این است که احیائی که شرعا سبب ملکیت به مقتضای اخبار و فتوای اصحاب است آیا اذن امام در آن کافی است یا علاوه بر آن، شرط است که احیاء کننده مسلمان باشد؟
و به هر حال چنانکه گفته شد ظاهر تذکره و جامع المقاصد، اجماع بر عدم ترتب ملکیت بر احیاء کافر اگر چه امام اذن در احیاء به وی داده باشد، ثابت است.
و بسا که بر این مدعا استدلال می شود به خبر نبوی صلی الله علیه و اله که قبلاً گذشت و ترجمه اش این است: «زمین های مخروبه عاد از آن خداوند متعال و رسول او است،سپس آن زمین ها از جانب من به شما ای مسلمانان تعلق دارد».
و در صحیحه کابلی از امام محمد باقر از امیر المؤمنین علیهما السلام چنین آمده است: «تمام زمین متعلق به ما است پس اگر کسی از مسلمانان زمین را در معرض احیاء در آورد باید درست آن را آبادانی نماید واجب است مالیات آن را به امام از اهل بیتم تأدیه کند و آنچه در معیشت خویش مصرف نماید حق وی است، پس اگر زمین را متروک و مخروبه سازد و کسی از مسلمین آن را بعد از وی اخذ نماید…»
ادامه دارد

16دسامبر/16

بررسی انتقادها

یکی از مهمات فلسفه حج ایجاد تفاهم و تحکیم برادری مسلمین است.
امام خمینی
و اذن فی الناس بالحج یاتوک رجالا و علی کل ضامر یاتین من کل فج عمیق

حجه الاسلام و المسلمین موسوی خوئینی ها
مشکل تدارکات
در این جا بد نیست به نکته ای اشاره کنم، و آن اینکه در ارتباط با حج، چه مسئله تدارکات و خدمات حج و چه در رابطه با تبلیغات وحرکت هایی که انجام می گیرد ضعف هائی وجود دارد واین ضعف ها را کسانی می شناسند و کسانی می توانند بر طرف کنند که از نزدیک دستی در این کارها دارند، و می دانند که مسائل چگونه است. ولی ممکن است به علت بی اطلاع بودن بعضی ها از مسائل حج و از مشکلات و محدودیت ها و کمبودها و امکانات در جهات مختلف حج، انتقادهایی را مطرح کنند، بدون اینکه توجه داشته باشند که این انتقادها یعنی آن ضعف ها و نارسائی ها چه منشأیی دارد و لذا احیاناً به دلیل های دیگری ضعف ها و نارسائی ها را توجیه می کنند. مثلا در رابطه با خود سازمان حج و مسائل تدارکات و خدمات بسیار گفته می شود که چرا همه خانه ها از این امکانات برخوردار نیست؟ یا اینکه چرا در ارتباط با مشکلاتی که برای حجاج پیش می آید، ستاد حج و سازمان حج برای رفع این مشکلات ناتوان است؟
باید توجه داشته باشند که اولا ما وارد یک کشوری می شویم که اداه امور آن کشور در اختیار ما نیست. پس ما در کشور خودمان نیستیم که قدرت داشته باشیم هر گونه تصمیم گیری را انجام بدهیم. بخش عمده ای از اختیارات دست کسانی است که اداره آن کشور در اختیارشان است. آن ها هم به دلیل مواضع سیاسی متضادشان با ما و هم به دلیل این که به هر حال هر دولتی در کشور خودش بر اساس آن خط مشی خاص خودش، کشور را اداره می کند نه بر اساس نیازها یا ایده های ما، بنابراین بسیاری از چیزهایی که ما می خواهیم، این کشور هم به دلیل خط مشی اداری خاص خودش در رابطه با کشور خودشان و هم به دلیل مواضع سیاسی خاصی که در برابر ما دارد، طبعاً امکانات را در جهت برآورده شدن خواسته های ما فراهم نمی کند، بلکه باید بگویم که در بسیاری از موارد مشکلات هم ایجاد می کند. این طور نیست که آن ها در پی این باشند که هر چه ما می خواهیم برآورده کنند، پس باید این توجه را کرد که سازمان حج و ستاد حج تمام امکانات و اختیارات را در کشور عربستان در اختیار ندارند همچنانکه در رابطه با قسمت تبلیغات هم همین گونه است، مثلا گفته می شود: چرا کتاب هایی از این قبیل آن جا برده نمی شود که این کتاب ها در سطح وسعی پخش شود؟ و مواضع انقلاب یا دیدگاه های امام را در آن جا بیان بکند؟
این ها باید توجه کنند که ما به کشوری وارد می شویم که مناسک را از دست حجاج می گیرند! یا حتی کتاب های عادی را خیلی از مواقع می گیرند و گاهی اتفاقاً از زیر دستشان رد می شود، در چنین کشوری ما به طور رسمی و عادی نمی توانیم همراه خودمان کتاب ببریم، برای اینکه مانع می شوند و جلوش را می گیرند و اگر از طرقی غیر عادی تلاش کنیم که این کتا بها را وارد عربستان نمائیم، حال تا چه اندازه این تلاش ها می تواند موفق باشد جای خاص خودش را دارد اما اگر هم وارد شد، دولتی که در فرودگاه ها مانع می شود از وارد شدن یک کتاب، شما فکر می کنید اگر این کتاب ها در جائی جمع آوری شده باشد، قبل از آن که پخش شود اگر مطلع شدند آزاد می گذارند؟ پس وارد کردن کتاب در آن جا و پخش کردنش، باید با شیوه هایی انجام شود که انجام این شیوه ها کاری نیست که به راحتی میسر باشد. کسی که اطلاع ندارد اگر بنشیند به انتقاد، گرچه تذکر این ها مفید است این نشان می دهد آن هایی که انتقاد می کنند مایلند چنین کارهائی انجام شود، اما باید توجه هم داشته باشند که امکانات در چه حدی است؟ و یا احیاناً وقتی که در عربستان به بعثه مراجعه می کنند چون در آن جا از بافت بعثه و شاید از وظایف و مسئولیت ها و محدودیت های بعثه اطلاعی ندارند هر چه که بر خلاف میل و سلیقه آن ها به نظر می رسید شروع می کنند به انتقاد کردن، از این انتقاد کردن مانعی نیست ولی توجه کنند که انتقاد غیر مسئولانه، هم ایجاد توقعات بیجا در دیگران می کند و هم دلسردی ایجاد می نماید.
انتقاد یا تذکر
این ضعف هائی که گاهی مورد انتقاد قرار می گیرد، ناشی از این است که کار بزرگی در یک محیطی ـ که کاملاً در جهت خلاف آن کار حرکت می کند ـ می خواهد انجام بگیرد. بنابراین، هر چند تلاش شود، باز هم ضعف هائی ایجاد خواهد شد. لذا نباید نیروها را برای اشکالات حاشیه ای متمرکز کرد که در آن صورت، اساس کار هم آسیب خواهد دید.
بنابراین من ـ به طور کلی ـ می خواهم عرض کنم: انتقاد مفید است اما کسانی باید انتقاد کنند که شناختی هم از مسائل حج و تبلیغات حج و آن رسالتی که بر عهده حجاج هست در کشور عربستان داشته باشند، محدودیت ها را بدانند، امکانات را هم توجه کنند و احیانا اگر کسانی هم اطلاعاتشان کم است، در این زمینه انتقاداتشان را هم به گونه ای مطرح کنند که این انتقادها تبدیل نشود به یک حرکت های سیاسی بر اساس اهداف خاص انتقاد کننده. همچنان که در رابطه با سازمان حج این مسئله مطرح است، در ارتباط با بعثه هم مطرح است، در ارتباط با روحانیون نیز مطرح می باشد.
انتخاب مدیران گروه
نمونه ای را در این جا برای مثال تذکر می دهم: در رابطه با مدیران گروه، بسیارند کسانی که غیر مسئولانه شروع می کنند به حمله به سازمان حج که چرا مدیرانی که در رژیم گذشته چنین و چنان بودند این ها را انتخاب می کنید! اولاً: بعضی تصورشان این است که هر که در رژیم گذشته مدیر گروه بود، حالا دیگر نمی تواند مدیرگروه باشد. این طرز فکر، فکر غلطی است. ثانیاً ما اگر بخواهیم که بر فرض، همه آن مدیران را کنار بگذاریم و برای حج در زمان انقلاب مدیرانی را از چهره های انقلابی و کسانی که در مبارزه با رژیم گذشته بودند انتخاب کنیم، مسئله حج تمامش مسئله سیاسی نیست که ما در مدیر گروه ضابطه مان عمدتاً مسئله مبارز و انقلابی بودن باشد. مسئله مهم این است که یک فرد می خواهد صد نفر زائر را اداره کند. در آن جا مسئله تغذیه آن ها مطرح است، مسائل رفاهی مطرح است، بردنشان به جاهایی که باید عباداتشان را انجام بدهند مطرح است، بنابراین کسی باید مدیر گروه باشد که خودش مکرر حج رفته باشد، و آن مواقف را شناخته باشد.
نقل می کنند که: در یکی از سال ها در منی و عرفات گروهی چادرشان را گم کرده بودند و بعد از آن که ساعت ها گشته بودند به چادرشان رسیده بودند، بعد از چندین ساعت دیگر مدیر گروه آمد، معلوم شد که خود مدیر گروه هم چادر را گم کرده است! مدیر گروهی که جای منی و عرفات را نمی داند، نمی شود او را به عنوان مدیر گروه انتخاب کرد. یا ده ها مسئله دیگری که یک مدیر گروه باید آن مسائل را بداند تا بتواند صد نفر را ببرد و بر گرداند. وانگهی ما از چهره های انقلابی و مبارز قطعاً الان آن تعدادکافی را نداریم که هم صلاحیت داشته باشند و هم چهره انقلابی باشند.
آن چه مهم است اینکه مدیر گروه مخالف نباشد با حرکت های سیاسی، حتی اگر مدیر گروهی داشته باشیم که لیاقت مدیریت داشته باشد و در رابطه با حرکت های سیاسی بی تفاوت باشد، ناچاریم ما او را بپذیریم. این که من می گویم ناچاریم او را بپذیریم چون از نزدیک مطلع هستم از کمبودها، ولی ممکن است یکی فردی از دو نگاه می کند و هیچ مسئولیتی هم ندارد دائماً حمله کند به رئیس و مرئوس و دولت و سازمان حج و هر کس که دست اندر کار حج است!!
در این جا به صراحت می گویم: ممکن است مدیر گروهی باشد که در رژیم گذشته در ایام حج در کشور عربستان حتی مراسم دعا برای شاه می گذاشته، اگر صرف اینکه چنین کاری کرده، موجب شود که ما او را کنار بگذاریم، این معنایش این است که ما حاجی هایمان را سال های سال به کشور عربستان نبریم، البته اگر مدیر گروهی بوده که چنین کارهایی می کرده، مجلس دعا برای شاه درست می کرده و هماهنگ با این، در تحکیم آن رژیم هر حرکت می کرده، مجموعه ای از حرکات و رفتارش را کنار هم بگذاریم کفایت می کند از این که این آدم اعتقادی به نظام اسلامی نداشته و اصلاً طرفدار رژیم شاه بوده، چنین آدمی صلاحیت ندارد. اما یک مدیر گروهی بوده که هم مخالف شاه بوده و هم مخالف رژیم شاهنشاهی بوده و هم بسیار خوشحال شده که آن رژیم سقوط کرده و جمهوری اسلامی بر پا شده اما همین مدیر گروه به دلیل ضعفی که در وجودش بوده، برای اینکه گروهش را از او نگیرند و با فشار سازمان امنیت مجلس دعائی بر پا کرده، این نمی تواند ملاک کنار گذاشتن آن مدیر گروه باشد بخصوص اگر بعد از انقلاب در عمل هم نشان داده که واقعا علاقمند به جمهوری اسلامی و طرفدار انقلاب است.
لازم به تذکر است که اگر یک روحانی در آن موقع دعا به شاه می کرده، این آدم نه صلاحیت دارد که مدیر گروه شود و نه صلاحیت دارد امام جماعت شود و اصلاً نه صلاحیت دارد که روحانی بماند. چرا که روحانی موقعیت و مسئولیت اسلامی و شرعی اش به حدی بزرگ است که دعا کردنش برای شاه یک گناهی است که صلاحیت او را برای روحانی بودن از او سلب می کند، اما مدیر گروه اینطور نیست.
در رابطه با روحانیون کاروان ها هم همینطور است در حالی که دقت خواهد شد برای انتخاب این روحانیون، اگر احیاناً یک روحانی ناصالحی هم وارد شود، این را اگر گزارش دادند حتما رسیدگی می شود اما اینطور هم نیست هر کسی به نظرش هر عیبی از هر کسی رسید فکر کند، این عیب موجب سلب صلاحیت آن فرد می شود.
موقعیت بعثه
در رابطه با بعثه و شخص اینجانب که مسئولیت هائی بر عهده من می باشد، باید عرض کنم:
در سال گذشته، اولین باری که امام حکم فرمودند، تا آن وقت به حج نرفته بودم و آن اولین سفر حج خود من بود. و امسال، دومین سالی بود که به حج رفتم. مطمئناً ضعف هایی هم که در کار ما وجود داشته و وجود هم دارد، لیکن این ضعف ها با برخورد عملی مشخص می شود و در حدی که امکان دارد آن ضعف ها هم بر طرف می شود.
اینک از باب نمونه نقل می کنم هم در سال گذشته و هم امسال بعضی ها می گفتند که چرا ـ مثلاً ـ بعثه (یعنی نماینده امام) در محلی زندگی می کند که هم راهش نزدیک حرم است و هم از نظر امکانات ساختمانی بهتر از ساختمان های دیگر حجاج است! این مطلب از وجهی درست است و از وجهی غیر مسئولانه برخورد می شود. اگر چنانچه نماینده امام در صدد این باشد که محلی را انتخاب کند برای بعثه که از امکانات رفاهی خوبی برخوردار باشد که سایر حجاج ندارند، این عمل زشت است، ما آن چیزی که بر عهده نماینده امام و بعثه هست، باید دید چه کاری است؟ این در درجه اول اهمیت است. محل بعثه باید جایی باشد که هم همه حجاج ایرانی به راحتی بتوانند به آن جا مراجعه بکنند و هم حجاج غیر ایرانی. پس اکنون که منازل حجاج ایرانی در نقاط دور افتاده شهر است، نماینده امام و بعثه هم باید بیرون شهر منزل انتخاب کند تا از آن ها دورتر باشد تا این معنایش باشد که نماینده امام محل زندگیش از همه بدتر است؟! اتفاقاً نسبت به همان حاجی ایرانی هم که منزلش از حرم دور است بعثه باید نزدیک به حرم باشد زیرا وقتی می آید به حرم در بین راه اگر کاری با نماینده امام و بعثه دارد یا مسئله ای می خواهد بپرسد یا مشکلی دارد، نزدیک باشد که بتواند به راحتی مراجعه کند. و همچنین در مورد حجاج غیر ایرانی، طبیعی است که بعثه باید در محلی باشد که آن ها به آسانی مراجعه کنند و در دسترس آن ها باشد. یا همچنین از نظر ظرفیت محلی که نماینده امام هست، محلی که مورد مراجعه حجاج ایرانی و غیر ایرانی است، آیا صحیح است که بروند در یک نقطه ای، یک جائی را انتخاب کنند که برای زندگی خودشان جا نباشد تا چه رسد به این که مهمان هم بر آن ها وارد شود. محلی که در روز دویست نفر، سیصد نفر روحانی می خواهد به آن جا مراجعه کند و جلساتی برگزار شود باید جائی باشد که ظرفیت برای آن کار را داشته باشد یا نه؟ و برای نماینده امام اگر زندگی زاهدانه مطلوب است برای خودش خوب است نه اینکه مهمانش را به سختی و زحمت بیاندازد. پس اگر کسی مهمان دعوت کند به منزلش، غذا برایش فراهم نکند و بگوید برای اینکه رعایت زهد شده باشد چیزی برای شما تهیه نکرده ام!! آیا این منطقی است؟ در حالی که پذیرائی از مهمان مطلوب است و انسان هر چه بیشتر با امکاناتی که دارد باید از مهمان پذیرائی کند.
البته این انتقادی که من از آن یاد کردم از ناحیه کسانی نیست که دلسوزانه برخورد می کنند و اگر هم افرادی باشند که خالصانه با این مسائل مواجه می شوند، من برای اینکه آن ها توجیه شده باشند و واقعاً عمق مسئله را بفهمند و بی جهت روح خود را با گفتن مطالبی که شایسته آن ها نیست آلوده نکنند، این توضیح را دادم. در رابطه با بعثه ، در ارتباط با ستاد حج.
احیاناً کسی به ستاد حج و سازمان حج مراجعه می کند و خواسته اش برآورده نمی شود یا احیاناً مسئول پاسخی داده و برخوردی کرده که تند بوده و عصبانی بوده است، این را نباید به عنوان نقطه ضعف تلقی کند و دائماً همه نقاط مثبت را لجن مال نماید برای اینکه یک برخورد ناشایست شده است. طبیعی است فردی که در آن جا نشسته، صبح تا شب کار می کند ـ به خصوص در جمهوری اسلامی اشخاصی که خدمت می کنند ساعت اداری نمی شناسند ـ طبعاً این فرد خسته شده، اعصابش خرد شده، ممکن است احیاناً کسی هم به او مراجعه کند و او عصبانی شده باشد و به فرض که جمله ای هم گفته باشد نباید آن برادر یا خواهر مراجعه کننده، همین را مدرک قرار دهد برای اینکه همه خدمات یک سازمان را نادیده بگیرد و بدگوئی کند و اساساً هیچ درنظر نگیرد.
ضعف ها و نقاط مثبت را با هم در نظر بگیرید
این مطلب را هم در رابطه با مسئله خودمان که حج است می گویم و هم کلاً در سطح کشور در رابطه با همه مسئولان مملکتی: به نظر من یک اصلی باید در انتقاد مورد توجه قرار بگیرد که درصد ضعف ها و نقاط مثبت ها را همیشه در نظر بگیرد. اگر درصد بیشتر یک سازمان اجرائی، مثبت است، آن درصد کمتر نقاط منفی را یک چماقی نکند برای زدن بر سر ان سازمان و آن تشکیلات و آن مسئولان اجرائی. اگر انتقاد هم باید بشود باید انتقادی نباشد که در جامعه آن هشتاد درصد خدمات هم نادیده گرفته بشود و ما طوری تبلیغ کنیم که مردم گمان کنند آن هشتاد درصد هم انجام نشده و درست عکسش را تصور بکنند و موجب شود که مردم همکاری نکنند با آن واحد اجرائی که در نتیجه هم خود خدمتگزاران در آن واحد دلسرد خواهند شد و هم مردم. وانگهی تصور این می شود که در جامعه ارزش ها ضد ارزش تلقی می شود و این ها شاید از نظر شرعی گناه بزرگی داشته باشد. مخصوصاً آن جاهائی که با آسیب وارد کردن به یک دستگاه اجرائی یا به یک مسئول اجرائی، در نظام جمهوری اسلامی خلأ ایجاد شود.
این مطالبی که من گفتم هیچکدام به این معنی نیست که انتقاد نباشد بلکه انتقاد باید باشد ولی سازنده. انتقاد سازنده هم انتقادی است که انتقاد کننده مسئولانه برخورد کند و اطلاع داشته باشد از امکانات، محدودیت ها و مجموعه شرایط.
گزینش روحانیون
از جمله انتقادهائی که در سال گذشته شد راجع به گزینش روحانیون بود که تعدادی از روحانیون که صلاحیت آن ها تأیید شده بود برای روحانی کاروان بودن ولی جا برای آن ها نبود. در این رابطه انتقادهای فراوانی شد. دو مسئله در این جا وجود داشته است: یکی اینکه چرا بیش از حد نیاز، روحانی انتخاب شده و صلاحیتش تأیید شده است. این انتقاد حقاً انتقاد بی جائی است، برای اینکه شما در هر کاری تعداد نیرویی که لازم دارید، طبیعی است که وقتی اعلام می کنید هر که دارای صلاحیت برای این کار هست بیاید و ثبت نام کند ،بیش از مقدار نیاز ثبت نام می کنند، مثلا اگر هزار نفر روحانی گروه لازم داریم ممکن است دو هزار نفر ثبت نام کنند و از میان این دو هزار نفر ممکن است ده نفر هم صلاحیتشان رد بشود می ماند هزار و نهصد و نود نفر روحانی در حالی که فقط به هزار نفر آن ها نیاز داریم. طبیعی است که آن نهصد و نود نفر باقیمانده را نمی توانیم بپذیریم، این نه به معنی تضییع حق آن ها است و نه به معنی توهین به آن ها و نه به معنی بدنام شدنشان در جامعه است برای اینکه همه می دانند که صلاحیت این فرد تأیید شده، اما جا نبوده است، البته یک نقطه ضعفی در سال گذشته بوده که خود من هم به آن نقطعه ضعف اعتراف می کنم ـ و اگر من مطلع بودم نمی گذاشتم به این شکل انجام شود ـ و آن اینکه روحانیون صلاحیتدار معرفی شده بودند و گفته شده بود: مدیران خودشان بروند سراغ انتخاب روحانی و یا روحانیون خودشان بروند به گروهی که میل دارند!! طبیعی بود که چون میزان عرضه بیش از حد تقاضا بود در چنین وضعی برخوردهائی هم پیش می آمد که انصافاً و به حق باید گفت متناسب با شئون روحانیون نبود و ممکن بود موجب هتک احترام بعضی از آن ها شود، اما این ناشی از سازمان حج و واحد تبلیغات نبود. این ناشی از اشتباهی بود که در انتخاب چه از ناحیه مدیران و چه از ناحیه بضی ازروحانیون پیش آمده بود. ولیکن در سال آینده به این ترتیب نخواهد بود و حتما از طرف خود مسئول گزینش روحانیون، روحانی برای هر کاروان تعیین خواهد شد و هیچگاه به اختیار و انتخاب مدیر گروه نخواهد بود. البته حتی الامکان هم سعی خواهد شد که اگر یک روحانی سال ها با یک مدیر گروه همکار بوده و کارشان مورد رضایت بوده، با همان گروه برودن همچنان که از نظر زبان حتماً رعایت خواهد شد که مثلا برای حجاجی که از آذربایجان هستند یک روحانی باشد که با زبان خود آن ها آشنایی داشته باشد. این مشکل امسال ان شاء الله حل خواهد شد. اما به هر حال همان طوری که گفتم بخشی از ضعف ها نتیجه این است که کار جدید نیز شروع شده و بخشی هم مشکلاتی است که ناگزیر این مشکلات هست و یان ها هم همیشه خواهد بود. اما انتظار این است که اگر مردم و همه کسانی که نگاه می کنند به مسئله حج یا به هر کار اجرائی دیگر، اگر ملاحظه کردند آن واحد اجرائی و مسولانش خالصند و مخلصانه کار می کنند و کار رو به بهبود است، انتقادهایشان هم انتقادهای مخرب نباشد که آن ها دلسرد بشوند و احساس کنند هر چه هم بخواهند خدمت کنند عده ای نشسته اند هر کار خوبی را در نظر مردم بد جلوه دهند و این ممکن است در بعضی از نیورها اثر منفی بگذارد و آن ها را دلسرد کند و در نتیجه دست از کار بکشند.
مسئله هواپیمایی و گمرک
از انتقادهای دیگری که در حج سال گذشته بود، مسئله رفتار گمرکات و فرودگاه ها با حجاج بود. این انتقادها دو نوع بود: یکی ـ انتقاد در رفتن حجاج از ایران به عربستان که گاهی در گمرکات برخورد شایسته ای با آنان نشده بود. من ضمن اینکه می پذیرم اینجا در بعضی از مواقع اشکال پیدا شده است اما انتقاد کنندگان به این نکته توجه کنند که وقتی عده ای از طرف دولت جمهوری اسلامی مأموریت دارند که رعایت کنند و دقت کنند کسانی که از کشور خارج می شوند، مثلاً با خودشان به طور قاچاق ارز خارج نکنند و غیر از آن ارزی که دولت اجازه می دهد پول ایرانی را همراه خودشان نبرند و یا احیاناً طلا و جواهرات یا مواد مخدر نبرند. وقتی مأمورین چندین مورد را برخورد می کنند که برخی مسافرین با خود مواد مخدر یا جواهرات یا احیاناً ارز اضافی همراه دارند و قیافه آن ها به قدری فریبنده است که کاملاً خلاف آن عمل را نشان می دهد، در این صورت بدون شک چقدر می تواند سوء ظنش را نسبت به سایرین حفظ کند؟ بدون شک آن محل و آن کار، سوء ظن ایجاد می کند و هر مسافری که می خواهد از کشور خوارج شود با او همانگونه که با دیگران برخورد می شود مأمورین برخورد می کنند زیرا مأمورین نه قیافه شناس هستند و نه علم غیب دارند.
سهل انگاری، توأم با آبروریزی
بنابراین، خواهران و برادران ما که از این سختگیری فرودگاه ها ناراحتند این مسئله را ملاحظه کنند و خودشان مقایسه کنند، ببینند کدام ناراحتی بدتر است آیا اگر همین مأمورین دقت نکنند و سختگیری نکنند و بعد دولت عربستان چندین نفر از حجاج ما را در فرودگاه دستگیر کند و به زندان ببرد به جرم این که با خود مواد مخدر حمل می کردند، آیا این کار برای ما و جمهوری اسلامی دردناک است یا اینکه در داخل کشور سخت گیری شود؟ البته این سختیگیری ها در بعضی از موارد خیلی هم شدید بوده و من هم وقتی شنیدم سخت متأثر شدم اما تاکنون نمی توانم در این مورد قضاوت کنم چون با تمام برادرانی که در فرودگاه ها و در گمرکات کار می کنند،نتوانستم بنشینم و صحبت کنم. ولی در هر صورت، خواهران، برادران و شخصیت هایی که به حج می روند مقایسه کنند کدام یک از این دو بدتر است، سختگیری در داخل کشور و یا فروختن هزار تومانی را در بازار مکه و مدینه به پنجاه ریال سعودی و در آن صورت هم از نظر سیاسی بر ما و نظام جمهوری اسلامی لطمه وارد آورند و هم به لحاظ اقتصادی که پول ما را در بازارهای آن جا بی ارزش جلوه بدهند.
آری! امسال همین که مقداری انتقاد تند به مأموران و مسئولان گمرکات شد، این امر باعث شد که آن ها هم مقداری سهل انگاری کردند و مقدار بسیار زیادی پول های ایرانی از ایران خارج شد و در بازارهای مکه، و مدینه به فروش رفت و نمونه اش هم میزان کالایی است که حجاجمان آورده اند، که تنها شاید در حدود سی هواپیمای باری در مراجعت حجاج، از ایران رفت و بار حجاج را آورد و این بار علاوه بر مقداری است که هواپیمای مسافربری می توانست حمل کند!!.
سوغات
بخشی دیگر از انتقادات این است که در مراجعت چرا در فرودگاه طوری عمل شد که این همه بار و کالا وارد ایران شود. من اصل قضیه را عرض کنم که در رابطه با خرید کالا و سوغات و آوردن به کشور اگر کسی معتقد باشد که اساساً این کار نباید انجام بشود، کار اشتباهی می کند. یک تندروی بی جائی است و نباید آداب و عرفیات و مسائل عاطفی را در زندگی های اجتماعی خودمان فراموش کنیم. طبیعی است که یک نفر می رود به مسافرت مخصوصا سفر حج که از قدیمیترین ایام این سنت رایج بوده که یک مسافرخانه خدا از سفر حج که بر می گشته چیزهائی را به عنوان سوغات و هدایائی برای خانواده، و بستگان و دوستانش می آورده. یک مسئله عاطفی است و چیزی نیست که آدم بگوید نباید باشد. مثل اینکه ما قانون بخواهیم بگذاریم که پدر و مادر در رابطه اظهار عاطفه با بچه شان مثلا در سر ساعت معین و به حد خاصی ابراز عاطفه کنند!! مسائل عاطفی را در این قالب ها نباید وارد کرد و گنجانید، پس اصلی به عنوان آوردن سوغات هیچ عیب نیست و از نظر آداب و عرف اجتماعی هم زننده و زشت نیست. و اما درباره میزان کالاهایی که وارد می کنند باید این نکته را عرض کنم که ما با مشاهده ای که در این دو سال اخیر داشتیم، عمده کالاهائی که حجاج به عنوان سوغات خریده و همراهشان آورده اند مخصوصا در این یکی دو سال اخیر، چیزهایی بوده که در داخل کشور و در زندگیشان مورد نیاز است یعنی کمتر اشیائی بوده است که در زندگی، محل حاجت نباشد و به عنوان چیزهایی تجملی و اشرافی باشد. با توجه به کمبودهائی که در داخل کشور هست و نیازهائی که جامعه دارد، طبیعی است که از بازار فراوان و ارزان عربستان این کالاها را ما وارد کشور می کنیم وقتی شما می بینید یک زائر ایرانی قاشق و چنگال و استکان و این قبیل چیزها خرید می کنند، حکایت از این می کند که کمبود هست و او هم نیاز دارد. او عروسک نخریده است که ما به او انتقاد کنیم چرا عروسکم خریده ای؟ استکان و نعلبکی خریده ـ مثلاً ـ یا چرخ خیاطی خریده یا جارو برقی خریده یا یخچال خریده خوب این معلوم است که چرخ خیاطی کسی نمی خواهد به عنوان یک شیء زینیت در دکور اطاقش یا در طاقچه اطاقش بگذارد. چرخ خیاطی چیزی است که یا خودش نیاز دارد یا دخترش را می خواهد شوهر بدهد برای (جهازیه) جهزیه اش احتیاج دارد و در ایران هم کمبود است و این هم به طور طبیعی کشانده می شود به اینکه بخرد و با خودش بیاورد. خوب پس عملاً در آن چه را که خریده شده و آورده شده چیزی نیست که زیانی به اقتصاد ما داشته باشد. همین کالاهائی است که دولت هم خودش می خرد و وارد می کند. به جای اینکه دولت بخرد با مشکلاتی که دراین کار بری دولت پیش می آید صد هزار، صدو پنجاه هزار نفر می روند این خرید را می کنند می آورند در سراسر کشور هم پخش می شود و احیانا ممکن است در این میان یک دو سه درصد هم سوء استفاده کنند به طور نمونه در سال گذشته حجاج، شاید تقریبا بدون استثاء یا با استثناء بسیار کم همه شان پارچه چادری مشکی خریدند، کمتر مسافری است که یک توپ چادر مشکی نخریده باشد و هر توپ چادر مشکی گفته می شد که هشت قباره چادر از آن در می آید. اگر صد هزار نفر، صد هزار طاقه چادر مشکی خریدند هشتصد هزار قباره چادر مشکی شده است بدین ترتیب هشتصد هزار متقاضی را در برابر دولت کم کرده. توزیعش هم در سراسر کشور بوده چون یک زن که هشت تا چادر را نمی خواهد برای خودش نگه دارد آن چادرها را تقسیم می کند در بین خانواده اش فامیلش، بستگانش. فرض می گیریم که بعضی از آن ها سوء استفاده کنند و بفروشند به هر حال هشتصد هزار چادر وارد کشور شده است بدون اینکه دولت در این رابطه باری را بر دوش کشیده باشد ضمن اینکه یک عمل انسانی هم با آن هدیه کردن ها انجام شده است پس جهات مثبت فراوان هم دارد.
البته مشکلاتی هم وجود دارد که ما در سال آینده باید برای حل آن ها فکری بکنیم مسئله حمل و نقل و مشکلاتی که برای فرودگاه ها و هواپیمائی پیش می آورد و فکری هم در این رابطه شده است و البته من همین جا ضمن این که این عمل را توبیخ نمی کنم به خواهران و برادرانی که در سال های آینده عازم حج هستند توصیه می کنم کاری نکنید که حج تبدیل به یک سفر تجارتی بشود چرا که این هم بد است و اساسا تشویق به اینکه هر حاجی از همین جا برای سال آینده در پی این باشد آن جا مثلا چه چیزهائی را خریداری کند ناپسند است آهنگ سفر حج باید آهنگ سفر معنوی و حرکتش حرکت معنوی باشد و اگر در کنار آن یک درصد وقت و فکر و نیرو هم مصرف این کارها بشود عیب ندارد. اما عمده کار و فکر و ذکر یک مسافر در عربستان این باشد، چه چیزی را بخرم! قیمتش چقدر باشد! چه نوع چیزی را بخرم بهتر است! تفاوت قیمت این چیز با ایران چقدر است! و … که اساساً مجموع فضای داخل کاروان ها و گروه ها را تبدیل به یک جو تجارتی نماید که وقتی انسان وارد گروه های حج می شود احساس کند که به یک تیمچه تجارتی وارد شده است این بسیار بد است یا وقتی آدم وارد یک کاروان می شود ببیند اطاق ها به صورت انباری از کالاهای تجارتی در آمده. این البته زشت است و نباید تشویق بشود و باید ما سعی کنیم انشاء الله با تعلیمات و آموزش ها و تبلیغاتی که روحانیون باید انجام بدهند حجاج، ما به طور طبیعی به این حالت وارد نشوند.
حقوق گمرکی
اما در رابطه با گمرکات ایران، با اینکه در گمرکات، هنگام مراجعت از این کالاها حق و حقوق گمرکی گرفته نشده البته من تنها توصیه ای که از عربستان به نخست وزیر داشتم این بود که رفتار مأموران گمرک رفتار پسندیده و متناسب با زائران خانه خدا باشد. در مرود اینکه حقوق گمرکی از آن ها گرفته نشود من هیچگونه توصیه ای نکرده بودم زیرا گرفتن گمرک موازین و ضوابط قانونی دارد. چیزی نیست که با توصیه فرد به قانون عمل نشود و اینکه گمرک گرفته نشده بنا به دستور نخست وزیر بوده که لابد از نظر قانون چنین اختیاری را داشته اند که توصیه بشود که از آن ها گمرک گرفته نشود.
امیدواریم که همه ابعاد مسئله انشاء الله همانطوری که گفتم با استفاده از تجربیات گذشته و مطالعات روی مسائل آینده سال به سال بهتر بشود، مشکلات کمتر بشود و ما با توجه به اینکه در سال های آینده تعداد حجاجمان بیشتر خواهد شد و در سال آینده انشاء الله مصمم هستیم، اگر خداوند کمک کند صد و پنجاه هزار نفر را به حج اعزام کنیم و این رقم در سال های بعد چه بسا بیشتر هم خواهد شد، هم به لحاظ افزایش جمعیتمان و هم به لحاظ جو اسلامی بسیار بالائی که بعد از پیروزی انقلاب پیدا شده، بسیاری از کسانی که در گذشته هم اشتیاق حج را نداشتند مشتاق سفر حج شده اند و به خصوص با توجه به آهنگ جدیدی هم که حج پیدا کرده مشتاقان بیشتری پیدا کرده طبعاً تعداد حجاجمان هم افزایش پیدا خواهد کرد و برنامه ریزی های جامع تر و وسیع تری هم باید برای آن تدارک دید انشاء الله
[فریضه حج در بین فرائض الهی از ویژگی های خاصی برخوردار است و شاید جنبه های سیاسی و اجتماعی آن بر جنبه های دیگرش غلبه داشته باشد.
امام خمینی
با فریادها و دعوت ها و تظلم ها و افشاگری ها اجتماعات زنده و کوبنده در مجمع مسلمین در مکه مکرمه، بت ها را بشکنیم و شیاطین را که در رأس آن ها شیطان بزرگ است در عقبات رمی کنیم. امام خمینی
مکه مکرمه را با هماهنگی زائران سراسر جهان به کانون فریاد علیه ستمگران تبدیل کنید که این یکی از اسرار حج است.
امام خمینی
لازم است برادران ایرانی و شیعیان کشورها از اعمال جاهلانه ای که موجب تفرق صفوف مسلمین است، احتراز کنند.
امام خمینی
باید در این اجتماع عظیم الهی، مسلمانان به بررسی مشکلات عمومی مسلمین پرداخته و در راه رفع آن ها با مشورت همگانی کوشش کنند.
امام خمینی]

16دسامبر/16

بیوگرافی مرحوم آیت الله ربانی شیرازی

«من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظروا ما بدلوا تبدیلا»
آیت الله ربانی شیرازی در سال ۱۳۰۱ در شیراز به دنیا آمد. محیط مذهبی منزل پدرش باعث گشت که از ابتدا او را انسانی متعهد بار آودر. منزل پدر وی نزدیک مدرسه منصوریه واقع بود و لذا پس از تحصیلات ابتدائی از سال ۱۳۱۸ مشغول به تحصیل علوم دینی شد، یعنی درست در زمانی این راه را انتخاب کرد که اختناق رضا شاهی به نهایت درجه خود رسیده بود. لکن با بینشی که از طریق خانواده اش در وی ایجاد شده بود تنها راه نجات ایران از چنگال کفر، تقویت روحانیت و احیای فکر اسلامی اصیل می دانست. در زمانی که همگان روحانیت را تحقیر می کردند و خرافات می دانستند و تبلیغات دستگاه در مردم تأثیراتی گذاشته بود که آیت الله ربانی شیرازی راهی را انتخاب کرد که درست مخالف با جو حاکم بر جامعه آن روز بود. حزب برادران در شیراز قبل از شهریور ۲۰ به دست آیت الله سید نور الدین شیرازی پنهانی پایه گذاری شد و آیت الله ربانی مخفیانه به عضویت حزب در آمد و بعد از شهریور ۲۰ که آقای شیرازی از تحت نظر بودن خارج شد، حزب را آشکار نمود. فعالیت های مستقیم و اَشکار سیاسی آقای ربانی از همان زمان شروع شد و مرتب تلاش می کرد تا بتوان موقعیت سیاسی و اهداف عالیه حزب را که ولایت مرجع دینی بود تثبیت سازد، وی تا حدود سال ۱۳۲۵ در حزب فعالیت نمود ولی بعدا به عللی از حرب کناره گیری کرد.
آیه الله ربانی با بینشی که برای نجات ایران آن روز داشت اقلیت هائی را که به نام دین فعالیت می کردند، دسته جات سیاسی برای تضعیف اسلام می دانست. از این رو دائما با آن ها در معارضه و مباحثه بود سخنرانی ها و منبرهای او در شهرها و دهات استان فارس در رابطه با فرق صوفیه ـ بابیه ـ بهائیه ـ شیخیه مشهور است به گونه ای که طرفداران این فرقه ها از وی گریزان بودند و حاضر به مقابله و بحث نمی شدند. در سال ۱۳۲۶ بود که در اثر تبلیغات آیت الله ربانی هفتاد تا هشتاد نفر از بهائی های سروستان مسلمان شدند که روزنامه های پرچم اسلام و غیره نیز این موضوع را منعکس نمودند.
از شهریور ۲۰ به بعد فعالیت حزب توده در شیراز اوج گرفت و در سال های ۲۵ و ۲۶ به بعد توسعه پیدا کرد که آیت الله ربانی شیرازی سرسختانه با حزب در افتاد و مبارزه کرد.
در سال ۱۳۲۷ بود که ایشان در آباده با آیت الله العظمی منتظری آشنا شد و تصمیم گرفت به قم بیاید. و آنگاه که به قم آمد، به درس مرحوم آیت الله بروجردی حاضر شد همان روزهای اول کاملا مشخص شد و آیت الله بروجردی ایشان را مورد تفقد بسیار قرار می دادند و نزد آن بزرگوار از احترام خاصی برخوردار بودند اجازه روایتی را از مرحوم آیه الله شیخ محمد کاظم شیرازی و آیه الله سید عبد الله بلادی و آیه الله حاج آقا بزرگ تهرانی و … گرفت.
تألیفات آیه الله ربانی:
در شیراز و قم مدتی را آیه الله رباین به تدریس مشغول بود ولی بعدها به واسطه اشتغال به تألیف کتب مختلف و در نهایت به واسطه اشتغال به مبارزات از درس دادن محروم شد. حضرت آیه الله ربانی شیرازی در طول زندگی علمی اش توانست کتب زیر را تألیف نماید:
– جامع الاحادیث که کتاب صوله و آداب لباس و مسکن و ذکر و دعا یعنی آن چه از کتب در جلد دوم وسائل الشیعه است به اتفاق آیت الله حاج شیخ محسن حرم پناهی تألیف نمود.
– بحار الانوار که به تصحیح و نوشتن پاورقی آن اقدام نمود و قریب به چهل مجلد آن را تدوین کرد.
– تصحیح و تذلیل وسائل الشیعه با نوشتن پاورقی که ۱۶ جلد آن را تدوین و بقیه را به واسطه زندان های مکرر توفیق حاصل نگشت.
مبارزه با ستم:
مبارزات رسمی آیت الله ربانی شیرازی از بعد فوت مرحوم آیت الله بروجردی آغاز شد ایشان در این زمینه می فرمودند:
چون جزم داشتم که شاه اقدامات ضد اسلامی خود را با وفات ایشان شروع می کند، لذا پس از وفات مرحوم بروجردی، مدرسین را دعوت نمودم در منزل آیت الله حرم پناهی و چند جای دیگر و پیشنهاد انتخاب مرجع واحد را مطرح ساختم و در مقام نظر خواهی، پیشنهاد مرجعیت آقای خمینی را دادم. در آن جلسه این مطلب به ذائقه خیلی ها خوش نیامد و قبول ننمودند و ناچار طرح اتحاد مراجع مطرح شد.
آیه الله ربانی می فرودند: در هر حال من مترصد بودم که حمله از طرف شاه شروع شود لذا از همان روزی که لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی منتشر شد، شب را تشکیل جلسه دادم و با مدرسین به صحبت پرداختم و سه موضوع در این جلسه به تصویب رسید:
۱- نظریه آقایان مراجع گرفته شود.
۲- توزیع و پخش شود.
۳- نامه از آقایان مراجع برای علمای شهرستان ها برده شود.
نتیجتاً همه آقایان مراجع در همان شب تشکیل جلسه دادند. بدیهی است شاه در زمان حیات مرحوم آیت الله بروجردی می خواست دست به برنامه های ضد اسلامی به نام اصلاحات ارضی بزند ولی از ترسی آقای بروجردی جرأت این کار را نداشت و منتظر فرصت مناسب می بود همین که آقای بروجردی رحلت فرمودند شاه سریعا دست به کار شد و برای اجرای منویات پلیدش در اولین اقدام تلگراف تسلیتی برای آیه الله حکیم به نجف مخابره کرد و با این عمل می خواست حوزه علمیه قم را کوچک نماید تا بروجردی دیگری پیدا نشود ولی فورا آیه الله ربانی شیرازی فضلا و طلاب حوزه را خبر داد که شاه می خواهد مرجعیت را به نجف بکشاند و قم را تضعیف نماید و آن گاه برنامه هایش را پیاده کند ما می بایست جلوی او را بگیریم مبادا غافلگیر شویم که شاه ضربه اش را بزند اکنون لازم است تا هر چه زودتر یک مرجع بیدار و آگاه به زمان و شجاع انتخاب کنیم تا او بتواند زعامت حزوه شیعه را به دست گیرد، و شخصا آیه الله العظمی امام خمینی را به عنوان مرجع واحد پیشنهاد کرد که آقایان نپذیرفتند.
بارها آقای ربانی می گفت: اسلام در این عصر به دست آقای خمینی احیا می شود شما ببینید دو فکر متضاد یک جور درباره آقای خمینی نظریه داده اند. آیه الله کاشانی، و دیگری آیه الله سید محمد بهبهانی.
آیه الله کاشانی بارها می فرمودند: مرد حوزه و روحانیت حاج آقا روح الله و آیت الله بهبهانی داستانی بدنی شرح دارد. در ایام تابستان امام خمینی گاهی می رفتند اطراف تهران و مدتی آن جا می ماندند در یکی از تابستان ها روزی فرزند آقای بهبهانی به نام جعفر نزد میزبان آقای خمینی رفت و از او خواست که از حضور آقا بخواهید که وقتی به ما بدهد در تهران خدمتشان باشیم. میزبان موضوع را به اطلاع امام خمینی رسانید امام فرمودند از طرف خودشان آمده و یا از طرف پدرشان، در جواب گفت از طرف پدرشان. امام فرمودند وقتی تهران رفتیم سری هم به آن جا می زنیم عصر جمعه ای امام خمینی بعد از انجام کارهایش در تهران به منزل آقای بهبهانی تشریف آوردند به جز دو نفر همراهی آقا و شخص آیه الله بهبهانی و جعفر هیچکس نبود بعد از صرف چای و احوالپرسی موضوع به سیاست کشیده شد آقای بهبهانی رو به امام خمینی کرد و اظهار داشت فساد سرتاسر دربار را گرفته این بچه اعتنائی به اسلام و روحانیت نمی کند هر چه دلش می خواهد انجام می دهد، خواهرهایش آبروی ایران را برده اند کم کم مقدسات را هم نادیده گرفته، بهائیت را بر مردم مسلمان مسلط می کند به اندازه ای راجع به مفاسد دربار سخن گفت که عرق از پیشانیش جاری شد.
در آخر گفت: کسی که بتواند این مرد را از تخت پائین بکشد توئی. آن گاه به متکا تکیه داد. امام خمینی در جواب فرمودند: تمام فرمایشات حضرت آقا از اول تا آخر گوش دادم ولی شما بودید که او را بر گرداندید آقا زاده از طرف حضرت عالی از این مرد استقبال کرد! در ایام ۲۸ مرداد جعفر آقا با زاهدی ملاقات داشت، شاه رفته بود و شرش از سر این مملکت کنده شده بود ولی اقدامات جعفر آقا از طرف جنابعالی و سایرین او را برگردانید. حال که او قدرت گفته امریکا به شدت از او حمایت می کند، ساواک و شهربانی را به جان مردم انداخته، ارتش بر اوضاع مسلط شده، من چه می توانم بکنم؟ آقای بهبهانی که اشک در چشمانش حلقه زده بود رو به جعفر کرد و گفت: حرف های آقا را شنیدید با توجه به این صراحت می گویم که تنها ایشان است که می تواند پسر پهلوی را از تخت پائین بکشد و ملت را از شرش نجات دهد. آنگاه آیه الله بهبهانی آهی کشید و گفت: خدایا از سر تقصیراتم بگذر، ما به این پسر میدان دادیم.
آقای ربانی فرمودند این هم حرف های آقای کاشانی و این هم حرف های آقای بهبهانی دو فکر متضاد، از این رو است که زعامت و رهبری امام خمینی برایم یقین شده است.
همان طور که همگان مطلعند بیشترین اعلامیه هائی که به اسم حوزه علمیه قم از سال ۴۲ تا ۵۷ منتشر گشته است و نیز چندین اعلامیه و تلگراف که به امضاء اساتید حوزه رسیده است، متن آن از آقای ربانی شیرازی است.
اولین اعلامیه ای که آقای ربانی شیرازی منتشر نموده اعلامیه ای است که در زمان اصلاحات ارضی منتشر شد که چهل مورد برای اصلاح بیان نموده است.
دستگاه شاه سخت از او وحشت داشت حتی خریدن نان و سبزی ایشان هم تحت دید بود مرتب هر روز ساواک و شهربانی هر کدام جداگانه گزارش می داند که ربانی امروز آفتابه و یا سبزی خرید و به منزل رفت و … این مطالب در پرونده های ساواک مندرج است.
با وجود همه دقت ها و سخت گیری هائی که از طرف رژیم پهلوی نسبت به ایشان می شد اثری نداشت او می گفت امروز مسئولیت ما زیاد شده زیرا امام خمینی وقتی که در ایران بودند خودشان می ایستادند با در تبعید بودن ایشان وظیفه ما صد برابر شده زیرا از یک طرف باید از آقای خمینی دفاع کنیم و نگذاریم خدای ناکرده ایشان از طرف رژیم یا روحانی نماها کوبیده شود و از طرف دیگر از تحریکات ضد اسلامی شاه باید جلوگیری کنیم. آری وقتی هم که به زندان می رفت از داخل زندان جو خارج را کنترل می نمود راهنمائی می کرد هر چند مدتی به مناسبتی اعلامیه صادر می کرد و جریان تازه ای به وجود می آورد.
آنگاه که در قم بود شهرستان ها را به وسائل مختلف رهبری می کرد. علماء هر شهری را راهنمائی می کرد و در جریان مبارزه قرار می داد طومارهای زیادی را می نوشت و به وسیله عده ای امضاء کرده و برای رئیس جمهور امریکا ـ سازمان ملل ـ کمیسیون حقوق بشر ـ دانشگاه هاروارد می فرستاد، که اثرات زیادی را داشت.
رژیم شاه که شاهد فعالیت های گسترده آیت الله ربانی بود یقین پیدا کرد که تمام ناراحتی های حوزه ای شخص ایشان است رژیم به هر دری زد تا شاید بتواند او را از مبارزه باز دارد نتیجه ای نگرفت آیه الله ربانی بعد از سومین مرتبه ای که از زندان آزاد گشت اعلام داشت که اکنون با دو شخص مبارزه خواهد کرد. ۱- شاه ۲- شریعتمداری.
طلاب را وادار می کرد که بروید درب منزل شریعتمداری و به ایشان بگوئید اگر بخواهید دو پهلو کار کنید و ترمز شاه باشید، در مقابلت می ایستیم و درست را ربانی تحریم خواهد کرد.
آری اولین فردی که علیه شریعتمداری سخن گفت و مبارزه کرد آیه الله ربانی بود و از طرفی شریعتمداری هم راحت نبود مرتب می گفت: تا ربانی شیرازی زندان است حوزه آرام است و طلاب مشغول درس خواندن می باشند همین که آزاد می شود آشوب و تشنج در حوزه آغاز می شود! او تا در قم است من نمی توانم حوزه را کنترل کنم!
«گفته شریعتمداری به ساواک»
دوران مبارزه:
در دوران مبارزه آیه الله ربانی شیرازی روی چند نکته تکیه می کرد: ۱- باز بودن درب منزل امام خمینی. می فرمودند: ساواک زیاد فعالیت دارد که درب منزل بسته شود چون آن جا را مرکز انقلاب و ستاد مقاومت می داند و هر چه تا به حال شده از آن جا شروع شده، نه تنها ساواک بلکه روحانی نماهائی هستند که آرزوی بسته شدن این خانه را دارند یا شایعه می اندازند که کسی نیست وجوهات را بگیرد و یا می گویند این جا تحت مراقبت است و رفت و آمدها کنترل می شود و ساواک برایتان دردسر درست می کند ولی من می گویم بروید پیش آقای پسندیده برادر آقای خمینی و همان جا وجوهاتتان را بدهید، هیچ مزاحمتی نیست این حرف ها را دشمنان شایعه می کنند شما اعتنائی نکنید. بر طلاب عزیز است که مردم را تشویق کنند به رفت و آمد با منزل آقا. «جملات عین صحبت های ایشان است»
۲- اسم امام خمینی: ایشان به طلاب و اهل منبر می گفتند که حتماً باید نام امام خمینی را در جلسات درس و پایان نماز جماعت و روی منابر ببرید، همواره سعی شود تا نام امام خمینی زنده بماند ولو شما را دستگیر کنند.
این روش آیه الله ربانی بود. طی ۱۸ سال آرامش نداشت در برابر مشکلات میدان مبارزه را خالی نکرد مانند کوه ایستاد و بهترین دوران عمرش را در سیاه چال های پهلوی زیر شکنجه و زجر و ناراحتی گذراند و یک ذره تسلیم نشد و حتی آهی هم از دلسردی نکشید بلکه روز به روز و ساعت به ساعت سخت تر و آبدیده تر می شد اگر کوهی از فولاد می بود در این مدت ۱۸ سال ذوب می شد ولی او از کوه محکمتر گوئی که فرمایش مولا علی (ع) را اسوه خویش قرار داده بود که «نزول الجبال و لا نزول».
کمتر کسی می توان سراغ داشت که از دال زندان در حین وجود سختی ها و مشقات اعلامیه بنویسد و به خارج بفرستد و مشکلات بیشتری را به خود بخرد.
یکی از اقدامات و تلاش های آقای ربانی شیرازی تشکیل جمعیتی مخفی بود.
از سال ۵۱ به بعد وضعیت مبارزه شکل حادی به خود گرفت. جو خفقان و وحشت و رعبت و ترس همه جا را آهسته آهسته فرا گرفت مبارزه بیشتر حالتی مخفی به خود می گرفت اکثراً سعی داشتند از مبارزات علنی بپرهیزند زیرا که به محض مشاهده هر گونه مخالفتی و لو لسانی از طرف ساواک مبادرت به دستگیری و شکنجه و زندان می گشت. در روز بیست و هفتم تیرماه پنجاه و دو ساعت ۵/ ۱۱ ظهر مأمورین ساواک و کمیته مشترک تهران با همراهی ساواک و شهربانی «ضد اطلاعات» قم به منزل آیت الله ربانی شیرازی حمله ور شدند.
شکنجه ها و زندان ها:
از اولین لحظاتی که آیت الله ربانی دستگیر و به شهربانی قم آورده شد، مأموران ساواک تهران شکنجه را بدون هیچ ملاحظه ای شروع نمودند. لباس های ایشان را در آوردند، ایشان را به تخت بسته و شکنجه را با نهایت وحشی گری و حیوانیت آغاز کردند. از شلاق و کابل شروع کردند، آیت الله ربانی استقامت کرد و فقط می گفت یا الله یا الله یا رسول الله (ص) یا رسول الله خود ایشان جریان را چنین نقل می فرمودند: حدود ۲ ساعت با انواع مختلف مرا شکنجه می کردند،ا ول با شلاق، گاهی با باطوم برقی، زمانی با سیگار، من استقامت کردم وقتی که دیدم که دست از شکنجه بر نمی دارند، پیش خود گفتم: خودم را به بیهوشی می زنم شاید مؤثر باشد خود را به بیهوشی زده هر چه شلاق زدند تکان نخوردم، با باطوم برقی از بالا تا پائین بدنم کشیدند حرکت نکردم خودم هم تعجب می کردم در حالی که باطوم برقی آن قدر انسان را متشنج می کند که می خواهد قالب تهی کند ولی من مقاوم شده بودم تکان نخوردم. چون دید فایده ای ندارد کاری نمود که هیچ انتظارش را نداشتم یک لیوان آب به صورتم پاشید تکان خوردم فهمید که به هوش آمده ام دوباره شروع کرده به شکنجه و من همچنان خداوند را در نظر می گرفتم آخر اگر ما برای هدفی حرکت نموده ایم حتماً خداوند به ما نیروی صبر و پایداری می دهد که در آن لحظه به عینه شاهد آن بودم. شاید یک ساعت دیگر شکنجه خود را ادامه داد دیگر تصمیم گرفتم که به هر نحو شده خود را دوباره به بیهوشی بزنم و در مقابل هیچ چیزی عکس العمل نشان ندهم همین کار را کردم که دیگر هر چه تلاش کرد و هر چند انواع شکنجه ها را امتحان نمود من تکان و حرکت نکردم تا بالاخره دست برداشت و گفت ببریدش بیمارستان بیهوش است.
نکته مهم این است که شکنجه دادن به ایشان مهم نیست، مهم اینجاست که شکنجه بدهند و انسان هیچ نگوید و تکان نخورد. در طول مبارزات انقلاب اسلامی ایران تا به حال فردی را که حائز چنین مقامی در استقامت باشد سراغ نداریم.
از سال ۵۲ به بعد بود که نشریات عقیدتی سازمان منافقین به دست افراد می رسید آن هایی که مبنا و پایه داشتند در وهله اولی که مطالعه می نمودند با نکات مبهم و مجهول و غیر اسلامی و مارکسیستی مواجه می شدند که در لحظه اول آن را به عنوان سهل انگاری و عدم سوء نیت نویسنده تلقی می کردند ولکن به تدریج مسائل مختلف حاکی از عدم اسلامیت افکار سازمان روی هم انباشته می شد. تا اینکه بعد از دستگیری آیت الله ربانی شیرازی و روشن شدن ایشان، برخورد داخل زندان صورتی دیگر به خود گرفت. د ردرون زندان آشکار گشت. آیه الله ربانی هر چه با آن ها صحبت کرد و جلسه گذاشت و بحث نمود فایده ای نبخشید، نصیحت و پند کار ساز نشد. در مورد کتاب هایشان و موارد التقاطی بودن اندیشه شان تذکر می داد لکن آن ها می گفتند ربانی مرتجع است؟ قشر ی است! آن روزی که آقای ربانی با مسعود رجوی در زندان دعوا و فریاد کرد که این اعمال چیست؟ این نظریات از کجاست؟ این ها گفته های ماتریالیست هاست؟ رجوی قول داد که نظریات را تصحیح نماید و بعدا به اعضای سازمان گفت که با ربانی بحث ایدئولوژیکی نکنید! از نظریات سازمان وی را آگاه نسازید! آیت الله ربانی چون می دید که هیچ تغییری صورت نگرفته و اتمام حجت ها سودی ندارد ناچار زندانیان را روشن می نمود و زمانی که می دید اعضای سازمان منافقی خلق بر سر سفره کمونیست ها می نشینند و غذا می خورند به عنوان وحدت! آیت الله ربانی قهرمانانه اعلام کرد که: مارکسیست ها نجس هستند و غذا خوردن با نجس خلاف احکام اسلام است. و این موضوع را آن قدر ادامه داد تا این که در زندان اوین در بند علماء موضوع نجس بودن مارکسیست ها را مطرح ساخت و بالاخره فتوای مشهور علما صادر شد.
فتوا در داخل زندان پخش شد مجاهدین خلق به دست و پا افتادند و گفتند که آقای منتظری این فتوا را تأیید نمی کند این کار ربانی است! او با ساواک ساخته است! او مرتجع و قشری است او انقلاب و مبارزه را به انحراف کشانیده است و امثال این مهملات. در حالی که فتوا به وسیله آیت الله منتظری در اوین خوانده شد و ایشان از تک تک آقایان علماء تأیید شفاهی گرفت.
ساواک در داخل زندان سعی بر آن داشت که وجهه آیت الله ربانی را پائین بیاورد به همین جهت گاهی یا به شکنجه جسمی و یا به شکنجه روانی دست می یازید. روزی آیت الله ربانی را به زیر هشت می برد و محاسن او را از ته می تراشید و گاهی او را به سهمیه شکنجه، زجر جسمی می داد. شاید از بزرگترین افتخارات آیت الله ربانی این باشد که در آن زمان گرفتار جو موجود داخل زندان نشد و آن جو را آن چنان شکست که آوازه اش به دور دست ها کشیده شد. بعد از آزادی شروع به روشن گری مردم نمود در همان روزهای اول که طلاب و فضلاء و مدرسین به دیدار ایشان می آمدند رسماً اعلام کرد که اکنون ما در دو جهت باید مبارزه کنیم ۱- شاه ۲- مارکسیست ها و التقاطیون منافقین خلق این صحبت آیت الله ربانی را به عنوان یک بهانه بسیار بزرگ کردند و شرع به جو سازی نمودند که اولی را دروغ می گوید دومی را ساواک یادش داده است و …
گرچه ضربه روحی که به آیت الله ربانی در زندان داده شده بود بسیار هولناک بود ولی با ایمان قوی که ایشان داشت خارج از زندان بیشتر فعالیت کرده و کوشش نمود …
بعد از شهادت حاج آقا مصطفی و دستور به انعقاد مجالس ختم در قم دستگیر و به تبعیدگاه فرستاده شد بالاخره آیت الله ربانی را به تبعید گاه کاشمر فرستادند و بعد از آن به فیروز آباد شیراز و بعد به سردشت کردستان و آخر به جیرفت.
در جیرفت بود که اعلامیه معروف آژیر خطر را به نام حوزه علمیه قم بر علیه شریعتمداری نوشت و به قم فرستاد و پخش شد که متاسفانه عده ای از آقایان قم جلو انتشار آن را گرفتند.
مقابله با لیبرال ها
آیت الله ربانی شیرازی نبض امور را در کمیته استقبال از امام خمینی به د ست داشت همه چیز را کنترل می کرد سعی فراوان داشت که حتی کوچکترین اشتباهی رخ ندهد که در موقعیت زمانی خاص کوچکترین اشتباه باعث لطمات زیادی به انقلاب بود. لذا از آن شبی که اعلام کردند بختیار به پاریس رفته و با امام خمینی ملاقات خواهد کرد در مدرسه رفاه جلسه تشکیل شد عده زیادی از علماء و سیاستمداران حضور داشتند.
عده ای از آقایان رادیکال مثل ـ مهندس بازرگان و دکتر سحابی و بعضی از آقایان روحانی عقیده داشتند که لازم است بختیار با حضرت امام ملاقات نماید. و لکن آیت الله ربانی به اتفاق آیت الله منتظری مصرانه عقیده داشتند در صورت ملاقات انقلاب مواجه با شکست شده و بختیار به نقشه پلید خود خواهد رسید.
ولی طرف مقابل عقیده مند بود و حتی مقدمات آن را فراهم نموده بود که در روزنامه ها هم نوشته شد. جلسه مدت زیادی طول کشید کسانی که در پشت درب جلسه بودند مشاهده کردند که درب اطاق باز شد و آیت الله ربانی در حالی که فریاد می کشید چه می گوئید؟ شماها چه کاره هستید که برای انقلاب تکلیف معین می کنید؟ و … از اطاق خراج شد و به سوی اطاق تلفنخانه رفت و فریاد زد: پاریس را بگیرید، تلفن پاریس گرفته شد.
آیت الله ربانی فرمودند: اگر ملاقات خدای ناکرده صورت پذیرد انقلاب به بن بست خواهد رسید مردم دیگر اطمینان نخواهند کرد (و همچنین آیت الله العظمی منتظری نیز تلفن مشابهی داشتند) فردای آن روز بود که امام شدیداً اظهار فرمودند که به هیچ وجه با بختیار در حالتی که نخست وزیر است ملاقات نخواهند کرد و تمامی شایعات دروغ است در نتیجه نقشه محافظه کاران و جبهه ملی و نهضت آزادی غرب زده نقش بر آب شد.
پس از پیروزی انقلاب
آیت الله ربانی به حکم امام امت و به نمایندگی از معظم له به استان فارس رفت و مشغول برنامه ریزی وسیع عملی در آن منطقه شد.
مؤسسه ای را در استان فارس تأسیس نمود به نام «بنیاد مسکن و عمران انقلاب اسلامی امام خمینی» که این موسسه در مدت دو ماه با تحقیقات وکوشش های فراوانی که نمود برنامه ریزی عمرانی استان را برای نقاط محروم و مستضعف تنظیم کرد و شروع به ساختن پل، جاده، خانه برای روستائیان، حمام، مسجد و … نمود آیت الله ربانی شیرازی در تاریخ ۲۴/ ۵/ ۵۸ از طرف امام امت جهت بررسی وضع کردستان و آذربایجان به آن منطقه مسافرت نمود اوضاع آن روز متشنج بود مسئله آوارگان نقده و جنگ بین کرد و ترک مطرح بود گروه های مختلف در کردستان مجتمع شده بودند و آیت الله ربانی آن روز را پیش بینی می کرد که این نیروها بتوانند صدمات بسیاری را به جمهوری اسلامی بزنند. نیروهای مخالف حاکم بر امور جاری منطقه بودند حزب دموکرات مسلح و حزب توده ـ فدائیان خلق ـ شفق سرخ ـ ساواکی ها بعضی از فئودال ها و فرصت طلب ها همچون عز الدین و ملا صالح رحیمی و نیروهای خارجی و … با هم مؤتلف شده بودند و طراحی برخوردی شدید با دولت اسلامی ا در دست داشتند در آن روز آیت الله ربانی پیشنهادی را خدمت امام امت و دولت بازرگان و ارتش تقدیم کرد که این پیشنهاد در فردای تاریخ، روشنگر میزان درایت و تدبیر شناخت آیت الله ربانی شیرازی خواهد بود. دوباره ایشان به شیراز باز گشتند البته امام به ایشان فرموده بودند که یک هفته به شیراز بروید و اختلافات را حل کنید و برگردید و به شورای انقلاب بروید ولی ایشان از شیراز بر نگشته و همچنان در منطقه فارس به حل مشکلات پرداختند. در وهله اول روحیه ارتش را که دیگران می گفتند باید منحل شود بالا برد و صریحاً اعلام کرد که ارتش باید باشد و قوی تر از سابق هم باید باشد.
با انتخاب مردم شیراز در مجلس خبرگان شرکت نمودند در مجلس خبرگان با همکاری آیات بهشتی و مشکینی و جوادی آملی و دستغیب و آقایان آیت و فارسی در کمیسیون یک،اصول کلیات قانون اساسی را تنظیم نمودند. در مجلس خبرگان درباره ولایت فقیه ـ معنای صحیح شورا ـ برقراری قانون سپاه پاسداران و مسائل دیگر آیت الله ربانی بسیار پافشاری می نمودند. خیلی ها ولایت فقیه را به معنی نظارت تلقی می کردند و آیت الله ربانی بود که در کمیسیون های مکرر در این زمینه صحبت و سخنرانی کردند و پافشاری نمودند.
گروه فرقان دو بار به شیراز آمدند تا آیت الله ربانی را ترور نمایند ولکن هر دو بار دستگیر شدند تا اینکه در شب نهم فروردین ماه شصت زمانی که آیت الله ربانی از جهاد سازندگی مراجعت می نمودند در برابر بیمارستان حافظ از شیشه عقب اتومبیل تیراندازی نمودند که به ناحیه گردن اصابت نمود حمله کنندگان با موتور فرار نمودند ایشان را به بیمارستان رسانیدند که خوشبختانه تیر کارگر نیفتاد. نامه هائی بعد از ترور آیت الله ربانی به دست منافقین فرقان، برای ایشان ارسال می شد که حاکی از این بود که منتظر فرصت بعدی هستیم تا شما را به قتل برسانیم.
سرانجام در روز ۱۷ اسفند ماه ۶۰ آیت الله ربانی شیرازی در حالی که برای شرکت در جلسه شورای نگهبان به طرف تهران عازم بود در بین راه اصفهان نرسیده به دلیجان اتومبیل ایشان در وضعیتی تصادف نمود که آیت الله را به دلیجان بردند ولکن در بین راه جان را به جان آفرین تسلیم کردند و به دیدار او شتافتند.
این تصادف حکایت از اموری مبهم و مشکوک می کند که مسئولین قضائی در پیگیری آن می باشند جسد این مرد بزرگ را به قم آوردند و در کنار قبر مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها در تشییع بسیار با شکوهی به خاک سپردند امام خمینی در سوگ این روحانی بزرگوار و این مجاهد فی سبیل الله چنین فرمودند:
… در طول تاریخ مدعیان فضیلت و مجاهدت و شجاعت و تعهد به حق و دین بسیار بوده و هستند ولکن صاحبان فضائل و مجاهده و تعهد به حق و حقیقت در اقلیتند و تنها در سختی ها و گرفتاری ها و حق گوئی ها در مقابل قدرت های شیطانی است که مدعیان لاف زن از متعهدان بی سر و صدای و خالصان فداکار از مغشوشان ریاکار متمایز می شوند مرحوم مجاهد سعید ارزشمند ربانی شیرازی که اکنون در جوار حق آرمیده و ما از برکات وجودش محروم شدیم از این اقلیت بود. او در طول زندگانی شرافتمندانه خود چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن در مقابل باطل و باطل هایش از خود نرمش نشان نداد او در حبس ها و در زجرها و ناملایمات با قامت راست انسان های متعهد ایستادگی کرد و تسلیم نشد او که خدایش رحمت کند و به جوار قرب حضرت بپذیرد با روحی ملایم در مقابل دوستان و مؤمنان و مقاوم در برابر دشمنان خلق به لقائ الله پیوست و ما عقب ماندگان که احتیاج به این مردان حق داریم از آن کمال و جمال محرومیم.

16دسامبر/16

مقدمه ای بر تفسیر قانون اساسی

حجت الاسلام یحیی سلطانی
قسمت دوم
نمونه سوم
قوم لوط:
قوم لوط در زمان حضرت ابراهیم (ع) زندگی می کردند و ارشاد کننده آن ها حضرت لوط بوده که آن حضرت از منسوبان حضرت ابراهیم بوده است. این قوم در چند شهر زندگی می کردند که بر اثر گناه شهرهای آن ها زیر و رو شده و بارانی از سنگ ریزه بر آن ها باریده است به طوری که اثری از شهرها باقی نمانده است.
قرآن مجید می فرماید:
«فلما جاء امرنا جعلنا عالیها سافلها و امطرنا علیها حجاره من سجیل منضود مسومه عند ربک» هود ـ ۸۲
چون امر ما رسید شهر و دیار آن قوم را زیر و رو ساختیم و بر سر آن ها بارانی از سنگ های سجیل (سنگ گل) و نشان دار و پی در پی فرو ریختیم.
علت هلاک قوم لوط اعمال ناشایسته آن ها بوده که بعضی از آن ها را قرآن یادآوری شده است:
۱- عمل شنیع لواط برای آن ها یک امر عادی بوده و آن ها مبتکر این عمل بوده اند. زیرا به گفته قرآن قبل از قوم لوط این معصیت سابقه نداشته است. در سوره اعراف آمده است:
«و لوطاً اذ قال لقومه اتأتون الفاحشه ما سبقکم بها من احد من العالمین انکم لتاتون الرجال شهوه من دون النساء بل انتم قوم مسرفون» اعراف ـ ۸۰ – ۸۱
ـ لوط به قوم خود گفت آیا شما عمل زشتی را انجام می دهید که از هیچیک از جهانیان سابقه نداشته و هیچکس قبل از شما آن عمل را انجام نداده است. شما از روی شهوت به طرف مردان می روید و زنان را رها می کنید. شما گروهی تجاوز کار هستید.
۲- فسق و گناه علنی داشتند و در دیدگاه مردم بدون پروا مرتکب گناه می شدند. راه را بر مردم می بستند و آن ها را مورد اذیت و آزار قرار می دادند و چه بسا اموال آنان را می گرفتند. از این جهت حضرت لوط به آن ها می فرمود:
«ائنّکم لتاتون الرجال و تقطعون السبیل و تاتون فی نادیکم المنکر» عنکبوت ـ ۲۹
آیا شما با مردان آمیزش می کنید و راه را بر مردم می بندید و در مجالس خود در بین اجتماع مرتکب گناه می شوید؟
۱- بنابر نقل بعضی از تفاسیر قوم لوط وقاحت و بی شرمی را از حد گذرانده بودند. هر راه گذری که عبور می کرد جمعی که در کوچه نشسته بودند هر کدام سنگی به طرف او پرتاب می کردند، سنگ هر کدام از آن ها که به او اصابت می کرد آن رهگذر را از خود می دانست و به او تجاوز می کرد. افراد به باد مسخره می گرفتند و در مجلس خود اعمال زشت و قبیح انجام می دادند.
به هر حال، این قوم به علت نافرمانی و گناه زیاد و فساد اخلاق و بی بند و باری و بی پروائی که به هیچ وجه پند و اندرزهای حضرت لوط در آن ها اثر نمی بخشید، گرفتار قهر خداوند شدند و با زیر و رو شدن شهرهای مسکونی آن ها همه نیست و نابود گشتند.
از نقل داستان های اقوام گذشته که در قرآن مجید آمده و ما سه نمونه از آن را نقل کردیم، به خوبی روشن می شود: افرادی که با خدا سرو کار ندارند و از فرمان حق سرپیچی می کنند و آشکارا گناهان را مرتکب می گردند و به دنیا دل بسته اند و افرادی که در کاخ های با عظمت زندگی می کنند و به یاد مرگ و آخرت نیستند و غرق در شهوات و لذات دنیا هستند عاقبت، سقوط خواهند کرد و گرفتار قهر خداوند می شوند و اگر به دست آدمیان و انسان ها از بین نرفتند خداوند با خشم طبیعت آن ها را نابود خواهد کرد و قوم و ملتی دیگر جانشین آن ها خواهند شد و اگر آن قوم بعدی نیز اعمال مشابه اقوام قبل از خود داشته باشند آن ها نیز به همان سرنوشت مبتلی خواهند شد.
و نیز از قرآن مجید استفاده می شود که خداوند بعضی از انسان ها را به دست بعضی دیگر نابود می کند به بعضی نصرت و یاری می دهد تا بعضی دیگر را از بین ببرند و به طوری که از آیات مربوطه استفاده می شود افرادی را از بین می برد که وجود آن ها موجب فساد باشد و بودن آن ها مانعی بر سر راه عبادت کنندگان به حساب بیاید.
خداوند در سوره بقره آیه ۲۵۱ به دنبال نقل یک جنگ و پیکاری که بین سپاه طالوت و جالوت بوده است می فرماید:
«لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الارض و لکن الله ذو فضل علی العالمین»
ـ اگر نبود که خداوند بعضی از مردم را به وسیله بعضی دیگر دفع می کرد زمین را فساد می گرفت. لکن خداوند برای عالمیان صاحب فضل و کرم است.
از این آیه استفاده می شود که خداوند به علت فضل و بزرگواری که دارد مردم را مورد لطف و عنایت خود قرار می دهد و افساد گران را به دست انسان هائی که آلت تحقق اراده او هستند دفع می کند تا زمین را فساد نگیرد. (اگرچه در آیه احتمالات دیگری نیز داده شده ولی این استفاده از آیه شریفه به قرینه سیاق است و بر احتمالات دیگر مقدم است). و در سوره حج آیه ۳۹ می فرماید:
«ولو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بیع و صلواه و مساجد یذکر فیها اسم الله کثیراً»
ـ اگر نبود که خداوند بعضی از انسان ها را به دست بعضی یکدیگر دفع می کرد. دیرها و کنیسه ها و مساجدی که نام خدا در آن ها زیاد برده می شود ویران می شد. صوامع جمع صومعه و معنی آن دیر راهب است و بیع جمع بیعه، معبد نصاری است که آن را کنیسه و کلیسا گویند و صلواه جمع صوله است که معبد یهود است و مساجد جمع مسجد، معبد مسلمانان است. مفاد آیه شریفه این است که اگر خداوند انسان هائی را به دست انسان های دیگر از بین نمی برد و یا شر آن ها را دفع نمی کرد، معبدها ویران می شد و دیگر عبادتگاهی باقی نمی ماند. از این آیه شریفه استفاده می شود که خداوند به دست انسان هائی که آن ها را یاری می دهد افرادی را از ین می برد که مانعی بر سر راه عبادت کنندگان باشند و وجود آن ها برای عبادت مردان خدا مضر باشد.
از آن چه در این مقدمه مفصل آوردیم روشن می گردد که از دیدگاه قرآن و عالم غیب، افرادی که گناهکار باشند و به خدا توجه نداشته باشند و با استکبار زنگی کنند و مزاحم مردان خدا باشند و به شرک الوده باشند اگر سخنان رهبرانی مذهبی در آن ها اثر نکند و به راه هدایت نیایند سقوط آن ها حتمی است. یا به دست انسان هائی که خدا آن ها را یاری می کند از بین می روند و یا با بلاهای آسمانی به وسیله آب یا باد یا زلزله و امثال اینها به هلاکت می رسند و این سنت الهی است که هرگز قابل تغییر نمی باشد و عامل غیبی انقلاب یعنی برچیده شدن یک بساط و جانشین شدن دیگران همین سنت الهی است و از مجموع استفاده می شود: افرادی را خداوند یاری می کند که به او توجه داشته باشند و آلوده به شرک نباشند. علو و استکبار نداشته باشند. افرادی پاک و دارای اخلاقی صالح و سالم باشند و این مطلب در آیه ۴۰ – ۴۱ از سوره حج با صراحت آمده است. خداوند می فرماید:
«و لینصرن الله من ینصره ان الله لقوی عزیز الذین ان مکناهم فی الارض اقامو الصلوه و آتوا الزکوه و امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر و لله عاقبه الامور»
ـ محققاً خداوند کسانی را یاری می نماید که او را یاری نمایند. به درستی که خداوند نیرومند و عزیز است. (خداوند کسانی را یاری می دهد) که اگر آن ها را در زمین مکنت دادیم نماز را به پا دارند و زکوه را بپردازند و به نیکی ها امر نمایند و مردم را از بدی ها باز دارند و برای خدا است عاقبت کارها.
جو کشور باید کاملاً اسلامی باشد :
با توجه به اینکه پیروزی انقلاب ایران همانطوری که امام بزرگوار، خمینی عزیز مکرر فرمودند با عنایات خداوندی و مددهای غیبی او بوده و اعمال ننگین دودمان پهلوی بود که آن ها را به سقوط نزدیک کرد و خداوند ملت رشید ایران را یاری داد تا طومار آن ها را در هم بپیچند. از مقدمه ای که تفصیلاً بیان داشتیم به خوبی روشن می گردد که اگر ملت بعد از پیروزی انقلاب بخواهد دوام داشته باشد و انقلاب او ثمربخش باشد باید به گونه ای رفتار نمایند که رفتار آن ها مورد رضای خدا باشد و خداوند آن ها را یاری دهد و باید در رژیم اسلامی خود قوانین را به گونه ای تصویب نمایند که مورد رضایت پروردگار باشد. زیرا همانطوری که یادآور شدیم خداوند امتی را یاری می دهد که به او توجه داشته باشند و دارای اخلاق نیکن و کردار نیک باشند. بنابراین باید قانون اساسی به نحوی تنظیم و تصویب گردد که جو مملکت را کاملاً اسلامی نماید و کشور را به صورتی در آورد که جز احکام خدا حکمی در آن صادر نشود و فضائل اخلاقی رشد پیدا کند و عوامل فساد به طور کلی ریشه کن گردد.
مقدمه دوم
خواسته های مردم در انقلاب:
یکی از چیزهائی که چگونه بودن قانون اساسی را روشن می سازد خواسته ملت های انقلاب گر است. ملت در انقلاب خود هر چه را می خواسته اگر در رژیم بعد (انقلابی) جامه عمل نپوشد، دست از حمایت نمودن خود بر می دارد و اگر دولت از حمایت ملت خود برخوردار نباشد با شکست مواجه می گردد. خواسته های ملت ایران در انقلاب چنانکه از همه شعارهای آن ها مشهود بود حکومت اسلامی بود توده ملت ایران جز استقرار حکومت قرآن آرزوئی نداشته و ندارد. بنابراین قانون اساسی قوانین مملکتی باید طوری تنظیم گردد که اسلام را در جامعه حاکم نماید و اگر غیر از این باشد ملت، خود را موظف نمی¬داند که از رژیم حمایت نماید و همیشه در صحنه بماند و اگر ملت از صحنه خارج گردد دولت به سقوط نزدیک می شود.
مقدمه سوم
هدف در قانونگذاری:
معمولاً قانونگذاران قوانین را به گونه ای تنظیم می نمایند که ضامن سعادت جامعه باشد یعنی قانونگذار دقیق و عادل کسی است که هدف او از قانونگذاری تأمین سعادت افراد جامعه و رشد و صلاح آن ها باشد و در این رابطه جهان بینی قانونگذار و دید او درباره انسان مهمترین عامل موثر در شکل قانون خواهد بود. قانونگذاری که دید او درباره انسان این است که زندگی انسان در این جهان خلاصه می شود و هر چه هست همین دنیا است طبعاً قانون را به شکلی تنظیم می کند که فقط جوابگوی نیازهای او در این جهان است. ولی قانونگذاری که معتقد است انسان برای جهان دیگر آفریده شده و زندگی این دنیا مقدمه کامل شدن او برای عالم دیگر است. تمام سعی و کوشش او این است که قانون را به شکلی تنظیم نماید که برای جامعه جو استکمال و رشد معنوی به وجود بیاید، در عین حالی که از رفاه زندگی در سایه عدالت اجتماعی به حد لازم برخوردار باشد. با توجه به مطالب یاد شده ارگ بدانیم دید اسلام درباره انسان چیست به خوبی متوجه می شویم که قانون در اسلام چگونه باید تنظیم شده باشد و چه مسائلی باید در قانون اسلامی اصل قرار بگیرد.
انسان در قرآن:
در قرآن مجید سخن از انسان زیاد به میان آمده که مجموع آن ها مسیر انسان را مشخص می کند و دیدگاه اسلام را درباره انسان روشن می سازد. ما از میان آیات فراوان به نمونه ای از آن اشاره می کنیم.
در سوره دهر که آن را سوره انسان نیز نامیده اند می فرماید:
«انا خلقنا الانسان من نطفه امشاج نبتلیه فجعلناه سمیعا بصیرا انا هدیناه السبیل اما شاکراً و اما کفوراً»
ـ ما انسان را از نطفه مخلوط آفریدیم تا او را آزمایش کنیم و او را شنوا و بینا قرار دادیم، راه را به انسان نشان دادیم او یا سپاسگزار است (و به راه خود می رود) و یا کفران می ورزد (و به بیراهه می رود).
«انا عتدنا للکافرین سلاسل و اغلالاً و سعیرا ان الابرار یبشرون من کأس کان مزاجها کافوراً»
ـ ما برای کافران زنجیرها و غل ها و آتش افروخته آماده کرده ایم. نیکوکاران از کاسه نوشابه ای می نوشند که با کافور بهشتی آمیخته و خوشبو شده است.
از این آیات استفاده می شود که انسان در دنیا بر سر دوراهی قرار گرفته که یک راه آن به سقوط و عذاب دائمی منتهی می گردد و یک راه آن به سعادت و بهشت جاودانی، و انسان باید در این دنیا راه خود را بیابد و به سوی سعادت گام بردارد. و در سوره دیگر می فرماید:
«و العصر ان الانسان لفی خسر. الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر»
ـ قسم به عصر که انسان در خسران و زیان است، مگر کسانی که دارای ایمان و عمل صالح باشندن و یکدیگر را به حق و صبر توصیه نمایند.
و از این آیات استفاده می شود که سعادت انسان در ایمان و عمل صالح است. از بیان فوق چنین نتیجه می گیریم که دید اسلام درباره انسان این است که انسان در دنیا در راه رفتن به سوی آخرت است و آخرت برای او سرای باقی و دار همیشگی است و اگر ایمان و عمل صالح نداشته باشد زندگی برای او زیان بار است و رو به سقوط می رود و به عذاب الهی نزدیک می گردد. بنابراین طبیعی است که اسلام باید قانون خود را طوری تنظیم نماید که انسان ها را با ایمان بار بیاورد و آن ها را به انجام عمل صالح وادار نماید.
نتیجه ای که از مقدمات گذشته می گیریم این است:
از مقدمه اول به دست می آید که هر قوم و ملتی که خدا را نافرمانی کند سقوط خواهد کرد. فقط افرادی را خداوند یاری می کند که آن ها دین خدا را یاری نمایند . (رژیم طاغوت و دودمان پهلوی معصیت و گناه و استکبار را از حد گذرانیدند و با قهر خداوند به دست مردم قهرمان ایران نابود شدند و رژیم بعدی اگر بخواهد در پناه لطف خداوند با دوام بماند باید دین خدا را یاری نماید) و از مقدمه دوم نتیجه می گیریم که خواسته توده انقلابی ایران اسلام بوده و اگر رژیم بخواهد از حمایت مردم برخوردار باشد، باید اسلام را دقیقا در کشور پیاده کند و از مقدمه سوم نتیجه می گیریم که اسلام انسان را برای عالم آخرت دانسته و سعادت او را در ایمان و عمل صالح می داند و باید قوانین به گونه ای اسلامی تنظیم گردد که مردم را به ایمان وعمل صالح دعوت نماید، بنابراین با توجه به همه مطالب یاد شده در تنظیم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، اسلام باید اصل باشد و نیز روی مسائل معنوی باید بیشتر تکیه شده باشد و در تمام اصول آن باید اصالت انسان و معتقدات مذهبی رعایت شده باشد.
ادامه دارد

16دسامبر/16

نگاهی به رویدادها

جنگ
• ۳ میلیون ریال کمک های یکی از مسلمانان کویتی به جبهه ها تقدیم آیت الله العظمی منتظری شد. ۲۲/ ۳/ ۶۳
• صدام اعتراف کرد اطلاعات آواکسهای آمریکائی در عربستان در اختیار عراق قرار می گیرد. ۲۳/۲/ ۶۳
• صدام در مصاحبه با مطبوعات آمریکا خواستار مداخله ابرقدرت ها در جنگ تحمیلی شد. ۲۶ / ۲/ ۶۳
• رزمندگان اسلام یک پایگاه مهم دشمن در منطقه پیرانشهر را منهدم کردند. ۲/ ۳/ ۶۳
• یک فروند میگ ۲۳ عراق در حمله ناموفق به پالایشگاه تبریز سرنگون شد. ۱۲/ ۳/ ۶۳
• ۳۲۵ تن از مردم بی دفاع بانه در بمباران خوشه ای عراق به شهادت رسیدند. ۱۶/ ۳/ ۶۳
• نهاوند، دزفول، مسجد سلیمان، گیلان غرب و دهلران با بمب و موشک رژیم صدام به آتش و خون کشیده شد. ۱۷/ ۳/ ۶۳
• توپخانه قدرتمند اسلام شهرهای بصره، مندلی، خانقین و زر باطیه عراق را در هم کوبید.
• ۲ موشک دیگر عراق سحرگاه امروز دزفول را به خاک و خون کشید. ۱۹/ ۳/ ۶۳
انقلاب در جهان
• امام جمعه شهر طرابلس لبنان: فلسطین تنها در سایه رهبری امام خمینی آزاد خواهد شد و اکنون قدس در انتظار امام است.
• نخست وزیر اردن: عقاید ایت الله خمینی منافع آمریکا و اسرائیل را به خطر می اندازد. ۲۲/ ۲/ ۶۳
• انقلابیون مسلمان عراقی ۷۰ زندانی را آزاد کردند.
• نخست وزیر نیکاراگوا: ما از ایرانی ها یاد گرفته ایم که چگونه در موقعیت جنگی و بحران های عظیم بر مشکلات اقتصادی و سیاسی غلبه کنیم. ۲۳/ ۲/ ۶۳
• کارتر: دولت آمریکا در دوران ریاست جمهوری من، گروگان آیت الله خمینی بود.
• دولت کویت طی هفته گذشته ۴۲ نفر از مسلمانان را پس از شکنجه های فراوان از این کشور اخراج کرد. ۲۴/ ۲/ ۶۳
• پنتاگون: مقامات سعودی می ترسند که رویاروئی با انقلاب اسلامی موجب قیام ناگهانی مسلمانان عربستان شود. ۱/ ۳/ ۶۳
• آمریکا خواستار تلاش شورای امنیت برای جلوگیری از گسترش انقلاب اسلامی شد. ۱۳/ ۳/ ۶۳٫
اخبار داخلی
• ۵۰ هزار هکتار از زمین های شنزار و تپه های شنی خوزستان، به جنگل های سرسبز تبدیل شده است.
• نخست وزیر خواستار بسیج همه نیروها برای احیای کشاورزی و رسیدن به خودکفائی شد. ۲۰/ ۲/ ۶۳
• مرکز تلفن ۲۰۰۰ شماره ای شهرستان نائین آغاز به کار کرد.
• تولید بنزین در پالایشگاه اصفهان روازنه ۵/۱ میلیون لیتر افزایش یافت.
• آقای هاشمی رفسنجانی: اگر امنیت صدور نفت در خلیج فارس از بین برود، سراسر دنیا را به میدان جنگ تبدیل می کنیم.
• بزرگترین کارخانه تولید ابزار دستی خاورمیانه در دامغان افتتاح شد. ۲۹/ ۲/ ۶۳
• قائم مقام رئیس کل بانک مرکزی: تاکنون ۵۰۰ هزار حساب بانکی تبدیل به سپرده قرض الحسنه شده است. ۳۰/ ۲/ ۶۳
• بهره برداری از ۹۵۰۰ شماره تلفن در محلات، ساوه، خمین و شهر صنعتی اراک آغاز شد. ۱/ ۳/ ۶۳
• مانور مسلحانه نیروهای مردمی برای مقابله با بحران خلیج فارس در سراسر کشور برگزار شد.
• وزیر نفت: تصفیه نفت خام پالایشگاه های کشور از مرز ۶۸ هزار بشکه در روز گذشت. ۵/ ۳/ ۶۳
• با پیام امام، دومین دوره مجلس گشایش یافت.
• در ۳۵ روستای سیستان و بلوچستان ارتباط تلفنی برقرار شده است. ۸/ ۳/ ۶۳
• مرکز تلفن ۱۵۰۰ شماره ای ابهر گشایش یافت.
• ۴۳۰ واحد مسکونی در ۱۱ روستای سوسنگرد بازسازی شد. ۱۲/ ۳/ ۶۳
• رئیس جمهور: اگر عربستان سعودی و کویت به عراق کمک کنند در مقابل آن ها هم بی تفاوت نخواهیم بود. ۱۹/۳/ ۶۳
• بعثی ها تظاهرات ۵۰ هزار نفری مردم سلیمانیه را به خاک و خون کشیدند.
• ۶۷۰ تن از انقلابیون مسلمان عراقی در زندان های صدام به شهادت رسیدند.
• کارشناسان نظامی آمریکا برای تحقیق در زمینه تحولات خلیج فارس وارد کویت و عربستان شدند.
• ریگان: عراق جنگ را آغاز کرده و حق دارد به نفتکش ها در خلیج فارس حمله کند. ۱۰/ ۳/ ۶۳
• برزیل تحویل ۳۰۰ میلیون دلار اسلحه به عراق را آغاز کرد.
• ریگان: در جنگ خلیج فارس با شوروی در تماس مستقیم هستیم. ۱۳/ ۳/ ۶۳
• عراق به دو نفتکش ترکیه در خلیج فارس حمله کرد. ۱۴/ ۳/ ۶۳
• آمریکا یک آواکس نوع پیشرفته در اختیار عربستان قرار داد. ۱۶/ ۳/ ۶۳
• کنسولگری عربستان در بیروت به موشک بسته شد.
• حمله جنگنده های شوروی به هرات ۴۰۰ شهید بر جای گذاشت. ۱۹/ ۳ / ۶۳
اخبار جهان
• نیروهای مداخله گر روسی دره پنجشیر را بمباران شیمیائی کردند.
• دادگاه بین المللی لاهه به اتفاق آراء دخالت آمریکا در امور داخلی نیکاراگوا را محکوم کرد.
• دفتر هواپیمائی عراق در نیکوزیا (قبرس) منفجر شد.
• نمیری خواستار دخالت مستقیم آمریکا در سرکوب مخالفان رژیم سودان شد. ۲۲/ ۲/ ۶۳
• یک هیأت اسرائیلی عازم مراکش شد. ۲۳/ ۲/ ۶۳
• تحت تدابیر امنیتی شدید با حضور نمایندگان رسمی رژیم اشغالگر قدس، کنگره صهیونیست ها در مراکش افتتاح شد. ۲۴/ ۲/ ۶۳
• دو کشتی کویتی در عرض ۲۴ ساعت مورد حمله هواپیماهای ناشناس قرار گرفتند.
• جزئیات طرح تروریستی مشترک آمریکا و انگلیس علیه لیبی توسط دستگیر شدگان فاش شد.
• به دنبال شرکت هیأت اسرائیلی در اجلاس یهودیان مراکش، سوریه سفیر خود را از مراکش فرا خواند.
• نخستین محموله بمب های خوشه ای شیلی تحویل عراق شد. ۲۵/ ۲/ ۶۳
• انقلابیون مسلمان یک شهر مهم افغانستان را آزاد کردند. ۳۰/ ۲/ ۶۳
• اسرائیل برای خرید و صدور نفت عراق اعلام آمادگی کرد. ۳۱/ ۳/ ۶۳
• عراق با ۶۰ میلیارد دلار بدهی به عنوان بدهکارترین کشور خاورمیانه شناخته شد.
• رئیس سابق نسیا» خواستار جنگ علنی آمریکا با جمهوری اسلامی ایران شد. ۱/ ۳/ ۶۳
• ریگان: احتمال دخالت نظامی آمریکا در خلیج فارس ضعیف است.
• ریگان: در صورتی که از ما درخواست شود، در خلیج فارس ایفای نقش خواهیم کرد! ۲/ ۳/ ۶۳
• دولت حجاز طرح ایجاد خط لوله نفت عراق به این کشور را تصویب کرد. ۳/ ۳/ ۶۳
• بعثی ها ۷۵۰ جوان عراقی را در نجف اشرف به اتهام فرار از جبهه های جنگ علیه ایران اعدام کردند.
• انقلابیون مسلمان افغان ۲۰ هلی کوپتر و ۱۲ میگ نیروهای روسی را منهدم کردند.
• دولت تاچر روابط نامشروع سیاستمداران انگلیسی را تائید کرد! ۶/ ۳/ ۶۳
• وزیر خارجه فرانسه: جنگ عراق و ایران تنها موردی است که در آن آمریکا و شوروی به طور مشترک تلاش می کنند! ۷/ ۳/ ۶۳
• رئیس جمهور شوروی: فرار جوانان روسی از فرهنگ کمونیستی، توازن جامعه را به هم زده است.
• بر اساس یک توافق کاملاً محرمانه که سه هفته پیش در مسکو امضاء شد، شوری مقدار ۵/۲ میلیارد دلار اسلحه به عراق تحویل می دهد. ۹/۳/ ۶۳
ضد انقلاب
• توسط پاسدار کمیته انقلاب اسلامی ماکو، گروهی از عناصر ضد انقلاب در حال خروج از مرز دستگیر شدند. ۲۴/ ۲/ ۶۳
• قاچاقچیان مواد مخدر، ۱۹ پاسدار کمیته انقلاب اسلامی زاهدان را به شهادت رساندند و اجساد آن را مثله کردند.
• در یک درگیری مسلحانه، ۳۴۰۸ کیلوگرم تریاک از یک باند بین المللی مواد مخدر به دست آمد.
• سلاح هائی که قررا بود در اختیار اشرار سیستان و بلوچستان قرار گیرد، به دست ژاندارم ها افتاد. ۱/ ۳/ ۶۳
• رزمندگان اسلام ۲۰ روستای کردستان را از لوث وجود گروهک های امریکائی پاک ساختند. ۵/ ۳/ ۶۳
• اشرار مسلح، ۳ پاسدار را در سیستان و بلوچستان به شهادت رساندند. ۹/ ۳/ ۶۳

16دسامبر/16

هدایت در قرآن

آیت الله جوادی آملی
مرز فلسفه و کلام
اشکال هشتم:
گفته اند: روش پیشینیان بزرگوار و سلف صالح ما مخالف با روش فلسفه و عرفان بوده است. آنان هم علماً و هم عملاً با فلسفه و عرفان مخالفت می کردند. سلف صالح با استمداد از کتاب و سنت، از اصول عقلی و منطقی بی نیاز بودند. در هر صورت صحابه صدر اول بر این منوال بودند تا اینکه در عصر خلفا، فلسفه از یونان به عربی ترجمه و به کشورهای اسلامی منتقل شد و پس از آن متکلمین مسلمان بر آن شدند که مسائل فلسفی را با دین تطبیق بدهند و بر دین تحمیل کنند لذا ناچار شدند از آن اصولی که از یونان و غیر یونان آمده بود استمداد کنند و همین امر باعث انشعاب گروهی بزرگ از مسلمانان به دو فرقه «اشاعره و معتزله» شد که عده ای از معتزله نیز خود را در شریعت، شریک دیگران نمی دانستند و لذا راه جدیدی به نام طریقت برای خود برگزیدند. از ین رو، مرز صوفی و عارف از تشیع جدا است زیرا صوفیه و عرفا ادعا می کردند اسرار الهی بر آن ها مشکوف است و به حقایق قرآن رسیده اند و دیگری نیاز به روایت و سنت و مراجعه به اهل بیت عصمت ندارند.
در اواسط قرن سیزدهم هجری بود که کوشیدند ظواهر دین را با افکار خود یکنواخت عرضه کنند و اندیشه های خود را با ظواهر دین تطبیق دهند و از اواسط قرن سیزدهم هجری به بعد، این لبیس و تلبیس به قدری پیش رفت که امر بر بسیاری از مردم مشتبه شد.
پس از این مطلب، به یک سلسله از اشکالات منطقی می پردازند که این اشکالات در طی بحث های گذشته پاسخ داده شد.
پاسخ اشکال هشتم:
قبل از هر چیز، یک بحث تاریخی داریم و آن این است که چه وقت طرز تفکر فلسفی بین مسلمانان رایج شد، که مرحوم استاد بزرگوار ما علامه طباطبائی «ره» در پایان بررسی اشکال های یازده گانه مورد بحث قرار می دهند. ولی اکنون به اموری که در این اشکال هشتم بود می پردازیم:
مرز فلسفه و کلام:
اولین مطلب این بود که متکلمین برای اینکه بین فلسفه و دین الفتی بر قرار کنند، ناچار از اصول فلسفی با ره آورد دین، به صورت تلفیقی و التقاطی بهره ای گرفته و استفاده ای کردند!
اولاً: فلسفه و کلام با هم تفاوت بسیار دارند. چگونه بحث های فلسفی می تواند راه گشای اهل کلام باشد در صورتی که بحث در کلام، اعم از حقیقی و اعتباری است ولی در فلسفه جز بحث حقیقی، بحث دیگری نیست.
ثانیاً: در کلام از اصول مسلمه استمداد می شود و در فلسفه از علوم تعارفه استدلال می شود.
برای توضیح بیشتر در این دو تفاوت، توجه فرمائید:
کلام نه تنها یک جهان بینی است بلکه در کلام برخی مسائل ایدئولوژی نیز بحث می شود مثلا از توبه، حبط اعمال، شافعت، عصمت، رزق و امثال ذلک بحث به میان می آید که بسیاری از اینها جزو مسائل ایدئولوژی و حکمت عملی است. ولی بحثی که مربوط به حکمت عملی است هیچگاه در فلسفه راه ندارد و مطرح نمی شود. فلسفه فقط می گوید: موجود یا حقیقی است و یا اعتباری، آنگاه موجود اعتباری را به کسی که پیرامون حکمت عملی بحث می کند می دهند لذا در فلسفه صحبت از حبط اعمال، ثواب اعمال، شفاعت و امثال اینها نیست.
اما فرق دوم که فرق اساسی است این است که «کلام» به یک علم منقول شبیه تر است تا معقول زیرا در کلام از اصولی استمداد می شود که نزد هر دو طرف بحث قابل قبول و از مسلمات است، یعنی آن گاه که هر دو طرف بسیاری از اصول را قبول کردند، روی آن اصل مسلمه استدلال برای اثبات یا نفی یک مطلب می کنند، مثلاً پس از پذیرفتن اصل مبدأ و اصل وحی و رسالت و اصل اعجاز و اصل حجیت کتاب و مانند آن، درباره این بحث می شود که آیا شفاعت حق است یا نه؟ امام باید معصوم باشد یا نه؟ توبه نقشی در زندگی انسان دارد یا نه؟ و و … و در اثناء بحث، اگر از آیه استدلال شد، طرق مقابل یا باید بپذیرد و یا اینکه با آیه دیگری استدلال طرف مقابل را رد کند زیرا قرآن مورد پذیرش هر دو طرف می باشد یا اینکه به سخن حضرت رسول ص که از اصول مسلمه هر دو طرف هست، استدلال می شود تا اینکه یک مطلب مجهول در محدوده و دایره دین، معلوم شود. و این شبیه است به همان کاری که فقیه می کند با این فرق که فقه تنها در مسائل عملی بحث می کند ولی کلام پیرامون مسائل اعتقادی و گاهی درباره بخشی از امور که به مسائل عملی بی ارتباط نیست، بحث می کند. ولی این اصول و زیربناها را کجا باید اثبات کرد و کجا باید این مقدمات مسلمه تثبیت شود، این دیگر از عهده کلام بر نمی آید.
ما می خواهیم ثابت کنیم که آیا در جهان خدائی وجود دارد یا نه؟ و اگر مبدئی هست یکی است یا بیشتر؟ در اینجا دیگر یک محدوده خاص و یک بحث مدار بسته نداریم که طبق آیات و سنت استدلال کنیم! در اینجا اصول مسلمه ای که مورد پذیرش طرفین باشد وجود ندارد. اینجا نیاز به فلسفه برای استدلال و بحث داریم.
بنابراین، علم کلام به علوم نقلی شبیه تر است از علوم عقلی.
پاسخ قسمت دوم از اشکال هشتم:
اشکال کنندگان گفتند به اینکه «فلسفه» مخالف با دین است گرچه گاهی با دین وفق دهد ولی «کلام» علمی است موافق با دین! این به آن معنی نیست که اگر در فلسفه مطلبی حق بود پذیرفته نشود چون از دین است و اگر مطلبی باطل بود پذیرفته شود چون از دین نیست، بلکه فلسفه راهی است که انسان آن راه را طی می کند تا به پایانش برسد، نه اینکه دو طرف راه، یک چوب بستی باشد که انسان طوری حرکت کند که از این دو محور بگذرد.
این که گفته می شود، فلسفه غیر از کلام است نه به این معنی است که فلسفه کاری با دین ندارد بلکه کلام مطابق با دین است!
در علم کلام وقتی استدلال می شود، قیاس تشکیل می دهند، و با مقدمات پیش ساخته ای که از دین می گیرند، در همان مدار بسته بحث می کنند ولی فلسفه، مقدمات و ابزار فکر را خودش می سازد آنگاه در مسیری که خودش تعیین کرده حرکت می کند. بنابراین، اگر کسی در اصول پیش ساخته ای که خودش قبول دارد، استدلال کند، بدون شک مخالف در نمی آید ولی اگر خواست خود آن اصول را اثبات کند مثلا اصل حجیت وحی، اصل ضرورت وحی اصل حجیت کتاب و و … را اثبات کند باید از راه فلسفه وارد شود. فرق بین معجزه و علوم غریبه را اگر بخواهد بداند راهی به جز فلسفه ندارد زیرا اگر بخواهد از آیه و روایت استدلال کند، در حالی که مسئله وحی و امامت ثابت نشده است، استدلالش بی معنی است.
نتیجه گیری
از این بحث، نتیجه می گیریم که:
۱- در فلسفه جز مسائل حقیقی، چیز دیگری مطرح نمی شود ولی در کلام، مسائل حقیقی و اعتقادی بحث می شود.
۲- کلام، بحث در یک مدار بسته است و فلسفه بحثی است آزاد.
۳- در استدلال هائی که حکم می کند از مبادی و علوم متعارفه استمداد می کند ولی ادله ای که متکلم اقامه می نماید از اصول مسلمه نزد طرفین بحث، مدد می گیرد.
۴- آنچه در کلام است جدل است و آنچه در فلسفه است، برهان.
امامان و استدلال های فلسفی:
بهترین نمونه برای اثبات اینکه امامان، با مسائل عقلی و فلسفی، اصول اولیه را به اثبات می رساندند، احتجاجات آن بزرگواران است. کتاب شریف «احتجاج طبرسی» را ملاحظه کنید، می بینید وقتی یک نفر مانند جائلیق یا دیگر علمای یهود و نصاری می آمدند، ائمه از طریق علم کلام با آنان بحث می کردند یعنی چون ان ها خدا، وحی، نبوت عامه و آن کتاب آسمانی خاص (تورات یا انجیل) را قبول داشتند، ائمه با همان کتاب های آسمانی بحث می کردند ولی آن هنگام که ابن ابی العوجاء یا دیگر ملحدین می آمدند، بحث از کتاب و سنت و تورات و انجیل دیگر معنی نداشت. امام صادق عن برای بحث پیرامون مسائل خداشناسی با ابن ابی العوجاء از راه براهین عقلی وارد می شوند و با توضیح درباره حدوث و قدم، امکان وجوب و مانندآن وجود صانع را اثبات می کنند. تا آن جا که وقتی از ابن ابی العوجاء می پرسند: این مرد را چگونه یافتی؟ پاسخ می دهد:
من خیال می کردم، او یک دانشمند معمولی است! شما مرا به یک اختر فروزان گرفتار کردید که هیچ راهی برای فرار نداشتم. این مرد پسر کسی است که سر همه اینها را تراشیده است.
بنابراین، آنچنان نیست که اگر کسی بحث آزاد کند به مبدأ و معاد نمی رسد و لذا باید در یک مدار بسته و روی اصول مدون شده از پیش ساخته بحث کند!! از آن گذشته، کسی که نمی داند چرا در جهان خدائی هست؟ چرا وحی ضرورت دارد؟ فرق بین اعجاز و علوم غریبه چیست؟ رابطه اعجاز با صدق دعوای رسالت چیست؟ چرا هر کس معجزه داشت پیامبر است؟ و امثال اینها را نداند، هر چه تحقیق کند، تحقیق روبنائی است برای آن زیربنای تقلیدی! زیر بنای تحقیقی لازم است. «اول الدین معرفته و کمال معرفته التصدیق به» زیر بنای تحقیقی است. البته برای مردم عوام ـ همانگونه که در بحث گذشته معلوم شد ـ ایمان اجمالی و شناخت اجمالی کافی است اما آن کسی که فرشتگان بال های خود را برای او می گسترانند، به این ایمان اجمالی اکتفا نمی کند بلکه در پی درک حقایق است. آن همه روایاتی که در اوائل کتاب احتجاج آمده است که: «ثغور دین را حفظ کنید»، «مرزبانان اسلام باشید» حفظ ثغور دین با شناخت اجمالی ممکن نیست! کسی که می خواهد پاسدار اسلام باشد نمی تواند از وسط دین شروع کند، بلکه باید در آغاز معرفه الله را به اثبات برساند. آیا ممکن است شناخت خداوند را با اصول مسلمه ثابت کرد یعنی با قرآن و سنت، آن هم برای کسی که نه قرآن را قبول دارد و نه اصل وحی را؟
تا اینجا فرق بین فلسفه و کلام روشن شد و اینکه اشکال کردند فلسفه مطابق با دین نیست و کلام مطابق با دین است، نیز روشن شد. اکنون به آخرین قسمت از اشکال می پردازیم.
پاسخ قسمت سوم از اشکال هشتم:
گفته شد در کلام و فلسفه اشتباهاتی هست، لذا برخی چون از این راه ها وارد شدند، منحرف گشته و عقاید باطلی ارائه دادند!
کسی که مبادی یک رشته ای برای او مشخص نشده، حق شرکت در آن بحث را ندارد و اگر خدای ناکرده وارد شد و مطلب را خوب درک نکرد و بد فهمید، روز قیامت مسئول است و باید جوابگو باشد.
آن هائی که کتاب های فلسفی را تألیف کرده اند در آغاز و پایان کتاب هایشان تذکر دادند که این مسائل را با همه کس در میان نگذارید. ابن سینا می گوید: «من می گویم، بخل بورزید و این مسائل را به هر کس نگوئید». در آخر «اشارات» هم این سفارش را تکرار می کند و می گوید: «مسائلی عقلی پیچیده را در اختیار هر کس قرار ندهید و گرنه بین من و شما خدا حَکَم خواهد بود».
آری! مسائل عقلی چیزی نیست که در دسترس هر کس قرار گیرد چون این مسائل از حس و تجربه و مشاهدات دور است و لذا در توان هر کس نیست که در این راه پر پیچ و خم وارد شود. ولی اگر کسی وارد این میدان خطرناک شد و مطالب را خوب نفهمید و منحرف شد، دلیل بدی این علم نیست و نخواهد بود. مگر در بهترین حوزه های علمی ما و از پای درس بهترین و مقدس ترین مراجع فقه و اصول ما، بدترین شاگرها تربیت نشدند که مذهب هائی همچون باب و بها را آوردند؟! مگر گناه آنان بگردن آن مراجع عالیقدر و یا حوزه های مقدس علمی است؟ اگر انسان با یک سلامت نفس و عقلی وارد نشود، در هر رشته ای بخواهد قدم بگذارد زیانبار است.
بنابراین، انسان های آزاد اندیشی که میل دارند محقق باشند نه مقلد، نباید آن ها را به هراس درآورد که از این علم پرمنفعت دوری جویند! اگر اشتباهات و انحراف هائی در برخی افراد چه از سلسه عرفا و متصوفه و چه از حکما و فلاسفه پیدا شد دلیل بدی عرفان و فلسفه نیست و چه بسا بدتر از آن ها در دیگر رشته ها پیدا شده اند، وانگهی بدی روننده، کاری به بدی راه ندارد. و السلام.

