18دسامبر/16

یادی از شهدا

وصیت نامه شهید محمد منظور المهدی

یا ولی المؤمنین یا غایه آمال العارفین یا غیاث المستغیثین یا حبیب قلوب الصادقین و یا اله العارفین. ای صاحب اختیار مؤنان.ای نهایت آرزوهای عارفان.ای فریادرس فریاد خواهان ای محبوب دلهای راستگویان و ای خدای جهانیان : گواه باش در این دنیا به ظاهر درتنهائی زیسبتم ولی ترا بهترین دوستها آمالها وعشقها یافتم پس مرا به سوی خودت فراخوان. شاهد باش که از تمامی مظاهرمادی بریدم تا به بپیوندم. خدایا شاهد باش! به عشق تو در مسیر تو حرکت کردم واینک فقط پیوستن به تو را انتظار دارم. خدایا!من خواهان شهادتم،نه به این معنی که از زندگی خسته شده ام ویا خواسته باشم که از این دنیا فرار کنم،بلکه میخواهم گناهانی که انجام داده ام بوسیله رنج کشیدن در راه تو وریختن خونم به خاطر تو پاک گردد. می خواهم شهید شوم تا اگر زنده ام موجب رشد دیگران نشد، خونم بتواند این موضوع را جبران کند ودرخت انقلاب را آبیاری نماید. می خواهم شهید شوم تا خونم به علی (ع)وحسین (ع)گواهی دهد که رهرو راهشان بوده ام. ای بهترین دوستها ویارها وعشقها(مرا دریاب. من جوانی گنهکار وغافل هستم، از دیار عاشقان خسته می آیم که شاید مرا بپذیری. ای معشوقم! مرا فراخوان که دیگرنمی توانم صبر کنم. چه سخت است آنگاه که بین دو دست صمیمی جدائی می افتد! چه سخت است آن لحظه که بین عاشق ومعشوق،فاصله می افتد ! وچه سخت است آن موقعی که یک رهرو به مقصدش نمی رسد پس خدایا این سختیها را از دوش من بردار….مادرم!در شهادتم گریه نکن،همچون زینب (س) شجاع باش وبه دیگر مادران شهدا نصیحت کن ودلداری بده. مادرم! اگر نمی توانم ببیمنت، مرا حلال کن واز تو معذرت می خواهم که نتوانستم وظیفه ام را نسبت به تو انجام دهم. دراین لحظات آخر احساس می کنم که دیگر بین شما برادران نخواهم بود.خیلی می خواستم که یکبار دیگر حرم امام رضا (ع) را زیارت کنم. برادرانم: درسنگر علم و مدرسه فعالانه بکوشید ودرس را با هدف بخوانید هدفی در جهت رشد به سوی الله. درس نخواندن شما خیانت به جامعه وملت مستضعف ایران و به آینده ایران اسلامی وانقلابی است. امروز ایران ما،امروز اسلام ما به جوانانی که بتوانند بوسیله نیروی خلاق خود دست به ابتکار بزنند،نیاز دارد. امروز صدور انقلاب درسطح بین المللی احتیاج به فرهنگ غنی اسلامی دارد. پس ای دانش آموزان بکوشید در همه زمینه ها ونه تنها درزمینه درس،رشد کنید. امروز دنیای مستضعف تنها امیدش انقلاب اسلامی ایران است. اگر در شهرهای غیر جنگی زندگی میکنیم باید بدانیم که در قبال خون شهیدان مسئولیم و در محیطهای انجمنهای اسلامی باید جوانان روی رشد افراد نظر فکری ونظامی وسیاسی،امر به معروف ونهی از منکر،برنامه ریزی صحیح،تشکیل گروههائی که بتوان روی آنها از هر نظر کارکرد،توجه فراوان کنند.برادرانم : روی مسائل اسلامی تکیه کنید همیشه درفکر رشد دیگران وخود باشید وباید سعی کنیم بیشتر بیاد خدا باشد. ورابطه خود را با او نزدیک کنیم ومبادا دوستیهای این دنیا باعث غفلتان شود وجزء غافلین محسوب شویم. همیشه سعی کنیم نفس خود را تحت فشار قرار دهیم. خود را با سختیهای جامعه وفق دهیم. بیاد افراد سطح پائین جامعه باشیم وبه آنها کمک کنیم. قسمتی از وصیتنامه شهید محمود امیر خانی،فرمانده عملیات تیپ ۱۸ جواد الائمه : “…اولین بار بود که دراین جریانات اینگونه خود را مستقیمامسئول دانستم، علیرغم اینکه همواره سعی بر این داشتم که مبادا سرگرمیهای مختلف همچون حجابی سد راه ومانع شناخت ضرورتها باشند،لذا سعی براین داشتم از هر آنچه که رنگی غیر خدائی دارد،روی بر تابم تا بهتر بتوانم به ایفای رسالت خویش و درک ضرورتهای زمان بپردازم،باید اعتراف کنم، اما هیچوقت نتیجه مطلوب و غنی کننده ای نداشتم. فقط با حضور در این صحنه ها وپیگیری ضرورتها، آب سردی بر روی روح ناآرام خویش می ریختم و در برابر این همه مسئولیتهای خدائی واجتماعی و بارسنگین ورسالت تاریخی مبارزات اسلامی تشیع علی (ع)،از بینوائی خود رنج می بردم، گرچه عطش پیگیری مبانی فلسفی از سرچشمه معارف غنی اسلامی را با خود داشتم اما بعنوان یک ضرورت ترجیح می دهم در جبهه حضور داشته باشم که امیدوارم با پیگیری و تلاش هرچه بیشتر  در این زمینه ها وارتباط نزدیکتر با حوزه علمیه بتوانم در این جبهه نیز رسالت خون وپیام شهیدانمان را ایفا نمایم…

 

18دسامبر/16

دستاوردهای انقلاب اسلامی

قسمت سوم

حجهالاسلام والمسلمین موسوی خوئینی ها

۵- تمایل عموم به خودکفائی اقتصادی ۶- پالایش جامعه از آلودگیهای اخلاقی ۷- ایثارگری ووجود حس تعاون ۸- رشد قدرت نظامی نیروهای مسلح

پنجم : تمایل عمومی به خود کفائی اقتصادی وتلاش دراین راه: هر جامعه یا ملت ویا امتی با توجه به اهداف وآرمانها ونیز با قبول یک سلسله اصول ونیز روشهال و….یک واحد منسجم را تشکیل می دهد که عوامل بیرونی میتواند با توجه به شرائط درونی سلامت آن واحد منسجم ومتشکل را تهدید کند ویکی از شرائطی که می تواند زمینه ساز سقوط استقلال یک کشور و اسارت آن به دست بیگانه شود اقتصاد بیمار وناسالم است،که از جمله بیماری های اقتصادی که بسیار هم خطرنا ک است وابستگی اقتصادی است. این صحیح است که در حرکت تکاملی انسان اقتصاد اصل نیست – زیرا اصالت اقتصاد بمفهوم نفی اصالت انسان است در – حالیکه از بدیهی ترین اصول مورد قبول انسان که همه تلاشهایش را بر آن اصل پایه گذاری می کنداختیار وانتخاب انسانست- اما یک چیز دیگر هم مسلم است وآن اینکه اقتصاد ناسالم وبیمار می تواند سایر دستاوردهای انقلابی بشر را در معرض تهدید ونابودی قرار دهد وبا قبول چنین امر مسلمی است که ملت ایران علیرغم همه پیروزیهای عظیم انقلاب باید نگران وضع اقتصادی خود باشند نگران اینکه اگر همچنان صنعت، کشاورزی، بهره برداری از معادن کشور به تکنیک ومواد اولیه ونیروی متخصص خارجی وابسته باشد  از همین نقطه، دشمن ضربه خواهد زد لذا این نگرانی جامعه را بیک حرکت اقتصادی بسمت خود کفائی هدایت می کند،استقلال اقتصادی که شرط حتمی تداوم استقلال سیاسی است بدون تمایل عمومی جامعه امکان پذیر نیست وانقلاب این میل عمومی را در جامعه ایجاد کرده است. در کشورهائی که خط مشی اقتصادی آنها بر اساس استقلال وخودکفائی بوده چون انقلاب در کل جامعه نتوانسته است این میل عمومی راایجاد کند پس از سالیان دراز همچنان در ضروریترین مواد غذائی وابسته به خارجند و همین وابستگی در اقتصاد، آنان را در میدانهای سیاسی نیز وابسته کرده است. اما وجود این میل عمومی تنها بدلیل یادشده نیست بلکه انقلاب با تکیه بر یک انگیزه دیگر نیز این تمایل عمومی را ایجاد کرده است وآن انگیزه عزت وقدرت اسلامی است که در این امت بشدت وجود داده است که کشور اسلامی ایران – که نجات همه مسلمانان را از چنگال استکبار هدف گرفته است – باید قدرتمند باشد،قدرت نظامی وقدرت اقتصادی وقدرت….. انقلاب این احساس را به جامعه داده است که ملتی که آهنگ حمایت از حرکتهای آزاد یبخش وبالاخص اسلامی آنها را دارد باید از نظر اقتصادی به خود متکی باشد وامروز در ایران در همین مدت کوتاه چهار سال نتائج این تمایل عمومی رامشاهده می کنیم ومخصوصا در زمینه نیروی متخصص یک تلاش چشمگیر عمومی وجود دارد که چرخهای اقتصادی مخصوصا در بخش صنعت بدون نیاز به متخصصین خارجی به گردش در آید.

ششم – پالایش جامعه از آلودگی های اخلاقی : در گذشته رژیم ایران واصول مورد قبول آن در عمل وشیوه های اجرائی همه بر اساس نفی ارزشهای الهی انسانی بود لذا خود بخود زاینده فساد درهمه ابعاد جامعه از جمله در زمینه اخلاق بود، حکومت شاهی متکی به نظام سرمایه داری غرب چون بر اساس نفی اصالت انسان پایه گذاری شده بود بطور  طبیعی ترویج کننده روحیه ماده پرستی شهوترانی،تقلب،اختلاس،سرقت،تملق و چاپلوسی،بی اعتنائی به کرامت وشرف دیگران،بی اعتنائی به کرامت وشرف دیگران،بی تفاوت بودن در برابر رنج دیگران،سودجوئی ودهها فساد  اخلاقی دیگر بود وچون آهنگ کلی جامعه به این سمت بود از اینرو نصیحت ناصحان اسلامی کارساز نبود وتنها سقوط حتمی ونهائی اخلاقی را به تاخیر انداخت، اما انقلاب اسلامی این آهنگ عمومی را تغییر داد واصالت را به انسان و ارزشهای الهی او داد انقلاب آنچنان تحولی مخصوصا در نسل جوان ایجاد که آنان را از پرسه زدن در خیابانها به خدمتگزاری در روستاها واز مراکز فساد به جبهه ها واز سرگرم شدن به ادبیات پوچ به منابع ادبیات هدایت کرد. کافی است برای عمق این تحول وپالایش جامعه توجه کنیم که شهادت یکی از آرمان های اساسی نسل جوان شده است، هزاران مراکز فساد در سراسر کشور برچیده شده وبجای آن هزاران مرکز   آموزشهای فرهنگی اسلامی ویا نظامی دائر گردیده است،ایده آلهای دختران وپسران جوان کاملاً دگرگون شده، دخترانی که در انتخاب همسر بهر چیزی جز فضائل انسانی – اسلامی می اندیشیدند،امروز افتخارات بر اساس انتخاب همسری است که یا در آستانه رفتن به جبهه است ویا معلول جنگ است،فضای عمومی جامعه فضای طهارت وپاکی است که بحق در این زمینه باید گفت انقلاب معجزه آفریده است.

هفتم – ایثار گری و حس تعاون

ایثار یکی از فضائل اخلاقی است ومشمول همان دستاورد ششم است لیکن بلحاظ اهمیتی که این فضلیت اخلاقی دارد و ویژه خواص اولیای خدایتعالی است لازم بود که جداگانه بعنوان یکی از دستاوردهای ارزشمند نام برده شود. صحنه های ایثار یکی از زیباترین جلوه های روح خدا جوی انسان است که انقلاب به امت حزب الله هدیه کرده است،وقتی از طرف رهبر اعلام شد که حسابی بنام حساب ۱۰۰ افتتاح شده است تا برای مستضعفین خانه سازی شود صفهای طولانی  وهجوم مردم جنوبی ترین نقاط شهرها برای تقدیم آنچه در توان داشتند آنچنان نمایش دل انگیزی بود که مطمئناً فرشتگان به تماشایش نشسته بودند، آن لحظه یی که مادری گوشواره  کوچکی را از گوش دختر خردسالش بیرون می آورد تا همراه با تنها حلقه یادگاری از آغاز پیوند زناشوئی خود با تمام عشق وایمانش تقدیم حساب ۱۰۰ امام کند،در کنار آن مادری که پس  از تصمیم بر ازدواج با جانبازی که یکدست خود را در جبهه تقدیم  اسلام کرده منصرف می شود، چرا که تصمیم گرفته است با جانباز دیگری که هر دو پایش را از دست داده اس ازدواج کند، درون آن سنگری که پیرمردی در کنار پسر هیجده ساله اش از مرزهای شرف وعزت اسلامی پاسداری می کند، لحظه یی که پسری بدن بخون غلتیده پدر شهیدش را بدوش می کشد واز خط مقدم به پشت جبهه منتقل می کند وصدها حماسه ی بی نظیر دیگر که به تاریخ ووجود انسان معنی می دهد که دهها معلم اخلاق ومربیان بشر پس از سالها تلاش کمتر برای بدست آوردن برخی از این  ارزش های والا موفق خواهند  شد دست آورد تاریخسازی است که انقلاب تقدیم انسانیت کرده است.

هشتم : رشد قدرت نظامی نیروهای مسلح این دستاورد انقلاب را بحق باید گفت پدیده ئی حیرت انگیز است، حیرت انگیز نه در مقایسه با قدرت نظامی رژیم پهلوی که در آن سنجش باید رسوائی رژیم شاه را در ساخت وساز نیروهای نظامی اش بنمایش بگذاریم،بلکه حیرت انگیز از نظر  آنچیزی که در این چهار سال  اتفاق افتاده است: شکستن محاصره آبادان،عملیات طریق القدس،فتح المبین، بازپس گرفتن خرمشهر،مسلم بن عقیل،محرم،واکنون عملیات والفجر که بخواست خدایتعالی ادامه آن با دستاوردهای عظیمش بار دیگر منطقه را بشدت خواهد لرزاند آنچنانکه عروسکهای آمریکا یکی پس از دیگری سرنگون خواهند شد، حیرت انگیز از جهت آنچیزی که در کردستان آزاد،اسرائیل دومی در منطقه ایجاد شود که نه عمق توطئه،آنچنان که باید وشاید برای مردم ایران گفته شدونه عظمت کاری که سپاهیان اسلام انجام دادند بنمایش در آمد،حیرت انگیز بخاطر آنچیزی که در داخل شهرها اتفاق افتاد از درهم شکستن نیروهای ضد انقلاب مسلح ودارای تشکیلات نیرومند وسازمانی مجهز در حد یک نیروی انتظامی رسمی، حیرت انگیز با توجه به بسیاری از رویدادهای جنگ درماندگی ارتش تادندان مسلح عراق که از حمایت گسترده آمریکا فرانسه شوروی ودیگران برخوردار است،غنائم بیشمار جنگی که بخش مهمی از نیازهای سپاهیان اسلام را تامین، بیش از پنجاه هزار اسیر جنگی وحوادث بیشمار دیگری که صاحب نظران نظامی استکباری رابه سرگیجه گرفتار کرده است و رزمند گان اسلام وفرماندهان آنان را هم به اعتراف به امدادهای غیبی وادار نموده است. اکنون بر می گردیم ومطلب را از اول شروع می کنیم،ابتدا یاد آوری این نکته لازم است که مقصود از نیروهای مسلح  تمامی نیروهای نظامی وانتظامی است از بسیج تاارتش و شهربانی و ژاندارمری وکمیته های انقلاب وسپاه پاسداران انقلاب اسلامی همان که امام فرمود اگر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی همان که امام فرمود اگر سپاه نبود کشور هم نبود و آرزو می کند که ای کاش منهم یک سپاهی بودم (نمی دانم که در عمق این کلمات دقت کرده اید ؟ !) نکته دیگری که لازم به ذکر است این که ما در پی برشمردن و تحلیل ارزشها وعظمتهای نیروهای مسلحی که پس از انقلاب ایجاد شده اند نیستیم هر چند که جا داشت هر یک از آنها را دستاوردی جداگانه بشمار بیاوریم،کمیته های انقلاب همان نهادی که پشت ضد انقلاب وطرفداران شاه وپس مانده های ساواک وسوگند خورده های گارد را می لرزاند همان که پس از پیروزی انقلاب حضورشان درخیابانهای مخصوصا شبها امت را دلگرم ودشمن را وحشتزده می ساخت و….سپاه پاسداران همان که آمریکا در هر توطئه ئی فکر همه چیز را می کند واما نسبت به سپاه سخت درمانده می شود، همانکه کودتای نوژه را درهم شکست (یادتان هست) همان که بازوی نظامی ولایت است وضد انقلاب مخصوصا  گروهکهایشان هم اینرا خوب فهمیده بودند وسپاه را بازوی ارتجاع می نامیدند و…..بسیج مستضعفان همان نیروئی که بعنوان پشتوانه انقلاب دوم ایجاد شد، همانکه در جنگ تحمیلی ودر جنگ نهائی با استکبار جهانی ستون اصلی جبهه مستضعفین را تشکیل می دهد…و پس ما در پی بیان این حقایق وتحلیل آنها نیستم بلکه مقصود تنها بیان رشد قدرت نظامی نیروهای مسلح است. ارتش کلاسیک ایران که بدست رضا خان قزاق پایه گذاری شد علیرغم ادعاهای این دستنشانده اجنبی در حمله اجانب به این کشور سابقه بسیار شرم آوری از خود بجای گذاشت و بعد هم که بدست پسرش بازسازی شد ارتش بوجود آمد زیر نظر دهها هزار مستشار آمریکائی که  پس از صرف صدها میلیون دلار هزینه تازه وقتی شاه از ناحیه صدام احساس خطر کرد با ملاقات در الجزایر وسپس دعوت وی به ایران بی اعتباری خود را به ارتش نشان داد (البته از طرف ملت هم اطمینان نداشت). اما ببینیم داستان بازسازی ارتش بدست شاه ازکجا شروع می شد؟ داستان این بود که شاه ابتدا دستور می گرفت که باید نفت را در حد نیاز آمریکا وسایر قطبهای صنعتی تامین کند، پس از صدور نفت وانجام ماموریت اول صاحبان صنایع نظامی از او می خواستند که با دلارهای بدست آمده کالاهای نظامی آنانرا بخرد. بدیهی بودکه بدنبال جنگ افزارهای خریداری شده مستشاران نظامی نیز برای اموزش وهم برای کنترل وهم ایجاد بافتی آمریکائی از ارتش وقابل اطمینان برای آمریکا به ایران سرازیر شدند وحالا وقت ساختن ارتش است اما نه برای ایران بلکه برای آمریکا در این نقطه حساس منطقه،واما همه اینها بمفهوم یک ارتش نیرومند نبوده ونیست، آنچیزی که ارتش را یک نیروی قوی و رزمنده ومقاوم میسازد عبارت است از :

۱- وجود انگیزه ئی قوی وانسانی در رابطه با وظیفه ئی که بر عهده وی گذارده می شود و با اندیشه ها وآرمانهای اصولی وریشه دار او پیوند نزدیک وتنگا تنگ دارد.

۲- ارتباط نزدیک وعمیق با مردمی که وظیفه دفاع از آن آرمانها شان را بر عهده دارد.

۳- آموزش مداوم اصول واهدافی که جان باختن در راه اعتقاد به آنها افتخار وسعادتی غیر قابل گذشت باشد.

۴- ایجاد محیط برادری در سطوح مختلف با حفظ سلسه مراتب که اعضای هر واحد، مسئول وفرمانده خود رایک مربی اخلاق ومعلم عقیده نیز احساس کند.

۵- سلسله مراتب صرفا براساس میزان شایستگیها ولیاقتها وتعهدی باشد که در رابطه با وظائف ارتش است. اگر این امور در ارتش رعایت شود آنگاه می توان امیدوار بود که سلاحها و آموزشهای مربوطه کار برد لازم را داشته باشد. یک سرباز یا یک ارتش تا دندان مسلح اگر ایمان وانگیزه لازم برای جنگیدن نداشته باشد نمی تواند در برابر دشمن مقاومت کند اما یک ارتش با ایمان اگر هیچگونه سلاحی هم نداشته باشد در برابر دشمن دفاع می کند واز کشته های خود سدی غیر قابل عبور در برابرش می سازد و از سنگرهای دشمن برای خود سلاح فراهم می کند. انقلاب اسلامی، ارتش ایران را از فرهنگ شاهی، امریکائی واز مستشاران نظامی واز فرماندهان ذلیل در برابر آن نجات داد وعزت وحرّیت یک ارتش اسلامی در آورد. انقلاب پس ازشروع جنگ تحمیلی بازسازی ارتش را در میدان نبرد آغاز کرد، انقلاب اسلامی در درون سنگرها و در زیر باران گلوله ها وبمب های دشمن،ارتشی ساخت که بدون حضور مستشاران نظامی در برابر ارتشی مقاومت می کند که با هدایت مستشاران خارجی درپشت مستحکمترین خطوط دفاعی پنهان شده است و…..ولیکن باز هم یاد آوری می شود که مقصود مااز دستاورد هشتم تحول عظیم وعمیق د ر درون ارتش نبود،هدف ما در این قسمت بیان رشد قدرت نظامی کشور بود،کشوری که نیروهی شهربانی وژاندارمری را نیز به میدان رزم آورده است،انقلابی که جوان های چهارده ساله را مشتاق سنگر نشینی کرده است، انقلابی که پیرمرد شصت هفتاد ساله را به رقابت رزمی با جوانان واداشته است، انقلابی که زنان را از آموزش های نظامی برخوردار ساخته است وانقلابی که در یک زمان پاسخی دندانشکن به دو حمله نظامی یکی در مرزها بطول صدها کیلومتر ودیگر در درون شهرها به گستردگی نفاق چپ و راست جهانی را در اردوگاه دشمن برای چاره جوئی به دور هم نشانده است، انقلابی که بانگ الله اکبر نیروهای نظامیش صفیر گلوله های دشمن را درصحنه نبرد خاموش می کند ووحشت در دل دشمنان می افکند وحکومتهای مرتجع و ابرقدرتها رابرای حفظ صدام وحکومت عراق به تلاش وتکاپو وا می دارد واینست آن دستاورد حیرت انگیز،یعنی رشد قدرت نظامی نیروهای مسلح. یک ارتش با ایمان اگر هیگچونه سلاحی هم نداشته باشد،در برابر دشمن دفاع می کند واز کشته های خود سدی غیر قابل عبور در برابرش می سازد.ادامه دارد

 

18دسامبر/16

اخلاق در اسلام

قسمت نوزدهم

آیت الله مشکینی

حب ودوستی

“کل من لم یحب علی الدین ولم یبغض علی الدین ” فلا دین له ”

کسیکه پایه واسای حب وبغضش دین وعقیده نباشد، او ناقص الایمان است  امام صادق (ع)

سخن در حب ودوستی بود، قبلا مطالبی چند از معدن وحی وتنزیل در این رابطه معروض شد واینک تتمه ای پیرامون آن مقصد :یکی از غرائز انسانی که قابل تردید وتشکیک نیست، صفتی است مکنون در نهاد انسان بنام حب کمال که هر انسانی در وجود خویش وسویدای دل خود می باید که دوستدار کمال وزیبائی وعظمت، وبالاخره هر نوع برتری وفضیلت باشد، گرچه گاهی ویا بتعبیر بهتر- غالبا از آن غفلت دارد وبه آن غریزه توجه ندارد ولی چه بداند وچه نداند او طالب زیبائی وعاشق کمال است، وروی این انگیزه است که پیوسته درحرکت و کوشش وتکاپو است، منتهی در مصداق محبوب خویش خطا واشتباه می کند واین اشتباه است که امروز قافله بشری را در صحنه گیتی وصحرای بی پایان زندگی دچار هزاران اختلاف وتشتت نموده است وهر گروهی چیزی را می طلبد وگمشده خویش را درآن  می بیند چنانچه فیلسوف سبزواری می گوید : ” کل من فیالوجود یطلب صیدا انم الاختلاف فی الشبکات”در این بازار وجود، هر تاجری سراغ متاعی گرانبها است لکن بینشها و درک ارزشها گوناگون است  ودر این دانشگاه آفرینش همه دانشجویان  مراحل انسانی، دانشی صحیح وپر ازج می طلبند لکن تشخیص ها متفاوت است. در صفحه تاریخ ملل جهان را راهی هر سو می بینید ودست بدامن هرموجود باارزش وبی ارزش، لکن چنین نیست که این تکاپوها وعلاقه ها وعشقها چه به انسانها باشدویا به جمادات وحیوانات ویا به کرات آسمانی واجرام زمینی همه را اشخاصی از خارج به بشر تحمیل  کرده باشند وچاهی باشد که از بیرون در وی آب ریخته باشند، بلکه بی تردید انگیزه ای از درون آنها حرکت کرده،وموتوری خودکار در مکنون آنها بکار افتاده و رو بسوی هدفی مجهول نهاده. اینجا است که طاغیان وشیطان صفتان وصاحبان  قدرت وزور ویا ثروت وزر وبالاتر از آنها مقامات ریا  وتزویر، فرصت را غنیمت شمرده واز این غریزه بشری سؤ استفاده کرده وهر یک عده ای از آنها رابسوی تیه ضلالتی به نفع خویش راهنمون شده اند. دراین بیی طائفه ای که با عینکی ذره بینی و فکری دور- اندیش ودیدی حقیقت یاب هدف مرموز ومطلوب وپیچیده و مبهم یعنی معشوق گمنام آنها را دریافته وپرده های جهل ونادانی وستره های اوهام و خرافات، وتنیده های عنکبوتان سالوس گران را به دور زده وآنان را به راه وهدف وایده ومطلوب خویش متوجه کرده وسپس طریق حرکت ووسائل انتقال وابزار پیشرفت وچگونگی  وحلول آنان را به لقاء  محبوب، هدایت وارائه فرموده اند. و صد البته این مطلب پس از آنکه با بیانات شافی وسحر آسا ومعجزگرشان اصل هدف وحقیقت مطلوب، و جمال زیبای گمشده واوصاف جلال وجمال او را بطور وضوح برآنها تشریح کرده ونشان داده اند آری، انبیاء به بشر حالی کرده اند که :تو ای انسان!در مکنون ضمیر خویش می یابی کسی که ترا بوجود آورده وابزار زندگی ترا فراهم فرموده است، او ترا دوست وهمه نیازهای ترا تحقق میبخشد همه آمال تو در دست قدرت او است، تو از اوئی واشعه ای از انوار او وتابشی از جمال او، وزیر سلطه جلال او، وی از درون تو بیش از تو آگاه واز حاجت تو پیش ازتو مطلع است، او صلاح ترا بهتر از تو وکمال ترابیش از تو و ترقی ترا نیکوتر از تو می داند، او به سعادت تو علاقه دارد ودر اینکه خود بسوی کمالت حرکت کنی از بذل همه وسائل  واز انجام هر گونه  همکاری دریغ ندارد. انبیا می گویند : ای انسان ! تو مخلوق خدائی وذات اقدس او است که تو را آفریده ودوست دارد، هر چه داری او به تو بخشیده وپیوسته بسوی  خویش دعوت می کند  راه هدایتت رابسوی خود باز کرده وسخن ودعاهایت را می شنود  ودر اصلاًح وتکامل وتربیت تو بهترین وگزیده ترین دوستان خود را بکار گرفته است.خداوند در کلام خود می فرماید :”فسوف یاتی الله بقوم یحبهم ویحبونه “.ای پیامبر  ! از انانکه در حضور تو هستند وارزش این نعمت را درک نمی کنند وچنانچه خدا می خواهد نیستند ویا از برنامه حیات بخشت رو گردانند، غصه مخور که صحنه  جهان شاهد مردان وانسانهائی خواهد بود که آنان دوستداران خدا و سرشار ازعشق او  و خدای تو نیز آنان را دوست خواهد داشت. عارف بلند اختر، ادیب سخن پرور، عالم ذات الابعاد –ومحققی درفنون مختلف استاد، بهائی مرحوم می گوید :

“عشاق جمالک احترقوا”  ” فی بحر نوالک قد غرقوا”

ای خدای محبوب دلها، عاشقان جمالت درعین حال که در دریای احسانت غوطه ورند در آتش محبتت سوختند وآنهایندکه به پروانه،عشق محبوب وروش سوختن را آموختند.

” کم قد احیوا کم قد ماتوا ”  “ولهم فی العشق روایات ”

عده ای از آنان به لقایت پیوستند وآنچه را که درهمه عمر می جستند یافتندوعده ای دیگر در انتظارند واز هر دو گروه داستانهای عشق، دفاتر محبان را پر کرده اند. در اخبار چنین آمده که هنگامیکه یوسف کنعان به جرم پاکدامنی درزندان افتاد، روش نیکویش عده ای از زندانیان را جذب کرد و بوی محبت فوق العاده یافتند. روزی زندانبانش بوی گفت : یوسف من تو را سخت دوست دارم، یوسف سخنی بوی فرمود که محتوایش این است :تو اگر مرد عشقی برو وخدای خود را دوست دار که صفت حب را متعلقی جز او نشاید واین محبت غیر خدا بود که مرابدین حال افکند ومن بوسیله عشقی نابجا گرفتار زندانم.

“اوحی الله الی موسی،حببنی الی خلقی وحبب خلقی الی ”

ای موسی! کاری انجام ده که محبت من پرده های هوا وغفلت وجهل را از دلها پس زند وقلوب مردم شیرینی محبت مرا درک کنند ولذت آن را بچشند وآنان را طوری تربیت ده که مورد علاقه ومحبت من شوند. امام صادق فرمودند: ” القلب حرم الله فلا تسکن حرم الله غیر الله ” فضای با صفای دل حریم محبت الله وجایگاه عشق او وپایگاه عظمت او است، این صحنه را صاحبی جز او نشاید واین خانه را صاحب خانه ای جز او نباید واین ملک را جز اومالکی  نه، واین سریر کبریا را جز سریر را جز او متصرفی نه. آری این کاخ قلب را صاحب،او،واین جهان کوچک را خالق،اواست پس دور از انصاف است که در حریم کعبه اش اغیار فرود آیند وبسی ناروا وستم که در منزلگاهش دشمنان ساکن گردند.  خواننده محترم ومطالعه کننده عزیز این برگه ! بدقت بنگر که در حرم الله اجازه ورود غیر از خود او و آنانی که از  اویند وبسوی  اویند و پیروان حقیقی  اویند و دلباختگان راه  اویند قرار مده. بحقیقت  سوگند که مجاز نگویم وراه بکژی وانحراف نپویم که در تمام جهان هستی چیزی جز او  لایق اشغال این حرم مقدس که دل نام دارد وقلب وروان وجانش می نامند، نیست واگر توانستی چنین باشی همه کار را دوست خواهی داشت، البته بدین معنی هر چه را آثار او دیدی واز دیدنش متذکر  او شدی وهر کس را یار او دیدی وعاشق دیار او دیدی وهر عملی را که برای او دیدی ودر رضای او دیدی. از امام عارفان وپیشوای  عاشقان راه حق ومولای متقیان (ع) منقول است که خدا می فرماید : آنگاه که بندگانم بگناه پردازند وطغیان نمایند ومستحق کیفر شوند ومشیّتم بر آن شود که آنانرا  در دنیا بسختی کیفر دهم، در میان ظلمتکده اجتماعشان گاهی دلهای نورانی برخی از دوستانم میدرخشد ونوا ی نیمه شبشان وجهاد اکبر روزشان ازفرود آمدن عذابم مانع می شود دشمنانم را بدوستانم می بخشم واز صدقه سرمسکینان دلباخته ام، مترفین نشناخته ام را مدتی نشناخته ام را مدتی کوتاه ویا دراز مهلت میدهم. محدث عظیم الشان مجلسی کبیر را که جهان تشیع رهین قلم پربار وی است، سخنی است در مورد محبت : آن مرحوم پس از ذکر فصل مشبعی از روابط پیامبرومهر ومحتب آن حضرت به دو فرزند دلبندش ” حسن وحسین ” میفرماید : علاقه ومحبت اولیاء الله بر دیگران حتی بفرزندانشان  همانند سائر مردو، نشأت یافته از علل واسباب عادی غیر خدائی نیست ومعلول هوی وهوس وحتی نسب وخویشی هم نیست، آنان دل از همه این علاقات گسسته اند وبرهر چیزی بدیده دیگر و نظر دیگری  می نگرند وهر موجودی غیر  او را بدان جهت که اثری از او است می بینند ودرهر جائی تابش انوار حق بیشتر ودر هر کسی آثار ذات ومظهر صفات او روشنتر ودر هر محل، ظهور جلال وجمالش بارزتر، محبت آنان نسبت بدان کاملتر است. یعقوب پیامبر(ع)از میان دوازده فرزندش به یوسف (ع) بیش از دیگران محبت داشت وعشق او در دل یعقوب مکانتی خاص بود چه آنکه برای او در نزد حق منزلتی بسزا میدید. آری یعقوب خدا را دوست داشت واز آثار وکمال او در یوسف مشاهده می کرد، فرزندان دیگرش از این نقطه مرموز وسرّ مستور غافل  بودند ولذا میگفتند : ” انّ أبانا لفی ضلال مبین” بی تردید پدر ما،در تربیت فرزند ورفتار با آنان راه به انحراف می رود ومراعات عدالت نمی کند تا وقتی که پرده ها از میان برداشته شد وامتحانهای طاقت فرسا پیش آمد و جوهره نبوغ  ایمانی در وجود یوسف و علو مقام او در امتثال  فرامین محبوب ظاهر گشت، برادرها گفتند:

“تَاللهِ لَقَد آثَرَکَ الله عَلَینا واِ ن کُنا لَخاطِئینَ ”

ای یوسف بزرگ انتخاب خداوند بجا بوده، عشق به الله تو،زلیخاها را مطرود وکنج زندانهای طویل المدّه را محبوب تو کردو اینک اسرار ناپیدای محبت پدر را پیدا کردیم، از ما بگذر وبر ما ببخش. وبالجمله بار دیگر برادران وخواهران را که باسخنان ماسروکار دارند توصیه میکنم که متوجه شوند روح خلقت وسرّ آفرینش ورفت وآمد  بشر در میدان گیتی بدان جهت است که از جوهره وجودش بذر محبت شکوفا گردد، و در این صحنه آزاد تربیت وتکامل  یابد چه آنکه این هدف همان راز آفرینش وخلقت است وبرای در یافتن این مقاوم باید دست بکاری زند که غصّه سرآید وآن اینکه  فرامین او را بجان وبدن،روان وتن خود رابوی عاریت سپارد وهمه هستی خویش را در اختیار او قرار دهد ودر عین اینکه با مردم، با پدر ومادر وهمسر ومعلم واستاد وشاگرد ورئیس ومرئوس وجامعه ومحیط،تماس نزدیک ومعامله و رفتار وگفتار وخطبه وآمیزش دارد، در زیر پرده های معاشرت در حیات دنیا، خدا را ببیند وروح وروان کارش رضای او وجان حرکتش فرمان او باشد،آنگاه فرشته ای خواهید بود بصورت انسان ونه فرشته وبلکه مسجود فرشته وهمان خلیفه الهی که همه فرشتگان در برابرش کرنش کردند وآیا دنیا جز برای این هدف است وایا غرض از خلقت غیر از این است. و ای اسفا امروز دنیا بر انسانها که راه را گم کرده اند ! وای وای برقافله بشرها که بسوی ظلمت میروند! وای عجبا که این دریای روان انسانها بگودالهای شقاوت فرو میریزند :آیا کسی هست بداند اینان برسد ؟

” فَأینَ تَذهَبُونَ وأنیَّ تُؤفَکون ”

و نتیجه ایکه می فرماید: ولَکِن حَقَ القَولُ مِنّی لَأَملَئَنْ جَهَنَّم َ مِن الجنَّه والنَّاس ” اجمَعَین “[۱] (۱۳ سجده)

خداوند ما را از دوستاانت قرار ده واز عذاب آتش رهائی بخش.ادامه دارد

 

[۱] – ( ۱۳) سجده

18دسامبر/16

قوانین کیفری در اسلام

قسمت سیزدهم

حجهالاسلام والمسلمین موسوی تبریزی

حرمت عیب جوئی وتفحّص از گناه

دهم :

یکی از مسائل مهم اسلام،مسئله تحقیق وتجسس و تفحص ازجرم وتعقیب ومراقبت مجرم است لذا لازم است ببینیم که از نظر اسلام چه حکمی دارد. پیش ازآنکه وارد حکم مسئله شویم مقدمه ای برای توضیح مطلب ذکر می کنیم. همانطور یکه قبلا گفته ایم در اسلام،مجازات مجرم برای اصلاًح جامعه وایجاد نظام صحیح و عادلانه در میان مردم است تا در سایه آن همه نیروهای انسانی واندیشه ها وفکرها در جهت ساختن جامعه وپیشرفت آن بسیج شوند وبه کار آیند چرا که اگر گناه وظلم وفساد در جامعه حاکم باشد عده ای درسایه زورمندان وبا حمایت آنان جلوی خلاقیت وفعالیتهای دیگران را می گیرند ومانع بهره برداری جامعه از وجود وامکانات آنها می شوند وعده ای دیگر در فساد ومنکر وعیاشی آنچنان غوطه ور می شوند که درد جامعه را درک نمی کنند ومغزهای آنان درست کار نمی کند ویا در جامعه آنچنان مطرود واقع می شوند که نمی دانند به فعالیت اجتماعی خود ادامه دهند. بهر صورت شیوع فساد وظلم در یک اجتماع بعناوین مختلف روح جامعه را از آن می گیرد ومردم را به گروههای مختلف وانسانهای بی اثر وپراکنده ویاانگل تقسیم می کند وتبعیض واستثمار در آن جامعه رشد پیدا می کند، لذا برای جلوگیری از اینچنین خسارات بزرگ وضایع شدن انسانها وپراکنده شدن ونابود شدن نیروها وبه رکود کشانده شدن استعدادها، شارع مقدس اسلام از سه طریق وارد عمل شد:

۱- ارشاد وآگاهی دادن مردم وبالا بردن رشد فکری آنان از طریق اعزام پیامبران بزرگ وفرستادن کتابهای آسمانی ودستورات سازنده وروشن گر قرآن تا اینکه خودمردم طالب عدالت واصلاًح ورشد باشند ونه تنها از ظلم،خیانت وفساد بپرهیزند بلکه با آنها به مبارزه برخیزند وجلوی ظالم وفاسد را بگیرند. در این رابطه،آیه شریفۀ :

“لقد ارسلنا رسلنا بالبینات وأنزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط واَنزلنا الحدید فیه بأس شدیدٌ ومنافع للناس ولیعلم الله  من ینصره ورسله بالغیب اِن الله قوی عزیزٌ[۱] ” با صراحت به مسئله فوق دلالت می کندومی فرماید : ما پیامبران خود را به همراه کتابهای آسمانی وقوانینی که میزان تشخیص حق و باطل باشد فرستادیم تا در سایۀ ارشاد وتبلیغ وهدایت آنان،مردم برای عدالتهای اجتماعی وفردی قیام کنند،. ما آهن را آفریدیم ونازل کردیم که قدرت و وسیله ترس خوف بردشمن شود، ومنافعی برای مردم در بردارد وخواستیم مشخص کنیم که چه کسی خدا وپیامبران خدا را یاری می دهد در حالیکه خدا ویا پیامبران را نمی بیند،که خداوند قوی وعزیز است. همانطور که می بینید در این آیه خداوند قیام بعدالت وقسط را به خود مردم نسبت داده است ونفرموده است که پیامبران آنها را برای اجرای عدالت اجبار کنند بلکه در سایه ارشاد وهدایت پیامبران خودشان عدالت  خواه وتلاشگران در راه عدالت باشند وبرای اصلاًح اجتماع بکوشند.

۲- از راه مجازات مجرمین واجرای حدود الهی درباره آنان پس ازثبوت شرعی.

۳- از راه حفظ حیثیت وآبروی مردم وپوشاندن عیب مردم در جامعه وجلوگیری از افشاگریهای مضر ومهلک وعیب جوئی های افراطی و خانمانسوز وتهمت وافترا وبدگوئی پشت سرهم،که همه اینها در صورتی که در جامعه درست پیاده و رعایت شود مردم نسبت به همدیگر با اطمینان بیشتر وبا صمیمیت تمامتر رفتار می نمایند وعداوت وکینه توزی وتحقیر از جامعه برچیده می شود،بر عکس اگر راه تهمت وافترا وبدگوئی وعیب جوئی وتجسس در اجتماعی باز بشود ومردم به آن مسائل عادت کنند وحدت جامعه بهم می ریزد وعداوت بجای صمیمیت و صفا،وعیب گوئی بجای ستایش از اعمال نیک، واحترام به ارزشها،وپراکندگی،بجای انسجام قرار می گیرد. علاوه برتفحص وتجسس وعیب جوئی وافشاء آن،ابهت گناه از جامعه برچیده می شود وفحشاء رونق پیدا می کند لذا شارع مقدس اسلام دراین زمینه نیز دستورات موکدی صادر فرموده است وعلاوه بر دستورات مؤکد قرآن،روایات زیادی در زمینه حفظ شئون مردم واسرار آنان وحرام بودن هتاکی وفحاشی واهانت نسبت بمردم وهمچنین حرمت تجسس از اوضاع واحوال شخصی مردم وافشای آن وارد شده است. علاوه بر این،روایاتی بر وجوب پوشاند عیب مردم واسرار آنان صادر شده است. در این زمینه بسیار بجا است که ما به دو آیه ازسوره حجرات مراجعه نمائیم میفرماید :

“یا اَیها الذین آمنوا الا یسخرقوم ٌ من قومٍ،عسی ان یکونوا خیراً منهم ولا نساءٌ من نساءٍ، عسی اَن یکن خیرا ًمنهنّ،ولا تلمزوا انفسکم ،ولا تنابزوا بالأقاب بئس الإسم الفسوق بعد الإیمان، ومن لم یتب فأولئک هم الظالمون * یا أیها الذین آمنوااجتنبوا کثیراً من الظن اِن بعض الظنِ اثمٌ،ولا تجسسوا، ولا یغتب بعضکم بعضاً اَیحبُّ اَحدکم ان یأکل لحم اَخیه میتاً فکر هتموه واَتقوالله اِن یأکل لحم اَخیه میتاً فکرهتموه و اَتقوالله اِن الله  تواب رحیم.[۲]“خداوند مؤمنین را مورد خطاب قرار می دهد ومی فرماید هرگز عده ای،دیگر انرا مسخره  واستهزا نکند، شاید آنهائی که مسخره می شوند بهتر وشریفتر از مسخره کنندگان باشند، وعیب همدیگر  را نگوئید و با لقبهای بدو حقارت امیز همدیگر را خطاب نکنید که چقدر بد است مؤمنینی را پس از ایمانشان بخدا با لقبها وصفتهای فساق وگناهکاران یاد کنیم، وهرکسی توبه نکند واز اعمال خویش که تعییر واستهزا واستخاف مؤمنین باشد برنگردد آنها حتما ازظالمان وستمگرانند. ای مؤمنین از بسیاری از گمانها ونسبت دادن ها به مؤمنین بپرهیزید چراکه بعضی از گمانها ونسبت دادن ها به مؤمنین بپرهیزید چرا که بعضی از گمانهاو ظنهای شما گناه است وباطل،وهرگز برای کشف گناه،تجسس وتفحص در حال مردم نکنید، وغیبت وبدگوئی پشت سر همدیگر نکنید، آیا از شماها کسی دوست دارد که گوشت برادرش را که مرده است بخورد؟ هرگز، شما مکروه می دارید پس از خداند بترسید (از گناهان بپرهیزید) که خداوند قبول کننده توبه ورحیم است توجه می کنید که در این آیه پروردگار با تاکیدات فراوان مؤمنین را از گناهانی که در جامعه بسیار اثر نامطلوب دارد وانسجام جامعه را بهم میریزد وعداوت را زیادتر می کند وگناهان رابیشتر می گرداند پرهیز داده است که با اختصار به اسامی آن گناهان اشاره می کنیم :

۱- مسخره واستهزا واهانت به مسلمین

۲- اسم ولقب بد بهمدیگر گذاشتن وبا آن القاب همدیگر راخطاب کردن.

۳- بدگمانی نسبت به مردم (سوءظن)

۴- تجسس از معایب واحوال شخصی مردم

۵- غیبت وبدگوئی پشت سر مردم. دراین زمینه روایاتی نیز وارد شده است که در اینجا به نقل بعضی از آنها کفایت می کنیم :

۱- زراره،عن ابی جعفر، وابی عبدالله –علیهماالسلام – قالا : “ان اقرب ما یکون العبد الی الکفران یواخی الرجل  الرجل علی الدین فیحصی علیه عثراته وزلاته  لیعنفه بها یوما ما ” زراره از امام باقر وامام صادق- علیهما السلام –نقل می کند که فرمودند : نزدیکترین موقعیتی که هر مسلمان به فکر دارد هنگامی است که علیه برادر دینی خود گناهانی را تفحص وجمع آوری کند تا روزی بوسیله آن گناهان او را سرزنش نماید.

۲- اسحاق بن عمار، قال: سمعت ابا عبدالله- علیه السلام – یقول: “قال رسول الله (ص) یا معشرمن اسلم بلسانه ولم یخلص الایمان الی قلبه ! لا تذموا المسلمین ولا تتبعوا عوراتهم فانه من تتبع عوراتهم تتبع الله عورته ومن تتبع الله – تعالی – عورته یفضحه ولو فی بیته.” – اسحاق بن عمار از امام صادق (ع)،نقل می کند که فرمودند رسول الله (ص) فرمود ای کسانی که در زبان مسلمان شدید لکن در قلبهایتان ایمان رسوخ پیدا نکرده است! مسلمانان را سرزنش ونکوهش نکنید و از عیوب آنان تجسس ننمائید، زیرا هر کس دنبال تفحص وجستجو از عیوب مخفی و اسرار مردم باشد خداوند اسرارش را دنبال می کند واو را مفتضح می کند گرچه درخانه خودش باشد.

۳- عن ابی عبدالله(ع)قال:”من اَنبَ مؤمناأنبه الله فی الدنیا والاخره”[۳]. امام صادق فرمودند هر کسی مؤمنی را سرزنش کند خداوند در دنیا وآخرت او را سرزنش خواهدکرد. وباز اسحاق بن عمار از امام صادق نقل می کند که فرمود رسول الله فرمود” من اَذاع فاحشهً کان کمبتدیها ومن عَیر مؤمناً بسیئ لم یمت حتی یرکبه[۴]

– هر کس عمل بدی را از مؤمنی افشا کند ودر میان مردم شیوع دهد مانند عمل کنندۀ به آن گناه است،هرکسی شخصی را برای عمل سرزنش کند نمی میرد جز آنکه خودش نیز آن عمل را مرتکب شود. همه این روایات وروایات دیگر این مطلب را می رسانند که خداوند نمی خواهد که بوسیله گناهی که مسلمانی مرتکب شده ومخفیانه انجام داده وپرده دری نکرده است واحترام جامعه اسلامی واحکام اسلامی را در ملإ عام حفظ کرده آبرو وحیثیت واحترامش از میان برود بلکه اگر کسی به گناه مخفی کسی اطلاعی نیز پیدا کند واجب است که بپوشاند ونقل آن در محافل ومجامع مردم، حرام واز گناهان کبیره واشاعه فحشا است وحفظ وپوشیدن عیب مردم یکی از فضائل انسانی است که اسلام به آن اهمیت می دهد واجر زیادی دارد. شیخ عبد الرحمن جزیری در جلد پنجم کتاب”الفقه علی المذاهب الاربعه”می نویسد:

” لان الاسلام امربالستر علی الأعراض حتی لا تشیع الفاحشه بین المجتمع لقول الرسول (ص) :

من ستر مسلمٍ سیتر الله عورته یوم القیامه قال:من رای عوره  فسترها کان لمن اَحیا مروده” در زمینه اینکه چرا نباید اشاعه گناه کردوعیب وگناهان مردم را تفحص کرد می گوید: برای اینکه اسلام دستور داده است که اعراض مردم پوشیده باشد تااینکه درمیان جامعه گناهان اشاعه پیدا  نکند،وبخاطر فرمایش رسول الله که فرمود:هر کس ستری وعیبی از مسلمانی را بپوشد خداوند روز قیامت عیوب او را می پوشاند ومخفی نگاهدارد گویا یک دخترزنده بگور را از قبر در آورده ونجات داده است. بالأخره آنچه از مجموع آیات و روایاتی که در زمینه های مختلف اخلاقی اجتماعی از قبیل حرمت غیبت وتجسس واشاعه فحشا واستهزا وتحقیر واهانت به مردم مسلمان و وجوب حفظ اسرار مردم وکتمان آن وامثال آنها آمده است استفاده  می شود این است که پروردگار متعال برای حفظ حیثیت افراد وبهره برداری بیشتر از نیروهای انسانی در هر طبقه و قشر خاص که هست نمی خواهد بعضی از گناهان که در رابطه با اشخاص واخلاقیات است دنبال وتحقیق شود وپیش قاضی وحاکم بمرحله اثبات برسد ومجازات شود، که این باعث از بین رفتن ابهت گناه درجامعه وترغیب دیگران به گناه وبی اعتبار ساختن مردم در میان اجتماع وجری کردن آنان به گناه و عقده ای نمودن عده ای از مردم خواهد شد،لکن اگر کسی علنی گناه وپرده دری کند وحیثیت وعفت  جامعه را لکه دار سازد وبه احکام اسلام ومقدسات مذهبی بی اهمیت باشد آنجا لازم است که مسلمین نهی از منکر کنند- از مرحله ارشاد وآگاهی دادن تا مرحله مبارزه عملی باآن ومجازات مجرم که بوسیله قضای اسلامی واجرای حدود الهی انجام می گیرد. اگر در روایاتی که در رابطه با اثبات زنا ولواط ونسبت دادن آنها به مردم که قذف نامیده میشود- وهمچنین در اثبات دیگر عند القاضی توجه کنیم وبیشتر دقت نمائیم متوجه می شویم که با چه شرائط سختی گناهان مذکور پیش حاکم باید ثابت شود وبرای اثبات جرائم فوق، تحقیق وجستجو کردن وبا راههای مختلف، متهم را به اعتراف وادار ساختن ویاکنترل کردن تلفن وامثال آنها از گناهان کبیره وحرام است. لکن در رابطه با جرائم سیاسی واجتماعی مانند توطئه علیه اسلام وحکومت اسلامی، وقیام برای براندازی حکومت اسلامی،وجاسوسی به نفع اجانب وکفار محارب، وکمک به جرائم فوق بهر نحوی که باشد ازحکم فوق مستثنی است واز باب اینکه مهمترین واجب،حفظ کیان اسلام وحکومت اسلامی است ما تمام همت خود را برای از بین بردن توطئه علیه اسلام باید بکار بگیریم واز هر طریق ممکن،جرائم سیاسی اجتماعی را  کشف وتوطئه را خنثی نمائیم. البته در اینجا نیز باید با رعایت احتیاط کامل واهم و مهم باشد که تفصیل مسئله به جای دیگر موکول می شود،لذا  امام بزرگوار که همواره رهنمودهایشان الهام گرفته از قرآن وسنت رسول الله واهل بیت عصمت –علیهم السلام – است درپیام هشت ماده ای خود با توجه به اصول واحکام اسلام تا حد زیادی مردم مسلمان ایران را به مسائل اسلامی واخلاقی که بسیارمهم ولازم بود متذکر نموده اند ویکی از گرفتاریهای جامعه ما پس ازانقلاب اسلامی ایران- که عدم رعایت اخلاق اسلامی ایران- که عدم رعایت اخلاق اسلامی وحفظ حیثیت اجتماعی وامنیت شغلی بود-ازمیان برداشته شد. و ما امیدواریم که امت شهیدپرور ایران ونهادهای انقلابی وارگانهای قضائی با رعایت اخلاق اسلامی وپیام هشت مادهای امام،جامعه انقلابی ایران را همواره بسوی رشد وتکامل و تعالی انسانیت پیش ببرند. ادامه دارد

 

[۱] – سوره حدید آیه ۲۵٫

[۲] – سوره حجرات آیه های ۱۱-۱۲

[۳] – وسائل،ج ۸،ص ۵۹۶٫کافی،ج ۲، صفحه ۲۶۴٫

[۴] – وسائل،ج ۸،ص ۵۹۶-کافی،ج ۲،صفحه ۲۶۵٫

18دسامبر/16

ریشه های علوم تجربی در اسلام

قمست چهاردهم

دکتر سید حسن عارفی جحه الاسلام هاشمی

روش شیر دادن به نوزاد

رژیم غذائی مادران شیرده رژیم غذائی مادران شیرده رژیم غذائی شیرده باید حاوی مواد غذائی کافی از نقطه نظر علم تغذیه باشد. ازآنجمله است مواد گوشتی کافی،ویتامینها،مواد معدنی ( دو ماده اخیر در سبزیجات ومیوه جات به مقدار کافی وفراوان موجود است) خوردن شیر به مقدار یک لیتر در روز توسط مادران شیرده توصیه شده است،ولی باید مواظب بود خوردن شیر به مقدار فوق سبب کاهش اشتهای مادر وکاهش خوردن مواد غذائی ضروری مثل نان،گوشت، سبزیجات ومیوه جات نشود. در صورتیکه مادر شیر ده حساسیت به شیر داشته باشد یا ایجاد ناراحتی گوارشی نماید،توصیه میشود روزانه یک گرم کلسیم توسط مادر خورده شود. توصیه میشود مادران شیرده حداقل روزانه۳ لیتر آب (مایعات)میل کنندواز فقرآب بدن پرهیز کنند.( در حدود ۱۲- لیوان بزرگ آب یا مایعات ) وچون خوردن آب ومایعات به مقدار کافی وحداقل ۳ لیتر در روز توسط همۀ محققین ضروری بنظر میرسد، گرفتن روزه برای مادران شیرده موضوعی است قابل طرح.اینجانب از نقطه نظر پزشکی گرفتن روزه برای مادران شیرده را مخصوصا در روزهای طولانی فصول گرم و در محیط های گرم توصیه نمی کنم زیرا احتمال ضرر برای مادر ونوزاد از یک طرف و کاهش شیر ویا قطع شیر از طرف دیگر امکان پذیر است. رژیم مادران باید بگونه ای باشد تا ازیبوست مزاج رنج نبرند.رژیم غذائی غنی از سبزیجات ومیوه جات و نان گندم که سبوس آنرا نگرفته باشند ومصرف مایعات وآب به مقدار کافی درمان خوبی برای یبوست می باشد.

موادی که مادران شیرده نباید مصرف کنند

۱- کشیدن دخانیات در دوران شیردادن ( دخانیات برای همۀ موجودات زنده مضر،سم کشنده ومصرف آن بهر نحوی از نظر پزشکی ممنوع است)ممنوع ومضراست توسط America Academyo Pediatrics ثابت واعلان شده است، نوزادانیکه دربین والدین معتاد به دود زندگی می کنند،بیشتر از بچه هائیکه درخانوادۀ غیر دود کش زندگی می کنند مبتلی به ناراحتی ریوی وعفونت های ریوی می شوند.

۲- مصرف بعضی مواد توسط مادران شیرده ممکن است سبب ایجاد ناراحتی گوارشی،ایجاد اسهال ومدفوع شل وآبکی شود. بنابراین به مادران شیرده توصیه می شود ازخوردن مواد ذیل مثل توت فرنگی،پیاز،سیر،کلم،شوکولات، ادویه جات ومواد محرک که در غذاها،بعنوان چاشنی مصرف میشود، پرهیز کنند.زیرا مواد ذکرشدۀ فوق گاهی سبب اسهال وتکرر دراجابت مزاج در نوزادانی میشود که مادران آنها مواد فوق را میل کرده ونوزادان خود را شیر میدهند. مادران شیرده میتوانند غیر از مواد ذکر شدۀ فوق از هرگونه مواد غذائی سالم وشناخته شده که حساسیت به آنها ندارند،استفاده کنند. توصیه میشود از مصرف گیاه ها وغذاهائی که ترکیبات آنها از نقطه نظر پزشکی روشن نیست پرهیز کنند. زیرا گیاهان بقول معروف،طبی،ممکن است دارای اثری آرام بخش یامسکن یا ملین باشد ولی چون ناخالصی ومواد مضر دیگر ممکن است درآن گیاه وجود داشته باشد مصرف آنها مضر خواهد بود. چه موادی از شیر مادر عبور می کنند  عدۀ بی شماری از داروها اگر توسط مادر شیرده مصرف شوند از شیر عبور کرده وممکن است عوارضی داروئی در نوزاد بوجود آورد. ذکر نام داروهائی که میتوانند بوجود آورد. ذکر نام داروهائی که می توانند از شیر عبور کنند وتولید عوارض داروئی در نوزاد نمایند بی شمار واز این مقوله خارج است. ولی آنچه باید تاکید شود، مصرف هر دارو درمادران شیرده باید با نظر پزشک حاذق وعالم ومطلع انجام شود. و در صورتیکه مادر شیرده با مصرف داروئی علائم جدید در نوزاد مشاهده  میکند،فوری باید دارو را قطع وبا پزشک متخصص اطفال وبزرگسالان وزنان ومامائی تماس حاصل کند. نکاتی چند در ارتباط با تغذیۀ نوزاد بلافاصله بعد از تولد

۱- بعد از تولد در چند روز اول زندگی دوران شیرخوارگی کمی از وزن نوزاد کاسته میشود، بنابراین کاهش وزن نوزادی که از شیر مادر تغذیه می کند، دلیل کم بودن شیر مادر یا دلیل کمی ارزش غذائی شیر مادر نیست.

۲- اکثرا نوزادان درسه روز اول بعد از تولد کمی خواب آلوده وکمتر به نوشیدن شیر علاقه میدهند ولی این نوزادان در روز چهارم بیدارتر شده وهوشیارتر وعلاقه بیشتری به نوشیدن شیر دارند. (البته تشخیص این خواب آلودگی طبیعی وعدم علاقه نوازد به نوشیدن شیر را با بیماریهایی مثل مننژیت وعفونت خونی یا بیماریهای مادرزادی قلب نباید اشتباه نمود)

۳- مصرف بعضی داروها توسط متخصصین زنان ومامائی موقع وضع حمل ممکن است، سبب خواب آلودگی وبی حالی نوزاد بعد از تولد شود ونوزاد تا چند روز قادر به مکیدن سینۀ مادرویا نوشیدن شیر نمی باشد. ومطابق مطالعات KronBrazleton  مادرانی که درموقع وضع حمل از مواد مسکن وآرام بخش برای زایمانهای کم درد وبدون درد استفاده کرده، نوزادان آنها تا چند روز بعد از وضع حمل دارای قدرت مکیدن کمتراز طبیعی وهوشیاری آنها نیز کمتر از طبیعی واکثرا خواب آلود بوده اند. بنابراین مادری که همه گونه دردهای نه ماهه حاملگی را تحمل کرده وتمام ناراحتی های بعدی را قبول نموده است، مسلما حاضر خواهد بود در موقع وضع حمل مختصری درد راتحمل کند وداروهای مسکن قوی وآرام بخش به او تجویز نشود زیرا این داروها ممکن است سبب ناراحتی مغزی نوزاد گردند.

۴- نوزادانی که در چند روز اول تولد خواب آلوده اند باید توسط پزشک متخصص بدقت مورد بررسی قرار گیرند وتحریک  کف پای نوزاد ویا تکان دادن پای نوزاد وبیدار کردن نسبی آنها برای نوشیدن شیر اکثرا مفید واقع نمی شود.

۵- وضع خوابانیدن نوزاد بعد از اتمام نوشیدن شیر:

الف- بهتر است قبل از خوابانیدن نوزاد در گهواره یا در بستر او ۵-۱۰  دقیقه نوزاد را در حال نشسته نگه داشت تا هوای خورده شدۀ موقع نوشیدن شیر با آروغ زدن از معده خارج شود. دفع این هوا نشسته مانع دفع شیراز معده خواهد شد.

ب- توصیه میشود نوزاد را روی دندۀ راست یا روی شکم در بستر بخوابانند. خوابانیدن نوزاد به پهلوی راست(روی دندۀ راست) و روی شکم چند فایده داردکه عبارتند از:

۱- تخلیه محتویات معده بداخل روده در وضعیت های فوق آسانتر وبا سرعت بیشتر انجام می شود. بنابراین در جذب شیر نوشیده شده تسریع ودر احساس گرسنگی نوزاد کمک می کند. ۲- چون شیر نوشیده شده در وضعیت های فوق زودتر معده را بطرف روده ترک می کند،احتمال آنکه توسط قی واستفراغ به خارج از دهان ریخته شود کمتراست.

۳- مهمترین فایده خوابانیدن نوزاد از نقطه نظر طب،پیشگیری آن است که نوزاد با قی کردن شیر ومحتویات معده که حاوی مواد ترشح شده توسط معده می باشد واسید معده نیز از آنجمله است،ممکن است محتویات معده وارد دستگاه تنفس شده وایجاد ناراحتی های مختلف ریوی نماید. عوارض ریوی بصورت تحریک بیماری تنفسی وتنگی نفس وگاهی عفونت های ریوی وحتی انسداد مجاری تنفس ومرگ نوزاد شود.بنابراین توصیه میشود واصرار داریم نوزاد بعد از شیر دادن در گهواره یا بستر به پشت (طاق باز) خوابانیده نشود. زیرا علاوه برآنکه این وضعیت خوابانیدن سبب تاخیر در تخلیۀ معده واحتمال قی کردن بیشتر است احتمال قی کردن واستفراغ و وارد شدن محتویات معده( شیر ومواد اسیدی ودیگر مواد آنزیمی ) بداخل راه تنفسی وخفگی طفل نیز بیشتر خواهد بود. عوارض ریوی ناشی از استفراغ و وارد شدن محتویات معده بداخل مجاری تنفسی را در طب Aspiration نامند،که ممکن است ورود این مواد  بداخل مجاری تنفسی سبب تحریک مجاری تنفس،سرفه وگاهی باعث عفونت ریوی وتولید کانونهای عفونی در ریه وحتی خفگی Asdhyxia  شود. معیارها وعلائمی که تعیین کننده کافی بودن شیر مادر است عبارتند از:

  • نوزاد بعد ازنوشیدن شیر۲-۴ ساعت بخوبی وآرامی استراحت کند.
  • ۲- توزین هفتگی یا ماهانه نوزادنشان دهندۀ افزایش وزن نوزاد بوده و مسیر صعودی را طی کند. وزن کردن روزانۀ نوزاد توصیه نمی شود،زیرا اغلب سبب ایجاد نگرانی در مادر وافراد خانواده می شود. نکتۀ دیگر :بعضی نوزادان بقول معروف خواب سبک داشته Light Sleepers هستند. و این نوزادان احتیاج به تماس ممتد ومدام با بدن مادر درماههای اول تولد دارند. بنابراین بیداری وبیدار شدن این چنین نوزادان بعد ازآنکه نوزاد را ازپستان مادر جدا می کنند وبداخل بسترش می گذارند، حاکی از گرسنگی طفل نیست،بلکه بعلت آنست که تماس بدن نوزاد با بدن مادر قطع شده و نوزاد از گروه خواب سبکها می باشد. وبا قطع تماس بدن طفل از بدن مادر از خواب بیدار می شود. درحقیقت طفل شاکی از قطع تماس بدنی او با بدن مادراست وگریه وفریاد او ناشی از جدائی است نه گرسنگی. جالب آنکه برعکس آن چیزی که عده ای فکر می کنند گریۀ طفل تنها ناشی از گرسنگی است صحیح نیست،زیرا درد جدائی نوزاد از محبوبش آنقدر دردناک و جانسوز است که خواب بعد از شیر خوردن را از نوزاد خواهد گرفت وبا فریادها وگریه ها نشان میدهد که جدائی یک عمل زشت وناپسند بوده واو باهمۀ ناتوانی به این گونه به آن اعتراض می کند.

۳- موقعی که مادر نوزاد خود راشیر می دهد،اگر نوزاد از پستان راست شیر می نوشد، مادر متوجه می شود از پستان چپ شیر چکه چکه به پائین می ریزد. این را Let Down Reflex   یا Milk Ejecton Reflex نامند وعلامت خوبی درارتباط با کافی بودن شیر مادر است.

۴- توزین نوزاد قبل وبعد از هر دو مرحله شیر دادن وتعیین ما به التفاوت دو وزن قبل وبعد ازشیر دادن که معین کننده شیر نوشیده شده توسط نوزاد است طریقه دیگری برای مقدار شیر نوشیده شده توسط نوزاد می باشد،اما بعلل مختلف طریقۀ فوق توصیه نمی شود. زیرا دقیق نبودن ترازو وهمانگونه که قبلا گفته شد تفاوت درمقدار شیر نوشیده شده در مراحل مختلف تغدیۀ نوزاد، سبب ایجاد نگرانی در مادر واطرافیان می شود وایجاد نگرانی در ما در سبب کاهش ترشح شیر در مرحلۀ بعد می گردد. وبتدریج شیر مادر قطع خواهدشد. ۵- روشی است که بصورت آزمایشی روی نوزاد انجام می شود،بدین صورت که بعد از آنکه نوزاد شیرمادر را از هر دو پستان نوشید، یک شیشه پر از شیر مصنوعی به طفل ارائه میشود. اگر طفل از شیر مصنوعی به مقدار زیاد نوشید معلوم می شود که نوزاد شیر کافی ازسینۀ مادر دریافت نکرده وهنوز گرسنه است وبقیۀ اشتهای نوزاد با شیر مصنوعی تامین شده است.مطلب فوق را Test Bottle نامند. آزمایش فوق بر روی نوزادان توصیه نمی شود. زیرانوع بشر اصولا استراحت طلب وبعبارت ساده تر تنبل است. نوزادی که به او یک شیشه شیر مصنوعی وپستانک با سوراخ خروجی شیر وسیع ارائه دهیم ونوزاد با زحمت کمی و با مکیدن سهل تر مقداری شیر میل کند دردفعات بعد پستان مادر را رها کرده وسر ازطرف پستان مادربطرف دیگر خواهد برد. بعبارت دیگر پستان را طرد می کند وخواهان شیشۀ پستانک دار با سوراخ بزرگ خواهد بود. مطلب فوق بارها به ثبوت رسیده که به مادری نگران توسط پزشکی کم تجربه شیر کمکی توصیه شده است وشروع شیرکمکی سبب قطع شیر مادر وعدم علاقۀ نوزاد به ادامۀ نوشیدن شیر از پستان شده است.نکته عملی قبل از آنکه راجع به ناکافی بودن شیر مادر قضاوت کنیم وتصمیم گیری نمائیم نکات ذیل را باید در مد نظر بیاوریم وسئوالات زیر را جواب دهیم.

۱- آیا اشتباهی درتکنیک شیردادن به نوزاد وجود دارد یا نه؟

۲- آیا عواملی درارتباط با نوع غذای مادر وحالتهای هیجانی وروحی و رژیم   غذائی مادر و مسائلی در ارتباط با محیط زندگی مادر مثل غم وغصه،نگرانی و یاس وجود دارد یا نه؟ ۳- آیا اختلالات فیزیکی درنوزاد،بیماری در نوزاد ویا نکات متذکر شده فوق وجود دارند که دخالت در نوشیدن شیر یا افزایش وزن می کنند،یا نه ؟

به مادران شیرده توصیه می شود ازکشیدن دخانیات در دوران شیر دادن وهمچنین از مصرف گیاه ها وغذاهائی که ترکیبات آنها از نقطه نظر پزشکی روشن نیست،پرهیز کنند ادامه دارد

 

18دسامبر/16

سخنان رئیس جمهور محترم حجت الاسلا م والمسلمین خامنه ای در جمع مسئولین دفتر تبلیغات اسلامی قم

مسئولین محترم دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم پیش از ظهر روز پنجشنبه پنجم اسفند ماه۱۳۶۱باحجهالاسلام والمسلمین خامنه ای رئیس جمهور محبوب دیدار وگفتگو کردند. در این دیدار ابتدا مسئولین مختلف بخشهای دفتر تبلیغات گزارشاتی از فعالیت بخشهای خود را به استحضار رئیس جمهوری رساندند.آنگاه حجِهالاسلام والمسلمین  خامنه ای سخنانی ایراد کردند، که در اینجا قسمتی  از سخنان مهم ایشان را برای اطلاع عموم برادران وخواهران محترم،نقل می کنیم :

بسم الله الرحمن الرحیم

دفتر تبلیغات – همانگونه که خود آقایان اشاره فرمودند- بدون شک از برکات وتفضلات الهی است،هم برحوزه علمیه وهم برملت ایران، واین ارزیابی هم درست است که گاهی یک طلبه ساده می تواند به اندازه یک لشکر، یک نیروی مهم انتظامی  یا یک نیروی مهم سیاسی  به این انقلاب وبه این جمهوری خدمت کند. و ما نمونه این را در کارخانه ها، شهرها،مراکز آسیب خیز در مقابله با تبلیغات ضد انقلاب و همچنین در ادرات وارتش ملاحظه می کنیم. سیر تشکلّ تبلیغات ضد انقلاب وهمچنین در ادارات وارتش ملاحظه می کنیم. سیر تشکلّ تبلیغات گرچه یک فکر قدیمی است ولی همیشه این فکر نو است، به این معنی که قدیمی بودن آن دلیل  بر کهنه یا منسوخ بودن آن نیست بلکه به این معنی است که این فکر، دیرین وریشه دار است. همیشه در حوزه یکی از آرزوها وامیدهای ما این بود که شاید روزی مقداری نظم به امر تبلیغات داده شود، وشما همت کردید واین نظم رافراهم نمودید. البته باید بگویم که انقلاب این کار را کرد همچنانکه انقلاب  این جمهوری اسلامی  را نیز درست کرد اما نقش فعالیتهای مخلصانه عزیزانی که در اول کاربودند-ومن می دانم که چقدر زحمت کشیدند – وهمچنین نقش همه شما برادران وهمکارانتان،یک نقش غیر قابل انکاری است. شما واقعا زحمت کشیدید.”سعیکم مشکور انشاءالله “.گمان میکنم  در آنشبی که در قم خدمت شما بودیم نقطه نظرهای خود را مختصرا عرض کرده باشم، باز هم عرض می کنم : نظم تبلیغاتی  به اعتقاد بنده نظم تبلیغاتی دارای شرایطی است تا بتواند کاربرد واقعی خودش را داشته باشد زیرا صرف نظم اگر به معنای یک  حرکت شکلی دور از محتوائی انجام بگیرد، کار بردی نخواهد داشت نظم آن وقتی کاربرد واقعی واساسی داردکه غیر از یک حرکت شکلی، حرکتی محتوائی هم باشد. حرکت همین است که شمامشخص کنید: کی برود وکجا وچه وقت برود وچه نشر کند وچه کسی بنویسد ؟این یک کار شکلی است که از نیروهای موجود استفاده ای توام با نظم بکنیم وگرچه اینکار مفید وخوب است ولی آن وقتی می توانیدقطعا معتقد بشوید که این حرکت واین اقدام کاربرد واقعی خودش را دارد که در این نظم، به تنظیم محتوا هم توجه بفرمائید. البته این سخن به معنای این نیست که تاالان توجه نشده است،بلکه بنده تاکید می کنم که قطعا به این موضوع توجه شده،زیرا کار حوزه – در حقیقت – کاری محتوائی است وجوهر کارطلاب،محصلان،مدرسان استادان وشاگردان محتواوی است ونظم،عَرَض است برکار آنها.ولی می خواهم توجه بدهم به دقایقی در این گوشه وکنار که در کارمان پیشرفت بیشتری ایجاد کنیم.

خود جوشی

وقتی می گوئیم :کار محتوائی،یک مقصود این است که درخود مجموعه دفتر تبلیغات وشعاع وسیعی که شما به وجود آورده اید، معلومات وتفکر اسلامی بجوشد. شما وام گیرنده اندیشه های اسلامی از این و آن نباشید. البته لازم نیست هر متفکر اسلامی جزو دفتر تبلیغات اسلامی قم باشد بلکه می توانید از نوشته های متفکرینی دیگر نیز استفاده کنید ولی آن استفاده کننده باید در خودش هم یک منبع جوششی وجود داشته باشد والا کارش به سستی واحیانا غلط کشیده خواهد شد. عناصری راجزو دفتر کنید که اهل تفکر باشند و عناصری که در اینجا وجود دارند، اینها رابه طرف تفکر وعمق تفکر سوق دهید واین سیر تحصیلی را شتابنده نمائید بدینوسیله که بخش آموزش راتقویت کرده و توسعه دهید. وبرادرانی که می خواهند تبلیغ کنند، بنویسند،تألیف ویا تحقیق کنند فرصت ومجال کافی داشته باشند برای جوشش درونی فکری وذهنی وشکفتن استعدادهایشان. این مسئله رابا جدیت برنامه ریزی کنید.ملاحظه کنیداین واحدهای تبلیغی که الان درکشور هستند دوگونه اند: برخی منعکس کننده آثار وافکار دیگر ان می باشند ولی برخی دیگر درخودشان جوشش هست آن کسی که در خودش جوشش هست ابتکار عمل دست خودش می باشد،می داند کجا وچه بخشی از تفکر اسلامی رابکار ببرد،ولی بطور کلی بعضی از واحدهای تبلیغی کپیه ای ودیکته ای اند. بنابراین،از این بخش اول دو نتیجه می گیریم :

۱ – افراد را درکار آموزش،تحقیق، مطالعه،نگارش ونگارش عمیق تشویق کنید افراد لایقی را وابسته به دفتر تبلیغات کنیدکه دفتر ازخودش غالبا تغذیه شود علاوه بر اینکه جاهای دیگر راتغذیه نماید.

۲- برادرانی که آموزش می بینند – چه زبان وچه غیر زبان – فوری به فکر بهره گیری دولتی وغیر دولتی از آن نباشند.طلبه باید بتواند طلبه بماند،من بر این مسئله اصرار دارم. البته فرمایشی راکه امام امت فرمودند – دقیقا- قبول دارم که طلبه ها مشغول کارشوند زیرانیاز به آنهاهست- بویژه در بخشهای قضائی – ولی در هر صورت کاراصلی طلبه درس خواندن است واگر هم مشغول کاری شود،پس از اتمام کارباید به کار اصلی خود رجوع کند. ما امروز داریم ازمایه می خوریم !وبایستی مقداری هم از این مایه،برای آینده ذخیره شود. ما یک روز درفضای فکری این جامعه سخنانی می گفتیم که با سخنان معمولی وذهنیتهای دینی آن زمان تفاوت داشت واز همین رو سیل جمعیت به طرف ما سرازیر می شد. آن روز هرجا پرچمی برافراشته می شد که زیر آن پرچم سخنانی درباره توحید، نبوت،امامت وسیاست گفته می شد سیل علاقمندان ومشتاقان به آنجا سرازیر بود ونتیجه همین گفتنها وشنیدنها،انقلاب شد یعنی زمینه ذهنی انقلاب راهمان سخنها وبحثها فراهم کرده بودکه درظرف بیست سال گفته شد، اما آنها حرف برای همیشه نیستند. برای حرکت وخیز بعدی بفکر باشید وزمینه ذهنی را آماده نمائید. این انقلاب باید دائما حرکت کند واین مردم همواره نیاز به تغذیه ذهنی واسلامی دارند واسلام هم بی نهایت است. “لو کان البحر  مداداً لکلماتِ ربی ” ” لنفد البحر قبل اَن تنفد کلمات ُ ربی”این قرآنی که در دسترس شما است،از همه اقیانوسها عریض تر وعمیق تروطویلتر  است. آنقدر معارف وعلوم برای  ساختن دنیاهائی نوین در آن هست که جمهوری اسلامی رابخشی از آن دنیاها باید به حساب آورد،ولی چه بسیار افراد که این را نمی فهمیدند  ودرک نمی کردند اما امام امت می فهمید،از قرآن آیه می آورد، به قرآن اتکا می کرد، وهمره با ایشان،بسیاری از افراد،در ضمن این حرکت،حرکت می کردند. حال باید دید آن همه مطلب که در قرآن احادیث،نهج البلاغه وکلمات بزرگان یافت می شود،کی وکجاباید فراهم شود ؟ آیا می توان در دانشگاه ها، ادرات، هیات دولت، ودرمجلس شورای اسلامی،اینها رافراهم کرد،یا حوزه ؟قطعا  باید از حوزه استفاده کرد.  واینک ما،اگر از این منبع استفاده نکنیم، یاباید مصرف کننده ذخیره های خودمان باشیم – اگر ذخیره ای باقی شد- ویا اینکه مصرف کننده ذخائر دیگران باشیم ! و این اشتغالاتی که ما داریم،آن حقیقتها وآن هرگوهرهای درخشان وآن آگاهی ها را از انسان می رباید وانسان باز نیاز به تغذیه وتقویت دارد. مرحوم جلال همائی که در گذشته بااو ملاقتها داشتیم ورشته اصلیش فلسفه بود، گرچه اخیرا درادبیات کار می کرد، روزی می گفت : یک ورق از کلیله در گوشم شد سیصد ورق ازشفا  فراموشم شد. “وامروز در مورد خودمان می گوئیم : تا یک ورق ازاین بخشنامه ها وآئین نامه ها ودستور العملهاو… در گوشمان یاقلممان رفت،سیصد ورق از معارف فقه وفرهنگ اسلامی فراموشمان شد.حقیقت این است که ما مصرف کننده شدیم ولی حوزه نباید مصرف کننده باشد. حوزه باید تولیدکننده باشد. حوزه باید تولید کننده باشد.حوزه باید به ائمه جمعه خط بدهد.حوزه باید به تمام گویندگان و مبلغین خط بدهد. بنابراین، بگذارید در حوزه کار تحقیقی انجام بگیرد واین را تقویت کنید  زیرا این به عهده شما است. نباید شعله تحقیق،تدریس،تعلیم وتعلم درحوزه علمیه خاموش شود، اگر هم برادرها درجائی دستشان بند می شود وبه کاری مشغول می شوند،قصدشان این باشد که در اولین فرصت به کار اصلیشان برگردند.

 

قم، مرکز ثقل  روحانیت

امروز قم مرکز ثقل روحانیت است. امروز با گذشته خیلی فرق دارد. در گذشته آن روضه خوان سرکوچه و مداح پا به رکاب موتور یا دوچرخه هم از نظر مردم یک روحانی بود حالا مردم رشدوفرهنگ اسلامیشان بالا رفته ومی دانند آن چیزی که مورد تایید امام واهتمام جمهوری اسلامی است، آن روحانیت پاک،متعهد، عمیق وپخته ای است که مظهر آن قم است. بنابراین، این طلبه ای که به شهرستانها ودهات می رود، مظهری از قم است، لذا اولا : بایستی درست وخوب حرف بزند. ثانیا : بایستی اخلاق خوت داشته باشد. ثالثا: بایستی علاوه بر اخلاق خوت، عقل داشته باشد. اگر چنانچه کسی برای تبلیغ رفت، عالم ومتدین هم بود ولی عاقل نبود ودر آنجا سفاهت به خرج داد،این خیلی مشکلات ایجاد می کند. ما نقش عقل را –انصافا – به یک معنی در همه بخشها وقشرها وطبقات گوناگون داریم می بینیم که چقدرمهم است. امام را ملاحظه کردید ؟ در مسئله گزینشها اشاره فرمودند که گزینندگان دارای برخی از خصوصیات باشند،یکی از آن خصوصیات،عقل بود. عقل جزء شرایط عامه است که هر تبلیغی بدون آن امکان ندارد.عقل یعنی تدبیر وپختگی وفطانت. طلبه ها گاهی زمینه ذهنی وعقلانیشان خیلی خوب است، اما عدم شناختی  که از جامعه واز طبقات مردم دارند،آنان رادچار کارهای خلاف قاعده وخلاف رویه ای می کند،لذا خوب است برای اینگونه مسائل درس مستقلی گذاشته شود.

نقش هنر در تبلیغات

یک مسئله همرا جمع به هنر هست. استفاده از هنر بایستی به حداکثر ممکن برسد واز اینکه برادران  کار آموزش هنری هم دارند،مایه بسی خرسندی است که باید این مسئله بدیع رابه تکامل برسانند ودر این رابطه باید از استعدادها ومایه های هنری هنرمندانمان استفاده کرد زیراهیچ چیز جای هنر را درتبلیغات نمی گیرد واین مطلب در دنیا ثابت شده است. یک جمله :” این کار را بکن ” یا ” این کار را نکن “،با یک شیوه هنری اگر گفته شود، چنان در اعماق وجود شنونده جا می گیرد که می پندارد : باید آن کار را انجام دهد. تبلیغات باهنر همراه است وباید از  هنر – دراین راه – اکثر استفاده بشود وبرای خروج در راه هنر امساک نشود. قبلا از همه آقایان متشکریم وامیدواریم  که در کارتان موفق ومؤید باشید وآثار این کار طیب را انشاءالله خودتان ببینید و روز بروز  کارتان توسعه وتعمیق یابد وما هم بتوانیم در آن حدی  که توان داریم،کمک بکنیم. بهر حال هنوز  جلساتی که اشاره کردید که در قم بود،برایم خاطره شیرینی است. “ما اشفقنی الی قم والی الحوزه”

 

18دسامبر/16

سخنان معصومین (ع)

کلامکم نورٌ واَمرکم رشدٌ

رسول اکرم (ص):

” یا علی ! سبعهٌ من کنَّفیه فقد استکمل الإیمان وابواب الجنه مفتحه له: من اَسبغ وضؤه،واحسن ” ” صلاته،وادی ّزکاهّماله،وکفّ غضبه،وسجن لسانه “”واستغفر لذنبه،واَدی النصیحه لأهل بیت نبیه ”   ( بحارالنوار )،ج۷۷،ص ۵۱)

– ای علی !هفت خصلت است که اگر درکسی جمع شود ایمانش کامل ودر های بهشت به رویش بار خواهدبود: کسی که وضویش را کامل بگیرد،ونمازش را خوب انجام دهد،وزکاتش را بپردازد  آمرزش بخواهد،واهل بیت پیامبرش را یاری نماید.

امیرالمؤمنین (ع) :

” شر الزاد اِلی المعاد،احتطاب ظلم العباد ” (بحار ج ۷۷ ص ۴۳۲)

-بدترین توشه برای روز قیامت به دوش کشیدن بار ستم به بندگان است.

امام مجتبی (ع) :

“اَسلم القلوب ما طهر من الشبهات ” ( تحف العقول ص ۲۳۸ )

– سالمترین دلها آن است که از شبه ها پاک شود.

امام حسین (ع) :

” ان حوائج الناس الیکم من نعم الله علیکم فلا تملوا النعم “. ( بحارانوار،ج ۷۸ صفحه ۱۲۶)

– رجوع مردم به شما دربرآوردن نیازهایشان،از نعمتهای خداند برشما است،پس شما از این نعمتها خسته نشوید. (قابل توجه کلیه افراد بویژه مسئولین امور)

امام زین العابدین (ع)

“ایاک والإبتهاج بالذنب فإن الإبتهاج به اعظم “من رکوبه” ( بحار النوار ؛ج ۷۸،صفحه ۱۵۹).

-زنهار از خرسندی ومسرت به گناه خویش،زیرا خوشحال بودن از گناه سنگین تر است از انجام دادن آن گناه.

امام محمدباقر(ع) :

“ان الله –تعالی- اَشد فرحا بتوبه عبده من رجل اَضل راحلته وزاده فی لیلهظلماء فوجدها،فالله اَشد فرحا بتوبه عبده من ذلک الرجل براحلته حین وجدها “( کافی،ج ۴، ص ۱۶۷)

– همانا خدای تعالی خشنودتر است به توبه وبازگشت بنده خود،از کسی که شتر وتوشه خود را در شب تاری گم کند سپس آن را بیابد. آری،خداوند به توبه بنده اش خوشنودتر است از آن مردد هنگامی که شتر خود را پیدا کند.

امام صادق (ع):

“العامل علی غیره بصیره کالسّائر علی غیر الطریق “”فلا تزیده سرعه السیر الا بعداً”.( بحار ج ۷۸،ث ۲۲۴)

کسی که عملی را بدون بینش انجام دهد،مانند کسی است که در بی راهه سیر می کند،که(هرچه بیشتر رود ) سرعت سیر او را  از مقصد دورتر می کند.

امام کاظم (ع) :

“عونک للضعیف من أفضل الصدقه ” ( بحار ج ۷۸ ص ۳۲۶)

یاری کردن تو ضعیفان راازبهترین صدقات است.

امام عسکری (ع) :

” خصلتان لیس فوقهما  شیئ ٌ ک الإیمان بالله ونفع الإخوان ( بحار النوار، ج ۷۸،ص۷۳۴). دوخصلت  است که از آنها برتر نیست:ایمان به خدا ونفع رساندن به برادران.

امام زمان (عج):

“واما وجه الاِنتفاع بی فی غیبیتی فکالإنتفاع بالشمس ” اِذا غیبها السحاب “.(بحار النوار،ج ۷۸ص ۳۸۰)

واما صورت استفاده از من در غیبت،مانند استفاده اشیاء از خورشید است هنگامی که ابرها او راپنهان کنند.

 

18دسامبر/16

فلسفه احکام از حضرت فاطمه زهرا(ع)

به یمن ولادت باسعادت یگانه بانوی بزرگ اسلام،تنها یادگار پیامبراکرم (ص) همسر کفو حضرت امیرالؤمنین (ع) ومادر امامان معصوم – علیهم السلام – حضرت زهرا( س) در ذیل، قسمتی از خطبه احتجاجیه آن حضرت را که در مسجد رسول اکرم (ص) ایراد فرمودند،تحت عنوان “فلسفه برخی از احکام “نقل می کنیم :

“… فجعل الله الإیمان تطهیرا لکم من الشرک و الصلاه تنزیها لکم عن الکبر، و الزکاه تزکیه للنفس و نماء فی الرزق، و الصیام تثبیتا للإخلاص، و الحج تشیدا للدین، و العدل تنسیقا للقلوب، و طاعتنا نظاما للمله، و امامتنا امانا من الفرقه، و الجهاد عزا للإسلام، و الصبر معونه علی استیجاب الأجر، و الأمر بالمعروف مصلحه للعامه، و بر الوالدین وقایه عن السخط، و صله الارحام منماه للعدد، و القصاص حقنا للدماء، و الوفاء بالنذر تعریضا للمغفره، و المکائیل و الموازین تعییرا للبخس و النهی عن شرب الخمر تنزیها عن الرجس، و اجتناب القذف حجابا عن اللعنه، و ترک السرقه ایجابا للعفه، و حرم الله الشرک اخلاصا له بالربوبیه، فاتقوا الله حق تقاته و لا تموتن الا و انتم مسلمون و اطیعوا الله فیما امرکم به و نهاکم عنه فانه انما یخشی الله من عباده العلماء.”

