به مناسبت کنگره عظیم حج و در آستانه فرا رسیدن عید سعید قربان از سوی امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران پیام مهمی خطاب به کلیه شرکت کنندگان در این کنگره و نیز به دولت مردان کشورهای اسلامی انتشار یافت متن کامل این پیام بدین شرح است.
بسم الله الرحمن الرحیم
فرا رسیدن عید بزرگ اسلامی قربان را به همه مسلمین تبریک عرض می کنم عیدی که انسان های آگاه را به یاد قربانگاه ابراهیمی می اندازد، قربانگاهی که درس فداکاری و جهاد در راه خدای بزرگ را به فرزندان آدم و اصفیاء و اولیاء خدا می دهد عمق جنبه های توحیدی و سیاسی این عمل را جز انبیاء عظام و اولیاء کرام علیهم الصلوه و السلام و خاصه عبادالله کس دیگری نمی تواند ادراک کند. این پدر توحید و بت شکن جهان به ما و همه انسان ها آموخت که قربانی در راه خدا پیش از آن که جنبه توحیدی و عبادی داشته باشد جنبه های سیاسی و ارزش های اجتماعی دارد.
به ما و همه آموخت که عزیزترین ثمره حیات خود را در راه خدا بدهید و عید بگیرید خود و عزیزان خود را فدا کنید و دین خدا و عدل الهی را برپا نمائید به همه ماذریّه آدم فهماند که مکّه و منی قربانگاه عاشقان است و اینجا محل نشر توحید و نفی شرک که دلبستگی به جان و عزیزان نیز شرک است. به فرزندان آدم درس آموزنده جهاد در راه حق را داد که از این مکان عظیم نیز فداکاری و از خود گذشتن را به جهانیان ابلاغ کنید. به جهانیان بگوئید در راه حق و اقامه عدل الهی و کوتاه کردن دست مشرکان زمان باید سر از پا نشناخت و از هر چیز حتی مثل اسمعیل ذبیح الله گذشت که حق جاودانه شود این بت شکن و فرزند عزیزش بتن شکن دیگر سید انبیاء محمد مصطفی (ص) به بشریت آموختند که بتها ه رچه هست باید شکسته شود و کعبه که ام القری است و آنچه از آن بسط پیدا کرده تا آخرین نقطه زمین تا آخرین روز جهان باید از لوث بتها تطهیر شود بت هر چه باشد چه هیاکل و چه خورشید و ماه و چه حیوان و انسان و چه بتی بدتر و خطرناکتر از طاغوت های در طول تاریخ از زمان آدم صفی الله تا ابراهیم خلیل الله تا محمد حبیب الله (ص)تا آخرالزمان که بت شکن آخر از کعبه ندای توحید سر دهد مگر ابر قدرتهای زمان ما بتهای بزرگی نیستند که جهانیان را به اطاعت و کرنش و پرستش خود می خوانند و با زور و زر و تزویر خود را به آنان تحمیل می نمایند؟
کعبه معظمه یکتا مرکز شکستن این بتها است. ابراهیم خلیل در اول زمان و حبیب خدا و فرزند عزیزش مهدی موعود روحی فداه در آخر زمان از کعبه ندای توحید سردادند و می دهند خداوند تعالی به ابراهیم فرمود: «و اِّن فی الناس بالحج یاتوک رجالاً و علی کل ضامریاتین من کل فج عمیق» و فرمود: «و طهربیتی للطائفین و القائمین و الرکع السجود» و این تطهیر از همه ارجاس است که بالاترین آنها شرک است که در صدر آیه کریمه است و در صوره توبه می خوانیم:
«و اذان من الله و رسوله الی الناس یوم الحج الاکبر ان الله برئ من المشرکین و رسوله» و مهدی منتظر در لسان ادیان و باتفاق مسلمین از کعبه ندا سر می دهد و بشریت را به توحید می خواند همه فریادها را از کعبه و مکّه سر می دهند و ما باید از انها تبعیت کنیم و ندای توحید کلمه و کلمه توحید را از آن مکان مقدس سردهیم و با فریادها و دعوت ها و تظلم ها و افشاگریها و اجتماعات زنده و کوبنده در مجمع مسلمین در مکّه مکرمه بت ها را بشکنیم و شیاطین را که در رأس آنها شیطان بزرگ است در عقبات رمی کنیم و طرد نمائیم تا حج خلیل الله و حبیب الله و ولی الله مهدی عزیز را بجاآورده باشیم و الا در حق ما گفته می شود ما اکثراً الضجیج و اقل الحجیج امید است حجاج محترم بیت اله الحرام از هر فرقه هستند و اهل هر مذهب می باشند در مواقف و مشاعر محترمه دسته جمعی برای پیروزی اسلام بر کفر جهانی دعا کنند و برای بیداری مسلمانان و حکومت های آنان فریاد کنند و دعای بلیغ نمایند شاید به برکت دعا در محیط وحی و محل کسر اصنام جاهلیت خداوند تبارک و تعالی بر مسلمین تفضل کند و مجد و عظمت صدر اسلام را به آنان برگرداند و دست اجانب و جهانخواران را از بلاد آنان کوتاه فرماید و ابر رحمت و غفران خود را بر سر عموم مسلمین بباراندانه عفوٌ غفور اینک تذکر بعض مطالب برای زائران بیت الله الحرام و عموم مسلمین لازم است گرچه کراراً عرض شده است.
۱٫ از امور مهمه ای که لازم است حجاج محترم و علمای کاروان ها وقت شریفشان را صرف آن کنند یاد دادن و یاد گرفتن مسایل حج است که کوتاهی از آن ممکن است موجب زحمت های فراوان شود از قبیل بطلان حج یا باقی ماندن به احرام. علمای اعلام کاروانها از زوار کاروان خویش دعوت نمایند و برای آنان مجلس درس مناسک قرار دهند و حجاج واجب است برای یاد گرفتن لحظه ای کوتاهی نکنند و با تمام توان مسایل را یاد بگیرند و با علم به مسایل مناسک را عمل کنند.
۲٫ همه می دانیم و باید بدانیم که آنچه از قرن ها پیش تا کنون به سر مسلمین آمده خصوصاً در یکی دو قرن اخیر که دست دولت های اجنبی به کشورهای اسلامی بازشده و سایه شوم آنان بلاد مسلمین را به تاریکی و ظلمات کشانده است و ذخایر خداداد آنان را به باد فنا داده و بطور مداوم میدهد غفلت مسلمانان محروم تحمیل شده است که حتی غالب علمای اسلام گمان می کردند و می کنند که اسلام از سیاست منزه است و یک شخص مسلمان نباید در سیاست دخالت کند چپاولگران حیله گر کوشش کردند بدست عمال به اصطلاح روشنفکر خود اسلام را همچون مسیحیت منحرف به انزوا کشانند و علما را در چارچوب مسایل عبادی محبوس کنند و ائمه جماعات را در مساجد و محافل عقد و ازدواج منزوی و مقدسین از توده را سرگرم ذکر و دعا و جوانان عزیز را سر گرم عیش و نوش از صحنه امور سیاسی و اجتماعی و اهتمام به امور مسلمین و گرفتاری بلاد اسلامی خارج نمایند و در این امر توفیق به سزائی پیدا کردند و از این جهالت و غفلت ما سوء استفاده نمودند و بلاد مسلمین را یا مستعمره خویش نمودند یا به استثمار کشیدند و بسیاری از سلاطین و حکام مسلمین را استخدام نموده و با دست آنان ملت ها را به استضعاف و استثمار کشاندند و وابستگی و فقر وفاقه و پیامدهای آنها گریبانگیر توده های در بند گردید و اکنون نیز مسلمین به غفلت خود و عمال استعمار به تبلیغات خود و ابر قدرتها به سلطه و چپاول خود ادامه می دهند و آخوندهای مزدور و درباری به عقب نگهداشتن مسلمانان و جهالت و عفلت آنان دامن می زنند و انا لله و انا الیه راجعون
مسلمانان در علم و تمدن پیش قدم بوده اند
۳٫ از جمله مسائلی که به مسلمانان و مستضعفان جهان اجازه هیچگونه فعالیت برای خروج از قید و بند استثمارگران را نمی دهد و آنان را به حال رکود و عقب افتادگی نگاه می دارد تبلیغات همه جانبه ای است که غربزدگان و شرق زدگان یا به امر ابر قدرتها یا با کوتاه نظری خود در سراسر کشورهای اسلامی و استضعافی به راه انداختند و می اندازند آن است که علم و تمدن و پیشرفت مختص به دو جناح امپریالیسم و کمونیسم است و آنان خصوصاً غربیها و اخیراً آمریکائیها نژاد برتر هستند و دیگران نژاد پست و ناقص هستند و ترقی آنان در اثر والانژادی آنان است و عقب افتادگی اینان در اثر نقص نژادی است و به تعبیر دیگر آنان انسان های تکامل یافته هستند و اینان در حال تکامل که پس از میلیون ها سال به تکامل نسبی می رسند پس کوشش برای پیشرفت بی فایده است و آزادگان یا باید وابسته به سرمایه داری غرب باشند یا کمونیسم شرق و به بیان دیگر ما از خود هیچ نداریم و باید همه چیز را از ابر قدرت غرب یا شرق بگیریم علم را، تمدن را، قانون را، و پیشرفت را و شما امروز سیاه ما را می بینید که در اثر این تفکر که بر ما تحمیل کرده اند هر چیز اگر چه ممتاز باشد و از خودی باشد بهمین جرم مشتری اش کم است و همین را اگر اسم غربی به آن بگذارند مشتری زیاد پیدا می کند پارچه ایران حتماً باید در حاشیه اش حروف خارجی و لاتین داشته باشد تا مشتری پیدا کند و مرض هایی که در خود کشور به نحو شایسته معالجه می شود باید به خارج سفر کرد تا معالجه شود و این باور در حالی است که بعض دانشمندان و نویسندگان غیر مسلمان با شواهد زنده ثابت نموده اند که تمدن و علم از اسلام به اروپا رفته و مسلمانان در این امور پیش قدم بوده اند باید گفت که دانشگاه های ما به دست یک مشت غرب زده خود باخته یا مزدور اداره می شد و دانشمندان متعهد در اقلیت بودند و قدرت را از آنان سلب کرده بودند و آن دسته اکثریت غرب زده جوانان را عاشق غرب می کردند و فوج فوج به خارج می فرستادند و در خارج دست استعمار کار خود را می کرد و جوانان را در حدی که مطلوب استعمارگران بود نگه می داشتند و با افکار غربی و غیر اسلامی و غیر ملّی به کشور باز می گرداندند و این فاجعه قرن اخیر برای ممالک اسلامی و اشباه آنها بود و حدیث مفصل را از این مجمل باید خواند.
جرم خودباختگان ملی نما کمتر از مجرم اصلی نیست
۴٫ و از جمله چیزهایی که مانع دفاع مسلمین از کشورهایشان است تبلیغات دامنه دار برای هر چه بزرگتر جلوه دادن قدرت های خارجی است در سابق از انگلیس به دست به اصطلاح روشنفکران و تحصیل کردگان غرب زده یک غول ساخته شده بود و به دولت های بی اطلاع و ملتهای دربند تحمیل کرده بودند که اگر به یک فراش سفارتخانه انگلیس یک حرف درشت زده شود ایران به باد فنا می رود و پرچم سفارت بر سرخانه هر مجرمی که افراشته می شد از مجازات مصون می گشت و اشاره سفیر انگلیس به دولت یا صدراعظم کافی بود برای اجرای اوامر و اطاعت بی چون و چرای او و امروز از این دو قدرت خصوصاً آمریکا در بلاد مسلمین همان غول را بسیار بزرگتر و شاخ دارتر ساخته اند و گمان می کنند اگر به یکی از این دو قطب گفته شود بالای چشمت ابرو است کشور از بین می رود و با خیال های خام و مقایسه عصر حاضر با عصرهای گذشته و دامن زدن وابستگان غرب زده به این نحو شایعه ها مسلمین را از دفاع به حق خود مایوس نمودند و جرم این خود باختگان ملی نما کمتر از مجرم اصلی نیست.
۵٫ امروز چاره چیست و برای شکستن این بت ها چه تکلیفی متوجه مسلمانان جهان و مستضعفان می باشد؟ یک چاره که اساس چاره ها است و ریشه این گرفتاریها را قطع می کند و فساد را از بن می سوزاند وحدت مسلمانان بلکه تمام مستضعفان و در بند کشیدگان جهان است و این وحدت که اسلام شریف و قرآن کریم بر آن پافشاری کرده اند با دعوت و تبلیغ دامنه دار باید به وجود آید مرکز این دعوت و تبلیغ مکّه معظمه در زمان اجتماع مسلمین برای فریضه حج است که ابراهیم خلیل الله و محمد حبیب الله شروع و در آخرالزمان حضرت بقیه الله ارواحنا لمقدمه الفدا تعقیب می کند به ابراهیم خلیل الله خطاب می شود که مردم را به حج بخوان تا برای شهود منافع خود از همه اقطار بیایند این منافع جامعه است ، منافع سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، بیایند و ببینند تو که بر آنان پیغمبری عزیزترین ثمره حیات خود را در راه خدا تقدیم کردی و همه ذریه آدم باید به تو تاسی کنند ببینند که بتها را شکستی و آنچه جز خداوند بود به دور افکندی شمس باشد یا قمر هیاکل حیوانات یا انسان ها و گفتی و از روی حقیقت گفتی «وجهت وجهی للذی فطرالسموات و الارض حنیفاً و ما انا من المشرکین» و همه باید به پدر توحید و پدر پیمبران عظیم الشان تاسی کنند و در سوره توبه که امر شد در مجمع عمومی در مکّه خوانده شود می خوانیم: «و اذان من الله و رسوله الی الناس یوم الحج الاکبران الله بری من المشرکین و رسوله.» فریاد برائت از مشرکان در مراسم حج و این یک فریاد سیاسی ـ عبادی است که رسول الله(ص) به آن امر فرمود. حال باید به آن آخوند مزدور که فریاد مرگ بر آمریکا و اسرائیل و شوروی را خلاف اسلام می داند گفت تاسی به رسول خدا و متابعت از امر خداوند تعالی خلاف مراسم حج است؟ آیا تو و امثال تو آخوند آمریکایی فعل رسول الله(ص) و امر خداوند را تخطئه می کنید و تاسی به آن بزرگوار و اطاعت فرمان حق تعالی را بر خلاف می دانید؟ و مراسم حج را از برائت از کفار تنزیه می کنید و اوامر خدا و رسول را برای منافع دنیای خود به طاق نسیان می سپارید و برائت و نفرین را نسبت به دشمنان اسلام و محاربان با مسلمانان و ستمگران بر مسلمین کفر می دانید. ما امیدواریم که دولت سعودی به وسوسه این آخوندهای از خدا بی خبر گوش فرا ندهد و مسلمین را همانطور که وعده نموده است در مراسم حج و برائت از کفار و مشرکان آزاد گذارد و در این عمل الهی با آنان خصوصاً زائران ایرانی و فلسطینی و لبنانی و افغانی که مورد تجاوز کفار قرار گرفته اند هماهنگ شود تا دشمن مشترک همه مظلومان را با ندای واحد به عالمیان معرفی کنند و من موکداً از زوار ایرانی و دیگر زائرین بیت الله الحرام می خواهم که نظم و آرامش را مراعات کنند و به دستورات نماینده این جانب جناب حجت الاسلام آقای خوئینی ها عمل کنند و همه مسلمانان را برادر خود بدانند و با آنان به طوری که شایسته یک مسلمان متعهد است عمل نمایند امید است دولت سعودی نیز با حجاج ایرانی که از ستمکاران غدار که به کشورهای اسلامی تجاوز و دخالتهای بیجا می کنند تظلم نمایند به نحوی شایسته هماهنگی نموده و با همکاری و وحدت کلمه کفار متجاوز بحریم اسلامی را محکوم کنند تا حج امسال انشاء الله بطوری که مرضی خداوند و رسول الله (ص) است انجام گیرد.
مسلمانان و دولت های کشورهای اسلامی از ایران عبرت بگیرند.
۶٫ از جمله چیزهائی که برای قیام مسلمانان و مستضعفان جهان علیه چپاولگران جهانی و مستکبران جهان خوار لازم به تذکر است آن است که نوعاً قدرت های ستمگر از راه ارعاب و تهدید یا بوسیله بوقهای تبلیغاتی خودشان و یا بوسیله عمال مزدور بومی خائنشان مقاصد شوم خود را اجراء می کنند در صورتی که اگر ملت ها با هوشیاری و وحدت در مقابلشان بایستند موفق به اجرای آن نخواهند شد. شواهد بر این مدعی زیاد است و زنده ترین شاهد در کشورهای منطقه ایران و افغانستان است. ایران چنانچه می دانیم و می دانید دست بسته تسلیم آمریکا بود و شاه مخلوع خائن این کشور را در تمام ابعاد وابسته به آمریکا کرده بود و ایران یکی از پایگاه های نظامی آمریکا بود ارتش در دست مستشاران آن و فرهنگ در دست جیره خواران و شاه و دولت و مجلس از نوکران و سرسپردگان بودند. اقتصاد در وابستگی از آنها بدتر و شاه مخلوع در منطقه نیرومند ترین ژاندارم بود و پشتیبان او آمریکا و دیگر کشورهای وابسته به آن بودند و از حیث تجهیزات نظامی بسیار غنی بود با این همه ملّت معظم ایران که فاقد قدرت نظامی و تجهیزات رزمی و حزبی بود با دست خالی و ایمانی قوی فرا گرفته از اسلام و عزمی راسخ و اتکای به خدای تعالی و اعتماد به نفس در مدتی کوتاه به طور معجزه آسا بت های تخیلی ساخته و پرداخته غرب زدگان را فرو ریخت و طومار ستمگریهای دو هزار و پانصد ساله را در هم پیچید و بر اسطوره های تاریخ سازان و بت تراشان خط ابطال کشید و افغانستان هجوم ناجوانمردانه شوروی آن قدرت اسطوره ای و ارتش قدرتمند حکومت غاصب و حزب خائن را با قدرت ایمان و اتکال به خدای بزرگ و اعتماد به خویش در هم کوبید بطوری که باید گفت شوروی با پریشانی و پشیمانی از هجوم ظالمانه خود بسر می برد و در حیرت است که چگونه از افغانستان بدون آبروریزی جا خالی کند. و هم چنین ملّت قدرتمند و علمای متعهد بودند که فرانسه و انگلستان غاصب را از الجزایر و عراق بیرون کردند اینها و امثال اینها برای فرو ریختن رعبهای ساختگی به دست استعمار و استثمار گران کافی است که مسلمانان و دولت های کشورهای اسلامی را از خواب گران بیدار کند و این طلسم های ساختگی را و سحرهای شیطانی را ابطال نماید و مسلمانان و دولت های آنان را با داشتن یک میلیارد جمعیت و در دست داشتن شریان حیات غرب و شرق و دارا بودن کشورهای وسیع و غنی از سحر و وحشت زدگی خارج کند و از ایران که با جمعیت ناچیز سی و چند میلیونی دست همه قدرتها را از کشور خود قطع و تمام قید و بندهای استعماری را گسیخت و مستشاران و مفتخواران را از میهن عزیز راند عبرت بگیرند و به بوقهای استعماری که یکصدا از اوّل پیروزی انقلاب تا کنون با شایعه پردازی ها و نشر اکاذیب ایران را یک کشور در حال سقوط و ورشکسته معرفی کرده و می کنند گوش فرا ندهند و از یک قدرت اسلامی که هدفش سر افرازی مسلمین و کوتاه کردن دست ستمگران از ذخائر خدا داد آنان است و پیوسته می خواهد بین برادران اسلامی صلح و صفا و اخوت ایمانی بر قرار باشد قدردانی کنند و بدانند که کشورهای قدرتمند فرصت طلب که غایت آمالشان دست یافتن به کشورهای اسلامی و مستضعف است آنان را در مواقع گرفتاری تنها میگذارند و کلمه وفا در قاموس آنان راهی ندارد.
ایران قریب یک میلیون رزمنده ذخیره تعلیم دیده دارد
۷٫ اگر انشاء الله آن وحدت بین مسلمین و دولت های کشورهای اسلامی که خداوند تعالی و رسول عظیم الشانش خواسته اند و امر به آن و اهتمام در آن فرمودند حاصل شود دولت های کشورهای اسلامی با پشتیبانی ملت ها می توانند یک ارتش مشترک دفاعی بیش از صد میلیون تعلیم دیده ذخیره و یک ارتش دهها میلیونی زیر پرچم داشته باشند ک بزرگترین قدرت را در جهان بدست آورند و اکنون که این حاصل نیست دولت های اسلامی منطقه و حواشی آن می توانند یک ارتش ذخیره دهها میلیونی و یک ارتش بیش از ده میلیون تحت پرچم برای دفاع از کشورهای اسلامی داشته باشند که این نیز فوق قدرتها است و امید است دولت های منطقه با قطع نظر از زبان و نژاد و مذهب فقط تحت پرچم اسلام در این امر فکر کنند و طرح آن را بریزند و از ننگ خضوع در برابر قدرتها نجات یابند و شیرینی استقلال و آزادی را بچشند و برای بدست آوردن چنین قدرتی لازم است هر یک از دولت ها با تفاهم با ملت خود برای دفاع از کشورشان یک چنین طرح حیاتبخشی را در دست مطالعه قرار دهند و از کشور اسلامی ایران در این امر که مدافع کشورهای خود و برادران اسلامی خویش است الهام بگیرند امروز ایران با همه گرفتاریها و کارشکنی ها و حصر و سدها درصدد است تمام جوانان خود را تعلیم نظامی دهد و تا کنون بطوری که گزارش می دهند قریب یک میلیون ذخیره تعلیم دیده دارد که به محض آن که لازم شود با یک هشدار برای دفاع از میهن اسلامی خود مجهز و مسلح می شوند دولت های اسلامی و منطقه نیز اگر مثل دولت ایران با ملت رفتار کنند و خود در کنار ملت باشند و مردم احساس خدمتگذاری آنان را نمایند این امر در کشورهای آنان نیز حاصل می شود و مقدمه است برای آنچه اسلام بزرگ به آن امر کرده و طرح داده است و باید متأسف بود که اسلام در همه ابعادش نا شناخته است و زیر پرده های استعماری در طول تاریخ می باشد از خدای بزرگ می خواهیم که این پرده های سیاه را بر چیند و چشم مسلمانان را به جمال جمیل اسلام روشن فرماید تا دنیا بداند اسلام برای جهان چه آورده است و آنچه غایت تعلیمات اسلامی است هم زیستی مسالمت آمیز در سطح جهان است که امید است با تعجیل در ظهور مهدی آخر الزمان ارواحنا فداه حاصل شود و رسیدن انسان ها به کمال و سعادت اخروی است که خداوند نصیب همگان فرماید.
۸٫ مسلمانان و خصوصاً مظلومان منطقه بدانند که اسرائیل با تغییر و تبدیل مهره ها که شاید برای اغفال رزمندگان فلسطینی و لبنانی باشد هیچ گاه از مقصد شوم خود که حکومت بر کشورهای مسلمین از نیل تا فرات است، منصرف نخواهد شد و آمریکا که چنگ و دندان در منطقه نشان می دهد از مهره ای چون اسرائیل که مجری جنایت های آن در منطقه است بطور کامل پشتیبانی می کند و بازیهای سیاسی اینان را نباید از نظر دور داشت و کسانیکه از اسرائیل حمایت می کنند باید بدانند که افعی گزنده را در حمایت خود قوی می کنند که در صورت فرصت خدای نخواسته حرث و نسل منطقه را به هلاکت می کشاند و باید به این افعی خزیده خطرناک مهلت ندهند چنانچه صدام جنایتکار اگر فرصت پیدا کند خطرش برای منطقه از اسرائیل کمتر نیست و لازم است برای آرامش منطقه اکنون که بیاری خداوند متعال قوای مسلح ایران ایدهم الله تعالی این جرثومه فساد را تالبه پرتگاه هلاکت سازنده اند و از سردار قادسیه یک موجود مفلوک ساخته اند دولت های منطقه از کمک به او دست بردارند که صلاح دین و دنیای آنان است و در صورتی که مهلت پیدا کند بر هیچیک از دولت های خلیج فارس و دیگران رحم نخواهد کرد شما دیدید اکنون که با شکست مفتضحانه روبرو است در یک سخنرانی گفت: اعراب باید رهبری عراق را بپذیرند و شک نکنید که اگر قدرت پیدا کند به مسأله رهبری اکتفا نخواهد کرد و بوقهای تبلیغاتی دولت هایی که از ایران سیلی خورده اند برای مصالح خودشان در بند کشیدن هر چه بیشتر ملت ها شماها را از ایران می ترساند ولی دولت ها بدانند که ایران به پیروی از تعالیم اسلامی با تمام آنها در صورتی که به موازین اسلامی گردن نهند یا برادری و برابر رفتار می نماید ولی هرگز بخود اجازه نمیدهد با کسی که نسبت بما آن همه خسارات و جنایات وارد کرده است مسالمت کند و ملت عزیز عراق در انتظار پیروزی ایران است تا از نیش های این عقرب جراره نجات پیدا کند و امید است که با یاری خداوند این انتظار بطول نینجامد. «الیس الصبح بقریب».
حجاج ایرانی تحت مراقبت برادران اسلامی هستند.
۹٫ حجاج محترم ایرانی و زائران حرمین شریفین بدانند که آنها از کشوری که برای اهداف اسلامی و بیرون راندن ستمگران از کشور عزیز خویش قیام کرده است بسوی خانه خدا و حرم شریف رسول الله (ص) و قبور معظم فرزندان پیامبر (ص) میروند تحت مراقبت برادران اسلامی سراسر جهان هستند و خبرگزاریها و دروغ پردازان بوقهای تبلیغاتی و دشمنان اسلام در کمین نشسته و مراقب اعمال و اقوال آنان هستند و در صددند که از کاه کوهی بسازند و سرتا سر جهان را از شایعه های خود پر نمایند در این صورت جزئی انحراف و خطا و لغزش آنان علاوه بر آنکه در پیشگاه خداوند بزرگ و رسول عظیم الشأنش می باشد در حضور سایر زائران حرمین شریفین است که بواسطه پی آمد آن گناهی بزرگ و خطائی عظیم است زیرا علاوه بر آنکه بعض اعمال و گفتار خلاف حرمت حرمین شریفین است موجب وهن جمهوری اسلامی است که خدای نخواسته این جمهوری اسلامی که برای حکومت الله و برقراری احکام مقدس آسمانی قرآن و سنت تشکیل شده بواسطه بعضی اعمال و رفتار آنان بگونه ای دیگر معرفی شود و عیب جویانی که مراقب خورده گیری و بهانه هستند بر ضد اسلام و جمهوری اسلامی به شایعه پراکنی و مشوه نمودن چهره نورانی اسلام و جمهوری اسلامی بپردازند و گناه آن درنامه اعمال آنان که برای عبادت و فریضه حج رفته اند نوشته شود لازم است مراقب باشند که اعمال بی رویه و گفتار باطل تحقق پیدا نکند و هر کس مراقب دوستان و نزدیکان خود باشد و از برنامه های انسانی اسلامی صحیح که از طرف نماینده اینجانب جناب حجت الاسلام آقای خوئینی ها ترتیب داده می شود تبعیت کنند و از آنها تخطی نکنند که موجب هرج و مرج و ناراحتی زائرین فراهم شود و پلیس کشور سعودی و متصدیان امور حج و زیارت و دولت سعودی باید توجه کنند که زائران ایرانی که از یک کشور انقلابی تحت ستم غرب و شرق و غارت زده که با تأیید خداوند متعال و قیام و نهضت همگانی خود را از چنگال ابر قدرتها نجات داد و با همت والای مرد و زن و کوچک و بزرگ استقلال و آزادی را بدست آورد و رژیم ستم شاهی آمریکائی را به رژیم اسلامی مردی تبدیل کرد و مستشاران و جاسوسان آمریکائی و شوروی را یا از کشور راند و یا به بند کشید به زیارت بیت الله الحرام و مرقد مطهر رسول خدا (ص) و ائمه مسلمین (ع) مشرف می شوند و میهمانان خدا و رسولند و اهانت و جسارت به آنان اهانت و جسارت به میزبانان بزرگ آنان است خصوصاً که این میهمانان آمده اند تا همراه با مناسک حج به ندای ابراهیم خلیل الله و محمد رسول الله (ص) لبیک گویند که لبیک به آنان نیز لبیک بخدای تعالی است با اینانی که از «کل فج عمیق» هجرت بسوی خدا و رسول بزرگ او کرده اند با مهر و صفا و محبت و وفا و اخوت اسلامی رفتار کنید و میمانان خدا و رسول را آزار ندهید، اینان برای مناسک حج و برائت از مشرکان و کافران که خدا و رسول او از آنان برائت جسته است آمده اند، این میمانان متعهد راگرامی دارید و از قدرت یک رژیم مقتدر اسلامی برای سرکوب دشمن اسلام و مسلمین اسرائیل غاصب و قطع ید ارباب او آمریکا رأس دشمنان اسلام و کشورهای اسلامی بهره برداری کنید و مکه مکرمه را با هماهنگی زائران سراسر جهان به کانون فریاد علیه ستمگران تبدیل کنید که این یکی از اسرار حج است و خداوند غنی از لبیک ها و عبادات بشر است.
بارالها ما را از پیروی شیطان و نفس اماره حفظ فرما، ما از حب جاه و مقام و دنیا و نفس خویش بازدار، دولت های کشورهای اسلامی را از وحشت زدگی در مقابل دو قدرت چپ و راست نجات مرحمت فرما، و آنان را به وظائف اسلامی، انسانی آشنا نما، و ملت ها و دولت های کشورهای اسلامی را برای حصول وحدت و اخوت راهنمائی فرما و حجاج ایرانی را که در راه هدف بزرگ تو تحمل رنج و زحمت و اهانت و حبس و زجر می نمایند از رحمت و جلوه خاص خود بهره مند فرما و دست قدرت های چپاولگر را از بلاد مسلمین کوتاه فرما، و ما را به آنچه رضای تو است هدایت نما و لشکریان اسلام را در دفاع از سرزمین خود و مظلومان منطقه نصرت عنایت فرما و اسرائیل غاصب متجاوز و آمریکا و شوروی ستمگر را مخذول فرما و اسلام و مسلمین را تقویت فرما و از شر اجانب حفظ کن.
«انک ولی النصر و النعمه و السلام علی رسول الله (ص) و علی اولیاء المعصومین سیما بقیه الله فی الارضین ارواحنا فداه» روح الله الموسوی الخمینی
تاریخچه ای از حج و حرمین(۴)
تاریخ مکّه و مدینه
مکه: بکه. بلد حرام. بلد امین، حرم امن. ام القری مرکز ظهور دین اسلام و یکی از شهرهای کشور عربستان سعودی و مهمترین و مشهورترین شهر آن کشور است. مکّه در طول ۳۹ درجه و عرض ۲۱ درجه و ۲۵ دقیقه و در ارتفاع ۳۳۰ متر از سطح دریا قرار دارد. (۱) شهر مکّه را رشته کوههای متعدد فرا گرفته است چنانکه تا نزدیک شهر ساختمان های آنرا درست نمی توان دید. اگر کوههای گرداگرد مکّه را از جانب شمال آغاز کنیم و بطرف غرب دور بزنیم نخست به کوه فلج یا فلق سپس بکوه های قعیقعان، لعلع، کدا (در بالای مکّه) می رسیم.
از جانب جنوب بطرف شرق کوه های ابو حدیده، کدی، ابو قبیس و خندمه قرار دارد.(۲)
مکه در مشرق دریای سرخ واقع و فاصله آن تا بندر جده هشتاد کیلومتر است. شمار ساکنان دائمی مکّه سیصد هزار تن است (۳) ولی در موسم حج به بیشتر از یک میلیون و نیم می رسد.
مردم شهر بلا استثناء مسلمان اند (جز مسلمان کسی رخصت درآمدن به حرم را ندارد) و این سنت از زمان نزول سوره مبارکه برائت تا امروز رعایت می شود. از مغرب زمینیان کسانی که خود را به مکه و مدینه رسانده سپس درباره این دو شهر کتاب نوشته اند، بظاهر ادعای مسلمانی کرده اند. مکه تاریخی قدیم و طولانی دارد بطلمیوس نام آنرا مکربا نوشته است (۴) و احتمال می دهند این کلمه از لهجه سائیان (ساکنان جنوب عربستان) است که معنی مقدس و محترم می دهد(۵) هر چند این شهر از هزاران سال پیش به قداست معروف بوده است، اما از سراسر این تاریخ جز آغاز و اخیر آن بدرستی روشن نیست. بموجب قرآن کریم نخستین کس ابراهیم(ع) بود که خانواده خود را در این سرزمین بی آب و علف جای داد. ابراهیم(ع) به خدای خود چنین گفت:
پروردگارا! من تنی چند از فرزندانم را در دره ای بی آب و علف نزدیک خانه با حرمت تو جای دادم. ای پروردگار ما تا نماز را بر پا دارند.(۶)
و در باره شهر مکّه از خدا چنین خواست:
پروردگار من! این شهر را ایمن گردان و از مردم آن آنان را که بخدا و روز رستاخیز گرویده اند میوه ها روزی کن (۷) از دوره ابراهیم تا آنگاه که مهاجران جنوب عربستان در مکه سکونت کردند، بر این شهر چه گذشته است؟ خدا می داند، تاریخ آن بدرستی روشن نیست. چز آنکه در این فترت طولانی از تیره ای که بر آن مسلط شدند و عمالیق نام داشتند سخن رفته است.
عمالیق: یا عمالقه (صحرا نشینان) که نام آنان در سفرهای پیدایش، اعداد، سموئل و مواضع دیگر از تورات آمده. گروهی بیابان گرد و جنگجو بودند که با بنی اسرائیل دشمنی داشتند، و چند بار میان آنان و این قوم درگیری پیدا شده است. در سده چهارم میلادی بر اثر بهم خوردن اوضاع اجتماعی و اقتصادی جنوب عربستان، دسته هائی از مردم آن سرزمین به دیگر نقاط شبه جزیره مهاجرت کردند. تیره ای که بنام جرهم معروف بودند در مکّه ساکن شدند و کار شهر را بدست گرفتند سپس تیره جنوبی دیگری بنام خزاعه جرهم را بکنار زد و خود بر شهر مسلط شد(۸)
در آغاز سده ششم میلادی (احتمالاً قصی فرزند کلاب که نیای پنجم رسول اکرم است قبیله خزاعه را به کنار زد و خویشاوندان خود قریش را که در بیابان ها و دره های بیرون مکه می زیستند به شهر در آورد و ریاست شهر را بدست گرفت (۹) و دارالندوه را تأسیس کرد.
دار الندوه آنروز نخستین و تنها مجلس مشاوره در سراسر عربستان بشمار می رفت. این مجلس سپس منزلگاه خلفا و امرا گردید سپس اندک اندک بنای آن رو به ویرانی نهاد و سرانجام جزو مسجد گردید.
حاکمان مکّه
چون یثرب (مدینه) مرکز حکومت اسلامی گردید و در سال هشتم هجری مکّه گشوده شد پیوسته از جانب پیغمبر(ص) و یا از سوی خلفا حاکمانی برای اداره کار مکّه گماشته می شد.(۱۰)
پس از مرگ معاویه در سال شصتم هجری عبدالله بن زبیر خود را خلیفه خواند و مکّه را مرکز خلافت قرار داد. در سال شصت و چهارم هجری از سوی شام حصین بن نمیر مأمور سرکوبی عبدالله بن زبیر گردید.
حصین شهر مکه و خانه کعبه را زیر سنگ باران منجنیق گرفت. اما در این هنگام یزید مرد و حصین به شام بازگشت.
چون عبدالملک بن مروان خلافت یافت. در سال ۷۳ هجری حجاج بن یوسف را مامور سرکوبی ابن زبیر ساخت. حجاج مکّه را محاصره کرد. خانه کعبه را با سنگ پرتاب ویران ساخت، و سر انجام ابن زبیر را کشت و بدار آویخت(۱۱) از این پس تا سال ۱۳۲ که مکه در اداره امویان بود. حاکم این شهر از جانب خلیفه دمشق تعیین شد، و در طول خلافت امویان بیست و هفت تن به اصالت و یا به نیابت حکومت مکّه راه یافتند. در دوره عباسیان از سال ۱۳۲ تا سال ۳۰۶ حاکم مکّه از جانب بغداد معین می شد (۱۲) و گاهی هم حاکمی از وضع آشفته بغداد استفاده می کرد و ادعای استقلال می نمود.
در آغاز قرن چهارم هجری (سال ۳۱۷) قرامطه که فرقه ای از اسماعیلیه اند و مرکز آنان جنوب عربستان بود بر این شهر مسلط شدند. این دسته که مردمی تند خو، ماجراجو و بظاهر اسلام بی اعتنا و در احکام شرع معتقد به تأویل بودند مکّه را ویران کردند. پس از خاموش شدن فتنه قرمطیان و کوتاه گشتن دست انان از شهر مکّه تقریباً مدت ده قرن (تا استیلای آل سعود بر حجاز) شُرفا (جمع شریف) حکومت مکّه را بدست گرفتند این حکومت ها بر حسب توسعه سلطه مرکز خلافت بغداد، قاهره یا استانبول بظاهر از خلفای عباسی فاطمی و یا عثمانی متابعت می کردند و گاه خود حکومتی مستقل داشتند. (۱۳) پس از تأسیس دولت سعودی پیوسته حکومت شهر مکّه را یک تن از خاندان پادشاهی عهده دار می شود.
«و المسجد الحرام الذی جعلناه للناس سواء العاکف فیه والباد»
مسجد الحرام
نام مسجد گرداگرد خانه کعبه است. این مسجد قدیمی ترین و معروف ترین مسجد در تاریخ اسلام بشمار می رود. چنانکه در تاریخ کعبه نوشته ایم، این خانه هزاران سال پیش از اسلام ساخته شد. مسلم است که در همان روزگار و یا لااقل سالیانی پس از آن، گرداگرد خانه کعبه فضائی داشته است، و زیارت کنندگان خانه در آن فضا گرد می آمده اند، و یا از آنجا بزیارت خانه می رفته اند. اما بدان فضا، نام مسجد و مسجد الحرام در اسلام، داده شده است و مسجد با حرمت که آن را برای مردمان قرار دادیم، مقیم یا مسافر (۱۴) مساحت این فضا پیش از اسلام و در آغاز فتح مکّه چه مقدار بوده است؟ بدرستی معلوم نیست. تاریخ نشان می دهد تا پس از رحلت رسول اکرم(ص) هم، مردم خانه های خود را نزدیک به خانه کعبه می ساختند، لیکن عمر آنان را از این کار باز داشت. و گفت کعبه خانه خداست، و هر خانه فضای خارجی می خواهد. این فضا پیش از شما بوده و شما بدان در آمده اید.
آنگاه خانه هایی را خرید و داخل مسجد در آورد. خانه کسانی را هم که حاضر بفروش نشدند ویران کرد، و بهای آن را برای صاحبان خانه نگاهداشت، تا سرانجام بگرفتن آن راضی شدند. عمر برای مسجد دیواری ساخت بطول یک قامت، که بر سر آن دیوار چراغها را می گذاشتند. سپس عثمان خانه های دیگری را به بهای گران خرید و به مسجد افزود. کسانی را که نمی خواستند خانه های خود را بفروشند نکوهش کرد، و بزندان انداخت، و به آنانان گفت: شما از مدارای من سوء استفاده می کنید. گویند عثمان نخستین کسی بود که برای مسجد رواق ساخت.(۱۵)
چون عبدالله بن زبیر خود را خلیفه خواند و مکه را محل اقامت کرد، دیوارهای مسجد را مرمت نمود اما بر وسعت مسجد نیفزود.
در دولت امویان، عبدالملک پسر مروان و فرزند عبدالملک ولید، که به ایجاد ساختمان علاقه ای بسیار داشت، در ترمیم، وسعت و زیبائی مسجد کوشیدند، و بدستور عبدالملک دیوار مسجد را بالاتر بردند. در دولت عباسیان نیز چند تن از خلفا، مسجد الحرام را وسیع تر کردند. و در زیبائی آن کوشیدند. مخصوصاً مهدی عباسی که در سال ۱۶۰ هجری به مکّه رفت و خانه های بسیاری را خرید و داخل مسجد کرد، و کوشید که در این نو سازی خانه کعبه در وسط مسجد قرار گیرد. نوشته اند مهدی خود بر کوه ابو قبیس بالا رفت تا بنگرد و مطمئن شود که خانه در مرکز مسجد قرار گرفته است. (۱۶)
در سال ۳۳۲ هجری بعضی ستونهای رواق گرداگرد مسجد را تغییر دادند و ستون های سنگی زرد رنگ در آن بکار بردند. در دیوارها و راهروها نیز سنگ های مرمر نصب کردند و حجر اسماعیل را با مرمر سبز فرش نمودند.
سنگی را که جای پای ابراهیم است (مقام ابراهیم) در زر گرفتند.
ناصر خسرو در وصف مسجد الحرام شرحی نوشته است که از لحاظ اطلاع بر وضع مسجد در نیمه اول سده پنجم و مقایسه آن با اوضاع بعدی قابل توجه است:
«مسجد حرام در میان شهر مکّه و طول آن از مشرق بمغرب است و عرض آن از شمال بجنوب اما دیوار مسجد قائمه نیست و رکنها در مالیده است تا به مدوری مایلست زیرا که چون در مسجد نماز کنند از همه جوانب روی بخانه باید کرد و آنجا که مسجد طولانی تر است از باب ابراهیم(ع) است تا به باب بنی هاشم چهار صد و بیست و چهار ارش است و عرضش از باب الندوه که سوی شمالست تا به باب الصفا که سوی جنوب است، و فراخ تر جایش سیصد و چهار ارش است … مسجد حرام را هیجده در است همه به طاق ها ساخته اند بر سر ستون های رخام و بر هیچکدام دری ننشانده اند که فراز توان کرد.»(۱۷)
تعمیر ها و ترمیم های اساسی مسجد الحرام در دوره عثمانیان بود.
سلطان سلیمان قانونی معمار مشهور و سازنده مسجد سلیمانیه استانبول (سنان) را به مکه فرستاد تا برای نوسازی خانه نقشه ای تهیه کند ولی سلیمان خود موفق باجرای آن نشد. در سال ۹۹۰ هجری یکی از معماران ترکیه بنام محمد آغا صحن مسجد را وسعت داد و مساحت آن را به بیست و پنج هزار متر مربع رسانید. در این نوسازی درهای مسجد را که نوزده در بود از نو ساختند. رواقهای مسجد و اطراف حرم را با ستون های مرمر و ستونهای از سنگ زرد تعویض کردند.
سپس در سال ۹۹۴ یکی از نقاشان ترک داخل گنبد رواق ها را با نقش ها و خط های خوش تزئین کرد. هر یک از امامان مذهب های چهارگانه سنت و جماعت: شافعی، مالکی، حنفی و حنبلی در داخل مسجد برای خود مقامی داشتند. سالی که صحن مسجد را نوسازی کردند (۹۹۴) مقامهای این پیشوایان را نیز بشکل کوشک ساختند(۱۸) این مقام ها تا آغاز حکومت سعودیان بر حجاز وجود داشته است، مخصوصاً مخبر السلطنه در سفر نامه خود از این مقام ها نام برده و از اینکه مذهب شافعی چون نزدیک تر به حقیقت (مذهب شیعه) است، مقامی ندارد، دریغ می خورد(۱۹).
پس از تأسیس حکومت عربستان سعودی در دوره ملک عبد العزیز و ملک فیصل تغییرات مهمی در مسجد الحرام صورت گرفت. دولت عربستان سعودی با هزینه ای در حدود هشتصد میلیون ریال (سعودی) مساحت مسجد را از بیست و هفت هزار به یکصد و هشتاد هزار متر مربع رسانید. در این نوسازی بر درهای مسجد نیز تعدادی افزودند و اکنون مسجد دارای شصت و دو در بزرگ و کوچک است. سه در اصلی و بزرگ بنامهای: باب ملک عبدالعزیز باب العمره و باب السلام معروف است. بر هر یک از این سه در دو مناره بارتفاع ۹۲ با قاعده ای به ابعاد ۷در۷ متر قرار دارد و بر تارک هر منار هلالی بارتفاع ۶/۵ متر از برنز طلا کاری است.
هفتمین منار مسجد بر باب الصفاست. در کنار آن سقفی دارای قبه است که قطر خارجی آن ۳۵ متر است و بر این قبه نیز هلالی برنزی طلا کاری شده قرار دارد. گرداگرد مسجد، رواق سه طبقه است و مسجد با وسعت فعلی گنجایش پانصد هزار نمازگزار دارد.
۱- بر اساس نوشته دائره المعارف بریتانیکا، اما در مرآه الحرمین و به تبع آن دائره المعارف فرید وجدی ۲۱ درجه و ۲۸ عرض و ۳۷ درجه و ۵۴ دقیقه طول نوشته شده است.
۲- مرآه الحرمین ج۱ ص ۱۷۸ و نیزرک فرید وجدی ذیل مکه.
۳- نشریه وزارت اطلاعات عربستان سعودی.
۴- دائره المعارف بریتانیکا.
۵- تاریخ عرب پیش از اسلام فلیب حتی ج ص ۱۴۴٫
۶- ابراهیم: ۳۷
۷- بقره ۱۲۶
۸- مرآه الحرمین ج ۱ ص ۱۵۱-۱۵۲٫ فید وجدی و دائره المعارف فرانکلین ذیل مکّه.
۹- تحلیلی از تاریخ اسلام ج ۱ ص ۲۳ به بعد و نیز رجوع به ذیل کعبه شود.
۱۰- رک مرآه الحرمین ج ۱ ص ۳۵۵ و معجم الانساب فصل حاکمان مکّه.
۱۱- تحلیلی از تاریخ اسلام ج ۲ ص ۸۵٫
۱۲- معجم الانساب فصل حاکمان مکه.
۱۳- فرید وجدی: ذیل مکه فرانکلین، ذیل عربستان مرآه الحرمین ج ۱ ص ۳۵۵ به بعد.
۱۴- سوره بیست و هشتم (حج) آیه ۲۵٫
۱۵- یاقوت ذیل مسجد الحرام، و نگاه کنید به دائره المعارف فرید وجدی، ذیل مکه.
۱۶- دائره المعارف فرید وجدی ذیل مکه و نگاه کنید به مکه مکرمه ترجمه آقای احمد آرام صفحه ۱۴۹٫
۱۷- سفرنامه دکتر دبیرستانی، چاپ زوار ص ۹۱-۹۲٫
۱۸٫ مکه مکرمه ص ۱۷۹٫
۱۹- سفرنامه ص ۱۵۹٫
استفتائات از حضرت امام خمینی (دام ظله)
س : کسی که از دنیا رفته و بر عهده او خمس هست آیا ورثه می توانند در ما ترک او تصرف کنند؟
ج : اگر معلوم است که در مال متوفی یا بر ذمه او خمس هست تا اداء نشده ورثه نمی توانند در ترکه تصرف کنند.
س : آیا ماهیهائی که از خارج وارد می شود از نظر شرعی چه حکمی دارد و آیا در تذکیه ماهی لازم است صید کننده مسلمان باشد؟
ج : اگر معلوم نیست که ماهی از کجا وارد شده و همچنین اگر معلوم باشد که از بلاد اسلامی وارد شده است حلال است ولی اگر معلوم است که از بلاد کفر آورده اند در صورتی حلال است که احتمال بدهند وارد کننده مسلمان تذکیه آن را احراز کرده و در دسترس مسلمین قرار داده است و صید کننده ماهی لازم نیست مسلمان باشد و کافی است که ماهی زنده از آب اخراج و در خارج آب بمیرد.
س: آیا ملاک سال برای پرداخت خمس، شمسی است یا قمری؟
ج : میزان سال شمسی است.
س: اگر شخصی با رعایت شرائط، در محلی قصد اقامت ده روز کند ولی بعداً برای کاری پیش بینی نشده بخواهد بیش از یک بار و بیشتر از چند ساعت تا کمتر از مسافت ۵/۲۲ کیلومتر از محل اقامت خود خارج شود آیا به اقامت او ضرر می زند؟
ج : اگر از اول قصد خروج نداشته و حداقل یک نماز چهار رکعتی را با نیت اقامت خوانده است بعد از آن خارج شدن به مقدار کمتر از مسافت شرعی، هر چند بار و چند ساعت به قصد اقامت ضرر نمی زند.
س: در بیشتر مدارس راهنمائی نماز جماعت برقرار می شود با توجه به اینکه اکثر دانش آموزان در سنین ۱۱ تا ۱۴ سال هستند آیا نماز خواندن همراه آنها صحیح است و شرائط آن چیست؟
ج : اگر امام جماعت باطل و عادل باشد با مراعات اتصال صفوف میتوانید جماعت بخوانید.
س: کسی که بر خلاف مقررات قانونی، از اموال دولتی استفاده شخصی یا غیر شخصی نموده است، تکلیف شرعی او چیست؟
ج : استفاده از اموال دولتی بر خلاف مقررات موجب ضمان است و باید عوض آن را به صندوق همان بخش واریز نماید.
س: آیا کسی که می خواهد در غیر وطن خود قصد اقامت ده روز کند، تا چه اندازه ای قصد خروج از محل اقامت اشکال ندارد؟ به مدت یکی دو ساعت تا کمتر از ۵/۲۲ کیلومتر برای یک بار در طول ده روز به قصد اقامت ضرری نمی زند و بیشتر از آن مضر است.
ج:قصد خروج ازمحل اقامت.
یادی از شهدا
این وصیت نامه هات انسان رامی لرزاندو بیدار می کند. امام خمینی
قسمتی از وصیتنامه شهید سید اسدالله فیاض
… امیدواریم راهی راکه برگزیده ام مورد قبول خداوند امام بزرگوارمان و این امت شهید پرور و پدر و ماردم که نتوانستم ذره ای ازمحبتهای بی دریغ آنها راجبران کنم باشد آرزویم این بود که روزی امام بزرگوارمان را ازنزدیک زیارت کنم ولی افسوس تاکنون این افتخار نصیبم نشده و شاید لیاقت اینکه دیدگان من بجمال نورانی آن بزرگوار روشن شود را نداشته است و تنها خواسته ام ازاین امت بزرگوار آن است که قدر این اسطوره ایمان و جهاد و مقاومت در راه الله را ببدانندو از وجود گرامی حضرتش استفاده شایان بنماید …
پدر عزیز صبر کن وخدای را شکر گزار . و شما ای مادر ای آرام من توان سخن گفتن درباره ترا ندارد و هرچه فکر می کنم می بینم سخنی نمی توانیم بگویم که با آن قدردانی از محبتهای بی دریغ تو بکنم مادر جان ا ی فرشته خوبیها بعد از من چشمهای معصوم و پاک خود را آلوده به اشک مکن گریه برای من که بنده ای گنهکار بوده ام و جز زحمت برای تو چیز دیگری نداشتم مکن جامه سیاه بپوش و درحجله دامادی فرزند خطاکار خود ماتم زده مباش شیر پاکت را برمن حلال گردان و برایم دعا کن شاید خداوند ازگناهانم بگذرد.
قسمتی از وصیت نامه شهید محمد حسن هدایت
امروز که دارم وصیتنامه می نویسم ،در یکی از سنگرهای جبهه های جنوب بسر می برم و منتظر دیدار با معشوقم می باشم آمده ام اینجا چون تشخیص داده ام که فعلا تنها جای دیدار با معبود اینجا است آمده ام شاید سهمی داشته باشم در ریشه کن کردن ضد انقلاب و بیرون کردن متجاوزین ، آمده ام تا من نیز در احیا دین مبین اسلام و به ثمر رسیدن انقلاب شریک باشم دراین احظه خون دررگ هایم می جوشد و نمی توانی درست چیز بنویسم چون مسئولیتی که بر عهده گرفته ام بر دوشم سنگینی می کند و از طرفی خوشحالم که شاید بنوانم به اسن صورت کمی ازممسئولیت سنگینی که بر دوشم است ادا کنم .در این لحظه می دانم که دیگرشبهای آخر است که با بچه ها دور هم هستیم و پس از آن دیگر بسیاری از بچه ها را نمیبینم ولی من که گنهکارم ومن که در جامانده ام می دانم که خداوند کالایی راخوب می خرد و آن هم جان است ولی می ترسم که کالای من گندیده باشد وای بر من چه کنم که کالایما زبین رفته است حالا دیگر چگونه و با چه رویی روبروی معبودم بایستم و آیا حالا دیگرچگونه درخانه خدا رابزنم یا ارحم الراحمین یا غیاث المستغیثین
زندیگینامه شهید محمد سعید محققی رفسنجانی
محمد سعید دربهار سال ۱۳۴۶ دریک خانواده روحانی و متعهد به ولایت فقیه و پاسدار اسلام و فقاهت بدنیا آمد.
محمد سعید تحت اربیت روحانی و جسمانی این خانواده اصیل قرار گرفت و نهال کینه و عداوت با دشمنان سرسخت اسلام از آغاز ولادت در وجودش رشد نمود و روز بروز بارور گردید.
در سال ۱۳۵۲ به همراه خانواده اش به تهران هجرت کرد. علت مهاجرت در فشار های روز افزون و محدودیت های فراوان در جهت فعالیتهای علمی و تبلیغاتی حجه الاسلام و محققی در شهرستانه رفسنجان ازطرف ساواک و ماموران رژیم ملعون و نیز احساس تعهد و مسئولیت درقبال اسلام و انقلاب بود.
در دروران انقلاب فعالیت ها یوی در جهت نشر اعلامیه های حضرت امام خمینی وتبلیغ پیام و فرهنگ انقلاب درمحدوده مدراس مرکزی و شرقی تهران آغاز شد.
…دراولین روزهایی که بسیج مستضعفین به امر امام خمینی تشکیل شد،با عضویت در بسیج به فراگیری فنون دفاعی و آشنایی با سلاح های مربوطه پرداخت و بلافاصله پس از تکمیل دره آموزش در امور مربوطه وظائف محموله را بعهده گرفت.
علاوه بر این محمد سعید محصل علوم شرعیه و معارف اسلامی نیز بود و احکام شرع مقدس اسلام را نزد والد معظم خود می آموخت…
در جریان عملیات پیروزمندانه والفجر مرحله اول درخطوط مقدم نبرد به همراه سایر رزمندگان شرکت داشت و پس از قریب ۱۸ ساعت نبرد رودررو با دشمن سرانجام درساعت ۴ بعدازظهر ۲۴ فروردین ماه ۶۲ به شهادت رسید.
اقتصاد اسلامی
آیت الله حسین نوری
در راه ریشه کن ساختن فقر
فاجعه بزرگ بشری
اگر بگوئیم: مسئولین ساخت جامعه انسان ها تا با کوشش پی گیر و طرح های مؤثر و نتیجه بخش خود «فقر» را از میان بر ندارند و همه افراد را در یک زندگی نسبتاً مرفه و بدون نگرانی و درد سر اقتصادی سهیم نکنند در راه ساختن جامعه، موفقیت بدست نیاورده اند سخن گزاف نگفته ایم.
روی همین اصل است که دین اسلام ـ چنانکه مشروحاً خواهیم گفت ـ از آغاز، «فقر» را یکی از مصیبتهای بزرگ و بلایای عظیم جامعه بشری که تا سر حد نابود کردن و ساقط نمودن آنها تأثیر دارد معرفی کرد و ریشه کن ساختن آن را از اجتماع، هدف و وجهه همت خود قرار داد.
زیرا این موضوع روشن است تا هنگامی که افرادی در جامعه در آتش «فقر» میسوزند استعداد آنها به شکوفائی نمی رسد و رشد فکری و فرهنگی درباره آنها تحقق پیدا نمی کند و نیز تا «فقر» و کمبودهای اقتصادی وجود دارد تهذیب اخلاق و تربیت صحیح در سطح عموم جامعه بطور کامل و جامع صورت نمی گیرد و در نتیجه زمینه حکومت فساد و فحشاء باقی می ماند.
و تا هنگامی که تهی دستی و احتیاج شدید زندگی روح و فکر افرادی را سرکوب می کند و به آنها مجال توجه به علم و دانش و فرصت برداشتن گامهائی در راه تکنیک و صنعت نمی دهد چنین افرادی هرگز به تکامل لازم و لایق خود نمی رسند.
و نیز تا وقتی که «فقر» در جامعه وجود دارد، اجتماع از بهداشت کامل محروم و در معرض انواع بیماریهائی که خود زمینه ای برای رشد عامل انحطاط است وجود خواهد داشت.
و بالاخره تا زمانی که «فقر» وجود دارد راه نفوذ استثمار و استعمار مسدود نگردیده است و تا این راه های اهریمنی بسته نشده است، پروژه ها و طرح های دیگر دردها را چندان درمان نمی کند و کشتی جامعه را به ساحل سلامت نمی رساند.
ما در اینجا لازم نمی بینیم که در روشن ساختن مفهوم «فقر» بحث کنیم زیرا برای همه روشن است که «فقر» به معنای شدت احتیاج است و هر انسانی تا هنگامی که در لوازم زندگی خود از قبیل خوراک و پوشاک و مسکن و دارو و دوا … (در حد رفع احتیاج نه در حد تجمل) محتاج است فقیر است و لازم است که گام های مؤثری در راه تأمین این قبیل نیازمندی ها برداشته شود تا این بلای بزرگ بکلی از میان برود.
تذکر این نکته نیز لازم است که هر چند «فقر» چنانکه گفته شد منحصر به احتیاج انسان ها از لحاظ مواد غذائی نیست ولی برای منعکس ساختن گوشه ای از این مصیبت عظیم، امروز کتاب های فراوانی در مورد «گرسنگی» برداشته تألیف درآورده اند تا نموداری از فقر یعنی فاجعه بزرگ بشری و آثار آن را منعکس سازند و مخصوصاً بر این موضوع تأکید دارند که دو سوم مردم جهان گرسنه اند! و ما هم اکنون در این مقاله مقداری در مورد همین موضوع یعنی «گرسنگی» بحث می کنیم و بقیه مطالب مربوط به موضوع «فقر» را بتوفیق خداوند متعال به آینده موکول می کنیم.
«گرسنگی» پدیده ای است که خود را با سیماهای گوناگون نشان می دهد: گاهی بصورت بی غذائی کامل و بنیان برانداز که قربانی های فراوانی در سطح بزرگ جامعه بشری بوجود می آورد و گاهی بصورت های مختلف کمبود مواد لازم غذائی جلوه گر می شود.
برای توضیح این مطلب باید گفت:
هنگامی که درباره گرسنگی بحث می شود فوراً تصویری از مردمی که در نتیجه قحطیهای مربوط به کمبود باران و آب و پدیده خشکسالی گرفتار کم و کسر غذائی که احیاناً آنها را تا سر حد مرگ می کشاند در نظر مجسم می گردد تا تجسمی از انسان های نیمه جان که در نتیجه جنگ های ویران کننده یا زلزله و طوفان ها با مرگ دست بگریبانند بنظر می رسد.
اما بحث ما مربوط به این نوع گرسنگی که مخصوصاً برای خبرنگاران و خوانندگانشان فقط جالب است نیست زیرا نوع دیگری از گرسنگی وجود دارد که بظاهر تا این اندازه تکان دهنده و جالب نیست اما از لحاظ تاثیر اجتماعی بمراتب مهمتر است زیرا توده های وسیعی از مردم را در بر می گیرد و به گونه ای مداوم و نسلی بعد از نسل را مورد حمله قرار می دهد بطوری که قربانیان این نوع گرسنگی که ما آنرا «گرسنگی کیفی» می نامیم از قربانیان گرسنگی نوع اول که «گرسنگی کمی» نامیده می شود بیشتر است.
مثلاً در چین گرسنگی باندازه ای شایع است که آن کشور را «سرزمین گرسنگی» می نامند که بموجب مطالعات تاریخی دقیقی که در «دانشگاه نانکن» بعمل آمده ثابت شده است که در طی دوهزار سال گذشته مردم چین مجموعاً ۱۸۲۹ بار با قحطیهای بزرگ روبرو شده اند و یا بعبارت دیگر تقریباً هر سال یک قحطی در چین روی داده است و در طی این قحطیها میلیون ها افراد انسانی از گرسنگی جان سپرده اند، اما در جنب این واقعیت نکته دیگر این است که با تجزیه آماری که از مرگ و میرهای عمومی و مرگ و میر کودکان در کشورهای مختلف بعمل آمده است معلوم شده که قسمت اعظم مرگ ها بعلت کمبود مواد غذائی و «گرسنگی کیفی» بوده است این نوع گرسنگی در چین مدام کشتار می کند و مبالغه نیست اگر بگویم که در حدود پنجاه درصد از مرگ و میرهای کشور چین مستقیم یا غیر مستقیم بر اثر گرسنگی روی می دهد و آنجا که می گوئیم غیر مستقیم از این رو است که گرسنگیهای تدریجی بدن را فرسوده و ضعیف می کند و از مقاومتش می کاهد و آن را برای ابتلا به هر نوع بیماری آماده می سازد.
تعداد افرادی که باین ترتیب فدای تغذیه ناقص در یک دوران طولانی می شوند ده ها مرتبه بیشتر از کسانی است که فدای قحطیهای حاد و یا فدای بیماری های همه گیر می شوند.
در گینه جدید از هر ده کودکی که بدنیا می آید هشت نفر آن ها پیش از رسیدن به سن بلوغ می میرند بموجب بررسیهائی که بتازگی در این ناحیه بعمل آمده است علت این مرگ و میر خارق العاده ناشی از آن است که نوزادان هنگامی که بدنیا می آیند بر اثر گرسنگی طولانی مادر و پدر خود، موجودات نحیفی هستند و پس از ولادت نیز بر اثر تغذیه ناقص و ناچیز نمی توانند بدرستی رشد کنند.
اگر فرض کنیم که قحطی وحشتناکی ناگهان بر کشور «گینه جدید» مستولی شود باز باید گفت که نتیجه آن کم زیان تر از این گرسنگی مزمنی است که در آنجا حکمفرمائی می کند.
گرچه گرسنگی حاد که همان «گرسنگی کمی» است ممکن است انسان را متأثر بسازد ولی بطور قطع در هر نقطه ای از جهان که «گرسنگی کیفی» پا بصحنه بگذارد بیشتر بیداد می کند.
اخیراً کمیسیونی از متخصصین ماموریت یافت تا درباره شرائط زندگی در عقب مانده ترین نواحی جهان تحقیقات کند و بالاخره باین نتیجه رسید که شایع ترین و شدید ترین بیماری که افراد بشر را رنج می دهد همان کم غذائی است یعنی مشتمل نبودن غذاهائی که مصرف می شود بر موادی که برای بدن لازم است می باشد زیرا این بیماری آن ها را علیل می کند و برای ابتلاء به یک سلسله بیماری های دیگر هم مستعد و آماده می سازد.
اگر تعجب نکنید در حال حاضر کمبود مواد غذائی همچنان سلامت دست کم هشتاد و پنج درصد از افراد انسانی را مورد حمله قرار می دهد!(۱)
برای اینکه بطرز عمل و مکانیزم این گرسنگی مخفی که عامل وحشتناک چنین بیدادها است پی ببریم لازم است طی یک بررسی روشن کنیم که پدیده های تغذیه انسان چیست؟
ما در اینجا آن پدیده هائی را که برای حفظ سلامت اعمال حیاتی بدن روی میدهد در طی این مثال روشن می سازیم:
مجموعه اعضای بدن انسان ماشینی را بوجود می آورد که شباهت زیادی به ماشین های دیگر دارد همه اعمالی که بوسیله این ماشین انجام می گیرد همواره نتیجه یک تغییر شکل نیرو است که در خلال مکانیسم پیچیده آن صورت می گیرد، سوختی که ماشین انسانی مصرف می کند «غذا» است و این غذا بوسیله موتور انسانی سوخته می شود و نیروی لازم برای انجام اعمال حیاتی را تهیه می کند همچنانکه در هر ماشین برای تولید حرارت «زغال» یا «بنزین» سوزانده می شود.
اما این ماشین زنده یک ویژگی دارد که آنرا از ماشین های دیگر ممتاز می سازد. این ماشین قدرت آن را دارد که مواد فرسوده خویش را به وسیله کار خودش دوباره احیا و تجدید کند.
این همان معجزه ظاهری رشد و نمو و تعادل حیاتی است که دستگاه بدن انسان بوسیله خوراک به تحقق می رساند.
بنابراین غذا و خوراک است که وسائل لازم برای کار و حفظ و ترمیم ماشین انسانی را فراهم می کند.
و بدین قرار اهمیّت فوق العاده خوراک از لحاظ بیولوژی و این واقعیت مهم که خوراک حیاتی ترین نیاز بدن انسان است از همین جا سر چشمه می گیرد.
بوسیله غذا است که انسان نیروی لازم برای انجام اعمال مختلف و مواد لازم برای ترمیم بافت های بدن و تأمین مصارف فیزیولوژیکی را فراهم می آورد.
اگر غذا فقط منبع نیرو بود انسان می توانست تنها با یک نوع ماده غذائی زندگی کند همانطور که ماشین تنها با یک نوع سوخت بحرکت در می آید اما برای انسان «غذا» نه تنها سوخت است بلکه یگانه منبعی است که می تواند مصالح گوناگون تشکیل دهنده ساختمان پیچیده بدن را تأمین کند.
و از آنجا که هیچ نوع مواد دیگر نمی تواند جانشین این مواد شوند و بدن انسان نیز قادر نیست خود بخود آن ها را تولید کند بنابراین آنها را باید فقط از راه غذا به بدن برساند و در غیر این صورت است که عواقب وخیم کسر مواد غذائی در ماشین بدن پدیدار می گردد.
پس به این نتیجه می رسیم که تغذیه برای اینکه پاسخگوی نیاز بدن گردد باید کافی و کامل باشد.
یعنی: باید بتواند به مجموعه دستگاه های بدن همه نیروهای مورد نیاز و همه مواد متنوع لازم برای حفظ تعادل مادی آن را برساند.
بطوری که اهل تحقیق حساب کرده اند حدود ۴۰ ماده اساسی مهم برای حفظ تعادل کامل دستگاه بدن لازم است و این مواد باید از راه «غذا» به بدن برسد.
فردی که باندازه نیروی مصرف شده نیروی غذائی به بدنش نمی رساند از گرسنگی رنج می برد و این همان «گرسنگی کیفی» یا «گرسنگی نیروئی» است که دارای عواقب فوق العاده زیانبار است و این عواق و آثار گاهی آشکار و گاهی احتیاج به کاوش دارد بطوری که در عالم پزشکی نوین فصل جالب و پر شوری را بوجود آورده که در این میدان پژوهشگران و محققان به پژوهش فراوان پرداخته و به نتائج مهمی نائل گردیده اند.
ما بتوفیق خداوند بزرگ، مهمترین انواع این عواقب را با ویژگیهای مخصوص خود ذکر خواهیم کرد.
۱- کتاب ژئوبلیتیک گرسنگی ص ۷۱٫
امام خمینی ثابت و استوار از آغاز تا کنون
شهادت
«اگر ما به ماورای این عالم اعتقاد داشته باشیم، باید شکر کنیم که در راه خدا کشته شویم و به صف شهدا ملحق گردیم … آقای ما فرمود: «والله لا بن ابی طالب آنس بالموت من الطفل بثدی اُمه» ایشان فرمودند، ما البته نمی توانیم چنین ادعائی بکنیم لکن ما شیعه او هستیم. ما اگر از مرگ بترسیم معنایش این است که ماوراء الطبیعه را قبول نداریم». (۲ ذیحجه ۱۳۸۳ ه . ق)
«جوانهای ما شهادت را می خواهند و گاهی که با من ملاقات می کنند مرا قسم می دهند ـ حتی بعضی از خانم هاـ که دعا کنید شهید شویم و من دعا می کنم که ثواب شهید را ببرند و پیروز شوند». (۲۸/۱/۵۹)
«برای لشکر اسلام هیچ وقت شکست نیست: شهادت شکست نیست، پیروزی هم شکست نیست. شما یا پیروز می شوید و یا شهید، در هر دو جهت پیروزی با ما است.» (۲۱/۴/۵۹)
«ملّت ما اکنون به شهادت و فداکاری خوگرفته است و از هیچ دشمنی و هیچ قدرتی و هیچ توطئه ای هراس ندارد… ملتی که شهادت برای او سعادت است پیروز است. ملتی که خود و همه چیز خود را برای اسلام می خواهد پیروز است»
«اکنون اسلام به این شهیدان و شهید پروران افتخار می کند و با سرافرازی همه مردم را دعوت به پایداری می نماید و ما مصمم هستیم که روزی رخش ببینیم و این جان که از اواست تسلیم وی کنیم.» (۹/۴/۱۳۶۰)
«خط سرخ شهادت، خط آل محمد و علی است و این افتخار از خاندان نبوت و ولایت به ذریّه طیّبه آن بزرگواران و به پیروان خط آنان به ارث رسیده است… اینان پیروان سید شهیدانند که در راه اسلام و قرآن کریم از طفل ۶ ماهه تا پیر مرد ۸۰ ساله را قربان کرد و اسلام عزیز را با خون پاک خود، آبیاری و زنده نمود.» (۲۱/۶/۱۳۶۰)
«این جانب هر وقت به این عزیزان معظم (خانواده شهدا) بر خورد می کنیم و یا وصیت نامه انسان ساز شهیدی را می بینم، احساس حقارت و زبونی می کنم. اینان سند ایمان و تعهدشان را به اسلام دردست دارند.» (۲۱/۱۱/۱۳۶۰)
«هر شهادتی ملت را به هدف بزرگ نزدیکتر می کند… لازمه یک انقلاب، شهادت و مهیا بودن برای شهادت است … ما در هر جمعه و در هر جماعت و در هر محفل اسلامی و در هر گردهمائی برای یاری الله در انتظار قربانی هستیم و در انتظار شهادت». (۱۲/۱۴/۶۱)
«همین شهادتها پیروزی را بیمه و دشمن را رسوا می کند.» (۲۶/۷/۶۱)
آغاز و پایان جنگ
جنگ بین حق و باطل یک ضرورت اجتناب ناپذیر و طبیعی است همچنانکه نور سینه ظلمت را می شکافد حق نیز بر باطل فرو می کوبد و آن را زایل می کند ولی از آنجا که انسان های سرکش حق را بر خلاف خواسته های نفسانی خود می دانند همواره در مقابل آن به جنگ برخاسته اند و در طول تاریخ می بینیم در برابر پیامبران و اولیاء بر حق الهی، نمرودها، فرعونها، ابوجهل ها، یزیدها و … طغیان کردند و برای نمونه در عصر پیامبر اسلام و حضرت امیر و امام حسین(ع) ده ها جنگ در برابر آنان براه انداختند و آن نیز با استواری تمام و تا سر حد فدا کردن خود و بهترین عزیزانشان ایستادند تا حق را زنده نگهدارند. و در عصر ما نیز که خورشید اسلام و نور حق در انقلاب اسلامی تجلّی یافت، تمام ظلمت های ظلم و کفر که خود را در برابر اشعه تابان نور اسلام، در معرض زوال دیدند، برای مقابله با این خطر بسیار جدی و در جریان توطئه های زنجیره ای برای خاموش کردن این کانون نور، به یک جنگ جهانی و مشترک دست زدند و بار دیگر جنگ احزاب شیطانی در سطحی وسیع تر علیه اسلام و حزب الله به راه افتاد.
احزابی با شعارهای گوناگون: دمکرات، جمهوری خواه، کمونیسم، سوسیالیسم، صهیونیسم، بعث عفلقی و … و گروهک های دست پرورده آنان که هر یک متناسب با شرایط و امکانات خود در این جنگ شرکت جستند، ولی اکنون در آستانه چهارمین سالگرد جنگ و «هفته جنگ» جمهوری اسلامی ایران در اوج عظمت و قدرت و ثبات در ارکان کاخ های ظلم و استکبار لرزه انداخته و ملت های مسلمان و مستضعف در لبنان، افغانستان و … و افریقا و امریکای لاتین، با الهام از انقلاب اسلامی و پشتگرمی آن، نبرد آزادیبخش و انقلاب جهانی علیه باطل و کفر را هر روز اوج بیشتری می بخشند، و دشمن در حالی که دیوانه وار به سرکوب نهضتهای آزادیبخش در سرتاسر جهان پرداخته است (که نمونه بارز آن را در لبنان بدست تفنگداران آمریکا و فرانسه و صهیونیستها و فالانژها و در افغانستان بدست امپریالیسم شرق شاهد هستیم) چون شیشه عمر خود را در سرنوشت این جنگ می بیند و کم کم دریافته است اگر اسلام پیروز و صدام نابود و جمهوری اسلامی در عراق برپا شود، ادامه طبیعی این راه همه چیز را در منطقه و جهان دگرگون خواهد کرد و دیگر نه رژیمهای مزدور باقی می ماند و نه از نفت و منابع دیگر خبری خواهد بود و این یعنی نابودی ابرقدرتها و پیروزی مستضعفین در جهان. دشمن برای جلوگیری از ادامه این روند دو راه بیشتر ندارد: جنگ باتمام توان و بکار بستن بی دریغ مدرنترین هواپیماها، موشک ها، تانک ها و … که ناتوانی همه آنها در برابر قدرت ایمان و پیروزی های متوالی جمهوری اسلامی بدون اتکاء و کمک هیچ قدرت خارجی و شکست های پی در پی دشمن متجاوز با پشتیبانی و مشارکت تمام قدرتهای شیطانی، آنها را به هراس و جنون کشیده است و بناچار در همان حال که دیوانه وار مردم غیر نظامی را بمباران و موشکباران می کنند، برای نجات از تنگنای موجود و آینده وحشتناک آن به ترفند دیگری متوسل شده و ملتمسانه پیشنهاد صلح می کنند تا با آمادگی بیشتر با یک تهاجم فراگیر از چهار سو به گمان خود ضربه نهائی را وارد کنند مگر آنکه صلح همانگونه که دشمن می خواهد به معنی تسلیم باشد که این به معنی پایان جنگ است و در این صورت اسلام و خون شهدا و شرافت و همه چیز باید فنا شود همانگونه که با رژیم آمریکائی شاه پلید.
ولی آنان که چنین پایانی را برای جنگ می خواهند: اسلام را و پیغمبر و علی را و راه راهروان آن ها را و مکتب حسین و کربلا و عاشورا را و معنی ایمان و شهادت و ایثار را نفهمیده اند و نخواهند فهمید (و همین رمز شکست قطعی و نهائی آن ها است.) آنها چه می دانند که امام و امّت اسلام پیروان پاک باخته حسینی هستند که فرمود: الا إن الدعی ابن الدعی قد رکز بین اثنتین بین السِّله و الذِّله و هیهات منا الذّله، یأبی الله لنا ذلک و رسوله و المؤمنون ـ هان! این زنازاده فرزند زنازاده، ما را بر سر دو راهی شمشیر و ذلت قرار داده است. ذلّت از ما بسی دور است، نه خدا نه پیامبرش و نه مؤمنین ذلّت را بر ما می پذیرند.
و امروز امت اسلام در کربلای ایران و عاشورای زمان و در آغاز چهارمین سال جنگ و ماه محرم، ماه پیروزی خون بر شمشیر، که تمام حق در برابر تمام باطل قرار گرفته است، علی وار و حسین گونه مصمّم است اگر جنگ ۲۰ سال هم طول بکشد و اگر میلیونها قربانی دیگر هم بدهد، ننگ ذلت و تسلیم در برابر شرق و غرب را نپذیرد و تا پیروزی نور بر همه ظلمتها و غلبه حق بر تمام باطلها و تا سپردن این امانت الهی به دست صاحب الامر «عج» به راه الهی و مستقیم خود ادامه دهد انشاء الله و السلام. رحیمیان
برخورد اسلام با مسأله بردگی
مرحوم آیت الله علامه طباطبائی
اسلام دستور می دهد که با بردگان به مهربانی رفتار نمایند و بر آنها سختگیری نکنند و به آنها دشنام ندهند و آنان را شکنجه و آزار ننمایند و در موقع نیاز وسائل ازدواجشان را فراهم کنند.
نامه های زیادی داشتیم که در مورد بردگی در اسلام سئوال کرده بودند و برخی از دشمنان آن را به عنوان یک اعتراض به اسلام تلقی می کردند، لذا بر آن شدیم که در این باره پاسخی بنویسم. و چون در نوشته های مرحوم آیت الله علامه طباطبائی مقاله ای ارزنده به این مناسبت یافتیم، لذا مقاله ایشان را برای استفاده برادران و خواهران نقل می کنیم:
راه های برده گیری
طبق شواهدی که در دست است، تا انسان بوده این فکر نیز با وی بوده است که انسان را نیز مانند کالاهای دیگر می توان تملک نمود.
در مصر قدیم و هند و ایران و عربستان و روم و یونان و سایر ممالک اروپا و آمریکا برده گیری رواج داشت و میان یهود و نصاری نیز معمول بود، اسلام هم با تعدیلاتی که در این موضوع به عمل آورد، آن را مجاز دانست.
دولت انگلستان اولین دولتی بود که با روش برده گیری مخالفت کرده و در سال ۱۸۳۳ رسماً برده گیری را لغو نمود، و پس از آن دول دیگر یکی پس از دیگری از این روش پیروی کردند تا در سال ۱۸۹۰ در مجلسی که در بروکسل منعقد شد به عنوان یک قانون عمومی بردگی را منع کردند و بدین ترتیب برده فروشی از جهان رخت بر بست.
چنین تصور می شود که این رسم کهن در میان بشر به طور خود سرانه و گزاف جاری نبوده که هر کس بهر جور که بخواهد می تواند دیگری را به ملک خود در آورد، بلکه بردگی با یکی از این راه ها انجام می شده:
۱- جنگ و پیروزی: از روزگار پیشین اگر یکی از دو دشمن حیاتی بر دیگری چیره می گشت و افرادی را به اسارت می برد، برای این اسیران جنگی ارزش و احترام انسانی قائل نبود بلکه به خود حق می داد که هر طور بخواهد با آنان رفتار نماید: بکشد یا ببخشد یا آزاد نماید یا به عنوان بردگی نزد خود نگهدارد و از او بهره برداری نماید.
۲- تولید و تربیت: پدران خانواده چون سرپرست خانواده بودند و فرزندان خود را دارای شخصیت اجتماعی ندانسته بلکه تابع خانواده و مملوک محض خود می شمردند، و هر تصمیمی که درباره آنان می گرفتند، خود را ذی حق می دانستند، از اینرو در هنگام احتیاج، فرزندان خود را می فروختند و به استناد همین اصل گاهی زنان را نیز بفروش می رساندند!
۳- مردمان نیرومند که خود را فوق دیگران می پنداشتند، فرمان خود را در اداره و عمل مردم نافذ دیده، ایشان را بنده و برده به شمار می آوردند، حتی بسیاری از شاهان نیرومند، خود را شایسته خدائی دیده! مردم را به پرستش خویش وا می داشتند اینان در برده گرفتن مطلق العنان بوده هر کس از زیر دستان را که می خواستند به بردگی خود اختصاص می دادند!
نظر اسلام در موضوع برده
اسلام بردگی را از راه فروش فرزند و زن و نیز از راه زورگوئی و قلدری منع نموده است.
به نظر اسلام، هر انسانی که در راه انسانیت قدم می گذارد و لااقل دشمن اصول انسانیت نیست آزاد می باشد و هیچکس نمی تواند او را به بردگی بگیرد.
ولی آنکس که دشمن جان انسانیت است و دانسته و فهمیده زیر بار اصول آدمیت نمی رود و با هستی خود آن را به نابودی تهدید می کند، هرگز دارای ارزش و احترام انسانی نیست و نباید در اراده و عمل خود آزاد باشد، و بردگی جز این نیست که آزادی عمل و اراده از انسان سلب شود و اراده دیگری بر وی حکومت نماید.
و بسبب همین اصل جهانی که همواره مورد تصدیق جهانیان بوده و هست، اسلام اسیران جنگی را که از کافران حربی گرفته می شوند چون دشمن حقیقی انسانیت هستند به بردگی یعنی سلب آزادی اراده و عمل محکوم می کند. و این روش که اسلام با اسیران جنگی معمول داشته همان است که دیگران معمول می دارند، ملتی که پس از جنگ تسلیم بی قید و شرط ملت فاتح می شود تا وقتی که صلح رسمی میانشان برقرار نشده به سلب آزادی اراده و عمل محکوم می نمایند.
به نظر اسلام، هر انسانی که در راه انسانیت قدم می گذارد و لااقل دشمن اصول انسانیت نیست آزاد می باشد و هیچ کس نمی تواند او را به بردگی بگیرد ولی آن کس که دشمن جان انسانیت است و دانسته و فهمیده زیر بار اصول آدمیت نمی رود، هرگز دارای ارزش و احترام انسانی نیست.
تنها اختلافی که این ملل با اسلام دارند این است که اسلام آنان را بنام برده می خواند و این ملت ها از بکار بردن این لفظ سرباز می زنند. و البته روشی که خود را زنده و راهنمای جامعه بشر می داند نباید اساس تعلیمات خود را بر اساس نامگذاری استورا نماید.
بررسی نظر اسلام و دیگران
از بحث گذشته معلوم شود که قرار داد همگانی الغاء بردگی به جای اینکه گرهی تازه در کار اسلام بزند، گرهی را گشوده است، زیرا در حقیقت اجراء یکی از مواد دینی اسلام، است، زیرا موضوع فروش زن و فرزند که این وسیله از بین رفته همان است که اسلام در سیزده قرن پیش آن را لغو نموده است و راه بردگی اسرای جنگی را که اسلام باز گذاشته از آنجا که بشر همیشه به چنین حکمی نیاز دارد، هرگز بسته نخواهد شد، تنها چیزی که هست، اسلام آن را برده نامیده ولی دیگران اسم برده را بزبان نیاورده و رسم بندگی را تثبیت می نمایند و استفاده ای را که مسلمانان صدر اسلام از بردگان می نمودند، دولت های امروز از اسیران جنگی و ملت های شکست خورده می کنند.
رفتار اسلام با برده
طبق مقررات اسلام، کفار حربی که اسیر شده اند ممکن است به دستور سرپرست مسلمانان آزاد یا به بردگی گرفته شوند.
در جنگ «هوازن» پیغمبر اکرم(ص) چندین هزار زن و بچه را یکجا آزاد فرمود، و در جنگ بنی المصطلق، مسلمانان چندین هزار اسیر را آزاد نمودند.
در اسلام، بردگان مانند سایر اعضاء خانواده اند و همانطور که با دیگران رفتار می شود باید با آنان رفتار نمایند.
پیغمبر اکرم (ص) دو پیراهن می خرید بهتر آن دو را به غلام خویش می داد و پست تر را خودش می پوشید.
حضرت رضا(ع) با غلامان و کنیزان خود بر سر یک سفره غذا می خورد.
اسلام دستور می دهد که با بردگان به مهربانی رفتار نمایند، و برایشان سختگیری نکنند، و به ایشان دشنام ندهند، آنانرا شکنجه و آزار ننمایند، و در موقع نیاز، وسائل ازدواجشان را فراهم کنند یا خود با آنان ازدواج نمایند. خدای متعال در این مورد می فرماید: «بعضکم من بعض» (سوره نساء آیه ۲۴٫)
در اسلام بردگان می توانند با اذن مالک یا از راهی دیگر مالک شوند و مالی را به تصرف و ملک خود در آورند، و پس از آزادی هیچ ننگ و عاری برای آنان نیست همانطور که در زمان بندگی هم نبوده، زیرا اسلام میزان بزرگی و فضیلت را تنها تقوی میداند و پرهیزکارترین مردم را بهترین آنان می شناسد. و در نظر اسلام یک بنده با تقوی بهتر از هزار آزاد بی تقوی است.
عده ای از شخصیت های مهم اسلام مانند سلمان فارسی و بلال حبشی از بردگان آزاد شده بودند.
اسلام همیشه آزاد شده بندگان را مورد نظر داشته و برای این کار راه های مختلفی را باز نموده است، از آن جمله جریمه و کفاره مقداری از گناهان را آزاد کردن بنده قرار داده است، و نیز تاکید بسیار بر آزاد کردن بندگان نموده و آن را از مستحبات مهم قرار داده تا به این وسیله سالیانه گروهی بسیار از بندگان، آزاد شده و جزء جامعه آزاد شوند.
و نتیجه این بود که اسلام تا می توانست از جامعه های غیر اسلامی (کافران حربی) گروهی را به شکل اسیر جنگی می گرفت و در جامعه حق و عدالت وارد می ساخت و به تعلیم و تربیتشان می پرداخت سپس از راه های مختلف به تدریج آنان را آزاد ساخته جزء جامعه اسلامی می نمود.
و بدین ترتیب هر که اسیر جنگی بود برده بود تا آزاد شود، و اگر بمحض مسلمان شدن آزاد می شد ممکن بود هر که از کفار اسیر می شود ظاهراً مسلمان شود و بدینوسیله خود را نجات دهد و باز به اندک فرصتی بهمان وضعی که داشت برگردد.
طبقات دیگر اجتماع
اختلافاتی که در دیگر طبقات جامعه طبعاً بوجود می آید مثل طبقه رعیت و حاکم، خادم و مخدوم و کارگر و کارفرما از دو راه است:
۱- تعدی یکی بر حقوق دیگری مثل آنکه کارفرما مزد کارگر را ندهد یا مخدومی مقرری خادم و نوکر را بطور کامل نپردازد یا در حق او اجحاف و بی انصافی نماید یا حاکم در حق یکی از رعایا حکمی ظالمانه اجراء نماید.
اسلام برای حل این مشکل، مقررات فراوانی وضع فرموده که با اجراء آنها حقوق حقه هر کس محفوظ می ماند، و هر فردی به حقوق از دست رفته خود می رسد. برای این کار، به هر فردی از اجتماع اجازه داده است که هر که به او تعدی کرد (گرچه حاکم و فرماندار وقت باشد) به قاضی شکایت برده و داد خواهی نماید.
در ایام خلافت امیرالمؤمنین(ع) یکی از مسلمانان با آن حضرت اختلافی پیدا کرده نزد قاضی دادخواهی کرد، آن حضرت مانند یکی از مردم عادی پیش قاضی (که خود نصب کرده بود) حاضر شده و محاکمه انجام گرفت، تعجب اینجاست که حضرت از قاضی خواست که بین او و خصمش در رفتار به هیچ وجه فرقی نگذارد.
۲- گرد نفرازی مردی نیرومند بر مردی ضعیف و زیر دست مانند اینکه کارفرمائی کارگران خود را خوار شمارد یا مخدومی نوکرهای خود را پیش خود ایستاده نگهدارد یا آنان را در برابر خویش به کرنش و تعظیم وادارد، یا حاکم حق اعتراض و داد خواهی را از رعیت سلب نماید.
چون اینگونه رفتارها جنبه پرستش غیر خدا را دارد اسلام بشدت از آنها جلوگیری می کند و اکیداً نهی می نماید. در اسلام هیچ مافوقی حق ندارد از زیردستان خود بیش از انجام وظیفه توقعی داشته باشد یا بر آنان بزرگی و عظمت بفروشد.
در اسلام دستورهای اخلاقی فراوانی است که مردم را بدرستی و صفا و عدالت و حسن خلق دعوت می کند. مراعات عهد و پیمان و تشویق نیکوکاران و خدمتگزاران و مجازات بدکاران و دوری از معاشرت با نا اهلان و بدان را بسیار سفارش می نماید.
اینها یک رشته از اخلاق پسندیده است که اگر از جامعه ای رخت بر بندد آن جامعه راه بدبختی را پیش می گیرد و در دره هولناک انحطاط و بدبختی دو جهانی سقوط می کند.
بی اعتنائی و عمل نکردن کسی به این قوانین ممکن است بصورت ظاهر نفع ناچیزی برای او داشته باشد ولی از طرف دیگر محیطی ناپاک و هولناک بوجود می آورد که همین منافع ناچیز را از دستش گرفته و سودهای بسیار دیگری را نیز از وی سلب می نماید و این فرد مانند کسی است که آجرهای زیر بنا را یکی یکی بکند و بر فراز آن بنا ساختمانی تازه بسازد که با این کار خود در ویرانی بنا می کوشد.
پاسداران بزرگ اسلام
سیر فقه و فقاهت
در مقاله گذشته با ذکر نام اساتید بزرگ فقه از آغاز غیبت کبرای امام زمان(عج)، سیری بر فقه و فقاهت از نظر تاریخی داشتیم، که با نام وحید بهبهانی (ره) ختم شد. اینک به دنباله این سیر تاریخی می پردازیم.
۲۵٫ سید مهدی بحرالعلوم، صاحب آراء و نظرات فقهی ارزنده و مورد احترام فوق العاده شیعه در سال ۱۲۱۲ وفات کرده است.
۲۶٫ شیخ جعفر کاشف الغطاء، نویسنده کتاب معروف «کشف الغطاء» در فقه متوفای سال ۱۲۲۸ هجری قمری.
۲۷٫ شیخ محمد حسن صاحب جواهر، صاحب دائره المعارف بزرگ فقه بنام «جواهر الکلام» که مورد نیاز تمام فقها است. در سال ۱۲۶۶ در گذشته است.
۲۸٫ شیخ مرتضی انصاری، که او را لقب خاتم الفقهاء و المجتهدین داده اند. دو کتاب معروف «رسائل» و «مکاسب» او از کتابهای درسی طلاب است. در سال ۱۲۸۱ در نجف اشرف در گذشته است.
۲۹٫ میرزای شیرازی، حاج سید محمد حسن معروف به میرزای شیرازی بزرگ، صاحب فتوای معروف تحریم تنباکو، متوفای سال ۱۳۱۲ هجری قمری.
۳۰٫ آخوند ملا محمّد کاظم خراسانی معروف به «آخوند» نویسنده کتاب درسی معروف «کفایه الاصول» در سال ۱۳۲۹ در گذشته است.
۳۱٫ میرزای نائینی، حاج میرزا حسین، استاد بزرگ علم اصول و نویسنده کتاب تنزیه الامه یا حکومت در اسلام. در سال ۱۳۵۵ در نجف اشرف وفات کرده است.
۳۲٫ حائری یزدی، شیخ عبدالکریم، مؤسس حوزه علمیه قم و استاد امام خمینی(ره)، در سال ۱۳۵۵ هجری وفات کرده است.
۳۳٫ امام خمینی(ره) روح الله موسوی، رهبر انقلاب اسلامی ایران، شخصیتی با ابعاد گوناگون که پس از انبیاء و ائمه معصومین، نظیری در تاریخ نداشته است. امام دارای مبانی محکم و ارزنده در فقه و اصول است و یکی از استوانه های بزرگ فقه و فقاهت به شمار می آید. دوام عمر پر برکت امام عزیزمان را تا قیام حکومت مهدی(عج) از خدای بزرگ خواستاریم.(۱)
سید محمد جواد مهری
بحرالعلوم
اینک سخن ما درباره شخصیتی است بزرگ که او را بحر العلوم (دریای دانش) می خوانند، شخصیتی که با آن شهرت جهانیش، هنوز برای جهانیان شناخته نشده است چرا که مصداق بارزی از رویات «ان العلماء ورثه الانبیاء» عالمان وارثان پیامبرانند، می باشد و کسی که علم، ایمان، اخلاق و سایر صفات برجسته انسانی را از پیامبران ارث برد، باید برای ما نا شناخته بماند و هیچ جای شگفتی نیست چون آفتاب را نیز با آن همه روشنی و وضوح، نمی توان با چشم دید، تنها از پرتو نورش جهان روشن است و همان گونه است شخصیت دانشمندان علمی ما تنها به شعاعی از نور پرفروغشان استناره می کنیم، و اگر برخی دانشمندان را به آفتاب مثال می زنند، بحرالعلوم نه یک آفتاب بلکه چندین آفتاب درخشان است، زیرا در هر علمی سرآمد معاصران خود بود، او استاد بزرگ فقه، اصول، تفسیر، تاریخ، حدیث، رجال، کلام، ادبیات و دیگر دانش های اسلامی است. در هر فنی که وارد می شد دریائی از علم بود و با هر استادی بحث می کرد، او را به حیرت و شگفتی وا می داشت.
بحرالعلوم کیست؟
سید مرتضی طباطبائی بروجردی(ره) که از علما و مراجع کربلا بود، دارای دو فرزند می باشد، یکی سید جواد که جد مرحوم آیت الله العظمی بروجردی است و دیگری سید محمد مهدی بحر العلوم.
سید محمد مهدی بحرالعلوم، پیش از پگاه عید فطر سال ۱۱۵۵ هجری قمری در شب جمعه چشم به دنیا گشود. پدر ارجمندش می گوید: «در آن شب ـ که شب ولادت فرزندم مهدی بود ـ امام هشتم صلوات الله علیه را دیدم شمع بزرگی را به شاگردش محمد بن اسماعیل بن بزیع می دهد، محمد آن شمع را بر فراز بام منزل ما برده و روشن می کند، ناگهان نور آن شمع به آسمان بالا رفته، دنیا را فرا می گیرد.»
آری! شمعی که توسط امام رضا(ع) افروخته شود، باید نورش جهان را روشن سازد.
بحرالعلوم مقدمات نحو و صرف و ادبیات و منطق و فقه و اصول را با کوششی بی نظیر، نزد پدر خود و سایر فضلا و دانشمندان آن زمان در مدتی کمتر از چهار سال فرا گرفته، در اوائل بلوغ، به درس خارج پدر خود و همچنین استاد کل وحید بهبهانی و شیخ یوسف بحرانی صاحب حدائق، راه یافته از محضر آن بزرگان استفاده شایانی برد، و پس از پنج سال درس و بحث فشرده و عمیق، به درجه اجتهاد نائل آمد و هر سه استاد بزرگ، اجتهاد او را امضاء کردند.
پس از آن، از کربلا به نجف مهاجرت کرده و در مرکز بزرگ دانشهای اسلامی به بررسی و تحقیق پرداخت و در مدتی کم ـ که هنوز سنش از ۳۰ سال تجاوز نکرده بود ـ زعامت و رهبری ملت مسلمان را به عهده گرفت و در حالی که به تدریس و تالیف و تحقیق اشتغال داشت، به امور فقرا و مستمندان نیز رسیدگی کرده، قضایا و مشکلات اجتماعی مردم را حل و فصل می نمود.
بحرالعلوم دارای اخلاقی خدا پسند و پیامبر گونه بود، تواضع و فروتنی او زبانزد خاص و عام، عطوفت و مهربانی او نسبت به بی نوایان و مستمندان در بالاترین حد خود و خلاصه اخلاق پسندیده او شاگردان و مریدان را بیشتر مجذوب خود ساخته بود. کم سخن می گفت، سکوتش از حرف زدنش بیشتر بود، همواره در حال تفکر و اندیشیدن به سر می برد، اگر سخنی بر زبان می آورد یا ذکر خدا بود و یا پاسخ به پرسشهای علمی، در بین مردم که می نشست، نشستنش حالت تشهد در نماز را داشت، هنگام راه رفتن هیبت و وقار خاصی داشت، هیچگاه به پشت سر خود یا به اطراف خود نگاه نمی کرد مگر در حال ضرورت، گام های استوار خود را بیشتر با اندیشه های شگرف می آمیخت. دریافته بود که هیبتش مانع از سخن گفتن مردم با وی می شود، لذا همیشه ملازمان خود را سفارش می کرد، باب سخن گفتن با مردم بگشایند تا از راز دل آنان با خبر شده، در رفع گرفتاری هایشان بیشتر بکوشد.
صبحها همواره در بحث و تدریس و قضاوت بین مردم و شب ها در مطالعه و تحقیق می گذاراند و پس از اندکی خواب و استراحت، برای عبادت و مناجات به درگاه خداوند ذی الجلال خود را کاملاً آماده می ساخت و بسیاری دیده می شد که پس از نیمه شب از نجف تا کوفه پیاده می رفت که هنگام مناجات در مسجد کوفه باشد و پس از نماز صبح به نجف باز می گشت و قبل از هر کار به حرم مطهر جد بزرگوارش امیرالمؤمنین(ع) مشرف می شد و با آن حالت معنوی و عرفانی که داشت به زیارت مشغول می شد. و برخی از کتب رجال در حالات آن بزرگوار نوشته اند که گاهی سئوالهائی از امام می کرد و به نحوی که ما نمی دانیم پاسخ دریافت می نمود.
آثار علمی و عملی بحرالعلوم
سید بحرالعلوم پس از وفات استادش وحید بهبهانی (قدس سره) رهبری و زعامت و مرجعیت شیعه را بدست گرفت و دنیا در برابر این دریای دانش و بینش و تقوی و پارسائی و فضیلت خضوع نمود و آوازه او آفاق را پر کرد.
اینک بحر العلوم بر اوضاع و امور مسلمین مسلط شده و هنگام آن است که به مسائل اجتماعی و مشکلات گوناگون و فراوان امت اسلام رسیدگی نموده، نظمی به حوزه های علمیه بدهد، لذا خود را برای این کار وقف نمود و با کمال اخلاص و جدّیت، مشغول خدمت شد و برای اینکه بهتر به کارهایش برسد و از شخصیتهای برجسته ای که معاصر او بودند، کمال احترام و تجلیل بعمل آورد، شاگرد بزرگوارش شیخ جعفر کاشف الغطاء (ره) را برای فتوا و پاسخ به احکام شرعی تعیین نمود.
و همچنین مرحوم شیخ حسین نجف را که از علمای مقدس و پارسای نجف اشرف بود به عنوان امام جماعت در مهمترین و مشخص ترین مسجد «مسجد هنید» نصب نمود. شیخ شریف محی الدین را برای قضاوت و حل و فصل دعاوی گماشت و خود بار سنگین تدریس و مشکلات حوزه و اداره امور مردم را بر دوش گرفت.
و اما اینکه چرا به او بحرالعلوم می گویند، مورخین نقل کرده اند که بحرالعلوم برای استفاده از محضر درس فیلسوف بزرگ میرزا سید محمد مهدی اصفهانی به خراسان مسافرت کرده، مدت ۶ سال در آنجا اقامت گزید و بالاترین بهره ها را از استاد خود گرفت، میرزای اصفهانی که از هوش سرشار شاگردش شگفت زده شده بود، روزی در اثنای درس خطاب به او گفت: «انما انت بحرالعلوم» براستی تو بحرالعلومی، و از آن لحظه سید به این لقب مشهور شد، و امروزه خانواده بحرالعلوم، از خانواده های معروف و مشهور نجف اشرف می باشند.
استادش وحید بهبهانی در ستایش او چنین گوید: عزیز ترین و گرامی ترین فرزندانم، پژوهشگر و محقق بزرگ، فرزند روحانی من، دانشمند با اطلاع و با هوش، عالم با تقوا، سید نجیب محمد مهدی…
محقق خوانساری، سید حسینی، در اجازه ای که به او داده است متذکر می شود که ایشان مجتهد در فروع و اصول و مقتدای خاص و عام و یگانه روزگار می باشد.
صاحب منتهی المقال می نویسد… رهبری که دوران، مانند او سراغ ندارد، و شخصیتی که روزگار از آوردن نظیر او عقیم ماند سید دانشمندان و عالمان، و ولی فاضلان، علامه دهر و یگانه عصر کسی که اگر در معقول سخن گوید، می پندارم شیخ الرئیس ابوعلی سینا است و اگر در منقول بحث کند، بگویم: این علامه محقق است که در فروع و اصول دریا آسا است و اگر در «کلام» مناظره کند نخواهم گفت جز اینکه او به خدا سید مرتضی (علم الهدی) است و اگر قرآن را تفسیر کند و به او گوش فرا دهم، حیرت زده خواهم گفت: گویا خدا قرآن را بر او نازل کرده که اینچنین از رموز آن آگاه است.
در ستایش و مدح او سخنها بسیار است و نوشته ها بی شمار چرا که او در عین اینکه دانشمندی بزرگ بود، در زهد و عبادت نیز نظیری نداشت، در همان حال که به تدریس و تألیف با جدّیتی فراوان مشغول بود، دمی از خدمت به بندگان خدا نیاسائید. داستان مفصلی از مناظره او با دانشمندان یهود، در کتاب ها نقل کرده اند که بیشتر شباهت به مناظره و احتجاج ائمه معصومین با علمای یهود و نصاری دارد، این مناظره که در ۱۴ صفحه از قطع وزیری چاپ شده است و علمای یهود را به تسلیم و خضوع وا می دارد بیانگر اطلاع و آگاهیهای فوق العاده سید می باشد.
علما و دانشمندان بسیاری از محضر درس ایشان استفاده کرده و به مقامات والائی رسیدند که نام برخی از آنها را بیان می کنیم:
۱- شیخ جعفر کاشف الغطاء بزرگ، شخصیت برجسته جهان اسلام. ۲- سید محمد جواد عاملی صاحب مفتاح الکرامه. ۳- شیخ محمد تقی اصفهانی صاحب حاشیه بر معالم. ۴- شیخ احمد نراقی. ۵- شیخ ابو علی حایری مولف کتاب منتهی المقال در علم رجال. ۶- شیخ اسدالله تستری نویسنده مقابیس ۷- شیخ محمد علی زینی عاملی نجفی. ۸- سید میر علی طباطبائی صاحب ریاض. ۹- مولی محمد شفیع استرآبادی. ۱۰- شیخ حسین نجف ۱۱- شیخ شمس الدین بن جمال الدین بهبهانی ۱۲- شیخ مهدی نراقی.
بحرالعلوم دارای کتاب های ارزنده ای در علوم گوناگون است که برخی از آن ها را تاریخ به یادگار گذاشته است. مهمترین آن آثار علمی را نقل می کنیم:
۱- «مصابیح»: کتابی ارزنده در فقه (در عبادات و معاملات)
۲- «الدره النجفیه» منظومه ای در فقه (طهارت و نماز) مشتمل است بر دو هزار بیت شعر و چندین بار تفسیر و شرح شده است.
۳- «مشکاه الهدایه»: شیخ جعفر کاشف الغطاء به امر بحرالعلوم بر آن شرحی نوشته است. ۴- الفوائد الاصولیه. ۵- حاشیه علی طهاره شرائع المحقق الحلی. ۶- الفوائد الرجالیه ۷- رساله فی الفرق و الملل. ۸- تحفه الکرام فی تاریخ مکه و البیت الحرام. ۹- شرح باب الحقیقه و المجاز. ۱۰- قواعد احکام الشکوک ۱۱- الدره البهیّه فی نظم بعض المسائل الاصولیّه ۱۲- دیوان شعر که دارای بیش از یکهزار بیت است.
رسیدگی به حال بینوایان
داستان های بسیاری درباره دستگیری بحرالعلوم از بی نوایان و رسیدگی به مستمندان نقل شده است. برخی از نویسندگان نوشته اند که شب ها ـ همانند «جدش امیرالمؤمنین(ع) کوله باری از مواد غذائی بر دوش می گرفت و از تاریکی شب استفاده کرده، در کوچه های نجف راه می رفت و بر در خانه هر فقیر مستمندی که می رسید، مقداری از غذا و پول به او و خانواده اش می داد، و همواره از حال مردم سئوال می کرد و به بی نوایان رسیدگی می نمود.
نوشته اند، شبی سید محمد جواد عاملی(ره) را که از شاگردان برجسته اش بود، فراخوانده او را توبیخ و سرزنش نمود. مرحوم عاملی دلیل نگرانی استادش را پرسید، استاد در پاسخ گفت: یکی از برادران مسلمان شما که همسایه شما است تهیدست است. او هر شب خرمای بد ارزان قیمتی از بقال می گرفت و بچه های خود را سیر می کرد، امروز که رفته است از بقال بگیرد، بقال از دادن خرما امتناع ورزیده زیرا بدهکاری های آن بیچاره زیاد شده است، و امشب او و بچه هایش بی شام مانده اند. سید عاملی از آقای بحرالعلوم معذرتخواهی می کند و از اینکه خبر نداشته است پوزش می طلبد. بحرالعلوم در پاسخ می گوید: اگر با علم به حال آن بیچاره، شام می خوردی و به او اعتنا نمی کردی، کافر بودی، ولی آنچه مرا نگران و ناراحت کرده است که تو خبر از برادر مسلمانت نداری! باید از حال برادرانت جستجو کنی و آنان را دریابی.
راستی چه خوب است این جمله مرحوم بحرالعلوم را هر انسانی بویژه مسئولین مملکت درشت کنند و در اطاق خود آویزان نمایند. اگر هر کس به فکر همسایگان خود باشد، دیگر فقیری در مملکت باقی نمی ماند.
در هر حال سید، سینی بزرگی پر از غذا با مقداری پول به آقای عاملی داد و از او خواست که به منزل آن مؤمن برود و با هم شام بخورند، و این پول را هم به او بپردازد تا قرضهای خود را ادا کند. و خود همچنان منتظر ماند و شام تناول نکرد تا اینکه آقای عامل برگشت و به او خبر داد که غذا را با همسایه اش تناول کرده و پول را هم به او داده است، و جالب اینجا است که انعام بحرالعلوم درست به اندازه قرضها و دیون آن مؤمن بود!
وفات بحرالعلوم
… سرانجام در ماه رجب سال ۱۲۱۲ هجری قمری (۱۹۱ سال پیش) در سن ۵۷ سالگی سید مهدی بحرالعلوم، نابغه تاریخ، جهان فانی را وداع و ندای حق را لبیک گفته به سوی خدای خود شتافت. جسد پاکش را کنار قبر شیخ طوسی(ره) در مسجد طوسی به خاک سپردند، که امروزه این مقبره به اسم «مقبره الطوسی و بحرالعلوم» معروف است.
۱) نا گفته نماند که در این سده اخیر، مراجع و علمای بسیاری از حوزه علمیه نجف اشرف و قم برخاسته اند و رونق زیادی به فقه داده اند ولی چون مبنای ما در این مجموعه بر اختصار است، لذا از ذکر نام یک یک آن بزرگان خودداری می کنیم.
نظام امامت
طرح تشکل در اسلام
رابطه تشکلهای دیگر با نظام امامت
نظام امامت همانطوری که مشروحاً بیان شد، یک تشکل فراگیراست و هر مسلمان معتقد به اسلام ناگزیر است خود را در آن تشکل وارد نماید و کناره گیری از آن، گناه محسوب می گردد، بنابراین تشکلهای دیگر باید بگونه ای تنظیم گردد که در داخل حوزه امامت جناج بندی بوجود نیاورد. هر تشکیلاتی که در داخل حوزه امامت جناه بندی بوجود بیاورد و امت را به دو شق و دو گروه تقسیم نماید –و به اصطلاح معروف- موجب شق عصای مسلمین گردد خلاف شرع است و وارد شدن درآن تشکیلات، گناهی بزرگ محسوب می گردد.
اگر می گوئیم نظام امامت یک تشکل فراگیر است به آن معنی نیست که بخواهیم تشکل های دیگر را نفی کنیم زیرا برای انجام هرکار و هر عمل اجتماعی، تشکیلات مخصوصی لازم است، هر نظام اداری یک تشکل مخصوصی است که با اساسنامه و آئین نامه مخصوصی اداره می شود. در واحدهای صنعتی، آموزشی، نظامی، کشاورزی و غیره اگر تشکیلات نباشد اداره آن امور مُعَوَّق می ماند و ناگزیر برای اداره آنها تشکلهای متعدد و مختلف لازم است. احزاب سیاسی نیز در نظام امامت می توانند با شرائط مخصوصی به صورت یک نهاد ارشادی استعدادها را شناسائی و جذب نمایند و آنها را با نظام امامت آشنا کنند بدون اینکه جناج بندی بوجود بیاورند و خود را از دیگران جدا بدانند.
درباره این موضوع توضیح بیشتری داریم که ذیلا مطرح می کنیم:
جناح بندی و شق عصای مسلمین.
شق عصای مسلمین که بمعنای دو نیم کردن و شکستن وحدت مسلمانان تعبیر می شود، یک عنوان معروف بین مسلیمن است که علمای اسلامی آن را ناپسند و گناه می دانند در قسمتی از بحثهای گذشته در ضمن روایاتی که نقل کردیم به این مطلب نیز اشاره کردیم و اینک با استفاده از دو بحث قرآنی موضوع را تکمیل می کنیم:
الف- لزوم تبعیت از راه مسلمین
قرآن مجید در سوره نساء آیه ۱۱۵، می فرماید: کسی که با رسول خدا در شقاق باشد و بعد از آنکه حق برای او روشن شد با وی مخالفت نماید و غیر از راه مؤمنین راه دیگری را پیروی کند ما ( در دنیا او را به خودش واگذار می کنیم) و بهمان راهی که رفته است می بریم و (در آخرت) او را به جهنم می سپاریم و بدجایگاهی است جهنم. در آیه شریفه دو چیز مطرح شده و از گناهان بزرگ به حساب آمده است: یکی مسئله شقاق و مخالفت با رسول خدا و دوم مسئله انتخاب راه غیر از راه (حقی) را که مؤمنین می روند: “و من یشاقق الرسول من بعد ما تبین له الهدی و یتبع غیر سبیل المؤمنین نوله ما تومل و نصله جهنم و سائت مصیرا”
اگرچه بعضی از مفسرین گفته اند مجازاتی که در آیه شریفه تعیین شده (یعنی سلب توفیق در دنیا و عذاب دوزخ در آخرت) مخصوص کسانی است که هر دو عنوان را دارا باشند، یعنی بعد از روشن بودن حق، با علم و آگاهی با رسول خدا مخالفت نمایند و نیز راه خود را از مؤمنین جدا کنند ولی خیلی روشن است که انتخاب راهی غیر از راه حقی را که مؤمنی می روند و خداوند آنها را به رفتن آن راه امر نموده و در پیش گرفتن یک مشی خاص سیاسی که جامعه را به دو نیم می کند و جناح بندی خطرناک به وجود می آورد و عده ای را از مؤمنین جدا می سازد، خود عنوانی است مستقل که اطلاق آیه شریفه “ویتبع غیر سبیل المؤمنین” آن را شامل می شود. بنابراین از آیه شریفه به خوبی استفاده می شود که : جناح بندی در حوزه امامت و جداکردن عده ای را از مؤمنان در خط اسلام و امام و ضربه زدن به جماعت مسلمین و متلاشی کردن تشکل فراگیر اسلامی گناهی است که موجب گمراهی انسان در دنیا و موجب عقاب او در آخرت است.
برحسب نقل نهچ البلاغه، نامه ۶ بعد از آنکه مردم با امام علی (ع) بیعت کردند و ولایت او را پذیرفتند، حضرت نامه ای به معاویه نوشتند که در آن نامه چنین آمده است: همان مردمی که با خلفای قبل از من بیعت کردند با من نیز بیعت نمودند (و پس از اینکه مردم بیعت نمودند و با امام خود پیمان وفاداری بستند) نه برای کسانی که در بیعت حاضر بوده اند اختیار هست که بیعت او را بشکنند و نه کسی که غائب بوده می تواند امامت او را رد نماید. اگر کسی بخواهد بعنوان اعتراض یا بدعت گذاری و شکستن بیعت از امر مردم خارج گردد (و راه دیگری را انتخاب کند) مردم او را به راهی که از آن خارج شده برمی گردانند و اگر از برگشتن امتناع ورزد و روی موضع خود سرسختی کند با او می جنگند زیرا او غیر از راه مؤمنین راه دیگری را انتخاب کرده و از آن تبعیت نموده است و خداوند (از او سلب توفیق می کند) و او را به همان راهی که رفته می برد.
در این نامه علی (ع) شکستن بیعت و کناره گیری از امام و ایجاد تفرقه در صفوف مسلمین را گناه دانسته و این عمل را بعنوان تبعیت از غیر راه مؤمنین، عملی خطرناک معرفی نموده و خاطرنشان ساخته است که مؤمنان باید با تفرقه افکنان که به راه مؤمنین بر نمی گردند و به آنها نمی پیوندند پیکار نمایند تا آنها را به راه خود برگردانند و از جملات امام (ع) کاملاً مشهود است که در ادای این مطلب ،به آیه شریفه نظر داشته و آن را مستند فرمایش خود قرار داده است و آنچه در نظر آن حضرت مهم بوده و به معاویه اعلام خطر نموده است جدا شدن او است از راه حقی که امت انتخاب کرده است. قسمتی از متن نامه این است:
“فلم یکن للشاهد ان یختار ولا للغائب ان یرد… فان خرج من امرهم خارج بطعن او بدعهٍ ردّوه الی ما خرج منه فان ابی قاتلوه علی اتباعه غیر سبیل المؤمنین و ولاّه الله ما تولّی”
اصحاب جمل که می خواستند نظام امامت علی (ع) را متلاشی کنند و جبهه دیگری تشکیل دهند، وارد بصره شدند. عثمان ابن حنیف فرماندار بصره جریان آنها را به عرض امام رسانید، امام در جواب فرماندار نامه ای به این شرح نوشتند: “فان عادوا الی ظل الطاعه فذاک الذی نحب و ان توافت الامور بالقوم الی الشقاق و العصیان فانهد بمن اطاعک الی من عصاک”
اگر به اطاعت برگشتند این همان است که ما دوست داریم (و باید از تعرض مصون باشند) و اگر کار آنها به دشمنی و نافرمانی کشید با کمک کسانی که فرمان تو را می برند بپاخیز و درمقابل آنها ایستادگی کن.
با توجه به مدارک مذهبی جای هیچگونه تردیدی نیست که اگر مردم برگرد امامی که مورد تأئید اسلام است و یا برگرد نماینده آن امام، در یکی از بلاد اسلامی جمع شده اند و تشکل مذهبی بوجود آمده است، متفرق کردن آنها از گرد امام و ضربه زدن به آن تشکل حرام و از گناهان بزرگ است. بنابراین همانطوری که اشاره کردیم: هر تشکلی که به نظام امامت ضربه می زند و مردم را به راهی غیراز راه امام و امت می برد و یا جماعت مسلمین را از هم می پاشد و جناح بندی بوجود می آورد، آن تشکل غیراسلامی و هرگونه کمک به آن گناه و خلاف شرع محسوب می گردد.
ب- داستان مسجذ ضرار
همانگونه که از قرآن مجید و روایات وارده استفاده می شود، در زمان رسول خدا (ص) عده ای که قصد ایجاد تفرقه بین مسلمانان را داشتند خدمت حضرت رسیده و از ایشان اجازه خواستند تا مسجدی جداگانه بسازند و اظهار آنها این بود که بعضی از پیرمردان و افراد علیل و ناتوان هستند که به علت دوری راه نمی توانند به مسجد حاضر شوند و نیز گاهی از شبها هوا بارانی است و برای افراد حضور در مسجد از راه دور مشکل است ولی باطن امر این بود که قصد ایجاد تفرقه بین مسلمانان را داشتند و می خواستند پایگاهی برای دشمنان خدا و رسول بسازند! پس از اینکه مسجد را آماده کردند خدمت رسول خدا رسیدند و از آن حضرت خواستند که به عنوان افتتاح مسجد اولین نماز به امامت شخص ایشان اقامه شود.
در آن هنگام رسول خدا عازم مسافرت برای تبوک بودند لذا فرمودند: فعلا در آستانه مسافرت هستم، انشاء الله پس از مراجعت از سفر ترتیب کار داده می شود. هنگامی که رسول خدا (ص) از تبوک مراجعت فرمودند خداوند با پیامی به رسول خود پرده از روی کار آنها برداشت و آیاتی به این شرح بر پیغمبر نازل فرمود: “والذین اتخذوا مسجدا ضرارا و کفروا و تفریقا بین المؤمنین و ارصادا لمن حارب الله و رسوله من قبل و لیحلفن ان اردنا الا الحسنی و الله یشهد انهم لکاذبون. لا تقم فیه ابدا لمسجد اسس علی التقوی من اول یوم احق ان تقوم فیه”
گروهی دیگر از منافقان کسانی هستند که مسجدی ساختند برای زیان (به مسلمانان) و (تقویت) کفر و ایجاد تفرقه در بین مؤمنان و کمینگاه برای کسانی که از پیش با خدا و رسول او می چنگنید . آنها سوگند یاد می کنند که جز نیکی نظری نداشته ایم اما خداوند گواهی می دهد که آنها دروغگو هستند. هرگز در آن مسجد به عبادت قیام نکن (نماز نخوان). آن مسجدی که از روز اول برپایه تقوی بنا شده شایسته تر است که در آن قیام و عبات کنی.
از آیات یاد شده که پرده از روی کار منافقان و مخالفان رسول خدا برداشته استفاده می شود که این مسجد دارای چهار خصوصیت بوده است:
۱-برای اجتماع مسلمانان ضرر داشته و باعث می شده که تجمع آنها کمتر باشد.
۲-باعث تقویت کفر بوده است.
۳- در بین مؤمنان ایجاد تفرقه می کرده و آنها را از یکدیگر جدا می نموده است.
۴-سنگری برای دشمنان خدا بوده و مخالفان آن را آماده می کردند تا محلی باشد برای فعالیت های ضد اسلامی شخصی که سابقه ستیز با خدا و رسول را داشته است، خداوند به پیامبر خود اعلام می کند که هرگز در آن مسجد نماز نخواند و عمل آنها را تأیید ننماید اگرچه ظاهر کار آنها نشان دهد که قصد خدمت داشته اند.بطوری که دربعضی از تفاسیر آمده پس از نزول این آیات رسول خدا (ص) دستور دادند تا آن مسجد را خراب کنند. مسلمانان ابتدا سقف آن را آتش زدند و بعد بنای آن را ویران نمودند و زمین آن را زباله دان شهر قرار دادند.
از آیات یاد شده استفاده می شود:
هر تشکیلاتی که برای اجتماع مسلمانان ضرر داشته باشد و عده ای را از گرد رهبر و جمع مؤمنان جدا کند و آنها را بصورت گروه خاصی در آورد بگونه ای که خود را از دیگران جدا و دیگران را از خود بیگانه بدانند، آن تشکیلات مورد رضای خدا نبوده و مسلمانان باید برای متلاشی کردن آن قاطعانه برخورد نمایند، اگرچه ظاهر آن نشان بدهد که بمنظور خدمت بنا شده است. و از این داستان استفاده می شود: به تشکیلات و سازمانهائی که مسلمانان را از رهبر جدا می کند و به وحدت آنها لطمه می زند نباید خوشبین بود زیرا با همه ظاهر فریبنده ای که دارد ممکن است توسط عوامل ناشناخته ای به منظور تقویت دشمن و تضعیف اسلام بوجود آمده باشد و سنگری برای دشمنان خدا باشد . ضرر زدن به وحدت مسلمانان و کم نمودن جمعیت آنها و ایجاد تفرقه و جناح بندی و رودررو قرار دادن مؤمنان و تقویت کفر و ساختن پایگاه برای دشمنان اسلام که مجموع آن در آیات شریفه آمده هرکدام عنوان مستقلی است که برای اسلام خطرناک معرفی شده و مورد نهی قرار گرفته است.
آزادی احزاب و حفظ وحدت در امت
با توجه به بحث های گذشته این سؤال مطرح می شود که تعدد احزاب معمولا موجب جناح بندی می گردد و این مطلبی است که تجربه نشان داد و غالبا هر حزبی یک جناج مخصوص را تشکیل داده است، پس چگونه در اصل بیست و ششم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران تعدد احزاب آزاد اعلام شده؟ آیا این امر برخلاف نظام امامت نیست؟! جواب این است که در اصل یاد شده چنین آمده است:
«احزاب، جمعیتها، انجمن های سیاسی و صنفی و انجمنهای اسلامی… آزادند مشروط به اینکه اصول استقلال، آزادی، وحدت ملی، موازین اسلامی و اساس جمهوری اسلامی را نقض نکنند ».
چنانکه ملاحظه می کنید این اصل آزادی احزاب را در صورتی صحیح می داند که موازین اسلامی رعایت شود و اساس جمهوری اسلامی نقض نگردد و در اصل دوم قانون اساسی می گوید: «جمهوری اسلامی نظامی است برپایه ایمان به خدای یکتا و … و امامت و رهبری مستمر و نقش اساسی آن در تداوم انقلاب اسلامی».
در این اصل، امامت جزء پایه و اساس جمهوری اسلامی معرفی شده است. بنابراین از نظر قانون اساسی آزادی احزاب مشروط است به اینکه نظام امامت را جزء پایه و اساس جمهوری اسلامی است نقض نکند و به وحدت امت لطمه ای وارد نسازد. اگر برنامه احزاب بگونه ای تنظیم گردد که از خط رهبری بیرون نروند و به جماعت مسلمین لطمه ای نزنند و رهبر را – برطبق موازین شرعی و قانونی – انتخاب نمایند، تعدد آنها مانعی ندارد و اگر احزاب بخواهند به وحدت مسلمین آسیبی نرسد باید از کلیه کارهائی که جناح بندی بوجود می آورد و مسلمانها را از یکدیگر جدا می سازد مانند رقابتهای منفی و گروه گرائیها و خودمحوریها و قدرت طلبی ها و تعصبات گروهی به شدت جلوگیری نمایند، در این صورت حزب تبدیل به یک کانون ارشادی و تربیتی می گردد بدون اینکه موضع خاص سیاسی جدای از سیاست عموم امت داشته باشد. بنابراین حساب حزب در اسلام از حزب به شیوه های غربی جدا است. احزاب غربی معمولا در کسب قدرت و بدست گرفتن امر سیاست با یکدیگر رقابت دارند و هر حزبی می کوشد قدرت را بدست گیرد ولی دراسلام قدرت باید در دست امام به پشتیبانی امت باشد و احزاب باید بکوشند که قدرت امام را بیشتر و امت را متشکلتر و حوزه امامت را گسترده تر نمایند، و اگر غیر از این راهی را انتخاب کردند باید بدانند به غیرراه مؤمنین می روند و برخلاف نظام امامت گام برمی دارند و مؤمنین حق دارند در مقابل آنها موضع بگیرند تا آنها را به راه مؤمنین برگردانند.
شرح عوامل جناح بندی
عوامل جناح بندی در احزاب چند چیز است که قبلاً به آنها اشاره کردیم و شرح کوتاه آنها را ذیلا از نظر خوانندگان می گذرانیم:
عامل اول – رقابت های منفی و موضعگیریهای خصمانه
رقابت منفی این است که گروهی برای بالا بردن خود رقیب را بکوبد و با آنها خصمانه برخورد کند و همیشه درصدد تضعیف آن باشد. این نوع رقابت معمولا منجر به اختلاف و دسته بندی می شود و در اوج خود به زد و خوردها و جنگ و نزاعها نیز منتهی می گردد.
عامل دوم – قدرت طلبی و برتری جوئی
اگر یک گروه بخواهد قدرت طلب باشد و برتری جوئی داشته باشد بگونه ای که خود را از دیگران برتر بداند و بخواهد قدرت ها را دردست بگیرد و دیگران را از دور خارج کند. این عمل علاوه بر اینکه خلاف شرع است موجب دلسردی دیگران و موضع گیری آنها می شود و سرانجام به دسته بندی های خطرناک منتهی می گردد.
عامل سوم – خودمحوری و انحصارطلبی
خود محوری آن است که فردی یا گروهی خود را محور حق بداند و معتقد باشد که آنچه ما می فهمیم حق است و راه فقط همان است که ما می رویم دیگران نه شعوری دارند و نه حق را درک می کنند و انحصار طلبی آن است که گروهی یا شخصی بخواهد همه پستها را در انحصار خود در آورد، این اخلاق نیز از روح شیطانی و هوای نفس سرچشمه می گیرد و دراحزاب، عامل جناح بندی می گردد.
عامل چهارم – تعصبات حزبی و گرایشهای گروهی
یکی از مؤثرترین عوامل جناح بندی، گرایشها و تعصبات گروهی است که معمولا در احزاب دنیا وجود دارد. تعصب گروهی آن است که هر گروه از افراد گروه خود بی مورد حمایت کند و برای آنها در برابر قانون، امتیازی قائل باشد! این عمل نیز موجب جدائی و تفرقه می گردد و برای وحدت امت زیان بار است. امید است خداوند توفیق اتحاد بیشتر عنایت فرماید.
ادامه دارد
نگاهی به رویداها
جنگ
*توپخانه دوربرد عراق مناطق مسکونی سردشت را زیر آتش گرفت و ۱۲ شهید و مجروح بجای گذاشت.
۱۹/۶/۶۲
*یک هلیکوپتر عراقی در منطقه پیرانشهر سرنگون شد. ۱۹/۶/۶۲
*یک فروند هواپیمای متجاوز عراقی در غرب سرنگون شد. ۲۰/۶/۶۲
*۹ منطقه حساس عراق در عملیات جبهه مریوان به تصرف و کنترل نیروهای اسلام در آمد. ۲۸/۶/۶۲
*پاسگاه مرزی عراق در منطقه مریوان تصرف شد. ۲۸/۶/۶۲
*۱۰۰مزدور بعثی در حملات توپخانه ایران در جبهه سومار کشته و مجروح شدند. ۲۹/۶/۶۲
*ارتفاعات استراتژیک “سورکو” در محور بانه به تصرف رزمندگان اسلام درآمد. ۲۹/۶/۶۲
*رزمندگان اسلام در یک عملیات سنگین چریکی ۲۰۰ مزدور بعثی را کشتند.۶/۷/۶۲
*۲هلیکوپتر توپدار رژیم بعثی سرنگون شد و شماری از مزدوران عراقی زخمی شدند. ۶/۷/۶۲
*جاده تدارکاتی سید صادق- حلبچه در عمق ۳۰ کیلومتری خاک عراق بدست رزمندگان اسلام بسته شد. ۶/۷/۶۲
*چریکهای اسلام در حمله به پادگان (سراب سلیمان) در ۳۰ کیلومتری عمق خاک عراق ۲۰۰مزدور را کشتند و ۶۷ خودرو عراقی را نابود کردند. ۶/۷/۶۲
*با آتش توپخانه رزمندگان اسلام در جبهه غرب یک انبار مهمات، ۱۰ سنگر صدا میان و ۴۵مزدور بعثی نابود شد. ۱۰/۷
*جنگنده های عراق ۴ بار منطقه سرپل ذهاب را بمباران کردند.۱۲/۷/۶۲
*با آتش رزمندگان اسلام و تیزپروازان نیروی هوائی میراژ ۲۰۰۰ عراق در آسمان پاوه منهدم شد. ۱۳/۷/۶۲
*۵۰سنگر انفرادی و اجتماعی و یک موضوع خمپاره انداز صدا میان منهدم شد. ۱۴/۷/۶۲
*۳۰ تن از نیروهای عراقی زیر آتش ایران در جبهه های غرب به هلاکت رسیدند. ۱۶/۷/۶۲
عمران
*۶/۴ میلیارد ریال اعتبار برای اجرای طرحهای عمرانی روستاهای کردستان اختصاص یافت. ۱۷/۶/۶۲
*۳۱۰دستگاه تراکتور بین کشاورزان همدان توزیع شد. ۱۹/۶/۶۲
*خط ۲۳۰ کیلوولت شمال اصفهان مورد بهره برداری قرار گرفت. ۱۹/۶/۶۲
*۶۱۴هکتار زمین به کشاورزان سیستانی و بلوچستانی واگذار شد. ۲۳/۶/۶۲
*۲۴۷۰ قطعه زمین در مشهد بین خانواده های هفت نفره و شرکتهای تعاونی واگذار شد. ۲۳/۶/۶۲
*۶ میلیارد و ۲۰۰ میلیون ریال اعتبار جهت بهسازی راههای سیستان و بلوچستان اختصاص یافت. ۲۹/۶/۶۲
*بیش از یک میلیارد و ۶۲۵ میلیون ریال اعتبار جهت احداث واحداهای آموزش در استان مرکزی اختصاص یافت. ۲/۷/۶۲
*بیش از ۱۵۰۰ واحد آموزشی و پرورشی در استان گیلان احداث شده است. ۲/۷/۶۲
*۵۷ درمانگاه و خانه بهداشت و یک بیمارستان ۵۰ تختخوابی در استان ایلام احداث شد. ۵/۷/۶۲
*۲۲۴ کیلومتر راه فرعی و روستایی در استان فارس احداث شد.۹/۷/۶۲
*۴۹۸ واحد آموزش در آذربایجان غربی احداث شد.۱۲/۷/۶۲
انقلاب و جهان
*پادگان بیت الدین به تصرف نیروهای مسلمان لبنانی درآمد. ۱۹/۶/۶۲
*مأموران امنیتی عربستان با دوربین های تلویزیونی مدار بسته بعثه امام در مکه را تحت کنترل گرفتند. ۲۰/۶/۶۲
*انقلابیون و مسلمان لبنانی بخش ساحلی جنوب بیروت را متصرف شدند. ۲۱/۶/۶۲
*مأموران رژیم سعودی حجاجی را که با بعثه امام تماس می گیرند مورد ضرب و شتم قرار می دهند. ۲۱/۶/۶۲
*توسط مجاهدین عراقی ۶ تن از سردمداران رژیم بغداد اعدام انقلابی شدند.۲۲/۶/۶۲٫
*در حمله پلیس به حجاج گروهی مجروح و در بیمارستان بستری شدند. ۲۲/۶/۶۲
*در تظاهرات خشونت آمیز پاکستان ۵۰تن کشته و زخمی شدند. ۲۳/۶/۶۲
*نماینده امام بخاطر حوادث راهپیمائی بزرگ مکه تقاضای ملاقات معاون وزیر حج و زیارت عربستان را رد کرد. ۲۳/۶/۶۲
*توسط انقلابیون مسلمان عراقی یک عضو بلندپایه مجلس رژیم عراق اعدام انقلابی شد. ۲۳/۶/۶۲
*انقلابیون مسلمان لبنانی یک جنگنده ارتش لبنان را سرنگون و به دو جنگده دیگر آسیبی رساندند. ۲۶/۶/۶۲
*شهر سوق الجیشی “سوق الغرب” به تصرف مسلمانان لبنان درآمد. ۲۹/۶/۶۲
*کاخ رئیس جمهوری، اقامتگاه سفیر آمریکا، وزارت دفاع لبنان و یک پادگان ارتش لبنان بوسیله انقلابیون گلوله باران شد. ۳۰/۶/۶۲
*پادگان مهم نیروهای دولتی در منطقه جاگی به تصرف مجاهدین افغانی درآمد. ۱۰/۷/۶۲
*در زد و خورد مسلحانه بین سربازان و تظاهر کنندگان ضددولتی در شهر سرکند پاکستان بیش از ۱۰۰ تن کشته و زخمی شدند. ۱۱/۷/۶۲
*۱۰۰۰سرباز ارتش لبنان به انقلابیون مسلمان شیعه پیوستند. ۱۳/۷/۶۲
جهان
*ارتش فرانسه مستقیما در لبنان علیه مسمانان وارد جنگ شد. ۱۷/۶/۶۲
*پلیس یوگوسلاوی به غرفه ایران در نمایشگاه زاگروب یورش برد. ۲۰/۶/۶۲
*پینوشه با گشودن آتش بسوی مردم دهمین سالگرد کودتایش را جشن گرفت. ۲۲/۶/۶۲
*دادگاه نظامی ترکیه ۵۳ تن از اسقلال طلبان کرد را به اعدام محکوم کرد. ۲۳/۶/۶۲
*پلیس های ژنرال پینوشه ۸۰ کشیش و راهبه را بازداشت کرد. ۲۴/۶/۶۲
*اعتراض علیه همکاری های نظامی واشنگتن- توکیو سراسر ژاپن را فرا گرفت. ۱۰/۷/۶۲
*انفجار بمب در نمایشگاه بین المللی فرانسه ۲۷ کشته و زخمی برجای گذاشت. ۱۰/۷
*”سیا” ده هواپیمای نظامی در اختیار ضدانقلابیون نیکاراگوئه گذاشت. ۱۶/۷/۶۲
ضد انقلاب
*پایگاههای ضدانقلابیون کامیاران و سنقر به تصرف نیروهای انقلاب درآمد. ۲۹/۶
*یک انبار بزرگ تدارکاتی ضدانقلاب به همراه ۱۰دستگاه خودرو سبک و سنگین بدست نیروهای اسلام درآمد. ۳/۷/۶۲
*ارتفاعات مهم و استراتژیک غزال در محور مهاباد-پیرانشهر از لوث وجود اشرار مسلح پاکسازی شد. ۶/۷/۶۲
*یک روحانی اهل تسنن توسط مزدوران آمریکائی کومله به شهات رسید. ۷/۷/۶۲
*عضو شورای اسلامی یکی از روستاهای ارومیه بدست منافقین ضد خلق شهید شد. ۱۳/۷/۶۲
*یک باند گروهکهای محارب قاچاق مواد مخدر در سیستان و بلوچستان دستگیر شدند. ۱۳/۷/۶۲
*۹ تن از ضدانقلابیون مسلح در اشنویه دستگیر شدند. ۱۹/۶/۶۲
اخبار داخلی
*آقای هاشمی رفسنجانی: تا زمانی که نظام اداری اصلاًح نشود، محال است بقیه زحمت ها به ثمر برسد. ۱۹/۶/۶۲
*چاه شماره ۳ نوروز در خیلج فارس توسط متصصین ایرانی مهار شد. ۳۰/۶/۶۲
*انفجار موشکهای عراق در دزفول و اندیمشک ۳۱۰شهید و مجروح بجای گذاشت. ۹/۷/۶۲
*۲۸تن از حجاج ایرانی از عربستان اخراج شدند. ۱۰/۷/۶۲
اختراع و اکتشاف
*دستگاه انژکتور آب سیلورهای چغندر برای اولین بار درایران در کارخانه قند شاهرود ساخته شد. ۲۰/۶/۶۲
*یک مبتکر کاشانی دستگاه کنترل کننده دیگ بخار ساخت. ۲۲/۶/۶۲
*توسط چندین از جوانان شهرستان سبزوار یک دستگاه کمباین چین کوب غلات ساخته شد. ۲۹/۶/۶۲
*هنرستان صنعتی اهواز موفق به ساخت فرمان هیدرولیک پرس و پمب آب مارپیچ شد. ۱۳/۷/۶۲
*یک مبتکر سبزواری دستگاه آب شیرین کن ساخت. ۱۳/۷/۶۲
*اولین بلندگوی ایرانی درقزوین ساخته شد. ۱۶/۷/۶۲
*اولین دستگاه خشک کن (پودر کننده) مواد شیمیائی کشور در اصفهان ساخته شد. ۱۷/۷/۶۲
آقای هاشمی رفسنجانی: اگر در خلیخ فارس ماجراجوئی پیش بیاید، این زمستان برای دنیای غرب، زمستان بسیار سردی خواهد بود… تهدید ایران تو خالی نیست اگر ما بخواهیم، جنگ سوم جهانی هم نمی تواند تنگه هرمز را باز کند. ۱۸/۷/۶۲
نگاهی به رویداها
جنگ
*توپخانه دوربرد عراق مناطق مسکونی سردشت را زیر آتش گرفت و ۱۲ شهید و مجروح بجای گذاشت.
۱۹/۶/۶۲
*یک هلیکوپتر عراقی در منطقه پیرانشهر سرنگون شد. ۱۹/۶/۶۲
*یک فروند هواپیمای متجاوز عراقی در غرب سرنگون شد. ۲۰/۶/۶۲
*۹ منطقه حساس عراق در عملیات جبهه مریوان به تصرف و کنترل نیروهای اسلام در آمد. ۲۸/۶/۶۲
*پاسگاه مرزی عراق در منطقه مریوان تصرف شد. ۲۸/۶/۶۲
*۱۰۰مزدور بعثی در حملات توپخانه ایران در جبهه سومار کشته و مجروح شدند. ۲۹/۶/۶۲
*ارتفاعات استراتژیک “سورکو” در محور بانه به تصرف رزمندگان اسلام درآمد. ۲۹/۶/۶۲
*رزمندگان اسلام در یک عملیات سنگین چریکی ۲۰۰ مزدور بعثی را کشتند.۶/۷/۶۲
*۲هلیکوپتر توپدار رژیم بعثی سرنگون شد و شماری از مزدوران عراقی زخمی شدند. ۶/۷/۶۲
*جاده تدارکاتی سید صادق- حلبچه در عمق ۳۰ کیلومتری خاک عراق بدست رزمندگان اسلام بسته شد. ۶/۷/۶۲
*چریکهای اسلام در حمله به پادگان (سراب سلیمان) در ۳۰ کیلومتری عمق خاک عراق ۲۰۰مزدور را کشتند و ۶۷ خودرو عراقی را نابود کردند. ۶/۷/۶۲
*با آتش توپخانه رزمندگان اسلام در جبهه غرب یک انبار مهمات، ۱۰ سنگر صدا میان و ۴۵مزدور بعثی نابود شد. ۱۰/۷
*جنگنده های عراق ۴ بار منطقه سرپل ذهاب را بمباران کردند.۱۲/۷/۶۲
*با آتش رزمندگان اسلام و تیزپروازان نیروی هوائی میراژ ۲۰۰۰ عراق در آسمان پاوه منهدم شد. ۱۳/۷/۶۲
*۵۰سنگر انفرادی و اجتماعی و یک موضوع خمپاره انداز صدا میان منهدم شد. ۱۴/۷/۶۲
*۳۰ تن از نیروهای عراقی زیر آتش ایران در جبهه های غرب به هلاکت رسیدند. ۱۶/۷/۶۲
عمران
*۶/۴ میلیارد ریال اعتبار برای اجرای طرحهای عمرانی روستاهای کردستان اختصاص یافت. ۱۷/۶/۶۲
*۳۱۰دستگاه تراکتور بین کشاورزان همدان توزیع شد. ۱۹/۶/۶۲
*خط ۲۳۰ کیلوولت شمال اصفهان مورد بهره برداری قرار گرفت. ۱۹/۶/۶۲
*۶۱۴هکتار زمین به کشاورزان سیستانی و بلوچستانی واگذار شد. ۲۳/۶/۶۲
*۲۴۷۰ قطعه زمین در مشهد بین خانواده های هفت نفره و شرکتهای تعاونی واگذار شد. ۲۳/۶/۶۲
*۶ میلیارد و ۲۰۰ میلیون ریال اعتبار جهت بهسازی راههای سیستان و بلوچستان اختصاص یافت. ۲۹/۶/۶۲
*بیش از یک میلیارد و ۶۲۵ میلیون ریال اعتبار جهت احداث واحداهای آموزش در استان مرکزی اختصاص یافت. ۲/۷/۶۲
*بیش از ۱۵۰۰ واحد آموزشی و پرورشی در استان گیلان احداث شده است. ۲/۷/۶۲
*۵۷ درمانگاه و خانه بهداشت و یک بیمارستان ۵۰ تختخوابی در استان ایلام احداث شد. ۵/۷/۶۲
*۲۲۴ کیلومتر راه فرعی و روستایی در استان فارس احداث شد.۹/۷/۶۲
*۴۹۸ واحد آموزش در آذربایجان غربی احداث شد.۱۲/۷/۶۲
انقلاب و جهان
*پادگان بیت الدین به تصرف نیروهای مسلمان لبنانی درآمد. ۱۹/۶/۶۲
*مأموران امنیتی عربستان با دوربین های تلویزیونی مدار بسته بعثه امام در مکه را تحت کنترل گرفتند. ۲۰/۶/۶۲
*انقلابیون و مسلمان لبنانی بخش ساحلی جنوب بیروت را متصرف شدند. ۲۱/۶/۶۲
*مأموران رژیم سعودی حجاجی را که با بعثه امام تماس می گیرند مورد ضرب و شتم قرار می دهند. ۲۱/۶/۶۲
*توسط مجاهدین عراقی ۶ تن از سردمداران رژیم بغداد اعدام انقلابی شدند.۲۲/۶/۶۲٫
*در حمله پلیس به حجاج گروهی مجروح و در بیمارستان بستری شدند. ۲۲/۶/۶۲
*در تظاهرات خشونت آمیز پاکستان ۵۰تن کشته و زخمی شدند. ۲۳/۶/۶۲
*نماینده امام بخاطر حوادث راهپیمائی بزرگ مکه تقاضای ملاقات معاون وزیر حج و زیارت عربستان را رد کرد. ۲۳/۶/۶۲
*توسط انقلابیون مسلمان عراقی یک عضو بلندپایه مجلس رژیم عراق اعدام انقلابی شد. ۲۳/۶/۶۲
*انقلابیون مسلمان لبنانی یک جنگنده ارتش لبنان را سرنگون و به دو جنگده دیگر آسیبی رساندند. ۲۶/۶/۶۲
*شهر سوق الجیشی “سوق الغرب” به تصرف مسلمانان لبنان درآمد. ۲۹/۶/۶۲
*کاخ رئیس جمهوری، اقامتگاه سفیر آمریکا، وزارت دفاع لبنان و یک پادگان ارتش لبنان بوسیله انقلابیون گلوله باران شد. ۳۰/۶/۶۲
*پادگان مهم نیروهای دولتی در منطقه جاگی به تصرف مجاهدین افغانی درآمد. ۱۰/۷/۶۲
*در زد و خورد مسلحانه بین سربازان و تظاهر کنندگان ضددولتی در شهر سرکند پاکستان بیش از ۱۰۰ تن کشته و زخمی شدند. ۱۱/۷/۶۲
*۱۰۰۰سرباز ارتش لبنان به انقلابیون مسلمان شیعه پیوستند. ۱۳/۷/۶۲
جهان
*ارتش فرانسه مستقیما در لبنان علیه مسمانان وارد جنگ شد. ۱۷/۶/۶۲
*پلیس یوگوسلاوی به غرفه ایران در نمایشگاه زاگروب یورش برد. ۲۰/۶/۶۲
*پینوشه با گشودن آتش بسوی مردم دهمین سالگرد کودتایش را جشن گرفت. ۲۲/۶/۶۲
*دادگاه نظامی ترکیه ۵۳ تن از اسقلال طلبان کرد را به اعدام محکوم کرد. ۲۳/۶/۶۲
*پلیس های ژنرال پینوشه ۸۰ کشیش و راهبه را بازداشت کرد. ۲۴/۶/۶۲
*اعتراض علیه همکاری های نظامی واشنگتن- توکیو سراسر ژاپن را فرا گرفت. ۱۰/۷/۶۲
*انفجار بمب در نمایشگاه بین المللی فرانسه ۲۷ کشته و زخمی برجای گذاشت. ۱۰/۷
*”سیا” ده هواپیمای نظامی در اختیار ضدانقلابیون نیکاراگوئه گذاشت. ۱۶/۷/۶۲
ضد انقلاب
*پایگاههای ضدانقلابیون کامیاران و سنقر به تصرف نیروهای انقلاب درآمد. ۲۹/۶
*یک انبار بزرگ تدارکاتی ضدانقلاب به همراه ۱۰دستگاه خودرو سبک و سنگین بدست نیروهای اسلام درآمد. ۳/۷/۶۲
*ارتفاعات مهم و استراتژیک غزال در محور مهاباد-پیرانشهر از لوث وجود اشرار مسلح پاکسازی شد. ۶/۷/۶۲
*یک روحانی اهل تسنن توسط مزدوران آمریکائی کومله به شهات رسید. ۷/۷/۶۲
*عضو شورای اسلامی یکی از روستاهای ارومیه بدست منافقین ضد خلق شهید شد. ۱۳/۷/۶۲
*یک باند گروهکهای محارب قاچاق مواد مخدر در سیستان و بلوچستان دستگیر شدند. ۱۳/۷/۶۲
*۹ تن از ضدانقلابیون مسلح در اشنویه دستگیر شدند. ۱۹/۶/۶۲
اخبار داخلی
*آقای هاشمی رفسنجانی: تا زمانی که نظام اداری اصلاًح نشود، محال است بقیه زحمت ها به ثمر برسد. ۱۹/۶/۶۲
*چاه شماره ۳ نوروز در خیلج فارس توسط متصصین ایرانی مهار شد. ۳۰/۶/۶۲
*انفجار موشکهای عراق در دزفول و اندیمشک ۳۱۰شهید و مجروح بجای گذاشت. ۹/۷/۶۲
*۲۸تن از حجاج ایرانی از عربستان اخراج شدند. ۱۰/۷/۶۲
اختراع و اکتشاف
*دستگاه انژکتور آب سیلورهای چغندر برای اولین بار درایران در کارخانه قند شاهرود ساخته شد. ۲۰/۶/۶۲
*یک مبتکر کاشانی دستگاه کنترل کننده دیگ بخار ساخت. ۲۲/۶/۶۲
*توسط چندین از جوانان شهرستان سبزوار یک دستگاه کمباین چین کوب غلات ساخته شد. ۲۹/۶/۶۲
*هنرستان صنعتی اهواز موفق به ساخت فرمان هیدرولیک پرس و پمب آب مارپیچ شد. ۱۳/۷/۶۲
*یک مبتکر سبزواری دستگاه آب شیرین کن ساخت. ۱۳/۷/۶۲
*اولین بلندگوی ایرانی درقزوین ساخته شد. ۱۶/۷/۶۲
*اولین دستگاه خشک کن (پودر کننده) مواد شیمیائی کشور در اصفهان ساخته شد. ۱۷/۷/۶۲
آقای هاشمی رفسنجانی: اگر در خلیخ فارس ماجراجوئی پیش بیاید، این زمستان برای دنیای غرب، زمستان بسیار سردی خواهد بود… تهدید ایران تو خالی نیست اگر ما بخواهیم، جنگ سوم جهانی هم نمی تواند تنگه هرمز را باز کند. ۱۸/۷/۶۲
نگاهی به مراسم حج امسال و دستاوردهای آن
شماره ۲۳ آبان ۱۳۶۲
حجه الاسلام و المسلمین موسوی خوئینی ها
پیامدهای حج امسال برای انقلاب
با تشکر از جناب حجه الاسلام و المسلمین موسوی خوئینی ها نماینده امام و سرپرست حجاج ایرانی که وقت عزیز خودشان را در اختیار مجله پاسدار اسلام و مخصوصاً بخش مربوط به حج قرا دادند، سؤالات زیر را تقاضا می کنیم پاسخ بدهند.
-به نظر جنابعالی مراسم حج در سال جاری چگونه برگزار شد و چه آثار و پیامدهائی برای اسلام و انقلاب اسلامی در بر داشت؟
بسم الله الرحمن الرحیم “ولله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا و من کفر فان الله غنی عن العالمین”
انقلاب همانطوری که در تمامی ابعاد زندگی جامعه ما تحول ایجاد کرده است، در بخش عبادات هم این تحول را ایجاد کرده است، در بخش عبادات هم این تحول را ایجاد کرده ،به این معنی که عبادات اسلامی را بر گردانده است به آن اصالت صدر اسلام خودش، و عباداتی را که در طول قرنها هم غفلت مسلمین و هم تبلیغات سوء دشمنان اسلام، آنها را از محتوای واقعی خود خالی کرده بود و تنها شکلی از عبادت را نگه داشته بود، انقلاب این عبادات را از این حالت بیرون آورد و محتوای واقعی آنها را به آنها بخشید، همچنانکه باز هم به مناسبت ایام محرم و عاشورا که الان ما در آن ایام واقع شدیم بد نیست اشاره کنم که انقلاب عزاداری اباعبدالله الحسین (ع) که چندین قرن است در میان شیعیان –مخصوصاً ایرانیها- وجود دارد، در رِژیم گذشته این عزادری تنها مراسمی بود که آن اثر واقعی خودش را نمی گذاشت و تنها شکلی از عزاداری بود بدون محتوائی که باید داشته باشد، البته خالی از اثر هم نبود چون کار خیر و کار خوب به هر اندازه اش که انجام بشود به همان مقدار هم اثراتی دارد، اما عزاداری پیش از انقلاب – در سالهای سکوت – چه حالتی داشت؟ در دوران انقلاب چه اثراتی دارد ؟ عزاداری در دوران انقلاب خودش انقلاب آفرین شده بود. یاد حماسه عاشورا خودش حماسه آفرین شده بود و حرکتهای سیاسی مردم ما در محرم سال ۵۷ کار رژیم شاهنشاهی را ساخت.
حج هم تحت تأثیر انقلاب قرا گرفت و از شکل یک عبادت خشک و بی محتوا بیرون آمده است و آرام آرام محتوای واقعی خودش را پیدا می کند و این هم از برکات انقلاب و رهنمودهای امام است . و وقتی که ما مقایسه می کنیم اظهار نظر رژیم عربستان و مسؤلانش را در رابطه با حج و رهنمودهایی را که امام در رابطه با حج در پیامشان در طول این چند سال برای جامعه اسلامی و امت اسلامی بیان کرده اند، درست بیانگر این حقیقت است که حج از لسان مسؤلان عربستان و رژیم حاکم بر حجاز و حکام وابسته به آمریکا عبارت است از اعمالی بی محتوا و پوچ که اساساً حاضر نیستند به محتوای حج بیندیشند. ولی وقتی در پیام امام ملاحظه می کنید که به این مضمون می فرمایند:
قربانی در روز عید در دهم ذی الحجه قبل از آنکه یک مراسم عبادی باشد، ابعاد سیاسی آن مورد توجه است و حائز اهمیت است، یا رمی جمرات قبل از آنکه یک عبادت باشد به آن معنائی که حکام سعودی می فهمند یک حرکت سمبلیک سیاسی است. خیلی روشن است که رفتن در یک نقطه ای و سنگ زدن به یک ستون، این معنای عبادت به آن شکلی که – مثلاً – در نماز است ندارد و یا در حین دعا خواندن، این چیزی نیست که یک حالت نیایش و گفتگوی با خدا باشد، به نقطه ای رفتن و سنگی را به آن زدن، بیشتر یک حرکت سمبلیک سیاسی است.
و همچنین بعضی دیگر از اعمال مناسک حج که به روشنی فهمیده می شود سیاسی است، در حالی که رژیم عربستان و آخوندهای وابسته به آن رژیم سعی دارند که بگویند اصلاً سیاسی نیست ! و بجای آن حاضر نیستند حتی این اعمال را هم تفسیر کنند. به هیچ وجه در کتاب های آنها تا آنجا که من دقت کردم چیزی دیده نمی شود که بگویند این مناسک حج چه معنائی دارد.
درست است که ما نمی توانیم روح و فلسفه عبادات را به تمام معنا تعقل کنیم و بیان کنیم و توجیه کنیم امام اینطور هم نیست که عبادات شرعی بهیچ وجه و در هیچ حدی در دسترس تعقل و اندیشه بشری نباشد صرفاً یک کارهایی است که هیچ کس نمیفهمد که آن کارها چه معنی و مفهومی دارد و همه موظفند که آن کارها را انجام بدهند، به این صورت هم نیست . اما بسیاری از روحانیون وهابی وابسته به دربار رژیم عربستان اساساً حاضر نیستند نسبت به روح و فلسفه عبادات – و ازجمله حج – سخنی بگویند و بحث بکنند.
بنابراین می بینیم پس از انقلاب درمورد حج هم این تحول ایجاد شده است و از آن حالت قبل خودش به یک صورت زنده فعال درآمده است و انقلاب در این زمینه موفقیتهائی هم کسب کرده است بخصوص در رابطه با همین مسئله که: آیا حج سیاسی عبادی است یا صرفاً یک حرکت عبادی؟ تا آنجا انقلاب پیش رفته که در سال جاری، رژیم عربستان هم علیرغم تبلیغاتی که در سالهای گذشته می کرد و تأکیداتی که داشت شاه عربستان هم مجبور شد که در عمل، قبول کند که حج سیاسی است، ولیعهدش هم قبول کردو بدلیل اینکه هر کدام جداگانه یک پیامی سیاسی برای حج در روز عید قربان صادر کردند که رد همانجا هم من در گفتگوئی به آنها گفتم که: اگر حج عبادی است و سیاسی نیست پس چرا پیامی که ملک فرستاده است برای حجاج، در آن مسائل
سیاسی دنیای اسلام را تذکر داده است؟! اگر حج فقط عبادی بود، خوب بود ایشان مقداری از مناسک حج را در پیامشان ذکر می کردند!! شما وقتی به پیام امام نگاه کنید متوجه می شوید که محتوایش هم عبادی است هم سیاسی. هم سفارش کرده اند که علما مناسک حج را تعلیم بدهند به حجاج و حجاج موظفند در جلسات شرکت کنند و یاد بگیرند و اعمال را صحیح انجام دهند و توجه داشته باشند که در کجا هستند، وهم ابعاد سیاسی را متذکر شده بودند. اما رژیم عربستان و پادشاه سعودی اصلاً آن بخش عبادیش را مورد توجه قرار نداده بود بلکه تمام پیامش سیاسی بود. و همچنین در روز عید قربان ولیعهد رژیم عربستان هم پیامی برای حجاج فرستاد که سراسر این پیام، مسائل سیاسی بود. از قبیل مسائل لبنان، جنگ ایران و عراق و مسائل افغانستان . کاری ندارم به اینکه در رابطه با مسائل سیاسی چه گفته بودند که اگر این پیام را نمی دادند برای حجاج بهتر بود زیرا در پیامهای خود، حقایق سیاسی دنیای اسلام را وارونه جلوه داده بودند، اما بهرحال می خواهم بگویم که : رژیم عربستان پذیرفت که حج عبادی سیاسی است و مخصوصاً پذیرفت که بعد سیاسیش هم قوی تر است، برای اینکه اکثر مضمون پیام این دو نفر که نام بردم، جنبه سیاسی داشت و این موفقیت بزرگی بود برای انقلاب که علیرغم همه تبلیغاتی که همه طرفداران اسلام آمریکائی راه انداخته بودند که حج تنها یک عمل عبادی است! و این مسؤلان ایران هستند که می خواهند حج را به صحنه درگیری ها و آشوب ها دربیاورند! ! علیرغم همه این تبلیغات، امام با اصالت پیام و سخنشان به همه فهمانده اند که حج سیاسی عبادی است، و در سال جاری اساساً در مکه و مدینه در همه جا کاملاً مشهود بود که حج دارد آرام آرام آن واقعیت خودش را پیدا می کند، یعنی در کنار زیارت حرم پیغمبر (ص) و زیارت خانه خدا، حجاج با مسائل دیگری نیز رابطه پیدا کردند.
در مسجد الحرام که وارد می شدید مواجه بودید با تعداد بسیار زیادی از شرطه (پلیس) عربستان که مسلح و مجهز به بی سیم ها بودند و با مراقبتهای شدید در مسجد الحرام گشت می زدند و این نشان دهنده این بود که در مسجد الحرام غیراز طوافی که انجام می شود، مسئله دیگری هم وجود دارد و آن مسئله هم محل اختلاف است. مردم چیزی می گویند و حکام عربستان چیزی دیگر! لذا بین مردم و حکام سعودی اختلاف است. در حالیکه در مورد طواف هیچ اختلاف نیست. همه این تشدیدها از سوی رژیم عربستان که داخل مسجد را بصورت یک صحنه سیاسی نظامی در بایودر و آنقدر پلیس و شرطه مسلح و افراد مجهز به بی سیم بگمارد و آن همه مراقبتهای شدید و گشتن اثاثیه و لباس و بدن کسانی که می خواهند وارد مسجد الحرام بشوند، همه اینها – بحمدالله – نشان دهنده این بود که حج دارد بصورت یک حج زنده متحول میشود و با روندی که در این چند، سال اخیر ملاحظه شده، می توان پیش بینی کرد که در سالهای آینده بحول و قوه الهی بصورتی جهش وار، حج به سمت آن حجی که در هر سال تأثیری اساسی در سرنوشت دنیای اسلام داشته باشد، در حرکت است.