16دسامبر/16

مصرف گرائی، آفت استقلال

بسم الله الرحمن الرحیم
ادامه جنگ تا پیروزی نهائی، تنها راهی است که امت قهرمان اسلام، انتخاب نموده است. جنگی که همه چیز ما در گرو سرنوشت آن است و برای حفظ کیان اسلام، تداوم انقلاب اسلامی، رسیدن به قدس و رهائی همه مستضعفین راهی جز پیروزی در پیش نداریم.
بدیهی است رسیدن به این پیروزی، نیاز به جهاد و تلاشی فراگیر در همه ابعاد دارد. و لازم است در کنار تدارک و تجهیز هر چه بیشتر برای پیروزی نهائی در جنگ، به عنوان مهمترین مسئله روز، برای دست یابی به رشد و کمال فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و … نیز جهاد و تلاشی بزرگ را به عمل آوریم؛ چرا که پیروزی نظامی در جنگ، پیوندی ناگسستنی با موفقیت و پیروزی در دیگر جبهه ها داشته و مجموعه پیروزی در همه این جبهه ها است که می تواند راه را برای تحقق اهداف و آرمان های بزرگ انقلا اسلامی هموار سازد.
بحمد الله تا کنون پیروزی های چشمگیر و عظمیی در همه این جبهه ها حاصل شده ولی هنوز تا رسیدن به یک جامعه صد در صد اسلامی راه زیادی را در پیش داریم، که با توجه به نکات فوق و شرایط موجود از قبیل:
۱- جنگ تحمیلی که تمام قدرت های شرق و غرب و ارتجاع منطقه به خاطر حفظ موجودیت خود، پشت آن را گرفته اند و ممکن است سال های سال به طول انجامد.
۲- هر لحظه محتمل است دهانه خلیج فارس بسته و واردات و صادرات، متوقف شود.
۳- عمده صادرات ما نفت است و همه آن باید از تنگه هرمز عبور کند.
۴- در مجموع، بیش از دو سوم کالاهای اساسی و مواد غذائی ما از خارج وارد می شود.
۵- مصرف گرائی و مهاجرت روستائیان به شهرها.
وقت آن رسیده است تا امت قهرمان و ایثارگر که با شکوه ترین حماسه های تاریخ را در صحنه انقلاب و جنگ پدید آورده و می آورند، با الهام از دستورات اسلام و شیوه زندگی پیشوایان معصوم علیهم السلام، در این جبهه نیز به جهادی بزرگ دست زده و هر چه زودتر با استفاده از استعدادهای شگرف خود و منابع سرشار خدادای، اقتصاد متکی به نفت و مصرف را که میراثی شوم از رژیم فاسد گذشته است، دگرگون کرده و با یک بسیج همگانی به سوی اقتصادی مبتنی بر زهد و تولید مواد ضروری به ویژه کشاورزی روی آورده تا به استقلال و خودکفائی کامل دست یابیم.
مگر این ژاپن صنعتی نیست که توانسته¬است با صد و ده میلیون جمعیت در سرزمینی که یک پنجم مساحت ایران است، هشتاد درصد گندم خود را تولید کند؟
و حتی اخیرا یکی از وزراء که چندی قبل به ژاپن رفته بود می گفت: با آنکه توکیو از کثرت نورافکن ها و چراغ ها در شب به عنوان روشن ترین شهر جهان شهرت یافته، اخیرا به خاطر صرفه جوئی احتیاطی! در انرژی، مردم و دولت آن جا چنان به حداقل مصرف برق اکتفا می کنند که وقتی مسافر به آن جا وارد می شود، گمان می کند که شهر در خاموشی فرو رفته است! با آنکه نه فقط در تولید وسائل خودکفا هستند بلکه صنایع آن ها بازار دنیا را پر کرده است و مهمتر آن که نه در حال انقلاب و جنگ هستند و نه از جهت مبانی فرهنگی و عقیدتی، همچون ما دستورات موکدی درباره عدم وابستگی و نهی از اسراف و تبذیر و امثال آن ها را دارند ولی با این حال، با عقل و تدبیر و آموزش همگانی چنانند که اینگونه در حد احتیاط، صرفه جوئی می کنند.
متأسفانه در چنین شرایط حساسی که همه دنیای کفر به دشمنی ما برخاسته اند و از هر سو ما را آماج توطئه های شیطانی خود قرار داده اند و با توجه به رسالت و وظیفه سنگینی که انقلاب و خون ده ها هزار شهید همچون شهدای هفت تیر بر دوش ما گذاشته است، هم اکنون می بینیم که از مجموع هزاران هزار تُن زباله ای که روزانه از شهر تهران خارج می شود، ۶۵% آن را مواد غذایی تشکیل می دهد که این رقم مساوی ۳۵% مجموع واردات غذائی ایران است! و بدیهی است که قسمت عمده این همه تبذیرهای وحشت بار، مربوط به اخوان الشیاطینی است که در مناطق اشرافی در بهترین شرایط مادی به زندگی پلید خود ادامه می دهند.
و نمونه دیگری از این تبذیرها ـ که متأسفانه بیشتر در شهرها که کمتر به ارزش تولید توجه دارند، فراگیر است ـ در مورد نان است که گندم آن با آن همه مشکلات و پرداخت میلیاردها تومان سوپسید از بودجه بیت المال تهیه می شود و می بینیم که در اثر اهمال برخی از کارخانجات آردسازی و نانواها و حتی خود مصرف کنندگان از هر قرص نان تقریبا ۴/۱ آن به خاطر سوخته یا خمیر بودن یا تهیه بیش از حد نیاز و ماندن، بدور ریخته می شود، و وقتی در مجموع حساب کنیم، در هر سال حدود یک میلیون تن از این نعمت گرانقدر اتلاف می شود.
وا اسفا! آیا آن همه آیات و روایت با صراحت و تأکید، اسراف و تبذیر را مورد نهی قرار نداده است؟ آیا قرآن نفرموده است: «ان المبذرین کانوا اخوان الشیاطین»؟ آیا سزاوار است ما که با همه شیاطین به خصوص شیطان بزرگ در حال جنگیم، با تبذیر نعمت های الهی ـ آن هم در چنین موقعیتی ـ در زمره برادران شیطان قرار گیریم؟ آیا این پیغمبر اسلام (ص) نبود که طبق روایت حتی ته ظرف غذا را پاک می کرد و می خورد؟ و آیا این امام امت نیست که مظهر صرفه جوئی و قناعت در همه شئون زندگی است؟ و به عنوان نمونه در اطاق مطالعه و کارشان وقتی تنها هستند فقط به یک لامپ مهتابی اکتفا می کنند؟ و جالب تر اینکه نگارنده خود بارها شاهد بوده که معظم له حتی برای چند دقیقه که می خواستند از اطاق خارج شوند، همین مهتابی را هم خاموش می کردند؟ و جالبتر اینکه گاهی که فراموش می کردند، می دیدیم که از بین راه برگشته و لامپ را خاموش و مجدداً بیرون می رفتند.
آری! انسان های با ایمان به مقتضای روایت: «المؤمن قلیل المئونه و کثیر المعونه» در حالی که کمترین مصرف و بهره برداری را از امکانات و دسترنج جامعه دارند و بار و کلّ بر دیگران نیستند، همواره تلاش می کنند تا با کمک رساندن به مردم و تولید بیشتر، بیشترین خدمت را به جامعه اسلامی تقدیم و چرخ زندگی معنوی و اقتصادی مردم را به حرکت در آورند.
و این از اسلام و ایمان به خدا به دور است که همه مصرف کننده و خدای ناکرده اسرافکار و مبذر باشیم و دولت هم به ناچار با استفاده از امکانات بیت المال، تأمین کننده مصارف ما باشد چرا که نتیجه آن چیزی جز نیاز و وابستگی به بیگانه نیست و در روایت نیز چنین آمده که به هر کس نیازمند بودی، اسیر و برده او می شوی و …. و قرآن با قاطعیت هر گونه راهی را که به سلطه بیگانه بر جامعه اسلامی بیانجامد، مسدود اعلام کرده است.
بنابراین، همه ما موظفیم به عنوان یک تکلیف الهی و انقلابی از هر گونه مصرف گرائی، اسراف و تبذیر در نعمت های الهی و در همه امکانات موجودکه ممکن است استقلال کشور را در مخاطره قرار دهد، نهی کنیم و با حفظ اولویت نسبت به مسئله جنگ و صرفه جوئی در استفاده از همه چیز به ویژه کالاهائی که از خارج وارد می شود، به تولید و کار بیشتر به ویژه در مورد کشاورزی و بازگشت به روستاها و آبادی آن ها و همچنین کارهای تولیدی دیگر همت گماریم و از این راه به استقلال و آزادی واقعی در سایه جمهوری اسلامی دست یابیم و السلام.
رحیمیان

16دسامبر/16

کودتای نافرجام نوژه

حجه الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری
هیجدهم تیرماه ۱۳۶۳ درست چهار سال از روزی که قرار بود کودتا نافرجام نوژه انجام شود می گذرد.
۱۸/ ۴/ ۵۹ روزی بود که استکبار جهانی با همکاری مزدوارن داخلی خود می خواست انقلاب نوپای اسلامی را از پا درآورد و نظام وابسته شاه مقبور را تحت لوای مزدور دیگر خود به نام بختیار که سال ها به عنوان یک چهره ملی در جبهه ملی مطرح کرده بود، باز گرداند، که اراده الهی مانع از تحقق نیات شوم آن ها شد و با خنثی شدن توطئه، یکی از معجزات بزرگ انقلاب اسلامی ایران به وقوع پیوست.
معجزه های انقلاب
انقلاب اسلامی ایران از پانزدهم خرداد ۱۳۴۲ که نخستین جرقه آن جهید تا پیروزی، و از پیروزی انقلاب تا امروز که ششمین بهار خود را پشت سر می گذارد وقایع و حوادثی را پشت سر گذاشته که با معیارهای سیاسی و اجتماعی معمولی و رسمی قابل محاسبه نیست، و به حق مناسبتری تعبیری که می تواند بازگو کننده عمق این حوادث و نشان دهنده امدادهای غیبی الهی در رابطه با تحقق آن ها باشد، عبارت است از «معجزه های انقلاب».
شما اگر به فهرست حوادث مهمی که از پانزدهم خرداد ۴۲ تا بیست و دوم بهمن ۵۷ پیش آمد، مرور کنید، ملاحظه خواهید کرد که هر یک از این حوادث در رابطه با پیروزی انقلاب به گونه معجزه آسا نقش عمده ای را ایفا کرده اند.
هر کاری که شاه انجام می داد که انقلاب اسلامی را در نطفه خفه کند، و یا از رشد سریع آن در ایران جلوگیری نماید، نه تنها نتیجه ای نداشت. بلکه نتیجه آن ۱۸۰ درجه معکوس بود، و اقداماتی که برای پیشگیری از رشد انقلاب می شد، به گونه ای معجزه آسا آتش انقلاب را تیزتر و سقوط نظام ستم شاهی را نزدیکتر می نمود.
بازداشت رهبر انقلاب و به دنبال آن فاجعه پانزدهم خرداد و دستگیری بسیاری از روحانیون مبارز، تبعید امام به نجف، جنبش های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی و تغییر تاریخ هجری به تاریخ شاهنشاهی، ممنوع نمودن سخنرانی روحانیون مبارز، شهادت مرموز فرزند ارجمند رهبر انقلاب، اهانت به امام در روزنامه رسمی که جرقه یک قیام تند و فراگیر را زد، و به دنبال سیل اعتراض ها، کشتارهای دسته جمعی و حکومت نظامی که آتش انقلاب را تندتر و تندتر کرد، رفتن امام از نجف به پاریس،بازگشت او در آن شرایط خطرناک، تعیین دولت موقت در شرایط حکومت نظامی، و بالاخره پیام تاریخ ساز امام در ۲۱ بهمن ۵۷ مبنی بر مقابله با حکومت نظامی، هر یک از این معجزه ای از معجزات انقلاب اسلامی ایران است که در رساله ای جدا باید تفسیر و تبیین شوند.
و نیز پس از پیروزی انقلاب هر توطئه ای که دشمنان خارجی و مزدوران داخلی آن ها برای ضربه زدن و براندازی انقلاب اسلامی ایران طرح ریزی کردند به گونه ای معجزه آسا نتیجه آن معکوس بود.
به قدرت رسیدن لیبرال ها، واقعه طبس، ریاست جمهوری بنی صدر با سمت فرماندهی کل قوا، کودتای نافرجام نوژه، توطئه حزب جمهوری خلق مسلمان، توطئه منافقین، توطئه حزب توده و سایر گروهک ها، ترور شخصیت ها و در رأس آن ها شهادت مظلومانه دکتر بهشتی و همراهان، و شهادت شهید رجائی و شهید باهنر، توطئه ضد انقلاب در کردستان، و در رأس همه توطئه ها جنگ تحمیلی، هر یک از این حوادث به تنهائی به طور طبیعی می توانست ضربه ای کاری بر انقلاب وارد آورد بلکه بسیاری از این حوادث به تنهائی می توانست انقلاب نوپا را از پا درآورد.
معجزه انقلاب اسلامی این است که توطئه های مختلفی که با سازماندهی هائی بسیار قوی و تشکیلاتی منسجم، از سوی ابرقدرت ها در جهت براندازی انقلاب هدایت می شد نه تنها کوچکترین ضربه ای بر اساس آن وارد نساخت، بلکه هر یک از آن ها به نوبه خود در تقویت و تحکیم و تداوم انقلاب مؤثر بود، و این است معنای مکر خدا که توطئه براندازی، نتیجه اش تقویت انقلاب، و براندازی ضد انقلاب می شود! یعنی درست ۱۸۰ درجه نتیجه اش معکوس می گردد «و مکروا و مکر الله و الله خیر الماکرین».
کودتای نافرجام نوژه یکی از حوادث مهم تاریخ انقلاب اسلامی در ایران است که هنوز ابعاد مختلف آن برای مردم تشریح نشده و در شرائطی ناکام ماند که ناکام ماندن آن جز با عنایت الهی و امدادهای غیبی او قابل توجیه نیست.
ابعاد گسترده این توطئه را در این سلسله مقامات انشاء الله خواهید خواند، و در شرائطی طرح شد که اصولا مسئولین کشور احتمال توطئه ای به این گستردگی را نمی دادند، در شرائطی که جمهوری اسلامی سازمان اطلاعاتی نداشت، و در تشکیلات اندکی که در این رابطه بود افرادی مانند کشمیری از گردانندگان آن بودند، و بنی صدر رئیس جمهور و فرمانده کل قوا!.
در چنین شرائطی با ابعاد گسترده ای که توطئه داشت، از نافرجام ماندن کودتای نوژه معجزه انقلاب اسلامی است. با توجه به مسئولیتی که نگارنده هنگام وقوع این توطئه و پس از آن در رابطه با محاکمه کودتاچیان در دادگاه انقلاب ارتش داشت، شاید کسی به اندازه اینجانب در جریان این حادثه بزرگ تاریخ انقلاب نباشد، و لذا مدت ها است که در فکر بودم این معجزه انقلاب را در تاریخ انقلاب اسلامی با قلم کم توان خود به ثبت رسانم که توفیق رفیق نمی شد، و اکنون در چهارمین سالگرد این توطئه نافرجام، با پیشنهاد مجله گرانقدر پاسدار اسلام، گویا نسیم توفیق می وزد، امیدواریم که با امدادهای الهی بتوانم ان گونه که شایسته است این معجزه انقلاب را تا آن جا که در جریان بوده ام تفسیر و تبیین کنم.
ولی برای تفسیر کامل این اعجاز، اطلاعات و خاطرات کلیه کسانی که در جریان خنثی کردن این توطئه به گونه ای نقش داشتند لازم و ضروری است، و چون اکنون چهار سال از این ماجرا می گذرد و اینجانب به همه افرادی که در این رابطه بوده اند دسترسی ندارد لذا از آن ها بدینوسیله تقاضا دارد که برای تکمیل تاریخ توطئه نافرجام نوژه اطلاعات و خاطرات خود را کتباً برای اینجانب ارسال دارند تا مورد استفاده قرار گیرد.
ـ ریشه های کودتا
در رابطه با تفسیر و تحلیل کودتای نوژه، قبل از هر چیز باید سراغ ریشه های آن رفت زیرا تا اصول و ریشه های این شجره خبیثه که در دل ملت ریشه نداشت شناخته نشود، فروع و شاخه های آن قابل شناسائی و تفسیر نیست.
به طور کلی ریشه یابی هر کودتا در دو نقطه باید انجام شود:
نقطه اول: انگیزه طراحان اصلی کودتا که عملیات نظامی را هدایت می کنند.
نقطه دوم: انگیزه نیروهائی که ابزار دست کارگردانان اصلی کودتا هستند و عملیات نظامی را انجام می دهند، و در حقیقت بار سنگین کودتا به دوش آن ها است و در صورت عدم موفقیت کودتا، قربانی کودتا می گردند و زندگی خود و خانواده خود را در مخاطره قرار می دهند.
انگیزه ابزارهای کودتا اصولاً نارضایتی از رژیم حاکم است، ولی طراحان اصلی کودتا ممکن است انگیزه های مختلفی آن ها را وادار به این عمل کرده باشد.
عوامل نارضایتی ابزارهای کودتای نافرجام نوژه را در آینده مورد بررسی قرار خواهیم داد، و انگیزه آن ها را از زبان خودشان برای خوانندگان گرامی نقل خواهیم کرد.
در این جا می خواهیم ریشه اصلی این توطئه را مورد بررسی قرار دهیم و انگیزه کارگردانان و طراحان اصلی این ماجرا را باز نمائیم.
برای شناخت ریشه اصلی کودتای نوژه، ضروری است که کلیه اقداماتی که رژیم وابسته شاه پیش از پیروزی انقلاب اسلامی به جهت جلوگیری از رشد و پیروزی انقلاب انجام داد، و همه توطئه هائی که پس از پیروزی انقلاب برای شکست و براندازی نظام اسلامی در ایران تحقق یافت، یکجا مورد ریشه یابی قرار گیرند.
چون توطئه نافرجام نوژه بدون در نظر گرفتن توطئه های پیش و پس از آن، قابل ریشه یابی و تحلیل و تفسیر نیست. و به عبارت دیگر توطئه نوژه حلقه ای است از حلقه های متعدد توطئه های استکبار جهانی در مقابله با جمهوری اسلامی، که یکسر آن متصل می شود به توطئه طبس، و توطئه نخست وزیری بختیار در آخرین روزهای حکومت شاه، و تظاهرات قانون اساسی و کلیه اقداماتی که برای پیشگیری از پیروزی انقلاب اسلامی شاه مأموریت اجراء آن را داشت، و سر دیگر این حلقه متصل می شود به جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ایران، و توطئه حزب جمهوری خلق مسلمان، و توطئه های لیبرال ها و منافقین و ترورها و انفجارها.
بر این اساس برای ریشه یابی کودتای نافرجام نوژه باید همه توطئه هائی که قبل از پیروزی انقلاب و پس از پیروزی آن در جهت مقابله با پیروزی و تداوم انقلاب اسلامی از سوی استکبار جهانی طراحی شده است یکجا ریشه یابی شوند.
ریشه همه توطئه ها
ریشه همه این توطئه ها از این جا آغاز می شود که وقتی آمریکا دید همه اقدامات او برای روی پا نگاهداشتن شاه نتیجه نداد، و یا نتیجه اش معکوس بود و بالاخره شاه رفتنی است، تلاش های گسترده ای را آغاز کرد که اگر شکل و ظاهر رژیم شاهنشاهی در ایران از بین می رود، روح و محتوای رژیم سلطنتی بماند.
برای آمریکا این مسأله مهم نبود که نام رژیم حاکم بر ایران چه باشد، و یا شخص حاکم که باشد، آنچه برای آمریکا اهمیت داشت محتوای رژیم بود.
برای آمریکا تفاوتی نداشت که نام رژیم حاکم بر ایران، رژیم شاهنشاهی باشد، و یا جمهوری، و یا جمهوری دموکراتیک، و یا جمهوری دموکراتیک اسلامی، و یا حتی جمهوری اسلامی!.
و همچنین برای آمریکا فرقی نمی کرد که شاه بر ایران حکومت کند و یا بنی صدر.
آنچه برای آمریکا اهمیت داشت، این بود که رژیم ایران متکی و وابسته به آمریکا باشد تا بتواند منافع و مطامع استکبار جهانی را تأمین کند.
بدین جهت وقتی آمریکا دید شاه رفتنی است، تلاش خود را برای روی کار آوردن رژیم شاهنشاهی، بدون شاه، و بدون آرم شاهنشاهی، آغاز کرد.
اولین اقدام آن ها در این رابطه نخست وزیری بختیار، و اعزام شاه به خارج از کشور و وعده جمهوری سوسیال دموکرات توسط بختیار بود که با هوشیاری رهبر انقلاب و مردم در صحنه این توطئه خیلی زود خنثی شد و انقلاب اسلامی به پیروزی رسید.
پس از پیروزی انقلاب نیز آمریکا از اینکه رژیمی با هر اسم حافظ منافع آمریکا در ایران روی کار بیاید مأیوس نبود. اسناد لانه جاسوسی آمریکا نشان می دهد، و اگر این اسناد هم نبود اسنادی که در رابطه با هر یک از توطئه ها به دست آمده مشخص میکند که آمریکا برای رسیدن به این هدف از هیچ کوششی دریغ نکرده است، و لذا با هر طرح و شکل و نام و شخصی که برای تحقق دادن به این هدف، لو می رفت و شکست می خورد، طرح دیگر و نام دیگر و شخص دیگری را برای مقابله با انقلاب اسلامی روی صحنه می آورد.
و در این رابطه عروسک های این خیمه شب بازی یک روز زیر پرچم بختیار با شعار هواداری از قانون اساسی، و یک روز زیر پرچم حزب خلق مسلمان با شعار اسلام، یک روز تحت لوای کودتای نوژه با شعار ملی گرائی، و یک روز پرچم منافقین و بنی صدر با شعار آزادی و ضد دیکتاتوری، سینه می زدند.
اگر خوب دقت کنید چهره های توطئه گران علیه انقلاب اسلامی از روزی که شاه با خلبان فراریش به خارج از کشور گریخت، تا روزی که رهبر منافقین و بنی صدر به همراه همین خلبان به دامن استکبار جهانی پناهنده شدند، و از نخست وزیر قانونی شاه تا نخست وزیر قانونی بنی صدر و هواداران و اذناب آن ها همگی از عروسک های این خیمه شب بازی بودند، که چهره واقعی هر یک را در جای خود و در توطئه ای که مأموریت انجام آن را داشتند باید برای جهانیان مشخص نمود که برای مردم ایران مشخص شده است.
کودتای نافرجام نوژه یکی از طرح های ابتدائی و ابلهانه آمریکا برای براندازی انقلاب اسلامی بود که این موضوع را در مقاله آینده تشریح خواهیم کرد و اعترافات تکان دهنده کودتاگران را در این رابطه خواهید خواند.
ادامه دارد

16دسامبر/16

درس هائی از نهج البلاغه خطبه ۱۸۵

آیت الله منتظری
اثبات وجود صانع
• با پوزش از حضرت آیت الله العظمی منتظری و خوانندگان گرامی، این قسمت از مقاله که مربوط به بحث شماره گذشته است، در مونتاژ اشتباه شده بود، لذا با پوزش مجدد دوباره متن آن را عینا نقل می کنیم:
۲- محدث بودن همه موجودات
اگر خداوند شبیه یکی از ماها بود پس همانگونه که ما محدثیم، خدا هم باید محدث باشد، حال اینکه خدا محدث نیست پس شبیهی در عالم ندارد. این در حقیقت یک قیاس استثنائی است.
«لو کان الله تعالی شبیها باحد الموجودات لکان محدثا لکنّه لیس بمحدث فلیس شبیها بالموجودات»
محدودیت موجدات:
اگر خدا شبیه ما بود مثل ما محدود می شد به این مضمون حدیثی از حضرت امیر المؤمنین (ع) است و مرحوم مجلسی آن را شرح داده است.
کافی از حضرت نقل می کند….
قسمت چهارم
بسم الله الرحمن الرحیم
«مستشهدٌ بحدوث الأشیاء علی ازلیته و بما وسمها به من العجز علی قدرته».
خداوند طلب گواهی می کند به وسیله حادث بودن اشیاء، بر ازلیت خود و به نشان ناتوانی که برای اشیاء قرار داده بر قدرت و نیرومندی خود.
مستشهد از باب استفعال به معنای طلب است یعنی خداوند طلب شهادت می کند به وسیله حادث بودن اشیاء بر ازلیت خود. این جمله را در حقیقت تکرار همان جمله گذشته است که فرمود: «الدال علی قدمه بحدوث خلقه»« ولی به تعبیری دیگر، و فایده این تکرار، تأکید است.
فواید تکرار:
در قرآن هم تکرار زیاد شده است. اگر به سوره «الرحمن» بنگرید می بینید چندین بار جمله «فبأی آلاء ربکما تکذبان» تکرار شده است. آری! به قدری بشر فراموشکار است که باید جمله ای را چندین بار تکرار کنند و به او تلقین نمایند تا در مغز او فرو رود و بر او تأثیر گذارد. شاید فلسفه تکرار عبادات زبانی و عملی، همان تلقین به روح انسان باشد که خدا را از یاد نبرد. ما که روزی ۱۰ بار وظیفه داریم سوره حمد را تکرار کنیم برای این است که باورمان بیاید: خدا مالک روز جزاست و باید تنها او را پرستش کنیم و از او استمداد نمائیم. و بدون شک تکرار گفتار در انسان مؤثر است.
این جمله هم مضمون همان جمله سابق الذکر است که با عبارتی لطیف تر تکرار شده است.
حدوث اشیاء دلیل بر ازلیت خدا است:
ازلی ـ همانگونه که عرض شد، آن است که اول ندارد. حدوث، وجود بعد از عدم است یعنی موجودات نبودند و بود شدند. من و شما هم نبودیم و بعد موجود شدیم، حال که موجود شده ایم، با آن فطرتی که داریم باورمان نمی آید که بدون علت و به خودی خود وجود پیدا کرده ایم بلکه می گوئیم هر حادثی محدث می خواهد، پس لابد ما هم توسط محدثی واجب الوجود حادث شده ایم.
چراغ که روشن شد، هیچ کس نمی گوید: این بدون علت روشن شده است بلکه در پی علت می گردند، تا این که می یابند که چراغ با سیم متصل به برق است و با زدن کلید برق، روشن می شود، پس تا علت وجود نداشته باشد معلول موجود نمی شود. و اگر چراغ روشن نشد می گویند در علت خللی رخ داده و دنبال آن می گردند این مطلبی است طبیعی و فطری برای بشر. در این جمله می خواهد بفرماید: خود موجودات گواهی می دهند بر ازلیت خداوند.
گواهی دادن موجودات:
در قرآن کریم می فرماید: «و ان من شیء الا یسبّح بحمده و لکن لا تفقهون تسبیحهم» هیچ موجودی نیست مگر اینکه تسبیح پروردگار می کند و لی شما تسبیح موجودات را نمی فهمید. همه موجودات دارای شعور هستند هر موجودی به هر اندازه از وجود بهره دارد به همان اندازه از علم و شعور بهره دارد.
جمله ذرات زمین و آسمان با تو می گویند روزان و شبان
ما سمیعیم و بصیریم و هشیم با شما نامحرمان ما خامشیم
سنگریزه اگر سخن بگوید، ما نمی شنویم ولی گوش داودی آن را به خوبی می شنود. روز قیامت اعضا و جوارح ما حرف می زنند و بر علیه ما گواهی می دهند، و آن جا اگر ما اعتراض کنیم که چرا بر علیه ما شهادت می دهید، پاسخ می دهند: «انطقنا الله الذی انطق کل شیء» خدائی که همه چیز را به زبان آورده، ما را هم به زبان آورده.
بنابراین، ممکن است مراد از استشهاد خداوند همین باشد که از خود موجودات طلب شهادت می کند ولی ما شهادت آن ها را درک نمی کنیم و ممکن است این باشد که خداوند از عقل و خردهای ما طلب گواهی می کند و یا اینکه خود حادث بودن اشیاء، طبیعتاً گواه است بر ازلیت باری تعالی و باصطلاح شهادت تکوینی است.
ناتوانی مخلوقات
در بخش دوم همین جمله می فرماید: و همچنین به علامت و نشان ناتوانی که بر پیشانی اشیاء مهر کرده گواهی می طلبد بر قدرت و نیرومندی خویش، یعنی عجز و واماندگی مخلوقات بالاترین دلیل بر قدرت لایزال قادر متعال است.
العجز: عدم القدره عمّن من شأنه أن یکون قادرا
نسبت عجز به قدرت، نسبت عدم و ملکه است، یعنی عجز را نمی توان به دیوار ـ مثلاً ـ نسبت داد زیرا در توان دیوار چیزی نیست که عجز بر آن صدق کند ولی نسبت به انسان که می تواند قدرت داشته باشد، عجز کاملا صدق می کند. راستی انسان چقدر می تواند عاجز باشد؟ً خوب است به قرآن بنگریم که منتهای عجز و ناتوانی را برای انسان مثل می زند:
«ان الذین تدعون من دون الله لن یخلقوا ذبابا و لو اجتمعوا له»
همانا اینان که بدون خدا برای آن ها دعوت می کنید (و توانائی برایشان قائلید) نمی توانند یک مگس را بیافرینند (بدون اینکه از خدا مایه گذارند) هر چند همه آن ها برای این کار مجتمع شوند. تازه آن قدرت مختصری هم که انسان دارد، از نعمت های الهی است. اگر مختصر توانائی در بازوی انسان یافت شود از خدا است، اگر در چشمش بینائی هست از خدا است و اگر هواپیما یا هر چیز پیچیده ای را درست می کند از نیروی فکر استمداد می کند که فکر را هم خدا آفریده است.
وسم: به معنای داغ نهادن است. در آن زمان، برای اینکه گوسفندها علامتی داشته باشند، آن ها را داغ می کردند این جمله حضرت، کنایه از علامت و نشان است. خداوند داغ عجز و ناتوانی را بر پیشانی موجودات زد تا اینکه بدانند، هیچ قدرتی جز قدرت لایزال او نیست. هر کس در ذات خودش احساس عجز می کند و خود نیازمند به قدرت مطلقه ای است که او عین هستی و عین قدرت است.
علی قدرته: متعلقه به «مستشهد» است.
«و بما اضطرّها الیه من الفناء علی دوامه».
و همچنین خداوند بر بقا و دوام خود گواهی می طلبد از راه نابود شدن
اشیاء که نسبت به آن مجبور و ناچارند.
نابودی اشیاء و همیشگی خداوند
آری! خداوند از عقل من و شما گواهی می طلبد به آنچه ناچار کرده است موجودات را بر فنا و نابودی. هر کس میل دارد زنده و جاوید بماند، غذاهای خوب می خورد، پزشک مخصوص برای خود تهیه می کند و با کوچکترین آثار بیماری به اروپا و آمریکا برای درمان مسافرت می کند ولی خواه ناخواه هرگاه اجلش رسید بدون یک لحظه تأخیر و تقدیم می میرد و از دنیا می رود و هیچ چاره ای هم ندارد، یعنی برای یک آن هم که شده است نمی تواند خود را از مرگ برهاند. این خود بهترین دلیل بر همیشگی و دوام خداوند است که اشیاء را ناچار به نابودی می کند و خود حی و قیوم، دائم و باقی است.
«واحد لا بعدد»
خداوند یک است ولی نه به شمارش.
هستی نامتناهی محدود نیست:
در جلسات گذشته بیان کردیم که: آن حقیقتی که با ضد خودش ترکیب نشده باشد غیر متناهی است و در آن «دو» فرض نمی شود. اگر ما یک وجود و هستی داشته باشیم که فقط هستی باشد و نیستی در آن راه نداشته باشد آن هستی غیر متناهی است و او ذات باری تعالی است او هستی غیر متناهی است، و نیستی در آن راه ندارد.
هستی من و شما است که محدود است و دارای هزاران نیستی می باشد. تمام هستی های عالم وجود، جلوه های ذات خداوندند و امیخته با نیستی هستند ولی هستی غیرمتناهی که فقط هستی است یکی بیشتر فرض نمی شود زیرا اگر دو باشد هر کدام محدود و متناهی می شود زیرا در این فرض این کمال آن را ندارد و آن کمال این را، این یک حد خاص دارد و آن حدی دیگر،این دارای یک هستی است که ان دیگری دارای آن نیست. پس هر دو محدود می شوند.
خدا یکی است ولی مراد از این یک، واحد اعداد نیست. برای اینکه مطلب روشن تر شود، حدیث جالبی درباره واحد بودن خداوند نقل می کنیم:
اقسام واحد:
شیخ صدوق در کتاب «توحید» نقل می کند: در جنگ جمل، یک نفر اعرابی روبه روی حضرت امیر ع ایستاد و عرض کرد: یا امیر المؤمنین: أتقول ان الله واحد؟
ای امیر مؤمنان: شما می فرمائید خدا یکی است؟
فحمل الناس علیه، قالوا: یا اعرابی أما تری ما فیه امیرالمؤمنین من تقسیم القلب؟
مردم بر او حمله ور شدند که ای اعرابی! نمی بینی دل حضرت تقسیم شده؟ یعنی در میدان جنگ، فکر حضرت هزار جا است. اکنون وقت نبرد و کارزار است و دشمن در پیش، این چه سئوالی است که می کنی؟
فقال امیر المؤمنین: «دعوه، فان الذی یریده الأعرابی هو الذی نریده من القوم!».
حضرت فرمود: بگذارید حرفش را بزند! آنچه او می پرسد همان چیزی است که ما از این جمعیت می خواهیم. در این فراز، حضرت درس بزرگی دادند و آن اینکه: سئوال و بحث علمی، خصوصاً آن چه راجع به عقاید است، زمان و مکان نمی شناسد؛ در هر جا و هر وقت بود باید انسان کوشش کند چیزی یاد بگیرد و به علمش بیفزاید. برادران عزیزی که در جبهه جنگ هستید! ملاحظه کنید، حضرت امیر (ع) نفرمود: الآن وقت جنگ است، این صحبت ها چه معنی دارد؟ زیرا او جنگ را برای کشورگشائی نمی خواست، او می جنگید که توحید را در جهان پیاده کند، او می خواست با نبرد خود ریشه شرک را بسوزاند. هدف او از جنگ برپائی اسلام بود و بس، ما هم باید همین هدف را داشته باشیم که تنها این هدف ما را به احدی الحسنیین می رساند.
آری! حضرت می خواست بفرماید: اگر این جنگ فروزان، موحد و خداپرست بودند، بر خلاف مصالح اسلام و مسلمین، جنگ راه نمی انداختند و اجتماع مسلمین را به هم نمی زدند. لذا حضرت با خوشروئی و سعه صدر فرمودند: بگذارید اعرابی سئوالش را مطرح کند که ما از این قوم چیزی جز پاسخ مثبت به این سئوال نمی خواهیم.
آن گاه فرمود: «یا اعرابی ان القول فی ان الله واحد علی اربعه اقسام: فوجهان منها لا یجوزان علی الله عز و جل و وجهان یثبتان فیه».
اینکه می گوئیم خدا واحد است، چهار نوع فرض می شود که دو نوع آن باطل است و اطلاق آن بر خداوند جایز نیست و دو نوعش مثبت است و صحیح.
«فأما الذان لا یجوزان علیه فقول القائل: واحد یقصد به باب الاعداد»
آن دو جوری که بر خدا امکان ندارد، یکی این است که کسی بگوید: (یک) و واحد اعداد را قصد کند.
«فهذا ما لا یجوز لأن ما لا ثانی له لا ید خل فی باب الأعداد».
و این امکان ندارد زیرا چیزی که دو ندارد (دو برایش فرض نمی شود) داخل در باب اعداد نیست.
اولا: اعداد کم است و عرض است و بر خدا چیزی عارض نمی شود. ثانیاً: برای واجب الوجود «دو» فرض نمی شود. اگر بخواهیم حساب کنیم، چیزی از واحد شروع می شود که دومی هم برایش فرض شود و گفته شد که حقیقت هستی غیر متناهی، اصلا دو ندارد و اصلا دو در آن فرض نمی شود. بنابراین، واحدی که مبدأ أعداد است، نسبت آنگونه واحد به خداوند صحیح نیست.
«اما تری انه کفر من قال ثالث ثلاثه»
آیا نمی بینی آنان را که ثالث ثلاثه گفتند کافر شدند.
مسیحیان سه اقنوم قائلند: اب، ابن و روح القدس. و خدا را سومین اقنوم می پندارند. و این کفر است.
«و قول القائل: هو واحد من الناس یرید به النوع من الجنس، فهذا ما لا یجوز علیه لانه تشبیه، و جلّ ربنا عن ذلک و تعالی.»
و دیگر اینکه کسی بگوید او واحدی از مردم است و مرادش یک نوع از جنس باشد و این هم بر خدا جایز نیست زیرا تشبیه می شود و خدا منزه است از آن.
واحد نوع و واحد جنس
مراد از نوع این است که مثلا کسی بگوید: زید واحد من الناس، یعنی زید یک واحدی از بشر است. در اینجا انسان «نوع» است که دارای افرادی است و یک فردش زید است. یا اینکه می گوئیم: «انسان واحد من جنس الحیوان» انسان یک فردی از جنس حیوان است. د راینجا معنای عامی را فرض می کنیم به عنوان «جنس» که دارای چند نوع است و انسان یکی از آن انواع است. و این هر دو (جنس و نوع) بر خدا ممکن نیست فرض شود زیرا اگر چیزی یک فرد از طبیعت باشد، لازمه اش مرکب بودن است. ما هر کدام یک فرد از انسانیم که انسانیت داریم و هر کدام نیز دارای عوارض مشخصه ای هم هستیم که این عوارض ما را از یکدیگر جدا می سازد، یا اینکه می گوئیم انسان حیوانیت دارد که جنسش است و فصلی هم دارد که همان ناطقیت است که او را از سایر حیوانات جدا می کند. پس واحد از نوع یا واحد از جنس سبب ترکیب می شود و خدا مرکب نیست. این که گفته شود خداوند یک فرد از یک نوع یا یک جنس است، در حقیقت تشبیه کرده است خدا را و ترکیب هم لازم می آید و خداوند منزه است از اینکه تشبیه شود یا مرکب باشد.
«و اما الوجهان الذان یثبتان فیه، فقول القائل: هو واحد لیس له فی الاشیاء شبه، کذلک ربّنا».
و اما آن دو صورت که در مورد خداوند صحیح استف یکی این است که کسی بگوید: او واحدی است که در تمام اشیاء شبیه ندارد. یعنی واحدی است که دو برایش فرض نمی شود. چنین است پروردگار ما.
«و قول القائل: انه عز و جل احدی المعنی، یعنی به أنه لا ینقسم فی وجود و لا عقل و لا وهم. کذلک ربنا عزوجل»
و همچنین است اگر کسی بگوید: خداوند، احد است، و مرادش این باشد که او به هیچ وجه قابل تقسیم نیست، نه در خارج و نه در عقل و نه در خیال. اینچنین است پروردگار ما.
معنای احد
احدی المعنی، یعنی ذاتش مرکب از دو حقیقت نیست، مثل انسان نیست که مرکب از حیوانیت و ناطقیت باشد تا ترکیب در ذاتش بیاید. احد یعنی ذاتش بسیط است و قابل انقسام نیست. خداوند جسم نیست که در خارج قابل انقسام باشد و جنس و فصل نیز ندارد یعنی اجزاء عقلیه هم ندارد که ترکیب شده باشد و حتی واهمه انسان هم نمی تواند خدا را تقسیم کند.
بنابراین، در این حدیث حضرت امیر «ع» به دو معنی اطلاق واحد را بر خداوند صحیح نمی دانند و دو معنی صحیح می دانند.
آن دو معنی که صحیح نیست، یکی واحد مبدأ أعداد است زیرا هر یکی در اعداد می تواند دو داشته باشد و همچنین ۳ و دیگر شماره ها، با این که دوم نسبت به خدا فرض نمی شود و محال است، وانگهی خدا عرض نیست.
آن قسمت دوم که صحیح نیست، این است که کسی بگوید خدا واحد از نوع یا واحد از جنس است. این هم نسبت به خداوند امکان ندارد زیرا لازمه اش ترکیب و تشبیه است و هر دو بر خداوند محال است.
و آن دو معنی که صحیح است، یکی واحد است به این معنی که دو برای آن فرض نشود. دیگر اینکه واحد است به این معنی که ذاتش بسیط است و دارای اجزاء نیست.

16دسامبر/16

رهنمودها

امام خمینی
• منتظر نباشید که اول قدرت پیدا کنید و بعد بگوئید، بلکه بگوئید تا قدرت پیدا کنید.
• ما با صراحت می گوئیم : ایران و اسلام مخالف با مصالح آمریکا و شوروی است.و ۲۳/ ۲/ ۶۳
• اگر کشور نتواند نان خود را از داخل تامین کند سایر شعارها چیزی بیش از حرف نیست.
• تکلیف است بر مسلمین که بیدار شوند و با حکام ظالم و مخالفین اسلام معارضه کنند. ۲۴/ ۲/ ۶۳
• ایران کشوری کشاورزی است، هم دولت و هم کشاورزان همت کنند کشور را از وابستگی در این بعد نجات دهند. ۲۶/ ۲/ ۶۳
• شما پیروزید، انعکاس قدرت شما در کاخ سفید و کرملین الآن پرتو انداز است. ۳۱/ ۲/ ۶۳
• شما نمایندگان اگر بخواهید بی خوف و هراس در مقابله با باطل بایستید و از حق دفاع کنید و ابرقدرتان و سلاح های پیشرفته آنان در روح شما اثر نگذارد، خود را به ساده زیستن عادت دهید و از تملق قلب به مال و منال، جاه و مقام بپرهیزید.
• نمایندگان بدون ملاحظه دوستی و دشمنی و جهات سیاسی رایج در دنیا آن چه رضای خدا است و واقعیت اقتضا می کند را در نظر گیرند. و گرایش های سیاسی را کنار گذارند.
• حل مسائل مهم اقتصادی و مبارزه با تورم و حل مسئله مسکن و زمین و رسیدگی هر چه بیشتر به امور محرومان و قشرهای کم درآمد بر عهده مجلس حاضر است. ۸/ ۳/ ۶۳
• مسأله ای که بنده را ناراحت کرده و می¬کند این است که در این کشور اختلاف ایجاد شود.
• هیاهوی آمریکا در خلیج فارس چیزی نیست، صحبت است، خوف از ایجاد اختلاف در داخل کشور است.
• دشمنان پشت درهای ایران مراقب ایستاده اند، غافل نباشید. اگر میان خودتان اختلاف ایجاد کنید همه از بین خواهید رفت. ۱۰/ ۳/ ۶۳
آیت الله العظمی منتظری
• برای رضای خدا جنگ عرب و فارس و ترک و کرد را کنار بگذاریم و به صورت یک مشت آهنین درآئیم و در مقابل دشمن مشترک تفاهم داشته باشیم.
• افراط و تفریط در گزینش استاد و دانشجو مخالف اسلام است. ۲۲/ ۳/ ۶۳
• نمایندگان منتخب به حل مسأله کشاورزی و جلوگیری از مهاجرت روستائیان به شهرها توجه نمایند.
• اگر دستگاه قضائی ما از هر جهت کامل و به شکلی که مطلوب و ایده آل هست درآمد، به یقین بسیاری از مشکلات کشور هم حل خواهد شد. ۲۹/ ۲/ ۶۳
• دولت نباید به خاطر صرفه جوئی در بودجه، حقوق ناچیز جهادگران را در روستاها حذف کند. ۳۰/ ۲/ ۶۳
• باید همه جوانب جنگ را پیش بینی کنیم و برای برخورد با حوادث احتمالی آماده باشیم.
• در نصب و عزل و تقسیم مسئولیت ها آن چه باید منظور باشد، عقل و فکر و لیاقت و تعهد افراد است. ۱/ ۳/ ۶۳
• آمریکا بداند که اگر بخواهد در ایران دخالت کند باید از روی جنازه ۴۰ میلیون مسلمان مقاوم عبور کند. ۶/۳/ ۶۳
• در شرایط حساس کنونی طرح مسائل اختلافی که به وحدت کلمه ملت ضربه بزند حرام است. ۷/ ۳/ ۶۳
• اگر بخواهیم انقلاب باقی بماند باید عوامل سه گانه پیروزی یعنی توکل و ایمان به خدا، رهبری و وحدت کلمه را حفظ کنیم. ۱۰/۳/ ۶۳
• با محور قرار دادن قانون اساسی و رهنمودهای حکیمانه رهبر انقلاب و کنار گذاردن گروه بازی و تفرقه گرائی، بقاء انقلاب و حضور مردم در صحنه تضمین می شود. ۱۶/ ۳/ ۶۳

16دسامبر/16

طب پیشگیری برای همه

دکتر سید حسن عارفی
انسداد عروق خونی، واریس ها و راه های پیشگیری آن ها
عروق خونی بدن انسان دو نوع است: ۱- شریان ها یا سرخرگ ها که خون تمیز و مملو از اکسیژن در داخل آن ها جاری است. ۲- وریدها یا سیاهرگ ها که خون کثیف و کم اکسیژن در آن ها جاری می باشد.
عروق خونی در تمام نقاط بدن به شکل شبکه تور مانندی گسترده شده و سلول های بدن با رگ های کوچک به نام مویرگ ها در تماس مستقیم می باشند. به عبارت ساده تر هر جا که سلول دارد، در مجاورت آن مویرگ کوچکی وجود دارد.
ساختمان تشریحی عروق بدن انسان:
شریان هائی به نام «ارترما» بعد از دریافت خون تمیز و پر اکسیژن، از طرف چپ قلب به انشعابات کوچتری تقسیم می شوند که در این صورت آن ها را به نام «ارتریول» نام گذاری کرده اند. شریان های کوچکتر نیز به انشعابات بسیار کوچکتر تقسیم می شوند که در نهایت تشکیل شبکه ظریفی خواهند داد که از مجاری خونی بسیار کوچک تشکیل شده اند. این رگ ها بسیار باریک را به نام مویرگ ها یا کاپیلری نام گذاری کرده اند. مویرگ ها در مجاورت سلول ها قرار می گیرند، سلول ها مواد زاید خود را به خون داخل مویرگ ها وارد کرده و مواد غذائی و گازها مورد احتیاج خود را از خون جاری در مویرگ ها دریافت می کنند. شبکه مویرگ ها به هم متصل شده و تشکیل وریدهای خونی باریک را می دهند که در اصطلاح پزشکی «ونول» نامیده می شود. ونول ها یا وریدهای کوچک به هم متصل می شوند و تشکیل وریدهای بزرگ تر یا «ون» را خواهند داد. انتهای سرخرگ های بدن به سرخرگ بزرگ بدن به نام آئورت متصل است و آئورت خون تمیز را از قلب چپ دریافت می کند. انتهای وریدی سیستم جریان خون به قلب راست اتصال دارد.
بنابراین جریان خون در انسان با عمل تلمبه ای قلب چپ آغاز می شود، خون تمیز که از ریه ها وارد قلب چپ شده است وارد سرخرگ بزرگ بدن یعنی آئورت می شود، خون توسط آئورت در شریان های کوچکتر جاری و از شبکه عروقی یکی از شریان ها وارد شریان های کوچکتر سپس وارد شبکه ظریف و باریک مویرگ ها می شود. و از مویرگ ها وارد وریدهای کوچکتر و سپس وارد وریدهای بزرگ می شود که در نهایت وارد طرف راست قلب می شود. مطالب فوق در شمای ذیل نشان داده شده است.
در صورتی که جریان خون در بدن انسان به خوبی انجام می گیرد، که شرائط ذیل برقرار باشد:
۱- عضله قلب سالم باشد.
۲- دریچه های قلب سالم باشد.
۳- عمل تلمبه ای قلب به خوبی انجام وظیفه کند.
۴- مجاری داخل عروق باز باشد.
۵- عوامل متعدد دیگر.
از طرف دیگر در صورتی تغذیه سلول های بدن و مبادله گازی و غذائی بدن به خوبی انجام پذیر خواهد بود که جریان خون در رگ ها به آسانی و با نظم خاص مربوط به خود انجام گیرد.
بنابراین، اگر رگ ها چه کوچک و چه بزرگ تنگ شوند، عمل سلول های اطراف آن رگ مختل خواهد شد. و اگر یکی از رگ ها مسدود شود سلول های اطراف آن رگ خواهند مرد.
انسداد رگ ها دو نوع است:
۱- انسداد سرخرگ ها
۲- انسداد سیاهرگ ها
انسداد سرخرگ ها:
اگر انسداد سرخرگ ها به تدریج انجام شود، در این صورت آن را تصلب شرائین نامند.
و اگر انسداد رگ ها ناگهانی انجام شود، علل آن می تواند لخته خون یا تکه ای از بافت اعضای دیگر بدن یا مجموعه ای از میکروب باشد. در این موارد آن را امبدلی خونی یا امبدلی بافت های سرطانی یا امبدلی میکروبی نام گذاری کرده اند.
بیماری های ناشی از انسداد سرخرگ ها:
۱- مسدود شدن سرخرگ های مغز: انسداد عروق مغز سبب سکته مغزی می شود که با علائم فلج شدن یک قسمت از بدن و اختلال در اعمال مغز همراه است. (قبلاً شرح داده شده است).
۲- مسدود شدن سرخرگ های ته چشم: انسداد عروق ظریف ته چشم می تواند سبب کوری و نابینائی شود.
۳- مسدود شدن سرخرگ های روده ها: انسداد عروق روده ها سبب سیاه شدن و سوراخ شدن و خونریزی روده ها می شود. در این موارد بیمار دچار درد شدید شکمی و دفع مدفوع خونی و در مراحل پیشرفته و عدم تشخیص زودرس سبب مرگ بیمار می شود.
۴- مسدود شدن سرخرگ های کلیه ها: انسداد عروق کلیه ها سبب مختل شدن کار کلیه، بالا رفتن اوره خون و در مراحل پیشرفته و عدم تشخیص زودرس سبب مرگ بیمار می شود.
۵- مسدود شدن سرخرگ های کبد و طحال: انسداد عروق کبد و طحال سبب از بین رفتن این اعضا و مختل شدن کار آن ها خواهد شد.
۶- مسدود شدن عروق عضله قلب: انسداد سرخرگ های عضله قلب سبب بروز سکته های قلبی می شود. (قبلاً شرح داده شده است).
۷- مسدود شدن عروق ریه: انسداد سرخرگ های ریوی سبب بروز سکته ریه می شود که در صورت عدم تشخیص زودرس و درمان کافی، مرگ فرا می رسد. انسداد سرخرگ های ریوی با علائم تنگی نفس، طپش قلب و تند زدن نبض و سقوط فشار خون و خلط خونی همراه است.
۸- مسدود شدن سرخرگ های پاها و دست ها: انسداد سرخرگ های بزرگ و کوچک پاها و دست ها سبب عدم تغذیه اندام ها می شود و در نهایت سبب سیاه شدن انگشتان (یک یا چند انگشت) و یا سیاه شدن یک دست یا پا خواهد شد. انسداد سرخرگ های پاها شایع تر از دست ها می باشد. چون انسداد سرخرگ های پا و دست ها نسبتاً شایع است، بنابراین ضرورت دارد مفصل تر شرح داده شود.
انسداد سرخرگ های پاها و دست ها:
سرخرگ های بزرگ و کوچک پاها و دست ها در بیماران قلبی و عفونت های داخل قلبی و سرطان های داخل قلبی ممکن است به طور ناگهانی مسدود شود.
علل ناگهانی انسداد پاها و دست ها:
۱- حرکت یک لخته خونی از طرف چپ قلب و جایگزن شدن آن در سرخرگ های دست ها و پاها.
۲- حرکت یک تکه از غده های سرطانی داخل قلب چپ و جایگزین شدن در سرخرگ های دست ها و پاها.
۳- حرکت یک لخته چرکی از طرف چپ قلب و متمرکز شدن سرخرگ های دست ها و پاها.
علائم: در ابتدا سرد شدن ناگهانی دست یا پای بیمار همراه با کبودی شدید اندام مربوطه و از بین رفتن نبض شریانی و در صورتی که درمان فوری انجام نشود سیاه شدن اندام مربوطه سبب قطع عضو می شود.
درمان: تجویز داروهای ضد انعقادی و جراحی فوری و خارج کردن لخته یا تکه مسدود کننده رگ، سبب باز شدن رگ و بهبودی اندام می شود. عدم تشخیص به موقع و درمان فوری سبب سیاه شدن اندام مربوطه و قطع عضو خواهد شد. هوشیاری بیمار و حذاقت طبیب و سرعت عمل در تشخیص و درمان، در بهبودی بیمار نقش به سزائی دارد.
انسداد تدریجی سرخرگ های پاها و دست ها:
سیرخرگ های کوچک و بزرگ پاها و دست ها ممکن است در طول سال ها به تدریج مسدود شوند و در حقیقت یک نوع تصلب شرائین می باشد.
علل شایع، انسداد تدریجی سرخرگ های کوچک و بزرگ پاها و دست ها.
۱- مصرف دخانیات یکی از علل شایع انسداد شریان های دست ها و پاها و سرخرگ های مغزی و قلبی و …. می باشد.
۲- بیماری قند: بیماری قند در طول زمان سبب خرابی رگ ها و در نهایت، باعث انسداد سرخرگ های کوچک پا می شود.
۳- بالا بودن فشار خون شریانی: بالا بودن فشار خون شریانی و عدم درمان مناسب و به موقع آن در مدت طولانی سبب بروز تصلب شرائین زودرس می شود.
۴- مصرف چربی های حیوانی به مقدار زیاد از حد و یا بالا بودن چربی های خون به طور ارثی می تواند سبب تصلب شرائین شود.
۵- عدم تحرک کافی و عدم تطبیق با محیط و اضطراب و هیجان ممکن است سبب تصلب شرائین زودرس شوند.
علائم: انسداد تدریجی سرخرگ های پاها و دست ها سبب یدی جریان خون تمیز به این انام ها می شود، که به تدریج انگشتان اندام های مربوطه کبود، و ممکن است سیاه شوند. شخص مبتلا موقع راه رفتن احساس درد در ساق پا می کند که آن را لنگیدن متناوب نامند. و با قطع راه رفتن درد از بین می رود. درد ساق پا در موقع بالا رفتن از پله و سر بالائی شدیدتر است. نبض در اندام بیمار، ضعیف یا کاملاً از بین می رود، و اندام مربوطه سرد است و رویش مو در وضع طبیعی نیست، رنگ پوست معمولاً سفید یا کبود و گاهی شبیه به رنگ سنگ مرمر است.
در مواردی که انسداد سرخرگ ها وسیع و از محل دو شاخه شدن آئورت شروع شود، علائم دیگری نیز مثل از بین رفتن حس جنسی و درد ران و ناحیه لگن و ساق پا ظاهر خواهد شد. در بعضی موارد، علائمی مثل گزگز کردن و مور مور شدن و احساس ناراحتی در پاها می تواند دلیل بر انسداد عروق وسیع اندام ها باشد.
در بیماران قندی احساس درد از بین می رود، و این ناشی از انسداد تدریجی عروقی است که اعصاب را تغذیه می کنند و به همین دلیل زخم هائی که در دست و پاهای بیماران قندی ظاهر می شود بدون درد و معمولاً دیر خوب می شود که همه ناشی از انسداد عروق کوچک است.
در مواردی که انسداد عروق به مراحل پیشرفته رسیده است ممکن است موهای قسمت معوف از بین رفته و در ناخن ها تغییراتی به صورت عدم شد و خراب شدن و در انگشتان و دست و پا زخم ظاهر شده و در نهایت سیاه شده و منجر به قطع آن می شود.
انسداد سرخرگ ها در مردان ۴۰ – ۲۰ ساله معتاد به دخانیت سبب بروز درد در دست ها و پا موقع حرکت می شود. چون اولین بار توسط دانشمند معروف به نام بورگر تشخیص داده شده به نام بیماری بورگر معروف شده است مشخصات بیماری بورگر عبارتند از:
الف ـ انسداد سرخرگ های پاها و دست ها در جوانان جنس مرد که در بین سنین ۴۰- ۲۰ هستند، تظاهر می کنند. این بیماران تقریباً همگی معتاد به دخانیت هستند. انسداد سرخرگ ها سبب بروز درد در ساق پا در موقع راه رفتن و یا در موقع حرکت دست ها می شود.
ب ـ حساسیت به سرمای زیاد ممکن است در سیاهرگ های آن ها لخته به وجود آید و نبض در اندام بیمار ضعیف یا از بین می رود.
درمان انسداد تدریجی سرخرگ ها:
درمان این بیماران شامل دو قسمت است:
۱- درمان بیماری ایجاد کننده انسداد.
۲- بر طرف کردن عامل به وجود آورنده.
مثلاً درمان و کنترل صحیح و به موقع بیماری قند و درمان و کنترل فشار خون و ترک کامل دخانیات و تحرک کافی در طول روز و تطبیق مناسب با محیط و بر طرف کردن هیجان و اضطراب و استفاده از داروهای لازم با تجویز پزشک در صورت لزوم، کمک مؤثری به بهبودی نسبی بیماری می کند.
پیشگیری
پیشگیری انسداد سرخرگ ها را می توان به ترتیب ذیل بر شمرد:
۱- ترک کامل دخانیات: همانگونه که ذکر شد مسدود شدن سرخرگ ها در جوانان ارتباط تقریباً صد در صد با مصرف دخانیت دارد، و اگر جوانی می¬خواهد عمری پر بار داشته و سرخرگ های او زودتر از معمول مسدود نشود و دچار درد پا و دست (و درد قلب) نشود و در نهایت به علت انسداد سرخرگ پاها و یا دست (و یا رگ های قلب)، پا و پاهای او را نبرند (و سکته قلبی نکند) باید دخانیات را سم کشنده دانسته و از ابتدا مصرف نکند و در صورت معتاد بودن فوری آن را ترک کند.
۲- درمان و کنترل فشار خون توسط پزشکی حادق و مطلق، مطابق آن چه در مبحث فشار خون شرح داده شد.
۳- درمان و کنترل بیماری قند با متدهای جدید.
۴- عدم مصرف چربی ها حیوانی و درمان و کنترل چربی های خون (نوع ارثی).
۵- تحرک کافی و ورزش روزانه و راه پیمائی به مقدار کافی.
۶- بر طرف کردن هیجان و اضطراب.
بیماری های سیاهرگ ها (وریدها)
سیاهرگ ها سبب برگشت خون کثیف به قلب راست می شوند.
بیماری های سیاهرگ ها را می توان به ترتیب ذیل طبقه بندی نمود.
۱- گشاد شدن غیر طبیعی وریدها، که آن را واریس نامند.
۲- انسداد مجاری داخل وریدها، که آن را ترومبو فلبیت یا فلبوتر و مبوزیس نامند.
۳- ارتباط غیر طبیعی سرخرگ ها با سیاهرگ ها، که به علت ضربه یا ناشی از یک نقص مادرزادی می باشد.
گشاد شدن غیر طبیعی وریدها یا واریس
خرابی جدار داخل سیاهرگ ها و دریچه های داخل سیاهرگ ها سبب متسع شدن وگشاد شدن وریدها می شود.
علل: گشاد شدن سیاهرگ ها معمولا دو علت اصلی دارد: ۱- ارثی ۲- اکتسابی. چون گشاد شدن وریدها در اعضا و اندام هان و جاهای مختلف بدن ایجاد علائم مختلف می کنند، بنابر این واریس یا متسع شدن وریدها را در هر محل به طور جداگانه شرح خواهیم داد.
واریس سیاهرگ های پاها
واریس و یا گشاد شدن وریدها در بعضی خانواده ها شایع تر است و به همین دلیل عامل ارث را در ایجاد آن موثر می دانند. دراین افراد دیواره سیاهرگ ها مختصری غیر طبیعی و در نتیجه وریدها متسع تر و گشادتر از معمول می باشند.
در نوع اکتسابی، عللی مثل به وجود آمدن لخته در داخل ورید ممکن است سبب خرابی دریچه های داخل وریدها شود، که بعد از بر طرف شدن لخته، جریان خون در ورید مربوطه به خوبی انجام نمی گیرد.
ایستادن به مدت طولانی را در گشاد شدن سیاهرگ ها و ایجاد واریس مؤثر دانسته اند ولی تا زمینه ارثی وجود نداشته باشد تنها ایستادن نمی تواند ایجاد واریس نماید.
علائم: الف ـ احساس سنگینی و گاهی سوزش و مور مور و گزگز در پاها و یا احساس خستگی در پاها ممکن است تنها علائم واریس باشد.
ب ـ از نظر ظاهری با متسع بودن وریدها بیش از معمول در حال ایستاده و از بین رفتن برجستگی و اتساع وریدها با بالا قرار دادن پاها مشخص می شود.
درمان و پیشگیری:
استفاده از جوراب واریس و یا بستن پا با باند و در مراحل پیشرفته عمل جراحی باعث از بین رفتن علائم بیماری می شود.
پیشگیری از پیشرفت بیماری شامل عدم ایستادن به مدت طولانی و بالا قرار دادن پاها در موقع نشستن یا خوابیدن و باندپیچی یا استفاده از جوراب واریس می باشد.
واریس بیضه یا واریکوسل
واریس بیضه یعنی برجسته بودن و متسع بودن ورید بیضه ها از نقطه نظر عقیم شدن مرد ارزش تشخیصی و درمانی و پیشگیری زیاد دارد.
علت: متسع بودن و واریس سیاهرگ بیضه معمولاً یک استعداد ارثی لازم دارد و به احتمال زیاد یبوست ممتد و طولانی می تواند در ظاهر شدن یا تشدید بیماری، سهم به سزائی داشته باشد.
علائم: در معاینه، وریدها بیضه متسع است، و موقع زور زدن، وریدهای برجسته بیضه و ریشه بیضعه متسع تر می شود. در طرف چپ شایع تر از طرف راست می باشد. واریس بیضه یکی از علل قابل درمان عقیمی در مردان می باشد.
درمان و پیشگیری: تشیخیص جراحی به موقع واریس بیضه سبب برگشت خاصیت باروری مرد می شود. چون در حدود ۱۵ – ۱۰ درصد مردان مبتلا به واریس بیضه می باشند و ۴۰ – ۲۰ در صد علت عقیمی مردان ناشی از واریس بیضه است و تشخیص و درمان جراحی واریس بیضه در ۷۰ درصد موارد سبب ایجاد حاملگی می شود. بنابرانی هر مرد عقیم باید توسط پزشکی حاذق و مطلع از نظر واریس بیضه بررسی شود. و درمان یبوست مزاج کمک بزرگی به عدم پیشرفت بیماری و ظاهر نشدن بیماری می نماید.
واریس مری
علت شایع واریس مری، بیماری های پیشرفته کبدی به خصوص سیروز کبدی است.
علائم: اکثراً با خونریزی از مری و استفراغ خونی تظاهر می کند و در بررسی های بعدی بیماری پیشرفته کبدی تشخیص داده می شود.
درمان و پیشگیری: مواظبت های بهداشتی در مقابل تماس با بیماران مبتلا به یرقان ها و عدم استفاده، از لیوان و قاشق و مسواک شخصی دیگران و شستن دست ها قبل از خوردن غذا و خوردن غذای کافی و پرهیز از قحطی زدگی و عدم استفاده از مواد الکی می توانند راه های پیشنهادی برای جلوگیری از مبتلا شدن به بیماری های کبدی و سیروز کبدی و واریس مری باشند.
انسداد سیاهرگ ها
سیاهرگ های بدن انسان معمولاً ناگهان مسدود می شود و مسدود شدن تدریجی سیاهرگ ها تقریبا وجود ندارد.
علل:
۱- استراحت در بستر به مدت طولانی یا نشستن در روی صندلی به مدت طولانی می تواند سبب رکود خون در وریدها شده و سبب لخته شدن خون و بسته شدن وریدها شوند.
۲- سرطان های پانکراس، ریه، سیستم گوارش ممکن است سبب ایجاد لخته در وریدها شوند.
۳- تجویز استروژن ها به شکل مصرف قرص های جلوگیری از حاملگی سبب ایجاد لخته در وریدها می شود.
۴- بیماری های خونی
۵- بعد از وضع حمل
۶- بیماران فلج.
۷- تجویز داروهای داخل وریدی.
۸- قرار دادن سوزن ها و لوله های داخل وریدی.
۹- ضربه.
علائم: انسداد وریدی که معمولاً در پاها ایجاد می شود با علائم ذیل تظاهر می کنند:
۱- درد در محل تشکیل لخته که با حرکات پا شدت می یابد.
۲- گرم بودن عضوی که لخته در آن تشکیل شده است.
۳- قطور شدن عضو مربوطه.
درمان: مصرف داروهای ضد انعقادی و به اندازه و بالا قرار دادن عضو مبتلی و استراحت مطلق در بستر، راه های درمانی توصیه شده می باشند.
پیشگیری:
۱- عدم استفاده از قرص های جلوگیری از حاملگی.
۲- عدم استراحت به مدت طولانی در بستر و روی صندلی در مسافرت های طولانی.
۳- تشخیص و درمان زودرس سرطان های ریه، پانکراس، و دستگاه گوارش.
۴- مواظبت های لازم بعد از وضع حمل و در تجویزهای داخل وریدی و بیماران مبتلا به فلج.
در صورت عدم توجه به نکات فوق ممکن است لخته های داخل وریدی به طرف قلب حرکت کند. و در ریه جایگزین شود و ایجاد انسداد عروق ریه بنماید.
انسداد عروق ریه سبب تنگی نفس، تند زدن قلب و خلط خونی و در موارد شدید سقوط فشار خون و مرگ خواهد شد.

16دسامبر/16

علی (ع) از زبان خودش

ماه رمضان شاهد دردناکترین فاجعه تاریخ است. در پگاه نوزدهمین روز این ماه، عظمیترین انسان تاریخ پس از حضرت رسول ص هنگام نماز، با لب روزه، در مسجد بزرگ کوفه، به دست پلیدترین و شقاوتمندترین کسی که به صورت انسان بود، به شهادت رسید، و با نفسی مطمئن و قلبی آرام در هنگام ضربه خوردن فرمود: به پروردگار کعبه، رستگار شدم.
اینک به یاد این روز، خواستیم مطلبی بنویسیم ولی چه بنویسیم؟ و چه می توان نوشت؟ شخصیتی که دشمنانش از فرط دشمنی و دوستانش از شدت ترس و وحشت، مناقب و فضائلش را پشت پرده نگهداشته و اظهار نکردند ولی می بینیم گیتی پر است از فضایل آن حضرت. شخصیتی که به حق می توان گفت: مادر گیتی همچو او فرزند نزاد، یگانه ای که شرق و غرب همتائی برای وی سراغ ندارد، عظمیی که عظیمان تاریخ در برابر عظمت و شکوهش سر به زیرند، و خلاصه انسان کاملی که جز خدا و پیامبرش او را نشناخت و جز او و پیامبر، خدا را نشناخت و جز خدا و او، پیامبر را نشناخت، اگر چکامه ای به بلندی کوه ها و مرکبی به اندازه اقیانوس ها فراهم آید و تمام خلایق قلم به دست بخواهند در این باره چیزی بنویسند، به خدا قسم از پی شمارش فضایل علی ع برنیایند. همان بهتر که ببینیم پیامبر اکرم ص درباره جانشین خود چه می فرماید:
صدها حدیث متواتر از حضرت رسول ص در ستایش برادرش و جانشینش و عزیزترین عزیزانش از شیعه و سنی نقل شده که هزاران کتاب، آن ها را در بر دارد. اکنون به یک حدیث شریف بسنده می کنیم: حضرت رسول (ص) می فرماید:
«علی مع الحق و الحق مع علی یدور معه حیثما دار».
علی با حق است و حق با علی است، با او می چرخد هر کجا که باشد.
این حدیث، یکی از بهترین و جالبترین احادیثی است که در ستایش امیرالمؤمنین، از حضرت رسول ص نقل شده است، و می توان آن را یکی از ویژگی های حضرت امیر دانست.
علی با حق است و حق با علی، هر جا علی باشد، حق گرد وجود مبارکش می چرخد، یعنی علی نقطه مرکزی، حق و حقیقت، و تمام فضایل انسانی دور این نقطه مرکزی می چرخند. هر جا علی باشد، عدالت و سخاوت و یاری مستضعفین و شدت با مستکبرین و یتیم نوازی و بیوه نوازی و دست بیچارگان گرفتن و مستمندان را دریافتن و خلاصه تمام فضایل انسانی موجود است.
علی (ع) از زبان خودش
اکنون ببینیم علی (ع) چگونه خود را توصیف می کند، زیرا هر چه ما بگوئیم ارزشی ندارد، همان به که علی را از زبان خودش بشناسیم:
– نخستین مسلمان
«اللهم انی اول من أناب و سمع و اجاب. لم یسبقنی الا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بالصلاه». (خطبه ۱۳۱)
خدایا! ( تو می دانی) من نخستین کسی بودم که حق را دریافتم، آن را شنیدم و پذیرفتم. هیچ کس جز پیامبر خدا (ص) در نماز بر من سبقت نگرفت.
– همسانی با مستمندان و بیچارگان
«… هیهات أن یبلغنی هوای و یقودنی جشعی الی تخیر الاطعمه ـ و لعل بالحجاز و الیمامه من لا طمع له فی القرص و لا عهد له بالشبع ـ او ابیت مبطانا و حولی بطون غرثی و اکباد حری …. أ أقنع من نفسی بأن یقال: هذا امیر المؤمنین و لا أشارکهم فی مکاره الدهر، أو أکون أسوه لهم فی جشوبه العیش! فما خلقت لیشغلنی اکل الطیبات کالبهیمه المربوطه همها علفها…»
(نامه ۴۵ نهج البلاغه)
هیهات که هوای نفس بر من غلبه کند و حرص و آزا مرا به برگزیدن غذاها وادارد ـ در صورتی که ممکن است در حجاز یا یمامه (از شهرهای یمن) کسی باشد که طمعی در یک قرص نان نداشته هیچگاه سیر نشده است یا اینکه با شکم پر بخوابم و کنار من شکم هائی گرسنه و جگرهائی (از تشنگی) سوزان باشد… آیا قناعت کنم به اینکه گفته شود: این امیر المؤمنین است! و در سختی های روزگار با آنان شریک نباشم و الگوئی برای آنان در تلخکامی سخت زندگانی کردن نباشم؟ آری! من آفریده نشدم که غذاهای خوب، مرا ( از یاد آنان) غافل کند همانند حیوان بسته ای که اندیشه ای جز علفش ندارد.
– بالاترین درجه زهد و پارسائی :
الا و ان امامکم قد اکتفی من دنیاه بطمریه و من طعمه بقرصیه … فوالله ما کنزت من دنیاکم تبراً و لا ادّخرت من غنائمها وفراً و لا اعدت لبالی ثوبی طمرا و لا حزت من ارضها شبرا. (نامه ۴۵)
هان! امام شما از دنیای خود به دو پیراهن کهنه و از خوراکش به دو قرص نان بسنده کرد… به خدا سوگند از دنیای شما زری نیندوختم و از غنیمت های آن مال بسیاری ذخیره نکردم و برای پیراهن کهنه ای که دارم، پیراهن دیگر تهیه نکردم و از زمین این دنیا به اندازه یک وجب به دست نیاوردم.
– کوشاترین منادی وحدت:
«لیس رجل ـ فاعلم ـ احرص علی جماعه امه محمد صلی الله علیه و آله و سلم و الفتها منی، أبتغی بذلک حسن الثواب و کرم المآب. (نامه ۷۸)
بدان که هیچ مردی برای وحدت امت محمد ص و یگانگی آنان کوشاتر از من نیست. من با این کار خواهان پاداشی نیک و بازگشتی خوب می باشم.
– یار مظلومان و دشمن ستمگران:
«و ایم الله لا نصفن المظلوم من ظالمه و لأقودن الظالم بخزامته، حتی أورده منهل الحق و ان کان کارهاً». (خطبه ۱۳۶)
به خدا سوگند، حق ستمدیده را از ستمگر می ستانم و ستمکار را با حلقه بینیش آن چنان (خوار و ذلیل) می کشم تا اینکه او را به منبع حق وارد سازم گر چه او را خوشایند نباشد.
– تربیت شده دست پیامبر:
«و قد علمتم موضعی من رسول الله ص بالقرابه القریبه و المنزله الخصیصه. وضعنی فی حجره و انا ولد یضمنی الی صدره، و یکنفنی فی فراشه و یمسنی جسده و یشمنی عرفه. و کان یمضع الشیء ثم یلقمنیه و ما وجد لی کذبه فی قول خطله فی فعل». (خطبه ۱۹۲)
و همانا شما قدر و منزلت مرا از رسول خدا با خویشاوندی نزدیک و تقدیر و احترام مخصوص دانستید. او مرا در کنار خود تربیت کرد هنگامی که کودک بودم همواره مرا به سینه اش می چسبانید و در بسترش در آغوش می گرفت و مرا نوازش می کرد و مرا وا می داشت که بوی خوش او را استشمام کنم. او خوراکی را می جوید و در دهانم می گذاشت و هیچگاه دروغی در گفتار و اشتباهی در کردار از من نیافت.
– یار همیشگی قرآن
«… و ان الکتاب لمعی ما فارقته مذ صحبته» (خطبه ۱۲۲)
«… همواره قرآن با من بوده است و از آن زمان که دوستی با آن گزیده ام (و با آن همراه بوده ام) هیچگاه از آن جدا نگشته ام.
– محبوب مؤمنان و مبغوض منافقان:
«لو صربت خیشوم المؤمن بسیفی هذا علی أن یبغضنی ما أبغضنی و لو صبت الدنیا بجماتها علی المنافق ان یحبنی ما احبنی. و ذلک أنه قضی فانقضی علی لسان النبی الامی ص أنه قال: یا علی، لایبغضک مؤمن و لا یحبک منافق». (حکمت ۴۵)
اگر شمشیرم را بر بینی مؤمنی فرود آورم که با من دشمنی ورزد، دشمنی نخواهد کرد و اگر آن چه در دنیا هست بر سر منافقی بریزم (به او بدهم) که مرا دوست بدارد، دوست نخواهد داشت زیرا (حکم الهی) چنین بوده و بر زبان پیامبر (ص) جاری شده است که فرمود: یا علی! هیچ مؤمنی با تو دشمن نشود و هیچ منافقی دوستت ندارد.
– شهامت
«و الذی نفس ابن ابی طالب بیده، لألف ضربه بالسیف أهون علی من میته علی الفراش فی غیر طاعه الله». (خطبه ۱۲۳)
به حق آن کس که جان فرزند ابوطالب به دست او است، همانا هزار ضربت با شمشیر برای من آسان تر است از مرگی که بر رختخواب باشد و اطاعت خدا در آن نباشد.
– پیکار بر با تمام دشمنان:
الا وقد امرنی الله بقتال اهل البغی و النکث و الفساد فی الارض، فأما الناکثون فقد قاتلت، و أما القاسطون فقد جاهدت، و اما المارقه فقد دوخت و اما شیطان الردهه فقد کفیته بصعقه سمعت لها وجبه قلبه و رجه صدره…» (خطبه ۱۹۲)
خداوند مرا به جنگ و کارزار با ستمگران و پیمان شکنان و مفسدین در زمین امر کرد: اما ناکثین و پیمان شکنان (اصحاب جمل) با آن ها جنگیدم و اما قاسطین و آنان که دست از حق برداشتند (اهل شام) با آن ها جهاد و پیکار کردم، و اما مارقین و آنان که از دین بیرون رفتند (خوارج) آن ها را ضعیف و خوار و زبون ساختم و اما شیطان ردهه (از رؤسای خوارج) همان بس که (در اثر فریاد من) چنان هول و وحشت سراسر وجودش را فراگرفت که صدای تپش قلب و لرزش سینه اش به گوشم رسید.
– شجاعت بی نظیر:
«و الله لو تظاهرت العرب علی قتالی لما ولیت عنها و لو امکنت الفرص من رقابها لسارعت الیها». (نامه ۴۵)
به خدا سوگند، اگر تمام مردم عرب در جنگ با من، متحد و همراه شوند، از آنان رو برنگردانم و اگر فرصتی به دست آید و دستم به گردن های آنان برسد، به سویشان بشتابم (و همه را در راه خدا گردن بزنم).
– تنفر از ستایش:
«… و قد کرهت أن یکون جال فی ظنکم أنی أحب الاطراء و استماع الثناء، و لست بحمد الله کذلک، و لو کنت أحب أن یقال ذلک لترکته انحطاطا لله سبحانه عن تناول ما هو أحقّ من العظمه و الکبریاء».
(خطبه ۲۱۶)
مرا خوش نیاید که به گمانتان چنین راه یابد که من ستودن و شنیدن ستایش را دوست دارم، سپاس خدای را که چنین نیستم، و اگر خوشم می آمد که مرا ستایش کنید، همانا از جهت خاکساری و فروتنی در برابر خداوند سبحان، آن را رها کردم زیرا به بزرگواری و عظمت و جلال سزاوارتر است.

16دسامبر/16

فضیلت مسجد

پیامبر اکرم ص:
«من مشی الی مسجد من مساجد الله فله بکل خطوه خطاها حتی یرجع الی منزله عشر حسنات، و بمحی عنه عشر سیئات، و یرفع له عشر درجات….».
(ثواب الاعمال ص ۲۵۹)
هر که به سوی مسجدی از مساجد خدا روانه شود، برای هر گامی که بر دارد تا وقتی که به منزلش برگردد ۱۰ حسنه برای او نوشته و ۱۰ گناه از او زدوده و ۱۰ درجه بر درجاتش افزوده می شود.
پیامبر اکرم ص:
«یا اباذر! من اجاب داعی الله و احسن عماره مساجد الله، کان ثوابه من الله الجنه. فقلت: بأبی و أمی یا رسول الله ص کیف یعمر مساجد الله؟ قال: لا ترفع فیها الاصوات و لا یخاض فیها بالباطل، و لا یشتری فیها و لا یباع، و اترک اللغو ما دمت فیها، فان لم تفعل فلا تلومن یوم القیامه الا نفسک».
(بحار الانوار ج ۸۰ ص ۳۷۰)
ای ابوذر! هر که ندای خدا را پاسخ گفت و مسجدهای خدا را خوب آباد و احیا کرد، پاداش او از خداوند بهشت است. عرض کردم: پدر و مادرم فدایت ای پیامبر خدا! چگونه مسجدهای خداوند آباد می شود؟ فرمود: به اینکه صدا در آن ها بلند نشود و سخنان باطل در آن ها رد و بدل نشود، و خرید و فروش در آن ها صورت نگیرد. و تا هر وقت که در مسجد باشی از هر لغو و باطلی بپرهیز، که اگر چنین نکنی روز قیامت جز خود را ملامت نخواهی کرد.
(قابل توجه ستادهای بسیج اقتصادی کشور)
پیامبر اکرم ص:
«یا اباذر! کلّ جلوس فی المسجد لغو الا ثلاثه: قراءه مصلّ او ذاکر الله تعالی أو سائل عن علم».
(مکارم الاخلاق ص ۵۴۸)
ای ابوذر! هر نشستی در مسجد لغو است مگر برای سه نفر: کسی که نماز می گذارد یا کسی که خدا را یاد می کند (ذکر خدا می گوید) و یا کسی که از دانشی می پرسد.
امیر المؤمنین ع
«الجلسه فی الجامع خیر لی من الجلسه فی الجنه فان الجنه فیها رضا نفسی و الجامع فیها رضاربی».
(بحار الانوار ج ۸۰ ص ۳۶۲)
نشستن در مسجد برای من بهتر است از نشستن در بهشت زیرا در بهشت خود را خشنود می سازم و در مسجد رضایت و خشنودی خدایم می باشد.
امیر المومنین ع
«من اختلف الی المسجد أصاب احدی الئمان: أخا مستفادا فی الله أو علما مستطرفا، او آیه محکمه، أو رحمه منتظره، أو کلمه ترده عن ردی، أو یسمع کلمه تدلّه علی هدی، أو یترک ذنبا خشیه أو حیاء».
(امالی صدوق ص ۲۳۴)
هر کس همواره به مسجد رفت و آمد کند، یکی از هشت چیز را به دست خواهد آورد: برادری که از وجود او در راه خدا بهره برد یا دانشی تازه بیابد یا دلیل محکم و مستندی یاد بگیرد یا رحمتی که انتظار آن را دارد به او برسد، یا کلمه ای یاد بگیرد که او را از هلاکتی برهاند یا کلمه ای بشنود که او را بر هدایتی دلالت کند یا گناهی ترک کند در اثر خوف و خشیت و یا در اثر حیا و خجلت.
امام صادق ع :
«قال رسو الله ص : الجلوس فی المجسد لانتظار الصلاه عباده، ما لم یحدث. قیل: یا رسول الله و ما الحدث؟ قال: الاغتیاب!»
(امالی صدوق ص ۲۵۲)
پیامبر اکرم فرمود: نشستن در مسجد و انتظار نماز کشیدن عبادت است تا وقتی که حدثی از انسان سر نزند. سئوال شد: مقصود از حدث چیست؟ فرمود: غیبت کردن!

16دسامبر/16

قرآن و سنن الهی در اجتماعی بشر

آیت الله محمدی گیلانی
قسمت اول
مقصودی را که ما دراین نوشته مورد بحث و دقت قرار می دهیم، این است که شئون مربوط به اجتماع انسانی و شکل های گوناگون و متدرج حکومت ها و معیشت ها و رنگ های مختلف آداب و رسوم و روابط متغیر و حدوث جنگ ها و صلح ها و به یک کلام، تعاقب خوشبختی ها و بدبختی ها در ابعاد مختلف زندگی جوامع بشری، بر قواعد ثابت و روش های تغییر ناپذیر الهی جاری در جوامع انسانی است که ادعاء شناخت آن، دست آویز محکمی برای بروز بسیاری از انقلاب های اجتماعی بوده، ومنشأ تولد دانش هائی گردیده که از آن ها به علوم اجتماعی تعبیر می کنند.
و نخستین مرشدی که آدمی را بدین قواعد ارشاد فرمودند، قرآن کریم بوده است و بس چه آن که در هیچیک از کتب آسمانی موجود، به هیچ وجه اشارتی بر آن نرفته است، بلکه معهود از پیروان ادیان سماوی پیش از دین اسلام این است که اراده خداوند متعال در ارتباط با شئون متحول جامعه، جزافی و مشابه اراده جزافی حاکم خودسر و بی ضابطه است.
همانطوری که زمامدار خودکامه، بدون ضوابط بر مردم حکمرانی می کند، و در مستوای حکومت چنین حاکمی پاداش ها و کیفرها بر اساس شایستگی و استحقاق مبتنی نیست، بلکه تنها عامل فوز و تعالی و اشغال پست و مقام همانا تحصیل عنوانی است که به گونه ای بزمامدار انتساب دارد و عامل مقابل اینها نیز سلب انتساب مفروض است، اراده خداوند متعال نیز در کیفرها و پاداش ها و موهبت ها سیادت ها و زبونی ها و شادکامی ها و مصیبت ها به فرد و جامعه انسانی بر ویژه مذکور تابع انتساب به پیمبری از پیمبران و مآلاً جزاف و بی ضابطه است «و العیاذ بالله».
مثلاً ملت یهود به حکم انتساب به حضرت یعقوب و دیگر پیمبران از آن بیت جلیل، می پنداشتند که فقط قوم یهود شایستگی زعامت و رهبری و سیادت را دارند و عنوان «تهود» تمام محبوبیت نزد خداوند عزّوجل است بلکه این عنوان، مقام فرزندی خداوند سبحان را موجب می شود و فقط همین عنوان مجوز دخول در بهشت است.
و در مقابل آنان، ملت نصاری خود را اولیاء و ابناء خداوند متعال گمان می کرده اند و می پنداشتند که فقط عنوان «تنصر»، تمام موضوع سعادت و سیادت دارین است، و یگانه عامل دخول در بهشت موعود عنوان تنصر است و اما شایستگی علم و عمل، ارزشی در اکتساب سیادت و تعالی و زبونی و سقوط ندارد!
«و قالوا لن یدخل الجنه الا من کان هودا او نصاری، تلک مانیهم قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین» (آیه ۱۱۱ از سوره بقره).
«و هر یک از ملت یهود و نصاری می گویند: هرگز داخل بهشت نمی شود مگر کسی که یهود یا نصاری باشد. این است آرزو و هوس آنان، بگو اگر در این مدعا راستگو هستید برهانتان بر آن را عرضه بدارید».
و در آیه هیجدهم از سوره مائده است: «و قالت الیهود و النصاری، نحن ابناء الله و احباؤه»:
«هر یک از ملت یهود و نصاری می گویند: که فقط ما فرزندان خداوند و محبوبان او هستیم».
اینگونه پندارها و خرافات، اولین بار به وسیله قرآن کریم اعلام گردید که بی پایه و بی اساس است و از آرزوهای این بوالهوسان است، و میزان سعادت و عظمت را لیاقت و کوشش در میدان علم و عمل معرفی فرمود و بیان داشت که اراده و مشیت باریتعالی در شئون مختلف جامعه بر قوانین متقن و روش های تغییر ناپذیر استوار است که هر کس بر وفق سنن سعادت و عظم آفرین الهی مشی کند ،پیروز و موفق است و آن کس که سرپیچی کند، گرفتار سنن کیفر خیز الهی می شود و انتساب های اعتباری هیچگونه دخالتی در سعادت و شقاوت ندارد:
«لیس بامانیکم و لا امانی اهل الکتاب، من یعمل سوءا یجز به و لا یجد له من دون الله ولیا و لا نصیرا» «آیه ۱۲۳ نساء».
«نظام ربوبی وابسته به هوس های شما و هوس های اهل کتاب نیست، هر کس عمل سوئی انجام دهد به همان کیفر می شود و غیر خداوند متعال برای خود سرپرست و یاری نخواهد یافت».
و در آیه شصت و دوم از سوره بقره همه عناوین موهوم را الغاء می فرماید و معیار و میزان سعادت را علم و عمل صالح اعلام می نمایند: «ان الذین آمنوا و الذین هادوا و النصاری و الصابئین، من آمن بالله و الیوم الآخر و عمل صالحا فلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون».
«مدعیان ایمان و اسلام، و یهودیان و نصاری و صابئیان ـ از ارباب این عناوین ـ آنهائی که واقعا ایمان به خدا و روز واپسین داشته و عمل صالح انجام می دهند، پاداش خوب نزد پروردگارشان دارند و معیشتی بدور از خوف و حزن، بهره آنان است».
و اعلام داشت: مادامی که اصول فضائل در جامعه بارور است، نعمت های الهی از آنان سلب نمی شود و کثرت و قلت نعم الهی رابطه با قوت و ضعف فضائل دارد، و با سقوط فضائل سقوط امت حتمی خواهد بود و این هنگام است که بقایای صور اعمال عبادی هیچگونه سودی ندارد و دعاهایشان مستجاب نمی گردد:
«حتی اذا اخذنا مترفیهم بالعذاب اذا هم یجأرون، لا تجائروا الیوم انکم منا لا تنصرون» (مؤمنون ـ آیات ۴۵ و ۴۶).
«تا آن که عیاش هایشان را به عذاب مأخوذ نمودیم ناگهان رو به عبادت و دعا و زاری آوردند، ولی عمال الهی به آنان گفتند: زاری و نیایش نکنید که سودی ندارد و یقیناً شما از جانب ما مورد یاری نیستید».
اگر چه آدمی با پشت سر نهادن دوران های پر رنج و سوگبار تاریخ پر پیچ و خمش و عبور از گردنه های دشوار حوادث متعاقبه تا بدین جا که رسیده است نه فقط خستگی راه او را فرسوده نساخته و از پا نیفتاده است بلکه با استقامتی سزاوار تحسین، به پا خاسته و با آفرینش نیروهای دامن گستر، تمامی کره زمین را تقریبا با ساکنان این سیاره به هم مرتبط گردانیده آن چنانکه کوچکترین حادثه درهر نقطه ای در کوتاهترین فاصله زمانی به اطلاع ساکنان این سیاره می رسد و اثر نیک و بد آن متناسب قرب و بعد رابطه، عاید مجموع می شود و در تسخیر کرات بالا عزم خویش را استوار و جزم کرده است، و بدون تردید از این مقامی که شاغل است امکان فراتر از آن را دارد.
رسواترین سیمای ممکن بدو ارائه کرده، نه در حضیض زمین که در اسفل سافلین بهیمیت مردود و سرنگونش ساخته و عروس زیبای جهان نو را همچون عجوزه های شوهاء گردانیده است و از این رو، با هرس و وحشتی، آینده ی خویش را در میان مه غلیظ نومیدی می نگرد، و احیاناً می پرسد:
«آیا بشر آینده ای هم دارد؟ چه آن که من و ابناء نوع من، تازه قدم از مرداب جهل کهنسال و تنازع بقاء برون نهاده ایم، از میان ما بسیاری سرمست از سلطه ای که بر طبیعت یافتند گمراه شدند و نیروی خود را در راه انقیاد ابناء نوع به کار بستند، این راه سرابی بیش نبوده و ما را به همان مردابی که به تازه از آن قدم بیرون نهاده بودیم باز می گرداند، ولی تمام نیروی ما نیز دراین مسیر احمقانه تباه نشد، دانش ما در باب جهانی که در آن زندگی می کنیم، در مورد سحاب، ذرات اتم، در مسائل ناچیز و مشکلات عظیم بدان درجه رسیده است که در گذشته تصور آن هم مقدور نبود، شاید بگوئی که دانش چیزی مطلوب نیست، مگر آن که در اختیار کسانی باشد که خرد و شعور بهره برداری صحیح از آن را داشته باشند، این خرد نیز وجوددارد گر چه تا به امروز به صورتی پراکنده تجلی کرده است و هنوز بدان قدرت نرسیده است که جریان حوادث را تحت نظر خود بگیرد، خردمندان و پیمبران بیهوده بودن ستیز و مناقشه را موعظه کرده اند و اگر ما به گفتار آنان گوش فرا دهیم، به خوشبختی نوی دست خواهیم یافت».
این فغان و زاری همه فرزانگان قرن بیستم است که از حنجره ی راسل دانشمند معروف انگلستان برخاسته است و آینده بشر را نه در تیرگی که در نابودی با نگرانی می نگرند، زیرا در هر زمانی احتمال آن می رود که دیوانه های قدرتمند زمامدار با اجراء سیاست «انتقام آنی» بمب های جهانسوز ایدروژنی را به صفیر در آورند و به سوی یکدیگر پرتاب کنند و یا اشتباهاً بدون قصد اجراء سیاست مذکور دست به چنین دیوانگی بزنند:
«اشتباه زیاد پیش آمده است، چند بار پرواز پرندگان وحشی و دست کم یک بار ماه با موشک های شوروی اشتباه شد، علامت داده شد، و بمب افکن های امریکا رهسپار مقصد شدند، تا امروز اشتباه به موقع معلوم گردیده است و بمب افکن ها باز پس خوانده شده اند اما هیچگونه تأمینی وجود ندارد که اشتباه های آینده هم قبل از آن که کار از دست رود، معلوم، و بمب افکن ها فرا خوانده شوند و چه بسا جهان در مهلکه جنگ اتمی و ایدروژنی فرو غلطد، بدون اینکه قصد در کار بوده باشد و مادام که نظریه انتقام آنی با بمب ایدروژنی در دستور عمل قرار دارد، بقاء ما آدمیان در حال حاضر و سال های آتی فقط و فقط منوط به بخت و اقبال است».
اما دریغا که تناول میوه های این شجره علم و تمدن! آدمی را از لباس کرامت مخلوع نموده و سوآت وی را در این ناله نومیدانه چنانکه ملاحظه می کنید یگانه جرقه امید، پیروی از خردمندان و پیمبرانست و این گرایش به معنویات و غیب جهان، مقتضای فطرت توحید است که آدمی هنگام گرفتاری در ورطه شدائد به طور خودکار و ناخودآگاه و حتی علی رغم الحادش، به مرکز هستی و مغناطیس فطرت ها منعطف می گردد و در جستجوی سنن سعادت آفرین الهی بر می آید، و از فطرت در ظلمات کفر و شرک فرو رفته اش این برق امید جهیدن می گیرد: «و اذا مس الانسان الضر دعانا» (سوره یونس آیه ۱۲).
در این سلسله گفتار مقصود ما ترسیم طرح کلی «قرآن و سنن الهی در اجتماع بشر» به طور ایجاز و اختصار است به آن امید که اندیشمندان حوزه های علمی و دانشگاه که انقلاب اسلامی، تفرق آنان را به اتحاد و پیوستگی مبدل ساخته به شکرانه این موهبت الهی در مقام اکتشاف این قواعد قویمه و روش های تغییر ناپذیر الهی که مورد ارشاد قرآن متکرراً واقع شده بر آیند، و گرنه این طلبه در این باب، هیچگونه ادعائی ندارد جز تسحر و تأسف از اینکه نزدیک به چهارده قرن از عمر ارشاد قرآن کریم و هدایتش بدین طرق اقوم می گذرد با آن که درباره وجوه قراآت قرآن و بیان مخارج حروف و قواعد تجوید آن کتاب ها نوشته شده و عمرهائی در تعلیم و تعلم آن صرف گردیده است ولی درباره سنن یاد شده حتی فهرستی از سلف صالح تألیف نگردیده! این اظهار حسرت و اسف بر حرمان ما از رهنمائی پیشینیان است نه ناسپاسی از زحمت های آن فرزانگان و صالحان.
علی ای حال، با استعانت از خداوند متعال، در ترسیم طرح مذکور می پردازیم و چون عنوان طرح، «قرآن و سنن الهی در اجتماع بشر» بوده است، مناسب می بینیم که از مفردات عنوان یاد شده، شرح و تفسیری مختصر به عمل آورده، سپس به مقصد موعود خواهیم پرداخت.
ادامه دارد

16دسامبر/16

پاسداران بزرگ اسلام

سید محمد جواد مهری
میرزای نائینی
یکی از ویژگی های پاسداران بزرگ اسلام و عالمان متعهد و آگاه، این است که در برابر هر یک از آنان که قرار می گیریم، شاهد دریائی بیکران از عظمت و بزرگواری هستیم که ژرفای آن ناپیدا و حتی نمود ظاهریش فراتر از افق دیدگان ما است. اینان که بار سنگین امانت الهی را به دوش کشیده و در برابر عظمت ذات اقدسش سر به زیر و خاکسارند، از چنان هیبت الهی برخوردارند که قله دماوند با آن رفعت و بلندی باید در برابر آنان به زانو نشیند بلکه آسمان باید در مقابل آن همه دانش و فضیلت که پرتوی از نور آسمان ها و زمین می باشد، سر تعظیم فرود آورد و ندا در دهد: تا تاریخ زنده است، عالمان زنده و جاویدند.
میرزا محمد حسین نائینی از این بزرگمردان جاوید یاد و مجتهدان وظیفه شناس مکتب پر افتخار امام صادق (ع) می باشند. البته لازم به تذکر است که معاصرین معظم له، چندین مجتهد والا مقام بوده اند که هر یک به نوبه خود بزرگ پاسدار اسلام بودند و ما برای همه آن ها بالاترین مقام و مرتبه را قائلیم ولی چون مبنای ما بر اختصار است و میرزای نائینی (ره) اندیشه ها و نظرات نوینی به ویژه در علم اصول داشتند، و در حقیقت، یکی از مجددان این علم به شمار می آیند، لذا این بار از این بزرگوار یادی می کنیم ولی همانگونه که گفته شد سایر مراجعی که معاصر با ایشان بودند، شایان احترام و تقدیر بی حدی می باشند، امید اینکه در فرصتی دیگر با یادی از آنان، از زندگی معنویشان، توشه ای بر گیریم.
بیوگرافی میرزای نائینی
میرزا محمد حسین نائینی فرزند شیخ الاسلام میرزا عبد الرحیم نائینی در سال ۱۲۷۷ در شهر نائین چشم به دنیا گشود. او در خاندانی معروف به علم و کمال تربیت یافت و مقدمات علوم را در مسقط الرأس خود فرا گرفت. از آن پس به اصفهان مهاجرت کرد و پس از اتمام مقدمات، فقه را از شیخ محمد باقر اصفهانی و اصول را از میرزا ابو المعالی کلباسی و حکمت و کلام را از شیخ جهانگیر قشقائی آموخت.
در سال ۱۳۰۳ که خود را از تحصیل در اصفهان بی نیاز می دید، راه نجف اشرف را در پیش گرفت. قبل از رسیدن به نجف اشرف، راهی سامرا شد و در مجلس درس استادان بزرگی مانند سید اسماعیل صدر و سید محمد فشارکی حضور یافت و بهره های شایانی دریافت.
از آن پس به مجلس درس علامه مجدد میرزای شیرازی (ره) راه یافت. میرزای نائینی چون از نبوغ و استعدادی بی نظیر برخوردار بود و به فقه آل محمد ص عشق می ورزید، از این رو با گذشت اندک زمانی آن چنان مورد علاقه و محبت استاد بزرگ خود قرار گرفت که جزء یاران نزدیک و محرم راز وی گشت. دیری نپائید که استاد رهسپار دیار ابدیت شد و به جای او سید اسماعیل صدر (ره) بر فراز منبر تدریس بالا رفت و پس از دو سال به کربلا مهاجرت فرمود که میرزا نیز برای استفاده بیشتر همراه با استاد به کربلا مشرف شد و سالهائی چند در خدمت او بود، سپس برای درک درس استاد والا مقام آخوند خراسانی رهسپار نجف اشرف شد.
مقام علمی:
با این که مجلس درس آخوند خراسانی، از مجتهدان و عالمان سترگ موج می زد ولی همواره نخبگان و زبدگان درخششی بیشتر دارند، و به همین دلیل بین میرزا و اخوند ارتباطی گسترده برقرار شد تا آن جا که میرزا نه تنها مشاور سیاسی و اجتماعی او به شمار می رفت بلکه یکی از اعضای مجلس استفتاء و جزء خواص بود که در مسائل پیچیده و مشکل استاد را یاری می داد.
برخی از مورخان از جمله مرحوم آقا بزرگ تهرانی (ره) در کتاب «طبقات اعلام البشر» چنین نوشته اند که میرزای نائینی در مجلس درس عمومی آخوند حاضر نمی شد زیرا خود را بی نیاز از آن درس می دید و شأن او بالاتر و والاتر از حاضرین در آن مجلس بود، ولی گویا در آغاز میرزائی نائینی به مجلس درس عمومی حاضر می شد و با گذشت زمانی کوتاه که آخوند از ژرف نگری و دقت نظر او آگاه گشته، او را به مباحثه خصوصی دعوت کرده و از خواص مجلس استفتای وی شد.
پس از وفات آخوند خراسانی در سال ۱۳۲۹ هجری قمری، رهبری حوزه علمیه به عهده میرزای نائینی افتاد، و رجال بزرگ فقه و اصول به سوی او روی آوردند و بدین وسیله زعامت عالم تشیع به او واگذار شد.
میرزای نائینی در فقه بی همتا بود و اما در اصول نه تنها در زمان خود همتائی نداشت که نظرات او در این علم برای همیشه مورد استناد محققین و پژوهشگران قرار خواهد گرفت. ایشان به دقایق و ریزه کاری های دانش اصول کاملاً آگاه بود و به قدری در این علم دقیق بود که بیشتر معاصرین وی، آرا و نظرات او را ـ خواه نا خواه ـ پذیرفتند و از آن ها پیروی کردند.
مجلس درس میرزای نائینی دارای این ویژگی بود که به علت دقیق بودن و پیچیدگی بحث هایش، جز اهل نظر و دانشمندان خبره، دیگران در آن راه نداشتند زیرا فهم و دریافت آن اندیشه های بزرگ در توان مبتدیان و متوسطان نبود. به همین سبب شاگردانی تربیت کرد که هر یک به نوبه خود مجتهدی نامی محسوب می شد مانند شیخ حسین حلی، میرزا باقر زنجانی، سید محمود شاهرودی، سید محسن حکیم، سید عبد الهادی شیرازی، شیخ محمد تقی آملی، سید حسن بجنوردی، شیخ محمد خراسانی (صاحب فوائد الاصول)، شیخ موسی خوانساری و شیخ محمد رضا مظفر و بسیاری دیگر از مجتهدین و علمای بزرگ.
میرزای نائینی همچنین در ادبیات فارسی و عربی و در علم کلام و فلسفه زبردست و یگانه بود. آن بزرگوار تألیفاتی با ارزش در برخی مسائل فقهی و اصولی دارند از جلمه: رساله هائی در معانی حرفیه، تزاحم و ترتب، تعبدیه و توصلیه، قاعده ضرر و لا ضرار، خیارات و معاطات و بیع فضولی و حاشیه ای بر عروه. از درس های ایشان تقریرات بسیاری چاپ شده است مانند تقریرات مکاسب از شیخ موسی خوانساری و تقریرات صلاه از شیخ محمد تقی آملی و تقریرات اصول از شیخ محمد علی کاظمی.
ویژگی های اخلاقی:
میرزای نائینی از ویژگی های اخلاقی برجسته ای نیز برخوردار بود: او مردی بود پارسا، با تقوی و نسبت به لذائذ زودگذر دنیا بی اعتنا و بی اهمیت، از ریاست و زعامت گریزان، با طلاب و دانش پژوهان فروتن، با ستمگران و حاکمان ظالم شدید و خشن و در برابر خدای خود خاضع و خاکسار تا جائی که مرحوم آقا بزرگ نقل می کند: هنگامی که به نماز می ایستاد بدنش می لرزید و محاسنش از اشک چشمش تر می شد.
مبارزات سیاسی:
میرزای نائینی لحظه ای از مشکلات مسلمانان غافل نبود. او در همان حال که در مباحث فهقی و اصولی دریا آسا بود، نسبت به مسائل سیاسی آگاهی کامل داشت.
هنگامی که محمد علی شاه، در جنایت ها و ستمگری ها به اوج رسیده بود، همگام با آخوند خراسانی به مقابله با او پرداخت و در یکی از اعلامیه ها که با ایشان امضا کرده بود چنین نوشت: اکنون واجب است این محمد علی شاه سفاک خلع گردد و به حکومت او مالیات داده نشود».
در جنگ جهانی اول، هنگامی که استعمار انگلیس نیروهای خود را روانه بین النهرین کرد، میرزای نائینی با دیگر علمای مبارز علیه انگلیس قیام کردند، و در هر مناسبتی میرزا اعلامیه می داد و مردم را به اوضاع سیاسی آگاه می ساخت. فتوای ایشان پیرامون حرمت شرکت در انتخابات عراق در زمان اشغال آن کشور توسط انگلیس ها معروف است:
«بسم الله الرحمن الرحیم ـ نعم قد حکمنا سابقاً بحرمه الدخول فی امر الانتخابات و الاعانه فیه بأی وجه کان، علی کل مسلم مؤمن بالله و الیوم الآخر و هذا الحکم کما کان لم یتغیر موضوعه و لم یتبدل».
۱۷ شوال ۱۳۴۱ ـ الاحقر محمد حسین الغروی النائینی
آری در گذشته حکم کردیم به حرمت مشارکت هر مسلمان معتقدی به خدا و روز جزا در انتخابات و همکاری در آن به هر وسیله ای که باشد و این حکم همچنان به قوت خود باقی است و موضوع آن به هیچ وجه قابل تغییر و تبدیل نیست.
هنگامی که انگلیسی ها، ملک فیصل را به پادشاهی عراق منصوب نمودند و خواستند آن انتخابات قلابی را در عراق راه بیندازند، یکی از علمائی که با انتخابات مبارزه کرد، مرحوم شیخ مهدی خالصی بود که از این رو، دولت وقت، ایشان را به ایران تبعید کرد. علما از این کار غیر قانونی و اهانتی که به مرحوم خالصی شده بود، به شدت ناراحت شده، در جلسه ای که با هم داشتند، بنابراین شد که دو نفر از پیشوایان بزرگ [میرزای نائینی و سید ابو الحسن اصفهانی] به عنوان استنکار و اعتراض به ایران مهاجرت نمایند.
پس از اینکه قرار بر مهاجرت شد، آن دو بزرگوار به قم مهاجرت کرده و بر پیشوای بزرگ تشیع مرحوم حاج شیخ عبد الکریم حایری یزدی (بنیانگزار حوزه علمیه قم) وارد شدند. حاج شیخ استقبال شایانی از آنان کرد و به شاگردان خود دستور داد، برای تجلیل و تقدیر از مقام ایشان، به درس آن دو عالم شایسته حاضر شوند و درس آنان را رونق بخشند. پس از مدتی که اوضاع عراق رو به بهبودی گذاشت به نجف اشرف باز گشتند و با هم بار سنگین زعامت و پیشوائی را به دوش گرفتند.
تنبیه الامه و تنزیه المله:
می توان گفت: اولین فقیهی که کتابی مستقل در مسائل سیاسی اسلام نوشته است میرزای نائینی است که با کتاب شریفه «تنبیه الامه و تنزیه الله» خدمت بزرگی به عالم تشیع و ولایت فقیه کرده است.
نائینی این کتاب را برای ملت ایران و به زبان فارسی نگاشته است. در این کتاب، حاکمیت اسلام با دلیل و برهان اثبات شده و از مسلمانان به قومیت و ملیت که به «ملت اسلامی» تعبیر شده است و ستمگران حاکم را «طواغیت امت» می نامد.
در بخشی از این کتاب آمده است:
«اگر مسلمانان از این سکوت و غفلت به خود نیایند و کما فی السابق، در ذلت عبودیت فراعنه امت و چپاولچیان مملکت باقی بمانند…. نعمت شرف و استقلال قومیت اسلامیه را از کف خواهند داد و محکوم حکومت نصاری خواهند گشت».
در قسمتی دیگر چنین می گوید:
«… به واسطه جهل است که انسان بیچاره، آزادی خدا دادی و مساواتش در جمیع امور با جبابره و غاصبین حریت و حقوق ملیه را رأسا فراموش و به دست خود طوق رقیتشان را به گردن می گذارد، بلکه این اعظم مواهب و نعم الهی و اهم مقاصد انبیاء و اولیاء علیهم السلام را موهوم می شمارد، نادانی و جهالت است که این بهیمه صفت و دیو سیرت انسان صورت را به بذل تمام قوی و دارائیش د راستحکام اساس اسارت و رقیت خودش وادار و به جای آن که با برادران دینی و وطنیش در استنقاذ حریت و تخلیص خود از این اسارت و رقیت و حفظ دین و وطنش همدرد و همدست باشد، به ریختن خون و نهب اموال و هتک اعراضشان همت می گمارد چنین بی دینی و بی ناموسی و ظالم پرستی و اشنع انحاء، راهزنی را شجاعت و شهامت بلکه خدمت به وطن و دولت و موجب سربلندی و شرافت هم می پندارد!»
وفات میرزای نائینی:
سرانجام پس از گذشت ۷۸ سال از عمر مبارکش و پس از آن همه خدمت شایسته به اسلام و مسلمین، در اثر بیماری و ضعف شدید در روز شنبه ۲۶ جمادی الاول سال ۱۳۵۵ هجری قمری جهان فانی را وداع گفته به لقای خدای خود شتافت. مرحوم آیت الله سید ابو الحسن اصفهانی (ره) بر او نماز گذارد و در صحن مبارک امیر المؤمنین ع به خاک سپرده شد.

16دسامبر/16

پرسش ها و پاسخ ها فقه سنتی

فقه سنتی چیست؟ و چرا حضرت امام بر ادامه آن در حوزه ها تاکید فرمودند؟
سنتی یعنی روشی که از پیشینیان به ما رسیده است. فقه سنتی که از آن به فقه جواهری نیز تعبیر می شود روشی است که در استنباط و استخراج احکام عملی شرع از مصادر معتبر آن که فقهای شیعه از دوران معصومین علیهم السلام، تا امروز از آن پیروی می کنند. و غیر آن را نمی پذیرند و اساس آن مبتنی است بر کتاب و سنت و اجماع و عقل به شرح زیر:
۱- کتاب
یعنی قرآن کریم که در آن حدود پانصد آیه در مورد احکام عملی فرعی آمده است. بعضی از احکام در قرآن به آن تصریح شده است و هیچ احتمال خلانی در آن داده نمی شود مانند وجوب نماز و روزه. اینگونه از احکام قرآن قطعی و ضروری اسلام شمرده می شود که هیچ کس از مسلمانان در آن شک روا نمی دارد. و بعضی از آیات قرآن از متشابهات است که ظاهر روشنی از آن، که عرف و لغت بر آن اعتماد کند استفاده نمی شود و شکی نیست که استفاده از این آیات متوقف بر تفسیر آن است یا با کمک و استمداد از آیات محکمات بنابر تفسیر قرآن به قرآن یا با استمداد از روایات بنابر تفسیر قرآن به روایات اهل بیت علیهم السلام و بعضی از احکام از ظواهر الفاظ قرآن یعنی از لفظ آن در عرف عرب استفاده به معنی می شود که عقلا در محاورات خود بر آن اعتماد می کنند. گرچه احتمال خلاف آن نیز داده می شود ولی این احتمال خلاف در محاورات عرفی مورد اعتنا نیست. اکثر علمای شیعه قائلند که ظواهر قرآن حجت است و باید طبق همان معنای ظاهر عمل کرد مگر اینکه تفسیری بر خلاف آن رسیده باشد. ولی علمای اخباری ما معتقدند که ظواهر قرآن باید با مراجعه به تفسیر اهل بیت (ع) مورد استدلال واقع شود نه بدون آن.
۲- سنت
یعنی فعل و قول و تقریر معصوم. کاری که از معصوم سر می زند حداقل دلالت بر جواز آن دارد و همچنین ترک عملی از معصوم حداقل دلیل بر عدم وجوب آن است. و اما تقریر معصوم یعنی سکوت او در مقابل عمل دیگران با فرض اینکه مانعی از ابراز حکم واقعی مانند تقیه نباشد دلیل بر جواز آن است و استفاده های دیگری نیز از این قبیل از تقریر معصوم می شود. و اما قول و گفتار معصوم همان احادیث و روایاتی است که به وسیله روات و رجال حدیث به دست ما رسیده و با مراجعه به کتب رجال و تشخیص رُوات مورد اعتماد و بررسی احادیث از نظر متن و سند و تحقیق از صحت و ضعف آن ها و عرضه داشتن آن ها بر قرآن کریم و ملاحظه نسبت آن ها با یکدیگر از نظر عام و خاص و مطلق و مقید و مجمل و مبین و رفع تعارض آن ها در صورت امکان یا یافتن راه حلی برای رسیدن به آن چه حجت است در مورد تعارض و امثال اینگونه اعمال فنی در مورد احادیث، حکم شرعی را از آن ها استخراج می کنند.
روشن است که سنت، مهم ترین منبع استنباط حکم است. گرچه قرآن اصل قطعی و مسلم و مرجع اختلاف احادیث بلکه اختلاف مذاهب است ولی به دلیل عدم تعرض آن به تفصیلات احکام و واگذاری این جهت به حکم آیه «ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهو» به رسول اکرم (ص) نقش سنت در بیان تفصیلی احکام شرع بیشتر می باشد. البته احادیث اهل بیت (ع) نیز همان سنت رسول اکرم (ص) است که به وسیله امانتداران علم و گنجینه های دانش او در طول سال ها طبق مصلحت تدرج در بیان احکام به مسلمانان ابلاغ شده است.
۳- اجماع
یعنی اتفاق فقها در یک مسئله، از نظر فقه شیعه اجماع حجیتی بالذات ندارد بلکه به این اعتبار که کشف از قول معصوم می کند حجت است. و در این باره راه های مختلفی ارائه شده که هر کس یکی از آن ها را بپذیرد از اجماع کشف قول معصوم نموده و حجت شرعی بر او تمام خواهد بود. و اگر کسی هیچکدام از آن راه ها را نپذیرفت، حداقل اتفاق فقها بلکه شهرت مطلبی میان آن ها انگیزه ای برای تحقیق بیشتر و یافتن مدرک استنباط می شود.
۴- عقل
در دو مورد از دلیل عقلی استنباط حکم شرع می شود:
۱- در موردی که حکمی از شارع رسیده باشد و دلیل عقلی قطعی اثبات کند ملازمه میان آن حکم و یک حکم دیگر در این صورت آن حکم دیگر نیز به عنوان یک حکم شرعی استنباط می شود. اینگونه احکام عقل را می گویند ملازمات عقلیه.
۲- در موردی که عقل مستقلاً حکم کند به قبح یا حسن عملی که در این صورت حکم شرعی نیز استفاده می شود بنابر قاعده ملازمه (هر چه را عقل حکم کند شرع نیز حکم می کند). اینگونه احکام را می گویند مستقلاب عقلیه. تشخیص موارد استقلال عقل در حکم به قبح و حسن یا حکم عقل به ملازمه میان حکمی و حکم دیگر از مباحث عقلی علم اصول است که کاری فنی و بسیار پیچیده می باشد.
این است روش سنتی استنباط احکام شرع از مصادر آن. و این است که حضرت امام دام ظله تأکید بر ادامه و استمرار آن دارند.
ادامه سنت پیشینیان
ممکن است کسی توهم کند که این یک نوع ارتجاع و واپس گرائی است، چرا ما باید بر سنت پیشینیان باقی باشیم و به خود اجازه تحول ندهیم؟! پاسخ این توهم این است که همان گونه که اصل احکام شرع باید از مصادر وی گرفته شود و نباید در مقابل نص شارع، اظهار نظر شود و فقیه واقعی آن کسی است که بتواند در این زمان و در هر زمان و مکانی جو فقهی زمان صدور احکام را برای خود مجسم کند و احکام را بدون دخالت رأی و نظر شخصی استفاده کند (تفصیل این جهت را در شماره ۲۶ مجله به عنوان فلسه احکام متذکر شدیم) همچنان روش استفاده از احکام و استنباط آن ها نیز باید با اجازه شارع یا تشریع او باشد. یعنی روش باید از سوی او ابتکار و اختراع شده باشد یا روش معمول را اجازه و تنفیذ کند و گرنه ممکن است هر رمال و جادوگر و غیبگو و فالگیری ادعای کشف احکام شرع به وسیله رمل و جفر و مانند آن بکند. بدیهی است اینگونه روش ها مشروع نیست و حجیتی ندارد.
مدعیان اسلام شناسی
تأکید حضرت امام دام ظله بر ادامه روش پیشینیان برای جلو گیری از نفوذ افکار غلط و توهمات کسانی است که با منطق های خیالی خود می پندارند که از فقها فقیه ترند! و فقیه یک فن اختصاصی نیست! و هر کس یک کتاب لغت داشته باشد می تواند احکام خدا را به دست بیاورد!!! این طرز تفکر در سال های گذشته به وسیله مدعیان اسلام شناسی که اکثراً اسلام شناسی را از پاریس و لندن و نیویورک به ارمغان آوردند. در جامعه مطرح گردید و برای مدت کمی متأسفانه نفوذی یافت که باید با آن مبارزه کرد.
مثلاً در مقابل روش فقه سنتی در استفاده از قرآن کسانی سعی داشتند آیات قرآن را با تأویل و توجیه های غلط و ناسازگار با لفظ و استعمال عرب، با مطالبی که خود از پیش اختیار کرده اند، مطابق سازند. اخیراً این روش ناپسند از یک مشت جاهلان بی سواد ـ که حتی در خواندن قرآن جاهلند تا چه رسد به تفسیر و تاویل آن ـ بسیار دیده شده است. از باب مثال به یک نمونه کوچک ولی خیلی روشن اشاره می کنیم:
فردی که خود را دکتر و اسلام شناس! و فقیه! و افقه! معرفی می کرد هم در سخنرانیش که آن زمان از صدای جمهوری اسلامی پخش شد و هم در کتاب اقتصاد توحیدی این آیه را چنین آورده است: «و لا تقف ما لیس لک به علم: در اصل آیه و لا تقف به سکون قاف و ضم فاء است یعنی پیروی نکن از آن چه نمی دانی که متاسفانه این شخص، خود آن چه نمی دانست پیروی می کرد و می خواند و لا تَقِف به کسر قاف و سکون فاء و می گفت یعنی اگر چیزی را ندانستی توقف نکن بلکه برو و تحقیق کن!! حال بگذریم از این که این سخن از نظر جمله بندی عربی غلط است و تازه این معنا را نمی دهد ولی سخن در این است که اینگونه افراد آن قدر به برداشت های غلط از قرآن کریم اطمینان دارند که زحمت مراجعه کردن نه به تفسیر نه به کتاب لغت بلکه به رسم الخط قرآن نیز به خود نمی دهند.
تأویل های بی جا
تاویلاتی که اینگونه افراد در مورد احکام اسلام و معارف الهی و حقوق اجتماعی در آیات قرآن روا داشته اند آن قدر زیاد است و آن قدر سخن درباره آن ها طولانی است که شاید برای خوانندگان مجله ملال آور باشد. استاد شهید ایه الله مطهری که سخت با این روش مبارزه می کرد در کتاب های مختلفی متعرض بعضی از آن ها شده است و بعضی از آن ها در سخنرانی های ایشان از رادیو پخش شده، ولی جای تأسف است که هنوز این روش در افرادی که حتماً توجه ندارند و در استفاده از قرآن عجله به خرج می دهند باقی است.
مدتی پیش سخنان سخنرانی که اکنون نام و طرز تفکر او را به یاد ندارم از تریبون آزادی پخش می شد، در مورد همگانی بودن اموال (سوسیالیست) سخن می گفت و به این آیه تمسک می کرد:
«ضرب لکم مثلاً من انفسکم هل لکم من ما ملکت ایمانکم من شرکاء فی ما رزقناکم فانتم فیه سواء تخافونهم کخیفتکم انفسکم…»
روم ـ ۲۸
و از جلمه «فانتم فیه سواء» چنین استفاده می کرد، شما همه در آن چه به شما روزی داده ایم مساوی هستید و شریکید!! ترجمه آیه این است: (خداوند مثلی از خودتان برای ما آورده است: آیا از بردگانتان برای شما در آن چه به شما روزی داده ایم شریک هستند که با شما مساوی باشند و از آن ها بترسید همچنان که از یکدیگر می ترسید؟!)
دقیقاً معنای آیه به عکس مطلب آن آقا است. او «فانتم فیه سواء» را جداگانه معنی می کرد و گوئی ربطی به ما قبل و ما بعد ندارد، در حالی که این جمله جزء جمله استفهامی انکاری است. و منظور این است که چنین نیست و این مثل برای تذکر این مطلب است که: پس چگونه برای خدا از مخلوقات او شریک در ربوبیت و پروردگاری قائلید، با اینکه بردگان که مانند شما انسانند در اموال شما شریک نیستند و مانند شما قدرت ندارند که از آنان بترسید.
و همچنین اخیراً مقاله ای در یکی از روزنامه ها در مورد حقوق زن آمده است که ظاهراً با استفاده از آیه «ان اکرمکم عند الله اتقیکم» سعی شده که تساوی زن و مرد از نظر همه حقوق اجتماعی اثبات شود.
اگر منظور این باشد که زن و مرد هر دو حقوق در جامعه دارند که قانونگذاران و مجریان و حکام شرع باید از هر دو قشر دفاع کنند و شکایت هر کدام را بپذیرند و حقوق را از ستمگرش باز ستانند صحیح است. ولی اگر منظور این باشد که زن و مرد از نظر اسلام در حقوق و احکام شرعیه یکسانند قطعاً صحیح نیست، زن حقوقی دارد که مرد ندارد و مرد حقوقی دارد که زن ندارد. و اختلاف زن و مرد از نظر حقوق شرعی یک امر قطعی است.
و همچنین در موارد احادیث نیز با استفاده و تاویل های غلط، احکام از پیش ساخته ای را به اسلام و مذهب تشیع نسبت می دهند و مخصوصاً در این جهت از کلمات امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه و بعضی از احادیث رسول اکرم (ص) بیشتر سوء استفاده می کنند و دلیل این مطلب دو جهت است:
۱- اینکه قرآن و کلمات رسول اکرم ص و نهج البلاغه به لحاظ بعد ادبی بسیار عالی که دارد در نهایت ایجاز و اختصار صادر شده است و لذا بعضی از آن ها قابل تاویل و توجیه است. به خلاف احادیث صادره از ائمه معصومین علیهم السلام که در مقام بیان تفصیلی و غالباً در مورد سئوال و پرسش افراد صادر شده است که اکثراً واضح و برای کسی که تا اندازه ای با زبان عربی آشنا باشد روشن است و قابل تاویل و توجیه نیست.
کسانی که اینگونه از قرآن و غیره استفاده می کنند غالبا افراد دقیق و با اطلاعی هستند که عملا در جستجوی کلمات و جملات متشابه که ظاهری روشن ندارد و قابل تاویل است می باشند. خداوند درباره اینان فرموده است:
هو الذی انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هن ام الکتاب و اخر متشابهات فاما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنه و ابتغاء تاویله….».
ـ او است ( خداوند) که فرو فرستاد بر تو کتاب را که از آن آیاتی است محکمات و برخی دیگر متشابهات، آنان که در دلهایشان انحرافی است در پی متشابهات هستند به منظور فتنه انگیزی و به منظور تاویل کردن آن آیات.
بحث در معنای آیات محکمات و متشابهات و معنای تاویل مفصل است که این مقاله جای بحث از آن نیست ولی اجمالا از خود آیه استفاده می شود که محکمات آیاتی است که ظاهری واضح و روشن دارد و قابل تاویل و توجیه نیست و لذا به کار منحرفان و فتنه انگیزان نمی آید و آیات متشابهات ظاهری روشن ندارد و قابل تأویل است که البته تاویل آن را از آن که قرآن بر او نازل شد و از اهل بیتش باید پرسید نه از هر جاهل عالم نمائی.
۲- دلیل دیگر روی آوردن این منحرفین به قرآن و نهج البلاغه قدسیت و موقعیت عظیم آن ها در میان مسلمانان است. کسانی که به این دلیل از قرآن و نهج البلاغه سوء استفاده می کنند احتیاج به جستجوی متشابهات ندارند. در جائی که با یک تغییر جزئی در زیر و زبر کلمه و مانند آن به معنای مورد توجه خویش دست می یابند دیگر چه احتیاج هست که به کلمات متشابه تمسک کنند و در صدد تاویل و توجیه آن برآیند!! و غالباً افرادی که در عصر حاضر سوء استفاده از قرآن و نهج البلاغه می کنند همانگونه که در مثال ها ذکر شد، از این قبیلند که اکثراً از پائین بودن سطح معلومات افراد و به خصوص در مزایای زبان عربی سوء استفاده می کنند.
استدلال های مدعیان فقه
بعضی از این گونه مدعیان فقه از بعضی روایات با یک نوع استدلال و مقدمه چینی خنده آوری مطالب پیش ساخته خویش را استفاده می کنند. مثلاً در یکی از روزنامه ها از زبان همان فقیه روشنفکر که خود را مغز متفکر قرن می پنداشت استدلالی به این ترتیب آمده بود که در روایت است که در جامعه امام زمان (ع) همه مردم فقیهند و چون حرکت جامعه ما باید در جهت تحقق آرمان های آن جامعه باشد پس باید همه مردم ما از زن و مرد به سوی مقام فقاهت و اجتهاد حرکت کنند و چون هر مجتهدی می تواند حاکم شرع و قاضی باشد پس نباید در مقام قضاوت بانوان تشکیک کرد و در نتیجه بانوانی که در دادگستری به عنوان قاضی مشغول به کار بودند باید در منصب خود باقی باشند!!
این استدلال به اندازه ای مضحک است که فکر نمی کنم احتیاج به توضیح داشته باشد و نظیر این استدلال از جای دیگر نیز شنیده می شد که در جامعه امام زمان داد و ستد نیست و هر کس هر چیزی را به آن محتاج بود از هر دکانی که باز بود بر می دارد!!! و با همان مقدمه که حرکت ما نیز باید به سوی تحقق بخشیدن به آرمان های آن جامعه باشد پس سوسیالیست به معنای جنگلی آن که به مراتب از معنای مارکسیستی آن پست تر و ابتدائی تر است باید در جامعه محقق شود. نمی دانم این روایات را آقایان از کجا می یابند و این طرز استدلال با چه منطقی ترتیب می یابد؟!
تأویل های ارتجاعی
ولی ناگفته نماند که کسانی همان سخن واضح و روشن حضرت امام دام ظله را به گونه ای ارتجاعی معنی کرده اند و به این دلیل می خواهند سدی در مقابل پیشرفت فقه ایجاد کنند. اینان پنداشته اند که منظور حضرت امام از فقه سنتی این است که باید در مسائل فقهی از گفته های فقهای پیشین تقلید کرد و مثلا طبق کتاب مبسوط شیخ (ره) باید قانونگذاری کرد و دیگر کسی حق اظهار نظر در مقابل فقه سنتی یعنی فقهات پیشینیان ندارد! غافل از اینکه تحریر الوسیله حضرت امام در بسیاری از مسائل با بسیاری از فقهای پیشین مخالف است و اصولاً اجتهاد و زنده بودن و باز بودن راه اجتهاد به همین معنی است و اگر بنا بود از فقه گذشتگان فقط تقلید کنیم دیگر احتیاج به حوزه فقاهت و درس و بحث نداشتیم. بسیاری از مباحث فقهی و اصولی دایر در حوزه اصلا در کتب سابقین اسمی از آن نیست. وانگهی روی سخن حضرت امام به حوزه بود نه به مقامات قانونگذاری و اجرائی و واضح است که منظور روش فقه سنتی در استنباط احکام است نه تقلید از فتوای فقهای پیشین که آقایان این را دست آویزی برای بستن راه فقاهت و منع از تصویب قوانین مورد احتیاج طبق مصلحت و ضرورت جامعه قرار داده اند.
فقه همیشه پویا است
از سوی دیگر بعضی از نویسندگان فقه سنتی را به این دلیل می کوبند که پاسخگوی مسائل کنونی جامعه نیست و با خلط مبحث دعوت به فقه پویا می کنند و به خیال خود فقه را دو قسم کرده اند. ولی فقه یک قسم است و همیشه پویا و متحرک است و مشکلات هر زمان را حل می کند. و اگر کسانی از بزرگان انتقاد بر مباحث فقهی گذشته کرده اند، به این معنی است که چرا بحث از مسائل مهم تر در اوضاع کنونی نمی شود و چرا دوره های فقه باز هم از طهارت و صلاه شروع می شود و هیچگاه ختم نمی شود و در این زمان نیز فقه از ابتدای طهارت شروع می کند؟! چرا مسائل روز را مطرح نمی کنند؟ و این مطالب کاملاً صحیح است و خوشبختانه امروز حرکتی شایسته در مباحث فقهی مشاهده می¬شود ولی باز هم اساس بحث و روش همان فقه سنتی است. فقه همانگونه که گفتیم روش است نه خود مسائل و مباحث جزئی. البته فقه به مسائل هم گفته می شود ولی به آن معنی تقسیم به سنتی و غیر سنتی نمی شود.