– خداوند،ایمان را برای تطهیر وپاک کردن شما از شرک قرار داد ونماز را برای نگهداری شما از خود پسندی وخود بزرگ بینی، وزکاه رابرای تزکیه نفس وبرای فزونی یابی روزی، وروزه را برای برقراری وتثبیت اخلاص، وحج رابرای برپا سازی دین،وعدل را برای تألیف قلوب،وطاعت ما (اهل بیت ) را برای نظم مردم، وامامت ما (اهل بیت )را برای نگهداری (مردم ) از اختلاف وجدائی، وجهاد را برای سرافرازی وارجمندی اسلام،وبردباری راکمکی برای استحقاق ثواب،و امر به معروف را برای مصلحت عموم ،ونیکی به پدر ومادر را برای نگهداری از خشم پروردگار، و صله ارحام وخویشاوندان را برای فزونی عدد (زیاد شده افراد )،وقصاص رابرای نگهداری خونهای مردو(از اینکه به ظلم ریخته نشود )، ووفای به نذر را برای رسیدن به آمرزش،وپیمانه ها ومیزان ها را برای حفظ اموال از کم گذاری و کم بها دادن،ونهی از نوشیدن شراب را برای دوری از پلیدی،واجتناب از قذف رابرای اینکه پوششی باشد از نفرین ولعنت  وچشم پوشی از دزدی را برای حصول عفت، وخداوند شرک را (بربندگان خود) حرام کرد برای اینکه تنها او را به پروردگاری بشناسند واعمال خود را خالصانه برای او  انجام دهند. پس ای مردم تقوی رابحق،پیشه خود قرار داده واز دنیا نروید مگر آنکه مسلمان باشید واطاعت کنید پروردگار خود را در آنچه امر فرموده ودر آنچه شما را نهی کرده است زیرا تنها بندگان دانشمند خدا،از خداوند ترسانند. حجه الاسلام شیخ محمد حسین اصفهانی کمپانی (ره) در مدح حضرت زهرا (ع) چنین گوید:

پدختر فکر بکرمن،غنچه لب چه واکند

از نمکین کلام خود، حق نمک ادا کند

طوطی طبع شوخ من، چونکه شکر شکن شود

کام زمانه را پر از، شکر جان فزا کند

بلبل نطق من زیک، نغمه عاشقانه ای

گلشن دهر را  پر از، زمزمه ونوا کند

خامه مشک سای من، گربنگارد این رقم

صفحه روزگار را،مملکت ختا کند

مطرب اگر بدین نمط، ساز طرب کندگهی

دائره وجود را، جنت دلگشا کند

شمس فلک بسوزد  از آتش غیرت وحسد

شاهد معنی من ار، جلوه دلربا  کند

ناطقه مرا مگر، روح قدس کند مدد

تا که ثنای حضرت سیده نسا کند

فیض نخست وخاتمه، نور جمال فاطمه

چشم دل از نظاره در،مبدأ ومنتهی کند

مطلع  نور  ایزدی، مبدأفیض سرمدی

جلوه  او حکایت از، خاتم انبیا کند

عین معارف وحکم، بحر مکارم کرم

کان سخای وی محیط راقطره بی بهاکند

لیله قدر اولیا، نور نهار اصفیا

صبح  جمال او طلوع، از افق علا کند

بضعه سید بشر،ام ائمه غرر

کیست  جز او که همسری،با شه لافتا کند

وحی نبوتش نسب، جود وفتوتش حسب

قصه ای از مروتش، سوره هل اتی کند

عصمت او حجاب او، عفت او نقاب او

سرّقدم  حدیث از او سرو از آن حیا کند

 

18دسامبر/16

بررسی وترجمه آزاد مبحث انفال

قسمت چهارم

نوشته آیت الله العظمی منتظری

قسمت چهارم

آیت الله محمدی گیلانی مصادیق انفال

۲- از انفال واموال عمومی،زمینهای موات وغیر معموره است،در این حقیقت فرقی نمی کندکه مسبوق به ملکیت بوده سپس خراب گردیده است واهل آنها نابود شده اند،ویا مسبوق بملکیت نبوده است.مانند بیابانهای بی آب وعلف وکویرها وشوره زارها. ظاهرا خلافی دراین مسئله نیست،واز کتاب خلاف شیخ الطائفه وکتاب عنیه ابن زهره اجماع نقل شده است که زمین موات مختص به امام است ونظیر آن از کتاب جامع المقاصد محقق ثانی نقل گردیده است واز کتاب تنفیح فاضل مقداد حکایت شده که این رای را بفقهاء شیعه نسبت داده اند، واز کتاب مسالک شهید ثانی نقل شده که فرمده اند: رای مذکور محل اتفاق است وسید الفقهاءآقا سید علی در کتاب ریاض فرموده اند: خلافی دراین رای بین ما نیست چنانکه درکتاب خمس شیخ  اعظم انصاری نیز بهمین تعبیر آمده است-  قدست اسرار هم در مسئله سوم از احیاءالموات کتاب خلاف شیخ (ره) چنین آمده است:زمینهای موات مختص به امام است وبا احیاء کسی  مالک آن نمی گردد مگر آنکه امام به وی اذن دهد، وشافعی گفته است کسی که زمین موات را احیاء کند مالک می گردد چه امام اذن دهدیا ندهد،وابوحنیفه  گفته است>با اذن امام،مالک می شود ورای مالک بن انس نیز همین است،واین قول مثل قول ما است که گفتیم،لکن از آنان راجع به ملکیت موات برای امام چیز مضبوطی در دست نیست،بلکه ظاهرا آنان معتقدند که زمین موات بلامالک است. دلیل برمدعای ما اجماع فرقه شیعه واخبارشان که بسیار است می باشد، واز رسول الله (ص) روایت شده که فرمودند :

“لیس للمرء الا ما طابت به نفس امامه وانما تطیب نفسه اذا  اذن فیه”

در ملکیت  کسی در نمی آید مگر آنچه را که امام با طیب نفس ورضای خویش به وی بدهد واحراز رضا وطیب خاطر امام با اذنی است که میدهد. در احیاء موات کتاب غینه چنین است:در بحثهای گذشته روشن کردیم که زمین موات مختص به امام قائم مقام پیغمبرگرامی –صلی الله علیه وآله – می باشد وچنان زمینی از جمله انفال است که مجاز است هر نوع تصرفی درآن کند واحدی نمی تواند بدون اذن امام درآن نماید، وبراین مدعا دلالت می کند،اجماع طائفه شیعه. برادران اهل سنت که در این مسئله با ما مخالفند،طبق روایتی که  خودشان از پیغمبر گرامی(ص) نقل کرده اند که آن حضرت فرمودند:

“لیس لاحدکم الا ماطابت به نفس امامه”

درملکیت کسی نیست مگر آنچه که با طیب خاطر ورضای امام باشد،محجوج ومغلوبند. علی ای حال،اخبار کثیری بر این حکم دلالت دارد که برخی از آنها در قسم اول انفال گذشت واز آنجمله قول معصوم(ع) در مرسله طولانی حماد بن عیسی می باشد که ترجمه اش این است: از برای امام علاوه بر خمس،انفال است،وانفال هر زمین مخروبه ای است که اهل آن نابود شده اند….وهر زمین موات بدون مالک است. ودر مرفوعه احمد بن محمد چنین آمده است: معبرهای سیل ورؤس جبال وزمینهای موات همه اینها تعلق به امام دارد وهمین است معنای کلام الهی :یسئلونک عن الانفال..” واز آنجمله است روایتی که عیّاشی درتفسیر خویش از عبدالله بن سنان از امام صادق-علیه السلام- نقل می کند که گفت :

“سألته عن الانفال،قال :هی القری “التی جلا اهلها وهلکوا فخربت فهی لله وللرسول “. از امام صادق (ع) راجع به انفال پرسیدم،فرمودند :انفال قریه هائی است که اهلشان از آنها کوچ کرده ونابود شده اند،وبالنتیجه به ویرانی کشیده شده است، اینها به خداوند متعال ورسول الله(ص) اختصاص دارند. ونیز روایت دیگری در تفسیر مذکور از موسی بن جعفر (ع) نقل نموده که ترجمه اش چنین است: “از آنحضرت از انفال سئوال کردم،فرمودند: از زمینهای آنچه که اهلش نابود شده اند از انفال محسوب می شود وبه ما تعلق دارد.” وباز درهمین تفسیر در حدیثی،داوود بین فرقد از امام صادق(ع)نقل می کند،میگوید:

“قلت :وما الانفال ؟ قال: بطون الاودیه ورؤس الجبال والآجام والمعادن وکل ارض لم یوجف علیها بخیل ولارکاب وکل ارض میته قد جلا اهلها وقطائع الملوک “.

–به امام صادق (ع)عرض کردم:انفال چیست ؟فرمودند معبرهای سیل وفرازهای کوهها وبیشه ها ومعدن ها وهرزمینی که بدون لشگر کشی بچنگ آمده وهرزمینی مواتی که اهل آن کوچ کرده اند،واراضی اختصاصی پادشاهان،وغیر اخبار مذکوره اخبار دیگری نیز در مسئله می باشد که می توان به آنها در جای خود مراجعه نمود. وظاهرا اطلاق اخبار مربوطه به مسئله ما نحن فیه این است که فرقی بین زمین موات در بلاد اسلام وموات در بلاد کفر نیست،پس همانگونه که امام،مالک زمین موات واقع در بلاد اسلام است مالک اراضی واقع در بلاد کفر نیز می باشد. در بعضی از این اخبار، زمین مخروبه وموات را مطلقا از انفال محسوب داشته است و در برخی از آنها به زمینی که اهلش نابود شده  ویا کوچ کرده اند تقیید گردیده است، در اینصورت آیا به قاعده حمل مطلق برمقید باید عمل نمود؟ یا گفته شود چون هر دو طائفه یعنی طائفه مطلق وطایفه   مقید مثبت است ومنافاتی بینشان نیست به مطلق عمل می کنیم،و ذکر مقید را به بیان بعض مصادیق مطلق حمل می کنیم –چنانکه در قسم اول نظیرآن گذشت؟ بعضی از فقها بنظر اول یعنی حمل مطلق بر مقید قائل شده اند وفرموده اند،که مراد از قید،احتراز از مخروبه ای است که برای آن مالک معروفی باشد،زیرا درچنین زمینی فقها تفصیل داده اند به این تقریر که اگر مالکش آن را بغیر طریق احیا –مثلا با خرید ویا ارث ومانند اینها- تملک کرده است باقی برملکیت وی می باشد وبا مخروبه شدن به ملک امام برنمی گردد،وفرموده اند از این قبیل است زمین معمودۀ مفتوح عنوهً یعنی زمین ابادی که با پیروزی جنگ بدست مسلمانان رسیده است که در صورت مخروبه شدن به ملک مالکش که مسلمین می باشند باقیمی ماند چون ملکیت آنان نسبت به زمین مذکور از طریق فتح بوده است نه از طریق احیا. بلی زمینی که بوسیله احیا به ملکیت در آمده است سپس مخروبه گردیده،در این صورت، آیا به ملک مالکش باقی می ماند یا با مخروبه شدن به ملک امام برمیگردد؟ دو قول مشهور است که در کتاب احیاء موات بیان فرموده اند،وما این مسئله را ضمن بیان حکم انفال در عصر غیبت،خواهیم متعرض شد.

واما در معنای زمین موات (بضم میم وفتح آن) بیان  اهل بحث مختلف است که اهم انظار آنان را ذیلا نقل می کنیم :

درصحاح اللغه میگوید: “موات نیز زمینی است که هیچیک از انسانها مالک آن نباشد واحدی از آن بهره ور نگردد”.ودر مفتاح الکرامه بعد از نقل معنای فوق از صحاح اللغه و مصباح المنیر می فرماید: صاحب قاموس درکتاب قاموس بجزء اول ازتفسیر –یعنی زمینی که انسانی مالک آن نیست – اکتفاء نموده است “. ابن اثیر در نهایه می گوید: “موات :زمینی است غیر مزروع وغیر معمور که مسبوق به ملک احدی نباشد.” ومخفی نماندکه تعریف نهایه شامل زمینی که ویرانی و خرابی عارض آن شده،نمی گردد. در احیاء موات ازکتاب شرایع می فرماید : “واما زمین آن زمینی است که بجهت معطل ماندن وبیکار افتادن، مورد بهره برداری نباشد ومعطل ماندنش یا به سبب بی آبی است ویا بخاطر استیلاء آب وهجوم سیل برآن ویا بواسطه بیشه وجنگل شدنش وامثال اینها درموانع بهره برداری.” و در مفتاح الکرامه همین تعریف شرایع را از کتاب نافع وجامع الشرائع وتحریر و دروس ولمعه ومسالک وروضه وکفایه نیز نقل فرموده است. از تذکره علامه در تحدید ارض موات چنین نقل شده است:”موات زمین مخروبه وکهنه ای است که اهلش نابود گردیده وآثارش فرسوده شده است”. اینها بود،اهم انظار اهل بحث در معنای زمین موات،ولی حق این است که می بایستی معنای موات را از عرف ولغت استفسار واخذ کنیم. اما معنای آن از دیدگاه لغت،روشن است زیرا موات از ریشه موت که ضد حیات است گرفته شده است وآنچه که متبادر  به ذهن از اطلاق واستعمال زمین مرده وموات می شود همانا  زمینی است که معطل وبیکار افتاده وبصورت مخروبۀ  غیر قابل بهره برداری در آمده اس،اگر چه پاره ای از نقوش وشکل عمارتها وآثار نهره های آن  باقی  باشد،واین تفسیر شامل موات بالاصاله یعنی غیر مسبوق به عمران وموات بالعرض یعنی  مسبوق به عمران وآبادی می شکود واما اخذ معنای  نابودی اهل وکوچ نمودن آنان درمفهوم موات خالی   از اشکال نیست،اگر چه در جواز تصرف واحیاءش قائل به اعتبار معنای مذکور  هم بشویم. ولی درمفهوم موات معنای یاد شده دخیل نیست،چنانکه در تعریف شرایع نیز اخذ نگردیده است. بلی با مطلق معطل ماندن وبیکار افتادن زمین به سبب برآن ویا بواسطه وجود موانع دیگر زمین موات ومرده محسوب  نمی گردد،بلکه تعطیل و بیهوده افتادن زمین بواسطه موانع انتفاع بروجهی باید باشد که عرفا به آن زمین مرده وموات گفته می شود ادامه دارد

 

18دسامبر/16

درسهائی از نهج البلاغه ( خطبه ۲۷ )

خطبه جهاد آیت الله العظمی منتظری

بسم االله الرحمن الرحیم

” فیا عجبا عجبا ! والله یمیت القلب و”یجلب الهم اجتماع هؤلإ القوم ” “علی باطلهم وتفرقکم عن حقکم “.

گویا حضرت تعجب را صدا می زند. ای شگفتا! (یعنی جای تعجب وشگفتی است ) بخدا قسم دل را می میراند وغم واندوه برای انسان می آورد اینکه این قوم (یاران معاویه ) گر چه برباطلند،باهم متحدند وشما با اینکه امام حقی دارید، فرمان امام حقتان را نمی برید واز حقتان متفرقید. اتحاد سبب پیروزی است، خواه آنانکه متحد شده اند اهل باطل باشند یااهل حق لذا حضرت امیر(ع) تأسف می خورد که چرا اصحابش متفرقند وهماهنگ نیستند با اینکه امام به حقی دارند.

” فقبحا لکم وترحا ! حین صرتم غرضا یرمی ”

-زشت باد (رویتان ) وای کاش همواره در حال غم وغصه باشید، هنگامی که این چنین آماج وهدف تیر دشمنان قرار گرفتید.

“ترح “در مقابل “فرح” به معنای غم واندوه است.

غرض =نشانه وهدف ” یغار علیکم ولا تغیرون وتغزون ولا تغزون”- برشما یورش می آورند وشما تکان نمی خورید. مورد حمله واقع می شوید – ودر جائی که باید دفاع از خود کنید وبر آنها هجوم آورید- به دفاع نمی پردازید !

“یغار علیکم ولا تغیرون وتغزون ولا تغزون ” –برشما یورش می آورند وشما تکان نمی خورید.مورد حمله واقع می شوید – و در جائی که باید دفاع از خود کنید وبر آنها هجوم آورید – به دفاع نمی پردازید !

“ ویعصی الله وترضون ”

خدا معصیت  می شود وشما راضی هستید، وچه معصیتی بالاتر از این که بر شهرهای شما هجوم بیاورند، مردان مسلمان راشهید کنند،اموال مسلمین را غارت نمایند، هتک حرمت زنهای مسلمان کنند وخدا – اینگونه – مورد عصیان واقع شود واین ارتش مهاجم آنقدر نافرمانی وتجاوز کند وشما راضی باشید ؟! این سکوت شما علامت رضا است.اگر به راستی راضی نبودید در مقابل دشمن حرکتی وجنبشی داشتید.

عذر فرار از جهاد

” فاذا امرتکم تالسیر الیهم فی ایام “” الصیف ( الحر) قلتم هذه حمارّه القیظ!” ” امهلنا یسبخ عنا الحر!”

هنگامی که به شما دستور می دهم، به طرف دشمن راه بیافتید – وبا آنان جهاد کنید- می گوئید : اکنون بحران گرما وشدت تابستان است ! مارا مهلتی ده تا گرمی هوا بشکند! اینچنین بهانه می آورید !

حماره = شدت قیظ =تابستان امهلنا = به ما مهلت ده  یسبخ عنا الحر= سورت وشدت گرما شکسته شود( یسبخ، بصورت مجهول یا معلوم چون هم لازم وهم متعدی استعمال شده است).

” واذا امرتکم  بالسیر الیهم فی الشتاء ”  “قلتم : هذه صبارّه القرا! امهلنا ینسلخ ”  ” عنا البرد! ” – هنگامی که شما را امر می کنم که در زمستان به سوی دشمن وبرای جهاد با آنان روانه شوید درجواب می گویید : اکنون شدت سرما است، بگذار سرما از ما جدا شود!

صباره = به همان معنای حماره است، یعنی شدت. ولی حماره را در شدت گرما می گویند وصباره را برای شدت سرما.

قر= “قرّ”وبرد” هر دو به معنای سرما است.

سپس حضرت می فرماند : “کل هذا فرارا من الحر والقر”

  • تمام این بهانه ها برای فرار از سرما وگرما است،بعد می فرمایند نه اینکه خود سرما وگرما عذر وبهانه ای باشد بلکه چون مرد جنگ نبودند این بهانه ها را می آوردند زیرا اگر کسی از سرما وگرما فراز کند، حتما حاضر نیست دربرابر شمشیر مقاومت نماید. می گویند ملانصرالدین طنابی داشت، شخصی از او خواست برای کاری طنابش رابه او بدهد، ملانصرالدین پاسخ داد: روی این طناب کنجد آفتاب کرده ایم تا خشک شود !گفت : کسی کنجد را روی طناب خشک نمی کند ! ملا گفت: این بهانه است، غرضم این است که طناب را ندهم، این بهانه را می آورم.” فاذا کنتم من الحرّ و القرّ تفرون ” ” فانتم والله من السیّف أفرّ ” – پس اگر شما از گرما وسرما فرار میکنید، اگر انسان ایمان واستقامت داشته باشد، سرما وگرما برایش مطرح نیست بلکه در برابر خمپاره وتوپ وگلوله ایستادگی می کند. آری، انسانی که صورت انسان دارد ولی حمیت وغیرت وشجاعت – که ملازم با انسانیت است –ندارد،چنین شخصی را نمی توان انسان نامید.کسی که می بیند اینچنین دشمن به کشور اسلامی یورش برده است وحتی زنهای مسلمان را هم هتک حرمت کرده است، اگر انسان باشد، باید غیرت انسانی پیدا کرده  واز آبرو و حیثیت کشور وهموطنانش دفاع نماید.

 

فیّا عجباً ! عجباً- والله –یُمیتُ القلب َویجلبُ الهَمّ أجتماع هؤلاءالقوم علی باطِلهم، وتفرّقکم عن حقکم ! فقبحاً لکم وترحاً حین صرتم غرضاً  یرمی: یغار ُ علیکم ولا تغیرون، وتغزون ولا تغزون،ویعصی الله وترضونَ!فإذا أمرتکم بالسیر إلیهم فی ایام الححر قلتم : هذه حماره القیظ أمهلنا یُسبخُ عنا الحرَّ  ، وإذا أمرتکم بالسیر إلیهم فی الشتاءقلتم  :هذه صباره القرَّ، أمهلنا ینسلخ عنا البردُ، کل هذا فرار من الحر والقر، فإذا کنتم من الحروالقُر تفرون، فأنتم والله  من السیف أفرَّ ! یا أشباه الرجال ولا رجال ! حلوم الأطفال، وعقول ربات الحجال، لو ددت أنی لم أرکم ولم أعرفکم معرفه – والله- جرت ندماً، وأعقبت سدما ً.قاتلکم الله ! لقد ملأتم قلبی قیحاً ، وشحنتم صدری غیظا ً، وجرعتمونی نغب  التهمام ِ أنفاساً ، وأفسدتم علی رأیی بالعصیان والخذلان، حتی  لقد قالت قریش ٌ : إن ّ ابن أبی طالبٍ رجل ٌ شجاع ٌ،ولکن لا علم له بالحرب.

لله أبوهم ! وهل أحد ٌ منهم أشد لها مراساً، و أقدم فیها مقاماً منی ! لقد نهضت فیها وما بلغت العرشین، وهأنذا قد ذرفتُ علی الستین ! ولکن لا  رأی لمن لا یطاعُ !

 

علت فرار

در اینجا است که می بینیم حضرت با ناراحتی وتأثر خطات به آنان می کند : ” یا اشباه الرجال ولارجال ” – ای شبیه مردان ( مترسکها ) ونامردان. بهنگام سخنرانی حضرت  امیر (ع ) مسجد همواره پر از جمعیت می شد ولی هنگام کارزار همه از زیر بار دررفته،فرار می کردند. آنان را نمی توان مرد نامید زیرا مردانگیِ مرد  به غیرت وشجاعت وفداکاری است. ” حلوم الطفال وعقول ربات الحجال ” عقلتان مثل عقل بچه ها وزنهای تازه به حجله رفته ای است که سرد وگرم دنیا را نچشیده اند. “حلم ” در اینجا ممکن است به همان معنای اصطلاحیش (بردباری ) باشد وممکن است به معنای عقل باشد. یعنی حضرت می خواهد بفرماید: صبر وبردباری شما- در برابر مشکلات وسختیها – آنقدر کم واندک است که همانند صبر بچه های کوچک می باشد که تحمل چیزی را ندارند. واگر به معنای “عقل” بگیریم، حضرت آنان را تشبیه به کودکان از نظر کمی عقل وخرد می کند، زیرا کودکان تدبر و مآل اندیشی ندارند، پشت پرده را حساب نمی کنند، عاقبت را نمی بینند اگر امروز دشمن به کشور حمله کرد، فردا به شهر ما هم می رسد، اموال ما را هم غارت می کند، حیثیت اسلام ومسلمین در معرض خطر قرار می گیرد استقلال کشور در معرض خطر واقع می شود، اینچنین افکاری که در رابطه باعاقبت کار است، در بچه ها وزنهای تازه عروسی که هنوز سرد وگرم  روزگار رانچشیده اند، وجود ندارد. حجال = جمع حجله  ربات = جمع ربه. رب صفت مشبه است وبمعنای ” صاحب ومالک ” است. ” رب العالمین “یعنی خدائی که صاحب ومربی عوالم است. ربه مؤنث رب. وربات- الحجال یعنی زنهای نو عروسی که تازه از خانه پدر آمده اند وهنوز سختیهای روزگار را ندیده اند، واینچنین  زنهائی آنطور مآل – اندیشی  نمی توانند داشته باشند. البته  ناگفته نماند که زنهای آن زمان بیشتر در همان نه سالگی یا ده سالگی  به حجله رفته،ازدواج می کردند ومانند حالا که دخترها دانشگاه رفته تاریخ خوانده ومواجه  با حوادث روزگار شده باشند نبودند.

آرزو ورنج امام ( ع )

” لودت[۱]  انی لم ارکم ولم اعرفکم ”   “معرفه- والله –جرت ند ما واعقبت ”  “سدما ”

اگر انسان ایمان واستقامت داشته باشد سرما وگرما برایش مطرح نیست بلکه دربرابر خمپاره وتوپ وگلوله ایستادگی می کند

چقدر حضرت ناراحت ومتاثر بوده اند که اینچنین دردل می کنند:بخدا دوست داشتم که اصلاً شما را نمی دیدم ونمی شناختم، آن شناختی که – به خدا قسم – برای من پشیمانی آورده وحزن واندوه به دنبال دارد.شهر کوفه مرکز ارتش اسلام بوده است. در زمان عمر، سعد وقاص که رئیس ارتش عرب بود، هنگامی که با ایران جنگ کرد وپیروز شد، ارتشی ترکیب یافته از تمام قبائل عرب زیر پرچمش بود.در آن وقت سعدوقاص به دستور عمر، این شهر کوفه را بنا کرد که مرکزی برای ارتش اسلام باشد.از این رو ارتشیهای سابقه داری دراین شهر بودند که سالها حقوق از بیت المال می گرفتند ولی در میدان جنگ وارد نشده بودند، وطبعا کسی که حقوق گزافی بگیرد ودر مقابل، کاری نداشته باشد،تنبل وتن پرور بار می آید، به عکس ارتشیهای جوان تمرین کرده که با عشق وعلاقه، به نبرد با دشمن می شتابند،همانگونه که الان در جبهه ها شاهد جوانانی هستیم که با چه شور وشوقی منتظر حمله برای جهاد با دشمنان اسلام هستند. این مردمی که در زمان حضرت امیر (ع ) درشهر کوفه بودند بیشتراز  همان ارتشیهای سابقی بودند که همواره حقوق از بیت المال می گرفتند ولی کار- بردشان کم بود.ارتش بایستی آنچنان مهیا وآماده باشد که به محض فرمان رهبروفرمانده قوا، به سرعت به طرف جبهه بشتابد وبا دشمن نبرد کند، ولی اگر آنچنان ارتشی باشد که حضرت با تاثر بفرماید : من از آنها شناختی دارم که به خدا  قسم پشیمانی و حزن واندوه به دنبال داشته، معلوم است که چنین ارتشی که تنبل بار آمده، در کار زار جز ضرر و زیان نتیجه‌ای نخواهد داشت.

اینجا است که حضرت عصبانی شده، آنان را نفرین می کند :”قاتلکم الله” خدا بکشد شمارا، یعنی رحمتش را از شما بگیرد ومرگتان را برساند چون هرچه بیشتر بمانید بیشترگناه مرتکب می شوید. “لقد ملأتم قلبی قیحا “- بخدا دل مرا پر از “قیح “کردید.قیح : همان چرکهای سفید ولاشه های سربازهای مدافع بدن ( گلبولهای سفید ) است که پس از نبرد با میکروب ها از بین می روند وبصورت چرک از بدن خارج می شوند. این چرکها سفید را” قیح “می نامند.”وشحنتم  صدری غیظا” – وپر کردید سینه مرا از غیظ وخشم.من آنقدر خشمناکم که چرا ارتشی داشته باشم که کار برد ندارد.” وجر ّ عتمونی نغب التهام[۲] انفاسا” – واین جرعه های غصه را تشبیه به آبهای بدی کرده است که اگر هم انسان مجبور شود آن آبها رابخورد، ناچار بتدریج می خورد. نغب :جمع نغبه به معنای جرعه[۳] است  تهمام : غصه واندوه  انفاسا : نه یک دفعه، بلکه باتدریج یعنی با تدریج از شما بدی می بینم وبر غصه هایم افزوده می شود.

پس از ایراد این خطته، تنها یک نفر برخاست وعرض کرد :یاعلی! من واین بچه برادرم حاضریم تو را یاری کنیم !

یعنی با تدریج از شما بدی می بینم وبر غصه هایم افزوده می شود. منشاتضعیف رهبری ویاوه سرائی دشمن ” وأفسدتم علی رأیی بالعصیان والخذلان “-وشما رای وفکر مرافاسد کردید با نافرمانی ومعصیت.هنگامی که فرماندهی طرح جنگ می ریزد وفرمان می دهد، اگر ارتش اطاعت نکرده، نافرمانی کند، مردم چنین خیال می کنند که آن فرمانده، در کار خود وارد نیست لذا حضرت می فرماید : در کار خود وارد نیست لذا حضرت می فرماید: شما با نافرمانی وعصیان فکر مرا از بین برده وسبب خذلان شدید. خذلان معنایش همین است که انسان موفق به کارش نشود وشکست بخورد. ” حتی لقد  قالت قریش : ان ابی طالب ” ” رجل شجاع ولکن لا علم له بالحرب !”

خلاصه اینقدر شما نافرمانی کردید ومرا در رای شکست دادید که قریش گفتند: فرزند ابی طالب مرد شجاع ونیرومندی است ولی آشنائی باجنگ ندارد ونقشه های جنگی رانمی داند!! ” لله ابوهم ” اینجا است که حضرت از خود دفاع می کند، وبه جای اینکه قریش را نفرین کند که چنین تهمتی به او زده اند می فرماید : خدابه پدرانشان خیر بدهد.” وهل احد منهم اشد لها مراسا و” ” اقدم فیها مقاما منی؟لقد نهضت ” “فیها وما بلغت العشرین وها انا ذا “”قد ذرفت علی الستین “. اینان که به من تهمت می زنند –که از جنگ چیزی نمیدانم –کدامیک از اینها بیش ازمن جنگ گرده وبیش از من جنگ را ممارست کرده است ودر نتیجه فنون آنرا یادگرفته  است ؟من هنوز بیست سال نداشتم  که در میدانهای جنگ وارد شدم وهم اکنون بیش از ۶۰ سال از عمرم می گذرد پس من بیش از چهل سال جنگجو بوده ام وبیش ازهمه با جنگ تماس داشته ام وفنون آنرا می دانم. مراس : به معنی ممارست،مصدر از باب مفاعله است مثل “ضراب” هااناذا : من این ام که می بینید،یعنی  بنگرید وببینید  من از ۶۰ سال گذشته ام، من پیر جنگم وشما می گوئید علی علم جنگ ندارد !!من بچه جنگم، من پیر جنگم. اینکه حضرت می فرماید : من بیست سال نداشتم که وارد میدانهای جنگ شدم ، شاید مقصود حضرت در گیریهائی است که پیامبر اکرم (ص) درمکه با قریش داشتند، وحضرت علی (ع) همواره با پیغمبر بوده ومدافع آن حضرت بوده است،وگرنه در جنگ بدر – که اولین جنگهای اسلام است – حضرت امیر (ع) بیش از ۲۰ سال داشتند.[۴]” ولکن لا رأی لمن لایطاع ” این جمله به صورت یک “مثل “در عرب در آمده است،یعنی کسی که مورد اطاعت واقع نمی شود، رای او بی اثر است. آری همین گونه هم  بود که در تاریخ می بینیم پس از این خطبه آتشین حضرت امیر (ع)،یک مرد دست بچه برادرش را گرفته وعرض کرد : یا علی ! من واین بچه برادرم  حاضریم تورا یاری کنیم !! ما(دو نفر) مثل بنی اسرائیل نیستیم که به موسی (ع)گفتند : “إذْهَبْ اَنتَ وَ رَبَّکَ فَقاتِلا اِنّا هیهنُا قاعِدُون” – تو وپروردگارت بروید، فلسطین را نجات دهید سپس ما میائیم  در آنجا زندگی می کنیم !!ما مرد جنگیم ! حضرت هم تشکر کرده فرمودند :باشما دونفر، مشکلی حل نمی شود.

 

۱- لام اگر بر سر فعل بیاید،متضمن قسم می شود. کلمه “لوددت “نیز قسم در تقدیر دارد یعنی بخدا قسم من دوست داشتم.

[۲] – تهمام مصدری است بروزن تفعال که”ت”دراینگونه مصادر همیشه مفتوح است مثل تکرارو…مگر دو کلمه : یکی “تبیان “ودیگری “تلقاء” که هر دو کلمه قرآن آمده است و”ت” دراین دو کلمه مکسوراست.

[۳] – جَرعه وجُرعه وجِرعه به یک معنی است.

[۴] – مبرد در”کامل ” این خطبه راآورده وبه جای کلمه” ذرفت”، “نیفت”نقل کرده وهر دو به یک معنی است، یعنی زیاد شدم،بالاتر رفتم (از ۶۰ سال)

18دسامبر/16

رهنمودها

امام:

* واجب است دولتی را که هر روز چند صد میلیون خرج جنگ می کند یاری کنیم ۱۱/۱۱

* اگر حضرت امیر(ع) امروز بود با این جنگ واین خطر بزرگ،آیا می نشست وموعظه می کرد؟ همه را میفرستاد به جنگ، با فشار،اموال اشخاص ثروتمند را میگرفت ومیفرستاد واگر نمی رسید عبای خودش ومن وکلاه شما را هم می داد.۱۱/۱۱/۶۱

* اگر اصناف و بازاریان،اجناس را به قیمت ارزان بفروشد،محتکرین کنار می روند.۱۱/۱۱/۶۱

*هیچگاه مایوس نشوید وتصمیم بگیرید همۀ کارها را خودتان انجام دهید،همه چیز یکدفعه درست نمی شود،کارهای بزرگ باید بتدریج صورت گیرد واین  بستگی به ارادۀ انسان دارد. ۱۶/۱۱/۶۱

*برای جمهوری اسلامی عیب است که دستش پیش دیگران دراز باشد.۱۶/۱۱/۶۱ *زندانها باید محل تربیت باشند.۱۹/۱۱/۶۱

* دولتهای منطقه اگر با ایران دست برادری دهند،آنها را از شر همه قدرتهانجات می دهیم.۲۰/۱۱/۶۱

* دولت باید تافتح نهائی،برنامۀ دفاع را در راس همۀ برنامه هاقرار دهد ۲۳/۱۱

*بر همه واجب است دولت را به مقدار کفایت در برابر خطرعظیم هجوم اجانب،کمک کنند.۲۳/۱۱/۶۱

*پیروزیهای مغرورتان نکند که اگر امداد الهی نبود هرگز قدرت مقابله با دشمن را نداشتیم. ۲۳/۱۱/۶۱

*اگر مسلمانان به دستورات اسلامی رفتار کنند،دست شرق وغرب را از بلادمسلمین قطع خواهند کرد.۲۳/۱۱/۶۱ * ما مجددا به دولت های منطقه هشدار می دهیم که بیش ازاین برای نجات یک سبع جنایتکار که اگر فرصت یابد منطقه را به آتش می کشد،زحمت نکشید وخود را به غرقاب هلاکت دچار نکنید.۲۳/۱۱/۶۱

*همه باید به مقدار توان خویش درامر حیاتی اصلاح فرهنگی کوشش نمائیم تا جوانان برومند مجاهد وکوشش ملت ومجاهدات بی دریغ آن هدر نرود.۲۳/۱۱/۶۱

* محتکران وگرانفروشان خدا نشناس باید از غضب الهی بترسند وبیش ازاین خود را در پیشگاه خدا وخلق خدا رسوا نکنند.۲۳/۱۱/۶۱

* احکام ثانویه پس از رأی مجلس وانفاذ  شورای نگهبان بدون هیچ ملاحظه ای باید اجرا شود وهیچ مقامی حق رد آنرا ندارد و ربطی هم به اعمال ولایت فقیه ندارد.۲۳/۱۱

*آنچه را که عارفان وشاعران عارف پیشه درسالیان دراز آرزوی آنرا می کردند. اینان( جوانان ما)ناگهان بدست آورند۲۳/۱۱/۶۱٫

*ارتش وسپاه هر دو خوب وخدمتگزار به اسلام وانقلاب هستند.۲۵/۱۱/۶۱

*سپاه نهادی نوپاست ومسئولیت حفظ انقلاب را بعهده دارد وباید ازنظر اخلاق نمونه باشد.۲۵/۱۱/۶۱

 

آیت الله العظمی منتظری

* علم بدون تزکیه و معنویات،بشریت رابه تباهی وسقوط می کشاند۱۵/۱۰/۶۱

* جوامع به اصطلاح پیشرفته غربی وشرقی،نمونه بارز ومظهر بزرگ جنایت جدا کردن تعلیم از تزکیه است.۱۵/۱۰/۶۱

* اگر مسلمان متحد می شدند صدام واسرائیل نمی توانستند با اسلام وسرنوشت ملتهای مظلوم بازی کنند.۱۸/۱۰/۶۱

*ملت ایران  با تمام وجود،حاکمیت خط امام را در تمام ابعاد ومراحل از مسئولین می خواهد.۱۳/۱۱/۶۱

* در جمهوری اسلامی باید به لیاقت ها وارزشهای افراد متعهد وباکفایت ارج نهاد و از بی مهریها وتندگوئیها پرهیز نمود و حیثیت افراد را باید رعایت کرد.۱۳/۱۱

* یکی از عوامل مهم انحراف، درطول تاریخ،نفوذ اشخاص فرصت طلبی وغیر متعهد به انقلاب در پست ها حساس می باشد.۱۳/۱۱/۶۱

* الان شما رزمندگان می توانید جواب گوی “هل من ناصر” سیدالشهداء (ع) –باشید. ۱۴/۱۱/۶۱

* علت اصلی توطئه ابر قدرتها علیه انقلاب اسلامی، اتکاء آن به مردم است. ۱۷/۱۱/۶۱

 

18دسامبر/16

رهنمودهائی از تاریخ اسلام برای تداوم انقلاب اسلامی

قسمت شانزدهم

حجهالسلام والمسلمین رسولی

رسول اکرم در مدینه

ورود علی (ع)

سه روز از ورود رسول خدا(ص) به قبا گذشته بود که علی (ع) نیز ازمکه آمد وبدانحضرت  ملحق شد وبگفته ابن هشام پیغمبر (ص) روز دوشنبه وارد قبا شد و روز جمعه ازآنجا بسوی مدینه حرکت کرد،علی (ع) دراین چند روز طبق دستور رسول خدا (ص) امانتهای مردم را که نزد آنحضرت گذارده بودند به صاحبانشان باز گرداند و” فواطم ” یعنی فاطمه دختر رسول خدا(ص) وفاطمه بنت اسد مادر آن بزرگوار وفاطمه دختر زبیر را برداشت وبسوی مدینه حرکت کرد وبگفته برخی از مورخین چند زن ومرد دیگرنیز که از ماجرا مطلع شدند بدانها ملحق شدند ویک کاروان کوچکی تشکیل دادند وبراه افتادند وخدا میداند که علی (ع) دراینراه چه فداکاریها وگذشتی ازخود نشان داد تا جائی که هفت تن از سوارکاران قریش وقتی از حرکت آنها مطلع شدند بتعقیب آنها پرداخته ودر صدد بر آمدند که آنها را به مکه باز گردانند درنزدیکی “ضجنان” به ایشان رسیدند وچون علی (ع) آنها را دید واز قصدشان باخبر شد شمشیر خود را بدست گرفته ویک تنه به جنگ آنها آمد وبا شجاعت عجیبی که از خود نشان داد یک تن از ایشان را با شمشیر دو نیم کرد وآن شش تن دیگر را فراری داد وبه همراهان خود دستور داد کاروان را حرکت دهند وچون به مدینه وارد شد رسول خدا(ص) بدو  مژده داد که آیات

“الذین یذکرون الله قیاما وقعودا وعلی جنوبهم [۱]” در شان او وهمراهانش نازل گردیده است. از طرفی رسول خدا (ص) نیز در این چند روزی که درمحله قبا بود شالوده مسجد آنجا را ریخت وبنای نخستین مسجد را در آنجا پی ریزی نمود واتمام آنرا موکول به بعد کرد،وسپس بسوی مدینه حرکت فرمود:

ورود به مدینه

هنگامیکه رسول خدا (ص) از قبا حرکت کرد رؤسای قبائلی که خانه هایشان سر راه آنحضرت بود همگی از خانه های خود بیرون آمدند وچون پیغمبر اکرم به محله آنان وارد می شد تقاضا می کردند که در محله آنان فرود آید ومنزل کند ولی رسول خدا(ص) در پاسخ می فرمود: جلوی شتر را باز وآنرا رها کنید وبه حال خود بگذارید که او مامور است،یعنی هر جا که فرود آمد وزانو زد  من همانجا فرود خواهم آمد. وبدین ترتیب از محله بنی سالم وبنی بیاضه وبنی ساعده وبنی حارث وبنی عدی عبور کرد ودر هریک از محله های مزبور بزرگانشان سر راه برآنحضرت می گرفتند و تقاضای نزول او را داشتند ولی رسول خدا (ص) همان جواب را می داد تا چون به محله بنی مالک بن نجار وهمان جائی که اکنون مسجد النبی قرار دارد رسید شتر آنحضرت زانو زد وخوابید،پیغمبر (ص) پرسید :این زمین ازکیست ؟عرض کردند : اینجا متعلق به دو فرزند یتیم “عمرو” که نامشان سهل وسهیل است می باشد،پس از مذاکره با سرپرست آندو که شخصی بنام معاذ بن عفراء بود آنجا را از او خریداری ومسجد مدینه را درهمانجا بنا کردند،واز اطراف آن نیز اطاقهائی برای رسول خدا وهمسران آنحضرت ساختند،به شرحی که خواهد آمد.

اولین نماز جمعه

تنها توقف کوتاهی که رسول خدا (ص) در سر راه خود درمیان قبائل نامبرده داشت نزد بنی سالم بود که چون هنگام ظهر بود در میان ایشان فرود آمد وچون مصادف با روزجمعه بود آنها نیز قبلا مسجدی برای خود بنا کرده بودند پیغمبر خدا نخستین نماز جمعه را در میان آنها خواند وبدین ترتیب نخستین خطبه را نیز در مدینه همانجا ایراد فرمود.

عبدالله بی اُبی رئیس منافقین مدینه

درشهر یثرب مرد ثروتمند و با نفوذی بود بنام عبدالله بن اُبَی بن اَبی سلول که مورد احترام هر دو  قبیله اوس وخزرج بود وپیش از این نیز نام او را ذکر کردیم، مردم یثرب که از اختلاف و زد وخورد خسته شده بودند قبل از آنکه مسلمان شوند بفکر افتاده بودند تا این مرد را بر خود فرمانروا سازند وهمگی از او اطاعت کرده وبه اختلاف وخونزیزی میان خود خاتمه دهند، با طلوع وانتشار اسلام در یثرب و ورود رسول خدا (ص) بدان شهر این برنامه بهم خورد و مردم گردشمع وجود آنحضرت را گرفتند وبه برکت آنبزرگوار اختلافها بیکسو رفت. عبدالله بن ابی از این پیش آمد سخت ناراحت ودلگیر بود زیرا برنامه ورود اسلام وپیامبر بزرگوار بدان شهر برنامه ریاست وفرمانروائی  او  را بهم  زده واز بین برده بود از اینرو هنگامی که رسول خدا(ص) از میان قبیله او عبور می کرد با آستین جلوی بینی خود را گرفت تا گرد وغباری که بلند شده بود در بینی او نرود وبا ناراحتی پیش آمده بر خلاف قبائل دیگر گغت : نزد آنها که تو را گول زده وبدین شهر آوردهاند برو و برآنان فرود آی !سعد بن عباده که در رکاب رسول خدا (ص) بود ترسید مبادا سخنان زننده وی در روح پاک ولطیف رسول خدا (ص)اثر کند از اینرو بعنوان عذر خواهی از جسارت وبی ادبی آنمرد برخاست ومعروض داشت: یا رسول الله مبادا بی ادبی وجسارت اینمرد دل شما را آزرده سازد او را به حال خود بگذارید،زیرا ما می خواستیم او را فرمانروای خود سازیم وچون اکنون مشاهده می کند که ریاست وفرمانروائی از دست او رفته ناراحت ونگران است،وسلب این مقام خود را از شما می بیند .

درخانه ابی ایوب

سرانجام وقتی شتر رسول خدا (ص) در آن محله زانو زد کسانی که در آن اطراف خانه داشتند دور پیغمبر را گرفتند وهر کدام تقاضا داشتند که آنحضرت به خانه آنها وارد شود، دراین میان مادر  ابو ایوب پیشدستی کرد وخورجین واثاثیه رسول خدا (ص) را به بغل گرفت وبه خانه بردوهنگامی که آنحضرت مطلع شد به خانه آنها رفت. ابوایوب مرد فقیری بود که خانه محقری داشت واز یک ساختمان خشت وگلی دو طبقه ترکیب یافته بود وچون پیغمبر خدا بدانجا وارد شد ابوایوب نزد آنحضرت آمد و پیشنهاد کرد که رسول خدا(ص) طبقه بالارا انتخاب کند (چون برای او دشوار بود که بالای سرآنحضرت بسرد برد ) اما رسول خدا(ص) همان طبقه پائین را انتخاب کرد وفرمود :برای ما وکسانی که بدیدن ما می آیند اینجا راحت تر است. وتا وقتی کار مسجد واطاقهای اطراف آن بپایان رسید آنحضرت در خانه او بسر برد وسپس به خانه خود منتقل شد. نخستین نماز جمعه ای که حضرت رسول (ص) خواند،میان قبیله بنی سالم در نزدیکی مدینه بود.

ساختمان مسجد مدینه وفضیلتی از عمار :

مسلمانان دست بکار ساختن مسجد شدند خود پیغمبر نیز مانند یک کارگر عادی کار می کرد وسنگ وخاک به این طرف وآن طرف می برد،مسلمانان دیگر نیز اعم از مهاجر وانصار مشتاقانه کار می کردند وبرای سرگرمی ورفع خستگی خود رجز هائی انشاد کرده می خواندند که از آنجمله این رجز است:

لئن قعدنا والنبی یعمل  لذاک مناالعمل المضلل

یعنی اگر ما بنشینیم وپیامبر کار کند براستی که کارزشت وناروائی  انجام داده ایم دیگر ی می گفت لا عیش الا عیش الاخره   اللهم ارحم الانصار والمهاجره یعنی عیش وخوشی درزندگی نیست مگر در آخرت خدایا انصار ومهاجرین را مورد رحمت خویش قرارده،پیغمبر نیز همین رجز را می خواند جزآنکه بصورت شعری نمی خواند ومیگفت :

لاعیش الا عیش الاخره،اللهم ارحم المهاجرین واالانصار.

علی (ع) نیز این ارجوزه را می خواند  :

لا یستوی من یعمر المساجدا  یداب فیه قائما وقاعدا ومن یری عن الغبار حائدا

-یعنی هیچگاه کسی که با کوشش وجدیت تمام درحال قیام وقعود بکار ساختمان مسجد مشغول است با کسی که روی خود را از خاک وغبار می گرداند مساوی وبرابر نیست عمار بن یاسر نیز این ازجوزه رااز علی (ع) یادگرفته بود می خواند،یکی از مسلمانان که گوشه ای نشسته بود وعصائی در دست داشت این ارجوزه را از عمارشنید وپیش خود خیال کرد عمار به اوگوشه می زند ومنظورش از جمله آخر،او است، از اینرو برآشفته پیش آمد وگفت :ای پسر سمیه من شنیدم که چه گفتی وچنانچه گفتارت را ادامه دهی با این عصا بینی تو را خردخواهم کرد. پیغمبر(ص) که این سخن را از او شنید غضبناک شد وفرمود :

– اینان را با عمار چه کار؟ عمارآنها را بسوی بهشت می خواند وآنها او را بطرف آتش دوزخ دعوت می کنند، همانا عمارپوست میان دوچشم من است آنگاه فرمود:-از این پس اگر سخنی ازآن مرد شنیدید به وی اعتنا  نکرده واز او دوری کنید.

خبری از آینده عمار

عمار در کار ساختمان مسجد بیش از دیگران زحمت میکشید وخشت وسنگ بدوش می کشید روزی آنقدر خشت بر پشتش بار کردند که به پیغمبر عرضکرد : اینان امروز مرا کشتند ! رسول خدا(ص) با ملاطفت خاصی دست به موهای عمار کشید وگرد وخاک آنرا پاک کرد وفرمود:

-ای پسر سمیه کشنده تو اینان نیستند بلکه کشنده تو گروه متجاوز وستمکارند! کار مسجد به پایان رسید وبدستور پیغمبر خدا دیوارهای اطراف آنرا به طول یک قامت بالا بردند وچون مدتی براین منوال گذشت ومسلمانان در اوقات نماز دچار گرما وآفتاب می شدند وپیشنهاد  ساختن سقفی را برای مسجد به آنحضرت دادند ورسول خدا(ص) موافقت کرد،قسمتی از مسجد را ستون زد وروی آنرا با شاخه وبرگ خرما پوشاند وچون مجددا پیشنهاد کردند که روی آن برگها وچوبها را گل اندود کنند رسول خدا(ص) نپذیرفت ودر پاسخ آنان فرمود:

-نه،عریشی همچون عریش موسی نخواهم ساخت وکار از این زودتر انجام خواهد شد.

خانه های جمعی از مهاجرین وفضیلتی از علی(ع):

اطراف مسجد هم اطاقهائی برای همسران رسول خدا (ص) ساختند وجمعی از مهاجرین دیگر چون علی (ع) وحمزه وابوبکر ودیگران نیز اطاقهائی ساختند وهر کدام دری از اطاق خود بسوی مسجد باز کردند که در هنگام نماز از آنجا به مسجد میآمدند تا اینکه پس از چندی جبرئیل برآنحضرت نازل شد وگفت : خدای تعالی امر فرموده است که جز تو وعلی افراد دیگر درهای خانه خود را  بطرف مسجد مسدود کنند،واین موضوع بر بعضی گران آمد وچون رسول خدا (ص)بدانها فرمود: من از پیش خود چنین دستوری ندادم،بلکه دستوری بودکه خدای تعالی بوسیله جبرئیل مرا بدان مامور کرد آنان را ضی شدند. ادامه دارد.

 

[۱] -سوره آل عمران،آیه های ۱۹۱-۱۹۵

– مناقب ابن شهر آشوب ج ۱ ص ۱۸۳٫

– از آنجا که مادر حضرت امیر(ع) فاطمه بنت اسد افتخار تربیت رسول خدا(ص) را در کودکی داشته،‌رسول خدا تا پایان عمر آن بانوی بزرگوار، او را مادر خطاب می کرد،‌و به همین جهت روزی که آن بانوی محترمه از دنیا رفت و علی(ع) گریان نزد رسول خدا آمد و گفت: “ما تت امی” – مادرم از دنیا رفت ! رسول خدا فرمود: “بل و الله امی” – بلکه بخدا سوگند مادر من از دنیا رفت.

– قیله، نام زنی است که مردم مدینه نسبشان به او میرسیده است.

18دسامبر/16

اساسی ترین گام در راه اسلام

بی شک انقلاب اسلامی در عمر کوتاه خود علیرغم انواع توطئه ها وخیانتها ومشکلات، در همان حال که ضربه های سنگینی بر پیکر استکبار وظلم جهانی وارد کرده، بالاترین دستاوردهای معنوی ومادی را به مستضعفین ارزانی داشته است. ولی با این همه، تازه آغاز راه است وتا ظلم واستکبار دردنیا هست جنگ بین اسلام وآنها برقرار، وسرانجام اسلام پیروز است وتا زمانی که تمام احکام اسلام اجرا نشود، انقلاب اسلامی به هدف نهائی خود نرسیده است وبر همگان است که به موازات ستیز با استکبار جهانی وشکستن  سدها وزنجیرهای شیطانی وحفظ اولویت جنگ، بی امان در اجرای احکام اسلام در همه ابعادش تلاش کنند، زیرا هدف از انقلاب وهمه رنجها وشهادتها، اجرای احکام حیاتبخش وآسمانی اسلام بوده واکنون در پرتو انقلات اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی _ مدظله _ وخون های پاک شهیدان، بهترین فرصت تاریخی برای شناخت وتدوین واجرای احکام اسلام فراهم شده است، وجامعه اسلامی بیش از هرزمان دیگر، با حضور در صحنه، پذیرا وضامن اجرای احکام اسلام فراهم شده است، وجامعه اسلامی بیش از هر زمان دیگر، با حضور در صحنه، پذیرا وضامن اجرای جزء، جزء احکامی الهی می باشد، وبهمین جهت دشمن بعد از نا امیدی از سقوط کلی جمهوری اسلامی، بیشترین توطئه ها را به منظور جلو گیری ازشناخت واجرای احکام اسلام بکار برده تا به گمان خود مردم را از  دستاوردهای زندگیبخش اسلام، محروم کند تا در نتیجه مردم از انقلاب مایوس ونسبت به اسلام وحکومت اسلامی بد بین شوند، ودر سطح جهانی نیز با احساس ناکامی یک انقلاب _ آن هم بر اساس اسلام- ملتها هرگز به فکر انقلاب نیفتند وبه رژیمهای حاکم دست نشانده تن در دهند.

در چنین شرایط حساس وتاریخی، بزرگترین مسئولیت، بردوش کارشناسان فرهنگ وفقه اسلام یعنی روحانیت پیراسته ومتعهد، وحوزه های علمیه قرار دارد که باید با انسجام وکمال جدیت وبه همان شیوه ای که حضرت امام – مدظله – دربند ۵ از پیام ۲۲ بهمن ۶۱ بیان فرمودند به بررسی واستخراج وتدوین همه جانبه احکام وقوانین اسلام در تمام ابعادش بپردازند وبا اختصاص بهترین نیروهای حوزه وزیر نظر واشراف وراهنمائی مدرسین عالیمقام، به این کار ضروری وبزرگ همت گمارند، وبدینوسیله برتری وعظمت اسلام را – هنوز در بسیاری از ابعادش ناشناخته است – به جوامع معرفی کنند ودر ضمن، راه رابرای مجلس شورای اسلامی در کار قانونگذاری وتسریع درآن، هموارنمایند ومسئولین نیز با برنامه ریزی دقیق،در اجرای سریع وقاطع مقررات اسلامی همت کرده وبا رعایت ضوابط اسلامی، باتمسک به تقوی وورع، بدور از هرگونه انحراف وتحریف،افراط وتفریط ومجامله وگروه گرایی وفقط برای رضای خداوند در خدمت بندگان خدا کوشش نمایند.

والسلام                  رحیمیان

 

18دسامبر/16

اقتصاد اسلامی

قسمت بیست ویکم

آیت الله حسین  نوری

مفاسد سیستم سرمایه داری

ایجاد جنگهای ناخواسته وتحمیلی

درمقاله اخیر در پیرامون یکی از مفاسد سیستم سرمایه داری که ” ایجاد جنگها وبرخوردها ” بودمطالبی گفته شد واکنون دنباله آن بحث : اما این جنگ ها هر چه بزرگ و پر دامنه هم باشند در مقایسه با جنگهائی که همین قدرتها بین کشورهای کوچک ایجاد می کنند وبمردم مستضعف آنها بطور ناخواسته تحمیل مینمایند باز هم اهمیت چندانی ندارد. آنچه به عنوان یکی از حیوانی ترین وخونخوارانه ترین”فجایع سرمایه داری ” بروز می کند همین نکته است. ریشه این فاجعه را نیز در سود پرستی ونفع طلبی جهان سرمایه داری باید جستجو کرد، از آنجا که در دنیای سرمایه داری چنانکه گفتیم هدف اصلی فقط تحصیل سود وکسب ثروت روز افزون است همواره تلاش می شود تا پر سودترین کالاها تولید شود وگسترده ترین تجارتها پی ریزی گردد در این مسیر یکی از پرسودترین تجارتها وبلکه اساسا پرسودترین تجارت موجود وممکن تجارت اسلحه وجهازات جنگی است. از این رو جهان سرمایه داری بیش از هر کالای دیگری،در راه تولید این کالای مرگبار سرمایه گذاری وتلاش می کندو چون در این رشته همچون سایررشته های تولیدی،بیش از اندازه سرمایه گذاری می شود وبیش از حد،تولید به دست می آید کالاهای تولیدشده در تمام انبارها وکارخانه ها متراکم می شود. وهمانطور که برای فروش سایر تولیدات د رخارج ازمرزها، بازار مصرف ایجاد می کنند،دراین رشته نیز همین  سیاست را دنبال می کنند. در  مرحله اول با تبلیغاتی حساب شده درنقاط گوناگونن دنیا،جوی بیم آلود ایجاد می کنند بطوریکه کشورهای آن مناطق تحت تاثیر این تبلیغات امپریالیستی قرار گرفته هر آن خودرا خطر بروز جنگ می بینند وبخاطر این تهدید دائمی ناگزیر مقدار قابل توجهی از ثروت وعوائد خودرا بجای اینکه در راه از بین بردن فقر وعقب ماندگی فرهنگی واقتصادی خود خرج کنند –صرف خرید سلاحهای گوناگون وانباشتن آنها در اسلحه خانه ها وسیع خود مینمایند!.از آنجا که در جهان سرمایه داری برای تولید هیچ کالائی حدو اندازه وپایانی وجود ندارد واین سیستم سیری نمی پذیرد پس از پرشدن انبارهای اسلحه اینگونه کشورها،تولید اسلحه زرادخانه های جهان امپریالیستی همچنان ادامه مییابد،وچون برای این تولیدات اضافی،دیگر خریداری وجود ندارد،در صدد برمی آیند که بازار مصرف جدیدی ایجاد کنند. برای ایجاد چنین بازاری راهی نیست جز اینکه انبارهای خریداران قبلی اسلحه خالی شود وبرای رسیدن به این خواست غیر انسانی نیز تنها یک راه  باقی می ماند وآن اینکه با ایجاد جنگهای ناخواسته وتحمیلی سلاحهای موجود به مصرف برسد وپس ازخالی شدن انبارها،باردیگر خرید اسلحه از سر گرفته شود!

فروش اسلحه به موافق ومخالف

در این میان در ایجاد جنگهای تحمیلی در میان کشورهای مصرف کننده وخریدار اسلحه ملاحظه می شود که آنچه هیچ ارزشی ندارد وبه هیچ وجه مورد توجه قرار نمی گیرد “زندگی انسانها ” است وبهمین خاطر جان انسانها فقط بمیزانی برای سرمایه داران ارزش دارد که می توان به آنها اسلحه فروخت ویا با اسلحه فروخته شده به قتلشان رسانید!! وقتی جان انسان،با چنین برداشت وتوجیه دَدمنشانه ای با پول مبادله می شود، دیگر برای سرمایه دار فرقی  نمی کند که موضوع جان چه کسی مطرح است: دوست یا دشمن؟موافق یامخالف ؟ بهمین جهت است که ملاحظه می شود صاحبان کارخانه های اسلحه سازی به تنها چیزی که فکر می کنند،همان ایجاد جنگ دو یا چند کشور است زیرا همین که جنگ شروع شد،زرادخانه داران چشم خود را بروی همه چیز می بندند وتمام روابط دوستی، قراردادهای معاملات بازرگانی وپیمانهای نظامی،و همچنین پیمانهای مبتنی بر حمایت های لازم در مواقع بروز جنگ را که با یکی از دو کشور در گیر جنگ دارند. نادیده می گیرند وبا بکارگرفتن حیله های گوناگون هم به کشوری که ظاهرا دوست وموافق ومتحد آنها است اسلحه می فروشند وهم به دشمنی که با او درحال جنگ است !زیرا قصد واقعی آنها به پیروزی رساندن دوست ومتحد وموافق خود وبه پایان رساندن جنگ به نفع آنها نیست بلکه به عکس، منظورشان ادامه دادن هر چه بیشتر جنگ و بفروش رساندن هر چه بیشتر اسلحه است!نمونه بارز و آشکار نقش آمریکا وکارخانه های اسلحه سازی آن،در رابطه با اسرائیل  وکشورهای غربی است.وجالب این است که می بینیم سالها است که آمریکا آتش جنگ را بین این دوطرف متخاصم شعله ور نگاهداشته  ودر عین حال،به هر دو طرف هم اسلحه می فروشد: در سال ۱۹۶۷ در حالی که کشورهای عربی به سلاحهای آمریکائی مجهزبودند،اسرائیل نیز با سلاحهای آمریکائی به آنها حمله کرد وسرزمینها وافراد بی گناهشان رابرگبار آتش وگلوله بست وچند سال بعد در حالی که همچنان آن منطقه انباری از سلاحهای آمریکائی بود،انورسادات با سلاحهای آمریکائی در جنگ بااسرائیل شد وبه صلاحدید آمریکا،پیروزی ظاهری ومصنوعی وفریب آمیزی بدست آورد تابه عنوان قهرمان ساختگی جنگ رمضان،بازار وسیعتری جهت مصرف اسلحه آمریکائی ایجاد کند! از این دیدگاه آشکارمی شود که اصولا یکی از دلائل اصلی ومهمی که باعث شد تا امپریالیسم وصهیونیسم جهانی ” دمل چرکینی ” بنام اسرائیل را درقلب کشورهای مسلمان منطقه ایجاد کنند،آن بود که به وسیله این کشور غاصب،بطور دائمی جوهراس آوری را در منطقه حاکم سازد که هر لحظه از آن بوی جنگ وکشتار به مشام برسد،وبدین ترتیب کشورهای این منطقه یا درگیر جنگ شوند واسلحه مصرف کنند یا از بیم در گیری جنگ،اسلحه بخرند وانبارهای خود را پر نمایند!

درگیریهای داخلی وقیامهای ساختگی

قابل توجه اینکه زرادخانه داران،حتی وقتی که در گیری جنگ بین کشورها رابه صلاح خود نبینند یا بهر دلیل دیگری از ایجاد چنین جنگی عاجز باشند،پارا فراتر می گذارند و در داخل کشورها،گروهائی را برای مخالفت بادولت بوجود میاورند وبوسیله آنها درگیریهای خونین داخلی ایجاد می کنند تااز یکسو این گروهها سالحهای زرداخانه داران را به مصرف رسانند واز سوی دیگر دولت آنها،با انواع گوناگون همان سلاحها به سرکوب آنها بروند. چنانکه در حال حاضر،دراکثر نقاط دنیا صورتهای گوناگونی از این نوع درگیریها ایجاد شده است وادامه دارد. تا جائی که ” با بی ساندز “انقلابی جانباز ایرلندی به خبرنگاران مطبوعات جهان گفته بود:ما دهها سال است که برای بدست آوردن استقلال ودفاع از شرافت انسانی خود می جنگیم اما صاحبان کارخانه های اسلحه سازی انگلیس واصولا “کارتل “و “تراست های” اسلحه سازی امپریالیسم جهانی، تمام قدرت خود را به کار می برند تا جنگ ما تمام نشود وآنها بازارفروش خود را در این قسمت از جهان از دست ندهند،ما داریم از جان خود مایه می گذاریم ولی آنها ما را آلت دست خود تصور کرده اند وجنگ ما را تنها عاملی برای دوام بازار تولیداتشان می دانند ! بادر نظر داشتن این نکات که مسائل کاملاً پیچیده ای رانیز گاهی در پشت پرده های خود دارد،می توان بخوبی دریافت که اقتصاد سرمایه داری واستعمار ناشی از آن برای بدست آوردن سود وثروت هر چه بیشتر تا چه میزانی دست به فساد انگیزی می زنند و در ایجاد مفسده های ننگین خود تا بکجا پیش می روند تا جائی که حتی حاضرند انقلابهای ملل تحت ستم را که به قیمت خون هزاران شهید وجانباز بدست آمده است نیز درهم بشکنند و”شیلی ” بلکه شیلی های گوناگون[۱]” درست کنند تا بازار فروش سلاحهایشان که پس از پیروزی انقلابها کساد می شود دوباره رونق خود را از سر بگیرد وهر گلوله به قیمت جان انسانی فروخته شود. این ها نمونه ای است که از مفاسد ننگین سیستم سرمایه داری سیستمی که فقط به سود وپول می اندیشد !

باز هم نمونه دیگری را که مشتی از خروارها مفاسد سرمایه داری است بخوانید : گزارش سازمان ملل ازهزینه تسلیحاتی جهان : مسابقات تسلیحاتی هردقیقه یک میلیون دلار خرج دارد!

نشریه بهداشت جهانی مربوط به سازمان ملل متحد اخیرا چندین عکس از تجهیزات نظامی را در کنار عکسهای تکاندهنده ای از آوارگی،فقر وگرسنگی انسانها چاپ کرده و گزارشی کوتاه از هزینه تسلیحاتی کشورها ومقایسه آن با هزینه هائی که برای نجات انسان از بیماریهای خطرناک وقابل پیشگیری آورده است در این مجله درکنار عکسها نوشته شده است: دنیائی را تصور کنید که در آن تمام نبوغها هزینه ها ومنابع انسانی ومادی که هم اکنون صرف سلاحهای نظامی می شوند در راه سلامتی جهان بکار گرفته شوند! رئیس مرکز خلع سلاح سازمان ملل برآورد کرده است که در هر سال برای حفظ مسابقه تسلیحاتی ۶۰۰ هزار میلیون دلار هزینه مصرف می گردد به عبارت دیگر شرکت در مسابقه تسلیحاتی برای دنیا در هر دقیقه یک میلیون دلار خرج بر میدارد در این دنیای متمدن شگفت انگیز است که باید در برابر این ارقام نجومی این واقعیت را در برابر این ارقام نجومی این واقعیت را قرار داد که تلاش ۱۴ ساله برای ریشه کن کردن بیماری “آبله ” بین سالهای ۱۹۶۷ و۱۹۸۰ فقط ۳۰۰ میلیون دلار هزینه دربر داشته است بدین ترتیت آشکار است اگر حتی بخشی از منابعی که اکنون به هزینه نظامی تخصیص یافته اند صرف پیشگیری معالجه وتحقیق در زمینه سلامتی شوند دنیا بگونه ای حیرت آور بسوی هدف “سلامتی برای همه ” درسال ۲۰۰۰ حرکت می کند. درحالی که قدرتهای بزرگ در جهان،هر دقیقه یک میلیون دلار( یعنی هر دقیقه بیش از ۷ میلیون تومان ) خرج مسابقات تسلیحاتی برای جنگهای ویران کننده میکند درجای جای این دنیای بزرگ میلیونها کودک وزن و مردآواره، گرسنه،فقیر وبیمار حتی سر پناهی که در آن زندگی کنند ندارند ! بچه ها بیمارند وازشدت گرسنگی میمیرند بهداشت،درمان، تغذیه وتحصیل برایشان معنا ندرد،انگار بی جهت چشم به جهان گشوده اند ! انگار هیچ چشمی از این بشر مدعی تمدن آنها را نمی بیند[۲] :اینک برای اینکه وظیفه انسانها را در مورد این قبیل مصرف کردن اموال و ثروت های جامعه از دیدگاه اقتصاد اسلامی را بهتر بدانیم به مفهوم یک آیه از آیات اقتصادی قرآن کریم نظر می افکنیم : استاد بزرگوار مرحوم آیت الله علامه طباطبائی در تفسیر این آیه :

” ولا تؤتوا السفهاء اموالکم التی ”

” جعل الله لکم قیاما ” [۳]

یعنی اموال خود را که خداوند آنرا قوام وپایه زندگی شما قرار داده است در دست سفیهان قرار ندهید.می گوید : ” جامعه مانند یک فرد دارای شخصیت است ومفاد این آیه این است که همه اموال روی زمین از یک نظر مال جامعه است واین یک حکم عمومی است که در مورد جامعه از جانب خداوند صادر گردیده وجامعه را مورد خطاب قرار داده وآنرا موظف گردانیده است که اموال را هرگز در دسترس افراد سفیه وسبک مغز که با افکار خود اموال وثروتها را در خلاف جهت رشد نیروهای انسانی واستعدادهای مفید الهی و در خلاف جهت رفاه وسعادت بشری بکار میاندازد قرار ندهند.

بعبارت دیگر اموال وثروتهای موجود هر چند از یک دیدگاه بر حسب شرائط ونسبتهای مخصوصی از قبیل کار،حیازت وراثت و تجارت وغیر آن به برخی از افراد اختصاص داده است وآنها حق استفاده از آنرا با رعایت اعتدال دارند ولی آن اصل ثابتی که در جمع شؤون زندگی باید مورد رعایت قرار بگیرد این است که همه مردم نسبت به همه اموال مسئولیت دارند وباید آنرا با تدبر کامل وصحیح اداره کنند  ودر راه اصلاح آن بکوشند و در مجرای رشد ونمو قرار بدهند و با رعایت اعتدال و میانه روی در راه رفع مشکلات زندگی وتامین نیازمندیها خرج کنند وهرگز ذره ای از آنرا  در راهی که با مصالح ومنافع جامعه منافات دارد خرج نکنند. ولازم است خرج کردن افرادی هم که مالکیت خصوصی دارند با این اصل کلی منطبق باشد وهرگز آنها نباید آنرا درخلاف جهت منافع ومصالح جامعه زیانبخش است مصرف نمایند. و هر جا که اصطکاک میان منفعت شخصی ومنافع و مصالح اجتماع بوجود بیاید باید بدون تردید مصلحت اجتماع برمنفعت شخصی ترجیح داده شود ورعایت مصالح جامعه برمنافع فردی مقدم گردد. واز این اصل اساسی فروع بسیاری منشعب می گردد که خداوند در قرآن مجید در مواردی به آن اشاره فرموده است[۴] نکته مهم این است که بسیاری از مفسرین بزرگ می گویند :منظور از سفهاء که در این آیه جامعه موظف شده است اموال وثروتها را در دسترس آنها قرار ندهد واز اختیار آنها خارج سازد کسانی هستند که در خرج مال اسراف می کنند وآنرا در راههائی که به صلاح اجتماع نیست مصرف می کنند[۵]. مرحوم آیت الله علامه شهید سید محمد باقرصدر می گوید از آیه پنجم از سوره نساء  چنین  استفاده می شود :

“اموال و ثروتها همانطور که در مورد مالکیت فردی به افراد تعلق وانتساب دارد به همه مردم  روی زمین نیز ارتباط وتعلق دارد و آنها وظیفه دارند که باین مسئولیت قیام کنند وهر گاه ملاحظه کردند که یک فرد آنرا مورد اسراف و تبذیر قرار داده و در خلاف جهت مصالح مردم بکار انداخته و یا راکد نگاه داشته و در راه تولید بکار نینداخته است باید آنرا از تحت تسلط او خارج ساخته،در راه مصالح جامعه بکار وجریان بیندازند. [۶]

 

[۲] – روزنامه اطلاعات ۹ بهمن ۱۳۶۱

[۳] -سورۀ نساء آیه ۵٫

[۴] -تفسیر المیزان ج ۴ ص ۱۸۲

   مجمع البیان ج ۳ ص ۸ و تفسیر المنارج ۴ ص ۳۷۸٫- ۴

[۶] – اقتصادنا ج ۲ ص ۲۰۰

18دسامبر/16

امام خمینی ثابت واستوار از اغاز تا کنون

دین وسیاست

“والله اسلام تمامش سیاست است اسلام را بد معرفی کرده اند، سیاست مدن از اسلام سرچشمه می گیرد ”  ( ۲۱/۱/۴۳)

” احکام اسلام شهادت می دهد که اسلام هم جهات معنوی دارد وهم جهات مادی احکام معنوی دارد وبسیاری از احکامش سیاسی است ….روابط ما بین حاکم وملت، روابط حکومتها وعامه مردم، و روابط حاکم وسایر حکومتها وجلوگیری از مفاسد موجود، همه اینها سیاست است واحکام سیاسی اسلام از احکام عبادی بیشتر است.

کتاب هایی که اسلام در سیاست دارد، بیشتراز کتابهائی است که در عبادت دارد ” (۶/۷/۵۶)

….واین هم رسول اکرم ( ص ) که به تنهائی مبعوث شد و۱۳ سال نفشه کشید وده سال جنگ کرد، آن حضرت نفرمود ما را چه به سیاست ؟! مملکت اسلامی  را اداره کرد ونفرمود : ما چه کار داریم به این حرفها ؟! وآن هم حکومت حضرت امیر (ع) که وضع حکومت وکیفیت سیاست ووضع جنگهایش را همه میدانید، آن حضرت هم نفرمود : ما در خانه بنشیم ودعا بخوانیم، زیارت بخوانیم، ما چه کار داریم به این حرفها ؟! (۲۹/۱۲/۵۶)

” اینکه کسی بگوید که :اسلام به زندگی چه کار دارد ؟ این جنگ با اسلام است، این نشناختن اسلام است. اسلام با سیاست چه کار دارد ؟ جنگ با اسلام است ” دیانت اسلام یک دیانت عبادی تنها نیست وفقط وظیفه بین عبد وخدای تبارک وتعالی وظیفه روحانی تنها نیست، وهمین طور یک مذهب ودیانت سیاسی تنها نیست، عبادی است وسیاسی است وسیاستش در عبادات مدغم است، یعنی، همان جنبه عبادی یک جنبه سیاسی دارد.” (۲۲/۸/۵۷)

ُ”….پیغمبر اسلام تمام عمرش در امور سیاسی بود، تمام عمرش را صرف کرد در سیاست اسلامی وحکومت اسلامی تشکیل داد حضرت امیر( ع) حکومت اسلامی تشکیل داد حضرت امیر (ع ) حکومت اسلامی داشت وحکومتهای اسلامی می فرستاد این طرف وآن طرف، اینها سیاست نبوده است ؟! …ما مکلفیم در امور سیاسی دخالت کنیم، مکلفیم شرعا همانطور که پیغمبر می کرد وهمانطور که حضرت امیر می کرد.” (۱۰/۴/۶۰)

 

پیغمبر اکرم کدام روز نشست همینطوری فقط مسئله بگوید، کاری به کار جامعه نداشته باشد؟ اینهائی که می گویند آخوند چه کار دارد به امور سیاسی، پیغمبر اکرم کدام روزش از مسائل سیاسب خارج بود؟ دولت تشکیل می داد، با اشخاصی که بر ضد اسلام، ستمگر بر مردم بودند، با آنها مبارزه میکرد جنگ می کرد …. مسئله دخالت در امور سیاسی از بالاترین مسائلی است که انبیا برای آن آمده بودند.  (۱۸/۶/۶۰)

بنا برمنطبق این طایفه که می گویند باید مسلمان در سیاست دخالت نکند و او را طرد می کنند، و لعن شاید بکنند، باید رسول الله را طرد کنند ! رسول الله پایه سیاست را در دیانت گذاشته است، رسول الله تشکیل حکومت داده است وسایر خلفای اسلام تا آنجائی که به انحراف کشیده نشده بود،در صدر اسلام،باید همه آنها را نفی کنند…برای اینکه آنها دخالت در سیاست می کردند.سیاستی که در صدر اسلام بود یک سیاست جهانی بود.پیغمبر اسلام دستش را دراز کرده بود  در اطراف عالم وعالم را داشت دعوت به اسلام می کرد ودعوت می کرد به سیاست اسلامی وحکومت تشکیل داد…. ایران بحمدالله الآن  اکثریت قاطع اهل علمش در سیاست دخالت می کنند،در امور اجتماعی دخالت می کنند وآن چند تائی که آن ته ماندند،از دربار ماندند،آنها دیگر از شان کاری نمی آید.”۱۲/۱۰/۶۱

 

18دسامبر/16

انتخابات ازنظر اسلام وقانون اساسی

قسمت نهم

حجه السلام یحیی سلطانی

تبلیغات انتخاباتی

 

تبلیغات انتخاباتی از جمله مسائل بسیار مهم که باید مورد توجه قرار گیرد،مسئله تبلیغات انتخاباتی است که باید باروشی عقلائی واسلامی انجام یابد. در گذشته توضیح دادیم که هدف اسلام در مسئله حکومت،حاکمیت دادن به صالحان است ومهمترین وظیفه ای که در این رابطه امت اسلامی برعهده دارد “انتخاب اصلح ” است. بنابراین تبلیغات انتخاباتی باید به گونه ای صورت بگیرد که نیروهای کاردان ومؤمن،جذب صحنۀ انتخابات شوند وملت با دقت کافی بتوانند اصلح را تشخیص دهند واو را انتخاب نمایند. جذب نیروهای شایسته ومؤمن :یکی از کارهای لازم برای استحکام وبقای یک حکومت،جذب نیروهای شایسته وبه کار گماردن آنان است.وهمانطور که قبلا اشاره کردیم افراد مؤمن و با تقوی تااحساس تکلیف نکنندو خود را در مقابل اسلام مسئول ندانند،ریاست های پر مسئولیت را نمی پذیرند وبه طوری که از سخنان علی (ع)درخطبۀ شقشقیه استفاده می گردد، اگر ملت به افراد صالح پیشنهاد قبول مسئولیت نکنند وبه آنهاا قول وفاداری ندهند،تکلیف شرعی برای آنها مسلّم ومنجزّ نمی گردد. بنا براین تنها راه جذب نیروهای صالح ومؤمن،این است که امت اسلامی درهر منطقه،افراد دانشمند،کاردان ولایق را شناسائی کنند ودرموقع لزوم به سراغ آنها بروند وبا اصرار  از آنها بخواهند تامسئولیت ها را  قبول نمایند، ودر انجام این رسالت ابتدا مطلب را با صالحترین افراد یادشده در میان بگذارند واگر او عذر قابل قبولی داشت،افراد را برای قبول مسئولیت آماده کنند. این شیوه ای که در دنیا مرسوم شده است که از بین افراد داوطلب که خود را کاندیدا کرده اند، یکی از آنها انتخاب می گردد بدون اینکه قبلا بوسیله ملت شناسائی شده باشد، معمولا نتیجه ای را که اسلام در نظر داشته به دست نمی دهد،زیرا چه بسا افراد لایقتر که مانند گنجی پنهان درکنج ویرانه ای باشند ودیگران،به میدان آمده باشند. اگر افراد لایق خود را برای قبول مسئولیت آماده نکنند وملت هم به سراغ آنها نروند،این شیوۀ معمول سبب می شود که افراد لایق،گوشه گیر باشند وکارها در دست افراد فرصت طلب وموقع شناس باشد، واین موضوع یکی ازخطرهائی است که حکومت را تهدید  می کند و حداقل موجب کندی پیشرفت کارهای حکومت می گردد. سخنی با گردانندگان احزاب : یکی از کارهائیکه معمولا احزاب سیاسی انجام می دهند،این است که در موقع انتخابات،افرادی را به عنوان کاندیدای مورد اعتماد خود به مردم معرفی می کنند وبرای آنها تبلیغ می نمایند.بنظر می رسد در رابطه با این مسئله،رعایت دونکته برای مسئولین احزاب لازم و ضروری است :نکته اول این است که در معرفی کاندیداها صرفا باید صلاحیت فرد را در نظر بگیرند واگر وابستگی او به حزب یا گروه درنظر باشد واو را به علت این وابستگی تائید نمایند (درصورتیکه رقیب او که این وابستگی را ندارد،شایسته تر و لایقتر باشد ) این عمل از مرز عدالت اسلامی خارج است وهمان شیوۀ حزب بازی غربی است که ازنظام اسلامی به دور بیگانه است. امید است که اینگونه اعمال دراحزاب اسلامی راه پیدا نکند. نکتۀ دوم که رعایت آن بسیار ضروری بنظر می رسد:این است که مسئولین احزاب کارهای مجلس شورای اسلامی را در نظر بگیرند وبا توجه به کارهائی که باید درمجلس انجام بگیرد تعداد نیروهای لازم را شناسائی کنند و بکوشند تعداد کل افرادی راکه در سرتاسر کشور به عنوان کاندیدا معرفی می نمایند متناسب با نیروهای مورد احتیاج باشد. اگر در مجلس به افراد مختلف ومتخصصان گوناگون نیاز باشد،با دقت کامل نیازها بررسی شود و در مجموع،افرادی ازگوشه وکنارکشور و مناطق مختلف،جذب وتایید گردند که نیاز مجلس را برطرف نمایند. این مطلب بایک نوع همانگی در بین شاخه های احزاب،کاملاً امکان پذیر است. مثلا اگر در بعضی ازشهرستانهای افرادی را به عنوان متخصص در مسائل حقوقی وقضائی اسلام تائید نمودند،بکوشند در شهرستان های دیگرمتخصصین دیگر راجذب وتایید نمایند،وبه این طریق یک مجلس غنی وپرمحتوی به وجود بیاورند تا همۀ کارها با استحکام لازم وسرعت بیشتر انجام بگیرند. اگر این نکته را رعایت نکنندوهر شاخه ای بدون هماهنگی با شاخه های دیگر،فردی را از میان داوطلبان تائید نمایند چه بسا مجلس پس ازتشکیل،با کمبود نیروهای متخصص وتراکم نیروهای غیر لازم روبرو خواهد شد. طبیعی ترین راه برای تبلیغ تبلیغات به شیوه هائیکه درغرب معمول است –وقبل ازپیروزی انقلاب در ایران نیزمعمول بود- نادرست است،چراکه غالبا حقیقت را با شعارها وجوسازی ها سرپوش می گذارند وافراد با نفوذ که زر وزور بیشتری دارند انتخاب می شوند. درآن زمان ایران،همۀ فعالیت ها وجوش وخروش ها وتبلیغ ها ازطرف کاندیدا بود واو بود که می کوشید با هرشیوه ای که شده کرسی مجلس رابه دست بیاورد و به آرزوی خود برسد واگر افراد دیگری هم تبلیغ می کردند یا از کاندیدا پول گرفته بودند یا به فکر منافع آینده خود بودند وتوده ملت به این مسئله چندان اهمیت  نمی داد، در صورتی که رکن اساسی در این مسئله حساس ملت است وآنها هستند که برای  خود،نماینده انتخاب می کنند وسرنوشت خود را به دست آنها می سپارند وباید بدانند که انتخابات سرنوشت ساز است وباید آنرا با اهمیت تلقی کرد. طبیعی ترین راه برای تبلیغات این است که ستادهای تبلیغاتی انتخابات از طرف افراد متدین وفهمیده واندیشمند ملت بدون دخالت کاندیداها و نزدیکان آنها تشکیل گردد واداره کنندگان ستادها بدون کوچکترین اعمال غرض واعمال نظرهای خصوصی ازهمه کاندیداها دعوت به عمل بیاورند وبا حفظ احترام به همۀ آنها، برای آنها جلسات سخنرانی تشکیل دهند ودرآن مجلس،مشکلات کشور را در آن مقطع زمانی که او می خواهد متصدی امر گردد،مطرح نمایند تا کاندیدا در سخنرانی خود راه حل هائی راکه برای این مشکلات درنظر دارد، ارائه دهد ودر ضمن سئوال های گوناگون که توسط افراد،به گونه ای حساب شده طرح می گردد وکاندیدا پاسخ می دهد،میزان درایت واندیشه وکارآئی ومدیریت او بدست بیاید. پس ازسخنرانی ها وبدست آمدن میزان اندیشه کاندیداها با توجه به سابقۀ تقوی ودیانت آنان که از متن زندگی آنها به دست آمده است،افراد مسئول ستاد به شور وتبادل نظر بیندیشند وبدون هیچگونه تعارف ومجامله با حفظ ادب واحترام،نقاط ضعف وقوت هر یک را بگویند،مخالف وموافق صحبت کنند وسپس با اکثریت آراء،یک نفر را از بین آنها انتخاب وتائید نمایند وبرای او تبلیغ کنند.تبلیغات توسط کاندیداها : نحوۀ کار ستادهای تبلیغاتی کنونی که معمولا زیر نظر کاندیداهای تشکیل می شود ومخارج آنرا خود کاندیدا متحمل می گردد وبا عکس ها وپوسترها وشعارها با تمام قوا می کوشد تا همان کاندیدا را معرفی کند،از شیوۀ تبلیغات غربی گفته شده است وبه قول یکی از نویسندگان (مسئله انتخابات درکشورهای غربی کاری است شبیه کاری که مغازه داران برای فروش اجناس خودمی کنند هر چه مغازه دار درتبلیغات، مهارت بیشتری داشته باشد می تواند با انگشت گذاشتن برنقاط ضعف مشتریان –واستفاده ازروحیات آنها- جنس نامرغوب را به جای جنس مرغوب به آنان بفروشد). تبلیغاتی که توسط ستاد کاندیداها انجام می گردد،غالبا هدفی جز به دست آوردن پیروزی ندارد،از این جهت اگر به شیوۀ معقول هم تبلیغ کند معمولا می کوشد نقاط مثبت وقوت کاندیدا را که موجب رغبت رای دهندگان می گردد، توضیح دهد واز توضیح دادن نقاط ضعف،از نقاط ضعف،از نظر ستاد تبلیغاتی، نقض غرض محسوب می گردد. کلاهی که در انتخابات برسر ملت ها رفته است بیشتر بر اثر پوشیده ماندن نقطه های ضعف  کاندیداها بوده است،واگر ازگروه تبلیغاتی هر کاندیدا انتظار داشته باشیم که آنها نقاط ضعف رقیب خود را بازگو کنند تا مردم آگاه شوند، این انتظار نامعقول ونادرست است،زیرا این عمل یک نوع اعمال غرض تلقی می گردد ودرجامعه آثار سؤ میگذارد. بنابراین تنها راه حل این معما وتشخیص دقیق کاندیدای شایسته این است که امر تبلیغات –همانطوری که شرح دادیم- دردست مردم بی طرف باشد تا بتوانند بدون اعمال غرض،با تجزیه وتحلیل ودقت روی نقاط ضعف وقوت کاندیداها،بهترین آنها رابشناسند واز آنها حمایت نمایند. یک مسئله فقهی واخلاقی: در مسئله تجزیه وتحلیل نقاط ضعف وقوت کاندیدا با یک اصل فقهی واخلاقی روبرو می شویم وآن این است که بازگو کردن نقاط ضعف مسلمان یک نوع غیبت محسوب می گردد و غیبت ازنظر اسلام حرام است و به طور کلی پی گیری وجستجو از عیب های مسلمانان در اسلام ممنوع است. اگر این اصل درعمومیت خود به طور کامل،در انتخابات رعایت شود وهیچیک ازعیبهای کاندیدا-اگر چه خطرناک باشد- برملا نگردد وپوشیده بماند،راه سؤ استفاده برای افراد خطرناک وفرصت طلب که می کوشند عیبهای آنها ازنظر توده مردم پنهان باشد- باز می شود!واگر این اصل به طور کلی رعایت نگردد وهمه عیبهای کاندیدا برای همۀ افراد رای دهنده بر ملا شود، چه بسا حیثیت وآبروی او از بین می رودوگاهی نیز موجب اشاعۀ فحشاء می گردد. در اینجا مسئله احتیاج به یک دقت فقهی دارد،زیرا به علت اهمیت خاصی که مسئلۀنمایندگی مجلس دارد،باید راه های سؤ استفاده حتی الامکان بسته شود وچون مسئله وکالت از امور مهمه است  باید اهمیت آنرا در نظر گرفت واز طرفی غیبت یکی از گناهان بزرگ است ونمی توان آنرا نایده گرفت،بنابراین مسئله،بسیار دقیق وظریف است وباید صاحب نظران با دقت آنرا مورد توجه قرار دهند. در استنباط این  نگارنده،رعایت تشخیص صلاحیت کاندیداها بسیار مهم ورعایت اصل حرمت غیبت نیز مهم است ولی درمقایسه با این دوتکلیف،شناختن دقیق کاندیدا  مهمتر بنظر می رسد،زیرا در دست گرفتن سرنوشت هزارها ومیلیونها مردم مسلمان ویا سپردن آن به دست افراد،کار ساده ای نمی باشد،همۀ شهادت ها وتلاش ها وفداکاریها برای ایجاد عدل اسلامی است وپیاده کردن عدل اسلامی بستگی به لیاقت ودیانت مسئولین دارد. رعایت میزان ضرورت ها. با توضیح بالا، ضرورت اقتضا می کند که نقاط ضعف کاندیداها-آن مقدار که به تشخیص صلاحیت آنها بستگی دارد- بازگو شود- مخصوصا نقطه هایی منفی از قبیل بی تقوائیها وانحرافهای عقیدتی و وابستگی های زیان بارسیاسی که خسارت های آن برای ملت قابل جبران نمی باشد.و در عین حال یک اصل دیگر فقهی را نیز باید در نظرگرفت وآن این است که ( الضرورات تقدر بقدرها)- ضرورت ها باید اندازه گیری شود واحکام ضروری به میزان ضرورت اجرا گردد ونه بیشتر. در رعایت این اصل، برملا نمودن همۀ عیبها،آن هم برای همۀ افراد رای دهنده ضروری بنظر نمی رسد. بلکه کافی است عده ای از افراد مؤمن وصاحب نظر که مورد اعتماد مردم هستند،مسئله را پیگیری کنند وهمانگونه که یادآور شدیم – بعد از شور وتبادل نظر ودقت کامل روی نقطه های ضعف وقوت،بهترین فرد را بشناسند وبه مردم معرفی نمایند بدون اینکه به دیگران بی احترامی شده باشد یا اسرار آنها فاش شده باشد. در اینجا است که وجود یک تشکیلات سازمان یافتۀ اسلامی برای امت اسلام ضروری بنظر می رسد وباید تشکیلات سازمان یافته با رعایت جمیع موازین شرع –مورد اعتماد مردم باشد تا اینگونه امور بر عهدۀ آنها گذارده شود.مجامع سازمان یافتۀ روحانیت وانجمنهای اسلامی واحزاب در خط اسلام می توانند بهترین نقش را در اینگونه موارد داشته باشند وهر تشکیلات می تواند هدایت کنندۀ توده های مردم بشد مشروط به اینکه ویژگیهای یک تشکیلات اسلامی راداشته باشد. امید است دریک فرصت مناسب بتوانیم در یک مقالۀمخصوص –به طور مشروح وگسترده – ویژگی های یک مجتمع تشکیلاتی اسلامی راشرح دهیم. دراینجا فقط به یک نکته دقیق اشاره می کنیم وآن این است که نقش اساسی یک تشکیلات سازمان یافته هدایت مردم وآشنا- کردن آنها به ایدئولوژی اسلام است، وگردانندگان آن تشکیلات در حقیقت هادیان توده ها محسوب می گردند وهر مسلمان آشنا به اسلام می داند که در اسلام –بلکه درکلیۀ ادیان الهی- امر هدایت برعهدۀ افرادی گذارنده شده است که آشناترین مردم به نظام الهی و با تقواترین آنها باشند. خدای تبارک وتعالی امر هدایت را برعهدۀ انسانهای آگاه ومعصوم قرار داده است وآنها نیز دانشمندان وارسته وبا تقوی را مسئول این امر دانسته اند. اگر افراد تصمیم گیرنده در راس اجتماعات (احزاب وانجمنهای اسلامی) ودر همۀ شاخه های آن افرادی باشند که آگاهی ها وتقوای لازم راداشته باشند و از دیگران آگاه تر وبا تقواتر باشند، می توانند هدایت گر باشند والا هدایت آنها نمی تواند جامعه رابه سر منزل مقصود برساند وچه بسیار کارهائی که به علت ناآگاهی ویا بی تقوائی،به جای هدایت،اضلال باشد. تبلیغات نامشروع ونامعقول قبل از پیروزی انقلاب توسط گردانندگان ستادهای تبلیغاتی که از طرف کاندیداها تشکیل می شد بسیاری ازکارهای تبلیغاتی بود که به صورت نامعقول ویا نا مشروع انجام می گرفت که دراینجا به برخی از آنها اشاره می کنیم:

۱- بلندگوها درکوچه وخیابان به راه می افتادند وبا شعار مردم را به رای دادن به کاندیدای مورد نظر خود دعوت می کردند وگاهی نیز حس ناسیونالیستی وتعصبات قومی وقبیله ای مردم را تحریک می نمودند.

۲-عکس های رنگارنگ کاندیداها وپوسترهای متنوع به در و دیوارها نصب می شد واز کاندیدا همانند یک کالای تجارتی تبلیغ می کردند وبا انواع حیله های تبلیغاتی توجه مشتریان را جلب می نمودند.

۳- توجه افراد ذی نفوذ را به وسیله پول یا وعده های شیرین جلب می کردند واز این راه تعداد زیادی از آرای سفارشی را به خود اختصاص می دانند.