-در مورد پیامی که فرمودید این آقایان دادند آیا فقط مربوط به امسال بود و آن اولین بار بود یا قبلاً بصورت سنتی به این مناسبت پیام می دادند؟
نه ! همانطور که اشاره کردم، این اولین بار بود یعنی درسال گذشته چنین پیامی نبود و در سال های قبل هم من خودم آنجا نبودم اما تا آنجا که همه دوستانی که سالهای زیادی است حج مشرف می شوند تا آنجا که آنها هم اطلاع داشتند سابقه نداشت و این اولین بار بود که دو سه روز قبل از عید قربان پادشاه عربستان و ولیعهد هر دو پیام می دادند و تبلیغات وسیعی هم کرده بودند و پیام را یکی از وزراء خواند که نشان دهنده اهمیت پیام باشد. و در روز عید قربان هم که روز تعطیل بود و طبعا مطبوعاتی در کار نبود بصورت ویژه نامه ای پیام ولیعهد را منتشر کرده بودند.
برخورد رژیم با حجاج ایرانی
-لطفاً بفرمائید که امسال برخورد رژیم عربستان سعودی با حرکت سیاسی عبادی حجاج ایرانی چگونه بود؟
امسال رژیم عربستان در یک تضاد جدیدی –علاوه بر تضادهای قبلیش که در ماهیت این رژیم مشکلتر کرده بود. آن مسئله جدید این بود که به علت مواضع نادرست و غیرمنطقی سال گذشته عربستان در برابر حجاج ایرانی بشدت در بعضی کشوها مطرح شد که اداره حرمین شریفین باید بدست کی باشد؟ آیا رژیم عربستان حق دارد که هرگونه خودش مایل است حرمین را اداره کند یا باید به نظر مجمعی از علمای کشورهای اسلامی باشد؟که آغاز این مطلب هم از آیت الله العظمی منتظری بود که سال گذشته بعد از بازداشت و اخراج جمعی از حجاج ایرانی در اطراف بعثه امام، در اطلاعیه ای که ایشان صادر کردند – که بیانیه شدید اللحنی بود بر علیه رژیم عربستان- ایشان در آنجا برای اولین بار این مسئله را طرح کردند و بدنبالش دیگران هم، هم در ایران و هم در سمینارهائی که در کشورهای اسلامی مطرح شد، تذکر دادند که اداره حرمین شریفین باید بدست مجمعی از علمای کشورهای اسلامی باشد و یا نمایندگان کشورهای اسلامی.
رژیم عربستان در برابر این مسئله جدید که مطرح شده بود، می خواست پاسخی علمی و مناسب بدهد یعنی طوری با مسأله حج برخورد کند که نشان بدهد لیاقت اداره حرمین را دارد و به شکلی می تواند آنجا را اداره کند که حجاج کشورهای مختلف اسلامی اعمالشان را به راحتی انجام بدهند و هیچ مشکلی برای آنها نباشد.
این یک مسئله بود. مسئله دیگر هم این بود که به هر حال انقلاب –که باید در حقیقت گفت که این فرمان انقلاب است – در حج دست به یک حرکت سیاسی می زنند. رژیم عربستان مطالعه و بررسی کرده بود آیا برای آنها امکان دارد که همه ساله حجاج ایرانی را اجازه بدهند که بروند و وارد کشور عربستان بشوند بعد هم یک کاری را انجام بدهند و آنها هم برخورد خشن داشته باشند، عده ای اخراج و عده ای بازداشت بشوند یا نه؟ بهر حال برای رژیم عربستان تا چند سال امکان چنین کاری وجود دارد؟! از طرفی نمی تواند جلوگیری کند از اصل حج یا نمی تواند جلوگیری کند از رفتن حجاج ایرانی به حجاز یا موفق
نشده است که حجاج ایرانی را متقاعد کند که در حج کار سیاسی انجام ندهند. این کارها را که نمی تواند بکند، تنها کاری که برایش باقی مانده این است که هر سال بر نیروهای انتظامی و نظامیش بیفزاید و تمام خیابانها و اطراف مسجدین را در اطراف مکه و مدینه پرکند از نیروهای امنیتی و پلیس و وسائل ضد حرکت های سیاسی – به اصطلاح- ضد شورش و تا چه حد می تواند موفق باشد بخصوص وقتی که رژیم عربستان بررسی می کرد که در این یکی دو سال، ایرانیها بنا به دستورات امام و توصیه مسؤلان در برابر حملات رژیم عربستان و پلیس عربستان عکس العمل جز همان ادامه شعارهای خودشان نداشتند، یعنی وقتی آنها حمله می کنند به حجاج ایرانی و آنها را کتک می زنند، تا به حال، حجاج ایرانی بنا بر دستورات اما بر نگشته اند و دست دراز نکرده اند که آنها را بزنند، یعنی هنوز آن منطقی که قرآن می گوید از قول هابیل:
“لئن بسطت الی یدک لتقتلنی”
” ما انا بباسط یدی الیک”
“لا قتلک انی اخاف الله”
هنوز حجاج ایرانی با این فلسفه و با این منطق برخورد می کنند حالا اگر رژیم عربستان بخواهد ادامه بدهد به این برخوردهای خشونت آمیز با حجاج ایرانی و آنها روزی تصمیم بگیرند که پاسخ متقابل بدهند، درآن روز چه خواهد شد؟! اینها هم مشکلاتی بود که رژیم عربستان امسال روی آنها مطالعه و بررسی می کرد و در میان انبوه این مشکلات می باید تصمیم بگیرد که برابر حجاج ایرانی چگونه برخورد کند.
اما نسبت به آن مسئله ای که امسال بخصوص برایش پیش آمده بود، مسئله اداره حرمین شریفین، از طرفی ملاحظه می کرد اگر برخوردهای سال گذشته را تکرار کند، در سال جاری این مسئله طرحش وسیع تر و جدی تر خواهد شد و مسلمانهای دنیا بیشتر روی این مسئله توجه خواهند کرد و اگر چنانچه بصورت جدی مسئله اداره حرمین شریفین مطرح بشود که از دست رژیم عربستان خارج شود، اینطور نیست که فقط اداره حرمین و آن هم در ایام حج از دست رژیم عربستان درمی آید بلکه اگر چنین زمانی برسد و چنین طرحی پیاده بشود، اساساً مشروعیت رژیم عربستان هم زیر سؤال خواهد رفت! بطور کلی یک علامت منفی روی آن می خورد و دیگر برای رژیم عربستان ادامه حکومت کار مشکلی خواهد بود. یعنی دولتی در کشوری آنقدر بی لیاقت باشد که مرجع یا مرکز توجه مسلمین، یا قبله مسلمین در آنحا باشد و مسلمانها به این نتیجه رسیده باشند که این رژیم لیاقت و صالحیت آنجا را ندارد، باز هم بخواهد بعنوان یک رژیم اسلامی سرپای خودش بماند، ممکن نیست.
بنابراین مشکلات زیادی برای آنها پیش خواهد آمد و در نتیجه به اینجا رسیده بودند که مواضعی مسالمت آمیز با حجاج، مخصوصاً حجاج ایرانی داشته باشند.
رژیم سعودی امسال می خواست این معنا را ثابت کند که نه تنها برای یک حج آرام لیاقت دارد که اداره کند مکه و مدینه را بلکه برای حجی که صدهزار نفرشان آنچنان حرکتهایی را ایجاد می کنند، و بقول آنها بلوا و آشوب بپا می کنند، آنقدر با کفایتند! که از این بلوا و آشوب ها می توانند عبور کنند و مشکلی ایجاد نشود. عربستان می خواست این معنا را درست ثابت کند، نتیجه اینکه باید اجازه بدهد ما کارهایی که به اعتقادمان وظیفه داریم انجام بدهیم، آن کارها بدرستی انجام شود. پس اگر به چنین نقطه ای برسد که حجاج ایرانی را آزاد بگذارند برای انجام آنچه را که وظیفه خودشان می دانند، نتایج و پیامدهای آن هم برای عربستان و هم برای رژیم های مشابه تهدید کننده است، برای اینکه اگر حجاج ایرانی آزاد بمانند و حجاج غیر ایرانی هم آزاد باشند، تماسهائی که با هم می گیرند در کنار هم حرکتهای سیاسی انجام می دهند و این حرکتها فزاینده خواهد بود و رشد خواهد داشت و الهامات جدیدی به حجاج و همچنین به مردم عربستان می دهد، و بعد از ایام حج چه خواهد کرد با اثراتی که این حرکتهای سیاسی در میان مردم خواهد گذاشت! پس اگر جلو این حرکتها را باز بگذارد برای اینکه ثابت کند که لیاقت اداره حرمین را دارد با پیامدهای آن در دراز مدت چه باید کرد؟
این آن تضادی بود که رژیم عربستان را گرفتار کرده و نمی توانست تصمیم روشنی بگیرد لذا ملاحظه می شود که مقداری که آزاد می گذاشند، می دیدند اثرات نامطلوبی برای حکومتشان دارد، فوراً برخورد خشن می کردند! عدم تعادل کاملاً محسوس بود.مثلاً درسال گذشته وقتی ما وارد مدینه شدیم، در ایامی که ما در مدینه بودیم تمام خیابانها مخصوصاً آنجائیکه ایرانیها بودند و اطراف مسجدالنبی پر بود از نیروهای مسلح، همه با وسائل مجهز کلاه خودها، سپر و باطوم، وسایلی که گاز اشک آور را میان مردم پرتاب می کرد با ماشینهای آب پاش و حتی از ماشین آب پاش دربعضی جاها که لوله های آب فشار قوی داشت. وسایلی را بصورت ثابت نصب کرده بودند که همان کار ماشین آب پاش را انجام میداد این در همه جا بود و هرکه وارد شهر مدینه می شد متوجه می شد که اوضاع، غیر عادی است، و بیشتر در شهری که تضاد و درگیری شدید بین رژیم و مردم هست و رژیم مجبور است دائماً نیروهای خودش را در خیابانها حاضر نگه دارد و آماده باش. به این حالت دیده می شد. امسال این حالت نبود، یعنی رژیم در نقاط مختلف شهر مخصوصاً در نزدیک های حرم، قرارگاه هایی را درست کرده بود و داخل حصارهائی همین نیروها در حال آماده باش بودند اما جلوی چشم نبودند و بجای اینها نیروهای مخفی خودش را در خیابانها ریخته بود در میان حجاج و دائماً حرکتها و برخوردها و تماسها، ملاقاتها و رفت و آمدها را کنترل می کرد و زیر نظر داشت و مراقبت می کرد و آن دستگیریهای پر سر و صدا و زد و خوردهای خیابان را نداشت اما دائماً تعدادی را برای چند ساعت یا چند روز دستگیر می کردند سپس آزاد می ساختند، در بعضی از موارد هم شاید تاآخر نگه میداشتند و اگر اهالی خود مکه یا مدینه بود یعنی اهالی عربستان، برخوردهایشان خشن تر و رفتارشان خیلی سخت تر بود. بجای آن حضور پلیس در خیابانها، این برخورد را داشتند و در بعضی جاها سعی می کردند با رفتار دوستانه! و مسالمت آمیز نشان بدهند که ما از موضع قدرت به شما اجازه می دهیم این کارها را انجام بدهید!! نه اینکه در برابر شما ضعیفیم!
مثلاً در سال گذشته در وقتی که حجاج ایرانی در شب جمعه برای دعای کمیل اجتماع کرده بودند، اینها بدون مقدمه وارد شدند، جمعیت را بهم ریختند و گاز اشک آور پرتاب کردند، بعد هم زد و خورد و آن مشکلات را برای ایرانیها فراهم کردند و امسال در مورددعای کمیل رفتاری داشتند که نشان دهنده این بود که چون دعای کمیل مراسم عبادی است که شما به آن معتقد هستید ما کاملاً موافقیم که این مراسم انجام بشود وقتی که دعای کمیل تشکیل می شد، بطور مسلم ۴۵ هزار حجاج ایرانی در آن شرکت می کرد و غیر ایرانیها هم حضور چشمگیری داشتند اما طبیعی بود، جائی که ایرانی ها هستند حتماً قبل از دعا و بعد از دعا – بمناسبتها- شعارها سیاسی بود. اتفاقاً شعارهای سیاسی ثابت و تجا افتاده است یعنی می بینند که همه ساله حجاج ایرانی می آیند و همه ساله یک سخن بیشتر ندارند و این بسیار مؤثر بود که نشان دهنده ثبات انقلاب در شعارهای اصولی و اساسی خود بود و جالب است که هر وقت توی کوچه و خیابانها، بچه های شهر مدینه ایرانیها را می دیدند. مشتهاشان را گره می کردند و می گفتند:
“الموت لامریکا، الموت لروسیه” یعنی شعار ضد روسیه و ضد آمریکا و ضد اسرائیل تداعی دارد با ایرانیها که هرجا ایرانیها را می بینند این شعارها در ذهن شان تداعی می شود.
در هر صورت این اجتماع عظیم (دعای کمیل) را مراقبت کرده بودند یعنی حتی پلیس سرچهار راه هایی که در دو طرف بقیع بود، نرده های آهنی گذاشته بودند که ماشین وارد نشود، جلوی ماشین ها را می گرفتند حتی جلوی بوق زدن ماشین ها را نزدیک اجتماع ایرانیها که مشغول دعا بودند، می گرفتند و غیر ایرانیهائی که شرکت می کردند کاری به آنها نداشتند، برخلاف سال گذشته که تا یک غیر ایرانی را تشخیص می دادند فوراً دستگیر می کردند گاهی همانجا می زدند و بالاخره از صحنه خارجش می کردند. دعای کمیل را موافقت کرده بودند برای اینکه بگویند ما می توانیم مدینه را طوری اداره کنیم که حجاج مراسم عبادیشان را که دعای کمیل است انجام دهند در حالی که می دیدند بلافاصله این کار مشکلاتی ایجاد می کند! اولاً –جلوی بقیع است و هرشب جمعه این اجتماع عظیم در آنجا انجام شود، مسئله بقیع را زنده می کند و آن سیاست محو آثار بزرگان اسلام و تاریخ اسلام که در ماهیت وهابیت وجود دارد، آن سیاست را خنثی می کند. یعنی آنها میخواهند بقیع فراموش شود اما میبینند که هرشب جمعه اجتماع عظیم در آنجا برگزار می شود در حالی که مسجدالنبی در مدینه وجود دارد ولی چرا به آنجا نمیروند و جلوی بقیع اجتماع می کنند این مشکلی جدید برای آنها بود، چرا که وهابیها از طرف استعمار مأموریت دارند که آثار بزرگان اسلام را محو کنند، تا اسلام از این اعتباری که درذهن مسلمین دارد پائین بیاید.
شما می دانید که هر مکتبی و هر ملتی را شخصیتهای تاریخی آنها مایه قوام آنها است مثلاً پیامبر اسلام و آثار و زندگی و تاریخ و سیره او از ضمانت های تداوم اسلام است. که رهبر یک مکتبی و آورنده یک دین و آئینی، زندگیش، آثارش باشد تا همه آیندگان ببینند، خانهاش کجا بوده؟
چگونه زندگی می کرد؟ چه رفتار و روشی داشته است؟، یا امام صادق (ع) خانه اش کجا بود؟ چگونه می زیسته است؟ امام صادقی که نه تنها یک شخصیت مذهبی است بلکه از چهره ای علمی جهان است. تمام آثارش را از بین ببریم! قبرش را از بین ببریم! اصلاً چیزی از امام صادق باقی نماند، فقط نامش آن هم آرام آرام فراموش شود!!.
این یکی از مأموریت های وهابیت است از طرف استعمار برای خیانت به دنیای اسلام از جمله در رابطه با بقیع که درقبرستا بقیع تنها قبر چهار امام شیعیان نیست بلکه قبر بسیاری از بزرگان صدر اسلام در آنجا می باشد. اینها همه آنها را به صورتی در آورده اند که بسیار اهانت وار است و اجتماع حجاج در برابر بقیع – توی خیابان- بعد هم دعای کمیلی که با آن مضامین بسیار عالی است، همه اش نیایش با خدا است و در طول سال در تبلیغاتی که وهابی دارند چه در مجلاتشان و چه در کتابها و مطبوعاتشان پر است از تبلیغات ضد شیعه و اینکه اینها را مشرک! معرفی می کنند و اینکه اینها به یک سلسله خرافات پای بندند و اصلاً قبول ندارند اسلامی را که در قرآن هست! ولی مردم میبینند همین ایرانیهایی که علیه آنها اینقدر تبلیغ کرده اند، می آیند جلوی چشم مسلمانهای دنیا، یک ساعت، دو ساعت دعایی را می خوانند مثل دعای کمیل که دارای آن مضامین عالی است و در میان کتابهای هیچ یک از فرق غیر شیعه چنین دعایی با این مضامین عالی وجود ندارد.
این مشکلی بود که امسال با آن دست بگریبان بودند و همچنین در ارتباط با راهپیمایی حجاج ایرانی،این مشکلی بود که امسال برای آنها بصورت مشکلی جدی پیش آمده بود و مشکل دیگر هم که از سالهای قبل بوده که اساساً با این حرکتهای سیاسی چگونه باید برخورد کرد؟ برخورد خشونت آمیز تا کی می تواند دوام داشته باشد؟ آن هم همیشه یکطرفه نخواهد بود. اگر ایرانیها هم خواستند عکس العملی نشان بدهند ابعاد قضیه تا چه حد گسترده خواهد شد و این تضادهایی که رژیم عربستان در آن گرفتار بود یکی از عوامل موفقیت حرکت های سیاسی عبادی حجاج بود؟ یعنی برای رژیم روشن نبود که چه می خواهد بکند در حالی که حجاج ایرانی خیلی روشن و راحت می دانستند که چه می خواهند بکنند زیرا ابتکار در دست اینها بود.
از این رو، در مدینه جلوگیری نکردند و آن راهپیمائی بسیار منظم و با شکوه انجام گرفت که همه تبلیغات سوء یکساله را بر باد داد و اینکه آنها می گفتند که این حجاج ایرانی شهرمدینه را به آشوب کشیده اند و ما برای جلوگیری از آشوب، آنها را از مدینه بیرون کردیم! همه مردم دنیا و حجاجی که آمده بودند، دیدند که حداقل ۵۰ هزار حجاج ایرانی با کمال آرامش چند کیلومتر راهپیمائی کردند با همهآن شعارها و فریادها و هیچ نظمی هم بهم نزدند ویک نفر از بینی اش خون نیامد، یک مغازه مورد تعرض قرا نگرفت، یک حاجی از هر کشوری مورد اذیت و آزار قرار نگرفت، سپس این جمعیت عظیم آنچنان منظم و با انضباط حرکت می کردند که به محض اینکه می رسیدند به نقطه ای که نزدیک حرم بود یکمرتبه همه سکوت را اختیار می کردند و شعار را قطع می کردند، چون برحسب دستور بنا بود که در نزدیکی های حرم سر و صدا و فریاد نباشد که احترام حرم و آرامش زوار در حرم محفوظ بماند. همه دیدند که این حرکت عظیم انجام گرفت بدون اینکه مزاحمتی برای کسی پیش بیاید، پس نتیجه این می شود که همه هم فهمیدند که در سال گذشته این پلیس عربستان بوده است که در مدینه بی نظمی ایجاد کرده بود نه حجاج ایرانی.
وقتی که دیدند این تفسیرها روی راهپیمائی مدینه گذاشته شد، ناچار در مکه باز هم آمدند همان روش سال گذشته را در پیش بگیرند. تصمیم گرفتند بهرشکلی شده در ابتدای راهپیمائی مکه بی نظمی ایجاد کنند و بعد بگویند ما برای جلوگیری از بی نظمی، پلیس را وارد صحنه کردیم، اما در مکه هجوم جمعیت به طرف مرکز اجتماع آنقدر عظیم بود که در همان دقایق اول پلیس به مقامات بالا، از بی سیم ها یش -که ایرانیها شنیده بودند- قضیه را اطلاع داد و آنها دستور می دادند به پلیس که در مواضع خودتان محکم باشید! مراقب باشید! اینها به بالا گزارش می کردند: هجوم جمعیت خیلی زیاد است! و تعبیرشان این بود که ۲۰۰ هزار نفر مثل سیل در حرکت است بسوی محل بعثه که قابل جلوگیری و کنترل نیست. در همان دقایق اول متوجه شدند قدرت ندارند. من از داخل ساختمان بعثه نگاه می کردم، وقتی جمعیت اجتماع کردند، این نیروی ۶ هزار نفری پلیس عربستان در میان این جمعیت کم بود که اصلاً به چشم نمی آمد. وقتی از هواپیما به دریا نگاه می کنید، قطعه هایی از خشکی و یا یک بلمی در توی دریا چگونه دیده می شود، این نیروهای انتظامی که در ستونهای ۲۰۰ نفری و ۱۵۰ نفری بودند – من از آن بالا ملاحظه می کردم- درست همچنان حالتی داشت و لذا احساس کردم که قدرت برخورد ندارند. و با اینکه من بعلت تذکرات مکرر به حجاج ایرانی که شما هرگز به سمت پلیس حمله نکنید و اگر حمله کرد متقابلاً به سمتش دست دراز نکنید، علیرغم این تذکرات خود آنها احساس می کردند که اگر این جمعیت عظیم یک تکان بخورد و اگر کسی دستی بسوی پلیس دراز کند بقیه هم حمله کنند این تعداد پلیس در برابر این جمعیت عظیم چه کار کنند، لذا کاملاً وحشت آنها را گرفته بود. نکته اصلی این بود که اولاً آنها در مکه نتوانند آن سیاست مدینه را تعقیب کنند. در نتیجه، در مکه هم آبروی خودشان را بردند، برای اینکه اگر در مکه هم برخورد مدینه را داشتند شاید می توانستند بگویند: ما امسال نشان دادیم که می توانیم با همه این جنجالها که درست می شود مکه و مدینه را اداره کنیم! ولی نتوانستند آن سیاست را تعقیب کنند بدلیل همان عدم تعادل که تذکر دادم. لذا ابتدا تصمیم گرفتند بهم بریزند، بعد دیدند توان این را ندارند و در برابر این سیل جمعیت کاری از پیش نمی برند، عقب نشین کردند!
در مدینه هر غیر ایرانی با ما تماس می گرفت، دستگیرش می کردند، حتی علما را و علمای سالخورده را که از شخصیت های کشورهای خودشان بودند، در سالهای گذشته هم به دیدن ایرانیها می آمدند و برای ملاقات با نماینده امام امسال هم آمده بودند، حتی اینها را هم بدون ملاحظه اینکه از علما هستند، موجهند و مورد احترام مردم هستند، دستگیر و بازداشت می کردند و یا در خیابان مدتی نگه می داشتند بعد آزاد میکردند. در مکه این روش را تغییر دادند چون دیدند در مدینه اثرات نامطلوب داشت طبعاً تنها سال گذشته ایرانیها را می گرفتند و می بردند زندان و غیر ایرانیها را در صورتی که در فعالیتهای سیاسی اجتماعی مثل راهپیمائی ها شرکت می کردند می گرفتند.
وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ
بسمه تعالی
انّا لله و الّا الیه راجعون
در روز یکشنبه نهم شهر ذیالقعده الحرام ۱۳۹۷ مصطفی خمینی نور بصرم و مهجه قلبم دارفانی را وداع کرد و بجوار رحمت حق تعالی رهسپار شد الهم ارحمه و اغفر له واسکنه الجنه بحق اولیائک الطاهرین علیهم الصلوه و السلام.
آنگاه که لطف خفی الهی با شهادت مرحوم آیه الله شهید مصطفی خمینی به وقوع پیوست و نجف با تمام وجودش در سوگ او گریست و بر انبار باروت خشم امت اسلام جرقه افکند و ناگهان مشعل بزرگترین انقلاب تاریخ اسلام و بشریت را در ایران شعله ور ساخت و آنگاه که امام، مظهر عاطفه و محبت، میوه دل و نوردیده، فرزند برومند، مجتهد، متّقی، فداکار و یار همیشگی خویش را که برای آینده اسلام و انقلاب به او دل بسته بود از دست داد و… و آنگاه که دنیای اسلام در سوگ او می گریست، امام، این کوه ایمان و صلابت در اولین لحظه ای که از مرگ چنین فرزندی آگاه می شود فقط چند بار لاحول و لا قوه الاّ با لله بر زبانش جاری و بر صفحه اول مفاتیح اش جملات فوق را به عنوان تاریخ و یادبود این حادثه بزرگ و غمانگیز می نگارد.
یادی از شهدا
این وصیت نامه ها انسان را میلرزاند و بیدار می کند (امام خمینی)
قسمتی از وصیتنامه محمد جواد رشید فرخی
… ای حسین عزیز می بینی که چگونه ملت ایران ندای هل من ناصر ینصرنی نورا بعد از هزار و چهار صد سال لبیک گفت و به یاری فرزند عزیز شما خمینی روح خدا شتافت و در این راه از نثار جان و مال و زن و فرزند و پدر و مادر و… هیچگونه دریغی نورزید. لذا ای عزیز زهرا (ع) همه ما انتظار داریم شما هم شفاعت امت اسلامی ایران را بنمائید. حسین جان شما خوب میدانید که در این عصر امت شهیدپرور ایران در جهان غریب و تنها است. تنها خدا و شما عزیزان را دارد و بس.
که خدا را شکر اگر سالهای سال شما را گم کرده بودیم و از شما فاصله می گرفتیم ولی توسط امام عزیزمان روح خدا خمینی کبیر لطف خدا شامل حال ما شد و ما توانسته ایم به دامان پاک شما عزیزان کشیده شویم و از گمراهی و ذلت دور شویم.
حسین جان: حال که امت اسلامی ایران راه خود را شناخته شما هم همواره از خدا بخواهید که بلاو درد و گرفتاری و فساد و ذلت و تنگ دستی را از این مردم دور کند.
در عوض ایمان و تقوی، ایثار و از خود گذشتگی در راه خدا به این مردم عطا بفرمایید آمین رب العالمین .
اما سخنی کوتاه با امت قهرمان و شهید پرور ایران.
خواهران و برادران عزیز و محترم و متعهدم همانطور که شما می دانید از اینکه توبه کردیم و به دامان اسلام برگشتیم خداوند هم- لطفش را شامل حال ما نمود و نعمات زیادی را به ما ارزانی داشت حال بر شما عزیزان است که از این نعمات الهی حراست و پاسداری کنید و به نحو احسن بهره برداری کنید. که موجب رضای خدا قرار گیرد.
قسمتی از وصیتنامه شهید محمد رضا رشید فرخی
… امیدوارم آن روز برسد که با یاری خدا و رهبر امام و همت و پشتکار تمامی رزمندگان اسلام، شیاطین را از خاک گهربار جمهوری اسلامی ایران بیرون برانیم و خود را برای آزادی قدس عزیز مهیا نمائیم به امید آن روزی که حکومت واحد جهانی به رهبری حضرت مهدی (عج) در سراسر گیتی بر قرار شود و ظالمین و جنایتکاران به سزای اعمال خائنانه شان برسند.
این وصیت را هم به امت قهرمان و شهیدپرور ایران دارم که لحظه ای از یاد اسلام و قرآن و خدا و امام بروند، که آنی غفلت عمری پشیمانی به همراه دارد. منافقین و کفار جهانی را به جای خود بنشانید و همواره رهنمودهای امام را الگو و سرلوحه زندگی خود قرار دهید که پیروزی از آن اسلام است و نابودی هم برای کفار می باشد.
قسمتی از وصیتنامه شهید محمدرضا محمدخانی
ای مادر! خوشحالم که خداوند شهادت را نصیبم گرداند تا شما نیز بتوانی به افتخار مادر شهید شدن برسی و امیدوارم که رسالت مادر یک شهید را که همان زینب وار بودن است انجام دهی و هر که را که ضد ولایت فقیه و مخالف رهبریت امام و امید امت و امام آیت … منتظری می باشد خورد کرده و بر سر مزارم اگر مزاری داشته باشم به جای گریه سخنرانی نمایی. و تو ای همسرم! از تو می خواهم حال که فرزندی ندارم و به افتخار پدر شدن نرسیدم تا بتوانم سربازی برای اسلام تربیت نمایم تو خود مانند زینب و مانند شیرزنان صدر اسلام به میدان کارزار بروی و در سپاهیان که سپاه امام زمان (عج) می باشد بپیوندی و راه مرا ادامه دهی و به تقوا و ایمان خود بیفزائی و هیچگاه به فرامین و رهنمودهای امام خمینی بی توجهی نشان ندهی… و از تمام برادران و خواهران و شوهر خواهرها و زن برادرهایم می خواهم که در اطراف خود با هرگونه خطی که مخالف خط امام است مبارزه نموده و همیشه پشتیبان ولایت فقیه باشید.
لبیک یا خمینی
بسم الله الرحمن الرحیم
امروز جمهوری اسلامی ایران در سایه اسلام و رهبری امام و یکپارچگی، ایمان و ایثار امت حزب الله، بصورت نیرومند ترین و مستقل ترین کشور در صحنه جهانی ظهور کرده است و با تمسک انعطاف ناپذیر به سیاست اسلامی نه شرقی، نه غربی، به دژی نفوذناپذیر در برابر تمام قدرتهای شیطانی استعمارگر درآمده و با برخورداری از دیگر ویژگیهای مکتب آسمانی اسلام که همگی برای دشمنان اسلام ناشناخته است، درحالی که همواره ابتکار عمل را به دست داشته با قدرت و صلابت تمام به پیش تاخته و دشمنان را در وضع انفعالی و عکس العملی قرار داده است.
توطئه ها و جنایتهای زنجیرهای و بی شمار دشمنان اسلام و ناکامیهای متوالی آنان و به موازات آن، پیروزیهای پی در پی جمهوری اسلامی ایران، اوضاع منطقه و جهان را به حساسترین فراز خود رسانده است، و بالاخره امروز، جهان بیش از هر زمان دیگر دریافته است که بر سر دو راهی سرنوشت قرار گرفته که راه سومی در پیش ندارد: با کنار آمدن با جمهوری اسلامی که در طبیعت آن تداوم، صدور و گسترش انقلاب اسلامی در گستره زمین است و در آن صورت سرنوشت همه مستکبرین بهتر از سرنوشت شاه معدوم نخواهد بود.
و یا نابودی جمهوری اسلامی و خاموش شدن نور اسلام و انقلاب که این یعنی برباد رفتن امید همه ملتهای مستضعف و هموار شدن راه استکبار و ستم و ادامه غارت و چپاول جهانخواران.
بخاطر همین شرایط است که می بینیم تمام شیطانهای بزرگ و کوچک با وجود همه اختلاف و جدائیهایی که در بین خود دارند، در قبال انقلاب و جمهوری اسلامی موضعی هماهنگ و مشترک گرفته و همۀ آنها با تمام توان و امکانات در جنگی که بر جمهوری اسلامی تحمیل کردهاند، شرکت جسته و در این رابطه انواع سلاحهای پیشرفته از فرانسه، شوروی، انگلیس، آلمان،چین و … و دلارهای نفتی رژیمهای مرتجع و کثیف منطقه و نیروهای انسانی مصر، سودان، اردن و … همراه با بوقهای تبلیغاتی جهانی و در کنار همه آنها بحران آفرینیها، ماجراجوئیها و جوسازیهائی از قبیل بمباران شهرها، زدن چاههای نفتی و غوغای نشت نفت و هیاهوی پنج ! فروند سوپراتاندار!! ودهها ماجرای دیگر، همه و همه نشانگر دو مسئله مهم است:
یکی – احساس ضعف و زبونی آنان و هراس و وحشت از کابوس آینده تاریکی که در صورت پیروزی نهائی جمهوری اسلامی در انتظار آنان است. و دیگر – آنکه این بسیج همگانی جهان استکبار و به اصطلاح ابرقدرتها و قدرتها بخوبی بیانگر نیرو و عظمت و ثبات و هیبت انقلاب و جمهوری اسلامی است.
در همین جا باید یادآور شویم معدود عناصری که هنوز همچون مگسهای کثیف در دامنه کوه عظیم دماوند در حالی که از شیرینی طبیعت انقلاب اسلامی تمتع می برند، می خواهند با خرابکاریهای خود در اقتصاد و ادارات و … مردم را ناراضی و برخی دیگر با القائات شیطانی و احیاناً مقدس مآبانه همچون خوارج نهروان، پایه های کوه پرصلابت انقلاب را متزلزل کنند! چقدر احمقانه و خام فکر می کنند و اگر اعمال آنان از روی خیانت و مزدوری نباشد، بدانند که ناآگاهانه آب به آسیاب کفر جهانی ریخته و عملاً با آنها در یک صف قرار دارند و سرانجام آنان نیز با عاقبت دیگر جباران پیوند خواهد خورد. و باید توجه کنند که امروز انقلاب اسلامی یک محک است و دافعه و جاذبه آن همه مردم جهان را در صف متمایز قرار داده و آنکس که در این سو نباشد باید بداند که در صف آمریکا و شوروی و دیگر جباران قرار دارد.
امروز تاریخ صدر اسلام در حال تکرار است. تکراری بس شگفت انگیزتر و عظیم. در حالی که دشمنان صدر اسلام از نظر کّمّی و کیفی و امکانات و تجهیزات و قدرت نظامی قابل مقایسه با دشمنان امروز اسلام نیستند و مسلمانان صدر اسلام بطور مستقیم از خورشید هدایت الهی یعنی وجود مقدس رسول الله (ص) نور هدایت و حرارت ایمان می گرفتند و همواره معجزات آشکار حضرتش، ایمان آنها را استوارتر می ساخت. امروز امت مسلمان ایران با فاصله زمانی چهارده قرن از پیامبر بزرگ اسلام، با ایمان به غیب و اعتقاد به امام غایب «عج» با اهتدا و اقتدا به امام خمینی که پرتو و انعکاسی از خورشید وجود رسول الله (ص) و امام زمان است، بزرگترین حماسه های شور انگیز جهاد و ایثار و شهادت را در تاریخ بشریت آفریده اند و از خود امّتی بی نظیر و اسوه برای جهانیان ساخته و قدرت اسلام و ایمان به غیب را بر همگان آشکار ساخته و راه آزادی همه انسانها را گشوده و اکنون مصمم است تا با اجرایث طرح «لیک یا خمینی» و تشکیل بزرگترین ارتش نیرومند جهان از انقلابی که دستاویز و میراث فداکاریها و خون تمام شهدای تاریخ است، پاسداری نموده و پوزه تمام جباران و مستکبران و ابرقدرت های پوشالی شرق و غرب را به خاک مذلّت مالیده و تا آزادی و وراثت تمام مستضعفان در زمین با ظهور حضرت مهدی «عج» به راه استورا خود ادامه دهد. والسلام. رحیمیان
مسائل فقهی حج
مجموعه مسائل فقهی مربوط به حج که در این بخش به چاپ می رسد مسائلی است که عموما در رساله ها و مناسک حج مطرح نشده است و آیه الله شیخ محمد حسن قدیری عضو حوزه استفتاء امام در سال گذشته در مراسم حج بر حسب برخورد به سؤالات مطروحه از سوی حجاج محترم آنها را یادداشت نموده و بر حسب فتوای حضرت امام خمینی مدظله جواب داده اند و بعد از جمع آوری در یک مجموعه و باز نگری دوباره آیه الله سید عباس خاتم یزدی دیگر عضو حوزه استفتاء امام و تأیید این دو بزرگوار به عرض حضرت امام دام ظله العالی رسیده است و با تأیید و اجازه معظم له در اختیار برادران و خواهران مسلمان بویژه آنهائی که انشاء الله عازم بیت الله الحرام می باشند قرار می گیرد.
س- حاجی بعد از مُحِل شدن و به وطن برگشتن یقین پیدا کرد که قرائت نمازش صحیح نبوده آیا عمل او صحیح است یا خیر، و آیا از احرام بیرون آمده یا هنوز محرم است؟
ج- اگر شخص نمی تواند قرائت و اذکار نماز را بطور صحیح ادا نماید، لکن می تواند طول چند روزی یاد بگیرد اگر چنین شخصی مشرف به مکه معظمه بشود و وقت یادگرفتن اذکار و قرائت را داشته باشد، جایز است محرم به عمره بشود یا نه و در صورت جوایز جایز است طواف و نماز با همان قرائت ناصحیح یا اینکه باید صبر کند تا وقت تنگ شود به این معنی که وقت برای ماندن در مکه نباشد؟
ج- جایز است محرم شود و طواف به جا آورد و بعد از طواف اگر طوری باشد که یاد گرفتن منافات با فوریت عرفیه نماز داشته باشد، همانطور که می تواند بخواند.
س- نماز در مسجد الحرام و مسجد النبی که مخیر است بین شکسته و تمام آیا منحصر به حدود زمان رسول اکرم (ص) است و یا زمان ائمه (ع) را هم شامل می شود و یا اعم است حتی با توسعه فعلی هم شامل است.
ج- احوط اقتصار بر مسجد اصلی است گرچه در تمام مسجد فعلی هم همان حکم را دارد.
س- در باب نماز یکی از مکانهای تخییر از جهت قصر و اتمام مسجد الحرام و مسجد النبی(ص) می باشد این حکم اختصاص به مسجد الحرام و مسجد النبی دارد یا درتمام مکه و مدینه تخییر می باشد؟
ج- اختصاص به مسجد دارد.
س- آیا در مکه و مدینه نماز را به جماعت درمسافرخانه و هتل بخوانند یا در مسجدالحرام و مسجدالنبی (ص) فرادی، کدام افضل است؟
ج- در مسافرخانه و هتل نماز جماعت نخوانند و چنانچه خلاف تقیه باشد، صحت جماعت مشکل است.
س- مقصود از دوخته نبودن لباس احرام و گره نداشتن آن مطلق دوز و گره است یا دوز و گره قطعات آن به یکدیگر؟
ج- مقصود مطلق لباسی است که صدق کند دوخته شده یا در آن گره هست.
س- آیا برای زنان پوشیدن پشت پا در حال احرام جایز است؟
ج- مانع ندارد.
س- آیا می توان روی احرام از کمربند دوخته نشده و یا از یک نوع کمربند که حتی قلاب هم ندارد و معروف به کمربند سربازی است جهت بستن آن استفاده نمود؟
ج- مانع ندارد.
س- پوشیدن تعلینی که بندهای عریض داشته باشد در حال احرام جایز است؟
ج- اگر تمام روی پا را نمی گیرد مانع ندارد.
س- حاجی در حال احرام برای سردرد دستمالی بدور سر می بندد اگر تمام سر را بگیرد یا فقط بدور سر ببندد کفاره دارد یا خیر؟
ج- کفاره ندارد.
س- در تمام اوقات احرام پوشیدن دو جامه لازم است یا در شروع آن؟
ج- پوشیدن در تمام اوقات لازم نیست و تجرد در بعضی اوقات مانع ندارد.
س- چون رفتن به جحفه مشکل است آیا اجازه می فرمائید که از رابغ به نذر محرم شوند یا خیر؟
ج- اگر ثابت نیست که محاذی میقات است جایز نیست.
س- حضرتعالی می فرمائید به احتیاط باید از خود مسجد شجره احرام بسته شود البته مسجد را توسعه داده اند فعلاً از همه محوطه داخل مسجد احرام جایز است یا باید از محل اصلی مسجد محرم شود؟
ج- احتیاط آنست که در محل اصلی مسجد احرام ببندد اگرچه از مسجد مطلقاً جایز است.
س- حاجی در وسعت وقت و در حال اختیار چه برای عمره تمتع و چه برای عمره مفرده آیا مجاز است که در جده محرم شود یا خیر؟
ج- چون محاذات جده با یکی از مواقیت معلوم نیست، نمی توانند از جده محرم شوند.
س- کسانی که برای حج واجب و یا عمره مفرده می خواهند از ایران به مکه معظمه مشرف شوند و می تواند قبل از سوار شدن بطیاره نذر کنند به این طریق که اگر به سلامت به جده برسم در جده محرم شوم و حال آنکه هم در وسعت وقت است و هم محاذات جده نزد او ثابت نیست آیا چنین عملی جایز و صحیح است یا خیر؟
ج- این نذر صحیح نیست و باید از میقات محرم شوند.
س- حجاجی که مدینه بعد هستند آیا از جده و یا یکی از میقاتهای نزدیک مثل حدیبیه برای عمره تمتع محرم شوند یا نه البته عزیمت به جحفه مشقت دارد؟
ج-باید به یکی از مواقیت معروفه مثل جحفه بروند و اگر ممکن نیست با نذر از جده محرم شوند و احتیاطاً در “جده ” تجدید احرام کنند.
س-آیا از جحفه و یا از حدیبیه می شود محرم شد و حضرتعالی اجازه می فرمائید یا نه؟
ج- کسانی که با هواپیما به جده می روند باید به یکی از مواقیت مثل جحفه بروند و از آنجا محرم شوند ولی اگر از مدینه می روند باید از مسجد شجره محرم شوند و حدیبیه میقات عمره مفرده است برای کسانی که در مکه هستند.
س- عده کثیری از مردم چند ماه قبل از حج با عمره مفرده وارد مکه می شوند و عمره مفرده بجا می آورند وقتی اوان حج رسید اگر بعللی از رفتن به میقات عمره تمتع ممنوع شدند و در تمام این مدت در مکه بودند وظیفه این گروه چیست آیا عمره مفرده ای که چند ماه قبل بجا آورده اند کفایت از عرمه تمتع می کند یا نه و بر فرض دوم آیا احرام عمره تمتع ازادنی الحل کافی است یا خیر؟
ج- عمره مفرده کفایت نمی کند و اگر متمکن از رفتن به میقات نیست لازم است به خارج حرم برود و از آنجا محرم شود و ازادنی الحل کافی است.
س- چونکه میقات برای ما مشخص نیست آیا به گفته بلد که می گوید اینجا جحفه است می شود محرم شد یا نه؟
ج- اگر از گفته او اطمینان حاصل شود مانع ندارد و الا باید بعرف محل مراجع شود.
س- مستخدمین کاروان که زودتر به مکه معظمه می روند برای کرایه کردن منزل، بعد برمی گردند با حجاج می روند از کجا باید محرم شوند؟
ج- باید از میقات محرم شوند.
س- شخصی پس از مراجعت از اعمال حج واجب متوجه شده است که وضوی او صحیح نبوده به این کیفیت که اول با قصد وضو آب را روی ابروها می ریخته و بطرف پائین دست می کشیده و بعد از آن فقط قسمت پیشانی را تا روی ابرو بقصد وضو دست می کشیده این وضو چه صورتی دارد و تکلیف نمازهای گذشته چه می شود؟
ج- اگر تمام صورت شسته شده درفرض مذکور وضو صحیح است و قضای نمازها لازم نیست اگرچه احتیاط مطلوب است.
س- شخصی که پس از اتمام حج واجب در مراجعت به وطن متوجه شود وضو های ایام حج باطل بوده است تکلیف حج چه می شود باعث بطلان طواف است یا تمام اعمال حج باطل است توضیح فرمائید و در حال حاضر به احرام باقی است یا از احرام خارج شده است؟
ج- طواف ها را باید اعاده کند و تا طواف نساء را بجا نیاورده از احرام خارج نشده است ولی حج او باطل نیست.
س-در صورتی که در حال احرام باشد کدامیک از تروک و محرمات احرام بر او باقی است؟
ج- فقط از جهت نساء و طیب محرم است.
س-تا مدتی که متوجه این اشکال نشده است مبتلا به بعضی از تروک احرام شده آیا کفاره بر او هست و چه چیز است؟
ج- کفاره ندارد.
س- اگر بعد از توجه به اشکال از باب ناچاری یا گمان عدم حرمت بعضی از تروک احرام را مرتکب شده باشد چطور است؟
ج- اگر علم پیدا کرده و از جهت نساء مخالفت کرده، باید کفاره بدهد.
س- فعلاً اگر در حال احرام باقی است راه خروج از آن که برایش ممکن و بی مشقت باشد چیست؟
ج- باید خود طواف را اعاده کند و اگر خودش نمی تواندبرود، می تواند نائب بگیرد.
س- آیا بطلان وضو که موجب ترک شرط طواف است بحکم ترک خود طواف است جهلا و موجب بدنه و اعاده حج است چنانکه درتحریر الوسیله ج۱ ص ۴۵۴ مسأله ۱۳ فرموده اید یا حکم دیگری دارد؟
ج- بدنه واجب نیست.
س- آیا جاهل قاصر یا مقصر در اینجا فرق دارند یا نه و چنین شخصی قاصر است یا مقصر؟
ج- فرقی نمی کند.
س- شهر مکه توسعه پیدا کرده است ولی محل ها همه بهم متصل است آیا احرام بستن از آن مکانها صحیح است یا خیر؟
ج- برای حج تمتع مانع ندارد.
س- پاسدارانی که به حج می آیند برای حفظ انتظامات و رساندن حجاج گمشده به منازلشان آیا می توانند بین عمره و تمتع و حج برای یاد گرفتن مراکز و مواضع سکنای حجاج ایرانی و راههای منی و عرفات بدون احرام بیرون روند یا خیر؟
ج- جایز نیست مگر در مورد حاجت محرما به احرام حج.
س- چه می فرمائید در این مسأله که افراد کارمند در ماه ذی قعده برای آوردن اثاثیه می روند مکه موقع ورود آیا می تواند محرم بشود به احرام عمره مفرده بعد از انجام اعمال عمره مفرده بیاید جده و یا مدینه یا حجاج که وارد می شوند مکه، محرم بشود به احرام عرمه تمتع؟
ج- اگر عمره مفرده بجا آورد می تواند از مکه خارج شود و بعد عمره تمتع بجا آورد و حج او صحیح است.
س- برای بهتر انجام دادن اعمال مکه در حج مثل طواف حج آیا می توان بعد از روز ۱۳
ذی حجه انجام دهد بخصوص اشخاص ناتوان چون در روز عید یا روز یازدهم وسیله رفتن به مکه موجود نیست و یا کثرت جمعیت به حدی است که موجب مشقت زیاد است
ج- جایز است تأخیر تا آخر ذیحجه.
مصاحبه با حجه الاسلام و المسلمین احسان بخش نماینده امام و امام جمعه رشت و عضو مجلس خبرگان
آینده جنگ کمک به جبهه ها
وضعیت کشاورزان گیلان و مازندران
امید بخش ترین شاگردان و رهروان امام امت
با تشکر از جناب مستطاب حجه الاسلام و المسلمین آقای احسانبخش نماینده امام در استان گیلان و امام جمعه رشت و عضو محترم مجلس خبرگان از اینکه وقتشان را در اختیار مجله پاسدار اسلام قرار دادند تقاضا می شود که به سئوالات ذیل برای آگاهی امت پاسدار اسلام جواب بفرمایند:
-نظر جنابعالی نسبت به شرایط کنونی جنگ و آینده آن چیست و استان گیلان در این جنگ سرنوشت ساز چه نقش داشته و تا کنون چه کمکهایی به جبهه جنگ نموده است؟
بسم الله الرحمن الرحیم و الصلاه و السلام علی رسول الله و علی آله آل الله قال امیرالمؤمنین (ع) “سیرو الی اعداء الله و سیروا الی اعداء القرآن و سیرو الی اعداء النبی”.
ما در فرمایشات ائمه اطهار می بینیم هر وقتی که کیان اسلام و یا احکام قرآن یا سنت رسول خدا(ص) در معرض خطر و دستبرد قرار می گیرد، امیرالمؤمنین (ع) فرمان به حرکت و قیام داده و فرموده: سیروا الی اعداء الله و سیرو الی اعداء القرآن. این یک تکلیف الهی است که هروقت انسان احساس کند که اسلام و احکام اسلام در خطر است، باید فداکاری کند و قربانی بدهد.
آنچه که در گذشته در کشور ما پیاده نمی شد واقعیات اسلام بود. ما که در حوزه ای علمیه درس می خواندیم و از کتب فقهی و متون اهل بیت عصمت و طهارت برایمان درس می گفتند، وقتی به احکام اسلام و قصاص و حدود و دیات و حرب و جهاد اسلامی می رسیدیم یک پسوندی می زدند که مثلاً : اگر حاکم شرع مبسوط الید شد تکلیف شرعی این است !! یعنی به نظر فقهای ما تعلیق امر بر محال بوده است! از اینجا معلوم بوده است که بعد از پیغمبر خدا و ائمه اطهار حکومت در دست ناشایستگان و نالایقان و بدور از حریم اسلام و قرآن بوده است.
بعد از اینکه انقلاب اسلامی در ایران پیاده شد و وظیفه ای که قیام کنندگان داشتند و مخصوصاً رهبرانقلاب، آن کس که مردم را در خط انقلاب کشانده، و برای این کار سالها دربدری و آوارگی و زندان و مشقتها و اذیتها را بر خود همواره کرد، تمام این مشقتها برای این بود که بتواند احکام اسلام را پیاده کند و پیاده کردن احکام اسلام فداکاری دارد، رنج دارد خود پیغمبر (ص) در پیاده کردن احکام اسلام چه رنجها که کشیدند و شاید نگذاشتند روزی را آرام داشته باشد و تازه بعد از خلافت حقه امیرالمؤمنین (ع) در حدود ۵ سال حکومتش، جنگ جمل، چنگ صفین و چنگ نهروان رخ داد.
پس پیاده کردن احکام اسلام اینطور نیست که ما بگوئیم و بخواهیم احکام اسلام پیاده شود و در کمال آسایش و راحتی باشیم باید بها بدهیم، باید فدا بدهیم . در روز اول انقلاب ما این معنی را می دانستیم، اینجانب یادم هست ایامی را که در راهپیمایی ها و انقلاب بودیم، بعضی از همین گروهکها و منافقین چپی و راستی گیلان بما می گفتند شما امروز سردمدارید و پیشگامید و در جلوی راهپیمایی هستید و آخوندها جلو دارند اما بدانید اگر انقلاب پیروز بشود خود ما با مشت می کوبیم توی سر شما و نمی گذاریم آب خنگ به گلویتان فرو برود!! ببینید این ضد انقلاب داخلی که در کنار انقلاب ما بود این فکر را داشت. جهانخواران چطور؟ آنهایی که جهان را بین خودشان تقسیم کرده اند آیا می گذاشتند ما آب خنک به گلویمان فرو برود؟! بعد از انقلاب هر که آمد گفت من سهم خودم را می خواهم! گروهکهای منافق، گروهکهای فدائی، توده، کردستان وو … همه سهم خود را می خواستند و هر گروهی می خواست خط خودش را و سیاست خودش را حاکم کند. مثلاً لیبرالها و نهضتی ها و امثا اینها دیدند نه اینکه این رهبر از آنها خط نمی گیرد، بلکه آنها باید از او خط بگیرند وقتی که آن نخست وزیر بی اجازه رهبر انقلاب و مردم انقلابی می رود در الجزایر با برژنسکی ملاقات می کند، ملت و رهبر، آن نخست وزیر را پس گردنی می زنند از گردنه سیاست بیرون می کنند و اگر یک روزی می گفتند بازرگان صد در صد، الان او را با چشم نفرت نگاه می کنند که چرا چنین کرده است و لذا چهانخواران به این نتیجه رسیدند که باید مسائل ایذائی این انقلاب را در داخل فراهم کنند.
وقتی که از وسایل ایذایی داخل کشور دیدند که طرفی نمی بندند، گفتند که باید از خارج به او هجمه و حمله کرد. با توجه به اینکه مأموری هم داشتند در اینجا بنام بنی صدر و بعنوان اینکه فرماندهی کل قوا علی الظاهر بود، جنگ عراق را بر ما تحمیل کردند و بنی صدر، شهری پس از شهر دیگر را در اختیار آنها می گذاشت و عقب نشینی مظفرانه! می کرد و می گفت: ما دشمن را باید به داخل کشور راه بدهیم! تا آنجائیکه دشمن تا اندیمشک و ۱۲ کیلومتری اهواز آمد و تا آنجائیکه من در نقشه مطالعه کردم و کشور با کشورهای دیگر تطبیق کردم، دیدم به اندازه کشور شیلی از خاک کشور ما در دست عراقی افتاده بود و با توجه به آنهایی که در نظام جنگ واردند و تکنیک جنگی را می دانند ویا سیاست نظام مطالعاتی دارند کشوری که بتواند خاکی از کشوری را بدست بیاورد پس گرفتن آن خاک کاری است یا دشوار و یا از محالات است، چنانکه دیدیم که یک قطعه کوچکی را اسرائیلیها از فلسطینیها گرفتند و تا امروز نتوانسته اند پس بگیرند!
فکر می کنم با این مقدمه کوتاهی که عرض کردم اگر بخواهیم شاخصی بگذاریم قطعات گرفته شده را و بعد شهرهای پس گرفته را، این نمودار و شاخص بما می تواند نشان بدهد که ما در چه شرایطی از جنگ هستیم. در شرایطی هستیم که اختیار جنگ با ما است. همیشه حمله با ما است و هرگز دشمن نتوانسته است حمله کند و او هر وقت پاتک می زند، پاتکهایش موفق نبوده است چنانکه در گرفتن خرمشهر، در گرفتن اطراف بستان و اطراف غرب یا همین حاجی عمران و امثال ذلک که حدود ۵/۲ سال است یعنی بعد از رفتن بنی صدر لعنتی، اصلاً حرکت جنگی با ما است. این ما هستیم که هر وقت بخواهیم حمله می کنیم و هر وقت بخواهیم از حمله دست بر می داریم.
مرا عقیده بر این است که الان در پنتاگون می نشینند، درباره نظام ایران فکر می کنند که این چه نوع نظامی است در عالم پیدا شده است، زیرا تمام این سلاحهای مدرن که ساخته می شود از اتم و غیر اتم و موشکها و طیاره ها میراژها و فانتوم ها و تانکها و همه این ها که ساخته می شود برای ارعاب و وحشت و ترس از مرگ است ولی مردم ما با مرگ عجین شده اند، با صدای رسا می گویند: “مرگ اگر مرد است، گو نزد من آی”
مجروحان ما وقتی به عیادتشان می رویم گریه می کنند که چرا شهید نشده اند، تانکهای تی ۷۲ و تی ۷۶ شوروی ها که آرپی جی هم در مورد آنها کاری نیست. با مشت می روند و الله اکبر گویان راننده را می فرستند پایین و خودشان پشتش می نشینند! اینها برای دنیا اعجاب آور است و شگفتی آور است که این چه نوع تاکتیک است! و لذا الان به نظر من جهان شرق و غرب درباره نظام ما در اندیشه است که تمام این تاکتیکها برای وحشت و رعب مردم است ولی رعب و وحشت را امام از دل مردم برداشت یکی اینکه خوف از مرگ و خوف از ابرقدرتها را از دل مردم ما برداشت و یکی دیگر عشق به شهادت را در ما ایجاد کرد.
بنابراین شرایط کنونی جنگ را می توانیم در یک جمله برای شما خلاصه بکنم که: موفقیت با ما است، و زبونی و خواری با صدام است. و لذا زبونیش را در قالب کلمات صلح و آشتی ظاهر می سازد و از طرفی نیز تمام دوستدارانش، طرفدارانش، اربابانش فرانسه، آمریکا، آلمان، همه کشورها می گویند چرا ایران صلح نمی کند؟! ما به عراق و طرفداران عراق آن حرفی را می زنیم که جبرئیل به فرعون گفت، وقتی که فرعون خود را در حصار دیوار نیل دید و آنها از هر طرف او را محاصره کردند گفت: “امنت برب موسی و هارون” به پرودگار موسی و هارون ایمان آوردم! جبرئیل با مشت در دهانش زد و گفت الان وقد عصیت من قبل. الان که صدام می بیند سپاهیان اسلام از آبادان تا ارومیه را محاصره کره اند و او آخرین لحظات زندگیش را می پیماید الان می گوید صلح! آنروزی که به بستان می رفت به زنان و دختران مظلوم ما تجاوز می کرد، آنروز که نخلستانهای ما را قطع می کرد، آنروز که هویزه ما را تراکتور می انداخت و ویران می کرد، آنروز کجا بودند این طرفدارانش که بگویند بیائید صلح کنید! نه، ما تا انتقام خون شهدایمان را از صدام نگیریم از جنگ دست برنمی داریم و اختیار جنگ با ما است.
ولی درباره دنباله سؤال شما من فکر می کنم جهان نسبت به پشتوانه جنگی ما باز متحیر است. زیرا در هرجا و در هر کشوری که جنگ می شود، در کشورهای جنگزده در جنگ آلمان و انگلیس و شوروی و آمریکا اگر تاریخ جنگ را بخوانید می بینید که مردم روزی کی دانه سیب زمینی داشتند، روزی با دو تا سیب زمینی زندگی می کردند، دنیا را فقر و فاقه گرفته بود و همه کشورها اینطور بود. الان همه کشورها دارند ما را می زنند و برای صدام آنچه که وسایل رفاهی است می دهند، با اینکه کمکهای مالی عربستان سعودی، شیوخ مرتجع و فرانسه پشت جبهه را نگه داشته اند، هم اسلحه می دهند، هم مواد غذایی می دهند هم نیروی کمکی می دهند، و با اینکه همه چیز می دهند، می گویند باز صدام حدود /۳۰ میلیارد دلار کسر بودجه دارد و تا خرخره گرفتار قرض کشورها است. ولی ما دست تعلق و گدایی و دریوزگی به هیچ کشوری از کشورها دراز نکردیم، و این ملت ایران جنگ را نگه داشته است.
روز عید از این شهر بعنوان عیدی حدود صد کامیون جنس به جبهه های جنگ فرستادند . این فقط مال رشت است، لاهیجان فرستاد، انزلی فرستاد، فومن فرستاد، صومعه سرا فرستاد، شهرها و بخش های دیگر فرستادند. همین هفته ای که گذشت بمجرد اینکه والفجر ۲ پیروز شد، خود من ۱۰ کامیون شاید پیش از صد میلیون تومان جنس برای عزیزمان که حاجی عمران را گرفتد، گفتم ببرید آنجا بگویید این چشم روشنی است. ستاد برگزاری نماز جمعه رشت بیش از ۵۰۰ میلیون تومان و شاید میلیاردها تومان دیکر از شهرها و استانهای دیگر فرستاده اند این مردم ما در پشت جبهه از جهت کمک مالی دریغ نفرمودند و از جهت کمک افرادی خدا می داند ما اینجا گاهی از اوقات با مشکلاتی درگیر هستیم که بچه ها را با زبان بتوانیم قانع بکنیم که حالا فعلاً نیاز به جبهه نداریم و نمی خواهیم! اینها خواهند جهان را به تنگ آورد و تنها راهی که من نظرم هست، ما در این جنگ یک راه و کانال پیدا کردیم به جهان و آن این است که جهان سوم را متوجه به حال خودمان کردیم، جهان سومی که عموماً مستعمره و مستضعف و اسیر چنگال ابرقدرتها هستند، ما با این کار، جهان سوم را الان متوجه ایران کردیم و اگر جهان سوم بیدار شوند – اگر چه حکام اغلب جهان سوم حکام و ابسته و مرتجح و خود فروخته اند انقلابمانرا چون آب روان به جهان سوم صادر خواهیم کرد.
-با توجه به شناخت و سوابق ممتدی که جنابعالی از حوزهای علمیه و شاگردان حضرت امام مدظله العالی دارید نظرتان را نسبت به امید بخش ترین شاگردان و رهروان امام امت برای اسلام و انقلاب، بیان فرمائید؟
من با حضرت امام از سال ۱۳۳۲ آشنا شدم و در محضر درس خارج امام استفاده می کردم. سجایای اخلاقی امام از روزهای اول آنقدر گیرا بود. کمتر کسی که با امام یک آشنایی مختصری پیدا می کرد و یا چند صباحی حلاوت و مزه گفتار شیرینشان را می دید محال بود که او را حاج آقا صدا نکند مانند همان کسی که پدر خودش را به چه ناز صدا می زند. درس حاج آقا دیگر برای ما مانند درس پدر خویش بود. اینطور محبوبیتی امام نزد شاگران داشت.
درس حضرت امام پربارتر از درس حضرت آیت الله بروجردی در اصول بود و بالاتر اینکه وقتی درس امام در صحنه حوزه علمیه آمد، درس ادبیات و علوم پایه مرحوم نائینی نیز تحت الشعاع قرار گرفت مخصوصاً وقتی که مطالب بکر امام درباره احکام عنوان می شد برای پیرمردها که بعضی ها درس نائینی دیده بودند عجیب بود.
یکی از پیرمردها می گفت: در آئیینه علم اصول هیچ کس مانند او نبوده، من بعضی از نظرات امام را به او می گفتم، می گفت: حیف! می گفتم چرا؟ می گفت: درس نائینی را خوب توجه نکره این اندازه مقلد بودند درباره نظرات مرحوم نائینی ولی امام با آنروح قوی، با آن ادب اسلامی که در احترام به بزرگان و اشخاص داشت، نظرات علمی خودش را بیان می داشت. و دیگر اینکه از خیلی تکلفاتی که سایر مراجع داشتند به خصوص رفت و آمد کردن، دست بوسی کردن، تعظیم و تکریم نمودن،در خانه را باز کردن، از این معنی برحذر بود و شاگرد هم که تربیت می کرد بنایش بر این بود که شاگرد اتکا به نفس داشته باشد.
در سال ۴۱ بعد از آنکه دفتر دارالتبلیغ شریعتمداری در قم باز شد، بعضی از آقایان که از قم به اینجا اعزام شده بودند تصمیم داشتند دارالتبلیغی پیاده کنند. من به خدمت امام در یخچال قاضی رفتم و حضرت امام در زیر کرسی تشریف داشتند من هم درخدمتشان در زیر کرسی نشستم و مطالب زیادی عرض کردم، از جمله مطالبی که یادم هست این جلمه است، از ایشان سؤال کردم: تکلیف شرعی من در مقابل دارالتبلیغ چیست ؟ آیا حمایت کنم یا ساکت بمانم یا اینکه مخالفت کنم؟ یک جواب آموزنده ای را به من داد فرمود:
خانه از پای بست ویران است
خواجه در فکر نقش ایوان است
این تفسیر از من است: یعنی این روبنائی است، یعنی از زیر دارند پایه و اساس قرآن را می زنند و شما مسئولیت حفظ اساس دارید و حفظ بنیاد دارید نه اینکه ریشه را بگذارید بخشکد و شاخ و برگها ارائه دهید!!
در هر صورت تربیت شدگان امام قلیل بودند بعضی از آنها پیراهن تقیه پوشیده بودند ولی بعضی توانستند خصوصیات اخلاقی و روند فکری امام را طابق النعل بالنعل با تفاوت مراتب فضلی، مقداری از امام بگیرند.
روح آقا منشی، روح بزرگواری، روح اخلاق اسلامی، روح تربیت صحیح، روح تدریس، روح انقلابی، روح زیربار ستم نرفتن، روح ترس و وحشت در دل از ابرقدتها نداشتن روح درک زمان واینکه اسلام یک آئین حکومت است نه تنها یک آئین فتوا، پیغمبر (ص) حکومت کند، قرآن را قانون حکومتی معرفی کند نه کتاب مقدس تشریفاتی بالاسری، نه برای خواندن در مقابر، این را کتاب عمل قرار دارد، سنن رسول و احکام رسول (ص) بخاطر تشریفات نیامده بود بلکه آمده بود که ابه اینها عمل بشود نه اینکه استنباط و استدلال را یک کسی ۵۰ سال اصل برائت، حجیت ظن، حجیت الفاظ و… بعد از یک عمر یادگرفتن بعد بروند در شهرها و روستاها بگویند بسم الله الرحمن الرحیم شک بین ۳ و ۴ این است، فتوا هم نقل بکنند، هرچه هم یاد گرفتند بعد از طی ده پانزده سال همه را فراموش کنند!!
این خصوصیتهای وجودی امام بود، معمولاً در هر باغی که گلی بروید شکوفاتر می شود و خوشبوتر و عطرش بهتر می شود و همچنین بعضی از شاگردان گل سرسبد می شوند.
شاگردان زیادی از امام در حوزه داشتیم و داریم ولی اگر بخواهیم نمونه ای را از امام پیدا بکنیم که بالاترین فیض را از امام گرفته باشد، بتواند آن نور که در امام هست و آن قدرت روح که در امام هست، آن جلوه که در امام هست، آن محبت که در امام هست آن شناخت که نسبت به شاگردانش در امام هست، آن رابطه که با روحانیت در امام هست، آن صلابت که در امام هست، آن نفوذ کلمه در امام هست، آن بینش سیاسی که در امام هست آن حدت و شدت که در امام هست، آن لطف و مهر که در امام هست، آن خشم و قهر که در امام هست، آن چه که می توانیم الان در امام پیدا بکنیم، آن فیضان، آن فوران، می توانیم جلوه ای ازآن را در وجود:
حضرت آیت الله العظمی منتظری پیدا بکنیم. اما آیت الله منتظری را نه امروز بعنوان یک آیت الله منتظری بدانیم، ما که از کوچکی پای درس و بحثش می رفتیم یک روح پدرانه و یک روح دوستانه و یک بینش عالمانه و یک خط سازنده داشته است و شناخت من با آقای منتظری از سال ۱۳۲۷ است و من در سال ۲۸-۲۷ پیش آقای منتظری لمعه خواندم پس شناختم درباره آیت الله منتظری مربوط به بعد از انقلاب نیست، از سال ۱۳۲۷ و ۲۸ که ما مدرسه حاجی بودیم ایشان هم در مدرسه رفت و آمد زیاد داشتند و خانه شان هم در همان کوچه بود. وقتی که اعلامیه شان پارسال در عربستان سعودی پخش می شود برای ملک فهد از هر بمب اتمی کشنده تر و خطرناکتر بوده است که مستقیم نشانه را می زند زیرا که دید سیاسی و جهانی دارد. برداشت حکومت ها و نحوه افکار حکومتها را تشخیص می دهد، در ملتها شناخت دارد، در خود جامعه امروز زندگی می کند، جامعه اش را می شناسد و با علما رابطه اش رابطه حسنه است.
در هر حال گلی که بوی امام برای ما داشته باشد آیت الله منتظری است.
-با توجه به شناخت عمیقی که جنابعالی از منطقه گیلان بعنوان یکی از مهمترین مراکز ارزی کشور دارید، مهمترین مشکلات روستایی، کشاورزی و اقتصادی این منطقه را همراه با راه حلهای آن در جهت رفع مشکلات و پیشرفت امور کشاورزی و اقتصادی و بهبود امور روستاها و رسیدن به خودکفایی کامل بیان بفرمائید؟
درباره امور کشاورزی من عقیده مخصوص بخودم دارم، و عقیده من این است که اگر برای ایران یک سفره گسترده ای را ما فرض کنیم، آن سفره گسترده گیلان و مازنداران است و اگر بخواهیم برای این دو استان در قرآن آیه ای پیدا بکنیم آیه ” ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً قَریَهً کانَت آمِنَهً مُطمَئِنَّهً یَاتیها رِزقُها رَغَدا مِن کُلِّ مَکانٍ” این دو استان است که یک شبر از خاکش را شما خالی نخواهید دید. در استانهای دیگر ما امکان دارد نعمتهای زیاد داشته باشیم، اما فلات و زمینهای لم یزرع و غیر بارور و غیر حاصلخیز هم کم داریم ولی یا دریا داریم حوض است پر از نعمت یا کوههای داریم، بهترین درختهای سرسبز یا جلگه داریم بهترین محصول برنج، چای، مرکبات، توتون، کنف، ابریشم، صیفی جات، مراتع و بهترین زمینها را ما داریم. من نمی گویم دولت در سیستان و بلوچستان سرمایه گذاری نکند، باید بکند اما در سیستان و بلوچستان سرمایه گذاری صد است درآمد ده، ولی در گیلان سرمایه گذاری ۱۰ است و بازدهی ۱۰۰٫ پس در اینجا دولت می تواند درباره امر کشاورزی آنقدر خودش را مشغول کند که نیاز به کشورهای دیگر برای برنج نداشته باشد. آماری که ما در گیلان داریم شاید بتوانیم حدود/۲۰۰ هزار هکتار زمین را زیر کشت ببریم و /۲۰۰ هزار هکتار زیر کشت برود /۵۰۰ هزار تن برنج می دهد و می تواند دولت این کار را بکند. پس باید دولت وسایل را فراهم کند و کشاورزان گیلانی را در امر انواع کشاورزی حمایت کند. خود دولت تشخیص می دهد هر هکتار زمین دو تن بیشتر برنج نمی دهد با قیمتی که دولت از ۱۴ تومان تا ۲۵ تومان قرار داده، اگر میانگین بگیریم می شود ۴۰ هزار تومان.
الان زمانی نیست که کشاورزی به حساب نرسد. وقتی یک کشاورز می رسد می بینند که توتون را هر یک کیلویش دولت ۳۵۰ تومان معامله می کند، هزار نخ سیگار می شود، اگر دربازار آزاد فروخته بشود ۳۵۰ تومان می شود ۳۰۰۰ تومان، دولت از دستش می خرد کیلوئی ۲۵ تومان. طبعا کشاورز بی رغبت می شود بجایش سعی می کند چیزی بکارد که درآمد بیشتری برایش داشته باشد، مرکبات می کارد، هندوانه می کارد، جنسی می کارد که کنارش استفاده بکند.
کاشتن چای هر کیلوئی ۵/۷ تومان خرج دارد، به حضرت عباس(ع) قسم که خرج دارد ( اینکه حضرت عباسی می گویم تحقیق کرده ام) ۵ یا ۵/۶ تومان چای را از او می خرد در نتیجه باغات جایشان را تبدیل به مزارع ،صنایع یا مرکبات می کنند . پس دولت اگر بخواهد برای گیلان در امر کشاورزی گام بردارد، می تواند از سفره خوبی برای ایران استفاده کند . ولی متأسفانه در این کار، گرجه فعالیت می شود ولی بنظر من فعالیت صد درصد موفق نیست.
بعنوان اینکه گیلان یک استان مرفه هست کمتر به استان توجه می شود، ما نمی گوئیم که استان مرفه نیست، اما استان مرفهی که بتواند استانهای دیگر را در رفاه ببرد چرا وسایل ضروری بیشتر در آن فراهم نشود. چرا باید دست دراز کنیم به سوی کشورهای دیگر تا برنج بیاوریم و در کشتیها بگذاریم و در کنار دریاها آن ها را پارک کنیم و هر روزی دهها هزار دلار فقط مزد و اجرت تأخیر تخلیه بدهیم و در ماه شاید صدها میلیون تومان بابت تأخیر بدهیم؟ آیا بهتر نیست این سرمایه ها را دریک استانی که بنظر دولت مرفه است سرمایه گذاری بکنیم. من چون مجله شما را چنین یافتم که از متن انقلاب برخاسته است و نوسندگانش عموماً انقلابی هستند و انقلابی اصیل هستند و انقلابی بعد از انقلاب نیستند، نویسندگان شما نویسندگانی هستند که سوز این انقلاب دارند، راه انقلاب را به مردم نشان می دهند،یک مجله ای است که واقعا دلش برای انقلاب می تپد، واقعا دلش می خواهد این انقلاب، جهانی بشود و واقعا دلش می خواهد که انقلاب هیچ جا کمبود نداشته باشد، من با شما درد دل می کنم: آیا سزاوار است که ما الان با این طریقی که دولت در امر برنج گذاشته است، کشاورزان را ناراحت کنیم؟ من بعنوان نماینده امام یک روحانی که با پای معلول به تمام قراء و قصبات یا خود و یا نمایندگان خود را می فرستم، به شما این را عرض می کنم: کشاورزان عموما از طریق برنج ناراضی هستند نه اینکه چرا برنج ما را ارزان می خرید بلکه می گویند چرا ما دخل و خرج نمی کنیم؟ کشاورز باید بتواند زندگی کند، حالت گریزو فرار برای او پیش نیاید، اگر در زمان طاغوت تمام وسایل رفاهی در مراکز استان ها بود است الان این وسایل رفاهی باید در میان روستاها پخش بشود.
اگر شما به مردم روستای مشهد، به مردم روستای کاشان بگوئید: به شما برنج نمی دهیم! می گویند چرا بما برنج نمی دهید؟ می گوئیم : بخاطر اینکه روستا باید خودکفا باشد!! این خنده آور است. روستای کاشان می گوید : من اصلاً کشت برنج نمی دانم چطور است، تو می گویی باید خود کفا بشویم!! یک پیشنهاد من این است که دولت سعی کند وسایل رفاهی را طوری فراهم کند که بتواند روستایی با قیمتی که دولت برای برنج می گذارد، دخل و خرج کند، اقلا بتواند بچه اش را به مدرسه ببرد، اقلا بتواند برای خانه خودش فرش و زندگی و لباسی تهیه کند. دیگر با لباس کهنه و با کفش کهنه، احساس حقارت در جامعه انقلاب اسلامی نکند! دولت تعدیلی کند بین دخل و خرج و وسایل رفاهی مردم نه اینکه صدها میلیون تومان خرج کرایه کشتی ها را برای تخلیه قند و شکر و آهن و وسایل لوازم مایحتاج بکند؟ دولتی که میلیاردها تومان سوبسید می دهد به مرفهین این جامعه و سوبسید را آنها استفاده می کنند، چه می شود اگر دولت به قیمتی که بتواند کشاورز خودش را راضی کند و برنج را با آن قیمت بخرد و به مردم ارزانتر بدهد و سوبسید حساب کند.
میزان الحکمه
تألیف حجه الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری
میزان الحکمه، دائره المعارفی است که متون اصیل اسلامی را در رابطه با مسائل اجتماعی، اخلاقی، اعتقادی، سیاسی، اقتصادی و ادبی با سبکی کاملاً ابتکاری مطرح می کند.
در این کتاب روایات با ۵۶۴ واژه و ۴۲۶۰ باب به ترتیب حروف هجاء در حدود ۱۰جلد گردآوری شده است.
این کتاب علاوه بر اینکه اکثر قریب به اتفاق احادیث را که در زمینه مسائل اجتماعی قابل طرح است نقل نموده، آیات قرآن را با حدیث تفسیر می نماید و آدرس مراجعی را که محقق برای تحقیق بیشتر بدان نیازمند است نشان داده است.
درا ین کتاب منابع خاصه و عامه در کنار هم مورد استفاده واقع شده است، از این رو می تواند در کلیه کشورهای اسلامی مورد بهره برداری قرار گیرد.
هم اکنون جلد ۱ و ۲ این کتاب توسط مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی منتشر گردیده و جلدهای بعدی زیر چاپ و بزودی منتشر می شود.
نشانه های مؤمنان در سخنان معصومین(ع)
بسم الله الرحمن الرحیم
۱-پیامبر اکرم(ص):
“اَلإِیمانُ اِقرارٌ بِاللِّسانِ وَ مَعرِفَهٌ بِالقَلبِ وَ عَمَلٌ بِالأَرکانِ” (بحار الانوار، ج ۶۹ صفحه ۶۳۰)
ایمان، اقرار با زبان و شناخت با قلب و عمل کردن با اعضای بدن است.
۲- امیرالمؤمنین (ع):
” اَلمُؤُمِنُ بِشرُهُ فی وَجِهِه وَ حُزنُهُ فی قَلبِه” (نهج البلاغه-حکمت ۳۳۳)
خرسندی و خوشحالی مؤمن درسیمای او است و غم و اندوهش در قلبش (اندوهش را ظاهر نمی سازد)
۳-امیرالمؤمنین (ع):
” المُومِنُ مَن طابَ مَکسَبهُ وَ حَسنَت خَلیقَتُهُ وَ صَحَّت ”
” سَریرَتُهُ وَ اَنفَقَ الفَصلَ مِن مالِهِ وَ اَمسَکَ الفَضلَ مِن”
” کَلامِهِ وَ کَفیَ النّاسُ شَرَّهُ وَ اَنصَفَ النّاسَ مِن نَفسِه” (خصال صدوق جلد ۲ صفحه ۷)
مؤمن کسی است که کسب و کارش حلال و باطنش پاک باشد. زیادی اموالش را انفاق کند و از سخن زیادی (و بیهوده ) خودداری نماید. بدی او به مردم نرسد و با مردم آنگونه رفتار کند که با خویشتن.
۴-امیرالمؤمنین (ع):
” عَلامَهُ الإیمانِ اَن تُؤثِرَ الصِّدقَ حَیثُ یَضُرُّکَ عَلی”
” الکِذبِ حَیثُ یَنفَعُکَ، وَ اَن لا یَکونَ فی حَدیثِکَ”
” فَضلٌ عَن عِلمیکَ وَ اَن تَتَّقِی اللهَ فی حَدیثِ غَیرِکَ” (نهج البلاغه)
نشانه ایمان این است که راستگوئی را گرچه به ضررت باشد، مقدم بر دروغ بداری گرچه به سودت باشد و بیش از اندازه فهم و دانشت سخن نگوئی و از خدا بترسی هنگامی که سخن دیگری را بازگو می کنی (که در آن سخن زیاد و کم نکنی).
۵-امام باقر (ع):
” اِنَّمَا المُؤمِن الذی اِذا رَضیَ لَم یُدخِلهُ رضاهُ فی اِثمٍ”
” وَ لا باطِلِ وَ اِذا سَخِطَ لَم یُخرِجهُ سَخَطُهُ مِن قَول الحَقّ”
” وَ الَّذی اِذا قَدَرَ لَم یُخرِجهُ قُدرَتُهُ اِلیَ التـَّعدی اِلی ما”
” لَیسَ لَهُ بِحَقٍّ “. (کافی-ج۲، صفحه ۲۳۴)
همانا مؤمن کسی است که اگر خشنود شد، خشنودیش او را داخل در گناه یا باطلی نمی کند و اگر خشمگین شد، خشمش او را از گفتن حق خارج نمی سازد(یعنی در هنگام غضب، خود را کنترل کرده و پا را از حق فراتر نمی گذارد) و اگر قدرتی یافت، قدرتش او را به ستم نسبت به چیزی که حقش نیست، وا نمی دارد.
۶-امام صادق:
” اِنَّ المُومِنَ اَشَدَّ مِن زُبُرِ الحَدیدِ، اِنَ زُبُرِ الحَدیدِ”
” اذا دَخَلَ النّارَ تَغَیَّرَ وَ اَنَّ المُؤمِن لو قُتل ثُمَّ نُشِرَ”
” ثُمَّ قُتِلَ لَم یَتَغَیَّرُ قَلبُهُ” ( صفات الشیعه ص ۱۷۹)
مؤمن از پاره های آهن شدیدتر و مقام تر است زیرا پاره های آهن اگر در آتش رود، تغییر می کند ولی مؤمن اگر کشته شود سپس زنده شود و بار دیگر کشته شود، قلبش تغییر نمی کند ( و همچنان پا برجا و با استقامت می ماند).
۷-امام صادق(ع):
” قالَ: سِتَّهٌ لاتَکونُ فی مؤمِن. قیلَ: وَ ماهِیَ ؟ قالَ: ”
“العُسر، وَ النَّکَدُ، وَ اللّجاجَهُ، والکَذِبُ، وَالحَسَدُ، وَالبَغیُ” ( محاسن برقی ص۱۵۸)
شش صفت است که در مؤمن یافت نمی شود. سئوال شد که آن شش صفت چیست؟ حضرت پاسخ فرمود: شدت و انعطاف ناپذیری ( در رفتار با دوستان)، خشونت ( در معاشرتها)، لجاجت و ستیزگی، دروغ، حسد و ستم.
۸-امام صادق (ع):
” اَلمُؤمِن صَبوُرٌ فِی الشَّدائِدِ، وَ قُورٌ فِی الزَّلازِل، قَنُوعٌ”
” بِما اوتی، لا یَعظُمُ عَلَیهِ المصائِبُ، وَ لا یَحیفُ عَلی”
“مُبغِِضٍ وَ لا یَأثمُ فی مُحِبَ. النّاسُ مِنهُ راحَهٍ وَ”
“لنَّفسُ مِنهُ فی شِدَّهٍ” ( بحار الانوار ج ۶۷ ص۳۱۴)
مؤمن صبور و بردبار است در سختیها، با متانت و وقار است در مشکلات، قانع و خشنود است به آنچه از خدا به او می رسد. مصیبتها بر او سنگینی نمی نماید. و بر دشمن ستم روا نمی دارد. و در دوستیش نسبت به دوستان گناه نمی کند. مردم از دست او در آسایشند و خویشتن خویش در زحمت.
اخلاق در اسلام
قسمت بیست و سوم
آیت الله مشکینی
کیفیت آموزش نخستین معلم
در سخن گذشته، انسان را بدان نظر که شخصیتی عاقل و دارای خرد و هوش و ادراک است، معلم و مربی و بدان دید که موجودی صاحب هوی و هوس و امیال گوناگون و کششهای مختلف بسوی شهوات هست، کودک و شاگرد کلاس خواندیم.
و در ضمن اشارت رفت بدانکه این معلم خود نیازمند معلمان و مربیانی متعدد است که علوم و معارف را از آنها فرا بگیرد و سپس درباره شاگرد دبستانی خویش پیاده نماید. نخستین معلم او که متصدی خلقت و رشد و تکامل جسمی وی نیز می باشد خداوند عالم است.
خداوند عالم و معلم است
ذات اقدس حق، عالم است نه بدان گونه که ماها عالم چیزی هستیم، چه آنکه عالم چیزی هستیم، چه آنکه علم ما انتقالش صورتی است از اشیاء در آیینه فکر و عرضی است نیازمند محل غیر ثابت و فعل و حرکتی است قابل زوال و حادثی است فناپذیر و عارضی است در محدوده زمان و مکان و بالاخره تابشی است محدود و محصور.
و اما خدا دانا علمش ازلی، غیر مأخوذ از نقش عالم هستی عاری از مسائل عارض و معروض، دائم و ابدی، خارج از حیطه زمان و مکان، محیط به همه موجودات گسترده در تمام ابعاد و مطلق از همه قیود است.
کمترین اشعه ای از انوار علم حضرتش بر جهانیان تافته است و نور ضعیفی از فروغ ذات لایزالش بر ذرات عالم منعکس شده است که تمام دانایان جهان از آن نور، دانش یافته و همه نوابغ روزگار از اشعه آن نصیبی فرا گرفته اند او خود چنین می فرماید:
” و لو انّ ما فی الأرض من شجره اقلام و البحر یمّده”
” من بعده سبعه ابحر ما نفدت کلمات الله”
قبل از ترجمه آیه باید متذکر شد که خداوند گاهی از علم خود تعبیر به کلمه می کند چه آنکه کلمات تدوینی کتاب او و کلمات تکوینی آفرینش او حکایت از دانش ذات دارند و اسم حاکی بر سبیل مجاز اطلاق بر محکی شده است. او می فرماید: سعه علم خداوندی آنچنان است که اگر درختها قلم و اقیانوسها دوات گردند و بالملازمه نویسندگان ماهر بنویسند و برجوهر خود نویسشان چندین دریای دیگر اضافه گردد، سخنان حق تعالی و کلمات حضرتش پایان نپذیرد. پس علم هر عالمی از اوست و با اینهمه ” و ما أوتیتم من العلم الا قلیلا”
در سخنان قبل اشاره شد که بشر را معلمانی بسیار است و هر یک نوعی از دانش را بر وی تعلیم می کنند و باید معلوم شود که آنها از ماموران تربیتی خداوند هستند که علاوه برتعلیمات بلاواسطه حق، آنها نیز به تعلیم و تربیت این موجود کریم النفس و شریف الذات مشغولند و حال در تعقیب آن سخن، شمه ای از کیفیت تعلیمات معلم اول هستی گوش می دهیم:
پی ریزی تکوینی تعلیم و تربیت
مهمترین طرز تعلیم از بعد فلسفی و دیدگاه عقلانی، تشکیل زمینه و آماده کردن محل مناسب برای انتقاش صور از خارج و تأسیس کارخانه ای در داخل که از مواد اولیه کالاهای وارده خود، ابتکاراتی بخرج میدهد و اموری قابل استفاده را که حقیقت و جوهره دانش را تشکیل می دهد بوجود آورد . این زمینه، استعداد روح و قوه خرد انسان است که از مناظر بی شمار جهان خارج، و از همه محسوسات مختلف آن، صوری اتخاذ می کند. و از آنها مطالبی بنام ” دانش تصوری” و از مونتاژ کردن آنها دانشی والاتر بنام ” تصدیقات علمی” تهیه می کنند و علاوه بر آن در کمون ذات بشری استعدادی به ودیعت نهاده که خودکار و خودجوش و مولد دانش است و معلم حقیقی آن این است که وسیله تولید علم را مبذول دارد و از علم تولید شده وسیله را.
این مثل را نیکو گفته اند که: فرق بسیار است میان کسی که به شما یک جفت جوراب دهد و کسی که یک دستگاه جوراب بافی و یا یک کارخانه تولید کننده دستگاه جوراب بافی.
خداوند معلمی است که بر انسان کارگاه تولید دانش عنایت فروده و انسان را خود کفا و خودجوش و او را کارگاهی از دانش آفریده است، گرچه انسان ابتداءً نیاز بخارج دارد و باید شاگرد شود و استادان مختلف ببیند لکن در نهایت وی بجائی می رسد که افکارش آنچنان ترقی و تعالی دارد که از حضیض این محسوسات ظاهر بیرون می آید و از مظاهر جهان مادی پا فراتر می نهد و قدرت فکریش و طائر نبوغش از آنجا سخن می گوید که گویا از این محیط نیست و از عالم دیگر سخن می گوید و از جهان مافوق محسوس بیان دارد . و این است معنی آنکه خداوند معلم نخستین انسان است که بوسیله کارگاه نبوغش انبوهی از معارف و سیلی از علوم را تحویل جوامع بشری می دهد.
آری، تردیدی نیست که این موجود ناشناخته در هر دسته ای کوشش کند و حرکت و نهضت آغازد و با پای همت و قدم فتوت پیش تازد بفضائی خواهد رسید که خود خواهد فهمید و به انبوهی از دانش و صحرائی از علم و فضائی از حقائق نائل خواهد شد، این شما و این دانشمندان و متخصصان و دانشپژوهان و محققان علوم مختلف جهان که پس از مدتی زحمات و راهپیمائی در طریق دانش، معلمان و منبع دانش و مخزن علوم و آموزگاران جهان می گردند. بی تردید این مرحله از دانش را نخستین معلم آموخته و غیر از وی احدی را یارای بذل این عطیه نیست. و بویژه انسانی که رشته شناخت نفس خویش و معلم توحید خویش را تعقیب کند و از وطن منحط خاکی و محیط محصور هواهای خویش بسویش سفر نماید و با آب توبه وضو سازد و لباس تقوی در بر روح کند بدین قصد که در میدان سالکان راه وارد شود و در مدرسه صالحان، درس کمال خواند و بتواند از اسارت نفس و اخلاد در ارض و حفره های کثیف هوی و زباله دان هوس و لجن زار شهوت بیرون رود و با حقایق و معارف آشنا شود و از راه دشوار و دراز جهل و ظلمت و شهوت عبور کند . از کرانه های صعب العبور بگذرد قرآن می فرماید:
” فلا اقتتحم العقبه و ماادریک ما العقبه فک رقبه”
جرا این انسان از عقبه ها بالا نمی رود و با سختیها در نمی افتد و برآنها پیروز نمی شود تا اینکه رقبه خویش را از اسارت هوی و گردن خود را از بوغ هوس آزاد سازد و در این مبارزه و حرکت دراز مدت، هدف پیروزی را تحصیل کند و این انسان است که دانشهای دیگری را فرا خواهد گرفت و لذا وارد شده است:
“العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء”
دانش، خود روشنی است و حقیقت آن نور است درهر دلی پیدا شود فضایش منور و محیطش نورانی است.
این نعمت از سوی حق بدلهائی بذل می گردد که مشیت حق بدانها عنایت دارد.
در قرآن کریم راجع به قصه موسی و عبد صالح یعنی آن سرگذشت عجیب و شگفت انگیز و پرمحتوی و مملو از اشارات لطیف و معانی عمیق چنین آمده که: پیامبری بنام موسی و همراه جوانش مأمور آن شدند بنده صالحی را در کنار تلاقی دو اقیانوس دریابند و از حضورش در مدتی که حد آن تعیین نشده استفاده نمایند. خداوند درباره این معلم چنین می گوید:
“فوجد اعبدا من عبادنا آتیناه رحمه من عندنا و علمناه من لدنا علما”
موسی و همسفرش پس از تحمل زحماتی در راه یافتن استاد، انسانی را یافتند که او بنده ای از بندگان ما بود. ما از الطاف خویش مشمول رحمتش کرده و از خزائن بیکران علوم خویش او را دانش آموخته بودیم.
آری آن عبد الهی بدان جهت که از صالحان بود، آموزگارش حق و معلمش الله بود. در تفسیر آیه شریفه، برخی گفته اند: علمی که خدایش به وی آموخته بود، علم به بواطن امور بود که به دو معنی قابل توجیه است. اول آنکه از اسرار حوادث جهان و فلسفه وقایع و مفاسد افعال و مصالح کردار هر فرد و جامعه ای مطلع بود و به اقتضای این علم، کشتی مردم را سوراخ نمود و بچه غیر بالغ را بکشت و دیوار خانه ناشناسی را ترمیم فرمود چه آنکه قلب نورانیش از حوادث پشت پرده ی ظواهر اطلاع داشت.
دوم آنکه از حالات روح انسان که در پشت حجاب چشمش نهان است مطلع بود. طبیبی بود حاذق که امراض روانی بشر را به نگاهی تشخیص می داد و به نسخه ای از دستورش بهبود می بخشید، و هر دو علم، شریف است لکن دانش دوم بدان جهت که انسان ساز است و بهبود بخش، گل سرسبد موجودات، شریفتر و فاضل¬تر است و بالجمله خداوند آن عبد صالح را خود تعلیم داده بود. حال شما بگوئید او بذاته صالح بود که خدا تعلیمش داد و با تعلیمش فرمود تا آنکه صالح شد، بهر حال این دو مطلب از هم انفکاک ناپذیر است چنانکه در روایات دارد:
“من علم عمل و من عمل علم”
آن کس که بداند، عمل کند و آن کس که عمل نماید بداند مراد از این علم، علم توحید و کمالات معنوی و مراد از این عمل، رفتار صالح انسانی نسبت به خود او و جامعه است که هر یک جاذب دیگری و هر دو بال طیران یک روح و چرخ جریان یک موتور در تحرک باطنی و معنوی است.
اینجا خواننده محترم متوجه باشد که چون وجهه کلام درباره تعلیم ذات اقدس حق است و سخن در کیفیت آموزش نخستین معلم، بدان جهت خواستیم که تاحد میسور از هدف اصل دور نشویم و مثالها و شواهد را تا می توانیم در تعالیم بلاواسطه حق بیاوریم وگرنه همه تعالیم بشری بهر وسیله انجام بگیرد از سوی خداوند و از اشعه الطاف او است، لکن اغلب آنها را باید در تحت تعالیم معلمان دیگر جستجو کرد که قبلاً در مقاله ای نسبتاً مفصل توضیح دادیم، و بدین لحاظ باید گفت: علمی که خداوند متکفل تعلیم آن است و او خود بذات اقدسش معلم او است، علمی است مخصوص چنانچه مرحوم شیخ بهائی می گوید (علمی بطلب که ترا فانی) (سازد و علایق حسمانی) و کسانی که توفیق شرکت در این کلاس را دارند، بندگانی هستند خالص و خداوند در موضوع این علم چنین می فرماید: ” ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا”
شما ای انسان ها! اگر سپری از تحفظ بالای سر گیرید وزرهی از تحرز بر پیکر روح کنید و جامعه ای از تقوی براندام روان پوشید، بدان سان که نفس انسانی تان آسیب نپذیرد، ما دانشی مبذولتان داریم که هر نیک و بد را بدان تشخیص دهید و هر حق و باطل را در مراحل اشتباه جدا سازید و اینجا است که او خود درتعلیم چنین معارفی اقدام می فرماید و تعلیم این بندگان را خود برعهده می گیرد اینک دراین مقام به دوستانی که زحمات مطالعه عرایض ما را متحمل اند معروض می دارم:
اگر بخواهید وارد این کلاس شوید و افتخار شاگردی بدون واسطه حضرت حق را همانند انبیاء عظام الهی پیدا کنید و از علومی که بندگان صالح او برخوردارند بهره ای برگیرید، شرایط حضور در این محضر را تحصیل فرمائید و آن تقوی است بدانید که انجام هر فرمانی، نوری است و ترک هر عصیانی تابشی تا آنگاه که دل، تجلیگاه حق گردد و خود را در کلاس انسانیت کامل ببینید.
اینجا روایتی از اهل بیت بخاطرم رسید که مضمون آن را متذکرم و نه عبارت را، که امام فرمود: بر موسی گناهی پیش آمد و از انگیزه تقوی از انجام آن چشم پوشید بلافاصله نوری از آن کف نفس در دلش تابش کرد و شعاعی از غیب برصفحه قلبش پرتو افکند.
خواننده محترم در محیط و در هرجو و در هر شرایطی هستی: اندکی در حال خویش دقت کن و از انگیزه خلقت خویش یادآور شو و بی تردید بدان که قافله بشری برحسب طبع تکوینی در حرکت است و از بعد روانی و روحی با اکثریت قاطع با در وقف و یا در عقب گرد بدن ها از حال طفولیت بسوی جوانی و پیری و فنا روانند و روانها قدمی بسوی آن انگیزه عظیم که برای تحقق آن خلقت یافتهاند، بر نمی داردند و کاش چنین بودند که راکد و در حال وقفه بودند بلکه از آن حین که بار تکلیف بردوش آنان گذاشته شد و مأمور حرکت بسوی هدف اصلی شدند، از راه مستقیم بسوی راست و یا چپ منحرف شدند و هرچه پیش می روند، انحراف و دوری از سعات و نزدیکی به شقاوتشان بیشتر می گردد.
عجبا! آیا کسی هست که چشم دل باز کند و این حرکت ها را ببیند؟ ایا کسی هست که از خطر انحراف خویش مطلع گردد؟ آیا کسی هست که ببیند قافله انسانها را بگودالی از آتش می کشانند؟ آیا انسانی هست که بحال انسانها بنگرد ؟ آیا انسانی هست که از اول و آخر قافله انسانها بپرسد؟ آیا گوشی هست که صدای جرس این حرکت را بشنود؟ آیا دلی هست که سخنان انبیاء را فرا گیرد و هضم کند؟ آیا کسی هست که این بیچارگان غفلت زده را از خواب غفلت بیدار سازد؟ آیا انسانی هست که به اسیران خاکی حالی کند که شما در اسارت شیاطین جهان هستید و بلاخره آیا بیدرای هست که بفهمد همه خوابند و وقت خواب نیست؟
خوانندگان عزیز! امروز را فردائی است و فردا را حسابی و حساب را مسئولیتی و مسئولیت را کیفری و از آن حساب و سؤال و کیفر بترسید . بپاخیزید و انجام وظیفه نمائید وگرنه مطلب آن است که علی (ع) فرمود: ” الفرصه سریعه الفوت”
سلام بر شما و بر هر بیدار دلی که دلها را بیدار سازد.
والسلام ۲۰/۷/۶۲
ادامه دارد
اقتصاد اسلامی
قسمت بیست و ششم
آیت الله حسین نوری
در راه ریشه کن ساختن فقر
فاجعه بزرگ بشریت
بررسی گرسنگی از دیدگاه علم
در قسمت های پیشین این سلسله بحث ها پیرامون مفاسد و تباهی های ناشی از سیستم سرمایه داری به شیوه غربی، و سیستم های اقتصادی تابع آن سخن گفتیم و تعدای از این مفسده ها را بطور فشرده مورد بحث و بررسی قرار دادیم و در ضمن تصویری که از اوضاع حاکم بر جوامع تحت سلطه سرمایه داری ارائه دادیم به طرح مسائلی پیرامون “فقر ملت های تحت ستم و استعمار و استثمار” که امپریالیسم و سیستم اقتصادی آن، بر آنها تحمیل کرده است، پرداختم.
و در طرح و بررسی این مسائل، برای انعکاس گوشه ای از این مصیبت عظیم یا فاجعه بزرگ بشری موضوع “گرسنگی ” را مورد بحث قرار دادیم اکنون لازم است انواع و اشکال گرسنگی و عوارض و عواقب شوم آنرا در جامعه بشری بتوفیق خداوند متعال بازنگری و بررسی کنیم تا به عمق و اهمیت تعالیم حیات بخش اسلام که کوشش دامنه دار و نجات بخشی را برای از بین بردن “فقر ” این مصیبت بزرگ بشریت بکار برده است، بهتر و بیشتر بشناسیم.
چنان که می دانیم، پدیده دهشت زای “گرسنگی”، از دیدگاه اهل تحقیق و پژوهشگران مسائل انسانی و اجتماعی، بر دو نوع تقسیم می شود، و هر نوع آن نیز از دیدگاههای گوناگونی مورد بحث و بررسی و چاره جویی و راه حلیابی قرار می گیرد.
نوع اول گرسنگی، که نوع شناخته شده تر آن نیز هست، و عامه مردم، غالباً تنها همان را به عنوان پدیده و مسأله “گرسنگی” می شناسند، عبارت از گرسنگی آشکار و حاد، یا “گرسنگی کمی” است. دراین نوع گرسنگی، که غالباً در قحطی ها و خشکسالی ها و جنگ های خانمانسوز بروز می کند، مسأله به عنوان سد جوع مطرح است. یعنی در این نوع گرسنگی، گروهی از مردم از عدم دسترسی به قوت لایموت رنج می برند و بسیاری از آنان، بر اثر نداشتن ابتدائی ترین مواد سیرکننده رو به مرگ می روند.
اما در نوع دوم گرسنگی، که عامه مردم با آن آشنا نیستند و به همین جهت آن را “گرسنگی مخفی ” هم نامیده اند، مسأله نه از دیدگاه کیفیت و حداقل نان شکم سیر کن، بلکه از نظر کیفیت مطرح است، یعنی در این نوع گرسنگی، مسأله این نیست که شکم مردم خالی می ماند، مسأله این نیست که انسانها از فرط گرسنگی رو به ضعف و لاغری مفرط می گذراند و سلولهایشان به شدت فرسوده و مضمحل می شود. بلکه مسأله این است که مردم شکم خود را سیر می کنند، حتی در مواردی از چند نوع غذای گوناگون هم بهره مند می شوند، ولی با این حال باز هم گرسنه اند!
چرا؟ برای اینکه آنچه آنها می خورند، فاقد مقدار زیادی از مواد حیاتی و لازمی است که برای بدن انسان و تأمین نیازهای او ضرورت دارد و همین فقدان مواد لازم در غذاهای انسان است که امروزه به صورت شایع ترین پدیده یعنی: “گرسنگی کیفی” در جهان مطرح است و میلیونها انسان را به تدریج قربانی می کند و سلامت و زندگی آنها را مورد تهدید جدی قرار می دهد.
بنابراین اگر امروزه گفته می شود که بیش از دو سوم مردم جهان یا بالغ بر ۸۵ درصد انسان های روی زمین گرسنه اند که به حدود ۳ میلیارد نفر نزدیک می شود، منظور آن نیست که نزدیک ۳ میلیارد نفر قوت لایموت ندارند و شب ها با شکم گرسنه سر به بالین می نهند. بلکه منظور آن است که حدود ۳ میلیارد نفر از مردم دنیا، غذائی می خورند که مواد لازم و حیاتی مورد نیاز بدن آنها، در آن وجود ندارد. و همین نوع گرسنگی کیفی و نیرویی، و به عبارتی همین گرسنگی مخفی است که امروزه بلای عظیم جوامع انسانی و فاجعه بشریت شناخته شده است.
سه گروه ماده حیاتی و مورد نیاز انسان
بطوری که بیش از این هم گفتیم، بر اساس محاسبات اهل تحقیق جدود ۴۰ ماده اساسی مهم، برای تأمین احتیاجات و حفظ تعادل کامل دستگاه بدن انسان، ضرورت قطعی دارد که تمام آنها نیز تنها از راه تغذیه صحیح و کامل می تواند به بدن برسد. در توضیح بیشتر این مطلب، باید گفت که پژوهشگران، این ۴۰ ماده مهم و حیاتی را، در سه گروه بزرگ و عمومی دسته بندی کرده اند، که هرکدام شامل چندین ماده غذایی است که در دهها و صدها شکل از اشکال خوراکی های انسان وجود دارد، البته به شرطی که انسان، به این نوع خوراکی ها دسترسی داشته باشد.
سه گروه ماده غذایی مورد نیاز انسان عبارتند از: مواد پروتئینی، مواد معدنی، و انواع ویتامینها، اینها هستند که مواد اصلی و اساسی مورد نیاز انسان را تشکیل می دهند، و اینها هستند که در صورت فقدان و یا کمبودشان، انسان دچار گرسنگی کیفی می گردد و سلامت و زندگی اش مورد تهدید قرار می گیرد و آسیب پذیر می شود.
پس انسان برای آن که بطور کامل و طبیعی زندگی کند، و تعادل و نیروی کامل و لازم برای کار و حفظ و ترمیم دستگاه بدن یا ماشین انسانی خود را داشته باشد، باید به این سه گروه ماده حیاتی دسترسی داشته باشد و آنها را مورد استفاده قرار دهد. و هرگاه حتی یکی از این مواد سه گانه به بدن انسان نرسد، باید گفت که چنین انسانی به غذای کامل و مورد نیاز خود دست نیافته، و در واقع یک “انسان گرسنه” و قربانی سیستم های اقتصادی حاکم و استعمار و استثمار ناشی از آنها است.
برای آن که بدانیم این نوع گرسنگی، چگونه چنگال مخوف خود را در جسم و جان انسانهای جهان امروز فرو کرده است و چگونه عصاره سلامت و حیات آنها را می مکد، و نیز برای آن که بصورت واضح تری با اشکال و ابعاد این نوع از گرسنگی آشنا شویم، لازم است که بحث کوتاهی درباره این مواد سه گانه داشته باشیم.
به عبارت دیگر، ابتدا باید بدانیم آن کدام مواد غذایی و حیاتی است که برای حفظ تعادل و تأمین نیروی کار و ترمیم بدن انسان ضرورت دارد، تا بعداً مسأله کمبود و یا حتی فقدان کامل این مواد را در زندگی انسان امروز بهتر بشناسیم، زیرا مادامی که این مواد و نقش و تأثیر آنها را در زندگی انسان شناخته باشیم، از یک سو متوجه نخواهیم شد که اکثریت مردم دنیا از کدام مواد غذایی لازم و حیاتی محرومند و از کدام گرسنگی رنج می برند، و از سوی دیگر اساساً واقعیت وجود چنین گرسنگی دهشتناکی را درک نخواهیم کرد.
در این قسمت از بحث خود، تا جایی که در حوصله این مقالات باشد، راجع به این مواد سه گانه حیاتی، و نقش و تأثیر آنها در زندگی انسان بحث می کنیم، تا موضوع گرسنگی درجوامع امروز بشری، از دیدگاههای روشن تری مطرح شده باشد.
پروتئین چیست و چگونه تهیه می شود؟
یکی از مسائل مهم و اساسی که فقدان یا کمبود آن، در “گرسنگی کیفی ” مطرح است، عبارت از نقصان یا فقدان موادپروتئینی در غذای انسان است، با آن که پروتئین ها، عناصر اصلی و اساسی ساختمان “پروتوپلاسمای زنده” را در گستره حیات تشکیل می دهند و لذا در واقع می توان آنها را ماده اصلی حیات نامید، باز هم با کمال تأسف باید اعتراف کرد که بدبختانه عمومی ترین و شایع ترین اشکال نقصان مواد غذایی در گرسنگی کیفی، نقصان همین مواد پروتئینی در غذای انسان ها است.
ابتدا باید دانست که اصولاً پروتئین ها چیستند، و چگونه و در کجا پیدا می شوند و چگونه در دسترس انسان قرار می گیرند؟
پاسخ این است که : پروتئین ها یک دسته از مواد شیمیایی، با ترکیبی پیچیده هستند، که در وهله اول در انواع گیاهان تولید و یافت می شوند. بدین صورت که گیاهان، با بکار بردن ازت خاک و کربن هوا و سایر عناصر محیط و نیز با استفاده از اثر نیرو بخش نور آفتاب، این دسته مواد شیمیایی را تهیه و تولید می کنند و البته این تنها گیاهان هستند که از چنین امکان خداداد و این معجزه خلاقه یی که گوشه یی کوچک از معجزات الهی در عرصه آفرینش و حیات است، برخوردار هستند. سوای گیاهان، دیگر هیچ موجودی درطبیعت، قادر به چنین کاری نیست. و لذا چون انسان و حیوانات، با وجود برخورداری از یک زندگی فعال تر و پرتحرک تر، قدرت خلق مواد زنده به وسیله مواد غیر آلی را ندارند، همیشه برای ادامه زندگی، تابع دنیای نباتات هستند.
از همین روست که گفته می شود: انسان تنها در جایی زندگی می کند که دارای پایگاه زندگی نباتی باشد، و به عبارت دیگر می توان گفت که انسان همواره باید با گیاهخواری به زندگی ادامه دهد، و این امر با استفاده مستقیم از خوراک های گیاهی و با استفاده غیر مستقیم از طریق تغذیه گوشت حیواناتی که به نوبه خود با گیاهان تغذیه می کنند، عملی می شود.
به گفته یکی از پژوهشگران: برخلاف آنچه در نظر اول مینماید، مساحت قابل سکنای انسان در نواحی قطبی، محدود به منطقه زندگی گوزن ها، یعنی آن گوزن هایی که به مصرف تغذیه انسانهای قطبی می رسند نیست. بلکه محدود به مناطقی است که دارای علوفه کافی برای تغذیه به گوزنها باشد و در آنجا که عدم تابش آفتاب مانع رشد گیاهان است، انسان نمی تواند مسکن کند.
بدین ترتیب، چون حیوانات هم از طریق تغذیه گیاهان، صاحب مواد پروتئینی می شوند، در نتیجه انسان که هم گیاهان و هم گوشت حیوانات را مورد تغذیه قرار می دهد، از دو نوع پروتئین استفاده می کند که عبارتند از: پروتئین نباتی و پروتئین حیوانی. اما نکته مهم در اینجا آن است که هر یک از انواع نباتی و حیوانی، دارای پروتئین مخصوص خود هستند که از نظر ساختمان شیمیایی و مواد ترکیب کننده و ” اسیدهای آمینه” موجود در آنها، با انواع دیگر، تفاوت دارند. ارزش بیولوژیکی پروتئین بستگی دارد به میزان غنای آن از لحاظ اسید های آمینه، که مصالح ساختمانی ذره ای آن را می سازند. مطالعات جدید دانشمندان هم نشان داده است که لااقل ده نوع اسید آمینه برای تغذیه انسان لازم است که برخی از آنها برای رشد و نمو و برخی دیگر برای حفظ سلامت افراد بالغ ضرورت دارد. اما در ساختمان همه پروتئین ها، تمام اسید آمینه های واجب و لازم، وجود ندارند، بلکه معمولاً تنها در آن دسته از پرتئین هایی که ریشه حیوانی دارند، مثلاً در ” گوشت ” و ” شیر” و “تخم مرغ” می توان تمام این اسید آمینه ها را یافت، و از همین رو، این مواد را “پروتئین کامل” نامند. ولی پروتئین هایی که ریشه نباتی دارند، تقریباً همیشه از یک یا چند نوع اسید آمینه محرومند و از همین رو آنها را ” پروتئین های ناقص ” نامیده اند.
بنابراین انسان برای آن که بتواند بطور عادی و طبیعی به زندگی ادامه دهد، باید همواره مقداری پروتئین حیوانی را در برنامه های غذایی خود مورد مصرف قرار دهد. بطوری که متخصصان می گویند، برای حفظ تعادل کامل یک رژیم غذایی صحیح و مورد نیاز ( و البته این غیر از زندگی های تجملی و پر مصرف است) باید همواره نیمی از پروتئین مورد لزوم را، از گروه پروتئین های حیوانی به مصرف رسانید، اما خوراکی هایی که می توانند این پروتئین های کامل را به بدن برسانند، در همه جا از گران ترین محصولات محسوب می شوند و به این ترتیب، مصرف این مقدار پروتئین حیوانی و رساندن اسیدهای آمینه مورد لزوم به بدن، بسیار دشوار می شود. زیرا اکثریت طبقات مردم از تأمین هزینه های چنین مواد حیاتی و لازمی، محرومند.
برای روشن تر شدن مسأله، باید گفت که طبق تحقیقات متخصصین، تمام طبقات محروم در سراسر جهان، اعم از مناطق فقیر و غنی، نوعاً قدرت مالی آن را ندارند که این مقدار پروتئین را که لازمه یک تغذیه کامل و واجب ( نه تجمل و پر مصرف) است. به مصرف رسانند.
به همین جهات است که گفته می شود عمومی ترین و شایع ترین اشکال نقصان مواد غذایی در “گرسنگی کیفی”، همین کمبود مواد پروتئینی در زمان ما و در جامعه بشری امروز است. و البته دشواری مسأله وقتی آشکار می شود که بدانیم این کمبود، عواقبی وخیم و شوم دارد، بطوری که نسل های بشر را پی در پی تهدید می کند و سلامت جسم و جان آنها را با مخاطرات جدی و اسف انگیزی مواجه می سازد.
که انشاء الله در بحث های آینده، این موضوع روشن تر خواهد شد.
ادامه دارد
معاد
قسمت هشتم
آیت الله جوادی آملی
ابرار و مقربین در قرآن
برای تحقق اهداف انبیاء (ع) عاملی مهمتر از یاد معاد نیست، چون یاد معاد هم مسائل نظامی را حل می کند: “وقالوا لا تنفروا فی الحر قل نار جهنم اشد حرا”
و هم مسائل اقتصادی را حل می کند: ” بسم الله الرحمن الرحیم، ویل للمطفقین، الذین اذا اکتالوا علی الناس یستوفون، و اذا کالوهم او وزنو هم یسخرون، الایظن اولئک انهم مبعوثون لیوم عظیم”
آیا اینها که کم می فروشند و زیاد می گیرند به فکر قیامت نیستند، در موقع گرفتن استیفاء می کنند ولی در موقع دادن کم می دهند.
خداوند گاهی از قیامت به عنوان “یوم عظیم” یاد می کند و گاهی بنام “یوم تقیل” روز سنگین معرفی می کند.
“یوم یقوم الناس لرب العالمین”
در آن روز همگان در برابر خدا از قبر بر می خیزند.
فجار و کتاب آنها
“کلا ان کتاب الفجار لفی سجین”
انیچنین نیست که اگر آنها به غفلت پرداختند ،مطلب هم امر جزئی باشد، بلکه کتاب فجار در سجین است.
” و ما ادریک ما سجین؟” سجین چگونه کتابی است؟ “کتاب مرقوم” سجین کتابی است که رقم زده شده و نوشته است که کتابی در کتابی، مثل حسابهای روز، که دفترهای جزئی دردفترهای کلی ثبت است از نظر وجود کتبی، اینها هم کتابهای تکوینی دارند که بعضی محیط است به بعض دیگر.
“ویل یومئذ للمکذبین، الذین”
“یکذبون بیوم الدین و ما یکذب”
” به الا کل معتد اثیم”
… تکذیب نمی کند روز قیامت را مگر انسان ستمگر و گناهکار که هر وقت آیات ما بر او تلاوت شود می گوید : اینها افسانه های پیشینیان است.
” کلا بل ران علی قلوبهم ما کانوا”
“یکسبون”.
نه اینچنین نیست که انیها اسطوره باشد بلکه آنچه اینان کسب کرده اند،قلوبشان را چرکین نموده است. قلب چرکین معرفت ندارد، در نتیجه در روز قیامت به رؤیت الهی نمی رسد. امیرالمؤمنین (ع)بیانی از پیامبر (ص) نقل کرده که فرمود: ” من در شگفتم! انسانی که شبانه روز پنج بار در چشمه ای که درمنزل اوست شستشو می کند، معذلک چرا پاک نمی شود! منظور نماز است که حضرت آن را به چشمه ای زلال تشبیه کرده اند.
اگر انسان چرک و رین قلب را شستشو نکند چنین می شود که: “کلا انهم عن ربهم یومئذ لمحجوبون”
نه، آنها در آن روز، از دیدار پروردگارشان محجوب هستند. معلوم می شود گناه حجاب است و مانع از دیدن خدا می شود، گرچه در قیامت خدا را با چشم سر نمی توان دید چون: “لا تدرکه البصار و هو یدرک الابصار و هو اللطیف الخبیر”
این آیه جزء محکمات قرآن است، چه در دنیا و چه در آخرت خدا را با چشم سر نمی توان دید، اما آنچه علی (ع) فرمود: ” ما کنت اعبد ربا لم اره” عبادت نمی کنم خدائی را که ندیده ام، خود در جواب می فرماید: “لاتدرکه الابصار بمشاهده العیون”
” بل تدرکه القلوب بحقایق الایمان”
چشمها با مشاهدت او را درک نمی کنند بلکه دلها با حقای ایمان او را درک می کنند
آن اگر در دنیا نصیب انسان مؤمن نشد در قیامت به مقدار درجه ایمانش نصیب او می گردد که با مشاهده جان، خدا را می بیند ولی انسان عاصی چون گرفتار چرک و رین است از خدا محجوب است که بدترین عذاب است: “ثم انهم لصالوا الجحیم ثم یقال”
“هذا الذی کنتم به تکذبون”
فرق بین ابرار و مقربین
“کلا ان کتاب الابرار لفی علیین و ما ادریک ما علیون، کتاب موقوم بشهده المقربون”
“سابقون” که در سوره واقعه به مقربین تشبیه شدند،بالاترین درجه برای آنها است، ابرار، کتابشان در علیین است، علیین مقامی عظیم است که فرمود: علیین کتابی است که مقربین بالاتر از ابرارند که کتاب ابرار مشهود مقربین است، آنها می دانند که ابرار چه کرده اند، آنها شاهدند که در جان چه داشته اند و در عمل چه کرده اند، پاداشی هم که به مقربین می دهند بالاتر از پاداشی است که به ابرار می دهند چون فرمود: در قلب مقرّب جز محبت، الله نیست، نه اینکه محبوبی دارد غیر از خدا و آن را نثار مقدم الله می کند، و این غیر از ابرار است که به چیزی علاقه دارند و آن را در راه خدا صرف می کنند خواه آن چیز، جان باشد و خواه مال و فرزند و غیر آنها.
“ان الابرار لفی نعیم، علی الارائک ینظرون تعرف فی وجوههم نره النعیم”
ابرار غرق در نعمت هستند، بر سریرها و تختها نظر کریمانه دارند و در چهره های ایشان تازگی نعمت را مشاهده می کنی،
“یسقون من رحیق مختوم”
آنها از شرابی سیرآب می شوند که سربسته و مهر شده است، مهرش چیست ” “ختامه مسک” سرش به مشک مهر شده است که دیگران راه ندارند، نه تنها آن شراب بوی مشک می دهد، و بوی آن از چندین فرسخ به مشام انسان می رسد بلکه خود رحیق نیز مختوم است.
“و فی ذلک فلیتنا فی المتنافسون”
اگر انسان نفس نفس می زند که بجائی برسد، بکوشد به اینجا برسد، چرا برود به جائی که به چاه بیافتد؟! چرا برای سرنگونی در چاه سبقت بگیرد؟! می فرماید: این تناقس را در راه رسیدن به این مقام بکن نه جای دیگر ” و مزاجه من تسنیم” فرود این شراب خالص نیست، بلکه ممزوج به تسنیم است
تسنیم چیست؟
تسنیم چیست ؟ تسنیم چشمه مرتفعی است که از آن چشمه ای بالاتر نیست و مخصوص مقربین است . “عینا یشرب بها المقربون”
چشمه ای است که مقربین از آن می نوشند چشمه را به اهل بهشت معرفی می کند، نمی گوید کجا می جوشد، چون جشمه های بهشت تابع بهشتی است، نه بهشتی تابع چشمهاست، مثل دنیا که هرجا چشمه باشد انسان خیمه می زند، نه، در آنجا هر جا بهشتی بخواهد چشمه می جوشد، اگر این چنین است که خالص را به مقربین و ممزوج را به ابرار می دهند بخاطر آن است که مقرب، خالص است و در قلب مقرب جز محبت الله نیست، نه اینکه محبوبی دارد غیر از خدا و آن را نثار مقدم الله می کند. نه، اصلاً او اجازه نمی دهد که محبت غیر خدا در دلش جای گیرد.
مرحوم مجلسی در بحار نقل می کند: شخصی از علی (ع) عرض حاجتی کرد، حضرت به یکی از خدمتگزاران فرمود : اَعَطِهِ اَلفاً، هزار واحد به این شخص بده، خدمتگزار رو کرد به امیرالمومنین (ع) عرض کرد: شما که فرمودید: هزار واجد، آیا هزار مثقال طلا یا هزار مثفال نقره؟ در هم یا دینار؟ فرمود: “کِلا هُما عِندی حُجَران، هم طلا سنگ است ( منتهی زرد است) و هم نقره سنگ است ( منتهی سفید). شرایطی ایجاب کرده که یک قدری زیر خاک مانده این زرد شده و آن سفید. “اعطه انفعهما بحاله” برای او هرچه نافع تر است همان را بده، این نه به آن معنی است که علی (ع) با سایر اهل بیت (ع) به چیزی غیر خدا محبت داشتند، آنگاه این محبوب را فدای الله کردند! نه، مقرب است که چشمه خالص از اوست چون کار او هم طبق این آیه است:
“الا لله الدین الخالص…”
و این غیر از ابرار است که به چیزی علاقه دارند و آن را در راه الله صرف می کنند یعنی ابرار به غیر خدا محبت دارند ولی محبوبشان را خواه جان، مال، عیال و هر چه باشد فدای الله می کنند.
“لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون و ما تنفقوا من شییء فان الله به علیم”
آنچه محبوب شماست در راه خدا انفاق کنید تا به مقام ابرار برسید. و در جای دیگر فرمود:
“لیس البران تولوا وجوهکم قبل”
“المشرق و المغرب ولکن البر من”
“آمن بالله و الیوم الاخر و ”
“الملائکه و الکتاب و النبیین و ”
“اتی المال علی حبه ذوی”
” القربی و الیتامی و المساکین و ”
“ابن السبیل و السائلین و فی الرقاب و اقام الصلوه و آتی”
“الزکوه و الموفون بعهدهم اذا”
“عاهدوا و الصابرین فی البأساء”
“والضّراء و حین الباس اولئک”
” الذین صدقوا و اولئک هم المتقون”
قرآن به تعبیر استاد علامه طباطبائی (ره) کتاب تعلیم محص نیست، تعلیم و هدایت و نور است لذا در حین تشریح بر، بر را معرفی می کند، در تحلیل معنی نیکی نیکان را معرفی می کند که منظور دانستن بر نیست، بر شدن مراد است.
بر یکی از اسمای حسنای حق تعالی است “هوالبر الرحیم” ابرارند که در سختیها و ناگواریها صبر می کنند (فی البأساء و الضراء و حین البأس)، کسی که به جبهه رفته و در سنگر نشسته است این صابر است فی البأسأ و الضراء، آنوقت که حمله شروع می شود و در میدان است – که آن حال سنگین تر از حالات دیگر است- این می شود صابر حین البأس، اینها هستند که صادقند و اینهایند که متقی اند.
“و یطعمون الطعام علی حبه مسکیناً”
” ویتیما و اسیرا”
ضمیر حُبِّه به الله برمی گردد، یعنی مقربین عَلی حُبِّ الله اطعام می کنند چنان که فرمود:
“لما نطعمکم لوجه الله لانرید”
“منکم جزاء و لاشکورا”
مقرب، کافر حربی را هم ناامید نمی کند چون دیدنش دید الهی است.
امیرالمؤمنین (ع) فرمود: عبادت من ” خَوفاً عَلیَ النار” نیست و شَوقاً اِلَی الجَنه ” هم نیست” حُباً لله ” است او جزء مقربین است.
آن دید اینچنین است که افطاری خود را به کافر حربی می دهد ولی ابرار به دوستان و نزدیکان و بستگان می پردازند.
در جوامع روائی ما درجات اهل بهشت را تبیین می کنند، می گویند : فاصله برخی از مقامها مثل فاصله زمین با ستارگان آسمان است و دارد که منزل مؤمن تمام اهل دنیا را جا می گیرد، این کدام مؤمن است و چه منزلتی است؟.
مرحوم ابن بابویه در کتاب امالی خود می گوید: وقتی مؤمن وارد بهشت می شود، درب بهشت کوبه ای دارد از یاقوت، اهل بهشت وقتی این کوبه را به سینه درب می کوبند “طَنَّت وَ قالَت یا عَلی” طنین صدای کوبه یا علی است.
مرحوم استاد علامه طباطبائی (ره) هنگام درس، این حدیث را چنین معنی می کردند:
انسان وقتی وارد خانه ای می شود، صاحب خانه را صدا می زند و استیذان می کند آنکه صاحب بهشت است و قسیم الجنه است و بهشت را بر محور کار او تقسیم می کنند جز علی و اولاد او، کسی دیگر هست؟
“و سقاهم ربهم شراباً طهورا”
مرحوم طبرسی (ره) در مجمع البیان از معصوم (ع) نقل می کند که شرابا طهورا یعنی شراب یطهره عن ما سوی الله، هرچه محبت و مهر غیر خدا است از حرم امن دل مقربین شستشو می شود.
احکام محارب
قسمت هفدهم
حجه الاسلام و المسلمین موسوی تبریزی
قوانین کیفری در اسلام
در مقاله گدشته، در رابطه با کیفیت اجرای حد محارب فتاوای، عده ای از فقهای بزرگ گذشته را نقل کردیم و بیان کردیم که ظاهر آیه شریفه دلالت می کند بر تخییر حاکم شرع در رابطه با اجرای حدود چهار گانه: اعدام، به دار آویختن، یک دست و یک پا رابریدن و تبعید، ولی روایاتی در این باب هست که موجب اختلاف فتاوی بین علمای اسلام شده است، لذا ما ابتدا روایات باب را بررسی کرده سپس به نقل بعضی دیگر از اقوال فقها می پردازیم:
۱-وسائل الشیعه ج۱۸ ص۵۳۲ خبر اول قال: من شهر السلاح فی مصر من الامصار فعقر اقتص منه و نفی من تلک البلد. و من شهر السلاح فی مصر من الامصار و ضرب و عقر و اخذ المال و لم یقتل فهو محارب، فجزاؤه جزاء المحارب و امره الی الامام ان شاء قتله و صلبه و ان شاء قطع یده و رجله قال: و ان ضرب و قتل و اخذ المال فعلی الامام ان یعطع یده الیمنی بالسرقه ثم یدفعه الی اولیاء المقتول فیتبعونه بالمال ثم یقتلونه قال: فقال له ابوعبیده ارایت ان عفا عنه اولیاء المقتول؟ قال: فقال ابوجعفر (ع) : ان عفوا عنه کان علی الامام ان یقتله لانه قدحارب و قتل و سرق قال: فقال ابوعبیده: ارایت ان اراد اولیاء المقتول ان یاخذوا منه الدیه و یدعونه،الهم ذلک قال: لا، علیه القتل”.
در روایت صحیحه محمد بن مسلم از امام باقر (ع) نقلب می کند که فرمودند هر کسی در یکی از شهرها سلاح برکشد و کسی را مجروح سازد، قصاص می شود و از آن شهر تبعید می شود و کسی که سلاح برکشد و دیگری را مجروح سازد و مالی بگیرد ولی نکشد، محارب است و کیفر او کیفر محارب است و کیفیت آن به اما واگذار شده است، اگر خواست او را بکشد یا بدار آویزد و اگر خواست دست و پای او را قطع می کند و اگر سلاح برکشد و بزند و شخصی را بکشد و مالی را بگیرد، امام می تواند دست راست او را بخاطر دزدی قطع کند پس تحویل اولیای مقتول دهد و آنها اول مال را بگیرند سپس او را بکشند. سؤال شد: آیا می شود اولیای مقتول عفو کنند؟ فرمود: اگر اولیا مقتول عفو کنند، امام (حاکم شرع) می تواند او را بکشد برای اینکه محاربه کرده و دزدی نموده و آدم کشته است. سؤال شد : آیا می توانند اولیاء دم صرفاً دیه بگیرند و او را رها کنند؟ فرمود: نه، بلکه باید کشته شود.
۲- وسائل، ص۵۲۹، خبر یازدهم از همان باب:علی بن ابراهیم فی تفسیره عن ابیه من علی بن حسان عن ابی جعفر (ع) السلام قال: من حارب الله و اخذ المال و قتل کان علیه ان یقتل او یصلب و من حسارب فقتل و لم یاخذ المال کان علیه ان یقتل و لا یصلب، و من حارب و اخذ المال و لم یقتل کان علیه ان قطع یده و رجله من خلاف و من حارب و لم یخذ المال و لم یقتل کان علیه ان ینفی ثم استثنی عزوجل “الا الذین تابوا من قبل ان تقدروا علیهم” یعنی یتوبوا قبل ان یاخذهم الامام.
علی بن ابراهیم در تفسیر خود از پدرش از علی بن حسان نقل می کند که امام باقر (ع) فرمود: کسی که با خدا محاربه کند و مالی را به زور بگیرد و کسی را بکشد. باید کشته شود یا به دار آویخته شود و کسی که محاربه کند و بکشد ولی مالی را نگیرد کشته می شود و دار آویز نمی شود، و کسی که محاربه می کند و مال کسی را می گیرد و کسی را نمی کشد، یک دست و یک پای او برخلاف هم (دست راست و پای چپ و یا بالعکس) قطع می شود. کسی که محاربه کند و نکشد و مالی را نگیرد، تبعید می شود سپس فرمود: خداوند عزوجل کسانی را که قبل از دستگیری، از محاربه خود توبه کنند و دست بردارند، از حکم فوق استثناء نموده است.
۳-روایت چهارم همان باب:
عبیدالله المداینی عن ابی الحسن الرضا (ع) قال: سئل عن قول الله عزوجل: “انما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فی الارض فسادا “الایه، فما الذی اذا فعله استوجب واحده من هذه الاربع فقال: اذا حارب الله و رسوله و سعی فی الارض فسادا فقتل، قتل به او ان قتل و صلب. و ان اخذ المال و له یقتل، قطعت یده و رجله من خلاف. و ان شهر السیف و حارب الله و رسوله و سعی فی الارض فسادا و لم یقتل و لم یاخذ المال، نفی من الارض. عبیدالله مداینی می گوید: از امام رضا (ع) درباره آیه شریفه سؤال شد که کدام عملی است که در صورت ارتکاب مستوجب یکی از چهار کیفر مذکور در آیه می شود؟ فرمود: اگر محاربه با خدا و رسول خدا بکند و در شیوع فساد در روی زمین تلاش و کوشش نماید و کسی را بکشد، کشته می شود. و اگر بکشد و مالی را نیز بگیرد کشته می شود و به دار آویخته می شودو اگر مالی بگیرد ولی آدم نکشد، دست و پای او قطع می گردد و اگر صرفاً شمشیر بکشد و با خدا و رسول خدا محاربه کند و به فساد در روی زمین کوشش نماید ولی مال نگیرد و کسی را نکشد، او را تبعید می کنند.
بیشتر فقهای اسلام به تخییر حاکم شرع فتوی داده اند و فرموده اند که حاکم شرع مخیر است یکی از کیفرهای چهارگانه را با صلاحدید خود مطابق با شرایط جرم و مجرم انتخاب نماید.
و روایات دیگری نیز درباب هست که مدلول روایات مذکور را تأیید می کند و همانطور که ملاحظه می کنید این روایات دلالت بر این دارد که کیفرهای چهارگانه طبق ضوابطی که در روایات، معین شده است باید از طرف حاکم شرع برای محارب تعیین شود و حاکم از خود اختیار ندارد که یکی از چهار کیفر را انتخاب کند.
ولی می توان گفت: اولاً این روایات به ظاهر آیه شریفه مخالفت دارند که ظهور آیه در تخییر است که کیفرها بوسیله لفظ (او) به همدیگر عطف شده است و ظهور آن در تخییر است. ثانیاً بعضی از روایات مانند روایت سوم از نظر سند ضعیف است و بعضی از آنها از نظر مدلول با دیگر روایات باب متعارض است، مانند روایت اول که مضمون آن با دیگر روایات بسیار متفاوت است ،لذا بیشتر فقهای بزرگ اسلام با توجه به روایات دیگر باب و ظهور آیه شریفه و تعارض و اختلاف و ضعف در روایات گوناگون به تخییر حاکم شرع فتوی داده اند و فرموده اند که حاکم شرع مخیر است یکی از کیفرهای چهارگانه را با صلاحدید خود مطابق با شرایط جرم و مجرم و زمان و مکان جرم انتخاب نماید.
اینک بنقل چند نمونه ازآن روایات می پردازیم:
خبر سوم همان باب:
عن جمیل بن دراج، قال: سألت أبا عبدالله (ع) عن قول الله عزوجل انما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فی الارض فسادا ان یقتلوا او یصلبوا او تعطع ایدیهم، الی آخر الآیه، ای شییء علیه من هذه الحدود التی سمی الله عزوجل قال: ذلک الی الامام ان شاء قطع و ان شاء نفی و ان شاء صلب و ان شاء قتل . قلت: النفی الی این؟ قال من مصر الی مصر. قال ان علیا (ع) نفی رجلین من الکوفه الی البصره.
جمیل بن دراج گوید: سؤال کردم از امام صادق (ع) درباره آیه شریفه (انما جزاء الذین الخ…) که کدام یک از حدود مذکور در آیه، باید بر او جاری شود، فرمودند: انتخاب یکی از حدود مذکور با امام است اگر خواست دست و پا را قطع می کند و اگر خواست می کشد و اگر خواست بدار می آویزد و اگر خواست تبعید می کند . گفتم: به کجا تبعید می کند؟
فرمود: از شهری به شهر دیگر. و سپس فرمود: امیرالمؤمنین (ع) دو نفر را از کوفه به بصره تبعید کردند.
و در خبر نهم همان باب آمده:
عن سماعه بن مهران، عن ابی عبدالله (ع) فی قول الله: “انما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله “. قال: الامام فی الحکم فیهم بالخیار ان شاء قتل و ان شاء صلب و ان شاء قطع و ان شاء نفی من الارض.
امام صادق (ع) در تفسیر آیه شریفه فرمودند: امام ( و حاکم شرع) مخیر است اگر خواست می کشد و یا بدار می آویزد یا دست و پا را قطع می کند و یا تبعید می نماید و باز روایات دیگری در این زمینه وجود دارد که در کتاب وسائل الشیعه، تهذیب و کتاب های دیگر نقل شده است . و با توجه به این روایات . امام امت رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران آیت الله العظمی امام خمینی در تحریر الوسیله، در کتاب حدود در حد محارب، مسئله پنجم می فرماید:
“الاقوی فی الحد تخییر الحاکم بین القتل و الصلب و القطع مخالفا و النفی و لا یبعد ان یکون الاولی به ان یلاحظ الجنایه و یختار ما یناسبها، فلو قتل اختار القتل او صلب و لو اخذ المال اختار القطع و لو شهر السیف و اخاف فقط اختار النفی و قد اضطرب کلمات الفقهاء و الروایات و الأولی ما ذکرنا”.
یعنی اقوی در حد محارب این است که حاکم شرع مخیر است بین چهار کیفری که در قرآن ذکر شده است ولی بعید نیست که بگوئیم : بهتر است حاکم شرع در رابطه با اجرای جدود مذکور، جنایات و کیفیت آن را ملاحظه نماید. مثلاً اگر شخصی دیگری را بکشد، حاکم شرع آن شخص را بکشد یا بدار آویزد و اگر مالی را بگیرد بریدن دست و پا را انتخاب کند و اگر صرفاً شمشیر برکشد و مردم را بترساند او را تبعید نماید و کلمات فقها در این مسئله و همچنین روایات مضطرب و متشتت است لکن بهتر همان است که گفته شد.
تا اینجا از نظر روایات و آیه شریفه مطلب روشن شد و اگر مصالح جامعه اسلامی را نیز در نظر بگیریم، با توجه به اینکه شریعت رسول اکرم خاتم الانبیاء (ص) دینی است جامع و همیشگی و محدود به زمان خاص و مکان خاص نیست و جرائم و شرایط زمان و مکان جرم و مجرم و نظام و فرهنگی که مجرم در آن نظام و فرهنگ تربیت یافته باشد با همدیگر بسیار متفاوت و مختلف است و نمی شود گفت دزدی که اسلحه می کشد و در سر راه مردم قرار می گیرد و راهزنی می کند و مال مردم را می گیرد در هر زمان و هر شرایط یکسان است و یا کسی که مردم را می ترساند گرچه نمی کشد و یا مالی را نمی گیرد درهر شرایط یکجور است و هیچ وقت او را نباید کشت! بلکه با تغییر شرائط زمان و مکان و بالخصوص فرهنگها و نظامها، شدت و ضعف جرم و کیفر آن فرق می کند و با توجه به وسعتی که در اسلام برای حکومت اسلامی وجود دارد و اختیاراتی که برای حاکم مسلمین ازطرف شریعت اسلام تعیین شده است، فتوای امام امت و بزرگان فقهائیکه فتاوای آنها در مقاله گذشته نقل کردیم، بسیار مناسب بنظر می رسد و با روایاتی که دررابطه با تعزیرات – که بعهده حاکم شرع گذاشته شده است- نیز متناسب است. در هر صورت، حکام محترم شرع باید با دید بسیار وسیع و دقیقی که از شرایط زمانی و مکانی دارند- و بالخصوص زمان ما- شرائط انقلاب و فرهنگی رشد یافته اند درنظر بگیرند و یا فرهنگ انقلاب که با توجه به ایثارگریهای عاشقان راه الله و خدمتگزاران به اسلام و مسلمین که از اقشار مختلف مردم مستضعف در پیشبرد اهداف مقدس اسلام می کوشند. باز عده ای مشغول سودجوئی و یا فساد و افساد در روی زمین باشند و فرهنگ و اقتصاد و سیاست جامعه اسلامی را به انحراف بکشانند و یا بخواهند در خدمت اجانب و ابرجنایتکاران شرق و غرب قرار گیرند، قهراً کیفرهای متناسب را با رعایت وضعیت مجرم و کیفیت خانوادگی وی و شرایط فکری و تربیتی وی انتخاب و حکم را صادر نمایند.
اَنَّما جَزاءُ الَذّینَ یُحارِبونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسعَونَ فِی الاَرضِ فَساداً انّ یُقَتَّلُوا و َ یُصَلَبّوُا اوَ تُقَطَّعَ اَیدیهِم وَ اَرجُلُهُم مِن خِلافٍ اَو یُنفَوا مِنَ الاَرضِ ذلِکَ لَهُم خِزیٌ فِی الدُنیا وَ لَهُم فِی الأخِرهِ عَذابٌ عَظیمٌ
همانا کیفر آنان که با خدا و پیامبر او به جنگ برخیزند و در زمین به فساد کوشند جز این نیست که باید یا کشته شوند یا بدار کشیده شوند یا دست و پایشان بخلاف بریده شود – یعنی دست راست را با پای چپ یا بالعکس – یا به نفی و تبعید از سرزمین صالحات اخراج شوند این ذلت و خواری عذاب دنیای آنهاست و در روز بازپسین – در دوزخ، عذاب بزرگ برای آنان است.
فرازهائی از: سیستم قضائی اسلام
قسمت یازدهم
حجه الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری
آئین دادرسی در اسلام
در چند مقاله اخیر که از نظر خوانندگان گرامی گذشت، ویژگیهای مذکور، خصوصیاتی است که انسان را شایسته نمایندگی خدا در رابطه با داوری میان مردم میسازد، و تا کسی دارای آن ویژگیها نباشد از نظر اسلام شایسته منصب قضاوت نیست. پس از احراز ویژگیهایی که ذکر شد، و احراز منصب قضاء، یک سلسله ویژگیهایی دیگری برای قاضی و قضاء در متون اسلامی مطرح شده که رعایت این امور در جلسه دادگاه و یا پیش از صدور حکم و یا پس از صدور حکم، برای قاضی ضروری است.
و یک سلسله امور خارج از مسائل قضائی است ولی چون در رابطه با حیثیت اجتماعی قاضی می باشد، باید قاضی آنها را مورد توجه قرار دهد.
برخی از این امور از نظر فقهی واجب، و بعضی مستحب، و تعدادی از آنها مکروه میباشند.
این امور را فقها به عنوان ” آداب قضاء” مطرح کرده اند، ولی از آداب واجبه که بگذریم، در رابطه با سایر اموری که در کتب فقهی بعنوان “آداب قضاء” مطرح شده، دو نکته قابل توجه است:
نکته اول اینکه بعضی ازاین امور در رابطه با جوامر خامص و مقطع های ویژه ای از تاریخ است، که در شرائط اجتماعی دیگر نمی توان آنها را بعنوان آداب قضاء بطور مطلق مطرح کرد.
نکته دوم اینکه تعدادی از اموری که در کتب فقهی بعنوان آداب قضاء مطرح شده است همانطور که مرحوم صاحب جواهر می فرماید: دلیل شرعی خاصی ندارند ، به این معنی که در متون اسلامی و اخبار و احادیثی که از معصومین (ع) بدست ما رسیده است در رابطه با امر قضاوت مطرح نشده اند، بلکه این امور از قبیل آداب اجتماعی است که می تواند از مصادیق معروف و مشمول اوامر استحبابی آن باشد.
بهرحال ما تعدادی از ضروری ترین آداب قضاء را “اعم از آداب واجب، و مستحب و مکروه ” تحت عنوان “آئین دادرسی دراسلام” مورد بررسی قرار می دهیم:
۱-کسب اطلاعات مورد نیاز:
مرحوم محقق که یکی از فقهای بزرگ اسلام است در کتاب ارزنده خود “شرایع ” مسأله کسب اطلاعات را بعنوان نخستین مسأله از آئین دادرسی و آداب مستحبه قضاء مطرح نموده است:
متن کلام محقق این است:
“فالمستحب ان یطلب من اهل ولایته من یسأله عما یحتاج الیه فی امور بلده”.
یعنی یکی از آداب استحبابی دادرسی این است که قاضی از مردم شهری که می خواهد در آن شهر قضاوت کند بخواهد که شخصی را به او معرفی کنند که اطلاعات لازم را در رابطه با امور جاری مردم به او بدهد.
مسأله اطلاعات یکی از ضروری ترین مسائلی است که قاضی باید بیش از سایر مسائل به آن توجه داشته باشد و اگر در زمان مرحوم محقق که حکومت در دست فقهاء اسلام نبوده و امکانات اطلاعاتی بصورت گسترده وجود نداشت، طبق فرمایش ایشان کسب اطلاعات مورد نیاز برای قاضی راجح بود و مستحب، در زمان ما که ولایت فقیه بر کشور حاکم است و امکانات برایی کسب اطلاعات گسترده در رابطه با مسائل قضائی برای قضات موجود است، می توان گفت مسأله کسب اطلاعات مورد نیاز، در بسیاری از موارد برای قاضی واجب است، و قاضی باید فردی کاملاً ً مطلع از مسائل اجتماعی و اموری که در رابطه با امر قضا و دادرسی است باشد. و به تعبیر رسمی، قاضی باید یک فرد اطلاعاتی بمفهوم صحیح این کلمه باشد.
و همین ضرورت است که پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران دادسراها و دادگاه های انقلاب را واداشت که بطور رسمی و یا غیر رسمی دفتر اطلاعات و تحقیقات ایجاد نمایند.
این دفتر ها علاوه بر نقش اساسی و قاطعی که در مبارزه با توطئه های براندازی که از ناحیه ضد انقلابهای داخلی با پشتیبانی اربابان خارجی آنها، و دشمنان خارجی انقلاب اسلامی دارند، اطلاعات دقیقی را در رابطه با مسائل قضائی در اختیار دادسراها و دادگاهای انقلاب قرار می دهند.
و بر این اساس دستگاههای قضائی باید دائماً در رابطه با دستگاههای اطلاعاتی باشند، چه اطلاعات مخفی که بنا بر آنچه اخیراً در مجلس شورای اسلامی تصویب شده است تحت عنوان “وزارت اطلاعات” سازماندهی خواهد شد و چه اطلاعات آشکار که توسط سازمان بازرسی کل کشور تهیه می شود.
و اصولاً مسأله تجسس بجز در مواردی که در اسلام ممنوع است یعنی در موارد خطاهای اخلاقی و فردی، بهمین منظور در متون اسلامی مطرح شده است یعنی بمنظور احقاق حقوق مردم و رسیدگی به جرائم متخلفین توسط حکام شرع و قضات اسلامی ،
و به همین منظور امام علی (ع) در آئین نامه مشروحی که برای مالک اشتر در رابطه با وظائف او هنگامی که او را به حکومت مصر منصوب نمود تدوین کرد، او را توصیه با اعزام عیون و ترتیب تشکیلات اطلاعاتی می نماید.
۲-اجراء عدالت در انتخاب محل دادگاه:
یکی از اموری که مسئولین قضائی در حکومت اسلامی باید رعایت کنند اجراء عدالت در انتخاب محل برای دادسرا و دادگاه است.
عدالت که بزرگترین و اساسی ترین ویژگیها ی سیستم حکومتی اسلام است، اقتضا می کند محلی که برای دادسرا و یا دادگاه انتخاب می شود، جائی باشد که همه مردم به آن بطور مساوی دسترسی داشته باشند.
برای این منظور، ضروری است در شهرهائی که یک دادگاه نیاز مردم را تأمین می کند، محلی که برای دادگاه انتخاب می شود، وسط شهر باشد.
محقق در کتاب شرائع در این رابطه می گوید:
” و ان یسکن عند وصوله فی وسط البلد لیَرِدَ الخصوم علیه وروداً متساویاً”
یعنی یکی از اموری که رعایت آن برای قاضی مستحب است این است که محلی را که برای سکونت و قضاوت انتخاب می کند، در وسط شهر با شد تا دادخواهان بطور مساوی به او دسترسی داشته باشد.
پیاده کردن این امر در حکومت اسلامی به همان ترتیب است که نگارش یافت، زیرا وقتی دادسرا و دادگاه در وسط شهر باشد مراجعه کنندگان بطور مساوی به آن دسترسی دارند.
البته همانطور که اشاره شد این در صورتی است که یک دادگاه نیاز شهر را تأمین کند ولی شهرهائی که نیاز به چند دادگاه دارد و تقسیم این دادگاه ها در محله های مختلف شهر امکان پذیر است باید محل دادگاهها بگونه ای باشد که دسترسی قسمتهای مختلف شهرو یا استان به دادگاه مساوی باشد.
مسأله توزیغ عادلانه امکانات قضائی علاوه بر اینکه مقتضای اصل عدالت در اسلام است، از روایاتی که تأکید می کند که مجلس و جایگاه قاضی نسبت به دادخواهان باید یکسان باشد نیز قابل استنباط می باشد و نمونه این روایات را در بند ۳ ملاحظه خواهید کرد.
۳-قاضی باید عدالت را در جلسه دادگاه تبلور دهد:
در اینجا به تناسب توزیع عادلانه امکانات قضائی که توضیح داده شد به بررسی یکی دیگر از آداب قضاء در اسلام می پردازیم که عبارت است از تبلور دادن عدالت در دادگاه.
به این ترتیب که قاضی باید در جا دادن به دادخواهان و متهمین و در نگاه کردن، دراشاره کردن، و در سخن گفتن با آنها عدالت را رعایت کند.
دادخواهان را درجلسه دادگاه درمکانی جا دهد که از نظر جایگاه و نزدیک بودن و یا دور بودن از قاضی هیچ یک احساس برتری نکنند و مشخص باشد که دراین رابطه اعمال نظر خاصی نشده است.
قاضی باید به یک اندازه بصورت طرفین دعوا نگاه کند و در کیفیت قیافه گرفتن و اشاراتی که به بوسیله چشم و ابرو و دست می نماید عدالت را رعایت کند و بگونه ای عمل نکند که احساس شود قاضی با یکی از دادخواهان قرابت و نظر خاصی دارد.
قاضی باید در جلسه دادگاه با طرفین دعوا یک جور حرف بزند، اگر با یکی بلند و درشت صحبت می کند، با دیگری هم همانگونه سخن بگوید، و اگر با یکی آهسته و آرام حرف می زند با دیگری هم همانگونه صحبت کند.
اینک به متن احادیث که در رابطه با تبلور دادن عدالت در جلسه دادگاه نقل شده است توجه فرمائید:
پیامبر اسلام (ص) می فرماید:
“من ابتُلِیَ بالقضاء بین المسلمین فلیعدل بینهم فی لحظته و اشارته و مقعده و مجلسه”.
کسی که مبتلا شود به قضاوت میان مسلمانها ! باید عدالت را در نگاه و اشاره و جایگاه خود رعایت نماید.
شخصی بنام سلمه بن کهیل می گوید که از امام علی (ع) شنیدم که به شریح قاضی می فرمود: ” … در رو کردن به مسلمانها و سخن گفتن و انتخاب جا برای نشستن در جلسه دادگاه عدالت را رعایت کن، و در این رابطه چنان عمل کن که اقربا و نزدیکانت در ظلم تو طمع نبندند، و دشمنانت از عدالت تو نومید نگردند”.
در حدیثی پیامبر اسلام (ص) می فر ماید:
” من ابتلی بالقضاء بین المسلمین فلا یرفع صوته لی احد الخصصین مالم یرفع علی الآخر”
کسی که مبتلا شد به قضاوت میان مسلمانها! نباید صدای خود را بر یکی از دادخواهان بلند کند مادامی که با دیگری بلند سخن نگفته باشد.
این امور چیزهائی است که در رابطه با تبلور دادن عدالت در جلسه دادگاه، قاضی شخصاً باید مراعات کند.
علاوه براین امور، قاضی باید از هرکاری که حاکمیت عدالت را در جلسه دادگاه نقض می کند از هر کسی که باشد جلوگیری نماید، مثلاً نگذارد که یکی از طرفین دعوا با یکی از متهمین، از سوی طرف دیگر، یا از متهم دیگر، و یا از ناحیه یکی از حضار، مورد اهانت و یا ضرب و شتم قرار گیرد، و در صورتی که چنین اتفاقی افتاد، فوراً عدالت را اجراء نماید.
متن سخن امام علی (ع) در این رابطه چنین است:
“ینبغی للحاکم ان … لایدع خصما یظهر بغیا علی صاحبه”.
شایسته است که قاضی نگذارد در جلسه دادگاه یکی از طرفین دعوا بحق دیگری تجاوز نماید.
رهبر انقلاب اسلامی ایران امام خمینی مدظله العالی در کتاب تحریرالوسیله مسأله تبلور دادن به عدالت را در دادگاه به عنوان نخستین وظیفه وجوبی قاضی مطرح نموده اند.
متن کلام امام این است:
“یجب التسویه بین الخصوم و ان تفاوتاً فی الشرف و الضعه فی السلام و الرد و الإجلاس و النظر و الکلام و الانصات و طلاقه الوجه و سایر الآداب و انواع الإکرام.
یعنی بر قاضی واجب است که دربرخورد با دادخواهان تساوی را رعایت کند هرچند که از نظر موقعیتهای اجتماعی با هم متفاوت باشند، و در این رابطه واجب است که در سلام کردن، پاسخ دادن به سلام، نشاندن در جایگاه، نگاه کردن، سخن گفتن، سکونت، گشاده روئی و سایر آداب و انواع اموری که موجب تکریم و احترام است، تساوی میان دادخواهان را رعایت نماید.
سپس توضیح می دهند که رعایت تساوی میان دادخواهان در صورتی واجب است که هر دو مسلمان باشند، ولی اگر یکی از آنها مسلمان نباشند جائز است که مسلمان بیش از دیگری مورد احترام واقع شود.
در داستان نزاعی که میان امام علی(ع) و یکنفر یهودی واقع شد و برای محاکمه نزد شریح قاضی رفتند، نقل شده که امام در کنار شریح نشست و یهودی در مقابل او، و در این رابطه امام برای شریح توضیح داد که اگر طرف دعوا مسلمان بود من نیز مانند او در مقابل تو می نشستم ولی چون او مسلمان نیست و پیامبر اسلام فرمود: مسلمان و کافر را در جایگاه مساوی – در مجلس قضاء – قرار ندهید، این ترتیب را انتخاب نمودم.
۲-قاضی نباید یکی از طرفین دعوا را مهمان کند.
یکی دیگر از اموری که رعایت آن برای قاضی از دیدگاه اسلام لازم است این است که قاضی نباید پیش از شروع دادرسی و یا پس از آن و قبل از صدور حکم یکی از طرفین دعوا را مهمان کند.
زیرا در این صورت علاوه برا اینکه طرف دیگر احساس می کند که قاضی به سبب رابطه ای که با طرف دیگر دارد عدالت را رعایت نخواهد کرد، و حکم قاضی را هرچند که عادلانه باشد بعنوان حکم یا قاضی عادل و بی طرف نخواهد پذیرفت، چه بسا قاضی ناخودآگاه تحت تأثیر برخوردهائی قرار می گیرد که مهمان با میزبان دارد، و یا در خلوت مطالبی را مطرح می کند که چون طرف دعوا نشنیده تا از خود دفاع کند، آن مسائلی که یکطرفه مطرح شده و در ذهن قاضی می ماند و در صدور حکم ولو ناخودآگاه مؤثر واقع می شود، بنابراین اگر قاضی خواست یکی از دادخواهان را مهمان کند از دیدگاه اسلام باید از طرف دیگر هم دعوت نماید تا از متهم شدن خود به جانبداری از یکطرف و یا تحت تأثیر قرار گرفتن خود ولو ناخودآگاه پیشگیری نماید.
مرحوم شیخ صدوق رضوان الله علیه نقل می کند که مردی بعنوان مهمانی به امیرالمؤمنین (ع) وارد شد و چند روزی نزد آنحضرت بود، پس از چندی شکایتی تسلیم امام کرد و از حضرت درخواست رسیدگی و صدور حکم نمود.
حضرت وقتی متوجه شد که او برای شکایت چند روز است که نزد اوست به او فرمود: آیا تو برای دادرسی چند روز است معطلی؟
مرد پاسخ داد: آری.
حضرت فرمود: بنا براین لازم است که شما مهمان شخص دیگری شوی، زیر که پیامبر اسلام (ص) ممنوع نموده بود که قاضی یکی ازطرفین دعوا را مهمان کند مگر اینکه طرف دیگر هم همراه او باشد. از این حدث استنباط می شود که تنها مهمان کردن دو طرف دعوا کافی نیست بلکه اگر قاضی می خواهد یکی را مهمان کند باید دیگری را با دیگری و همرا او مهمان نماید، نه اینکه یکی را به نهار دعوت کند و دیگری را به شام، یا یکی را امروز و دیگری را فردا زیرا که اینگونه مهمان کردن نیز اشکالات مذکور را برطرف نمی سازد.
دانستنیهائی از قرآن
بسم الله الرحمن الرحیم
جنگ و جهاد
۱-دستور مبارزه و جهاد با کفار و منافقین:
” یا اَیَُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الکُفّارَ و المُنافِقینَ وَ اغلُظ عَلَیهِم، وَ مَأویهُم جَهَنَّمُ وَ بِئسَ المَصیِر”. (سوره توبه، آیه ۷۳)
ای پیامبر ! با کافران و منافقان جهاد و مبارزه کن و بر آنها بسیار سخت گیر (و با آنها هیچ مدارا نکن) و جایگاه آنان دوزخ است و چه بد سرنوشت و جایگاهی هست.
۲-خداوند خریدار جان و مال مؤمنین رزمنده است:
” اِنَّ اللهَ اشتَری مِنَ المُؤمِنینَ أَنفُسَهُم وَ اَموالَهم بِانَّ لَهُمُ الجَنَّهَ یُقاتِلُونَ فی سَبیلَ الله فَیَقتُلُونَ و یُقتَلونَ، وَعداً عَلَّیهِ حَقّاً فِی التَّوریهِ وَ الأنجیلِ وَالقُرآنِ، وَ مَن اَوفی بِعَهدِهِ مِنَ الله فَاستَبشِرُوا بِبَیعِکُم الَّذی بایَعتُم بِه وَ ذلِکَ هُو الفَوزُ العَظیمُ”. (سوره توبه، آیه ۱۱۱)
خداوند جان و مال مؤمنین را خریداری کرد، به اینکه برای آنها است بهشت (خداوند با بهای بهشت، جان و مال مؤمنان را خریداری می کند) در راه خدا جهاد می کنند، می کشند (دشمنان را) و کشته می شوند. این وعده قطعی است برخدا در تورات و انجیل و قرآن، و چه کسی نسبت به پیمان خود از خدا باوفاتر است، پس بشارت باد شما را به این معامله ای که انجام داده اید، و همانا آن پیروزی بزرگی است.
۳-سبکبار و مجهز، آماده جنگ با کفار باشید:
“اِنفِروا خِفافاً وَ ثِقالاً وَ جاهِدُوا بِأَموالِکُم وَ أَنفُسِکُم فی سَبیلِ اللهِ، ذلِکُم خَیرٌ لَکُم اِن کُنتُم تَعلَمُونَ”. (سوره توبه، آیه ۴۱)
(ای مؤمنان) :سبکبار و سنگین بار( مجهز به سلاح) برای جنگ با کفار بیرون شوید و با اموال و جانهای خود در راه خدا جهاد و مبارزه کنید. این کار برای شما بهتر است اگر می دانستید.
۴-تجارت نجات دهنده:
” یا آَیُّهَا الَذّینَ آمَنُوا هَل أَدُلُّکُم عَلی تِجارَهٍ تَنجیکُم مِن عَذاب اَلیم. تِؤمِنُونَ بِاللهِ وَ رَسُولِه وَ تُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللهِ بأَموالِکُم وَ أنفُسِکُم ذلکُم خَیرٌ لَکُم اِن کُنتُم تَعلَمُونَ، یَغفِر لَکُم ذُنُوبَکُم وَ یُدخِلکُم جَنّاتَ تَجری مِن تَحتهَا الأَنهارُ وَ مَساکِن طَیِّبَه فی جَنّاتِ عَدن ذلِکَ الفَوزُ العَظیمُ. وَ أُخری تُحِبُّونَها نَصرٌ مِنَ اللهِ وَ فَتحٌ قَریبٌ وَ بَشِّر المُؤمِنینَ”. (سوره صف، آیات ۱۱-۱۳)
ای آنانی که ایمان آورده اید آیا راهنمائی کنم شما را به داد و ستدی که شما را از عذابی دردناک رهائی بخشد؟
به خدا و پیغمبرش بگروید و در راه خدا با مال و جان خود جهاد کنید، این از هر تجارتی اگر بدانید بهتر است. (گذشته از اینکه از عذاب و رنج رها می شوید) خداوند از گناهانتان نیز گذرد و در بوستانهائی که زیر درختانش نهرها و جویها روان است داخل گرداند و به مسکنهائی پاکیزه در بهشتهای جاودان اقامت دهد. این است رستگاری بزرگ.
و باز تجارتی دیگر که آن را دوست دارید: نصرت و یاری خدا و پیروزی نزدیک. بشارت ده اهل ایمان را.