16دسامبر/16

انتقادها و پیشنهادها خوش باوری و بدگمانی

یکی از مسائلی که در جامعه دچار افراط و تفریط شده حسن ظن نسبت به افراد است. حسن ظن ناشی از سوابق انقلابی و سخنرانی های جالب، و این عمل به حدی به سوی افراط کشیده شده و به حدی دامنگیر همه شد که دشمنان انقلاب را به حساسترین پست ها حتی ریاست جمهور و عضویت در مجلس خبرگان نیز رسانید و از جهت دیگر سوء ظن ناشی از سوابق سوء که در آن جامعه پر از فساد دچار اکثر افراد شده بود، نیروهای عظیمی از افراد صالح و قابل تربیت را با شلاق گزینش از میدان فعالیت خارج ساخت. این افراط و تفریط نیز ناشی از انقلاب است. انقلاب سبب می شود که انسان عکس العمل شدیدی از خود نشان دهد نسبت به افرادی که به آن ضرب زدند یا در آن شبهه ایجاد کردند یا به آن خدمت نکردند یا به آن خوش بین نبودند یا انتقاد کردند یا به هر وسیله ای با آن میانه خوبی نداشتند. و همچنین از سوی دیگر، انقلاب سبب می شود که انسان، حسن ظن زیادی احساس کند نسبت به آنان که در متن انقلاب بودند و خدمت کردند و در تظاهرات شرکت جستند یا به هر وسیله ظاهر فریبنده انقلابی داشتند. و در انقلاب اسلامی ایران و به ویژه پس از مرحله سوم انقلاب و طرد عوامل منحرف، حسن ظن نسبت به افرادی که ظاهر حزب اللهی داشتند متأسفانه بیش از حد سبب نفوذ افراد غیر صالح شد!
اعتدال در این امر برای همه افراد لازم و ضروری است و برای مسئولین، به ویژه مسئولین گزینش در ادارات و نهادها امری سرنوشت ساز است. این مسئله در انجام وظیفه نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی نیز نقش مهمی دارد. زیرا خوش بینی بیش از حد نماینده ممکن است مانع انجام دادن وظایف خطیر او در مورد نظارت بر کارهای دولت باشد و از آن سو بد گمانی بیش از حد نماینده سبب جدائی و دشمنی میان او وقوه مجریه می شود و در نتیجه به تذکرات او اهمیتی داده نمی شود،و نوبت به سئوال یا استیضاح می رسد. و چون اساس آن بر بدگمانی است، کشمکش و تبادل تهمت، حیثیت هر دو نیروی سازنده و بازوی انقلاب را خدشه دار می کند.
روحیه بدگمانی
بعضی از افراد اساساً روحیه بدگمانی دارند و تا راهی برای حمل کارهای دیگران بر وجه فاسد و غیر صحیح باشد، حمل بر صحت نمی کنند. اگر شخصیت های سیاسی و مذهبی از دولت و کارهای مسئولین اجرائی تمجید و تعریف کنند آن ها حاشیه می زنند که: آری! یکی می برد و دیگری می دوز! کسی از رنج مردم سخن نمی گوید! آقایان در آسایشند و از وضع جامعه بی خبر! و از این گونه سخنان. و اگر شخصیتی، مسئولین را نصیحت کند، موعظه نماید، انتقاد کند، درد مردم را بازگو کند، درخواست رسیدگی کند، پیام دهد، در دیدارها و ملاقات ها به تناسب اوضاع سخن از نابسامانی ها بگوید آن ها حاشیه می زنند که: اینها برای خودنمایی است! می خواهند خودشان را مطرح کنند! می خواهند مردم را قانع کنند! یکی می برد و دیگری فریاد می زند! این ها برای بستن زبان مردم است! همه دست در دست هم دارند! و از این گونه یاوه سرائی ها.
و در رابطه با کارهای دولت نیز به هر نحوی باشد انتقاد دارند. اگر کمی دقت شود در سخنان اینگونه افراد، تناقض روشن است. هر کاری که دولت انجام دهد و هر تصمیمی بگیرد بدون شک به سود عده ای و به زیان عده ای دیگر خواهد بود که تمام آنان از قشرهای همین جامعه اند. اگر آن تصمیم به سود اقشار ثروتمند یا متوسط بود فریاد و امستضعفاه از اینگونه افراد بلند می شود که دولت طرفدار سرمایه داران است! و یار مستکبران! و همیشه مستضعفان مظلومند! و از این گونه نغمه ها. و اگر به سود بیچارگان و مستضعفین بود، همین اشخاص سخن از سوسیالیست! و روابط با شرق! و حزب توده! و مخالفت با اصل مالکیت! و این گونه صحبت ها به میان می آورند.
برخی دیگر روحیه خوش باوری دارند. هر ترفندی در آن ها کارساز است و رأی آنان را بر می گرداند هر کدام از دو طرف نزاع که سخنی بگویند او می گوید حق با این است و چون سخن دیگری را بشنود می گوید: درست است حق با این دیگری است. اگر مسئولیتی به اینگونه افراد واگذار شود هر دزد و دغلی می تواند با تغییر قیافه و پرورش محاسن و پوشیدن اورکت و نقل و انتقال با دوچرخه، اعتماد او را جلب کند که حتی اگر سابقه سیاهی هم داشته باشد او را تائب و عابد و مسلمان بداند.
متاسفانه باید گفت اوائل انقلاب این خوش باوری در اکثر مسئولین ما نیز نفوذ کرده بود و به همین دلیل، نیروهای عظیم و شخصیت های ارزنده ای را از دست دادیم، کلاهی ها و کشمیری ها از همین راه نفوذ کردند و تا بالاترین درجات ارتقا یافتند و در محرمانه ترین جلسات شرکت کردند! چه اسراری که از ما به دشمنان منتقل نکردند و چه ضربه هائی که به نهال جوان انقلاب وارد نساختند؟!
اکنون نیز نباید غافل بود و نباید کارهای کلیدی و حساس در دست اشخاصی باشد که ارتباط با افراد یا سازمان ها یا انجمن های ضد انقلاب و ضد امام داشته اند یا دارند حتی اگر توبه کنند و از آن ها سوء نیتی دیده نشود باز هم نباید پست های حساس به آنان واگذار شود.
نباید تصور کنیم که دیگر خطر کلاهی و کشمیری از میان رفته است. ممکن است این یک نوع تاکتیک باشد و ممکن است ما را اغفال کنند و دوباره روزی فاجعه ای بیافرینند و ممکن است برنامه را عوض کرده باشند و بخواهند با شیوه های دیگر به وسیله همان عوامل نفوذی ضربه به انقلاب بزنند.
آیا این احتمال داده می شد که فرمانده نیروی دریائی از حزب توده باشد با آن قیافه حزب اللهی که اخیراً به خود گرفته بود! واضح است که او هیچ گاه دست به کارهائی از قبیل کار کلاهی و کشمیری نمی زد ولی راه های دیگری برای خیانت داشت. البته پشت و پناه این انقلاب و این مردم خداوند بزرگ است و او است که همه توطئه ها را خنثی می کند ولی اگر ما غفلت کنیم و وظایف خود را انجام ندهیم نباید منتظر معجزه و توفیق الهی باشیم. خداوند همیشه پیغمبرش را از توطئه و کید منافقین و دشمنان بر حذر می داشت، حتی در موقع نماز در حال جنگ می فرماید:
«خذوا حذرکم و اسلحتکم»
ـ بر حذر باشید و سلاح در دست.
دقت در سوابق افراد
به هر حال خوش باوری برای همه مردم مضر است و برای مسئولین، خطرناک. باید خیلی دقت شود و سوابق هر فرد مورد مطالعه قرار گیرد، آن گاه پست های حساس واگذار شود. ممکن است در واقع یک فرد منافق یا مخالف توبه کرده باشد و بخواهد خدمت کند ولی این دلیل نمی شود که کارهای مهم و منصب های حساس در دست این گونه افراد باشد.
امیر المؤمنین علیه السلام در عهدنامه مالک اشتر در مورد تعیین فرماندهان ارتش می فرماید:
«ثم الصق بذوی المروءات و الاحساب و اهل البیوتات الصالحه و السوابق الحسنه….»
ـ برای این کار افرادی را انتخاب کن که دارای جوانمردی و افتخارند و از خانواده های لایق و شرافتمند و دارای سوابق نیکو هستند.
و در مورد تعیین ولات و سرپرستان امور اداری می فرماید:
«و توخ منهم اهل التجربه و الحیاء من اهل البیوتات الصالحه و القدم فی الاسلام المتقدمه….»
ـ برای این کار افراد کار آزموده و با حیا را بگمار که از خانواده های لایق و شرافتمند و دارای سوابق با ارزش در اسلام باشند.
و در مورد اشخاصی که در سوابق سوءند می فرماید:
«ان شر وزرائک من کان للاشرار قبلک وزیراً و من شرکهم فی الاثام فلا یکونن لک بطانه فانهم اعوان الاثمه و اخوان الظلمه و انت واجد منهم خیر الخلف ممن له مثل آرائهم و نفاذهم و لیس علیه مثل آصارهم و اوزارهم و آثامهم…»
ـ بدترین وزیر و دستیار تو کسی است که قبل از حکومت تو وزیر و دستیار تبهکاران و در جنایت های آنان شریک بوده است. پس آنان را دوستان خلوت خویش قرار مده که آن ها یاران بدکاران و برادران ستمگران بوده اند و در دسترس تو افرادی هستند که بهترین جایگزین آنانند، کسانی که مانند آنان دارای رأی و بصیرت و دقتند ولی گناه و تباهی و جرم آنان را ندارند:
امیرالمؤمنین ع در این قسمت اولاً از انتخاب افراد بد سابقه منع فرمودند و ثانیاً تذکر دادند که افرادی که به جای آنان قرار می دهی باید از نظر رأی سیاست، نیرومند و شایسته باشند ولی سوابق بد نداشته باشند. و هر دو مطلب برای کارگزینی و به خصوص در رده های بالا و مسئولیت های حساس نظامی و اداری بسیار دارای اهمیت است. و همچنین، حضرت در مورد نویسندگان و منشیان می فرماید:
«ثم لا یکن اختیارک ایاهم علی فراستک و استنامتک و حسن الظن منک فان الرجال یتعرضون لفراسات الولاه بتصنعهم و حسن خدمتهم و لیس وراء ذلک من النصیحه و الامانه شییء و لکن اختبرهم بما ولوا للصالحین قبلک فاعمد لاحسنهم کان فی العامه اثراً و اعرفهم بالامانه وجها فان ذلک دلیل علی نصیحتک لله و لمن ولیت امره»
ـ ملاک انتخاب این افراد (که اسرار کشور را در دست دارند) تیز بینی و فراست و اطمینان و خوش بینی خود قرار مده که افراد با تظاهر و تملق گوئی و خوش خدمتی خود را در معرض اطمینان و خوش بینی رهبران قرار می دهند در حالی که به هیچ وجه خیرخواهی و امانت در کار آنان نیست. بلکه ملاک گزینش را آزمایش آنان در سوابق کاری آن ها که برای افراد صالح و شایسته کاری انجام داده اند قرار بده، پس انتخاب کن آن را که در میان عامه مردم نیکونام تر و به امانت و راستی معروفتر است که آن دلیل خیرخواهی تو برای خدا و کسانی است که تحت سرپرستی تو هستند (یا کسی که کار به دست تو سپرده است).
شیوع بدبینی در جامعه
از سوی دیگر شیوع بدبینی و بدگمانی در جامعه بسیار خطرناک است: اعتماد به یکدیگر از میان می رود، دشمنی و کینه توزی جایگزین برادری و مساوات می گردد و اگر این حالت در عامه مردم نسبت به رهبران باشد اطاعت از قانون و مقررات نمی کنند و هرج و مرج در جامعه حکمفرما می شود. و اگر در قضات و مسئولین انتظامی نسبت به عامه مردم باشد امنیت قضائی از میان می رود و هر بیگناهی به کمترین سوء ظن مورد مجازات قرار می گیرد. و خلاصه صفت بدبینی و بدگمانی در هر موردی که رابطه ای از روابط اجتماعی برقرار است مشکلاتی به بار می آورد. در فرماندهان نیروهای نظامی و انتظامی نسبت به زیر دستان و در زیر دستان نسبت به فرماندهان، در مدیران و رؤسای ادارات نسبت به کارمندان و در کارمندان نسبت به مدیران، در مصرف کنندگان نسبت به تولید کنندگان و بالعکس و در هر مورد دیگر.
بنابر این باید اعتدال و میانه روی را رد این مسئله کاملاً مراعات نمود و آن جا که مورد حسن ظن است کار دیگران را حمل بر صحت و آن جا که باید طبق حدیث «المؤمن کیّس» یعنی مؤمن زیرک است، خوش باوری را کنار گذاشت باید به هر سوء ظنی ترتیب اثر داده شود و احتیاط مراعات شود.
در احادیث بسیار وارد شده است که باید موارد شک و شبهه که از برادر دینی دیده می شود حمل بر صحت شود مانند این حدیث که از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده است:
ضع امر اخیک علی احسنه حتی یأتیک ما یغلبک منه و لا تظنن بکلمه خجت من اخیک سوءاً و انت تجدلها فی الخیر محملا»
یعنی آن چه از برادر دینیت صادر می شود از کردار و گفتار بر بهترین احتمال آن توجیه کن بدون آن که در امر او دقت و تحقیق کنی مگر اینکه چیزی از او صادر شود که قابل توجیه نباشد و شک و احتمال را از دل تو ببرد. و اگر سخنی از برادر دینیت صادر شد که راهی برای توجیه آن و حمل آن بر صحت می یابی نباید به او بدگمان شوی و سخن او را بر باطل حمل کنی.
حسن ظن
از ملاحظه این حدیث و مانند آن، با آن سخن که از نهج البلاغه نقل کردیم، این مطلب به دست می آید که در روابط معمولی و کارهای شخصی، انسان باید نسبت به برادر دینی خویش حسن ظن داشته باشد، که بدبینی در این مورد نکوهیده است ولی در مورد استفاده از اشخاص برای مقام های عالی و حساس کشور باید حداکثر دقت را نمود و کمترین سوء ظن یا احتمال فساد را مورد بررسی قرار داد. و همچنین پس از گماشتن افراد برای مناصب دولتی باید همه کارهای اداری آن ها مورد دقت و تحقیق و بازرسی قرار گیرد و این مطلب برای بازرسان بسیار مورد اهمیت است که نباید خوش بین و خوش باور باشند بلکه هر مورد شبهه و شکی را بررسی و تحقیق کنند.
امیر المؤمنین ع در همان عهد نامه مالک اشتر در مورد رؤسای ادارات و استاندارها و مانند آنان که از آن ها تعبیر به «عمال» شده است می فرماید:
«ثم تفقد اعمالهم و ابعث العیون من اهل الصدق و الوفاء علیهم فان تعاهدک فی السر لامورهم حدوه لهم علی استعمال الامانه و الرفق بالرعیه و تحفظ من الاعوان فان احد منهم بسط یده الی خیانه اجتمعت بها علیه عندک اخبار عیونک اکتفیت بذلک شاهدا فبسطت علیه العقوبه فی بدنه و اخذته بما اصاب من عمله ثم نصبته بمقام المذله و وسمته بالخیانه و قلدته عار التهمه…»
پس از سفارش های اکید در انتخاب اصلح می فرماید: سپس اعمال و رفتار آنان را بازرسی کن و بر آن ها بازرسان مخفی بفرست از راستگویان و وفادارن که بازرسی مخفیانه تو انگیزه ای است برای آنان که امانت را رعایت کنند و با مردم مدارات نمایند و بر حذب اش از یاران خود. پس اگر احدی از آنان دست به خیانتی دراز کرد که بازرسی های مخفی تو بر آن متفق القول گزارش دادند، به آن به عنوان شاهد اکتفا کن و او را مورد عقوبت بدنی قرار بده و آن چه مورد سوء استفاده مالی او قرار گرفته از او بستان او را در مقام خواری و پستی منصوب کن و بر او مهر خیانت بزن و ننگ تهمت و بی آبروئی را مدال او قرار بده.
و در مورد قضاوت می فرماید:
پس از (دقت زیاد در انتخاب قاضی) نحوه قضاوت او را مورد بازرسی بسیار و مکرر قرار بده.
از این سخنان نتیجه می گیریم که مورد حسن ظن کارهای معمولی و روابط اجتماعی است و اما کارهای اداری باید دقیقا مورد بررسی قرار گیرد، البته نه به آن معنی که اعتماد از میان برود و به هر کاری بدبین باشد بلکه باید همه مسئولین احساس وجود یک بازرسی دقیق در کارهای خود بکنند. گرچه انگیزه مؤمن در خیانت نکردن خوف خدا است ولی آن کس که امانت دار خدا و مردم است نباید به این نگیزه در مورد اشخاص که نفوس یا اموال یا اعراض مردم را در اختیار دارد اکتفا کند بلکه باید ـ همانگونه که در سخن امیرالمؤمنین ع بود ـ انگیزه دیگری نیز ایجاد کند و آن وجود بازرسان مخفی است.
و اما در مورد کارهای معمولی که تصدی آن ها جزء حقوق اجتماعی افراد واجد شرایط از آحاد ملت است نباید به شک و شبهه ای بسیار ناچیز و بهانه جوئی های مقدس مآبانه آن ها را کنار گذاشت و از خدمت کردن به جامعه محروم کرد، مخصوصاً در مواردی که افراد شاغل را می خواهند از کار بر کنار کنند خیلی باید دقت شود که اولاً تهمت ثابت و یقینی باشد و ثانیاً تهمتی باشد که شخص را از لیاقت ادامه کار ساقط کند.
چه بسا افراد صالح و واجد شرایط و حتی سابقه دار در انقلاب که فقط به جرم شرکت نکردن در نماز جمعه یا دعای کمیل از کار بر کنار شده اند بلکه در بعضی از موارد، بر اساس برچسب های ناچسب و تهمتهای بی اساس و اعمال غرض های شخصی، افراد خدمتگزار را اخراج کرده اند، بلکه در مواردی تهمت هائی که باید موجب ارتقاء درجه و دادن نشان و مدال باشد موجب اخراج و تصفیه یا باز خرید شده است. موردی را سراغ دارم که آن شخص به تهمت مخالفت با فلان انجمن باز خرید شده در حالی که افراد آن انجمن که باید اخراج بشوند دارای منصب های عالی هستند.
به هر حال در مورد گزینش در کارهای معمولی باید گفت: بدگمانی بیش از حد نقش بسیار ویرانگری را ایفا کرده است.
بدیهی است اگر افراد صالح بر کنار شوند جای آن را افراد نالایق و بله قربان گو پر می کنند حتماً (به دلیل دریدن گرگ) سجاده و تسبیح بر ای نماز جمعه در کشوی میز دارند و حتماً در دعای کمیل نیز اشک ها می ریزند ولی چه اندازه به این جامعه خدمت می کنند دیگر نظر نیست. البته نمی خواهیم بگوئیم که تدین و علاقه مندی افراد به مراسم و محافل مذهب نباید جزء اولویت ها باشد، نه! بلکه تا حدودی باید جزء شرایط هم باشد اما باید ابتدا لیاقت ها را ملاحظه کردو ملاک تدین افراد را همان گونه که در سخنان مولی امیرالمؤمنین (ع) بود نباید تظاهر آنان قرار داد. در روایتی از امام صادق (ع) است:
«لا تغتروا بصلاتهم و لا بصیامهم فان الرجل ربما لهج بالصلاه و الصوم حتی لو ترکه استوحش و لکن اختبروهم عند صدق الحدیث و اداء الامانه»
ـ فریب نماز و روزه افراد را نخورید که انسان گاهی با نماز و روزه خو می گیرد به گونه ای که ترک آن برای او وحشت آور است ولی آن ها را در راستگویی و امانت داری آزمایش کنید.
بنابراین گرچه نماز و روزه شرط اعتماد به افراد است ولی تنها این جهت کافی نیست. بلکه باید ملاحظه کرد که چه اندازه در کار خود امانتدار است. کسی که به او کاری واگذار می شود امانتی است در نزد او که باید دید در انجام آن مأموریت چه اندازه امین و پابرجا است. و همچنین راستگوئی ملاک بسیار مهمی است، کسانی که ظاهر آن ها غیر از باطنشان است دروغگویند و نباید فریب نماز و روزه آنان را خورد.
در مورد قضات و مسئولین انتظامی باید موارد فرق گذاشت: آن جا که احتمال خطر برای جامعه و حکومت اسلامی و امنیت کشور است به کمترین سوء ظنی اهمیت داده و تحقیق شود. این جهت گر چه سابقاً خوب مراعات نمی شود ولی اکنون بحمد الله با فداکاری برادران انتظامی و هوشیاری قضات دادگاه های انقلاب امنیت عمومی به وضع مطلوبی رسده است ولی نباید غفلت کرد و دشمن را نباید حقیر و بیچاره شمرد. و اما در مواردی که احتمال یک گناه شخصی است نباید به سوء ظنی اعتنا کرد و باید حمل بر صحت نمود مگر اینکه احتمال جنایت عظیمی باشد. و چه بسا دیده شده که حرمت افراد به وسیله بعضی از مسئولین انتظامی هتک شده است فقط به خاطر اینکه ـ مثلاً ـ با خانمی صحبت کرده است و او چنین تصور کرده که روابط نامشروع برقرار است! و پس از فضاحت و رسوائی ثابت شده که او همسرش می باشد!! و همچنین در مورد گران فروشی یا داشتن جنس قاچاق و امثال آن. در این موارد نباید به بدگمانی خویش اعتنا کرد و حتی نباید تحقیق نمود بلکه باید حمل بر صحت شود مگر اینکه شاهد قطعی در میان باشد.
این بود بعضی از موارد افراط و تفریط در بدگمانی و خوش باوری که امیدواریم این چند مورد به عنوان نمونه و هشدار برای همه ما کافی باشد تا با مراعات اعتدال در این گونه روابط اجتماعی اعتماد به یکدیگر را افزایش دهیم و در عین حال افراد غیر صالح و نالایق را از دسترسی به مقامات بالا ناامید کنیم. ان شاء الله.

16دسامبر/16

برگزیدگان

امیرالمؤمنین «ع»
«… ان الله عز و جل خلق خلقاً ضیّق الدنیا علیهم نظرا لهم فزهدهم فیها و فی حطامها، فرغبوا فی دار السّلام الذی دعاهم الیه و صبروا علی ضیق المعیشه و صبروا علی المکروه و اشتاقوا الی ما عند الله من الکرامه، و بذلوا انفسهم ابتغاء رضوان الله و کانت خاتمه اعمالهم الشهاده، فلقوا الله و هو منهم راض و علموا أن الموت سبیل من مضی و من بقی، و تزوّدوا لآخرتهم غیر الذهب و الفضّه، و لبسوا الخشن، و صبروا علی القوت، و قدموا الفضل و أحبّوا فی الله و أبغضوا فی الله عز و جل، اولئک المصابیح و اهل النعیم فی الآخره.
(امالی صدوق ص ۲۳۸)
خداوند بندگانی را آفرید که به خاطر مصلحت آن ها، آنان را در مضیقه دنیوی قرار داد، پس آنان را نسبت به دنیا و متاع بی ارزش آن پارسائی داد، و از این رو، آن ها به بهشتی که به آن جا دعوتشان کرده بود مشتاق شدند و بر تنگی معیشت صبر ورزیدند و سختی ها را تحمل کردند و به آن چه نزد خدا از کرامت ها است روی آوردند، و جان خود را برای به دست آوردن خشنودی خدا نثار کردند و پایان کارهایشان شهادت بود، پس به لقاء خدا رفتند در حالی که از آن ها راضی بود و دانستند که مرگ، راه گذشتگان و بازماندگان است. و لذا برای آخرتشان به غیر از زر و سیم توشه گرفتند، و لباس خشن پوشیدند و بر روزی کم صبر کردند و اموال اضافه خود را (در راه خدا) بخشیدند و برای خدا دوستی کردند و برای خدا دشمنی ورزیدند، همانا آنان چراغان روشنائی و اهل بهشت در آخرتند و السلام.

16دسامبر/16

پاسخ به نامه ها

تذکر
• از برادران و خواهران عزیز تقاضا می کنیم از طرح سئوال های مکرر خودداری فرمایند و پیش از طرح سئوال برای دریافت پاسخ به بخش «پاسخ به نامه ها» در مجله های گذشته مراجعه نمایند و در صورت عدم دریافت جواب، سئوال های خود را مطرح کنند.
• به سوالاتی که در مورد حوزه و شکایت از نهادها، دادگاه ها، ادارات و اشخاص می باشد پاسخ داده نخواهد شد. سئوال های حوزه را از شورای مدیریت حوزه مستقر در مدرسه فیضیه قم بپرسند و شکایت ها را به مقامات مسئول برسانند.
• لطفا تقاضای تهیه و خرید کتاب ننمایند زیرا برای دفتر مجله مقدور نیست.
• در صورت مکاتبه ضمن نوشتن آدرس دقیق پستی، حتماً نام کامل خود را نیز بنویسید زیرا فرستادن پاسخ خصوصی با پست، بدون نوشتن نام گیرنده، امکان پذیر نیست.
• آنان که تمایل به درج نام مستعار در مجله را دارند، حتما تذکر دهند. و نام مستعار را قید کنند. ضمناً عزیزانی که به هیچ وجه امکان نوشتن آدرس ندارند، پاسخ کوتاهی به سئوال ها و مشکلات آنان در مجله داده خواهد شد.

منطقه جنگی ـ برادر محمد رضا سربندی
۱- ممکن است پولی که دادگستری به آن اشخاص داده است از باب مضاربه باشد، بنابراین اشکال ندارد و به هر حال ما نسبت به اصل این مسأله استفتا خواهیم کرد ولی در هر صورت شما گناهی مرتکب نشده اید منتظر استفتا باشید.
۲- آن چه حضرت امام دام ظله در مورد اقتدا به روحانیون فرمودند، راجع به تعیین امام جماعت برای مساجد بود زیرا دست هائی مرموز در صدد بودند به این بهانه که روحانی بودن شرط امام جماعت نیست، رفته رفته آن ها را از این سنگر عظیم دور کنند و میان مردم و آنان جدائی بیاندازند و اما در جائی که جماعتی جمعند مانند جبهه و روحانی دارای شرایط موجود نیست نباید جماعت ترک شود و به هر کدام که شرایط امامت دارند می توان اقتدا کرد.
موسیان ـ برادر سید محسن موسوی
کسی که گناهی انجام می دهد که پوشیده است و علنی نیست، بازگو کردن آن برای دیگران غیبت است ولی اگر کار او علنی است و همه می دانند، گفتن آن غیبت به حساب نمی آید ولی انسان باید از عیب جوئی دیگران امتناع ورزد و به عیوب خود توجه کند.
تهران ـ خواهد پ، سید بهشتی
۱- نگاه کردن به عکس زن نامحرم اگر به قصد ارضاء شهوت باشد حرام است و اگر بدون این قصد باشد در صورتی که او را نشناسد اشکال ندارد و اگر بشناسد و آن زن، بی حجاب و بی بند و بار باشد باز هم اشکال ندارد ولی اگر زن با حجابی است که تصادفا عکس بدون حجاب او به دست این مرد نامحرم افتاده است نباید نگاه کند.
۲- هر مقدار که یقین دارید نماز و روزه از شما فوت شده باید قضا کنید و هر چه یقین ندارید لازم نیست. گناه نبودن موجب سقوط قضا نمی شود ولی در مورد کفاره، پاسخ مفصل است، آدرس بنویسید تا پاسخ خصوصی داده شود.
۳- نماز و روزه مستحبی برای کسی که نماز و روزه قضا بر ذمه او هست، اشکالی ندارد.
۴- فروختن آن سکه ها اشکال ندارد.
۵- اگر خواستگاری که برای شما آمده است، عرفا و شرعا لایق باشد، پدر نباید ممانعت کند ولی نصیحت ما این است که با ایشان تا حد مقدور مخالفت نکنید و اگر او اهل نماز و روزه است، مطمئن باشید روزی به اشتباه خود در مورد انقلاب متوجه خواهد شد انشاء الله.
تهران ـ برادر علی رحیمی
کتاب «بیست و سه سال» نوشته یک کافر دروغگو و دروغ پرداز است، بعضی از آن سخنان کفر آمیز را از پیش خود ساخته و بعضی را از دروغگویان دیگرگرفته و رونق داده است. رواج این کتاب ها در زمان طاغوت به امر استعمارگران و صهیونیست ها بوده است ولی اگر اکنون هم در بازار مشاهده شود از بی در و دروازه بودن مطبوعات ما است، نظیر آن بعضی کتاب های داستانی است که برای دانش آموزان نشر می شود و بسیار خطرناک است، بعضی از آن ها موذیانه بر علیه اسلام تبلیغ می کنند مانند کتاب «میشل استروگف» و امثال آن.
جزیره مجنون ـ برادر سرباز م ـ ق
۱- اگر می داند آب زیر انگشتر نرفته، وضو و نماز او باطل است، همچنین اگر نمی داند و شک دارد که آب زیر آن رفته است یا نه با علم به این که آن را حرکت نداده است، باید دوباره وضو بگیرد و نماز را اگر خوانده است اعاده کند.
۲- نمازی که نخوانده است به همان گونه که واجب بوده باید قضا شود یعنی اگر در سفر بوده است اکنون شکسته باید قضا کند چه در سفر باشد و چه در حضر و اگر آن وقت در سفر نبوده باید اکنون به صورت تمام قضا نماید چه در سفر باشد و چه در حضر.
شال قزوین ـ برادر عاملی
اگر شاگرد بالغ است، معلم می تواند از او کاری را درخواست کند که اگر او راضی شد انجام دهد و همچنین از لوازم او با اجازه وی استفاده کند، اما اگر بالغ نیست باید ولی او راضی باشد و در مورد استفاده از خدمت او باید ولی وی مصلحت او را در نظر بگیرد. در مورد هدیه شاگردان غیر بالغ اگر از مال شخصی آن ها است نمی تواند استفاده کند هر چند آن ها ببخشند و اگر از مال ولی آن ها است باید با رضایت ولی باشد و رضایت بچه کافی نیست و اگر استفاده کند مدیون است و ضامن.
کرج ـ برادر صادق، ع
آن کار را نکنید که جایز نیست ولی سعی کنید به وسیله محترمین محل پدر ایشان را قانع کنید که هر چه زودتر ازدواج رسمی بر قرار شود.
تبریز ـ برادر ورکاپ
خداوند توبه همه گنهکاران را می پذیرد انشاء الله، ولی شما باید به علاوه توبه، نمازها و روزه های گذشته را قضا کنید و کفاره دهید. در رابطه با دختر خواهرتان نیز وظیفه ای دارید که اگر آدرس بنویسید با ذکر مجدد سئوال پاسخ خصوصی داده خواهد شد.
اصفهان ـ برادر مجید بکرانی
۱- گریه کردن با صدا در نماز اگر برای از دست رفتن یک امر دنیوی مانند مال و فرزند و غیره باشد نماز باطل است و ا ما اگر از خوف خدا باشد اشکالی ندارد و همچنین اگر برای درخواست حاجتی از خدا است و لو آن حاجت امر دنیوی باشد نماز باطل نیست، البته نباید صدا به حدی بلند باشد که از حالت نماز گزار خارج شود.
۲- سئوال دوم شما در مورد نقش دین در زندگی انسان است. اولاً: انسان یک زندگی ابدی و جاوید دارد و فقط این چند روز زندگی دنیا نیست که گفته شود اگر دین هم نبود، مردم به زندگی روزمره خود ادامه می دادند. ثانیا: نقش دین در همین زندگی نیز بسیار مهم است، دین بهترین کنترل کننده احساسات و غرائز سرکش بشری است. دین از انسان یک پلیس نیرومندی در مقابل خودش می سازد و با به کار بستن دستورات فردی و اجتماعی دین می توان جامعه ای به وجود آورد که هر کس پلیس خودش باشد. دین بهترین بسیج کننده و انگیزه دهنده برای مقاومت مظلومان و مستضعفان تاریخ در برابر ستمگران و سرکشان است و دین بهترین روش برای کم کردن فاصله طبقاتی در جامعه را به کار می بندد که در عین حال مانعی در راه پیشرفت اقتصادی ایجاد نمی شود و استعدادها و لیاقت ها نیز به کار گرفته می شود و انگیزه مادی و معنوی برای تولیدگران باقی می ماند یا ایجاد می شود. نقش دین در همین زندگی دنیا خیلی بیش از آن است که در این بخش بشود درباره آن سخن گفت.
شیراز ـ برادر ، ر ـ ف
این کار شما خوب نیست که خانواده ای را این مدت معطل گذاشته اید و اکنون جواب منفی بدهید. خوب فکر کنید که هر کدام از دو طرف پاسخ عجولانه نباشد زیرا پذیرفتن این امر نیز با آینده نگری و اطمینان خاطر باید باشد که مبادا پس از ازدواج کار به جدائی بکشد، در هر حال اگر تمایلی به ایشان ندارید بدون جهت، خود و آن ها را معطل نکنید.
سقز ـ خواهر، ک ـ ش
ازدواج کنید و در عین حال به فکر خانواده بی بضاعت خویش باشید و اما تأخیر ازدواج هیچ مصلحت نیست.
اهواز ـ برادر رزمنده علی ـ ع
عمل آن ها در آن صورت جایز نیست ولی شما فقط به خود آن ها تذکر دهید و کسی را مطلع نسازید.
شادگان ـ برادر حسن
۱- آری ممکن است.
۲- تعزیر دارد ولی نباید خود را معرفی کند.
۳- و ۴- پاسخ آن ها مفصل است و این بخش را گنجایش نیست.
۵- بستگی به نیت او و فضل و کرم خدا دارد.
منطقه جنگی ـ برادر سرباز ک ، هـ
پشیمانی از این جهت اثری ندارد فقط از جهت رفع عقاب اخروی انشاء الله مفید است ولی اگر در اصل، شک در دخول داشته باشید ازدواج اشکالی ندارد و اما اگر اصل آن قطعی باشد به هر مقدار باشد ازدواج جایز نیست و باطل است یعنی اگر عقد کنید، آن زن همسر شما نمی شود.
منطقه جنگی ـ برادر محمود کیانی
آن شخص دیوانه است و به همین دلیل از زندان آزاد شد و پاسخ دیوانگان فقط تضییع وقت است.
شیراز ـ برادر، م ـ د
بررسی آن امر برای شما جایز نیست. و واجب است که به آن شک اعتنا نکنید نه قبل از نماز و نه بعد از آن و نه در هر حال دیگر هر چند احساس کنید که بول خارج شده است، این احساس ها ـ طبق روایات ـ یک منشأ شیطانی دارد.
سمنان ـ برادر ، ح ـ ک ـ م
۱- سودهای بانک که در زمان طاغوت و پس از آن دریافت کرده اید حرام است و در مورد تکلیف آن ها استفتائی پخش خواهد شد انشاء الله.
۲- اگر جزء لوازم زندگی او است خمس ندارد.
۳- پدر و مادر واجب النفقه هستند و اگر در منزل جا دادید در صورت احتیاج آن ها نمی توانید کرایه بگیرید.
نجف آباد ـ برادر علی رضا رجائی
بسیار شنیده می شود که در مورد تصادف ماشین و مانند آن، برخی چنین خیال می کنند که پول گرفتن از شخص مقصر تاوان است و جایز نیست زیرا عمداً این کار را نکرده است. این مطلب کاملاً غلط است زیرا گرفتن تاوان جایز است و پرداختن آن به شخص زیان دیده واجب می باد برای روشن شدن مطلب، خوب است بدانید که حتی بچه کوچکی که به سن تکلیف نرسیده و هیچ گناهی ندارد، اگر مثلا سنگی پرتاب کند و شیشه ای را بشکند باید پس از رسیدن به سن تکلیف، قیمت آن را بدهد اگر ولی او نپرداخته باشد. بنابراین گرفتن تاوان از کسی که ضرر وارد کرده جایز است. و همچنین پولی که بیمه طبق قرار داد می پردازد اشکال ندارد.
قم ـ خواهر د ـ ف
نصیحت پدر و مادر خویش را گوش کنید و بدون رضایت آنان به این کار اقدام ننمایید.
سوسنگرد ـ برادر رزمنده، ع صالحی نژاد
۱- پاسخ به سئوال اول شما در همین بخش یا در ماه آینده خواهد آمد.
۲- حد زدن در موارد مختلف فرق دارد، در بعضی موارد دستور این است که به شدت هر چه تمامتر باید زده شود و در مواردی چنین نیست.
۳- آن چه یقین ندارید که آواز مناسب مجالس لهو و عیاشی است اشکال ندارد ولی احتیاط، خوب است.
۴- امیدواریم امکانات برای منتشر شدن بیشتر مجله فراهم آید. از لطف شما سپاسگزاریم.
منطقه جنگی ـ برادر سرباز علیرضا ـ خ
هدیه ای که فرستاده اند مال شما است و هیچ اشکالی ندارد و رد کردن آن خوب نیست.
بازار جمعه ـ برادرم ـ خ
آن ازدواج جایز است، نگران نباشید.
قزوین ـ برادر، م ـ آ
آن عمل مضر و حرام است، از آن اجتناب کنید. تنها راه حل برای شما ازدواج است و وقت آن هم رسیده شما اشتباه می کنید که خیال می کنید هنوز زود است.
تهران ـ برادر الف ـ ی
شما ظاهراً اشتباه می کنید ولی به هر حال چون وضع خود را کاملاً ننوشته اید نمی توانیم پاسخ کامل بدهیم. باید به پزشک بیماری های مقاربتی مراجعه کنید و اگر نمی توانید آدرس خود را با ذکر مجدد سئوال بنویسید تا پاسخ خصوصی داده شود.
تنکابن ـ برادر، د . د
آن شخص به هیچ وجه حق ندارد در این ازدواج دخالت کند، شما محکم بایستید و مأیوس نشوید. اگر یک مسئول به کار شما رسیدگی نکرد ـ که باید بکند ـ تعقیب کنید و از جای دیگر و مقام بالاتر استمداد نمائید.
تهران ـ برادر، الف
۱- وضع شما طبیعی است و مشکلی پیش نخواهد آمد انشاء الله، در صورتی که با مشکلی مواجه شدید با ذکر آدرس نامه بنویسید تا پاسخ خصوصی داده شود.
۲- کسی که قرائتش صحیح است نمی تواند به کسی که قرائتش صحیح نیست اقتدا کند.
۳- پولی که سال بر آن گذشته خمس دارد، و لو قصد داشته اید، با آن مصالح منزل بخرید.
۴- می توانید در نزدیکترین حوزه مقدمات را بخوانید و سپس به قم مشرف شوید.
۵- آن خواب ها دلیل صفای باطن و ایمان شما است.
منطقه جنگی ـ برادر یوسف بیاتی
لطفا سئوال خود را روشن تر بنویسید.
زرند کرمان، برادر علی باصره
برنامه های سرگرمی اگر مشتمل بر خلاف شرعی نباشد، اشکال ندارد.
رزوه، فریدن ـ برادر محمد رضا ارژندی
۱- بیت المقدس به دست حضرت داود و سلیمان علیهما السلام ساخته شد و هم اکنون برای مسلمانان و مسیحیان و یهودیان جای مقدسی است و قبل از کعبه قبله مسلمین بوده است.
۲- پاسخ سئوال دوم در مجله شماره ۳۰، مقاله استاد شهید مطهری آمده است.
۳- در صورت نیاز جبهه، بر همه واجب است به جبهه بروند و آن بر همه کارها مقدم است.
تهران ـ برادر حسین ثامتی
۱- دانستن معنای حمد و سوره و سایر اذکار در نماز بسیار خوب است ولی ندانستن آن نماز را باطل نمی کند.
۲- ذکر یعنی یاد خدا کردن، هر جمله ای که در آن یاد خدا است ذکر است مانند سبحان الله، الحمد لله ، الله اکبر، لا اله الا الله و غیره.
۳- اگر کسی ذکر رکوع و سجود را اشتباها غلط بخواند و پس از سر بلند کردن متوجه شود نمازش صحیح است و چیزی بر او نیست. و در قنوت هر دعائی کافی است.
۴- دعای چهل مؤمن در نماز وتر برای زنده و مرده، شهید و غیر شهید خوب است
توکل آباد کهیزج ـ برادر، ح ـ م
ازدواج دائم مسلمان با کافر جایز نیست ولی اگر مسلمان منحرف باشد یا نماز نخواند و امید هدایت او باشد اشکال ندارد.
لنجان سفلی ـ برادر سید جواد موسوی
هر کس در هر جا هست طبق افق همان جا باید نماز بخواند و وقت روزه امساک کند و مغرب افطار کند نه طبق افق جائی دیگر و لو صدای اذان آن جا را از رادیو بشنود! و فرقی بین اهل اینجا و آن جا هم نیست، به علاوه این که اذان رادیو اعتبار شرعی ندارد، باید یقین به وقت کنید.
رودسر ـ برادر حسن ـ ب
۱- آن نمازهائی که یقین دارید قبل از وقت خوانده اید باید قضا کنید.
۲- با تیمم بدل از غسل جنابت می توان نماز خواند و با وضو یا تیمم بدل از آن لازم نیست
۳- هر کس وقت جان دادن به فکر بازماندگان خویش می افتد و هیچ لطمه ای در این امر به مقام شهید وارد نمی شود.
۴- طبق فتوای امام، نقاشی موجود زنده حرام نیست ولی مجسمه سازی حرام است.
۵- غنا و موسیقی که حرام است آن آهنگ و موزیکی است که موجب طرب و مناسب مجالس لهو و عیاشی باشد، در غیر این صورت اشکالی ندارد.
برادرش ـ الف
آن کار گناه نیست ولی کراهت شدید دارد یعنی بهتر است ترک شود.
شوشتر ـ برادر کرمعلی اکبری
۱- تمام آن صحبت ها در مورد نحوست ایام و غیب گوئی و اخبار از آینده که نقل کرده اید، سخنان پوچ و بی اساسی است، اگر بنا باشد تمام آن روزها برای همه کارها نحس باشد، زندگی فلج خواهد شد.
۲- فلسفه احکام را ما نمی دانیم. و در مورد آن حدیث به شماره های پیشین مجله مراجعه کنید.
بروجن ـ برادر محمد نقیمی
آنگونه افراد که چنان نقصهائی دارند، دلیلی ندارد که ازدواج کنند.
دستگرد چهار محال و بختیاری ـ برادر، ا ـ ک ـ د
به امام جمعه محل مراجعه کنید
فیروز آباد فارس برادر، م ـ مرادی
۱- ما فعلا برنامه ای برای بررسی کتاب ها نداریم
۲- چنین نیست که هر چیزی به نفع مستضعفان باشد حتماً اسلامی است مثلا اگر اموال دیگران را ولو از راه حلال به دست آورده باشند بگیرند و بین فقرا تقسیم کنند خیلی به نفع آنان است، آیا این اسلامی است؟! فقهای شورای نگهبان نمی توانند در بررسی قانونی، نفع و ضرر گروه ها را مد نظر قرار دهند بلکه تنها اسلام و قانون اساسی را ملاک قرار می دهند.
رشت ـ برادری سید ولی میرباقری
با آن مرکز تماس بگیرد و درخواست فهرست انتشارات کنید.
مسجد سلیمان ـ برادر سرباز ، ج ـ ح
۱- این امری طبیعی است و ناراحتی ندارد ـ برای نماز غسل کنید.
۲- ازدواج خجالت ندارد، سن شما کم نیست بلکه مقداری دیر هم شده است، هر چه زودتر اقدام کنید.
تنکابن ـ برادر، س ـ ش
۱- شخصی که عادل نیست نباید به او اقتدا کرد حتی به صورت ظاهر زیرا این کار شهادت به عدالت او است و اگر کسی به صورت ظاهر در جماعت حاضر شده و اقتدا نکرده و قرائت نماز مغرب و عشا و صبح را آهسته خوانده است باید نمازش را اعاده کند.
۲- در عدالت امام جماعت، حسن ظاهر کافی است اما اگر حسن ظاهر نیز ندارد و در عدالت او شک دارد نمی تواند به او اقتدا کند.
۳- اگر در نظر او حق با آن طرف است کار درستی انجام داده و اگر اشتباه کرده است خلاف عدالت نمی باشد
اصفهان ـ برادر سعید ـ ف ـ د
۱- قطع رحم نکنید ولی سعی کنید در مجالس که مستوجب گناه است شرکت نکنید مگر اینکه بتوانید با ارشاد، آنان را هدایت کنید.
۲- کفر موجب حبط و نابودی عمل است. سهل انگاری در نماز علامت ضعف ایمان است.
سمیرم ـ برادر حسین بخشش
۱- تمایلات و غرایز انسان مفید و لازمند ولی انسان باید آن ها را تعدیل کند و در موارد صحیح از آن ها استفاده کند.
۲- با افراد معمولی که به دلیل تبلیغات سوء یا نارضایتی های اداری و مانند آن مخالف انقلاب هستند باید با ارشاد و راهنمائی و اخلاق خوب برخورد کرد.
نقده ـ برادر، ر ـ ن ـ پ
کیفیت نماز شب را در حاشیه مفاتیح الجنان بخوانید.
همدان ـ برادر سرباز احد مجلد نوبری
منظور از حدیث «اعمل لدنیاک کانک تعیش ابدا و اعمل لآخرتک کانک تموت غدا» این است که اگر عمل برای غرض دنیوی می خواهی انجام دهی، در آن عجله نکن و چنین فرض کن که تو جاویدانی و فرصت برای انجام آن زیاد داری و اگر برای غرض اخروی است، آن را به تأخیر میانداز و فرض کن که فردا مرگت فرا می رسد و موفق نمی شود، البته منظور از کارهای دنیوی آن کارهائی است که با غرض اخروی و قصد الهی نباشد و اما اولیای خدا که همه کارشان برای آخرت و رسیدن به اهداف اخروی است، مورد این سخن نیستند.
منطقه جنگی ـ برادر رزمنده سید علی موسوی
۱- آری پیامبر اکرم نیز بر خودش صلوات می فرستاده است
۲- کتاب های آن شخص دارای افکار التقاطی است و گمراه کننده می باشد.
۳- ما برنامه ارسال کتب نداریم.
طاهر آباد کاشان ـ برادر احمد طاهری
۱- قی در نماز مبطل نیست ولی باید آن چه در دهانش مانده خارج سازد و فرو نبرد.
۲- در تقدیر خداوند اجباری نیست که انسان چگونه عمل کند بلکه در تقدیر خداوند این است که انسان مختار باشد و این یک امر وجدانی است. ما می بینیم که هر چه انجام می دهیم می توانیم آن را ترک کنیم و هر چه ترک کنیم می توانیم آن را انجام دهیم.
آبدانان ـ برادر ،ج ـ س
آن مطلب قطعی نیست و شما نسبت به او بدگمانید و بر فرض که چنین چیزی واقع شده باشد شما دلیل بر آن ندارید و نمی توانید از او شکایت کنید. به هر حال غصه نخورید که نتیجه ای ندارد بلکه سعی کنید از او دور شوید و به همسرتان وفادار باشید که او گناهی نکرده است.
تهران ـ برادر، ع ـ د
آن چه درباره ازدواج نوشتیم صحیح است و اگر ازدواج برای شما مایه آسایش و آرامش نبوده از بی توجهی شما به انتخاب فرد مناسب ناشی شده است. یکی از اندیشمندان می گوید: قبل از ازدواج باید چشم خود را خوب باز کنید و پس از آن چشمان خود را ببندید. منظور این است که ابتدا خیلی دقت نموده و سعی کنید فرد مناسب و شایسته ای انتخاب نمائید ولی به هر حال پس از ازدواج، خواهید دید که صد در صد مورد رضایت شما نیست آن گاه باید چشم خود را ببندید و نقص های او را نادیده بگیرید و سعی کنید با تفاهم و کم کردن توقعات با هم کنار بیائید. البته در اسلام آخرین راه حل طلاق است ولی نباید به این راه حل متوسل شد مگر آن وقت که همه نصیحت ها و وساطت ها و تهدیدها و شکایت ها مفید واقع نشود. این چهار جهت را به ترتیب ملاحظه کنید: ۱- نصیحت با خوشرفتاری و با زبان دوستان و مهربانی و محبت و عطوفت تمام. ۲- وساطت بزرگترها، پدر و مادر طرفین، محترمین فامیل از زن و مرد. ۳- تهدید به طلاق. ۴- در مورد عدم رعایت حقوق همسری، آخرین حربه را شکایت به دادگاه مدنی قرار بدهید. و اگر خدای نخواسته همه این راه ها مفید نبود راه حل نهائی شما طلاق است که بدترین حلال ها و راه حل ها است.
فلاورجان ـ خواهر منیژه ـ ک ـ ی
آن ازدواج هیچ اشکال شرعی ندارد ولی از جهت قانونی باید به دادگاه مدنی مراجعه کنند.
تهران ـ برادر، ک ـ سهرابی
توبه کنید، خداوند می پذیرد، هیچ امر دیگری بر شما واجب نیست. نگران نباشید انشاءالله کار مهمی که عواقب سوء داشته باشد صورت نگرفته گر چه شما توضیح نداده اید.
منطقه جنگی ـ برادر نبی الله غ ـ د
توبه کنید و از خداوند عفو و بخشش طلب نمائید، خداوند بخشایشگر و مهربان است و توبه گنهکاران را می پذیرد و در این مسائل، حقی از دیگری بر گردن شما نیست، آسوده خاطر باشید.
تهران ـ برادر حبیبی قانع
منظور ما از بی دلیل بودن دود کردن اسپند، عقیده عامیانه در مورد دفع چشم زخم است نه آثار بهداشتی آن.
نکاء مازندان ـ برادر ( ص ـ ق)
۱- فاعل نمی تواند با دختر یا خواهر یا مادر مفعول ازدواج کند ولی عکس آن جایز است.
۲- در مورد سئوال دوم آن عقد در هر دو صورت صحیح است.
جویم فارس ـ برادر محمد علی شرفی
ما اطلاعاتی درباره آن عشیره نداریم. آن کتاب دربازار فراوان است، مراجعه کنید.
خم پیچ خوانسار ـ برادر علی طبرزدی
چنین شخصی معذور است و لازم نیست به جبهه برود.
میمه اصفهان ـ برادر حسن زاهد
اگر فیلم، مذهبی و برای تبلیغ و ارشاد باشد و مشتمل بر امور مخالف شرع نباشد، ارائه آن در مسجد اشکالی ندارد زیرا آن هم مانند هر کار تبلیغی دیگر، یک امر مذهبی است و جای آن می تواند مسجد باشد ولی در تشخیص موضوع باید دقت شود و هر فیلم انقلابی را نمی توان مذهبی و موافق شرع دانست.
کردستان ـ برادر رزمنده محمد تقی عبد اللهی
اگر با حقوق ماهیانه تان لوازم زندگی آینده را بخرید خمس ندارد ولی اگر عین پول را نگهدارید برای ازدواج و سال بر آن بگذرد، خمس آن واجب است.
خیمنی شهر ـ برادرم ، ر، سلطانی
در مورد سئوال، ازدواج صحیح است گرچه احتیاط در ترک آن است.
قم ـ برادر، ع ـ ل
همه واجبات و تکالیف الهی مهم است ولی ممکن است گفته شود، اهم واجبات حفظ دین است زیرا هر واجبی در صورتی که خطر برای جان داشته باشد ساقط می شود ولی حفظ دین اگر متوقف بر گذشتن از جان باشد واجب است فداکاری شود. آن قدر این جهت مهم است که انبیاء و اولیا جان خود را در این راه فدا کردند. از طرفی دیگر، همه محرمات و منهیات الهی مبغوض است زیرا طغیان و سرکشی بر مولی است ولی ممکن است گفته شود: مبغوضترین محرمات، شرک است زیرا خداوند می فرماید: «ان الله لا یغفر ان یشرک به و یغفر ما دون ذلک لمن یشاء» خداوند شرک را نمی بخشد ولی هر گناهی به جز آن اگر بخواهد می بخشد. البته مراد بخشیدن بدون توبه است زیرا با توبه بشرک هم بخشیده می شود. باید توجه داشت که ممکن است مراد از شرک یک معنای عامی باشد نه فقط بت پرستی.
قوچان ـ برادر داریوش . ش
اگر دخول انجام نگرفته یا یقین ندارید که واقع شده ازدواج جایز است.
نوشهر ـ برادر گ . ر
بسیاری از روایت آن کتاب معتبر نیست. در رابطه با آن امر وجهات حرمت و جواز آن به رساله مراجعه کنید.
روستای گاوسوار ـ برادر ع ـ ر
در صورت مزبور ازدواج اشکالی ندارد.
کردکوی ـ برادر م ـ ی
امضای جعلی خلاف مقررات است و جایز نیست شما باید طبق مقررات آن فرم را تهیه کنید.
دزفول ـ خواهر، ا:
از روزی که یقین به شهادت ایشان پیدا کردید، مقدار چهار ماه و ده روز که گذشت می توانید ازدواج کنید و هیچ کس نمی تواند مانع شما شود.
هفتگل ـ برادر عبد الکریم لرکی، رفسنجان ـ برای سید ابوالقاسم هاشمی:
سئوالات خود را از دفتر استفتاء امام بپرسید.
خوی، برادر حسن الله یاری، مشهد ـ برادر ع . ب. استاد، اراک ـ برادر علی. د، جبهه جنوب ـ برادر ق. محمد. ت ، قوچان ـ برادر م . ن ، آستانه اشرفیه ـ برادر ز. ج ، شوشتر ـ برادر سید محمد قاضی مرعشی
لطفا آدرس دقیق پستی با نام کامل خود را همراه با ذکر مجدد سوالات بنویسید تا پاسخ خصوصی داده شود.
باختران ـ خواهر ش ـ ر:
حالتی که مشاهده می کنید غسل نمی خواهد. اگر می توانید آدرس بدهید، جواب مفصل ارسال شود. برادران و خواهران:
قم ـ اسلامی، کاشان ـ نظام الدین لسان ، گرگان ـ ک. ع، کرج ـ علی کیا پاشا، تهران ـ سید محمد میروکیلی ، اردبیل ـ قدر منور، ایلام ـ محمد احمدی، اهواز ـ محمد جواد چراغچی، گرگان ـ محمد رضا غفاری زنوز، زازدان ـ فرج الله مختاری ، بوشهر ـ حسین شش بلوکی، اصفهان ـ غ. رن، ساری ـ قاسم اخوان، تهران ـ بابا گلی، لامرد ـ عبد الحسین قره پور، جبهه جنوب، ص . ب، اهر ـ شیخ الاسلامی، آبدانان الف ح ، جبهه جنوب ـ عباس مبینی، آستانه اشرفیه ـ جواد جلالی، سر پل ذهاب ـ ابراهیم برزگر، تهران ـ هدی مبارکی، سر پل ذهاب ـ سر تیپ سلیمانی، تهران ـ سازمان عقیدتی سیاسی نیروی هوائی، دزفول ـ مجید تهرانی، باغبادران ـ حمید بهادران، تهران ـ طاهره حقی، اهواز ـ جعفری، اصطهبانات ـ قدرت حفاری، دهلی نوـ ح. جهانبخت.
از نامه ها، مقالات ،اشعار، انتقادها، پیشنهادها و عکس های ارسالی شما عزیزان تشکر و سپاسگزاری می کنیم، امید است که بیش از این ما را مورد لطف قرار دهید.

16دسامبر/16

(۷) تیر حرکتی شتابان در روند انقلاب اسلامی

حادثه هفتم تیر، مانند دیگر حوادث و رویدادهای انقلاب اسلامی، دارای دو ویژگی است، که شاید در این حادثه نمایان تر و روشن تر باشد.
۱- ویژگی زیان بار:
این ویژگی منفی، که در لحظاتی زیان بار و برای همیشه دردناک و اندوهگین می باشد، همان از دست رفتن و شهادت هفتاد و سه درخت پر بار انقلاب است که بدون شک وجود آن ها ـ آن هم در آن فترت تاریخی که عناصر پلید و دست نشانده در پی نابودی انقلاب بودند ـ برای راهنمائی مردم و جلوگیری از نفوذ شیطان صفتان و بازسازی اندیشه های طاغوت زده و تربیت میوه های نورسیده اسلام، بسیار مفید و لازم بود، و در یک لحظه سیاه توسط دشمنان انسانیت در خون مقدس خود غلطیدند و آن فاجعه بی نظیر به وجود آمد.
گرچه آن عزیزان برای رسیدن به مراد، با خون خود وضو گرفتند و رستگارانه با لبخند به لقای خدای خود شتافتند و از آن دردها، رنج ها، تهمت ها ، ناسزاها، دوروئی ها و سختی ها راحت شدند و برای همیشه از دیدن آن چهره های غلط انداز چندش آور که همچون آفت به شاخ و برگ های انقلابمان چسبیده بودند، رهائی یافتند، ولی در هر صورت، پیدایش دوباره چهره هائی مصمم، متعهد، کوشا و دانشمند چون بهشتی و محمد منتظری و دیگر یارانشان برای جهان، بسیار مشکل و شاید محال باشد.
از سوئی دیگر، چون چندان زمانی بر انقلاب اسلامی نگذشته بود، چنین پیش آمد ناگواری برای ملت ستمدیده ای که تازه از چنگال خونین آمریکا رهائی یافته و از زیر چتر خون باران پهلوی و عمالش بیرون آمده بود، غیر منتظره بود امام با آن روح قوی و استوار خویش، با چند کلمه تمام نگرانی هائی که به نظر می رسید گریبانگیر انقلاب شاید شده باشد، زدود و با دم مسیحائیش دوباره، نیرو و توان را به روان های ملول بازگرداند و به مردم فهماند که این پیش آمد غیر منتظره نبوده است، و آنان را دعوت به صبر و بردباری نمود و از آن ها خواست برای هر پیشامدی هر قدر سنگین، در راه خدا و برای رسیدن به آرمان امام حسین (ع) باید تحمل کنند و خلاصه: همه باید خود را آماده فداکاری و جانبازی در مسلخ عشق بنمایند.
۲- ویژگی مثبت:
یکی از اشتباه های دشمنان ما ـ که همچنان ادامه می دهند ـ این است که می پندارند با انفجارها، کشتن ها و جنگ می توانند ملت انقلاب کرده ای را که همچون کوه استوار و پابر جا است، به زانو در آورند.
طرد عوامل خود فروخته
این اشتباه بزرگ آنان را واداشت که توسط چند عامل خود فروخته حسود، آن همه حادثه و از همه فجیعتر و هولناک تر فاجعه هفتم تیر را به وجود آورند و برای چند صباحی ـ به خیال خود ـ خوش بگذرانند ولی چقدر این اندیشه اشتباه به در آمد هنگامی که دیدند، یک پارچه ایران به صدا در آمد: دشمن در چه فکریه / ایران پر از بهشتیه. مشت های فشرده شده، این بار محکم تر و مصمم تر به هوا بلند شد و به سوی دشمنان آن چنان نشانه رفت که دیگر از نفس کشیدن در ایران هم ناامید شدند، و به ناچار در ریخت و لباس زنان، با قیافه هائی مبدل از ایران رانده شدند و این از نتایج بسیار مثبت و سازنده فاجعه هفتم تیر بود.
آبدیده شدن ملت
یکی دیگر از آن نتایج مثبت، همین آبدیده شدن و بردبار شدن ملت بود. شاید هر چقدر هم آیات تواصی به صبر و تواصی به حق خوانده می شد و هر چه شعار کوبنده داده می شد، چون از حد زبان نگذشته بود، آن قدر مؤثر نمی شد که این فاجعه تأثیر گذاشت. البته ملت ما سختی ها و مصیبت های زیادی در این چند سال قبل از انقلاب دیده بود ولی باز هم چنان نبود که همه را به حرکت و گذشت وادارد. روزی که این حادثه رخ داد، صد و هشتاد درجه، قدرت تحمل بالاتر رفت و روح فداکاری در مردم به صورتی اعجاب انگیز پرورش داده شد. البته در ساعت های اولیه حادثه، سنگینی و هول آن به قدری زیاد بود که در برخی چهره ها، تا اندازه ای یأس و نومیدی دیده می شد، اما ساعت هائی نگذشته بود که آن سخنان نیرو بخش امام، یأس ها را به امید و ضعف ها را به قوت تبدیل نمود، به گونه ای که دیگر برای همیشه واکسینه شدند و تندباد حوادث دگر بار نخواهد توانست، کوه های عزم و تصمیم آنان را به لرزه در آورد و آن ها را از ادامه راه پر پیچ و خم پیروزی تا نهایت باز دارد.
بیداری اغفال شدگان
همچنین، از نتایج مثبت و ارزنده این شهادت ها، توجه گسترده طیف اغفال شده ملت بود به سوی روحانیت و اسلام. ما همه شاهد بودیم که تبلیغات مسموم و پلید روزنامه های عوامل خود فروخته از قبیل «انقلاب اسلام»! و «میزان» روحیه های بسیاری از مردم معمولی را چنان تغییر داده بود که خیال می کردند بهشتی و بهشتی ها برای ریاست و جاه و مقام تلاش می کنند! و از این رو چه فحش ها و تهمت ها و ناسزاها که نمی داند و چه کمک ها به ملی گرایان و وابستگان آمریکائی که نمی کردند. و گرچه با بحث کردن، ممکن بود بسیاری از آنان به سوی حق بازگردند ولی مگر امکان داشت با تک تک افراد بحث و گفتگو کرد. این بود که فاجعه ۷ تیر به اندازه ده سال تبلیغ مستمر و سازنده و مفید تأثیر داشت، و ما خود دیدیم، در روز تشییع پیکرهای پاک آن عزیزان، بیشتر این افرادی که از آن طیف اغفال شده بودند، با شور و حماسه ای بی نظیر شرکت کردند و از گذشته خود پشیمان شدند و دانستند که تبلیغات معاویه ها چیزی جز مسخ حقایق نبوده است وعلی (ع) را که می گفتند نماز نمی خواند! چطور در محراب مسجد و در حال نماز کشته می شود؟! و بهشتی و یارانش که به زعم باطل آنان از سوی ابرقدرت ها تغذیه می شوند، چگونه در حین انجام وظیفه الهی، به دست عوامل مزدور ابرقدرت ها، مظلومانه به شهادت می رسند.
چگونه ممکن بود، در ظرف چند لحظه ۳۰ میلیون دیده، بر مظلومیت آیت الله شهید بهشتی و یارانش اشک بریزد، نه تنها اشک زاری که اشک انتقام از دشمنان، اشکی که می بایست سیل شود و به راه افتد و ایران را از هر عنصر ناپاکی پاک سازد و کشور امام زمان (ع) را از دشمنانش تخلیه کند؟ آری اگر چنین رویدادهای ناخواسته ای نبود، چنان حرکت های خواسته ای پیدا نمی شد. همواره جنبش ها زائیده ستمگری ها بوده است و در انقلاب ما این علت و معلول، به صورت محسوس و ملموسی نمایان بود.
هفتاد و دو مظلوم و یک مظلوم
امام لقب شهید مظلوم را بر آیت الله شهید بهشتی گذاشت و به حق لقب به جائی بود، و گرچه او در زندگی مظلوم زیست که در شهادتش نیز مظلوم بود، و اینچنین بودند یاران باوفایش که همراه او به شهادت رسیدند. با اینکه شهید بهشتی و شهید محمد منتظری دو الگوی بارز از شهدای هفتم تیر هستند و هر گاه نامی از این حادثه به میان می آید، از این دو شخصیت محبوب و بی نظیر به عنوان اسوه سایر شهیدان یاد می شود ولی در حقیقت تمام آن هفتاد و چند شهید مظلومند زیرا اگر هر یک به تنهائی شهید شده بود، بیشتر می درخشید و بیشتر از او تجلیل به عمل می امد و مردم قدر او را بهتر می دانستند، حتی خود شهید بهشتی و شهید محمد منتظری نیز از این بابت مستثنی نیستند چرا که اگر هر یک از این دو بزرگوار به تنهائی شهید شده بود، شخصیتش نمایان تر می شد و باید اعتراف کرد هنوز زود است مردم ما این دو چهره تابناک را بشناسند.
از این رو این شهیدان، چه در زندگی و چه پس از شهادت مظلوم هستند و قدر آنان برای همگان ناشناخته است، لذا چه بهتر اگر صدا و سیما و مطبوعات برنامه هائی گسترده¬تر در معرفی و تجلیل از تک تک این افراد برجسته به عمل آورند و یاد آنان را همواره گرامی بدارند.
درود بر روح و روان این شهیدان زنده ای که زندگی آنان خدمت و مرگشان افتخار و نامشان جاوید و یادشان یادآور قیام لله است. درود بر شهید مظلوم آیت الله بهشتی، جاودانه مردی که همچون حمزه سید الشهدا در راه انقلاب نوپای اسلامی با دشمنان دیو سیرت مبارزه کرد و مرگش آنان را از ایران راند. درود بر شهید محمد منتظری، پیکارگری که در راه هدف سر از پا نمی شناخت و همچون شمعی برای اسلام سوخت و در راه الله جان باخت. درود بر تمام شهیدان هفتم تیر از امروز تا روز موعود.

16دسامبر/16

ارزش ها و مکتب ها عوامل موفقیت نسبی مارکسیسم

به قلم یکی از دانشمندان
قسمت پنجم
در خصوص بخش دوم از عوامل موفقیت نسبی مارکسیسم، اولین مطلبی که بایدمورد توجه قرار گیرد این است که در این نقادی ها ما نمی خواهیم بگوئیم مارکس و انگلس و رهبران دیگر مارکسیسم افرادی کودن و پخمه و بی عرضه و … بوده اند و اصلاً نمی فهمیده اند بلکه مقصود این است که صلاحیت آن ها در سطحی که آن ادعای بزرگ و عظیمشان قرار دارد نیست چه تأسیس مکتب کامل آن هم مکتبی در نقطه مقابل تمام ذخائر انسانی، در حد این افراد خیلی بالاتر است. والا این را نمی شود منکر شد که مارکس و دوستان و بعضی از پیروانش در مقایسه با بسیاری دیگر از رهبران فکری و سیاس اروپا برجستگی های فراوانی داشته اند. اینها افراد زیرک و کاردان و فرصت شناس و موقعیت سنج و پر مقاومت و پر تلاشی بوده اند.
موقعیت را خوب درک کرده اند. نقاط ضعف و قدرت جامعه را تا حدودی بررسی کرده اند. احساسات و عواطف و ابراز تحریک احساس و کبریت آتش کشیدن به انبار باروت را پیدا کرده اند و به کار گرفته اند و زرنگی دیگر آن ها این بوده که این ابزار و اسباب تحریک و تهییج را با اضافه کردن یک سری بافته هائی به نام فلسفه و ایدئولوژی به صورت مکتب عرضه کرده اند که شانس بقاء و دوام بیشتری داشته باشد (و یکی از تفاوت های مارکسیسم و کاپیتالیسم هم در همین جاست که کاپیتالیسم متکی بر یک جهان بینی و ایدئولوژی حساب شده ای نیست و فقط یک شیوه و نظام است بر خلاف مارکسیسم که…)
۱- شعارها
برای اکثریت نیازمند و گرفتار و اسیر و گرسنه و مریض و بی پناه و عصبانی و خشمگین و مأیوس…. چه شعاری بهتر از جامعه بی طبقه، نفی دولت و سرنیزه و زور، از هر کس به اندازه قدرت و به هر کس به اندازه کارش (سوسیالیسم) و یا از هر کس به اندازه قدرتش و به هر کس به اندازه نیازش (کمونیسم) حکومت موقت طبقه کارگر و …؟
ناگفته پیداست که در شرایط آن روز همه جهان و امروز قسمت اعظم جهان این گونه شعارها می توانسته و می تواند بخش عظیمی از محرومان یا جوانان پر احساس حقیقت جو ولی سرخورده را به خود جلب کند، همانطور که جلب کرد!
۲- پی گیری
در مرحله بعد،ادامه و توسعه این جریان نیز احتیاج به زرنگی و موقعیت شناسی و وجود زمینه مساعد دارد که همه اینها در یک قرن گذشته وجود داشته است.
همیشه افراد نیرومند و پرتلاش و دارای قدرت سازماندهی و مدیریت که محصول محیط پر از رنج و نکبت اکثریت محروم دنیا است پیدا شده اند و به این راه افتاده اند (لنین ـ استالین ـ مائو) و زمینه منفی جوامع هم که برای ادامه وجود مارکسیسم مثل محیط دریا برای ماهی است، همیشه بوده و برخوردهای نادرست و حساب نشده سردمداران این محیط ها با این موج هم معمولاً به تشدید جریان کمک کرده زیرا نحوه معالجه این دمل چرکین اکثراً به جای شست و شو و روغن مالی و میکرب کشی با ضرب مشت و چماق تحت مداوا قرار گرفته است.
از نظر فکری و منطقی هم تا آن جا که شهود است در مقابل تبلیغات سهمگین مارکسیسم، کار متمرکز و محکم و متینی صورت نگرفته و یا خیلی کم و محدود بوده و بیشتر با چماق تکفیر سیاسی یا اجتماعی یا مذهبی به جنگ آن ها رفته اند. در محیط اروپا زادگاه مارکسیسم، فلسفه و مکتب اجتماعی کامل و با صلاحیتی وجود نداشته و در کشورهای اسلامی که وجود داشته از آن بهره برداری نشده است.
و به همان اندازه ناچیزی که بهره برداری شده در تقلیل آثار تخریبی آن مؤثر بوده است. در اروپا از جهت اول، یعنی کم کردن نابسامانی ها و کاستن از نارضایتی ها و برخورد مناسب با مردم و با ایجاد وسایل رفاه عمومی و میدان دادن به افکار و آراء و گرفتن زمینه بسیاری از انتقادات و در نتیجه محدود کردن میدان برد شعارهای مارکسیسم و در کشورهای اسلامی که امکان این قبیل اقدامات، کمتر به دست آمده، با عرضه داشتن محدود اسلام تا اندازه ای، عرصه بر مارکسیسم تنگ شده ولی همیشه در ابعاد گوناگون این جوامع سرنخ ها و جای پای مناسب و دست آویز مطلوب آشوب طلبان وجود داشته و دارد.
۳- اقتصاد
تکیه روی اقتصاد و به عنوان عامل اصلی تحولات اگر از نظر فلسفی با این کلیت صحیح نیست، بدون تردید از نظر احساسی در شرایط موجود بسیار با اهمیت است. تردیدی نیست که اقتصاد در تحولات تاریخ نقش بسیار مهمی دارد و مخصوصاً برای افراد سطحی و احساسی و فاقد نیروی فکری عمیق و ژرف نگری و این نقش در دنیای صنعت و سرمایه داری که جلوه های اقتصادی بیش از هر چیز دیگر به چشم می خورد شدیدتر است. تکیه روی چنین نقطه ای خیلی زیرکانه و حساب شده انتخاب شده است.
۴- شعار ضد ظلم
موضع گیری مارکسیسم در سنگر مبارزه ضد ظلم و استثمار (گر چه ریاکارانه) یکی دیگر از عوامل جلب انسان ها است چرا که همیشه اکثریت مردم به نحوی از طرف اقلیت مرفه و حاکم، احساس ظلم و تجاوز می کنند و خیلی آسان به قطب های مبارزه با ستم جذب می شوند.
۵- حمایت از نهضت های آزادی بخش
حمایت از نهضت های آزادی بخش هم (و لو با ادعای شعار) که در قرن گذشته در جریان برخورد ملت های اسیر استعمار با استعمارگران و اشغالچیان توسط بلوک کمونیستی اظهار شده و می شود سهم کمی در جا افتادن مارکسیسم نداشته و ندارد.
۶- فرهنگ انقلابی!
تنظیم تدریجی یک فرهنگ انقلابی با اصطلاحات و واژه های مارکسیستی و رواج آن در سراسر جهان و به کار گرفتن آن توسط نهضت های ملی و انسانی غیر مارکسیستی و یا حتی مارکسیسم هم تاثیر قاطعی در شناساندن و ایجاد انس با مرام مارکسیسم داشته و دارد.
امروز اکثر نویسنده های روشنفکر و مبارز تقریبا در همه زبان های دنیا، در نوشته های خود اصطلاحات و فرهنگ خاص مارکسیسم را استخدام می کننند و این تقلید مثل بسیاری از رشته های دیگر به صورت یک مرض عمومی درآمده، خیلی واضح است که وقتی جوانان در برخورد با همین نوشته ها مجذوب این فرهنگ باشند و در مراحل بعد، مرکز و مبدأ و کانون آن را در مکتبی ببینند که شعارها و عوام فریبی های دیگر هم آن را تزیین کرده، جذب آن شده و از خود گرایش نشان می دهند.
۷- ادبیات
در رابطه با همین مطلب، انبوه نوشته های روشنفکرانه که به صورت داستان و طنز با شیوه تجزیه و تحلیل مادی و مارکسیستی از سطح دبستان گرفته تا دانشگاه را پر کرده و همه جا در اختیار جوانان قرار دارد و مقالات فراوانی که در جراید کشورها، مسائل جاری جهان را با شیوه مارکسیستی تحلیلی می کنند (و حتی کتاب ها و مقالات منتشره از ناحیه سازمان های مسئول مبارزه با مارکسیسم هم از این نقض خالی نیست) در هموار کردن راه کمونیسم نقش مهمی را به عهده گرفته است. اینها و خیلی چیزهای دیگر از این قبیل را در ردیف عوامل مثبت و نفوذ وتوسعه مارکسیسم باید به حساب آورد.
۸- مبالغه
در خاتمه، تذکر این نکته به جا است که امروز درباره نفوذ و توسعه مارکسیسم اغراق و افراط هم می شود و شاید مقداری از این اغراق ها مربوط به عوامل تبلیغی دستگاه های حاکمه کشورهای ضد کمونیست جهان سوم باشد که می خواهند با بزرگ جلوه دادن خطر، جلو بعضی از فعالیت های نامطلوب را بگیرند و یا بعضی از اقدامات خود را توجیه کنند، غافل از اینکه همین افراط ها و اغراق گوئی ها باعث تشویق و تحریص جوانان خام به پیوستن به صفوف مارکسیست ها است.
با توجه به آمار و ارقام، به دست می آید که موفقیت مارکسیسم با همه زمینه های مناسب که در دنیا وجود داشته و با همه عوامل مثبت و منفی که آوردیم، خیلی چشم گیر نیست.
اگر همه مردمی که در کشورهای تحت رژیم کونیستی زندگی می کنند. مارکسیست بودن این مطلب قابل قبول بود ولی امروز واقعیت چنین نیست.
می دانیم که در کشورهای بلوک کمونیستی فقط افرادی که عضویت حزب کمونیست را پذیرفته اند، مارکسیست هستند و نه تمام مردم، و تعداد اعضای حزب کونیست این کشورها نسبت به کل جمعیت آن ها بسیار ناچیز است مثلاً در کشور یک میلیاردی چین تعداد اعضای حزب کمونیست فقط ۳۰ میلیون نفر است یعنی تقریباً ۵/۳% از مردم چین کمونیست اند!
و در شوروی با شصت سال سابقه کونیستی فقط ۱۵ میلیون نفر عضویت حزب کمونیست را پذیرفته اند که در مقایسه با بیش از ۲۵۰ میلیون جمعیت آن کشور، مارکسیست ها تنها ۶% مردم را تشکیل می دهند.
تازه بخش عظیمی از این افراد به خاطر پیوستن به طبقه جدید و رسیدن به مقام و منصب و افتادن در راه ترقی و پیدا کردن نان و آب و زندگی بهتر در این احزاب نام نویسی کرده اند. مگر نه این است که در کشورهای بلوک سرخ برای زندگی بهتر فقط یک راه وجود دارد و آن هم کانال «حزبی گری» است و آن هم «حزب کمونیست».
حال اگر این مقایسه را میان مجموع افراد کمونیست دنیا با جمعیت همه دنیا بکنیم، می بینیم که نسبت کمونیست ها رقم ناچیزی را به خود اختصاص می دهد.
و با توجه به اینکه جمعیت مسلمانان، یک میلیارد یعنی ۲۵% جمعیت دنیا و مسیحیت بیش از نیم میلیارد (۵/۱۲%) و بودیسم ۷% را تشکیل می دهند، نمی شود ادعا کرد که کمونیست نسبت به سایر مکتب های دنیا موفقیت شایانی به دست آورده است.
تخمین درصد نرخ رشد پیروان ادیان جهانی

ادیان سال میلادی درصد رشد سال میلادی درصد رشد سال میلادی درصد رشد
اسلام ۱۹۰۰ ۴/۱۲ ۱۹۸۰ ۵/۱۶ ۲۰۰۰ ۲/۱۹
رومن کاتولیک ۱۹۰۰ ۸/۱۶ ۱۹۸۰ ۵/۱۸ ۲۰۰۰ ۷/۱۸
پروتستان ۱۹۰۰ ۴/۹ ۱۹۸۰ ۹/۷ ۲۰۰۰ ۷
ارتود کس ۱۹۰۰ ۵/۷ ۱۹۸۰ ۸/۲ ۲۰۰۰ ۴/۲
بودائی ۱۹۰۰ ۸/۷ ۱۹۸۰ ۳/۶ ۲۰۰۰ ۷/۵
کنفوسی و نائوئیسم ۱۹۰۰ ۵/۲۳ ۱۹۸۰ ۵/۴ ۲۰۰۰ ۵/۲
هندو ۱۹۰۰ ۵/۱۲ ۱۹۸۰ ۳/۱۳ ۲۰۰۰ ۷/۱۳
شنویسم ۱۹۰۰ ۸/۰ ۱۹۸۰ ۸/۰ ۲۰۰۰ ۰/۱
یهود ۱۹۰۰ ۸/۰ ۱۹۸۰ ۴/۰ ۲۰۰۰ ۳/۰
ادیان طبیعی ۱۹۰۰ ۳/۷ ۱۹۸۰ ۴/۲ ۲۰۰۰ ۸/۱
کل جمعیت جهان ۱۹۰۰ ۱۶۲۰ میلیون نفر ۴۳۷۴ میلیون نفر ۶۲۶۰ میلیون نفر
از آن جا که هیچگونه منبع آماری مطمئنی که بتواند مورد وثوق و قبول بوده و در ضبط و ثبت تعداد واقعی مسلمانان در سر تا سر جهان، مفید و قابل اعتماد باشند، تاکنون به وجود نیامده است، بنابراین بالاجبار به منابع و مآخذ آماری سازمان های جهانی سایر ادیان و انستیتوهای بین المللی باید اکتفا کرد ولی برخورد با آن ها بایستی شرط احتیاط و نیز نتایج مشاهدات هیات های اعزامی جمهوری اسلامی را در مقام سند، مراعات کرد.
گرچه دایره المعارف جهانی مسیحیت با بغض و غرض ارقام مربوط به پیروان آئین مقدس اسلام و پیروان سایر ادیان را منتشر کرده است، معذالک از افزایش مسلمانان در جهان با نرخ رشد ۲/۱۹ درصد که بالاترین نرخ رشد بین تمام ادیان جهان تا سال ۲۰۰۰ می باشد، به این حقیقت اعتراف کرده است که گرایش ملل جهان به سوی اسلام، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی (در سال ۱۹۸۰ با نرخ رشد ۵/۱۶% افزایش یافته و تا سال ۲۰۰۰ تعداد مسلمانان جهان بیش از ۱۲۰۰ میلیون خواهد شد، هر گاه جمعیت مسلمانان جهان را در سال ۱۹۸۰/ ۱۰۰۰ میلیون نفر تخمین کنیم، این افزایش به مراتب بیش از آن چه این دایره المعارف تخمین کرده است، خواهد بود.
تعداد مسلمانان جهان به مقایسه سایر ادیان مهم جهان

دین پراکندگی جغرافیایی تعداد پیروان به میلیون نفر
آمارهای سال های ۱۹۷۹ و ۱۹۸۰
اسلام آسیا، آفریا، اروپا و آمریکا ۱۰۰۰
رومن کاتولیک اروپا و آمریکای لاتین ۷۰۹
پروتستان اروپای مرکزی، انگلیس، آمریکای شمالی و
تعدادی از کشورهای مشترک المنافع انگلیس ۳۴۴
ارتدکس یونان، قبرس و شوروی ۸۵
بودائی جنوب، شرق و مرکز آسیا ۳۰۰
کنفوسیوئیسم و تائوئیسم کشور چین ۳۳۹
هندو در بخشی از آسیا و ۹۰% هند ۴۶۷
شنتوئیسم در خاور دور (آسیا) ۶۱
یهود در سرزمین های اشغالی فلسطین،
شوروی و بیشتر در آمریکا ۵/۱۴
و اگر از پیروزی سیاسی نظامی و حکومت بر قلمرو وسیع جغرافیائی باشد و کسی بخواهد این پیروزی های چشمگیر را به رخ ما بکشد باید در جواب گفت:
این گونه موفقیت ها و پیروزی ها ابدا مربوط به حقانیت مکتب ها نیست، مگر سیادت و سلطه کاپیتالیسم و سرمایه داری جهانخوار پشت سر خود چندین قرن، قدرت عالمگیر نداشت؟ و همین امروز مگر بر پهنه وسیع تری از قلمرو مارکسیسم حکم نمی راند؟
اگر این پیروزی و این قدرت دلیل بر حقانیت مکتب و شیوه و نظام است پس دیگر حرف مارکسیست ها چیست؟
اگر شما حاضرید قبول کنید که موفقیت های فاشیسم و نازیسم و مارشال فرانکو اسپانیا و سالازار پرتغال و ژنرال پرون و خانم کاباره چی او در آرژانتین و فورستر آفریقای جنوبی و ژنرال های اسرائیلی در فلسطین و …. همگی از حقانیت و صلاحیت راه و روش و محتوی و مرام این ها حکایت دارد ممکن است از دیگران هم توقع داشته باشید که به همین دلیل واهی صلاحیت مارکسیسم را بپذیرند.
اصولاً این یک امر کاملاً طبیعی است که انسان در سایه نظم و انضباط و تلاش و استقامت در طرح و توطئه می تواند به اهدافی دست بیابد چه حق و چه باطل بخش اعظم تاریخ بشریت را همین گونه تلاش ها که به طلوع و غروب چنین قدرت هائی منجر شده تشکیل می دهند.
معمول ترین راه تحصیل قدرت و قلمرو در تاریخ بشر این است که چند چهره نامی دور هم بنشینند و طرحی بریزند و کودتائی به راه بیندازند و قدرتی را قبضه کنند و چند صباحی نقشی در تاریخ ایفا کنند و کمونیسم بین الملل هم از این قانون مستثنی نیست. منتهی از طریق حزب مسلح که کودتائی از نوع لنینیسم است نه فرانکوئیسم، شاهد عدم صلاحیت مکتب لنینیسم این است که در همان منطقه های تحت سیطره خویش نتوانسته است در دل مردم نفوذ کند و ده ها سال تبلیغ متمرکز و پی گیر و حساب شده از جلب اعتماد و تمایل مردم عاجز مانده تا جائی که امروز مثلاً در لهستان قدرت و نفوذ معنوی کلیسا بر قدرت حزب کمونیست به مراتب می چربد.
و راستی این نکته جالب و سند گویائی است که در یک کشور کمونیستی که همه امکانات تربیتی در مدت سی سال برای تحکمی ایدئولوژی کمونیسم و بدنام کردن و از صحنه بیرون راندن مذهب استخدام شده، کلیسا که در پشت خود پرونده ای سیاه و کارنامه ای پر از نقاط ضعف دارد، بتواند بیش از حزب حاکم اعتماد مردم و مخصوصاً جوانان را به خود جلب کند و «ویرمنسکی» کاردینال بزرگ لهستان در مقابل حزب کمونیست (این مدعی نجات بشریت) نقطه امید و حامی و پشتیبان مردم باشد و با یک تهدید او حکومت مجبور شود هزاران کارگر زندانی را که به جرم دخالت در شورشی علیه افزایش قیمت ها بازداشت بودند آزاد نماید.

16دسامبر/16

استفتائات از حضرت امام خمینی دام ظله

کسانی که در جبهه به عنوان پیک یا مسئول تدارکات به چند قسمت جبهه باید رفت و آمد کنند یا مهندسین و سرپرستان راهسازی که مسئولیت چند جاده به عهده آن ها است و همچنین فرماندهانی که حوزه مسئولیت آن ها شامل چند محل می شود و ناچار باید برای سرکشی به آن ها طی مسافت کنند، حکم نماز آن ها از جهت قصر و اتمام چیست؟
بسمه تعالی
اشخاصی مانند پیک یا مسئولان تدارکات که باید اشیاء را با خود ببرند نمازشان تمام است و دیگران مانند مهندس یا فرمانده مزبور اگر به چند جا سرکشی می کنند به طوری که صدق کند کار آنان به نحو دوره گردی است نمازشان تمام است و چنانچه دوره گردی نمی کنند باید شکسته بخوانند.
ظاهرا اذان صبح رادیو براساس طلوع فجر طبق استخراج مؤسسه ژئوفیزیک است آیا چنین وقتی شرعا معتبر است یا باید فجر با چشم عادی دیده شود و افق روشن گردد؟
بسمه تعالی
میزان تبین حسی است نه علمی، بنابران باید طلوع فجر قابل رؤیت به چشم عادی باشد.
اگر کسی قضای روزه ای که به طور عمدی یا عذری ترک کرده، بر ذمه او هست و اکنون قدرت بر روزه گرفتن ندارد تکلیف او چیست؟
بسمه تعالی
هر وقت قدرت پیدا کرد بگیرد و اگر قدرت پیدا نکرد هنگامی که علایم موت بر او ظاهر شد وصیت کند و چنانچه پسر بزرگتر دارد و بدون وصیت از دنیا برود بر پسر بزرگتر واجب می شود.
شخصی زمینی را خریده برای فروش و مدت ده سال نگهداشته اکنون به چندین برابر قیمت خرید می تواند بفروشد و قیمت زمین در طول ده سال بالا و پایین رفته یا همه بالا رفته است آیا خمس سود فعلی را باید بدهد یا اهل خمس در سال اول به لحاظ ارتفاع قیمت شریک شده اند و خمس به طور تصاعدی بالا رفته است. لطفا حکم مسئله را در دو صورت خرید زمین از پول مخمس و غیر مخمس بیان فرمائید.
بسمه تعالی
چناچه در طی آن مدت تنزل قیمت پیدا نکرده باشد، در صورتی که زمین از پول مخمس تهیه شده یک خمس برای ترقی قیمت به قیمت فعلی کافی است و اگر از پول غیر مخمس بوده علاوه بر خمس زمین به قیمت فعلی باید خمس ترقی قیمت چهار خمس دیگر را نیز به قیمت فعلی بدهد و اگر در اثناء آن مدت تنزل قیمت نیز حاصل شده، احتیاطا خمس ترقی سال قبل و ترقی سال بعد را باید بدهد.
منزلی که به ارث رسیده و قبل از تقسیم ارث قیمت آن چند برابر شده آیا همه آن خمس دارد یا ما به التفاوت قیمت امروز با قیمت سابق، یا اصلا خمس ندارد؟
بسمه تعالی
چیزی که به ارث رسیده خمس ندارد هر چند قیمت آن ترقی کرده باشد.
با توجه به نظر حضرت عالی در مورد تأخیر وقت نماز صبح در شب های مهتاب و با توجه به این که این مساله در رساله حضرت عالی ذکر نشده است آیا کسانی که طبق رساله عمل کرده و اطلاع از نظر آن حضرت نداشته اند نمازهای صبح که در گذشته انجام داده اند را باید قضا کنند؟
بسمه تعالی
قضاء لازم نیست مگر یقین کند که نماز را در غیر وقت خوانده است.

16دسامبر/16

اقتصاد اسلامی در راه ریشه کن ساختن فقر فاجعه بزرگ بشریت

آیت الله حسین نوری
قسمت سی و چهارم
لقمان، آن حکیم بزرگ الهی در ضمن پندهای ارزنده ای که در اختیار فرزندش می گذاشت به وی گفت:
فرزندم من در زندگی انواع سختی ها را کشیدم و تلخی ها را چشیدم ولی چیزی سخت تر و تلخ تر از فقر ندیدم!
راستی چه عبارت پر محتوائی است!
زیرا مسأله فقر هر چند ذاتاً یک مسأله اقتصادی است ولی هرگز یک مسأله یک بعدی نیست از طرفی با اوضاع طبیعی و از طرف دیگر با انواع سیاست ها و حکومت هائی که بر بشریت سایه می افکنند مربوط است.
چنانکه از جهت دیگر با فرهنگ های مختلف انسان ها نیز ارتباط پیدا می کند.
و لذا این فاجعه بزرگ را باید از دیدگاه های مختلف مورد بحث و مطالعه قرار داد.
چه بسا در میان فرزندان همین فقرای محروم رنج کشیده، بهترین نیروها، سرشاترین استعدادها وجود دارد نیروها و استعدادهائی که می توانند در آینده سرمایه های عظمیی برای کشور و دنیای علم و جهان بشریت باشند. اگر این ها در آتش فقر گداخته نمی شدند و سیاست های استکباری بر سر آن ها سایه نمی افکند و در پرتو عوامل فرهنگ صحیح انسانی و تربیت اساسی قرار می گرفتند و نیروهای آن ها رشد می کرد، و استعدادهای آنان شکفته می شد، از میان آن ها سیاستمداران راستین، فقیهان، محققان، متفکران، مبتکران، مخترعان و مکتشفانی بر می خاست و مانند محقق، علامه، سید مرتضی، ابو ریحان، خواجه نصیر، شیخ طوسی، ابن سینا، سید جمال الدین، و مدرس صحنه هائی از افق زندگی بشر را روشن می ساخت و تحولی ایجاد می کرد.
چه بسا اشخاصی که نیروی کار و خلاقیت و ابتکار دارند ولی چون وسائل و امکانات در اختیارشان قرار داده نشده است نیروهای آن ها تعطیل و راکد و بیکار می ماند و در نتیجه روز به روز ناچار در برابر حمله و هجوم لشکر فقر به زانو در می آیند و ناگزیر تن به ذلت و پریشانی می دهند!
چه بسا افرادی که در نتیجه عوامل غیر مساعد اقتصادی و یا انحطاط فرهنگی و یا اسباب سیاسی از ابتدائی ترین امکانات بهداشتی و درمانی محروم و به سخت ترین بیماری ها مبتلا هستند که به هیچ وجه قدرت مداوا و معالجه ندارند و در نتیجه یا با فرسودگی و بیماری زندگی می کنند و یا تسلیم مرگ می گردند.
و در مقابل آن ها افرادی پیدا می شودند که همه نوع امکانات فرهنگی و تربیتی و بهترین رژیم غذائی و درمانی را در اختیار دارند و اگر مختصر نقاهتی متوجه آن ها شود می توانند برای معالجه خود گروهی از بهترین اطباء را بسیج کنند.
برای نمونه یکی از افرادی که مدتی در منطقه سیستان و بلوچستان فعالیت کرده بود می گفت: یک بار مردی دخترش را در حالی که از درد «آپاندیس» می نالید روی الاغی سوار کرد و به طرف نزدیکترین درمانگاه راه افتاد ـ می دانید که بیمار مبتلا به «آپاندیس» نباید با تکان خوردنهائی به این شکل مواجه باشد آن هم در آن جاده ها و راه هائی که مدام باید از چاله در آمده و به چاه فرو رفت ـ بیمار می نالید و پیرمرد مضطرب بود و حیوان بارکش هر چه تندتر می رفت! طولی نکشید که آپاندیس دخترک ترکید و … پیرمرد بی چاره با کوهی از غم و رنج بر دوش، جنازه بی جان دختر بیمار و نوجوانش را از نیمه راه برگرداند!!
به طور خلاصه عوارض فقر و گرسنگی منحصر به آن چه در مقاله های سابق گفتیم و آثار کمبود پروتئین، مواد معدنی و ویتامین ها را در جهت تولید امراض گوناگون جسمی روانی عصبی استخوانی و مرگ و میرهای زودرس شرح دادیم نیست بلکه این فاجعه بسیار درد آمیزتر از این است.
در این مورد برای مجسم کردن این فاجعه بزرگ به یاد گویاترین کلمات و رساترین عبارات که کلمات و عبارات حضرت امیرالمؤمنان علیه السلام است میافتیم که می فرمود:
الفقر یخرس الفطن عن حجته و المقل غریب فی بلدته
یعنی: فقر و تنگدستی، زیرک را از بیان دلیل و منطق خود، لال می گرداند و بینوا و فقیر در شهر خود، غریب است.
و نیز می فرمود: الغنی فی الغربه وطن و الفقر فی الوطن غربه
یعنی: توانگری و دارائی در غربت وطن و فقر و تنگدستی در وطن غربت است.
و باز می فرمود: استعذ بالله من الفقر فان الفقر منقصه للدین مدهشه للعقل داعیه للمقت
یعنی: از فقر و تنگدستی به خدا پناه ببر، زیرا آن موجب شکست و کمبودی در دین است و جای سرگردانی و ضعف خرد و برانگیزاننده دشمنی و عداوت است.
در این کلمات رسا مخصوصا این تعبیر که فقر در دین انسان نیز نقصان و انحراف ایجاد می کند بسیار مهم است زیرا فقر همانطور که موجب عوارض نامبرده می گردد با ارتکاب فحشاء و خلاف نیز ارتباط دارد چه بسا افرادی که در اثر فقر (و نداشتن قدرت ایمان) دست به ارتکاب فحشاء و خلاف می زنند و دامن روح خود را به انواع گناهان آلوده می سازند.
در این مورد از جمله مسائلی که توجه به آن نیز لازم است این است که «فقر» بیش از همه کودکان را مورد هجوم خود قرار می دهد و آن مزاج های مستعد و استعدادهای لطیف و نیروی در حال رشد و شکوفائی را که خداوند بزرگ در وجود آن ها قرار داده است تضعیف می کند و اگر در برابر این هجوم سهمگین از بین نرفتند و جان سالم به در بردند اوضاع اسفناک گوناگون دیگری در انتظار آن ها است که برای نمونه یکی از آن ها را در مطبوعات با این قبیل عنوان ها می خوانیم:
وضع اسفناک کودکان در کشورهای جهان سوم:
بر اساس گزارش سازمان بین المللی کار در ۱۹۷۷ متجاوز از ۵/۵۴ میلیون کودک کمتر از ۱۵ سال در سراسر جهان به کار مشغول بوده که از این عده ۵/۳۰ میلیون در آسیای جنوبی ۵/۹ میلیون در آسیای جنوب شرقی ۶/۹ میلیون در آفریقا و ۴/۳ میلیون در آمریکای لاتین بوده است این رقم در عرض ۲ سال یعنی تا ۱۹۷۹ بر اساس گزارش همین سازمان به ۱۰۰ میلیون کودک رسید.
و علی رغم ادعاهای سازمان «یونیسف» و اعلام بیانیه هائی از قبیل «روز جهانی کودک» هر ساله اوضاع بدتر هم شده است به طور مثال در فاصله یک سال از تعیین چنین روزی یعنی تا ۱۹۸۰ طبق گزارش خود «یونیسف» ۱۲ میلیون از ۱۲۰ میلیون کودک متولد شده در این سال به دلیل سوء تغذیه و فقر تلف شدند که ۹۵% آن متعلق به جهان سوم در آسیا، آفریقا، آمریکای لاتین بود.
به عبارت دیگر با یک ضرب و تقسیم ساده به این نتیجه وحشتناک و غم انگیز می رسیم که در هر ۵ ثاینه یک کودک از گرسنگی مرده است.
با این توصیف اعلام «روز جهانی کودک» چه معنائی می تواند داشته باشد زمانی که می توان تنها با ۶۰۰ «فرانک» جان یک کودک را نجات داد اینهمه خرج های سنگین بابت تسلیحات و مواد مصرفی تجملی و … چه مفهومی دارد؟ بیان دردهای واقعی امریست که سازمان «یونیسف» و سازمان های دیگر کمتر بدان پرداخته اند و یا اصلا نپرداخته اند.
در هندوستان ۵/۹ میلیون کودک در کارگاه های دخمه مانند روزی ۱۲ ساعت کار می کنند تا مزدی حدود ۵/۲ روپیه در روز بگیرند در مرکز کبریت سازی واقع در منطقه «سی واکازی» جنوب هند ۴۵ هزار کودک کار می کنند که بعضی از آن ها فقط ۵ سال دارند این کودکان با دست های کوچک خود گوگرد بر سر چوب های کبریت می گذارند.
در پاکستان اکثر کودکان از سن ۶ سالگی و کمتر، روزانه ۱۲ ساعت در کارگاه های قالیبافی کار می کنند که گذشته از مزد کم، به دلیل ظریف بودن انگشت هایشان، سرعت بافت سریعتری داشته و سود بیشتری عاید کارفرما می کنند.
اگر چه دولت ها در همه این کشورها ظاهراً کار کردن کودکان زیر ۱۴ یا ۱۲ ساله را منع کرده اند ولی در عمل نه تنها این قانون اجرا نشده بلکه هر روز دامنه این بی قانونی وسیعتر هم گردیده و حتی در بعضی جاها مانند «تایلند» علیرغم ممنوعیت فوق، خود دولت بیش از ۲ هزار کودک کمتر از ۱۲ ساله را در بخش خدمات به کار گرفته است. در این کشور طبق گزارش بانک جهانی در ۱۹۷۸ بیش از ۲ میلیون کودک ۱۱ تا ۱۴ ساله کار می کنند که ۹۰ درصد آن ها به علت فقر شدید خانواده مجبور به کارکردن هستند.
در «هنگ کنگ» اکثر کارخانه ها مجهز به سیستم مدرن آژیر هستند که به محض ورود یک بازرس تمام کودکان را پنهان می کنند سودجوئی در خرید و فروش و به کار گماردن این کودکان آن قدر زیاد شده که قاچاقچیان را به فکر انتقال بچه های چینی به هنگ کنگ انداخته و با فریب والدینشان با توسل به این نیرنگ که «فرزندانشان را به سمت آزادی می برند» ! آن ها را به هنگ کنگ برده و به بیگاری می کشند.
بر اساس گزارش نیوز و یک مورخ اوت ۱۹۸۳ طی یک سال گذشته ۵۲۹ کودک زیر ۱۴ سال که توسط قاچاقچیان به هنگ کنگ حمل می شدند دستگیر شدند که احتمالا ده برابر این تعداد مخفیانه انتقال پیدا کرده اند.
در مصر ۲۵ تا ۳۰% از مجموع کودکان در سن مدرسه مشغول به کارند. در مراکش دختران کمتر از ۱۲ سال در مقابل مزد بسیار ناچیز در کارگاه های قالیبافی کار می کنند. دختران و پسران فلسطینی ساکن اردن در سن ۵ تا ۱۵ سالگی مجبورند در فصل برداشت محصول روزانه ۱۲ ساعت کار کنند، در برزیل کارگر مزارع کشاورزی نه تنها بر حسب جثه قوی اش بلکه با احتساب تعداد فرزندانش استخدام می شود زیرا در این صورت بدون پرداخت بیشتر «راندمان کار» بالاتر است.
این نمونه ها و هزاران نمونه دیگر وضع کلی اکثر کشورهای جهان سوم را نشان می دهد که فقر سنگین، کودکان کم سن و سال را به دخمه ها و کارگاه ها و مزارع کشانیده تا بلکه با درآمد کمی که به دست می آورد از فشار گرسنگی حاکم بر خانواده شان بکاهند.
فحشاء در میان کودکان فقیر
کار کردن کودکان اگرچه حاکی از استثمار و تجاوزگری استعمارگران می باشد اما لااقل روزنه بسیار کوچکی را باقی می گذارد که چنانچه این کودکان جان سالم به در برده و در زیر فشار سنگین کار بتوانند مقاومت کنند در جوانی، انسان های پخته و ورزیده ای شده که با کسب آگاهی اجتماعی و ریشه یابی آن، علیه ظالمان و ستمگران به پا خواهند خاست اما آن چه که این روزنه را هم بسته و حد نهائی شقاوت منفعت طلبان را می رساند استفاده از این کودکان در فحشاء برای به دست آوردن پول بیشتر می باشد.
زمانی که سازمان «یونیسف» سال ۱۹۷۹ را سال «جهانی کودک» اعلام کرد و کارگزاران این سیاست شروع به ساختن فیلم های بزرگ و کوچک کرده و به اصطلاح زندگی یک کودک خوشبخت را به تصویر کشاندند هزاران نوجوان بی گناه به خاطر فقر خانواده به دلالان فروخته می شدند تا از این راه در آمدی کسب نمایند.
در شهر «بانکوک» مراکز متعددی برای لهو و لعب صاحبان زر و سیم وجود دارد که هزاران کودک معصوم بی گناه و نوجوان را به کام خود کشیده است. در این شهر محله ای به نام «پات بونک» وجود دارد که دلالان چینی دختران ۱۳ – ۱۴ ساله را در اختیار توریست های پولدار و عاری از شرف و وجدان می گذارند دلال ها این دختران را در مقابل ۲ هزار «مارک» برای مدت ۲ سال از پدر و مادرشان اجاره کرده و به فحشاء می سپارند.
این دختران تنها ۲ مارک حقوق می گیرند که با ناهار یا شام بخور نمیری همراه است و مأموران پلیس طبق معمول با گرفتن رشوه چشم فرو می بندند.
این واقعیت تلخ در اکثر مناطق فقیر وجود دارد در «آمریکای لاتین» ارقام فحشاء مربوط به نوجوانان بسیار بالا است در شمال شرقی برزیل جائی که اکثر مردم در سن ۲۸ سالگی پیر می شوند پدران و مادران اگر بتوانند کودکان خود را بفروشند شادمان می شوند!
زیرا مطمئن هستند که لااقل از گرسنگی نمی میرند اگر چه در آلودگی محض قرار بگیرند.
در هند به گزارش یک روزنامه هندی پدر و پسری به خاطر ۲۵ روپیه (معادل ۲۵ تومان) بدهی مجبور شدند ۷۷ سال در اسارت زمین داران بزرگ باشند. در این جا اگر کارگری فوت کند و نتواند بدهی اش را پرداخت کند یکی از اعضاء خانواده اش (معمولا فرزندش) اجیر می شود که به جای پدر کار کند.
سازمان «یونیسف» چرا در این مورد که مشتی از خروار می باشند اظهار نظر نمی کند؟ و چرا در سال جهانی کودک به جای فیلم ها آن چنانی به شرح این بدبختی ها نمی پردازد؟ مگر نه این است که اینان بیش از دو سوم جمعیت کره خاکی می باشند.
البته در «سال جهانی کودک» برای خالی نبودن عریضه مطبوعات غربی لطف نموده تصویری از یک کودک فلسطینی در یکی از اردوگاه ها را چاپ کردند که بنا به ادعای مجله معروف «اشترن» چاپ آلمان غربی این عکس نیز به انتخاب اسرائیلی ها بوده است.
آیا این حقایق تلخ نمایانگر این واقعیت نیست که اکثر قریب به اتفاق این سازمان های عریض و طویل و با اسم های بزرگ برای فیب به وجود آمده اند؟ کدام یک از این سازمان ها تا به حال توانسته اند گرهی از مشکلات ملل جهان سوم بگشایند؟ در حالی که هر روزه آوارگان فلسطینی آواره¬تر و گرسنگان آفریقا در اتیوپی و غیره … گرسنه تر می شوند «فریاد حقوق بشر» سر داده اند در حالی که فحشاء کودکان که داغ ننگی است بر پیشانی بشریت قرن بیستم هر روز گسترده تر می شود و در حقیقت عاملان آن هم کسی جز خودشان نیست.
آیا واقعیتی عریان تر از این حقایق را می توان یافت؟ آیا می توان جز خشکاندن ریشه اصلی این بدبختی ها یعنی استعمار چاره ای دیگر اندیشید؟
باید توجه داشت که کارکردن و کار یادگرفتن کودکان امریست لازم ولی کاری که بالاتر از حد توان است کاری که وجود و مزاج یک انسان را سرکوب و فرسوده می کند و کاری که موجب خشک شدن چشمه استعداد کودکان می گردد و موجب می گردد که آن ها به جای آن که وقت و استعداد خود را در فرا گرفتن علم و فن به کار بگیرند وقت خود را در زیر چنگال عوامل استعماری بگذرانند، ظلم است و استثمار است و بر خلاف منطق انسانی و اسلامی است.
و روشن است که کشیده شدن به راه فحشاء ظلم بیشتر و جنایت هولناکتری است هدف پیغمبر بزرگ اسلام (ص) که فرمود: «اکرموا اولادکم» یعنی فرزندان خود را گرامی بداریم این است که این ودایع الهی در تمام ابعاد زندگی گرامی باشند و از اموری که برخلاف شؤون و شخصیت آن ها است مصون و محفوظ باشند.
ادامه دارد

16دسامبر/16

امام خمینی ثابت و استوار از آغاز تا کنون

مدّعیان حقوق بشر
• «تمام بدبختی هائی که ما داشتیم و داریم و یا خواهیم داشت، از سران کشورهائی است که اعلامیه حقوق بشر را امضاء کردند. همان هائی که در تمام دوره ها، اعلامیه حقوق بشر را امضاء کردند، از بشر سلب آزادی کردند… چه جنایاتی از آن پدر و این پسر، به واسطه نصب شدن آنان از جانب امضاء کنندگان اعلامیه حقوق بشر به سر ملت ایران آمده است؟ و این اختناقی است که آنان برای بشر پیش آورده اند…:
(۲۹/۱۲/۵۶)
• «ادعای بشر دوستی و طرفداری از حقوق بشر، از طرف کسانی مطرح است که متجاوز به حقوق بشر می باشند و قهرمان در این امر کسی است که تجاوزش از همه بیشتر است!»
(۲۳/۶/۵۷)
• «همه این حرفهائی که دولت های بزرگ می زنند و جامعه هائی که درست کرده اند برای حقوق بشر، برای امنیت، برای چه و چه…. همه اینها برای این است که این ملل ضعیف را ببعلند».
(۲۱/۷/۵۷)
• «اینها از حقوق بشر صحبت می کنند و به خلاف حقوق بشر عمل می کنند. اسلام، هم حقوق بشر را محترم می شمارد و هم عمل می کند.»
(۱۹/۱۱/۵۹)
• «امروز امثال سازمان های حقوق بشر برای کشیدن جهان به نفع ابرقدرت های ستم پیشه است و نظام های الهی و در رأس آن ها اسلامی به استضعاف است که به نفع مستضعفان علیه مستکبران در طول تاریخ در ستیز بوده اند به استعمار و استثمار نه گفتند.»
(۲۷/۶/۶۰)
• «چه شد که سازمان حقوق بشر، ایرانی ها را بشر نمی داند که همین بشر را دارند با دست آمریکا و با توطئه های قدرت های بزرگی از بین می برند به جرم اینکه می خواهند این زندگی فقیرانه که دارند با استقلال و آزادی بگذرانند؟ این سازمان های فاسد بین المللی چطور در این امور یک کلمه نمی گویند، لکن یک مجرمی که در طول عمرش مجرم بوده امثال هویدا و نصیری ها را که ایران به جرم های زیادی اعدام می کند، فریادشان بلند می شود؟»
چطور این سازمان، انفجاری که در حزب جمهوری پیدا شد و بیش از ۷۰ نفر عالم و متقی و مسلم را به آتش کشیدند، از این ها هیچ صدائی در نمی آید؟….
• همه وابستگان به قدرت های شیطانی مثل سازمان عفو بین المللی و دیگر سازمان ها، همه دست به دست هم داده اند که این جمهوری اسلامی را در اینجا خفه کنند و نگذارند شکوفا بشود و خوف این را دارند که این انقلاب به جاهای دیگری که منافع آن ها در آن جا است صادر بشود…
(۲۶/۷/۶۰)
• «ملت ایران، تصمیمات شورای امنی و سازمان های بی ارزش را جز ورق پاره هائی در خدمت «وتو کنندگان» نمی داند».
(۲۶/۴/۶۱)