۴- وگاهی نیز عکسها وپوسترهای دیگران را پاره می کردند   تا اثری از تبلیغات رقیب بردیوار نباشد وپیروزی خود را ازراه شکست رقیب بدست بیاورند. بعضی از اینگونه کارها (مانند پاره کردن اعلامیه های دیگران وتحریک تعصبات مردم) نامشروع وبقیه آنها نامعقول است،زیرا تبلیغات باید به گونه ای باشد که مردم را به دیانت وکارآئی کاندیدا آشنا نماید وعکس ها وشعارها وپوسترهای متنوع نمی تواند این رسالت را انجام دهد واین گونه کارها را اگر به علت تبذیر واتلاف غیر صحیح اوراق کاغذها ومالها،نامشروع ندانیم قطعا نامعقول است. تقلب درانتخابات : یکی از کارهائی که در گذشته انجام می گرفت تقلب درانتخابات بود ودر بعضی از انتخابات آرای تقلبی یا تقلب در قرائت وشمارش آرا نقش بسیار مؤثری درشکست و پیروزی افراد داشت. باید دانست که در جمهوری اسلامی هر گونه تقلب برخلاف قانون حکومت اسلامی وحرام مسلم است وعلاوه بر اینکه حرمت شرعی وتکلیفی دارد  در بسیاری از موارد ازنظر فقهی موجب بطلان وکالت می گردد واگر نماینده ای با رای مؤثر تقلبی انتخاب گردد وکالت او باطل وشرعا ضامن حقوقی است که از مجلس دریافت می کند. انشاءالله شرح بیشتر این مسئله را با توضیح وکالت از دیدگاه فقه اسلامی در قسمت بعد بدنبال می کنیم. باید امرتبلیغات در دست مردم بی طرف باشد تا بتوانند بادقت وبدون اعمال غرض،بهترین کاندیداها را بشناسند واز آنهاحمایت نمایند. ادامه دارد

 

18دسامبر/16

آیت الله صانعی دادستان کل کشور در مصاحبه ای مهم با پاسدار اسلام

فعالیتهای انجام شده _کمبودهای قضائی – مسئله قضا وبازسازی فالأعلم یعنی چه وکیست – سیستم قضائی فعلی – ملاک انتخاب قضات

س- به طور کلی برای بهبود وضع قضائی کشور چه تصمیمهائی گرفته اید؟

فعالیتهای انجام شده

ج – بسم الله الرحمن الرحیم. اولین تصمیمی که ما عملاگرفتیم و در گفتگوهای بین دوستان هم این تصمیم گرفته شده فعالتر  نمودن خود شورای عالی قضائی است . چون شورای عالی قضائی در راس قوه قضائیه قرار دارد وهرچه بیشتر کار کند، قوه قضائیه بهتر کار می کند. اعضای محترم شورای عالی قضائی سابق هم فعالیت داشتند، ولی به حساب اوائل انقلاب وبا مسئولیتهائی  که آن آقایان داشتند،نمی توانستند وشرایطشان اجازه نمی داد که فعالیت زیادتری داشته باشند. ولی ما چون در یک شرایط خاصی قرار گرفته ایم فعالیتمان را بیشتر کردیم و تا کنون که حدود پنجاه روز از نصب بنده برای این عنوان (دادستانی ) میگذرد، شورای عالی قضائی در حدود سی جلسه داشته است، جلساتی چهار،پنج ساعته و در این جلسات هم تصمیمات زیادی گرفته شده :بیشتر استانهای مملکت تشکیلات قضائیش پیاده شده و مورد بررسی قرار گرفته است وبدنبال این جمله امام که فرمودند :حال فعلی افراد، معیار است نه حال سابق پرونده های قضائی که باز خرید  یا بازنشسته شده بودند.- چه در دادسراها وچه در دادگاهها ی عمومی – برای عمل شدن به پیام امام آن پرونده ها را رسیدگی کردیم، تجدید نظر- بدنبال پیم امام- دیدیم بعضی از اینها باید برگردند چون می توانند خودشان را با نظام قضائی جمهوری اسلامی هماهنگ کنند وعدّه ای از آنها برگردانده شدند واین روزها ابلاغ – هایشان دارد صادر می شود وبه مراکزی می روند برای اینکه کار کنند. البته معمولا اینها بعنوان مشاور یا بعنوان داد یار وباز – پرس هستند وبعنوان قاضی که حکم بدهد کمتر هستند چون در سابق هم اینها معمولا قاضی دادگاه نبودند ولی خود سمت مشاورت هم یک سمت بالائی است که ما از اینها استفاده می کنیم،چون ما درقوانین فعلی به مشاور نیاز داریم. قدم دوم این کاری است که مجلس انجام داده و دارد انجام می دهد،یعنی تصویب قوانین قضائی اسلام،که بسیاری از این قوانین نوشته شده است وما مرتب به دوستان وآقایان روحانی یی که در دادگستری هستند سفارش می کنیم که به این قوانین  عنایت داشته باشند ودر حکمهایشان به این قوانین استناد کنند وتلاش کنندکه حکم را مستند به  این قوانین قرار بدهند، چون  این قوانین، قوانینی است که از مجلس شورای اسلامی گذشته است،زیر نظر حقوق دانان شورای نگهبان از جهت مخالف نبودن با قانون اساسی،واز نظر مخالف نبودن با شرع نیز از نظر فقها گذشته است وعلی القاعده باید  به آنها عمل شود وما مرتب به دوستان سفارش می کنیم، حتی جزوه ها ونوشته های رسمی دادگستری وروزنامه های رسمی دادگستری را هم گرفتیم وکاری که در ظرف این چند روز انجام دادیم مرتب برای قضات می فرستیم وقضات رابیشتر     متوجه شان می کنیم که به این قوانین رابیشتر  متوجه شان می کنیم  که به این قوانین عمل کنند….کار سومی که ما انجام دادیم این بود که روی آن بخشنامه شورای نگهبان زیاد تکیه کردیم، چون شورای نگهبان دوتا بخشنامه داشت بعد از آن پیام امام: بخشنامه اول این بود که مقداری از قوانین خلاف شرع که ” بین الغی” بود در قوانین سابق، فقهای شورای نگهبان بطلان آنها را اعلام کرد. از باب نمونه آن قوانین برای زنای محصنه زندان قرار داده بود،در حالی که در اسلام برایش رجم قرار داده شده است،وهمچنین برای عمل لواط –مثلا – زندان قرار داده بود،در حالی که اسلام انواع واقسام مجازاتها را دارد که یکی از آنها قتل است،وحبس اصلاً جزو مجازاتهایش نیست،یا در زنای بدون احصان باز همین جور. این گونه مواردکه “بین الغیّ” بود،فقهای شورای نگهبان در نامه اولشان –بعد از آن پیام امام – نوشتند وما اینها را اعلام  کردیم،وبقیه مقررات مملکت به حکم ضرورت باید عمل بشود با قوانینی جایگزینش بشود ویا خود شورای نگهبان اعلام بطلان کند. نامه دومی را فقهای شورای نگهبان نوشتند بدین مضمون که عمل به مقررات جایز است مگر آنچه خالف صریح رساله امام امت از تحریر الوسیله  یا توضیح المسائل باشد،بدنبال این دو نامه ما کار کردیم ومحاکم رابیشترمتوجه کردیم که این دو نامه را باید مورد عنایت قرار داد، وکمتر موردی ما پیدا می کنیم درقوانین که مخالفت صریحی بافتوای امام امت داشته باشد به غیر از مسائلی که بطلانش اعلام شده است در رابطه با مسائل حدود  وقصاص،که اینها رافقهای شورای نگهبان هم بطلانش اعلام شده است در رابطه با مسائل حدود وقصاص، که اینها را فقهای شورا ی نگهبان هم بطلانش را اعلام کردند شاید ما در سراسر قوانین فعلی – با توجه به آنچه که باطل شده وبا توجه که جایگزینش آمده است یک قانون “بین الغیّ” ی را پیدا نکنیم ، حتی در مثل قانون مالک ومستاجر مغازه ها،که ممکن است بعضی ها فکر کنند که بر حسب قوانین سابق، اگر کسی مغازه ای را اجاره کرده است مالک حق ندارد این مستاجر را بیرونش کند واگر خوایت بیرونش کند تحت یک ضوابطی باید حق پیشه ای به او بدهد،برخی ها فکر می کنند این خلاف فتوای صریح امام است،در حالی که نه خالف فتوان صریح نیست، مخصوصا درنامه فقها آمده :”نص فتوای امام”است.به حساب اینکه ممکن است همین قرار دادهای عقلائی وعرف وعادت شرط باشد واز شروطی باشد که عقل بر او بنا نهاده شده است. از طرفی ممکن است این آقای مستاجر حق السلطنه مالک را خریداری کرده باشد، اگر حق السلطنه اش راخریدرای کرده باشد مالک نمی تواند بدون رضایت او به دیگری اجاره بدهد.از طرفی ممکن است بیرون کردن این مستاجر باعث عسرو حرج و بدبختی آن مستاجر مغازه بشود او با یک عائله ای از اینجا زندگیش اداره می شود،قانون عسرو حرج درکنارش می آید، قانون “لاضرر”در کنارش می آید. حتی در این موقع هم ما نمی توانیم بگوئیم خلاف صریح فتوای امام است،چون یک جا امام می فرماید : مالک حق دارد مستاجر را بیرون کند وبعد از آنکه زمان اجاره تمام شد ماندن این مستاجر بدون رضایت مالک خلاف شرع است، ولی همان امام می فرماید: شرایط ضمن عقد،لازم الوفاست،همان امام،شرطی که بصورت بنائی باشد آن را شرط می داند وقبول دارد ولذا آن مسئله بهره بانکها که مطرح بود شرط ذکری نیست بلکه شرط بنائی است واین بعنوان یک شرط،پذیرفته می شود. این راهم ما به دوستان تذکر دادیم وتوجه دادیم به دوستان که شاید خلاف وحرمتی پیدانشود، اگرجایی پیدا شد اعلام کنند تا با فقهای شورای نگهبان تماس گرفته شود وآنها حرمتش رااعلام کنند، وما خود سرانه حرمتش را اعلام نکنیم. قدم دیگری را که برداشتیم این بود که ما طرح بازرسی ویژه را تصویب کردیم وبدنبال این  هستیم   که نیرویش را پیدا کنیم. این بازرسی ویژه،افرادی هستند که می توانند  از طرف شورای عالی قضائی به دادسراها وبه دادگاهها سربزنند واگر خدای ناخواسته یک جا تخلفی باشد،آن تخلف را گزارش بدهند وبدنبالش متهم تحت پیگردی قرار بگیرد که مستحق آن است. قدم بعدی فعال نمودن محکمه انتظامی قضات بود که برای آنجا دادستان وافرادی  قرار داده شد که با این فعال نمودن همان محکمه انتظامی قضات وبا دادگاهی که قاضی اش از طرف مقام رهبری نصب شد،این هم یک مقدار کمک کرد.

س- گفته می شود که نیاز قضائی کشور بیش از امکانات موجود در دستگاه های قضائی است،لذا تعداد پرونده هائی که روزانه رسیدگی می شود کمتر است از پرونده هائی که وارد می شود، برای برطرف کردن این کمبود،چه برنامه ای دارید ؟

کمبودهای قضائی وراه حلها

ج – این مشکلی است که باید پذیفت،از باب نمونه برایتان عرض کنم : در استان مشهدآنچه که الان دارد حدود صد وچند نفراست، در حالی که حدود نود نفردیگر نیاز هست یعنی  میشود گفت پنجاه درصد مورد نیاز وجود دارد  وپنجاه درصد مورد نیاز نیست تازه استان مشهد استانی است که می توانیم بگوئیم نسبتا  در دادسرا ودر دادگاه هایش قاضی بهتر وزیادتر از بقیه استانها بوده است. در بقیه استانها هم با همین مشکل روبرو  هستیم وسرّش هم این است که طبق قوانین فعلی ونظام جمهوری اسلامی، قاضی باید دارای  شرط عدالت باشد واین شرط  عدالت یک مرحله عالی از انسانیت  است. در برخی ازقضات امکان دارد این شرط نبوده یا در  بعضی اصلاً نبوده است،اینها کنار رفته اند. جهت دوم اینکه در قوانین کیفری الان، مسئله تعزیر وجود دارد، مسئله حکم به جَلد هست، حکم به قطع هست. برخی از مردم ما از نظر فرهنگی نمی توانند بپذیرند که غیر روحانی این حکم را بدهد  می پذیرند، روحانی   وقتی که حکم بدهد دستش هم قطع بشود می پذیرد، اما غیر روحانی وقتی که حکم بدهد  – ولو این غیر روحانی هم آدم خوبی باشد –اما یک مقدار پذیرشش برایش مشکل است. این است که در دادگاههای کیفری کمتر می شود قاضی را غیر روحانی قرار داد. به سراغ دادسراها هم که می رویم آنجا همین مسئله مطرح است،مردم معمولا می خواهند دادیار وباز پرسشان روحانی وطلبه باشد. بدنبال این، برخی از این قضات نتوانستند قاضی باشند بلکه سمتهای دیگری به آنان واگذار شد وما با کمبود قاضی روبرو شدیم. البته این عده از آقایان که مشفول  کارند،خوب کار می کنند وبا توجه به همه این کمبودها،در تهران در سال گذشته هر روز ۳۵ پرونده از زندانیها به دادگاه می آمد وتعیین تکلیف می شد،اما امسال بحمدالله دو برابر است،یعنی هر روز هفتاد پرونده از زندان به دادگاه می اید وتعیین تکلیف  می شود.و در شهرهای دیگر هم همین جور است،چون  در دادگاه  ها قضات متعهد،روحانیون  عزیزی هستند که تلاش  می کنند وخوب کار می کنند ومقداری ازآن قوانین   دست وپاگیر هم در دادگاهها مطرح  نیست بلکه از بین رفته است،مثلا در دادگاهای کیفری آن کسی که شاکی است ولو ضرر وزیان را در  بازپرسی مطرح نکرده باشد،همان جا نزد آقای قاضی شرع می تواند مطرح کند، در حالی که دیروز چنین چیزی برایش ممکن نبود،بلکه امروز می تواند شکایت ودعوا را درمرحله اول در دادگاه مطرح کند. اما اینکه چه راهی را باید اتخاذ کرد ؟ راهش راقانون معین کرده است وامام هم فرموده اند، روحانیون دیگر هم فرموده اند :تنها راه،منحصر است به اینکه روحانیون عزیز، فضلای محترم وطلاب ارجمند بیایند ودر کادر  قضائی  برای رضای خدا خدمت کنند وطبیعی است که باید بیایند برای اینکه وقتی ما پذیرفتیم انقلابی را، پذیرفتیم که قوه قضائیه ودادگستری باید اسلامی  بشود،وهنگامی که پذیرفتیم آرزوی دیرینه سیزده قرن مسلمانان امروز عینیت پیدا کرده است،چاره ای جز این نیست که باید روحانیون متعهد بیایند،گرچه تعدادی آمده اند ولی بیشتر باید بیایند واین کار را بر بسیاری از کارها مقدم بدارند، چون اگر قوه قضائیه درست شود،هشتاد در صد مفاسد از بین می رود، واگر قوه قضائیه – خدای ناخواسته – درست نشود مفاسد سر جایش می ماند، وکسانی اگر عیبی را در قوه قضائیه می یابند،بهتر است به جای اینکه عیب را مطرح کنند،خودشانرا آماده سازند برای اینکه درقوه قضائیه کار کنند، چون امروز محیط بازی است وقانون طلبه ای که دروس سطح را تمام کرده باشد، او را به عنوان دادیار ویا دادستان می پذیرد در حالی که در رژیم گذشه برای دادستان شدن یا برای دادیار شدن شرایط سختی بود که قضات سابق متحمل می شدند،واگر طلبه ای دو سال درس خارج خوانده باشد می تواند قاضی بشود در دادگاههای حقوق،مدنی خاص وکیفری واگرده سال درس خارج خوانده باشد میی تواند در دیوان عالی کشور –عالیترین مقام قوه قضائیه – وارد شود. اخیرا هم در دفتر تبلیغات اسلامی قم هیاتی انتخاب شده اند برای اینکه دوستانی راکه مایلند به دادسراهابیایند،اینها را معرفی کنند به شورای  عالی قضائی تا بری رفتن به دادسراها آماده شوند. علاقه به نظام جمهوری اسلامی هر چه بیشتر باشد،باید علاقه به کار کردن در قوه قضائیه زیادتر شود.این کاری است که ما می توانیم انجام بدهیم وقانون هم گفته است وما می توانیم وباید مقدماتش را فراهم کنیم، اما دیگرآقایان روحانیون وفضلا وطلاب عزیر چه جور مصلحت بدانند وچگونه بیایند آنرا نمی دانیم ولی اجمالا هر گاه امام پیامی می دهد سیل فضلا وطلاب به طرف قوه قضائیه سرازیر می شود حتی پیر مردها،مقدسها هم می آیند وتنها سخنشان این است که چون امام فرموده است می ائیم امیدواریم  خداوند سایه امام را بر سر امت مسلمان مستدام بدارد.

س- از نظر اسلام،تفاوت انتقاد سازنده با سخنان توطئه آمیز چیست ؟ و آیا قوانین قضایی معیاری برای تشخیص این دو موضوع معین کرده است وحدود انتقاد سازنده چه می باشد؟ انتقاد وانتقاد کننده

ج- انتقاد سازنده به این صورت در قوانین قضائی چیزی در باره اش مطرح نبوده است، اما ما خودمان اگر بخواهیم بفهمیم انتقاد سازنده  وانتقاد غیر سازنده چیست ؟ باید فکر بکنیم که اولا چرا انتقاد می کنیم،آیا در انتقاد خود غرض شخصی داریم یانه؟ این از نظر وجدان خودآدم.ولی ما اگر بخواهیم  بفهمیم که تا چه اندازه این آقا در انتقادش راست می گوید  وآیا انتقاد او سازنده است یا نه،باید ببینیم آیا مراحل قبلی راطی کرده است یا نه، چون انتقاد سازنده مرحله قبلی دارد وآن اینکه به خود طرف تذکر  بدهد،اگر این مرحله قبلی را طی کرده وبه طرف تذکر داده است  بعد از تذکر به او باید به مسئول مراجعه کند. قرآن می فرماید :

” لا یحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم “، این مظلوم است که باید به آن کسی که می تواند رفع  ظلمش را بکند مراجعه نماید واگر حقوق جامعه است ودلش برای جامعه می سوزد باید به مسئولین جامعه مراجعه کند بنابراین مراجعه به خود شخص ومسئول در مرحله قبل است،اگر می گوید دسترسی به آنها نداشتم، لذا در مجله یا در روزنامه مطرح کردم یا در اجتماعات گفتم اینجا باز این آدم که می گوید من دسترسی نداشتم وآنجا آوردم،اگر خوبی های آنها را هم تذکر بدهد وبگوید من دسترسی نداشتم وآنجا آوردم،اگر خوبی های آنها را هم تذکر بدهد و بگوید این آقا یا این نهادی که من به ان اعتراض دارم این مقدار خوبیها را هم دارد،تقدیر وتشکر هم از او بکند،شرایط را هم ملاحظه کند و بعد حرفی را بزند وبه گونه ای حرف بزند که دشمن ازآن برداشت بد نکند،این چیزی است که می تواند معیار معین ومشخص باشد، وبالاتر از همه گوینده است،اگر کسی انتقاد سازنده دارد باید اول خودش را جوری قرار بدهد که وقتی حرف می زند حمل بر غرض شخصی نشود. این جانب بارها با دوستانی که مراجعه می کنند برای بارها با دوستانی که مراجعه  می کنند برای بعضی از مسائل، میگویم :شما این مسائل کلی را به فقیه بزرگوار،حضرت آیه الله –العظمی آقای منتظری برسانید،به ایشان مطالب را بگوئید وتذکر بدهید تا ایشان وقتی به مسئولین دولت بگوید- از رئیس دولت گرفته تا هرفرد دیگر –هر چه را بگوید هم جامعه می پذیرد که این دشمنی وغرض خاصی ندارد،وعلاقمند به پست ومقام نیست،وبرای خدا دارد می گوید،هم خود طرف می پذیرد که این برای خدا دارد می گوید وهم افراد بهتر وبیشتر تحت تاثیر قرار می گیرند، چون می یابند که خود این شخص دلسوخته انقلاب است، کسی است که صدمات خورده است برای اسلام وانقلاب زندان رفته است برای اسلام وانقلاب زندان رفته است شلاق خورده است برای اسلام وانقلاب،عزیرترین فرزندش را برای اسلام وانقلاب داده است والان همه وقتش را صرف انقلاب واسلام می کند، این خیلی طبیعی است که حرفش اثر  می گذارد. اما فلان آقا باشد،داد هم بزند مردم از او نمی خرند، چون او را نمی شناسند. مهمترین عاملی که می تواند انتقاد را معلم کند که سازنده است یا نه، اینکه خود گوینده چه وضعی در جامعه دارد،هر انتقاد کننده ای اول باید مقدار خود و ارزش خود را در جامعه بیابد،نظر مردم نسبت به خودش بیابد، بعد که نظر مردم را نسبت به خودش یافت،آنوقت حرفی بزند وگرنه اگر به خیال خودش انتقاد هم می کند برای ساختن، بداند که دارد کار بدی می کند چون مردم را دارد به جان هم می اندازد وانتقادش اثری نمی کند وطرف را همبه لجبازی وامیدارد. بعضی از این لیبرالها که الان انتقاد می کنند،ممکن است درصد سخن، یک سخن آنها هم درست باشد که “من حیث لا یشعر”یک حرف درستی زده باشند اما همت یک حرف درستشان هم به عقیده ما مضر است، چون مردم دیگر اینها را نمی پذیرند،مردم می دانند اینها وقتی قدرت دستشان بود چه کردند، وبر سر این ملت چه آوردند وبا آمریکا چه جور رفتار می کردند،رفتاری همراه با رفاقت و دوستی،وقدرت که دستشان بود چه کردند وسرد مدارانشان کجا رفتند: یا محکوم به اعدام شدند.این را آدم باید بگوید که آنوقتی هم که انتقاد می کند،این انتقاد ولو آن مقداری هم که درست است سازندگی نیست وخود او هم اگر قصدش سازندگی باشد باید صرف نظر کند،چون حرفش وقتی پذیرائی نداشته باشد گفتنش جز ایجاد اختلاف چیز دیگری را ندارد. اگر کسی انتقاد سازنده دارد باید اول خودش راجوری قرار بدهد که وقتی حرف می زند حمل بر غرض شخصی  نشود، وبرای رضای خدا انتقاد کند.

س- گاهی مسئولین بازسازی، افرادی را از کار برکنار می کنند واگر اعتراض کنند، مدارکی را که علیه آنها دارند بعنوان اینکه محرمانه است ارائه نمی دهند،این عمل با این اصل که اسلام می گوید کسی که غیابا محکوم شده حق دفاع دارد ومی تواند شهود را جلب نماید چگونه توجیه می شود ؟

مسئله قضا وبازسازی

ج- مسئله باز سازی اسمش مسئله قضاوت است ولی در حقیقت قضاوت نیست. قضاوت عبارت است از فصل خصومتی بین طرفینی که دعوا دارند در یک حقی یا در یک مالی. ولی قانون باز سازی اینچنین نیست. قانون بازسازی قانونی است در این رابطه که نظام جمهوری اسلامی می خواهد افرادی را برای کار استخدام کند،لذا یک سلسله مقرراتی راگذاشته وگفته است ما با این مقررات افرادی را می پذیریم و بدون این مقررات افراد را نمی پذیریم،یعنی این آقایی که در زمان رژیم سابق استخدام شده است واکنون بازسازی می شود،این حقی به این حکومت ندارد،چون آنوقت رژیم طاغوت بوده است بعد که نظام جمهوری اسلامی آمده تا آن روزی که قبول کرده است بعنوان قبول وامضا پذیرفته می شود بعد قانون بازسازی که آمده می گوید از این به بعد ما اینجوری عمل می کنیم،یعنی در حقیقت یک عقد اجاره ای نبوده است که طرفین این عقد،اجاره را امضا کرده باشند،تا حالا این آقا بگوید که کسی که مرا اجاره کرده به من ظلم کرده است،اصلاً عقدی وقرار دادی نبوده است چون یک طرف،حق نداشته این قرارداد را ببندد،یعنی حکومت حق بستن این قرار داد را نداشته است،بنا بر این مسئله قضاوت نیست. از حالاحکومت می خواهد یک عده را استخدام کند،میگوید با این شرایط استخدام می کنم،هیات بدوی بیاید نگاه کند هیات تجدید نظر هم نگاه کند،هیات عالی هم نظر بدهد،با این شرایط استخدام می کنم. شرایط  تو اگر موافق شد با این شرایط،قبولت نمی کنم. اصلاً مسئله حق نیست،یعنی حتی اگر هم ثابت شود که این واجد شرایط  بوده است از نظر قانون مجلس باید به  کار گمارده شود نه از نظر مسئله قضا. قضا آنجایی است که دعوا سر حق یا سر ملکی باشد واین جا نه حق است ونه ملک.

س-در مسائل قضائی یا دیگر مسائلی که امام فتوی ندارند واحتیاط  می کنند،به نظر  شما، اینگونه موارد به چه شخصی  باید رجوع کرد؟

فالا علم یعنی چه وکیست؟

ج- می دانید که یک اصل در قانون اساسی هست که قاضی هر کجا قانون مدونی رانیافت،حکمش را نیافت نمی تواند ساکت بماند،باید به منابع مراجعه کند. منابع هم برای قضات مختلف است: یک قاضی، مجتهد است،خودش مراجعه می کند به کتاب وسنت وادله،ومطلبی را به دست می آورد. ولی بحث سر قاضی مقلد است واین قاضی مقلد یکی از منابع را فتوای امام میداند. حالا بحث این است که فتوای امام اینجا نیست. چند جور  ممکن است نباشد. یکی همین جور که فرمودید وآن این  است که امام با تامل واحتیاط رد شده است. یکی این است که اصلاً این فرع در رساله اما مطرح وبیان نشده است،و تا بخواهد استفتاء  کند از امام طول می کشد ومعطل می ماند. ویا معلوم نیست امام  هم جواب بدهد-از نظر شرایط خاصی را که دارد   در این مسئله –یا جواب ندهد. دیگر اینکه مثلا مسئله ای است که از امام اینجا ساکت مانده است یعنی امام فتوی شفاهی ندارد و استفتاء هم بکنید فتوا نمی دهد. در اینگونه موارد علی القاعده باید سراغ فالاعلم برود یعنی باید سراغ کسی برود که از بقیه آقایان دقتش وتحقیقش  زیادتر باشد. این را می گویند “فا لا علم.باید رعایت الاعلم فالاعلم را که توی رساله ها نوشته شده است بکند یعنی ببیند پس از اعلم، چه کسی از بقیه باسوادتر است، نه تنها در این جا بلکه در یک سلسله از مسائل فقهی دیگری که پیش می آید،همانجوری که فرمودید که یک مسئله ای می رسد در کتاب البیع یا کتاب الاجاره مثلا که امام آنجا با احتیاط رد شده است. البته  ما فقها وافرادی را داریم که اینها اهل  فتوایند برای ما محترمند اهل اجتهاد واستنباطند، اما آنچه را که بنده فکر می کنم – با معیاری که در اعملیت یکی مسئله سرعت انتقال را مطرح می دانم ودیگری دقت نظر واطلاعات وریشه یابی در مسائل را. اینها مسائلی است که در یک اعلم به نظر من مطرح است. مسئله اطلاعات فقهی درهمه ابعاد است،اطلاعات فقهی که می گوئیم در همه ابعاد یعنی اگر بخواهد در یک مسئله سیاسی نظر بدهد باید موضوع برایش روشن باشد،مسائل سیاسی گوشه وکنار را بداند ومطلع باشد.بولتن های خبری را بخواند،رسانه های گروهی خلاصه گیری بشود واخبارش به او داده شود یا خودش گوش بدهد تا بتواند در مسئله سیاسی نظر بدهد. و یا یک مسئله اجتماعی را می خواهد نظر بدهد، یک مسئله ثانوی را می خواهد  موضوعش را تشخیص بدهد، مسئله حکومتی را می خواهد تشخیص بدهد،این یک جور اطلاعات است. یک جور اطلاعات هم به اخبار واحادیث وکتب فقهی است. سرعت انتقال هم که روشن است معنا یش چیست؟ یعنی زود بتواند از مطلبی به مطلب دیگری برسد، از یک ضابطه ای زود بتواند منتقل بشود به مورد بحث ومورد مسئله. واما ریشه یابی :کسی که ریشه یا بیش در مسائل در این اعصار وقرون اخیره بی نظیر بود مرحوم آیه الله العظمی آقای بروجردی بود که ایشان در ریشه یابی مسائل فوق العاده بود آن جوری که اگر آقایان کتاب های مرحوم مطهری رامطالعه کنند،می بینند که مرحوم مطهری در ریشه یابی مسایل اخلاقی،اجتماعی، تاریخی وغیره چه حالتی دارد مرحوم مطهری در ریشه یابی مسایل اخلاقی، اجتماعی،تاریخی وغیره چه حالتی دارد مرحوم مطهری (ره) وقتی که یک مسئله تاریخی را بحث می کند یا می نویسد آدم را می برد در همان زمان،گویا آدم رفته دوهزار سال قبل، هزار سال قبل،اینرا  ما می گوئیم ریشه یابی ومرحوم آیت الله العظمی بروجردی (ره) در ریشه یابی اینجور بود، چه در مسائل اصولی وچه در مسائل فقهی،وکسانی که بیشتر درس ایشانرا درک کرده باشند وبیشتر عنایت به درس ایشان داشته باشند،اینها را ما می توانیم بگوئیم در ریشه یابی فوق العاده هستند ودر ریشه یابی بر دیگران مقدمند وبرترند. با این خصوصیات که لازمه یک کسی است که ما می خواهیم در احتیاط ها به او مراجعه کنیم، بنده با آن شناختی که از فقهای بزرگ و علمای بزرگ دارم این خصوصیات را بعلاوه خصوصیت اهتمام نداشتن به امر دنیا – که این باز از شرایطی است که دارای مراحل ومراتب است وهمه فقهاء ما نسبت به دنیا بی نظرند واهمیتی به دنیا نمی دهند اما اگر ما فقیه را هر چه بیشتر دراین حالت بیابیم آن شایسته تر و اولای به این است که از نظر تقلید مورد  قرار بگیرد – این شرایط را من در حضرت آیه الله العظمی آقای منتظری می یابم وخوب هم می یابم وبزرگان وفقهای دیگری که هستند اینها البته ممکن است از نظر اطلاعات،اطلاعات بیشتری داشته باشند اما آن مسئله ریشه یابی را که آقای بروجردی داشته،چون آنها کمتر از ایشان درسهای آقای بروجردی را دیده اند ودر زمانی که ایشان درسهای آقای بروجردی  را می دید شاید آنها گرفتار یک سلسله مسئل اجتماعی واداره امور مسلمین بودند وخوشان در یک حدی از  زعامت بوده اند اما آقای منتظری سالیان درازی درس آقای بروجردی را درک کردند و از این جهت واجد این شرط هستند وبا بقیه شرایط که روی هم بریزیم ایشان را می توانیم بگوئیم :کسی است که اعلم است ومی شود احتیاطات را هم به او مراجعه نمود ومی شود محل تامل ها را به او مراجعه نمود ومی شود در مسائل قضائی وحدود به او مراجعه کرد،بخصوص در مسائل قضائی و حدود ودیات که ایشان در این سنوات اخیره مورد بحث قرار  داده اند واضافه برآن سبک ورود به مباحث را هم مقداری از امام امت گرفته اند. چون امام امت در سبک ورود به مباحث وخروج از مباحث باز بین فقهای ما بی نظیر بوده اند. امام امت در اینکه چگونه یک مسئله ای را از روایات بیرون بیاورند وچگونه یک مطلبی را از ادله استخراج کنند،از این جهت از مرحوم بروجردی مقدم بودند ومن درس مرحوم آقای بروجردی را دیده بودم،درس امام امت را هم سالیان دراز رفته ام،ولی از این جهت امام را بر آقای بروجردی مقدم می داشتم ومسئله ریشه یابی ومسئله دقت در روایات را درسهای امام امت هم داشت واین از امتیازات درس امام است که همان اِه مرحوم آقای بروجردی را امام امت تعقیب می فرمودند ودر یکی دو سه مسئله است- که ظاهرا در تقریرات ایشان هم هست- اگر افراد بخواهند می توانند بفهمند که امام چگونه ریشه یابی می کرد، حتی در مسائل رجالی امام بحثی در بارۀ اصحاب اجماع دارند و وریشه مسئلۀ  اصحاب اجماع را وقتی بحث می کردند نوعا فضلائی که آنجا بودند،انگشت حیرت به دهان می گرفتند که امام در مسائل رجالی هم وقتی وارد می شود مثل آقای بروجردی وارد میشود همچنان که در مسائل فقهی وارد می شود. عرایضم را خلاصه کنم که :ایشان واجد آن شرایطی است که به عقیده اینجانب برای یک مرجع تقلید وبرای  یک انسان شایسته رهبری هست واز این جهت اشکالی نیست،در عین اینکه ما به همه علما وزعما با دیده احترام نگاه می کنیم و به همه آنها ارج می نهیم وهمه آنها را خدمتگزاران به اسلام وعالم اسلام دانسته و می دانیم. س- گفته می شود که سیستم قضائی فعلی،غربی است نه اسلامی،ودر اسلام دادستانی وجود ندارد وغیر ازقاضی کسی حق جلب متهم را ندارد،آیا برنامه ای برای تغییر سیستم قضائی دارید یا خیر؟

سیستم قضائی فعلی

ج- این اشکال اگر باشد، به قانون اساسی است چون در قانون اساسی دادستان و همچنین رئیس دیوان عالی کشور تصویب شده است یعنی پنج عضوی را که قانون اساسی بعنوان شورای قضایی تصویب شده است یعنی پیج عضوی را که قانون اساسی بعنوان شورای قضایی تصویب کرده است یکی دادستان است،یکی هم رئیس دیوان عالی کشور،سه نفر دیگر مجتهدان عادلی که با انتخاب قضات وبا شرایطی انتخاب می شوند. وقتی دادستانی در قانون اساسی هست یعنی دادسرا هم در قانون اساسی هست. این اشکال اولا به قانون اساسی است. نمی شود بگوئید دادستان بدون دادسرا،این مثل این است که بگوئید امام جماعت بدون ماموم. واما از نظر موازین اسلامی: از نظر موازین اسلامی،خیلی از این مسائل در اسلام نیست، این شبهه ای است که ممکن است یک کسی درباره رئیس جمهوری هم داشته باشد، در مورد نخست وزیری هم داشته باشد، وزیر کشور،وزیر بهداری،وزیر نیرو…..اینها هم در اسلام نبوده است این عناوین واین اسامی در اسلام نبوده اما منطبق است با موازین اسلام،بدین جهت که در راس همۀ امور،مقام رهبری است واو ولی امر است،یعنی قوه اجرائیه از آن او است، قوۀ قضائیه از آن اوست، قوۀ مقننه هم از آن او است. او است که باید هم قضاوت کند چون ولایت قضا برای فقیه است و ولایت اجرا هم برای فقیه است،ولایت شکل بندی قوانین کلی اسلام که قوۀ مقننه این کار را انجام می دهد،این هم برای فقیه است ولایت شکل بندی قوانین کلی اسلام که قوه مقننه این کار را انجام می دهد، این هم برای فقیه است.شکل بندی قوانین برای اداره امورمردم، این هم برای فقیه است،لکن مقام رهبری وفقیه که خودش نمی رسد همه این کارها را بکند او ولایت القضاو ولایت الاجرا هم برایش هست،آری،امیرالمؤمنین علی (ع) برخی از کارها را خودش انجام می داد،وبیش از امام امت درآن شرایط از نظر کار اجرایی کار می کرد ولی اولاً حکومت علی (ع)دریک محدوده بود وبا این شرایط مشکل امروز،رو برو نبود وثانیا او علی بن ابیطالب است علی بشر است،دیگران هم بشر، اما تفاوت اصلاً زیاد است وبقیه انسانهای والا  قابل مقایسه نیستند با علی ابن ابیطالب. تازه علی بن ابیطالب هم خودش مسئولین اجرا داشت،کسانی مانند مالک اشتر ومحمد بن ابی بکر داشت،پس منطبق با موازین اسلامی بودنش به این است که در اختیار مقام رهبری است، مقام رهبری خودش نمی رسد حالا که خودش نمی رسد،کارها را تقسیم می کند برای قوه قضائیه افرادی را می گمارد  که انها باز جوئی کنند،مطالبی را خلاصه کنند،دسته بندی کنند که وقتی می رود در دادگاه،همین مسائل دوباره در دادگاه هم مطرح می شود اما بصورت خلاصه بندی شده تا قاضی برسد. ما بااینکه دادسرا ودادگاه داریم، درعین  حال هنوز دادگاه های ما نمی رسند وپرونده ها دردادسرا تکمیل می شود، دادگاه نمی تواند پاسخگو باشد، وای به زمانی که دادسرا نباشد! این مطلب که فقط قاضی می تواند همه کارها را انجام بدهد بله، این در قوانین فعلی هم آمده ولی با جامعه ونیاز جامعه وفق نمی دهد. این اشکال شرعی ندارد، این آقا یک سری کارها را انجام می دهد،خلاصه گیری می کند، متهم برایش صادر می کند،بعد که خلاصه بندی شد هنگام حکمش می رود آنجا،یک مقدار کارها را این انجام داده کارهای مقدماتی را یک مقداری او انجام داده است. مثل اینکه قاضی حق دارد منشی بگیرد، توی کتابهای فقهی آمده است منشی مسائل را بنویسد، حالا این بازپرس و دادیار هم تقریبا به منزلۀ منشی آقای قاضی است،بله دادستان حافظ حقوق جامعه هم هست، امور صغار،امور غائبین،امور قاصرین وآنچه در رابطه با حق جامعه است، او مدافع حقوق جامعه است وتنها جنبه قضائی نیست، رئیس دیوان عالی کشور وقاضی جنبۀ قضائی دارد اما دادستان خودش حافظ حقوق جامعه است وباید اگر جایی حقی از جامعه از بین می رود،خودش بپا خیزد وبه عنوان نائب مردم قیام کند. در برخی از مسائل خود دادستان شاکی می شود.

س- ملاک انتخاب قضات بر چه اساسی است وتاچه اندازه یک نفر قاضی شرع باید علمیت داشته باشد؟

ملاک انتخاب قضات

ج – ملاک انتخاب قضات در قانون مجلس بیان شده است،ولی آنچه مهم است دو مطلب است: یکی عدالت ویکی علمیت. علمیت دردادگاهها حداقل دو سال درس خارج که جامعه مدرسین قبول کنند و بپذیرند که این دو سال درس خارج خوانده است ودر دادسراها،دوره سطح را طی کرده باشد ومعلومات عمومیش در حد دیپلم باشد.دانشجویانی که لیسانسیه قضایی دارند هم همینطور است،منتها آنها اول می آیند دادیار می شوند بعد بازپرس دادستان میشوند،آنوقت می توانند به مرحله قاضی دادگاه برسند چون قاضی دادگاه مرحله بالاتری است.مراحل قوه قضائیه این چنین است:دادیار،بازپرس،دادستان،قاضی دادگاه بعد قاضی دیوانعالی کشور،بعد رئیس دیوانعالی کشور. این سلسله مراتبی است که طی می کنند.آنهاباید واجد لیسانس قضائی باشند ومعمولا این قضات دیگر از این به بعد از حوزه های علمیه باید بوجود بیایند واین حوزه های علمیه اند که مسئول بوجود آوردن قضات اند وتا بحال هم حوزه علمیه قم وبرخی از حوزه های علمیه دیگر خیلی خوب کارکرده اند. دوستان وآقایان،فضلا وعزیزان  از روحانیون تلاش کردند ودارند تلاش می کنند،ایثار کردند وهمچنان که دادگاههای انقلاب را اینان اداره کردند، الان هم دادگاههای انقلاب را اداره می کنند،هم دادگستری ها را اداره میکنند وهم جا سخن از این است که رؤسای دادگستری روحانی باشد سخن از این است که قاضی،روحانی باشد،سخن ازاین است که دادیار روحانی باشد و این خواسته مردم وخواستۀ اسلام را روحانیت تا بحال خوب عمل کرده اند وامیدواریم در آینده بهتر از دیروزمان بتوانیم خواستۀ اسلام،امام امت ومردم درلباس عمل بپوشانیم.با دارابودن خصوصیات مرجعیت ومسئله ریشه یابی وخصوصیت اهتمام نداشتن به امر دنیا،می توان گفت: آیت الله العظمی منتظری کسی است که اعلم است ومی شود احتیاطات را به او رجوع کرد.  والسلام علینا وعلی عبادالله الصالحین

 

18دسامبر/16

پاسخ به نامه ها

اصفهان –برادر شیخ قهدریجانی :

خاله وعمه هر چه دور باشد بازهم محرم است بنابراین مادرشما خاله نوۀ خاله شما است وبا او محرم است،پس نوه خاله شما با مادر شما محرم است.

*اهواز –جبهه جفیر – برادر سرباز  ج- ی: مطلب شما راجع به امر ازدواج کاملاً صحیح است وپدر ومادرانی که برای پول،مانع ازازدواج دختران خود می شوند،باید جزء خیانتکاران اجتماعی به شمار آیند.ما امیداواریم ائمه جمعه وخطبا وگویندگان،بیش از این به این امر مهم توجه نموده و مردم را از عادات ورسوم جاهلیت بر حذر دارند.

* قم- برادر سیدابوالحسن سجادی : آیندۀ افغانستان بستگی دارد به اتحاد وهمبستگی رزمندگان مسلمان افغانی وبر گشتن جوانها افغانی که در کشورهای مجاور پناهنده شده اند،برای ادامه مبارزه وکمک به هم وطنان مسلمان خویش. شوروی از نظر ما بدون تجاوز به افغانستان نیزمحکوم است تا چه رسد به اینکه چنین جنایت بزرگی را بریک ملت مسلمان روا داشته است.

*لامرد- برادر سرباز غلامعلی انزلی اردستانی:

۱-کتابی که نام برده اید،چندان اعتباری ندارد ونویسنده اش شناخته شده نیست.

۲- تیمم بهر حال باشد می تواند بگیرد،زیرا اگر فرض کنیم هر دو دست او از بیخ قطع شده باشدوصورت او نیز مجروح باشد،باز هم می تواند جبیره ای برصورت بگذارد وصورت رابه خاک بمالد یا اینکه دیگری را وا دارد تا صورت او را مسح کند.

*فارغان بندر عباس-برادر غلامرضا باقرزاده :

۱- آن دوشعری که به امیرالمؤمنین نسبت داده اند از حرفهای بیهوده جاهلان است وساحت آنحضرت از این گونه سخنان پاک ومنزه است ولی مامعتقدیم که پیغمبر وائمه اطهار (ع) قبل از خلقت آدم وعالم انواری بودند در عالم قدس وآن مرحله ای است از وجود غیر از این مرحلۀ وجود د رعالم طبیعی وهیچ مانعی ندارد که چیزی در آن مرحله از وجود،مقدم باشد ودر این مرحله متاخر.

۲- شک نیست که مدفن ومرقد امیرالمؤمنین (ع) وزیارتگاه آن حضرت درنجف اشف است واما زیارتگاه های غیر معروف که به نام امامزادگان در جاهای مختلف دیده می شود.ممکن است برخی ا زآنها کسانی از اولیای خدا باشد،گر چه بسیاری ازدجالان وشیادان از آنها سؤ استفاده می کنند.

*قاین- برادر سید ابراهیم موسوی:

۱- خداوند در قرآن تصریح فرموده است که ما بیت المقدس راقبله اول تو قرار ندادیم مگر برای آزمایش مردم که ببینیم چه کسی از دستور تغییر قبله اطاعت می کند وچه کسی روی بر می گرداند “وما جعلنا القبله التی کنت علیها الا  لنعلم من یتبع الرسول ممن ینقلب علی عقبیه وان کانت لکبیره الا علی الذین هدی الله”/۲- نام پدر حضرت مریم،عمران است که مکرر در قرآن ذکر شده ونام مادرش “حنه ” است.

*سراوان بلوچستان – برادر محمد تقی مختاری : اشکال خود را به وزارت امور خارجه یا دفتر آقای رئیس جمهوری بفرستید.

*فریدون شهر – برادر سردار اصلانی:

۱- ملک لایبلی،یعنی ملک وسلطنتی که از بین نمی رود.

۲- ولایت تکوینی،قدرت تصرف خارجی است در اشیاء وهدایت تکوینی اموری است که در نهاد وفطرت موجودات زنده است که آنها را به کمال خود رهنمون است.

۳-ایمان وتقوی،با اطاعت از دستورات شرع مقدس وانجام فرائض وواجبات ومستحبات وترک محرمات ومکروهات،افزوده می شود.

۴- مراد اززندگانی دنیا که لهو ولعب است،مظاهر فریبندۀ آن است وگرنه خود این عالم،جای به فعلیت رسیدن استعداد ها وتکامل افراد است.

*آزاد شهر – برادر جواد ارسیلانی :همانگونه که شما متوجه شده اید،مسالۀ بسیار عمیق ودقیق است،ونه فقط بخش نامه ها بلکه همه مجله را گنجایش این بحث بطور کامل نیست، وناقص آن مفید نخواهد بود.بهتر است اینگونه ابحاث که قابل درک عموم نیز نمی باشد – در کتابهای مستقل نگاشته شود.موفق وپیروز باشید.

*آشجرد فریدن – برادر سعید رحیمی :

۱-اولین کسی که توسط پیامبراکرم (ص) به مدینه برای راهنمائی مردم فرستاده شد،مصعب بن عمیر بود.

۲- “بینه”یعنی امر روشن وواضح و در اصطلاح فقه یعنی شاهد وگواه.

۳- وقت ظهور امام زمان-عجل الله فرجه – بجز خدا – نمی داند.

*مشهد – برادر غلامعلی حلیمی :

برای دریافت پاسخ به سئوالات خود،به رساله توضیح المسائل امام مراجعه فرمائید

* گرگان – جابر آزاد مقدم:

پاسخ مفصل شما را حضرت آیت الله مشکینی درخطبه نماز جمعه دادند. وما درهر صورت امیدواریم درآینده نیز بحثی در این مورد داشته باشیم.

* تهران- برادر رضا خیر خواه :

پاسخ سئوالهای خود را در شمارهای گذشته مجله بیابید واما سئوال از کتابهای گوناگون،شما راتوصیه می کنیم به مطالعۀ کتابهای استاد شهید مطهری که خود دائره المعارف کامل وجامعی است.

* خواهر عذرا کمالی فرد:

می توانید با دفتر توحید قم،دراین باره مکاتبه نمائید.

*دزفول- برادر  هوشنگ قالوجه :

درهر جا هستید می توانید هم تحصیل وهم ازدواج بنمائید، واما انتخاب شغل بستگی به ذوق خودتان دارد.

* فردوس- برادر عباس محمودی:

با سپاس وتقدیر فراوان از محبت های شما،بغیر از مجله پاسدار اسلام،فعلا نشریه وکتابی نداریم.

*تبریز –برادر صمد پور:

اگر مساله شرعی دارید از دفتر استفتائات امام خمینی- قم سئوال کنیدواگر انتقاد ازیک ارگان دولتی دارید،به مسئولین امور بنویسید.ضمنا لازم به یاد آوری است که لازم است به مسائل با دید قانونی وواقع بینانه نگاه کرد نه بادید عاطفی.

*گرگان –برادر اصغر فلکی :

۱- فرق وجدان وروح راپرسیده اید،وجدان ندای فطرت است که ما را از بدیها منع وبه خوبیهادعوت می کند. واما روح جوهر وحقیقت انسان است.

۲- هرکس درهر جا از سوی انسان ستمگری بر جان خود احساس خطر می کند،باید از او تقیه کند وسخن وعمل خود را طوری ادا کند که خطر از او دفع شود،البته درجائی که خطر بر دین اسلام باشد،تقیه جایز نیست. تقیه موارد دیگری دارد، به کتابهای مفصل مراجعه کنید. ۳- دست دادن به هیچ کس حرام نیست مگر اینکه بعنوان ثانوی حرام شود مانند اینکه در آن ذلت وخواری مسلمین یا تایید کفار باشد. البته دست دادن مرد به زن اجنبیه وبالعکس حرام است.

۴- در روایت مشهوری میان خاصه وعامه،جناب ابوذر از پیغمبر اکرم(ص) می پرسد :انبیاء چند نفرند حضرت می فرمایند : ۱۲۴۰۰۰،سپس می پرسد : چند نفر ازآنها مرسلند،حضرت می فرمایند :۳۱۳ نفر. ۵- خداوند توبه آدو وحوا را –به نص قرآن –قبول کرد وآنها را بخشید ولی فرود آمدن برزمین،نتیجه طبیعی آن عمل بود واین خود شرحی دارد.

* حاجی آباد بندر عباس-برادر غلامرضا باقرزاده :

امیدواریم نهضت سوادآموزی هرچه زودتربه دیار شما آمده،عزیزان ماراازچنگال بی سوادی نجات دهد. مطمئن باشید که بسیاری از مشکلات شما که ناشی از فقر فرهنگی است،باریشه کن کردن بی سوادی حل می شود.

*نطنز- برادر حسین قاسمی :

کتاب “الغدیر”نوشته علامه امینی(ره) یا ترجمه آن،پرسشهای گوناگون شما را در این مورد پاسخ خواهد داد.

*لندن – برادر غ-ا:

اصول دین اموری است که هر کس به یکی ازآنها معتقد نباشد مسلمان نخواهد بود،واصول مذهب اموری است که اگر کسی در یکی از انها شک کند شیعه نخواهد بود واما ولایت فقیه قطعا چنین نیست زیرا،گر چه ماآن را با دل وجان می پذیریم واعتقاد داریم ولی برخی از علمای شیعه آن را در کلیت وفراگیریش نسبت به همه امور انکار دارند وبهر حال مطلبی است که باید با دلیل آن را اثبات کرد واصول مذهب از نظر اهل مذهب حاجت به استدلال ندارد. ضمنا ولایت فقیه استمرار امامت نیست بلکه در عرض امامت است زیرا ماهم اکنون معتقدیم که امام معصوم زنده است واو امام است وفقیه نایب او است واگر او را امام میخوانیم بمعنای لغوی آن است نه اصطلاحی که به امام معصوم گفته میشود – بنابراین ولی فقیه مانند ولی امری است که امام معصوم درزمان حضور برای شهرها ونواحی مختلف تعیین می کنند مانندجناب مالک اشتروامثال ایشان،نه اینکه ولایت فقیه درطول امامت ائمه واستمرار آنها باشد.

*بابلسر- خواهر سکینه قربانی :

هیچ دعائی واجب نیست بعد از نمازتخوانند،وهردعائی هم وارد شده است مستحب است نه واجب. ادعیه بعد از نماز که آن راتعقیبات نماز می نامند درمفاتیح الجنان ودیگر کتب ادعیه آمده است،مراجعه بفرمائید.

*مشهد – برادر سید ابراهیم زعفرانی :

مسالۀ ازدواج خواهران دانش آموز را باید با مسئولین وزارت آموزش وپرورش یا مجلس شورای اسلامی در میان بگذاریم.فرانسه –برادر امیر حسین جهانگیر :

۱- تکیه کردن امام جمعه به سلاح واجب نیست بلکه مستحب است،وفرقی نیست میان تکیه کردن به عصا یا سلاح،وخواندن سوره جمعه نیز مستحب است.بنابراین،با برادران اهل سنت می توانید نماز جمعه بخوانید ولی باید سجده برچیزهائی که سجده برآنها صحیح است بنمائید،می توانید برای این کار از سجاده های حصیری استفاده کنید.

۲- در بلاد کفر باید سعی کنید خوراک پاک وحلال بدست آورید. البته آن چه را که نمی دانید دست نجس به آن خورده است می توانید مصرف کنید ومحکوم به طهارت است، بجز گوشت که باید علم به تذکیه وذبح اسلامی داشته باشد.

*زنجان –برادر راغب علی رفیعی :

جنایات عناصر فاسد را به مقامات مسئول گزارش دهید. امیدواریم آنان نیز وظیفه خود را به نحو احسن انجام دهند.

* تهران –برادر حاج اسماعیل ادیبی :

برای حل اختلافات،به  دادگاه ها ومحاکم صالحه مراجعه نمائید. خداوند امور تمام مسلمین را اصلاح فرماید.

*پلدختر –برادر رزمنده ر. حق طلب :

برادر عزیز رزمنده وجانباز :همانگونه که خودتان متوجه شده اید،این احساس چیزی جزبدبینی و وسواس نیست. مطمئن باشید که درنزد خدا قرب دارید که موفق شدید در راه خدا جهاد کنید. به خودتان مطمئن و به رحمت خدا امیدوار وبه مردم خوش بین باشید. چه بسا کسانی که اعمال خلاف شرع وزشت انجام می دهند وبا کمال پرروئی در مجامع عمومی حاضر می شوند،شما که خودتان می دانید که گناهی مرتکب نشده اید،چرا از مردم خجالت بکشید؟! برای اطمینان قلب ودوری جستن ازشیطان روزی چند آیه قرآن بخوانید.

*آمل –برادر سلمان نوروزی،خواهر زهرا حسینی:

پاسخ خود را در مجله های گذشته بیابید

*اصفهان – خواهر اعظم حاج صالحی :

پرسش خود را به دفتر استفتائات امام قم ارسال دارید.

*تهران – برادر امیر –ن :

۱- معنای کلمه “جایز است” و”جایز نیست” بحسب موارد مختلف است :در مواردی که انگیزه عمل مطلوبیت خود آن است، اگر گفتید جایز نیست یعنی حرام است مانند خوردن وآشامیدن چیزی. و در موردی که انگیزه عمل ترتب  یک اثر وضعی مانند ملکیت است،اگر گفته شد”جایز نیست “یعنی آن اثر مترتب نمی شود مانند معاملات.و در موردی که انگیزه عمل، امتثال امر الهی است،اگر گفته شد”جایز نیست” یعنی به این  ترتیب انجام دادن عمل،باطل است وآن مطلوب شارع مقدس نمی باشد مانند نماز خواندن درلباس نجس.

۲- راجع به سئوال دوم ازدفتر استفتائات امام بپرسید.

۳- غنا آوازی است که با زیر وبم مطرب ادا می شود ومناسب مجالس لهو می باشد.

*برادر سید اسدالله آوائی :

۱- با پدر ومادر به هیچ وجه نمی توان نزاع وبد اخلاقی نمود،خداوند می فرماید “وان جاهداک علی ان تشرک بی مالیس لک به علم فلا تطعمها وصاحبهما فی الدنیا معروفا “. اگر بر تو فشار آوردند که به من مشرک شوی،آنها رااطاعت نکن ( دراین امر ) ولی دردنیا با آنها با نیکی رفتار کن.

۲- هرکس اصول سه گانه “توحید،نبوت و معاد ” را معتقد باشد مسلمان  است  ولی اگر کسی به یکی ازاین سه اصل معتقد نباشد یا اینکه ضروریات دین را منکر شود،کافر است.

* برادران و خواهران :

عبدالغفور ذوقی – تهران،نورالله ولی نژاد –قم، عبدالله هدایت –کلیشاد ف- ص- رشت، شهین موادی – اسلام –آباد غرب، محمدبابائی – گرگان – رمضان مرزناکی- بابل، فریبا برغمدی – تهران، احمد اسدی – خرامه فارس، مینو سروش، غلامعلی نسائی – گرگان، رضا حدادی –میمه، مهدی انوری- شهر کرد، قاسم پهلوانی-مشهد، ولی الله براتی- اراک، منوچهر فعال- تبریز،طوفان پرموز- نور آباد ،محسن انصاری – مشهد،محمد باقر خانی – کازرون،سیدجواد حسینی – تهران مخدومی – تهران، عفت حرمتیان- دزفول محمد علی خرسند – شیراز، عفت حرمتیان – دزفول محمد علی خرسند –شیراز،هاشم منصوری- تهران، از نامه های تقدیر وانتقادات وپیشنهادات واشعار دلپذیر شما برادران وخواهران عزیز سپاسگذاری نموده،موفقیت همگان را در خدمت به اسلام ومسلمین خواستاریم.

 

18دسامبر/16

پاسداران بزرگ اسلام ۱۶

سید محمد جواد مُهری شیخ بهائی (۲)

اگر روحانیون نبودند ما الآن از اسلام اطلاعی نداشتیم امام خمینی

حالات شیخ بهائی:

کمتر شخصیتی را می توان دید که درعلوم وفنون گوناگون تبحر داشته وآثار علمی فراوانی را از خود باقی گذارده که آن آثار،یاد او را برای همیشه جاودان نگهداشته ونزد خاص وعام،عالم وعامی،عرب وعجم منزلتی بزرگ وقدری عظیم همانند شیخ بهائی داشته باشد،واینچنین شخصیت والائی را شیخ بهائی از خلوص خود در اعمال وکردار ونوشته هایش کسب کرد. تاریخ تمدن اسلامی، دانشمندان زیادی را به خود دیده است که برخی خود را برای علوم دینی وبرخی برای دانشهای مادی و دنیوی وقف کردند وچه بسا عالمانی که تمام عمرخویش را در فنّی از فنون گذارنده ودر آن فن به مقام بزرگی نائل شدند،ولی شیخ بهائی به یک یا چند علم بسنده نکرد،بلکه در هر مکتبی ومدرسه ای وارد شد وبه والاترین درجاتش نائل آمد.شیخ بهائی به هر دانشی علاقه داشت واز محضر هر دانشمندی استفاده می کرد وهمواره در حال تحصیل وتدریس بود،و در هر زمینه ای که بحث می کرد،آنچنان بر اسرار آن علم مطّلع بود که هر صاحب فنّی، او را به خود نسبت می داد: با فقیهان فقیهی توانا،با محدّثان بهترین حدیث دان،با فیلسوفان فیلسوف، با ادیبان ادیب،با عارفان عارف،بانحویان استادی در نحو،با شاعران شاعری زبردست،باریاضی دانان ریاضی دانی برجسته وخلاصه:آنچه خوبان همه دارندتو تنها داری: در زمان شیخ،حرکتی بس بزرگ وگسترده در علم و دانش بوجود آمد ومدرسه های بی شماری ساخته شد زیرا ایشان به اقامت در مکانی خاص معتقد نبود،بلکه همواره به شهرها وکشورهای دور و نزدیک مسافرت کرده،خود را ازحالت آرمیدن و در جا زدن در می آورد وبه هر جا که آوازه دانش ودانشمندی می شنید سفر میکرد که دانش کسب کند یا بردانش دیگران بیفزاید. شیخ بهائی با آنکه مقام شیخ الاسلامی را در اصفهان حائز بوده ومی توانست در بهترین وضعی زندگی کند،با این وجود،نه به مال دنیا چشم دوخت ونه به آن منصبها وریاستها نظر داشت وبا حالتی زاهدانه زندگی می کرد. سید علی خان در سلافه العصر می گوید: “شیخ – در اولین فرصت- به زیارت خانه خدا وزیارت پیامبر اکرم(ص) واهل بیت گرامش –علیهم السلام – مشرف شد. پس از آن ۳۰ سال به سیاحت پرداخت و در هنگام سیاحت با دانشمندان وفضلا برخوردها ودیدارهای زیادی داشت واز مجالست با آنان آنقدر کسب دانش کرد که برای دیگران دشوار بود. پس از آن مدت طولانی که در سیاحت ومسافرت گذارند،به ایران بازگشت. آنجا بود که باران فضلش باریدن گرفت وآنقدر کتابها نگاشت وآنقدر تألیفات وتصنیفات فراوان به جهان اسلام تحویل داد، که علما از کشورهای مختلف به دیدار او می شتافتند وهمه بر فضل وکمالش متفق القول بودند. ودولت آن زمان نیز در تجلیل وتعظیم از شیخ مبالغه نمود وآن بزرگوار همانند آفتابی تابان،آن دیار را روشنی وجلا می بخشید.شیخ منزلی بزرگ در اختیار داشت که همواره یتیمان وبیوه زنان به آنجا پناه می بردند ونیازمندان وآرزومندان به آنجا توسل می جستند. چه بسیار گهواره که برای کودکان یتیم به چشم می خورد وچقدر نوزاد در آن منزل تغذیه می گردید و چقدر اموال که در راه خدمت به مستمندان ویتیمان صرف می شد وچه بزرگواری ومحبتی که شیخ درعنایت به

آنان بذل می نمود وآخرت را بر دنیای فانی مقدم می داشت وهمیشه از نزدیک شدن وتقرب جستن به شاه،متنفر ومنزجر بود وآرزویش آن بود که دگر بار به سیاحت پرداخته از سلطان دوری بجوی ولی به آرزوی خود نرسید تا اینکه به سوی جهان ابدیت رحلت فرمود:” اینجا نیز در می یابیم که شیخ بهائی همان اندازه که در خدمت ویاری رساندن به نیازمندان ومستمندان لذت می برد،در نزدیک شدن به شاه رنج برده،خود را در زندان احساس می کرد،وهمان گونه که درجملات گذشته دیدیم،شیخ نه تنها از تقرب به شاه گریزان وبیزار بود،بلکه در پی راه و چاره ای بود که خود را از او دور کرده به دیاری دیگر رو آورد ولی نمی توانست !وچرا نمی توانست ؟وچرا به آرزوی خودنرسید؟ گویاآنقدر فشار بر شیخ زیاد بود که نمی گذاردند از ایران بیرون رود. آری! اگرهم شاه عباس ستمگر خدعه گر،شیخ را ستایش می کرد واز او تقدیر مینمود،چیزی جز فریب ونیرنگ وظاهر بینی نبوده است. ازوجود علامه ای چون شیخ بهائی سؤ استفاده می کردند وبرای آمال وآرزوهای دنیوی خودشان،آن بزرگوار را تجلیل وتعظیم می نمودند ودر برابر بیگانگان- به وجوداو- مباهات وافتخار می ورزیدند ولی اینها هیچ واقعیتی نداشت!مردم هم- متأسفانه –آنقدر درک نداشتند که درد شیخ را احساس کنند بلکه چنین می پنداشتند که شاه،دین پرور است!!! مگر مأمون عباسی نبود که اماه هشتم را به طوس دعوت کرد ومقام ! ولایتعهدی به او محول وسکه به نام مبارکش زد!ولی امام  (ع) درچه حالی بود ؟چرا به امام هشتم (ع) “غریب الغرباء می گویند ؟براستی امام رضا(ع) غریب ترین غریبان بودزیرا آن بزرگوار را با زور به آنجا آورده بوند که از مقامش سؤ استفاده نموده واز سوئی دیگر،او را تحت نظر قرار دهند که مبادا شیعیان رابه شورش علیه شاه دعوت کند! وچه شباهت دارد شاه عباس به ماموران عباسی !! استادان وشاگردان شیخ بهائی : همانگونه که بیانشد،نزد شیخ نزد پدر خودکه از شخصیتها وبزرگان تشیع است،فقه واصول وادبیات وحدیث  وتفسیرآموخت واز وی اجازه حدیث نیز گرفت سپس از محضر علما ودانشمندان زیادی کسب فیض کرد،از جمله می توان استاد بزرگوار مولی عبدالله یزدی رانام برد. اسامی دیگر استادان او را –تا آنجا که در بیوگرافی ایشان مطالعه کردم – نیافتم. برخی از شاگردان بافضیلت شیخ را نام می بریم:

۱- سید حسین کرکی.

۲- نظام الدین قرشی.

۳- ملا محسن فیض کاشانی  :از شخصیتهای بارز وجلیل القدر وصاحب تالیفات از جمله “وافی ” والمحجه البیضاء” ۴- نجیب الدین علی بی محمد بن مکی عاملی.

۵- مولی محمد صالح مازندارانی.

۶- مولی حسنعلی شوشتری،استاد “مجلس اول.”

۷- شیخ محمد تقی مجلسی، پدر علامه مجلسی و معروف به ” مجلسی اول”.

۸- سید ماجد بحرانی.

۹- میرزا رفیع الدین نائینی.

۱۰- شیخ محمود بن حسام الدین جزائری.

۱۱- شیخ ابراهیم عاملی بازوری.

۱۲- شیخ زین الدین بحرانی.

 

آثار شیخ بهائی.

۱-در فقه.

الف- جامع عباسی

ب- الاثنا عشریات الخمس

ج- رساله فی قصر الصلوهو اتمامها – رساله فی المواریث

هـ – رساله القبلهو-رساله فی ذبائح اهل الکتاب  ز- شرح الفرائض النصیریه

ج – هدایهالعوام (رساله عملیه).

۲- تفسیر:

الف – مشرق الشمسی واکسیر السعادتین

ب- العروه الوثقی فی تفسیرالقرآن

ج – عین الحیاه

د- حاشیه علی تفسیرالقاضی البیضاوی

۳- حدیث :

الف- الحبل المتین فی احکام الدین

ب- شرح الأربعین حدیثا.

ج –حاشیه الفقیه.

۴- علم رجال:

الف –فوائد فی الرجال.

ب- حاشیه علی خلاصهالعلامه الحلی.

۵- علم درایت :

رساله فی الدرایه.

۶- اصول.

الف – الزبده

ب- لغز الزبده

ج – حواشی الزبده

د- حواشی علی قواعد الشهید

هـ- حاشیهّ شرح العضدی

و- حاشیه علی مبادی الاصول.

۷- دعا ومناجات:

الف- مفتاح الفلاح.

ب- حدائق الصالحین فی شرح الصحیفه السجادیه

۸-نحو:

الف- الفوائد الصمدیّه

ب- تهذیب البیان

ج- حاشیه علی شرح الکافیه.

۹- حساب:

الف- خلاصه الحساب:مانند این کتاب تا کنون نوشته نشده است.چندین بار در ایران چاپ شده وبه زبانهای آلمانی وفرانسه نیز ترجمه شده است.

ب- بحرالحساب.

۱۰ – هیئت  :

الف – تشریح الأفلاک

ب- الاسطرلاب

ج- التحفه الحاتمیّه.

۱۱- فلسفه وحکمت:

الجوهر الفرد.

۱۲- علم بیان :

حاشیه علی المطول.

۱۳- تاریخ :

الف توضیح المقاصد  فیما اتفق فی ایام السنه

ب- سوانح سفرالحجاز

ج- رساله فی مقتل الحسین (ع)

۱۴- ادبیات :

الف- المخلاه

ب-الکشکول

ج- نان وحلوا

د- موش وگربه

هـ- دیوان شعر: شعرهای زیادی به عربی وفارسی در مدح ومنعقبت معصومین (ع) وغزلیات سروده است که در یک دیوان گرد آوری شده،به اضافۀ اشعار بسیاری که در لابلای دیگر کتابهایش از جمله “کشکول” دیده می شود.

۱۵- پاسخ به سئوالات :

الف – جواب مسائل الشیخ صالح الجزایری.

ب- جواب ثلاث مسائل عجیبه.

ج- جواب المسائل المدنیات.

د- حواشی شرح التذکره.

وفات شیخ بهائی :

شیخ بهائی در بعلبک در روز هفدهم محرم الحرام سال ۹۵۳ چشم به دنیا گشود ودر اصفهان روز ۱۲ شوال سال ۱۰۳۰ درسن ۷۷ سالگی از دنیا رحلت فرمود،وکنار مرقد مطهر امام هشتم (ع) به خاک سپرده شد. آنان که به زیارت امام هشتم مشرف می شوند کنار قبراین عالم بزرگوار نیز زانو زده اظهار ادب می نمایند. مجلسی اول (ره)که شاگرد شیخ بهائی است می گوید: برای نماز براو با جمع کثیری از طلاب ودانشمندان وحدود پنجاه هزار نفر از علاقمندانش مشرف شدیم. در تاریخ وفاتش گفته اند:  بی سروپاگشت شرع  وافسر فضل اوفتاد

18دسامبر/16

جهاد درقرآن

امدادهای غیبی در جهاد

قسمت چهاردهم

حجه الاسلام والمسلمین طاهری خرم آبادی

یکی از مباحث مهم قرآن درآیات جهاد نصرت الهی و امدادهای غیبی است که با شرائطی شامل رزمندگان و مجاهدین می گردد قبل از  آنکه به بررسی این آیات بپردازیم  لازم است پیرامون عوامل غیبی بحثی کوتاه عنوان کنیم : غیب،یعنی نهان وآنچه از حواس ظاهری ما مستور است، و در مقابل آن شهود و یا شهادت، یعنی آنچه که برای ما قابل درک با حواس ظاهری است، قرآن این دو کلمه را در مقابل هم قرار داده است :” عالم الغیب والشهاده “. از نظر فلسفه الهی ومکتب های آسمانی مسلم و واضح است که هستی و واقعیت،منحصر به واقعیت های مادی وطبیعی نیست،بر خلاف فلسفه مادی که واقعیت را مساوی با ماده می دانند وچیزی غیر از قوا وعوامل طبیعی وموجودات مادی را ثابت و واقعی نمی دانند. از نظر مکتب های مادی،جهان وهستی غیت وشهودی ندارد و عالم غیب و نهان بدین معنی مفهوم صحیحی  نخواهد  داشت ولی از نظر مکتب های الهی،هستی و واقعیت های الهی،هستی وواقعیت به دو عالم غیب وشهادت،و نهان وآشکار،طبیعت و ماوراء طبیعت تقسیم  می شود وعالم طبیعت وماده، محدود به زمان و مکان وابعاد دیگر است، عالم قوه واستعداد است، عالم حرکت وتکامل است. ولی عالم غیب وموجودات غیبی،برون از این ابعاد ومحدویتها هستند گرچه آنها هم محدود بحد امکانی می باشند وآن موجودی که حد ندارد و واقعیت مطلق وکمال مطلق است وسرچشمه همه این واقعیتهای مادی وغیر مادی است، خداوند است.بر این اساس،انسان محدود به ابعاد مادی ومحصور د رچهار چوب زمان ومکان با حس محدود خود نمی تواند غیب ونهان جهان و عالم غیر محدود را درک کند وبرای درک آن واقعیتها باید از  ابزار عقل و وحی استمداد جوید. پیامبران الهی وسیله اتصال عالم غیب و شهادتند،آنها آمده اند تا مردم  را به عالم غیب وماورای محسوسات وطبیعت،راهنمائی  کنند ومردم مؤمن به غیب شوند ومیان آنان وغیب جهان رابطه برقرار سازند  ولذا در قرآن ایمان به غیب بعنوان یکی از برجسته ترین ویژگیهای مردو مؤمن وبا تقوی معرفی شده است :

“… الذین یؤمنون بالغیب ویقیمون “”الصلوه…”

قرآن پر است ازبیان حوادث ومسائلی که به غیب جهان بستگی دارد وبا عوامل طبیعی توجیه پذیر نیست. معجزات انبیاء که قرآن موارد زیادی از آنها را ذکر نموده یکی از مواردی است که با عوامل وعلل غیر طبیعی سروکار دارد،وجود ملائکه،جن،روح، عرش، کرسی،لوح،قلم،قیامت،عالم برزخ،بهشت،جهنم،وعذابها ونعمتهای آن جهان و…..و…. همه اینها از موجودات غیبی و نهانی جهان هستی بشمار می روند وقرآن از وجود آنها خبر می دهد. گذشته از اینکه همه اشیاء وموجودات از غیب سرچشمه می گیرند واز غیب مدد می یابند وسراسر عالم ماده وطبیعت پدیده ای است یافت شده از غیب،ومددی است غیبی در زندگی بشر گاهی به یک سلسله مددهای غیبی برمی خوریم که بشر مورد عنایت  ولطف خاص خداوند واقع می گردد،البته این امدادها وعنایت های الهی گزاف وبدون قید وشرط نیست وبر اساس لیاقتها وفراهم ساختن شرائط، انسان مشمول الطاف خفیفه پروردگار می گردد ودر ظلمتها وتاریکیها وشدتها وسختیها او را مدد می کند:

” والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا ”

آری، هدایت الهی و راه یافتن به راه خدا و صراط مستقیم ورسیدن به بکوی مقصود مجاهده می خواهد ورایگان ومجانی نخواهد بود.

 

امدادهای غیبی در جهاد:

از جمله این مددهای غیبی،نصرت ویاری خداوند است که بصورتهای گوناگون ودر صحنه نبرد حق علیه باطل شامل حال رزمندگان می شود وقوای غیبی جهان به یاری آنها می شتابند وپیروزی نصیب آنها می گردد. قرآن،این مسئله را در ضمن متجاوز از ۴۰ آیه بیان داشته است که بطور اجمال،این آیات به چند گروه تقسیم  می شوند :

۱- آیاتی که از نصرت ویاری الهی نام می برد وچگونگی آنرا بیان نفرموده است.

۲- آیاتی که از یکسلسه امدادهای غیبی ونحوه وچگونگی  آن نام می برد.

۳- آیاتی که به شرائط یاری ونصرت الهی اشاره نموده است.

اکنون به بیان هر یک بطور اختصار می پردازیم :آیات گروه اول

۱- “ونوحااذ نادی من قبل فاستجبنا له فنجیناه واهله من الکرب الغظیم، ونصرناه من القوم الذبن کذبوا بایاتا انهم کانوا قوم سوء فاغرقناهم اجمعین.[۱] ” ونوح را یادآور شو آنگاه که از پیش، مارا خواند پس اجابت نمودیم واو واهلش را از گرفتاری بزرگ نجات دادیم ویاریش نمودیم بر قومی که آیات ما را تکذیب نمودند براستی آنان قومی بد بودند پس همه شان را غرق نمودیم. دراین آیه به نصرت الهی نسبت به حضرت نوح تصریح شده است،نصرت خدا بصورت طوفانی سهمگین قوم نوح را غرق نمود. دعائی که نوح از پیش داشته است آیه دیگر بدان اشاره می کند،آنجا که می فرماید:

“رب انی مغلوب فانتصر “- ای خدای من! من مغلوبم (ودشمن برمن غالب شده است ) مرا یاری نما، ودرجای دیگر می گوید :”رب لاتذر علی الارض من الکافرین دیارا”[۲] خدایا روی زمین ازکافرین کسی راباقی مگذار.

۲- “انا لننصر رسلنا والذین امنوا فی الحیوه الدنیا  ویوم یقوم الاشهاد [۳]” ما هر آینه رسولانمان و آنها که ایمان آورده اند را در زندگی دنیا و روزی که گواهان بپا می ایستند ( منظور  روز قیامت است) یاری می کنیم. این آیه با تاکید به دو کلمه “انا و”لام” که بر سر ننصر درآمده است و عده قطعی به نصرت انبیاء ومؤمنین در این دنیا میدهد.

۳- “ولقد ارسلنا من قبلک رسلا الی قومهم فجاؤ هم بالبینات فانتقمنا من الذین اجرموا وکان حقا علینا نصرالمؤمنین.”[۴] همانا فرستادیم قبل از تو رسولانی بسوی قوم خود پس آمدند بسوی آنان بامعجزات (عده ای ایمان آوردند وعده ای مجرم  وعاصی گردیدند ) پس انتقام گرفتیم از مجرمین ولازم است بر ما نصرت ویاری مؤمنین. از جمله مددهای غسبی الهی،نصرت ویاری خداوند است که بصورتهای گوناگون و در صحنه نبرد حق علیه باطل،شامل حال رزمندگان می شود و پیروزی نصیب  آنها می گردد.

۴- “ان اینصرکم الله فلا غالب لکم وان یخذلکم فمن ذاالذی ینصرکم من بعده وعلی الله فلیتوکل المؤمنین [۵]“.اگر خدا شما را یاری کند بر شما کسی غالب نخواهد شد واگر رها سازد شما را پس کیست که پس از او شما رایاری کند و مؤمنین باید بر خداوند توکل نمایند.

۵-“ولقد مننا علی موسی وهارون ونجینا هما وقومهما من الکرب العظیم ونصرنا هم فکانوا هم الغالبین.[۶]“–ما بر موسی وهارون منت گذاردیم وآنان وقومشان را از گرفتاری بزرگ نجان بخشیدیم ویاری نمودیمشان پس آنان بودند که پیروز شدند.

۶- “ولقد سبقت کلمتنا لعبادنا المرسلین انهم لهم المنصورون و  ان جندنا لهم الغالبون [۷]“.همانا پیشی گرفت کلمه ما (حتمی است )برای بندگان مرسل ما که آنان حتما یاری شده هستند ولشگر ما حتما غالب وپیروزند منظور از “کلمه ” حکم وقضای حتمی الهی است که در حق رسولان خود صادر فرموده است ومنظور از پیش قرار دادن این قضا وحکم که از آن تعبیر به “سبقت “شده است تقدم (پیش قرار گرفتن )زمانی نیست زیرا خداوند وفعل او محدود به زمان نیست بلکه منظور مقدم بودن این قضا وحکم است از جهت نفوذ وغلبه وتاثیری که دارد برغیر آن. همچنین مطلب را با تاکید زیاد مطرح نموده است، کلمه ان ولام در لهم وخود تکرار ضمیر (هم ) والف ولام ” در المنصورون همه برای تاکید مفاد ومقصود در آیه است بلکه دلالت به حصر می کند وفقط آنها هستند که در نهایت پیروزند ودرنتیجه،نصرت نمودن انبیاء یکی از مقدمات حتمی الهی است. بعد می فرمانید که لشگر ما هر آینه غالب خواهند بود. گروه بهم فشرده ای که از فرمان واحدی پیروی کنند “جند ” نامیده می شود ومنظور در آیه،آن گروهی است که  به امر وفرمان الهی در راه او جهاد می کنند، ودر آیه دیگری باتعبیر دیگری این مطلب بیان شده است، می فرماید ” فان حزب الله هم الغالبون [۸]“.

همانا حزب خدا غالب وپیروزند.

درهر حال از این آیات استفاده می شود که هم انبیاء وهم پیروان آنها از مؤمنینی که در راه او قدم برمی دارند پیروزند ومشمول نصرت الهی هستند ونسبت دادن “جند” و “حزب ” به الله،کمال اهمیت و بزرگی این گروه رامی سارند، یعنی اینها سپاه خدا وگروه هستند نه سپاه وگروه این وآن، به او پیوسته اند واز او مدد ونصرت می گیرند واز او فرمان می برند وبه او متکی ومتصل اند،البته مادامی که جند الهی وحزب الله باشند وبه فرمان او عمل نمایند ودر راه اومجاهده کنند نه آنگاه که فقط نامی از ایمان را دارا باشند وپیوند واقعی با خدا نداشته باشند.

۷- “واذکروا اذ انتم قلیل  مستضعفون فی الارض تخافون ان یتخطفکم الناس فآواکم وایدکم بنصره ورزقکم من الطیبات لعلم تشکرون.[۹] – به یاد آورید آنگاه که شما در زمین اندک ومستضعف بودید ومی ترسیدید که مردم شما رابسرعت از هر طرف بربایندو از بین ببرند پس شما را خداوند ماوی ومسکن داد و با نصرتش تقویت وتائید کرد. در این آیه اشاره به صدراسلام وزمانی که مسلمین در چنگال کفار قریش بودند شده است  وآنها را متذکر نعمت های الهی -که از جمله آنها نصرت ویاری آنها است – می نماید تا شاید سپاسگزار باشند.

۸- “وان یریدوا ان یخدعوک فان حسبک اله هوالذی اَیدک بنصره وبالمومنین.[۱۰]” –اگر اراده نموده اند با تو نیرنگ نمایند پس خدا تو را کافی است،او است کسی که تو را یاری خود وبوسیله مؤمنین تاییدو تقویت نمود. برای دقت بیشتر در آیه وبیان آن به آیه قبل از آن باید توجه داشت :

“وان جنحوا للسلم فاجنح لها وتوکل علی الله انه هوالسمیع العلیم “. یعنی اگر دشمن تمایل به صلح ومسالمت نمود تو هم میل بدان کن وبرخدا توکل نما که او شنونده وآگاه است. مقصود از آیه آن است که با توکل نمودن برخدا واعتماد براو – باتوجه باینکه او به هرچیزی آگاه و بصیر وشنونده است – دیگر تو را خوفی از اینکه حیله ومکری از ناحیه آنها بتو برسد ویا در پوشش صلح غافلگیرانه هجوم آورند،نیست زیرا خدائی که برهمه چیز آگاه است وهیچ چیز او را عاجز وغافلگیر نمی کند تو را کفایت می کند وتوکل واعتماد تو براو است. سپس همین مطلب را در این آیه ( آیه ۶۲ ) بابیان واضح تری بیان می فرماید که اگر اراده کنند که با تو خدعه ونیرنگ نمایند وزیر پوشش صلح ؛خیانت کنند پس بدان که خدا تو را کفایت می کند زیرا ماتو را امر به توکل نمودیم ونتیجه توکل برخدا آن است که خدا متوکلین را کفایت نماید، چنانچه می فرماید.

“ومن یتوکل علی الله فهو حسبه اِن الله بالغ امره قدجعل الله لکل شیئ قدراً  [۱۱]“البته  معنی توکل آن نیست که انسان اسباب ظاهری را رها کند وبه آنها توسل نجوید وتلاش وپیگیری نکند و  اگر مثلا در برابر دشمن است تهیه قدرت ونیرو ننماید، چه اینکه درآیه قبل از این (آیه ۶۰) امر به تهیه قدرت ونیرو در برابر دشمن می فرماید:”واعدا لهم مااستطعتم من قوهٍ ومن رباط الخیل ترهبون به عدوالله و عدوکم…” وقهرا اگر معنی توکل این باشد که آدمی به اسباب ظاهری تن ندهد واعتنا نکند با آیه قبل تناقض وتناقی خواهد داشت،پس مراد از توکل آنست که سبب وعلت رافقط  در اسباب ظاهری نه بیند زیرا آنچه از اسباب وعلل برانسان آشکار است مقداری بسیار ناچیز است از علل واسباب خفیه. وآن سبب تام وعلت تامه ای که تخلف ناپذیر است ومعلول از آن جدا نیست همه اسباب وعلل است که همراه با اراده خدا است، بنا براین،توکل اعتماد نمودن به خدای بزرگ است که به با خواست واراده او، اسباب وعلل میگردد وموثر واقع می شود،پس انسان متوکل کسی است که در عین حالیکه به سراغ همه اسباب وعلل ظاهری وطبیعی می رود وبه آنها دست می یابد ولی تنها اعتمادش برآنها نیست ومی داند که اینها با اسباب وعلل مخفی دیگری که وجود دارد –بااراده الهی – کارساز است وبدون اراده او اثربخش نیست :” لا مؤثر فی الوجود الاالله “. این آیات ودیگر آیات توکل، خود گواه بسیار روشنی است براینکه غیر از اسباب ظاهری و عادی اسباب وعلل دیگری هم وجود داد که اگر این اسباب وعلل ظاهری به انسانی متوکل ومؤمن خیانت نمود،اگر دشمن او را غافلگیر کرد واگر توطئه ها ونقشه های دشمن هم درست حساب شده باشد باز آن اسباب وعلل مخفی الهی به یاری این انسان متکی به خدا می شتابند و او رایاری می کنند،سپس برای اینکه دلیلی و برهانی روشن بر این مدعی آورده باشد وکفایت وعنایت خداوند را در شرائط  حساس مدلل سازد می فرماید: “هو الذی اَیدک بنصره”. یعنی او است که همیشه تو را با نصرت ویاری خودش تایید وتقویت نموده است که این خود اشاره و توجهی است به موارد امدادهای غیبی ونصرت های الهی که نسبت به رسول خدا (ص ) شده است. وگویا اشاره است به جریانات و حوادث گذشته از قبیل داستان هجرت پیامبر ونزدیک شدن دشمن به غار  ثور و داستان بدرواحد و….که در ضمن بعضی از آیات فرموده است : ” اِلا تنصروه فقد نصره الله ” – اگر شما او را یاری نکنید خداوند او را یاری کرده و می کند.

۹- آیاتی چند در قرآن بیانگر درخواست ودعای مردان مؤمن ومجاهدی است که خدا را به نصرت ویاری طلبیده اند مانند آیات زیر:

“ربنا آَفرغ علینا صبراً وثبت اَقدامنا وانصرنا علی القوم الکافرین”. [۱۲]

-پروردگارا صبر را بر ما فرو فرست وما راثابت قدم فرما وما را بر قوم کافر پیروز گردان.

“وکأین من نبی قاتل معه ربیوی کثیرٌ فما وهنوا لما اصابهم فی سبیل الله وما ضعفوا وما استکانوا والله یحب الصابرین، وما کان قولهم الا ّ اَن قالوا ربنا اغفرلنا ذنوبنا واسرافنا فی اَمرنا وثبت اَقدامنا ونصرنا علی القوم الکافرینَ”.[۱۳]

چه بسیار پیغمبری که همراه او مردانی الهی ورجالی ربانی قتال نمودند و در برابر مصیبت ها درراه خدا سستی ننمودند وضعف وزبونی وتضرع وزاری نکردند وبا صبر وشکیبائی مقاومت کردند وخداوند هم صابرین را دوست دارد وسخنی نداشتند جز اینکه می گفتند، خدایا از گناهانی واسرافهائی که نموده ایم درگذر وما را ثابت قدم دار وبرقوم کافر یاریمان ده. ودر ضمن دعا و درخواستی که از مؤمنین در آخرین آیه از سوره بقره نقل می فرماید آمده است : “اَنت مولانا  فانصرنا علی القوم الکافرین َ”

–خدایا تو  ولی وسرپرست ما هستی پس ما را بر قوم کافر یاری فرما. در اینجا با کلمه” فا”معبریر “انصرنا” در آمده است مسئله نصرت ویاری خدا بعنوان یکی از آثار ونتائج  ولایت خداوند بیان شده است. بنا براین پس از آنکه با جمله “انت مولانا “اقرار واعتراف به ولایت خداوند می نمایند،از او می خواهند که مؤمنین را بر کفار یاری فرماید یعنی نتیجه ومقتضای والایت خداوند بر مؤمنین نصرت ویاری او است. از زبان لوط پیامبر قرآن نقل می کند : “قال رب انصرنی علی القوم المفسدین “. – خدایا مرا بر قوم مفسد یاری فرما.[۱۴] واز نوح پیغمبر حکایت می فرماید:

” قال رب انصرنی بما کذبون”.[۱۵]

ودر آیه دیگری خطاب به مؤمنین میفرماید:

“ام حسبتم ان تدخلوا الجنه ولما یاتکم مثل الذین خلوا من قبلکم  مستهم الباساء والضراء وزلزلوا حتی یقول الرسول والذین امنوا معه  متی نصرالله الا ان نصرالله قریب”.[۱۶]

یعنی گمان کرده اید که داخل بهشت می شوید و حال آنکه نرسیده است بشما آنچه را که به پیشینیان شما رسیده است بشما آنچه را که به پیشینیان شما رسیده بود از شدتها وزیانها وآنان را اضطراب ووحشت فرا گرفت تا آنجا که رسول وآنها که با او بودند از مؤمنین می گفتند پس کی نصرت ویاری خدا میرسد وآیا وقت آن نشده است که نصرت الهی شامل ما گردد؟ در جواب آنها گفته شد آگاه باشید که نصرت خدا نزدیک است. البته بحث در اطراف جملات آیه در فصلهای بعد خواهد آمد ولی آنچه مناسب با این بحث است اینست که مسئله نصرت ویاری خدا از مسائلی است که امم واقوام پیشین و انبیاء همه در انتظارش بوده اند که در مواقع حساس وشدتها آن را از خداوند طلب می نمودند واین بدنبال وعده ای بوده است که خداوند بهمه رهروان راهش وانبیاء ورسولانش داده است وفرموده است:

“ولقد  سبقت کلمتنا لعبادنا المرسلین انهم لهم المنصورن ” “وکان حقا علینا نصر المؤمنین “. ۱۰- آیاتی دیگر در قرآن می خوانیم که خداوند را با صفت نصیر  ومولا توصیف می کند از قبیل آیه

“وان تولوا فاعلموا ان الله مولیکم نعم المولی ونعم النصیر[۱۷]

آیه قبل از این آیه مردم  را فرمان به قتال با کفار ومشرکین می دهد ومی فرماید:

“قاتلوهم حتی لا تکون فتنه ویکون الدین کله لله فان انتهوا فان الله بما یعملون بصیر ”

–با آنها بجنگید تا  شرک وظلالت ریشه کن شود واز میان برود اگر آنان از کفر دست برداشتند پس خداوند به آنچه را که عمل می کنند بصیر وآگاه است یعنی اعمال وافکار وعقائد آنها پوشیده از خداوند نیست وزیر  نظر قرار دارند و راست و دروغ ایمان ونفاق آنها برای  خدائیکه پاداش دهنده اعمال است آشکار ومعلوم است واگر از کفر والحاد دست برنداشتند ودین خدا را نپذیرفتند. پس بدانید که خدا مولا وپشتیبان شما است وبهترین یاری کننده است،یعنی از امتناع وسرسختی کفار بخود خوف وهراس راه ندهید واز عِده وقدرت آنان نترسبد و با آنها بجنگید وبدانید که خداوند شما را یاری می دهد وپیروز خواهید شد ودر هر حال آیات در این مورد زیاد است مسئله نصرت الهی وامدادهای غیبی مخصوصا جنگ حق علیه باطل،از مسائل مسلّم قرآنی و اسلامی است.

 

[۱] -سوره انبیاء آیه های ۷۶و۷۷

[۲] -سوره،نوح آیه ۲۷

[۳] -سوره،مؤمن آیه ۵۱

[۴] – سوره،روم آیه۴۷

[۵] – سوره آل عمران آیه ۱۶۰

[۶] -سوره صافات آیه های ۱۱۳- ۱۱۶

[۷] -سوره صافات آیه های ۱۷۱-۱۷۳

[۸] – سوره مائده آیه ۵۶

[۹] -سوره انفال،آیه ۲۶- ۶۲

[۱۰] -سوره انفال آیه ۲۶-۶۲

[۱۱] – سورره طلاق، آیه ۳

[۱۲] – سوره بقره،آیه ۲۵۰

[۱۳] -سوره آل عمران؛آیه های ۱۴۶-۱۴۷

[۱۴] – سوره عنکبوت آیه ۳۰

[۱۵] – سوره مؤمنون، آیه۲۶

[۱۶] – سوره بقره،آیه ۲۱۴٫

[۱۷] – سوره انفال، آیه ۴۰٫

18دسامبر/16

حوادث ومناسبتهای مهم

دوم فروردین –حمله رژیم دیکتاتوری پهلوی به مدرسه فیضیه (۱۳۴۲)

پنجم فروردین – خروج رسمی ایران از پیمان استعماری “سنتو  ( ۱۳۵۸)

نهم فروردین – سقوط شاهنشاهی ساسانی توسط مسلمانان. ( ۳۱هـ.ق)

دهم فروردین – چهلمین روز شهدای تبریز. ( ۱۳۵۷)

دوازدهم فروردین – روز جمهوری اسلامی در این روز تاریخی، ملت بپا خاسته ایران با ۲/۹۸% رای مثبت به “جمهوری اسلامی ” حکومت الهی را تحقق بخشیدند. (۱۳۵۸) سیزدهم جمادی الثانی – فتح بیت – المقدس بدست مسلمین. (۶۶۳ هـ. ق)

شانزدهم فروردین – قیام شیخ محمد خیابانی. (۱۲۹۹)

نوزدهم فروردین –شهادت آیت الله سید محمد باقرصدر وخواهرش بنت الهدی. (۱۳۵۹)  بیستم  جمادی الثانی – ولادت باسعادت بانوی بزرگ اسلام حضرت رهرا (س)، در سال هشتم قبل از هجرت و ولادت رهبرکبیر انقلاب اسلامی ایران امام خمینی. بیست ونهم فروردین – روز ارتش جمهوری اسلامی ایران.