۵-ترغیب مؤمنین بر قتال:
” یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى الْقِتَالِ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَهٌ یَغْلِبُوا أَلْفًا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ (۶۵)الآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْکُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفًا فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَهٌ صَابِرَهٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ (۶۶)” (انفال، آیه ۶۵)
ای پیامبر! مؤمنان را ترغیب بر جنگ و قتال کن. اگر بیست نفر از شما پایدار باشید بر دویست نفر (از دشمنان) غالب خواهید شد و اگر از شما صدنفر باشد هزار نفر کافر را غلبه خواهد نمود، چرا که آنها قومی نادان و بی دانشند. اکنون خدا بر شما تخفیف داد و دانست که در شما ضعف (ایمان) هست، پس اگر صد نفر پایدار از شما باشد، بر دویست نفر غلبه خواهد کرد و اگر از شما هزار نفر باشد، دو هزار نفر را به اذن خدا غالب خواهید شد و خداوند با صابران و بردباران است.
چه کنیم تا بیمار نشویم؟
طب پیشگیری برای همه
دکتر سید حسن عارفی
پیشگیری بیماریهای قلب و عروق
بیماریهای قلب و عروق یکی از شایعترین بیماریها به حساب می آید. آمارها نشان می دهد که مرگ و میز ناشی از بیماریهای قلبی و عروقی بیش از بیماری های دیگر است. بدین دلیل ارزش آن را داردکه در درجه اول بطور مختصر از ساختمان قلب و عروق اطلاعات کافی داشته و نحوه فعالیت و عمل این سیستم مجهز و دقیق را با هم بررسی کنیم، تا بتوانیم با بیماریهای مربوطه بهتر آشنا شویم و در پایان، پیشگیری های لازم را تذکر خواهیم داد.
تعریف قلب
قلب عبارت از توده عضلانی است که از چهار حفره تشکیل شده است. دو حفره در طرف راست و دو حفره در سم چپ قرار دارد. دو حفره کوچک فوقانی بنام دهلیز و دو حفره بزرگتر تحتانی بنام بطن نامیده می شود.
دریچه ای که حفره بالا را در طرف راست به حفره پائین متصل می کند بنام دریچه سه لتی و دریچه ای که در طرف چپ، حفره بالا را به پائین متصل می کند بنام دریچه میترال نامیده می شود. بعبارت ساده تر، قلب شبیه تلمبه ای است که دارای چهار حفره است مطابق شکل ذیل:
خون وریدی که بدون اکسیژن می باشد از سر و گردن توسط ورید اجوف فوقانی و خون وریدی دیگر که بدون اکسیژن می باشد از داخل شکم و پاها توسط ورید اجوف تحتانی به دهلیز راست میریزد. خون موجود در دهلیز راست از طریق دریچه سه لتی وارد بطن راست می شود. مطابق شکل ذیل:
خون وارد شده به داخل بطن راست همانطور که ذکر شد فاقد اکسیژن می باشد و برای دریافت اکسیژن از هوای خارج و از دست دادن اکسید دو کربن که برای بدن زاید و مورد نیاز نیست ،به ریه ها می رود. خون بطن راست از طریق رگی که در بطن راست موجود است بنام شریان ریوی به ریه ها می رود.
در دهانه شریان ریوی دریجه ای است که آن را دریچه شریان ریوی نامند. مطاق شکل(۳)
خون وارد ریه ها می شود و توسط رگهای بسیار باریک در مجاورت هوای خارج قرار می گیرد. هوای خارج که توسط تنفس وارد ریه شده اند، وارد حبابهای هوائی کوچک می شود. خون موجود در رگهای باریک که در دیوارهای حبابهای هوائی قرار گرفته اند اکسیژن لازم را از هوا دریافت و اکسید دو کربن را – که گازی سمی برای بدن است- به هوای خارج می دهد به عبارت علمی تر: مبادله گازی انجام می شود. مطابق شکل ذیل:
اگر یک قسمت کوچکی از ریه را با بزرگنمائی نشان دهیم، ساختمان حبابهای ریه و وضع قرار گرفتن رگهای باریک ریه و ارتباط آنها را با هم خواهیم دید. مطابق شکل ذیل:
خون جاری در مویرگهای جدار حبابهای هوائی، اکسیژن موجود در هوای داخل حبابهای هوائی را جذب و اکسید دو کربن را که برای بدن سمی است، وارد هوای داخل حبابهای هوائی می کند. مطابق شکل ذیل:
اکسیژن با علامت O2 و گاز سمی اکسید کربن با علامت CO2 نشان داده شده است. جهت فلش نمایانگر جهت عبور گاز مربوطه است. خونی که از جدار حبابهای هوائی عبور می کند حاوی مقدار فراوانی اکسیژن و مقدار ناچیزی اکسید دو کربن است.
خون داخل مویرگها با مشخصات فوق از طریق وریدهای ریوی وارد دهلیز چپ می شود.
بنابراین خونی که وارد دهلیز چپ می شود حاوی اکسیژن زیاد و اکسید دو کربن کم می باشد. این خونه از طریق دریچه ای که بین دهلیز چپ و بطم چپ قرا دارد بنام دریچه میترال وارد بطن چپ می شود.
خون بطن چپ توسط شریان بزرگ قلب بنام آئورت به سر و گردن و قلب و اعضای داخل شکم مثل کلیه و روده و کبد و نیز به پاها و دستها خواهد رفت. در ابتدای شریان آئورت، دریچه ای است که به نام دریچه آئورت نامند. مطابق شکل ذیل:
آنچه در فوق بیان شد و با شکلهای ساده نشان داده شده است در شکل ذیل جمع آوری و در یک شکل ساده جریان خون و قلب و عروق بزرگ نشان داده شده است.
خون در تمام نقاط بدن جاری است، ابتدا در داخل شریانهای بزرگتر و بعد شریانهای کوچک و سپس در رگهای خونی بسیار باریک بنام مویرگها جریان دارد. مویرگهای خونی از بین سلولها عبور می کنند و غذای لازم را به سلولها می دهند و مواد زائد آنها را دریافت می کنند و در مسیر خود از راه کلیه و ریه و پوست و کبد و غیره، مواد زائد خود را دفع می کنند. همانگونه که آجر، واحد ساختمانی یک ساختمان است، سلول، واحد ساختمانی بدن انسان است. و مویرگهای خونی از بین سلولهای بدن عبور می کنند، مطابق شکل (۱۰):
پیشگیری بیماریهای قلبی و عروقی
پیشگیری بیماریهای قلبی و عروقی عبارت است از جلوگیری از بیمار شدن و ضایعه دیدن هرکی از اجزاء فوق است، زیرا در صورتی خون در مسیر پر پیچ و خم و طولانی خود بخوبی انجام می گیرد که تمام اجزاء سالم باشند.
از نوشته های قبل چنین نتیجه می گیریم:
قلب شامل قسمتهای ذیل است:
۱-عضله قلب که عبارت از دیوراه عضلانی حفرات قلب است.
۲-حفرات چهارگانه قلب که شامل دهلیز راست، دهلیز چپ، بطن راست و بطن چپ است.
۳-دریچههای قلب:
الف- دریچه سه لتی که ارتباط بین دهلیز راست و بطن راست است.
ب- دریچه میترال که ارتباط بین دهلیز چپ و بطن چپ است.
ج- دریچه شریان ریوی که ابتدای شریان ریوی قرار دارد و خون از بطن راست بداخل ریه ها هدایت می شود.
د- دریچه آئورت: خون از بطن چپ از دریچه آئورت به داخل شریان بزرگ بدن بنام آئورت وارد شده و خون مملو از اکسیژن به تمام اعضای بدن می رود.
۴-قلب را پرده ای به شکل آستر می پوشاند که آنرا “پریکارد” نامند.
۵-عروق بدن شامل قسمتهای ذیل است:
۱٫شریانها که خون مملو از اکسیژن در داخل آنها جاری است
۲٫وریدها که خون جاری در آنها حاوی اکسیژن کم و اکسید دو کربن زیاد است.
۳٫لنفاتیک که مایعات بین بافتها و بین سلولها را جمع آوری کرده و بطرف قلب هدایت می کند.
می توان گفت که خون توسط تلمبه بدن که همان قلب است. بوسیله قلب راست که شامل دهلیز راست و بطن راست است. دریافت شده و توسط قلب چپ که همان دهلیز چپ و بطن چپ است به تمام اعضای بدن فرستاده می شود. مطابق شکل (۱۱):
سیستم قلب و عروق در انسان، مشابه اکثر پسانداران به نحوی خلق شده است که تحت شرایط مختلف، انعطاف پذیر و قادر به تغییرات و نوسانات موقتی می باشد . به عبارت دیگر، قلب انسان در حدود ۷۰ بار در دقیقه ضربان دارد، ولی با فعالیت، ممکن است تعداد ضربان قلب، افزایش و یا استراحت، کاهش پیدا کند. و یا در موقع بالا رفتن از پله طولانی یا از تپه پرشیب، یا از کوه، ضربان قلب، تند شده و انسان را مجبور به تنفس تند و عمیق بنماید. ولی به فاصله کوتاهی با استراحت بحال طبیعی برخواهد گشت.
اصولاً انسان نباید ضربان قلب و جریان خون در سیستم قلب و عروق را حس کند، قلب و عروق قادرند خود را بفوریت با شرایط جدید تطبیق داده و شخص، احساس ناراحتی نکند. بنابراین در صورتی که شخص ضربات کوبنده و تپنده خود را در قفسه صدری حس می کند، و یا بالارفتن از تعداد معدودی پله، یا سربالائی مختصر، دچار تنگی نفس شدید می شود، باید بفوریت توسط پزشک حاذق، معاینه شود تا در صورت وجود بیماری از پیشرفت بیماری جلوگیری بعمل آید. بعبارت دیگر:
تا زمانی که عضله قلب قدرت کافی دارد و در عمل خود لیاقت کافی را دارا می باشد، و دریچه های قلب نیز هم آهنگ با عضله قلب فعالیت می کنند و موقع باز شدن کاملاً باز و موقع بسته شدن کاملاً بسته می شوند، و پرده اطراف قلب سالم است و مایعی در اطراف قلب جمع نشده و فشار خون شریانی در حد طبیعی است و عروق نیز سالم هستند، عمل تلمبه ای قلب بخوبی انجام می شود.
در صورتی که یکی از اجزاء سیستم قلب و عروق بیمار شود، سبب نقص در عمل تلمبه ای قلب خواهد شد، و در نهایت، جریان خون بخوبی انجام نمی گیرد. در صورتی که قلب در مقابل فعالیت یا در انجام کار عادی نارسا بشود، آن قلب را “نارسا” گویند. اگر علت نارسائی عضله قلب در طرف راست قلب باشد یعنی تنفس در دهلیز راست و بطن راست و دریچه شریان ریوی و شریان ریوی باشد، در این صورت نارسائی را تحت عنوان “نارسایی قلب راست” نامند. و اگر علت نارسائی عضله قلب در طرف چپ قلب باشد یعنی نقص در دهلیز چپ و بطن چپ و دریچه شریان آئورت و شریان آئورت باشد، در این صورت نارسائی را تحت عنوان ” نارسائی قلب چپ” نامند. از طرفی اگر خون کافی به عضله نرسد وعضله قلب دچار کم خونی شود درد قلبی به وجود می آید.
نارسا شدن قلب چپ سبب ایجاد تنگی نفس، سرفه و عدم امکان دراز کشیدن درسطح افقی و بدون متکا می شود. نارسائی قلب راست سبب برجسته شدن رگهای گردن و بزرگی کبد، تجمع آب و نمک در شکم و پاها می شود که با فشار انگش روی پوست مشخص می شود. ورم را می توان با فشار دادن روی پوستی که در زیر آن استخوان است تشخیص داد و در صورت وجود ورم مثل حالتی است که انسان انگشت خود را به خمیری نرم فرو برد، در ابتدا جای انگشت به شکل فرورفتگی می ماند و بتدریج جای انگشت پر خواهد شد.
در صورتی می توان از بروز بیماری قلبی و عروقی جلوگیری نمود که علت ایجاد کننده آنها را بدانیم. بدین دلیل در ذیل علل بیماریهای قلبی و عروقی را مختصراً ذکر می کنیم:
علل بیماریهای قلبی و عروقی:
بطور کلی عللی که سبب بیماریهای قلبی و عروقی می شود به دو قسمت تقسیم می شوند بترتیب:
اول- مادرزادی: که نوزاد در موقع تولد به بیماری قلب و عروقی مبتلی می باشد. بیماری های مادرزادی قلب و عروق نیز به علل ذیل بوجود می آیند:
الف – عامل ارثی: ناشی از انتقال یک صفت ارثی از نسلی با نسل دیگر است. مثلاً اگر در والدین یا اجداد شخصی، بیماری قلبی بخصوصی وجود داشته باشد، احتمال آنکه آن بیماری به فرزندان آنها منتقل شود زیاد است.
ب- عامل محیطی : ناشی از تأثیر عمل محیطی می باشد مثل اثر بعضی داروها در بوجود آمدن بیماری مادرزادی قلب، به عبارت دیگر مصرف بعضی داروها توسط مادر در دوران بارداری ممکن است سبب بروز بیمار قلب و عروقی در نوزاد شود.
دوم – اکتسابی: شامل بیماریهایی است که در موقع تولد وجود ندارد و به علل ذیل ایجاد می شود:
۱-عفونتها:
الف- گلو درد چرکی که اگر توسط میکروب مخصوصی بنام آسترتبوکک باشد ممکن است سبب تب حاد روماتیسمی شده و بعد از مدتی روماتیسم قلبی به شکل بیماری عضله قلب، در دریچه های قلب ظاهر شود.
ب-سیفلیس: در گذشته نسبتاً فراوانتر از عصر حاضر بود و بخصوص سبب بیماری شریان آئورت می شود.
ج-بیماریهای ویروسی ( میکروبهای بسیار ریز) که بخصوص سبب بیماری عضله قلب و آسترپوششی اطراف قلب یعنی “پریکارد” می شود.
د- انگلی، بعضی انگلها می توانند سبب بیماری قلبی در انسان شوند مثل “تریشین” که از گوشت آلوده خوک به انسان منتقل می شود.
۲-فشار خون شریانی بالا: در صورتی که فشار خون شریانی بالا رود و بیمار تحت درمان قرار نگیرد، ممکن است قلب و عروق دچار ضایعه و صدمات جبران ناپذیری شوند.
۳-بیماری قند: عدم کنترل بیماری قند سبب بروز بیماریهای قلبی و عروقی زودرس خواهد شد .
۴-مصرف زیاد چربی های حیوانی می تواند سبب ایجاد بیماری قلبی و عروقی زودرس شود.
۵-اگر ارثی چربی های خون، بالا باشند، باعث بیماریهای قلبی و عروقی خواهند شد.
۶-مصرف مشروبات الکلی، مخصوصاً سبب بیماری عضله قلب میشود.
۷-چاقی مفرط، یک علت شایع بیماری قلبی و عروقی محسوب میشود.
۸-عدم فعالیت و حرکت کافی: کسانی که در برنامه روزمره فعالیت بدنی دارند، بیشتر به بیماریهی قلبی و عروقی مبتلی خواهند شد.
۹-خوی و خلق: اشخاصی که زود رنج هستند و با کوچکترین تحریک محیط، کنترل خود را از دست می دهند وعصبانی می شوند و افرادی که عوامل کوچک و بزرگ محیط، سبب تحریک اعصاب آنها می شود و آنها را تحت تأثیر قرار می دهد، بیشتر به بیماریهای قلبی و عروقی مبتلی خواهند شد.
۱۰-مصرف داروهای جلوگیری از حاملگی: سبب بروز بیماری های قلبی و عروقی فراوان می شوند.
۱۱-تصادفات: در تصادفات اتومبیل و غیره گاهی شریان بزرگ بدن یعنی آئورت پاره می شود و یا ممکن است عضله قلب صدمه ببیند، و حتی تصادفات شدید سبب پاره شدن قلب می شود.
۱۲-مصرف دود حاصل از سوختن توتون یکی از مهمترین عوامل بیماریهای قلبی و عروقی در عصر حاضر است.
۱۳-کمبود بعضی ویتامین ها می تواند سبب بروز بیماری قلبی شوند.
۱۴- قلب و عروق ممکن است در بیماریهای اعضای دیگر بدن بطور ثانویه یا اولیه به بیماری مبتلی شوند.
بنابراین در تمام بیماریها،باید قلب و عروق را از نظر دور نداشته و گرفتار شدن آنها را مورد بررسی دقیق قرار داد.
حضرت امیرالمؤمنین(ع):
اَلمِعدَهُ بَیتُ الدّاءِ وَالحِمیَهُ رأسُ الدَّواءِ (سفیه البحار ج ۲ ص۷۸)
معده جایگاه بیماریها است(بیشتر بیماریها از پرخوری است) و پیشگیری بهتری درمان است.
حوزه انتصابات ائمه جمعه
از تاریخ دیماه ۱۳۶۱ تا شهریور ماه ۱۳۶۲، از سوی امام خمینی مدظله العالی، توسط دفتر معظم له انتصابات ذیل جهت اقامه نماز جمعه انجام گردیده است. و ظرف این مدت، شهرها و بخشهای دیگری از کشور جمهوری اسلامی ایران از برکت عظیم نماز عبادی سیاسی جمعه و مراسم وحدت بخش آن
بهره مند گردیدند:
حجه الاسلام شیخ زین العابدین قربانی لاهیجان
ثقه الاسلام و المسلمین شیخ عبدالحسین ملکیان شهرضا
ثقه الاسلام و المسلیمن سید علی شهیدی لامرد فارس
حجه الاسلام سید هادی طباطبائی فیروزکوه
ثقه الاسلام و المسلمین شیخ حسن سلیمانی مینو دشت گرگان
ثقه الاسلام و المسلمین شیخ محمد حکمت گناباد
ثقه الاسلام سید علی حسینی هرات یزد
حجه الاسلام سید محمد تقی هاشمی قهدریجان
حجه الاسلام سید مهدی غضنفری خوانسار
حجه الاسلام شیخ عباس کمالی سراب
حجه الاسلام شیخ محمود محسنی مامازند و پلشت ورامین
حجه الاسلام سید مرتضی موسوی بروجن
حجه الاسلام فقهی بیرجند
ثقه الاسلام و المسلیمن شیخ محمد منتظری گتوند خوزستان
حجه الاسلام سید محمد باقر حسینی آباده شیراز
ثقه الاسلام و المسلمین شیخ اسماعیل نوروزی کوار
حجه الاسلام سید مرتضی موسوی اردبیلی شوش
ثقه الاسلام و المسلمین سید محسن طباطبائی سمیرم
ثقه الاسلام و المسلمین شیخ حسین رفیعی طالقان
ثقه الاسلام شیخ محمد فلاح زاده ابرقو
ثقه الاسلام و المسلمین شیخ عباسعلی مقدم خدابنده
ثقه الاسلام و المسلمین شیخ جلیل حاج علی لو آستارا
ثقه الاسلام شیخ قاسم امیر مجاهدی گلباف کرمان
حجه الاسلام شیخ رمضانعلی معلمی جویبار مازندران
ثقه الاسلام و المسلمین شیخ علی برعمدی ارسنجان
ثقه الاسلام و المسلمین شیخ محمد جوادی ندوشن یزد
ثقه الاسلام و المسلمین شیخ محمد ربانی خوارسگان اصفهان
در خط امام به سوی کنگره جهانی اسلام
“اسلام یک دین عبادی سیاسی است که درامور سیاسی اش عبادت ملزم است و در امور عبادی اش سیاست.
این مجتمعاتی که اسلام برای مسلمین بطور سهولت تهیه فرموده است، در سال یکدفعه فریضه فرموده است برکسانی که استطاعت دارند، که مجتمع بشوند در مکه معظمه و در مواقف شریفه و برای همه مسلمین مستحب است که مستطیع هم که نباشند، این عبادت الهی را بجا بیاورند.
نکته مهم این اجتماعات این است که مسلمین با هم در یک محیط دور از تشریفات،یک محیطی که همه آن جهات شخصیت ها را ریخته و با یک کفن و با دو ثوب مخصتر در این مواقف حاضر شوند و مهم این است که آن چیزهائی که در بلاد مسلمین، در طول سال گذشته است، به اطلاع هم برسانند و برای رفع اشکالات مسلمین فکر بکنند و اجتماع بزرگ میلیونی اسلامی در حجاز برای همین نکته است، در عین حالی که عبادت است، و مع الأسف ما مسلمانها که از اسلام دور افتاده ایم و از حقایق اسلامی منزوی شده ایم، در این فکر ابدا نیستیم که اولاً کسانی که می توانند بروند و مشرف بشوند در خانه خدا و کسانی که اصحاب تفکر هستند، نویسنده روشنفکر هستند و عالم هستند، در آن محیط مجتمع بشوند و مشکلات مسلمین را در تمام جهان بررسی کنند و آنچه که می توانند حل کنند.
ما الان از تشرف مکه و حج بیت الله، جز اینکه یکدسته اشخاص عامی مردم، عامه مردم درآنجا مجتمع بشوند و اشخاص مؤثری که می توانند از حکومتها، از بزرگان قوم درآنجا می توانند مجتمع بشوند و مسائل اسلام را، و مسائل مسلمین را، و مسائل سیاسی و اجتماعی مسلمین را بررسی کنند . مع الأسف این امر مغفول عنه است. و در عین حال که باید در آنجا بررسی مشکلات را بکنند – و مشکلات مسلمین زیاد است- لکن مشکل بزرگ مسلمین این است که قرآن کریم را کنار گذاشته اند و تحت لوای دیگران درآمده اند.
قرآن کریم که می فرماید:
“واعصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرقوا”.
اگر همین یک آیه را، مسلمین اگر همین یک آیه را عمل به آن بکنند، تمام اشکالات اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و همه چیزشان بدون تشبث به غیر، رفع میشود.
اسلام برای مردم در هر ناحیه یک امور سیاسی عبادی قرار داده است و در تمام کشورهای مسلمین و در هر شهر و ده و روستا، اینها یک امور اجتماعی،سیاسی است که اهل یک بلد در مساجد مجتمع بشوند و مشکلات خودشان را نسبت به آن بلد حل کنند… (از سخنرانی امام بتاریخ ۲۷/۷/۱۳۵۹)
درسهائی از نهج البلاغه خطبه سی و دوم
گروه های دنیا خواه و گروه آخرت گرا
آیت الله العظمی منتظری
بسم الله الرحمن الرحیم
خلاصه ای از قسمت اول:
در قسمت اول خطبه که حضرت امیر (ع) دنیا خواهان را تقسیم میکند، اشاره به این است که حساب توده مردم از حساب خواص که جنه الله می باشند جدا است، لذا می فرماید: مردم چهار دسته اند: دسته اول کسانی هستند که از هیچ فسادی بر روی زمین خودداری نمی کنند مگر به جهت پستی و کمبود شخصیت و کندی شمشیر و نداشتن ثروت.
دسته دوم آنهائی هستند که هرچه نیرو و توان دارند در راه بدست آوردن پشیزی از مال دنیا یا ریاست و مقام و یا منبر و سخنوری مصرف می کنند و در این راه شمشیر می کشند، لشکرکشی می کنند و ایجاد فساد در جامعه می نمایند.
در اینجا لازم است تذکر دهیم که “منبر” در زمان حضرت امیرالمومنین (ع) منحصر به روحانیون نبوده است، بلکه حکاّم هم از منبر استفاده می کردند. منبر در اختیار حکاّم بنی امیه و بنی عباس نیز بوده است. البته ممکن است کسی اهل منبر باشد و قصدش خدا باشد، و ممکن است کسی اهل منبر باشد و اهل دنیا و در پی مال و منال و شخصیت کاذب، که از راه منبر هم می تواند به آنها دست یابد.
دسته سوم آنهائی هستند که نیرو ندارند (از جهت کمبود مال و یا نداشتن ارتش و امکانات نظامی) لذا از راه حیله و نیرنگ وارد می شوند. در هر صورت هم دسته سوم و هم دسته چهارم بوسیله حیله و فریب می خواهند جای خود را در جامعه باز کنند ولی اینها بر دو گونه اند:
یک وقت کسی خودش را اهل آخرت نشان می دهد، تظاهر به دینداری و زهد و عبادت می کند، تمام وقت در حال ذکر و ورد و خم و راست شدن است، گام ها را کوچک برمیدارد و از آب شب مانده پرهیز می کند!! و در حقیقت هیچ اعتقادی به آخرت و جهات معنوی ندارد و تنها از این راه می خواهد شخصیتی کسب کرده به دنیا دست یابد. و یک وقت هم از راه درویشی و تظاهر به پارسائی، دین را وسیله رسیدن به دنیا قرار داده است.
و در آخر دسته پنجمی هستند که از این دنیا خواهان جدایند و خواهان آخرت هستند..
“و منهم من یطلب الدنیا یعمل الأخره “و لا یطلب الأخره بعمل الدنیا”
گروهی بواسطه عمل آخرت، دنیا را طلب می کند و آخرت را بوسیله عمل دنیا نمی طلبد.
این دسته سوم، آنهائی هستند که بوسیله عمل آخرت مانند نماز و روزه دنیا را میجویند نماز آن ها منافقانه و ریاکارانه است وَاَیْ بسا گریه و زاری و تظاهر به راز و نیاز هم بکنند! پیش مردم با صدای بلند نماز شب بخوانند! با اینکه اگر انسان هدفش خدا باشد، با اعمال دنیوی نیز می توانند،خشنودی خداوند را جلب کرده به آخرت دست یابد آری! ممکن است کارگری یا کشاورزی یا هر کارمند دیگری کارهای خود را برای رضای خدا انجام بدهد، چون هدفش خدمت به اقتصاد و برای پیشرفت کشور اسلامی است یا از این راه بخواهد زن و بچه خود را اداره کند و از راه حلال کسب روزی نماید، این آدم با اینکه کار دنیا را انجام داده است ولی در حقیقت با این کار، آخرت خود را تأمین می کند چون هدف و انگیزه اش الهی است.
در این باره حدیثی هست که بارها عرض کرده ام- راوی (محمد بن منکدر) می گوید: امام باقر (ع) را دیدم، در هوای گرم بیل می زند، گفتم: بروم این پیرمرد را نصیحت کنم! نزدیک رفتم و گفتم: ای شیخ! تو پیرمردی از پیرمردان قریشی، در این سن و سال در این هوای گرم، دنیا را طلب می کنی؟ اگر الان اجل تو برسد جواب خدا را چه می دهی؟!
حضرت فرمود: اگر در این حال مرگ من فرا رسد، در حالی آمده است که من در اطاعت پروردگار می باشم. من- با این کار- خودم و خانواده ام را از تو و از مردم مستغنی می نمایم. من می بایست بترسم اگر مرگم فرارسد و در حال گناهی از گناهان باشم. راوی می گوید: عرض کردم: راست گفتی، خدا تو را بیامرزد، خواستم نصیحتت کنم، تو مرا نصیحت کردی!
اگر انسان هدف بالاتری داشته باشد و کارهای دنیائی را انجام بدهد برای اینکه کشور را از نظر اقتصادی و کشاورزی خودکفا کند که بی نیاز شوند و مسلمان ها زیر بار کفار نباشند، این عمل عبادت خدا است.
از این جمله حضرت چنین استفاده میشود که:
اگر انسان طلب مال کند، کارهای دنیائی را انجام دهد و هدفش خدا باشد، او با کار دنیا، آخرت را طلبیده است، و همچنین به عکس: اگر کسی کارهای آخرت را ریاکارانه انجام دهد، با اینکه کارآخرتی انجام داده، دنیا را طلبیده است و خواهان دنیا می باشد.
“قد طَاّْمَنَ من شخصه و قارب من خَطْوه”
-خودش را پائین می گیرد (و متواضع نشان می دهد) و گامهایش را کوچک بر میدارد.
چنین آدمی همواره خود را کوچک می گیرد و به هرکس رسید سلام می کند، احوالپرسی می نماید، و خلاصه خود را متواضع و فروتن نشان می دهد، و هنگامی که راه میرود، گامهایش را کم کم و نزدیک به هم برمیدارد که خود را با وقار نشان دهد.
“و شَمَّرَ من ثوبه وَ زخرَف من نفسه للأمانه”.
-دامن لباسش را کوتاه میکند و خود را برای امانت داری آرایش میدهد.
دامنش را بالا می زند که به زمین نرسد، شاید نجاستی به جامه اش برسد و آلوده شود! و بدین وسیله خود را وسواسی و محتاط معرفی می کند، و همچنین به گونهای ظاهر سازی می کند، و با اعمال آخرتی خود را آرایش می دهد که گوئی آدم بسیار خوب و مؤمنی است! ریش را شانه می کند.
تسبیح دستش می گیرد و متواضعانه حرکت می کند که هرکه او را ببیند، خیال کند آدم متدّین و مورد اعتمادی است و پولهای خود را نزد او به عنوان امانت بسپارد، و خوب که در جامعه نفوذ کرد و پولهای زیادی از مردم به امانت گرفت، با آنها کاسبی کند و با کلاه شرعی و فریب و نیرنگ و ربا بگیرد و … یا اینکه با این ظاهرسازی و سالوسبازی پیشنماز شود یا به جاه و ریاست دست یابد.
زخرف: زُخرُف به معنای طلا است و چون طلا وسیله زینت بود، از آن فعل زَخرَف مشتق شده است که به معنای زینت دادن است.
زخرف من نفسه: یعنی خود را آراست و زینت داد.
” واتخذ سترالله ذریعه الی المعصیه”
این آدم چون باطنش خراب است، پوشش خدائی را – که خدا برای همه افراد قرار داده تا از باطن یکدیگر مطلع و آگاه نباشند – وسیلهای قرار داده که معصیت خدا کند.
اگر خداوند – در این دنیا – باطن ما را بر یکدیگر ظاهر می ساخت همه از هم فرار می کردیم ولی خدا پوششی قرار داده که مردم از باطن و روحیه های همدیگر خبری نداشته باشند و به هم اطمینان و اعتماد کنند. این پوشش – که نعمتی است الهی – توسط این انسان دنیا خواه وسیله معصیت و گناه قرار می گیرد. و راستی بزرگترین گناه همین نفاق و ریاکاری است که کسی طالب دنیا باشد و امور دینی را وسیله دنیا قرار بدهد. بدترین تجارت همین است که انسان متاع دین را به خاطر دنیا به مردم بفروشد.
” و منهم من ابعده عن طلب الملک” “ضُوءُ ولهُ نفسه و انقطاع سببه”
-و گروهی او را دور ساخته از سلطه جویی ضعف نفس خویش و نداشتن وسیله (خود – نمائی).
دسته چهارم، افرادی هستند که ضعف نفس دارند و به خویشتن اعتماد ندارند و چون نمی توانند درس بخوانند و استعداد باسواد شدن ندارند و نمی توانند درجات علمی را برای رسیدن به مقام علمی طی کنند و خلاصه وسائل رسیدن به ریاست و سلطه برای آنان – در اثر ضعف نفس – فراهم و آماده نیست و از طرفی دیگر مایلند که رئیس، نخست وزیر و یا یک شخضیت برجسته و مهم شوند لذا از راه حیله و فریب روش زهد مآبانه به خود گرفته، ماسک درویشی به صورت خود می زنند.
” فقصرته الحال علی حاله فتحلّی” باسم القناعه و تزیّن بلباس اهل الزهاده”
-وضعیتش، خویشتن را به حال خود واگذار کرده، از این رو با نام قناعت خود را می آراید و به پوشش اهل زهد (خرقه پوشی) خود را زینت میدهد.
حالش او را مقصور می کند به همان حالی که دارد، به خود می گوید: حال که بی سواد هستم، نه دکتر شده ام، نه مهندس و نه دانشمند و نه می توانم باشم! پس خوب است خود را با لباس پارسایان بپوشانم، وضعیتی قناعت وار به خود گرفته و در بین مردم به عنوان یک زاهد و عابد معرفی شوم. در این صورت – لااقل- مردم دستم را می بوسند، نیم خورده ام را برای شفا و تبرک می گیرند! این هم – بالاخره – یک کاری است!!
زهد: بی رغبتی
زاهد: کسی است که نسبت به دنیا بی رغبت باشد. ولی اگر کسی نسبت به دنیا بی رغبتی نشان دهد برای اینکه مردم را فریب دهد زاهد نیست.
لازم به تذکر است که حضرت با این سخنان نمی خواهند بگویند که اهل زهد و پارسائی نباشید! بلکه معنایش این است که ممکن است عده ای چنین باشند، تظاهر به زهد کند ولی کارشان واقعیتی نداشته باشد مثلاً زن نمی گیرد، منزل برای خودش تهیه نمی کند، در کوخ زندگی می کند، خرقهپوشی و درویشی را راه انداخته و خلاصه به پوشش زاهدان درآمده است، انسان باید خیلی مواظب باشد که گول چنین افرادی را نخورد و این زاهد نمائی او را فریب ندهد.
تحلی: از باب تفعل است، یعنی زینت به خودبستن، خود را آرایش دادن.
” ولیس من ذلک فی مراح ولا مغدی”
-در حالی که او نه سزاوار قناعت است و نه شایسته پارسائی.
نه شب با اهل زهد کار دارد و نه روز. روز پارسایان با روزه می گذرد و شبهایشان با نماز شب و گریه و زاری و دعا و مناجات سپری می شود ولی هنگامی که زاهد نمائی باشد با زهدی دروغین، سرشب وضوی نماز شب را – در انظار مردم- می گیرد ولی شب را تا سپیده دم می خوابد و از نماز آن خبری نیست! این شخص از زهد واقعی دور است، نه روز او روز زاهدان است که روزه باشد و نه شب او ربطی به شبهای پارسایان دارد که به دعا و نیایش و نماز شب بگذرانند گرچه به صورت ظاهر خود را روزه دار نشان دهد و نماز شب هم بخواند!!
تا اینجا حضرت، چهار گروه اهل دنیا را معرفی کردند. از سخنان حضرت معلوم می شود که ایشان گله دارند از اینکه آن صفا و خلوصی که در زمان پیامبر اکرم (ص) از اصحاب پیامبر دیده بودند، در آن زمان نمی بینند زیرا در اثر بسط اسلام، افراد منحرف و فرصت طلب و دنیا خواه خود را جازده اند و در جاهای حساس بسیاری نفوذ کرده اند! و هر دسته ای به گونه ای در پی بدست آوردن مال و منال و جاه و ریاست دنیائی هستند.
ادامه دارد.
رهنمودها
امام:
*مسلمین باید در حج، شوروی و آمریکای جنایتکار را محکوم کنند، این چنین حجی مقبول است.۲۶/۵/۶۲
*آن ضرری که اسلام از آخوندهای درباری می خورد بدتر از آن ضرری است که از آمریکا می خورد.۲۶/۵/۶۲
*مطبوعات باید یک مدرسه سیار باشند تا مردم را از همه مسائل بخصوص مسائل روزآگاه نمایند.۲۷/۵/۶۲
*امیدوارم آنها که امروز به فکر توطئه هستند روزی چهره هایشان برای مردم شناخته شود.۳۱/۵/۶۲
*بازگذاشتن دست کسانی که قصد توطئه نسبت به اسلام و ملت را دارند،خیانت است.۳۱/۵/۶۲
*معنا ندارد که دولت اسلامی ایران با دولتی که هیچ اعتقادی به اسلام و اخلاق بشریت ندارد سرمیز اصلاًح بنشیند.۲/۶
*ما صلح آمریکایی نمی خواهیم و سیلی زدن به صدام را ادامه می دهیم تا خواسته های ملت ایران تحقق پیدا کند.۲/۶/۶۲
*باید جوانهای ما، پیرمهای ما، زن های ما، مردهای ما، بچه های ما همه در راه اسلام برای عزت اسلام و برای عزت میهن خودشان و برای عزت قرآن کریم فداکاری کنند.
*حصر اقتصادی جوانان ما را بیدار کرد و فهمیدند که خودشان باید کار کنند و زحمت بکشند تا احتیاجی به خارج نداشته باشند.۲۹/۶/۶۲
*در سرتان هوای اینکه ما غلبه کنیم و حکومت کنیم نباشد، بلکه در نظرتان این باشد که حکومت اسلامی تشکیل دهیم و احکام خدا را جاری سازیم.۳۰/۶/۶۲
*ایران دستش را پیش آمریکا تا ابد دراز نمی کند ولو اینکه فانی بشود.۳۱/۶
*توجه کنید که غرور پیروزیها و شهرتها و جوانمردیها در قلب شما رخنه نکند که این مرض نفسانی از دام های شیطان است. ۳۱/۶/۶۲
*کسانی که مدعی هستند که ما شیعه امیرالمؤمنین (ع) هستیم، تبعه او هستیم باید در قول و فعل و نوشتن و گفتن و همه چیز تبعیت از او داشته باشند.۵/۷/۶۲
*باید سعی شود تا دانشگاه به یکی از دو قدرت گرایش پیدا نکند و این احتیاج به صرف وقت و نظارت کامل دارد. ۱۳/۷/۶۲
*خلیج فارس دست ما است و آمریکا تا بجنبد، دیگر نفتی برای آنها باقی نمی گذاریم. ۱۴/۷/۶۲
*قضیه حمله نظامی آنقدرها مهم نیست، رسانه های گروهی دنیا هم دیگر حرفشان تأثیری ندارد آنچه امروز دشمن در پی آن است ایجاد تفرقه است. ۱۴/۷/۶۲
*در ماه محرم و صفر مسائل سیاسی را بگوئید درعین حالی که مسئله کربلا باید زنده بماند به همان فرمی که بود. ۱۴/۷/۶۲
آیه الله العظمی منتظری
*رزمندگان شجاع ما که پرچمدار قیام کربلایند مصممند تا پیروزی نهائی از پا ننشینند. ۳۱/۶/۶۲
*دولت بجای اعزام مجروحین جبهه ها بخارج، امکانات پزشکی را تأمین کند و در اختیار پزشکان متعهد قرار دهد. ۹/۷/۶۲
*ابرقدرتها که برای اغفال ملتها دم از صلح و انساندوستی می زنند، عامل اصلی جنایات صدام در منطقه هستند. ۱۰/۷/۶۲
*جنگ تحمیلی یک آزمایش بزرگ الهی است که متوجه تمام طبقات و اقشار مسلمان شده است. ۱۰/۷/۶۲
*تمام حوادث برای ملت ما آزمایش است و اسباب هوشیاری و بیداری و مقاومت بیشتر آنها می باشد ۱۰/۷/۶۲
*طلاب حوزه های علمیه باید خود ر ابه سلاح علمی روز مجهز کنند و مسائل اقتصادی و سیاسی و حتی مارکسیستی را بخوبی بدانند ۱۴/۷/۶۲
*وظیفه روحانیون و مبلغین عالیقدر ما است که تمام مسائل و نیازهای فکری نسل جوان را بخوبی درک کنند و برای پاسخ مناسب به آنها خود را آماده سازند. ۱۴/۷
*اگر کسی به شما تندی و توهین هم نمود شما با اخلاق خوب و وقار با او برخورد کنید تا او را خلع سلاح نمائید. ۱۴/۷/۶۲
پاسداران بزرگ اسلام
سید محمد جواد مهری
کاشف الغطا
“بزرگ بزرگان، شمشیر بران اسلام، استاد پژوهش و تحقیق آیت عجیب خداوند که عقلها از درک آن قاصر آیند و زبانها لال. اگر به علم و دانش او بنگری کتاب کشف الغطایش – که در هنگام سفر نگاشته است- تو را از امری سترگ با خبر می سازد و از مقامی والا در مراتب علوم دینی- چه اصول باشد و چه فروع- آگاه می کند”.
مرحوم استاد میرزا حسین نوری صاحب مسترک الوسائل (ره) اینچنین کاشف الغطاء را ستایش می کند و توصیف می نماید.
راستی علمای ما هر یک در زمان خود از نظر علم و تقوی بی نظیر بودند و همتائی نداشتند. امروز سخن از شخصیتی است عالیقدر و بزرگ مرتبه که با کتاب ارزنده “کشف الغطا” ی خود، فقه را و دشواریهای فقه را شکافت همانند کشتی که عُباب دریا را می شکافتد. نام آن بزرگوار جعفر بن شیخ خضر جناجی نجفی و معروف به “کاشف الغطاء” است. او در سال ۱۱۵۴ هجری قمری در نجف اشرف چشم به دنیا گشود و از همان اوان کودکی به تحصیل علوم دین پرداخت. در آغاز مقدمات را نزد پدر خود آموخت و سپس از محضر بزرگانی نظیر شیخ محمد مهدی فتونی و آق محمد باقر وحید بهبهانی و سید مهدی بحرالعلوم کسب دانش کرد.
ستایش بزرگان از کاشف الغطا
صاحب مفتاح الکرامه در مقدمه کتابش او را چنین می ستاید.
امام، علامه، مورد اعتماد و مقدس، بزرگترین دانشمند.
در روضات الجنات چنین آمده است: او از استادان بزرگ فقه و کلام بود که به احکام دین آشنائی و معرفت کامل داشت و مذهب را همواره ترویج می کرد. مورد تقدیر و احترام خاص و عام بود، در چشم بزرگان بزرگ می نمود، در امر به معروف و نهی از منکر بسیار جدی و کوشا و در کشاکش روزگار ثابت و استوار بود. عرب و عجم از او فرمان می بردند و اوامرش را به جان و دل می خریدند. در دین و دنیا برهمطرازانش تفوق و برتری داشت. در خانواه ای که به علم شهرت نداشت پیدا شد ولی بزرگترین عالم شد. در عین حال که وقار و هیبت و قدرت داشت، دارای تواضع و فروتنی و ملاطفت بسیار بود. در هیئت ظاهریش با دیگران تفاوتی نداشت. .. او انسانی شجاع، نیرومند در دین و دارای همتی والا بود… گویند در آغاز طلبگی، آنقدر فقیر و تهیدست بود که با نماز و روزه استیجاری زندگی روزمرده خود را می گذراند و با همین وضع، درس می خواند و تحصیل علوم می کرد.”
از استاد اعظم شیخ مرتضی انصاری نقل شده است که فرمود: ” اگر کسی آن قواعد اصولی را که شیخ جعفر در کتاب کشف الغطایش نهفته است بداند، نزد من مجتهد خواهد بود”
شیخ عبدالحسین طهرانی (ره) می گوید: ” اگر مواظبت او را بر سنن و آداب و احکام ببینی و عبادت و مناجاتش را سحرگاهان بشنوی و گریه و زاریش را در دل شب بنگری، می بینی از همان کسانی است که امیرالمؤمنین (ع) برای یکی از اصحابش به نام احنف بن قیس توصیف کرد و تو را به شگفتی خواهد واداشت هنگامی که بینی آن مکانت و منزلت ایشان را و همچنین هیبت و وقارش را در راه خدمت به بی نوایان و بی چارگان و تهی دستان بذل می کند (و در این راه مایه می گذارد) و همواره در صدد چاره جوئی برای مستمندان و فقیران است. و در این باره داستانهای زیادی از او نقل می کنند که اگر در یک جا گرآوری شود، کتابی ظریف خواهد بود
اخلاق کاشف الغطا
کاشف الغطا دارای اخلاقی الهی بود: وارسته، فروتن، سخاوتمند، غیور، متواضع، مجاهد و یار مستمندان. از هر راهی که می توانست برای فقرا پول جمع می کرد و بر آنها انفاق می نمود حتی نوشته اند که گاهی خود به پول جمع کردن می پرداخت و در عبای خود پول جمع می کرد و در همان مجلس، بر فقرا و بیچارگان تقسیم می نمود.
در دل شب برای عبادت و راز و نیاز بیدار می شد و تا سپیده دم می دمید و در حال تضرع و گریه و زاری بود و صبحگاهان برای درس و بحث و همچنین برای مقابله با دشمنان دین و مذهب مانند شیر در این میدان های خطرناک وارد می شد و همواره پیروز و سربلند بود. شب که فرا می رسید، هنگام خوابیدن به محاسبه نفس خویش می پرداخت و گاهی خطا به خویشتن می گفت: در کوچکی ترا جعیفر (جعفر کوچولو) میگفتند، سپس جعفر شدی و پی از آن شیخ جهفر و شیخ الاسلام! پس تا کی خدا را معصیت می کنی و این نعمت را سپاس نمی گوئی؟!
همیشه مردم را به نماز جماعت خواندن سفارش می کرد و برای این امر اهمیت فراوانی قائل بود. غالباً در مسجدی که می رفت، نماز ظهر را با مردم می خواند سپس برای نماز عصر، یکی از مؤمنین (که عدالتش ثابت بود) به عنوان امام جماعت بر میگزید و خود نیز به او اقتدا می کرد.
میرزای نوری(ره) مستدرک می نوسید: سید مرتضی نجفی که مرد عادل با تقوا و مورد اعتمادی است و در اوائل عمرش شیخ جعفر را درک کرده بود، به من گفت: روزی شیخ جعفر برای نماز ظهر تأخیر کرد و به مسجد نیامد. مردم که از آمدن شیخ ناامید شدند، شروع کردند نماز را فرادی خواندن. چیزی نگذشته بود که شیخ وارد مسجد شد و با ناراحتی مردم را سرزنش کرد که چرا نماز را فرادی می خوانید ؟ یک نفر عادل بین شما نیست که به او اقتدا کنید؟! سپس مؤمنی را دید (که تا اندازه ای ثروت نیز داشت) نماز می خواند، فورا به او اقتدا کرده به نماز ایستاد. مردم که شیخ را دیدند به آن مؤمن اقتدا کرده، همه پشت سر او ایستادند و اقتدا کردند. آن مؤمن بقدری شرمنده شد که نمی دانست چگونه نماز را تمام کند. پس از ادای نماز ظهر کنار رفته به شیخ عرض کرد: باید نماز عصر را خود جنابعالی امامت کنید، شیخ خودداری کرد، او اصرا نمود تا اینکه بلاخره شیخ گفت: حال که اصرا می کنی، اگر پولی بدهی که همین جا بر فقرا تقسیم کنیم، از امامت تو صرف نظر می کنیم! آن مرد پذیرفت و دویست شامی (که پول رایج آن زمان بود) به شیخ پرداخت و شیخ جعفر قبل از شروع به نماز عصر دستور داد فقرا را جمع کنند و همانطور پولها را بر آن ها تقسیم نمود، سپس به نماز ایستاد.
شیخ نسبت به مذهب خیلی تعصب داشت و در برابر دشمنان حق بی پروا می ایستاد و مقاومت می کرد. هنگامی که وهابیها به نجف یورش آوردند و به غارتگری و جنایت دست زدند، شیخ جعفر بزرگ با دست و زبان با آنها جهاد کرد و از مذهب دفاع نمود، تا آنجا که جبهه ای در مقابل آنها گشود و رزمندگانی برای دفاع از دین آماده ساخت و خود همراه علما و بزرگان دین پیشاپی آنان به راه افتاد و پس از نبردی سهمگین آنان را تار و مار کرده از نجف راند، و رئیس آنها که سعود نام داشت (و شاید از نیاکان ملک فهد، پادشاه ستمگر کنونی عربستان باشد) ناچار پا به فرار گذاشته برای انتقامجویی به کربلا حمله کرد- چون دیگر توان مقاومت در برابر یاران شیخ جعفر را نداشت- و اهل کربلا با اینکه بیشتر از اهل نجف بودند،تاب مقاومت نیاورده، تسلیم ستمگران شدند. پس از آن حادثه، برای اینکه نجف اشرف از هرگزندی مصون بماند شیخ جعفر قیام به ساختن سور نجف (دیواری بزرگ در اطراف نجف اشرف) نمود و محمد حسن خان صدراصفهانی به دستور آن بزرگوار کار ساختمانی این سور مهم را به عهده گرفت و بنا کرد.
یکی از کارهای مهم شیخ جعفر را نیز می توان مقابله با میرزا محمد اخباری نام برد. این شخص از بزرگترین دشمنان مراجع اصولی ما بود که تهمتهای ناروا و زشت به علم می زد و در گوشه و کنار فعالیت زیادی بر علیه آنها می کرد. شیخ جعفر برای کوبیدن او ناچار به ری سفر کرده و به تبلیغ برعلیه آن آخوند مزدور مشغول شد و در این زمینه نامه ها و رساله های مفصلی در ردّ میرزای اخباری و مذهب آنها نوشت و آنقدر کوشش کرد تا اینکه حرکت آنها را در نطفه خفه کرد و میرزای اخباری از ترس و وحشت پا به فرار گذاشت.
آثار علمی کاشف الغطا
آثار علمی کاشف الغطا منحصر به چند کتاب فقهی نیست بلکه یکی از آثار مهم عملی علمی او را میتوان تربیت کردن فرزندانی برجسته و فقیه نام برد که هریک دریائی از علم و دانش بودند. شیخ جعفر دارای سه فرزند بود که هر سه از فقهای بنام شیعهاند و بزرگترین آنها شیخ موسی است که پدر برای وی احترامی فوق العاده قائل بود و برخی از تألیفات این فرزند بزرگوار، به خواهش و التماس پدر بوده است. شیخ جعفر این فرزندش را بر تمام فقها- به استثنای شهید اول و محقق- برتر می دانست. در حق او گفته شده است: کسی همانند شیخ موسی آگاه به قوانین فقه نبوده است. دو فرزندان دیگرش شیخ علی و شیخ حسن می باشند که هر دو مجتهد بوده اند.
شیخ جعفر سه داماد داشته است که این سه نیز از فقهای بنام شیعه می باشند و آنها عبارتند از:
۱-شیخ اسدالله تستری کاظمی صاحب کتاب مقابیس.
۲-شیخ محمد تقی رازی اصفهانی صاحب حاشیه بر معالم.
۳-سید صدرالدین عامل.
کاشف الغطا را شاگردان بسیار دیگری نیز هست که بیشتر آنها از مجتهدین و شخصیتهای برجسته تاریخ بوده اند، و ما برای تیمّن و تبرک نام برخی از آنها را ذکر می کنیم:
۱- سید جواد عاملی مؤلف کتاب ارزنده مفتاح الکرامه.
۲-شیخ محمد حسن نجفی صاحب جواهر، نویسنده دائره المعارف فقه شیعه یعنی کتاب “جواهر الکلام” که خود نیزبه نام کتابش معروف است. هیچ فقیه و مجتهدی از این کتاب عالیقدر مستغنی نیست و نمی تواند باشد.
۳- سید محمد باقر صاحب انوار.
۴-حاج محمد ابراهیم کرباسی صاحب اشارات.
۵-شیخ قاسم محی الدین عاملی نجفی.
۶-ملا زین العابدین سلماسی.
۷-شیخ عبدالحسین اعسم.
۸-سید باقر قزوینی ۹-آقا جمال ۱۰-شیخ حسین نجف.
شیخ را مؤلفات بسیاری نیست ولی آنچه نوشته است عالی و ارزنده است.
۱-مهمترین و عالیترین کتابهای وی، کتاب “کشف الغطا” است که در عبادات است تا آخر باب “جهاد” و در آخر نیز کتاب “وقف” بر آن افزوده است. نویسنده روضات الجنات گوید: شیخ جعفر این کتاب را در سفر تألیف کرده و از کتابهای فقهی بجز قواعد علامه نداشته است. و این کتاب از عجایب روزگار است همانگونه که مؤلفش.
۲- شرح قواعد علامه.
۳- کتاب الطهاره: که خیلی مفصل است و در آن اقوال دانشمندان نیز درباب طهارت بررسی شده است.
۴-بغیه الطالب: در طهارت و نماز.
۵-العاقد الجعفریه فی اصول الدین.
۶-غایه المأمول فی علم الأصول.
۷-شرح الهدایه للطباطبائی.
۸-الحق فی تصویب المجتهدین و تخطئه الاخباریین، کتابی است استدلالی در رد اخباریان و اظهار حق اصولیان.
۹-رساله منهج الرشاد لمن اراد السداد: شاید این اولین کتابی باشد که در رد وهابیان نوشته شده است.
شیخ جعفر همچنین دارای قریحه ای سرشار بوده و دیوان شعری از او موجود است که در آن اشعار بسیار جالب و زیبا سروده است.
در یکی از اشعارش، خود را چنین معرفی می کند:
انا اشعر الفقهاء غیر مدافع فی الدهر بل انا افقه الشعراء
شعری اذا ما قلت دونه الوری بالطبع لابتکلف الإ لقاء
کا لصوت فی قلل الجبال اذا علا للسمع هاج تجاوب الأصداء
من شاعرترین فقیهان دنیا- بدون استثنا- هستم بلکه فقیهترین شاعرانم. هنگامیکه شعری می سرایم، جهان آن را ثبت می کند، چرا که طبع من ادیبانه است و تکلفی ندارد. همانند صدائی است که در قله های کوه ها برمی آید، و فورا گوش شنوده که از این سو و آن سو برانگیخته می شوند.
بین او و استادش بحر العلوم (ره) اشعار زیادی رد و بدل شده که در کتابها ثبت است.
وفات کاشف الغطا
سرانجام شیخ جعفر کاشف الغطاء پس از گذراندن عمری سرشار از خدمت به مکتب و امت اسلام در روز چهارشنبه ۲۲ یا ۲۷ رجب سال ۱۲۲۸ هجری قمری پس از هفتاد و اندی سال، زیستن پربرکت در دنیا، به لقای خدا شتافت و زندگی جاودان خود را آغاز کرد.
پرسشها و پاسخها
نیّت در عبادت
س- نیت چیست؟ و جای آن در نماز و سایر اعمال کجا است؟
ج- نیت یعنی قصد و اراده عمل از روی داعی و انگیزه مخصوص و آنچه در نماز و سایر عبادات لازم است چند جهت است:
۱-اینکه عمل از روی قصد باشد، به این معنی که عمل با غفلت و بدون اراده و توجه نباشد. البته همه کارهای اختیاری انسان با قصد و اراده انجام می گیرد ولی در بعضی موارد – مخصوصا اگر بصورت عادی درآمده باشد- انسان از روی غفلت و بدون توجه، عمل را انجام می دهد. بنابراین، اگر انسان در ظاهر مشغول وضو یا غسل یا نماز باشد ولی اصلاً توجه نداشت که عملی را انجام می دهد، آن عمل، وضو، غسل یا نماز نخواهد بود و دیگر جای بحث از صحیح بودن یا باطل بودن نیست.
۲- اینکه قصد آن عنوان مخصوص داشته باشد. کارهایی که انسان انجام می دهد بعضی از عنوانها بر آن منطبق می شود، گرچه آنها را قصد نکند و بعضی از عنوانها منطبق نمی شود مگر با قصد. مثلا از جای برخاستن هنگام ورود کسی به مجلس، عملی است که از انسان صادر می شود، براین عمل عنوان برخاستن قهرا منطبق می شود ولی عنوان احترام به شخص تازه وارد در صورتی منطبق می شود که قصد رفتن احترام داشته باشد پس اگر به قصد رفتن برخیزد گفته نمی شود که وی را احترام کرده است. نماز و سایر عبادات و همچنین معاملات از این قبیل است، پس اگر کسی صیغه بیع را جاری کند ولی قصد بیع نداشته باشد مثلا بقصد تمرین بگوید، بیع نخواهد بود. و همچنین اگر صورت خود را بشوید یا تکبیر بگوید ولی قصد وضو یا نماز نداشته باشد عنوان وضو و نماز برآن منطبق نمی شود.
۳-این که به قصد قربت، عمل را انجام دهد. این خصوصیت فقط در عبادات لازم و معتبر است زیرا اساس عبادت بمعنای پرستش و خضوع و کرنش است و این قصد در مورد خداوند – که بر همه اسرار، محیط و آگاه است- ممکن نیست مگر بقصد تقرب و نزدیک شدن به رضای او. پس اگر وضو را به قصد خنک شدن بگیرد یا نماز را به قصد ورزش یا برای این که دیگران از او تعریف و تمجید کنند، انجام دهد، قصد تقرب نکرده و نمازش باطل است.
قصد قربت
قصد قربت بگونههای مختلفی ممکن است تحقق یابد مانند قصد ” امتثال امر ” و اطاعت فرمان الهی یا برای ادای شکر نعمتهای بی پایان خداوند متعال یا در اثر عشق و علاقه به ذات مقدسش یا به امید برخورداری از فضل و کرمش در دنیا و آخرت و مانند آن از موجبات قرب و رضای حق که درجات آن در این قصدها متفاوت است و از همه بالاتر عبادت و کرنش از روی عشق و محبت و شناخت و عرفان است و از همه پائین تر عبادت از ترس عذاب و جهنم است.
امیرالمؤمنین (ع) فرمود: ” ان قوما عبدوا الله رغبه قتلک عباده التجار و ان قوما عبدوالله رهبه قتلک عباده العبید و ان قوما عبدوالله شکرا فتلک عباده الاحرار”
گروهی خداوند را به طمع رسیدن به آرزوها (بهشت) می پرستند و آن عبادت تجار و بازرگانان است، و گروهی خداوند را از ترس عذاب می پرستند و آن عبادت بردگان است، و گروهی خداوند را برای شکر نعمتهای او می پرستند و آن عبادت آزادگان است.
و در جای دیگر فرمو: ” الهی ماعبدتک خوفا من نارک و لاطمعا فی جنتک بل وجدتک اهلا للعباده فعبدتک”
معبودا! تو را نه از ترس آتشت پرستیدم و نه به طمع بهشتت بلکه تو را شایان پرستش یافتم، پس تو را پرستیدم.
ظاهراً مراد از عبادت به طمع بهشت که حضرت امیر (ع) آن را بعمل بازرگانان تشبیه فرموده است عبادت به امید فضل الهی و ورود بهشت است و اما اگر انسان خود را مستحق بداند و عمل را بقصد معامله انجام دهد که نماز در مقابل بهشت باشد، صحت عمل مورد اشکال است زیرا در این صورت تحصیل رضای خدا و قصد قرب مطرح نیست. ولی خیلی بعید به نظر می رسد که کسی این گونه توهّم کند و بدون امیدواری به خشنودی و رضا و فضل الهی، خود را مستحق بهشت و عمل خویش را قیمت آن بداند! گرچه این مطلب را بعضی از بزرگان ذکر فرموده اند.
اخلاص در نیت
۴-اخلاص در نیت: به این معنی که با قصد قربت، قصد دیگری همراه نباشد.ریا و خود نمائی و جلب توجه دیگران و خلاصه هر قصدی که برای غیر خدا است، اگر ضمیمه قصد عبادت شد عمل باطل است. و اما اگر قصد، ضمیمه ریا نباشد بلکه یک قصد مباح و جایز باشد و غرض اصلی، قصد قربت باشد و آن ضمیمه، مقصود اصلی نباشد، عمل باطل نیست، گرچه احوط – به نظر حضرت امام دام ظله- آن است که در این صورت نیز عمل باطل باشد. و اما اگر غرض اصلی، آن قصد دیگر باشد یا غرض مشترک باشد، قطعاً عمل باطل است.
در اینجا ذکر این نکته ضروری است که در مواردی، انسان در حال نماز، صدا را به تکبیر یا ذکر، بلند می کند که دیگری را به چیزی متوجه سازد دراین صورت نماز اشکالی ندارد زیرا نیت اصلی نماز، تقرب است و تنها بلند کردن صدا برای قصد دیگری است.
۵-تعیین نوع عمل در صورتی که انواع متعددی داشته باشد مانند نماز که نافله دارد و فریضه و هرکدام نیز اقسامی دارند. پس باید مشخص و معین نماید که چه نمازی می خواند. البته می توان به یک عنوان اجمالی قصد کرد مثلا اگر نمی داند قضای نماز ظهر بر او واجب است یا قضای نماز عصر، می تواند یک نماز چهار رکعتی بخواند بقصد آن چه در ذمه او است از این دو نماز.
مراد از تعیین در نماز، مشخص کردن نوع خاص است مانند فریضه صبح یا ظهر یا نافله صبح و همچنین … ولی تعیین همه خصوصیات نماز لازم نیست. مثلا قصد وجوب نماز یا استحباب آن و همچنین قصد ادا یا قضا و قصد شکسته یا تمام بودن و امثال آن لازم نیست . گرچه بهتر است قصد وجوب و استحباب را بنماید.
در مشخص کردن نوع نماز نیز لازم نیست که عنوان خاص آن را به یاد داشته باشد مانند نماز صبح بلکه اگر یک عنوان اجمالی در ذهن داشته باشد کافی است. مثلا متوجه باشد که دو رکعت نماز واجب بعد از طلوع فجر می خواند ولو اینکه نام آن را فراموش کرده باشد بلکه اگر نام آن را اشتباهاً نماز مغرب بداند ولی متوجه باشد که چه نمازی می خواند، نمازش صحیح است.
در اینجا مسائل فرعی متعددی مطرح است که باید به رساله ها مراجع شود. بنابراین در نماز و هر عمل عبادی دیگر لازم است:
۱-با قصد و توجه باشد.
۲-قصد آن عمل مخصوص داشته باشد.
۳-به قصد قربت باشد.
۴-با اخلاص باشد.
۵- نوع خاص عمل مشخص باشد.
مراعات این امور به سه نحو ممکن است انجام پذیرد:
۱-اینکه نیت را برزبان جاری سازد با همه خصوصیاتی که ذکر شد.
۲-اینکه نیت را به ذهن خویش بگذارند یعنی عمل مخصوص با انگیزه مخصوص را قلبا تصور کند و اراده نماید.
۳-اینکه نه به زبان بیاورد و نه به تفصیل تصور نماید بلکه بصورت یک انگیزه ارتکازی در ذهن داشته باشد که اراده متعلق به عمل، از آن برانگیخته شود.
علما اکثراً من جمله حضرت امام دام ظله نیت به نحوه سوم را لازم می دانند و این یک امر آسانی است که اکثر کارهای معمولی این گونه است. یعنی معمولا انسان در کارها تصور تفصیلی از انگیزه و هدف کار را ندارد بلکه بصورت اجمالی در ناخودآگاه او انگیزه موجود است و موجب تحقق اراده درنفس می شود و عمل در پی آن انجام می پذیرد. در نماز و سایر عبادات نیز بیش از این لازم نیست. پس اگر در حال نماز بطوری بود که اگر از او پرسیده می شد که چه عملی انجام می دهد، متوجه بود و می توانست پاسخ بگوید: کافی است. البته بعضی از علما نیت در اول عمل را به نحوه دوم واجب دانسته ولی ادامه آن را به نحوه سوم کافی می دانند یعنی هنگام شروع در عمل مانند نماز باید عمل را با خصوصیاتی که ذکر شد به ذهن خود خطور دهد و به آن قصد، شروع کند ولی لازم نیست در همه حالات نماز، آن نیت را در ذهن خود نگهداشته باشد بلکه همین اندازه که بحدی غفلت نکند که اگر از او پرسیده شود تازه متوجه شود که چه عملی انجام می دهد، کافی است و این امر یعنی تصور عمل در اول نماز گرچه واجب نیست ولی برای این که توجه انسان به عمل به دقت مراعات شود، خوب است. و در بعضی از اعمال نحوه اول یعنی برزبان آوردن نیت نیز مستحب است و برای آن ذکر مخصوصی وارد شده است مانند اعمال حج و شاید دلیل آن، شباهت آن اعمال به کارهای معمولی باشد که موجب غفلت از عبادی بودن آن می شود مانند رمی جمرات و قربانی کردن و تقصیر و مانند آن که تفصیل این مطلب در رساله ها و مناسک حج ذکر شده است.
تاریخچه ای از حج و حرمین (۵)
دکتر سید جعفر شهیدی
مسجد الحرام
شب روان در صبح صادق کعبه جان دیده اند
صبح را چون محرمان کعبه عریان دیده اند
از لباس نفس عریان مانده چون ایمان و صبح
هم بصبح از کعبه جان روی ایمان دیده اند…
در طواف کعبه جان سالکان عشق را
چون حلیّ دلبران دررقص و افغان دیده اند
خاقانی
کعبه
“جعل الله الکعبه البیت الحرام”
کعبه، شرفها الله تعالی خانه ای است که خدایش حرمت داده و زیارت آن را بر مسلمانان مستطیع واجب ساخته است. بیت الله الحرام البیت العتیق، خانه خدا که هرنام آن رمزی است از جهانی معنویت، صفا، بزرگی و حشمت خانه کعبه ساختمانی است چهارگوش، سقف دار که درون مسجدالحرام قرار دارد. این خانه دومین قبله مسلمانان است.
نمای ظاهری خانه از سنگ سبز مایل به خاکستری است که از کوههای مکه آورده اند. خانه کعبه در تمام مدت سال با پرده ای سیاه که حاشیه فوقانی آن قلاب دوزی شده پوشیده است.
بنای خانه کعبه بر روی پایه ای از سنگ مرمر به ارتفاع ۲۵ سانتی متر است و آن پایه را شاذروان می گویند. ساختمان مربع شکل خانه کعبه با زاویه های آن، چنان است که بتواند فشار بادهای سخت را بشکند و خانه را از آسیب نگاه دارد.
بلندی خانه کعبه تقریباً ۱۵ متر است، طول ضلع غربی (طرفی که میزاب در آن قرار دارد) دوازده متر و پانزده سانتی متر ضلع شرقی پانزده متر و هشتاد و هشت سانتی متر طول ضلع شمالی که در خانه در آن قرار دارد نه متر و نود و دو سانتی متر و ضلع جنوبی ده متر و بیست و پنج سانتی متر است
در خانه بر ضلع شمالی از جانب شرق این ضلع قرار دارد و بلندی آن از زمین دو متر است، برای درآمدن بخانه باید از نردبان استفاده شود. در خانه کعبه در تمام مدت سال بسته است مگر هنگامی که بخواهند داخل خانه را شستشو کننند (این مراسم در این سالها معمولاً در روز هفتم ذوالحجه انجام می گیرد) و یا شخصیت های سیاسی را بزیارت درون خانه مشرف سازند. اما در سالهای پیش گاه خادمان کعبه در مقابل دریافت پول از زائران رخصت میدادهاند تا بدرون خانه بروند.
جز آستان توام در جهان پناهی نیست
سر مرا بجز این در حواله گاهی نیست
حافظ
رکن ها
اگر خط هائی از مرکز کعبه به چهار گوشه آن امتداد دهیم. این خطوط در امتداد جهتهای چهارگانه اصلی قرار می گیرد و این گوشه ها رکن نام دارد. هر یک از چهار ضلع خانه یا چهار رکن آن به نامی موسم است. رکن شمالی را عراقی، رکن غرب را شامی، رکن جنوبی را یمانی نامند و رکن شرقی را رکن اسود می نامند. این رکن را اسود می نامند چون حجرالاسود دراین رکن است.
درون خانه کعبه مربع شکل و مُسَقَّف است. در وسط آن سه ستون از چوب عود قرار دارد که بسیار گرانبهاست و گویند از عهد عبدالله بن زبیر همچنان باقی است.
سقف و دیوارهای درونی خانه کعبه از حریر گلدار سرخ رنگ پوشیده است. ترمیم سقف و دیوارها درطول تاریخ چندین بار صورت گرفته است. از جمله در ماه رمضان سال ۸۱۴ هجری که بر اثر باران های سخت آسیب دیده، “ملک مظفر” فرمانروای یمن دستور ترمیم آن را داد. بار دیگر به سال ۹۵۹ درزمان سلطان سلیمان پادشاه عثمانی و به سال ۱۰۲۱ سلطان احمد مجدداً دیوارها را تعمیر کرد. پرده های دیوار درونی به امر سلطان عبدالعزیز از پادشاهان عثمانی آویخته شده و بر دیوارها لوحه هائی است که نام تعمیرکنندگان خانه و یا هدیه کنندگان زیورها در آن نوشته شده است.
حجر الاسود
حجرالاسود در رکن شرقی به ارتفاع یک متر و نیم از زمین قرار گرفته است. سنگی است سیاه مایل به سرخی، بیضی شکل، به قطر سی سانتیمتر که در آن نقطه های قرمز دیده می شو و در پوششی از نقره است و علامت شکستگی دارد، علت این شکستگی آسیب هائی است که در طول زمان بر این سنگ مقدس وارد آمده است. نخستین آسیبی که تاریخ آن را نشان می دهد ضربه هائی است که بوسیله سنگ پرتاب، هنگام محاصره حجاج بن یوسف ثفقی بدان رسید. دیگر شکستگی های آن از فتنه قرامطه است. در این فتنه قرمطیان بر مکه تاختند، مردم آن را کشتند، بخانه کعبه بی حرمتی کردند و حجرالاسود را با خود به بحرین بردند.
حجر الاسود مدت بیست و دو سال در بحرین قرار داشت و سپس در سال ۳۲۹ هجری قمری نخست به کوفه و سپس به مکه منتقل و روز سه شنبه دهم ذوالحجه همان سال در محل خود نصب گردید.
میزاب
میزاب یا ناودان در سمت غربی و در رکن شامی بر بالای خانه نصب شده. گویند این ناودان را نخست حجاج بن یوسف نهاد تا باران بر بام خانه جمع نشود سپس ولید بن عبدالملک آن را در زر گرفت به سال ۴۵۵ هجری قمری بنوالطیب آن را به یمن بردند. حاکم یمن آن را خرید و به مکه برگرداند.
به سال نهصد و پنجاه و نه هجری قمری سلطان سلیمان قانونی میزاب را از نقره ساخت.
و به سال ۱۰۲۱ سلطان احمد آن را به ناودانی از نقره منقش به طلا و مینا و لاجورد تبدیل کرد. در سال ۱۲۷۳ سلطان عبدالمجید میزابی از طلا برای خانه کعبه فرستاد که هم اکنون باقی است.
حطیم و حجر اسماعیل
قوسی که دو سوی آن به رکن شامی و رکن غربی است و یک متر و یک سانتی متر ارتفاع دارد حطیم نامیده می شود و فضای میان حطیم و دیوار شمالی خانه کعبه حجر اسماعیل نام دارد.
ملتزم
آن قسمت از دیوار خانه که میان حجرالاسود و در خانه کعبه واقع است ملتزم نام دارد. آن را ملتزم گویند چه حاجیان خود را موظف دانند که درآنجا دعا کنند.
“واتخذوا من مقام ابراهیم مصلی”
مطاف و مقام ابراهیم
آن مقدار از زمین سنگ فرش که گرداگرد خانه کعبه است و فقها فاصله آنرا از دیوار خانه تا بیست و شش ذراع و نیم دانسته اند و طواف باید در بین این مساحت قرار گیرد مطاف نام دارد. به دور این سنگ فرش، سنگ فرش دیگری است اندکی بلندتر از سنگ فرش نخستین (مطاف)، بر روی این سنگ فرش جایگاهی با ستون های باریک دیده می شود که انتهای آن باب بنی شیبه بوده است، میان این جایگاه و خانه کعبه بنائی با قبه ای کوچک دیده می شود که مقام ابراهیم نام دارد و آن سنگی است که جای پایی درآن دیده می شود این جای پا منسوب به ابراهیم (ع) است. این همان جائی است که باید دو رکعت نماز طواف را نزد آن خواند.
“و اذ یرفع ابراهیم القواعد من البیت و اسمعیل”
“ربنا تقبل منا”
تاریخ خانه کعبه
قرآن کریم می فرماید: ابراهیم و فرزندش اسماعیل اساس خانه کعبه را نهادند “هنگامی که ابراهیم و اسماعیل پایه های خانه را برافراشتند.”
و چون ساخته شد بدانها دستور رسید که “خانه را برای طواف کنندگان و اقامت کنندگان و نمازگزاران پاکیزه سازند و چون خانه پرداخته شد خداوند به ابراهیم فرمود مردمان را برای زیارت خانه بخواند پس از ابراهیم و اسماعیل (ع) تا صد ها سال تاریخ خانه کعبه در ابهام و تاریکی است. بعض جغرافی دانهای مسلمان نوشته اند: در یکی از دوره ها، این خانه به دست عمالیق بود. اما این عمالیق با عمالقه که جمع و مفرد آن عملاق است، چه کسانی بوده اند؟
چنانکه نوشته شد: گفته اند: گروهی صحراگرد و جنگجو بودند که با اسرائیلیان دشمنی داشتند. دربعض داستانها این قوم از جمله نخستین گویندگان به زبان عرب به شمار می آیند و باز نوشته اند خانه ساخته شده ابراهیم پوشش نداشت و نخستین کسی که آن را پوشانید تبع از پادشاهان حِمیر بود. اما سندهای معتبر این نظریه را تأیید نمی کنند. بهرحال کعبه صدها سال پیش از ظهور اسلام مورد احترام عرب و دیگر ملت ها بوده است.
کعبه اندکی پیش از اسلام
تقریباً از سده پنجم میلادی تا عصر ما تاریخ خانه کعبه روشن است. چنانکه در تاریخ مکه نوشته شد نخست قبیله جرهم و پس از آن قبیله خزاعه تولیت حرم را در دست گرفت. تا آنکه قصی بن کلاب، نیای پنجم رسول اکرم (ص)، که از عرب عدنانی (تیره هایی که در شمال شبه جزیره عربستان می زیستند) احتمالاً در آغاز قرن ششم میلادی در صدد برآمد دست خزاعه را از ریاست شهر مکه و تولیت حرم کوتاه کند و کسان خود (قریش ) را برسر کار آورد. وی این تیره را که تا آن روزگار در کوهها و دره های بیرون مکه می زیستند درابطح یا بطحا سکونت داد تولیت خانه را که مرکب از منصب های پرده داری و پذیرائی و آب دادن حاجیان، و پرچم داری بود بدست گرفت.
پس از قصی برسر منصب ها میان فرزندان او درگیری پدید شد سرانجام آن را میان خود تقسیم کردند.
کلیدداری، علم کعبه و ریاست دارالندوه به فرزندان عبدالدار و آب دادن حاجیان و مهمانداری آنان را به فرزندان عبدمناف رسید.
عبد المطلب از فرزندان عبدمناف نخستین کسی است که بر خانه کعبه زیور بست.
پس از اسلام ارتفاع خانه کعبه چندان بلند نبوده است(به اندازه قامت انسان) و انتهای در کعبه با سطح زمین مساوی بود، چنانکه اگر سیل به داخل حرم سرازیر می شد به درون خانه می رفته است
هنگامی که رسول اکرم سی و پنج ساله بود (پنج سال پیش از بعثت) سیلی بزرگ خانه کعبه را ویران ساخت.
قریش با مشورت یکدیگر درصدد برآمدند خانه را نوسازی کنند. چوبهای کشتی شکسته ای از آن بیزانطیان را که در ساحل دریای سرخ افتاده بود خریدند و بکار بردند. برای خانه سقفی ساختند و برای جلوگیری از سیل در خانه را از سطح زمین بالاتر قرار دادند. و چون ساختمان به موضع رکن و نصب حجرالاسود رسید برسر کار گذاشتن آن میان ایشان و خصومت در گرفت. مهتر هر قبیله می خواست این شرف از آن او باشد. نزدیک بود با یکدیگر درگیر شوند ولی سرانجام بداوری گردن نهادند. مقرر شد هرکس که از در درآید آنچه گوید بپذیرند. نخست کسی که درآمد محمد (ص) بود. گفتند او امین است و ما به داوری او راضی هستیم. چون داستان را با حضرتش در میان نهادند، گفت پارچه ای بیاورید و سنگ را در میان آن بنهید سپس مهتر هر قبیله را فرمود تا گوشه ای از پارچه را بگیرد و بالا برد و چون سنگ را بدین ترتیب تا موضع نصب بالا بردند، محمد (ص) آن را برگرفت و برجای آن نهاد و بدین کار از خونریزی بزرگی جلوگیری کرد.
پیش از ظهور دین اسلام، بعضی قبیله ها در داخل خانه کعبه،بتی از آن خود داشتند که پس از فتح مکه به امر رسول اکرم آن بت ها و نیز بت های دیگر که در نقاط نزدیک شهر قرار داشت شکسته و نابود شد. بت های داخل خانه کعبه را علی (ع) بر زمین افکند و خرد ساخت.
پس از فتح مکه تا حکومت معاویه کعبه تغییری نیافته است. از سال شصتم هجری که عبدالله بن زبیر خود را خلیفه مسلمانان خواند و مکه را مرکز خلافت خود قرار داد بفکر تغییری در خانه برآمد.
بموجب روایتی که گوید از عایشه شنیده بود که “ای عایشه اگر خویشاوندان تو تازه مسلمان نبودند، خانه کعبه را ویران می کردم و برای آن دو در می نهادم دری دیگر مقابل در موجود در خانه برآورد و حجر اسماعیل را داخل خانه ساخت. چون حجاج بن یوسف ثقفی از جانب عبدالملک بن مروان مأمور سرکوبی او گردید، پس از کشتن ابن زبیر خانه را به حالت اول برگرداند (سال۷۴)
به سال ۹۶۰ هجری سلطان سلیمان خلیفه عثمانی سقف خانه را تغییر داد. سلطان احمد در سال ۱۰۲۱ خانه را مرمت کرد پادشاهان عثمانی همزمان با نوسازی مسجدالحرام می خواستند خانه کعبه را نیز نوسازی کنند، اما پیشوای شافعیان رخصت چنین کاری را نمی داد. می گفت خراب کردن خانه در صورتی جایز است که بنا ویران شود. در سال ۱۰۳۹ هجری سیلی در بنای خانه رخنه کرد و مجوزی برای تجدید بنا پیش آمد و خانه را نوسازی کردند. در این تجدید بنا پیشوایان چهار مذهب و گروهی از قاضیان و دیگر مردم درآوردن سنگ شرکت نمودند و تا آنجا کندند که به سنگ سبزی رسیدند و می گفتند این سنگ نهاده اسماعیل پیغمبر است سپس خانه را با سنگ های سبز مایل بخاکستری از نو بالا بردند. ستون های قدیمی را با محلولی از زعفران و صمغ اندود کردند و بنای فعلی خانه همان بنای آغاز قرن یازدهم هجری است.
پوشش خانه
بر روی چهار دیوار خانه کعبه پوششی سیاه افکنده است که آن را پرده کعبه یا پوشش خانه و یا به تعبیر دقیق آن کسوه نامند. این پوشش تا پائین دیوار خانه می رسد و در آنجا با حلقه ها به شاذروان بسته می شود. ولی در موسم (ایام حج) مخصوصاً روزهای نزدیک به تعویض پرده اندک اندک آن را بالا می برند و بر می چینند و بجای آن پرده سفیدی را بر آن می پوشانند و پس از مراسم حج پرده نو را بر آن می پوشانند. پوشش کعبه نیز تاریخی کهن دارد.
نوشته اند نخستین کسی که خانه کعبه را پرده پوشاند تبع ابوبکر اسعد پادشاه حمیر است. وی خانه را با پرده هایی که حاشیه نقره دوزی داشت پوشاند لیکن گمان نمی رود این داستان اصلی داشته باشد چه اولاً تاریخی که برای آن نوشته اند با دوره پادشاهی ابن تبع تطبیق نمی کند، دیگر آنکه در بعض اسناد نوشته اند تبع می خواست حجرالاسود را از کعبه به یمن ببرد ولی با مخالفت خویلد پدر خدیجه زن رسول خدا روبرو گردید. نیز نوشته اند نخستین عربی که در جاهلیت خانه را پوشاند نبیله دختر حباب مادر عباس بن عبدالمطلب بود که پوششی از حریر بر خانه خدا افکند. بهر حال پیش از اسلام خانه کعبه را با پرده هائی می پوشانده اند اما همه خانه را و یا قسمتی از آن را ؟
بدرستی روشن نیست. سالها این منصب را فرزندان قصی بن کلاب عهده دار بودند. پس از اسلام و پس از فتح مکه رسول اکرم خانه را با پارچه های یمنی پوشاند. سپس عمر آن را با پوششی قبطی پوشانید. بموجب روایتی که از امام صادق (ع) رسیده است امیرالمؤمنین علی (ع) هر سال پوششی برای خانه کعبه از عراق می فرستاد.
این پوششها همچنین بر روی هم انباشته می شد. چون مهدی عباسی بخلافت رسید خادمان کعبه از انبوهی پرده ها شکایت کردند و گفتند بیم آن می رود که خانه بر اثر سنگینی این پوشش ها صدمه بیند. مهدی دستور داد پرده ها را بردارند و تنها یک پرده بر آن بگذارند و سالی یکبار پرده را عوض کنند . این سنت همچنان باقی ماند، و تا امروز هم ادامه دارد.
در سالهای قدرت عباسیان، پوشش کعبه را از حریر سیاه می دوختند. سپس پادشاهان یمن و مصر این کار را بعهده گرفتند و سرانجام این منصب خاص مصر گردید و هر سال پرده کعبه را از آنجا با تشریفات خاص به مکه می آوردند.
پرده چنانکه نوشته شد از پارچه ای سیاه بافته می شود (کژسبطر) و در حاشیه فوقانی آن آیاتی از قرآن کریم که درباره خانه کعبه است قلابدوزی می شود. پس از آنکه سعودیان برحجاز و اماکن مقدسه دست یافتند و حکومت پادشاهی آنان تأسیس گردید آوردن پرده از مصر ممنوع شد و در این سالها این کار در داخل عربستان سعودی صورت می گیرد.
امسال ملاحظه کردند که این کارها اثرات نامطلوب می گذارد و خبر به همه کشورهای اسلامی میرود و هر غیر ایرانی که به کشور خودش می رود بگوید با ایرانیها که تماس گرفتم مرا دستگیر کردند! یعنی وجود ایرانیها اینقدر برای رژیم عربستان ایجاد خطر می کند. لذا در مکه این روش را تغییر دادند. در نتیجه در مکه اجتماعات غیر ایرانیها با ایرانیها بسیار بود مخصوصاً در محل بعثه. ما بسیاری از شبها جمعیتی در حدود ۲۰۰ نفر یا ۱۵۰ نفر در حدی که ساختمان ظرفیت داشت غیر ایرانی ها را از علما و شخصیتهای اجتماعی، علمی و سیاسی می پذیرفتیم و اجتماع بسیار خوبی برگزار می شد. سخنرانیهای بسیار پراحساسی ایراد می شد، حجاج هم از این موقعیت استفاده کردند.
-عکس العمل مردم عربستان سعودی و حجاج غیر ایرانی در برابر حرکت حجاج ایرانی چگونه بود؟
با این سؤال نکته ای یادم افتاد از انقلاب اسلامی در ایران که درسال ۵۶ وقتی که آغاز اوجگیری انقلاب بود، در دانشگاهها به دنبال حرکت مردم، در بیرون دانشگاهها به دنبال حرکت مردم، در بیرون دانشگاه جنبش اوج گرفت و دانشجویان هم با مردم هم صدا شدند و در آن موقع به ذهن من می رسید که با مجموعه شناختی که از وضع جامعه داریم، دو سه سالی انقلاب طول می کشد تا به آنجائی برسد که فراگیر شود و همه اقشار جامعه وارد صحنه مبارزه شوند. مثلاً من آن وضع دانشگاه را که در سال ۵۶ می دیدم تصور می کردم یک سالی طول می کشد تا دانشگاه ها آرام آرام وارد معرکه انقلاب شوند و مدارس لابد باز هم بیشتر طول خواهد کشید. لذا در سال ۵۷ هنگامی که به پاریس رفتم، و پس از چند روز امام به آنجا تشریف آوردند، آنجا به نتیجه ای که رسیدم همین نکته را عرض کردم که: ما در گذشته فکر می کردیم این انقلاب اگر بخواهد نفوذ در میان مدارس کند، دو سه سالی طول می کشد اما در ظرف این چند ماه که وضع دانشگاه را می دیدیم، حالا مدرسه ها همان وضع دانشگاه را پیدا کرده است.
بچه ها وقتی از مدرسه بیرون می آیند همه آنها توی خیابانها راه می افتند و با شعار های سیاسی راهپیمائی می کنند و همینطور است در داخل مدارس.
بنابراین، انقلاب در کار خودش بسیاری از معادلاتی را که انسان از پیش در ذهنش دارد اینها را به هم می ریزد . درست نمی شود ارزیابی کرد که زمان حرکت انقلاب و شتابش در هر مرحله چگونه خواهدبود.
نسبت به عکس العمل حجاج غیر ایرانی و مردم عربستان در برابر حرکتهای سیاسی درست مثل همان وضعیت را دارد یعنی در سال گذشته که سال اول مشرف شدن من بود هنگامی که برخورد غیر ایرانی ها را با مسئله حرکت های سیاسی ارزیابی می کردم، می پنداشتم سالها طول خواهد کشید تا این حجاج، آرام آرام با این فرهنگ انقلاب و این فرهنگ جدیدی که از حج ارائه می شود به مقتضای قرآن خو بگیرند امسال وقتی که من شرکت غیرایرانیها را در حرکت های سیاسی با ایرانی ها و در اجتماعات ایرانی ها می دیدم و همچنین سایر عکس العملهائی که به آنها اشاره خواهم کرد، درست مرا به یاد همان مسئله انداخت که در پاریس خدمت امام گفتم، که ما هیچ وقت پیش بینی نمی کردیم که از سال گذشته تا امسال این همه روحیه های مردم عوض شده باشد ،با همه این تبلیغاتی که در عربستان و در بسیاری از کشورهای اسلامی و رسانه های گروهی علیه ایران و علیه حرکت ایرانیها در حج انجام می گیرد و ما در آنجا حضور نداریم که از خودمان دفاع کنیم، بلکه آنها یک طرفه حمله می کنند. رادیو تلویزیونهای اکثر این کشورهای اسلامی که تحت نفوذ حکومت هایشان هستند مثل همان کشور عربستان علیه ایرانی ها تبلیغات می کنند. حتی در سال گذشته در کشور عربستان مطبوعات و رادیو تلویزیون هایشان بعضی از حجاج ایرانی را متهم کرده بودند به اینکه اینها مسلمان نیستند! اینها کمونیستها! و اصلاً هدفشان حج نیست بلکه تنها برای آشوب و مقاصد سیاسی می آیند!!.
علیرغم همه این تبلیغات سوء وقتی که ما امسال با عکس العمل غیرایرانیها مواجه شدیم گویا یک سال تبلیغ کرده اند که شما در سال آینده با حجاج ایرانی شرکت کنید در حرکت های سیاسی شان، یعنی درست در مسیر مخالف تبلیغات سوء آنها، و ضمناً نشان دهند، ایمان و اعتقاد مردم به دروغ بودن تبلیغات رسانه های گروهی عربستان و بعضی کشورهای مشابه عربستان هم هست که هرچه آنها می گویند مردم درست خلافش را مرتکب می شوند.
در راهپیمایی مدینه چون جمعین ایرانیها و غیر ایرانیها کمتر بود قهراً لذا کنترل پلیس روی حجاج بیشتر بود و غیر ایرانیها زودتر شناخته می شدند و بنابراین شرکت شان مشکلتر بود، اما در طول مسیر، از تمام ساختمانهای اطراف خیابان، بدون استثناء، حجاج از پنجره ها بیرون آمده بودند، مشتهایشان را گرده کرده و همراه با شعارهایی که راهپیمایان می دادند، آنها هم همکاری می کردند یا احیاناً در مسیر برای اظهار خوشحالی و خرسندی از این حرکت، به علامت پیروزی، دست به طرف حجاج ایرانی تکان می دادند. و حتی در مدینه وقتی که حجاج در شارع اباذر عبور می کردند مغازه ها مثل حالتی که نماز شروع می شود می بستند، چادری می کشیدند روی کالاهایشان و می آمدند بیرون، منتهی با یک چهره گشاده و خوشحال و خرسند برخورد می کردند و ایرانیهایی که مأمور سنجش افکار و توجیه راهپیمائی برای غیرایرانیها بودند در اطراف راهپیمائی گزارش می دادند که با اینها وقتی صحبت می کردیم که چرا مغازه هایتان را بسته اید، جواب می دادند که: چون ما این حرکت را مثل یک حرکت عبادی و مذهبی می دانیم، لذا به احترام این حرکت، مغازه ها را بسته ایم.
اینها همان مردمی بودند که در سال گذشته، رژیم عربستان می گفت: علت اینکه ما جلوگیری می کنیم از حرکت ایرانیها، برای اینکه این مردم عصبانی هستند و از کار ایرانیها اذیت می شوند و می ترسیم آنها به سمت ایرانیها برگردند و آنان را مورد حمله قرار دهند! لذا ما برای اینکه چنین وضعی پیش نیاید این کار را می کنیم ! و همچنین وقتی بعضی از ایرانیها را دستگیر می کردند و می بردند در – به اصطلاح- محل بازداشتگاه، جمعیت غیر ایرانیهای دستگیر شده خیلی بیشتر از ایرانیها بود که دستگیر شده بودند.
مسلمانهای آفریقائی که با شوق بیشتر از دیگر راهپیمایان شعار می دادند و یا عکس امام را همراه خودشان آورد بودند و انواع این برخوردهای مختلف، همه حکایت از این داشت که کاملاً حرکت در میان آنها جاافتاده، و آنها پذیرفته اند که حرکت یک حرکت اصیل است . با توجه به اینکه اینها همان حجاج سال گذشته هم نبودند ولی وقتی که اخبار حج سال گذشته به آنها کشورها رفته،بازتابش این است که وقتی در سال بعد می آید که سال قبل نبوده،یکی از انگیزه های آمدنش این است که اصلاً بیاید ببیند اینجا چه خبر است، چطور می شود که ایرانیها علیرغم آن همه آرایش نیروهای انتظامی پلیس و آن همه تهدیدهای رسمی حکومت عربستان که ما هرگز اجازه نخواهیم داد!! سرکوب می کنیم! چنین می کنیم! چنان می کنیم! با آن همه رجزخوانی ها ،مردم ایران چه کسانی هستند،چطور آدمهایی هستند که اینجور تحقیر می کنند قدرت پلیسی را و حرفشان را می زنند و از هیچ کس نمی ترسند اینها یا اینکه در کشور خودشان نیستند و در اینجا غریبند، اینچنین راهپیمائی می کنند، لابد یک سازماندهی یا یک تشکیلات وسیعی، این کارها را انجام می دهد همه اینها انگیره می شود که آنها بیایند ببینند ایرانیها اساساً چطور آدمهائی هستند. ما امسال برخورد می کردیم با تعدا زیادی از حجاج جوانی که می گفتند با اینکه حج بر آنها واجب نبوده ولی بهرشکلی که تواسته اند، امکانات سفر را برای خود فراهم آورده و به مکه آمده اند، فقط انگیزه آنها دیدن ایرانیان بوده است!
آنها نقل می کردند که بعضی از کشورهای اسلامی امسال در آمدن مردم برای حج، مشکلات جدیدی را ایجاد کرده اند و با توافقهائی که با رژیم عربستان داشتند، بعضی از این کشورها یکی از شرایطشان را این گذاشته اند که سنّش از چهل سال کمتر نباشد!! برای اینکه می ترسند از تأثیری که حرکت حجاج ایرانی در مکه و مدینه روی غیر ایرانیها داشته باشد.
در راهپیمائی مکه از چیزهائی که بسیار جالب بود و نشان می داد روحیه مردم خود شهر مکه چگونه است، قسمتهائی که برای من نقل کردند از بعضی صحنه هایش: یکی برخورد مردم بازار و کاسبهای بازار مکه بوده که مخصوصاً یک تصور غلطی برای بعضی ها این بود که این مغازه دارها و این فروشندگانی که در خیابانها و بازار هستند –مخصوصاً نزدیک حرم- اینها مخالفند با این کارها و بسیاری از ایرانیها نقل می کردند که بعد از راهپیمائی وقتی ما می رفتیم وارد مغازه ها می شدیم با یک برخورد بسیار احترام آمیز مواجه می شدیم و نگاههای آنها و حرف زدن هایشان حکایت از این می کرد که خیلی ایرانیها در چشمان ما بزرگ و با شخصیت جلوه می کنند برای آنکه خوب می دیدند همان پلیسی که همه اینها از یکی اش می ترسند، ایرانیها شش هزار نفرشان را در یک روز دیدند و دریک جا با چوب و چماق و بساط و سلاح و… و اصلاً به آنها اعتنا نکردند و به تعبیر یکی می گفت:
“مردم عربستان از پلیس می ترسند، پلیس از ایرانیها می ترسد”.
البته طبیعی است که ایرانها در چشم آنها خیلی با عظمت جلوه می کنند و بعد آنقدر ازاین حرکت راهپیمایی خرسند بودند و اثر مثبت داشت که یک دروغی را در مکه شایع کرده بودند و این دروغ درست جا افتاده بود.بنظر من این دلیل بر این بود که راهپیمائی درست در ذهن آنها اثر مثبت داشت و آن دروغ این بود که از ایرانیها می پرسیدند: امام می خواهند به مکه بیایند و فهد هم به استقبال برود!! ما هم می دانستیم این مطلب کاملاً دروغ است چنین تصمیمی نیست و واقعاً شرایط هم اجازه نمی داد به امام که مسافرت بکنند اما یک همچنین دروغی وقتی جا می افتد ناگهان همه از ایرانیها می پرسند: چه روزی امام می خواهند به مکه بیایند؟ این حکایت از این می کرد که آن حرکت سیاسی آنقدر مثبت بوده که در ذهن آنها این امید را ایجاد کرده که چنین دروغی را قبول بکنند و با خوشحال بپرسند کی امام به مکه خواهد آمد.
و همچنین مکرر از ایرانیها نقل می کردند که سوار ماشینهای تاکسی شده بودند (و شاید تاکسی هم نبوده اما از همین سواری هائی که درایام حج مسافر را به این طرف و آن طرف منتقل می کنند) مخصوصاً این نکته هم جالب است که آنجا شایع است که بسیاری از راننده تاکسی ها مأموران امنیتی عربستان هستند، مع ذلک از ایرانیها نقل می کردند که ما سوار تاکسی شدیم، بعد آن راننده از قیافه های ما حدس زد که ایرانی هستیم پرسید : اهل کجائید؟ وقتی که ما می گفتیم : ایرانی هستیم، مشتش را گره می کرد می گفت: “خمینی”، “خمینی”!
بعد وقتی که می خواستیم پیاده شویم پول نگرفت و گفت: دعا کنید برای خمینی!
من این دو موردی را گفتم، بخصوص برای اینکه این دو قشر از جمعیت معروف بود که اینها ناراضی هستند، این بازاریها و کاسب ها می گفتند که خوششان نمی آید و ناراحتند چون به کسب و کارشان لطمه می خورد و این رانندها را هم شایع کرده بودند که اینها اکثراً مأموران امنیتی هستند این عکس العملشان بوده در برابر حجاج ایرانی و این نبود جز اینکه آن حرکت سیاسی مقبول واقع شده بود در نظر آنها.
زنی را در کنار راهپیمائی دیده بودند که بشدت دارد گریه می کند، متوجه شده بودند که ایرانی نیست. یکی از برادران می گفت: وقتی رفتیم جلو پرسیدیم: اهل کجا هستید؟ گفت مصری هستم، گفتم: پس چرا اینقدر گریه می کنید؟ گفت:
” دو پسرم در جنگ با اسرائیل کشته شده اند. وقتی که سادات با اسرائیل رفت، من احساس کردم که هیچ چیزی دیگر برایم نمانده و همه آرزوها و آمالم برباد رفته و خون بچه هایم هدر رفته است اکنون که این جمعیت را می بینم اینطور شعار علیه اسرائیل می دهند، دوباره در قلب من امید تازه ای پیدا شده و احساس می کنم خون بچه هایم دو مرتبه دارد کار خودش را می کند و بچه های من زنده شده اند و می بینم که این جمعیت، قدس را آزاد خواهند کرد آن امیدی که در دل من پیدا شده مرا اینطور وادار کرده است که حالت هیجان زده پیدا کردم و گریه من به خاطر آن شوقی است که درقلبم پدیدار گشته است.”
این نمونه هایی از اثر کار و حرکت حجاج ایرانی بود.
وقتی ما از ایرانیها درخواست می کنیم که در حج به فکر جبهه ها باشند، دعا برای رزمندگان کنند و ضمناً همچنانکه برای خودشان و بستگانشان چیزی می خرند، برای جبهه ها هم چیزی را در نظر بگیرند و یک سوغاتی برای جبهه ها ببرند، وقتی از ایرانیها درخواست کمک می کنیم غیر ایرانیها –من جمله عراقیها- می آیند کمکهای خودشان را برای جبهه می دهند.
یکی از برادران عراقی اهل بصره از شهر بصره آمده بود و هزار دینار آورده بود برای جبهه های ایران و تقویت جبهه ها.
چند نفر از برادرها آمدند گفتند: می رفتیم در یک خیابان نسبتاً خلوتی، یکنفر به ما سلام کرد. از او پرسیدیم: اهل کجا هستید؟ گفت: عراقی هستم. بعد مقداری با او صحبت کردیم و از او تربت کربلا خواستیم. گفت: من یک لحظه با شما کار دارم. یک فردی آمد آنجا و عبور کرد و رد شد معلوم شد که آن عراقی بوده و این بخاطر اینکه او متوجه نشود توقف کرد، بعد از اینکه او رد شد، دست کرد توی جیبش مقداری پول را درآورد و گذاشت توی دست ما و گفت: این برای جبهه است. و فوراً فرار کرد و دیگر توفق هم نکرد که به او چیزی بگوئیم. بعد دیدیم که چهار صد دینار عراقی است و احساس کردیم که گویا این تمام موجودیش بوده. اینقدر حرکت ایرانیها نقش مثبت دارد که یک عراقی به محض اینکه یکنفر ایرانی را می بیند، به او اعتماد کرده و پول را به او داده دیگر نپرسیده شما کی هستید؟ آیا مثلاً با بعثه سرو کار دارید یا نه؟ همانقدر که ایرانی هستند اعتماد می کند و پولش را می دهد و آن را به عنوان کمک به جبهه جنگی که یک طرفش هم خود عراق است می داند.
از این نمونه ها بسیار زیاد است که اگر ما می توانستیم از همه ایرانیها می خواستیم که هر کسی از این نمونه برخوردها اگر دارد این را بنویسد یا اگر نمی تواند بنویسد برای آن روحانی کاروانش یا ناظمی که توی کاروانش است تعریف کند و آنها بنویسند و برای ما بیاورند. اگر ما این کار را می توانستیم بکنیم کتاب بزرگی از این برخوردهای غیرایرانیها می توانستیم تهیه کنیم که هم نشان دهنده تأثیر حرکت ایرانیها است و هم عمق تأثیر انقلاب را می رساند. امسال عکس العمل غیرایرانیها برای ما بصورت جهش وار بود در برابر حرکتهای سیاسی. چیزی بود که ما فکر نمی کردیم تا این حد نسبت به سال گذشته اوج پیدا کند و همانطوری که گفتم گویا یکسال، درست اثر معکوس داشته است و آنها را بیشتر مجذوب انقلاب کرده است.
ولی تنها کسی که مقید بود تا آخر بنشیند و روضه او را گوش دهد، مرحوم حاج آقا مصطفی بود که گاهی می شد فقط ایشان در مسجد مانده بود و به روضه شیخ جعفر گوش می داد و اشک می ریخت. ایشان مقید بودند که در مجالس عزاداری که دوستان در منازل یا مدارس برقرار می کردند شرکت کنند. خودشان هم مجلس روضه ای هر صبح جمعه داشتند که گاهی می شد روضه خوان تنها یکنفر مستمع داشت که او، خود آن مرحوم بود آنچه برای او اهمیت داشت، عزاداری برای ابی عبدالله الحسین (ع) بود.
روز شهادت
آقای خاتم: شب شهادت مرحوم آقا مصطفی، یک مجلس فاتحه ای بود که به اتفاق ایشان به آنجا رفته بودیم و تا مدت زیادی هم درآنجا بودیم، و اتفاقاً ایشان هم خیلی سرحال و تندرست بودند. خلاصه شب گذشت و فردا صبح خبر وفاتش را شنیدیم. همراه با چند نفر از آقایان خدمت امام رفتیم که هر نحو شده است، خبر را به ایشان برسانیم. قبلاً! به امام گفته بودند که حاج آقا مصطفی سخت بیمار شده است و او را به بیمارستان برده اند!
ما که وارد شدیم فوراً از ما پرسیدند که حال مصطفی چطور است؟
سپس به من گفتند: بگوئید ماشین بیاورند تا به عیادتش برویم! من مقداری تأمل کردم، سپس از اطاق بیرون آمدم. قضیه را به حاج احمد آقا گفتم، ایشان هم ناراحت و سراسیمه شده بود و گفت: خوب است بگوئیم که آقا مصطفی را – مثلاً – به بغدا برده اند! من برگشتم آقای حاج احمد آقا از بیرونی به اندرون آمدند حضرت امام او را صدا زدند: احمد! احمد! حاج احمد آقا که خیلی ناراحت و متآثر بود و نمی خواست امام، ناراحتی شدید او را ببینند و متوجه شوند، مع ذلک ناچار پس از سه بار که امام او را صدا کردند، به اطاق امام رفتند.
امام گفتند: از مصطفی چه خبر؟ ناگهان حاج احمد آقا نتوانست صبر کند و به شدت گریه کرد.
امام متوجه قضیه شدند و چند بار گفتند: “لاحول و لاقوه الا بالله العلی العظیم”
سپس یکمرتبه گفتند: “انا لله و انا الیه راجعون”
و فرمودند: خیلی امید داشتم که مصطفی بماند و برای مسلمین کار کند.
آقای ابطحی : همانگونه که امام به مرحوم حاج آقا مصطفی خیلی علاقه داشتند: آن مرحوم نیز فوق العاده به امام علاقه و محبت داشت، بالاتر از محبت فرزند نسبت به پدر و امام هم با اینکه اظهار نمی کردند – و دأب ایشان بر این است که محبت خود را نسبت به فرزندان ابزار نکنند- ولی همه می دانستند که چقدر به آقا مصطفی علاقه دارند. خلاصه این علاقه متقابل بین پدر و فرزند و آن همه امیدی که امام به ایشان داشتند، مع ذلک در وفاتش هیچ جزع و فزعی نکردند و مسأله را با کلمه “لطف خفی” تمام کردند. و واقعاً هم لطف خفی بود، چرا که اگر شهادت آن بزرگوار نبود واین مجالس و فواتح و چهلم ها و زد و خوردها پیش نمی آمد، این انقلاب با شکوه به این زودی به ثمر نمی رسید. و راستی می توان گفت که کلمه “لطف خفی” را روح القدس به زبان امام انداخت. و پس از انقلاب این لطف خفی، معلوم شد. پایان
تَفسِرُ القُرانِ الکَریِم
لِلاَستادِ العَلامَهِ الشَهید
ایَه اللهِ السَّیِدُ مُصطَفَی الخُمِینی قُدسِ سِرَّه
استاد شهید آیت الله حاچ آقا مصطفی خمینی قدس سره فقیهی بود توانا و عارفی بود و اله و استوار و کوهی آتشفشان بود علیه استکبار و استبداد و کفر جهانی.
کتابها و نوشته های ایشان که در علوم مختلفی نگاشته شده بالغ بر ۲۰ جلد کتاب است که در فقه، اصول، فلسفه، عرفان و تفسیر قرآن کریم می باشد. به خواست خدا، تفسیر ایشان چاپ و بزودی در دسترس عموم قرار خواهد گرفت.
این تفسیر به سبکی نوین و دقیق نوشته شده و در هر آیه از قرآن کریم مباحثی عمیق دارد.
در هر آیه از لغت و صرف و نحو و اعراب و رسم الخط و معانی و بیان و فصاحت و بلاغت و تجوید و قرائت و فقه و اصول و حکمت و فلسفه و کلام و عرفان و اخلاق بطور جداگانه و به تفصیل بحث شده است، لذا تنها تفسیر سوره مبارکه حمد حدود ۶۰۰ صفحه شده است. این تفسیر برای طلاب محترم حوزه ها و دانشمندان و دانش پژوهان و عموم علاقمندان به قرآن بسیار مفید و خواندنی است. ولی چه کنیم که دستهای کثیف استعمار این استاد عزیز را از ما گرفت و شاگران ایشان را تا ابد یتیم کرد و خللی برای مسلمین ایجاد کرد که هیچگاه نمی توان جبران نمود.
سالگرد شهادت این عالم ربانی و استاد عزیز را به امام عصر ارواحنا الفداء و نایب برحقش امام خمینی مدظله العالی و همه حوزه ای علمیه تبریک و تسلیت می گوئیم.
محمد سجادی اصفهانی
اعزام روحانیون به جبهه
یکی از برنامه های تبلیغی دفتر تبلیغات اسلامی، اعزام روحانیون داوطلب به جبهه های نبرد حق علیه باطل است و از این که همواره جبهه ها به طلاب و فضلا نیازمند است و برای پاسخ دادن به مسائل شرعی رزمندگان و تنظیم برنامه های عقیدتی برای آنان، هرماه عده ای از روحانیون توسط دفتر تبلیغات اسلامی به جبهه ها اعزام می شوند.
برنامه هائی که توسط طلاب در جبهه ها اجرا می شود به این قرار است:
۱-اقامه نماز جماعت، چه در پادگانها و چه در سنگرهای خطوط جبهه ها.
۲-سخنرانی و وعظ و ارشاد.
۳-آموزش مسائل و احکام شرعی برای رزمندگان.
۴-برگزاری کلاسهای عقیدتی و اجرای برنامه های آموزشی منظم.
۵-تشکیل مراسم دعا و نیایش.
۶-شرکت فعال در جنگ و نبرد با صدامیان کافر، چه احساس نیاز کنند و چه نکنند، چه برای دادن روحیه به رزمندگان و چه برای رسیدن به بزرگترین و والاترین فیض الهی “شهادت” . از این رو می بینیم، عده زیادی از طلاب و فضای حوزه تاکنون به فیض شهادت نائل آمده و برخی مجروح شده اند که در آینده آمار شهدا و مجروحین روحانیون را منتشر خواهیم ساخت. ان شاء الله.
از ابتدای تأسیس ستاد اعزام مبلغ به جبهه در دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم تا به حال، یعنی از ۲۴ ابان ۶۱ تا مهر ماه ۶۲ (۳۸۲۲) نفر اعزام شده اند. و تنها در مهرماه گذشته ۴۰۰ روحانی رهسپار جبهه نور علیه ظلمت شده اند.
امام خمینی ثابت و استوار از آغاز تاکنون
قاطعیت
«من از آن آدمها نیستم که اگر یک حکمی کردم بنشینم و چرت بزنم من دنبالش راه میافتم. اگر خدای نخواسته یک وقتی دیدم که مصلحت اسلام اقتضا میکند که حرفی بزنم، می زنم و دنبالش راه می افتم و بحمدالله تعالی از هیچ چیز نمیترسم. والله تا حالا نترسیدهام. آن روز هم که مرا میبردند، آنها میترسیدند، من آنها را تسلی میدادم که نترسید» (۲ ذیحجه ۱۳۸۳هـ)
«خمینی را اگر دار بزنند تفاهم نخواهد کرد… من از آن آخوندها نیستم که در اینجا بنشینم و تسبیح دست بگیرم! من پاپ نیستم که فقط روزهای یکشنبه مراسمی انجام دهم و بقیه اوقات برای خودم سلطانی باشم و به امور دیگر کاری ندشته باشم» (۲۱/۱/۴۳)
«من اکنون قلب خود را برای سرنیزه های مأمورین شما حاضر کردم ولی برای قبول زورگوئیها و خضوع در مقابل جباریهای شما حاضر نخواهم کرد. من به خواست خدا احکام خدا را در هر موقع مناسبی بیان خواهم کرد و تا قلم در دست دارم کارهای مخالف مصالح مملکت را برملا می کنم.» ( از تلگراف امام به علمای تهران ۱۳۴۲)
«مسلمان اگر بر ملّت خودش زجر نبرد مسلمان نیست. آن کس که می خواهد این آدم (محمدرضا خان) باشد، من نمی توانم بگویم او مسلمان است. آن کسی است که دست می دهد به دست یک جانی او را دیگر ما آدم نمی دانیم. اگر مسلمان هم باشد آدم نیست و مسلمان هم نمی تواند باشد.» (۱۳/۸/۵۷)
«من هرگز حتی برای یک لحظه هم موضع خود را تغییر نمیدهم. این تکلیف الهی است و در صورت سکوت، مسئول خواهم بود.» (۱۵/۹/۵۷)
«من یک تکلیف الهی دارم و مطابق تکلیف الهی ام عمل می کنم. کشته بشوم عمل کرده ام به تکلیف الهیام، پیش ببرم، عمل کرده ام به تکلیف الهی ام.» (۳۰/۱۱/۵۷)
«من تا زنده هستم نمی گذارم دولت از خط اسلام خارج بشود.» (۱۳/۴/۵۷)
« خدا نکند که روزی پیش بیاید که من احساس وظیفه کنم…نگذارید که احساس وظیفه بشود. اگر احساس وظیفه بشود من به هرکس هر چه دادم پس می گیرم .» (۱۶/۱۱/۵۹)
« باید گروه ها و دستههای منحرف سیاسی و غیرسیاسی بدانند که من با احساس تکلیف، با آنان برخورد اسلامی و حدود اسلامی می کنم و به شرارتهای ضد اسلامی خاتمه می دهم.» (۱۷/۱۲/۵۹)
«تمام قوانین برخلاف شرع زمان طاغوت باید دور ریخته شود.» (۱/۶/۶۱)
انتقادها و پیشنهادها
احترام قانون
جامعه ای که از نظر فرهنگ و تمدن پیشرو باشد یا بخواهد پیشرو باشد باید احترام قانون را نگه دارد زیرا قانون برای آسایش و امنیت همگان و بالا بردن سطح فرهنگ و معیشت و نظم جامعه وضع می شود در جامعه اسلامی قانون قداست خاصی دارد که اگر گویندگان و نویسندگان ویژگی قانون از نظر اسلام را آن گونه که شاید و باید به اطلاح مردم برسانند و قانونگذاران و مجریان خود قداست قانون را نگهدارند بهترین ضمانت اجرا برای مقررات جامعه اسلامی بوجود می آید و آن انگیزه مذهبی و تقوی است.توضیح مطلب این است که قسمتی از قانون اسلامی از فرائض الهی است که خداوند مقرر و مقدر فرموده و هیچ کس حق ندارد در آن تعرضی کند. مانند بسیاری از حدود و قصاص و بعضی از مقررات اسلامی سنت پیغمبر (ص) است که بوسیله ائمه اطهار (ع) بدست ما رسیده و خداوند آن مقررات را نیز لازم الجرا فرموده است. همانگونه که در روایات به این مطلب تصریح شده است. این قسمت به هیچ وجه قابل تغییر نیست و این دو قسمت را می توان قانون اساسی اسلام دانست و قسمتی از مقررات از سوی امر مسلمین تصویب می شود که به مقتضای مصالح متغیره در هرزمان مقررات و قوانینی در موارد مختلف زندگی فردی و اجتماعی وضع می نماید و آن قانو از نظر اسلام جاری و نافذ است تا از سوی ولی امر چه خود او و چه ولی امر بعد از او برداشته شود و از این قبیل مقررات هم از سوی پیغمبراکرم (ص) به عنوان ولی امر و هم از سوی ائمه اطهار موارد زیادی در روایات وارد شده است و از این قبیل است مقرراتی که ولات و استانداران درزمان خلافت امیرالمؤمنین (ع) برای منطقه تحت نفوذ خویش وضع می کرده اند. پشتوانه این گونه مقررات جعل ولایت است برای آنها از سوی ولی امر که او نیز از سوی خداوند به ولایت نصب شده است به مقتضای آیه: “اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و ولی الامر منکم”
ولی فقیه نیز با توجه به ولایتی که از سوی ائمه اطهار به او واگذار شده است ولی امر مسلمین است و اطاعت او واجب و قوانین و مقرراتی که وی یا مجلس قانونگذاری یا دولت اسلامی منصوب و مورد تأیید رهبر یا ارگانهای مربوطه دیگر که هم ولایت خود را از ولایت فقیه کسب کرده اند تصویب می کنند جزء قوانین و مقررات اسلامی است و همه باید ازآنها اطاعت کنند و لذا امام در موارد مناسب که استفتاء می شود می فرمایند (مقررات دولت اسلامی باید رعایت شود و تخلف از مقررات دولت اسلامی جایز نیست).
با مقدمه فوق، احترام و قداست قانون در جامعه اسلامی که از نظر فرهنگ و تمدن پیشرو جوامع است یا باید باشد، روشن می شود. ولی متأسفانه باید گفت که در جامعه کنونی ما که جامعه الگوی اسلامی است قانون به آسانی و بدون هیچ ملاحظه ای در بعض موارد به وسیله برخی افراد که احیانا ناآگاهند و متوجه اهمیت مسأله و حکم شرعی آن نیستند مورد تجاوز و هتک قرار میگیرد. همانگونه که اشاره شد آنگاه قداست و احترام قانون در جامعه جا می افتد و تثبیت می شود که قانونگذاران و مجریان، خود بیش از پیش از دیگران به آن پای بند بوده و در اجرای آن سخت کوشا باشند وگرنه ارزش و اهمیت آن از نظر دیگر افراد کاسته می شود. ما در این رابطه به دو نکته ذیل اشاره می کنیم و امیدواریم که مسئولین با دقت بیشتر در این باره بیندیشند:
۱-مجریان قانون باید در اجرای آن سختگیر و جدی باشند و در این رابطه نباید میان مقررات فرق گذاشت. قانون هرچه باشد قانون است و احترام دارد ولو مقررات ساده راهنمایی باشد. بنابراین اداره راهنمایی-مثلا – یا نباید تابلوی پارکنیگ ممنوع نصب کند یا اگر نصب کرد هر متخلف را مجازات کند و در آن هیچ ملاحظه ای ننماید و هر وقت احساس شد که دیگر آن تابلو جا ندارد فورا به برداشتن آن مبادرت ورزد و اما اگر آن را رها کند ولی در مورد اجرا مسامحه نماید از نظر روانشناسی اجتماعی این کار بسیار خطرناک است زیرا ارزش و قداست قانون را پایین می آورد و متخلفین را در شکستن قانون جسور و بی باک می نماید و در نتیجه آن جائی نیز که قانون برای قانونگذار اهمیت دارد از نظر مردم سبک و بی ارزش جلوه می کند. البته این را به عنوان مثال ذکر کردیم. همه مقررات باید به دقت انتخاب، و پس از انتخاب باید بشدت ازآنها حمایت شود و هر موقعی که احساس شد به آنها نیازی نیست یا عامه مردم نمی توانند ازآن پیروی کنند و ناچار تخلف می کنند و قانونگذار یا مجری قانون هم ناچار است چشم پوشی کند باید فورا آن قانون یا مقررات را ملغی نمایند زیرا قانوی که نمیتوان به آن عمل کرد اگر باقی بماند به قداست قانون لطمه می زند . و در این رابطه قانونگذاران نیز باید دقت کنند که در این نوع موارد قانونی را وضع نمایند که قابل اجرا و قابل حمایت باشد و تنها مصالح و مفاسد خود قانون نباید مورد ملاحظه قرار گیرد بلکه قابلیت اجرا و حمایت را نیز باید مد نظر قرار دهند.
۲-قانونگذاران و مجریان باید تاآنجا که امکان دارد و با مسائل مهمتری نظیر ضرورتهای حفاظتی و امنیتی مواجه نیستند خود به مقررات و قوانین پای بند باشند. البته منظور این نیست که مسئولین سطح بالای کشور مانند مردم معمولی در صف برنج و روغن و بنزین – مثلا – معطل شوند و از کارهای مهم و وظایف سنگین خود عقب بمانند بلکه همان گونه که اشاره شد تاآنجا که ممکن است و مصلحت مهمتری در رابطه با جامعه تضییع نمی شود علنا و عملا از قانون طرفداری کنند و زیردستان خود را به اطاعت از قانون و مقررات وادار نمایند و از آنها در این مورد مراقبت کنند.
بسیار دیده شده است که برخی از برادران که راننده اتومبیلهای ضد گلوله و غیره هستند با اینکه کسی از شخصیتها که باید محافظت شوند در آنها نیست یا بعضی رانندگان دیگر وسائل نقلیه مربوطه به نهادها و ارگانها در غیر حال ضرورت که مجوز نقض قانون باشد، از مقررات تخلف می کنند و از چراغ قرمز راهنمائی رد می شوند یا به خیابانهای ورود ممنوع یا خط ویژه وارد می شوند یا برعکس مسیرمیدان حرکت می کنند و مانندآن از موارد تخلف حتی دیده شده است که اتومبیل پلیس راهنمائی که خود حافظ مقررات راهنمائی است به همراهی افسر و در غیر مورد مأموریت از چراغ قرمز می گذرد. این بزرگترین اهانت به مقررات دولت اسلامی است! آیا فتوای امام که باید مقررات دولت اسلامی را مراعات کرد فقط برای مردم عادی است یا برای همه؟ واضح است که مخالفت هرگونه قانون در غیر مورد استثنا مخالفت شرع و مخالفت فتوای صریح امام است.
البته این مورد نیز از باب مثال ذکر می شود وگرنه تخلف از مقررات از سوی مأمورین در موارد زیادی دیده شده است که شاید ذکر آنها چندان مناسب نباشد و هدف ما برشمردن اشتباهات برادران عزیز نیست بلکه مقصود تذکر این نکته است که بدانند گناه تنها مخالفت قوانین اولیه شرع نیست بلکه مخالفت مقررات دولت نیز گناه است. و این را نیز بدانند که مقررات اختصاص به مردم عادی ندارد. اصولا نباید مسئولین مقرراتی وضع کنند که فقط برای عامه مردم باشد. البته شک نیست که هر قانون موارد استثانا دارد ولی نباید به هر بهانه ای مارک استثنا زد و خود را از مردم جدا دانست که این گذشته از مخالفت قانون اثر سوء در خودسازی و تخلف به اخلاق اسلامی نیز دارد.
در اینجا مناسب است به داستان کوتاهی از حضرت امام خمینی که یکی از برادران از قول مرحوم آیت الله شهید حاج سید مصطفی خمینی نقل می کرد اشاره شود:
مرحوم حاج آقا مصطفی فرمود: زمانی همراه حضرت امام خمینی به یکی از شهرهای ایران در حدود سی سال قبل رفته بودیم، یک روز وقتی که می خواستیم از این طرف به آن طرف خیابان عبور کنیم لازم بود یکی دو قدم روی چمن کاری وسط خیابان بگذریم ولی حضرت امام چند صد متر طول خیابان را رفتند و برگشتند تا از جدول تقاطع عبور کنند و حتی دو قدم برخلاف مقررات و نظم پایشان را روی چمن نگذارند!!
در اینجا لازم است به ارگانهای دولتی و نهادهای انقلابی تذکر دهیم و به عنوان پیشنهاد از آنان بخواهیم، در ارگانها برنامه های ارشادی به صورت خصوصی، برای راهنمائی افراد خود قرار دهند، و چهارچوب و مقررات روشن و تعیین کننده ای برای موارد که مقررات در آنها استثنا می شود، وضع نمایند و در هر صورت، اصل را بر رعایت قوانین و مقررات بگذارند و موارد استثنا را به طور دقیق بیان کنند و اعضای خود را وادار به تبعیت از قانون -تا حد امکان- حتی در موارد استثنائی بنمایند و به آنان گوشزد کنند که تخلف از قانون – هر چند کوچک باشد- خلاف شرع و حرام است.
در هر صورت قانون برای همه است و تمام مردم در برابر قانون یکسانند و هیچ پست و مقامی نمی تواند انگیزه ای برای تخلف از قانون باشد و تنها در برخی از موارد، قانون استثنا می شود و اگر کسی در غیر مورد استثنائی، پا را فراتر از مقررات بگذارد، خیانت کرده است و باید مجازات گردد.
از ائمه جمعه، سخنوران، نویسندگان، فضلا، طلاب و رادیو و تلویزیون نیز می خواهیم بیش از این، نسبت به این امر اهمیت قائل شده، مردم را راهنمائی کنند. و بدون شک آموزشهای تلویزیونی و سخنرانیها می تواند نقش مهمی را در این امر خطیر ایفا نمایند. والسلام
آیت الله شهید سید مصطفی خمینی از زبان برخی یاران
آنگاه که لطف خفی الهی با شهادت آیت الله مصطفی خمینی تجلی یافت
فرصتی دست داد تا با حضرات آیات آقایان خاتم یزدی و ابطحی کاشانی دو تن از دوستان و یاران قدیمی و صمیمی مرحوم آیه الله شهید سید مصطفی خمینی و همچنین حجه الاسلام آقای احمدی خمینی یکی از بستگان آن مرحوم گفتگوئی داشته باشیم گرچه زبان حال آنان چنین بود که:
یک عمر هزار ساله باید
تا من یکی از هزار گویم
ولی در این فرصت کوتاه از باب ما لایدرک کله لایترک کله فقط گوشه هائی اندک از آنچه که بالبداهه دراین جلسه کوتاه میسور شد تقدیم امت پاسدار اسلام می شود:
اوائل تدریس:
آقای ابطحی: موقعی که به قم آمدم، مرحوم حاج آقا مصطفی به دیدار من آمد. آن مرحوم هرکس را می دید خوشحال می شد و چون اخلاق پسندیده و شیرینی داشت لذا قهراً انسان مجذوبش می شد و همین اخلاق بود که من هم مجذوب او شدم و کم کم با هم مأنوس شدیم، گاهی به حجره ما می آمد و گاهی من به منزل ایشان می رفتم و با هم به درس می رفتیم (درس آقای سلطانی درس آقای شیخ عبدالجواد اصفهانی) و از آن پس نیز با هم به درس خارج می رفتیم (درس امام، درس آقای بروجردی، درس آقای داماد) و خارج از درسها هم با هم مباحثه ای داشتیم (تقریرات آقای نائینی، رساله های شیخ انصاری در آخر مکاسب و…)
خصوصیتی که در محروم حاج آقا مصطفی سراغ داشتم، این بود که از همان اول حالت تعبد نسبت به مطالب علمی نداشت یعنی مثلاً اگر شیخ انصاری با هر بزرگواری مطلبی را گفته است، سربسته نمی پذیرفت بلکه مانند خود امام در مقام تجزیه و تحلیل برمی آمد و می توان گفت که از همان اوائل روح اجتهاد داشت و همین هم باعث ترقی او شد.
ایشان تنها به فقه و اصول بسنده نمی کرد بلکه در فنون مختلف مطالعه داشت و کار می کرد، در ادبیات خیلی وارد بود. به هر کلمه ای که برخورد می کرد، در آن دقت می نمود و ریشه آن را در لغت می یافت، اگر در خلال بحث به یک جمله مبهمی برمی خورد مانند آقای منتظری – فوراً کتاب را می آورد و ابهام را برطرف می ساخت. و خلاصه با این دقت و موشکافی که داشت، در علوم و فنون گوناگون از قبیل: فقه، اصول، فلسفه، رجال، ادبیات ( نحو و صرف و معانی) متبحر شده بود.
حافظه و نبوغ فوق العاده
آقای خاتم: جهانی را که من در حاج آقا مصطفی دیدم در کمتر کسی دیده ام. اولاً- ایشان حافظه شدید و فوق العاده ای داشتند. مطالبی که برخورد می کرد، فراموش نمی نمود. مثلاً قسمتهای آخر “مغنی” که کمتر کسی مطالعه می کند، ایشان دیده بود و به حافظه سپرده بود و از آن قسمتها، مطالب نقل می کرد. گذشته از این حافظه اش شدید بود، استعداد و نبوغ قوی و فوق العاده ای نیز داشت. و اینکه برخی می گویند: اگر کسی حافظه اش قوی باشد، استعدادش کم است (و بالعکس)، در مورد ایشان چنین نبود، حافظه خیلی قوی و استعداد بالاتر از متوسط.
یکی از خصوصیاتش این بود، که در هر جلسه ای شرکت می کرد، از مسائل علمی سخن می گفت و مجلس را به یک مجلس علمی مبدل می ساخت و دنبال هر مطلبی که می گرفت، خیلی بحث می کرد و بحث را طولانی می نمود.
خارج فقه را که امام در نجف اشرف شروع کردند و مدت ۱۵ سال تقریباً ادامه داشت ۰از شروع بیع تا بحث خلل در نماز) مرحوم آقا مصطفی بیشترین اشکال را می گرفتند و حضرت امام هم به اشکالهای ایشان کاملاً توجه داشتند.
علاقه به طلاب
آقای خاتم: مرحوم آقا مصطفی علاقه شدیدی نسبت به طلاب داشت، مخصوصاً آنهائی که کوشش بیشتری به درس و بحث داشتند و حتی گاهی برای تشویق آنها مسأله را مطرح می کرد و برای هرکس که بتواند آن را حل کند، جایزه ای نیز تعیین می نمود و نظرشان این بود که به طلاب ممتاز و با استعداد باید اضافه بر “شهریه”، هر ماهه هدیه و جایزه ای بدهند که بیشتر تشویق شوند.
در هر صورت ایشان در تمام جهات ممتاز بود و به همین دلیل امید امام به او بود چون هم از نظر علمی و هم از نظر اخلاقی بر دیگران امتیاز داشت ولی صلاح حق بر این شد که او را نزد خود ببرد. خدای رحمتش کند.
مباحثه پدرو فرزند
آقای رحیمیان: امام با اینکه در تمام کارهایشان منظم بودند و هر شب سر ساعت خاصی به بیرونی می آمدند و همچنین در وقت معینی نیز آنجا را ترک می کردند،مع ذلک، یک شب برای اولین بار دیدیم که امام بیش از وقت نشستند و دلیلش هم این بود که من آن شب مسأله ای از امام پرسیدم و امام هم جوابی دادند ولی مرحوم آقا مصطفی اشکال کردند و خلاصه بحث بین پدر و فرزند طولانی شد و هر یک با دلیل و برهان می خواست نظر خود را بیان کند و آنقدر مباحثه ادامه پیدا کرد که اگر ناشناسی می رسید، خیال می کرد پدر و فرزند دارند با هم دعوا می کنند!
جاذبه و دافعه
آقای احمدی: مراتب علمی و اخلاقی مرحوم حاج آقا مصطفی را آقایان تذکر دادند و اما مرحله انقلاب ایشان:
اگر درباره امام می گویند، حرکتهای ایشان پیامبرگونه است، باید درباره مرحوم حاج آقا مصطفی نیز گفته شود که حرکت ایشان علی وار بود نسبت به پیامبر گونه بودن امام.
هنگامی که امام را به ترکیه تبعید کردند درآغاز آن مرحوم می خواست به ترکیه برای ملحق شدن به امام برود ولی پس از آن منصرف شد. ولی حرکت امام را دنبال می کرد. روزی درگیری لفظی شدیدی بین ایشان و سرهنگ مولوی بوسیله تلفن رخ داد. و کار به جائی رسید که مأمورین ساواک و رئیس سازمان امنیت قم با عده ای دیگر آمدند، و به منزل ایشان یورش بردند و ایشان را با اهانت شدید از آنجا بردند و سببش این بود که آنها تشخیص داده بودند که ایشان همگام و یار باوفای پدر است و جاذبه و دافعه علی وار دارد، لذا چاره ای جز این نداشتند که ایشان را هم تبعید کنند.
آقای رحیمیان: این مطلب را که می خواهم عرض کنم، یادم نمی آید از خود آن مرحوم شنیدم یا کسی برایم نقل کرد که: وقتی می خواستند ایشان را به تهران ببرند، مأمورین خیلی هراس داشتند و وحشت زده بودند همانطور که در مورد امام نیز چنین بود. در هر صورت مرحوم آقا مصطفی می گفت: هنگامی که در ماشین نشستیم، آنها خیلی مضطرب و وحشت زده بودند ولی من از همان اول حرکت،به صندلی ماشین تکیه زدم و خوابیدم. و از خواب بیدار نشدم تا اینکه ماشین به تهران رسیده بود و آنها مرا بیدار کردند!
آقای خاتم: مرحوم آقا مصطفی در عین حال که خیلی خوش اخلاق بود و با افراد زیادی رفاقت داشت، و نسبت به کوچک و بزرگ احترام قائل بود، مع ذلک اگر کسی در هدف با او مخالف بود و نسبت به انقلاب کینه و دشمنی داشت، آنچنان بی تفاوت از او می گذشت که اگر در مجلسی وارد می شود – و مثلاً تمام مردم به احترام او بلند می شدند – او از جایش حرکت نمی کرد و به هیچ وجه حاضر نبود او را تعظیم کند. از یک طرف آنقدر خوش برخورد و خوش اخلاق و از اینطرف آن همه قاطع و خشن و با صلابت!
آقای ابطحی: من یادم می آید که پس از حادثه ۱۵ خرداد بود، روزی یک منبری درباری – که ضمناً درویش مسلک هم بود- به منزل امام آمده بود و می خواست خودشیرینی کند ولی مرحوم آقا مصطفی آنچنان با او با خشونت برخورد کرد که منجر به بیرون کردن آن منبری شد. آن انسان والا با اینکه تمام وجودش را تواضع و اخلاق فرا گرفته بود، در برابر چنین افرادی کوچکترین مجامله و تعارف نداشت.
آقای خاتم: در رابطه با علاقه امام به فرزندانش، من از مرحوم حاج آقا مصطفی شنیدم که می گفت: امام بچه ای داشت که فلج بود و چندسالی زنده بود و سپس وفات کرد. با اینکه آن بچه، فلج بود و زود هم از دنیا رفت، مع ذلک هر وقت امام یادش از او می آید، خیلی متأثر و ناراحت می شود” چه رسد به اینکه امام، فرزندی همچون حاج آقا مصطفی را از دست دهد که گذشته از علاقه فرزندی که به او داشت، او را امید آینده اسلام می دانست و خدا می داند که چقدر امام متأثر شده است ولی در برابر امر خدا آنچنان بردبار و صبور است که اصلاً اظهار نمی کند، چه رسد به اینکه گریه کند. ولی در آن طرف، تا نام امام حسین (ع) را می شنود، بی اختیار اشک از چشمهای مبارکش سرازیر می شود.
شهامت
در آن دورانی که بعثیها به نجف خیلی فشار آوردند به مرحوم آیت الله حکیم اهانت کردند و آن مرحوم را خانه نشین نمودند. روزی از بغداد، یکی از مأمورین احمد حسن البکر آمد و مرحوم آقا مصطفی را به بغداد برد. معلوم شد ایشان را تهدید کرده بودند که با آقای حکیم تماس نگیرد! ایشان که برگشتند و مردم از قضیه مطلع شدند و فهمیدند که منزل آقای حکیم تحت کنترل شدید دستگاه قرار دارد، خیلی وحشت کردند و کسی جرأت نمی کرد به منزل آیت الله حکیم برود. ولی به عکس همه، رفت و آمد مرحوم آقا مصطفی به منزل ایشان بیشتر شد و بدون هیچ خوف و وحشتی همواره به آنجا می رفت و آنها را دلداری می داد.
اهمیت به عزاداری امام حسین
آقای رحیمیان: یکی از خصوصیتهای حاج آقا مصطفی – که کمتر گفته شده- این بود که ایشان مقید بود به پیاده روی کربلا در تمام زیارتهای مخصوصه امام حسین (ع). در سال معمولاً چند مناسب بود (۱۵ شعبان- عرفه- اربعین – اول رجب و نیمه رجب) که مردم از نجف به کربلا پیاده می رفتند و ایشان هر سال در چند مناسبت پیاده به کربلا می رفتند گاهی می شد که کف پای ایشان تاولهائی می زد که خونابه از آن راه می افتاد، و کاملاً مجروح می شد ولی باز هم به راه رفتن ادامه می داد. با اینکه ایشان خیلی با ذوق و خوش مجلس بود و در مجالس دوستانه منتهای ظرافت و لطافت در سخنانش بکار می برد، مع ذلک وقت دعا و عزاداری هم که می شد، در بین تمام افراد نظیر نداشت. هنگامی که دعای توسل شروع می شد، همانطور که به پیاده روی خود ادامه می داد، با کمال توجه دعا می خواند و تمام مدت دعا، اشک می ریخت. و تا ذکر مصیبت می شد زار زار گریه می کرد و شانه هایش از شدت گریه به لرزه می افتاد. شخصی بود به نام شیخ جعفر که همیشه پس از نماز امام – درمسجد شیخ – چند جمله ای ذکر مصیبت اباعبدالله می کرد و روضه می خواند. حاضرین چندان اعتنائی نداشتند و کم کم متفرق می شدند و می رفتند.
بررسی و ترجمه آزاد مبحث
اَنفال
نوشته آیت الله العظمی منتظری
اقسام زمین و حکم آنها
آیت الله محمدی گیلانی
مسئله ۳- در اقسام زمین و حکم آنها اجمالاً طبق روش مشهور بین اصحاب و فقهاء شیعه:
زمین با موات است یا عامر و هر یک از این دو قسم، در اتصافش به وصف یاد شده یا بالاصلاًه می باشد ویا بالعرض، پس با این بیان زمین ها بر چهار قسم تقسیم می شوند:
۱-موات بالاصاله- یعنی زمین مواتی که مسبوق و معهود بعمران و آبادی نیست –از انفال و ملک منصب امامت است چنانکه گذشت.
۲-عامر بالاصاله – یعنی زمینی که بطور طبیعی قابل انتفاع بالفعل است- نیز از انفال و متعلق به نصب امامت است.
۳-موات بالعرض- یعنی زمین که مسبوق به آبادنی و عمران بوده است و مَوَتان و سقوط از انتفاع برآن عارض شده است که خود بر دو قسم است زیر عمران سابقش یا بالاصاله بوده یا بوسیله کسی آبادان شده است، در صورت اول یعنی عامر بالاصاله حکمش روشن شد که به امام تعلق دارد و در صورت دوم که بوسیله شخصی آبادان و عامر گردیده چنانچه مالک یا مالکان آن از بین رفته اند، باز متعلق به امام است که در تعداد انفال گذشت و چنانچه آباد کننده موجود است، در بقاء چنین زمینی بملک مالکش و یا خروج آن از ملکش و یا تفصیل بین آنکه ملکیت بغیر احیاء حاصل شده باشد و بین آنکه ملکیت بواسطه احیاء باشد، که در صورت تملک بغیر احیاء حکم ببقاء ملکیت و در صورت تملک بواسطه احیاء حکم بخروج ملکیت شود، وجوهی دراین مسئله هست که تفصیل آن خواهد آمد.
۴-عامر بالعرض- یعنی زمینی که مسبوق به موتان بود- و عمران و قابلیت بهره برداری بالفعل برآن طاری گردیده است- که این قسم نیز دو صورت دارد: صورت اول آنکه عروض عمران برآن، بطور طبیعی بوده مثلاً با انقلابات جوی و یا حدوث زلزله و نحو آن انجام گرفته است که این صورت نیز متعلق به امام است، و در صورت دوم آنکه با دست آبادکننده ای، احیاء گردیده است که چنین صورتی ملک احیاء کننده است و چنانچه احیاء کننده مسلمان یا ذمی باشد، از ملک وی خارج نمی گردد مگر با معامله یا ارث یا عروض موتان که فرض اخیر محل اختلاف است چنانچه اشاره شد، ولی آیا احیاء زمین موات، سبب ملکیت رقبه زمین می شود یا نه؟ مورد بحث و گفتگو بین اعلام است که خواهد آمد.
و اگر مالک آن کافر حربی باشد چنانچه بدون کارزار ماخوذ شود متعلق به امام است و اگر با مصالحه بشرط آنکه متعلق به امام باشد اخذ شود، نیز متعلق به امام است ولی اگر با کارزار و یا با صلح بنفعه مسلمین اخذ شود، از اموال محسوب می گردد که زمام آن بدست امام و در مصالح مسلمین مصرف می نماید.
و قبلاً گذشت که فرق اساسی بین زمین متعلق بمنصب امامت و بین زمین متعلق بمسلمین نیست مگر بحسب اعتبار باین تقریر که گاهی مالک مقام امامت اعتبار می شود و گاهی عنوان مسلمین اعتبار می گردد که درهر دو قسم زمام اختیار بدست امام است که در مصالح مسلمین مصرف می نماید و بدیهی است که مصارف شخص امام نیز از مصالح مسلمین است، و بهمین جهت است که می بینیم در روایت بزنطی و صفوان از امام رضا (ع) چنین آمده که آنحضرت فرمودند: ” کسی که با طوع و رغبت اسلام آورد زمین وی در دستش می ماند… و آنچه از زمین را که آبادانی نکنند امام از آنان می گیرد و بقباله کسی درمی آورد که آبادش کند و تعلق بمسلمین دارد… و زمینی که با شمشیر و کارزار گرفته شده زمام آن بدست امام است بقباله هرکس که مصلحت می داند در می آورد چنانکه رسول الله (ص) در خیبر انجام دادند” و نظیر آن در صحیحه بزنطی نیز آمده است.
چنانکه در دو خبر ملاحظه می شود، امام (ع) موات را متعلق بمسلمین دانسته و مأخود به کارزار را در دست امام قر ار داده است.
مسئله ۴-قبلاً بیان کردیم که زمینهای موات بالاصاله و زمین های مخروبه ای که اهل آنها نابود شده اند متعلق به امام است.
موات بضم میم و فتح آن است که میته و موتان بفتح میم و واو، مردنی است که شیوع یافته، و بفتح میم و سکون واو، کوردلی و بلادت است.
بهترین راه در شناسائی معنای موات و احیاء مراجعه بعرف است. زیرا این دو عنوان از حقایق اختراع شده از ناحیه شارع نمی باشند و بعضی از اقوال در تعریف موات در قسم دوم انفال گذشت بدانجا مراجعه شود.
و احیاء موات طبق نصوص و اجماع اجمالاً جائز است بلکه مستحب است زیرا در احیاء موات، کوشش در تحصیل رزق است که در آیه مبارکه: “فامشوا فی مناکبها و کلوا من رزقه”
بر گرد زمین به سعی و تلاش پردازید و از روزی خداوند متعال بهره ور شوید. بدان امر شده است، مضافاً بر آن با احیاء زمین موات از عاطل بودن که خود تضیع مال است بیرون می آید و حدیث جابر از رسول الله (ص) بر این مدعا دلالت دارد که فرمودند: “هرکس که زمین مرده ای را احیاء کند برای او در این کار اجری است و آنچه از دسترنج وی روزی خواران می خورند برای او صدقه محسوب میشود” و نظیر آن روایت انس از رسول الله (ص) است که فرمودند: “هیچ مسلمی نیست که نهالی نشاء و یا زرعی زرع کند که از آن انسانی یا پرنده ای یا چارپائی بهره ور شود مگر آنکه برای او صدقه محسوب می شود.” و بر جوار احیاء موات اخبار بسیاری بلکه اخبار متواتر اجمالی، از طریق شیعه و سنی دلالت دارند که از آن جمله روایت صحیحه زراره و محمد بن مسلم و ابی بصیر و فضیل و بکیرو حمران و عبدالرحمن بن ابی عبدالله از اما محمد باقر و امام جعفر صادق (ع) است که فرمودند: “قال رسول الله (ص): من احیا ارضا مواتا فهی له”
“رسول الله (ص) فرمودند: هرکس زمین مواتی را احیاء کند آن زمین بوی تعلق دارد”
و نظیر صحیحه فوق، صحیحه زراره از امام ابی جعفر محمد باقر (ع) است که برجوار احیاء دلالت دارد.
و دیگر صحیحه یا حسنه محمد بن مسلم است که می گوید:
“سمعت ابا جعفر (ع) یقول: ”
“ایما قوم احیوا شیاأ من الارض و ”
“عمروها فهم احق بها و هی لهم”
“از امام باقر (ع) شنیدم که می فرمود: هر قومی که چیزی از زمین را احیاء و آباد کنند، آنان به آن زمین از دیگران سزاوارتر و زمین مزبور به آنان تعلق دارد” و مثل آن در دلالت صحیحه دیگر محمد بن مسلم است که تا تعبیر : “احق بها” را شامل است.
و دیگر موثفه محمد بن مسلم است که می گوید:
“سالت اباعبدالله (ع) عن”
“الشراء من ارض الیهود و النصاری”
“فقال: لیس به باس، قد ظهر رسول”
“الله صلی الله علیه و آله، علی”
“اهل خیبر فخارجهم علی ان یترک”
“الارض فی ایدیهم یعملونها و ”
” یعمرونها فلا اری بها باسا لوانک”
“اشتریت منها شیئا، و ایما قوم”
“احیوا شیئا من الارض و عمولوها”
“فهم احق بها و هی لهم”
” از امام صادق (ع) راجع به خریدن زمین یهود و نصاری پرسش نمودم؟
فرمودند: اشکالی ندارد چه آنکه رسول الله (ص) بر اهل خیبر پیروز گردید و زمین را در دست آنان گذاشت که عمل و عمران نموده و خراج و مالیات بدهند علیهذا اشکالی نمی بینم که اگر از آن زمین چیزی خریداری کنی. و هر قومی که چیزی از زمین را احیاء کنند و در آن سرمایه کار مایه گذاری نمایند، آنان سزاوارتر به آن زمین بوده و آن زمین به آنان تعلق دارد”
و دیگر صحیحه ابی بصیر است می گوید:
” سألت یا اباعبدالله (ع) عن شراء الأرضین من اهل الذمه ؟ فقال: ” ” لا بأس یشتریها منهم اذا عملوها”
“و احیوها فهی لهم و قد کان رسول الله(ص) حین ظهر”
” علی خیبر و فیهما الیهود، خارجهم”
“علی ان یترک الارض فی ایدیهم”
” یعملونها و یعمرونها”
” از امام صادق (ع) حکم خریداری زمین ها را از اهل ذمه سؤال نمودم؟ فرمودند: اشکالی ندارد که از آنها خریداری کنی در صورتی که زمین احیاء شده آنان است و در آن عمل و کار سرمایه گذاری کرده اند و هنگامی که رسول الله (ص) برخیبر که یهودیان در آن ساکن بودند پیروز گردید، با آنان قرارداد خراج بست که زمین در دستشان باقی بماند و عمل و عمران نموده و خراج و مالیات بدهند.
و دیگر موثقه سکونی از امام صادق (ع) که فرمودند:
” قال رسول الله (ص): من غرس شجراً او حفرو ادیاً یدیا لم یسبقه الیه احدا او احیی ارضأ میته فهی له قضاء من الله و رسوله”
“رسول الله (ص) فرمودند: هرکس درختی نشاء کند و یا چاهی در وادی ابتداء حفر کند که کسی بر آن پیشی نگرفته باشد و یا زمین مواتی را احیاء کند، پس اینها بحکم خدا و رسول به وی تعلق دارد.
و در کتاب موطا مالک امام مالکیه – ج۲ کتاب القضاء – از عروه بن زبیر روایت می کند که رسول الله (ص) فرمودند:
“من احیا ارضا میته فهی له و لیس لعرق ظالم فیه حق”
” اگر کسی زمین مواتی را احیاء کند، آن زمین بوی تعلق دارد و برای ریشه و کشته متجاوز در زمین مذکور هیچگونه حقی نیست و مثل این خبر در صحیح بخاری – جلد۲ کتاب الوکاله- آمده است و نظر آن نیز در سنن ابی داود از عروه و از سعیدبن زید و در سنن ترمدی از سعید بن زید حکایت شده است.
و در سنن ابی داود – ج۲ کتاب الخراج و الفیء- از عروه روایت نموده که گفت:
” اشهد ان رسول الله (ص) قضی”
” ان الأرض أرض الله و العباد عبادالله”
“و من احیا مواتاً فهو احقّ به”
گواهی می دهم که رسول الله (ص) حکم فرمودند به اینکه زمین زمین خداوند متعال، و بندگان بندگان خداوند متعالند، و اگر کسی زمین مواتی را احیاء نماید او سزاوارتر به آن زمین است.
و از سمره از پیغمبر گرامی (ص) نقل شده که فرمودند: کسی که دیواری بدور زمینی کشد، متعلق به او است.”
و در تذکره علامه از سمره نقل می کند که پیغمبر اکرم (ص) فرمودند : “عادی زمین از آن خدا و رسول الله (ص)بوده و سپس از جانب من از آن شما است ای مسلمانان ” مراد از زمین مذکور زمینهای دیار عاد و ثمود است و روایت شده که فرمودند : “زمین موات از آن خدا و رسول الله (ص) است سپس از ناحیه من به شما تعلق دارد .
و در صحیح بخاری –ج ۲کتاب الوکاله- از پیغمبر گرامی (ص) نقل کرده: ” اگر کسی زمینی را که به هیچکس تعلق ندارد، آبادنی کند، او بدان زمین سزاوارتر است” و غیر اینها از اخبار فریقین. و پوشیده نماند که اطلاق اخبار یاد شده شامل عصر حضور و عصر عیبت هر دو می شود.
اگر گفته شود که قبلاً اخبار کثیری نقل شد که دلالت می کرد بر آنکه موات بالاصاله و همجنین مخروبه ای که اهل آن نابود شده اند، از انفال و متعلق به امام است و مقتضای آن، عدم جواز تصرف در زمینهای مزبور است بدون اذن آن حضرت، دراینصورت بین آن طائفه از اخبار و بین این طائفه که تجویز و ترغیب در احیاء می کند، تنافی است، و چگونه می توان بین آین دو طائفه از اخبار متنافیه جمع نمود؟
در پاسخ می گوئیم : جواز احیاء و تشویق و ترغیب در آن، منافاتی ندارد که مشروط بشروطی باشد مانند استیذان و عدم سبقت غیر به آن بوسیله تحجیر و عدم اضرار بغیر، و نبودن در حوزه مرافق و حریم ملک دیگران و نظیر اینگونه شروط و قیود، و اصحاب ما طائفه امامیه جواز احیاء را به اذن امام تقیید فرموده اند.
ادامه دارد
پاسخ به نامه ها
تذکر
۱-نامه ها را با خط خوب و خوانا بنویسید.
۲-سؤالها را روشن و واضح بنویسید.
۳-همانگونه که قبلاً نیز تذکر داده ایم اینگونه نامه ها پاسخ داده نمی شود:
الف- مشکلات خصوصی افراد، در صورتی که آدرس مشخصی ننوشته باشند.
البته هرگاه تذکر داده شود،نام و آدرس آنها محفوظ خواهد بود.
ب-سؤال از امور شخصی افراد یا تحقیق در زندگی شخصیتها، و وضعیت نهادها و سازمانها.
ج-سؤالهای بی ربطی که نه به صلاح دین و نه به صلاح دنیای خوانندگان است.
د- سؤال از مواردی که در حوزه تخصص ما نیست، از قبیل سؤالهای پزشکی یا جغرافیائی، که در صورت دانستن جواب نیز، با عرض پوزش پاسخ نمی دهیم،
*تنکابن- برادر صادقعلی گلیج:
شما چگونه حاضر به ازدواج شدید با اینکه آنها به شرایط شما پاسخ نگفتند. در هر حال باید تمام خصوصیات عقد و شرایط و عیبی که اشاره کرده اید بنویسید با ذکر آدرس تا جواب خصوصی داده شود.
*تهران- برادر مجید رجبی:
حیوانات، مورد بازخواست نیستند.
*برازجان- برادر عبدالله مشتاقی:
دست زدن به بدن میت بعد از سرد شدن غسل دارد ولو کافر باشد. البته دست نیز نجس می شود (اگر تر باشد).
*مشهد- برادر سرباز سعید سلطان آبادیان:
۱-اگر بعد از نماز معلوم شود امام جماعت عادل نبوده بلکه اگر معلوم شود کافر بوده است نماز صحیح است.
۲-شهادت به ولایت (اشهد ان علیا ولی الله) جزء اذان نمی باشد و اگر گفته می شود به قصد تبرک است ولی در تشهد جایز نیست زیر در نماز بجز ذکر خدا چیزی نمی شود اضافه کرد.
۳-حضرت رسول (ص) احکامی اختصاصی دارد و تنها این یک حکم نیست که شما متذکر شده اید.
*تهران- برادر- م. زواریان:
راه چاره برای هر دو مورد ازدواج است والسلام
*بندرعباس- برادر جمال اعتمادی:
به شمارهای گذشته مراجعه کنید.
*ساری – خواهر سیمین- س:
کتاب هائی که هیچ وقت مورد استفاده نیست، مانند هرچیز دیگر خمس دارد.
*دامغان- برادر علی حاجیان نژاد:
۱-به مسأله شماره (۱۰۷۱) توضیح المسائل امام خمینی مراجعه کنید.
۲-مبلغ ۲۰۰ ریال به حساب ۶۰۰ بانک ملت شعبه میدان شهدای قم واریز فرمائید و فیش آن را به دفتر مجله ارسال دارید تا فرستاده شود.
*اصفهان- برادر مهدی جهانبخش هرندی:
۱-قبلاً در این مورد سخنی داشتیم در مجله، به شماره های پیشین مراجعه کنید.
۲-به کتاب عدل الهی تألیف استاد شهید آیت الله مطهری مراجعه کنید.
*دودج زرقان- برادر هدایت الله محمدی
مستضعف یعنی کسی که ضعیف شمرده شده است. بعضی از مستضعفین مسلمان و مؤمنند و از جهات مادی مورد استضعاف قرار گرفته اند و بعضی کافر یا منحرفند و از جهات معنوی مورد استضعاف قرار گرفته اند یعنی سردمدارانشان آنها را گمراه کرده اند، اینان با گمراه کنندگانشان در جهنمند و قرآن در این مورد و درباره رد و بدل شدن سخنانی میان آنها و رهبرانشان آیات بسیاری دارد.
*گرگان- برادر، م.ح:
باید وی را با نصیحت و ارشاد وادار کند که نماز بخواند و اگر نتوانست با تهدید و ارعاب و اگر نشد با تحت فشار قرار دادن از نظر وضع زندگی سعی کند که او را هدایت کند.
*بافق یزد- برادر ذبیح الله خواجه بافقی:
خداوند فرموده است “و لله العزه و لرسوله و للمؤمنین” و توضیح مطلب آن است که اعتماد به نفس اگر در مقابل خدا باشد که انسان خود را از تأیید و لطف حق بی نیاز بداند این کفر است ولی اگر در مقابل دیگران باشد از صفات خوب و پسندیده است. مؤمنین باید خود را از بیگانگان مستغنی ببینند و به خدای خویش و به یکدیگر نیازمند. سخنی که نقل کرده اید اگر در مورد این گونه اعتماد به نفس باشد اشتباه است.
*نجف آباد- برادر، م. رضائیان:
۱-نفس یک حقیقت است که به لحاظ صفات مختلف نامهای مختلف دارد: ” اماره” یعنی امرکنننده به بدی و این به جهت تمایل نفس به شهوت است “لوامه” یعنی ملامت کننده و این به جهت داشتن وجدان اخلاقی است که خود را برکرده های بد ملامت می کند. “مطمئنه” یعنی آرام و این درجاتی است که نفس در اثر ارتباط با خالق خویش مطمئن و آرام می گردد.
۲-به فتوای امام، بهره بانکی حرام است.
۳-نامه برای ایشان به اداره رادیو تلویزیون، خیابان جام جم بفرستید.
۴- در مورد خمس، فتوای امام در مجله گذشته چاپ شده است مراجعه کنید.
۵-مالی که انسان می خواهد ببخشد، اگر به مقدار متعارف باشدکه مردم به یکدیگر به عنوان هدیه یا به مستحقین به عنوان کمک می پردازند، خمس ندارد و جزء مصارف سال به حساب می آید ولی اگر مرد همه حقوق خود را به زن ببخشد، و زن همه حقوق خود را به مرد، این جزء مصارف سال نیست و باید قبل از بخشیدن، خمس آن را بپردازد.
۶-به فتوای امام پول هدیه و بخشش خمس ندارد ولو سالها برآن بگذرد.
۷-صراط و سبیل و طریق همه به معنای راه است ولی از بعضی کتب لغت چنین استفاده می شود که اختلافی جزئی با هم دارند. سبیل را به معنای راهی که آسان است همه گونه راه را شامل می شود.
*عجب شیر- برادر سید تقی رضوی:
اگر آن روستائی که درآن شهر کار می کند اکنون که از مسافرت برگشته است می خواهد درآن شهر ده روز بماند نمازش تمام امت ولی اگر در آن شهر که وطنش نیست اکنون که برگشته است نمی خواهد ده روز تمام بماند نمازش شکسته است.
*ماهشهر-برادر حسین علی سلمانی:
زمانی که حقوق دریافت می کنید مبداء سال است. البته لازم نیست حقوق به دست شما داده شود اگر به حسابی واریز شود که شما می توانید هر وقت خواستید از آن بردارید،، همان روز مبداء سال است ولی اگر به حسابی واریز که شما نمی توانید از آن بردارید، مبداء سال شمرده نمی شود و در پرداختن خمس، فرقی بین قبل و بعد از ازدواج نیست، آنچه در عرض سال به مصرف متعارف خویش و کسانی که نان خور شما هستند می رسانید خمس ندارد و آن چه باقی می ماند یا در عرض سال برای خرجهای غیر متعارف می خواهید مصرف کنید باید خمسش را بدهید.
*قم- برادر، ع.ق:
۱-راه نزدیک شدن به رضای حق را، خداوند خود بوسیله پیامبران و کتابهای آسمانی به ما آموخته است و آن عمل به واجبات و مستحبات و ترک محرمات است.
۲-مهم این نیست که دعای شخص در امور دنیا مستجاب شود، آنچه باید به آن اهمیت داد این است که توبه او پذیرفته شود و آخرتش آباد گردد و چرا مأیوس باشید رحمت خدا همه توبه کنندگان را شامل می شود ان شاء الله.
۳-کتابهای اخلاق را بخوانید و به آن عمل کنید. مقالات آیه الله مشکینی را در این زمینه مطالعه نمائید.
۴-محصل باید کوشش کند و کمتر سراغ سرگرمیها برود. البته استراحت لازم است ولی نه به آن اندازه که بیشتر وقت خود را صرف سرگرمی کند. بهرحال کوشش و برنامه و استاد مناسب و توکل بر خدا و توفیق خواستن از او، وسائل پیروزی محصل است.
*اهواز- برادر، ع.ح.م:
۱-تا در جائی قصد ده روز ماندن نکرده اید نمازتان شکسته است مگر در وطنتان یعنی جائی که زادگاه شما است اگر از آن اعراض نکرده باشید یا جائی که قصد دارید تا آخر عمر آنجا بمانید.
۲-نفس در شهوات، سرکش و در عبادت و تقید به آداب و اخلاق و دیانت، تنبل است باید آن را ورزش داد. اگر دیدید علاقه به نماز کم دارید سعی کنید که با ورزش روحی این علاقه را در خود ایجاد کنید . برای بیدار شدن، از ساعت شماطه دار (زنگ دار) استفاده کنید و شب زودتر بخوابید و بدانید نماز صبح خیلی مهم تر از کارهای دنیا است که برای آن حتما بیدار می شوید زیرا آنها را اهمیت می دهید.
*بم- برادر احمد آبیار:
۱-روزه برای همه مشقت دارد، باید تحمل نمود.
۲-در این مورد اجازه پدر و مادر شرط نیست.
۳-در صورتی که راننده نوار موسیقی گذاشت، مسافر اگر می تواند باید گوش ندهد و منع کند و شکایت نماید. و اگر نتوانست، در صورت امکان، از آن ماشین پیاده شود و با وسیله دیگری مسافرت کند.
۴- اشتباهها فرق می کند، باید یک یک بپرسد . در هر صورت آن که نماز غلط خوانده است باید قضا کند.