16دسامبر/16

درس هائی از تاریخ تحلیل

حجه الاسلام و المسلمین رسولی محلاتی
داستان ولادت رسول خدا ص
قسمت پنجم
و اینک در بحث اصلی خود یعنی تاریخ اسلام وارد می شویم، و در آغاز بحثی داریم درباره نسب رسول خدا و اجداد آن بزرگوار:
نسب رسول خدا ص
اجداد رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ به گونه ای که اهل تاریخ ذکر کرده اند تا ابراهیم علیه السلام حدود سی نفر و تا نوح پیغمبر چهل نفر و تا آدم ابوالبشر حدودا پنجاه نفر می باشند که از «عدنان» به بالا، هم در اسامی آن ها و هم در عدد آنان اختلاف زیادی است، و هر که خواهد می تواند به کتاب های تاریخی و کتاب های دیگری که در انساب تدوین شده مراجعه نماید، و همه آن نام ها را با اختلاف هائی که دارد ببیند.
و در چند حدیث از آن بزرگوار نقل شده که فرمود:
«اذا بلغ نسبی الی عدنان فأمسکوا»
یعنی ـ هنگامی که نسب من به عدنان رسید توقف کنید.
و «عدنان» بیست و یکمین جد آن بزرگوار است که مورخین بدون اختلاف نسب آن حضرت را تا به وی اینگونه ذکر کرده اند:
«محمد» بن عبد الله بن عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصی بن کلاب بن مرّه بن کعب بن لوی بن غالب بن فهر بن مالک بن نضر بن کنانه بن خزیمه بن مدرکه بن الیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان….
و همان گونه که گفته شد از عدنان به بالا تا برسد به حضرت آدم ابو البشر علیه السلام، هم در عدد و هم در نام آن ها اختلاف فراوانی در روایت و تواریخ دیده می شود، و شاید یکی از جهاتی هم که سبب شده تا رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ طبق این روایت دستور داده اند از ذکر بقیه آن ها خودداری شود همین جهت باشد، و در حدیثی نیز از آن حضرت نقل شده که فرمود:
«کذب النسابون قال الله تعالی: و قروناً بین ذلک کثیراً»
و بدین ترتیب آن حضرت در مقام تکذیب اهل انساب نیز بر آمده است.
ـ مردان بزرگی در میان اجداد رسول خدا بوده اند
گذشته از پیمبران بزرگ الهی که در طول نسب رسول خدا و اجداد آن حضرت ـ صلی الله علیه و آله ـ دیده می شوند مانند اسماعیل، ابراهیم، نوح، ادریس، شیث و آدم علیهم السلام، در میان اجداد رسول خدا ص تا عدنان نیز که ذکر شد مردان بزرگی دیده می شوند مانند:
عبد المطلب، هاشم، قصی بن کلاب، نضر بن کنانه، فهر بن مالک، و عدنان.
که از نظر سیاسی و اجتماعی در جزیره العرب و شهر مکه هر کدام از بزرگترین شخصیت های زمان خود بودند، و بدون دستور و نظر آن ها کاری انجام نمی شد. و ما به طور اختصار در بخش «نسب رسول خدا» در تاریخ زندگانی آن حضرت قسمتی از آن ها را تدوین کرده و نوشته ایم. که چون ذکر آن ها در بحث تحلیلی ما در تاریخ اسلام ارتباط چندانی ندارد از نقل آن خودداری می شود، فقط یکی دو مطلب هست که درباره اجداد رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ باید مورد بحث قرار گیرد و از آن جمله بحث زیر است که جمع بسیاری از علماء اسلام و مورخین گفته اند:
ـ اجداد رسول خدا همگی موحد بوده اند
ملا محمد باقر مجلسی (ره) در بحار الانوار فرموده:
«اتّفقت الامامیه رضوان الله علیهم علی ان والدی الرسول و کل اجداده الی آدم علیه السلام کانوا مسلمین بل کانوا من الصدیقین، إمّا انبیاء مرسلین أو أوصیاء معصومین،و لعل بعضهم لم یظهر الاسلام لتقیه أو لمصلحه دینیه» ،
یعنی ـ شیعه ی امامیه متفقاً گفته اند که پدر و مادر رسول خدا و همه اجداد آن بزرگوار تا به آدم ابو البشر همگی مسلمان (و معتقد به خدای یکتا) بوده و بلکه از «صدیقین» بوده اند که یا پیامبر مرسل و یا از اوصیاء معصومین بوده اند، و شاید برخی از ایشان به خاطر تقیه یا مصالح دینی دیگری اسلام خود را اظهار نکرده اند.
و شیخ طبرسی (ره) در مجمع البیان در مورد «آزر» که در قرآن به عنوان پدر ابراهیم نامش ذکر گردیده گوید:
«ان آزر کان جد ابراهیم علیه السلام لأمه، أو کان عمه من حیث صح عندهم ان آباء النبی ـ صلی الله علیه و آله ـ الی آدم کلهم کانوا موحدین، و اجمعت الطائفه علی ذلک…»
یعنی ـ اصحاب ما ـ علماء شیعه ـ گفته اند که «آزر» جد مادری ابراهیم علیه السلام و یا عموی آن حضرت بوده چون این مطلب نزد آن ها ثابت شده که پدران رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ تا آدم همه شان موحد بوده اند، و طائفه شیعه بر این مطلب اجماع دارند….
و چنانچه مشاهده می کنید در گفتار این دو عالم بزرگوار شیعه ادعای اجماع و اتفاق بر این مطلب شده و بلکه این مطلب نزد دانشمندان اهل سنت نیز معروف بوده که فخر رازی در تفسیر خود گوید:
«… و قالت الشیعه، ان احداً من آباء الرسول ـ صلی الله علیه و آله ـ و اجداده ما کان کافراً…»
یعنی ـ شیعه گفته اند که أحدی از پدران رسول خدا و اجداد آن حضرت کافر نبوده اند…
و از این که به طور عموم این مطلب را به شیعه نسبت می دهد چنین استفاده می شود، که این مطلب از مسائل مورد اتفاق و اجماع شیعه بوده همانگونه که از مرحوم مجلسی و شیخ طبرسی نقل کردیم.
و اما دانشمندان اهل سنت
ولی در میان علماء اهل سنت در این باره اختلاف زیادی است، و جمعی از آن ها مانند سیوطی و برخی دیگر همانند شیعه عقیده دارند که پدر و مادر رسول خدا و اجداد آن حضرت همگی موحد بوده اند و به خصوص سیوطی در این باره به طور تفصیل سخن گفته و این مطلب را از نظر عقل و نقل به اثبات رسانده، و جمعی نیز آن ها را و حتی عبد الله پدر آن حضرت را کافر و مشرک دانسته اند.
برخی از دلیل های نقلی بر این مطلب
و گاهی دیده می شود که برای این مطلب به این آیه شریفه نیز استدلال شده که خدای تعالی فرموده:
«و توکل علی العزیز الرحیم، الذی یراک حین تقوم، وتقلبک فی الساجدین…»
و بر خدای مقتدر و مهربان توکل کن، آن خدائی که تو را در هنگامی که به نماز می ایستی می بیند، و به گشتنت در میان سجده کنندگان، که بر طبق پاره ای روایات و استدلال برخی از اهل تفسیر آمده که منظور از «تقلب در میان ساجدان» دوران تحول رسول خدا از صلب های شامخ و رحم های پاک است، و از این آیه استفاده می شود که اجداد آن بزرگوار همگی موحد و ساجد در پیشگاه خدای تعالی بوده اند.
و روایتی هم در این باره از رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ نقل شده که فرمود:
«لم أزل أنقل من أصلاب الطاهرین الی ارحام الطاهرات»
یعنی پیوسته من منتقل شدم از صلب های مردان پاک به رحم های زنان پاک…
و در روایتی نیز که در مجمع البیان طبرسی (ره) پس از عبارتی که قبلا ذکر شد آمده اینگونه است که رسول خدا ص فرمود:
«… لم یزل بنقلنی الله من اصلاب الطاهرین الی ارحام المطهرات، حتی أخرجنی فی عالمکم هذا، لم یدنسنی بدنس الجاهلیه».
یعنی پیوسته خداوند مرا از صلب های مردان پاک به رحم های زنان پاک منتقل کرد تا وقتی که در این عالم شما وارد کرد و به چرکی های جاهلیت آلوده ام نکرد.
و در زیارت وارث درباره امام حسین علیه السلام نوه رسول خدا ص نظیر همین عبارت را می خوانیم:
«اشهد انک کنت نورا فی الاصلاب الشامخه و الارحام المطهره، لم تنجسک الجاهلیه بأنجاسها و لم تلبسک من مدلهمات ثیابها».
ولی باید گفت: اثبات این مطلب از روی این تفسیر و روایت کار دشواری است زیرا این اثبات، فرع بر صحت روایاتی است که در تفسیر این آیات وارد شده و هم چنین فرع بر صحت این روایت نبوی است که اثبات آن نیز مشکل و قابل خدشه است چنانچه منظور از صلب های طاهر و رحم های مطهره نیز ممکن است پاکی و طهارت مولد در برابر ازدواج های ناصحیح و شبهه ناک و سفاح زمان جاهلیت باشد، و از تعبیر «دنس جاهلیت» نیز ظاهرا همین معنی استفاده می شود، و بنابراین مهم برای ما در این جا، همان اجماع و اتفاقی است که درگفتار علمای اعلام و دانشمندان بزرگوار ما آمده است.
پاره ای اشکالات بر این مطلب
یکی از اشکال هائی که بر این مطلب شده این اشکال است که چگونه مردان موحدی مانند عبد المطلب و قصی بن کلاب نام فرزندان خود را عبد مناف، و عبد العزی گذارده اند…
و چناچه می دانیم «مناف» و «عزی» نام دو بت بوده است؟
ولی با توجه به اینکه مسئله نامگذاری در گذشته و بلکه هم اکنون نیز غالبا به دست مادران و یا مادربزرگان و یا بزرگ قبیله و یا دیگران انجام می شده و در بسیاری از موارد پدران چندان دخالتی نداشته اند، و یا زیاد دیده شده که پدر و مادر برای فرزند نامی انتخاب کرده اند ولی همان فرزند در میان مردم به نام دیگری مشهور شده و همان نام مشهور روی او مانده است، چنانچه درباره خود عبد المطلب آمده است که نامش «شیبه الحمد» بود ولی چون در وقت ورود به مکه پشت سر عمویش مطلب بر شتر سوار بود مردم خیال کردند او بنده مطلب است که او را از یثرب خریداری کرده و به مکه آورده است ـ به شرحی که در زندگانی رسول خدا (ص) نوشته ایم ـ
و یا درباره خود عبد مناف در تاریخ آمده که نام اصلی او «مغیره» بوده ولی مادر و یا کسان او نامش را «عبد مناف» گذارده اند.
و ما هم اکنون پس از گذشت قرن ها از ظهور اسلام، و با همه سفارش هائی که درباره نام گذاری و اهمیت آن از طریق ائمه بزرگوار و رهبران الهی شده است می بینیم هنوز در مسئله نام گذاری دقت نمی شود، و روی چشم و هم چشمی و رسوم و سنت های محلی، و به تعبیر ساده نام های «من درآوری» نام های بی معنی و غلطی مثل «شمس علی» و «چراغعلی» و «زلفعلی» و امثال آن ها روی فرزندان خود می گذارند که بدون توجه به معنی آن ها را روی بچه ها نهاده اند…
اشکالی دیگر
باری این سئوال و اشکال چندان مهم نیست که ما وقت خود و شما روی جواب آن زیاد بگیریم، و در این جا اشکال دیگری است که لازم است قدری روی آن بحث و تحقیق شود و آن این اشکال است که ظاهر قرآن کریم مخالف با این اجماع و اتفاق است. زیرا در قرآن نام پدر ابرهیم ـ که یکی از اجداد رسول خدا (ص) است ـ «آزر» ذکر شده و او به صریح آیات قرآنی مرد بت پرستی بوده که ابراهیم پیوسته با او در این باره محاجه می کرد.
بحث درباره «آزر» و ارتباط او با ابراهیم خلیل علیه السلام
این اشکال را با توضیح بیشتری این گونه طرح کرده اند که در قرآن کریم در چند جا نام «آزر» بت پرست و طرفدار بت به عنوان پدر ابراهیم، و در برخی از جاها نام پدر ابراهیم به عنوان شخص بت پرست و مدافع بت پرستی که ابراهیم را در مبارزه اش با این مرام مورد تهدید و مؤاخذه قرار داده است آمده مانند این آیات:
«و اذ قال ابراهیم لابیه آزر أتخذ اصناما الهه، انی اراک و قومک فی ضلال مبین»
۲- «و اذکر فی الکتاب ابراهیم انه کان صدیقاً نبیاً، اذ قال لأبیه یا أبت لم تعبد ما لا یسمع و لا یبصر و لا یغنی عنک شیئاً»
۳- «واتل علیهم نبأ ابراهیم، اذ قال لأبیه و قومه ما تعبدون، قالوا نعبد اصناما فنظل لها عاکفین…»
و آیات دیگری نظیر آیات فوق که پدر ابراهیم علیه السلام را ـ که در یک جا یعنی در همان سوره انعام نامش را هم «آزر» برده است ـ به عنوان مردی بت پرست، و طرفدار بت ذکر کرده، و بلکه در سوره مریم به دنبال آیات فوق از زبان پدر ابراهیم نقل شده که با او به محاجه پرداخته و در پایان ابراهیم علیه السلام را سرزنش و تهدید کرده و می گوید:
«… قال راغب أنت عن الهتی یا ابراهیم. لئن لم تنته لأرجمنک و اهجرنی ملیاً»
اکنون گفته می شود با توجه به این که ابراهیم علیه السلام از اجداد رسول خدا است و پدرش آزر بت پرست و حامی بت پرستی بوده چگونه پاسخ می دهید؟
جواب این اشکال هم آنست که در لغت عرب و بلکه زبان های دیگر که یکی از آن ها هم زبان فارسی خودمان است لفظ «اب» و «پدر» همانگونه که به پدر صلبی گفته می شود، به سرپرست و عمو و پدر مادر و معلم و شوهر مادر انسان و به هر کس که نوعی حق تربیت و سر پرستی انسان را داشته باشد اطلاق می شود، چنانچه از آن طرف لفظ «ابن» و «پسر» نیز هم بر پسر صلبی گفته می شود، و هم برپسر دختر و شاگرد و هر کس که به نوعی تحت تکفل و تربیت انسان باشد.
در قرآن کریم در سوره بقره آن جا که حضرت یعقوب در وقت مرگ به پسرانش وصیت می کند آمده است که به آن ها گفت: پس از من چه چیز را می پرستید؟
«قالوا نعبد الهک و اله آبائک ابراهیم و اسماعیل و اسحق….»
گفتند: ما معبود تو معبود پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را می پرستیم که اطلاق پدر بر اسماعیل شده در صورتی که اسماعیل عموی یعقوب بود و پدرش اسحاق بوده.
و از آن طرف نیز در سوره انعام عیسی علیه السلام را از ذریه و پسران ابراهیم علیه السلام شمرده در صورتی که نسبت آن حضرت از طرف مادرش مریم به ابراهیم می رسد، آن جا که فرماید:
«و من ذریته داود و سلیمان …» تا آن جا که فرماید: «… و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس»
و بدانچه گفته شد باید این مطلب را نیز اضافه کرد که بنا به گفته اهل تاریخ میان اهل انساب اختلافی نیست در این که نام پدر ابراهیم «تارخ» به خاء معجمه، و یا «تارح» به حاء مهمله بوده است، چنانچه از تورات نیز نقل شده که نام پدر ابراهیم را «تارخ» ذکر کرده و از اثبات الوصیه مسعودی نقل شده که گفته است:
آزر جد مادری ابراهیم و منجم نمرود بود، و پدر ابراهیم نامش تارخ بود که در هنگام کودکی ابراهیم، وی از دنیا رفت و ابراهیم تحت سرپرستی«آزر» جد مادری خود قرار گرفت.
و مرحوم استاد علامه طباطبائی در این باره استدلال جالبی از روی خود آیات کریمه قرآن آورده و از آن ها استفاده کرده است که طبق آیات قرآن کریم «آزر» پدر صلبی ابراهیم نبوده و پدر صلبی او شخص دیگری بوده که از آن تعبیر به «والد» شده است، و خلاصه گفتار ایشان در تفسیر آیه ۷۴ سوره انعام اینگونه است که فرموده:
دقت و تدبر در آیات کریمه ای که درباره حضرت ابراهیم علیه السلام و داستان های آن حضرت در قرآن آمده انسان را به این مطلب راهنمائی می کند که ابراهیم علیه السلام در آغاز با مردی رو به رو می شود که قرآن می گوید وی پدر ابراهیم و نامش آزر بوده و اصرار داشته که او دست از بت پرستی بردارد و از مرام توحید پیروی کند،و آن مرد نیز ابراهیم را تهدید کرده و طرد نموده و بدو دستور هجرت و دوری از وی را داده است.
ابراهیم علیه السلام که چنان می بیند بدو درود فرستاه و وعده آمرزشخواهی و استغفار از درگاه حق را بدو می دهد، و به دنبال آن از آزر و قوم او اعتزال جسته و دوری می گزیند، زیرا که به دنبال همان آیات فوقه (سوره مریم) است که می فرماید:
«… قال سلام علیک سأستغفر لک ربی انه کان بی حفیاً، و اعتزلکم و ما تدعون من دون الله و ادعو ربی عسی أن لا أکون بدعاء ربی شقیاً»
و آیه دوم بهترین شاهد و قرینه است بر اینکه این وعده استغفار در دنیا بوده نه وعده شفاعت در قیامت اگرچه به حال کفر از دنیا برود.
آن گاه خدای تعالی در سوره شعراء (آیه ۸۹) حکایت می کند که ابراهیم عیله السلام به این وعده خود عمل کرده و برای آزر استغفار کرده آن جا که در مقام دعای به درگاه پروردگار متعال از جمله گوید:
«… و اغفر لابی انه کان من الضالین…»
و پدرم را بیامرز که او از گمراهان بود…
و از لفظ «کان» که در این آیه است معلوم می شود که این دعا پس از مرگ پدرش و یا پس از دوری گزیدن و هجرت از وی انجام گرفته، و این هم به خاطر وفای به وعده ای بود که داده بود، چنانچه خدای تعالی نیز در سوره توبه از این حقیقت پرده برداشته و چنین گوید:
«ما کان للنبی و الذین آنوا ان یستغفروا للمشرکین و لو کانوا أولی قربی من بعد ما تبین لهم انهم اصحاب الجحیم، و ما کان استغفار ابراهیم لابیه الا عن موعده و عدها ایاه فلما تبین له انه عدو لله تبرأ منه…»
که خلاصه ترجمه آن است که پیغمبر و مؤمنین نمی توانند برای مشرکان اگر چه نزدیکانشان باشند استغفار کنند… و استغفار ابراهیم نیز برای پدرش به خاطر وعده ای بود که بدو داده بود، و چون برای او معلوم شد که وی دشمن خدا است از او بیزاری جست…
و سیاق آیه گواهی دهد که این دعاء و بیزاری جستن همه در دنیا و عالم تکلیف بوده نه در آینده و در قیامت…
و همه این جریانات پیش از مهاجرت ابراهیم علیه السلام به سرزمین مقدس بوده،و سپس خدای تعالی عزم ابراهیم علیه السلام را بر مهاجرت به سرزمین مقدس (بیت المقدس) نقل فرموده که گوید:
«فأرادوا به کیدا فجعلناهم الاسفلین، و قال انی ذاهب الی ریب سیهدین، رب هب لی من الصالحین»
که داستان هجرت ابراهیم علیه السلام و به دنبال آن دعای آن حضرت را برای روزی فرزندان صالح و شایسته نقل فرموده…
و سپس در جای دیگر داستان ورود آن حضرت را به سرزمین مقدس و دارا شدن وی فرزندان صالحی را همچون اسحاق و یعقوب نقل فرموده و گوید:
«… و ارادوا به کیداً فجعلناهم الاخسرین، و نجیناه و لوطا الی الارض التی بارکنا فیها للعالمین، و وهبنا له اسحاق و یعقوب نافله و کلا جعلنا صالحین»
و در جای دیگر گوید:
«فلما اعتزلهم و ما یعبدون من دون الله وهبنا له اسحاق و یعقوب و کلا جعلنا نبیا»
و پس از همه این ماجراها و دارا شدن فرزندان صالح و سکونت وی در سرزمین مقدس و تعمیر خانه کعبه دعای آن حضرت را در مکه و در پایان عمر اینگونه نقل می کند:
«و اذ قال ابرهیم رب اجعل هذا البلد آمنا…» تا آن جا که گوید: «الحمد لله الذی وهب لی علی الکبر اسماعیل اسحاق…» و در پایان همین آیات بالاخره می فرماید: «ربنا اغفرلی و لوالدی و للمؤمنین یوم یقوم الحساب»
که در این جا می بینیم بعد از آن بیزاری جستن و تبری از پدرش «آزر» باز هم برای پدر و مادرش که در اینجا تعبیر به «والدیّ» شده است برای روز جزا طلب آمرزش و استغفار می کند، و از روی هم رفته همه آیاتی که ذکر شد «والد» در این آیه با قرائنی که در کار است پدر صلبی و واقعی ابراهیم علیه السلام بوده و او شخص دیگری غیر از «آزر» بوده، و لطف در همان تعبیر به «والد» است که معمولا به پدر صلبی اطلاق می شود، بر خلاف «أب» که همانگونه که گفته شد بر پدر و سرپرست و عمو و پدر مادر و شوهر مادر نیز اطلاق می گردد…
و این بود خلاصه ای از گفتار مرحوم استاد علامه طباطبائی در کتاب شریف المیزان که چون برای بحث ما جالب بود در این جا آوردیم، و خلاصه این بود که در اطلاق و استعمال لفظ «أب» و «والد» فرق است، استعمال و اطلاق لفظ «أب» و مشتقات آن دائره وسیعی دارد که بر پدر و دیگران همانگونه که گفته شد اطلاق می گردد، ولی لفظ «والد» و مشتقات آن مانند «ولد» و «والده» و «مولود» اینگونه نیست، و «والد» معمولا بر پدر صلبی اطلاق می گردد، چنانچه «ولد» بر فرزند صلبی، و «والده» بر مادر حقیقی اطلاق می گردد. ادامه دارد

16دسامبر/16

چگونه روند جنگ تحمیلی معکوس شد

«و ما یمکرون الا بأنفسهم و ما یشعرون».
(۱۲۳ انعام)
حجه الاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی
به نظر می رسد که امروز، جنگ بهترین شرایط خود را طی می کند و همه زمینه های لازم برای پیروزی واقعی اسلام و شکست واقعی دشمنان و تمام کسانی که جنگ را آغاز کردند، به وجود آمده است.
اگر برگشتی به گذشته داشته باشیم و با دقت اوضاع امروز و دیروز را بررسی و مقایسه کنیم، خواهیم دید که وضع امروز جنگ، درست بر عکس آن اهدافی است که جنگ افروزان، در آغاز جنگ برای خود ترسیم کرده بودند، اینک آن ها مصداق ایه شریفه «و ما یمکرون الا بانفسهم» واقع شده اند و همان چاه هائی که برای ما کنده بودند، خودشان در آن ها افتادند. مسیر جنگ هم عملا معکوس شده است.
زمینه آغاز جنگ
آن روزی که جنگ را شروع کردند طبق محاسباتی بود که اگر این محاسبات درست از آب درآمده بود، کاملا به اهدافشان می رسیدند. زمینه هائی هم برای خود تصور کرده بودند که امروز همان زمینه های تصوری آن ها ـ که برای آن ها مجوز تجاوز بود ـ برای ما مجوز است که دفاع را ادامه دهیم تا به اهدافمان نائل آئیم.
آن ها فکر می کردند جهوری اسلامی از لحاظ نیروهای دفاعی و تهاجمی در بدترین شرایط است. البته تا اندازه ای هم، صورت ظاهر اوضاع، این مسئله را تائید می کرد. اوضاع آن روز ما از دیدگاه آن ها چنین بود.
ارتش را فلج می دیدند، نیروهای مردمی سازمان یافته نبود، آن ها که در خارج بودند، چنان انسجامی را در داخل کشور نمی دیدند، چند استان ـ مخصوصا آن ها که مورد نظرشان بود ـ به صورت ظاهر وضعی داشت که به نظر می رسید که در حاکمیت ایران نیست مانند کردستان و بخشی از آذربایجان غربی، خوزستان را هم آشوب زده می دیدند از طرفی «مدنی» هم که استاندار آن جا بود آدم نالایق و خائنی بود و درست در جهت اهداف آنان حرکت می کرد، انسجام سیاسی در کل کشور به چشم نمی خورد، لیبرال ها و گروهک ها همواره در پی فتنه انگیزی و آشوب به پا کردن بودند، ایران نه از غرب و نه از شرق حمایت نمی شد بلکه همه در توطئه شریک بودند و از طرفی دیگر چنین می پنداشتند که یک مرکز تصمیم گیری قاطعی در سطح کارهای اجرائی وجود ندارد، تمام این عوامل دست به دست هم داد و آن ها را وادار به چنین اقدامی برای رهائی از عواقب انقلاب اسلامی نمود.
عامل مردمی
آنچه را آن ها محاسبه نکرده بودند مسئله مردم بود. و آنچه آن ها را مطمئن می ساخت که مردم از انقلاب جدا هستند، از طرفی ادعاهای کاذب بنی صدر بود و از طرفی دیگر برخی تظاهرات های چند نفر گروهک ها و دروغ های که در این رابطه می گفتند و این تظاهرات مسخره را بزرگ جلوه می داند، برای دشمنان ثابت کرده بود که مردم به کلی از انقلاب و رهبر جدا شده اند.
همین عامل مردمی، تمام عوامل منفی دیگر را ـ که آن ها به حساب آورده بودند ـ خنثی کرد. یعنی هنگامی که عامل مردم و رهبری وارد جنگ شد، تمام آنچه را که نقطه ضعف بود جبران کرد و کم کم آن ها را سر و سامان داد.
آن موقع، عراق از لحاظ نیروی زمینی بسیار قوی و منسجم بود ولی وضع ما بد بود، لذا از راه زمین جنگ گسترده ای را آغاز کردند. البته از لحاظ نیروی هوائی، وضع ما اگر بهتر از آن ها نبود در سطح نسبتا مطلوبی قرار داشت که ما توانستیم با حملات هوائی و از طریق تهاجم به عمق خاک دشمن یا زدن نیروهای دشمن در خاک خودمان تعادل دشمن را به هم بزنیم و وضع خودمان را برای آماده شدن نیروی زمینی بهتر کنیم.
فرماندهان ارتش اختیار نداشتند و تمام اختیارات دست بنی صدر بود. ولی هنگامی که اختیار از خائنین گرفته شد و بدنه اصلی ارتش که همان نیروهای سطح پائین ولی معتقد مسلمان بودند به میدان آمدند و از طرفی سپاه پاسداران و بسیج ۲۰ میلیونی وارد کارزار شد، اوضاع به کلی عوض شد:
روز به روز نیروها منسجم تر شدند و استحکام ما بیشتر شد و کم کم نقطه مقابل، در شرایط نامطلوبتری قرار گرفت.
از نظر من، امروز هم همان روند حرکت معکوس ادامه دارد، گرچه گاهی تبلیغات اجانب، قضیه را به گونه ای دیگر جلوه می دهند ولی حقیقت غیر از آن است.
اکنون مقایسه ای می¬کنیم بین آن وقت که عراقی ها در خاک ما بودند و وضعیت امروز جنگ:
عوامل شکست دشمن
آن وقت عراقی ها در خاک ما بودند، تهاجم ما از چند نظر سریع تر و کوبنده تر بود:
۱- از لحاظ انگیزه های نیروهای رزمنده ما که برای راندن دشمن از خاک خود می جنگیدند.
۲- از لحاظ عدم انگیزه سربازان عراقی که وارد خاک دیگران شده بودند.
۳- عراقی ها نمی توانستند استحکامات و موانع محکم و پایداری در خاک ما درست کنند زیرا:
الف ـ از مرکز فرماندهی دور بودند.
ب ـ طریق مواصلاتی خوب نبود و جاده های لازم هم وجود نداشت و از این رو رساندن تدارکات به نیروهایشان خیلی دشوار و مشکل بود.
ج ـ نسبت به سرزمین ما و نقاط حساسی که برای عملیات نظامی مهم بود، آشنائی نداشتند.
د ـ سرمایه¬گذاری برای ساختن استحکامات به صرف آن ها نبود لذا ناچار بودند به استحکامات خیلی معمولی اکتفا کنند.
تمام این عوامل سبب شد که هجوم ما خیلی سریع، استحکامات آن ها را در هم بشکند و نیروهای ما به پیش بروند.
اکنون که ما هجوم خود را در خاک عراق شروع کرده ایم و در آن جا نیروهای دشمن را تعقیب می کنیم، شرایط عوض شده است:
۱- استحکامات دفاعی ـ که بتوانند در پناه آن ها مقاومت بیشتری کنند ـ قوی تر شده است زیرا:
الف ـ راه های مواصلاتی نزدیکتر شده.
ب ـ زمین خود را خوب می شناسند.
ج ـ سرمایه گذاری کردن برای بهبود استحکامات به نفع آن ها است.
۲- انگیزه مقاومت برای نیروهای آن ها ـ به حسب ظاهر ـ بیشتر است.
۳- به علاوه استحکامات خود ساخته، به موانع طبیعی از قبیل اروند رود و کوه ها رسیده اند که به طور طبیعی مانع عبور ارتش های زمینی است.
ادامه روند حرکت معکوس
با این حال، حالت تکامل و انسجام نیروهای ما و حالت تنزل امکانات واقعی ارتش عراق ـ کماکان ـ ادامه دارد و در این مسئله هیچ چیز عوض نشده است مگر همین نقطه که آن ها به نقطه ای رسیده اند که ایجاد موانع برای عبور نیروهای ما، برای آن ها بهتر شده است ولی از لحاظ های دیگر خیلی بدتر شده است.
۱- اگر ما در آغاز جنگ توسط نیروهای هوائی خود، مانع پیشرفت آن ها شدیم، آنان نمی توانند از این راه ـ امروز ـ مانع پیشرفت ما شوند زیرا امکان تأمین نیروی انسانی مؤمن برای آن ها نیست. امکان خرید اسلحه مدرن با پول و حمایت مستکبران و عوامل خود فروخته شان ممکن است ولی خریدن نیروهای مؤمن و متعهد نه با پول و نه با تبلیغات شرق و غرب، امکان پذیر نیست.
۲- وضعیت داخلی عراق برای حزب بعث بسیار بد است:
عراق از ۱۶ ایالت تشکیل شده است: باختصار آن ها را مورد بررسی قرار می دهیم:
• دهوک، نینوی ، اربیل، سلیمانیه و کرکوک استان های شمالی عراق و منطقه کردنشین هستند که بخش عمده اش ـ در حقیقت ـ در حاکمیت عراق نیست.
• منطقه «شیلر» از استان سلیمانیه در اختیار ما است.
عراق در «دهوک» به کلی حضور ندارد زیرا قسمتی از آن را ترک ها و قسمت دیگری را کردها تحت تصرف دارند. خط لوله نفتی عراق را هم که از آن جا عبور می کند، بیشتر به وسیله ترک ها حفظ می شود تا عراقی ها.
قسمت شرقی اربیل، حاج عمران است که در اختیار ما است و قسمت های دیگر اربیل زیر نظر عشایر کرد است.
قسمت عمده نینوی در مرز سوریه واقع شده است که آن هم وضع خاصی دارد، چون سوری ها در آن جا قدرتشان بیش از عراقی ها است و کردها هم در آن جا نیرومندند.
• در جنوب، استان های بصره و استان نیسان واقع است که با حضور ارتش، سپاه و نیروهای مردمی ما به کلی متزلزل است.
• در وسط، استان هشتم (دیالی) و استان نهم واسط) واقع است.
«مندلی» در استان دیالی است که ما در آن جا حضور قاطع داریم و بخشی از آن را نیز تحت تصرف خود داریم.
«العماره» در استان واسط است که نیروهای ما به قدری از آن جا به دجله نزدیکند که عراقی ها به ناچار قسمت عمده آن استان را تخلیه کرده و به شهرهای دیگر رفته اند.
• استان قادسیه که مرکز آن دیوانیه است و استان ذی قار که مرکزش ناصریه است از استان های شیعه نشینی هستند که دولت عراق هیچگاه نمی تواند روی آن ها به عنوان نیروهای وفادار حساب کند. اکثریت مردم این دو استان عشایر شیعه هستند و کنار آن ها هم بورها هستند که قسمت های بور اصلا از قلمرو عراقی ها خارج است.
• استان ششم عراق به نام «انبار» که در غرب واقع است، استانی است بیابانی مانند کویر لوت که هیچ ارزش نظامی ندارد.
• استان هفتم بغداد است که به آن محکم چسبیده اند و از آن بیشترین نگهداری را می کنند.
• از این استان ها که بگذریم به استان بابل که مرکزش حله است و استان کربلا می رسیم که حله و کربلا و نجف هیچ وقت مایه دلخوشی صدام نبوده است.
همانطور که می دانید، در حدود دو سوم مسلمانان عراق، شیعه هستند که به کلی با صدام مخالفند و فشار و خفقان زیاد آن ها را خفه کرده است، زیرا افرادی مانند خوانده آیت الله حکیم و آیت الله صدر و خواهرش و علمای زیادی را به شهادت رساندند و خود نجف را متلاشی کردند و فشارهای زیادی بر آنان وارد ساختند، از این رو معلوم است که مردم آن جا نمی توانند نسبت به حزب بعث وفادار باشند. البته نه تنها نسبت به شیعیان فشار و زور اعمال می شود که به همان نسبت به مسلمانان سنی نیز فشار می آورند و علمای آنان نیز یا در زندان ها و یا به شهادت رسیده اند. و تنها کسانی که از ایمان بهره ای ندارند و منافعشان اقتضا دارد، به حزب بعث، در صورت ظاهر وفادار مانده اند.
۳- وضعیت اقتصادی عراق:
دشواری های اقتصادی عراق بیش از آن است که در ذهن ما بگنجد. عراق از نظر نیروهای انسانی، تکنولوژی، مشاورین فنی، مجریان طرح های عمرانی، کارگرهای متخصص و حتی کارگرهای ساده وابسته به دیگران است. تمام مجریان طرح ها و متخصصینی، خارجی هستند و قسمت عمده کارگرهای ساده را از مصر، پاکستان، فیلیپین، کره جنوبی، هندوستان و سایر نقاط جهان آورده اند. با این حال عراق در گذشته ـ با جمعیتی معادل چهارده میلیون تقریباً ـ از طریق فروش سه میلیون و نیم بشکه نفت در روز، در فکر طرح های بلند پروازانه¬ای بود. اکنون مقدار نفتی که صادر می کند متجاوز از هفتصد هزار بشکه از طریق ترکیه نمی تواند باشد، آن هم خیلی آسیب پذیر است زیرا امید ندارد لوله هائی که از کردستان عبور می کنند برای همیشه سالم بمانند، تازه این پول ها را برای مصارف جنگی می خواهد، بنابراین، طرح های عظیمی که در شرف تکوین بوده راکد مانده است و رکود این طرح ها خسارت جبران ناپذیری برای عراق دارد زیرا:
الف ـ مجریان طرح، مقاطعه کاران و کسانی که طرف قرارداد بودند، برای تأخیر و معطل ماندن طرح ها، ماشین ها و کارخانه هایشان خسارت های عمده ای می گیرند. از طرفی یا باید منتظر بهبودی اوضاع امنیتی باشند و برای هر روز مقدار زیادی خسارت دریافت کنند و یا هم اینکه طرح ها را نیمه کاره بگذارند و به جای دیگر بروند که در هر دو صورت، معطل ماندن کار، بیکار شدن کارگران و معطل ماندن سایر طرح ها و کارخانه هائی را که با این طرح ها ارتباط دارند، در پی دارد.
ب ـ بسیاری از طرح ها که در بخش شرقی است از حاج عمران تا فاو (تا عمق ۴۰ کیلومتری) به خاطر نرسیدن پول یا نداشتن امنیت، اداره نمی شوند.
ج ـ کارخانه های خارجی نیز نمی توانند در شرایط ناامنی کار کنند، آن ها برای زندگی و خوشگذرانی پول هنگفت می خواهند و اگر پول تأمین بشود، چون امنیت ندارند ،حاضر نیستند به کار خود ادامه دهند و در صورتی که یک مهندس یا کارشناس خارجی، کار خود را رها کند، کارخانه تعطیل می شود.
ناگفته نماند که در کنار خسارت های فراوان عراق، پول های بسیاری از کشورهای جنوب خلیج فارس دریافت می دارد ولی این پول ها به آن سطحی که عراق لازم دارد نمی تواند باشد. از آن گذشته، آن ها بیشتر به مسائل جنگی می پردازند و به فکر درمان وضع بد اقتصادی داخلی عراق نیستند زیرا سرنوشتشان را به جنگ مربوط می دانند لذا بیشتر به اعتبارات خرید اسلحه و تأمین آن ها می پردازند.
۴- اتکاء عراق به اسلحه های مدرن:
جنگ برای عراق خیلی پرخرج است، وانگهی عراق نمی تواند به مردم و نیروهای انسانی و کمک های مردمی متکی باشد، لذا اتکاءش به اسلحه های مدرن است که آن ها به قیمت الماس در می آید. یک هواپیمای پیشرفته، یک موشک پیشرفته، یک تانک پیشرفته و یا یک رادار پیشرفته و دیگر سلاح های مدرن که فعلا عراق متکی به آن ها است، فوق العاده گران است و نه تنها خود این سلاح ها گران است که کارکنانش نیز خیلی خرج بر می دارند. خرج تربیت یک خلبان ماهر بیش از پانصد هزار دلار است. از طرفی دیگر، کارشناس ها، متخصصین و مکانیک ها هم از خارج هستند و پول زیادی در مقابل کارشان دریافت می کنند. قطعات یدکی از الماس هم گرانتر است. کشتی ها، هواپیماها و تریلی هائی که این ها را حمل می کنند نیز اضافه بر مصرف است.
البته عراق از دنیای استکباری حمایت های مادی می شود ولی حمایت های آن ها مجانی نیست. شرکت های فرانسوی، روسی، انگلیسی در مقابل سلاح هایشان اعتبار می خواهند. عربستان سعودی با آن همه کمک های مادی، اعتبار می خواهد چون نمی دانند بعد از انقلاب عراق، چه نصیبشان خواهد شد؟! اگر شرکت های خارجی قسط ها را تأخیر می اندازند، درخواست بهره های هنگتفی در حدود ۲۰% می کنند که اصلاً قابل تحمل نیست.
عراق در آغاز جنگ ۳۵ میلیاردی ذخیره ارزی داشت و ادعا می شود که تا امروز در حدود ۸۰ میلیارد دلار هم پول یا اعتبار یا وام گرفته است و همه آن ها را خرج جنگ کرده و امروز اقتصادش فلج شده است به حدی که دیگر توان تحمل آن، برای بعثی ها امکان ندارد.
۵- شیوه سربازگیری:
به همان اندازه که مردم ایران برای رفتن به جبهه ها بر یکدیگر سبقت می گیرند و آن را یک عبادت بزرگ تلقی می کنند، مردم عراق از جنگ گریزان و از حزب بعث متنفرند. نه تنها ما می گوئیم که هیچگونه رابطه حسنه ای بین مردم و حزب بعث وجود ندارد بلکه اخیراً غربی ها نیز ناچار به اعتراف شدند که:
شیوه سربازگیری عراقی ها، خشن ترین شیوه است. مأمورینی به کارخانه ها، مؤسسات دولتی و ملی، مدرسه ها و حتی دانشگاه ها هجوم می آورند و کارگران، دانشجویان و محصلین را با زور می گیرند و در کامیون ها ریخته به جبهه ها می آورند. لذا این ها در جبهه ها زندانی هستند. و اگر کانال¬های آبی با طول ۴۰ متر، میدان های هفتصد، هشتصد متری مین، سیم های خاردار، رده به رده پشت سر هم و دیگر موانع طبیعی نبود، به هیچ وجه امکان نگهداری نیروها را نداشتند و اگر این استحکامات به اضافه رشته های الکترونیکی بسیار دقیق برای خبردهی و سیستم هشدار دهنده نبود، این نیروها مثل کرباس از هم دریده می شدند کما اینکه با هجوم نیروهای ما چنین وضعیتی برای آن ها پیش می آید.
شرایط جنگی ایران:
ما در نقطه مقابل آن ها هستیم، از لحاظ مردم، کاملاً خاطرمان جمع است زیرا آن ها از ما حمایت می کنند. از لحاظ اقتصادی با همین درآمدی که داریم خودمان را منطبق کرده ایم و به کارهای سازندگی هم می رسیم. هیچ طرحی تا کنون در ایران راکد نشده است بلکه روز به روز طرح های جدید را شروع می کنیم و طرح هائی که مدتی خوابیده بوده، کم کم داریم احیا می نمائیم.
از لحاظ نیروی انسانی هیچ نیازی نداریم که همیشه نیروها را در جبهه نگهداریم بلکه هر گاه برنامه ای داشته باشیم با یک اعلامیه از سربازها، بسیجی ها، و نیروهای مهندسی جهاد و ارتش و دیگر نیروهای رزمی دعوت می کنیم، در ظرف چند روز، از سراسر کشور، به سوی جبهه ها سرازیر می شوند بدون اینکه مسئله ای به عنوان جلب نیروهای جنگی وجود داشته باشد.
جنگ برای ما یک روال طبیعی در کنار زندگیمان قرار گرفته است، لذا هیچ عجله ای نداریم که کارها را بدون برنامه ریزی و با ترس و وحشت انجام دهیم که عوارض نادرستی به دنبال داشته باشد. وچون عراقی ها و حامیانشان، شرایط ما رابه خوبی درک کرده اند، لذا متوسل به حیله های واقعاً عمیقی شدند و امروز هم لابد در فکر حیله های دیگری هستند، و بر ما لازم است که این حیله ها را کشف و خنثی کنیم.
توطئه های پلید دشمن:
به کار گیری اسلحه شیمیائی
۱- یکی از این روش های پلید، توسل جستن به اسلحه شیمیائی بود که ملاحظه کردید چگونه نیروهای ما توانستند با حفاظتی که برای خودشان درست کردند، این اسلحه بسیار شکننده را خنثی نمایند. با این که عراقی ها، این اسلحه را در بدترین جا و بدترین شرایط به کار گرفته بودند، مانند جزایر مجنون که ما نه ارتباط زمینی داشتیم و نه امکانات بهداشتی و حفاظتی و برای رساندن مجروحین نیز فاصله زیادی داشتیم. و گرچه صدمه هائی بر ما وارد کردند ولی از طرفی، استقامت و ایمان رزمندگان ما و از طرفی دیگر صدمه اعتباری که آن ها خوردند و در دنیا رسوا شدند، این توطئه را خنثی کرد.
بمباران مناطق مسکونی
۲- یکی دیگر از توطئه هائی که برای وارد ساختن ما به صلح تحمیلی به کار گرفتند، مسئله موشکباران و بمباران مناطق مسکونی به صورت گسترده بود. البته عراقی ها در طول ایام جنگ از این عمل غیر انسانی، هیچگاه فروگذار نکردند و همواره شهرهای مظلوم ما را با موشک های دور برد می زدند که شاید تا به حال صد ها موشک زمین به زمین به کار گرفته اند، و در تمام جنگ های محدود منطقه ای ـ در طول تاریخ ـ سراغ نداریم که اینقدر موشک برای زدن شهرها مصرف شده باشد.
پس از اینکه ما دیدیم چاره ای نداریم جز اینکه از طرق معامله به مثل، این توطئه را بشکنیم و اسلحه ها را از دست دشمن بگیریم،به طور جدی وارد عمل شدیم و همه دیدند که چقدر مؤثر بود. بصره آسیب پذیرترین نقطه عراق است در صورتی که از نظر اهمیت، در درجه دوم پس از بغداد قرار دارد. و تعبیر من این است که اگر زده شود، برای آن ها به اندازه ـ مثلاً ـ اصفهان، شیراز، تبریز، اهواز و خراسان اگر زده شود برای ما زیان دارد، یعنی اگر تمام این شهرهای ما زده شود چقدر ما به زحمت می افتیم و چقدر برای ما ضرر دارد، به همان اندازه برای عراق ضرر دارد اگر بصره زده شود، زیرا یکی از مهمترین منطقه های استراتژیک دشمن است.
بنابراین، بصره امروز در گرو شرایط صدام است. اگر صدام در داخل کشور ما شرارت کند، ما هم برای تخریب بصره سرمایه¬گذاری خواهیم کرد. البته در تیر رس ما، قرنه تا نزدیک العماره و جاده مهم بغداد بصره وجود دارد که اگر توپ ها را متمرکز کنیم و به طور متناوب گلوله بریزیم، آن جاده دیگر قابل استفاده نیست و برای عراق خیلی سنگین تمام می شود.
۳- متوسل شدن به بحران در خلیج فارس:
در این روزها به توطئه دیگری دست زده اند که آن بحران درست کردن در خلیج فارس است. چندین کشتی را که از خارک نفت می بردند مورد هجوم قرار داده و بمباران کردند. برای ما مقابله به مثل در خلیج فارس خیلی آسان است. یعنی، در زدن شهرهای عراق ـ لااقل ـ مقداری دشواری روحی داریم که مردم عراق صدمه نبینند ولی در خلیج چنین چیزی وجود ندارد.
از «رأس التنومه» که در کنار عربستان است تا «تنگه هرمز» (دهانه خلیج فارس) و طول این مسیر آبی را با راحتی می توانیم ناامن کنیم و اگر شرایط اقتضا کرد وارد عمل شویم چون فاصله این مسیر آبی با جزایر ما بسیار کم است. و از طرفی دیگر در حدود ۱۵- ۱۴ جزیره در این قسمت داریم که امروز نیروهای نظامی ما در آن جا متمرکز هستند. و بعضی از آن نقطه هائی که کشتی های نفتی و تجارتی عبور می کنند، به قدری به جزیره ما نزدیکند که نیروهای ما با چند دقیقه توسط قایق های تندرو می توانند به آن ها برسند. لذا اگر خیال ناامن کردن آن جا را داشته باشیم با کمال راحتی می توانیم وارد عمل شده و این کار را انجام دهیم.
البته این کار برای ما نامطلوب است، زیرا ایجاد بحران در خلیج به معنای ایجاد بحران در کل جهان است. اگر خلیج فارس یک ساعت ناامن شود، مراکز صنعتی دنیا ناچار می شوند بخشی از فعالیت های خود را راکد کنند چون سوخت به آن ها نمی رسد و در نتیجه محصولاتی را که تعهد کرده اند به کشورهای دیگر بدهند، نمی دهند و صنعت دنیا فلج می شود. و طبعاً مؤسساتی که چنین خسارت هائی می بینند، نرخ محصولاتشان را بالا می برند و گران کردن محصولات، بر تمام مردم جهان فشار وارد می سازد و اصولاً روابط اقتصادی بین المللی را فلج می کند.
اینگونه بحران ها گاهی هم جنگ های محدود یا نامحدود به دنبال خود دارد و ما به هیچ وجه میل نداریم در آن مسیر بیفتیم، و تنها در حدّ حفاظت خودمان اگر ناچار شدیم، اقدام می کنیم.
سیاست ایران در بحر خلیج فارس:
سیاست ما این است که ناامنی برای همه مساوی باشد، پس اگر یک کشتی ما زده شود، یک کشتی هم به اندازه آن، از دیگران باید زده شود. این سیاست مابوده است و قبلاً هم اعلامم کرده ایم و از این سیاستمان هم می توانیم دفاع کنیم و هم می توانیم اجرا نمائیم. و ما اصلاً در اینگونه قضایا، ادعائی نمی کنیم که نتوانیم آن را انجام دهیم.
این ها همه قبل از بستن تنگه هرمز است. پس اگر روزی شرایط به گونه ای بود که آن ها می خواستند شرارت بزرگی بکنند و تهدیدهای خودشان را ـ چه آمریکائی ها و چه عراقی ها و چه دیگران ـ عملی کردند و خارک را ـ مثلاً ـ غیر قابل استفاده قرار دادند، آن مقوع، ما هم تنگه هرمز را غیر قابل استفاده می کنیم. یعنی ما تنگه هرمز را در مقابل خارک قرار داده ایم همچنانکه کشتی را در مقابل کشتی. بنابران، اگر یک کشتی را بزنند، یک کشتی از آن ها زده می شود و اگر خارک را از کار بیندازند، تنگه هرمز از کار خواهد افتاد. البته هر چقدر هم آمریکائی ها و دیگران نیرو بیاورند ما قدرت داریم چندین سال مقاومت کنیم.
دشمن خوب شاهد بود که ما تمام توطئه های به وجود آمده ـ تا امروز ـ را به فضل خداوند خنثی کردیم و از عهده زدن شهرها، استفاده از بمب های شیمیائی و بحران سازی در خلیج فارس، به نحو احسن برآمدیم و امروز دیگر ابتکار عمل در دست ما است. ما هر وقت خواستیم زمان، مکان و شرایط جنگ را انتخاب می کنیم و در اینگونه حوادث، حالت دفاعی داریم در حالی که امکانات دفاعی هم داریم، مگر اینکه آن ها دست به کاری بزنند که ما آمادگی آن را نداشته باشیم که آن هم گمان نمی کنم، بالاتر از این جنایت ها چیزی باشد ولی در هر حال ما باید خودمان را برای هر پیش آمدی آماده کنیم.
۴- توطئه تبلیغاتی:
اخیراً یک هیاهوی تبلیغاتی عظیمی به راه انداختند که: پیروزی ایران در جنگ به معنای نابودی یا در خطر قرار گرفتن کشورهای جنوب خلیج فارس و ناامنی کل منطقه است.
این از ابتکارهای تهاجم تبلیغاتی شرق و غرب است که با زمینه هائی دارند آن را در منطقه جا می اندازند.
ناامنی یا نابودی کشورهای خلیج فارس ربطی به مسئله پیروزی ما در جنگ ندارد بلکه به موضع¬گیری خود آن ها مربوط است. ما باید به آن ها بفهمانیم که: اگر ایران در جنگ پیروز شود و حزب بعث از منطقه بیرود رود، منطقه کاملاً امن می شود، و آن ها هم باید موضع گیری صحیح بکنند و در راه امنیت منطقه با ما همگام شوند. البته پس از جنگ، اگر بنا است جائی ناامن شود، همان اسرائیل است. این مطلب را ما منکر نیستیم و مردم منطقه نباید از این معنی بلرزند و هراس پیدا کنند.
چه می شود اگر عربستان سعودی، کویت و حتی اردن با ما همکاری کنند تا از شر اسرائیل راحت شویم؟ ما نه تنها برای کشورهای خلیج فارس خطری نداریم که حتی نسبت به عراق هم هیچوقت خطرناک نبودیم و در مغز ما خطور نمی کرد که روزی با عراقی ها بجنگیم! آن ها جنگ را شروع کردند و اکنون خودشان گرفتار شده اند. لذا اصلاً خطری که ان ها ادعا می کنند و از آن تبلیغ می نمایند مربوط به جنگ نیست، بلکه خطر مربوط به این است که آن حکومت ها موضعی در قبال مردم بگیرند که مردم آن ها را غیر مسلمان و نوکر اجانب و فاسد و خود فروخته بدانند، آن گاه رابطه شان با مردم تیره شود و مردم از آن ها جدا شوند و در نیتجه حکومتشان سقوط کند.
ما در کشورهای دیگران وارد نمی شویم که آن ها را ساقط کنیم بلکه شرایطی را که خود آن ها درست می کنند، آن ها را به سقوط وا می دارد. البته ما تا بتوانیم فرهنگ اسلامی را در جهان تبلیغ می کنیم، و این امت ها هستند که در اثر آگاهی اسلامی، برای رسیدن به استقلال و آزادی و حکومت اسلام تلاش می کنند و باید هم تلاش بکنند.
شعارهای ما آزادی، استقلال، حکومت اسلامی، طرد اسرائیل و باج ندادن اقتصادی، سیاسی و فرهنگی به شرقی ها و غربی ها است. این شعارها چیزی نیست که بتواند در مقابلش موضع بگیرد بلکه چه بهتر اگر کشورهای منطقه هم این شعارها را بپذیرند و قلوب ملت های خود را جلب و جذب کنند. ولی به نظر می رسد این تهاجم تبلیغاتی تا اندازه ای در برخی از کشورها مانند عربستان و کویت کارساز شده و آن ها هم از همان اوائل، بلکه حتی قبل از جنگ موضع خصمانه¬ای با ما گرفتند و با پول های فراوانی که از جیب ملت هایشان گرفتند و به جیب صدام ریختند و نیروهای فراوانی را در این باتلاق ها از دست دادند.
این خسارت عمده ای که از این طریق به خودشان و ما و ملت عراق وارد کردند، و در نتیجه به اسرائیلی ها میدان دادند و حزب صهیونیستی بعث را تقویت کردند، در اثر همین اشتباهی بود که استعمارگران در مغز آن ها فرو کرده بودند. البته رژیم هائی مانند ملک حسین حق دارد بترسد ولی دیگران دلیلی ندارد بترسند.
در هر صورت، این تهاجم گمراه کننده ای که به وجود آمده، باید به صورتی حل شود. خوشبختانه ما نمونه های خوبی از روابط داریم که می توانیم اثبات کنیم که دلیلی برای ترس کشورهای منطقه وجود ندارد. یکی از آن نمونه ها روابط ما و کشور ترکیه است.
روابط با ترکیه
ترکیه کشوری است که از لحاظ مناسبات اسلامی، اقتصادی، سیاسی و بلوک بندی موجود دنیا فاصله اش از ما نسبت به کویت، عربستان سعودی، یمن شمالی و دیگر کشورهای جنوب خلیج، اگر بیشتر نبوده، کمتر هم نبوده است و ما عملاً نشان دادیم که بهترین روابط را با ترکیه داریم. معاملات اقتصادی در سطح دو میلیون دلار انجام می شود، بسیاری از چیزهائی که ما نیاز داریم از ترکیه وارد می کنیم و آن ها هم امکاناتی را که ما داریم از ما می گیرند. خط ترانزیتی بین دو کشور در وضعیت بسیار خوبی و با امنیت کامل مشغول به کار است. مرزهایمان هیچ مشکلی ندارند و در صفا و صمیمیت با آن ها زندگی می کنیم. و تمام این روابط خوب را با رضای خاطر انجام می دهیم و هیچ اجباری نداشتیم که با ترکیه چنین روابطی داشته باشیم بلکه می توانستیم این مبادلات اقتصادی گسترده را با کشورهای دورتری ـ با قیمت های مناسبتر و در سطح بالاتری ـ در میان بگذاریم ولی ترکیه را ترجیح می دهیم چون همسایه ما است و کشوری اسلامی است.
بنابراین، هیچ دلیلی ندارد، سایر همسایگان ما از ما بترسند مگر اینکه ترسشان از ملت های خودشان و کارهای ناشایست خودشان باشد. اگر آن ها می خواهند برای همیشه بندگی آمریکا کنند و با اسرائیل هم سازش کنند، این دیگر به خودشان مربوط است نه به ما و نه به پیروزی ایران در جنگ! تنها کاری را که ما می کنیم این است که افشاگری می کنیم چه در جنگ پیروز شویم و چه پیروز نشویم.
ما صادقانه آن ها را دعوت می کنیم دست از حرکات زشتشان بردارند و با ما همکاری کنند که در برابر دشمن مشترکمان (اسرائیل) بایستیم، آن گاه خواهند دید که مایه امنیت برای منطقه و مایه قدرت و قوت برای آن کشورها خواهیم بود.
اینها دارند می بینند، دولت عراق که روزی آن قدر چپ گرایانه رفتار می کرد که حتی جبهه پایداری را هم ـ به صوت ظاهر ـ قبول نداشت و آن قدر دم از دشمنی با اسرائیل می زد و حاضر نبود که یک فردی از مصر را بپذیرد، کارش به اینجا رسیده است که اسرائیل به آن پیشنهاد کند که بیاید از لوله های نفتیش استفاده کند و آمریکا برای آن ها طرح احداث لوله نفت از خلیج عقبه را اجرا کند و آمریکا در کنفرانس سران کشورهای صنعتی به صراحت اعلام می کند که منافع و منابع حیاتی غرب در سه چیز است: ۱- حکومت عراق ۲- اسرائیل ۳- چاه های نفت در جنوب خلیج فارس
آری! ما برای شما خطری نیستیم ولی این چیزهائی که منافع حیاتی غرب وابسته به آن ها است برای شما خطر دارد و شما می بایست از این ها بترسید.
نتیجه گیری
وضع ما از لحاظ امکانات نظامی و اقتصادی خیلی بهتر از آغاز جنگ است:
۱- نیروی هوائی ما خیلی نیرومند است، ولی ما با احتیاط آن را به کار می گیریم که اگر سال ها هم جنگ داشته باشیم و نتوانستیم اسلحه و قطعات لازم را تأمین کنیم، بتوانیم خودمان را حفظ کنیم.
۲- نیروی دریائی ما تقریباً دست نخورده است، به اضافه تجربه ای که در جنگ به دست آورده است.
۳- نیروی زمینی خیلی قوی تر و آماده تر از زمان آغاز جنگ است. هم تعداد واحدهایمان بیشتر شده و هم امکانات نظامی مان. تنها هفتصد الی هشتصد تانک از عراقی ها گرفته ایم که اکنون سالم در اختیار ما است. تانک¬های دیگر هم که تا اندازه ای آسیب دیده بودند، توسط کارشناس های ما تعمیر شده اند. توپ ها و ذخائر مهمات خیلی بیشتر شده است و اکنون زاغه های ما پر است. اگر کارخانه های مهمات سازی ـ فرض کنید ـ از یک نوع گلوله، در گذشته روزی دویست عدد می ساختند، اکنون روزانه ۱۵۰۰ عدد می سازند.
۴- صنایع تعمیر کاری از تعمیر هیلیکوپترها، هواپیماها گرفته تا تعمیر رادارها به خوبی کارشان را انجام می دهند. ابتکاراتی که در این مدت کرده اند و ادوات جدید که ساخته شده است را در آینده می توانیم مورد استفاده قرار دهیم، تا معلوم شود که چه تحولی در صنعت نظامی ایجاد شده است.
۵- سپاه که در آغاز جنگ هیچ توان نداشت، امروز دارای چند لشکر پرکار، نیرومند و ورزیده می باشد. طرح هائی که اجرا کردند مانند طرح «لبیکم یا خمینی» گروه گروه مردم متعهد ما را به خود جذب کرده است. اکنون بیش از هفتصد گردان نام نویسی کرده اند و تمام امکانات جنگی از قبیل لباس، تفنگ، آر پی جی، وسایل مهندسی و وسایل امنیتی برای آنان آماده است.
۶- ملت ما بدترین شرایط جنگی را گذرانده و امروز به سرعت در پی جبران خرابی ها است.
۷- جاده های مرزی که برای جنگ لازم بود در حال تکمیل است.
۸- در این فاصله زمانی خطوط مرزیمان را در سواحل خلیج فارس، مرز پاکستان، مرز افغانستان و مرز شوروی محکم کرده ایم.
۹- از لحاظ بودجه و مسائل اقتصادی نیز وضعمان خیلی بهتر از سال های جنگ است، گرچه جنگ آثار بدی دارد که گرانی و کمبود ایجاد می کند ولی این تا اندازه ای طبیعی است. چیزی که جبران ناپذیر است از دست دادن انسان های پاک و مجروح و معلول شدن بسیاری از برادران و خواهران متعهد ما است که آن هم چون برای خدا است، مردم ما با جان و دل پذیرا هستند.
۱۰- برنامه هائی برای کمک کردن به نیروهای انقلابی در داخل عراق داریم که بتوانند به خوبی وظایف خود را انجام دهند که در مرزها و میدان ها حرکتمان تابع درون خواهد بود، یعنی ما طوری حرکت کنیم که بتوانیم مردم را در شرایط مناسبی قرار دهیم که وظایف خود را در درون انجام دهند.
البته همانگونه که بیان شد، در کردستان عراق و در هورها که تا عمق دل خاک عراق کشیده شده اند، نیروهای مردمی، آماده حرکت هستند و کارهای خوبی هم تاکنون کرده اند که امیدواریم همه حمایت های غربی ها و شرقی ها و ارتجاع منطقه و اسرائیل از صدام کارساز نیاید ان شاء الله و ما بتوانیم خودمان را و منطقه را از شر حزب منفور بعث رها سازیم.
هشدار مهم
مطلب مهمی که لازم بود تذکر دهم این است که گرچه ما نیرومندیم و ارتش عراق خیلی ضعیف است ولی این بدان معنی نیست که ما دیگر آسوده باشیم و فکر کنیم آن ها هیچ توانی ندارند و تنها با یک حمله ساده می توانیم به کلی آن ها را از بین ببریم. چرا که دشمنان ما بسیارند و همواره برای توطئه ها و نقشه های دیگر مشغول طرح ریزی و برنامه ریزی می باشند و قطعاً عراق را تنها نمی گذارند، بلکه سیل امکانات به سوی عراق سرازیر است، استحکامات بیشتر و مؤثرتری درست کرده اند. ممکن است آمریکا یا شوروی اسلحه جدیدی در اختیار عراق بگذارند.
وضع اقتصادی عراق گرچه بسیار آشفته است ولی امکان دارد که آمریکا، پنجاه میلیارد دلار هم اگر لازم باشد، اعتبار به عراق بدهد، عربستان سعودی بانک های دنیا را پر از دلار کرده است شاید خیلی بیشتر از گذشته به عراق کمک کند، انبارهای شوروی پر از اسلحه است، بدون پول هم اگر مصلحت ایجاب کند یا با وام سی ساله ممکن است سلاح به عراق بدهد. کشورهای مرتجعی چون مصر و سودان بیشتر از این نیروی انسانی در اختیار دشمن قرار دهند، و خلاصه تمام این واقعیت ها در کنار واقعیت هائی که تذکر دادیم وجود دارد. بنابراین ما نباید آن قدر خوشبین باشیم که تا یک حمله ای شروع کرده ایم، پس از چند ساعت در بغداد خواهیم بود!! بلکه باید تمام پیش بینی ها را بکنیم و خود را بیش از پیش آماده سازیم و عِده و عُدّه لازم را برای هر پیش آمد ممکنی تهیه نمائیم.
مردم ما هم آماده هر نوع فداکاری هستند و هر شرایط جدیدی رخ دهد آنان را در جریان خواهیم گذاشت که در صورت دخالت آمریکا یا هر قدرت دیگری با همان شور و شوق وارد میدان شوند و دشمنان را خوار و ذلیل از ایران اسلامی برانند. البته آمریکا هم آنقدر احمق نیست که برای حفظ جان صدام، جهان را به آتش بکشد، چرا که ناامنی در خلیج فارس، منحصر به این منطقه نمی شود، بلکه چاه های نفت در دریای احمر نیز ـ که لوله های نفتی از آن جا می روند ـ صدمه می بیند. تازه در چنان شرایطی ما مجبور نیستیم در محدوده خلیج فارس بجنگیم بلکه نیروهای وفادار به خودمان را ـ که خیلی هم زیاد هستند، در تمام دنیا بسیج می کنیم و هیچ جای امنی برای دشمنان باقی نمی گذاریم و تحمل این مسئله برای دنیا بسیار سنگین است.
از طرفی دیگر، ما دارای ۴۰ میلیون جمعیت و ۱۶۰۰۰۰۰ کیلومتر وسعت هستیم که در صورت بروز جنگ، شهرهای زیادی را می توانیم زیر کشت بیاوریم و برای همیشه خودکفا شویم و از همه جا مستغنی شویم. و از لطف خداوند در چهار فصل توان کشت محصول در ایران داریم. اگر چنان روزی پیش آمد، ساده زندگی کردن و از زرق و برق های صنعت غرب صرف نظر کرن برای ملت ما خیلی آسان است، چون مردم ما انقلابی هستند و شرائط انقلاب را خوب در می یابند و لذا برای هر پیش آمد ناگواری آمادگی کامل دارند ولی چنین چیزی برای دنیا بسیار دشوار و ناراحت کننده است.
در هر صورت خیلی بعید به نظر می رسد که آمریکا برای حفظ جان یکی از دست نشاندگانش دنیا را به آتش بکشد و از حیطه انتفاع بیندازد، بلکه به نبودن اسرائیل هم حاضر است تن در دهد و از ناامنی عمومی در سراسر دنیا بپرهیزد. ملت ما هم لازم است در عین حال که آمادگی خود را حفظ می کنند، به هیچ وجه برای احتمال های بسیار ضعیف، به خود واهمه راه ندهند و برنامه های عادی زندگی خود را ادامه دهند خدا با ما است.
و السلام.

16دسامبر/16

دانستنی هائی از قرآن زندگی در بهشت

• جاودانگی:
« •    •               »
(سوره هود _ آیه ۱۰۸)
… و اما آنان که خوشبخت شدند تا آسمان و زمین باقی است در بهشت جاودان خواهند بود مگر آن چه مشیت پروردگارت باشد. این بخشش و عطای الهی همیشگی و بی انقطاع است.
• صفا و پاکدلی
«   •                          ».
(سوره حجر، آیه ۴۵)
همانا تقوی پیشگان میان باغ ها و چشمه سارها هستند (به آن ها خطاب می شود) با درود و سلام و با اطیمنان خاطر وارد بهشت شوید. و ما کدورت کینه و حسد را از دل های آنان بزدودیم تا همانند برادران روبه روی هم بر تخت ها بنشینند. در آن جا هیچ رنج و زحمتی به آن ها نمی رسد و از بهشت بیرونشان نخواهند کرد.
• دوری از دوزخ:
«•    •                           »
(سوره انبیاء آیه ۱۰۱)
آنانکه از پیش به آن ها وعده نیکو داده ایم از دوزخ به دور خواهند بود. آواز دوزخ را نمی شنوند و در آن چه میل دارند (و دلشان می خواهد) جاویدانند. آنان را هول بزرگ قیامت افسرده نکرده و فرشتگان با آنان روبه رو می¬شوند و (به آن ها می گویند(: این است آن روز نیکبختی شما که همواره وعده اش را به شما می دادند.
• لذائذ بهشتی:
«•       •     •     •                              »
(سوره دخان ـ آیه ۵۱)
همانا پرهیزکاران در جایگاه امنی هستند، در بهشت ها و چشمه سارها، دیبا و استبرق می پوشند و روبه روی هم قرار می گیرند، همچنین آنان را با حوران زیبای سیاه چشم جفت قرار دادیم. در آن جا با ایمنی هر نوع میوه ای بخواهند، می طلبند و مرگی جز مردن نخستین نمی چشند و خداوند آن ها را از عذاب دوزخ نگه داشته است. این ها همه از فضل و کرم پروردگار تو است که آن همان پیروزی و رستگاری بزرگ است.
• می لذّت بخش و عسل خوش گوار:
«• •        •       •                •    »
(سوره محمد (۳)، آیه ۱۵)
در بهشت جوی هائی از آب (زلال و گوارا) است و نهرهائی از شیر که طعمش تغییر نکرده و نهرهائی از می که لذت نوشندگان است و نهرهائی از عسل مصفی و خوش گوار. و برای آنان است هر چه که بخواهند از میوه ها و مغفرت و آمرزش پروردگارشان.
• نه گرمای سوزان و نه سرمای زمهریر:
«…                   … »
(سوره دهر، آیه ۱۳)
… در آن بهشت بر تخت ها تکیه زده اند و در آن جا نه آفتاب (سوزان) و نه سرمای زمهریر می بیننند و سایه درختان بهشتی بر سر آنان سایه افکنده و میوه هایش کاملا فرو افتاده است (آماده چیدن و خوردن است) و و ….

16دسامبر/16

مقدمه ای بر تفسیر قانون اساسی

حجت الاسلام یحیی سلطانی
قسمت اول
قانون اساسی جمهوری اسلامی چگونه باید تدوین گردد:
قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که اساس و پایۀ قوانین این کشور اسلامی است در دسترس عموم امت قرار گرفته است و چون قانون اساسی توسط خبرگان ملت از متن اسلام گرفته شده در حکم یک رسالۀ عملیه است که بیانگر احکام اسلام است و عمل به آن لازم و واجب است. ما در این نوشته ـ به خواست خداوند ـ می خواهیم بطور فشرده آن را تفسیر نمائیم و به مبانی فقهی آن اشاره کنیم تا مطالب آن روشنتر گردد و مستند آن نیز برای افراد معلوم باشد.
* تدوین قانون اساسی:
قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران توسط خبرگان مردم تدوین شده و در تاریخ ۲۴/۸/۱۳۵۸ به تصویب نهائی خبرگان رسیده و در تاریخ ۱۲/۹/۱۳۵۸طی یک همه پرسی دقیق به آراء عمومی ملت ایران گذارده شده و از مجموع آراء، با احراز ۵/۹۹% رأی مثبت توسط ملت تصویب و تأیید شده است.
بر همۀ افراد واضح است که تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی بدنبال یک انقلاب عظیم میلیونی ملت که بساط طاغوتیان را در هم پیچید و شکل حکومت را تغییر داد صورت گرفت. ملت در انقلاب پیروزمند خود طومار حکومت ستم شاهی را در هم نوردید و در یک همه پرسی دقیق در تاریخ ۱۱/۱/۱۳۵۸ تغییر شکل حکومت را به جمهوری اسلامی تصویب کرد. یکی از چیزهائی که می تواند انسان را به «چگونه باید بودن» تدوین قانون راهنمائی کند، علت انقلاب و خواسته های تودۀ مردم در موقع انقلاب است. و بطور کلی علل عمده انقلاب و خواسته های مردم انقلابی و هدف های کلی در قانون گذاری می تواند تعیین کنندۀ «چگونه بودن» قانون پس از پیروزی انقلاب باشد. برای اینکه بدانیم قانون اساسی جهموری اسلامی ایران چگونه باید تدوین شده باشد و چه معیارهائی باید در آن رعایت گردیده باشد به چند مقدمه اشاره می کنیم.
* مقدمه اول
علل عمدۀ انقلابها در جهان و علت انقلاب در ایران:
علل و عوامل انقلابهایی که در جهان رخ می دهد یک بعد جامعه شناسی دارد که بررسی عوامل آن در حد تخصص یک جامعه شناس است و در این نوشته مورد بحث واقع نمی شود و نیز یک بعد تاریخی دارد که باید تاریخ انقلاب ها را دقیقاً مورد مطالعه قرار داد و علل و عوامل آن را بررسی نمود که این کار نیز از حوصلۀ این نوشته بیرون است و شاید در اصل بحث نیز تأثیر زیادی نداشته باشد. آنچه در اینجا مورد بحث قرار می گیرد و می تواند راهگشای ما در اصل مطلب باشد، بررسی عوامل غیبی و باطنی انقلاب و بعد معنوی آن است. زیرا پس از بررسی این بعد چنانکه از نظر خوانندگان می گذرد، روشن می گردد که چگونه رژیمی قابل دوام است و چگونه قانونی مورد حمایت خدا و امدادهای غیبی او است.
واژۀ انقلاب:
در بعضی از کتابهائی که واژه های سیاسی را تفسیر می کند دربارۀ انقلاب چنین آمده است:
«تحولات ناگهانی و شدیدی که در اوضاع سیاسی و اجتماعی و اقتصادی روی می دهد و یک دولت (یا نظام حقوقی و اجتماعی و اقتصادی) مستقر جای خود را به دیگری می دهد، انقلاب نامیده می شود. اینگونه تحول غالباً توأم با استعمال زور و خشونت و طغیان مردم است. تغییر ناگهانی دولت به زور و به دست مقامات دولتی و ارتشی را کودتا می گویند. کودتا از بالا و به دست افرادی از دستگاه دولت یا طبقۀ حاکم انجام می شود در حالیکه انقلاب، طغیان مردم و طبقات پائین بر ضد دولت است».
«به عقیدۀ مارکس انقلاب ناشی از تکامل نیروهای مولّد جامعه و تضاد آن با روابط و قالب سیاسی و اجتماعی موجود است. طبقات حاکم نمی خواهند موقعیت موجود را از دست بدهند و طبقات محکوم نمی خواهند در موقعیت موجود بسر برند. این برخورد موجب انقلابهای خونین می شود».
«بعضی مانند سلطنت طلبان و پیروان کلیسا (در نیمۀ دوم قرن نوزدهم) انقلاب را انفجار عواطف وحشیانه و از بند رسته و مخرب مردم دانسته اند».
بطوری که از تعریف واژۀ انقلاب و گفته صاحب نظران بدست می آید، عامل انقلاب در جامعه خشم توده مردم است. خشم مردم باعث طغیان آنها می گردد و با خشونت، رژیم مستقر را سرنگون می کنند و رژیم دیگری را به جای آن می نشانند. به عقیدۀ سلطنت طلبان و بعضی از پیروان کلیسا که آن را نقل کردیم. انقلاب ناشی از خشم نابجا و از بند رستۀ ملت و به عقیدۀ دیگران، انقلاب ناشی از خشم بجای ملّت و ناشی از حسن عدالت طلبی آنها است. «بعضی می گویند همۀ انقلابها برای تحقق عدالت با زور پدید می آیند و در عمل استبدادی را جانشین استبداد دیگر می کنند. با این همه با تمام فسادی که انقلابها به آن دچار می شوند «حدودی» از عدالت را دست کم به مقدار جزئی در جامعه تحقق می بخشند و این تحقق جزئی منجر به پیروزی کامل عدالت در روی زمین خواهند شد»
نقل از کتاب فرهنگ سیاسی
توضیح و تکمیل مطلب
در اینکه انقلابها معمولاً با طغیان مردم صورت می گیرد شبهه ای نیست و در اینکه طغیان مردم ناشی از خشم آنها است، آن هم مسلم است. ولی هر انقلابی رهبر و یا رهبرانی دارد که با انگیزه های مختلف آن را هدایت می کنند. لذا بطور کلی نمی توانیم بگوئیم که همه انقلابها در جهان به خاطر عدالت طلبی بوده و همۀ رهبران انقلاب عدالت طلب بوده اند. گاهی قدرت طلبی ها و ریاست خواهی ها باعث شده که افرادی به عنوان رهبر انقلاب مردم را فریب داده اند و آنها را علیه حاکم وقت به شورش و طغیان وادار نموده اند (مانند شورش اصحاب معاویه علیه حکومت علی(ع)) و بطور کلی نمی توانیم بگوئیم همۀ انقلابها ناشی از قدرت طلبی بوده، چه بسا انقلابها که توسط تودۀ ملت به رهبری انسانهای صالح و عدالت طلب علیه رژیم ظلم برپا گشته و هیچ هدفی جز عدالت طلبی نداشته است (مانند انقلاب امام حسین(ع) علیه یزدیان). و ممکن است در یک انقلاب که به رهبری افراد و گروه‌های مختلف انجام می شود انگیزۀ بعضی از رهبران، قدرت طلبی و انگیزۀ بعضی دیگر عدالت طلبی باشد.
سرنوشت انقلابها پس از پیروزی:
همانگونه که نقل کردیم «بعضی بر این عقیده هستند که بعد از هر انقلابی استبدادی بجای استبداد سابق می نشیند، گرچه انقلاب برای تحقق عدالت پدید آمده باشد» این مطلب به نظر درست نمی آید و باید در این موضوع قائل به تفصیل باشیم. در مواردی که انگیزۀ رهبران انقلاب، قدرت طلبی بوده و برای عوام فریبی اظهار عدالت طلبی نموده اند، مطلب کاملاً صحیح است. اینگونه افراد بعد از اینکه قدرت را به دست گرفتند و کاملاً بر اوضاع مسلط گشتند استبداد جدیدی را بجای استبداد سابق می نشانند. ولی در مواردی که رهبری انقلاب، در دست افراد صالح باشد و انگیزه ای غیر از عدالت طلبی نداشته باشند، پس از انقلاب همواره عدالت حاکم خواهد بود و استبداد جدیدی پدید نمی آید و در مواردی که رهبران انقلاب انگیزه های مختلفی داشته باشند غالباً پس از انقلاب بین انقلابیها، اختلاف و درگیری بوجود می آید و سرنوشت انقلاب نامعلوم است.
انقلاب از دیدگاه قرآن مجید:
آنچه تا اینجا نقل نمودیم یک برداشت اجمالی از دیدگاه صاحب نظران در مورد علل و عوامل انقلاب ها بود و اکنون انقلاب را از دیدیگاه قرآن مجید مورد بررسی قرار می دهیم و بدنبال یافتن علت غیبی و بعد معنوی آن می رویم.
قرآن مجید سقوط هر قوم و ملتی را به دست قدرت خداوند و با ارادۀ حضرت حق دانسته و علت آن را نافرمانی آن قوم و سرپیچی آنها از فرمان خدا می داند و بطوری که از قرآن استفاده می شود هر قوم و ملتی که نافرمانی خدا کرده اند به هلاکت رسیدند.
مقدمه ای بر تفسیر قانون اساسی
* نمونۀ اول ـ قوم نوح:
در سوره های متعددی از قرآن مجید از داستان قوم نوح سخنی به میان آمده و مسلم است که نابودی قوم نوح بوسیلۀ آب بوده است و آنها در آب غرق شده اند. به اینگونه که از زمین آب جوشیده و از آسمان باران باریده تا زمینرا آب گرفته و در میان امواج خروشان و خشمگین آب آن قوم نابود گشته اند وحضرت نوح با عده ای از یاران خود که در کشتی بوده اند از آن گرداب نجات پیدا کرده اند.
قرآن مجید می فرماید:
«           •  •  » .
سورۀ اعراف ـ آیه ۶۴
ما نوح پیغمبر را با کسانیکه همراه او در کشتی بودند نجات دادیم و کسانی را که آیات و نشانه های ما را تکذیب کردند غرق نمودیم، زیرا آنها قومی کور دل بودند.
آنچه برای بحث ما مهم است این است که چرا این قوم به عذاب خداوند گرفتار گشتند و به دست نابودی سپرده شدند؟ با دقت در آیات قرآن، بدست می آید که علت نابودی آنها همان نافرمانی از احکام خدا بوده است و قرآن مجید آنها را به اوصاف زیر توصیف نموده است:
۱- آنها بت پرست بودند و حضرت نوح آنها را به پرستش خدا دعوت می کرد ولی آنها دست از بت پرستی برنداشتند. خداوند می فرماید:
«  •                           ».
اعراف ـ ۵۹-۶۰
ما نوح را به سوی قومش فرستادیم او گفت: ای قوم، خدا را پرستش کنید که جز او شمارا معبودی نیست .. گروهی از قوم او گفتند که ما تو را در گمراهی آشکار می بینیم.
۲- عناد و لجاجت داشتند و آیات و نشانه های توحید و رسالت حضرت نوح را تکذیب می کردند آیه ۵۹ از سورۀ اعراف می فرماید:
«فاغرقنا الذین کذبوا بآیاتنا».
ما (از قوم نوح) کسانی را که آیات و نشانه های ما را تکذیب کردند غرق نمودیم.
۳- به مومنان اهانت می کردند و آنها را افراد رذل و فرومایه می دانستند. در آیۀ ۲۵ از سورۀ هود می فرماید:
«و ما نریک اتبعک الاّ الذین هم اراذلنا بادی الرأی»
(قوم نوح به او گفتند) کسانی که بر حسب ظاهر پیرو توأند از اراذل، و افرادی پست و بی مقدار هستند و شما هیچ امتیازی بر ما ندارید.
۴- حضرت نوح را مسخره می کردند. در آیۀ ۳۸ از سورۀ هود، آمده است:
«و یصنع الفلک و کلّما مرّعلیه ملأ من قومه سخروا منه»
نوح (به امر خدا) مشغول ساختن کشتی بود و هرگاه جماعتی از قومش بر او می گذشتند او را مسخره می کردند.
۵- نوح آنها را به تقوی و ترس از خدا دعوت می کرد ولی در آنها تأثیری نداشت. در ضمن آیات ۱۰۶ تا ۱۱۱ از سوره شعرا می‌فرماید:
«             •                 •        •  »
نوح به قومش گفت آیا از خدا نمی ترسید؟ از خدا بترسید و مرا اطاعت کنید (در جواب او گفتند) آیا ما به تو ایمان بیاوریم؟ در صورتی که پیروان تو افرادی فرومایه هستند و یک عده افراد رذل دور تو جمع شده‌اند؟
و نابودی دچار شده اند، با این تفاوت که در بعضی از موارد افراد فاسد به دست انسانها از بین رفته اند و در بعضی از موارد با عذاب خدا و از راه خسم طبیعت نابود گشته اند. از بسیاری از آیات قرآن استفاده می شود که سنت خداوند بر این بوده است که ظالمان را نابود می کرده و قوم دیگری را جانشین آنها می ساخته است. در سورۀ ابراهیم پس از نقل قسمتی از سرگذشت حضرت موسی و اشاره ای به اقوام دیگر می‌فرماید:
«    •              •           ».
(سورۀ ابراهیم ـ آیه ۱۲ ـ ۱۳)
کافران به رسولان خود گفتند: شما را از سرزمین خود بیرون می کنیم. مگر اینکه به ملت و دین ما برگردید، پرودگارشان به رسولان وحی فرستاد که ما ظالمان را نابود می کنیم وشما را بعد از آنها در سرزمین ساکن می نمائیم.
هر کس با قرآن آشنا باشد به یقین می داند که قمست عمده ای از آیات قرآن مربوط به تاریخ اقوام و امت هائی است که بر اثر نافرمانی خداوند نابود شده اند و اقوامی دیگر جای آنها را گرفته اند. ما در این نوشته به سه نمونه از آنها اشاره می کنیم.
۶- هر وقت نوح پیغمبر آنها را دعوت به حق می کرد، بجای اینکه به نصیحت های او گوش دهند، انگشت های خود را در گوش خود فرو می بردند تا صدای او را نشنوند و جامه خود را روی صورت خود قرار می دادند تا او را نبینند، در آیه ۶ از سورۀ نوح آمده است:
«              »
(پروردگارا) من هر وقت آنها را به مغفرت و آمرزش تو دعوت کردم انگشت بر گوش نهادند (تا صدای مرا نشوند) و جامه به رخسار افکندند (تا مرا نبینند.)
۷- کبر و غرور داشتند و بر استکبار و به راه باطل خود رفتن اصرار می ورزیدند. دنباله آیۀ فوق چنین است:
«   »
بر کفر خود اصرار ورزیدند و راه کبر و نخوت را پیمودند (و حق را قبول نکردند).
خلاصۀ گفتار اینکه قوم نوح بر اثر نافرمانی از دستورات خدا و بت پرستی و استکبار و لجاجت و سرسختی نشان دادن و اهانت به مردان خدا نمودن و مسخره کردن پیغمبر و اصرار بر کفر ورزیدن و گوش ندادن به نصایح و بی اعتنائی نمودن به آیات خدا نابود شدند و امواج خشمگین آب، آنها را در کام خود فرو برد.
* نمونۀ دوم ـ قود عاد
قوم عاد که پیغمبر آنان حضرت هود (ع)بوده است ما بین عمان و حضر موت زندگی می کردند مردمانی قوی هیکل و عظیم الجثه بوده و به کار کشاورزی مشغول بوده اند. بطوری که از قرآن و تفاسیر استفاده می شود، خداوند باد را بر آنها مسلط کرد و مدت هفت شب و هشت روز باد شدید آنها را بر زمین می کوبید به کیفیتی که اعضاء آنها متلاشی می شد و بدینگونه نابود شدند. و نیز آیاتی از قرآن دلالت بر این دارد که قوم عاد دارای ثروت و درآمد سرشار بودند و همین ثروت و درآمد و قدرت بدنی بود که آنها را به طغیان وا داشته بود و از پرستش خدا دست برداشته بودند و بدون ترس از خدا راه انحرافی را دنبال می کردند. هود پیغمبر، آنها را به عبادت و ترس از خدا دعوت می‌نمود ولی آنها اعتنا نمی کردند و هود را دروغگو و سفیه می خواندند.
قرآن مجید می فرماید:
«                                »
اعراف ـ ۶۵ و ۶۶
بسوی قوم عاد برادران هود را فرستادیم. هود گفت ای قوم خدا را پرستش کنید جز او برای شما معبودی نیست آیا (از خدا) نمی ترسید. گروهی از کافران قوم او گفتند ما تو را در سفاهت می بینیم و در ظنّ خود تو را از دروغگویان می دانیم.
و نیز قوم عاد می گفتند بعضی از خدایان ما باعث شده اند که بیماری روانی در هود بوجود بیاید قرآن از زبان آنها نقل می کند:
«        »
هود ـ ۵۴
ما دربارۀ تو چیزی نمی گوئیم الا اینکه بعضی از خدایان ما به تو آسیب بد رسانیده اند.
و آنها همۀ آیات و دلائل و نشانه های خدا را منکر می شدند و نافرمانی فرستادۀ خدا می کردند و از جباران و ستمگران پیروی می نمودند، که در این رابطه قرآن چنین می گوید:
«        •     »
هود ـ ۵۹
و این قوم عاد بودند که آیات پروردگارشان را انکار نمودند و پیامبران خدا را نافرمانی کردند و پیرو هر شخص جبار و لجباز شدند، و پند و موعظه هود هیچ اثری در آنها نداشت. بطوری که بنا بگفته قرآن خود آنها رسماً اظهار می نمودند که موعظه در ما اثری ندارد:
«         »
سورۀ شعرا ـ ۱۳۶
گفتند: چه ما را موعظه کنی و چه موعظه نکنی برای ما یکسان است.
آنها بالای قله های کوه ساختمانهائی بنا می کردند بدون اینکه به آن نیاز داشته باشند و گویا بنای آن ساختمانهای عظیم صرفاً بخاطر فخر فروشی بوده است. و لذا هود به آنها می گفت:
«     »
شعراء ـ ۱۲۸
آیا به هر سرزمین مرتفع عمارت و کاخ بنا می کنید که ببازی سرگرم شوید (و از یاد خدا غافل گردید) و هرگز آن قوم سنگدل بیاد مرگ و مردن نبودند از این جهت قلعه‌های محکم و بناهای سخت و مرتفع می ساختند پیغمبرشان به آنها می‌گفت:
«    » شعراء ـ ۱۲۹
عمارت های محکم بنا می کنید به امید آنکه در آنها همیشه بمانید (و مرگ به شما راه پیدا نکند؟). و هرگاه کسی را کیفر می کردند ظلم را از حد می گذرانیدند و مجازات شونده را گرفتار سختی و عذاب می ‌نمودند. قرآن از قول هود می ‌گوید که به آنها می گفت:
«    » شعراء ـ ۱۳۰
و هرگاه کسی را بخواهید عقوبت کنید مانند جباران قساوت را از حد می گذرانید؟ خلاصۀ کلام اینکه نابودی قوم عاد بر اثر خوشگذرانیها و غرور و نخوت ها و غفلت از یاد مرگ و اطاعت نکردن از فرمان رسول خدا و بدنبال جباران رفتن بوده است.
ادامه دارد

16دسامبر/16

نگاهی به رویدادها

جنگ
* جنگنده های ایران تأسیسات نظامی دشمن در رواندوز، علی شرقی و علی غربی را کاملاً منهدم کردند.
۱۴/۱/۶۲
* سه فروند هواپیماری متجاوز عراقی در تاریخ ۱۱/۱/۶۳ شهر مقاوم گیلانغرب را بمبارن کردند که در جریان این بمباران چندین واحد مسکونی ویران و ۱۶ نفر شهی و مجروح شدند.
۱۴/۱/۶۳
* با آتش یگانهای پدافند رزمندگان اسلام ۳ فروند از هواپیماهای جنگ دشمن سرنگون شدند.
۱۴/۱/۶۳
* توسط جهاد گران ستاد پشتیبانی جهاد سازندگی نجف آباد، همزمان با عملیات والفجر ۵، در زیر آتش دشمن، ۲۵ کیلومتر جاده ساخته شد.
۲۱/۱/۶۳
* یک فروند هواپیمای شناسائی عراق بر فراز یکی از جزایر مجنون سرنگون شد.
۲/۲/۶۳
* بر اساس گزارش مجله صوت الخلیج یکی از مقامات وزارت جنگ آمریکا به جاسوسی آواکسهای مستقر در عربسان اعتراف کرد.
۲/۲/۶۳
* ۷۰ روحانی در طول جنگ تحمیلی در جبهه ها به شهادت رسیدند.
۳/۲/۶۳
* فرانسه به شکست قدرت تسلیحاتی خود در جنگ تحمیلی اعتراف کرد.
۳/۲/۶۳
* عراق با بمب های ناپالم پیرانشهر را بخاک و خون کشید و باعث شهادت و مجروح شدن ۵۱ نفر گردید.
۶/۲/۶۳
* جنگنده شکاریهای ایران یک هواپیمای توپولف ۲۲ دشمن را در جزایر مجنون سرنگون کردند.
۸/۲/۶۲
* جنگده های ایران مراکز صنعتی منطقه دیالی عراق را در هم کوبیدند.
۱۳/۲/۶۳
* هفدهمین گروه طلاب حوزه علمیه قم رهسپار جبهه های جنگ شد.
۱۸/۲/۶۳
* برادران عرب زبان منچستر مبلغ ۸ هزار پوند به جبهه ها اهداء کردند.
۱۹/۲/۶۳
انقلاب و جهان
* بنا به دعوت انجمن اسلای دانشجویان آمریکا و کانادا تظاهرات گسترده ای علیه بکار گیری سلاحهای شیمیائی توسط عراق در واشنگتن صورت گرفت.
۱۴/۱/۶۳
* مولانا فاضل الرحمان، رهبر جمعیّت علمای اسلام توسط پلیس پاکستان دستگیر شد.
۱۴/۱/۶۳
* بنا به گزارش خبرگزاری جمهوری اسلامی، قاتلان شیخ راغب حرب عضو گارد ملی لبنان که توسط رژیم صهیونیستی تشکیل شده است می باشند.
۱۶/۱/۶۳
* وزیر خارجه رژیم عراق اعلام کرد: آمریکا به عراق قول داده است که اسرائیل به خط لولۀ جدید نفت عراق از طریق خاک اردن به خلیج عقبه نفت عراق را می رساند حمله نخواهد کرد.
۱۸/۱/۶۳
* حزب جماعت اسلامی بنگلادش خواستار تأسیس جمهوری اسلامی در این کشور شد.
۲۲/۱/۶۳
* به گزارش واحد مرکزی خبر از بیروت بدلیل داشتن عکس امام خمینی، دربار سعودی ۷۵ مسلمانان لبنانی را از عربستان اخراج کرد.
۲۵/۱/۶۲
* واشنگتن پست: تجدید حیات اسلام موجب شکست عقاید ناسیونالیسم و سوسالیسم شده است.
۶/۲/۶۳
* جرالد فورد رئیس جمهور پیشین آمریکا: پیروزی ایران در جنگ یک فاجعه برای آمریکاست.
۱۶/۲/۶۳
* رئیس سازمان سیا: ما مجبور به مقابله با انتشار عقاید اسلامی از سوی ایران می باشیم.
۱۷/۲/۶۳
* وزیر کشور فرانسه: دین اسلام که خصوصیت تازه‏ی پیدا کرده است واقعاً پریشانی و نگرانی برای دولت فرانسه ایجاد کرده و خشم ما را برانگیخته است.
۱۹/۲/۶۳
* دولت کویت در ادامه اقدامات خصمانۀ خود ۵۹ نفر دیگر از ایرانیان مقیم آن کشور را اخراج کرد.
۳۰/۱/۶۳
* وزیر جنگ رژیم صهیونیستی: ایران موجودیت اسرائیل را به خطر انداخته است.
۴/۲/۶۳
* همزمان با شکست مفتضحانۀ آمریکا در تجاوز نظامی طبس عوامل آمریکا به نایندگیهای ایران در لاهه، یونسکو، فرانکفورت و لندن حمله کردند.
۸/۲/۶۳
عمران
* نخست وزیر طی مراسمی در شهر صنعتی ساوه بزرگترین کارخانۀ لاستیک سازی خاورمیانه را افتتاح کرد.
۱۴/۱/۶۳
* مراکز تلفنی یک هزار شماره ای الشتر، ۲ هزار شماره ای دهدشت و سراوان افتتاح شد.
۱۴/۱/۶۳
* بهره برداری از فرستندۀ رادیوئی طبس آغاز شد.
۱۴/۱/۶۳
* بهره برداری از ۲ دستگاه مولد برق ۳ هزار کیلو واتی بندر لنگه آغاز شد.
۱۵/۱/۶۳
* مرکز ۳ هزار شماره ای تلفن خودکار ورامین افتتاح شد.
۱۶/۱/۶۳
* مرکز ۱۰۰۰ شماره ای تلفن خودکار فریدون شهر افتتاح شد.
۱۹/۱/۶۳
* فرستنده پر قدرت موج کوتاه ۵۰۰ کیلو واتی بعثت توسط رئیس جمهور افتتاح شد.
۱۰/۲/۶۳
* وزیر کشاورزی اعلام کرد: در سال گذشته ۶ میلیون تن گندم در داخل کشور تولید شده است.
۱۱/۲/۶۳
* ۵۰ هزار هکتار از زمینهای شنزار و تپه های شنی خوزستان، به جنگلهای سرسبز تبدیل شده است.
۲۰/۲/۶۳
اخبار جهان
* به منظور جایگزینی تجهیزات روسی از سوی سردمداران پنتاگون، آمریکا ۱۷۵ میلیون دلار تجهیزات نظامی در اختیار مصر قرار می‏دهد.
۱۴/۱/۶۳
* به منظور خارج کردن فالانژها از جنوب لبنان، فلانژها و دروزیها بر روی سرپرستی اسرائیل در جنوب لبنان توافق کردند.
۱۴/۱/۶۳
* در پی گسترش روز افزون اعتراضات اقشار مختلف مصر علیه سیاستهای ضد مردمی رژیم مصر صدها تن از دانشجویان این کشور در خیابانهای قاهره دست به تظاهرات زدند.
۱۵/۱/۶۳
* پطرس غالی وزیر مشاور در امور خارجی مصر: اسرائیل طی دو سال گذشته ۲۲۱ بار به حقوق مصری ها تجاوز کرده است.
۱۵/۱/۶۳
* ضیاء الحق خواستار کمک نظامی بی قید و شرط آمریکا به پاکستان شد.
۱۵/۱/۶۳
* دولت سوئد، عراق را به علت استفاده از سلاحهای شیمیایی در جنگ محکوم کرد.
۱۶/۱/۶۳
* بدنبال کودتای نظامی در گینه کلیه وزرای دولت سکوتوره دستگیر و زندانی شدند.
۱۶/۱/۶۳
* وزیر دفاع کویت بمنظور توسعۀ همکاری های نظامی عاظم آمریکا شد.
۱۹/۱/۶۳
* دبیر کل کنگرۀ ملی چین استفاده از سلاحهای شیمیایی را محکوم کرد.
۱۹/۱/۶۳
هواپیمای باری آمریکا هنگام حمل اسلحه برای ضد انقلابیون نیکاراگوئه سقوط کرد.
۲۰/۱/۶۳
صنایع دستی ایران در نمایشگاههای بین المللی آلمان صاحب ۲ مدال طلا شد.
۲۱/۱/۶۳
۳۱۰ تن از سربازان اتیوپی در حمله به مواضع چریکهای اریتره کشته شدند.
۲۱/۱/۶۳
کویت ۶۸ میلیون دلار وام به اردن می دهد.
۲۱/۱/۶۳
بیش از هزار تن در جریان کودتای نافرجام کامرون کشته شده اند.
۲۲/۱/۶۳
اشغالگران روسی مناطق غیر نظامی سه شهر افغانستان را بمباران کردند.
۲۲/۱/۶۳
علمای پاکستان توهین روحانیت دست نشانده عربستان به حضرت محمد (ص) را شدیداً محکوم کردند.
۲۳/۱/۶۳
دو دیپلمات آمریکائی در نامی بیای اشغالی به هلاکت رسیدند.
۲۸/۱/۶۳
رئیس گارد حفاظت سفارت آمریکا در السالوادر به هلاکت رسید.
۲۸/۱/۶۳
انگلیس ۲۷۵ میلیون لیره وام اعتباری به رژیم عراق داد.
۲۹/۱/۶۳
سفارت انگلیس در لیبی به علت توطئه به محاصره دانشجویان در آمد.
۲۹/۱/۶۳
رژیم عراق ۵۶۷ تن از مسلمانان در بند این رژیم را به شهادت رساند.
۳۰/۱/۶۳
صهیونیستها، ستاد فرماندهی خود در صیدا را به فالائرها واگذار کردند.
۱/۲/۶۳
انگلیس سلاحهای شیمیای تازه در اختیار عراق گذاشت.
۲/۲/۶۳
مجله نیویورک تامیز نوشت: شاه حسین تا کنون دست کم یازده بار با مقامات اسرائیلی دیدار محرمانه داشته است.
۳/۲/۶۳
از سوی جعفر نمیری رئیس جمهور سودان، حکومت نظامی برای مدت نامعلومی در سودان اعلام شد.
۱۰/۲/۶۳
هیگ وزیر خارجه سابق آمریکا: ریگان در بحران لبنان از ابتدا تا پایان از سیاست غلطی پیروی کرد.
۱۳/۲/۶۳
۱۷۰۰ تفنگدار مداخله گر فرانسوی که از لبنان گریخته اند با سر افکندگی به فرانسه باز گشتند.
۱۵/۲/۶۳
بانک اسلامی! مستقر در جده ۲۰ میلیون دلار بدهی عراق را بعهده گرفت.
۱۷/۲/۶۳
مراکز حساس بغداد برای جلوگیری از حملات انقلابیون عراقی با دیوارهای سیمانی و بتونی حصار کشی شد.
۱۹/۲/۶۳
جمهوری اسلامی ایران توطئه های امپریالیسم علیه لیبی را محکوم کرد.
۲۰/۲/۶۳
کویت برگزاری سخنرانی بدون اجازۀ دولت را در مساجد ممنوع اعلام کرد.
۲۰/۲/۶۳

16دسامبر/16

لا اله الا الله لا اله الا الله

این وصیت نامه ها انسان را میلرزاند و بیدار می کند. امام خمینی
قسمتی از وصیتنامه معلم و جهادگر شیهد حسین غیور
جامعه اسلامی ما اگر بنای فرهنگ و اخلاق و تربیت آن سست شود و افراد غیر مسئول و دور از فرهنگ غنی اسلام وارد آن شوند همان صحنه های سیاسی غرب زدگان فراری بر آن تکرار خواهد شد. در جهت فرهنگ و رشد تربیت اسلامی جوانان سخن بسیار رفته ولی گرامی ترین آن سخنان، وصیت شهداست باین قشر که جامعه اسلامی همیشه در موقعیتهای حساس و حساس تر قرار گرفته و می گیرد و مسئولیت شما حساس تر خواهد شد مبادا که در آموزش و پرورش افرادی باشند که بمانند بعض کسبه بازار عمل کنند و بدون هیچ مطالعه و تحلیل وارد کلاس شوند. بیشتر به مطالعه علوم دینی و مسائل سیاسی بپردازید وکه مجال هیچگونه خود نمائی برای گروههای منحرف نماند و آنها نتوانند در مقابل جمهوری اسلامی قد علم کنند و اما مرا در کتابچه و پوستر و یاد بود خلاصه نکنید که من زنده جاوید هستم ولیکن رمز هدفم مرا از حیات دنیوی به جهان شهادت حاضر ساخت تا نگاهم بر همه رنجها و دردها و تلاشهای امت اسلام باشد و قلبم به قلب امام درد آشنایمان نزدیکتر، پس سلاحم را بر کف گیرید. درد اصلی مردم را بشناسید همه شهداء گفته اند و هم می‏گویم جلوی نفوذ بیش از حد بسیاری از افراد طمعکار را بگیرید از فساد و انحرافات اخلاقی بشدت جلوگیری کنید، ضوابط اسلامی را حاکمیت بخشد و ادارات را از روابط کاذب و افراد نالایق پاکسازی کنید، در مورد خودتان نیز بکوشید تا اخلاص بیشتر پیدا کنید و از نفوذ افکار و خطوط متضاد، در بین خود جلوگیری کنید و حزب خدا را بجای هر برنامه‏ای دیگر حاکم کنید، آنان را که در جبهه ها مخلصانه می جنگند و جان می دهند با افرادی که خود را مسئول می دانند و اما از وجه شهداء بدورند در یک کلام و بیان نگنجانید و حرمت خون شهداء و غیرت رزمندگان را با افرادی بی تفاوت در یک جهت نیاورید.
قسمتی از وصیت نامه سرباز شهید حمزه علی میرزائی خاکی
پروردگارا زمانی که تمامی روزهایمان عاشوراست و زمینهایمان کربلا و ماههایمان محرم و محرابمان قتلگاه و بهشتی هایمان حسین وار، مظلوم شهید می شوند و تمامی جبهه هایمان پر از بدن های خونین علی اکبرهای زمان است و دشمن پست و فرومایۀ کفر جهانی آب را چون تاسوعا و عاشورا برویمان می بندد و خانه و کاشانه ما را چون خیمه های حسین (ع) در میان شعله های خود می سوزاند خدایا من نخستین کسی از خانواده ام باشم که به کشته شدگان راهت اضافه گردم. به مادرم بگوئید که مرا بخاطر فرزند خود بودن دوست نداشته باشد. مادرم! دوستم بدار چون فرزند اسلامم و هدفم آزاد ساختن اسلام و محرومان جهان می باشد اگر هر روز کاروان سرخ پوش شهیدان از کوچه ها و خیابانها و دهکده ها یمان بگذرد و تمامی خیابانها و کوچه هایمان نام شهیدان شود و پرچم عزا در وجب به وجب میهنمان نصب شود و نخل غم در سینه مادران کاشته شود کافران بدانند هرگز دست از یاری دین خدا و اماممان بر نخواهیم داشت. شما را به اطاعت از خدا و امام زمان (ع) و نائب بر حق او، بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، خمینی بت شکن وصیت می‏کنم.
قسمتی از وصیتنامه سرباز شهید محمد حسن ملاّئی
… و حال سخنی با شما ملت عزیز بعنوان برادر کوچکتر شما دارم لحظه ای بیندیشید که ما چه بودیم و که بودیم و حال چه هستیم و که هستیم، ما ملتی منحط بودیم که در فساد غوطه ور بودیم ولی دست خدا از آستین روح الله بدر آمد و ما را ملتی شجاع و الگو و اُسوه نمود، ما ملتی ترسو بودیم ملتی تحت سلطه بودیم هیچ کشوری و هیچ ملتی روی ملت ما حساب نمی کرد ولی حالا به همت روح الله و رهبری او ملتی شدیم که برای همه ملّتها نمونه هستیم و در حال حاضر با آمریکا در جنگیم. و شما قدر این امام و این رهبر را بدانید که وحدت و پیروزی شما در گرو همین رهبری ولایت فقیه است و دست از پشتیبانی روحانیت مبارز بر ندارید که فنا خواهید شد.