 

18دسامبر/16

اجناس ارسالی به جبهه ها

مرکز ستاد کمک رسانی طلاب حوزه علمیه قم مستقر درمدرسه فیضیّه،اجناس زیررااز تاریخ ۲/۸/۶۱ -۲/۱۰/۶۱ به جبه های جنگ ارسال نموده است:

۱ مینی بوس                                                     ۳۰۹ ۲ دستگاه

۲ وانت نیسان                                                    ۲۰۰۰ ۳۳ دستگاه

۳ ماشین آمبولانس                                            ۱ دستگاه

۴ جیپ کالسکه ای توسن                                   ۱ دستگاه

۵ وانت سیمرغ                                                 ۱ دستگاه

۶ موتور هندا ترتیل ۱۲۵                                       ۳۶۰ دستگاه

۷ تانکر آب هزارلیتری                                          ۳۰ دستگاه

۸ وسایل یدک ماشین برای ارتش                          ۵۰۰۰۰۰ریال

۹ اورکت                                                          ۳۹۵۰عدد

۱۰لباس کار                                                       ۳۸۵دست

۱۱ گرمکن                                                        ۵۰۰۰ دست

۱۲ بلوز ارتشی                                                 ۱۴۰۸۲ عدد

۱۳ جوراب                                                        ۸۹۷۷جفت

۱۴ زیر پوش                                                      ۲۴۵۵۵عدد

۱۵ چپیه ودستمال عربی                                     ۱۰۸۳۸ عدد

۱۶ دستکش وکلاه وشال                                    ۳۸۳۵ جفت

۱۷ پتو بالش ولحاف                                            ۷۵۵۰ عدد

۱۸ شلوار                                                         ۱۷۰۳۴ عدد

۱۹ پارچه                                                         ۱۰۵ طاقه

۲۰ پشه بند                                                      ۱۶۵عدد

۲۱ ملافه شمد وحوله                                         ۱۲۱۳ عدد

۲۲ پارچه برای دوختن لباس                                 ۱۶۶۹۷۵ ریال

۲۳ لباس دوخته                                                ۵۷۳۰ عدد

۲۴ آبلیمو                                                         ۲۵۷۶۶۸ کیلو

۲۵ آجیل                                                          ۵۱۲۰ کیلو

۲۶ پسته                                                        ۶۴۵۰ کیلو

۲۷ خاکشیر                                                      ۷۵۰ کیلو

۲۸ شربت                                                        ۱۰۷۶ کیلو

۲۹ قند                                                            ۳۳۵۳ کیلو

۳۰ شکر                                                          ۶۰۹ کیلو

۳۱ روغن                                                          ۳۵۹ حلب

۳۲ وجه نقد به حساب شهید رجائی                      ۶۰۰۰۰۰۰ریال

۳۳ کنسرو وکمپوت                                             ۱۰۰۰۰۰ عدد

۳۴ سیگار                                                        ۹۰۰۰ پاکت

۳۵ اجناس مختلف                                             ۱۸ کامیون

۳۶ کلمن                                                         ۹۴۴۲ عدد

۳۷ صابون                                                         ۱۵۵۷ کیلو

۳۸ صابون                                                         ۳۸۸۸ عدد

۳۹ چای ۲ جعبه و                                             ۱۰۲ کیلو

۴۰ برنج                                                             ۳۸۰۰ کیلو

۴۱ آرد وگندم                                                    ۳۱۶۳۷ کیلو

۴۲ پیاز                                                             ۱۰۰۰۰ کیلو

۴۳ سیب زمینی                                                ۷۵۰ کیلو

۴۴ کمربند                                                        ۱۰۰۰ عدد

۴۵ عینک موتور                                                  ۱۰۰۰ عدد

۴۶ سوهان باروغن گوسفند                                 ۱۶۲۶ کیلو

۴۷ حشره کش                                                 ۶۰۰۰۰ عدد

۴۸ رادیو وضبط                                                   ۱۴۴۶ عدد

۴۹ باطری انواع مختلف                                       ۱۴۶۰ دستگاه

۵۰ گونی خالی بیش از                                       ۲۰۰۰۰عدد

۵۱ نبات                                                           ۳۱۳۳ کیلو

۵۲ نخود وعدس ولوبیا                                         ۱۰۰کیلو

۵۳ پلاستیک طاقه ای بزرگ                                 ۲۵۸ طاقه

۵۴ فریزر بزرگ                                                   سه دستگاه

۵۵ چکمه                                                         ۱۵۲۵۰ جفت

۵۶ کفش کتانی                                                ۵۷۲۶۸ جفت

۵۷ تیوپ                                                          ۲۵۰ حلقه

۵۸ پمپ آب                                                      ۵۰ دستگاه

۵۹ جعبه ابزار کامل                                            ۳۰ عدد

۶۰ دستگاه آپارات کامل                                        ۲۰ دستگاه

۶۱ جک روغنی (ماشین )                                    ۷۰ دستگاه

۶۲ انبر جوش                                                    ۲۰۰ دستگاه

۶۳ کپسول گاز بوتان                                           ۶۰ دستگاه

۶۴ آچار                                                           ۲۴۰ دستگاه

۶۵ دستگاه لوله بر                                             ۵۰ عدد

۶۶ موکت                                                          ۲۷۲ متر

۶۷ قطب نما                                                     ۱۵ عدد

۶۸ شیشه فانوس                                             ۱۳۲۸ عدد

۶۹ فانوس                                                        ( ۱۶ کارتن و۴۳ عدد)

۷۰ گوسفنده زنده                                              ۳۳ راس

۷۱ لوازم التحریر                                                 ۳۱۷۱۵ قلم

۷۲ ناخن گیر                                                     ۱۵۰ عدد

۷۳ فلاکس چای                                                ۱۰۴ عدد

۷۴ عسل                                                         ۲۳۰ کیلو

۷۵گالن                                                             ۲۵۰۰ عدد

۷۶ چراغ والور                                                   ۱۰۷۳۲ عدد

۷۷ چراغ علاء الدین                                            ۳۸ عدد

۷۸ زنجیر چرخ                                                   ۳ دست

۷۹ مواد غذائی                                                  ۲ کامیون

۸۰ هندوانه                                                      ۳۳۷۵۹ کیلو

۸۱ عکس امام                                                   ۱۰۰۰۰ عدد

۸۲ دستگاه آب سرد کن ۴ شیر                             ۴ دستگاه

۸۳ لاستیک ماشین                                           ۷ حلقه

۸۴ ظروف                                                         ۸۲۶ پارچه

۸۵ مربا                                                           ۲۲۱ شیشه

۸۶ یخدان                                                         ۱۰۰۰۰ عدد

۸۷ پیراهن                                                        ۳۳۴ عدد

۸۸ بادبزن                                                         ۱۰۶۰ عدد

۸۹ خرما                                                          ۳۰۶۸ کارتن

۹۰ پودر لباسشوئی                                             ۶۰۰۰ عدد

۹۱ کتاب وقرآن ومفاتیح                                        ۱۲۰۰۰۰ جلد

۹۲ حلوا                                                           ۶۰۲ کیلو

۹۳ کبریت                                                        ۶۲۸۶ جین

۹۴ داروی بهداشتی                                           ۸۱۸۲۰ عدد

 

18دسامبر/16

سرگذشتهای ویژه از زندگی امام

آیت الله خاتم یزدی

عضو حوزه استفتا امام

خشونت با ستمگران

امام خمینی دام ظله در تمام جهات بر دیگران تفوق دارد و با آن نبوغی که امام دارد،نمی توانیم زندگی اورا بررسی کنیم و صحیح نیست که امام را با دیگری مقایسه کنیم، بلکه باید خود امام – بعنوان اینکه امام است- خصوصیات زندگی خویش را بیان کند.

یک جهتی که خیلی موجب تعجب دیگران بود، این بود که اگر امام برخوردی با رجال سیاسی از ایران یا عراق یا هرکشور دیگری داشتند ،هیچ نوع خضوع و خشوع در امام وجود نداشت با اینکه چنین روحیه ای در نجف معمول بود .دررابطه با برخورد امام با بعثیها ،قضایای زیادی وجود دارد که یک قضیه را در اینجا نقل می کنم:

ظلم و جنایت و هتاکی که حکومت بعث دارد،من خیال نمی کنم هیچ حکومتی- حتی اسرائیل – در دنیا چنین هتاکی و قساوتی داشته باشد.آن هنگامی که اولین برنامه تبعیدی ایرانیان از عراق شروع شد، هر روز هموطنان زیادی را می گرفتند، زندان می کردند و اذیت می نمودند،اموالشان را می بردند و خلاصه آنها را با کمال اهانت وبی شرمی بیرون می کردند، تا اینکه یک وقت دولت بعث اعلام کرد که تمام ایرانیان باید ظرف مدت ۶ روز از عراق خارج شوند.

مردم هم در آن فصل زمستان بنا را بر این گذاشتند که از عراق بیرون روند در این گیر و دار که همه در فکر رفتن بودند و حتی گفته می شد که بعضی از علما و مراجع هم خود را  برای خروج از عراق آماده می کنند ویکی از آقایان علما هم به حساب بیماری به خارج مسافرت کرده است، امام هم تصمیم به خروج از عراق گرفتند. دولت بعث با آن سیاستی که داشت- نمی خواست که امام از عراق خارج شود، لذا خبر دادند که بعضی از اشخاص برای ملاقات با امام و صحبت در این گونه قضایا از بغداد می آیند یکی از آن اشخاص، معاون صدام بود بنام «علیرضا» که معروف بود در قساوت و هتاکی و خونریزی .

هنگامی که این گروه بعثی به نجف آمدند امام اعلام کردند که من به اینها راه نمی دهم و هیچ یک از اینها حق ندارد با من ملاقات کند، و من هم تذکره ام را فرستاده ام که خروجی بزنند و با هموطنانم بیرون روم.

مردم زیاد وحشت زده شده بودند، علیرضا آدم خطرناک و ظالمی بود و امروز برای ملاقات آمده بود و امام هم صریحا فرموده بود من آنها را راه نمی دهم ! این قضیه برنجف خیلی سنگین آمد. علما و مردم، ازمرحوم آقای شیخ نصرالله خلخالی خواستند که نزد امام بیاید و از امام بخواهد که با آن گروه دیدار کنند، زیرا علیرضا خیلی خطرناک است و نمی شود او را راه نداد!! مرحوم شیخ نصرالله خدمت امام رسید و عرض مردم را به امام رساند. امام فرمودند: من بنا دارم با او ملاقات کنم ولی باید صولت وقدرت او را بشکنم! خیال نکند، حالا که از بغداد به اینجا آمده است ، با آسانی می تواند با ملاقات کند. بگذارید صولتش شکسته شود، آن وقت او را را ه می دهم.

درهرصورت، پس از این که آن گروه خدمت امام رسیدند، امام به «علیرضا» -با کمال صراحت- فرمود: شما از یهودیها هم بدتر کردید.کاری که شما انجام دادید اسرائیل هم انجام نداده است.آن موقعی که یهودیها را از عراق بیرون کردند ، به آنها ۶ ماه مهلت دادند ، و پس از انقضای مهلت باز هم به آنها مهلت دادند که تمام کارها و حسابهایشان تمام کنند ولی شما ۶ روز به ایرانیان بیشتر مهلت نداده اید!!وانگهی شما را با طلبه ها چه کار؟ آن مردگفت: باید حوزه هم نظم داشته باشد! معلوم شود کی می آید ، کی می رود؟! امام فرمودند: «تنها من نیستم که در امور حوزه باید نظر بدهم.علمای نجف همه با هم باید در این گونه موارد تصمیم بگیرند»

احتیاط در مصرف

اوائلی که امام به نجف  آمده بودند ، هر غذایی خودشان می خوردند، از همان غذا هم به افرادی که در بیرونی بودند- از جمله آقای حاج شیخ عبدالعلی- می دادند مشهدی حسین- یکی از خدمتگزاران امام نقل می کرد که ماه رمضانی بود، چند نفری هم در بیرونی بودند و غذا هم مانند گذشته هیچ فرقی نکرده بود : روزی آقای حاج شیخ عبدالعلی به من گفتند: این همه آدم که در بیرونی هستند، افطاری و سحری هم می خواهند بخورند، این مقدار که شما گوشت تهیه می کنید خیلی کم است ، مقداری بیشتر بگیرید(مثلا اگر یک کیلو می گرفته است، نیم کیلو اضافه کند). من هم بنا به فرموده حاج شیخ، آن روز بیشتر گوشت گرفتم .

هرشب می بایست خدمت امام برسم و صورت حساب را ارائه دهم. ان شب، امام با تعجب پرسیدند: چطور شد که گوشت، بیشتر از گذشته گرفتی؟ گفتم: آقای حاج شیخ دستور دادند، امام با اینکه احترام زیادی برای حاج شیخ قائل بودند ولی مع ذلک فرمودند: همان مقدار که همیشه می گرفتی- بگیر ، آقای حاج شیخ اگر می خواهند، غذایشان را جدا کنند!

*      *      *

بعد از وفات مرحوم آیت الله حکیم، مردم افغانستان رو آوردند به امام، هم از ناحیه مرجعیت و هم از ناحیه ی ظلمی که به طلبه های افغانی شده بود، در دورانی که در نجف بودند.

مردم مسلمان افغانستان، به عنوان پرداخت سهم امام، نه تنها پول می دادند بلکه بعضی از کالاهای مخصوص انجا را نیز می فرستادند ازقبیل فرش و پشم و…. مشهدی حسین نقل می کرد که روزی جنسهای زیادی از قبیل فرش، پوستین و چیزهای دیگری از آنجا آورده بودند. یک پوستینی بود، خیلی مورد اعجاب من قرار گرفت و میل داشتم امام، آن را به من ببخشد.ولی چون امام هیچ اظهار نظری نکردند، من هم به آن پوستین علاقه زیادی داشتم، ناچار اظهار کردم که اگر اجازه بفرمایید دراین فصل زمستان، این پوستین را من بردارم، امام فرمودند: نه، این مال طلبه ها است!!

در هر صورت امام نسبت به امور مالی احتیاط فوق العاده ای داشتند، مثلا اگر می خواستند آب لیمو بگیرند، به نوکر خود دستور می دادند:فقط ۵۰ فلس بگیر یعنی به اندازه یک لیوان! و هرچه خدمتکار اصرار می کرد که یک شیشه می گیریم، می فرمود:نه، فعلا به اندازه ای که لازم است بایدبگیرید.سبزی که می خواستند بگیرند بیش از چند فلس نمی گرفتند.اینها ریزه کاریهای است که بزرگی و عظمت این مرد را می رساند. خوب است مردم دقت بیشتر در زندگی سراسر درس امام کنند و راستی در تمام مسائل زندگی، از این امام بزرگوار که یگانه ی روزگار است، تقلید نمایند.

*      *      *

تقسیم اموال

یکی از بزرگان نجف می گفت:این وجوهی که دست امام رسید و براشخاص مختلف تقسیم نمود، لم یسبقه سابق و لم یلحقه لاحق. تا بحال نجف مثل امام را به خود ندیده است ، زیرا سایر مراجع، امتیازاتی بردیگران قائل بودند که گاهی این امتیازات جنبه های مادی و تبلیغاتی داشت ولی اصلا این معنی در نظر امام نبود ولی آن شهریه کلانی که امام میداد- که دیگران راهم وادار می کرد، شهریه ها را زیاد کنند- به تمام  افراد یک نواخت میداد، هیچ تمییزی برای دیگری بر دیگری قائل نبود. این تقسیم امام انسان را به یاد حضرت امیر المومنین سلام الله علیه می اندازد آنگاه که بیت المال را بالسویه  بین مسلمانان تقسیم می نمود.

*      *      *

تشویق طلاب

امام همواره طلاب را تشویق می کردند که هنگام درس سوال بگیرند، بحث کنند، انتقاد کنند.یکی از اشخاصی که هنگام درس زیاد صحبت می کرد و گاهی امام را ناراحت می کرد ، خود من بودم و امام واقعا به حرفها گوش میدادند و همیشه ترویج و تشویق می کردند که باید انتقاد کنید- مرحوم حاج آقا مصطفی هم زیاد بحث می کردند. و هیچ وقت نمی شد که امام ناراحت شوند بلکه اگر طلاب صحبت نمی کردند امام نگران می شدند، و همواره می فرمودند: «هرسخنی گفته می شود، به نظر تنفیذ بنگرید، هرچه صاحب سخن هم بزرگ باشد انسان نباید فورا حرف اورا بپذیرد بلکه باید با دقت بررسی کند.« گاهی بعضی از دوستان اشکالاتی را می نوشتند و تقدیم امام می کردند، امام علاوه بر اینکه خوشحال می شدند، برای تشویق آنان، انعام هم به آنها می دادند.

 

18دسامبر/16

شعر

«و آن شب دست پلید نفاق ازنیام اهریمن خنجری آهیخت و بر قلب اوستادی نشانید که علم و عشق درسوگ او بر صحیفه ی جانها تصویر غصه نگاشتند.»

زبان مرثیه ها

چو از گلوی قلم، شعر ناله میریزد                      گلاب سرخ زچشمان لاله می ریزد

زکهکشان افق میدمد ستاره اشک                    به باغ آینه، الماس ژاله می ریزد

میان حجله سبز چمن، فرشته گل                    زسوز فاجعه، خون از کلاله می ریزد

به تیر حادثه خستند قلب پیرمغان                     که لخته لخته خون از پیاله می ریزد

مگر به شط شفق ، نقش مرتضی پیداست                 که ماه، خرمن گلرنگ هاله میریزد

کنار تربت استاد عشق،شمع سحر                   سرشک نور به دامان لاله می ریزد

زبان مرثیه ها بی تو صد سخن دارد                   چکامه های فراق ازرساله می ریزد

خوشا معامله روح، باقباله ی عشق                  که عطرگلشن حق،زین قباله میریزد

وضوی اشک شقایق

در باغ خون به اشک شقایق وضو گرفت              آن شیر دل که با هنر عشق خو گرفت

گلرنگ گشت خانه عشق از حضور یار                        دریای جان زگوهر او آبرو گرفت

جسم از نشان نگشت زگلزخم تیغ عشق           نتوان به حشر، دامن امید او گرفت

شرح حدیث درد کند عندلیب عشق                   بالاله ای که از خم خون رنگ و بو گرفت

در کوچه های شهر شهادت قدم نهاد                 آن سرخوشی که دست بدست سبو گرفت

سیمرغ قاف نور،پی آشیان فجر                                با بال آفتاب، ره جستجو گرفت

برنعش آن جوان کفن عشق خوشتراست           کز آبشار تیغ شهادت وضو گرفت

حوزه علمیه یزد- زکریا اخلاقی

سرباز

فروغ حمله تو جلوه گر شده سرباز                    شب گرفته یاران سحرشده سرباز

چوبرق رزم تو سرزد چه باک از شب مرگ           دگر تهاجم ظلمت بسرشده سرباز

یزید تا بن دندان مسلح است بتاز                      اگربه کرب وبلایت نظرشده سرباز

بتاز سنگر ابلیس را به آتش کش                      کنون که خصم چنین خیره سرشده سرباز

سلاح گیر و شبیخون به قلب دشمن زن             که بر حریم وطن حمله ور شده سرباز

یلان به ماریه یکسرزره به تن پوشید                   ترا قبای شهادت به بر شده سرباز

الا قبیله خون قبله همیشه ی عشق                        شهامت تو به دوران سمر شده سرباز

سپاه سفله دون را توان ماندن نیست                        چنین که ضربه ی تو کارگر شده سرباز

یلا: چکامه ی تکبیر بر کش از رگ جان                       که مکر وکید خسان بی اثر شده سرباز

غلامرضا رحمدل

 

18دسامبر/16

فرازهایی از سیستم قضایی اسلام

قسمت ششم

حجه الاسلام والمسلمین محمدی ری شهری

اجرت بر قضا

یکی دیگر از ویژگیهای قضا در اسلام این است که مجانی و بدون اجرت و مزد است، باین معنا که در سیستم حکومت اسلامی مردم برای گرفتن حقوق خود، نباید متحمل مخارجی شوند، نه بصورت رسمی، و نه بطور غیر رسمی .

در سیستم های حکومتی  فعلی جهان هرچند که به صورت مستقیم و بطور رسمی مردم مجبور نیستند برای رسیدگی به شکایات و استیفا حقوق خود، به قاضی و یا دستگاههای قضایی؟؟؟ پرداخت کنند، ولی به طور غیر رسمی خیلی بیشتر باید بپرداند.

وای کاش برای استیفا حق بود که در بسیاری از موارد برای حق کشی بوسیله ی قانون است! ، ودر سیستم قضایی جهان حق با کسی است که زربیشتر دارد، ویا زور، و حکومتی حقوق بشر رارعایت می کند که زر و زور او بیشتر از دیگران باشد!.

ولی از دیدگاه اسلام قضاوت مجانی وبدون اجرت است، وقاضی حق ندارد برای رسیدگی به شکایات مردم و استیفا حقوق و اجرا عدالت از مردم اجرت بگیرد، نه به طور رسمی و نه بطور غیررسمی نه بعنوان کارمزد، و نه بعنوان هدیه، و نه بعنوان رشوه.

امام صادق- علیه السلام- در رابطه با تبیین اموال حرامی که انسان از راههای مختلف بدست می آورد می فرماید:

والسحت انواع کثیره: منها ما اصیب من اعمال الولاه الظلمه و منها اجورالقضاه ، و اجورالفواجر،وثمن الخمر.

مال حرام انواع بسیاری دارد که از ان جمله، مالهایی است که از راه کارمندی زمامداران ستمگر بدست می آید، و ازآن جمله اجرتهایی است که قضات در یافت می کنند، و همچنین اجرتی است که زنهای زانیه بابت زنا دریافت می نمایند، و همچنین بهای خمر…[۱]

همانطور که ملاحظه می کنید دراین حدیث که بسند صحیح از امام صادق- علیه السلام- نقل شده، اجرت قضاوت در کنار حقوق کارمندی دولت ظالم، و درکنار اجرت زنا و بهای خمر مطرح شده است!

در اینجا ما نمی خواهیم مساله اجرت برقضا را از نظر فقهی بررسی کنیم، بلکه منظور بررسی این مسئله در بعد اخلاقی و اجتماعی آن است، و در این رابطه همانطور که در مقالات قبلی بطور مشروح بیان شد، قضاوت ازدیدگاه اسلام یکی ازشاخه های رسالت و ولایت کلیه الهیه است، هیچ پیامبری از مردم اجرت و مزد و حقوق برای ابلاغ رسالت خود نخواست.

نوح صریحا اعلام می کرد که مردم من از شما اجرت و مزد نمی خواهم، که مزد من با خدااست.[۲]

هود صریحا می گفت که من اجرت نمی خواهم، اجرت من با خداست.[۳]

صالح صریحا اعلام می نمود که من اجرت رسالت نمی خواهم، اجرت من با خداست.[۴]

و همچنین لوط [۵] و شعیب [۶] و بالاخره پیامبر اسلام[۷] صلوات الله علیهم اجمعین .

پیامبران الهی سر تا پا اخلاص بودند ، هرچه می کردند برای خدا بود و هیچگونه چشم داشتی به مردم نداشتند، وقاضی در نظام حکومتی اسلام رسالت پیامبران الهی را بدوش دارد.

داستانی از اخلاص موسی

حضرت موسی – علیه السلام- پیش ازآنکه به رسالت مبعوث شود، پس از فرار فرعونیان ، با پای پیاده و با شکم گرسنه بسوی مدین حرکت کرد، و با زحمت زیاد خود را به مدین رسانید وقتی به مدین رسید،دید عده ای برای آب دادن گوسفندان خود در کنار آبی جمع شده اند، از جمله آنها دو دختر بودند که موسی به آن دو کمک کرد و گوسفندان آنها را آّب داد، سپس زیر سایه ای آمد و از بس گرسنه بود دعا کرد که خدایا خیری به این نیازمند برسان که مقصودش از خیر بگفته ی امام علی –علیه السلام –چیزی جز نان نبود.

درهمین اثنا یکی از آن دو دختر بازگشت و به موسی گفت که پدرم تو را می خواهد که اجرت و مزد زحمتی را که برای آب دادن گوسفندان ماکشیدی بدهد، موسی همراه دختر آمد.

معلوم شد آن دخترها، دختران حضرت شعیب پیامبر خدا بوده اند،بهر حال وقتی موسی وارد خانه ی شعیب شد موقع شام بود وغذا مهیا، موسی هم در نهایت گرسنگی ، (از اینجا به بعد این داستان بسیار جالب و آموزنده است.)

غذا آماده و موسی گرسنه، وشعیب منتظر است که موسی بنشیند و غذا بخورد ولی با کمال تعجب ملاحظه می کند که جوان تازه وارد که آثار گرسنگی و خستگی در چهره ی نورانی او پیدا است همچنان ایستاده و سرسفره نمی نشیند!.

شعیب رو  به او کرد وگفت : جوان بنشین و شام بخور!

موسی پاسخ داد: پناه بخدا می برم!

شعیب گفت:چرا؟ مگر گرسنه نیستی ؟!

موسی جواب داد: چرا، ولی می ترسم که این غذا اجرت و پاداش آب دادن به گوسفندان باشد در صورتی که ما خاندان، خاندانی هستیم که آنچه را برا ی خدا و آخرت انجام داده ایم، اگر تمام زمین را پر از طلا کنند و برا ی خریدن آن بما بدهند، چیزی از آن نمی فروشیم.[۸]

شعیب سوگند یادکرد که این شام بعنوان اجرت نیست، و مهمان نوازی عادت او و پدران اوست .

موسی وقتی یقین کرد که غذابعنوان اجرت نیست، نشست و مشغول خوردن شد.[۹]

موسی با این عمل درس بزرگی به همه ی کسانی که بخواهند پیامبر گونه عمل کنند و رسالت انبیا را بدوش گیرند، می دهد. موسی میگوید من برای خدا به دختران شعیب کمک کردم و حاضر نیستم این عمل کوچک را با بزرگترین ارزشهای مادی معاوضه کنم.این گفتار مبالغه آمیز نیست، واقعیت است کسی که بخدا وقیامت معتقد است ، کوچکترین عمل اخروی را با بزرگترین ارزشها ی مادی معاوضه نمی کند، چون می داند که «ما عندکم ینفدو ما عندالله باق» ارزشهای مادی هرچند هم بزرگ باشند فانی،و ارزشهای معنوی هرچند هم کوچک باشند باقی است، ولذا ارزشهای معنوی بهیچ وجه قابل مقایسه و معاوضه با ارزشهای مادی نیستند.

ولذا امام علی –علیه السلام-  می فرماید:

لوصح یقینک لما استبدلت الفانی بالباقی ولا بعت السنی با لدنی.

اگر یقین تو درست بود فانی را با باقی عوض نمی کردی و پربها را به بی ارزش و پست نمی فروختی[۱۰]

عمل موسی- علیه السلام- نمونه ایست از اخلاص انبیا الهی در اموری که حتی مربوط به رسالت آنها هم نیست،وقتی قبل از نبوت!  که در سخت ترین شرائط زندگی، حاضر نیستند برای کاری را که برای خدا انجام داده اند، اجرت دریافت کنند، بنابر این خیلی طبیعی است که در برابر ابلاغ رسالت الهی از مردم انتظار اجرت نداشته باشند.

و اگر قضاوت شاخه ای از شاخه های رسالت است ، که هست، و اگر قضات اسلامی رسالت انبیا را بدوش دارند- که دارند- در رابطه با تحقق یکی از مهمترین فلسفه های بعثت انبیا که تحقق قسط و پیاده کردن عدالت اجتماعی است، باید در خط انبیا الهی حرکت کنند، و مانند پیامبران «لااسئلکم علیه اجرا» بگویند، وگر نه ، آن قاضی که برای حقوق و اجرت و یا موقعیت و شهرت، منصب قضا را می پذیرد و به دادسرا و یا دادگاه قدم می گذارد ، هرچند از نظر فقهی هم این اجرت بر او حلال باشد، هرگز نمی تواند تداوم بخش راه انبیا باشد، که او آگاهانه و یا ناخودآگاه تحت تاثیر مطامع خویش است! و تنها کسی می تواند به قانون الهی و حق وعدل وفادار بماند که وارسته باشد از هوس و ترس.

ارتزاق ازبیت المال

در اینجا این سئوال پیش می آید که با این وضع اگر قضاوت اجرت نداشته باشد، و قاضی نباید برای قضاوت حقوق بگیرد، پس چگونه زندگی کند؟!

دراین رابطه، فقها عبارت دقیقی دارند، و آن این که می گویند: «قاضی می تواند از بیت المال ارتزاق کند.»

دراین عبارت خوب دقت کنید، نمی گویند«اجرت قضاوت باو بدهند تا بتواند زندگی کند» می گویند«مخارج زندگی او باید از بیت المال تامین شود.»

ممکن است شما بگویید چه فرقی دارد، چه بگویند «اجرت قضاوت به او بدهند تا بتواند زندگی کند»چه بگویند«مخارج او باید تامین شود» در هر صورت مخارج زندگی قاضی تامین می شود، حال ،نامش اجرت باشد یا ارتزاق از بیت المال!!

آری بحسب ظاهر، مساله همین طور است، «اجرت» با « ارتزاق» تفاوتی ندارند، ولی در واقع باهم تفاوت دارند، و خیلی تفاوتشان زیاد است، بفاصله زمین و آسمان! و تفاوت انسان الهی ، با انسان مادی!

آن قاضی که برای اجرت کار می کند، ارزش کار خود را همان اندازه  می داند که حقوق می گیرد ،و واقعا هم کارش اگر خوب باشد بیش از آن نمی ارزد، بلکه همان مقدار هم نمی ارزد!

و آن قاضی که به قضاوت بعنوان یک رسالت الهی می نگرد، پیامبر گونه در برابر انجام رسالت خود هیچ گونه اجر و مزدی نمی خواهد و حاضر نیست حتی یک ساعت از کار قضایی خود رابهیچ قیمتی بدهد!

آنکه برای اجرت کار می کند اگر حقوق قطع شود یاکم شود قضاوت نمی کند، ویا ازکار می کاهد، ولی آنکه برای خدا کار می کند با کم شدن انگیزه های مادی، چون احساس خلوص بیشتر می کند فعالیتش بیشتر و بهتر می شود.

پیامبر اکرم- صلی الله علیه وآله- در رابطه با اخلاص پیکارگرانی که برا ی خدا جهاد می کنند و حقوق دریافت می نمایند مثل جالبی دارد که در رابطه با بحث ما نیز قابل بهره برداری است می فرماید:

مثل الذین یغزون من امتی و یاخذون الجعل، یتقوون علی عدوهم مثل ام موسی ترضع ولدها و تاخذ اجرها

مثل کسانی از امت من که می جنگند، و حقوق هم می گیرند تا با آن خود را برعلیه دشمن تقویت کنند. مثل مادر موسی است که بچه ی خود را شیر می داد ، و اجرت شیردادن می گرفت.[۱۱]

این مثل خیلی دقیق و جالب و آموزنده است:

میدانید که حضرت موسی علیه السلام در یکی از تاریک ترین و وحشتنا ک ترین دورانهای تاریخ بدنیا آمد ، فرعون از ترسی که از نسل جوان داشت دستور داده بود که پسر بچه ها را بطور کلی در همان آغاز تولد نابود کنند، درچنین شرایطی موسی دیده بجهان گشود.

مادرش از ترس دژخیمان فرعون با الهام الهی او را در صندوقچه ای گذاشت ودر آب رود نیل افکند، بستگان فرعون اورا ازآب گرفته نز د فرعون آوردند ، و بالاخره به پیشنهاد همسر فرعون بناشد که او را نکشند و از او نگهداری کنند.

مشکل اینجا بود که این کودک، پستان هیچ زنی را نمی گرفت، تا اینکه بالاخره توسط خاله ی حضرت موسی برای دایگی به مادر حضرت راهنمایی شدند! و اینجا بود که مادر موسی به فرزند خود شیرمی داد، و اجرت هم می گرفت!

ولی نکته این است که آیا انگیزه مادر موسی برای شیردادن فرزند خود، گرفتن حقوق و اجرت بود، و آیا اصولا می شود که مادر بخاطر اجرت بفرزندش شیردهد؟!

پیامبر اسلام- صلی الله علیه و آله- می فرماید: مثل آن پیکارگری که دست از زندگی شسته، و به همه  امیال و آرزوها پشت پا زده و در جبهه  حق علیه باطل برای خدا می جنگد و در عین حال حقوق هم دریافت می کند تا خود را برعلیه دشمن تقویت نماید، مثل چنین پیکارگری مثل مادر حضرت موسی است که در عین اینکه بچه ی خود را شیر می دهد، بخاطر جو خاص زندگی اجرت و حقوق هم دریافت می کند.

یعنی همانطور که شیردادن مادر موسی بخاطر اجرت نیست، جنگیدن این مجاهد هم نمی تواند در مقابل حقوق و اجرت باشد. و همانطور که انگیزه واقعی مادر موسی پرورش فرزند خود و پیامبر خدااست ، انگیزه واقعی این مجاهد نیز، انجام دادن فرمان خدا و اجرت جهادش نیز با خداست.

در مورد قضاوت و اجرت برقضا نیز مساله همین است در انجا که قاضی قضاوت خود را درمقابل اجرت نمی بیند بلکه از بیت المال ارتزاق می کند، انگیزه اش از قضا انجام فرمان خدا و تداوم راه انبیا است.

ولی پرورش این انگیزه بگونه ای که بر انگیزه های مادی چیره شود قدری ریاضت و پرورش روح و تزکیه نفس می خواهد، و هر قاضی نمی تواند مدعی شود که در رابطه با گرفتن اجرت و حقوق بگونه مادر موسی است!

واگر چنین نشد بداند که مشمول احادیثی است که در رابطه با کسانی وارد شده که دین را وسیله نام ونان خود نموده اند….

ادامه دارد

 

[۱] .وسائل الشیعه، جلد ۱۲، صفحه ۶۴، حدیث ۱۲٫

[۲] .سوره شعرا ، آیه ۱۰۹٫

[۳] .سوره شعرا، آیه ۱۲۷٫

[۴] .سوره شعرا، آیه۱۴۵٫

[۵] .سوره شعرا، آیه ۱۴۶٫

[۶] .سوره شعرا ،آیه ۸۰٫

[۷] .سوره ص، آیه ۸۶٫

[۸] .انا اهل بیت لا نبیع شیئا من عمل الاخره بملا الارض ذهبا.

[۹] .نگاه کنید به بحارالانوار ،جلد۱۳، صفحه ۲۱٫

[۱۰] .میزان الحکمه، باب ۴۲۵۸٫

[۱۱] .میزان الحکمه ، باب ۳۶۱۹٫

18دسامبر/16

معاد

قسمت سوم

آیت الله جوادی آملی

نشانه های قیامت

هدف رسالت انبیا که قیام مردم به قسط است « لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسط» مهمترین عاملی که این هدف را احیا می کند، ذکری الدار است.به یاد معاد بودن باعث می شود که این هدف احیا شود. و برای اینکه انسان بیاد معاد  و قیامت باشد، قران ازقیامت اوصافی را نقل می کند، گاهی به عنوان این که این حتمی است وگاهی به عنوان اینکه نزدیک است و گاهی به عنوان این که قیامت به منزله فردا است( از بس نزدیک و قطعی است، گویا فردا است) . گاهی از قیامت به عنوان« آزفه » یعنی وقتش نزدیک است، و گاهی به عنوان «یَومَ التَّلاق» یاد می کند ، یعنی روز تلافی و برخورد انسانها است باهم یا برخورد انسان و اعمالش یا برخورد انسان و پیشوایانش می باشد.

گاهی قران از قیامت یادمی کند به عنوان این که جریان مهمی است و آن «نبأ عظیم» و خبری سنگین است.

  • Ntã tbqä۹uä!$|¡tFtƒ * Ç`tã Î*t6¨Z9$# ÉO‹Ïàyèø۹$# * “Ï%©!$# ö/ãf Ïm‹Ïù tbqàÿÎ=tGøƒèC

خبر مهم ، جریان قیامت است که مردم درمورد این نبأ عظیم، اختلاف دارند: عده ای می گویند واقع می شود و عده ای هم انکار می کنند.

آنگاه می فرماید . žxx. tbqçHs>÷èu‹y™ *  ¢OèO žxx. tbqçHs>÷èu‹y™

پس از مدتی نزدیک، تحقیقا ، قیامت را و این نبا عظیم را از نزدیک ادراک می کنند و می بینند .در هر صورت چیزی را که خدا به عنوان نبا عظیم یاد میکند، معلوم می شود خیلی مهم است.

درسوره «ص» آیه ۶۸ نیز از جریان مرگ و قیامت به نبا عظیم یاد کرده است:

ö@è% uqèd (#îst7tR îLìÏàtã *  ÷LäêRr& çm÷Ztã tbqàÊ̍÷èãB

قیامت یک جریان مهمی است، شما از آن روبرگرداندید و صرف نظر کردید. اگر چیزی را خدا به عنوان نبا عظیم بداند – همان گونه که اشاره شد- معلوم می شود نهایت عظمت را دارد. بعضی از بزرگان هم در لوح قبرشان، این نبا عظیم را نوشته اند .

گاهی خدا از قیامت به شدت و گاهی به طول مدت یاد میکند .گاهی می فرماید: قیامت صحنه ای است پایدار و طولانی. این طول مدت غیر از آن نزدیکی است، نزدیک بودن یعنی وقوع آن نزدیک است . طول مدت یعنی بقا و دوام دارد.

بنا براین قیامت سه صفت دارد: ۱- قرب وقوع ۲- طول مدت۳- شدت.

آیاتی که تا کنون نقل شد مربوط به قرب وقوع بود. اما در سوره حج (آیه ۲) هنگامی که از شدت قیامت یاد می کند چنین می فرماید:

$yg•ƒr’¯»tƒ â¨$¨Z9$# (#qà)®?$# öNà۶­/u‘ ۴ žcÎ) s’s!t“ø۹y— Ïptã$¡¡۹$# íäóÓx« ÒOŠÏàtã

در زلزله قیامت این چنین نیست که گوشه ای ، از زمین بلرزد نظیر زمین لرزه های دنیا ، یا اینکه تنها کره زمین بلرزد، بلکه تمام نظام طبیعت می لرزد. چون اگر بخواهد ÏMn=ÏHäqur ÞÚö‘F{$# ãA$t7Ågø:$#ur $tG©.߉sù Zp©.yŠ Zoy‰Ïnºur[1] بشود یا tPöqtƒ ãA£‰t7è? ÞÚö‘F{$# uŽöxî ÇÚö‘F{$# ßNºuq»yJ¡¡۹$#ur ( ([2]

یاtPöqtƒ “ÈqôÜtR uä!$yJ¡¡۹$# Çc‘sܟ۲ Èe@ÉfÅb¡۹$# É=çGà۶ù=Ï۹ ۴ [۳]  بشود، کل نظام عوض خواهد شد.

در سوره ابراهیم می فرماید: زمین و آسمانها عوض می شود « یَومَ تُبَدُّل ُ الاَرض غَیرَالاَرض ِ» یعنی برای تحقق قیامت زمین عوض میشود و آسمانها دگرگون می شوند. دران هنگام است که باید گفت زلزله ای و تحولی است همگانی که گستردگی اش تمام آسمانها و زمینها را در بر میگیرد.

روی این اصل که زلزله قیامت، زلزله ی عالم طبیعت است می فرماید : #sŒÎ)ur Ü=Ï.#uqs3ø۹$# ôNuŽsYtGR$#  [۴]#sŒÎ) ߧ÷K¤±۹$# ô [۵]Nu‘Èhqä.         yìÏHädur ߧ÷K¤±۹$# ãyJs)ø۹$#ur  [۶]

قران نشانه هایی هولناک از عظمت آ ن روزنقل می کند، می فرماید : tPöqtƒ $ygtR÷rts? ã@ydõ‹s? ‘@à۲ >pyèÅÊöãB[7] !$£Jtã ôMyè|Êö‘r& ßìŸÒs?ur ‘@à۲ ÏN#sŒ @@ôJym $ygn=÷Hxq [8]

آن روز بقدری شدید است که اگر بخواهند از شدت حادثه آن روز ما را با خبر کنند، با این بیان ما را آگاه می کنند، بهترین حالی که مادر نسبت به فرزند دارد، آن حالتی است که مادر ، بچه را در دامن گرفته وپستان درکام او گذاشته ، مشغول شیر دادن او است. این نهایت عاطفه مادری است. اگر آن مادر شیرده در چنین حالی هم باشد- در روز قیامت از شیردادن نوزادش غفلت می کند.

«و تَضَعُ  کُلُّ ذاتٍ حَمل حَملَها»

هرزن بارداری هم از شدت آن سانحه،حملش را به زمین می نهد.

«وَتَرَی النّاسَ سُکاری وَ ماهُم بِسُکاری وَلکنَّ عَذابَ اللهِ شَدیدٌ»

مردم را به حالت مست و مدهوش می بینی ولی آنان مست نیستند، آن چیزی که آنان را به مستی و دیوانگی وا داشته است ، سنگینی عذاب خدا است.

مؤمنین در قیامت:

قیامت با اینکه نبأیی است عظیم و عذاب قیامت بسیار سنگین وشدید است، ولی برای انسان وارسته و مؤمن هیچ وحشت و دهشتی ندارد، عذاب قیامت را که خدا به عنوان فزع اکبر نام می برد، مؤمنین از این فزع اکبر مصون هستند: Ÿw ãNßgçRâ“øts† äít“xÿø۹$# çŽy9ò۲F{$# [9] قیامت که فزع وناله و لابه های آن از همه حوادث دردناک سنگین تراست مؤمنین وارسته را محزون نمی کند.

در دو آیه قبل از این ، چنین می فرماید:

¨bÎ) šúïÏ%©!$# ôMs)t7y™ Nßgs9 $¨YÏiB #Óo_ó¡ßsø۹$# y7Í´¯»s9’ré& $pk÷]tã tbr߉yèö۶ãB [10] آنهایی که سابقه خوب داشتند ، ازجهنم به دورند«لایَسمَعوُنَ حَسیسَها» آنچه که از جهنم به احساس سمع و بصر می رسد، آن خروش و جوشش جهنم را نمی شنوندو نمی بینند و از این نظر معذب نخواهند بود «وَهُم فی مَااشتَهَت اَنفُسَهُم خالدُون »این مؤمنین مخلد و جاوید دربین لذائذند یعنی آنچه که جانشان می طلبد، برآن مشتهیات جانشان خالد و جاویدند سپس می فرماید«لایَحزُنُهُم الفَزَعُ الأکبَرُ» .

فزع اکبر آنها را حتی غمگین و نگران هم نمی کند، چون در باره ی مؤمنین به صورت اطلاق چنین آمده است:

Iwr& žcÎ) uä!$uŠÏ۹÷rr& «!$# Ÿw ê’öqyz óOÎgøŠn=tæ Ÿwur öNèd šcqçRt“øts† [۱۱]

طولانی بودن قیامت:

گاهی قران از روز قیامت به عنوان یک روز طولانی و ماندنی نام می برد.می فرماید:

ßlã÷ès? èpx6Í´¯»n=yJø۹$# ßyr”۹$#ur Ïmø‹s9Î) †Îû ۵Qöqtƒ tb%x. ¼çnâ‘#y‰ø)ÏB tûüÅ¡÷Hs~ y#ø۹r& 7puZy™ [۱۲]

اگر قیامت امری باشد قریب الوقوع و عظیم و شدید و همچنین امری باشد طولانی می بایست از این روز خوف داشت.

«فَاصبِر صَبراً جَمیلَاً اِنَّهُم یَرونَهُ بَعیداً وَنَراهُ قَریبَاً » صبر جمیل داشته باش- آنان( کفار ) آن را امر بعیدی می دانند یعنی استبعاد می کنند چنین امری را- ولی ما آن را نزدیک و قریب الوقوع می دانیم،آنانکه منکر قیامت اند، می گویند«ذلِکَ رَجعٌ بَعیدٌ» یعنی مستبعد است که مرده ها زنده شوند و دگر بار برگردند.

رسول الله(ص) جلسه تفسیری داشتند روزی در یکی از این جلسات که در منزل یکی از صحابه برگزار شده بود، ازحضرت سئوال شد:

«ما اَطوَلَ هذا الیَوم!» چه روز طولانی وبلندی است: رسول الله (ص) فرمود: سوگند به آنکه جانم در دست او است. این روز نسبت به مومن به مقدار صلاه مکتوبه خواهد بود،یعنی این پنجاه هزار سال برای مومن به مقدار یک نماز واجب طول می کشد.

قیامت روزی است که نسبت به عده ای به مقدار ۵۰ هزار سال است ولی برای مومن به مقدار چند دقیقه ای که وقت یک نماز واجب است،بیشتر نیست زیرا مومن همه کارهایش را دردنیا به نحو احسن انجام داد و جایی برای معطل شدن او و توقفش درقیامت نیست، حسابش روشن است و خداوند هم سریع الحساب است.«یَدخلُونَ الجَنَّه َ بِغَیرحِساب»[۱۳]  مومنین بدون حساب به بهشت وارد می شوند.

بازداشت شدگان:

عده ای نیز در قیامت بازداشت می شوند óOèdqàÿÏ%ur ( Nåk¨XÎ) tbqä۹qä«ó¡¨B [14]  اینها را بازداشت کنید زیر ا باید حساب پس بدهند.

$tB ö/ä۳s9 Ÿw tbrçŽ|À$uZs?  * ö@t/ ç/èf tPöqu‹ø۹$# tbqßJÎ=ó¡tFó¡ãB  چه شده است شمارا؟ چرا امروز همدیگر

را یاری نمی کنید ؟ [۱۵] آری! آن روز اگر در دنیا گردنکشی می کردند، امروز تسلیم اند ّآنان که مستکبر بودند و ظلم می کردند، امروز تسلیم می شوند.

نشانه های آنان چیست؟« یُعرَفُ المُجرِمونَ بِسیماهُم» [۱۶] مجرمین را با نشانه هایشان شناسایی می کنند که گاهی سربا پایشان جفت خواهد شد و این کار نشان می دهد که چه کاره اند «فَیُو خَذُ بِالنَّواصی و الاَقدام» .برخی سیمایشان این است که دیوانه وار سرازقبر برمی دارند. šúïÏ%©!$# tbqè=à۲ù’tƒ (#۴qt/Ìh۹$# Ÿw tbqãBqà)tƒ žwÎ) $yJx. ãPqà)tƒ ”Ï%©!$# çmäܬ۶y‚tFtƒ ß`»sÜø‹¤±۹$# z`ÏB Äb§yJø۹$# ۴ [۱۷] کسانی که ربا می خورند و بدون توبه و ارجاع حق مردم می میرند، قیامشان از قبر- یا حتی در زندگی- دیوانه وار مانند کسی است که در اثر برخورد با جن و شیطان متخبط شده است.

ادامه دارد

 

[۱] . سوره حاقه، آیه ۱۴٫

[۲] .سوره  ابراهیم ، آیه ۴۸٫

[۳] .روزی که آسمانها راجمع می کنیم و بهم می پیچیم ، همانگونه که طومار نوشته ها رابه هم می پیچد.سوره انبیا آیه ۱۰۴٫

[۴]  .سوره انفطار آِیه ۲

[۵] . سوره  تکویر آِیه ۱

[۶] .سوره قیامت ، آیه ۹

[۷] .مرضعه نیاز به تا تانیث ندارد چون این صفت ،صفت خاصه است که دراین صفت، «تا» را ذکر نمی کنند زیرا «تا» برای فرق مذکر و مونث است و در صفتهای مخصوص به زن «تا» را ذکر نمی کنندنمی گویند «طالقه» مثلا بلکه می گویند طالق و اما دراین آِیه کریمه که مرضعه را با تا اورده ، چنین گفته اند، که مقصود آن زنی است که در حال شیردادن است نه ارضاع به عنوان ملکه شیردادن، البته لازم به تذکر است که این آیه شدت عذاب را می خواهد بیان کند، نه اینکه اگر مرضعه یا ذات حملی نبود، دیگر دچار وحشت و دهشت نمی شود، بلکه این وحشت برای همگان است .

[۸] .سوره حج ، آیه ۲٫

[۹] . سوره انبیا ، آیه ۱۰۲٫

[۱۰] .سوره انبیا ، آیه ۱۰۱٫

[۱۱] .سوره یونس، آیه ۶۲٫

[۱۲] .سوره معارج، آِیه ۴٫

[۱۳] .سوره مومن،آیه ۴۰٫

[۱۴] .سوره صافات،ایه ۲۴٫

[۱۵] .سوره صافات ،آیه ۲۶٫

[۱۶] .سیما به معنی علامت و نشانه است ولی چون نشانه ها معمولا در صورت و چهره است ، لذا گاهی به صورت هم سیما می گویند.ولی درواقع سیما به معنای صورت نیست.

[۱۷] .سوره بقره، آیه  ۲۷۵٫

18دسامبر/16

نگاهی به رویدادها

جنگ

*مرکز مخابرات عراق در غرب بیاره زیر آتش ایران منهدم شد.(۷/۱/۶۲)

*ارتش عراق برای دستگیری و قتل سربازان فراری جایزه تعیین کرد(۷/۱/۶۲)

*طی یک رشته عملیات هماهنگ توسط ژاندارمری و بسیج، ۵۰ مزدور صدامی در جبهه های جزیره مینوکشته و مجروح شدند ضمنا یک دکل مخابراتی ، یک دکل دیده بانی ، ۱۱ سنگرانفرادی و اجتماعی ، سه سنگر تیربار کالیبر ۵۰، پنج سنگر دیده بانی و یک خودرو و صدامیان منهدم شد .(۱۷/۱/۶۲)

*یک گردان جیش الشعبی عراق درحمله چریکی رزمندگان اسلام متلاشی شد-۴۰ مزدورعراقی کشته و ۴۵۰ مین ضد تانک و ضد نفرکشف وخنثی شد .(۱۸/۱/۶۲)

*قوای برومند اسلام، اولین مرحله ی عملیات والفجر را در ساعت ۲۳/۱۰ – روز یکشنبه ۲۱ فروردین با رمز یا الله یا الله یا الله در شمال فکه آغازکردند.۱۵۰ کیلومترمربع دیگر ازاراضی میهن اسلامیمان آزاد شد. بیش از ۵۰۰۰ بعثی کشته و مجروح و ۳۵۰ تن اسیر شدند. مقر فرماندهی عراق در عمق ۱۰ کیلومتری دشمن بطور کامل منهدم شد. یک گردان مکانیزه دشمن در این حمله نابود شد.

انقلاب و جهان

*بمباران چند روستای افغانستان توسط اشغالگران شوروی ۲۵۶ شهید و مجروح بجای گذاشت.(۲۴/۱۲/۶۱)

*تظاهرات ضد اسراییلی درکرانه غربی رود اردن شدت گرفت.( ۲۴/۱۲/۶۱)

* به جرم طرفداری از انقلاب اسلامی ، دولت کویت امام جماعت رمیثیه را اخراج کرد.(۲۶/۱۲/۶۱)

* آیت الله العظمی منتظری از ملت پاکستان خواست به تحریکات عوامل امریکا مسائل مذهبی داخلی را دامن نزنند(۶/۱)

*۲۷ تن از علمای برجسته جبل عامل، علیه صهیونیستها دست به تحصن زدند.(۹/۱)

* نمازگزاران جمعه واشنگتن ، علیه اشغال مسجد این شهر، دست به راهپیمایی زدند.(۹/۱/۶۲)

*مجاهدان عراقی دفتر هواپیمایی عراق در بغداد را منفجر کردند.(۱۰/۱/۶۲)

*به دنبال اعتراضات گسترده مسلمانان شیخ راغب حرب اززندان صهیونیستها آزادشد.(۱۷/۱/۶۲)

*مجاهدان افغان، ۱۸ مدیر اجرایی استان هرات رابهلاکت رساندند.(۱۷/۱)

* توسط مسلمانان انقلابی عراق، مرکز انتشارات حزب بعث در بغداد منفجر شد .(۱۷/۱)

* ۳۶ مسلمان تونسی توسط رژیم بورقیبه دستگیر شدند.(۲۲/۱/۶۲)

اخبار داخلی

*آیت الله صانعی: نظام جمهوری اسلامی ماندنی و کاخ نشینها رفتنی اند.(۲۲/۱۲/۶۱)

*معدن طلا درآستانه اراک کشف شد(۲۲/۱۲/۶۱)

*چاپ و انتشار هرگونه روزنامه ، مجله و نشریه ازسوی وزارتخانه ها ممنوع شد .(۲۵/۱۲)

*نخست وزیر: دولت خدمتگزار، سال ۶۲ را سال حمایت ازمستضعفین اعلام می کند.( ۶/۱/۶۲)

* آقای رفسنجانی  سال جدید را سال تلاش برای نجات جامعه از تبعیض خواند(۶/۱)

*رئیس جمهور:تهدید دشمنان در خلیج فارس جدی است. ونیروی دریایی باید درمقابل آن بایستد.(۷/۱/۶۲)

*سد استقلال میناب با حضور رئیس جمهوری گشایش یافت . سدمیناب مصرف ۳۰ میلیون متر مکعب آب آشامیدنی بندر عباس را تامین خواهدکرد.( ۹/۱/۶۲)

*هاشمی رفسنجانی : تازمانی که حالت هجوم به آشیانه استعمار را حفظ کرده اید،برای مبارزه طولانی آماده باشید(۱۵/۱/۶۲)

*موسوی اردبیلی : مبارزه با هر گونه استکبار، اسراف ، تبذیر و تلاش درراه ریشه کن کردن فقر و محرومیت راکه رسالت تاریخی ما است ، فراموش نکنید.(۱۵/۱)

*رشته های علوم پایه دانشگاههای تهران، اصفهان، تبریز ، همدان، اهوازو کرمان بازگشایی شد.(۱۶/۱/۶۲)

*رئیس مجلس خواستار ایجاد فروشگاه های زنجیره ای  بنیاد مستضعفان برای محرومان شد.(۱۷/۱/۶۲)

*هاشمی رفسنجانی: در جامعه اسلامی همه ابواب به روی خانمها باز است فقط بی عفتی، به کثافت کشیدن جامعه، وسیله عیش و نوش مجانی مردها شدن و خیابانها را تبدیل به عشرتکده کردن ممنوع است وآن به نفع خانمها است.(۲۰/۱/۶۲)

*آیت الله العظمی منتظری از دولت خواستند به مردم جنوب خلیج فارس، آب آشامیدنی برساند.(۲۱/۱/۶۲)

جهان

*ژیم اردن یک اعتبار ۶۵ میلیون دلاری در اختیار عراق قرار داد .(۷/۱/۶۲)

*ایران از ملت و دولت نیکاراگوئه در مقابل توطئه های آمریکا حمایت کرد.(۷/۱)

* دو میلیون کارگر خارجی ، عراق را ترک کردند.(۷/۱/۶۲)

*۳۶ تن از افسران و سربازان عراقی مخفیانه اعدام شدند .(۸/۱/۶۲)

*آمریکا با فروش همزمان موشکهای مدرن به رژیم های صهیونیستی و سعودی موافقت کرد.(۱۰/۲/۶۲)

*نیروهای امنیتی اسراییل ۲ مسجد را در سرزمین ها اشغالی منفجر کردند.(۱۴/۱)

*آمریکا ۱۲۰۰ تانک مدرن به عربستان فروخت.(۱۶/۱/۶۲)

*برای عقیم کردن فلسطینی ها ، اسراییل به جنگ شیمیایی علیه فلسطینی ها دست زد.(۱۷/۱/۶۲)

*بدنبال اشاعه فساد در کابینه کویت، وزیر آموزش و پرورش کویت به جرم فحشا مجبور به استعفا شد.(۱۷/۱/۶۲)

*چند کشور خلیج فارس با کمبود شدید آب آشامیدنی روبرو شدند، برای تامین آب آشامیدنی آنها ، ناوگان دریایی ایران به سوی سواحل بحرین، قطرو کویت به حرکت در آمد.(۲۱/۱/۶۲)

*مشاور سیاسی عرفات وعضو میانه رو «ساف» در پرتغال به قتل رسید.(۲۲/۱/۶۲)

عمران

*۴۰۰ قطعه زمین بین متقاضیان واجد شرایط در اندیمشک توزیع شد.(۲۳/۱۲/۶۱)

*تولید امسال کارخانه ی شازند ۵۲% افزایش یافت.(۲۴/۱۲/۶۱)

* طی سال گذشته، ۱۱ واحد تولید مصالح ساختمانی در باختران ایجادشد.(۹/۱)

*۲۱ روستای اسلام آباد غرب دارای برق شدند.(۱۵/۱/۶۲)

*به میمنت یوم الله دوازدهم فروردین دو فرستنده اف- ام در اصفهان مورد بهره برداری قرار گرفت.(۱۵/۱/۶۲)

*فرستنده پرقدرت ۸۰۰ کیلو واتی بندر ترکمن افتتاح شد .(۱۴/۱/۶۲)

*۴۹۹۶ صفحه کلاج تانک برای اولین بار در ایران تعمیر و باز سازی شد.(۱۴/۱/۶۲)

*طی سال گذشته ۶۲۰۰ تن وش پنبه درآذربایجان شرقی تولید شد.(۱۸/۱/۶۲)

ضدانقلاب

*از ۱۱۵ سوداگر مرگ در خراسان و سیستان و بلوچستان ۳۰۹ کیلو مواد مخدر کشف شد.(۲۴/۱۲/۶۱)

*طی یک عملیات موفقیت آمیز ، ۵ روستای منطقه ی وزی برا دوست از لوث وجود ضد انقلاب پاکسازی شد.(۲۶/۱۲/۶۱)

* ۲۰ لانه تیمی گروهکهای محارب در مهاباد کشف شد و ۴۳ نفر دستگیر شدند.(۹/۱)

*مراکز حساس ضد انقلاب درمنطقه مریوان ، سنندج وکامیاران درهم کوبیده شد- ۱۰ کیلومتر از جاده بوکان – مهاباد ازتصرف اشرار خارج شد.(۱۰/۱/۶۲)

*۲۵ کیلو مواد مخدردربندرعباس و گالیکش گنبد کشف شد.(۱۴/۱/۶۲)

* ۱۴۶۰ کیلو تریاک و شیره ، از ضد انقلاب ، درکویر یزد کشف شد.(۱۷/۱/۶۲)

* باکشف ۸ لانه تیمی درمازندران طرح ترور نماینده امام در مازندران و امام جمعه بابل و ده ها حزب اللهی خنثی شد ، در این عملیات ۴۳ قبضه انواع اسلحه ، تعداد زیادی نارنجک، سه راهی ، بمب های دست ساز، مواد منفجره، بی سیم، ۲ کامیون کاغذو مقادیری اسناد درون گروهی بدست آمد.(۲۲/۱/۶۲)

*ظرف یک هفته ، ۳۰۰ نفر که هروئیین را در داخل بدن خود جا سازی کرده بودند ، در سیستان و بلوچستان دستگیر شدند (۲۲/۱)

 

18دسامبر/16

یادی از شهدا

زندگینامه ی شهید حاج علی زمانی

شهید حاج علی زمانی متولد آبانماه ۱۳۳۲ در خانواده ای مذهبی و معتقد به دین مبین اسلام درشهرقم دیده به جهان گشوددر کودکی روح پاکش با صوت قران و ادعیه گوناگون پرورش یافت دروس خود را تا حد دیپلم ادامه داد و درحین تحصیل تابستانها را به کمک پدر خویش می شتافت با شروع انقلاب اسلامی در ۱۹ دی ماه ۱۳۵۶ نقش فعال خود را در راه نهضت اسلامی ایفا نمود و پیوسته در این سنگر باقی ماند و با تکثیر و پخش سخنان امام و ترتیب برنامه هایی گوناگون برضد رژیم ستم شاهی فعالیت خود را ادامه داد تا اینکه مامورین رژیم ازفعالیتش مطلع شدند و حدود یک ماه و نیم فراری بود و در این مدت هم دست از فعالیت برنداشت تا اینکه در ۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۷ با پیروزی انقلاب اسلامی درقم که سنگر دار انقلاب وشهر امام بود، ستاد انقلاب تشکیل شد او مدیریت این ستاد رابه عهده داشت. شهید زمانی درتشکیل ستاد نماز جمعه قم و در سنگر نماز جمعه و ترتیب کارهای ستاد نقش به سزایی به عهده داشت و درسال ۱۳۵۸ باحفظ  سمت در دفتر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم به کارهای دفتری جامعه مدرسین پرداخت و در شهریورماه ۱۳۵۹ دومین سفر خود به دیار یار، به مکه معظمه انجام داد و در جو خفقان بار عربستان به پخش اعلامیه های امام امت وتبلیغات اسلامی پرداخت و فعالیتهای نمونه ای انجام داد و پس از مراجعت ازحج مسئولیت تدارکات جامعه مدرسین را نیز  پذیرا شد و بعلت دلسوزی ها و جوشش بیش از حد با حفظ سمت های قبلی به عنوان مسئول روابط عمومی جامعه مدرسین معرفی گردید و همچنین به عنوان یکی از اعضای هیئت امنای اداره اوقاف قم برگزیده شد.

۱۶/۱۱/۶۱روانه جبهه شد و در آغاز عملیات والفجر، با دعا وتوسل به اهلبیت رزمندگان را آماده ساخت و سرانجام بعدا ز ظهر هیجدهم بهمن ماه ۱۳۶۱ هنگامی که گلوله های مزدوران صدام وجب به وجب خطوط دفاعی رزمندگان اسلام را می کوبید در خط مقدم عملیات والفجر درجبهه فکه توسط توپخانه دشمن هدف قرار گرفت و جان خود را فدای هدف  مقدسش نمود و بالاخره در تاریخ ۲۱/۱۱/۶۱ شب ۲۲ بهمن بخاک سپرده شد .

راستی هم شهادت، اجرو مزد آن همه خدمت و تلاش صادقانه او بود.

قسمتی از وصیتنامه برادر شهید علی اصغر سنونی

… سعی کنید همیشه وحدت داشته باشید. در دعاهای توسل و دعای کمیل و نماز جمعه شرکت کنید و از خدا بخواهید که امام را تا انقلاب مهدی (عج) برای ما نگهدارد برای ظهور حضرت مهدی (عج) دعا کنید و محافظ  انقلاب باشید تا بدست صاحب اصلیش بدهیم.

تاکی ببینیم که محرومان در ستم باشند ای ملت ها بپاخیزید و حق این محرومان را از ابرقدرتها بگیرید همان کاری که حسین –علیه السلام- کرد.

خدایا صراط مستقیم رانصیب ما کن، خدایا ایمان به ما اعطا کن، ما را نیرو ده تا انسان باشیم و در راه انسانها هم پیمان باشیم خدایا ، خدایا ، تا انقلاب مهدی، ترا بجان مهدی ، خمینی را نگهدار .

قسمتی از وصیتنامه ی شهید اکبر جمالی دستجردی

۰۰۰ با ضد انقلاب باقاطعیت برخورد کنید و رسالت خون شهیدان را انجام دهید که اگر دین خدا را یاری کردید خدا شما رایاری می کند و قدمهایتان استوار خواهد گردید :

«ان تنصرواالله ینصرکم و یثبت اقدامکم»

امام خمینی را که امروز میزان است این اسلام مجسم این آموزگار اخلاق این قلب طپنده ی مسلمانان و مستضعفان دنیا این قلب ملت این گوهر امامت و ولایت و زعامت این سلاله پا ک رسول الله و نبوت را تنها نگذارید در سنگرهای اداره- کارخانه و کشاورزان در مزارع فعالانه کار کنند تا از وابستگی نجات پیدا کنیم و امریکا بداند نمی تواند هیچ غلطی بکند ، از مردم می خواهم در آن موقعی که در حال معنویت دعا وراز و نیاز هستند و با خدای خود عاشقانه راز و نیاز می کنند امام امت و آیت الله منتظری را دعا کنند، این امام این هدیه الهی را که با قیام خود عزتی و مقامی به ما و به مملکت اسلامی ما داده دعا کنید که خدا تا ظهورمهدی آنرا برای مسلمانان و ستم دیدگان دنیا نگه دارد.

 

18دسامبر/16

دستاوردهای انقلاب اسلامی

قسمت چهارم

حجه الاسلام و المسلمین موسوی خوئینی ها

۹- زندگی بر اساس فطرت انسانی

۱۰- حفظ ذخائر زیر زمینی

در آغاز پنجمین بهار در جمهوری اسلامی و عید باستانی نوروز، مناسب است پیش از پرداختن به بحث درباره دستاوردهای انقلاب که موضوع اصلی این سلسله مقالات است به یک ویژگی در مورد همه انقلابهای اصیل بپردازیم:

انقلاب همانطور که می دانیم زیر و رو کردن نظام موجود سیاسی، اقتصادی و… ومحو ارزشها که به مثابه ارزشهای اصیل بر جامعه حاکم بوده وجایگزین نمودن ارزشهای الهی- انسانی است که در نظام پیشین محکوم بوده است، انقلاب نسخ سنتهای غلط و خرافی و احیا سنتهای خدایی و انسان ساز است و … ولیکن این به این معنا نیست که هرچه از گذشته است باید نابود شود و نمی تواند در جهت رشد و تکامل انسان وجامعه قرار گیرد. انقلابهای اصیل و مردمی نه تنها با گذشته چنین برخوردی نمی کنند که در بسیاری از موارد می کوشند به بعضی از سنتهای گذشته که با اصول و اهداف انقلاب درتضاد نیست معنا و جهت بخشند و آن را در خدمت انقلاب قرار دهند .

به مراسم عید نوروزنگاه کنید که از سنتهای ملی ایرانیان است و برای مردمی که در اعصار گذشته، زندگی آنان با طبیعت پیوندی نزدیکتر از امروز داشته است، آغازبهار و تجدید حیات طبیعت مفهوم خاصی داشته است ولیکن درعصر ما نوروز اصالت خود را از دست داده وبیشتر وسیله ای برای تفاخر به ارزشهای جاهلیت یعنی ضد ارزش شده است ولیکن انقلاب همین سنت دیرینه را در اختیار می­گیرد واز آن در جهت انقلاب وسیله ای مفید می آفریند: دیدار شهیدان در مزار شهدا، دیدار خانواده های شهدا و ادا احترام نسبت به آنان بخاطر ارزشی که تحصیل کرده اند، دیدار جانبازان انقلاب، عیادت بیماران در بیمارستانها زیارت سنگرنشینان جبهه ها بازدید شهرهای بازپس گرفته شده و مشاهده آثار جنایتهای شیطان بزرگ و بالاخره دیدار آوارگان جنگ و دلجویی از آنان و ثمرات دیگر که اگر انقلاب مردمی و اصیل نبود و برخوردی جز این می کرداولا وسیله ای کارساز را از دست داده بود. ثانیا جامعه ی خوگرفته با این سنت دیرینه راکه میان این سنت و اهداف انقلاب تضادی احساس نمی­کند، در یک کشمکش درونی دچار می ساخت و درنهایت جمعی نیز دراین کشمکش نمی توانستند راه صواب را انتخاب کنند.

و اکنون برمی گردیم به موضوع اصلی بحث، یعنی دستاوردهای انقلاب و می پردازیم به تشریح آنها:

نهم – آمادگی جامعه برای زندگی بر اساس اصولی ترین شیوه های منطبق بر فطرت انسان :

در دنیای امروز یکی از بارزترین مشخصه های انسان عصر ماشین، اعتقاد عمومی بشریت به مادی بودن هویت جهان هستی و اعتقاد به تساوی وجود با ماده است که این جهان بینی خود جایگاه ویژه و انحصاری به تجزیه و ادراکات حاصل از آن میدهد بطوریکه ارزش هر ادراکی را مساوی با میزان ارزش تجربی آن میداند که این خود نیز تکنولوژی و میزان پیشرفت آن را وسیله ای برای سنجش تکامل و ترقی جوامع دارنده، آن می شناسد و برای بشریت ماده گرایی که باورهای او صرفا مبتنی برتجزیه است مطرح شدن اصالت لذت در نظام زندگی امری قهری است که با چنین فلسفه هریک از اصول آزادی، دموکراسی و … مفهوم خاصی پیدا می کند، دراین مدار بسته ی تفکر مادی، فلسفه سازان یکی پس از دیگری پیدا شدند و با ارائه فلسفه های خود، شناختی از جهان و انسان و زندگی اجتماعی وی ارائه دادند و هریک برای بهتر زیستن اوراهی نشان دادند که سرانجام ترافیک سنگین و غیر قابل عبور این عصر در حرکت های مختلف سیاسی –اجتماعی- فرهنگی – اقتصادی – حقوقی –نظامی و… بوجود آمد که این همه با هویت اصلی انسان در تضاد است .اندیشه سازان عصر جدید با صدها دلائل و عوامل مختلف، نظامات و سیستمهایی را بر بشریت تحمیل می کنند که با در یافت های فطری او مغایر است که انسان معاصر نه امکان انکار آن دریافتهای فطری را دارد و نه قدرت عصیان علیه این تحمیل را ازمسابقه در لوکس بازی و زرق و برقها و تجملات و اختراعات و ابتکارات پرجاذبه هوس انگیز مخصوصا در اروپا و آمریکا و بدنبال آنها سایر نقاط جهان تا مسابقه تسلیحاتی امری انتزاعی و جدا از ریشه تفکر حاکم برزندگی بشر امروز نیست، و این همه ازسویی برای پرکردن خلا خود گم کردن انسان است و از سویی برای بیشتر گم کردن خود انسان است، و این نه تنها مشکلی را حل نمی کند که حل مشکل اصلی انسان ( یعنی انحراف از اصل و فطرت خویش) را غیر ممکن می سازد.انسان امروز ربود شده ورباینده تلاش میکند با انواع اسباب بازیهای زیبا و سرگرم کننده اورا راضی نگهدارد که فراق پدر و مادر رنجورش نسازد.

شاید اگر خوشبینانه برخورد کنیم افرادی مانند مارکس و همراهانش در پی حل بخشی از مشکلاتی بوده اند که بشریت امروز با آن دست بگریبانست ولیکن این طبیبان ، علت اصلی بیماری را خود نیز به بیمار منتقل کرده اندو لذا تلاش آنان بجایی نرسیده است. علت اصلی بیماری نوع شناختی است که از جهان و هستی و انسان دارند که برای آنان جهان و هستی و انسانی را تصویر کرده است که با واقعیت جهان و هستی فاصله ای به اندازه خیال تا واقعیت دارد. انسان معاصر مانند مریضی است که درپی علاج بیماری خود به پزشکان متخصص مراجعه کرده و نتیجه ای نگرفته است و در زیر فشار درد و رنج ناشی از بیماری به سخن هر رهگذری گوش فرا داده و خود را بازیچه دست هر شیاد ورمالی کرده است وبجایی نرسیده است وهمچنان ازبیماری رنج می برد.

چنین بیماری با این سرگذشت بیک بیماری خطرناکتری مبتلا شده است و آن بی اعتمادی به هرگونه دلسوزی از ناحیه هر دلسوز دلسوخته ای است، فشار درد ورنج بیماری از یک طرف و بی اعتمادی به هرکس و احساس تنهایی در کشیدن این بیماری از طرف دیگر، حالت عدم تعادل از نظرروانی در بیمار ایجاد می کند که خود مشکلات دیگری را بدنبال دارد که انسان بیمار معاصر با آنها دست بگریبان است، نه دانشمندان می توانند مشکل وی را حل کنند که در پی بازکردن هرگرهی از این کلاف سر در گم، دهها گره بر آن میزنند از مسیحیت واتیکان و الواح دهگانه یهود که فرزندان اسرائیل خود مشکل بزرگی برای بشریت شده اند آبی گرم نمی شود، پاسداران سوسیالیزم که گمان میرفت راهنمای قافله اند شریک دزد از آب در آمدند،از اسلام هم آن چیز که بگوش بشریت می رسیدحمایت از امریکا و شیطان بزرگ و محکوم کردن خدا در آن اختلاف معروف بین خدا و شیطان بود! و میماند انسان تنها با هزاران بیماری که برای او مانده است و در چنین دنیای بیرحم کشنده تنها گذارنده انسان که تنها راه قابل رفتن برای او درندگی است و عصیان علیه هر چیزی و بندپاره کردن و پرده دری و توحش و سقوط و خود کشی و سرانجام هیچ. انقلابی در دنیا رخ میدهد که ناگهان از اعماق هستی فریاد میزند بر سر انسان،بر سر این انسان تنهای بیمار، شنیده اید که بعضی ازبیماران وقتی از همه جا ناامید می شوند در خود فرو میروند و ناگهان دریک لحظه ازجا می پرند در حالی که اثری از بیماری در آنها نیست و همه می گویند که او شفا یافته است ،انسان ایران امروز در برابر انقلاب این حالت را دارد ناگهان شفا یافته است انسان امروز ایران پذیرفته است که با اسلام زندگی کند زیرا که در اسلام انقلاب فطرت خود  را می یابد احساس ان ماهی بیرون از آب را دارد که درنفسهای آخرین به دریا افتاده است که همه هستی خود را باز می یابد اسلام انقلاب به انسان امروز ایران این باور را داده است که با پذیرفتن آن چنان نیرومند می شود که به جنگ با هر قدرتی اعم از سیاسی، نظامی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی و … توانا است، انسان امروز ایران اسلام را پیش ازآنکه درمیدان ذهن و بحث و کتاب جستجو کند در میدان عمل یافته است وباور کرده است ازاین رو آماده است بر اساس اصولی که اسلام مطرح می کند و با فطرت او سازش دارد زندگی کند زیرا پیش ازآنکه در باره حقانیت او ببحث بنشینددر عمل او را لمس کرده است کسی که در درون آتش است برای او اثبات وجود آتش نیاز ببحث ندارد و اگر انقلاب اسلامی درایران اتفاق نیفتاده بود با دهها سال وقت و صدها کتاب و هزاران گوینده امکان نداشت درجامعه چنین آمادگی برای پذیرش اسلام بعنوان یک دستور جامع و کامل زندگی ایجاد کرد و این آمادگی و بدنبال آن عمل به اسلام چنان الگویی ازیک جامعه مترقی و انسانی بجهان ارائه می دهد که بشریت ره گم کرده را به راه برمی گرداند.

دهم- حفظ ذخائر زیر زمینی از جمله نفت از تاراج و نابودی:

پیش از این در زمینه سیاست رژیم گذشته درباره فروش نفت دررابطه با منافع آمریکا و سایر قطبهای صنعتی اشاره ئی کرده ایم و اکنون تکمیل می کنیم که این سیاست از جهات مختلف در خدمت بیگانه بود و برای نابودی کشور سیاست کارسازی بود زیرا با فروش نفت پس ازتامین نیاز اجانب به این ماده حیاتی پول آن بصورت کالاهای مختلف وارد کشور می شد که این خود نیاز دیگر اجانب بود یعنی نیاز بوجود بازاری به بزرگی ایران برای مصرف کالاهای خارجی سوم اینکه از این طریق یعنی افزایش واردات، تولیدات داخلی را نابود می کرد که موضوع نابودی کشاورزی ایران یک نمونه این سیاست خائنانه است. چهارم این که همراه با این کالاهای وارداتی مخصوصا بخش غیر ضروری آن و بالاخص کالاهای لوکس و تجملی فرهنگ مخرب  حاکم بر کشور های تولید کننده را وارد کشور می کرد که بتدریج از خود بیگانگی برای جامعه می آفرید که از نتایج آن بی اعتمادی بخود و اعتماد و دلبستن به دشمنان است و نتایج زیانبارتر دیگر. پنجم اینکه با چنین سیاستی از اقتصاد کشور یک اقتصاد تک محصولی میساخت که این محصول واحد بصورت رگ حیات جامعه دراختیار خریدار قرار می گرفت که هر زمان بخواهد می تواند هر گونه فشاری را برکشور و مسئولان آن وارد کند ششم این که این سیاست پایان کار را برای کشوریکه ذخائر زیر زمینی اش بدینگونه تاراج میشود اسارت و استعمار رسمی است زیرا در نظر بگیرید کشوری را که چند نسل آن با فرهنگ بیگانه تربیت شده و خود باخته در برابر بیگانه است با نبودن تولیدات داخلی و با تمام شدن ذخائر زیر زمینی چاره ای جز مزدوری رسمی برای بیگانه دارد؟ چنین کشوری پس از پایان ذخائر خود باید قبول کند که اگر بیگانگان مایل باشند و برای آنان مفید باشد بیایند تمام مراکز اقتصادی کشور را رسما در اختیار بگیرند و یا با توجه به نیروی کار ارزان به هر گونه سرمایه گذاری در بخشهایی که آنان صلاح می دانند اقدام کنند و اداره کشور را نیز بطور رسمی در دست بگیرند و یا چنانچه مایل نبودند کشور فقیر تهی شده از هرگونه ذخائری را رها کنند و بروند و معلوم است که کار بکجا می کشد هفتم این که با این سیاست خانمانسوز برای آینده کشور تنها یک راه را باز می گذارد و آن تسلیم در برابر بیگانه است که اگر انقلابی رخ داد و ملت آهنگ استقلال داشت همه راهها بسته باشد چنانچه دربسیاری از کشورها پس از انقلاب با این مشکل سخت دست بگریبان بوده اند و سرانجام جان سالم نیز بدر نبرده اند .و اما انقلاب اسلامی در ایران بچنین سیاست خطرناکی پایان داد تنها درمورد ذخائر نفتی که دررژیم شاه عمر این ماده حیاتی به کمتر از سی سال تخمین زده میشد دراین  چهار سال به بیش ازصد سال افزایش یافته است و درمورد گاز که بثمن بخس به کمونیستهای شوروی باج داده می شد بطورکلی این باج دهی قطع شد و سیاست فروش نفت صرفا بر اساس نیازهای ضروری کشور تنظیم شد آنهم با توجه به سیاست خودکفایی در زمینه نیازهای اساسی مخصوصا دربخش کشاورزی اکنون با توجه به عمق سیاست خائنانه شاه در باره فروش نفت می بینیم که حفظ این ذخائر از تاراج و نابودی بحق یکی از دستاوردهای انقلاب است.

ادامه دارد

 

18دسامبر/16

رهنمودها

امام:

*شنبه ۶ فروردین سال ۱۳۶۲ در دیدار با جمع کثیری از شخصیتهای مملکتی :

* خوی زمینخواری ، باغداری و کاخ نشینی باعث انحطاط اخلاقی می شود.

* من به اینهایی که دارای املاک زیادی هستند و دارای ثروت زیادی هستند عرض می کنم که  یک قدری به حال این فقرا برسید ما امیدواریم که احتیاج به زور نباشد و خود مردم داوطلب این کار را حل کنند.

* ما باید کوشش کنیم اخلاق کاخ نشینی را از این ملت بزداییم.

* سعادتمندها آنهایی بودند که در کوخها بودند. آنهایی که درکاخها هستند،سعادتمند نیستند.

* آن اشخاصی که این فلسفه و فقه ما را به غنا رساندند،کاخ نشینان نبودند، کوخ نشینان بودند.

*شنبه ۶ فروردین ۶۲- امام در پیام نوروزی:

* هرقدمی که برای ساختن کشور برمیداریم، باید چند قدم نیز برای پیروزی برنفس خود برداریم.

* ما امیدواریم در سال جدید وحدت ما زیادتر از آن وقتی که بوده است،باشد.

* ماباید کوشش کنیم که معنویات  را در بین این ملت عزیز و در بین مسلمین پیاده کنیم.

* وقتی که کسی احساس نکند که فقر و گرسنگی معنایش چیست، این نمی تواند به فکر گرسنه ها و مستمندان باشد.

* یکشنبه ۱۴/۱/۶۲ پیام مهم امام بمناسبت ۱۲ فروردین:

* انسان در حیرت است از انحطاط کسانی که به توهم آنکه حزب بعث ، ایران را مغلوب سازد، به طمع موهوم در پناه دشمن ایران به نوایی رسیدن ، به آن پیوسته و پناهنده شوند.

* آنان در فرانسه وکشورهای دیگر به عیش و عشرت و عقد و از دواج مشغولند و بازی خورده ها ، خود را برای آنها بدام می اندازند.

* مدرسین حوزها و اساتید دانشگاهها برنزدیک کردن هرچه بیشتر حوزه ها و دانشگاه ها کوشش نمایند.

* شما دولتهای منطقه با جمهوری اسلامی که تنها قدرت بزرگ و برومند منطقه است دوستی کنید و مطمئن باشید که امریکا در شدتها و گرفتاریها به شما کمک موثر نخواهد کرد.

* قوه قضاییه و هیئت پیگیری طوری با قاطعیت و سرعت عمل نمایند که جمهوری اسلامی بتواند ادعا کند که در کشور ما عدالت اسلامی را بطور کامل اجرانموده است.

* خوف آن است که اسلحه در دست شما جوانان عزیز موجب غرور و سرکشی شود.و آن تحول روحانی عظیم که در شما پیدا شده است ، از دستتان برود.

* اینجانب خوف آن دارم که خداوند قهار برشما( گرانفروشان و محتکران) غضب فرماید و تر و خشک باهم بسوزند.

آیت الله  العظمی منتظری :

۱۵ /۱/۶۲  در پیامی بمناسبت میلاد حضرت زهرا (س ) و روز زن:

*اگر برخورد ما موجب یاس و زدگی فردی و گرایش او به جبهه ضد انقلاب شد، در تمام سیئات و گناهان او شریک خواهیم بود.

* دولت و مجلس باید بیش از شعار و وعده به عمل و رفع محرومیت و کمبودها بپردازند.

* ملت بزرگوار و فداکار ما از مسئولین انتظار اعجاز ندارد و با پیشه کردن زهد اسلامی از سقوط در دام شیطانی مصرفی شدن، خود را حفظ خواهدنمود.

* اگر برای رضای خدا کار می کنیم چه فرقی می کند در این ارگان یا ارگان دیگری خدمت کنیم و فلان مسئولیت را من داشته باشم یادیگری و یا کار انجام شده به نام من تمام شود یا دیگری؟

* زنان باید به موقعیت خطیر خود در انقلاب که از هر سو درمعرض خطرکفر جهانی است ، توجه نمایند.

* در جمهوری اسلامی باید به ارزشهای انسانی و لیاقتها و استعدادهای خدا داده افراد ارج نهاد و از انها در راه خدمت به انقلاب و مردم استفاده نمود.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

18دسامبر/16

رهنمودهایی از تاریخ اسلام

برای تداوم انقلاب اسلامی

حجه الاسلام و المسلیمن رسولی

قسمت هفدهم

برادری و ایثار

پیامبر گرامی اسلام با جمعی از مسلمانان [۱] مکه که از آزار قریش به تنگ آمده بودند وگذشته از این که نمی توانستند به وظیفه تبلیغی خود عمل کنند، زندگی و جان آنان نیز درمخاطره بود، به یثرب که بعدا به مدینه موسوم شد هجرت کردند.

این هجرت بخاطر اهمیت بسیار و حوادث مهم دیگری که به دنبال داشت سراغازتاریخ اسلام گردید ،و این شریعت بزرگ الهی و آخرین برنامه ی نجاتبخش آسمانی رااز تنگناها و فشار تعصبها و خرافات قومی و عادات جاهلی سود جویان مکه نجات بخشید اما در یک محیط جدیدی وارد گردید که خود مشکلات تازه ای را به همراه داشت و می بایست برای رفع آنها نیز چاره ای اندیشید. یثرب شهری بود حاصلخیز و هرساله محصول خرمای آن به دیگرشهرهای حجاز صادر می گردید و از این راه عایداتی نصیب مردم آن شهر می شد ، اما این درآمدها بصورت های گوناگون به جیب سودجویان یهود که سالها بود درآن شهر سکونت گزیده و اقتصاد شهر را قبضه کرده بودندسرازیر می شد اینان سه طایفه به نام های «بنی قریظه» ، « بنی قینقاع» و «وبنی النضیر»بودند که در آغاز –چنانچه تاریخ متعرض است- به عشق دیدار و درک پیامبری که در آخر الزمان بدان سرزمین هجرت خواهد کرد بدانجا آمده بودند ، ولی روی طبع و خوی خود که نوعا مردمی مادی و بخیل و سودجو و استعمارگرند –تدریجا بفکر زراندوزی و گرفتن اب و خاک و بهره کشی از کار دیگران افتادند و با سیاست فریبکارانه ی خود ، تجارت و بازار شهررا در اختیار گرفته، و نخلستانها و صنعت یثرب را در دست داشتند. مردم بومی شهر نیز از چند تیره بودند که به دو تیره نیرومند به نام اوس وخزرج باز می گشتند و این دو تیره سالها بود که دچار جنگ و اختلافات داخلی شدیدی بودند که هر چند وقت یکبار بجان هم افتاده و جمعی از دو طرف به قتل می رسیدند، تا جایی که خود آنها نیز از این جنگ و خونریزی خسته شده بودند و بدنبال بهانه ای و وسیله ای می گشتند تا خود را از این جنگ خانمان برانداز نجات دهند و ایمان به رسول خدا(ص) و گرایش به اسلام نیز یکی از انگیزه هایش در بسیاری از آنها همین مسئله بود که می خواستندبا گردهم آمدن درزیر یک پرچم و پذیرش یک مکتب –آن هم مکتب انسان ساز و اختلاف براندازی هماننداسلام- از این تفرقه و بدبختیهای ناشی از آن نجات پیدا کنند و با اخوت و برادری و الفت، تحت لوای مقدس اسلام زندگی خود را به سر برند.

این بود وضع شهر یثرب و محیط قبل از ورود رسول خدا به این شهر.

اینک با ورود آن حضرت مسئله تازه ای هم به مسائل قبلی اضافه شده بود و آن ورود مهاجرین مسلمان مکه و اسکان و تامین مخارج آنها درشهر یثرب و طرز زندگی آنها در کنار مردم این شهر جدید، و تامین امنیت و ایجاد الفت و دوستی میان ساکنان اصلی شهر و مهاجرین تازه وارد که به منزله ی بازوی توانای اسلام به شمار می رفتند و خود پیغمبراسلام نیز از همانها بود، بخصوص که پیغمبر بزرگوار اسلام می دانست سران قریش که در مکه هستند او را بحال خود واگذار نخواهند کرد و به جنگ و درگیری وادار خواهندبود.

ناگفته پیداست که یک رهبری قوی و اندیشمند می توانست این مسائل را بصورتی مطلوب حل وفصل کند و همه ی این گروهها را به زندگی مسالمت آمیز در کنار یکدیگر وادار سازدو از این اتحاد بسود دین اسلام بهره برداری نماید. حل این مشکل درآغاز نیاز به تدوین یک منشور جامع و فراگیرنده برای همه ی آنها داشت. و رسول خدا(ص) برای تامین این منظور نخست منشوری برای همه ی ساکنان یثرب اعم از مهاجرین و مردم اصلی شهر و یهودیان تدوین کرد و پس از آن نیز پیمان برادری و عقد اخوتی میان خصوص مهاجرین و انصار برقرار فرمود.

اما منشوری را که تدوین فرمود ابن هشام بطور تفصیل درکتاب سیره خود نقل کرده است. قسمتهای حساس و جالب آن به شرح زیرا ست:

بسم الله الرحمن الرحیم

این نامه ای است از محمد پیامبر میان مومنان و مسلمانان از قریش ویثرب و هرکس که پیروی از ایشان کرده و بدانها ملحق شده و همراه ایشان جهاد نموده که اینان در برابر مردم دیگر امت واحدی هستند. مهاجران قریش همانند گذشته ی خود بیکدیگر دیه می پردازند، و برای اسیران خود طبق عرف و عدل درمیان مومنان فدیه می دهند. و بنی عوف نیز همانند گذشته دیه میپردازند، و هر طائفه برای اسیران خود طبق عرف و عدل در میان مؤمنان فدیه می پردازند و بنی ساعده و دیگران نیز همانند گذشته فدیه اسیران خود را طبق عرف و عدل می پردازند[۲] ومومنان افراد بدهکار عیالوار را بدون پرداخت فداء و دیه طبق عرف  رها نکنند.

هیچ مومنی با وابسته ی مومن دیگر بدون وی پیمان نبندد، ومومنان پرهیزکار علیه کسانی هستند که برایشان ظلم کنند و مورد تجاوز یا دشمنی و فسادی آنها را قرار دهند و همه در برابر آنان همدست خواهند بود اگرچه فرزند ایشان باشد.هیچ مومنی مومن دیگر را برابر کافری نباید بکشد. و کافری را علیه مومنی نبایدیاری کند، و عهد خدایکی است و کمترین افراد می تواند از جانب همگان عهدی را بپذیرد.

مومنان در برابر دیگران با یکدیگر دوست و یاور همدیگر هستند، هریک از یهودیان که از ما پیروی کنند یاری و همدردی ما را خواهد داشت،ستم نخواهد شد و علیه او کسی را یاری نخواهیم کرد، صلح مومنان یکی است، قرارداد مسالمت در جنگ از مومنی جز بر مساوات و عدالت میان همگان بسته نخواهد شد. و هر گروه از جنگجویان پیوسته بیکدیگر هستند، و مومنان در خونهایی که از آنان در راه خدا ریخته میشودولیّ یکدیگرند.

مومنان پرهیزکار بهترین روش و محکمترین طریقه را دارا هستند، و هیچ مشرکی نمی تواند مالی یا جانی ازقریش را در پناه خود در آورد، و حائل میان آن و مومنی شود. و هرکس مومنی را بکشد و ثابت شود قصاص می شود مگر آنکه ولی مقتول رضایت دهد، و مومنان همگی دربرابر او بوده و باید در مقابل او به ایستند.

هرمومنی که این نوشته را پذیرفته و بخدا وروز جزا ایمان آورده نمی تواند بدعتگزاری را یاری کرده و او را پناه دهد، و هر کس چنین کند لعنت خدا و خشم او درروز قیامت بر او است و از وی چیزی پذیرفته نخواهد شد.

در هرچه اختلاف کردید مرجع آن خدای عزّوجل و محمد است .

یهودیان تا وقتی که بهمراه مومنان جنگ می کنند با آنها هم خرجند، یهودیان بنی عوف با مومنان درحکم یک امت هستند. یهودیان را دین خود، و مسلمانان را دین و آیین خود ، وابستگان آنها نیز با خودشان و در حکم خود آنهایند مگر آنکه ستم کرده یا جرمی مرتکب گردند که در این صورت جز خود او و خاندانش کسی کیفر نه بیند یهود بنی نجار و یهود بنی حارث و یهود بنی ساعده ویهود بنی جشم و یهود بنی اوس و یهود بنی ثعلبه همگی درحکم یهود بنی عوف هستند[۳] مگر آنکه ستم کرده و جرمی مرتکب شوند که در این صورت جز خود و خاندانش کسی کیفر نبیند، وتیره جفینه از بنی ثعلبه همانند خود آنهایند، وبنی شطیبه در حکم یهود بنی عوف هستند، و بستگان بنی ثعلبه نیز همانند خود آنها هستند، هیچیک ازآنها بیرون نرود جز با اذن محمد… هرکس ناگهان بر دیگری یورش برد عقوبتش دامنگیر خود او و خاندانش خواهد شد مگر کسی که ستم کند و خداوند بدان آگاه است. یهودیان و مسلمانان خرج خود را هریک می پردازندو همدیگر را در برابر کسی که بجنگ با اهل این پیمان برخیزد یاری می دهند ، و یکدیگر را نصیحت و خیر خواهی کنند، کسی درباره ی هم پیمان خود بدی نکند، و ستمدیده را یاری کنند، داخل شهر یثرب برا مضا کنندگان این پیمان منطقه ی حرام محسوب می شود.