*لشگر عاشورا- برادر عبدالحسین فاتحی:
ما نیز مانند شما نمی دانیم که چه خواهد شد فقط یقین داریم که امام زمان ظهور خواهد کرد و عالم را پر از عدل و داد خواهد نمود. البته روایاتی هست که بعضی از آنها همان مطالبی که نوشته اید در بردارد ولی یک امر قطعی و حتمی نیست.
*همدان- برادر سرباز اکببر احمدی:
۱-چیزی به ذهن آوردن در مورد دیگران غیبت نیست.
۲-اگر عمدا روزه واجب را خورده است هم باید قضا کند و هم کفاره بدهد.
۳-جواب این سؤال در فتاوای امام در مجله آمده است.
۴-کسی که چند سال خمس نداده باید با نماینده امام در این مورد مذاکره کند.
*سلاکجان رودسر- برادر مظلوم مهرزاد
نگاه کردن به صورت و دست نامحرم و صحبت کردن با او اگر از روی لذت نباشد و خوف وقوع در حرام نباشد اشکال ندارد.
*تبریز- برادر محمد صادق کبیر صابر:
اسلام صحیح و راستین را باید در حوزه های علمیه جست نه در پاریس و لندن از پیشنهاد شما متشکرم.
*گنبد- برادر سید احمد محمودزاده:
اگر امام جماعت عادل نباشد در این صورت حاضر نشدن از روی بی اعتنائی نیست تا اشکالی داشته باشد. وضع آن شخص را به مسئولین بالاتر گزارش دهید.
*تهران- برادر بهروز نبی بالا:
۱-آنهائی که می گویند هدف وسیله را توجیه می کند منظورشان این است که برای رسیدن به هدف به هر وسیله ای می توان دست زد گرچه آن وسیله زشت و ناپسند باشد و لذا برای رسیدن به ریاست حاضرند هزاران نفر را بکشند و همه نوع جنایت را برای خود جایز می دانند .
۲-اگر غسل، ارتماسی است یعنی یکباره در آب فرو می رود دیگر ترتیب ندارد ولی اگر غسل ترتیبی است باید به ترتیب انجام گیرد وگرنه باطل است.
*بهشهر –برادر رمضان محسنی:
۱-ادکلون اگر ندانید که از ماده مسکری که در اصل بصورت مایع بوده گرفته شده است، پاک است.
۲-سعی کنید والدین خود را راضی کنید ولی ازدواج شما مشروط به رضایت آنها نیست.
*بهشهر – خواهر علیا محمدی:
سؤال خود را از دفتر استتاء امام بپرسید. ما برنامه فرستادن کتاب نداریم. جزوه ای به نام آکل و مأکول نشنیده ایم، این مسألهای است که در کتاب های فلسفی از آن بحث می شود.
*شیروان- برادر ابوالقاسم احسنی:
نامه هائی که به ما می رسد، اگر قابل جواب دادن باشد، به نوبت پاسخ می دهیم
*هندیجان- برادر محمد علی قنواتی:
دست دادن با کسی که دست به میت زده است موجب غسل نیست.
*تربت حیدریه- برادر حسین، الف:
با عرض معذرت ما برنامه سلام رسانی نداریم و خود شما با نامه به هرکس بخواهید می توانید سلام کنید.
*دزفول- برادر حبیب الله طرف زاده:
هرچیزی را انسان خرید مالک است و با قیمت روز می تواند بفروشد ولی مقررات دولت اسلامی باید رعایت شود.
*اراک-خواهر الف، ب:
شما به حال خودتان آگاهترید. اگر ترک ازدواج برای شما موجب ناراحتی و گناه نمی شود مانعی ندارد که تأخیر بیاندازید و اگر برآینده خود نگرانید بهتر است ازدواج کنید.
*تهران-برادر ث، ب:
راجع به سؤال اول از دفتر استفتاء امام بپرسید. در مورد ازدواج هم سن بودن زن و شوهر بلکه بزرگتر بودن زن اشکالی ندارد
*بابل- برادر طبری.
برادر با عرض معذرت این همه سؤال که نوشته اید در یک کتاب بزرگ هم نمی توان پاسخ داد.تا چه رسد به این بخش مجله.
*تهران- خواهر الف.ح.ز:
۱-کتابهای آن شخص مورد اعتماد نیست
۲-دانستن و ندانستن این مسأله، هیچ نفع و ضرری برای دنیا و آخرت شما ندارد ضمناً مواظب باشید شهدا را غیبت نکنید.
۳-سرانجام چیزی جز بهشت و جهنم نیست.
۴-آری غیبت است و حرام
۵-می توانید بوسیله نامه یا شخص دیگری موضوع را با ایشان در میان بگذارید و می توانید صحبت کنید ولی همانگونه که نوشته اید با حضور شخصی دیگر.
*اهواز- برادر سید عباس پورفرجی:
کتابهائی که مورد مطالعه و احتیاج است ولو برای تفریح و سرگرمی باشد خمس ندارد و فرقی ندارد مطالعه آن سطحی باشد یا عمیق، همه کتاب را احتیاج داشته باشید یا قسمتی از آن را و در صورتی که احتیاج نداشته باشید باید با پول خمس داده بخرید.
*بشرویه-برادر حسین اسلامی مقدم:
عکس شهید را توسط سپاه یا بنیاد شهید تأیید کنید و بفرستید تا در نوبت چاپ قرار گیرد.
*برادر، م. ۱٫میبدی:
شریعت سنگلجی شخص منحرفی بوده است و چاپ کردن کتاب وی با تعریفهای کذائی که از بی در و دروازه بودن وضع مطبوعات است که باید به وزارت ارشاد یا ازآن شکایت کرد.
*ساری-خواهر، ف.ق:
مشکل ما مشکل همه فرزندان متدین و انقلابی است که در خانوادهائی زندگی می کنند که هنوز در حال و هوای دروان طاغوت بسر می برند و از انقلاب فقط این راه می دانند که رژیمی رفته و رژیمی آمده است. ما کاملاً ناراحتی شما و امثال شما را احساس می کنیم. این مشکل در صدر اسلام نیز برای بسیاری از جوانان بوده است و همچنین در دورانهای گذشته مؤمنینی که به پیامبران ایمان می آوردند غالباً دچار این مشکل بوده اند. مبارزه شما در این گونه خانواده ها، خود یک نوع جهاد است. باید استقامت داشته باشید و مقاومت کنید ولی در عین حال نصیحت ما این است که با اخلاق و رفتار خوب تا حد مقدور سعی کنید آنان را جدب نمائید و مخصوصاً نسبت به پدر و مادر خود احترام آنها را کاملاً رعایت کنید و از هرگونه سخنی که آنان را برنجاند اجتناب و تحمل همه گونه درشتی و ناسزا را از آنها بنمائید که در آن هم اجر اخروی و هم امید هدایت آنان است . موفق باشید.
*بم- برادر، م. خ.
ما نگفتیم جمله ان الحیوه عقیده و جهاد را امام حسین (ع) فرموده است بلکه گفتیم به ایشان منسوب است یعنی نسبت داده شده است و اما این که نسبت صحیح است یا نه، اختلافی است که به نظر ما چندان مهم نیست با توجه به تفسیری که در همان شماره مجله آمده است.
*داراب- خواهر، الف.ر:
شما اشتباه کرده اید که به ملاقات او نرفته اید او شوهر شماست و گناهش مجوز جدا شدن از او نیست اگر آزاد شد با او خوشرفتاری کنید و به هیچ وجه وی را سرزنش نکنید بلکه سعی نمایید با نصیحت و اخلاق، هدایتش کنید و ضمناً به راز دلش آگاه شوید.
*خرمشهر- جبهه اروند برادر علی فرج جلیلوند:
۱-ما نه چنین روایتی دیده ایم ونه به این مطلب معتقدیم.
۲-روایت دوم (که نقل کرده اید) نیز معتبر نیست.
۳-اگر مجلد سال اول خواستید با ارسال /۸۰ تومان از طریق هر بانکی می توانید برای ما بفرستید تا مجلد ارسال شود
*تهران-خواهر، ف، محمدی:
با توجه به کمبود خواهران معلم، بهتر است در بخش آموزش و پرورش به جامعه خدمت کنید.
*کرج- نظرآباد- برادر حمید زعیم کهن:
۱-بازی شطرنج حرام است ولو بدون شرط بندی باشد.
۲-در سجده ذکر سجده و در رکوع ذکر رکوع را بگوئید ولی اگر سهوا بجای ذکر سجود ذکر رکوع یا بالعکس گفتید اشکالی ندارد.
*گرمسار- برادر محمود صوفی:
مطلب خود را با مدیریت حوزه علمیه قم- مدرسه فیضیه- در میان بگذارید.
*آذربایجان شرقی- گاوگان- برادر اصغر فلکی:
۱-عکسهایی که به پیامبر و امامان نسبت می دهند صحت ندارد.
۲-خدا دیدنی نیست چون جسم نیست
۳-بنیادگرا یعنی مرتجع و مرادشان این است که ما به عقائد ۱۴۰۰ سال پیش پای بندیم و این افتخار ماست.
*اهواز- لشکر امام حسین(ع) – برادر مرتضی جارچی:
۱-بعضی از گناهان کبیره حد دارد و بعضی حد شرعی ندارد.
۲- حد بر دیوانه و کودک نیست ولی تعزیر به مقداری که موجب تأدیب باشد در بعضی موارد لازم است.
۳-ما ازدواج آزاد نشنیده ایم، ازدواج موقت احکامی دارد که باید به رساله مراجعه کرد.
۴-احکام خدا همه از روی مصلحت است ولی ما باید تعبدا همه را بپذیریم ولو اینکه مصلحت آن را بدانیم.
۵-هیچ کس نتوانسته است با قرآن مقابله کند.
۶-کشتن مرتد ربطی به اکراه در دین ندارد یعنی ما نمی خواهیم با تهدید به کشتن او را به اسلام برگردانیم بلکه این حد شرعی است که برای مرتد فطری قرار داده شده است.
۷-اسلام آن شخص را نکشته است که ضامن چیزی باشد بلکه او با عمل خویش سبب مرگ خود را فراهم کرده است. پس او مانند کسی است که در اثر سرعت سرسام آور در رانندگی کشته شود. البته هر خانواده بی سرپرست تحت تکفل ولی امر مسلمین است ولو ولی آنها اعدام شده باشد.
۸-سؤال هشتم را از دفتر استفتاء امام بپرسید.
*اصفهان- برادر، ع.۱:
شرایط ازدواج را این قدر سخت نگیرید که آن مطلوب صددرصد بدست نمی آید و غالبا کسانی که سختگیرند گرفتار مشکلات بیشتری پس از ازدواج می شوند. اگر از نظر اخلاق و تقید به دین مورد قبول است از سایر شرایط بکاهید. و اما آبروی دیگران و رضای خدا البته مهم است و باید مورد توجه قرار دهید که آینده را کسی نمی داند وبا رضای خدا آینده تأمین می شود. اگر در موردی واقعا رضای او را می بینند بدون تأمل اقدام کنید البته تکلیفی دراین زمینه ندارید، موفق باشید.
*گاوگان- برادر قدیر یزدانی:
کندن درختی که نوشته بودید مانند سایر درختان در صورتی که مزاحم است هیچ اشکالی ندارد.
*اصفهان- خواهر مشترک شماره ۷۶۰۱:
در مورد سؤال اول در وقت مستی آن شخص،به دادگاه اطلاع دهید و در مورد سؤال دوم به بنیاد شهید مراجعه کنید.
*اهواز- برادر، م.ف:
اگر از امروز با شما چنین رفتاری دارد هر چه زودتر او را رها کن که آبرو ریزی آینده بیشتر خواهد بود.
*رشت-برادر، ج.م:
۱-شما باید فطریه خود و خانواده تحت تکفل خود را بدهید.
۲- این بخش جای این بحث را ندارد اگر مایلید می توانید به تفسیر المیزان با ترجمه اش در ذیل آیه ۱۲۴ سوره بقره مراجعه نمائید.
۳-کفاری که درصدد براندازی نظام جمهوری اسلامیند کفار حربیند.
۴- کتاب (حجاب) نوشته استاد شهید آیه الله مطهری کتابی است بسیار ارزنده و مفید و مورد استفاده همگان است ولی آن کتاب که اشاره کرده اید چون نوشتجات متفرقه ای بوده است که مورد بررسی نهایی استاد، واقع نشده است ولذا پخش آن صحیح نیست.
۵-خداوند در قرآن می فرماید: “من کفر بالله من بعد ایمانه الا من اکره و قلبه مطمئن بالایما… فعلیهم غضب من الله…” ( کسانی که بعد از ایمان کافر شدند مورد غضب خداوندند مگر آنهائیکه از روی اکراه و جبر کلمه کفر را بر زبان آورند درحالی که ایمان در قلب ثابت و راسخ است). و اصولا تقیه نیز بهمین معنی است. البته نباید تقیه و خوف از ظالم موجب این شود که انسان اسرار یک گروه مؤمن که مشغول خدمت به اسلامند برای ظالمین فاش سازد.
۶-ما نیز آن مطلب را در مورد آیت الله منتظری مثل روز، روشن می دانیم.
*پاریز- خواهر، ن. ر.ح:
شما گناهی مرتکب نشده اید و ظاهرا سالم هستید . دوست شما از جهت هورمون ماده نقص دارد و باید به پزشک مراجعه کند.
*ماسال- خواهر، ش. الف:
از آن عمل بپرهیزید که انسان در مورد انگیزه این گونه اعمال خود را گول می زند.
*مشهد- برادر مهدی حسینیان:
۱-تا پیغمبر (ص) درقید حیات بودند وحی منقطع نشده بود که سوره های قرآن در یک مجموعه مشخص جمع آوری شود ولی در عین حال قرآن پراکنده نبود بلکه سوره ها در زمان پیغمبر (ص) مشخص و معین بود.
۲-از امیرالمؤمنین (ع) آثار بسیاری در احکام شرع هست که همه آنها در دسترس نیست.
*اهواز- برادر رزمنده، م.ع.ن:
چقدر عجیب است که با یک نامه، اینطور علاقه به کسی پیدا کرده اید که نمیدانید چکاره است و هیچ خبری از وضع زندگی و عقیده او ندارید!! در امر ازدواج باید بیش از این دقت کرد و با بزرگترها مشورت نمود.
*برادر محمد- م:
اختصاصی به مردان بالغ ندارد و اشکال هم ندارد.
*تهران- خواهر، ف. ص:
آن رد کردنها که بدون دلیل شرعی بوده اشتباه بزرگی بوده است. اکنون وظیفه این است که دیگر کسی را رد نکنید مگر اینکه صلاحیت نداشته باشد.
*مشهد- برادر سید محمد موسوی حسینی
۱-اصول پنجگانه اعتقادی شرط شیعه بودن است ولی تقلیدی نیست هرکس به اجتهاد خود به این اصول معتقد بود شیعه است و هرکس، اجتهاد، او را به اصول دیگری رساند شیعه نیست.
۲-راجع به سؤال دوم به کتاب قرآن در اسلام تألیف مرحوم علامه طباطبائی مراجعه فرمائید.
۳-از ائمه (ع) تفسیر بسیاری از آیات نقل شده است.
۴- اصول دین عقیده است و عقیده باید از روی علم باشد و علم با تقلید سازگار نیست بدین دلیل در اصول دین تقلید جایز نیست.
*آمل-برادر عل اصغر نعمتی:
۱-به شماره های گذشته مراجعه کنید.
۲- عکس شهدا اگر از طرف سپاه یا بنیاد شهید تأیید شده باشد، به نوبت چاپ می شود.
*دزفول- برادر نور محمد خروسی نژاد:
۱-کمال چیزی بجز علم و عمل کامل نمی خواهد.
۲-به شماره های گذرشته مراجعه کنید.
۳-آن چه نقل کرده اید صحیح نیست و آن کتاب اعتباری ندارد با اینکه مؤلفش شخصیت بسیار بزرگی است.
*چابکسر- برادر سید اسماعیل پور- صادقی:
البته این گونه مسائل باید در دادگاه حل شود ولی از نظر حکم شرعی اگر ایشان مالک بوده اند هنوز هم مالکند و اجازه صد سال، زمین و مانند آن را از ملکیت مالک خارج نمی کند:
*گرگان- برادر ولی. ج:
۱-حقوقی که از مخارج سالانه شما زیاد شده است خمس دارد. یک پنجم آن را به نماینده امام برسانید و قبض دریافت کنید
۲-برقراری این گونه آشنائیها امری قهری است ولی ادامه آن از طریق صحبت کردن یا نامه نوشتتن موجب فساد است و جایزنیست. نصیحت ما این است که هرچه زودتر این آشنائی را به ازدواج تبدیل نمائید و هر مانعی بر سرراه ازدواج است برطرف کنید. ضمنا تحصیل مانع ازدواج نمی باشد.
*تهران- برادر مهدی جعفری:
۱-وجود دو ملک موکل بر اعمال انسان امری است قطعی که در قرآن نیز آمده است. (سوره ق ایه ۱۷ و ۱۸) ولی ملک جسم نیست که بر شانه بنشیند بلکه مراد از نشستن در اینجا مراقبت است مانند (ان ربک لبالمرصاد) و اما این که گفته شده است برای موجودات غیر مادی ایجاد صورت بیحاصل است، نه به این معنی است که آنها صوت را درک نمی کنند بلکه درک آنها برای صوت و غیر صوت فرق نمی کند زیرا آنها گوش ندارند بنابراین برای فهماندن مطالب به آنها از سوی خداوند کافی است که بصورت القاء باشد یعنی احتیاج به ایجاد کلام نیست نه اینکه کلام را درک نمی کنند.
۲- پاسخ سؤال دوم را بخش پرسشها و پاسخها بیابید.
*اراک- برادر نباتعلی روغنی:
با خصوصیاتی که نوشته اید، وظیفه شما خدمت کردن به پدر و مادر است.
*کاشان- ۱٫ع.س.
سؤال خود را از دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بپرسید.
*تهران- برادر علی جعفری:
کفاره را باید به فقیر داد و نمی شود بحساب جبهه واریز نمود. شصت مسکین که آسان است هزاران مسکین یافت می شود و لازم نیست همه آنها در شهر شما باشد البته اگر ممکن است به فقرای شهر خود بدهید و اگر ممکن نشد به مساکین سایر شهرها و لازم نیست همه با هم و در یک زمان باشد و اگر ممکن نشد می توانید به عددی که یافتهاید مکرر بپردازید. ضمنا به کسی که ده نفر نان خور دارد کفاره ده نفر می توانید بدهید. و کفاره باید خود طعام باشد نه قیمت آن مگر اینکه مطمئن باشد که آن فقیر با آن پول غذا تهیه می کند البته فقیر مالک غذا می شود و می تواند آن را بفروشد.
*گرمسار- م. ناصری:
دائی شوهر محرم زن نیست، ولو نسبتی داشته باشد و نه تنها لمس کردن که نگاه کردن او نیز حرام است.
*جیرفت- برادر جان الله آلپلو:
شراب یعنی آشامیدنی.
*سروان- برادر محمد علی علیحیدری:
سؤال شما جوابش مفصل است . به کتاب های تفسیر مراجعه کنید.
*تهران- برادر حسین شهبازی:
سؤال خود رابه دفتر ایشان بفرستید.
*اصفهان- برادر، ک.ع. ن.
هرچه زودتر ازدواج کنید. این تنها راه حل طبیعی و شرعی مشکل شما است.
*اهواز- خواهر صدیقه، ک.پ:
شما چون یقین ندارید که پولی که با آن خانه یا فرش یا لباسی برای شما خریده است متعلق خمس بوده نمازتان صحیح است. با پدرتان خوش رفتاری کنید و سعی کنید با نرمی و مهربانی وی را هدایت نمائید.
*ایذه. برادر فرامرز حسینی:
کتاب های استاد شهدی مطهری به زنان انگلیس را از وزارت ارشاد اسلامث بخواهید.
*اهواز- برادر احمد مصلحی:
خوب است به یک کتاب یا به مجموعه ای از کتابهای جغرافیائی! مراجعه کنید تا اینکه این همه سؤالهای فراوان شما را پاسخگو باشد.
*کاشان- یزدل- برادر، م.د:
کتاب بحار الانوار به زبان عربی است و به ندرت در بازار یافت می شود.
*اصفهان- فریدونشهر- برادر علیرضا رحیمی:
۱-احدی الحسنین که در آیه ۵۲ سوره توبه آمده است یعنی یکی از دو نیکوئی (بهشت یا پیروزی).
۲-مدظله یعنی سایه اش بلند باد. معظم له یعنی آن شخص مورد احترام
۳-عده به معنای شماره و مراد از آن افراد است و عده به معنای وسیله و آلات و ابزار است.
۴- حبل الله یعنی ریسمان الهی و مراد وسیله شناخت و تقرب به سوی خداوند است.
۵-المنجد یعنی یاری دهنده و آن نام کتابی است که در فرهنگ عرب نوشته شده است.
*قلعه امیریه- نصر الله سلطانی
*رفسنجان- حسن منتظری*شیرو ان_خلیل خیراندیش*اردستان- ناصرعامری اردستانی* میناب- ملیحه واحدی *اراک – بشیر اراکی ضیغمی* اهواز- اردشیر بهرام پور*مهاباد- حسین بابائی *دمشق- رضا حسین پناهنده *آمل- سید محمد علی جلالی* مشهد- شهین آقا زاده* نیشابور- عبدالوهاب سیف * بم- حسن بدر آبادی * میبد- فتح الله عزیزی* گرگان- محمد رضا غفاری* قوچان – جهانبخش شکوری* شبستر- احمد روزگرد* سیرجان- ع.ن:
برادران و خواهران گرامی: از نامه ها، مقالات، انتقادها، پیشنهادها، شعرها، عکسها، طرحها و آن همه لطف و محبتی که ابراز کرده بودید، کمال سپاسگذاری داریم. توفیقات روزافزون شما را از خدای بزرگ خواستاریم و امیدواریم بیش از این ما را مورد لطف قرار دهید.
*تهران- برادر احمد محمدی.
*بندربوشهر- برادر حسین ابراهیمی:سؤالات خود را از دفتر استفتاء امام بپرسید.
نگاهی به رویدادها
جنگ
*هواپیماهای عراقی دو روز متوالی بانه را بمباران کردند. ۲۳/۷/۶۲
*یک فروند از هواپیماهای جنگی دشمن در غرب کشور سرنگون شد. ۲۸/۷/۶۲
*یک هلیکوپتر دشمن منهدم شد وبه یک هلیکوپتر دیگر خسارات ستگین وارد آمد. ۲۸/۷/۶۲
*بیش از ۱۵ ارتفاع استراتژیک در عمق ۶ تا ۲۰ کیلومتری خاک عراق آزاد شد.
*پادگان گرمک ، گمرک هر گینه و پاسگاه های بنا سوته و چومان عراق فتح شد.
*شمار کشته ها و مجروحان دشمن از مرز ۳۵۰۰ تن گذشت . ۳۰/۷/۶۲
*نیروهای اسلام در یک کیلومتری شهر پنجوین عراق مستقر شدند .
*گردان ۵۵ مستقل عراق گردان ۲ از تیپ ۲۹ عراق گردان ۷ کماندوئی القاروق گروهان ۲ کماندوئی قتبیه و تیپ ۶۰۵ عراق کاملا متلاشی شد.
*بیش از ۴۰۵ تن ا زمزدوران صدام به اسارت در آمدند . ۳۰/۷/۶۲
*۷۰۰ کیلومتر مربع ا ز خاک عراق آزاد شد. ۱/۸/۶۲
*رزمندگان اسلام با آزاد سازی بخش دیگری از خاک عراق ۲۰۰ تن ازسلاحشوران اسیر در جنگ دشمن را آزاد کردند . ۲/۸/۶۲
*شمار تلفات دشمن در عملیات و الفجر ۴ به مرز ۶۰۰۰و اسرای تخلیه شده به ۹۰۰ تن رسید. ۳/۸/۶۲
*۳ پایگاه نظامی عراق در جبهه های سردشت و پیرایشهر منهدم شد . ۱۰/۸/۶۲
*در یک نبرد سنگین دریایی یک موشک انداز و یک ناوچه و یک شناور رزمی عراق غرق شد. ۱۱/۸/۶۲
*۲۳-ارتفاع مهم ،۱۰ پایگاه و ا۱۸روستای عراق آزاد شد. ۱۴/۸/۶۲
*شمار هواپیماها و هییکوپتر های سرنگون شده دشمن از آغاز عملیات و الفجر ۴ به ۱۵ فروند رسید.۱۴/۸/۶۲
*۷ گردان دیگر نیروهای دشمن شامل ۲ گردان از تیپ گارد ریاست جمهوری عراق نابود شدند . ۱۵/۸/۶۲
*ارتفاعات غرب پنجوین بدست رزمندگان اسلام آزاد شد. ۱۷/۸/۶۲
انقلاب و جهان
*انقلابیون صحرا یک فروند میراژ مغربی را سرنگون کردند.۱۹/۷/۶۲
*رهبران حزب جمعیت علما اسلام پاکستان تقاضای ضیاء الحق برای مذاکره را رد کردند . ۲۳/۷/۶۲
*صهیونیستها در جستجوی خانه به خانه شهر نبطیه ۳۰۰ تن ازعزاداران حسینی را بازداشت کردند. ۲۷/۷/۶۲
*۸۰ تن در خونین ترین تظاهرات پاکستان کشته و مجروح شدند .
*انقلابیون مسلمان لبنانی دریک حمله تهاجمی موفق شدند ۱۰ سرباز اسرائیلی را کشته و مجروح سازند. ۳۰/۷/۶۲
*بیش از ۲۷۰ تن در انفجار قرارگاه نظامیان آمریکا و فرانسه در بیروت به قتل رسیدند. ۱/۸/۶۲
*انقلابیون مسلمان لبنان مرکز نظامی اسرائیل در بقاء را به موشک و مسلسل بستند۵/۸
*قرار گاه فرماندهان نظامی اسرائیل در لبنان با یک کامیون مواد منفجره منهدم شد.
*میزان تلفات صهیونیستها درصور به بیش از ۷۵ کشته و دهها زخمی رسید ۱۴/۸/۶۲
*توطئه مزدوران فرانسوی برای انفجار ۵۰۰ کیلو تی ان تی در سفارت ایران در بیروت عقیم ماند. ۱۷/۸/۶۲
اختراع و اکتشاف
*دستگاه شن پاش مجهز به سیستم رطوبت گیر برای زنگ زدایی فلزات در اصفهان ساخته شد. ۲۱/۷/۶۲
*برای اولین بار در ایران قالب تایر ساخته شد. ۲۳/۷/۶۲
*دیسک کشاورزی افست در اندیمشک ساخته شد . ۲۷/۷/۶۲
*برای اولین بار در ایران دستگاه کنترل کننده سطح مایعات اختراع شد .
*دکل فلزی ۲۰ کیلوولتی برق برای اولین بار د رایران ساخته شد .۱۴/۸/۶۲
عمران
*۶۱۴هکتار از عراضی موات سیستان و بلوچستان به ۱۳۵ خانواده فاقد زمین واگذار شد. ۱۹/۷/۶۲
*۹ میلیارد و ۷۵۵ میلیون ریال اعتبار برای امور عمرانی سال ۶۲کهکیلویه و بویر احمد اختصاص یافت.
*۱۴۶ کیلومتر راه روستایی در هرمزگان احداث شد.
*یک کارخانه عظیم تولید نخ درایرانشهر بلوچستان راه اندازی شد.۲۰/۷/۶۲
*بیش از ۲۳میلیارد ریال کمک به کشاورزان خسارت دیده استان بوشهر پرداخت شد.
*۶۶۱ دستگاه تراکتور در اختیار کشاورزان کردستان قرار گرفت . ۵/۸/۶۲
*۲۳ کارگاه قالیبافی برای خواهران عشایر در کهکیلویه و بویر احمد دایر شد.
*۴ میلیارد و ۵۶۷ میلیون ریال وام به ۱۶۹۰۴ نفر از کشاورزان استان مرکزی پرداخت شد. ۱۱/۸/۶۲
*کارخانه پلی اتیلن جهاد سازندگی در شهرستان ایرانشهر افتتاح شد.
*مرکز تلفن خود کار ۲۵۰۰ شماره ای فسا و سیستم ماکروویو ۶۰ کاناله یاسوج افتتاح شد. ۱۲/۸/۶۲
جهان
* ۸۴۶- افسر و سرباز از ارتش فالانژ لبنان گریختند. ۱۸/۷/۶۲
*یک هواپیمای نظامی آمریکا در پاکستان سقوط کرد.
*با اعتصاب اتحادیه مهندسین مخابرات انگلیس ارتباط تلفنی انگلیس با ۶۰ کشور جهان قطع شد. ۱۹/۷/۶۲
*تظاهر کنندگان شیلی در محاصره سرنیزه ها به کاخ ژنرال پینوشه حمله کردند. ۲۰/۷/۶۲
*آمریکا به کشور ۱۱۰ هزار نفری گرانادا لشگر کشی کرد. ۴/۸/۶۲
*تعداد کشته ها و مجروحین متجاوزین آمریکایی در گرانادا به ۷۸ تن رسید.
*مردم گرانادا کوچه به کوچه در برابر ۶ هزار تفنگدار آمریکایی مقاومت میکنند.۸/۸
*بدنبال شکستهای پی در پی ارتش عراق از قوای اسلام قائم مقام ستاد مشترک و ۱۷ تن ا زامرای ارتش عراق اعدام شدند . ۹/۸/۶۲
*برای درهم شکستن مقاومت مردم آمریکا یک بیمارستان گرانادا را بابمب زیرو رو کرد.
*به دلیل مشکلات مالی ناشی از جنگ تحمیلی علیه ایران ،مدارس *وابسته به عراق در کنیا و مجارستان تعطیل شد. ۱۰/۸/۶۲
*تعداد تلفات در طرابلس به ۱۳۵۰ تن رسید. ۱۶/۸/۶۲
*در اعتراض به تجاوزات نظامی آمریکا به گرانادا و لبنان یک بمب در ساختمان کنگره آمریکا منفجر شد . ۱۷/۸/۶۲
ضد انقلاب
*کیانوری : ما بهترین استعدادهای یک نسل را به فساد کشاندیم.
*پورهرمزان: ملت ایران گفت نه شرقی نه غربی ،استقلال ، و ماگفتیم وابستگی به شوروی . ۱۹/۷/۶۲
*۳ تن از سران حزب منحله دموکرات به اسارت در آمدند.
*۱۵ روستا در محور مهاباد ،بوکان و اوزون دره از لوث و جود ضد انقلاب پاکسازی شد.
*مقادیر زیادی سلاح و مهمات در جریان پاکسازی روستاهای محور مهاباد بوکان بدست رزمندگان اسلام افتاد. ۲۰/۷/۶۲
*گروههای ضد انقلاب روحانی محترم اهل سنت کرد و ۴ پیشمرگ مسلمان را پس از ۲۵ روز شکنجه شهید کردند . ۱۰/۸/۶۲
*عناصر ضد انقلاب روحانی مبارز اهل سنت مهاباد را شبانه ا زخانه اش ربودند و به شهادت رساندند. ۱۷/۸/۶۲
نگاهی به : مراسم حج امسال و دستاوردهای آن (۲)
حجهالاسلام والمسلمین موسوی خوئینی ها
باید در این اجتماع عظیم الهی ، مسلمانان به بررسی مشکلات عمومی مسلمین پرداخته و در راه رفع آنها بامشورت همگانی کوشش کنند .
امام خمینی
اعلام دسته جمعی برائت از مشرکین
علت انتخاب راهپیمایی بعنوان یکی از شیوه ها یا فراگیرترین شیوه د رحرکت عبادی سیاسی حج چیست ؟و نقش آن چگونه است ؟
مسائل سیاسی که در رابطه با سرنوشت دنیای اسلام است و بخصوص در رابطه با یک مسئله ای که بنام برائت از مشرکین در قرآن تعبیر شده است که حجاج موظفند این برائت رابه همه مردم و در ایام حج اعلام کنند و باید اعلام برائت و بیزاری خدا و رسول خدا ازمشرکین در ایام حج انجام شود اگر این برائت رابررسی کنیم تنها راه ممکن برای اینکار ،همین اجتماع در یک نقطه و راهپیمایی است . و در این راهپیمایی و اجتماع است که این شعار برائت از زبان همه مردم اعلام می شود .
راههای دیگر عبارت از این است که توسط یک فرد یایک گروه به عنوان نمایندگی ا زطرف مسلمانان طی یک اطلاعیه و اعلامیه ای مثلا این برائت اعلام شود ، یا مسئولین کشوری به عنوان نمایندگان مردم اعلام برائت کنند و از رسانه های گروهی هم پخش شود و یا شیوه هایی از این قبیل .
این شیوه ها اولا ادا ء تکلیف از طرف هر فرد نیست ثانیا در دنیا بسیار رایج شده است که فرد یا افراد و گروه هایی بدون اینکه پشتوانه مردمی داشته است ونماینده واقعی مردم باشند ، از طرف مردم سخن می گویند ! این شیوه امروز در دنیا بسیار دیده شده است شما وقتی به سازمان ملل بروید ، خودش رانماینده مردم آن کشور و نماینده دولت آن کشور می داند ، دولت هم خودش رانماینده مردم میداند یادر کشورهایی که احزاب و گروههای سیاسی حکومت می کنند این احزاب و گروههای سیاسی در بیانیه های رسمی شان اعلام مواضع می کنند و این را به حساب همه مردم میگذارند ! پس این شیوه که یک فرد یا یک گروه نظریات خود را اعلام کند و این رابه نام مردم بحساب بیاورند در حالی که مردم واقعا آن نظریه رانداشته باشند ، امروزه در دنیا بسیار رایج شده است ، لذا این روش اعتبار خودش را از دست داده است .
بنابراین نمی توانیم در حج بگوییم یک نفر یا چند نفر بیایند به نمایندگی از طرف همه حجاج ، اعلام برائت از مشرکین کنند تا این وظیفه قرآنی را انجام
داده باشند و از طرفی دیگر ، این احتمال و جود دارد که این وظیفه فرد فرد مردم باشد نه اینکه یک وظیفه کلی باشد که یک نفر یا یک گروه بتوانند بجای مردم ، این و ظیفه را انجام دهند .
چون این شبهه هست و احتمال هست که و ظیفه به این شکل باشد ، و هر فرد فردی از حجاج هم که بر ایشان مقدور نیست اعلامیه صادر کنند یا توسط رسانه ها سخن خودشان را به دنیا برسانند ، از این رو ، راهپیمایی بهترین روش است که هم هر فردی از افراد حجاج این وظیفه رامی تواند انجام دهد و هم این شیوه ، شیوه ای است که و قتی آن و ظیفه انجام شود صدایش بگوش همه دنیا می رسد . ضمنا این شیوه اثرات دیگری هم دارد ، و آن این است که حالت جمعی و فشردگی دیگر اعلام یک مو ضع سیاسی قدت است و بر خلاف اینکه فقط یک فرد یا یک گروه به نمانیدگی از طرف مردم یک موضع سیاسی را اعلام بکنند .
اجتماع و بدنبالش راهپیمایی همراه با این شعارها معنایش این است که قدرتی هم بنام قدرت مردم پشت سر این شعار وجود دارد اگریک فرد از طرف یک ملت اعلام یک موضع بکند، در اینجا مشاهده نمی شود که یک قدرت مردمی هم پشت سرش هست اما در راهپیمایی همگانی قدرت مردم هم نمایان است یعنی همه مردم اعلام می کنند که بدنبال این شعار سیاسی ، برای حمایت از این شعار خود ما هم هستیم .
پس راهپیمایی بهترین شیوه ای است که می تواند این و ظیفه قرآنی را ادا کند که هم اعلام موضع شود و هم اعلام برائت شود و هم این اعلام برائت از طرف فرد فرد حجاج از انجام بگیرد وهم بگونه ای که صدایش بگوش همه برسد ، بگوش مستکبرین همه مستضعفان برسد ، و خود مردم در آن شرکت داشته باشند چه آنهایی که در حج هستند و این فریاد رامی زنند و چه آنهایی که در کشورهایی اسلامی هستند و همه بنحوی در ایام حج در رابطه با حج می باشند زیرا وقتی که شما می بینید مثلا از ایران صد هزار نفر به عربستان رفته اند ، درحقیقت دلهای همه این چهل میلیون نفر متوجه عربستان است . چون هر کسی بنحوی با یکی از آنهایی که به حج رفته رابطه دارد چه از نظر وابستگی فامیلی و چه رابطه دوستی و رفاقت و یا همسایگی ، لذا تعقیب می کند آنچه راکه در عربستان اتفاق می افتد و آنچه راکه حجاج انجام می دهند . و همه کشورهای اسلامی همینطور است ، در ایام حج دلهایشان حداقل به دلیل همین رابطه عاطفی آنجا هست ضمن اینکه د رآنجا قبله مسلمین است و د ر سال یکبار این این حرکت عظیم بنام حج انجام می شود ، لذا خود بخود دنیای اسلام متوجه اخبار حج هست .
در چنین زمانی که همه کشورهای اسلامی بلکه غیر اسلامی متوجه یک مرکزی هستند ، اگر از آن مرکز فریادی بلند شود ، طبعا بگوش همه می رسد علاوه بر اینکه خود مکان و ایام حج و اینکه جمعیتی از ملیتهای مختلف از رنگها و نژادهای متفاوت از کشورهای مختلف با داشتن سیستمهای حکومتی با فرهنگهای ملی متفاوت همه در یکجا جمع شدهاند و هم یک شعار را می دهند ، این خودش یک معنی و مفهوم سیاسی خاصی پیدا می کند.
من با بحال با همه مطالعاتی که کرده ام روشی بهتر از این برای اعلام یک چنین وظیفه ای که قرآن برای مسلمانها تعیین کرده است ،بنظرم نرسیده است .
فواید راهپیمایی
در هر صورت این حرکت به اینکشلی که در ایام حج انجام میشود اولا خودش و حدت آفرین است . ثانیا جلو گیرنده از هر گونه شعار و توطئه تفرقه انگیز است ، با توجه به تو طئه هایی که استکبار جهانی علیه امت اسلامی دارد اگر این حرکت وحدت آفرین نبود ، حج چه زمینه مساعد خوبی بود برای تفرقه انگیزی ! و آن وقت ایادی دشمنان اسلام چه تفرقه هایی ایجاد می کردند ! شاید در سابق و پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، این احتمال ضعیف بود که درحج ، دشمنان اسلام بخواهند ایجاد تفرقه کنند ، چرا که اصلا حرکتی نبود که بخواهند تفرقه و تشتت ایجاد کنند ، اما پس از پیروزی انقلاب باتوجه به اینک دارند می بینند مسلمانها به یک سمت و جهت حرکت می کنند و حج دارد معنایی پیدا میکند غیر از آنچه که در سابق بوده ،مستکبرین دشمنان اسلام و در راس همه آمریکا به این فکر می افتد که با هر وسیله ای هسن تخم نفاق رادر بین مسلمین بپاشد و اجازه ندهد که این شعور جدید رشد پیدا کند .
این حرکت سیاسی دقیقا آن توطئه ها راهم خنثی می کند ، برای اینکه وقتی میبینند مردم ایران که اساسا قرآن و زبان پیغمبر اسلام ، زبان انها نیست و ایران دربین کشورهای عرب یک چیز جدایی تلقی می شود و تبلیغات هم علیه ایرانیها شده است از اینکه اینها مجوس هستند ! و مشرکند و اصلا ایمان ندارند چنین ملتی به حج آمده ، ترک هم آمده ، آنهایی که از کشور های اروپایی آمدند مسلمانند ، آنها هم با اینها شده اند، می بینند که از همه ملیتها و اقوام ،همه آمدند باهمه اختلافاتی که بین خودشان دارند به لحاظ نژاد و زبان و فرهنگ و یاسیستمهای حکومتی که درآن کشورها هست ، اما علیرغم همه آن تشتت ها ، اصول مشترکی دارند، خود این حرکت با این شعارها نمایش و حدت و بدنبالش قدرت این وحدت اسلامی است که همه مسلمانها یک شعار را مطرح می کنند . این خودش به همه مسلمانها الهام میدهد که شما امت واحده هستید، علیرغم اینکه آن ترک است آن فارس است ، آن عرب است ، آن از افریقا است آن از آسیا آمده ، آن یکی از اروپا آمده الآن همه علی رغم این تشتت ها ، یک زبان واحد هم دارند .و آن زبان اسلام است و یک شعار هم دارند و آن شعار علیه مشرکین است .
بنابراین خود این حرکت چنان و حدتی را الهام می دهد که زمینه بذر نفاق را از بین می برد .
باید توجه بدهیم که امروز استکبار بشدت دنبال این هست که تفرقه اندازی بکند و راهپیمایی دراین شکل مخصوص ضمن اینکه قدرت نیز جلوگیری می کند .
راهپیمایی بهترین مثالش همان سیلی است که وقتی آبها از این جویهای کوچک حرکت می کنند و در یک نهر عظیم قرار میگیرد و بهم پیوسته می شود ، یعنی و قتی سیل حرکت می کند دیگر چیزی جلوش رانمی تواند ببندد . جمعیت و قتی که در یک نهر عظیم در یک راهپیمایی قرار می گیرد واقعا هیچ قدرت نظامی هم نمیتواند جلوی سیل جمعیت را بگیرد .
وقتی که در راهپیمایی ، بعضی جاها احساس می شد که پلیس می آید با یک شیوه های زیگزاگ زدن و تشکیل یک اشکالی مثل جمعیت رامی خواهد از هم جدا بکنند ، فکر هم می کند که این آرایش ، به آسانی می تواند جمعیت را از هم تجزیه کند و راهپیمایی را خراب کند و لکن قدرتی در این جمعیت هست که شاید از اختیار افراد هم دیگر بیرون میرود که سدر یک تکانی که می خورند اصلا تمام آن آرایشها به هم می ریزد ، و جمعیت باز راه خود را ادامه می دهد .
شما می بینید حتی در سال گذشته که موفقیت پلیس یک مقدار زیاد بود ، باز هم نتوانستند جلوی راهپیمایی را بگیرند یعنی وقتی تصمیم این بود که از مرکز اجتماع تا مسجد الحرام جمعیت برود ، این جمعیت رفت تا مسجد الحرام رسید درحالی که پلیس نگذاشت سخنرانی انجام بگیرد اما خود راهپیمایی و اجتماع رانمی توانست جلوش را بگیرد و جمعیت به مسجد الحرام رسید و شعارهایش را داد و بالاخره آن و ظیفه ای راکه بر عهده اش بود انجام داد .
راهپیمایی موضوعیت دارد
خود راهپیمایی اساسا موضوعیت دارد ، یعنی بهترین شکل قدرت نمایی مردمی است که غیر مردم هم هیچ در آن نمی تواند دخالت داشته باشد .
اثر دیگر راهپیمایی شکستن آن قدرت پوچ و بی محتوای پلیسی است در برابر قدرت مردم اگر مردم اجتماع نکرده باشند و به حالت پراکنده د رخیابان قدم بزنند ، صد نفر نیروی نظامی آرایش دیده ومنظم اگر در خیابان حرکت بکند ،و یکمقدار هم بحالت رژه بروند همه دلها را تکان می دهد و میلرزاند و همه احساس می کنند که اینها یک قدرتی هستند ! اما وقتی در برابر همین صد نفر ، ده هزار نفر جمعیت حرکت بکنند نظمیان چنان تحقیر می شوند که هیچ حرکتی بجز راهپیمایی ، صولت و قدرت پوشالی پلیس را در برابر مردم نمی شکند و این یکی از آثار بسیار مثبت و سازنده راهپیمای است که مردم کشورهای دیگر هم احساس می کنند اگر یک سخن مشترک داشته باشند و همه متحدا بخواهند آن حرف رابزنند ، هیچ قدرتی از قدرتهای پلیسی نمی تواند در برابرش مقاومت کند .
از طرفی دیگر ، این حرکت مردمی به این صورت ، گاهی پلیس را هم تحت تاثیر قرار میدهد و د رهمانجا هم پلیس تغییر عقیده می دهد .
راهپیمایی آثار بسیار پربرکتی دارد که که اگر این ابعاد و زوایایش رابشکافیم ، راهپیمایی بعنوان یک وسیله نباید تلقی شود . خود راهپیمایی یک حرکتی است که اصالت دارد ، نه بعنوان ابزاری برای رسیدن به یک هدف . درخود مردم ایجاد جرأت و جسارت می کند . همان مردمی که در راهپیمایی جمع شدند ،بل از آن اجتماع خودشان هم نمی دانند که چقدر قوی و قدرتمندند . راهپیمایی است که به مردم این باور را می دهد که به قدرت خودشان ایمان پیدا کنند .
خنثی کننده تبلیغات سو ء
درتمام دنیا تبلیغات سو علیه انقلاب و مردم ایران میبینید چقدر وسیع و عظیم است . اگر جمهوری اسلامی هر جقدر بخواهد سرمایه گذاری کند برای خنثی کردن این تبلیغات ، باندازه حرکتی که درحج انجام می گیرد نمیتواند کار بکند . ببینید چه حرکتی می تواند این تبلبغات سو را در دنیا خنثی کند که می گویند مردم ایران نسبت به انقلابشان بی علاقه شدند : و از امام آن اطاعت گذشته را ندارند ! چه کاری می توانند مردم ایران بکنندکه به دنیا نشان بدهندکه همچنان مثل روز اول به انقلابشان علاقمندند و اطاعت از امام می کنند ،بهتر از این کاری که درحج انجام میشود . مردم هم که انتخاب نشده اند بلکه از روستاها و شهرها ، زن ،مرد ،باسواد ،بی سواد ،کوچک ،بزرگ ،و همه اقشار برای حج آمده اند، هر کسی بر اساس استطاعتش و امکاناتی که همه ساله برای دولت هست می آید . این مردم در یک چنین کشوری بمحض اینکه عحرکتی را احساس می کنند که درجهت تداوم انقلاب است درآن شرکت می کنند یعنی صد هزار نفرکه رفته عربستان جز آنهایی که عذرهای شرعی ، عرفی و عقلی دارند همه شرکت می کنند این نشان دهنده این است که همه مردم ایران بدون استثنا به انقلابشان علاقمندند و این همان مردمی هستند که در دنیا تبلیغات شده که بچه های مردم راسر می برند ! اعدامهای دسته جمعی می کنند اینها بچه های کدام مردمند ! پس چرا اینطور همه در یک راهپیمایی که مورد توجه امام است شرکت کرده اند ؟ و نیز در دنیا تبلیغ می کنند که علما نسبت به انقلاب دو دسته شدند ، یک عده موافقند و یک عده مخالف! همه این تبلیغات راچه چیزی بهتر از این خنثی می کند که در حج ما نزدیک به ۲ هزار روحانی داریم که ۱۰۰۰ نفرشان روحانیون خود کاروانها هستندو حد اقل هزار نفر روحانی روحانی هم بعنوان زائر می آیند به حج ، و این روحانیون هم از شهرهای مختلف ایران ، از شخصیتهای سیاسی اجتماعی هستند و همه انها شرکت میکنند ، چه چیز بهتر از این نشان دهنده این است که علمای ایران همه طرفدار انقلاب و علاقمند به امام هستند .
این راهپیمایی بهترین و سیله ای است کهک مردم ایران از اعتبار و حیثیت خود دفاع می کنند . البته این راهپیمایی به این منظور اننجام نمیشود اما وقتی یک کاری نیک و خوب بر اساس دستور قرآن و خدا انجام می شود ، خود بخود این آثار مثبت را دارد . این حرکت سیاسی ، از این قبلی آثار آنقدر زیاد داردکه اگر کسی بخواهد ابعاد و آثار این قضیه را بررسی کند، خیلی بیشتر از آن چیزی است که من برای شما شمردم.
ایجاد موج در سایر کشورها
این مرکز محمعی است که الهام می دهد به همه کشورهای اسلامی ، و به حرکتهای اسلامی ضد استکباری د رکشور های اسلامی شتاب بیشتری خواهد داد و راه و روش به آنها نشان می دهد ، جرات و جسارت می دهد و به همه آنها امید می دهد . هر کشوری آزادیخواهان و طرفداران اسلامش احساس عدم تنهایی یک نیروی جدیدی به آنها می دهد .
بنابراین بهترین شیوه برای اعلام مواضع سیاست خارجی اسلام که او لین خصلتش برائت خداو رسول از مشرکین است ،همین راهپیماییها است و قطع نظر از اینکه یک وظیفه دینی انجام میشود ، این اثار راهم داردکه بعضی از آثارش هم این است که دولتهای کشورهای اسلامی که وابسته اند به قدرتهای استکباری ، اینها یا ناگزیر باید جهت خودشان راتغییر دهند و در مسیر ملت قرار بگیرند و یا اینکه دربرابر حرکت مردمی مواضع خودشان را آشکار کنندو ماهیت وابستگی خود رابه استکبار اعلام نمایند.
باحرکتی که حجاج درحج انجام میدهند ، براحتی ماهیت رژیم عربستان و رژیم سایر کشورهای مرتجع را افشا کرد برای اینکه اینها همه می خواهند بگویند که ماضد اسرائیل هستیم در حالی که دولت عربستان فریاد مرگ بر اسرائیل را درحج سرکوب میکند ! پس با این حرکت ،مواضع مردم اعلام می شود و این دولتها هستند که یا باید همین مواضع را قبول کنند یا در مقابلش اگر بایستند ماهیتشان طبعا افشا خواهد شد و پس از آن در برابر مردم قرار می گیرند ومردم هم با آن رشدی که پیدا کرده اند ، بر علیه اینچنین حکومتها قیام خواهند کرد و سرنوشت خود را خود بدست خواهند گرفت .
وحدت در سخنان معصومین(ع)
بسم الله الرحمن الر حیم
۱-رسول اکرم (ص):
من فارق جماعه المسلمین فقد خلع ربقهالاسلام
من عنقه . قیل یا رسول الله :وما جماعهالمسلمین ؟
قال :جماعه اهل الحق و ان قلوا
( امالی صدوق ص ۲۹۷)
هر کس از جماعت مسلمین دوری کند ،رسیمان اسلام را از گردن خود باز کرده است ، سوال شد ای پیامبر : مراد از جماعت مسلمین چیست ؟فرمود گروه حق جویان و اهل حق هر چند که کم باشد
۲-امیر المومنین (ع):
« وان الله سبحانه لم یعط احدا بفرقهخیرا »
«ممن مضی و لا ممن بقی »
( نهج البلاغه ، شرح محمد عبده – ۱/۳۵۲)
خداوند سبحان به هیچ کس در اختلاف و تفرقه ، خیری نداده است . چه از گذشتگان و چه از ماندگان .
۳-امیر المومنین (ع)
« و اما الفرقه فاهل الباطل و ان کثروا واما الجماعه»
« فاهل الحق و ان قلوا»
(تحف العقول صفحه ۱۵۰)
تفرقه در اهل باطل است هر چند زیاد باشند و اتحاد و اجتماع در اهل حق است گرچه کم باشند .
۴-امیر المومنین (ع)
« الزموا السوّاد الاعظم فان ید الله مع الجماعهو »
« ایا کم و الفرقه فان الشاذ من الناس للشیطان کما »
« ان الشاذ من الغنم للذئب »
(نهج البلاغه صبحی صالح صفحه ۱۸۴)
با اکثریت اهل حق همراه باشید زیرا دست خدا با جماعت است و زنهار از تفرقه وجدایی چرا که تنها و جدای از مردم گرفتار شیطان است همانگونه که گوسفند تنها مانده دچار گرگ می شود .
۵-امام زین العابدین (ع)
«… یا زهری ! و ما علیک ان تجعل المسلمین منک»
« بمنزلهاهل بیتک فتجعل کبیرهم بمنزلهو الدک و »
« تجعل صغیرهم بمنزلهولدک و تجعل تربک منهم »
« بمنزله اخیک . فأن هو لاء تحب ان تظلم ؟ و ای »
« هو لاء تحب ان تدعو علیه ؟ و ای هو لاء تحب »
« ای تهتک ستره ؟»
(بحارالانوار جلد ۷۱ صفحه ۲۳۰)
ای زهری ! چه می شود اگر مسلمانان را همانند اهل بیت خود دانی ، بزرگ آنها را بجای پدر خود و کوچک آنها را بجای فرزند خود و همسالان خود را از آنها همچون برادر خود قرار دهی! کدام یک از اینها را که خویشاوندان نزدیک تر می باشند دوست داری که مورد ظلم و ستم قرار دهی وکدام یک از اینها را نفرین می کنی ؟ و کدام یک از اینها را دوست داری که از اسرار نهانش پرده برداری ؟
( راستی اگر همه ما به این مطلب که امام سجاد به آن شخص می آموزد ، عمل کنیم و تمام مسلمانان را مانند خانواده خود بدانیم و یا همه همانونه باشیم که باپدر و فرزند و برادر خود هستیم، دیگر اثری از اختلاف و جدایی و کینه توزی و دشمنی می ماند ؟!
هدایت در قرآن قسمت اول
آیت الله جوادی آملی
مجاری ادراک
انسان موجود متفکری است که عملش بر اساس فکر و علم است . او متحرک بالعلم و متحرک بالاراده است و هدایت او جزاز راه عام و ادراک نخواهد بود . ولی باید دید که این علم را چگونه و از چه راهی باید فراهم کند ؟ اگر راهی نیست چگونه قرآن انسان را به تفکر دعوت کرده است و اگیر راهی هست آن راه را قرآن بیان کرده یا راهی را که عقلا به فطرت خودشان طی می کنند ؟ قرآن کریم که با انسان سخن می گوید و احتجاح می کند برچه اساسی احتجاج می کند ؟ با چه روشی سخن می گوید ؟
سمع و بصر درونی
آیاتی که در قرآن کریم هست راجع به علمهایی که از راه سمع و بصر و تفکر و اندیشه نصیب انسان می شود آن را دعوت کرد و تایید کرد . می فرماید :مابه انسان سمع و بصر دادیم تا بیندیشد . آیاتی که در قرآن راجع به سمع و بصر انسان نظر دارد دو دسته است :
یک دسته آیاتی است که سمع و بصر درونی و باطنی را مطرح میکند ،می فرماید :اینهاکه شمامی بینید تبهکار ومجرمند . اینها شنوا نیستند ،بااینکه حرف میزنند ،ولی حرف صحیح نمی زنند . اینکه قرآن می گوید :ماانسان رابیان آموختیم ، آئین حرف زدن آموختیم ، انسان را گویا کردیم « الم نجعل له عینین و لسانا و شفتین » یا بیان رابه انسان آموخت:
« الرحمن عام القرآن خلق الانسان »
« علمه البیان»
معذلک به کفار و منافقین می گوید: اینها گوش ندارند ،سمیع و بصیر نیستند ،کر و کور و لالند :
« صم بکم عمی فهم لایعقلون »
آیاتی به این مضمون هست که ناظربه سمع و بصر بیان درونی است. اینکه می فرماید: « ختم الله علی قلوبهم و علی »
« سنعهم و علی ابصارهم غشاوه»
معلوم می شود که سمع و بصر درونی مراد است نه سمع و بصر بیرونی.
مجاری ادراک
درقبال این آیات ، آیات دیگری است که همین سمع بصر رامجاری درک میداند اگر انسان از این سمع و بصر که مجاری درکند بهره صحیح برد سمیع و بصیر می شود و اگر از این مجاری ادراک ،بهره صحیح نبرد « صم بکم عمی » می شود . در قرآن کریم برای اینکه روشن شود منظور از نابینا آن کسی نیست که چشم ندارد بلکه آن کسی است که درک ندارد ، درسوره حج تصریح کرده است.
« لا تعمی الا بصار و لکن تعمی القلوب »
« التی فی الصدور»
اینها چشم ظاهریشان نابینا نیست اما آن دلی که در سینه آنها است ،ان دل که باید بینا باشد ، نمی بیند .
اینگونه آیات نشان می دهد که منظور از سمع و بصر همان بینش درونی است . قرآن ، اندیشه صحیح را بینش می داند . آنهایی که از این مجاری ادراک استفاده کردند ، به حیات تازه و جدید نرسیدند و چو ن آن حیات را پیدا نکرده اند ، قهرا سمیع بصیر و عاقل هم نیستند . درسوره نحل ( آیه ۹۷ ) این وعده را داده است :
« من عمل صالحا من ذکر او انثی »
« وهو مومن فلنحیینه حیاه طیبه»
کسی که داری این دورکن بود یعنی هم مومن و معتقد بود ( حسن فاعلی ) وهم عمل صالح داشت ( حسن فعلی ) او رابه حیات طیب می رسانیم . اگر این حیات طیت حاصل شد این شخص زنده است و مصداق :
« افمن کان میتا فاحییناه و جعلنا له »
« نورا یمشی به فی الناس »
خواهد شد و اگر به این حد از حیات طیب نرسید ، چون این حیات راندارد قهرا مرده است وقتی که مرده شد سمیع و بصیر عاقل نیست لذا درسوره فاطر آیه ۲۲ فرمود :« ان الله یسمع من یشاء و ما انت »
« بمسع من فی القبور »
خدا هر که را بخواهد اسماع می کند و تو نمی توانی اسماع کنی آنان را که در قبرها دفن شده اند .
اینها رامردگان مقبوری می داند که سمیع و بصیر نیستند . معلوم میشود که رد این آمال و اوهام و علائق باطلشان دفن شده اند . آری ! این همان کسی است که :
« قد خاب من دساها »
خود را در اینجا دفن کرده است و الا رسول الله (ص) که به قبرستانها نمی رفت که آنها را موعظه کند که خدا می فرماید : تو اسماع نمی کنی آنها که در قبرند ! نه ، این کسی که مرده است خود برای خود قبری کنده و خود را در آن دفن کرده چون نه گوش دارد ، نه چشم دارد ونه دل بیدار دارد . بنابراین ،مقصود چشم و گوش درونی است که هم با اندیشه ها سازگار است هم با مشاهدات و اما آنچه که در سوره نحل بیان شده به عنوان نعم الهی ، به همین مجاری ادراک اشاره کرده است . در سوره نحل آنه ۷۸ وقتی که نعم الهی را می شمارد ،می فرماید :
« و الله اخرجکم من بطون امهاتکم »
«لا تعلمون شیئا و جعل لکم السمع و »
اینها مجاری ادراکند .
بنابراین سمع و بصری که در قرآن کریم است دو قسمت است :
یکی درونی ، یکی بیرونی . بیرونی به عنوان مجاری درک و نعم الهی ذکر شده و درونی هم به عنوان بهره برداری صحیح از این مجاری درک ، اگر از این مجاری درک بهره برداری بشود انسان حیات طیب دارد . حیات طیب لازمه سمع بصر و فکر جدید است واگر از این مجاری درک ، بهره صحیح نبرد مرده است و درهمان عمق خیالات باطل دفن می شود .
اگر کسی مرده است ، دیگر سمع وبصری و فوادی نداد . چیزی که فعلا مورد بحث است ،این است ، که :
با آن سرمایه های اولیه در کمان چیست ؟ آیا بشر سرمایه اولیه ادراکی دارد یا ندارد ؟ اگر بخواهد تفکر کند با چه تفکر کند و بیندیشد ؟ آیا چیزهایی را به عنوان زیر بنا دارد که از آنها استفاده روبنایی بکند یا نه ؟ اگر بشر هیچ چیزی را نمی داند درکش محال است چگونه بیندیشد ؟ اگر چیزهایی را به عنوان سرمایه اولیه می داند چگونه از آن سرمایه ها بهره برداری کند و آنها را ترتیب بدهد و نتیجه بگیرد ؟ این راه چه راهی است ؟ آیا راه عرفان است ؟ راه حکمت است ؟ چه راهی است در جهان بینی ؟ ما الان می خواهیم ببینیم که در جهان کی هست و کی نیست ؟ چه هست و چه نیست ؟ و بالاخره ببینیم که قرآن ما را چگونه هدایت می کند ؟ اینکه فرمود: انسان را هدایت می کنیم ، انسان هم یک موجود متفکری است و به راه اندیشه و علم و آگاهی کار می کند ،چگونه انسان را شناخت می دهد ؟ از طرفی متکلم می گوند ، تنها راه ، کلام است ، از طرفی دیگر حکیم می گوید راه کلام کافی نیست !راهی را که انسان با پیمودن آن به مقدار امکان می تواند جهانی را ببیند بشناسد و به این واقعیتها بگرود چیست ؟ آیا قرآن بیان کرد ه یا نه و اگر بیان کرده آن راه چیست ؟ درسوره مبارکه اسرا فرمود :
« ان هذا القرآن یهدی للتی هی »
« اقوم »
نه تنها انسان را هدایت می کند بلکه قویم ترین و مستقیم ترین راه را به انسان نشان می دهد ، طوری هدایت می کند که اگر پیروان این راه ،آن را طی کنند هرگز به خطر نمی افتند . پس طرز و روش هدایت قرآن چگونه است ؟ آیا تنها از راه تزکیه و عمل صالح است یا نه اعم از تزکیه و عمل صالح است یا نه اعم از تزکیه و عمل صالح و تعلیم و تربیتهای اصولی است ؟ و اگر کسی معصوم نبود در اثر تزکیه و عمل صالح به جایی رسید که مشاهداتی داشت از کجا اطمینان پیدا کند که مشاهداتش حق است ، حالا خواه در عالم رویا چیزی را مشاهده کرده یا در بیداری ؟ آن معیار مستقیمی که بتواند معیا صحیح شناخت او باشد که از آن ،حق را از باطل تشخیص دهد چیست؟ که با همان معیار ما بتوانیم اصل وجود مبدأ را و وجود معاد و ضرورت وحی را و فرق وحی و دیگر علوم را و فرق معجزه و دیگر علوم غریبه را و رابطه اعجاز با رسالت وحی را تشخیص بدهیم ؟ انسان اگر بگوند مطابق با کتاب و سنت عمل می کنیم این از بین راه سخن گفتن است ، اما از اول راه انسان بخواهد سخن بگوید که این راه است و لا غیر ، این راه را ما این چنین شناختیم ،او را باچه بیانی باید تبیین کند ؟ بالاخره ما یک ترازوی مستقیم و قسطاس مستقیم باید داشته باشیم که همه افکار را با آن تطبیق کنیم و همه مشاهدات را هم باآن بتوانیم بسنجیم یا نه ؟
مابه عنوان یک بشر می توانیم د رخودمان جستجو کنیم . ببینیم که ما چگونه حرکت می کنیم ؟ آیا ماکه بشریم به هیچ امر آگاهی نداریم یا چیزهایی رامی دانیم وچگونه می رسیم به آن چیزهایی که نمی دانیم ؟ آن کسی که خود صراط مستقیم است وخود عین طریقت است که همان معصوم می باشد.
« نحن الموازین القسط ، نحن میزان »
« الاحوال ،نحن الصراط المستقیم »
که اهل بیت عصمت و طهارت هستند ، آنها احتمال خلاف نمی دهند چون به جایی رسیده اند که باطل در آنجانیست ، اما اگر کسی معصوم نبود ، آیا باید یک قسطاس مستقیم از شناخت جهان داشته باشد تا هر چه به آن رسید یا هر چه را مطالعه کرد با آن میزان بسنجد یا نه ؟ آیا برای بشر چنین حقی هست که برای خود میزان انتخاب کند و حسن انتخاب داشته باشد یانه ؟
اگر بخواهیم یک جهان بینی کافی و کامل داشته باشیم ،یک راه شناخت اساسی داشته باشیم ، قرآن به مانشان داده است یا نه ؟ قرآن چگونه استدلال می کند در سوره انبیا می فرماید :
« لوکان فیهما الهه الا الله لفسدتا»
این روش قیاس استثنایی است اگر در آسمان و زمین به جز خدای یکتا ، پروردگاری بود جهان تناه می شد و لی در جهان فساد نیست ، به دلیل آیات :
« تبارک الذی بیده الملک »
که در آنجا فرمود : فسادی در عالم نیست ،شما هرچه بیشتر در جهان فحص کنید هیچ نشانه ای از بی نطمی و فطور و شکاف نمی بینید ، آیه ۳و۴ سوره ملک:
« الذی خلق سبع سماوات طباقا »
: ما تری فی خلق الرحمن من تفاوت »
در آفرینش ناهماهنگی نیست . اگر یک سلسله ای حلقاتش موزون و درجای خود بود هماهنگ است و لی اگر بعضی از حلقات نبود
« فات بعض عن بعض »
تفاوت یعنی در میان حلقات حقله ای فوت شده و ازبین رفته است اگر یک امر مرتبطی یکسان و هماهنگ نبود می گویند این رشته دارای تفاوت همت ولی ما تری فی خلق الرحمن من تفاوت ، آنگاه ارجاع می دهد که شما از راه بصر و احساس و کم کم از راه اندیشه ببینید آیا شکافی در این سلسله و حلقه هست یا نه ؟
« فارجع البصر هل تری من فطور »
« الیک البصر خاسئا هو حسیر »
آنچه در سوره ملک آمده به منزله استثناء تالی است از آنچه در سوره انبیا آمده است و آن قضیه شرطیه است:
« لو کان فیهما الهه الا الله لفسدتا »
ولی فساد نیست پس الهه ای غیر از الله نیست . این چه روشی است که قرآن باما سخن می گوید و احتجاج می کند جز روش منطقی . این طرز استدلال برای اثبات مبدا و توحید مبرا همان روشی است که عقلا دارندکه بدیهی را اول ونظری را به استناد این بدیهی حل می کنند و آن را منطق می نامند . در جای دیگر می فرماید :
« و لو کاکن من عند غیر الله لوجدوا »
« فیه اختلافا کثیرا »
این یک قضیه شرطیه است برای اثبات اینکه قرآن وحی است می فرماید اگر این قرآن افترائی بود که معاذ الله رسول الله (ص) بسته بود ومن عند غیر الله بود ، حتما اختلاف می شد چون یک بشر عادی در طی این بیست و چند سال حالات گوناگون و حوادث مختلف ، جنگ وصلح ، فقر و غنا وصدها حالات دیگر بخواهد درباره احکام سخن بگوید اشتباهی ، جهلی ، ومانند آن راه پیدا می کند:
«لو کان من عند غیر الله »(مقدم )
«لو جدو ا فیه اختلافا کثیرا » ( تالی )
ولی این تالی محال است برای اینکه الله نزل احسن الحدیث کتابا متشابها مثانی ، سراسر قرآن همسان و شبیه هم است هیچ اختلافی بین اینها نیست « یصدق بعضه بعضا »و ینطق بعضه یبعض ، سراسر قرآن متشابه است ،نه متشابه در مقابل محکم بلکه متشابه به معنای نظیر هم یعنی این ۶ هزار و اندی آیه هنظیر ۶ هزار ستون نیست که عمودی چیده شده باشد بلکه نظیر ۶ هزار هلالی است که به هم بسته اند که اگر یکی را آدم ازبین ببرد همه فرو می ریزد باید به همه معتقد باشد همه این آیان انعطاف دارند و مثانی هستند مثنی مثنی هستند ،به هم بسته و مرتبطند پس تالی باطل است فالمقدم مثله پس من غیر عند الله نیست آیا این جز استفاده از یک ارزش عقلایی است که بدیهی را ترتیت می دهند و از او نتیجه نظری می گیرند یک اسلوب منطقی که با شکل قیاس اقترانی است یا قیاس استثنایی .
ادامه دارد
هفته وحدت
روزهای دوازده تا هفده ربیع الاول –سالروز ولادت با سعادت پیامبر بزرگ اسلام حضرت خاتم الانبیاء محمد مصطفی (ص) پایه گذار اتحاد و وحدت در سایه تمسک به حبل الله المتین با هدف آزادی انسانها از همه زنجیرهای بستگی و اسارت و استثمار و استعمار و نیل به عبودیت و تسلیم در پیشگاه خالق هستی و تولد با برکت حضرت صادق (ع) پیشوای بزرگ مذهب و زبان گویای مکتب وحی و نبوت – مصادف با هفته وحدت که امت قهرمان اسلام آن را باشکوه و عظمت هر چه بیشتر برگزار می کند .
برگزاری هفته و حدت همزمان با چنین ایام مبارکی ، معنی و محتوای ویژه ای را دربر دارد که به قدرت خداوند راهگشای صدور و گسترش انقلاب اسلامی در سرتاسر گیتی خواهد بود ، چرا که اساس آئین و مکتب اسلام و هدف پیامبر بزرگ اسلام و امامان معصوم علیهم السلام ، ساختن امتی است یکپارچه که فقط در پیشگاه جلال پروردگار یکتا سر تسلیم و پرستش فرود می آورد « و ان هذه امتکم امه واحده و انا ربکم فاعبدون » و بی گمان تجلی همین و حدت بود که معجزه آسا انقلاب اسلامی را در ایران به پیروزی رساند و ادامه و فراگیری همین وحدت بین امت اسلام در سرتاسر اقطار جهان است که خواهد توانست کاخ مستکبران و جباران را و اژگون و اسلام و مسلمانان را از چنگال خون آلود جنایتکاران در همه جا آزاد نماید و حاکمیت الله را در گستره زمین مستقر سازد.
امت اسلام با اهتمام بی حد به مسئله اساسی وحدت و حراست شدید از این اصل بزرگ اسلامی و دستاوردهای سرنوشت ساز آن هشیارانه ، هر سخن و حرکتی را که موجب کمترین تفرقه ، اختلاف ، پراکندگی و تنازع میان امت اسلام شود ، با کمال قاطعیت خنثی کرده و خواهد کرد و افراد وگروه – هائی را که به هر نحو به این اعمال شیطانی دست می زنند خائن به اسلام و انقلاب اسلامی و خون شهدا دانسته و انها رادر خط جهانخواران شرق و غرب و همکاران صدام پلید می داند که رذیلانه از پشت به انقلاب اسلامی خنجر می زنند .
امت اسلام با تمسک و توجه بیش از پیش به دستورات قران و پیشوایان معصوم (ع) و اهداف جهانشمول اسلام ، آگاهانه به رهنمودهای وحدت بخش حضرت امام خمینی (ره) جامه عمل پوشانده و بابرگزاری هر چه باشکوه تر هفته و حدت که از سوی حضرت آیت الله العظمی منتظری پایه گذاری گردیده پایه های وحدت بین تمام مسلمانان جهان را مستحکم بر خواهد کرد . ان شاءالله . والسلام .
رحیمیان
لبنان ، گورستان آمریکا خواهد شد
بعد از انفجار مقر تفنگداران آمریکایی و فرانسوی دربیروت و مقر سرویس جاسوسی صهیونیستها و فرمانداری نظامی آنها در شهر صور لبنان ، آمریکا مبادرت به اعزام ۳۰ کشتی جنگی و ۳۰۰ هواپیما د رسواحل لبنان خاصه درنزدیکی بیروت نمود . بوش که پس از انفحار بیروت ، به ماموریت از طرف کاخ سفید عازم بیروت شد .اعلام کرد که آمریکا دارای منافع حیاتی د رلبنان بوده و اگرنیروهای کشورش از بیروت خارج شوند اوضاع بدتر از وضع کنونی خواهد شد .
حرکتی که منجر به کشته شدن بیش از دویست تن از تفنگداران آمریکایی شد آنچنان عظیم بود که مقامات کاخ سفید را به شدید ترین عکس العمل وا داشت و گفته می شود این بزرگترین تلفاتی است که از زمان جنگ ویتنام بر نیروهای نظامی آمریکا وارد شده است .و با کمال ذلت ، ریگان را به تهدیدی کور از عاملین نا معلوم (به رغم آنها ) وا می دارد .
ناگفته نماند گروهی که مسئولیت این عمل -که منجر به کشته شدن حدود ۲۳۰ نفر ا ز نظامنان آمریکا شد – را به عهده گرفت جهاد اسلامی نام دارد که قبلا نیز مسئولیت حادثه انفجار سفارت آمریکا در بیروت را به عهد ه گرفته بود .
در رابطه با این حادثه دو نکته قابل توجه است :
۱-قرینه زمانی این حادثه با جنایت اسفبار صدام صهیونیست د رمسجد سلیمان و بهبهان که باتوجه به اظهارات ریگان و مقامات آمریکایی ، در صدد گرفتن انتقام از عوامل انفجار چنین نشان می دهد که گویا آمریکا دشمن اصلی خود را ، مردم کوچه و بازار شهرهای بی دفاع ما و مقلدین امام می داند و از هر انگیزهای برای فشار بر ملت بپا خواسته ایران و جمهوری اسلامی استفاده نموده تاما را از گرفتن حق خود باز دارد و به خیال خام خود ،تسلیم نماید .
۲-کاخ سفید و بنگاه های خبر پراکنی آمریکا،تمام تلاش خود رابر این گذاشته که دراین حادثه، آمریکای شکست خورده میدان راترک نکند و نیز سابقه شکننده ای مانند جریان لانه جاسوسی که عامل اصلی شکست کارتر در انتخابات قبلی بود برای ریگان به وجود نیاید و چنین تصور می رود که بالا بردن موح بحران در آمریکای لاتین و اعزام ناوها و تفنگداران جدید به منظور خاموش کردن و فرونشاندن افکار عمومی و انحراف اذهان از این حادثه بود، به نظر می رسد لبنان ،گورستان آمریکایی ها و همه نیروهای لیبرالیستی و متجاوز خواهد شد و لبنان قهرمان و رزم بی امان مسلمین و مستضعفین د ر لبنان سابقه همچون ویتنام را در تاریخ تجاوزات آمریکا به وجود خواهد آورد .
متن کامل سخنان آیت الله العظمی منتظری در دیدار با کارکنان پاسدار اسلام
عصر روز جمعه ، ۲۰ آبان ماه ۱۳۶۲ مصادف با پنجم ماه صفر ۱۴۰۴هجری قمری ، کارکنان مجله پاسدار اسلام ، افتخار دیدار با امید امام و امت حضرت آیت الله العظمی منتظری را یافته برای رسیدن به این فیض عظیم و گرفتن رهنمود هایی از معظم له مشتاقانه به سوی آن بزرگوار شتافتند ، و پس از اینکه سردبیر مجله گزارشی مختصر از چگونگی کار استقبال اقشار داخل و خارج کشور ازمجله پاسدار اسلام را به عرض ایشان رساند ، حضرت آیه الله العظمی سخنان بسیار جالب و ارزنده ای ایراد فرمودند که متن آن سخنان را برای استفاده عموم برادران و خواهران نقل می کنیم :
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
من ضمن اینکه از شما برادران عذر می خواهم که در منزل خودتان تشریف آوردید و من هم موفق می شوم خدمتتان باشم ولی بسا مواجه با ناملایمات می شوید (در دیدار با من ) انشاءالله با بزرگواری خودتان می بخشید .
من ضمن اینکه تقدیر و تشکر می کنم از زحمات شما برادران که برای نشر یک مجله اسلامی فعالیت می کنید … مسئله تبلیغات از همه مسائل برای ما مهمتر است که بتوانیم حق را به دست طالبین حق برسانیم . مبانی و مسائلی که ما در اسلام داریم در قسمتهای مختلف مثل این می ماند که یک کسی شمشهای طلائی داشته باشد ، این شمشهای طلا اگر انسان بخواهد استفاده کند باید اینها راسکه بزند به سکه های مختلف ، باب روز ، باب بازار و به مردم عرضه کند ، شمشهای طلا را انسان بگذارد در توی اطاق و گرسنگی بخورد ، این کار عاقلانه ای نیست.
در دین مقدس اسلام از نظر عقاید ،معارف ،فلسفه ، اخلاق ، اقتصاد، حقوق اجتماعی ،تمام مسائلی که مورد نیاز جامعه است ، واقعا فرهنگ اسلام غنی است . ما می بینیم مثلا مسیحیت ، چیزی ندارند ، اناجیل اربعه شان را دیده اید ، یک چیز جزئی تاریخی مختصری است،با هم تضاد هم دارد، آنوقت مع ذلک چقدر پول خرج می کنند . یک وقتی من درجائی خواندم که به هزار و دویست زبان این کتب عهد عتیق و جدید ترجمه شده و توی دنیا منتشر شده است . آنوقت علاوه بر این ، جزوه های مختلف منتشر کرده و مجانی می دهند . در دنیا رادیو هائی دارند که _اصلا _مخصوص پخش تبلیغات مسیحیت است ، با اینکه و اقعش این است که چیزی ندادند ، چند تا مسائل اخلاقی مختصر است ، که به حضرت مسیح نسبت می دهند ، و معلوم نیست تا چه حد صحیح باشد ، تا چه اندازه تحریف شده است … و آنوقت ما در اسلام این همه مبانی غنی داریم و متأسفانه کمتر کار می شده است در نشر این اسلام.
حالا که الحمد الله در ایران انقلاب شده و زمینه فراهم شده که بشود چنین کارهائی کرد . جلوتر فرض بگیرید اگر می خواستید یک مجله منتشر بکنید ،هر مقاله اش باید برود سازمان امنیت و ازکانال افراد ناجوری بگذرد . هر جایش یک ایرادی و بالاخره نمی شد ! زیرا آزاد نبود ، اما حالا زمینه ای فراهم شده است که اگر کسی بخواهد خدمت کند به اسلام ، به فرهنگ اسلام ، به نشر معارف اسلام ، می تواند خدمت کند . همین که این فرصت پیدا شده است که انسان می تواند خدمت بکند . این برای ما نعمت بزرگی است . «آزادی » بزرگترین نعمت است . گرفتار جنگ هستیم ، گرفتار محاصره اقتصادی هستیم ، اینها همه درست ،اما حرفمان را می توانیم بزنیم ، اگر مطلبی داشته باشیم می توانیم بنویسیم و عرضه بکنیم . این بزرگترین نعمت است .
« ان لله فی ایام دهرکم نفحات، ألا فتعرضوا لها» فرصتهایی برای بشر پیش می آید بایستی از این فرصتها استفاده کرد. و الان این مجله «پاسدار اسلام » مجله است که بحمد الله جاباز کرده است در نقاط مختلف ، جاهای مختلف ، شما برادران سعی کنید بیشتر روی آن کار بشود و آنهایی که مطالب را جمع می کنند ، مطالب خیلی پرمحتوایی باشد ، غنی باشد بطوری که معرف اسلام و معرف انقلاب باشد و از جهات مختلف هم مسائل عقیدتی را داشته باشد ، و همچنین مسائل اخلاقی ، اقتصادی و مسائل سیاسی . همان پیامهای امام و فرمایشات ایشان در مقاطع حساس واقعا خیلی با ارزش و سازنده بود ، همه اینها جمع آوری بشود و به جامعه برسد .
اینهائی که بصورت کتاب است ،مردم حوصله کتاب خواندن کمتر دارند ، وقتش راهم ندارند ، اما اگر یک مجله مختصری باشد ، خیلی مرتب و منظم چند مقاله داشته باشد بالاخره کسب و کارش راهم که انجام می دهد لابه لایش یک نگاهی می کند و بالاخره چیزی از آن یاد می گیرد.
شما بدانید این خدمتی که دارید می کنید این بزرگترین عبادت است. عبادت نماز و روزه تنها نیست، نشر معارف اسلامی ، اخلاق اسلامی ، اگر چنانچه یک کلمه اش را یک کسی بخواهد و به واسطه این هدایت بشود مسیر زندگیش را عوض بکند ، این برای هفت پشت همه شما کافی است که « لان یهدی الله بک رجلا خیر لک من الدنیاو ما فیها» یک نفر را خداوند بوسیله شما هدایت کند بهتر است برای شما ازدنیا و آنچه در دنیا است .
« الذی خلق الموت و الحَیاه لِیَبْلُوکم آیّکم احسَن عَمَلا »
اصلا خلقت، حیات و موت برای این است که آزمایش بشوید ، معلوم شود چه کسی بهتر کار می کند ، درحدیث دارد که حضرت می فرماید:خدا نفرموده« ایکم اکثر عملا!» فرموده: :ایکم احسن عملا » نه اینکه کارتان بیشتر باشد بلکه کارتان بهتر باشد و خلوصش هم بیشر باشد . این خلوص است که به کار ارزش میدهد .
امروز چقدر مجله و روزنامه و رادیو و تلویزیون و اینها علیه انقلاب اسلامی ایران دارند تبلیغ می کنند و دروغ جعل می کنند و تهمت می زنند ، آنوقت در مقابل اینها ما وظیفه مان سنگین است.ما بایستی حرف حق خودمان را بتوانیم به گوش جهانیان برسانیم ، اگر انشاءالله شرایطی پیدا شود که همین مجله به زبانهای مختلف دیگر ، قدرتش را داشته باشیم به زبان انگلیسی به زبان فرانسه، به زبان عربی ، به زبانهای مختلفی که در دنیا مورد توجه است _ منتشر بشود چه بهتر و حالا «المیسور لا یترک بالمعسور »این که میسور است به فارسی ، سعی بکنید که هم مطالبش خیلی غنی و پرمحتوا باشد ،هم از نظر شکل و صورت و ظاهر غلط نداشته باشد ، جاذبه داشته باشد ، مثلا تیتر ، جاذبه داشته باشد می بینی یک تیتر را که انسان میبیند ، همین تیتر آدم را جذب می کند و تا آخر مقاله را می خواند. تیترش جاذبه داشته باشد ، خطش جاذبه داشته باشد، غلط نداشته باشد و اینها همه اش مهم است . و زحمات جناب مستطاب حجهالاسلام آقای رحیمیان و شما برادرانی که زحمت می کشید در قسمتهای مختلف ، در تنظیم مطالب ، در چاپش در حروف چینی ، در همه چیزش این واقعا قابل تقدیر است . مخصوصا بااین حقوق کمی که شما می گیرید ، این دیگر خلوصش بیشتراست .ماهم توی این دنیا نیامده ایم برای اینکه کاخی داشته باشیم ماشین و زندگی خوشی داشته باشیم . هدف از این زندگی که این نیست . خدا آب سرد راتوی قرآن سر دل همه ریخته است . فرموده :اَلذّی خَلَق الموتَ وَالحَیاه لِیَبلُوکُُُُم ایّکم اَحسَن عَمَلا».
اصلا خلقت ، حیات و موت برای این است که آزمایش بشوید ، معلوم شود چه کسی بهتر کار می کند ، درحدیث دارد که حضرت می فرماید:خدا نفرموده «ایکم اکثر عملا !» نه اینکه کارتان بیشتر باشد بلکه کارتان بهتر باشد و خلوصش هم بیشتر باشد . این خلوص است که به کار ارزش می دهد .
برادران! این را عبادت خدا بدانید . خدمت به علم ، خدمت به اسلام ، خدمت به انقلاب ، نشر فرهنگ و معارف اسلامی این عبادت بزرگی است . این را عبادت بدانید .شبانه روز اگر فعالیت می کنید ، زحمت می کشید ، بدانید این عبادت مورد توجه و لطف خداست و هر چه نفعش به جامعه بیشتر برسد بیشتر مورد محبت خداست . خلاصه ، حدیثی که من بارها برای دوستان خوانده ام در کافی از پیغمبر (ص) پرسیدند :«من احب الناس الی الله »؟قال:«انفع الناس للناس »محبوبترین مردم پیش خدا کیست؟حضرت فرمود:کسی که نفعش به جامعه بیشتر برسد .
این شمشهای طلایی که ما در اسلام داریم و خیلی هایش دست نخورده است ، این گنجهائی که ما داریم و دست نخورده است ، اینها باید سکه زده شود به سکه روز و به مشتریان حقیقت عرضه شود ، این بزرگترین خدمت است . قرآن ، نهج البلاغه قسمتهای مختلفی که از مسائل اسلامی هست عرضه کنید . من گر چه فرصت ندارم تمام مجله را نگاه کنم ولی هر ماه که می آید ، دعا می کنم به دوستان و برادران که زحمت می کشند ، فعالیت می کنند ..
بنابراین همانطوری که برادران تا حالا زحمت کشیده اید ، فعالیت می کنید ، سعی بشود بیشتر در آن نیرو مصرف کنید و بدانید که کارتان مورد توجه خداست .پیغمبر اکرم (ص) هم از آن روزی که مبعوث شده بود درمکه چند نفر از افراد فقیر بودند که که آیات قرآن را گوش می کردند . تا وقتی که پیغمبر اکرم (ص) به مدینه آمده بود ، تازه صدای اسلام به اطراف رسیده بود ولی در ظرف مثلا سی چهل سال اسلام یک دفعه عالم گیر شد . حالا شما یک وقت مأیوس نشوید که مثلا آن طور که دلمان می خواسته تیراژش بالا نرفته است یا شعاع آن به جاهای دوردست نرسیده است…. بتدریچ ، کم کم همانطوری که اولش کبه این اندازه نبوده . الحمدلله روز به روز دارد به آن توجه می شود و شما ابا هم نداشته باشید از اینکه یک مطلبی در مجله هست اگر فرض کنید مجله ای در خارج نقل کرد وننوشت از کجا ( نقل کرده است ) ، ننویسد ، شما قصدتان برای خدا بوده و خواستید این مطلب حق بگوش مردم برسد، خدا پدرش را بیامرزد آنکه این مطلب حق را توی این مجله نوشته است بگوش یک عده دیگری نیز رسانده است . وقتی که ما هدفمان خدا باشد نخواهیم به اسم ما باشد ، کسی که قصدش خالص است دیگر آنوقت اسم خودش مطرح نیست.
داستان بهلول را شنیده اید : می گویند کسی مسجدی ساخته بود بهلول گفت به اسم من بنویس،گفت: چرا به اسم تو! گفت :تو اگر قصدت خداست ، اسم دیگر نباید مطرح باشد ! حالا مطالب مجله را هر کسی می خواهد نقل بکند بالاخره آن که نقل می کند یک عده می خوانند و یک مطلب حق را یاد می گیرند . آنوقت بانی اش کی شده ؟( این دیگر مهم نیست ) . شما که این مطلب را نوشته اید که او خوشش آمده است و برداشته در مجله اش نقل کرده است ، بنابراین این جور چیزها را اگر انسان بگوید چرابه اسم من ننوشته است ، بسا یک مقدار از خلوص هم کاسته می شود . شما خوشحال باشید که مجله جوری در جامعه جا باز کند که مجله ها و روزنامه های دیگر هم از آن استفاده ببرند و مطلب حق را به گوش مردم برسانند . بالاخره در مقابل این همه تبلیغات سوئی که به وسیله رسانه های گروهی دنیا علیه انقلاب اسلامی می شود مانیاز داریم که چهره جمهوری اسلامی را آنچنان که واقعیتش هست ، بتوانیم به مردم برسانیم و دفاع از انقلاب دفاع از اسلام بکنیم و البته همانطوری که مجله هست الحمد الله همه اش هم شعار نیست.
بعضی از نوشته ها انسان ها می بینید جنبه شعار در آن بیشتر است . شعار تنها درد را دوا نمی کند . باید کاری کرد که پایه های علمی مردم محکم شود ، عقاید مردم محکم شود . نسل جوان ما واقعا آگاه بشوند به مسائل اسلامی ، به رشته های مختلف مسائل اسلامی . آگاهی نسل جوان خیلی مهم است . علم توسعه پیدا کند . نشر علم خودش خیلی مسئله مهمی است البته شعار هم به عنوان نمک آش باید باشد ، اما همه اش شعار تنها ، این درد را دوانمی کند . همه اینهائی که شعار می دهند در صورتی که روی یک پایه صحیحی نباشد اگر خدای نکرده پیش آمدی بشود یک شعار را حفظ می کند ، عقاید و علم محکم است . بنا براین پرمحتوا بودن مقالات خیلی اهمیت دارد.
من باز تشکر می کنم ، تقدیر می کنم از زحمات آقایان و همه کسانی که خلاصه در نشر معارف اسلامی کوشا و فعال هستند و دعا می کنم برای شما :
خدا بر توفیقات شما بیفزاید . خدا به حق محمد و آل محمد به من و به شما برادران توفیق خدمت اسلام و مسلمین عنایت فرماید .همه برادرانی که خدمت می کنند زحمت می کشند ، به همه شان اجر عنایت فرماند . خدایا خلوص نیت به همه ما عنایت بفرما ، خدایا رزمندگان مسلمان را در جبهه های ایران ، افغانستان، لبنان؛ فلسطین و همه جا پیروز بگردان . شهدای انقلاب ، شهدای بعد از انقلاب ، شهدای فرهنگ ما را با شهدای کربلا محشور بفرما . به رهبر انقلاب طول عمر عنایت بفرما .
ان شاءالله همه شما موفق و موید باشید .
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
مسائل فقهی حج
مجموعه مسائل فقهی مربوط به حج که د راین بخش به چاپ می رسد مسائلی است که عموما در رساله ها ومناسک حج مطرح نشده است و آیه الله شیخ محمد حسن قدیری عضو حوزه استفتا امام در سال گذشته در مراسم حج بر حسب برخورد به سوالات مطروحه از سوی حجاح محترم آنها را یادداشت نموده و بر حسب فتوای حضرت امام خمینی (ره) جواب داده اند و بعد از جمع آوری در یک مجموعه و بازنگری دوباره آیه الله سید عباس خاتم یزدی دیگر عضو حوزه استفتا امام و تاکید و احازه معظم له دراختیاربرادران و خواهران مسلمان به ویژه آنهایی که ان شا الله عازم بیت الله الحرام می باشند قرار می گیرد .
س- اگر کسی روز یازدهم برای طواف حج به مکه برود و در مراجعت تا غروب گرفتار ترافیک شده و به رمی روز یازدهم نرسد آیا رمی را شب دوازدهم انجام دهد یا روز دوازدهم قضا نماید ؟
ج-می تواند شب رمی کند
س- در صورت عدم امکان دمی جمره در روز به واسطه ازدحام آیا جایز است عوض رو ز گذشته یا آینده شب رمی جمره نمود یا نه ؟
ج- در صورت عذر مانع ندارد .
س- گوشت گوسفندی که حاجی به عنوان کفاره می دهد خودش می تواند از آن بخورد یا نه ؟
ج- نمی تواند بخورد .
س- جمره عقبه یکطرفه است و اطاف جمره و پشت آن سیمان است حاجی اختیا را می تواند به سیمان که دو رجمره است یا پشت جمره سنگ بزند یا خیر ؟
ج- اگر احراز نمی شود که رمی جمره شده کفایت نمی کند .
س- از هر کاروانی چند نفر به عنوان پیش پرواز به جده می روند و چون اثاثیه کاروان در مکه می باشد ناچار به عمره مفرده محرم می شوند . آیا برای چنین افرادی که بعد از میقات مسجد شجره و یا جحفه محرم می شوند به عمره تمتع آیا اجازه می فرمایید که برای این عمره مفرده از حدیتیه و یا جده با نذر و یا بدون نذر محرم شوند یا خیر ؟
ج- اگر احراز نشود که مکان احرام محاذی میقات یا قبل از آن است احرام از آن صحیح نیست و لو با نذر مگر د رصورتی که تمکن از رفتن به میقات یا محاذی آن نباشد و در این صورت احتیاجی به نذر نیست و در خصوص جده احوط آن است که با نذر محرم شوند .
فریضه حج در بین فرائض الهی از و یژگیهای خاصی برخوردار است و شاید جنبه های سیاسی و اجتماعی آن بر جنبه های دیگرش غلبه داشته باشد .
امام خمینی
س- دو محل برای قربانی تعیین شده غیر از این دو محل دو لت سعودی مانع ا زذبح گوسفند می شود و ظاهرا این دو محل فعلا بین حد و آخر زمین منی و اول وادی محسر و مزدلفه است آیا قربانی د راین محل کفایت می کند ؟
ج- د رصورت امکان باید د رمنی ذبح کنند و در هر صورت ذبح د ر مسلخ جدید کفایت می کند .
س-حکم کسانی که شب عید می توانند رمی نمایند در روز یازدهم و دو ازدهم هم جاری است یا خیر ؟
ج- اگر عذر دارند از رمی در رو ز می توانند .
س- افرادی که که به مکه می روند بعد از انجام عمره تمتع و قبل از حج تمتع آیا می توانند عمره مفرده انجام دهند یانه و آیا بین عمره و عمره دیگر باید چقدر فاصله بشود ؟
ج- جایز نیست خروج از مکه بدون احرام به حج بعد از عمره تمتع و بر فرض خروج بدون صحت عمره مفرده محل اشکال است اگرفاصله بین دو عمره کمتر ازیک ماه است رجائا آورده شود .
س- در عشر ذی حجه عمره مفرده جایز است یا نه و در صورت جواز اکتفا به عمره مفرده بدون حج اشکال دارد یا نه ؟
ج- مانع ندارد و اگر حج بر ا و واجب نیست می تواند به آن اکتفا کند .
س- طواف عمره تمتع را از داخل حج اسماعیل انجام داده واز احرام بعد از تقصیری خارج شده و در وقت طواف حج متوجه اشتباه خود شده تکلیف این شخص چیست ؟
ج- طواف عمره و نماز آن را دوباره به جا آورده وکفایت می کند .
ص- در چند دور طواف دست خود را روی حجر اسماعیل یا پای خو د را روی شادروان نهاده آیا طواف او اشکال دارد و فرقی بین عمد و جهل است یا نه و اگر واقع شده تکلیف چیست ؟
ج- دست روی دیوار حجر اسماعیل گذاشتن در حال طواف مانع ندارد و مجرد پا گذاشتن روی شاذروان بدون اینکه ازروی ان راه برود نیز اشکال ندارد .
س- افرادی که مثل حمله دار ومعاون او در ایامی که در مکه است هر روز ویا دو روز یک مرتبه لازم است برود جده برای انجام کارهای اداری و غیره در مراجعت به مکه لازم است محرم شود و یا حکم حشاش و حطاب را دارد ؟
ج- لازم نیست و استثنا حشاش وحطاب از کسانی است که از میقات یا محاذی آن تجاوز می کنند .
س- اگر طواف عمره ماطل باشد و بعد از اعمال حج متوجه شو د تکلیف چیست ؟و اگر طواف حج باطل باشد و بعد از طواف نسا متوجه شود آیا بعد از اعاده طواف حج و سعی طواف نسا را هم بایستی اعاده کند یا خیر ؟
ج- باید خصوص طواف و نماز باطل شده را بجا آورد و اتیان اعمال بعد ا زطواف لازم نیست .
س- در اثر کثرت جمعیت و از بین رفتن حد طواف وعلائم آن مستدعی است نظر مبارک را بیان فرمایید آیا حاجی میتواند خارج از حد تقریبی ۲۶ ذراع و۶ ذراع در حج اسماعیل طواف واجب بجای آورد و انجام دهد ؟
ج- در صورت امکان ولو در وقت خلوت باید د رحد طواف کنند و اگرممکن نیست با مراعات الاقرب فالاقرب طواف در خارج حدنیز مانع ندارد .
ج- هر گاه در طواف خانه خدا مثلا در چند قدم از طواف اشکالی پیش آمد مثل اینکه بی اختیا راو را ببرند آیاهمان چند قدم را باید از سر بگیرد یا اینکه آن دور را از حجر الاسود دوباره شروع کند ؟
ج- همان چند قدم را ازسر بگیرد و اگر از حجر الاسود شروع کند به قصد طواف اشکال دارد .
س- اگرجنون عارض برمحرم شود تکلیفش چیست و بر عهده کیست ( باتوجه به اینکه غالب امور حجاج در اختیار و بر عهده مدیران کاروان حج بوده است )
ج- برکسی تکلیف نیست ولی اگر خود مجنون حج رااتمام نماید صحیح است درصورت تمیز و از احرام خارج می شود درهر صورت تکلیفی ندارد .
س- در مقابل حجر اسماعیل یسار حجر مناط د رطواف است یا یسار بیت ؟
ج-باید صدق طواف بیت کند بنحو متعارف باشد.
س- لطفا بفرمایید آیامی شود ازمحل حرکت مانند مهر اباد با نذر محرم شد که دیگر حجاج به جحفه نروند ؟
ج- باید صدق طواف بیت کند و بنحو متعارف باشد .
ج- مانع ندارد و اگر در روز زیر سقف سفر می کنند باید کفاره بدهند .
ج- تزریق آمپول در حال احرام چه صورت دارد ؟
ج- مانع ندارد و لی اگر موجب بیرون آمدن خون ازبدن شود تزریق نکند مگر در مورد حاجت و ضرورت .
س- گذاشتن و عبور ماشین از زیر پلهایی که د رمسیر واقع است و بناچار باید محرمین از زیر آن پلها عبور کنند و یا درمحل بنزین ماشین درزیر سقف متوقف میشود . و محرمین در زیر سقف قرار دارند و پیاده شدن و سوار گردیدن نیز بر خلاف مقررات و یامنجر به نزاع می شود تکلیف چیست و آیا کفاره دارد یانه؟
ج- آنچه در حال احرام حرام است سایه بر سر قرار دادن است و در موارد مذکور صدق نمی کند و کفاره ندارد .
س- استظلال برای مردان محرم در شب وهوای ابری چه حکم دارد ؟
ج- درشب استظلال نیست و درهوای ابری در روز جایز نیست .
س-آیا بین دو عمره فاصله لازم است یا خیر؟
ج- احوط در فاصله کمتر از یک ماه این است که به قصد رجا عمره را بجا آورد .
س- می گویند نماز طواف را باید پشت مقام ابراهیم خوند و این هم باز مشکل است آیا جایز است هر مکانی که ممکن باشد نماز طواف را بخوانند ؟
ج- در حال اختیار جایز نیست و در صورت عدم امکان تفصیلی است در مناسک ذکر شده است .
س- حاجی بنا دارد که طواف را از مبدا آن که شارع فرموده بجا آورد و لی خیال کرده مبدأ آن مقابل درب کعبه یا حجر اسماعیل یاست و طواف رابه این نحوتمام کرده تکلیف د رهر دو صورت چیست ؟
ج- احوط اتمام طواف واعاده آن است .
س- بعد از عمل عمره تمتع و قبل از انجام حج تمتع آیا انسان می تواند از مکه خارج شود به جبل النور و غار ثور یا جده یا طائف و برگردد و اگر جایز باشد در مراجعت باید عمل عمره مفرده انجام دهد یا نه ؟
ج-به احتیا ط و اجب خارج نشود از مکه مگر در صورت حاجت محرمابه احرام حج.
س- کسی که بعد از ظهر طواف و نماز طواف رابجا می آورد و بعد بدون تاخیر عرفی سعی را شب بجا می آورد صحیح است یانه ؟
ج- اگر بدون تاخیر سعی در شب واقع می شود مانع ندارد و احتیاط آن است که تا شب تاخیر نیندازد اگر چه اقوی اصحت است .
س- شخصی نماز طواف را فراموش کرده بعد از تقصیر متوجه شد آیا باید با لباس احرام بجا آورد ؟
ج- لازم نیست .
س- کسانی که درنمازشان غلط دارند،نماز طواف عمره و حج و طواف نسا را به جماعت بخوانند کفایت می کند یاباید نایب بگیرند و درصورتی که نایب بگیرند خودشان هم باید فرادی بخوانند یانه و نماز طواف راباید آهسته بخوانند یابلند ؟
ج-باید خودشان فرادی بخوانند و مخیرند بین جهرو اخفات.
س- جمعی از کارمندان کاروانها که قبل به مکه می روند برای آماده کردن وسائل منزل مکه ومدینه و پس از بازگشت وآمدن حجاج باید فورا به مکه مراجعه نمایند برای آماده کردن غذای حجاج امکان رفتن به جحفه و احرام از میقات برای آشپز و آبدار نیست آیا با انجام اعمال عمره تمتع و بازگشت به جده آیا فقط مرتکب عمل حرامی شده یا به اعمال او صدمه ای وارد می گردد؟
ج- به اعمال حج ضرر نمی زند .
س- هر گاه دراثر ازدحام زیاد در هر طوافی بی اختیار او راببرند و هر چه هم تکرارکند باز هم اشکال تکرار شود چه باید کرد؟
ج- طواف راباید صحیح انجام دهد ولو در وقت خلوت و اگر منظور از بی اختیار شدن این است که در اثر فشار جمعیت تندترمی رود ولی قدم ها رابه اختیار بر می دارد ، ضرر ندارد .
ملاهای خودرُو در اتحاد جماهیر شوروی
استاد فخر الدین حجازی
خطری که اکنون اتحاد شوروی رابه وحشت افکند ، حرکتهای اسلامی درجمهوریهای مسلمان نشین اتحاد شوروی است که به وسیله روحانیون مبارز ، عناصر آزاد و مسئولی هستند که خارج از تشکیلات مزدورانه آخوندهای جیره خوار کمونیزم و شیخ الاسلامهای مرفه و دست آموز سازمان مخوف « کا . گ . ب» تضاد اسلام و نظام الحادی مارکسیسم را درک می کنند و برای آزادی مسلمانان شوروی میکوشند . این روحانیون آزاد و مبارز را روسها ملاهای خودرو می نامند و وجود آنها را خطری برای حکومت الحادی خود می دانند .
به نقل از روزنانه پراوادا شماره دوم ژوئیه ۸۳ مطابق ۱۱/۴/۶۲ کمونیستها مسائل مربوط به اجرای تصمیمان پلنوئوم کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی جزو اهداف در جه اول ، اعلام شده است .
موضوع تربیت الحادی بسیار مهم است. دراین رابطه باید اقدامات جدی بعمل آید . در این زمینه مشکلات زیادی داریم ، در جمهوری ترکمنستان بیش از سیصد روحانی خودرو و غیر قانونی فعالیت می کنند . زمینه و محدوده فعالیت آنها دردرجه اول اماکن به اصطلاح مقدس است ، برای مبارزه با جان گرفتن گذشته ها پایداراز تربیت الحادی غافل نشد و از تجارب بزرگترهای کالخوزها و غیره استفاده کرد ، رسانه هی گروهی مخصوصا مطبوعات در این اواخر به این پدیده ها کمتر توجه می کنند و باید توجه بیشتر مبذول دارند .
روسها قبلا هم از روحانیت رشید اسلامی در ایران ضربه خورده اند ، اکنون در مسکو در یکی از میدان های مقابل ایستگاه مترو ، مجسمه قد بلند گریبایدوف سفیر مقتولشان در ایران ، عرض اندام می کند که می خواست زنهای مسلمان گرجی را که در ایران ازدواج کرده بودند به زیر چتر سفارت روس حمله بردند و عوامل سفارت را کشتند .
استعمار غرب هم از روحانیت مبارز اسلامی دلی پر خون دارد ، از سید جمال الدین اسد آبادی ، میزای شیرازی ، کواکبی ، ابی بادیس ، کاشانی ، شیخ فضل الله نوری ، مدرس و سر انجام رهبر عضیم و جاوید اسلامی ، حضرت امام خمینی . تلاش شرق غرب از دیر باز، محو روحانیت بود آتاتورک و رضاخان و محمد رضاخان در این باره تلاشها کردند و لی نتوانستند این چشمه خروشان را فرونشانند و اکنون روسها برای درهم کوفتن قدرت روحانیت آزاد تلاش فراوان دارند تا شاید با محو روحانیت و گسترش تبلبغات الحادی بتوانند اسلام راکه پس از هفتاد سال حاکمیت نظام مارکسیستی سر بر افراشته سرکوب سازند و این نور راخاموش کنند.
برنامه های رادیو تلویزیونی شوروی بطور مداوم ، مجری تبلیغات ضد روحانی است و مخصوصا در جمهوریهای مسلمان نشین نمایشهای مسخره ای از روحانیت به روی پرده می آورند آنها را دزد و مفتخوار و فاسد و شهوتران نشان می دهند . البته آخوندهای مزدور و برخی شیخ الاسلامهای جیره خوار را هم برای اغفال عوام تربیت می کنند که مراسم مذهبی را به سود نظام الحادی حاکم اجرا کنند و درخطبه های خود بگویند« اسلام با مرام کمونیستی تضادی ندارد !»
یعنی خدایی با بی رحمی و وجود باعدم یکسان است بلی ، این هم درسی است از تضاد دیالکتیکی مکتب مارکسیسم که باحرف خودشان هم چنین ادعایی مغایرت دارد.
ولی با وجود هفتاد سال مبارزه با اسلام و روحانیت ،نتایج ترویج مرام ضد خدایی مارکسیسم و مغزشوییهای فرهنگ مادی نتیجه ای معکوس ببار آورده و اسلام باز هم درحال آتشفشان است .
مسجد مسلمانان درمسکو درروز جمعه مالامال از نماز گزاران است اگر چه امام جمعه درخطبه اش « اللهم انصر الاسلام والمسلمین » را آهسته و جویده می گویدو « اللهم اخذل الکفارو المنافقین »را اصلا نمیخواند ، کتب مذهبی درکتابفروشی های دست دوم خرید و فروش می شود ، رونویس کتابهای دینی در جلوی کتابفروشی ها به قیمت زیاد و بطور قاچاق فرخته می شود ، در نزدیکی فروشگاههای کاردستی براحتی می توان عکسهای مذهبی را خریداری کرد، مراسم مذهبی مسلمین و مسیحیان در روزهای یکشنبه و جمعه و اعیاد برگزار می شود .
با اینکه آقای انگلس ، ازدواج تشکیل خانواده را یک عمل ناشی از تعصبات قبیله ای می داند و معتقد به لزوم روابط آزاد است ،صدها اتومبیل تزیین شده عروس داماد را دیدم که د ر کنار رودخانه مسکو اجتماع می کنند و پس از ثبت ازدواج برای انجام مراسم عقد مذهبی به مساجد وکلیساها می روند و بچه های مسلمان به عنوان انجام یک عمل بهداشتی ختنه می شوند ، مخارج اماکن مذهبی را مومنین تامین میکنند ولی حکومت هم سهمی بر میدارند .
در باکو علیرغم آنهمه تلاش های ضد اسلامی که شصت سال است با نهایت خشونت ادامه دارد. علاقه به اسلام با نمونه های بارزی به چشم می خورد ، مسلمانهای آذربایجان شوروی می گفتند ما افطاری به چشم می خورد ، مسلمانهای آذربایجان شوروی می گفتند ما افطار سحری خود را با صدای رادیو اردبیل برپامی داریم و امسال ماه رمضان ،چنان مساجر شهر از انبوه جوانان پربود که رئیس آموزش و پرورش آذربایجان دست بدامان پلیس شد و ـآن اجتماعات را بر هم زد ، د رایام عاشورا مراسم عزاداری در شهرها و روستاها با عظمتی بی سابقه برپا می شود و همه جا تعطیل است . دو جلد تفسیر ترکی البیان بقیمت هشت هزار تومان خرید و فروش می شود ، دلهای مردم برای یک جلد قرآن پر میزنند ولی یافت نمی شود و لی کتابهای مارکس و لنین فراوان است و مشتری ندارد .
در۲۴ کیلومتری شهر باکو زیارتگاهی است که مسلمانان مستاصل از جو عفن کفر الحاد و آنجا پناه می برند تا نفسی بازه کنند زنهای چادری و دختران جوان رو سری دار با نهایت اخلاص و ارد زیادتگاه می شدند و د ربرابر پنچره ای که مشرف بر مقبره بود زانو می زدند و اشک می ریختند ونمی دانم دخترهای جوانی که د رمدارس مارکسیستی بر ضد اسلام مغز شویی و تبلیغ شده بودند چگونه در این مکان مقدس دست و در دیوار می کشیدند .
روسها با اینکه می گویند د راتحاد جماهیر شوروی مذهب آراد است تبلیغات مذهبی را ممنوع کرده اند و در مقابل ، علیه مذهب آزاد است باتمام قوا تبلیغ می کنند ، مساجد را تبدیل به موزه ها و مراکز لهو لعب کرده و تکایا را مبذول به مراکز فرهنگی خودشان ساخته اند و لی همان چند مسجد باقی مانده بانهایت صلابت برپا است ، دعای فرج امام زمان بر دیوار مسجد تازه پیر باکو تجلی و معنی خاصی داشت و همان علمها و عماریها و پنجه ها همچنان برپا بود و جوانها قرآن نماز می خواندند و سجاده ها با مهر و تسبیح گسترده بود .
کمونیستها حتی درکتابهای درسی هم بر ضد اسلام تبلیغ می کنند و می نویسند که محمد (ص) تاجر سرمایه داری از خاندان اشراف بود که برای حفظ منافع سرمایه داران در مکه قیام کرد و دین تازه ای پدید آورد !
وقاحت را ببین که چگونه تاریخ را تحریف می کنند و پیامبر فقیری راکه با سرمایه دارانی چون بولهب و بوسفیان و پادشاهانی چون پرویز و هراکلیوس در تمام مدت رسالتش جنگیده است اینگونه معرفی می کنند .
ولی بهر حال معنویت رانمی توان شکست و روح و وحی و خدا و معاد رانمی توان محو کرد و خورشید رانمی توان با دهان خاموش ساخت و اینک حتی خود دانشمندان الحادی هم دارند علیرغم میل خود به این حقیقت اعتراف می کنند .
در دانشگاه مسکو با پروفسور مشهور انسان شناس شوروی که مسئول دانشگاه بود مسائلی طرح شد که نمایانگر همین حقیقت است . به ایشان گفتم :شما که دانشمندی انسان شناسید و سی هزار و دانشجو راتربیت می کنید ،انسان راچگونه می شناسید یک ماشین ،یک حیوان بانیازهای مادی و بعد طبیعی یا عمق و بعد دیگری هم دارد؟ انسان شما انسان حقیقی است یا انسان غرببیها یا انسانهای که خارج از این دو بلوکند ومکاتب دیگری دارند ؟
می خواست طفره برود و گفت ما جوانهامان رابر اساس آزادی و عدالتخواهی تربیت می کنیم ،گفتم آیا آنها سوای درس و کار و زندگی مادی و التذاذهای جسمی نیاز دیگری ندارند ؟ آیا آنها غیر از مسیر خانه به مدرسه و کارخانه به حزب مسیر دیگری را نمی جویند ؟ خواست دیگری ندارند ؟ التهابی احساس نمی کنند ؟به چیز دیگری جز آنچه می بینند نمی اندیشند ؟
گفت . شما خیلی پیچیده و مرموز حرف می زنید گفتم می خواهم از شما پروفسور انسان شناس چیزی بیاموزم .
چشمانم به او خیره شده بود او درمیان چند نفر دیگری ! که درکنارش نشسته بودند ساکت مانده بود. من در دل از خدا استمداد می جستم ،بالاخره سرش را بلند کرد چهره اش می درخشید چشمانش روشن بود ،لبخندی بر لبانش پدیدار شد روحش از بندها رهاشد و سر انجام گفت: « بله ،جوانهای ما نیازهای روحی هم دارند »
فاتحانه تکان خوردم و جابجا شدم خدایا چه می شنوم اعتراف به حقیقت اعتراف یک انسان شناس شوروی به آنچه که نظام کمونیزم و فلسفه مارکسیسم آن رانفی می کند، بله روح …. نیازهای روحی …
دهانم باز مانده بود و باچشمانم التماس می کردم که باز هم بگوید و او گفت : « در پی نیاز روحی جوانان هستم تاعدالت درآنها ریشه بدواند و ازاین جوانان و از این ایده آنها باید دفاع کرد»
کار به اینجا پایان نیافت و او گفت : از شمادعوت می کنم که بیایید در دانشگاه درباره نیروهای روحی جونان صحبت کنید . ترسم فرو ریخته بود و ازاسلام گفتم که پاسخگوی نیازهای روحی است و از دانشگاههای خودمان که چگونه با انقلاب فرهنگی زنجیرهای فرهنگ غرب را از مغزهای دانشجویان گسیخت و آزادشان ساخته و از خدمات اسلام به فرهنگ انسانی.
باز هم منصفانه به سخن آمد وگفت : « اسلام بدون شک یکی از ادیان بزرگ جهانی است ، دین اسلام برای بشریت هدایایی آورده و فلاسفه و دانشمندان و شعرا و نویسندگانی که همه باعث غرور بشریتند ، ادبیات شما فوق العاده جالب است ما ارزش بسیاری برای آن قائلیم ،تلاش می کنیم که جوانان را چنان تربیت کنیم که به ادبیات وسنن دیگر کشورها احترام قائل شوند ما خوشحال می شویم که شما برای دانشجویان ما صحبت کنید . مسلما سخنان شما برای جوانان می شویم که شما برای دانشجویان ما صحبت کیند . مسلما سخنان شما برای جوانان ما جالب خواهد بود و ما هم با کمال میل گوش می کنیم .»
نفسی براحت کشیدم و بر خاستم و فهمیدم که بیهوده برای اسلام جوش میزنم «وللبیت رب یحمیه » اگر اینها با بمب و توپ و موشک وتانک ، اسلام را می کوبند ، اسلام در بزرگترین مراکز علمی و فکری و درقلب جوانان آرمانخواه و بشنه معنویت جوانه می زند و روزی که چندان دیر نیست از کانون کفر و الحاد جهانی بر میخیزد ومفجر می شود والفجرهای پیاپی ،دژهای کفر نفاق را در هم می کبد .
ملاهای خودرو که بحقیقت خود روی وخدا جویند با قلم و شمشیر ،قرنها جنگیده و در برابر هیچ قدرتی جز خدا سر فرود نمی آورند پس به کمونیستها باید گفت:
از همین جهت است که شما و دوستان آمریکایی پلید وجنایتکارتان لب تیز حمله تان را متوجه روحانیون بزرگ مبارز می کنید و آنها بدست مزدوران خارجی در محرابهای عبادت بشهادت می رسند ،چون نقطه حساس خطر را درک کرده اید ولی کار از کار گذشته و مسلمانها در فلسطین ولبنان وافغانستان و فیلیپین و مصر وسودان و تونس و مراکش ودیگر سامانها برهبری روحانیون اصیل ومبارز برخاسته اند ،واین آتش مقدس در جمهوریهای مسلمان نشین شوروی هم درحال اشتعال است و شماها چون مرکز این انقلاب راایران نمیدانید به تقویت هر چه بیشتر رژیم بعثی عراق می پردازید که شاید این آتش مقدس را خاموش سازید ولی دیر از خوان برخاسته اید و این آتشفشان که از فجرهای پیاپی میتوفد ، دیگر قابل مهار نیست ، زیرا بچه مدرسه های بهبهان که در موشکبارانهای شما سر بمصرع سرخین خون نهاده اند به همه مسلمانان جهان درس داده اند که تا حقیقت «لیظهره علی الدین کله » تحقق نیابر ، دست از مبارزه برندارند.
الا ان نصرالله قریب
نظام امامت طرح تشکل در اسلام
حجه الاسلام یحیی سلطانی
آخرین قسمت
اسلام و عوامل جناح بندی در احزاب
در مقاله گذشته سوالی به این شرح مطرح کردیم که « اگر اسلام اصرار دارد که وحدت درامت محفوظ بماند چگونه قانون اساسی جمهری اسلامی ایران ،تعداد احزاب را در نظام جمهوری اسلامی تجویز می کند درصورتی که تجربه نشان داده که تعداد احزاب ،جناح بندی ها عامل موثری برای کودتاها و زد و خورد ها و کشت و کشتارها بوده است» و درپاسخ این سوال ثابت نمودیم که قانون اساسی به این مطلب توجه داشته و جوانب امر را رعایت نموده است . دراینجا گذشته راتکرار نمی کنیم ،آنچه مجددا مورد بحث قرار می گیرد ،این است که از نظر اسلام ،حزب باید برنامه ای تنظیم کند که هیچیک از عوامل جناح بندی در آن نباشد تا به وحدت امت آسیبی وارد نگردد . اگر برنامه حزب به گونه ای باشدکه عامل تفرقه و جناح بندی « در امت واحده را ممنوع نکرده باشد و یا خود عامل تفرقه گردد آن حزب اسلامی نخواهد بود و برای مسلمان جایز نیست که در آن وارد گردد یا از آن تبلیغ نماید وهمانگونه که اجمالا بیان گردید دراحزاب پنج عامل می تواند هر کدام به تنهایی موجب جناح بندی و تفرفه باشد .
عامل اول: اختلاف د رمسائل عقیدتی و مواضع اجتماعی ،سیاسی و اقتصادی
اگر فرضا دو حزب وجود داشته باشد که یکی از آنها معتقد به اصالت مذهب باشد و دیگری ضد مذهب یا یکی از آن جمهوری خواه باشد و دیگری مثلا سلطنت طلب یا یکی طرفدار نظام سرمایه داری باشد و دیگری ضد سرمایه داری ،طبیعی است که بین این دو حزب وحدت نخواهد بود ودر میدان مسابقه هر کدام می کوشد بر دیگری پیروز کردد و اکثریت رابه دست بیاورد تا بتواند حاکم گردد و برنامه های خود راپیاده کند و اصولا تفاهم بین دو نظامی که متضاد هستند غیر ممکن و یا حد اقل مشکل است و هر نظامی که می کوشد اکثریت را بدست آورد و حکومت را در اختیار بگیرد معمولا اگر بتواند ،برای رقیب ایجاد مزاحمت می کند و همین امر در احزاب موجب کشمکش و جناح بندی ها و موضع گیری ها خصمانه می گردد.
در اسلام هیچ عقیده غیر اسلامی تبلیغ کند و یا بنام اسلام درمسائل اجتماعی سیاسی و اقتصادی غیره زیر بنای غیر اسلامی داشته باشد . اسلام به اینگونه احزاب آزادی تبلیغ نمی دهد و از رشد آنها جلو گیری می کند و بطور کلی در حوزه اسلام تاسیس حزبی که مواضع غیر اسلامی داشته باشد براین مسلمانان ممنوع است زیرا اسلام همه رابه خدا دعوت می کند و آنهارا در پیروی از احکام خدا ملزم می داندو کسانی را که عقیده تغییر اسلامی دارند ومردم رابه نظامی غیر از نظام و حی دعوت می کنند ، گمراه کننده و بدعت گزار معرفی نموده و آنها را برای جامعه اسلامی خطرناک می داندمخصوصا اگر مطالب غیر اسلامی خود رابخواهند به نام خدا بنام وحی دربین مردم منتشر نمایند .
قرآن در سوره انعام در ضمن آیات ۱۴۰ تا ۱۴۵ کسانی را که بدون علم چیزهایی رابر خود حرام کرده و آن رابه دین خدا نسبت داده اند مورد نکوهش قرار می دهد و آنگاه می فرماید: کیست ظالم تر از کسی که دروغی را بر خداببندد تامردم رابدون علم به گمراهی بگشاند ،
«فمن اظلم ممن افتری علی الله کذبا»
« لیضل الناس بغیر علم »
و در سوره نوح در ضمن آیات ۲۰ تا ۲۷ که درباره قوم نوح (ع) سخن می گوید می فرماید : قوم نوح به خاطرگناهان خود ( در آب ) غرق گردیدند و در آتش داخل شدند و در همان آیات بنابر بعضی از تفاسیر یکی از گناهان قوم نوح را گمراه کردن دیگران می داند .
« وقد اضلوا کثیرا و لا تزد الظالمین»
« الا ضلا لا مما خطیئاتهم اغرقوا »
« فادخلوا نارا »
از علی ( ع) نقل شده که آن حضرت فرمود : آغا۱پیدایش آشوبها پیروی از هوسها و بدعت گذاری احکامی است بر خلاف قرآن که مردمی به دنبال مردمی آن را بدست گیردند ( توسط بدعت گذاران ) مقداری از حق گرفته و یامقداری ا زباطل آمیخته می شود ( و افکار التقاطی به وجود می آید ) اینجا است که شیطان بر دوستان خود چیره می شود ( و آنها رابه گمراهی می کشاند ) اگر باطل خالص باشد و باحق آمیخته نگردد مطلب بر هیچ اندیشمندی پوشیده نمی ماند و اگر حق خالص باشد ، اختلافی پیش نمی آید .
« عن ابی جعفر (ع) قال : خطب»
« امیر المومنین (ع) الناس فقال :»
«ایها الناس انما بدء وقوع النقص »
« اهواء تتبع و احکام تبتدع یخالف »
« فیها کتاب الله یتولی فیها رجال »
« رجالا فاو ان الباطل خلص لم یخف »
« علی ذی حجن و لو ان الحق خلص»
« لم یکن اختلاف و لکن یوخذ من »
« هذا ضغث و من هذا ضغث فیمزجان »
« فیجیئان معا فهنا لک استحوذ »
« الشیطان علی اولیائه »
(اصول کافی باب فضل العلم)
و نیز از آن حضرت نقل شده که فرمود:یکی از مغبوضترین خلق در نزد خداوند مردی است که خدا او را به خود واگذار کرده است و از راه راست منحرف گشته و دلباخته سخن بدعت شده است .
« عن امیر المومنین (ع) انه قال: »
« ان من ابغض الخلق الی الله عزوجل »
« لرجلین : رجل وکله الله الی»
« نفسه فهو جائر عن قصد السبیل »
« مشعوف بکلام بدعه الحدیث»
ودر حدیث دیگر وارد شده است که هر کس نزد بدعت گذاری آید و به او تعظیم نماید ( و او را عظمت بدهد ) درویران کردن اسلام کوشیده است .
« من اتی ذا بدعه فعظمه فانما یسعی »
« فی هدم الاسلام »
در و سائل الشیعه ،کتاب قضا ، در ابواب صفات قاضی ،روایات فراوانی داریم که ائمه معصومین علیهم السلام بدعت گذاری و جعل قوانین و تفسیر به رای و نسبت دادن قوانین خود ساخته رابه خدا پیامبر و اسناد دروغ دادن و افترا به اسلام و فتوای بدون علم و اجتهاد با رای نظر و استنباط احکام با قیاس و استحسان عقلی بی مورد راشدیدا مورد نکوهش قرار داده و کسانی راکه با اینگونه کارها حقایق اسلامی را با اباطیل خود ساخته بیامیزند اهل عذاب و آتش می دانند.
در حوزه امامت همه احزاب باید برنامه اسلامی داشته باشند اگر حزبی بخواهد با مرامنامه غیر اسلامی تاسیس گردد لازم است به عنوان نهی ازمنکر باشیوه معقول از تاسیس آن جلوگیری شود و اگر همه احزاب عقیده اسلامی داشته باشند و کلیه مواضع آنها اسلامی باشد از لحاظ مواضع و عقیده اختلافی نخواهد داشت و جناح بندی بوجود نمی آورند .
عامل دوم : رقابتهای منفی و موضع گیریهای کوبنده
قبلا اشاره کردیم که رقابتهای منفی و موضع گیریهای خصمانه نیبت به برادران مسلمان ،گناه و خلاف شرع است و غالبا عامل تفرقه می گردد . اسلام ،مسلمانان را در میدان زندگی به یک مسابقه مثبت و سازنده د رجهت اسلاح فرد و جامعه و انجام یسکی دعوت می کند و آنها را از هر گونه موضع گیریهای رشک آمیزو برخوردهای خصمانه بر خذر می دارد . واینک با استفاده ا زمدارک مذهبی ( به خواست خدا ) نظریه اسلام رادر رابطه با این دو موضوع ( رقابت مثبت و رقابت منفی ) روشن می نماییم .
مسابقه در خیرات و رقابتهای مثبت .
قرآن مجید و رهبران اسلام ،مسلمانان را با تاکید فراوان به مسارعت وشتاب در انجام نیکی ها و مسابقه درخیرات دعوت میکند .مسابقه در خیرات همان رقابت مثبت در جهت خوب شدن و خوب عبادب نمودن وخوب ساختمن جامعه است . در اینجا به چند نمونهن از آیات قرآن و سخنان معصومین علیهم السلام اشاره می کنیم :
۱-قرآن مجید د رآیه ۱۳۰ تا ۱۳۳ از سوره آل عمران می فرماید :
« و اتقوا النار التی اعدت للکافرین و »
« واطیعو الله و الرسول لعلکم ترحمون»
« و سارعوا الی مغفره من ربکم و جنه»
« عرضها السماوات و الارض اعدت»
« للمتقین »
از آتشی که برای کافران آماده شده است بترسید و خدا و رسول را پیروی کنید ، باشد که مورد رحمت خدا قرار بگیرید و بسوی مغفرت و آمرزشیکه از جانب پروردگار شما است و بسوی بهشتی به عرض آسمانها و زمین که برای متقیان آماده است مسارعت نمایید بنابر نقل بعضی از ارباب لغت مسارعت ،مبالغه در سرعت است یعنی برای رسیدن به اسباب مغفرت و نجام اطاعت خدا وند سرعت و شتاب بیشتر داشته باشید
۲-و در آیه ۹۰ از سوره انبیات بعد از اینکه در باره زکریا و یحیی صحبت می کند و آنها را به نیکی یاد می کند ،چنین می فرماید :
«انهم کانوا یسارعون فی الخیرات »
آنها افرادی بودند که د رانجام نیکی ها سرعت بیشتر داشتند . خداوند د راین آیه شریفه مسارعت در خیرات را بعنوان یکی از صغت ینک و قابل ستایش پیامبران یادنموده است.
۳-رسول اکرم (ص) پس از بعثت ،مدت ۱۳سال در مکه ومدت چند ماه بعد از هجرت در مدینه به سمت بیت المقدس قبله گاه نخستین عبادت می کردو سپس بنابر مصالحی ،قبله مسلمین تغییر یافت و پیامبر مامور شد تابه سمت کعبه نماز بخواند . پس از تغییر قبله ،مخالفان رسول خدا مخصوصا یهودیان خورده گیری می کردند و مسلمانان را مورد اعتراض قرار می دادند و با آنان در مشاجره داشته باشید در جهت خیرات بر یکدیگر سبقت بگیرید و در کارهای نیک و عبادات و اطاععت خداوند ،مسابقه مثبت داشته باشید و بکوشید هر کدام از دیگری بهتر خدا را عبادت کنید که خداتون همه شما راروز قیامت جمع خواهد کرد وهمه نیتها آشکار می گردد و هر کسی به سزای اعمال خود خواهدرسید .
« و لکل وجهه هو ملیها فاستبقوا »
« الخیرات این ما تکونوا یات بکم »
« الله جمیعا »
« ان الله علی کل شیء قدیر »
(سوره بقره آیه ۱۴۸)
هر طائفه ای قبله ای دارد که خداوند آنرا تعیین کرده است پس در نیکیها بر یکدیگر سبقت بجویید ،هر کجا باشید خدا همه شما را حاضر می کند زیرا او بر هر کاری توانا است .
۴-خداوند درضمن آیاتی از سوره مائده درباره کتابهای آسمانی تورات و انجیل می فرماید: ما کتاب های آسمانی را وسیله هدایت انسانها قرار دادیم و به انبیا فرمان دادیم تا در میان مردم بر طبق احکامی که فرستادیم داوری کنند. ودر آیه ۴۸ میفرماید :
: • •
و این کتاب (قرآن) را به حق بر تو نازل کردیم؛ در حالی که کتب پیشین،) را تصدیق میکرد)! و حافظ و نگاهدار!» آنهایی پس بر طبق احکامی که خدا نازل کردهایم. در میگفت: آنها)! حکم کن! از هوی و هوسبازی آنان، پیری) نکن! و از احکام الهی، روی مگردان! ما برای هر کدام از شما، آیین و طریقه روشنیبخش قرار دادیم; و اگر خدا میبندید، همواره) شما را امتحان واحدی قرارمیداد; ولی خدا میترسم شما را در آنکهذلیل به شما بخشیده بیایند، (و استقامت مختلف شما را پرورش دهد). پس در نیکیها بر یکدیگر! سبکی جویید! بازگشت همواره) شما، به سویشان خداست; سپیده از آنکهذلیل در آن اختلاف میشوی; به شما خبر خواهد داد. (۴۸)
از آیات قبل استفاده می شود که بین مسلمانا و اهل کتاب درباره بعضی از احکام کتاب های آسمانی گفتگوها و مشاجره هایی بوده است ،خداوند آنها را متوجه نموده که بجای این مشاجره ها و موضع گیری های زیان بار بکوشید تا مسابقه مثبت و سازنده داشته باشید .
۵-در سوره مومنون بعد از اینکه درباره امت های پیشین سخن بمیان آمده و موضع گیری آنان را در قبال رسولان خدا شرح می دهد ، در آیه ۵۳-۵۴ میفرماید :
« کل حزب بما لدیهم فرحون فزرهم»
«فی غمرتهم حتی حین »
هرحزب و گروهی به آن دینی که دارند دل خوش نموده اند( وراهی را که انتخاب نموده اند حق می دانند بگذار تا گمراهان و جاهلان که دنبال حقیقت نمی روند تا هنگام مرگ در جهالت و گمراهی بمانند. و بدنبال این بیان ،اوصافی را به این شرح برای آن حزبی که مومن و خداجو هستند بیان می کند .« کسانی که از بیم عذاب الهی ترسناک هستند و کسانی که به خدا شرک نمی ورزند و کسانی که از آنچه به آنها داده کشده (در راه خدا ) انفاق میکنند درحالی که قلبهایشان پر از خوف خدا است،اینان کسانی هستندکه برای انجام نیکی ها می شتابند و بر دیگران سبقت می گیرند .
« اولئک یسارعون فی الخیرات و هم»
« لها سابقون »
قرآن مجید آن حزب و گروهی را رستگار می داند که با داشتن ایمان به خدا و ایمان به غذاب قیامت ، در میدان زندگی در انجام نیکی ها د رمسابقه باشند .
۶-در آیه ۲۰ سوره حدید دنیا رابی ثبات معرفی نموده و آن را به گیاهی تشبیه می کند که بعد از سرسبزی و طراوت مخصوص که به انتهای نمو خود می رسد ،سر انجام به برگهای پژمرده و خشکی تبدیل می گردد که باد ،آنها را به این طرف و آن طرف حرکت میدهد و می فرماید درآخرت دو چیزبرای انسانها وجود دارد یکی عذاب شدید خدا و دیگر آمرزش و رضایت او سپس می فرماید :
«سابقوا الی مغفره من ربکم و جنه »
« عرضها کعرض السما ء و الارض اعدت »
«للذین آمنو بالله و رسله »
سبقت بگیرید بسوی آمرزشی که از جانب خداوند است و بسوی بهشت پهناوری که به پهنای آسمان و زمین است و برای مومنان به خدا و رسولان او آماده شده است (بکوشید تا درراه بهشت و اماده کردن اسباب آموزش در مسابقه باشید ).
۷-بطور کلی دنیا درنظر رهبران اسلام میدان مسابقه د رجهت کارهای نیک و امور معنوی برای آباد نمودن آخرت است .علی (ع) پس از اندرزها و موعظه های ارزنده می فرماید :
بسوی منزل های خودتان که مامور به آباد نمودن آن هستید و بسوی آن خانه که به آن میل کرده اید و برای سکونی در آن دعوت شده اید سبقت بگیرید خدای شما را رحمت کند .
«فسابقوا رحمکم الله الی منازلکم»
«التی امرتم ان تعمروها و التی رغبتم »
«فیها و دعیتم الیها »
(نهج البلاغه خطبه ۱۸۶)
رقابتهای منفی و موضعگیریهای خصمانه .
بادقت در آداب و اخلاق مذهبی ،رقابتهای منفی به معنای کوبیدن دیگران و از صحنه بیرون راندن آنان از گناهان بزرگ بحساب می آید زیرا انگیزه های رقابت منفی معمولا از اموری است که در اسلام ممنوع و گناه است،مانند این امور : (استعلا و برتری جویی ،حب جاه و ریاست طلبی ،رشک و حسد ،خود پسندی ،خود خواهی و غرور) کسانی که دیگران رامی کوبند و می خواهند آنها را از صحنه خارج نمایند یا به علت آنکه خود را از دیگران تحت سلطه انها باشند و این همان استعلا وبرتری جویی است و اینان شهرت دوست و ریاست طلب هستند و می خواهند نام آنها همیشه بر سر زبانها باشد و دیگران تحت الشعاع باشند و ریاستها نیز فقط دردست آنها باشد و این همان حب جاه و ریاست خواهی است و یا خود پسندی و غرور در آنها رشدیافته و دیگران را به چیزی نمشمارند و می خواهند دیگران طفیلی انها باشندو یا صفت زشت حسد در آنها ریشه دار شده و نمی توانند دیگران را درمقام اجتماعی ببینند . همه اینها د راسلام از صفات زشت شمرده شده و مورد مذمت قرار گرفته است . قران مجید می فرماید کایندار آخرت را برای کسانی قرار می دهیم که اراده برتری جویی و فساد د رزمین را ندارند:
« تلک الدار الاخره نجعلها للذین »
«لا یریدون علوا فی الارض و لا فسادا»
(سوره قصص آیه ۸۳)
بنابرگفته صاحب تفسیر المیزان ،استکبار و اراده علو اظهار برتری بر بندگان خدا یکی از مصادیق فساد در زمین است که به علت اهمیت آن در کنار فساد اختصاص به ذکر یافته است.
ابلیس یکی از کسانی بوده که بنا بر گفته نهج البلاغه شش هز ار سال خدا راعبادت نموده و سر انجام به علت استکبار و خود برتربینی که حاضر نشده درمقابل آدم به امر خدا سجده کند همه عبادتهای او تباه گردیده است و ا زدرگاه خدا رانده شده و مورد خشم الهی قرار گرفته است.
هر کس با روایان اسلامی و آیان قرآن آشنایی داسته باشد خوب می داند که یکی از خلق های زشت در اسلام خودبرتربینی و یکی از گناهان بزرگ اظهار برتری نمودن بر بندگان خدا است . حب جاه شهرت دوستی نیز درکتب اخلاق ازصفات زشت به حساب آمده است .مرحوم نراقی می فرماید:
« حب الجاه و الشهره من المهلکات »
« العظیمه »
شهرت در اصطلاح اخلاق آن است که انسان دوست داشته باشد که دربین مردم مشهورباشد ونام او به بزرگی بر سر زبانها باشد و حب جاه این است که انسان مایل باشد دلهای دیگران درتسخیر او باشد و بندگان خدا مطیع و فرمانبردار او باشند.
از رسول خدا (ص) نقل شده که فرمود:حب جاه و مال در دل انسان نفاق را می رویاند همانگونه که آب گیاه را.
« حب الجاه و المال تبنیان النفاق »
« فی القلب کنا ینبت الماء البقل »
ریاست طلبی نیز در اسلام مورد نکوهش قرار گرفته و برای دین مسلمان خطرناک معرفی شده است.
از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمود :
کسی که ریاست می خواهد تباه می گردد .
«من ارادالریاسه هلک»
و حسد از بدترین مرضهاو خبیث ترین اخلاقها شمرده می شود . بنا بر تعریفی که در کتب اخلاق آمده است حسد آن است که انسان دوست داشته باشد که نعمت خدا از برادر مسلمانش زائل گرددو نتواند ببیند که برادر او موقعیت و مقام اجتماعی داشته باشد . دانشمندان فرموده اند: حسد بدترین رذائل و حسود ،بدترین مردم است درباره مذمت ا زحسد روایات فراوان داریم . از رسول خدا نقل شده که فرمود: حسد حسنات اعمال نیک انسان را می خورد و نابود میکند همانطوری که آتش هیزم را :
« الحسد یاکل الحسنات کما تاکل النار »
« الحطب »
خود خواهی و غرور هم از رذائل اخلاقی شمرده شده و ریشه ای شیطانی دارد که در باره آن بحث خواهیم کرد.علاوه برهمه اینها انسان برای کوبیدن دیگران معمولا دست به کارهای می زنندکه غالب آنهاگناه و خلاف شرع است مانند (افترا ، تهمت ، عیبجویی ،غیبت ، تحقیر و اهانت ) زیرا کوبیدن دیگران صورت نمی گیرد مگر اینکه عیبهای آنها را جمع آوری نموده و برای مردم بازگو کنند این همان عیب جویی و غیبت ها محرم است و یا در مرحله شدیدتر برای آنها عیبهایی بتراشند و بر آنها ببندند که این همان تهمت و افترا است و حد خفیف رقابت منفی این است که دیگران را بچیزی نشمارند و در موضع گیریها آنها مورد تحقیر قرار دهند که این هم در اسلام گناه است.
از رسول خدا نقل شده که فرمود: هر کسی به مرد یا زن مومن بهتان بزند و یا درباره او چیزی بگوید که د راو نیست ، خدای تعالی روز قیامت او را بر تلی ازآتش نگاه می دارد تا از مسئولیت آنچه گفته است در آید :
« من بهت مومنا او مومنه او قال فیه »
«ما لیس فیه اقامه الله تعالی یوم »
« القیامه علی تل من نار حتی یخرج»
«مما قال فیه »
(سفینه البحار ماده بهت )
و از آنحضرت نقل شده که فرموده :بپرهیزید از غیبت که گناه غیبت ا ز زنا بیشتر است :
« ایاکم و الغیبه فان الغیته اشد من الزنا »
(جامع السعادات)
معلی بن خنیس می گوید از حضرت صادق شنیدم که می فرمود: خدای تبارک و تعالی فرمود:هر کس دوستی ازدوستان مرا اهانت کند برای ستیز بامن آماده شده است:
«من اهان لی و لیا فقدار صد لمحاربتی »
(وسائل ج ۸ ص ۵۹۸)
عامل سوم : انحصار طلبی
انحصار طلبی معمولا از حب جاه و ریاست خواهی ناشی می شود و ان یک خو یشیطانی است . کسانی که میل دارند کارها منحصرا در دست آنها باشد و دیگران از صحنه خارج باشند معمولا شهرت دوست و ریاست طلب هستند و اگر خود را خدمتگذار معرفی می کنند یک نوع نیرنگ بازی و عوام فریب است و اگرخودشان هم کار خودشان را خوب می دانند به این علت است که شیطان بر آنها مسلط شده است و اعمال زشت آنانرا نیک جلوه داده است. درباره ریاست طلبی و شهرت دوستی سخن گفتیم ،برای یادآوری بیشتر ،این حدیث شریف راکه از حضرت رضا (ع) نقل شده برای خوانندگان ترجمه می کنیم :
«عن معمربی خلا د قال قال ابوالحسن»
« علیه السلام ،ما ذئبان ضاریان فی »
«غنم قد تفرق رعاءها باضرفی دین»
« مسلم من حب الریاسه »
(وسائل جلد ۱۲ ص ۱۴۸ )
عامل چهارم : خود محوری
خود محوری آن است که انسان خود را محور حق وباطل و درست و نادرست و تشخیص خود رامعیار نیک و بد بداند و مردم را به پیروی از خود دعوت کند و همه را برای خود بخواهد ،آنچه خودمی فهمد همه را حق بداند و برای دیگران عقل و اندیشه این قائل نباشد . این اخلاق ناشی عجب و غرور است که در کتب اخلاق هر دو را از رذائل شمرده اند . مرحوم نراقی در جامع السعادت میفرماید :عجب این است که انسان بخاطر کمالی که درخود می بیند ،خود رابزرگ و با عظمت بداند سپس می فرماید : عجب از صفات تباه کننده و از بدترین صفات نکوهیده است:
« العجب من المهلکات العظیمه و »
« اراذل المهلکات الذمیه »
از رسول خدا نقل شده که حضرت موسی از ابلیس پرسید : چه گناهی است که اگر فرزند آدم مرتکب گردد تو بر او مسلط می شوی ،جواب داد : آنگاه که عجب او را بگیرد و نفس او رابه خود پسندی وادار نماید و اعمال نیک خود را زیاد ببیند و گناهش در نظر او کوچک جلوه کند :
( جامع السعادت )
« قال موسی (ع) فاخبرنی باذنب »
«الذی اذا اذنبه ابن آدم استحوذت »
«علیه قال : اذا اعجبته نفسه و »
«استکثر عمله و صغر فی عینه ذنبه »
در همان کتاب می گوید : غرور آن است که انسان بر اثر اشتباه و فریب شیطان کارهای خود را که مطابق میل و هوای نفسانی اوست درست بداند و آنها رانیک پندارد در صورتی که آن کارها نادرست و خطا باشد ، چه بسا انسان در حال معصیت باشد و بر اثر فریت شیظان خود رادر عبادت ببیند . غرور و غفلت منبع هر تباهی و ریشه همه بدبختی هاست . از امام صادق (ع) نقل شده که فرمود: انسان مغرور در دنیا بیچاره است و در آخرت ضررمند ، در قرآن مجید و سخنان معصومین از غرور بسیار مذمت شده و آن را خطرناک دانسته اند .
عامل پنجم :تعصبات گروهی
تعصبات گروهی به معنای حمایت بی مورد از افراد گروه برتر دانستن آنها از دیگران است و این همان است که در کتابهای اخلاقی ومجامع حدیثی به عنوان عصمت از آن یاد شده و عملی نادرست و گناه معرفی گردیده است . از امام سجاد نقل شده که آن حضرت فرمود عصبیتی که گناه شمرده میشود این است که انسان بدان گروه خود را از نیکان گروه دیگر بهتر بداند:
« عن علی بن الحسین (ع) قال »
« العصبه التی یاثم علیها صاحبها»
« ان یری الرجل شرار قومه خیرا»
« من خیار الاخرین »
( وسائل جلد ۱۱صفحه ۱۹۸)
از امام صادق (ع) نقل شده که فرمود : هرکس تعصب بکار ببرد یا دیگران برای او تعصب شکار ببرند ( واو خوشنود گردد )ریسمان ایمان ازگردن او برداشته می شود.
(وسائل جلد ۱۱صفحه ۲۹۸)
پایان
سرگذشت های ویژه از زندگی امام (ره)
دکتر محمود بروجردی
آشنایی من باحضرت امام برمی گردد به آشنایی و دوستی پدرم با آن بزرگوار ،از وقتی که حضرت امام ۱۹ سال داشتند وپدرم ۱۶ سال باهم دوست بودند ،لذا تا آنجا که حافظه ام یاری می کند مسائلی را از ایشان به یاد دارم، مثلا در حدود سه سال عمرم بودکه نظافت و تمیز بودن امام همیشه زبانزد دوستانشان بود . هر وقت ایشان رامی دیدم ،هم از نظر لباس وهم ا زنظر سیمای ظاهری بسیار تمیز و نظیف بودند و نیز در کارهایشان با نظم و انضباط بودند .
قبل از اینکه افتخار وصلت با این بیت شریف راداشته باشم ،به مناسبت نزدیکی و دوستی دو خانواده با هم ، معاشرت زیاد داشتیم لذا گاهی که به اطاق امام می رفتم با اینکه انباشته از کتاب و کاغذ و یادداشت بود ،مع ذلک هر کاغذ یا یادداشتی را می خواستند فورا پیدامی کردند برای اینکه تمام آنها با نظم در جای مخصوص به خود بود . وقت شناسی ایشان نیز خیلی دقیق بود ،مکرر اتفاق می افتاد ، قبل از اینکه برای درس تشریف ببرند ،خدمتشان بودم که تا آخرین لحظات با کتاب سرو کار داشتند و همین که وقت درس می شد،بلافاصله بلند می شدند وبا سرعت عازم درس میشدند .
از ابتدای اختلافات و مسائلی که بین روحانیت و دولت پیش آمد من از نزدیک شاهد و ناظر قضایا بودم پافشاری حضرت امام درمسائلی که مربوط به احکام شرع بود به گونه ای بودکه هیچ کس حتی مراجع وقت به هیچ عنوان قدرت نداشتند ایشان را از نظرات خاص خودشان عدول بدهند .
یادم می آید ،آن وقت که دولت مقداری از نظریات روحانیت را درلایحه انجمنهای ایالتی وولایتی تامین کرده بود ، ودرصفحه آخر روزنامه اطلاعات با تیر کوچکی ودرحدود ۱۲-۱۳ سطر راجع با این مسئله مطلبی نوشته بودند ، حضرت امام با یکی از مراجع مکالمه تلفنی داشتند ظاهرا آن طور که از فحوای گفتار امام معلوم می شد آن آقا اصرار داشتند بر اینکه ،اکنون که دولت از نظر خودش عدول کرده و کوتاه آمده است خوب است که ما هم بپذیریم ! حضرت امام می فرمودند : «نه ! مانمی بایست این را بپذیریم برای اینکه با آن عنوان درشت در روزنامه ،ضربه به اسلام و قر آن زدند و امروز هم می بایست به همان صورت از نظر خودشان برگردند وگرنه این شکست است برای اسلام و برای روحانیت ! اگر ما این را بپلیریم به عقب بر گشته ایم در حالیکه می بایستی آنها دربرابر اسلام خاضع باشند. ود رآخر تلفن به قدری امام پافشاری کردند که به تهدید شبیه تر بود .
یکی از مسائلی که تماتم دوستان امام اتفاق بر آن داشتند ،این بود که ایشان مطلقا غیبت نمی کردند . از همان ایام جوانی ، در مجلسی که نشسته بودند اجازه نمی دادند به کسی غیبت کند و اگر کسی صحبت می کرد و می خواست شروع به غیبت کند ،فورا امام مطلب را بر می گرداندند و رشته سخن را تغییر می دادند.
چنین شخصیتی که از سن جوانی مقید به مسائل اسلام و اخلاق اسلامی بودند ،آن روز در مقام مرجعیت ،ممکن نبود اجازه بدهد که خدای ناکرده به مقدسان اسلامی از قبیل قرآن واحکام اهانت شود ، آن هم ا زطرف دولتی که ادعای اسلام می کرد ! لذا گرچه دشمنان نقشه کشیده بودند که به تدریج اسلام را درایران از بین ببرند و به مرادشان برسند ،ولی امام پا برجا و مصمم در برابر آنها ایستاده بود و به هیچ عنوان ازبرنامه خود عدول نمی کرد .
آنها به جای قرآن ،کتاب آسمانی قید کرده بودند و امام می فرمود :این مقدمه کار است آنها می خواهند قرآن نباشد .
در آن ایام ،تهدیدهای زیادی به گونه های مختلف از طرف دولت به امام می شد . رادیوهای خارجی عنوان می کردند که احتمال آن می رود که مراجع را در قم دستگیر کنند !منزل ماروبروی منزل امام بود وما بیشتر اوقات در منزل امام بودیم گاهی می آمدند ،می گفتند :امشب قرار است شما رابگیرند و بازداشت کنند ! خوب است از اینجا بروید وجایتان را تغییر دهید تا شما را پیدانکنند ! ولی امام ابدا نمی پذیرفتند . شبی که قضیه مدرسه فیضیه اتفاق افتاده بود و احتمال آن می رفت که امام رابگیدند . آخر شب ، امام مقداری پول به خانواده ما دادند و فرمودند :اگر اتفاقی افتاد ،این پولها رابدهید به آقای صالحی ، این شهریه طلاب است و ان شب را هم در میزل ماندند و جای خود را تغییر ندادند . افراد زیادی در ان شب آمدند واز امام در خواست کردند که که لااقل برای همان یک شب به منزل دیگری تشریف ببرند ولی امام نپذیرفتند .
شب پانزده خرداد قبل از اذان صبح مامورین برای گرفتن امام آمده بودند . در حیاط مشهدی علی راکتک زده بودند . ایشان وقتی متوجه سر و صدا شدند چنین فرمودند :« ابن وحشیگریها چیه می کنید ؟ روح الله خمینی من هستم چه کار دارید ؟ چرا و حشیگری می کنید ؟ »
تصور می کنم مسائلی را که در رابطه با بازداشت ایشان می خواهم بگویم ،مستقیما از دهان خودشان شنیدم ،شاید جایی ثبت نشده باشد .
پس از اینکه امام راگرفتند و تا دو ماه در زندان بودند ، در طول مدت از ماجرا های خارج از زندان هیچ مطلع نشده بودند پس از اینکه حبس ایشان به حصر مبدل شد ،یکروز بعد از ظهر ایشان را به منزلی در داودیه آوردند جمعیت سیل آسا برای دست بوسی و دیدار با امام آمدند و عده زیادی ،شب همانجا خوابیدند .
هنگامی که امام برای نماز شب بیدار شدند من بیدار بودم یکی از آقایان ماجراهای ۱۵ خرداد را برای اولین بار برای ایشان نقل کردند پس از آن برای تجدید وضو برخاستند ،آنگاه به من فرمودند: آقا محمود : « من برای مردم کاری نکردم تکلیف من خیلی سنگین شد . مردم چرا اینجور کردند برای من ، من که برای مردم کاری نکردم ».
من هم مطالبی را خدمتشان عرض کردم پس از آن امام مشغول به نماز شب و پس از اذان ، نماز صبح شدند و تا اوایل آفتاب خوابیدند . از لحظه ای که از خواب بیدار شدند ، شروع به برنامه ریزی کردند . قبل از ظهر آنروز بودکه از آمدن مردم برای ملاقات باامام جلوگیری کردند یکی از افرادی که واسطه دولت وخدمت امام آمده بود ،امام به او فرمودند:
« اگر جلوی مردم را بگیرند و نگذارید به اینجابیایند من میروم مسجد ( شاه ) صحبت می کنم ». سه مرتبه این عبارت را فرمودند . آن وقت چنین فرمودند :
« این وحشیگریها چی بود دولت کرده ؟ چرا مردم را کشتند ؟ اینجا بودکه دولت متوجه شد نه حبس و نه حصر و نه هیچ فشاری می تواند کوچکترین تاثیری بر روحیه بزرگ امام بگذارد .
هنگامی که امام ماجرای زندان رفتن خود راتعریف می کردند ،فرمودند که وقتی ایشان رابه تهران می بردند از در منزل تا جلوی بیمارستان ،اتومبیل را روشن نکرده بودندکه مبادا صدای آن همسایه ها رابیدار کند وتا آنجا ماشین راهل می دادندو مامورین با لباس مشکی که در شب مشخص نباشد روی اتومبیل افتاده بودند که اتومبیل زیر بدن آنها گم شود و هیچ شخص نباشد !! از جلوی بیمارستان امام را در یک ماشین بزرگی قرار می دهند و از آنجا با تهران یکساعت و ۷ دقیقه طول کشیده بود .
امام فرمودند : « تا وقتی که به چاه نفت رسیدیم ،من صحبتی نکرده بودم ، همینکه شعله های نفت از دور پیدا شد من گفتم :ما داریم فدایت این نفت می شویم ! همه چیز را به خاطر این نفت دارند می گیرند » بعد فرمودند : من دیدم اینها که در ماشین هستند خیلی متوحشید ! بامن کار دارند «آنها عرض کرده بودند : مردم شما را دوست دارند ومامی ترسیم که به ما صدمه برسانند !! و مکرر پشت سرشان نگاه می کردند که اتومبیل هاییکه همراه آنها بود ،برسند.
امام این داستان را در منزل ما تعریف می کردند . یکی از شبها که امام پس از حصر به قم بشریف آوده بودند و افتخار به ما داده بودند که در منزل ما سکونت داشتند ( برای اینکه منزل خودشان بیرونی شده بود ) و آن شب آقایان مراجع را دعوت کرده بودند و آقایان هم تشریف آورده بودند .
از جمله سخنان امام در ان شب ، چنین بود :
« همانطور که در آن جاده مستقیم (قم – تهران ) می رفتیم ، من متوجه شدم آن دو نفری که جلو نشسته بودند ،یکی از آنها اشاره کرد به سمت راست ( سمت راست آن جاده دریاچه نمک است که برخی از مومنینی که بر علیه دولت فعالیت شدید داشتند ، انها را در آنجامی انداختند ).
امام ادامه می دهند : با دست که به آن طرف اشاره کرد ،من فهمیدم مقصودش چیست ؟ ولی من از اول که با آنها رفتم هنچ نترسیدم و آن وقفت که اشاره کردند هم « والله » نترسیدم ».
یکی از مراجع که در آن مجلس بود وقتی این عبارت را شنید ، دگرگون شد ( و انگشت حیرت در برابر عظمت این مرد بزرگ الهی به دندان گرفت ) .
اما رابه تهران بردند و مدت ۱۹ روز در یک محلی نگه داشتند ،سپس به مدت ۲۴ ساعت به یک سلول انفرادی بردند که خود امام می فرمودند :
« طول آن اطاق ۴ قدم و نیم بود ، و من سه تا نیم ساعت طبق روال همه روزه ام در آنجا قدم زدم !»
( چقدر جالب است که در آن سلول کوچک نیز ، امام برنامه ورزش را که عبارت از قدم زدن باشد مثل همیشه انجام دادند )
بعد از آن امام را به یک منزلی بردند که یک اطاق و یک حیاط کوچک وحوضچه ای داشت و پاکروان معدوم آمده بود خدمت امام و گفته بود: می بخشید ! چون اینجا آماده نبود ،دیشب دران سلول شما را نگه داشتیم !! امام فرموده بود :
«نه خیر شما می خواستید به ما نشان بدهیدکه همچو جایی هم هست !»
سپس امام فرمودند : من به او تذکر دادم که شبها دراینجا دیر وقت صداهایی می آید که حکایت از شکنجه ها دارد !آن شخص عرض کرده بود : می گویم جلوگیری کنند !!
واین خود نشانگر این است که که امام در زندان وحتی در سلول هم که بود به فکر مردم و مراقب اوضاع بود .
طب پیشگیری برای همه (۴)
علی (ع) الحمیهرأس الدواء
پیشگیری بهترین درمان است
سکته قلبی یا انفارکتوس قلبی
یکی از شایعترین علت مرگ و میر انسانها در عصر حاضر انفارکتوس قلبی است . برای آنکه انفارکتوس قلبی یا سکته قلبی را بهتر بشناسیم مقدمه ذیل ضروری است .
عضله قلب انسان توسط سرخ رگهایی که خون مملو از اکسیژن و مواد غذایی راحمل می کنند ، مشروب می شود . به عبارت ساده تر ، عضله قلب که از تعداد بی شماری سلولهای عضلانی تشکیل شده توسط رگهای کوچک و بزرگ تغذیه می شود .
از تحتانی ترین قسمت شریان آئورت که سرخ رگ بزرگ بدن می باشد ، دو سرخ رگ کوچک مجزا می شود بنام های :
۱-شریان کرونر راست
۲-شریان کرونر چپ
مطابق شمای ذیل ، شریان کرونر راست ، طرف راست و معمولابه قسمت تحتانی یا خلفی قلب خون می رساند وتند شریان کرونر چپ ،طرف چپ قلب راخون می رساند .
شریان کرونر راست از آئورت منشا گرفته ، بعد از امتداد درطرف راست به پشت قلب می رود . و مسیر خود شاخه هایی به عضله طرف راست و خلفی قلب می فرستد .
شریان کرونر چپ بعد از منشا گرفتن از آئورت به دو شاخه تقسیم می شود ، که یک شاخه بطرف پایین آمده و به قسمت جلوی عضله قلب خون می رساند بنام شریان گرونر نزولی قدامی معروف است و شریان دیگراز شریان را بنام شریان چرخشی چپ می نامند بنابر این عضله قلب در اصل ، توسط دو شریان اصلی و بصور کلی توسط سه شریان و بطور کلی توسط سه شریان بنام های :
۱-شریان کرونر راست
۲-شریان کرونر نزولی قدامی
۳-شریان کرونر چرخشی چپ
از خون مشروب می شود . انسداد هر یک از شریانهای فوق سبب به وجود آمدن سکته قلبی د رآن ناحیه از قلب می شود .
در موقع تولد، شریانهای سه گانه کرونر می گردد . شریانهای کرونر به رگهای کوچکتری تقسیم می شود و همانگونه که قبلا ذکر شد مویرگها از بین سلولها عبور می کنند درصورتی که رگهای قلب مسدود شود ، خون کافی به سلولهای عضلانی قلب نخواهد رسید .
اگر عضله قلب ، خون کافی دریافت نکند ، در موقع انجام کار بدنی یاموقع هیجان یا از پله بالارفتن و هر گونه فعالیت دیگر عضله قلب به علت کمی خون به درد می آید . و این درد ناشی از انسداد رگهای تغذیه کننده عضله مربوطه است .