16دسامبر/16

هدایت در قرآن قسمت هفتم

آیت الله جوادی آملی
نیاز به منطق
اشکال هفتم: گفته اند: طریق احتیاز در دین آن است که انسان در آشنا شدن به معارف، جز از راه کتاب و سنّت، از هیچ راهی استفاده نکند و هیچ راهی را نرود. احتیاط که مرضی خدا است و مأمور به است اقتضا می کند که انسان به ظواهر کتاب و سنّت اکتفا کند و از اصول عقلی و منطقی پرهیز نماید!!
جواب اشکال هفتم:
احتیاط کردن ممدوح است و دستورات فراوانی آمده که احتیاط کنید. معنای احتیاط آن است که انسان دور ایمانش دیواری نصب کند که این درخت در دسترس بد اندیشان نباشد که هر کسی شاخۀ این درخت را بشکند و میوه اش را ببُرد. از حضرت امیر المؤمین «ع» رسیده است: «خذ الحائطه لدینک» و از معصومی دیگر رسیده است: «اخوک دینک فاحتط لدینک» برای دینت حائط و دیواری نصب کن (اینجنین نباشد که هر کسی به باغ دینت دستبرد بزند و میوه ایمانت را برکند) و در روایت دوم می فرماید: تو یک برادر داری و آن دین تو است، پس این تنها برادرت را نگهداری کن.
معنای احتیاط:
اکنون خوب بنگریم: آیا معنای احتیاط این است که انسان لبۀ دریای بیکران معارف، خشک بماند و بگوید: اگر وراد شوم عرق می شوم، پس به مقتضای احتیاط باید از کنار آن خشک بگذرم و خود را به این دریا نزنم!! یا اینکه مقتضای احتیاط به من می آموزد که برای وراد شدن در این دریای بیکران، شنا و غوّاصی را بیاموزم و در این دریا غوص کنم و گوهر ار از عمق دریا استخراج نمایم و از آنها بهره برم؟ آری! آن کس که کنار دریا تشنه می میرد، محتاط نیست، او انسان ساکتی است که حق را نمی فهمد و حق را نمی طلبد! او انسان ترسو و یا تن پروری است که حتّی برای بدست آوردن دُرهای گرانبهای معارف، حاضر نیست راه غوّاصی را بیاموزد. او نه محتاط است که شیطان دهن بسته است. از رسول الله «ص» نقل شده است که فرمود: «الساکت عن الحق شیطان اخرس» کسی که حق را نگفت شیطان دهن بسته است. پس آن کس که حق را نبیند شیطان اعمی است و آن کس که حق را نشنود شیطان اصمّ است و آن کس که حق را نفهمد شیطان جاهل است. معنای احتیاط این نیست کسی درخت غرس نکند و باغی احداث ننماید که مبادا دیگران میوه های درخت را بکنند و شاخته هایش را بشکنند! معنای احتیاط پرهیز از کار نیست، پرهیز از تلاش و کوشش نیست بلکه پر تلاش بودن است. زمین را شیار کردن و باغ را احداث نمودن و درختان را سبز کردن و آنگاه دورش دیوار کشیدن است. معنای احتیاط کردن آن است که انسان راه شنا را یاد بگیرد و غوّاص شود و از اعماق دریاها گوهر بدست آورد نه اینکه هیچ وارد مسائل عقلی نشود!
پاسخی که استاد ما مرحوم علامه طباطبائی «ره» می دهند چند امر است:
۱- همین استدلالی که شما کردید، استدلالی منطقی است. گفتید به اینکه چون راه پر خطری است، پس نباید رفت. این خود یک قانون کلی منطقی است که این راه چون خطر دارد و از خطر باید پرهیز کرد، پس از این راه باید پرهیز کرد.
۲- کسی نگفت: انسان راه پر خطر را بدون سلاح و بدوت تجهیزات طی کند! ما می‏گوئیم: اول خود را آماده سازید «تجهَزوا» سپس وارد راه پر خطر شوید و در آن راه حرکت کنید. مگر می شود آشنا به اصول اولیه نبود و وارد کشف معارف شد؟! گفته اند: استعدادها مختلف است و مقدار شکوفائی استعدادها در افراد فرق می کند. از رسول اکرم «ص» هم چنین بیانی رسیده است، می فرماید: «الناس معادن کمعادن الذهب و الفضه» مردم همانند معدنهای گوناگونند، برخی طلا و برخی نقره اند. استعدادها هم نظیر معادن گوناگون فرق می کنند، کندوکاوها در به کار گیری استعدادها هم فرق می کند، پس ممکن است کسی استعدادش در حدّ معدن طلا باشد ولی دردل خاک دفن شده باشد و آن را شکوفا نکرده باشد. بنابراین، از روایت چنین استفاده می کنیم: در عین حال که استعدادها مختلف است، توفیق استخراج و استنباط از درون هم مختلف و گوناگون است. اگر کسی استعدادش سرشار بود و آن توفیق نصیبش شد که استعداد سرشار نهفته اش را شکوفا کند، راه کشف معارف بری او تا عرش باز است. جائی جز محدودۀ آن بی حد که ذات اقدس الهی است، منطقه ممنوعه ای برای انسان در جهان امکان نیست.
هر علمی غذای هر عالمی نیست: در توحید مرحوم صدوق «ره»، باب الرد علی الثنویه و الزناذقه مطلبی است که ناظر است به استعدادهای گوناگون و اینکه هر علمی غذای هر عالمی نیست و هر مطلبی را نمی توان به هر کس گفت. در صفحه ۲۵۵ آن کتاب، حدیث مبسوطی از حضرت امیر المؤمین «ع» نقل شده است که برای استشهاد، قسمتهائی از آن را نقل می کنیم. مردی حضور امیر «ع» شرفیاب شد و عرض کرد: «انی قد شککت فی کتاب الله المنزّل» من در کتاب منزل خدا شک کرده‏ام !! حضرت فرمود: «ثکلتک امک فکیف شککت فی کتاب الله المنزّل؟» مادرت به عزایت بنشیند، چگونه در کتاب خدا شک کردی؟ «قال: لانّی وجدت الکتاب بکذب بعضه بعضاً فکیف لا اشک فیه» من دیدم برخی از آیات قرآن، آیات دیگری را تکذیب می کند، پس چگونه شک در آن نکنم؟! حضرت فرمود: «ان کتاب الله لیصدّق بعضه بعضاً و لا یکذّب بعضه بعضاً و لکنک لم تزرق عقلاً تنتفع به، فهات ما شکک فیه من کتاب الله عزوجل». همانا آیاتی از قرآن، آیات دیگر را تصدیق می کند و هیچگاه برخی از آن، برخی دیگر را تکذیب نمی نمایند ولی تو آن عقلی را نداری که از قرآن بهره ببری، پس اشکالهایت را بیان کن. آنگاه آن مرد موارد زیادی از اشکالات را بیان می‏کند تا اینجا که می‏گوید: می بینم در یک آیه خداوند می فرماید: «قل یتوفیکم ملک الموت الذی و کل بکم ثم الی ربکم ترجعون» فرشته ای که موکّل مرگ است، روح شما را – هنگام مرگ- قبض می کند. و در آیه دیگر می فرماید: «الله یتوفی الأنفس حین موتها» خداوند، هنگام مرگ افراد؛ قبض روح آنها را می کند. و در آیه سوم می فرماید: «توفّته رسلنا و هم لا یفرّطون» فرستاده های ما قبض روح می کنند. در آیه چهارم می فرماید: «الذین تتوفیهم الملائکه طیبین» فرشتگانی هستند که ارواح مؤمنین را در حال توفّی فبض می کنند. در آیه پنجم می فرماید: «الذین تتوفّیهم الملائکه ظالمی انفسهم» آنهائی که به خود ستم کردند، فرشتگان در حال مرگ جان آنان را قبض می کنند، در حالی که به صورت و پشت آنان می زنند. این چگونه است ای امیر المؤمنین و چگونه شک نکنیم؟! اگر مرا رحم نکنی من هلاک خواهم شد. حضرت در پاسخ فرمودند: این پنج آیه به سه مطلب بر می گردد، در یک آیه می فرماید خدا متوفّی است (یعنی قبض روح می کند) و در آیه دیگر می فرماید فرشته است که متوفی است و در آیات دیگر می فرماید فرشتگان توفّی را به عهده دارند. خدای متعال تدبیر عالم را روی این مدبرات عقل و مجاری فیض انجام می دهد و هر که را بخواهد وکیل می کند. این فرشتگان وکلا و مأموران خدایند. «اما ملک الموت فان الله یوکّله بخاصه من یشاء من خلقه» همانا خداوند ملک الموت را مأمور قبض روح اولیای خاص خود کرده است. پس ملک الموت مسئول قبض روح تمام مردم نیست، بلکه تنها خواصّ بندگان خدا هستند که حضرت عزرائیل مسئول قبض روح آنها است ولی فرشته هائی که مأموران زیر دست ملک الموتند، برای قبض ارواح و توفّی افراد نازلتر اعزام می شوند. « و الملائکه الذین سمّاهم الله عز ذکره و کلهم بخاصّه من یشاء من خلقه» و اما ملائکه ای که خداوند نام آنان را برده است (الذین تتوفیهم الملائکه طیببین…، الذین تتوفیهم الملائکه ظالمی انفسهم…) مأموریتها و مسؤلیتهای ویژه ای نسبت به بندگان دارند. حضرت در ذیل این حدیث چنین می فرماید: «و لیس کل العلم یستطیع صاحب العلم أن یفسره لکل الناس لأن منهم القوی و الضعیف» و نمی شود تمام معارف را با همه مردم در میان گذاشت زیرا برخی قوی و برخی ضعیفند (یعنی استعدادها و قابلیت ها فرق می کند) « و لأنّ منه ما یطاق حمله و منه ما لا یطاق» و بعضی از این معارف قابل هضم و حمل است و برخی قابل هضم و حمل نیست. انسان تا احاطه علمی به سلسله¬ای از مسائل نداشته باشد، نمی تواند معارف سنگین را تحمّل کند. علوم یکسان نیست و استعدادها هم مختلف است. البته اینچنین نیست که اگر علمی سخت شده، حملش محال باشد بلکه آنان که خداوند توفیق نصیبشان کرده و توان حمل آن بارهای سنگین را به آنها داده، سختینها را برای آنان هموار می کند و دشواریها را برای آنها آسان می کند. حضرت موسی خطاب به خدای خود عرض می کند: « و یسَرلی أمری» کار را بر من آسان کن. ولی درباره حضرت رسول «ص» خداوند می فرماید: «سنیسّرک للیسری» ترا به مقامی می رسانیم که کارها به آسانی از تو صادر شود. اینجا تفاوت درجه این دو پیامبر معلوم می شود. در هر صورت، حضرت امیر «ع» به آن سئوال کننده می فرماید که برخی از معارف بلند بری او و امثال او نیست و بر او است که تنها علم اجمالی به معارف داشته باشد و همین امر او را کفایت می کند «و انما یکفیک ان تعلم ان الله هو المحی الممیت و انه یتوفی الانفس علی یدی من یشاء من خلقه من ملائکته و غیر هم» آنگاه آن شخص به حضرت عرض می‏کند: گره مرا گشودی، خداوند گره از کارهای تو بگشاید ای امیر مؤمنان. حضرت هم در پاسخ او می فرماید: «ان کنت قد شرح الله صدرک بما قد تبیّنت لک فأنت و الذی فلق الحبه و برأ النسمه من المؤمنین حقاً» تو اگر از شرح صدر برخوردار شدی، و این معارفی که برای تو بیان شد، قلبت آنها را پذیرفت، قسم به خدا که تو جزو مؤمنان حقیقی هستی.
آنچه این مطلب را تأیید می کند، سه روایت است که در سه زمینه وارد شده است: اختلاف درجات و اختلاف استعدادها:
۱- سعد بن سعد از امام رضا «ع» مطلبی را درباره توحید می پرسد، حضرت می فرماید: همین که در بین شما رایج است، همین خود توحید است. این در مورد استعداد ضعیف. ۲- و اما در مورد کسی که دارای استعداد متوسط است: هشام بن حکم می‏گوید: قلت لأبی عبدالله علیه السلام: ما الدیل علیان الله واحد؟ دلیل بر وحدانیت خدا چیست؟ حضرت در پاسخ نمی فرمایند.همین که خودت می‏دانی توحید است! زیرا هشام در درجه متوسطی از قابلیت و استعداد علمی است، بلکه حضرت می فرماید: «اتصال التدبیر و تمام الصّنع کما قال عزّوجل: لو کان فیهما آلهه الا الله لفسدتا» اتصال تدبیر و حسن خلقت در تکامل نظام دلیل بر توحید است. ۳- و اما درجه اعلای استعداد مخصوص او حدّی از موحّدین است. هشام بن سالم که با هشام بن حکم تفاوت درجه دارد و در مقام والائی قرار گرفته است، می گوید: دخلت علی ابی عبدالله «ع» بر حضرت امام صادق «ع» وارد شدم، من از حضرت چیزی نپرسیدم بلکه ایشان از من سئوال کردند: «اتنعت الله» آیا خدا را توصیف می کنی؟ عرض کردم: آری. فرمود: بگو. گفتم: « هو السمیع البصیر» حضرت فرمود: این صفتی است که بندگان نیز در آن شریکند! آنگاه هشام می گوید، از حضرت پرسیدم: شما چگونه خدا را توصیف می کنید؟ حضرت در اینجا برهانی اقامه می کنند که بالاتر از آن برهانی است که برای هشام بن حکم اقامه کردند. در آنجا حضرت از راه فعل، فاعل را ثابت کرد و از راه وحدت نظام، وحدت مبدأ را ثابت نمود ولی در اینجا از برهان صرف الشییء استفاده کرده می فرمایند: «هو نور لا ظلمه فیه و حیاه لا موت فیه و علم لا جهل فیه و حقٌ باطل فیه» او نور محض است که ظلمت ندارد و حیات محض است که مرگ ندارد ( هو الحی الذی لا یموت) و علم محض است که جهل ندارد (اطلاق جهل بر او نمی شود یعنی اگر دیگران عالم یا علیم اند، خداوند علم محض است) و حقّ محض است که باطل ندارد. تمام این مطالب که گفته شد روی بسیط الحقیقه و صرف الشیء تطبیق می شود و لذا گفته نمی شود که خدا نیّر است بلکه نور است. و همچنین نمی گویند خدا محقّ است که او حقّ محض است و نمی گویند او حیّ است که او صرف الحیاه است و آنجا هم که کلمه «حیّ» اطلاق می شود، پس از آن «لا یموت» می آید که صرف الحیاه را برساند. اینجا است که هشام بن سالم، این صحابی دانشمند می گوید: «فخرجت من عنده و انا اعلم الناس بالتوحید» من از نزد امام خارج شدم در حالی که اعلم از تمام مردم بودم در خداشناسی. بنابراین، اینچنین نیست که کسی پندارد تمام مردم در برابر مطالب علمی یکسان هستند بلکه همانگونه که حضرت رسول «ص» می فرمود: مردم همانند معادن طلا و نقره می باشند، علوم و دانشها هم همینگونه‏ اند. البته در اینجا تشبیه معقول به محسوس است برای درک ما و گونه علم کجا و طلا و نقره کجا؟! در هر صورت اگر استعداد بود و ابزار کار بود، جائی برای منع اندیشه و فکر تا آنجا که جهان امکان است وجود ندارد و راه برای تعالی و ترقّی تا مرز امکان برای انسان باز است.
ادامه دارد

16دسامبر/16

مصاحبه با آیه الله شیخ ابوالحسن شیرازی امام جمعه مشهد

با تشکر از جناب مستطاب آیت الله شیخ ابوالحسن شیرازی امام جمعه محترم شهر مقدس مشهد که قسمتی از وقت شریفشان را در اختیار مجله پاسدار اسلام و امت پاسدار اسلام قرار دادند، تقاضا می‏کنیم که به سؤالات این مجله پاسخ بدهند.
وضع موجود جنگ را چگونه می بینید و آینده ای را که ان شاء الله در رابطه با این جنگ در پیش خواهیم داشت چگونه ترسیم می فرمائید؟
* بسم الله الرحمن الرحیم: در مورد وضع جنگ، فعلاً شواهد و قرائن موجود نشان می دهد که دشمن در نهایت ضعف و ناتوانی است، و روی همان ضعف و ناتوانیش که می بیند دارد از بین می رود اظهار کلمۀ صلح می کند ولی ما بحمد الله در کمال قدرت هستیم بواسطۀ اینکه وعده های الهی را که خدا به ما داده است همه را در خارج مشاهده کردیم و محقق دیدیم. خدا به ما ثبات قدم داده و نصرتها و پیروزیهای فراوانی عنایت کرده است و باز هم از نظر وعده های الهی وضع جنگمان را طوری می بینیم که بالاخره کاملاً آمادگی داریم و باید این وضع را تقویت کنیم و با کمال جدیت و کوشش، هم نیروهای مسلح مان و هم ملتمان، همه این وضع را به حد بالاتری ببرند که ان شاء الله پیروزی نزدیک است.
از نظر آینده‏ای که برای این جنگ می شود ترسیم کرد از دیدگاه روایات اشاره فرمودید که پیروزی حتماً در آینده با اسلام است، در این رابطه خواهشمند است دستاوردهای این پیروزی را برای جهوری اسلامی و برای اسلام بعد از پیروزی جمهوری اسلامی در این جنگ، بیان فرمائید
آینده جنگ
* و امّا این سؤال که آیندۀ جنگ امر ما پیروزیها بدست بیاوریم – که ان شاء الله خواهیم آورد- چگونه هست؟ این جنگ پس از اینکه ما آن را شدت بخشیدیم و پیروز شد، دستاوردهای این جنگ بقدری خواهد بود که همان دشمن اصلیمان که آمریکا باشد و پس از آن دیگر ابر قدرتها که در مقابل اسلام ایستاده اند و جنگ ما برای اسلام است و می خواهیم اسلام را پیروز بکنیم، همۀ آنها شکست خواهند خورد. و امّا نتیجۀ پیروزی این جنگ و آینده این جنگ باز این خواهد بود که دولتهای مرتجع منطقه هم دیگر مأیوس می شوند. آنها وقتی ببینند صدام با این همه قدرتی که به او داده شده بود و همه گونه کمکها و یاریها به او رسانند از بین رفت، دیگر هیچ امیدی برای آنها نخواهد ماند و این اتحاد شوم عربهای خلیج که عربستان سعودی آنها را می خواهد دور هم جمع بکند و با اسلام بجنگد شکست می خورد و خود سعودی هم به زانو در می آید، بلکه اسرائیل هم به وحشت خواهد افتاد. و بحسب اخباری که از آیات قران و از روایات استفاده می کنیم- که تفصیلش را در اینجا نمی خواهیم ذکر بکنیم و در جاهای دیگر بیان شده – اینها هم می رساند که اسرائیل توسط همین جنگی که بر ایران تحمل شده از بین خواهد رفت. « و یتحدُ الاسلام مع العرب» اسلام (ایران) با عرب متحد می شود (با لبنان متحد می‏شود ) و آن وقت روزی است که دیگر مرگ اسرائیل خواهد رسید.
* در رابطه با اینکه شما توجه دارید، الآن در وسائل ارتباط جمعی جهان که در اختیار استکبار جهانی است، سعی می کنند همواره صدام جنایتکار و صهیونیست را به عنوان یک عنصر صلح طلب و جمهوری اسلام را مظهر جنگ طلبی و ایجاد تشنج در منطقه معرفی بکنند! بنظر حضرت عالی چه دلیل اساسی برای اصرار ادامه جنگ تا پیروزی نهائی برای جمهوری اسلامی می باشد؟
صلح، تثبیت ظلم است
* این تبلیغاتی که استکبار جهانی به راه می اندازد برای این است که عراق را در آستانه سقوط می بینند و گرنه همه می دانند که صدام از اوّل جنگجو بوده است، ایران کاری به جنگ نداشته، او بود که آمد آمریکا وادارش کرد به تحمیل جنگ بر ایران و امروز هم در اثر ضعف و ناتوانی او که نزدیک به مرحلۀ سقوط است، اسم صلح را می برد! این در حقیقت صلح نیست وگرنه صلح می خواهد باید بیاید تسلیم شود. زیرا، با این همه جنایتها و خیانتهایی که برد و ملت عراق و ایران روا داشته، زمینۀ صلحی که بشود کنار او نشست مفهوم ندارد. امروز سر کردگان استکبار جهانی در تبلیغات گوناگون ، مسئله صلح را مطرح می کنند برای اینکه می خواهند تلاش کنند شاید با این اسم بتوانند صدام را نجات دهند و گرنه چرا آنروزی که صدام قدرت داشت و وارد خاک ایران شد اسمی از صلح نبود؟ در هر صورت اگر ما تن به صلح یعنی ذلت بدهیم، شکست خواهیم خورد زیرا صلح با صدام معنایش ابقاء ظالم و ستمگر است. ما طبق دستور قرآن کریم که می فرماید: «و ما لکم لا تقاتلون فی سبیل الله و المستضعفین من الرجال و النساء..» باید قتال کنیم و دست صدام را از ادامه ظلم و وحشیگری به دو ملت مسلمان قطع کنیم و از صلح و سازش هم هیچ خبری نیست، اینان که از فرهنگ اسلامی خبری ندارند بدانند که ابقاء صدام، تثبیت ظلم است و تثبیت ظلم از بزرگترین گناه ها است. گذشته از اینکه سکوت در برابر صدام، دیگر جنایتکاران را- که بسیارند- چیره می کند و این بار جنگ علنی ما نه تنها با صدام که با صد صدّام خواهد بود. از اینها هم که بگذریم ملت بزرگ ما و خانواده های شهدای ما و در آخر رزمندگان عزیز ما نخواهند گذاشت که جنگ خاتمه یابد مگر با پیروزی اسلام و از بین رفتن حزب بعث کافر و قطع ید تمام جنایتکاران و ابر قدرتها.
* الآن ما در آخرین روز برگزاری کنگرۀ جهانی ائمه جمعه و جماعات بحضور شما رسیدیم و وقت شما را گرفتیم، به هیمن مناسبت از خدمتتان تقاضا می کنیم که اولاً نظر خودتان را دربارۀ انگیزۀ برگزاری این کنگره و همچنین دربارۀ دستاوردها و نتایجی که این کنگره برای اسلام در سطح داخل و در سطح جهانی می تواند داشته باشد بیان فرمائید؟
اهمیت کنگرۀ ائمه جمعه
* در مورد اینکه لازم است چنین کنگره‏ای تأسیس شود جهتش این است که امروز ما می بینیم تمام دشمنان اسلام در یک صف قرار گرفته اند و احساس خطر کرده اند و در مقابل اسلام ایستاده اند که پیشرفت نکند و نتوان در دنیا خودش را معرفی کند و یک صف عظیمی در مقابل آنها قرار بدهد که آنها شکست بخورند. آنها چنین صفی را بوجود آورده اند و آنهایی که پیروانشان هستند هم احساس خطر از اسلام کرده اند و خودشان را مهیا کرده اند، این امر ایجاب می کند که جامعه اسلامی هم صفوف خودش را صف واحد بکند «کانهم بنیان مرصوص» و با تمام قدرت و قوت در مقابل این صف باطل و دشمنان اسلام بایستد و این لازمه اش این است که تمام مسلمین قطع نظر از ختلافاتی که دارند، همان مشترکات اسلام را در نظر بگیرند- همانطوری که صدر اول اسلام، اصحاب پیامبر اسلام «ص» و حضرت علی «ع» همین مسئله را در نظر گرفتند و در مقابل کفر جهانی آنروز ایستادند و بالاخره پیروزیها بدست آوردند و اسلام را به تمام شرق و غرب صادر کردند- ما هم امروز اگر بخواهیم این دشمنان را شکست بدهیم به چنین وحدتی نیاز داریم لذا بر کلیه کسانی که داخل در امت اسلام هستند لازم است چنین تشکیلی را بدهند. این کنگره که در سال گذشته هم تشکیل شده بود امسال بطور کاملتر و بهتری بحمدالله تشکیل یافته و از کشورهای زیادی هم با کمال عشق و علاقه به انیجا آمدند چون این نوری که در ایران اسلامی از اسلام تجلی کرده، پرتوش قلبهای آنها را هم گرفته بوده و بحمدالله در این مدت که در اینجا بودند کاملاً هم به وضع جمهوری اسلامی و شناخت به عرفان مقام رهبری بسیار زیادتر پیدا کردند و هم حقانیت این انقلاب نزد آنها ثابت شد که این انقلاب تنها هدف پیشرفت اسلام در مقابل دشمنان اسلام است و جز این هدفی ندارد، از این رو در این مدتی که اینجا بودند تمام فکرشان و همچنین تمام فکر روحانیت جمهوری اسلامی و دانشمدانش این بود که هر چه بیشتر این وحدت را تحکیم بخشند و آنها هم مطالبی که داشتند برای تحکیم وحدت گفتند، مطالبی هم که منتخب از قرآن و کتاب و سنت بود در این کنگره تشریح شد بطوری که همۀ مسائلی که برای پیشرفت ایران بود و برای رسیدن به پیروزیها بود برای آنها کاملاً توجیه شد و آنها روشن شدند و با کمال روشنائی ان شاء الله از اینجا می روند و ما امیدوار هسیتم که در کشورهای خودشان شروع به عمل کنند و کاملاً مردم را آگاه و بیدار نمایند و توجه بدهند همانطور که دشمنان اسلام عملاً در مقابل اسلام ایستاده‏اند، این اسلامی که از انزوا خارج شده است و تجلی کرده است در آنجا هر کاری که از آنها ساخته است باید انجام بدهند و آنها هم البته متعهد بودند و تصمیم گرفتند که ان شاء الله پس از برگشت به کشور خودشان تمام سعی و کوشششان را در راه تحکیم عملی این وحدت که حقیقتش هم همان عملی است نه اینکه صرف گفتار باشد، ابراز نمایند. ان شاء الله در آینده ای که در پیش داریم هر روز گامهای خیلی زیادتری برداریم و پیشرویها کنیم تا اینکه این وحدتی که تحقق پیدا کرده، به پیروزی حکومت جهانی اسلام متصل شود. این هدف اصلی همۀ مسلمین است که آن حکومت موعودی که «یملأ الارض قسطاً وعدلاً بعد ما ملئت ظلماً و جوراً» بدست حضرت مهدی موعود «عج» ارواحنا لمقدمه الفدا تحقق یابد. ان شاء الله این حرکت اسلامی ایران مبشّر تحقق آن است. امیدواریم این نهضت اسلامی و این قیام الهی تداوم پیدا کند. خداوند رهبرانی در سایه رهبر بزرگمان، امام عزیزمان به ما عنایت کرده است که اینگونه وحدتها را به زبان آنها و قلب مبارک آنها می اندازد که آنها هم برای تداوم انقلاب اینچنین پایه گذاری و اساسگذاری بکنند که همین کنگره ای که با این همه برکات و با این همه دستاوردهایی که بدست آمده تا بحال و ان شاء الله بعد از این بیشتر از این بدست خواهد آمد، بواسطۀ رهنمودی است که حضرت آیت الله العظمی منتظری مدظله العالی دادند و این کنگرۀ وحدت تحقق پیدا کرد.
خصوصیات آیت الله العظمی منتظری
اینجاست که می بینیم خداوند تبارک و تعالی برای تداوم این انقلاب و برای عظمت این انقلاب چنین شخصیتهای بزرگ که از اول پشت سر رهبر بوده و آنچه باید از فقاهت و اقتصاد و سیاست و همۀ اینها که در اسلام موجود است دارا می باشند بحمدالله در این مدت سالها در خدمت آیت الله العظمی مرحوم بروجردی بودند که چقدر از فقه اسلام در محضر ایشان استفاده کردند و تکامل پیدا کردند و بعد هم که سالها در خدمت استاد بزرگوارش رهبر عظیم الشان انقلاب، امام عزیزمان بهره ها بردند وبحمدالله امروز شخصیتی فقیه و دانشمند داریم که همانند رهبر رهنمود می دهد و مایه پیشرفت و تداوم انقلاب اسلامی است و از نظر رتبه هم بعد از امام امت در انقلاب عزیز اسلامی و در جمهوری اسلامی شخصیتی است که از هر حیث ممتاز و مورد همه گونه توجه باید قرار بگیرد و ما آنطوری که از سوابق ایشان اطلاع داریم و فعلاً که می بینیم پس از مقام رهبری برای جامعۀ اسلامی ما بسیار مفید می باشند و در آینده بزرگترین استفاده ها از ایشان خواهد شد و از نظر جهات معنوی و تقوی و بینش اسلامی و بصیرتهایی که باید یک نفر فقیه داشته باشد و جنبه هائی که در قانون اساسی هم ذکر شده است، در ایشان بطور کامل موجود است و ما امیدواریم که ایشان را خداوند توفیق بدهد و ملت ما و دولت ما، قدر دان چنین شخصیتی باشند که ان شاء الله برای آینده اسلام و تداوم انقلابمان بسیار مفید و خوب خواهند بود. در این بیاناتی که گفته شد نسبت به آیت الله العظمی منتظری که ایشان جامع همۀ خصوصیات است که باید یک فقیه کاملی داشته باشد، امام عزیزمان هم نسبت به ایشان واقعاً از همه کسانی که هستند بیشتر اهمیت می دهد و نظر به ایشان دارد و برای ایشان از همه بیشتر تقدم قائل است و ما از خود وضع امام چنین بدست می‏آوریم که ایشان در نظر امام از تمام کسانی که هستند مقدم هستند و واقعاً مورد توجه امام و مورد نظر امام هستند و شواهد و قرائن موجود هم این را ثابت می‏کند.
* با تشکر فراوان از جنابعالی و از رهنمودهای بسیار ارزنده‏تان که امیدواریم مورد استفادۀ ملت پاسدار اسلام قرار بگیرند.
* ان شاء الله شما هم موفق باشید در این خدمت بزرگی که توسط مجلۀ پاسدار اسلام به اسلام می کنیم و این خودش عبادت بزرگی است: زیرا این مسائل و این مطالب وقتی در این مجله ای که واقعاً پاسدار اسلام است جمع آوری می شود از افراد مختلفی که اهل نظر و اهل فکر هستند، این خدمت بزرگی است برای شما که در این راه انجام می دهید، امیدواریم هر روز موفق تر باشید، و عندالله مأجور خواهید بود.

16دسامبر/16

سخنان معصومین فضیلت ماه رمضان

* پیامبر اکرم «ص»:
اینها الناس! من حسَّن منکم فی هذا الشهر خلقه کان له جوازاً علی الصّراط یوم تزلّ فیه الاقدام،…، و من اکرم فیه یتیماً اکرمه الله یوم یلقاه، و من وصل فیه رحمه وصله الله برحمته یوم یلقاه، و من قطع فیه رحمه قطع الله عنه رحمته یوم یلقاء، و من تطوّع فیه بصلاه کتب الله له براءه من النار، و من ادی فیه فرضاً کان له ثواب من ادی سبعین فریضه فیما سواه من الشهور، و من اکثر من الصّلاه علیَّ ، ثقَّل الله میزانه یوم تخفّ الموازین، و من تلا فیه آیه من القرآن کان له مثل أجر من ختم القرآن فی غیره من الشهور…» (عیون الاخبار ج۱، ص۲۹۵)
ای مردم! هر کس در این ماه اخلاق خود را نیکو سازد، برای او نیکو گذشتی بر صراط خواهد شد، آن روز که گامها به لرزه در می آید…، و هر که در این ماه یتیمی را گرامی بدارد و به او احسان نماید، خداوند او را گرامی خواهد داشت روز لقایش، و هر که در این ماه صله رحم کند، خداوند او را برحمت خود پیوندد در روز دیدارش و هر که رحم خود را قطع کند (یا خویشان خود را قطع رابطه کند) خداوند رحمتش را روز لقایش از او بردارد، و هر که یک نماز مستحب (قربه الی الله) در آن بخواند، خداوند براءت از آتش حهنم را برای او مقرّر فرماید و هر که یک نماز واجب را در آن بجای آورد، برای او باشد پاداش کسی که هفتاد نماز واجب را در دیگر ماه ها بجای آورد، و هر که در این ماه بسیار صلوات بر من بفرستد، خداوند میزان او را سنگین کند، در روزی که میزانها سبک می شود، و هر که در این ماه آیه ای از قرآن را تلاوت کند، برای او باشد پاداش کسی که یک ختم قرآن در دیگر ماهها بنماید. «شهر رمضان شهر الله عزّوجل، و هو شهر یضاعف الله فیه الحسنات و یمحوفیه السیئات، و هو شهر البرکه و هو شهر الإنابه، و هو شهر التوبه و هو الشهر المغفره، و هو شهر العتق من النار و الفوز بالجنه. ألافاجتنبوا فیه کلّ حرام، و اکثروا فیه من تلاوه القرآن، و سلوا فیه حوائجکم، و اشتغلو فیه بذکر ربّکم، و لا یکوننّ شهر رمضان یوم صومک کیوم فطرکم». (بحار الانوار ج۹۳ ص۳۴۰)
ماه رمضان ماه خدا است، و آن ماهی است که حسنات در آن دو برابر می شود و گناهان زدوده می شود. و آن ماه برکت و ماه برگشت و ماه توبه و ماه آمرزش و ماه رهائی از دوزخ و دست یابی به بهشت است. هان! در این ماه از هر حرامی بپرهیزید، و در آن قرآن را زیاد بخوانید، و نیازها و حاجتهای خود را (از خدا) بخواهید، و به ذکر پروردگارتان سرگرم باشید، و همانا در ماه رمضان، روزی که روزه‏اید مانند روزی که روزه نیستند نباشید.
* امیر المؤمنین «ع» :
«علیکم بصیام شهر رمشان فانّ صیامه جنه حصینه من النار» (امالی طوسی ج۲ ص۱۳۶)
بر شما باد به روزه ماه رمضان زیرا روزه این ماه سپری است نگهدارنده از آتش جهنم.
* امام باقر «ع»:
ای جابر! من دخل علیه شهر رمضان فصام نهاره، و قام وردا من لیله، و حفظ فرجه و لسانه، و غضّ بصره، و کفَّ أذاه، خرج من الذنوب کیوم ولدته امه. قال: قلت له جعلت فداک ما احسن هذا من حدیث؟ قال: ما أشدّ هذا من شرط؟ (ثواب الأعمال ص۵۸)
ای جابر! هر که در این ماه بر او وارد شد، روزهایش را روزه گرفت و قسمتی از شبهایش را (به دعا و نیایش) بیدار ماند و احیا کرد، دامن و زبانش را نگهداشت، و چشمش را (از هر چه حرام است) پوشانید، و از اذّیت کردن (مردم) دست برداشت، از گناهان بیرون آید همانند روزی که از مادر زائیده شده باشد. جابر عرض کرد: قربانت گردم! این چه حدیث خوبی بود! حضرت فرمود و چه شرط مشکلی؟!

16دسامبر/16

چقدر زیبا است عالمی عامل

چقدر زیبا است عالمی عامل، مجاهدی شریف، خدمتگزاری مخلص، پس از کسب ۰۳۳/۱۸۹/۱ رأی از سوی مردم، برای نمایندگی آنان در مهمترین و ارزشمندترین پایگاه مردمی و اسلامی «مجلس شورای اسلامی» با خلوصی بیش از حد و برای اثبات آن، به جلوه گاه عشق خداوند قدم گذارد و در صف مؤمن‌ترین و متعهدترین فرزندان این آب و خاک، دور از تمام هواها و هوسهای نفسانی و در پی رسیدن به لقاء معشوق، سر ببازد و با خون پاک و مطهر خود صفحه‌ای دیگر از صفحه‌های خونبار پر بار بر دفتر شهیدان و الا مقام انقلاب اسلامی بیفزاید.
شهید حجت الاسلام و المسلمین شیخ مهدی شاه آّبادی پس از ۲۹ سال تحصیل مداوم و بهره گیری مستمر از محضر مرحوم آیت الله بروجردی، مرحوم آیت الله علامه طباطبائی، حضرت امام خمینی و آیت الله العظمی منتظری و دیگر فقها بزرگ، و پس از ۲۲ سال مبارزه پی گیر و بی وقفه با رژیم منفور پهلوی و آمریکای جنایتکار که طی آن پنج بار به زندان آن رژیم منحط افتاد، سر انجام پس از پیروزی انقلاب و خدمت در کمیته انقلاب اسلامی، از طرف مردم تهران به نمایندگی مجلس اول و دوم برگزیده شد، و در روز ششم اردیبهشت ماه امسال در سن ۵۴ سالگی بر اثر برخورد ترکش گلوله‌های توپ مزدوران بعثی عراق، در جبهه جنوب به شهادت رسید، درود بی پایان بر این مجاهد عظم الشأن و تبریک و تسلیت بر ملت بزرگ ایران.

16دسامبر/16

بیاد شهید همیشه زنده، حجه الاسلام و المسلمین سعیدی خراسانی قدس سره

شهید سعید
«من المؤمنین رجالٌ صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینظر و ما بدلوا تبدیلاً»
همواره چهره شاداب و در عین حال مصمّم آن شهید سعید را جلوی دیدگان خود مجّسم می بینیم و هیچگاه فراموش نمی کنم که او زنده است. زیرا نام او جاودان و زنده است. سعیدی نمی میرد چرا که او نخستین شهید از روحانیت متعّد خط اممام بود که در دورانی سخت و دشوار و درست هنگامی که نفسها خفه شده بود و جوّی از خوف و وحشت بر جامعه ما حکمفرما بود و رهبر عزیزمان دور از وطن دوران بعید را می گذراند، آگاهانه قیام کرد و لبه تیز حملات خود را پرخاشگرانه به سوی آمریکا جهانخوار- ارباب شاه- نشانه رفت، که نوکران دون صفت را این کار تحمّل ناپذیر بود و این بار دیگر زندان تنها راه چاره نبود که چندین بار سعیدی طعم تلخ زندان و شکنجه های طاقت فرسا را چشیده بود و هر بار آبدیده تر، مصمّم تر و پابرجا تر از زندان بدر آمده بود، این بار راه چاره را این نابخردان در کشتن سعیدی پنداشتند و چه خیال خامی؟! شهادت آغاز حیات است نه مرگ، بویژه اگر طرف مقابل عالمی باشد از تبار حسین. شهادت آنچنان سعید را در دنیا سر بلند و سر افراز نمود که براستی می توان گفت: سعیدی از نو بدنیا آمده بود ولی این بار با عمری به درازی تاریخ بلکه فراتر از آن. سخن از سیعدی گفتن بسیار است و هر چند نگارنده در آن دوران چندان سن و سالی نداشتم و سالی یکی دو ماه بیشتر او را از نزدیک نمی دیدم ولی دورانی قریب به ۸ ماه پی در پی، که از محضرش بسی بهره بردم و درسهای مقدّمات را فرا گرفتم، آنقدر خاطره از او به یاد دارم که اگر تمام آنها را به رشته تحریر در آورم بدون شک کتابی قطور خواهد شد، ولی اکنون در این چند سطر کوتاه، به چند خاطره جالب بسنده می کنم و دیگر خاطره ها برای دیگرگاه.
عشق به امام:
من در دوران زندگیم، کمتر کسی را دیده ام که به اندازه آن مرحوم، علاقه و محبت به امام عزیزمان داشته باشد که آن را نمی توان علاقه گفت بلکه باید گفت: سعید به خمینی عشق می ورزید و همانگونه که خودش گفته بود. «اگر خون مرا بریزند از قطره قطره خون من نام خمینی نوشته می شود»، تمام تار و پود و جسم و روح او با نام خمینی پیوند داده شده بود. هر گاه کسی نام امام را به زبان می آورد، اشک عشق در چشمان او حلقه می زد، خود او نیز هیچ منبری نمی رفت که نام امام را نه یکبار بلکه چندین بار بر زبان جاری نکند و به بزرگی و عظمت این بزرگمرد تاریخ اسلام یاد نکند. یادم می آید یکروز صبح او را دیدم نامه ای در دست دارد، می خواند و اشک می ریزد. روبروی او ایستادم و به چشمانش خیره شدم ولی گویا او نمی دید کسی جلویش ایستاده است بلکه همانطور سر در نامه فرو برده و اشکش جاری بود. با تأثر پرسیدم: چه خبر است؟ چرا اینقدر گریه می کنی؟ پاسخ داد: نامه حاج آقا آمده است، از شادی گریه می کنم، بردار نامه را بخوان. آن روزها تازه امام از زندان آزاد شده و به قم تشریف آورده بودند. نامه را خواندم، عظمت و شکوه از آن می بارید و همچنین ادامه مبارزه. به استاد سعیدی گفتم: شما که اینقدر علاقه به حاج آقا دارید، چرا به دیدارش نمی شتابید؟ پاسخ داد: «دست به دلم نزن، به خدا ساعت شماری می کنم ولی اکنون صلاح نیست.» چند روز بعد، هنگامی که آمد گفت: «هر طور شده باید بروم ولو در این راه کشته شوم. از خدا خواسته ام که مرا موفق کند یکبار دیگر با امام دیدار کنم، دستش را ببوسم، آنگاه مرا بکشند،‌من غیر از این آرزوئی ندارم، بخدا آرزویم این است.» و پس از چندی که تغییر لباس و قیافه داده بود بسوی مراد خود شتافت. هنگامی که امام در ترکیه تبعید بودند، و ایران سالهای خفقان و مرگباری را می گذارند، سعیدی که توان دیدن آن سکوت و سکون را نداشت و از طرفی کوششهای زیادی برای به حرکت در آوردن برخی چهره های مشهور کرده بود و چندان اثری نداشت، راهی نجف اشرف شد تا شاید در آنجا بتواند تلاش بیشتری در راه آزادی و بازگشت امام به وطن بنماید. از همان روزهای اول ورودش به نجف، برنامه دیدار با مراجع را آغاز کرد تا اینکه هم آنها را در جریان اوضاع آشفته ایران قرار دهد و هم از آنان بخواهد برای بازگشت امام فعّالیتی کنند. در همین زمینه نامه ای به اینجانب نوشت که در آن چنین آمده است:
«… به منزل آیت الله حکیم رفتیم، با اینکه وقت دیر بود، به منزل آیت الله شاهرودی رفتیم، او را از خواب بیدار کردیم و فریاد واخمینیاه را به عرش رساندیم»
در نامه دیگری نوشته بود:
«… باید سر و صدای «خمینی» را راه بیندازید و از اطراف حملاتی بشود و همچنین به نخست وزیر فعلی ایران، تا بلکه ان شاء الله کاری بشود… امروز عمه علاقمندان وظیفه دارند و هر کس استغاثه خمینی را جواب نگوید مسئول است. دیگر خودتان بهتر می دانید، این عرض مرا به هر کسی صلاح می دانید برسانید.» و در آخرین روزهایی که در نجف بود، و وظیفه خود را در آنجا به نحو احسن انجام داده بود، چنین نوشت: «… این روزها در بحران عجیبی به سر می برم، وضع فعلی ایران و روحانیت و نیز مردم بیگناه و تبعید محبوب عزیز مؤمنین فکرم را آشفته نموده، و در عین اینکه وضع خودم درهم و برهم است، از عیالاتم اطلاعی ندارم، آنها در انتظار منند مع ذالک دوست دارم یا خدا فرج مؤمنین را عنایت کند ما هم به خوشی آنها خوش باشیم و یا مرگ مرا برساند زیرا بهبودی وضع شخصی خودم با خرابی اوضاع مؤمنین، عیش و زندگی را بر من تلخ می کند. آری! زندگی در شهری که خمینی عزیز در آن نباشد تلخ است. آرمیدن در وطن و منزل و کنار عائله با گرفتاری مردم بی پناه و زندانی بودن عده ای از آنان ناگوار است. خدا می داند در هر یک از اعتاب مقدسه و در هر ساعت که مظنه اجابت بوده، اولین دعا و بهترین دعایم این بوده که: ای خدا! یا مرگ یا فرج خمینی و مؤمنین. می دانم هر چه وصف کنم نمی توانم حقیقت را آنطور که هست برای شما بیان کنم زیرا شما در یک آزادی و امنیت به سر می برید. و الحمد لله- و ماهی تا در آب است قدر آب را نمی داند ولی به همان مقداری که گرفتاری مؤمنین دل شما را بدرد می آورد باز هم غنیمت است، دعائی از صمیم دل بکنید. امّا من، نه روی رفتن به وطن دارم و نه دماغ عیشی و زندگی و نه دل ماندن در عراق «یا لیتنی متّ قبل هذا و کنت نسیاً منسیاً» به خدا دوست داشتم که پرنده یا چرنده ای بودم و ایامی را در صحاری و بیابانها می گذراندم و چنین وضعی را برای مؤمنین نمی دیدم. باری دردهای بی درمان فراوان است، بیش از این خاطر شما را مکدّر نمی کنم والی الله المشتکی.»
نبرد بی وقفه:
همه می دانند که آن مرحوم،‌لحظه ای از نبرد و مبارزه با زنا یستاد و اگر گهگاهی فتوری در سخنرانیهای علنی او رخ می داد، بی شک مخفیانه در پی نبردی گسترده بود. دوستان و مریدان او خواستند خدمتی به او کنند و ضمناً به خیال خودشان مقداری آن بزرگوار را آرام کنند تا شاید کمتر بدست جلادان افتد، لذا او را به تهران آورده و درخواست کردند در مسجد امام موسی بن جعفر «ع» به اقامه نماز بپردازد. ولی آن شهید سعید هنگامی که امکانات را فراهم تر دید بیشتر به مقابله و مبارزه پرداخت و با نظام و تکاملی افزونتر راه امام را ادامه داد. در همان زمان بود که به انیجانب نامه ای نوشت و برنامه خود را تا اندازه ای مشخص کرد. اکنون آن نامه را ندارم که متن دست نوشته هایش را بازگو کنم ولی آنچه یادم می آید سراسر نامه عبارت بود از ادامه همان خط گذشته با روالی دیگر تا پیروزی یا شهادت و شاید می خواست به من بفهماند که خیال نکنم او به فکر مسجد و محراب افتاده است بلکه محراب را وسیله حرب می داند و مسجد را میان نبرد. بهر حال آنقدر در راه خود پیش رفت تا منجر به زندانی شدن و شهادت زیر شکنجه شد و شاید با آن شکنجه ها می خواستند او را وادار به نوعی تسلیم کنند ولی «نه» او برای همیشه آرزوی آنان را به گور فرستاد. سرانجام در روز ۲۰ خرداد ۱۳۴۹، رنج و اندوه از این دل پر خون زدوده شد، و این شهید سعید همانند جدّ بزرگوارش امام موسی بن جعفر «ع» در زندان سندی بن شاهک زمان و در اثر شکنجه های فراوان به آرزوی دیرینه خود که شهادت بود رسید و به لقای خدای خود شتافت و دوستان و علاقمندانش را در فراق خود اندوهناک ساخت. خدا درجاتش را والاتر سازد و او را با اجداد طاهرینش محشور فرماید.

16دسامبر/16

طب پیشگیری برای همه

تصلب شرایین و پیشگیری
دکتر سید حسن عارفی
قسمت دوم
علل تصلّب شرائین
عللی که سبب تصلّب شرایین در انسان می شوند متعدد است. عوامل مختلف یا مستقیم و یا غیر مستقیم می تواند باعث ایجاد تصلب شرایین شوند:
* ۱- سن: بتدریج که سن بشر افزایش می یابد مطابق ساختمان خلقتی و سر قهقرائی او به طرف نیستی،‌جدار عروق و دیواره سرخرگها کلفت و سخت تر و سفت تر می شود. سرعت ایجاد تصلّب شرایین و زودرس بودن و یا دیر رس بودن آن بستگی به عوامل دیگر دارد که در ذیل می آید.
* ۲- جنس: تصلّب شرایین در جنس مذکر شایعتر از مؤنث است و این تفاوت دو جنس ناشی از تأثیر عوامل هورمونی، اجتماعی، تغذیه ای، و غیره است.
* ۳- ارث: تصلّب شرایین در بعضی از فامیلها زودرس تر از فامیل دیگر است بدین معنی که ظاهر شدن زودرس تصلّب شرایین در بعضی خانواده ها مبنای ژنتیک دارد.
* ۴- مصرف دخانیات: مصرف دخانیات نه تنها یکی از مهمترین عوامل ایجاد کنند تصلّب شرایین محسوب می شود بلکه کاهش مقدار مصرفی آن و ترک کامل آن سبب کاهش ایجاد تصلّب شرایین خواهد شد. تصلّب شرایین قلب و مغز و دستها و پاها و اعضای دیگر و مرگ و میر ناشی از آنها در معتادین به دخانیات چندین برابر غیر معتادین است.
* ۵- بالا بودن فشار خون شریانی: بالا بودن فشار خون شریانی نیز یکی از عوامل مهم تصلّب شرایین می باشد. هر چه فشار خون بالاتر باشد خطر ایجاد تصلّب شرایین افزایش می یابد. به نظر می رسد هر چه فشار خون حداقل (می نیما) بیشتر از طبیعی باشد در ایجاد تصلّب شرایین نقش مؤثری خواهد داشت تا بالا رفتن فشار خون حداکثر، از طرفی بعد از سن ۵۰ سالگی بالا بودن فشار خون شریانی در ایجاد تصلّب شرایین نقش مؤثرتری دارد تا بالا بودن چربی خون.
* ۶- بیماری قند: مدارک محکمی موجود است که افزایش قند خون سبب ایجاد تصلّب شرایین به نسبت فوق العاده خواهد شد. تصلّب شرایین در بیماران قندی سبب ظاهر شدن سکته های قلبی، مغزی و سیاه شدن انگشتان پاها و دستها (گانگرن) و عوارض متعدد پوستی و کلیوی و غیره خواهد شد.
* ۷- چاقی: گواینکه بعضی مطالعات، چافی را به تنهائی در ایجاد تصلّب شرایین مؤثر نمی دانند ولی مطابق آمار، چاقی غالباً همراه با بالا بودن فشار خون، بالا بودن چربیهای خون و بالا بودن قند خون می باشد و بدین ترتیب تصلّب شرایین ایجاد خواهد شد.
* ۸- کمبود فعالیتهای بدنی: افرادی که فعالیت بدنی ندارند بیش از افرادی که زندگی پر تحرک دارند به تصلّب شرایین مبتلی خواهند شد. روستائی که زندگی روستائی را با خصوصیات مربوط به آن ترک کرده و زندگی شهری را آغاز می کنند زودتر به تصلّب شرایین مبتلی خواهد می شوند.
فعالیت بدنی روزانه و افزایش سوخت و ساز مواد مصرف شده عامل مهم در پیشگیری تصلّب شرایین است. و نیز ثابت شده است که هر چه تحرک روزانه کمتر و فعالیت های بدنی ناچیزتر، مرگ و میر ناگهانی بیشتر است.
* ۹- فشارهای عصبی و شخصیتهای افراد: تصلّب شرایین در افرادی که در نگرانی شدید زندگی می کنند و دائماً تحت فشارهای خرد کننده هستند بیشتر است و بر عکس، انسانهائی که از نگرانی و فشارهای عصبی بدورند و اعصاب آنها، چون اعماق اقیانوسها آرام و امواج خروشان زندگی و زیر و بم آنها قادر به بر هم زدن آرامش آنها نیست کمتر به تصلّب شرایین مبتلی می شوند.
* ۱۰- رژیم غذائی: مصرف مواد غذائی سرشار از چربی های حیوانی مثل گوشت، زرده تخم مرغ، لبنیات پرچربی سبب بروز تصلّب شرایین زودرس می شود.
انسانهائی که از نقاط فقیر جهان به دنیای صنعتی و متموّل جهان مهاجرت می کنند به علت مصرف مواد غذائی سرشار از چربی های حیوانی و کاهش مصرف چربی های گیاهی و زندگی ماشینی بیشتر به تصلّب شرایین مبتلی می شوند. کاهش مصرف چربی های حیوانی و افزایش مصرف چربی های گیاهی سبب کاهش بروز تصلّب شرایین می شود. از طرفی مصرف مواد غذائی بیش از مقدار مورد احتیاج می تواند سبب تصلّب شود.
اکثر مردمی که قبل از سن ۶۵ سالگی به تصلّب شرائین مبتلی می شوند یک یا چند از علل ایجاد کننده تصلّب شرایین مبتلی می شوند یک یا چند از علل ایجاد کننده تصلّب شرایین در بیماری آنها دخالت دارد. وجود یکی از عوامل ایجاد کننده تصلب شرایین سبب افزایش احتمال بروز تصلّب شرایین خواهد شد. در صورتی که عوامل ایجاد کننده تصلّب شرایین افزایش یابد احتمال بروز بیماری چند برابر افزایش می یابد.
برای مثال: فشار خون به تنهائی می تواند سبب بروز تصلّب شرایین در سنین پائین شود و اگر چربی خون چنین شخصی بالا باشد احتمال ظاهر شدن تصلّب شرایین چندین برابر می شود.
مطالعات اپیدمیولژی نشان می دهد که مهمترین عوامل ایجاد کننده تصلب شرایین عبارتند از:
۱- بالا بردن کلسترول خون
۲- بالا بودن فشار خون شریانی
۳- مصرف دخانیات
پیشگیری
مطالعات کالبد شکافی که در جنگ کره و ویتنام بر روی جوانان کمتر از ۲۰ سال انجام شد نشان داده شد که عروق قلب در این سنین نیز مبتلی به تصلب شرایین است.
بنابراین پیشگیری تصلب شرایین باید از اوائل زندگی و بعد از تولد شروع شود. برطرف کردن علل ایجاد کننده تصلب شرایین تنها راه و مفیدترین راه پیشگیری محسوب می شود. بنابراین اصول ذیل در پیشگیری تصلب شرایین لازم الاجرا است:
۱- تغذیه نوزادان بعد از تولد باید مطابق احتیاجات رشد و نمو آنها باشد. تغذیه نوزادان بیش از احتیاجات آنها سبب چاقی نوزادان خواهد شد و این چاقی در اکثر موارد تا سن بالا ادامه خواهد یافت. ثابت شده است افرادی که در اوائل زندگی به مواد غذائی بیش از مورد احتیاج تغذیه شده اند سلولهای چربی آنها از نظر تعداد، افزایش بیش از معمول پیدا می کند و این افرایش تعداد سلولهای چربی در تمام طول عمر سبب چاقی بیش از حد خواهد شد.
چون چاقی یکی از علل تصلب شرایین محسوب می‌ شود، مادران باید کوشش کنند نوزادان خود را به نحوی تغذیه کنند تا سبب افزایش تعداد سلولهای چربی اطفال نشوند. نوزادان و اطفال چاق نه تنها در دوران طفولیت بیش از بچه های طبیعی مریض می شوند، بلکه افزایش تعداد سلولهای چربی بدن آنها سبب افزایش استعداد آنها به چاق شدن در طول عمر می شود
توصیه می شود تمام مادران کوشش کنند نوزادان خود را در سه ماه اول فقط با شیره جان خود یعنی با شیر مادر تغذیه کنند و در سنین بعد، از خورانیدن بیش از حد مواد غذائی به نوزادان و اطفال پرهیز کنند تا در سنین بالا کمتر استعداد چاقی داشته و از بیماریهای مربوط به چاقی بدور باشند.
۲- از مصرف چربی های حیوان مثل روغن کره، روغن دنبه و چربی لبنیات چرب مثل کره، خامه، ماست چرب، شیر چرب، و زرده تخم مرغ و غیره حتی المقدور پرهیز کنند.
توصیه می شود بیشتر از چربی های گیاهی که در حرارت معمولی به شکل مایع می باشند استفاده شود. مثل روغن ذرت و خشکبار مثل گردو، پسته، بادام و غیره. و در مواردی که مجبور به مصرف روغن حیوانی و کره می باشند نیمی از چربی مصرفی از نوع چربی های گیاهی باشد.
مصرف مواد غذائی بیش از مقدار مورد احتیاج و پرخوری سبب ذخیره. شدن مواد غذائی به شکل چربی در بدن خواهد شد. بنابراین تغذیه افراد در طول زندگی باید مطابق احتیاجات و منطبق بر فعالیتهای بدنی آنها باشد. آنچه لازم است تذکر داده شود اکثر افرادی که غذای روزانه آنها بیش از مقدار مورد احتیاج است مبتلی به بیماری های صعب العلاج و تصلب شرایین می باشند و تنها راه پیشگیری، مصرف مواد غذائی به مقدار لازم و کافی برای سالم زیستن و انجام فعالیتهای روزمره است.
۳- در حدود ۱۵-۱۰ درصد مردم اجتماع مبتلی به فشار خون شریانی بالا می باشند. بنابراین از نقطه نظر پیشگیری توصیه می شود فشار خون شریانی همه افراد هر چند وقت یک بار توسط پزشکی حاذق بررسی شود و در صورت بالا بودن به تجویز رژیم غذائی و داروئی تحت کنترل قرار گیرد. عدم تشخیص فشار خون و درمان آن سبب تصلب شرایین پیشرفته وسیع و عوارض آن خواهد شد.
۴- مصرف دخانیات به هر مقدار و از هر طریق سبب ایجاد تصلب شرایین خواهد شد. یکی از مهمترین عوامل ایجاد کننده تصلب شرائین مصرف سیگار است. بنابراین عدم مصرف دخانیات و در صورت معتاد بودن ترک کامل آن در پیشگیری تصلب شرایین بسیار مؤثر است. مصرف دخانیات نه تنها سبب ایجاد ضایعات وسیع در شخص معتاد می کند، بلکه رها کردن دود حاصل از سوختن توتون در فضا سبب تخریب قلب و عروق و ریه و اعضای افرادی می شود که در آن محیط زندگی می کنند.
بنابراین برای پیشگیری تصلب شرایین نه تنها باید دخانیات مصرف نکرد، بلکه باید در اطاقی که شخص معتاد به دخانیات مشغول دود کردن است زندگی نکرد. تصلب شرایین، سکته های مغزی و قلبی، سرطان ریه و دهان و مری و معده و روده، سیاه شدن انگشتان پاها و دستها در معتادین به دخانیات شایعتر از غیر معتادین است.
۵- چون یکی از علل ایجاد تصلب شرایین عدم تحرک است توصیه می شود همه افراد در طول زندگی پر تحرک و فعالیت بدنی کافی داشته باشند. ورزش روزانه، پیاده روی به مقدار کافی می تواند از تصلب شرایین جلوگیری کند. زندگی ماشینی امروز که افراد را از دخل منزل تا داخل اداره یا تجارت خانه با وسیله نقلیه نقل مکان می دهد و طبقات ساختمان را به آسانسور برقی طی می کند و غذای پر انرژی و مقوی روزانه به مصرف فعالیت های لازم نمی رسد. مسلماً تصلب شرایین زودرس فرا خواهد رسید.
۶- درمان صحیح و به موقع دیابت قندی که با رژیم غذائی مناسب و داروی لازم انجام شود می تواند از تصلب شرایین بکاهد.
۷- رژیم غذایی: عدم مصرف مواد غذائی بیش از احتیاج، مانع چاقی می شود و در صورت وجود چاقی مفرط، کاهش مقدار غذا و افزایش فعالیت بدنی می تواند از تصلب شرایین جلوگیری کند.
۸- ایجاد زندگی آرام و دور از هیجان و نگرانی و ساختن کانونی گرم در محیط لذت بخش و دوست داشتنی در خارج از منزل و داخل منزل می تواند کمک مؤثری در پیشگیری تصلب شرایین باشد.
۹- گو اینکه تصلب شرایین در مردان بیش از زنان است ولی به نظر می رسد این تفاوت مربوط به تأثیر فاکتورهای دیگر در ایجاد تصلب شرایین بوده است. با تغییر آداب و رسوم اجتماعی و برابری زن و مرد احتمال می رود در آینده درصد شیوع تصلب شرایین در دو جنس یکسان و برابر شود. در گذشته نه چندان دور زنان ندرتاً به دخانیات معتاد می شدند ولی بعداً که کوس برابری زن و مرد در هر کوی و برزن و شهر و روستا به صدا در آمد و زنان هم می خواهند مردانه رفتار کرده از این سم کشنده به مقدار مساوی مردان استفاده کنند و می کنند در آینده نزدیک تصلب شرایین در مردان و زنان مشابه به سرطان ریه در مردان و زنان به یک نسبت ظاهر خواهد شد. و این نقیصه بزرگ نابرابری تصلب شرایین و سرطان ریه و سکته قلبی و مغزی در زنان و مردان بزودی از بین خواهد رفت و در آینده نزدیک آمار متوفیان قبرستان ها تعداد زنان و مردانی که به علت تصلب شرایین و سکته مغزی و قلبی و سرطان ریه دفن می شوند را یکسان نشان خواهد داد و این نا برابری زن و مرد که برای زنان مترقی عقده ای شده بود انشاء الله سر باز کرده و بهبود یافته و بر طرف خواهد شد!! و با مصرف دود حاصل از سوختن توتون، زنان و مردان دوش به دوش یکدیگر ۲۰ سال قبل از موعد مقرر مطابق یک آمار دقیق برابر و به یک نسبت مساوی بعد از یک دوران تنگی نفس و درد قفسه صدری و به علت سکته قلبی و یا مغزی و یا سرطان ریه و یا جمع همه آنها به قبرستان های آرام رهسپار خواهند شد!!! راجع به تأثیر ارث شاید تنها راه پیشگیری ولی غیر عملی و بحث انگیز عبارت از ازدواج افراد با خانواده هائی است که تصلب شرایین در آنها دیررس است. در این صورت فرزندان آنها تصلب شرائین را از اجداد خود به ارث نخواهند برد. درمان آنچه در تصلب شرایین اهمیت دارد پیشگیری است. درمان تصلب شرایین شامل کاهش فشار خون شریانی و کنترل قند خون و کاهش چربی های خون با رژیم صحیح و داروهای مناسب است.

16دسامبر/16

قوانین کیفری در اسلام احکام محارب

قسمت بیستم
حجه الاسلام و المسلمین موسوی تبریزی قسمت بیستم
در مقالات گذشته مقداری در رابطه با احکام باغی و محارب بحث کردیم فعلاً به یکی از عناوین دیگری که از نظر اسلام جرم بسیار مهم بحساب می آید و مرتکب آن کیفر شدیدی نیز دارد می پردازیم و آن عنوان مرتدّ است. مرتد از مادّه رَدَدَ بمعنای رجوع است در لسان العرب می گوید: « و قد ارتدّ و ارتدّ عنه: تحوّل و الاسم الرِدَّه و منه الرده عن الاسلام ای الرجوع عنه». یعنی ارتدّ بمعنای تحوّل و تغییر و دگرگونی است و اصل لغوی آن رِدّه است و از همان باب است ردّه عن الاسلام یعنی رجوع از اسلام و ارتدّ فلان عن دینه اذا کفر بعد اسلامه یعنی اگر کسی از اسلام برگردد و کافر بشود باو گفته می شود که از دین خود مرتدّ شده است. راغب اصفهانی در کتاب مفردات خود می گوید: و الارتداد و الردّه الرجوع فی الطریق الَّذی جاء منه لکن الردّه تختصّ بالکفر و الارتداد یُستعمل فیه و فی غیره بین ارتداد و ردّه هر دو بمعنای بازگشت است از راهیکه قبلاً آمده است لکن واژه ردهّ صرفاً در رجوع از اسلام بسوی کفر استعمال می شود و ارتداد اعم است در جای دیگر نیز استعمال می شود پس برای هر دو استعمال از قرآن شاهد می آورد. و در اصطلاح فقهاء واژه مرتد از قرآن مجید گرفته شده است و در چند جای قرآن از ارتداد بصراحت یاد شده است: سوره مائده آیه ۵۴٫ یا ایّها الذین آمنوا من یرتدّ منکم عن دینه فسوف یأت الله بقوم یحبهم و یحبونه اذله علی المومنین اعزّه علی الکافرین یجاهدون فی سبیل الله و لا یخافون لومه لائم ای مؤمنین اگر کسانی از شما از ایمان خود بازگردند چنین خیال نکنید که اسلام بی کمک و یاور می ماند بلکه هر چه زودتر خداوند قومی را میآورد که آنان خدا را دوست می دارند و خداوند آنها را،‌در برابر مؤمنین متواضع و خاضع هستند و در برابر کفّار شدید و قاطع و بزرگوار و در راه خداوند مجاهدت و تلاش می کنند و از قدرت و سرزنش هیچ کس نمی ترسند. و در سوره محمد (ص) آیه ۲۵ می فرماید: ان الذین ارتدّوا علی ادبارهم من بعد تبین لهم الهدی الشیطان سوّل لهم. کسانیکه پس از روشن شدن حقیقت برایشان و پس از هدایت بسوی اسلام دوباره به کفر بازگردند شیطان برای آنها این عمل را زینت داده است و آنها فریب شیطان را خورده اند. و بالاخره در سوره بقره آیه ۲۱۷ می فرماید: «و من یرتدد منکم عن دینه فیمت و هو کافرَُ فاولئک حبطت اعمالهم فی الدنیا و الاخره و اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون» کسیکه از شما مسلمین از دین خود باز گردد و در حال کفر و ارتداد بمیرد اعمال او در دنیا و آخرت باطل می شود و اینان همواره در جهنم خواهند بود. یعنی ارتداد از نظر پروردگار مانند آتشی است که به خرمن اعمال انسانها می افتد و آنچه که از حسنات نیک در گذشته انجام داده است نابود می سازد و اثر آنها در دنیا و آخرت نابود می شود و اگر بدون توبه از دنیا برود با کمل تهی دستی پروردگار را ملاقات کرده است در حالیکه کافر است و در عذاب جهنم همیشگی خواهد بود. تا اینجا ریشه قرآنی و لغوی ارتداد را متوجه شدیم و اما فقهای بزرگوار در رابطه با مرتد عبارات مختلفی دارند لکن مورد اتفاق همه فقهاء این است که: ارتداد رجوع و بازگشت از اسلام بسوی کفر است: امام امت در کتاب تحریر الوسیله در موانع ارث می فرماید: مسئله ۱۰ المرتد و هو من خرج عن الاسلام و اختار الکفر علی قسمین فطری و ملّی. یعنی مرتد کسی است که خارج بشود از اسلام و کفر را اختیار کند و همچنین فقهای دیگر نیز قریب باین مضمون در کلمات خود آورده اند لکن مسئله ای مورد بحث میان فقها است که بآن اشاره می کنیم: آیا در ارتداد و احکام آن لازم است که یک مسلمان از اسلام خارج بشود و بضد آن معتقد باشد و کفر را اختیار کند یا صرفاً عدم اعتقاد کافی است: مثلاً آیا کسیکه معتقد به وجود خداوند و یا وحدانیت پروردگار نباشد کافر و مرتد می شود حتّی اگر در حال شک باشد و نفی و انکار نکند یا باید منکر اعتقادات اسلامی باشد و ضد اعتقاد اسلامی را معتقد بشود تا احکام کفر و ارتداد بر او جاری شود ظاهر عبارات اکثر فقهای اسلام شقّ دوم است. مرحوم محقق در کتاب حدود شرایع می فرماید: فی المرتد و هو الذی یکفر بعد الاسلام. مرتد کسی است که پس از قبول اسلام کافر بشود و در کتاب طهارت شرایع می فرماید:
العاشر: الکافر و ضابطه من خرج عن الاسلام او من انتحله و جحد ما یعلم من الدین ضروره کالخوارج و الغلاه. دهم از نجاسات کافر است و کافر کسی است که از اسلام خارج شود و یا اگر اسلام را قبول دارد چیزی را که از ضروریات و بدیهات اسلام است منکر بشود مانند خوارج و غلاه. و امام امت در تحریر الوسیله در کتاب الطهاره می فرماید: العاشر الکافر: و هو من انتحل غیر الاسلام او انتحله و جحد ما یعلم من الدین ضروره بحیث یرجع جحوده الی انکار الرساله او تکذیب النبی (ص) او تنقیص شریعه المطهره او صدر منه ما تقتضی کفره من قول او فعل. یعنی دهم از نجاست کافر است و کافر کسی است که غیر از اسلام دینی را برای خود اتخاذ کند و یا اسلام را انتخاب کند لکن یکی از ضروریات دین را که برای او روشن است انکار کند بطوریکه انکار آن بازگشت بانکار رسالت و یا تکذیب نبی اکرم (ص) و یا ناقص شمردن شریعت مطهره اسلام باشد و یا چیزی که موجب کفر است اعم از قول یا فعل از او صادر شود همانطور که از عبارات فوق ظاهر است مرتد کسی است که از اسلام خارج بشود و کفر را انتخاب کند و کفر با دو چیز حاصل می شود: ۱- اعتقاد به مکتبی و مذهبی غیر از اسلام. ۲- صدور قول یا سخنی که بازگشتن به تکذیب رسول الله و یا اسلام باشد. و عبارات فقهاء نوعاً همین طور است و به کسیکه شکّی در اعتقاد او حاصل شده است و هنوز لفظاً اسلام را نفی نکرده و یا عملی که موجب نفی اسلام است انجام نداده و یا مذهبی و مکتبی غیر از اسلام را قبول نکرده اطلاق نمی شود و ظاهر آیات که در رابطه با ارتداد گذشت همان است یعنی کسیکه از اسلام و دینی که اتخاذ کرده، باز گردد و چیزی را که قبل از اسلام باور داشته قبول کند و معنای لغوی ارتداد نیز همین مطلب را می رساند. لکن بعضی روایات دلالت می کنند باینکه اسلام یک امر ثبوتی و کفر یک امر عدمی است و تقابل کفر و اسلام تقابل عدم و ملکه است یعنی کسیکه معتقد باسلام و وحدانیت پروردگار و رسالت رسول اله باشد مسلمان است و اگر نباشد کافر است و گرچه خلاف آنرا نیز معتقد نباشد. در روایتی که سند صحیح دارد، عبدالله بن سنان یکی از بزرگان اصحاب و شاگردان امام صادق (ع)است، از ایشان نقل می کند که فرمودند: «من شک فی الله او فی رسوله (ص) فهو کافر» (وسائل الشیعه ج۱۸ ص۵۶۸ ابواب حدّ مرتد)
یعنی هر کس در رابطه با خداوند و یا رسول اله تردید کند و شکی برایش عارض شود او کافر است. این روایت تأیید می کند این مطلب را که ایمان تصدیق وحدانیت و رسالت رسول الله و کفر عدم آن تصدیق است خواه با انکار باشد و یا با شک و تردید. و طبق این روایت هر کسیکه لحظه ای در اعتقاد فوق الذکر شک نماید کافر است و کسیکه قبول لحظه ای در اعتقاد فوق الذکر شک نماید کافر است و کسیکه قبول داشته باشد و سپس شک کند مرتدّ است. ولی با توجه به روایات دیگری که در رابطه با شک و تردید، برای بعضی از صحابه رسول الله گاهی عارض شده است وارد شده است و بحثهائیکه متکلمین بزرگ شیعه در این زمینه دارند صرفاً عروض شک و تردید در زمان خاص اگر موجب بروز عملی و یا سخنی که دال بر انکار وحدانیت پروردگار و یا رسالت رسول الله (ص) و یا انکار ضروری دین نباشد کفر آور نیست بلکه گاهی تردید و شک موجب تکامل وقوت آن می شود در صورتی که انسان دنبال تقویت ایمان و یقین خود باشد و معنای اینکه در اصول دین تقلید جایز نیست باید اجتهادی باشد همین است که انسان به دنبال منطق و استدلال برود و یقین قاطع حاصل کند و قطعاً در موقع تحقیق آن قطع و یقین کامل را ندارد. اینکه در روایت دیگر از امام صادق (ع)نقل شده است که محمد بن مسلم یکی دیگر از یاران آن بزرگوار می گوید که در جلسه ای که با امام صادق (ع)داشتیم من دست چپ امام نشسته بودم و زراره طرف راست که ابو بصیر وارد شد و از امام صادق سئوال کرد چه می فرمائید درباره کسیکه در وحدانیت پروردگار و یا در وجود او شک کند؟ فرمود او کافر است. گفت کسیکه در رسول الله شک کند چطور؟ فرمود: کافر است. ثم التفت الی زراره فقال: انما یکفر اذا جحد. سپس بسوی زراره توجه کردند و فرمودند هنگامی کافر می شود که علناً منکر خدا و رسول خدا باشد یعنی فرمایش اولی خودشان را در رابطه با کفر شاکّْ مقید فرمودند به وقتیکه شاکّ علاوه از شک قلبی اظهار انکار عملی و یا لفظی بکند. بالاخره آنچه که از کلمات فقهاء و متکلمین بزرگوار شعیه و روایات ظاهر است و آیات نیز همانرا تأیید می کند این است که تا مادامی که انکار قطعی قلبی و یا لفظی و یا عملیکه بازگشت به تکذیب خدا و رسول خدا باشد از انسان سرنزده بر او مرتدّ صدق نمی کند و احکام مرتد بر او بار نمی شود و ما کلمات فقهاء را در این زمینه در مقاله آینده با احکام مرتد و اقسام آن بحث خواهیم کرد انشاء الله .
ادامه دارد

16دسامبر/16

لیله القدر

استاد شهید آیت الله مرتضی مطهری
                   •               .
سوره از آن سوره هائی است که تُن و آهنگ مخصوص دارد و یک مسئله سئوال انگیز در این سوره مطرح شده است.
و حالا ببینیم با تدبّر در این آیات و آیات دیگر چه مطلبی از این سوره کوچک استفاده می شود …
زمان شب قدر
اول مطلبی که در اینجا است این است که می فرماید: ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم. ولی در این سوره تعیین نمی کند که شب قدر کدام یک از این شبهای سال است، ولی آیۀ دیگری در سورۀ بقره است که تا اندازه ای شب قدر را مشخص می کند و می فرماید: شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی للناس و بینات من الهدی و الفرقان.
ماه رمضان ماهی است که قرآن در آن ماه نازل شد. پس معلوم می شود که شب قدر در ماه رمضان است، ماهی که قرآن در آن نازل شده، معین کرده است و این آیه هم نام و عنوان آن شب را معین کرده است، این دو تا ثابت می کند که شب قدر از ماه رمضان بیرون نیست.
در آیۀ دیگری از سورۀ دخان، توضیحی درباره شبی که قرآن در آن نازل شده می دهد که از آن آیه یک مطلب دیگر استفاده می شود و آن این است که می فرماید: ما قرآ‌ن را در یک شب مبارک و پربرکتی نازل کردیم، و ما همانا همیشه منذر و هشدار دهنده و اعلام خطر کننده بوده و هستیم.
پس آن شبی که قرآن در آن نازل شد بحکم این آیه از سوره بقره جزء ماه رمضان است، و به حکم آنچه در این سوره آمده است آن شبی است که در آن شب جریاناتی رخ می دهد یعنی یک شب تقدیر است، شبی است که یک سلسله مقدرات در آن شب تقدیر می شود. در اینجا هم که دربارۀ شب قدر می فرماید: در این شب فرشتگان و روح خدا می آید از هر امری، مجموعاً معلوم می شود که این یک جریان و مسئله ای از نظر قرآن است.
نزول قرآن
چند مسئله است که باید دربارۀ آنها گفتگو و بحث بشود:
۱- این سئوال بوجود آمده است که قرآن می گوید: قرآن در ماه رمضان است و در شب قدر نازل شد،‌آیا این دلیل بر این نیست که بعثت پیغمبر در ماه رمضان است، پس چرا ما بعثت را در ۲۷ رجب می گیریم، و حال اینکه لفظ قرآن است که قرآن در ماه رمضان نازل شده است؟
مطلب دیگری وجود دارد که البته برای جواب به این سئوال نیست، بلکه اساساً از خود قرآن استفاده می شود و آن اینست که قرآن بر پیغمبر اکرم دو نزول دارد:
نزول دفعی به معنی نزول اجمالی و نزول تدریجی به معنی نزول تفصیلی، یعنی یک نزول اجمالی به یک معنا غیر زمانی است، و یک نزول تفصیلی و تدریجی زمانی، به حسب قاعده در لغت عرب کلمه نزول در دو باب آمده که یکی را می گویند باب افعال که با اِنْزالْ آمده است، «     » و یکی به صیغۀ باب تفعیل، تَنْزیلْ وَ‌ اَنْزَلْناهُ.
علمای عرب می گویند که این دو صیغه هم این چنین با هم فرق دارد، که «اَنْزَلْناهُ» در جایی گفته می شود که یک شیء دفعتا وارد شده باشد و تنزیل در جایی گفته می شود که نزول تدریجی باشد، پس قرآن انزالی دارد و تنزیلی و آنجا که می فرماید: «     » یا «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی اُنْزلَ فیهِ الْقُرْآن» یا: «     مُبارَکَۀٍ» که هم از باب افعال آمده، اینها ناظر به یک نزول دفعی و یک نزول اجمالی وبه یک معنا یک نزول غیر زمانی قرآن بر پیغمبر اکرم است که این مقدم بود بر نزول تدریجی و تفصیلی که در نزول اول قرآن بصورت نزول تدریجی یک روح بر پیغمبر نازل شده نه به صورت آیات و کلمات و الفاظ و سوره که اینها حالت تفصیلی است، بعد از پیغمبر اکرم دارای آن روح شده است، که روح قرآن بوده، در واقع بعدها اینها نزول دیگری پیدا کرده است نزول در مرتبۀ دیگر، آنوقت آن چیزی که ابتداء به مانند یک روح بر پیغمبر اکرم نازل شد، بصورت این الفاظ و کلمات درآمد.
در این جهت روایات ما زیاد دلالت دارد که قرآن دو بار یعنی به دو صورت بر پیغمبر اکرم نازل شده است، به نحو اجمالی و وسیع و دفعی و دیگر به نحو تدریجی و زمانی و تفصیلی، حال آن نزولی که قرآن بصورت دفعی و تمام قرآن بصورت یک روح بر پیغمبر نازل شد، همانست که در ماه رمضان بر پیغمبر نازل شد، در آن وقت هنوز پیغمبر مبعوث نبود، آن نزول قرآن ملاک بعثت پیغمبر نبود.
بعثت پیغمبر یعنی از آن وقتیکه جبرئیل بر پیغمبر نازل شد و این قرآن و این روح و این حقیقت را بر پیغمبر بصورت الفاظ و کلمات نازل کرد، آن زمان بعثت پیغمبر است و آنست که در ماه رجب صورت گرفته و ۲۳ سال هم ادامه پیدا کرده است …
حال می رسیم به: «     »، و تو چه میدانی که شب قدر چیست؟
معانی قدر
شب قدر را «  » می گویند؟ آیا به اعتبار این است که آن شب، شب تقدیر است؟ یعنی شبی است که مقدرات معین می شود، یعنی در سال یک شب هست که در آن شب مقدرات مردم در آن سال معین می گردد، یا به آن اعتبار گفته شده است که اصلاً قدر معنایش ارزش است. یعنی شب با ارزش، البته اگر دومی را هم بگوئیم باز با ارزش بودنش به اعتبار اولی است، که بعد می فرماید شب قدر از هزار ماه بهتر است.
اینجا این مسئله مطرح است که در باب زمان و مکان آیا اجزاء زمان یا اجراء مکان خودشان فی حد ذاته، قطع نظر از انتصابی که به یک حادثه دارند، ارزش دارند؟ قهراً مطلب اینطور است که اجزاء زمان از این جهت که اجزاء زمان هستند هیچ جزئی نسبت به جزء دیگر فرق نمی کند، یعنی درجه وجودیشان یک درجه وجودی است، فرقی بین یک جزء از زمان و جزء دیگر نیست که یک جزء از جزء دیگر بهتر باشد یک جزء با فضیلت باشد و جزء دیگر بی فضیلت.
حالا اجزاء مکانی: اجراء مکانی یعنی قطعات زمین با قطعات زمین دیگری تفاوت هایی دارد، اجزاء مکان مانند اجزاء زمان بسیط نیست، اینها با یکدیگر فرقهائی دارند ولی فرقها، فرقهای مادی است نه فرقهای معنوی.
یعنی چه؟ یعنی مثلاً یک سرزمین شوره زار است، چون شوره زار است، محصول نمی دهد، یک سرزمین دیگ شوره زار نیست و محصول زیاد می دهد، پس برای بشر از لحاظ استفاده مادی یک سرزمین، پر برکت است و یک سرزمین دیگر بی خیر و بی برکت است، به این معنا زمین ها در بعضی مکان ها با برکت است، و بعضی مکانها بی برکت، و این امری مادی است و به زندگی مادی مربوط می شود اما از جنبۀ معنوی چطور؟ آیا از جنبۀ معنوی سرزمین ها فی حد ذاته با یکدیگر فرق دارد؟ یعنی قطع نظر از هیچ حادثه ای و هیچ واقعه ای که در آن واقع شده باشد، قبل از آنکه انسانی در عالم بوجود آمده باشد، آیا این سرزمین ها خودشان با هم فرق دارند؟ مثلاً سرزمین مکه یا کعبه قبل از آنکه آدمی در دنیا پیدا شود و قبل از اینکه ابراهیمی و اسماعیلی پیدا بشود، اصلاً خود این سرزمین با سرزمین های دیگر فرق می کند یا نه؟ جواب این است که نه اجزاء زمان و نه اجزاء مکان از نظر معنوی ذاتا هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارند، نه یک زمین با برکت است و نه یک زمین خبیث (به معنای معنوی)، همه این سرزمین ها علی السویه هستند، ولی به واسطه امری عارضی، یک سرزمین تبدیل می شود به زمینی مبارک، مانند زمینی که در جایی افتاده، بعد صیغه مسجد خوانده می شود، و از آن ساعتی که صیغه خوانده می شود، مبعد می شود، سرزمینها هم همینطور است البته خداوند، متعال از ازل می داند که فلان سرزمین به چه دلیل محل برکت می شود، اینکه در علم خدا این مکان مبارک بوده، یک مسئله است و اینکه خودش ذاتا فرق داشته باشد، مسئله دیگری است. کعبه، بواسطۀ ابراهیم، بلکه احیانا از زمان آدم، اولین نقطه از زمین بود که برای مسجد انتخاب شد،‌ برای اینکه خدای یگانه در آنجا پرستیده شود، پس گذشته از اینکه معبدست خانه خدا هم نیز هست، کعبه دیگر یک احترامی مافوق احترام همه مسجدهای دیگر دارد، بخاطر اینکه ولیی از اولیاء خدا در آنجا نماز خوانده است، لذا با مساجد دیگر فرق می کند، مثلاً در عراق، تمام مساجد مقدس است، اما یک مسجد بدلیل اینکه علی (ع) در آنجا نماز خوانده یا خطبه خوانده و یا موعظه کرده است، قداستش افزوده شده است.
پس کعبه یک شرافتی پیدا کرده که هیچ مسجد و معبد دیگری پیدا نکرده است، زمانها هم همینطور هستند، زمان ها بواسطۀ انسان کسب فضیلت می کنند،‌ یعنی همانقدر که زمانی را برای عبادت قرار دادند و مردم در آن زمان عبادت کردند، فضیلت دیگری پیدا می کند.
حال به سراغ «  » میرویم، بدلیل خود قرآن اولا این شب قدر از هزار شب بالاتر است، یک شب در عالم بوده که شب قدر است و آن شبی بوده که قرآن بر پیغمبر نازل شده است.
آیا شب قدر برای هر پیغمبری بوده است یا نه؟ و هر پیغمبری که می آمده شب قدری داشته است؟ آیا قبل از اینکه آدمی یا پیغمبری در روی زمین پیدا شود شب قدری بوده یا نه؟ این دیگر محل تردید است. شب قدر یعنی شب انسان کامل و شب ولی کامل، از خود قرآن چه می فهمیم؟ قرآن بعد از آنکه فرمود:      اولا وقتی که می گوید:   بعد می گوید:     ، نفرمود:       ، شب قدر بهتر بود از هزار ماه!! بالاتر اینکه می گوید قرآن را نازل کردیم در شب قدر، یعنی بصورت ماضی بیان می کند و بعد بصورت فعل مضارع دوام یا استمرار دارد و می فرماید: •         .
یعنی: در این شب فرشتگان و روح به اجازۀ پروردگارشان به زمین نازل می‌شوند، شبی است که میان زمین و آسمان پیوند و ارتباط برقرار است، شب برقراری ارتباط میان زمین و آسمان است، آنهم نه یک ملک و نه دو ملک، بلکه ملائکه و روح فرود می آیند، نه اینکه آمد.
آنهائیکه قائل به ادامۀ شب قدر نیستند کم اند، ائمه (ع) می گویند: از آنها بپرسید که در شب قدر که ملائکه و روح فرود می آیند،‌ به کجا می آیند؟ آیا ملائکه و روح که فرود می آیند به زمین فرود می آیند یا اینها بر دل فرود می آیند؟ ملائکه بر انسان فرود می آیند بایستی قلب انسان قلبی باشد که ملائکه بر آن قلب فرود بیایند، اصلا فرود آمدن دیگر معنی ندارد؟ و مطلب صد در صد درست اینستکه شب قدر شب انسان کامل است، حالا چرا باید در ماه رمضان باشد؟ در اسلام لااقل در غیر ماه رمضان معنی ندارد، پیغمبران و همچنین اولیاء الهی مثل ائمه اطهار که از بسیاری از پیغمران مقام برتر و بالاتری داشته‏اند. اینها در همان علم قرب خودشان مسائلی دارند که برای ما مردم درک این مسائل مشکل است موسی (ع) بعد از اینکه پیغمبر شده است و می‏خواهد الواح بر او نازل شود، چهل روز به میقات پروردگار میرود، در سی شب اول نتوانست دورۀ سلوک خود را به پایان برساند، و أتممناها بِعَشرٍ… سی شب با موسی مواعده شده، و موسی در این ۳۰ شب کمال مجاهدت را میکرد، برای اینکه آن شایستگی نهائی را پیدا کند و نتوانست و بعد ۱۰ شب دیگر اضافه شد که ان ۳۰ شب از اول ماه ذی القعهده بود تا آخر ماه، و بعد نتوانست، ۱۰ شب دیگر اضافه شد و آن از اول ماه ذی الحجه تا دهم آن ماه بود، در دهم ماه بود که فتح برای قلب موسی شد و انچه را که باید بر او فتح میشد، شد.
هر انسانی هر ولی کاملی در هر سال یک دوره¬ا‏ی دارد، بلکه هر مومنی، وظیفه دارد شبانه روز ۵ بار نماز بخواند، ولی یک ماه عبادت، و ماه اختصاص برای عبادت و برای پاک شدن، برای سلوک الی الله و برای بالا رفتن است، که این ماه رمضان می‏باشد. ماه رمضان برای اینکار قرار داده شده و باین دلیل ماه رمضان از همه ماههای دیگر افضل میشود، برای موسی امکان دارد ۱۰ ذی الحجه با فضیلت‏ترین ایام بوده، اما برای پیغمبر اسلام، ماه رمضان است، هر امامی از اول ماه رمضان از ماه رمضان بهره میبرد، یعنی از اول ماه رمضان آندروه سلکوک خودش را شروع می‏کند تا میرسد به یک شب، که آن شب، شب قدر است، شب قدر که شد دیگر درها بروی او باز میشود: تَنَزَّلُ المَلائکَهُ وَ الرُّوحُ.
اینجا راجع باینکه شب قدر کدام شب است، در روایت تعیین نکرده‏اند تعمدی هم در اینکار بوده است، آیا شب قدر شب نوزدهم بوده یا شب بیست و یک یا شب بیست و سوم؟ یا اینکه مثلاً در شب نوزدهم یک سلسله مسائل تعیین میشود و در شب ۲۱ ابرام میشود و مثلاً در شب ۲۳ به مرحلۀ امضاء میرسد و احتمال دیگری در اینجا هست و آن این است که تعیین نکردن از این جهت است که شب قدر هر سال به آن امام تعلق دارد، و بستگی به وضع امام در آن سال دارد، ممکن است امام در شب نوزدهم دورۀ خود را به پایان برساند و در شب ۱۹ ملائکه فرود بیایند و ممکن است شب ۲۱ و ۲۳ باشد، یعنی از شب نوزدهم کمتر نمیشود، در یکی از این شبها اینکار صورت میگیرد، آنوقت انسان کامل در مقدرات عالم یا انسانها دخالتی دارد؟ بنابراین شب قدر شب انسان کامل است، و در شب قدر قرآن نازل شد، و پیغمبر هر سال شب قدری داشته است، و امام شب قدر دارد، و هیچ وقت زمین از انسان کامل خالی نیست و سال از شب قدر خالی نیست و شب قدر از ماه رمضان بیرون نیست. دانستیم که شب قدر در ماه رمضان است، شبی است که میان زمین و آسمان، ملک و ملکوت ارتباطی برقرار می‏ شود و به تعبیر قرآن درهای آسمانها به روی زمین باز میشود گویی که یکی میشود، طبیعت و ماوراء طبیعت از راه وجود امام در وجود امام، که هم وجود مادی و ملکی دارد و هم وجود ماورایی دارد، قرآن بطور اجمال و سربسته این مطلب را برای ما عنوان کرده است. ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم و تو چه میدانی شب قدر چه شبی است؟ البته این «توچه میدانی» خطاب به پیغمبر است، مثل خیلی دیگر که مقصود مردم است، بشر چه میداند که شب قدر چیست؟ این یک شب چه چیزش بهتر از هزار ماه است؟ ارزش عبادتش چرا؟ برای اینکه ما وقتی نماز میخوانیم میگوئیم: اِیّاک نَعبُدُ وَ اِیّاک نَستَعینُ، عبادت هم وقتیکه به حالت جمعی باشد، بیشتر بالا میرود، اصلاً روح انسان آمادگی بیشتر و حضور بیشتر دارد، برای اینکه پاکانی هستند که در همین لحظه در حال عبادتند، و برای حالت ماده ثابت شده که امواجی است که به آن طرف دنیا میرسد، چه برسد به موجب روحی که نمیتوان درک کرد! اگر شب قدر شبی باشد که امام در آن شب در حالت عبادت است، و در هیجانی است که جو روحی عالم درهای زمین و آسمان به روی یکدیگر باز شده، اگر افرادی مثل ما تمایلی نشان بدهد، فیضی که در این شب میبریم برابر هزار شب است، یعنی آن جوّ روحی که بوجود میآید جوّ عبادت است، بالا برنده است و برای احیاء شب مناسبی است، فضیلت این شب برتری دارد بر هزار ماهی که شبهای ساده‏ای باشد.
نتیجه‏گیری
در پایان سخنم نتیجه گیری میکنم: ما از قرآن این اندازه می فهمیم که: ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم، و تو چه میدانی که شب قدر چه شبی است؟ شب قدر از هزار ماه بالاتر است، یعنی کثرت شبها به این نمیرسد، چرا؟ مگر چه خبر است؟ برای اینکه ملائکه و روح (روح در قرآن حقیقتی مافوق ملائکه است) با اجازۀ پروردگارشان فرود میآیند. «اجازه و امر» در قرآن به دو معنا بکار رفته است، گاهی اوقات «امر» به معنای فرمایش الهی است، و اگر امر باشد با هر کاری از کارهای عالم ارتباط دارد. سَلامٌ هِیَ حَتّی مَطلَعِ الفَجرِ، یعنی: از سر شب تا صبح سلام و سلامت است، سلام بمعنای درود است. فرشتگان درود می فرستند و با درود میآیند، و سلامت است به معنی اینکه در این شب برای کسیکه بخواهد از آن استفاده کند از آفتها، از وسوسه ها، و کیدهای شیطانی بدور است.
والسلام

16دسامبر/16

دانستنی هایی از قرآن رزق و روزی

* رزق پس از مرگ:
«         •          »
(سوره حج، آیه ۵۸)
آنانکه در راه خدا هجرت کردند، از آن پس کشته شدند یا مردند، خداوند آنها را محققاً رزقی نیکو خواهد داد و همانا خداوند بهترین روزی دهندگان است.
* رزق خدا را انفاق کنید در راه خدا:
«                     »
(سوره ابراهیم، آیه ۳۱)
(ای پیامبر) بگو به بندگان من که ایمان آوردند، نماز را برپا دارند و از آنچه به آنها روزی داده ایم پنهان و آشکار انفاق کنند پیش از آنکه روزی برسد که نه چیزی توان خرید و نه دوستی به کار آید.
* روزی حلال و پاکیزه:
«             »
(سوره نحل، آیه ۱۱۴)
از روزی حلال و پاکیزه ای که خدا به شما عطا فرموده تناول کنید و شکر کنید نعمتهای خدا را اگر حقیقتاً او را می پرستید.
* رزق شهیدان:
« •             »
(سوره آل عمران، آیه ۱۶۹)
نپندارید که شهیدان راه خدا مرده اند بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان متنعِّم می باشند.
* رزق بی حساب برای پرهیزکاران:
«وَ مَن یِتَّقِ اللهَ یَجعَل لَّهُ، مَخرَجَاً وَ یَرزُقُهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِبُ…» (سوره طلاق، آیه ۲)
هر که از خدا بترسد (و پرهیزکار باشد) خدا راه را بر او بگشاید و بگونه ای که گمان نبرد رزق او را رساند.
* روزی را از خدا بخواهید:
«          »
(سوره عنکبوت، آیه ۱۷)
… از خدا روزی بخواهید و او را عبادت کنید و شکر وی را بجای آورید که بازگشت شما به سوی او است.

16دسامبر/16

درسهائی از تاریخ تحلیلی قسمت چهارم

حجه الاسلام و المسلمین رسولی محلاتی
معیارهائی برای استفادۀ صحیح از تاریخ اسلام
آیا صحابی پیغمبر بودن میتواند ملاک باشد در برابر آنچه گفته شد جمعی از برادران اهل سنّت صحابی پیغمبر بودن را نیز بعنوان یکی از ملاکها برای صحت روایت و اعتبار راوی آن ذکر کرده اند، و بلکه گفته اند: اگر کسی افتخار مصاحبت پیغمبر را پیدا کرده ما باید او را از هر گناهی پاک و مبرا دانسته، و چشم و گوش بسته- و به اصطلاح تعبّداً- بگوئیم که او عادل است و گناهی نکرده است. و اگر باور کردن این حرف برای شما دشوار است به عبارت زیر توجه کنید: این حجر عقلانی- یکی از دانشمندان بزرگ اهل سنت- در کتاب «تطهیر اللسان» که بدنبال «الصواعق المحرقه» چاپ شده می گوید: «إِعلَم أَنَّ الَّذِی أَجمَعَ عَلَیهِ أَهلُ السُّنَّهِ وَ الجَماعَهِ أَنَّهُ یَجِبُ عَلی کُلِّ مُسلِمٍ تَزکِیَهُ جَمیِعِ الصَّحابَهِ باثباتِ العَدالَهِ لَهُ…»
یعنی بدانکه آنچه اهل سنت و جماعت بر آن اجماع کرده اند آن است که واجب است بر هر مسلمانی تزکیۀ همۀ صحابه به اینکه عدالت را برای آنها ثابت کند… یعنی واجب است هر مسلمانی به زور و بی چون و چرا بگوید که همۀ صحابۀ رسول خدا عادل هستند، و چشم و گوش بسته بگوید آدمهای پاک و خوبی بوده اند… حالا ما برای تحقیق بیشتر دربارۀ صحّت و سقم این ادّعا باید قدری بیشتر توضیح دهیم. و ابتداءاً میگوئیم: در اینکه درک مصاحبت رسول خدا (ص) یک افتخاری بوده بحثی نیست، اما بحث این است که آیا این افتخار سبب تطهیر همۀ اعمال بد انسان هم میتواند باشد یا نه؟ اگر ما بخواهیم این ادّعای زور را به پذیریم باید همۀ معیارهای اسلامی و قرآنی را صرف نظر کرده، و بقول معروف کاتولیکتر از پاپ شویم: زیرا ما وقتی می نگریم که در زمان خود رسول خدا (ص) افراد منافق و فاسق و گنهکار بسیاری وجود داشته و رسول خدا از آنها بیزاری جسته و آنها را از خود طرد کرده، و خدای تعالی به فسق آنها گواهی داده و دستور تحقیق و بررسی اخبار ایشان را داده، و از عمل کردن به خبرشان نهی فرموده… و کار بجائی رسیده که پیغمبر خدا سخنرانی کرده و مردم را از دروغ بستن به آنحضرت نهی فرموده و آنها را از عذاب جهنم بیم داده … چگونه میتوانیم همۀ آنها را نادیده گرفته و همان صحابی بودن آنها را ملاک روایت و گفته شان قرار دهیم… مگر همان ولید بن عقبه صحابی نبود که آیه «نبأ» درباره‌اش نازل شد… بشرحی که گذشت؟ و مگر خالدبن ولید صحابی رسول خدا نبود که طبق نقل بخاری در صحیح وابن سعد در طبقات و ابن اثیر در استد الغایه و دیگر محدثین و مورخین در داستان بنی جذیمه که رسول خدا او را برای ویران کردن بتکده‌هاشان بدانسو فرستاد و بدو دستور داد کسی را نکشد… او بر خلاف دستور آنحضرت و روی سوابق قومی و پدر کشته گی … مردان آنها را کشت… و جنایاتی را انجام داد که چون به اطلاع رسول خدا (ص) رسید دست بدرگاه خدای تعالی بلند کرد و سه بار گفت: «اَللهُمَّ إنِّی أََبرَءُ إلَیکَ مِمّا صَنَعَ خَالِدُ…» خدایا من از کار خالد بدرگاه تو بیزاری میجویم… و پس از آن امیر المؤمنین (ع)را برای جبرانِ کار خالد فرستاد و خونبهای کشتگان و بهای اموالشان را که خالد از بین برده بود همه را پرداخت…! حالا در انیجا ما باید بگوئیم که خود رسول خدا (ص) هم بر خلاف اجماع مسلمین عمل کرده….! و از آقای ابن حجر می‌پرسیم آیا شما معتقدید که این اجماع ادّعائی شما قرآن کریم را نیز تخصیص میزند که میفرماید:
«     •           »(سوره نساء آیه ۹۲)
یعنی- هر کس مؤمنی را عمداً بکشد کیفرش دوزخ است که در آن مخلد است و خشم خدا بر او است و خدا او را لعنت کرده و عذاب بزرگی برای او مهیا کرده است! و آیا این معاویه را که شما بخاطر تطهیر او این ادّعای زور را کرده و این حرف نادرست را زده‌ اید با آن همه مؤمنین بزرگی که به قتل رساند و عمداً آنها را کشت همچون عمار یاسر و اویس قرنی و عمروبن حمق خزاعی و مالک اشتر و هزاران مؤمن دیگری که در جنگ صفین و دیگر جاها بقتل رسانید … با این اجماع ادعائی میتوانید از حکم این آیه خارج کرده و غضب و لعنت خدا و آتش دوزخ و عذاب عظیم را از او دور کنید…؟ و آیا آن کسانی را که در جنگهای احد و خیبر و حنین و دیگر جنگهای صدر اسلام از برابر دشمنان اسلام گریختند و بر طبق آیه شریفه :«                              •    » ( سوره انفال آیه ۱۶-۱۷) ای کسانی که ایمان آورده اید هنگامی که کافران را در حال تعرض و تهاجم (در جنگ) دیدار کردید بدانها پشت نکنید و نگریزید، و هر کس بدانها پشت کند- جز آنکه روی مصالحی حمله انحرفی کند یا در صدد یاری دادن به گروه دیگری باشند- و گرنه بخشم خدا برگشته و جایگاهش دوزخ است و بد منزلگاهی است.
اهل جهنم و مورد غضب الهی هستند:
با این گفتار بی دلیل و نامربوط میتوانید تطهیر کنید؟ آیا ما حرف خدا را قبول کنیم و اینگونه افراد را، جهنّمی بدانیم؟ یا حرف ابن حجر عقلانی را و آنها را پاک و پاکیزه و عادل و بهشتی…!؟
مگر خود پیغمبر نفرمود در روز قیامت که میشود من در کنار حضور کوثر ایستاده ‌ام که جمعی از اصحاب مرا میآورند ولی مانع نزدیک شدن آنها بمن میشوند و آنها را دستگیر نموده و برای عذاب میبرند و من میگویم خدایا اینان اصحاب منند!! و خدای تعالی میفرماید: تو نمیدانی که اینان بعد از تو چه کردند؟! و خدای تعالی میفرماید: تو نمیدانی که اینان بعد از تو چه کردند؟! اینان بعد از تو مرتدّ شده و به قهقری برگشتند و حوادث ناگواری ایجاد کردند! و این هم متن حدیث که بخاری در چند جا از کتاب صحیح خود و مسلم در صحیح خود و احمد بن حنبل در مسند و دیگران با مختصر اختلافی نقل کرده اند، و ما متن یکی از روایات صحیح بخاری را انتخاب می‌ کنیم،‌و زحمت پیدا کردن حدیثهای دیگر را خودتان بکشید:
«… عَن أبی هریره عَن النَّبِی(ص)قَالَ: یَرِدُ عَلَیَّ یَومَ القِیامَهِ رَهطُ مِن أَصحابِی فَیُجلَونَ عَنِ الحَوضِ فَأَقُولُ: یا رَبِّ أَصحابِی؟ فَیَقُولُ: إنَّکَ لا عِلمَ لَکَ بِما أَحدَثُوا بَعدَکَ،‌إِنَّهُم ارتَدُّوا عَلی أَدبارِهِمُ القَهقَری…»
ابو هریره از رسول خدا (ص) روایت کرده که فرمود: در روز قیامت گروهی از اصحاب من بر من درآیند ولی آنها را از حوض کوثر دور کنند، من (روی علاقه به آنها) میگویم: پروردگارا اینان اصحاب منند؟ خدای تعالی گوید: تو نمیدانی اینها بعد از تو چه کردند، اینان به پشت های خود و به قهقری بازگشته و مرتدّ شدند! و از این گفتار معلوم میشود که در میان همان صحابه پیغمبر کسانی بودند که پس از رسول خدا (ص) مرتدّ شده و از دین خارج شدند، حالا نمی دانیم درباره آنها با گفتارهای آقای عقسلانی چه موضعی بگیریم؟!
و بهتر آن است که این بحث را با سخن امیر المؤمین (ع) در نهج البلاغه که جامعترین کلمات را در این باب فرموده خاتمه دهیم که می‌فرماید:

إنَّ فِی أَیْدِی النَّاسِ حَقّاً وَبَاطِلاً، وَصِدْقاً وَکَذِباً، وَنَاسِخاً وَمَنْسُوخاً، وَعَامّاً وَخَاصّاً، وَ مُحْکَماً وَمُتَشَابِهاً، وَحِفْظاً وَوَهْماً، وَلَقَدْ کُذِبَ عَلَی رَسُولِ اللهِ -صَلَّی اللهٌ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلََّم- عَلَی عَهْدِهِ، حَتَّی قَامَ خَطِیباً، فَقَالَ: «مَنْ کَذَبَ عَلَیَّ مُتَعَمِّداً فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ». وَإِنَّمَا أَتَاکَ بِالْحَدِیثِ أَرْبَعَهُ رِجَالٍ لَیْسَ لَهُمْ خَامِسٌ:
رَجُلٌ مُنَافِقٌ مُظْهِرٌ لِلْإِیمَانِ، مُتَصَنِّعٌ بِالْإِسْلاَمِ، لاَیَتَأَثَّمُ وَلاَ یَتَحَرَّجُ، یَکْذِبُ عَلَی رَسُولِ اللهِ -صَلَّی اللهٌ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلََّم- مُتَعَمِّداً، فَلَوْ عَلِمَ النَّاسُ أَنَّهُ مُنَافِقٌ کَاذِبٌ لَمْ یَقْبَلُوا مِنْهُ، وَلَمْ یُصَدِّقُوا قَوْلَهُ، وَلکِنَّهُمْ قَالُوا: صَاحِبُ رَسُولِ اللهِ -صَلَّی اللهٌ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلََّم- رَآهُ، وَسَمِعَ مِنْهُ، وَلَقِفَ عَنْهُ، فَیَأْخُذُونَ بِقَوْلِهِ، وَقَدْ أَخْبَرَکَ اللهُ عَنِ الْمُنَاقفِقِینَ بِمَا أَخْبَرَکَ، وَوَصَفَهُمْ بِمَا وَصَفَهُمْ بِهِ لَکَ، ثُمَّ بَقُوا بَعْدَهُ، فَتَقرَّبُوا إِلَی أَئِمَّهِ الضَّلاَلَهِ، وَالدُّعَاهِ إِلَی النَّارِ بِالزُّورِ وَالْبُهْتَانِ، فَوَلَّوهُمُ الْأَعْمَالَ، وَجَعَلُوهُمْ حُکَّامً عَلَی رِقَابِ النَّاسِ، فَأَکَلُوا بِهِمُ الدُّنْیَا، وَإِنَّمَا النَّاسُ مَعَ الْمُلُوکِ وَالدُّنْیَا، إِلاَّ مَنْ عَصَمَ اللهُ، فَهذَا أَحَدُ الْأَرْبَعَهِ.
وَرَجُلٌ سَمِعَ مِنْ رَسُولِ اللهِ شَیْئاً لَمْ یَحْفَظْهُ عَلَی وَجْهِهِ، فَوَهِمَ فِیهِ، وَلَمْ یَتَعَمَّدْ کَذِباً، فَهُوَ فِی یَدَیْهِ، یَرْوِیهِ وَیَعْمَلُ بِهِ، وَیَقُولُ: أَنَا سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللهِ -صَلَّی اللهٌ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلََّم-، فَلَوْ عَلِمَ الْمُسْلِمُونَ أَنَّهُ وَهِمَ فِیهِ لَمْ یَقْبَلُوهُ مِنْهُ، وَلَوْ عَلِمَ هُوَ أَنَّهُ کَذلِکَ لَرَفَضَهُ!
وَرَجُلٌ ثَالِثٌ، سَمِعَ مِنْ رَسُولِ اللهِ -صَلَّی اللهٌ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلََّم- شَیْئاً یَأْمُرُ بِهِ، ثُمَّ إِنَّهُ نَهَی عَنْهُ وَهُوَ لاَ یَعْلَمُ، أَوْ سَمِعَهُ یَنْهَیُ عَنْ شَیْءٍ، ثُمَّ أَمَرَ بِهِ وَهُوَ لایَعْلَمُ، فَحَفِظَ المَنسُوخَ، وَلَمْ یَحْفَظِ النَّاسِخَ، فَلَوْ عَلِمَ أَنَّهُ مَنْسُوخٌ لَرَفَضَهُ، وَلَوْ عَلِمَ الْمُسْلِمُونَ إذْ سَمِعُوهُ مِنْهُ أَنَّهُ مَنْسُوخٌ لَرَفَضُوهُ.
وَآخَرُ رَابِعٌ، لَمْ یَکْذِبْ عَلَی اللهِ، وَلاَ عَلَی رَسُولِهِ، مُبْغِضٌ لِلْکَذِبِ، خَوْفاً للهِ، وَتَعْظیِماً لِرَسُولِ اللهِ -صَلَّی اللهٌ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلََّم- وَلَمْ یَهِمْ، بَلْ حَفظَ مَا سَمِعَ عَلَی وَجْهِهِ، فَجَاءَ بِهِ عَلَی مَا سَمِعَهُ، لَمْ یَزِدْ فِیهِ وَلَمْ یَنْقُصْ مِنْهُ، وَحَفِظَ النَّاسِخَ فَعَمِلَ بِهِ، وَحَفِظَ الْمَنْسُوخَ فَجَنَّبَ عَنْهُ، وَعَرَفَ الْخَاصَّ وَالْعَامَّ، وَمُحْکَمَ والمُتَشَابِهَ فَوَضَعَ کُلَّ شَیْءٍ مَوْضِعَهُ. وَقَدْ کَانَ یَکُونُ مِنْ رَسُولِ اللهِ صَلَّی اللهٌ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلََّم الْکَلاَمُ لَهُ وَجْهَانِ: فَکَلاَمٌ خَاصٌّ، وَکَلاَمٌ عَامٌّ، فَیَسْمَعُهُ مَنْ لاَ یَعْرِفُ مَا عَنَی اللهُ بِهِ، وَلاَ مَا عَنَی بِهِ رَسُولُ اللهِ -صَلَّی اللهٌ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلََّم- فَیَحْمِلُهُ السَّامِعُ، وَیُوَجِّهُهُ عَلَی غَیْرِ مَعْرِفَهٍ بِمَعْنَاهُ، وَمَا قُصِدَ بِهِ، وَمَا خَرَجَ مِنْ أَجْلِهِ، وَلَیْسَ کُلُّ أَصْحَابِ رَسُولِ اللهِ -صَلَّی اللهٌ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلََّم- مَنْ کَانَ یَسْأَلُهُ وَیَسْتَفْهِمُهُ، حَتَّی إِنْ کَانُوا لَیُحِبُّونَ أَنْ یَجِیءَ الْأَعْرَابِیُّ أَوْ الطَّارِیءُ، فَیَسَأَلَهُ (ع)حَتَّی یَسْمَعُوا، وَکَانَ لاَ یَمُرُّ بِی مِنْ ذَلِکَ شَیْءٌ إِلاَّ سَأَلْتُ عَنْهُ وَحَفِظْتُهُ. فَهذِهِ وَجُوهُ مَا عَلَیْهِ النَّاسُ فِی اخْتِلاَفِهِمْ، وَعِلَلِهِمْ فِی رِوَایَاتِهِمْ.
و طبق گفته سید رضی (ره) این سخنان را امیر مؤمنان هنگامی بیان فرمود که شخصی از آن بزرگوار در مورد خبرهای جعلی و اختلافی که در احادیث موجود در دست مردم دیده میشود پرسش کرد و امام (ع) در پاسخ او فرمود:
– در میان احادیثی که در دست مردم است حقّ هست، باطل نیز هست، راست هست، دروغ هم هست، محکوم هست، متشابه نیز هست، حفظ (و مصون از خطا و اشتباه) هست، موهوم هم هست. و براستی که در زمان رسول خدا (ص)آنقدر دروغ بر پیغمبر بستند که آنحضرت ایستاده سخنرانی کرد و فرمود: کسی که عمداً بر من دروغ به بندد، باید برای خود جایگاهی در آتش دوزخ فراهم کند ( و جایگاه او دوزخ است) . امیر المؤمین (ع)سپس فرمود: و جز این نیست که حدیث را چهار گونه از مردم برای تو آورده و نقل میکنند که پنجمی ندارند:
۱- مرد منافقی که تظاهر به ایمان میکند و اسلام او ساختگی است پرهیزی و باکی از گناه ندارد، و عمداً به رسول خدا دروغ می‌بندد، و اگر مردم میدانستند که او منافق و دروغگو است سخنش را نمی پذیرفتند و گفتارش را تصدیق نمیکردند، ولی مردم میگویند: او صحابی رسول خدا است که آنحضرت را دیده و از او شنیده و فرا گرفته است، و روی همین باور (غلط) گفتارش را میگیرند و می‌ پذیرند!! در صورتیکه خدا وضع منافقان را بتو خبر داده و توصیف آنها را برای تو کرده است. و همین افراد پس از رسول خدا ماندند، و به دربار زمامداران گمراهی و آنها که مردم را با زور و بهتان بسوی آتش دوزخ خواندند (مانند معاویه و دیگران) تقرّب جستند، و آنها نیز این افراد را بر سر کارها گماردند، و بر گردن مردم سوار کرده و (بجان و مال مردم) حاکم کردند، و به کمک آنها دنیا را خوردند. و مردم نیز (همیشه) بدنبال زمامداران و (مادیات) دنیا هستند مگر آنکس را که یکتا نگهداری کند! این یکی از چهار دسته:
۲- (دوّم) مردی است که چیزی از رسول خدا شنیده ولی آنطور که باید و شاید آنرا حفظ نکرده و در آنچه شنیده اشتباه کرده (و روی همان اشتباه حدیث را نقل میکند) و از روی عمد دروغ نمی گوید، و این شخص نیز همان (حدیث اشتباهی) در نزد او است و همان را روایت میکند و بدان عمل میکند و میگوید: من آنرا از رسول خدا شنیدم. و اگر مسلمانان بدانند که وی (در نقل حدیث) اشتباه کرده از او نمی پذیرند، و خود نیز اگر بداند که اشتباه است آنرا به یکسو می اندازد (و از رسول خدا نقل نکرده و بدان عمل نمی کند).
۳- مردم سوم کسی است که از رسول خدا(ص)شنیده است که به چیزی دستور داده (و همانرا شنیده) و سپس رسول خدا (ص)از همان چیز نهی کرده ولی این شخص آن نهی را خبر ندارد (فقط همان امر و دستور را شنیده و نقل می کند). و یا از آنحضرت شنیده که از چیزی نهی فرموده (و تنها همان نهی را شنیده) سپس رسول خدا بدان امر فرموده ولی او نمیداند (و از امر اطلاعی ندارد) و از اینرو این شخص منسوخ (یعنی همان امر و نهی و حکم قبلی را) حفظ کرده و از آن خبر دارد ولی ناسخ (یعنی نهی و امر بعدی را حفظ نکرده (چون خبر نداشته) و اگر میدانست که آن نسخ شده (و دیگر قابل عمل و نقل نیست) آنرا بیکسو می انداخت، و مسلمانان نیز که از او میشنوند اگر میدانستند که آن حکم نسخ شده آنرا ترک میکردند (و عمل نمیکردند)!
۴- و چهارمین نفر کسی است که بر خدا و رسول او دروغ نمی بندد، و از ترس خدا و احترام پیامبرش دروغ را مبغوض دارد و در نقل حدیث نیز اشتباه نمی کند بلکه همانگونه که شنیده با تمام خصوصیات آنرا حفظ کرده، و بهمانگونه نیز که شنیده است صحیح نقل میکند نه در آن زیاد میکند و نه چیزی از آن کم می کند،‌ناسخ را حفظ کرده و بدان عمل نموده، و منسوخ را نیز حفظ کرده و از آن پرهیز نموده، حکم خاص و عام را بخوبی شناخته و هر یک را در جای خود نهاده، وبه متشابه و محکم نیز آشنائی پیدا کرده و شناخته است… و گاه میشد که از رسول خدا(ص)(روی مقتضیات زمان و مکان) سخنی صادر میشد که دو چهره و دو صورت داشت (ولی در ظاهر یک چیز دیده میشد) سخنی که مخصوص (بجائی و زمانی) بود، و سخنی که عمومیّت داشت، و کسی که در اینباره شناختی نداشت آنرا می‌شنید و بدون توجه بمعنا و منظور اصلی آنرا بمعنای دیگری که خود فهمیده بود حمل و توجیه میکرد. و همه اصحاب رسول خدا چنان نبودند که هر چه را می پرسیدند معنای آنرا نیز بدانگونه که هست بفهمند (بلکه همین اندازه دل خوش بودند که چیزی را از پیغمبر شنیده و یا بشنوند) تا جائیکه دوست می داشتند یک مرد بادیه نشین و یا رهگذری بیاید و از آنحضرت چیزی بپرسد و آنها بشنوند (و بدون توجه به جهات و به مسائل دیگر بروند و آنرا حفظ و ضبط میکردم! و این بود جهات و علل اختلاف در روایات مردم! و با دقّت کافی در سخنان جامع و کامل آن بزرگوار اجمالی در این بحث برای کسی باقی نخواهد ماند و ضمن اینکه ما را از توضیح بیشتر در اینباره بی نیاز خواهد کرد جهات دیگری را نیز جز آنچه ما ذکر کردیم برای تحقق در صحّت و سقم حدیث بیان فرموده و علل دیگری را نیز برای بی اعتمادی به احادیث نقل شده ذکر میفرماید!
ادامه دارد

16دسامبر/16

درسهائی از نهج البلاغه خطبه ۱۸۵

آیت الله العظمی منتظری
اثبات وجود صانع
بسم الله الرحمن الرحیم
در گذشته، طی سه جلسه بحثهائی پیرامون اثبات صانع داشتیم. در‌ آغاز تصمیم داشتم راههائی را که فلاسفه و متکلمین برای اثبات صانع دارند، مطرح شود ولی ظاهراً جای آن بحثها در مدرسه است و اکنون به خطبه نهج البلاغه بازبرمی گردیم که تا اینجا را خواندیم:
«الدّال علی قدمه بحدوث خلقه».
خدائی که دلالت کننده و راهنما است ما را بر قِدَم خودش بواسطه حادث بودن مخلوقاتش.
نیاز حادث به محدث
چنانچه گذشت معنای حدوث وجود بعد از عدم است. هر حادثی نیاز به محدِث دارد یعنی علتی که او را پدید آورده است و اگر خود آن علت نیز حادث باشد، باز هم احتیاج به یک محدِث دیگر دارد، و تا هر کجا بر این منوال فرض کنیم، همین نیاز هست تا بالاخره باید به موجودی که او دیگر حدوث ندارد و محتاج نیست منتهی شود، که او ذات باریتعالی است. پس خداوند قدیم است، زیرا اگر خودش حادث باشد باز هم نیازمند به محدِث است و در این صورت تسلسل لازم می آید و تسلسل باطل است.
در کلمات حضرت امیر «ع» گاهی تعبیر به قدم شده و گاهی به ازلیّت. قدیم یعنی آنکه اول ندارد و مسبوق به عدم نیست، ازلی هم به همین معنی است.
«و بحدوث خلقه علی وجوده» ـ یا «علی جوده»
خداوند بواسطه حادث بودن خلق، ما را به وجود خود رهنمون ساخته یا اینکه ما را برجود و سخاوت خود راهنمائی کرده است.
یک اشکال و ردّ آن
این جمله با هر دو صورتی که نقل شده، در بحث گذشته بیان شد ولی اگر «وجوده» باشد اشکالی ممکن است بذهن بیاید که اشاره می کنیم:
ممکن است کسی بگوید این جمله دوم تکرار جمله اول است برای اینکه تا خدا موجود نباشد که قدیم نیست و هنگامی که قدیم بودن خدا روشن شد، قهراً وجودش هم ثابت می شود. در اینجا این ابی الحدید معتزلی وارد بحثی شده است و می گوید طبق مبنای گروهی از معتزله که قائل به «اعیان ثابته» هستند، جمله اول که قدمت خدا را بیان می کند، وجودش را نمی رساند! زیرا این گروه چنین می پندارند که ما همانگونه که یک عالم وجود داریم، یک ماهیّتستانی هم داریم که در آن عالم ماهیتها بدون وجود دارای صفاتی هستند! خلاصه ابن ابی الحدید بحث مفصّلی در اینجا دارد و احتمال می دهد این تکرار روی آن مبنی باشد با اینکه آن مبنی از اصل غلط است چون تا چیزی موجود نباشد به هیچ وجه نمی تواند دارای صفاتی باشد.
در این جمله، چیزی جز تأکید جمله قبل نیست، و این بدین معنی است که خداوند بوسیلۀ این عالم ما را هم به قدیم بودن خودش و هم به وجود خودش راهنمائی می کند.
حدوث ذاتی و حدوث زمانی
قبلاً در ضمن بیان اقسام حادث به حدوث زمانی و حدوث ذاتی اشاره کردیم حادث زمانی آن چیزی را می گویند که مسبوق به عدم زمانی باشد ولی حادث ذاتی چیزی است که مسبوق به عدم زمانی نیست. اگر فرض کردیم موجودات مجرّدی باشند که تا خدا بوده است جلوه او بوده اند که فلاسفه آن را عالم عقول یا عالم جبروت می نامند، اگر چنین عالمی وجود داشته باشد، وجود آن مسبوق به عدم زمانی نیست، چرا که زمان مربوط به عالم ماده است و در مجردات زمان مطرح نیست بلکه ذات آنها مسبوق به عدم است زیرا واجب الوجود نیستند و همانگونه که عرض شد، موجودات مادّی چون یکی بعد از دیگری موجود می شوند، پس وجود هر کدام مسبوق به عدم زمانی است، ولی موجودات مجرده ـ چنانچه فلاسفه می گویند و از آیات و روایات هم استفاده می شود ـ فاصله زمانی ندارند، آنها همیشه جلوه حق تعالی بودند لذا حدوث آنها ذاتی است. و معلول بودنشان ملازم با فاصله زمانی داشتن از علت نیست.
این حدوثی که در سخنان حضرت آمده است ممکن است مراد حدوث زمانی باشد برای اینکه می فرماید «بحدوث خلقه» و اصطلاحاً خلق را به عالم ماده می گویند ولی اگر مراد از خلق اعم از موجودات مادی و موجودات مجرد باشد، آنگاه غرض از حدوث، حدوث ذاتی می شود.
به عبارت دیگر چنانچه مراد از خلق را مقابل عالم امر گرفتیم و گفتیم خلق یعنی مخلوقات عالم طبیعت و ماده، در این صورت حدوث به معنای حدوث زمانی است و اگر گفتیم خلق اعم از مجردات و مادیات است، مراد از حدوث، حدوث ذاتی می شود و همانگونه که عرض کردیم لازم نیست هر معلولی با علت فاصله زمانی داشته باشد. و به عنوان تذکّر یک نکته را تکرار می کنم:
اصل مادّه مسبوق به زمان نیست
هر یک از موجودات عالم ماده ـ از سماوی و ارضی ـ مسبوق به عدم زمانی است امّا اصل ماده با اینکه مخلوق خدا است، در عین حال مسبوق به عدم زمانی نیست یعنی نمی شود بگوئیم یک زمانی بوده است که ماده نبوده! این تعبیر، اشتباه است و آنها که این تعبیر را می کنند به حقیقت زمان واقف نیستند. زمان مقدار حرکت است، پس اگر حرکت نباشد زمان نیست و بهمین جهت است که مجردات زمان ندارند چون حرکت ندارند.
بنابراین، چون زمان همدوش با حرکت است و حرکت هم مربوط به مادّه است، پس باید ماده باشد تا حرکت کند تا زمان تحقق یابد پس اینکه کسی بگوید: یک «زمانی» بوده که ماده نبوده است، مثل این است که بگوید ماده هم بوده است و هم نبوده است!!
اجمالاً این مطلب را بذهنتان بسپارید که مادّه مسبوق به عدم زمانی نیست امّا در عین حال حدوث ذاتی دارد و ازلی نیست که عدم در ذاتش راه نداشته باشد. تفصیل این مطلب باید در جای خودش بحث شود.
خداوند شبیهی ندارد
«و باشتباههم علی ان لا شبه له»
به این وسیله که خداوند موجودات عالم را شبیه هم قرار داده است، ما را راهنمائی کرده است بر اینکه خودش شبیه و نظیری ندارد.
شبیه بودن همه موجودات با هم در سه چیز است:
۱ـ نیاز به علت:
همه موجودات بهمدیگر شبیه اند، در اینکه همه نیاز به علّت و افتقار به علّت دارند و این دلیل است بر اینکه خدا شبیه ندارد زیرا اگر خدا شبیه یکی از این موجودات بود، خدا هم احتیاج به علّت داشت و چون خدا احتیاج به علت ندارد، پس شبیه هیچیک از این موجودات نیست.
خداوند فوق همه موجودات است «لیس کمثله شیء» مثل خدا هیچ چیز نیست.
بیان دیگر ابن ابی الحدید دارد که می گوید: فلاسفه می گویند: «حکم الامثال فی ما یجوز و ما لا یجوز واحد» یعنی چیزهائی که مثل همدیگرند، هر چه بر هر کدام ممکن باشد بر همه آنها ممکن است و هر چه بر هر کدام ممکن باشد بر همه آنها ممکن است و هر چه بر یکی از آنها محال باشد، بر همه آنها محال است. مثلاً من و شما که هر دو انسان هستیم.
و هر دو مثل همدیگر می باشیم، اگر من ممکن الوجود باشم شما هم ممکن الوجود هستید و اگر من حادث باشم، شما هم حادث هستید.
و به تعبیر دیگر می گویند: «کلّ ما صحّ علی شیء صحّ علی مثله» هر چه بر یک چیزی صحیح است، بر مثلش هم صحیح است. اگر صحیح است که به من بگوئید حادث، به شما هم که مانند من هستید همین کلمه صدق می کند.
۲ـ محدث بودن همه موجودات
اگر خدا شبیه ما بود مثل ما محدود می شد به این مضمون حدیثی از حضرت امیرالمؤمنین «ع» است و مرحوم مجلسی آن را شرح داده است.
«لو کان الله تعالی شبیهاً بأحد الموجودات لکان محدثاً لکنه لیس بمحدّث، فلیس بشبیه بالموجودات»
۳ـ محدودیّت موجودات:
مرحوم علامه مجلسی در شرح این جمله بیان دیگری دارد که از حدیث اخذ کرده است و چون اقتباس از حدیث کرده، لذا شاید نزدیکتر به ذهن باشد. آن حدیث از حضرت امیرالمؤمنین(ع) است:
کافی از حضرت نقل می کند که فرمود: «و حدّ الاشیاء کلها عند خلقه ابانهً لها من شبهه و ابانهً له من شبهها».
خداوند محدود قرارداد همه اشیاء را هنگامی که خلق کرد تا اینکه جدا کرده باشد این موجودات را از اینکه شبیه خدا بشوند و جدا کرده باشد خودش را از اینکه شبیه موجودات باشد.
تمام اشیاء ـ غیر از خدا ـ محدود است چون با ضد خودش ترکیب شده است ولی آن هستی و وجودی که حد ندارد و بی پایان است، ذات باریتعالی است که غیر متناهی است و در ذاتش عدم راه ندارد. موجودات دیگر چون مخلوقند، وجودشان با عدم آمیخته شده است، آن وقت از همان عدم حد پیدا می شود و از آن انتزاع ماهیّت می شود. پس از اینکه اشیاء جلوه خدا هستند، محدود می شوند و خداوند با همین معنی جدا می کند آنها را از اینکه بخواهند شبیه خدا بشوند. البته این به آن معنی نیست که جدا کردن هم کاری است که خدا کرده باشد بلکه همینکه خداوند خالق این موجودات است، معلولیت، محدودیت و ضعف آنها را می رساند که در اثر همین ضعف و محدودیّت، نمی توانند شبیه خدا باشند.
حضرت عیسی(ع) چون مخلوق خدا است، دیگر پسر خدا یا شبیه خدا نمی تواند باشد! خدا یکی است و ثالث ثلاثه هم نیست!
ما و شما و همه موجودات در یک حدّ هستی و وجود هستیم و میلیونها نیستی داریم و هزاران کمال را نداریم، پس یک وجود است که آمیخته است با هزاران لا وجود و نیستی.
حال، هر سه بیانی که نقل شد در حقیقت یکی است: من و شما چون مخلوق خدا هستیم، پس احتیاج به علّت داریم و قهراً مُحدّث هم هستیم و همچنین محدود می باشیم. آن بیان اول که نیاز به علت بود از ابن میثم بحرانی است و مُحدث بودن را هم ابن ابی الحدید ذکر کرده و سومین بیان هم از علامه مجلسی است در شرح حدیث کافی
وعده های خدا راست است
«الذی صدق فی میعاده و ارتفع عن ظلم عباده»
خدائی که در وعده هایش راست گفته است و بالاتر است (منزه است) از اینکه بر بندگانش ستمی روا دارد.
این وعده هائی که خدا داده است راست است، چون خداوند بی نیاز است و کسی دروغ می گوید که نیاز داشته باشد ولی خداوند «غنی علی الاطلاق» است پس نیازی ندارد که در وعده هایش ـ العیاذ بالله ـ دروغ بگوید! من و شما اگر دروغ بگوئیم، برای این است که خیال می کنیم با این دروغ می توانیم به مرادمان دست یابیم آن حاکم یا پادشاهی که ظلم می کند چون نیاز به ظلم دارد به خیال خودش، از این راه یا می خواهد حقوق مردم را تضییع کند که خودش به نوائی برسد، و بیشتر از لذائد و شهوات دنیا استفاده کند و یا اینکه از ترس شورش و قیام مردم، به آنها ظلم می کند. پس چون خدا نیاز ندارد، عقلاً قبیح است که بر کسی ظلم و ستمی روا دارد. شأن خدا بالاتر است از اینکه به بندگانش ظلم کند.
برادران و خواهران! اگر یک بچه ای بگوید: از این راه نروید که خطرناک است، ما احتیاط می کنیم و ترتیب اثر می دهیم. آیا بهمان اندازه نباید به وعده های خدا ترتیب اثر بدهیم؟! ۱۲۴ هزار پیغمبر با این همه کتابهای آسمانی و این همه اولیا و بزرگان آمدند و به ما گفتند:
کوچکترین عمل ما حساب دارد. در روز قیامت هر ذرّه ای از کار خوب یا بد کرده باشی، نتیجه عملت را خواهی دید. آیا باز هم نباید ترتیب اثر بدهیم و به اندازه سخن یک بچه، برای سخنان پیامبران و اولیای خدا ارج قائل باشیم؟!
ای کسی که سخنی می گوئی قبل از سخن گفتن فکر کن، آیا سخن تو به دین لطمه نمی زند؟ آبروی یک برادر دینی را نمی برد؟ توهین به کسی نیست؟ حیثیّت کسی را به باد فنا نمی دهد؟ شخصیت کسی را در جامعه خُرد نمی کند؟ اگر می خواهی شخصیت کسی را خرد کنی، باید واقعاً مستحق خرد شدن شخصیت باشد. اگر خدای نخواسته حیثیت یک خدمتگزار به دین و ملّت را از بین ببری، او را از هستی ساقط کرده ای و او دیگر نمی تواند خدمتی به جامعه بکند، حال بدان چه جنایت بزرگی ـ با یک کلمه ـ مرتکب شده ای؟! پیامبر اکرم «ص» می فرماید: «و هل یکبّ الناس علی مناخرهم الاحصائد السنتهم» آیا چیزی بر رو انسان را در آتش می اندازد مگر دروشده های زبانش؟
آری! خداوند وعده بهشت داده است و وعده جهنم هم داده است و وعده اش را تخلف نمی کند «لا یخلف الله وعده» پس اگر کسانی واقعاً برای خاطر خدا خدمت کنند دین او را یاری نمایند و قصد تقرّب الی الله را داشته باشند،‌ آنگاه است که خدا آنان را یاری می کند «ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم» به شرط اینکه غرضت یاری خداوند باشد نه اینکه بخواهی برای خودت شخصیتی درست کنی و یا ـ خدای نخواسته ـ با جنگیدن در جبهه ها از خودت یک قهرمان بسازی.
برادران: برای قهرمان شدن جنگ نکنید! برای انتقام گیری جنگ نکنید! فقط برای خدا و بدست آوردن رضای حق تعالی بجنگید و دشمنان خدا را از پای درآورید که در آن صورت پیروزی شما حتمی است، خدا به این پیروزی وعده داده است و وعده اش تخلف ناپذیر است.
«وقام بالقسط فی خلقه»
خدا قائم به قسط است در بندگان خود.
رفتار خدا با مردم عادلانه است.
نسبت قیام به خدا به همان معنی نیست که نسبت به بندگان دهیم، اگر کسی نلرزد و صاف بایستد، گفته می شود او روی پای خود ایستاده و قائم است و در مورد خدا به این معنی است که خداوند به چیزی تکیه نداده بلکه خودش مستقل است و تمام موجودات وابسته به او هستند. قیّوم هم که به خدا گفته می شود یعنی خودش مستقل است و قیام به ذات دارد و چیزهای دیگر به اوقیام دارند. من و شما و همه وابسته به ارادۀ خدائیم ولی خداوند قائم به ذات خود می باشد. و قائم به قسط هم هست.
«و عدل علیهم فی حکمه»
و در حکم و فرمان خود با بندگانش به عدالت رفتار می کند.
در حقیقت می خواهد بفرماید: افعال خدا ـ تکویناً ـ بر طبق عدالت است تشریعاً هم بر طبق عدالت است: هم نظام وجود نظام عدل و نظام اتمّ و احسن است. و هم فرمانهای خدا که بوسیله پیامبران به مردم ابلاغ شده است بر طبق عدالت می باشد.
از جمله اول ممکن است مقصود قسط تکوینی باشد و در جمله دوم قسط و عدالت تشریعی یعنی احکامی که پیامبران از طرف خداوند می آورند، بر اساس عدالت و قسط تنظیم شده و خداوند حکم غیرعادلانه ندارد و با مردم هم به عدالت رفتار کرده است.
کلمه «علیهم» که آورده است از باب این است که هر حاکمی یک تسلّطی بر محکومین دارد و خداوند که فوق همه ما است، حکم او احاطۀ به ما دارد، و در احکامی که بر ما فرض کرده است ـ با اینکه احاطه بر همه ما دارد ـ با ما عادلانه رفتار کرده است.
ادامه دارد