همسایه هر کس همچون خود او است که نباید برآنها زیانی برسد و حریم کسی جز با اذن خاندانش پناه داده نمی شود، امضا کنندگان این پیمان نامه هر اختلاف و یا اتفاقی میانشان رخ داد که ترس فسادی میرود مرجع آنها خداوند و محمد رسول او است و خداوند و مومنان بدان رضا دارند، قریش و کمک کاران آنها پناه داده نمی شوند هم پیمانان در این قرار داد بر کسی که به یثرب حمله کند همدست شده و یکدیگر را یاری مید هند، و چون بمصالحه دعوت شدند بپذیرند ، و اگرآنها نیز دیگران را به صلح دعوت کنند مومنان هریک به سهم خود بپذیرند مگر آن کس که درباره ی دین بجنگد و برهر گروهی سهمی را که از جانب آنها پذیرفته اند لازم می شود.

یهودیان اوس و وابستگان آنها از حقوقی که برای اهل این پیمان نامه ثابت شده بر خوردارند… هیچ کس کاری جز برای خود نمی کند، و خدا بهترین و صادق ترین گواه براین پیمان است ، این قرار داد از هیچ ستمکار و مجرمی حمایت نمی کند، و هر کس از مدینه برود و هر کس در مدینه بماند در امان است مگر آنکه ستم کرده یا جرمی انجام دهد، و خدا و محمد رسول او پناه نیکوکار و پرهیزکار هستند.[۴]

با توجه به پذیرفتن رهبری سیاسی و اجتماعی آن حضرت از طرف توده ی مردم یثرب که شاید قسمتی از ان هم روی ملاحظات محلی و سیاسی بوده، تاثیر این منشور در ایجاد وحدت و رفع نگرانیها بسیار موثر و عمیق بود.

اما در مورد قسمت دوم که پیوند دادن میان مهاجران و مردم بومی شهر یثرب بود ،رسول خدا (ص) ریشه ی آن را از همان شیوه ای که میان عرب در مکه معمول بود که برای پیوند با یکدیگر هم عهد و پیمان می شدند استفاده کرد جز اینکه آن را بصورتی الهی و معنوی در آورد و اساس ُآن را برپایه ی ایمان و عقیده مردم پایه گذاری کرد و میان مهاجرین و مردم یک پیمان برادری دینی و اخوت مذهبی برقرار کرد و هر کدامیک از مهاجرین را با مسلمانان یثرب که به انصار معروف گشتند برادر ساخت و تنها کسی از مهاجرین را که برای او برادری از اهل یثرب انتخاب ننمود و او را با خود برادر ساخت علی –علیه السلام- بود.

ماجرای پیمان اخوت و برادری که رسول خدا انجام داد ماجرایی جالب و خواندنی است. در شماره و عدد مسلمانانی که این پیمان میان آنان برقرار شد اختلاف است، برخی گفته اند: جمعا نود نفر بودند که چهل و پنج نفر از مهاجرین و چهل و پنج نفر از انصار، و قول دیگر آن است که یکصد و پنجاه نفر از انصار و یکصدو پنجاه نفر از مهاجرین بودند، ابن جوزی گفته است. من تمامی کسانی را که رسول خدا میان آنان پیمان برادری برقرار کرد شماره کرده ام، جمع آنها یکصد و شصت و هشت نفر بوده اند این پیمان پنج ماه پس از ورود آن حضرت به شهر مدینه انجام شد و برخی گفته اند هشت ماه پس از ورود به مدینه انجام گردید.

ازجمله کسانی که برطبق روایت ابن هشام با یکدیگر در این پیمان برادر شدند عبارتند از : ابوبکر از مهاجرین با خارجه بن زید از انصار، عمربن خطاب با عتبان بن مالک، ابوعبیده جراح با سعد بن معاذ، عبدالرحمن ابن عوف با سعد بن ربیع، زبیر بن عوام با سلمه بن سلامه، عثمان بن عفان با اوس بن ثابت،طلحه بن عبیدالله با کعب بن مالک ، و عمار بن یاسر با حذیفه بن یمان مراسم پیمان بپایان رسید و علی(ع) همانگونه ایستاده بود و نظاره می کرد و چون مشاهده کرد که رسول خدا (ص) او را در این پیمان شریک نساخت دلگیر شد.

رسول خدا بدو فرمود:ناراحت نباش که تو را به منظور برادری با شخص خودم ذخیره کرده ام:

«فانت اخی و انا اخوک »

  • تو برادر منی و من برادر تو هستم ! و همانگونه که گفته شد این تنها مورد استثنایی بود که در این پیمان دیده شد که هر دو نفر از مهاجر بودند، و این هم افتخاری بود که بر افتخارات امیرالمومنین –علیه السلام – افزوده گردید.

براساس این پیمان الهی مهاجرین و انصار در مال و دارایی و حتی در توراث ازیکدیگر شریک گشتند تا وقتی که آیه شریفه :

(#qä۹’ré&ur ÏQ%tnö‘F{$# öNåkÝÕ÷èt/ 4’n<÷rr& <Ù÷èt7Î/ ’Îû É=»tFÏ. «!$# ۳ [۵]

نازل گردید و قانون ارث پیوند رحم و خویشاوندی مستقر شد.

از داستانهای جالبی که در اینجا قابل ذکر است، داستان زیراست که ابن اثیر آن را دراسدالغایه [۶] نقل کرده است.

سعد بن ربیع که با عبدالرحمن بن عوف طبق این پیمان برادر شده بود پس از انجام پیمان رو به عبدالرحمن کرد وگفت:

  • برادر!من اموالی دارم که همه را با تو نصف می کنم ، و دو زن هم دارم، اکنون بنگر کدامیک از این دو زن را دوست داری تا من او را طلاق دهم و پس از گذشتن عده ی طلاق وی ، تو اورا به همسری خود انتخاب کنی و با او ازدواج نمایی؟ عبدالرحمن بن عوف از او تشکر کرده و درحق او دعا کردو گفت:

خدا در مال و خاندانت برکت دهد مرا بدانها نیازی نیست،فقط راهی برای کسب و کار به من نشان بده، تا من روزی خود را از کسب وکار تحصیل کنم، سعد ترتیبی داد تا او به کسب و کار مشغول شد وبعدها از ثروتمندان مدینه گردید..

سعد بن ربیع همان کسی است که در جنگ احد به شهادت رسید و از بزرگ مردانی بود که حتی در هنگام مرگ و شهادت نیزاز مواسات با رهبر گرامی اسلام و ایثار و خیرخواهی نسبت به آن بزرگوار دریغ ننمود، مورخین نوشته اند پس از اتمام جنگ احد وقتی که سروصدای جنگ خوابید و پیامبر گرامی اسلام فرمود:کیست که از حال سعد ما را با خبر سازد؟

مردی از انصار برخاست و گفت: من بدنبال این کار می روم، و سپس میان کشتگان آمد و او را درحالی که رمقی در تن داشت و دقایق آخر عمر خود را می گذرانید مشاهده کرد،  بدو گفت: رسول خدا(ص) مرا فرستاده است تا تو را پیدا کنم و وضع حال تو را بدو اطلاع دهم!

سعد گفت : من جزء کشتگانم ، سلام مرا به رسول خدا(ص) برسان و بگو از خدا می خواهم تا بهترین پاداشی را که خداوند از سوی امتی به پیغمبرشان می دهد آن را به تو عنایت کند.و به مردم نیز سلام مرا برسان و بگو: سعد بن ربیع می گوید: چشم برهم زدنی از حمایت رسول خدا( ص) دست برندارید و از دفاع او غافل نشوید که اگر رسول خدا کشته شود و یکی از شما زنده باشید هیچگونه عذری در پیشگاه خداوند ندارید.اینرا گفت و از دنیا رفت.

چون این سخن را به آن حضرت گفتند فرمود:

«رحمه الله نصح لله و لرسوله حیا و میتا»

-خدا سعد را رحمت کند که در حیات و مرگ از خیرخواهی و حمایت خدا و رسول او دست برنداشت.

واقدی از مالک بن دخشم نقل کرده است که گفت: من بر سعد بن ربیع گذرم افتاد ودیدم دوازده زخم کاری برداشته که هرکدام برای مر گ او کافی بود بدو گفتم : میدانی که محمد کشته شد؟

سعد گفت : گواهی میدهم که محمد رسالت پروردگارش را بخوبی انجام داد،تو برو و از دین خود دفاع کن که خدای بزرگ زنده است و هرگز نخواهدمرد.

و در نقل علی بن ابراهیم است که آن مردی که به سراغ وی آمده بود گوید : رسول خدا(ص) جایی را نشان داد و گفت آنجا برو و اورا پیدا کن زیرا من او را در آنجا دیدم که دوازده نیزه بالای سرش بلند شده بود، گوید: من همانجا آمدم و او را به میان کشتگان دیدم دوبار او را صدا زدم پاسخی نداد، بار سوم گفتم: رسول خدا-صلی الله علیه و آله-مرا برای تفحص حال تو فرستاده، چون نام رسول الله (ص) را شنید سربلند کرد و مانند جوجه ای که با شنیدن صدای مادر به شعف می آید گویا جان تازه ای گرفت دهان باز کرده گفت: مگر رسول خدا(ص) زنده است؟ گفتم: آری، با خوشحالی گفت «الحمدلله » آنگاه پیغام و سلام اورا- چنانچه دربالا ذکرشد –نقل کرده است – و در پایان گوید:

دراین وقت نفس عمیقی کشید که دیدم خون زیادی- مانند خونی که ازگلوی شتر در وقت نحر بیرون می اید- ازبدنش خارج شد واز دنیا رفت.

چون جریان را به رسول خدا (ص) گفتم فرمود:

«رحم الله سعد انصرنا حیا و اوصی بنامیتا»

-خدا رحمت کند سعد را که تازنده بود مارا یاری کرد و در مرگ نیز سفارش مارا نمود.

**     **

اکنون با توجه به گذشت و ایثار این نمونه از مسلمانان صدر اسلام خطاب به آن دسته از سود جویان از خدا بیخبری که متاسفانه خود را در سلک بازرگانان و بازاریان شریف و اصیل درآورده اند و آنها را که درراه انقلاب اسلامی و تحقق بخشیدن و تحکیم قوانین آسمانی و الهی آن همه رنج کشیده اند و آن اعتصاب عظیم را در طول بیش از شش ماه رهبری کرده و آن همه ایثار و فداکاری نمودند بدنام می سازند می گوییم:

ای بی انصافهای از خدابی خبر ، بفرمایش سرور شهیدان: اگر دین هم ندارید آزاد مرد باشید.آخر در این جنگ تحمیلی و در این روزهای سخت و دشواری که همه ابرقدرتها و ابرجنایتکاران دنیا ما را تحت فشار قرار داده اند و از هر سو ما را در تنگنا و محاصره گرفته اند، و با تمام وسائل اقتصادی و نظامی و فکری و نیروی انسانی به دشمن اسلام و انقلاب اسلامی، و حزب کثیف بعث عراق کمک می کنند، تا به هر قیمتی شده ملت انقلابی مارا از پای در آورند وبه انقلاب ما ضربه بزنند، شما چرا ندانسته(وخدای ناکرده دانسته) نقش ستون پنجم دشمن را در داخل بازی می کنید ، و با احتکار اجناس مورد نیاز مردم و یا گرانفروشی ویا قیمت گذاریهای غیر عادلانه روی اجناس،خود را شایسته ی القابی چون تروریسم اقتصادی و محتکرو انقلابی و ایثارگر دیگری را نیز بدنام کرده و به دنبال خود، هدف این القاب زننده می سازید؟ چرا با کارهای خود فکر همه ی مسئولین عزیز و بخصوص رهبر عظیم الشان انقلاب را که در این مرحله حساس تاریخی و روزهای سرنوشت سازی که باید صرف بیرون راندن دشمن تبهکار و صدامیان جنایتکار و امریکای خونخوار بشود، به خود مشغول و سرراه پیشرفت اسلام و انقلاب اسلامی مشکلات و موانع ایجاد می کنید؟

آیا این مردان بزرگ صدر اسلام که چند سالی از اسلام آنها نگذشته بود اما این گونه از خود و مال و همه چیز خود در راه پیشرفت اسلام می گذشتند، نمی تواند برای شما که خود و پدران و اجداد تان سالهاست دم از اسلام می زنید، نمونه و الگو باشد؟ آیا براستی از خون این همه شهید و این ملت شهید پرور و آن مادران و پدران ایثارگری که برخی تا سه و چهار پسرخود را فدای اسلام و انقلاب اسلامی کرده اند و هم اکنون در میان جامعه ی ما هستند و کم هم نیستندشرم نمی کنید؟ چگونه حاضر به چنین جنایت بزرگی می شوید و این همه شهید و معلول و جانباز و خانواده های شهید داده و این همه کمکهای داخل جبهه و پشت جبهه را نادیده میگیرید، و از روی این همه جنازه و بدنهای مقدس می گذرید؟!

یکی از آقایان می گفت: کارهای عده ای از ما ایرانیان ازقدیم،بیشتر صورت افراط و تفریط داشته و دارد، و راه عدالت را کمتر پیموده است. وقتی صورت تقدس به خود می گیرد، آن چنان می شود که برای خواندن یک نماز ویا یک وضو و غسل ، ساعتها وقت صرف می کند و هنگامی که جنبه تقلید از اروپاییان و بی دینان را به خود می گیرد آنچنان می شود که در زمان طاغوت در صورتهای زشت و غیر انسانی آن مشاهده میشد.

اکنون نیز همانگونه که بهترین الگوهای ایثار و فداکاری و بزرگترین اسوه و نمونه ی شهادت و جانبازی را در دنیای امروز می توان در جبهه های جنگ ملت ایثار گر مشاهده کرد، کاملترین نمونه ی جنایت و خیانت را نیز می توان در میان تروریستهای جانی و اقتصادی و فکری بچشم دید!

البته این گفتار برای  نشان دادن فاصله بسیاری که میان دو طرز تفکر و روحیات و اعمال مردم مشاهده می شود جالب است،گرچه در مورد ایثارگران و جانبازان ما صحیح نیست و نمی توان آنان را در این همه افتخاری که آفریدند افراطی نامید، بلکه باید آ نان راوالاترین نمونه ی ایمان و شهادت در میان افراد عادی و مسلمانان در طول تاریخ اسلام و بلکه تاریخ بشریت نامید.

اما تفاوت ره را می توان دید که از کجا است تا به کجا ، البته ما به طورجدی و امیدوار کننده ای این امید را داریم که با پیشرفت و تداوم این انقلاب بزرگ اسلامی بسرعت این گونه افراد از خدا بی خبر در انزوا قرار گیرند و یا بر اثر انقلاب، تحولی اصیل در انها نیز ایجاد شود و مسئولیت ایمانی و انقلابی و اسلامی خود را درک نمایند، ان شا الله تعالی

 

[۱] .شماره دقیق آنان معلوم نیست ولی تعدادی حدود یک صد نفر بودند.

[۲] .این قسمت تلخیص شده و رسول خدا در اینجا قبایل مدینه را جدا جدا نام برده.

[۳] .این قسمت تلخیص شده است.

[۴] .بجز یکی دو مورد که تلخیص شده و یا عبارت مغلق بود بقیه ازروی متنی که درسیره ابن هشام نقل شده بودترجمه شد.

[۵] سوره انفال ، آیه ۷۵٫

[۶]  .اسد الغایه ، ج۳، ص ۳۱۴٫

18دسامبر/16

ریشه های علوم تجربی در اسلام

قسمت پانزدهم

دکتر سید حسن عارفی

عواملی که در ترکیب شیر مادر موثرند

۱- چربی موجود در شیر مادر با سنّ مادر تغییر می کند، هرچه سن مادر شیرده بالاتر باشد چربی موجود در شیر او کمتر است، ولی این تغییر جزیی است و در صورتی که مادران شیرده وضع تغذیه ی خوبی داشته باشند می توانند در هر سنی ، نوزاد خود را از پستان خود شیردهند.

۲- چربی و مواد پروتئینی شیر مادران اول زا بیشتر از چندزا می باشد. ولی این تغییرات جزیی است و مادران چندزا نیز در صورتی که از تغذیه خوب و مناسب برخوردار باشند بخوبی  قادر خواهند بود که نوزادان خود را از این نعمت خدا دادی بهره مند نمایند.

۳- اگر مادران شیرده مبتلی به عفونت خونی یاعفونت دراعضای دیگر بدن شوند احتمال آنکه شیر مادر به میکروبهای مختلف آلودگی پیداکند زیاد است، بنابراین دراین موارد تجویز شیر مادر،با نظر پزشک حاذق توصیه نمی شود.

۴- مادران شیرده دردوران خونریزی ماهانه می توانند نوزاد خود را از پستان خود شیر بدهند و تغییرات جزیی در شیر و ایجاد سو هضم جزیی در نوزاد ، نمی تواند دلیلی برقطع شیر مادر شود. و اختلال گوارشی در نوزادان در دوران خونریزی مادران شیرده جزیی و زودگذرمی باشد.

۵- اگر مادران شیرده در دوران شیر دادن به نوزاد حامله شوند مقدار شیر پستانهای آنها کاهش می یابد ولی با تغذیه خوب و مناسب قادر خواهند بود نوزاد خود را از پستانهای خود شیر بدهند.

۶- مادرانی که در دوران حاملگی مبتلی به مسمومیت حاملگی بوده اند، نباید نوزاد خود را از پستانهای خود شیردهند زیرا امکان مسمومیت نوزاد با شیر چنین مادران زیاد است. شاید تنها موردی که می توان با قاطعیت تغذیه نوزاد را از شیر مادر منع نمود مسمومیت حاملگی باشد.

۷- درصورتی که مادران شیرده مبتلی به آبسه پستان شوند، توصیه می شود آبسه و چرک پستان توسط پزشک حاذق درمان وتا زمانی که چرک در پستان وجود دارد نوزاد باشیر مادر تغذیه نشود. و مادر نیز برای آنکه ترشح شیر از پستان قطع نشود، روزانه چندبار با وسائل مکانیکی، پستان را دوشیده تا بعد از بهبودی آبسه، قادر به ادامه تغذیه نوزاد از پستان خود باشد.

۸- همانگونه که قبلا ذکر شد، خوردن بعضی مواد غذایی توسط مادر سبب شل شدن مدفوع در نوزاد می شود و ازطرفی نوزادانی که از شیر مادر تغذیه می کنند ممکن است بدون دلیل، مدفوع شل و مکررداشته باشند. بنابراین درصورتی که حال عمومی نوزاد خوب و افزایش وزن او رضایت بخش و معاینه نوزاد مدرکی دال بر بیماری را نشان نمی دهد، ولی نوزاد روزانه چندین بار مدفوع شل دفع میکند، باید پزشک و مادر توجهی به مکرر و شل بودن مدفوع نکرده و بدون دلیل شیر مصنوعی شروع نکنند.

در مدارک مطمئن و قابل قبول پزشکی این نکته ذکر شده است که نوزادانی که از شیر مادر تغذیه می کنند در حالی که بیماری ندارند مدفوع آنها می تواند شل و تعداد دفعات مدفوع حتی به ۱۰ بار در روز برسد و این بیماری محسوب نمی شود و نباید شیر مادررا به دلیل مکرر و شل بودن مدفوع قطع کرد.

البته موادی که قبلا اسامی آنها گفته شد که سبب شل شدن مدفوع در نوزاد می شود بهتر است از رژیم غذایی مادر حذف شود.

۹- اگر مادران شیرده با خوردن غذایی سبب ایجاد آلرژی و حساسیت در نوزادانی می شوند توصیه میشود از مصرف آن مواد غذایی پرهیزکنند، و شیر مادر به هیچ وجه نباید قطع شود و فقط مصرف نکردن ماده ایجاد کننده حساسیت، کافی است.

در موارد زیر تغذیه توسط شیر مادر توصیه نمی شود

الف- مبتلی بودن مادر به سل فعال.

ب- ابتلای مادر به بیماری های عفونی مثل حصبه، مالاریا.

ج- خونریزی شدید مادر به هر علت.

د- ابتلای مادر به نفریت-عفونت کلیه)

ه- سپتی سمی (عفونت خونی در مادر)

و- مسمومیت حاملگی مادر

ز- بعضی نوزادان در اوائل دوران شیر خوارگی ، ( ۳-۴روز بعد از تولد) مبتلی به زردی می شوند، چنین نوزادان بهتراست به مدت ۳-۴ روز از شیر مادر تغذیه نکرده ولی مادران با وسائل مکانیکی پستانها را از شیر تخلیه کنند تا ترشح شیر از پستانها قطع نشود.و بعد از ۲-۳ روز می توانند نوزاد را که زردی او کاهش یا ازبین رفته، با شیر مادر تغذیه کنند.

رابطه ایجاد زردی باشیرمادررا بدینگونه می توان بیان کرد که:

در شیر مادر (بعضی مادران)ماده ای به نام  pregnane-3 Alpha 20Beta Diol  است که سبب وقفه درفعالیت Cluloronyl Transferaseمی شود و عدم فعال بودن این ماده سبب زردی درنوزاد میگردد .بنابراین در مواردی که نوزاد ازشیر مادر تغذیه میکند و برشدت زردی او افزوده میشود باید وجود متابولیت استروئیدی پروژسترون فوق را حدس زد وبه مدت ۳-۴ روز نوزاد را باشیر مادر تغذیه  ننمود و بعد ازکاهش زردی مجددا شیردادن از پستان مادررا آغاز کرد.

از شیر گرفتن نوزاد

نوزادانی که از شیر مادر تغذیه می کنند باید قبل از ۲ سالگی از شیر گرفته شوند و این عمل به دو روش انجام می شود.

۱- ناگهانی۲- تدریجی

۱- از شیر گرفتن نوزاد بطور ناگهانی سبب ناراحت شدن پستان مادر و ایجاد ناراحتی در نوزاد میشود.

۲- از شیر گرفتن نوزاد بطریق تدریجی بیشتر مورد قبول است و بدین طریق بتدریج از تعداد دفعات شیردادن کاسته و نوزاد را با مصرف غذاهای مورد قبول او سرگرم می کنند.

نکته مهم: از مصرف مواد تلخ و تحریک کننده و مشمئز کننده به نوک پستان ویا راههای زننده دیگر باید جلوگیری کرد.

شیر مادر و جنبه ی اقتصادی سیاسی آن

جهانخواران و استعمارگران خون آشام شرق وغرب همیشه در فکر آن بوده و خواهند بود که چرخهای اقتصادی دولت های آنها به نحو احسن در حرکت باشد و هر روز ان را توسعه دهند.

همانگونه که بارها دیده ایم دست جنایتکار مرموزی هر روز ازآستین شیطانی بزرگ یا کوچک بدر می آید و با برنامه ای مرموز و طویل مدت خون گرم انسانهایی رابرزمین سرد می ریزد، تا در این رهگذر نفعی عاید مشتی خیانتکار شود. برای شرق وغرب چه اهمیت دارد که هزاران جوان و پیروزن و مرد در نقطه ای از این زمین خاکی به شهادت برسند ولی چرخ کوچکی از اقتصاد آنها متوقف نشود.

برای ابرقدرتهای خونخوار جهانی که بر پیکر نیمه جان جهان سوم زالووار افتاده اندچه اهمیتی دارد که روزانه یک عده ای معلول و مریض و ناتوان و کشته بجای گذارند،اما منافع آنها در آن مناطق از بین نرود.

برای شرکتهای وابسته به استکبار جهانی نیز جان وسلامتی مردم ارزش چندانی ندارد،آنچه مهم است منافع شرکتها نباید به خطر بیافتد .زیرا مجموعه منافع این شرکتها است که اقتصاد آن مملکت را تامین و بهبودی می بخشد.

در حالیکه شیر مادر با خواص متذکر شده درفوق ، هیچ شیردیگری قابل قیاس نیست می بینیم دستهای مرموزی درکار بوده و خواهدبود که شیر مادر را بی ارزش جلوه داده و بحدی تبلیغات شرکتهای تولیدکننده شیر برنامه ریزی عمیق کنند که تدریس خواص شیرمادر در دانشکده ی پزشکی با چند جمله خلاصه شود و به دانشجوی پزشکی آموزش کافی راجع به خواص شیر مادر داده نشود.

درکتاب «اطفال» تعداد صفحات نوشته شده راجع به شیرهای مصنوعی بیش از مطالب نوشته شده راجع به شیر مادر است .در حالیکه نوزادان اشخاص متمول جهان از شیر مادرتغذیه می شوند شرکتهای پول دار فقرا را تشویق به مصرف شیر مصنوعی می کنند در حالی که نوزاد دانشجویان کالجهای انگلیسی ، سوئدی و آمریکایی از شیرمادر تغذیه می شوند.شرکتهای نفع طلب، مردم فقیر جهان سوم را تشویق به مصرف شیرهای ساختگی می کنند و با عکس های زننده و مبتذل جلوه گر می کنندولی روی قوطی­های محتوی شیرهای ساختگی ، عکس نوزادان را به نحو جذاب منعکس می کنند.

مادران معصوم و ساده لوح را موقع مرخص شدن از بیمارستان بایک کوله بار مجله و نوشته های گول زن راجع به شیرهای مصنوعی و چند  قوطی شیر ساختگی به رایگان، به منزل می فرستند ولی کلمه ای راجع­به خواص شیر مادر، به گوش مادر زمزمه نمی کنند.

نرس بیمارستانی و پزشک متخصص زنان و مامایی و اطفال را آگاهانه یا ناخود آگاه چنین تربیت می کنند که بسادگی شیر غیر مادر را به نوزاد معصوم معرفی و ارائه دهند در حالی که می توانند با تشویق مادران نوزاد انسانی را از این موهبت خدادادی بی بهره نکنند.

تاسف آورتر از همه،دولتها بخصوص در جهان سوم از این مکر جهانخواران و شرکت های سود طلب غافل  اند و مصرف کننده بسیار خوبی برای تولیدات شرکتهای بزرگ باشند و شاید تنها دولت حاکم بر چین است که با مقررات و برنامه ریزی، مادران را وادار به تغذیه نوزادان از شیر مادرنموده و محل کار مادران شیرده را نزدیک منازل آنها قرار می دهد و به مادران شیرده اجازه می دهد به فواصل معین بمنازل خود رفته و نوزادان خود را شیر دهند. وبدین ترتیب با جمعیت سرسام آوری که دارد مصرف کننده خوبی برای شرکتهای تولید کننده شیرهای ساختگی و مصنوعی نیست.

آنچه مسلم است، هیچ شیری جایگزین شیر مادر نمی تواند بشود، و هیچ متخصصی دانا، منکر خواص شیر مادر و تغذیه از پستان پرمهر مادر نمی تواند بشود و در حالی که ثمره کانون گرم خانوادگی دردامان پرمهر مادر لمیده و بایک دنیا آرامش و صفا مشغول نوشیدن شیراز پستان پرمهر مادر است را نمی توان باشیشه بلوری وپستانک لاستیکی مقایسه کرد. ولی آگاهانه و ناخود آگاهانه طرد شیر مادر و جایگزین کردن آن با شیرهای ساختگی بعلت جهل و ندانم کاری، گناهی نابخشودنی است، و مشمول ایجاد بیماری های جسمی و روانی و مرگ و میر ناشی از عدم ارائه این نعمت خدادادی به نوزاد انسانی، معلمین دانشگاهی و مسئولین بهداشت و درمان و نرس و متخصص زنان ومامایی و اطرافیان مادران تازه فارغ شده خواهند بود، که دختران جوان و مادران بی تجربه را آموزش نداده و یا به نحو احسن حمایت نمی کنند.

 

18دسامبر/16

سخنان معصومین(ع)

کَلامُکُم نُورٌ وَ اَمرُکُم رُشدٌ

پیامبر اکرم(ص):

«عَلامَهُ الصّابِرِ فی ثَلاثِ: اَوَّلُها اَن لا یَکسَل وَالثِانِیَهُ اَن لایَضجَرَ وَالثّالِثَهُ اَن لا یَشکُو مِن رَبّهِ عَزَّ وَجَلَّ لاَنَّهُ اِذا کَسِلَ فَقَد ضَیَّعَ الحَقَّ و اِذاضَجَرَ لَم یُوَءدِّ الشُّکرَو َاِذاشَکامِن رَبِّه عَزَّوَجَلَّ فَقَد عَصاهُ»

(بحارالانوار –ج۷۱صفحه ۸۶)

نشانه های بردبار سه چیز است: اول این که سستی نکند، دوم اینکه آزرده نگردد و سوم اینکه از خدای خود شکایت ننماید زیرا اگر سستی کرد، حق را ضایع نموده و اگر افسرده وملول گشت،شکر خدای را بجای نیاورده و اگر از خدای خود شکایت کرد.اورا نافرمانی نموده است.

امیرالمومنین(ع):

«مَن اَتی غَنِیّاً فَتَواضَعَ لِغناهُ ذَهَب ثُلثادینهِ» نهج البلاغه خ۲۸۸

هرآن کس که در نزد مالداری بیایدو برای ثروت او ،تواضع کند، دو سوم دینش ازبین رفته است.

امام مجتبی (ع):

«قال لبعض ولده: یا بُنَیَّ لاتُوء اخ اَحَداً حَتّی تَعرِفَ مَوارِدَهُ وَمَصادِرَهُ فَاذا استَنبَطتَ الخَبَرَهَ وَرَضَیتَ العشزَهَ فَاخِهِ عَلی اِقالَهِ العثَره وَالمُواساهِ فی العُسرَه»

به یکی از فرزندانش فرمود:فرزندم! با احدی برادری نکن مگر اینکه بدانی کجا می رود و کجا می آید، پس چون از حالش آگاه شدی و معاشرتش را پسندیدی ، با او برادری کن بر گذشتن از لغزشهاو یاری درسختیها.

(تحف العقول ص۲۳۶)

امام حسین (ع) :

لا تَاءذَنُوا لِاَحَدٍحَتّی یُسَلِم»( تحف العقول ص۲۵۰)

به کسی اجازه ورود ندهید تا سلام کند.

امام زین العابدین (ع):

«اِنَّ اَبغَضَ النّاسِ اِلی الله ِ عَزَّوَجَلَّ مَن یَقتَدی بِسُنَّهِ اِمامٍ وَ لایَقتَدی بِاَعمالِهِ» (خصال شیخ صدوق ج۱ ص۱۲)

مبغوضترین مردم نزد خداوند کسی است که از سنت امامی پیروی می کند ولی از اعمال او پیروی نمی کند.

امام با قر(ع):

«مَن تَوَکَّلَ عَلَی اللهِ لایُغلَبُ وَمَنِ اعتَصَمَ بَاللهِ لایُهزَمُ»

هرکه برخدا توکل کند مغلوب نمی شود و هر که به خدا پناهنده شود شکست نمی خورد.

(جامع الاخبارص ۱۳۷)

امام صادق(ع):

«سِتَّ خِصالِ یُنتَفَعُ بِهاالمُومِنُ بَعدَ مَوتِهِ :وَلَدٌ صالِحٌ یَستَغرِلَهُ وَ مُصحَفُ یَقرَاءُ مِنهُ، وَ قَلیبَّ یَحفِرهَ وَغَرسٌ یَغرِسهُ، وَصَدَقهُ ماءٍ: یُجرِیهِ ، وَسُنَّهٌ حَسَنَهٌ یُوخَذبِهابَعدَهُ»

(امالی صدوق ص۱۰۲)

شش چیز است که مومن پس از مرگش از آنها استفاده می برد: ۱- فرزند صالحی که برای او طلب آمرزش کند.۲- قرانی که در آن می خواند۳- چاه آبی که حفر می کند۴- درختی که می نشاند ۵- آبی که برمردم وقف می کند ۶- وراه و روش خوبی که پس از او ،از ان راه پیروی کنند.

امام رضا(ع):

«مَن اَرادَ اَن یَکُونَ اقویَ النَّاسِ ، فَلیَتَوَکَّل عَلیَ اللهِ»

(بحارالانوار ج۷۱ ص ۱۴۳)

هرکس خواست نیرومند ترین مردم باشد، توکل بر خدا کند.

امام جواد(ع):

«مَن اَطاعَ هَواهُ اَعطی عَدُوَّهُ مُناهُ»

کسی که از هوای خود اطاعت کند ، آرزوی دشمنش را بر آورده است.

(بحارج ۷۸ ص ۳۶۴)

 

18دسامبر/16

حوادث و مناسبتهای مهم

دوم اردیبهشت: اعلام انقلاب فرهنگی توسط انجمنهای اسلامی دانشگاه(۱۲۵۹)

پنجم اردیبهشت: حمله مستقیم آمریکا به ایران در طبس.(۱۳۵۹)

ششم اردیبهشت : شهادت برادر پاسدار محمد منتظر قائم در جریان طبس(۱۳۵۹)

دهم رجب: ولادت امام محمد تقی –علیه السلام -.(۱۹۵ه.ق)

دهم اردیبهشت: آغاز عملیات پیروزمندانه بیت المقدس(۱۳۶۱)

یازدهم اردیبهشت: روز کارگر.

دوازدهم اردیبهشت : شهاد ت استاد، آیت الله مرتضی مطهری بدست عوامل خود فروخته امپریالیسم و روز معلم.(۱۳۵۸)

سیزدهم رجب: ولادت حضرت امیر المومنین (ع) در کعبه.(۲۳ قبل از هجرت)

پانزدهم رجب: وفات حضرت زینب –سلام الله علیها-(۶۲ه.ق)

شانزدهم اردیبهشت: شهادت برادر مجید شریف واقفی بدست منافقین مرتد.(۱۳۵۴)

هفدهم اردیبهشت: بمباران زندان دولتو توسط رژیم بعثی عراق بهمدستی گروهک دمکرات.(۱۳۶۰)

بیست ودوم اردیبهشت: شهادت مولوی فیض محمد حسین بر، روحانی مبارز سیستان و بلوچستان (۱۳۶۰)

بیست وچهارم اردیبهشت: لغو امتیاز تنباکو به فتوای آیت الله میرزای شیرازی(۱۲۷۰)

بیست و پنجم رجب: شهادت امام موسی کاظم(ع) ( ۱۸۲ ه.ق)

بیست و هفتم رجب : مبعث حضرت رسول(ص) ( ۱۳ قبل از هجرت)

سوم شعبان: ولادت امام حسین (ع) و روز پاسدار.(۴ه.ق)

چهارم شعبان: ولادت حضرت ابوالفضل (۲۴ ه.ق)

پنجم شعبان : ولادت امام زین العابدین- علیه السلام-. (۳۸ ه.ق)

 

18دسامبر/16

دانستنی هایی از قران

دوزخیان

۱- کافران

tûïÏ%©!$#ur (#rãxÿx. (#qç/¤‹x.ur !$oYÏF»tƒ$t«Î/ y7Í´¯»s9’ré& Ü=»ptõ¾r& ͑$¨Z9$# ( (بقره ،آیه ۳۹)

آنان که کافر شدند و آیات مارا تکذیب کردند، آنان اهل دوزخند.

۲- مرتدی که توبه نکند:

۴ `tBur ÷ŠÏ‰s?ötƒ öNä۳ZÏB `tã ¾ÏmÏZƒÏŠ ôMßJuŠsù uqèdur ֍Ïù%Ÿ۲ y7Í´¯»s9’ré’sù ôMsÜÎ۷ym óOßgè=»yJôãr& ’Îû $u‹÷R‘‰۹$# ÍotÅzFy$#ur ( y7Í´¯»s9’ré&ur Ü=»ysô¹r& ͑$¨Z9$# ( öNèd $ygŠÏù šcrà$Î#»yz (بقره ،آیه ۲۱۷)

هرکس از شما از دین خود برگردد (مرتدشود) و با حالت کفر باقی بماند (تامرگش فرارسد) پس اعمال چنین اشخاصی دردنیا و آخرت ضایع خواهدبود، و آنان اهل جهنم اندو در جهنم برای همیشه خواهند بود.

۳- ربا خواران در صورتی که توبه نکنند:

( ïÆtBur yŠ$tã y7Í´¯»s9’ré’sù Ü=»ysô¹r& ͑$¨Z9$# ( öNèd $pkŽÏù šcrà$Î#»yz (بقره آیه ۲۷۵)

وکسانی که از این کار دست نکشند ، آنان اهل دوزخند و در آن برای همیشه (معذب )خواهند بود.

۴-منافقان :

¨bÎ) tûüÉ)Ïÿ»oYçRùQ$# ’Îû Ï۸ö‘¤$!$# È@xÿó™F{$# z`ÏB ͑$¨Z9$# `s9ur y‰ÅgrB öNßgs9 #·ŽÅÁtR (نسا،آیه ۱۴۵)

همانا منافقان در پست ترین و پایین ترین جایگاه جهنم اند، و برای آنان هیچ یاوری نخواهی یافت.

۵- مشرکان

( ¼çm¯RÎ) `tB õ۸Ύô³ç„ «!$$Î/ ô‰s)sù tP§ym ª!$# Ïmø‹n=tã sp¨Yyfø۹$# çm1urù’tBur â‘$¨Y9$# ( (مائده ، آیه ۷۲)

همانا آن کس که به خدا مشرک شود، به تحقیق خدا بهشت را براو حرام کرده و جایگاهش دوزخ است.

۶- آنان که طلا ونقره را ذخیره می کنندو در راه خدا انفاق نمی نمایند: šúïÏ%©!$#ur šcrã”É\õ۳tƒ |=yd©%!$# spžÒÏÿø۹$#ur Ÿwur $pktXqà)ÏÿZム’Îû È@‹Î۶y™ «!$# Nèd÷ŽÅe³t7sù A>#x‹yèÎ/ ۵OŠÏ۹r&* tPöqtƒ ۴‘yJøtä† $ygøŠn=tæ ’Îû ͑$tR zO¨Zygy_ 2”uqõ۳çGsù $pkÍ۵ öNßgèd$t6Å_ öNåkæ۵qãZã_ur öNèdâ‘qßgàßur ( #x‹»yd $tB öNè?÷”t\Ÿ۲ ö/ä۳Å¡àÿRL{ (#qè%rä‹sù $tB ÷LäêZä. šcrâ“ÏYõ۳s? (توبه، آیه ۳۵)

آنان که طلا ونقره را ذخیره می کنند و آنها را در راه خدا انفاق نمی نمایند، آنان را به آتشی دردناک بشارت ده . روزی که آن ذخائرشان در آتش جهنم گداخته شود، و پیشانی و پهلو و پشت آنها را با آن داغ کنند، ( به انها خطاب شود این است.آنچه برای خود اندوخته بودید، بچشید نتیجه ی اندوخته های خودرا

۷- دشمنان خدا ورسول:

öNs9r& (#þqßJn=÷ètƒ ¼çm¯Rr& `tB ϊϊ$ptä† ©!$# ¼ã&s!qߙu‘ur žcr’sù ¼çms9 u‘$tR zO¨Zygy_ #V$Î#»yz $pkŽÏù ۴ šÏ۹ºsŒ ߓ÷“Ï‚ø۹$# ÞOŠÏàyèø۹$# (توبه ، آیه ۶۳)

آیا نمی دانند که هرکس با خدا و پیامبرش دشمنی کند، آتش دوزخ برای او است و در انجا جاودان خواهد ماند.این همان ذلت و خواری بزرگ است.

۸- آنان که به دنیا دلبسته و آخرت را نخواستند¨bÎ) šúïÏ%©!$# Ÿw šcqã_ötƒ $tRuä!$s)Ï۹ (#qàÊu‘ur Ío4qu‹ysø۹$$Î/ $u‹÷R‘‰۹$# (#qœRr’yJôÛ$#ur $pkÍ۵ šúïÏ%©!$#ur öNèd ô`tã $uZÏF»tƒ#uä tbqè=Ïÿ»xî* šÍ´¯»s9’ré& ÞOßg1urù’tB â‘$¨Y9$# $yJÎ/ (#qçR$Ÿ۲ šcqç۷Å¡õ۳tƒ (یونس- آیه ۸)

همانا آنان که به لقا ما امیدوار نیستند و به زندگی دنیا خشنود شده و به آن امید بستند، و آنان که از آیات ما غافلند ، جایگاه آنها دوزخ است ، واین نتیجه کردار آنان است.

۹-جنایتکاران :

“ts?ur tûüÏB̍ôfßJø۹$# ۷‹Í³tBöqtƒ tûüÏR§s)•B ’Îû ϊ$xÿô¹F{$# * Oßgè=‹Î/#ty™ `ÏiB 5b#tÏÜs% 4Óy´øós?ur ãNßgydqã_ãr â‘$¨Y9$#(ابراهیم ، آیه ۵۰)

و (در آن روز) جنایتکاران و گردنکشان را خواهی دید که چگونه به غل و زنجیر بسته شده اند و پیراهنهای از مس گداخته آتشین برتن دارندو چهره های آنان را شعله های آتش پنهان کرده است.

۱۰- فاسقان :

$¨Br&ur tûïÏ%©!$# (#qà)|¡sù ãNßg1urù’yJsù â‘$¨Y9$# ( !$yJ¯=ä. (#ÿrߊ#u‘r& br& (#qã_ãøƒs† !$pk÷]ÏB (#r߉‹Ïãé& $pkŽÏù Ÿ@ŠÏ%ur öNßgs9 (#qè%rèŒ z>#x‹tã ͑$¨Z9$# “Ï%©!$# OçFZä. ¾ÏmÎ/ šcqç/Éj‹s3è? (سجده ،آیه ۲۰)

و اما آنان که فاسق شدند، جایگاه آنها دوزخ است ، هرچه بخواهند از ان بیرون بیایند، باز گردانده می شوند و به انها گفته می شود، بچشید آتش جهنمی راکه تکذیب می نمودید.

۱۱-تکذیب کنندگان کتاب خدا:

tûïÏ%©!$# (#qç/¤‹Ÿ۲ É=»tFÅ۶ø۹$$Î/ !$yJÎ/ur $uZù=y™ö‘r& ¾ÏmÎ/ $oYn=ߙ①( t$öq|¡sù šcqßJn=ôètƒ ÇÐÉÈ   όÎ) ã@»n=øñF{$# þ’Îû öNÎgÉ)»oYôãr& ã@Å¡»n=¡¡۹$#ur tbqç۷ysó¡ç„ ÇÐÊÈ   ’Îû ÉOŠÏJptø:$# ¢OèO ’Îû ͑$¨Z9$# šcrãyfó¡ç„ ÇÐËÈ    (مؤمن- آیات

 

آنان که تکذیب کردند کتاب (الهی ) را و آنچه ما پیامبران خود را (برای رساندن آنها) فرستادیم خواهند دید که چگونه زنجیرها و غل ها در گردنشان انداخته شده و کشیده می شوند تا به حمیم افکنده شوند و سپس برای سوختن و گداخته شدن به طرف جهنم کشیده می شوند.

۱۲- آنان که اموال مردم را به ناحق می خورند:

`tBur ö@yèøÿtƒ y7Ï۹ºsŒ $ZRºurô‰ãã $VJù=àßur t$öq|¡sù ÏmŠÎ=óÁçR #Y‘$tR 4 tb%Ÿ۲ur šÏ۹ºsŒ ’n?tã «!$# #·ŽÅ¡o„ (نساء- آیه ۳۰)

«… و آن کس که چنین کند(به اموال دیگران دست درازی کند) با دشمنی و ستمگری، پس او را به آتش جهنم درآوریم.و این کار برای خداوند ، آسان است.

۱۳-کسی که مومنی را بکشد:

`tBur ö@çFø)tƒ $YYÏB÷sãB #Y‰ÏdJyètG•B ¼çnät!#t“yfsù ÞO¨Yygy_ #V$Î#»yz $pkŽÏù |=ÅÒxîur ª!$# Ïmø‹n=tã ¼çmuZyès9ur £‰tãr&ur ¼çms9 $¹/#x‹tã $VJŠÏàtã( نسا، آیه ۹۳)

هرکس مومنی را از روی عمد و قصد بکشد، کیفر او جهنم است و در آن جاودان خواهدبود و خدابر او خشم کرده و لعن نمود و برای او عذابی بس بزرگ مهیا ساخته است.

۱۴- شیطان و پیروانش:

t ( `yJ©۹ y7yèÎ۷s? öNåk÷]ÏB ¨bV|øBV{ tL©èygy_ öNä۳ZÏB tûüÏèuHødr& ( اعراف ، آیه ۱۸)

هرکه (از فرزندان آدم) تورا پیروی کند، جهنم را از تو و آنها پرخواهم کرد.

۱۵- فرار کنندگان از جهاد و جنگ با کفار:

`tBur öNÎgÏj9uqム۷‹Í´tBöqtƒ ÿ¼çntç/ߊ žwÎ) $]ùÌhystGãB @A$tGÉ)Ïj9 ÷rr& #¸”ÉiystGãB 4†n<Î) ۷pt¤Ïù ô‰s)sù uä!$t/ 5=ŸÒtóÎ/ šÆÏiB «!$# çm1urù’tBur ãN¨Yygy_ ( š[ø©Î/ur 玍ÅÁpRùQ$# ( انفال – آیه ۱۶)

هرکه در روز جنگ به آنها (کفار) پشت کند و فرارکند- مگر اینکه برای قتال و جهاد به طرفی منحرف شود و یا به فرقه ای دیگر بپیوندد- خشم خدا  را برای خود خریده و جایگاهش جهنم است و چه بد جایگاهی است.

۱۶- ستمگران:

`ÏiB ¾Ïmͬ!#u‘ur æL©èygy_ 4’s+ó¡ãƒur `ÏB &ä!$¨B 7‰ƒÏ‰|¹ *  ¼çmã㧍yftFtƒ Ÿwur ߊ%x6tƒ ¼çmäóŠÅ¡ç„ Ïm‹Ï?ù’tƒur ßNöqyJø۹$# `ÏB Èe@à۲ ۵b%s3tB $tBur uqèd ;MÍh‹yJÎ/ ( ÆÏBur ¾Ïmͬ!#u‘ur ë>#x‹tã ÔáŠÎ=yñ(ابراهیم –آیه ۱۷)

«سرانجام ناکام ماند هرستمگرسرکش،ازپی هرستمگر خود سری آتش جهنم خواهدبود که آب پلید چرکین رابه او می آشامند و او هم می آشامد و گوارای او نباشد ، و مرگ از هر سوبرای او می رسد ولی او نخواهد مرد، وپس از آن، آتشی سخت برای او خواهد بود.

۱۷- آنانکه اموال یتیمان را ظالمانه می خورند:

¨bÎ) tûïÏ%©!$# tbqè=à۲ù’tƒ tAºuqøBr& 4’yJ»tGuŠø۹$# $¸Jù=àß $yJ¯RÎ) tbqè=à۲ù’tƒ ’Îû öNÎgÏRqäÜç/ #Y‘$tR ( šcöqn=óÁu‹y™ur #ZŽÏèy™ (نساء ، آیه ۱۰)

آنان که اموال یتیمان را ظالمانه می خورند، همانا آتش جهنم را درشکم خود فرو می برند و به زودی به اتشی افروخته می رسند.

۱۸- بدکاران و فاجران:

¨bÎ)ur u‘$£Úàÿø۹$# ’Å”s9 5OŠÏtrb (انفطار ،آیه ۱۴)

وهمانا فاجران و بدکاران درآتش دوزخند.

۱۹- آنانکه از عبادت خدا سرپیچی کنند

¨bÎ) šúïÏ%©!$# tbrçŽÉ۹õ۳tGó¡o„ ô`t㠒ÎAyŠ$t6Ïã tbqè=äzô‰u‹y™ tL©èygy_ šúï̍Åz#yŠ (مؤمن- آیه ۶۰)

آنانکه از عبادت من سرباز زنند، بزودی با ذلت و خواری داخل دوزخ شوند.

 

18دسامبر/16

درسهایی از نهج البلاغه (خطبه ۲۸)

جایگاه دنیا در عوالم وجود

آیت الله العظمی منتظری

بسم الله الرحمن الرحیم

برخی از بزرگان «نهج البلاغه» را تعبیر می کنند به «کتاب نقد الدنیا» یعنی کتابی که از دنیا انتقاد می کند.خطبه ی بیست و هشتم، یکی از خطبه های کوچک نهج البلاغه است که حضرت امیر(ع) راجع به انتقاد و مذمت دنیا ایراد فرموده اند . این خطبه قسمتی است از یک خطبه ی مفصل که حضرت در روز عید فطر، پس از نماز خوانده اند، و شیخ صدوق «ره» هم آن را در« من لایحضره الفقیه» نقل کرده است و درآخر «مفا تیح الجنان» نیز به نقل از شیخ صدوق نقل شده است. وهم چنین خطبه ۴۵ نهج البلاغه نیز – تقریبا – قسمتی از همان خطبه مفصل است :[۱]

«اما بعد»- پس از حمد وثنای خدا و صلوات بر پیامبر «ص»

« فان الدنیا قد ادبرت و آذنت بوداع» – همانا دنیا به شما پشت کرده و اعلام وداع نموده است.

دنیا ممکن است از ماده «دَنی» (دِنا ءَهً) به معنای پستی باشد که افعل التفضیل مذکر آن می شود «ادنی » و مؤنثش می شود«دنیا » یعنی پست تر ، مثل افضل فضلی .[۲]

بنابراین «دنیا» مؤنث «ادنی» است، یعنی پست تر از باب اینکه دنیا عالمی است پست تر از عالم آخرت. عالم ناسوت و عالم طبیعت پست ترین عوالم وجود است.

وجود و هستی از ذات حق تعالی- که محض الوجود است- شروع می شود، می آید تا آن پست ترین مرحله اش که همین عالم ناسوت و عالم طبیعت است، مثلا – بلاتشبیه – اگر خورشید را کانون نور و مرکز نور فرض کنیم، جلو ه های نوری و ترشحات نوری دارد که هر چه از خورشید دورتر می گردد، جنبه نورانیت آن کمتر می شود. آن نوری که در حیاط منزل تابیده است، چون مواجه با خورشید است، خیلی شدید می باشد. آن قسمت از حیاط که مواجه با خورشید نیست ، نورانیتش کمتر است. از آنجا نور تابشی در اطاق دارد که چون نور اطاق پرتوی از نور بیرون است، لذا نورانیتش و روشناییش کمتر می شود، و همچنین اگر از اطاق پرتوی از نور به سالن بیاید، تابش نور ضعیف تر خواهد بود. از اینجا اگر پا را فراتر بگذاریم به حاشیه تاریکی می رسیم.پس هرچیزی به منبع نور و کانون نور نزدیکتر باشد، جنبه نورانیت در آن قوی تر است و جنبه ظلمت ضعیف تر ، و هرچه از کانون نور دورتر شود و واسطه بخورد، جنبه نورانیت آن ضعیف تر و جنبه ظلمت و تاریکیش شدیدتر است. همانگونه که قبلا ذکر شد، این از باب تشبیه است و گرنه ذات باری تعالی نوری است غیر متناهی و هستی ئی است بی پایان. نور همه آسمانها و زمین، جلوه و پرتو نور خدا است:

«اللهُِ نُورُ السَّمواتِ وَ الاَرضِ»

درتعریف نور می گویند:

«الظّاهِر ُ بِذاتِهِ وَ المُظهِرُ لِغَیرِهِ»

  • نور، آن چیزی است که خودش ظاهر و روشن است و غیر خودش را هم ظاهر می کند. چراغ خودش روشن است ، سالن را هم روشن می کند. اگر چراغ نبود و نوری هم از بیرون نمی تابید، آنهاکه در سالن نشسته اند همدیگررا نمی دیدند . اگر جلوه خدا نبود ،آسمانها و زمین چیزی نبودند عدم بودند ، روشنایی آسمانها و زمین بواسطه خدا است. می گویند:« تعریف نور بر «وجود» صادق است. وجود، نوراست» شیخ شهاب الدین سهروردی (شیخ اشراق ) که رهبر فلاسفه اشراقی است دراین اواخر ،در کتاب حکمت الاشراق خود،مباحث وجود را می خواهد ذکرکند، وجود و هستی را تعبیر به نور می کند. شاید این را از متن قران کریم گرفته باشد، زیرا قران نسبت به خدایی که وجود بی پایان و هستی بی پایان است تعبیر به نور کرده است:

«اللهُِ نُورُ السَّمواتِ وَ الاَرضِ»

همانگونه که نور خورشید نور خیلی زیادی است – گرچه بی پایان نیست- برهرچه مستقیما بتابد پرنورتر است و آنگاه که پرتو آن به اطاق می تابد ضعیف تر می شودو از آنجا که به سالن منتقل شد ضعیف تر و همچنین تا اینکه به تاریکی برسد، ذات باری تعالی خدای مهربان هستی محض و وجود بی پایان است ، لذا به او می گوییم: «واجب الوجود» یعنی هستی اش  از خودش است، مثل این که نور خورشید به منزل ما می تابد از خورشید است نه از منزل، نور وهستی خدا از خودش هست، او واجب الوجود وعین هستی است ، آن موجودات مجرده عالم بالا- که ملائکه الله و فرشتگان مقربین هستند- به عالم آنان عالم جبروت می گویند زیرا آنان موجودات کاملی هستند که مستقیما جلوه حق تعالی می باشند و لذا آنها خیلی در هستی قوی تر و نیرومندتر از موجودات مادی می باشند.

پس از عالم جبروت- که به اصطلاح فلاسفه ، آن را عالم عقل می نامند- در درجه ای نازل تر ، عالم « ملکوت» است ،اینان موجوداتی مجرد هستند ولی در تجرد مانند مراتب عالم عقل –تجردکامل ندارند مثل نوری که از بیرون به داخل اطاق می تابد، فروغش و تابشش ضعیف تر میشود.

پایین تر از عالم ملکوت،عالمی است که در حاشیه تاریکی قرار گرفته است و آن را عالم ماده می نامند.این آسمانها وزمین ، بالذات تاریکند ، ظلمت اند، عدمند، عالم ماده را چنین تعبیر می کنند که در حاشیه عدم قرار گرفته است ، یعنی یک پا فراتر بگذاری به عدم مطلق می رسی، لذا عالم ماده مساوی با حرکت است.حرکت، لغزندگی است. وقتی یک موجودی ضعیف باشد نمی تواند روی پای خودش بایستد،کارش لغزندگی و تغییر است، حرکت، آن تدرج وجود و لغزندگی وجود است و عالم ماده مساوق با حرکت است.

بنابراین ، این عالم ماده و عالم ناسوت، می شود«دنیا» یعنی پست ترین ، یا نزدیک ترین اگر« دنا- یدنو» را به معنای نزدیک بگیریم، که در وجه اول یعنی این دنیا خیلی پست تر است نسبت به حق تعالی ، و در وجه دوم یعنی این عالم ماده به ما – که مادی هستیم – نزدیکتر است تا به عالم آخرت، عالم آخرت در درجه ای و رتبه ای بالاتر است.

انتقاد ازدنیا

ناگفته نماند : این دنیایی که از آن بد گویی می شود .نه خود متاع دنیا است زیرا متاع دنیا، همان نعمتهای الهی است که خداوند به ما ارزانی داشته است، و اگر در راه خودش مصرف کنیم و از آنها استفاده بنماییم و در راه کمال خودمان، در مسیر آخرت قرار بدهیم، هیچ مذمت ندارد، آن چیزی که مذمت شده است، دلبستگی به زن و فرزند و مال و ریاست و آقایی است. اگر پست و مقام به کسی رسید و خودش ر اگم نکرد، مالی بدست آورد و خودش را گم نکرد، آن ، ارزش دارد. نه اینکه تا به مقامی رسید خودش را نشناسد و رنگ دنیایی به خود بگیرد! زیرا هر مقامی و پستی و مالی بدست آورد، خواه ناخواه باید آن را بگذارد و برود، بنابراین، چیزی که رفتنی و پشت کردنی است، دلبستگی ندارد و براستی دلبستگی را نشاید چنین دنیای زود گذری در اینجا شاعر می گوید:

چیست دنیا از خدا غافل بُدَن                   نی قماش و نقره و فرزند و زن

مال را کز بهر دین باشی حصول                نِعْمَ مالٌ صالِحٌ گفت آن رسول

بنابراین، آنجا که حضرت امیر(ع) انتقاد می کنند، برای این است که من وشما دل به دنیا نبندیم. آدمی که ظرفیت ندارد اگر پست مختصری هم به او بدهند.حتی اگر اسلحه ای روی دوشش باشد، خدای نکرده سوء استفاده می کند.انسان بایست محکم باشد، تمام دنیا را هم اگر به او بدهند، در او هیچ اثری نکند«لِکَیلا تَاسُوا عَلی ما فاتَکُم وَلاتَفرَحُوا بِما آتاکُم» .یکی از بزرگان دین می فرماید: کمال زهد در این دو کلمه است ،که در آیه آمده است.آیه شریفه می خواهد بگوید: اگر همه دنیا را هم دارا باشی، هنگامی که از دست تورفت ، تاسف نخور و اگر همه ی دنیا را به تو دادند ، خرسند مباش ، چیزی که امانت است،بجای این که خوشحالی بیاورد ، ناراحتی هم دارد زیرا باید امانت داری کنیم .

همیشه از خدا بخواهیم که به اندازه کفافمان به ما بدهد، زیادتر ندهدکه برای دیگران نگهداریم و امانت دار دیگران باشیم حضرت می فرماید:

«فان الدنیا قد ادبرت…» – همانا این عالم دنیا به شما پشت کرده است .دنیا از اولش هم پیدا است که دارد می رود.

در اینجا چیزی از لقمان نقل می کنیم :

«یابُنَیَّ اِنَّک َ مُنذُ سَقَطتَ اِلی الدُّنیا استَدبَرتَها وَ استَقبَلتَ الاخِرَهُ»

  • فرزندم : تو از همان وقتی که به این دنیا آمدی ، از همان وقت به دنیا پشت کرده ای و داری به سوی آخرت می روی.

«فَدارُ اَنتَ اِلَیها تَسیر اَقرَب اِلَیکَ مِن داراَنتَ عَنها مُتَبا عدُ »

  • آن خانه ای که تو به سوی آن سیر می کنی- که عالم قبر و قیامت باشد – به تو نزدیکتر است از خانه ای که پشت سر گذاشته ای و داری از آن دور می شوی. بالاخره داریم از این عالم دور می شویم، خوب و بدش هم می گذرد،همان به که به فکر آخرت باشیم.

در آخر، شعری منسوب به حضرت علی –علیه السلام- است، آن را نقل می کنم:

رَاَیتُ الدَّهرَ مُختَلِفاً یَدُورُ           فَلا حُزنُ یَدُومُ وَلا سُروُر

وَقَد بَنَتِ المُلُوکَ بِهِ قُصُوراً                فَما بَقَتِ المُلُوکُ وَلا القُصُورُ

-روزگار را دیدم که حالات گوناگون دارد و همواره دور می زند . نه غصه و حزنی دوام دارد و نه سرور و خوشحالی . پادشاهان کاخهای بزرگی در این عالم ساختند ولی نه شاهان ماندند و نه کاخهایشان، پس این دنیا که این چنین رفتنی است، قهرا دلبستنی نیست.

از همان هنگامی که انسان به دنیا می آید ، رهسپار مرگ و آخرت است و هرچه از عمرش بگذرد به آخرت نزدیکتر می شود و دنیا را پشت سر می گذارد و این امر برای تمام افراد بشر- بدو ن استنثنا- هست:

«خُطَّ المَوتُ عَلی وُلدِآدَمَ مَخَطَّ القِلادَهِ عَلی جیداِلفتاه»

مرگ برای تمام فرزندان آدم نوشته شده است.

«آذنت» از باب افعال است، اصل کلمه «اذنت» است، «ایذان» یعنی اعلام [۳]

« وداع» یعنی ترک گفتن، اگر با کسر واو باشد، مصدر باب مفاعله است.« وداع» با فتح واو هم همان معنای اسمی را دارد.بنابراین هم وَداع صحیح است و هم وِداع .البته وداع طرفینی است یعنی می شود گفت دنیا دارد با تو وداع می کند و از تو دور می شود و می توان گفت: تو داری با دنیا وداع می کنی و به سوی آخرت و قیامت میروی. و اما چگونه دنیا اعلام می کند؟

اعلام دنیا به همین مرگها و تصادفها و حوادثی است که هر روز رخ میدهد،روزی نیست که دوستانی از دست نروند. به قبرستانها که می روی، می بینی کسانی که امیدها داشتند ، به دنبال کاخ و زندگی مرفه بودند، همه را ترک کرده و درزیر خاک آرمیده اند ، دوستان زیادی که از دست انسان میرود!

آیا اینها اعلام نیست؟!

«وان الاخره قد اقبلت و اشرفت باطلاع»

-همانا آخرت دارد می آید و مشرف بر شما می شود و در صدد اطلاع برا وضاع شما است. دنیا یک عالم پستی است و آخرت یک عالم بالایی، و حضرت در حقیقت می خواهد بفرماید که عالم آخرت احاطه بر شما دارد.

«اشرف» یعنی بالاتر از شما است و در صدد اطلاع پیدا کردن برزندگی شما می باشد.

دراینجا کنایه از این است که شما از  دید عمال آخرت و جنود آخرت بدور نیستید.آن ملائکه الله و جنود خدایی همه مشرف بر شما هستند و شما از چشم برد آنها کنار نیستند.خیال نکنید که عزراییل یا جنود عزراییل از شما غفلت می کنند و شمار ااز یاد می برندنه، آنها فراموش کار نیستند و به شما کاملا احاطه دارند.

«الا و ان الیوم المضمار»

  • امروز روز ریاضت کشیدن و این دنیا میدان فعالیت و رنج کشیدن است. اگر این دنیا منزلگاه ابدی ما بود، جاداشت اعتراض کنیم که خدایا ما می خواهیم در منزلگاهمان خوش باشیم!این همه حوادث و شدتها و گرفتاریها و جنگ وستیزه ها و بیماری ها و مرگ ومیر و زد و خورد ها برای چیست؟!

ولی اگر کسی چنین پندارد که دنیا منزلگاهش است، اشتباه کرده است. اینجا جای آزمایش و امتحان است. منزل شما عالم دیگری است و شما در این دنیا همانند مسافری می مانید که به قهوه خانه ای آمده و می خواهد تجدید قوا کند و استراحتی کند و به راهش و مسیرش ادامه دهد.

حضرت امیر(ع) این دنیا را به میدان مسابقه تشبیه کرده است، اسبها را هنگامی که می خواستند به میدان مسابقه ببرند، برای اینکه اسب بتواند پیشقدم شود، پیش از آن، آنها را تربیت می کردند، روش تربیت اسبها چنین بود:

چند روزی اسب را به خوردن خوب و استراحت وا می داشتند تا اینکه فربه و چاق شود.سپس روزانه مقداری از غذایش را کم می کردند و آن را می تازاندند تا اینکه لاغر شود و گوشتهای زیادیش بریزد ولی درمقابل استخوانهای بدنش قوی و عضله هایش محکم شود.این لاغری را «ضمور» می گویند و آن میدانی را که اسب در آن می دواندند و ریاضتش می دادند، آن میدان را هم «مضمار» می گویند، و آن زمانی هم که اسب را برای لاغر شدن می دواندند، آن زمان را نیز مضمار می گویندپس در حقیقت «مضمار» هم زمان لاغر کردن و هم مکان آن است و با اینکه «مفعل» به معنای اسم زمان و مکان است، ولی در اینجا «مِفعال» به این معنی آمده است.

در هر صورت اسبها پس از لاغر شدن و ریاضت کشیدن آماده مسابقه می شدند، در عرب چنین معمول بوده است که درهر مسابقه ۱۰ اسب را برای انجام مسابقه آماده می کردند و برای هراسبی هم اسمی می گذاشتند. آن وقت اسبی که از همه جلوتر میرفت، مسابقه را می برد، و آن نقطه ای که برای انتهای مسابقه تعیین می کردند، آن نقطه را« سَبَقَه» می گفتند. آن طورکه سید رضی «ره» می گوید.«سبقه» به فتح سین و به ضم سین نیز می گویند. همچنین جایزه مسابقه را«سبقه» می گویند.

خلاصه، این دنیا جای ریاضت کشیدن و لاغر شدن است،ما را برای خوشی به این دنیا نیاورده اند بلکه برای مهیا شدن و آمادگی آورده اند که بتوانیم در میدان، مسابقه را ببریم. اینجا میدانی است که باید تربیت بشوید تا روزی مسابقه را ببرید. لذا مشکلات برای شما پیش می آید ، جنگها و حوادث ناگوار پیش می آید ، ابوجهل در مقابل پیامبر اکرم (ص) می آید!شیاطین جنی و انسی وسوسه می کنند ، زینتهای فریبنده دنیا، مال و منال دنیا، ریاست دنیا همه برای آزمایش و امتحان است تا آنکه از اینها به خوبی بگذرد پیروز گردد و به هدف برسد.

خداوند می فرماید:

«الَّذی خَلَقَ المَوتَ و الحَیاهَ لِیَبلُوَکُم اَیّکُم اَحسَنُ عَمَلا»

-خدایی که مرگ و زندگی را آفرید تا آزمایش کند شما را که کدام یک از شما کارتان نیکوتراست و خلوصتان زیادتر اگر دنیا پراز حوادث و پیش آمدهای ناگوار و ناراحت کننده است، این برخلاف انتظار نیست، چون ما نیامده ایم اینجا جا خوش کنیم ما آمده ایم که در این پیچ و خمها، صراط مستقیم را بیابیم و در اینجا تربیت شویم تا به خواست خدا مسابقه راببریم، لذا حضرت امیر(ع) این دنیا را تشبیه می کنند به میدان ریاضت کشیدن اسبها:

«الا وان الیوم المضمار»

  • آگاه باشید که امروز روز ریاضت کشیدن است. امروز یعنی این روز دنیا که به اندازه یک روز آخرت هم نیست. خداوند در قران می فرماید:

žcÎ)ur $·Böqtƒ y‰YÏã y7În/u‘ É#ø۹r(x. 7puZy™ $£JÏiB šcr‘‰ãès?[4]

  • یک روز نزد پروردگارت مانند هزار سال است که شمارش می کنید. درجای دیگر قران دارد: «مِقدارُهُ خَمسینَ اَلفَ سَنَه» – روز قیامت ، روز حساب و کتاب پنجاه هزار سال است. و در جمع این دو آیه ، آن گونه که در روایت آمده است باید گفت که روز قیامت پنجاه موقف دارد که هر موقفش به اندازه هزار سال است، و مجموعش می شود پنجاه هزار سال . تازه این پنجاه هزار سال نسبت به بهشت و جهنم چیزی نیست، زیرا در آنجا زندگی جاویدان و بی نهایت است و عدد، هر اندازه زیاد باشد در مقابل بی نهایت ،چیزی به حساب نمی آید.

عده ای در روز قیامت مانند برق جهنده از پل صراط عبور می کنند و عده ای کند تر و برخی هم لنگان لنگان می روند و گاهی هم کمرها خم شده در آتش می افتند (که خدا ان شاء الله ما را در آن روز نجات دهد) هرکس به اندازه نیرویی که در اینجا تهیه کرده، در آنجا حرکت می کند. آن جوانانی که راه را تشخیص داده اند وبه سوی شهادت میروند- اگر خلوص در آن باشد- آنان همانند برق جهنده راه را طی می کنند، خوشا به سعادتشان و دیگران هم به مقدار نیرویی که در دنیا کسب کرده اند ، در انجا استفاده می کنند.

در هرحال، قران درباره جهنم می گوید:

«اِن مِنکُم اِلّا وارِدها»

-نیست ازشما کسی مگر اینکه وارد جهنم میشود.پل صراط از روی جهنم کشیده شده است. همانگونه که خط اسلام و حقیقت در این دنیا ، یک خطی است که روی مال دنیا و ریاستهای دنیا کشیده شده، این خط خدایی هم در انجا مجسمه اش همان پل صراط است ، اینجا هم را ه حق از مو باریکتر است.

«وغدا السباق» – فردا که روز قیامت است، روز مسابقه است، که گفتیم عده ای مثل برق و عده ای لنگان لنگان از روی پل می گذرند و عده ای در جهنم می افتند.

سباق مصدر باب مفاعله است« والسبقه الجنه» – پاداش و جایزه بهشت است.

همانگونه که قبلا گفتیم یک معنای «سبقه» آخرین نقطه ای است که باید اسب به آنجا برسد. پس نهایت مسابقه در روزقیامت، بهشت است.یعنی آن پاداش مسابقه که برای شما قرار داده اند بهشتی است که همیشگی در آن مخلد خواهید بود، اگر اهل بهشت باشید.

«و الغایه النار» اسبهایی که به هدف می رسند،آن هدف را«سبقه» می نامند، ولی برخی از اسبها در وسط راه توی پرتگاهها و گودالها پرت می شوند.نهایت حرکت آنها را نمی توان سبقه نام گذاشت ، زیرا همانگونه که سید رضی علیه الرحمه می فرماید: سبقه قسمی از غایت و نهایت است ولی در آنجا که نهایت خوبی باشد اطلاق می شود اما غایت را برای مطلق نهایت سیر می آورند گرچه آن نهایت خوب هم نباشد .بنابراین «سبقه» یعنی آن نهایتی که پاداش دارد و آن پاداش- در آخرت- بهشت است. ولی «غایه» یعنی منتهای حرکت، که گاهی هم به پرتگاه است، و در آخرت، به جهنم است

پس ای انسانی که به دنیا آمده ای : اینجا جایگاه تو نیست، دل به دنیا نبند ، خود را از علائق دنیا بِبُر، بفکر آخرت باش حال اگرهم مدتی به کج روی رفته ای و راه را آن طور که باید طی کنی ، نکرده ای برگرد. راه برگشت باز است و خدا ارحم الراحمین است. حربن یزید ریاحی گناهش خیلی زیاد بود،شاید بتوان گفت که او مسبب واقعه کربلا است زیرا از اول راه را برامام حسین (ع) بست و اگر این کار را نکرده بود شاید حضرت گرفتار سی هزار لشکریان ابن زیاد نمی شد.ولی با آن همه بزرگی گناه، هنگامی که پشیمان شد و به سوی امام آمد و گفت توبه من قبول است حضرت فرمود: بله تا زنده ای و در دنیا هستی می توانی توبه کنی .توبه معنایش برگشت است. حضرت امیر(ع) بعد از آنکه فرمود ما به دنیا آمده ایم که زاد و توشه ای برای خود پیدا کنیم می فرماید: «افلا تائب من خطیئته قبل منیته؟» – آیا کسی نیست که از گناهش توبه کند پیش از آنکه مرگش فرا رسد؟ منیه یعنی مرگ.

«الا عامل لنفسه قبل یوم بؤسه»     – آیا کسی نیست که به نفع خودش کارکند، قبل از آنکه روز بی نواییش برسد؟

اگر کارکنی ، مال جمع کنی، ریاست و آقایی برای خودت درست کنی،اینها به نفع تو نیست ، تا خلوص درکار نباشد و تا کار برای خدا نباشد هیچ ارزشی برای انسان ندارد. گاهی انسان تلاش می کند، توطئه می کند- مثلا- رئیس جمهور یا نخست وزیر بشود و یا این که برای بدست آوردن مال فعالیت می کند،و گاهی هم زهد به خرج می دهد، شهوات دنیا را- درظاهر- ترک می کند ولی هدفش این است که از این راه مردم راگول بزند، او هم دنیا پرست است خیال نکن دنیا فقط مال است. آدمی که اهل حق وحقیقت است کار را تنها برای خدا انجام میدهد و هیچ هم بفکر این نیست که اسمش را ببرند یا نبرند،او کار می کند ولو اینکه بنام دیگری تمام شود، خدمت به جامعه می کند، گرچه مردم او را نشناسند زیرا قصد او و نیت او تنها خدا است.

ادامه دارد

 

[۱] .این خطبه یکی از خطبه های بسیار جالب حضرت امیر(ع) است که سابقا در نماز عید، آن را از روی مفاتیح می خواندیم .

[۲] .دنا به معنی نزدیک هم هست. دنا- یدنو که افعل التفضیل آن هم می شود ادنا و مؤنثش دنیا است.

[۳] .اذان به معنی اعلام است: «واذان من الله  و رسوله» و اذان نمازهم به این معنی است زیرا هنگام ظهر –مثلا- اذان گفته می شود که وقت نماز ظهر را اعلام کند.

[۴] .سوره حج، آیه ۴۷٫

18دسامبر/16

بیدار باشیم! امام هشدار می دهد

… امروز برای حفظ اسلام باید ما از همه چیزهایی که در ذهنهایمان هست و کدورتهایی که –فرض کنیم- یک وقت داریم .دست برداریم برای خدا همه با هم باشیم . اگر این طور شد، شما حفظ خواهید شد و اسلام را خواهید صادر کرد به همه دنیا.و من به شما عرض کنم که اگر – خدای نخواسته- اسلام در ایران سیلی بخورد، در همه دنیا سیلی خواهد خورد و بدانید که به این زودی دیگر نمی تواند سرش را بلند کند.این الان یک تکلیف بسیار بزرگی است که از همه تکالیف بالاتر است، حفظ اسلام در ایران.و حفظ اسلام در ایران به وحدت شما است … آن روز به ما ضرر می­خورد که خلل در وحدت ما پیدا شود. هیچ کس نمی تواند در این کشور کودتا کند.با وضع فعلی هیچ کسی نمی تواند. آن روز که اختلاف پیدا شد بین شما، آن روز بدانید که شیاطینی که نشسته اندآنجا و نگاه می کنند ، آن شیاطین یک کودتا چی درست می کنند، می تراشند، اختلاف ، این کار را درست می کند.

و ما امیدواریم که این وحدت محفوظ باشد و این سال جدیدی که آمده است، وحدت ما زیادتر از آن وقتی که بوده است باشد و به برکت این وحدت، ما هم معنویاتمان را درست کنیم و هم مادیاتمان را و هم فکری برای این مستمندان، فکری برای بی خانمانها ، فکری برای اینها بکنیم و من امیدوارم کسانی که تمکن دارند و خانه های زیادی دارند، کسانی که چیزهای زیادی دارند، گمان نکنند سعادتشان به این زیادیها است…

باید ما بفکر باشیم که خودمان را در بین  این تلاطمی که در دنیا هست حفظ کنیم و حفظ به این است که به اسلام گرایش پیدا کنیم و به احکام اسلام گرایش پیدا کنیم و به حال این مردم فقیر برسیم و به حال این اشخاصی که زحمت دارند برای این ملت می کشند، به حال اینها دولت برسد، مردم برسند، و من به اینهایی که دارای املاک زیادی هستند و دارای ثروت زیادی هستند، به اینها عرض می کنم که یک قدری به حال این فقرا برسید…

دنبال این نباشید که یک زوری در کار بیاید. ما امیدواریم که احتیاج به این حرفها نداشته باشد و خود مردم داوطلب این کار را حل کنند.

(از سخنان امام در نوروز ۱۳۶۲)

 

18دسامبر/16

پاسخ به نامه ها

آمریکا-برادرحمید، ف:

مطلبی که امام فرموده اند با آنچه از آقایان موسوی اردبیلی و خامنه ای نقل کرده اید، هر دو صحیح و مطابق با ضوابط اسلامی است. مراد از تجسسی که در اسلام ممنوع است این است که اگر فرضا احتمال دادیم کسی در خانه ی خود شراب می خورد یا هر نوع عمل نامشروع دیگری انجام می دهد، ما حق نداریم از خانه او با لا رفته و در امر او تجسس کنیم.و همچنین  حق نداریم از این وآن بپرسیم که آیا چننی مطلبی راست است یا نه. درصورتی که غرض ما رسوا کردن وی یا فقط آگاهی از حال وی یا سپردن وی مجریان عدالت باشد یا اینکه خودمان مجری عدالت باشیم، به هیچ وجه حق تجسس در احوال او را نداریم بلکه در بعضی از موارد، اگر خود او نیز اعتراف کرد به یک بار و دو بار و سه بار باید اعتراف او را نشنیده بگیریم و نباید ترتیب اثر بدهیم از نظرقضایی،ولی اگر خواستیم کاری را به کسی واگذار کنیم – ولو یک کار شخصی باشد-مانند ازدواج، یا وکالت،یا شرکت یا قضاوت ومانند اینها، البته باید تحقیق کرد ولی نه به آن حد که در خانه او وارد شویم بلکه باید از این و آن که ازاو اطلاعاتی دارندپرسید و نمی شود هرکس را برای کارهای مهم بدو ن تحقیق انتخاب نمود.این مطلب هم شرعی است و هم عقلایی.

*شهرری – خواهر زهرا، ب:

جبار که از صفات خداوند است و در قران نیز آمده است، بدین معنی است که هیچ چیز از اراده ی او نمی تواند سرپیچی کندو همه چیز مقهور و مغلوب اراده او است گرچه به مقتضای حکمت، انسان را در پذیرش راه راست و راه خطا مختار گذاشته است. و اما ظلم، برخداوند محال است زیرا ظلم را کسی می کند که خود ناقص و محتاج است و او غنی علی الاطلاق است.

*طبس –برادر محمد جواد مخلصی:

فوزو فلاح یعنی نجات ورستگاری.

*نطنز-برادر محمد علی شریفی:

محال است خداوند به صورتی درآید. آتشی که موسی دید مخلوق خدا بود و برای جلب نظراو در آن شب تار آفریده شد و سخنی که موسی شنید نیز مخلوق خدابودو اما تجلی خدا برکوه و فروریختن آن از مطالب عالیه قرا ن است که جای توضیح آن نیست، به ترجمه تفسیر المیزان مراجعه نمایید، در هر صورت خدا به صورت جسمی در نمی آید و این محال است.

*دزفول- برادر رحیم.ح.آ:

۱- سئوال اول شما به خود شما متوجه است. جواب آن را از وجدان و فطرت پاک خود بخواهید و ساعتی تفکر کنید که آن از بالاترین عبادتهاست.

۲- استخاره تکلیفی نمی آوردولی در جایی که تحیر و درماندگی باشد، برای رفع تحیر راهنمایی می کند.در مورد رفتن به جبهه جای استخاره نیست، باید خود را به مسئولین امر معرفی کنید. اگر لاز م دیدند بروید. و در مورد ازدواج بعد از ملاحظه همه جهات ، اگر استخاره هم موافق بود جای تردید نیست.

۳- جبهه رفتن برای همه واجب کفایی است، و آن کمال مطلوب از ایمان ، در خود جبهه بدست می آید.

*بهبهان- خواهر ژیلا رشیدی:

تاریخ تولد و شهادت یا وفات ائمه (ع)  در کتب تاریخ و روایات آمده است. راجع به سئوال دوم، اگر کسی در راه خدا به سفری برود و در آن سفر بمیرد اجرش مانند شهید است.

*بوشهر – برادر شریفی:

۱-  احتیاط واجب در رساله در موردی گفته می شود که مجتهد فتوی ندارد ولذا دستوررا طبق احتیاط صادر می کند و برمقلد واجب است که یا به همان احتیاط عمل کند یا به فتوای مجتهدی دیگر ولو علمش از مجتهد اعلم کمتر باشد ولی ازسایر مجتهدین اعلم باشد. و احتیاط مستحب درجایی گفته می شود که مجتهد فتوی دارد.ولی در عین حال مراعات احتیاط را می نماید و در این صورت، مقلد می تواند بفتوای مجتهدش عمل کند و می تواند به احتیاط مستحب عمل نماید ولی نمی تواند به دیگری رجوع کند.

۲-لقا یعنی رو در رو شدن که البته این بمعنای حقیقی خود در مورد خداوند متصور نیست، منظور از لقا لله این است که حجابها بالا می رود و انسان بی پرده واقعیتها را می بیند و با رحمت خدا یا غضب ذات مقدسش رو در رو می شود.

۳- نگهداشتن آذوقه برای مصرف شخصی اگربیش از حد متعارف نباشد – اشکال ندارد.ولی احتکار آن است که ارزاق مردم را نگهدارد. درحالی که مردم به آنها نیاز دارند.

* آمل- برادر جهانبخش شکوری:

واجب است زن بدن خود را در نماز بپوشاند. چه با چادر باشد و چه با لباسهای دیگر، ضمنا سلام شمارا به همکاران خود رساندیم و آنان نیز متقابلا سلام می رسانند . موفق باشید.

*برادر رضا محمدی:

ماه رمضانی که نمی دانید بالغ بوده اید یا نه و روزه نگرفته اید چیزی برشما نیست، ولی برای ماه رمضانی که می دانید بالغ بوده اید و از خانواده خجالت کشیده اید، روز ه هایی که خورده اید قضا کنید و برای هرروز- همانگونه که در رساله آمده است کفاره بپردازید.

*اسدالله همدان- برادر امین الله طالبی

ازشما و دیگر برادران و خواهران استدعا داریم،مسائلی که بیشتر مورد نیاز است از ما بپرسید . اگر به سئوالهای شما بخواهیم پاسخ دهیم نیاز به یک کتاب مستقل دارد ، لذا شما را به مطالعه کتابهای ارزشمند استاد شهید،آیت الله مطهری دعوت می نماییم.

*همدان – برادر،ن،ش،ع:

استمنا حرام است و کسی که بدین وسیله جنب شود، جنب ازحرام است و نجاست عرق وی در تمام مدت جنابت مورد بحث است و بفتوای امام نجس نیست ولی نمی شود باآن نماز خواند. بنابراین با هیچ لباسی که آلوده به ان است،نمی شود نماز خواند.

*هشتگرد –دفتر انجمن اسلامی هشتگرد

مطالبی که شما ازکتاب «برهان الحق» نقل کرده اید،از حرفهای بی اساس و بیهوده یک فرقه ضاله است و سرتاسر باطل و بعضا کفر یا مستلزم کفراست. ازآنان بپرهیزید و تبری بجویید.

*تهران – برادر.م. ز:

۱- وسواس یک بیماری روانی است که اگر در ابتدای جلوی آن را نگیرید، به مرحله ی خطرناکی می رسد، و در دستورات شرعی چنین است که اگر شک به حد وسواس برسد – که مرد م بگویند این وسوسه است – نباید به آن اعتنا کرد.مثلا اگر در نماز در اثر وسواس کلمه ای را زیاد تکرار کنید که عرف مردم بگویند منشا آن وسواس است نماز را باید به احتیاط واجب دو بار ه بخوانید ، و تنها را ه علا ج آن- همان گونه که در روایات آمده است- بی اعتنایی به شک است در صورتی که شک ناشی از وسواس باشد.

۲- وظایف شرعی که برای ماقرار داده شده است برای مصلحت فردی یا اجتماعی ما است و هیچ نفعی برای خداوند تبارک و تعالی ندارد و اصلا نفع در آنجا متصور نیست زیرا او کمال مطلق است و محال است که بر او چیزی افزوده شود. ولی اگر ما این وظایف را انجام ندهیم، بعلاوه محرومیت از آن مصلحتی که در آن حکم است،به عذاب اخروی نیز گرفتار خواهیم شد.

۳- ممکن است کلمه ما در قرا ن کریم به ملاحظه عظمت خداوند باشد ممکن است به اعتبار وسائط خلقت در عالم غیب و وسائط خلقت در عالم شهود باشد که خداوند همه را جنود خود خوانده است:

«ومایعلم جنود ربک الا هو»

*سمیرم – برادر سید حسن داوری:

۱-آینده را فقط خدا می داند.

۲- کتابی که نام برده اید مطالب ضعیف بسیار دارد و چندان مورد اعتماد نیست. ظاهرا این کتاب را مرحوم مولف در اوائل جوانی نوشته اند، کتابهایی که در سنین بعد نوشته اند مایه افتخار مذهب است.

*زرقان فارس- برادر هدایت الله محمدی

نذر و عهد باید به همانطور که منعقد شده است عمل شود مثلا اگر نذر کرده است پولی به فقیر بدهد باید باید همانطور عمل کند و اگر نذر کرده است در راه خدا مصرف کند، می تواند به جبهه کمک کند و اگر نذر برای خصوص جبهه کرده است حتما باید به جبهه برساند و همچنین … ولی در مورد کتاب تنها کسی که می توان گفت تمام کتابهایش مفید است، آیت الله شهید، استاد مطهری است، و در باره دیگر کتابها، فعلا نمی توانیم  نظری بدهیم.

* کرج- برادر مهرداد احمدزاده:

اگر به نظر شما قانونی یا بخشنامه ای موجب ظلم بر اشخاص میشود، نظر خود را به مسئولین قانون گذاری و فقهای شورای نگهبان برسانید، آنها وظیفه خود را می دانند، و همچنین در موردی که می دانید به کسی ظلم شده است، باید به مسئولین قضایی اطلاع دهید.

*رادر محمد علی… :

۱- خوردن مشروبات الکی و مانند آن و همچنین بعضی گناهان دیگر، مانع قبولی عمل تامدتی میشود، بنابر آنچه در روایات است. ولی اگر نماز را در حال مستی نخواند نمازش صحیح است.

۲- در وقت غسل کردن لازم نیست رو به قبله باشد.

۳- راجع به مساله سوم، باید به نماینده ی مرجع خود مراجعه کنید.

۴- بازی با آلات قمارکه ورق (پاسور) هم از آنها است ولو بدون شرط باشد حرام است .

* تهران – برادر جلال .ح:

برادر و خواهر ، چه از پدر و مادر باشند و چه از پدر تنها یا مادر تنها باشند باهم محرمند. و همچنین دایی و عمو و عمه و خاله که برادری و خواهری آنها با پدر ومادر – از پدر تنها یا مادر تنها- باشد، با خواهر زاده و برادر زاده خویش محرمند.

*محسن آباد- برادر مسیب محبی:

۱- پیغمبر اکرم(ص) نه می نوشتند و نه نوشته ای را می خواندند ولی این به آن معنی نیست که نمی توانسته اند بخوانند و بنویسند کسی که  خداوند، ملکوت آسمانها و زمین را به او نشان داده است، نمی شود از خواندن و نوشتن عاجز باشد ولی در اینجا نکته ای است که برای آن مردم بهانه گیر، بزرگترین نشانه ارتباط با غیب بود که شخص درس نخوانده ای چنین حقایقی را برای آنان به ارمغان آورده است.

۲- به پا داشتن نماز یعنی مداومت و اهتمام به امر نماز.

۳- پیامبری که شریعت حضرت ابراهیم را تبلیغ می کرده اند بسیارند که از آن جمله اند اولاد حضرت: اسماعیل و اسحاق و فرزندش یعقوب و.. وبعد از حضرت عیسی(ع) پیامبر ی که صاحب شریعت باشد نیامده است مگر پیامبر خاتم(ص).

*خمین –برادر عباس ابراهیمیک

۱- اگر کسی قران ر ااشتباه بخواند، در صورتی که تذکر دادن، توهین به او نشود و موجب توهین شما نیز نباشد، خوب است تذکر بدهید و گرنه در خارج از جلسه وی را متذکر نمایید.

۲- درکفاره روزه و مانند آن که  اطعام مسکین وارد شده است، باید همین کار را کرد و به هیچ وجه مجزی نیست پول دادن به جبهه و مانند آن به جای اطعام مساکین.ضمنا این مطلب را باید تذکر داد که جبهه با کمال اهمیتی که دارد نباید موجب شود که ما فقرا و مستمندان را از یاد ببریم.

۳- ممکن است خداوند کسانی را که حقی بر شهید دارند، راضی کند تااز او بگذرند ولی اگر برای کسی حقی – مالی – برشهید باشد، باید اولیای او آن حق را بپردازند.

۴- «انس» یعنی انسان و اما »جن» به معنای موجود نامرئی است و در قران درباره این موجودات آیات بسیاری آمده است و وجود آن را نمی توان انکار کرد.

*رفسنجان –برادر ناصر فراهانی پور:

ما هیچ کتاب حدیثی نداریم که بتوان –به طور کلی – گفت احادیث آن معتبر و صحیح است بلکه درهر حدیث باید جهات مختلف را ملاحظه نمود که این خود تخصص ویژه ای دارد.

*آبدانان-برادر ، س، ز:

۱- بار دیگر ما به پدران تذکر می دهیم که در مساله از دواج، رعایت شئون اسلامی  را بکنند و سختگیری نکنند و قیمت برای دختران خود نگذارند که این خود ننگ و موجب بدبختی جامعه است.پیامبر اکرم- صلی الله علیه و آله- فرموده:

دختران و پسران را که وقت ازدواجشان رسیده است زود ترتیب ازدواجشان را بدهید، که اگر این کار را نکنید، در زمین فتنه و فساد بزرگ برپا می شود.ولی در هر صورت، به گمان ما هم اکنون بسیارند خانواده ها ی نجیبی که این جهت اسلامی رارعایت می کنند، شما قدری ازشروط خود بکاهید و با خانواده ای وصلت کنید که از شما مهر زیادی مطالبه نکنند:

۲- روایتی را که نقل کرده اید، ندیده ایم، از هرکس بپرسید.

۳- نوشته اید مسجدالحرام را چرا حرام می گویند:حرم و حرام به معنای جایی است که محترم است ونباید حرمت آن هتگ شود.

*اهواز-برادر رزمنده، علی ، م،ز:

با توجه به شرایطی که نوشته اید، هیچ مانعی برای ورود شما به حوزه علمیه نیست امیدواریم دراین راه موفق باشید.

*بابل – خواهر ملیحه پور روحانی :

۱- مرد با زن پدر خود محرم است به دلیل آیه مبارکه ۳۱ از سوره نور.

۲- گوش دادن به خطبه های نماز جمعه بنابراحتیاط واجب است ولی اگر گوش نداد یا اصلا حاضر نشد و به نماز جمعه رسید، نمازش صحیح است و واجب نیست نماز ظهر بخواند.

۳- در اکثر شماره های مجله آدرس دفتراستفتا امام را نوشته ایم و اینک برای چندمین بار تذکر می دهیم.

۴- بخش سخنان معصومین درمجله، مربوط است به احادیث و روایات معصومین –علیهم السلام-

*لار- برادر .س.محمد.ق.م:

به نظر ما بهتراست شما بیش از این سعی  کنید ایشان راقانع کنید که با شما زندگی کند، و ضمنا اصرار نداشته باشید که با شما در مسائل سیاسی و حتی مذهبی هم فکر باشد بلکه سعی کنید خلاف شرعی را عملا انجام ندهد.بسیار بوده اند زن و شوهر هایی که از دو مذهب اسلامی بوده اند و درکناریکدیگر با صلح وصفا زندگی کرده اند تا چه رسد به این اختلافات جزیی و اگر نتوانستید باهم بدینوسیله کنار بیایید، شرم راکنا ر بگذارید و در خواست کنید کسانی واسطه شوند، مانند روحانی محل و غیره و نگذارند خانواده ی شما از هم بپاشد و اگر هیچ راهی نیافتند و ایشان هم حاضر نشد با شما زندگی کند آنگاه چاره ای جز رهایی و طلاق ندارید.امیدواریم کا ر به آنجا نرسد زیرا مبغوضترین حلالها درنزد خدا طلاق است.