اکثرا در ابتدای بیماری ، به علت انسداد نسبی داخل لوله قلب یعنی تنگ شدن مجرای داخل رگ فقط در موقع کارهای سنگین یا عصبانیت یاهیجان درد قلب ظاهر می شود و با استراحت ، درد ازبین می رود . این گونه درد قلبی را که با فعالیت ، ظاهر و با استراحت ،ناپدید می شود ،ْ بنام « انرژی » صوری نامیده شده است .
بنابراین بیمارانی که در موقع بالارفتن از پله یا موقع تند راه رفتن و هیجان ، احساس سنگینی یا درد در پشت جناغ سینه می نمایند ، به احتمال زیاد مبتلا به تنگی مجرای رگهای تغذیه کننده قلب می باشند
برای آنکه مطلب فوق را به زبان ساده تر بیان کنیم و برای عموم روشنتر شود . مثال ذیل رابیان می کنیم :
رگهای سه گانه تغذیه کننده عضله قلب مشابه همه رگهای بدن در موقع تولد مانند جوی آب یا رودخانه تازه ساخته شده می باشد که درداخل این جوی یا این رودخانه هیچگونه لجن ،ماسه ، خاک و خاشاک وجود ندارد . خون ، مثال آب زلالی است که داخل رگهای بزرگ و کوچک به آرامی و به آسانی بدون هیچگونه اشکال و مقاومتی در جریان است . مطابق شمای ذیل :
درصورتیکه رگهای بدن انسان یا رگهای سه گانه عضله قلب به عللی از داخل ، تنگ شوند ،مشابه جوی آب یا رودخانه ای است که لجن یا سنگهای ریز یا درشت و یا خس و خاشاک مجرای آن را تنگ کرده باشند ، در این صورت خون از داخل رگها و مشاب آن ، آب در داخل جوی یا رودخانه به آسانی عبور نخواهد کرد و در صورتی که جدار رگها نیز سفت شده و قابلیت انبساط و انقباضی خود را نیز از دست دهد عبور خون از داخل چنین رگی با اشکال انجام می گیرد .
نتیجتا ا زیک طرف خون کافی به سلولها نمی رسد و از طرف دیگر قلب باید کار بیشتری انجام دهد تا بتواند خون رابه جلو براند . شمای ذیل مسدود شدن قسمتی از لوله داخلی رگ رانشان میدهد.
برجستگی یک قسمت در داخل رگ مشابه سنگ بزرگ یا شنهای زیادی است که در کف جوی آب یا رودخانه به وجود آمده باشد .
اگریکی از رگهای سه گانه یا رگهای بدن مسدود شوند ،خون به قسمتهایی از عضله قلب که بعد از این انسداد قرار گرفته اند نخواهد رسید ، بالنتیجه عضله بدون خون ،فاقد اکسیژن و مواد غذایی دیگر می شود و از بین میرود .
به عبارت ساده تر عضله قلب مشابه هر عضو دیگر تاموقعی زنده و سالم است که خون کافی به آن برسد و اگر رگی بسته شود منطقه ای که توسط آن رگ خون دریافت می کند سیاه شده و می میرد .
سکته قلبی یا انفارکتوس قلبی عبارت از نرسیدن کامل خون به قسمتی ا زعضله قلب و سیاه شدن و از بین رفتن ( مردن ) سلول های عضله قلب در آن ناحیه می باشد .
مطالب فوق را درشمای ذیل نشان می دهیم.
چنانچه در شمای فوق نشان داده شده است ، شریان کرونر نزولی قدامی مسدود شده است و عضله قلب که با هاشور نشان داده شده است به علت نرسیدن خون ،سیاه شده و از بین زفته است . به عبارت علمی تر انفارکتوس قلبی در قسمت جلوی قلب اتفاق افتاده است .
در شمای ذیل انفارکتوس قلب در نوک قلب اتفاق افتاده است .
درشمای فوق شریان کرونر قدامی نزولی در قسمت انتها مسدود شده ، بنابراین انفارکتوس درپایین تر اتفاق افتاده است مطالب فوق را بدین ترتیب خلاصه و جمع بندی می کنیم .
رگهای سه گانه قلب ، خون راکه حاوی اکسیژن زیاد وموادغذایی لازم می باشد به عضله قلب می رسانند . در صورتی که این رگها در مسیر خود از داخل تنگ شوند خون کافی به سلولهای عضلانی قلب نمی رسد و سبب ایجاد درد قلبی به شکل احساس فشار یا درد در پشت جناغ سینه یا در محلهای دیگر فقسه صدری انتشار این درد به گردن یا دست یا چانه وگوش وغیره می شود .
در صورتی که مجرای داخلی رگهای سه گانه ( یکی یا هر سه ) مسدود شوند ،خون به عضله قلب نمی رسد و عضله قلب بدون اکسیژی و مواد غذایی قادر به ادامه زندگی نیست و می میرد این مرحله را سکته قلبی نامند .
علل ایجاد سکته ها ی قلبی
سکته قلبی به علت مسدود شدن رگهای سه کانه قلب بوجود می آید .
علل ذیل در انسداد این رگها شرکت دارند :
۱-مصرف دود حاصل از سوختن توتون به شکل سیگار معمولی یا انواع دیگر ، سبب خرابی جدار عروق و به تدریج مسدود شدن رگها می شود .
کشیدن سیگار و انواع دیگر توتون و آلوده کردن خون یامواد سمی موجود دردود حاصل از سوختن توتون مانند جوی آب یا رودخانه ای است که بجای جاری بودن آب زلال درآنها ، آب گل آلود و پرلجن یا آب و پر خس و خاشاک و مملو از سنگ ریزو گل و لای جاری باشد ،بعد از مدتی مجرای جوی آب و یا رودخانه تنگ و باریک و بالاخره با یک سنگ ریزه کوچک یاتکه چوبی مسدود می شود.
مصرف دود حاصل از سوختن توتون اکثرا در طول زمان سبب خرابی جدار رگ ها مسدود شدن رگ می شود . د رکتابی که توسط اینجانب به رشته تحریر در آمده و بزودی در اختیار همگان قرار خواهد کرفت ، نشان داده شده است که از سوختن سیگار در حدود ۴۰۰۰ نوع مواد سمی بوجود می آید که این مواد سبب رسوب مواد چربی در جدار رگهاو انسداد مجرای داخلی رگ ها می شود . درست مشابه آب لجنی که در جوی آب یا رودخانه جاری است .
دود حاصل از سوختن توتون صدها اثر سو دیگر روی جدار رگهاو اندامها و اعضای دیگر بدن دارد .و لی مهم آن است که همانگونه که یک رود خانه پر از رسوب شن و خس و خاشاک ممکن است توسط تکه چوب کوچکی یا ریگی مسدود شود ،یک پک سیگار ممکن است در رگی که تقریبا مسدود شده است سبب سکته قلبی شود .
۲-بالا بودن چربی های خون :
مصرف چربی هایی که درحرارت معمولی اطاق به حالت جامد می باشد و بنام چربی های حیوانی معروفند مثل روغن کره روغن دنبه ؛خامه و غیره سبب می شود رگهای مسدود شود .سکته قلبی درمردمی که چربی های حنوانی به مقدار فراوان مصرف می کنند شایعتر است .
۳-بیماری قند :
بیماری قند در طول زمان سبب مسدود کردن و خرابی جدار رگها می شود و سکته های قلبی در این بیماران شایعتر است .
۴-در حدود ۱۰ الی۱۵ درصد مردم مبتلا به فشار خون شریانی بالا می باشند و اکثرا تاسالها بدون تشخیص است. به عبارت دیگر فشار خون بالا ممکن است علائم واضحی نداشته باشدو مردم از وجود بالا بودن فشار خون بی اطلاع باشند . فشار خون بالا درطول سالها سبب تصلب رگها و کلفت شدن دیواره عضله قلب و بالاخره مسدود شدن رگ های قلب و سکته قلبی خواهد شد .
۵-ارث:
کرارا دیده ایم افراد یک فامیل د رسنین پایین به علت سکته های قلبی فوت می شوند . به عبارت دیگر تنها ثروت و پول و مال و ملک و زمین به ارث نمیرسد گاهی سکته های قلبی زودرس از نسلی به نسل دیگر به ارث میرسند .
نکته ای که لازم به تذکر است این است که معمولا علل دیگر باعامل ارث اضافه می شوند. مثلا جوانی که پدر و پدربزرگ او در سن جوانی به علت سکته قلبی فوت شده اند و هر دو معتاد به سیگار بوده اند اگر این جوان اعتیاد به دخانیان نداشته باشد احتمال آنکه بیش از پدر پدر بزرگ خود زندگی کند وجود دارد.
۶-تحریکات عصبی :
عصبانیت ،هیجانات شدید روحی و روانی در صورتی که تداوم داشته باشند ممکن است سبب مسدود شدن رگها و سکته های قلبی شوند.
۷-عدم تحرک کافی و زندگی بدون حرکت بدنی یک عامل مهم دیگری است برای انسداد رگها و سکته های قلبی محسوب می شود .
روستاییان و کشاورزان عزیزی که از سپیده دم تا شامگاهان با دست و پنچه خود سینه زمین رامی شکافند ،و شیب تند و کوهپایه ها را چون تند بادی سریع چندین بار درشبانه روز بالا و پایین می روند و با بیل خود روزانه چندین تن خاک را پشت و رو می کنند هرگز به سکته قلبی مبتلی نمی شوند .
متاسفانه با رسوخ استعمار در تاروپود اجتماعات بشری و معتاد کردن روستاییان به دخانیات ممکن است انسداد عروق و سکته های قلبی در ایران نیز دیده شود.
درمقایسه ،شهر نشینان رامی بینیم که با ماشین آخرین سیستم توسط راننده ای ازپای پلکان منزل تا آستانه تجارتخانه یا اداره برده می شوند و زحمت بالا رفتن از پله را بخود نداده و با آسانسور به طبقات بالای ساختمانها می روند و نیمه روز برای خوردن غذاهای مملو ازمواد چربی حیوانی و غذاهای مقوی و استراحت بعد ازظهر حرکت معکوس صبح را انجام می دهند . این افراد بیشتر به بیماریهای انسداد رگها و سکته های قلبی مبتلا می شوند . اگر چنین افراد مرفه و بی تحرکی معتاد به دخانیات نیز باشند احتمال سکته های قلبی در آنها چندین برابر افزایش می یابد .
۸- مصرف داروهای ضد حاملگی سبب بروز سکته های قلبی در خانمها می شود
به عقیده بعضی از دانشمندان چاقی سبب افزایش سکته قلبی می شود ولی در اکثر موارد چاقی به همراه یکی از عوامل فوق ،مثل فشار خون لالا یا بیماری قند یا مصرف دخانیات سبب برز سکته قلبی می شود . و چاقی به تنهایی ممکن است عامل ایجاد کننده سکته قلبی نباشد .
ادامه دارد
فرازهایی از : سیستم قضایی اسلام
قسمت دوازدهم
حجه الاسلام المسلمین محمدی ری شهری
آئین دادرسی در اسلام
در مقاله ای که قبلا از نظر خوانندگان گرامی گذشت ، چهار امر از اموری که در سیستم قضایی اسلام به عنوان آیین دادرسی شناخته شده ، مطرح گردید .
در این مقاله ادامه بحث مذکور را ملاحظه می فرمایید:
۵-قاضی نباید یکی از داد خواهان را علیه دیگری راهنمایی کند
از دیدگاه اسلام قاضی نمی تواندیکی از دادخواهان را راهنمایی کند که به گونه ای در دادگاه سخن بگوید از خود دفاع کندکه طبق موازین قضایی ، دادگاه به سود او رای دهد .
امام در کتاب تحریر الوسیله د راین رابطه می فرماید: لایجوز للقاضی ان یلقن احد الخصمین شیئا یستظهر به علی خصمه .
یعنی برای قاضی جایز نیست که یکی از دادخواهان را به چیزی تلقین کند که به وسیله آن بر دیگری پیروز شود
بنابراین در سیستم قضایی اسلام قاضی نمی تواند نقش وکلای مدافع را در سیستم قضایی امروز جهان ، بازی کند .
درسیستم قضایی امروز جهان ، وکلای مدافع هدفی جزاثبات مدعای موکل خود ندارند ، و در این رابطه برای آنها فرقی ندارد که و اقعا حق با کدام طرف دعوا باشد ، وکیل اجیر موکل است تا کاری کند که مدعای او را در دادگاه به کرسی نشاند ، و لذا تلاش می کند تا او را راهنمایی کند که دادگاه از نظر موازین قضایی ، به نفع او رای دهد .
وکالت به این شکل درسیستم قضایی اسلام ممنوع است چه اینکه قاضی دادگاه به طور غیر رسمی متهم را راهنمایی کند و یا اینکه دیگری به عنوان وکیل رسمی از موکل دفاع نماید .
آری اگر قاضی تشخیص داد که واقعا حق با کیست ولی او به علت عدم آشنایی باموازین قضایی نمی تواند از خود دفاع کند در این صورت قاضی می تواند رسما او را راهنمایی کند ، همانطور که متهم نیزمی تواند از او دفاع کند .
بنابراین ،سیستم قضایی اسلام وکیل مدافع رابه شکلی که در سیستم قضایی امروز جهان مطرح است ، به رسییت نمی شناسد ، و تنها به کسی اجازه دفاع از دادخواه رامی دهدکه تشخیص داده است حق باکیست ، و در این رابطه تفاوبی میان قاضی دادگاه ، و دادستان ، و یا وکیل مدافع نیست .
۶-قاضی نباید چیزی رابه گواه تلقین نماید .
در سیستم قضایی اسلام قاضی حق ندارد که شاهد وگواهی راکه می خواهد به سود یا زیان کسی گواهی دهد ، تلقین نماید ،یعنی نمی تواتند به او یاد دهد که چگونه شهادت دهد و یااگر گواه در اثنا شهادت تردید پیدا کرد که شهادت بدهد یا شهادت ندهد ، قاضی نمی تواند او رابه گواهی دادن یاندادن ترغیب نماید .
در مستدرک الوسائل حدیثی از پیامبر اسلام (ص) نقل شده که آن حضرت از تلقین شهود نهی فرموده تلقین شهود همان راهنمایی گواه است با کیفیتی که توضیح دادیم بنابراین آنچه در بعضی از پرونده ها دیده می شود که بازجو سوال رابرای گواه ،به گونه ای مطرح میکند که گویی به او تلقین می کند که چگونه جواب دهد ، بر خلاف موازین اسلامی است ، البته این در غیر مواردی است که متهم دررابطه با جرایم امنیتی بازجویی می شود ، که بازجویی جرایم امنیتی ضوابط دیگری دارد و اینجانب دراین رابطه به تفصیل بحث کرده ام و امید است درآینده ای نه چندان دور چاپ گردد.
۷-قاضی نباید بلندبر از دادخواه سخن بگوید
یکی دیگر از اموری که رعایت آن در جلسه دادگاه برای قاضی شایسته است ، این است که درسخن گفتن ادب را رعایت کند و با آرامش و متانت با متهم و دادخواه سخن بگوید و سعی کند مانند او و یا آرامتر از او سخن بگوید ، وهیچگاه به خود اجازه ندهد بر سر دادخواه فریاد بکشد و باصدای بلند با او حرف بزند .
نقل شده است که امام علی (ع) شخصی را به نام ابو الاسود دئلی به قضاوت منصوب کرد و پس از مدتی او راعزل نمود .
ابوالاسود که خود راکاملا بی تقصیر می دانست ، از این رفتار دلگیر شد، خدمت حضرت رسید و از امام علت عزل خود را جویا شد وگفت:
« لم عزلتنی وما خنت و لا جنیت ؟»
دلیل عزل من چیست در صورتی که نه خیانت کرده ام ونه جنایت ؟
امام فرمود
انی رایت کلامک یعلوکلام خصمک
یعنی درست است که خیانت و جنایتی رامرتکب نشده ای ، و لی من دادگاههای تو را که ملاحظه کردم ، دیدم در موقع سخن گفتن با داد خواه بلند تر از او سخن میگویی ، و شایسته نیست که قاضی چنین باشد .
۸-قاضی نباید د ردادگاه اظهار کسالت و ناراحتی کند .
سلمه بن کهیل می گوید از امام علی (ع ) شنیدم که به شریح قاضی سفارش می کرد و می فرمود مبادا در جلسه دادگاه اظهار ناراحتی وکج خلقی وکسالت کنی . باید توجه داشته باشی که قضاوت عبادت است و موجب پاداش الهی ، و توشه نیکویی برای آخرت ، برای کسی که بر اساس حق قضاوت کند .
طبیعی است که وقتی قاضی در جلسه دادگاه ناراحت وکسل باشد ، حوصله ندارد که به سخن طرفین دعوا و دفاعیات متهم خوب گوش کند و به همین جهت نمی تواند حق را تشخیص دهد و بر اساس حق و عدل حکم را صادر نماید .
ممکن است شما بفرمایید که کسالت وناراحتی ، دست خود قاضی نیست تا دراظهار یا عدم اظهار آن ،قاضی بتواند تصمیم بگیرد ؟
پاسخ این سوال این است که اولا – بیماری از کسالتها و کم حوصلگی ها در رابطه باکاری که انسان مشغول آن است ناشی از بی علاقگی به آن کار است ، تجربه نشان می دهد که انسان ازکاری که به آن علاقه دارد کمتر خسته می شود ،بنابراین نخستین راه ایجاد نشاط و اجتناب از کسالت به وجود آوردن انگیزه و علاقه و رغبت د رامر قضاوت است .
وقتی قاضی علاقه به امر قضاوت نداشته باشد بلکه از آن منزجر باشد و با اللتماس و در خواست آن را پذیرفته و یا اینکه بر خلاف میل خود برای تامین امور مادی خویش متصدی امر قضا کردد طبیعی است که حوصله مطالعه پرونده قطور وشنیدن سخنان طولانی طرفین دعوا و متهمین رانداشته باشد ، و خیلی زود خسته وکسل و ناراحت شود .
ولی اگر قاضی به عنوان یک تکلیف الهی و یکی از بزرگترین عبادات به امر قضا بنگرد و با قصد قربت د رجلسه دادگاه حاضر شود ،به طور طبیعی انگیزه الهی ، علاقه و نشاط در او ایجاد می کند ، و اگر احیانا چیزی که موجب ناراحتی او است پیش آید می تواند خود را کنترل کند و اظهار ننماید .
جمله این که سلمه بن کهیل از امام علی (ع) نقل نموده و ما آن را در آغاز این بحث مطرح کردیم اشاره به همین منظور است که امام با مطرح کردن اینکه امر قضا از اموری است که خداوند پاداش آن را برخود لازم نموده و از توشه های خوب جهان پس از مرگ است می خواهد در قضاوت اسلامی ایجاد انگیزه و علاقه به امر قضا نماید ، تا بی علاقه گی ، موجب کسالت و خستگی ، و در نتیجه موجب زمین ماندن این امر مهم و حیاتی ، و یا صدور احکامی که منطتق باموازین اسلامی نیست ،نگردد.
علاوه بر ایجاد انگیزه و علاقه ، رعایت اموری که در بندهای آینده مطرح می کنیم میتواند در پیشگیری از کسالت و خستگی و ایجاد نشاط در جلسه دادگاه برای قاضی موثر باشند .
۹-قاضی نباید درحال خشم در جلسه دادگاه حاضر شود .
یکی از اموری که از دیدگاه اسلام رعایت آن برای قاضی ضروری است این است که هیچ گاه در حالیکه قاضی به هر علتی عصبانی است نباید در جلسه دادگاه حاضرشود .
پیامبر اسلام (ص) می فرماید :
من ابتلی بالقضا ء فلا یقضی و هو غضبان
کسی که مبتلا به قضاوت شده ،نباید در حالیکه خشمگین است حکمی صادر نماید .
امام علی (ع) ضمن سفارش هایی در رابطه با امر قضاوت به شریح می فرماید:« وقتی که در جلسه دادگاه عصبانی شدی ، از جا برخیز و حتما درحالیکه خشمگین هستی قضاوت نکن .
دلیل این امر واضح است ، زیرا در حال خشم ، عقل نمی تواند درست کار خود را انجام دهد و قاضی آگاهانه یا ناخود آگاه تحت تاثیر خشم خود قضاوت خواهد کرد .
۱۰-قاضی نیاید در حالی که خوابش می آید ، درجلسه داگاه حاضرشود .
یکی از عواملی که موجب بی حوصلگی وکج خلقی و بالاخره مانع از تشخیص صحیح است ، خواب آودگی است . یکی ا زقضات که به علت تشخیص های نادرست و احکام خلافی که صادر کرده بود از کار برکنارشد . بر اساس آنچه برای اینجانب نقل شده درجلسات دادگاه زیاد چرت می زده و گاه می خوابیده ، هر چند که این امر ظاهرا به علت فشار کار و کثرت اشتغال بوده ولی به هر حال خطاکار بوده ،چون حق نداشته و قتی خوابش می آید در دادگاه حاضر شود ، وفشار کار مجوز برای تضییع حقوق دیگران نمی گردد .
امام علی (ع) در رابطه با این مساله می فرماید :
لا تقض و انت … من النوم سکران
یعنی « در حالیکه مست خواب هستی قضاوت نکن » .
که این مستی مانع از تشخیص حق و احقاق حقوق و احیانا موجب بیدادگری دادگاه است!
۱۱-قاضی نباید در حالی که گرسنه یا تشنه است ، در دادگاه حاضرشود .
پیامبر اسلام (ص) می فرماید :
لا یقضی القاضی بین اثنین الا و هو شبعان ریان .
نباید قاضی میان دو نفر قضاوت کند مگر در حالیکه سیر است و تشنه نیست .
امام علی (ع) نیز در رابطه با آداب قضا ضمن توصیه هایی به شریح می فرماید . در جلسه دادگاه حاضرنشو مگرپس از اینکه غذا خورده باشی .
دلیل این مساله نیز روشن است ، زیرا و قتی قاضی گرسنه یا تشنه باشد ، و لو ناخود آگاه می خواهد هر چه زودترسرو ته جلسه را به هم بیاورد و لذا این امر ممکن است مانع از تشخیص حقیقت گردد .
۱۲-قاضی نباید پیش از اینکه سخن طرفین دعوا را بشنود ، حکمی صادر کند .
مثل معروفی است که هر کس تنها به قاضی رود خوشحال بر می گردد دلیلش روشن است چون قاضی غیب نمی داند ، و بر فرض غیب هم بداند مکلف است طبق ضوابط قانون عمل کند ، و بر همین اساس پیامبر اسلام می فرماید :
« انما اقضی بینگکم بالبینات …»
یعنی «من بر اساس بینه و دلیل شرعی میان شما قضاوت می کنم »
بنابراین اگربینه ، حق رابه یکی از طرفین دعوا داد و در و اقع حق با دیگری بود ، حکم من موجب نمی شود که واقع تغییر کند و حق دیگری بر او حلال شود ، و اگر بدین ترتیب مالی بنا حق نصیب کسی شد پاره ای از آتش دوزخ نصیب او گردیده است »
بر این اساس و قتی قاضی سخن یک طرف دعوا راشنیده باشد و سخن دیگری نشنیده و یا خوب نشنیده باشد طبیعی است که حق را تشخیص ندهد و عدل را رعایت نکند.
خیلی اتفاق افتاده که انسان مطالبی را درباره کسی می شنود که مطمئن می شود او خطاکار است ، ولی پس از شنیدن دفاعیات او می بیند که درنظریه خود اشتباه کرده است.
و براین اساس در حدیث است که پیامبر اسلام (ص) به امام علی (ع) توصیه می کند که وقتی طرفین دعوا برای فصل خصومت نزد تو می آیند ، پیش از اینکه سخن دیگری را بشنوی ، به سود یکطرف حکم صادر نکن که اینکار موجب می شود بهتر بتوانی بفهمی که حق باکیست؟
۱۳-قاضی باید پیش از صدور حکم به قدر کافی تامل و دقت نماید .
یکی از مهمترین آداب قضا در اسلام این است که قاضی باید ازعجله درصدور حکم جدا خودداری کند ، و پیش از امضا نمودن حکمی را که صادر نموده ، توجه داشته باشد که به نمایندگی از خدا و حکومت الهی دارد این حکم را امضا می کند ،نکند که حق مظلومی را این امضا ضایع نماید ،ونکند که مجرمی را پیش از آنکه حق و عدل اقتضامی کند عقوبت نماید ، و بالاخره نکند که موازین قضا الهی را رعایت نکرده باشد ، و امضا حکم ، به عنوان حکم قطعی شرعی ، افتراء به خدا و به اسلام باشد .
امام علی (ع) به شریح قاضی می فرمود :
لسانک عبدک مالم تتکلم ، فاذا تکلمت فانت عبده، فانظر ما تقضی ؟ و فیم تقضی وکیف تقضی.
یعنی مادامیکه سخن نگفته ای و در باره مسله ای اظهار نظرنکرده ای و قضاوت ننموده ای زبانت بنده تو و دراختیا تو است که می توانی به هر گونه مصلحت بدانی از آن استفاده کنی ، و لی وقتی سخن گفتی و در رابطه با چیزی اظهار نظرنمودی وحکم صادر کردی ، تو بنده زبان و در اخنتیار او قرار می گیری تا اینکه این حکم تو را به کجاببرد ،و چه سرنوشتی را برای تو انتخاب کند بهشت یا دوزخ؟
بنابر این باید هنگام صدور حکم ،نیک بنگری که چه حکمی صادر می کنی ؟ و در چه رابطه ای حکم می دهی ؟و چگونه قضاوت می نمایی که اگر بر خلاف موازین الهی باشد سرنوشتی جز دو زخ نخواهی داشت.
ادامه دارد
قوانین کیفری در اسلام قسمت هیجدهم
حجه الاسلام و المسلمین موسوی تبریزی
احکام محارب
در مقالات گذشته معنای لغوی و فقهی محارب و کیفرهای مربوط به آن وکیفیت اجرای حدود در باره محارب را بیان کردیم لکن مطالبی دراین رابطه است که ضمن مسائلی دراین مقاله و مقالات آینده بیان خواهیم کرد :
مسئله ۱-آنچه که در این رابطه با کیفرهای محارب گفته شد ، مربوط به جزای عمومی محارب است یعنی شارع مقدس اسلام محارب را به عنوان یک مجرم شخصی که دررابطه با شخص خاص و یا گروه خاص جنایت می کند نمی داند بلکه جرم محارب را ، جنایت وخیانت به جامعه و در رابطه با جامعه می داند و لذا گفتیم اگر چه گاهی محارب برای تهدید یا ترور یک فرد و یا به غارت بردن اموال یکنفر سلاح می کشد لکن پروردگار متعال طبق ایه شریفه همین شخص را هم محارب به خود و رسول خود می داند و از چنین اشخاصی به عنوان یحاربون الله و رسوله تعبیر می کند و علت این مطلب با دقت مختصر درمسائل اجتماعی روشن خواهد شد . مثلا یک شخص سارق مسلح که در جاده عمومی و محل عبور و مرور مردم قرار می گیرد ولو بایکنفر از مردم درگیر می شود و یا با اعمال زور و ارعاب، اموال او را می برد ، اگر چه درظاهر امر یکنفر را آزار رسانده است لکن مهمترین مسئله اجتماعی یعنی امنیت را در جامعه به خطر انداخته است و امنیت عمومی را از جامعه سلب کرده و راحتی و آزادی را از همه مردم گرفته است . به همین جهت تهدید یکنفر ، تهدید برای عموم مردم و حکومت و دولت اسلامی لازم است که امنیت جاده های مواصلاتی و تجارتی و ارتباطات مردم و همچنین مال جان مردم را تامین نماید باید با قدرت با دشمنان امنیت و اخلالگران و کسانی که سلب آسایش مردم به هر نحوی می کننئ مبارزه کند و یکی ازطرق مبارزه ، مواجهه قاطع قضایی با آنها است لذا شارع مقدس اسلام برای محارب کیفر های سنگین و قاطع درنظرگرفته است . و حکومت اسلامی به نمایندگی از مردم طبق دستورات اسلام اینگونه افراد را مجازات و کیفر می کند اگر چه اولیا مقتول د رصورتیکه شخص را بکشد و یا صاحبان مال د رصورتیکه اموال کسی را به چپاول ببرد رضایت دهند و از حق خود اغماض و او را عفو کنند .
و بالاخره برای محارب دوگونه کیفر متصور است : ۱-عمومی ، ۲-شخصی .
عمومی مربوط به احکام محترم شرع است که طبق دستور قرآن مخیر هستند یکی از کیفرهای چهار گانه را در باره محارب جاری سازند و اما خصوصی ، مربوط به شخص متضرر اعم از ضرر مالی و یا جان و یا اولیا ء اوست.
مرحوم محقق در شرایع می فرماید :
« اذا قتل المحارب غیره طلبا للمال تحتم قتله قودا ان کان المقتول کفوا او لم یکن و لو قتل لا طلبا للمال کان کقاتل العمد امره الی الولی اما لوجرح طلبا للمال کان القصاص الی الولی و لا یتحتم الا قتصاص فی الجرح بتقدیر ان یعفو الولی علی الاظهر »
یعنی اگر محارب دیگری را به خاطر گرفتن مال او بکشد اگر اگر مقتول کفو باشد او را از باب قصاص می کشند و اگر ولی دم و اولیا مقتول عفو کنند و از حق شخصی خود بگذرند حد الهی درباره او جاری می شود و در این صورت فرقی نمی کند که او با مقتول کفو باشد یانباشد ، اما اگر به خاطر گرفتن مال ، او را نکشد مجازات او مربوط به اولیاء دم است اگر خواستند قصاص می کنند و اگر خواستند عفو می کنند واگر به خاطر گرفتن مال کسی او را مجروح کند قصاص عوض جراحت به عهده ولی است لکن اگر و لی عفو کند لزومی ندارد حاکم شرع قصاص کند .
در تو ضیح کلام مدحوم محقق چند نکته را باید توجه کنیم :
۱-اگر کسی در درگیری شخصی و یا نزاع دسته جمعی که به عناوین و اغراض شخصی و یا گروهی دیگری را بکشد نه برای گرفتن مال و نه به خاطر سلب امنیت مردم و نه به خاطر مبارزه با دولت اسلامی او محارب محسوب نمی شود بلکه صرفا یک قتل شخصی است و اولیا مقتول اگر خواستند قصاص میکنند و اگر نخواستند با عوض ویا بدون عوض عفو می کنند و اما اگر قتل و آدم کشی به جهت گرفتن اموال مردم و سلب آسایش و امنیت آنان و یا مبارزه با دولت اسلامی باشد علاوه بر قصاص که اولیا مقتول میتوانند انجام دهند حاکم شرع و دولت اسلامی باید او را مجازات کند و اگر اولیا دم عفو کننئد باز حاکم شرع می تواند به عنوان محارب او رااعدام نماید و یا کیفرهای دیگر محارب را در باره او جاری کند .
۲-در قتل شخصی اگر اولیا بخواهد قصاص کنند به شرطی می توانند ، که قاتل با مقتول کفو باشد و اگر کفو نباشد نمی توانند قصاص کنند لکن حاکم شرع به عنوان محارب قاتل را اگر محارب بودن او ثابت شد می تواند اعدام نماید اگر چه با مقتول کفو نباشد . (مرد بامرد –و شخص آزاد با آزاد و زن با زن کفو است و اگر مرد زنی را بکشد او را به خاطر زن قصاص می کنند اگرنصف دیه مرد را اولیا زن به اولیا مرد بدهند و اگر ندهند حق قصاص ندارند ).
در این زمینه امام امت درتحریر الوسیله می فرماید :
مساله ۶-« ما ذکرنا فی المساله السابقه حد المحارب سوا قتل شخصا اولاو سوا رفع و لی الدم امره الی الحاکم او لا ، نعم مع الرفع یقتل قصاصا مع کون المقتول کفوا و مع عفوه فالحاکم مختار بین الامور الاربعه سوا کان قتله طلبا للمال او لا و کذا لو جرح ولم یقتل کان القصاص الی الولی فلو اقتص کان الحاکم مختارا بین الامور المتقدمهحدا ّو کذا لو عفا عنه »
یعنی آنچه در باره حکم محارب است خواه کسی را بکشد یا نکشد وخواه ولی مقتول به حاکم شکایت بکند یا نکند ، اگر و لی یا اولیا مقتول پیش حاکم شرع شکایت کنند ومقتول با قاتل کفو باشد او رابه عنوان قصاص می کشند اگر د راین صورت اولیا مقتول او را مورد عفو قرار دهند حاکم شرع مخیر است میان جهار کیفری که سابقا گفته شد ، خواه به خاطر گرفتن پول و ثروت مقتول او را کشته باشد و یا برای اغراض دیگر و نیز اگر مجروح سازد و لکن نکشد به مقدار جراحت قصاص کردن حق مجروح است و اگر او قصاص کرد حق شخصی او تمام شد لکنحاکم او را بعنوان محارب محاکمه و به یکی از کیفرهای چهار گانه محکوم می نماید ، و همینطور است اگر عفو کند .
وخبر اول باب ۱ از ابواب حد المحارب ج ۱۸ ص ۵۳۲وسائل الشیعه که صحیحه محمد بن مسلم است و د رمقاله گذشته عینا با ترجمه ان نقل شد به مطلب فوق صریحا دلالت می کند .
(به شماره ۲۳) پاسدار اسلام مراجعه شود ) علما و دانشمندان اهل تسنن نیز در رابطه با این مسئله مانند علمای شیعه بیشترشان فتوی داده اند و کسانی که خلاف آن فتوای داده اند در اقلیت هستند .
قرطبی یکی از علمای بزرگ اهل تسنن د رکتاب « الجامع لاحکام القرآن » در تفسیر آیه شریفه : « انما جزاء الذین یحاربون الله » درضمن احکامی می گوید :« السابعه- و لا خلاف فی ان الحرابهیقتل فیهامن قتل و ان لم یکن المقتول مکافئا للقاتل و للشافعی قولان:احدهما – انها تعتبر المکافاهکالقصاص و هذا ضعیف لان القتل هنا لیس علی مجرد القتل وانما هو علی الفساد العام من التخویف وسلب المال قال الله تعالی : « انما جزاء الذین یحاربون الله …» فامر تعالی باقامهالحدود علی المحارب اذا جمع شیئین محاربهو سعیا فی الارض بالفساد ولم یخص شریفا من وضیع و لا رفیعا من دنی ء»
( جلد ۶ ص ۱۵۴)
یعنی : در میان علما وفقهای اهل تسنن خلافی نیست که د رمحاربه ، کسی که آدم بکشد او رامی کشند اگر چه مقتول با او کفو نباشد ،البته شافعی (یکی از ائمه اربعه اهل تسنن ) در این مسئله دو قول دارد یکی اینکه در محاربه نیز در قتل ، کفو بودن لازم است مانند قصاص ، لکن این قول ضعیف است برای اینکه در محاربه ، قتل برای صرف قتل نیست بلکه برای فساد اجتماعی که در جامعه ایجاد کرده است مانند ایجاد رعب و و حشت و سلب امنیت اجتماعی و گرفتن مال مردم .
سپس به آیه شریفه استدلال کرده است که خدا امر فرموده است کسی که دارای دو صفت باشد حدود مذکور جاری است:
۱-کوشش د رفساد در روی زمین .
۲-محاربه با خدا و رسول (ص) . و در مسئله یازدهم می گوید :
« اجمع اهل العلم علی ان السلطان و لی من حارب فان قتل محارب اخا امری او اباه فی حال المحاربه فلیس الی طالب الدم من امر المحارب شیی ءو لا یجوز عفو ولی الدم و القائم بذلک الامام . جعلوا ذلک بمنزله حدمن حدود الله تعالی ».
یعنی علمای اسلام اجماع دارند بر این مطلب که حاکم مسلمین ولی اجرای حدود بر محارب است و اگ رمحارب پدر یا برادر کسی را بکشد ، و لی دم نمی تواند به طور کلی او را مورد عفو قرار دهد وحقی د ررابطه با حد محارب ندارد و تنها امام مسلمین است که برای حدود باید قیام کند و حد محارب نیز از حدود الهی است .
لذا اگرمحارب قبل از دستگیری و گرفتار شدن در دست حاکم مسلمین ،توبه کند و سپس او رابگیرند ویاخودش را تسلیم کند ، کیفرهایی که مربوط به حد محارب است از او ساقط میشود ، طبق آیه شریفه که می فرماید :
«
مگر آنها)! که پیشاپیش از دست یافتند شما بر آنجا) توبه کنند; پس بدانید (خدا توبه آنها)! را مینماید; ) خداوند آمرزنده و مهربان است. (۳۴)
(آیه ۳۴ سوره مائده)
لکن حقوق شخصی مردم اگر به وسیله وی تضییع شده است ساقط نمی شود . اگر شخصی راکشته و یا مجروح کرده و اولیا دم و یا شخص مجروح او را مورد عفو قرار ندادند باید قصاص شود و اگرمال کسی را برده و یا خراب کرده و یا آتش زده و هر ضرری زده است باید جبران خسارت بنماید و اگر عین مال باقی است باید عینا باز گرداند و با توبه ، حقوق الناس ساقط نمی شود . امام امت در تحریر الوسیله می فرماید :
مسئله ۷-« لوتاب المحارب قبل القدره علیه سقط الحد دو ن حقوق الناس من القتل و الجرح و المال و او تاب بعد الظفر علیه لم یسقط الحد ایضا»
یعنی اگر محارب قبل از دستگیری توبه کند حد محارب از او ساقط می شود اما حق الناس اعم از قتل و جرح و مال ساقط نمی شود و اگرپس از دستگیری توبه کند حد نیز از او ساقط نیست . یعنی توبه پس از دستگیری ارزش دنیوی ندارد و حد الهی درباره اش اجرا می شود اگر چه درآخرت توبه او مفید خواهد بود .
ادامه دارد
تاریخچه ای از حج و حرمین (۶)
دکتر سید جعفر شهیدی
تاریخ مدینه منوره
با فریادها و دعوت ها و تظلم ها و افشاگریها و اجتماعات زنده و کوبنده در مجمع مسلمین در مکه مکرمه ،بتها را بشکنیم و شناطین را که در رأس آنها شیطان بزرگ است در عقبات رمی می کنیم .
امام خمینی
سرمه دیده زخاک د راحمد سازند
تالقای ملک العرش تعالی بینند
داد خواهان که زبیداد فلک ترسانند
داد از آن حضرت دین پرور دارابینند
مصطفی حاضروحسان عجم ، مدح سرا
پیش سیمرغ خمش طوطی گویا بینند
خاقانی
« من حج و لم زرنی فقد جفانی »
( حدیث شریف)
مدینه منوره
مدینه. مدینه الرسول ،طیبه ، هجرتگاه پیامبر اکرم ، مرکز تأسیس حکومت اسلامی و نامبردارترین شهرهای اسلامی پس از مکه معظمه ، یکی از شهرهای کشور عربستان سعودی و در پانصد کیلو متری شمال شرقی مکه قرار دارد . ارتفاع آن از سطح دریا ۹۱۶ متر و طو ل جغرافیایی آن ۳۹ درجه و پنجاه و پنج دقیقه و عرض آن ۲۴ درجه و ۱۵ دقیقه است .جمعیت آن ( جز در موسم حج) یکصد هزار تن است . این شهر دردشتی وسیع و ریگزار ساخته شده و به خاطر داشتن قنات ها و کاریزها وخرمابنان فراوان ، هوایی گرم و مرطوب دارد . تابستان ها از نزدیک ظهر تا پسین هوا بشدت گرم می شود ،چنانکه در تابستان درجه گرما تا به ۲۸ درجه سانتی گراد و در زمستانها ممکن است تا صفر پایین آید .
شهرت این شهر به خاطر هجرت پیامبر اکرم بدانجاست ، اما شهرت خود تاریخی طولانی دارد . چنانچه نوشتیم ،نام پیشین آن یثرب است و بعضی جغرافی دانان متأخر احتمال داده اند د رحدود قرن دوم پیش از میلاد مسیح مردمی از نژاد مصر قدیم این را دردست داشته اند و بدین جهت واژه یثرب را لغتی قبطی گرفته اند .
آنچه از نتیجه پژوهشهای دانشمدان اخیر بدست آمده است اینکه در سده چهارم میلادی پس از بهم خوردن وضع سیاسی و اقتصادی جنوب عربستان ، گروهی از مهاجران آن منطقه به یثرب آمدند و چون وضع طبیعی زمین رامناسب دیدند درآنجا سکونت کردند اینان از نژاد قحطانی بودند که بعدها هم ازمهاجران یهودی در داخل شهر و دهکده های مجاورآن ،سکونت کردند . احتمال می دهند درآمدن این دسته بدین شهر پس از ویرانی اورشلیم بدست بخت النصر بوده است. به هر حال آنچه مدینه را در تاریخ اسلام و جهان مشهور ساخت هجرت رسول اکرم بدانجا بود پیامبر در ماه سپتامبر سال ششصد و بیست و در میلادی مصادف با ربیع الاول بود بدین شهر در آمد . سپس این هجرت تاریخ مسلمانان مردم شهر مدینه انصار ومسلمانان مکه مهاجران لقب گرفتند .
رسول اکرم در ماههای نخستین هجرت میان در گروه عقد برادری بست و هر یک تن از عرب های قحطانی باتنی از عرب های عدنانی برادر گشت . و بدین ترتیب آن همچشمی و یا برتری جویی که از صدها سال قبل بین دو دسته شمالی و جنوبی وجود داشت برطرف شد : « وبیاد آورید نعمت های خدا را برخویش که دشمن بودید وخدا میان دلهای شما سازگاری داد و به نعمت او برادر یکدیگر شدید » . پیمان نامه مدینه که باید آنرا کاملترین و جامع ترین اعلامیه حقوق انسانی خواند ، در این شهرو به فاصله کمتر از یکسال از هجرت نوشته شد . پس از آن مدینه مرکز حکومت اسلامی گردید . پس از رحلت پیامبر اکرم تا سال سی وپنجم هجری سه خلیفه این شهر رامقر حکومت خود قرار دادند .
هر چند از آن پس مرکز خلافت به کوفه و سپس به دمشق و بغداد منتقل شد امام مدینه موفقیت معنوی خود را تاسده چهارم هجری همچنان نگاهداشت و جایگاه علم و ادب و موطن بسیاری از علما فقها و صالحان بود .
درسال چهل و یکم هجرت که معاویه خود را خلیفه خود را خلیفه مسلمانان خواند برای اینکه بزرگان مهاجران را همراه داشته باشد و نیز از آن جهت که گروهی از خاندان او در این شهر به سر می برند از بذل مال به آنان دریغ نکرد . این روش درتمام دوران حکومت اموی ادامه داشت ودر نتیجه مدینه از جهت عمران و آبادی پیشرفتی بزرگ کرد . اما به موازات برخورداری این بزرگان از مال و آسایش ،فساد اخلاق نیز در بین آنان رواج یافت . چنانچه هنوز سده نخستین هجرت پایان نیافته بود که مرینه مرکز مهم تربیت موسیقی دانان زن یامرد و صدور آنان به دیگر شهرها گردید وخانه هایی د ر این شهر برپا شد که جایگاه عیاشان بود .
کشتار دسته جمعی مردم به سال شصت و سوم هجری که به امر یزید بی معاویه و به دست مسلم بی عقبه صورت گرفت و به نام ( وقعه حره ) معروف شده یکی از برگ های سیاه تاریخ حکومت امویان است ، و میتوان قسمتی از تباهی عمومی و فساد اخلاق مردم مدینه را در سالهای بعد معلول این فاجعه دانست . پس از انتقال مقر خلافت از دمشق به بغداد ( دوره عباسیان ) خلفای این خاندان توجه چندانی به این شهر نکردند .
حاکمان مدینه
هنگامی که امیر المومنین علی (ع) به دنبال شورشیان (طلحه و زبیر ) که بصره را مرکز مقاومت ساخته بودند به عراق رفت ، و سر انجام کوفه رامقر خود ساخت ، در سالهای ۳۷-۴۰ هجری از جانب آن حضرت سهل بی حنیف و ابو ایوب انصاری به ترتیت به حکومت مدینه معین شدند .
پس از شهادت علی (ع) در سالهای چهلم تا شصتم هجری ،معاویه به ترتیب ابوهریره ،سعید بن عاص ،ولید بن عنبه و عمروبن سعید را به حکومت مدینه معین کرد و پس از اینان درمانده دوره امویان ۲۲ تن از جانب والیان دمشق به حکومت مدینه رسیدند ودو تن از جانب عبدالله بن زبیر که مکه را مرکز خلافت خود ساخته بود برای حکومت به مدینه فرستاده شد ( در سالهای ۶۵-۷۲) سپس از سال ۱۳۲تا ۱۴۸بیش از چهل تن پی در پی اداره این شهر آمدند تا آنکه نوبت به حکومت علویان رسید و تا یکهزارو یکصد هجری مدینه را در دست داشتند .
مدینه به خاطر ضعف حکومت ها و نداشتن برج و باروی استوار بارها مورد هجوم عرب های بیابان نشین واقع می شد . نخستین باروی مدینه بامر محمد بن اسحاق جعدی به سال ۲۳۶ هجری ساخته شد و چهار در برای شهر قرار دادند . عضد الدوله دیلمی به سال ۳۷۲بارویی استوار برای آن ساخت .
سپس محمد بن ابی منصور مشهور به جواد اصفهانی به سال ۵۴۰ هجری بارویی گرد مسجد نبوی کشید . وجمال الدین و زیر صاحب موصل دیوار شهر را که ویران شده بود تجدید بنا کرد . نور الدین زنگی بسال ۵۵۸ . ملک صالح بن قلاون بسال ۷۵۵ و سلطان قایتبای بسال ۸۸۱ و سلاطان سلیم عثمانی بسال ۹۳۹ ، هر یک درترمیم و تجدید باروی شهر کوشیدند .وچون در جنگ وهبیان باروی شهرآسیب دید محمد علی پاشا آن را مرمت نمود . در سال ۱۲۸۵ عبد العزیز دیوار بلندی به ارتفاع ۲۵ متر گرد شهر کشید . در این عصر بخاطر توسعه روز افزون شهر دیوار های قدیمی در بسیاری از مناطق از میان رفته است .
النبی النبی آرند خلایق به زبان
امتی امتی از روضه غرا شنوند
از حریر در او چار ملائک به سه بعد
پنج دم صور به نکجا شنوند
خاقانی
حرم مدنی مسجد النبی ، مسجد پیغمبر که در قسمت شرقی مدینه بنا شده ، پس از مسجد الحرام مشهورترین مسجد در تاریخ اسلامست و یکی از مسجد هاست که به فرموده رسول خدا باید بسوی آن کوچ کرده این مسجد مربعی است . مستطیل که جز قسمت وسط از چهار سو مسقف است ودارای پنج در میباشد .
باب السلام و باب الرحمه در جهت مغرب باب توسل یا باب مجیدی در جهت شمال و باب النسا و باب جبرئیل در جهت شرق.
مسجد مدینه تاریخی دراز دارد هنگامی که رسول اکرم از مکه به مدینه رسید و درخانه ابو ایوب انصاری منزل کرد زمینی را که شتر او در آن بر زمین خفت و در آن خرما می خشکاندند . ازآندو یتینم بود پیامبر آن زمین را از ولی آن دو طفل به ده دینار خرید و مسجد رادرآن ساختند مساحت زمین در آن روز در حدود هفتصدو پنجاه متر را بوده است ۲۵ در ۳۰ .صحن مسجد راباریگ سیاه فرش کردند دیوارها را باخشت و گل بالا بردند .
پیامبر شخصا در ساختمان این مسجد کمک می کردند . قسمتی از مسجد را باشاخ و برگ درخت خرما مسقف کردند واین سقف را بر روی پایه هایی از تنه درخت خرما نهادند سه در از جانب شرق و غرب و جنوب برای آن قرار دادند جهت شمال متوجه قبل نخستین مسلمانان ( مسجد القصی ) بود . سپس جهت قبله بخانه کعبه تغییر یافت و درداخل مسجد صفه ای ( ایوانچه مانند ) آماده کردند که مستمندان در آنجا بسر می بردند . اینان همان دسته از مسلمانانند که به اصحاب صفه معروفند .
خانه های زنان پیامبر حجره هایی بود دراطراف مسجد قرار داده شد . چون رسول خدا از جنگ خیبر بازگشت مسجد را از سه سوی شرق غرب و شمال وسعت داد و بصورت مربعی د رآمد که هر ضلع آن یکصد ذراع بود چون پیامبر بجوار پروردگار رفت او راد رحجره عایشه که د رکنار مسجد بود بخاک سپردند . پس از رحلت رسول اکرم ، مدتی در مسجد تغییری صورت نگرفت . چه می گفتند چون پیغمبر خود در ساختمان این مسجد شریک بود تصرف در آن روا نیست ، سر انجام ضرورت آنانرا بدین تغییر واداشت . کسانی که در کنار مسجد سکونت داشتند خانه های خود را بخشیدند و بر وسعت مسجد افزوده شد .
نخستین تغییر در عهد عمر بسال هفدهم از هجرت صورت گرفت . عمر دیوار مسجد را نوسازی کرد . بعض ستونها را تغییر داد و اندکی از سه سمت غرب ، شمال و جنوب به مساحت مسجد افزود . ( سال هفدهم هجری ) در خلافت عثمان در سال بیست و نهم هجری مسجد را از چهار جهت و سعت دادند . و رواق ها از جانب شرق و شمال و سمت قبله برای آن ساختند .
در خلافت ولید بن عبد الملک ، عمربن عبد العزیز که از جانب وی حاکم مدینه بود مسجد را از سوی شمال و غرب و شرق وسعت داد . خانه های زنان پیامبر را داخل مسجد کرد برای مسجد چهار مأذنه ساخت و صحن آن را با سنگ مرمر فرش کرد . این نوسازی از سال هشتاد و هشت تا سال نود و یک هجری ادامه داشت . بسال ۱۶۰ تا ۱۶۵ هجری مهدی عباسی دیگر بار د ر نوسازی آن کوشید .
بسال ۶۷۸ قلاون برای مسجد گنبد ساخت . بسال ۸۳۱ الملک الاشراف بر سابای و بسال ۸۵۳ ملک ظاهر برقون درآن تعمیرات دیگری کردند .
در سال ۸۶۶ بر اثر صاعقه جانب بیرونی روضه مطهر آسیب دید اما خود روضه مصون ماند از آن روزگار شعرهایی از شاعران مذاهب اسلامی در دست است که هر دسته بگمان خود می خواسته است شومی این حادثه رادر نتیجه بدعت دسته دیگر بدانند . باری چون خبر آتش سوزی به قایتبای پادشاه مصررسید . بنایان و معماران مخصوص را بمدینه فرستاد . آنان مسجد را نوسازی کردند . بر بالای گنبد پیشین گنبدی بلندتر بر آوردند . در سال ۹۸۰ سلطان سلیم تعمیراتی دیگر انجام داد و در سال ۱۲۲۳ سلطان محمود گنبد را نو سازی کرد . در سال ۱۲۵۵ آنرا برنگ سبز نمود بدین جهت به قبهالخضرا مرسوم شده است . نوشته اند سلطان عبد المجید مبلغ یک میلیون لیره عثمانی صرف این تعمیرات کرد . در سلطنت سلطان عبدالمجید به سال ۱۳۲۶ هجری مسجد را برق کشی کردند اثر تعمیراتی که دردوره اخیری پادشاهان عثمانی درمسجد نبوی صورت گرفت چنان بودکه تا عصر ما نیز باقی مانده است .
در سالهای ۱۳۷۵-۱۳۷۰ دولت عربستان سعودی با صرف هزینه ای درحدود پنچاه میلیون ریال سعودی تعمیراتی در مسجدپدید آورد.
مساحت مسجد به شانزده هزارو سیصد بیست و شش متر می رسد . مسجد کنونی دارای ۷۰۶ ستون و ۶۸۹ طاقنما و نه در و ۴۴ پنجره است و پایه های دیوارها و ستون ها به عمق ۵ متر از زمین استوار شده و دو مناره تازه به ارتفاع ۷۰ متر ساخته شد.
روضه نبوی
میان منبر و خانه من باغی است از باغهای بهشت روضه نبوی مسافت میان قبر پیامبر . کمبر ـم جضرن تسن / ط.ل ـم بیسن . ئ. کبر . عرض آن پانزده متر. درسمت غربی محرات مسجد منبری است از سنگ مرمر در نهایت زیبایی . که سلطان مراد سوم آن را در محرم سال ۹۹۸ هجری هدیه مسجد کرد و آنرا بجای منبر قایتبای قرار دادند.
مسجد های مدینه
بجز مسجد نبوی ، مسجد های معروف دیگری در خارج و داخل شهر مدینه موجود است که بعضی آنها تاریخی طولانی دارد . چون : مسجد قبا مسجد ذو القبلتین .
مسجد قبا
قبل دهکده ای است که مقارن هجرت پیامبر به مدینه ، طائفه بنی عمروبن عوف درآن سکونت داشتند . بین آن دهکده ومدینه دو میل مسافت بود . مسجدی که بنام قبا معروف است د راین دهکده ساخته شد بارها تجدید بنا شده است . درحال حاضر مجددا آن رانوسازی کرده اند . و مرافق بسیاری بدان پیوسته اند گویند این نخستین مسجد د راسلام است و آن را صحابه رسول خدا که از مکه به مدینه هجرت کردند و در این دهکده ساکن شدند ساختند و گویند مقصود از مسجدی که بنیاد آن بر پرهیزگاری است این مسجد است و دسته ای دیگر گفته اند آن آیات درباره مسجد نبوی درمدینه است.
مسجد ذو القبلتین
مسجدی است در شمال غربی مدینه که بنام بنی سلمه معروف بوده است و در این مسجد درماه شعبان سال دوم از هجرت بوده است که پیامبر نماز ظهر را می خواند و آیه تغییر قبله بر وی نازل گشت و پیامبر در بین نماز روی خود را ازبیت المقدس به کعبه برگرداند .
در این مسجد بیاد بود این تغییر دو محراب بسوی قبله نخستین وقبله دوم ساخته اند . ساختمان مسجد در طول این مدت دراز دستخوش تغییرات گردیده است .
مسجد فتح این مسجد در شما ل غربی مدینه دردامنه کوه سلع و اقع است . در این مسجد بود که پیامبر در جنگ خندق برمشرکان نفرین کرد، و آنان شکست خوردند .
احد
کوهی است بفاصله دو کیلومتر از مدینه در جهت شمال شهر که غزوه معروف احد در ماه شوال بسال سوم هجرت در دامنه این کوه رخ داد وگروهی بسیار از اصحاب پیامبر و از جمله حمزه بن عبد المطلب عموی آن حضرت در این جنگ شهید شد .
بقیع
قبرستان معروف و قدیمیترین قبرستان در اسلام که هنوز حدود آن برجای ونام بقیع غرقد است .بقیع درختان انبوه و غرقد درخت عوسج ( سیاه توسکا) است . این قبرستان درناحیه شرقی مدینه قرار دارد طول آن ۱۵۰ و عرض آن یکصد متر بوده است و در آن قبر چهار تن از امامان : امام حسن مجتبی ، امام علی بن الحسین ، امام محمد باقر و امام جعفر الصادق علیهم السلام ،و نیز دختر پیامبر فاطمه زهرا ( بقولی ) در این قبرستان است . همچنین قبر ابراهیم فرزند پیامبر وقیه و ام کلثوم وزنان حضرت . گذشته از این بزرگان ، هزارها تن از صحابه کبار و تابعین وصلحا و اخیار و زاهدان وعابدان در این قبرستان است .
جز این چند جا مسجدهای دیگری نیز درداخل و خارج مدینه وجود دارد چون : مسجد الشمس ، مسجد علی ، مسجد فاطمه زهرا ، مسجد سلمان…..
جنگ آئینه سرنوشت جهان و منطقه
حجه الاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی
عملیات تهاجمی
روند جنگ
جریانهای دشمن با انقلاب اسلامی
آسیب پذیری عراق
نابرابری جنگ
حرکتهای حساب شده برای مقابله با انقلاب
مقایسه انقلاب اسلامی با سایر انقلابها
مقایسه شیوه جنگ بین ایران و عراق
نابرابری تبلیغات
عراق ، در مخمصه
آینده عملیات و تصویر کلی آن
ما تاکنون چند گفتار درمورد جنگ در مجله پاسدار اسلام داشته ایم و اکنون پس از عملیان والفجر ۴ فکر می کنم مناسب باشد ، بحثی در این باره داشته باشیم .
به نظر من ، از آن روزی که مرحله تهاجمی برای بیرون راندن عراقیها شروع شد تا امروز ،جنگ در مجموع سیر تکاملی به نفع ما داشته است و تنها در یکی دو مورد از عملیات ، ان توفیق مطلوب را بدست نیاوردیم و به اهدافی که تنظیم شده بود نرسیدیم ، ولی در هر حال هیچ عملیاتی بی پیروزی و بی پیشرفت نبوده است ، و نقطه مقابل از ان روز که ما تهاجممان را برای اخراج عراقیها شروع کرده ایم ، یک بار هم نتوانسته اند ابتکار عمل را در دست بگیرند پیروزی به دست آورند یا لا اقل بتوانند جلوی پیروزی ما را بگیرند . البته گاهی شده است که تا اندازه ای پیروزی ما رامحدود کرده اند و تمام اهدافمان تامین نشده است ولی گاهی شده است که بیش از اهداف تعیین شده مان به دست آورده ایم، و این مساله ای است که د ر هر جنگی پیش می آید یا در موقع طرح عملیات از آن غفلت می شود و در عمل ممکن است ،مشکلاتی را پیش آورد .
عملیات تهاجمی
بیشتر عملیات تهاجمی ما موقعی آغاز شد که بنی صدر عزل شد. بعد از عزل بنی صدر بلافاصله عملیاتی در دار خوین انجام دادیم . پس از آن ، عملیا ت ثامن الائمه برای شکست حصر آبادان آغاز شد که توسط لشکر ۷۷ پیروز خراسان و سپاه پاسداران انجام شد . پس از آن عملیات بستان بود با نام طریق القدس که در آن عملیات ،بین نیروهای عراق در خوزستان فاصله انداختیم و ضربه بزرگی به آنها زدیم .
پس از آن ، عملیات فتح المبین آغاز شد که که خیلی عظیم بود و در حدود ۰۰۰/۱۶ اسیر گرفتیم . بعد از آن عملیات بیت المقدس بود که خیلی وسیع و گسترده بود و منجر به فتح خرمشهر شد .
در عملیات رمضان گرچه همه اهدافمان را به دست نیاوردیم ولی سد عراقیها را شکستیم و د رخاک عراق رفته ، مقداری از سنگرهای آنان را گرفتیم . بعد از آن عملیات محرم و مسلم بن عقیل بودند که هردو پیروز بودند.
در عملیات و الفجر مقدماتی و و الفحر یک همه اهداف به دست نیامد و لی پیروزی نسبی داشت. و الفجر ۲و الفجر ۳ هر دو موفق بودند . عملیات والفجر ۴ ، عملیات بسیار جالبی بود و از جنگهای بسیار جدی و از جهت منافع هم خیلی پرفایده بود.
روند جنگ
درهر یک از عملیات گذشته پیروزی های چشمگیری در این زمینه ها داشته ایم:
۱-مقداری از خاک خودمان را ازدست دشمن پس گرفته ایم .
۲-مقداری از خاک عراق را آزاد کرده ایم
۳-از طرفی اسیران جنگی گرفته ایم و ازطرفی دیگر به مهمات و غنائم زیادی دست یافته ایم .
۴-نیروهای عراق رادر هر عملیاتی منهدم کرده ایم .
۵-روند جنگ روند تکاملی بوده است .
علیرغم اینکه عراق در هر مرحله ای به خاطر احساس شکستی که کرده و مهلتی که معمولا ما به آنها می دهیم برای اینکه جلوی خونریزی را بگیریم و شاید بتوانیم در این فاصله ، بدون جنگ ، به حقوقمان دست یابیم ، گاهی فرصت راغنیمت شمرده ، تحکیم مواضع می کند و از هر سو کمکهای میگیرد ، و لی باز هم می بینیم با آن همه کمکهای فوق العاده ، دشمن نتوانسته است جلوی روند تکاملی پیروزی ما را بگیرد و این نشان دهنده تفوق جمهوری اسلامی است در این میدان ، و همچنین آینده را کاملا مشخص می کند ، البته اگر جنگ به روال خودش پیش برود و بحرانی در میدان بوجو د نیاید ، زیرا ابرقدرتها تنها می توانند بحرانی را بوجود بیاورند .
در هر صورت ، آینده خیلی بهتر از گذشته است زیرا در گذشته ، اکثر عملیاتی که داشته ایم ، در خاک خودمان بوده و عرا ق آنچنان ضربه هایی خورده است ، یعنی با نیروهایش منهدم شده ، یازمینها راپس گرفته ایم و یا غنیمت زیاد از آنها گرفته ایم . و از این به بعد اینچنین نیست غیر از دو مورد ما هر جای دیگر عمل کنیم برای عراق شکست خرد کننده ای است .
آسیب پذیری عراق
۱- اگر در شمال عمل کنیم ، به نزدیک لوله های نفت عراق در شمال و جاده های مهم استراتژیکی می رسیم .
۲- اگر در مرکز عمل کنیم ، با دو خیز از طرف مندلی و قصر شیرین به بغداد می رسیم.
بیش از صد کیلومتر تا بغداد نداریم و با اینکه در هر عملیات موفقی ۲۰-۳۰- کیلو متر جلو می رویم ،بنا بر این ،با یکی دو خیز به پایتخت عراق می رسیم .
۳-اگر در جنوب عمل کنیم مثلا از بصره هر کیلو متری که پیش برویم برای عراق غیر قابل تحمل است .
اگر کسی به نقشه عراق نگاه کند ، شهرها راه ها ،مراکز صنعتی ،منابع حیاتی ، معادن و نفت عراق را بررسی کند ، در می یابد که عراق امروز نسبت به دو سال پیش چقدر آسیب پذیر تر شده است و ما چقدر بهتر می توانیم ضربه به آن بزنیم .
اینک که می بینیم ، جنگ تا به حال به این خوبی اداره شده ،و در این مدت ، ملت مام چقدر زحمت و اذیت تحمل کرده ، اگر از حقوقمان صرف نظر کنیم و در گرفتن آنها جدی تر نباشیم ، به خون شهدامان ارج نگذاشته ایم از آن گذشته ملت عراق باید بسیار امیدوارتر باشند که ما به نقطه ای رسیده ایم که می توانیم به آزادی آنهاکمک کنیم و در تعیین سرنوشت ملت عراق سهیم باشیم یه ر حال هم ملت ماو هم ملت عراق دراین جنگ آسیب دیده اند و باید جنگ ، دستاوردی برای مردم مظلوم عراق هم در بر داشته باشد.
نابرابری جنگ
این جنگ ، از جنگهای کم نظیر دنیا است. اگر ما روی ایمان و معنویات جامعه خودمان حساب نکنیم و طبق عوامل مادی بررسی کنیم ، این جنگ ، نابرابر است زیرا : اولا :ایران تنها است. این چند کشور هم که با ما بد نیستند و گاهی به ما کمک هایی میکنند ، خودشان گرفتاریهایی از قبیل جنگ و مشکلاتی داخلی دارند :
سوریه گرفتار اسرائیل است و در گیر با دشمن در لبنان . کره شمالی گرفتار کره جنوبی و آمریکا است . لیبی سر تاپا گرفتار است و در چاد گرفتار جنگ هم هست . ما هم توقعی نداریم که آنها به ما کمک کنند ، همین که در جنگ موضع خوبی می گیرند ، برای ما کافی است .
ثانیا :د ر طرف مقابل ، عراقیها از امکانات دنیا استفاده می کنند . آمریکا ، روسیه و اقمار آمریکا همکاری می کنند . فرانسه باکمال پررویی طوری کمک می کند که گویا کشوری دست اندر جنگ با ما است.
ارتجاع عرب که در حقیقت بانک دنیا است بدون حسات به عراق کمک می کند . درجایی که بیشتر کشورهای دنیا گرفتار بدهی ارزی هستند و در موازنه تجارت خارجیشان کمبود پول دارند ، مرتجعین عرب بانکهای دنیا را پر از پول نقد کرده اند هیچ کشوری به اندازه جنوب خلیج فارس ارز ذخیره ندارد . این انبار ارز دنیا پشتوانه جنگ عراق است:عربستان سعودی که می توان گفت قارون دنیای امروز است با جمعیت کم و ان همه منبع عظیم نفت که اگر پولهایش را از دنیا بکشد ،بانکهای دنیا به بحران اقتصاری گرفتار می شوند ، پشتوانه جنگ عراق است . کویت یک وجبی با آن همه ثروت ، بقیه شیح نشینها همه به عراق کمک می کنند . انبارهای اسلحه دنیای حریص پولدوست هم منتظر چنین روزی بوده اند که پول نقد بگیرند و با منت فراوان اسلحه بدهند . موشکها ، تانکها ، و هواپیما های گرانقیمت ، قطعاتی که از طلا هم گرانتر است و وقتی یک محموله اش می رسد ، هموزنش –در واقع – طلا می گیرند ، با پولهای جنوب خلیج فارس تامین می شود .
ثالثا :تمام امکانات تبلیغی دنیا از رادیوها ، روزنامه ها و خبر گزاریهای مختلف در خدمت دشمن است .
رابعا :بندرها و راه های اطراف عراق ، در اثر جنگ به نفع عراق واگذار شده است . بندر عقبه ، بندرهای خلج فارس،بندر های عربستان در دریای احمر ، بندرهای مصر و حتی بندرهای آنان د رخدمت آنها است .از تمام راه ها و و بندرهای ترکیه هم استفاده می کنند . راه ها خط آهن سوریه و لوله های نفتی که از سوریه عبور می کرد در خدمت عراق بود ولی خوشبختانه سوریه از یک نقطه امکاناتش را بسته است.
خامسا : اردن رسما اعلام بسیج برای ارسال نیرو به عراق کرده ویک وقت یک لشکر یک وقت دیگر دو لشکر فرستاده است سودان و مصر خیلی نیرو فرستاده اند . کل دنیا اعلام کرده است ما داوطلب می پذیریم ! هر کس خواست بیاید به عنوان مزدور پول می دهند . اینگونه نیروهای انسانی را به عنوان مزدور به خدمت گرفته اند .
سادسا : کارشناسان فرانسه ، روسی ، انگلیسی ،ومصری مخلصانه به دشمن کمک می کنند .
جریانهای دشمن با انقلاب اسلامی
علت همکاری همه جانبه با عراق روشن است:انقلاب اسلامی با منافع غیر مشروع قطبهای قدرت دنیا در تضاد است . این انقلاب تمام قدرتهای نا مشروع دنیا را زیر سوال برده وبرای مبارزه با آنها پیام دارد .
۱- ما با استکبار جهانی غرب به عنوان استثمارگر ، استعمارگر ، متجاوز ، دزد ، غارتگر و زورگو درگیریم . ما رودر روی آمریکا هستیم و آمریکا مادر استعمارگران و متجاوزین ومرکز آنها است. رودرروی بقیه آنها هم هستیم به خاطر اینکه به سهم خود در این کارها بوده اند از ما ، درایران ، سیلی خودده اند همچنان دارند می خورند و اسلام با اینگونه زندگی که آنها دارند نمی سازد بنابراین خیلی طبیعی است که آنها هم با انقلاب اسلامی مخالف باشند و بخصوص که ایران که طعمه لذیذ آنها بود از دست آنها گرفته شد و منافعشان را در اینجا از حلقومشان بیرون کشیدیم .
۲-استعمار شرق هم ، همین حالت را دارد . شوروی ها با اینکه در ظاهر انقلابی برای خودشان داشتند و تظاهر به مقابله با غرب می کردند ، ولی عملا همراه آنها دربسیاری از موارد ، دنیا را استثمار می کردند دربسیار ازکشورهای عربی از قبیل سوریه ، عراق لیبی جای پا باز کرده بودند وملتها را هم فریب داده بودند . انقلاب اسلامی آمد وحنای اینها را کم رنگ کرد . آنها را از آن کاخ رویایی که برای خودشان درست کرده بودند به پایین کشید مخصوصا شوروی که در افغانستان به خاطر موضع سختی که ایران دارد گرفتار مشکلی بزرگ مانند مشکل آمریکاییها در ویتنام شده است . از طرفی بردنامی دارد و از طرفی دیگر آن حالت پیش تازی از آن گرفته شده و حتی منافع مادی که در ایران داشت از آن گرفتیم . لذا آنها هم با ما خوب نیستند ، نشانگر این معنی حزب توده ایران است البته دشمنی غربیها بیشتر است.
۳-سومین جریان ، ارتجاع منطقه است عده ای برکشورهای اسلامی به عنوان خود فروختگان و عاملان اجنبی ، حکومت دارند وهمه چیزشان را درخدمت استعمارگران قرار داده اند . حماسه انقلاب اسلامی اینها را هم تهدید می کند اینها با اینکه می دانند ایران قصد لشکر کشی به سوی آنها را ندارد ولی باز هم از انقلاب بیم و هراس دارند . آنها می خواهند همواره ملتهایشان در خواب بمانند ولی امیدی که انقلاب اسلامی در دلها ایجاد کرده ، انان رامایوس ونومید نموده است، لذا با انقلاب اسلامی سخت مخالف و دشمنند .
حرکت های حساب شده برای مقابله با انقلاب
بنابراین ، استکبار غرب ، استعمار شرق و ارتجاع منطقه با انقلاب اسلامی سرناسازگاری دارند پس اگر از صدام حمایت میکنند برای حفظ جان صدام نیست بلکه برای این است که نگذارند انقلاب اسلامی پیروز شود .
درمرحله او ل می خواستند نگذارند ، انقلاب اصلا پیروز شود ولی بحمد الله نتوانستند کاری از پیش ببرند . درمرحله دوم ، پس از پیروزی شروع شد که باایجاد اخلال و آشوب توسط منافقین و تروریسم و یا بوسیله محاصره اقتصادی و جنگ ،خواستند جلوی انقلاب را بگیرند ،که باز هم به خواست خدا نتوانستند و ما تمام توطئه ها را در هم شکستیم . امروز که می خواهیم حق خودمان را بگیریم وحالت تهاجمی با ما است، تمام همت آنها براین است که ما موفق نشویم یعنی امید دارند که جمهوری اسلامی در جنگ پیروز نشود . این مساله خطرناکی است برای آنها که میبینند کشوری انقلاب کرده مشکلات داخلی را خودش حل می کند با ضد انقلاب به صورت گسترده در باطن میجنگد ، محاصره اقتصادی را تحمل می کند ، توطئه های آن همه سرمایه دار موذی و مخربی که در سطح کشور ، درپی پاشاندن نظم اقتصادی هستند و مدتی هم پاشاندند خنثی می کند ، خودش را در حال سازندگی نگه میدارد و در آخر ، جنگ به این بزرگی را مردانه تحمل میکند وامروز هم در جنگ حالت تهاجمی به خود گرفته است! چنین چیزی در تاریخ دنیا نبوده است .
مقایسه انقلاب اسلامی با سایر انقلابها
ویتنام وقتی با کمک بلوک شرق (چین شوروی وکره ) به پیروزی رسید ، گرفتار مشکلات داخلی خودش شدکه تا عمری باید خرابیهای جنگ را جبران کند .
مردم الجزایر پیروز شدند ،پس از پیروزی با اینکه دنیای عرب حمایتشان می کرد ، مع ذلک گرفتار مسائل داخلی شدند وهیچگاه نتوانستند فرصتی پیدا کنند که به خارج ازخودشان برسند . تازه انقلاب هم مانند انقلاب مانبود ،گرچه در آغاز مقداری رنگ اسلامی داشت و مردمی هم بود ولی پس از پیروزی نتوانست رنگ و زبان اسلام پیدا کند وحماسه و پیامی داشته باشد . ولی دشمن می بیند که انقلاب اسلامی ایران دارای حماسه وپیامها است ، کشوری انقلاب بکند با آن همه مشکلات ، بازهم بتواند درخارج از مرز خودش عمل کند ، برای آنهابسیار دشوار است . امروز دشمنان به خوبی حضور معنوی ما را در لبنان می بینند و درمی یابند که این انقلاب ، دلهای بسیاری از محرومان را امید وار کرده است . این دیگر قابل تحمل برای استکبار جهانی نیست ، لذا تمام همشان این است که مار انگذارند پیروز شویم . البته آنها به این هم قانع نبودند ، آنها می خواستند مارا نابود کنند و چون ما ازمراحل نابودی گذشته ایم به همین قناعت کرده اند که ما پیروز نشویم .
مقایسه شیوه جنگ بین ایران و عراق
مشکل ما در رابطه با شیوه و کیفیت عمل است . ما مقداری دستمان بسته است به خاطر اینکه در چهارچوب اصول و معتقداتی حرکت می کنیم و بی بند و بار نیستیم ، از آن طرف ، دشمن ما بی بند وبار است ومبارزه آدم اصولی با آدم بی بندوبار الاقل در کوتاه مدت بسیار مشکل است ، این شبیه است به دو قهرمان مشت زنی که به جان هم افتاده باشند ، یکی مواظب است که دیگری را معلول و یانابود نکند ولی آن یکی هیچ تعهدی ندارد و هیچ برای او مهم نیست که به سر آن طرف چه بیاید “، ما در این جنگ واقعا این گرفتاری را داریم . ما مقید هستیم که راست بگوییم خلاف اخلاق عمل نکنیم ، اخبار واقعی جنگ را به مردم برسانیم ولی دشمن همیشه دروغ می گوید از دو سال قبل ، هر عملیاتی که انجام دادیم ،نیروهای دشمن شکست خورده در همان موقع که فرار می کردند ، ده ها هزار اسیر می دادند و اعلام می کردند که ما پیروزیم !! ضمنا ناگفته نماند که ما در حدود هفت هزار اسیر نزد آنها داریم که بسیاریشان غیر نظامی هستند ،عراقیها پنجاه هزار اسیر پیش ما دارند ، و همیشه ادعای پیروزی می کنند ، لابد نسبت به کشته ها و مجروحین هم همین طور است ما در میدان می بینیم که چه می گذرد و آنها همواره دروغ می گویند .
مامقیدیم مراکز غیر نظامی رانزنیم حتی اگر هواپیما هم می فرستیم ، از خلبانان می خواهیم که اگر در بمباران مراکز مورد نظر ، غیر نظامی آسیب می بینند ، بمباران نکنند و آنها اینطور نیستند ، اگر بتوانند توسط هواپیماهایشان تمام شهرهای ما را میزنند ، همه دیدند که چگونه در نمازجمعه شهر همدان بمب انداختند و نیز در پل دختر،نهاوند ، بوکان ، سنندج بانه ، سردشت ، گیلانغرب ، اندیمشک ، مریوان، بهبهان ، مسجد سلیمان ، اهواز ، آبادان و خرمشهر و هر جای دیگر که توانستند مدرسه ها ، بیمارستان ها ، منازل مسکونی و مغازه ها را چه توسط هواپیماها و چه توسط موشک و توپ از راه دور ، بیرحمانه زدند بمباران کردند ، و این در جنگهای دنیا سابقه ندارد . وگرچه در جنگی که برپا می شود ، گاهی ممکن است غیر نظامی راهم بزنند،اما اینکه به صورت یک جریان ۱۰-۲۰ ماهه ، همواره شهرها و افراد غیر نظامی را بزنند ، این راتنها در فرهنگ صدام می توان دید و بس . چراکه او اصلا قیدی ندارد.
ما ازفاو گرفته تا حاجی عمران و شرق عراق که مرکز تمدن عراقیها است، هر جا که توپمان را باز کنیم ،یک توپ در صورتی که روزی ۵۰ گلوله بزند میتواند خانه ها ، کارخانه ها ومراکز غیر نظامی رابه راحتی بزند ویا همین کار میتوانیم جنگ رابدون شهید دادن ببریم ، ازنظر مادی هم برای ماچندان گران تمام نمیشود چرا که کارخانه های خودمان گلوله ۱۵۵،۱۳۰ وگلوله های خمپاره می سازند . توپ هم به اندازه کافی از خود عراقیها گرفته ایم . ولی ما اینکار را نمی کنیم .
عراقیها حتی آنگاه که مجبور می شدند ا زشهرهای مابیرون روند ، شهرها رابا خاک یکسان میکردند ومی رفتند .نمونه آن: هویزه ،مهران ، خرمشهر و قصر شیرین است من در عملیات شمال آبادن دیدم که چگونه تمام تیرهای چراغ برق را درمسافت وسیعی توسط مواد منفجره ازبین برده بودند . خطوط انتقال نیرو را واژگون کرده ، لوله های نفت و خط راه آهن و پلها را منفجر کرده بودند ، و از همه عجیب تر اینکه شهر خودشان را ( پنجوین ) چند روز قبل از ترک آن ، با بمب ویران کردند ورفتند که مانتوانیم از آنجا هیچ استفاده ای بکنیم !! شگفتا که دشمن چقدر بی شرم است ! در هر عملیاتی ( تخمینا پس از عملیات رمضان به بعد ) از بمب شیمیایی استفاده کرده اند با اینکه به کار بردن گاز شیمیایی در جنگهای دنیا ممنوع است ، از طرفی عراق هم این نوع بمبها رانمیسازد یا از فرانسه یا شوروی و یا آمریکا میگیرد . پیدا است که دشمنان ما همه خوی ضد انسانی دارند وهیچ حقی رابرای انسان قائل نیستند .دروغ میگویند تهمت میزنند ، تخریب می کنند ، شهرها راشبانه به موشک می بندند ، اسرای ما را بسیاری از آنها را شهید میکنند ،مجروحین ما را معالجه نمی کنند تا شهید شوند ، هیچ اصول بین المللی رادر مورد اسرا مراعات نمی کنند وتمام اصولی راکه خودشان امضا کرده اند و اسلام گفته یا دنیا قبول دارد زیر پا میگذارند و در مقابل ،همه اینها راما مراعات میکنیم و باید مراعات کنیم .
ما اگر می خواستیم مثل عراق بجنگیم ، الان از بغداد هم عبور کرده بودیم . ما به آسانی می توانیم بایک عملیات خودمان رابه چهل کیلو متری بغداد برسانیم و از آنجا بغداد را زیر توپ بگیریم در آن صورت بغدادی باقی نخواهد ماند . از طرفی دیگر ، انهابه هر عراقی که مشکوک می شوند ، از خاک خودشان بیرون می کنند و امروز ما چقدر آواره عراقی در کنار آواره های خودمان داریم . انها مردم خودشان رابیرون می ریزند و ما باید از آنها پذیرایی کنیم .
بنابراین ،جنگ کاملا نابرابر است چه از نظر تجهیزات و چه از نظر اخلاق ! به این معنی که یک جریان بی بندو بارو دروغگو در مقابل یک جریان متعهد ومسئول پایبند به اصول انسانی و اسلامی قرار گرفته است .
نابرابری تبلیغات
همه دیدند که چگونه عراقیها چاه نفت را در خلیچ فارس بمباران کردند و دریا را آلوده نمودند وحتی مانع از آن شدندکه ما چاهمان را اصلاح کنیم ، و از ان طرف هیاهو راه انداختند که ایراینها می خواهند محیط زیست را ازبین ببرند . دنیا هم در این جنگ تبلیغتی ، دشمن را حمایت وکمک کرد ما واقعا نهایت مظلومیت را در این مسائل داریم .
زهی بی شرمی ! اسلحه را به عراق می دهید که کشتی های ما رابزند و ما را وادار به آن کار می کنید ،از آن پس اعلام می کنید ، ایران دنیا را به بحران می کشد ؟! از اول جنگ ، شیوه تبلیغاتی دشمن به این شکل بود . عراقیها تا پشت اهواز در خاک ما آمدند و اعلام می کردند ایران تجاوز کرده است!!
ما اعلام می کنیم ، مسئولیت این جنگ نه تنها به عهده صدام است ، بلکه به عهده تمام حامیانش نیز می باشد . انها نسبت به تمام جنایات که صدام درجنگ مرتکب شده است ، مسئولیت دارند . صدام و حامیانش آن همه ظلمها بر ما تحمیل کردند ، شهرهای ما را ویران نمودند ، جوانان ما رابه شهادت رساندند ، امروز باید جوابگو باشند .
و اما ما چه می واهیم ؟
ما چیزی جز حقوق عادلانه مان نمی خواهیم خسارات ما رابدهند ، از خاک ما بیرون روند و متجاوز را به کیفر برسانند این چیزی است که هم عقل هم شرع و هم قانون هر کشوری می پذیرند و قبول دارد . درحالی که ، درهر دعوا و مرافعه ای ، متجاوز را محکوم می کنند . مظلوم رابه حق خود می رسانند ، می بینیم ما را که مورد ظلم قرار گرفته ایم جنگ جنگ طلب و صدام را که به ما تجاو زکرده است صلح طلب معرفی می کنند !!
آری! ما در این جنگ از هر نظر نابرابری داریم ، از نظر مالی ، اخلاقی ، تدارکات ، امکانات، تبلیغات و حتی استفاده از اسلحه های مدرن!
امروز که استکبار جهانی می بیند ما با آن همه نابرابریها ، موفق شده ایم خودمان را به اینجا برسانیم ،به وحشت افتاده است و در هراس است . گرچه ته دل خاضعانه ، دربرابر شجاعت ملت ما ، سر تسلیم فرود می آورد و هیچگاه نمی تواند منکران همه شهامتها و شجاعتها شود ولی استکبار جهانی متوحش است، شرق میترسد ارتجاع منطقه می هراسد دنیای ستمگر در هراس است چرا که ما پیام داریم . انقلاب ما پیام آور و حماسه آفرین است.
عراق درمخمصه
صدام هم که خودش عامل اصلی این همه جنایات است و این ظلمها را با لفعل مرتکب شده و مباشر اصلی جنایتها است برسر دوراهی قرار گرفته است. امروز که هر گام جنگ چند برابر گامهای قبلی ضربه آور و خرد کننده است ، دشمنان رابر سر دوراهی قرارداده است: یاباید تسلیم حق بشوند ویاجهان رابه بحران بکشند و درهر دو صورت فایده ای عاید آنها نخواهد شد .
اگر تسلیم حق شوند که عاقلانه است باید خواسته های مشروع ما را بدهند ، از آن پس خواهند دید که ما نسبت به خاک عراق هیچ ادعایی نداریم .نستب به مردم عراق غیر از حمایت چیزی نمی خواهیم ، با همسانه هامان غیر ازرفتار عادلانه نخواهیم داشت . ولی در هر صورت پیام انقلاب به قوه خود باقی است و مانمی توانیم و حق نداریم آن را کنترل کنیم . آن راه خودش رادارد می رود و خواه ناخواه روزی تسلیم حق خواهند شد .
اگر این راه عاقلانه رانخواهند بروند ، باید دست به ماجراجویی بزنند و بحران بیافرینند . الان آنها در صدد ایجاد بحران هستند ، گرچه هیچ بحرانی آنها را نجات نخواهد داد ولی در هر حال ، تضادهای دنیا آنها را در مخمصه انداخته است ، لذا ممکن است دست به هر کاری بزنند الان استراتژی صدام این است که جنگ را آنچنان بحرانی کند ، تا از این بحران کولاکی درست کند که بتواند از این کولاک ، جان سالم بدر برد .
امروز اگر جنگ جهانی سوم بپا شود ، به نفع صدام است ! برای اینکه او در مخمصه ای گرفتار شده و باید نجات پیدا کند ، از این رو حاضر است دنیا را به بحران شدید بکشد و شخص خودش را نجات دهد . ولی اینکار نه به نفع دنیا است و نه به نفع منطقه و مرتجعان منطقه .
دنیا در بحران
ارتجاع منطقه تا کنون ، تنها پول خرج کرده است ، ولی اگر منطقه به بحران کشیده شود ،ارتجاع منطقه گرفتار بلا می شود و ناچار است مستقیما وارد جنگ شود . روزی که تنگه هرمز بسته شودو جنگ گسترده شود بندرهای کشورهای خلیج فارس غیر قابل استفاده و راهشان بسته میشود و دیگر نمی توانند تنفس بکنند و این کشورها از سبزی خوردنشان گرفته تا هواپیمایشان ، باید از خارج بیاورند و از راه همین بندرها بیاورند و بستن بندرهای اینها برای ما مثل اب خوردن است.و در آن صورت ، کارهای مابرای کشورهای منطقه مانند کبریت کشیدن به انبار باروت است. آنجا است که مزه جنگ را خواهند چشید !
و ازطرفی دنیا هم می تواند محاسبه کند که چه اتفاقهایی خواهد افتاد ! چقدر کارخانه ها از کار می افتند ، چون نفت ندارند ! قیمت نفت چقدر بالامی رود ! و در صورت بالا رفتن قیمت نفت، کارخانه ای که بخواهد با نفت صد دلاری بگردد چه کشوری می تواند از محصولش استفاده کند ! ( تنها قارون دنیا عربستان سعودی می تواند محصول آن کارخانه ها را بخرد و لاغیر ) کارخانه ها را که از کار افتاده اند ، ناچار کارگرها را اخراج می کنند و خود به تعطیل کشانده می شوند ! اینجا است که دنیا به بحران کشیده میشود.
پس اگر بحران به نفع صدام است و او را می تواند نجات دهد ،به ضررحامیان غربی و حامیان ارتجاع است.
در این صورت دنیا باید محاسبه کند :آیا حقوق ایران را دادن و انقلاب اسلامی را به عنوان یک واقعیت پذیرفتن برای آنها بیشتر خسارت ببار می آورد یا تن به بحران دادن ؟ اینکه بخواهند باهیاهو ما رابترسانند ، دورنمای جنگ جهانی سوم را نشان دهند ، دورنمای بسته شدن خلیج قارس رابه رخ ما بکشند ، دورنمای استعمال اسلحه ناجور رانشان دهند ، توسط بمباران شهرها ما رابه وحشت بیاندازند ،وقت این کارها گذشته است . این اسلحه های گوناگون رنگ خودش را دارد از دست می دهد و دیگر برای خود آنها هم ثابت شده است که ما ازاین ترفندها نمی ترسیم ومردم ما قوی تر و نیرومند تر از این حرفها هستند.
از مرحله تبلیغات هم باید بگذدند زیرا برای آنها مایوس کننده بوده است .نه تنها سازمان ملل نتوانست کاری کند که از هر عنوان دیگری برای ارعاب و تهدید ما استفاده کردند و به جایی نرسیدند :کنفرانس غیر متعهدها ، کنفرانس اسلامی ، شورایهمکاری خلیج فارس و ….با اسلحه شیمیایی به شهرها زدن ، سوپر اتانداردها ، موشکهای دور برد زمین به زمین با ۲۷۰ کیلومتریا ۳۰۰ کیلوبرد و هر جنایت دیگری ، نه تنها برای آنها فایده نداشت که حتی نتوانست ما را از حالت تهاجم دفاعی باز دارد .
مشکلات جنگ
البته این به این معنی نیست که جنگ برای ما ضرر نداشته باشد . جنگ برای ما مشکلات فراوانی دارد . ۳۰% بودجه مان را خرج جنگ می کنیم که اگر این مبلغ کلان را درراه ساختن کشورمان به کار می گرفتیم ، جهش زیادی در پیشرفت سازندگی داشتیم نیروهای فعالمان رابه جای فرستادن به جبهه جنگ در راه عمران و آبادانی از آنها استفاده میکردیم اگر بندرهایی که از دست داده ایم ( بندر خرمشهر ، آبادان و بخشی از بندر ماهشهر ) در خدمت حمل و نقل ما قرار می گرفت ، مشکلات ما حل می شد امکانات حمل و نقل ما که باید درخدمت توزیع قرار گیرد ، در خدمت جنگ قرار گرفته است ، وهمین مسئله کافی بودکه مشکل تورم را به مقدار زیادی حل کند . ارزی که برای تهیه امکانات جنگ می پردازیم ، اگر برای وارد کردن کالاها می پرداختیم ، مسائل ما حل می شد . شهدا و خانواده های عزادار نداشتیم .
جنگ و زندگی
ولی درهرصورت ، رسالت انقلاب ما از این چیزها بالاتر است . ارزشگذاری ما برای زندگی نسبت به آن بعد معنوی و اصالت انسانی اسلامیمان ، خیلی بالاتر از این حرفها است .و چون ملت ما آماده تحمل مشکلات است ، لذا زندگی را با جنگ درهم آمیخته است . اکنون جنگ برای ماکلاس درس است . بچه های ما وقتی در محیط کار احساس تیرگی روحی ، خستگی محیط مادی ، مشکلات مسائل معاشرتی می کنند یکی دو ماه به جبهه می روند تا خود را تصفیه کنند ، برخی شهید میشوند تا پیام خونشان ، فامیل و محیطشان را بسازد و برخی دوباره به محیط کار باز میگردند . حضور در جبهه برای جوانان مخلص ما ، یک نفس کش روحی است و هیچ سنگینی نمی کند .
ما با اینکه قانون نظام وظیفه را عوض نکردیم ، مردم خدمت می کنند و هیچ ناراحت نیستند . خدمت دربسیج آزاد است ، باز هم می بینیم آنقدر به آن روی آورده اند که اسم نویسی با نوبت شده است و مردم فشار می آوردند که زودتر به نوبت خود آنان برسند .
واما درعراق ، کسانی که از نظام وظیفه فرار می کنند اعدام می شوند و چقدرمردم را به این بهانه کشتند و چقدر خانواده ها را به خاطر فرار افرادشان از نظام وظیفه تحت فشار قرار دادند .
از آن گذشته ، مردم ما خرج جنگ رانیز می دهند ، داوطلب ها پشت جبهه به انتظار خط مقدم جبهه می نشینند و ساعت شماری می کنند ، خانواده های شهدا به عنوان یک عامل سازند فرهنگی ، نسل آینده ما را دارند دگرگون می کنند و بالاخره جنگ جزء زندگی ما شده است از این رو اگر ده سال دیگر جنگ به همین منوال ادامه پیدا کند کشورمان را از پای درنمی آورد . گرچه حرکت سازندگی ما به خاطر مصارف جنگ مقداری سست وکند شده است و لی حرکت فرهنگی ما نیرومندبر شده است ، مردم ما عمیق تر و پایه های انقلاب مامحکم تر شده است.
گدائی ، منبع ارزی عراق
بنابراین ، جنگ در چنین وضعی برای ما قابل دوام است و برای عراق قابل دوام نیست عراق تقریبا از منابع ارزیش محروم شده و تنها یک رشته باریکی دارد که چون از طریق ترکیه میگذرد لذا ترکیه مقداری از آن می گیرد و چندان چیزی برای عراق باقی نمیماند ، و آن باقی مانده هم آسیب پذیر است . اگر تصمیم بگیریم آن راقطع کنیم ، بایک گام جلوترگذاشتن کار آن هم تمام است.
امروز منبع ارزی عراق گدایی است . با فروختن منافع مخفی به استعمار گران و گرفتن تعهد های سنگین برای آینده و گرفتن وامهای کمرشکن و تعهدات سیاسی بسیا کشنده درمقابل کشورهای حمایت کننده ، عراق خود رانگهداشته است ! نیروی انسانی عراق در حال اضمحلال است و تامین آن همه نیرو برای آنها بسیار دشوار است . امروز جبهه عراق خیلی طولانی شده است و باید از حاجی عمران تا فاو درحدود ۹۰۰ کیلومتر نیرو بچینند ، کانال بکشند ،سیم خاردار بکشند ،مین گذاری کنند ، خاکریز و سنگر درست کنند لذا دیگر امکان حفظ خطوط دفاعی و استحکامات برای آنها مشکل شده است . تدارکات این سنگرها مشکل سنگین تری است که حتی ظرفیت نقل و انتقال و راه تدارک کشورهای مجاورش رابه شدت تحت فشار قرار داده است.
سیاست جنگی ایران
بنابراین ، ادامه چنین و ضعیتی برای عراق به مدت طولانی تحقیقا ممکن نیست . ما با اینکه می توانیم سریعتر عمل کنیم ولی عملیاتمان پشت سرهم نیست . سیاست جنگی ما کاملا مشخص است:
می خواهیم کمتر خونریزی شود . تخریت کمتر باشد .. در کنار جنگ ، مردم به ماهیت صدام ارتجاع منطقه پی ببرند .. عامل فرهنگی در منطقه رشد کند که پس از جنگ بتواند سازند ه باشد و کشورهای مجاور را تحت تاثیر قرار دهد .
درهر صورت ،خسارات مادی ما به خاطر دریافتهای فرهنگیمان ، در دراز مدت قابل جبران است و اما نیروهای مخلصی که دستمان می رود به خاطر ارزش شهادت آن نیز قابل جبران است ، زیرا اثر شهادت در جامعه ، بیشتر از وجود انسانی است که شهید شده است .
آینده عملیات و تصویر کلی آن
در عملیات و الفجر ۳و ۴ ، ضمن اینکه شمال عراق برای ما هدف بود ، از جهتی دیگر می خواستیم کردستان را امن کنیم . حالا قضیه معکوس شده است یعنی آن وضعی که از دو سال قبل تا کنون برای کردستان ما بود ، برای عراق شده است . امروز نیروهای مخلص عراقی چه کرد و چه غیر کرد در نقاط حساس کردستان عراق با صدام خوب نیستند و اخیرا صدام گله کرده که کردها نسبت به عربها در جنگ عقب اند و همکاری نمی کنند لذا ما راه ها راباز کردیم برای اینکه نیروهای عراقی بتوانند به آنجا حمله کنند و منافع صدام رانابود سازند . و راه ضد انقلاب را هم به خاک خودمان بستیم . راه تدارکاتی آنها بسته شده و متفرق شده اند .
مردم ما درکردستان هم فهمیدند که عراق و نیرو های ضد انقلابی که خودشان را حامی کردستان می دانستند و خود مختاری و تجزیه کردستان راعنوان می کردند ، غیر از بلا و مصیبت برایشان چیزی نیاوردند ، لذا امروز به شدت از جمهوری اسلامی حمایت می کنند . باجهایی که از این بیچاره ها گرفته می شد یا بی ناموسی و بد اخلاقی که می کردند ، مردم را مستاصل کرده بود . امروز احساس آسایش و راحتی می کنند .
امروز مردم کردستان به خوبی میتوانند به ماهیت گروههایی که به صدام متکی بودند پی ببرند زیرا می بینند چگونه صدام ، شهرها و روستاهای آنها را پس از فرار ضد انقلاب بمباران می کند . و همین امر باعث می شود که آینده کردستان ان شاء الله تامین شود .
دانستنیهایی از قرآن
بسم الله الرحمن الرحیم
۱- شما امت واحده هستید :
« انِّه هذِهِ امتکُم أمّهً واحِدهً و َ انا رَبّکّم فاعبُدونِ»
سوره انبیا –آیه ۹۲
این امت شما امت واحده است و من پروردگار شمایم ، پس عبادت کنید مرا .
وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّهً وَاحِدَهً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ (۵٢)
سوره مومنون – آیه ۵۲
و این امت شما امت واحده است و من خدا و پروردگار شما می باشم پس از من بترسید .
دراین دو آیه ، کلمه امت را به معنای نوع بشر و برخی از مفسرین به معنای دین و آئین تفسیر کرده اند.
۲- به ریسمان الهی چنگ زنید و از تفرقه واختلاف بپرهیزید :
وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلا تَفَرَّقُوا وَاذْکُرُوا نِعْمَهَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَکُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَهٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْهَا کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (١٠٣)
(سوره آل عمران _آیه ۱۰۳)
وهمگی به ریسمان الهی چنگ بزنید و متفرق نشوید (و از اختلاف و گرویدن به مکتبهای منحرف بپرهیزید ) و به یاد آورید نعمتهای خدارا بر شما که چگونه دشمن یکدیگر بودید و خداوند بین دلهای شما الفت و دوستی قرار داد و به نعمت و لطف او همه برادر شدند ، و به یاد آورید که لب پرتگاه آتش بودید و شما را از آن رهانید . خداوند اینچنین آیاتش را به شما می شناساند (و بیان می دارد )شاید هدایت شوید .
۳-در دین گروه بندی نکنید
إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَکَانُوا شِیَعًا لَسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیْءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِمَا کَانُوا یَفْعَلُونَ (١۵٩)
سوره انعام _آیه۱۵۹
آنانکه دین خود راپراکندند وگروه گروه شدند و تو ای پیامبر از آنها نیستی و آنها به کار تو نیایند.
«و لا تکونو من المشرکین من الذین فرقوا دینهم »
« و کانوا شیعا،کل حزب بما لدیهم فرحون»
(سوره روم-آیه ۳۲)
از مشرکین نباشید که دین خودرا به گروه های گوناگون تقسیم کردند و فرقه فرقه شدند و هر حزب وگروهی هم به آنچه دارد خوشحال و خشنود است.
۴-همه مردم یک امت بودند:
وَمَا کَانَ النَّاسُ إِلا أُمَّهً وَاحِدَهً فَاخْتَلَفُوا وَلَوْلا کَلِمَهٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ فِیمَا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (١٩)
(در آغاز) همواره) مردم امتحان واحدی بودند; سپیده اختلاف کردند; و اگر فرمانهای از طرف پروردگارت (درباره عدم مجازات سریعترین آنانند از قبل صادر نشده بود، در میگفت: آنها)! در آنکهذلیل اختلاف داشتند داوری میروی (و سپیده هممسلکان) به مجازات میدهم»… (۱۹)
۵- مومنین همه باهم برادرند :
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (١٠)
(سوره حجرات-آیه۱۰)
مؤمنان برادر یکدیگرند، پس دو برادر خود را صلح و آشتی دهید و تقوای الهی پیشوایانی) کنید، باشد که مشمول رحمت) او شوید! (۱۰)
۶- اختلاف نژادی تنها برای شناخته شدن و تمیز دادن است :
یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ (١٣)
(سوره حجرات-آیه۱۳)
ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیرهای و قبیلهها قرار دادیم تا یکدیگر! را بشناسید; (اینها) ملاک امتیاز، نیست؟! گرامیترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست; خداوند دانا و آگاه است! (۱۳)
درسهایی از نهج البلاغه خطبه سی و دوم
قسمت سوم
گروه های دنیا خواه و گروه آخرت گرا
آیت الله العظمی منتظری
خلاصه بحث گذشته
در دو بخش گذشته ، به تفضیلی درباره چهار گروه دنیا خواه از نظر حضرت امیر المومنین (ع) مطالبی بیان شد که عبارت بودند از .
۱- دنیا خواهانی که ناتوانی و کمبود شخصیت و ناداری آنان را از فساد در زمین باز می دارد .
۲- آنان که تمام نیرو و توان خود را برای رسیدن به مال و منال و ریاست به کار می برند و از هیچ فسادی فروگذار نمی کنند .
۳- آنان که بوسیله کارهای آخرتی خود را به دنیا میرسانند . با ظاهری فریبنده و اعمالی ریا کارانه، جای خود را در مردم باز می کنند .
۴- دنیا پرستانی که چون در اثرحقارت و نداشتن نیرو ، به ریاست نرسیده اند ، ناچار روش درویشی را پیش گرفته به لباس زاهدان و پارسایان در می آیند و از این راه مردم را فریب می دهند.
الراغبون فی الله
وَبَقی رِجالٌ غضَ ابْصارَهُمْ ذِکْرالمرجعِ ، و أرَاق َ دُمُو عَهُم خَوفُ المَحشَر، فَهُم بَُین شَریدٍ ناد، و َخَائِف مقموع ٍ ، وَساکتٍ مکعُوم ٍ ، وَدَاع ٍ مُخلص ٍ ، و ثکلانَ موجَعٍ ، قَد أخملتهم التقیه ُ ، و شملتهُمُ الذلهُ ، فَهم فی بحر أجاج ، أفواهُهُم ضامِرهٌ ، و قلوبُهُم قرحه ، قد و عظو حتی ملّوا ، و َقُهِرو ا حتی ذلو ا ، و قتِلوا حتی قلِوا
الراغبون فی الدنیا
فلتکُن الدّنیا فی أعنیِکم أصغر َ من حُثاله القرظ ،و قُراضه الجلم ِ ، واتعظو بمن کان قَبلکم ، قبل ان یَتَعظ بِکم مَن بَعد کم و ارفضوهَا ذَمِیَمه ، فأنَّها قَد رَفَضَت من کان أشغَفَ بها منکُم
اینک در این بخش ، سخن از گروه دیگری است که اهل آخرتند و حسابشان از ناس و عامه مردم جدا است .از این رو ، حضرت امیر (ع) مردم را به چهار گروه تقسیم کرده اند ، و این گروه را جدای از آنها نام می برند .
اوصاف مردان خدا
«و بقی رجال غض ابصارهم ذکر المرجع ، و اراق دموعهم خوف المحشر »
باقی مانده اند مردانی که یاد قیامت ،چشمهای آنها را (از هواها و شهوتهای دنیوی ) پوشانده است و ترس محشر اشکهایشان را جاری ساخته است .
اینان هیچ توجهی به دنیا ندارند به مال و منال و ریاست دنیا با بی اعتنائی و بی توجهی می نگرند . می دانند که روز محشر ، حساب و کتاب است، گردنه های صراط است و باید از آن جا عبور کنند و به کوچکترین اعمال خود جواب دهند . فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ خَیْرًا یَرَهُ وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ
آری آنجا جای حساب است ، کوچکترین شر ، توهین، فحش، غیبت و تهمتی در روز قیامت نامه اعمالش را که می بیند شگفت زده می شود . وَوُضِعَ الْکِتَابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا فِیهِ وَیَقُولُونَ یَا وَیْلَتَنَا مَالِ هَذَا الْکِتَابِ لا یُغَادِرُ صَغِیرَهً وَلا کَبِیرَهً إِلا أَحْصَاهَا وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا وَلا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدًا (۴٩)
و کتاب (کتابی که نامه اعمال همواره) انسانی در آن جا گذارده میسازیم، پس گنهکاران! را میباشد.) که از آنکه ذلیل در آن است؛) ترسان و هراسانند; و میگردانیم. «ای وای بر ما! این چه کتابهایی است که هیچ عمل کوچک و بزرگی، را فرونگذاشته مگر این، آن را به شمار آورده است؟» و (این در حالی است که) همواره) اعمال خود را حاضر میباشد! و پروردگارت به هیچ کس ستمشان نمیکند)،
در اثر صورت این چنین افرادی چون به فکر قیامت و روز بازپسین هستند ، لذا به دنیا هیچ تو جهی ندارند بلکه همواره اشکهایشان از بیم آن روز و آن مکان (محشر)جاری است.
غص :یعنی شکست
غص به معنای غمض نیست ، غض یعنی چشم بستن ولی غمض یعنی چشم را شکستن . چشمت را بشکن یعنی چشم چرانی نکن ، لذتهای دنیا را نادیده بگیر . چه بسا چشم نگاه کند ولی چشم درونی نگاه نمی کند و توجه نمی نماید . آیه ۳۰ سوره نور می فرماید قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ و همچنین در آیه ۳۱ از همین سوره می فرماید وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ ای پیامبر .به مومنین (و در آیه دوم به مومنات ) بگو چشمشان را بشکنند .
یک وقت انسان به چیزی تند و تیز نگاه می کند ،به اومی گویند با چشم تیزنگاه نکن چشمت را از حرام پر نکن، چشم ندوز به حرام چشمت را بشکن .
المرجع :محل رجوع ومکان بازگشت یعنی روز قیامت .
انا لله ِ و انا اِلیه راجِعون برگشت ما به سوی خدا است ، به سوی قیامت و محشر و حسات و کتاب است.
اراق :ریخته است.
دموع:جمع دمع یعنی اشک
المحشر : محل حشر .اسم مکان است و حشر به معنای جمع است یعنی جایی که تمام خلایق جمع می شوند .
« فهم بین شریدٍ نار، وخائف مقموع،وساکت مکعوم ، وداع مخلص ، و ثکلان موجع»
برخی از آنها رمیده اند و به تنهایی زندگی می کنند چون از مردم مایوس شده اند ، گوشه عزلت را اختیار کرده اند و برخی خائف وشکست خورده و برخی ساکت و دهن بسته و بعضی با اخلاص دعوت می کنند (مردم را به سوی خدا )و گروهی دل شکسته و رنجورند.
این مومنان دسته های گوناگونی هستند . برخی از دست مردم فرار کرده و به تنهایی زندگی می کنند . البته نه اینکه تنهایی و عزلت کار خوبی باشد ولی اینها فعالیتهای خود را تا اندازه توان در جامعه کرده اند و هر چه مردم را نصیحت نموده اند جز اذیت و آزار ندیده اند ، و چون از مردم نا امید شده اند به گوشه ای خزیده ، به حال پند ناشنوایان می گریند و افسوس می خورند .
شرید:رانده شده وفراری
آنجا که گفته می شود « عبدشرید »یعنی بنده ای که از دست مولایش فرار کرده وگریخته است .
ناد: منفرد و تنها و گوشه نشین .
برخی دیگر از آنان ، پس از اینکه به وظیفه خویش عمل کردکه و فعالیت در جامعه کرده اند اینک چون سرکوب شده اند از مردم ترس و وحشت دارند که مثلابی جهت بوسیله نابخردان ستمگر ترور شوند چون در هر صورت انسان عاقل بی جهت خودش را به کشتن نمی دهد .
مقموع :مقهور و شکست خورده .
سومین گروه ،آنهایی هستند که مطالب را برای مردم بیان کرده و حرفهای خود را زده اند ولی چون نتیچه ای را نگرفته اند ، ناچار سکوت کردکه ، دهان را بسته اند . محیط آنها دیگر حق پذیری نیست وچاره ای جز سکوت ندارند ، و همانند شتر و اسبی که پوز بند زده سخنی نمی گویند .
آری ! هنگامی که جامعه فاسد شد و حق پذیر نبود ، فعالیتها با شکست مواجه می شود .
مکعوم: دهن بسته ،«کعام » پوز بندی را می گونید که به دهان اسب یاشتر می زنند .
گروهی هنوز مأیوس ونومید نشده اند و به فعالیتهای خود ادامه می دهند و با اخلاص مردم را به سوی خدا و قیامت دعوت می کنند و هیچ نظری جز خدا ندارند.
اگر انسان امر به معروف ونهی از منکر نکند بزرگترین گناه مرتکب شده است مگر اینکه محیط به قدری فاسد شده باشد که هیچ امر به معروف ونهی از منکری د ر آن اثر نگذارد ، اینجا دیگر جای تقیه و سکوت است.
داع:دعوت کننده .
مخلص دعوت کننده را با اخلاص انجام می دهد نه اینکه می خواهد خود را در جامعه جا بیندازد وسوء استفاده کند .
گروهی دیگر دل شکسته و اندهگین اند . از دست جامعه به ستوه آمده اند و گریانند و برای عاقبت خویشتن نیز گریان.
ثکلان : اندوهگین و عزادار
موجع :دل شکسته و رنجور
« قد اخملتهم التقیه و شملتهم الذله »
تقیه آنان را خاموش کرده و ذلت و خواری شامل حالشان شده است.
ممکن است تقیه از باب ترس از دشمنان و حفظ جان باشد که بی جهت خون انسان هدر نرود ، و ممکن است هم تقیه برای حفظ خود از عواقب سو اعمال باشد از این جهت سراغ کارهای اهل دنیا نمی رود نه اینکه نمی تواند مثل دیگران ریاست بدست گیرد . خودش را دربین جامع جا بیندازد بلکه چون از عواقب اعمال هراس دارد ، به خاموشی گرائیده است .
کسی که جامعه فاسد او را کوچک شمرده و بی اعتنائی می کند وبه جای استفاده از علم و اخلاق و معنویتش او را نادیده می گیرد چاره ای جز تقیه وکناره گیری ندارد.
تقیه :از ماده « وقی » است که«واو» ش قلب به «تا» شده است. در لغت عرب موارد زیادی است که واو قلب به تا می شود مانند وهب درباب افتعال می شود . او تهب – اتهب واو قلب به تا شده است تقیه هم در اصل وقیه بوده است یعنی نگاهداری . متقی آدمی است که دین خود را حفظ می کند .
اخمل :خاموش کرد.
شملتهم الذله ذلت و خواری شامل حال آنها شد ..
فهم فی بحر أجاج
گویا در دریای شور فرو رفته اند .
آدمی که تشنه است اگر در دریایی از آب شور باشد ، سیراب نمی شود و همچنان تشنه می ماند . اگر نادانی او را از دور ببیند باور نمی کند که تشنه باشد ، چرا که در میان آب است غافل از اینکه این آب شور است . این آدم نیز در بین جامعه است ولی تنها است چراکه جامعه با روح او سازگار نیست وگویا او از تمام مردم بیگانه است .
اجاج :شور .بحر اجاج : دریای شور
«افواههم ضامره و قلوبهم قرحه »
دهانهایشان ساکت و بسته است و دلهایشان زخم دار
هرچه گفته اند گوش شنوا در جامعه ندیده اند ، ناچار سخنی نمی گویند و دهانشان بسته است . دلهای آنها نیز ریش و زخم دار است.
ضامره : یعنی ساکت و ساکن . ضمز ( جمع شدقیه و لم یتکلم ) دهان را بسته و سخن نمی گوید .
قرحه :صفت مشبهه است یعنی ریش بو دن . قرح بمعنای جراحت است . ان یمسسکم قرح فقد مس القوم قرح مثله اگر شما آسیب و شکست و زخمی دیدید ، به دشمنان شما نیز همین آسیب و زخم رسید .
« قد وعظوا حتی ملوا و قهروا حتی ذلوا و قتلوا حتی قلوا »
اینقدر موعظه کردند تا خسته و ملول شدند و اینقدر بی اعتنایی از (جامعه) دیدند تا خوار و ذلیل شدند و اینقدر کشته شدند ( به دست دشمنان ) تا اینکه عددشان کم شد .
اینها مردم را موعظه کردند ، پند دادند ، امر به معروف و نهی از منکر نمودند تا اینکه خسته و رنجور شدند که در اثر بی مهری و بی توجهی جامعه ، تحقیر شدند و خوار گشتند ، و بالاتر این که جامعه فاسد تاب وتحمل این مردان الهی را نداشت ، لذا همواره از طرف دشمن خدا دین ترور شدند و به شهادت رسیدند تا اینکه عده شان کم شد پس از اینکه حضرت اهل دنیا را به چهار دسته تقسیم کردند ، سپس اهل آخرت را بیان نمودند ، خطاب به مردم کرده آنها را موعظه و نصیحت می نمایند و از آنها می خواهند که دل از دنیا شسته ، به فکر آخرت باشند .
دنیا را رها کنید.
« فلتکن الدنیا فی اعینکم اصغر من حثاله و قراضهالجلم »
دنیا در نظر شما باید کوچکتر از دور ریخته ها و زیادیهای برگهای دباغی و چیده شده های پشم گوسفند باشد .
قرظ: برگهایی رامی گویندکه با آنها پوست را دباغی می کرده اند و در اینجا حضرت می خواهد بفرمایید آن زیادیها و اضافه های که پس از برگ ها بر زمین می ریزد ، ارزش دنیا از آن هم کمتر است و باید در نظر شما ، دنیا از آن هم کوچکتر و بی ارزش تر باشد .
جلم: قیچی های بزرگی است که پشم گوسفندان را با انها می چینند و قیچی می کنند. آن خورده پشم های بی ارزش که جدا می شود و دور ریخته می شود،قراضه الجلم می نامند . بنابر این دنیا از این زیادیهای دور ریختنی هم بی ارزشتر است .
حثاله: زیادی از هر چیزی – که ضمنا بی ارزش هم هست – می گویند مانند آن چیزی که از پوست گندم یا برنج بریزد .
قراضه:آنچه از قیچی شدن بریزد مقراض . قیچی است.
دنیا از این دور ریختنی ها باید بی ارزشتر باشد و د ر نظر ما هیچ جلوه ای نکند چرا که وفا ندارد و زودگذر است ، و فایده ای جز مسئولیت پاسخ گویی در روز قیامت برای ماندارد .
«و اتعظوا بمن کان قلکم قبل ان یتعظ بکم من بعدکم»
شما از گذشته ها عبرت بگیرید پیش از آنکه آیندگان از شما عبرت بگیرند .
آنانکه پیش از شما بودند ، چقدر ثروت و ریاست داشتند و چه شرق و غرب را به آتش کشیدند و چه بی گناهانی را کشتند و چه نیکانی را به اسارت گرفتند ، ولی امروز آنچه از آنها باقی مانده است ، لعنت ونفرین پیوسته مردم است و در آخرت هم وزر و وبال و روسیاهی . پس چه بهتر که از زندگی گذشتگان عبرت بگیرید ، قبل از آنکه آیندگان از زندگی زود گذر شما پند و اندرز بگیرند .
اتعظوا :موعظه بشوید . در اصل وعظ است که وقتی به باب افتعال می رود ، و و آن قلب به تا می شود .
« وارفضوهات ذمیمهفانها قدر فضت من کان اشغف بها منکم »
رهاکنید دنیا را در حالی که پست و مذموم است ، زیرا با کسانی که پیش از شما و به آن علاقه داشتند (و عشق می ورزیدند ) وفا نکرده و آنها را رها کرده است.
آنانکه در گذشته آمدند و آنقدر به دنیا عشق ورزیدند و دوستی و محبت داشتند ، دنیا روی خوش به انها نشان نداد با آنها وفا نکرد ، پس چه بهتر که شما ازهم اکنون از این دنیای ناپسند دوری جویید و آن رارهاکنید .
در اینجا مناسب است حدثی را نقل کنیم که می گوید
دنیا برای حضرت عیسی «علی نبینا و آله و علیه السلام » به صورت پیر زنی بی دندان که خود را آرایش کرده و زینت داده بود ، ظاهر شد . حضرت عیسی از او پرسید . تاکنون چند شوهر کرده ای ؟
دنیا جواب داد آماری از آنها ندارم .
حضرت فرمود :شوهر مرده اند یا خودشان تو را رهاکرده اند ؟
دنیا پاسخ داد :بلکه ،من همه انها را کشته ام!
حضرت عیسی فرمود :چه بربخت اند شوهرهای آینده تو که از شوهر های گذشته ات عبرت نمی گیرند چگونه یک یک را هلاک کردی و از بین بردی وهنوز از تو ترس و وحشت ندارند !
یا طالب الدنیا یغرک وجهها
ولتند منّ اذا راءیت قفاها
ای دنیا خواهی که صورت ظاهری دنیا تو را فریب داده ، اگر پشت سرش رامی دیدی و پشت کردنش را در می یافتی، پشیمان می شدی که چرا به آن روی آوردی .
در پایان خطبه سید رضی (ره ) می فرماید :
برخی بی توجه ، این خطبه را به معاویه نسبت داده اند ولی هیچ شکی نیست که این خطبه از امیر المومنین (ع) است . کی طلا با خاک برابر است وکجا آب گوارا با آب شور ؟
سخن عمروبن جاحظ –که استاد فن است – بر این مطلب گواهی دارد. او خطبه را درکتاب« بیان تبیین» خود نقل کرده و آن کسی را که این خطبه را به معاویه نسبت داده ذکرکرده سپس می گوید . این خطبه با کلام علی مناست تر و شبیه تر است … و در همان کتاب می گوید
کجا معاویه را یافته ایم که در سخنان خود ، روش پارسایان را پیش گیرد و به مسلک بندگان خدا در آید؟
وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین
رهنمودها
امام
* ما در جنگ بر صدام غلبه کردیم و او که نمی تواند مقابله کند باشرارت به مردم عادی و بی پناه حمله می کند . ۲/۸/۶۲
*شما تنها هستید در دنیا که فاتحه هر دو ابرقدرت را خوانده اید و دست هر دو را کوتاه کرده اید .۲/۸/۶۲
*مسئله انتخابات از اهم امور است و باید تمام قدرتتان راصرف کنیدکه بخوبی انجام شود . ۵/۸/۶۲
* درمجلس ،اسلام تنها کافی نیست . بلکه باید مسلمانی باشد که احتیاجاتش مملکت رابشناسد و سیاست را بفهمد و مطلع به مصالح و مفاسد کشور باشد. ۵/۸/۶۲
*باید با سفارش به مردم و نسلهای آینده به این مسئله اهمیت بدهندکه نماز جمعه در رأس همه امور است و مردم رامجتمع کنند که در این امر خللی وارد نشود . ۵/۸/۶۲
*باید تمام قدرتمان راجمع کنیم که بازیگرها دوباره پیدا نشوند.۵/۸/۶۲
**دشمنان اسلام در نظر دارند کاری کنندکه انتخابات درست صورت نگیرد و از دست مسلمانها و متعهدین خارج شود . ۵/۸
*کسانی را برای مجلس انتخاب کنید که متعهد به اسلام داشته و سیاست و احتیاجات مملکت رابشناسند ،گروه ،حزب یاغیر حزب مطرح نیست . ۵/۸/۶۲
*درمسائل ،ملایمت و رحمت بیشتر از خشونت تاثیر می کند. ۱۵/۸/۶۲
*وقتی قدرت دستتان آمد بیشتر مواظب باشید که متواضع باشید. ۱۶/۸/۶۲
*مبادا حتی یک گلوله بطرف شهرهای آنهابیندازید. همانطوری که بهبهان ما مظلوم است ،بصره و مندلی هم مظلوم است و ماباید جهات انسانی را تا مرز شهادت حفظ کنیم . ۱۶/۸/۶۲
*وقتی رئیس یک گروهی شدید بیشتر مواظب باشید که متواضع باشید، برای اینکه اگر سستی کنید در این قدرت روحی ، از شیطان زمین می خورید. ۱۶/۸/۶۲
*اینهایی که در دنیا الان فساد راه می اندزند از همان صنف گاو هستندکه شاخ دارند ،عقل ندارند قدرت دارند ،انسانیت ندارند . ۱۶/۸/۶۲
*پاسداران ما که بسیار عزیزند پیش ما قوای مسلحه که بسیار عزیزند توجه کنند که تفنگ وقتی دستشان آمد غرور نیاید دنبالش . ۱۶/۸/۶۲
*دنیا امروز گرفتار این است که قدرت در دست اشخاصی است که از انسانیت بهره ندارند. ۱۶/۸/۶۲
آیت الله العظمی منتظری
*در تبلیغات خارجی نباید بیش از حد به کارهای شعاری و سطحی پرداخت. ۲۳/۷/۶۲
*باید از گزارش اخبار مشکوک و غیر قطعی در داخل و خارج کشور پرهیز شود. ۲۶/۷
*سرزدن به داخل منازل و تفتیش از اوضاع شخصی افراد قطعا حرام، ولی درموارد کشف توطئه ضد انقلاب تحقیق و تفتیش لازم است. ۲۶/۷/۶۲
*رسانه های گروهی در انتخابات نباید در جهت حزب یا گروه خاصی باشند . ۱/۸
*نباید به افراد متدین و لایقی که وابسته به این جمعتیت یا آن گروه خاص نیستند برچست زد و آنها را منزوی کرد.۱/۸
*اگر ما خودمان راقبل از دیگران نسازیم هیچگاه نمی توانیم جامعه را تربیت کنیم.۴/۸/۶۲
*نمایندگان اگر فقط افرد خوبی باشند ولی درمسائل انقلابی و سیاسی ضعیف باشندبنظر من مجلس خوبی نخواهیم داشت .۴/۸/۶۲
*صرفا « مکاسب و کفایه دانستن در اوضاع فعلی برای نمانیدگان مجلس شورای اسلامی کافی نیست، البته باید نمانیدگان متدین و درخط اسلام باشند ولی آنچه مهم است نیز رشد سیاسی و داشتن قدربت تفکر در امور اجتماعی است.۴/۸/۶۲
*برخورد تند و افراطی با متخصصین علاقمند به کشور برای اسلام و انقلاب زیان آور است .۸/۸/۶۲
*هر اندازه مقام علمی و مو قعیت اجتماعی آقایان بیشتر باشد باید تواضع آنان دربرابر افراد هم بیشتر باشد.۱۴/۸/۶۲
اهداف حمله اسرائیل به لبنان
سید علی اکبر محتشمی پور
پناه آوردن به لبنان
علل حمله به به لبنان
مقاومت فلسطین ، پس از انقلاب اسلامی
اخراج فلسطینیها از لبنان
تأثیر نیروهای انقلاب اسلامی
راجع به اوضاع خاورمیانه مخصوصا لبنان محورش مسئله فلسطینیها است . از زمان های دور تا حالا که بیش از چهل سال از عمر چیزی بنام مسئله فلسطین می گذرد و این مردم که میلیونها آواره دادند ودر کشورهای مختلف سرگردان بی پناه بسر می برند ، ملت فسطین بعد از آنکه ابر قدرتهای شرق وغرب آنها رابا بوجود آوردن غده سرطانی صهیونیست در منطقه ، ازشهرو دیار خودشان آواره کردند و آنها را درکشورهای عربی و غیرعربی سکنی دادند ، آمریکاییها و اروپاییها برای اینکه این ملت علاقه ای به سرزمین خودشان نداشته باشند ترفندهای گوناگونی را برای سیاست بکار گرفتند مثلا هر فلسطینی که بخواهد در یک کشور اروپایی سکنی گزیند ، آزادی مطلق دارد ! هر کشور اروپایی که به هیچ مواطن عربی ویزا نمی دهند به یک فلسطینی خیلی مشکل به سایرین ،تابعیت می دهد ، یک فلسطینی اگر بخواهد شناسنامه آمریکایی خیلی راحت به او می دهند همینطور فرانسه ودیگر کشورهای اروپایی اینها برنامه هایی است که می خواهند فلسطینی ها را جذب کنند به دیگر کشورها و بعکس این
سرزمین پربرکت فلسطین را در اختیار صهیونیستها بگذراند و آنها بصورت یک عامل برای استعمار وبرای هر چه بیشتر ابجاد اختلاف در کشورهای اسلامی وعربی از این صهیونیست ها استفاده کنند .
این سیاست کشورهای غرب و شرق بوده از چهل سال پیش و وقتی که نطفه اسرائیل بسته شد در سرزمین فلسطین ، زمینه های دیگری را پیش بینی کردند و برای اینکه ذهن جهان عرب و ملتهای کشورهای عربی را آماده کنند نسبت به بشکیل این میلاد نامیمون در قلب کشورهای اسلامی از طریق سران مزدور و وابسته عمل کردند و ذهنیت ها را رفته رفته آماده کردند بر اینکه فلسطین آواره باشد ! و صهیونیست در این منطقه میهن و وطنی داشته باشد .
ملت فلسطین و جوانهایی که جنایات اسرائیل را در سرزمین های غصب شده خودشان دیده بودند اینها در آوارگی به فکر مبارزه با رژیم اشغالگر فلسطین افتاده اند و هسته مرکزی مسلحانه تشکیل دادند وکم کم جوانان به فلسطینی به این حرکت و مقاومت گرویدند و در داخل سرزمین های اشغالی مبارزه مسلحانه ای را بر علیه اسرائیل شروع کردند . پس از جنگ ۶۷ پیروزی اسرائیل بر چند کشور بزرگ عربی مثل مصر و اردن و سوریه و جند برابر شدن سرزمین اشغالی ، اسرائیل ، تاحدودی مرزهای خودش را از حرکتهای مسلحانه فلسطینیها دور کرد . اسرائیل تصمیم گرفته بود که مرزهای آرام و با اطمینان برای خود بنا کند . دست به اشغال وسیع سینا و سوریه وجولان و اردن و غزه زد ولی در عین حال دنیا دید که باز مرزهای اسرائیل مرزهای آرام و امنی نشد ، فلسطینی هایی که تنها راه آزادی مردمشان را در مبارزه مسلحانه می دیدند ،از مرزهای اردن و لبنان به داخل سرزمین های اشغالی می رفتند و به اسرائیل ضربه می زدند . آمریکا با یک برنامه ریزی دقیق موفق شد ضربه سختی به مقاومت فلسطین در اردن بزند درسپتامبر سیاه ملک حسین به دستور اربابانش آمریکا و اسرائیل قتل عام فلسطینیها را در اردن شروع کرد و این حرکت برای این بود که مرزهای اسرائیل را یک مرزهای امنی برای رژیم اشغالگر بسازد و ریشه فلسطینیها را دراردن بسوزاند و بیش از ۱۵۰۰۰ فلسطینی در سپتامبر آن سال کشته شدند و بقیه آواره شدند و سرداران بزرگ فلسطینی که مقاومت فلسطین به وجود آنها بسیار زیاد احتیاج داشت مثل ابوعلی ایاد که از بهترین رزمندگان فلسطینی معتقد به اسلام بود و عمل می کرد به اسلام ودر حالات ابوایاد می گویند و قتی ماه رمضان می شد می آمد توی پادگانهای نظامی فلسطین و کسی جرات نداشت روزه نگیرد و روزه نباشد می گفت مبازه فلسطینی باید مقید باشد به نماز خواندن وروزه گرفتن و اگر یک فردی به عللی روزه نمی گرفت او را از پادگانهای فلسطینی ،اخراج می کرد ، ملک حسین ، چنین مرد معتقد با ایمانی را که از رده اول رهبریت فلسطین بود ، در اردن به شهادت رساند و اگر او و امثال او درمقاومت فلسطین بودند مقاومت فلسطین به این روزها نمی افتاد .به هر حال سپتامبر سیاه باعث شد که نیروهای رزمنده فلسطینی د راردن بخشی شهید و بخشی اسیر در زندانهای ملک حسین و بخشی از آنها به سوی لبنان عزیمت کنند.
رزمندگان فلسطین بعد از سپتامبر سیاه آمدند در لبنان این کشوری که به صورت ظاهر یک کشور دمکراسی در خاورمیانه است و همه گروهها ، احزاب ،ملیت های مختلف در آن آزادانه فعالیت می کنند نه تنها ملیت ها و حزاب دیگر کشورها و احزاب وابسته به دیگران و ابرقدرتها به عنوان نفوذی در خاورمیانه و شرق از طریق لبنان عمل می کنند بلکه لبنان یک نقطه حرکت در خاورمیانه از دیر باز به شمار می رفته و همه کشورها به آن چشم امید دوخته بودند ، فلسطین هم از این کشور به عنوان یک نقطه حرکت به سوی سرزمین ها ی اشغالی استفاده کرد و نیروهایش منتفل شدند به لبنان وبه خصوص در جنوب لبنان مستقر شدند و عملیات بسیار زیادی از طریق جنوب لبنان در داخل سرزمین های اشغالی از طریق اردن امنیت خود را به کمک ملک حسین باز یافته و دیگراسرائیل از آنجا احساس خطر نمی کند ،اسرائیل چنین یافت که مرزهای لبنان به صورت مرزهای غیر آرام در آمده است .
البته در اینجا باید این نکته را بگویم که اسرائیل درسال ۶۷ و بعد ازآتش بس تا حدودی از نظر مرزهای مصر و سوریه آرامش پیدا کرده بود یعنی آتش بس که شد مرزهای مصر وتا حدودی مرزهای جولان به روز فلسطینیها بسته شد از جمله مرزهایی که بروز فلسطینیها باز بود مرزهای اردن و لبنان بودکه اردن راهم اسرائیل توانست به این وسیله مرزهای آرامی بکند ولی از نظر جنوب لبنان امنیتش در معرض خطر بود .
پناه آوردن به لبنان
فلسطینیها ا زسال ۷۰ در جنوب لبنان مستفر شدند ، مردم به خصوص شیعیان درجنوب لبنان انها راپناه دادند ، پایگاه های بسیا زیادی را در شهرهای جنوب لبنان ساختند ،انبارهای بسیار گسترده ای را برای سلاح ومهمات در جنوب بنا کردند و پایگاه قوی فلسطین د رجنوب بنا نهاده شد. مردم ازآنها استقبال بسیار شایانی کردند اما کشورهای عربی و شرقی که وجود چنین پایگاهی را برای اسرائیل خطرناک و نابود کننده و نیز اسرائیل وجود این پایگاهها رادر کنار مرزهایش بزرگترین خصر برای هستی خود احساس می کرد . برنامه ای برای از هم پاشیدن و نابودکردن این پایگاهها تدارک دیدند واین برنامه یه وسیله عوامل نفوذی غرب در داخل صفوف رزمندگان فلسطینی پیاده شد . بنا به مقتضای ذاتی فلسطینیان که از هر گروه و دسته و تشکیلاتبی افرادی را برای آموزش دادن یا عضو سازمان شدن می پذیرفت ،بنابراین اقتضای ذاتی آسیب پذیری این سازمان خیلی زیاد بود ، عوامل نفوذی بسیار زیادی را دشمنان می توانستند درداخل آنهاببرند و سرایت بدهند و این کار را کردند و از طریق آنها فساد در داخل صفوف رزمندگان فلسطینی مقداری گسترش پیدا کرد وعوامل نفوذی برای ناراضی کردن مردم درجنوب لبنان و مردم فلسطین کارهای بسیار زننده ای را مرتکب می شدند و این حرکت سبب شد که تا حدود زیادی اختلاف در مردم ایجاد کند .
در گیریهای لبنان از سال ۷۵،۷۶به بعد دراثر حرکتهایی بودکه توسط عوامل نفوذی شرق و غرب در داخل گروههای میهنی و ملی لبنان انجام شد و این درگیریها سبب شد شکاف بسیار عمیقی در مردم پیدا شود و به اسم احزاب و گرهها و بجان یگدیگر می افتادند درآخر ، این آتش فتنه اها و درگیریها دامن فلسطین و مردم آواره و رنجدیده فلیطین راسوزاند . این درگیریها ادامه پیدا کرد و در کنار این درگیریها حرکت اصیل مبارزه با اسرائیل نیز راه خودش را می پیمود .
مقاومت فلسطین ، پس از انقلاب اسلامی
با توجه به خطری که از ناحیه مقاومت فلسطین اسرائیل را تهدید می کند و باتوجه به اینکه انقلاب اسلامی پیروز شده وتنها پشتوانه اصیل ملت فلسطین انفلاب اسلامی و اعلام اینکه انقلاب ، تمام امکانات خود را برای آزاد سازی سرزمین های اسلامی و برای آزاد سازی قدس شریف به کار می گیرد و این را به عنوان اسلی از اصول سیاست خارجی جمهوری اسلامی اعلام کرد از پایان شرقی و عربی ، احساس خطر و وحشت کردند اسرائیل با به وجود اوردن جنگ تحمیلی می خواستند این انقلاب را در نطفه خفه کنند . اگر این انقلاب از بین می رفت، اسرائیل هیچ و حشتی به از عراق داشت و نه از مقاومت فلسطین چرا که مقاومت باید بر پایه کمکها و اتکا به ملتهای عربی و اسلامی ادامه داشته باشد و وقتی حکومتها ملل عرب و اسلام وابسته شدند دیگر پشتوانه ای برای مقومت فلسطین نیست تا خطری برای اسرائیل باشد و نیروی انقلاب اسلامی بود که به دنبال این نیرو ، سایرین نیز مجبور می شدند که لااقل موضعگیری سیاسی بر علیه اسرائیل در مجامع بین المللی بکنند .
روی این حساب جنگ را از طریق صدام شروع کردند و ما از اول دیدیم که این جنگ باکمک شرق و غرب بر علیه انقلاب اسلامی و به قصد نابودی انقلاب اسلامی شروع شد . و وقتی که جنگ داخل سرزمین اسلامی ایران بود ،تمام قدتها با خیال نظاره گر اوضاع بودند و از دور به عراق کمک می کردند و اسرائیل هم مسئله ای نداشت نه با فلسطین نه با لبنان نه با دیگر کشورها عربی و لی وقتی جنگ به سود انقلاب پیش رفت و در سال ۶۱ نیروهای اسلام وارد خرمشهر شدند هر حمله ای را به یکی از نامهای فلسطین اختصاص دادند (طریق القدس ،،بیت المقدس ) وبخصوص بعد از پیروزی خرمشهر یک مرتبه اوضاع دنیا به هم ریخت و آمریکا و حشت زده موضعگیری کرد و در خواست آتش بس کرد واز آن طرف در چهادرهم خرداد ۶۱ یعنی درست بعد از مدت کوتاهی از پیروزی ایران در خرمشهر ، حمله را به لبنان آغاز کرد .
علل حمله به لبنان
ما خیلی دقیق می توانیم بررسی کنیم علل حمله اسرائیل به لبنان را . اسرائیل احساس کرد اگر ایران در جمگ با عراق پیروز شود و با توجه به روابط بسیار نزدیکی که بین ایران و سوریه برقرار شد و یا بر سر کار آمدن یک حکومت اسلامی یا لا اقل مردمی در عراق عمق استراتژی ملتهای منطقه از مرزهای اسرائیل تا مرزهای پاکستان و افغانستان کشیده می شود و حرکتی عظیم از ملتهای مسلمان بر علیه اسرائیل آغاز می شود .این حرکت را هیچ قدرتی نمیتواند جلگیری کند. اگر نیروهای اسلام از طریق عراق به سوی مرزهای اسرائیل حرکت کنند ،موج این حرکت دنیای عرب را می گیرد ملت های عربی نمی توانند بنشینند . ببینند موجی از ایران به دفاع ازسرزمین های عربی حرکت می کند و آنها ساکت باشند . لذا این احساس خطر لرزه بر اندام شرق و غرب انداخت ، از این رو با تبانی و با سیاستهای مشترک شرقی و غربی اسرائیل وارد لبنان شد و حمله را آغاز کرد و تنها حمله ای راکه اسرائیل اعلام کرد باتوفق آمریکا بوده ، حمله به جنوب لبنان بود .در هیچ جنگی اسرئیل ادعانکرد که باموفقت آمریکا جنگ را آغاز کرده مگر حمله ۱۴ خرداد سال ۶۱ که با موافقت رسمی آمریکا بود و خودش هم اعلام کرد و آمریکا هم هیچگونه اظهار نظری راجع به این اعلام نکرد این درست خطری که برای منافع وسیاستها آمریکا درمنطقه ایجاد شده بود می رساند که آمریکا هم احساس خطر کرد و ضرورت اینحمله راتشخیص داد .
اخراج فلسطینیها از لبنان
من به ابو یحیی گفتم که این را شما یقین بدانید اسرائیل در صدد است که در لبنان حکومت فالانژ را سر کار بیاورد تا فلسطینی ها درلبنان هستند اسرائیل به این هدفش نمی تواند برسد . آن موقعی می تواند بشیر جمیل رابر سر کار بیاورد که فلسطینی و رزمنده فلسطینی در لبنان باشد ، ملت لبنان و شیعیان لبنان احساس قدرت مسلحانه و قدرت بازوی مسلح می کنند و جلوی این حرکت اسرائیل را می گیرند . اگر نیروی مسلح احیانا غیر وابسته جرات رای دادن به خیانت لبنان رانمی کند . ولی متاسفانه او ( ابو یحیی ) این نصیحت ما را قبول نکرد اقدام نکرد من به او گفتم شما می توانید به عنوان یک حرکت قوی اسلامی در لبنان به عنوان جنبش امل بیایید رسما اعلام کنید که که ما از مقاومت فلسطین می خواهیم در لبنان بماند ،شیعه لبنان می خواهد از مقاومت فلسطین که بیروت خارج نشود وحتی اگر خود مقاومت فلسطین بخواهد و رزمنده ها را ببرد ماجلوی آنها رامی گیریم و باید از روی جنازه های شیعیان خارج شوند واین حرکت و این اعلام سبب می شود اولا جلو حمله وخواست دشمنان ملت لبنان و فلسطین رابگیرد و از نظر بین المللی مجوزی برای مقاومت فلسطین برای بقا در لبنان باشد و از سوی دیگر جلوی انتخاب بشیر جمیل رامی گیرد . و دلیل دیگری که می توانیم برای این مسئله بگوییم انتخابات ریاست جمهوری در مجلس بنا بود روز شنبه انجام شود یعنی درست بعد از ۲ ماه و ۱۵ روز از محاصره بیروت و قرار بود روز پنج شنبه فلسطینی ها بیروت راترک بگویند ، اما روز پنج شنبه رزمنده های فلسطین ها از بیروت خارج نشدند و قرار شد روز شنبه خارج شوند . به همین دلیل که فلسطینی ها از بیروت خارج نشدند انتخابات تاخیر افتاد و روز دوشنبه شد ! باهمین استدلال ما می توانیم بدانیم که این اهداف اسرائیل زنجیره وار در لبنان پیشرفت می کرد و حرکتش را ادامه می داد . یکی دیگر از اهدافی که اسرائیل از این حمله دنبال می کرد درهم کوبیدن پایداری سوریه بود . اسرائیل وقتی حمله کرد به جنوب لبنان اعلام کرد : برای دور کردن رزمنده این فلسطینی از کنار خطوط مرزی خودم دست به این اقدام زدم و هیچ کاری به سوری ها ندارم ! ولی دیدیم بعد از یک هفته از آغاز حمله اسرائیل ، درگیری شدیدی بین اسرائیل و سوریه پیدا شد . این درگیری کشیده شد بقاع وجنگ سختی را سوری ها با اسرائیل ها داشتند و این حرکت اسرائیل چیزی نبود جز درهم کوبیدن پایداری سوریه . و اگر این پایداری سوریه درهم می شکست ،جمهوری اسلامی هم به هیچ وجه راهی برای رسیدن به مرزهای سرزمین اشغالی را دولت وابسته ای چون صدام و ملک حسین و لبنان ( با حکومت فالانژ ) محاصره می کرد و یک کمر بند امنیتی بسیار قوی دور اسرائیل می خواست به این وسیله صدام را نجات دهد به این معنی که با حمله صدام به ایران اسرائیل و امریکا توانسته بودند جمهوری اسلامی رادر داخل مرزهایش نگه دارند و اجازه خروج از مرزها رابه آن ندهند تا به این ترتیب رژیم اشالگر قدس در آسایش تمام زندگی کند . باپیروزیهای سپاه و ارتش اسلام بر صدام در فتح المبین وبیت المقدس و پیروزی در خرمشهر می رفت که نیروهای اسلام تمام این مرزها رابشکند و به طرف مرزهای سرزمین های اشغالی فلسطین سرازیر شود و این چیزی بودکه جمهوری اسلامی اعلام کرده بود :راه ما برای آزادی قدس ، از راه کربلاست . بدین وسیله اسراییل می خواست صدام رانجات دهد چراکه درصورتی که این حرکت رانمی کرد و حمله به لبنان نمی کرد این نیروها وارد عراق می شدند و باهمین قدرت به فلسطین رسیدند اما اگر این قدرت اسلام تقسیم بشود ،سبب می شود که کار آئی مناسبی در جبهه ها بر علیه صدام نداشته باشد و در لبنان هم نداند کار بکندو افکار متشتت و مختلف بکند . باحمله به جنوب لبنان و پایتخت لبنان یک مرتبه یک حالت توقفی در جبهه های جنگ با صدام پیدا شد برخی به این فکر افتادند که به آنجا وجلوی اسراییل رابگیرند . این حرکت چقدر دقیق و حساب شده از طرف اسراییل و آمریکا اجرا شد که به مجرد حمله اسراییل به جنوب لبنان ،فرماندهان سپاه ما در سوریه و فرمانده نیروی زمینی ما فرمانده لشگر ما ،تیپ محمد رسول الله (ص) ماهمه کشیده شدند به طرف سوریه که بروند دفاع کنند و با اسراییل بجنگند . آری ، اگر همان گرمی و شدت مه در فتح خرمشهر داشتیم ،هنوز ادامه پیدا می کرد و اسراییل حمله نمی کرد، قطعا صدام شکست می خورد اما با این حرکت حساب شده آمریکا و اسرایییل درلبنان سبب شد که تمام افکار فرماندهان ارتش و سپاه و مقامات مملکت مامتوجه لبنان و حمله اسراییل شود ولی همانطور که لطف خدا همیشه شامل حال ملت ماشده است امام بلا فاصله این نیرنگ امریکا و اسراییل رامتوجه شدند و فرمودند: راه مابرای قدس از کربلا می گذرد و باید جنگ را ادامه داد و از راه عراق با اسراییل بجنگیم .
و این سبب شد که نقشه کلی آمریکا درمنطقه تاحدود زیادی خنثی بشود .
فلسطینی ها به دستور رهبری مقاومت فلسطین بعد از هشتادو چند روز مقاومت و مقابله دربیروت قرار شد بیروت را ترک کنند و یکی از برادران عزیز روحانی شیعه ما در لبنان به نام آقای سید ابراهیم امین در آن روزهایی که رهبری مقاومت فلسطین تصمیم به ترک لبنان راگرفته بودند ، به مرد شماره ۲ سازمان آزادی بخش فلسطین ابو ایاذ چنین گفته بود : شما بگذازید این کودکان و زنان فلسطینی از بیروت خارج شوند و شما بیروت را ترک نکنید ولو اینکه تمام رزمنده های فلسطینی شهید و کشته بشوند و لی متاسفانه رهبری فلسطین این نصیحت ها را گوش نکرد و بیروت را ترک گفتند و دشمن در صبراو شتیلا هزاران خانواده فلسطینی را قتل عام کرد و اسراییل تا حدود زیادی به اهدافش رسید یعنی توانست رزمندهای فلسطینی رادر بیش از ۱۲ کشور عربی پخش کند و قسمتی را به غرب کشورهای عربی آواره کند مثل یمن شمالی یمن جنوبی ،مغرب ،کویت ، اردن و قسمتی هم درسوریه در این کشورها ی عربی چنانکه نقل می کردند اجازه حرکت مسلحانه به رزمنئ فلسطینی داده نشده و آنها را خلع سلاح کردند و د راردوگاهی که مثلا در تونس اختصاص داده بودند به رزمنده فلسطینی برای نگهبانی یک چوب دستی داده بودند به جای اسلحه که از این اردوگاه نگهبانی و حمایت کند !
تاثیر نیروهای انقلاب اسلامی
فلسطینیها و رزمندگان فلسطینی را به این ذلت و خواری در کشورهای عربی مبتلا کردند و اسراییل تاحدود زیادی به اهدفش رسید ولی همانطوری که خدا وعده داده بود که مومین را نصرت خواهد کرد باورود نیروهای رزمنده اسلام به منطقه رفته رفته منطقه حال و های دیگری پیدا کرد ،هر چه از زمان اشغال اسراییل می گذشت ،مسلمانان درلبنان حالتشان دگرگون می شد ،رزمندگان اسلام وقتی وارد لبنان شدند د روهله اول با مخالفت شدید اسراییل و حکومت لبنان مواجه نشدند زیرا آمریکا و اسراییل و حکومت لبنان فکر می کردندکه نیروهای انقلاب اسلامی ایران ونیروهای سپاه پاسدارن ما وقتی وارد لبنان شدند و لبنان و بقاع قرار گرفته اما مثل ساییر نیروها دست به تجاوزات مالی ،عرشی یا ناموسی بزنند و کم کم مردم هم از مکتب اسلام متنفرمی شوند و هم از نیروهای اسلام وخود این مردم دست به مبارزه برای اخراج نیروهای اسلام از لبنان خواهند زد و به همین وسیله پای انقلاب اسلامی به منطقه قطع خواهد شد ولی رفته رفته احساس کردند که این حرکت و این نیرو وارد منطقه شده و هر روز دارد جوانان را به سوی مبارزه با کفر جهانی دعوت می کند و همواره بر جوانان رزمنده افزوده می شود ! اینکه که نیروی اسلام آمده همان حالاتی که در جبهه های جنوب و غرب ایران بود دراین منطقه پیدا شده ،نیروی اسلام آمده روحیه شهادت طلبی را در جوانان لبنان ایجاد می کند ، و در اثر معاشرت و آموزش جوانان لبنان در کنار نیروی اسلام ،حرکت های ضد صهیونیستی وضد آمریکایی درجنوب لبنان و در بیروت گسترش پیدا کرده است اینها اصلا فکر این را نمی کردندکه یک روز یک نیروی حزب الله درلبنان ایجاد شود اما رفته رفته دیدند نیروی حزب الله ایجاد شد واین نیرو هر روز دارد گسترش پیدامی کند . اینها درسال گذشته وقتی که پایگاه نظامی اسراییل در صور منفجر شد هیچ درذهنشان خطور نمی کرد که این نیرو ،نیروی حزب الله است اینها تحلیل های زیادی داشتند دررابطه با انفجار مقر نظامی اسراییل درصور نیز درصیدا اما آن چیزی که به هیچ وجه خطور نمی کرد در ذهن اینها این بودکه عاملین انفجار مردم مسلمان و شهادت طلب حزب الله باشند.
و بالاخره حرکت انقلاب اسلامی درلبنان سبب شده بودکه جنوب لبنان و بیروت قتلگاهی برای نیروهای اسراییلی باشد ،قبرستانی براین نیروهای اشغالگر اسراییی باشد و این حرکت انقلاب اسلامی آنقدر پیش رفت تا منجر به سقوط حکومت بگین شد ،بگینی که به هیج وجه هیچکس تصور نمی کرد تا موقعی که نیروهای اسراییل در لبنان هستند ،حاضر به استعفا بشود .
بگین یک تروریست سرسختی بودکه اصلا در تاریخ اسراییل بی نظیر است واصولا به حرکتهای تروریستی وقتل و غارت عشق می ورزید اما چنان سرکوب شد که هیچ راهی نداشت به جز استعفا .
بگین و کارشناسان اسراییل دراین رابطه فکر کردندکه باید تدارک شکستهای روحی و مادی در جنوب و بیروت را بوسیله از هم پاشیدن نیروهای اسلام درلبنان بکنند ، حال که نمی تواتنند لبنان را یک پارچه در اختیار رژیم فالانژیست قرار بدهند لااقل حکوت های محلی مزدور در لبنان به وجود بیاورند . قبل از اینکه وارد این بحث شویم من یک نکته ای را باز بیان می کنم :
فالانژیست ها یکی از مسائلی راکه با اسراییل و آمریکا درمیان گذاشته بودند که مقدمه ای برای این بود که لبنان به صورت اسراییل دوم درمنطقه دربیاید ، فالانژیستها اظهار کرده بودندکه اگر فلسطینیها و مقاومت فلسطین از لبنان بیرون برود و نیز نیروهای مسلح لبنان هم خلع سلاح شوند درجنوب و در بیروت ،فالانژیست ها می توانند حکومتی راتدارک ببینند به آن صورت قوی که تمام مصالح اسراییل و آمریکا را در منطقه بر آورده کند و نیازی به هیچ قدرتی در لبنان را فالانژها دارند وبا انتخاب یک رییس جمهور مقتدر فالانژ ،کل لبنان در اختیار آمریکا قرار می گیرد و مصالح آمریکا و اسراییل در لبنان محفوظ می ماند و بدین منظور بعد از اخراج فلسطینیها از بیروت ،دیدیم چگونه تمام گروهها و احزاب سیاسی در لبنان خلع سلاح می شوند و فشار می آید به گروههای مارکسیست ،مرابطون و ناصریست ها تمام این هامی آیند سلاحشان راتحویل ارتش می دهند و خلع سلاح می شوند دیگر اثری از آثار گروههای چپ و راست مسلح دربیروت نمی ماند وهمه از بین می روند،حکومت هم در دست فالانژیست ها قرار می گیرد ، اما آیا فالانژیست ها توانستند منافع آمریکا را حفظ کنند ؟ و آیا می توانند حکومت را بنا کنند که مرزهای امنی برای اسراییل در جنوب باشد ؟ مرور زمان درلبنان این را ثابت کرد که نیروهای فالانژ وجمایل نمی تواند نه مصالح آمریکا را در لبنان حفظ کند و نه مرزهای امنی را برای اسراییل به وجود بیاورد بلکه با وجود اینکه بیش از صد هزار نیروی اسراییلی در جنوب لبنان هست ونیروهای چند ملیتی آمریکایی ،فرانسوی در بیروت هست ماشاهد این بودیم که با اوج گیری حرکت انقلاب اسلامی در لبنان و باگسترش حزب الله در جنوب و در بیروت مصالح آمریکا وفرانسه در خطر افتاده بلکه نیروهای اسراییلی درجنوب لبنان که تحت سیطره نظامی خود اسراییل هست که هیچ گونه امنیت جانی ندارند .روزی نمیگذردمگر اینکه تلفات بسیاری بر نیروهای اسراییل وارد می شود ،روزی نمیگذرد که تفنگدارن آمریکایی در بیروت جانشان از دست ندهند و در کمین های حزب الله به درک واصل نشوند ، روزی نمی گذرد که فرانسوی ها در معرض خطر نباشند و این سرنوشت هر اشغالگری درهر منطقه ای از مناطق دنیا است ،منتهی سرنوشت اشغالگران در منافع دیگر دنیا که حرکت اسلامی نیست کند تر است ،یعنی نابودی اشغالگر در جایی که اتکال به خدا کمتر باشد ،کمبر است اما در جاییکه مردمش اتکا به خدا داشته باشند ،ایمان داشته باشند و راه خودشان را پیدا کرده باشند و روحیه شهادت طلبی د رانها ایجاد شده باشد ،سرنوشت محتوم برای دشمنان خدا و اشغالگران و ظالمین خیلی سریعتر انجام می شود ،همانطوریکه هم اکنون درلبنان ماشاهد این هستیم که نیروهای ظالم و ستمگری آمریکایی وتفنگداران آمریکا به این صورت به دست مسلمین و حرکت اسلامی نابود می شوندکه یکمربیه مثلا شاهد نابودی بیش از ۳۰۰ نفر ازنیروهای تجاوز گر خارجی هستیم یا درصور مقر اسراییل را منفجر می کنند و بیش از ۳۰۰ نفر از افسران و درجه داران وماموارن امنیتی اسراییل را نابود می کنند .
این وعده الهی است که خدا منت گذارده بر مستضعفین که آنها راخلفای زمین قرار بدهد و مستکبرین رانابود کندو این وعده الهی حق است .
بررسی و ترجمه آزاد مبحث انفال قسمت یازدهم
آیت الله محمدی گیلانی
نوشته آیت الله منتظری
اقسام زمین و حکم آنها
شیخ الطائفه (ره)در مسئله ۳ از مبحث احیا موات کتاب خلاف می فرماید : « زمینهای موات اختصاص به امام داشته و با احیا هیچکس مالک نمی شود مگر بااذن امام »
شافعی گفته : هر کس که موات را احیا کند مالک آن می شود ،چه با اذن امام باشد چه بدون اذنش ، و ابو حنیفه گفته : مالک نمی شود مگر با اذن ، و همین است قول مالک و رای این دو فقیه اخیر الذکر مثل رای ما است ولی از آنان راجع به اینکه اختصاص به امام دارد ، چیزی ضبط نگردنده ، بلکه ظاهر این است که معتقدند ، مالک از برای زمین های موات نیست . دلیل ماطائفه امامیه اجماع و اخبار است که اخبار در این زمینه بسیار است ، از رسول الله (ص) روایت شده که که فرمودند « در اختصاص کسی در نمی آید مگر آنچه که کبا طیب خاطر امام باشد . طیب خاطرش همانا و قتی است که اذن د رآن دهد »
جای یاد آوری است که بگویم « متکررا بیان کردیم که انفال ملک شخصی امام نیست بلکه انفال اموال عمومی است که جهت بهره برداری نوع انسان خلق گردیده و طبعا مورد تنافس و رقابت است و زمام آن به دست امام قرار گرفته تا بدین وسیله ریشه های اختلاف و تشاجر قطع شود بنابراین بدون اذن امام بر احدی جائز نیست که د ر آن تصرف نماید ، و شاید آن دسته ا زفقها اهل سنت که گفته اند ،احیا موات نیازمند به اذن امام است که در عین حال ، بلا مالک است، مرادشان همان است که ما گفته ایم یعنی محتاج به اذن که امام ، و لی ملک شخصی امام نیست و در این صورت اختلافی بین ما و این گروه نیست بلی در تعیین امام اختلاف موجود است .
وشیخ الطائفه در مبسوط می فرماید : « زمینهای موات در نزد ما اختصاص به امام دارد با احیا ، کسی مالک آن نمی شود اگر چه احیا کند مگر به اذن امام و اذن امام شرط است در تملک احیا کننده چنین زمینی را در نزد علما ما،و ابو حنیفه د راین جهت که بدون اذن امام احیا آن جائز نیست موافقت نموده چه آنکه از طریق خودشان روایت شده که رسول الله (ص) فرمودند : به اختصاص کسی در نمی آید مگر آنچه که با طیب خاطر امام است و از طریق خاصه حدیث امام باقر (ع) است که گذشت و در آن حکایت شده بود عبارتی که درکتاب علی (ع) است و دلیل دیگر آنکه نظر امام در آن دخیل است زیرا کسی که زمینی را تحجیر نماید و بنا و عمران نکند از وی مطالبه بنا و عمران یا ترک آن رامی نماید پس احتیاج به اذن امام هست مانند مال بیت المال که به دست امام است .
ومالک می گوید : اگر موات نزدیک به عمران در موضعی است که مظنه تشاجر مردم در آن است د راین صورت محتاج به اذن امام است و گرنه ، نه ، و شافعی می گوید احیا موات محتاج به اذن امام نیست و ابو یوسف و محمد نیز به همین عقیده اند .
از عبارت تذکره نیز آن مطلبی راکه بر آن اصرار داشتیم استفاده می شود یعنی انفال ملک شخصی امام نیست بلکه از بیت المال است .
و در کتاب منتهی فرموده اند : « روشن ساختیم که زمین مخروبه و موات و فراز کوهها و معبرهای سیل و بیشه ها از انفال است که اختصاص به امام دارد ، هیچکس نمی تواند بدون اذن امام د رآن تصرف نماید د رصورتی که امام ظاهر باشد و د رعصر غیبت امام ، به مجرد اذن از ائمه شیعه می تواند تصرف نماید »
و محقق بزرگدر شرایع بعد از ذکر موات فرموده اند : « موات اختصاص به امام دارد و احدی مالک آن نمی شود اگر چه احیا کند مادامی که امام اذن نداده است و اذن امام شرط است پس وقتی که امام اذن دهد ، احیا کننده در صورتی که مسلمان است مالک می گردد ولی کافر مالک نمی شود »
وشهید ثانی در مسالک می فرماید: در صورت حضور امام تردیدی نیست که اذن آن بزرگوار در احیا موات شرط است پس بدون اذن آن حضرت کسی مالک آن نمی شود و این امر مورد اتفاق است .
ومحقق ثانی د رجامع المقاصد می فرماید «تردیدی نیست که احیا موات بدون اذن امام جائز نیست ، و این حکم در نزد ما مورد اجماع است » و غیر عبارات مذکوره عبارات دیکی که ذکر نشد به همین منوال است .
این بود قسمتی از کلمات اصحاب ما دراین مقام ،و آنچه که شایان دقت است این است که مراد این بزرگان از تعبیرات مذکوره چیست ؟
آیامرادشان این است که احیا و تصرف در موات متوقف بر اذن امام است چه آن که مقتضای مال امام بودن ، همین است و طبعا در قاعده «لا یحل لا حد ان یتصرف فی مال غیره بغیر اذنه ،داخل است؟
یا نه مرادشان این نیست زیرا جواز احیا از اخبار کثیره ای که گذشت استفاده می شود ، بلکه مراد اعلام همانا این است که مالکیت احیا کننده متوقف بر اذن امام است ؟
و بر فرض قبول احتمال دوم ، آیا مراد ا زاذن در کلماتشان همان اذن د راحیا است ؟ یا مرادشان اذن د رتملک است به این تقریب که اخبار بر جواز احیا دلالت دارد و لی تملک رقبه متوقف است بر اذن د رخصوص تملک که بتواند بیع یا هبه و مانند اینها راانجام دهد ؟ همه اینها احتمال می رود .