16دسامبر/16

رهنمودها

امام خمینی
* مردم افرادی را که تعین می کنند باید سعی در شناسائی آنها نموده و قبل و بعد از انقلاب را در نظر بگیرند
۱۵/۱/۶۳
* مجلس باید انباشته از مطلعین و دانشمندان و متخصصان در هر رشته باشد.
۱۵/۱/۶۳
* امروز طوی شده است که خانمها همدوش با سایر برادران در تحصیل علم و عرفان و فلسفه و انشاء الله صنعت فعالیت می کنند، آنوقت می گفتند که نمی از جمعیت ایران که در پرده هستند دیگر کاری ازشان نمی آید.
* همانطوریکه مردها باید در امور سیاسی دخالت کنند شما زنها هم باید در فعالیتهای اجتماعی و سیاسی همدوش مردها باشید.
* نهج البلاغه مجموعه ایست دارای ابعادی باندازه ابعاد جامعه بزرگ انسانی تا هر چه تاریخ به پیش برود.
۲۵/۱/۶۳
* ما بحمد الله تعالی امروز ارتشی داریم که با سرافرازی و قامتی استوار در جهان می درخشد.
۲۹/۱/۶۳
* در انتخابات بُرد و باخت یا شکست و پیروزی مطرح نیست، آنچه مطرح است خدمت است.
۱۰/۲/۶۳
* منتظر نباشید که اول قدرت پیدا کنید و بعد بگوئید، بلکه بگوئید تا قدرت پیدا کنید. ما استقلال و آزادی خودمان را حفظ می کنیم و ما امیدواریم که پرتو این استقلال و آزادی به همۀ دنیا بیفتد و مستعضفین جهان از زیر بار مستکبرین بیرون بروند و این یک چیزی است که به عهدۀ علمای اسلام است.
* دعوت به توحید و تهذیب نفس و خلوت با خدا در زمان پیامبر و ائمه معنایش این نبود که مردم در خانه هایشان بنشینند و غافل از مصالح مسلمین به ذکر و دعا مشغول باشند.
* الآن جبهه های ما مسجد است، در جبهه های ما الآن از مسجد بیشتر ذکر خدا گفته می شود جنگ با صدام یک عبادت الهی است.
* قدرتهای بزرگ می خواهند اسلام را از بین ببرند زیرا فهمیده اند که اگر اسلام در منطقه بیاید آنها جائی نخواهند داشت و دائماً می گویند ایران اگر قدرت پیدا کند خطر بزرگی است. بله، ایران خطر بزرگی برای آمریکا و شوروی است لیکن برای مسلمین یک رحمت است.
۲۴/۲/۶۳
آیت الله العظمی منتظری
* از هنگامیکه اسلام در لبنان اساس نهضت مردم شد، دشمنان اسلام و صهیونیستها به وحشت افتاده اند.
۱۴/۱/۶۳
* محاکمه گروهی از مسلمانان در کویت معنایی جز حمایت آن دولت از منافع استعمال و ضد اسلامی ندارد.
۱۵/۱/۶۳
* گروهکها می خواهند با زیاد داشتن زندانی یک سوژه بزرگ تبلیغی علیه ما همیشه داشته باشند.
۱۸/۱/۶۳
* ما نمی خواهیم افراد در زندان با زور معتقد به اسلام شوند، مهم تضمین این معناست که پس از آزادی علیه انقلاب توطئه نکنند.
۱۸/۱/۶۳
* برخورد افراد سپاه با اقشار مختلف مردم باید روی ضوابط دقیق اسلامی و حساب شده باشد.
۸/۲/۶۳
* حفظ مرزهای کشور اسلامی و جلوگیری از ورود مواد مخدر از بزرگترین عبادات است.
۱۵/۲/۶۳
* بار سنگین جنگ تحمیلی بر دوش برادران بسیج قرار داد. وظیفه است که به اعضای بسیج بیشتر توجه کنیم و مشکلات آنها را بر طرف کنیم.
۱۶/۲/۶۳
* در دیدار با میهمانان کنگرۀ ائمه جمعه: مسلمانان اجازه ندهند یک عده خود فروخته مزدور بر آنها حاکم شوند و منابع اقتصادی مسلمانان را تقدیم دشمنان اسلام کنند.
۲۲/۲/۶۳
* ما به شما قول می دهیم: اگر صدام و حزب بعث عراق کنار بروند و علمای کشور عراق اعم از شیعه و سنی، کشورشان را اداره کنند، خسارات خود را نخواهیم خواست بلکه به آنها کمک نیز خواهیم کرد.
۲۲/۲/۶۳
* هر چه ظلم به مسلمانان می شود گناهش در درجه اول بر عهدۀ حاکمان ظالم است که سرمایه ای را که خدا به ملت اعطاء کرده در اختیار قدرتهای بزرگ قرار می دهند و در درجه دوم گناهش به گردن علمای ثنا گو و بی تفاوت است.
۲۲/۲/۶۳
* دولت بجای آنکه به کشاورزان وام دهد تا کشاورز پول آنرا صرف خرید زمین در شهر کند، بصورت امکانات کشاورزی در اختیار آنان قرار دهد.
۲۳/۲/۶۳

16دسامبر/16

تنازع، پرتگاه سقوط

وحدت یکی از ارکان اساسی انقلاب است که ثبات و تداوم انقلاب، بستگی حیاتی به آن دارد. آنچنانکه اگر این پایه فرو ریزد، بی شک جمهوری اسلامی و در پی آن انقلاب اسلامی به زوال و نابودی کشیده خواهد شد و دوباره خورشید پر فروغ اسلامی به عنوان تنها مکتب نجات بخش برای صدها سال در فضای گیتی در هاله ابهام فرو خواهد رفت و امید صدها میلیون انسان سر خورده از مکتبهای فریبنده و منحرف، که اکنون دل به اسلام بسته اند و رهائی بشریت مظلوم و مستضعف را در اسلام جستجو می کنند، تبدیل به یأس و نا امیدی خواهد شد و حضرت امام مدظله علیرغم آن که هیچگاه در برابر تمام ابر قدرتهای جهنمی و تمام مشکلاتی که همواره برای انقلاب ایجاد کرده اند، کوچکترین احساس و ابراز نگرانی و ترس نکرده و نمی کنند در مورد احتلاف به صورت مکرر ابراز ترس کرده اند و بارها در این مورد تعبیر «من خوف آن را دارم …» از آن حضرت شنیده شده است.
نکته مهم دیگر آن که اکنون تمام قدرتهای شیطانی و استکباری برای مقابله همه جانبه با انقلاب اسلامی و گسترش روزافزون آن یک صدا و در یک صف بپا خاسته اند و حداقل در این مورد که وجه اشتراک تمام آنها است از همه اختلافات و تضادهای خویش گذشته و برای نابودی این انقلاب قاطعانه کمر همت بسته اند.
امت اسلام و هرکسی که کمترین آگاهی از مسائل جاری ایران و جهان داشته باشد کاملاً به این دو نکته مهم اذعان دارند و بر همین اساس حضرت امام خمینی مدظله و تمام پیروان راستین او و از همه بیشتر حضرت آیۀ الله العظمی منتظری مدظله بر حفظ و تحکیم پایه های وحدت بین تمام اقشار و اجزاء امت اسلامی و ملل و مذاهب اسلامی، حضرت امام در پیامی که به زائران خانه خدا داده اند چنین می فرمایند: «خارج شدن از مسجد الحرام یا مسجد مدینه به هنگام شروع نماز جماعت جایز نیست و بر شیعیان واجب است که با آنان نماز جماعت بخوانند».
و در بخشی دیگر از پیام می فرمایند: «در مسجد الحرام و مسجد رسول الله مهر گذاشتن و سجده کردن بر آن حرام است و نماز اشکال پیدا می کند!»
و در همان پیام می فرمایند: «اگر اول ماه ذی حجه برای علماء اهل سنت ثابت شد و حکم کردند به اول ماه، باید حجاج شیعه از آنها تبعیت کنند و روزی که سایر مسلمین به عرفات می روند آنها نیز بروند و حج آنها صحیح است!»
و بسیاری از موارد دیگر از همین قبیل.
نمونه دیگر برای هدف فوق، برگزاری کنگره جهانی ائمه جمعه و جماعت است که با پیشنهاد حضرت آیۀ الله العظمی منتظری پایه گذاری و کار پی گیر کمیسیونهای شش گانه آن حول محور «وحدت»، و پی آمدها و نتایج پر بار آن کنگره عظیم در سطح جهانی بر کسی پوشیده نیست.
نمونه های فوق و صدها نمونه دیگر در جهت ایجاد و تثبیت وحدت بین ملل و مذاهب اسلامی به عنوان یک تکلیف الهی و یک ضرورت اجتناب ناپذیر برای حفظ کیان اسلام در برابر هجوم فراگیر جبهه جهانی کفر انجام شده و باید ادامه یابد.
در شرایطی که وحدت بر مبنای مشترکات بین شیعه و سنی آنگونه از اهمیت و ضرورت برخوردار است به طریق اَوْلی وحدت و حفظ آن در سطح داخلی بین اقشار مردم، مسئولین و گروههای اسلامی بر اساس متشرکات بیشتری که بین آنها وجود دارد به مراتب حیاتی تر و سرنوشت ساز و واجب تر است و امت اسلام توجه دارند که همان دستهای مرموز و عوامل مستقیم و غیر مستقیم سازمانهای جاسوسی غرب و شرق وعاظ السلاطین که در جهت ایجاد اختلاف و تنازع بین مسلمین و پیروان مذاهب اسلامی تلاش می کنند، با جدیت بیشتر و روشهای مرموزتر و با استفاده از تمام شیوه ها و حساسیتهای کهنه و نقاط ضعف کوچک و اختلاف سلیقه ها ـ که یک امر طبیعی و اجتناب ناپذیر است ـ موجدّانه سعی می کند که جامعه ما را در موارد گوناگون تجزیه کنند و با ایجاد صف بندی بین اجزای جامعه، آنان را در مقابل هم قرار داده و به تنازع بکشانند و بدین وسیله انقلاب را خدایی ناکرده به فشل و شکست سوق دهند چرا که بار انقلاب فقط با تجمع تمام دست های توان مند یکایک امت اسلامی می تواند به سر منزل مقصود برسد و اگر خدایی ناخواسته دست ها بر روی یکدیگر بلند شود طبیعی است که از اجتماع در پیشبرد انقلاب کوتاه خواهد شد و بار انقلاب بر زمین می افتد و سقوط خواهد کرد!!
و دشمنان بشریت و اسلام به آرزوی پلیدشان خواهند رسید و تمام خون ها و شهادتها و ایثارها پایمال خواهد شد! اینجا است که حفظ وحدت و حفظ انقلاب و دست یابی به پیروزی نهایی در جنگ با صدام جنایتکار و همه کفر جهانی، هوشیاری و گذشت بیشتری را طلب می کند و از دیدگاه معنویت و اسلام می بینیم که باید:
همگی به ریسمان الهی چنگ زنیم و راه تفرقه را نپوئیم: (آل عمران ـ ۱۳۰) یک دیگر را به حق و شکیبائی سفارش کنیم: (والعصر ـ ۳) با حکمت و موعظه حسنه (پند نیکو) به سوی خدا دعوت کنیم (نحل ـ ۹۰) بین برادران دینی صلح و صفا برقرار کنیم (حجرات ـ ۱۰)
همگی در حیطه «سلم» داخل شویم و راه شیطان را که دشمن ما است نپیمائیم (بقره ـ ۲۰۸)
و با توجه به این که بجز معصومین پاک، همه بدون استثنا ناقص هستیم و همواره دچار خطا و اشتباه می شویم به جای آن که نواقص یکدیگر را زیر ذره بین بگذاریم هر پرکاهی را به اندازه کوهی بزرگ کنیم و آنگاه آن را بر سر همدیگر فرود آوریم و نتیجه تمام نیروهائی که باید در جهاد سازندگی انقلاب، عنصری فعال باشند از صحنه خارج و کم کم همگی به دست یکدیگر فنا شویم!! و …
باید:
جمال یکدیگر باشیم و عیب همدگر پوشیم
قبا و جبهه و پیراهن و دستارهم باشیم
و همچون آئینه معایب را روبرو، واقع بینانه و بدون نیش و اعمال نظر به هم نشان دهیم و از هر گونه غیبت، تهمت، نمامی و اشاعۀ فحشاء پرهیز کرده و عیوب خطاهای همدیگر را برادرانه به یکدیگر ارائه داده و آنها را بسان یک هدیه گرانقدر از سوی دوست بپذیریم (حدیث) و بدینگونه با انتقاد سالم و اخلاق سالم نواقص یکدیگر را برطرف و در حقیقت به جای تخریب یکدیگر مکمّل همدیگر باشیم و هر روز نیروهای بیشتری را جذب اسلام و انقلاب کرده و توان بیشتری برای پیشبرد آن کسب نمائیم.
باید توجه داشت که هر کجا تنازعی پیش می آید به یقین دست سومی در آن هست که حتی گاهی با استفاده از افراد خوب ولی ناآگاه کارهای غلط و حرکتهای ناشایستی را مرتکب می شوند تا بگردن طرف مقابل بگذارند و درحقیقت همین دستهای مرموز است که هیزم کش اختلاف و شعله ور کننده آتش تنازع است، و بر ماست که جای آن که برادران دینی خود را ـ که در همه مسائل اساسی با هم مشترک هستند گر چه اختلاف سلیقه‌هائی در بین باشد ـ زیر سؤال ببریم و رو در روی آنان بایستیم، جستجوی همان دستهای مرموز باشیم که قرآن در حالی که اختلاف در سلیقه و نظر را نفی نمی کند، می فرماید: تنازع نکنید که نتیجه آن فشل -و ضعف و شکست- است و شوکت -و حیثیت- شما را بباد می دهد! (انفال ـ ۴۶).
بارالها به همه ما توفیق محبت و دوستی و ایجاد و حفظ وحدت بین همه مسلمانان عنایت بفرما …
والسلام
رحیمیان

16دسامبر/16

حوادث و مناسبتهای مهم

* اول خرداد- آغاز محاصره اقتصادی جمهوری اسلامی ایران توسط آمریکا و بازار مشترک اروپا (۱۳۵۹).
* سوم خرداد- فتح پیروز مندانه خرمشهر در عملیات طریق القدس (۱۳۶۱).
* پنج خرداد- سوء قصد به جان حجت الاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی (۱۳۵۸)
* هفتم خرداد* گشایش اولین دورۀ مجلس شورای اسلامی (۱۳۵۹).
* سیزده خرداد- دستگیری و بازداشت امام خمینی دام ظله (۱۳۴۲)
* پانزده خرداد- قیام خونین ۱۵ خرداد (۱۳۴۲). سومین تجاوز صهیونیسم علیه مسلمانان (۱۳۴۶)
* هفده خرداد- سومین یورش رژیم وابسته پهلوی به مدرسه فیضیه (۱۳۵۴).
* بیست خرداد- شهادت آیت الله سعیدی در زیر شکنجه (۱۳۴۹).دهم رمضان، رحلت حضرت خدیجه «س» ( ۳ سال قبل از هجرت).
* بیست و پنجم خرداد- پانزدهم رمضان، ولادت با سعادت امام مجتبی «ع» (۳ ه.ق).
* بیست و ششم خرداد- شهادت برادران بخارائی، امانی، نیک نژاد و صفار هرندی از سازمان موتلفه اسلامی (۱۳۴۴).
* بیست و نهم خرداد- نوزده رمضان، ضربت خوردن حضرت امیر المؤمنین «ع» (۴۰ ه.ق).
* سی خرداد- بیست رمضان، فتح مکه (۸ ه.ق).
* سی و یک خرداد- بیست و یک رمضان شهادت امیر المؤمنین علی علیه السلام. شهادت دکتر چمران.

16دسامبر/16

۱۵ خرداد پگاه گلگون انقلاب اسلامی

… و بنیاد ۱۵ خرداد
چهره گلگون ۱۵ خرداد، یادآور واقعه بدر و اولین جنگ مسلمانان به رهبری پیامبر بزرگ اسلام «ص» با کفار قریش است، با این تفاوت که در غزوه بدر، مسلمانان آماده جنگ بودند و با عده و عُده به نبرد با کفار پرداختند ولی در واقعه ۱۵ خرداد مسلمانان با دست خالی به استقبال مسلسل و تانک شتافتند و اگر در غزوه بدر پیامبر اکرم «ص» شخصاً رهبری نبرد را بر عهده گرفته بود، در این حادثه رهبر مسلمین در زندان به سر می برد ولی چون در هر دو نبرد، نتیجه به نفع اسلام بود و با ریختن خون، درخت اسلام بارور شد، و هر دو به پیروزی پیوست، یکی به فتح مکه و دیگری به انقلاب اسلامی ایران، از این رو تشابه بین این دو وجود دارد.
خمینی، مظهر اسلام
در روز پانزده خرداد نبردی ناخواسته بین رژیم سفاک و مردم مسلمان برپا شد و در نتیجه قریب ۱۵ هزار پیکر پاک بر اسفالتهای خیابانها پر پر شدند و با خون خود نوشتند: «یا مرگ یا خمینی» چرا مردم آرزوی مرگ یا آزادی خمینی می کردند؟ مگر خمینی برای آنها چه کرده بود و چه خواسته بود؟ آیا خمینی ندای گرسنگی، تشنگی، بی خانمانی و فقر مادی مردم را مطرح کرده بود که اینقدر او را میخواستند و به او عشق می ورزیدند و برای آزادی او از قید و بند جانیان، جانهای خود را می باختند یا اینکه خمینی ندای دیگری داشت؟ کجا دیده شده است برای زندانی شدن یک رهبر ملّی، هزاران نفر خود را آماج گلوله‏ها و تانکها کنند، آن هم در آن دورانی که بقول حضرت امام ، یک پلیس می توانست بازار را ببندد و کسی نفس نکشد و یا یک ژاندارم می توانست شهری را به ستوه در آورد و کسی دم بر نیاورد آنانکه انقلاب ما را هنوز از ید کوته بینانه مادّی یا ملی گرایانه می نگرند، چرا عینک حقیقت بین را برای لحظه ای هم که شده است بر چشمهای کور خود نمی زنند و لااقل به غزوات این ملّت ستمدیده در طول این چند سال مبارزه مستمر نمی نگرند؟ مردم در آن روز خفقان و خون، چرا به خیابانها ریختند و برای آزادی رهبرشان خون نثار کردند؟ مردم برای آزادی خمینی خون دادند زیرا او را مظهر اسلام می دانستند. خمینی چون فریاد «وا اسلاماه» سر داده بود مردم سر را در راه او دادند و می دهند و تا قیام قیامت در راه او و برای پیروزی خط مقدسش خون خواهند داد و جوانهایشان را به مسلخ عشق خواهند فرستاد. یکی از ملّی گرایان کوردل که بیش از هفتاد سال در بین این ملت زیسته است و آنها را نشناخته و نخواهد شناخت می گفت: مردم ما عاطفی هستند! شخص پرست هستند! نه، تو هنوز نتوانسته ای این مردم را بشناسی چون خوی تو و خون تو با آنان فرق می کند، مردم ایران اسلام را در گوشه زندان می دیدند نه شخص خمینی را. ملت ایران چون می دیدند، خمینی، اسلام ناطق است و سخنگوی قرآن است و جانشین پیامبر و امامان است، لذا هدف او را مقدس دانسته و برای آزادی او آن قیام تاریخی را کردند که آن قیام، نقطه عطفی در تاریخ ایران و اسلام به شمار می آید. اگر ملی گرایان انقلاب ما را نشناسند گله ای نداریم ولی پس از ۵ سال از گذشت انقلاب، نمی توانیم ببینیم رادیو تلویزیون ما- که تا کنون خدمات بسیار ارزنده ای خصوصاً در این دو سال اخیر کرده اند- گاهی بعضی از تحلیلهای مادّی از انقلاب را به صورت تئاتر یا فیلم در می آورند که نمونه آن را در سریال مخمصه می توان دید.
تحلیل مادی از انقلاب
سریال مخمصه – که در ایام نوروز امسال از تلویزیون نمایش داده شد- به صورت سمبلیک نشان داد که مردم در سال ۵۶ (و به اصطلاح خودش ۲۵۳۶ شاهنشاهی) به خاطر نان و آب قیام کردند. رحمت آباد الگوئی از ایران و آن چند نفر نمونه ای از کلیه طبقات اجتماعی کشور بودند. این تحلیل غلط و صد در صد چپ گرایانه و مادی گرایانه نسبت به انقلاب اسلامی ایران، نمی تواند بی سوال بماند! در سال ۵۶ روزهای اوج گیری انقلاب بود و مردم با شعار اسلام و جمهوری اسلامی آن همه شهید دادند و در نتیجه نظام ریشه دار ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی را با آن هیمنه و سیطره فوق العاده و کمکهای بی دریغ جهان استکبار، نابود کردند و ایران را برای همیشه از سلطۀ قدرتهای ضد خدائی آزاد و رها ساختند، کمال بی انصافی است اگر کسی اسلام را از این حرکت مردمی منها کند و نهضت را مادی جلوه دهد و حرکت خداجویانه را شکم پرستانه ترسیم نماید، بدون شک خیانت به اسلام و انقلاب کرده است، لذا ما توقع داریم و اصرار می کنیم که سرپرستان محترم رادیو و تلویزیون دقّت بیشتری در نمایش فیلمها، سریالها و تئاترها بکنند و این اشتباههای نابخشودنی را که گاهی از روی جهل و گاهی مغرضانه رخ می دهد نادیده نگیرند.
مشخصه انقلاب:
انقلاب اسلامی ما که نطفه اش در روز ۱۵ خرداد بسته شد، از آغاز با شعارهای اسلام، حکومت اسلامی و جمهوری اسلامی پا گرفت، و همانطور که قبلاً گفته شد مردم امام را برای اسلام می خواسته و می خواهند و گرنه هزاران زندانی داشتیم که زیر شکنجه ها گاهی کشته می دند ولی اصلاً نام آنان را مردم نمی دانستند چه رسد به اینکه برای آنان تظاهراتی و حرکتی بکنند و از آن بالاتر، چهره هائی که ماسک اسلام را به خود زده بودند و با این نام می خواستند در مردم نفوذ کنند و تا اندازه ای هم پیش رفتند، ولی هنگامی که برای مردم مشخص شد که اینها دورغ می گویند، با آنان همان مبارزه ای کردند که با شاه و مزدوران آمریکائی کردند که همه دیدند و دیدیم. بنابراین، مشخصه انقلاب ما از آغاز، اسلام بوده است و ان شاء الله تا ملت بزرگ ایران این هدف مقدس را دنبال می کند، هیچ قدرتی توان مقابله با آن را ندارند، و امیدواریم با همین آرمان به پیش روند و دست جنایتکاران را از تمام اقطار اسلامی قطع نمایند. لازم به تذکر است که انقلاب اسلامی گرچه بعد مادی و اقتصادی را اصل نمی داند ولی در عین حال آن را نفی نمی کند، بلکه به عنوان یک ضرورت دست دوم، برای آن اهمیت هم قائل است. در قرآن نیز آمده است: «فلیعبدوا رب هذا البیت الذی اطعمهم من جوع و آمنهم من خوف» حتماً پروردگار این خانه را (خانه کعبه) عبادت کنند، همان پروردگار که آنان را از گرسنگی سیر کرد و از خوف و نا امنی، در امان نگهداشت. عقل هم چنین اقتضائی دراد که تا نیازهای اولیّه مردم بر طرف نشود، توان پرستش نیز نخواهد داشت «من لا معاش له لا معادله» از طرف دیگر، اماممان را می بینیم که از همان روزهای نخست تا کنون، تأکید بر خدمت به مستضعفین و دادن مسکن و دیگر ضرورتهای زندگی به آنان نموده اند و همواره بر این خدمت سفارش می کنند چرا که خدمت به این بندگان راستین، خدمت به خداوند است.
جهاد سازندگی: یکی از برنامه های بسیار جالب و ابتکاری امام در این زمینه تأسیس نهادی بنام «جهاد سازندگی» بود که بدون شک، خدمات ارزنده این نهاد انقلابی در این مدّت کوتاه، نسبت به بی نوایان و ستمدیدگان، یکی از تابناکترین و درخشانترین دست آوردهای انقلاب اسلامی است و به خدا سوگند، ارزش کار آنان بویژه در نقاط محروم و دور دست کشور کمتر از ارزش خونی نیست که در راه خدا ریخته شود از خدای بزرگ مسئلت داریم این نهاد خدمتگزار را توفیق خدمت بیشتر دهد و این عزیزانی که از آسایش خود گذشته و بی دریغ در این راه پر پیچ و خم با وجود خطرهای بسیار، شبانه روز دمی از خدمت به محرومان غفلت نمی ورزند، سعادت و خوشبختی در دنیا و پاداشی بزرگ در آخرت مرحمت فرماید. ضمناً سالروز تأسیس این نهاد را در روز ۲۶ خرداد به امام و امّت تبریک و تهنیت می گوئیم.
بنیاد ۱۵ خرداد: یکی دیگر از بهترین و ارزنده ترین نهادهائی که جوشیده از انقلاب و دستاوردی از ۱۵ خرداد و پرتوی از محبت امام امَّت است، بنیاد ۱۵ خرداد می باشد که پس از انقلاب تأسیس شده و سرمایۀ اولیۀ آن را حضرت امام از وجوهات شرعیه و بدون اتکاء به بودجه دولت پرداختند. این نهاد با کمترین مؤونه، بالاترین مقیاس خدمت را به مستضعفین و محرومین بویژه خانواده های شهدا که از مصادیق بارز و در صف مقدم مستعضفین اند ارائه داده است که بسیار حائز اهمیت است، خصوصاً که فرهنگ اسلام به ما چنین آموزش داده است که: «المؤمن قلیل المؤونه کثیر المعونه» مؤمن (یا جامعه ای که ایمان در آن حاکم است) خرجش کم و بازدهش زیاد است. و این با کمال تأسف بر خلاف خیلی از تشکیلات اداری متورّمی می باشد که میراث نظام فاسد شاهنشاهی است و در صورتی که بالاترین مخارج را از بیت المال مسلمین می گیرد، کمترین بازده را برای جامعه اسلامی در بر دارد، در حالی که یکی از معیارتهای ایمان- همانگونه که گفته شد- این است که انسان کم خرج باشد ولی کمک و یاری رساندنش بسیار. بنیاد ۱۵ خرداد از این خصوصیت اسلامی برخوردار است. در حالی که کمترین و محدودترین سرمایه و نیروی انسانی و امکانات در اختیار دارد، ارزنده ترین خدمات را از جهت کمی و کیفی در صحنه انقلاب از خود بروز داده. این نهاد صد در صد مردمی و اسلامی باید از بالاترین و گسترده ترین حمایتها و امکانات برخوردار باشد ولی متأسفانه تنها ۳% سهمیه را نیز به ۵/۱% برسانند. دولت باید اولویت را به این نهاد و نهادی مانند بنیاد شهید که ارتباط مستقیم با خانواده های شهدا و مسضعفین دارد بدهد زیرا اینها مستقیماً با مسضعفین و محرومین در تماسند و کالاها را از چند کانال بدست آنان نمی رسانند که در این بین گرانفروشی و اجحاف و ظلم به آنها شود. از آن گذشته خلوص و احساس مسئولیت و عاطفه ای که بنیاد ۱۵ خرداد نسبت به مستمندان در طول مدت کوتاه عمر خود از خود نشان داده قابل ستایش و شایان تقدیر است که البته بهترین تقدیر، همان تقدیم امکانات لازم برای پیشرفت بیشتر این نهاد محترم می باشد. از خدای توانا مسئلت می کنیم، این نهاد مردمی و دیگر نهادهائی که جوشیده از انقلاب می باشند و در خدمت مردم فعّالیت می کنند چه از نظر فرهنگی و معنوی و چه از نظر مادی و اقتصادی، همه را در پناه خود حفظ کند و موفق نماید که بیش از پیش در راه امام، پیروان امام را شاد نمایند که خرسندی آنها خرسندی امام است والسلام.

16دسامبر/16

ارزشها و مکتبها

بقلم یکی از دانشمندان
* مارکسیسم مکتب تناقض
* عوامل نفوذ و توسعۀ مارکسیسم
قسمت چهارم
جلوه گاه تناقض مارکسیسم، در رابطه با ادعاهای فراوان و اعمال متناقض و متضاد با ادعاهای آنان است. شاید در سراسر تاریخ جهان هیچ مکتبی به اندازه مارکسیسم به مردم وعده نداده و بدون اغراق. هیچ مکتبی هم تا کنون به اندازه مارکسیسم مرتکب خلاف وعده و بلکه عمل در جهت مخالف وعده های خود نشده است. ایجاد جامعه بی طبقه، نفی دولت، ایجاد مساوات و مواسات کامل، ایجاد جامعه واحد بشری و شکستن مرزها و ناسیونالیست های محدود کننده بشر، آزاد کردن انسانها از اسارات انسانها، ایجاد صلح کامل و محیط بدون درگیری از هر کس به اندازه قدرتش و به هر کس به اندازه کارش در هر مرحله سوسیالیسم، و از هر کس به اندازه قدرتش و به هرکس به اندازه نیازش در کمومنیسم، که اگر کسی لیست وعده های کلی و فرعی و عمومی و فصلی و موضعی آنها را جمع کند کتاب قطوری را تشکیل می دهد. و در میدان عمل اگر تصمیم داشتند که درست ضد و نقیض وعده خود را جامه عمل بپوشانند، راستی غیر از آنچه که تاریخ وضع موجود مارکسیستی ارائه می دهد، چیزی از آن در نمی آمد. پس از گذشت شصت سال از اعلام جامعه سوسیالیستی اتحاد جماهیر شوروی و پیروزی انقلاب و تحمیل آنهمه بدبختی و فلاکت و عسرت برای ملتهای منطقه، امروز ما شاهد یک «طبقه جدید» در کشور شوراها هستیم که امتیازات و توقعات آنها در مقایسه با خلق شوروی، روی سرمایه داران لا شخور غرب را سفید کرده است. خانه های مجلل، ییلاق و قشلاق، اتومبیل های بزرگ ساخت غرب، حقوقهای گزاف، تحصیلات عالی، تعطیلات مناسب، کارهای آسان، و قدرت آفرین، مسافرت های دلخواه، پستهای مؤثر و همه امکانات اجتماعی و سیاسی و اقتصادیِ دیگر اختیار طبقه «بور کرات» قرار گرفته که اقلیتی ناچیز از مردم شوروی را تشکیل میدهد! و چنین است مصداق وعده های دهن پر کن «جامعه بی طبقه» ! وعده نفی حکومت و آقا بالای سر از جامعه هم به سرنوشتی مشابه وعده جامعه بی طبقه دچار شده است. همۀ اهل اطلاع میدانند که حکومت در شوروِی امروز دارای آنچنان قدرت و نفوذ و عمق و وسعت و عظمتی است که تاریخ بشر مشابه آنرا بیاد ندارد. حزب کمونیست در این کشور پنجه های سرطان گونه خود را آنچنان به اعماق وجود خلقهای کشور فرو برده که هیچ گوشه و زاویه ای را بحال خود نگذاشته است. و مردم، سنگینی و خفقان حکومت را در تمام ابعاد زندگی خود با همه وجود خویش احساس می کنند. خانه ها و بازارها، فروشگاه ها، پارکها، میدان ورزش، کارگاهها، کارخانه ها، روستاها، زندانها، اداره ها، مدارس دانشگاه ها و هر جای دیگر از این قبیل، زیر نظر جاسوسان وسواسی و پر سوء ظن شوراها قرارگرفته و کوچکترین تخلفی از خط مشی تعیین شد، قمار با جان و کار و حیثیت افراد محسوب می‏ شود. دموکراسی و آزادی، حق تعیین سرنوشت، و انتخابات و اظهار نظر در جریان امور فقط در اعلام و آرزوها حق اظهار وجود دارند. پارلمان اسم بی مسمائی است و انتخابات چیزی جز انتصابات نیست. و بقول اتلی، نخست وزیر اسبق انگلستان: انتخابات در کشور شوراها شبیه مسابقه اسب دوانی است که در آن فقط یک اسب سوار شرکت کرده باشد. وحتی در مسکن و غذا و محل سکونت و کار و مسافرت های داخلی و چیزهائی از این قبیل که در نظامهای برده داری کهن هم اختیاراتی بمردم واگذار میشده، در آن جوامع، مردم بالاجبار از حدود و مرزهای تعیین شدهِ زیر نظر حزب کمونیست و پلیس، تجاوز نمی توانند بکنند. و مسافرت به خارج، خیالی واهی و فقط رؤیائی شیرین است. هیئت حاکمه رأس مخروط حزب است و در آنجا همه نیروها و قدرت هائی را که در ممالک دیگر میان همه مردم تقسیم شده، در خود متمرکز کرده اند. اقتصاد و سیاست و تعلیم و تربیت و تبلیغ و … که بقول «میلیوان خلاس» حزب کمونیست در کشورهای کمونیستی هم پاپ است و هم مالک و هم قیصر و اینهم از وعده هیجان انگیز «نفی دولت» . ممکن است بعضی از جوجه کمونیست های خودمان به ما جواب بدهند که ماکس پیش بینی این دوره را کرده و برای رسیدن بجامعه بدون دولت، دوره موقتی «دیکتاتوری» پرولتاریا را در طرح خود تعبیه کرده و این همان حکومت موقت پرولتاریا است که پس از انجام رسالت تاریخی خود که ریشه کن کردن همه مایه های بور ژوازی است از کار استعفا میدهد و مردم را بخودشان واگذار میکند. ولی خیلی کودنی و ساده دلی لازم است که با دیدن این همه حقایق، بار دیگر انسان گول این وعده را بخورد. کدام کارگر و پرولتر؟! کارگران و پرولتران نکبت زده کمونیست چه دخالتی در این هنگامه ها دارند؟ آن بیچاره ها میلیون ها کشته و قربانی داده اند و امروز هم میلیون میلیون در کارگاه ها و روستاها جان می کنند و با قناعت به زندگی بخور و نمیری می سازند. وسائل عیش و نوش و مقدمات قدرت این طبقه جدید را که همان سرمایه داران کشورهای سرمایه داری اند- منتهی فاقد آن دل سوزی و خالی از وحشت انقلاب و شورش کارگری و درمسند همانها- فراهم می نمایند. علاوه بر آنچه از بهار این سال نکو پیداست، این طبقه بجای تلاش برای ریشه کن کردن بور ژوازی خود چهار اسبه بطرف شدیدترین و حساب شده ترین و مستحکم ترین رژیم تبعیض و امتیاز می تازند آنهم بشکلی سازمان یافته و تشکیلاتی و کمتر آسیب پذیر. بی جهت نیست که احزاب کمونیست اروپا با رو شدن وضع اقشار حزب کمونیست شوروی مجبور می شوند یکی پس از دیگری، دوره انتقالی دیکتاتوری پرولتاریا را از برنامه های خود حذف کنند و مستقیما وعده دموکراسی بدهند و سرنوشت سایر وعده های آنانرا هم با توجه به همین چند نکته که آوردیم میشود فهمید. با این حکومت و آن طبقه جدید دیگر کدام مساوات و کدام مواسات و چه نفی استثمار و چه رفاهی؟ انتر ناسیونالیسم و جهان وطنی مارکسیسم را هم میتوان در مظاهر فراوان تحمیل ها و زورگوئیها و تجاوزات و اشغالگیرهای مسکو علیه کشورهای دیگر اروپای شرقی و اقمار ضعیف شوروی مشاهده کرد که روی استعمار گران غربی را سفید کرده است، و هم در یک میلیون سرباز روسی که در مرزهای چین موضع گرفته اند و هم در نوک موشکهای اتمی شوروی که در سکوهای پرتاب خود، منابع و مواضع حیاتی و اساسی کشور هم مسلک خود چین را نشانه گرفته و آماده پرتابند، و هم در خط و نشانهائی که بلند گوهای تبلیغاتی شوروی علیه یوگسلاوی و آلبانی، بخاطر انتخاب خط مشی کمی مخالف با خط مشی ولی نعمت و یا برادر بزرگتر خود، میکشند و تهدیدهائی که علیه آنها به کار می برند. و هم در لشکر کشی رسوا و افتضاح آمیز سال ۱۹۶۸ شوروی علیه کشور چکسلواکی و هم در قتل عام مردم «مجار» در نهضت استقلال طلبانه شان در سال ۱۹۵۶ و هم در خیلی چیزهای دیگر. مارکسیسم لنینیسم با استناد به قوانین استثناء ناپذیر ادعائی خود معتقد است که مسیر تحول و تکامل تاریخ بسوی سوسیالیسم خواهی نحواهی از سرمایه داری و نقطه اوج آن «امپریالیسم» باید عبور کند و سوسیالیسم را محضول تضاد میان ابزار تولید جامعه صنعتی مدرن با روابط تولیدی موجود در آن میدانند که با انقلاب سوسیالیستی حرکت کیفی «جهش» امپریالیسم بنفع سوسیالیسم جا خالی میکند و به ادعای آنها بر اساس جهان بینی خاص آنها و متکی به «ماتریالیسم تاریخی» و «دیالکتیکی» است که مارکسیسم از هگل (در خصوص پدیده های طبیعی» گرفته و بر جریان تاریخ به عنوان قانون عام و کلی و شامل، تطبیق می کنند. اما در عمل: مارکسیستها در جهت مخالف این ادعا اقدام کرده اند و عملکرد آنان فلسفه و جهان بینی شان را تکذیب می کند این خیلی عجیب و جالب است که در سراسر منطقۀ تحت قلمرو مارکسیسم شما نمی توانید یک مورد هم پیدا کنید که مصداقی برای آن قانون عام و کلی مارکسیسم باشد نه خود اتحاد جماهیر شوروی و نه کشورهای دیگر اروپای شرقی و نه چین کمونیست و نه کره شمالی و نه ویتنام و نه کامبوج ولائوس و نه کوبا از این کانال ادعائی مارکسیسم عبور نکرده اند و پشت سر خود یک جامعه سرمایه داری اشباع شده ای از درون انقلاب با انقلاب منفجر شود ندارند. کیست که نداند انقلاب سوسیالیستی در کشور روسیه تزاری در زمانی رخ داده که کشوری نیمه فئودال بوده و از نظر صنعتی ده ها سال از کشورهای اروپای غربی عقب بوده است. رومانی و بلغارستان و یوگسلاوی درست در دوران فئودالی خود با اشغال نظامی روسها ضمیمه بلوک کمونیست شدند و نام «انقلاب» به «اشغال نظامی» داده شد و به عنوان شاهدهای صادق غیب گویی! مارکس معرفی شدند. لهستان و چکسلواکی و مجارستان هم که تا اندازه ای صنعتی بودند احزاب کمونیست آنها در مقابل اصلاح طلبان و عدالتخواهان دیگر آنقدر ضعیف بودند که خواب پیروزی را نمی دیدند. و این یورش و اشغال نظامی شوروی بود که رژیم کمونیست را بر آنها تحمیل کرد و گرنه آنها هم مثل دیگر کشورهای غرب (آلمان، فرانسه، هلند و …) همان راه دموکراسی را می پیمودند. آلمان شرقی پس از جنگ علیرغم میل و خواسته مردم آن، تحویل کمونیستها شد و هنوز هم که هنوز است مردم آن سودای انضمام به جزء بزرگتر کشور خویش و نجات از رژیم تحمیلی را پنهان نمی کنند و دیوار برلین و رشته های متعدد سیم خاردار و احیاناً برق آلود مرزهای مشترک و در عین حال موج فرار رو بتوسعه و پناهندگی مردم از شرق بغرب گواه صادق این مدعا است. کوبای رژیم باتیستا وقتیکه بجرگۀ بلوک کمونیسم پیوست چه بهره و نصیبی از صفت سرمایه داری داشت؟ و مگر وابسته به تک محصولی (شکر) نبود و مگر غیز از فئودالیسم شاسسته ایسم دیگر بودند؟ کشور وسیع و پهناور چین کمونیست آنروز که علیه طبقه حاکم خود قیام کرد با سرمایه داری به اصطلاح مارکسیم فاصله ای به اندازه آسمان و زمین داشت و هنوز هم جنبه کشاورزی آن می چربد و تحول و انقلاب سوسیالیستی چین تا آنجا ناسازگار با پیش بینی مارکسیم لنینیسم بود که صدای استالین را در آورد که چرا پیش از پیدا شدن طبقه پرولتر اسم انقلاب روی خود می گذارد و عمل مائوتسه تونگ را تحمیق کرد. و کشور مغولستان از رژیمی ایلیاتی به سوسیالیسم منتقل شد و اصلاً دوران فئودالیسم هم بخود ندید تا چه رسد به سرمایه داری و امپریالسم و در مورد ویتنام و همسایگان دیگرشان هم کسی نمی تواند ادعا کند که آنها از کانال خیالی و ادعائی مارکسیست ها خود را به سوسیالیسم رسانده اند و دوران صنعتی و اوج آن امپریالیسم را پشت سر گذاشته اند. در میان کشورهای خاورمیانه عربی «یمن جنوبی» که بیش از دیگران با صنعت و سرمایه داری مدرن فاصله دارد در آستانه مارکسیست شدن قرار داده شده و در آفریقا مارکسیسم خود را به آنگولا و اتیوپی و زامبیا دارد تحمیل می کند که بوئی از سرمایه داران مدرن و خبیث و امپریالیستی گری بمشامشان نرسیده. راستی اگر بنا بود آن قانون کلی و عام مارکسیسم درست باشد بر حقش این بود که امروز ژاپن و آمریکا و آلمان غربی و انگلستان و فرانسه و هلند و بلژیک و سوئیس و کشورهای اسکاندیناوی که غرق در صنعت و پیشرو سرمایه داری امپریالیزمند بکسوت مارکسیسم در آمده باشند. اینکه می بینیم احزاب کمونیست در کشورهای بسیار عقب افتاده و دور از صنعت و سرمایه داری مثل قارچ میرویند و اسلحه بدوش دم از انقلاب سوسیالیستی میزنند چه معنائی جز این میتواند داشته باشد که آنها خود، ماتریالیسم تاریخی را آنطور که نوشته اند قبول ندارند و عملاً ادعای خویش را محکوم میکنند؟!!! نمیدانیم آیا بر اساس آن قانون عام و ادعائی، کشوری مثل ژاپن که صنعتش پهنه گیتی را تسخیر کرده و آمریکا و اروپا را در معرض از دست دادن بخشی از بازار خود قرار داده باید بطرف کمونیسم کشیده شود و یا کشورهائی مثل یمن جنوی و آنگولا که از سنجاق گرفته تا کامپیوتر و بمب انداز را باید از کارخانجات دیگر کشورها بخرند؟ اگر آن قانون به اعتبار خود باقی است چرا حزب کمونیست ژاپن بعد از چهار سال تلاش پیگیر در انتخابات گذشته یک سوم کرسیهای بسیار محدود و ناچیز خود را در پارلمان از دست داد و چرا رهبری حزب کمونیست آمریکا با صراحت پذیرفت که در میان جامعه مرفه دنیای غرب زمینه مساعدی برای تبلیغ مارکسیسم وجود ندارد. و چرا حزب کمونیست فرانسه و ایتالیا برای جلب مشتری بیشتر و نجات یافتن از رکود و یا عقب گرد خود از یکی از اصولی ترین مراحل روند تکامل (دیکتاتوری پرولتاریا) صرف نظر کردند و چرا حزب کمونیست پرتغال در انتخابات ۱۹۷۶ آرائش از ۱۲ درصد به ۸ % تنزل کرد. و در مقابل «فریلیمو» در زامبیا اعلام رسمیت ایدوئولوژی مارکسیسم می نماید و سرهنگ دوم ماریان منجستیو در حبشه نکبت و فلاکت زده بعد از قتل عام همرزمان دیروز خود « به چپ گرائیش افزوده می شود» و در مراسم میهمانی کرملین پس از بالا کشیدن جام ود کا بسلامتی سران کمونیسم، خود را پوینده راه لنین بزرگ در حبشه ها بلاسلامتی سران کمونیسم، خود را پوینده راه لنین بزرگ در حبشه ها بلاسلامتی معرفی می کند؟ و چرا سومالی استعمار زده و کامبوج فئودالیته خود به سوی مارکسیسم می شتابند؟ این تحولات تاریخ که در مقابل چشم ما قرار دارند آیا ناقض ادعای باصطلاح قانون جهانشمول ماتریالیسم تاریخی نیست و از اعتبار آن نمی کاهد؟ و حتی کمی هم آنرا مخدوش نمی کند؟ و حتی نشان نمیدهد که آن لاف و گزافهائی که در تحلیل تاریخ گذشتگان در نوشته های مارکسیستی شده و بدروغ همه تاریخ را در روان تحول ابزار تولید بند کرده اند فاقد اعتبار است؟ راستی این چه قانون جهان شمولی است که از روزیکه بدنیا عرضه شده در یک مورد هم نتوانسته بر تحولات جهان منطبق شود؟ و یکبار هم نتوانسته خود را بر یک جریانی تحمیل کنند؟ عجیب و دردناک این است که جوانان تحصیل کرده با دردست داشتن اینهمه سند بطلان و بی اعتباری این شناخت و این جهان بینی و این قانون (ادعائی) روابط جامعه باز هم متعصبانه آنرا آیه‏ای غیر قابل نسخ و خدشه ناپذیر میدانند و تا آنجا در این راه باطل پیش میروند که مسئله «کارخانه ذوب آهن» دادن شوروی به رژیم گذشته ایران که از یک نظر برای آنها ناسازگار با مقام انقلابی شوروی است، چنین توجیه می کنند که شوروی میخواهد با این وسیله ایران را به مرحله سرمایه داری برساند که در محیط سرمایه داری طبقه پرولتر رشد کند و پس از رشد، انقلاب بپا کنند!!! این ساده لوحان به خودشان اجازه نمی دهند که کمی فکر کنند و از سرنوشت رکود کمونیسم در کشورهای صنعتی و سرمایه داری دنیا درس بگیرند که آن بافته ها تخیلاتی بیش نیست و حیثیت تاریخ ابداً آنرا تأیید نمی کند. بد نیست که در انیجا دو سه جمله ای از نوشته های «میلیوان جیلاس» را که از رهبران کمونیسم در یوگسلاوی بوده و از سال ۱۹۳۳ تا ۱۹۵۳ فعالیتهای چشمگیری در راه پیشبرد کمونیسم داشته و تا عالیترین مقامهای حزب کمونیست رسید و از معتبرترین تئوریسین های مارکسیسم یوگسلاوی بوده و سر انجام در سال ۱۹۵۴ پی به آثار سوء و مضرات مارکسیسم برای بشریت میبرد و موضع انتقادی علیه کمونیست ها میگیرد بیاوریم:
«… در دیگر کشورهای اروپای شرقی چون لهستان، چکسلواکی، مجارستان، رومانی، بلغارستان از این قاعده استفاده نشد، دست کم لهستان و چکسلواکی و مجارستان از این قاعده مستثنی هستند آنها انقلاب نکردند، زیرا نظام کمونیستی بزور ارتش شوروی بر آنها تحمیل شد… انقلاب بر همه این کشورها از خارج و از بالا بزور سر نیزه های بیگانه و دستگاه تضییق و فشار تحمیل گردید. جنبش کمونیستی در این کشورها ضعیف بود اتحاد شوروی سیستم خود را بر این کشورها تحمیل کرد و کمونیستهای محلی با خضوع تمام آنرا پذیرفتند، هر چه کمونیستهای محلی ضعیفتر بودند بهمان نسبت از «برادر بزرگتر» خویش کمونیسم «توتالیرا شوروی تقلید میکردند.»
مکتب مونتاژ
ابتدا بفکر انسان خیلی عجیب میآید که یک مکتبی این همه تناقض و تضاد در تعلیمات خود داشته باشد آنهم مکتبی که توجه بخش قابل توجهی از روشنفکران و تحصیل کردگان جهان را بخود جلب کرده است. ولی با توجه به نحوه ظهور و پیدایش این مکتب و آشنائی با عوامل بوجود آورنده و توسعه دهنده آن پذیرش این نقاط ضعف برای ذهن کنجکاو انسان خیلی آسان می گردد. اهل نظر و مطالعه می دانند که ابداع یک مکتب مثل یک اختراع و ابتکار ساده نیست و با زندگی فردی و اجتماعی بشر و گذشته و حال و آینده انسانیت سر و کار دارد و با زوایای نامحدود حیات پیچیده اجتماعی و نیازهای گوناگون انسان مرتبط است. این، کار بس مشکل و محتاج به سرمایه های فکری و تجربی و اطلاعات بسیار است، بطوریکه نمونه کامل آن فقط در قلمرو قدرت انبیاء است که با مبداء علم و قدرت محیط جهان ارتباط برقرار میکند و انواع ساده تر و محدود تر آن هم ناچار متکی به صلاحیت های علمی و تجربی است که بدون ریشه گرفته از انبوهی علم و اطلاع مشورت و فکر و سابقه برای افراد عادی بشر مقدر نیست مخصوصاً در این زمان که پیچیدگی های زندگی اجتماعی انسان بمرحله ای رسیده که هر گوشه اش احتیاج به تخصص پیدا کرده است. مارکس جوان نه خود از اهل اشراق و الهام بود و نه دارای سوابق طولانی تجربه و مطالعات لازمه و نه برخوردار از محصول کار شورائی از افراد با صلاحیت، اما جوانی تیز هوش و موقع شناس و زرنگ و دارای پشت کار و استقامت. او این جربزه و استعداد خود را در راه تأسیس مکتب از کانال «التقاط» و «خوشه چینی» و «انتخاب» بکار انداخت. بهر جائی سری زد و از هر یک مکتب و ایده وتزی چیزی مناسب با هدف خود انتخاب کرد و مارکسیسم را با مونتاژ این قطعات و احیاناً متضاد که از گوشه و کنار جمع آوری شده بود به دنیا عرضه کرد « و هر که آمد چیزی بر آن» افزون ساخت تا بدین غایت رسید. جهان بینی ماتریالیسم (مادیگری) چیزی نیست که مارکس آنرا ابتکار کرده باشد. در قرن هیجدهم مادیگری در اروپا اوج گرفته بود و افرادی چون «هولباخ» و پدر وی «دلابرت» و … در این راه شوم آثاری بجای گذاشتند و هیاهوی زیادی براه انداختند و مارکس و خیلی ها دیگر دنباله رو آنها هستند. ودیالکتیک را که مارکس بر فلسفه ماتریالیسم پیچ و مهره کرده از ابدعات خود او نیست، این روش را هگل در تبیین و توضیح تحولات پدیده های طبیعی بکار برده بود و مارکس آنرا گرفت و تلاش کرد بر تطورات و تحولات تاریخ بشریت وصله اش بزند که «ماتریالیسم تاریخی» از آب در آید (در اینجا با استفاده از کتاب «دیالکتیک» اشاره ای به ارباب دیالکتیک می شود. ) شعار عدالت و مساوات هم چیزی نیست که مخلوق فکر مارکس باشد و شعار ابتکاری او این شعار وخواسته در مکتب همه انبیاء و اکثر رهبران اجتماعی بشر از قدیم الایام وجود داشته و ریشه در قلب و دل همه مردم دارد ارزش اضافی که شاه بیت رجزهای اقتصادی مارکس است توسط فیزیوکراتها و سپس تامسون وریکارد و اسمیت قبلاً به اقتصاد عرضه شده بود و تئوری «ارزش کار» هم از ابداعات ریکاردو و اسمیت است بنام مارکس قالب زده اند. رندی مارکسیسم در این است که این خواست عمومی و این هدف مقدس همه حق طلبان را با زیر بنای ادعائی خویش پیوند ارگانیک بزند و رابطه ناگسستنی بین آنها قائل شود که موفقیت خود او هم تا حدود زیادی مرهوم همین زرنگی است. تز مالکیت دولت و اجتماع هم چیز تازه ای نبود و سابقه طولانی در تاریخ دارد. در مصر قدیم اراضی و آب ها و خیلی چیزهای دیگر منحصراً ملک دولت بوده که در پناه آن تمرکز و انحصار توانسته اند ساختمانهای محیّر العقول اهرام و کانال بندی های وسیع و عجیب اطراف رود نیل را بوجود بیاورند و در روم قدیم قسمت عظیمی از منابع ثروت برای افراد، قابل تملک نبوده و در اختیار جامعه و دولت قرار داشته است. در اسلام بخش عظیمی از ثروتهای طبیعی و مواد اولیه بالاصاله مال دولت اسلام است و قسمت های زیادی هم تحت هدایت و نظارت دولت برای افراد، قابل تصرف و بهره گیری است. در خود اروپا، کلیسا بعنوان نماینده جامعه مسیحیت، مالکیت قسمت عظیمی از ثروت ملی را داشته است. مسئله از خود بیگانگی بشر که دست آویز تبلیغات بخش اومانیسم مارکسیسم قرار گرفته وارونه مخروط هگل است. فویر باخ آنرا وارونه کرده و مارکسیسم با زرنگی خواسته آنرا در مورد افکار مذهبی بصورتی «تحلیل گونه» بکار گیرد. و شعار نفی حکومت را هزار و سیصد سال پیش، خوارج که نه تاب تحمل عدل علی، و نه حوصله ظلم معاویه و نه جربزۀ درک کامل اسلام را داشتند مطرح نمودند. از ترکیب این مطالب التقاطی، موجودی عجیب الخلقه و غولی مهیب بوجود آمد که بعضی از اجزاء آن برخی دیگر را نفی میکنند و روح سازش در میان آنها بوجود نمی آید. اگر از مونتاژ اطاق اتوبوس و شاسی جیپ و صندلی سواری و طایرهای کامیون و ترمز دوچرخه و باک بنزین موتور سیکلت و موتور جت و بوق کشتی و فنرهای ترن یک وسیله رانندگی خوب و ایده آل بدست می آید، مونتاژگری مارکسیست هم میتواند صفت جالب و مفیدی باشد. مثلاً روح فداکاری، گذشت و ایثار که در مکتب انبیاء بر اساس جهان بنی مخصوص خودشان به صورت شعار ارجداری مطرح میشود، چگونه میتواند در یک مکتب مادی که همه وجود انسان را محدود بهمین چند روز زندگی میکند و حساب و کتاب و جزاء و پاداش، قائل نیست بگنجد؟ عدالت و مساوات که کاملاً مربوط به انتخاب واراده انسان است با یک نظام صد در صد مادی که انسانها مثل درختهای جنگل تحت شرایط طبیعی و مادی بحرکت خود ادامه میدهند کجا سازگار است؟ شعار نفی حکومت و طبقه، از موجوداتی که فطرتاً خود خودخواه و خود بین و توسعه طلب و ریاست خواهند اگر تعلیم و تربیت قانون و کیفر و پاداش نتواند این جاذبه فطری و طبیعی را کنترل کند و با آثار و عوامل اقتصادی و طبیعی و جغرافیائی و روانی انسان درگیر شود و آنها را تبدیل کند و انسان را تربیت کند، چگونه قابل اجرا است؟ با توجه به اشارات فوق میتوانیم منشأ و دلیل وجود این همه تضاد و تناقض را در مارکسیسم بدست بیاوریم. دراین جا لازم است بلافاصله به سؤالی که در ذهن خواننده محترم جنجال میکند پاسخ بدهم. شما حتماً میپرسید اگر مارکسیسم این همه نقاط ضعف اساسی دارد چگونه توانسته در طول یک قرن و اندی این همه پیشرفت کند و بخشی عظیم از پهنۀ گیتی را تحت پرچم خود بگیرد و در سراسر جهان فکر و جان انبوهی از مردم و مخصوصاً طبقات روشن نفوذ کند و آنها را بحرکت وا دارد؟ بحث مفصل و همه جانبه را درباره این پرسش در آینده خواهید دید و در اینجا اجمالاً اصول کلی عوامل نفوذ و توسعه مارکسیسم را می آوریم:
عوامل اصلی موفقیت نسبی مارکسیسم را به دو بخش اصولی باید تقسیم کرد:
۱- نقاط ضعف و زمینه های منفی جهان غیر مارکسیسم
۲- جاذبه های خود مارکسیسم.
۱- نقاط ضعف و زمینه های منفی جهان غیر مارکسیسم
تأثیر قسمت اول، یعنی نقاط ضعف و زمینه های منفی جوامع انسانی نسبت به بخش دوم خیلی بیشتر و مهمتر است و میتوان گفت که اگر این قسمت نبود جاذبه مارکسیسم در مقابل نقاط ضعف فراوان آن بکلی بی اثر می ماند. در همین مقدمه خواندید که ارزشهای انسانی در اثر تحریف مکتبهای اصلی و ضربه های دوران رنسانس و آثار منفی مکتبهای ناقص بشری و جنایات و جرائم رژیمهای سرمایه داری و استثمارگران از رونق و جلا افتاده و بیشریت از سازدگی و ارشاد آنها محروم بود. بیشریت محروم و خالی از ارزشهای و دچار به انواع مظالم و ستمگریها و تبعیض ها و استثمارها و حق کشی ها و سرگردان و حیران و تقریباً مأیوس قرن ۱۹ و تشنه عدالت و حق و یا انتقام و تصفیه حساب با طبقات حاکمه آماده برای هر گونه تحریکی از این قبیل است. انسانهائی که از وضع موجود خویش ناراضی و بلکه خشمگین اند کینه حکومتهای زور، قلبشان را پر کرده، طبقه سرمایه دار و اشراف را غاصب حق خود میدانند، مسجدها و معبدها و کلیساها و مراکز فرهنگی و تبلیغی و ارشادی، دیگر به فریاد نمیرسیدند و یا تحت سلطه دشمن بودند. فرصت اظهار خواسته و عرضه نیازها و قرائت عزانامه خود را ندارند، بهر جا که رو نمایند و بهر کسی که متوسل شوند نتیجه منفی باشد و جواب کلوخ اندازیشان سنگ و جواب تظلم شان گلوله. اهمیت کار در اینجا نهفته است که در نقطه اوج سرمایه داری غرب و پیش از بوجود آمدن مقررات و قوانین حمایت از محرومان «بطور نسبی» همان زمانی که در اثر کاربرد صنعت جدید استثمار جهان و تفاوت خیلی محسوس و زننده و رنج آور میان زندگی دو قطب سرمایه دار و محروم جامعه غرب و یا غرب و نقاط دیگر جهان روح و دل هر انسان شرافتمندی را تحت فشار قرار داده بود و بغض و کینه طبقات محروم را سخت تحریک میکرد و ناراحتی ها و خشم ها بصورت انبارهای باروت دور همه متراکم بود، مارکس با پی بردن به این حقیقت و این نیروی عظیم خشم و احساسات اکثریت نزدیک به تمام خلقها با طرح شعارهائیکه در حکم کبریتی به این انبارهای باروت بود و ربط دادن این شعارها به یک سلسله مسائل و مطالب التقاطی دیگر، «مارکسیسم» را بصورت یک فلسفه و مکتب که به همه چیز کار دارد و جهانی نو در نقطه مقابل آن جهان نابسامان موجود بشر میسازد عرضه میکند. در چنین شرایطی وجود تناقض و تضاد در مطالب مکتب چه اهمیتی میتواند داشته باشد و جاذبه های احساسی و عاطفی چنین مکتبی اجازه توجه به نقاط باریک و دقیق کج و کور علمی و فکری آن را نمی دهد. و راستی شما فکر میکنید انبوه ناراضیان و خشمگینان که برای گرفتن انتقام و شکستن اهمیت ستمگران و رسیدن به حق و عدالت در این دنیای وانفساء «کور سوی» امیدی در این ادعاها می بینند و بطرف آن میشتابند برایشان چه اهمیتی دارد که فلان نقطه از جهان بینی با واقعیت جهان خارج منطبق است یا خیر و فلان بخش از مکتب با آن بخش دیگر میخواند یا نمی خواند. آنچه آنها را جذب کرده شعارهاست و چکار دارند که شعار بر چه اساس و پایه ای استوار شده. در چنین وضعی پیدا کردن طرفدار و امنیت برای هر تز جدیدی هر چه هم مفلوک و سطحی، کار سختی نیست. مگر چندی پیش در روزنامه ها نخواندید که شخصی از کره جنوبی ادعای پیغمبری کرده و آئین جدیدی آورده و در مدت کوتاهی بیش از دو میلیون نفر از همین خلق الله را بدور خود جمع کرده و برای ایراد یک سخنرانی در یکی از باشگاه های نیویورک آمریکا چهل هزار نفر از مریدانش اجتماع کرده و سر ودست میشکستند. یا مگر همین بیتلیسم وهیپی گری چند سالی است به دنیای ما عرضه شده کم طرفدار جذب کرده است؟ می بینیم که همین جوانهای تحصیل کرده و بقول شما روشن فکر چه سر و دستی برای آن می شکنند و هیکل خود را برای رسیدن به این مقام عظیم! چگونه مسخ میکنند؟ و می بینید که در مدرسه و اداره و دانشگاه و بازار و خانه نفوذ کرده اند. مثلاً سری به «برکلی» در کالیفرنیای آمریکا بزنید. کنار دانشگاه عظیم «برکلی» آنجا که نمونه تمدن و فرهنگ جدید و قله رفاه دموکراسی و آزادی و آبادی است که از سراسر جهان چشم به آن دوخته اند و توجه و تمایل خلق ها را بخود جلب کرده، آری همانجا درست در همان خیابان های متصل و چسبیده به دانشگاه یکی از مراکز مهم بیتلیسم است. آنجا هزاران جوان از همه رنگ و همه قماش در هم می لولند و با ادا و اطوار ناموزون خود بی سامانی و سرگردانی بشریت امروز را نمایش می دهند. در میدان بزرگ همان دانشگاه برکلی در تمام مدت شبانه روز زیر نظر انبوه تماشاچیان، صدها هیپی درجه یک و فرد اعلی و خالص و بی غَل و غش از سیاه و سفید و زرد و سرخ و چشم بادامی و چشم فندقی و مسلمان و گبر و مسیحی و هندو و بودیست و … که هر یکی عالمی برای خود دارد و ادا و اطواری مخصوص خویش، پرسه میزنند، یکی آواز می خواند یکی میرقصد و یکی نی میزند یکی شیپور برداشته، عده ای روی مین می غلطند، عده ای دراز کشیده اند، جمعی از دیوارها و تیر چراغ برق ها بالا می روند، عده ای لخت، جمعی سرتا پوشیده، گروهی نیمه لخت، پسرها هیکل و قیافه دخترها را بخود گرفته و دخترها بعکس. بعضی از کله های ژولیده با موهای پف کرده مثل یک کوه بر شاخه ای نی روی گردنهای باریک اینها همه بیسواد و بدبخت هم نیستند. خیلی هاشان آخرین مدرک تخصصی را هم گرفته اند. و بسیاری از آنها وابسته بخانواده خیلی بزرگ و مشهور و مرفه جهانند. و شما میدانید که از این کانونها با مقداری اختلاف در خیلی از کشورهای جهان بوجود آمده و رو به توسعه است. و رهروان این راه با تعصب و لجاجتی وصف ناپذیر از این پوچی گرایی و تحلیل قابل قبول آن در همین بی سامانی و نارسائی نظام های حاکم بر جهان، و این خلأ فکری است که باعث شده نسل جوان امروز بشر به این در و آن در بزند و مارکسیسم هم مثل بسیاری از چیزهای دیگر یکی از همین درها است. مگر نه اینست که امروز حتی جادوگران و فال بین ها در سراسر جهان بازار گرمی دارند که تنها در فرانسه شش هزار نفر از آنها سالانه شش میلیون مشتری را جلب میکنند.
ادامه دارد

16دسامبر/16

استفتائات از حضرت امام خمینی دام ظله

آیا مأمورین شاغل در امور اداری جمهوری اسلامی می توانند بر مبنای سلسله مراتب اداری که منتهی به ولی امر می شود به عنوان ولایت اداری در اموری که خارج از مسئولیت و ضوابط و مقررات مربوطه آنها است تصرف و عمل نمایند؟
بسمه تعالی
ولایت اداری در شرع نیست و هرکس هر مسئولیتی دارد باید در حدود مقررات آن مسئولیت عمل کند.
در بلاد کبیره مبدأ و منتهای سفر درب خانه است در صورتی که مسافر به بلاد کبیره باز گردد و وارد محدوده محله (ساکنین بعد از کبیره شدن) یا محدوده تهران قدیم (برای ساکنین قبل از کبیره شدن) شود ولی به درب خانه نرود و مجدداً به سفر جدیدی عازم شود تکلیف شرعی او چست؟
بسمه تعالی
مبدأ را از همان نقطه ای که شروع به سفر جدید کرده قرار دهد.
کسی که سرمایه خود را با قرض تهیه کرده است آیا خمس آن را از اول باید پرداخت نماید؟
بسمه تعالی
تا قرض سرمایه را ادا نکرده است مقدار قرض خمس ندارد.
آیا غیبت بچه نابالغ ممیّز یا غیر ممیّز جایز است؟
بسمه تعالی
در بچه ممیز جایز نیست.
اگر پدر، فرزند خود را برای تأدیب بزند و موجب جراحت یا سیاهی یا قرمزی پوست شود آیا دیه دارد؟ و اگر برای تشفّی خاطر و در اثر غضب بزند آیا دیه دارد؟
بسمه تعالی
با فرض این که موجب جرح یا سیاهی یا قرمزی شود دیه دارد.
کسی با سختی سرمایه ای را تهیه کرده است که اگر خمس آن را بدهد با بقیه آن نمی تواند کاری که با آن می خواهد امرار معاش کند شروع نماید چه وقت باید خمس این سرمایه را بدهد؟
بسمه تعالی
اگر با دادن خمس نمی تواند امرار معاش نماید خمس ندارد.

16دسامبر/16

اقتصاد اسلامی در راه ریشه کن ساختن فقر

فاجعۀ بزرگ بشریت
آیت الله حسین نوری
قسمت سی و سوم
در دنباله بحثی که پیرامون مفاسد و مصائب اقتصاد سرمایه داری آغاز کرده این ضمن مقالات گذشته به یکی از فجیع ترین جلوه های ین مفاسد یعنی فقر و گرسنگی عمومی در جهان پرداختیم و در این باره مسائلی را با توفیق خداوند متعال مورد بحث قرار دادیم. گفتیم آن گرسنگی مخوفی که امروزه حدود ۳ میلیارد انسان را در روی کرۀ زمین تهدید می کند عبارت از دسترسی نداشتن به مواد غذائی حیاتی و لازم برای «تأمین سلامت و ترمیم فرسودگی ها و حفظ تعادل دستگاه های بدن» است و نیز در ضمن گفتیم که گروهی از این مواد اساسی و حیاتی که نقش بسیار مهمی در سلامت انسانها دارند «ویتامین ها » هستند که فقدان و نارسائی و کمبود آنها باعث امراض و عوارض گوناگون می گردد و متذکر شدیم که برای نمونه فقدان یک ویتامین مخصوصی بنام «ویتامیل A» بیماریهای عفونی چشم را بوجود می آورد عمر انسانها را کوتاه و آنها را دچار مرگ زودرس می کند، رشد بدنی کودکان و نوجوانان را متوقف میسازد، تظاهرات آشکار و پنهان مرگباری به ارمغان می آورد و حتی در مواردی موجب می شود که در انسانها انگیزۀ قتل و جنایت نیز بوجود بیاید و افرادی را قربانی تمایل خود به جنایت بسازد! چنانکه میدانیم امروه این بیماریها که تظاهرات و عوارض گوناگون کمبود یا فقدان «ویتامین A» است در کشورهای اروپا و آمریکا و مناطقی که از راه استعمار و استثمار و چپاول ملتهای ضعیف به زندگی نسبتاً مرفهی دست یافته اند بسیار کم شده است اما در مناطق دیگر بخصوص در نواحی فقیر جهان مانند کشورهای خاور دور و آمریکای لاتین و آفریقای سیاه این بیماریها و عوارض آن، همچنان بیداد می کند! مثلاً این بلای بزرگ زمانی در برزیل بروز کرد که قسمت مرکزی شمال شرق این کشور بدنبال یک خشکسالی وحشتناک دچار قحطی و گرسنگی عمومی گردید و چون در این قحطی، اکثریت قریب به اتفاق برزییلی ها به مواد غذایی دسترس نداشتند و در نتیجه دچار کمبود و فقدان ویتامین ها و از جمله «ویتامین A» شده بودند، بیماری عفونی چشم و کوری دسته جمعی عدۀ زیادی را به کام خود کشید. یک نویسندۀ برزیلی بنام «او کلیدداکونها» در اوائل همین قرن بیستم متوجه شده بود که در درورۀ قحطی و گرسنگی عمومی یک بیماری عجیب و همه گیر در میان مردم شایع شده است و آن هم به این صورت است که با غروب آفتاب و تاریک شدن هوا اکثریت عظیمی از مردم قدرت دید خود را بکلی از دست میدهند و چنان در ظلمت محض کوری فرو میروند که دیگر قادر به دیدن هیچ چیز نیستند و ناچار هر کس در یک گوشه، بی حرکت می نشیند و تا طلوع مجدّد آفتاب و روشنی روز، قدم از قدم بر نمیدارد و امروز آزمایشهای دقیق علمی این اعتقاد را تأیید کرده و به ثبوت رسانده است که بیماری «شبکوری» و کوریهای دسته جمعی علتی جز فقدان غذائی و کمبود مواد لازم در بدن انسانهای محروم ندارد، زیرا اساساً تابش آفتاب مواد ملوّنه چشم را در تمام افرادی که در معرض تابش نور خورشید هستند فرسوده می کند برای تجدید این موادّ، وجود مقدار معینی ویتامین «A» در بدن انسان لزوم دارد ولی افراد فقیر و محرومی که غذای کافی ندارند و بدنشان در نتیجه فاقد ویتامین های ضروری است به علّت کمبود ویتامین «A» قادر نیستند بلافاصله «موادّ ملوّنۀ» ضایع شده را تجدید کنند و در نتیجه دچار شبکوری میشوند.
کمبود «ویتامین» هر سال میلیونها نفر را به کام مرگ می کشاند
گرسنگی ویژۀ ویتامین ها و عوارض وحشتناک آن از قرنها پیش در میان ملل گوناگون رواج داشته و نسل ها را رو به انحطاط می برده و یا دسته دسته به کام مرگ می کشانده است. منتها، در آن زمان انسانها علت و ریشۀ این مرگ و میرها را درست نمی شناختند. یکی از مشخص ترین و مشهورترین این بیماریها، بیماری معروف و خطرناک «بری بری» است که تظاهر آن به صورت فلج های عضلانی و اختلالات عصبی ادواری و یا عوارض خطرناک دیگری بروز می کند که مبدء آنها عصبی و یا مربوط به گردش خون است. این بیماری در اکثر مناطق فقیر و محروم دنیا بیداد می کند و بویژه در نواحی خاور دور به صورت یک مرض عمومی بومی سالانه دهها و صدها هزار نفر را قربانی می سازد، قرنها بود که این بیماری در میان انسانها کشتارهای دسته جمعی وحشتانکی بر پا می کرد و کسی بعلّت و ریشۀ آن پی نمیبرد. تا آنکه از حدود یکصد سال قبل کشف شد که این بیماری مرموزی که هر ساله، در کشورهای خاوری چندین میلیون نفر- بلی، چندین میلیون نفر! را به کام مرگ و هلاکت می کشاند، چیزی نیست، مگریکی از عوارض «گرسنگی مخفی» یا کمبود موادّ غذائی لازم، برا اثر فقر و محرومیّت و از همان زمان بود که علم بشری و دانشمندان جهان مبارزه‏ای شید و پر دامنه ای را علیه گرسنگی مردم جهان آغاز کردند. نخستین کسی که علت این بیماری مهلک را حدس زد و آن را ناشی از فقدان یک نوع مادّۀ غذائی دانست یک پزشک نیروی دریائی ژاپن بنام کاتاکی بود وی مأمور شد تا دربارۀ علّت این بیماری که چندین سال پیاپی موجب کشتار وحشتناکی در میان افراد نیروی دریایی ژاپن شده بود مطالعه کند او متوجّه شد که تقریباً ۲۰ درصد ملوانان ژاپنی به طور دائم از این بیماری رنج میبرند، و هنگام مسافرت های طولانی بر روی دریا، مر گ و میرهای دسته جمعی ناشی از آن، بین ۱۰ تا ۲۰ درصد افراد نوسان دارد «دکتر کاتاکی» بالاخره پس از مطالعات فراوان و بخصوص بعد از مقایسۀ این آمار وحشتناک با آمارنیروی دریائی کشورهای مرفّه و بویژه کشورهای غربی که هرگز دچار «بری بری» نمی شدند نتیجه گرفت: این مرض بهیچوجه مرض بومی نیست، بلکه مرض فقر، و کمبود مواد غذائی و تغذیۀ نادرست و غیر کافی ملوانان ژاپنی است زیرا غذای آنها در دوران سفر بر روی دریا تقریباً منحصر به برنج سفید کرده است! در سال ۱۸۸۲ یک کشتی ژاپنی که مدت ۲۷۲ روز بر روی دریا سفر کرده بود به ژاپن برگشت که «دکتر کاتاکی» نیز در آن به عنوان رئیس گروه پزشکی حضور داشت اما وقتی کشتی به بندر رسید پهلو گرفتن و تخلیۀ آن امری بسیار دشوار بود زیرا در آن کشتی بزرگ، تقریباً هیچ مرد سالمی وجود نداشت که قادر به حرکت و انجام کارهای بدنی باشد. وقتی که کشتی میخواست سفرش را آغاز کند ۲۷۶ نفر در آن بودند ولی حالا از آن عده ۱۹۶ نفر فلج شده بودند، ۲۵ نفر مرده بودند و ۲۸ نفر باقیمانده چنان مریض و ضعیف و فرسوده بودند که بزحمت میتوانستند کشتی را از حرکت باز دارند. به این ترتیب بیماری «بری بری» در آن سفر ده درصد جمعیت را بهلاکت رسانده و بیش از ۶۰ درصد آنها را فلج کرده و به آستانۀ مرگ کشانده و بقیه را هم ناتوان و مفلوک ساخته بود . دکتر کاتاکی، در میان رنج و اندوه مردم ژاپن که از این فاجعۀ دریایی به خشم آمده بودند، برای اثبات حدس خود دست به آزمایش مهمی زد: وی مجدداً ۲۷۶ نفر دیگر را با کشتی دیگری به سفر دریایی برد و همان مسیر قبلی را با همان شرایط طی کرد و این بار مسافرتشان ۲۸۷ روز طول کشید، منتها در این سفر مقرر شده بود که برای تغذیۀ ملوانان، گوشت و شیر و سبزی هم منظور شود، تا موادّ لازم غذایی به بدنشان برسد. و این بار وقتی کشتی به ژاپن برگشت حتی یکنفر از سرنشینان آن از بین نرفته بود و فقط ۱۴ نفر که حاضر نشده بودند از غذاهای متنوع کشتی بخورند و به همان برنج همیشگی خود اکتفا کرده بودند، به بیماری «بری بری» دچار شده بودند و این آزمایش برای «دکتر کاتاکی» مسلّم کرد که بیماری مزبور نتیجۀ کمبود و عیب و نقص در امر تغذیه است. منتها بیش از این چیزی در نیافت و نتوانست بداند که عیب کار از کجا است و در نتیجه موفق نشد طرحی هم برای مبارزه با آن ارائه دهد.تا آن که چندی بعد یک پزشک هلندی بنام «کریستیان ایکمن» با مطالعاتی که دربارۀ «بری بری» در میان بومی های جزیرۀ جاوه انجام داد، ریشه اصلی را دریافت او متوجه شد که مبتلایان کسانی هستند که غذای روزانۀ آنها را مقداری برنج پوست کنده (بدون شلتوک) تشکیل می‏دهد و با آزمایشهای متعدد نتیجه گرفت که بیماری ناشی از فقدان مادّه ای است که در پوست برنج وجود دارد و با گرفتن این پوست، آن مادّه از بین میرود. نظریّۀ وی در جهان علم به آسانی پذیرفته نشد و باین ترتیب طی چندین سال بعد نیز، میلیوها نفوس انسانی از مرضی به آسانی قابل پیشگیری و درمان بود تلف شدند! برای پی بردن به عظمت فاجعه کافی است گفته شود که در همین آغاز قرن بیستم یعنی بین سالهای ۱۹۰۰ تا ۱۹۱۰ بالغ بر نیم میلیون (۰۰۰/۵۰۰) نفر در قارۀ آمریکا از بیماری «بری بری» هلاک شدند و این هم فقط برای این بود که مقامات رسمی علمی، بر اثر تعصب حاضر نبودند نظریۀ جدید دکتر «ایکمن» را بپذیرند و تأسف در این است که این عده در زمانی جان خود را از دست دادند که راه علاج آنها پیدا شده بود. منتها، لجاج و عناد ناشی از فرهنگ غربی که برای نظریات خود بیش از جان انسانها ارزش قائل هستند، موجب شد که باین مسأله توجه لازم معطوف نکنند. از آنچه گفته شد این مطلب روشن گردید که بیماری «بری بری» یکی از عوارض فقر و محرومیّت و ناشی از نرسیدن موادّ لازم به بدن است که در جوامع فقیر، کشتار و بیداد می کند. امّا در جوامع ثروتمندی که از راه استثمار و استعمار منابع حیاتی زندگی خود را تأمین می کنند هرگز کسی که گرفتار این بیماری مصیبت بار باشد دیده نمیشود! خطر و ضرر این بیماری را هرگز نباید کوچک شمرد زیرا کسی که دچار این بیماری شود اگر هم جان خود را از دست ندهد فلج می شود و زندگی بدتر از مرگ را میگذراند، و کمترین عارضۀ آن عبارت از این است که گوشت بدن بیمار فرسوده و پاهایش لاغر و ناتوان میشود ساقهایش سست می گردد و یک نوع رخوت و سستی وحشتناک از پای تا کمرش را فرا می گیرد و نیروی حرکت و فعّالیتش را منهدم می کند و به همین دلیل است نام این بیماری را «بری بری» به معنای «نمی توانم» گذاشته‏اند. در بسیاری از مناطق جهان که با این بیماری مبارزه شده و از بین رفته است مشکل دیگری در نتیجۀ فراهم نبودن امکانات برای تأمین مواد غذایی لازم و کافی بوجود آمده است و آن کمبود نسبی ویتامین دیگری بنام «ویتامین B1» است و اساساً این کمبود از رایج ترین انواع کمبودها در جهان است که عوارض آن به صورت «عصبانیتّ» (کم اشتهایی) بی خوابی و استعداد خستگی سریع و مفرط، از دست دادن نشاط و نیروی حرکت و فعالیت در میان افراد کم درآمدی که غذای مناسب و کافی نمی خورند خود نمائی می کند.
بیماری بَرَص و امراض دیگر نیز نتیجۀ کمبود ویتامین ها است.
عوارض کمبود ویتامین، منحصر به آنچه گفته شد نیست بکله دهها بیماری و عارضۀ دیگر که هر کدام به نوبۀ خود خطرناک و مهلت است نیز نتیجۀ همین موضوع است. به عنوان نمونه بیماری «رقّت خون» و بیماری گل سرخ که یک از نشانه هایش ظاهر شدن لکه های سرخ شبیه برگ گل رُز آتشی بر روی پوست است- و بعضی از دانشمندان آنرا نوعی از بیماری جذام می دانستند- هر دو علت غذائی دارند و در مناطقی مانند ایتالیا، رومانی این بیماری بصورت بومی وجود دارد. در آغاز همین قرن حاضر، پزشکان آمریکای شمالی گزارشهائی تهیه کردند حاکی از اینکه بیماری « پلاگر» یا «بَرَص» در جنوب کشورهای متحده عدّۀ کثیری از مردم روستاها و بخصوص سیاه پوستان فقیر را رنج میدهد. قربانیان این بیماری ابتداء دچار اختلالات گوارشی میشوند آنگاه نفرت انگیزی روی پوست بدنشان به وجود میآید سپس دچار اختلالات عصبی شدید میگردند و بالاخره دچار هذیان گوئی حواس پرتی و اوهام عجیب و غریب می شوند و احیاناً زندگیشان در تیمارستانها به پایان میرسد. و در نقاط دیگر جهان نیز این جریان وجود داشت. در طی قرنهای که این بیماری بیداد میکرد هرگز کسی موفق نشده بود علت آن را پیدا کند فقط برای همه عجیب این بود که این بیماری تنها افرادی را قربانی می کرد که متعلق به بینواترین و فقیرترین طبقات اجتماع بودند و از لحاظ خوراک و پوشاک و مسکن بدترین شرایط ممکن را داشتند. تا آنکه در زمان نخستین جنگ جهانی دکتر «ژوزف گلدن برگر» کشف کرد که بیماری «بَرَص» ناشی از یک نوع گرسنگی ویژه است در سال ۱۹۱۴ که این دانشمند مطالعات خود را آغاز کرد بیماری برص تنها در استانهای جنبوی آمریکا سالانه حدود یازده هزار نفر از فقیران را به کام مرگ میبرد در آن سال تنها در استان «می سی سی پی» ۱۱۹۲ تن از این بیماری مرده بودند. در آن سال فقط بین کودکان دو پرورشگاه، ۲۰۰ کودک مبتلا به «برص» وجود داشت که دکتر «گلدن برگر» آزمایش خود را دربارۀ آنها با افزودن گوشت و شیر و تخم مرغ به برنامۀ غذائی آنها آغاز کرد. و پس از چند روز لکّه‏های خشک از روی پوست آنها ناپدید شد رنگ سرخ آتشی آنها تخفیف یافت و آن کودکان خسته و افسرده که هر روز یک قدم به مرگ دردناک نزدیکتر میشدند دوباره نیروی حرکت و توانائی و شادابی خود را باز یافتند و یک سال بعد، دیگر حتی یک نشانه از بیماری در آن دو پرورشگاه وجود نداشت، باین ترتیب هم علت مخفی و مرموز بیماری و هم راه جلوگیری و درمان آن پیدا شده بود، بلی برای جلوگیری یا درمان این بیماری وحشتناک فقط کافی بود که پزشک به بیمار خود خوردن شیر و گوشت تخم مرغ را تجویز کند! امّا با آنکه سالها است راه حل این مشکل پیدا شده هنوز هم وسائل و امکانات لازم برای بکار بردن این راه حل وجود ندارد زیرا میدانیم که هنوز هم گوشت و شیر و تخم مرغ در هر نقطۀ جهان که باشد از گرانترین مواد خوراکی محسوب میشود و افراد فقیر و کم در آمد به آن دسترسی ندارند! بدین ترتیب دکتر «گلدن برگر» پس از اینکه به این کشف بزرگ موفق گردید و راز این بیماری وحشتناک را پیدا کرد بجای آنکه خود را موفق و سر بلند بداند بر عکس دچار افسردگی و یأس شد زیرا فهمید که کشف او به تنهائی برای غلبه بر این بلای بزرگ اجتماعی و اقتصادی کافی نیست. بلی علاج درد در دست او نبود زیرا درمان این بیماری با مسائل اقتصادی و سیاسی پیچیده‏ای، ارتباط کامل دارد که به این آسانی حل شدنی نیست. یعنی تا وقتی که اسثمار و استعمار در دنیا وجود دارد، تا هنگامی که سیستم اقتصاد سرمایه داری خود ضعفا را می مکد و آنها را در فقر و محرومیّت نگاه میدارد. متأسفانه وضع همین است و عوارض ناشی از گرسنگی به کشتار و بیداد خود به اشکال مختلف ادامه میدهد. باید توجه کنیم که برای ریشه کن ساختن فقر و محرومیّت از صحنۀ زندگی بشر برای نجات انسانها ازچنگال استثمار و استعمار و ستم و برای پی ریزی یک جامعۀ معتدل و سعادتمند که در آن از نارسائی و کمبود اقتصادی اثری و خبری وجود نداشته باشد تنها یک راه وجود دارد و آن هم پیاده کردن سیستم رفاه بخش اقتصاد اسلامی در سراسر جهان است و باید دانست که اقتصاد اسلامی نیز براین پایه استوار است که انسانها را به بازگشت به فطرت انسانیّت خود دعوت می کند و همۀ نارسائی‏ها را نتیجۀ اعمال انسانهائی که به انسانیّت خود پشت پا زده‏اند می داند. قرآن مجید در این مورد می گوید: «            •                         •                    » این دو آیه بطور روشن این مطلب را میرساند که آفرینندۀ بزرگ اینجهان، تمام امکانات و تهجیزات را فراهم نموده و موادّی را که احتیاجات گوناگون انسانها را تأمین مینماید مهیّا کرده است. این آسمان فیض بخش، این زمین پر برکت با این همه معادن و دریاها و قطعات مستعّد، این آب حیات بخش، این میوه‏های گوناگون این کشتی‏های متحرک و وسائل حمل و نقل، این نهرهای روان، این خورشید انرژی‏زا این ماه پر فروغ، این روز و شب و نور و ظلمت و بالأخره این انوع نعمت‏های غیر قابل شمارش را بآنها عنایت فرموده است ولی ریشه هر نقص و هر کمبود و هر گرفتاری این است که «اِنَّ الأنسانَ لَظَلوم کَفّار» ظلم و کفر آن نعمت، انسانهائی که به فطرت انسانیّت خود پشت کرده‏اند سرچشمه همه اشکالات است کفران نعمت‏های خداداد موجب می‏گردد که از نعمت‏ها بهره گیری صحیح نکنند و آنها را در راه زندگی صحیح بجریان نیاندازند ظلم آنها باعث می‏شود که در راه «توزیع صحیح» گام برندارند و علّت بوجود آمدن فقر و نارسائی و محرومیتّ بشوند. بامید روزیکه انسانها فطرت انسانیت خود را بازیابند.
ادامه دارد

16دسامبر/16

امام خمینی ثابت و استوار از آغاز تا کنون

۱۵ خرداد
* «کشتار پانزده خرداد از اعمال یک قشون با ملّت بیگانه بدتر بود … تا ملّت عمر دارد، غمگین در مصیبت پانزده خرداد است»
(۲۱/۱/۴۳)
* «من از قضیه ۱۵ خرداد مطلع نبودم تا اینکه از حبس به حصر تبدیل شد و اخبار خارج به من رسید. خدا می داند که اوضاع ۱۵ خرداد مرا کوبید … پانزده خرداد ننگی بر دامن این مملکت گذاشت که تا آخر محو نخواهد شد. تاریخ این حادثه را ضبط می کند.»
(۲ ذی حجه ۱۳۸۳ه.ق)
* «آن روزی که قتل عام ۱۵ خرداد و غارت مدارس دینی و غیر آن به دست عمال اجانب رخ داد، آن روز که … یک نفر از اینها (ملی گرایان) نفس نکشید و جوانان روحانی و دانشگاهی با پشتیبانی ملت از کشاورز و کارگر تا بازاری جان خود را به کف گرفته از حق دفاع کردند، اکنون که احتمال استفاده است … قلمها را بدست گرفته به طور محدود و ریا کارانه مطالبی نوشته اند!!
(۴ ذی حجه ۹۷ ه.ق)
* «کوبیدن حوزه های علمیه و حمله مسلحانه به مدرسه فیضیه و صحن مطهر قم و کشتار دسته جمعی ۱۵ خرداد جز خدمت کورکورانه به صاحبان دلار چه اسمی دارد؟»
(در نامه سر گشاده امام به هویدای معدوم)
* «ملّت ایران نباید این ۱۵ خرداد را از یاد ببرد و نباید هیچ یک از این جنایاتی که از ۱۵ خرداد به این طرف شده است و جلوترش به دست پدر این شده است، نباید ملت ایران آنها را از یاد ببرد پانزده خرداد را باید حفظش کنند …»
(۱۵/۳/۵۷)
* «پانزده خرداد یک نقطه عطفی است در تاریخ کشور ما که از همان وقت شروع به فعالیت سیاسی شد … در عین حالی که ۱۵ خرداد یک مصیبتی بود برای ملّت ما لکن مبدأ جنبش بود … در عین حالی که پانزده خرداد مصیبت برای ما بود لکن این موهبت هم خداوند تبارک و تعالی به مردم عطا کرد که مردم بیدار شدند و لبیک گفتند به صدای روحانیون و در همه جا در همه مملکت این نهضت شروع شد و مبدءاش از همان ۱۵ خرداد بود …»
(۱۴/۳/۵۹)
* «روز ۱۵ خرداد در عین حال که چون عاشورا روز عزای عمومی ملّت مظلوم است، روز حماسه و تولد جدید اسلام و مسلمانان است. بزرگداشت روز حماسه آفرین ۱۵ خرداد، بزرگداشت روز سرنوشت ساز عاشورا، بزرگداشت اسلام و قرآن کریم است. ملّت شریف ما بلکه ملتهای مظلوم از هر چه غفلت کنند از این دو روز الهی نباید غفلت کنند. عاشورا با «نه» خود یزیدیان را در طول تاریخ نفی کرد و بگورستان فرستاد، ۱۵ خرداد پهلوی و پهلوی صفتان و ابر قدرتها را مدفون کرد. بزرگداشت و راهپیمائیهای روز ۱۵ خرداد فریادی کوبنده است از مستضعفان بر سر مستکبران و از متعهدان به مکتب مترقی قرآن در مقابل تسلیم شدگان بی چون و چرا به مکاتب انحرافی یا التقاطی شرق و غرب …»
(۱۵ خرداد ۶۰)

16دسامبر/16

اولین سبط پیامبر

بسم الله الرحمن الرحیم
نیمه ماه رمضان، روز ولادت با سعادت اولین سبط پیامبر، دومین امام معصوم، امام حسن مجتبی سلام الله علیه است. این عید سعید بر امام و امّت مبارک باد. در این رور، اولین گل محمّدی از بوستان حضرت زهرا شکوفا شد و جهان را از بوی عطر خویش معطّر کرد. امام حسن نور چشم حضرت زهرا «س» و ولی عهد و اولین جانشین علی مرتضی «ع» است. در روایت آمده است که شبیهترین مردم به جدّ بزرگوارش پیامبر اکرم «ص» بود. «کان اشبه الناس برسول الله -ص- ». امام مجتبی ۲۰ بار و در روایتی ۲۵ بار از مدینه پیاده به زیارت خانه خدا رفت، او میفرمود: من خجالت می کشم خدا را ملاقات کنم در حالی که به خانه اش پیاده نرفته باشد و سه بار تمام اموال خود را با خدای خود تقسیم کرد. جابربن عبدالله انصاری از رسول اکرم «ص» نقل می کند که فرمود: هر کس خواست به سیدِ جوانان اهل بهشت بنگرد، پس نگاه به حسن بن علی کند. «من سرّه ان ینظر الی سید شباب اهل الجنبه فلینظر الی الحسن بن علی». در روایتی دیگر آمده است که حضرت فرمود: «ان ابنی هذا سِّد، لعّل الله ان یصلح به بین فئتین عظیمتین من المسلمین». این فرزند من سیّد است. شاید که خداوند بوسیله او بین دو گروه بزرگ از مسلمانان صلح برقرار سازد. برای سیِّد ۱۴ معنی در کتابهای لغت ذکر کرده اند که برخی از آنها از اینقرارند: «الشریف، الفاضل، الکریم، الحلیم، المحتمل اذی قومه، الرئیس». شرافتمند، بزرگوار، سخاوتمند، بردبار، کسی که اذیت و آزار قومش را تحمّل کند، رئیس و کسی که بر دیگران مقدّم است. شاید حضرت رسول «ص» این کلمه را «سید» را اطلاق کرده و تمام این معانی را منظور داشته اند، زیرا این معانی و شاید دیگر معانی سیّد بر امام مجتبی «ع» صادق است.
۱- الشریف: چه کسی شرافتندتر از شخصی که جدّش اشرف مخلوقات و سید اولی و آخرین حضرت رسول «ص» و پدرش جانشین رسول الله «ص» امیر مؤمنان و دومین انسان کامل پس از پیامبر، حضرت علی«ع» و مادرش برترین و والاترین زنان اهل عالم، حضرت زهرا «س» و برادرش سید الشهداء امام حسین «ع» می باشد؟ شرافت حسنین علیها السلام از تمام مردم جهان از اولین و آخرین بالاتر است و هیچ شکی در آن نیست.
۲- الفاضل: فضل را اگر به معنای علم بگیریم، او نه تنها ر زمان خودش اعلم مردم بود که در زمان پدرش امیر المؤمنین «ع» نیز، پس از آن حضرت کسی از امام حسن دانشمندتر نبود. بسیار دیده می شود که کسانی به مجلس حضرت می آمدند و از ایشان سئوالهای علمی دشواری می کردند و حضرت آنها را به فرزندش حواله می داد، امام حسن «ع» نیز بی درنگ پاسخ آنان را می گفت. نوشته اند که چند نفر از راه دوری آمده بودند، حضرت امیر در منزل تشریف نداشتند، رجوع به امام حسن کردند، امام حسن پاسخ آنان را دادند، پس از حضور امیر المؤمنین «ع» به مجلس گفتگوی خود را با امام حسن به عرض حضرت رساندند، حضرت پاسخ دادند: اگر از من سؤال کرده بودید بیش از این جواب شما نمی دادم و اگر فضل را به معنای برتری بگیریم که جای سؤال نمی ماند. در جائی که حضرت رسول «ص» حسنین را سید و آقای اهل بهشت می دانند، چه جای بحث در این مقوله است؟
۳- الکریم: جود و کرم شجره طیبه را نتوان توصیف کرد، همین بس که خدا فرمود: «و یطعمون الطعام علی حبّه مسکیناً و یتیماً و اسیراً، انما نطعمک لوجه الله لا نرید منکم جزاء و لا شکوراً…» گویا داستان آن شخص شامی را که با حضرت در کوچه دیدار کرد و شروع به سبّ و لعن آن بزرگوار نمود، همه شنیده‏اید، که حضرت در پاسخ او فرمود: گویا غریبی یا اینکه اشتباهی گرفته ای! … اگر گرسنه ای، سیرت می کنیم و اگر برهنه ای لباست می پوشانیم و اگر نیازمندی، نیازت را بر طرف می کنیم و اگر آواره ای پناهت می دهیم و اگر حاجتی داردی روایش می کنیم، آنگاه فرمود: با ما بیا و مهمان ما باشد و مقداری زر که با خود داشت به او عطا فرمود: آنگاه که مرد شامی در مقابل این همه بزرگواری و عظمت و سخاوت، سر خود بزیر انداخت و عرض کرد: شهادت می دهم که تو خلیفه خدا در زمینی ! «الله اعلم حیث یجعل رسالته» و از آن پس از شیعیان امام گردید. نوشته اند روزی یک اعرابی به خدمت حضرت رسید، قیافه او نشان می داد که نیازمند است، حضرت قبل از سخن گفتن او به خزانه دار خود فرمود: آنچه در خزانه داری به این مرد واگذار! اعرابی عرض کرد: مولای من! چرا نگذاشتید نیازم را به عرض برسانم و در ستایش شما چیزی بگویم. حضرت فرمود: ما خانواده ای هستیم که قبل از سؤال، از آنچه داریم عطا می کنیم تا اینکه آبروی سائل ریخته نشود.
۴- الحلیم: صبر و بردباری امام و همه امامان معصوم ما و تحمّل آنها در برابر شکنجه های روحی و جسمی مخالفان بر کسی پوشیده نیست. امام مجتبی «ع» شاید از معدود کسانی است که در طول تاریخ شکنجه های روحی طاقت فرسائی را تنها برای خدا و برای نجات اسلام و مسلمین تحمل کرده است.
۵- المحتمل اذی قومه: کسی که اذیت و آزار قومش را با بزرگواری خویش تحمل کند، که این معنی تفاوت چندانی با کلمۀ «حلیم» ندارد، گرچه حلم نه تنها در مورد اذیّت و آزار اقوام صادق است که موارد زیادتری دارد. ای کاش امام مجتبی می خواست تحمّل گروه مخالف را بکند ولی چقدر ناگوار است که بشنویم: اما حتی از برخی دوستان نادان خویش نیز تحمل زخم زبانها می کرد. این نادان که بر راز صلح امام واقف نبودند، در گه و بیگاه، از دور و نزدیک به امام می رسیدند و او را سرزنش و ملامت می کردند گاهی «یا مذلّ المؤمنین!» و العیاذ بالله می گفتند! خدا می داند امام رنجی را که از دوستان کشید از دشمنان نکشید. گویا آن همه روایتها و احادیث پیامبر «ص» را در مدح و ستایش نواده عزیزش از یاد برده بودند که مکرر می فرمودند: خدایا من دوست میدارم حسن را پس دوست دار آنکه او را دوست دارد و دشمن دار آنکه او را دشمن دارد. کار به جائی رسید که توسط همسرش جعده دختر اشعث و به دستور معاویه، حضرت را مسموم کردند و آن بزرگوار را به شهادت رساندند. عمیر بن اسحق می گوید: شنیدم امام حسن «ع» را که فرمود: دو بار به من زهر دادند و این سومین بار است، ولی این بار نه مانند گذشته است، جگر من قطعه قطعه شده است. و از آن بالاتر که در تشیع جنازه آن حضرت نیز، مراون لعین یاران خود را جمع کرد و شروع به تیر اندازی به سوی جنازه کرد که برخی نوشته اند: ۷۰ چوبه تیر از جنازه اطهر امام مجتبی بیرون کشیدند. اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذلک، اللهم العنهم جمیعاً.
۶- الرئیس: ریاست گاهی ظاهری است و گاهی حقیقتی و معنوی. چه بسا کسانی که به ظاهر بر مردم ریاست می کنند ولی مردم از آنها بیزارند، امّا امامان ما، ریاست حقیقی و واقعی را دارا هستند. آنان رهبری را از جدّ خود ارث گرفته و به امر علی اعلی بر مردم ریاست دارند، گرچه گاهی ریاست ظاهری هم بر مردم نداشتند، مانند امام مجتبی که حتی ناچار به صلح با معاویه شدند ولی بر قلوب مؤمنین ریاست داشتند. یکی از دشمنان حضرت نقل میکند که: وقتی حسن بن علی راه می رفت، مهابت و جلالت از سیمای او و از راه رفتنش هویدا بود. کسی که حضرت رسول درباره او بفرماید: «لقد اشبهت خَلقی و خُلقی»تو هم از نظر خلقت به من شباهت داری و هم از نظر اخلاق، پس کسی که سیمای ظاهری و باطنیش شبیه به پیامبر باشد، باید هیبت و شوکت آن بزرگوار را نیز به ارث برد. خدایا ما را از پیروان صادق این امام همام قرار ده.

16دسامبر/16

پاسداران بزرگ اسلام

سید محمد جواد مهری
آخوندِ خراسانی، صاحب کفایه
زندگی نام آوران و ژرف اندیشان را بر کاغذ آوردن کاری است بس دشوار و نه تنها دشوار است که هیچ خامه ای توان رقم زدن آن را ندارد، همین بس که گوشه هائی هر چند ظاهر بینانه از بیو گرافی آنان را با ناتوانی بنگاریم تا شاید خواننده ای بهره برد و شنونده ای عبرت گیرد و خلاصه در آن دورانیِ که نیاز به بهتر زیستن در پرتو تعالیم اسلام داریم، از این گوشه های روشن زندگی رادمردان خودمان که برگهائی زرین در تاریخ اسلام بجای گذاشتند و برای همیشه جاودان در گیتی ماندند شاید که پرتوی بر گیریم و گامی به پیش رویم که اینسان زندگی کردن نه تنها نیکنامی اخروی بدنبال دارد بلکه کامرانی و سعادت دنیوی نیز در پی آن است. البته چه بسا در این راه پر رنج و محنت، آزمایشهای سخت الهی را با تنی ناتوان تحمل کردن و از دروازه سخت مادی گذشتن بهمراه دارد هر چه شکیبا تر بودن، هر چه آبدیده تر شدن و هر چه لذائذ مادی را پشت سر گذاشتن هر چه به فیض بهره گیری از لذائذ معنوی رسیدن و هر چه بیش کاشتن بهتر درو کردن سرانجام است. آخوند ملا محمد کاظم خراسانی صاحب کفایه الگوئی از این رادمردان است که بهار زندگی را بسی سخت گذراند و در آزمون الهی سر بلند و سر فراز بدر آمد و تا آنجا پیش رفت که یک خط نوشته اش شاه مقتدر قاجار را برای همیشه از ایران فراری داد و آهنگ جهادش لرزه بر اندام روس و انگلیس انداخت و اگر آن در گذشت نابنگامش نبود، بدون شک خواب آشفته استعمارگران به حقیت می پیوست و آنان را به روز سیاه می نشاند.
بیوگرافی صاحب کفایه: پدرش ملا حسین نام داشت و در هرات می زیست، ملا حسین به عزم زیارت به مشهد می آید و در آنجا ماندگار می شود. فرزندش محمد کاظم در مشهد چشم به دنیا گشود و در پرتو تربیت پدر و مادر، سالهائی چند از زندگی را سپری کرد. برادرانش هر یک برای خود کسب و کاری داشتند ولی محمد کاظم نه زیر بار کار می رفت نه حاضر بود مدرسه برود. پدرش با شگفتی از او می پرسید که تو چه آرزوئی داری؟ محمد کاظم که اینک دریافته بود، می تواند آرزویش را بزبان بیاورد، با اشک شوق از پدر می خواهد او را روانه مدرسه علمیه کند. پدر و مادر هر دو خرسند شده او را به مدرسه برای فراگیری علوم دینی می فرستند، سالیانی چند با همتی والا مقدّمات و مقداری از سطح را با هوشی کم نظیر پشت سر می گذارد،‌این بار به خدمت پدر و مادر رسیده می گوید: «دیگر اینجا برای من تازگی ندارد،‌من آنچه در اینجا بود فرا گرفتم، اکنون می خواهم راهی نجف شوم،‌این بار باید از مرکز علم و دانش استفاده کنم». پدر و مادر با خرسندی این پیشنهاد را می پذیرند. و با هر مشقتی که بوده، وسائل سفر را فراهم می سازند. همسرش از او می خواهد که همراه با او به نجف رود ولی او فعلاً نمی پذیرد برای اینکه نمی داند سرنوشت با او چه خواهد کرد. به ناچار از آنها جدا شده و یکتا فرزند دلبندش را که بیش از چهار سال ندارد بجای گذاشته، همراه با کاروانی روانه سرنوشت می شود. در نجف اشرف بی درنگ مشغول تحقیق و بررسی و تحصیل می شود. پس از گذشتن مدتی کوتاه نامه پدرش می آید و خبر وفات تنها فرزندش را به او می دهد. همسر را به نجف فرا می خواند و در کلبه ای محقّر زندگی بسیار متواضعانه خود را می گذارند تا اینکه شبی سخت از راه می رسد و همسرش را نیز پس از چند ساعت درد و رنج به سوی جهان ابدیت می برد و این جوان تنها و غریب را افسرده تر می نماید ولی هر چه روزگار خشن تر برخورد کند، او در عزم خود راسخ تر و در تحصیلش مصمّم تر و به هدفش نزدیکتر می گردد. اینجنین اند مردان نامی تاریخ. نوشته اند گاهی می شد که ماه ها می گذشت و پولی از پدر نمی رسید و این جوان با نان تنها می گذارند چرا که می خواست تغذیه معنوی کند، دیگر دنیا در نظر او رونقی نداشت.
مقام علمی:
اولین استاد وی، شیخ مرتضی انصاری، استاد مجتهدان و اقیانوس علم و دانش بود. روزی در یک مسئله اصولی آنقدر با استاد خود مناظره کرد که همدرسیهایش به او لقب «آخوند» دادند. پس از شیخ انصاری به مجلس درس میرزای شیرازی قدس سره راه یافت و در آنجا درخششی بیشتر از خود نشان داد. نوشته اند گاهی آنقدر مباحثه استاد و شاگرد طولانی می شد که همه را مبهوت می ساخت. روزی استاد بالای منبر تدریس نشسته بود و مطلبی را با استدلال بیان می کرد. آخوند اشکال گرفت، استاد در مقام پاسخگوئی بر آمد و دو سه بار شاگرد بر سخن خود پافشاری می کرد و استاد هم همچنین،‌تا بالأخره شاگرد برای احترام استاد ساکت شد، فردای آن روز میرزا که بر فراز منبر بالا رفت، قبل از هر سخنی گفت: «در مورد مسئله دیروز حق با جناب آخوند بود و نظر ایشان درست است» دورد بر چنین استاد و چنان شاگرد. میرزا در سال ۱۳۱۲ هجری قمری دار فانی را وداع گفت، و از آن پس پیشوائی و مرجعّیت عام شیعه به آخوند ملا محمد کاظم خراسانی «ره» واگذار شد. نویسنده کتاب حیاه الاسلام درباره او چنین می گوید: « در جودت ذهن و استقامت فهم بی نظیر و در قوه بیان و کیفیت تفهیم و تفاهم بلامثیل و در مدارج کمالات عملیه و علمیه، این خورشید جهان تاب، در سیر و صعود تا آنکه به اوج رسید و تلامذه آن جناب که در حوزه درس می نشستند و غالب از فحول مجتهدین بودند، بالغ بر هشتصد الی هزار می شدند. گاهی که در صحن مسجد طوسی منبر گذاشته می شد، صحن و نصف از زیر سقف و لب بام و میان پلکانها پر از جمعیت می شد و همه به یکدیگر می چسبیدند. یک هیبت غریب مدهشی رخ می نمود و همچو ازدحامی از صدر اول تا کنون در درس احدی اتفاق نیفتاده بود… صیت علمیش جهان را فرا گرفت از آفاق و اقطار عالم، شدّ رحال به نجف اشرف نمی نمودند الا به جهت استفاده از ایشان و از این رو افاده و استفاده به درس ایشان انحصال داشته و آنجناب هم سعی بلیغ در تکمیل و ترقی فضلا می نمود و از این لحاظ از بذل هر گونه جدّ و جهدی دریغ نداشت، چون پدری مهربان اشکال و اشتباه هر یک را به بیانات سهل رفع می نمود…» برخی از مورخین، تعداد شاگردان آن بزرگوار را بالغ بر ۱۷۰۰ نفر دانسته اند که بعضی از انان در دورانهای بعد، از مراجع تقلید شدند. اینک چند نفر از مشهورترین شاگردان ایشان را نام می بریم:
۱- سید ابوالحسن اصفهانی ۲- سید محمد تقی خوانساری ۳- سید جمال الدین گلپایگانی ۴- سید حسن مدرس ۵- شیخ محمد حسن مظفر ۶ شیخ محمد حسینی اصفهانی کمپانی ۷- آقا حسین بروجردی ۸- حاج آقا حسین قمی ۹- سید صدر الدین صدر ۱۰- آقا ضیاء الدین عراقی ۱۱- شیخ عبدالکریم حائری یزدی ۱۲- شیخ عبدالله گلپایگانی ۱۳- شیخ علی شاهرودی ۱۴- سید محسن امین عاملی ۱۵- سید محمود شاهرودی ۱۶- سید محسن طباطبائی حکیم ۱۷- آقا بزرگ طهرانی و ….
تألیفات آخوند:
۱- کفایه الاصول: یکی از مهمترین و زبده ترین کتابهای اصولی است که با بیانی شیوا، خالی از زوائد، و پر از نظریات جدید و جالب در علم اصول نگاشته شده و جزو کتابهائی است که همواره در حوزه های علمیه در درجه بالای سطح تدریس می شود و تا کنون چندین بار به چاپ رسیده است و هزاران دانشجوی علوم دینی از آن بهره برده اند. پیش از دوازده دانشمند بر آن تقریر نوشته و بیش از صد روحانی زبر دست آن را شرح کرده یا بر آن حاشیه نوشته اند.
۲- حاشیه بر رسائل ۳- حاشیه بر مکاسب ۴- حاشبه بر منظومه حاجی ملا هادی سبزواری ۵- حاشیه بر اسفار ملاصدار. ۶- رساله ای در وقف ۷- رساله ای در رضاع ۸- روح الحیاه فی تلخیص نجاه العباد ۹- القضاء و الشهادات. ۱۰- تکمله التبصره. تمام این کتابها به اضافه چند رساله مختصر دیگر در فقه و اصول و فلسفه است.
فعالیتهای سیاسی آخوند:
با مطالعه اوضاع و احوال زمان صاحب کفایه، از جنایتهای شاهان قاجار گرفته تا نهضت مشروطیت و تا هجوم وحشیانه روس و انگلیس به ایران مظلوم، در می یابیم که آن بزرگوار هیچگاه از مبارزه و نبرد باز نایستاد و در هر مناسبتی اعلام خطر می کرد و مردم را با هشدارهای خود هشیار می ساخت. البته بحث پیرامون مسائل سیاسی آن زمان و واکنشهای مرحوم آخوند بسیار است و نیاز به نگاشتن کتابی مستقل دارد، از آن گذشته در این مختصر مجال اظهار نظر در مورد نهضت مشروطیت و مخالفین و موافقین آن نیست، لذا بر آن شدیم که تنها به برخی از پیامهای ایشان اشاره کنیم، همین بس که معلوم شود علمای بزرگ ما همواره روح مخالفت و نبرد با طاغوت داشته اند و با سلاطین ستمگر دمی سازش نکرده اند و اگر گهگاهی در این زمینه فتوری رخ داده است نه از تقصیر بوده است که از قصور و این قصور نه از سوی ایشان بوده است که اوضاع زمانه چنین اقتضائی را داشته است.
آخوند خراسانی، صاحب کفایه
هنگامی که جنایتها و ستمگریهای محمد علی شاه اوج گرفت، آخوند خراسانی در آغاز- همانند دیر بزرگان دین- به پند و اندرز او اقدام کرد، نامه ای که مشتمل بر ده پنده بود برای او فرستاد که برخی از آنها را در اینجا می آوریم:
۱- بر شما سزاوار است که از بذل جان و مال در حفظ شریعت مطهره و مبانی مقدسه اسلام دریغ ننموده و یک معلم برای خود انتخاب نمائید…
۲- همیشه از مردمان فاسد العقیده که بنده دینا و دنیا پرست می باشند پرهیز کنید….
۳- منسوجات و کالاهای وطنی را ترویج کنید… که چنین علمی موجب می شود مملکت از بند احتیاج به منسوجات و مصنوعات خارجی آزاد گردد، چنانی که «میکادو» پادشاه ژاپن به این طریق عمل نمود زیرا می دانست که کلید تعالی و ترقی مملکت، بسته است به عدم احتیاج افراد ملت از آنچه از خارج وارد می شود و بر اثر انجام این امر، مملکت ژاپن بمراتب عالیه نائل گردید…
۴- همت گمارید در نشر و بسط علوم و صنایع جدید…
۵- بپرهیزید و بسیار بپرهیزید از اینکه بیگانگان در کار مملکت دخالت کنند و مراقبت کنید تا فتنه سازیهای آنان را از میان بردارید زیرا سر منشاء کلیه بلاها و فساد از آنان ناشی می شود و هیچگونه اعتمادی هم آنان را نشاید…
۶- کوشش کنید برای بسط عدالت و مساوات واقعی به صورتی که شخص شاه با ضعیف ترین افراد ملّت از لحاظ حقوق برابر باشند و احکام شرعی اسلامی بر جمیع افراد بدون استثناء حاکم باشد…
۷- باید نسبت به عموم رعیت محبت کرد و برای جلب قلوبشان به آنان مهربانی نمود…
۸- سزاوار است به تاریخ مشاهیر پادشاهان جهان مراجعه و آن را مورد مطالعه قرار دهید…
۹- با مراجعه به تاریخ، بر خاطر ملوکانه مکشوف می گردد که: «پادشاهان ایران چه قبل از اسلام و چه بعد از آن، هر یک از آنها عمر خود را در خوش گذرانی و پیروی از شهوات و لهو و لعب گذراندند و رجال مملکت هم از آنان پیروی کردند و نتیجه آن شد که مملکت ناتوان گردید و ملت خوار و زبون شد و ثروت ملی نفله و حال ملک پریشان گردید…
۱۰- انتظار داریم که حفظ مقام شامخ علم و بزرگداشت علماء عاملین و فقهاء مصلحین را همیشه وجهه و منظور نظر قرار دهند… (آیا سزاوار نیست این پندها با خامه ای زرین نوشته شود و همواره فرمانروایات و دست اندکاران از این پندها پیروی کرده، جامه عمل بپوشانند؟ آیا این سخنان حکیمانه آخوند خراسانی نباید برای هیمشه مد نظر قرار گیرد؟)
در هر صورت آن شاه ستمگر نه تنها به این اندرزها اعتنائی نکرده که بر ستمهای خود افزود. از این رو آخوند همراه با دو نفر دیگر از علمای بزرگ این اعلامیه را صادر کرد: «به عموم ملت ایران حکم خدا را اعلام می داریم: الیوم همّت در دفع این سفاک جبّار و دفاع از نفوس و اعراض و اموال مسلمین از اهم واجبات و دادن مالیات به گماشتگان و از اعظم محرّمات … است». و همین اعلامیه کافی بود که شاه و دار و دسته اش را برای همیشه سرکوب کند. وقتی خبر افتتاح مجلس شورای ملی به نجف رسید، آخوند نامه ای به مجلس نوشت و آنها را به کوشش برای به اجرا در آوردن قوانین اسلام وادار ساخت و تأکید بر آن نمود. در این نامه آمده است: «و الله ملل و دول عالم در این موقع نگران حال مایند تا از این اتفاق ملی و مجلس شوری که آخرین علاج امراض مزمنۀ مهلکه است چه نتیجه گیریم… انشاء الله تعالی هیچ دقیقه ای را فرو گذار نفرموده، قوانین محکمۀ دین مبین را که ناموس اکبر و از اعظم اسباب ترقی و نفوذ و فقط رسمی از آن باقی است، صحیحاً به موقع اجرا… در آورید». در مورد وجوب فراگیری فنون نظامی این حکم را صادر کردند: «البته معلوم است که حفظ بیضه اسلام و پاسبانی ممالک اسلامیه تکلیف عامه مردم است و برهر فردی از افراد مسلمین واجب است که به حسب قوه و استعداد خود در مقام تحصیل مقدمات آن برآید و در اقدام به لوازم آن کوتاهی نکند، و چون که اعظم مقدمات آن تعلیم و تعلم آداب حربیه است که به مقتضای هر زمانی معمول می باشد، پس بر عموم جوانان مسلمین و ابناء ملت اسلامیه واجب است که در مشق نظامی و تعلیم قواعد حربیه جدیده که معمول این زمان است، هیچگونه مسامحه و مساهله ننمایند و کمال اقدام و اهتمام در این باب داشته باشند…». راستی چقدر این بزرگوار بیدار و آگاه بود و اگر مردم آن زمان همان رشد ملّت امروز ما را داشتند، بدون شک مقدمات حکومت اسلامی را برقرار می‏کردند.
وفات آخوند:
آنگاه که آخوند خراسانی «ره» برای مقابله مستقیم با روس و انگلیس عازم حرکت به سوی ایران می شود که در آنجا حکم جهاد را صادر نماید و از نزدیک قضایا را زیر نظر بگیرد، شبی که فردایش عازم ایران است، و مسلمانان لحظه شماری برای قدوم رهبرشان می کنند، ناگهان عارضه ای ناگوار، قلب پیشوا را به درد آورده، کم کم عرقی سرد بر پیشانی مبارکش پیدا می شود، فورا رو به سوی قبله کرده، دنیای فانی را وداع و به سوی جهان ابدیّت و لقاء پروردگارش می شتابد. این واقعه دردناک در شب سه شنبه بیستم ذی الحجه ۱۳۲۹ هجری قمری اتفاق افتاد و درست در موقعی که دنیای اسلام به او سخت نیازمند بود، درگذشت. بسیاری از مورخین عقیده برآنند که یکهفته قبل از حرکت سیب مسمومی در کربلا به ایشان داده بودند و برخی هم می گویند در مجلس فاتحه ای که در کربلا برقرار بوده، قهوه می نوشد و یک روز پس از آن احساس خفقان در قلب خود نموده و پس از یکهفته در اثر سکته قلبی وفات می کند.