*تهران –برادر حسن خورشیدیانک

امیدواریم درآینده نزدیک بحثی راجع به برده داری در اسلام داشته باشیم.

*تهران- برادر .ر.ی:

همانطور که نوشته اید گفته بچه در آب کشیدن چیز نجس کافی نیست ولی اگر بچه را طوری راهنمایی کنید که یقین به گفته او پیدا شود،کافی است و حداقل می توانید آنها را وادار کنید که دستهای خودرا بشویند ضمنا توجه داشته باشید که به فتوای امام ، متنجس با واسطه های متعدد ، موجب نجاست نمی شود، پس دست بچه اگر پاک نشده باشد متنجس است و چیزی که مستقیما با رطوبت به آن برخورد کند نجس می شود ولی اگر بیش از سه واسطه شد آن متنجس چهارم موجب نجاست نمی شود.

*فسنجان- برادر حسین ارجمند داورانی :

۱-پسر می تواند با دختر بزرگتر از خودش ازدواج کند.

۲- اگر کسی شیرزنی را بخورد تا شرایطی که در رساله ها ذکر شده است، به تمام بچه های آن زن و بچه های شوهر آن زن محرم میشود. برای تفضیل این مطلب به توضیح المسائل مراجعه کنید.

*برادر حسین، خ:

۱- جادو و سحر هر عمل یا نوشته ای است که تاثیری کند دربدن یا قلب یاعقل دیگری و از این قبیل است کارها یادعاهایی که موجب جدایی و مانند آن می شود.

۲- قرض در ذمه شما می ماند تا وقتی که شخص پیدا شود و مطالبه کند واگر از پیدا شدن او مایوس شدید می توانید به نیت او صدقه بدهید ولی اگر پیدا شد می تواند مطالبه کند وباید به او بپردازید.

۳- شرع مقدس اسلام، موسیقی مطرب را حرام دانسته است زیرا لهو و باطل است.

۴- باید تا حد ممکن پدر ومادر خود را نصیحت کنید و اگر موفق نشدید شما باید با آنها به نیکی رفتار کنید حتی اگر کافر باشند.

* اهواز- برادر حیدر نظافت:

۱- روایت و حدیث ، اصطلاحا گفته می شود به آنچه نقل شده است از رسول اکر م(ص) یا ائمه (ع) چه سخن مبارک آنان باشد و چه عملی از اعمال آنان و چه امضای عمل دیگران، که از سکوت آنان در مقابل آن عمل- با امکان اعتراض کردن- استفاده می شود.

۲-اگر منظور از کتابی که سئوال کرده اید، عقاید الامامیه مرحوم مظفرباشد، کتاب خوبی است.

* حسن آبادبیجار – برادراکبری:

۱- تقلید فعلی شما صحیح است.

۲ – اگر پدر شما اطاق زیادی دارد وبه آن احتیاج ندارد نه برای مسکن و نه برای اداره زندگی و شما قدرت تحصیل مسکن – به خریدن یا اجازه کردن-  را ندارید برپدر شما واجب است که به شما بدهد و حق ندارد اجاره بگیرد.

۳- کشورهای غیر متعهدبه کشورهایی می گویند که وابستگی به هیچ یک از قدرتهای بزرگ ندارند و مستقل زندگی می کنند، ولی این شرایط دراین زمان در کمتر کشوری –به استثنای ایران – یافت میشود. وبسیاری ازوابستگان به شرق و غرب خود را غیر متعهد جازده اند!!

* آمریکا- برادر محمد جواد فرمان بر:

با سپاس فراوان از تذکر ارزنده شما برادرعزیز، که این قدر به فکر انقلاب و میهن اسلامی خود هستید، ماهم همراه شما از اداره پست می خواهیم که دقت بیشتری کرده و تمبر ها را بی مهر نگذارند که موجب سواستفاده جاهلان یا مغرضان گردد، و قطعا بی اعتنایی به اموال حکومت اسلامی خیانت و جرم است.

*خواهر فاطمه بیوک نژاد :

احکام خدا به این حرفها که نوشته اید، تغییر نمی کند.ضمنا می توانید از دفتر استفتا امام- قم، استفسار نمایید.

*طنز – برادر غلامرضا ختمی:

این کتاب که نام برده اید، تالیف آیت الله مشکینی است.

*شهد – برادر ابراهیم رستم زاده:

شما می توانید هم عضو سپاه باشید، و هم در حوزه علمیه در س بخوانید .موفق باشید.

*صفهان – برادر عباسعلی نیکان فلا ورجانی:

ضمن تشکر از پیشنهاد بسیار جالب شما، دو سئوال اول خود را از دفتر استفتا امام بپرسید.

*باغبادران – برادر فرج الله شمس:

بسیار اتفاق افتاده است که  حدیثی را بیش از یک معصوم- و گاهی باتفاوت برخی از کلمات- نقل کرده است ودلیلش روشن و واضح است زیرا آنها همه یک نور هستند و از یک منبع استفاده می کنند.« کلهم نور واحد»

*سعادت آباد – برادر سید محمد رضا موسوی:

پاسخ به سئوالات شما نیاز به یک کتاب ۵۰۰ صفحه ای دارد. استدعا داریم کتاب های بسیاری که در این گونه مطالب نگاشته شده، مطالعه بفرمایید.

*خواهر ژیان طبسی:

اعتراض خود را به دفتر ریاست جمهوری ارسا ل نمایید. موفق باشید.

*شیراز – برادریوسف صفایی:

با تشکر از پیشنهاد شما، سئوال خود را از دفتر امام بپرسید.

*ورامین- برادرعباس تاجیک :

اتفاقا از اولین شماره مجله، مقاله ای ، تحت عنوان «پاسدار بزرگ اسلام»داشتیم که ادامه دارد و به تفضیل درباره ی بیوگرافی بزرگان دین بحث می کند، و اما واژه هایی که نام بردید، در ضمن چندین مقاله از حجت الاسلام موسوی تبریزی در مجله درج شده است.موفق باشید.

*باشت گچساران –خواهر فاطمه آل احمدی:

شرایط ورود به حوزه را از مکتب توحید –قم- بخواهید، و در رابطه با امام جمعه از «دبیر خانه ائمه جمعه –دورشهر –قم» در خواست نمایید.

*براز جان –برادر اکبر زنگنه:

*میناب – برادر علیرضا زنگویی:

فعلا هیچ نشریه و مجله و کتابی جز «پاسدار اسلام» نداریم، اگر خواهان کتاب هستید،می توانید ازکتابفروشی ها و انتشارات درخواست نمایید.

*زابل – برادر.ح.ع.م:

در رابطه با دو سئوال اول ، می توانید به مجله های گذشته- قسمت پاسخ به نامه ها مراجعه کنید و در رابطه با آخرین سئوال ، مقاله آیت الله جوادی آملی تحت عنوان «معاد» را مطالعه بفرمایید.

*تهران- محمود توحیدی *مشهد- علی نصرالله پور، محمود جواهری، احسان سیدزاده* سبزوار- محمد حسین پسندیده * فیروز کوه- زینب.ش* اهواز- محمد ولی کریمی * مشهد- بیژن بهشاد*تهران –اصغر میرمحکم*گچساران – یدالله مرادی * گرمسار- ناصر اکبرزاده* دزفول –م.ص.* اصفهان- احمدزمان وزیری* قم- ابوالفضل ملاتبار* زاهدان- ابوطالب هوشیار* ورامین- حجت الله بیات* تهران- علیمراد رضایی* جاجروم –قادری* گوهر دشت – فاطمه بیوک نژاد* لنگرود – هادی مقدسی * دامغان – محمد ربیع زاده* ورامین – محمدتقی اسفندیاری * مشهد –حسن کاظمی تبریزی.

برادران و خواهران عزیز: از نامه ها و اشعار و مقالات و پیشنهادها و انتقادات و نظریه های جالب و خوب شما، سپاسگزاریم به امید اینکه بتوانیم خواسته های بجای شما را- تا آنجا که در توانمان است – بر آورده نماییم.

*خمین برادر رضا موسوی :

سئوال خود را از دفتر استفتا امام –قم بپرسید.

برادران و خواهران توجه فرمایند که به اینگونه سئوالها پاسخ داده نمی شود:

۱- شکایتهای شخصی.

۲- کنجکاوی از شخصیات و سئوال از گذشته و حال آنها.

۳- مسائل شرعی که جنبه فردی دارد و تنها از راه استفتا به دفتر امام می توان پاسخ را دریافت کرد.

۴- سئوالهایی که پاسخ به آنها مستلزم نوشتن یک مقاله و گاهی یک کتاب است!

 

18دسامبر/16

پاسدارا ن بزرگ اسلام

اگر روحانیون نبودند ما الان از اسلام اطلاعی نداشتیم

امام خمینی

سید محمد جواد مُهری

علامه مجلسی

علامه مجلسی، نامی است مقدس و واژه ای است شریف که مکتب تشیع به آن افتخارمی ورزد. علامه مجلسی ، بزرگ مردی که تاریخ روحانیت اسلام، نظیر او را کمتر به خود دیده است، علامه مجلسی یگانه روزگار ، فقیه اهل بیت، مجدد و رونق دهنده مذهب، حامی اسلام ، دریای بیکران علم و فضیلت و پربارترین نویسنده، شخصیتی است که در آموزشگاه اهل بیت به والاترین مقام ارتقا یافت و درراه خدمت به این مکتب مقدس، همچنان آفتابی تابان درآن برهه ی زمان درخشید و تا جهان زنده است،مجلسی زنده است و همواره می درخشد و از فروغ دانشش نسلها، یکی پس از دیگری بهره می برند و روشنایی کسب می کنند.

علامه مجلسی، ابرمردی که بحار الانوارش – یعنی بزرگترین دائره المعارف اهل بیت عصمت و طهارت- برای همیشه استاد استادان و هدایت کننده گمراهان بوده و همانند دریاهایی از نور ظلمت ها را می شکافد و تیرگی ها را می زداید، و خود بهترین معرف آن بزرگواراست، درباره اوگفته ها بسیار است، آن قدر درستایشش چکامه ها سروده اند و مقاله ها نوشته اند و کتابها نگاشته اند و سخنها گفته اند ولی هرچه گفتند و نوشتند و سرودند،یک از هزاربیش نبود زیرا او کسی است که پرورش یافته در مکتب امام صادق(ع) است،همان به که پرورش دهنده اش، اورا شناسد. گو اینکه درتوان ما نیست که اورا بشناسانیم، زیرا خود، او را نشناخته ایم، ولی برای اینکه برادران و خواهران خواننده بتوانند به گوشه ای اززندگی سراسر افتخار ایشان پی ببرند،برخی از گفتارهای علما و بزرگان را در تعریف وی نقل می کنیم:

مرحوم شیخ حرعاملی در کتاب امل الامل چنین می گوید: «سرور والا مقام ما، محمدباقر، فرزند محمدتقی مجلسی،دانشمند ، با فضیلت، استاد، کارآزموده،پژوهشگر ، موشکاف، بسیار دان، بسیارآگاه، فقیه ، متکلم، حدیث دان، مورد اعتماد همگان و جامع تمام خوبیها و فضیلت ها ، بلند پایه وگرانقدر- که خداوند عمرش را دراز کند- دارای آثار سودمند بسیاری است مانند بحار الانوار در اخبار ائمه اطهار که روایتها و احادیث تمام کتب شیعی به استثنای کتب اربعه و نهج البلاغه- که کمتر ازآن نقل می کند- را با ترتیبی شیوا و نظمی دقیق گردآوری نموده ومشکلات آن را توضیح داده است

مرحوم شیخ یوسف بحرانی در لؤلؤه البحرین چنین می گوید: «علامه دانشمند،شناور دریاهای نور و مستخرج درهای شاهوار و گنجهای پرارج اخبار و آثار.آن کس که نه تنها در دوران خویش بلکه قبل از آن و بعد از آن نیز برای او همتایی در ترویج دین و احیای شریعت سید مرسلین ، و در تالیف و تنصیف و امربه معروف و نهی از منکر و ریشه کن کردن ستمکاران و مخالفان و هوا پرستان و بدعت گذاران و دشمنان سرسخت بویژ ه فرقه صوفیه بدعت گذار- نبود و نیست، او محمد باقر فرزند محمدتقی ، فرزند مقصود علی معروف به مجلسی است، درزمان خود پیشوا و رهبر امت بود و روایات و علم حدیث و علوم دیگر را می دانست.او رئیسی بود که جمع بین ریاست دنیوی و دینی نمود. امام جمعه و جماعت بود.او همان کسی است که روایات اهل بیت را در کشورهای مختلف – بخصوص ایران- منتشر ساخت و احادیث را از عربی به فارسی ترجمه کرد.سختگیری آن مرد بزرگ در امر به معروف و نهی از منکر زبانزد عام وخاص بود، هرکس به سوی او روی آورد ، به وی احسان می نمود…»

مرحوم مقدس اردبیلی چنین گوید:

«محمد باقر، فرزند محمدتقی، فرزند مقصودعلی، مشهور به مجلسی – سایه بلند پایه اش پایدار باد- استاد ما و شیخ ما و شیخ اسلام و مسلمین، خاتم مجتهدین، امام، علامه، پژوهشگر ، دقیق، بلند پایه، عظیم الشان، یگانه دوران ، بی همتای زمان، ثقه، حجت، بزرگمنش،دانشمند و دارای تصنیفات خوب، بزرگواری و بلند پایگی و عظمت و تبحر او درعلوم عقلی و نقلی و دقت نظر او و محکم بودن رای و تدبیر او و امانت و عدالت او مشهورتر از این است که بیان شود و بالاتر از این است که درواژه ها گنجانده شود… دارای کتابهای بسیار ارزشمندی است، به من اجازه داده است که همه آنها را روایت کنم.»

صاحب کتاب حدائق المقربین گوید: « مولای ما، محمد باقر مجلسی (ره) برتر از بزرگترین فقها و محدثین و علمای دین بود. او در فنون فقه و تفسیر و حدیث و رجال و اصول و کلام بردیگر فضلای دهر برتری داشت. هیچ یک از دانشمندان و اهل علم و عرفان- از متقدمین و متاخرین- براو پیشی نگرفته است، نه درجلالت و عظمت شان و نه درجامعیت و قربش به درگاه خداوند رحمان»

کوتاه سخن اینکه علمای قدیم و جدید،همه، علامه مجلسی را به بزرگی یاد کرده اند و خدمات ارزشمند او را نسبت به مذهب و مکتب ارج نهاده اند و خود اعتراف می کنند که آنچه در تعریف و ستایش آن بزرگوارگفته اند مشتی ازخروار بیش نیست.

حالات علامه مجلسی:

علامه مجلسی، مانند دیگر بزرگان ماکه در آن دوران می زیسته اند به ناچار با دستگاه حاکم- که غاصبانه حکومت اسلامی را تصرف کرده و گاهی چهره به ظاهر حقی نیز به خود می گرفتند- برخوردی مدبرانه و مسالمت آمیز داشت. هم از لحاظ عدم رشد فکری کامل مردم آن زمان و هم برای ترویج مذهب جعفری و برای نشر معارف و علوم اهل بیت «علیهم السلام» ، بزرگان مابا شاهان صفوی تقی وار زندگی کرده و از امکانات بسیار آنان برای خدمت به فرهنگ اسلام بیشترین استفاده را می نمودند. با اینکه قبلا این مطلب را تذکر دادیم ولی در اینجا –بنا بر اهمیت موضوع- تکرار می کنیم که این شاهان، غاصب بودند و بهترین آنها که – بفرموده حضرت امام دام ظله- برای او فاتحه می خوانند و مرثیه سرایی می کنند، برای اینکه یک اهانت مختصری به او شده بود، دستور داد، از سرهای مخالفین تلی ساختند!اینان به هیچ وجه طرفدار مذهب نبودند، بلکه تمام کوشش آنهادر حفظ تخت و تاج خوب بود، وعلمای ما با آن همه روایاتی که درمذمت و نهی از تقرب به سلطان در کتابهای خود نقل نموده اند، قطعا به شاهان روی نیاورده بلکه همواره از آنان روی گردان بودند ولی برای حفظ اسلام- در آن برهه خاص از زمان وبا شرایط موجود-چاره ای جز استفاده از امکانات آنان برای این هدف والا نداشتند.

دراینجا خوانندگان محترم را به شنیدن سخنان بسیار مهم امام خمینی دراین مورد جلب می کنم:

«در امور سیاسی، دراین صد و چند سال اخیر که نزدیک به زمان ما است و یا مقداری پیشتر برویم، می بینیم طایفه ای ازعلما ، ازمقاماتی گذشته اند و به بعضی ازسلاطین متصل شده اند با اینکه می دیدند مردم باسلاطین مخالفند ، ولی برای ترویج دیانت، برای ترویج تشیع اسلامی، برای ترویج مذهب به سلاطین متصل شدند و آنان را به ترویج مذهب تشیع وادار کردند. آنها آخوند درباری نبودند!این اشتباهی است که بعضی ازنویسندگان ما می کنند این آقایان اهداف سیاسی داشتند، اغراض دینی داشتند.به محض این که به گوش کسی خورد: مرحوم مجلسی رضوان الله علیه ، محقق ثانی رضوان الله علیه ، شیخ بهایی رضوان الله علیه با آنها رابطه داشتند،به سراغ آنها می رفتند، نباید خیال کنند که این آقایان برای کسب جاه وعزت، احتیاج به سلاطین داشتند و می رفتند تا سلطان حسین یا شاه عباس به آنها عنایتی بکنند!!این حرفها درکار نبوده است اینها گذشت کردند ، مجاهده نفسانی کردند تا بدین وسیله و بدست آنان مذهب راترویج نمایند در محیطی که وقتی ازسب حضرت امیر(ع) جلوگیری شد، در یکی از بلاد ایران تا شش ماه مهلت خواستند که سب کنند!درچنین محیطی که سب حضرت امیر(ع) رایج بوده  و ازمذهب تشیع خبری نبوده،این آقایان  با مجاهده، خودشان راپیش مردم طوری کردند که در آن عصر به آنان اشکال داشتند- البته ازباب نفهمی – در زمان ائمه(ع) هم بوده اند افرادی که برای خدمت به شیعه ،متصل می شدند به بعضی مقامات مانند علی بن یقطین. این درباری شدن نیست آدم سازی است.»[۱]

در این رابطه خوب است ،برخی از روایاتی را که علامه مجلسی در «بحار الانوار» نقل نموده اند یاد آور شویم:[۲]

۱- امام جعفر صادق(ع) می فرماید:

«کسانی که مارا شناختند ، امید نجات دارند مگر سه گروه:۱- همکاران سلطان ستمکار ۲- همراهان با نفس و هوا۳- آنان که فسق و گناه را آشکار نموده اند.»

۲- پیامبر اکر م (ص) می فرماید:

«بی وفا ترین مردم ملوک و پادشاهانند. دوستانشان اندک و شقی ترین مردم همانها می باشند

۳- پیامبر اکرم(ص)می فرماید:

«چون قیامت بپا شود، منادی فریاد برآورد: ستمکاران و یاران و کمک کنندگانشان پیش آیند، همانها که کوچکترین کمکی (به ستمگران)کردند،احیانا دوات ستم پیشه ای را لیقه نموده و کیسه ای برای آنها بستند و یا مرکب برای قلمشان فراهم ساختند، اینان با ستمگران همنشین و محشورند.»

۴- پیامبر اسلام (ص) فرمود:

«علما، امینان پیامبرانند تا آن زمان که در دنیا داخل نشده اند. سئوال شد: چگونه در دنیا داخل می شوند؟ حضرت فرمود: آن هنگام که پیروی ازسلطان کنند، پس اگر آنان را چنین دیدید ، به آنها اعتماد نکنیدو از آنهابرحذر باشید نسبت به دینتان.»

۵- پیامبر اکرم فرمود:

«چهار چیز قلب رافاسد می کند و همچنانکه آب گیاه را می رویاند، نفاق رادر دل انسان می رویاند: ۱-شنیدن صدای لهو۲-بدزبانی وفحاشی ۳- رفتن به دربار سلاطین۴- دنبال کردن صید.

۶-حضرت رسول (ص):

«.. .ملازم سلطان ، هراندازه به او نزدیک شود، همان اندازه از خداوند دور می گردد.»

و دراین زمینه روایات جالب دیگری نیز- علامه بزرگوار- در بحارالانوار نقل می کند، که هریک دلیل روشن و واضحی است بر بعد و دوری و نزاهت علامه از نزدیک شدن به درگاه سلاطین جور و ستم، و آنان که تاکنون می پندارند شاهان صفوی خواهان ارتقا مذهب بودند،خوب است با دقت تاریخ را بررسی کنند، گرچه تاریخ نویسان آن زمان،کمتر حقیقت را درک کرده یا اینکه آنان نیز تقیه وار با حوادث روزگار برخورد کرده اند که در هر صورت باید گفت: تاریخ- متاسفانه- تاریک است !

ادامه دارد

 

[۱] .از سخنرانی امام خمنی بمناسبت شهادت مرحوم آیت الله حاج سید مصطفی در تاریخ ۱۰/۸/۵۶ در نجف اشرف.

[۲] .به صفحه ۳۳۵-۳۸۲ بحار الانوار ج۷۵ مراجعه فرمایید.

18دسامبر/16

جهاد درقرآن

 

قسمت پانزدهم

حجه الاسلام و المسلمین طاهری خرم آبادی

امدادهای غیبی در جهاد

گروه دوم:آیاتی که چگونگی و کیفیت نصرت و یاری الهی را در مواردی بیان فرموده است.

  • البته باید توجه داشت که معنای آن این است که راه های نصرت و امدادهای غیبی منحصر به این موارد است- این آیات خود به چند نوع تقسیم می شود.

۱- فرو فرستادن «جنود»

در چند مورد برای نصرت ویاری مؤمنین ، قرآن مسئله فرو فرستادن جنود را مطرح می فرماید. جنود، جمع جند است ، و جند عبارت از جمع و گروه فشرده ای است که غرض و هدف واحدی را تعقیب نمایند، و در اصل لغت ، زمین سخت پر از سنگ را جند می نامیده اند و بعد در مورد گروه وجمع بهم پیوسته بکار رفته است. و یکی از مصادیق و موارد این معنای عام وکلی ، سپاه و لشگر است که هدف واحدی را تعقیب می نماید و از فرمان واحدی پیروی می کنند ولذا به عسکر(لشکر) جند می گویند.

اینک بیان آیات:

الف-درپاره ای از آیات که سخن از جنود خدا بمیان آمده یک معنای وسیع و کلی از آن اراده شده است و تمام اسباب و علل وقوای موجوده درعالم وجود- چه آنها که مادی و در طبیعت برای همه محسوس و یا توسط ابزار مادی قابل درک و حس هستند، و چه آنها که در ورا و نهان جهان ماده قرار دارند و موجودات ونیروهای غیر مادی هستند مانند عقول، نفوس، امثال ملائکه ، اجنه،ویا انواع دیگری که بشر بهیچ وجه ازآنها اطلاع ندارد،بالاخره همه اینها- جنود الهی هستند زیرا همه اینها اسباب و وسائلی است که واسطه بین خدا و فعل او است.

مانندآیه : è۳ ¬!ur ߊqãZã_ ÏNºuq»yJ¡¡۹$# ÇÚö‘F{$#ur 4 t (فتح ۴و۷)

  • جنود آسمانها و زمین برای خدا است یعنی لشکرهای آسمانها و زمین که همان قوای فعاله عالم کون و جهان طبیعت و ماورا طبیعت است، از آن خدا و در اختیار و تحت قدرت و اراده او است.

این آیه در سوره فتح دوبارتکرار شده است که در یک موردش پس از بیان یکی از عوامل پیروزی و فتح که همان نزول سکینه و آرامش است، قرار گرفته است:

uqèd ü“Ï%©!$# tAt“Rr& spoY‹Å۳¡¡۹$# ’Îû É>qè=è% tûüÏZÏB÷sßJø۹$# (#ÿrߊ#yŠ÷”zÏ۹ $YZ»yJƒÎ) yì¨B öNÍkÈ]»yJƒÎ) ۳ ¬!ur ߊqãZã_ ÏNºuq»yJ¡¡۹$# ÇÚö‘F{$#ur 4 tb%x.ur ª!$# $¸J‹Î=tã $VJ‹Å۳ym

  • او است که فرو فرستاد آرامش رادر قلوب مومنین تا زیاد گردد ایمانی بر ایمانهای آنها وبرای خدا است جنود آسمان و زمین.

سکینه یکی از عوامل معنوی و غیبی الهی است که بردل مومنین هنگام پدید آمدن اضطراب و وحشت نازل می گرددوقهرا یکی از جنود پروردگار است.بیان این جمله کلی پس از ذکر سکینه روشن گراینست که جنود آسمان و زمین اختصاص به قوا و عوامل مادی و طبیعی ندارد گرچه آنها را هم شامل است. و درمورد دوم،  در همین سوره پس از بیان داخل شدن مومنین دربهشت و متنعم شدن آنان به نعمت های الهی و محو شدن گناهان کوچک آنها و همچنین معذب گردیدن منافقین و مشرکین و در بر گرفتن غضب و لعن الهی آنان را و آماده شدن جهنم برای آنها، این جمله ذکر شده است، که این خود دلیل آن است که همه ی این عوامل غیبی، چه عواملی که در تنعم مومنین دخیل است و چه آن عواملی که در عذاب مشرکین و منافقین دخالت دارد همه از جنود الهی هستند.

سومین مورد در سوره مدثراست که پس از آنکه از ملائکه ای که بر آتش دوزخ ماموریت دارند و آن را حراست می کنند نام می برد و می فرماید: «عَلَیها تِسعَهَ عَشَرَ» و سپس فلسفه این که عده آنها رابیان نموده است ذکر می نماید ،می فرماید:

‘â۴ $tBur ÞOn=÷ètƒ yŠqãZã_ y7În/u‘ žwÎ) uqèd 4 (31مدثر)

یعنی کسی لشکرهای پروردگارت را نمی شناسد مگر خود او.زیرا کسی جز او عالم و آگاه از عدد موجودات و قوای عالم هستی شمارشش از عهده انسانها خارج و علم و اطلاع بر آنها غیرممکن است زیرا انسان محدود نمی تواند غیر محدود را درک کند مگر انسانهایی که خدا به انها عنایت فوق العاده کرده باشد و از طریق وحی آنان را به آنچه را که می خواهد آگاه نماید بلکه شمار موجودات همین عالم ماده بلکه فقط زمینی که در آن بسر می بریم و بلکه شمردن عدد اتمهای یک موجود برای انسان امکان پذیر نیست تا چه رسد به اینکه بخواهیم انواع میکربها و جانداران و نباتات و جمادات وکهکشانها و سحابها و خورشید ها ، ستاره ها ، ماهها، و… و … را درنظربگیریم:

@è% öq©۹ tb%x. ãóst7ø۹$# #YŠ#y‰ÏB ÏM»yJÎ=s3Ïj9 ’În1u‘ y‰ÏÿuZs9 ãóst6ø۹$# Ÿ@ö۷s% br& y‰xÿZs? àM»yJÎ=x. ’În1u‘ (۱۰۹ کهف)

-بگو اگر دریاها مرکب شوند برای شمردن موجودات پروردگار، آب دریاها خشک و تمام میشود ولی موجودات الهی تمام نمی گردد.

ب- آنجا که قرآن داستان رهایی پیغمبر را از دست مشرکین درغار ثور در هنگام هجرت به مدینه بیان می فرماید به دو عامل از عوامل غیبی که با آن رسول خدا رایاری فرموده است اشاره می کند، واساسا بیان این فراز تاریخی در قران برای آن است که نصرت و امدادهای غیبی الهی را بیان نماید و بفرماید که تنها نصرت خداوند نجات دهنده رسول خدا بود و اگر شما مردم در یاری دین خدا و رسولش نکوشید، خدا اورایاری کرده و می کند و اینک بیان آیه :

«اِلّا تَنصُرُوهُ فَقَد نَصَرَهُ اللهُ اِذاَخرَجَهُ الَُذینَ کَفَروا»

  • اگر او را یاری نکنید خداوند او را یاری نمود آنگاه که مردم کافر او را از شهر مکه خارج ساختند.

«ثانیَ اثنَین اِذ هُما فی الغارِ اِذ یَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحزَن اِنَّ اللهَ مَعَنا»

-یکی از دو نفری بود که آن دو در غار بودند هنگامی که می گفت (یعنی پیغمبر ) به مصاحب و همراهش که محزون نباش، خدا با ما است . این جمله در هنگامی بوده است که مشرکین تا پشت درب غار برای یافتن پیامبرآمده بودند وصدا و گفتگوی آنها بگوش پیامبر و ابوبکر که همراه رسول خدا بود می رسیدو آن طور که آیه بیان می دارد ابوبکر محزون و مضطرب بوده است ورسول خدا او را تسلی می فرماید که حزن و اندوه بخود راه مده زیرا خدا با ما است.

این جمله رسول خدا یک دنیا معنا دارد ، و واقعیتی است که اگر انسان بدان معتقد شد، دیگر از هیچ چیز در راه هدف صحیح خود هراس و ترس نخواهد داشت، یعنی انسان اگر برای خدا درراه او قدم برداشت بطور قطع خدا با او هست و همه قوای فعاله جهان به مدد او می شتابند و اورا یاری می کنند،واگر همه عوامل و نیروی دشمن هم بکارافتد و تا درغار هم بیایند و درفاصله چند متری او قرار گیرند ولی خدا نخواهد، برمی گردند چنانکه برگشتند و گزندی به ان حضرت نرسید.

در داستان موسی و هارون خداوند به موسی میفرماید:

« اِنِّی مَعَکُما اَسمَعُ وَاَزی »

-بروید بطرف فرعون، من با شما هستم می شنوم و می بینم. چه عاملی بزرگ تر و نیرومندتر از خدای جهان که همراه انسان باشد. ازاینجا است که مردان خدا هیچ گاه ازدشمن نمی ترسند و از هیچ حادثه و واقعه ای اضطراب بخود راه نمی دهند:

«اَلا اِنَّ اَو لیاءَ الله لا خَوفُ عَلَیهِم وَ لاهُم یَحزَنون»

  • براولیا خدا خوفی نیست و آسان محزون و دلتنگ نمی شوند، چرا خائف و محزون شوند در حالی که همیشه خود را در حضور رب الارباب و خدای جهان و هستی می بینند؟

آنکسی  که می گوید: « ما رَاَیتُ شیئاً اِلّا وَ رَاَیتُ اللهَ مَعَهُ وَ قَبلهُ وَبَعدَهُ» از چه موجودی خائف باشد؟ «عظم الخالق فی انفسهم فصغر مادونه فی اعینهم» فقط خالق در نظرمردان متقی عظمت دارد و هر چیز دیگری غیر از او درنظر آنان کوچک است.

تاریخ زندگی مردان بزرگ الهی از پیامبران و ائمه معصومین پراست از بیان حوادثی که دلیل این واقعیت است، حوادث تاریخی حیات پیامبر (ص) و امیرالمومنین –علیه السلام – مخصوصا در جنگها بیانگر روشنی است برمعنی جمله «اِنَّ اللهَ مَعَنا» و ما در زمان خود دیدیم و یافتیم یک انسان تربیت یافته در مکتب وحی را که حقیقتاًمعنی «انّ الله معنا» را لمس نموده و دربرخورد با حوادث و مشکلات، درطول حدود ۲۰ سال مبارزه مانند کوه استقامت داشته و ترس و خوف در زوایای دلش راه پیدا نکرده است وتجسم واقعی از ایه شریفه «اَلاّ بِذِکرِاللهِ تَطمَئِنّ القُلُوبُ» است. این انسان موحد و مومن، امام ورهبر کبیر امت اسلامی است که در سخت ترین شرائط در رژیم طاغوت، با سهل ترین شرائط تفاوتی در روحیه اش یافت نمی شود، او با جرات قسم یاد نمود و گفت : والله خمینی نمی ترسد، و درتمام گفتارها و بیانه هایی که در تمام طول مبارزه داده است و می دهد امیدش به نصرت الهی و امدادهای غیبی است و ایمان داردبه این که:« وَما النَّصرُ اِلّا مِن عِندِاللهِ» . دریکی از روزهای حساس بعضی ازفضلا عرض می کنند شما در این واقعه مضطرب نگردیدید؟ فرمود: من هیچ گاه مضطرب نمی شوم و دقیقا آنها که در روزهای حساسی چون ۱۵ خرداد ۴۲ ، و ۲۲ بهمن ۵۷، از نزدیک این مرد بزرگ را همراه بودند دیدند که اضطراب و ترس و یاس و امید به غیر خدا در وجودش نیست و کارهای عادی و برنامه روزهای دیگرش حتی دراین روزها هم تغییر نکرد، وراستی انسانی است فوق العاده که به این زودی، روزگار مثل او را نخواهد دید،

«هَیهات اَن یَاتی الزَّمانُ بِمِثلِهِ اِنَّ الزَّمانَ لِمِثلِهِ لَعَقیمُ»

برگردیم به دنباله بیان آیات، بعد قرآن می فرماید:

tAt“Rr’sù ª!$# ¼çmtGt^‹Å۶y™ Ïmø‹n=tã ¼çny‰­ƒr&ur 7ŠqãYàfÎ/ öN©۹ $yd÷rts? Ÿ@yèy_ur spyJÎ=Ÿ۲ šúïÏ%©!$# (#rãxÿŸ۲ ۴’n?øÿ¡۹$# ۳ èpyJÎ=Ÿ۲ur «!$# š†Ïf $u‹ù=ãèø۹$# ۳ ª!$#ur ͕tã íOŠÅ۳ym   (۴۰ توبه )

یعنی پس خداوند بررسولش سکینه وآرامش رانازل ساخت و اورا یاری وتایید کرد به لشکرهایی که آنها را نمی دیدند تا کفار را با عواملی که داشتند برگردانند و منصرف سازند از داخل شدن درغار و دست یابی به پیغمبر(ص) و مغلوب قرار داد کلمه آنها را که کافر شدند و کلمه الله بالا و غالب است شاید منظور از کلمه کفار آن قرار دادی است که کفار در دارالندوه بسته بودند نسبت به کشتن پیغمبر و از بین بردن و خاموش ساختن نورخدا، و منظور از کلمه الله و عده ای است که خداوند داده است به نصرت و تمام ساختن  نور حق:

«وَاللهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَو کَرهَ المُشرِکُونَ»

ومنظور آن است که تمام تلاش ها و کوشش های کفار در خاموش ساختن  نور خدا بی اثر قرار گرفت و وعده حق که نصرت پیغمبر بود تحقق یافت.

ج-$pkš‰r’¯»tƒ tûïÏ%©!$# (#qãZtB#uä (#rãä.øŒ$# spyJ÷èÏR «!$# ö/ä۳ø‹n=tæ øŒÎ) öNä۳ø?uä!%y` ׊qãZã_ $uZù=y™ö‘r’sù öNÍköŽn=tã $\t†Í‘ #YŠqãZã_ur öN©۹ $yd÷rts? 4 tb%Ÿ۲ur ª!$# $yJÎ/ tbqè=yJ÷ès? #·ŽÅÁt/ *øŒÎ) Nä.râä!$y_ `ÏiB öNä۳Ï%öqsù ô`ÏBur Ÿ@xÿó™r& öNä۳ZÏB øŒÎ)ur ÏMxî#y— ㍻|Áö/F{$# ÏMtón=t/ur ÛUqè=à)ø۹$# tÅ_$oYysø۹$# tbq‘ZÝàs?ur «!$$Î/ O$tRqãZ—à۹$# *  y7Ï۹$uZèd u’Í?çGö/$# šcqãZÏB÷sßJø۹$# (#qä۹̓ø۹ã—ur Zw#t“ø۹Η #Y‰ƒÏ‰x© * øŒÎ)ur ãAqà)tƒ tbqà)Ïÿ»uZßJø۹$# tûïÏ%©!$#ur †Îû NÍkÍ۵qè=è% ÖÚt¨B $¨B $tRy‰tãur ª!$# ÿ¼ã&è!qߙu‘ur žwÎ) #Y‘ráäî *  øŒÎ)ur Ms9$s% ×pxÿͬ!$©Û öNåk÷]ÏiB Ÿ@÷dr’¯»tƒ z>ΎøYtƒ Ÿw tP$s)ãB ö/ä۳s9 (#qãèÅ_ö‘$$sù ۴ ãbɋø«tGó¡o„ur ×,ƒÌsù ãNåk÷]ÏiB ¢ÓÉ<¨Z9$# tbqä۹qà)tƒ ¨bÎ) $uZs?qã‹ç/ ×ou‘öqtã $tBur }‘Ïd >ou‘öqyèÎ/ ( bÎ) tbr߉ƒÌãƒ žwÎ) #Y‘#tÏù  ( ۹-۱۰-۱۱-۱۲-۱۳ احزاب )

آیات فوق در مقام بیان جنگ احزاب است که اجمال آن این است گروه های زیادی ازمشرکین قریش و طوائف دیگر عرب ویهود با هم برضد اسلام بسیج گردیدند و با تشکیل یک اتحادیه نظامی حدود یک ماه مدینه را محاصره نمودند.

آتش افروزان این جنگ، «یهود بنی النضیر» بودند. سران این قوم وارد مکه شدند و با سران قریش، تماس گرفتند و آنان را تحریک و برای یک حمله دست جمعی آماده ساختند، به آنها وعده دادند که هفتصد تن شمشیر زن یهودی بنی قریظه در داخل مدینه داریم و آنها بشما کمک و یاری خواهندنمود. سپس از مکه به طرف نجد رفتند تا به قبیله «غطفان» که دشمنانی سرسخت با اسلام بودند تماس گیرند، از آن قبیله عده زیادی به آنها پاسخ مثبت دادند، از طرفی قریش با هم پیمان خود «بنی سلیم » و غطفان نیز با همپیمان خود «بنی اسد» مکاتبه نمودند و آنها را نیز برای شرکت در این جنگ دعوت نمودند، آنها نیز این دعوت را پذیرفتند و درروز معینی ، تمام این احزاب و گروهها از نقاط مختلف بسوی مدینه حرکت کردند و تصمیم به محاصره و اشغال مدینه را داشتند. پیامبر اسلام پس از اطلاع از این نقشه خطرناک و تشکیل یک جلسه مشورتی تصمیم به کندن خندق در اطراف مدینه گرفت، مسلمانان ،۶ روز قبل از ورود دشمن از کندن خندقی عظیم فارغ شدند دشمن سیل آسا مانند مور و ملخ در کنار خندق فرود آمد و با دیدن آن و پیش بینی مسلمین، حیرت زده شد. سپاه دشمن از ده هزار نفر تجاوز میکرد وعده مسلمانها از ۳۰۰۰ نفر تجاوز نمی کرد.غزوه احزاب با فصل سرما و زمستان   مصادف گردید و مدینه بواسطه باران کم با کمبود ذخائر مواجه بود، دراین جنگ « عمر بن عبدود» که از قهرمانان بزرگ عرب بود در سپاه احزاب حضور داشت و با چهار قهرمان دیگر از خندق عبور نمود ولی بدست امیرالمومنین کشته شد…. و بالاخره پس از یک ماه توقف وکشته شدن  عمرو امدادهای غیبی و عوامل ظاهری که همه از جنود الله است احزاب را متفرق ساخت: ناگهان هوا طوفانی شد، سردی هوا شدت یافت ، طوفان خیمه ها را از جا برمی کند و دیگهای غذا را از روی آتش پرت می کرد و آتشها را خاموش می ساخت. ابوسفیان برشتر زانو بسته خود سوار شد و از شدت وحشت زدگی زانوی شتر را بازننموده و برآن سوار شده بود و فریاد می زدمردم از این دیار کوچ کنید ،هنوز سفیدی صبح همه جارا فرا نگرفته بود که آنجا را ترک گفتندو کسی از آنها باقی نماند.

اما بیان آیات:

می فرماید به یاد آورید نعمت خدا را برشما هنگامی که لشکرهایی از دشمن بسوی شما بسیج گردیدند پس ما فرستادیم برآنها بادی را ولشکریانی که شما آنها را نمی دیدید و خداوند به آنچه شما عمل می کردید بصیر و آگاه است.

موضوع یا د آور شدن نعمتهای الهی از موضوعاتی است که در قران مکرر مطرح شده است،مخصوصا نسبت به بنی اسرائیل در آیات زیادی آنان را بیاد نعمتهای الهی و عنایاتی که به آنها شده است مانند نجات از چنگال فرعون و عذابهایی که به آنها می دادند می اندازد، درسوره بقره بسیاری از این آیات دیده می شود.

چنانکه نسبت به مسلمانها هم اینگونه آیات که تذکری برای آنان است وجود دارد مانند آیه:

«وَاذکُروُا نِعمَهَ اللهِ  عَلَیکُم اِذ کُنتُم اَعداءً فَاَلَّفَ بَینَ قُلوبِکُم فَاَ صبَحتَم بِنمَتِه اِخواناً»

  • بیاد آورید نعمت خدا را بر خود آنگاه که با همدیگر دشمن بودید و دلهای شما را باهم مهربان و نزدیک ساخت پس باهم برادر شدید بفضل و مرحمت الهی .

فلسفه تذکر نعمت آن است که بشر براثر فرو رفتن در مسائل مادی و امور زندگی از نعمتی که خدا به او داده است غفلت می ورزد و در نتیجه هم از قدر و ارزش نعمت غافل می گردد و در مقام حفظ و استفاده صحیح از آن بر نمی آید، و هم دهنده نعمت و یا به تعبیر دیگر ولی نعمت خود  را فراموش می کند و متوجه نیست که از کجا به او اعطا شده است وقهرا در مقام سپاس و شکر آن بر نمی آید درحالی که انسان باید دربرابر کسی که به او نعمتی می دهد سپاسگزار باشد و اگر انسان،سپاس نعمتهای الهی را ننمود آنها را در مورد صحیح ومناسب مصرف نمی کند،زیرا سپاس و شکر نعمت آن است که از آن بهره صحیح ببرد و در جای خود بکار گیرد، و کفران نعمت آن است که آنرا در غیر مسیر حق و بهره برداری صحیح بکار اندازد. مال ، سلامتی،قوای جسمی، بیان قلم، علم ، مقام،دین،و …همه جزیی از نعمتهای الهی هستند که شکر وسپاس آنها برای انسان، بکار بردن صحیح آنها در مسیر انسانی و اسلامی است و در این میان نعمت های اجتماعی از اهمیت خاصی برخوردارند که جامعه باید در مقام سپاس آن ها برآید. دین ، آزادی، امامت و رهبری، امنیت ، حکومت قانون، رشد اجتماعی ، علم وفرهنگ، وحدت و برادری از نعمتهای اجتماعی هستند که همه مردم وقشرهای جامعه را در برمی گیرند و اختصاص به گروه ودسته خاصی ندارند، و بیشتر مواردی که درقران این مسئله مطرح شده است در مورد نعمتهایی است که به جامعه ارزانی شده است.مانند:

«اَلیَومَ اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم وَ اَتمَمتَ عَلَیکُم نِعمَتی»

  • امروز دین شما را کامل ساختم و نعمت خود را برشما تمام نمودم. که این مسئله رهبری و امامت و نصب امیرالمومنین به ولایت نازل شده است.

وَلَقد مَنَّ اللهُ عَلَی المُومنینَ اِذ بَعَثَ فیهِم رَسولا مِن اَنفُسَهُم »

  • خداوند بر مومنین منت گذارد که رسولی از خود آنها بر آنها فرستاد منت گذاردن همیشه در برابر نعمتی است که شخص به دیگری می دهد.

۴ (#rãä.øŒ$#ur |MyJ÷èÏR «!$# öNä۳ø‹n=tæ !$tBur tAt“Rr& Nä۳ø‹n=tæ z`ÏiB É=»tGÅ۳ø۹$# ÏpyJõ۳Åsø۹$#ur …(بقره ۲۳۱)

ودرتمام آیاتی که در مورد بنی اسرائیل نازل شده است نعمتهای اجتماعی مطرح است:

«یا بَنی اِسرائیلَ اذکُرُوا نِعمَتیَ الُّتی اَنعَمتُ عَلَیکُم وَ اَنّی فَضَّلتُکُم عَلَی العالَمینَ

و از آیه ۴۰ سوره بقره تا حدود آیه ۱۰۰ بیشتر آیاتش بیان نعمتهای اجتماعی و کفران آنها ازطرف بنی اسراییل است.

آری اگر جامعه ای در صدد سپاس نعمت های الهی برنیاید هرگز نمی تواند تداوم بخش آن موهبت ها و نگهدار آنها باشد، لذا در آیه ای خطر کفران نعمت و آثار شکر آنرا تذکر می دهد و می فرماید:

« لَئِن شَکَرتُم لَاَزیدَنَّکُم وَ لَئِن کَفَرتُم اِنَّ عَذابی لَشَدیدٌ»

-اگر شکر گزار بودید نعمت ها را بر شما زیادمی کنیم و اگر کفران بورزید همانا عذاب ما شدید است.

«اِنّا هَدَیناهُ السَّبیلَ اِمّا شاکِرا وَ امّا کَفوراً»

  • ما راه را به شما نشان دادیم و هدایت نمودیم شمارا خواه شما شاکر باشید و خواه کفران بورزید. در این آیه مسئله هدایت و دین بعنوان نعمتی که باید مردم آنرا شکر گزار باشند بیان شده است.

در هرحال، یکی از مواردی که قران به مسلمانها تذکر آن را لازم شمرده است نصرت مسلمین و متفرق ساختن لشکریان کفر توسط لشکریان ناپیدا و وزیدن باد دراین غزوه است.

ادامه دارد

 

18دسامبر/16

حب علی (ع) در قرآن و سنت

من کس دیگری جز شهید مطهری سراغ ندارم که بتوانم بگویم بی استثناآثارش خوب است.

امام خمینی

آیت الله شهید مطهری

به میمنت ولادت با سعادت امیرالمومنین علی (ع) در سیزدهم رجب که این ولادت ماه رجب را قدسیت و شرافت خاصی بخشید و زادگاهش،کعبه معظمه نیز از یمن مقدمش عظمت و جلالش افزون گشت، قسمتی از سخنان مرحوم استاد شهید آیت الله مطهری را تحت عنوان «حب علی در قرآن وسنت» تقدیم خوانندگان عزیز  می نماییم:

قرآن، سخن پیامبران گذشته را که نقل می کند می گوید همگان گفتند: «ما از مردم مزدی نمی خواهیم تنها اجر ما برخداست» اما به پیغمبر خاتم خطاب می کند

۳ @è% Hw ö/ä۳è=t«ó™r& Ïmø‹n=tã #·ô_r& žwÎ) no¨ŠuqyJø۹$# ’Îû ۴’n1öà)ø۹$# ۳ [۱]

بگو از شما مزدی را درخواست نمی کنم مگر دوستی خویشاوندان نزدیکم.»

اینجا جای سوال است که چرا سایر پیامبران هیچ اجری را مطالبه نکردند و نبی اکرم برای رسالتش مطالبه ی مزد کرد، دوستی خویشاوندان نزدیکش را بعنوان پاداش رسالت از مردم خواست؟

قرآن خود به این سؤال جواب می دهد:

ö@è% $tB Nä۳çFø۹r’y™ ô`ÏiB 9ô_r& uqßgsù öNä۳s9 ( ÷bÎ) y“̍ô_r& žwÎ) ’n?tã «!$# ( [۲]

بگو مزدی راکه درخواست کردم چیزی است که سودش عاید خود شماست، مزد من جز بر خدانیست.

یعنی آنچه را من به عنوان مزد خواستم عاید شما می گردد نه عاید من،این دوستی کمندی است برای تکامل و اصلاح خودتان، این، اسمش مزد است و الا در حقیقت خیر دیگری است که به شما پیشنهاد می کنم، از این نظر که اهل بیت و خویشان پیغمبر مردمی هستند که گرد آلودگی نروند و دامنی پاک وپاکیزه دارند:

«حجور طابت و طهرت» محبت و شیفتگی آنان جز اطاعت از حق و پیروی از فضایل نتیجه ای نبخشد و دوستی آنان است که همچون اکسیر، قلب ماهیت میکندو کامل ساز است.

مراد از «قربی» هرکه باشد مسلما از برجسته ترین مصادیق آن، علی است .

زمخشری در کشاف روایت کرده:

«چون این آیه نازل گشت، گفتند یا رسول الله!خویشاوندانی که بر ما محبتشان واجب است کیانند؟ فرمود: علی وفاطمه و پسران آنان :…

از پیغمبر نیز راجع به محبت و دوستی علی روایات بسیاری رسیده است:۱- ابن اثیر نقل می کند که پیغمبر خطاب کرد به علی و فرمود:

یاعلی ! خداوند تورا به چیزهایی زینت داد که پیش بندگان او زینتی از آنها محبوبتر نیست : کناره گیری از دنیا، آنچنان قرارت داد که نه تو از دنیا چیزی بهرمند شوی و نه آن از تو. به تو بخشید دوستی مساکین را، آنان به امامت تو خشنودند و تو نیز به پیروی آنان ازتو، خوشا به حال کسی که تو را دوست بداردو در دوستیت راستین باشد.ووای بر کسی که با تو دشمنی کند و علیه تو دروغ گوید[۳]

۲- سیوطی روایت می کند که پیغمبر فرمود: دوستی علی  ایمان است و دشمنی وی نفاق.[۴]

۳-  ابونعیم روایت می کند که پیغمبر خطاب به انصار کرد و فرمود: آیا راهنمایی کنم شمارا به چیزی که اگر بدان چنگ بزنید بعد از من هرگز گمراه نشوید؟ گفتند: آری یا رسول الله!

فرمود: این علی است، دوستش بدارید به دوستی من ، و احترامش کنید به احترام من ، که خداوند به وسیله جبرییل فرمانم دادکه این را برای شما بگویم.[۵]

و نیز اهل سنت روایاتی از پیغمبر اکرم نقل کرده اند که در آن روایات، نگاه به چهره علی و سخن فضایل علی عبادت شمرده است،.۱- محب طبری از عایشه روایت می کندکه گفت:پدرم را دیدم به صورت علی  بسیار نگاه می کرد، گفتم : پدرجان، تو را می بینم که به صورت علی بسیار می نگری؟ گفت: دخترک!از پیغمبر خدا شنیدم که گفت : «نگاه به چهره ی علی عبادت است.» [۶]

۲- ابن حجر از عایشه روایت می کند که پیغمبر گفت: بهترین برادران من علی است و بهترین عموهای من حمزه است و یاد علی و سخن از او عبادت است. [۷]

علی ، محبوبترین افراد بود درپیشگاه خدا و پیغمبر ، و قهرا بهترین محبوبهاست . انس بن مالک می گوید:هرروز یکی ازفرزندان انصار کارهای پیغمبر را انجام می داد، روزی نوبت من بود، ام ایمن مرغ بریانی را در محضر پیغمبر آورد و گفت یا رسول الله ! این مرغ را خود گرفته ام و بخاطر شما پخته ام. حضرت گفت: خدایا محبوبترین بندگانت را برسان که با من در خوردن این مرغ شرکت کند. در همان هنگام درکوبیده شد، پیغمبر فرمود: انس! دررا باز کن گفتم خدا کند مردی از انصار باشد، اما علی را پشت در دیدم. گفتم پیغمبر مشغول کاری است ، وبر گشتم و برسر جایم ایستادم، بار دیگر در کوبیده شد، پیغمبرگفت در را بازکن، باز دعا می کردم مردی ازانصار باشد، در را باز کردم باز علی بود، گفتم پیغمبر مشغول کاری است و برگشتم برسرجایم ایستادم ، باز در کوبیده شد ، پیغمبر فرمودند : انس برو در را باز کن و او را به خانه بیاور، تو اول کسی نیستی که قومت را  دوست داری ، او از انصارنیست. من رفتم و علی را به خانه آوردم وبا پیغمبر مرغ بریان را خوردند[۸].

سبب دوستی و محبت علی در دلها چیست؟

رمز محبت را هنوز کسی کشف نکرده است،یعنی نمی توان آن را فورموله کرد و گفت اگر چنین شد چنان می شود و اگر چنان شد چنین ، ولی البته رمزی دارد چیزی در محبوب هست که برای محب از نظر زیبایی خیره کننده است و او را بسوی خود می کشد ، جاذبه و محبت در درجات بالا عشق نامیده می شود، علی محبوب دلها و معشوق انسانهاست.چرا؟ و در چه جهت؟ فوق العادگی علی در چیست که عشقها را بر انگیخته و دلها را بخود شیفته ساخته و رنگ حیات جاودانی گرفته است و برای همیشه زنده است ؟ چرا دلها همه خود را با او آشنا می بینند و اصلا او را مرده احساس نمی کنند بلکه زنده می یابند؟

مسلما ملاک دوستی او جسم او نیست، زیرا جسم او اکنون در بین ما نیست و ما آن را احساس نکرده ایم، و باز محبت علی از نوع قهرماندوستی که در همه ی ملتها وجود دارد نیست، هم اشتباه است که بگوییم محبت علی از راه محبت فضیلتهای اخلاقی و انسانی است ، و حب علی حب انسانیت است، درست است علی مظهر انسان کامل بود و درست است که انسان نمونه های عالی انسانیت را دوست می دارد اما اگر علی همه این فضایل انسانی را که داشت می داشت آن حکمت و آن علم، آن فداکاریها و از خود گذشتگیها ، آن تواضع و فروتنی ، آن ادب آن مهربانی و عطوفت ، آن ضعیف پروری، آن عدالت ، آن آزادگی  وآزادیخواهی ، آن احترام به انسان، آن ایثار، آن شجاعت آن مروت و مردانگی نسبت به دشمن ،و به قول مولوی:

در شجاعت شیرربانیستی                      در مروت خود که داندکیستی؟

آن سخا و جود و کرم و… اگر علی همه اینها را که داشت می داشت اما رنگ الهی نمی داشت، مسلما این قدرکه امروز عاطفه انگیز و محبت خیز است نبود.

علی از ان نظر محبوب است که پیوند الهی دارد ، دلهای ما بطور ناخود آگاه در اعماق خویش با حق سرو سر و پیوستگی دارد، و چون علی را آیت بزرگ حق و مظهر صفات حق می یابند به او عشق می ورزند. در حقیقت پشتوانه ی عشق علی ، پیوند جانها با حضرت حق است که برای همیشه در فطرت انسانها نهاده شده و چون فطرتها جاودانی است مهر علی نیز جاودان است .

نقطه های روشن در وجود علی بسیار است اما آنچه برای همیشه او را درخشنده و تابان قرار داده است ایمان و اخلاص اوست وآن است که به وی جذبه الهی داده است.

سوده ی همدانی ، بانوی فداکار و دلباخته علی ، در مقابل معاویه برعلی درود فرستاد و در وصفش گفت:

صلی الا له علی روح تضمنها           قبر فاصبح فیه العدل مدفونا

قد حالف الحق لایبغی به بدلا           فصار با لحق و الایما ن مقرونا

-درود خداوند برروانی باد که او را خاک برگرفت و عدل نیز با وی مدفون گشت. «با حق پیمان بسته بود که بجای ان بدلی نگزیند- پس با حق و با ایمان مقرون گشته بود.»

صعصعه بن صوحان عبدی نیز یکی دیگر از دلباختگان علی بود،ازکسانی بود که در آن دل شب در مراسم دفن علی با عده معدودی شرکت کرد. پس از آنکه حضرت را دفن کردند و بدنش را خاک پوشانید ، صعصعه یک دست خویش رابر قلبش نهاد و بادست دیگر خاک بر سرپاشید و گفت:

مرگ گوارایت باد! که مولدت پاک بود و شکیباییت نیرومند و جهادت بزرگ بر اندیشه ات دست یافتی و تجارتت سودمند گشت.

بر آفریننده ات نازل گشتی و او تو را با خوشی پذیرفت و ملائکش بگردت درآمدند،در همسایگی پیغمبر جایگزین گشتی و خداوند تو را در قرب خویش جای داد و به درجه ی برادرت مصطفی رسیدی و از کاسه لبریزش آشامیدی.

از خدا می خواهیم که از تو پیروی کنیم و به روشهایت عمل کنیم. دوستانت را دوست بداریم و دشمنانت را دشمن بداریم و در جرگه ی دوستانت محشور گردیم.

دریافتی آنچه را دیگران در نیافتند و رسیدی به آنچه دیگران نرسیدند، در پیشگاه برادرت پیغمبر جهادکردی و به دین خدا آنچنانکه شایسته بود قیام کردی تا سنتها را بر پاداشتی و آشوبها را اصلاح نمودی و اسلام و ایمان منظم گشت .برتو باد بهترین درودها.

به وسیله تو پشت مومنان محکم شد و راهها روشن گشت و سنتها بپا ایستاد. احدی فضایل و سجایای تورا در خود جمع نکرد. ندای پیغمبر را جواب گفتی ، به اجابتش بر دیگران پیشی گرفتی، به یاریش شتافتی و با جان خویش حفظش کردی،با شمشیر ذوالفقار درمراحل ترس و وحشت حمله بردی و پشت ستمگران راشکستی، بنیانهای شرک و پستی را درهم فروریختی  و گمراهان را در خاک و خون کشیدی پس گوارایت باد ای امیرمومنان…

نزدیکترین مردم بودی به پیغمبر، اول کسی بودی که به اسلام گرویدی، ازیقین لبریزو در دل محکم و از همه فداکارتر و نصیبت ازخیر بیشتربود. خداوند ما را از اجر مصیبتت محروم نکند و پس از تو ما را خوار نگرداند.

بخدا سوگند که زندگیت کلید خیر بود و قفل شر، و مرگت کلید هرشری است و قفل هرخیری،اگر مردم از تو پذیرفته بودند از آسمان و زمین نعمتها برایشان می بارید اما آنان دنیا را بر آخرت برگزیدند.[۹]

آری دنیا را بر آخرت برگزیدند و در مقابل عدل و عدم انعطاف علی تاب نیاوردند و عاقبت دست جمودها و رکودها از آستین مردمی بدر آمد و علی راشهید کرد.

علی –علیه السلام- درداشتن دوستان و محبان سر از پا نشناخته ،که در راه ولا و محبت او سردادند و برسردار رفتند بی نظیراست . تاریخچه های شگفت و جالب حیرت انگیز آنها صفحات تاریخ اسلام را مفتخر ساخته است. دست جنایت ناپاکانی از قبیل زیاد بن ابیه و پسرش عبیدالله و حجاج بن یوسف و متوکل و در راس همه اینها معاویه ابن ابوسفیان به خون این زبده های انسانیت تا مرفق آلوده است.

 

[۱] .سوره شوری، آیه ۲۲٫

[۲] سوره سبا، آیه ۴۷٫

[۳] .اسدالغایه، ج۴، ص ۲۳٫

[۴] .کنزالعمال ، جمع الجوامع سیوطی،جلد ۶،صفحه ۱۵۶٫

[۵] .حلیه الاولیا،ج۱، ص۶۳، روایات در این باب بسیار زیاد است و ما در کتب معتبر اهل سنت به متجاوز از نود روایت برخوردیم که همه در موضوع دوستی و محبت امیرالمومنین است. درکتب شیعه نیز روایات بسیار زیادی وارد شده است و مرحوم مجلسی درج ۳۹ بحارالانوار چاپ جدید با بی درحب و بغض امیر المومنین منعقد کرده است و در آن با ب ۱۲۳ روایت نقل کرده است .

 

[۶] . الریاض النضره ، ج۲، ص۲۱۹و در حدود ۲۰ روایت دیگر تا آنجا که ما برخوردیم درهمین موضوع درکتب اهل سنت نقل شده است.

[۷] .الصواعق المحرقه ، ص۷۴  و پنج روایت دیگر در همین موضوع در کتب مختلف اهل سنت نقل شده است.

[۸] .مستدرک الصحیحین ،ج۳، ص۱۳۱٫ این داستان با کیفیت های مختلف به متجاوز از هیجده نقل در کتب معتبر اهل سنت نقل شده است.

[۹] .بحارالانوار، ج۴۲،ص۲۹۵-۲۹۶ چاپ جدید .

18دسامبر/16

از میان نامه ها

هرگاه دیدید که دین خدا در معرض خطراست برای خدا قیام کنید.

امام خمینی

فریادهای خونین مرغان پیام آور،در قفسهای کوچک فرعونیان:

امروز جهان اسلام در میان گلوله و خون شهادت و اسارت باردیگر مظلومیت خود را به وسعت ناشناخته کشیده است ،هرچند که دلالان و روباه صفتان،خائنانه ازشرق و غرب تربه ها را پراز گلوله و خمپاره کرده اند و ازاسمان وزمین باروت رابرای محوروشنایی و ایستادگی فروریزند، هرچند که حاکمان خود فروخته مصر در دادگاههای فرمایشی خود برای رضایت ارباب ، این عاشقان سبکبال را درمیان قفسهای خونین به محاکمه می کشاند تا کاخ سفیدان را از سرخی این پیام آوران، خشنود گردانند.

اما زمین هرگز ازرهبران این راه پر سنگلاخ تهی نخواهد شد. که قرآن فرمانروایان شب ظلمانی رابشارتی دیگر داده است.و دیری نخواهد پایید که کام این سوداگران جهانی رابه حلاوتی دیگر آشنا گرداند. همچنانکه شاه و سادات معدوم ازتیررها شده از لابلای سوره های قران مصون نماندند. هرچندحصارها بلند و تنگ و مجاهدان راه خدا دربند گرفتار آیند .اما مگر می شود آیات جاری این یاوران رسالت را با شهادت پایان بخشید که پیام آنها درپیام تمامی دیگر شهیدانمان خواهد آمیخت. و حدیث رفتن را درمیان کودکان فلسطینی ولبنانی و ستم کشیدگان خاک به ارمغان خواهند برد و به آنها یاد خواهند داد که چه کسی آفتاب را دزدیده و خواب شیرین رابه اسارت برده است. اگر چه راه پر از مارهای سمی و خطرناک باشد. باید رفت تاکه چراغ توحید نرود. باید رفت که قدس به انتظاری جانسوز در طلب سپاه محمد است و سپاه محمد را درمیان خون می بایست مهیا کرد.

باید آموخت، باید فریاد کرد ندای شهید اسلامبولی راکه ای برادران اگر امروز گلوله ها قلب مرا پاره پاره نکنند، فردا قلب قران را پاره خواهند کرد. باید رفت تا از خون شهیدانمان در سراسر این زمین دریایی مواج بسازیم و آنها را در خروش خود غرق کنیم، آری باید رفت تاآوارگی و هجرت فلسطین را به پرچمداران بدر، احدو خندق برسانیم و با هموار کردن راه کربلا از بزرگترین قهرمان مظلوم تاریخ نبردمان را قوت بخشیم، آری برادران ما برای اسارت و شهادت شما گریه خواهیم کردهمانطور که برای شهادت دیگر همرزمانتان در کربلای ایران گریستیم . ولیکن ما شاهدان تاریخ این قصه پردرد نخواهیم بود.ما تاریخ  بردوش، با هجومی که آغاز کرده ایم سرود فتح را در وسعت خاک خواهیم خواند و زمزمه ها را به فریاد و فریادها رابه طوفان مبدل خواهیم کرد. ما با پیرخود، امام خود، انتقامتان را از تمامی مجرمان این فاجعه هولناک خواهیم گرفت. وسکوت خود فروختگان این بزم مستانه را نخواهیم بخشید و تا بانگ «لااله الا  الله و محمد رسول الله» درجهان طنین نیفکند از پا نخواهیم نشست.

اردشیر بهرام پور

شهیدی از شهدای دیگر سخن می گوید

سلام بر رسول خدا محمد مصطفی(ص)

سلام بر امیرمومنان علی ابن ابی طالب(ع)

سلام بر امام حسن مجتبی و امام حسین سیدالشهدا(ع)

سلام بر امام زمان مهدی موعود و نائب برحقش امام بزرگوارمان خمینی بت شکن.

سلام بر تمام شهدای بدر، احد ، خندق کربلا و کربلاهای سوسنگرد ، هویزه ،خونین شهر.

سلام بر منصور… برادری که خلوص و طاعت رایادمان داد.

سلام بر احمد قنادان وبابک معتمد…برادرانی که در غربت شهید شدند و درغربت دفن شدند.

سلام بر امیر ، سلام بررضا… برادری که توکل رایادمان داد و راضی و مرضی به لقاء الله رسید.

سلام برحسین علم الهدی … معلمی که سعادت درکش را نداشتیم.

سلام بر غفاردرویشی… خداوند او را مغفرت کند.

سلام برمحمد علی حکیم… که عمل به احکام رایادمان داد.

سلام برجمال دهشور… که اخلاق او  برای ما الگو بود.

سلام بر حسین بهرامی .. آشنای غریب خداوند اورا بیامرزد و ما را به او ملحق سازد.

سلام بر احمد غدیریان… برادری که در عشق به برادران وشهدا سوخت ولب به سخن نگشود و فریادش در سکوت گم بود.

سلام برفرهاد،معشوقی که در راه ایمان به الله جان داد. فرهاد عزیز: زمینهای آزاد شده، ثمره خون پاک شهیدانی چون تو است تو یاری بودی که با بی خوابی و زحمات شبانه ات، حماسه ها آفریدی.

سلام بر محمد حسین آلوگردی و روح پاک ومطهرش . سلام بر او و روح بزرگش و سلام برجسد و جسم آغشته به خونش و سلام بر پای بریده او .سلام برزمینی که او رابه دوش دارد.هنوز که هنوز است، صدای تلاوت قرآنش،دعایش و نمازش درگوشم طنین انداز است و یادش ، قلبم را به آتش می کشد.

«ما پیرو رسول خدا ، محمد بن عبدالله –صلی الله علیه و آله- و شاگرد مکتب سیدالشهدا حسین بن علی (ع) و سرباز حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و یار و یاور امام خمینی هستیم.»

(شهید ) سید فرج الله سیدنور

(… و برای اینکه روحت شاد باشدای شهید و نامت در جوار نام برادرانت زنده و جاوید بماند، و ماهم در این راه سهمی داشته باشیم، سلام تورا به رسول اکرم و ائمه معصومین و امام خمینی و برادران شهیدت، چاپ می کنیم)                                         پاسدار اسلام

 

18دسامبر/16

اقتصاد اسلامی

قسمت بیست و دوم

آیت الله حسین نوری

مفاسد سیستم سرمایه داری

استعمار فرهنگی

قبل از هر چیز مجددا تذکر این نکته لازم است که برشمردن مفاسد سیستم سرمایه داری که در طی مقالات قبل صورت گرفت و هنوز هم ادامه دارد هرگز دلیل آن نیست که سیستم سوسیالیستی و کمونیستی دارای مفاسد و معایب نیست،بلکه آن سیستم نیز مانند هر سیستمی که اسلامی نیست دارای نواقص و مفاسدی است که به شرح آن بتوفیق پروردگار متعال خواهیم پرداخت. به این مطلب مهم باید توجه کنیم که اساسا هر نظامی که الهی نبوده و ساخته و پرداخته ی فکر بشری باشد هرگز نمی تواند از فساد و نقص خالی باشد.

اینک دنباله ی مطلب در بیان مفاسد سیستم سرمایه داری:

گفتیم که هریک از مفاسد سرمایه داری، در درون خود انواع مفسده های دیگر را نیز ایجاد می کند، و از جمله پیرامون مفسده ی استعمار سخن گفتیم که چگونه استعمارگران نبض امورسیاسی کشورها را در دست می گیرند و به صورت عامل تعیین کننده ی سرنوشت ملت ها در می آیند و توضیح دادیم که برای حفظ و گسترش این قدرت مخرب چگونه از تمام امکانات موجود همچون اشاعه ی فساد و فحشا ، غارت ذخائر و منابع طبیعی، نصب افراد مخصوصی در پست های سیاسی کشور های استعماری و بالاخره ایجاد جنگهای تحمیلی و ناخواسته و حتی بوجود آوردن و یا دامن زدن به درگیریهای داخلی و برپاکردن قیام ها و نهضت های قلابی و خیانت آمیز استفاده می کنند.

اکنون جای ذکر این مطلب است که این سیستم برای تداوم و تحکیم بخشیدن به سلطه ی استعماری خود دست به یکی ازمخرب ترین و شوم ترین اعمال نیزمی زند و آن به «استحمار کشیدن» ملل تحت سلطه ازراه مورد هجوم فکری و غارت فرهنگی قراردادن آنها است.

این نکته روشن است که همواره شعور و درک و آگاهی با  استعمار و استثمار سرناسازگاری دارد و ملتی که به آگاهی برسد زیر بار استعمار و استثمار باقی نخواهد ماند لذا استعمار برای دوام خود از همین راه وارد میشود و راههای رسیدن به شعور و آگاهی را به طور کلی برروی مردم تحت سلطه ی خود می بندد. بدین معنی که چون فرهنگ اصیل هرملتی پایه ی محکمی است که بر اساس آن رشد به سوی آگاهی صورت می گیرد «استعمار»برای جلوگیری از این رشد اساسی اصالت فرهنگی را از پایه­ ویران می کند.

باغارت فکر و اندیشه، و هجوم به اصالت های فرهنگی که نابودی فرهنگ اصیل ملت ها را در پی دارد قدرتهای استعماری فرهنگ ساختگی و دروغین را جانشین آن می کنند، و در گستره ی این گونه فرهنگهای تحمیلی نه تنها دیگر هیچگونه رشدی به سوی آگاهی صورت نمی گیرد بلکه یک سلسله القائات انحرافی را نیز به جای آگاهی های راستین به ذهن های قالب ریزی شده تحمیل می کنند که آنها همه چیز را دگرگونه می بینند و دگرگونه قضاوت می کنند ، یعنی همانگونه می نگرند که استعمار می خواهد، و همان را می بینند که استعمار اجازه ی دیدنش را داده است،و بالاخره در همان راهی که استعمار آنها را به آن هدایت کرده و سوق داده گام بر می دارند.

پس از ایجاد چنین فضایی «استعمار» که خود زاده ی سیستم سرمایه داری و عامل اجرایی پول و ثروت است، چنگال خونین و مرگبار خود را تا اعماق جامعه ی تحت سلطه فرو می کند و همه چیز را از بیخ و بن درهم می ریزد و ویران می کند وبرروی این ویرانه ها به دلخواه خود آنچه را بخواهد می سازد:

درافراد جامعه ی استعمار زده ، عقده ی حقارت ایجاد می کند،اصالت هایشان را بی رنگ و بی اعتبار می سازد،امتیازهای فرهنگی آنها را چنان تحقیر و لگدمال می کند که نسبت به آن دلیر و بدبین می شوند، و آنگاه در چنین جامعه ای که افراد آن ، محتوای خود را از دست داده اند و از خودبیگانه و تهی شده و پوک و پوچ و بی محتوا و مایوس و تحقیر شده اند از شکوفا شدن هر استعدادی جلوگیری می کند تا هیچکس به مرحله ی آگاهی نرسد و به پوچی و دروغین بودن کارگزاران  پر  زرق وبرق استعمار پی نبردو در برابر شان قد علم نکند!

وبالاخره حقایق را چنان در نظرشان تحریف می کند که دیگر از خودشان قطع امید کرده، آنچه را که «خود» دارند از «بیگانه» تمنا می کنند و دائما چشم به دست عوامل استعمار می دوزند و منتظر می مانند که همه چیز را آنها برایشان به ارمغان بیا ورندو هر«دام» فریب آمیزی را به عنوان یک «هدیه ی دوستانه» سر راهشان بنهند.

«استعمار» با تجربه های فراوانی که در راه شیطانی خود بدست آورده است این نکته را دریافته است که یک چوب هنگامی عصای دستی خوبی میشود که از ریشه قطع شده باشد، افراد ملت ها نیز آن وقت آلت دست و ملعبه ی افکارشیطانی«استعمار» می شوند که از ریشه ی تاریخی و فرهنگی خود قطع شده باشند، و لذا افراد ملت های تحت استعمار را از ریشه های تاریخی و سوابق فرهنگی خودشان بطور کلی جدا می کند و به ّآنها شستشوی مغزی می دهد.

«استعمار» میداند که  این فرهنگ ملت ها است که گاندی ها و سید جمال الدین اسد آبادی ها و میرزای شیرازی ها و مدرس ها و بالاخره ابر مرد بزرگی مانند امام خمینی بت شکن و استعمار افکن تربیت می کند ، ولذا می کوشد اصالت تاریخی و سوابق فرهنگی ملت ها را محو کند و بدست فراموشی بسپارد تا ازمیان آنها چنین افرادی بوجود نیایند و در نتیجه میدان تاخت و تاز برای «استعمار» همیشه بازو پرچم شیطانیش همواره در اهتزاز باشد.

یک نگاه به اوضاع و حوادث بسیاری از کشورهای اسلامی آسیایی و افریقایی واقعیتی راکه ذکر گردید روشن تر و ملموس تر می گرداند.

این کشورها با اینکه خود، دارای فرهنگی اصیل و  ریشه دار ، و ازهمه مهمتر فرهنگ غنی و ترقی آفرین اسلامی می باشند ولی دست مرموز و ویرانگر استعمار طوری آنها را از خود تهی ساخته و جهل و بی سوادی را در میان آنها رواج داده و در آنها «خود کم بینی » بوجود آورده است که اصالت و عظمت فرهنگی خود را بکلی فراموش کرده اند و در امور فرهنگی و اقتصادی و سیاسی،چشم به دورازه های شرق و غرب که سرچشمه ی استعمار است دوخته اند!

تعجب است که چرا اینها از جریانها ومصیبت هایی که «استعمار» برای آنها بوجود آورده است عبرت نمی گیرند.

اینک ما برای بیان نمونه ی مختصری چند سطری از کارنامه سیاه استعمار را در اینجامی آوریم:

داستان وحشت انگیزکنگو[۱] و استقلال این مستعمره ی سیاه بخت،سند زنده وشرم آور و نفرت انگیزی  برجنایت و آدمخواری استعمار نوو سرمایه داری است.

در سی ام ژوئن ۱۹۶۰ در جشن استقلال – استقلالی  که بلژیک [۲] الزام داشت به کنگو بدهد، استقلال میان تهی و ساختگی – همه ی حاضرین از پادشاه و دولت بلژیک اظهار امتنان کردند فقط «لومومبا» بپا خاست و در حضور پادشاه بلژیک گفت که پس از یک قرن بهره برداری از ماملت بینوا فقر وجهل و بیماری تنها ارمغانی است که بلژیک متمدن که داعیه ی نشرتمدن و تعلیم و تربیت وحشیان را داشت به ملت کنگو ارزانی می دارد.

در چندین میلیون جمعیت، تعداد تحصیل کرده ها ازدویست نفرتجاوز نمی کند برای هر پنجاه هزار نفر یک صلیب بزحمت هست حتی صنعت سبک هم در کنگو وجود ندارد.!

چهره بود وئن، از شرم و غضب سرخ شد، سپس او و یارانش تصمیم گرفتند خود وشرکای بین المللی سرمایه داری را از شرلومومبای جسور و مردم دوست خلاص کنند و در مرحله اول ایالت زرخیز کاتانگارا بوسیله ی غلام جان نثارشان «چومبه» تجزیه نمایند و زیر فرمان نگاه دارند.

نقشه  از اینجا شروع شد که احساسات مجروح سربازان و مردم را علیه استعمارگران بلژیکی تحریک کردند طبعا چند سفید پوست کشته شد.آنگاه با ایجاد غوغای عظیم جهانی، سربازان بلژیکی بنام حفظ  جان اتباع بی پناه بلژیک مظفرانه به کنگو برگشتندو کاتانگای ثروتمند را بوسیله ی چومیه در اختیار گرفتند و حکومت قانونی «لومومبا» و پارلمان را فلج کردند«لومومبا» به همه جا متوسل شد، عاقبت «سازمان ملل» در لباس فرشته ی نجات بکمک آمد!

سازمان ملل ظاهرا دوهدف داشت یکی اخراج بلژیکی ها و دیگر الحاق کاتانگا به کنگوو حفظ تمامیت آن ولی با نهایت تعجب و تاسف بلژیکیها کما کان برمواضع مالی و اقتصادی منتهابا شرکت سرمایه داری بزرگ بین المللی مسلط بودند، کاتانگا هم پس از دو سه بار جنگ و خونریزی مستقل مانده و چومبه این نوکر باوفا و غلام خانه زاد استعماربر  تخت ریاست و حکومت تکیه زد، و سالی ۶۰ میلیون دلار حق الامتیاز را نوش جان می کند!

دراین میان «لومومبا» را بگناه مقاومت در مقابل استعمار و به بهانه ی تمایل به کمونیسم بین المللی اسیرو زندانی کردند و او در زندان با شرایط ضد انسانی نگهداشته می شد به طوری که انگشتان او در زندان خورده شد، و بالاخره وی را با چندین بار ضرب و جرح شدید و دشنام و اهانت به چومبه تسلیم کردند تا این قصاب سیه دل برای تامین آسایش و رفع دغدغه ی خاطر سرمایه داری او را با دو تن از همراهانش به فجیع ترین شکل به قتل برساند[۳]

«و در انگولا مستعمره ی پرتقال که چهار میلیون و نیم جمعیت دارد فقط ۷۵۰ نفر آن هم با برنامه ی قرون وسطایی مشغول تحصیل اند و در مدت ۳۵۰ سال دوره ی استعمار فقط ۴ نفر آنگولایی توانسته اند خود را به دانشگاه برسانند و تازه اینها هم پس از فراغت از تحصیل، از مراجعت به وطن و خدمت به هموطنان خود، محروم شده اند!

پیش از آنکه «الجزایر» به چنگال فرانسه بیفتد به اعتراف ژنرال فاتح آن کشور، تقریبا تمام مردم «الجزایر» سواد خواندن و نوشتن را داشتند ولی در اثر فجایع استعمار و مبارزه ی با «آزادی فکری مردم» در سال ۱۸۸۷ میلادی طبق آمار رسمی دولتی ازپانصد هزار بچه الجزایری که در سن تحصیلی بوده اند فقط ۹۶۳ نفر مشغول تحصیل بوده و آن هم در مدارس مخصوص فرانسویان.[۴]

این نمونه بخوبی نشان می دهد که استعمار چگونه از«آزادی فکری» مردم در راه باسواد شدن و اطلاع یافتن از حقایق امور هراس دارد و تا چه اندازه در استعمار فکری مردم، تلاش و کوشش می نماید.

دولت پرتغال کمترین فرصتی به جوانان مسلمان موزامبیک نمی دهد که به تحصیل علم بپردازند، حتی اگر مردم مسلمان موزامبیک بتوانند فرزندان خردسال خودرا به کشورهای همجوار بفرستند و آنها درانجا دوره ابتدایی مدارس را طی کنند در دوره ی دبیرستانی که توسط پرتغالی ها اداره می شود اجازه شرکت به انها داده نمی شود.استعمار پرتغال برای مبارزه ی اساسی تر با اسلام، طی قانونی تعلیم زبان عربی و حتی آموختن قران را ممنوع ساخته است!!و اگر کسی به آموزش عربی یا قران بپردازد تحت تعقیب قانونی قرار می گیرد، و حتی عده ای از مبلغین به بهانه ی تعلیم قران و زبان عربی از این سرزمین تبعید شده اند!

پرتغالی ها برای اینکه مسلمانان جهان از وضع برادران خود در موزامبیک آگاه نشوند به مسلمانان موزامبیک اجازه ی مسافرت بخارج بخصوص بعنوان زیارت حج نمی دهد و اگر کسی بتواند خود را بخارج برساند باید دیگر در فکر مراجعت نباشد!

در اینجا باید توجه کنیم که یکی از نتایج مهم سواد آموزی و دانش طلبی که اسلام آن را فریضه و وظیفه هر مسلمانی قلمداد کرده است این است که مسلمانان هنگامی که به علم ودانش مجهز شدند از حقایق امور و جریانات اوضاع دولت ها و حکومت ها وخط فکری آنها کاملا آگاه می شوندو به نقشه ها و ترفندهای استعمار گران پی می برند و هرگز فرصتی برا ی اظهار وجود به آنها نمی دهند.

درقران کریم در حدود ۸۰ مرتبه از علم و دانش تجلیل و تمجید بعمل آمده است و حضرت رسول اکرم(ص) پس از این که با بیان:طلب العلم فریضه علی کل مسلم» فراگرفتن علم و دانش را بر همه ی افراد لازم کرده است آن را با تعبیر «اطلبوالعلم من المهد الی اللحد» زگهواره تا گور واجب گردانیده و به  سن و سال مشخصی محدود نکرده است چنانکه با تعبیر«اطلبوا العلم و لو بالصین» گذشتن از دیوارهای چین را که در آنروز شاید نسبت به عربستان دور ترین نقاط آباد جهان تصور می شد لازم نموده است تا مسلمانان در هر عصر و زمان و در هر نقطه که باشند و درهر شرایطی که زندگی کنند به علم و آگاهی و رشد فکری مجهز باشند و بتوانند سدی مقاوم و نفوذ ناپذیر در برابر استعمار بوجود بیاورند تا این دشمن بشریت راهی برای رخنه و نفوذ پیدا نکند. اگر روزی مسلمانان در نتیجه عوامل و اسبابی از این دستور تخلف کرده گرایشی به جهل و بی خبری و بی تفاوتی پیدا کرده باشند باز هم راهی برای مبارزه با این دشمن کینه توز و خانمان سوز جز بازگشت به علم و آگاهی وجود ندارد.

من نگویم غیر از علم با توسخن                        علم که آید خودش گوید چه کن

ادامه دارد

 

[۱] .کنگو، (زئیر) کشوری است در آفریقای مرکزی و از شمال به سودان و ازمغرب به اقیانوس اطلس محدود است،وسعت آن ۰۰۰/۳۶۵/۲ کیلومتر مربع و جمعیت آن ۰۰۰/۶۶۰/۱۲ می باشد و سکنه آن سیاه پوست اند.

[۲] .بلرژیک در اروپا بین هلند، آلمان ، لوکزامبور گ و فرانسه قرار دارد و جمعیت آن ۰۰۰/۶۸۹/۸نفر می باشد.

[۳] .از کتاب الجزایر.

[۴] .برا ی اطلاعات بیشتر در این زمینه مراجعه شود به کتابهای: میراث خوار استعمار،کارنامه سیاه استعمار و مسائل کشورهای آسیایی و افریقایی.

18دسامبر/16

امام خمینی ثابت و استوار از آغاز تا کنون

خدمت

«من از ان آخوندها نیستم که در اینجا بنشینم و تسبیح دست بگیرم! من پاپ نیستم که فقط روزهای یکشنبه مراسمی انجام دهم و بقیه اوقات برای خودم سلطانی باشم و به امور دیگر کاری نداشته باشم!!»

(۲۱/۱/۴۳)

**     **

«من از آن آدمها نیستم که  اگر یک حکمی کردم ، بنشینم و چرت بزنم! من دنبالش راه می­افتم .اگر خدای نخواسته یک وقتی دیدم که مصلحت اسلام اقتضا می­کند که حرفی بزنم، می زنم و دنبالش راه می­افتم و بحمد الله تعالی از هیچ چیز نمی­ترسم .والله تا حالا نترسیده ام.»

(۲ذیحجه ۱۳۸۳ ه.ق)

**     **

«من وظیفه می­دانم که تذکر بدهم و تا آن اندازه که صدای من به شما می­رسد فریاد کنم و تا اندازه ای که قلم من یاری می دهد بنویسم و منتشر کنم. اگر آقایان هم صلاح دانستند و امت اسلامی را امت خودشان دانستند ، آنها هم انجام بدهند.»

(۲۸ربیع الاول ۱۳۹۱ه.ق)

**     **

«انشاء الله تعالی عمرم را در راه خدای تعالی که خدمت به شما است، به آخر می رسانم…. اکنون در این جا به خدمت ادامه می دهم.در نهضت اسلامی ،خدمت به  مردم مسلمان، مکان یا رنج در مکان مطرح نیست، آنچه مطرح است ملت است، صدای وجدان است … آنچه مرا در این مکان رنج و درد آور دلخوش می­کند ، خدمت به شما است.»

(۹ذی القعده۱۳۹۸ ه.ق)

**     **

«ملت، ما را خدمتگزار به اسلام و کشور می­داند، و ما مسائلی را طرح می­کنیم که سالها است در نهاد ملت است و بدین جهت است که ما بیان کننده خواسته های ملت هستیم .»

(۲۳/۶/۵۷)

**     **

«دوستان عزیزم : خود را برای خدمت به اسلام و ملت محروم ، مهیا کنید، کمر به خدمت بندگان خدا که خدمت به خدا است ببندید. من با توفیق خداوند تعالی پس از چند روزی در خدمت شما خواهم بود و در پشت سر شما به سربازی خود، ادامه خواهم داد .»

(۳۰/۱۰/۵۷)

**     **

«من از بیرون آمده ام که خدمت به شما بکنم.من خادم شما هستم . من خادم ملت شما هستم. من آمده­ام که بزرگواری  شما را حفظ کنم.من آمده ام که دشمنهای شما را زمین بزنم، من آمده ام که ملت را یک ملت مستقل کنم.»

(۱۶/۱۱/۵۷)

**     **

«اینجانب عمر نالایق خود را برای خدمت به اسلام و ملت شریف، در طبق اخلاص تقدیم می کنم.»

(۲۱/۱۲/۵۸)

**     **

«به من اگر خدمتگزار بگویند بهتر از این است که رهبر بگویند.»

(۲۹/۴/۵۹)

**     **

 

18دسامبر/16

انتخابات از نظر اسلام و قانون اساسی قسمت دهم

حجه الاسلام یحیی سلطانی

وکالت مجلس  از دیدگاه فقهی

وکالت مجلس، همانند بسیاری از کارهای دیگر یک نوع قرار دادی است که بین نماینده و مردم،یا بین او وحکومت بسته می شود و به موجب آن قرارداد، نماینده موظف می گردد که ساعتهای تعیین شده ای در مجلس حاضر شودو به انجام وظائف محوله اقدام نماید.

هرنوع قراردادی چه از نظر شرع و چه از نظر عرف و عقلا متصف به صحت وفساد می گردد، یعنی قرارداد ممکن است فاسد انجام بگیرد چنانکه ممکن است صحیح منعقد شود. از باب نمونه: خرید و فروش (بیع) یک نوع قرار داد معاملی است که اگر شرائط آن موجود نباشد فاسد و باطل است، مثلا اگر فروشنده و خریدار، یایکی از آنها نابالغ باشند یا جنسی که فروخته می شود(مانند مسکرات) حرام شرعی باشد معامله باطل است. بنابراین ، وکالت نیز ممکن است صحیح باشد و ممکن است باطل و فاسد باشد.اگر نماینده ی مجلس با وکالت باطله انتخاب شود علاوه ی براینکه ضامن حقوق دریافتی خود می باشد و کرسی مجلس برای او غصب است قوانینی هم که بوسیله ی رای موثر او تصویب می گردد کارش مشکل می شود، زیرا رای یک نماینده غیر قانونی بارای یکی از تماشا چیان یکسان خواهد بود و همانطور که رای یک تماشاچی نمی تواند درتصویب قانون موثر باشد رای نماینده غیرقانونی هم نمی تواند قانون را به تصویب برساند.

برای توضیح این مطلب لازم است، بطور مشروح مسئله نمایندگی را مورد بحث و بررسی قرار دهیم تا روشن گردد شرائط صحت آن چیست و چه چیزهایی موجب بطلان آن می گردد.

انطباق وکالت مجلس با عناوین فقهیه:

وکالت مجلس از نگاه فقهی در مقام ثبوت و تصور بدوی، ممکن است با یکی از عناوین ذیل منطبق باشد:

۱- وکالت اصطلاحی،که در فقه اسلامی باب مخصوصی دارد و مورد بحث واقع شده است.

۲- کارمندی برای دولت (تحت عنوان اجاره)

۳- یک نوع زعامت که از ولایت فقیه منشعب می گردد.

۴- یک نوع قرار داد مخصوص عقلایی که تحت هیچ یک از عناوین معهوده فقهی نمی باشد.

بنابراحتمال اول، نمایندگی همان وکالت اصطلاحی فقهی است، به این صورت که یک نفر ازطرف رای دهندگان و مردم وکیل می گردد تا از طرف آنها در مجلس شورای اسلامی با مشورت نمایندگان دیگر در چهارچوب قانون اساسی برای اداره ی کشو.ر تصمیم بگیرند و حق الوکاله ی آنها توسط دولت به نیابت از ملت پرداخت می گردد.

وکالت اصطلاحی در فقه اسلام شرائط مخصوصی دارد که اگر نمایندگی مجلس همان وکالت باهمان شرائط باشد دربدو امر اشکالاتی بنظر می رسد که باید مورد توجه قرار بگیرد. ازاین رو لازم است در تعریف وکالت و شرائط آن دقت کنیم تا اشکالات و راه حل آنها روشن گردد.

تعریف وکالت

در رساله ی تحریر الوسیله امام امت –دام ظله- وکالت اصطلاحی با این عبارت تعریف شده است:

«هی تفویض امر الی الغیر لیعمل له حال حیاته او ارجاع تمشیه امر من الامورالیه له حالها»

وکالت ان است که شخص کاری را به غیر واگذار نماید که در حال حیات برای او انجام دهد یا به طور کلی انجا م کاری را بر عهده ی او بگذارد که درحال حیات موکل انجام بگیرد(خواه آن کار توسط شخص وکیل انجام شود یا او آن را به دیگری واگذار نماید.)

شرائط صحت وکالت

شرط اول ، ایجاب وقبول:

وکالت، مانند سایر معاملات از عقود است و صیغه ی مخصوصی دارد که باید دارای ایجاب و قبول باشد ، به این صورت که وکیل کننده بگوید«تو را وکیل نمودم که فلان کار را انجام دهی» ووکیل می گوید«قبول کردم».

در اینجا در مورد وکالت مجلس اشکال اول این است که بین رای دهندگان و نمایندگان منتخب آنها ایجاب و قبول منعقد می گردد؟ جواب اینست که بنا بر فتوای امام و بعضی دیگر از فقها، امروکالت سهل است و با هر لفظی یا هر طریقی که موکل بفهماند وکالت داده است و وکیل قبول آنرا اعلام نماید وکالت منعقد می گردد.