ولی پوشیده نماند که ظاهر اخبار گذشته جواز احیا و حصول ملکیت به سب آن است و حمل اخبار گذشته جواز احیا بشرط اذن در خصوص تملک رقبه خلاف ظاهر است. و شاید اخبار مزبوده به منظور اذن وارد شده است نه به منظور بیان حکم فقهی الهی علیهذا و جهه نظر روایات یادشده بیان حکم سلطانی و ولائی است که از رسو ل الله و عترت اطهارش صلی الله علیه و علیهم اجمعین صادر گردیده است وجنبه اعمال حکومت شرعی در مقام سیاست جامعه اسلامی را دارد نه جنبه حکم فقیه ، نظیر آنچه را که بعضی از اعاظم و اساطین فقاهت درقول رسوا لله (ص) :« لاضرر و لا ضرار » احتمال داده اند .
مترجم : مبتکر احتمال مذکور در معنای حدیث شریف :لاضرر ولا ضرار » حضرت امام امت روحی له الفدا می باشند که ادَقّ و الطَف احتمالات درحدیث شریف است و مناست است به طو ر اجمال این نظر لطیف را توضیح دهم :
پیغمبر اکرم (ص) شئونی را در میان امت حائز است : ۱-مقام نبوت ورسالت یعنی تبلیغ احکام متلقاه از طریق وحی به حامعه انسانی . ۲-مقام قضا و خصومت که طتق موازین قضا ، فصل خصومت و رفع تنازع را انجام می دهد . ۳- مقام زمامداری و ریاست و سیاست درمستوای جامعه بشری است ،زیرا آن حضرت از جانب خدا زمامدار امور است ، و همه افراد بشر رعایای ان سرورند و این مقام سوم غیر مقام رسالت و قضاوت است چه آن که آن حضرت از حیث مقام نبوت و رسالت فقط ابلاغ کننده احکام الهی است و هیچ گونه دراین مقام مولویتی ندارد ، و اگر امر و یا نهیی صادر کنند ارشادی است چنانچه د رمقام قضاوت نیز حکم آن حضرت حکم قضائی است نه مو لوی و سلطانی .
ولی فرامین آن حضرت از حیث مقام سوم یعنی مقام سیاستمداری و زمامدار ی ، فرامین و احکامی است که د رحوزه زعات و سر پرستی صادر می فرمایند و د رچنین ظرفی احکام مولوی بوده و تخلف از آنها معصیت رسول الله ، است ، و حدیث: لاضرر لاضرار از رسوا الله از این جنبه سوم یعنی به حیثیت سیاست و و لایت صادر گردیده است که استاد مولف «مده» احتمال می دهند روایات جواز احیا صدورشان به حیثیت و لایی و سیاسی باشد چنان که این احتمال به نظر حضرت امام امت « مده »اقرب احتمالات در حدیث :لاضرر و لا ضرار است .
وموید احتمال مذکو ر است قول امام صادق (ع) درموثقه سکونی بعد ا زآن که موات را مختص به احیا کنند ه می داند می فرماید :« به حکم خدا و رسو ل او است »زیرا حکم فقهی حکم خداوند است و رسول اکرم واسطه د رابلاع می باشند و حکم الهی ، حکم رسول الله نیست و بدین منوال است خبر عروه از سنن ابی داود و خبر سمره که قبلا گذشت .
و حاصل آن که اخبار این باب هم طراز اخبار تحلیل و ارد در خمس انفال است منافات ندارد که زمین از آَن ائمه باشد ، بلکه تحلیل متفرع بر مالکیت آنان می باشد .
و بر اشتراط اذن امام در احیا – مضافا به اخبار گذشته که دلالت می کرد . زمین از آن امام است . مضافا به قاعده :لا یحل را حد ان یتصرف فی مال غیره بغیر اذنه – دلالت دارد شهرت محققه بین روسای مذهب و اجماعاتی که فقها عظام نقل فرموده اند و نیز خبری که شیخ در خلاف از پیغمبر گرامی (ص) از طریق اهل سنی نقل فرموده اند که :« با ختصاص کسی در نمی آید مگر آنچه با طیب خاطر امام باشد » بلکه اخبار تحلیل نیز بر این مدعا دلالت دارد که از آن جمله دو خبر صحیح عمربن یزید است که درمسئله دوم گذشت و صحیحه کابلی که خواهد آمد ، زیرا تحلیل از جانب آنان متفرع بر این است که زمین دراختیارشان بوده و تصرف در آن متوقف بر اذنشان باشد .
ولی ماکرارا تذکر دادیم که زمین و معادن و غیر اینها از اموال عمومی ، جهت اعاشه نوع بشر خلق گردیده که حیاتشان و سعادتشان دردو جهان بر اینگونه اموال توقف دارد ، پس اگر گفته شود که درعصر غیبت امام زمان (عج) بر مسلمین و واجت نیست حکومت اسلامی که مجری احکام اسلام و حدودش باشد تاسیس کنند بلکه که عصر غیبت عصر هرج و مرج و اسارت در دست طاغوتهای زمان است اگر چه به درازا کشیده شود تا آنکه حضرت صاحت الزمان ظهور کند چنین گونیده ای چاره ای ندارد و طبعا باید قائل باشد که ائمه اطهار در چنین زمانی انفال را برای همه بشر و لاقل برای مسلمین وخصوصا برای شیعیان حلال فرموده اند زیرا بدون این اموال حیات و بقاشان ممکن نیست .
و اما اگر معتقد شدیم که تشکیل حکومت اسلامی درعصر مفروض ضرورت دارد و ائمه طاهرین مسلمانان را یله و رها نکرده اند که تن به هرج مرج و اسارت در دست طاغوتها دهند ،ناگزیر زمام اموال عمومی که از جانب خدا ورسول او به آنان سپرده شده بود باید دراختیار کسی قرار گیرد که از جانب آنان منصوب و تصدی حکومت اسلامی برای وی جائز باشد قدر متیقن ومسلم د راین صورت فقیه عادل ، آشنای به حوادث زمان و قادر بر اجرای احکام الهی و حدود است ، زیرا همان معیار و ملاکی که زمام آن را به دست امام قرار می داده ایجاب میکند که در اختیار نمایندگان آن حضرت قرار گیرد که قبلا نیز درمباحث گذشته به تفضیل بیان گردید.
ادامه دارد
پاسداران بزرگ اسلام
سید محمد جواد مهری
شیخ محمد حسن نجفی صاحب جواهر
شیخ محمد حسن نجفی فقیه بزرگ و شخصیت بر جسته این که به نام کتابش ( جواهر الکلام ) شهرت یافت ، صاحب بزرگترین دائره المعارف فقه شیعی است که هیچ فقیهی خود را از آن بی نیاز نمی داند .
محدث نوری در مستدرک بواسطه استاد خود از برخی بزرگان نقل می کند که اگر تاریخ نویسی بخواهد حوادث و رویدادهای شگفت انگیز دوران صاحب جواهر را به رشته تحریر در آورد ، نخواهد یافت و این به قدری روشن است که نیازی به توضیح و تفسیر ندارد .
راستی کدام قلم و کدام بیان توان توصیف و ستایش اینچنین بزرگمردانی را دارد ؟ کتاب جواهر به گفته استاد شهید آیت الله مطهری هر سطرش یک مطلب علمی است و مطالعه یک صفحه آن ،وقت و دقت زیاد می خواهد ، می توان حدس زدکه تالیف این کتاب بیست هزار صفحه ای چقدر نیرو برده است ؟
ولی هیچوقت نمی توان پی به شخصیت نویسنده والایش برد .
استاد شهید در ستایش صاحب جواهر می افزاید که این کتاب مظهر نبوغ وخمت و استقامت و عشق و ایمان یک انسان به کار خویش است . صاحب جواهر شاگرد کاشف الغطا شاگرد سید جواد صاحب مفتاح الکرامه است و خود در نجف حوزه عظیمی داشته و شاگردان زیادی تربیت کرده است . صاحب جواهر عرب است درزمان خود مرجعیت عامه یافت و در سال ۱۲۶۶ که اوایل جلوس ناصرالدین شاه در ایران بود درگذشت .
محدث نوری درمستدرک الوسائل می گوید :
« شیخ محمد حسن فرزند شیخ باقر نجفی صاحب کتاب جواهر الکلام ،تربیت کننده دانشمندان و استاد فقیهان که ریاست شیعه بامامیه در زمان خود به او منتهی شد .کتابی در احکام و مسائل حلال و حرام همانند کتاب جواهر در اسلام نوشته است.
ولادت صاحب جواهر
بزرگانی که خودمنشاء بزرگی و عظمت برای خانواده وملتشان بوده اند ،تاریخ نسبت به ولادت آنهاکمتر چیزی نوشته است .
صاحب جواهر نیز از جمله شخصیتهایی است که تاریخ ولادتشان معلوم نیست گر چه وجود او تاریخ را افتخار بخشیده است .
در هر صورت ،مرحوم حاج آقا بزرگ تهرانی ولادت وی را در حدودسال ۱۲۰۰ یا ۱۲۰۲ هجری قمری می داند،ولی از آنجا که ایشان در درس استاد اکبر وحید بهبهانی شرکت جسته ( همانگونه که مرحوم شیخ عباس قمی در فوائدالرضویه نوشته است ) و وحید بهبهانی در سال ۱۲۰۸ وفات کرده است وممکن نیست کسی درسن ۸ سالگی هر چقدر نبوغ هم داشته باشد درمحضر درس ایشان شرکت جوید و صاحب روضات نیز در سال ۱۲۶۲هجری عمر ایشان را۷۰ سال تخمین زده است بنابر این احتمال می رودکه ولادت ایشان حدود سال ۱۱۹۲ بوده است شیخ باقر پدر صاحب جواهر از فضلا و دانشمندان معروف نجف بوده است.
برادر صاحب جواهر ،مرحوم شیخ محمد حسین از نوابغ علمی روزگار است که در سن جوانی در راه مسجد سهله کشته شد .
نوشته اند که مادرش نگران وناراحت بود که پسر کوچکش (صاحب جواهر ) که چندان نبوغی در آن زمان از او دیده نشده بود ، زنده مانده است یعنی امید داشت فرزند بزرگتر بماند و این کوچکتر بجایش وفات کند !
نسبت شیخ محمد حسن نجفی از طرف مادر بزرگش به دانشمند و الامقام شیخ ابو الحسی فتونی میرسد ولی مادرش از سادات عذارات ( که از روستاهای حله است ) می باشد و لذا صاحب جواهر سالهای اول جوانیش را در آن منطقه نزد داییهایش می گذراند وکتاب جواهر را به این انگیزه نگاشت که یادداشتهای فقیهش رادر آنجا نگهدارد چرا که در «عذارات»چندان کتاب زیادی یافت نمی شد. وچون شیخ به روستاها و دهات اطراف برای تبلیغ و ترویج میرفت نیز به کتابی داشت که مسائل فقهی مردم رادر آنجا مرقوم کند و خود و دیگران از آن استفاده کنند . واین یادداشتها آنچنان مورد استفاده دانشمندان قرار گرفت که در آینده نیز از آن بی نیاز نخوهند بود.
آثار علمی و عملی
نهضت علمی در فقه و اصول توسط استاد اکبر وحید بهبهانی در کربلا شروع شد . زیرا در قرن یازدهم ونیمه اول قری دوازدهم همواره کربلا در معرض غارتها یورشهای وحشیانه وهابیان از عربستان سعودی بود و از طرفی دیگر فشارها و ستمهای حکومت عثمانی بر آن شهر مقدس ،فقه واصول را از حرکت باز داشته بود تا اینکه وحید بهبهانی به کربلا آمد و آنجا را مرکز علم ودایش قرار داد . پس از وفات وحید بهبهانی حوزه نجف اشرف به همت دو شاگرد برازنده استاد اکبر :سید مهدی بحر العلوم و شیخ جعفر کاشف الغطار رونق تازه ای یافت . گر چه تا آن زمان نیز کربلا به وجود شریف العلما شیخ محمد شریف مازندرانی ، مرکزیت نخستین را دارا بود که در زندگانی شریف العلما نوشته اند گاهی هزار شاگرد در محضر درس وی استفاده می کردند ،و همین بس که یکی از شاگردانش شیخ مرتضی انصاری است که تحول عظیمی در فقه و اصول به وجود آورده است.
در هر صورت ، صاحب جواهر چون در نجف می زیسته است لذا این شهر مقدس در ان زمان بزرگترین و مهمترین مرکزیت علمی داشت و از اینکه از غارتها و وحشیگریهای وهابیان در امان بود .از این رو ، دانش پژوهان و طلاب سیل آسا به آن دیار شتافتند ، خصوصا از ایران جمعیت زیادی به این هدف رو به نجف آورده و از این حوزه بزرگ استفاده شایان بردند .
دوران صاحب جواهر از امنترین و آسوده بترین دوران بود لذا از طرفی هجرت علمی به سوی نجف زیاد شد و از طرف دیگر ادبیات نیز رونق گرفت و نشاط ادبی در کنار آن حرکت گسترده فقهی آغاز شد که از برکت آن آسایش و امنیت شعرایی مانند شاعران خاندان آل اعسم ،خاندان محی الدین،سید حیدر حلی ، شیخ محسن خضری ،سید محمد جعفری وسیدابراهیم بحر العلوم ، پدید آمدند .
نتیجه این حرکت بزرگ علمی را نمی توان به پیدایش چند کتاب بزرگ یا چند شاعر برجسته محدود و محصور کرد بلکه پدید آمدن شخصیتهای بزرگ علمی و نوشتن کتابی چون « جواهر » که به راستی از هر نظر جواهر است و پر ارج ، را در اثر همان حرکت و نمو بی سابقه علمی می توان دانست .
از تمام آن شخصیتها ،برجسته تر و عظیم تر ،صاحب جواهر است که نوشته اند گاهی در مجلس درسش بیش از ۶۰مجتهد با فضیلت شرکت می کردند .
شیخ محمد حسن نجفی نزد بزرگانی از قبیل کاشف الغطا و فرزندش شیخ موسی و سید جواد عاملی صاحب مفتاح الکرامه و سید مهدی بحر العلوم کسب فیض ودانش کرد ولی خود استاد تربیت کننده بیش از پنجاه مجتهد است که هر یک دارای شخصیتب بی نظیر و ارزنده می باشند .
بزرگانی که از محضر درس ایشان ببیشترین بهره را برده بودند ،به شهرها وکشورها مختلفی هجرت کرده و به خدمت مشغول بودند . داستان شیخ محمد حسن آل یاسین که از شاگردان ممتاز صاحب جواهر است و در بغداد میزیسته ،معروف است: نوشته اند یکی از ثروتمندان بغداد ۳۰ هزار بیشلک ( سکه ای که در ان زمان رایج بود ) به عنوان حقوق شرعی خدمت صاحب جواهر آورد . شیخ ناراحت و متآثر شد و به او گفت : مگر شیخ محمد حسن آل یاسین بین شمانبود که این را برای ما آوردی ؟ به آنجا برگرد و پولها را به وی بسپار . چند روز بعد از آن قضیه بغدادیها برای زیارت ودیدار باصاحب جواهر به مناسبت عید غدیر به نجف آمدند ولی صاحب جواهر روز ۱۸ ذی حجه بود که به صحن حضرت امیر المومنین مشرف شد و در آنجا برای بغدادیها سخنرانی کرد وعلت راه ندادن آنها رابیان کردکه دراثر کوتاهی در حق شیخ محمد حسن آل یاسین بوده است و این دلیل است بر بزرگی روح و عظمت صاحب جواهر آری ! این چنین اندبزرگان روزگار که شاگردان خود برای تجلیل از مقام علم بر خود مقدم می دارند و از آنان تقدیر وستایش می کنند برخی از شاگردان و از آنان تقدیر وستایش می کنند .
برخی از شاگردان صاحب جواهر را که شهرت علمی و ریاست دینی داشته اند نام می بریم :
۱-شیخ محمد حسن آل یاسین ۲-میرزا حبیت الله رشتی ۳-شیخ جعفر شوشتری ۴-سید حسن مدرس اصفهانی ۵-شیخ جعفر اعسم ۶-شیخ عبدالحسین تهرانی ۷-شیخ راضی نجفی ۸-سید حسین بحر العلوم ۹-ملا محمد فاضل ایروانی۱۰-شیخ عبد الرحیم نهاوندی ۱۱-شیخ عبد الله نعمه عاملی ۱۲-سید محمد هندی
یکی از صاحب جواهر ،دقت و دور اندیشی او بود . او در سیمای (شیخ انصاری ) نبوغ و تقوا و پارسایی می دید و او را لایق و شایسته مقام بزرگ رهبری می دانست گرچه تا آن روز ملامرتضی نام داشت و گرچه کمتر به درس صاحب جواهر می آمد و اگر سری به مجلس درس استاد می زد ،بیشتر برای تمین و تبرک بود تا برای درس خواندن.
در هر حال ،صاحب جواهر او را با اینکه ناشناخته و گمنام بود کمتر به درس وی می رفت سزاوار این مقام و الا دید ،لذا در آخرین روزهای حیات ،ود رحالی که شاگردان برجسته اش منتظربودند که امر زعامت مسلمین را به کسی واگذار کند ،«ملا مرتضی » را دعوت کرد ،و در برابر چشمان حیرت زده فضلا و فقهای زمان، او رابه عنوان مرجع اعلای مسلمین معرفی کرد و زعامت رابه او سپرد پس از آن «ملا مرتضی شد » شیخ مرتضی انصاری . البته شیخ مرتضی را پس از آنکه شناختند ، نه تنها علمای آن زمان بلکه برای همیشه ،فقها و فضلا در برابر آن دریا بیکران علم و فضیلت سر تعظیم فرود می آوردند و تا فرائد الاصول و مکاسب شیخ انصاری در ببن مردم هست ،از محضر درس آن بزرگمرد تاریخ استفاده می کنند و کسب فیض می نمایند .
صاحب جواهر نه تنها به درس و بحث علمی اشتغال داشت بلکه به تمام امور رهبری اقدام می کرد . خدمات عمرانی زیادی برای تامین آسایش وراحتی مردم در طول زندگی خود انجام دادکه از جمله :اقدام به حفر کانالی بزرگ بود از نهر فرات تا نجف برای تامین اب آشامیدنی مردم ،و هنگامی که به او اعتراض کردند که این کار ،بودجه زیادی در بر دارد ، پاسخ داد :اگر به اندازه ریگهای که از این نهر بیرون می آید و به وزن آنها طلا بپردازم ،باز هم دریغ نخواهم ورزید .
و ازآثار شیخ نیز ساختن صحن و حرم حضرت مسلم و بنای مناره مسجد کوفه و ساختمانی نزدیک مسجد سهله است که چون برای این مسجد اهمیت زیادی قائل بود همواره شبهای چهارشنبه به آنجا میرفت و درآنجا بیتوته می کرد هر بار برخی از شاگردان را با خود می برد ،برای رفاه حال آنها و دیگر زائرین مسجد ،این ساختمان رابنانهاد.
کتاب جواهرالکلام
همانگونه که گفته شد ،این کتاب دائره المعارفی است بزرگ در فقه اهل بیت که درتمام ابواب فقه از طهارت تا دیات بحث کرده است و هر سطرآن برای مبتدی نیاز به استاد و معلم دارد تا آنرا فرا بگیرد .
این کتاب نفیس پنچ بار در ۶ جلد بزرگ با چاپ سنگی در ایران چاپ شده است و اخیرا چند بار در ایران و لبنان با چاپ حروفی در ۴۳جلد هر جلدی بیش از ۴۰۰۰صفحه ودرتعداد چندین هزار نسخه به چاپ رسیده است.
این کتاب ویژگیهای زیادی دارد از جمله :
۱-اقوال و نظریات بزرگان فقه و استدلالهای علمی آنهارا جمع کرده است .
۲-مجتهدین و فضلا را از بسیاری کتابهای فقهی بی نیاز و مستغنی می کند .
۳-مسائل فرعی و جزئی زیادی در آن دیده میشود که کمتر دردیگر کتابها از آنها یاد می شود .
این کتاب با آن همه عظمت ،هنگامی که نویسنده اش انگیزه تالیفش را به یکی از شاگردانش شیخ محمد حسن آل یاسین می گوید ،چنین می فرماید :
« فرزندم !بخدا قسم ،من این کتاب را ننوشتم که مردم به آن رجوع کنند ،من این را برای خودم نوشته بودم که هر وقت به «عذارات» می خواستم بروم ،چون پول نداشتم که کتاب بخرم ،سوالها را در کتاب یادداشت می کردم که هنگام نیاز به آن رجوع کنم »
صاحب تکمله ،پس از نقل این خبر می گوید :همان حسن نیت و خلوص و پارسایی شیخ بود که موفق به تالیف چنین کتاب ارزنده ای شد .
سر انجام ،پس از آن همه خدمت علمی و عملی به اسلام و مسلمین ، شیخ محمد حسن نجفی ( صاحب جواهر ) در روز چهار شنبه اول ماه شعبان هزار و دویست و شصت و شش جهان فانی را و داع گفته ،به لقاء خدای خودشتافت .
پرسشها و پاسخها
محتوا یا شکل ظاهری اعمال
س- با توجه به اینکه خدا به نیت و محتوای عمل بندگان اهمیت می دهد و قالب و شکل اعمال را فقط برای حفظ محتوی قرار داده است چرا از رساله ها چنین به نظرمی رسد که اگر شخصی نماز یا عبادت دیگری را خالصانه انجام دهد ولی از لحاظ شکل غلط باشد باید قضا کند ولی اگر ظاهر عمل صحیح باشد قضا ندارد گرچه در روحیه او هیچ تاثیری نکند و او رابه خدا نزدیک ننماید ؟
در پاسخ به این سوال باید چند جهت رامورد توجه قرار داد :
۱-چنین نیست که خدا فقط به نیت اهمیت می دهد بلکه که شکل و فرم مخصوص عمل نیز مورد نظر است خدا در سوره مائده آیه ۴۸ خطاب به ملتهای مختلف می فرماید :«ولکل جعلنا منکم شرعه و منهاجا » ما برای هر کدام از شما امتها روش و برنام هعملی مخصوص قرار دادیم . و این نشانگر آن است که هر امتی باشد ا ز همان روش و برنامه مخصوص پیروی کند .
در سوده جاثیه آیه ۱۸می فرماید : « ثم جعناک علی شرعهمن الامر فاتبعها » ما راه وروش واضح و روشنی برای تو قرار دادیم از آن متابعت وپیروی کن که که البته این امر اختصاص به پیغمبر ندارد گرچه خطاب به آن حضرت است .
و در سوره حج آیه ۲۴ می فرماید :ولکل امه جعلنا منسکا لیذکروا اسم الله علی ما رزقهم من بهمیه الانعام فالهکم اله واحد فله اسلموا … ما برای هر امتی روش عبادتی مخصوص قرار دادیم که در آن قربانی کنند و نام خدا رابر قربانی بخوانند پس خدای شما ملتها یک خدا است بنا بر این تسلیم او باشید .
از این آیه روش می شودکه نیت همه امتهای خدا پرست گرچه تسلیم امر الهی بوده است ولی هر کدام برای خود برنامه عبادتی ویژه این داشته اند که از آن پیروی می کرده اند . و در آیه ۶۷ همان سوره می فرماید : « ولکل امه جعلنا منسکا هم ناسکوه » برای هر امتی روش عبادتی مخصوصی قرار دادیم که آنها از آن روش پیروی میکنند.
۲-شکل و برنامه عمل را باید از قرآن وسنت پیامبر (ص) اخذ نمود چه سنت قولی و چه سنت عملی یا تقریری و روایات اهل بیت نیز حکایت از سنت رسول اکرم (ص) مینماید .
گفته شده است که پیامبر اکرم ،طواف را سواره انجام دادندو حجر الاسود را باچوبدستی لمس نمودند برای این که این مطلب را بفهماند که اصالت از آن نیت است نه شکل عمل !
این مطلب صحیح نیست زیرا رسول اکرم خود فرمودند : « خذوا عنی مناسککم » برنامه اعمال حج را از من بگیرید یعنی همانگونه که من حج راانجام می دهم انجام دهید پس شکل عمل مهم است و نیز فرمودند :صلوا کما رایتمونی اصلی »نماز بخوانید به آن گونه که می بینید من نماز می خوانم این دو حدیث را اهل سنت نیز نقل کرده اند و در آن اختلافی نیست .
بنابراین اگر ثابت شد که پیامبر سواره طوف نموده اند آن را جایز می دانیم و نتیجه می گیریم که طواف را می شود سواره انجام داد یعنی این عمل پیامبر اکرم دلیل است بر وسعت د رنحوه عمل که لازم نیست طواف پیاده باشداما به هیچ وجه دلالت ندارد که ما در اختیار شکل عمل آزادیم و لذا نمی توان طواف رابه عکس انجام داد یا به جای هفت شوط شش یا هشت شوط طواف نمود . باید از سنت یا کتاب دلیلی برای عمل خود داشته باشیم و نیز استلام حجر الاسود با چوب دستی که در روایات آمده است ،دلیل است بر کفایت این عمل از اصل لمس و شاید این کفایت اختصاص داشته باشد به مواقع ضرورت مانند ازدحام شدید ،بلکه درروایات بسیاری آمده است که اگر به علت ازدحام اسلام مشکل است ،به آن اشاره کنید ولی بهر حال همان اشاره مطلوب است و در شکل عمل دخالت دارد .
در هر صورت نحوه و شکل عمل باید همانگونه باشد که از شارع مقدس به ما رسیده است وروی همین اصل بدعت در دین حرام است و درروایات زیادی مورد نکوهش شدید قرار گرفته است و در قرآن کریم نیز به ان اشاره شده است . خداوند در سوره شوری آیه ۲۲ می فرماید : « ام اهم شرکوا شرعوا لهم من الدین مالم یأذن به الله »
آیا شریکهایی که برای خدا قرار داده اندبرای آنان کیشی تشریع کرده اند که خدا آن را اجازه نداده است؟ از این آیه استفاده می شود که تشریع دین در حد شرک به خداست و دین روش اطاعت و عبادت الهی است ، و این شرک درقانون گذاری است .ما نیز معتقدیم به وحدت خالق و رازق خداوند ومعبود ،باید معتقد باشیم به وحدت قانونگزار به این معنی که حق قانونگزاری ذاتا از آن خدا است و هر کس شرعا این حق راداشته باشد باید با واگذاری و امضای خدا باشد . همچنانکه در روایات شیعه و سنی آمده است که خدا فرائض رافرض نمود ،وبه رسول اکرم (ص) حق تشریع سنن داد و درروایات ما هست که آنچه را پیامبر اکرم تشریع نمود خدا امضا فرموده است و این نشانگر آن است که پیامبر با اینکه حق تشریع به او واگذار شده است باز هم مشروعیت سنن آن حضرت متوقف بر امضای خدا است . بااین وصف چگونه می توان گفت که هرکس حق دارد برای خودشکل عمل را اختیار کند فقط باید نیت خالص داشته باشد ؟!
۳-در رساله ها چنین نیست که اگر شکل عمل صحیح باشد قضا ندارد و لو نیت خالص نباشد بلکه اتفاق علما بر این اسن که ریا بلکه شرک در نیت عمل را باطل می کند یعنی اگر کسی نماز را برای مردم نخواند یا برای خدا و مردم بخواندنمازش باطل است و باید اعاده کند و در خارج وقت قضا نماید و گناهکار است آن چه موجب توهم شده این است که ممکن است کسی د ر اثر کم توجهی به مسائل اساسی مذهب یا دلبستگی به دنیا ،یا به دلیل دیگر حالت توجه خاصی در نماز به اودست نمی دهد و آنگونه که شایسته است خضوع و کرنش درعمل او پیدا نمی شود ،با اینکه به قصد قربت نماز می خواند ،آری ! چنین نماز اگر از احاظ شکل و نیت صحیح باشد قضا ندارد ،گرچه آن اثر مطلوب دردرجه بالایی از آن استفاده نمی شود و کاملا مانع فحشا منکر نیست وروح تقوی در حد مطلوب در نماز گزار ایجاد نمی نماید ولی به هر حال پذیرفته است .
برای اینکه افراد در درک حقایق و تعرفت و شناخت خدا مختلفند و نباید از افراد معمولی که در معرفت خدا در مرحله ساده ابتدایی هستند آن توقع راداشت که از یک عارف خداشناس در درجات والای معرفت .
بنابراین درجات ایمان بر حسب درجات معرفت مختلف است و نیز درجات عمل و محتول آن درقبولی آن نیز مختلف است . همچنانکه درجات اخلاص قصد قربت نیز متفاوت است زیرا اخلاص هر کس تابع حدود شناخت او است . امیر المومنین (ع) خدا رانه برای بهشت و نه از ترس جهنم عبادت می کند بلکه می داندکه او سزاوار پرستش است . این بالاترین مرتبه شناخت است که در قصد قربت اثر دارد . یک فرد ساده معمولی که اسلام را از پدر ومادر ارث برده است،می داند (اگر بداند) که خدا رازق اوست و برای این که رزقش قطع یشود عبادت می کند یا به امید بهشت در آخرت یا از ترس از جهنم عبادت می کند این عمل نیز صحیح است و نپذیرفته و او هم ممکن است به هدفش برسد و قطعا درتکامل معنوی او نیز موثر است و تا اندازه ای درجه تقوایش بالا می رود و مانع فحشا ومنکر می باشد ولی به هیچ و جه مانند نماز عارف خداشناس نمی تواند باشد .
در بعضی موارد از روایات استفاده می شود که عمل پذیرفته نیست ولی درعین حال قضا ندارد ، در مورد بعضی گناهان چنین آمده است که تا مدتی عمل وی قبول نیست مراد از این قبولی ،صحتو درستی عمل نیست .بلکه مراد این است که عمل او موجب تکامل و رشد معنوی وی نمی شود او را به درجات قرب الهی نمی رساند ولی در عین حال عمل صحیح است وقضا ندارد باید توجه داشت که ایتن قضا نداشتن برایت این شخص بدتر از قضا داشتن است زیرا معنای قضا تدارک آن مصلحت و فایده ای است که فوت شده است بنابر این ثبوت قضا نعمتی است که از این شخص به علت گناهش گرفته شده است یعنی این مانند شاگردی است که در امتحان رفوزه شده است و حق تجدید امتحان دارد و به ان مصلحت و فایده فوت شده ممکن است دست یابد .
۴-شخصی که عمل را خالصانه انجام می دهد ولی ازلحاظ شکل و کیفیت ، مطابق دستور شارع نیست چرا باید عملشان باطل باشد و قضا یا اعاده کند با این که که اثر مطلوب از نماز دروی ایجاد شده است ؟!جواب این مطلب نیز روشن است زیرا اگر او عمل را عمدا بر خلاف دستود خدا و رسول انجام داده باشد که قطعا نیت او نیز خالص نیست زیرا کسی که کاملا تسلیم اوامر الهی باشد عمدا نافرمانی نمی کند و اگر جاهل باشد و در جهل خود معذور نباشد یعنی می توانسته است یاد بگیرد و یاد نگرفته است، او نیز تسلیم محض اوامر نیست و به دستور خداوند اهمیت نمیدهد زیرا اگر در کارهای دنیایی خود محتاج مراجعه به متخصص می شد حتما مراجعه می کرد، چگونه است که بامر شارع مقدس و اعمالی که برای آخرت او ذخیره است ، آن اهمیت را نمی دهد و د رصدد یاد گرفتن نیست ؟ پس قطعا ایمان او نیز ناقص است .و در روایات است که روز قیامت از بعضی پرسیده می شود : چراچنین کردی وچرا چنان نکردی ؟ جواب می دهد : نمی دانستم ! خطاب می رسد « هلا تعلّمت » چرا نرفتی یاد بگیری؟ و روی همین اساس ،طلب علم فریضه و واجب است . مراد از علم همچنانکه درروایات دیگر از رسول اکرم (ص) تفسیر شده است ،احکام و امور دین است زیرا علوم مربوط به دنیا نیاز به سفارش پیامبر ندارد بلکه مردم خود ،به سراغ آنها می روند .
واما سهوا یا با جهلی که عذر باشد ،یعنی قدرت بر تعلم نداشته باشد خللی در نمازش باشد در بسیاری از موارد ،حکم به باطل بودن نمی شود و تنها د ر مواردی که به فرائض یعنی آن چه خداوند جزءعمل ، تقدیر فرموده است خللی وارد شود باید اعاده کند مانند نماز بی وضو یا پشب به قبله یا بدون رکوع و سجود نماز خواندن و اما اگر سهوا حمد را نخواند یاذکر رکوع و سجود را نگوید یاتشهد رانخواند نمازش صحیص است و به نظر بعضی از علما این قاعده در سایر عبادات نیز جاری است .
واضح است که غالبا اعمالی که مخالف با دستود شرع واقع می شود ناشی از ندانستن مسائل است و این عذر نیست و الا جزای کسی که چنین باشد همین است که باید پنجاه سال نماز را مثلا قضا کند و بسیار کم است ومواردی که قضای نماز به جهت خلل سهوی واجب شود که آن هم غالبا در اثر کم توجهی به نماز و مسائل شرعی پیش می آید .
پیام شهید
این وصیت نامه ها انسان رامیلرزاندو بیدار می کند
امام خمینی
قسمتی از وصیتنامه شهید محمد رضا محمد رحیمی
…. شما را سفارش می کنم که عمر با ارزش خویش را جز درکناربرادران حزب الله و فداییان امام خمینی و روحانیون بیدار و آگاه صرف نکنید و به قول امام «سعی کنید اسلامتان از روحانیت جدانشود» و مظهر این روحانیت امام شاگردان اویند . دقت داشته باشیدکه انتقادات و ایرادهای بحق شما درمورد نهادهای انقلابی و مسولین انقلاب در حضور مردم نااهل و حتی مسلمانان غیر حزب اللهی با آب و تاب مطرح بشود که مایه تبلیغات شوم و تضعیف وتحقیر این عزیزان انقلاب خواهد بود زیرا «دعوای دو برادر را غریبه نباید بشنود»
….هرگز در پیشبرد انقلاب از انسانها یدورو و ناخالص و بدون بینش صحیح خط امامی یاری و مدد بخواهیدکه بالاخره درمقطقی از کار مجبور به مقابله رودرو به اینها خواهیدشد و جز اتلاف نیرو طرفی نخواهید بست چنانچه خود من تجربه ها در این زمینه اندوخته ام .
قسمتی از و صیتنامه شهید سید محمد صادق مو سوی
… راهی را که آمده ام اگر ان شا الله خدا قبول کند راهی است که خدا پیامبر اسلام و ائمه اطهار مردم را به آن دعوت کرده اید و آن حرکت به سوی لقاء الله است که بهترین راه رسیدن به لقاء الله ،شهادت است و آنجا که بهترین عبادت، شهادت می شود آنجا میدان نبرد است … واین جنگ پیروزیش پیروزی اسلام است وشما حتما خواستار این هستید که فرزند شما درپیروزی اسلام سهیم باشد .
.. .آن صفا و روح روحانی و معنو ی د رشهر نیست و لی در جبهه معنویتی وجود دارد که انسان غافل از خدایی چون من هم به جبهه برود هدایت می گردد و هر لحظه یاد خدا رامی کند و به سوی خدا میرود.
قسمتی از وصیتنامه پاسدار شهید محمود منتظر
مادرم ،قربان تو که هیچ کس جز شما بعد از خدا و مولایش و ائمه اش و امام عزیز گردنم حق ندارد .
شرمسارم از اینکه موقع رفتن خداحافظی نکردم چون شما به زیارت کعبه رفتید و من هم به زیارت خدای کعبه شما درعید قربان گوسفند قربانی کردید و من خودم را ،شما سعی بین صفا و مروه نمودید ومن بین خیمه و قتلگاه ،شما باسنگ رمی جمره کردید ومن بافشنگ ،شیطانکهای ملحد و منافق رانشانه رفتم ،شما بالباس سفید مرم شدید من بالباس رزم احرام کردم شما حجر الاسود رابوسه زدید ومن ریگهای تفتیده کربلای جنوب را .
قسمتی از وصیتنامه شهید اکبر وکیلی
«… به منافقین ودشمنان اسلام و به آنهایی که از روی ظاهر و از روی غرض برای جوانان مردم و شهیدان دلسوزی میکنید بگویید که وقتی مسئله مکتب ودین در کار باشد جان دادن در راه دین هیچ مهم نیست . وقتی که پای اسلام در خطر است همه باید خون بدهند وهمه باید به اسلام کمک کنند و همه باید امام زمان رادربه ثمررساندن درخت اسلام یاری کنند و همه باید در این زمان به فریاد :هل من ناصر ینصرنی ،امام کبیرمان و رهبرعزیزمان پاسخ مثبت بدهند به خصوص جوانان برومند اسلام ،جوانانی که بازوی انقلابند….
پیام شهید مرتضی آقاجان
« خدایا به من قلبی ده که خود در آن جای گیری ،والهی چشمی ده تا راهم را میان کوره راهها بیابم و گوشی ده تاصدای الهیت را ازمیان نغمه های شیطانی جدا سازم و خدایا دستی ده تابدان سنگ لاخه های راهم راکنار بگذارم و پایی ده تاکه آن را بپیمایم و آنگاه در پایان شهادتی ده تابدان به سرمنزل مقصود رسم»
اخلاق در اسلام قسمت بیست و چهارم
آیت الله مشکینی
کیفیت آموزش باطنی
در مقالات گذشته که صحبت از آموزگاران بشر بود ، به این مطلب اشاره شد که یکی از معلمان دلسوز وی ،فرشتگانند . این گروه را قسم دوم از مربیان او خواندیم . و اینک سخنی چند در باره این طائفه . نخست باید فهمید که که اینان کیانند و سپس پی برد که چگونه با انسان تماس دارند و بتعلیم وی اشتغال می ورزند .
مأموران الهی و پیکهای با قداست ربوبی
اما آنان موجوداتی دارای عقل و قداست ، پاکیزه از هر گناه و پلیدی ، گواهان توحید ذات و صفات ، معتقدان نبوت و معاد ، طائفان علی الدوام عرش الله ، بلند پروازان فضای عالم قدس ، پرستندگان با اخلاص معبود حقیقی ،تسبیح گویان ذات اقدس حق ، پیام آوران پیامبران الهی ، روابط فیض میان خالق و خلق ، ساجدان خاشع مقام ربوبی ، خدمت گزاران تکوینی انسانها ، اداره کنندگان عالم وجود ، وسائط تکوینی جهان هستی ، بالا برندگان اعمال بشری ،الهام دهندگان دلهای مومنان ،امداد یان غیبی رزمندگان ، ماموران سرسخت دشمنان حق ، نفرین کنند گان کافران و منا فقان ، جان ستانان با شدت ستمگران .
آری طبق بیان قرآن کریم فرشتگان کسانی هستند که به امرحق صف آرائی کنند ،از ستم و ستمکاران جلو گیرند ،آنها هستند که پیوسته ذکر حق خوانند ، در انجام فرامین او چون باد بشتابند .
بارهای سنگین تکلیف بر دوش گیرند ، امور مختلف جهان تدبیر نمایند ، ارزاق جانداران تقسیم کنند ، علوم و دانش بر دلهای بشر الهام دارند ، غذاهای ابدان را توزیع نمایند ، میان نیکان و بدان در شمول الطاف حق امتیاز نهند ،بر دلهای صادقان امید رحمت دهند ، بر قلوب طاغیان هراس و بیم گذارند ، از ستم پیشگان بشر بسختی جان ستانند، روان دوستان حق را بنشاط گیرند و در فضای جهان دیگر بسوی قرب الهی به همراه برند .
کیفیت تدریس باطنی
واما چگونگی تعلیم و تربیت آنها بر طبق استفاده از آیات و احادیث زیاد که در این باره وارد است خداوند توانا بر دلهای بندگان خویش بوسیله آنان الهام می فرماید و آنان را موظف داشته که قلب انسان را پیوسته زیر نظر دارند و حرکات و عزمها و اراده های دل رامراقب شوند گاهی که صلاح است از طرف گوش قلب انجام کار خیری را بر و ی القاء کنند و در حال غفلت او را بغفلت خویش متنبه سازند وهنگامی که خود توجه بامری پیدا کرده و می خواهد تصمیم جدی بگیرد اگر آن عمل نیکو است تصمیمش را تقویت نمایند و با تذکر مصالح و پی امد های خیر آن اراده اش را تحکیم بخشند و وعده امداد ویاری حق را بر اقدام آن بدهند و چنانچه آن عمل زشت و گناه و ظلم بر نفس و دیگران باشد بکوشند تا او را از تصمیمش منصرف سازند مفاسد عمل و عاقبت وخیم آن را از نظر خلق و جامعه دراین جهان و عذاب خداوند در جهان دیگر در ذهن وی مجسم سازند و تا حد میسور از حرکت و اقدام مانع گردند و البته معلوم باشد که این القاآت فرشتگان از ماقبل البلوغ و در اوائل آن شروع می شود و در ان ایام که نوعا جوان نورس دلی پاکیزه و قلبی صاف و روحی آلوده نشده بگناه دارد این پیک های الهی مشغول انجام وظیفه و تعلیم و تربیت می شوند و همانند معلمی دلسوز و آموزگاری نستوه شبانه روز دور خانه دل می چرخند و آن خانه پاک و مقدس را که باید مهبط ورود الهامات حق و فرود گاه دائمی الطاف الهی باشد پیوسته در حفظ و حراست میگیرند وکوششی بی دریغ در اینکه اغیاری در خانه یار راه نیابد مبذول می دارند حال اگر صاحب دل صاحبدلی آگاه و انسانی گوش بفرمان و قلبی دارای صفا و جاذبه و انقیاد گردند و این معلمان ناصح را پذیرا شد آنان کوشش خود را ادامه می دهند و بر حسب تکامل آن را ، اینان نیز تعالیم الهی خویش را در بعد کمی و کیفی افزایش می دهند تا آنجا که انسانی عظیم الشان و در خور خلافت و جانشینی الله تحویل جامعه بشری داده شود .
و اگر انسانی ضعیف آسیب پذیر و دستخوش هوی و اسیر هوس گردید وسوسه شیاطین داخلی و خارجی در وی اثر گذاشت و او را به هر سوکشانید و بالاخره مسیر او را از هدف خلقت و راه مستقیم تکامل و انسانیت منحرف ساخت و در لجن زار معاصی افتاد بتدریج الهامات فرشتگان بی اثر و از آن دل بریده می شود و آنچنان دور از معنویت می گردد که ممکن است مرتکب دهها گناه بزرگ گردد و در روحش حرکت و درک و تاثر و انفعال و احساس شرمندگی پیدا نکند چه آنکه معلمان دلسوز خود را از محیط خانه بیرون رانده و خانه قلب را به اغیار سپرده است از امام صادق (ع) در تفسیر آیه شریفه ( و ایدهم بروح منه ) آمده است که آن حضرت فرمود: « للقلب اذن ینفث فیه الملک فیوید الله المومن »
« بالملک و ذلک قوله و ایدهم بروح منه »
قلب انسان و روان وی را گوشی است درونی که پیوسته پیک الهی هدایتهای مختلف را در ابعاد گوناگون زندگی مادی و معنوی در آن می دمد و این چنین خداوند رحمان گرونده توحید رابا گماردن این فرشتگان در پیمودن راه سعادت یاری می دهد قرآن مجید بدین معنی اشاره می کند .
محافظین غیبی ، انسان را تا دم مرگ هدایت و حراست می کنند .
در کتاب آسمانی ما چنین آمده است:
« و هو القاهر فوق عباده و یرسل علیکم حفظه حتی »
« اذا جاء احدکم الموت توفتهرسلنا ( انعام ۶۱)
او خدای مقتدر و مسلط و قاهر بر همه موجودات و قدرت قاهر او بر سر همه بندگان است او بسوی شما وبمنظور هدایت و تعلیم و حفظ دلهای شما از انحراف و تن های شما از آسیب ، نگهبانانی گسیل می دارند آنان پیوسته مشغول انجام و ظیفه اند تا آنگاه که ماموران قبض ارواح بسراغ شما بیایند .
واژه (حفظه ) جمع حافظ بمعنی نگهبان است و آنکه گروه های مختلف اند که گروهی مخصوص حفظ افکار بشر از انحرافات اعتقادی هستند و چون خداوند بشر را در همه کارهای خویش حتی در انتخاب مکتب و دین نیز آزادی تکوینی داده محافظت فرشتگان تنها از راه نصیحت و رهنمود و القا مفاسد راههای باطل ارائه مصالح راههای حق است و درست همانند معلمی می باشند که حق زدن و اجبار کودک رانداشته باشد و لی موظف گردد از راه تعلیم وهدایت او رابسوی کمال برد .
در معنی آیه شریفه « فالزاجرات زجرا » ( صافات ۳) چنین گفته اند :خداوند سوگند یاد می کند بمقام فرشتگانی که موظف به حال انسانندو پیوسته بر دلهای آنا ن سخنانی را که از زشتی باز دارد و از هوی وهوس منصرف کند می خوانند و بدین وسیله او را از سقوط و انحطاط مصون می دارند .
در خاتمه به عنوان تذکر عرض می شود غرض از تو صیف فرشتگان قبل از آنکه از خدمات نهانی آنان سخن گوییم آن بود که مساله فرشتگان در میان جوامع ما بدان اندازه که باید مورد توجه قرار گیرد نبوده است در حالی که قرآن مجید ا ز آنها بسیار نام می برد و تجلیل می کند به طوری که اعتقاد بدانها را جزء عقائد لازمه و در شمار عقیده به تو حید و رسالت و معاد در می آورد و انکار برخی از آنها را کفر می داند ، و چون به دقت بنگریم مطلب را چنین می یابیم :چه آنکه آنها متصدیان تام الاختیار در مدیریت عالم وجودند و هیچ حرکت و سکونی در شئون جهان هستی انجام نمی گیرد جز آنکه تحت اراده آنها که نشأت یافته از اراده الله و واسطه در مشیت الله است و به تدبیر اتم آنها انجام مییابد آری هرگاه خدا در کلام آسمانی خویش از ذات یکتای خود به عنوا ن جمع تعبیر می کند که ما چنین گفتیم وچنین کردیم مقصود از این تعبیر خود حق و فرشتگان است که مقربان درگاه اویند و در برخی از دعاهای وارده که امامان ما آنها را وسیله سوگند در حوائج خویش قرار داده اند و در قرآن آنها را جزشفاعت کنندگان بشر معرفی می کند و بالجمله اینان انوار بی نهایت علوی هستند که یکی از نهادها و شعبه هایشان طواف کنندگان حرم دلها و الهام بخشندگان قلوب انسانها می باشد امید آنکه از این آموزگاران صمیمی و با اخلاص تعالیم عالیه الهی را فرا بگیریم آنگاه که چیزی در قلب ما الهام نمودند شتابان به سویش حرکت کنیم و عمل نمائیم تا شکرانه نعم حق و زحمان آنان فراهم آید .
و بسی جای تاسف است از جامعه بشری امروز که چگونه چشم دل از حقایق پشت پرده فرو بسته و از خدای بزرگ و مقربان درگاه و مطیعان حیطه قدرتش غفلت کرده اند .
خداوندا از کرمت آن خواهیم که چشم قلبمان به سوی حقایقی که باید دریابد بنگرد و روحمان با معارفی که باید درک کند آشنا شود ومغز و فکرمان عقایدی راکه باید بفهمد باور نماید و انداممان حرکات و رفتاری راکه سزاوار شدن است تحقق بخشد وهمت و عزممان و ظایفی راکه شایسته عمل است پیاده کندآن باشیم که تو می خواهی آن کنیم که تو دستور دادی و آن شویم که تو می پسندی.
و السلام
پیامبر اکرم (ص)
« من سَلَک طَریقاً یَطلُب فیه عِلماً سَلک الله به طَریقاً الی الجَنه ِ و انّ الملائکهَ لَتَضعُ أجنِحَتَها لِطالبِ العلم رضاً به … و َ فَضلُ العالم ِ عَلی العابدِ کفضلِ القمر علی سائِرِ النجوم لیله البَدر….»
( کافی ج ۱ ص ۴۲)
کسی که راهی را به سوی فراگیری دانش بپیماید ، خدا او رابه راهی سوی بهشت برد . وهمانا فرشتگان با خرسندی بالهای خود را برای دانش پژوهان بگسترانند … و برتری عالم برعابد مانند برتری ماه شب چهارده است بر دیگر ستارگان.
اقتصاد اسلامی قسمت بیست و هفتم
آیت الله حسین نوری
در راه ریشه کن ساختن فقر
فاجعه بزرگ بشریت
در مقاله پیشین ، مساله گرسنگی را که یکی از شوم ترین و سیاه ترین جلوه های فقر جهانی وحاصل دردناک استعمار و استثمار ناشی از امپریالیسم و سیستم اقتصاد سرمایه داری است مورد بررسی علمی قرار دادیم و چنانکه گفتیم در این مورد ،گرسنگی تنها از دیدگاه کمی مطرح نیست که در قحطی یا در طوفان وسیل و زلزله و جنگهای خانمانسوز از تامین حداقل خوراک و سد جوع خویش عاجز میمانند بلکه آنچه امروزه به صورت فاجعه انسانی مطرح می شود عبارت ازگرسنگی کیفی یا گرسنگی نیرویی است ، که به طور مخفیانه بیش از دو سوم افراد جهان رادر چنگال مخوف خود می فشارد . چنانچه گفتیم در این نوع گرسنگی ، فاجعه از آنجا آغاز میشود که اکثریت عظیمی از مردم جهان ، غذاهایی را به مصرف می رسانند که به هیچ و جه برای تامین مواد لازم و حیاتی بدن انسان کافی نیست ونمی تواند تعادل کامل و نیروی حفظ و ترمیم و سازندگی سلول های حیاتی آنها را تامین کند. این است آن چهره پنهان گرسنگی که امروزه حدود ۸۵ درصد مردم جهان را به تدریج فرو میبلعد و به سوی نابودی نسل ها می کشاند .
به طوری که قبلا نیز اشاره کردیم مواد مورد نیاز بدن انسان در سه گروه بزرگ و عمومی دسته بندی شده که عبارتند از: مواد پروتئینی ، مواد معدنی و ویتامین ها . و گفتیم که در حال حاضر ، شایع ترین اشکال گرسنگی کیفی در واقع نقصان یا حتی فقدان پروتئین ها درغذای انسان ها است . چرا که انسان به صورتی چاره ناپذیر برای حفظ تعادل کامل یک رژیم غذایی لازم و حیاتی ،باید همواره نیمی از پروتئین های حیوانی به مصرف برساند و حال آن که خوراکی هایی که حاوی این پروتئین های کامل و سازنده هستند یعنی غذاهایی که از گوشت تهیه میشود درهمه جای دنیا ازگران ترین محصولات به شمار می روند و از این رو تهیه و مصرف ان برای تمام طبقات محروم درسراسر جهان حتی درمناطق ثروتمند و برای تمام طبقات اجتماعی در برخی از مناطق فقیر ، امری دشوار و حتی محال شده است .
نقصان مواد پر و تئینی ، عامل عقب ماندگی جسمی و روحی فقیران
تحقیقات علمی نشان داده است که کودکان طبقات فقیر اجتماع ، از کودکان هم سن و سال خود در طبقات متمکن به مراتب عقب تر هستند و این عقب ماندگی تقریبا درتمام جهات ، چه از نظر جسمی رشد دستگاههای بدنی و چه از لحاظ روحی ناراحتی های روانی و حتی چه از لحاظ نیروی فکر و عقل و اندیشه ، به نحو وحشتناکی تظاهر می کند . این عقب ماندگی ها ازکندی رشد و افزایش وزن این کودکان شروع می شود ورفته رفته تاثیر خود را در میزان هوش و درک و تعقل آنها بروز می دهد افرادی که دچار کمبود یا فقدان خوراکی های پروتئین دار هستند درواقع دچار گرسنگی پروتئینی می باشند اساسا از لحاظ ساختمان جسمانی همواره عقب تر از حد عادی اند .
وقتی ازگرسنگی پروتئینی سخن می گوییم باید توجه داشت که این گرسنگی می تواند اشکال مختلف داشته باشد :خواه انسان اصولا کمتر از میزانی که حداقل لازم پروتئین شناخته شده است مصرف کند ، وخواه آنکه پروتئینی که مصرف می کند مقدارش کافی اما فاقد اسید آمینه های لازم برای بدن باشد در هر صورت پژوهش هایی که درسطح جهان صورت گرفته ، نشان میدهد که کمبود های پروتئینی ، افراد انسانی را از لحاظ صفات و مشخصات به صورت مردمی عقب مانده و ضعیف درمی آورد . حال آن که در گذشته تصور می شد که این صفات ، منحصرا به مساله توارث نژادی بستگی دارد ولی امروزه مسلم شده است که قسمت اعظم این مشکلات عقب ماندگی ، حاصل محیط زندگی و بخصوص ثمره طرز تغذیه ای است که در آن محیط متداول است.
دو دانشمند به اسامی مک کی ومک کریس که درباره ارتباط انواع روش های تغذیه و مشخصات جسمانی و ساختمان بدنی هندوها مطالعه می کردند به نتایج شگفتی رسیدند . آنها ثابت کردندکه مشخصاتی همچون بلندی قد ،ساختمان بدنی ومیزان مقاومت جسمانی سیک ها که در نواحی شمالی هند زندگی می کنند ، نسبت به اهالی مدرس که در جنوب هندمسکن دارند ،تنها ناشی از آن است که دسته اول از سطح خوراک برتر برخوردارند ، و مواد غذایی مورد مصرفشان از لحاظ میزان پروتئینها غنی تر است . سیک ها گوشت و شیر و فرآوردهای لبنیاتی را فراوان مصرف می کنند در حالی که اهالی مدرس منحصرا از مواد گیاهی تغذیه می کنند و از لحاظ پروتئین های حیوانی و شامل اسید آمینه های لازم ، در فقر و مضیقه به سر می برند .
مک کریس برای اثبات این مساله به طریق علمی ،از یک آزمایش دقیق و انکار ناپرذیرسود جست: وی دسته ای از موش های آزمایشگاهی را به مدت هفت هفته با رژیمی غذایی سیک ها و دسته ای دیگر را با رژیمی نظیر رژیم اهالی مدرس تغریه کرد . و در پایان هفته هفتم متوجه شد که موش های دسته اول در حدود ۲۲۵ گرم وزن دارند در حالی که وزن موش های دسته دوم به زحمت ۱۵۰ گرم می شود .
دو پژوهشگر دیگری به اسامی لردجان بویدار و ژیلکس روی دو قبیله به نامهای کی کویو وماسایی که هر دو در سرزمین کنیا و اقع درافریقای شرقی زندگی می کنند ، مطالعات دامنه داری انجام دادند و باپدیده ای مشابه آنچه درمیان هندوها وجود داشت مواجه شدند :افراد قبیله کی کویو که نوعا به کشاورزی اشتغال دارند معمولا از حبوبات و سبزی و سیب زمینی و مواد غذایی گیاهی تغذیه می کنند ولی اهالی ماسایی که کارشان دامپروری و دامداری است ، غذای خود را غالبا از گوشت و شیر تامین می کنند . همین اختلاف باعث شده است تا مردمی که هر دو در یک کشور ویک محیط یک نوع آب و هوا ویک نوع شرایط مادی زندگی می کنند از لحاظ مشخصات ظاهری وساختمان جسمانی با هم تفاوت فاحش و حیرت انگیزی داشته باشند . به این صورت که مردان ماسایی از مردان کی کویو حرود ۸ سانتی متربلند قدتر و حدود ۱۰ کیلو سنگین وزن ترند ، و زنهای ماسایی نسبت به زنهای کی کویو حدود ۸ سانتی متر و قدو حدود ۵/۱۲ کیلو در وزن ،بیشتر دارند .و همین نشان دهنده نقش و تاثیری است که تغذیه پروتئین های لازم حیوانی درمشخصات ظاهری وساختمان جسمانی انسان بر جای می گذارد.
عامل گرسنگی ،نه عامل نژادی
از این نمونه ها ، درسراسر جهان به فراوانی وجود دارد که محققان بسیاری د رباره آنها سخن گفته و کتابها و رسالات بسیا رد این زمینه فراهم کرده اند ، این تفاوت های ناشی از فقر یا غنای پروتئین ، نه تنها در مناظق فقیر ، بلکه در ثروتمند ترین نواحی جهان نیز ، بین افراد طبقات اجتماعی مختلف به وضوح دیده می شود .بنابراین ،کمبود مواد پروتئینی ، یک پدیده خاص منحصر به مناطق محدودی از جهان نیست ،بلکه این مساله ، امروزه به صورت یک امر عمومی وجهانی البته با درجات مختلف در امده است . منتهی جنبه دردناک مساله ، آنجاست که دیده می شو د دربعضی مناطق دنیا تمام افراد یک ملت به جهت طرز تغذیه بومی و سنتی خود و یا به علت عدم دسترسی همگانی به این مواد حیاتی ، چنان از لحاظ مشخصات ظاهری عقب مانده اند که به طور عمومی همه افراد آن ، درمقابل ملل دیگر ، به صورت یک ملت عقب مانده وپست جلوه می کنند.
مثلا می بینیم که نه تنها درزبان عامه مردم دنیا ،بلکه که ازدیدگاه علم و تحقیق نیز همواره نمونه هایی از این موارد ذکر می شود که مردم آمریکا افردی بلند قد و تنومند واهالی چین ، ملتی کوتاه قد و ضعیف الجثه وکم بنیه اند .
چرا ؟ طبق مدارکی که پروفسور ژوزوئه دو کاسترو پژوهشگر پدیده مخوف گرسنگی ارائه می دهد :بدون هیچ گونه تردید ، کوتاهی قد مللی که در مناطق گرمسیری زندگی می کنند ، پیش از آن که معلول علل نژادی باشد نتیجه طرز تغذیه ای است که از لحاظ پروتئین هاناقص ونارسا می باشد . و این که وزن متوسط یک فرد چینی ۵۵ کیلو و وزن متوسط یک امریکایی ۵/۶۴ کیلو است واقعیتی است که علت آن پیش از مساله نژاد چینی ها همان عامل گرسنگی کیفی آنها است.
عواقب وزیانهای دیگر
مطالعه روی مشخصاتمردم شناسی آن دسته از مردم ، که محل سکونت شان بر روی نقشه جغرافیا ، میان دو دایره جدی وسرطان قرار دارد ، نشان می دهد که تقریبا عموم آنها قدی کوتاه تر از حد متوسط دارند . این مردم عبادتند از اهالی آمریکای جنوبی ، پیگمه ها و سایر گروههای سیاه پوست آفریقای استوایی ،سرخ پوست ها ، اهالی فیلیپین و اندویزی و هند و چین و غیره . نکته مهم اینجاست که تغذیه همه این مردم غالبا مواد گیاهی است و چون آب و هوا و خاک های مناطق اتیوپی و گرمسیری برای تربیت دام و احشام مساعد نیست ، مردم این منطقه قادر به تهیه مواد غذایی حیوانی نیستند و در نتیجه دجار فقر پروتئین های حیوانی اند و نکته ای که این فرضیه علمی را استحکام و قوت بیشتری می بخشد ، این است که در میان این اقوام ، اگر هم به طور استثنایی افراد بلند قد دیده شوند ، کسانی هستند که شغل شان چوپانی است و به منبع ناچیزی از خوراکی های حیوانی دسترسی دارند و درنتیجه مانند بقیه ، دچار کمبود خیلی زیاد مواد پروتئین حیوانی نشده اند . اگر عامل نژادی در این میان یک عامل تعیین کننده و قاطع بود و مصرف پروتئین حیوانی نقش مهمی در این میان نداشت ، طبیعی است که چوپان های این اقوام نیز می بایست تابع همان عامل نژادی می شدند و کوتاه قد باقی می ماندند حال آنکه پژوهش های علمی و تجربیات عینی ، خلاف این مساله را ثابت می کند .
باید توجه داشت که طبق تحقیقات بیولوژیست ها و سایر دانشمندان و پژوهشگران تاثیرات و عواقب کمبود پروتئین حیواین روی افراد انسان ،تنها این نیست که قدرا کوتاه و اندام را تحیف و ضعیف می کند . بلکه عواقب و زیان های دیگری نیز در این پدیده تظاهر می کند که یکی از شوم ترین و مخوف ترین آنها عبارت است از :کاهش نیروی مقاومت بدن انسان دربرابر بیماریهای عفونی به طور اخص . این نکته ای است که نخستین بار ،به طور جدی و از دیدگاه علمی در دوران بعد از جنگ جهانی اول مورد توجه قرار گرفت ، در آنه نگام اهل تخصص و تحقیق ثابت کردند که چون به علت جنگ و قحطی های ناشی از آن ، در امر تغذیه مردم ، درصد پروتئین های لازم و حیاتی تقلیل یافته ،همین امر موجت رواج و شیوع فراوان بیماریهای مخملک و خطرناکی مانند سل و ذات الریه و اسهال و تیفوئید و غیره در میان مردم مناطق جنگ زده شده است.
سل بیماری عفونی و…
از آن زمان تاکنون ، در اصل این معادله شوم و طرفین معادله عبارت از کمبود پروتئین در یک سو و انواع بیماریها درسوی دیگر است ، هیچ تغییری به وجود نیامده است . هنوز هم اگر بخواهیم در مورد بیماریها تحقیق کنیم و مثلا بخواهیم بدانیم که بیماری سل در کدام نواحی جهان کشتار بیشتر و بیرحمانه تری می کند ، نتیجه خواهیم گرفت که این نواحی ، دقیقا همان مناطقی هستند که دچار فقرو کمبود غذایی و گرسنگی کیفی می باشند .
این مساله تحقیقی ، امروز به قدری آشکار و اثبات شده است که دانشمندان و محققان با اطمینان و یقین ادعا میکنند :بیماری سل که یک بیماری خانمانسوز و مسری و گاه جامعه برانداز است البته در جاهایی که قدرت مقابله با آن وجود نداشته باشد نه تنها یک بیماری عفونی است ، بلکه یک بیماری ناشی از کمبود مواد غذایی ، یا به عبارت دیگر بیماری فقر و گرسنگی است . زیرا تجربیات و آزمایشهای علمی نشان داده است افرادی که از تغذیه صحیح و کافی برخوردارند و در رژیم فذایی شان از لحاظ آهن و موار اساسی دیگر کمبودی دیده نمی شود ، در برابر بیماریها قدرت مقاومت زیادی دارند به طوری که مثلا ممکن است در داخل امعا و احشا آنها تعداد زیادی طفیلی و انگل وجود داشته باشد و حبی تخم های این طفیلی ها در آنجا به رشد باروری برسند ولی آثار و علائم بیماری در این اشخاص دیده نشود . یا آن که می توانند تعداد زیادی از باسیل های که را که عامل بیماری سل است با خود حمل کنند و لی هرگز علائم مسلول بودن در آنها ظاهر نگردد . به همین جهت محققان می گویند یگانه راه واقعا موثربرای جلوگیری از رواج و شنیوع بیماری سل در نواحی فقیر ، فراهم آوردن غذاهای کامل و مقوی برای افراد آن مناطق است .
به فضل و عنایت الهی ، درمقالات بعدی ابعاد دیگر این مساله را بررسی می کنیم .
ادامه دارد
امام خمینی ثابت و استوار از آغاز تاکنون
فقه و فقها
«امید است که حوزه های مقدسه علمیه خصوصا حوزه علمیه قم – کما فی السابق – به تحصیل علوم دینیه و ترویج دیانت مقدسه ادامه دهند»
)۲۹جمادی الثانی۱۳۸۵هـ.ق (
«شما محصلین علوم دینیه !ای فضلا وروحانیون حوزه های مقدسه به خصوص حوزه مقدسه قم ! از این اهانت ها وآزارها نهراسید . شما که امروز پاسداران اسلام و قرآنید ، این سنگر مهم را که آماج تیر اجانب و عمال آنها است، حفظ کنید و با کمال دلگرمی و اتکال به خداوند متعال و استمداد از ارواح مقدسه صاحبان شریعت و حفاظ قرآن ، به کار خود که تحصیل فقه اسلام ، تهذیت اخلاق ، تنویر افکار و هدایت ملت ستمدیده است ادامه دهید ،خدای متعال با شما است».
)اول رجب ۱۳۹۲هـ. ق(
«شما که چنین فقه غنی تری دارید ، فقه شیعه که غنی ترین فقه دنیا است ، قانونی است که با زحمتهای علمای شیعه توضیح و تفریع شده است و در دنیا به این غنی وجود ندارد ».
(۱۰/۸/۵۶)
«باید حوزه های فقاهت به همان ترتیبی که سابق بود ، هیچ تخطی نکند. به همان ترتیبی که سابق تحصیل می کردید، فقه و مقدمات فقه را محکم فقاهت را حفظ کنید …این فقها هستند که حصون اسلام هستند و اسلام را حفظ کرده اند . باید حوزه ها عنایتشان به فقه و فقاهت از همه چیز بیشتر باشد…اگر یک اشخاصی آمدند به حوزه ها پیشنهاد کردند که فقه لازم نیست که مثلا به این طول و تفصیل باشد و فلان و بیائیم و یک چیزهای دیگر هم چه بکنیم اینها اشتباه می کنند یا مأمورند . فقه به همان قوت اولیه اش باید باقی باشد … حوزه های فقاهت را به همان قوت خودش حفظ کنید … من خوف این را دارم که بواسطه بعضی تبلیغات حوزه های علمی، از آن کار اساسی که حفظ فقاهت است، سستی بکنند وکم کم فقه منفی بشود در دراز مدت ، اینها نتیجه بگیرند !»
(۲۰/۴/۵۹)
«من کرارا به همه تأکید کرده ام که درسهای حوزه ها باید به همان وجه سنتی خودش محفوظ باشد و فقه باید همان فقهی باشد که در بین ما است. اگر از فقه سنتی منحرف بشویم ،فقه از بین می رود باید به همان صورت و قدرتی که مشایخ ما از ابتدا تا به حال ،فقه را حفظ کرده اند ، حفظ کنید ».
( ۱۴/۱۱/۶۰)
«اگر حوزه ها از عهده تربیت فقها و علما و خطباء موجه و مورد علاقه مردم برنیایند باید منتظر فاجعه شکست جمهوری اسلامی بزرگ باشیم ».
(۲۴/۱۱/۶۰)
انتقادها و پیشنهادها
تقلب ، خیانت به انقلاب
از جمله شعارهای شور انگیز و انقلابی ما دعوت به خود کفایی کشور و بی نیاز شدن از شرق و غرب است .همه می دانیم که یک ملت نمی تواند بدون خودکفایی اقتصادی ،استقلال سیاسی خویش را حفظ کند و آرزوی هر کشور وملتی است که بتواند حداقل به اندازه احتیاجات خودشان تولید نمایند البته این بدان معنی نیست که هیچگونه تبادل تجاری باسایر کشورها نداشته باشند که این برای هیچ کشوری ممکن نیست . ولی تا اندازه توان باید آنچه می توانند از امکانات طبیعی و خداداد و از نیروهای انسانی خویش استفاده کنند و وابستگی اقتصادی خود رابه دیگران به حداقل برسانند بلکه باید در مواد غذایی سعی بر این باشد که به خود کفایی کامل برسند .
انقلاب اسلامی که بر اساس استقلال ، سیاست خود را بنا نهاده ، از روز اول دعوت به خود کفایی و سعی درایجاد استقلال اقتصادی نمود ، و دراین رابطه گامهای بزرگی از سوی جوانان متعهد و افراد با استعداد و مغزهای متفکر بر داشته شده است . ولی همیشه باید نقصها وعقب ماندگیها راگوشزد نمود تا این جوشش و حرکت به سردی نگراید .
آنچه دراینجا موردبحث و انتقاد ماست ، خود کفایی در امور صنعتی است و نکته ای که در این رابطه قابل توجه است کم توجهی مسئولین به بهتر کردن تولید است . شک نیست که خودکفایی تنها با بالا بردن سطح تولید از نظر کمیت به دست نمی آیدبلکه باید تولید از جهت کیفیت به بهترین وضع مطلوب برسد ، و حال آنکه مشاهده می شودکه وضع بر عکس است و صنعت ما ازجهت کیفیت روز به روز بدتر می شود. برای مثال اتومبیل پیکان را اگر ملاحظه کنیم به وضوح می بینیم گر چه ظاهری زیبا تر یافته است اما از نظر کار و موتور و سایر جهات مورد شکایت مردم است وهمچنین قطعات یدکی آن و سایر صنایع ما نیز به همین ترتیب.
البته این مطلب مدتهاست که میان مردم نقل مجالس و محافل است ولی اخیرا از سوی بعضی از نمایندگان ،وزیر صنایع مورد سوال قرار گرفت که چرا مراعات حداقل استاندارد نیز در تولیدهای صنعتی نمی شود که این سوال بهتر بود در مورد صنایع مانند اتومبیل نیز مطرح می شد و نیز بهتر بودکه لحن سول بدین ترتیب می بود که چراسعی بر بالا بردن وضع تولید . مراعات حداکثر استاندارد نمی شود نه حداقل ، که اگرهمت ما بر حداقل باشد هیچ به ان نخواهیم رسید . همت باید بر مراعات حد اعلای استاندارد و تکنولوژی باشد تا اقلا به حداقل آن برسیم . ما توقع و انتظار پیشرفت صنعتی کشور را داریم نه عقب گرد. ملت ایران با توجه به رهنمودها و تشویقهای حضرت امام دام ظله در امر خود کفایی کشور وپیشرفت صنعت ،چشم انتظار آن روزی هستند که ما درتکنولوژی پیچیده و صنایع مورد نیاز نیز خودکفا باشیم و هوا پیماهای مدرن و مافوق مدرن هم بسازیم و آن روز انشا الله خواهد آمد ولی توقع مردم از مسئولین آن است که ببینید سیر صنعت و تکنولوژی به سمت پیشرفت است و اگر بامحاسبه وضع صنعت به این نتیجه رسیدیم که سیر معکوس داشته ایم حتما باید در برنامه ریزی خود تجدید نظر کنیم .
تذکر ما در این موضوع به دولت است و به دست اندکاران صنعت ا ز مهندسین و تکنسینها گرفته تا کارگری که کوچکترین و ساده ترین کار را در صنعت به عهده دارد .
اما تذکر به دولت این است که باید بر امر صنعت نظارت بیشتری داشته باشد و داشتن استاندارد لازم را در همه صنایع مورد توجه قرار دهد و نباید استاندارد ،اختصاص به لوازم خطرناک مانند دیگ زودپز و یا بعضی لوازم برقی داشته باشد بلکه در همه وسائل صنعتی باید این جهات ملاحظه شود . متاسفانه حتی در لوازم برقی نیز این جهت چندان ملاحظه نمی شود و بسیاری از لوازم برقی ، در بازار دیده می شود که ملاحظه استاندارد بودن در آنها نشده و بدون مراقبت ،آزادانه به فروش می رسد . از آن گذشته ، وسائل اجاق گاز از قبیل ریگلاتور و سیلندر پیک نیک و شلنگ گاز نیز بدون توجه به مسائل ایمنی ساخته و در بازار به فروش می رسد و خدامی داند چقدر فاجعه تا امروز افریده است . مسئولین امور در اینگونه موارد باید توجه بیشتری مبذول دارند و تمام مسائل را به امید آینده پس از جنگ موکول نکنند .
واما تذکر به صنعتگران زحمتکش این است که سعی شما در بهتر کردن وضع صنایع وبالابردن سطح تولید از جهت کمی و کیفی اولا یک عمل بسیار مهم و ارزنده از نظر ملی و میهنی است . شما با دقت در امر صنعت ، خود و میهن وهموطنان خود را از اسارت و و ابستگی به بیگانگان رهایی می بخشید و کشورد خود را سر بلند ومستقل می نمایید . پس شما همانند همان سربازان وپاسداران و جوانمردان جان برکفی هستیدکه در سنگر خون آتش از استقلال سیاسی میهن اسلامی خویش دفاع می کنند . استقلال سیاسی بدون استقلال اقتصادی و فرهنگی ممکن نیست . پس همه اینها است ، آنها با جان خود ازآن سنگر دفاع می کنند ،شما نیز با مغز و بازوی خویش از این سنگر حمایت کنید .
ثانیا این تلاش و کوشش به نفع شخصی شما نیز تمام می شود . زیرا هر چه صنعت بهتر و هر چه تولید بیشتر باشد . برای شما نیز بهتر است اعتبار شما بالا می برد.
ثالثا از نظر شرعی بر این امر تاکید بسیار شده است که هر کارگر باید در کار خود دقت داشته باشد و خوب کار کند.
در روایت است که پیامبر سعد بن معاذ را به دست مبارک خویش دفن نمود و درموفع دفن ،احد را محکم کاری کرد ، سپس فرمود : « انی لا علم انه سیبلی و یصل الیه البلی و لکن الله عزوجل یحب عبدا اذا عمل عملا فاحکمه …» یعنی من می دانم که این قبر از بین می رود و خراب می شود ولی خداوند دوست دارد بنده ای را که هر گاه کاری انجام می دهد محکم کاری کند و ازهم جهت خوب امجام دهد. و در روایت دیگر درمورد دفن ابراهیم فرزند رسول خدا (ص) چنین آمده است که پس از دفن ،حضرت شکافی در قبر یافتند، فورا آن را اصلاح کرده و فرمودند : « اذا عل احدکم عملا فلیتقن» هرگاه کسی از شما کاری را انجام داد درست انجام دهد و متقن و محکم سازد .
نکته قابل توجه این است که این روایات در مورد ساختن قبر مرده وارد شده گر چه بیان مطلب بنحو عموم است و این نشانگر اهمیت مطلب است که حتی درموردی که اثری از آن نمی ماند ودیری نمی پاید که از بین می رود ان هم درلحدکه دیده نمی شود در عین حال باید درکار دقت نمود .ناگفته نماندکه درست انجام ندادن کار و بی اعتنایی به تولید مفید و ارزشمند ،یک نوع خیانت و غش به جامعه به حساب می آید و می توان گفت که از این جهت یک عمل حرام و مورد مواخذه است .
امیر المومنین (ع) در روایتی فرمودند : « ان الله یحب المحترف الامین » خداوند صنعتگر و کارگری را دوست درادکه امین باشد . از این روایت استفاده می شودکه اگر صنعتگری چندان اهمیت به اتقان و محکم کاری ندهد خیانت کرده است و روایات د رمورد مذمت خائن و کسی که د ر کارش غش و دغل بازی باشد بسیار است بلکه در آیات قرآن نیز بسیار آمده است :
« ان الله لا یحب الخائنین »
خدا خیانتکاران را دوست ندارد و آیات دیگر . بلکه قبح خیانت و غش یک امر فطری و عقلی است .
درروایت است : « من غش مسلمافلیس بمسلم » کسی که نسبت به مسلمانی غش کند و خیانت نماید ، مسلمان نیست .
مروری کوتاه بر: پیام امام و نهضت سواد آموزی
حجت الاسلام محسن قرائتی
یک بار دیگر فرمان امام را مطالعه فرمائید، به کلمات و تعبیرات ایشان دقت کنید:
۱-فرمودند: بسیجی ، آیا ما در ریشه کن کردن بیسوادی بیسج شدیم؟
۲-فرمودند: ضربتی، آیا ما در انجام این فرمان آسمانی کوتاهی نکردیم؟
۳-فرمودند: مساجد و تکایا، محل برگزاری کلاسهای نهضت باشد، آیا این دستور عملی شد؟
۴-فرمودند: ائمه جماعات شهر ها و روستاها اقدام نمایند.
۵-فرمودند: وزارت آموزش و پرورش با تمام امکانات به پا خیزد.
۶-فرمودند: ایران را به صورت مدرسه کنیم.
۷-فرمودند: اعضاء با سواد هر خانه نسبت به اعضا بی سواد آن خود را مسئول بدانند.
۸-فرمودند: اعضاء بی سواد هر خانه از یاد گیری، سر پیچی نکنند.
۹-فرمودند: بی سوادی نقص درد آور است و ایران مهد علم است، نباید ما اینهمه بی سواد داشته باشیم.
۱۰-فرمودند نیاز به خواندن و نوشتن از نیاز به مسکن و بهداشت لازم تر است.
۱۱-فرمودند: منتظر اقدامات دولت نباشید و همه در هر کجا هستید به پا خیزید.
همه با هم بپاخیزیم
من از شخص خاصی گلایه ای ندارم ولی دلم به حال اینهمه بی سواد و این فرمان آسمانی امام عزیز می سوزد، بهر حال دیر نشده باز دیگر همین فرمان را تبلیغ و همه با هم حرکت و برای انجام آن قیام کنیم.
مبارزه با جهل کمتر از مبارزه با صدام نیست زیرا او سه سال است دشمن ما است ولی جهل دشمن همه عمر ما است. پیامبر عزیز ما فرمود: «اعدی عدو المرء جهله».
مسئولین هیئت ها که برای عاشورا مردم را بسیج و تکایا و مساجد را آماده عزاداری امام حسین (ع) می کنند، می توانند بپا خیزند و بی سوادان هر کوچه و محله را در همان محله ها برای سواد آموزی جمع نمایند.
انجمن اسلامی و شوراها که برای تقسیم سیگار و پنیر و نفت! دخالت دارند همراه با فعالیت های بسیار ارزنده اسلامی خود، برای مسئله سواد آموزی هم گامی بردارند.
روحانیون هر کدام میتوانند در تبلیغ نقش مهمی ایفا نمایند.
در هر مدرسه ای مسئول آن می تواند در اوقاتی که مدرسه تعطیل است کلاسی برای پدران و مادران بی سواد تشکیل دهد.
انجمن اولیا و مربیان در حرکت دادن اولیا بی سواد فعال شوند.
شرط استخدام هر کارمند دولت و یا شرط ورود به دانشگاه را با سواد کردن چند بی سواد قرار دهند.
از کارمندان باز نشسته ای که هنوز توان و لیاقت کافی دارند هر روز یا شبی یکی دو ساعت استمداد نمائید.
در پادگانها، دایره سیاسی عقیدتی اقدام بیشتری نمایند.
و خلاصه هر گاه همه ما بپاخیزیم و فرمان امام عزیزمان را سر لوحه و دستور العمل خود قرار دهیم، مسئله بی سوادی را حل خواهیم کرد.
شاید خیال کنید که نهضت تا کنون شکست خورده، اما بشارت دهم که هرگز. در همین یک سال اخیر یعنی سال ۶۱ معلمان ما حدود ۱۵ هزار نفر زیاد شده، برابر همه سالهای قبل یعنی بیش از ۵۰ هزار کلاس تشکیل شده است. حدود یک برابر و نیم چند سال قبل افراد کارنامه گرفتند. بودجه ما حدود ۷۰۰ میلیون تومان اضافه شده و ما از کسی گله ای نداریم چون زمانیکه امام دستور بسیج مبارزه با بی سوادی را صادر فرمودند، هنوز مسئله ای بنام جنگ نداشتیم و پس از حمله عراق مسئله اصلی جنگ گردید و مردم برای آن جبهه بسیج شدند. خدا به همه اجر مرحمت فرماید. گلایه ما از کسانی است که توان سواد آموزی و کار در نهضت دارند و به جبهه هم نرفتند. شکایت ما از با سوادانی است که خود را به ملت محروم بدهکار نمی دانند و این گلایه های برادرانه را با چند نفر تذکر انشاالله برطرف و همه با هم و در کنار هم برای خدا و از انجام فرمان امام، ایران را مدرسه خواهیم کرد.
مسائل فقهی حج قسمت سوم
حج، یکی از مهمترین ارکان اسلام و بزرگترین پایگاه صدور و گسترش انقلاب اسلامی در جهان است و چون انجام آن، نیاز به تهیه مقدمات و آموزشهای ضروری حجاج بیت الله الحرام دارد و امکان ندارد در ایامی که حجاج در تدارک سفر هستند، همه آنها را فرا گیرند، لذا دفتر تبلیغات حج و ماهنامه پاسدار اسلام به عنوان یک وظیفه مهم، بخشی از این مجله را به منظور طرح گوشه ای از مطالب مربوط به این مجمع جهانی اسلام اختصاص داده که در طول ماه های سال، در اختیار امت اسلام قرار میدهد.
امید است با همکاری بیشتر و طرح پیشنهادات و انتقادات، گامی مثبت در وصول به این هدف بزرگ برداشته شود.
س-قربانی و حلق در شب جایز است یا خیر و در صورت عدم جواز در مورد کسیکه جهل بحکم داشته و عمل کرده شرعا مسئولیت او چیست؟
ج-احوط آن است که قربانی را از روز عید تاخیر نیندازد و در هر صورت قربانی در شب صحیح است و تاخیر حلق تا آخر ایام تشریق مانع ندارد.
س-کفاره ارتکاب محرمات احرام را می شود در غیر مکه و منی انجام داد یا نه؟
ج-احتیاط واجب آن است که کفارات تقصیر در عمره را در مکه و کفارات تقصیر در حج را در منی ذبح کند ولی اگر ترک کرد می تواند در محل خود ذبح کند و صدقه بدهد.
س-شخصی بدون اخذ وکالت در ذبح از طرف عیالش یا شخص دیگری قربانی می نماید به این مستند که اذن فحوی از او دارد و مطمئن است که وقتی به عیالش یا رفیقش بگوید من در قربانگاه برای تو قربانی کرده ام او راضی است و میگوید خیلی خوب کاری کردی که زحمت مرا متحمل شدی آیا این نحوه قربانی کافی است یا نه؟
ج-کافی نیست مگر اینکه او را وکیل کرده باشد.
س-در صورتی که قربانی به دست غیر شیعه انجام گیرد و این شخص بعدا متوجه شود که حتما باید شیعه ذبح کند چه صورت دارد؟
ج-باید دو مرتبه در منی قربانی کند.
س-جمعی در قطعه زمینی متصل به منی در شب یازدهم و دوازدهم بیتوته کرده اند به اعتقاد اینکه آنجا منی است یا بگفته اشخاص محلی مطمئن شده اند که آن زمین منی است و بعد معلوم شد که منی نیست آیا بر عهده نامبردگان کفاره واجب است یا نه؟
ج-باید قربانی کنند.
س-شخصی که اجیر در حج است برای قربانی شخص ثالثی را وکیل می کند اشکال دارد یا نه و اگر برای اجیر مباشرت لازم باشد در صورتی که برای قربانیهای خود وکیل گرفته باشد باید مجددا قربانی کند یا نه؟
ج-اشکال ندارد و کفایت می کند.
س-کسی که نماز طواف او غلط است و می خواهد به جماعت بخواند آیا اقتداء به نماز یومیه کافی است یا باید نماز امام هم نماز طواف واجب باشد؟
ج-مشروعیت جماعت در نماز طواف محل اشکال است.
س-در حال طواف حاجی پول خمس نداده همراه دارد آیا به طواف او اشکال وارد می آورد یا خیر؟
ج-طواف اشکال ندارد.
س-حمل مغصوب در حال احرام خصوصا در حال طواف چه صورت دارد، آیا مخل به طواف است؟
ج-مخل نیست.
س-اگر طواف عمره و یا طواف حج را نسیانا یا جهلا بجا نیاورد تدارک آنها در هر وقت جایز است یا باید در اشهر حج باشد و آیا بین وقت طواف عمره و حج از این نظر فرق است یا نه و صورت جهل و نسیان تفاوت دارد یا نه؟
ج-تدارک در هر وقت ممکن است و فرقی نیست.
س-در شب یازدهم و دوازدهم بعد از توقف کوتاه در منی برای طواف و سایر اعمال واجب به مکه می توان رفت یا نه؟
ج-بعد از نصف شب جایز است.
س-زنان و پیرمردان که در رفتن از منی به مکه بعد از روز دوازدهم ذیحجه از جهت کثرت جمعیت به مشقت می افتند آیا می توان آنها را قبل از ضهر حرکت داد یا نه؟
ج-با وجود عذر مانع ندارد.
س-شبهائی را که باید در منی بیتوته کرد آیا تمام شب لازم است یا قسمتی از آنهم کفایت می کند؟
ج-مقدار واجب از غروب آفتاب است تا نصف شب.
س-اشخاص ناتوانی هستند اگر روز عید پیاده یا سواره که سخت تر از پیاده روی است بخواهند همراه کاروان باشند به مشقت فوق العاده می افتند آیا جائز است بعد از وقوف در مشعر قبل از فجر به منی حرکت کنند؟
ج-با وجود عذر مانع ندارد و احتیاط واجب آن است که پیش از نصف شب حرکت نکنند.
س-افرادی که بعد از ظهر روز عید قربان از منی به مکه می روند که بقیه اعمال حج تمتع را انجام دهند چه موقعی باید در منی حاضر باشند؟
ج-اول شب.
س-برای زنان و ضعفاء و سرپرست و راهنمای آنها آیا جایز است قبل از طلوع آفتاب بلکه قبل از فجر خروج از مشعر جهت رمی و قربانی و حلق یا تقصیر؟
ج-خروج از مشعر و رمی در شب در صورت عذر مانع ندارد و با تمکن از قربانی ولو با استنابه در روز عید، روز قربانی کنند و همچنین حلق یا تقصیر باید روز عید باشد.
س-زنها و مراقبین آنها و افراد ضعیفی که مجازند بعد از نصف شب از مشعر الحرام به منی وارد شوند آیا مجازند که رمی جمره عقبه را هم همان قبل از طلوع فجر بنمایند یا خیر؟
ج-می توانند شب رمی کنند.
س-بطوری که مستحضرید بلندیهای منی را اخیرا تسطیح و بدان ملحق نموده که سال گذشته گروههائی از حجاج در آن قسمتها بیتوته نمودند تمنی دارد نظر مبارک را در انجام مناسک در این قبیل امکنه بیان فرمائید و آیا می توان به علامتها و نشانه هایی که بعنوان وادی محشر یا منی و … گذاشته اند اعتماد نمود و آن را ملاک قرار داد؟
ج-اگر از منی است بیتوته در آن صحیح است.
س-افرادی که در روز عید قربان در منی باید قربانی کنند و مستحق در آنجا نیست و بیشتر گوشتها زیر خاک می شود اجازه می فرمائید که بگویند مثلا در ایران روز عید قربان از طرف حاجی که در منی می باشد قربانی کنند یا نه؟
ج-جایز نیست.
حاجی در عرفات یا منی فهمید که در احرام حج تلبیه نگفته در لحظه التفات تلبیه بگوید کافی است یا نه و تکلیف او چیست؟
ج-اگر می تواند به مکه برود و محرم شود و بقیه اعمال را که باید با احرام انجام دهد بجا آورد باید چنین کند و اگر ممکن نیست، همانجا لبیک بگوید و اگر بعد از تقصیر یا حلق متذکر شده عملش صحیح است و لازم نیست لبیک بگوید.
س-جمرات اکنون دو طبقه ساخته شده است آیا لازم است در محل سابق که طبقه تحتانی است رمی نمایند یا در طبقه فوقانی هم جایز است؟
ج-در طبقه فوقانی هم جایز است.
س-آیا زنها می توانند شب دوازدهم ذی الحجه که رمی جمرات نمودند همان شب به مکه بروند و دیگر به منی برنگردند یا باید مانند مردان تا ظهر در منی بمانند؟
ج-اگر عذر ندارند باید مثل مردان عمل کنند.
س-آیا مطلق ترس از تزاحم جمعیت از عذرهای شمرده میشودکه بتوان برای رمی جمرات نایب گرفت؟
ج-در وقت خلوت رمی کنند و مجرد ترس کافی نیست.
س-اگر کسی تعدادی از سنگریزه ها را به جمره زده ولی بعلت کثرت جمعیت مدتی فاصله شد تا دوباره خود را بجمره برساند آیا اینک باید دوباره از نو هفت مرتبه رمی کند یا بقیه دفعه گذشته را اگر تمام کند کافی است؟
ج-در فرض مذکور بقیه را تمام کند و کفایت می کند.
س-شخصی چندین مرتبه عمره مفرده بجا آورده و در هیچ کدام طواف نساء نکرده آیا یک طواف نساء برای تمام کفایت می کند یا باید برای هر کدام طواف جداگانه انجام دهد؟
ج-یک طواف کفایت می کند.
س-زنی در غیر ایام عادت لکه ای دیده و به اعتقاد پاکی طواف و نماز عمره تمتع را انجام داده و شب بعد رویت دم نمود با شرایط آیا طواف او در طهارت واقع شده یا نه و در هر حال حج خود را به این نحو تمام کرده کافی است یا نه؟
ج-اگر یقین کند که خون در باطن بوده حیض بوده و طواف و نمازش صحیح نیست و اگر شک دارد یا یقین کند که خون قطع شده حیض نبوده است و در هر صورت حج او صحیح است و در صورت اول طواف و نماز را اعاده کند و اگر وقت ضیق بوده احتیاطا بعد از حج یک عمره مفرده نیز به جا آورد.
س-خانمی هنگام احرام عمره پاک بوده وارد مکه شده خون دیده روز بعد دارو خورده خون قطع شده طواف عمره تمتع را نموده در حال پاکی. درعرفات نیز خون دیده باز قرص خورده روز بعد پاک شده طواف حج و نساء را بدون هیچ گونه غسلی انجام داده آیا حج او صحیح است و آیا این خانم بر شوهرش حرام است؟
ج-اگر خون قبل از سه روز متوالی بکلی قطع شده حکم مستحاضه را دارد که در قلیله وضوء برای طواف لازم و کافی است و در متوسطه و کثیره علاوه بر وضوء برای طواف احتیاط غسل هم بنماید و اگر بدون غسل طواف کرده طواف را اعاده کند و اگر هر سه طواف را بدون غسل انجام داده باید هر سه را اعاده نماید و اگر خودش نمی تواند یا بر او مشقت دارد، نایب بگیرد و تا خودش یا نایبش طواف را بجا نیاورده اند، بر شوهر حرام است.
س-زنی که در عمره تمتع شب نهم پاک نشده حج خود را بدل به افراد نموده ولی قبل از ظهر نهم در عرفات از حیض پاک شده آیا با تبدیل نیت و بازگشت اگر ممکن باشد وظیفه او افراد است یا تمتع؟
ج-در صورت امکان اتیان بعمره تمتع و درک اختیاری عرفه باید بر گردد و اعمال عمره تمتع را بجا آورد.
س-زنی در میقات حائض بوده و یقین داشت که نمی تواند عمره تمتع را در وقت خود به پاکی انجام دهد، لهذا نیت حج افراد کرد و بعد کشف خلاف شد، آیا حج افراد را تمام کند یا عدول کند به عمره تمتع؟
ج-اگر برای حجه الاسلام مُحرم شده احرام او باطل است و باید برای عمره تمتع مجدداً محرم شود.
س-طواف کننده مقداری از طواف را از جهت تردید در اشواط با تردید طواف کرده طوافش صحیح است یا خیر؟
ج-با فرض بقاء تردید در عدد اشواط طواف باطل است.
س-بسیار کم اتفاق می افتد که یک روز اختلاف نباشد در حجاز لذا بعضی از آقایان به عرفات می روند و بعضیها نمی روند و انعکاس این عمل چه بین برادران اهل تسنن و چه میان مردم شیعه بد نما است، تکلیف چیست؟
ج-باید در وقوف متابعت عامه کنند و در فرض مذکور تخلف جایز نیست.
س-افرادی که شب عید قربان در مشعر الحرام هستند قبل از طلوع آفتاب می توانند از وادی مُحسّر خارج شوند یا نه؟
ج-جایز نیست.
س-شخصی اگر با ماشین سقف دار رانندگی می کند و از مدینه محرم می شود و به مکه می رود یک گوسفند باید کفاره بدهد و یا اینکه هر دفعه که از ماشین پیاده و سوار می شود باید یک گوسفند کفاره بدهد؟
ج-یک گوسفند در هر احرام کفایت می کند.
س-در سعی صفا و مروه که دو طبقه ساخته اند آیا می توانند حجاج در طبقه دوم هم سعی صفا و مروه را انجام دهند یا نه؟
ج-اگر محرز نیست که بین صفا و مروه سعی می شود، جایز نیست.
س-شخصی به خیال اینکه هفت بار سعی بین صفا و مروه مرکب از ایاب و ذهاب است و به این اعتقاد چهارده مرتبه سعی را بعمل آورده، صحیح است یا نه و بر فرض بطلان اگر بعد از تقصیر و احرام حج متوجه شود، تکلیف او چیست؟
ج-سعی را اعاده کند، احتیاطا اگر چه اقوی کفایت است.
س-حاجی وظایف منی را انجام داده و صبح دوازدهم برای بعض حوائج به مکه آمده آیا لازم است برای نَفر بعد از ظهر برگردد یا نه؟
ج-واجب نیست برگردد.
((((با فریادها و دعوت ها و تظلم ها و افشاگریها و اجتماعات زنده کوبنده در مجمع مسلمین در مکه مکرمه، بتها را بشکنیم و شیاطین را که در راس آنها شیطان بزرگ است در عقبات رمی کنیم. امام خمینی))))
نگاهی به رویدادها
جنگ
پاتک دشمن برای پس گرفتن ارتفاعات کانی مانگا به شدت سرکوب شد
۱۸/۸/۶۲
۴۰ دستگاه تانک و خودرو صدامیان در ۱۵ کیلومتری غرب پنجو ین نابود شد
۱۸/۸/۶۲
۱۹ ارتفاع، ۲۰ روستا و زندان دولتو در منطقه سردشت آزاد شد.
۲۵/۸/۶۲
صد ها تن از مزدوران داخلی و بعثیهای عراق در نبردهای مرزی سردشت کشته و یا به داخل خاک عراق متواری شدند.
۲۵/۸/۶۲
نیروهای چریک ایران، جاده های تدارکاتی دشمن را در خاک عراق مین گذاری کردند.
۲۶/۸/۶۲
رزمندگان اسلام ۲ گردان از تیپهای ۳۶ و ۴۹ و ۴ گروهان مستقل ارتش عراق را نابود کردند.
۳۰/۸/۶۲
۱۵۰۰ تن از قوای دشمن بعثی کشته و زخمی و ده ها تن به اسارت در آمدند.
۱/۹/۶۲
یک فروند هواپیمای جنگی دشمن بعثی در منطقه مریوان سرنگون شد.
۱/۹/۶۲
رزمندگان اسلام با تصرف ۱۱ روستا و چند جاده تدارکاتی بر شهر «نالپاریز» عراق تسلط یافتند.
۳/۹/۶۲
جاده پنجوین – سید صادق به کنترل نیروهای اسلام در آمد.
۳/۹/۶۲
با آتش سنگین قوای اسلام ۱۹ دستگاه خودرو و یک انبار مهمات دشمن منهدم شد.
۱۵/۹/۶۲
جنگنده های ایران هواپیمای سوخو ۲۲ عراقی را در آبهای خلیج فارس سرنگون کردند.
۱۹/۹/۶۲
دو خودرو مهندسی و بخشی از مواضع نیروهای متجاوزین صدامی در منطقه پنجوین منهدم گردید.
۲۰/۹/۶۲
انقلاب و جهان
هزاران تن از مردم پاکستان طی تظاهراتی در ایالت سند آدمکهای ریگان و پرچم آمریکا را به آتش کشیدند.
۲۲/۸/۶۲
بمب افکنهای رژیم صهیونیستی، مناطق مسلمان نشین بعلبک لبنان را به مدت ۲۵ دقیقه بمباران کردند.
۲۶/۸/۶۲
یک زن فلسطینی از سرزمین های اشغالی تمامی دارائی خود را به منظورآزادی قدس برای رئیس مجلس شورای اسلامی فرستاد
۳۰/۸/۶۲
نیروهای سوریه ۲ جنگنده اسرائیل را بر فراز لبنان سرنگون کردند.
با سرنگونی یک هلیکوپتر در اطراف کابل انقلابیون مسلمان افغانی ۱۱ افسر عالی رتبه ارتش افغانستان و شوروی را به هلاکت رساندند.
۲/۹/۶۲
انقلابیون مسلمان عراقی مقر سازمان امنیت و مرکز نظامی العینه رژیم بغداد را منفجر کردند.
تعداد کشته شدگان مزدوران امنیتی رژیم عراق در مقر سازمان امنیت به بیش از ۵۰۰ تن رسید که در میان آنها تعداد زیادی افسر و درجه دار به چشم می خورد.
۷/۹/۶۲
مسلمانان لبنان در سفارت جمهوری اسلامی ایران در بیروت متحصن شدند.
۸/۹/۶۲
سه جنگنده آمریکائی و یک سوپر اتاندارد فرانسوی بر فراز لبنان سرنگون شدند.
۱۴/۹/۶۲
انقلابیون مسلمان لبنان با حملات بی امان خود، نیروهای متجاوز آمریکائی را مجبور به ترک مواضعشان از فرودگاه بیروت کردند.
۱۹/۹/۶۲
اخبار داخلی
هلال احمر ایران خواستار استیضاح دولت فرانسه توسط صلیب سرخ جهانی شد.
۱۹/۸/۶۲
رئیس جمهور: بعید به نظر می رسد آمریکا حاضر باشد در قصر شیشه ای که در خلیج فارس ساخته به مسابقه سنگ اندازی دست بزند.
۲۱/۸/۶۲
خبرنگاران خارجی از آثار جنایات صدام از اندیمشک و دزفول بازدید کردند.
۲۲/۸/۶۲
نخستین کنگره بین المللی پزشکی تهران با شرکت ۷۰۰ متخصص و محقق جهان گشایش یافت.
۲۹/۸/۶۲
سمینار بین المللی پزشکی رژیم صدام را بخاطر استفاده از بمبهای شیمیایی شدیداً محکوم کرد.
۱/۹/۶۲
آقای هاشمی رفسنجانی: اگر ابر قدرتها جنگ را در تنگه هرمز آغاز کنند ما جنگ را به قدس خواهیم کشاند.
۶/۹/۶۲
قطعنامه پیشنهادی ایران در مورد مبارزه با فحشا و احترام به شخصیت زن در سازمان ملل به تصویب رسید.
۱۲/۹/۶۲
اختراع و اکتشاف
توسط یک مهندس ایرانی دستگاه سیم راست کن اتومات ساخته شد.
۱۸/۸/۶۲
برای اوین بار توسط صنعتگران بندر ترکمن، پر قدرت ترین دستگاه بذر پاش در ایران ساخته شد.
یک جوان مبتکر سمنانی جک الکترونیکی برای اتومبیلهای سواری ساخت.
۱۸/۸/۶۲
توسط یکی از مبتکرین کرمانی دینام ۲۴ ولت اتومبیل ساخته شد.
۲۶/۸/۶۲
توسط یکی از مبتکرین سمنانی دستگاه شیر آب الکترونیکی و خودکار ساخته شد.
۲۶/۸/۶۲
توسط یکی از مبتکرین سمنانی کولر آبی بدون پوشال ساخته شد.
۲۶/۸/۶۲
برای اولین بار در جهان در کارخانه الو مرول اراک دستگاه ایجاد کننده شیار بر روی پروفیلهای در حال آگسترود ساخته شد.
۲۶/۸/۶۲
یک جوان سمنانی با ۲۵۰۰ تومان دستگاه پلی کپی ساخت.
۳۰/۸/۶۲
توسط پزشکان ایرانی، موثرترین داروی ضد چریبهای خون در ایران تهیه شد.
۲/۹/۶۲
عمران
بیش از ۳۰۰ میلیون تومان اعتبار برای تامین برق و راه در استان فارس اختصاص یافت.
۱۸/۸/۶۲
۷۳ روستای نهاوند، الیگودرز، بروجرد و دورود دارای برق شدند.
۲۱/۸/۶۲
۲۰ کیلومتر راه، ۴۰۰ سیل برگردان و ۶ درمانگاه و خانه بهداشت در کهکیلویه و بویر احمد احداث شد.
۲۱/۸/۶۲
۱۱ میلیارد ریال جهت باز سازی کردستان اختصاص یافت.
۲۳/۸/۶۲
جهاد سازندگی ۸۲۷ کیلومتر راه، ۴۳۲ واحد آموزشی، ۲۷۲ حمام و ۱۴ در مانگاه و خانه بهداشت در آذربایجان شرقی احداث کرد.
۲۳/۸/۶۲
۲۵۰ هزار واحد مسکونی با اعتبار حساب ۱۰۰ امام در سراسر کشور احداث شد.
۹/۹/۶۲
از سوی بنیاد شهید انقلاب اسلامی، بیش از ۱۰ میلیارد ریال جهت خانه سازی برای خانواده های شهدا و جانبازان در سطح کشور اختصاص یافت.
۱۲/۹/۶۲
در ماه گذشته ۲۷۰ روستا در غرب کشور برق دار شدند.
۱۵/۹/۶۲
۱۴۰۰ واحد مسکونی در سوسنگرد بازسازی و تحویل مردم این شهر شد.
۱۷/۹/۶۲
تولیدات ذوب آهن اصفهان از ۵۰۰ هزار تن به ۹/۱ میلیون تن رسید.
۱۷/۹/۶۲
ضد انقلاب
مزدوران دمکرات، یک جهادگر را پس از اسارت به شهادت رساندند.
۱۹/۸/۶۲
توسط ماموران ژاندارمری ۳۴۳ کیلو تریاک، ۳۹ کیلو طلا و میلیونها ریال کالای قاچاق کشف شد.
۲۱/۸/۶۲
تشکیلات شهری و جنگلی منافقین در گیلان و مازندران نابود شد.
۲۸/۸/۶۲
ضد انقلابیون یک پیرمرد را در بوکان بخاطر عدم همکاری شهید کردند.
۱۴/۹/۶۲
هدایت در قرآن قسمت دوم
آیت الله جوادی آملی
کیفیّت هدایت
مهمترین بحث هائی که درباره هدایت است، بعد از آن مقدمات، در سه فصل خلاصه خواهد شد:
۱-کیفیت هدایت.
۲-پایان راه هدایت، یعنی آن جائی که باید برویم.
۳-این راه را بالاستقلال می رویم یا به زور به آنجا کشانده می شویم، یا اینکه با همراهی و توافق هادی خود، راه را طی می کنیم، و در این فصل مسئله جبرو تفویض مطرح می شود.
کیفیت هدایت قرآن: و این بر دو گونه است:
مقام اول: هدایت بالعلم.
مقام دوم: هدایت بالعمل.
در جائی از قرآن آمده است: آیات الهی را بنگرید و روی آنها مطالعه و تفکر کنید.
و در جای دیگر می فرماید:
«ان ناشئه اللیل هی اشد وطئاً و اقوم قیلاً»
نماز شب سخن خیلی بلندی است. نشئه شب و زنده داری شب باعث استواری پا و استحکام قول است، و این راه را «سبیل الله» می داند.
پس فصل اول در دو مقام مطرح است: یکی دعوت و هدایت علمی و دیگری دعوت و هدایت عملی. در مقام اول که هدایت عملی مطرح است، یک سلسله از آیاتی که درباره توجه دادن انسان به ابزار ادراک و ابزار علم بود، در درس گذشته یادآور شدیم که چگونه قرآن ما را به سمع و بصر و فؤاد هشدار داد که اینها مجاری ادراکند. اینها را ما به شما دادیم تا از آنها استفاده صحیح ببرید. معلوم می شود علم، اندیشه، فکر و مانند آن که از راه مطالعه و تدبر نصیب انسان می شود، راه و روش هدایت قرآن است. در همین مقام اول می بینیم: قرآن کریم گذشته از اینکه ما را به ابزار ادراک توجه می دهد که می گوید از این ابزار بهره صحیح ببرید، به ما می گوید جز در محیط علم، در محیطهای دیگر زندگی نکنید. دستوری که می دهد می فرماید اگر خواستید سخنی را بگوئید، مطلبی را بپذیرید، حرفی را تصدیق کنید، راهی را بروید باید عالمانه و از روی علم باشد. این در کارهای اثبات، اما در کارهای نفی، اگر خواستید چیزی را تکذیب کنید، سخنی را نفی نمائید،مطلبی را ابطال کنید، کاری را ناروا بدانید، در بعد نفی هم باید عالمانه باشد. اگر بخواهید دیگران را به سمتی هدایت و راهنمائی کنید آن هم باید عالمانه باشد. در تمام این ابعاد در مدار علم باید حرکت کنید.
بنابراین، از یک طرف ما را به مجاری ادارکمان آگاهی و توجه می دهد و از طرفی دیگر می گوید: هر کاری که می کنی بر اساس علم باشد:
اما اینکه نباید بدون علم چیزی را بپذیریم این آیه است:
« » ( سوره اسرا آیه ۳۶)
لاتقف: یعنی تبعیت نکن از چیزی که علم به آن نداری، چرا؟
زیرا گوش و چشم و قلب مسئولیت دارد. • »
در این مسئله مهمتر از همه سوال از فؤاد است که انسان مسئول است و قلب انسان مسئول عنه. ممکن است از انسان بپرسند سمع را کجا صرف کردی و بصر را کجا صرف کردی؟ اما آیا می شود از انسان بپرسند قلب را کجا صرف کردی؟ در حقیت از انسان می پرسند انسانیت را کجا صرف کردی؟ این مسئول و مسئول عنه چگونه از یکدیگر جدا می شود؟ این احتیاج به تحلیل دارد برای اینکه در کلمات فارسی حرف «از» را روی اسم شخص در می آورند، می گویند از زید بپرس، از فلان شخص بپرس. ولی در تعبیرات عربی این کلمه «از» را روی آن مطلب که مسئول عنه است در می آورند نه روی شخص مثل: «یسئلونک عن الروح»، «یسئلونک عن الاهله» و … که در این صورت شخص می شود «مسئول عنه». در اینجا قرآن می فرماید: انسان مسئول است، سمع او، بصر او و فؤاد او مسئول عنه است. انسان را از سمع و بصر می شود پرسید ولی چگونه انسان را از فؤادش می پرسند. این مطلب باید در بحث های دیگر بیاید.
در صدر این آیه کریمه ما را از تبعیت غیر علمی نهی کرده پس اگر بخواهیم چیزی را تصدیق کنیم و بپذیریم و بر اساس آن حرکت کنیم، یعنی این کارهای اثباتی را انجام بدهیم، باید عالمانه باشد «لا تقف ما لیس لک به علم» و در کارهای سلبی اگر خواستیم چیزی را تصدیق نکنیم، آن هم باید بر اساس علم باشد زیرا قرآن گروهی را که بدون تحقی تکذیب کردند، مذمت کرده و می فرماید: «بل کذبوا بمالم یحیطوا بعلمه و لما یأتهم تأویله» (سوره یونس، آیه ۳۹) اینهائی که ندانسته تکذیب کرده اند مذمومند. قرآن کریم این گروه را مذمت می کند برای اینکه چیزی را که احاطه علمی به آن پیدا نکردند، تکذیب نمودند، پس تکذیب و نفی و طرد غیر عالمانه هم در قرآن محکوم است.
در دنباله آیه می فرماید: « » با اینکه هنوز تأویل آن مطلب نرسیده، آنها تکذیب کرده اند، تأویل در برابر تفسیر است.«التفسیر ینقسم الی التفسیر بالظاهر و التفسیر بالباطن» تأویل، تفسیر بالباطن نیست. تأویل علم حصولی و فکری و مفهومی و باطن گویی و باطن گرائی نیست بلکه تأویل، در مقابل تفسیر است که یک عین خارجی است. در قیامت، تأویل قرآن روشن می شود، روزی که حقایق و معارف قرآن ظهور می کند، روز قیامت است که آن روز تأویل قرآن روشن می شود. ولی دنیا جای تفسیر قرآن است یا به ظاهر و یا به باطن و معانی باطنی دقیق تر از ظاهر است. وقتی برادران یوسف آن خضوع را انجام دادند، حضرت فرمود: «یا أبت هذا تأویل رؤیای» یعنی آنچه من در عالم رؤیا مشاهده کردم رجوعش و تحقق خارجیش این است.
در هر صورت، انسان چیزی را که می پذیرد باید عالمانه باشد و چیزی را که نفی می کند هم باید عالمانه باشد. در سوره احقاف (آیه ۱۱) مشابه آیه ای که ذکر شد آمده است.« » چون اینها هدایت نشدند و به مطلب نرسیدند آن را تکذیب کردند.
در روایتی آمده است که امام «ع» می فرماید: «ان الله خص (یا حصّن) عباده بآیتین من کتابه: بقوله تعالی «ولا تقف ما لیس لک به علم» و بقوله تعالی «کذلوا بمالم یحیطوا بعلمه…».
خداوند بندگانش را به دو آیه اختصاص داده یا (در دو حصن و دیوار محصور کرده) که اگر خواستند چیزی را تصدیق کنند، باید عالمانه باشد و اگر خواستند چیزی را نفی و تکذیب کنند، آن هم عالمانه باشد. حضرت از دو آیه استفاده کرده است که باید انسان در محور علم حرکت کند. انسان بین تصدیق و تکذیب، بین رد و پذیرش، بین نفی و قبول خلاصه می شود و هم قبول و تصدیق و پذیرشش و هم ردّ و انکار و تکذیبش باید عالمانه باشد.
اینک بحث در مقام اول است که روش فکری و علمی است، نه روش عملی، روش علمی که انسان می بیند، می اندیشد، می شنود، مطالعه می کند و چیز می فهمد، نمونه های آن هم در قرآن کریم آمده است:
در جریان فرزندان آدم که یکی دیگری را کشت و معطل ماند که چگونه این جسد را دفن کند. قرآن می فرماید: ما از راه احساس او را آگاه کردیم: «فبعث الله غراباً یبحث فی الارض لیریه کیف یواری سوأه اخیه» خداوند کلاغی را فرستاد که کندو کاو کند و مقداری خاک را کنار بزند و چیزی را درون خاک دفن کند تا فرزند آدم بفهمد که این مرده را چگونه می شود جا بجا کرد و دفن نمود. این استمداد از مجاری ادراک و بهره برداری از حس است برای آگاه شدن و رسیدن به یک مطلب.
قرآن کریم می فرماید: وقتی می خواهی مردم را دعوت کنی این چنین نباشد که خودت عالمانه چیزی را بپذیری ولی مردم را جاهلانه فریب دهی. آن دو بعدی که بیان شد «فیما یرجع الی اشخص نفسه او فیما یرجع الی غیره» چه در رابطه با خودش و چه در رابطه با دعوت دیگران، باید عالمانه باشد. می فرماید: «ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه» باید دعوت، به سوی خدا باشد و مایه های دعوت او حکمت و موعظه حسنه و جدال احسن باشد چون فرمود: «ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه»
لازم به تذکر است که این امر مختص به رسول الله (ص) نیست زیرا «و لکم فی رسول الله اسوه حسنه» حضرت رسول الگو و نمونه است برای ما و بر ما است که به او اقتدا نمائیم و تأسی کنیم. او مأمور به دعوت است، ما نیز هستیم. پس نه تنها انسان خودش باید عالمانه در مسائل وارد شود بلکه اگر دیگران را نیز خواست دعوت کند، باید عالمانه باشد.
در هر صورت چه انسان خودش را بخواهد در تصدیق و تکذیب قانع کند یا دیگری را ارضا نماید نیاز به یک روش دارد، زیرا تمام معارف عالم –برای انسان- بدیهی نیست که انسان هیچ مجهولی نداشته باشد و انسان هم نمی تواند به هیچ چیز آگاهی نداشته باشد چون اگر چنین باشد دیگر قابل دعوت نیست. پس یا اینکه قرآن کریم راهی را به ما نشان داده که توسط آن راه و روش به مجهولاتمان پی ببریم یا به همان طریقه عقلا، بدون رد، روشی را امضا کرده که همان روش منطقی است. روش عقلا این است که روی فطرتی که دارند، از آن منطقی است.روش عقلا این است که روی فطرتی که دارند، از آن بدیهی پی به نظری می برند و از هر بدیهی هم نمی شود به هر نظری پی برد. بین این معلوم و آن مجهول باید رابطه ای باشد. حالا رابطه، یا به آن نحو است که آنچه معلوم ما است، یک جزئی از جزئیات آن است که مجهول ما است و از یک جزئی به کلی پی می بریم یا اینکه معلوم ما کلی است و آنچه مجهول ما است جزئی و ما از کلی پی به جزئی می بریم و یا آنچه معلوم است با آنچه مجهول است هر دو تحت یک امر جامع مندرجند و از یک جزئی پی به جزئی دیگر می بریم، چه این پی بردن قطعی باشد یا ظنی. بالاخره راه استدلال بشری این است: اگر بین معلوم و مجهول هیچ رابطه ای نباشد، نمی شود از معلوم پی به مجهول برد و این راه عقلاست که اگر هر صاحب فنی در هر رشته ای خواست استدلال کند، به توسط این راهها استدلال می کند پس اگر یک ادیب بخواهد بگوید این لفظ را باید مرفوع خواند می گوید این فاعل است و چون هر فاعلی مرفوع است پس این لفظ مرفوع است. اگر یک فقیه بخواهد حکم کند که این امر –مثلاً- واجب است می گوید این صلاه جمعه است و چون صلاه جمعه واجب است، پس این واجب است. یا اینکه می گوید: «هذا ما اخبر به الثقه عن المعصوم و کل ما اخبر به الثقه عن المعصوم (ع) فهو حجه». پس این امر حجت است و هر کسی دیگر در هر رشته ای که داشته باشد و بخواهد استدلال کند این میزان استدلال اوست و این هم مخصوص احدی نیست، این همراه با فطرت انسان است.
همانطورکه حرف زدن مخصوص به هیچ کسی نیست، هم چنین اندیشه به کسی اختصاص ندارد. ولی همانگونه که برای سخن گفتن، قاعده و قانونی ذکر می کنند، برای اندیشه هم ضابطه و میزانی ذکر می کنند که همان «منطق» است. وقتی دین به ما این چنین آموخت که باید در محدوده علم زندگی کنیم، چه در مسائل فردی و چه در مسائل جمعی، آن روشی را هم که با آن روش عالم می شویم، آن را هم به ما آموخت که باید حکمت و موعظه حسنه و جدال احسن باشد، لذا نیاز به یک ترازو داریم که بدانیم چگونه باید اندیشید؟ و آن ترازو را «منطق» می نامند و گر چه قرآن صریحاً نمی گوید که باید این چنین اندیشید، ولی روش عقلا را امضا کرده است و با ما هم با همین روش سخن گفته است.
بشر از آن نظر که دارای فطرت سالم می باشد، در استدلالها از کلی پی به جزئی می برد، می گوید این شخص مصداق آن کلی است و آن کلی دارای این حکم است پس این شخص هم دارای آن حکم است، این قیاس اقترانی است. و همانطوری که قیاس استثنایی در قرآن فراوان است و نمونه هایی از آن ذکر شد و شاید در بحث های آینده بخواست خدا باز هم ذکر شود، قیاسهای اقترانی هم در قرآن کریم کم نیست. در سوره مبارکه طه یک اصل کلی را ذکر می کند، می فرماید: « • » این یک قیاس منطقی است فرمود: شما طغیان نکنید زیرا اگر طغیان کردید غضب خدا بر شما روا می شود و اگر غضب خدا بر شما روا شد سقوط می کنید. (آیه ۸۱ سوره طه)
و لا تطغوا فیه: در این امر طغیان نکنید، چرا؟ برای اینکه «• » غضب خدا بر شما روا می شود. اگر غضب خدا روا شد چه می شود؟ « من یحلل علیه غضبی فقد هلک» پس «کل من طغی یحلّ علیه غضب الله و کل من یحل علیه غضب الله فقد هلک.» این به همان روال فطرت منطقی است.
ما می بینیم که قرآن کریم بر همین روال نمونه هائی ذکر می کند که چه کسانی طغیان کردند و غضب خدا بر این ها روان شد و در نتیجه سقوط کردند.
در سوره والفجر می فرماید: »و ثمود الذین جابوا الصخر بالواد و فرعون ذی الاوتاد و الذّین طغوا فی البلاد».
آنجا فرمود: اگر طغیان کردی غضب خدا روا می شود و اگر چنین شد، هلاکت و سقوط با آن همرا ه است، اینجا فرموده است:
ثمود و فرعون طغیان کردند. و پس از آن می فرماید: «فصبّ علیهم ربک سوط عذاب» همان اصل کلی را بر اینها تطبیق کردیم.
در سوره مبارکه «والشمس» از این واضح تر بیان کرده است: در سوره والشمس از آیه ۱۰ به بعد می فرماید:کذبت ثمود بطغواها» قوم ثمود گذشته از آن تکذیبهای لفظی که داشتند، تمرد و طغیان نیز داشتتند و رسالت و پیامبرشان را تکذیب عملی کردند. چگونه تکذیب عملی کردند؟ با طغیان! «اذ انبعث اشقاها فقال لهم رسول الله ناقه الله و سقیاها».
پیامبرشان فرمود: «ناقه الله!» و این تحذیر است یعنی «حذر نفسک ناقه الله» آنها را در مورد آن شتر بر حذر داشت «فکذبوه فعقروها» پیامبر را تکذیب کردند و شتر را کشتند. بنابراین آنها هم طغیان نمودند، چون طغیان کردند خداوند آنها را کیفری سخت داد و بر آنها غضب نمود. «فدمدم علیهم ربهم بذنبهم…» رضا و غضب خدا، رضا و غضب نفسانی نیست. این خشنودی و خشم صفت فعل او است. رضا و غضب در مقابل هم می باشند و هر دو هم محدودند. رضای او تالبه جهنم میرسد و تمام می شود، غضب او هم تا لبه بهشت می رسد و تمام می شود. بهشت جای رضوان و جهنم جای غضب است.
گویا در حضور امام هشتم «ع» -یا توسط نامه- کسی خدمت امام عرض کرد: «الحمدلله منتهی علمه» خدای را حمد می کنم تا نهایت علم او. حضرت فرمود: «لیس لعلمه منتهی» برای علم خدا نهایتی نیست، این چنین نگو. عرض کرد: پس چه بگویم؟ فرمود: بگو: «الحمد لله منتهی رضاه» خدا را حمد می کنم تا آنجا که مرز رضای او است.
غضب خدا مانند رضای خدا صفت خدا است. خدا غضب می کند یعنی عذاب می کند. «فدمدم علیهم ربهم بذنبهم» آن دمدمه و عذاب را به همه داد، نه اینکه به بعضی بدهد و به بعضی ندهد بلکه همه را به سوی این عذاب کشاند «فسواها و لا یخاف عقباها» بعد از این دمدمه هر چه بشود، هیچ خوفی از نتیجه آن ندارد زیرا همانگونه که در قرآن می فرماید: «یذهبکم و یأت بخلق جدید و ما ذلک علی الله بعزیز» شما را می برد و خلق جدیدی به جای شما می آورد.
بنابراین، این یک روش فطری است که خداوند با ما به زبان خودمان صحبت می کند و برای فطرت عقلا هم ارزش قائل است. این همان قیاسهای منطقی است که گاهی به صورت قیاس اقترانی و گاهی به صورت قیاس استثنائی می باشد. قرآن با ما این روش را پیش کشیده و از این راه با ما سخن می گوید.
ادامه دارد
طب پیشگیری برای همه
الحمیه راس الدّواء پیشگیری بهتراز درمان است امیرالمومنین (ع)
دکتر سید حسن عارفی
علائم سکته قلبی (۵)
از نظر طبی دو نوع علامت وجود دارد:
۱-علائمی است که شامل درد شدید قفسه صدری، معمولاً درد دائمی که بیش از ۲۰ دقیقه در پشت جناغ حس شود.
درد ممکن است به بازوی چپ یا به دست چپ، گلو، چانه و دندان انتشار پیدا کند.
و ممکن است بجای درد، بیمار احساس فشار در قفسه صدری نماید، توأم با احساس فشار یا درد، عرق ریزش، احساس عرق سرد و گاهی تهوع و استفراغ.
برخی بیماران احساس طپش می کنند که نشانه نامنظم بودن ضربان قلب است. چنین بیماری را باید بلافاصله در روی زمین یا در صورتی که ممکن است، روی تختی خوابانید، و بدون آنکه بیمار راه برود، او را فوری به بیمارستان انتقال داد.
سرعت انتقال به بیمارستان و بستری کردن در اطاق مراقبت های ویژه قلبی که آن را «سی سی یو» می نامند، در کاهش مرگ و میر این بیمارن مؤثر است.
۲-در بیمارستان توسط پرستار ماهر و پزشک حاذق قلب، علائم و نشانه های دیگری را می توان یافت که دلالت بر سکته قلبی می کند.
تغییرات مخصوص الکترو کاردیوگرام و تغییرات آزمایشگاهی می تواند در تشخیص سکته قلبی کمک کننده باشند.
مدت اقامت در بخش قلب و نحوه درمان طبی با توصیه جراحی، مربوط به پزشک متخصص قلب خواهد بود.
پیشگیری سکته قلبی
در پیشگیری سکته قلبی نکات ذیل مهم است:
۱-عدم اعتیاد به دخانیات در پیشگیری سکته قلبی نقش مهمی دارد. اجتماعاتی که معتاد به دخانیات نیستند، کمتر به سکته قلبی مبتلی می شوند.
آمارهای دقیق، نشان می دهد، اشخاصی که اعتیاد به دخانیات را ترک می کنند بعد از مدتی از تعداد سکته های قلبی در آنها کاسته می شود.
مثال جوی آب و رودخانه را تکرار می کنیم.
اگر مدتی در جوی آب یا رودخانه ای لجن یا آب گل آلود جاری باشد و بعداً آب روخانه یا جوی آب تمیز و زلال شود، اگر نیمی از ته رودخانه یا جوی آب توسط رسوب لجن یا شن ریزه نیمه مسدود شد، چون از این به بعد آب زلال در آن جاری است، مسلماً رودخانه یا جوی آب مسدود نمی شود، ممکن است در مرور زمان خود به خود لایروبی شود.
رگهای بدن انسان هم شبیه جوی آب و رودخانه است اگر در طول سالها، ۴۰۰۰ نوع مواد سمی دود حاصل از سوختن توتون باعث نیمه مسدود شدن رگها شده است ترک مصرف دخانیات نه تنها مانع انسداد کامل و مانع بروز سکته قلبی می شود، بلکه بدن انسان قدرت لایروبی رگها و ایجاد راههای فرعی برای خون رسانی به سلولها را نیز پیدا خواهد کرد.
بنابراین معتاد نشدن به دخانیات و ترک اعتیاد در هر زمان مهمترین نقش پیشگیری را در سکته قلبی بازی می کند.
افرادی که سکته قلبی کرده اند، اگر بعد از سکته قلبی به مصرف دخانیات ادامه، بدهند احتمال آنکه به سکته دوم و سوم مبتلی شوند بسیار زیاد است. برعکس، اگر پس از سکته قلبی اعتیاد به دخانیات را ترک کنند احتمال مبتلی شدن به سکته قلبی شدیداً کاهش پیدا می کند.
۲-پائین آوردن چربی های خون و عدم مصرف چربی های حیوانی و مصرف چربی های گیاهی توأم با چربی های حیوانی از بروز سکته های قلبی می کاهد.
آمارهای دقیق نشان می دهد: سکته های قلبی در شرق دور کمتر از غرب است و علت آن را مصرف چربی های حیوانی در غرب می دانند.
جالب است مردم فیلی پین و کره که به امریکا مهاجرت کرده اند به علت مصرف چربی های حیوانی زیاد، بیشتر به سکته قلبی مبتلی شده اند.
۳-کنترل بیماری قند بوسیله رژیم غذائی صحیح، مصرف قرص های پائین آورنده قند خون نه تنها از بروز سکته قلبی جلوگیری نمی کند بلکه در تسریع سکته قلبی موثر است. مصرف قرصهای پائین آورنده قند خون تنها در برطرف کردن علائم تشنگی و پرنوشی و پرادراری ممکن است موثر باشند.
۴-کنترل فشار خون شریانی و درمان صحیح فشار خون سبب کاهش قابل ملاحظه ای در سکته قلبی می شود.
فشار خون شریانی افراد، باید مکرراً در طول سال توسط پزشکی حاذق تعیین شود.
تعیین فشار خون در حالت خوابیده، نشسته و ایستاده در ساعات مختلف روز، بعد از استراحت و بعد از فعالیت برای پیشگیری از عوارض بالا بودن آن الزامی است.
متعادل کردن، طبیعی کردن فشار خون توسط رژیم غذائی و مصرف داروهای مناسب و –در موارد استثنائی- جراحی، بطور قابل ملاحظه ای از سکته های قلبی می کاهد.
آمارهای دقیق در سطح جهان نشان داده است که اگر فشار خون شریانی از ۹۵/۱۵۵ بالاتر رود در مدت زمان طولانی سبب افزایش سکته های قلبی و غیره خواهد شد.
پائین آوردن فشار خون شریانی حداقل، شاید مهمتر از فشار خون حداکثر می باشد.
تذکر: فشار خون شامل دو قسمت است، حداکثر و حداقل، به همین دلیل برای تعیین فشار خون شریانی باید حتماً با گوشی طبی توسط شخصی با تجربه حداکثر و حداقل فشار خون معین شود. و افراد معمولی غیر متخصص غیر از آنکه رقم غیر واقعی را به بیمار ابلاغ کنند و در آینده سبب بروز عوارض قلبی و عروقی شوند نتیجه دیگری نخواهد داشت.
بالا بودن فشار خون معمولاً یک بیماری ارثی است که تقربیاً همه عمر احتیاج به درمان دارد.
فشار خون شریانی مثل فنری است که بیش از حد معمول از هم باز شده و مصرف دارو مشابه آن است که با دست خود باعث کوتاه کردن طول فنر شویم.
به عبارت دیگر تا زمانی که دست ما روی فنر قرار دارد فنر در وضع کوتاه قرار دارد و با رها کردن فنر، طول فنر اضاف می شود.
در پیشگیری از عوارض بالا بودن فشار خون، نکات متذکر شده در فوق، الزامی است مصرف یکبار یا چند روز داروی پائین آورنده فشار خون یا رژیم غذائی مناسب و بی نمک موقتاً باعث پائین آمدن فشار خون می شود. ولی با ترک دارو یا عدم رعایت رژیم غذائی، فشار خون مجدداً بالا می رود.
در مثال فوق فشار خون مشابه فنر و مصرف دارو و رژیم غذائی مشابه فشار دست ما بر روی فنر و جمع نگاه داشتن فنر است.
۵- ازدواج افراد از دو خانواده ای که در آنها سکته های قلبی در سنین پائین شایع بوده است سبب متولد شدن فرزندانی خواهد شد که به احتمال زیاد در سنین پائین سکته قلبی خواهند کرد. بر عکس ازدواج افراد از دو خانواده که در آنها سکته قلبی در سنین پائین شایع نیست سبب متولد شدن فرزندانی خواهد شد که در سنین پائین سکته قلبی نخواهند کرد.
دخالت ارث در بروز سکته های قلبی مسلم است ولی اضافه کردن عوامل دیگر که در بروز سکته قلبی موثرند خطر بروز سکته قلبی را چندین برابر می کند.
برای مثال: پدری معتاد به دخانیات که در سنین پائین سکته قلبی کرده است در صورتی که فرزند او معتاد به دخانیات نباشد احتمال سکته قلبی در او ضعیف تر و کمتر از پدر خواهد بود. و نیز درمان فشار خون و درمان چاقی و درمان و کنترل بیماری قند در فرزندان پدران یا مادرانی که در سنین پائین سکته قلبی کرده اند سبب به تاخیر افتادن سکته قلبی در فرزندان آنها می شود.
بر عکس، اگر پدر یا مادر یا اجداد شخصی درسنین بالای ۷۰ سال هنوز زنده و سالم اند، اگر پسر آنها معتاد به دخانیات شود، احتمال آنکه این فرزند در سنین پائین سکته قلبی کند زیاد خواهد بود.
۶-تحقیق و بررسی و ریشه یابی عصبانیت و خلق و خو های حساس و زود رنج و برطرف کردن این صفات زشت و مضر انسانی سبب کاهش سکته های قلبی خواهد شد.
عصبانی بودن و رود رنج بودن و در مقابل کوچکترین ناملایمات عکس العمل شدید نشان دادن، همه و همه مربوط به شرایط زندگی محیط –از تشکیل نطفه و زندگی دوران جنینی تا دوران طفولیت و دبستان و دبیرستان و محیط خانه و مدرسه می باشد.
پدر و مادری عصبانی و زود رنج سبب پرورش فرزندی در دامان خود می شوند که به احتمال زیاد غیر طبیعی خواهد بود.
فریاد بی مورد و خشم بدون علت پدر یا مادر و یا معلم تأثیر عمیقی در ساختن وسیر تکاملی رشد خلق و خوی و کنترل سیتم عصبی طفل خواهد داشت.
از محیطی آرام و پدر و مادری منطقی و غیر عصبانی و معلمی که به اصول آموزش و پرورش طفل آشنائی داشته باشد، نوجوانی به اجتماع عرضه خواهد داشت که سالم و در کنترل عصبی خواهد بود.
با راهنمائیهای لازم و صحبت درمانی و روان کاوی در اکثر موارد، می توان صفت زودرنج بودن و عصبانی بودن را در اشخاص از بین برد.
با مطالعه و برخوردهای صحیح و منطقی و تصمیم گرفتن بر آرام زیستن و عصبانی نشدن، به مقدار قابل ملاحظه ای از سکته های قلبی خواهد کاست.
۷- ورزش و نرمش روزانه، راهپیمائی به مقدار زیاد و عدم استفاده از وسائل نقلیه در موارد غیر ضروری سبب کاهش سکته های قلبی می شود.
افرادی که شغل آنها به نحوی است که از سحر گاهان تا دیری از شب در فعالیت بدنی هستند و از مصرف مواد مخرب عروق و قلب مثل دخانیات و چربیهای حیوانی استفاده نمی کنند و مبتلی به فشار خون شریانی و مرض قند نیستند، معمولا تا سن ۸۰ سالگی به سلامتی زندگی می کنند.
مسن ترین افراد و سالم ترین افراد را در میان روستائیان و زحمتکشان کشاورز خواهید یافت و علت اصلی سالم بودن و طولانی بودن و عدم بروز سکته های قلبی در این افراد، تحرک زیاد و فعالیت های زیاد بدنی است.
مسلما سوخت و ساز و تجمع و عدم تجمع مواد سمی در جدار عروق چوپانی که قبل از طلوع آفتاب سینه کش تند کوه و تپه را بالا میرود با جوانی که برای رسیدن به طبقه اول یک ساختمان از آسانسور استفاده می کند و پشت سر هم دود حاصل از سوختن توتون را وارد ریه و خون خود می کند متفاوت است.
این موضوع صحیح است که چوپان از سر شیر و خامه و کره برای تغذیه استفاده می کند پس چرا کمتر به سکته های قلبی مبتلا می شود. در جواب باید گفت: مصرف و سوزاندن مواد با تحرک و فعالیت زیاد بستکی دارد.
راه پیمائی و کوه پیمائی روزانه و استفاده از بازوی کارگری در کارهای کشاورزی و زندگی روستائی سبب سوختن و از بین رفتن مواد غذائی خورده شده در یک روستائی می شود.
اما عدم تحرک کافی در شهر نشینان باعث تجمع مواد زاید و سمی در جدار عروق شده ولو آنکه مصرف این مواد، چندان هم زیاد نباشد.
چون تحرک این افراد در مقایسه با روستائیان و کشاورزان پر تحرک نزدیک به صفر است، بنابراین تغذیه آنها هم هر چند غنی از مواد چربی حیوانی و مواد دیگر نیست ولی در بدن جمع شده و سبب بروز بیماریها می شود.
توصیه می شود تا میتوانیم روزانه چند دقیقه ورزش سبک یا سنگین و حتی المقدور از منزل تا محل کار خود پیاده برویم. و در طول روز تا میتوانیم از وسائل ماشینی عضر حاضر مثل آسانسور، و اسکالاتور (پله برقی) و اسکالاتورهای مسطح (قرقره های روی زمین که انسان روی آن می ایستد و مسیر طولانی را بدون آنکه قدمی به جلو بگذارد طی می کند) استفاده نکنیم.
۸-از مصرف داروهائی که در بروز سکته های قلبی موثرند مثل داروهای جلوگیری از حاملگی بپرهیزیم.
اخیرا با مصرف قرص های جلوگیری از حاملگی سکته های قلبی و ضایعات عروقی فراوان تر از پیش دیده می شود.
۹-چاقی یعنی تجمع مواد غذائی که بیش از احتیاج شخص وارد بدن او شده است.
اصولاً افراد چاق بیش از افراد مناسب به انوع بیماریها مبتلی میشوند.
در صورتی که همراه چاقی یکی از عوامل مخرب عروق فوق نیز وجود داشته باشد احتمال سکته های قلبی را زیاد تر می کند.
برای جلوگیری از سکته های قلبی باید مقدار غذای مصرف شده متناسب با احتیاجات فعالیت بدن باشد. از طرف دیگر در صورتی که عوامل ایجاد کننده سکته های قلبی مثل مصرف دخانیات، فشار خون بالا، چاقی و غیره برطرف شود درصد سکته های قلبی کاهش خواهد یافت.
در خاتمه این مبحث باید تذکر دهم که: قبول است که با عامل ارث نمی توان راه پیشگیری در شخص حاضر توصیه کرد، ولی ترک مصرف دخانیات و عدم مصرف چربیهای حیوانی و مصرف کردن چربیهای گیاهی و مایع و کنترل بیماری قند و فشار خون بالا و تحرک کافی و لازم در شبانه روز و سعی در پرهیز از عصبانیت و زود رنجی و خود خوری باعث کاهش سکته های قلبی میشود.
عاقبت بیماران مبتلی به سکته قلبی
اکثر بیمارانی که به سکته قلبی مبتلی می شوند و با مراقبتهای مخصوصی که در «سی سی یو» از آنها شده و مطابق دستور پزشک متخصص از بیمارستان مرخص می شوند، در صورتیکه نکات پیشگیری متدکر شده را دقیقا به مورد اجرا گذاردند، سالهای سال زندگی نسبتاً طبیعی خواهند داشت.
مصرف داروهای تجویز شده توسط پزشک متخصص و تحت نظر پزشک بودن و اجرای دقیق دستورات پزشک مانع بسته شدن رگهای دیگر قلب و جاری شدن خون در رگهای کوچکی می شود که معمولا در حال سلامتی، مورد استفاده نبوده اند.
رعایت دقیق اصول پیشگیری و تجویز داروهای لازم، ممکن است سبب نوسازی رگهای جدید نیز شود و بعد از ماهها و سالها، بیمار یک زندگی سالم و بدون دردی را توأم با فعالیت های رزومره طبیعی بنماید.
از امور لازم، قضیه جلوگیری از بیماری است و آن اهمیتش بیشتر از خود معالجه است. امام خمینی
فراز هائی از : سیستم قضائی اسلام
قسمت سیزدهم
داوطلبی برای قضاوت
حجت الاسلام و المسلمین محمد ری شهری
یکی از مسائلی که در رابطه با شناخت سیستم قضائی اسلام باید مورد بررسی قرار گیرد، مسأله «داوطلبی برای قضاوت از دیدگاه اسلام» است، که آیا داوطلب شدن برای پست قضاوت و تحصیل در رشته قضائی، کار خوبی است، و یا اینکه کار خوبی نیست؟
بی شک این مساله را مانند بسیاری از مسائل دیگر، مطلق نمی توان مطرح کرد و به آن پاسخ داد، نمی توان گفت داوطلبی برای قضاوت بطور مطلق از دیدگاه اسلام خوبست، و نمی توان گفت بطور مطلق خوب نیست، بلکه باید دید داوطلبی قضاوت برای چه کسی؟ و در چه شرایطی است؟
داوطلب قضاوت ممکن است واجد شرایط قضاء باشد، و ممکن است فاقد شرایط قضا باشد، و در صورتی که واجد شرایط است، ممکن است در مقطعی باشد که به اندازه کافی قاضی و یا داوطلب قضاء وجود دارد، و ممکن است در مقطعی باشد که به اندازه کافی قاضی و داوطلب قضا وجود ندارد؟
در هر یک از موارد فوق، اسلام نظریه خاصی در رابطه با داوطلبی قضاوت دارد، بنابراین ما باید مساله داوطلبی برای قضاوت را تحت سه عنوان مورد بررسی قرار دهیم:
۱-داوطلب شدن فاقدین شرایط قضاء
۲- داوطلب شدن واجدین شرایط قضاء در صورت عدم نیاز .
۳- داوطلب شدن واجدین شرایط قضاء در صورت نیاز.
الف: داوطلب شدن فاقدین شرایط قضاء
از دیدگاه اسلام برای کسی که واجد شرایط قضاء نیست داوطلبی قضاوت ممنوع است.
به سخن دیگر کسی که خود را واجد شرایط قضاء نمی داند اگر داوطلب قضاوت شود، نه تنها کار خوبی نکرده بلکه مرتکب فعل حرامی نیز شده است، زیرا در حقیقت داوطلب غصب جایگاه پیامبر و امام گردیده، و خود را به دروغ شایسته نمایندگی خدا مطرح نموده است.
امام خمینی بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران در کتاب تحریر الوسیله می فرماید:
«بحرمُ القضاء بَینَ النّاسِ وَ لَو فی الاشیاء اِلحقیره إذَا لم یکن من اهله»
یعنی: «وقتی کسی شایستگی برای قضاوت ندارد، داوری میان مردم هر چند در رابطه با امور کوچک و جزئی بر او حرام است».
بنابراین کسی که می خواهد داوطلب قضاوت شود باید خود را جامع شرایط قضاء وشایسته قضاوت بداند.
یعنی کسی باید داوطلب قضاوت شود که از نظر علمی شایسته باشد، و از طریق اجتهاد و یا تقلید بگونه ای که در مقاله های گذشته مطرح شد، بتواند احکام الهی را بداند، و نیز واجد ملکه عدالت و سایر ویژگیهائی باشد که از دیدگاه اسلام برای قاضی ضروری است.
و اگر کسی خود را واجد شرایط نمی داند، ولی مردم یا مسئولین کشور او را شایسته قضاوت می دانند، برای او تصدی پست قضاء جایز نیست.
مرحوم سید بن طاووس در کتاب کشف المحجه در این رابطه سخنی دارد بسیار جالب و آموزنده، متن ترجمه سخن او چنین است:
«…بعضی دیگر به من اشاره کردند که متصدی امر قضاوت گردم، و بر عادت فقها و علماء گذشته به اصلاح امور متحاکمین بپردازم.
به آنان جواب دادم که: من عقل خود را یافته ام که از هر جهت در مقام اصلاح من است، و از من می خواهد که خود را کاملا اصلاح نمایم، و بر عکس نفس و هوا و هوس من، و شیطان، هلاکت مرا خواستارند به اینکه به امور دنیا مشغول شده و از امور آخرت باز مانم.
و من خواستم در میان این دو خصم به عدل و انصاف حکومت و قضاوت نمایم، و حق را به جانب عقل داده و آنها را با وی موافق و متحد نمایم، لکن آن ها با من موافقت ننموده و از حکم من سرپیچی کردند و لسان حال عقل گویا است که جایز نیست برای من که از آنها در جهالت و هلاکت خود متابعت و پیروی نمایم. و در این مدت طولانی نتوانستم میان این دو خصم داوری کنم یا آنها را صلح و آشتی دهم که نزاع و مخالفت از میان برداشته شود، موجب روشنی چشم گردد.
پس کسی که خود را شناخته است که در تمام این مدت از یک حکومت و قضاوت عاجز است چگونه تواند در حکومت و قضاوتهای بسیار که به حساب و شمار نیاید دخالت نماید؟
پس باید کسی را که عقل و نفس و هوای او متفق شده و بر شیطان غالب آمده، و متفقاً در مقام طلب طاعت و رضای خداوند بر آمده اند، و از مهماتی که بر او واجب است فارغ است در نظر بگیرید نزد او محاکمه نمائید، که چنین شخصی با این نیرو بر حکم کردن میان مردم قادر، و بر فصل خصومات توانا است»
هر چند شایستگی سید بن طاووس قابل تردید نیست و آنچه از ایشان نقل شد بنظر می رسد که مانند سایر عذرهای او در رابطه با سایر پُست هائی که از سوی زمامداران جائر به او پیشنهاد گردیده، باشد. ولی آنچه فرموده صحیح است، و کسی که در مقام تعارض عقل و شهوت نتواند حق را به عقل دهد و در مورد خود، به حق قضاوت کند، شایستگی قضاء و داوری میان مردم را ندارد.
و اگر قاضی توانست در رابطه خود درست قضاوت کند و حکم او در مورد خود نافذ بود شایستگی قضاوت میان مردم را احراز کرده است وبگفته امام علی علیه السلام:
إذ نفذ حکمک فی نفسک تداعت الا نفس الی عدلک
یعنی وقتی که حکم و داوری تو در رابطه با خودت نافذ و مؤثر باشد، مردم به عدالت تو امیدوار می شوند و داوری ترا به عنوان داوری عدالت می پذیرند.
داوطلب شدن واجدین شرایط قضاء در صورت عدم نیاز:
آنچه تا کنون عرض کردیم در رابطه با داوطلب شدن کسانی بود که واجد شرایط قضاء نیستند که شخص شد این داوطلبی نه تنها کار خوبی نیست بلکه از دیدگاه اسلام تحریم شده است، و اما داوطلب شدن کسانی که واجد شرایط قضا هستند ولی دستگاه قضائی کشور نیازی به وجود آنها ندارد؟
آنچه از مجموع روایات در این رابطه به دست می آید این است که با توجه به سنگینی مسئولیت قضاوت، و با توجه به اینکه داوطلب شدن برای کاری که به اندازه کافی، داوطلب دارد معمولا با انگیزه نفسانی همراه است، بهتر است که انسان دنبال کار دیگری برود، و داوطلب قضاوت نشود.
در رابطه با سنگینی مسئولیت قضاوت از پیامبر اسلام «صلی الله و علیه و آله» نقل شده است که:
یوتی بالقاضی العدل یوم القیامه فیلقی من شده الحساب ما یتمنّی انّه لم یفض بین اثنین فی تمره
یعنی روز قیامت قاضی عادل احضار می شود، و آنقدر در حساب سختی می بیند که آرزو می کند کاش میان دو نفر حتی در رابطه با دانه ای از خرما قضاوت نکرده بود
امام خمینی در کتاب تحریر در این رابطه می فرمایند:
و الا ولی ترکه مع وجود من به الکفایه لما فیه من الخطر و التهمه
یعنی بهتر، ترک تصدی قضاوت است، در صورتی که به اندازه کافی قاضی وجود داشته باشد چون قضاوت، هم خطرناک است و هم انسان را مورد تهمت قرار می دهد.
داوطلب شدن واجدین شرایط قضاء در صورت نیاز:
اینگونه داوطلبیها بر دو نوعند:
نوع اول: داوطلبیهائی که در رابطه با تأمین اغراض مادی و رسیدن به خواسته های نفسانی، و برای اینکه زندگی خود را تامین کنند یا اینکه برای خود موقعیت و مقامی دست و پا نمایند، داوطلب قضاوت شده اند.
نوع دوم: داوطلبهائی که برای خدا و به منظور انجام تکلیف شرعی داوطلب قضاوت هستند.
دسته اول یعنی داوطلبهائی که انگیزه الهی ندارند، در حقیقت داوطلب آتش دوزخند چه دستگاه قضائی به وجود آنها نیاز داشته باشد، و چه نیاز نداشته باشد.
در احادیث بسیاری از پیامبر اسلام «صلی الله علیه و آله» نقل شده است که کسی که داوطلب قضاوت شود، خداوند او را به خود واگذار می نماید، که برای نمونه متن یک حدیث را اینجا می آوریم:
سیستم قضائی اسلام
من ابتغی القضاء و سَاَلَ فیهِ الشُفَعاء و کِلَّ الی نفسه
یعنی کسی که داوطلب قضاوت شود و برای رسیدن به این پست و مقام، دنبال واسطه و پارتی برود، خداوند او را به خود واگذار می نماید!
حال شما تصور کنید که قاضی بیچاره لب پرتگاه دوزخ است که «القاضی علی شفیر النار» و خدا هم دست او را نمی گیرد و او را بخود واگذار نموده است، آیا می تواند در دوزخ نیفتد؟!
ولی قطعاً منظور از داوطلبهایی که طبق این حدیث و احادیث نظیر آن مورد عنایت الهی نیستند و خداوند آنها را بخود واگذار می نماید، کسانی هستند که انگیزه ای الهی در داوطلبی قضاوت ندارند، نظیر قاضی بیضاوی نویسنده تفسیر انوار التنزیل معروف به تفسیر بیضاوی.
یکی از داوطلبان دوزخ!
نقل شده وقتی که قاضی بیضاوی تفسیر انوار التنزیل را بپایان رسانید یک نسخه از آنرا نزد شاه فرستاد، شاه از این کتاب خوشش آمد و به او پیغام داد که در برابر این کار از او چیزی بخواهد.
قاضی بیضاوی در پاسخ گفت قضاوت بیضاء را می خواهم تا در میان مردم وطن خود موقعیتی را احراز کنم چون آنها با دیده تحقیر به من نگاه می کردند.
گفته شده که قاضی بیضاوی برای دست یابی به منصب قضاء یکی از عرفای زمان خود بنام خواجه محمد کنجائی را که شاه از مریدان او بود پارتی و واسطه قرار داده بود.
شاه شبهای جمعه بدیدار خواجه می رفت، در یکی از این دیدارها خواجه به شاه گفت از حضرت شاه می خواهم که امشب یک قطعه از قطعات دوزخ را به شخصی که از جناب تو انتظار آن را دارد بدهی!
شاه نفهمید که خواجه چه می گوید، و از او توضیح خواست!
خواجه گفت که فلانی –یعنی قاضی بیضاوی- از تو می خواهد که منشور قاضی فارس را به او عنایت داری!
شاه قبول کرد و او را به قضاوت فارس منصوب نمود.
هر چند این خواجه عارف هم بر اساس این نقل چیزی بهتر از آن قاضی بیضا نبود، او قاضی شاه بوده و این عارف شاه، نه او برای خدا قضاوت می کرده و نه این خدا را می شناخته و گرنه برای فردی مانند قاضی بیضاوی و از کسی مانند شاه، چنین تقاضائی نمی کرد، ولی سخنی که گفته، حرف درستی است. «خَذِ الحِکمَه, ولو من افواه المنافقین» حکمت را هر چند از دهان منافق بیرون آید باید گرفت، خواجه درست گفت که داوطلب قضاوت، داوطلب قطعه ای از دوزخ است اگر انگیزه الهی نداشته باشد.
و هم اکنون در جمهوری اسلامی اگر کسانی یافت شوند که با انگیزه های غیر الهی داوطلب قضاوت شده اند و یا اینکه متصدی امر قضاوت گردیده اند باید بدانند که داوطلب قطعه ای از قطعات دوزخند، چه دستگاه قضائی کشور به آنها نیاز داشته باشد، و چه نیاز نداشته باشد، آنها باید بروند ابتدا خود را تهذیب و نیت خود را تصحیح کنند و پس از آن به فکر تامین کادر قضائی کشور افتند، که اگر انگیزه الهی نداشته باشند خیلی بیشتر از آنچه می توانند خدمت کنند به حیثیت اسلام و جمهوری اسلامی ضربه خواهند زد.
خداوند به همه ما توفیق عنایت کند که با نیت خالص و با انگیزه ای پاک و خدائی خدمتگزار جمهوری اسلامی ایران باشیم.
انشاء الله در قسمت چهاردهم از این سلسله مقاله که آخرین قسمت از مباحثی است که تحت عنوان «فرازهائی از سیستم قضائی اسلام» مطرح شد، در رابطه با داوطلبی قضاء یا انگیزه الهی بطور مشروح بحث خواهیم کرد.
ادامه دارد
مراتب و درجات شرک
آیت الله شهید مطهری
همچنانکه توحید مراتب و درجات دارد، شرک نیز بنوبه خود مراتبی دارد که از مقایسه مراتب توحید با مراتب شرک به حکم «تعرف الاشیاء باضدادها» هم توحید را بهتر می توان شناخت و هم شرک را.
تاریخ نشان می دهد که در برابر توحیدی که پیامبران الهی از فجر تاریخ به آن دعوت می کرده اند، انواع شرکها نیز وجود داشته است.
الف- شرک ذاتی
بعضی ازملل به دو (ثننویت) یا سه (تثلیث) یا چند اصل قدیم ازلی مستقل از یکدیگر قائل بوده اند. جهان را چند پایه ای و چند قطبی و چند کانونی می دانسته اند. ریشه این گونه اندیشه ها چه بوده است، آیا هر یک از این اندیشه ها انعکاس و نمایشگر وضع اجتماعی آن مردم بوده است، مثلا آنگاه که مردمی به دو اصل قدیم و ازلی و دو محور اصلی برای جهان قائل بوده اند از آنرو بوده که جامعه شان به دو قطب مختلف تقسیم می شده است، و آنگاه که به سه اصل و سه خدا معتقد بوده اند، نظام اجتماعیشان نظام تثلیثی بوده است؟
یعنی همواره نظام اجتماعی بصورت یک اصل اعتقادی در مغز مردم انعکاس یافته است. و قهرا آنگاه که اعتقاد توحیدی و یک اصلی جهان، بوسیله پیامبران توحیدی مطرح شده است، هنگامی بوده که نظام اجتماعی به یک قطبی گرائیده است؟
این نظریه از نظریه ای فلسفی منشعب می شود که ما در گذشته درباره آن بحث کرده ایم و آن اینکه جنبه های روحی و فکری انسان و نهاد های معنوی جامعه از قبیل علم و قانون و فلسفه و مذهب و هنر تابعی از نظامات اجتماعی –بلاخص اقتصادی- او است و از خود اصالتی ندارند. در گذشته به این نظریه پاسخ داده ایم. و چون برای فکر و اندیشه، برای ایدئولوژی، و بالاخره برای انسانیت اصالت و استقلال قائل هستیم این چنین نظریات جامعه شناسانه ای را برای شرک و توحید بی اساس می دانیم.
البته اینجا مسئله دیگری هست که با این مسئله نباید اشتباه شود. و آن اینکه گاهی یک نظام اعتقادی و مذهبی وسیله سوء استفاده در یک نظام اجتماعی و اقع می شود هم چنانکه نظام خاص بت پرستی مشرکان قریش وسیله ای برای حفظ منافع رباخواران عرب بود. ولی گروه رباخواران از قبیل ابوسفیانها و ابوجهل ها و ولیدبن مغیره ها، کوچکترین اعتقادی به آن بتها نداشتند و فقط برای حفظ نظام اجتماعی موجود از آنها دفاع می کردند. این دفاعها، عملا آنگاه صورت جدی بخود گرفت که نظام توحیدی ضد استثماری و ضد ربا خواری اسلام طلوع کرد، بت پرستان که بیشتر نابودی خود را می دیدند، حرمت و قداست معتقدات عامه را بهانه کردند. در آیات قرآن به این مساله و این نکته، فراوان اشاره شده است.
مخصوصا در داستان فرعون و موسی. ولی چنانکه می دانیم این مساله غیر از آن مساله است که بطور کلی نظام اقتصادی زیر بنای نظام فکری و اعتقادی است و هر نظام فکری و اقتصادی عکس العمل جبری نظام اقتصادی و اجتماعی است.
آنچه مکتب انبیاء به شدت آن را نفی می کند این است که هر مکتب فکری، الزاماً تبلور یافته خواستهای اجتماعی است که خود آن خواستها به نوبه خود زائیده شرایط اقتصادی می باشند. بنابراین نظریه که صد در صد نظریه ای ماتریالیستی است، مکتب توحیدی انبیا نیز به نوبه خود تبلور یافته خواستهای اجتماعی و مولود نیازهای اقتصادی زمان خودشان بوده است. یعنی رشد ابزار تولید منشا یک سلسله خواستهای اجتماعی شده است که می بایست بصورت یک اندیشه توحیدی توجیه شوند. انبیاء بیشقراولان و در واقع مبعوثان این نیاز اجتماعی و اقتصادی می باشند و این است معنی زیر بنای اقتصادی داشتن یک فکر و عقیده و اندیشه و از آن جمله اندیشه توحید قرآن، به حکم اینکه برای انسان قائل به فطرت است، و فطرت را یک بعد وجودی اساسی انسان می شمارد که به نوبه خود منشاء یک سلسله اندیشه ها و خواستها است دعوت توحیدی انبیاء را پاسخگوئی به این نیاز فطری می داند. و برای توحید زیر بنائی جز فطرت توحیدی عمومی بشر قائل نیست. قرآن به حکم اینکه برای انسان، فطرت قائل است، شرایط طبقاتی را عامل جبری بک فکر و یک عقیده نمی شمارد. و اگر شرایط طبقاتی جنبه زیر بنائی داشته باشند، و فطرتی در کار نباشد، هر کسی جبرا شاهین اندیشه اش و عقربه تمایلاتش به آن سو متمایل می شود که پایگاه طبقاتی او اقتضا دارد، در این صورت اختیار و انتخابی در کار نیست، نه فرعونها مستحق ملامتند و نه ضد فرعونها شایسته تحسین و ستایش. زیرا انسان آنگاه مستحق ملامت و یا سزاوار تحسین است که بتواند غیر آنچه هست باشد، اما اگر نتواند جز آن چه هست باشد، مثل سیاهی سیاهپوست و سفیدی سفید پوست، نه مستحق ملامت است و نه شایسته ستایش. ولی می دانیم که انسان محکوم به اندیشه طبقاتی نیست، می تواند بر ضد منافع طبقاتی خود شورش کند، همچنان که موسی بزرگ شده در تنعم فرعونی چنین شورشی ئی بود، این خود دلیل بر این است که مساله زیر بنا و رو بنا علاوه بر اینکه انسانیت انسان را از او سلب می کند خرافه ای بیش نیست.
البته این، به این معنی نیست که وضع مادی و وضع فکری در یکدیگر تاثیر ندارند. از یکدیگر بیگانه و در یکدیگر غیر مؤثرند. بلکه به معنی نفی زیر بنا بودن یکی و روبنا بودن دیگری است و گرنه این خود قرآن است که می گوید:
«ان الانسان لیطغی ان رآه استغنی»
انسان وقتی که خود را بی نیاز و متمکن می بیند طاغی می گردد. قرآن نقش خاص ملاء و مترفین را در مبارزه با پیامبران و نقش خاص مستضعفین را در حمایت آنها تایید می کند، ولی به این وجه که فطرت انسانی را که شایستگی دعوت و تذکر به انسان می دهد در همه قائل است. تفاوت دو گروه در این است که عین اینکه «مقتضای» پذیرش دعوت، به حکم فطرت، در هر دو گروه هست، یک گروه از نظر روحی از یک مانع بزرگ یعنی منافع مادی موجود و امتیازات ظالمانه تحصیل شده باید بگذرد (گروه ملاء و مترف) اما گروه دیگر چنین مانعی جلو راه ندارد و به قول سلمان: «نجی المخففون» ، سبکباران نجات یافتند. بلکه علاوه بر آنکه مانعی جلو راه پاسخگوئی مثبت به فطرتشان نیست، مقتضی علاوه ای دارند و آن اینکه از وضع زندگانی سختی به وضع بهتری می رسند. این است که اکثریت پیروان پیامبران، مستضعفانند. ولی همواره پیامبران از میان گروه دیگر حامیانی به دست آورده و آنها را علیه طبقه و پایگاه طبقاتی شان شورا نیده اند، همچنانکه گروهی از مستضعفان به صف دشمنان انبیاء در اثر حکومت یک سلسله عادات و تلقینات و گرایشهای خونی و غیره پیوسته اند.