16دسامبر/16

انتقادها و پیشنهادها افراط و تفریط

ازدواج
در شماره های گذشته سخنی داشتیم در رابطه با افراط و تفریط حاکم بر جامعه که در بخشی از آن به سخنان یکی از مسئولین اشاره ای شده بود. برادری بر ما خرده گرفت که گویا لحن انتقاد برادرانه و خیرخواهانه نبوده است و نوشته بود شما نباید از ایشان انتقاد می کردید بلکه باید به او تذکر می دادید. البته ما به آن برادر پاسخ خصوصی دادیم ولی از آنجا که این مطلب ممکن است به ذهن دیگران نیز خطور کند لازماست در اینجا تذکر دهیم که ما نه به شخص انتقاد داریم و نه به جریان خاصی، بلکه انتقاد ما متوجه طرز تفکری است که بر جامعه حاکم است و همانگونه که در ابتدای این سلسله مقالات اشاره شد هر جامعه بخصوص پس از انقلاب دچار افراطها و تفریطهائی می شود که رهبران جامعه موظفند با راهنمائیهای خود این حالت را در هر زمینه ای تعدیل کنند.
در جامعۀ ما با توجه به بیداری و وظیفه شناسی رهبران عالیقدر آن افراطها به حدّاقل خود رسیده است. امام امت دام ظله با سیاستهای حکیمانۀ خویش و با حفظ توازن قوی و تعادل نیرو در طرز تفکرهای و سلیقه های مختلف با مهارت خاصی توانسته اند جامعه و بخصوص مسئولین آن را در صراط مستقیم به طور اعجاز آمیزی نگهدارند. سایر شخصیتها و رهبران جامعه نیز با تذکرات خویش در حفظ توازن جامعه بسیار کوشیده اند و بحمدالله تا کنون موفق بوده اند و ان شاء الله در آینده توفیقات بیشتری نصیب خواهد شد. ما نیز در پیروی از آن سیاست حکیمانه و تعقیب آن هدف عالی انگشت بر جزئیاتی که شاید صلاح نباشد آن بزرگان به آن اشاره کنند می گذاریم.
گر چه همین جهات نیز کم و بیش در سخنان بزرگان ما آمده است. بهرحال ما نظر به گفتۀ آن مسئول بجز به عنوان مثال نداشتیم. البته باید با کمال تأسف بگوئیم که در آن مورد و موارد مشابه هنوز تغییر محسوسی دیده نشده است و اگر تغییری مشاهده شود، شاید در آن سو باشد که مطلوب نیست.
به هر حال، در این شماره سخن ما دربارۀ ازدواج است. این امر با این که هم از نظر مذهبی و هم از نظر اجتماعی بسیار مهم است امّا کمتر به آن توجه شده و جامعه در این زمینه نیز از جهات مختلف دچار افراط و تفریط شده است.
ما با بررسی آن جهات و تذکرات لازم امیدواریم هر چه زودتر با برطرف شدن مشکلات ازدواج، جامعه ای سالم و رو به رشد داشته باشیم. زیرا ازدواج به نظر ما از آن جهت که آرامش و آسایش به افراد می بخشد، جامعه را که چیزی بجز همان افراد نیست از بسیاری لغزشها و نابسامانیها و انحرافات اخلاقی نجات می دهد. جامعه ای که جوانان آن در اوائل بلوغ جنسی اقدام به ازدواج کنند بدون شک از جامعه ای که چنین نیست به مراتب سالم تر و مترقی تر خواهد بود.
۱- مَهْر و شیر بها
در دورانهای قدیم و جامعه های غیرمتمندن و غیر متدین دختر، همانند کالائی بود که پدر و مادر آن را می فروختند و آنچه به عنوان مهر می گرفتند چیزی از آن به وی نمی رسید. اعراب جاهلیت به کسی که دختر زیبائی داشت تبریک می گفتند که ثروتمند خواهی شد و چون چنین بود اگر یکی از آنها از این جهت امیدی به آیندۀ دختر نداشت یا اینکه غیرت احمقانه او بر طمعش رجحان می یافت یا خود، ثروتمند و مستغنی بود دختر بیچاره را زنده بگور می کرد. آری، در آن جامعه بی فرهنگ به فرزند بجز از دریچۀ منافع شخصی نگاه نمی کرد و پسر را هم که می خواستند به این امید بود که روزی مردی نیرومند شود و دفاع از خانواده و عشیره کند بلکه در جنگها غنایم بدست آرد. به هر حال آن دوران سیاه گذشت و آن تاریکی ها با طلوع خورشید اسلام زدوده شد ولی هنوز هم در بسیاری از جامعه ها آثاری از آن فرهنگ باطل باقی است.
یکی از آنها بالا بردن مَهْر است که در آن دوران چون دختربه عنوان کالا مطرح بود مهر طبق قانون عرضه و تقاضا بالا می رفت و پائین می آمد ولی اکنون که طبق دستور اسلام مهر حق دختر است و هیچ جزئی از آن به پدر و مادر نمی رسد، باز هم سعی خانواده ها بر این است که مهر را تا حد مقدور بالا ببرند ولو به قیمت تأخیر ازدواج دختر از وقت معمولی آن باشد و گویا تنها انگیزۀ آن یک انگیزۀ جاهلی است که از آن دوران به صورت یک عادت و رسم باقی مانده و آن فخر فروشی خانواده و مخصوصاً مادر دختر است و مکرر شنیده شده مادر اصرار دارد که اقلاً به صورت ظاهر مهری سنگین اعلام شود که در برابر قوم و فامیل سرافکنده نباشیم و این همان انگیزۀ باقیمانده از جاهلیت است که باید یک فرد مسلمان خود را از آن پاک و منزه کند. این مهرهای سنگین بجز فساد جامعه و تأخیر در امر ازدواج نتیجه ای ندارد.
ملت مسلمان و انقلابی ایران باید روش و سیرۀ رسول اکرم(ص) و ائمه هُدی (ع) را الگوی خود قرار دهند. رسول اکرم(ص) طبق روایت یکی از صفات بهترین زنان امت خویش را کم بودن مقدار مَهر آنان دانسته است. یک فرد مسلمان آن هم در یک جامعه انقلابی هیچ مسئله ای را نباید از دیدگاه فردی ملاحظه کند، بلکه باید آن را از نظر اجتماعی مورد بررسی قرار دهد و نباید خود را جدای از جامعه بداند.
شک نیست اگر همه یا اکثر افراد این گونه با مسئله ازدواج برخورد کنند، این شرایط و مهر سنگین که سدّ راه صلاح جامعه است به کلی از بین خواهد رفت.
در مقابل آن گروه که متأسفانه هنوز هم اکثریت جامعه را تشکیل می دهند گروهی دیگر در حق دختران خویش تفریط می کنند و به قول معروف به صلواتی راضی می شوند. این نیز از نظر روایات و سنت اسلامی مطلوب نیست و باید اعتدال و میانه روی در همه امور مد نظر باشد. خوب است اگر مهر السنۀ که مهر زنان و دختران رسول خدا(ص) بوده است مورد توجه قرار گیرد و آن پانصد درهم یعنی تقریباً ۲۶۰ مثقال نقره می‌باشد. گر چه این نکته به نظر بعید نمی آید که آن مهر مناسب آن روز بوده و اکنون باید آنچه مناسب این زمان است قرار داده شود. به هر حال بهتر آن است که خواستگار از جهاتی که مورد نظر است یعنی دین و اخلاق اگر مناسب بود باید نسبت به مهر ملاحظه تمکن و استعداد او را نمود و نباید مهر آنگونه بالا باشد که ازدواج را در جامعه مشکل کند و نه آن اندازه پائین باشد که موجب نکوهش کوته نظران و کوچک جلوه دادن زن باشد. البته ارزش زن به مهر او نیست بلکه به دین و عفت و اخلاق و خانه داری اوست. ولی چون نظرها و دیدگاهها مختلف است باید همۀ جهات را ملاحظه کرد.
در اینجا نکته ای مهم که باید مود توجه قرار گیرد این است که پدر و مادر نباید از پیش خود مهری یا شرطی تعیین کنند و این فقط حق دختر است و باید با او در میان بگذارند. پدر و مادر از نظر شرعی هیچ ولایتی در این جهت بر دختر ندارند و تنها چیزی که هست طبق نظر حضرت امام رضایت آنان در اصل مسئله ازدواج مطرح است. آن هم در صورتی که مانع از ازدواج وی با شخص مناسب از نظر شرعی و عرفی نشوند و گرنه همان حق نیز از آنان سلب می شود بنابراین پدران و مادران توجه داشته باشند که دراین امر مهم عمل خلاف شرع انجام ندهند و مهر را از پیش خود تعیین نکنند مگر اینکه دختر خود به آنها واگذار کرده باشد و وکالت داده باشد.
و امّا شیربها، مسئله ای است که به طور کلی از آثار همان افکار جاهلی است. زیرا درست قیمت گذاشتن بر دختر است. گویا مادر قیمت شیری که به پسر داده نمی خواهد زیرا برای او ارزش واقعی قائل است ولی برای دختر ارزشی قائل نیست که شیر را مجاناً به او بدهد و لذا قیمت آن را از داماد می گیرد و این گذشته از نظر حکم شرعی (که تفصیل آن در شماره ۲۰ مجله در بخش پرسشها و پاسخها ضمن ترجمۀ سخن امام دام ظله در تحریر الوسیله آورده ایم)، از نظر روانی اثر سوء بر دختران دارد و از نظر اجتماعی سنگی است جلو راه ازدواج، و در نتیجه خود مایۀ فساد جامعه است. لذا باید به شدت با آن برخورد کنیم و آن را به طور کلی از فرهنگ جامعه انقلابی و مسلمان خود محو سازیم.
۲- دخالت پدر و مادر
یکی از ره آوردهای تمدن غربی که در رژیم سابق به سرعت رشد می کرد بی بند و باری دختران و پسران بود که غالباً خانواده های به اصطلاح متمدن و غرب زده در مسئله ازدواج فرزندان خود در مقابل عمل انجام شده ای قرار می گرفتند و دیگر جای نظر دادن و مصلحت اندیشی نبود و در این رابطه مشکلات بسیاری برای خانواده ها به وجود می آمد که چون راه حلی برای آن نداشتند خود را بیش از پیش در دامان فرهنگ غربی می افکندند و بر بی بند و باری می افزودند تا به کلی از قیود و دست و پا گیر دین و رسم و شئون اجتماعی خویش رها شوند.
این نتیجۀ افراط در آزادی دختران و پسران بود.
در مقابل آن گروهی که به صورت مظاهر متدین و پای بند مذهب و راه و رسم اجتماعی خویشند به طور کلی خود را ولیّ اَمْرِ فرزندان خویش حتی پس از بلوغ می دانند و نه فقط از آنها در امر مهم ازدواج که زندگی آیندۀ پرفراز و نشیب آنان را تشکیل می دهد نظر خواهی نمی کنند بلکه به مخالفت آنان نیز اهمیتی نمی دهند و آنها را بر ازدواج دلخواه خویش مجبور می سازند و این امر نسبت به دختران بیشتر است و اتفاقاً موجب ناراحتیها و مشکلات بیشتری نیز هست. ما در این رابطه نامه های بسیاری داریم که پسری با فشار بیش از حد خانواده ازدواجی کرده که دلخواه او نبوده و هم اکنون با چند فرزند تصمیم بر طلاق دارد و طبق اظهار خود راهی به جز این نمی باشد و به نظر می رسد که حق با اوست ولی آیا گناه این جدائی و در بدری فرزندان بیچارۀ آنها بر گردن کیست؟ روشن است که مقصر، پدر و مادر بی فرهنگ و بلکه غیر متدین این گونه فرزندان است که نمی دانند اصولاً اگر زوجین راضی نباشند عقد آنها باطل است. و گوئی عقدی صورت نگرفته است مگر اینکه بعداً راضی شوند و اگر به هیچ وجه راضی نشوند و فقط به این خیال که ازدواج شرعاً نیز بر آنها تحمیل شده است تن در داده باشند، صحت عقد آنها مشکل است در آن صورت شما خود حدس بزنید چه مشکلاتی از نظر شرعی و عرفی و روانی رخ خواهد داد؟
از این بدتر اجبار دختران است و مخصوصاً در صورتی که مصلحت آنها در نظر گرفته نشود که بسیار دیده شده است پدران و مادران به طمع جهات مادّی، دختران نوجوان خود را به ازدواج مردان چهل، پنجاه ساله درمی آورند که بسیاری از آنها در اثر ناسازگاری پس از رشد کامل فکری و جنسی دچار انحراف می شوند که نمونه هائی از آن در دادگاه های انقلاب دیده شده است و چه بسیارند آنان که کسی از وضع و حال آنها مطلع نیست.
از نظر شرع مقدس اینگونه اعمال جایز نیست و پدر، پس از بزرگ شدن فرزند و بلوغ شرعی ولایتی بر او ندارد. و اما مادران که خود را غالباً به این دلیل که حقشان بزرگ است ولیّ فرزندان خویش می دانند، باید بدانند که هیچ گونه ولایتی از نظر شرعی ندارند و جایز نیست در اینگونه شئون فرزندان خویش دخالتی کنند مگر از راه نصیحت و خیرخواهی. گذشته از حرمت اینگونه دخالتها عقد نیز صحیح نیست مگر اینکه بعداً زوجین به آن عقد راضی شوند. هم اکنون نامه ای داریم که مردی که دارای چهار فرزند است از روز اول به ازدواج راضی نبوده و حتی شناسنامۀ خویش را تحویل نداده است و خانوادۀ وی با المثنای شناسنامه ازدواج او را ثبت کرده اند. ما در نامه ای او را نصیحت کردیم که بخاطر فرزندانش به این ازدواج راضی شود و طلاق ندهد. ولی او در نامۀ دومش وضع نابسامان زندگی زناشویی را برای ما نوشته است که جداً تحمل آن وضع احتیاج به فداکاری و گذشت فوق العاده ای دارد. چرا باید پدران و مادران به دلیل بی فرهنگی مایۀ بدبختی و ناراحتی فرزندان خویش در طول زندگی باشند؟ و چرا دفتر ثبت ازدواج دقت کامل در تشخیص رضایت طرفین به عمل نیاورد؟ و چرا با این همه نظم و ترتیب و دفتر و اسناد احکام الهی و روشنترین حقوق اجتماعی افراد نادید گرفته شود؟
ولی فراموش نشود که داماد و خانوادۀ او نباید مطالبۀ جهیزیه‌های سنگین بکنند. اصولاً این گونه رسمهای غلط را باید کنار گذاشت. آنچه از سنتهای اسلامی و سیرۀ رسول اکرم(ص) رسیده است این است که با همان مَهر جهیزیۀ عروس را تهیه می ‌کرده اند و همچنان که مهر نباید سنگین باشد جهیزیه نیز باید مناسب آن باشد، زیرا هدف تشکیل خانواده و سعی در سعادت و خوشبختی آن است. بنابر این هر چه ساده تر و آسان تر و دورتر از قیود دست و پا گیر باشد آینده ای بهتر و دورنمائی موفق تر و خوشبخت تر خواهد داشت.
۳- مراسم ازدواج
یکی از مشکلاتی که سدّ راه ازدواج است خرج سرسام آور مراسم آن است که این نیز از باقیمانده های عادات جاهلی است که در رژیم گذشته رونق بیشتر یافته بود. افراط در خرجهای بیجا و بی مورد مراسم ازدواج، اکثر جوانان را از فکر تشکیل خانواده منصرف می کند. باید بطور کلی این رسمهای غلط و مشکل آفرین را کنار گذاشت ولی نه به این معنی که هیچ مراسمی نباشد زیرا این نیز تفریط است و از نظر شرع برگزاری مراسم ساده مطلوب است و اطعام یعنی سور دادن در ازدواج مستحب است ولی به مقدار تمکن آن شخص و اگر هیچ ممکن نیست نباید اصل ازدواج که یک مسئله مهم اجتماعی و فردی است فدای اینگونه رسمها و حتی آداب شرعی بشود. بنابراین نصیحت ما به آنان که قدرت دارند این است که از خرجهای زیاد و به رخ کشیدن ثروت و مکنت خویش بپرهیزند تا بطور کلی این رسمهای غلط از میان برود و ناچار نباشد آن مرد فقیر یا متوسط با قرض و خواهش مراسم عروسی را برگزار کند. یا اگر بدون مراسم بود احساس محرومیت کند. نصیحت ما به آنان که می خواهند به اصطلاح اسلامی و انقلابی باشند، این است که در صورت قدرت تفریط نکنند و به آداب شرعی در برگزاری مراسم ساده و اطعام ولو در محدوده فامیل و همسایه عمل کنند. و نصیحت به آنان که قدرت برگزاری هیچ گونه مراسم و اطعام را ندارند این است که اصل ازدواج را فدای این جهت نکنند زیرا اینها مستحب است و در وضع کنونی بخصوص برای آنانکه ممکن است مبتلا به گناه شوند شاید ازدواج واجب باشد.
نکته ای که در این مورد لازم است تذکر داده شود مسئله تحصیل است. بسیار دیده و شنیده شده است که ناصحان خیرخواه، جوانان را از ازدواج منع می کنند به دلیل این که دست و پا گیر است و مانع تحصیل می شود. البته اگر کسی مورد رزقی نداشته باشد که بتواند در عین تحصیل خرج خانه را بدهد شاید از این جهت مشکلی برای او پیش آید ولی در مورد کسی که از نظر مخارج زندگی تأمین شده باشد یا بتواند در فرصتی که دارد خرج خانه را به دست بیاورد ازدواج نه تنها مانع تحصیل نیست بلکه به آن کمک می کند، زیرا مهمترین عامل در پیشرفت تحصیل آرامش روح و تمرکز فکر است. جوانی که زیر فشار غریزه جنسی باشد آرامش ندارد و مخصوصاً اگر مبتلا به روش های غیر مشروع در ارضاء غریزه باشد که هم از نظر جنسی و هم از نظر روانی در اثر احساس گناه و شرم آرامش نخواهد داشت. بلکه می توان گفت در بعضی از موارد اگر ازدواج با تحصیل منافات داشته باشد باید ازدواج را اختیار کند. زیرا ممکن است با ادامۀ آن وضع، علم که بدستش نیامده عقلش را نیز از دست بدهد یا در اثر گناه گرفتار مجازاتهائی شود که جانش را نیز فدا کند. بنابراین در هر مورد باید ملاحظه اهم و مهم از نظر وضع مالی، جسمی و روحی مشخص بشود آنگاه گفته شود کدام یک را اختیار کن.
مسائل و مشکلات ازدواج، خیلی بیشتر از آن است که در این مقاله گنجانیده شود و این مسئله خیلی مهم تر از آن است که به نوشتن یک مقاله اکتفا شود باید یک حملۀ تبلیغاتی وسیع تحت ارشاد و رهبری بزرگان و شخصیتهای مذهبی فکری و سیاسی برای براندازی رسمهای غلط که مانع راه ازدواج است بشود تا هر چه بیشتر مردم را به تسریع در این امر تشویق و از سختگیری در آن باز دارند.
برای درک اهمیّت مطلب حدیثی از رسول اکرم(ص) در اینجا می آوریم که فرمود:
«اذا جاءکم من ترضون خُلقه ودینه فزوجوه. الاّ تفعلوه تکن فتنۀ فی الارض و فساد کبیر»
اگر کسی برای خواستگاری آمد که از نظر دین و اخلاق مورد پسند بود او را بپذیرید. اگر چنین نکنید در زمین آشوب و فساد بزرگی برپا می شود.
و این همان آشوب و فسادی است که جامعه بشری متمدن امروز گرفتار آن است. به امید آن روز که همگی با درک و احساس مسئولیت اجتماعی ریشۀ فساد را از زمین بر کنیم.
ان شاء الله.

16دسامبر/16

آدرس تعدادی از نمایندگهای پاسدار اسلام در شهرستانها

* اصطهبانات سازمان تبلیغات اسلامی
* باختران خیابان مدرس- نشر شهید بهشتی (وابسته به سپاه)
* بافق یزد روابط عمومی سپاه پاسدارن
* بجستان خراسان بسیج سپاه پاسداران
* بجنورد دفتر حزب جمهوری اسلامی
* بروجن خیابان ۱۵ خرداد کتابخانه مسجد جامع مدنی
* بم کتابفروشی هجرت (جهاد سازندگی)
* بندر انزلی (روابط عمومی سپاه پاسداران)
* بندر ترکمن کمیته فرهنگی جهاد سازندگی
* بندر گز سازمان تبلیغات اسلامی
*بندر ماهشهر نمایندگی کیهان برادر نیروی پور
* تربت حیدریه سازمان تبلیغات اسلامی
* تفت یزد سازمان تبلیغات اسلامی
* تفرش روابط عمومی سپاه پاسداران
* تویسرکان دفتر تبلیغات اسلامی
* تیرتاش بهشهر انجمن اسلامی تیر تاش
* پل سفید روبروی شهردار مطبوعاتی حزب الله
* جلفا گرگر کتابفروشی وحدت اسلامی- برادر نقی وهابی

16دسامبر/16

پرسشها و پاسخها ادیان آسمانی از دیدگاه قرآن

• نظر قرآن دربارۀ اختلاف ادیان آسمانی چیست؟
• از نظر قرآن دین خدا یکی است.
«•                    …»
آل عمران ـ ۱۹
دین در نزد خدا تنها اسلام است و اختلاف اهل کتاب در دین خدا با علم به وحدت دین الهی فقط از روی ظلم و ستیزه جوئی با حق است. دین ـ به معنای گرایشی که خداوندبرای انسان ها خواسته و تشریع فرموده ـ اسلام است، یعنی تسلیم در مقابل دستورات الهی از نظر عمل و پذیرفتن حقایق مذهبی از نظر عقیده. و امّا اختلافی که در شرایع آسمانی مشاهده می شود که در اصل شریعت از هم جدا شده اند نتیجۀ عناد و ستیزه جویی اهل کتاب با حق است که حاضر نشدند در مقابل پیغمبری که خداوند طبق بشارات کتب آسمانی به آنها وعده داده بود تسلیم شوند.
ممکن است گفته شود پس اختلافی میان شریعت رسول اکرم(ص) و شریعت موسی و عیسی علیهما السلام و سایر پیغمبرانی گرامی نیست؟
جواب این است که اختلاف در جزئیات شریعت است که به ملاحظه تناسب زمان و تکامل بشریت تشریع شده است و امّا اصول و پایه های شریعت خدا در همۀ ملل یکی است. خداوند می فرماید:
«                         … »
شوری ـ ۱۳
خداوند برای شما همان دینی را تشریع فرموده است که به نوح سفارش نمود و آنچه را به تو وحی نمودیم و سفارش ما بود به ابراهیم و موسی و عیسی، که دین را به پا دارید و در آن اختلاف نکنید …
و سپس در آیه بعد می فرماید:
«و ما تفرقوا الا من بعد ما جاءهم العلم بغیاً بینهم»
و آنها اختلاف نکردند مگر پس از دریافت تعالیم آسمانی و آن هم از روی عناد و ستیزه جوئی آنان بود. بغی، به معنای تجاوز از حد مشروع است و این که فرموده است «بینهم» یا به این معنی است که تجاوز و مقاومت در برابر حق در میان آنها متداول بود یا مراد تجاوز بر یکدیگر است و بنابراین احتمال مراد این است که تفرقه در دین را وسیله ای برای رسیدن به مقاصد ظالمانه خویش نسبت به یکدیگر قرار دادند زیرا اگر همه پای بند یک دین و یک شریعت و قانون باشند، تجاوزی واقع نمی شود.
بنابراین این برای اینکه تجاوزات خود را رنگ قانون و شریعت بدهند، هر یک برای خود دین جداگانه ساختند و چنین شد که اختلاف در شرایع به وجود آمد.
شاید گفته شود که وحدت ادیان فقط در جنبه عقیده است نه در مقام عمل و احکام. ولی چنین نیست، وحدت از نظر عقیده امری است روشن زیرا عقیده مبتنی بر واقعیتهای خارجی است و نمی شود که در آن اختلافی باشد و ممکن نیست پیغمبری بگوید روز قیامت هست و دیگری در شریعتش نفی آن باشد. این محال است زیرا باید یکی از آنها اختلاف واقع باشد و چنین امری نمی تواند منظور از آیه فوق باشد و قرائن در آیه مبارکه بر آن زیاد است و از همه واضحتر این که امر به اقامه و بر پاداشتن دین در همه شرایع شده است و این نیست مگر در مرحلۀ عمل و احکام. بعلاوه آیات بسیاری دلالت بر وحدت اصول عملی شرایع دارد. مثلاً نماز که مهمترین رکن عبادی و زکات که مهمترین رکن اجتماعی شریعت است در همه شرایع گذشته بوده. قرآن در مورد میثاق بنی اسرائیل می فرماید:
«و اذ اخذنا میثاق بنی اسرائیل ان لا تبعدوا الا الله … و اقیموا الصلاۀ و آتوا الزکاه»
ما از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم که نپرستید مگر خدا را (تا آنجا که می‌فرماید) و نماز رابه پا دارید و زکات مالتان را بپردازید.
حضرت عیسی (ع)در حالی که نوزاد بود در پاسخ آنان که به مادر بزرگوارش اعتراض کردند که این فرزند را از کجا آوردی، در ضمن سخنانی فرمود:
«  •    » مریم ـ ۳۱
یعنی خداوند به من سفارش فرموده است به نماز و زکات تا آخرین دم زندگی. و در مورد حضرت زکریا چنین آمده است:
«       •» آل عمران ـ ۳۹
ملائکه او را ندا دادند در حالی که در محراب به نماز ایستاده بود. و در مورد حضرت اسماعیل می فرماید:
«    • » مریم ـ ۵۵
و همواره خاندان خویش را به نماز و زکات امر می کرد. و در مورد حضرت ابراهیم (ع)آمده است:
«      » ابراهیم ـ ۴۰
خداوندا مرا برپا دارندۀ نماز قرار بده و همچنین فرزندانم را. و در مورد حضرت شعیب به نقل از معاندین قومش می فرماید:
«         » هود ـ ۸۷
گفتند ای شعیب آیا نمازت تو را وادار کرده است که ما را از پرسش خدایان نیاکانمان باز داری. و در سورۀ انبیاء پس از ذکر عده‌ای از پیامبران می فرماید:
«          …» انبیاء ـ ۷۳
ما آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به امر ما هدایت می کردند و آنان را بوسیلۀ وحی امر کردیم به انجام کارهای خیر و برپاداری نماز و پرداختن زکات …
و در وصایای جناب لقمان به فرزندش چنین آمده است:
«        » لقمان ـ ۱۷
فرزندم! نماز را به پا دار و دیگران را به کار خوب وادار و از کار بد بازدار. که در این آیه به دو اصل دیگر شرایع اشاره شده است و آن امر به معروف و نهی از منکر است.
روزه نیز یکی از اصول شریعت است، در این باره قرآن می فرماید:
«            …» بقره ـ ۱۸۳
ای کسانی که ایمان آورده اید بر شما روزه واجب شده است. همچنانکه بر کسانی که پیش از شما بودند واجب بود.
و امّا حج که از پایه های شریعت اسلام می باشد آنچه مسلم است از زمان حضرت ابراهیم (ع)بر همه مردم واجب شده است که به آن حضرت دستور داده شد.
«و اذّن فی الناس بالحج» حج ـ ۲۷
به تمام مردم اعلام کن که حج انجام دهند. و روایات متعددی در این زمینه از اهل بیت علیهم السلام وارد شده که حضرت ابراهیم این حکم را برای تمام نسلهای آیندۀ بشریت اعلام فرموده است.
بلکه در بعضی روایات آمده است که حضرت آدم(ع) نیز به حج مشرف شده اند.
و همچنین در بعد منهیات و محرمات شریعت در اصول احکام اخلاقی نیست یعنی در همه شرایع آسمانی زنا و لواط و دروغگوئی و بهتان و قتل نفس ومانند آن حرام و ممنوع بوده است و در این رابطۀ عمل قوم لوط که منجر به هلاکت آنان شد معروف است. و در شئون قضائی و حدود و دیات نیز همچنین است. خداوند می فرماید:
«   • • •                  …» مائده ـ ۴۵٫
و نوشتیم بر آنان (بنی اسرائیل) در کتاب (تورات) که قصاص باید در نفس به نفس و چشم به چشم به بینی و گوش به گوش و دندان به دندان باشد و در هر جراحتی قصاص همانند آن است و هر کس عفو کند و ببخشد کفارۀ گناهانش خواهد بود. و این حکم عیناً همانگونه است که در شریعت اسلام جاری است.
در شئون اجتماعی و اقتصادی و خانوادگی نیز شرایع گذشته همین گونه احکام را داشته اند. در مورد نیکوئی و احسان به والدین و دیگران در پیمان بنی اسرائیل آمده است:
«                ••  …» بقره ـ ۸۳
یاد بیاور آنگاه که از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خدا را نپرستید و به پدر و مادر خویش احسان و نیکی کنید و همچنین به نزدیکان و یتیمان و مستمندان و با مردم سخن خوب بگوئید …
بلکه در خصوص نیکی به پدر و مادر از آیات استفاده می شود که این سفارش خداوند به نوع انسان است در سه آیه چنین آمده است:
«و وصینا الانسان بوالدیه حسنا (احساناً) …»
ما سفارش نیکی به پدر و مادر را به همه انسانها کرده ایم. و در مورد بازار و روش معامله با مردم در داستان حضرت شعیب (ع) مکرر آمده است که به قومش می فرمود:
«     ••  …» اعراف ـ ۸۵
پیمانه و وزن را کامل کنید (کم فروشی نکنید) و کالای مردم را بی ارزش جلوه ندهید یا از کالای مردم کم نکنید.
بنابراین شرایع آسمانی در اصول و پایه ها یکی هستند گر چه اختلافات زیادی در احکام جزئیه طبق مصالح و مفاسد مختلف وجود دارد و سر آن تکامل شریعت است و کاملترین آنها شریعت حضرت محمد(ص) است که در این باره خداوند در قرآن فرموده:
«           …» مائده ـ ۳
اکنون دین شما را به حد کمال رساندم و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان دین (شریعت کامل) برای شما برگزیدم.
در قرآن کریم به برخی از احکام مختصه شرایع سابقه اشاره شده است، مثلاً دربارۀ قوم یهود چنین آمده:
«    •                           » انعام ـ ۱۴۶
و حرام کردیم بر یهود هر حیوان ناخن داری و از گاو و گوسفند حرام کردیم بر آنان پیه و چربی آنها را بجز آنچه در پشت و میان امعاء و لابلای استخوانهای آنها است. بدینگونه آنان را مجازات کردیم به سبب تجاوزشان و ما راستگویانیم (عمل ما حق و مطابق واقع است).
از این آیه استفاده می شود که بعضی از اختلافات منشأ آنها تشدید در احکام در اثر نافرمانی و ظلم و تجاوز بعضی از اقوام دیرین بوده است و گرنه در اصل این چیزها بر آنان حرام نبوده و لذا در جای دیگر فرموده است:
«                      ••  …» نساء ـ ۱۶۰ و ۱۶۱
حرام کردیم بر یهود چیزهای طیب و پاکی که بر آنان حلال بود بسبب ظلم آنان و همچنین بدین سبب بسیار منع می کردند مردم را از پیروی راه خدا و ربا می گرفتند در حالی که از آن نهی شده بود و اموال مردم را به باطل می گرفتند …»
در این آیه تفصیل تجاوز آنان ذکر شده و در جای دیگر می فرماید:
«و علی الذین هادوا حرمنا ما قصصنا علیک من قبل و ما ظلمنا هم و لکن کانوا انفسهم یظلمون»
و بر یهودان حرام کردیم آنچه را که قبلاً برای تو بیان کردیم (یعنی در سورۀ انعام) و ما بر آنان ظلم نکردیم بلکه آنها به خودشان ظلم روا داشتند. یعنی این نتیجۀ اعمال آنها است.
و نظیر آن، حکم روز شنبه است که در آن روز کار کردن یا خصوص صید ماهی بر یهود حرام بوده است و در اثر مخالفت عده ای از آنان عذاب بر آنها نازل شد و به این قضیه در پنج جای قرآن اشاره شده است.
در اینجا مناسب است به نکته ای که در قرآن دربارۀ کل اختلافات شرایع آمده به طور اختصار اشاره ای شود:
زنای محصنه ای در میان اشراف یهود واقع شده بود و چون طبق احکام تورات حکم آن رجم (سنگسار) بود و آنان مایل نبودند چنین کاری نسبت به اشراف خود انجام دهند، تصمیم گرفتند رسول اکرم را به عنوان داور بپذیرند به این امید که در شریعت اسلام حکم، چنین نباشد و چون آیه رجم نازل شد بر آشفتند و نپذیرفتند در این رابطه آیاتی در سورۀ مائده نازل شد که از آیه ۴۱ تا ۵۰ مطالب مهمی در این زمینه در بردارد. البته لحن آیات مانند سایر موارد عام است و اختصاص به آن قضیه ندارد. در این آیات پس از بیان بعضی از احکام تورات و نکوهش آنان که چگونه با وجود تورات تو را به داوری می خواهند و بیان اینکه انجیل حضرت عیسی(ع) نیز مصدق تورات و هدایتی در پی آن هدایت است می فرماید:
«          •                           •                    » مائده ـ ۴۸
و ما این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم در حالی که کتابهای گذشته را تصدیق می کند و بر آنها مسلط و مراقب آنها است، پس طبق احکام خدا در میان آنان داوری کن و پیروی هوی و هوس آنان مکن و از حکم حقی که دریافت کرده ای روی مگردان ما برای هر قومی از شماه راه و روشی معین کرده ایم و اگر خدا می خواست همه را یکنواخت می نمود (تا یک شریعت باشد) ولی خداوند می خواهد با آنچه به شما عطا فرموده است (از استعدادها و لیاقتها) شما را بیازماید (از قوه به فعلیت برساند) پس بکوشید و در کارهای خوب بر یکدیگر پیشی بگیرید. بازگشت همۀ شما به سوی خداست، آنگاه شما را نسبت به موارد اختلافتان آگاه می کند.
از این آیه روشن می شود که دین خدا اگر چه یکی است ولی راه و روش امتها طبق استعدادهای آنان مختلف است و این اختلاف برای این است که احکام شرعیه بوته های آزمایش الهی است که استعداد انسانها را شکوفا می کند و آنها را از قوه به فعلیت می رساند تا هرکس به فرا خور حال و استعداد خویش به کمال مطلوب برسد. و لذا حضرت عیسی (ع)که مبعوث شد بعضی از آن چیزهائی که بر یهود به علت تجاوز وستم آنان حرام شده بود حلال کرد. زیرا به مقدار کافی جامعه امتحان خود را پس داده بود و آنان که لیاقت داشتند آن امتحان را سرافراز و آن گروه دیگر سرافکنده پشت سر گذاشته بودند. قرآن از زبان آن حضرت در ضمن بیاناتی می فرماید:
«      •      …» آل عمران ـ ۵۰
من در حالی مبعوث شده ام که تصدیق می کنم تورات را که پیش از من بوده است و در عین حال حلال می کنم بر شما بعض از آن چه بر شما حرام شده بود. از این آیه این مطلب بخوبی روشن است که تغییرات احکام و حلال کردن بعضی از حرامها با تصدیق تورات از نظر اصول و پایه های اساسی دین منافاتی ندارد.
و همچنین در این آیه قرآن به عنوان مهیمن بر کتب سابقه خوانده شده است به این معنی که اصول آن شرایع و کتب را نگه می دارد و ادامه می دهد و در عین حال آنچه باید تغییر یابد از احکام فرعی شریعت تغییر می دهد.
بنابراین از بحثهای گذشته می توان چنین نتیجه گرفت که آنچه در قرآن به عنوان دین آمده است در همه دورانها یکی از و هیچ قابل تغییر و تبدیل نمی باشد و آنچه به عنوان شریعت از آن یاد شده امری است قابل تغییر طبق مصالح متغیره زمان و اختلاف دورانهای تکاملی بشریت در عین حال اصول و احکام اساسی شریعت در همه دورانها یکی است و اختلاف در جزئیات گذشته کاملترین شریعت را برای بشریت آورده است و چنین است که در روایات آمده:
«حلال محمد(ص) حلال الی یوم القیامه و حرامه حرام الی یوم القیامه.»
آنچه محمد (ص) حلال دانسته تا روز قیامت حلال است و آنچه حرام دانسته تا روز قیامت حرام است.

16دسامبر/16

نگاهی به ریدادها

جنگ
• نیویورک تایمز نوشت: آمریکا از تصمیم عراق برای استفاده از سلاح شیمیایی، از یک سال پیش مطلع بوده است.
۱۸/ ۱۲/ ۶۲
• عراق، آمریکا را متهم به دو روئی در ماجرای بمباران های شیمیایی کرد!!
۱۸/ ۱۲/ ۶۲
• ۲ پاتک سنگین نیروهای عراقی با تحمل تلفات و ضایعات فراوان دشمن، درهم شکست. صدها تن از نیروهای تیپ ۵ از لشگر ۴ پیاده عراق به هلاکت رسیده و یا مجروح شدند.
۲۱/ ۱۲/ ۶۲
• رزمندگان اسلام، مواضع مستحکم و برج های دیده بانی دشمن را در محور طلائیه درهم کوبیدند. جنایتکاران بعثی بار دیگر، دو منطقه عملیاتی خیبر را بمباران شیمیائی کردند.
۲۴/ ۱۲/ ۶۲
• حمله نیروهای پیاده و زرهی عراق به طلائیه و جبهه مهران با بیش از صد کشته و مجروح در هم شکست.
۲۸/ ۱۲/ ۶۲
• چهار فروند هواپیمای جنگی و یک هلی کوپتر دشمن در منطقه عملیاتی خیبر سرنگون شد.
۵/ ۱/ ۶۳
• پل تدارکماتی و مواصلاتی دشمن در منطقه حاج عمران منهدم شد.
انقلاب در جهان
• طی تظاهراتی گسترده در برابر سفارت فرانسه در لندن، صدها تن از عراقی های ساکن انگلیس حمایت فرانسه از عراق در جنگ تحمیلی را محکوم کردند.
۱۸/ ۱۲/ ۶۲
• به بهانه باز نگهداشتن تنگه هرمز، وزیر دفاع آمریکا از کشورهای عضو ناتو خواست آماده دخالت نظامی در خلیج فارس شوند.
۲۱/ ۱۲/ ۶۲
• در سوئد، اطریش، سریلانکا، دانشجویان مسلمان کشورهای مختلف، به منظور محکوم کردن بمباران های شیمیائی تویسط عراق ،دست به تظاهرات زدند.
۲۱/ ۱۲/ ۶۲
• انقلابیون مسلمان در جنوب لبنان ۵۰ بار هدف های اسرائیلی را مورد حمله قرار دادند.
۲۵/ ۱۲/ ۶۲
• نیروهای نظامی مصر برای دفاع از حکومت نمیری وارد سودان شدند.
• دبیر کل شورای همکاری خلیج فارس از نقش فرانسه در جنگ علیه ایران ستایش کرد.
۲۸/ ۱۲/ ۶۲
• ۲۵۰ سرباز مداخله گر فرانسوی از لبنان گریختند.
• دانشگاه پیشاور پاکستان به دنبال تظاهرات دانشجوئی تعطیل شد.
• به منظور بررسی تحولات جنگ تحمیلی، مأمور ویژه آمریکا وارد بغداد شد.
۶/ ۱/ ۶۳
• دانشجویان مصری طی تظاهراتی سیاست سرکوبگرانه رژیم مصر را محکوم کردند.
۷/ ۱/ ۶۳
• در مرکز فرهنگی انگلیس در بغداد، بمبی منفجر شد.
• دادگاه کویت، ۵ مسلمان عراقی و یک لبنانی را به اتهام انفجار سفارت آمریکا به اعدام محکوم کرد.
۸/ ۱/ ۶۳
• برای ایجاد جو تشنج در منطقه خلیج، هواپیمای عراقی یک نفتکش یونانی را در سواحل سعودی مورد اصابت موشک قرار داد.
۹/ ۱/ ۶۳
• آمریکا خط تلفنی دفتر حفاظت منافع ایران در واشنگتن را قطع کرد.
اختراع و اکتشاف
• هنرجویان هنرستان شهید بهشتی شیراز موفق به ساخت پمپ هیدرولیکی ماشین های سنگین راهسازی شدند.
۱۵/ ۱۲/ ۶۲
• با تلاش متخصصین راه آهن آذربایجان، برای نخستین بار در ایران سرسیلندر دیزل قطار ساخته شد.
۱۷/ ۱۲/ ۶۲
• برای اولین بار، ماشین دروگر کوبنده و پروانه مشعل مازوت سوز در اراک ساخته شد.
• یک مبتکر سمنانی جاروی برقی ساخت.
• لنت ترمز دیسکی بنز ۲۲۰ و ۲۸۰ برای اولین بار در ایران ساخته شد.
۲۲/ ۱۲/ ۶۲
• یک پزشک در ارومیه، دستگاه الکتروکوتر ساخت.
• دستگاه کامپیوتری سازنده انواع قالب از فولاد آبدیده در ایران ساخته شد.
• یک دانشمند ایرانی، طریقه عملی مهار چهاه های مشتعل نفت را ابداع کرد.
۷/ ۱/ ۶۳
عمران
• در ۲۲ کیلومتری تهران و با ۲۴ آزمایشگاه و کارگاه مجهز اولین مجتمع تحقیقاتی و پژوهش های علمی و صنعتی در ایران شروع به کار کرد.
۱۴/ ۱۲/ ۶۲
• فرستنده پر قدرت تلویزیونی در غرب کشور آغاز به کار کرد.
۱۷/۱۲/ ۶۲
• با اجرای ۹۰ پروژه آبرسانی، آب مورد نیاز بیش از ده هزار هکتار از اراضی مزروعی مازندان تأمین شد.
۲۰/ ۱۲/ ۶۲
• ۱۲۰ هزار هکتار از اراضی کویری اصفهان زیر کشت رفت.
• بیش از ۲۰۰ میلیون ریال وام به کشاورزان خوزستان پرداخت شد.
۲۳/ ۱۲ /۶۲
• فرستند رادیوئی ماکو آغاز به کار کرد.
• زایشگاه ۳۰ تختخوابی «الزهرا» در قم گشایش یافت.
۵/ ۱/ ۶۳
• ۵۰ میلیارد ریال وام معیشتی برای تقویت بنیه مالی کشاورزان، صیادان و عشایر اختصاص یافت.
۷/ ۱/ ۶۳
• اهالی ۱۰ روستای فارس و قزوین از آب آشامیدنی سالم بهره مند شدند.
۸/ ۱/ ۶۳٫
اخبار جهان
• اردن و ساف بر سر تشکیل کنفدراسیون اردنی ـ فلسطینی به توافق رسیدند.
۱۳/ ۱۲/ ۶۲
• ۳۰۰۰۰۰ فرانسوی علیه سیاست های دولت میتران دست به تظاهرات زدند.
۱۵/ ۱۲/ ۶۲
• هزاران تبتی با برپائی تظاهراتی آرام، خواستار استقلال و خروج نیروهای چینی از تبت شدند.
۲۱/ ۱۲/ ۶۲
• در مخالفت با سیاست دولت، پزشکان سودان دست به یک اعتصاب سراسری زدند.
• با بالا گرفتن جنگ ایران و عراق، قیمت بنزین در آمریکا افزایش یافت.
• به دنبا فشار اقتصادی به رژیم عراق، صدام دستور جمع آوری طلاهای بقاع متبرکه را صادر کرد.
۲۲/ ۱۲/ ۶۲
• اسرائیل اردوگاه ۲۰ هزار نفری فلسطینی را در جنوب لبنان محاصره کرد.
۲۳/ ۱۲/ ۶۲
• ریگان از رژیم صهیونیستی و جامعه یهودیان خواست از اردن حمایت کنند.
۲۴/ ۱۲/ ۶۲
• عراق از شیلی بمب خوشه ای خریداری کرد.
۲۵/ ۱۲/ ۶۲
• صدام بخشی از خاک عراق را رسما به رژیم اردن واگذار کرد.
• ۴۵۰۰ نظامی اتیوپی در نبرد با چریک های اریتره کشته شدنند.
۵/ ۱/ ۶۳
• انقلابیون السالوادور، انتخابات ریاست جمهوری را در ۴۵ شهر و روستا متوقف کردند.
۷/ ۱/ ۶۳
• موج تظاهرات علیه رژیم پینوشه، پایتخت شیلی را فرا گرفت.
۸/ ۱/ ۶۳
ضد انقلاب
• ۱۲ عضو یک باند بین المللی قاچاق مواد مخدر، با ۵۰۰ کیلو تریاک در باختران دستگیر شدند.
۲۰/ ۱۲ / ۶۲
• ۷۳ سرباز اسلام پس از ماه ها شکنجه از زندان های گروهک ها آزاد شدند.
• ۹۳ سوداگر مرگ، با ۱۴۶۳ کیلو تریاک و هروئین در شهرستان ها دستگیر شدند.
• مخفی گاه وسائل مخابراتی و تسلیحاتی فدائیان اقلیت کشف شد.
۶/ ۱/ ۶۳٫

16دسامبر/16

نیمه شعبان روز جهانی مستضعفین

نیمه شعبان سالروز ولادت با سعادت منجی بشریت، امام عصر، حضرت مهدی و روز جهانی مستضعفین یکی از بزرگترین اعیاد مسلمین است که امیدواریم این عید سعید بر امام عزیزمان، نایب بر حق آن حضرت و بر ملت بزرگ ایران و سنگر نشینان جبهه ها و تمام مستضعفین جهان مبارک باشد.
این روز پر شکوه و مبارک، به پیشنهاد آیت الله العظمی منتظری، روز جهانی مستضعفین نامیده شد، زیرا این روز یادآور تولد شخصیتی عظیم است که مستضعفین جهان در انتظار او نه روز شماری که لحظه شماری می کنند و هر آن، انتظار فرج آن بزرگوار را می کشند که بیاید و جهان را از دست سفاکان و خونریزان و جنایتکاران شرق و غرب برهاند و حکومت متسضعفین را که توسط رهبر و ملت مسلمان ایران در این خطّه پایه ریزی شده است، نیرو بخشد و گسترش دهد و تکمیل کند و ستمگران و دشمنان خدا را به روز سیاه نشاند.
آری! ما شعیان نیز موظفیم که خود را برای آن روز فرخنده که امید مستضفان در آن روز تحقق می یابد، آماده سازیم چه انتظار فرج که بسیار در سخنان معصومین آمده است، آمادگی و مهیا شدن و زمینه سازی حکومت جهانی حضرت مهدی عج است. این جا است که معنای آن روایت روشن می شود که فرمود: مردمی از مشرق زمین بر می خیزند و زمینه ساز حکومت مهدی عج می شود. و مگر انتظار چیزی جز آمادگی و زمینه سازی است؟ آن شاگردی که انتظار آزمون و پیروزی را می کشد، مگر کاری جز درس خواندن و آماده شدن دارد؟ ما شاگردان مکتب امام صادق ع نیز باید برای آزمون بزرگ فداکاری و جانبازی در ارتش امام زمان و سرانجام پیروزی همیشگی حق بر باطل خود را از هر نظر آماده سازیم و هر زمان منتظر قیام و حرکت برای بهروزی مستضعفین باشیم.
کی می آید؟
امام زمان هنگامی ظهور می کند که:
• ظلم فراگیر شده باشد (که شده است).
• فردی از اهل قم قیام کند و مردم را به سوی حق دعوت نماید. گروهی که همانند پاره های آهنند گرداگرد او جمع شودند که حادثه ها آنان را متزلزل نسازد و هیچگاه خسته و ملول نگردند و نترسند و نهراسند و بر خدای خود توکل کنند و عاقبت از آن متقین است.
• کوفه از مؤمنان خالی شود و علم از آن جا فرار کند و همانگونه که مار به سوراخ خود، از آن پس علم در شهری که آن را «قم» می نامند پدید آید که اهل آن دیار قائم مقام حضرت حجتند.
• یکی از فرزندان امام حسین ع از مشرق زمین قیام کند که اگر کوه ها در برابر او مقاومت کنند آن ها را ویران سازد و راهی در میان آن ها ایجاد کند.
• بین شما (شیعیان) و کعبه جدائی افتد توسط گروهی که از خیر بهره ای نبرده اند و خدا و پیامبرش از آنان بیزارند.
• در حرمین شریفین (کعبه و مسجد پیامبر) به آن چه خدا راضی به آن نیست عمل شود و کعبه معطل بماند و امر به ترک و دوری از آن کنند.
• بازرگانان برای تفریح به حج روند و مردم متوسط الحال برای تجارت و مستمندان و نادانان برای ریا و خود پسندی.
• خون ها در بصره ریخته شود و خانه هایشان ویران گردد و نابودی در ساکنینش پدید آید و خوف و وحشتی تمام اهل عراق را شامل شود که با آن قرار نداشته باشند. (همانگونه که شده است).
• ترک و روم بر علیه شما (شیعیان) قیام کنند و ارتش های خود را در مقابله با شما مستقر نمایند و از آن پس ترک و روم با هم به مخالفت پردازند و جنگ های زیادی بر پا شود.
حال که بیشتر علامات ظهور آن حضرت محقق شده و ان شاء الله به زودی ظهور می فرماید، خوب است با هم برنامه آن حضرت را، از بان پدران و اجداد بزرگوارش «سلام و صلوات خدای بر آنان» بشنویم:
امام زمان می آید:
امام زمان می آید که:
• دولت باطل را سرنگون سازد.
• بسیاری از آنان که به دروغ خود را پیرو او می دانند و با سوء استفاده از نام مبارکش در مردم القاء شبهه می کنند ولی در برابر انقلاب اسلامی و رهبر عظیم الشأن آن که مورد تأیید آن حضرت است، قد برافراشته، به مخالفت و اعتراض بر می خیزند، هدایت کند ـ اگر قابلیت داشته باشند ـ و گرنه آن ها را با همان شمشیر برنده ای که بر فرق مرتدان و منافقان و کافران فرود می آورد، از پای درآورد و آن ها را عبرت دیگران قرار دهد.
• از (برخی) فتوی دهندگان که به آن چه علم ندارند فتوی می دهند، انتقام بگیرد. وای بر آن ها و بر پویندگان راهشان، گویا دین ناقص است که آن را تکمیل می کنند یا این که در دین کژی هست که راستش می کنند یا … یا …. ؟!
• پیروانش با او بیعت کنند بر این که:
• دزدی نکنند، مرتکب زنا نشوند، مسلمانی را اسیر ننمایند، محرمی (کسی که احرام حج پوشیده است) را نکشند، حرمتی را هتک نکنند، بر منزل کسی یورش نبرند!، کسی را نزنند مگر حق در آن زدن بادش، طلا، نقره، گندم، و جوی را احتکار نکنند، اموال یتیمان را نخورند، به آن چه نمی دانند شهادت ندهند، مسجدی را ویران نسازند، هیچ مایع مست کننده ای را نیاشامند، لباس ابریشمی نپوشند، کمربند زرین بر کمر نبندند، راه را بر کسی نبندند (مانند دزدان سر گردنه)، راهی را مخوف و پر خطر نکنند، … غذائی از گندم و جو را نزد خود نگهداری نکنند، با اندکی (از رزق و روزی) بسازند، … از نجاست متنفر باشند، ارم به معروف و نهی از منکر کنند، لباس های خشن بر تن نمایند، گونه ها را بر خاک بمالند (در برابر خالقشان خاضع و خاشع باشند) در راه خدا بهترین جهاد را بکنند … و امام زمان هم بر خود واجب بداند که:
همانگونه که آن ها راه می روند راه رود (مسیر آن حضرت مانند مسیر پیروانش باشد) و مانند آنان بپوشد و همان مرکوب آنان را سوار شود و آن گونه که می خواهند باشد و با اندکی بسازد و زمین را ـ به یاری خداوند ـ پر از عدل و داد کند پس از این که پر از ظلم و ستم شده باشد، خدای را به بهترین وجه عبادت کند و برای خود هیچ حاجب و دربانی نداشته باشد.
• پرچم رسول الله را بر افرازد… و شمشیر ذوالفقارش را تا ۱۸ ماه در غلاف نکند.
• تمام کافران را هلاک کند و قلب های مسلمانان را خشنود سازد.
• آری! قائم آل محمد «منصور بالرعب» است. چه، از شنیدن نام مبارکش، ستمگران به وحشت می افتند و لرزه بر اندامشان ظاهر می شود.
اگر پیامبر (ص) با رحمت و رأفت بر مردم حکومت می کرد، امام زمان هم مأموریت دارد که با قتل و خونریزی، دشمنان خدا را سرکوب کرده، انتقام خون میلیون ها شهید و مظلوم تاریخ را از آن ها بگیرد، امام صادق ع در روایتی می فرماید: «ان رسول الله سار فی أمته باللین و المن وکان یتألف الناس و القائم یسیر بالقتل و لا یستتیب احدا… بذلک أمر فی الکتاب الذی معه. ویل لمن ناواه»
رسول خدا در امت خود با نرمی، ملایمت و نکوئی رفتار می کرد و مردم را به محت و دوستی وا می داشت و حضرت قائم (عج) با کشتار و خونریزی حرکت می کند و از کسی درخواست توبه و بازگشت نمی نماید، چنین مأمور شده است. وای بر کسی که با او دشمنی کند.
امام باقر (ع) می فرماید: به خدا سوگند، گویا دارم می نگرم او را که پشت به حجر الاسود کرده است و می گوید: ای مردم! ما نسبت به آنان که به ما ستم کردند و حق ما را سلب کردند از مردم یاری می طلبیم… شما را به خدا دست از ما بر ندارید و ما را یاری کنید خدا شما را یاری خواهد کرد. ما امروز از هر مسلمانی یاری می طلبیم.
هان! ای یاران امام زمان! گویا ندای مظلومیت آن حضرت، همچنان طنین انداز است و شما شیعیان را به یاری می طلبد. خود را آماده کنید و برای یاری آن بزرگوار جبهه های نبرد اسلام با کفر را همچنان گرم نگهدارید که پیروزی شما در این جبهه مقدس، مایه روسفیدی است در محضر حضرت حجت ـ سلام الله علیه ـ و مایه امیدی است برای تمام مستضعفان و مظلومان، رزم خود را رنگی خدائی دهید تا در آزمایش پیروز شوید و امام زمان را خرسند نمائید و به زودی ان شاء الله در جبهه ای به بزرگی تاریخ همگام و همپای حضرت ولی عصر (عج) با دجّالان و سفیانیان بجنگید و هر کس آشکارا با آل محمد دشمنی کند سفیانی است و هر کس مخفیانه عداوت ورزد دجّال است.

16دسامبر/16

هدایت در قرآن

آیت الله جوادی آملی
قسمت ششم
نیاز به منطق
در مقالات گذشته راجع به روش تعلیم بحث شد و گفته شد که کیفیت تعلیم یا به آن است که خداوند روش را صریحاً ـ در قرآن ـ بیان کرده باشد یا به فطرت و روش عقلا سخن گفته باشد که اگر کیفیت تعلیم را صریحاً بیان نکند، به وسیله راه دوم تبیین می نماید، یعنی به فطرت عقلا در کیفیت پی بردن به مجهولات اکتفا می کند و در موقع محاوره و سخن هم به روش عقلا سخن می گوید.
فطرت عقلا در تحصیل معارف این است: یک سلسله معلومات بدیهی را سرمایه قرار می دهند و از طریق آن مجهولات را تحصیل می نمایند. بنابراین لازمه اش پذیرش دو مطلب است:
۱- وجود سرمایه های اولیه و بدیهی
۲- بودن رابطه بین این بدیهی و آن نظری
و استدلال های قرآن کریم هم که محاروه خدای متعال است با بندگانش، به همین روش و بر همین منوال است، که نمونه هائی از آن در بحث های گذشته ذکر شد.
ما اگر خواستیم بگوئیم روش منطقی روش صحیحی نیست و این طرز تفکر ساخته بشر است و روا نیست باید یک سند گویائی داشته باشیم. آن ها که روش منطقی را طرد کرده و نپذیرفتند، جمعاً یازده اشکال داشتند که خلاصه این اشکال های یازدگانه در جلد پنجم المیزان در طی بیشتر از ۳۰ صفحه مطرح و پاسخ داده شد، که در گذشته پنج اشکال آن را به اختصار بیان کردیم.
اشکال پنجم آن ها این بود که می گفتند منطق بر فرض این که ارزش داشته باشد، سهم منطق آن است که صورت ها و شکل های منتج را از صورت ها و اشکال غیر منتنج فرق می دهد اما آن اصول و موادی که ما در این قالب ها باید بریزیم، آن را منطق تأمین نمی کند بلکه باید از کتاب و سنت گرفت. پس منطق ابزاری بیش نیست و منطق تنها یک ترازو است. ما در این ترازو چه باید قرار بدهیم و چه قرار ندهیم. آن را منطق بیان نمی کند، منطق می گوید ترازو را چگونه باید قرار داد و نصب کرد و آن که ترازو است ـ مثلاً ـ شکل اول است با این شرایط، شکل دوم است با این اوصاف، و مانند آن، یا قیاس استثنائی است با آن شرایط و اوصاف، منطق کارش ترازو سازی است. اما کالاهائی که دراین ترازو قرار می گیرد، از عهده منطق خارج است آن را حتماً باید از وحی و از کتاب و سنت گرفت.
در پاسخ گفته شد که منطق بیش از این هم ادعائی ندارد، کاری هم بیش از ترازوسازی و تبیین ترازو ندارد. هیچ فرد منطقی ادعا نکرده که من با منطق، فلان مطلب را حل می کنم بلکه منطقی ادعا می کند که اگر شما خواستید از مجهولی پی به معلوم ببرید، راه این است اما ابزار راه را منطق بیان نمی کند. این را هم منطق می گوید که شما باید از بدیهی پی به نظری ببرید. ان بدیهی یا آن مبینی که در حکم بیّن و بدیهی است چیست؟ آن را منطق نمی گوید بلکه آن را علوم دیگر تعیین می کند.
و اما این که گفته شد ما باید مواد را از کتاب و سنت بگیریم این همان جواب را خواهد داشت که ما بعد از اثبات مبدأ و بعد از اثبات وحی و اثبات اعجاز و فرق اعجاز با علوم غریبه دیگر و پیوند اعجاز با صدق دعوای رسالت که چگونه اگر کسی معجزه آورد پیغمبر است، همه این اموررا باید با دلیل قطعی عقلی حل کرده باشیم و اگر با دلیل حق نشد آن گاه نمی توانیم بگوئیم این در کتاب یا در سنت است یا مانند آن. مضافاً به اینکه بعد از گذراندن همه این مراحل و ادوار تازه در اصول دین که بحث می کنیم مطلبی که یا ظنی الصدور یا ظنی الدلاله است و یاجهت صدورش ظنی است اگر در همه این سه امر ظنی بود یا در دو امر ظنی بود یا در یک امر از این امور سه گانه ظنی بود مفید یقین نیست، و وقتی مفید یقین نبود در علوم فرعی و احکام به کار می آید ولی در علو ماصلی و حکم جهان به کار نمی آید، زرا نفس با نظ، جزم پیدا نمی کند مضافاً به اینکه با محکمات کتاب و سنت، ظن در امور اصلی و جهان بینی منع شده که ما با ظن و گمان درباره جهان بتوانیم تصدیق کنیم. ما اگر به ظن و گمان اکتفا کردیم دیگری هم با گمانش اکتفای دیگری خواهد داشت!
بنابراین وقتی می توانیم به کتاب و سنت در جهان بینی و اصول دین مراجعه کنیم که بسیاری از مسائل یقینی را با استدلال روی اشکال منطقی حل کرده باشیم و هیچ ممکن نیست بتوانیم مطلبی را استدلال کنیم یا به اثبات یا به نفی الا به روال منطقی، اصلاً ممکن نیست کسی بتواند مطلبی را اثبات کند یا نفی کند و از فرمول های منطقی استفاده نکند مواد اولیه هم باید بدیهی محض باشد تا بتوانیم با آن راه و با این ابزار، آن زیر بنای فکری را درست کنیم. وقتی زیر بنای فکری درست شد آن گاه در ظواهر، ما جاء به النبی در احکام در فورعات عملیه حق است و شک بردار نیست.
در هر صورت این اشکال پنجم گذشته از این که در حد یک قیاس منطقی است با این جواب هم حل خواهد شد.
اشکال ششم:
همه علوم در قرآن هست پس ما چه حاجت به فلسفه و منطق داریم؟ این ها چه علومی است که از کشورهای بیگانه آمده؟ در صورتی که همه علوم که نفوس انسانی به آن ها نیازمندند در کتاب و سنت می باشد. پس ما نیازی نداریم به افکار بیگانه ها و امثال ذلک.
پاسخ اشکال ششم:
اولاً ـ خود این به صورت یک قیاس است که ما دارای کتاب و سنت قوی و غنی هستیم و چون این جوابگوی همه نیازهای ماست، حاجتی به بیگانه نداریم و چون حاجتی به بیگانه نداریم به همان غنی و قوی بالذّات و اصیل اکتفا می کنیم. این خودش یک قیاس اقترانی و منطقی دارد.
ثانیاً ـ یک سلسله موادی هم که مواد عقلی است در آن به کار رفته است.
ثالثاً ـ این اصول است اما باید بفهمیم از چه راه باید وارد این مخزن بشویم و این علوم را که در این خزانه است، از یکدیگر جدا بکنیم بگوئیم توحیدش این است اوصاف توحیدش این است، نبوتش این است و و … نمی شود همین طور که از راه رسیدیم بگوئیم هر چه در قرآن است ما را بس است! این سخن جبریه و مفوضه است که می گویند: همه اسرار در قرآن هست و دیگر نیازی نداریم!! این «حسبنا کتاب الله» است!! بنابراین ابزاری لازم است که آن ابزار را حجت عقلی می نامند. «ان لله علی الناس حجتین» که یکی از آن ها عقل است اما این درست است که همه اسرار الهی در کتاب و سنت است ولی باید راه رسیدن به آن را فرا گرفت. اگر بیراهه رفتی مانند فخر رازی و همفکرانش می شوی که می گویند: آن جا که خدا فرموده است: قتلوا النبییین بغیر حق» در حقیقت خد اوند پیامبران را کشته است و خدا است که قاتل انبیا است (نعوذ بالله) ولی از نظر ادبی به ما سفارش می کند که شما قتل انبیا را به خدا نسبت ندهید. این چنین است مکتب جبر!
و از سوی دیگر مفوضه هستند که بشر را اصلا مستقل نمی دانند که خطر تفویض بدتر از خطر جبر است. همه اسرار و حکم الهی در کتاب هست ولی با چه ابزاری و با چه راهی و استدلالی باید برویم به سراغ آن. قرآن کتابی نیست که بشود با آن به آسانی کنار آمد، آن چنان آیات محکماتی دارد که به هیچ و جه قابل تغییر نیست، و اگر چند آیه متشابه دارد این آیات مشابهات را در دامن ام الکتاب که محکمات است می پروراند و آن چنان نیست که آیات محکمه اجازه بدهد کسی از متشابهات هر استفاده ای خواست بکند. آیات محکمات همان طور که سندش قطعی است، دلالتش هم قطعی است و نمی شود در دلالتش خدشه کرد مثل «لیس کمثله شیء» و آیات نظیر آن.
از آن گذشته کتاب و سنت غنی است و همه اسرار الهی را دارد نه زید و عمرو غنیند! این ها بالاخره نیازمندند که درست بیندیشند و یک ابزار فکری داشته باشند، کتاب و سنت در فصاحت بلاغت قوی است و احدی نمی تواند مثل کتاب سخن بگوید، این درست است ولی آیا زید و عمرو هم مجازند دهنشان را باز کنند و هر سخنی را بگویند یا آن ها ناچارند ادبیات را بخوانند؟! بگوییم چون کتاب و سنت مرکز فصاحت است ما چه نیازی به ادبیات داریم؟! آری، آن محتاج نیست اما این شخصی که می خواهد بخواند و استدلال کند باید علوم ادبی را نیز بخواند. این علوم ادبی را هم مگر جز آن است که از جاهلیت به ما رسیده است. ولی منطق و فلسفه را موحدین قبل از اسلام و تابعین عیسی و موسی کلیم الله علیهم السلام به ما داده اند، آیا صحیح است بگوئیم چرا قوانین صرف و نحو بخوانیم؟ چرا معانی و بیان و بدیع و شعر و عروض و قافیه را بیاموزیم که این ها سنن جاهلی است؟! یا این که باید این ها را بیاموزیم تا فصاحت و بلاغت ادبی قرآن را در یابیم؟ علم مفید است از هر کجا آمده باشد. این همه نکات ادبی که در تفسیرهای ماست در اثر فراگیری ادبیات جاهلی است، ادبیات که در اصل ادبیات اسلامی نیست منتها قرآن کریم آمده آن قوانین را شکل داده و خود محور استدلال قرار گرفته و آن چه را که در ذوق ها و در سنت ها بوده احیا کرده است، چه در بعد فصاحتش و چه در بعد بلاغتش. پس اگر کسی آن ها را یاد نگیرد طعم فصاحت قرآن را نمی چشد!
جواب دوم از اشکال ششم:
قرآن بی نیاز است نه قرآن خوان! قرآن غنی است چون کلام غنی حمید است و محتاج به غیر نیست اما مستدل باید ابزاری داشته باشد که با آن ابزار به سراغ قرآن برود. اینکه قرآن می گوید تدبر کنید، با چه باید تدبر کرد؟ معلوم می شود راه است که انسان با پیمودن آن راه پی به معارف قرآن می برد. قرآن یک سلسله معارف سنگین و نظری دارد و این معارف سنگین که غیب است آن چنان سنگین است که دسترسی چشم و گوش و هواس ظاهری و امثال ذلک به آن نیست، باید آدم به غیب ایمان بیاورد و قبل از آن بر طبیعت و جهان شهادت آنقدر مسلط بشود که یا بالجمال یا بالتصیل همسان غیب بشود تا به غیب ایمان بیاورد، تا انسان مطلبی را درک نکند که نمی تواند ایمان بیاورد. اگر درک نکرد که یک مطلبی را که با هیچ ابزاری قابل دیدن نیست، درک و علم او را به هیچ وسیله مادی نتوان ارزیابی کرد و حرکت داد و تقسیم نمود و مانند آن.
پس اگر کتاب و سنت غنی و قوی بود دلیل آن نیست که متمسک و مستدل به کتاب و سنت هم قوی و غنی است!
استاد علامه طباطبائی (ره) در تتمه جواب دوم از اشکال ششم می فرماید: مثل این که یک طبیب بدون این که زحمت فراگیری علوم طبیعی و دیگر علوم مربوط به انسان را تحمل کند بگوید تمام اسرار در خلقت انسان و در دستگاه گوارشی انسان است، پس ما را چه حاجت به علم طب؟ علم طب برای آن است که ما بفهمیم در دستگاه گوارش انسان چه هست و چه نیست و چگونه سالم می شود و چطور مریض می شود و چگونه بیماریش درمان می شود و مانند آن، ما از اره برسیم بگوئیم در این مخزن همه این علوم هست، دیگر چه احتیاج داریم به تشکیلات آزمایشگاه ها و کتاب خواندن ها و درس و بحث ها؟
جواب سوم از اشکال ششم:
این محدودیتی که شما قائلید خود کتاب و سنت قائل نشده است بلکه کتاب و سنت گفته: شما حرف های گوناگون را بشنوید و بهترینش را انتخاب کنید. در کتاب آسمانی قرآن کریم آمده است: «فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه، اولئک الذین هدیهم الله و اولئک هم اولو الالباب» فرمود سخن های گوناگون را بشنوند ولی احسنش را تبعیت کنند. در مقام عمل کردن انسان باید احسن الاقوال را متبوع قرار بدهد ولی در مقام ارزیابی نمی توان گفت همین کتاب را بخوان و بس! همین فکر را ببین و بس! پس این همه انسان هایی که روی زمین اند راه فیض بر آن ها بسته است و همین شخص می فهمد و دیگری نیست؟ آیا خدا در جاهای دیگر فیاض نیست؟ این رابطه ای که بین خدا و انسان هاست فقط در همین سرزمین و همین محدوده است؟ یا انسان های دیگر ممکن است فیوضی از خدای متعال دریافت کنند؟ پس ممکن است دانشمندی یک فکری داشته باشد که انسان آن را می خواند و اگر حق بود می پذیرد. راه تشخیص حق را هم نشان داده است. آن جا که می فرماید: تبعیت از احسن الاقوال بکنید (نه تبعیت در بررسی و ارزیابی و تحقیق) و همچنین فرمود: «اطلبوا العلم و لو بالصین» یعنی ادبیات چین را هم باید بخوانی تا طرز تفکر چینی ها را بدانی و علومشان را یاد بگیری. اگر علم در یک منطقه دور دست بود باید به فرهنگ و علوم آن ها آشنا شد و رفت و فرا گرفت. حالا گرچه گفته شده آن علمی که تا چین هم آدم باید دنبالش برود معرفه الله و معرفه النفس است ولی بالاخره باید فرهنگ آن سرزمین را هم آموخت تا رفت به آن جا و کتاب ها و نظرات و صاحب نظران را دید و شناخت و فهمید.
بنابراین تبعیت، ا زآن احسن الاقوال است و اما خواندن، تحقیق کردن، نظر دادن و مانند آن آزاد و وسیع است بیانی را مرحوم کلینی رضوان الله علیه در باب حجت، در باب علومی که از اهل بیت (ع) نقل شده آورده است که دو راوی از شاگردان امام صادق سلام الله علیه نقل کرده اند که حضرت مطلبی را بیان کرد سپس چنین فرمود: «شرّقا او غربا لا تجدان شیئا صحیحا من العلم الا و هو عندنا اهل البیت» مشرق بروید یا مغرب بروید هیچ مطلب درستی را از دانش نمی یابید مگر این که نزد ما اهل بیت است. حرف این است که من می گویم. اگر کسی عجز داشته باشد در بیگانه ها را نمی گذارد باز بشود و دروازه کشور خودش را هم می بندد اما وقتی انسان اطمینان دارد که هر فکری بیاید این فکر اسلام برّنده است زیرا این معجزه است خاصه اعجاز این است که «کتب الله لأغلبن انا و رسلی» در همه بعدها که یکی از آن ها بعد علمی است نگرانی نیست، منتهی این که حضرت فرمود: مشرق بروید حرف همین است که من می گویم، مغرب بروید حرف همین است که من می گویم چون اطمینان داشت و شاگردان را هم برای همین کار پرورانده بود، به ابان بن تغلب فرمود: تو در مسجد بنشین و فتوا بده و نظرات مردم را روشن کن و و .. و کارها را تقسیم کرد. این چنین نبود که بفرماید: راه بسته است برای این که آدم می ترسد! از چه می ترسد؟ باطل نه در زمان رسالت رسول در حریم این کتاب راه دارد ـ چون حرمش حرم امن الهی است ـ و نه بعد از او، «لا یأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه» بنابر این کتابی است در امن، ولی صاحب نظر می خواهد که این کتاب را از راهش وارد شود و به مقدار میسور بفهمد.
جواب چهارم از اشکال ششم
«ان الحق حق اینما کان و کیف ما اصیب و عن ای محل اخذ» این حقوقی که در کلمات بشرهای غیر مسلمان و غیر متدین است ریشه الهی دارد اگر حق است از انبیاست ولی اگر سخنی حق بود و از جائی برخاست که باطل و مبطل است، آن توفیق حق فهمی و حق گوئی را ندارد. این بشر خدا نشناس روزی وارد زمین شد که انبیاء حقایق را آوردند برای بشر، چیزی نبود که تازه این ها گفته باشند «الحجه قبل الحق و مع الخلق و بعد الخلق» انبیا آمدند و حقایق را آوردند و از زبان به زبانی ترجمه شده و گذشته آن وقت ممکن است یک انسان مادی حرف حقی هم در مکتبش داشته باشد، وقتی انبیاء آمدند و سرزمین بشریت را روشن کرده اند نمی توان گفت این حرف حق را فلان مادی فهمید! یک وقتی فلان مادی آمده در جهان که مهمان انبیاء علیهم السلام بوده و در کنار سفره آن ها نشسته و این حرف حق را گفته است: کدام حرف حق است که در گفتار مادی ها باشد و در کتب آسمانی که قبل از این ها آمدند و بشر را نور دادند نباشد؟ نامه ای عبد الملک برای حجاج نوشت: «اذا سمعت کلمه حکمه فاعزها الی امیر المؤمنین، یعنی نفسه!» نامه ای نوشت که هر جا شعر خوبی حرف بلندی از کسی شنیدی، بگو این را امیر المؤمنین گفت! مراد خود عبد الملک بود! فاصله بین عراق و شام هم خیلی است، سخن بلندی هم اگر از اهل عصمت شنیدید، از علما شنیدید بگوئید این کلمه بلند را عبد الملک گفته است! آری اگر انسان سخن حقی را شنید یقین دارد که حق است و ره آورد انبیاء است بدون تردید، گرچه به دروغ به دیگری نسبت داده باشند.
ادامه دارد

16دسامبر/16

یادی از شهدا

قسمتی از وصیت نامه شهید مهدی سلیمی
… ای کسانی که ندای ما را می شنوید تا زمانی که دشمن نابود و مستضعفان از زیر سلطه ابرقدرت های جهانخوار بیرون نیامده و کربلا را بعثیان کافر رها نکرده اند و مکه معظمه «آن خانه خدا و جای عبادت و سیاست آزاد نشده، همه ذلیل هستیم و تنها رمز رسیدن به این هدف، پشتیبانی از ولی فقیه می باشد»…
پدر بزرگوار و مادر عزیزم: درست است که باید عصای پیری شما می شدم اما چه می شود کرد که وقتی می بینم صدام خونخوار آن نوکر شرق و غرب چنین بی رحمانه به اسلام عزیز و میهن اسلامی ما حمله می کند، نمی توان ساکت نشست و نگاه کرد که به جنایات خود ادامه دهد. باید پوزه این جانی قرن را به خاک مالید تا دیگر جنایتکاران نتوانند چنین خیالی را در سر بپرورانند. و تنها خواهش من این است که گریه و شیون نکنید چون خدای بزرگ اجر شما را خواهد داد.
قسمتی از وصیت نامه شهید محمدحسین (مسعود) اوحدی
امیدوارم که هر قوت خواستید برای من گریه کنید، برای امام حسین گریه کنیدو حضرت عباس و حضرت زینب و حضرت قاسم و علی اکبر و علی اصغر ۶ ماهه که هنوز بوی خون سرخشان از صحرای کربلا به مشام می رسد و هر مسلمانی را سرمست می کند و هنوز طنین فریادشان که ما را به یاری می طلبند در گوش های هر انسان آزاده طنین افکن است، باشد تا ریخته شدن خون های ما زمینه ای باشد برای ظهور امام مهدی (عج) که خونخواه واقعی امام حسین (ع) او و یارانش می باشند و خداوند انشاء الله از عمر ما بکاهد بر عمر امام عزیز بیفزاید تا این امید مستضعفان ظهور مهدی (عج) زنده بماند و پرچم انقلاب اسلامی را به دست امام ع بسپارد. هر وقت خواستید برای من گریه کنید برای صد ها شهید بی کفن گریه کنید که صهیونیست های غاصب خون پاکشان را در بیروت بر زمین ریختند و برای خواهرانی گریه کنید که جنایت صهیونیست ها بر آن ها مو را بر اندام انسان راست می کند. برای صد ها جوانی گریه کنید که مادرشان آرزوی دامادیشان را داشتند یا عروسانشان در انتظارشان چهره به درها دوخته بودند. برای فرزندان و خانواده شهیدان انقلاب گریه کنید و آن ها را یاد کنید. امیدوارم اگر کسی برای فاتحه بر سر قبرم می آید، ابتدا برای طول عمر و سلامتی امام دعا کند و برای ظهور امام زمان و پیروزی نهائی انقلاب اسلامی و سپس مرا نیز از دعای خیر و فاتحه بی نصیب نگذارد که آن چه بیشتر روحج مرا شاد خواهد کرد همراهی و همکاری عملی و قلبی با انقلاب اسلامی و کمک به تداوم آن است.
قسمتی از وصیت نامه شهید عزیز الله غلامی
خدایا من از زندگی و خانواده ام سیر نشده ام و بدون هدف خودم را به کشتن نمی دهم. بلکه این راه را شناختم و انتخاب کردم و منتهای آرزوی من رسیدن به لقاء تو است. و این برداشت کلی من است که شهادت شربتی است که هر کس توان آن را ندارد که بنوشد، مگر این که خود را از تمام قید و بندهای ظاهری اعم از مال و جان خود گذشته و در راه حق علیه باطل فدا کند، و من از خدای بزرگ طلب کردم تا زمانی که لیاقت شهادت را ندارم از این دنیا نروم و این را می دانم که آخرین لحظه خوشی ام در این دنیا همان لحظات آخریست که چشمانم بسته می شود و دیگر این که خوشحالم که جانم را نثار اسلام ومکتب محمد (ص) و علی (ع) می کنم و این را بدانید ای مسلمانان جهان و به خصوص مردم ا یران که اسلام همیشه در حال جنگ با کفار است و برادرم تو وارث لباس رزمم می باشی، تو باید تداوم بخش راه تمام شهیدان باشی تو باید با آمدن به جبهه و با ریختن خون این جنایت پیشه گان چون صدام وگروهک های وابسته درخت نوپای انقلاب اسلامی را آبیاری نمائی.
قسمتی از وصیت نامه شهید محمود ضمیری
جهان همیشه عرصه پیکار حق و باطل بوده است و هر یک از این جبهه ها پیروانی داشته است زمانی هابیل در مقابل قابیل و زمانی حسین و حسینیان در مقابل یزید و یزیدیان و امروز هم نیز شاهد درگیری جبهه حق یعنی ایران اسلامی به پاخواسته به رهبری امام خمینی و جبهه باطل یعنی دنیای کفر به رهبری ابر جنایتکارانی چون آمریکا و شوروی و انگلیس و … است وظیفه هر کسی است که موضع خویش را در برابر این جبهه ها مشخص ند و با عمل خویش ادعای خویش را به اثبات برساند.
اگر کسی ادعای می کند که پیرو جبهه حق است و رهبرش حسین زمان خمینی بت شکن است، به درستی که رمز پیروزی و سعادت انسان در جهاد است، چنانچه علی (ع) مولای متققیان می فرماید: الجهاد باب من ابواب الجنه فتحهه الله لخاصه اولیائه. جهاد دری است از درهای بهشت که خداوند آن را برای دوستان خاصش می گشاید.
و چه بهتر شهادت در این راه، که شهادت انسان را به درجه اعلای ملکوتی می رساند و چقدر زیباست شهادت در راه خدا که همانند گلی محمدی است که وارثان خون پاک شهید از آن می بویند.
خدایا شهادتم که خاری در چشم دشمنان اسلام است بپذیر.

16دسامبر/16

آخرین سلاح آخرین نفس

سید محمد صدر

اگر چه جنگ تحمیلی مقوله جدیدی نیست و ظاهراً تازگی ندارد ولی از آن جا که اصلی ترین مسئله انقلاب است هر چه درباره اش گفته شود و نوشته شود باز کم است چرا که به قول امام عزیزمان شرف و آبروی ما بستگی به این جنگ دارد و نتایج حاصله از آن است که سرنوشت اسلام و انقلاب اسلامی را در جهان تعیین خواهد نمود.
برای این که به طور دقیق بتوانیم مهمترین مسئله انقلاب را بررسی نمائیم لازم است قدری به عقب برگردیم و نیم نگاهی به شرایط شروع تجاوز نموده تا در نهایت به چشم اندازی روشن در این زمینه دست یابیم.
قبل از هر چیز لازم است به این سئوال پاسخ داده شود که چرا جنگ شروع شد و چرا صدام تجاوز را آغاز کرد؟ پاسخ این سئوال نیاز به توضیح مختصر ذیل دارد:
امت مسلمان ایران پس از سال ها مبارزه و مجاهده و ایثار و فداکاری موفق گردید رژیم تا دندان مسلح آمریکایی شاهنشاهی را در چنگال قدرتمند خود خرد نموده و ریشه های این حکومت فاسد را بسوزاند و پس از سال ها به آروزی دیرینه مسلمانان جامه عمل پوشانده و حکومت جمهوری اسلامی را پایه ریزی نماید. این حکومت که به زودی توانست نظر کلیه مسلمین و مستضعفین جهانی را به خود جلب نماید ویژگی هایی داشت که برای مستکبرین که ابرقدرت ها نمود عینی آن هستند، خطراتی به همراه داشت.
مهمترین خطری که ابرقدرت ها را مورد تهدید قرار می داد دعوت مردم دنیا جهت آشنایی به توان حدود ایدئولوژی اسلامی و نفی آقایی و قدرت جهانی ابرقدرت بود.
انقلاب اسلامی به مسلمین و مستضعفین جهانی آموزش د اد که می توان بدون تکیه بر ابرقدرت ها زندگی کرد، نفس کشید و حتی می توان بدون پشتیبانی یکی از آنان با دیگری به مبارزه پرداخت و پیروز شد.
باید انصاف داشت و به ابرقدرت ها حق داد که از چنین پدیده جدیدی که نافی وجود و ماهیت آن ها است به هراس بیفتند و جهت نابودی آن دست به کار شوند.
پدیده جدید به نام انقلاب اسلامی ایران مطالبی را مطرح می کند که در صورت فعلیت یافتنن آن قطب بندی جهانی به هم می خورد و جهان دو قطبی تبدیل به سه قطبی شده و چه بسا در آینده ای نه چندان دور تبدیل به جهان یک قطبی شود. در این جاست که دو قطب موجود برای فعلیت نیافتن قطب بالقوه جدید دست به دست هم داده و تصمیم به نابودیش می گیرند.
برای اجرای طرح، احتیاج به مجری است و برای اجرای طرح نابودی انقلاب اسلامی ایران، مجری مخصوص با ویژگی های خاص مورد نیاز است. این مجری باید اولاً خود از این پدیده جدید احساس خطر نماید. ثانیاً دارای افکار بلند پروازانه باشد تا بتوان او را به راحتی باد کرد و شخصیت جهانی یا منطقه ای برای او تصویر نمود. ویژگی سومی که باید این مجری داشته باشد این است که آدم ساده لوحی باشد تا وقتی به او می گوید بعد از یک هفته پیروزمندانه در تهران خواهی بود! باور نماید. ویژگی چهارمی که مجرمی باید داشته باشد و با طرح در آن اشتراک دارد عدم شناخت نیروی مردم و به خصوص امت مسلمان است که این ویژگی ناشی از خصلت های دیکتاتوری و مسلح بودن به تکنولوژی تسلیحاتی است که اجازه درک این قدرت بزرگ را نمی دهد.
آخرین ویژگی این بود که شخص مجری، شرایط جغرافیایی حمله به انقلاب اسلامی را داشته باشد.
مجموعه خصوصیات فوق در شخص صدام وجود داشت و به همین دلیل مجری طرح نابودی انقلاب اسلامی ایران از طرف ابرقدرت ها و ارتجاع منطقه گردید.
پیروزی های اولیه صدام در جنگ تحمیلی که به علت شرایط خاص زمانی که عمدتا وجود بنی صدر مخلوع در رأس ارتش و بی لیاقتی های او بود این امید را در دلش زنده کرد که تا پیروزی نهایی و سپس کسب مقام رهبریت جهان عرب راهی نیست. اما این امید مدت زمان طولانی پایدار نماند و با برکناری بنی صدر از فرماندهی کل قوا توسط امام امت و عزل وی از مقام ریاست جمهوری توسط مجلس شورای اسلامی و تأثیر مستقیم مجلس توسط رهبر بزرگ انقلاب اسلامی، چهره و جهت جنگ عوض شد. از این پس امت مسلمان که تاکنون از شرکتشان در جنگ تحمیلی جلوگیری به عمل می آمد به یک باره نقش اساسی پیدا کردند و اداره آن را چه در جبهه و چه در پشت جبهه به عهده گرفتند.
با این تغییر به مرور زمان روند جنگ معکوس گردید و پیروزی های صدام یکی پس از دیگری تبدیل به شکست شد. رزمندگان اسلام نه تنها اکثر خاک اشغالی به وسیله متجاوزین را پاکسازی نموده بلکه شروع به آزادسازی مردم مسلمان عراق از زیر بار ستم این ستمکار بزرگ نمودند و این جریان به یاری خدا ادامه داشته و خواهد داشت.
صدام که پس از مدتی به واقعیات تلخ دست یافت و موجودیت خود را در خطر دید تصمیم گرفت به هر وسیله ای شده این جنگ را پایان داده و جمهوری اسلامی ایران را به سر میز مذکره بنشاند.
اولین اقدامی که در این زمینه انجام داد یک حرکت سیاسی تبلیغی علیه جمهوری اسلامی ایران مبنی بر صلح طلب بودن عراق و جنگ طلب نشان دادن ایران بود.
اگر چه در این زمینه کلیه رسانه های صهیونیستی و امپریالیستی جهان و هم چنین کلیه ابرقدرت ها و قدرت ها و ارتجاع عرب او را یاری دادند و تا حدی هم در این مورد موفقیت به دست آمد ولی این تبلیغات به هیچ وجه نتوانست عزم جزم امت مسلمان ایران و مسئولین جمهوری اسلامی را خدشه دار کرده و در تصمیم آن ها مبنی بر ادامه جنگ تا پیروزی نهایی خلل وارد کند. بنابراین حربه صدام با شکست مواجه شد.
بمباران مناطق مسکونی
اقدام دیگری که جهت تضعیف جمهوری اسلامی ایران و در نهایت دستیابی به صلح انجام داد بمباران مناطق مسکونی بود. این جنایت که ماه ها توسط این جانی انجام می شد و تبلیغات جهانی نیز هیچ گونه عکس العملی در مقابل آن انجام نمی داد نقطه ضعفی از طرف جمهوری اسلامی ایران تلقی می گردید چرا که به دلیل مسایل انسانی اقدام متقابل انجام نمی داد و در نتیجه دست صدام برای ادامه جنایت باز بود. این حالت ادامه داشت تا دهه فجر گذشته که رژیم عراق تصمیم عراق به بمباران هفت و سپس یازده شهر گرفت و اسامی آن ها را از قبل اعلام نمود تحلیل صدام از انجام این عمل این بود که اولاً سالگرد انقلاب که برای مردم ایران جشن بزرگی است به کام آن ها تلخ می شود و ثانیاً با ایجاد مجدد آواره جنگی و تخلیه شهرها، مشکل اجتماعی دیگری برای جمهوری اسلامی ایران ایجاد می شود و این روش ادامه دارد تا جمهوری اسلامی ایران بر سر میز مذاکره بنشیند. به قول حضرت امام اشکال این ها این است که نه مردم را می شناسند و نه اسلام را، صدام نمی دانست که همان اسلامی که در شرایطی اجازه اقدام متقابل نمی دهد در صورتی که شرایط عوض شود نه تنها مجوز اقدام صادر می نماید بلکه انجام آن را تأکید می نماید زیرا در این مورد هیچ چیز مهمتر از حفظ خود اسلام نیست بر مبنای همین مطلب مسئولین جمهوری اسلامی اعلام نمودند که در صورتی که رژیم عراق مناطق اعلام شده را بمباران نماید، بعضی از شهرهای عراق که اعلان گردید بمباران خواهد شد و قبلا از مردم این شهرها درخواست گردید که شهر را ترک نمایند. اعلام این تصمیم از طرف جمهوری اسلامی ایران سیستم فکری حاکمیت عراق را مغشوش نمود زیرا آنان تمام برنامه هایشان را با این پیش فرض تدوین کرده بودند که جمهوری اسلامی ایران دست به اقدام متقابل نخواهد زد. به همین دلیل در آغاز زمان اعلام شده توسط رژیم عراق بمباران صورت نگرفت ولی بعد از مدتی عمل گردید که جمهوری اسلامی ایران با یک فرصت ۲۴ ساعته به مردم عراق دست به اقدام متقابل زد.
رژیم عراق که از این عمل متقابل جمهوری اسلامی ایران زیان بی حدی دریافت کرده بود سعی کرد به هر وسیله ای جهت حل قضیه متوسل شود. و بر این مبنا رهبر منافقین را که مدت ها است در دامانش می پروراند به یاری گرفت. و اعلام نمود که یک هفته بمباران مناطق مسکونی قطع خواهد شد. این عمل اوج استیصال رژیم عراق را می رساند زیرا جهت نجات مرحله ای از تروریست هایی کمک می گیرد که کوچکترین آبرویی در میان امت مسلمان ندارند. در عین حال اوج بدبختی منافقین را مشخص می سازد که نامه التماس آمیز برای قاتل هزاران فرزند این مرز و بوم ارسال می دارند.
خلاصه این که حربه دوم صدام که جهت به زانو درآوردن جمهوری اسلامی ایران به کار می گرفت و به موفقیت آن امیدها بسته بود با تصمیم مسئولین جمهوری اسلامی ایران بی اثر گردید.
اما آخرین حربه
صدام مدت ها قبل اعلام کرده بود در صورت حمله جدید از طرف جمهوری اسلامی ایران عراق از سلاح هایی استفاده خواهد کرد که تاکنون به کار نبرده و در صورت استعمال چنین و چنان خواهد شد با شروع عملیات خیبر و و الفجر ۶ مشخص شد که این وسیله همان سلاح شیمیایی است که کاربردش در جنگ ها از طرف مجامع بین المللی ممنوع اعلام گشته و به کار برنده مجرم جنگی شناخته می شود.
آخرین سلاح صدام یعنی بمب شیمیایی به کار رفت و نه تنها نتایجی که صدام منتظر آن بود به دست نیامد بلکه آثار مثبتی جهت جمهوری اسلامی ایران به دنبال داشت.
این آثار عبارت بودند از:
۱- افشا شدن چهره خبیث رژیم عراق در دید جهانیان که تاکنون با کمک تبلیغات جهانی از او یک چهره صلح طلب ساخته بودند.
۲- منزجر شدن مردم جهان از این رژیم و محکومیت سیاسی توسط بعضی از سازمان های بین المللی و دولت ها.
۳- بیشتر مشخص شدن پایبندی جمهوری اسلامی ایران به اصول انسانی و ایجاد زمینه مساعد برای فهم ادعای جمهوری اسلامی ایران مبنی بر این که اگر این جانی باقی بماند منطقه روی صلح را نخواهد دید.
۴- مجهز شدن رزمندگان اسلام به وسایل لازم جهت بی اثر ساختن آثار سلاح شیمیایی و …
این نتایج باعث گردید سومین حربه صدام و آخرین آن ها که امیدها به آن بسته بود بی اثر گردد و نتایج معکوسی از به کار بردن آن ها به دست آورد.
حال که تمام تیرهای ترکش صدام به پایان رسیده و نیز توان مبارزه در میدان نبرد را ندارد و در حال از دست دادن آخرین نفس هاست لازم است آخرین تصمیمات اتخاذ گردد زیرا اکنون در یک طرف صدام مفلوک است به همراه ارتشی وا خورده و بی روحیه و در مقابل جمهوری اسلامی ایران با یک امت رزمنده و شهیدپرور، عقل حکم می کند که فرصت را نباید از دست داد و لازم است هر چه سریعتر ریشه فساد و تجاوز را خشکاند تا انشاء الله هر چه زودتر منطقه چهره صلح را رؤیت نماید صلحی پایدار و شرافتمندانه.

16دسامبر/16

عزت نفس

آثار استاد مطهری بی استثناء خوب و انسان ساز است. امام خمینی
استاد شهید آیت الله مرتضی مطهری
عزت نفس مسئله ای است که کمتر مورد توجه واقع شده و یا اساساً مورد توجه واقع نشده است و حال آن که ما ریشه و مبنا و زیر بنای اخلاق اسلامی را از همین جا می توانیم استنباط و استخراج کنیم، و آن نوعی بازگشت انسان به خود و متوجه کردن انسان به شرافت و کرامت ذاتی خود است.
در این بحث، نخست باید ببینیم آیا در متون اسلامی تعبیراتی که از آن مفهوم توجه دادن انسان به خود که معنای آن ادراک عظمت و اهمیت خود استنباط شود، وجود دارد یا نه؟ آیا این تعبیرات به فرض وجود با بعضی تعلیمات دیگر در اسلام که درباره نفی خود آمده است تعارض ندارد؟
عزت در انحصار مؤمن است
همان طور که گفته شد در بسیاری از تعبیرات اسلامی تحت عنوان عزت نفس این حالت گاهی به علو و گاهی به مناعت و احساس شرافت تعبیر شده است. در رأس این ها تعبیر خود قرآن کریم است که تعبیری حماسی است: «و الله العزه و لرسوله و للمومنین» عزت اختصاصاً مال خدا و پیغمبرش و مؤمنان است، یعنی مؤمن باید بدا ند عزت اختصاصاً در انحصار مؤمنان است، و اوست که باید عزیز باشد و عزت شایسته اوست و او شایسته عزت است. این نوعی توجه دادن به نفس است. حدیثی است نبوی که می فرماید: «اطلبوا الحوائج بعزه الانفس» اگر درخواست حاجتی از دیگران می کنید با عزت نفس بخواهید، یعنی برای حاجتی که دارید پیش دیگران خودتان را پست و ذلیل نکنید بلکه عزتتان را حفظ کنید و در حالی که آن را حفظ می کنید اگر حاجت و نیازی دارید آن را طرح کنید. و به عبارت دیگر نیاز خودتان را با قیمت از دست رفتن عزتتان رفع نکنید. جمله معروف نهج البلاغه ضمن خطابه ای است که حضرت علی ع به اصحابشان می فرماید: «الحیاه فی موتکم قاهرین و الموت فی حایتکم مقهورین». زندگی این است که بمیرید ولی پیروز باشید. مردن این است که بمانید ولی مغلوب و مقهور باشید.
عزت توأم با حیات است
اینجا اساساً مسئله عزت و قاهریت و سیادت آن قدر ارزش والایی دارد که اصلا زندگی بدون آن معنی ندارد، و اگر باشد مهم نیست که تن انسان روی زمین حرکت کند یا نکند و اگر نباشد، دیگر حرکت کردن روی زمین حیات نیست.
شعار معروف حضرت سید الشهدا به همین معنی است که در روز عاشورا می گفت: «الموت اولی من رکوب العار» مرگ از متحمل شدن ننگ بالاتر است. یا جمله دیگر ایشان : «هیهات منا الذله» و تعبیرات دیگری که در خلال عاشورا زیاد گفتند، و هیچ مطلبی به جز این مطلب در خلال تاریخ عاشورا موج نمی زند: «انی لا ایر الموت الا سعاده و الحیاه مع الظالمین الا برما» و جزو کلماتی که از ایشان ذکر کرده اند: «موت فی عز خیر من حیاه فی ذل» مردن با عزت از زندگی با ذلت بهتر است. تعبیر دیگری که به مطلب ما نزدیکتر است باز از ایشان است: «الصدق عز و الکذب عجز» از ان جهت انسان باید راستگو باشد که راستی عزت است برای انسان، یعنی راستی مبنای عزت قرار گرفته و دروغ گفتن عجز و ناوانی است. در نهج البلاغه چنین آده است: «ازری بنفسه من استشعر الطمع» یعنی آن کسی که طمع را شعار خود قرار داده، حقارت به نفس خود وارد کرده است. این جا طمع به این جهت محکوم شده است که انسان را خوار می کند. مبنای این خلق پلید، حقارت نفس ذکر شده «و رضی بالذل من کشف ضره» شرعا مکروه است که اگر انسان گرفتاری و ابتلایی دارد پیش هر کس که رسید بگوید، چون آدم را حقیر می کند.
حدیثی است از حضرت صادق (ع) نقل شده که در داستان راستان نقل کرده ام: مردی خدمت حضرت صادق (ع) آمد و شکایت از روزگار کرد که چنین و چنانم و درمانده و قرض دارم. حضرت مقداری پول به او دادند، او گفت: نه، مقصودم این نبود که بخواهم چیزی بگیرم، خواستم شرح حالم را بگویم که دعایی بفرمایید، فرمودند: من هم نگفتم مقصود تو این است که ولی این را بگیر و به مصرف خودت برسان. چیزی هم که می گویم این است:
«و لا تحدث الناس بکل ما انت فیه فتهون علیهم» هر گرفتاری که داری جول مردم بازگو مکن تا خوار نشوی.
و جمله «و رضی بالذل من کشف عن ضره» یعنی آن کس که درد و رنج و ناراحتی خود را جلو مردم باز می کند به ذلت تن داده است. «و هانت علیه نفسه من امر علیها لسانه» هر کس شهواتش را بر خود حکومت دهد نفسش را در مقابل خود خوار کرده جلمه دیگری در نهج البلاغه است: «المنیه و لا الدنیه» مرگ و نه پستی «و التقلل و لا التوسل» باز همان روح عزت نفس موج می زند. انسان چرا دست پیش دیگران دراز کند، بهتر است که به کم بسازد و دست پیش دیگران دراز نکند.
توضع غیر از تحقیر نفس است
سعدی داستانی در بوستان دارد که از عارفی نقل می کند اما اصل آن حدیثی است از حضرت امیر ع که حضرت از جلو دکان قصابی می گذشتند، قصاب گفت: گوشت های خوبی آوردم. حضرت فرمودند: الآن پول ندارم که بخرم. گفت من صبر می کنم. حضرت فرمودند من فعلا به شکمم می گویم صبر کند.
حدیث دیگری از حضرت صادق ع در تحف العقول است، می فرماید:
«و لا تکن فظا غلیظا یکره الناس قربک» این دستور باز مربوط به معاشرت است یعنی تندن خو و بد برخورد مباش که مردم نخواهند با تو معاشرت کنند. «و لا تکن واهنا یحقرک من عرفک» و خودت را آن قدر شل و پست نگیر که هر کس ترا می شناسد تحقیر کند. این درست نقطه مقابل آن چیزی بود که قبلا از ابن ابی الحدید نقل کردیم که یکی از مشاهیر صوفیه نقل کرده بود که من در سه موقع چقدر خوشحال شدم، یکی مثلاً این که در کشتی بودیم، و دنبال یک مسخره می گشتند که مسخره اش کنند مرا پیدا کردند، چون احساس کردم که هیچکس در نظر این ها از من پست تر نیست، دیگر بیشتر خوشحال شدم!! این برخلاف گفته اسلام است: انسان در روح خود متواضع باشد، غیر از این است که خود را در نظر مردم پست قرار دهد.
در وسائل الشیعه از حضرت صادق ع حدیثی نقل شده که امیر المؤمنین ع همیشه می فرمود: «لیجتمع فی قلبک الحاجه الی الناس و الاستغناء عنهم» همیشه در قلب خود دو حس متضاد را با هم داشته باشد، احساس کن که به مردم نیازمندی، یعنی مانند یک نیازمند با مردم رفتار کن، و احساس کن که از مردم بی نیازی و مانند یک بی نیاز و بی اعتنا با مردم رفتار کن. اما خود این در آن واحد نسبت به یک چیز که نمی¬شود پس لابد نسبت به دو چیز است، خودشان توضیح می دهند:
کجا جای تواضع است
اما در آن مرحله ای که باید مانند یک نیازمند رفتار کنی، در نرمی سخنت است، و در حسن سیرت تواضع و ابتدای سلام. اما در آن چه که باید بی نیاز باشی که در آن جا جای تواضع نیست: «فی نزاهه عرضک و بقاء عزک» در آن جا که پای حیثیت و شرافت در میان است، آن جا که دیدی اگر بخواهی ذره ای نرمش نشان دهی، عرض و آبرو و عزت خودت را از دست می دهی، دیگر جایی نیست که رفتار یک نیازمند را داشته باشی بلکه باید رفتار یک بی اعتنا و بی نیاز را داشته باشی. بعضی تعبیرات تحت عنوان علو است، در قرآن می خوانیم:
و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان کنتم مؤمنین. سست نشوید محزون هم نباشید، اگر مرمن باشید شما برتر از همه خواهید بود.
تعبیر دیگر تعبیر قوت و نیرومندی است، از نوع بازگشت به نفس است ولی به شکلی دیگر، حدیثی از حضرت امام حسین (ع) خواندیم که الصدق عز و الکذب عجز دروغ گفتن از زبونی است، آدم نیرومند هرگز دروغ نمی گوید.
تعبیر دیگر، تعبیر غیرت است. یعنی پاره ای از مسائل اخلاقی به حکم اینکه غیرت انسان اقتضا می کند چنین باشد یا چنین نباشد، مثلاً امیر المؤمنین می فرماید: «قدر الرجل علی قدر همته» حد هر کس و درجه هر شخص به درجه و میزان همت او بستگی دارد، «و شجاعته علی قدر انفته» شجاعت او به آن اندازه ای است که در خود احساس حمیت کند و از کار زشت و ناشایست ننگ داشته باشد «و عفته علی قدر غیرته» عفت هر کسی برابر با اندازه غیرت او است، یعنی یک آدمی که در خود احساس غیرت کند به هر اندازه که نسبت به ناموس خود احساس غیرت کند نسبت به ناموس دیگران هم احترام قائل است به عبارت دیگر غیرت خودش اجازه نمی دهد که به ناموس دیگران تجاوز کند.
تعبیر دیگر در این زمینه کلمه حریت و آزادی و آزادگی است. امیر المؤمنین (ع) می فرماید: «لا تکن عبد غیرک، قد جعلک الله حرّا» بنده دیگری مباش زیرا خدا تو را آزاد آفریده است. همه این ها نوعی بازگشت و توجه به خود است. تعبیراتی هم درباره کرامت نفس است مثل: من کرمت علیه نفسه هانت علیه شهواته آن کس که نفس خود را بزرگ احساس کند شهوات نمی تواند بر او مسلط شود. حضرت هادی (ع) می فرماید: «من هانت علیه نفسه فلا تأمن شرّه» بترس از آن آدمی که خودش پیش خود خوار است یعنی پیش خود احساس شرف نمی کند. تمام این ها تعبیراتی است که نوعی توجه دادن به خود است. از طرفی در خود تعلیمات اسلامی، تعلیماتی می بینیم که آن ها را بیشتر می شناسیم نه این ها را و نقطه مقابل این ها تلقی می شوند. مثلاً می گویند عزت نفس، پس با تواضع چه کنیم، مگر تواضع غیر از تذلل است؟ اگر بناست که عزت نفس خود را حفظ کنیم پس نباید متواضع باشیم. آیا این علو نفس بر ضد تواضع هست یا نه؟ در قرآن از یک طرف می فرماید: و انت الا علون ان کنتم مومنین، ولی درجای دیگر اراده علو را مذمت می کند می فرماید: تلک الدار الآخره نجعلها للذّین لا یریدون علوا فی الارض و لا فسادا و العاقبه للمتقین.
احترام نفس یا جهاد نفس
پیغمبر اکرم ص فرمود: «اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک» نفس تو دشمن ترین دشمنان توست. پس چطور نفس در این جا اینقدر محترم شده است، آیا همین است که باید با آن مبارزه کرد؟ کشتن نفس در احادیث نیامده و تعبیر عرفانی است. مخالفت با نفس که نص آیه قرآن است، و اما من خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی فان الجنه هی الماوی یا می فرماید: و ما ابریء نفسی ان النفس لامّاره بالسوء الا ما رحم ربی
بری نمی دارم نفسم را، همان نفس امر کننده است به بدی، مگر آن چه رحم کرد پروردگارم. از طرفی می بینم عجب مذموم است، مگر عجب غیر از خودبینی و خودبزرگ بینی و خود خوب بینی است، این ها با این تعبیرات چطور جور می آید؟ آیا این تناقض است یا تناقض نیست؟ انسان دارای دو خود است، یک خودی که خوب دیدن او عجب است، بزرگ دیدن او کبر است، خواستن او خود خواهی است و مذموم است، با او باید جهاد کرد، با او به چشم یک دشمن باید نگاه کرد با هواهای او باید مبارزه کرد. یک خود دیگری است که باید آن را عزیز داشت، باید مکرم داشت، باید محترم داشت. باید حریت و آزادیش را حفظ کرد، باید قوت و قدرتش را حفظ کرد و آلوده به ضعفش نباید کرد. اما مگر دو خود را می توان توجیه کرد؟ آیا انسان دارای دو خود است؟ یعنی هر کس دو من دارد؟ شک ندارد که هر کسی یک من است نه دو من، و این قابل قبول نیست که بگوئیم انسان دارای تعدد شخصیت است. انسان که واقعا دارای دو خود نیست، پس لابد چیز دیگری است. انسان دارای دو خود به این معنا است که داغرای یک خود واقعی و حقیقی و یک خود مجازی است که آن خود مجازی ناخود است. و مبارزه با نفس که ما می گوئیم در واقع مبارزه خود با ناخود است. ما یک خود داریم به عنوان خود شخصی و خود فردی، یعنی من می گویم من، آن وقتی است که خودم را در برابر من های دیگر قرار می دهم و در واقع من های دیگر را نفی می کنم. من، نه شما. این خود فردی و خود شخصی است، آن چه که برای این خودخواهی یعنی برای این شخص، در مقابل اشخاص دیگر و احیاناً بر ضد اشخاصی دیگر است. خود انسان هر اندازه که جنبه شخصی و فردی و جدایی با خودهای دیگر پیدا می کند مربوط به ناخود اوست، یعنی مربوط به جنبه های بدنی و تن است. ولی انسان در باطن ذات خود حقیقتی دارد که اصلا حقیقت اصلی ذاتش است و این های دیگری که به عنوان خود احساس می کند در واقع ناخود را خود احساس می کند. آن همان چیزی است که قرآن از او به بیان «فاذا سویته و نفخت فیه من روحی» یاد کرده است، یعنی حقیقتی ایست نه از سنخ ماده و طبیعت بلکه از سنخ ملکوت و قدرت و از سنخ عالمی دیگر است.
انسانیت انسان:
به عبارت دیگر آن حقیقت، انسانیت خود را دریافتن و شهود کردن است، آن را وقتی انسان به او توجه می کند در می یابد به عنوان محض حقیقت، چون جوهر او جوهر حقیقت است با باطل ها و ضد حقیقت ها و پوچ ها و عدم ها و دروغ ها ناسازگار است. او چرا با راستی سازگار است؟ چون راستی حقیقت است، دروغ چون پوچی است و نیستی است و بی حقیقتی است با او ناسازگار است. به این جهت اصلا جنسش با دروغ ناسازگار است. او از سنخ قدرت و ملکوت است، پس با عجز و ضعف و زبونی ناسازگار است، از سنخ علم است، با جهل ناسازگار است، از سنخ نور است، با ظلمت ناسازگار است، از سنخ حریت و آزادی است، چون «من» واقعی انسان آزاد است، چون از جوهر اراده است، و از جوهر حریت و آزادی است، پس با ضد آزادی ها و ذلت ها، با بردگی اعم از این که انسان بخواهد برده انسان دیگری باشد یا برده شهواتش که ناخود اوست، با آن ناسازگار است. از سنخ قداست یعنی تجرد و ماورای خاکی بودن است، با آلودگی های خاکی و طبیعی که انسان اسیر طبیعت بخواهد باشد، ناسازگار است.
بنابراین توجه به من به عنوان فردی که الآن دارم زندگی می کنم در مقابل افراد دیگر که جنگ ها همه به خاطر این است یا به قول عرفا من به عنوان یک تن، و آن چه از شؤون این تن است از قبیل خوردن ها، خوابیدن ها، شهوات جنسی و آن منی که آن را باید تحت کنترل درآورد، به چشم یک دشمن باید نگاهش کرد که اختیار را از انسان نگیرد، به چشم یک نوکری باید به او نگاه کرد که یک وقتی چشم ارباب را غافل نبیند، این معنی است که در مقابل فرد دیگر و افراد دیگر قرار می گیرد. ولی آن من که تحت عنوان عزت نفس، قوت نفس، کرامت نفس، شرافت نفس، حریت نفس از آن یاد شده، در آن دیگر من و ما وجود ندارد. او همان جوهر قدسی الهی است که هر کسی هست، و لزومی ندارد که کسی آن را به کسی درس بدهد. هر کسی اگر به ذات خود مراجعه کند می بیند یک سلسله صفات با او متناسب است و جور می آید، و یک سلسله صفات را دون شأن خود و پست می داند، حقارت می داند، همان طور که اگر یک تابلو نفیسی را در زباله بیندازند احساس می کند که جای این تابلو در زباله ها نیست، همین طور وقتی که خودش را آلوده می بیند، آن من معناست و در مقابل معانی قرار می گیرد. این من یک فرد است و در مقابل آن افراد قرار می گیرند. این من می خواهد حساب خودش را از افراد جدا کند می گویند نکن آن من می خواهد خود را از معانیی که دون شأن اوست جدا کند می گوید بکن. پس تضادی و منافاتی میان این دو تعبیر نیست که از طرفی به ما دستور مجاهده نفس داده اند، دستور تزکیه نفس داده اند و نفس را به یک شکلی معرفی کرده اند که «و اجعل نفسک عدوا تجاهده» به چشم یک دشمن نگاه کن که با او مبارزه می کنی، همیشه به او بدبین باش، «ان المومن لایصبح و لا یمسی الا و نفسه ظنون عنده» یعنی نفس او پیش او مورد بدگمانی است. این یک چیز است و آن چیز دیگری است که می گویند نفس خود را بشناس، نفس خودت را محرتم بدار، مکرم بدار، عزیز بدار، عزتش را حفظ کن، شرافتش را حفظ کن، کرامتش را حفظ کن، حریتش را حفظ کن. این همان گوهر شریف انسانیت انسان است که یک حقیقتی است و در هر کسی این بارقه الهی وجوددارد و این است که حضرت حق فرموده: فاذا سویته و نفخت فیه من روحی، او از سنخ عالمی است برتر از این عالم. پس میان این، تلاقی وجود ندارد.

16دسامبر/16

مژده به امت پاسدار اسلام

به دنبال درخواست های فراوان امت پاسدار اسلام و علاقمندان به معارف اسلامی به ویژه برادران و خواهرانی که تازه با ماهنامه پاسدار اسلام آشنا شده اند و می خواهند از دوره کامل مجله که شامل بحث ها و سلسله مقالات اسلامی پی در پی می باشد استفاده نمایند، این دفتر اقدام به تجددی چاپ سال اول و دوم مجله در دو مجلد نمود که هم اکنون دوره سال دوم منتشر و دوره سال اول به زودی در اختیار علاقمندان قرار خواهد گرفت.
قیمت هر مجلد ۸۵۰ ریال می باشد.