امام درتحریر الوسیله می فرماید:

«الا قوی و قوعها بالمعاطاه… وبالجمله یتسع الامر فیها بما لایتسع فی غیرها»

-اقوی این است که وکالت با معاطاه (بدون رد و بدل شدن الفاظ مخصوص) واقع می شود، و خلاصه در وکالت وسعتی هست که در قرار دادهای دیگر نیست.

بنابراین با رأی دادن مردم، و قبول مسئولیت از طرف نماینده، و کالت منعقد می گردد و از اینجهت که این وکالت صیغه مخصوص ایجاب و قبول را ندارد اشکالی نیست.

اشکالی که در اینجا باقی می ماند این است که با رای دادن افراد و قبول نمودن نماینده فقط بین افراد رای دهنده و نماینده آنها وکالت منعقد می شود و آن نماینده شرعا وکیل آنها محسوب میشود، پس چگونه می تواند از طرف اقلیتی که به او رای نداده اند وکالت نماید؟

به موجب این اشکال، بعضی از صاحب نظران گفته اند نمایندگی مجلس با ضوابط وکالت اصطلاحی منطبق نمی باشد، ولی درحل این اشکال می توانیم بگوییم اقلیت، قانون اساسی و قانون مربوط به انتخابات را پذیرفته و آن را امضا نموده است و قانون ، نماینده ی اکثریت را وکیل اقلیت هم می شناسد بنابراین آن اقلیت به نماینده ی منتخب اکثریت امضای ضمنی داده و او را به موجب قانون به وکالت پذیرفته است، و همین امضا و رضایت ضمنی برای صحت وکالت کافی است- اگر چه بعضی از موارد آن خالی از اشکال نمی باشد – و معمولا پس از اینکه نماینده با رای اکثریت انتخاب شد اقلیت هم عملا او را می پذیرد و همین پذیرفتن عملی نیز که بعد از انتخاب صورت می گیرد اگر با رضایت باشد برای صحت وکالت کافی است.

شرط دوم، بلوغ و عقل در طرفین:

شرط دیگر در صحت وکالت این است که وکیل و موکل بالغ و عاقل باشند و این شرط درقانون پیش بینی شده است.

در اینجا اشکال وکالت  مجلس این است که وکیل با انتخاب رای دهندگان از طرف واجدین شرایط وکیل است، چگونه می تواند از طرف قاصرین( نابالغان و دیوانگان) و غائبین وکالت داشته باشد در صورتی که آنها نه وکالت داده اند و نه می توانند وکالت بدهند؟

حل این اشکال این است که امور قاصرین مربوط به اولیای آنها یا مربوط به ولی امر است و چون ولی امر به موجب امضای قانون وکالت نمایندگان را قبول نموده است کار های مربوط به او نیز در این رابطه قهرا به نمایندگان واگذار میشود.

شرط سوم،مُنَجّز بودن عقد:

سومین شرط در صحت وکالت این است که عقد منجّز و قطعی باشد و مشروط به شرطی نشده باشد.

مرحوم شهید در شرح لمعه می فرماید :

«ویشترط فیها التنجیز، فلو عُلقت علی شرط متوقع… لم تصح».

-در وکالت تنجیز شرط است، بنابراین اگر وکالت مشروط به شرطی شده باشد که آن شرط در آینده محقق می شود وکالت صحیح نمی باشد، مثلا اگر موکل بگوید:«تو را وکیل نمودم اگر فلان مسافر بیاید.» ، این وکالت چون مشروط است صحیح نمی باشد.

به موجب این شرط در وکالت مجلس این اشکال پیش می آید که از نظر قانون اگر نماینده، اکثریت آرا را بدست نیاورد انتخاب نمی شود و آرای اقلیت در حقیقت لغو است.

بنابراین موثر بودن آرای افراد- که به منزله ی ایجاب وکالت میباشد- مشروط به احراز اکثریت است، و همین طور قبول نماینده نیز مشروط به همین شرط است، ( و در حقیقت زبان حال هر رای دهنده این است که این رای را به صندوق می ریزم و به این شخص وکالت می دهم مشروط به اینکه اکثریت را به دست بیاورد، وزبان حال کاندیدا هم این است که این وکالت را می پذیرم به همین شرط) و در این صورت وکالت باطل می باشد چون ایجاب و قبول به طور مشروط انجام گرفته است.

درجواب این اشکال می توانیم بگوییم اگر چه موثر بودن آرا مشروط به احراز اکثریت و رأی دادن به منزله ایجاب مشروط است و باطل می باشد ولی بعد از این که اکثریت به بار آمد و نماینده انتخاب شد هر رای دهنده ای به انتخاب او راضی است و اگر این رضایت با اقدام وکیل (که مشابه استیجاب و ایجاب است ) مصحح وکالت نباشد حداقل موجب اذن درعمل برا ی وکیل میباشد.

همچنین می توانیم بگوییم هر رای دهنده به طور قطعی و منجز، بدون در نظر گرفتن شرط مذکور رای میدهد، نهایت امر چون قانون انتخابات احراز اکثریت را شرط میداند اگر اکثریت به بار نیامد امکان انجام مورد وکالت برای وکیل نمی باشد و به موجب فقدان امکان انجام کار، وکالت او باطل می باشد، ولی اگر این اکثریت درست شود صحت وکالت ازطرف رای دهندگان بلامانع است و بالاخره تصویر ایجاب منجز ممکن است.

شرط چهارم، مشروع بودن عمل و امکان انجام آن برای موکل :

شرط دیگر این است که موردوکالت یعنی کاری که وکیل برای آن انتخاب می شود شرعا جایز و مشروع باشد، و موکل نیز برای انجام ان ممنوعیت شرعی نداشته باشد،امام –دام ظله- درتحریر الوسیله می فرمایند:

«یشترط فیما وکل فیه ان یکون سائغا فی نفسه وان یکون للموکل سلطنه شرعا علی ایقاعه فلا توکیل فی المعاصی»

مثلا اگر شخصی را برای خرید و فروش مسکرات وکیل نمایند این وکالت باطل است زیرا معامله مسکرات شرعا حرام است .

دراینجا نیز برای وکالت مجلس این اشکال پیش می آید که بسیاری از کارها که در مجلس انجام می گیرد مانند وضع مالیاتها و امثال آن، کارهایی است که مربوط به ولی امر است و موکلین (وکیل کنندگان ) که برای انجام آنها سلطنت شرعی ندارند چگونه می توانند دیگری را برای انجام آن وکیل نمایند؟

جواب این اشکال واضح است ، زیرا ولی امربه موجب امضا قانون اساسی و سایر قوانین مربوطه به طور ضمنی اذن تصرف در این گونه امور را به نمایندگان داده است و آنها در مورد اینگونه امور،وکیل ولی امرمحسوب می شوند.

شرط پنجم،مورد وکالت باید قابل واگذار نمودن به دیگران بوده باشد:

درتحریر الوسیله آمده است:

«یشترط فی الموکل فیه ان یکون قابلا للتفویض الی الغیربان لم یعتبر فیه المباشره»

یعنی مورد وکالت باید قابل تفویض به غیر باشد و درانجام آن مباشرت افراد شرط نشده باشد،مثلا اگر مسلمانی دیگری را وکیل نماید که در حال حیات او برای او روزه بگیرد. این وکالت باطل است، زیرا روزه را خود انسان باید بگیرد و درحال حیات، مکلف نمی تواند روزه ی خود را به دیگری واگذارنماید.

از لحاظ این شرط برای وکالت مجلس اشکالی نیست زیرا در کارهای مربوطه به مجلس مباشرت مردم شرط نیست بلکه مباشرت همه ی آنها غیرممکن است.

شرط ششم،معین بودن موردوکالت:

امام، در تحریر الوسیله می فرمایند: «یشترط فی الموکل فیه التعیین بان لایکون مجهولا او مبهما»

-شرط است که مورد وکالت معین باشد، یعنی مجهول یا مبهم نباشد ، یعنی باید وکیل بداند برای چه کاری وکیل می شود،و موکل هم بداند برای چه کاری وکیل معین می نماید.

در اینجا این اشکال متوجه  می شود که بسیاری از رای دهندگان نمی دانند کار مجلس چیست و برای چه کاری نماینده انتخاب می شود، و شاید بعضی از کاندیداها هم با همه ی خصوصیات کارهای مجلس آشنا نباشند،بنابراین چگونه وکالت نماینده از طرف اینگونه افراد رای دهنده تصحیح می گردد؟

جواب این است که طبق فتوای بعضی از فقها، و ازجمله امام- دام ظله- اگر مورد وکالت عام یامطلق باشد مانعی ندارد .در تحریر بعد از عبارت فوق میفرماید:

«نعم لاباس بالتعمیم والاطلاق»وبعد از این عبارت، در مقام بیان یکی از صور تعمیم و ذکر مثال می فرمایند:«کما اذا و کله فی جمیع التصرفات الممکنه فی جمیع مایملکه او فی ایقاع جمیع ماکان له فیما یتعلق به بجیمع انواعه»

خلاصه فرمایش ایشان این است که اگر شخصی دیگری را در جمیع کارهایی که مربوط به او می شود به طور عموم وکیل نماید این وکالت صحیح است، و قبل از این مطلب می فرماید: «اگر وکالت از جهت متعلق ، خاص باشد و از جهت تصرف ، عام باشد آن هم صحیح است.مثلا اگر وکیل کننده بگوید تو را در جمیع تصرفات مربوط به خانه ام وکیل می کنم این وکالت نیز صحیح است.» بنابراین رای دهنده بارای دادن خود نماینده را به طور عموم در همه ی کارها یی که در مجلس انجام میشود وکیل می نماید و از این طریق وکالت تصحیح می شود اگر چه این نوع تعمیم خالی از اشکال نمی باشد.

وکالت مجلس بعنوان کارمندی

عنوان دیگری که می تواند وکالت مجلس منطبق بر آن باشد عنوان اجازه است، یعنی رئیس حکومت اسلامی نمایندگان مجلس را به عنوان کارمند استخدام می کند و کار آنها شورو تبادل نظر و قانون گذاری و تصمیم گیری در چهارچوب مقررات شرع و قانون اساسی می باشد. در این صورت می توان گفت رای مردم در حقیقت شهادت بر شایستگی کاندیداها محسوب می شود،و می توان گفت مقام حکومت گزینش آنها را از طریق انتخابات به مردم واگذار کرده است اما قرار داد کار بین آنها و مقام حکومت تحت عنوان اجاره و لو به نحو معاطاه بسته می شود.

نمایندگی تحت عنوان زعامت

عنوان سوم که ممکن است نمایندگی مجلس را تحت آن در آوریم این است که نمایندگی یک نوع زعامت شرعی است که از ولایت کلیه منشعب می شود و مقام ولایت امر که همه ی کارها شرعا به اومربوط می گردد از باب تقسیم کار که لازمه ی انجام کارهای متراکم است این زعامت را به عنوان یک وظیفه به نمایندگان محول نموده است، نهایت امر انتخاب آنها را برای تصدی این وظیفه تحت شرائط خاصی برعهده ی مردم گذارده است.

نمایندگی یک قرار داد مخصوص اجتماعی

عنوان چهارم این است که بگوییم نمایندگی مجلس یک قرار داد مخصوص اجتماعی است و تحت هیچ یک از عناوین معهوده فقهی نمی باشد، و چون یک قرارداد معقول عقلایی است ادله تنفیذ عقود، آن را شامل می شود و از نظر شرعی یک قرارداد صحیح و نافذ میباشد.

عامل بطلان وکالت

پس از توضیح و روشن شدن وکالت مجلس از دیدگاه فقهی به خوبی بدست می آید که یکی از چیزهایی که موجب بطلان وکالت است( با شرائطی که خواهیم گفت) آرای تقلبی و تقلب در شمارش آرا است.

نقش آراء تقلبی

اگر آرای تقلبی و غیر قانونی تکمیل کننده ی نصاب اکثریت باشد ، به طوری که اگر آنها را از مجموع آرا جدا کنیم اکثریت به بار نمی آید موجب بطلان وکالت می گردد چه این که وکالت مجلس را همان وکالت اصطلاحی بدانیم یا آن را با یکی ازعناوین دیگر منطبق نماییم،زیرا اگر وکالت مجلس همان وکالت اصطلاحی فقهی باشد دو اشکال پیش می آید .

اشکال اول این است که اگر اکثریت ازراه غیر قانونی باشد وکالت نماینده از طرف اقلیت تصحیح نمی شوند،زیرا اقلیت به موجب امضای قانون ، وکالت نماینده ی اکثریت را امضا نموده است و اگر اکثریت قانونی نباشد امضای اقلیت احراز نمی شود ونیز نماینده ای اکثریت قانونی ندارد در کارهایی که مربوط به ولی امر است ماذون نمی باشد، زیرا ولی امر به موجب قانون اذن داده است و اذن او شامل نماینده ی غیرقانونی نمی شود.

اشکال دوم این است که چون قانون، اکثریت مشروع را شرط می داند نماینده ای که با اکثریت نامشروع انتخاب شده است نماینده ی قانونی نیست و قانونا حق مداخله در کارهای مجلس را ندارد،وچون قانون جمهوری اسلامی یک قانون شرعی است و رعایت آن شرعا لازم است این نماینده، تسلط شرعی بر انجام کارهای مجلس را ندارد و شرعا از انجام آن ممنوع است وقهرا شرط چهارم را که در وکالت ذکر کردیم واجد نخواهد بود، و وکالت او از طرف افرادی هم که به او رای صحیح وقانونی داده اند باطل خواهدبود، و اگر نماینده ی مجلس را کارمند مقام حکومت بدانیم در این فرض هم آرای فاسده موجب فساد اجاره است ، زیرا اولا صحت اجازه از طرف مسئول حکومت به موجب قانون است و چون انتخاب این نماینده قانونی نیست صحت اجاره نیز وجهی ندارد،و ثانیا چون کارها و تصرفات نماینده غیر قانونی در مجلس شورای اسلامی از نظر شرعی جایز نمی باشد استیجار او نیز برای این کار غیر مشروع صحیح نخواهدبود ، و اگر وکالت مجلس را یک نوع زعامت بدانیم چون( بوسیله رای تقلبی ) خلاف قانون است دلیلی برصحت آن نداریم ، زیرا اعطای زعامت از طرف ولی امر به موجب قانون است ، و به نماینده  ای که به طور غیرقانونی به مجلس آمده اعطای زعامت نمی شود، زیرا زعامت به عنوان نماینده قانونی مردم داده می شود نه به عنوان شخصی و اشخاص معین، و اگر آنرا یک نوع قرار داد و پیمان مخصوص بدانیم آن هم (بوسیله رای غیر قانونی) باطل خواهد بود، زیرا این پیمان مخصوص که طبعا بین مردم و نماینده بسته می شود مبنی بر قانون است ، و ملت هیچگونه تعهدی در مقابل پیمان غیر قانونی ندارد ، و ادله لزوم وفا به عقدها و پیمانها اینگونه موارد را شامل نمی شود، وبه تقریب دیگر ملت اسلام قبل از اینکه برای نماینده مجلس رای بدهد به قانون اساسی رای داده است و در حقیقت با رئیس حکومت اسلامی یعنی ولی امر در اجرای قانون اساسی بیعت کرده است و این تبعیت ، او را در وفاداری به قانون اساسی ملزم می نماید، بنا براین همان ادله ی لزوم وفا به پیمان ها او را ملزم می کند که نمایندگی غیرقانونی را نپذیرد و آن را باطل اعلام نماید.

اقسام آرای تقلبی

آرای تقلبی همانطوری که اشاره کردیم اگر مکمل نصاب اکثریت باشد مبطل وکالت است و این حکم در همه ی اقسام آن جاری خواهد بود. برای توضیح بیشتر به اقسام آن اشاره می شود:

۱-رای های مکرر، اگر یک نفر چند مرتبه رای بدهد غیر از رای اول اگر قانونی بوده است بقیه رای ها تقلبی و باطل خواهدبود.

۲-برگه رای بدون رای دهنده، مثل اینکه افراد مسئولین صندوق ها یا دیگران برگه ها را با نام های جعلی به صندوق بریزند.

۳- رای های افراد بدون اینکه شناسنامه همراه داشته باشند،( در صورتی که در قانون بودن شناسنامه شرط شده باشد.)

۴- رای با شناسنامه افراد فوت شده یا افرادی که به سن قانونی انتخاب کننده نرسیده باشند.

۵- رای با تغییر نام، مثل اینکه شخص بی سوادی مثلا بگوید رای را برای حسین بنویس و نویسنده بدون اطلاع او به نام حسن بنویسد.

۶- رای باشناسنامه افراد بدون اینکه صاحب شناسنامه حاضر باشد، (در صورتی که قانون حضور رای دهنده را شرط کرده باشد) مانند اینکه بعضی ازافراد تعدادی شناسنامه را جمع کنند و از روی هرکدام یک رای به صندوق بریزند.

تقلب در شمردن آراء

افرادی که رای ها را شماره می کنند ممکن است –نعوذ بالله- درشمارش آنها تقلب کنند و اسامی بعضی از افراد را به جای دیگران بخوانند، اگر به وسیله این عمل تعداد آرا بالا برود به طوری که اگر شماره های دروغین را حذف کنیم اکثریت باقی نمی ماند آن هم موجب بطلان وکالت می گردد و اگر تعدادی ازآرای تقلبی درصندوق ریخته شده که اگر خود آن آرا را حذف کنیم اکثریت باقی می ماند آن تعداد موجب بطلان نمی گردد، ولی اگر آرا به گونه ای است که صندوق حاوی آنها قانونا باید باطل شود آن صندوق اکثریت باقی نمی ماند آن هم موجب بطلان است.

یک سفارش به رای دهندگان

رعایت کلیه ی قوانین و مقررات جمهوری اسلامی چون موافق با نظر امام عادل است واجب می باشد و تخلف از آن حرام است،بنابراین هر رای دهنده یا مسئول اداره ی امور انتخابات باید بداند با تقلب درآرا علاوه بر این که فعل حرام مرتکب شده است و درقیامت مواخذه میشود اگر شخصی را با تقلب وارد مجلس کرد آن شخص را به طور ندانسته مرتکب خلاف نموده است و مسئولیت بسیار سنگینی دارد.

یک پرسش و پاسخ

ممکن است سئوال شود اگر شخصی بداند که با ریختن رای تقلبی در صندوق شخص صالح تری به مجلس می رود و با این قصد تقلب نماید چه صورت دارد؟

جواب این است که آن هم شرعا خلاف است و هیچکس بارای غیر قانونی نمی تواند به مجلس اسلامی برود اگر چه ازرقیب خود صالح تر باشد و همانطوری که مشروحا بیان کردیم آرای تقلبی ازنظر حکم وضعی مبطل وکالت است چه اصلح را انتخاب کند چه غیراصلح را.

ادامه دارد

 

18دسامبر/16

انتقادها و پیشنهادها

به حکم آیه کریمه «والمومنون و المومنات بعضهم اولیا بعض یامرون با لمعروف و ینهون عن المنکر» و طبق اصل هشتم قانون اساسی جمهوری اسلامی که می گوید: «در جمهوری اسلامی ایران دعوت به خیر، امربه معروف و نهی از منکر وظیفه ای است همگانی و متقابل برعهده مردم نسبت به یکدیگر ، دولت نسبت به مردم و مردم نسبت به دولت.» ، ما خود را موظف می دانیم که درمقابل مشکلاتی که قوای سه گانه (مجریه، مقننه،قضائیه ) با آنها مواجه می باشد و شرائط انقلابی و مقتضیات زمان و جنگ آنها را بوجود آورده است، برای رفع آن مشکلات و بهبودی اوضاع، طرحها و برنامه هایی –طبق موازین کتاب و سنت- ارائه دهیم. در اینجااز تمام فضلا ، طلاب ، دانشمندان ، حقوقدانان و عامه مسلمانان می خواهیم، پیشنهادات، نظرات و طرحهای خود را- در راه خدمت به انقلاب و اسلام – ارائه دهند و آنان که خود را دلسوز و خیرخواه می دانندبجای انتقاد کردن و آنها که در کنار نشسته اند بجای نق زدن و برمشکلات افزودن ، راه حلهای سالم و مفید را فرا راه مسئولین امور قرار داده و در خدمت به کشور امام زمان- صلوات الله علیه وعلی آبائه- خود راسهیم نمایند.مجله پاسدار اسلام نیز  برای رساندن نظرات و پیشنهادات جالب و ارزنده به مسئولین – با اتکال بر خدای بزرگ – این قسمت از مجله را برای این کار اختصاص داده است. به امید اینکه این مختصر خدمت، با استمداد از سخنان آموزنده و سازنده امام بزرگوارمان ، کاملتر و جالب تر شده و مورد قبول آن رهبرعزیز قرار گیرد.

دستگاه قضایی کشور را فعالتر کنیم

یکی از مسائلی که باید مورد توجه بیشتر قرارگیرد ، دستگاه قضایی کشور است،تنها دستگاهی که می تواند حافظ عدالت و نگهبان اجراء صحیح قانون باشد، دستگاه قضایی است، باور می کنیم و اعتقاد داریم که مسئولین محترم قضایی دلسوز بوده و هستند و تا حد توان کوشش داشته و دارند. و تغییر و تحولی را که در این فرصت کوتاه انتظار می رفت، درنظام قضایی بوجود آورده اند ولی باید اعتراف کرد که مسئولین گرفتار وضع آشفته زمان طاغوت بوده اند و نیزپاره ای از مشکلات و نارسائی هایی که شرائط زمان آن را ایجاب می کند، برسر راه آنان بوده است که تکمیل کامل دستگاه قضایی به تاخیر افتاده است.

به اعتراف دادستان محترم کل کشور، در بعضی از مراکز، نیروی انسانی در دستگاه قضایی به اندازه نیاز نمی باشد واین امر موجب تاخیر رسیدگی ها شده و می شود و علاوه براین، مجلس شورای اسلامی و یا سایر مقامات مسئول باتراکم کاری که با آن روبرو هستند نتوانسته اند با سرعت لازم، لوایح مربوط به مسئله قضارا تدوین و در اختیار مراکز قضایی قرار دهند.و ازهمه ی اینها گذشته عواملی به شرح زیر باعث شده که مراجعین دادگستری از زمان طاغوت بیشتر باشند و نیاز قضایی کشور افزون تر شده است:

۱- در زمان طاغوت افراد متدین مراجعه به دادگاه طاغوت را حرام می دانستند و از این جهت اگر چه  حق آنها ازبین می رفت مراجعه نمی کردند ولی در این زمان مراجعه به دادگاه را جایز بلکه برای احقاق حق لازم می دانند.

۲- درزمان طاغوت بعضی از افراد از احقاق حق مایوس بودند، زیرا معتقد بودند که دادگاه اسلامی نیست و اجرای احکام، مطابق موازین اسلام صورت نمی گیرد، از این جهت مراجعه نمی کردند ولی بعد از پیروزی انقلاب این یاس به امید مبدل شده تا آنجا که بعضی از افراد، نزاعهای مربوط به سالهای گذشته را نیز که پرونده آنها مختومه شده،پیش کشیده و از دادگاه اسلامی تقاضای رسیدگی دارند.

۳- در زمان سابق با اینکه تخلفات بسیار زیاد بود، شکایت از مسئولین را بی نتیجه می دیدند و لذا مراجعه نمی کردند،ولی در زمان فعلی که باید عدل علی(ع) پیاده شود مردم نمی توانند تخلفات مسئولین را نادیده بگیرند، از این جهت شکایت از متخلفین، بیش از زمان سابق مطرح می شود.

۴- درزمان گذشته منکرات در دادگاه ها کمتر مطرح می شد ولی در این زمان پرونده های منکرات باید رسیدگی شود.

با همه ی این مشکلات و عوامل ازدیاد پرونده، دستگاه قضایی با کمبودنیرو روبرو شده و ادامه ی این وضع برای قوه قضاییه زیان بار است. ما برای تقلیل بعضی از مشکلات یاد شده طرحی داریم که امیدواریم مورد توجه مسئولین قرار گیرد.

طرح تسریع در تدوین قوانین

قانون اساسی در اصل پنجاه و هشتم، اعمال قوه مقننه را از طریق مجلس شورای اسلامی می داند و مطابق  این اصل قوانینی که باید در دادگاهها مورد استناد قرار بگیرد باید از مجلس گذشته و مراحل خود را تمام کرده باشد ، و به علت وجود این اصل دستگاه قضایی منتظر بوده که لوایح قانونی توسط مجلس تصویب گردد و در اختیار دادگاهها قرار گیرد. اگر هنوز کار تصویب لوایح تمام نشده طرح پیشنهادی ما این است که : هیئتی از اساتید و دانشمندان حوزه های علمیه و حقوقدانهای مومن کشور تشکیل دهند تاسریعتر، کتابهای قانون را بررسی کنند و موارد آن را به صورت اسلامی مطابق بافتوای معمولٌ بِه تدوین نمایند و به نظر شورای نگهبان برسانند و به عنوان یک منبع معتبر مذهبی در اختیار دادگاهها قرار دهند تا اگر قضات محترم حکمی را در قوانین تدوین شده نیافتند مطابق اصل یکصد و شصت و هفتم قانون اساسی به آن منبع معتبر که از طریق صاحب نظران در اختیار آنها قرار گرفته  مراجعه نمایند.با این کار می توانیم کمبود لوایح را جبران کنیم بدون اینکه مخالفتی با قانون اساسی صورت گرفته باشد.

طرح تقلیل پرونده ها و کم نمودن نیاز قضایی

برای کم نمودن مراجعات و کاستن نیاز قضایی باید از نیروی مردمی استفاده کنیم، همانطوری که برای پیشبرد جنگ و مسائل عمرانی از خود یاری وبسیج مردمی کمک می گیریم چراکه اگر کمک های بی­دریغ مردم نباشد نمی توانیم کشور را از بحران فعلی نجات بدهیم. در این رابطه تشکیل دو نهاد با کمک نیروهای مردمی می تواند نیاز قضایی کشوررا به صورت قابل توجهی کاهش دهد.

نهاد اول- گروه صلح.

ما می توانیم در همه شهرستانها و بخشها و روستاها از طرف وزارت دادگستری از عدول مومنین، گروهی به عنوان گروه صلح تشکیل دهیم که این گروه با یک ضابطه ی خاص اسلامی از افراد مومن و صالح تشکیل گردد و آیین نامه­­ ی مخصوصی هم به آنها داده شود تا کار آنها اصلاح بین مردم باشد، بدون این که هزینه ای برای آن درنظرگرفته شود، و در شهرهای بزرگ می توانیم در مراکز مختلف مانند مساجد و تکایا  از مومنین عادل محل استفاده کنیم و زیر نظر ائمه جماعت مساجد یا مسئولین تکایا مراکز متعددی برای این کار بوجود بیاوریم.این کار باعث می شود که بسیاری از نزاع ها به صورت خیرخواهانه وبه اصطلاح کدخدا منشی با صلح و سازش تمام شود و پرونده به دادگاه ارجاع نگردد و برا ی اجراشدن بهتر و سریعتر این کار می توان یکی از اعضای آن گروه به عنوان نماینده ی داد سرا معرفی شود تا بتواند طرفین را به مراجعه به گروه صلح هدایت نماید و در صورت عجز گروه از اصلاح بین طرفین پرونده به دادسرا ارجاع شود.

صلح از نظر اسلام

بادقت درآیات قران، وروایات اسلامی به خوبی استفاده می شود که اسلام همیشه می خواهد بین مسلمین صلح وصفا برقرار باشد و مسلمانان با داشتن روحیه ی عفو و اغماض، با محبت و مهربانی با یکدیگر  زندگی کنند. قران مجید می فرماید: مومنان برادریکدیگرند بکوشید بین برادران را اصلاح کنید.(سوره حجرات)

اصلاح بین مسلمانان یکی از دستورات اخلاقی بزرگ اسلام و از عبادات بسیار پرثواب است، تجربه نشان داده است که اگر بین متنازعین به طورکدخدا منشی اصلاح شود از نظر روانی اثرش خیلی بهتر است تا مسئله در دادگاه مطرح گردد و روی آن حکم صادر شود. زیرا در مورد حل مساله از نظردادگاه گاهی دشمنی میان طرفین تا نسلهای بعد هم باقی می ماند. از این جهت در اسلام بسیار سفارش شده است که مسلمانان میان برادران دینی خود اصلاح نمایند، حتی در روایات آمده که اگر برای ایجاد صلح بین افراد، شخص مصلح، دروغی هم در جهت آن اصلاح بگوید آن دروغ حرام نیست بلکه پسندیده است.

ازرسول خدا(ص) نقل شده که در ضمن یکی ازسفارشهای خود به علی(ع) فرمودنددر سه مورد دروغ خوب است، یکی از آنها اصلاح بین مردم است (وسائل ج۸ ص۵۷۸)

از امام صادق(ع) نقل شده که رسول خدا(ص) فرمود: بعداز انجام واجبات، هیچ مردی عملی را انجام نداده که بهتر از اصلاح بین مردم باشد.«ما عمل امرو عملا بعد اقامه الفرائض خیرا من اصلاح بین الناس»(سفینه البحار-ماده صلح) و نیز از رسول خدا نقل شده که فرمود: اصلاح بین مردم از هر نماز و روزه ای بهتر است (باتوجه به حدیث قبل ممکن است منظور نماز و روزه مستحبی باشد.)

و ازامام صادق نقل شده که فرمود: اصلاح بین دونفرنزد من محبوب تر است ازاین که دو دینار به عنوان صدقه بدهم:» عن ابی عبدالله قال: لان اصلح بین اثنین احب الی من ان اتصدق بدینارین» (سفینه البحار –صلح-)

از بعضی از روایات استفاده می شود که ائمه معصومین –علیهم السلام- به اصحاب خود سفارش می کردند که بین مسلمانان اصلاح نماییدو گاهی پولهایی هم در اختیار آنها می گذاردند تا اگر نزاع برسر مسائل مادی باشدو بدون پول اصلاح نشود،از همان پولها بدهند تا اصلاح گردد.

مردی به نام ابوحنیفه می گوید:من با یکی از بستگانم برسر میراثی مشاجره داشتیم، در آن حال مفضل بن عمر (که یکی از یاران حضرت صادق(ع) بود) عبور می کرد، ساعتی توقف کردو مشاجره ما را گوش داد ، سپس ما را به منزل خود دعوت نمود.مادو نفر طبق دعوت به منزل او رفتیم و اوبین ما را با چهارصد درهم اصلاح داد و این مبلغ را شخصا به ما پرداخت نمود. پس ازاینکه ما مطمئن شدیم کار اصلاح شده و به یکدیگر اطمینان دادیم که دیگر مشاجره نخواهد بود مفضل گفت:

بدانید آن پولی را که دادم از مال شخصی من نیست، حضرت صادق (ع) به من امر فرموده که هر وقت شیعیان نزاعی داشته باشند، برای رفع نزاع از مال ایشان فدیه دهم. و این پول از مال ایشان بود.(سفینه البحار-ماده صلح-)

با توجه به اینکه می بینیم اسلام به مسئله اصلاح بین مردم عنایت خاصی داشته و امام معصوم افرادی را به عنوان مصلح تعیین می فرموده و هزینه آن را هم برعهده می گرفته است ، تشکیل گروه صلح یک امر لازم بنظرمی رسد ، مخصوصا که اصل یکصد و پنجاه و ششم قانون اساسی یکی از وظایف قوه قضاییه را رفع خصومات دانسته  ویکی از بهترین راه برای رفع خصومات، اصلاح بین مردم است.

نهاد دوم : دفتر نظارت و بازرسی :یکی از مسائلی که در اجتماع امروز مطرح می باشد این است که به شکایت هایی که از دست مسئولین متخلف می شود دیرتر رسیدگی می شود، و علت این امر این است  که اینگونه شکایات، مراحلی راباید طی کند تا به دیوان عدالت اداری برسد و یا بازرسی کل کشور روی آن تصمیمی بگیرد.نرسیدن و یا  دیر رسیدن به اینگونه شکایات علاوه براین که متخلف را در تخلف جری می کند، مردم را از استقرار عدالت مایوس می سازد و علاوه بر همه ی اینها پرونده ها در چند مرکز متراکم می شود و امکان سرعت بخشیدن به رسیدگی را از مسئولین مربوطه سلب می نماید .برای جلوگیری از این کار، خوب است در هر شهری وشهرستانی به تناسب جمعیت، دفتری به عنوان دفتر نظارت و بازرسی تشکیل گردد و کار این دفتر نظارت بر امور مسئولین و رسیدگی به تخلفات باشد.

دفترنظارت، علاوه بر اینکه خیلی سریع می تواند به تخلفات رسیدگی کند و پرونده ها را تکمیل نماید و به مراجع ذی صلاح برساند. وجود آن یک حالت پیشگیری دارد که جلوی بسیاری از تخلفات به طور طبیعی گرفته می شود و مردم به گسترش عدل اسلامی امیدواتر می گردند.

طبق مفاد اصل یکصد و هفتاد وسوم و یکصد و هفتاد و چهارم قانون اساسی ،حق نظارت برحسن جریان امور و اجرای صحیح قوانین و رسیدگی به شکایات مردم نسبت به مامورین یا واحدهای دولتی با قوه ی قضاییه است و به منظور انجام این امور، سازمان بازرسی کل کشور و دیوان عدالت اداری تشکیل شده است. بنابراین، تشکیل دفتر بازرسی و نظارت، طبق اصول یاد شده به سازمان بازرسی کل کشور می تواند با کمک گرفتن از امام جمعه ها که به عنوان نماینده ازطرف امام منصوب شد ه اند به این امر حیاتی اقدام نماید و در هر شهری و شهرستانی دفتری مرکب از اعضای مومن و کاردان تشکیل دهد تا با نظارت امام جمعه یا یک روحانی متعهد و آگاه برا جرای امور نظارت داشته باشد.

فرمان علی (ع) در مسئله نظارت و بازرسی

سیستم حکومت اسلام در زمان علی(ع) به صورت اداره امور با نظارت والیان بوده است،به این گونه که از طرف امام(ع)در هر شهری یک نفربه نام والی نصب می شد و او هماهنگ کننده ادارات و مسئول اقامه ی جمعه و جماعات بوده است و مسئولین دیگرزیر نظراو و با اعتماد او انتخاب می شدند و شخص والی هم موظف بوده که به اعمال آنها نظارت داشته باشد. علی (ع) در آن عهدنامه ی معروف خود، به مالک اشتر دستور می دهد که مسئولین ولایت مصر را تو انتخاب کن، و به او گوشزد میکند که مسئولین باید مورد اعتماد تو باشند، ودر همان عهد نامه دستور تشکیل هیئت بازرسی می دهد می فرماید:

اعمال کارمندان خود را زیر نظرداشته باش و بازرسانی ازاهل راستی و درستی و اهل وفا برآنان قرار بده،زیرا نظارت و بازرسی، مخصوصا بازرسی سری ، آنها را وادار می کند که امانت را رعایت نمایند و با ملت بارفق و مدارا رفتار کنند، و هرگاه یکی از یاران تو درکار خود خیانت کرد و بوسیله ی بازرسان، خیانت او ثابت شد او را به کیفراعمال خود برسان و او را نشان خیانت بزن (یعنی او را در بین مردم رسوا نما تادیگران عبرت بگیرند) متن کلام امام این است:

«ثم تفقد اعمالهم، و ابعث العیون من اهل الصدق و الوفا علیهم، فان تعاهدک فی السر لامورهم حدود لهم علی استعمال الامانه، و الرفق بالرعیه و تحفظ من الاعوان فان احد منهم بسط یده الی خیانه  اجتمعت بها علیه عندک اخبار عیونک اکتفیت بذلک شاهدا، فبسطت علیه العقوبه فی بدنه، و اخذته بما اصاب من عمله، ثم نصبته بمقام المذله و وسمته بالخیانه و قلدته عارا لتهمه»

در نظام جمهوری اسلامی کسی که می تواند در نقش والی و نماینده ی مستقیم امام به کمک بازرسی کل کشورنظارت برامورداشته باشد امام جمعه است، زیرا او بوسیله اقامه جمعه و جماعات معمولا بامردم مرتبط است و دردهای آنها را می داند و می تواند با نیروی مردمی، امور ادارات را زیر نظر داشته باشد و به کارها رسیدگی کند، اگر بازرسی کل کشور با استعانت از امام جمعه ها در هرشهر و شهرستانی یک دفتر فعال داشته باشد می تواند تخلفات احتمالی را مهارکند و درنتیجه، تعدادی از پرونده های دادگستری کاسته می شود.

امیدواریم مسئولین امور با اجرای طرح های گوناگون با کمترین هزینه بتوانند هرچه سریعتر مشکلات رابرطرف نمایند.

 

18دسامبر/16

انقلاب و رهبر از دیدگاه دیگران

رهبر حزب تحریک استقلال پاکستان:

«انقلاب اسلامی ایران تنها امید مستضعفان جهان است و تنها کشوری که می تواند توطئه های امریکا و شوروی در خاورمیانه را نابود کند ایران است و ما خواستار صدور جهانی انقلاب اسلامی ایران بوده و برای طول عمر امام خمینی و نابودی ابرقدرتها دعا می کنیم.»

**     **

ارشد چودری رهبر نهضت اعاده دموکراسی پاکستان:

«آمریکا با حکومت دیکتاتوری شاه در ایران برای کوبیدن مردم آن کشور همکاری کرد اما مردم ایران به رهبری امام خمینی مبارزه کردند و حکومت جمهوری اسلامی را تشکیل دادند… کشورهای جهان هنوز نتوانسته اند انقلاب اسلامی ایران را بفهمند.»

**     **

المجاهد المصوعی از علمای سومالی :

«انقلاب اسلامی ایران واقعا یک انقلاب نادر و نمونه ای است. انقلابی است که از میان توده های مردم جوشیده است . این انقلاب توسط ملت و بقدرت ملت به پیروزی رسید و برخلاف جنبشها و انقلاباتی که در جهان انجام شده و توسط اشخاص معینی هدایت می شود، این انقلاب فقط توسط مردم برپا شد و با کلیه طاغوتها و استعمار گران به مبارزه برخاست… امام خمینی حفظه الله نه تنها توده های مردم ایران را به حرکت در آورد که هم اکنون مردم تمام دنیا نیز تحت تاثیر امام خمینی هستند. انقلاب اسلامی در کل عالم اسلامی و در دلهای مستضعیفین تاثیرات بزرگی گذاشته است.در حقیقت این انقلاب یک بازنگری به حقیقت اسلام است و در سطح جهان ، اسلام را با محتوای جدید عرضه کرده است… و از انجا که این انقلاب مبتنی بر تعالیم اسلام است و رهبران اعتقاد به پیاده کردن احکام اسلام دارد، لذا خداوند نیز به این انقلاب کمک می کند ما امیدواریم که انقلاب اسلامی به پیروزی نهایی برسد تا دولت بزرگ اسلامی در سطح جهان تشکیل شود.»

**     **

عدنان محمد زلفوط- از روحانیون مقیم ساحل عاج:

«در واقع این انقلاب اسلامی ، تنها انقلاب مردمی است که در قرن بیستم به وقوع پیوست، زیرا تمام انقلاباتی که واقع شده و مدعی شده که توانسته مردم را به حرکت و قیام وا دارد ، در واقع توانسته مردم را همانند انقلاب اسلامی به قیام وادار کند…

این انقلاب تنها انقلابی است که می تواند مسلمانان را سربلند کند و از استعمار فکری واقتصادی و سیاسی شرق و غرب نجات دهد. این انقلاب، فقط انقلاب اسلامی نیست بلکه انقلاب جهانی است که قادر است بر اینکه تمام آرزوهای مستضفعان جهان را برآورده کند.. استکبار جهانی متوجه شد که این انقلاب یک کودتا نیست ، بلکه یک تغییر اساسی در بنیه جهان ایجاد کرده وقادراست براینکه تمام معیارهای بین المللی را  عوض بکند و و جود خود استکبار رابه خطر بیندازد،و به همین دلیل استکبار جهانی تمام کوشش و امکانات خود را صرف مبارزه با این انقلاب خواهد کرد ولی تمام مسلمانان در تمام کشورهای دنیا دیدند و فهمیدند که این انقلاب به زودی زود بر همه مستکبرین و طاغوتها پیروز خواهد گشت.

**     **

«عبدالمنعم زین سرپرست مرکز انتشارات اسلامی در سنگال:

«مردم آفریقا بسیار مایل هستند که از اخبار جمهوری اسلامی با اطلاع شوند و به انقلاب اسلامی اشتیاق بسیار دارند و به امام خمینی عشق می ورزند.»

 

18دسامبر/16

بررسی و ترجمه آزاد مبحث انفال

قسمت پنجم

آیت الله محمدی گیلانی

نوشته آیت الله العظمی منتظری

مصادیق انفال

۳- از انفال و اموال عمومی، زمین بلاصاحب است اگر چه بالاصاله و بدون آباد کننده ای، آباد و معمور باشد و چنان زمینی نیز ظاهرا از انفال و متعلق به امام می باشد که بعضی از اخبار بر آن دلالت دارد:

علی بن ابراهیم در تفسیرش با سندی موثق از اسحاق بن عمار روایت می کند که گفت:

«سالت اباعبدالله – علیه السلام- عن الانفال فقال : هی القری التی قد خربت و انجلی اهلها فهی لله و للرسول، وماکان للملوک فهو للامام و ماکان من الارض بخربه لم یوجف علیها بخیل و لارکاب و کل ارض لارب لها،و المعادن منها، ومن مات ولیس له مولی فماله من الانفال»

-ازامام صادق(ع) راجع به انفال سئوال کردم، فرمودند: انفال قریه های مخروبه ای است که ساکنان آنها از آنها کوچ کرده اند که متعلق به خداوند متعال و رسول الله –صلی الله علیه و آله- است، و همه مختصات پادشاهان از انفال بوده و به امام تعلق دارد، و زمینهای خرابه ای که بدون لشکر کشی بدست آمده است، و هر زمینی که برای آن مالک و صاحب نیست و معادن از جمله انفال است، و کسی که مرده است و وارثی (یا مولای معتقی) ندارد، مال او از انفال است.

خبر مذکور، طبق نسخه ی کتاب وسائل الشیعه نقل گردیده است ، اما درخود تفسیر مزبور که چاپ شده بجای زمینهای خرابه که بدون لشکرکشی بدست آمده، زمینهای جزیه ذکر شده است و به نظر می رسد که این تعبیر صحیح تر است.

علی ای حال بیان  و تعبیر امام (ع) «کل ارض لارب لها» شامل موات و معمور بی صاحب هر دو می شود.

و عیاشی در تفسیر خود از ابی بصیر نقل می کند که امام باقر(ع) فرمودند:

«لنا الانفال ، قلت : و ما الانفال ؟ قال: منها المعادن ، و الاجام، وکل ارض لارب لها و کل ارض بادا هلها فهو لنا»

  • انفال بما تعلق دارد، عرض کردم: انفال چیست؟ فرمودند : از جمله ی انفال ، معدنها و پیشه ها است، هرزمین لاصاحب و هر زمینی که اهل آن نابود شده اند، که بما تعلق دارد.

ومحدث نوری در مستدرک از کتاب عاصم بن حمید حناط از ابی بصیر نقل کرده است که گفت : به امام باقر(ع) عرض کردم:

« ماالانفال ؟ قال: المعادن منها و الاجام و کل ارض  لارب لها ، ولنا مالم یوجف علیه بخیل و لا رکاب و کانت فدک من ذلک»

  • انفال چیست؟ فرمودند: معدنها از جمله ی انفال است ، بیشه ها ، و هر زمین بلامالک از انفال است، وبما تعلق دارد هر زمینی که بدون لشکر کشی بچنگ آمده است، که زمین فدک از این قبیل بوده است.

ومؤید اخبار مذکوره است، آن طایفه ای از اخبار که دلالت می کنند که همه زمین متعلق به امام –علیه السلام- است.

ممکن است در مقام اعتراض گفته شود: اگرچه طلاق اخبار مذکور دلالت میکند که زمین بلاصاحب- چه موات و چه معموره- از انفال است ولی طبق قاعده ی حمل مطلق برمقید،اطلاق مزبور را حمل برمقید به موات که در مرسله حماد است(کل ارض میته لارب لها) می کنیم و نتیجه چنین می شود که هر زمین موات بلا صاحب و مالک ازانفال است.

درپاسخ اعتراض گفته می شود: توصیف ارض به موات در مرسله ی حماد، ظاهرا از قبیل ورود وصف،مورد غالب است، زیرا غالبا زمینی که بدون صاحب است موات می باشد و وصف در چنین مواردی ملغا و بلااثر است و نمی توان مطلق را برمقید چنانی حمل نمود.نظیر آیه مبارکه :«وربائبکم اللاتی فی حجورکم» یعنی حرام است بر شما ازدواج با ربیبه هایتان که در حجر و دامن  تربیت شما هستند وروشن است ربیبه ای که در حجر تربیت شوهر هم نباشد حرام است و قید «فی حجورکم » وارد مورد غالب است، چه آنکه غالبا ربیبه ها خصوصا صغارازآنان همراه مادرشان در حجر و دامن تربیت شوهر بعدی مادرشان واقع می شوند.

ونیزگواه بر مسئله مذکور است آنچه که قبلا بیان نمودیم که مراد ازانفال،اموالی است که به اشخاص تعلق ندارد بلکه از اموال عمومی است و زمام اختیار آن بدست حاکم برحق است و معنای تعلق انفال به امام (ع) همین است، یعنی آن حضرت- و قائم مقام وی- بعنوان امامت وولایت ، مالک انفال بوده و زمام اختیار آن بدست مبارکش می باشد نه انکه از اموال شخصی امام (ع) است و با تدبر در معنایی که برای انفال بطور کلی گفتیم، روشن خواهد شد که زمین بلاصاحب مطلقا از مصادیق ان است.

۴- از انفال و اموال عمومی، فراز کوهها و معبرها ی سیل و آجام- جمع اجمه- یعنی بیشه ها و جنگلها چنانکه ازقاموس نقل شده ویا بمعنای نیزار که از کتاب روضه و ریاض حکایت گردیده است می باشند، و دلیل بر انفال بودن این امور، اخبار بسیاری است:

درمرحله طولانی جماد در عداد انفال که متعلق به امام(ع) است می فرماید:

«وله رؤوس الجبال ، وبطون الاودیه و الآجام»

یعنی از برای امام است فرازها و بلندی های کوهها،ومعبرهای سیل ، وبیشه ها ونیزارها .

ودرمرفوعه ی احمد بن محمداست:

«وبطون الاودیه ، ورؤوس الجبال والموات کلها هی له»

  • معبرهای سیل ، و بلندیها و فراز کوهها و همه زمین های موات تمام اینها ازآن امام است.

ودرخبر داودبن فرقد از امام صادق –علیه السلام- است:

«قلت له : و ما الانفال ؟ قال: بطون الاودیه ، ورؤوس الجبال و الآجام و المعادن و…»

  • به آن حضرت عرض کردم: انفال چیست؟ فرمودند: معبرهای سیل ، وفراز کوهها، و بیشه ها، و معدنها..

ودرخبر محمد بن مسلم است:

« وبطون الاودیه ، ورؤوس الجبال »

-معبر های سیل، وفراز کوهها .

ودر دوخبر صیحیح محمد بن مسلم آمده است: «اوبطون الاودیه» معبرهای سیل، ودر خبر ابی بصیر است: «منها المعادن  والآجام» – از جمله انفال معدنها، و بیشه ها و جنگلها است .

اگر چه سند بعضی از اخبار مذکوره ضعیف است ولی  شهرت عمل بمضمون آنها جبران ضعف را می نماید و ضعف نامبرده نمی تواند موجب اشکال دراستدلال به اخبار یادشده گردد، علاوه بر این،چنانکه گذشت ملاک در انفال- که به منصب امامت تعلق دارد- آن است که ملکیت آن جنبه عمومی داشته و از اموال عمومی باشد و متعلق به افراد خاصی نباشد،و امور مذکوره درنوع چهارم از انواع ومصادیق انفال،متعلق به اشخاص نبوده طبعا از اموال عمومی و متعلق به دولت اسلامی است که زمام اختیارش بدست امام است و بوی تعلق دارد.

وقبلا روشن شد که اساس و پایه ملکیتهای شخصی برای افراد همانا صنعت و عمل آنان است و اختصاص مالی به فردی و تملیک او نسبت به مال مقروض در گرو صنع و عمل او در تحصیل وتولید آن است و بمقدار فعالیت در تحصیل مال اختصاص و ملکیت نسبت به ان برای وی اعتبار می شود، ویا تملک و اختصاص ازطریق معاملات و میراث از کسی که از راه صناعت و کارتحصیل مال نموده ممکن است حاصل گردد، وبدیهی است که فراز کوهها، ومعبرهای سیل غیر معموره،و بیشه های آباد بدون آبادکننده که مورد صنع و عمل کسی واقع نگردید، باقی بر ملکیت حکومت و دولت اسلامی است و زمام امر آنها بدست امام و اختصاص به منصب و مقام او دارد که در مصالح امامت و رهبری و منافع امت بهره برداری و مصرف نماید.

مقتضای بیان مذکور و هم چنین مقتضای اطلاق اخبار این است که نوع چهارم از انواع و مصادیق انفال عمومیت داشته و شامل فراز کوهها، و معبرهای سیل ، و بیشه های واقع در زمینهای مفتوح عَنَوه یعنی زمینهایی که با کارزار و قتال بدست آمده ، ویا دربین زمینهای احیا شده اشخاص است، می شود و توهم اختصاص نوع چهارم به انچه که واقع در زمینهای امام است ، توهمی است باطل وبی اعتبار .

ممکن است درمقام اعتراض گفته شود: بین اخبار این باب و بین اخباری که دلالت دارد بر اینکه زمینهای مفتوح عنوه ملک مسلمین میباشد. عموم من وجه است یعنی دو مورد افتراق و یک مورد اجتماع دارند که مورد اجتماع عبارتست از فراز کوهها و معبر های سیل، بیشه های واقع در مفتوح عنوه، و بدیهی است که مورد مذکور مورد تعارض دو دسته اخبار است .مُرَجِّح تقدیم اخبار این باب بر اخبار مُعارِض آن چیست؟

در پاسخ اعتراض گفته می شود: آنچه که با پیروزی و قتال به مسلمین منتقل می گردد همانا زمینهایی است که بوسیله ی کفار احیا شده و در ملکیت کفار درامده است ،و اما زمینهای موات،و کوهها، و معبرهای سیل،و بیشه های آباد بدون آباد کننده باقی بر اشتراک می باشد و طبعا متعلق به منصب امامت ورهبری است.

بلی اگر زمین معموره ای از زمینهای مفتوح عنوه و یا از زمینهای احیا شده اشخاص بصورت بیشه و نی زار درآید و یا مورد طغیان سیل شود و مالاً معبر سیل بحساب اید .ظاهراحکم زمینهای مفروض حکم زمین احیا شده ای است که موات بر آن طاری می شود و مالک آن معلوم باشد که فتوای مشهور بقاء ملکیت است در صورتی که ملکیت بغیر احیا ثابت شده باشد و گرنه دو قول در مسئله است.

و ممکن است در صورت تبدیل به بیشه و نی زار گفته شود که درخت و نی از فوائد و توابع عرفی زمین است ، نظیر گیاهانی که در آن می روید. بنابراین درختها و نی ها در ملک مالک زمین پدید آمده اند، وحدوث اینها موجب نمی شود که ملک مفروض از مکلیت مالکش خارج شود. و برفرض شک، ملکیت سابق، استصحاب میشود.

۵- از انفال و اموال عمومی « سیف» -بکسر سین- یعنی ساحل و کنار دریاها است.این نوع و مصداق انفال را محقق بزرگوار در شرائع ذکر فرموده اند ولی دلیل خاصی برای آن در دست نیست، مگر آنکه گفته شود چون غالبا ساحل دریا از قبیل موات است زیرا دریا و نهرهای بزرگ دارای جزر ومدند یعنی آبهای آنها گاهی فرو می نشیند و گاهی بفراز و بسوی بالا کشیده میشود، طبعا کناره های آنها بحال موات در می آید. علیهذا سواحل و کناره های آنها از مصادیق زمین موات است، و عبارت شرائع نیز تاب این تفسیر را دارد باین توضیح که ممکن است که ساحل دریاها به «مفاوز» یعنی بیابانها که بعنوان مثال برای موات ذکر فرموده اند،معطوف باشد.

ادامه دارد

 

18دسامبر/16

بررسی و ترجمه آزاد مبحث انفال

قسمت ششم

نوشته آیت الله العظمی منتظری

آیت الله محمدی گیلانی

مصادیق انفال

 

۶ـ از انفال و اموال عمومی قطائع پادشاهان و صفایای آنان است،  محقق علیه الرحمه در شرائع فرموده:

” هنگامی که سرزمین کفر فتح شود، آنچه که از قطائع و صفایا متعلق به سلاطین آنان بوده است به امام مسلمین تعلق می گیرد درصورتی که از مسلمان یا معاهدی غصب نگردیده باشد. و همچنان برای امام مسلمین جائز است که از غنیمت آنچه را که می خواهد از مرکوب و جامه و جاریه و غیر اینها در حد اعتدال برگزیند”.

مقصود فقهاء از قطائع پادشاهان، زمینهای اختصاصی آنان است که طبعا زمینهای مذکور بر مزایا و آبادانیهای ویژه مقام سلطنت مشتمل است. و مقصود از صفایای ملوک، اشیاء و عتیقه جاتی است گرانبها که برایشان برگزیده شده و درخانه ها و یا کاخهای سلطنتی آنان موجود است.

و دلیل برآنکه قطائع و صفایای مذکور از انفال و ملک منصب امامت است، روایات بسیاری است که صاحب کتاب وسائل ــ رحمه الله ــ درجلد ششم ازکتاب مذکور

درباب اول از ابواب انفال ذکرفرموده اند که به ترجمه بعضی ازآنها ذیلا اکتفاء میشود وشماره خبر نیز ثبت می گرددکه اهل بحث

به آسانی مراجعه فرمایند:

درمرسله طولانی حماد بن عیسی، امام (ع) می فرماید:” آنچه در استیلاء ملوک از اشیاء

برگزیده است، متعلق به امام مسلمین است در صورتی که به طریق غصب دردست آنان نبوده باشد، زیرا هر مغصوبی بدون استثناء به مالکش باید رد شود”.  (خبر چهارم از باب مذکور) و در صحیحۀ داودبن فرقد می گوید که امام صادق (ع) فرمودند:” زمین های اختصاصی شاهان ملک امام است و مردم در آنها هیچ سهمی ندارند(خبر ششم از باب مذکور).

و در موثقه سماعه بن مهران است می گوید: “از امام(ع) راجع بانفال پرسیدم؟ فرمودند: هر زمین مخروبه ای یا هر چیزی که از مختصات سلاطین است،  از املاک خالصه‌ی منصب امامت است و مردم در آنها سهمی ندارند(خبرهشتم)

وروایت علی ابن ابراهیم درتفسیرش از اسحاق بن عمار که گفت:”راجع به انفال از امام صادق (ع) پرسیدم؟ فرمودند:. . . آنچه که اختصاصی شاهان است به امام تعلق دارد”.  (خبر بیستم)

و روایت عیاشی از ثمالی از امام باقر (ع)گفت: از آنحضرت شنیدم که درباره شاهانی که برای مردم قطائع تعیین می کنند، میفرمودند:تمام آنها از غنیمت و در گروه انفال و نظائر آن محسوب می شود “(خبر سی ام).

و در روایت دیگری از وی از امام باقر (ع) که فرمودند: مختصات ملوک متعلق به امام است(خبر سی و یکم) و از داود بن فرقد در حدیثی ازامام صادق (ع)است گفته : از انفال پرسیدم، بعداز ذکر مصادیقی چند فرمودند:” و قطائع ملوک” یعنی زمینهای مختص به پادشاهان (خبر سی و دوم).  و از خبر ثمالی استفاده میشود که مقصود از قطائع، زمینهائی است که سلاطین به خواص خود برگزار میکنند و ممکن است که اعم از آنها و زمینهای مختص به خودشان باشد.

و شاید راز این حکم (یعنی تعلق داشتن اقطاعاتی که سلاطین بخواص خود می دادند به امام) این باشدکه اقطاعات مذکوره در صورت عدم غصب، از زمینهای ارزنده ای است که طبعا از اموال عمومی می باشد و امام آنها را به نفع امت مصادره می نماید و به اصلش باز می گرداند وهمین است مقصود از تعلق داشتن آنها به امام.

و اما آنکه در شرائع فرموده که امام مجازاست از غنیمت،  نخبه آنها را برگزیند علامه حلی “قدس سره”در کتاب “منتهی ” می فرماید:”همه علماء ما بر همین عقیده اند وجمع کثیری از اهل سنت روایت کرده اند که رسول الله (ص) در جنگ خیبر و غیر آن از غنائم جنگی، کنیزک واسب و مانند آنها را انتخاب می فرموده اند”و دلیل بر حکم فوق از اخبار، صحیحۀ ربعی از امام صادق (ع)است که فرمودند:

“کان رسول الله ـ صلی الله علیه و آله اذا اتاه المغنم اخذ صفوه و کان ذلک له،  ثم یقسم مابقی خمسه اخماس و یأخذ خمسه. . .  و کذلک الامام اخذ کما اخذ الرسول صلی الله علیه و آله”.

“وقتی که برای رسول الله (ص) غنیمتی می آمد، نخبه آن را اخذ می فرموده که متعلق به خود آن حضرت بوده،  سپس مابقی را به پنچ قسم مساوی تقسیم می نموده و یک پنجم را برمی داشته. . . و امام نیز چنان می کند، و انجام می دهد آنچه راکه رسول الله (ص) انجام می داده”.

و صحیحۀ ابی الصباح است که می گوید:امام صادق (ع) فرمودند:”نحن قوم فرض الله طاعتنا، لناالأنفال “ولنا صفوالمال”.

ما قومی هستیم که خداوند متعال اطاعت ما را برمردم واجب فرموده است، و انفال و نخبه های اموال بما تعلق دارد.

و بیان امام در مرسله طولانی حماد بن عیسی، ” و للامام صفو المال ان یاخذ من هذه الاموال صفوها :الجاریه الفارهه و الدابه الفارهه و الثوب و المتاع مما یحب او یشتهی، فذلک له قبل القسمه و قبل اخراج الخمس”.

برای امام است نخبه مال، او میتوانداز این اموال نخبه هایش را بردارد:کنیز زیبا و مرکوب راهوار و جامه و متاع واز هرچه که دوست دارد و مورد رغبت او است، و این انتخاب برای وی قبل از تقصیم واخراج خمس است.

و خبر ابی بصیر از امام صادق (ع) است می گوید:

“سألته عن صفوالمال؟قال:الامام ” “یاخذ الجاریه الروقه و المرکب القاره” ” والسیف القاطع

و الدرع قبل ان تقسم ” ” الغنیمه فهذا صفو المال”.

” از آن حضرت راجع به نخبه مال پرسیدم؟ فرمودند: امام قبل از تقسیم غنیمت،  کنیزک زیبا و مرکوب راهوار و شمشیر تیز و زره جنگی را برای خود انتخاب مینماید، اینها است نخبه اموال.

و مرسلۀ مقنعه ازامام صادق (ع) که فرمودند:

“نحن قوم فرض الله طاعتنا فی القرآن ” ” لنا الانفال و لنا صفوالمال، یعنی ” بصفوها ما احب الامام من الغنائم” ” واصطفاه لنفسه قبل القسمه من الجاریّه ” ” الحسناء و الفرس الفاره و الثوب الحسن ” “ومااشبه ذلک من رقیق ذلک من رقیق او متاع علی ” “ماجاء به الأثر عن الساده علیهم السلام”

ما قومی هستیم که خداوند متعال در قرآن اطاعت ما را بر مردم واجب فرموده است،  انفال و نخبه های مال به ما تعلق دارد شیخ مفید ـ ره ـ صاحب مقنعه می فرماید:

مرادشان از صفو مال، آنچه راکه امام دوست دارد و از غنائم برای خود انتخاب می کند میباشد که قبل از تقسیم، انجام میدهد،  از قبیل کنیز زیبا و اسب راهوار و جامۀ نیکو و نظیر اینها از عبد و متاع،  طبق آنچه که از ائمه علیهم السلام روایت گردیده است.

مرحوم محدث نوری ـ علیه الرحمه ـ در مستدرک ازکتاب عاصم بن حمید حناط از ابی بصیر و او از امام باقر (ع)روایت کرده است که آن حضرت فرمودند:صفی به ما اختصاص دارد. ابو بصیر می گوید: عرض کردم:صفی چیست؟فرمودند: صفی بهترین برده و شتر که مطلوب است می باشد، پس از آن شروع به سهم و تقسیم می شود”.

و براهل بصیرت پوشیده نیست که املاک اختصاصی پادشاهان و عتیقه جات آنان و نخبه های غنائم، اشیاء نفیسه و گرانبهائی است که مورد رغبت همۀمردم است و بسا که نگهداری آنها مایۀ مباهات و مخاصمه می شود، بنابراین تقسیم آن بین جنگجویان ذینفع در غنیمت،  همراه مشکلاتی است زیرا طبعا سبب تشاجر و تفسیرهای غیر مرضی،  و تهییج دشمنی و حسادت می گردد ومضافا براین، مصلحت ایجاب می کند که بعنوان ذخیره و پشتوانه در خزائن دولت اسلامی باقی بماند که روز نیاز دولت و امت بهره برداری شود، به همین جهت، اینگونه اشیاءاز مختصات منصب امامت گردیده و زمام آنها بدست امام سپرده شده است که درصورت صلاح، در مصالح امت و امامت مصرف نمایدو با این تدبیر، ریشۀ تشاجر و تخاصم قطع می شود. (چند سطری از عبارت استاد مؤلف ـ مدظله ـ را نیازی به نقل و ترجمه ندیدم).

۷ ــ از انفال و اموال عمومی، آن چیزی است که رزمندگان بدون اذن امام به غنیمت می گیرند و این رای مشهور بین اعلام است بلکه شیخ الطائفه (شیخ طوسی )درمسئله شانزدهم از مسائل “فی ء “کتاب “خلاف ” مدعی است که مورد اجماع شیعه و موافق اخبارشان می باشد. و فقهاء عظام برای این رای بمرسله وراق استدلال فرموده اندکه در مسئله خمس غنائم مورد بحث قرار داده ایم به آنجا مراجعه شود.

۸ ـ از انفال و اموال عمومی، چنانکه جماعتی فرموده اند، معادن است اگر چه گروهی مخالفند و مادر مبحث خمس معادن،  متعرض بحث مذکور شده ایم و گفته ایم که اقوی آنست که معادن از انفال است به آنجا مراجعه شود.

۹ ـ از انفال و اموال عمومی، میراث شخص بدون وارث است که مرحوم علامۀحلی “قدس سره” درکتاب منتهی فرموده :

“همه علماء براین رأیند که میراث شخص بدون وارث از مختصات امام است و به بیت المالش منتقل می شود”.  و شیخ الطائفه”قدس سره” در مسالۀ اول از مسائل فرائض کتاب خلاف می فرماید:

“میراث کسی که وارث نداردو ولی نعمتی ـ مرادش مولای معتق است ـ برای وی نیست متعلق به امام مسلمین است وفرقی در انسان بلاوارث نیست که مسلمان باشد یا ذمی، ولی همه فقهاء اهل سنت گفته اند که میراث مذکور به بیت المال که متعلق به جمیع مسلمین است تعلق دارد، دلیل ما “طایفه شیعه “اجماع و اخباری است که در دست ما می باشد”.

و مانند همین نظر رابا تفصیلی در مسئله چهاردهم بیان فرموده اند و این تعبیر راافزوده اند :”وایضا جای خلافی نیست که امام مختار است مال مذکور را به قومی دون قومی اختصاص دهد”.

و اخبار بسیاری بر ثبوت رای فوق دلالت میکند:که از آن جمله روایت صحیحه محمد بن مسلم از امام باقر (ع) است که فرمودند:

“من مات و لیس له وارث من قرابته و ” ” لامولی عتاقه قد ضمن جریرته فماله ” “من النفال”.

اگر کسی بمیرد و وارثی از خویشاوندانش ندارد و برای او مولای معتق که ضامن بزه و جنایتش شده است، نباشد مال چنین متوفائی از انفال و اموال منصب امامت است.  و خبر صحیح محمد حلبی از امام صادق (ع)در تفسیر آیه :”یسئلونک عن الأنفال ” است که

فرموده اند :

“من مات و لیس له مولی فما له من الأنفال ”

اگر کسی بمیرد و وارثی ـ حتی ـ مولای معتق ندارد، مال او از انفال است.  و خبر صحیح دیگرش از آن حضرت (ع) که فرمودند:

“من مات و ترک دینا فعلینا دینه و” “الینا عیاله و من مات و ترک مالا”

“فلورثته، و من مات و لیس له موالی ” “فماله من الأنفال”.

اگر کسی بمیردو دینی بعهده دارد، بر عهده ما است که دینش را ادا کنیم و عیالش راتکفل نمائیم، و کسی که مرده و مالی بجا گذاشته متعلق به ورثه او است و کسی که مرده است و هیچ وارث و مولائی ندارد، اموال او ازانفال است.  و خبر ابان بن تغلب از امام صادق (ع) که فرمودند:

“من مات لامولی له و لاورثه فهو من ” ” اهل هذه الآیه : یسألونک عن الانفال ” “قل الأنفال لله و الرسول “.

اگر کسی بمیرد و هیچ وارث و مولائی ندارد، او ازاهل آیه انفال است، یعنی یکی از مصادیق این آیه است.

و خبرحمزه بن حمران ازامام صادق (ع) که ترجمۀ قسمتی از آن چنین است :اگر متوفا با احدی ولاء برقرار نکرد تا آنکه مرد میراث وی به امام مسلمین تعلق دارد.

و خبر محمد بن قاسم بن فضیل از امام ابی الحسن الرضا (ع)است که درباره کسی که مالی از مردمتوفائی در دستش آمده و وارثی برای او سراغ ندارد،  با آن مال چه کند؟ امام (ع)فرمودند: چقدر خوب می شناسی کسی راکه مال مذکوربه او تعلق دارد. مراد امام (ع)شخص خودشان بوده است و در مرسله طولانی حماد است: که امام وارث کسی است که وارث ندارد و او کفیل بیچاره ها است.                               ادامه دارد

 

18دسامبر/16

فرازهائی از : سیستم قضائی اسلام

قسمت هفتم

حجه الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری

موضعگیری در برابر قضاء اسلامی

درمقاله هائی که قبلا از نظر خوانندگان گرامی گذشت عرض کردیم که قضاوت در اسلام بخشی از رسالت انبیاء الهی است.

و مستند و معیار قضاء، قوانین و احکام شرع است نه آراء شخصی قاضی،  و نه آراء پارلمان، و نه آراء اکثریت مردم. بر این اساس موضع گیری و اعتراض به معیارهای مسلم و ضروری قضاء اسلامی، اعتراض به قاضی و یا سیستم قضائی نیست،  بلکه اعتراض به اسلام، و پیامبر، و خدااست، و لذا معترضی که متوجه مسأله است نمی تواند مسلمان باشد زیرا اعتراض او به انکار ضروری بر میگردد،  پس کسانی که در برابر قضاء اسلامی موضع گیری می کنندو علیه آن شعار می دهند مانند ملی گرایان جامعۀ ما نمی توانند خود را مسلمان بدانند.  قرآن کریم در آیه ۶۵ از سورۀ نساءخیلی روشن و صریح و قاطع در رابطه با موضعگیری و اعتراض علیه قضاء اسلامی و حکم اسلام سخن گفته است: فلاوربّک لایؤمنون حتّی یحکموک فیما شجر بینهم ثمّ لا یجدوا فی انفسهم حرجا ممّا قضیت و یسلّموا تسلیما.

سوگند به پروردگار تو که آنها ایمان ندارند مگر اینکه ترا در اختلافات خود قاضی و داور قرار دهند، و از حکم و داوری تو در دل احساس ناراحتی نکنند و کاملا تسلیم باشند.

یعنی علامت و نشانۀ ایمان و اعتقاد به اسلام، تسلیم در برابرقضاء اسلامی است، و حتی کسی که در دل اعتراض به حکم اسلام داردنمی تواندخود رامسلمان بداند.

دررابطه با شان نزول آیۀ فوق الذکر در تفاسیر آمده است که زبیربن عوام با یکی دیگر از مسلمانان ــ که گفته میشود حاطب بن ابی بلتعه بوده ــ بر سر آبیاری نخلستانهای خود که در کنار هم قرار داشتند اختلاف پیدا کرده بودند، هر دو برای قضاوت و حل اختلاف نزد پیامبر اسلام آمدند.

ازآنجا که نخلستان زبیر در قسمت بالای نهر، و نخلستان حاطب در قسمت پائین شهر قرار داشت طبق معمول پیامبر فرمودندکه اول زبیر نخلستان خود را آبیاری کند، و بعد حاطب، و دادگاه به سود زبیر حکم صادر کرد.

حاطب که بحکم دادگاه اعتراض داشت بدون اینکه دلیلی برا ی اعتراض خود ارائه دهد در جلسه دادگاه به قاضی که شخص پیامبر بود باکمال بی شرمی جسارت کرد و گفت:

یا رسول الله ! این قضاوت بخاطر آن بود که زبیر، عمه زاده شما است؟! پیامبر اسلام از این سخن سخت ناراحت شد به حدی که رنگ رخسار مبارکش دگر گون گردید،  و دراین هنگام

آیۀ ۶۵ سورۀ نساء که ترجمۀ آن گذشت نازل شد. [۱]

هرچند قاضی دادگاه در این مورد شخص پیامبراسلام، و طرفین دعوا زبیر و حاطب بودند ولی آیه ای که در این رابطه نازل شد موضع گیری در برابر قضاء اسلامی را بطور کلی و در تمام موارد چه اینکه قاضی شخص پیامبر باشد و یا جانشینان و قضات منصوب ازسوی او ویا اوصیاء او ــ مشخص می نماید زیرا فرض براین است که اینان حکم رابراساس ضوابط اسلامی صادر می کنند و اعتراض به آنان به منظور اعتراض به اصل حکم اسلامی یعنی حکم پیغمبر اکرم است.

مرحوم شهید ثانی که از فقهاء بزرگ اسلام در قرن نهم هجری است در کتاب نفیس شرح لمعه پس از تببین ویژگیهای قاضی در اسلام که انشاء الله در مقاله های بعدی مورد بررسی قرار خواهد گرفت، می فرماید:

و اذا تحقق المفتی بهذا الوصف وجب علی الناس الترافق الیه و قبول قوله و التزام حکمه.  یعنی وقتیکه مفتی با ویژگیهائی که ذکر شد وجودداشت برمردم واجب است که برای قضاوت باو مراجعه کنند، و آنچه میگوید بپذیرند،  و حکمی را که صادر میکند اجرا نمایند.  مرحوم شهید در ادامه این کلام در رابطه با وجوب مراجعه به قاضی واجد شرائط و اجراء احکام او می فرماید:

لا نه منصوب من الامام علیه السلام علی العموم بقوله ” انظروا الی رجل منکم قد روی حدیثنا و عرف احکامنا فاجعلوه قاضیا فانی قد جعلته قاضیا فتحاکموا الیه. . .

یعنی دلیل وجوب رجوع به قاضی واجد شرائط و اجراء احکام او این است که او ازطرف امام (ع) بطور عام به این سمت منصوب شده، بر اساس آنچه فرموده که : “برای قضاوت به کسی که احادیث ما را روایت میکند و احکام ما رامیشناسد مراجعه کنید که من او را قاضی قرار داده ام”. . .

ادامۀ حدیث مذکور در رابطه با موضع گیری در برابر قضاء اسلامی و حکم صادره از سوی قضات واجد شرائط چنین است: فاذا حکم بحکمنا فلم یقبل منه فانما بحکم الله استخف و علینا ردّ و  الرادّ علی الله و هو علی حدّ الشّرک بالله عزوجل.

یعنی پس ازمراجعه به قضاتی که براساس احکام و قوانین ماحکم صادرمیکنند، و پس از تشکیل دادگاه وصدور حکم براساس ضوابط اسلامی، اگر کسی حکم قاضی را نپذیرد، و اجراء نکند، او به قاضی و رای او اهانت نکرده، بلکه بحکم خدا اهانت نموده و بحکم الهی استخفاف کرده، ودر برابر ما موضع گرفته و حکم مارا رد نموده، و آنکه در برابر ماموضع بگیرد، در برابر خدا موضع گرفته و این معنی در مرز شرک به خداست. . . [۲]

در حدیث دیگری امام صادق (ع) می فرماید: ” اگر گروهی معتقد به توحید باشند، و نماز بخوانند، و زکات بدهند و حج بروند، و در ماه رمضان روزه بگیرند،  ولی بحکم و دستوری که خدا و رسول او صادر کرده اند اعتراض داشته باشند که چرا اینطور گفته اند، و چرا آنطور نگفته اند، یا در دل این اعتراض را احساس نمایند مشرکند” سپس امام آیه ۶۵ سورۀ نساء” فلاوربک لا یؤمنون. . .  ” راکه قبلا شرح آن گذشت تلاوت نمود و فرمود: فعلیکم بالتسلیم. . . ” پس بر شما بادکه در برابر احکام خدا و پیامبر او تسلیم باشید”[۳]

آیه ۶۵ سورۀ نساء با توضیحی که از امام صادق در این حدیث در رابطه با آن نقل شد تکلیف اسلام بنی صدر و منافقین، و جبهه ملی  لیبرالها راکه همه دم ازاسلام می زنند وخود را طرفدار اسلام راستین می دانند کاملا مشخص نموده است.  خوانندۀ گرامی بیاد داردکه در زمان ریاست جمهوری بنی صدراین طرفداران اسلام راستین با لایحۀ قصاص که بر اساس ضوابط اسلامی و احکام الهی تنظیم شده بود، چگونه مخالفت می کردند و در رسانه های عمومی چقدر سرو صدا راه انداختند.  بنی صدر درروزنامه ای که با پول مردم مسلمان وبنام انقلاب اسلامی چاپ میکرد، یکی از احکام قضائی اسلام راکه قرآن کریم

صریحا درباره آن اظهار نظر کرده یعنی حکم سرقت را بباد انتقاد میگرفت و می گفت ” اگر بنا باشددست دزد را ببرند تا چندسال دیگر اکثر مردم ایران بی دست می شوند”.  بگذریم ازاینکه او تصور میکرد که اکثر مردم مانندشخص او دزد وخائن اند، مسأله مهم این است که این موضعگیری در برابر احکام الهی تکلیف او را کاملا مشخص مینماید. طبق آیه ۶۵سورۀنساء و بیان امام، نه تنها کسیکه اعتراض به احکام الهی دارد  ومانندجبهه ملی که علیه لایحه قصاص دعوت به راه پیمائی می کند، مسلمان نیست بلکه حتی کسی که در دل خود این اعتراض را احساس می نماید در مرزشرک است.  یعنی همین مقدار که کسی در دل احساس کندکه این چه اسلامی است که می گوید دست دزد را باید ببرید؟!، این چه دینی است که میگوید زناکار را باید رجم کرد یا شلاق زد؟!،  این چه دینی است که میگوید باید شرابخوار شلاق بخورد؟!،  همین احساس کافی است که او را از زمرۀ مسلمین خارج کندو حساب او را از حساب جامعه اسلامی جدانماید.  و براین اساس بودکه وقتی جبهۀ ملی بر علیه لایحه قصاص اعلام راه پیمائی نمود، رهبرانقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی حکم به ارتداد و کفر طرفداران آن نمود.

 

اعتراض به احکام دادگاه ها

تا اینحا اثبات کردیم که موضع گیری در برابر قضاء اسلامی بطور مطلق موضع گیری در برابر خدا و رسول و موجب ارتداد است،

در اینجا این سئوال پیش می آید که بنابر آنچه ذکر شد آیا احکامی که قضات شرع در دادگاههای جمهور ی اسلامی ایران صادر میکنند حکم خدا و رسول است و اعتراض به آنها اعتراض به خدا و رسول،  و موضع گیری و رد نمودن آن احکام موجب ارتداد است؟. پاسخ این است که اعتراض به احکامی که قضات شرع صادر می کنند دو نوع است:

نوع اول اینکه اعتراض به حکم قاضی به معنای اعتراض به احکام قرآن و دستور خدا و رسول است، نظیر مواردی که ذکر شد که اعتراض کنندگان به لایحه قصاص اعتراض به احکام اسلام دارند،  و اگر به شورای عالی قضائی که این لایحه را تهیه کرده اعتراض می کنند، بدین جهت که  چرا لایحه را به مجلس می خواهد بفرستد که جامعه ایرانی را به عقب براند و قوانین چهارده قرن پیش را قابل اجرا سازد.

در اینگونه موارد که حکم اسلام مشخص است و ضروری است و قاضی طبق ضوابط مسلمۀ اسلامی حکم کرده،  رد کردن این حکم بمعنای رد کردن اسلام است،  امام (ع) هم در حدیثی که قبلا نقل شد همین را می فرماید که وقتی قاضی براساس حکم ما، حکم صادر کرد و رد شد بحکم خداوند استخفاف شده است.  نوع دوم اینکه اعتراض به حکم قاضی به معنای اعتراض به قاضی است، مثل اینکه اعتراض کننده می گوید قبول دارم که طبق حکم قرآن دست دزد باید قطع شود، ولی قاضی در تشخیص دزد دچار اشتباه شده، و یا شرائطی را که برای قطع ضروری است رعایت نکرده است.  در اینگونه موارد، ردکردن حکم قاضی به معنای رد کردن اسلام و موجب ارتداد نیست چون احتمال می رود که قاضی در تشخیص واقعا اشتباه کرده باشد و مطرح کردن دادگاه تجدید نظر یا دادگاه عالی در سیستم قضائی اسلام در همین رابطه است، تا اشتباهات قاضی بدوی به حداقل برسد.  در مقالۀ دوم از همین سلسله مقالات نقل کردیم که امیرالمؤمنین (ع) شریح قاضی را از تنفیذ حدود و قصاص و حقوق قبل از عرضۀ به امام ممنوع نموده بود،  و در حقیقت امیرالمؤمنین ــ علیه السلام ــ خود دادگاه عالی در رابطه با تنفیذ احکام صادره از سوی شریح بود،  هر چند این امر ممکن است ــ همانطور که قبلا ذکر شد ــ به خاطر این باشد که شریح واجد شرائط قضاء نبود و ازطرفی عزل او هم امکان نداشت، ولی تعمیم آن به مواردیکه خطای قاضی قابل جبران نباشد مانند حدود و قصاص برای جلو گیری از خطای احتمالی ضروری به نظر می رسد.  آنچه تاکنون در این سلسله مقاله ها مطرح کردیم ویژگیهای قضاء در اسلام بود که دراین رابطه پنج ویژگی مورد بررسی قرار گرفت:

۱ ـ الهی بودن منصب قضاء در اسلام.

۲ـ مستند بودن قضاء در اسلام به قوانین و احکام خدا نه به آرای اکثریت و پارلمان.

۳ـ حاکمیت قضاوت بر سیاست در اسلام.

۴ـ مجانی بودن قضاء در اسلام.

۵ـ خروج از زمره مسلمین با اعتراض به قضاء اسلامی.  در مقاله های آینده به خواست خدا” ویژگیهای قاضی در اسلام ” رامورد بررسی قرار خواهیم داد.

ادامه دارد

 

[۱] ــ مجمع البیان ج ۳صفحه ۶۲ ــ صحیح مسلم ج ۴صفحه ۱۸۲۹٫

[۲] ــ شرح لمعه کتاب القضاء.

[۳] ــ اصول کافی جلد ۲صفحه ۳۹۸حدیث ۶٫

18دسامبر/16

نگاهی به رویدادها

{جنگ}

* بااجرای آتش مؤثر لشگریان اسلام یک ستون از خودروهای دشمن صهیونیستی در جبهه غرب منهدم شد    ۸/۲/۶۲

* بخش مهمی از مواضع توپخانه دشمن در میمک زیر آتش قوای اسلام منهدم شد.                                      ۱۰/۲/۶۲

* قسمتی از تاسیسات نیروگاه سیبه در خاک عراق منهدم شد.                                                         ۱۴/۲/۶۲

* یک فروند هلیکوپتر سوپر فرلئون رژیم بعثی صهیونیستی صدام سرنگون شد                    ۱۴/۲

*نیروی دریای ایران دومین حمله دریایی عراق به چاههای نفتی نوروز را در هم کوبید.                                ۱۳/۲/۶۲

*سلسله ارتفاعات بسیار مهم کتیکه و زمزیران آزاد شد.                                                              ۱۷/۲/۶۲

 

{انقلاب و جهان}

* برای مقابله با توطئه های ارتجاعی در منطقه، تظاهرات وحدت مسلمانان شیعه و سنی در پاکستان برگزار شد         ۱/۲/۶۲

* مجاهدین عراق با انفجارها ی پی درپی، چند مرکز مهم نظامی و تبلیغاتی بغداد را منفجر کردند.                   ۳/۲/۶۲

*نیروهای اشغالگر شوروی تظاهرات مردم هرات را به خاک و خون کشیدند.            ۴/۲/۶۲

* پلیس انگلیس به حمایت از رژیم بغداد از تظاهرات مسلمانان دربرابر سفارت عراق جلوگیری کرد.                ۵/۲/۶۲

*صهیونیستها ۳۹ دانشجوی مسلمان دانشگاه النجاح را بازداشت کردند  ۵/۲/۶۲

*روزنامه صوت الخلیج کویت از برنامه آبرسانی ایران به مردم حاشیه خلیج فارس تجلیل کرد و چنین نوشت: آبرسانی به مردم خلیج توسط امام خمینی سیرآب کننده شجرۀ طیبه برادری در خلیج است.               ۶/۲/۶۲

*در ادامه سرکوب مبارزات انقلابیون مسلمان فیلیپین توسط رژیم مارکوس، ۱۹تن از مسلمانان به شهادت رسیدند      ۱۵/۲/۶۲

* درحمایت از انقلاب اسلامی ایران،  مسلمانان مقیم استرالیا دست به تظاهرات زدند.            ۲۰/۲/۶۲

 

{اخبار داخلی}

*دزفول قهرمان در۱۰دقیقه، با ۳موشک دوربرد عراق به آتش کشیده شد. این حمله ناجوانمردانه بیش ا ز۲۰شهید و ۱۵۰مجروح به جای گذاشت.                ۱/۲/۶۲

*مردم سراسر کشور خواستار انتقام خون شهدای دزفول از جنایتکاران صدامی شدندو به همین مناسبت کلاس درس آیات عظام،  منتظری، گلپایگانی و نجفی تعطیل شد.            ۴/۲

*دو کشتی آب آشامیدنی ایران وارد دبی شد.             ۵/۲/۶۲

*دومین حمله عراق به دزفول ۴۰شهید و ۲۱۰مجروح داشت. دولت عزای عمومی اعلام کرد. دراین حمله ناجوانمردانه ۲۰۰خانه مسکونی ویران شد.                ۳/۲/۶۲

*رئیس مجلس :نوشته ها و سخنرانیهای علامه مطهری به حق پایه فکری و ایدئولوژی این انقلاب را محکم کرده است.  ۱۱/۲/۶۲

*رئیس جمهور :خود کفائی تنها یک شعار نیست بلکه یک تکلیف و وظیفه است.               ۱۲/۲/۶۲

*پنج عضو کمیته مرکزی حزب توده، به جاسوسی برای “کا. گ. ب” وبلوک شرق  اعتراف کردند.     ۱۳/۲/۶۲

* هیات ایرانی جهت اهداء کمکهای غذائی و مالی عازم آفریقا شد.                                    ۱۴/۲/۶۲

*از سوی وزارت خارجه دستور اخراج ۱۸تن از اعضای سفارت شوروی به جرم جاسوسی صادر شد.          ۱۵/۲/۶۲

*انحلال رسمی حزب توده ایران اعلام شد.                                              ۱۵/۲/۶۲

*هاشمی رفسنجانی :شهادت هدف اصلی جنگ نیست، بروید برای پیروز شدن و سالم برگشتن و درسایرجبهه ها مبارزه  کنید.               ۲۰/۲/۶۲

 

{اختراع و اکتشاف}

*دستگاه تولید دان تمام اتوماتیک در اصفهان ساخته شد.          ۸/۱/۶۲

*برای اولین بار توسط صنعتگر ایرانی دستگاه کلید ساز اتوماتیک در ایران ساخته شد.                       ۴/۲/۶۲

*یک دستگاه نمونه کره تراش اتوماتیک در اراک ساخته شد.                                                     ۱۴/۲/۶۲

*توسط سه جوان مبتکر ایرانی کار دیوگراف هسته ای ساخته شد.                                             ۲۰/۲/۶۲

 

{عمران}

*۳۰۰کیلومتر جاده نظامی و ۱۰۰پل دراسلام آباد غرب احداث شد.           ۵/۲/۶۲

*در سال جاری برق وزارت نیرو، ۷۵الی ۹۰درصد روستائیان را بهره مند نموده است.  ۶/۲/۶۲

*در سال گذشته ۱۴۰واحد آموزشی در استان ایلام احداث شد.             ۶/۲/۶۲

*یک کانال برای آبرسانی به ۴۵هزار هکتار زمین درنکوآباد احداث شد.      ۶/۲/۶۲

*بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون ۸هزار روستا زیر پوشش برق قرار گرفته است  ۱۲/۲/۶۲

*۴۵۰ هزار هکتار از اراضی زراعی باختران زیر کشت رفت.              ۱۷/۲/۶۲

*۸۰۰میلیون ریال صرف توسعه و عمران منطقه اورامانات پاوه شد.                        ۲۰/۲/۶۲

*مرکز تلفن خودکار ۳۰۰۰شماره ای سقز افتتاح شد.                            ۲۰/۲/۶۲

 

{جهان}

صهیونیستها نیروهای خود را در بقاع تقویت کردند.               ۵/۲/۶۲

*دادستان بیدادگاه مصربرای ۲۹۹مسلمان انقلابی تقاضای اعدام کرد          ۸/۲/۶۲

*مخالفان سیاستهای اقتصادی تاچر باتخم مرغ گندیده وکیسه های آرد از وی پذیرائی کردند.       ۱۰/۲/۶۲

*انفجار ۱۴بمب پاریس و دو شهر دیگر فرانسه رابه لرزه درآورد.       ۱۰/۲/۶۲

*دهقانان و کشاورزان فرانسه علیه سیاست اقتصادی و آموزشی دولت میتران تظاهرات کردند.                  ۱۰/۲/۶۲

*موج مخالفت با سیاست مداخله جویانه واشینگتن،  آمریکای مرکزی را فراگرفت ۱۰/۲

*۲۰ تن از مشاوران نظامی نیروهای اشغالگر در هرات به هلاکت رسیدند. ۱۱/۲/۶۲

*در حمله مجاهدین افغان به فرودگاه جلال آباد، سه هلی کوپتر و یک هواپیمای مسافر بری منهدم شد.    ۱۲/۲/۶۲

* محل اقامت وزیر خارجه امریکا در بیروت به موشک بسته شد.  ۱۲/۲/۶۲

* انقلابیون مسلمان افغانی درحمله به فرودگاه جلال آباد و یک هواپیما را منهدم کردند.    ۱۲/۲/۶۲

*ده هزار چریک فلسطینی در دره بقاع به حال آماده باش درآمدند.  ۱۳/۲/۶۲

*وزیر خارجه آمریکا خواستار اشغال ده ساله توسط نیروهای اسرائیل شد.  ۱۴/۲/۶۲

*کارگران راه آهن مراکش در اعتراض به سیاستهای اقتصادی و فساد اداری کشور دست به یک اعتصاب ۴روزه زدند.  ۱۵/۲/۶۲

*آمریکا به آغاز یک جنگ اعلام نشده علیه نیکاراگوئه اعتراف کرد.  ۱۵/۲/۶۲

*۱۴۰سرباز اشغالگر شوروی درقره باغ افغانستان به هلاکت رسیدند.  ۱۵/۲/۶۲

*سوریه با طرح سازش لبنان ـ رژیم صهیونیستی مخالفت کرد. ۱۷/۲/۶۲

*به علت بحران اقتصادی و افزایش مشکلات دولت تاچر استعفا داد.  ۲۰/۲/۶۲

*مجاهدین افغان ۷۶ سرباز دولتی و اشغالگر روسی را به اسارت گرفتند.  ۲۴/۲

*رژیم بعثی عراق تظاهرات  دانش آموزان کرکوک را به خاک و خون کشید.  ۲۵/۲/۶۲

*مستشاران فرانسوی افراد گارد سلطنتی سعودی را تعلیم می دهند.  ۲۵/۲/۶۲

*۵۲% مردم فرانسه ازسیاستهای میتران اظهارشرمندگی کردند.  ۲۵/۲/۶۲

*به دنبال تظاهرات خونین ضد دولتی جستجوی خانه به خانه برای دستگیری تظاهر کنندگان درپایتخت شیلی آغاز شد.  ۲۵/۲

 

{ضد انقلاب }

*با کوشش پاسداران کمیته های انقلاب اسلامی در تهران ۴۴۴۰کیلو تریاک کشف شد. ۱۰/۲/۶۲

*۴قاچاقچی با ۴۴۰گرم مواد مخدر دستگیر شدند.  ۱۲/۲/۶۲

*۱۰۰کیلو حشیش د رمرز پاکستان از چند قاچاقچی افغانی کشف شد.  ۱۲/۲/۶۲

*مرکز فرماندهی ضد انقلاب در شمال سنندج پاکسازی شد.  ۱۴/۲/۶۲

*۳۲۰۰کیلو مواد مخدر درتهران و چند شهر دیگر کشف شد.  ۱۵/۲/۶۲

*طی سال گذشته توسط پاسداران کمیته انقلاب اسلامی خوزستان ۶۲۳۰نفر از اعضای رده بالای گروهکهای محارب دستگیر شدند.  و۹۰خانه تیمی کشف شد.  ۱۸/۲/۶۲

*در تهران از خانه یک قاچاقچی افغانی ۲۵۱کیلو ناس کشف شد.  ۱۸/۲/۶۲

*۵۰ تن ازهیات دبیران و مسئولان کمیته های مختلف حزب منحله توده درخوزستان دستگیر شدند.  ۲۰/۲/۶۲

*۱/۱میلیارد ریال ارز قاچاق هنگام خروج از کشور کشف شد.  ۲۴/۲/۶۲

 

18دسامبر/16

یادی از شهدا

 

قسمتی از وصیت نامه شهید سید تقی بحران پور:

. . .  سلام بر شهیدان گلگون کفن پاسدار این حامیان دودمان حسین(ع) که مانند او می جنگندو بسان او شهید میشوند و نهال انقلاب را آبیاری می کنند و سلام بر برادران روحانی و طلاب مسئول این پیام آوران عصرمان که به هر سو پیام این شهیدان را می رسانند و مردم را از جرثومه های شوم آگاه میکنندو سلام بر ملت غیور و شهید پرور ایران و نابودی و ذلت و خواری از آن مشرکین و کفار و منافقین و شیطان بزرگ آمریکای جهان خوار باد. پدر جان بعدازمن برادر م جوادرابه بسیج به جای من بفرستید. اسلام انسان می سازد انسان راپرورش می دهد و انسان زیر بار ظلم نیرود و مرگ با افتخار را برزندگی ذلت بار ترجیح نمیدهد. پیروان دین خدا، رهروان خط سرخ حسین اندو راضی به ریختن خون خود هستندتا مکتب اسلام جاودانه بماند. کفر همیشه در مقابل اسلام قرار داشته است. هابیل در مقابل قابیل، فرعون در مقابل موسی وابوجهل و ابوسفیانها در برابر رسول خدا  حضرت محمد(ص) و شیطان بزرگ آمریکا و صدام مزدور در برابر امام عزیزمان خمینی کبیر. از اول خلقت انسان برای راهنمائی بشر دینی بوده و کتابی و راهی و شریعتی و همیشه طرفداران حق سرافراز و پیروز بوده و جاوید و زنده  هستندامت شهید پرور و قهرمان، خداوندبرشما منت نهاد و این رهبر را به سویتان گسیل داشت تا به پیروی ازمکتب همیشه جاوید اسلام و سنت رسول اکرم(ص) زندگی کنیم. خداوندانقلاب اسلامی رابه رهبری امام به پیروزی رساند و ملت ایران را که در زندگی دنیوی گم شده بودند به وسیله  اسلام زنده ساخت و جوانان را آنچنان عاشق مکتب و شهادت ساخت که اکنون مشتاقانه

هجوم می برند بر دشمنان بعثی و مزدوران آمریکائی و برای دفاع از دین و مکتب خود جان راچه ارزش باشد که فدا نکنند.