قرآن دفاع فرعونها و ابوسفیانها را از نظام شرک آلود زمان خودشان که احساسات مذهبی مردم را علیه موسی و خاتم الانبیاء تحریک می کردند، به این معنی تلقی نکرده است که اینها چون وضع طبقاتیشان آن بود، جز آن نمی توانستند بیندیشند و خواستهای اجتماعی شان در آن عقائد متبلور شده بود، بلکه تلقی قرآن این است که اینها دغلبازی می کردند و در عین اینکه حقیقت را به حکم فطرت خدادادی می شناختند و درک می کردند در مقام انکار بر می آمدند «و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم» قرآن کفر آنها را کفر جحودی می داند، یعنی انکار زبان در عین اقرار قلب، و به عبارت دیگر این انکارها را نوعی قیام علیه حکم وجدان تلقی می کند.
یکی از اشتباهات بزرگ این است که برخی پنداشته اند قرآن اندیشه مارکسیستی ماتریالیسم تاریخی را می پذیرد. ما در بخشی از بحثهای جهان بینی اسلامی که درباره جامعه و تاریخ از نظر اسلام به بررسی پرداخته ایم به تفصیل درباره این موضوع بحث کرده ایم. این نظریه نه با واقعیتهای عینی تاریخ منطبق است و نه از نظر علمی قابل دفاع.
به هر حال، اعتقاد به چند مبدئی، شرک در ذات است و نقطه مقابل توحید ذاتی است. قرآن آنجا که اقامه برهان می کند (برهان تمانع) و می گوید:
« » در برابر این گروه اقامه برهان می کند. اینگونه اعتقاد سبب خروج از جرگه اهل توحید و از حوزه اسلام است، اسلام شرک ذاتی را در هر شکل و هر صورت به کلی طرد می کند.
ب- شرک در خالقیت
برخی از ملل، خدا را ذات بی مثل و مانند می دانستند و او را به عنوان یگانه اصل جهان می شناختند، اما برخی مخلوقات او را با او در خالقیت شریک می شمردند. مثلا می گفتند خداوند مسئول خلقت «شرور» نیست، شرور آفریده بعضی از مخلوقات است. اینگونه شرک که شرک در خالقیت و فاعلیت است، نقطه مقابل توحید افعالی است. اسلام اینگونه شرک را نیز غیر قابل گذشت می داند. البته شرک در خالقیت به نوبه خود مراتب دارد که بعضی از آن مراتب شرک خفی است نه شرک جلی، بنابراین موجب خروج کلی از جرگه اهل توحید و حوزه اسلام نیست.
ج- شرک صفاتی
شرک در صفات، به علت دقیق بودن مساله در میان عامه مردم هرگز مطرح نمی شود. شرک در صفات، مخصوص برخی اندیشمندان است که در اینگونه مسائل می اندیشند اما صلاحیت و تعمق کافی ندارند. اشاعره از متکلمین اسلامی دچار این نوع شرک شده اند. این نوع شرک نیز خفی است و موجب خروج از حوزه اسلام نیست.
د- شرک در پرستش
برخی از ملل، در مرحله پرستش، چوب یا سنگ یا فلز یا حیوان یا ستاره یا خورشید یا درخت یا دریا را می پرستیده اند. این نوع از شرک فراوان بود، و هنوز هم در گوشه و کنار جهان یافت می شود. این شرک، شرک در پرستش است و نقطه مقابل توحید در عبادت است.
سایر مراتب شرک که در بالا گفته شد شرک نظری و از نوع شناخت دروغین است اما این نوع شرک، شرک عملی و از نوع «بودن» و «شدن» دروغین است.
البته شرک عملی نیز به نوبه خود مراتب دارد، بالاترین مراتبش که سبب خروج از حوزه اسلام است همان است که گفته شد و شرک جلی خوانده می شود. اما انواع شرک خفی وجود دارد که اسلام در برنامه توحید عملی با آنها سخت مبارزه می کند. بعضی از شرکها آن اندازه ریز و پنهان است که با ذره بین های بسیار قوی نیز به زحمت قابل دیدن است. در حدیث است از رسول اکرم صلی الله و علیه و آله:
«الشرک اخفی من دبیب الذر علی»
«الصفا فی اللیله الظلماء و ادناه»
«یحب علی شیی من الجور یبغض»
«علی شیی من العدل و هل الدین»
«الا الحب و البغض فی الله قال»
«الله: ان کنتم تحبون الله»
«فاتبعونی یحبکم الله».
شرک (راه یافتن شرک) مخفی تر است از رفتن مورچه بر سنگ صاف در شب تاریک، کمترین شرک این است که انسان کمی از ظلم را دوست بدارد و از آن راضی باشد و یا کمی از عدل را دشمن بدارد. آیا دین چیزی جز دوست داشتن و دشمن داشتن برای خداست؟ خداوند می فرماید بگو: اگر خدا را دوست می دارید مرا (دستورات مرا که از جانب خداست) پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد.
اسلام هر گونه هوا پرستی، جاه پرستی، مقام پرستی، پول پرستی، شخص پرستی را شرک می شمارد. قرآن کریم در داستان برخورد موسی و فرعون، جابرانه فرمان راندن فرعون بر بنی اسرائیل را «تبعید» (بنده گرفتن) می خواند. از زبان موسی در جواب فرعون می گوید:
« »
یعنی تو بنی اسرائیل را بنده خود ساخته ای و آنگاه بر من منت می گذاری که هنگامی که در خانه تو بودم چنین و چنان شد؟ بدیهی است که بنی اسرائیل نه فرعون را پرستش می کردند و نه بردگان فرعون بودند، بلکه صرفا تحت سیطره طاغوتی و ظالمانه فرعون قرار داشتند که در جای دیگر از زبان فرعون این غلبه و سیطره ظالمانه را نقل می کند که :
« »
آنان زیر دست ما و ما، فوق آنها هستیم و قاهر بر آنها، و هم در جای دیگر از زبان فرعون نقل می کند که :
« »
یعنی خویشاوندان موسی و هارون (بنی اسرائیل) بندگان ما هستند. در این آیه کریمه کلمه «لنا» (از برای ما) بهترین قرینه است بر اینکه مقصود، پرستش نیست زیرا فرضا بنی اسرائیل مجبور به پرستش بودند، فرعون را پرستش می کردند نه همه فرعونیانرا. آن چیزی که از ناحیه فرعون و همه فرعونیان (به اصطلاح قرآن – «ملا» فرعون) بر بنی اسرائیل تحمیل شده بود اطاعت اجباری بود.
علی علیه السلام در خطبه قاصعه، آنگاه که محکومیت بنی اسرائیل را در چنگال فرعون و تسلط ظالمانه فرعون را شرح می دهد با تعبیر «بنده گرفتن» ذکر می کند می فرماید:
«اتخذتهم الفراعنه عبیدا»
فراعنه آنان را عبد خود قرار داده بودند آنگاه این بندگی را به این صورت توضیح می دهد:
« فسا موهم الغذاب و جرعوهم المرار»
«فلم تبرح الحال بهم من ذل الهلکه»
«و قهر الغلبه لا یجدون حیله فی-»
«امتناع و لا سبیلا الی دفاع»
فراعنه آنها را تحت شکنجه قرار دادند، جرعه های تلخ به آنها نوشانیدند، در ذلت هلاکت کننده و در مقهوریت ناشی از سلطه ظالمانه دشمن بسر می بردند و راهی برای خود داری یا دفاع نداشتند.
از همه صریح تر و روشنتر مفاد آیه کریمه وعده خلافت الهی به اهل ایمان است که می فرماید:
« »
« • »
« »
« »
« • »
« »
خداوند نوید داده به آنانکه ایمان آورده و شایسته عمل کرده اند که آنها را خلافت زمین دهد، آنچنانکه پیش از آنها به کسانی دیگر خلافت زمین داد. دینی را که خداوند برای آنها پسندیده است منتشر سازد و ترس آنها را تبدیل به امینت نماید مرا عبادت کنند و چیزی را شریک من قرار ندهند.
جمله آخر این آیه که ناظر به این است که آنگاه که حکومت حق و خلافت الهی بر قرار می شود اهل ایمان از قید اطاعت هر جباری آزادند، به این صورت بیان شد که تنها مرا عبادت می کنند و شریکی برای من نمی سازند. از این معلوم می شود که از نظر قرآن، هر اطاعت امری، عبادت است، اگر برای خدا باشد اطاعت خدا است و اگر برای غیر خدا باشد، شرک به خدا است.
این جمله عجیب است که فرمانبرداری های اجباری که از نظر اخلاقی به هیچ وجه عبادت شمرده نمی شود از نظر اجتماعی عبادت شمرده می شود. رسول اکرم فرمود:
«اذا بلغ بنوا العاص ثلثین اتخذوا»
«مال الله دولا و عباد الله خولا»
«و دین الله دخلا» .
هر گاه اولاد عاص بن امیه (جد مروان حکم و اکثریت خلفاء اموی) به سی تن رسد مال خدا را از میان خود دست به دست می کنند بندگان خدا را بنده خود قرار می دهند و دین خدا را مغشوش می سازند.
اشاره است به ظلم و استبداد امویان.
بدیهی است که امویان نه مردم را به پرستش خود می خواندند و نه آنها را مملوک و برده خود ساخته بودند. بلکه استبداد و جباریت خود را بر مردم تحمیل کرده بودند. رسول خدا «ص» با آینده نگری الهی خود، این وضع را نوعی شرک و رابطه «رب و مربوبی» خواند.
رساله المسجد یا نداء النفاق
استاد فخرالدین حجازی
مجله ای در مکه در آمده بود بنام «رساله المسجد» بیش از صد صفحه با رنگ و لعاب و کاغذ صیقلی و عکسها و زرق و برقها و چاپ اعلای کار فرنگ که مثلش را نه در آلمان دیده بودم، نه در امریکا و انگلیس و روس، پشت جلد منظره ای زیبا و رنگین از کعبه و مسجدالحرام و در کنارش تمثال اعلیحضرت صاحب الجلاله! ملک فهد پادشاه حجاز و در پشت جلد، حجرالاسود و باز در کنارش تمثال یک پسر بچه اشرافی مجلل که پیراهن و چفیه و عقالش عربی بود و نیم تنه اش انگلیسی و در زیر عکس نوشته بود والا حضرت صاحب السّموه عبد العزیز نجل ملک فهد!…
نفهمیدم که چرا علمای وهابی حجاز که هر گونه تمثالی را حرام میدانند و عکسهای امام ما را حتی از پشت شیشه های کاروانها بر میدارند، وچگونه استنباط فرموده اند که این عکسهای روتوش شده آنهم نه در کنار که در میان مقدسترین معبدی که عاکف و بادی در آن سوایند چاپ شود.
توی مجله پر بود از صد ها عکس مساجد مجللی که به نفقه آل سعود در سراسر جهان بر پا شده است از گلدن مسک (مسجد طلائی) فیلیپین که بهمت مارکوس جلاد مسیحی و دلار نفت سعودی ساخته شده تا مسجد های هند و پاکستان و مالزی و لندن و بروکسل و شهر های افریقا و جاهای دیگر… که در این مسجد ها آخوند های وهابی اعزامی از رابطه العالم الاسلامی نماز می خوانند و به مسلمانها آئین شریعت اسلام را می آموزند و از طریق حدیث و کلام، استدلال می کنند که دین از سیاست جداست!!
همه جای مجله «رساله المسجد» سخن از وحدت مسلمین بود و نهی از تفرقه و اثبات این مطلب که چون مکه ام القری و مسجد الحرام اعظم المساجد است پس حکومت حجاز هم محور قدرت و وحدت مسلمین است و نویسنده ها داد سخن داده بودند و عکسهاشان توی گل بوته های سرخ و سبز چاپ شده بود و همه جا سخن از وحدت مسلمانان بود و اتحاد مسلمین ورسالت مسجد در ایجاد این اتحاد.
ولی در یکی از صفحات آخر مجله با تیتر درشت نوشته بود (شیعه و تحریف قرآن) و از قول یک نویسنده مزدور و صهیونیست مصری آنچه به قلم پلیدش آمده بود علیه شیعه نوشته بود.
این نویسنده خود فروخته مصری از تبار همان انور ساداتی است که اسلامش را به یهود فروخت و با پای خودش به تل ابیب رفت و در برابر دوربین عکاسان و فیلمبرداران بر چهره خانم گلدامایر بوسه زد و در کنیسه یهود سخن از اتحاد گفت و با دشمن دیرینه خدا و رسول و مسلمانان رابطه متحابه برقرار کرد و پرچم اسرائیل غاصب را در برابر نگاههای خشم آلود مسلمانان مصری در قلب قاهره بر افراشت!
این آقا، در مجله رساله المسجد نوشته بود که اتحاد با شیعه ناممکن است زیرا شیعه اَخبث و اَخطر!! فرق اسلامی است و ما زمانی میتوانیم با شیعه متحد شویم که آئین مجوس را بپذیریم!!
کله ام داغ شد میخواستم ناشرین این سیاه نامه را پیدا کنم و مجله را بفرقشان بکوبم و یا اعلیحضرت ملک فهد را در کاخ قارونی طائف پیدا کنم و به او بگویم شما که به امام امت پیغام می دهید که اسلام در خطر خارجیان است و بیائید برای حفظ اسلام با هم متحد شویم آیا این است معنی اتحاد با این مجله تان! این ندای نفاق است که از رساله المسجد شما بر می خیزد نه دعوت به اتحاد.
عجیب است که چهارده قرن است مسلمانان شیعه و سنی در کنار هم برادر وار زندگی می کنند، در حجاز، مصر، ترکیه، عراق، لبنان، افریقا، ایران، پاکستان و هند و دیگر جا ها و اکنون در ایران اسلامی، برادان سنی ما با آزادی کامل در مساجد و مدارسشان عبادت و تعلیم و تعلم دارند و با نفقه امام مراکز اسلامی آنها آباد می شود و ده ها تن از عالمان سنی مذهب، در کنار عالمان بزرگ شیعه به دست کافران و منافقان بشهادت رسیده اند و کتابخانه های مدارس اهل تسنن پر است از مآخذ و منابع غنی و تمتع تشیع و شما در دنیائی که چین کمونیست با آمریکای کاپیتالیست متحد میشود و بر ژنف و کارتر و پاپ سر یک میز می نشیند اینگونه گستاخانه به مذهب ناجیه شیعه که برخاسته از مکتب وحی و اهل بیت پاک پیامبر است میتازد و ما را پلید ترین و خطرناکترین مذاهب میدانید و می خواهید جنگ و برادر کشی راه بیندازید؟
درست است که نویسنده یک مرتد و مزدور است ولی چاپ این مقاله در مجله رساله المسجد چرا؟
کجا شیعه، معتقد به تحریف قرآن بوده است؟ شما مگر نوشته های عالمان کبار تشیع را که پاسداران شریعت غرای محمدی بوده و هستند نخوانده اید که اینگونه یک امت اصیل و معتقد را در برابر سایر مسلمانان متهم و تحقیر می کنید؟
شیعه و عدم اعتقاد به تحریف قرآن
اکنون به اختصار و بمیزان حوصله این مقاله اقوال علمای بزرگ شیعه را برایتان می آورم تا میزان دروغ و تهمت شما مشخص شود و آنکه در او غش باشد سیه روی شود.
۱-شیخ صدوق علم بزرگ شیعی متوفای سال ۳۸۱ هجری در کتاب اعتقادات صدوق می نویسد:
(انَّ اعتقادنا انَّ القرآن الذی انزله الله علی نبیه هو ما بین الدفتین و ما فی ایدی الناس لیس باکثر من ذلک و من نسب الینا انا نقول انه اکثر من ذلک فهو کاذب علینا.
یعنی اعتقاد ما بر این است که آنچه خداوند بر پیامبرش نازل فرموده همین قرآنی است که در دست مردم است و بیشتر از این نیست و کسی که بما نسبت می دهد که ما می گوئیم آنچه نازل شده بیشتر است بر ما دروغ می بندد
۲-شیخ مفید عالم بزرگ دیگر شیعه متوفای سال ۴۱۳ در، اوایل المقالات می نویسد:
إنه لم ینقص من کلمه ولا من آیه ولا من سوره
یعنی هیچ کلمه ای و آیه ای و سوره ای از قرآن کم نشده است.
۳-سید مرتضی علم الهدی متوفای سال ۴۳۶ میگوید:
إنَّ القرآن کان علی عهد رسول الله مجموعاً مولفا علی ما هو علیه الان
یعنی قرآن در زمان پیامبر خدا به همین ترتیبی که اکنون هست جمع و تألیف شده است.
۴-شیخ طوسی متوفای سال ۴۳۶ در تفسیر «تبیان» می نویسد:
و اما الکلام فی زیادته و نقصانه فما لا یلیق به لانَّ الزیاده فیه مجمع علی بطلانه و النُقصان منه فالظاهر ایضاً من مذهب المسلمین خلافه و هو الا لیق بالصحیح من مذهبنا.
یعنی سخن درباره زیادی و کمی زیبنده قرآن نیست زیرا افزون شدن چیزی در قرآن قولی است بی اساس به اجماع همگان و کاهش چیزی از آن نیز بر خلاف روش و مذهب مسلمانان بخصوص شیعیان است.
۵-شیخ طبرسی متوفای سال ۵۴۸ در تفسیر مجمع البیان می نویسد:
«امّا الزیاده فیه فمجمع بطلانه و اما النقصان فیه فالصحیح من مذهب اصحابنا خلافه»
یعنی زیاد شدن چیزی بقرآن بطور اجماع باطل است و اما نقصان در آن بر خلاف مذهب ماست.
۶-شیخ بهائی متوفای سال ۱۰۳۱ در نفحات الرحمن می نویسد:
و الصحیح انَّ القرآن العظیم محفوظ عن ذلک زیاده کان او نقصاناً
یعنی صحیح این است که قرآن عظیم از زیادی و کمی محفوظ است.
۷-علامه مجلسی متوفای سال ۱۱۱۱ در بحار الانوار مینویسد:
ان الخبر قد صح عن ائمتنا انهم امروا بقرائه ما بین الدفتین و أن لا یتعدّاه بلا زیاده فیه و لا نقصان منه»
یعنی خبر صحیح از ائمه (ع) رسیده است که آنچه میان این جلد است تلاوت کنید و چیزی به آن اضافه و یا کم نکنید.
۸-شیخ جعفر کبیر نجفی (کاشف الغطاء) متوفای سال ۱۲۲۸ در کتاب کشف الغطاء
۹-قاضی سید نورالله شوشتری شهید بسال ۱۰۱۹ در مصائب النواصب.
۱۰-شیخ حسن بن زین الدین شهید ثانی بسال ۱۰۱۱ در معالم الاصول.
۱۱-میرزاابولقاسم جیلانی (معروف به میرزای قمی) در قوانین الاصول
۱۲-ملا محمد نراقی در شرح تجرید و سایر علما و اکابر شیعه هم قول تحریف قرآن را نفی کرده اند.
۱۳-یکی از علماء متأخر شیعه شش دلیل بر عدم تحریف قرآن می آورد و این شایعه دروغ را ساخته ملا حده وزنادقه و باطنیه می داند و ۱۴ قول از اکابر علمای اسلامی را در این باره ذکر می کند.
۱۴ و ۱۵- شیخ حر عاملی و شیخ عبدالعال کرکی هر یک رساله ای مستقل در عدم نقص قرآن نوشته اند.
۱۶-علامه شهیر شیخ آغا بزرگ تهرانی در اثر ارزنده اش الذریعه مینویسد
هذا المجموع بعین الفاظه المنزله من غیر تصرف لاحدً من البشر فیها بالضروره من الدین موضوع بین الدفتین
یعنی این مجموعه همان الفاظی است که نازل شده و هیچ بشری در آن تصرف نکرده است و این مسئله از ضروریات دین است.
۱۷-شیخ جواد بلاغی در کتابی که بعنوان مجادله با اهل کتاب نوشته درباره تحریف کتب عهدین و اصالت و سندیت قران به استواری سخن گفته است.
۱۸-علامه امینی در کتاب بزرگ الغدیر مسئله تحریف قرآن را نفی می کند.
۱۹-علامه سید شرف الدین عاملی بحثی مستوفی در این باره نموده است.
۲۰-مرجع فقید آیت الله بروجردی متوفای سال ۱۳۸۰ به شدت با این شایعه ناصواب بمبارزه برخاست و با احاطه ای که در علوم رجال و حدیث داشت مجعول بودن احادیث مبنی بر وقوع تحریف را اثبات کرد که بخشی از تقریرات ایشان چنین است:
«اما روایاتی که از طرف فریقین (شیعه و سنی) که درباره کیفیت جمع قرآن رسیده و پاره ای از آنها مورد استناد طرفداران تحریف قرآن است از طرف دوستان نادان این دو گروه به منظور بیان فضیلت و اثبات منقبت پیشوایان جعل گردیده است»
و سپس چنین می افزاید:
«بطور اجمال باید دانست که قریب به دو سوم اخبار و روایاتی که درباره تحریف قرآن آمده از طرف احمد بن محمد سیاری که از کاتبان و منشیان آل طاهر است روایت و احتمالاً جعل شده است و ارباب علم رجال او را به فساد مذهب نسبت داده و روایتش را تضعیف کرده اند با اینکه روایات وی بیشتر مرسل بحذف و ابهام واسطه است و در حدود یک چهارم آن اخبار را فرات بن ابراهیم کوفی صاحب تفسیر معروف، بنام وی روایت کرده و او نیز مورد قدح وطعن ارباب رجال است. مثلاً او گفته است که در آیه یا ایهاالرسول بلغ ما انزل الیک من ربک کلمه (فی علی) برداشته شده است در صورتیکه اگر چنین کلمه ای وجود داشت خود حضرت علی در بیانات و احتجاجات خود به آن اشاره و استناد می کرد!»
این بحث کوتاه را از قول علمای بزرگ شیعه آوردیم تا نویسندگان رساله المسجد اگر چیزی می خواهند بنویسند لا اقل تحقیق کنند و مطالب مجله شان در ردیف دروغ پراکنی های نیویورک تایمز، واشنگتن پست، اشپیگل و لوموند و مجله معروف المجله که از طرف سعودیها در لندن چاپ میشود، نباشد.
ولی این حقیقت را نیز باید گفت که شیعه معتقد به تحریف در تفسیر و تأویل قرآن هست و صاحب بزرگوار کتاب کافی هم چنین عقیده ای را داشته که نویسنده مغرض و بی دانش مصری آنرا بوق و کرنا کرده و پس از هزار سال علم کرده است!!
و اینکه گفته است شیعه اخبث و اخطر است کلمه اولی نثار خودش و ناشرین مجله شان و همانطور که آن شب در سخنرانی منی گفتم، اگر بخواهیم میتوانیم اخبث را با دلیل ثابت کنیم که کیست. و اما کلمه (اخطر) را قبول داریم بلی ما خطرناکیم برای کافران و مستکبران و صهیونیستها و استعمارگران شرق و غرب نه برای یک میلیارد مسلمان عزیز و مظلوم که اکثریتشان در چنگال حکومتهای اخبث هستند.
امام ما بکرات برادری شیعه و سنی را تأکید فرموده اندو تفرقه بین برادران مسلمان را توطئه دشمنان دانسته و مسلمانان سنی مذهب هم انقلاب اسلامی ایران را تجلیل و تکریم می کنند و همه با هم برادریم و حبل المتین ما قرآن است که در دست همه مسلمانان یکی است بدون تحریف و تغییر، و این مزدوران بیگانه و عاملان صهیونیست هستند که میخواهند بین مسلمانان، تفرقه پدید آورند و این تهمتها را به شیعه میزنند شیعه ای که از خاندان پاک پیامبر پیروی می کنند و بیشترین سهم را در نگهبانی اسلام دارند.
رهنمودها
امام خمینی
ساختن تئاتری که مطابق با اخلاق انسانی اسلامی باشد زحمت دارد و سینما هم اگر بخواهد چنین باشد نیازمند به صرف مدتها وقت است.
۱۸/۸/۶۲
باید باور کنیم که خودمان دارای یک فرهنگ بزرگ انسانی با ارزشهای اسلامی هستیم.
۱۸/۸/۶۲
عمده این است که ما ذهن این جوانها و حتی پیرها و روشنفکر نماها را آماده کنیم که ما خودمان آدم هستیم و این طور نیست که در همه چیز دستمان را پیش دیگران دراز کنیم.
۱۸/۸/۶۲
نباید اگر صنعتی از خارجی ها می گیریم، انگلیسی یا روسی یا آمریکائی بشویم.
۲۵/۸/۶۲
دانشگاه ها و حوزه ها باید مسائلشان را با یکدیگر مبادله کنند.
۲۵/۸/۶۲
دولت فرانسه باید تروریست اعظم اسمش را گذاشت.
مبادا خطایی در قضاوت بشود. خطای شما بزرگ است. ممکن است یک خطا موجب قتل یا بباد رفتن آبروی کسی شود.
۳۰/۸/۶۲
همه فسادها زیر سر این چاقو کشهای بین المللی است، آنها باید از لبنان بیرون بروند تا منطقه آرام بگیرد.
۱۷/۹/۶۲
این ننگ را عربهاکجا می برند که اجانب و کفار آمده اند در خانه شان و به آنها تعدی می کنند و اینها نشسته اند تماشا می کنند.
۱۷/۹/۶۲
آیت الله العظمی منتظری
ردّ افراد فاقد صلاحیت واجب و قبول آنان در گزینش دانشگاه حرام می باشد.
۱۸/۸/۶۲
سعی شود اکنون که مجله «پاسدار اسلام» در میان مردم جا باز کرده محتوایش روز به روز عمیق تر و علمی تر گردد.
۲۲/۸/۶۲
باید جلو جریان یا خطی که در بازار و بعضی ارگانها مثل آموزش و پروزش و سپاه و دانشگاه اینگونه افراد را منزوی می کند قاطعانه گرفته شود.
۲۴/۸/۶۲
نباید به کسانی که تملق و چاپلوسی می کنند مجال رشد و خود نمایی داد.
تایید و تقویت دولت، ریاست جمهوری، نخست وزیر و سایر مسئولین وظیفه همه است ولی این به معنای انتقاد کردن نیست..
۲۴/۸/۶۲
اگر معایب و نقطه ضعفی به شکل معقول و مستدل گفته نشود و افراد مسئول خود را اصلاح نکنند انقلاب نخواهد ماند.
۲۴/۶/۶۲
بعضی سختگیریها ممکن است افراد را از اصل اسلام و انقلاب زده کند و آنان به کلی جذب ضد انقلاب شوند.
۳/۹/۶۲
نتیجه انگ و بر چسب زدن به افراد خوب و انقلابی منزوی شدن نیروهای لایق و خدمتگزار به اسلام است.
۹/۹/۶۲
مسئولین باید با تماس حضوری با مردم با خواسته ها و حوایج آنان آشنا شوند.
۱۰/۹/۶۲
تنها تفاوت بین حزب شما و احزاب دنیا باید این باشدکه حزب را هدف ندانید، وسیله برای پیاده کردن اسلام بدانید.
۱۴/۹/۶۲
اگر خدای ناکرده آن خلوص و صفائی که از اول در سپاه بود، کم شود، ضربه بزرگی به انقلاب می خورد.
۱۶/۹/۶۲
امیدواریم که انشاء الله تعالی مسئولین ما با یک اقدام انقلابی و شهامت این تحول را آغاز کنند و تشریفات زائد را از برنامه های دولت حذف نمایند.
۱۹/۹/۶۲
برای پیاده کردن حکومت اسلامی در جامعه، باید همان سادگی اداری صدر اسلام را الگو قرار دهیم.
۱۹/۹/۶۲
چرا باید پولهای زیاد صرف مثلاً پوسترهای غیر لازم شود به جای اینها مسئولین تبلیغات کتابها و جزوات مفید را به زبانهای مختلف دنیا چاپ کنند.
۱۹/۹/۶۲
هنوز ادارات دولتی ما گرفتار کاغذ بازی و تشریفات زائد و حتی غیر اسلامی است.
۱۹/۹/۶۲
من خوف آن را دارم که آن ارگان انقلابی( جهاد سازندگی) که تا کنون از این تشریفات و کاغذ بازیهای اداری دور بوده و به همین علت توانسته بود آن همه خدمات ارزنده را به انقلاب و مردم و در جبهه ها انجام دهد، نیز گرفتار همان مسائل سایر وزارتخانها شود.
زمامداران در حکومت اسلامی
حجت الاسلام یحیی سلطانی
قسمت اول
مقام و منصب امتحان الهی:
مقام و ریاست برای افراد گاهی امتحانی است از طرف خدواند زیرا ریاستها معمولاً همان مقامی است که قبلا در دست دیگران بوده و از آنها سلب شده است. سنت خداوند بر این است که عده ای را بر اثر کارهای زشتی که دارند نابود می کند و عده دیگری ار جانشین آنها می سازد و ناظر بر کارهای آنها است تا آنها چگونه عمل کنند. خداوند در قرآن مجید می فرماید:
• (سوره اعراف آیه ۱۲۷-۱۲۸)
بر حسب مستفاد از داستان موسی و فرعون در قرآن مجید و آیات یاد شده، مدتها بنی اسرائیل اسیر دست قبطیان و فرعون بودند تا اینکه حضرت موسی از طرف خداوند مامور نجات آنها شد.
موسی (ع) آنها را به مبارزه در جهت رهائی از چنگال دشمن دعوت می کند و به آنها نوید پیروز ی می دهد و می گوید: «ازخدا کمک بخواهید و صبر و استقامت داشته باشید، زمین از آن خداوند است که به میراث به هر کدام از بندگان خود که بخواهد عطا می کند و عاقبت نیک برای متقین است».
قوم موسی اظهار نمودند که ما قبل از آمدن تو مورد شکنجه بودیم و بعد از آمدنت نیز همچنان در اذیت وشکنجه هستیم (پس چه روزی وعده خدا تحقق پیدا می کند و ما از این شکنجه آزاد می شویم؟)
حضرت موسی (ع) گفت: «امید است پروردگار دشمن شما را به هلاکت برساند و شما را جانشین آنها قرار دهد تا ببیند چگونه عمل می کنید.»
رژیم طاغوت در کشور ما –ایران- با همه قدرت و عظمتی که داشت سرنگون شد و آنچه برای مردم باور نکردنی بود به وقوع پیوست و اکنون زمامداران فعلی، جانشین آنها هستند و کارها در دست آنها قرار گرفته و خداوند ناظر بر کارهای آنان است تا چگونه عمل کنند و چگونه حق این امانت را ادا نمایند.
آری زمامداری در اسلام امانت است.
علی «ع» به اشعث بن قیس عامل ایشان در آذر بایجان می نویسد: عمل تو برای تو طعمه خوراک نیست، بلکه این کار بر گردن تو امانت است. «و انّ عملک لیس لک بطعمه و لکنه فی عنقک مانه» (نهج البلاغه نامه ۵)
و در ضمن نامه ای که به یکی دیگر از عمال خود نوشته می فرماید: درباره کار تو به من گزارشی رسیده که ا گر آن کار را انجام داده باشی پروردگار خود را به غضب آورده ای و امام خود را نافرمانی کرده ای و امانت خود را کوچک شمرده و آن را تباه نموده ای.
«فقد بلغی عنک امر ان کنت فعلته فقد اسخطت ربک و عصیت امامک و اخزیت امانتک» (نهج البلاغه نامه ۴۰)
و در موارد دیگر نیز از زمامداری اسلام به امانت تعبیر شده است که ذکر همه آنها لازم نمی باشد.
ویژگیهای زمامدار در اسلام
بطوری که از مدارک اسلامی و شیوه زندگی رهبران اسلام استفاده می شود، زمامدار در حکومت اسلامی باید دارای ویژگیهائی باشد که پاره ای از آنها را ذیلاً تذکر می دهیم:
ویژگی اول: کوشش برای یاری دین:
در رابطه با حفظ این امانت بزرگ الهی، مهمترین وظیف زمامداران اسلامی، یاری دین خدا و رعایت حدود الهی است. امام علی (ع) در فرمان خود به مالک اشتر می فرماید:
«و ان ینصرالله سبحانه بقلبه و یده و لسانه فانه جل اسمه قد تکفل من نصره و اعزاز من أعزَّه»
مالک وظیفه دارد با دست و زبان و دل خدا را یاری نماید که خداوند تبارک و تعالی عهده دار شده که یاری دهنده خود را یاری کند و هر که عزت او را حفظ کند عزیز بدارد.
بالاترین عمل برای زمامدار که موجب عزت و سربلندی و دوام دولت او است یاری دین خدا و حفظ حریم الهی است. برحسب فرموده امام «ع» کسی که یارو حق باشد از پشتیبانی و یاری خداوند برخوردار است و هر کس خدا یار او باشد هیچ قدرتی نمی تواند به او آسیبی برساند.
ویژگی دوم – انجام واجبات و رعایت مستحبات
زمامدار اسلامی که سرپرستی مسلمانان را برعهده دارد و باید دین خدا را یاری کند (علاوه بر اینکه باید در آباد نمودن منطقه تحت فرمان خود بکوشد و به امور سیاسی مردم رسیدگی کند) موظف است مردم را به صلاح و انجام فرمان خدا دعوت نماید. علی «ع» در ضمن بیان شرح وظایف مالک اشتر می فرماید: «و استصلاح اهلها و عماره بلادها»
علی «ع» به مالک اشتر فرمان می دهد که به اصلاح اهل مصر بپردازد (و کار آنها را سر و سامان بدهد، آنها را به دین خدا و تکالیف شرعیه و اخلاق اسلامی آشنا نماید و به عمل وادار کند) و شهر های آن را آباد نماید. بنابراین، خود والی قبل از دیگران باید به صلاح آراسته و از عیوب و خلاف تقوی پیراسته باشد و به واجبات خدا اهمیت دهد و حتی المقدور مستحبات را نیز رعایت نماید.
امام «ع» می فرماید: «أمر بتقوی الله و ایثار طاعته و اتباع ما امر به فی کتابه من فرائضه و سنته» به مالک اشتر فرمان می دهد که از خدا پروا داشته باشد و اطاعت او را برگزیند و آنچه را خداوند به عنوان واجبات و مستحبات در کتاب خود امر نموده پیروی کند (و آنها را مورد عمل قرار دهد).
و نیز در همان عهد نامه به مالک می فرماید: «واجعل لنفسک فیما بینک و بین الله افضل تلک المواقیت و اجزل تلک الاقسام و ان کانت کلها لله اذا صلحت فیها النیه و سلمت منها الرعیه، ولیکن فی خاصه ما تخلص لله به دینک اقامه فرائضه التی هی له خاصه فاعط الله من بدنک فی لیلک و نهارک و وفَّ ما تقربت به الی الله من ذلک کاملاً غیر مثلوم و لا منقوص بالغاً من بدنک ما بلغ».
بهترین و پاکترین اوقات خود را برای کارهائی که بین خود و خدا داری قرار بده (یعنی از بهترین وقتها برای عبادت و راز و نیاز با خدا استفاده کن اگر چه همه وقتها (و کارهای تو که خدمتگزار اسلام هستی) برای خداست، در صورتی که نیتت خالص و برای خدا باشد و (در سایه حکومتت) زیر دستان در آسایش باشند و باید در بهترین وقت مخصوصی که آنرا برای خدا و امر دینت مقرر میداری، واجباتی را انجام دهی که مخصوص خدا است. در شبانه روز (چیزی) از بدنت را به (راه) خدا بده (یعنی آنچنان رنج عبادت را تحمل نما که در شبانه روز از بدنت کاهیده شود) و از عبادات شبانه روزی کاری را که (از بدنت میکاهد) و بوسیله آن به درگاه خدا مقرب میگردی بطور کامل و بدون عیب و نقص انجام بده از بدنت هر چه میکاهد بکاهد (و هر چه بدنت می خواهد فرسوده گردد).
ویژگی سوم- تقوی و پرهیزکاری:
یکی از چیزهائی که وجود آن در زمامداران ضرورت بیشتر دارد تقوی و پرهیزکاری است زیرا زمامدار معمولاً صاحب قدرت است و بیشتر کارهائی را که بخواهد، می تواند انجام دهد. اگر صاحب تقوی نباشد و برای انجام کارهای خلاف، رادع و مانع الهی نداشته باشد چه بسا نفس اماره، او را به فساد بکشاند آنگاه افساد او بیش از اصلاح او باشد. و اگر زمامدار، فاسد باشد دیگران نیز به فساد نزدیک می شوند. جمله معروف «الناس علی دین ملوکهم» که می گوید: مردم بر دین پادشاهان خود هستند همین مطلب را در نظر دارد. لذا امام (ع) اولین فرمانی که به مالک اشتر داده این است که او را به تقوی امر نموده است.
تقوی یک حالت خود نگهداری و یک ملکه نفسانی است که در افراد متقی موجود است و سپری است که متقی را در برابر هجوم فکرهای شیطانی حفظ می کند و هر اندازه قدرت انسان بیشتر باشد و دسترسی او به گناه و معصیت زیاد تر باشد تقوی باید در او بیشتر و محکمتر باشد. زمامدار باید سپر محکمی از تقوی داشته باشد تا مغرور قدرت و منصب نگردد و به گناه آلوده نشود و بتواند بر نفس اماره خویش حکومت کند و آن را در شهوت ها سرکوب نماید.
امام (ع) به مالک اشتر فرمان می دهد که نفس خود را از سرکشی ها باز دارد و آنرا در شهوات بشکند زیرا نفس، انسان را به بدی امر می کند مگر اینکه خدا رحم نماید: «امره ان یکسر نفسه من الشهوات و یزعها عند الجمحات فان النفس اماره بالسوء الا مارحم اله»
ویژگی چهارم –خودداری از غرور و خود پسندی:
ریاست نباید باعث گردد که زمامدار خود را از مردم دور نگه دارد و حالت نفسانی او دگرگون گردد و قدرتی که به دست او آمده نباید او را به خود پسندی و گردن فرازی بکشاند بلکه شایسته است که زمامدار پس از قدرت، به بندگان خدا نزدیکتر شود و به برادران خود توجه بیشتر نماید.
امام علی «ع» در نامه ای که به مرزداران خود نوشته است، می فرماید:
برای زمامدار سزاوار است فضل و عطائی که به آن دست یافته و قدرتی را که به آن رسیده حال او را نسبت به زیر دستان تغییر ندهد بلکه سزاوار این است که آنچه را خداوند از نعمت های خود نصیب او نموده او را به بندگان خدا نزدیکتر کند و مهربانی و توجه او را نسبت به برادران خود زیادتر نماید: «فانَّ حقاً علی الوالی ان لا یغیّره علی رعیته فضل ناله و لا طول خصَّ به وان یزیده ما قسم الله له من ننعمه دنواً من عباده و عطفاً علی اخوانه» (نهج البلاغه نامه ۵۰)
و نباید زمامدار با غرور ریاست به دیگران بزرگی بفروشد و به فرمان خدا گردن ننهد که این کار باعث خواری و زمین خوردن او خواهد بود. علی «ع» به مالک اشتر می فرماید: بترس از اینکه در عظمت با خداوند خود را برابر کنی و در جلال و جبروت خود را مانند او قرار دهی که خداوند هر گردن کشی را ذلیل می کند و هر متکبری را خوار می سازد «ایاک و مساماه الله فی عظمته و التشبه فی جبروته فانَّ الله یُذل کل جبار و یهین کل مختال»
راه علاج کبر و دوری از غرور:
الف: توجه به عظمت خداوند:
اگر زمامدار گرفتار غرور ریاست شد باید با توجه نمودن به قدرت خداوند و ضعف و کوچکی خود، نفس اماره را رام سازد و او را از غرور باز دارد. علی «ع» می فرماید: هرگز مگو که من (از طرف دولت) مأمور و امیر مردم هستم و باید آنچه را امر می کنم اظاعت شود که این چنین بودن باعث تاریکی دل و خرابی روان و سستی دین است و انسان را به تغییر نعمت و زوال دولت نزدیک می کند و اگر بواسطه سلطه و قدرتی که داری احساس ابهت کردی و به خیالت رسید که عظمت و قدرتی داری (و می توانی با قدرت خود هر کاری بخواهی انجام دهی) نگاه کن به قدرت خداوند که فوق قدرت تو است (و بدان که) خداوند بر آنچه تو نسبت به خویش قادر نیستی قادر است. (توجه به قدرت خداوند) از سرکشی تو می کاهد و تو را از تند روی باز میدارد و عقل دور گشته ات را به تو باز می گرداند.
«و لا تقولن انی مؤمر آمر فاطاع فان ذلک ادغال فی القلب و منهکه للدین و تقرب من الغیر و اذا احدث لک ما انت فیه من سلطانک ابهه او مخیلهً فانظر الی عظم ملک الله فوقک و قدرته منک علی ما لا تقدر علیه من نفسک فان ذلک یطامن الیک من طماحک و یکف عنک من غربک و یفی الیک بما عزب عنک من عقلک»
ب: جلوگیری از تعریفها و ثناگوئی ها:
یکی از چیزهائی که زمامداران را گرفتار خوپسندی و غرور می کند، تمجید ها و ثناگوئی های زیاده از حد است. زیاده روی در ثنا گوئی غالباً بوسیله افراد متملق و چاپلوس و فرصت طلب انجام می شود و کمترین ضرر آن این است که زمامدار گمان می کند همه کارهای او صحیح و خدا پسند است، و از عیب های خود غافل می گردد و این بزرگترین عامل است که او را در نظر مردم کوچک می کند و ملت از او دلسرد می گردند و فرصت طلبان از موقعیت به نفع خود استفاده می کنند و اوضاع قلمرو حکومت او را دگرگون می کنند و منطقه را به فساد می کشانند و یک روزی زمامدار متوجه می گردد که کار از کار گذشته باشد.
علی «ع» پس از اینکه بهترین افراد رابرای وزارت و مشاورت به مالک اشتر معرفی می کند، میفرماید: «باید برگزیده ترین آنها درنزد تو وزیری باشد که بیشتر از دیگران حق را با همه تلخی های آن برای تو بگوید و تو را در کارهای (نامشروع) که خداوند برای دوستان خود نمی پسندد کمتر کمک نماید اگر چه (حق گوئی و کمک نکردن او) با هوای نفس تو سازگار نباشد و موجب آزردگی تو گردد. و خود را به پارسایان و اهل راستی و درستی نزدیک کن (آنها را مشاور و یار نزدیک خود قرار بده) و به آنها بیاموز و آنها را عادت بده که در مدح و ستایش تو زیاده روی نکنند و تو را به خاطر اینکه کار باطل و نادرستی را انجام نداده ای خرسند نسازند زیرا زیاده روی و اصرار در ستایش برای انسان خودپسندی به بار می آورد و انسان را به سرکشی و کبر نزدیک می کند» و «ثم لیکن آثرهم عندک اقولهم بمر الحق لک و اقلهم مساعده فیما یکون منک مما کره الله لا ولیائه واقعاً ذلک من هواک حیث وقع والصق باهل الورع و الصدق ثم رضهم علی ان لا یطروک و لا یبجحوک بباطل لم تفعله فان کثره الاطراء تحدث الزهو و تدنی من العزه»
و در جای دیگر از همین عهد نامه می فرماید: (ای مالک) از خود پسندی بدور باش و هر چیزی که تورا به خودپسندی وا دارد تکیه مکن (یعنی همیشه کارهای خوب و صفات خوب خود را در نظر نیاور که موجب خودپسندی شود بپرهیز) از اینکه ستایش بیش از حد را دوست داشته باشی که خود پسندی و دوستی ستایش ها بهترین فرصت است برای شیطان که اعمال نیک نیکوکاران را نابود سازد (زیرا یکی از چیزهائی که اعمال نیک بندگان خدا را از بین می برد و آنها را از معنویت دور می سازد، عجب و خود پسندی است)
«و ایاک و الاعجاب بنفسک و الثقه بما یعجیک منها و حبّ الاطراء فان ذلک من اوثق فرض الشیطان فی نفسه لیمحق ما یکون من احسان المحسنین» امام علیه السلام در ضمن یکی از سخنرانیهای خود حقوقی را که زمامدار اسلامی بر عهده مردم دارد بر می شمرد. در این حال مردی از یاران او در ضمن یک سخن طولانی که مراتب اطاعت خود را اظهار می نمود، آن حضرت را بسیار ستایش کرد. حضرت در جواب آن مرد فرمود: سزاوار است برای کسی که جلال خداوند در نظر او عظمت یافته (و خدا را به بزرگی شناخته) ما سوای خدا را هر چه هست کوچک بشمارد… و از پست ترین حالات زمامداران در نظر مردمان صالح این است که آنها گمان کنند که زمامداران، فخر و خود ستائی را دوست دارند و کار آنها را بر کبر و خود خواهی حمل نمایند برای من ناپسند و ناگوار است که در گمان شما چنین باشد که من کثرت ستایش را دوست دارم و از شنیدن ثناگوئی ها خوشنود می گردم و من بحمد الله چنین نیستم… به مانند اینکه با گردنکشان (برای خوش آیند آنها) سخن می گویند با من سخن نگوئید… و گمان مبرید سخن حقی که برای من بگوئید بر من گران بیاید… از گفتن حق (در حضور من) خودداری نکنید (نقص ها را بگوئید و مرا در انجام کارها یاری دهید).
« ان من حق من عظم جلال الله فی نفسه و جل موضعه من قلبه ان یصفر عنده –لعظم ذلک- کل ماسواه… و ان من اسخف حالات الولاه عند صالح الناس ان یظن بهم حب الفخر و یوضع امرهم علی الکبر و قد کرهت ان یکون جال فی ظنکم انی احب الاطراء و استماع اثناء و لست بحمدالله کذلک… فلا تکلمونی بما تکلم به الجباره… و لا تظنوا بی استثقالاً فی حق فیل لی… فلا تکفوا عن مقالهٍ بحق او مشوره بعدل» (نهج البلاغه صبحی صالح خطبه ۲۱۶)
ویژگی پنجم –زندگی ساده و دور از تشریفات:
زمامدار باید با مردم رابطه برادرانه داشته باشد و با یک زندگی ساده و دور از تشریفات در بین مردم زیست نماید. در مقالات مربوط به انتخابات،نظر اسلام را درباره زندگی زمامداران مشروحاً نگاشته ایم، در اینجا آنرا تکرار نمی کنیم. امیدواریم خوانندگان عزیز مطالعه فرموده باشند. فقط یکی از مطالب آنرا به جهت اهمیت موضوع به عنوان یادآوری تکرار می نمائیم و آن این است:
حرکت و رفتار علی «ع»:
علی «ع» هرگز حاضر نمی شد با اسکورت حرکت کند و هر جا که می رود عده ای را به راه بیندازد و حتی حاضر نبود هنگام راه رفتن او جلوتر از دیگران باشد و مردم بعنوان احترام پشت سر او حرکت نمایند. امام «ع» پس از مراجعت از جنگ صفین وارد کوفه شد در حالیکه حضرت سواره به راه خود ادامه می داد با مردی به نام حرب بن شرحبیل که از سرشناسان قوم و قبیله خودبرخورد نمود او بعنوان احترام پیاده پشت سر امام «ع» به راه افتاد. امام «ع» فرمود: برگرد زیرا پیاده راه رفتن شخصی مانند تو (که مورد احترام قبیله خود هستی) همراه با فردی مثل من (که سواره می باشم) برای مؤمن موجب ذلت و برای والی موجب فتنه است (یعنی اینگونه اعمال که برای مومن یک نوع اظهار کوچکی محسوب می گردد ممکن است باعث گردد که زمامدار در خود احساس کبر و خود پسندی نماید.»
«ارجع فان مشی مثلک مع مثلی فتنه للوالی و مذله للمؤمن» (نهج البلاغه- حکمت ۳۲۲).
و در حکمت ۳۷ از نهج البلاغه آمده است که امام «ع» در مسیر خود به طرف شام به محلی بنام انبار رسیدند، سران و کدخدایان آن محل که آن حضرت را دیدند از مرکب های خود پیاده شدند و جلوی روی آن حضرت با سرعت و پایکوبی به طرز مخصوصی به حرکت در آمدند. امام فرمود: این چه کاری است که شما انجام می دهید؟ گفتند: این عمل رسم و اخلاقی است از ما که بدین وسیله به امیران خود تعظیم می نمائیم (و نسبت به آنها ادای احترام می کنیم). امام «ع» فرمود: به خدا سوگند: از این عمل نفعی نمی برید ولی شما با این کار در دنیا به خودتان زحمت می دهید و در آخرت گرفتار شقاوت و کیفر آن می گردید و چقدر زیانبار است زحمتی که به دنبال آن عقاب آخرت باشد و چقدر پر سود است آن راحتی که ایمنی از آتش با آن همراه باشد.
«و قال علیه السلام وقد لقیه عند مسیره الی الشام دهاقین الانبار فترجلوا له و اشتدوا بین یدیه فقال (ع): ما هذا الذی صنعموه؟ فقالوا: خلق منا نعظم به امرائنا فقال: و الله ما ینفع بهذا امرائکم و انکم لتشقون علی انفسکم فی دنیاکم و تشقون به فی آخرتکم و ما اخسر المشقه ورائها العقاب و اربح الدعه معها الامان من النار« (نهج البلاغه صبحی الصالح ص ۴۷۵)
ادامه دارد
سرگذشتهای ویژه از زندگی امام
قسمت دوم
دکتر محمود بروجردی
دقت نظر
در رابطه باهوش و ذکاوت بی نظیر امام، یادم می آید، هنگامی که امام در قیطریه بودند، روزی حجت الاسلام والمسلمین لواسانی به دیدن ایشان آمدند. البته در آن ایام –که امام در حصر بودند- تعداد محدودی حق داشتند با امام ملاقات کنند که یکی از آنها ایشان بود. چون قیافه آقای لواسانی شبیه امام بود و تا آن روز، رئیس نگهبانها و مامورین ساواک ایشان را ندیده بودند، لذا پس از اینکه آقای بواسانی آمدند، رئیس نگهبانها پشت اطاق آمد و اجازه خواست که خدمت امام رسیده، دست امام را ببوسد! دست امام را که بوسید، دو زانو جلوی در اطاق نشست، آنگاه مقداری به چهره امام نگاه کرد و مقداری هم به چهره آقای لواسانی. و پس از چند دقیقه، از اطاق بیرون رفت.
حضرت امام فرمودند: «این شخص آمده بود که ما دو تا را با هم تطبیق کند»
بعد از آن که ما تحقیق کردیم، معلوم شد همینطور بوده است، اینها وقتی آقای لواسانی را دیده بودند خیلی وحشت کرده و خیال کرده بودند که امام از منزل بیرون رفته است و الان دارد بر می گردد! و آن شخص آمده بود که این مطلب را تحقیق کند.
امام در قیطریه:
آن هنگام که امام در قیطریه بودند، پاکروان معدوم که در آن وقت، رئیس ساواک بود، گاهگاهی خدمت امام می رسید.شبی پاکروان آمده بود، در همان روزها یک کنفرانس اقتصادی جهانی نیز بر پا بود، امام خطاب به پاکروان سخنانی فرموده بود که من عین سخنان امام یادم هست، و در اینجا تکرار می کنم. امام چنین فرموده بودند:
«این نمایندگان اقتصادی دنیا که در اینجا جمع شده اند، همه از وضع نابسامان اقتصاد کشور هایشان صحبت کردند، در حالی که نماینده ایران که وزیر اقتصاد بود (دکتر عالیخانی) گفته بود که به سلامتی اعلیحضرت! تمام مسائل و مشکلات اقتصادی ما حل شده!!!»
امام اضافه کردند: «من به پاکروان گفتم: «چه چیزش حل شده؟! کجای اقتصاد این مملکت سالم هست؟ کدام اقتصاد سالم را ما داریم؟ چه چیزی را خودمان داریم که بشود اسمش را اقتصاد گذاشت؟»
با توجه به زمان و مکان که از طرفی امام در حصر بودند و کسی حق ملاقات با ایشان را نداشتند جز افراد خانواده (که شاید به ده نفر هم نمی رسید) و از طرفی دیگر، مخاطب ایشان، رئیس ساواک با آن قدرت دولت در آن زمان بود، معذلک امام هیچ اعتنائی به آنها نکرده، اعتراض خود را صریحاً بیان کردند.
تهجد و نماز شب:
امام هر شب، در هر حالی که باشند نماز شب می خوانند، و هنگامی که برای نماز شب از خواب بر می خیزند، اینقدر آرام و آهسته قدم بر می دارند که هیچ کس از خواب بیدار نشود و به ندرت اتفاق می افتد که از حرکت امام در دل شب، کسی بیدار شود. آن شب که امام را از تهران به قم برگرداندند (پس از تمام شدن مدت حصر) تا ساعت نیم بعد از نصف شب، در منزل امام رفت و آمد بود و پس از اینکه رفت و آمد مردم تمام شد، افراد خانواده، پروانه وار دور امام نشسته بودند. ساعت یک و نیم بعد از نصف شب بود تقریبا، که چراغها را برای استراحت خاموش کردند. امام پس از آن همه خستگی دیدارها و ملاقاتها، شاید یک ساعات نگذشته بود که دوباره بلند شدند برای نماز شب. با اینکه معلوم بود صبح زود مردم برای دیدار با امام هجوم می آورند، معذلک در ان شب هم، امام نماز شب را ترک نکردند. جالب این است که امام همیشه موقع نماز، عطر و بوی خوش مصرف می کنند و شاید بدون بوی خوش سر نماز نایستاده باشند، حتی در نجف هم که نماز شب را پشت بام می خواندند، در همان پشت بام نیز یک شیشه عطر داشتند.
امام در هواپیماری باری:
شب سیزده آبان بود که رسماً آمده بودند امام را بگیرند. نیروهای ویژه شهربانی تمام کوچه های قم را بسته و محاصره کرده بودند ناگهان مأمورین از در و دیوار به منزل ایشان ریختند. خانواده ایشان نقل کردند: من دیدم سر وصدائی هست، از اطاق بیرون آمدم ببینم چه خبر است؟ دیدم چند نفر وری دیوار هستند، آقا هم آن طرف حیاط بودند، پرسیدم: آقا چه خبر است؟ فرمودند: آمده اند مر ابگیرند، شما از اطاق بیرون نیائید.
داستان رفتن به ترکیه را خود امام چنین نقل کردند:
«مرا مستقیم آوردند تا فرودگاه، هواپیما آماده بود. داخل هواپیما که رفتیم، دیدیم یک قسمت را پتو انداخته بودند و تا اندازه ای منظمش کرده بودند برای نشستن! معلوم شد، این هواپیما باری است! آنها گفتند: چون هواپیمای مسافر بری آماده نبوده، ما خواستیم شما را با این هواپیما ببریم و این کار به سرعت انجام شود! من گفتم: نه خیر! به خاطر اینکه نمی خواستید من در میان جمعیت باشم که بروم.»
آنها اینقدر از امام وحشت داشتند که ایشان پس از چند روز توقف در «آنکارا» به ناحیه ای در شهر «بورسا» به نام «چیچکلی» بردند که از دید مردم دور باشد.
خصوصیات اخلاقی امام
امام همیشه در سلام مقدم بر دیگران هستند، و همواره وقتی وارد بر افراد می شوند، قبل از اینکه آنان سلام کنند، ایشان سلام می کنند. این شخصیت بزرگ با آن همه عظمت که تمام قدرتها و ابر قدرتها از شنیدن نام ایشان، به وحشت می افتند، آنقدر رئوف و مهربان است که حتی اگر مواجه با بچه ها نیز بشود، بر آنها سلام می کند. در دل شب، هنگامی که برای نماز شب بر می خیزد، از یک چراغ قوه بسیار کوچولو استفاده می کنند که تنها جلوی پای ایشان را روشن کند، و لامپ را روشن نمی کنند، با آرامی راه می روند تا اینکه دیگران بیدار نشوند. تا این اندازه مسائل اسلامی را رعایت می کنند.
همیشه، قبل از اذان ظهر جمعه، غسل جمعه می کنند و هیچ وقت غسل جمعه ایشان ترک نمی شود.
هر وقت امام وضو می گیرند، تمام جزئیات وضو را رو به قبله انجام می دهند حتی اگر دست شویی رو به قبله نباشد، در هر مورد پس از اینکه یک کف دست آب را برداشتند، شیر را می بندند و رو به قبله آب را به صورت یا به دست می زنند.
هر اتفاق خطرناکی که می افتد (چه ۱۵ خرداد باشد و چه کودتای نوژه و …) قیافه امام از حالت عادی بر نمی گردد و هیچ تغییر نمی کند، زیرا ایشان تکیه دارند بر توکل الهی و این توکل در وجودشان عجین شده است.
چند روزی از وفات مرحوم آیت الله بروجردی می گذشت که قرار بود امام در فاتحه ایشان شرکت کنند. آقای لواسانی از تهران آمده بودند، من و مرحوم اشراقی و یکی دیگر از فضلا پشت سر امام راه افتادیم، و با اینکه فاصله ما و امام بیش از یک قدم نبود ولی معذلک امام بر گشتند و به ما چنین فرمودند: «یا جلو تر بروید یا صبر کنید من رد بشوم»
خلاصه می خواستند به ما بفهمانند که من راضی نیستم پشت سر من راه بروید. اینقدر دقت داشتند و همیشه به تنهائی راه می رفتند.
سواد آموزی در سخنان معصومین
امام صادق «ع» :
قرأت فی کتاب علی «ع»: انّ الله لم یأخذ علی الجهال عهداً بطلب العلم حتی أخذ علی العلماء عهداً ببذل العلم للجهال، لان العلم کان قبل الجهل». (کافی ج۱ ص ۵۱)
در کتاب علی «ع» خواندم: خداوند از نادانها برای دانش آموزی پیمانی نمی گیرد تا اینکه از دانشمندان پیمان گیرد که نادانان را دانش آموزند زیرا علم قبل از جهل و نادانی بوده است.
امام باقر «ع»:
«زکاه العلم أن تعلّمه عباد الله». (کافی ج۱ ص ۵۱)
زکات علم در این است که آن را به بندگان خدا یاد دهی.
امام باقر «ع»
«ان الذی یعلم العلم منکم له اجرٌ مثل اجر المتعلم و له الفصل علیه، فتعلمّوا العلم من حمله العلم و علّموه اخوانکم کما عملکموه العلماء». (کافی ج۱ ص ۴۲)
هر یک از شما که دانشی را به دیگری بیاموزد، مزد او به اندازه مزد دانشجو است و بر او برتری دارد، پس علم را از دانشمندان فرا گیرید و آن را به برادران خود بیاموزید همچنانکه دانشمندان به شما آموختند.
امیر المؤمنین «ع»:
«کن بالعلم شرفاً أن یدّعیه من لا یحسنه و یفرح اذ انسب الیه، و کفی بالجهل ذماً یبرأ من هو فیه».
(منیه المرید ص ۶)
در شرافت دانش همین بس که ادعایش کند آن کس که چیزی از آن نداند و خوشحال شود اگر آن را به او نسبت دهند، و برای مذمت و بدی نادانی و جهالت همین بس که از آن تبری و دوری جوید، آن کس که خود نادان است.
امیر المؤمنین «ع»:
«قیمه کل امری ما یعلمه». (نهج البلاغه- حکمت ۸۱)
ارزش هر انسانی به اندازه دانش او است.
امیر المؤمنین «ع»:
« یا کمیل! العلم خیر من المال، العلم یحرسک و انت تحرس المال».
(خصال صدوق ج ۱ ص ۸۷)
ای کمیل! علم بهتر از مال است. علم تو را نگهداری می کند ولی تو مال را نگهداری می کنی!
امام باقر «ع»:
«من علّم باب هدیَّ فله مثل أجر من عمل به ولاینقص اولئک من اجورهم شیئاً و من علّم باب ضلاله کان علیه مثل اوزار من عمل به ولاینقص اولئک من اوزارهم شیئاً».
(کافی ج۱ ص ۳۵)
هر کس بابی از هدایت (در راه هدایت) به کسانی بیاموزد، برای او است مزد هر کس که به آن عمل کند در حالی که چیزی از مزد آنان نیز کم نمی شود و هر کس بابی از گمراهی به کسانی بیاموزد بر او است گناهان هر کس که به آن عمل کند در حالی که چیزی از گناهان آنان کاسته نمی شود.
امام باقر «ع»:
«العالم کمن معه شمعه تضی ء للناس، فکل من ابصر بشمعته دعا له بخیر…».
(المحجه البیضاء ج ۱ ص ۳۱)
عالم مانند کسی است که شمعی در دست دارد و برای مردم روشن می کند، هر که از نور شمع او بهره ای ببرد، برای او دعای خیر می کند.
حوادث و مناسبتهای مهم
اول دی (۱۷ ربیع الاول) میلاد با سعادت حضرت رسول اکرم «ص» (۵۳ قبل از هجرت) و ولادت حضرت امام جعفر صادق (ع) (۸۳ ه،ق).
هفتم دی: فرمان امام خمینی مبنی بر تشکیل نهضت سواد آموزی (۱۳۵۸) – یورش تانکها و کشتار وحشیانه مردم قزوین (۱۳۵۷).
شهادت آیت الله حسین غفاری در زیر شکنجه دژخیمان شاه معدوم (۱۳۵۲)
یازدهم دی (اول ژانویه): تولد حضرت عیسی مسیح (ع) آغاز سال ۱۹۸۴ میلادی – سالگرد انقلاب فلسطین
شانزدهم دی : سالگرد حماسه هویزه (۱۳۵۹)
هفدهم دی: کشف حجاب به دستور رضاخان مزدور (۱۳۱۴)
نوزدهم دی: قیام مردم مسلمان قم، آغاز مرحله جدید در انقلاب اسلامی (۱۳۵۶)
بیست و یکم دی: شهادت نواب صفوی و جمعی از هم رزمانش (۱۳۳۵)
بیست و دوم دی (هشتم ربیع الآخر): و لادت حضرت امام حسن عسگری (ع) ۲۳۲ ه،ق
بیست و ششم دی: فرار شاه معدوم از ایران در اثر انقلاب شکوهمند اسلامی (۱۳۵۷)
دانستنیهائی از قرآن
سواد آموزی
۱-دانشمندان و نادانان یکسان نیستند:
« » (سوره زمر-آیه ۹)
بگو ای پیامبر: آیا آنانکه علم دارند با آنان که نادان و جاهلند، یکسانند؟!
۲-سواد آموزی:
« » (سوره علق-آیه ۳-۵)
بخوان-ای پیامبر- و (بدانکه) خدای تو کریمترین کریمان است (اگر تو نمی توانی بخوانی، خدایت تو را یاد خواهد داد) خدای تو بشر را علم نوشتن با قلم آموخت و به انسان آموخت آنچه نمی دانست.
(خواندن و نوشتن از نعمتها و تفضلهای الهی است، که برای شکر گزاری از این نعمت بزرگ خدا دادی، باید با سوادان برای آموزش بیسوادان بیشترین همت را روا داشته و بالاترین کوشش را نمایند و بر بی سوادان است که آنان نیز با عمت و تلاش، خود را از کوری جهل در آورده، به جای سیر در ظلمات راه نور و علم را پیش گیرند و با مطالعه و خواندن، از جهل و نادانی خود بکاهند.)
۳-پیامبران نخستین استادان جامعه:
« • » (سوره بقره، آیه ۱۵۱)
…چنانکه در بین شما، پیامبری را از خود شما بر انگیختیم که آیات ما را برای شما تلاوت کند و شما را (از پلیدی و آلودگی جهل) پاک نماید و قرآن و حکمت را به شما تعلیم دهد و بیاموزد شما را آنچه تا کنون نمی دانستید.
(حال که پیامبر اسلام «ص» اولین پرچمدار نهضت سواد آموزی هستند، چه بهتر که پیروان ایشان نیز، این پرچم پر افتخار را به دست گرفته، بر سر هر شهر و روستا، هر کوی و برزن بزنند و از این خدمت مقدس دمی غفلت نورزند که خشنودی خدا و رسول در این کار است).
۴-تنها دانشمندان از خدا می ترسند:
« » (سوره فاطر، آیه ۲۸)
تنها بندگان علم و دانشمند خدا، از خدا می ترسند
(دانایان و عالمان چون خدا را شناخته اند، از خدا خوف دارند و همین حالت خوف و خشیت آنان را به اطاعت وامی دارد و در اطاعت می توانند به درجات والا برسند و خشنودی خدا را برای خود کسب کنند، پس اولین گام در راه رستگاری، دانش است)
۵-از خدا چه بخواهیم؟
« » (سوره طه، آیه ۱۱۴)
(همواره از خدا بخواه، بر عمل و دانشت بیفزاید) بگو: پروردگارا بر علم من بیفزا.
۶-درجات والای عالمان:
« » (سوره مجادله، آیه ۱۱)
خداوند آنان را از شما که ایمان آوردند و دارای علم و دانش شدند، به مراتبی بالاتر (از دیگران) قرار می دهد.
درسهائی از نهج البلاغه خطبه سی و سوم
ریاست یا خدمت؟
بسم الله الرحمن الرحیم
عبدالله بن عباس پسر عموی حضرت امیر«ع» و از اشخاصی است که در دستگاه حکومت حضرت بوده و گاهی از طرف ایشان به استانداری نیز منصوب می شده است، می گوید:
«دخلت علی امیرالمومنین (ع) بذی قار»
در ذی قار بر حضرت امیرالمومنین «ع» وارد شدم.
«و هو یخصف نعله»
در حالی (بر امام وارد شدم) که امام مشغول دوختن و وصله کردن کفشش بود. هنگامی که ابن عباس بر امام وارد می شود، اینطور در ذهنش گنجانده است که الان فرمانده کل قوا، امام و خلیفه مسلمانان مشغول مذاکره در مسائل مهم جنگ می باشند ولی آنگاه که می بیند امام «ع» در حال وصله زدن و دوختن کفش پاره اش می باشد، یکه خورده و به حالتی –تقریباً- معترضانه، به کار امیرالمومنین می نگرد.
پس از اینکه دوختن پارگیهای کفش تمام می شود، حضرت رو به ابن عباس کرده می فرماید:
«ما قیمه هذه النعل؟»
قیمت این کفش چند است؟
«فقلت: لا قیمه لها»
عرض کردم: هیچ ارزشی ندارد.
شیخ مفید که استاد سید رضی است و رتبه اش مقدم بر ایشان است، در کتاب «ارشاد» خودش که بسیاری از خطبه های حضرت را نقل کرده، در این خطبه این قسمت را افزوده است:
حضرت فرمود: حال که می گوئی قیمت ندارد، با اینکه قیمت ندارد، چند می ارزد؟
ابن عباس پاسخ می دهد: «کسر درهم» شکسته ای از درهم. یعنی یک درهم که به اندازه دوازده نخود و شش دهم نخود نقره است و مقداری از نصف مثقال بیشتر است، کفشهای حضرت اینقدر هم ارزش نداشته است.
«فقال علیه السلام: والله لهی احب الی من إمرتکم الا أن اقیم حقاً أو أدفع باطلا»
حضرت پاسخ فرمود: به خدا سوگند، این کفش نزد من محبوبتر است از حکومت بر شما مگر اینکه حقی را بر پا نمایم یا باطلی را از بین ببرم.
حضرت امیر «ع» با این سخن می خواست مطلبی را از ذهن ابن عباس بیرون ببرد که او خیال نکند، خلافت و حکومت، به خودی خود برای انسان ارزشی دارد. با این سؤال و جواب حضرت می خواست به او بفهماند که: خیال نکن من دل بستۀ به این ریاست و خلافت و حکومتم. این کفش های پاره –در هر صورت- رفع نیاز مرا می کند، اما حکومت بر شما جز مسئولیت و گرفتاری برای من هیچ ندارد.
اگر انسان چشم بصیرت داشته باشد، خود می داند چیزی که رفع نیاز او می کند خیلی باارزشتر و بهتر است از چیزی که باری بر دوش او باشد و مسئولیتی برای او به بار آورد.
آری! حضرت این واقعیت را به او می فهماند که این کفش با اینکه می گوئی بقدر یک درهم هم نمی ارزد ولی رفع نیاز مرا می کند، پس این کفش برای من محبوبتر و خوشایندتر است از حکومت و مقام مگر اینکه بتوانم از این مقام در اقامه حقی و از بین بردن باطلی استفاده نمایم.
ریاست، هدف نیست:
هیچگاه ریاست و مقام نباید برای انسان هدف باشد. ریاست جمهوری، نخست وزیری، استانداری، فرمانداری، ریاست ارتش و حتی ریاست یک اداره، اگر کسی به اینها به عنوان وسیله ای بنگرد یعنی استاندار مثلا هدفش این باشد در استان خودش به مردم خدمت کند، مشکلات آنها را بر طرف سازد، حقوق هموطنانش را تأمین کند، امنیت و آسایش را در آن منطقه برقرار نماید، برای رفاه مسلمانان تلاش کند، اگر این هدف باشد هم ارزش دارد و هم عبادت است و مورد توجه خدا است. مسئولین مملکتی آنگاه می توانند نزد خدا قرب پیدا کنند که پست را به عنوان مسئولیت بپذیرند و سعی کنند وظیفه خود را بهتر انجام داده، از عهده مسئولیت به نحو احسن بر آیند، اما اگر کسی پست را به عنوان هدف پذیرا شود، خیلی بد بخت است، زیرا دین خود را که از دست داده، در دنیا نیز نمی تواند چندان زندگی آرام و لذت بخشی داشته باشد، آن کس که بر مردم فخر بفروشد و بجای خدمت، مردم را از خود براند، نه دنیا دارد و نه آخرت. اینجا است که یک جفت کفش پاره وصله خورده بهتر و با ارزشتر است از چنین پست و مقامی.
حضرت امیر «ع» در جای دیگر از همین نهج البلاغه، در نامه ای به یکی از استاندارانش، چنین مرقوم می فرماید:
«ان عملک لیس لک بطعمه و لکنه فی عنقک امانه»
این پست و مقام برای تو طعمه نیست که از آن بهره ببری بلکه امانتی است که به دوش تو گذاشته شده است و باید در حفظ و نگهداری آن کوشا باشی.
هشدار به مسئولین:
اینجانب همواره به برادرانی که در پست ها هستند و از پیروان و علاقمندان حضرت علی «ع» می باشند، تذکر داده ام که این فرمایش علی «ع» را آویزه گوش خود قرار دهند من از تمام مسئولین بزرگ و کوچک، رؤسا، رئیس جمهور، نخست وزیر، استانداران، فرمانداران، فرمانداهان سپاه و فرماندهان ارتش و مدیران کل می خواهم که به مقام به عنوان هدف نگاه نکنند و بدانند که «هر که بامش بیش برفش بیشتر»
هر چه پست و مقامت بالاتر رود، وظیفه ات سنگین است.
واقعاً اگر انسان به پست و مقام به عنوان مسئولیت و وظیفه و بار سنگین نگاه کند، دیگر هیچ نگران نمی شود، اگر مقام را از او بگیرند چرا که این مقام جز مسئولیت و جوابگوئی هیچ ندارد، چه بهتر که از دست من برود و دیگری آن را متحمل شود. البته هر یک از این مقامها واجب کفائی می باشد و بر همه واجب است که آن را انجام دهند ولی اگر کسی به آن وظیفه پرداخت، از دیگران ساقط می شود مانند مرده مسلمانی که روی زمین افتاده است، بر همه واجب است که او را غسل دهند و کفن کنند و دفن نمایند پس اگر کسی این کار را کرد، از دیگران ساقط است. آیا شما که این مرده مسلمان را می بینید، اگر کسی این کارها را انجام داد و او را غسل داد و کفن کرد و نماز گزارد و دفن نمود، خوشحال نمی شوید که وظیفه شما ساقط شده است؟! این مقامها و ریاستها همین گونه اند.
اگر کسی ریاستی را پذیرفت و برای خدمت به جامعه رئیس جمهور یا نخست وزیر یا استاندار شد، قهراً ما باید خوشحال باشیم که این بار سنگین بر دوش ما قرار نگرفته است، مگر اینکه متصدیان نتوانند وظیفه خود را انجام دهند. پس آنجا که می بینیم حضرت امیر (ع) اعتراض می کنند برای این است که اشکالاتی به ذهن حضرت بوده، که مثلا فلان استاندار وظیفه خود را خوب انجام نمی دهد.
تمام شیعیان، طرفداران، پیروان و علاقمندان حضرت علی (ع) در هر پست و مقامی که هستند، باید این نکته را توجه کنند از پست و مقامشان به نفع اسلام و مسلمین استفاده کنند و وظیفه را خوب انجام دهند و از زیر بار مسئولیت بر آیند.
ای آقائی که رئیس یک اداره هستی و امضای تو برای یک بیچاره ارزش دارد، هیچ می دانی که این بیچاره ای که امروز به اداره مراجعه کرده است، یک روز کارش را رها کرده است، به اینجا آمده است و تو ای آقای مسئول اداره، در ظرف یک دقیقه می توانی کار او را انجام دهی، و فردا او می تواند به سر کارش بر گردد، هم به اقتصاد کشور خدمت کند و هم به زن و بچه اش خدمت نماید، پس تو با یک دقیقه صرف وقت، در حقیقت به اقتصاد کشور خدمت کرده ای،
پس وظیفه ات را انجام بده و در کارت اهمال نکن. دردی تنها به این نیست که سر گردنه، با اسلحه مردم را بدزدند، بلکه دزدی از وقت نیز همانگونه است.
کسی که اداره ای را اشغال کرده و موظف است ۸ ساعت در آنجا کار کند، اگر یک ساعت از اولش بزند، یک ساعت هم از آخرش بزند، یک ساعت هم به اسم نماز خواندن مردم را پشت در معطل کند، دزد است، آن هم چه دزدی؟ «ذنب لایغفر» گناهش بخشوده نیست.
اگر وقت اداره را صرف تلفن زدن بکنی، هر چند مختصر، مثلا به منزلت تلفن کنی که برای نهار چیزی تهیه کنید! اگر این سبب شود که کار بیچاره ای تأخیر بیفتد، این خودش گناه است ودزدی است. البته اگر مراجعه کننده ای نداری، و حق تلفن کردن از اداره هم داری، در آن صورت اشکال ندارد. ولی آنگاه که مردم پشت در ایستاده اند و برای هر کدام، اگر یک دقیقه وقتت را صرف کنی به سر کار خود می روند و به تولید کشور خدمت می کنند، اگر چنانچه اینها را معطل کنی (حتی برای یک تلفن زدن) دزدی از وقت کرده ای و تو که اجیر ملتی و از حقوق این مردم استفاده می کنی، بزرگترین خیانت را به آنها کرده ای. شیعه علی بودن این نیست که آرزوی زیارت کردن حضرت علی «ع» را بکنی و در عمل پیرو آن حضرت نباشی!
ثم خرج فخطب الناس فقال:
از آن پس (از خیمه) خارج شد و مردم را مخاطب قرار داد (و برای آنها سخنرانی کرد) و چنین فرمود:
هدف بعثت:
«ان الله بعث محمداً صلی الله علیه و آله، ولیس احدٌ من العرب یقرأ کتاباً و لا یدَّ عی نبوه».
خداوند بر انگیخت حضرت محمد (ص) را در وقتی که هیچ یک از عرب کتابی نمی خواند و ادعای پیامبری نمی کرد.
در آن زمان، نوعاً عرب ها سواد نداشتند و کتابی نمی خواندند ولی شاید مراد از کتاب در اینجا، کتاب آسمانی باشد یعنی عربها با دین و آئین کاری نداشتند و بیشتر بت پرست بودند مگر برخی یهودیان و مسیحیان ولی در هر صورت تورات و انجیل آنها هم خالص و بی غل و غش نبوده بلکه تحریف شده بود، بنابراین، در حقیقت کسی کتاب آسمانی در دست نداشت. از آن گذشته مدعی نبوت هم نبودند و اصلاً بحث از پیامبری و نبوت در بین نبود، هر چه بود سخن از «لات و هبل و عزّی» بود.
«فساق الناس حتی بوّأهم محلّتهم»
پیامبر اکرم (ص) مردم را (به سوی خدا) سوق داد و آنان را به جائی که باید برسند رساند.
خداوند مردم را نیافریده است که در برابر لات و هبل و عزّی و دیگر بتها کرنش کنند بلکه آنان را خلق کرده که به کمال برسند، به حقایق عالم وجود پی ببرند، پیامبر اکرم مردم را از گمراهی و سر در گمی نجات داد و به منزلگاه خودشان رساند.
«بوّاهم: جا داد آنها را
محتلهم: یعنی آن جائی که باید نازل شوند و منزل گیرند. محله اسم مکان است از ماده حلول و حلول یعنی نازل شدن. در قرآن آمده است : «تحل قرباً من دارهم» نزدیک منزلشان جای می گیرد و نازل می شود.
«و بلغهم منجاتهم»
و آنان را به محل نجاتشان رسانید.
دین اسلام را برای آنها آورد: توحید و نبوت و معاد و اخلاق حسنه اسلامی را به آنها یاد داد. و همین سبب نجاتشان شد.
منجات: اسم مکان است یعنی محل نجات.
بلغهم: رسانید آنها را
«فاستقامت قناتهم و اطماًنت صفاتهم»
سر نیزه آنان مستقیم شد (نیرومند و مقتدر شدند) و سنگ زیر پایشان محکم شد (از حالت تزلزل در آمدند و آرامش یافتند.)
استقامت: مستقیم و محکم شد.
قناتهم:قنات به معنای سر نیزه است.
استقامت قناتهم: کنایه از این است که مقتدر و نیرومند شدند. این چند نفر عربی که همواره مورد ظلم و ستم قرار می گرفتند، اسلام آنچنان قدرت و نیرویی به آنان داد که شرق و غرب، ایران و روم مطیع و مسخر آنها شدند. در ظرف سی چهل سال دین اسلام آنچنان سلطه و قدرتی پیدا کرد که این ملت عقب افتاده و بی سواد و وحشی، از تمام ملتهای جهان متمدن تر و مترقی تر شدند.
پیامبر اکرم (ص) آنان را به جائی رساند که حکومت کسری و قیصر در برابر آنها شکست خورد.
«اطمأنت: مطمئن شد و آرامش پیدا کرد.
صفاتهم: صفات مفرد است و ربطی به صفات (جمع صفت) ندارد. صّفات، سنگ صاف را گویند.
اطمانت صفاتهم: کنایه از این است که اوضاع متزلزل آنان محکم و قابل اطمینان شد.
عرب در زندگی آرامش نداشت. بی جهت به همدیگر حمله می کردند، غارت می کردند، همدیگر را می کشتند و هیچ وقت آرامش خاطر نداشتند ولی به برکت اسلام آن جنگ ها و زد و خوردهای جاهلیت از بین رفت و جای پایشان محکم شد و حالت تزلزل و اضطراب مبدل به آرامش و آسایش شد.
همگامی علی «ع» با پیامبر «ص»:
«اما والله ان کنت لفی ساقتها، حتی تولّت بجذا فیرها»
بخدا قسم من از آنها بودم که لشکر (کفر) جاهلیت را متفرق می کردم تا اینکه جاهلیت پشت کرد و به تمام وجود مغلوب شد.
حضرت می خواهد بفرماید: من هم در این جهت سهم به سزائی داشتم، در همه جا پا جای پیامبر می گذاشتم، جاهلیت و بد بختی را برطرف ساختم و به جایش اطمینان و آرامش آوردم.
ساقتها: ساقه، قسمت عقب لشگر را می گویند و این کنایه از این است که همواره من از پشت لشگر جاهلیت راه می افتادم که لشگر را از بین ببرم.
ارتش پنج قسمت داشته است: ۱-مقدمه الجیش، قسمت جلودار لشگر. ۲-میمنه، طرف راست ۳-میسره، طرف چپ ۴-قلب، وسط لشگر ۵-ساقه، قسمت عقب لشگر.
ساقه: جمع سائق یعنی راننده مانند قائد که جمعش قاده است. و ساقه لشگر به آنهائی می گویند که لشگر را می رانند، پس نقش مهمی را ایفا می کنند. البته در اینجا، حضرت نمی خواهند بگویند که من جزو ساقه ارتش کفر بودم بلکه: من در عقب این لشگر، آنها را می راندم که متفرق شوند و به جای آنها حقیقت بیاید.
إن: مخففه از مثقله است، پس اینجا انَّ است، نه اینکه ان شرطیه باشد.
ان کنت: یعنی همانا من بودم
تولّت: پشت کرد و فرار نمود.
حذافیر: جمع حذفور به معنای جانب است. بحذافیرها یعنی به تمام وجود و همه جوانب و اطراف.
«ماضعفت و لا جبنت»
هیچگاه ناتوان نشدم و هیچ وقت ترس در دلم پیدا نشد.
هدف جنگ:
«و ان مسیری هذا لمثلها»
و این مسیری که امروز (در جنگ جمل) پیش گرفته ام، مانند همان مسیری است که (در جنگهای صدر اسلام برای پیروزی اسلام) داشتم.
همانگونه که در تمام جنگهای صدر اسلام، برای پیاده شدن اسلام فعالیت می کردم، امروز که به جنگ جمل می روم با اینکه طرف مقابل –در ظاهر- مسلمان است ولی هدف من همان هدف گذشته است خیال نکنید که من در جنگ جمل –و پس از آن صفین و نهروان- شرکت می کنم، برای این است که می خواهم پایه های حکومتم را محکم کنم! هدف من تنها پیاده شدن حق و از بین بردن باطل است. من همان آدمی هستم که در آن جنگها بخاطر پیاده شدن اسلام می جنگیدم، امروز هم برای پیاده شدن اسلام و جلوگیری از فتنه می جنگم. با این که این جنگ –در صورت ظاهر- با جنگهای صدر اسلام تفاوت دارد و طرف مقابل عده ای از مسلمانان است ولی اگر آنجا، هدف از بین بردن باطل بود، اینجا هم همان هدف را دنبال می کنم.
آری! همان گونه که حضرت امیر «ع» بر علیه ستمگران قیام کرد، ما هم امروز بر علیه صدام و صدامیان باید قیام کنیم و طغیانگران و ستمگران را از بین ببریم.
«فلا بقرنَّ الباطل حتی یخرج الحق من جنبه»
بدانید که من باطل را قطعاً خواهم شکافت تا اینکه حق را از پهلوی آن بیرون کشم.
حضرت، حق را در اینجا اینچنین تشبیه کرده که گویا حیوانی آمده و در گرانبهائی را بلعیده است، در اینجا شکم حیوان را باید پاره کرد تا آن درّ گرانبها بیرون آید. امروز که حق و حقیقت با خرافات و باطلها آلوده شده و در هم آمیخته، باید این باطلها را شکافت و فتنه ها را از بین برد تا اینکه حق و حقیقت ظاهر و آشکار گردد.
لأبقرن: می شکافم. لأنقبنَّ هم گفته شده و معنایش این که سوراخ می کنم.
«مالی و لقریش»
مرا با قریش چه کار؟ قریش از من چه می خواهد؟
«والله لقد قاتلتهم کافرین و لأقاتلنهم مفتونین»
به خدا قسم با آنان جنگیدم هنگامی که کافر بودند و امروز با آنان می جنگم و مبارزه می کنم برای اینکه فتنه و فساد را براه انداخته اند.
آنگاه که قریش بت پرست وکافر بودند، با آنان به پیکار برخاستم و جنگیدم و امروز هم با آنان می جنگم و مقاتله می کنم برای اینکه گرفتار فتنه شده اند و فساد می کنند.
«و انی لصاحبهم بالأمس کما انا صاحبهم الیوم»
من همان کسی هستم که دیروز در برابر آنها ایستادم همانگونه که امروز در برابر آنها ایستادگی می کنم.
«والله ماتنقم منا قریش الا ان الله اختارنا علیهم»
بخدا سوگند، قریش هیچ دشمنی با ما ندارد مگر اینکه خداوند ما را برای آنها برگزیده است.
ادامه دارد
درسی که حج به رهروان راه خدا می آموزد
از افتادن روی قبور مطهره و کارهایی که گاهی مخالف شرع است جداً اجتناب کنند. امام خمینی
نیابت برای نماز طواف صحیح نیست. باید هرکس بهر نحو می تواند نماز بخواند و مجزی است. امام خمینی
درسی که حج به رهروان راه خدا می آموزد
در میان درسهای با ارزشی که مراسم پر شکوه حج به انسانها می دهد، درسی است که به بندگان عابد و سالکان راه خدا می آموزد. این درس در خلال کلیه مراسم حج از شروع مسافرت تا انجام و پایان مناسک تا برگشتن به وطن در همه موارد وجود دارد. در این نوشته فقط آداب احرام، واجبات، مستحبات و محرمات آنرا از نظر می گذرانیم تا به درسهای آن آشنا شویم.
در روایات آمده است که حج نزول به خداوند و وارد شدن به او است. از علی (ع) نقل شده که فرمود: کسانی که حج و عمره می روند میهمان وارد بر خدواند هستند و حق است بر خداوند که مهمانان خود را گرامی بدارد و آنها را بیامرزد.
«عن علی (ع) قال: و الحاج و المعتمر و فد الله و حق علی الله ان یکرم وفده و یحبوه المغفره»
(جامع الاحادیث ج۱۰ ص۱۵۴).
حاجی که بسوی خانه خدا حرکت می کند گویا می خواهد بر خدا وارد شود و مقصد او ورود بر خداوند است.
مراسم احرام که در آغاز حرکت زائر بسوی کعبه انجام می شود و به عنوان ادب و احترام ورود به حرم الهی است نشان می دهد که چگونه بنده خدا و انسان عابدی که در دنیا در مسیر حرکت بسوی خداوند است باید خود را بسازد تا بر خداوند وارد شود. در روایات آمده است که مستحب است هنگام محرم شدن بگوید:
«اللهم انی اسئلک ان تجعلنی ممن استجاب لک و آمن بوعدک و اتبع فانّی عبدک و ابن عبدک و فی قبضتک»
(جامع الاحادیث ج۱۱ ص۳)
خدایا از تو مسئلت دارم مرا از کسانی قرار داهی که دعوت تو را اجابت نمودند و به وعده تو ایمان آوردند و از فرمان تو پیروی کردند زیرا من بنده تو و فرزند بنده تو و در قبضه قدرت تو هستم.
زائر باید با ابراز بندگی و اظهار کوچکی لباس ادب بپوشد و بسوی خانه خدا حرکت کند. مستحب است قبل از پوشیدن لباس احرام، بدن خود را نظیف و پاکیزه نماید و بعد لباس احرام بپوشد.
از امام صادق (ع) نقل شده که فرمود: هنگامیکه به میقات رسیدی موهای زیر بغل خود را ازاله نما، ناخن های خود را بگیر، موهای عانه خود را بتراش و شارب خود را کوتاه کن. «فانتف ابطیک و احلق عانتک و قلم اظفارک و قص شاربک»
(جامع الاحادیث ج۱۱ ص۱۲)
این نظافت باید قبل از احرام باشد تا زائر در حال احرام تمیز و پاکیزه باشد. حرکت حاجی به سوی خانه خدا در جمع زائران است و باید بدن و لباس او نظیف باشد تا موجب اذیت و آلوده شدن دیگران نگردد.
بنده خدا و سالک راه او نیز که همیشه در حال حرکت به سوی خدا است باید نظیف باشد زیرا زندگی و عبادت او در بین اجتماع است و نباید انسان اجتماع را ناراحت و یا آلوده کند و در عین حال که تنظیف بدن و دوری از آلودگی ظاهری برای شخص محرم لازم است.
شاید این دستور اشاره ای هم داشته باشد که دوری از آلودگی گناه و پاکیزه نمودن باطن با آب توبه در حرکت بسوی خدا لازم است. مؤید این مطلب روایتی است که از حضرت سجاد (ع) نقل شده است، در این روایت آمده است که امام سجاد (ع) از مردی پرسید: نظافت کردی و محرم شدی و حج را منعقد نمودی؟ جواب داد: آری. فرمود: هنگامی که نظافت کردی و احرام بستی و حج را منعقد نمودی، نیت کردی که با نور توبه خالص برای خدا خود را پاکیزه نمائی. جواب داد: نه. فرمود: (پس گویا) نظافت نکرده ای و احرام نبسته ای و حج را منعقد ننموده ای.
«عن علی ابن الحسین (ع) مرسلاً انه قال (فی حدیث) تنظفت و احرمت و عقدت بالحج قال: نعم قال: فحین تنظفت و احرمت و عقدت الحج نویت انک تنظفت بنور التوبه الخالصه لله تعالی قال لا قال له ما تنظفت و لا احرمت و لا عقدت الحج».
بعد از آنکه بدن خود را نظیف کرد مستحب است به عنوان احرام غسل نماید و این غسل نیز اشاره دارد که بنده خدا باید با طهارت باطن و غسل توبه و بیرون آمدن از گناه به سوی خدا حرکت کند. مرحوم صدوق می فرماید: هر گاه خواستی برای احرام غسل کنی چنین بگو: «اللهم طهرنی و طهرلی قلبی…» خدایا مرا پاکیزه گردان و قلب مرا نیز برایم پاکیزه نما.
(جامع الاحادیث ج۱۱ ص ۱۷)
هنگام محرم شدن، مرد باید لباسهای دوخته خود را بیرون آورد و لباس مخصوص احرام را بر تن کند، حتی اگر لباس احرام نداشته باشد قبای خود را وارونه و واژگونه بپوشد. یکی از چیزهائی که در انسان معمولاً نشان منیّت او از اسباب تظاهر او می گردد لباس است، چه اینکه یکی از بارزترین نشان طبقاتی که شاهان را از گدایان امتیاز میدهد لباس است. در اینجا کسی که عازم زیارت خانه خدا است و بسوی خدا میرود باید لباس های خود را بیرون بیاورد یعنی باید خود را از ریا و نفاق دور نگه دارد.
در ضمن روایتی که قسمتی از آنرا از حضرت سجاد «ع» نقل کردیم آمده است که امام سجاد «ع» از آن مرد پرسید: آیا هنگامی که لباس دوخته را از بدنت بیرون آوردی نیت نمودی که خود را از ریا و نفاق برهنه کرده باشی؟ جواب داد: نه. فرمود: (پس گویا) از لباس دوخته بیرون نیامده ای.
«فحین تجردت عن مخیط ثیابک نوبت انک تجردت من الریاء و النفاق والد خول فی الشبهات، قال لا… قال فلا تجردت عن مخیط الثیاب.»
و همینطور همه بندگان خدا که در زندگی خود همواره در حرکت بسوی خدا هستند باید خود را از ریا و نفاق دور نگهدارند.
لباس مخصوص احرام دو قطعه پارچه است که یکی را بر کمر می بندند و دیگری را روی شانه می اندازند و مستحب است که این دو قطعه ساده و سفید و بی نشان باشد تا همه را بدون تظاهر و ریا یکسان جلوه دهد. و مستحب است عقد احرام بعد از خواندن نماز باشد چه اینکه حرکت بندگان خدا به سوی خدا با نماز انجام می گیرد. سالک راه خدا باید بداند نماز بهترین عبادتی است که در هر حال می تواند رابطه عبد را با معبود محکم کند.
زائر بعد از اینکه لباسها را بیرون آورد و لباس احرام پوشید با گفتن لبیک، احرام را منعقد می کند. لبیک جواب ندای حق است که بندگان را به سوی خود فرا خوانده و یا جواب ندای ابراهیم خلیل است که مردم را به حج دعوت نموده است. اگر لبیک را به این صورت ادا کند، محرم می گردد: «لبیک، اللهم لبیک، لبیک لا شریک لک لبیک».
پس از اینکه احرام منعقد گردید و زائر با لبیک به دعوت و ندای حق پاسخ داد و رو به خانه خدا حرکت کرد، در حال احرام چند چیز بر او حرام می گردد که هر کدام اشاره ای دارد بر چگونه زیستن انسان و چگونه عبادت کردن او و چیزهائی که بر محرم حرام است از این قرار است:
۱-پوشیدن لباس دوخته (برای مرد)
همانگونه که قبلا اشاره شد، لباس دوخته یکی از بارزترین نشان شخصیت و منیت است و باید هر بنده ای که بسوی خدا در حرکت است محو در او باشد و از خود هیچگونه منیتی نداشته باشد.
۲-پوشیدن جوراب و کفشی که روی پا را بپوشاند:
پا برهنه حرکت کردن علامت خضوع و نهایت فروتنی است. پوشیدن کفشی که فقط کف پا را پوشانده باشد مانند پابرهنه بودن نشانه خضوع است. بنده خدا که بسوی خدا می رود باید با خضوع باشد، نمی تواند چکمه پوش باشد و با تبختر حرکت نماید.
۳-پوشاندن سر برای مرد:
سر برهنه بودن نیز علامت خضوع است که باید محرم رعایت نماید جز برای زن که حفظ حجاب و عفت برای او لازم تر است.
۴-زیر سایه رفتن در حال حرکت:
فلسفه احکام و علل تشریع عبادات از اسراری است که فقط شارع مقدس می داند و عقل بشر نمی تواند بدون کمک از معصومین آنرا بیابد ولی در اینگونه موارد گویا به رهروان راه خدا هشداری داده شده که پیمودن راه دوست و رسیدن به مقصود مشکلات فراوان دارد، انسان نمی تواند آنها را تحمل نکند، اگر بخواهد از تابش آفتاب بهراسد و به سایه پناهنده شود و بخواهد وسیله ای فراهم کند که همیشه زیر سایه باشد از قافله رهروان عقب میماند. عابد و سالک راه خدا باید همیشه همچون بردگان حلقه به گوش، سر برهنه و پا برهنه در آفتاب و گرما، با خضوع کامل، شتابان راه را طی کند تا به منزلگه مقصود برسد.
۵-استعمال بوی خوش:
یکی از چیزهائی که انسان را در سلوک راه حق از معنی باز میدارد لذت ها و کامیابی های بیش از حد لازم است. در احادیث وارده تمتعات و بهره گیری های دنیوی اگر بیش از حد لزوم باشد، مذموم شناخته شده و آنرا یک نوع سرگرمی دانسته اند که انسان را از معنویت باز میدارد، استعمال بوی خوش اگر به قصد لذت باشد توجه زائر را به خود جلب می کند و او را به خود مشغول می سازد.
۶-گرفتن بینی از بوی بد:
آری! زندگی، ناملایمات دارد. انسان باید ناملایمات را تحمل کند. اگر قرار باشد با هر ناملایمی که برخورد میکند بینی خود را بگیرد و بگونه ای از کنار آن بگذرد که هیچگونه آسیبی به او نرسد، نمی تواند بار خود را به مقصد برساند.
قحطی ها، جنگ ها، نارسائیها، همه ناملایماتی است که انسان باید آنها را تحمل نماید و از آنها نگریزد. مسلمان عابد در اسلام نمی تواند گوشه ای را برای عبادت اختیار کند تا همچون راهبان در مسیحیت هیچ بوی بدی را استشمام نکند و هیچ ناملایمی را تحمل ننماید بلکه باید در متن اجتماع باشد و با برادران مسلمان خود در غمها و شادیها شریک باشد.
۷-صید نمودن
برای محرم در حال احرام شکار نمودن حرام است و خوردن گوشت شکار هم که دیگران صید نموده اند برای او حرام می باشد و همینطور نشان دادن شکار به شکارچی و هر نوع کمک نمودن به او بر محرم حرام است.
برای بعضی از اعراب که همیشه کارشان صید بوده و صیادی برای آنها بصورت عادتی در آمده بود، ممنوعیت از صید امتحان بزرگی بود که آیا آنها خدا را در نهان و آشکار اطاعت مینمایند یا نه؟ صیاد کسی است که همیشه با صید خویش یک موجود زنده دیگری را برای بعاء خود یا لذت بیشتر خود، ازحیات و هستی ساقط می کند، سالک راه خدا نباید اینگونه باشد. ربا خواری، احتکار، گرانفروشی و زالو صفتی همان صیادی است که اگر انسان در دنیا گرفتار آن باشد به مقام قرب خدا راه پیدا نمی کند مگر توبه کند و آنرا تلافی نماید همانطوری که حاجی، مقرب نمی گردد مگر کفاره صید خود را بدهد.
۸- لذتهای جنسی:
همانگونه که یادآور شدیم لذت ها و کامرانی هائی که جنبه حیوانی دارد، از بعد معنوی انسان می کاهد و او را از مقام قرب معبود دور می سازد. باید در اینگونه امور به متن دستورات شرع مقدس توجه گردد، هر کجا ممنوع شده خود داری شود و هر کجا مشروع گردیده به میزان لازم عمل گردد.
۹-زینت نمودن و سرمه کشیدن
زینت نمودن و سرمه کشیدن و هر گونه خود آرائی نیز با خضوع و بندگی نمی سازد و محرم باید در هر حال، خضوع خود را حفظ نماید.
۱۰-نگاه کردن در آئینه:
در آئینه نگاه کردن موجب خودبینی است و خودبینی با خدا بینی منافات دارد. سالک راه خدا باید از هر گونه عجب و خودبینی و خودپسندی بپرهیزد.
۱۱-جدال:
جدال در مناسک حج و رساله های عملیه به قسم خوردن به «الله» تعبیر شده و گفته اند معنای جدال آن است که خدا را در معرض قسم آوری چه راست باشد و چه دروغ. آری! کسی که خدا را به عظمت یافته و در تمام عمر برای رسیدن به لقاء او در تلاش است هرگز به او سوگند دروغ یاد نمی کند و او را برای اندک مسئله مادی در معرض سوگند قرار نمی دهد ولو راست باشد.
۱۲-فسوق (گناه):
خطرناکترین چیزی که انسان را از مقام قرب خدا دور میسازد گناه است. فسوق که در احرام ممنوع شده بیشتر بر دروغ گفتن و فحش دادن و به دیگران فخر فروختن اطلاق شده ولی واضح است که هر گونه گناه انسان را رو به سفوط می برد و او را از تقرب به خدا باز میدارد.
۱۳-کشتن جانوارنی که در بدن انسان ساکن هستند:
در خارج از احرام انسان می تواند جانورانی را که در بدن او هستند از خود دور کند زیرا آنها موجب اذیت انسان می گردند و چه بسا او را به بیماریها مبتلا نمایند ولی در احرام کشتن و کنار نمودن آنها حرام است.
شاید این تحریم به این مطلب اشاره داشته باشد که انسان عابد و سالک در زندگی پناهندگانی دارد که نمی تواند به بهانه اینکه توجه خلق خدا با توجه به خدا نمی سازد آنها را از خود دور نماید، پیمودن راه خدا با توجه نمودن به مخلوقات او که به انسان پناه آورده اند منافاتی ندارد بلکه پناه دادن و رسیدگی به مخلوق نیازمند و درمانده و توجه به آنها خود عبادتی است که انسان را بخدا نزدیکتر میسازد.
۱۴-برداشتن سلاح جنگ:
همراه داشتن سلاح جنگ یک نوع ترس و وحشتی در دیگران ایجاد می کند،حرم خداوند برای همه جایگاه امن است و زائر نباید در جایگاه امن، سلاح جنگ داشته باشد همینطور انسان در زندگی باید بگونه ای باشد که دنیا را برای همه جایگاه امن بداند و مردم از او در امان باشند و کسی از او خوفی نداشته باشد. اسلحه برداشتن و جنگیدن برای انسان در یک حالت اضطراری است که برای دفاع از خود و یا دفاع از کیان اسلام لازم است ولی در جای امن انسان نباید دیگران را بترساند و در دل آنها ایجاد خوف نماید.
۱۵-کندن گیاهان حرم:
از بین بردن و کندن گیاهان یک نوع خرابکاری در حرم خدا محسوب میگردد که بر محرم حرام شده است یعنی سالک راه خدا در زندگی نباید خرابکار باشد. خرابکاری در ملک خدا برای بنده خدا دور از شرط بندگی است.
برای محرم محرمات دیگری نیز وجود دارد که ریشه آنها به یکی از امور یاد شده برمیگردد.
کوتاه سخن اینکه، محرم زائری است که از میقات،پاسخ به ندای حق میدهد و لبیک گویان با آداب مخصوصی به سوی خانه خدا حرکت می کند و انسان نیز در دنیا موجودی است که در فطرت خود به ندای خدا لبیک گفته و بسوی او در حرکت است.
مراسم احرام به انسان این درس را می آموزد که ای انسان! تویی که حلقه عبودیت را بر گردن خود آویخته ای و در این راه توفیق سعادت یافته ای و بسوی معبود میروی! با صدای رسا لبیک بگو، از اوامر و نواهی حق اطاعت نما، لباس گناه را از تن بیرون بیاور، با غسل توبه خود را از آلودگی معصیت پاک گردان، بدون نفاق و تظاهر و ریا، بدون خودبینی و کبر و خود پسندی، با خضوع کامل به دور از همه سرگرمیها و غرق شدن در لذتها و کامرانیها، با تحمل مشقتها و سختی های راه و بدون خودداری از ناملایمات در حالیکه عده ای از مخلوقات خدا را نیز زیر پر بگیری و آنها را پناهنده خود بدانی و بدون اینکه دیگران را فدای خود سازی و بدون اینکه کوچکترین نا امنی برای دیگران بوجود بیاوری و بدون اینکه حتی ترسی از تو در دلهای بندگان خدا باشد و بدون کمترین عملی که موجب خرابکاری گردد، به راه خود ادامه بده، خدا تو را به مقام قرب خود راه میدهد و اگر اینگونه نباشی شرط بندگی را بجا نیاورده ای و به مقام قرب او راه پیدا نمی کنی مگر توبه کنی و همه را جبران نمائی.
طواف را به نحو متعارف که همه حجاج به جای می آورند، به جا آورند و از کارهایی که اشخاص جاهل می کند احتراز شود. امام خمینی
اگر اول ماه ذیحجه ترد علمای اهل سنت ثابت شد و حکم کردند به اول ماه، باید حجاج شیعه از آن ها تبعیت کنند. امام خمینی
پاسداران بزرگ اسلام
سید محمد جواد مُهری (۲۴)
شیخ مرتضی انصاری
شیخ مرتضی انصاری، یگانه دوران و نابغه زمان، الگوی فقه و اصول و آینه تمام نمای ورع و پارسائی و تقوا و پرستش خدای بزرگ، آفتابی که تمام دانشمندان و فقها از پرتو انوار او، کسب فیض کردند و فضلا و عالمان از آموختن کتابهایش، مدارج فضل و کمال را طی نمودند و همواره حوزه های علمی از این وجود مقدس استفاده کرده و برای یاد گرفتن هر جمله از رسائل و مکاسبش، ساعتها و گاهی روزها وقت صرف می نمایند و تا تاریخ زنده است، شیخ انصاری زنده و جاوید است.
اگر نه این بود، که از زندگی این راد مرد بزرگ درسی بگیریم و برای خود سرمشقی داشته باشیم، از او سخن به میان نمی آوردیم، گر چه ما کوچکتر از آنیم که زندگی چنین عظیمانی را مورد بحث و بررسی قرار دهیم ولی همانگونه که گفته اند «ما لا یدرک کله، لا یترک کله» و چون انگیزه ما این است که تا می توانیم زندگی آنان را با زبان حروف –گرچه خیلی نارسا و ناقص است- بنویسیم، زیرا نه تنها علم و دانش آنها برای ما مطرح است، که زندگی روزمره آنان نیز الگو و نمونه است و باید فصولی از کتاب زندگی ساده آنان را با هم بخوانیم و در آنها از آنها تقلید کنیم، زیرا بخش علمی را دانشمندان بحث می کنند و اما فصول معنوی این کتاب را جز خدا و فرشتگان و معصومان، کسی نداند.
شیخ انصاری کیست؟
مرحوم شیخ محمد امین انصاری –که خود یکی از علمای والا مقام است- دارای سه فرزند بود: مرتضی، منصور و محمد صادق که بین هر یک از آنان (مانند فرزندان ابوطالب) ده سال فاصله بود. شیخ مرتضی انصاری در روز عید غدیر (۱۸ ذی الحجه) از سال ۱۲۱۴ هجری قمری در «دزفول» این شهر قهرمان پرور به دنیا آمد.
شاید مصادف بودن روز ولادتش با عید غدیر، تأثیری معنوی در ساختن وی داشته باشد ولی در هر صورت، آنچه شخصیت او را ساخت، در وهله اول تربیت پدر و مادر بود که نوشته اند، هیچ گاه مادرش بدون وضو به او شیر نمی داد وانگهی در محیطی از دانش و فضیلت پرورش یافت.
و از طرفی دیگر، ایمان و تقوا برای او ملکه ای شده بود که او را از هر بدی دور ساخته و به هر فضیلتی رهنمون بود. «الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا».
نسب شیخ به جابر انصاری می رسد که او از یاران بزرگ پیامبر اکرم (ص) و از معدود کسانی بود که تا آخر نسبت به خاندان حضرت رسول (ص) وفادار ماند.
مادر شیخ، دختر شیخ یعقوب انصاری است. وی از زنان پرهیزگار و عابده بوده است که تا روزهای آخر زندگی نماز شب را ترک نکرد. نوشته اند: شیخ همواره مقدمات عبادت مادر را فراهم کرده و هنگام نیاز آب گرم برای وضوی او تهیه می نمود و در اواخر عمر که مادرش نابینا شده بود او را بر مصلایش قرار می داد، آنگاه خود نیز به نماز شب مشغول می شد.
هجرت علمی
شیخ انصاری مقدمات علوم را نزد عموی بزرگوارش –که از دانشمندان بنام بود- در دزفول فرا گرفت و پس از آن به فقه و اصول پرداخت و از علمای آن دیار –در مدتی کوتاه- بیشترین بهره را برد. او با نبوغ فوق العاده اش توانست، در همان اوائل زندگی و عنفوان جوانی به درجه ای والا از فقه و اصول برسد. ولی روح بزرگش هیچ گاه به این مختصر بسنده نمی کرد، لذا برای دنبال کردن این هدف مقدس، عزم ترک وطن کرده، مسافرتهای علمی خود را آغاز کرد.
نخستین مسافرت وی، همراه با پدر گرامیش، به کربلا برای زیارت مرقد مقدس سید الشهدا «ع» بود.
شیخ حسین انصاری استاد و عموی شیخ، به برادرش شیخ محمد امین گفت: هنگامی که به کربلا رسیدی، به دیدن سید محمد مجاهد (ره) برو و سلام مرا به وی برسان.
شیخ محمد امین به دیدار سید رفت و سلام برادرش را به وی رساند. در این دیدار، فرزندش شیخ مرتضی انصاری را با خود برده بود. شیخ مرتضی که بیش از ۱۸ سال ازعمرش نگذشته بود، در پائین مجلس نشسته بود.
سید مجاهد گفت: شنیده ام برادرم شیخ حسین در دزفول، نماز جمعه اقامه می کند. شیخ انصاری که فرصت را برای بحث علمی مناسب دید، از جای خود برخاسته به سید خطاب کرد:
مگر شما در وجوب نماز جمعه تردیدی دارید؟
سپس قریب دوازده دلیل بر واجب بودن نماز جمعه بر شمرده که وجوب آن برای سید و دیگر حاضران در مجلس قطعی و مسلم شد. آنگاه با دلیلهائی دیگر سخنان خود را مورد انتقاد و رد قرار داد که حاضرین، شگفت زده انگشت حیرت به دهان گرفتند.
سید که متوجه آنچنان نبوغ و استعدادی از این جوان ۱۸ ساله شده بود، رو کرد به شیخ محمد امین و گفت: او را به چه منظور آورده ای؟
-او را برای زیارت آورده ام
-او دارای استعدادی بزرگ است. لازم است برای تکمیل تحصیلات در کربلا بماند. من مخارجش را تامین می کنم و به عهده می گیرم.
شیخ محمد امین ناچار فرزند دلبندش را در کربلا گذاشت و خود به دزفول بازگشت.
شیخ چهار سال تمام در کربلا اقامت گزید و از محضر درس سید مجاهد و شریف العلمای مازندرانی استفاده شایان برد. پس از آن عثمانیان کربلا را تسخیر کردند، و علما ناچار آن دیار مقدس را رها کرده و به کاظمین رفتند.شیخ نیز به وطن بازگشت.
پس از گذشت یک سال، شیخ به کربلا بازگشت و دگر بار از محضر شریف العلما بمدت یکسال استفاده کرد، سپس به نجف اشرف هجرت کرده در حوزه درس فقیه محقق شیخ موسی کاشف العطا شرکت کرد، و پس از مدتی کوتاه به دزفول مراجعت نمود.
در سال ۱۲۴۰ هجری، شیخ قصد زیارت امام رضا (ع) را نمود هنگام حرکت فرموده بود: «آنچه را که باید از علمای عراق ببینم، دیده ام، میل دارم در این سفر از علمای ساکن ایران نیز استفاده ای کرده، بهره ای ببرم».
مادر شیخ که مدتها فراق او را تحمل کرده بود راضی به مسافرتش نبود، شیخ با اصرار زیاد از او درخواست کرد که او را اجازه دهد. پس از اصرار شیخ، بنابراین شد که هر چه خدا صلاح دید، همان را بپذیرند.
شیخ برای مادر استخاره ای کرد، این آیه شریفه آمد:
« »
ای زن! نترس و غمگین مباش! ما او را به تو رد خواهیم کرد و او را از مرسلین قرار خواهیم داد.
این آیه اندوه مادر را تسکین داد و آینده شیخ را نیز کاملاً روشن ساخت. بالاخره مادر اجازه داد.
شیخ در راه خود به اصفهان رفته و از آنجا به کاشان عزیمت کرد. حوزه علمیه کاشان –در آن زمان- به وجود ملا احمد نراقی «ره» مزین و مفتخر بود. شیخ برای استفاده از محضر ملا احمد نراقی «ره» چهار سال در کاشان ماند و چون او را شایسته و لایق می دانست از وجود او بهره زیادی برد، گرچه مرحوم نراقی در این مورد می فرماید:
استفاده ای که من از این جوان نمودم، بیش از استفاده ای بود که او از من برد. و همچنین در جای دیگر فرموده بود: «بیش از پنجاه مجتهد مسلم دیدم که هیچ یک از ایشان مانند شیخ مرتضی نبوده اند.»
نوشته اند: در آن هنگام که شیخ در کاشان به سر می برد، در حجره یکی از محصلین حوزه علمیه کاشان بود. روزی مختصر پولی به وی داد که نان بخرد و با هم بخورند، چون بازگشت، شیخ دید حلوا هم گرفته است. به او گفت: پول حلوا را از کجا آورده ای؟
-بعنوان قرض گرفتم.
شیخ نان خالی خورد و دست به حلوا نزد و حتی از آن قسمت از نان که حلوا روی آن قرار داشت نیز نخورد! و چنین فرمود:
*من یقین ندارم که برای ادای این دین زنده بمانم!
پس از مدت زمانی که گذشته بود و شیخ به مقام مرجعیت و زعامت شیعه رسیده بود. روزی همان طلبه به خدمت شیخ امد و پرسید:
-چگونه به این مقام والا رسیدی؟
-چون من جرأت نکردم حتی نان حلوا را بخورم ولی تو با جرأت نان و حلوا را خوردی!
پس از مدتی که شیخ به دزفول بازگشته بود و به امور شرعیه مردم رسیدگی می کرد، روزی دو نفر که با هم نزاعی داشتند، خدمت شیخ رسیده، از ایشان درخواست کردند به مرافعه آنها خاتمه داده، حکمی بکنند.
شیخ فرمود: فردا برای حکم حاضر شوید.
شبانه یکی از شخصیتهای دزفول، به شیخ پیغام داد که چون یکی از این دو، با او نسبت دارند، استدعا دارد، از ایشان جانبداری کند!!
شیخ از این پیغام بقدری ناراحت شد که شبانه قصد هجرت از وطن خود نموده چنین فرمود: «شهری که منتفذین آن، در احکام شرعش مداخله می کنند، توقف در آنجا صلاح نباشد».
شیخ از آنجا به نجف اشرف هجرت کرد. در آن زمان دو شخصیت بزرگ حوزه علمیه نجف را می چرخاندند! یکی شیخ علی کاشف الغطا و دیگری شیخ محمد حسن صاحب جواهر.
شیخ چند سالی در مجلس درس شیخ علی کاشف الغطا شرکت فرمود. نوشته اند روزی مرحوم کاشف الغطا به مرحوم شیخ جعفر شوشتری فرمود: گمان نکن شیخ مرتضی برای استفاده کردن به درس ما حاضر می شود. او دیگر نیاز ی به درس خواندن ندارد ولی چون شنیده است در خانواده های علمی تحقیقاتی هست، برای بدست آوردن آنها در این محضر، حاضر می شود.
پس از گذشت آن چند سال، شیخ دیگر به هیچ مجلس درسی حاضر نمی شد بلکه خود بطور استقلال، به تدریس و تصنیف و تالیف پرداخت.
مقام علمی شیخ انصاری:
شیخ در مقام تحقیق و بررسی و حل مشکلات فقه و اصول، نه تنها از علما و فضلای زمان خود برتر و بالاتر بود، بلکه در تاریخ نظیر او کمتر دیده شده است.
علامه نوری در مستدرک الوسائل می گوید:
«جابر بن عبدالله انصاری را همین افتخار بس که خداوند بر او تفضل فرمود و از صلب او مردی را به دنیا آورد که دین و آئین را یاری نمود. هیچ یک از علمای گذشته به مرتبه او در علم و تحقیق و دقت و پارسائی و ورع و پرستش و کیاست نرسیده اند بلکه پس از او هم علما به در جه او نخواهند رسید»
استاد شهید مطهری در ستایش ایشان چنین می گوید:
«شیخ انصاری را خاتم الفقهاء و المجتهدین لقب داده اند. او از کسانی است که در دقت و عمق نظر بسیار کم نظیر است. علم اصول و بالتبع فقه را وارد مرحله جدیدی کرد. او در فقه و اصول ابتکاراتی دارد که بی سابقه است. دو کتاب معروف او «رسائل و مکاسب» کتاب درسی طلاب شده است. علمای بعد از او شاگرد و پیرو مکتب اویند. حواشی متعدد از طرف علماء بعد از او بر کتابهای او زده شده.
بعد از محقق حلی و علامه حلی و شهید اول، شیخ انصاری تنها کسی است که کتابهایش از طرف علمای بعد از خودش مرتب حاشیه خورده است و شرح شده است…»
شیخ در علم اصول ابتکارات و نوآوریهای بسیار جالبی دارد که می توان ادعا کرد، کسی مانند او –تا زمان وی- چنین نوآوریها نداشته و لذا گاهی آن بزرگوار را «مؤسس» می نامند. و همچنین «شیخ» علی الاطلاق در سخنان فقهای پس از ایشان بر ایشان اطلاق می شود، با اینکه در علمای گذشته «شیخ» تنها بر شیخ طوسی «ره» اطلاق می شد.
شیخ انصاری نه تنها از دیدگاه شاگردان و علمای پس از خود، مورد احترام و تقدیر بسیار بودند بلکه استادان او نیز بیش از حد ایشان را مورد علاقه و محبت وشایسته احترام می دانستند (همانگونه که ذکر کردیم).
صاحب جواهر که مرجعیت و ریاست عامه شیعه را در زمان خود داشت، در سال ۱۲۶۶ که احساس کرد آخرین ایام زندگی خود را می گذراند، مجلسی تشکیل داد و تمام علما و مجتهدین نجف اشرف را در آن مجلس دعوت کرد. صاحب جواهر شیخ مرتضی را در جمع آنان نیافت، کسی را فرستاد که شیخ مرتضی را (که در آن زمان، او را ملا مرتضی می نامیدند) بیاورند. آن مرد شیخ را در حرم مطهر حضرت امیر«ع» یافت که روی به قبله ایستاده و برای بهبودی صاحب جواهر دعا می کند. پس از اتمام دعا به مجلس صاحب جواهر حضور یافت.
صاحب جواهر، شیخ انصاری را بر بالین خود نشاند و دستش را بر روی قلب خود گذاشت وفرمود: «الان طالب لی الموت» اینک مر گ بر من گوارا است. سپس به حاضرین رو کرد –و در حالی که آنان حیرت زده به صاحب جواهر می نگریستند- چنین گفت: «هذا مرجعکم من بعدی» پس از من، این مرد مرجع شما خواهد بود. و به این ترتیب از مقام علمی شیخ انصاری تقدیر کرده، شایستگی و لیاقت او را برای زعامت و ولایت امت اعلام کرد.
ادامه دارد
پیام شهید
این وصیت نامه ها انسان را میلرزاند و بیدار می کند امام خمینی
قسمتی از وصیتنامه رزمنده شهید مصطفی تاج الدین
عزیزان! میدانید که سخن دل را نمیتوان با قلم نگاشت، آنهم در شرایطی که خودم را در کربلای مکان و عاشورای زمان می بینیم اما چه کنم که می خواهم با شما و همه مظلومان تاریخ و مستضعفان جهان و حزب الله مظلوم درد دل کنم بناچار با قلم ناتوان و شکسته ام می نویسم باشد تا شما به کلمات من روح حیات بخشید.
برادرانم! خواهرانم! هم اکنون که دیدم وظیفه ام هست که به ندای رهبرم جواب دهم، جان بر کف جهت نابودی کفر و نفاق با سلاح آتشینم و قلب پر خروشم به جبهه های جنگ حق علیه باطل اعزام شدم، مطلبی چند با شما عزیزان دارم:
اول مطلبی که با شما عزیزان و بزرگان خود دارم. از حضرت علی علیه السلام است که چرا شما از شهادت میترسید مگر کودکی را سراغ دارید که از پستان مادرش بترسد؟ پس امام عزیزمان این اسطوره مقاومت را تنها نگذارید و همواره جان بر کف بفرمان این روح خدا باشید زیرا او بود که با رهبری پیامبر گونه اش مارا از ورطه هلاکت و سقوط به اوج درجه انسانیت و شرافت رسانید و همیشه خواستتان از خدای یکتا این باشد که : «خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار».
مطلب دوم اینکه امید امام و امت حضرت آیت الله العظمی منتظری و روحانیت مبارز پیرو خط امام، این مشعلداران راه حق و حقیقت و این فریاد گران سالهای خفقان همچون حضرت آیت الله طاهری که نماینده امام و امام جمعه شهرمان است از یاد نبرید و مواظب باشید با شایعه پراکنی ها، این ضد اسلامی ها، ضد قرآنی ها و این ضد روحانیت ها این عزیزان را نخواهند به کنار بزنند و مثل انقلاب مشروطه که شهید مظلوم آیت الله شیخ فضل الله نوری را کنار زدند بشود.
مطلب سوم این که ای عزیزان! امام سجاد (ع) فرمود: اگر همه مردم مشرق و مغرب بمیرند و قرآن با من باشد هیچ گاه هراسی نخواهم داشت و احساس تنهائی نخواهم کرد. شما عزیزان حزب الله مظلوم هیچ گاه احساس تنهائی نکنید گر چه سخت است به خاطر اینکه بعضی ها مانند گرگ که در لباس میش می باشند در بعضی از مساجد و بسیج ها رخنه کرده اند و ضربه های خود را می زنند، ولی چون شما عزیزان و زحمت کشان حزب الله خداوند را دارید و روحانیت پشتیبان شما است و راه حق و حقیقت و اسلام را به شما نشان می دهند نترسید که پیروزید و راه خود را ادامه دهید و این شعار را هیچ گاه از یاد نبرید و بعمل در آورید که میگوئید حزب الله میمیرد سازش نمی پذیرد. مواظب باشید دست به سازش با این سیاست بازان نزنید و همیشه زیرک و زرنگ باشید و سیاستمدار باشید نه سیاست باز. و به شما هائی که در بعضی از مساجد و بسیج ها و ارگانها رخنه کرده اید میگویم که مواظب باشید، اگر در پستهای بسیج و سپاه هم رخنه کرده باشید چون دست ولایت فقیه بر سر آنها است هر چه هم که فعالیت کنید نمی توانید به انحراف بکشید این ارگانها را.
و از شما برادران بسیج و سپاه می خواهم که مواظب باشید ارزش خود را از دست ندهید و نا آگاهانه تهمتی به کسی نزنید که فردای قیامت جلوی شما را میگیرند و این نصیحت از من کوچکتر از خودتان به شما که هر چیزی را از کسی شنیدید از او بخواهید به شما ثابت کند و کورکورانه قبول نکنید زیرا ممکن است آبروی شخصی در میان باشد و شما ترور شخصیت کنید هر چند که امام امت مان فرموده اند هر کس برای خدا بیشتر کار کند بیشتر فحش می شنود. و دیگر اینکه اگر اشتباهی کردید عیب نیست بلکه اشتباه خود را قبول نکردن و نپذیرفتن عیب است که خواست دشمنان اسلام و انقلاب این است که شما به تهمت زدن به یکدیگر و با هم درگیری ایجاد کردن مشغول باشید و آنها استفاده کنند و به اهداف خود برسند و شما را از راه اسلام و انقلاب منحرف کنند و روحانیت را کنار بزنند تا اینکه شما ارزش خود را از دست بدهید و مانند آنها در آخرت در یک جا باشید زیرا که قرآن می فرماید:
(سوره نساء آیه ۸۹)
یعنی منافقان و کافران به شدت آرزو می کنند که شما هم مانند آنان کافر شوید و شما را بر آنها امتیازی نباشد و همه در کفر برابر و مساوی باشید پس آنان را تا وقتی که در راه خدا هجرت نکنند بعنوان دوست نگیرید.
مطلب چهارم: سخنی با منافقان دارم و آن این است که شما چه فکر می کنید و بال و پر های امام ما را از ما میگیرید، بچه را از پستان مادرش میترسانید؟ ملت ما را از شهادت میترسانید؟ این را بدانید که با ریخته شدن خونائی همچون مطهری، مفتح، بهشتی، محمد منتظری، مدنی، دستغیب، صدوقی، اشرفی اصفهانی و امثالهم ملت ما بیدارتر می شوند و مستحکم تر بر علیه شما برمی خیزند و بیشتر عاشق شهادت می شوند این را بدانید که شهادت برای ما مانند عروسی است زیرا که مکتب ما اسلام است و به آخرت اعتقاد داریم و میدانیم که اسلام احتیاج به خون دارد .
گمان مبر که من آرام و رام میمیرم من آتشم که که عدو را بکام می گیرم
و پیام من به امت قهرمان وشهید پرور این است که در هر سنگری که هستند بر علیه کفر مبارزه را ادامه دهند و اسلحه به زمین افتاده مرا بردارند و به دشمنان اسلام بفهمانند که از کشتن ما سودی عاید آنان نخواهد شد و نخواهند توانست ما را از سنگری که برگزیده ایم یعنی پیاده کردن اسلام در تمام جهان به جای کفر یک قدم به عقب برانند…
و ای پدران و مادران! مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه ها جلوگیری کنید که فردا در محضر خدا جواب مادران شهداء و زینب سلام الله علیها که تحمل هفتاد و دو تن شهید را نمود نمی توانید بدهید و ای مادران شهداء مژده باد شما را که در آخرت در مقابل فاطمه سلام الله علیها رو سفید و سر بلند خواهید بود.
و ای برادران و خواهران استغفار و دعا را از یاد نبرید که بهترین درمانها برای تسکین دردهاست و به یاد خدا باشید و در راه او قدم بردارید و هرگز نگذارید دشمنان بین شما تفرقه بیندازند و شما را از روحانیت متعهد و مبارز جدا کنند که اگر چنین کنند آنروز بد بختی مسلمانان و روز شادی دشمنان انقلاب و اسلام است.
و از شما جوانان عزیز می خواهم که موظب زبان خویش باشید و تهمت به کسی نزنید و موظب باشید که یک عده نا آگاه و یک عده آگاه مثل گرگانی که در پوست میش ها هستند در بین شما رخنه نکنند و شما را نسبت به اشخاص و روحانیت بد بین ننمایند همچنانکه در گذشته شاهد آن بودید که چه تهمت های ناروائی به شهید بزرگوار بهشتی مظلوم و دیگر یارانش زدند و ما موقعی به این اشتباه پی بردیم که دیگر بهشتی در میان ما نبود.
پدر و مادر عزیزم برادران و خواهران مهربانم هم چون کوه باشید و استقامت کنید و با ناملایمات زندگی دست و پنجه نرم کنید و از شما کمال تشکر را می کنم که از رفتن به جبهه جلوگیری نکردید و حتی مرا تشویق به جبهه رفتن نمودید بدانید که دنیا مزرعه ای است برای آخرت و تا میتوانید در این دنیا در راه خدا قدم بردارید و برای خدا قدم بردارید تا بتوانید از آن بذری که در دنیا کاشته اید در آخرت بهره برداری کنید.
تبلیغات حج
حجت الاسلام والمسلمین موسوی خوئینی ها
در بحثهای گذشته در رابطه با حج، قسمتی از دستاوردهای حج پس از پیروزی انقلاب اسلامی و خصوصاً حج سال جاری را بیان کردیم و در این بخش مفید می دانیم در باره تبلیغات حج مطالبی را بیان کنیم که برای حجاج و همه کسانی که با علاقه، مسئله حج را تعقیب می کنند بهره مند باشد.
یکی از وظایفی که در قانون به عهده سازمان حج گذاشته شده است، قسمت تبلیغات حج است که در حال حاضر، تبلیغات واحدی از سازمان حج به حساب می آید، تبلیغات حج دو قسمت دارد:
یک قسمت، تبلیغات داخلی، و یک قسمت، تبلیغات خارجی.
تبلیغات داخلی:
تبلیغات داخلی یعنی تبلیغات مربوط به حجاج ایرانی و کسانی که در هر سال عازم سفر حج هستند. واحد تبلیغات در ارتباط با آنها وظایفی بر عهده دارد که این وظایف عبارت است از تعلیم و آموزش مسائل و مناسک حج در درجه اول و همچنین تعلیم و آموزش آداب سفر حج مانند معاشرت حجاج با یکدیگر در سفر عموماً و بالاخص در سفر حج، واحد تبلیغات این قسمت را در قالب تعلیم روحانیون به عنوان روحانی کاروان انجام می دهد. روحانی کاروان مسئول آموزش و تعلیم مناسک حج و مسائل اخلاقی و آداب معاشرتی در سفر حج می باشد و هم چنین کلیه مسائل شرعی که برای حجاج در سفر پیش می آید، موظف است این مسائل را به زائر خانه خدا پاسخ بدهد و آنها را راهنمائی کند.
پیش از پیروزی انقلاب، رژیم گذشته عنایتی به مسائل مذهبی و دینی نداشته لذا در انتخاب روحانی برای سفر حج ضرورتی نمی دیده است که دقت کند و روحانی شایسته ای را برای کاروانها انتخاب نماید، لذا هر روحانی با انتخاب مدیر گروه و بدون هیچ ظوابطی تعیین می شد و معمولاً این افراد چندان تقید و تعهدی به وظایفی که بر عهده شان بوده و ضوابطی که یک روحانی باید داشته باشد، نداشته اند، و حتی بسیاری از روحانیون لایق و شایسته بدلیل اینکه علیه رژیم فعالیتهای تندی داشته اند و در ساواک آن روز پرونده داشته اند، به این دلیل ممنوع الخروج از کشور بوده اند و احیاناً اگر ممنوع الخروج هم نبودند جلوی آنها را می گرفتند. ولی پس از پیروزی انقلاب ، بدلیل اهمیتی که جمهوری اسلامی به مسائل شرعی و مذهبی می دهد و اساس کارش اسلام و مکتب می باشد، روی این مسئله توجه خاصی کرده و از همان اولین سال پیروزی انقلاب، واحد تبلیغات در سازمان حج شروع به تصفیه آن عناصری که بنام روحانی در داخل کاروانها بودند و شایستگی این کار را نداشته اند، می نماید و این کار تا حدودی انجام شده و از آن طرف،تعدادی روحانیون بسیار با فضیلت که از روحانیون موجه و مورد توجه جامعه بودند، در گروهها و کاروانها به عنوان روحانی کاروان انجام وظیفه کرده اند، لکن با همه تلاشهائی که شده چون اقدام متناسب با این کار بزرگ نشده است، هنوز در ارتباط با روحانیون، به آن مرحله عالی و مورد قبول خودمان نرسیده ایم یعنی ممکن است هنوز هم روحانیونی پیدا شوند که شایستگی ندارند، یا اینکه اگر به لحاظ تعهدات انقلابی و اخلاقی شایستگی دارند، آموزشهای لازم را در رابطه با این سفر ندیده اند، یا در رابطه با مسائل شرعی کلی غیر از مسائل حج هم معلومات کافی را ندارند یا از نظر معاشرت، اخلاق انها در حد بسیار بالائی برای هدایت و رهبری یک گروه کافی نیست.
باید در این اجتماع عظیم الهی، مسلمانان به بررسی مشکلات عمومی مسلمین پرداخته و در راه رفع آن ها با مشورت همگانی کوشش کنند. امام خمینی
نقش روحانیون در سفر حج:
این نکته قابل توجه است که نقش روحانی در سفر حج در میان یک کاروان خیلی حساس تر و ظریف تر و مشکل تر است تا نقش آن روحانی در داخل کشور در شرایط عادی، چون بحسب طبیعت سفر، به گونه ای که شخص ظرفیتهای روحی و اخلاقی خودش را در آن نشان می دهد همچنان که زندان هم یکی از جاهائی است که اشخاص ظرفیت و شخصیت معنویشان را بروز می دهند، خصوصاً وقتی که آن سفر همراه با رنج و سختی و مشکلات باشد لذا ممکن است یک فرد در زندگی عادی در معاشرت با همنوعان خودش خیلی از خود گذشتگی نشان دهد، از بسیاری چیزهائی که به آنها نیاز دارد آماده باشد که ایثار کند یا همنوعانش را شریک کند، اما سفر جائی است که بدرستی معلوم می شود یک فرد آیا اهل سخاوت هست یا نه؟ اهل ایثار و فداکاری هست یا نه؟ اهل از خود گذشتگی هست یا نه؟ در سفر همراهان که با هم زندگی می کنند و همه ساعات با هم می باشند، آنجا معلوم می شود که اهل خدمت به همنوع هستند یا نه؟ در آنجا معلوم می شود که آیا این افراد حاضرند برای خودشان محدودیت بپذیرند. برای اینکه همسفرهایشان در رفاه و آسایش باشند یا نه؟ آیا کارهای مربوط به خودشان را آمادگی دارند انجام بدهند یا دائماً کارهای روزمره شان را به عهده همسفران می گذارند؟ در تهیه غذا، شستن ظرفها، نظافت اطاقی که در آن زندگی می کنند و در مواردی دیگر، خودشان را مقدم می دارند یا دیگران را؟ همانگونه که گفتم سفر مثل زندان، جائی است که هر فردی آن ظرفیت وجودی و خصائل اخلاقی خودش را که ممکن است سالها در وطن و حضر برای کسی کشف نشود، در سفر کشف می شود.
وقتی که طبیعت سفر این است، پیداست که نقش یک روحانی چقدر حساس و ظریف خواهد بود، زیرا روحانی است که باید در سفربیشترین از خود گذشتگی و فداکاری را نشان بدهد، و در جائی که خدمت به همنوع در سفر یکی از فضائل اخلاقی انسان است، این فضیلت اخلاقی باید برای یک روحانی خیلی بیشتر مورد توجه و تأکید قرار بگیرد، همچنانکه اگر رعایت نکند، زشتیهای آن رعایت نکردن در روحانی بیشتر جلوه می کند! مثلاً در رژیم گذشته وقتی که حجاج بر می گشتند، از جمله حرفهائی که بعضی از حجاج می گفتند این بود که مثلا فلان روحانی در داخل کاروان یک اطاق را به خودش اختصاص داده بود در حالیکه سایرین در هر اطاقی ده نفر یا کمتر یا بیشتر –در محدودیت- زندگی می کردند! یا مثلاً در حین غذا مدیر گروه بهترین غذا را برای آن روحانی فراهم می کرد! یا سایر چیزهائی که در مسافرت است مثلا اگر میوه خاصی برای سایرین فراهم نمی کردند برای آن روحانی فراهم می کردند! هر چند ممکن است یک روحانی در میان صد روحانی این اخلاق را داشته اما این به دلیل اینکه از روحانی بسیار قبیح است، همه جا گفته می شد، طوری هم گفته می شد که شنونده خیال می کرد –خدای نخواسته- همه روحانیون چنین اخلاقی دارند!
با توجه به این نکات ظریف می فهمیم که نقش روحانی – چه نقش سازندگی و چه نقش تخریبی اش- مهم است: اگر خوب عمل کند تا چه حد اثرات مثبت دارد و اگر بد عمل کند تا چه حد اثرات بد و منفی دارد، و یا اینکه در ارتباط با مسائل شرعی که برای حجاج پیش می آید چه مسائلی شرعی که در رابطه با عمل حج و چه مسائل شرعی دیگری که عموماً برای هر فردی چه در مسافرت و چه در غیر مسافرت پیش خواهد آمد که آیا آن روحانی مسلح است به سلاح علمی که در پاسخ هر مسئله ای یا حاضر الذهن باشد یا چنانکه نمی داند، از کتب فقهی و رساله های عملیه با خود کتابی داشته باشد که بتواند با مراجعه به آنها، پاسخ مسئله را بگوید یا انیکه بطور کلی نه اطلاعات کافی دارد و نه قدرت استفاده از رساله عملیه را دارد و نه قدرت استفاده از رساله عملیه را دارد بلکه در هر مسئله ای که از او سوال می شود، جاهلانه پاسخ می دهد! و شنونده هم به گمان اینکه این پاسخ صحیح است عمل کند، بعد معلوم می شود اساساً گاهی حجش با اشکال روبرو شده است؟! اطلاع می دادند که یک روحانی سالها به عنوان روحانی کاروان، گروهی را می برده و بعد معلوم شده که در بسیاری از مسائل حج اطلاعی از مسائل شرعی نداشته و وقتی کسی به او تذکر داده با تعجب پاسخ داده یا تعجب پاسخ داده بود که من سالها است اینطور عمل می کنم!!
در هر صورت، ممکن است یک روحانی یافت شود که از لحاظ اخلاقی و تعهدات دینی و انقلابی، روحانی خوبی هم باشد اما آمادگی این مسئولیت سنگینی را نداشته چون آموزش کافی نداشته است و چون یک مسئولی بالای سر او نبوده که در حین گزینش با او برخوردی کرده باشد که بداند آیا این آمادگی پاسخ به مسائل شرعی را دارد یا ندارد؟در همین چا باید اشاره کنم که در این دو سال اخیر که من از طرف امام مسئولیت در حج بر عهده ام گذاشته شده بود با پیش بینی که کرده بودیم، در بعثه حضرت امام، گروهی را به عنوان شورای استقتاء همراه داشتیم که مورد قبول خود حضرت امام هم بودند، وجود این افراد محترم، بسیاری از نقصها و نارسائیهای سالهای قبل را بر طرف کرد.
مکه مکرمه را با هماهنگی زائران سراسر جهان و کانون فریاد علیه ستمگران تبدیل کنید که این یکی از اسرار حج است. امام خمینی
دفتر تبلیغات اسلامی و انتخاب روحانیون کاروانها:
با این تجربه دو سالی که داشتیم متوجه شدیم در رابطه با روحانیون که عمده مسائل تبلیغات داخلی بر عهده روحانیون کاروانها است، باید یک حرکت اساسی را آغاز کرد. اولین حرکتی را که ما در اولین سال انجام دادیم این بود که به نظرم رسید روحانیون حج که هر سال بر تعدادشان اضافه می شود و گاهی عدد آنها به ۱۲۰۰ نفر می رسد، توسط یک مرکزی انتخاب شوند. در مرحله اول، تنها جائی که شایسته این کار است حوزه علمیه قم می باشد هم به لحاظ اینکه محیط مانوس روحانیون است و هم به لحاظ موقعیت و وجاهت علمی، لذا حوزه براحتی می تواند این وظیفه و مسئولیت روحانیون رابر عهده بگیرد حوزه جائی است که برای هیچ روحانی مشکل نیست در برابر آن جا خودش را مسئول و پاسخگو بداند لذا در حوزه علمیه قم، دفتر تبلیغات اسلامی را که یک ارگان تبلیغاتی رسمی و مورد قبول حوزه ها بود اتنخاب کردیم که کار انتخاب و گزینش روحانیون بر عهده این دفتر باشد.
در شکل کار هم در نظر گرفته شد که بر خلاف سالهای قبل، امسال یک اعلام عمومی بکنیم که هر روحانی دارای شرایط خاص است- که آن شرائط هم تعیین و اعلام خواهد شد- و مایل است به عنوان روحانی کاروان انجام وظیفه کند، به دفتر تبلیغات اسلامی بیاید و ثبت نام کند یا از همان شهر و محلی که زندگی می کند، می تواند از طریق مکاتبه درخواست خودش را برای دفتر تبلیغات بفرستد و به این طریق ما مطمئن هستیم به نیروهای جدید و بسیار شایسته ای برخورد خواهیم کرد، بخصوص که پس از پیروزی انقلاب رفته رفته روحانیون این احساس را پیدا می کنند که کار روحانی یک کاروان شغلی به عنوان در آمد نیست.
اگر در رژیم گذشته در میان کاروانها، یا مدیر کاروان یا خود حجاج تصور می کردند که یکی از راههای کسب در آمد این است که فردی به عنوان روحانی کاروان در کاروان باشد این احساس الحمدالله از بین رفته و روحانیون این کار را به عنوان وظیفه ای در جهت خدمت به انقلاب و جمهوری اسلامی تلقی می کنند و به ویژه که حج، آن حالت گذشته اش را از دست داده و به شکل زنده کوبنده انقلابی تبدیل شده است و سال به سال هم انشاءالله بهتر خواهد شد، بنابراین روحانی با این احساس، مسئولیت در یک کاروان را به عنوان یک حرکت انقلابی می پذیرد نه اینکه یک جمع صد نفری را می خواهد ببرد به حج و همینطوری که مدیر کاروان از این راه درآمدی کسب می کند روحانی هم می خواهد درآمدی کسب کند!
اگر توجه کنید در گذشته کارهایی در کاروانهای حج انجام می شده که در شأن روحانیت نبوده است، از قبیل اینکه یک حاجی می خواسته مثلا نماز طواف را بخواند، چون مطمئن نبوده که قرائتش صحیح باشد و شرایط لازم در صحت نماز داشته باشد لذا پول می داد به یک روحانی که او برایش نماز بخواند! و همانطوری که در حج سال اول بعد از پیروزی انقلاب، حضرت امام در اعلامه مربوط به پیام حجشان از این نوع کارها جلوگیری فرمودند که ماهم در سال جاری و هم در سالهای آینده اگر متوجه شویم یک روحانی پول گرفته و برای یک زائر نماز خوانده است، این را به عنوان یک نقطه منفی در کار آن روحانی تلقی می کنیم و شاید اگر در کنار مسائل دیگری هم گذاشته بشود ممکن است عدم صلاحیت آن روحانی را اعلام کنیم.
بنابراین بسیاری از روحانیونی که شخصیتهای بزرگ علمی و اجتماعی و احیاناً سیاسی جامعه ما هستند (نه اینکه یک طبقه خاصی از روحانیون)، چه بسا مایل باشند که روحانی کاروان بشوند زیرا این مسائل تمام شده و محدودیتهای زمان سابق برداشته شده و هیچ اشکال ندارد که یک روحانی حتی اگر از شخصیتهای برجسته هم باشد و از کسانی باشد که مسئولیتهای بزرگی در جامعه امروز بر عهده اش است، در عین حال آماده باشد که روحانی یک کاروان بشود، چون احساس می کند سفر حج نه تنها عبادت است که یک حرکت انقلاب نیز می باشد.
با این شیوه جدید که بنا داریم امسال –انشاالله- از طریق دفتر تبلیغات انجام دهیم، به نظر می آید که چهره های بسیار برجسته و قابل قبول آماده برای این کار شوند، که من در همین جا از همه روحانیون فاضل و با تقوی و متعهد به انقلاب، کسانی که با حرکت انقلاب هماهنگ می باشند تقاضا می کنم که شخصیت اجتماعی و علمی و سیاسیشان مانع نباشد از اینکه آنها این کار بسیار مقدس را بپذیرند و از آنها تقاضا می کنم که بعد از اعلام دفتر تبلیغات اسلامی قم این مسئولیت را بپذیرند که طبعاً این خدمت در روند انقلابی حرکت حجمان نقش بسیار مهمی را خواهد داشت.
و اما در رابطه با آن روحانیونی که شخصیت عملی آنها محرز نیست قرار است امتحانی گذاشته شود، چه در رابطه با مسائل حج، و چه در رابطه با مسائل شرعی غیر از حج و چه در ارتباط با مسائل سیاسی و انقلاب هم چنین توسط چند نفر از روحانیون فاضل قابل قبول حوزه با این روحانیون مصاحبه شود که مصاحبه علاوه بر اینکه در امتحان کتبی قبول شده معلوم شود که شخصیت روحی، اخلاقی و معاشرتی هر کدام تا چه حد است؟ یعنی آیا این روحانی در حدی هست که یک گروه صد نفری یا صد و پنجاه نفری را هدایت کند یا نه؟ آیا آنقدر ظرفیت دارد که در مشکلات سفر مسلط بر اعصابش باشد، برخورد معاشرتیش سازنده و نسبت به همسفرانش جذب کننده باشد و به گونه ای نباشد که پس از سفر حج، اعتقاد و ایمان زائران خانه خدا نسبت به روحانیت کم شده باشد بلکه رفتارش طوری باشد که یک زائر بعد از سفر حجش، احساس کند که این قشر تا چه اندازه خدمتگزار و مفید می باشند.
دومین بخش از فعالیتهای تبلیغات داخلی این است که برای آن دسته از روحانیونی که آموزش کافی را ندارند، جلساتی و سمینارهایی گذاشته شود و آموزش لازم داده شوند و هر چه زودتر –انشاالله- روحانیون انتخاب شده، از چند ماه پیش از حج بدانند که مسافرینی که همراه آنها هستند، چه کسانی می باشند و آن مسافرین هم روحانیون خود را بشناسند و هر روحانی جلسات متعددی برای گروه خودش تشکیل دهد و در آن جلسات هم مسائل حج برای آنها بگوید و هم معاشرت و رفتار در سفر را و هم مسائل سیاسی را ، و در رابطه با حجاج سایر کشورها ، این آموزشها را در حدی که امکان دارد به حجاج کشورمان تعلیم دهند که انشاءالله آماده تر ، عازم سفر حج شوند.
بخش دیگری از تبلیغات داخلی مان که باز هم باید توسط روحانیون قسمت عمده اش انجام شود یک قسمت هم ممکن است توسط رسانه های گروهی انجام بدهیم ، و در این بخش از جزوه هایی استفاده خواهیم کرد و از انتشاراتی که چه بسا از طریق مجله پاسدار اسلام انجام بدهیم که وقتی حجاج ایرانی وارد عربستان می شوند ، در آنجا در برابر سایر کشورها مواجه با سئوالاتی می شوندکه آن سؤالها در رابطه با انقلاب و جنگ و خبرهای دروغینی است که رسانه های گروهی صهیونیستی جهانی در طول سال در دنیا پخش کرده اند و ذهن مسلمانان را در دنیا نسبت به انقلاب آشفته کرده اند ، و باید هر زایر ایرانی پاسخ آنها را بداند مثلاً در ارتباط با جنگ می پرسند : چرا جنگ تمام نمی شود ؟ چه کسی تجاوزگر و آغازگر جنگ بوده است ؟ شرایط ایران برای خاتمه جنگ چه می باشد ؟ باید حجاج ایرانی پاسخ تمام این سوالات را بدانند و به خصوص آن دسته از حجاجی که آمادگی و استعداد دارند که این پاسخها را در جمله های کوتاه عربی هم یاد بگیرند، باید در حد محدودی هم که شده با زبان عربی و لو کامل هم نباشد پاسخ این سوالات را بدهند که طبعا وقتی هر کدام از صد و پنجاه هزار زائر ایرانی بتواند چند جمله عربی را یاد بگیرد که با فرد غیر ایرانی که مواجه می شود در برابر سوال آنها این پاسخ را بدهند، طبعا ما از نظر خنثی کردن تبلیغات دشمن علیه خودمان موفقیت بزرگی را خواهیم داشت.
یکی از مهمات فلسفه حج ایجاد تفاهم و تحکیم برادری بین مسلمین است. امام خمینی
بخش خارجی تبلیغات:
قسمت دیگری از تبلیغات، بخش خارجی است. در رابطه با بخش خارجی، کار را به دو دسته می شود تقسیم کرد: یکی کارهایی که بصورت حرکتهای دسته جمعی انجام می گیرد از قبیل مراسم دعای کمیل یا مراسم راهپیمائی یا اجتماعاتی که حجاج ایرانی بمناسبتهائی در آنجا می توانند داشته باشند. یک قسمت دیگر هم عبارت از این است که با شیوه های مختلفی بتوانیم با حجاج غیر ایرانی تماس نزدیک داشته باشیم و پیام انقلابمان را به گوش آنها برسانیم، هر چند که من در رابطه با صدور انقلاب همیشه معتقد بودم که: ما انقلاب را صادر نمی کنیم بلکه اگر عکسش را بگوئیم درست است که انقلاب، ملت ایران و شخصیت مردم ایران را صادر می کند. و به عبارت دیگر مردم، از خارج ایران، به ایران می آیند که انقلاب را بشناسد، بلکه انقلاب به آنجا ها رفته و مردم علیرغم همه تبلیغات سوء دشمنان، حقیقت و جوهره انقلاب را فهمیده اند و مایه اصلیش که اسلام است را درک کرده، ضدیت این انقلاب را با استعمار و استکبار فهمیده اند، شخصیت امام و عظمت و قدرت رهبریش درست در ذهن حجاج غیر ایرانی جا افتاده است بلکه چیزی که برای آنها بسیار مهم و جالب است اینکه بیایند ایرانیها را از نزدیک ببینند که اینها چه نوع آدمهایی هستند که توانستند چنین کار عظیمی را در زمان معاصر انجام دهند که این چنین موج در دنیا ایجاد کرده و ملتی مثل ملت ایران با همه محدودیتهائی که دارند، انفجاری ایجاد کرده اند که همه قدرتهای جهانی را بفکر وا داشتند و دست و پا می زنند و همه نیروهایشان را جمع کرده اند که این انقلاب را نابود کنند، و با همه تلاش و تکاپوی قدرتهای جهانی برای بد نام کردن این انقلاب، بد جلوه دادن انقلاب، شکست دادن به نظام جمهوری اسلامی و بد معرفی کردن امام، همه تلاش مردم دنیا را متوجه عظمت انقلاب کرده که معلوم می شود یک جوهره اصیل و بسیار عظیمی است که آمریکا، شوروی، فرانسه و همه کشورهای اروپائی و همه قدرتهای شیطانی دستشان را در دست هم گذاشته اند که این انقلاب را بد نام کنند و جمهوری اسلامی را بد جلوه بدهند حتی اگر با جعل خبر دروغی مانند گرفتن اسلحه از اسرائیل باشد!! بنابراین حجاج غیر ایرانی پیش از آنکه بخواهند از زبان ایرانیها انقلاب را بشناسند از تماسهایشان می خواهند خود ایرانی ها را بشناسند و بفهمند اینها دارای چه افکار و عقایدی هستند؟ چه نوع اخلاق و رفتاری دارند؟ چه قدرتهائی در وجودشان هست که توانستند چنین کار عظیمی را انجام بدهند؟
بنابراین، با توجه به همین نکته، نقش تبلیغات خارجی ما اهمیت خاصی پیدا می کند یک قسمتش آموزش حجاج ایرانی است که اشاره کردم و هم چنین آموزش دادن به آنها، آداب معاشرت و رفتار و اخلاق آنها و مخصوصا با غیر ایرانیها و رعایت اصول مذهبی مورد احترام آنها، که در آنجا همانطور که مقدسات مذهبی و دینی ما برایمان با ارزش است و تحمل برخورد ناشایسته را با مقدسات مذهبیمان از ناحیه هیچ کس قبول نداریم، سایر مسلمانها هم همینطورند و ما باید در عمل نشان بدهیم که ما هم یک جزء لاینفک از امت واحده اسلامی هستیم و بالاتر اینکه نشان بدهیم ما برای یک حرکت عظیم اسلامی در جهان صلاحیت محور بودن را داریم.
بنابراین باید در جماعات آنها شرکت کنیم، در انجام عبادتمان نهایت دقت را داشته باشیم، آموزش بدهیم به حجاجمان که در انجام مراسم مذهبی رعایت چه نکاتی را باید بکنیم؟ در بقیع چگونه باید عزاداری کنیم؟ چه مطالبی را در آنجا نباید بگوئیم یا در مسجد الحرام برای انجام مراسم دعا، چه دعاهائی را بخوانیم؟
از این رو، بخشی از تبلیغات خارجی ما ارتباط به همان تبلیغات داخلی دارد، ما هر چه در انتخاب روحانیون دقت کنیم و هر چه در آموزش حجاج ایرانی کوشش کنیم ما در بخش تبلیغات خارجی قسمتی از موفقیتها را کسب کرده ایم.
قسمت دیگری از تبلیغات خارجیمان تهیه نشریات، جزوات و کتابهائی است در معرفی اسلام از دید اسلام شناسان بزرگ خودمان از علمای بزرگ که باید نوشته های آنها و کتابهای آنها که به زبانهای مختلف دنیا مخصوصا به زبان عربی ترجمه شده است را در اختیار حجاج غیر ایرانی قرار بدهیم، البته اگر در سطح وسیع نمی توانیم پخش و منتشر کنیم، لا اقل به تعدادی از علمائی که از کشور های اسلامی می آیند، از این کتابها بدهیم که در سال گذشته اینکار را آغاز کرده بودیم و موفقیت خوبی داشت خصوصاً در مکه که محدودیت دولت سعودی نسبت به ملاقاتهای غیر ایرانیها با ایرانیها کمتر بود بسیاری از شب ها گروه های صد نفری، صد و پنجاه نفری از مهمانهای خارجی را در بعثه داشتیم که با برادرانی که از ایران در بعثه بودند چه نمایندگان مجلس، چه شخصیت های علمی، در آن جلسات با شخصیتهای خارجی صحبت می کردند و مجموعه صحبتها و سخنرانیهایشان هم به صورت نوار تهیه شده است. اگر موفق بشویم این قسمت را توسعه دهیم، موفقیت بسیاری در تبلیغات خارجی خواهیم داشت.
ادامه دارد
لازم است در جماعت اهل سنت حاضر شوند و از انعقاد و تشکیل نماز جماعت در منازل و گذاشتن بلندگوهای مخالف رویه اجتناب نماید. امام خمینی
لازم است برادران ایرانی و شیعیان سائر کشورها از اعمال جاهلانه ای که موجب تفرق مسلمین است، احتراز کنند.
توطئه های آمریکا و رشد حرکت اسلامی مردم در لبنان
حجت الاسلام محتشمی پور
سفیر جمهوری اسلای ایران در سوریه
اوضاع کنونی لبنان و منطقه را از چند افق می توان بررسی کرد چرا که لبنان قلب طپنده سیاست های شرقی غربی و وابستگان آنها با اشکال گوناگون و سیاست های مستقل در چهار چوب احزاب، سازمانها، گروهها و شخصیت های مذهبی، سیاسی می باشد.
در گذشته لبنان و سوریه جزء تیول فرانسه بود و پس از پایان استعمار فرانسه این کشورها هم چنان محط اطماع فرانسه قرار داشته است و فرانسه همچنان خود را به عنوان قیمی بویژه برای لبنان می پنداشت ولی رفته رفته با خریده شدن شخصیتها و مقامات سیاسی لبنان از سوی ابر قدرتها، نفوذ قدرت ریشه دار فرانسه در لبنان رو به ضعف و افول گذاشت. ابر قدرت امریکا که در پی دست اندازی به منافع سرشار ملتهای جهان و به خصوص خاورمیانه است در سالهای اخیر به این نتیجه رسیده که دریچه جهان سوم و کشور های عربی و اسلامی، کشور لبنان است.
چنانچه آمریکا بتواند بر این کشور سیاست خیز مستقیماً دست یابد و برآن با حفظ شکل بظاهر غریبش و پیشرفت روز افزون فحشا و فساد و با توجه به بی بند و باری مقامات و شخصیتهای لبنان در سرسپردگی و در عین حال انتخاب آنان به وسیله پخش اموال در پارلمان و هم چنین سرازیر شدن ثروتمندان و شخصیتها و مقامات کشور های عربی ، مثل شیوخ خلیج فارس و سعودی و دیگر کشور های عربی اسلامی و هم چنین سفر جهانگردان شرقی و غربی و ….، با توجه به این ویژگیها، اگر حاکمیت سیاسی اجتماعی خود را به لبنان تحمیل نماید، عملاً توانسته است نبض سیاسی جهان عرب و کشورهای اسلامی و قسمتی از جهان سوم را در دست خود بگیرد.
آمریکا در ابتدا فکر می کرد که سیاستهای خود را از طریق مسالمت آمیز و هم چنین بوسیله مزدورانش هم چون سران سعودی، اردن، مصر، عراق و اغلب شیوخ امارات خلیج فارس می تواند پیاده کند.
اخراج فلسطینیها از بیروت و جنوب و اشغال جنوب لبنان و بیروت بوسیله اسرائیل مقدمه ای برای ایجاد یک حکومت مارونی فالانژ آمریکائی در لبنان و سیطره روز افزون قدرت اهریمنی استکبار امریکائی در کل منطقه بود.
آمریکا هیچ نیازی به اجرای روشهای نظامی و خشن احساس نمی کرد و علت آن نیز در دست داشتن مهره هائی چن فهد، صدام، ملک حسین و شیوخ خلیج و مبارک از یک سو و ترس و وحشت ملتها و یا جهل آنان از سوی دیگر از نیروی اهریمنی استکبار جهانی و بویژه امریالیسم آمریکا می باشد ولی حرکتی که انقلاب اسلامی ایران در منطقه ایجاد کرد بخصوص پس از حمل اسرائیل به لبنان و پس از استقرار نیروهای سپاه و بسیج در بقاع، سبب بیداری ملتها گردید و این بیداری اوضاع منطقه را دگرگون ساخت.
امپریالیسم آمریکا، وجوه مشابهی را در دو سال اخیر بین حرکت اسلامی لبنان و انقلاب اسلامی ایران مشاهده کرد. امریکا کلیه راههای سیاسی را در لبنان پیمود: از موافقنامه اسارت بار ۱۷ مه، بین اسرائیل و لبنان با اشراف شولتز گرفته تا سفر های فلیپ حبیب و ما کفرلین و میانجی گری سعودی و امیر بندر کنفرانس اخیر ژنو در تمام این مراحل در اثر بیداری اسلامی توده های مردم لبنان، با شکست مواجه شد. این بیداری و آگاهی اسلامی در لبنان با تجربه ای که امریکا در ارتباط با انقلاب اسلامی ایران داشت علیرغم خاطره های تلخی که مردم آمریکا از ویتنام داشتند و عدم زمینه مناسب در افکار عمومی آمریکا، آن را وادار به اجرا راه حل نظامی و خشونت در منطقه کرد چرا که امپریالیسم امریکا بر سر دو راهی موت و حیات در خاورمیانه قرار گرفته است.