16دسامبر/16

سوم شعبان میلاد (امام حسین) و روز پاسدار

این روز مبارک که یادآور میلاد بزرگ پاسدار اسلام حضرت سید الشهدا (ع) است، روز پاسدار و روز پاسداری از اسلام است. این روز بزرگ مذهبی را به امام و امت خصوصا پاسداران عزیز، که سراسر وجودشان عشق به حسین (ع) و مکتب حسین (ع) فرا گرفته و برای پاسداری از خون مقدس آن بزرگوار که در راه پاسداری از اسلام ریخته شد، چه در داخل کشور و چه در مرزهای این میهن اسلامی، جان بر کف و ایمان در قلب و اثر سجود در سیما و ذکر خدا بر لب و سلاح بر دوش دارند، مبارک باد.
پاسداران عزیز:
اکنون که روز شما روز ولادت امام حسین (ع) است و نام شما با نام آن حضرت پیوند داده شده، مسئولیت شما صد چندان بیشتر شده است. این مکتب که می رفت به فراموشی سپرده شود و آن شاه جنایتکار (یزید) با تمام وجود در پی محو و نابودی آن، قیام کرده بود، امام شماحضرت ابی عبد الله ع در برابر یزید و تمام یزیدیان ایستاد و قیام جاودانه کرد که با نثار خون خود و خون فرزندان و بردران و خویشان و دوستان خود قلم سرخ بر ایده ظالمان کشید و درخت پژمرده شده سالام را چنان آبیاری کرد که گویا اسلام از نو پدید آمده است، و همین است معنای سخن رسول الله ص که فرمود: «حسین منی و انا من حسین» آری اگر حسین نبود، پیامبر نبود زیرا اسلام نبود.
و اکنون که شما برای خود این روز را انتخاب کرده اید، باید به دور از تمام هواها و هوس های نفسانی، با نیتی خالص، از امام بزرگوارتان پیروی کرده، از اسلام محمدی پاسداری کنید. در این سنگی مقدس هر چه خلوص بیشتر باشد، اسلام عزیز پا بر جاتر است.
آیا جای شگفتی نیست که شرق و غرب مسلح به سلاح های اتمی، شیمیائی، میکربی و انفجاری دست به دست هم بدهند و با مستقر کردن آن همه سلاح گرم و سرد و تبلیغات در مرزهای میهن اسلامی و مرزهای انقلاب ما برای رخنه کردن و در نتیجه نابود ساختن آن چنان بسیج شده اند که در تاریخ سابقه نداشته، ولی در برابر توان ایمان شما عزیزان و دیگر همسنگرانتان از ارتش و بسیج و عشایر که همه یکرنگ و یک صدا و یک دست هستید، آن چنان خوار و ذلیل شده اند که از طرفی از کار خود پشیمان شده اند و از طرفی دیگر چاره ای جز مقاومت در برابر این انقلاب خونین چهره ندارند. در هر صورت، همین پاسداری شما است که آن ها را مبهوت کرده و تمام نقشه هایشان را نقش بر آب نموده است، ولی عزیزان اسلام: هیچگاه به توان رزمی خود مغرور نشوید که توان شما در بزرم عاشقانه تان است که در نیمه شب ها با راز و نیاز تجلی می یابد، نه در رزمتان. پس با این مناجات و خلوص، رزم خود را سامان دهید و بر نیت خود پابرجا بمانید که روز نابودی دشمنان نزدیک است، و موسی با عصار به زودی می آید.
اکنون ببینیم امام عزیزمان در این روز بزرگ با شما پاسداران انقلاب اسلامی چه می گوید و چه پیامی برای شما دارد:
این روز شریف که طلیعه ادامه بعثت خاتم الانبیا (ص) بوده است مبارک بوده و خواهد بود. اگر عاشورا و فداکاری خاندان پیامبر نبود، بعثت و زحمات جانفرسای نبی اکرم را طاغوتیان آن زمان به نابودی کشانده بودند. اگر عاشورا نبود، منطق جاهلیت ابوسفیانیان که می خواستند قلم سرخ بر وحی و کتاب بکشند و یزید یادگار عصر تاریک بت پرستی که به گمان خود با کشتن و به شهادت کشیدن فرزندان وحی امید داشت اساس اسلامم را بر چیند و با صراحت و اعلام «لا خبر جاء لا وحی نزل» بنیاد حکومت را بر کند، نمی دانستیم بر سر قرآن کریم و اسلام عزیز چه می آمد، لکن ارده خداوند متعال بر آن بوده و هست که اسلام رهائی بخش و قرآن هدایت افروز را جاوید نگه دارد و با خون شهیدانی چون فرزندان وحی احیا و پشتیبانی فرماید و از آسیب دهر نگه دارد و حسین بن علی آن عصاره نبوت و یادگار ولایت را بر انیگزد تا جان خود و عزیزانش را فدای عقیدت خویش و امت معظم پیامبر اکرم نماید…
و اینک که پاسداران از سپاه و کمیته ای عصر حاضر «این روز بزرگ و پر برکت جاوید را روز پاسدار اعلام نموده اند، مسئولیتی بس بزرگ و تکلیفی بس عظیم را عهده دار شده اند، گوئی آنان به یاد پاسداران عاشورا و انگیزه جانفشانی ها و فداکاری های کربلا، این روز را انتخاب نمودند و نیکو انتخابی است و بزرگ مسئولیتی…»

16دسامبر/16

رهنمودها

امام خمینی
• دولت و ملت باید در مقابل تبلیغاتی که در دنیا علیه ما هست، هر چه بیشتر به تبلیغات دامن بزنند مردم باید هر چه بیشتر در صحنه حاضر باشند، ما الان در بین راه هستیم.
۱۴/ ۱۲/ ۶۲
• صدام حیوانی است که تا خفه نشود، منطقه درست نخواهد شد.
۱۴/ ۱۲/ ۶۲
• تبلیغات از مسائل بسیار مهم و شاید در رأس بیشتر امور است و باید دولت و ملت هر چه بیشتر به مسأله تبلیغات خصوصا در خارج از کشور اهمیت بدهند.
۱۴/ ۱۲/ ۶۲
• الحمد لله مردم در صحنه هسند و بسیار خوبند و لکن اگر بخواهند یک زندگی شرافتمندانه داشته باشند ، باید در صحنه باقی بمانند.
۱۴/ ۱۲/ ۶۲
• اگر به ایران یک سال مهلت بدهند، خواهید دید که هم دست ابرقدرت ها بریده خواهد شد و هم منطقه روی اسایش می بیند.
۱۴/ ۱۲/ ۶۲
• انتخابات باید مردم پسند باشد نه خان پسند، و همه احساس کنند آن طوری که قانون و اسلام می خواهد، عمل می شود.
۱۵/ ۱۲/ ۶۲
• عید شما آن وقتی است که شما جبهه را محکم نگهدارید و آن ها را از صحنه بیرون کنید و انشاء الله فتح بزرگ و فتح نهائی را بکنید.
• ما الان برای دینمان داریم جنگ می کنیم، برای خاک جنگ نمی کنیم. ما هر روزی که جنگ تمام شد با روی گشاده و آغوش باز همه ملت عراق را به آغوش می گیریم.
۱۵/ ۱۲/ ۶۲
• با محرومان خوشرفتاری کنید، این ها در انقلاب خدمت کردند و امروز دارند جوان هایشان را می دهند و ما باید برای خاطر خدا این طبقه را حفظ کینم.
۱۵/ ۱۲/ ۶۲
• شما بر عکس رژیم سابق که با خان ها و سرمایه دارها بود با مردم مستضعف و محروم باشید و با آن ها بهتر از دیگران رفتار کنید.
۱۵/ ۱۲/ ۶۲
• صلح با صدام با عزت اسلام نمی سازد، با شرف انسانی نمی سازد.
۱۵/ ۱۲/ ۶۲
• سعی کنید محرومین را همیشه در نظر داشته باشید و هر کاری می کنید خدا را در نظر بگیرید.
۱۷/ ۱۲/ ۶۲
• مردم محروم دنیا با ما هستند و بالاخره اسلام راه خودش را باز خواهد کرد.
۲۱/ ۱۲/ ۶۲
• هر کس از شرق و غرب هر چه می خواهد بگوید، ما راه خودمان را داریم می رویم و امیدواریم که این راه را به آخر برسانیم.
۵/ ۱/ ۶۳
• آن برداشتی که اهل معرفت از عید می کنند با برداشتی که دیگران می کنند بسیار مختلف است، روز عید، روز لقاء الله است.
۵/ ۱/ ۶۳
آیت الله العظمی منتظری
• شرعا نباید افرادی که استحقاق آزادی دارند در زندان بمانند.
۱۴/ ۱۲/ ۶۲
• اگر بخواهیم در تمام امور، مستقل و خودکفا باشیم و احتیاجمان به خارج قطع شود، باید دانشگاه های ما از نظر علمی، غنی و عالم پرور شوند.
۱۸/ ۱۲/ ۶۲
• آن چه در روستاها ضروری است، کمک به مسئله تولید در زراعت روستائیان است.
۱۷/ ۱۲/ ۶۲
• مسأله دخالت روحانیت و دانشگاه در سیاست، نباید به حد افراط و تفریط برسد.
۱۸/ ۱۲/ ۶۲
• اگر فرضا یک استاندار یا فرمانداری عضو گروه خاصی باشد، نباید کاری بکند که مردم بگویند فلانی به نفع گروه و حزب خودش در انتخابات کاری کرده است.
۲۰/ ۱۲/ ۶۲
• باید در برخورد با اموال مردم کاری نشود که سلب امنیت بشود و با توفیق های بی جا و اشکال تراشی، اعتماد افراد را برای سرمایه گذاری در امور ضروری از بین برد.
۲۰/ ۱۲/ ۶۲
• اینطور نباشد که بعضی دادگاه ها افراد ضعیفی را که گرانفروشی جزئی و مختصری کرده یا تخلفی در بعضی جاهای دیگر داشته اند به دادگاه بکشند، ولی در مورد آن کسانی که صد میلیون یا بیشتر گرانفروشی کرده اند و یا با این و آن آشنائی و ارتباط داشته اند، از دادگاه خبری نباشد.
۲۷/ ۱۲/ ۶۲
• دادستان خوب و انقلابی کسی است که مردم بیشتر از دست او راضی باشند.
۲۷/ ۱۲/ ۶۲
• اداره کشور به شعارها تنها نیست، بایستی کار و کوشش و فعالیت باشد.
۵/ ۱/ ۶۳
• اگر خدای ناکرده کارها را به دست افراد ضعیف ـ و لو متدین ـ بدهیم، کارها زمین نمی ماند.
۵/ ۱/ ۶۳
• اگر افراد بخواهند از این انقلاب و اسلام به نفع خودشان بهره ببرند شکست خواهیم خورد.
۵/ ۱/ ۶۳

16دسامبر/16

زمامداران در حکومت اسلامی

حجت الاسلام یحیی سلطانی
آخرین قسمت
رابطه زمامداران با مردم
۱- یکسان نگری به خوبی ها و بدی ها:
یکی از چیزهائی که مردم را از انجام کار نیک دلسرد می کند این است که مسئولین بی توجه باشند و کار نیک و بد در نظر آن ها یکسان باشد. یعنی کسانی که اهل احسان ونیکی هستند با بدکاران یا افراد بی تفاوت در نظر آن ها مساوی باشند و این دو دسته را به یک چشم نگاه کنند در این صورت نیکوکار به نیکی بی رغبت می شود و بدکار در انجام کار بد جری می گردد و کم کم زشتی ها زیاد و از نیکی ها کاسته می شود. بدکاران فرصت طلب دور زمامداران را میگیرند و او را نیز به بدی می کشانند و عوامل خشم ملت را فراهم می نمایند. زمامدار باید نیکوکاران را تشویق نماید و بدکاران را هدایت نموده و آن ها را توبیخ کند و با هر کدام همانگونه که هستند رفتار نماید تا مردم دست از بدی ها بردارند و به نیکوکاری روی آورند.
در عهدنامه از امیر المؤمنین (ع) نقل شده که می فرمود: (ای مالک) مبادا مقام و منزلت نیکوکار و بدکار در نزد تو یکسان باشد که این امر موجب می گردد نیکوکار به نیکی بی¬رغبت شود،و بدکار بدکاری را تکرار کند و به آن عادت نماید. «و لا یکونن المحسن و المسیئی عندک بمنزله سواء فان فی ذلک تزهیدا لاهل الاحسان فی الاحسان وتدریبا لاهل الاسائه فی الاسائه»
۲- شکستن سنت های صالحه:
بعضی از روش های معمول در بین طوائف و قبائل و یا صاحبان ادیان و مذاهب به صورت سنت مذهبی و یا ملی رائج می گردد و کم کم مردمان با آن سنت انس می گیرند مانند مراسم سوگواری ابا عبد الله (ع) که در بین شیعیان یک سنت صالحه مذهبی است.
اگر زمامدار بخواهد با سنت های مردم بمارزه کند و آن را بشکند، با عکس العمل رو به رومی شود. در این گونه موارد اگر سنت رایج، یک سنت صالحه مذهبی باشد نباید زمامدار با آن مبارزه کند زیرا مبارزه با آن بسیار خطرناک وموجب خشم ملت می گردد.
از امیر المؤمنین (ع) نقل شده که فمروده: (ای مالک) سنت های صالحه ای را که بزرگان و پیشینیان این امت به آن رفتار نموده اند و به سبب آن بین مردم انس و الفت به وجود آمده و کار ملت به وسیله آن اصلاح شده و امور آن ها نظام یافته نقض مکن و آن را مشکن و سنت تازه ای را که به آن سنت های گذشته زیانی وارد کند به وجود نیاور که اجر آن سنت صالحه از آن کسی است که آن را به وجود آورده و گناه شکستن آن بر گردن تو می ماند.
و لا تنقض سنه صالحه عمل بها صدور هذه الامه و اجتمعت بها الالفه و صلحت علیها الرعیه و لا تحدثن سنه تضر بشیء من ماضی تلک السنن فیکون الاجر لمن سنها و الوزر علیک بما نقضت منهام.
۸- اجحاف در گرفتن مالیات ها:
یکی دیگر از چیزهائی که ملت را به ستوه می آورد و آن ها را خشمگین می سازد اجحاف در گرفتن مالیات ها است هیچ کس تاب تحمل باری را که سنگین تر از توان او باشد ندارد و اگر بیش از توان افراد بر آن ها تحمیل گردد موجب خشم و نفرت آن ها خواهد بود.
در عهدنامه مالک اشتر، آن جا که سخن از خراج به میان آمده از امیر المؤمنین ع نقل شده که فرمود: کار خراج را به گونه ای که به صلاح خراج دهندگان باشد رسیدگی کن و باید کوشش تو برای آباد کردن زمین بیشتر از کوشش تو برای گرفتن خراج باشد. زیرا خراج بدون آبادانی به دست نمی آید کسی که بدون آباد نمودن زمین از مردم مالیات بخواهد سرزمین ها را به خرابی می کشاند. اگر کشاورزان از سنگینی خراج یا از نیامدن باران و شبنم و یا آفت زدگی محصول شکایت دارند به میزانی که می بینی کار آن ها را اصلاح می کند به آن ها تخفیف بده و این تخفیف نباید برای تو سنگین باشد، زیرا این تخفیف ذخیره ای که در آباد شدن سرزمین به تو باز می گردد و علاوه بر این به خاطر عدالتی که به کار برده ای اعتماد مردم را به خود جلب می کنی.
۹- انتقاد پذیری
یکی از صفات زشتی که ممکن است در زمامداران باشد انتقاد ناپذیری و تکبر آن ها است. زمامداری که انتقاد نپذیرد و دارای روح استبداد و خودکامگی باشد طبعاً مردم را ناراضی می کند زیرا او آن چه خود می اندیشد انجام می دهد و غالبا به صلاح مردم کاری ندارد.
سخن امام (ع) را که به مالک اشتر فرمود (افرادی را که حق می گویند بهتر بپذیرد) نقل کردیم و نیز به این مطلب اشاره کردیم که (علی (ع) سفارش فرمود که حضرتش را مانند جباران مورد تعریف و تمجید و ثنا خوانی قرار ندهند و فرمود من ثنا گوئی ها را دوست ندارم و ضمناً اجازه دادند که مردم اگر فرضا اشتباه و خطائی از ایشان مشاهده کردند بگویند و فرمود گمان مکنید که شنیدن حق بر من گران بیاید) کسی که حاضر نباشد از او انتقاد شود و عیب های او برای او گفته شود طبعا روح خودپسندی و عیب های فراوان دارد و از این جهت مردم به او خوشبین نیستند و کم کم استبداد او مردم را بدبین و خشمگین می نماید.
۱۰- رفت و آمد با ثروتمندان
در عین حال که زمامداران باید مردمی باشد و با مردم بجوشد نباید با ثروتمندان خوش گذران رفت و آمد داشته باشد و کنار سفره رنگین آن ها بنشیند، زیرا این امر باعث می گردد که ثروتمندان از قدرت او سوء استفاده کنند و محرومان را مورد استثمار قرار دهند معمولاً ثروتمندان فقط به ثروت می اندیشند و اگر زمامداری را هم دعوت می کنند می خواهند از قدرت او استفاده کنند یا مالیاتی را نپردازند و یا امتیاز تجارتی را از او بگیرند و یا موقعیتی به دست بیاورند که در بازار مورد توجه و عنایت بازاریان باشند اگر زمامدار با طبقه اشراف و ثروتمندان مأنوس شد و آن ها را مورد توجه قرار داد کم کم توده مردم به او بدبین می شوند و موقعیت و احترام او در بین عامه مردم از بین می رود.
بنابر نقل نهج البلاغه، امیر المؤمنین ع شنیده است که عثمان بن حنیف فرماندار بصره به یک ولیمه ای دعوت شده و کنار سفره رنگین آن ها نشسته است. امام (ع) در ضمن نامه ای به او چنین می نویسد:
ای پسر حنیف! به من گزارش رسیده که مردی از جوانان اهل بصره تو را به یک سفره مهمانی دعوت نموده و تو نیز شتابان دعوت او را پذیرفته ای (در آن مهمانی) غذاهای رنگارنگ و ظرف های پر از غذا برای تو آورده اند (و در برابر تو چیده اند) گمان نمی کردم که تو دعوت افرادی را که تهی دستان (و گرسنگان) را دور می کنند و توانگران را دعوت می نمایند، بپذیری (و بر سفره آن ها حاضر گردی).
«یا این حنیف فقد بلغنی ان رجلا من فتیه اهل البصره دعاک الی مأدبه فاسرعت الیها تستطاب لک الالوان و تنقل الیک الجفان و ما ظننت انک تجیب الی طعام قوم عائلهم مجفو و غنیهم مدعو»
نهج البلاغه ـ نامه ۴۵
۱۱- سم پاشی های دشمنان:
یکی از چیزهائی که ملت را به زمامدار بدبین می نماید، سم پاشی های دشمنان است. دشمن برای این که نظام را در بین جامعه زیر سئوال ببرد یا بر چسب زدن ها زمامداران را مورد حمله قرار می دهد و کارهای مشتبه آن ها را مستند قرار می دهد و علیه آن ها سم پاشی می نماید.
در این گونه موارد وظیفه زمامدار این است که در مجامع عمومی موارد شبهه را برای مردم توضیح دهد و در کارهائی که انجام داده عذرهای خود را بگوید و فلسفه کار خود را شرح دهد سم پاشی علیه زمامدار فقط به شخص او مربوط نمی گردد ونباید در مقابل سم پاشی ها بی تفاوت باشند بلکه زیر سئوال رفتن هر زمامدار در هر ناظم، آن نظام را نیز زیر سئوال می برد و برای دفاع از نظام لازم است زمامدار از کارهای خود دفاع نماید و مطالب را برای مردم روشن نماید.
در عهدنامه آمده است که امام (ع) فرمود: (ای مالک) اگر ملت از روی بد گمانی تو را به بی عدالتی و ستمگری متهم نمودند آشکارا عذر خود را برای آن ها بیان کن (و با صراحت مطالب خود را با مردم در میان بگذار و گمان بد آن ها را از خود بگردان و کاری را که منشأ بدبینی آن ها شده توضیح بده) زیرا این کار برای تو موجب ریاضت و پرورش نفس است و برای ملت موجب ارفاق و ملاطفت و عذرخواهی مؤثری است که (گره از کار تو می گشاید) و به مقصود خود می رسی و می توانی ملت را به راه حق استوار بداری.
«و ان ظنت الرعیه بک حیفا فاصحر لهم بعذرک و اعدل عنک ظنونهم باصحارک فان فی ذلک ریاضه منک لنفسک و رفقا برعیتک و اعذارا تبلغ به حاجتک من تقویمهم علی الحق».
جلب اعتماد مردم:
یکی از کارهای مهم برای زمامداران جلب اعتماد مردم است. زمامدار باید به گونه ای منطقی و صحیح بدون تظاهر و ریا اعتماد مردم را جلب نماید و این امر مستلزم این است که کارهای او علاوه بر این که از نظر اجتماعی و سیاسی با روال مفید پیش رود با منطق و موازین مذهب کاملا منطبق باشد زیرا در حکومت اسلامی آن چه برای مردم بیش از هر چیز اهمیت دارد قوانین و مقررات مذهب است،برای انجام این کار، زمامدار باید با علما و دانشمندان مأنوس باشد و با آن ها نشست و برخاست زیاد داشته باشد تا از علم و دانش و حکمت و تدبیر آن ها استفاده کند و کارهای خود را با موازین دین و عقل منطبق نماید.
باید زمامداران محترم توجه داشته باشند اداره امور کشور بیش از هر چیز به تدبیر صحیح و دور اندیشی نیاز دارد و باید زمام امور در دست افراد پخته و دور اندیش و دانشمند باشد. جوان اگر گرفتار احساسات تندجوانی باشد اگر چه آن را به انقلابی بودن تعبیر نماید کمتر می¬تواند عواقب امور را در نظر بگیرد. از علی (ع) نقل شده که فرمود: (ای مالک برای فراگیری مسائل و بهره گیری از دانش و تجربیات بزرگان) با علما تماس زیاد داشته باش و با اندیشمندان و صاحبان حکمت زیاد به گفتگو بنشین تا بتوانی در جهت تثبیت قوانینی که امور کشور را رو به صلاح می برد از آن ها استفاده کنی و در اقامه آن چه موجب قوام پیشینیان بوده است از تجربیات آن ها کمک بگیری.
«و اکثر مدارسه العلماء و منافثه الحکماء فی تثبیت ما صلح علیه امر بلادک و اقامه ما استقام به الناس قبلک»
دقت در انتخاب یاران نزدیک:
از چیزهائی که می تواند معرف چهره زمامداران باشد، یاران نزدیک آن ها هستند ،اگر یاران نزدیک زمامدار، افراد صالح و مردمان اصیل باشند، مردم آن ها را نیز صالح و اصیل می دانند و اگر اطرافیان آن ها مردمان ناشایسته و نالایق باشند اعتماد مردم از آن ها نیز سلب می گردد. به همین جهت است که امیر المؤمنین (ع) (بنا بر نقل نهج البلاغه) به مالک اشتر سفارش فرموده است که افراد با تقوی و راستگویان را که از خانواده های شایسته باشند انتخاب نماید و به آن ها بیشتر نزدیک باشد.
در عهدنامه از آن حضرت نقل شده که فرمود: «و الصق باهل الورع و الصدق» و در جای دیگر فرمود: «ثم الصق بذوی المروءات و لااحساب و اله البیوتات الصالحه و السوابق السحنه» با درست کاران و راستگویان و کسانی که دارای مروت و مردانگی هستند نزدیک باش و با کسانی که از خانواده های نیکوکار و خوشنام هستند و سابقه نیکی و نیکوکاری دارند تماس داشته باشد.
معمولاً افرادی که از خانواده های شریف و خوش سابقه هستند بیشتر به فکر اصلاح جامعه می باشند و عقده حقارت ندارند تا بخواهند در پرتو حکومت خود را بزرگ کنند و عقده خود را جبران نمایند مخصوصا اگر افراد با سابقه از خانواده هائی انتخاب شوند که به بزرگواری و کرم و دلیری معروف باشند که بازوهای بسیار پر توانی برای زمامدار به حساب می آیند. این گونه افراد علاوه بر این که اعتماد مردم را به زمامدار جلب می نمایند از نفوذ و معنویت خود می توانند زمامداران را بهره مند سازند.
انتخاب کارمندان
از کارهائی که در جلب اعتماد مردم نقش بسیار مهمی دارد انتخاب کارمندان است. اگر زمامدار، کارمندان و کارگردانان خود را از وابستگان ونزدیکان خود انتخاب نماید بدون این که صلاحیت آن ها را در نظر بگیرد اعتماد مردم از او سلب می شود و اگر با دقت کافی و امتحان لازم با مشورت اشخاص ذی صلاح، افراد شایسته را انتخاب نماید مردم به او اعتماد می نمایند.
همان طوری که مکرر در نوشته ها تذکر داده ایم اسلام روی شایستگی افراد برای کارهائی که انتخاب می شوند بسیار تأکید دارد و از رسول خدا (ص) نقل شده که فرمود: هر کس عاملی را بر کاری بگمارد و برای آن کار، دیگری شایسته تر باشد، این عمل خیانت به خدا و رسول خدا و خیانت به همه مسلمانان است.
در عهدنامه آمده است که امیر المؤمنین (ع) به مالک اشتر فرمود: به امور کارمندان خود نظر کن و آن ها را با امتحان به کار بگمار با میل و دلخواه خود بدون مشورت با دیگران آن ها را بر سر کار نیاور که این کار شاخه ای از ستم و خیانت است. و از میان امتحان شدگان افرادی را انتخاب کن که اهل حیا و تجربه و از خانواده های شایسته و از پیشگامان با سابقه در اسلام باشند زیرا آن ها از نظر اخلاق گرامی تر و در اجتماع آبرومندتر و بی طمع تر و دیدگاه آن ها در تشخیص عاقبت کارها بهتر و رساتر است.
«ثم انظر فی أمور عمالک فاستعملهم اختبارا و لا تولهم محاباه و اثره فانها جماع من شعب الجور و الخیانه و توخ منهم اهل التجربه و الحیاء من اهل البیوتات الصالحه و القدم فی الاسلام المتقدمه فانهم اکرم اخلاقا و اصح اعراضا و اقل فی المطامع اشراقا و ابلغ فی عواقب الامور نظرا»
دقت در امر بازرسی:
از جمله چیزهائی که اعتماد مردم را از مسئولین سلب می نمایند این است که به کارها بی توجه باشند و کارمندان را به خود واگذار نمایند اگر زمامداران و مسئولین کارها بازرسی دقیق نداشته باشند، رفته رفته امور ادارات رو به سستی می رود و ارباب رجوع ناراضی می شوند و اعتماد آن ها سلب می گردد. باید امر بازرسی به گونه ای باشد که هر مسئولی و هر کارمندی همیشه احساس نماید که کارهای او زیر نظر است و افرادی مراقب او هستند و اگر خیانت از او دیده شد او را مورد مؤاخذه قرار می دهند.
اگر امر بازرسی یک نظام کاغذ بازی داشته باشد نمی تواند ثمر بخش باشد زیرا کسانی که در ادارات به آن ها اجحاف می شود وقتی می بینند شکایت آن ها به زودی به جائی نمی رسد و باید روزها و ماه ها و بلکه سال ها وقت خود را صرف نمایند تا شاید به شکایت آن ها رسیدگی شود می سوزند و می سازند و شکایت را دنبال نمی کنند.
در عهدنامه آمده است که امیر المؤمنین (ع) بعد از آنیکه سفارش نموده که باید کارمندان از افراد نیک و خوشنام بعد از امتحان انتخاب شوند می فرماید (ای مالک) پس از این که کارمندان را با امتحان به کار گرفتی کارهای آن ها را زیر نظر داشته باش و بازرسان وفادار و راستگو بر آن ها بگمار زیرا بازرسی و رسیدگی پنهانی تو آن ها را برای رعایت امانت آماده تر می کند و باعث می گردد که با زیردستان و ارباب رجوع با رفق و مدارای بیشتر رفتار نمایند و اگر یکی از کارمندان دست خود را به خیانت دراز کرد و توسط بازرسان خیانت او ثابت شد، به گزارش بازرسان (که مستند به دلیل است و خیانت را ثابت می کند) اکتفا کن و خیانتکار را به کیفر خیانتی که انجام داده برسان و او را تنبیه بدنی کن و نشان خیانت بزن و طوق عار و ننگ تهمت را بر گردن او بگذار او را خوار و بی مقدار بگردان (تا برای دیگران عبرت باشد).

16دسامبر/16

سخنان معصومین

بسم الله الرحمن الرحیم
اهانت
* پیامبر اکرم ص :
«اذلَّ الناس من اهان الناس»
(معانی الاخبار ص ۱۹۵)
ذلیل ترین مردم کسی است که مردم را اهانت کند.
* پیامبر اکرم ص:
«من اذلّ مؤمنا او حقره لفقره و قله ذات یده، شهره الله علی جسر جهنم یوم القیامه.»
(عیون اخبار الرضا ج ۲ ص ۷۰)
هر کس مؤمنی را خوار کند یا کوچک شمارد برای فقر و ناداریش، خداوند در روز قیامت او را بر پل جهنم رسوا می کند.
* امام صادق ع:
«من حقّر مؤمنا لقله ماله حقره الله، فلم یزل عند الله محقورا حتی یتوب مما صنع».
(مشکوه الانوار ص ۵۹)
هر کس مؤمنی را برای کمی پولش تحقیرکند، خداوند او را تحقیر می نماید، و همچنان نزد خداوند خوار و ذلیل خواهد بود تا از کاری که کرده توبه کند.
* امام صادق ع:
«لا یطمعنّ المستهزیء بالناس فی صدق الموده».
(خصال شیخ صدوق ج ۲ ص ۵۳)
آن که مردم را اهانت می کند نباید توقع دوستی صادقانه از آنان داشته باشد.
* پیامبر اکرم ص :
ان الله عز و جل کتم ثلاثه فی ثلاثه: کتم رضاه فی طاعته و کتم سخطه فی معصیته و کتم ولیه فی خلقه، فلا یستخفن احدکم شیئاً من الطاعات فإنه لا یدری فی ایها رضا الله، و لا یستقلن احدکم شیئا من المعاصی فانه لا یدری فی ایها سخط الله و لا یزران احدکم باحد من خلق الله فانه لایدری ایهم ولی الله».
(بحار الانوار ج ۷۲ ص ۱۴۷)
خداوند سه چیز را در سه چیز پنهان کرده است: خشنودی خود را در اطاعت ها و غضبش را در معصیت ها و ولیش را در میان بندگانش پس زنهار از این که یکی از شما چیزی از اوامر او را کوچک شمارد زیرا می داند در کدامین، خشنودی خدا نهفته است و زنهار از این که یکی از شما، چیزی از گناهان را آسان بگیرد زیرا نمی داند در کدامین، غضب خدا پنهان است و هیچکدام از شما به یکی از بندگان خدا اهانت نکند که نمی داند کدام یک ولی خدا است.
* پیامبر اکرم (ص) :
«ألا و من لطم خد مسلم او وجهه بدد الله عظامه یوم القیامه و حشر مغلولا حتی یدخل جهنم الا أن یتوب».
(امالی صدوق ص ۲۵۰)
هان! اگر کسی بر گونه یا رخسار مسلمانی سیلی بزند، خداوند استخوان هایش را در روز قیامت پراکنده می کند، و با غل و زنجیر محشور می شود تا این که وارد جهنم شود، مگر اینکه (در دنیا) توبه کند.
* پیامبر اکرم ص :
«قال الله تبارک و تعالی: من أهان لی ولیا فقد ارصد لمحاربتی»
(کافی ج ۲ ص ۳۵۱)
خداوند فرمود: هر کسی یکی از بندگانم را اهانت کند برای ستیز با من آماده شده است.

16دسامبر/16

حوادث و سیاست های مهم

• پنجم اردیبهشت: حمله مستقیم نظامی آمریکا به ایران در طبس (۱۳۵۹)
• ششم ادریبهشت : شهادت محمد منتظر قائم در جریان واقعه طبس و خیانت عوامل خود فروخته آمریکا (۱۳۵۹)
• هفتم اردیبهشت: مصادف با ۲۵ رجب روز شهادت امام موسی بن جعفر (ع)(۱۸۲ هـ. ق)
• نهم اردیبهشت: ۲۷ رجب، روز مبارک مبعث حضرت رسول اکرم ص (۱۳ ق. هـ)
• دهم اردیبهشت: آغاز عملیات پیروزمندانه بیت المقدس ۰۱۳۶۱)
• یازدهم اردیبهشت: روز جهانی کارگر (۱۳۵۸)
• دوازدهم اردیبهشت : شهادت آیت الله استاد مطهری (۱۳۵۸) و روز معلم
• پانزدهم اردیبهشت : سوم شعبان، ولادت با سعادت امام حسین (ع) (۴ هـ. ق) و روز پاسدار
• شانزدهم اردیبهشت: چهارم شعبان، ولادت حضرت ابوالفضل (ع) (۲۴ هـ. ق) شهادت مجید شریف واقفی به دست جریان مرتد منافقین (۱۳۵۴)
• هفدهم ادریبهشت: پنجم شعبان، ولادت امام زین العابدین ع (۳۸ هـ ق) بمباران زندان «دوله تو» توسط رژیم صهیونیستی عراق و همکاری حزب منحله دمکرات (۱۳۶۰)
• بیست و دوم اردیبهشت: شهادت مولوی فیض محمد حسین بر روحانی مبارزه سیستان و بلوچستان (۱۳۶۰)
• بست و چهارم اردیبهشت: لغو امتیاز تنباکو به فتوی آیت الله میرزای شیرازی (ره) (۱۲۷۰)
• بیست و ششم اردیبهشت : اشغال فلسطین توسط صهیونیستم جهانی (۱۳۲۷)
• بیست و هفتم اردیبهشت: ۱۵ شعبان، روز ولادت با سعادت منجی بزرگ بشریت امام دوازدهم قائم آل محمد (عج) (۲۵۵ هـ ق) و روز جهانی مستضعفین.

16دسامبر/16

درس هائی از نهج البلاغه خطبه ۱۸۵

اثبات وجود صانع
آیت الله العظمی منتظری
بسم الله الرحمن الرحیم
اثبات صانع از دیدگاه فلاسفه طبیعی
در بحث گذشته درباره اثبات صانع اشاره ای کردیم. برای اثبات صانع طرق مختلفی وجود دارد. فلاسفه طبیعی که بحث از ماده و حرکت می کنند، از راه حرکت عالم، خدا را اثبات می کنند. آنان چنین می گویند:
عالم ماده در ذاتش حرکت وجود دارد و هر حرکتی احتیاج به یک محرک دارد تا اینکه سرانجام منتهی می شود به محرکی که خودش ثابت است و حرکت ندارد و او ذات باری تعالی است. می گویند: به پیرزنی گفتندک دلیل بر اثبات خدا چیست؟ واو در آن هنگام مشغول رشتن با چرخ بود، یکباره چرخش را رها کرده گفت: تا دست من این چرخ را حرکت می دهد، چرخ حرکت می کند اکنون که دست من از چرخ رها شده چرخ هم از حرکت افتاده است. این عالم با عظمت با این حرکت هائی که دارد نیاز به محرکی دارد که اگر اراده آن محرک نباشد، از حرکت باز می ایستد.
در هر حال، فلاسفه طبیعی از راه حرکت، خواسته اند خدا را اثبات کنند و ذات باری تعالی را محرک اول می نامند که تمام این عالم به واسطه او به حرکت در می آید.
فلاسفه الهی و اثبات صانع
فلاسفه الهی ـ معمولاً ـ از راه امکان، اثبات صانع می کنند. می گویند: عالم ممکن الوجود است یعنی می شود باشد و می شود نباشد پس اگر وجود پیدا کرد علت می خواهد، اگر علتش ممکن الوجود دیگر باشد، بالاخره یک سلسله غیر متناهی می شود، آن وقت این سلسله غیر متناهی هم ـ به فرض اینکه ممکن الوجود باشند ـ سرانجام باید متنهی شوند به وجودی که او واجب الوجود است یعنی هستی اش از خودش است و باید باشد.
فلاسفه الهی برهانی هم برای اثبات صانع ذکر کرده اند که آن را «برهان صدیقین» می نامند. آنان اصل حقیقت هستی را ملازم با وجوب می گیرند و می گویند: واجب الوجود است ولی جلوه هائی دارد که جلوه هایش ما ممکنات هستیم. آنان در اول نفس حقیقت هستی را محور بحث قرار می¬دهند و به آن می گویند «برهان صدیقین» که البته مقدماتی دارد و ما اکنون وارد آن مقدمات نمی شویم.
متکلمین و اثبات صانع
متکلمین از راه «حدوث عالم» اثبات صانع می کنند، می گویند: عالم حادث است (یعنی وجود بعد از عدم دارد) و هر حادثی احتیاج به محدث دارد. آن مُحدثی که آن را حادث کرده، ذات باری تعالی است. در این خطبه ظاهر عبارت نهج البلاغه هم با همین دلیل متکلمین می خواند.
تصادف و خلقت جهان
در بحث گذشته، ذکر شد که آن چه در لسان قرآن و احادیث برای اثبات صانع آمده است، همین است که از راه مخلوقات خواسته اند ما را متوجه به خدا کنند. در قرآن آمده است: «و فی الارض آیات للموقنین و فی انفسکم افلا تبصرون» در زمین نشانه هائی است برای اهل یقین و در ذات خودتان نیز نشانه هائی از وجود خدا است، آیا نمی بینید؟ آری! در نظام وجود خودمان و این ریزه کاری ها و لطایف و دقایقی که در عالم هست، اگر دقت کنیم، پی به صانع و خالق خود می بریم.
۱۸۵ – و من خطبه (ع)
یحمد الله فیها و یثنی علی رسوله و یصف خلقا من الحیوان
حمد الله تعالی
الحمد لله الذی لا تدرکه الشواهد، ولا تحویه المشاهد، و لا تراه النواظر، و لا تحجبه السواتر، الدال علی قدمه بحدوث خلقه، و بحدوث خلقه علی وجوده، و باشتباههم علی ان لا شبه له. الذی صدق فی میعاده، و ارتفع عن ظلم عباده، و قام بالقسط فی خلقه، و عدل علیهم فی حکمه. مستشهد بحدوث الاشیاء علی ازلیته، و بما وسمها به من العجز علی قدرته، و بما اضطرها الیه من الفناء علی دوامه. واحد لا بعدد، و دائم لا بأمد، و قائم لا بعمد. تتلقاه الاذهان لا بمشاعره، و تشهد له المرائی لا بمحاضره. لم تحط به الاوهام، بل تجلی لها بها، و بها امتنع منها، و الیها حاکمها. لیس بذی کبر امتدت به النهایات فکبرته تجسیما، و لا بذی عظم تناهت به الغایات فعظمته تجسیدا، بل کبر شانا، و عظم سلطانا.
چون در حث گذشته تا اندازه ای این نشانه¬ها را ذکر کردیم، لذا در این جا تکرار نمی کنیم ولی می خواهم نکته ای را متذکر شوم: هنگامی که می گوئیم خداوند ـ مثلاً ـ شما را به صورت های مختلف در رحم های مادران در می آورد «هو الذی یصورکم فی الارحام کیف یشاء» تصور نشود که می خواهیم بگوئیم اراده خدا بدون مقدمات و عوامل طبیعی کار می کند، تا اینکه مادیین به ما اعتراض کنند و بگویند: برای تمام موجودات علل مادی وجود دارد! کسی منکر علل مادی نیست. ما هم قبول داریم که بدون تبخیر شدن آب های دریاها و رودخانه ها و تراکم بخار در طبقات بالا و پیدایش ابرها و وزش بادها، باران نمی بارد. برای تمام حرکت ها در جهان علل طبیعی وجود دارد ولی آن چه می خواهیم بگوئیم این است که: تمام این لطایف و دقایق و نظم و ترتیب عالم حکایت می کند از اینکه یک علم و شعور و قدرتی این عالم را می چرخاند. آن ماده ای که نه شعور دارد و نه ادراک، بر اثر تصادف، نمی تواند انسان را با این اعضا و جوارح و چشم و گوش و قلب با آن سیستم های پیچیده خلق کند.
ما منکر علل و عوامل طبیعی نیستیم ولی این ساختمان بسیار زیبا با آن نظم و طرح ظریف، آیا مصالح ساختمانی از قبیل گچ و سیمان و ابزار دیگر به طور تصادف با هم جمع شده اند و این ساختمان را درست کرده اند یا اینکه یک معمار با ذوق و مهندس خوش سلیقه ای آن را ترتیب داده و ساخته است. در مورد خلقت جهان آفرینش نیز می گوئیم: خدای تبارک و تعالی هم موارد را خلق کرده و هم آن ها را به این نظم و ترتیب درآورده است.
چطور آن مادیگران در مورد یک کارخانه یا یک ساختمان نمی گویند که ذرات و مواد آن ها به طور تصادف جمع شده اند و آن کارخانه یا ساختمان را به وجود آورده اند ولی هنگامی که به جهان آفرینش با این عظمت می رسند می گویند: در اثر حرکت تصادفی، یک کانون نور به صورت خورشید درآمده و تصادفاً کراتی از خورشید جدا شده که زمین هم یکی از آن ها است و …!!
شگفتا! این عالم با این عظمت که بشر با آن همه کنجکاوری و بررسی و دقت های علمی تاکنون نتوانسته است بیش از سه میلیون سال نوریش را کشف کند و خدا می داند هنوز ماروای این جهان پهناور چه افلاک و چه ستارگانی نهفته است، آیا این جهان تصادفی پیدا شده است؟!
نور و جلوه های آن
ما نمی توانیم بگوئیم این نظم و ترتیبی که در عالم هست، در اثر تصادف ماده بدون شعور و ادراک به صورت های مختلف در آمده است بلکه پی می بریم که یک وجود دارای قدرت، اراده و شعور پشت سر این نظام هست که این نظام با همه عظمتش و طول و عرضش، جلوه ای از جلوه های وجود او است. برای تصور این معنی هم ـ همانگونه که قبلاً نیز اشاره کرده ام ـ عالم وجود را گاهی تشبیه به نور می کنند. در کلمات شیخ شهاب الدین سهروردی صاحب «حکمه الاشراق»، کلمه نور زیاد استعمال می¬شود و مطالبی را که فلاسفه متأخرین به نام مباحث وجود ذکر می کنند، تقریباً در کلمات شیخ اشراق به صورت مباحث وجود ذکر می کنند، تقریباً در کلمات شیخ اشراق به صورت مباحث نور ذکر شده است نور را تعریف می کنند به اینکه : «الظاهر بذاته المظهر لغیره» چیزی که خودش ظاهر است و غیر خودش را ظاهر می¬کند. مثلا این نور چراغ را می بینید که خودش ظاهر است و چیزهای دیگر را نیز ظاهر و روشن می سازد یعنی اجسام را به واسطه نور می توان دید.
این تعریفی است برای نور که می گویند، همین تعریف به تمام معنی برای وجود و هستی نیز ثابت است. هستی یک حقیقت واحد است چنانکه نور یک حقیقت واحد است.
برای نور مراتبی ذکر می کنند، مثلاً می گویند: لامپ ۶۰ شمعی، ۱۰۰ شمعی، ۵۰۰ شمعی و و … این مراتب در اثر شدت و ضعف نور، متغیر است. نور اگر خیلی ضعیف باشد می گویند ـ مثلا ـ ۱۰ شمعی است.
اکنون فرق آن با ۶۰ شمعی در چیست؟ هر دو نورند ولی یکی از آن ها جنبه نور بودنش ضعیف و جنبه ظلمت در آن قوی است، گویا نوری است مشوب با ظلمت و تاریکی. پس نور و ظلمت در حقیقت مخلوط است، اما اگر لامپ ۶۰ شمعی باشد، جنبه نوریت و روشنائی در آن زیادتر و جنبه تاریکی و ظلمت کمتر است، اگر ۱۰۰ شمعی بود نورش بیشتر است و همینطور… در مورد خورشید هم همینطور است، آن جا که تابش آن مستقیم است زیادتر است و از طرف دیگر هر چه به کانون نور نزدیک تر شوی، نور را قوی تر می بینی.
بنابراین دلیل محدودیت نورف مخلوط بودن آن با تاریکی است که ضد خودش باشد، پس اگر ـ فرض کنید ـ به جائی برسیم که نور با ضد خودش (تاریکی) مشوب نباشد و غیر از نور هیچ نباشد، آن جا نور غیر متناهی محض است البته این مرحله برای ماقابل تصور نیست.
مثالی دیگر
اگر یک خط یک وجبی داشته باشیم، این خط، محدود است یعنی با ضد خودش ترکیب شده است. زیرا از یک وجب بالاتر خط نیست بنابراین ، این خط با ضد خودش که «نه خط» باشد ترکیب شده است. اگر خط را بزرگتر کنیم، مثلا دو وجبی بشود باز هم محدود است تا اینکه برسد به جائی که فقط خط باشد و با ضد خودش ترکیب نشده باشد. آن خط می شود غیر متناهی یعنی خطی که نه این سر دارد و نه آن سر.
با این دو مثال، قاعده ای را یاد می گیرید و آن اینست که :
«اگر حقیقتی خالص و صِرف باشد و با ضد خودش ترکیب نشده باشد، غیر متناهی است»
نوری که با هیچ ظلمتی آمیخته نشده و صد در صد خالص است، نور محض و غیر متناهی است، هر حقیقت دیگری هم همینطور است پس هستی هم همینطور است. همانگونه که نور، خودش ظاهر بوده و چیزهای دیگر را نیز ظاهر می کرد، هستی محض هم همین طور است.
تمام ماهیت ها به واسطه هستی و وجود محقق می شوند و این وجودها همه محدودند و درجه دارند تا این که می رسند به وجودی که غیر از وجود چیزی نیست. در ذات او جز هستی راه ندارد. او وجود غیر متناهی است، و وجود غیر متناهی را نمی شود بیش از یکی فرض کرد برای این که اگر دو تا فرض کردی، این وجود کمال آن را ندارد، و آن هم کمال این را، پس هر دو محدود می شوند و اگر محدود شدند، از وجود صرف و حقیقت محض خارج می شوند زیرا همان گونه که گفته شد تنها وجودی که حد ندارد غیر متناهی است. اگر یک هستی فقط هستی است، نیستی در ذاتش راه ندارد و با ضد خودش ترکیب نشده است غیر متناهی است. و به هیچ وجه نمی توان فرض این را کرد که هستی غیر متناهی دو تا باشد
وجود غیر متناهی
از این جا نتیجه می گیریم که ذات باری تعالی هستی محض و غیر متناهی است و علت هم نمی خواهد برای این که ذاتش هستی است، خودش خودش است مثل یک کانون نوری که نور غیر متنهای باشد یعنی فقط نور باشد یعنی نور بودنش از خودش است نه مانند نور محدود که وابسته به نور مطلق است. این نوری که در سالُن هست، جلوه نور بیرون است و با تاریکی آمیخته است یعنی با ضد خودش ترکیب شده است، پس نور سالن محدود و معلول است،و چون معلول نور بیرون است، از آن ضعیف تر است و آن نور خارج مثلا، چون جلوه نور بالاتر است، از آن ضعیف تر است و همچنین تا برسد به کانون نور. اگر کانون نور هم متناهی باشد باز جلوه موجودی دیگر است. اما اگر کانون، نوری باشد غیر متناهی، آن نور دیگر علت نمی خواهد.
حال اگر به این عالم ماده با آن عظمتش بنگریم، می دانیم که این جلوه ای است که از جلوه های خدای تبارک و تعالی که هستی محض است و نیستی و فنا در ذاتش راه ندارد. همه ما هستی مان محدود است، اگر هزار سال هم عمر کنیم، قبل از آن نبوده ایم و بعد از آن نیستیم ولی آن که اول و آخر ندارد ضعف و نیستی ندارد، ذات باری تعالی است و بس.
ما نمی توانیم درک کنیم ذات باری تعالی را که هستی غیر متناهی است، و تنها ـ به فرمایش بزرگان ـ از راه اضافات و سلب ها پی به او می بریم. ما می گوئیم: خدا خالق ما است. چون اضافه «ما» دارد، به این اعتبار او را درک می کنیم و می گوئیم: ضعف ندارد. این ضعفی که در عالم اجسام هست، این نیستی ها، مردن ها، فناها و حرکت ها در اثر ضعف عالم است، خدا این ها را ندارد، از آن طرف می گویئم: خالق ما، رازق ما، موجد ما، پروردگار ما، با این اضافه ها و آن سلب ها خدا را درک می کنیم و گرنه کسی نمی تواند به کنه ذاتش پی ببرد.
پس این عالم ماده با آن عظمت و شگفتی که به فرمایش بزرگان، تازه از پست ترین و نازلترین مراتب هستی است، جلوه ای است از جلوه های حضرت حق تعالی. این حرکت که در عالم ماده یافت می شود از ضعف آن است و گرنه هستی محض اینقدر قوی است که قابل درک نیست. هستی غیر متناهی فوق عالم ماده و فوق عالم زمان است.
ادامه دارد

16دسامبر/16

پاسداران بزرگ اسلام

سید محمد جواد مهری
میرزای شیرازی دوم
در آن هنگام که استعمار می کوشید، سلطه خود را هر چه بیشتر بر سرزمین های اسلامی بگستراند و منافع اقتصادی این کشورهارا تا آخر چپاول نماید، در آن دوران بس حساس و خطرناک که با شیوه های گوناگون می خواستند مردم را پشت پرده فریب و نیرنگ خود نگهدارند و از آن چه درکشورهای اسلامی می گذرد، پیوسته بی خبر باشند و سرنوشت خود را به دست مزدوران وعمال استعمار بسپارند، تنها یک قدرت و یک نیرو می توانست خطر آن ها را به مردم بشناساند و مردم را برای قیام و مبارزه آماده سازد و احساس دشمنی با استعمار و عمال آن را در آن ها برانگیزاند که همانا این قدرت، قدرت الهی و معنوی نفوذ کلام روحانیون و علمای آگاه و متعهد و خداشناس تشیع بود که تأثیر و عکس العمل کلام و قلم و فتوای آن ها تا آن جا پیشرفت که با فتوای میرزای شیرازی اول، قلیان های دربار شکسته شده و تا حکم میرزا برداشته نشده بود، هیچ کس در گوشه پنهان خانه خویش هم لب به سیگار نزد و دست به سوی قلیان دراز نکرد. این جا است که معنای روایت روشن می شود که فرمود: «مداد العلماء افضل من دماء الشهداء» مرکب خامه عالمان، برتر از خون شهیدان است.
اگر میرزای شیرازی اول با حکم خود قیام مردم مسلمان ایران را بر علیه استعمار انگلیس رهبری می کرد، شاگرد ممتاز و مبرز وی «میرزای شیرازی دوم» میرزای محمد تقی نیز با فتوای جهاد با استعمار انگلیس، قیام مرد مسلمان عراق و راه انداختن «ثوره العشرین»« را برای طرد و نفی آن مزدوران، رهبری و هدایت می کرد.
میرزای دوم، این عالم شرک و بسیار با تقوا، انقلابی را پایه ریزی کرد و در عراق به ثمر رساند که اگر ملت عراق همکاری صادقانه با او کرده بودند و اگر رشد سیاسی آن ها بالا بود، امروز گرفتار جانوری درنده همچون صدام نمی شدند، ولی در اثر فقر فرهنگی و پائین بودن سطح رشد سیاسی و در اثر ریشه دواندن طرح استعماری جدائی دین از سیاست در ذهن و اندیشه مردم، پس از آن انقلاب خونین که توسط میرزای شیرازی پایه گذاری و توسط علما و روحانیون اجرا شد، برخی افراد ناآگاه یکی از مزدوران و عوامل انگلیس را که قیافه «ملی» به خود گرفته بود، بر جان و مال و ناموس خود مسلط کردند و سرنوشت میلیون ها مسلمان در بند عراق را بار دیگر به استعمار سپردند!
بیوگرافی میرزای شیرازی دوم
مرحوم آقا بزرگ تهران (ره) در کتاب «طبقات اعلام الشیعه» خود، چنین می گوید:
میرزا محمد تقی حائری شیرازی، رهبر انقلاب عراق و اولین روشن کننده شعله آن قیام، یکی از بزرگترین علمای زمان و از مشهورتین و نام آورترین مجتهدین دوران خود در علم و تقوا و غیرت دینی بود.
آن چنان که خود ایشان برایم تعریف کرد، در شیراز متولد شد و در کربلا پرورش یافت مقدمات علوم اسلامی را در کربلا آموخت، و در محضر درس ملا محمد حسین فاضل اردکانی به قدری درس خواند که در علم و فضیلت به حد والائی رسید. از آن پس با دوست و هم مباحثه خود، سید محمد فشارکی اصفهانی (معروف به استاد کبیر) به سامرا مهاجرت نمود و اینان همراه با اولین گروهی بودند که به آن دیار هجرت کردند. در سامرا به محضر درس میرزای شیرازی مجدد (اول) حاضر شد و پس از گذشت اندک زمانی از جمله برترین و فهمیده ترین شاگردان ایشان درآمد و یکی از ارکان بحث و پژوهش در این حوزه بزرگ اسلامی به شمار آمد. او به قدری در فضل و کمال پیشرفت نمود که برخی از فضلا و شاگردان میرزای مجدد نیز نزد او درس می آموختند، تا این که استاد بزرگ وفات کرد و ایشان چون بر سایر شاگردان میرزا اولویت و برتری داشت، لذا به عنوان جانشین وی ـ از طرف روحانیون زمان خویش ـ تعیین و مرجع تقلید شیعیان شد.
از همان روز نخست، برای انجام وظایف رهبری و مرجعیت به پا خاست و به درس آموختن وفتوی دادن و تربیت علمای دیگر پرداخت. در محضر درس او، بسیاری از بزرگان و مجتهدان نیز حاضر می شدند زیرا نظر او بسیار دقیق بود و در مسائل مبهم و پیچیده، بررسی عمیق می نمود. استاد، سید حسن صدر در کتاب «تکمله» می گوید:
مدت بیست سال با او معاشرت نمودم. در طول این مدت، یک لغزش یا یک روش ناپسند از او نیافتم. در طول دوازده سال که با او هم مباحثه بودم، پیوسته نظریات دقیق و اندیشه های عمیق علمی از او می شنیدم.
مرحوم آقا بزرگ اضافه می کنند:
من نیز مدت هشت سال، در سامرا شاگرد او بودم و چنین دریافتم که آن چه سید حسن صدر گفته است، راست است و حقیقت دارد.
نویسنده «ریحانه الادب» پس از تعریف و ستایش آن بزرگوار آثار علمی و ادبی او را سه کتاب می داند:
۱- شرح مکاسب شیخ مرتضی انصاری، که در تهران به چاپ رسیده است.
۲- شرح منظومه رضاعیه سید صدر الدین عاملی.
۳- القصائد الفاخره فی مدح العتره الطاهره (دیوان شعر در مدح اهل بیت).
میرزا آقا بزرگ تهرانی، همچنین در کتاب خود، در مورد اقدامات سیاسی میرزا محمد تقی شیرازی چنین می نویسد:
«… از آن جمله، موضعگیری با عظمت وی در برابر دولت انگلیس بود که در واقعه قیام عراق و برای مطالبه حقوق بر باد رفته مردم و دستور دفاع، آن فتوای مهم را صادر کرد و عراق را دگرگون نمود و این در اثر عظمت و بزرگواری او و محبت او در قلوب مردم بود. او هر چه داشت در طبق اخلاص گذاشت و تمام نیروها و امکانات خود را در این راه صرف کرد حتی از فرزندان خود نیز دریغ ننمود. در همین جریان انقلاب بود که فرزندش میرزا محمد رضا دستگیر شد. آری! او استقلال کشور اسلامی عراق را به بهای جان خود و فرزندان خود خرید.»
انقلاب عراق:
این انقلاب را «ثوره العشرین» نیز می نامند زیرا در سال ۱۹۲۰ میلادی اتفاق افتاده است. جریان بسیار مفصل است و کتاب هائی در همین خصوص، تألیف کرده اند از جمله کتاب «ثوره النجف» و کتاب «الثوره العراقیه» و کتاب «ثوره العشرین» ولی در این مقال، جای تفصیل نیست و به ناچار با اختصار آن را بیان می کنیم: البته لازم به گفتن است که میرزای شیرازی قبل از این قیام، زمینه های آن را تا اندازه ای آماده ساخته بود که در این باره می توان از فتوای بسیار مهم ایشان نیز ـ قبل از صدور فتوای جهاد با انگلیس ـ نام برد.
از این که علما و روحانیون نجف، مرجعیت و رهبری مردم را به او واگذار کرده بودند، و از او خواسته بودند که به نجف بیایند، ایشان از سامرا، به کربلا منتقل شد. و در کربلا این فتوا را صدر کرد:
«ان المسلم لا یجوز له ان یختار غیر المسلم حاکما علیه»
برای مردم مسلمان جایز نیست، غیر مسلمان را بر خود امیر و حاکم گرداند. و این فتوا آغاز قیام بود.
اولین اقدام:
قبل از آغاز حرکت همگانی، میرزا جلسه ای سری و مخفیانه برای مشورت و تبادل نظر تشکیل داده بود که سید هبه الدین شهرستانی، سید ابو القاسم کاشانی و شیخ مهدی خالصی از اعضای آن جلسه بودند. آنان «سید هادی زوین» را به نمایندگی خود به بغداد فرستادند و او هم با بزرگان آن جا از جمله سید محمد صدر، یوسف السویدی و محمد جعفر ابو التمن ملاقات کرد و همراه با ابو التن به کربلا برگشت. در آن هنگام میرزا اجتماعی تشکیل داد و در آن اجتماع به این نتیجه رسیدند که به دولت بریتانیا بنویسند، استقلال عراق را به رسمیت بشناسد. و اگر پاسخ مناسب نداد دست به اقدام دیگر زنند. از طرفی دیگر میرزای شیرازی به رؤسای قبایل شیعه در سماوه و رمیثه نامه هائی نوشت و دستور داد، خود را برای مقابله با انگلیس آماده سازند.
از آن پس پیامی برای مردم عراق صادر کرد، که در آن پیام چنین آمده است:
«برادران شما در بغداد، کاظمین، نجف ، کربلا و جاهای دیگر با هم متحد شده و بنابر این گذاشته اند که تظاهراتی آرام و مسالمت آمیز برپا کنند و برخی این تظاهرات را شروع کرده اند. خواسته همه ما حقوق مشروع ملت عراق است که نیتجه آن استقلال این کشور و تشکیل یک حکومت اسلامی است به خواست خداوند. وظیفه همه شما است که با هم هیچ اختلافی نداشته باشید به امنیت مردم زیانی نرسانید و برای مطالبه حقوق خود نمایندگان خود را به بغداد بفرستید. سفارش من این است که در این جهاد بزرگ، به تمام عقاید و آئین هائی که در میان مردم وجود دارد، احترام بگذارید».
پس از صدور این پیام، نمایندگان مردم، گروه گروه به بغداد رفتند ولی قدرت های انگلیسی چندان اعتنائی نکرده و اهمیتی نمی دادند بلکه با شدت در پی مقابله و جلوگیری بر آمدند. این جا بود که فتوای مشهور میرزا صادر شد.
متن فتوی:
«مطالبه الحقوق واجبه علی العراقیین و یجب علیهم فی ضمن مطالباتهم رعایه السلم و الأمن. و یجوز لهم التوسل بالقوه الدفاعیه اذا امتنع الانکلیز عن قبول مطالباتهم».
«بر ملت عراق واجب است حقوق خود را مطالبه کنند. و همچنین واجب است، ضمن درخواست حقوق خود، رعایت مسائل امنیتی نیز بکنند. و برای آن ها جایز است از اسلحه استفاده کنند اگر چنانچه دولت انگلیس از پذیرفتن پیشنهادهای آن ها امتناع ورزید».
این نخستین باری بود که به مردم اجازه حمل سلاح داده می شد، آن هم از چنان مقامی که مورد احترام و تقدیر بیش از حد همگان بود. و اطاعت او را واجب می دانستند. از این رو برنامه فراگیری فنون جنگی و تمرینات رزمی در سراسر کشور آغاز شد و مردم خود را کاملاً آماده دفاع و جهاد حق طلبانه نمودند.
داستان این انقلاب بسیار جالب و خواندنی است که امیدواریم در آینده به تفصیل در قسمتی مستقل، منتشر کنیم ولی تا این جا که مربوط به زندگانی پر افتخار میرزای شیرازی بود، در این بخش نقل کردیم.
وفات میرزا
متأسفانه بیش از چهار ماه از صدور این فتوای حساس و سرنوشت ساز نگذشته بود که میرزای شیرازی آن پیشوای با عظمت ـ در گرماگرم انقلاب ـ چشم از جهان بر بست و زندگی جاوید خود را آغاز نمود.
سید محسن امین عاملی (ره) می نویسد: «… او اداره انقلاب را همواره ادامه د اد تا و فات کرد، در حالی که انقلاب همان طور برپا بود». آقا بزرگ تهران (ره) می گوید: «در روزگاری که اسلام و امت اسلامی به چنان مرجعی آگاه، متعهد، نیرومند فداکار نیاز داشت، میرزای شیرازی درگذشت». لازم به یاداوری است که پس از وفات میرزا مرحوم آیت الله شیخ الشریعه اصفهانی زمام انقلاب را به دست گرفت و همگام با عالمان بیدار و آگاه با دشمن خارجی به جنگ و جهاد برخاست.
میرزا محمد تقی شیرازی، شخصیتی والا مقام و عظیم الشأن که امام خیمنی دام ظله درباره ایشان چنین می فرماید: «همین میرزای شیرازی سلام الله علیه بود که عراق را از حلقوم انگلستان بیرون کشید»، قهرمان مبارزه با استعمار که ۴۳ سال رهبری و پیشوائی امت اسلامی را به دست گرفت، سرانجام در شب چهارشنبه ۱۸ ربیع الثانی ۱۳۵۵ هجری قمری در نجف اشرف وفات کرد.

16دسامبر/16

پرسش ها و پاسخ ها

توبه
توبه چیست و چه شرایطی دارد؟
توبه به معنای بازگشت است ولی نه هر بازگشتی بلکه فقط در دو مورد استعمال می شود:
موارد توبه
۱- بازگشت بنده گنهکار به سوی خدا و عذرخواهی از لغزش ها و گناه ها. ۲- بازگشت خداوند بر بندگانش به رحمت و مغفرت و پذیرش عذر آنان.
در قرآن یکی از اسمای حسنای الهی «تواب» آمده است و آن مبالغه در توبه به معنای بازگشت است. یا به این معنی که خداوند هر گونه توبه ای را می پذیرد، یا به معنای پذیرفتن توبه های متکرر که بنده ای اگر گناه کند و توبه کند و باز هم گناه کند و باز توبه کند، اگر از روی اخلاص باشد خداوند می پذیرد، یا به معنای بی نهایت بودن بازگشت رحمت الهی در زمینه های مختلف است، زیرا اسناد توبه به خداوند فقط به معنای پذیرش عذر گنهکاران نیست بلکه به معنای بازگشت رحمت در غیر مورد گنهکاران نیز آمده است مانند: «لقد تاب الله علی النبی و المهاجرین …» که در مورد رسول اکرم (ص) مراد بازگشت رحمت الهی است و مراد از بازگشت رحمت تکرر و توالی آن است نه این که قطع شود و برگردد، و همچنین در مواردی که خداوند نسبت به احکام شرعیه تخفیف داده است تعبیر به توبه شده مانند «علم ان لن تحصوه فتاب علیکم» که در مورد امر به نماز شب و تخفیف در مدت آن و با عبارت (توبه) وارد شده است. و اما اسناد توبه به خداوند در مورد پذیرش عذر گنهکار بسیار است مانند «فمن تاب من بعد ظلمه و اصلح فان الله یتوب علیه» یعنی کسی که ظلم و ستمی انجام دهد و سپس توبه کند و خود را اصلاح نماید، خداوند توبه او را می پذیرد. بلکه در مواردی توبه نسبت به خداوند به معنای بخشیدن گناه اگر چه گنهکار توبه نکرده باشد نیز آمده است مانند «و آخرون مرجون لامر الله اما یعذبهم و اما یتوب علیهم» کسانی هستند که به مشیت الهی واگذار می شوند یا آنان را عذاب می کند یا می بخشد. و در آن جا که توبه به معنای پذیرش عذر گنهکار است نیز توبه ای پیش از آن به خدا نسبت داده شده است. مانند «ثم تاب علیهم لیتوبوا ان الله هو التواب الرحیم» خداوند بر آنان رحمت آورد تا آنان توبه کنند که خداوند بسیار توبه پذیر و مهربان است. از این آیه استفاده می شود که توبه بندگان نیز به رحمت بی پایان او و به توفیق و عنایتش میسر می شود. همچنان که هر حرکتی و هر کاری در جهان انجام می گیرد با قدرت و نیروئی است که خداوند متعال می بخشد، و از این جاست که در روایات نسبت به بعضی از گناهان آمده است که توفیق توبه از انسان سلب می شود، مانند قتل پیغمبر یا وصی او.
توبه دری از رحمت الهی است که با وسعت بی نهایت بر روی بندگان باز است و خداوند بزرگ وعده داده که هر که از این در داخل شود عذرش پذیرفته است از این در کسی ناامید برنخواهد گشت. گشودن این در برای این است که انسان ناامید نشود و در گناه فرو نرود که او را احاطه کند و دیگر راه بازگشت بر او بسته شود. ولی باید توجه داشت که گشودن این در به هیچ وجه نباید موجب جرأت بر گناه باشد که توبه شرایطی دارد و ممکن است که انسان موفق به تحصیل آن شرایط نشود. پس همیشه باید امیدوار و در عین حال ترسان بود. امیدوار به رحمت بی پایان الهی و ترسان از نتیجه اعمال. خداوند می فرماید: «و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صالحا و آخر سئاً عسی الله ان یتوب علیهم ان الله غفور رحیم»
کسانی هستند که به گناه خویش اقرار و کارهای خوب و بد دارند شاید خداوند توبه آنان را بپذیرد که او آمرزنده و مهربان است. این آیه، انسان گنهکار را میان خوف و رجا نگه می دارد گر چه با جمله «ان الله غفور رحیم» جانب امیدواری را ترجیح می دهد. یأس و ناامیدی، خود از گناهان کبیره است. خداوند می فرماید: «قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمه الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا» بگو ای بندگان من که بر خویش ستم کرده اید، از رحمت خداوند ناامید نباشید که او همه گناهان را می بخشد. ولی در جای دیگر فرموده است: «و لا یغرنکم بالله الغرور» مبادا شیطان شما را گول بزند و از غضب خدا غافل کند. و این اشاره به همین جهت است که انسان نباید به لطف و رحمت خدا که شامل همه کس شده است و عقاب او ـ در دنیا ـ بدکاران و ستمگران را فرا نگرفته است مغرور شود و با خاطر جمعی هر کاری می خواهد انجام دهد! آیات در این زمینه بسیار است مانند: «أفامنوا مکر الله فلا یأمن مکر الله الا القوم الخاسرون» آیا از عذاب خدا ایمنند؟ کسی خود را از عذاب خدا در امان نمی بیند مگر زیانکاران.
بنابراین انسان نباید چنین تصور کند که می تواند هر گناهی انجام دهد به امید توبه و وعده پذیرش ان از سوی خداوند. زیرا اولاً توبه شرایطی دارد و ثانیا ـ گاهی گناهان انسان را می کشند به جایی که دیگر راه برگشت ندارد. گناه همانند باتلاق است که انسان تصور می کند می تواند از آن بگذرد و چون پا در آن می گذارد فرو می رود، با سعی و کوشش پای خود را بیرون می آورد ولی به جای آن که بر گردد به خیال این که می تواند باز هم جلو رود پا را آن طرفتر می گذارد ولی آن جا زمین نرم تر است و او نیز پایش را محکمتر می گذارد و بیشتر فرو می رود و باز هم به جلو می رود تا آن جا که دیگر راه برگشت ندارد و چاره ای جز فرو رفتن در باتلاق نیست.
خداوند می فرماید: «انما التوبه علی الله للذین یعملون السوء بجهاله ثم یتوبون من قریب فاولئک یتوب الله علیهم و کان الله علیما حکیما» ـ درست است که خداوند توبه را می پذیرد و به آن وعده داده است و آن چه وعده خدا است تخلف پذیر نمی باشد ولی ـ تنها ـ توبه کسانی را خداوند می پذیرد که گناه آنان از روی جهل و نادانی باشد و زود توبه کنند، آنانند که خدا توبه آنان را می پذیرد و او دانا و حکیم است. در این آیه شریفه خداوند متعال دو شر ط برای پذیرتن توبه ذکر فرموده اند: ۱- جهالت و نادانی ۲- زود برگشتن و توبه نمودن.
به نظر می رسد که اگر به همین ظاهر آیه تمسک شود کار، بسیار مشکل است و این دو شرط در اکثر گنهکاران نیست زیرا غالباً انسان با علم و آگاهی به گناه بودن عمل مرتکب آن می شود و بسیاری از موارد، انسان پس از سال ها ارتکاب گناه توبه می کند و بر می گردد و اگر بنا باشد با این دو شرط توبه پذیرفته شود مورد آن بسیار کم اتفاق می افتد و قطعا چنین نیست. ولی جهالت به معنای ندانستن حکم ومسئله شرعی نیست بلکه به معنای متابعت از هوای نفس است. توضیح مطلب آن است که انسان گرفتار شهوات و غرائز و غضب و تمایلات مختلف است و در میان این امواج خروشان تنها چیزی که در فطرت او موجب تعدیل غرائز و جلوگیری از متابعت کورکورانه از هواهای نفس می باشد عقل انسان است و به همین دلیل آن را عقل گفته اند که به معنای گرفتن و پای بستن است. پس اگر انسان به حکم عقل در جای ناشایسته به دنبال هوای نفس نرفت و غریزه خود را مهار نمود که عاقلانه کرده است و اگر اطاعت از هوا و هوس کرد و هشدارهای عقل را اهمیت نداد کار جاهلانه کرده است. بنابراین جهل و جهالت در این جا در مقابل عقل است نه در مقابل علم. پس کاری که انسان از روی هوی و هوس انجام دهد گرچه بداند که صحیح نیست جهالت کرده است. بلکه گفته شده است اصولاً همه جا جهل در مقابل عقل است نه در مقابل علم و لذا در روایات بسیاری عقل در مقابل جهل آمده است که در اصول کافی و سایر کتب حدیث باب مفصلی به نام «کتاب العقل و الجهل» برای آن قرار داده شده است.
آنان که موفق به توبه نمی شوند
نقطه مقابل گناه از روری جهالت، گناه از روی عناد و تکبر و لجاجت و طغیان و سرکشی در مقابل پروردگار است که البته کفر یا مستلزم کفر می باشد و اگر گناه این گونه باشد توبه فایده ای ندارد و مراد از توبه در این صورت ایمان آوردن است. پس توبه به معنای عامی است که شامل ایمان کافر نیز می شود و در قرآن مواردی به این معنی آمده که از آن جمله آیه بعد از آیه فوق است. البته منظور این نیست که ایمان و توبه اینگونه اشخاص پذیرفته نیست بلکه کسی که از روی عناد کفر بورزد موفق به توبه نخواهد شد بلکه خداوند بر دل او مهر می زند که دیگر سخن حق را نمی تواند بپذیرد و این پس از آن است که در مقابل حق بارها ایستادگی و طغیان کرده است. آیات بسیاری در قرآن کریم دلالت بر این معنی می کند که این گونه اشخاص دیگر لایق هدایت نیستند. «سواء علیهم اانذرتهم ام لم تنذرهم لا یؤمنون» برای آنان مساوی است چه آنان را بترسانی (از عذاب آخرت) و چه نترسانی، آنان ایمان نخواهند آورد.
از بیان فوق معلوم شد که مراد از توبه ای که در مورد گنهکاران غیر معاند حصر شده و از دیگران نفی شده است توبه خداوند است. یعنی بازگشت رحمت الهی، زیرا همانگونه که قبلا تذکر دادیم، توبه مسبوق به رحمت حق است که اگر او توفیق ندهد و رحمتش شامل نشود بنده،قدرت بازگشت و توبه را ندارد. «ثم تاب علیهم لیتوبوا».
و اما در مورد شرط دوم معنای آیه این نیست که حتما بلافاصله پس از گناه توبه کنند البته واجب است بلافاصله توبه کنند و کمال توبه همان است ولی اگر تأخیر انداخت نیز پذیرفته می شود. و دلیل آن آیه بعد است. «و لیست التوبه للذین یعملون السیئات حتی اذا حضر احدهم الموت قال انی تبت الآن و لا الذین یموتون وهم کفار اولئک اعتدنا لهم عذابا الیما» و توبه نیست برای کسانی که کارهای بد و گناه می کنند تا دم مرگ آنان که فرا می رسد و می گویند اکنون توبه کردیم و همچنین توبه نیست برای کسانی که با حال کفر می میرند و برای آنان عذاب دردناکی فراهم ساخته ایم.
از این آیه استفاده می شود که مراد از زود توبه کردن این است که تا دم مرگ تأخیر نیاندازی ولی از روایات استفاده می شود که تا دم مرگ نیز توبه پذیرفته است و شاید به نظر برسد که نوعی منافات با این آیه دارند ولی در بعضی روایات این آیه تفسیر شده است به این که مراد وقتی است که امر آخرت را بالعیان ببیند. یعنی با دید برزخی نتیجه اعمال خویش را مشاهده کند که دیگر جای برگشت نمانده است.
بنابراین، از دو آیه مبارکه که گذشت دو شرط برای پذیرش توبه استفاده شد.
۱- این که گناه از روی عناد و لجاج نباشد ۲- این که قبل از مشاهده آثار گناه در عالم برزخ، توبه کند.
شرایط توبه
توبه دو رکن اساسی دارد که به عنوان شرط در روایات و کلمات بزرگان آمده است:
۱- پشیمانی از گذشته ۲- تصمیم بر ترک گناه در آینده.
این دو جهت، رکن توبه و جزء حقیقت آن است و بدون آن ها اصلا توبه یا محقق نمی شود اما پشیمانی، روشن است و اما تصمیم بر ترک گناه به این معنی است که کسی مثلا در وقت نماز استغفار می کند و از خداوند طلب آمرزش دارد در حالی که خود می داند تا چند ساعت دیگر دوباره به همان محیط فاسد بر می گردد و گناه خود را از سر می گیرد و هیچ تصمیمی در ترک گناه ندارد، چنین شخصی در واقع توبه نکرده بلکه این یک نوع استهزاء است و این بنده بیچاره خیال می کند که به این گونه سخنان بی محتوی و دعاهای بی توجه خدای خویش را فریب می دهد «یخادعون الله و هو خادعهم» می خواهند خدا را فریب دهند و حال آن که خود فریب خورده اند و شاید به همین دلیل امیر المؤمنین علیه السلام به آن مردی که در حضورشان گفت «استغفر الله» فرمودند: «تکلتک امک. اتدری ما الاستغفار؟ الاستغفار درجه العلیین و هو اسم واقع علی سته معان…» مادرت به عزایت بنشیند آیا می دانی استغفار چیست؟ استفغار مرتبه ای بلند و رفیع است و عنوانی است که با تحقق شش جهت منطبق می شود. سپس حضرت شرایط توبه را بیان فرمودند: «اولها الندم علی ما مضی و الثانی العزم علی ترک العود الیه ابدا» شرط اول پشیمانی بر گذشته و شرط دوم تصمیم بر باز نگشتن به آن گناه تا ابد است. این دو شرط رکن توبه است. «و الثالث ان تودی الی المخلوقین حقوقهم حتی تلقی الله املس لیس علیک تبعه و الرابع ان تعمد الی کل فریضه علیک ضیعتها فتودی حقها» شرط سوم پرداختن حقوق مردم است تا در روز قیامت در پیشگاه خداوند پاک باشی در حالی که هیچ پی آمد گناهی بر تو نیست و شرط چهارم آن است که هر فریضه و واجبی را که ترک کرده ای حق آن را کاملا ادا کنی. این دو شرط در تحقق اصل توبه و بازگشت دخالت ندارد بلکه همان گونه که در سخن امام علیه السلام اشاره شده برای این است که در قیامت پی آمد گناه بر انسان نباشد. دزد یا غاصبی که مال مردم را برده است با توبه گناه او بخشیده می شود ولی به جز آن گناه واجب دیگری بر ذمه او است و آن پرداختن مال و رد کردن آن به صاحبش می باشد. اگر این واجب را ترک کند گناه دیگری بر اوست و چون این واجب وقت مشخصی ندارد (گر چه وجوب آن فوری است) تا نپرداخته گناهکار است و بدین جهت توبه او پی آمد گناه را از بین نمی برد تا مال مردم را بر گرداند یا مثل یا قیمت آن را بپردازد. و همچنین ترک بعضی واجبات که قضا دارد مانند نماز، روزه و حج و ترک واجباتی که ترک آن ها کفاره دارد مانند ترک عمدی روزه این گونه حقوق نیز وجوب آن ها از پی آمدهای گناه است و گرنه اصل گناه که ترک واجب است به توبه بخشیده می شود و وجوب قضا کفاره امری دیگر است و ترک آن ها گناهی دیگر و تا آن قضا یا کفاره انجام نپذیرد انسان از پی آمد گناه رها نمی شود و اما پی آمدهائی از قبیل اجرای حد شرعی در گناهانی مانند زنا، لواط، شرب خمر یا تعزیر در گناهی که حد شرعی مشخصی ندارند از قوانین اجتماعی اسلام است که برای سلامتی جامعه تشریع شده و بر فرد واجب نیست که خود را معرفی کند تا آن حد یا تعزیر بر او جاری شود. و آن چه معروف شده است که تا حد بر او زده نشود پاک نمی شود صحیح نیست. عده ای در زمان امیر المؤمنین (ع) دچار همین اشتباه شده بودند که به این گمان خود را معرفی می کردند و امام (ع) ناچار به حکم وظیفه که تعطیل حدود شرعیه جایز نیست بر آنان حد جاری می فرمود ولی مکرر به مردم تذکر می دادند که چرا خود را رسوا می کنید، توبه کنید و به درگاه خدا روی آورید توبه شما پذیرفته می شود.
بنابراین شرط سوم و چهارم برای رفع پی آمدهای گناه است.
و اما شرط پنجم و ششم. حضرت فرمودند: «و الخامس ان تعمد الی اللحم الذی نبت علی السحت فتذیبه بالاحزان حتی تلصق الجلد بالعظم و ینشأ بینهما لحم جدید،و السادس ان تذیق الجسم الم الطاعه کما اذقته حلاوه المعصیه، فعند ذلک تقول: استغفر الله» پنجم ـ گوشتی که در بدنت ا زمال حرام روئیده است با غم و اندوه (و تأسف بر گذشته) ذوب کنی تا پوست بر استخوان بچسبد و سپس گوشت تازه بروید و ششم آن که جسم خود را ناگواری اطاعت و فرمانبرداری بچشانی همچنان که آن را از پیش لذت و خوشی نافرمانی (و شهوترانی) چشاندی. پس اگر این شش جهت تمام شد بگو «استغفر الله» خدای گناهم را بپوش و اثری از آن باقی مگذار.
این دو شرط از آداب و شرایط کمال توبه است زیرا توبه به معنای واقعی آن بازگشت به خدا است و کمال بازگشت به این است که انسان از هر چه جز او است قطع کند و فقط رضای او را در نظر بگیر د و گوشت و پوست او در طاعت و محبت او رشد کند و سختی ها و ناگواری ها را در راه رضای او و فرمانبرداری از دستورات او تحمل کند بلکه به آن ها خو کند و از آن ها خرسند باشد. با تحقق این دو شرط انسان نه تنها از پلیدی گناه پاک می شود و از پی آمدهای آن رهائی می یابد بلکه توبه او موجب کمال و نیل درجات عالیه قرب می شود و شاید به ین گونه توبه ای نظر دارد آن حدیث قدسی که می فرماید: «انین المذنبین احب الی من تسبیح المسبحین» ناله گنهکاران در نزد من محبوبتر است از تسبیح تسبیح گویان البته گنه کاری که ناله می کند در صدد تحقیق این دو شرط است و شاید به همین دلیل اولیای خدا سعی می کردند کمترین توجهی را که به غیر خدا کرده اند گناهی بزرگ در پیشگاه مقدسش جلوه دهند و از آن ناله کنند تا به مقام توابین که خود یکی از مقامات قرب است نائل شوند. آری انسانی که طالب کمال است سعی می کند همه مقامات کمالی را درک کند. درود بر آنان و بر رهروان راهشان.

16دسامبر/16

حرکت اسلامی و توطئه های صهیونیسم و آمریکا در لبنان

حجه الاسلام سید علی اکبر محتمشی سفیر جمهوری اسلامی ایران در سوریه
پیروزی انقلاب اسلامی ایران، به موازات حرکت و پیشرتف و تأثیرش در داخل کشور، در خارج از کشور به ویژه در کشورهای اسلامی تأثیر گذاشت و از همان روزهای اول پیروزی انقلاب، شعاع آن بر کشورهای اسلامی تایید و مسلمانان سراسر جهان، امید به این پیروزی و رهائی نهائی خویش از زیر یوغ استعمار پیدا کردند. لبنان از جلمه کشورهائی بود که زمینه بسیار مساعدی برای پذیرش حرکت اسلامی در آن پیدا شد.
 موقعیت سیاسی لبنان
لبنان کشوری است استعمار زده که از آغاز جزء مستعمره های فرانسه بود. پس از خروج فرانسویان از لبنان و دادن یک استقلال صوری و ظاهری به آن، برای ادامه استعمار خود، توطئه ای عمیق در جامعه لبنانی ایجاد کردند و آن طرح اختلاف بین طوایف مختلف و ایجاد اتحاد بین کلیه طوایف مسیحی و مارونی بود. این نقشه تا کنون هم برقرار است و همچنان حاکمیت را از آن صلیبی ها می داند. با اینکه در یک بررسی کوتاه می بینیم، مارونی ها در حدود ۸- ۹% جمعیت را تشکیل می دهند و از آن طرف شیعیان ۳۰- ۳۵% و برادران اهل سنت ۲۰% و دروزی ها ۱۰% و بقیه طوایف از قبیل ارامنه و دیگر مذاهب هم، بقیه درصد را تشکیل می دهند.
در هر صورت، آن چه مسلم است این که انقلاب اسلامی ایران، نویدی بود برای مسلمانان لبنان که در محرومیت کامل به سر می برند و آن ها را میدوار کرد که بتوانند با دشمنان خود مبارزه کنند و با نیروی ایمان ـ همان نیروئی که انقلاب ایران را به پیروزی رسانید ـ دست آمریکا، صهیونیست، فرانسه و دیگر قدرت های اشغالگر را از سر لبنان قطع کنند و سرنوشت خود را خویشتن به دست گیرند.
 تأثیر انقلاب اسلامی در جهان
در یکی از محافل سیاسی در سوریه که همه سفرا و شخصیت های سیاسی در آن جا بودند، شرکت کرده بودم، یکی از مقامات عالی رتبه نظامی سوریه ـ که اکنون باز نشسته است ـ به من گفت:
در مسافرتی که سه ماه پیش به آمریکا داشتم، با یکی از اساتید دانشگاه که پرفسوری است بسیار آشنا با مسائل خاورمیانه و کارشناس سیاسی خاورمیانه است و در وزارت خارجه نیز فعالیت دارد، جلسه ای طولانی داشتم. در ضمن صحبت ها بحث از ایران و انقلاب اسلامی پیش آمد، من از او سئوال کردم: نظر شما درباره انقلاب اسلامی ایران چیست؟ در پاسخ گفت: انقلاب اسلامی به قدری در سیاست خارجی آمریکا به ویژه در کشورهای اسلامی و خاورمیانه خلل ایجاد کرده که امریکا نتوانسته است سیاست روشن و مشخصی را در خاورمیانه و کشورهای عربی اتخاذ کند و از سه سال پیش تا الآن یک کادر بسیار قوی را اختصاص داده است برای این که برنامه ای را جهت جلوگیری از حرکت اسلامی در کلیه کشورهای اسلامی به خصوص در خاورمیانه پی ریزی کنند و تاکنون این کادر قوی نتوانسته است برنامه و سیاست مشخصی را برای مقابله با انقلاب اسلامی در خارج از ایران تدوین کند و در اختیار وزارت خارجه قرار دهد.
این شخصیت بلند پایه نظامی کشور سوریه، در ادامه صحبت هایش اظهار کرد:
در آن جا من به خود بالیدم و به قدری خوشحال شدم که در تمام مدت عمرم به آن اندازه خوشحال نشده بودم. من این را یک پیروزی بزرگی ب رای اسلام می دانم که معتقدم از صدر اسلام تا کنون، این پیروزی بی نظیر یا کم نظیر برای اسلام نبوده است.
ما از این داستان پی به عمق حرکت اسلامی در خارج از کشور می بریم.
در همین رابطه می توانیم استشهاد کنیم به قول نخست وزیر وقت رژیم اشغالگر قدس که در روز ۲۲ بهمن ۵۷ و پس از پیروزی انقلاب اسلامی چنین اظهار نظر کرد که: انقلاب اسلامی ایران آن چنان زلزله ای در جهان ایجاد کرده که هیچ قابل پیش بینی نبوده و بیشترین خسارت را ما در این منطقه خواهیم خورد.
 لبنان و پذیرش حرکت اسلامی:
در لبنان زمینه بسیار مساعدی برای پذیرش حرکت اسلامی بود که این پذیرش علل مختلفی دارد از جمله وجود درصد بالای شیعه در آن جا و محرومیت مسلمانان در لبنان و از همه مهم تر این که انقلاب اسلامی هیچگونه حساسیت مذهبی را نداشته و خلاف بقیه حرکت های اسلامی که به گونه ای تنگ نظرانه به مسائل اسلامی می نگریستند، انقلاب اسلامی ایران افقش باز و کلیه مسلمان ها اعم از شیعه و سنی و دیگر مذاهب اسلامی را زیر پوشش خودگرفته بود و لذا پذیرش آن ها در شمال و جنوب و منطقه مرکزی لبنان و به خصوص در پایتخت بسیار به وضوح دیده می شد.
چون لبنان محل آزمایشگاه سیاست های استعماری هست، وقتی که استعمارگران این استقبال و زمینه را در مردم آن جا دیدند و احساس کردند طولی نخواهد کشید که لبنان یکپارچه حرکت اسلامی را بپذیرد، این احساس به وجود آمد که کلیه سیاست ها چه سیاست های آمریکائی و چه اروپایی در لبنان با شکست مواجه خواهد شد و لذا تصمیم گرفتند که با این حرکت و این شعاع مقابله و مبارزه کنند.
 مبارزه استعمار با انقلاب اسلامی لبنان
مبارزه در ابتدای کار مخفی بود و به صورتی نبود که قدرت های بزرگ وارد معرکه شوند بلکه به گونه های مختلف عناصر و افرادی را می خریدند و از راه رژیم سرسپرده عراق مسلمانان را با پول، تبلیغات، سلاح، فریب می دادند که از این راه درگیری های موضعی و مقطعی بین مسلمانان چه در جنوب چه در بیروت و چه در شمال ایجاد کند و لذا ما می بینیم صدام پایگاه های مختلفی را در شمال و بیروت و حتی جنوب ایجاد کرده بود برای مبارزه با این حرکت استعمار و به خصوص آمریکا مشاهده کرد که صدام و نیروهای عراقی در لبنان در برابر مسلمانان کارآئی ندارند، لذا تصمیم گرفتند خودشان وارد معرکه شوند که این کار در سه مرحله انجامید:
 ۱- مرحله نظامی:
آن ها فکر کردند که با نیروی نظامی می توانند کلیه نیروهای مسلح لبنان را خلع سلاح کرده و از بین ببرند و طبعاً در این میان حرکت اسلامی هم نابود می شود و لذا با تمام قوا وارد صحنه شدند. اسرائیل با تمام نیرو و از طرفی هم نیروهای چند ملیتی با کل ثقل نظامی و تسلیحاتی وارد لبنان شدند.
آمریکا که بزرگترین قدرت جهان را ـ که فرض کنید شوروی هست ـ با ناوگان ششمش تهدید می کند و با این تهدید حریف خود را از میدان خارج می کند و یا در طولانی ترین و بزرگترین نبردی که آمریکا با یک ملتی چون ویتنام داشته از یک ناوگان «نیوجرسی» استفاده می کرده است و آن همه خسارت به ویتکنگ ها وارد کرده، اکنون می بینیم در لبنان کل ثقل نظامی و تسلیحاتی اش را وارد عمل کرده و بیش از ۱۸ ناوگان خود را در ساحل بیروت آورده، از ناوگان ششم و نیوجرسی و آیزنهاور، ناوهای هواپیما بر و غیر و ذلک. اسرائیل هم با همین ثقل وارد جنوب لبنان شده، یعنی کلیه نیروهای خود را که در جنگ با مصر، اردن، سوریه و کشورهای عربی که در آن موقع به کار گرفته، اضافه بر این که در طول این مدت، مسلح شده به سلاح های مدرنی که در آن موقع فاقد این سلاح ها بوده برای مبارزه با اسلام وارد لبنان شده است.
فرانسه، انگلیس و ایتالیا هم تحت پوشش های فریبنده ای وارد شده اند. این اولین برنامه آمریکا است برای سرکوب حرکت اسلامی.
ما می بینیم قدرتمندترین نیروی نظامی در لبنان که سازمان آزادی بخش فلسطین بود در ظرف ۲ الی ۳ ماه میدان را رها کرد و از لبنان خارج شد. کلیه احزاب دیگر آمدند سلاح هایشان را تحویل دادند و رفتند. پس چرا اسرائیل و آمریکا در لبنان ماندند؟ آن ها فقط برای سرکوب کردن بزرگترین قدرت که قدرت اسلام وحزب الله باشد در لبنان باقی ماندند.
آری! حزب الله با آن قدرت ایمانی که داشت و لو از نظر تسلیحات و ذخیره و مهمات ضعیف بوده اما جبران این ضعف را قدرت معنوی و روحی آن کرده بود. و صبورانه با استقامت کامل در جنوب ضربات مهلکی را بر اسرائیل وارد کرد. در بیروت ضربات بسیار سنگینی را بر نیروهای بیگانه و اجنبی مانند نیروهای فرانسه، آمریکا و ایتالیا و انگلیس وارد کرد. ولی آمریکا و همه نیروهای بیگانه در لبنان متوجه شدند که خودشان مستقیما قدرت درگیری با یک ملت را ندارند. اگر بخواهند پیروز شوند باید تمام این ملت را از بین ببرند. من برای شما یک شاهد می آورم.
سه ماه پیش اسرائیل دو نفر از دکترهای جنوب لبنان را دستگیر کرد. در بازجوئی به آن ها گفتند: طبق گزارشاتی که به ما رسیده شما جزء حزب الله هستید! این دو پزشک اظهار ردند: «و الله ما عضو حزب الله نیستیم، اما اگر حزب الله ما را به عضویت خودش پبذیرد این بزرگترین افتخار است» این برنامه منحصر به این دو نفر نیست بلکه اگر به دهات لبنان بروید، می بینید تمام مردم از بچه های کوچک گرفته تا پیرمردهای هشتاد ساله همین حرف را می زنند.
دشمن خود را مواجه دید با چنین حرکتی و چنین انقلابی روحی که مردم با این که در بیروت از برق، آب و نان هم محروم شدند اما استقامت کرده در هر دو سه روز یک و عده غذای بسیار مختصر می خوردند و شب و روز پاسداری می داند و مبارزه می کردند.
 ۲- مرحله سیاسی نظامی:
دشمن دید با این روحیه و با این مقاومت نمی تواند مستقیما درگیر شود لذا مرحله دوم خود را پیاده کرد و آن مرحله سیاسی نظامی بود. آن ها آمدند و با یک سری مذاکرات با اطراف و گروه های مختلف و نشاندن حکومت لبنان و در رأس آن ها رهبر فالانژیست ها امین جمیل بر سر میز مذاکره با اسرائیل با حضور آمریکائی ها، توطئه خطرناکی را برای مردم لبنان پایه ریزی کردند و آن این بود که پس از گذشت جلسات بسیار طولانی قراردادی را به امضاء رساندند، که این قرار داد به عقیده من همانند قراردادهای استعماری زمان قاجار است مثل قرار داد کلاچای و قرار داد تنباکو.
در این موافقتنامه (۱۷ ایار) اسرائیل اشغالگر قدس برای دومین بار در تاریخ کشورهای اسلامی به رسمیت شناخته می شد و بالاتر این که اسرائیل حق داشته باشد در لبنان پایگاه های هشدار دهنده داشته باشد که به وسیله این پایگاه ها تمام منطقه عربی را زیر پوشش خودش بگیرد و مبدل شود به یک ابر قدرت در میان کشورهای اسلامی و عربی و این از آن قرار دادها و موافقتنامه های بسیار خطرناک و اسارت بار برای لبنان بود. و به این وسیله آمریکا و اسرائیل با کلیه ثقل سیاسی و نظامی در کنار امین جمیل قرار گرفتند و امین جمیل به عنوان یک رئیس جمهور مقتدر مورد حمایت کلیه نیروهای صهیونیستی و امپریالیستی درآمد و همه نیروها در اختیار او قرار گرفتند. با امضای این موافقتنامه مشروعیت و قانونیت کاملی از نظر جهانی به دولت فالانژ و اسرائیل داده شد و رسما ارتش لبنان که در اختیار فالانژیست ها بود با هر حرکت مخالف با صهیونیست ها و دولت مرکزی مبارزه می کردند و مخالفت می کردند.
این مرحله نیز بسیار به ضرر آمریکا تمام شد یعنی صهیونیست ها و آمریکائی ها در این مرحله و لو به صورت ظاهر پیروز شدند. اماقبر خودشان را به دست خودشان کندند و لبنان را به صورت گورستانی برای نیروهای خودشان در آورند. جوانی که سرشار از روحیه شهادت طلبی و شهامت اسلامی بود، احساس می کرد که در اسارت یک نیروی بزرگ اشغالگر که از آن طرف دریاها، کشیده شده است، این جوان همان حالتی را پیدا کرد که امام حیسن (ع) در روز عاشروا فرمود: «هیهات منا الذله» و لذا می بینیم این جوان به شکل یک کانون انفجار در می آید و نیروهای تفنگمدار و «مارنیز» آمریکا را منفجر می کند و نابود می سازد. و خوشبختانه هیچ فاصله ای هم بین مذاهب مختلف اسلامی نیست. همانطوری که توی صور شیعه نشین مقر اسرائیل منفجر می شود. به همان مقیاس مقر نظامیان اسرائیل در صیدائی که برادران اهل تسنن، هستند به هوا می رود و نابود می شود. این پس از آن است که اسرائیل و آمریکائی ها خیال کردند که به کعبه آمال خودشان رسیدند و توانستند که لبنان را به اسارت خود در بیاورند. اما دیدند که مردم لبنان و جوانان پرشور مسلمان لبنان را نمی توانند به زنجیر بکشند. این ها زنجیر ها را پاره خواهند کرد و آن ها را نابود خواهند نمود. در این مرحله بزرگترین ضربه را نیروهای آمریکائی و اسرائیلی و فرانسوی به خصوص خوردند.
 نقش روحانیت در انقلاب لبنان
روحانیت با سنگر قرار دادن مساجد و با تشویق شبانه روزی مردم به اسلام و با تمسک به روحیه بسیار قوی مردم توانست که اضافه بر مساجد، تمام شهرها و روستاها را به عنوان سنگر اسلام در بیاورد. شما در بیروت نگاه می کنید، می بینید همه آن هایی که در گذشته با هم اختلاف سلیقه داشتند، امروز دست به دست هم در سنگرها مبارزه می کنند. در سنگرها شیر زنانی را می بینیم که با چادر می آیند و کمک های اولیه می رسانند در سنگرها می بینیم برادر اهل تسنن در کنار برادر شیعه اش نشسته و دارد مبارزه می کند د رنمازهای جماعت نگاه می کنیم می بینیم تمام در یک صف نشسته اند و آیه وحدت را می خوانند.
این روحیه و این هم بستگی بزرگترین سبب شکست آمریکائی ها شد و لذا تصمیم گرفتند که روحانیت را در آن جا سرکوب کنند.
در ابتدا شیخ راغب حرب را دستگیر کردند. شیخ راغب حرب دستگیر می شود اما یک مرتبه تمام لبنان به پا می خیزد و لذا بالاجبار شیخ را آزاد کردند. دیدند با دستگیری روحانیت کاری از پیش نمی رود. از این رو چنین اندیشیدند که باید روحانیت را ریشه کن کرد و از بین برد، لذا دست به ترور و کشتار روحانیت زدند.
شیخ محرم عارفی را در صیدا که از علمای مبارز اهل تسنن هست دستگیر کردند. این شیخ حاضر نشد زیر شکنجه های کشنده مزدوران صهیونست کلمه ای بر علیه این حرکت حرف بزند و هم اکنون هم زیر شکنجه است و تا الآن هیچ خبری از او نیست.
شیخ عباس حرب این جوان پرشور و این روحانی کم سن و سالی که به حق ایستادگی کرده و استقامت کرده چه در بیروت و چه در جنوب، این را می آیند و از میان خانه اش می ربایند و می برند بعد وارد خانه اش می شوند و آن را منفجر می کنند مردم شهر الحوسیه یکپارچه در مسجد تحصن می کنند آن ها هم هر کاری می کنند که این مردم را متفرق کنند، متفرق نمی شوند. نه شیخ عباس حرب زیر شکنجه های مزدوران صهیونیست حاضر می شود یک کلام حرف بزند و نه مردم از پایگاهشان دست بر می دارند. و ما هم اکنون هیچ اطلاعی از سرنوشت شیخ عباس حرب نداریم.
چندی نمی گذرد می آیند و شیخ عبد المنعم مهنا را در خانه محاصره می کنند. شیخی که در شهر صدیقین در جنوب لبنان یکسال است که حتی یک بار هم سخنرانی نکرده است و تنها در میان خانه اش مطالعه و تحقیق ی می کند و یک سری از کودکان و نوجوانان را درس می دهد و برای این که بهانه ای به دست نیروهای اشغالگر قدس نیافتد در سیاست هم دخالتی نکرده اما خانه اش را محصاره می کنند و وارد خانه اش می شوند. افسر اسرائیلی به شخی مهنا می گوید شما تا یک سال پیش بر علیه اسرائیل سخنرانی می کردی و از امام تعریف می کردی الان که سکوت کرده ای حتما چیزی پشت پرده است و ما به تو اجازه نمی دهیم در این جا دست به این فعالیت بزنی.
پس از چندی شیخ راغب حرب را در جبشیت ترور می کنند و به شهادت می رسانند ولی وقتی یک روحانی می افتد روی زمین روحانی دیگری بلافاصله در جای او می ایستد و با استقامت و حرکت بیشتر کار او را ادامه می دهد.
بلافاصله شیخ عبد الکریم عبید یک روحانی جوان و با شجاعت و شهامت می آید و جای شیخ راغب حرب را پر می کند، مردم هم دور او را می گیرند و لذا همین سه چهار هفته پیش دیدیم که نیروهای اسرائیلی آمدند برای اینکه شیخ عبد الکریم عبید را دستگیر کنند، تمام مردم از زن و بچه و حتی زن ها بچه های شیرخوار خود را بغل گرفتند و دور خانه شیخ عبد الکریم را محاصره کردند و اجازه ورود به نیروهای تا بن دندان مسلح اسرائیلی را ندادند. اسرائیل دید باید تمام اهالی این ده را از دم مسلسل و توپ و تانک بگذراند تا برسد به خانه شیخ عبد الکریم و الا هیچ راهی ندارد لذا نیروهای اشغالگر مجبور شدند با هلیکوپتر آمدند روی بام خانه شیخ عبد الکریم عبید و وارد خانه شدند و شیخ را بردند.
این جلوه های بسیار افتخار آفرین است که ما در لبنان از اسلام و روحانیت می بینیم و این جلوه ها همچنان ادامه دارد.
 ۳- مرحله لغو موافقتنامه ۱۷ اُیار
وقتی که دشمنان در این مرحله هم شکست خوردند، سومین مرحله را آغاز کردند که آن مرحله لغو موافقتنامه ۱۷ ایار و تا حدودی ارضاء مردم بود مرحله سوم حرکت دشمن در لبنان را می توانیم نامش: توطئه، فریب و نیرنگ بگذاریم. به این صورت که آمریکا و اشغالگران قدس موافقت می کنند که امین جمیل بیاید و موافقتنامه ۱۷ ایار را ملغی اعلام کند و از هیئت دولت و مجلس هم رأی بگیرد این یک سیاست حساب شده آمریکائی است. آنها می خواهند به هر صورت حکومت فالانژ لبنان را تثبیت کنند. آن ها برایشان هیچ چیزی جز از بین رفتن حرکت اسلامی مفهومی ندارد، حاضرند تن به هر ذلتی و هر شکستی بدهند ولی جلوی حرکت اسلامی گرفته بشود و فالانژها حاکمیت خود را بر لبنان حفظ بکنند و لذا درهمین رابطه است که می بینیم جمیل می خواهد به سوریه بیاید.
وقتی که امین جمیل در ماه های پیش عازم سوریه بود در کنفرانس ژنو به او اخطار شد که قبل از الغاء موافقتنامه ۱۷ ایار حق ورود به کشور سوریه را نداری و رئیس جمهور سوریه هم با تو ملاقات نخواهد کرد مگر این که موافقتنامه ملغی اعلام بشود. بر این اساس رابطه مستقیم بین سوریه و دولت فالانژ قطع شد و به هیچ وجه مذاکره ای مفهوم نداشت. آمریکا در این مرحله چراغ سبز به امین جمیل نشان داد و ا مین جمیل اعلام کرد که حاضر است موافقتنامه را لغو کند فقط همین امتیاز را بگیرد که بیاید و با حافظ اسد رئیس جمهور سوریه ملاقات کند. البته این از نظر سیاسی یک پیروزی بزرگ برای سوریه بود. به نظر من این توطئه ای بود که به دنبال آن مراحل بعدی را بتواند پیاده کند یعنی وقتی که از نظر سیاسی و از نظر نظامی دشمن با شکست مواجه شد از راه فریب و نیرنگ وارد شد. و سوریه موافقت کرد برای این که نیروهای درگیر، در لوزان سوئیس مجتمع و راجع به سرنوشت آینده لبنان مذاکره کنند و آغاز حرکت فریب و نیرنگ و توطئه و نقشه های مرموزانه آمریکا و صهیونیست ها از این جا شروع می شود. در یک زمان می بینیم جبهه نجات ملی لبنان که متشکل از سلیمان فرنجیه و جنبلاط و بشیر کرامی هست، این ها تنگاتنگ در کنار هم هستند اما از این به بعد مرحله ای پیش می آید که باید میان نیروها جدائی افکنده شود. در کنفرانس ژنو، جبهه نجات ملی و در کنارش رهبری حرکت جنبش امل، و با حضور عادل عسیران، صف مستحکمی را در برابر اسرائیلی ها و فالانژیست ها و شمعونی ها تشکیل داده بودند و کنفرانس را با شکست مواجه کردند به طوری که روز آخر بلند شدند و آن ها سر به زیر رفتند تا این که امین جمیل برود و اجازه از آمریکا بگیرد برای لغو و همه اعلام شکست کردند اما در کنفرانس لوزان ما نگاه می کنیم می بینیم که دشمن توانست بین این نیروهای متحد و متفق را جدایی بیاندازد. دشمن به راحتی آمد «فرنجیه» را از کنار این ها جدا کرد و در صف مخالف قرار داد.
این اولین مرحله توطئه آمریکا بود که به راحتی پیاده شد. گفتند: باید طوائف و مذاهب مختلف را از امتیاز مساوی برخوردار کنیم. آمریکا با القای روح طایفه گری در سلیمان فرنجیه و مذاکرات مفصل جانبی کنفرانس لوزان با وی، توانست سلیمان فرنجیه را جدا کند و در صف مخالفین قرار دهد. و در حالی که امین جمیل و کمیل شمعون دست هایشان را به صورت تسلیم بلند کرده بودند و با لغو امتیاز مذاهب در لبنان ـ به صورت ظاهر ـ موافقت کرده بودند، سلیمان فرنجیه مخالفت کرد و فریاد بر آورد که ما این را قبول نداریم و باید امتیازات برقرار باشد.
این جا بود که ملاحظه شد چگونه نقشه ها و توطئه های آمریکا به ثمر رسیده که آثار این توطئه ها را در مراحل بعدی به خوبی می توانیم مشاهده کنیم از قبیل تماس گرفتن برخی از رهبران با لبنان،میتران و شستون، این صهیونیست های بین المللی که در لاک سوسیالیزم بین الملل درآمده اند و همچنین قدرت بخشیدن به مهره های مشخص در لبنان و از همه مهمتر، امین جمیلی که تا دیروز تمام مخالفین خواهان استعفای او بودند، هنگامی که در کنفرانس لوزان حاضر می شود و می گوید: من می خواهم استفعا بدهم! توطئه آمریکا آن چنان اثر بخشیده که همه با استعفای او مخالفت می کنند. و اضافه بر مقام ریاست جمهوریش که باقی می ماند، ریاست کمیته امنیت لبنان را هم به او می سپارند و عملا صحه بر حکومت خونخوار فالانژها می گذارند که صدها و هزاران مسلمان شیعه و سنی و دروزی را کشته و دستش به خون آزادگان لبنان آلوده شده است.
 نقش کنفرانس لوزان
در رابطه با کنفرانس لوزان باید روی چند نکته تکیه کرد، اصولاً هر جریانی یک صورت ظاهری و نمایی دارد و یک واقعیت.
جریاناتی که در لبنان می گذرد نیز یک ظاهری دارد و یک باطنی و امور واقعی عبارت از آن نیروئی است که د رصحنه موجود است و دارد مبارزه می کند. آن نیرو مردم مسلمان لبنان هستند که در برابر آن ها اسرائیل، آمریکا، نیروهای چند ملیتی، فالانژیست ها و از همه مهمتر ارتشی که باید حافظ منافع مردم باشد قرار گرفته اند. ارتش امروز لبنان همانند ارتش قبل از پیروزی انقلاب ایران است که به جای اینکه از مرزهای ایران حفظ و حراست کنند، شاه آن ها را به میان شهرها و روستاها برای ضربه زدن به حرکت اسلامی آورده بود. در لبنان نیز ارتش به جای اینکه با اشغالگران صهیونیست وارد جنگ و مبارزه شود، در برابر مردم قرار گرفته است. مردمی که از سرزمین خودشان دارند دفاع می کنند و با نیروهای اشغالگر مبارزه می کنند، این هم ارتش دست به دست بیگانگان داده و برای تثبیت موقعیت سیاست آمریکا و صهیونیست ها در لبنان و اصولا در منطقه، مردم را به گلوله و رگبار می بندد.
پس، آن نیروئی که در صحنه است نیروی مردمی است که هیچ ارتباطی بین این نیروی در صحنه و رهبری یعنی کسانی که به اسم رهبران نیروهای ملی در لوزان جمع شدند نیست و نبوده است، چرا که می بینیم این رهبری، منطق مردم را نفهمیده و یا اینکه فهمیده و خود را به تجاهل زده و اصولا نمی داند و یا نمی خواهد بداند که این مردم برای چه دارند مبارزه می کنند.
از اول مشخص بود که این کنفرانس با شکست روبه رو می شود چون این رهبران پایگاه مردمی ندارند، از سلیمان فرنجیه گرفته تا بقیه رهبرانی که در آن جا پای میز مذاکره جمع شده بودند و حتی گروه مخالف از قبیل امین جمیل و کمیل شمعون در میان مسیحیت نیز پایگاهی ندارند. آن ها برای خودشان یک گاردی و نیروی مسلحی درست کرده اند که از خودشان حفاظت کنند ولی توده مردم مسیحی با آن ها مخالفند. و همچنین با شخص فرنجیه، ما دیدیم در لوزان که چگونه واقعیت فرنجیه کشف شد و به صفوف دشمن پیوست. آن گاه کنفرانس لوزان در موعد مقرر تشکیل شد.
کنفرانس لوزان در روز ۲۲ اسفند ماه ۱۳۶۲ تشکیل شد. قبلا قرار بود در ژنو باشد ولی دولت سوئیس روی حساب هائی این کنفرانس را در لوزان پیشنهاد کرد و در همان جا تشکیل شد. در کنفرانس لوزان درباره محورهای مشخصی بحث شد ولی ایا آن چه مردم لبنان می خواستند، بحث شد یا آن چه به صلاح فالانژها و صهیونیست ها بود؟ اگر این رهبران به اصطلاح ملی بخواهند آرمان مردم را پیاده کنند و دفاع از پایگاه های مردمی خودشان بکنند باید آن چه را که مردم و اکثریت ملت لبنان می گویند و می خواهند آن را در آن جا محور قرار بدهند و روی آن صحبت کنند. مردم در لبنان شعار می دهند که رژیم فالانژیست باید سرنگون بشود و امین جمیل باید از بین برود. برای این که آن ها امین جمیل را مهره و مزدور بیگانه می دانند و آن را یک رئیس جمهور تحمیلی می دانند. ولی می بینیم قضیه درست به عکس است، آن چنان اسرائیل و آمریکا بر روح و افکار و احساسات آن ها در آن جلسات حاشیه ای می دمند که وقتی وارد جلسه می شوند و امین جمیل پیشنهاد استعفا خودش را می کند همه یکپارچه مخالفت می کنند و می گویند تو نباید استعفا کنی. این یک برنامه از پیش ساخته شده آمریکا و صهیونیست ها در کنفرانس لوزان بود یعنی آمریکا و اسرائیل به هیچ وجه حاضر به استعفای امین جمیل نبودند ولی چون تسلط خودشان را بر کنفرانس محرز می دانستند، با یک ریسک، امین جمیل را وادار کردند که در آن جلسه استعفا کند تا بهتر بتوانند او را تثبیت کنند.
این قدم اول بود و شکست بزرگی بود برای نیروهای مخالف رژیم فالانژ و همچنین شکست بزرگی بود برای آن هایی که در آن جا جمع شده بودند، چه آن ها یی که مستقیما در مذاکره دخالت کرده بودند و چه آن ها یی که به عنوان ناظر شرکت کردند.
مرحله دوم که باز شکستی بود برای کنفرانس لوزان مسئله توطئه دوم آمریکا بود که سعی در این می کرد حالت قبل از اشغال را در لبنان به وجود بیاورد و آن حرکتی بود که استعمار فرانسه در لبنان به وجود آورده بود که: صلیبی ها و مارونی ها و فالانژها را به عنوان دوستان و نزدیکان طوایف دیگر جا بزند و مسلمان ها را با هم در صفوف مقابل قرار بدهد و با هم درگیر کند و طوائف مسلمان در لبنان تصور کنند که دوستانشان صلیبی ها هستند و دشمنانشان برادران خانوادگی و نزدیکان خودشان و از این خانواده اسلامی خود به دامن دشمن پناه ببرند. ودر این رابطه توطئه ای که چیده بودند مسئله برقراری امنیت در بیروت بود که رسما امین جمیل در کمیته امنیت به عنوان رئیس کمیته انتخاب می شود با این که امین جمیل خودش یک طرف درگیر در لبنان است!!
در هر صورت، امروز مردم، دشمن خود را شناخته اند و فهمیده اند که سیاست آمریکا در لبنان مبتنی بر دروغ، فریب و حیله است و می خواهد اوضاع داخلی لبنان را به گونه ای دیگر برای مردم جلوه دهد. می گوید: شما اشتباه می کنید که فکر می کنید صلیبی ها، صهیونیستها دشمن مسلمان ها هستند نه، آن ها دوستان شما هستند و شما باید با آن ها کنار بیائید و دوست بشوید! این یک طرف قضیه است. طرف دیگر قضیه، بازگرداندن حالت سابق به این که جلوه بدهد که دشمن، آن هایی هستند که در خانواده اسلامی شما هستند و آن ها هستند که شما باید با آن ها درگیر شوید، و دیدیم در همان یکی دو روزی که آتش بس در بیروت برقرار شد، این سیاست به وضوح تجلی کرد و تبلورش را مشاهده کردیم چون که امنیت ضاحیه جنوبی و بیروت به دست جنبش امل بود و در همان حال نیروهای حزب سوسیالیست لبنان به دفترهای مرابطون در بیروت غربی که برادران اهل تسنن ما در آن جا سکونت دارند، حمله کردند و گفتند که باید این دفترها جمع شود و حضور سیاسی برای یک حزب در یک منطقه نباشد و البته مسائل دیگری هم در رابطه با این مسئله بود. در همین حال رهبری جنبش امل که امنیت بیروت غربی و ضاحیه جنوبی بیروت را به عهده گرفته بود اعلام کرد که ما هیچگونه دخالتی در این درگیری نداریم. بلافاصله مزدوارن بیگانه و آمریکائی ها می آیند و شایعات را می پراکنند در بین مسلمان ها از جمله این که این توطئه ای است از طرف شیعه برای سرکوب اهل تسنن! چرا که معنا ندارد در بیروت غربی امنیت آن جا به عهده جنبش امل باشد ولی نباید یک گروه مسلحی حمله کند به دفاتری که فرزندان اهل تسنن در آن دفاتر هستند و آن ها بی تفاوت باشند. باید جلوگیری کنند از خونریزی مگر این که خودشان نیز با این حرکت موافق باشند!!
این شایعه به صورت گسترده ای در برادران اهل تسنن بیروت غربی پخش شد و همان حالتی را ایجاد کرد که آن ها می خواستند. از آن طرف می بینیم یکی از مهره های فاسد و مزدور آمریکا که صائب سلام باشد در لوزان مصاحبه می کند و اظهار نظر می نماید که در بیروت غربی مسئله ای رخ نداده و درگیری به این شدت نیست و دو نفر بیشتر کشته نشده اند واین ها هم از اهل تسنن نبودند! این توطئه به وضوح بیان می کند که از مهره های از پیش ساخته خود چگونه در مراحل مختلف استفاده میکنند،ولی توده های مسلمان به خوبی این مسئله را درک کرده اند یعنی یکی از آثار انقلاب در میان مردم و مسلمین همین است که توطئه را به زودی کشف و خنثی می کند. و لذا دیدیم توده مردمی که در لبنان با آمریکائی ها، فالانژیست ها، ارتش، رکن ۲، اسرائیل و نیروهای چند ملیتی می جنگیدند یک مرتبه دیدند آتش بس اعلام می شود، بلافاصله مسئله را درک کردند. علی رغم این که آمریکا دقیقا برنامه ریزی و شایعه پراکنی کرده بود که تنها مخالف آتش بس، صهیونیست ها هستند! و صهیونیست ها مزدوران خودشان را به بیروت خواهند فرستاد و آتش بس را به هم خواهند زد! و البته این شایعه برای این بود که مسلمانان احساس کنند اگر بخواهند حرکتی بر علیه آتش بس کنند متهم شوند به این که این حرکت، حرکتی است صهیونیستی و پس از این خودداری کنند و آن ها هم توطئه قبلی خودشان را بتوانند دقیقا پیاده کنند ولی علیرغم این شایعه و وسعت آن دیدیم که مسلمانان متوجه عمق توطئه شدند و فورا حرکت ضد توطئه شروع شد و با اتحاد گذشته و همبستگی که بین تمام طوائف مسلمین ایجاد شده بود، بار دیگر به سوی دشمن تفنگ های خود را هدفگیری کردند و آتش بس در لبنان بهم خورد و بار دیگر حمله ها به سوی دشمن آغاز شد، ضربات بسیار مهلکی بر پیکر فرسوده شده مزدوران صهیونیست وارد شد.
این ها برنامه ها و توطئه هائی است که در این مدت طرح شد. حالا که رشد سریع مردم لبنان و استقبال عجیبی که به سوی اسلام و حرکت اسلامی دارند و حرکت روحانیت و روشنگری علمای اسلام در نماز جمعه ها و اجتماعات مختلف چه در بیروت، چه در مناطق دیگر لبنان سبب شده که تمام این توطئه ها خنثی شود و نیروی آن ها هر چه قوی تر شود، در برابر نیروی ایمان این ها که ضعیف است و لذا می بینیم در هر صحنه نبردی، دشمن با شکست رو به رو می شود. در لوزان دشمن از هر نظر پیروز شد ولی می بینیم که بلافاصله مردم توطئه ها را درک کردند و آن برنامه هائی که در آن جا به تصویب رسید و موافقت هایی که بین آن ها شد در لبنان خنثی گردید و پایگاه های مردمی حاضر نشدند آن ها را عمل بکنند چرا که این ها راه خودشان را یافته اند و توطئه ها را خنثی می کنند.