با تسلیم شدن در برابر خواست ملتهای بیدار بخصوص مردم مسلمان لبنان کشیده شدن خط بطلان بر روی کلیه منافع و مصالح ابر جنایت غرب در منطقه و در نتیجه شکست سیاست آمریکا در جهان و یا درگیری مستقیم نیروهای امریکائی با توده های مردم در منطقه و گلوگاهش لبنان، طبیعی است که امریکا راه دوم را انتخاب می کند.
یکی از سیاستمداران مسلمان لبنانی در ملاقاتش با اینجانب می گفت:
«آنچه که در لبنان میگذرد امتدادی است از رویدادهای خلیج و ارتباط مستقیم با جنگ ایران و عراق دارد. ما و شما در یک نبرد مشترک هستیم و دارای سنگری واحد و در برابر پیمان اتلانتیک شمالی قرار گرفته ایم. رزمندگان شما و لبنان دارای یک وظیفه و واجب در یک رویاروئی و یک اردوگاه قرار دارند و نصرت الهی فرمانروای آنان است. اسرائیلیها ما را در یک گرداب سخت قرار داده اند ولی مقاومت ملی لبنان قادر است بر آن فائق آید، زیرا اقدامات بسیار مهم و چشمگیری کرده است به نحوی که بگینها و شارونها و شامیرها و … را ساقط کرده و می کند. ما با اسرائیل چنین عمل کردیم و می خواهیم در همین سطح با امریکا عمل کنیم. امریکا ابر قدرتی است که می خواهد خط خودش را در منطقه حاکم کند و در حال به انجام رساندن توطئه هایش می باشد.
مثلا برقراری آتش بس (به نظر میرسد اوهامی بیش نیست)، تثبیت اتفاقیه اسرائیل و لبنان، تسلط بر حکومت لبنان و در این رابطه مشکلات لبنان را کوچک جلوه می دهد و ممکن است امریکا سعی کند به نتایج دیگری نیز برسد، البته جبهه رهائی ملی کوشش می نماید تا در برابر توطئه های امریکا ایستادگی کند و به نظر ما می بایست این جبهه هر چه بیشتر تقویت گردد و سعی شود این جبهه را به جلو راند تا تضعیف و یا متوقف نگردد. در حال حاضر لبنان بگونه ویتنام دیگری در آمده است و حرکت مردم در لبنان مسلحانه و صد در صد بر علیه امریکاست.»
هدف آمریکا و خاورمیانه:
آنچه اکنون در منطقه در حال تولد است با توجه به همکاریهای تنگاتنگ دولت فالانژ لبنان و رژیم اشغالگر قدس و نیز قطع رابطه لبنان با ایران به دستور امریکا و مسائلی که قبل از هر چیز در کنگره امریکا مطرح است، چشم انداز وحشتناکی را از اهداف امپریالیسم امر یک در افق دید می گذارد.
در کنگره امریکا قبل از هر چیز، مسئله ریشه کن نمودن با اصطلاح تروریست افراطی (شیعه و طرفداران ایران) در لبنان مطرح است و چون آنها را تربیت شده و آموزش یافته سپاه پاسداران مستقر در لبنان می دانند و ایران را هم پیمان استراتژیک سوریه می پندارند، به این نتیجه رسیده اند که تنها راه حل مشکل لبنان تصفیه نیروهای مسلح به اصطلاح افراطی درمنطقه است.
این روندی است که شامل سوریه و نیروهای مقاومت فلسطین نیز می شود.
سفر شامیر و موشه آرینز همزمان با سفر امین جمیل به آمریکا و مذاکراتشان با مقامات سیاسی نظامی امریکا در پشت درب های بسته و بلافاصله شروع حملات هواپیماهای جنگنده بمب افکن های امریکایی اسرائیلی به پایگاه های سوری و فلسطینی در بقاع، پرده از موافقت نامه سه جانبه ریگان، شامیر، امین بر میدارد:
امریکا می خواهد اکثر پایگاههایش را در سواحل لبنان قرار دهد.
با توجه به اختلاقات عمیقی که بین حکومت های یونان و ترکیه در پیمان ناتو بوجود آمده است که این اختلافات از یکسو مستقیماً در اثر کمکهای نظامی فراوانی است که از سوی ایالات متحده به ترکیه می شود و هم چنین در اثر اختلافاتی که در ارتباط با اوضاع داخلی قبرس بوجود آمد و با توجه به نفرت زائد الوصفی که هر روز مردم یونان نسبت به امریکا پیدا می کنند. و نیز رویدادهای پیوسته ئی که در منطقه خاورمیانه بر اثر انقلاب اسلامی ایران به وقوع می پیوندد و میرود که تمام منافع و مصالح امریکا را تهدید نماید و هم چنین دگرگونی شدیدی که در مردم بپا خاسته لبنان ایجاد شده و تحولات جنگ تحمیلی به نفع انقلاب اسلامی اینها همه ضرورت حضور مستقیم پایگاههای امریکا در قلب خاورمیانه را ایجاب می کند و مناسبترین مکان برای ایجاد پایگاههای امریکائی سواحل لبنان است یعنی صور، صیدا، جونیه، طرابلس و لذا امریکا با پیاده کردن بیش از ۶ هزار نفر از تفنگداران دریائی و آوردن نزدیک به ۲۰ ناو جنگی و هواپیما بر، به سواحل لبنان در صدد است زمینه مناسب را جهت ایجاد پایگاه نظامی در لبنان فرام سازد. امپریالیسم امریکا روزی فکر می کردکه از مسقط چنین پایگاهی را بسازد، ولی هیبت اسلام و انقلاب اسلامی ایران و اختلاف و ناهماهنگی فکری حاکم بر شیوخ خلیج فارس، او را از این تصمیم منصرف کرد.
ما معتقدیم که استکبار جهانی تنها از کشور هائی که ملتهایش غافل و خواب باشند می تواند بهره برداری کند و آنگاهیکه ملت، هوشیار و بیدار شدند لحظه ایست که مرگ استعمار گر و سلطه گر فرا رسیده است.
اگر امریکا سالها توانست در ویتنام دوام آورد ولی در لبنان هنوز چند ماهی از عمر ورود نیروهایش نگذشته بود که تفنگداران آمریکائی بزرگترین تلفات را در تاریخ حیات خویش متحمل شد و هر روز تعدای از آنان به هلاکت می رسند.
و این امدادهای غیبی است که مردم مسلمان و انقلاب لبنانی را یاری می رساند.
بمباران اردوگاههای جنتا و بعلبک
پس از انفجار مقر نیروهای آمریکا و فرانسه در بیروت و انفجار مقر اسرائیلی ها در صور لبنان و دادن تلفات سنگین و بیشمار از نیروهای فوق الذکر، روز ۶ نوامبر ۸۳ خبر گزاریهای جهان از یک حمله انتقام جویانه اسرائیل به اردوگاه جنتا گزارش دادند –جنتا در ۲۵ کیلومتری جنوب شرقی بعلبک یعنی در ۵ کیلومتری مرز لبنان و سوریه قرار دارد و محل آموزش نیروهای مؤمن و مسلمان لبنانی بوسیله رزمندگان ایران است- در این حملات هوائی که به مدت ۷ دقیقه بطول انجامید چهار هواپیمای جنگی اسرائیلی با حمایت ۲۴ هواپیمای دیگر اردوگاه جنتا را زیر ضربات شدید بمب قرار دادند. در دقایق نخست ۴ نفر شهید و حدود ۳۰ نفر جراحات مختلفی برداشتند. در نتیجه حملات ناجوانمردانه صهیونیستها ساختمان مجاور اردوگاه شعله ور شد و حالت فوق العاده توام با نگرانی و اضطراب در شهر بعلبک و بنی شیث و هرمل به وجود آمد، مدارس تعطیل شد و عبور و مرور در شهر به حداقل رسید.
رادیوی رژیم اشغالگر فلسطین خبر داد که پایگاه به اصطلاح تروریستهای طرفدار جمهوری اسلامی ایران در سهل البقاع که مرکز آغاز حملات انتحاری علیه مقر اسرائیلیان در صور و هم چنین مقر سربازان نیروهای دریائی آمریکا و سربازان فرانسوی در بیروت بود کلی منهدم و ویران گردید!
سخنگوی وزارت خارجه اسرائیل علام کرد که حمله مذکور به دستور ایالات متحده امریکا نبوده ولی بین اسرائیل و امریکا همواره تبادل نظر وجود داشته است.
رسانه های گروهی سوریه گفتند که حمله و تجاوز اسرائیل به منطقه بعلبک و بنی شیث ناشی از پیمان استراتژیکی آمریکا و اسرائیل و تحریکات او در منطقه می باشد.
سخنگوی کاخ سفید در واشنگتن از اظهار نظر درباره حملات اسرائیل به جنوب شرق لبنان خود داری کرد و مدعی شد که امریکا از این تهاجم، بی اطلاع بوده است.
کمیسیون تحقیقاتی نظامی اسرائیل به ریاست ژنرال «اقتون ریشیو» که پیرامون انفجار مقر اسرائیلی ها در صور تحقیق کرده بود مدعی شد که مرتکبین حادثه انفجار صور در بعلبک پنهان شده بودند و آنان به جماعت شیعه طرفدار ایران بستگی داشته و از سوی دیگر با مخالفان عرفات و طرفداران سوریه به زعامت ابوموسی تماسهائی داشته اند.
از طرف دیگر معاون نخست وزیر رژیم اسرائیل (دیوید لیوی) به سوریه هشدار داد که از آموزش فدائیان و ترغیب آنان به حمله علیه نیروهای نظامی اسرائیل در لبنان خود داری کند.
دیوید لیو مسئولیت انفجار بندر صور را بگردن شیعیان طرفدار ایران که در دمشق آموزش می بینند نهاد.
بیست و چهار ساعت پس از عملیات صور و اظهارات میتران رئیس جمهوری فرانسه راجع به انفجار محل استقرار فرانسوی در بیروت و به هلاکت رسیدن سربازان فرانسوی و اعلام این مطلب که این عمل بدون مجازات باقی نخواهد ماند، هواپیماهای سوپر اتاتدارد فرانسوی (از ناو هواپیما بر فرانسوی بنام کلیمانسو) بر فراز آسمان بعلبک به پرواز در آمده، منطقه بعلبک و سهل البقاع را مورد بمباران قرار دادند تا به زعم سخنگوی نظامی فرانسه، عملیات به اصطلاح ضد فرانسه را در لبنان متوقف نمایند. طبق گزارشات اولیه در حمله هوائی نیروهای حافظ صلح! فرانسه در لبنان ۳۹ نفر کشته و ۱۵۰ نفر مجروح گردیده اند. حمله نخست فرانسه ۳۵ دقیقه و بار دوم به مدت بیست دقیقه طول کشید و بنا به ادعای یک مسئول فرانسوی، اهدافی را که در مورد اصابت قرار داده اند صرفاً اهداف نظامی طرفدار ایران بوده و نه هدفهای کشوری. وسائل ارتباط جمعی رسانه های گروهی فرانسه عملیات هوائی خود را بر اساس چهار نکته زیر تأکید کردند:
اولاً مقصود از حمله هوائی، جنبه دفاعی بوده بویژه اینکه مقامات ذیربط فرانسوی از دست داشتن حسین موسوی و گروه وی در انفجار بیروت یقین حاصل کرده اند.
ثانیاً– میتران رئیس جمهوری این کشور دستور داده بود و مرکز گروه مذکور در ابقاع بمباران شود.
ثالثاً- هدفها از قبل مشخص گردیده اند زیرا اردوگاه شیخ عبدالله وابسته به ارتش لبنان بوده که توسط جماعت حسین موسوی اشغال شده و مقر دیگر همان خرام مقر فرماندهی حسین موسوی و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران می باشد و به هیچ وجه بمباران اماکن مسکونی در نظر نبوده.
چهارم- بدینوسیله مقامات فرانسوی خواسته اند به سوری ها تفهیم کنند که اگر بار دیگر عملیات به اصطلاح خرابکاری ضد مواضع فرانسوی تکرار شود، آنها نیز مستقیماً مورد ضربات آنان قرار خواهند گرفت.
بمباران هوائی بعلبک توسط سوپر اتاندارهای فرانسه موجبات شک و تردید مردم و مقامات مربوطه فرانسوی را فراهم ساخت. در حالیکه اعلامیه وزارت دفاع فرانسه از اصابت و عملیات موفقیت آمیز بمباران هوائی سخن میگوید، خبرنگاران و رسانه های گروهی دیگر حملات هوائی را شکست خورده تلقی نموده اند و بدین ترتیب همه را دچار حیرت کرده اند.
در حملات هوائی اسرائیل و فرانسه جمعا ۱۳ نفر از رزمندگان سپاه اسلام به در جه شهادت نائل امدند و پیکر پاک آنها بطرز با شکوهی و در میان تظاهرات عظیم هزاران نفر از مردم مسلمان شیعه و سنی دمشق و ایرانیان مقیم تشییع شد و مردم با شعارهای «الله اکبر» و «الله واحد، خمینی قائد»، «مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل، مرگ بر فرانسه، مسلمانان متحد شوید»، اجساد شهدا را تا بارگاه حضرت زینب سلام الله علیها مشایعت کردند و پس از طواف و برگزاری جماعت در صحن شهدا جهت انتقال به ایران به فرودگاه برده شد.
بریتانیا از اقدامات فرانسه مطلع بوده و در این باره حتی توضیحی هم نداده است.
واتیکان ضمن انتقاد از فرانسه عملیات هوائی مذکور را مغایر با ماموریت فرانسه برای حفظ صلح در لبنان دانسته است.
سوریه اعلام کرد که ایالات متحده آمریکا در پشت این حملات هوائی لبنان قرار داشته و گوشزد نمودند که امریکا باید خاطرات تلخ و تجربه ویتنام را به یاد آورند.
آقای نبیه برّی فرمانده جنبش امل هجوم هوائی فرانسه را در بقاع مغایر با ماموریت صلح در لبنان دانست.
وزارت خارجه امریکا اعلام کرد:
ابر قدرتها در خاورمیانه نقش میانجی را ایفا می کنند و نمی بایستی آنان را از عملیات پیشگیرانه منع کرد. این مسئول آمریکائی هم چنین اضافه کرد: دولت آمریکا همچنان مشغول تحقیق درباره انفجار مرکز فرماندهی ماریز در بیروت میباشد و اطلاعات زیادی نیز بدست آورده است. وی احتمال اینکه آمریکا به اقدام مشابهی دست بزند بعید دانست.
پارلمان اروپا اعلام کرد: نیروهای حافظ صلح در لبنان باید به مأموریت خویش ادامه دهند و از حمایت دولت لبنان برخوردار شوند. رادیو بیروت اعلام کرد که: ایلی سالم وزیر خارجه لبنان بامداد روز ۱۵/۱۱/۸۳ با نمایندگان چهار گانه نیروهای چند ملیتی در لبنان ملاقات کرد و پیرامون رویدادهای جاری گفتگوی بعمل آورده است و بگفته همین رادیو عملیات مشکوک اعضای حزب الله را که مقرشان روبروی واحد فرانسه می باشد زیر نظر قرار داده اند.
رادیو کتائب نیز اعلام کرد که جلسه سری بین شیخ محمد حسین فضل الله و یکی از مسئولان حزب الله صورت گرفته و قرار است عملیات انتحاری دیگر را علیه واحد های فرانسوی در بیروت به اجرا در آورند. این رادیو اضافه کرد که موسوی از یک حادثه سوء قصد نجات یافت، از سوی دیگر زعمای مسلمانان جنوب لبنان سوگند یاد کرده اند که انتقام خویش را از دشمنان اسلام خواهند گرفت.
مسیح صبحی الطفیلی در بعلبک اعلام کرد ما هم اکنون با دشمنان الله وارد جنگ شده ایم و هر آن آماده شهادت می باشیم هر مسلمانی باید تفنگ خویش را بدست گیرد و با دشمنان اسلام مواجه شود.
ولید جمبلاط حملات هوائی فرانسه را عملی جنایتکارانه و کشتار مردم بیگناه توصیف کرد. دولت ایتالیا روش و موضع فرانسه را در لبنان انتقاد کرد.
قذافی رئیس جمهوری لیبی تجاوزات هوائی فرانسه و اسرائیل را علیه لبنان محکوم کرد و از اعراب خواست تا علیه غربیها جنگی را آغاز کنند. او گفت: حملات هوائی فرانسه با حملات هوائی اسرائیل مربوط می باشد و آنها خشم و غضب بی سابقه ای را در نفس هر انسان بیداری بر انگیخته اند.
وزیر دفاع اسرائیل گفت: اگر دولتهای به اصطلاح دوستدار آزادی در ازاء تهدیدات خرابکاران و اعمال تخریبی آنان ایستادگی نمایند اینگونه عملیات بکلی از بین خواهد رفت.
در کشور های حوزه خلیج فارس نیز کم و بیش بمبارانهای هوائی اسرائیل و فرانسه را محتاطانه محکوم کردند.
به نظر اینجانب قطعاً این اولین و آخرین حمله دشمنان اسلام علیه جمهوری اسلامی ایران و دیگر کشورهای مسلمان نخواهد بود و بطوریکه از اظهارات مسئول امریکائی و دیگر مقامات لبنانی آشکار و مستفاد میشود احتمالاً آمریکائیان نیز به اقدام تلافی جویانه ای دست خواهند زد یا حداقل مقامات لبنانی را وادار خواهند کرد که علیه جمهوری اسلامی ایرن اقداماتی را انجام دهند.
حکومت اسلامی
آیت الله صانعی
ولایت در اجراء
در مباحث گذشته نسبت به قانون و قانون گذاری در اسلام تا حدی بحث کردیم. و اکنون راجع به اجراء و یا –به تعبیر دیگر- قوه مجریه بحث می کنیم تا از این راه، هم راجع به خود مسئله بحث شود و هم راجع به ولایت فقیه و حاکمیت مقام رهبری که بعد عمده ولایت فقیه را در همان اجراء باید یافت، و حتی مسئله قانونگذاری در شکل فعلی هم شعبه ای از همان اجراء است که روشن خواهد شد،؛ و در چند فصل از آن بحث خواهیم نمود.
فصل اول: اساساً از نظر عقل و نقل هیچ کس بر دیگری حاکمیت نداشته و فرمانش لازم الاتباع نیست چون همه انسانها در خلقت یکسانند. قرآن منشاء خلقت همه انسانها را از یک مرد و زن دانسته: «انا خلقناکم من ذکر و انثی» ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و هم چنین می بینیم قرآن همه انسانها را از نظر شخصیت مساوی قرار داده است:
«و لقد کرمنا بنی آدم و حملناهم فی البر و البحر و فضلنا هم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلاً» همانا ما گرامی داشتیم انسانها را و آنها را در دریا و خشکی به حرکت در آورده و بر بسیاری از مخلوقات خود برتری دادیم.
و باز می یابیم راجع به خلقت همه انسانها بدون استثناء، به خود آفرین می گوید: «فتبارک الله احسن الخالقین»
با توجه به این آیات و آیات مشابه آن که تمام امتیازات و جهات شخصیتهای خیالی را لغو کرده، در نتیجه حاکمیت افراد برآن معیار ها را هم لغو کرده است یعنی دیگر ثروت و نژاد و طایفه و فامیل و محیط زندگی و موقعیت جغرافیائی نمی تواند علت و سبب فرماندهی باشد و همین طور هنگامی که قرآن یکجا حاکمیت را از آن خدا دانسته: «ان الحکم الاّ الله» و در جای دیگر از آن خدا و رسولش و اولی الامر دانسته: «اطیعو الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» لازمه اش سلب حاکمیت از دیگران است، روشن تر از همه سرپرستی و ولایت را از خدا و سرپرستی دیگرا ن را ظلم و ستم و آنان را طاغوت و رجوع کنندگانش را کافر معرفی می نماید. «الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور و الذین کفروا اولیاؤهم الطاغوت» راهنمائی قرآن بر نفی ولایت از افراد و عدم قدرت اجرائی آنان را خوب می توان درک کرد.
بطور خلاصه باید گفت: آیات قرآن بعضی با صراحت،و لایت و حاکمیت در اجراء را از افراد گرفته مثل آیه اخیر و بعضی با حصری که از زبان قانون و قانون گذاری معلوم می شود مانند آیات اطاعت و سوم با لازمه با توجه به فرهنگ جامعه مخصوصاً زمان نزول قرآن یعنی لغو معیار هائی که باعث شخصیت اجتماعی و در نتیجه موجب فرماندهی و قدرت می شده، مانند آیاتی که همه را مانند هم می داند و بر همین منوال است اخبار و احادیث.
و اما از جهت فرد نیز واضح است که او هیچ جهتی برای لزوم اطاعت فردی از فرد دیگر نمی یابد و اجبار به اطاعت و به عنوان یک فرد را ظلم و قبیح می داند و او را تجاوز به حقوق دیگران دانسته است اینها همه به حساب خود مسئله می باشد.
و اما از جهت ظوابط کلیه همانطور که اصل بر برائت افراد است و جرم، نیاز به اثبات دارد، نسبت به اصل جرم نیز، اصل بر برائت است، پیروی کردن از همدیگر و نپذیرفتن دستور و یا به عبارت دیگر شک در وجود اتباع مورد اصل برائت عقلی و شرعی است. بعلاوه که اصل عدم نفوذ عقود و ایقاعات بدون رضایت و عدم جواز تصرف در اموال مردم و اشخاص و عدم جواز اجراء حدود و تعزیرات که همه این اصول نافی حاکمیت افراد بر همدیگر می باشد و این اصول در موارد اجراء است و در هر مورد اجرا یک اصل از اصول مذکوره موجود دارد و حجتی است بر نفی ولایت. و اگر بخواهیم یک اصل جامع را نام ببریم، باید گفت: اصل عدم ولایت چون امری است حادث و حکمی است تابع و اثبات آن محتاج به دلیل است و در این جهت فرقی نمی باشد که اصل عدم ازلی را حجت بدانیم یا خیر که تأمل و جَهَش ظاهر می شود.
شیخ مرتضی انصاری در «کتاب البیع» بعد از آنکه اقسام ولایت را بیان می کند، می گوید: مقتضای اصل عدم ثبوت ولایت برای احدی نسبت به چیزی بر نحوی از انحاء مذکوره است. نا گفته نماند که شیخ مورد اصل را اعمال و افعال قرار داده و نه اشخاص و عاملین، و امر از این جهت هم آسان است، چون در نتیجه، تفاوتی نمی باشد.
مرحوم شیخ احمد نراقی در کتاب عوائد الایام (ص۱۸۵) بعد از آنکه بیان می نماید که حاکمیت از طرف خداوند نسبت به بندگانش برای رسول الله و اوصیاء معصومینش صلوات الله علیهم اجمعین ثابت و آنها هستند صاحبان سلطه قانونی و ولّات امور و حاکمان بر مردم و سر رشته امور مردم و اداره آن به دست و به کف با کفایت آنان می باشد و اداره امور مردم و جامعه باید تحت سرپرستی و لایت آنها باشد، چنین می گوید: اما نسبت به غیر از رسول و اوصیائش، بدون شک اصل، عدم ثبوت ولایت فردی بر فردی می باشد مگر از اطرف خداوند سبحان.
فصل دوم: در معنا و مفهوم ولایت که مصدر است از ولی، یلی که ولایت هم با فتح واو صحیح است و هم با کسر واو. معنای اصلی آن قرب و نزدیکی است. در صحاح و مصباح گوید ولی به معنای قرب و نزدیکی است و بدنبال همین معنای اصلی، سه معنای دیگر نیز برای آن در کتب لغت ذکر شده است:
۱-نصرت و یاری ۲-غلبه و سلطه ۳-سرپرستی و اداره امر و کلمه والی هم به اعتبار معنای سوم آورده می شود. البته برای مولی معانی زیادی ذکر شده، مثل پسر عمو و قوم خویش و طایفه و فامیل و یاری کننده و ملازم و آزاد و آزاد شونده و بنده و غیر اینها. و در قرآن، هم به معنای اصلی آمده و هم به معانی متفرعه.
«یا ایها الذین آمنوا قاتلوا الذین یلونکم من الکفار» (آیه ۱۲۳ توبه). ای اهل ایمان با کفاری که در دیار به شما نزدیکند بجنگید.
«الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور». خداوند سر پرست مؤمنین است و آنان را از همه ظلمتها بطرف نور و روشنائی می برد.
«ما لکم من دون الله من ولی و لا نصیر»
(آیه ۱۰۷ بقره) برای شما غیر از خداوند کسی سر پرست و یاری کننده نمی باشد.
« » (آیه ۲۸ سوره آل عمران). مومنان کافران را دوست خود قرار ندهند.
« » (آیه ۴۴ کهف) در آنجا تسلط از آنِ خداوند حق است.
ناگفته نماند که بعضی از لغویین گفته اند که ولایت به فتح به معنی سرپرستی و به کسر به معنای یاری کردن است، و بعضی هم گفته اند ولایت به کسر به معنای سرپرستی و به فتح و کسر به معنای نصرت و یاری کردن است. اما «المنجد» هر دو را در هر سه معنا درست و صحیح دانسته است.
ادامه دارد
اجتهاد زکات غسل
پرسشها و پاسخها
سؤال: چرا اجتهاد در فقه ما از زمان عقب تر است و در جوّ ۱۴ قرن پیش می اندیشد و فلسفه احکام را مورد توجه قرار نمی دهد؟
مثلاً غسل، فلسفه ای بجز پاکیزگی بدن ندارد و چون استحمام در زمان پیغمبر اکرم (ص) به ندرت انجام می گرفته دستور شرع چنین بوده است که اول سر و گردن و سپس طرف راست و چپ شسته شود! چرا الان گفته نمی شود که اگر کسی به قصد قربت استحمام کند و میکروبهای بدن را دفع نماید کافی است؟! و همچنین زکات، فلسفه ای بجز منع از تجمع ثروت ندارد ولی باز هم موضوع زکات، غلات اربع و طلا و نقره و چهار پایان خاصی است. چرا بر تولید کارخانجات مختلف، زکات وضع نمی شود با توجه به اینکه ذکر آن امور در آن زمان به این جهت بودکه غالب اموال مردم را در آن زمان تشکیل می داده است؟
جواب: این سئوال را که با مقداری تغییر عبارت نقل کرده ایم برادری پرسیده است که امیدواریم سوء تعبیر ایشان ناشی از سوء نیت نسبت به شرع مقدس و علمای بزرگ دین نباشد ولی بهر حال سئوال ممکن است در ذهن بسیاری از جوانان کنجکاو خطور کند. ما برای روشن شدن مطلب سؤال را به چند بخش تقسیم می کنیم و پاسخ هر یک را جدا گانه ذکر می نمائیم:
۱-چرا اجتهاد در جوّ ۱۴ قرن پیش می اندیشد؟
-اصولاً اجتهاد به چه معنی است؟ اجتهاد به معنی سعی و کوشش است برای بدست آوردن احکام شرعیه دین مقدس اسلام از راه کاوش در ادله فقیهه که عمده آنها قرآن کریم و سنت رسول اکرم (ص) است. بنابراین یک فقیه موفق کسی است که بتواند خود را از همه افکار گوناگونی که زائیده زمان خویش است رها سازد و در جوّ ۱۴ قرن پیش بیاندیشد و روایات و آیات را طبق برداشت اهل آن زمان که مخاطب رو در رو بوده اند درک کند.
و هر چه اشتباه و انحراف در مسیر فقه پدید آمده است ناشی از تأثیر افکار مختلف زمان و محیط در برداشت فقیه است. برخی از فقها در اثر ارتباط و علاقه شدید به افکار فلسفی برداشت آنها از کتاب و سنت طبق معیارهای فلسفی بوده و بر این اساس اشتباههای بزرگی مرتکب شده اند که فقهای بعد همین جهت را بر آنها خرده گرفته اند.
البته اکثر فقها با اینکه فلسفه و سایر علوم را خوانده اند ولی در محیط فقاهت همه آنها را فراموش کرده و کنار می گذارند.بیاد دارم که استاد معظم حضرت امام خمینی دام ظله مکرر در مجلس درس این جهت را تذکر می دادند و تأکید می فرمودند که «نباید افکار فلسفی را در فقه وارد کرد.»
همین جهت نیز باید نسبت به برداشتهای عرفی امروز ملاحظه شود، ملاک در تشخیص مراد شارع، برداشت عرف آن زمان است بنابراین باید فقیه در جوّ ۱۴ قرن پیش بیندیشد تا بتواند حکم شرعی را بدست آورد.
۲-چرا فقهاء فلسفۀ احکام را مورد توجه قرار نمی دهند؟
-مکرر گفته ایم که احکام تعبدی است و فلسفه واقعی آنها را کسی نمی داند و آنچه ما می دانیم حکمتهائی است که بر آنها مترتب است. این مطلب در آینده در پاسخ سؤال دیگری از همین برادر توضیح داده می شود انشاءالله.
۳-غسل فلسفه ای بجز پاکیزگی بدن ندارد…!
-اگر این مطلب صحیح باشد پس چرا قصد قربت در آن معتبر شده همان گونه که در سئوال نیز آمده است اگر فلسفه غسل فقط پاکیزگی است پس چرا باید حتماً با قصد قربت باشد؟ و چرا اول سر و گردن و سپس طرف راست و بعد طرف چپ باید شسته شود، چرا بعکس نباشد و چرا اگر بعکس بشوید غسلش باطل می شود؟! آیا دفع میکروبهای بدن اختصاص به این زمان دارد؟ در زمان پیغمبر اکرم (ص) نیز بوسیله سدر و گیاهان دیگر و حتی در بعضی جاها بوسیله صابون، بدن خود را می شستند پس چرا شارع مقدس چنین دستوری ندادند بلکه امر به غسل با ترتیب مخصوص فرمودند؟!
وانگهی، قصد قربت چیست که با آن استحمام کافی باشد؟ معنای صریح قصد قربت یا تقرب، نزدیک شدن است. مراد نزدیک شدن معنوی است نه حسی، زیرا خداوند جسم نیست تا نزدیک شدن مکانی نسبت به او ممکن باشد و نزدیک شدن معنوی یعنی تحصیل رضا و خشنودی او. آیا این تقرب به چیزی حاصل می شود؟ آیا انسان با انجام کاری که برای مصالح شخصی خود انجام می دهد تقرب به خدا به دست می آورد؟ اگر چنین است پس همه مردم کارهای عبادی و موجب تقرب انجام می دهند زیرا همه انسانها طبق غرائز خویش و برای جلب مصلحت و منفعت و دفع مضرت کارهای شخصی را انجام می دهند و واضح است که بسیاری از آن کارها، انسان را از خدا و رضای او دور می کند نه نزدیک.
پس چه نکته ای در این غسل است که موجب تقرب است و در آن شستن بسیار جامع و مفید، نیست و لذا موجب تقرب نمی باشد؟ آن نکته امتثال امر الهی است. غسل را چون خدا گفته است انجام می دهیم و لذا موجب قرب است و اگر چنین است پس باید سعی کنیم که اوامر الهی را بدست بیاوریم نه مصالحی که برای ما در آن اوامر هست. بسا هست که امری از سوی خدا صادر می شود و برای ما به حسب ظاهر مصلحتی در آن نیست مانند بسیاری از واجبات و محرمات حج که بحسب ظاهر هیچ مصلحتی در آن نیست به جز امتحان و آزمایش انسان که معلوم شود تا چه اندازه مطیع و فرمانبردار است.
۴-زکات فلسفه ای به جز منع از تجمع ثروت ندارد…؟!
اتفاقا چنین نیست و از آیات و روایات بسیار استفاده می شود که زکات موجب رشد و بیشتر شدن مال است. اصولاً زکات در لغت به معنای رشد و افزایش است. راغب در مفردات می گوید: زکات در اصل به معنای نمو و افزایشی است که از برکت الهی حاصل شود. خداوند در قرآن می فرماید: «و ما تنفقوا من شی ء فهو یخلفه» هر چه در راه خدا انفاق کنید خداوند جای آن را پر می کند و به همین معنی آیات دیگری نیز هست.
و در روایات بسیاری آمده است که زکات رزق را فراوان میکند و زکات قوت فقرا و نگهدارنده اموال اغنیاء است.
شاید بتوان گفت که جمله «حصّنوا اموالکم بالزکاه» بطور مستفیض نزدیک به تواتر از معصومین (ع) رسیده است یعنی اموال خود را با پرداخت زکات نگهدارید. و در برخی روایات است که با منع زکات برکات زمین گرفته می شود. و اما چرا زکات فقط در غلات اربع و طلا و نقره و چهار پایان خاصی واجب شده است و در محصولات دیگر زکات نیست، مطلبی است که در فقه جای بحث از آن باز است. و شاید از بعضی روایات استفاده شود که موضوع وجوب زکات مربوط به ولی امر است که تا چه اندازه تعمیم دهد.
در روایت صحیحه ای که محمد بن مسلم و زراره از امام باقر و امام صادق علیهما السلام نقل کرده اند، چنین آمده است: «وضع امیرالمومنین (ع) علی الخیل اعتاق الراعیه فی کل فرس فی کل عام دینارین و جعل علی البرازین دیناراً» یعنی امیرالمومنین علیه السلام جعل مالیات فرمود بر اسبان اصیلی که از مراتع می چرند در هر سال بر هر مادیانی دو دینار و بر هر اسب یابو (غیر اصیل) یک دینار.
از این روایت به صراحت استفاده می شود که ولی امر حق دارد زکات را بر غیر موارد نه گانه نیز قرار دهد. و اما احتمال استحباب در این روایت که اکثراً –به اعتبار تعارض با روایات حضر در موارد نه گانه- به آن تمسک جسته اند احتمال مردودی است زیرا عبارت «وضع، صریح در وجوب است و جای احتمال استحباب نیست. و مؤید وجوب، روایت صحیحه ای است که زراره نقل کرده است: می گوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: آیا بر قاطر چیزی (از زکات) هست فرمود: نه! گفتم: چرا بر اسبها زکات لازم شد و بر قاطر ها لازم نیست؟ فرمود: زیرا قاطر تولید مثل نمی کند و اسبان ماده تولید مثل می کنند و لذا بر اسب نر زکات نیست. گفتم آیا در الاغ چیزی (زکات) هست فرمود: نه، گفتم، آیا بر اسب ماده یا شتری که انسان برای سواری می خواهد زکات هست؟ فرمود: نه، چیزی که به آن علف داده می شود زکات ندارد. زکات فقط بر چهار پایانی است که رها شده اند و از مراتع و چراگاهها می خورند، از آن سالی که شخص آن را به دست می آورد و اما در غیر آن زکات نیست.
از این روایت به وضوح استفاده می شود که مراد وجوب زکات است و گرنه در هر مالی، زکات مستحب است و تعبیر (علی) و اختصاص آن به سائمه نشانگر وجوب است. و با این روایت، احتمال این که جعل مالیات از سوی امیرالمؤمنین (ع) ممکن است از باب زکات نباشد نیز مندفع است زیرا در این روایت تعبیر به صدقه شده است که مراد همان زکات است و با این تعبیر معنای (وضع) در روایت سابق نیز روشن می شود که مراد وضع زکات است نه مطلق مالیات.
و اما حمل این روایات بر تقیه از دو جهت مورد خدشه است: ۱-احتمال تقیه در کار امیرالمؤمنین (ع) بی مورد است زیرا او خلیفه مسلمین بود و همه از او متابعت می کردند.
۲-اگر ورود این روایات برای تقیه باشد، باید طبق فتوای فقهای عامه صادر شده باشد با اینکه تعمیم مورد نظر آنها را تامین نمی کند زیر باز هم زکات اختصاص به نوعی از اسبان دارد نه همه حیواناتی که مورد استفاده است.
و اما این که گفته شده است این روایات را باید با اینگونه جمع دلالی توجیه کرد زیرا مخالف با فتوای مشهور فقها مبنی بر عدم وجوب زکات در غیر این موارد نه گانه است چیزی نیست بجز تمسک به شهرت فتوائی در فهم معنای روایت وشهرت فتوائی بر فرض حجیت قطعاً در مورد فهم روایات و جمع دلالی میان آنها حجت نیست گذشته از این شهرت فتوائی که از اجماع بالاتر نیست و اجماع نیز اگر مدرکی باشد حجت نیست و مدرک فتوای مشهور روشن است.
شاهد دیگری بر امکان تعمیم زکات از سوی ولی امر روایاتی است که دلالت دارد بر این که خداوند زکات را به اندازه ای واجب کرده است که کفایت نیازمندی فقرا را بکند و واضح است که این مقدار زکات که بر این نُه چیز با آن شرایط مخصوص بخصوص در این زمان که شرایط وجوب بسیار کم اتفاق می افتد به هیچ وجه نیازمندی یک ماه فقرا را تأمین نمی کند تا چه رسد به نیازمندی سال آنها، آن هم با ملاحظه این که زکات مصارف دیگری نیز غیر از فقرا دارد.
عبدالله بن سنان از امام صادق علیه السلام نقل کرده است که فرمود: خداوند زکات را واجب کرده است همانگونه که نماز را واجب کرده پس اگر کسی زکات را آشکارا بپردازد اشکالی بر او نیست زیرا خداوند برای فقرا در امول اغنیا به مقدار کفایت آنها حقوق قرار داده است و اگر خداوند می دانست که آنچه تقدیر فرموده کفایت آنها را نمی کند بیشتر قرار می داد…
گفته شده است که معلوم نیست مراد از حقوق فقرا در اموال اغنیا خصوص زکات مصطلح باشد، شاید مراد همه حقوق واجبه از قبیل خمس و کفارات و رد مظالم و مانند آنها است. ولی این احتمال بعید است زیرا جمله: «و ذلک ان الله فرض للفقراء فی اموال الغنیاء…» به عنوان علت حکم آمده و آن جواز زکات دادن به صورت علنی و آشکار است. و با این احتمال رابطه ای میان این جمله و آن حکم نیست تا علت باشد. به عبارت دیگر بنابراین احتمال معنای حدیث چنین است: (زکات را آشکارا پرداختن عیبی ندارد زیرا خداوند برای فقرا در اموال اغنیا حقوقی قرار داده است که کفایت آنها را می کند) آیا این تحلیل صحیح است؟
ولی بنابر آن احتمال معنای حدیث و تحلیل آن روشن است. (زکات را آشکارا پرداختن عیب نیست به دو علت: ۱-مانند نماز، فریضه و واجب است که در صدر حدیث ذکر شده ۲-خداوند آن قسمت از اموال اغنیا که موجب کفاف فقر است برای آنها قرار داده پس گویا مال آنها را به آنها رد می کند و این مانند صدقه مستحبه نیست که احسان است و پنهان کردن او بهتر است. در این زمینه روایات دیگری نیز آمده است.
ممکن است گفته شود که مراد از لفظ زکات در این روایات اعم از زکات مصطلح است و شامل انفاقات واجب بلکه مستحب می باشد. البته زکات در قرآن به معنای اعم آمده است به خصوص در آیاتی که قبل از تشریع زکات مصطلح نازل شده است و این خود شاهد تعمیم اصل تشریع زکات می باشد ولی مراد از زکات در روایات قطعاً خصوص زکات مصطلح است و این مطلب با ملاحظه روایات کاملا روشن است. به روایات باب ۷ ص ۲۷ ج ۶ وسائل مراجعه شود.
مهمترین مطلبی که برای نفی احتمال تعمیم زکات ذکر شده روایاتی است که مضمون آنها عفو پیغمبر اکرم (ص) از غیر این نُه چیز است.
قوی ترین حدیث در این زمینه از نظر سند روایتی است که در کافی و تهذیب و استبصار به سند صحیح از پنج نفر از فضلای اصحاب امام باقر و صادق علیهما السلام از هر دو امام نقل کرده اند که فرمود: «فرض الله عزوجل الزکاه مع الصلاه فی الاموال و سنها رسول الله (ص) فی تسعه اشیاء و عفی عما سواهن…»
خداوند زکات را در اموال مردم با نماز واجب فرموده و پیغمبر اکرم (ص) آن را در نُه چیز قرار داد و از غیر آنها عفو کرد. روایات دیگری نیز به همین مضمون است. اگر سنت در اینجا به معنای تشریع اساسی باشد که مکمل فرائض الهی است مانند رکعات اضافی نماز که پیغمبر اکرم (ص) بر دو رکعت فریضه الهی اضافه فرمودند شک نیست که دیگر نمی توان از آن تخلف نمود ولی به احتمال قوی، سنت در اینجا به معنای حکم ولایتی است و لذا تعبیر به عفو در غیر آنها شده است که معلوم می شود در اصل فرض الهی، زکات بر همه اموال بوده است به طور عموم نه این که فرض زکات به طور اجمال و ابهام باشد و پیغمبر اکرم آن را توضیح و تفسیر فرموده باشند و شاهد آن کلمه «فی الاموال» است در روایت فضلا و لذا در صحیحه ابی بصیر آمده است که گفت: پرسیدم از امام صادق علیه السلام آیا در برنج چیزی هست. فرمود: آری، سپس فرمود: مدینه در آن روز جای کشت برنج نبود تا در آن زکات قرار داده شود ولی اکنون در آن زکات است و چگونه نباشد با این که اکثر حاصل عراق برنج است. در این زمینه چهار روایت است که دلالت دارد بر نفی وجوب زکات در غیر این نُه چیز درزمان امام صادق (ع) و بنابراین احتمال اول در روایت فضلا تقویت می شود بلکه در این روایات، خشم و غضب امام از احتمال تعمیم زکات نقل شده است که دلالت بر اهمیت مطلب دارد.
ولی سه روایت از این روایات از نظر سند مورد اشکال است. روایت سوم باب مرسله است و در سند آن افراد مجهول و ضعیف هستند. روایت دوازدهم باب، راوی آن محمد بن جعفر طیار است که توثیق نشده و روایت سیزدهم در سندش جعفر بن محمد بن حکیم است که توثیق نشده بلکه «کشی» تضعیف او را نیز نقل کرده است.
و اما روایت چهارم که راوی آن علی بن مهزیار است از نظر سند معتبر است ولی علی بن مهزیار می گوید: من در نامه عبدالله بن محمد به امام هادی (ع) چنین و چنان دیدم و عبدالله بن محمد مجهول است بنابراین نمی توان چندان به آن اعتماد کرد گر چه ممکن است گفته شود علی بن مهزیار که از خواص اصحاب و وکلای ائمه بوده است حتما خط امام را می شناخته بلکه شاید خود او واسطه رساندن نامه باشد ولی به هر حال مورد شبهه است . گذشته از این، در آن نامه، عبدالله بن محمد روایتی را از امام صادق علیه السلام در مورد نفی زکات از غیر این نُه چیز نقل می کند و امام هادی (ع) در پاسخ نوشته اند: «همانطور است ولی زکات بر هر چیزی است که به کیل معامله می شود» بنابراین در خود روایت نوعی تعارض است که باید حل شود و بحث از آن مفصل است. حمل بر استحباب از عبارت بعید است. بهر حال نمی توان به این روایت بر نفی احتمال تعمیم زکات استدلال کرد، و این احتمال را آن قدر ضعیف دانست که جای بحث در آن نباشد.
البته هنوز مسأله تعمیم زکات یک امر قطعی و مسلم نیست بلکه به صورت یک احتمال فقهی مورد بحث است. سخن در این زمینه بسیار است، ولی بر فرض که زکات تعمیم داده نشود باز هم اشکالی پیش نمی آید زیرا مالیات اسلامی منحصر به زکات نیست بلکه اسلام در تمام اموال بدست آمده از کسب، تجارت، زراعت، صنعت، حیازت مباحات، غنائم جنگی و غیر ذلک مالیاتی به نام خمس قرار داده است و در این نُه چیزی که متعلق زکات است نیز خمس واجب است.
گذشته از این، مالیاتهائی که اکنون وضع می شود از نظر شرعی از دو جهت قابل توجیه است:
۱-از باب ولایت و تصدی اداره امور اجتماعی. وروشن است که ولی امر مسلمین اگر ضرورتی دید می تواند بر اموال مردم مالیاتی قرار دهد مانند دوران جنگ یا قحطی و هر ضرورت اجتماعی دیگر.
۲-قرار داد تبادلی میان دولت (شهرداری) و مردم که مالیات طبق قرارداد ضمنی در قبال خدماتی قرار می گیرد که برای آنها انجام می دهد.
بنابراین بر فرض که زکات هم تعمیم داده نشود، مشکلی از جهت تأمین نیازمندیهای اجتماعی پیش نمی آید، زیرا با وضع مالیات از طرف ولی امر مسلمین، کلیه مشکلات اقتصادی کشور اسلامی برطرف می شود.
اقتصاد اسلامی (۳)
قسمت بیست و هشتم
آیت الله حسین نوری
در راه ریشه کن ساختن فقر فاجعه بزرگ بشریت
در چند مقاله گذشته، ضمن بحث از مفاسد «سیستم اقتصاد سرمایه داری»، به بررسی یکی از جلوه های دردناک و دهشت بار این سیستم غیر انسانی، که عبارت از «فقر» و جنبه های گوناگون آن بود پرداختیم. در آن مقالات گفتیم که اگر امروزه محققان می گویند: «بیش از دو سوم مردم دنیا –حدود ۳ میلیارد انسان- گرسنه هستند منظور آنان «گرسنگی کمّی» و عدم دسترسی به «قوت لا یموت» نیست بلکه منظور محققان «گرسنگی کیفی» یا گرسنگی مخفی است که عبارت است از مشتمل نبودن خوراک دو سوم مردم دنیا، بر مواد لازم و حیاتی سازنده ای که برای تأمین نیازهای دستگاه بدن و حفظ تعادل و ترمیم سلول های ماشین بدن انسانی ضرورت تام دارد.
طبق تحقیقات علمی، -چنانکه گفتیم- این مواد حیاتی و سازنده برسه دسته تقسیم می شود که عبارت است از مواد پروتئینی، مواد معدنی و ویتامین ها، کمبود یا فقدان هر یک از این مواد، عواقب زیانبار و شومی دارد که نسل های انسانی را مورد تهدید قرار می دهد.
چنانکه قبلاً نیز گفتیم، یکی از شایع ترین و عمومی ترین اشکال کمبود مواد غذائی، مربوط به نقصان انواع پروتئین های حیوانی است که چون تهیه کردن آنها مستلزم مخارج هنگفت است از عهده اکثریت عظیم مردم جهان بر نمی آید و در نتیجه عدم دسترسی به این مواد، بیشتر مردم دنیا از لحاظ ساختمان بدنی دچار عدم رشد کامل و دستخوش انواع بیماریها، بویژه بیماریهای عفونی هستند. موارد تأیید شده این بیماریها، نظیر «سل»، «ذات الریه»، «اسهال»، «تیفوئید» و غیره است که این عوارض زیانبار نخستین بار در میان ملت هایی که درگیر جنگ جهانی اول بودند بطور کامل کشف گردید و در حال حاضر نیز در مناطق فقیر به فراوانی دیده می شود و نسل های بشری را قربانی می سازد.
*انسان هائی که از فرط گرسنگی «چاق» می شوند!
مواردی را که تا کنون در این مبحث مورد طرح و بررسی قرار داده ایم، مربوط به نتیجه نقصان های نسبی پروتئین بوده است. یعنی مواردی مانند عقب ماندگی های ملل فقیر از لحاظ مشخصات ظاهری، ساختمان جسمانی، وزن، قد، کندی رشد اندام، نقص های بدنی، و یا ناتوان گشتن بدن انسان و مستعد شدن دستگاههای ماشین انسانی برای ابتلاء به بیماریهای گوناگون. اینها همه حاکی از مواردی است که عواقب کمبود پروتئین ها و اسید های آمینه و سایر مواد اساسی و حیاتی، بطور غیر مستقیم در افراد بروز و ظهور می کند.
اما موارد دیگری نیز هست که بسیار وخیم تر و نگران کننده تر از این نمونه های ذکر شده می باشد. و آن نیز عبارت از کمبودهای بسیار شدید مواد پروتئینی است که می تواند علائم و نشانه هایی از یک سلسله بیماریهای مشخص و هراس انگیز را به صورتی غیر قابل تردید آشکار سازد.
بارزترین نشانه های این بیماریهای مهلک، که گاه حتی بیننده را نیز علاوه بر حیرت و تأثر دچار وحشت هم می کند، هنگامی ظاهر می شود که انسان گرسنه، دچار ورم و آماس های دردناک گرسنگی می شود. چنین انسانی، به گفته یک پژوهشگر بین المللی در راه رفتن و حرکات، بد ریختی و بد ترکیبی یک عروسک کهنه و بد دوخت و در هم شکسته را پیدا می کند که نه تنها هیچ کودکی رغبت نگریستن به آن را ندارد، بلکه بزرگتر ها نیز از نظاره آن به رعشه می افتند.
طبق مدارک ارائه شده توسط همین پژوهشگر، در نواحی گرسنه و فقیر که کمبود مواد غذائی حکمفرما است، در هر دوره ای که نقصان مواد پروتئینی به حد اعلی می رسد، انسان های فراوانی دیده می شوند که از مرحله لاغری وحشت آور، ناگهان شروع به افزایش وزن و یا نوعی «چاقی بیمار گونه» می کنند، به نحوی که صورت آنها ورم می کند، ساق هایشان بی اندازه کلفت می شود شکمهایشان دچار برآمدگی عجیب و آماس های ناموزون و کریه المنظری می شود که گویی یک کیسه لاستیکی را بیش از گنجایش آن باد کرده اند وبه جای شکم، به اندامی متصل ساخته اند که کمی بالاتر از آن، از زیر پوستی نازک و بد رنگ، تمام دنده ها از فرط لاغری بیرون زده است. علت این امر، طبق یک سلسله تحقیقات علمی و تأیید شده، جمع شدن آب هائی است که بر اثر فقدان مواد پروتئینی ایجاد می شود و صورت متراکم و ورم کرده ای پیدا می کند. طی دو جنگ جهانی، در کشور های مختلف اروپا این پدیده فراوان دیده شده است. اسناد موجود نشان می دهد که در جنگ های اخلی اسپانیا نیز، تقریباً کلیه افراد و سکنه این کشور دچار ورم های گرسنگی شدند و همگی شکم هایی باد کرده و صورت هایی پف کرده پیدا کردند.
اما اگر در نقاط مذکور، این علائم وحشتناک گرسنگی تنها در زمان جنگ بروز کرده، نقاط دیگری از دنیا نیز هست که در دوران صلح هم دچار همین بلیه هستند. به عنوان نمونه می توان از بسیاری نقاط افریقا نام برد و بویژه می توان از «بیافرا» یاد کرد که چند سال پیش، امپریالیسم جهانی برای سر پوش نهادن بر بسیاری از جنایات خود، و منحرف ساختن افکار جهانی از مسائل دیگر، بر سر آن تبلیغات و جنجالهای فراوانی بر پا کرد و با کمک گرفتن از شبکه های خبری امپریالیسم و صهیونیسم جهانی، تصاویر فراوان و مختلف و غم انگیزی از مردم این سرزمین را در نشریات دنیا به چاپ رسانید. در آن تصاویر، مردان و زنان و بویژه کودکانی دیده می شدند که از فرط لاغری، تمام اندامشان گویی پوستی نازک بود که بر مشتی استخوان باریک و در هم شکسته کشیده شده است. ولی در عین حال، شکم های این افراد بقدری ورم کرده بود که گویی حجم شکم هر کدام از آنها و بخصوص حجم شکم کودکان، به تنهایی برابر با حجم تمام قسمت های دیگر بدن آنها است. همچنین جمجمه های بزرگ و بد قواره آنها که بویژه در قسمت پیشانی بطوری نامتناسب و تعجب آور رشد بیمار گونه یافته بود، سرهای بزرگ و ناموزونی را نمایش می داد که بر روی گردنی باریک و در حال شکستن و گسستن، بطور بی تناسب و نا متعادل جلوه می کرد.
غیر از «بیافرا» نیز نقاط دیگری که این پدیده جزء بلایای همیشگی آنهاست در سایر نواحی دنیا کم نیستند. از جمله در شمال شرقی کشور «برزیل» که همواره در معرض خشکسالی ها و قحطی های ادواری است، بسیار دیده می شود که هنگام هجوم بلا، مردم دسته دسته از فرط گرسنگی پا به فرار می گذاردند و به نقاط دیگر مهاجرت می کنند. این مهاجران، نوعاً چهره هائی آماس کرده دارند و بدنبال آنها کودکانی حرکت می کنند که اندام لاغر و فاقد گوشت آنها، شکم های سنگین و باد کرده ای را که بر اثر گرسنگی آب آورده و حجم و وزن عجیب و ناموزونی پیدا کرده است، روی دو ساق پای شل و کج و معوج و باریکتر از نهال نیشکر های سرزمین شان به سختی حمل می کنند.
آنچه بیان شد، موارد بسیار معدودی از صد ها مورد گوناگون عواقب شوم گرسنگی پروتئینی است که از فرط فراوانی و آشکاری نمونه های آن، تقریباً تمام مردم دنیا با آن آشنائی دارند. اما موارد و نمونه های دیگر، که از لحاظ اعداد و ارقام فراوانتر، و از لحاظ عواقب شوم آن مخوف تر است، بسیار بیش از اینها است. و در این موارد است که گرسنگی پروتئینی، همچون غده های مخفی سرطان، به جان جامعه انسانی حمله ور شده است و اعضاء و اندام های جامعه بشری را، از درون و بیرون در چنگال خود می فشارد و به تدریج اما بطور مداوم پیکر بشریت را می بلعد.
از این موارد و عواقب زیانبار و مرگ آفرین آن، طی بحثی جداگانه و به عنوان جمع بندی سلسله بحث های مربوط به فقر و گرسنگی بشر امروز، سخن خواهیم گفت.
*کمبود مواد معدنی: جلوه دیگری از گرسنگی مخفی!
قبلاً اشاره کردیم که یک دسته دیگر از مواد حیاتی و مورد نیاز بدن انسان، مواد معدنی است و کمبود یا فقدان این مواد، یا برخی از آنها در رژیم غذائی افراد انسانی، یکی دیگر از انواع گرسنگی کیفی را در جوامع انسانی مطرح می سازد.
برای پی بردن به اهمیت این مواد و درک فاجعه کمبود آنها در بدن، کافی است بدانیم که به گفته کارشناسان و دانشمندان زیست شناس: وجود املاح و مواد معدنی در تغذیه، به اندازه مجموعه نیروی بدن یا به اندازه پروتئین های لازم برای انجام اعمال حیاتی ماشین انسانی اهمیت دارد. بطوری که حتی اگر کسی دارای یک تغذیه کامل و سالم باشد و فقط در مجموعه این غذاها مقداری کلسیم یا آهن یا هر کدام از مواد معدنی مورد نیاز وجود نداشته باشد، چنین شخصی با وجود تغذیه خوب و کاملش باز هم ممکن است برای همین کمبود مختصر دچار اختلالات و اغتشاشات مزاجی شدید گردد. اهمیت املاح و مواد معدنی به علت وظایف مهمی است که این مواد باید در مکانیسم حیاتی بدن انجام دهند و برای انجام این اعمال، هیچ عامل دیگری نمی تواند جانشین آنها شود.
بدین ترتیب، اگر کسی یک یا چند قلم از این مواد را کسر داشته باشد و نتواند آنها را از راه طبیعی تغذیه و دسترسی به غذاهای کامل و در بردارنده این مواد تأمین کند، دچار اختلالاتی در سلامت جسم و روح خود می شود که هیچ عامل دیگری قادر به علاج آن نیست. در یک کلام باید گفت: درد کمبود مواد معدنی، در واقع یک درد بی درمان است و کسی که قادر به تأمین این مواد در غذای خود نباشد، باید جزو بیماران علاج ناپذیر به حساب آید.
*نقش مواد معدنی در دستگاه بدن انسان
تحقیقات علمی نشان می دهد که در ترکیب مواد زنده بدن انسان، بطور مداوم، لازم است که ۱۳ نوع شبه فلز و ۱۶ نوع فلز وجود داشته باشد. علاوه بر این ۷ ماده معدنی دیگر هم وجود دارند که در ترکیبات مزبور بطور نامنظم ظاهر می شوند و گر چه وجود آنها بطور نامنظم ظاهر می شوند و گر چه وجود آنها بطور مدام و وقفه ناپذیر مطرح نیست،ولی بهرحال برای حفظ تعادل و سلامت کامل بدن انسان، نمی توان بطور کلی از آنها چشم پوشی کرد.
با آنکه بیشتر املاح معدنی در طبیعت به فراوانی یافت می شود، باز گروه کثیری از مردم دنیا، دچار کمبود این مواد هستند. کمبود یا گرسنگی مواد معدنی به دو صورت ممکن است ظاهر شود: صورت اول در مورد ساکنان مناطقی است که تغذیه ی ناقص و نارسا دارند و غذاهایی همچون شیر و میوه و سبزیجات تازه (که منبع اصلی این مواد هستند) به مقدار کم مصرف می کنند و یا در واقع اصلاً مصرف نمی کنند .
صورت دوم این کمبود در مناطقی است که اتفاقاً به این مواد خوراکی بخوبی دسترسی دارند و به مقدار فراوان هم از آنها تغذیه می کنند،ولی باز دچار کمبود این مواد هستند. علت این امر نیز آن است که در بعض نقاط دنیا به دلیل نوع خاک و مشخصات آب و هوای منطقه ای آن، مواد خوراکی بدست آمده از لحاظ مواد معدنی و املاح مورد نیاز بدن انسان، فقیر و نارسا است. باید دانست فرضا اگر یک خوراکی معین را در نظر بگیریم ممکن است این خوراکی در یک ناحیه از دنیا دارای املاح و مواد معدنی فراوان باشد و در نقطه دیگری از کره خاکی، همان ماده غذایی، مقدار ناچیزی از مواد و املاح مزبور را داشته باشد. بنابراین برخی از زمین ها، که خاک آنها مواد سازنده و نیروی بار آوری خود را از دست داده و یا از قبل هم دچار ضعف و ناتوانی بوده است، باعث می شود که در غذای ساکنانش برخی کمبود ها ظاهر شود و عامل مؤثری در ایجاد گرسنگی کیفی آن مردم باشد. در نتیجه، خاک های اراضی مختلف از طریق محصولی که به بار می آورند و در دسترس عموم قرار می دهند، به شکلی قاطع و تردید ناپذیر درگرسنگی کیفی و در سلامت و قدرت مقاومت و تعادل، و در نیروی حیاتی افراد بشر، نقش و تأثیر بسیار مهمی دارند. دانشمندی بنام پروفسور «هوتن» که در دانشگاه هاروارد تحقیقات بیولوژیکی می کند، با مدتها مطالعه بر روی اسکلت های افراد بومی که در دشت های غربی کشور های متحده آمریکا زندگی می کرده اند، به این نتیجه رسید که: در یک فاصله زمانی هزار ساله به تدریج از اندازه قد و قامت آنها کاسته شده و ضمناً بطور مداوم هم استخوانهایشان تغییر شکل داده و هم نسل به نسل بر «کرم خوردگی دندانهایشان» افزوده شده است. وی با این تحقیقات ثابت می کند که انحطاط بیولوژیکی مداوم و تدریجی آن افراد به علت کاهش تدریجی منابع خاک محل سکونت شان بوده و باعث می شده است که انسانهای مزبور، اندک اندک و نسل پشت نسل دچار انحطاط شوند و ارزش جسمانی و روانی خود را از دست بدهند و به این ترتیب نسل آنها رو به پست شدن برود تا جایی که بکلی منقرض شود چنانکه در آینده با توفیق الهی به شرح آن خواهیم پرداخت.
ادامه دارد
امام خمینی ثابت و استوار از آغاز تا کنون
فرهنگ
«اگر می گوئید فرهنگ داریم، ذخائر داریم، محصل داریم، طبیب و مهندس داریم، پس چرا از خارج استخدام می کنید؟ چرا ماهی صد هزار تومان به یک خارجی می دهید؟ جواب بدهید! اگر ندارید وا اسفا به این مملکت، صد سال است فرهنگ و دانشگاه دارد، ولی دکتر ندارد! مهندس ندارد!….»
(۱۲آذر۴۱مسجد اعظم قم)
«راه اصلاح یک مملکتی، فرهنگ آن مملکت است، اصلاح باید از فرهنگ شروع شود. دست استعمار در فرهنگ ما کارهای بزرگ می کند، نمی گذارد جوانهای ما مستقل بار بیایند، نمی گذارد در دانشگاه جوانهای ما رشد کنند…اگر فرهنگ درست بشود، یک مملکت اصلاح می شود، برای اینکه از فرهنگ است که در وزارتخانه ها می رود، از فرهنگ است که در مجلس می رود، از فرهنگ است که کارمند دولت می شود، شما یک فرهنگ مستقل درست کنید یا بدهید ما درست کنیم، شما می ترسید از آمریکا، می ترسید از دیگران، بدهید ما درست کنیم، اختیار فرهنگ را دست ما بدهید….».
(۲۷/۶/۴۲)
«آنچه می توان گفت ام الأمراض است رواج روز افزون فرهنگ اجنبی استعماری است که در سالهای بسی طولانی جوانان ما را با افکار مسموم پرورش داده و عمال داخلی استعمار بر آن دامن زده اند و از یک فرهنگ فاسد استعماری جز کارمند و کارفرمای استعمار زده حاصل نمی شود، باید کوشش کنید مفاسد فرهنگ حاضر را بررسی کرده و به اطلاع ملتها برسانید و با خواست خداوند متعال، آن را عقب زده، به جای آن فرهنگ اسلامی انسانی را جایگزین کنید تا نسلهای آینده با روش آن که انسان سازی و عدل پروری است تربیت شوند.»
(۲۴ ربیع الاول ۱۳۹۱ هجری قمری)
«فرهنگ مبدأ تمام خوشبختیها و بد بختیهای ملت است. اگر فرهنگ ناصالح شد، جوانانی که در این فرهنگ ناصالح تربیت می شوند، در آتیه فساد ایجاد خواهند کرد… اگر فرهنگ صحیح باشد، جوانان ما همه صحیح ساخته می شوند.»
(۱۹/۱۱/۵۶ نجف اشرف)
«بر فرهنگ اسلام تکیه زنید و با غرب و غربزدگی مبازره نمائید و روی پای خود بایستید و بر روشنفکران غرب زده و شرق زده بتازید و هویت خویش را دریابید.»
(۲۱/۶/۵۹)
«…دعوت به فرهنگ اسلامی بکنید، این فرهنگهای غربی را بیش از پنجاه سال است که دیدید و هر چه بر سر این ملت آمد از این فرهنگ غربی آمد. هر انحرافی که برای جوانهای عزیز ما پیدا شد به واسطه این فرهنگ غربی بود. روشنفکر ها توجه کنند به اینکه مهلت بدهند چند سالی هم فرهنگ اسلامی باشد، تجربه کنند، ببینند که با فرهنگ اسلامی چه خواهد شد.»
(۱۵/۹/۵۹)
«بی شک بالاترین و والاترین عنصری که در موجودات هر جامعه دخالت اساسی دارد، فرهنگ آن جامعه است. اساساً فرهنگ هر جامعه هویت و موجودیت آن جامعه را تشکیل می دهد. و با انحراف فرهنگ هر چند جامعه در بعد های اقتصادی، سیاسی، صنعتی ونظامی قدرتمند و قوی باشد ولی پوچ و پوک و میان تهی است. اگر فرهنگ جامعه ای وابسته و مرتزق از فرهنگ مخالف باشد، ناچار دیگر ابعاد آن جامعه به جانب مخالف گرایش پیدا می کند و بالاخره در آن مستهلک می شود و موجودیت خود را در تمام ابعاد از دست می دهد. استقلال و موجودیت هر جامعه از استقلال فرهنگ آن نشأت می گیرد و ساده اندیشی است که گمان شود با وابستگی فرهنگی، استقلال در ابعاد دیگر یا یکی از آنها امکان پذیر است.»
(۳۱/۶/۶۰)
«اگر مشکلات فرهنگی و آموزشی بصورتی که مصالح کشور اقتضا می کند، حل شود، دیگر مسائل به آسانی حل می گردد. صدماتی که کشور ما از فرهنگ رژیم شاهنشاهی خورده است قابل مقایسه با ضررهای اقتصادی و غیره نبوده است.»
(۲۵/۷/۶۰)
«در این امر سواد آموزی که یکی از با ارزش ترین امور است باید همه قشرهای ملت کمک کنند چه آنهائی که می خواهند سواد آموزی کنند و چه آنهایی که می خواهند یاد بگیرند و چه سایر افراد کشور.»
(۷/۱۰/۶۰)
انقلاب و رهبر از دیدگاه دیگران
کیم یانک سوگ، معاون وزیر خارجه کره:
«ما مطمئن هستیم که در اثر خون شهدا انقلاب شما به پیروزی نهائی خواهد رسید… پیروزیهای انقلاب اسلامی تحت رهبری امام خمینی، زندگی سیاسی و اقتصادی ایران را دگرگون کرده و ما شاهد آن هستیم که این پیروزی ها بیش از دوران ۴۵ ساله رژیم سابق ایران بوده است»
۱۳/۵/۶۲
شیخ اسعد التمیمی، در سمینار سیاست و حکومت در اسلام، در لندن:
«در ایران، امام خمینی در مسجد زندگی می کند و تا زمانی که مسجد و مسجد الاقصی پا بر جاست، صهیونیستها و دشمنان اسلام نمی توانند مسلمین را شکست بدهند زیرا این وعده خداست که اسلام پیروز است.»
۱۳/۵/۶۲
شین تاورابه وزیر خارجه ژاپن:
«من معتقدم ایران بعد از انقلاب، به سوی ثبات می رود و لازم است ما روابط خود را با ایران تحکیم بخشیم.»
۱۶/۵/۶۲
شیخ زهیر کنج امام جماعت مسجد رسول اعظم «ص» در حومه بیروت:
«ما با انقلاب اسلامی هستیم زیرا این انقلاب بر حق است و خدا از آن دفاع می کند. این انقلاب شرف مسلمین و شکوه اسلام را باز گردانیده است و جمهوری اسلامی ایران تنها دولت در دنیا است که قانون اساسی آن بر تعالیم اسلامی و قرآن قرار دارد.»
۳۰/۵/۶۲
قذافی رئیس جمهور لیبی:
«انقلاب اسلامی ایران، خوب آمریکا را شناخته است و از همان ابتدای پیروزی انقلاب آن را شیطان بزرگ دانست. لیبی هم آمریکا را شیطان بزرگ می داند و دوش به دوش انقلاب اسلامی علیه آمریکا مبارزه خواهد کرد.»
۱۲/۶/۶۱
احمد هوبر مسلمان و حقوقدان و نویسنده در دو روزنامه پر تیراژ سویسی:
«مسلمانان دو رسالت را باید انجام بدهند:
۱-افکار غیر اسلامی را که تحت تاثیر تجدد و غرب زدگی می باشد از سر بیرون کنند و افکار و عمل خود را با قرآن و سنت پیامبر تطبیق دهند و در این رابطه مطالبی که امام خمینی فرموده و نوشته اند، مورد مطالعه و عمل قرار دهند. ۲-مسلمانان جهان باید مسائل سیاسی دنیا و کشور خود را با چشمی باز بررسی کنند تا در عمل بتوانند با حکومت های غیر خدائی مبارزه کنند…همانگونه که انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی عمل کرد و امروز بعد از صدر اسلام شاهد یک حکومت اسلامی در ایران هستیم.»
۱۸/۱۱/۶۱
محمد ایوب نجاری نایب رئیس انجمن حقوقدانان پاکستان:
«انقلاب اسلامی تا به حال برای مستضعفین کارهای بسیاری کرده است و گامهای زیادی برداشته است. از طریق انقلاب اسلامی، مسلمانان جهان به روح اسلام آگاه شدند. و از طریق انقلاب اسلامی مسلمانان با مفهوم خودسازی آشنا شدند…ما فکر می کنیم که امروز برای حفظ اسلام فقط یک جیز ارزش دارد و آن دفاع از انقلاب اسلامی ایران است…امروز شجره طیبه در ایران جایگزین شجره خبیثه شده است و همه این مسائل که انجام شده، به دلیل این بوده است که مردم به دنبال اسلام رفتند، من امیدوارم بزودی انقلاب اسلامی حقیقی در کلیه کشورهای مسلمان بپا شود.»
۱/۱۲/۶۱
آداب و وظائف مسافر در حج
حجه الاسلام اسد الله بیات
فریضه حج در بین فرائض الهی از ویژگی های خاصی برخوردار است و شاید جنبه های سیاسی و اجتماعی آن بر جنبه های دیگرش غلبه داشته باشد. امام خمینی
یکی از مهمات فلسفه حج ایجاد تفاهم و تحکیم برادری بین مسلمین است.
امام خمینی
در گذشته راجع به آداب سفر به طور کلی (چه در سفر حج باشد و چه سفرهای دیگر) بحث کردیم و در این بخش علاقه داریم درباره آداب سفر و مسافرت در حج و وظائف و آدابی که برای مسافر در حج لازم است آنها را مراعات کند، بحث و بررسی بعمل آوریم، از این رو از ابواب احکام العشره فی السفر و الحضر کتاب الحج وسائل الشیعه استفاده نموده و با تکیه بر روایات اسلامی و رهنمودهای امامان معصوم (ع) آداب و وظائف مسافر در سفر حج را از دیدگاه روایات بیان خواهیم کرد، در ضمن بدین نکته همه توجه داریم که مسافران و حجاج ایرانی از جهت اینکه از یک کشور انقلابی می روند و اکثریت قاطع از فقه جعفری پیروی کرده و شیعه هستند، طبیعی است مسئولیت سنگین تری بر آنها متوجه است، زیرا انتظارات از آنها بیشتر است و روی اعمال و کردار و رفتار آنها استناد می شود و هر عملی از آنها سر بزند مفهوم خاص و گویایی ویژه ای دارد.
مدارا و رفتار خوب کردن:
عن معاویه بن وهب: قال: قلت لا بی عبدالله: کیف ینبغی لنا ان نصنع فیما بیننا و بین قومنا و فیما بیننا و بین خلطائنا من الناس؟ قال: فقال: «تؤدّون الأمانه الیهم و تقیمون الشهاده لهم و علیهم و تعودون مرضاهم و تشهدون جنائزهم»
حدیث صحیحی است که معاویه بن وهب از امام صادق (ع) سئوال می کند: چگونه با برادرانی که با آنها هستیم و کسانی که با ما معاشرت دارند برخورد کنیم و رفتارمان با آنها چگونه باشد؟ امام (ع) در پاسخ ایشان به چهار مسئله در رابطه با آنها تذکر دادند:
۱-اداء امانت ۲-شهادت و گواهی دادن چه به نفع کسی باشد یا به ضرر او ۳-عیادت از مرضی و بیماران ۴-شرکت در تشییع جنازه ها
این دستورات چهار گانه در تمام مراحل، مطلوب است گر چه در سفر حج و مخصوصاً برای اینکه پیوند بن دلها و قلوب مسلمین در سراسر جهان محکم تر می گردد، مطلوب تر و لازم تر است.
در حدیث دیگری ابی اسامه زید شحّام از امام صادق (ع) نقل می کند: امام صادق (ع) بوسیله من پیام دادند و فرمودند: تمام پیروان مرا که به حرف من گوش می دهند و از دستورات من اطاعت می کنند سلام برسان و به آنها بگو: من شما را (به چند چیز) سفارش می کنم:
۱-تقوا و خوف از خداوند جل شأنه.
۲-ورع و پارسائی در امور دین.
۳-کوشش برای خدا (و در راه کسب رضا و خشنودی او)
۴-راستگوئی در گفتار
۵-اداء امانت
۶-سجود های طولانی
۷-خوش رفتاری با همسایگان
این چیزی است که رسول خدا (ص) به آن مأموریت یافته و هم چنین امانت را بپردازید و هر کسی که چیزی به شما سپرد و شما را امین دانست، آن را به صاحبش بر گردانید، چه او خوب باشد و چه بد و فاسد، چرا که پیامبر خدا (ص) دستور می داد، به بازگرداندن نخ و لباس دوخته شده (یعنی اگر لباسی را برای کسی دوختید، نخهای اضافه اش را هم به او برگردانید.) و با بستگانسان صله رحم بجا بیاورید و در تشیع جنازه ها شان شرکت جوئید و بیمارانشان را عیادت کنید و حقوق آنها را مراعات نمائید.
امّت، آینه امام است:
سپس امام صادق (ع) می فرماید: هر یک از شما اگر در دینش پارسا بود و در سخنانش راست گفت و امانت را برگرداند و اخلاق خود را با مردم نیکو کرد، به او گفته می شود: «جعفری» و این مرا خوشحال می سازد و از او خشنود می شوم، چرا که گفته می شود: او ادب را از «جعفر» یاد گرفته است.
ولی اگر چنین نبود، بلا و ننگ او بر من می رسد و گفته می شود: این ادب را از «جعفر» آموخته است!!
آری حاجی با اعمال و برخوردهایش عملاً چهره انقلاب اسلامی را معرفی می کند و خط مشی امام و امت را معرفی می نماید و اعمال حجاج ایرانی معرف و نشان دهنده امامت و دستورات امام جعفر صادق (ع) و تشیع است، و خدای نکرده اگر در اعمال آنها خلافی رخ دهد و کار زشت و ناموزونی به چشم خورد به پای رئیس مذهب و مقام رهبری و ولایت تمام کرده و به آبروی مذهب لطمه وارد می سازد. و این گناهی است نابخشودنی. و روی همین حساب می بینیم مقام رهبری، اقامه جماعت را در محل کاروانها اجازه نمی دهند و دستور می فرمایند: نماز را با جماعت مسلمین در صف واحد انجام دهید، و همین طور دیگر اعمالی که متناسب با خط مشی و نحوه برخورد امام صادق (ع) نبوده چه به صورت عبادت باشد و یا خرید اجناس باشد و یا اعمال دیگر فردی که به عنوان حج بیت الله الحرام به زیارت کعبه مشرف می شود و به زیارت حرم رسول خدا مشرف می شود و از گوشه و کنار جهان می آیند و در حرمین شریفین در کنار هم قرار می گیرند و او را نظاره می کنند باید اعمالی را که باعث وحدت دلها و الفت قلوب است انجام دهد و از کارهائی که اختلاف آور است بپرهیزد. چرا که این آدم باید در تمام گفتارها،رفتارها، روشها و سخنانش، آئینه تمام نمای امام صادق (ع) رئیس مکتب باشد نه اینکه خدای نخواسته قلب امام را به درد آورد، وای بسا یک کار زشت آبروی انقلاب را نزد مردم ببرد!
آری! گاهی یک عمل آنقدر زشت است و خطرناک که اگر این عمل و صاحب آن خودش را از مکتب بداند و اعمالش را بنام مذهب و مکتب انجام دهد باعث آبروریزی اولیا و رهبران آن مکتب می شود و گاهی بالعکس، خوبی و زیبائی عمل یک فرد باعث حیثیت و آبروی طرفداران و رهبران یک مکتب می شود. امام صادق (ع) در ذیل همان حدیث ۲ که گذشت چنین می فرماید: پدرم به من چنین فرمود:
در گذشته یکی از شیعیان علی (ع) اگر در طایفه ای بود، از بهترین آنها بود، بهتر از همه امانت را ادا نموده، از همه بهتر حقوق خود را می پرداخت و از همه در سخنانش راستگوتر بود، و همه امانتهای خود را نزد او آورده، سفارشهای خود را به او می کردند، هر گاه درباره او، از آن قبیله سئوالی می شد، می گفتند: کیست مثل فلان آدم؟ او از همه ما امین تر و راستگو تر است.
وقتی که در جامعه، طرفداران یک رهبر به امانت و صداقت و درستکاری معروف شدند و به نظم و انضباط شناخته شدند و با کمال هوشیاری و دقت و تدبر با مسائل برخورد کردند آن مکتب در جامعه بخوبی معرفی می شود و دیگران شیفته آن مکتب می شوند، و سخنان آنها را باور می کنند و به مطالب آنها گوش می دهند و این امر امکان ندارد مگر اینکه در مقام عمل، رهنمودهای امام صادق (ع) را مد نظر قرار دهیم.
در یک حدیث دیگر چنین آمده است:
حبیب خثعمی از امام ادق (ع) نقل می کند که امام فرمود: لازم است ورع را (در همه ابعاد) مراعات کنید و در این راه از هیچ کوششی فروگذاری ننمائید و در تشییع جنازه ها شرکت کرده و از بیماران و مرضی عیادت نمائید و با برادران خود در مجامع و مساجدتان حاضر شوید و برای مردم چیزی را دوست بدارید که برای خودتان آن را دوست می دارید. آیا هر یک از شما خجالت نمی کشد که همسایه اش حق او را می داند و او حق همسایه اش را نمی داند.
امام با یک روانشناسی جالب روی مسائل انگشت گذاشته و با مسئله بطور ریشه ای برخورد می نماید و چنین استفاده می شود از رهنمودهای آن حضرت که دست زدن به یک سری کارها و اعمالی که همه اش یک طرفه است و هیچ گونه بهائی به طرف داده نمی شود و عصبیت ها را تحریک می کند غلط است و روی مسائلی که همه مسلمین در آنها مشترکند و هم امت اسلامی و یا لااقل اکثریت آنها روی آن توافق دارند تکیه کردن و به مسائل خاص و محدود تکیه نکردن، از وظایف حجاج است و یکی از ابعاد بسیار مهم و حساس سیاسی حج همین است که در سمینارها و جلسات از طریق رسانه های گروهی، باید حجاج و زائران خانه خدا را با این مسائل بیشتر آشنا کرد. البته امت اسلامی ما آگاهند و به مسائل اساسی و حیاتی توجه دارند ولی در عین حال این مسائل جزء آداب حاج در سفر حج است و غفلت از آنها بسیار خطرناک است و امروز دشمن روی همین نقاط ضعف انگشت می گذارد و تبلیغ می کند و مانور می دهد و آن هدفی که اسلام و رهبران الهی از حج منظور می دارند لوث می شود و دشمنان خدا به اغراض شوم و شیطانی خودشان نایل میگردند.
بنابراین یکی از مهمترین وظائف و آداب حاجی در سفر حج آگاهی کامل سیاسی و برخورد نیکو با برادران اسلامی از سراسر جهان است و از هم اکنون باید مسئولان امور با تشکیل سمینارها و کلاسها و در سها و نوشتن بحثها و مقاله ها و کتابها، روی این موضوعات کار کنند و مرم را برای این مسائل آماده و مهیا سازند و بر کیفیت معاشرتها و برخوردها تکیه کنند و را ه ورسم زندگی را با استناد به رهنمودها و دستورات رهبران الهی خوب ترسیم نمایند که این مسئله بسیار حساس و اساسی است.
بررسی و ترجمه آزاد مبحث انفال
نوشته آیت الله العظمی منتظری
قسمت دوازدهم
آیت الله محمدی گیلانی
اقسام زمین و حکم آنها
مسئله ۵- احیاء موات آیا موجب ملکیت زمین می شود یا موجب نمی شود مگر احق بودن احیاء کننده را از دیگری نظیر آنچه که در تحجیر فرموده اند؟
ممکن است گفته شود که احیاء موجب ملکیت زمین برای احیاء کننده می باشد زیرا ظاهر لام در قول معضوم علیه السلام: «فهی له» -زمین احیاء شده از آن احیاء کننده است- که در بیشتر اخبار این باب آمده، مفید ملکیت است، اگر چه لام بر حسب وضع، برای مطلق اختصاص است ولی فرد کامل اختصاص، عبارت از ملکیت است و بطور اجمال و فشرده، فرق است بین مطلق اختصاص، و اختصاص مطلق، چه آنکه مطلق اختصاص «یعنی هر اختصاصی طبعاً اعم است از اختصاص مطلق که همان معنای اختصاص بی قید است و بخصوص ملکیت منصرف می شود. این فتوی که احیاء، مملّک زمین است برای احیا کننده، مشهور بین اصحاب ما طائفه امامیه بلکه مشهور بین فقهاء فریقین است که با پی جوئی در بیان آنان در این باب و ابواب مختلفه دیگر ظاهر می گردد خصوصاً در کتاب بیع و وقف، زیرا تجویز فروش و وقف اینگونه زمینها با توجه به اینکه «لا بیع و لا وقف الا فی ملک» روشنگر است که زمین های احیاء شده، محکوم به ملکیت احیاء کننده می باشد.
ولی در کتاب تهذیب شیخ الطائفه چنین آمده است: «و اما زمینها: هر زمینی که برای ما روشن شود، از زمینهائی است که اهلش با استیلاء بر آنها اسلام آورده اند، تصرف ما در چنین زمینهائی با خرید و معاوضه و نحو آنها صحیح است. و اما اراضی خراج و اراضی انفال و آن اراضی که اهلش از آن کوچ کرده اند، تصرف در همه اینها را نیز مباح می دانیم. مادامی که امام علیه السلام غایب است، و هنگامی که آن بزرگوار ظهور می فرماید، نظر مبارک خویش را در باره این زمینها اظهار خواهد فرمود، و ما در تصرفمان پیش از ظهور آن حضرت گناهکار نیستیم. اگر گوینده ای در مقام اعتراض بگوید: جمیع آنچه بیان نمودید، دلالت دارد براباحه تصرف در این زمین ها، و دلالتی نداشت بر اینکه تملک آنها با بیع و شراء صحیح باشد و در صورتی که بیع و شراء آنها تملک آور و صحیح نباشد، طبعاً آنچه که متفرع بر آن است نیز صحیح نمی باشد مانند وقف و نحله وهبه و نظایر اینها.
در پاسخ اعتراض فوق گفته می شود: ما قبلا زمینها را به سه قسم تقسیم نمودیم: زمینی که اهل آن در حال استیلاء بر آن اسلام آورده اند، که مانند گذشته در دستشان باقی می ماند و ملک آنان است و هر زمینی که چنین حکمی دارد، خرید و فروش آن برای ما صحیح است.
و همچنین زمینهائی که با قهر و غلبه گرفته می شود و یا مورد صلح قرار می گیرد، خرید و فروش آنها برای ما مباح است، زیرا در آنها برای ما نصیبی است چون زمینهای مسلمین می باشد و این قسم نیز فروش و خریدش بر وجهی که گفتیم صحیح است.
و اما انفال و آنچه نظیر آن است، تملک آنها با فروش و خرید صحیح نیست و تنا ترف در آنها برای ما مباح است و بس»
و در کتاب استبصار بعد از ذکر بعضی از اخبار احیاء موات می فرماید:
«معنای این اخبار و نظیرش از اخباری که بسیاری از آنها را در کتاب بزرگمان نقل کرده ایم، این است که اگر کسی زمینی را احیاء کند، اولی به تصرف از دیگران در آن زمین است بدون اینکه مالک آن زمین شود، زیرا اینگونه زمینها از جمله انفال است که اختصاص به امام دارد، لکن کسی که احیاء کند، در تصرف در آن اولی از دیگران است در صورتی که مالیات آن را به امام «بپردازد» سپس بر این مدعای خویش به صحیحه ابی خالد که خواهد آمد، استدلال فرموده اند.
و در باب بیع آبها و چراگاهها از کتاب نهایه فرموده اند:
«زمینها بر چهار قسم است: قسمی از آنها زمین خراج…و قسمی از آنها زمین صلح… و قسمی از آنها زمینی است که اهل آن بالطبع و الرغبه اسلام آورده اند… وقسمی از آنها زمین انفال است و زمین انفال عبارتست از هر زمینی که اهلش بدون جنگ از آن کوچ کرده اند و زمینهای موات و فراز کوهها و بیشه ها و جنگلها و معدنها و قطائع پادشاهان که همه اینها اختصاص به امام داشته و بهر کسی که بخواهد قباله می دهد به آن نحوی که اراده می فرماید و هبه می کند و یا می فروشد، و اگر کسی زمین مواتی را احیاء کند، در ملکیت تصرف در آن اولی از دیگری است.
و اگر برای آن زمین مالک معروفی باشد، بر احیاء کننده است که سهمیه مالیاتی را بصاحب زمین پرداخت کند و مالک آن نمی تواند زمین را از دست وی انتزاع نماید مادامی که می خواهد در آن زمین کار کند و اگر زمین مفروض بلا مالک و متعلق به امام است، بر احیاء کننده است که سهمیه مالیاتی آن را به امام تقدیم نماید و امام نمی تواند زمین را از وی بگیرد و به دیگری بدهد مگر آنکه از عهده عمران و آبادی زمین به آنطوری که دیگری انجام می دهد، بر نیاید، و آنگونه که دیگری می پذیرد، او نمی پذیرد، و هر گاه احیا کننده اینگونه زمین که ذکر نمودیم، در صدد فروختن چیزی از آن باشد، نمی تواند زمین را مورد بیع قرار دهد، گر چه جایز است حق تصرفی را که در آن زمین دارد مورد فروش قرار دهد»
و نیز در باب احکام زمینها از کتاب نهایه فرموده اند: «قسم چهارم هر زمینی که اهل آن از آن کوچ کرده اند، یا موات بوده و احیاء شده یا جنگلها و بیشه ها و غیر آن که مورد کشت و زراعت نبوده و بعداً زراعتگاه شده است، تمام اینها از مختصات امام می باشد و احدی در آن نصیبی ندارد و برای آن بزرگوار است تصرف در اینگونه اراضی به اینکه قبض و هبه و بیع و شراء نماید طبق آنچه که مصلحت می داند از نصف در آمد زمین یا ثلث یا ربع آن به قباله برگزار کند. و برای آن بزرگوار نیز جایز است که بعد از انقضای مدت قباله زمینهای موات احیا شده، آنها را از دستشان بستاند و در قباله شخص دیگری در آورد، زیرا احیاء کننده زمینهای مفروض اولی به تصرف در آنها هستند مادامی که به آن نحوی که دیگری حاضر به قباله آن است، حاضر شوند، و در صورت امتناع از آن، برای امام است نیز که آن را از آنها ستانده. به کسی که مصلحت می داند قباله دهد.»
چنانکه ملاحظه می فرمائید این شیخ طوسی، بصیر و راهنمای دقایق فن فقاهت است که تملک زمین را بوسیله احیاء در کتابهایش: تهذیب و استبصار و نهایه انکار میفر مایند.
و ابن زهره در کتاب جهاد ازغنیه می فرماید: «و اما زمین انفال و آن هر زمینی است که اهلش آن را بدون کارزار تسلیم نموده اند یا زمینی که از آن کوچ کرده اند و هر زمینی که مالک آن مرده و وارثی از طریق قرابت یا ولاء عتق ندارد، و معابر سیل و فراز کوهها و بیشه ها و جنگلها و قطائع پادشاهان که مغصوب نباشد و زمنیهای موات، پس همه این انفال از مختصات امام است و دیگران حقی در آنها ندارند و برای آن بزرگوار است به نحوی که مصلحت می داند در آنها تصرف فر ماید، به اینکه با فروش و هبه یا غیر اینها و بقباله –طبق رأی خویش- برگزار فرمایند و بعد از انجام قباله حق قباله بر عهده پذیرای قباله ثابت می گردد.
و در مبحث احیاء موات از کتاب غنیه فرموده اند: «در گذشته بیان کردیم که زمین موات اختصاص به امام قائم مقام پیمبر «صلی الله و علیه و آله» داشته و از انفال است که برای آن بزرگوار جایز است همه نوع تصرف در آن کند و برای احدی تصرف در آن جایز نیست مگر با اذن آن حضرت و دلیل ما بر این دعوی، اجماع طائفه شیعه است، و بر رد آن دسته از اهل سنت که در مسئله مذکور با ما خلاف دارند، می توانیم به روایتی که خودشان از پیمبر اکرم (ص) نقل کرده اند: «در اختصاص هیچ یک از شما در نمی آید مگر آنچه با طیب خاطر امام است» احتجاج و استدلال کنیم.
اگر کسی زمینی را با اذن مالکش احیا کند و یا در تحجیر بر آن سبقت گیرد، بنصرف در آن از دیگران احق است و مالک نمی تواند از وی بستاند مگر آنکه از عهده عمران و آبادی و کیفیت قباله آنطور که دیگری انجام می دهد، بر نیاید، و دلیل ما همان اجماعی است که اشاره شد و بر رد مخالفین ما در این مسئله بجز نبوی «کسی که زمین مواتی را احیا کند آن زمین به وی تعلق دارد» که خودشان نقل کرده اند و هم چنین بجز نبوی دیگر: «کسی که با دیوار زمینی را احاطه نموده به وی تعلق دارد» می توان احتجاج کرد چه آنکه مقصود از تعلق به وی همان معنائی است که ذکر نمودیم یعنی احق به تصرف است، زیرا با اذن در احیاء، مالک رقبه زمین نمی گردد»
پس چنانکه ملاحظه می نمائید، شیخ الطائفه و ابن زهره «قدس سرهما» تصریح می فرمایند به اینکه زمین موات اختصاص به امام دارد و برای آن بزرگوار است که آن را فروخته یا بخشش نماید و ناگزیر خریدار یا موهوب له در این صورت مالک رقبه می شود، ولی صرف احیاء موجب ملکیت رقبه آن نمی گردد و احیاء کننده نمی تواند رقبه آن را بفروشد و سهمیه مالیاتی بر عهده وی است، بلی احیاء کننده احق از دیگران به آن زمین است مگر آنکه احیائش را متروک گذاشته و در اداء سهم مالیاتی امتناع نماید، بلی شیخ بزرگوار در نهایه چنانکه گذشت تصریح فرموده به اینکه جایز است برای محیی آنکه حق تصرف خویش را در آن زمین بفروشد.
مترجم: رأی مذکور اختصاص به شیخ و ابن زهره نداشته، بلکه علامه حلی در جهاد تذکره عبارتش در این مسئله تقریبا عبارت شیخ در نهایه است (ج ۱ تذکره ص ۴۲۷).
و در احیاء الموات از کتاب تذکره دو قول در مسئله نقل می فرماید که قول دوم قول مالک است که در صورت عروض موتان به زمین احیاء شده می گوید: «شخص دومی می تواند آن را احیا کند و در صورت احیاء، اولی و احق به آن زمین از اوّلی است زیرا زمین مفروض اصلش مباح بوده و وقتی که متروکه شد به حالت اباحه بر می گردد نظیر آبی که از دجله اخذ شود سپس به دجله رد گردد، و نیز علت در تملک این زمین همان حیثیت عمارت و احیائش بوده و چون حیثیت مزبور که علت بوده زائل شود، معلول نیز طبعاً زائل می گردد و هنگامی که دومی احیاء کند سبب ملکیت «براعیان» را ایجاد نموده و مالک آن می شود… بعد از نقل این عبارت از رئیس مالکیه، می فرماید: نزد من بأسی به این قول نیست سپس بعد از کلامی، مسئله مذکور را در عصر غیبت امام علیه السلام فرض می کند و همین نظر از عبارتش مستفاد می شود- ج۲ تذکره ص ۴۰۱ .
و ظاهر قول شهید ثانی در کتاب احیاء الموات شرح لمعه این است که همین نظر را پذیرفته و می فرماید که این در نزد من اقوی است خصوصا با توجه به آنچه در مسالک بعد از ذکر ادله ای که در کلام مالک گذشت می فرماید: «این قول قوی است» باید توجه شود که اسناد این نظر به علامه و شهید علیهما الرحمه مقتضای دلیلی است که اقامه فرموده اند زیرا حیثیت احیاء و عمارت را منشا تملک دانسته اند لزوماحیثیت تقییدیه است و در تعبیرات استاد مولف نیز خواهد آمد که در آنجا انشاء الله توضیح می دهیم.
و سید سند قدوه الفقهاء از آل بحر العلوم (قدس سره) در کتاب بلغه الفقیه می فرماید: «اقوی این است که احیاء زمین موات متعلق به امام، سبب ملکیت آن برای احیا کننده و خروج رقبه اش از ملک امام نمی شود و احیاء موجب نمی شود مگر احق بودن احیا کننده و اولویت او را از دیگری به تصرف در آن، بناءً علیهذا «لام» در عمومات اخبار احیاء برای صرف اختصاص است» ص ۱۲۵٫
و متاسفانه کثرت مشاغل مانع از تتبع بیشتری در این مسئله بوده و غرض این است که فقط مرحوم شیخ وابن زهره صاحب این رأی نبوده بلکه از کلام امثال علامه و شهید و دیگران نیز مستفاد می گردد و سید جلیل بحر العلوم «ره» نیر به آن تصریح فرموده است.
ادامه دارد.
بنیاد مسکن انقلاب اسلامی
گزارشی کوتاه از بنیاد مسکن انقلاب اسلامی، دستاوردی عظیم از انقلاب شکوه مند امت مسلمان ایران
قسمتهائی از فرمان تاریخی امام خمینی در مورد افتتاح حساب شماره ۱۰۰
بسم الله الرحمن الرحیم
در رژیم منفور پهلوی مسئله مسکن یکی از مصیبت بار ترین مشکلات اجتماعی مردم ما بود. بسیاری از مردم در اسارت تهیه یک قطعه زمین و داشتن یک لانه بودند و چه بسا تمام عمرشان را در زیر بانکها و سود جویان و غارتگران بسر می بردند تا بتوانند پناهگاهی را برای خود و فرزندانشان دست و پا کنند. قشر عظیمی از مستضعفان جامعه هم بکلی از داشتن خانه محروم بودند و در زوایای بیغوله ها و اطاقک های تنگ و تاریک خرابه ها بسر می بردند و چه بسا قسمت مهمی از درآمد ناچیزشان را بایستی برای اجاره آن بپردازند و این میراث شوم برای ملت ما باقی مانده و اکنون جامعه ما با چنین مصیبتی دست به گریبان است. نظام اسلامی چنین ظلم و تبعیضی را تحمل نخواهد کرد و این از حداقل حقوق هر فرد است که باید مسکن داشته باشد.
مشکل زمین باید حل شود و همه بندگان محروم خدا باید از این موهبت الهی استفاده کنند. همه محرومان باید خانه داشته باشند. هیچکس در هیچ گوشه مملکت نباید از داشتن خانه محروم باشد. بر دولت اسلامی است که برای این مسئله مهم چاره ای بیندیشد و بر همه مردم است که در این مورد همکاری کنند.
اینجانب حسابی به شماره یکصد (۱۰۰) در تمام شعب بانک ملی افتتاح کرده و از همه کسانی که توانائی دارند دعوت می کنم که برای کمک به خانه سازی برای محرومان به این حساب پول واریز کنند.
و در هر محل از بین افراد صالح و مورد اعتماد گروهی حداقل مرکب از سه نفر از مهندسان و کارشناسان شهر سازی و خانه سازی و یک نفر روحانی و یک نماینده دولت انتخاب شوند تا با صرفه جوئی و دقت کامل خانه های ارزان قیمتی بسازند و در اختیار محرومان قرار دهند و در این طرح به هیچ وجه پولی در برابر خرید زمین پرداخت نشود. من امیدوارم همه کسانی که زمین های وسیعی در اختیار دارند به این امر مهم اسلامی و انسانی کمک کنند و زمین در مناطق مرغوب و قابل سکونت در اختیار این طرح بگذارند و نیز هر کس که توانائی دارد در تامین انواع مصالح ساختمانی به این خدمت اسلامی کمک کند و نیروی کار و کارگری بطور وسیع به کار افتد و دولت نیز تصمیمات لازم را در تامین آب و برق و اسفالت و وسائل ایاب و ذهاب و مدرسه و درمانگاه و دیگر نیازمندیهای عمومی فراهم سازد.
بنیاد مستضعفین نیز باید به کمک این طرح بشتابد و از اموال مصادره خاندان پهلوی و اطرافیانش در این طرح استفاده شود و نیز دولت باید طرحهای اساسی و دراز مدت خود برای حل این مشکل در سطح عموم طرحهائی تهیه کند و اکنون این یک تجربه تازه از بسیج نیروی ایمان جامعه در راه تعاون اسلامی و مبارزه با محرومیت است که ملت با توفیق الهی باید از آن نیز سرافراز در آید. من با کمال تواضع از ملت عزیز، در این امر حیاتی استمداد می کنم و سلامت و سعادت همگان را خواستارم.
۲۱/۱/۱۳۵۸
بدینسان بود که بنیاد مسکن انقلاب اسلامی این نهاد انقلابی تولد یافت و اگر بگوئیم که در تحقق بخشیدن به فرمان امام توفیق یافته است، سخن به گزاف نگفته ایم.
آمار و ارقام گویای این واقعیت است که بنیاد مسکن از نخستین روز تأسیس خود (۲۱/۱/۱۳۵۸)، تمامی هم خود را با امکانات تشکل نیافته در جهت آنچه که در فرمان امام بدان اشارت رفته است و در واقع خواستهای امام میتوان نامید، بکار گرفت. حاصل این تلاش همه جانبه در سرتاسر کشور خاصه روستاهای جنگ زده را می توان در آمار و ارقامی که گویای ارزشهای انسانی و معنوی است بوضوح مشاهده کرد.
این آمار بازتاب فعالیت پر توان و خستگی ناپذیر کارکنان بنیاد مسکن انقلاب اسلامی است که در سخت ترین شرایط ممکنه توانسته اند بر فرمان امام جامه عمل بپوشانند و از بوته آزمایش سرافراز بر آیند.
آمار بدست آمده نمایانگر فعالیت بنیاد را تا پایان سال ۱۳۶۱ می باشد. بدیهی است ساخت واحد های مسکونی توسط بنیاد به کمک اعتبارات مالی خاصی انجام پذیر بوده است که مهمترین آن، حساب ۱۰۰ امام بوده که میزان ۸،۰۰۰ میلیون ریال هزینه شده است. در این میان کمک های مالی دولت محدود بوده و هم چنین کمک های مالی بنیاد مستضعفان بسیار کم و غیر مطلوب.
در واقع حساب ۱۰۰ امام ستون فقرات فعالیتهای ساختمانی بنیاد به حساب می آید که بیشترین وام (قرض الحسنه) پرداخت شده به روستائیان که نتایج مطلوبی را داشته از این محل تامین گردیده است. در پرداخت وامهای ساختمانی بنیاد مسکن علاوه بر نقش پرداخت کننده نظارت بر مصرف وام که بعضاً جنبه تعمیراتی و یا کمک از طریق مصالح داشته به خود اختصاص داده بود.
لکن آنچه برای بنیاد مسکن افتخار آمیز است این است که تا پایان سال ۱۳۶۱ موفق گردید ۲۴۷۷۴۳ خانوار را با برخورداری از امکانات مختلف مانند دادن وام، زمین، مصالح، یا ساختمان زیر پوشش قرار دهد. این رقم دستاوردی بسیار جالب برای انقلاب اسلامی عزیزمان است.
پرداخت وام به روستاها که همزمان با فعالیت بنیاد در روستاها (۱۳۶۱) آغاز گردید، در حدود ۲ میلیارد تومان وام روستائی پرداخت گردیده این وام صرفاً کمک به ساخت خانه های روستائی که تامین مصالح، نقشه ساختمانی نظارت را به همراه داشت به مصرف رسید که با توجه به آمارهای منتشره در سال ۶۱ به تنهائی نیز ۵۶۱۴۷ خانوار را بطریق فوق زیر پوشش داشته و سرویس داده است.
در آغاز فعالیت های باز سازی و نوسازی مناطق جنگی از زمانیکه بازسازی روستاهای جنگزده به بنیاد مسکن محول گردید ابتدا مدت زمانی صرف شناخت روستاها و تشکیل «ستادها» صرف وقت شده و پس از آن کار باز ساز ی روستاهای مزبور آغاز و با سخت کوشائی ادامه یافت. این بازسازی به دو طریق انجام پذیرفت.
روستائی که بکلی ویران شده بود و نوسازی آنها پس از مطالعه و آمادگی نقشه ها یک جابجائی را الزام آور می ساخت.
روستاهای آسیب دیده که نیاز به بازسازی داشت.
آمار و ارقام
در نتیجه کل روستا های زیر پوشش نوسازی و باز سازی ۱۹۹ روستا بود که بدنی شرح نوسازی و بازسازی گردید.
استان خوزستان ۷۸ روستا
استان باختران ۶۶ روستا
استان ایلام ۴ روستا
استان آذربایجان غربی ۴۲ روستا
استان کردستان ۹ روستا
تعداد کل واحدهای مسکونی احداث شده ۱۳۳۲ واحد به شرح زیر است.
استان خوزستان ۹۲۶ واحد
استان باختران ۵۳۴ واحد
استان آذربایجان غربی ۵۲ واحد
به این آمار واحدهای احداثی در دست اجراء نیز اضافه می شود که کلاً به ۱۴۵۹ واحد می رسد.
استان خوزستان ۷۶۳ واحد
استان باختران ۱۷۳ واحد
استان ایلام ۱۶۱ واحد
استان آذربایجان غربی ۳۰۰ واحد
استان کردستان ۶۲ واحد
واحد های مسکونی تعمیر شده ۱۳۵۸ واحد.
استان خوزستان ۸۳۲ واحد
استان باختران ۵۲۴ واحد
استان آذربایجان غربی ۲ واحد
واحدهای مسکونی در دست اجرای تعمیر ۳۵۱ واحد.
استان خوزستان ۳۱ واحد
استان باختران ۲۶۵ واحد
استان آذربایجان غربی ۱۶ واحد
استان کردستان ۵۷ واحد
نتیجه حاصله تا تاریخ ۳۰/۶/۱۳۶۲
کل واحدهای مسکونی که بطریق فوق زیر پوشش قرار گرفته اند.
احداث شده ۱۳۳۲ واحد
احداثی در دست اجراء ۱۴۵۹ واحد
تعمیر شده ۱۳۵۸ واحد
تعمیری در دست اجراء ۳۵۱ واحد
جمع کل ۴۵۰۰۰ واحد که تا آخر سال ۱۳۶۲ انجام خواهد گرفت.
گرفتاریهای بنیاد مسکن
بنیاد مسکن از بدو تاسیس تا به حال با وجود کمبود ها، تنگناها و مهمتر، عدم توجه پاره ای سازمانها، همواره کوشیده است تا به وظیفه خطیر و در عین حال انسانی خود عمل نماید و در این راه نیز موفق هم بوده است. لکن در این رهگذر نیز انتظاراتی دارد که به شرح زیر می باشد که امید هر چه زود تر نسبت به رفع آن اقدام شود.
۱-همکاری صدا و سیمای ایران در بیان فعالیت های بنیاد.
۲-محدود بودن بودجه بنیاد که متاسفانه برای سال ۱۳۶۳ مبلغ ۵۰۰۰ میلیون ریال در نظر گرفته شده است. این رقم با توجه به برنامه های آتی بنیاد و ویرانی روستاهای این مملکت که پایگاه اقتصادی است بسیار کم و کافی به نظر نمی رسد.
۳-نداشتن اساسنامه ای که در برگیرنده خطوط فرمان مهم مورخ ۲۱/۱/۱۳۵۸ امام باشد.
۴-نبودن عضو رسمی در ستادهای پشتیبانی مناطق جنگزده.
۵-نداشتن عضویت رسمی در شوراهای عالی کشاورزی و امور روستاها در زمینه کار بنیاد مسکن در امور ساختمانی روستاها و نیاز شدید به استفاده از بودجه این شورا و همفکری مسئولین آن.
بدیهی است در صورت فرجام یافتن این انتظارات و اینکه بنیاد مسکن از سال ۶۱ فقط در روستاها فعالیت می کند با در اختیار داشتن امکانات بیشتر شعاع عملیات و فعالیت خود را گسترده تر نماید تا در تحقق بخشیدن به فرمان و کمکها و ایثار مردم جان بر کف ایران در حد صد در صد توفیق یابد . من الله توفیق.
پاسخ به نامه ها
صالح آباد ایلام – برادر سرباز محمود جاوید پور:
۱-بعضی از ازدواجهای حضرت رسول (ص) احتمالاً روی مصلحتهائی بوده است که سیاست رهبری در آن زمان اقتضا داشته است. برای توضیح بیشتر به کتاب (فرازهائی از اسلام) تألیف علامه طباطبائی (ره) مراجعه کنید.
۲-قصه چنین است: معاویه به عمر و عاص هم چنانکه برای از بین بردن اسلام حیله ها داشتند برای از بین بردن یکدیگر نیز غدر می نمودند. در جنگ صفین در خیمه سلطنتی یکدیگر را به مبارزه با امیرالمومنین (ع) تحریک می کردند تا اینکه عمر زودتر خشمگین شد و حاضر به مبارزه شد و چون شمشیر حضرت امیر به طرف او حواله شد و مرگ را به چشمانش دید خود را بر زمین افکند و عورتش را ظاهر نمود، حیا و بزرگواری حضرت مانع کشتن او شد و البته موجب شکستی نبود تنها موجب باقی ماندن آن خبیث شد ولی برای همیشه رو سیاهی برای دشمنان آن حضرت و کرامت و بزرگواری برای ایشان باقی ماند که خود عمر و نیز در اشعاری این قضیه را به صراحت ذکر می کند و آن را از بزرگواری آن حضرت می داند.
قم – خواهرم – فهامی:
خدا را شکر که آن عقیده غلط و نا بجا به دادت رسید و خود کشی نکردی وگرنه بیچاره دنیا و آخرت بودی! بهر حال اگر از آن عقد ناراضی هستی عقد باطل است و برای شما و ایشان و پدرتان مشکلات شرعی بسیاری پیش خواهد آمد ولی اگر به آن راضی شوید و لو بعد از عقد باشد صحیح است. نصیحت ما این است که اگر فقط به جهت درس خواندن است و از جهات دیگر از آن شخص منزجر نیستید به این ازدواج راضی باشید و به هر صورتی که مسئولین اجازه می دهند درس بخوانید. موفق باشید.
جبهه عین خوش – برادر فرهاد خورشیدی:
۱-سجده باید بر زمین باشد یا چیزی که از زمین می روید و خوردنی یا پوشیدنی نیست به شرط اینکه پاک باشد و چون غالباً برای نماز گزار چیز پاک و تمیزی که سجده بر آن جایز است میسر نیست، مهر که خاک پاکی است برای این منظور تهیه شده است البته اگر ممکن باشد از تربت سید الشهدا (ع) تهیه شود نماز برآن افضل است به جهت روایاتی که در این باره وارد شده و چون برای همه میسر نیست به قصد تبرک سایر ائمه (ع) مانند امام رضا (ع) مهر تهیه می شود و چون برادران اهل سنت و بخصوص اهالی عربستان سعوی در اثر تبلیغات دشمنان این را نوعی شرک تلقی کرده اند ما از باب تقیه و برای دفع این توهم در مسجد الحرام و مسجد الرسول مهر نمی گذاریم ولی سجده بر سنگ مسجد می کنیم که هیچ اشکالی ندارد.
۲-رحمن صیغه مبالغه است از رحمت یعنی بسیار مهربان که رحمت و فضل او شامل مومن و کافر شده است و واضح است که چنین صفتی فقط در مورد خداوند صحیح است.
قم – برادر محب الاسلام رجبی:
۱-استمناء حرام است و دلیل آن در کتب فقهی ذکر شده است که آن که این سخن را به شما گفته شیطان است.
۲-برای ادامه زندگی نصیحت ما فقط سعی و تلاش و توکل است. و برای درس خواندن به مراکز علمی دانشگاه یا حوزه مراجعه نمائید از ما کاری ساخته نیست.
بنارویه لارستان – برادر احمد علی عباسی:
عکس شهید با تأیید سپاه و یا بنیاد شهید به نوبت چاپ خواهد شد. در مورد پایگاه بسیج از دفتر امام استفتاء کنید.
پارس آباد مغان – برادر لطیف عباد پور:
کسی که به علت بیماری روزه نگرفته و بیماری او ادامه یافته است تا رمضان بعد، قضا از او ساقط است و باید به جای هر روز، ده سیر طعام به فقیر بدهد.
شیراز – برادر ح . ی:
۱-تفسیر المیزان ۲۰ جلد است.
۲-در خواست دوم خود را از رادیو تلویزیون بنمائید.
۳-کتب مذهبی مفید بسیار است ولی ما از ذکر نام اشخاص به جهتی که مخفی نیست اجتناب می کنیم.
پیرانشهر – برادر جابر اعتمادی:
۱-ابلیس و شیطان دو نام برای یک موجود است.
۲-اینها اصطلاح است و نام گذاری که در زمانها و مکان ها مختلف می شود و از هر فرهنگی آگاهانه و یا ناخودآگاه متاثر می شود و هیچ اشکالی هم ندارد.
۳-قرآن که می فرماید «فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه» برای این که می داند هر کس خوب سخنان را گوش دهد و هوسها و عصبیتها او را گمراه نکند حتما سخن خدا را خواهد پذیرفت و آنان که سخنان دیگران را می پذیرند دلیلش این است که سخنان خدا را گوش نداده اند یا هوسها و عصبیتها چشمانشان را کور کرده است.
اندیمشک – برادر عبد الله مشتاقی:
آن روایتی که معلم شما ذکر کرده است ما تا به حال ندیده ایم ولی بهر حال سئوال در این مورد بی فایده است.
اهواز – برادر محمود . ح . ی:
۱-آن عمل حرام نیست و پی آمدی که ذکر کرده اید هم ندارد ولی کار بدی است و شدیداً مکروه است.
۲ و ۳- توبه کافی است ولی بشرطی که واقعاً توبه کند و همیشه از آن گناه خویش خائف و ترسان و به فضل و رحمت خدا میدوار باشد چیز دیگری بر او لازم نیست.
پارس آباد مغان – خواهر وجیهه وثوقی:
جواب خود را در شماره های گذشته بیابید.
پارس آباد مغان – برادر نورالدین وثوقی:
معاد، جسمانی است.
دشت مغان – برادر اژدر آقا زاده:
۱-نوشته اید که چرا امام صادق (ع) پیشنهاد همکاری با عباسیان را در مبارزه با بنی امیه نپذیرفت، می گوئیم: امام صادق علیه السلام با عباسیان قبل از خلافت همکاری نکرد زیرا می دانست که دعوت آنها از آن حضرت فقط برای کسب اعتبار در جامعه مسلمانان و رسیدن به اهداف سیاسی خویش است و ماهیت منافقانه آنها بر امام پوشیده نبود.
۲-جواب سوال دوم شما مفصل است به کتب تاریخ و کتبی که در مورد زندگانی امام حسین علیه السلام نوشته شده مراجعه کنید.
۳-پاسخ سوال سوم در شماره های گذشته آمده است.
۴-تنها زن مجتهده معاصر، بانو امین اصفهانی بود که چندی پیش در سن نود سالگی وفات کردند و از رسانه های گروهی خبر فوت و بیوگرافی ایشان منتشر شد.
ارومیه – خواهر سمیه . ح شماره ۱۵۰:
به نظر می رسد حل مشکل شما ازدواج است و در شرایطی که ذکر کرده اید بهتر است شما با یکی از معلولین جنگ تحمیلی ازدواج کنید که خود عملی است مورد رضای خدا و پیشنهاد آن نیز از سوی خود شما هیچ گونه اشکالی در بر ندارد ضمنا بدانید مادر برای دختر بهترین محرم راز است درد خود را از ایشان پنهان نکنید و به وی بفهمانید که رد کردن آن شخص اشتباه بوده است، در هر حال از لطف خدا نا امید نباشید و هر چه می توانید به قرآن و دعا و نماز رو بیاورید که یاد خدا دلها را آرامش می بخشد.
قم – س – تشکری:
استخاره را برای این می کنند که از حیرت و سر در گمی خارج شوند و بتوانند تصمیم بگیرند اگر شما و طرف شما بر آن امر تصمیم داشته اید استخاره بی جا بوده است. یهر حال مخالفت استخاره گرچه شرعاً اشکال ندارد ولی ممکن است عاقبت خوبی نداشته باشد البته استخاره شرایطی نیز داد، ممکن است استخاره شما دارای شرایط نبوده است.
تهران – برادر م . ق:
۱-منی مانند هر نجاست دیگر پس از ازاله آن و شستن با آب پاک می شود چه بر بدن باشد یا لباس یا چیز دیگری ولی در لباس باید آن را خوب فشار داد تا آب داخل آن خارج شود.
۲-آن مقدار چرکی که در تابستان در ظرف یک روز به کف پا می چسبد مانع رسیدن آب نیست شما وسواس دارید و باید هر چه زودتر به این روش خاتمه بدهید. فتوای امام در مورد وسواس را در مجله شماره ۲۱ بخوانید.
۴-بهترین علاج ترس وارد شدن در بحرانها و مشکلات است، به جبهه بروید و نترسید.
۵ و ۶ –جواب سئوال پنجم و ششم شما منفی است.
۷-با اخلاص به جبهه رفتن قطعاً ایمان و تقوای انسان رشد می کند به جبهه به قصد بالا بردن سطح ایمان و عقیده، خود قصد قربت است و نه فقط اشکال ندارد که مطلوب والائی است.
اسلام آباد غرب – برادر علیرضا کمری:
راجع به تقیه بحثی خواهیم داشت انشاء الله در بخش پرسشها و پاسخها. و اما راجع به کار شما باید خودتان امکانات و محیط خود را ملاحظه کنید و کار مناسب را انتخاب نمائید.
بجنورد – برادر جلیل نیستانی:
خواهر زن و برادر نامحرمند و معامله محرم با آنها مانند هر زن نامحرم دیگر گناه است.
بهشهر – برادر محمد علی زارع:
آستانه اشرفیه برادر مهدی شاد بخش:
سؤالات خود را از شورای مدیریت حوزه مستقر در مدرسه فیضیه بپرسید.
فاروج – برادر سرباز غلامرضا وحیدی:
عکس مورد سوال مربوط است به حج سال گذشته.
اصفهان – برادر مجید ا . ج . ش:
به شماره های گذشته مجله مراجعه کنید.
تهران برادر اکبر صاحبی
آبادان– برادر سرباز علی جمالی:
سؤالات خود را از دفتر استفتاء امام بپرسید.
شیراز – خواهر ف . ا :
پاسخ سؤال شما بطور احتمال مثبت است و اگر چنین احتمالی پیش آمد باید هر چه زود تر به پزشک مراجعه شود.
لاهیجان – برار علی نوروزی :
۱-امام جماعت باید عادل باشد ولی یقین به آن لازم نیست بلکه اگر بحسب ظاهر مرد متدینی باشد و یقین به فسق او نداشته باشید کافی است.
۲-ما در شرع نمازی به نام وحدت نداریم آنچه به این نام انجام می گیرد همان نماز جماعت است و همان شرایط باید مراعات شود و شاید بهترین باشد که نام نماز وحدت را نبریم که موجب توهم شود و اگر کسی به عنوان نماز وحدت نماز بخواند بدعت و حرام است.
دارخوین اهواز – برادر محسن یزدانی:
۱-کتب اسلامی در این زمینه بسیار است می توانید با مراجعه به کتابخانه های معتبر انتخاب نمائید.
۲-نماز مستحبی که با نذر واجب شده نمی توان با جماعت خواند.
آبدانان – برادر ستار کوهستانی:
۱-متاسفانه کشورهای اسلامی بعلت خیانت سردمداران از هر لحاظ عقب مانده است نه فقط از لحاظ مادی.
۲-کتابهای بسیاری درباره توحید نوشته شده است مطالعه کنید.
۳-هر مکتبی نظر خاصی در مورد وجود این عالم دارد این نظر ها را جهان بینی می گویند . خدا پرستان جهان را بر اساس وجود خالق یکتا می دانند اینگونه جهان بینی را جهان بینی توحیدی می گویند.
۴-طبق روایات خداوند یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر فرستاده است. ما عدد بسیار کمی از آنان را به نام می شناسیم از کجا معلوم شد که همه انبیاء در مشرق زمین بوده اند.
قم – خواهر ز . م . ح:
۱-پاسخ خود را در همین بخش بیابید.
۲-اگر اشتباه نمی کنید و مطمئن اید که برادر شما خدا را منکر است وی مرتد شده و کافر است و نجس، از او اجتناب کن و با او رفت و آمد نکن و هدایای او را رد کن مگر اینکه امید به هدایتش داشته باشی و در این صورت سعی کن وی را هدایت کنی.
۳-خیر، زبیر توبه نکرد و اگر می خواست توبه کند باید در صف لشکریان امیرالمومنین (ع) وارد می شد یا اقلاً مردمی را که گمراه کرده بود بر می گرداند. او توبه نکرد بلکه با دو عامل متضاد روبرو بود یکی عصبیت و عناد و دوم شرم از روی امیر المومنین علیه السلام و لذا با حال تحیر و خشم از صحنه کنار رفت.
تهران – برادر سید اسفندیار زکریا:
مسائل فلسفی مسائل پیچیده ای است که وارد شدن در آنها بدون استاد جز سر درگمی نتیجه ای ندارد. در عین حال اگر برای شما قابل استفاده باشد کتاب روش رئالیسم را مطالعه کنید.
اراک – برادری . ف بزچلوئی:
در مورد محارم سخنی داشتیم در مجله شماره ۲۲ در بخش پرسشها و پاسخها مراجعه کنید غیر از نامبردگان در انجا همه زنان نامحرمند.
نجف آباد – برادر ف . ج
به پزشک متخصص بیماریهای تناسلی مراجعه کنید و خجالت نکشید. اهمال در این امر برای شما زیانبار است.
بناریه فارس – برادر سید عبد الرسول نجفی:
۱-فقها نواب عام امام زمانند یعنی آنها را به عنوان عام نایب قرار داده است چون مردم را به آنها ارجاع نموده و دستور تبعیت و تقلید از آنها فرموده است.
۲-نظم فرود آمدن قرآن غیر از نظم موجود در قرآن است برای توضیح بیشتر به کتاب قرآن در اسلام تألیف علامه طباطبائی (ره) مراجعه کنید.
۳-در مورد تغییر قبله از قدس به کعبه آیاتی در قرآن آمده است که از آیه ۱۴۲ سوره بقره شروع می شود به تفاسیر مراجعه کنید.
اصفهان – برادر احمد نصر اصفهانی:
نماز، نیایش به درگاه پروردگار است که در هر شریعتی به نحوی بوده است و این خصوصیات که ذکر کرده اید اختصاص به نماز شریعت اسلام دارد.
شیراز – برادر ع – ساحلی پور:
نگرانی شما بی مورد است اقدام کنید و نترسید این امر ربطی به آن جهت ندارد.
رامسر – برادر حمزه زرگریان:
۱-در مورد سوال اول، این بخش گنجایش پاسخ آن را ندارد و چندان مهم و مورد لزوم نیست تا در بخش پرسشها و پاسخها بیاوریم به ترجمه تفسیر المیزان مراجعه کنید.
۲-ظالین یعنی گمراهان که صراط مستقیم الهی را نیافته و همچنان سرگردان در راههای مختلف هر روز به سوئی کشیده می شوند.
۳-بینه یعنی روشن و واضح که گاهی صفت برای دلیل یا راه نیز می آید و گاهی این صفت به جای موصوف استعمال می شود و بینه به خود را ه روشن و دلیل روشن اطلاق می شود.
۴-فقه علمی است که بوسیله آن احکام شرع مقدس اسلام از ادله استنباط می شود.
۵-جعفر طیار برادر امیر المومنین علیه السلام است که در جنگ موته شهید شد پس از آنکه هر دو دستش را از دست داد پیغمبر فرمود خداوند به جای آن دو دست دو بال به او داده است که در بهشت با آنها پرواز می کند و بدین جهت وی را طیار گویند البته منظور دو بال مانند بال پرندگان نیست بلکه یک امری است معنوی فوق تصور و شناخت ما.
جبهه کوشک – برار سرباز ابراهیم خوشگو:
سؤال خود را از مسئولین دانشگاه و ستاد انقلاب فرهنگی بپرسید.
میانه – برادر م . اسماعیلی:
۱-در قرآن کریم ضمیر متلکم مفرد (من) نیز بسیار آمده است و اما این که چرا (ما) در موارد زیادی آمده است، ممکن است به اعتبار استناد معلومات به علل طولی باشد چون کارهایی که در عالم صورت می گیرد عللی ظاهری و غیبی دارد که علت همه آنها خداست و به ملاحظه مجموع علل طولی ضمیر جمع آمده است (البته در تعبیر به علت نسبت به خدانیز مسامحه ای است که از باب کوتاهی الفاظ گفته می شود).
۲-نام گذاری اشیاء مانند همه الفاظ ساخته و پرداخته جامعه های بشری است خداوند نیز با زبان انسانها با آنان سخن می گوید.
*دستجرد اصفهان برادر احمد رضا مرادی
زرین شهر –برادر علی رهبر
زابل- برادر علیرضا سرحدی
بابل- برادر تقی قبادی
اصفهان – برادر سید سیف الدین سید موسوی
قم – برادر حسن عمرانی
برادر محمد رضا هاشمی
زرند کرمان – برادر حسن علیزاده
تربت جام – برادر جلال نجفی
دهکهنه برازجان – برادر ریاض انصاری
برادر ناصر محمدی زنجانی
شهریار – برادر اسدالله صدر زاده
دمشق – برادر پاسدار رضا حسینی پناهنده
گله دار لارستان برادر ابولقاسم محمودی
هشتگرد کرج- برادر سید حسین حجاری
تهران- برادر قاسم خوشابی
از نامه ها، مقالات، اشعار، انتقادها و پیشنهادهای شما عزیزان تشکر و سپاسگزاری می کنیم. امید است بیش از این ما را مورد لطف قرار دهید.
پاسخ به نامه ها
اصفهان – برادر عیدی محمد محمودی:
۱-این سئوال شما مانند این است که کسی بگوید چرا خداوند سنگ را سنگ و آهن را آهن آفریده است . خداوند آهن را آفریده است ولی آن را آهن نکرده است بلکه آن ذاتا آهن است. اگر حیوانات نیز دارای روح انسانی بودند آنها نیز انسان بودند ولی انسانهای چهار پا! و انسانیت انسان به روح او است نه به دست و پایش.
۲-راه جلوگیری از هواهای نفسانی، تقید به عمل کردن به احکام شرع و پیشه کردن تقوا است و این امر ی است اختیاری انسان نباید منتظر آمپولی باشد که به او تقوا تزریق کند! بلکه با اراده و تصمیم به مقام تقوی دست می یابد و همه صفات خوب و بد چنینند. دانش آموز و دانشجوئی که زحمت مطالعه به خود ندهد، نمی تواند کسب علم نماید و هیچ دارو و دعائی در وقت امتحان به درد او نمی خورد. مدرسه زندگی انسان نیز چنین است، باید با همت و اراده و تصمیم، تقوی را تحصیل نمود.
۳-در هر جا که وطنتان نیست اگر قصد ماندن ده روز ندارید نمازتان شکسته است تا روز سی ام و از روز سی و یکم نمازتان تمام است ولو یک روز بمانید.
۴-انقلاب حق هیچ کس را فرو گذار نکرده است بلکه همه بیش از حق خویش از آن استفاده کرده اند. اگر می بینید بعضیها فراموش شده اند برای این است که اکنون کشف شده است که آنچه آنها می خواستند انقلاب اسلامی نبوده است بلکه هدف آنها تنها انقلاب بوده و اسلام را پلی برای رسیدن به آن قرار داده بودند.
زرقان – برادر محمدی:
۱-فرقش این است که اعوذ صحیح است و اعود غلط!
۲-رجعت یعنی بازگشت. یکی از عقاید خاص شیعه امامیه این است که پس از ظهور امام زمان (عج) پیغمبر اکرم «ص» و ائمه «ع» و گروهی از مومنین و گروهی از منافقین –برای مصالحی- به این جهان باز می گردند.
۳-به هر بیانی که امام جمعه، مردم را به تقوی امر کند کافی است.
۴-نماز جمعه از نماز ظهر کفایت می کند ولی تنها گوش دادن به خطبه ها کافی نیست.
۵-به امام غیر عادل نمی توان اقتدا کرد ولی باید دقت کنید که خلاف میل خود را خلاف عدالت ندانید.
شیراز – برادر سید عنایت موسوی:
مگر مطالب مربوط به انسان و وضع او در برزخ و قیامت برای شما روشن شده است که سراغ حیوانات را می گیرید؟!
تبریز – خواهر فرح نیک خو:
۱-ما دلیلی برای رد قضیه حضرت عبدالله ابن عبد المطلب و قربانی کردن صد شتر نداریم.
۲-مدرک ادعای خودتان را بنویسید.
مشهد – برادر س . ه .ا . ج:
۱-کافر غیر ذمی دیه ندارد و دیه کافر دمی در اصل ۸۰۰ درهم یعنی ۸۰۰ مثقال نقره مسکوک است که فعلا موجود نیست و شاید در دادگاهها به گونه ای ارزیابی شده باشد.
۲-دست دادن به زن نامحرم حرام است. مراد از دست دادن واجب که نوشته اید معلوم نشد.
اصفهان – برادر غلامرضا هادیان قهدریجانی:
۱-جن یعنی موجود نامرئی و قطعا چنین موجوداتی هستند زیرا در قرآن از آنها بسیار یاد شده است.
۲-آری امام حسین «ع» با علم به کشته شدن قیام کرد زیرا آن را برای بقای دین لازم و واجب می دانست و اگر راهی برای تبلیغ دین بهتر از این وجود داشت حتما او می دانست و عمل می کرد.
۳-خط شما در این سوال واضح نیست.
آیات قرآن محکم دارد و متشابه و این تقسیم در خود قرآن آمده است در شماره های پیشین توضیح این دو کلمه آمده است مراجعه کنید.
۴-کسی که ضروریات زندگی ندارد مستطیع نمی شود و باید پول خود را در آنها صرف کند.
۵-اگر مراد از بخت وشانس، تقدیر الهی باشد صحیح است.
۶-خوابها دو قسم است: ۱-خواب هائی که در اثر ناراحتی و یا خستگی یا پر بودن معده یا سرمازدگی و امثال آن دیده می شود که اثری ندارد و آنها را «اصغاث احلام» می گویند که در قرآن این تعبیر آمده است ۲-خوابهائی که حکایت از یک واقعیت خارجی در گذشته یا آینده می کند یا به همان صورت خارجی خودش یا بصورت دیگر که به آن تعبیر می شود. از این خوابها نیز در قرآن ذکر شده است. مانند خواب پیغمبر اکرم «ص» و حضرت ابراهیم «ع» و خواب پادشاه مصر.
حقیقت این گونه خواب مربوط است به تجرد نفس و جدا شدن آن از بدن دروقت خواب که این مطلب نیز از قرآن استفاده می شود.
اهواز – حمیدیه – برادر سرباز یونس علی حسن زاده:
نجاست و طهارت اهل کتاب از مسائل اختلافی میان فقها است و البته دلیل قائلین به نجاست روایاتی است که در این باره وارد شده است نه طرز استدلالی که شما متذکر شده اید ولی بهر حال نجاست آنها مانع از خوش رفتاری با آنان نیست و منافاتی با همکاری با افرادی از آنان که با ما از در دوستی وارد شده اند ندارد و در این باره در قرآن نیز آیه ای داریم (سوره ممتحنه آیه ۸)
و اما مسئله همکاری در جنگ، یک امر سیاسی است که به مقتضای زمان، ولی امر مسلمین باید تصمیم بگیرد و اگر ولی مسلمین چنین مصلحت دید که مسلمانان با اهل کتابی که در ذمه مسلمین هستند دوشادوش هم بجنگند،آن امر واجب الاطاعه است و جای اشکالی نیست.
رشت – برادر کریم مسافر کیش:
۱-خواندن جامع المقدمات ازمقدمات اجتهاد نیست! بلکه ان مجموعه ای از چند کتاب است که در ادبیات عربی و منطق نوشته شده است و چون تسلط بر ادبیات عربی ازمقدمات اجتهاد است قسمتی از این کتاب را طلبه در بدو تحصیلمی خواند. بهر حال اجتهاد با خواندن چند یا چندین کتاب به دست نمی آید بلکه مراحلی از درس خواندن و به کار بستن فقه باید طی شود، و این کار، همتی والا و عزمی راسخ می خواهد.
۲-خیامی که صاحب آن اشعار معروف است عقیده منحرفی داشته است و گفته شده که خیام شاعر غیر از خیام حکیم است و اما ابوریحان بیرونی از ریاضی دانان بزرگ اسلام است.
تهران – برادر مهران کاتوزیان:
آن روح الهی چیزی بجز حقیقت انسان نیست یعنی چنین نیست که انسان چیزی باشد و آن نفس چیز دیگر که او را بسوئی بکشاند بلکه آن نفس و روح همان انسان است و هر چه می بیند از خوبی و بدی از همان روح است و این جسم ابزاری بیش نیست و هر کاری جسمی معلول یک کار روانی است. آن روح بسوئی کشیده نمی شود بلکه به اختیار خویش یهر سوئی که بخواهد می رود خداوند او را ملهم کرده است که راه خیر وشر را بشناسد و بعلاوه کتب آسمانی و پیامبران را فرستاده است که به او یاد آوری کنند و او را آزاد گذاشته که به هر راهی بخواهد برود هیچ چیز او را بسوئی نمی کشاند توضیح بیش از این در این مختصر نمی توان گنجانید. ضمنا مکاتبه با مسئولین پاسخ به نامه ها در رابطه با مجله امکان پذیر است.
تهران – برادر سید محمد منتظر :
پیشنهاد خود را به شورای مدیریت حوزه علمیه مستقر در مدرسه فیضیه بفرستید.
شوشتر – برادر ، ا، و:
حق مادر همیشه هست و شما نباید اشتباهات او را به رخش بکشید در صورتی که تحمل ندارد بلکه باید با او خوش رفتاری کنید، گر چه به شما ضرری برساند. در این باره در شماره های گذشته مجله پاسخی داشتیم مراجعه کنید.
بروجرد – برادر احمد کماسی:
خودنمایی و خلوص هر دو امر اختیاری است و شما به آسانی می توانید هر کدام را خواستید اختیار کنید البته خلوص درجاتی دارد که با ورزش روحی و سعی در کوچک دیدن عمل و بزرگ دیدن گناه خود، کم کم به درجات بالا و والای آن می رسید.
ان شاالله
مرگتان باد! ای ابر جنایتکاران
چندی قبل یکی از شاهدان عینی از اوضاع لبنان بویژه درّه بقاع، مناطق جنوبی تحت اشغال صهیونیستها و بیروت غربی تعریف می کرد، از قوی ترین و گسترده ترین جریان مردمی لبنان که «حزب الله» نام دارد، سخن می گفت؛ از حزب الله لبنان که حنای تمام احزاب و گروه های سیاسی و نظامی آنجا را بی رنگ کرده است، از باب نمونه:
در بعلبک، با شعار «الله واحد، خمینی قائد» و دسته های گل، بزرگترین پادگان آنجا را با تمام سلاحهای مدرنی که آمریکا برای سرکوبی همین مردم به رژیم فالانژیستی لبنان اهدا کرده بود، به تصرف خود در آوردند.
روز عاشورا در بخش غربی بیروت، علیرغم حضور تفنگداران آمریکائی و فرانسوی، دسته عزاداری پنجاه هزار نفری را با همان شعارهای حزب الله ایران و تصاویر بزرگ امام خمینی راه می اندازند.
در جنوب، حزب الله از روستاها و شهرهای اشغالی، روز عاشورا در نبطیه گرد می آیند و عزاداری سنتی را به صحنه خونین زد و خورد با صهیونیستهای متجاوز تبدیل و چهار نفر سرباز اسرائیلی را می کشند که یکی از آنها را، یک پیرزن با اسلحه سرد گردن می زند و با هجوم هزاران نفر عزاداران کفن پوش، صهیونیستها پا به فرار می گذارند.
اینها و ده ها و صدها نمونه دیگر که روزانه در لبنان به وقوع می پیوندد، چنان هیجان انگیز و نوید بخش است که نموداری از حرکت میلیونی امت اسلامی ایران در سالهای ۵۷-۵۶ را ترسیم می کند؛ حرکتی که تمام تلاشهای سیاسی و فشارهای نظامی و کشتارهای فجیع که رای متوقف کردن آن به کار گرفته می شد، نتیجه معکوس می داد و مشعل انقلاب هر دم شعله ورتر و دامنه آن گسترده تر می شد و در حقیقت، آنگاه اوجگیری انقلاب در ایران آغاز شد که شاه آمریکایی در ۱۹ دی ۵۶ دست به کشتار طلاب حوزه علمیه قم زد و با این جنایت، اولین ضربه ویرانگر را بدست خود بر کاخ ستمشاهی فرود آورد.
صدور و گسترش انقلاب اسلامی در منطقه و تجلی خاص آن در لبنان، همزمان با پیروزیهای پی در پی جمهوری اسلامی در جنگ تحمیلی، چنان جهان استکبار را دچار هراس و سردرگمی کرده است که آنها را به موضع عکس العملی کشانده و صهیونیستهای مکار نیز از فرصت استفاده کرده، حتی ارباب بزرگ و هم پیمانانش را در «ناتو» به بازی گرفته و آنها را در گرداب جنگ لبنان فرو کشید و بدینسان «ناتو» و در راس آن آمریکا به طور مستقیم وارد جنگ خاورمیانه شدند، و همپای شوروی متجاوز در افغانستان توازن سنتی جنایت و تجاوز را در منطقه برقرار کردند. شوروی در افغانستان سنگ روی آسیاب و آمریکا زیرین آن، و در لبنان، آمریکا سنگ و شوروی سنگ زیرین و آنچه در میان این دو باید خرد و منکوب شوند، ملتها و انقلاب اسلامی است.
ولی شکستهای متوالی صدام به عنوان ژاندارم شرق و غرب در خلیج از رزمندگان اسلام و ضربه های مهلکی که صهیونیستها و نیروهای چند ملیتی متجاوز در هر روز و هر ساعت از حزب الله لبنان می خورد، گویای آن است که رویاهای شیرین سلطه جهانی ابر قدرتها به آشفتگی گرائیده و در حالی که کاخ نشینان واشنگتن والیزه از ترس حمله احتمالی رزمندگان جان بر کف، کاخهایشان را با کامیونهای شن و ضد هوائی های مدرن سنگر بندی کرده و درب های آهنین بزرگ کاخها را همواره بسته نگه می دارند و با به کار گرفتن آن همه تجهیزات و ناوگانهای عظیم با کمال شهامت! در چنین کاخهایی سنگر گرفته و با این همه تدابیر امنیتی باز هم نمی توانند ترس و نگرانی خودشان را از شیعیان افراطی طرفدار آیت الله خمینی (به قول خودشان) کتمان کنند، تا آنجا که اخیراً ریگان در حالی که سعی داشت عجز و ناتوانی آمریکا و مزدورانش را از رویاروئی با حرکت عظیم انقلاب اسلامی پشت کلمات خشونت آمیز و قاطع خود پنهان کند، صریحاً از ایران خواست که از انفجارها جلوگیری کند!!
عجز و ناتوانی آمریکای جهانخوار و همپیمانانش به جایی رسیده که به منظور منحرف کردن افکار عمومی جهان، این حرکت عظیم که سرتاسر منطقه و حتی داخل کشورهایشان را به شکل تظاهرات، جنگ و انفجار علیه منافعشان فرا گرفته، به جمهوری اسلامی نسبت داده یا به نوعی آن را به ایران ارتباط می دهند.
عجبا! شما که صدور انقلاب اسلامی را به باد مسخره می گرفتید و محال می دانستید! شما که می گفتید جمهوری اسلامی در سطح جهانی منزوی و کارش تمام شده است و هر لحظه انتظار سقوط آن را به مردم جهان القا می کردید! شما که می گفتید ملتها از انقلاب اسلامی بیزارند! چطو شده است که امروز با نگرانی و اضطراب، از طرفداران آیت الله خمینی در لبنان و غیره سخن می گوئید؟! چطور شده است علیرغم تجربه تلخی که از جنگ ویتنام داشتید و همواره سعی می کردید بوسیله رژیمها و ارتشهای مزدور محلی در اینجا و آنجای دنیا به مقاصد پلیدتان برسید و از دخالت مستقیم نظامی گریز داشتید، امروز تفنگداران و ناوگانهای جنگیتان را وارد جنگ لبنان کرده اید؟! رویتان سیاه باد، شما که خود منشا همه جنگها هستید، چگونه ادعا می کنید با فانتومها و سوپراتانداردها و ناوگانهای عظیم جنگی می خواهید برای ملتی رنجدیده و دست خالی صلح ایجاد کنید؟! دم خروس را ببینیم یا قسم هایتان را؟!!
ملتی که سرچشمه همه رنجها و مصائبش را از شما می داند، آنگاه که مورد تجاوز شما قرار می گیرد و هواپیما و تجهیزات مشابه را برای مقابله با شما ندارد و جانش از جنایات شما به لب رسیده، آیا چاره ای جز عملیات انتحاری دارد؟! با چه روئی کشتن تفنگداران محارب و متجاوزی که از آن سوی دنیا آمده اند و سرزمین ملتی را اشغال و به سرکوب و کشتار مردم بی پناه آن پرداخته اند، اعمال تروریستی می نامید و در بوقها و سازمانهای وابسته به خودتان محکوم می کنید؟!
مرگتان باد ای ابر جنایتکاران تاریخ که هفتاد و چند نفر را که نه نظامی بودند، نه بیگانه، نه متجاوز و نه در صحنه جنگ بلکه در ساختمانی بدون حفاظ و تأمین نشسته بودند تا فکری بحال مردم و انقلاب خودشان کنند، شما همگی آنان را با یک انفجار وحشتناک در آتش کینه خود سوزاندید! و رئیس جمهور و نخست وزیر منتخب و محبوب یک ملت را در آتش جنایت خود، تبدیل به خاکستر کردید! و اکنون هر روز با موشکهای نه متری و دوازده متری، کودکان شیرخوار و زنان باردار و پیرمردان بی دفاعی را که در اندیمشک، دزفول، بهبهان و …. در دل شب در خانه و کاشانه خود آرمیده اند، در یک لحظه به آتش و خون می کشید و باز هم انتظار دارید که ایران به ملتهایی که مورد ظلم و تجاوز قرار گرفته اند توصیه کند از شما چاقو کشان بین المللی پذیرائی کند؟! راستی مگر راهی جز نابود کردن همه شما جنایتکاران برای ملتهای بپا خاسته مانده است؟ و آیا با این همه جنایت جز این انتظار است که حتی طفل چهار ساله ما بعد از چند ساعت از زیر آوار و انبوه خاک بیرون آورده می شود، قبل از آنکه نفسی در هوای آزاد کند، فریاد می زند: «جنگ، جنگ تا پیروزی».
والسلام
رحیمیان
نگاهی به رویدادها
جنگ
رزمندگان اسلام ضمن انهدام یک قبضه موشک انداز ۱۰۷ میلیمتری دشمن بیش از ۲۰ تن از مزدوران صدامی را به هلاکت رساندند.
۲۲/۹/۶۲
رژیم جنایتکار عراق مردم شهر های دزفول اندیمشک بهبهان و رامهرمز را با موشک به خاک و خون کشید
۲۴/۹/۶۲
توسط افتخار آفرینان نیروی هوایی یک فروند هواپیمای میگ ۲۳ دشمن سرنگون شد
۳/۱۰/۶۲
۱۱۸ تن از مردم مسجد سلیمان در حمله موشکی رژیم جنایت کار عراق شهید و مجروح شدند.
۵/۱۰/۶۲
یک زاغه مهمات و بخشی از سنگرهای نفرات و جنگ افزارهای دشمن در منطقه عملیات پیرانشهر منهدم شد.
۸/۱۰/۶۲
۳ روستای آزاد شده عراق تحت پوشش هلال احمر ایران قرار گرفت.
۱۱/۱۰/۶۲
خلبانان شجاع اسلام پایگاه موشکی راس البیشه عراق ار منهدم کردند .
۱۲/۱۰/۶۲
جنگنده های ایران ۲ هواپیمای سوخو ۲۲ و میگ ۲۳ بعثی ها را سرنگون کردند . ۱۳/۱۰/۶۲
۱۰ انبار تدارکاتی و سوختی دشمن در مناطق عملیاتی مقابل مریوان پیرانشهر و سردشت منهدم شد.
رزمندگان اسلام با آزاد سازی نوار مرزی بانه مواضع دشمن را تا عمق ۱۰ کیلومتری خاک عراق منهدم کردند. ۱۷/ ۱۰/۶۲
۱۵/۱۰/۶۲
محور اصلی و انبارهای مرکزی مهمات ضد انقلابیون در موسک عراق به دست رزمندگان اسلام افتاد
۱۷/۱۰/۶۲
توسط پاسداران جان بر کف و ایثارگر گروه های تخریب قرار گاه حمزه سید الشهدا ۱۸۰هزار عدد مین از آغاز عملیات و الفجر ۴ کشف و خنثی و جمع آوری شده است
۲۰/۱۰/۶۲
انقلاب و جهان
سفارت آمریکا سفارت فرانسه مجتمع مسکونی آمریکائی ها در کویت و برج مراقبت فرودگاه پالایشگاه الشعیبه و اداره مهاجرت این کشور در اثر انفجار آسیب دیدند.
۲۱/۶/۶۲
کنفرانس بررسی جنایات صدام در حضور ۱۱۰ شخصیت از ۳۱ کشور جهان با سخنان علمای ایران و عراق آغاز به کار کرد.
۲۷/۹/۶۲
مقر فرماندهی هنگ سوم نیروهای مداخله اگر فرانسوی در بیروت منفجر شد که در اثر این انفجار ۲۳ نفر کشته و ۱۴۴ نفر زخمی شدند. ۳/۱۰/ ۶۲
انقلابیون مسلمان افغانی ۷۰۰ تن از همرزمان خود را از زندان آزاد کردند. ۲۲/ ۹/ ۶۲
مجاهدین افغانی شهرک ارگان را پس از چند ماه محاصره به تصرف درآوردند
۴/۱۰/۶۲
انقلابیون ملسمان لبنانی یک قرار گاه نیروهای فرانسه را تصرف کردند
۵/۱۰/۶۲
در پی حملات انقلابیون مسلمان لبنانی ۲۴۹ تن از نیروهای مداخله گر ایتالیایی بیروت را ترک کردند.
۸/۱۰/۶۲
توسط انقلابیون مسلمان افغانستان ۳ هواپیما و یک هلیکوپتر نیروهای اشغالگر روسی سرنگون شدند.
توسط جنایتکاران صهیونیست ۴۰۰ تن از محرومان جنوب لبنان در بمباران بعلبک شهید و مجروح شدند.
۱۵/۱۰/۶۲
اخبار جهان
آماده باش خاکستری در ۷۵۰۰ ساختمان دولتی آمریکا به مرحله اجرا در آمد. ۲۶/ ۹/ ۶۲
دو دیپلمات شوروی به جرم جاسوسی از سوئد اخراج شدند .
۳/۱۰/۶۲
پاریس برای مقابله با انفجارهای احتمالی به کنترل نیروهای نظامی و امنیتی در آمد.
۶/۱۰/۶۲
انقلابیون السالوادوریک ایستگاه رادیوئی را در پایتخت این کشور تصرف کردند.۶/۱۰/۶۲
در پی انفجارات در کویت، دولت این کشور ۴۵۰۰ عراقی را بازداشت و پس از انتقال به مرزهای عراق آنها را به مقامات رژیم صدام تحویل داد. ۷/ ۱۰/۶۲
مامورین عراقی سه تن از شرکت کنندگان در کنفرانس بررسی جنایات صدام را ربودند
۱۰/۱۰/۶۲
در اعتراض به سیاست های اقتصادی دولت ۴۰ هزار کارمند رژیم صهیونیستی دست به اعتصاب و کم کاری زدند.
۱۳/۱۰/۶۲
در تظاهرات وسیع مردم تونس ۳۰ نفر کشته شدند
۱۵ /۱۰/۶۲
دولت عربستان ۴۰۰ پاکستانی را به خاطر جشن گرفتن میلاد حضرت رسول اکرم (ص) زندانی کرد.
۱۷/۱۰/۶۲
اخبار داخلی
کمیته بین المللی صلیب سرخ حمله وحشیانه عراق به شهرهای ایران را محکوم کرد. ۲۶/۹/۶۲
رئیس جمهور: همین که یک فرد از اعضای حکومت اسلامی در موضع گیریهای خود از مردم مستمند از عامه مردم، از توده مردم دور بماند و به اغنیا و ثروتمندان و متمکنان که یک اقلیتی هستند خودش را نزدیک کند از نظر علی «ع» این حرام است. ۲۶/ ۹/ ۶۲
آقای هاشمی رفسنجانی :
ملت ما می داند که آیت الله العظمی منتظری پر توان ترین بازوی این انقلاب بعد از امام است.
۳۰//۹/۶۲
گروه کثیری از دانشجویان ایرانی توسط دولت فرانسه اخراج شدند .
۴/۱۰/۶۲
نمایندگان صلیب سرخ جهانی از آثار جنایات صدامیان در اندیمشک و دزفول دیدن کردند
۴/۱۰/۶۲
عمل جراحی سرطان مری برای اولین بار در ایران با موفقیت کامل انجام شد.
۱۸/۱۰/۶۲
عمران
کوزه بلند شماره ۲ ذوب آهن طی مراسم پر شکوهی با حضور رئیس جمهور به کار افتاد.
۲۴/۹/۶۲
۸۵ دستگاه مدرسه در سهرهای سوسنگرد، بستان، هویزه، آبادان و خرمشهر بازسازی و نوسازی شد. ۲۴/۹/۶۲
بیمارستان ۱۰۰ تختخوابی کودکان ارومیه افتتاح شد. ۳۰/۹/۶۲
۵۴۶ روستا در استانهای فارس و بوشهر صاحب برق شدند.
۱۶۸۸ واحد مسکونی سوسنگرد با ۴۵۵ روز تلاش بازسازی و تحویل مردم شد.
۳/۱۰/۶۲
مرکز تلفن هزار شماره ای بروجن و مرکز تلفن ۲ هزار شماره ای میبد یزد افتتاح شد.
۳/۱۰/۶۲
مرکز تلفن خودکار یک هزار شماره ای بخش بهار همدان مورد بهره برداری قرار گرفت.
۱۳/۱۰/۶۲
اختراع و اکتشاف
برای نخستین بار در ایران دستگاه ساخت کابل فولادی ساخته شد.۲۱/۹/۶۲
یک مبتکر جوان روستایی موفق به ساختن نانوایی سیار برای جبه ها شد.۳۰/۹/۶۲
توسط یک جوان مبتکر سمنانی برای اولین بار در ایران فیوز جلوگیری از برق گرفتگی ساخته شد.۵/۱۰/۶۲
یک مبتکر گیلانی دستگاه کاشی سازی هیدرولیکی ساخت. ۱۳/۱۰/۶۲
توسط یک جوان سمنانی دستگاه تصفیه دود اتومبیل ساخته شد. ۱۴/۱۰/۶۲
توسط دو مبتکر ایرانی قفل اتوماتیک صندوق عقب اتومبیل ساخته شد.۱۸/۱۰/۶۲
توسط یک جوان اهل رفسنجان بولدزر بدون سرنشین ساخته شد.
با تلاشش کارکنان متعهد و مسلمان، جک تلسکوبی در بخش فولادسازی ذوب آهن اصفهان ساخته شد. ۲۲/۱۰/۶۲
ضد انقلاب
۶۹ کیلو تریاک و هرویین ۱۲۶۲ حلقه فیلم ویدئو و ۷ قبضه اسلحه در خراسان کشف شد.
۱۲/۱۰/۶۲
چهار تن از برادران کرد به دست گروهک های مزدور در روستای گرده شینان پیرانشهر مظلومانه به شهادت رسیدند.
۱۳/۱۰/۶۲
توسط پاسداران کمیته های انقلاب اسلامی در خراسان و کرمان، ۲۸ قبضه سلاح غیر مجاز و ۱۴۲ کیلو و ۴۸۶ گرم مواد مخدر کشف شد ۱۴/۱۰/۶۲
۲۳۰ تن از ضد انقلابیون در عملیات پاکسازی بانه کشته و مجروح شدند.۱۷/۱۰/۶۲
توسط ضد انقلابیون بخشی از کارخانه آجر ماشینی ارومیه تخریب شد.
۱۸/۱۰/۶۲
از یک باند قاچاقچی در اطراف بندر چابهار ۲۸۰ تخته فرش به ارزش بیش از ده میلیارد ریال کشف شد. ۲۰/۱۰/۶۲
توسط گشت انصار الله ۳۶ هزار حلقه لاستیک اتومبیل و صدها طاقه پارچه مختلف ایرانی و خارجی کشف شد.
نقش مردم در پیروزی و تداوم انقلاب
مهم ترین عاملی که انقلاب ها بر آن استوار است حضور مردم در صحنه می باشد. ولی دیده شده است که گاهی پس از انقلاب های مردمی که در برخی کشورها به وقوع پیوسته است سستی و خستگی و فتوری در آنان ایجاد شده که دلیل ان فتور تکیه نکردن رهبران انقلاب بر قدرت خود مردم که در صورت معنوی بودن استمداد گرفته از قدرت لایزال الهی است و هیچ نیروی هر قدر که عظیم هم باشد توان مقابله با آن را ندارد دلیل دیگری برای سستی مردم می توان در پیوستن انقلاب به یکی از ابرقدرت ها دانست در حالیکه خود مردم همان گونه که انقلاب را از عدم به وجود آودند با کمال شهامت می توانند از انقلاب خود نگهداری کنند به ویژه اگر انقلاب و رهبران اصلی را از خود بدانند، هیچ دایه ای نمی تواند از مادر مهربان تر باشد و اگر ابرقدرت ها هم از انقلابی به صورتی طرفداری کنند قطعا مردم و انقلاب مورد نظر آن ها نمی باشد بلکه منافع و مصالح شخصی خود را در نظر دارند.
آری در انقلاب های زیادی که در طول تاریخ برپا شده است رهبران آن انقلاب ها چون از مردم بریدند و با آن ها فاصله گرفتند انقلابشان یا بکلی محو ونابود شده و یا با ماسکی دروغین چهره منافقانه ای به خود گرفته که بدون شک این چهره قلابی برای همشه نمی تواند مردم را فریب دهد
انقلاب اسلامی ایران که تا کنون با آن همه توطئه های رنگارنگ از سوی ابرقدرت ها و قدرتهای ستمگر روی پای خود ایستاده و نه تنها تزلزلی در آن پیدا نشده بلکه هر آن از آن قبل قوی تر و نیرومندتر و مستحکم تر می شود و جهان را به حیرت و شگفتی واداشته است برای این است که رهبر آن از همین ملت بوده «قل انما انا بشر مثلکم» و با زبان خود مردم با مردم سخن می گفته و هیچ گاه توکل خود را بر خدایش از یاد نبرده بلکه با همان مشعل فروزان الهی که مردم را از ظلمات جهل به نور ایمان در طول تاریخ رهنمون ساخته استمداد می طلبد و درگه و بیگاه با ارشادها و پندهای حکیمانه خود مردم را از انحراف به سوی راست و چپ پرهیز داده و آنان را به سوی «الله» می خواند.انقلاب اسلامی ایران هیچ گاه از مردم جدا نبوده و جدا نخواهد بود این انقلاب از درون مردم جوشیده و در راه مردم که راه خدا است مستقیمانه گام بر می دارد و لذا با رفتن یک یا چند تن از خدمتگزاران به ملت از پای در نخواهد آمد چرا که پشتوانه اش دریائی مواج از مردم به پا خواسته است و دریا از خشک شدن به دور است.
از این رو است که باید مردم را همانگونه که امام نیز دستور می دهند در صحنه نگهداشت و از آنان فاصله نگرفت که فاصله گرفتن از مردم همان و به سوی بیراهه رفتن همان
عوامل ایجاد انقلاب ها
در پیدایش هر انقلابی درو عامل وجود دارد که هر یک دیگری را تکمیل می کند آن دو عامل عبارتند از ۱- عامل منفی ۲- عامل مثبت
عامل منفی همان شاه یا سلطان یا رئیس جمهور ظالم و ستمگری است که برای نگهداشتن تخت و تاج خویش به مردم ظلم و ستم بیش از حد روا می دارد حرث و نسل را از بین می برد اموال مردم را همانند شتری که درگیاهان بهاری افتاده است به تاراج میبرد حرمت ها را نگه نمی دارد آزادی ها را از ملت می گیرد آزادی اندیشه را سلب می کند خود را به زور بر دیگران تحمیل می کند فحشا و منکرات را ترویج می نماید خداخواهان را به سیاه و چال ها می افکند مومنین را تحقیر و مستکبرین را تجلیل و در یک کلام برای بقای بیشتر خویش را از جان و مال مردم مایه می گذارد
این جا است که عامل مثبت باید دست به کار شود و آن ستمگر و ستمگری را وارونه سازد عامل مثبت قیام الله است «قل انما اعظکم بواحده ان تقوموا لله مثنی و فرادی» عامل مثبت رهبران دینی و روحانی هستند که با تبلیغات خود باید روحیه ستم ناپذیری را در مردم ایجاد کنند که در سایه این عامل مثبت دیکتاتور ظالم از بین می رود و به جایش حکومتی مردمی جایگزین می شود.
در اینجا سئوالی پیش می آید که در طول سالهای دراز، حکومتهای جائرانه و مستبدانه ای بر مردم حکومت می راندند و با اینکه روحانیون آزاده و مبارزی پیشاپیش ملت برای سرنگونی آنان قیام می کردند، متأسفانه پیروزی نصیب آنان نشده و همواره چنین قیامهائی یا در نطفه خفه و یا پس از گذشت چندین ماه به سکون و مرگ گرائیده است.
با بررسی این چنین انقلاب ها و حرکت ها در می یابیم که چند انگیزه باعث به ثمر نرسیدن آن ها شده است
۱٫ آماده نبودن شرایط سیاسی اجتماعی برای آغاز یک حکومت اسلامی
۲٫ پایین بودن سطح شعورانقلابی در مردم
۳٫ نا هموار بودن امکانات تبلیغاتی و دشواری ارتباط و تماس با افراد
۴٫ نبودن رهبری حکیمانه و مدبرانه در راس امر
۵٫ پیدایش اختلاف و نزاع در میان رهبران حرکت ها در آغاز کار
۶٫ نداشتن کادرهای کارآزموده و لازم برای ایجاد ارتباط مخفی و مستمر با توده مردم
۷٫ مغرور بودن به قدرت های پوشالی و تکیه نکردن بر قدرت های لایزال الهی
بنابراین آن چه انقلاب ما را به پیروزی رساند در درجه اول وابسته بودن رهبر به خدای یگانه و وارسته بودن از هر چه رنگ و بوی ضد خدایی دارد و از طرفی آماده کردن شرایط سیاسی اجتماعی با تبلیغ و نشر فرهنگ جهاد و پیکار با ستمگران و شیطان صفتان با آن پندهای خالصانه ای که از دل امام تراوش می کرد و به دل های مردم می نشست و مردم را به صورت دژی استوار و محکم در برابر دشمنان خدا و دین در آورد که با یک صدا و یک دست در مقابل طاغوت ایستادند و از خونریزی ها و سفاکی های او نلرزیدند و نلغزیدند و به راه خود ادامه دادند تا آن را به زمین زدند و انقلاب الهی خود را برای همیشه به خواست خداوند در ایران زمین به ثبت رساندند به امید این که دیگر ملت های ستم کشیده و در بند از این حرکت الهی استمداد جسته و طاغوت های دوران با اربانشان به خاک ذلت و خواری بکشانند. به امید آن روز فرخنده که پرچم اسلام در سراسر جهان به اهتراز درآید.