قسمتی از وصیتنامه شهید اصغر جبروتیان :

ربنا افرغ علینا صبرا وثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین.  خدایا بخاطر تو و اسلام تو و قرآن تو بهر کجای دنیا برای مبارزه سفر خواهم کرد خدایا بخاطر رسیدن به تو و عشق به تو از همه چیز خود حتی از جان خود گذشته و سراسیمه به سوی تو می آیم. امیدوارم که قبول فرمائی که من به جزگناه چیز دیگری در کوله بار خود ندارم.  به امید آنکه امام زمانم از من و از همه خشنود باشد و با درود بر رهبر کبیر انقلاب امام خمینی فرمانده کل قوا و با درود به روان پاک شهیدان سرخ جامگان اسلام از آدم تا حسین و ا زحسین تاکنون وشهیدان هفتم تیر مخصوصا آیت الله بهشتی و با درود به روح پر فتوح محمد منتظری، رجائی،  باهنر ودیگر شهیدان ایران وصیت نامه خود را آغاز میکنم :پدرم و مادرم درود بر شما درود برشما که با زحمتهای فراوان و باهر ناراحتی و دردی مرا بزرگ  کردید و به جبهه فرستادید تا با دشمنان اسلام مبارزه کنم، دورد بر شما که به من یاد دادید لبیک گفتن را، لبیکی که حسین(ع) د ر۱۴۰۰سال پیش “هل من ناصر ینصرنی ” آنراگفته است.  خدابه شما اجری بزرگ بدهد انشاء الله. . . پدرم، مادرم، ملتم، اگر شهید شدم اول سلام مرابه رهبرم برسانید ثانیا برایم قبل از آنکه عزاداری کنیدو قبل از آنکه تشریفات را به جای آورید تبلیغ کنید سپس بگذارید بفهمند برای چه رفتم و برای چه کشته شدم. . . .  درمقابل دشمنان گریه مکنید،  گریه بکنیدولی به جای خود.  درمقابل دشمنان چنان استوار باشیدکه لرزه براندامشان بیفتد ودیگر دور و برتان نیایند.  پدرم، مادرم بعداز من خواهشی که از شما دارم این است که اگر دیگر برادرانم نیز خواستند به جبهه بروند، به آنها اجازه

بدهید بروند.  نگذارید روغن آن خشک شود. نگذارید اسلحه ام روی زمین مانده وخاک بگیرد. بگذار تا مبارزه هست ما نیز شرکت جزئی در این مبارزه داشته باشیم.  ا زشما ملت غیور ایران،  از خانوادۀ خود،  تنها خواهشی که دارم این است که این پیر جماران رهبر انقلاب راتنها مگذارید و خود نیز تا خون در بدن دارم و تا جان در بدن دارم تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خونم از اسلام و قرآن و مکتب تا آنجائیکه بتوانم دفاع خواهم کرد،  امیدوارم که مورد مرحمت و لطف خداوند قرار گیرم.

 

18دسامبر/16

دستاوردها ی انقلاب اسلامی

قسمت پنجم

حجه الاسلام و المسلمین موسوی خوئینی ها

یازدهم : افشا و حذف بسیاری از جریانهای انحرافی و وابسته

گاهی حوادثی رخ میدهد که نظم از پیش تعیین شده بسیاری از امور رابرهم میزند  نظمی را ایجادمیکند که در پرتو جاذبه و زیبائی خود بدان مطلوبیت میبخشد حادثه دستگیری اکثریت قاطع اعضای کادر مرکزی حزب توده و کشف و افشای این جریان آلوده و رسوا،  ازاینگونه حوادث است که نظم از پیش ارائه شدۀ بیان دستاوردهای انقلاب اسلامی ـ که موضوع این سلسله مقالات است ـ  رابهم زد و دستاورد ردیف هفده را به اینجا کشانید،  یعنی به ردیف یازده و تصور میکنم که این جابجائی،  مطلوب باشد.

 

در پنجمین بهار پیروزی انقلاب اسلامی آخرین جریان منحرف و وابسته به بیگانه که افشاء و حذف شد، شعبه ایرانی سازمان اطلاعاتی و جاسوسی “کا. گ. ب.  ” بود موسوم به حزب توده ایران و به تعبیر بهتر حزب جاسوسان شوروی درایران که هم داستان غم انگیز احزاب کمونیست جهان بود و هم بیان سرانجام هر گروه و تشکیلاتی سیاسی که متکی براعتقادات و باورهای مردم نیست. مردمی که در میان و کنار آنان میخواهندمبارزه و تلاش سیاسی داشته باشد پیش از آنکه ابعاد مختلف این حادثه و آثار سیاسی و انعکاس جهانی آنرا بررسی و تحلیل کنیم، برمی گردیم به دیگر جریانهائی که در طول چندسال گذشته یکی پس از دیگر ی افشاء و حذف گردیدند تا معلوم شود که آیا پاکسازی جامعه و حرکت سیاسی آن از اینگونه جریانهای آلوده و ناسالم جز با توان و صلابت انقلاب اسلامی و هشیاری رهبری آن امکان پذیر بوده است؟.

مقدمتا توضیح یک نکته، مفید به نظر می رسد و آن اینکه به طور طبیعی هر جامعه ای که طاغوت برآن مسلط باشد هم چنانکه زمینه رشد هرگونه ریشه فساد اخلاقی، اقتصادی فرهنگی و و. . . .  در آن جامعه آماده می شود همچنان زمینه رشد جریانهای فاسدی که خود در مرحله و یا مراحلی در حال مبارزه و جنگ با نظام سیاسی فاسد و حاکم است،  علت پیدایش این جریانهای سیاسی فاسد عمدتا به یکی  ازدو دلیل میتواند باشد: یکی اینکه چون آهنگ عمومی جامعه در حاکمیت نظام  طاغوتی، قدرت طلبی، شهوت پرستی و گرایش به فریب و نیرنگ و ریا و نفاق و دیگر خصلتهای ضد الهی است، پس به طور طبیعی افراد و دستجات دیگری هم پیدا می شوند که در تنازع قدرت و دستیابی به جاه و مقام و شهوات در شکل یک حرکت سیاسی،  به جنگ با قدرت و مسلط و حاکم برمیخیزند که خود سفره اینگونه تمتعات آلوده و فاسد را در جامعه گسترده است.  درست است که این به جنگ برخاستگان با طاغوت مبارزه میکنندولی نه با طغیان او بلکه با حرمان و بی بهره گی خود از این خوان یغما و اما دلیل دیگر این که در نظام طاغوتی چون حاکمیت از آن جهل و بی خبری از حقایق و واقعیتها است لذا بسیاری از افراد و دستجاتی که به انگیزه سالم انسانی الهی به مبارزه با طاغوت برمیخیزندچون نمیتوانند معیارهای حق را به خوبی تشخیص دهند و در آشفته بازار دغلبازان سیاسی و مدعیان رهبری نمی توانند رهبر حق را از باطل باز شناسند لذا در قدم اول و یا چندمین قدم، سرانجام باز بدام باطل ومنادیان آن می غلتند و برسر آنان همان خواهد آمدکه بر سر دسته اول. اگر به تحلیل علت یا علل شکست بسیاری از حرکتهای سیاسی و یا انقلابی پس از پیروزی آنها بر نظام و قدرت حاکم بخواهیم بپردازیم،  به نکته فوق الذکر قطعا باید توجه خاص داشته باشیم زیرا هنگامیکه یکی از این حرکتها و جریانهای سیاسی بر رقیب پیروز می شود بعلت ناخالصیهای درون خود نمیتواندسایر جریانهای فاسد را شناسائی و کشف و سپس دفع و

حذف نماید. کودتا های پی در پی عراق را پس از سقوط حکومت فاسد سلطنتی آن ملاحظه کنید که البته آن تنها یکی از اشکال شکست این حرکتهای سیاسی پس ا ز پیروزی آنها است اشکال دیگری نیز دارد که معلول کودتاهای خزنده است که نمونه های فراوان دارد. فشرده مضمون این سخن آن  است که: هر حرکت سیاسی و یا هر انقلابی به میزان صلابت و استحکام محتوای خود و به تناسب قدرت ارکان و قواعد فکری و ریشه داشتن در اعماق وجود و اتکاء به توده ها و به میزان تخریب بنیانهای ظلم و تجاوز و فسق و فساد و فجور در همه زمینه ها قادر به کشف و افشاء و حذف جریانهای ناسالم و بجامانده از نظام فاسد گذشته است و در حد آلوده بودن خود به انگیزه های پرداخته شده بدست نظام فاسد پیشین، از جستجوی جریانهای فاسد ناتوان خواهد بودکه سرانجام یا بدست آنها خود حذف می شود یا با جذب آنها بسوی خود هویت واحدی را باآنها تشکیل میدهد.

اکنون پس از توضیح این نکته، برمی گردیم به نگاهی گذرا به حوادث چند ساله پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران:

اولا ـ برخورد انقلاب را با دو جریان سیاسی مسلط بر جهان، جریان غرب و آمریکا و جریان شرق بررسی میکنیم،  اما در افشای ماهیت غرب و آمریکا صلابت و قدرت انقلاب و رهبری آن در این عرصه به اندازه ای وسیع و عمیق و برای توده های مستضعف در سراسر جهان آگاهی بخش و برای سیاستگران غربی و مخصوصا شیطان بزرگ رسواگر و شکننده است که در هیچ بیانی همه ابعاد آن نمی گنجد جانانه ترین تازیانه افشاگرانه، نام شیطان بزرگ برآمریکا نهادن است که در فرهنگ همه محرومان عالم بیانگر تمامی پلیدیها است که در یک موجود متراکم شده باشد که آمریکا چنین است.

با لرزه ای که انقلاب اسلامی ایران بر کاخهای غربی و آمریکائی افکند طشت رسوائی حقوق بشرآنان از پشت بام بر زمین افتاد، تلفن آقای کارتر طرفدار حقوق بشر را  ( که بعضی از جریانهای فاسد خودمان!!! نیز باور کرده بودند) به شاه،  بعد از فاجعۀ هفده شهریور و یا جمعه سیاه مبنی بر حمایت و پشتیبانی از آن بخت بر گشته شنیده اید و فراموشتان هم نشده است و اعتراض مامورانش رادر ایران به اعدام هویدا و القانیان و امثالهما و تو دهنی نزدن حضرات خودمان!!!  راکه با نزاکت،  فرمایشات آن ماموران را استماع فرموده بودند، و برملا شدن بسیاری از پنهانیها در حادثه عظیم و کوبنده تصرف لانه جاسوسی که اسم  سفارت را یدک میکشید که آقای کارتر را به گریه انداخت، واین روزها پس از دستگیری اعضای حزب توده برای زدودن بعضی از آثار آن،  بوقهای آمریکائی و غربی با شایعه پراکنی سعی میکنند آن حماسه تاریخی و یا به تعبیر حضرت امام مدظله، انقلاب دوم رازیر سئوال بکشند و به بیگانه منتسب کنند که البته میزان حماقت دشمنان اسلام و

انقلاب را نیز میرساند.

افشای ماهیت جریان سیاسی فاسد آمریکا در ماجرای حمله به طبس به اندازه ای رسوا کننده بود که حتی اقمار غربی آن یعنی اعضاء بازار مشترک اروپا نیز به قیل و قال با ارباب برخاستند.  بلوکه کردن پولهای ایران به دنیا نشان داد که آمریکا رسما مانند یک سارق مسلح در روز روشن به حریم و حقوق ملتهای مظلوم تجاوز می کند. تحریک صدام به جنگ با ایران که با همه ترفندها نتوانست مخفی کند و سرانجام صدام ضد آمریکائی معرفی و تبلیغ شده را در حریم به اصطلاح امن سیاسی و نظامی و اقتصادی خود جاداد[۱] و دهها موارد دیگر از این نمونه ها که انقلاب اسلامی و رهبری آن به افشای ماهیت غرب و آمریکا پرداخته است و امام قوی و قدرتمند در یک جمله کوتاه “آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند”که براحتی گفتن کلمه “لعنت بر شیطان “ادا کردند، ماهیت بی هویت این طبل تو خالی را افشاء کردندو دنیا دید که آمریکای غلط کار آنقدرها هم دستش در غلطکاری باز نیست و نهایت غلطی که کرد و میکند آنهم با توافق رفیق لنین زاده تحریک صدام بحلمه به ایران بود که نتیجه اش تجلی ارزشهای متعالی ملت رشید ایران و سلحشوران اسلام شد.  و اما انقلاب و افشاگری آن در رابطه با شوروی و همپالکیهایش، همین بس که نشان داد این موجودی که در برابر آمریکا سیمای شیر، ازخود نشان میداد و میدهد در حقیقت شیر نیست بلکه مش رمضان است که در پوست شیر رفته است!!!

این آقای ضد امپریالیست به محض اینکه دید انقلاب اسلامی ایران با نواختن یک سیلی محکم، آمریکا را با سرگیجه از این کشور بیرون کرد و حداقل در کل منطقه قدرت آمریکا رابه زیر سئوال کشید، به جای دست مریزاد به این ملت مظلوم و امت دلاور و ضد آمریکا، با تانک و توپ و هواپیما و قزاق بر سر برادران افغانی ما هجوم برد تا نشان بدهدکه معنی مبارزه با آمریکا چیست وتا با قتل عام ملت ستم کشیده افغانستان، ضد امپریالیستی و خلقی بودن دست نشانده افغانستان را بر ملا سازد.  شوروی در رابطه با انقلاب اسلامی ایران از سال چهل و دو تا امروز مطالبی گفته است که اگر آن مطالب یکجا جمع آوری شود بهترین دلیل بر رد نظریه تاریخی !!! جناب مارکس و اخلافش درباره تاریخ وحرکت آن و بهترین شیوه تحلیل بردن اصول دیالکتیکش خواهد بود. زمانی انقلاب اسلامی ایران راحرکت ارتجاعی تحلیل کردوبا نغمه شوم “ارتجاع سیاه” شاه هم نوا شد، زمانی دیگر یک شورش کور نامید و بعد تشخیص نداد!! و بالاخره هم معلوم نکرد که انقلاب ایران در اثر تضاد نیروهای تولید و عوامل تولید بوده است یا نه، و پس ازپیروزی انقلاب گفت باداباد برای اینکه درتحلیلمان شک نکنیم ویا شکّمان را آشکار نکنیم و یا بهرحال برای اینکه زیر بارحق

نرویم باید هر چه واقعیت در ایران هست همه را انکار کنیم !! و این است ماهیت یک رژیم مبتنی برحرکت و سیر برخلاف فطرت و سرشت انسان.  و این ماهیت را انقلاب اسلامی ایران برملا وافشا کرد. ماهیت رژیم درنده ای که موشک نه متری به صدام صهیونیست آمریکائی می دهدکه خانه های مردمی را برسرشان خراب کندو مردمی را به خاک و خون بکشد که تاریخ انقلابشان با دشمنی با اسرائیل و آمریکا نوشته شده است انقلاب ایران افشا کرد که شوروی هم مانند آمریکا اصرار دارد که حکومت غاصب اسرائیل بماند. شوروی هم مانند آمریکا نمی خواهدکه فلسطینیان در فلسطین حکومت تشکیل دهند و سرنوشت خود را به دست گیرند. پس در عرصه سیاسی جهان در فکر و اندیشه مستضعفان در زیر انوار خیره کننده انقلاب اسلامی ایران ماهیت هر دو جریان سیاسی مسلط بر جهان افشا گردیده است و به خواست خدای تعالی حذف نیز خواهد شد.

واما در عرصه داخلی، از چپترین تا راستگراترین جریانات یکی پس از دیگری افشا و نابود شدند و یا در حال مردنند. شاید هنوز کسانی باشند که بگویند و یا با خود بیندیشند که چرا با اذن امام فلان و بهمان که وابسته به یک جریان خود باخته در برابر غرب و وحشتزده از قدرت آمریکا است به قدرت رسیدندکه از ترس سقوط در چاه ویل شوروی خود رابه طناب آمریکا حلق آویز می کردند، ولی این افراد نیز باید به این نکته بیندیشندکه این جریان بهر حال وجود داشت، هر چند که وجود تلخی داشت و میبایست حذف شود ولی آیا بدون افشاء ماهیت آن ممکن بود؟آیا بدون اینکه همه مردم واقعیت این جریان را بشناسند، حذف آن قابل فهم و درک برای آنان بود؟آیا این جریان بدون اینکه وجاهت کاذب بدست آمده در پرتو مبارزه با شاه را از دست بدهد، امکان حذف داشت؟اگر آن آقا، نخست وزیر و یا آن دیگری وزیر فلان نبود هرگزتوفیق ملاقات با برژینسکی دست می داد؟و مگر این ملاقات پر برکت کارچند صد جلد کتاب و مقاله و تحلیل را انجام نداد؟استعفا از انجام  وظیفه و تکلیف الهی که از جانب امام امت بر عهده کسی یا کسانی گذاشته می شود آنهم به خاطر اینکه یک مشت جاسوس در داخل لانه شان دستگیر شده اند آیا افشاگر نبود؟اگر بود بخاطر و بدنبال آن به قدرت رسیدنی بود که با اذن امام انجام شده بود.

البته من در صدد این نیستم که ابعاد آن حرکت بسیار صحیح و خداخواسته امام را در ارتباط با به قدرت رسانیدن این جریان تحلیل کنم که آن خود سیار گسترده و عمیق است، نه، فقط در پی آن بودم که این حادثه را در رابطه با افشاگری انقلاب ــ بطور اختصارــ توضیح بدهم.  افشاءو حذف جریانی که در راس آن یک ملای نگونبخت نشسته بود(که خداوند این انقلاب و امت و امام رااز شرش محفوظ فرماید) از حوادثی بود که فقط درتوان این انقلاب و رهبری آن بود، قدرت این افشاگری به حدی بودکه یک شبه یک عنصر تکیه زده بر مسند افتاء و مرجعیت را ناگزیر از اعتراف به گناه و توبه و استغفار میکند.  افشاگری انقلاب در مورد ماهیت شرکت سهامی ضد انقلا ب که مدیر عاملش بنی صدر بود و دریدن ماسک نفاق از چهره پر مدعاترین جریان سیاسی فاسد بنام مجاهدین خلق، جارو کردن جبهه ملی، انشعاب در درون سازمان چریکهای فدائی. . . از وحشت برباد رفتن همه دستاوردهای چندین ساله در برابر حقانیت انقلاب و نابودی اقلیت و در بدری اکثریت و در این اواخر افشاء ماهیت حزب توده یا حزب جاسوسان شوروی همه و همه از دستاوردهای بزرگ این انقلاب الهی است که جزآن هیچ قدرت دیگری از پی این همه جریانهای آلوده بر نمی آمد.

بسیار مایل بودم در این زمینه خیلی بیش ازاین، حوادث گذشته را باردیگر به خاطر خواننده بیاورم مخصوصا افشاگر ی های دانشجویان مسلمان پیرو خط امام ولیکن مجال نیست و هنوز در باره آن حزب روسی سخن باقی است ولیکن به خواندن کتابها و جزوه های افشاگر ی که تاکنون نزدیک به سی شماره منتشر شده است توصیه می کنم. واما کشف و افشا وحذف جریان حزب توده از جهات مختلفی حائز اهمیت است:اول اینکه نیروهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی در اینجابا یک حزب سیاسی درگیر نبودند بلکه با اعضای یک سازمان اطلاعاتی و جاسوسی نیرومند که با”سیا”و “موساد “مصاف میدهد درگیر شده

بودندکه پیروزی نیروهای جمهوری اسلامی رادر این درگیری فقط همان سازمانهای مزبور میتوانند دقیقا ارزیابی کنندو ازاین ارزیابی در بهت و حیرت فرو روندکه مگر ممکن است در مدتی به کوتاهی چهار سال، نیروهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی ایران چنان کار آزموده شوندکه جاسوسان “کا. گ. ب” رابا سابقۀ چندین ساله و در پوشش چهل ساله یک حزب کشف و تعقیب و دستگیر کنند، ولذا برای کم جلوه دادن یا بد جلوه دادن قدرت این نیروها ادعا کرده اندکه نیروهای اطلاعاتی ایران به کمک سازمانهای اطلاعاتی غرب موفق به چنین کاری شده اند! دوم ــ اینکه برخورد نیروهای ایران در داخل زندانها با اعضای کار کشته حزب جاسوسان شوروی به قدری هشیارانه و دقیق  بوده است که در مدتی کوتاه، همه را وادار میکند تا برای سبک شدن و جدانشان از ننگ چند ده ساله و یا برای منصف نشان دادن خود در برابر سخن حق و یا به هر حال دراثر بریدن از کاری که می کرده اندو راهی که می رفته اند در صفحه تلویزیون ظاهر شوندو با مهارت تمام به تشریح و کالبد شکافی لاشه یک حزب جاسوسی بنشینندو آنهم کسانی که رنج نزدیک به سی سال زندگی در زندان را تحمل کرده اند واما در برابر شاه حاضر به اعتراف به گناه خود نشدند ــ که البته دربرابر شاه نمی بایدهم حاضر به اعتراف می شدندزیرا اگر حزب توده خائن است، دلیلی وجود ندارد که در برابر خائن دیگر ی مانند شاه بخیانت خود اعتراف کند ــ و اما در برابرانقلاب واسلام و امام و پاسدار و همه نیروهای صادق و خدمتگذار در جمهوری اسلامی نمی توانند لب فرو بندندوسکوت کنند و یا با وجدانی آرام، توان مقاومت داشته باشند، نه، حقانیت اسلام وانقلاب و نیروهای خط امام آنانرا به اعتراف مجبور می سازد،  سوم ــ اینکه علیرغم شعار بر حق انقلاب که همه امت فریاد می زدند و فریاد میزنندکه : نه شرقی،  نه غربی جمهوری اسلامی ” غربیها و به خصوص آمریکا

برای کم کردن جاذبه انقلاب در بین مسلمانان و مستضعفان تبلیغ می کنند که جمهوری اسلامی ایران به طرف شرق و شوروی گرایش دارد!یعنی از هویت اسلامی خالص برخوردارنیست و اصولا هیچ ملتی علیه آمریکا نمیتواندقیام کند مگر با تکیه

بر شوروی!! و تبلیغ می کنند که اگر روزی انقلاب اسلامی ایران بخواهد در برابر شوروی بایستد باید به آمریکا و غرب تکیه کندو حتی این واقعیت را نمی خواهند بدانند و نمی خواهند که مردم دنیا بدانند که ایران اسلامی در اوج درگیری با آمریکا اولین کشوری بود که علیه تجاوز نظامی شوروی به افغانستان موضع گرفت و محکوم کرد و همین موضع قاطع ایران است که اجازه نمی دهد در افغانستان معامله ای نامشروع صورت بگیرد و نیز ایران در همان زمان که در محاصره اقتصادی از جانب آمریکا و غرب بود، جریان گاز خود را به روی  شوروی به خاطر باج خواهی او بست وحاضر نشد به خاطر هرگونه ملاحظه ای گاز ر ا

بثمن بخس به شوروی بدهد. اینها و دهها نمونه دیگر ازمواضع قاطع ایران را که همگی حکایت از سیاست نه شرقی، نه غربی می کرد، ندیده می گیرند و باز هم تبلیغ می کنندکه ایران گرایش به شوروی دارد!مگر نمی بینند که حزب توده آزاد است.  درست در اوج این جنجالها بود که ناگهان مردم دنیا دیدندکه تمامی خبرگزاریهای جهان مخابره کردند که سران حزب توده ایران بازداشت شدند و آنهم نه یک حز ب ساده سیاسی بلکه شبکه جاسوسی شوروی در ایران یعنی انقلابی که زیر باران گلوله ها و موشکها، دشمن آمریکائی را تعقیب میکند و در همین جنگ شوروی نیز غیر مستقیم چنگ و دندان نشان می دهد،  ناگهان سران حزب جاسوسان شوروی یعنی کشوری که بیش از هزار کیلومتر با ما مرز مشترک دارد و بسیاری درآنطرف دنیا از او که در اینطرف دنیا است می ترسند، دستگیرمی شوند یعنی : در نظر ما جاسوس خائن است، خواه آمریکائی و خواه روسی، بنام دیپلمات جاسوسی کردن ممنوع است، خواه در لانۀ جاسوسی آمریکا و خواه در ساختمان موسوم به سفارت شوروی، و در جمهوری اسلامی هر جریان سیاسی وابسته و یا متمایل به بیگانه ممنوع است خواه وابسته به آمریکا باشد و یا وابسته به شوروی.

چهارم ــ تحلیل جمهوری اسلامی از گروهها و دستجاتی که هماهنگ با فرهنگ مردم و اعتقادات آنان نیستند و در میان آنان قصد تشکل و حرکت سیاسی دارند، اینست که سرانجامشان جزوابستگی به بیگانگان و در خدمت آنان قرار گرفتن و خیانت به مردم کردن چیز دیگر ی نیست و دربا ره همه گروههای افشا و حذف شده این اعتقاد را داشته و دارد هرچند که سندی روشن و رسمی براین واقعیت قطعی نتواند به دست بیاورد و ارائه دهد و اما دربارۀ حزب توده این واقعیت با هشیاری و کار دانی مسئولان مربوطه از زبان خود آنان افشا گردید. البته من قبول دارم که :توده ای ها قبل از آنکه یک حزب سیاسی باشند یک شبکه جاسوسی بوده اند و شاید هرگز یک حزب سیاسی نبوده انداما سرانجام آن دسته

از احزاب سیاسیی هم که از مردم و جامعۀ خود بریده باشند چیزی جز جاسوس شدن برای بیگانه نیست.

پنجم ــ با کشف و افشای جریان حزب توده و توطئه های آن علیه انقلاب اسلامی ایران به دستور شوروی، معلوم شد که  شوروی در توطئه علیه اسلام و انقلاب نه تنها قوی نیست که بسیار هم ضعیف است، زیرا همانطور که می بینید آنچنان در داخل ایران بدون پایگاه  است که وقتی تصمیم می گیردبه یک انقلاب و آن هم اسلامی و با آن همه حمایت مردمی وپشتوانه فکری و اعتقادی،  با تاریخی هزارو چهار صد ساله، خیانت کند، به گروهی تکیه می کند و از نیروئی انتظار  عمل داردکه اولا به خاطر الحاد و کفر آشکارش هیچگونه پایگاه مردمی و توده ای نداردو ثانیا به دلیل خیانتهای مکرر و مستمر در طول چهل سال از هر گونه مطلوبیت و جاذبه سیاسی بی بهره است. شوروی آنقدر درداخل کشورهای اسلامی عموما در ایران خصوصا ناتوان است که حتی سازمانهای سیاسی مارکسیستی خالص را از دست می دهد و آمریکا آنها را در خدمت خود میگیرد لذاماجرای حزب توده نشان می دهد که :ملتها در همانحال که نباید ازشوروی و دسیسه های آن غافل باشند ولیکن در همان حال باید بدانندکه دشمن اصلی و شیطان بزرگ آمریکا است و با تمام هشیاری باید مراقبت کنند که هر جریانی را به محض اینکه در خط آمریکا و درخدمت آمریکا قرار گرفت کشف وسپس خنثی و حذف کنند.

ششم ــ باکشف و افشا و دستگیری سران حزب توده واکثر اعضاء رده های یک و دو برای چندمین بار مردم  دنیا مشاهده کردند که جمهوری اسلامی ازچنان صلابت و استحکامی برخوردار است که همزمان با اداره جنگ در طول هزار کیلومتروتحمل تمامی مشکلات ناشی از آن در داخل کشور نیز هر حرکت مخالف را زیر نظر داردو هر توطئه ای را در نطفه خفه می کندو چنین نظامی نه تنها در برابر دسیسه های ضدانقلاب اعم از داخلی و خارجی ناتوان نیست که هر توطئه ای را چنان در هم می شکندکه از درگیر شدن با آن قدمی جلوتر درجهت استواری بر می دارد و تجربه ای غنی می اندوزد که نه تنها برای

خود که برای همه انقلابهای ضد استکباری بسیار گرانبها است.                   ادامه دارد

 

[۱] ــ حزب سوسیالیست آمریکائی فرانسه هنوز بر مرکب حکمرانی سوار نشده با موضع گیریهایش در برابر انقلاب اسلامی ایران و با حمایت عجولانه ازصدام می رود تا سرنوشت تلخی برای خود و برای فرانسه به بار آورد و نیز اکثر کشورهای اروپائی در رابطه با انقلاب اسلامی ایران ناگزیر از موضع گیریهائی شدند که نشان دادند در برابر آمریکا ناتوان و بی اراده اند.

18دسامبر/16

معاد

قسمت چهارم

آیت الله جوادی آملی

منکرین معاد

قرآن کریم رسالت انبیاء را ضروری میداند و هدف رسالت را قیام مردم بالقسط میداند و برای پیاده شدن هدف انبیاء، یاد معاد را مؤثر ترین عامل میشمرد.

انسجام نبوت و معاد

“یا ایّها النّبی انّا ارسلناک شاهدا و مبشّرا و نذیرا و داعیا الی الله باذنه و سراجا منیرا، و بشّر المؤمنین بأنّ لهم من الله فضلا

کبیرا”. [۱]

نام مبارک پیامبر و رسول اکرم(ص) با لقب نبوت یا رسالت آمده و هرگز پیامبر را با اسم صدا نمی کنند در این آیه، میفرماید:

ما تو را شاهد فرستادیم که نمونه و اسوه باشی و هم شاهد اعمال امت در دنیا و در قیامت باشی و دو نمونه دیگر ازصفات حضرت (ص) را نیز یادآور شده است:

۱ــ انذار، ۲ــ تبشیر، و این دو صفت ناظر به مسئله معاد است که جریان رسالت را همراه

با مسأله معاد ذکر نموده است، بدینصورت:

در برابر فضائل نیکان بشارت بدهید و در قبال رذالت تبهکاران انذار کنید، زیرا اگر کسی

این چنین پندارد که قیامتی و حسابی نیست همچنانکه قرآن می فرماید:

“ایحسب الانسان ان یترک سدی”[۲]

داعی ندارد که از شهوات پرهیز کند و تن به دشواریها دهدزیرا بهشت احاطه به دشواریها و جهنم احاطه به شهوات و لذائذ شده است چنانچه علی (ع) میفرماید:

“انّا الجنه حفّت بالمکاره و ان النار حفّت بالشهوات”. [۳]

اگر انجام وظائفی که رسول اکرم (ص) فرموده دشوار است در قبالش بشارتی هم دارد. اگر کسی خیال کند انسان یاوه و بیهوده خلق شده است یعنی بعد ار مرگ خبری نیست، عاملی در او نیست که دست از لذائذ بکشد و دشواریها را تحمل کند.

قرآن کریم انسان را دائمی و ابدی میداند که زوال برای او نیست زیرا از عالمی به عالم دیگر منتقل می شود:

“وبشّرالمؤمنین بأنّ لهم من الله” “فضلا کبیرا”[۴]

به مؤمنین بشارت ده که پس از مرگ فضل کبیر الهی در انتظار آنان است.

 

خدا و منکرین معاد

” و انذر النّاس یوم یأتیهم العذاب فیقول الّذین ظلموا ربّنا اخّر نا الی اجل قریب نجب دعوتک و نتّبع الرّسل اولم تکونوا اقسمتم من قبل مالکم من زوال و سکنتم فی مساکن الّذین ظلموا انفسهم و تبیّن لکم کیف فعلنا بهم و ضربنا لکمم الامثال”. [۵]

مردم را بترسان ازروزیکه عذاب میاید و ظالمین در آنروز گویند:

“پروردگارا ما را مهلت ده برای اینکه دعوت ترا بپذیریم و از پیامبرانی که “داعیا الی الله ” بودند پیروی کنیم”. البته این خواهش در هنگام ظهور جریان بعد ازمرگ می باشد در جواب گفته می شود:

مگر نه آن بود که قبلا اصرار داشتید و باورتان شده بود که ماندنی هستید. قرآن جریان آن سرمایه دار را نقل میکند:

“و دخل جنّته و هو ظالم لنفسه قال ما اظنّ ان تبید هذه ابدا، و ما اظنّ الساعه قائمه و لئن رددت الی ربّی لاجدنّ خیرا منها منقلبا. . . “[۶]

وقتی داخل باغ شد گفت :گمان نمی کنم این باغ ازبین برود و دربارۀ قیامت هم گمان نمی کنم معادی باشد و اگر هم باشد همانطوری که الان متنعمیم، آنجا هم از نعمتها برخوردار خواهیم بود.

“اولم تکونوا اقسمتم من قبل. . . “[۷]

در جواب تبهکاران گفته می شود :مگر شما آنهائی نبودید که با قسم و سوگند می گفتید ما از بین نمی رویم با اینکه گذشتگان خود را دیدیدازبین رفتند و شما جانشین آنها شدید و ما آنها را بخاک کشیدیم در صورتیکه آنها فکر نمیکردند از بین بروند و این صحنه ها را از نزدیک مشاهده کردید ولی متنبه نشدید.

“وقدمکروا مکرهم و عندالله مکرهم و””انّ کان مکرهم لتزول منه الجبال”[۸]

تبهکارانی بودند که هر چه را در توان داشتند از لحاظ توطئه و نقشه اعمال کردند نقشه های اینها در مهار قدرت خدا است و او میداند چگونه توطئه میکنند و بر فرض اینکه خدا بر همه چیز آگاه است پس این توطئه و مکرشان بی اثر خواهد بود اگر چه در حدی باشد که کوهها از آن زیر و رو شود،  و از بین برود، چون در حضور خدا است.

 

یک نکتۀ ادبی

اگر “ان ” در آیه “وان کان مکرهم. . . ” وصلیه باشد معنی چنین میشود :”اگر چه مکر آنها بطوری باشد که کوه را فرو ریزد، باز هم چون نزد خداست بی اثر است، برای اینکه نظام آفرینش در اختیار او است و همه این پیچ و مهره ها را او عالم است و به تمام راههای نفوذی این نقشه آگاه است. ولی اگر “ان” نافیه باشد معنی چنین میشود:مکر آنها این طور نیست که بتواند کوه را فرو ریزد. اگر دین به منزله جبال است و اگر مؤمن “کالجبل الراسخ”است، مکر اینها نمی تواند کوه را زیروروکند!ونمونه های این معجزه الهی را انقلاب اسلامی خوب تبیین کرد. کسیکه با آیات الهی در تماس است و آیات را تلاوت میکند،  میبیندکه هر لحظه تازه است.

“فلا تحسبنّ الله مخلف وعده رسله””انّ الله عزیزٌ ذوانتقام”. [۹]

هرگز نپندارید که خدا نسبت به انبیائش خلف وعده کند، اصلا در هیچ موردی خلف وعده نیست تا چه رسد به انبیاءش خلف وعده شود چون فرموده:”انّا لننصر رسلنا والّذین آمنوا

فی ــ “”الحیوه الدّنیا و یوم یقوم الاشهاد”[۱۰] هیچ پیامبر و هیچ مؤمنی لله قیام نکرد مگر اینکه پیروز شد، هم در دنیا و هم در آخرت. و خدای متعال هرگز خلف وعده ندارد، چرا؟چون “انّ الله عزیز ذوانتقام” ازتبهکاران انتقام میگیرد، عزیز است و راه برای بیگانه  ها بازنیست که قدرت خدای را بگیرند.

کسی که از شرح صدربرخوردار نبود، روحش پرواز نکردو در تنگنای طبیعت ماند، در همه ادوار وجودی، در حلقه و سلسله زنجیر بسته است.

 

مجرمین در روزقیامت در فشارند

“وتری المجرمین مقرّنین فی الاصفاد”[۱۱]

تبهکاران در همه نشئات در فشارند، نه تنها در حال مردن، نه تنهادر قبر، نه تنها در قیامت جائی برای ایستادن ندارند و در فشار هستندبلکه در جهنم نیز جای وسیع ندارند و در فشار هستند. آنکس که از شرح صدر برخوردار نبود، روحش پرواز نکرد و در تنگنای طبیعت ماند، در همه این ادوار وجودی در حلقه و سلسلۀ زنجیر بسته است، در دنیا هم بسته است برای اینکه خداوند فرمود:

“من اعرض عن ذکری فانّ له معیشه” “ضنکا و نحشره یوم القیامه اعمی”[۱۲]

کسیکه  از یاد خدا روی برگرداند و اعراض کند در معیشت تنگ قرار میگیرد. معیشت تنگ به معنای فقر نیست همچنانکه علی (ع) فرموده:

“ولا کنزاغنی من القناعه. . . “[۱۳]

هیچ گنجی غنی تراز قناعت نیست. ولی ازآنجائیکه تبهکار به اینفکر است که ثروت اندوزی کند، درخروش این است که چگونه بیفزاید و چگونه گم یا کم نشود و لذا همیشه در فشار است، هیچ آسایشی ندارد، خوابش نمی برد، احساس ایمنی وآرامش پیدا نمی کند،  در هنگام مردن هم به تعبیر این آیه:

“و لو تری اذ یتوفّی الّذین کفروا” “الملئکه یضربون وجوههم و ادبارهم”

“وذوّقوا عذاب الحریق”. [۱۴]

بافشار، و باسیلی خوردن به صورت و پشت وآسیب دیدن، جان میدهد. در آیه :

“واذا القوا منها مکانا ضیّقا مقرّنین ” “دعوا هنا لک ثبورا”. [۱۵]

در مکان تنگ جای دارندودست و پای آنها در قید وزنجیر بسته است.

 

خوراک و پوشاک مجرمین

“سرابیلهم من قطران و تغشی وجوههم” ” النّار، لیجزی الله کلّ نفس ماکسبت” “انّ الله سریع الحساب”[۱۶]

پوشاک آنان از قطران است. قطران ماده سیاهی است مانند قیر که بدنه کشتیها را با آن روغن مالی می کنند. “لیس لهم طعام الّا من ضریع لا یسمن” “ولایغنی من جوع”. [۱۷] خوراکشان ضریع است. ضریع به تیغهای بیابانی میگویند که خوراک حیوانات است مثل شتر

و امثال آن که هم سیر میشوند و هم چاق،  اماضریع جهنم حیوان انسان نما رانه سیر میکند، نه فربه.  شریفترین عضو اینها که چهره و صورت است زیر پوشش آتش قرار دارد چون عمری با صورت معصیت کردندنه پیشانی به خاک مالیدند، نه چهرۀ بشاش نسبت به مؤمنین داشتند و این نشان میدهدکه همان عمل است که به این صورت در می آید همچنانکه درسورۀ مبارکه بقره داشت:

“کذالک یریهم الله اعمالهم حسرات” ” علیهم وما هم بخارجین من النّار ” [۱۸]

در سوره زلزال فرموده:

“یومئذ یصدر النّاس اشتاتالیروا اعمالهم” “فمن یعمل مثقال ذرّه خیرا یره ومن ــ ” ” یعمل مثقال ذرّه شرّا یره” [۱۹]

“هذا بلاغ للناس و لینذروا به و””لیعملوا انّما هو اله واحد و لیذّکر. ” “اولوالالباب “. [۲۰]

این بهترین تبلیغی است برای مردم برای اینکه انذار شودکه رسالت وقتی اهدافش محقق میشود که مردم یادمعاد باشند.  امیدواریم که یاد معادرا خدا به عنوان بهترین نعمت به همه  اعطا کند.  و السلام علی من اتّبع الهدی.

ادامه دارد

 

[۱] سوره احزاب ــ آیه ۴۵، ۴۷٫

 

[۲] سوره قیامت ــ آیه ۳۶٫

[۳] ــ نهج البلاغه ــ خطبه ۱۷۶٫

[۴] ــسوره احزاب ــآیه ۴۷٫

[۵] ــ سوره ابراهیم ــ آیه۵ ۴۴، ۴٫

[۶] ــ سوره کهف ــ آیه ۳۵، ۳۹

[۷] ــ در زمان جاهلیت مرسوم بود، به اشیائی که مقداری عظمت و دوام داشت

میگفتند :این از بین رفتنی نیست الان هم گاهی شنیده میشود. فرش محکم بافت،

نمیر است:که این از فرهنگ طاغوت است.

[۸] ــ سوره ابراهیم ــ آیه ۴۶٫

[۹] ــ سوره ابراهیم ــ آیه ۴۷٫

[۱۰] ــ سوره مؤمن ــ آیه ۵۱٫

 

[۱۱] ــ سوره ابراهیم ــ آیه ۴۹، اصفاد به معنای قید و زنجیره هائی است که به دست و پای مجرمین می بندند.

[۱۲] ــ سوره طه ــ آیه ۱۲۴٫

[۱۳] ــ نهج البلاغه ــ کلمات قصار۳۷۱٫

[۱۴] ــ سوره انفال ــ آیه ۵۰٫

[۱۵] ــ سوره فرقان ــ آیه ۱۳٫

[۱۶] ــ سوره ابراهیم ــ آیه ۵۰، ۵۱٫

[۱۷] ــ سوره غاشیه ــ آیه ۷، ۶٫

[۱۸] ــ سوره بقره ــ آیه ۱۶۷٫

[۱۹] ــ سوره زلزال ــ آیه ۸، ۶٫

[۲۰] ــ سوره ابراهیم ــ آیه ۵۲٫

18دسامبر/16

جهاددر قران

قسمت شانزدهم

حجه الاسلام و المسلمین طاهری خرم آبادی

امدادهای غیبی در جهاد

در مقاله گذشته،  بحث ما دربارۀ امدادهای غیبی الهی بود که در جنگ احزاب پیامبر اکرم(ص) ویارانشان از آن برخوردار بودند.  قسمتی ازآیات مربوط به این جنگ راتفسیر کردیم و اینک به دنباله آن بحث:

سپس به بررسی شرائط حساس این واقعه و بیان عواملی که موجب شدت و حساس شدن وضع مسلمانها گردید میپردازد:

“اذ جاوءکم من فوقکم و من اسفل منکم و اذ زاغت الابصار و بلغت القلوب الحناجر و تظنّون بالله الظّنونا” (احزاب ۱۰)

ــ آنگاه که آمدندشما را از بالای سرتان، (بالای سر مردم مدینه طرف شرق مدینه است که طائفه غطفان ویهود بنی قریظه و بنی النضیر آمدند) و از طرف پائین (که طرف غرب مدینه است قریش و طوائف دیگر) وارد شدند. بعد حالت مسلمانها را در آن روزهای نخستی که از همه طرف مود هجوم قرار گرفتند تشبیه میفرماید به شخصی که در حال مرگ افتاده است چشمان او فروغی ندارد و به سقف اطاق گویا خیره خیره نگاه می کند و روح به حلقوم و گلوگاهش می رسدو نفسهای آخرین را میکشد:

“و اذ زاغت الابصار و بلغت القلوب الحناجر”

– و آنگاه که چشمهای شما از خوف و وحشت حالت کجی و برگشت پیدا نموده بود مانند چشمان مرده و روح به  حلقوم شما رسیده بود”وتظنّون بالله الظنونا” ودر باره خدا گمانهائی بردید، بعضی فکر می کردند که کفار بر مدینه تسلط می یابند و بعضی می گفتند اسلام تمام شد و ازبین رفت و دین پایان یافت، بعضی فکر جاهلیت و برگشت دوران گذشته را در سر می پروراندند و گروهی می گفتند خدا و رسول این مردم را مغرور ساختند توجه بوضع مسلمانها د راین جنگ انسان را بیاد روزهای حمله عراق که از شرق و غرب تقویت می شد می اندازد و کسانی که فکر می کردند چند روزی بیشتر طول نمی کشد که عراق برایران مسلط و یا لااقل خوزستان را تصرف می کند و در نتیجه دولت جمهوری اسلامی کارش خاتمه یافته است و صدها گمان و ایراد و اشکال را در دل و یا برزبان می آوردند.  البته همانگونه که در صدر اسلام آنها که ایمان و اعتقاد به اسلام و نصرت الهی داشتند و خصوص رهبر و قائد بزرگ اسلام رسول خدا هیچ نگرانی نداشته

و با امید به پیروزی قدم بر می داشتند و در تابستان و هوای گرم آنهم ماه رمضان به کندن خندق از پیر و جوان پرداختندو آنقدر رسول الله ایمان به آینده اسلام دارد که ازپیروزی آینده اسلام و گسترش آن و تسلط بر ایران و روم و یمن در هنگام کندن خندق و جستن برق از برخورد کلنگ با سنگ خبر می دهد.  همچنین ملت مسلمان و انقلابی ایران از همان روزهای نخست با امید به پیروزی و راه ندادن هیچ یک از این اندیشه های خانمان برانداز بلکه با دلی پر از عشق و علاقه به شهادت به استقبال دشمن شتافتند و دشمن را متوقف ساختندو تا امروز با او می جنگند و پیروزیهای بزرگی که در تاریخ کم سابقه است بدست آورده اند و سرزمینهای اشغالی را یکی پس از دیگری پس گرفتند و درهمان شب اولی که هواپیماهای عراقی به فرودگاه مهر آباد حمله کرد امام امت با قاطعیت هر چه تمامتر وعده نصر و ظفر داد و مردم رابه استقامت دعوت نمود و روحیه ای در ملت ایران دمید.

آری این روزهای سخت و هراس انگیز روزهای آزمایش مؤمنین بلکه همه اقشار ملت است چنانکه قرآن می فرماید:

“هنالک ابتلی المؤمنون و زلزلوا””زلزالا شدیدا”. (احزاب ۱۱)

یعنی در آن هنگام آزمایش شدند مؤمنین و مضطرب گردیدند اضطرابی شدید.  البته مؤمن هرگاه ایمانش قوی باشد اضطرابش با توجه به خدا برطرف می گردد،  واگر ایمانش قوی نباشد در حال اضطراب باقی خواهد ماند، و دراینجا منظور جمعیت مؤمن و مسلمانی است که مجموعه ای از افراد ضعیف و متوسط و قوی را تشکیل می دهد باتفاوتهائی که در هریک از این درجات وجود دارد. مسئله آزمایش و امتحان از مسائل اساسی جهاد و مبارزه است که خودبحثی جدا را نیازمنداست و در ضمن فصول بعدی خواهد آمد.

“و اذ یقول المنافقون و الّذین فی قلوبهم مرض و عدنا الله و رسوله الّا غرورا” (احزاب ۱۲)

دومین عامل برای سخت شدن و حساس گردیدن شرائط سم پاشی هائی بود که منافقین و آنها که در دلشان مرض بود در بین مسلمانها می نمودند منظور از آنهاکه در دلشان مرض هست کسانی است که با شک و تردید به مسائل می نگرند و از ایمانی قوی یا متوسط برخوردار نیستند و ضعف اعتقادی دارند.

اینها میگفتند آنچه خداو رسول او به ما وعده داد جز غرورچیز دیگری نبود. غرور عبارت است از اینکه انسان شری را بصورت خیر و خوبی ارائه دهد و دیگری را با آن مغرور سازد. این نوع  سم پاشی ها و اخلال ها در درون جامعه اسلامی همیشه از تاکتیک های منافقین بوده و هست و اساسا فلسفه نفاق و هدف از دو چهره داشتن برای بیشترمنافقینی که برنامه تخریبی و براندازی اسلام را دارند و با تشکل خاصی عمل می کنند همین است که از چهره اسلامی و همرنگ و همدم شدن بامسلمانها استفاده کنند و برای نقشه و هدف خود بهره برداری نمایندکه یکی از موفقیت های آنها همین است که در شرائط حساس مخصوصا بحرانهای جنگی و مبارزات، با سم پاشی و اخلال و دروغ پردازی و شایعه سازی رعب و وحشت در دل مردم پدید آورندو اتحاد و هماهنگی را بر هم زنند چنانکه در جنگهای اسلام حضور منافقین بیشتر بهمین منظور بود و در سوره توبه در مورد کسانیکه از منافقین از شرکت در جنگ تبوک خودداری نمودندکه آنهم طبق نقشه دیگری بود که میخواستند در غیاب رسول خدا توطئه ای علیه حکومت مرکزی بچینندبه

این مطلب اشاره فرموده است.  می فرماید:

“لو خرجوا فیکم مازادوکم الّا خبالا و لا وضعوا خلالکم یبغونکم الفتنه و فیکم

سمّاعون لهم و الله علیم بالظّا لمین” (۴۷ توبه)

– اگر دربین شما اینها هم بسوی جنگ حرکت میکردندچیزی جز فساد برای شما نداشت و ایجاد عداوت و دشمنی در بین شما می نمودند خصوصاً اینکه در بین شما کسانی هستند که گوش به حرفهای آنها می دهند وتحت تاثیر قرار میگیرند. این سم پاشی تا باینجارسیدکه گروهی از منافقین می گفتند:

“یا اهل یثرب لا مقام لکم فارجعوا”

– ای اهل یثرب(یثرب نام مدینه قبل از اسلام بوده است)اینجا جای ماندن و توقف نیست یعنی درمقابل لشکر عظیم کفار ماندن شما بی فائده و بی جهت است زیرا غلبه با آنها خواهدبود پس چه خوب است که هرچه زودتر به منازل خودبرگردید.

دسته ای ازهمین منافقین آمدند حضور پیغمبر و از آنحضرت اجازه میخواستند برای برگشت به شهر

“و یستأذن فریق منهم النّبی

یقولون انّ بیوتنا عوره و ماهی بعوره ان یریدون الّا فرارا”.

– یعنی گروهی از همین جمعیت منافقین و بیماران روحی از رسول خدا اذن می خواستند برای برگشت به شهر و بهانه آنها این بود که خانه‌های ما در و دیوار درستی ندارد و راه برای دزد و دشمن باز است در حالیکه چنین نبود و خانه های آنها مصون و محفوظ بود و غرضی جز فراراز دشمن نداشتند.

در این آیات به دو عامل اساسی از عواملی که مسلمانها را در تنگنا و شدت قرار میداد اشاره شده است یکی کثرت دشمن و تهاجم از هر طرف بر مدینه و دیگر اخلال و سم پاشی های منافقین که موجب سستی و از هم پاشیدگی صفوف مسلمین می گردید، عامل مهم دیگری هم وجود داشت و آن اخلال و ضربه هائی بود که یهود بنی قریضه ای که در داخل مدینه بودند وارد می ساختند ولی با وجود همه این عوامل و کمبودنیروی مسلمانها خداوند با جنودی که دیده نمیشدندو فرستادن بادو طوفان لشکر کفر را در همکوبید و آنان را مجبور به فرار نمود.

د ــ “لقد نصرکم الله فی مواطن کثیره و یوم حنین اذ اعجبتکم کثرتکم فلم تغن عنکم شیئا وضاقت علیکم الارض بما رحبت ثمّ ولیتم مدبرین* ثمّ انزل الله سکینته علی رسوله و علی المؤمنین و انزل جنودا لم تروها و عذّب الّذین کفروا و ذلک جزاء الکافرین”.  (۲۶ توبه)

رسول خدا پس ازفتح مکه با ۱۲۰۰۰نفر سرباز مسلح به سوی قبائل هوازن،  و ثقیف که برای نبرد با مسلمانان آماده میشدند و تصمیم داشتندبه استقبال ارتش اسلام بروندو ضربت مهلکی بر آنان وارد سازند رهسپار گردید.

دشمن در انتهای دره ای که به منطقه حنین منتهی می شدفرود آمد و در صخره ها و شکاف کوهها وپشت سنگها مخفی شدو تصمیم بر این بود که با ورود ارتش اسلام همگی از مخفیگاه خود بیرون آیند و سربازان اسلام را زیر رگبار تیر و سنگ قرار دهند.  ارتش اسلام صبحگاه قبل از روشن شدن کامل هوا وارد درّه حنین گردید که ناگاه صدای

غرش تیرها و فریاد مردان جنگجو از پشت سنگرها هراس و وحشت عجیبی در دل مسلمانان پدید آورد،  و تیر مانند باران بر سر و صورت آنان می بارید و گروهی به سربازان اسلام حمله بردند.

این حمله غافلگیرانه کفار آنچنان مسلمانان را وحشت زده ساخت که پا به فرار نهادند و صفوف آنان در هم ریخت، منافقین از این پیش آمد، سخت خوشحال گردیدند و بعضی از آنان تصمیم به کشتن پیغمبر در آن گیر و دار گرفتند پیغمبر روی مرکب خود ایستاد و با صدای بلند فرمود:

“یا انصار الله و انصار رسوله انا عبدالله “” و رسوله”

ای یاران خدا ویاران رسول خدا من بنده خدا ورسول او هستم. شاید نظر رسولخدا در گفتن این جمله این بوده است که به مسلمانها بفهماندکه او هنوز حیات دارد، امیر المؤمنین و عباس و چند تن دیگر در اطراف رسول خدا بودند پیغمبر به عباس که صدای بلندی داشت دستور داد که مسلمانها را فراخواند ندای عباس که به گوش آنها رسید و وسلامت پیامبر رانوید می داد سبب شد که سربازان فراری به سوی پیامبر باز گردندو صفوف خود را دربرابر دشمن منظم سازندو به یک حمله عمومی که منجر به فرار و عقب نشینی دشمن گردید دست بزنند.  این آیات نصرت و یاری خداوند را در این جنگ تذکر میدهد و می فرماید:” لقدنصرکم الله فی مواطن کثیره ” و “یوم حنین”

– خداوند شما را در مواضع و موارد زیادی یاری فرمود این موارد و مواضع اشاره به جنگهای مسلمین است مانند بدر و احد و احزاب و خیبر و دیگر غزوات و جنگها که یکی از این غزوات جنگ حنین بود. “حنین”اسم بیابانی که بین مکه و طائف واقع شده و در آن، این غزوه اتفاق افتاد ولذا می فرماید”و یوم حنین” یعنی از مواردی که خدا شما را یاری نمود روزی بودکه جنگ بین شما و کفار در وادی حنین رخ داد. کلمۀ یوم که به معنی روز است گاهی به حادثه ای که در آن روز اتفاق افتاده است نسبت داده می شود، مانند “یوم فتح مکه ” ــ روز فتح مکه، و گاهی به مردمی که در حادثه ای شرکت داشته اند نسبت می دهندمانند “یوم الاحزاب” ــ روز احزاب،  و گاهی به مکانی که د ر آن اتقافی رخ داده است نسبت داده می شود، مانند “یوم بدر” “یوم احد” “یوم حنین “.

طرف خطاب در آیه همه مسلمین بوده است که از گروههای مختلفی از جهت مراتب ودرجات ایمان تشکیل می گردیدند،  بعضی منافق بودند واسلام ظاهری داشتند، و برخی از ایمانی ضعیف برخوردار بودند،  عده ای هم متوسط، و عده دیگری هم دارای ایمانی قوی بودند با تفاوتی که در همه این مراحل از جهت درجه ایمان وجوددارد.  واگر در جمعیتی عده ای وجود داشته باشند که مشمول حکمی باشند صحیح است که طرف خطاب همه آن جمعیت قرار گیرند اگر چه همه مشمول آن حکمی که به آنها خطاب می شود نباشند، مثلا اگر می فرماید:

“یا ایّها الّذین آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون ” (سوره صف)

ای کسانی که ایمان آورده اید چرامیگوئید چیزی را که بدان عمل نمی کنید، لازم نیست که همه کسانیکه ایمان دارند ومورد خطاب هستند چنین خصلتی داشته باشند، و یا اگر می فرماید:

“یاایّها الّذین آمنوا لاتتّخذوا عدوّی و عدوّکم اولیاء” (سوره ممتحنه)

ــ ای کسانی که ایمان آورده اید دشمن من وخود را دوستان خود قرار ندهید، معنی آن این نیست که همه مؤمنین چنین برای صحّت چنین خطابی کافی است.

“اذ اعجبتکم کثرتکم”

ــ آنگاه که زیادی و کثرت جمعیت شما را به اعجاب و سرور کشانید و بخودبالیدید و تصور می کردید که تجهیزات نظامی وزیادی نیرو تنها سبب و عامل پیروزی شما است.

یعنی شما اعتماد و اطمینان به جمعیت زیادی که دارا بودید نمودید و فکر می کردید که این جمعیت با این تجهیزات به تنهائی قادر است بر دفع دشمن و ضامن پیروزی شما است،

واز اعتماد و توکل بر خداوند غافل گردیدید در حالیکه زیادی سرباز و مجهز بودن قوا و نیروی نظامی یکی از اسباب و علل ظاهری است که تا خدا نخواهد به نتیجه و ثمر نمی رسد.

انسان موحدی که از درجات والائی از توحید وایمان برخوردار است هیچگاه اسباب و عللی که برای موفقیت او مهیا شده است او را ازخدائی که سبب ساز و سبب سوز است غافل نمی نماید،  و چنین تصوری ندارد که اسباب و علل ظاهری صددر صد به نتیجه مثبت خواهد رسید و هیچ سبب و علل دیگری ورای  آنها  وجود نداردو بدون اراده خدا می تواند مؤثر باشد. “فلم تغن عنکم شیئا”یعنی شما کثرت و زیادی ارتش را تنها عامل ظفروپیروزی

دانستید و آنرا سببی مستقل و بی نیاز از خدا فرض نمودید و ازخدا غفلت ورزیدید وبرآن تکیه کردید پس بر شما روشن شد که قدرت و کارآئی آن تا چه اندازه است و دیدید که شما را بی نیاز نکرد از چیزی و هیچ اثر و نتیجه ای بشما نبخشید.

بعد به بعضی ازخصوصیات روحی وشرائطی که در آن قرار گرفته بودند اشاره می فرماید: و ضاقت علیکم الارض بما رحبت”

یعنی زمین با همه وسعتی که دارد بر شما تنگ گشته بود اشاره به آن است که دشمن آنان را احاطه کرده بود به طوری که هیچ پناهگاه و مامنی برای آنان وجودنداشت این جمله را در موردی بکار میبرند که انسان چاره ای برای نجات خود نتواند بیاندیشد وهمه راهها بر او بسته شود، بطوری که زمین گویا با همه وسعتی که دارد بر او تنگ و ضیق گردیده است. آری محاصره دشمن و موقعیتی که در آن قرار داشتند به گونه ای بودکه فرار کردن هم به حال آنها نتیجه ای نداشت،  زیرا موضعی

که بتواندمصون از دشمن باشد و به سوی آن فرار کنند نبود ولی با این حال فرار کردند:

“ثمّ ولّیتم مدبرین” ــ یعنی دشمن  رادر پشت سر قرار دادید و فرار نمودید.

“ثّم انزل الله سکینته علی رسوله و علی المؤمنین و انزل جنودا لم تروها وعذّب الّذین کفروا و ذلک جزاء الکافرین” (۲۶ توبه)

– سپس خدا نازل فرمود آرامش خود را بر رسولش و بر مؤمنین و فرو فرستاد لشکریانی که نمی دیدید آنها را و کفار را معذب ساخت و اینست پاداش مردم کافر.  مقصود ازعذابی که در اینجا به کفار وارد آمده است شکستی است که توسط لشکریان الهی نصیب آنها شد.  این بود آیاتی که تصریح به فرو فرستادن جنود و لشکریان ناپیدا می فرماید که در سه موردخداوند،  مسلمانها را به آنها یاری فرموده است.

حال منظور از این جنود ملائکه باشند یا موجودات دیگر،  و یاملائکه به ضمیمه موجودات

دیگر این جنود را تشکیل می دهند مطلبی است که آیات در این موارد بدان صراحت و دلالتی ندارد گرچه در جنگ بدر و احد تصریح به نزول ملائکه شده است ولی دلیل بر اینکه جنود خدا منحصر در ملائکه باشند نیست بلکه امکان موجوداتی دیگر  که مانند ملائکه نادیدنی باشند وجود دارد.                                                                    ادامه دارد

 

18دسامبر/16

سرگذشتهای ویژه از زندگی امام

 

آیه الله خاتم یزدی

عضو حوزۀ استفتاء امام

بسم الله الرحمن الرحیم

من نمی دانم درباره امام چه بگویم! میگویند: گاهی یک چیزازبس ظاهر و هویدا است، پنهان می شود.  حضرت امام به قدری ابعاد مختلف و جهات گوناگون دارد که انسان نمیداند چه جهتی را مورد بحث قرار دهد. انسان هنگامی که می خواهد درباره امام صحبت کند،  به یاد حضرت امیرالمؤمنین (ع) می افتد که میگویند: او مجمع اضداد است،  یعنی دارای صفات متضاد،  اگر با دقت،  نظری به زندگانی پربار امام خمینی بیفکنیم،  ابعاد گوناگون انسانی را در وجود او می‌یابیم.  در عبادت و راز و نیاز به درگاه خداوند ذوالجلال،  اولین عابد است و در مقام زهد پارساترین مردم ود رمقام علم سرآمد دیگران.  پرعاطفه ترین مردم نسبت به بندگان خدا وخشن ترین آنان دربرابر ستمگران خدا و ظالمان.  با یتیمان و فقیران و بینوایان پدری رؤوف و مهربان و در برابر زورگویان و جباران روزگار آشتی ناپدیر نقل میکنند: در اوایل طلبگی و در سنین جوانی،  هر جا امام بود،  جائی برای غیبت کردن نبود، باشدت ازبدگوئی کردن دیگران جلوگیری می کرد.

مرحوم شیخ نصرالله خلخالی گفت: من چهل سال با امام دوست بودم، هیچ گاه ندیدم نماز شب او ترک شود.  همیشه قبل از اذان صبح بیدار بود و در حال عبادت و مناجات به سر میبرد.  همواره در نمازهای جماعت شرکت می کرد و به دیگران اقتدا می نمود.  در مورد سهم امام و وجوهات شرعیه بیشترین دقت و ملاحظه را داشت.  برخی از آقایان بودند که نسبت به تملق گویان و آنان که وجوهات بیشتری می آوردند نوعی خضوع یا لااقل تواضع بیش از حد نشان می دادند، ولی امام در تمام دوران مرجعیت،  در مقابل کسانی که سهم امام یا سایر وجوهات شرعیه می آوردند،  نه اینکه خضوعی نمی کرد،  بلکه میتوان گفت: با یک نوع بی اعتنائی برخورد مینمود.  البته این تعبیر درست نیست که

بگوئیم بی اعتنائی میکرد ولی در هر صورت این وجوهات دادن دلیلی برای احترام فوق العاده نداشت، زیرانظر امام این بودکه:شما وظیفه خود راانجام می دهید، خیال نکنیدکه منتی برمن دارید!شما با این پول دادن راحت میشوید و من که میخواهم این پولها را در راه خودش مصرف کنم درزحمت قرار میگیرم، بنابراین شما ایجاد زحمت برای من کرده اید، دیگر نباید منتی بر من داشته باشید.

مرحوم خلخالی نیز میگفت:یکی از ثروتمندان اصفهان که مرد متشخص و آدم خوبی هم بود علاوه بر وجوه  سرشار خویش به حوزه ها همواره کمک می کرد ضمنا علاقه زیادی به امام داشت. در زمان طاغوت، که فشار زیادی بر مردم می آوردندکه کسی از ایران با ایشان تماس نگیرد آن ثروتمند اصفهانی که سالهای طولانی بامن رفیق بود به نجف آمد میخواست خدمت امام برسد که هم زیارت ایشان کرده باشد و هم مبلغی پول به عنوان کمک به شهریۀ طلاب به امام بپردازد، ولی چون من می دانستم که معمولا امام در چنین مواردی به افراد با نوعی بی اعتنائی برخورد می کنند و ممکن است در روحیه آن شخص اثر معکوسی داشته باشد، لذاناچار شدم خودم با ایشان به خدمت امام برسیم.

*   *    *

نجف اشرف از دیر زمانی مرکز فقه و اصول و جایگاه فقهای بزرگ عالم تشیع بوده است حوزه علمیه نجف که سابقه هزار ساله دارد و آن همه افتخار برای اسلام آفریده است،  ولی مع الاسف در آن دوران، حزب بعث پلید، این حوزه کهنسال را از بین برده است.  هنگامی که امام را به نجف تبعید کردند، ماخیال می کردیم امام با آن همه مشکلات و فشارهای سیاسی از طرف دولت ایران و عراق چندان حال بررسی کردن مسائل و معضلات فقه و اصول را ندارند و با این شعله های سیاسی و آن همه کارهای اجتماعی شاید وقت رسیدن به تدریس فقه و اصول رانداشته باشند، ولی هنگامی که امام درس را شروع کردند،  دیدیم در برابر دریائی بیکران واقع شده ایم که هر چند مشکلات هم زیاد بود، موقع درس دادن تو گوئی کاری جز درس وبحث ندارد احاطۀ بر تمام جوانب درسی و آن موشکافیها و تحقیقهای ارزنده ای که از مغز این بزرگمرد عالم بشریت تراوش می کرد دوست و دشمن را به اعجاب و حیرت واداشته بود. دشمنان می پنداشتندکه امام دیگر حال درس دادن ندارند یا اینکه چندان موفق نمی توانند باشندولی پای درسش که حاضر می شدند، انگشت حیرت به دهان گرفته، خود را از آن بدبینی ها سرزنش می کردند.

البته چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است.  آنان که نوشتجات امام رادر نجف دیده اندمیدانندکه ایشان چه شخصیت برجسته ای است،  و براستی جای بسی تعجب است که باآن همه گرفتاریها و فشارها و بررسی مشکلات مسلمین و دنبال کردن اخبار از گوشه و کنار دنیا،  وقتی به کتابهائی که ایشان در نجف نوشته اند می نگریم، می بینیم این در توان یک انسان معمولی نیست بلکه گویا از مبداء وحی سخن می گوید. وقتی مسأله ای را بررسی میکند و آن را برای شنونده باز میکند،  خیال میکنی این مردچیزی جزاین مسالۀ فقهی ندارد،  آنچنان مشکلات فقه را برای شنونده از هم باز می کند، که گویاامام صادق(ع)

دارداین مسأله را رسیدگی میکند.  تا انسان ۶جلد مکاسب ایشان را از اول بیع تا آخر و یک جلد کتاب الخلل فی الصلاه راکه امام در نجف نوشته اند مطالعه نکند،  نمی تواندبه عظمت روح این بزرگوار پی ببرد. من معتقدم که تاکنون همانند مکاسب ایشان، نه علمای قدیم و نه معاصرین، کسی نتوانسته است، به رشته تحریر درآورد و اصلا مقام فکری و مقام استنباط و تدبر و تدقیق و تحقیق ایشان را نمی توان طرف نسبت بادیگران قرار داد. یکی از روشهای جالب امام در تدریس که امیدوارم اهل علم این روش را پیروی کنند این بود که قبل از درس دادن،  مدتی ملاقاتهای خود را کاملا تعطیل می کردند و به کسی اجازه ملاقات نمیدادند بلکه به هیچ کار دیگری جز مطالعه مشغول نبودند و همچنین پس از تمام شدن بحث نیز برای مدتی ملاقات نداشتند، برای اینکه بلافاصله، مطالبی را که فرموده بودند مشغول نوشتن و تحریر آن مطالب میشدند اینجانب و حجه الاسلام و المسلمین آقای کریمی که افتخار تصحیح آن نوشتجات راداشتیم در نوشتجات امام هیچ خط خوردگی نمی دیدیم با اینکه درسها را به زبان عربی می نوشتند، مع ذلک مطالب،  بسیار رسا و با شیوه ای جالب و بدون هیچ خط خوردگی بود البته این به زبان عربی بود ولی در تسلط ایشان بر ادبیات فارسی که برای کسی پوشیده نیست.  حقیر نزد بسیاری از بزرگان درس خوانده ام و با بسیاری بحث کرده ام کسی رادر تحقیق و تدقیق مانند امام ندیده ام البته این چیزی نیست که من ادعا کنم آقایان میتوانند به کتابهای فقهی امام مراجعه کنندتا خودبه این مطلب اعتراف نمایند.

درس دیگری که از زندگی امام باید یاد بگیریم و از طلاب عزیز میخواهم که از آن پیروی کنند تا به مقامات عالیه برسند،  این است که امام هیچگاه وقت خود را بیهوده صرف نمی کردندو بدون جهت از دست نمی دادندبلکه بیشترین استفاده را از اوقات گرانبهای خود می نمودند این جهت راحتما باید طلاب پیروی کنند، خصوصا در این دوران که حوزه نجف از بین رفته است، و حوزه قم چشم چراغ عالم تشیع شده است و تمام ممالک اسلامی نظر به حوزه قم دارند. طلاب مخصوصا جوانان باید بیشترین بهره را ازاوقات خود ببرند. امام به فقاهت اهمیت زیادی قائلند و همیشه سفارش می کردندکه حوزه باید تقویت شود و طلاب باید وقت گرانبهای خود را وقف این راه مقدس بکنند، زیراامروز نیاز کشور بلکه نیاز اسلام به فقیه خیلی زیاد است.  امیدواریم توجه جوانان به درس و بحث بیشتر شود تااینکه فقه آل محمد ـ علیهم السلام ـ به سیر صعودی بلکه به اعلا مرتبه خودبرسد،  انشاءالله.

خداوند وجودحضرت امام رابرای تمام مسلمین محفوظ بدارد و دشمنان دین و اسلام را مخذول و منکوب و رزمندگان عزیز ما را پیروز وسرافراز بگرداند و ما را هم توفیق دهد که پیوسته در خط امام حرکت کنیم.

 

18دسامبر/16

شعر

حجله ای ز برگ شقایق

بر سر هر کوچه ای ز برگ شقایق                 حجله نهادند بهر عاشق صادق

در گذر از قتلگاه عشق چه خوش گشت          خون شرف، زینت کلالۀ عاشق

جوشد و گلگون کند کرانۀ میهن                     چشمۀ رخشان خون عشق ز مشرق

از بر این جمع، صد فسوس که رفتند               زخمه نوازان تا رجان خلایق

معتکف بزم عشق،  شمع شهادت                  شعله به تن زد گسست جان ز علایق

باغ سحر مرغزار خرمن نور است                    چشم شفق جویبار خون شقایق

عارف گلچهره چون به خاک سپارند                 مرغ دلش پر کشد بر اوج حقایق

با قلم نور بر قبور نوشتند                               زنده جاوید باد شاهد لایق

زکریا اخلاقی

هیهات منا الذله

من آفتاب غیرتم، شب را به آتش میکشم          با خون سرخم خط بطلان روی سازش می کشم

من مرد خون و خنجرم شوق شهادت بر سرم     بار امانت الغرض در این کشاکش می کشم

بهر وصال یار خود برشهپرگفتار خود                  با سوز و ساز سینه ام طرح نیایش می کشم

*                       *                   *

در کربلا من با قیام خود قیامت می کنم                      در شط سرخ خون خود غسل شهادت می کنم

من بنده زر نیستم،  غافل زمحشر نیستم                     زیرا مسلمانم خدا را من عبادت می کنم

هان من حسینم ای یزید  ای دشمن پست و پلید          این خیل امت رامن از دست تو راحت می کنم

*              *           *

ای دشمن دین و بشر پایان رسیده کار تو                     با خون خود ویران کنم بنیاد استکبار تو

از صفحه دل برکشم فریاد مظلومیتم                            آزاد سازم خلق را از حیطۀ آزار تو

ای خصم رب ذوالمنن،  از صلح و سازش دم مزن              ای ننگ و نفرت باد براین صلح ذلت با ر تو

*                    *               *

غلامرضا رحمدل

 

18دسامبر/16

اقتصاد اسلامی

قسمت بیست و سوم

آیت الله حسین نوری

مفاسد سیستم سرمایه داری

ایجاد و اشاعه ی فقر و محرومیت

در قسمت های پیشین سلسله بحث های اخیر به بحث از سیستم “اقتصاد سرمایه داری” وبه بیان دیگر “اقتصاد امپریالیستی”پرداختیم و به طرح وتحلیل انواع مفاسد و زشتیهای  ناشی از این سیستم اقتصادی دست زدیم.

آنچه تا کنون دراین رابطه مطرح کرده و به اینوسیله مفاسد”سرمایه داری “راشرح داده ایم عبارت است از:

۱ـ بروزاختلاف فاحش طبقاتی.

۲ـ رواج ظلم وبیدادگری.

۳ـ شیوع فساد وفحشاء.

۴ـ ایجادسلطۀ استعماری و استکباری.

۵ـ ایجاد اختلاف و جنگها برای هدفهای شوم استکباری از جمله فروش محصولات اسلحه کشورهای سرمایه داری.

اکنون قسمت دیگری از این مفاسد را بتوفیق خداوند بزرگ مورد بررسی قرار می دهیم،  و آن ایجاد” فقر و محرومیت ” است.

در راستای سیستم “اقتصاد سرمایه داری “نخست لازم است که این گروه از افراد یعنی مستضعفین را بطور مشخص شناسائی کنیم و معلوم داریم که زیر فشار حاکمیت پول وسرمایه، و بدنبال آن زور و استعمار و استثمار، عنوان ضعیف و محروم به چه کسانی اطلاق میشود؟

در یک تعریف کوتاه میتوان گفت:در اجتماعاتی که پول و سرمایه حکومت می کند ضعیف و محروم کسی است که این حاکم طغیانگر و بیرحم او را از این وسیله خلع کرده است. به سخن دیگر طبق مطالبی که همۀ اقتصاد دانان و جامعه شناسان بدون استثناء دربارۀ سیستم سرمایه داری بیان کرده اند بایدگفت:

جامعه ای که تحت حکومت و حاکمیت پول و سرمایه به سر می برد، در یک نگاه کلی به دو دسته تقسیم می شود:اقلیتی صاحب ثروت و نفوذ که استثمار و استکبار و ستمگری می کند، و اکثریتی فاقد ثروت که تحت استثمار و ستم قرار دارد و در سخت ترین شرائط زندگی بسر می برد.

راستی یکی از درد ناک ترین و فاجعه آمیزترین مفاسد موجود در سیستم داری امپریالیستی این است که در این جوامع اقلیتی ناچیز در کمال رفاه و آسایش و غرق در ثروت و سرمایه زندگی می کنند، و در مقابل آنها اکثریتی عظیم در فقر و محرومیت شدید به سر میبرند.

این اکثریت عظیم که رنج و مرارت ناشی از اختلاف طبقاتی را بر دوش دارد ازسه گروه عمده تشکیل می شود:

۱ ــ کسانی که نیروی بدنی لازم برای انجام کارهای طاقت فرسا را دارند و با دستمزدی اندک به لقمۀ نانی قناعت میکنند و در عوض  با کار وتولید خود بر ثروت اقلیت سرمایه دار می افزایند.

۲ ــ کسانی که نیروی فعال وتوانائی انجام کار وتولید دارند اما در سیستم پیچیدۀ سرمایه داری ــ که همیشه میخواهدنیرومندترین افراد رابا کمترین دستمزدها استخدام کند و برای استخدام افرادیکه اجرت کمتر بگیرندبین کارگران یک نوع مسابقه و رقابت بوجود میآورد ــ شغلی بدست نمی آورند و در بیکاری و فقر غوطه می خورند.

۳ ــ کسانی که بیش از همه در چنگال فقر و گرسنگی دست وپا می زنند، اینها افراد عاجز ــ اعم از سالخوردۀ بیمار، معلول و ناقص العضو و بطور کلی کسانی که قدرت انجام کار ندارند ــ هستندکه جوامع سرمایه داری هیچگونه فکری بحال آنها نکرده است!

بطوری که این افراد با شدید ترین شکل فقر و گرسنگی روبرو هستند وغالبا در گوشۀ خرابه ها، درکنار خیابانها و کوچه‌ های محلات فقیرنشین، در بیغوله های نمناک و لجن آلود، و در حاشیۀ شهرها و کنار پارکهای عمومی، زندگی می کنند. با لقمه نانی که از راه سئوال و اظهار احتیاج و اضطرار بدست می آید،  یا ته ماندۀ خوراکیها که در زباله ها پیدا می شود،  شکم خود و خانواده شان را نیمه پر می کنند،  و درمیان منشاء انواع بیماریها و آلودگیها بسر می برند و به انواع امراض خطرناک و گاه مسری ــ که جامعه را نیز آلوده میسازد ــ مبتلا می شوندو در همان مخروبه ها بیغوله یا در کنار کوچه و خیابان جان می ــ

سپارند!

رابطۀ فقر با فساد و فحشاء

از سه گروهی که نام بردیم گروههای دوم وسوم، گاه از فرط فقر و گرسنگی،  به دامن فساد وآلودگی و تباهی پناه میبرندو از این طریق به صورت یکی از علل ترویج فساد در جوامع سرمایه داری در می آیند.  این قبیل افراد اگر توانائی و قدرت لازم برای دزدی و تجاوز و قتل و گانگستریسم را داشته باشند به سارقین می پیوندند یا با عضویت در باندهای گانگستری به قتل و تجاوز و آدم ربائی و قاچاق مواد مخدر می پردازند،  و اگر دارای چنان قدرت و جسارتی نباشند به طرق دیگر آلودۀ فساد و تباهی میشوند یا به سرقتهای کوچک دست می زنند و یا به صورت پادوهای کم اجرتی برای قاچاقچیان بزرگ در می آیند و مواد

مخدر را به محلات فساد و شرارت و بیغوله های معتادین میبرند و بین مصرف کنندگان درمانده و قربانیان فساد سرمایه، پخش می کنند و گاهی بساطهای قمار بر پا می دارندو ولگردان را در محلی که برای این کار تدارک دیده اند گرد هم می آورند، و از این گونه راهها برای خود عوائدی فراهم میسازند.  در این میان عده ای نیز سرانجام قبح عمل را از حد گذرانده به ارتکاب فحشا اشتغال می ورزند و فجیع تر و دلخراش تر از همه اینکه اینگونه افراد گاهی فساد و فحشاء را به خانوادۀ خود رسوخ می دهند.

گرچه حتی سخن گفتن از این مسائل نیز درد آور و تأثر انگیز است اما واقعیت تلخ حاکم بر جوامع سرمایه داری این است که گفته شد بالاتر از همه فقر فرهنگی است که گریبانگیر این قبیل افراد می شود و چون نسلهای اینها نیز از یک زندگی آبرومندانه و از فرصت و امکانات لازم برای تحصیل دانش و کسب آگاهی و ترقی اندیشه و تعالی فرهنگی بی نصیب می باشند در فقر فرهنگی غوطه ور می گردند. در نتیجه قدرت شوم سرمایه داری سلطۀ استعماری و استثماری خود را برآنها ادامه می دهدو حتی روز بروز خود را مجهز و قوی تر می سازد و قدرت و تسلط خود را افزون تر میکند.

 

محرومان و فقیران هندوستان

برای اینکه از افزایش مداوم و روز افزون این محرومیت دردناک و افزایش دائمی شمار این گونه محرومان در جوامع فقیر وتحت ستم مثالی در دست داشته باشیم به یک نمونۀ آشکار و مشهور اشاره می کنیم که در سطح جهانی دربارۀ آن گفتگوهائی بوجود آمده ولی متاسفانه هیچیک از جوامعی که قدرت لازم برای مقابله با آنرا دارند فکری برای حل آن نمی کنند!

آن نمونۀ آشکار،  فقیران و محرومان و گرسنگان هندوستان است که ازسالها پیش در کنار خیابانهای چند شهر بزرگ همچون “دهلی ” “بمبئی “”و” کلکته” زندگی می کنند. این افراد در کنار خیابانها بسر میبرند،  در کنار خیابانها میخوابند، کنار خیابان فرزندان خود را بزرگ می کنند، کنار خیابان لقمه ای نان خشکیده و غذای ته مانده می خورند کنار خیابان قضای حاجت می کنند وسرانجام این افرادی که شاید تا آخر عمر سقفی بر سرشان سایه نیفکنده و هیچ دیواری آنها را در پناه خود نگرفته، کنار خیابان نیز میمیرند تا بیست سال پیش اینها عده ای در حدود یک میلیون نفر بودند، ده سال پیش عده آنها افزایش یافت و به حدود سه میلیون نفر رسید و اکنون از این مرز نیز گذشته و به نزدیک پنج میلیون نفر بالغ شده است.

و این تازه مربوط به کشوری است که سالها پیش، علیه استعمار کهن و سنتی انگلیس قیام کرده و در پی یک نهضت عمومی از زیر بار و فشار مستقیم و علنی بیرون آمده است بطوری که امروزه دیگر، با کشورهای سلطه جو رابطه ای جز روابط متقابل سیاسی و معاملات بازرگانی ندارد، اما سیستم جهانی سرمایه داری منحط، از طریق همین روابط نیز، چنان وابستگی های متعددی در کشور های فقیر ایجاد می کند که گروههای گرسنه و تحت ستم آن، هرگز نمی توانند از وضع موجود خویش رهائی یابند.

با توجه به وضعی که فقرا و محرومان هندی دچار آن هستند، بهتر می توان پی برد که در کشورهای فقیری که حتی استقلال سیاسی هندوستان را نیز ندارند و هنوز تحت استعمار مستقیم و آشکار قرار دارند. بخصوص در کشورهای استعمار زدۀ آفریقای سیاه، چه فجایع و جنایاتی جریان دارد و چه نمونه ها ی شرم آور و تاسف انگیزی بوجودمی آید و فقر و محرومیت و فلاکت در آن نقاط چه بیدادی می کند.

حتی از عکسهائی که مطبوعات کشورهای سلطه جو و استعمار گر از گرسنگان آفریقای سیاه و کودکان فقیر بخش هائی چون “بیافرا” چاپ می کنند ــ تاظاهرا بحال آنها دل بسوزانندو در حقیقت برای دو اثر طرفداران باصطلاح حقوق بشر و عفو بین المللی خود تبلیغ کنند ــ می توان بخوبی وسعت و ابعاد فقر و محرومیت را درآن نقاط دریافت. هنوز مردم فراموش نکرده اند عکسهائی را که چند سال پیش درمطبوعات داخلی ما نیز از گرسنگان آفریقا چاپ می شد و کودکان “بیافرائی” رانشان می داد که از

فرط گرسنگی امعاء و احشایشان ورم کرده است و در حالی که پوستی براستخوانی دارند و دنده هایشان نیز از زیر پوست شمرده میشود شکم های متورمشان به صورت طبلی تو خالی آماس کرده است، یا عکسهای مردم آفریقای سیاه را که مشت مشت علف می خورند و حتی جائی که علف سبز پیدا نمی شود همچون شتر به خوردن خارهای خشک قناعت می کنند یا لاشه های حیواناتی راکه آنها نیز از بی آب و علف و گرسنگی مرده اند، مانند مطبوع ترین غذاها به دندان می کشند نیز نباید فراموش کرد.

در صفحه ۱۲ روزنامه اطلاعات (۲۷ــفروردین ماه ۱۳۶۲)این نمونه تحت این تیتر به چشم میخورد:”هرسال ۴۰ میلیون انسان از گرسنگی می میرند، نیمی از افرادی که از گرسنگی جان خود را از دست می دهندکودک هستند”.

در زیر عنوان فوق نوشته بود:سازمان خواربار وکشاورزی سازمان ملل(فائو) اعلام کرد که در هر سال در اثر گرسنگی و سوءتغذیه حدود ۴۰میلیون نفر در سطح جهان میمیرند و وضع تولیدات کشاورزی کشورهای در حال رشد در مقایسه با سال ۱۹۸۰بیست و هشت در صد بدتر شده است!!

رئیس فائو گفت بیشترین تلفات انسانها ناشی از گرسنگی، مربوط به قارۀ افریقا می باشد.  هر سال سی هزار نوزاد سیاه پوست در آفریقای جنوبی به علت گرسنگی جان خود را از دست می دهند.

بر اساس آمار به دست آمده از ۸میلیون کودک سیاه پوستی که در آفریقای جنوبی وجود دارد هرسال ۳۰هزار کودک یا به عبارت دیگر هرساعت سه تا چهار کودک بر اثر سوء تغذیه و گرسنگی تلف میشوند!وی گفت پزشکان آفریقای جنوبی قادر به حل مشکل گرسنگی نیستند، چرا که این مسأله به اوضاع اجتماعی و سیاسی بستگی دارد.

آری اینها فقط نمونه ها ی کوچکی است ازاشکال و انواع گرسنگی و محرومیت ضعفا و فقرادر کشورهای تحت ستم که سیستم فاسد و شوم سرمایه داری امپریالیستی و فرهنگ شوم آن و تسلط اقتصادی آنها بوجود آورده و برای دوام و بقای آن ازهیچگونه اعمال زور و جنایتی خودداری نمی کند،  زیرا سیستم سرمایه داری تنها به بقای خود می اندیشد و برای ادامۀ سلطه و افزایش ثروت و قدرتش حاضر است روزانه میلیونها نفر را درگوشه و کنار جهان به فجیع ترین صورتی به مرگ و نیستی بکشاند.

*              *                 *

بحث درباره “انواع فقر”، از قبیل فرهنگی وفقر اقتصادی و به عبارت دیگر معنوی ومادی و پی آمدهای ناگوار و درد انگیزی که دامنگیر فقرا و محرومین می گردد، وهمچنین بحث در بارۀ علل و عوامل این فاجعۀ خطرناک بشری و اینکه چه دستهای مرموز و چه نقشه های استعماری واستثماری آنرا ایجاد میکند ویا به آن دامن میزندو توسعه و تداوم میبخشد، و همچنین بیان این مطلب مهم که در سیستم اقتصادی اسلام با این ضایعۀ دردناک تا سرحد ازبین رفتن و ریشه کن شدن آن چگونه مبارزۀ قاطع و نتیجه بخش بعمل آمده است،  بتوفیق خداوند متعال به مقالاتی که بعدا تقدیم خوانندگان محترم خواهد شد موکول می گردد.                                                                                            ادامه دارد

 

18دسامبر/16

اخلاق در اسلام

قسمت بیستم

آیت الله مشکینی

یقین و باور درونی

یقین، ازصفات روحی ویکی از حالات و عوارض روانی انسان است انسان ها در این صفت مختلف اند :برخی سریع الیقین و زود باورند. چنانچه خود یقین نیز از نظرمراتب، مختلف است گاهی سریع الحصول است و بزودی زوال پذیر و گاهی ثابت و مستحکم.

بهر حال یقین،  صفتی است که درمقابل دو صفت متضاد آن استعمال می شود،  بدین معنی که وقتی در مقابل شک و تردید و حیرت قرار میگیرد،  می گوئید:من به فلان مطلب یقین دارم و شک و تردیدی ندارم،  و وقتی دیگر در مقابل جهل مرکب و علم بر خلاف واقع،  میگوئید فلانی یقین داردو نه باور اشتباهی،  و بنابراین بیان،  یقین عبارت است از باوری که مطابق واقع باشد و به اصطلاح، میان علم ویقین، عموم مطلق است یعنی هریقینی علم است ولی هر علمی یقین نیست.

بعبارت بهتر، یقین دانشی است مطابق واقع ومحکم واستوار که بزودی آسیب پذیر نیست، وزش بادهای مخالف شبهات و ایرادات،  ریشه محکم آنرا که در  مزرعه سرسبزقلب روئیده است،  ازپای درنمی آورد.

روی این بیان، کسانیکه عقایدقلبی خلاف حق دارندباورهای آنها گرچه متکی بر مشتی استدلال واقامه دلیل باشد بنام یقین نامیده نمی شود و بایدبه اسم جهل مرکب نامید،  چنانچه واقع مطلب نیزهمین است وهمه معتقدات ادیان و مذاهب و شرایع و مسلکها ومکتبهای انحرافی وضداسلامی ازنظراسلام و منطق حق الهی،  عقائد انحرافی و جهل مرکب است. وچنانچه بدقت بنگریم دنیای امروز،  عقائد اصولی معنوی و مکتبی خود را روی پایه های سست و لرزان براهین ثنویت و تثلیث و یا خرافات ضدعقلی انکار مبدأ و معاد بنا نهاده اند،  و به راستی باید بحال بشر امروز جهان سخت گریست که چگونه این قافله عظیم آن سر نا پیدا و این سو نا متناهی،  راه به انحراف و کژی می پیمایند و صدای رسای انبیاء  تاریخ و راهنمایان طریقه توحید را گوش فرا نمیدهند؟! و بی تردید حق با کسانی است که درصحرای بیکران وجوددلیل راهشان انبیاء عظام، وخلیل وهمراهشان رهبران معنویت و تقوی هستند.

 

ملاک ومتعلق باور

ناگفته پیدا است که غرض از  یقین در امثال این ابحاث اخلاقی علم مطلق و یقین بهرامر نیست بلکه مراد در مرحله اول  یقین به معتقدات ایمانی است و باور نمودن به وجود خداوندو توحیداو و سایر آنچه یک انسان کامل بایدبدان باور کند،  واین باور است  که کمال آور است و هر چه نورش در صحنه دل بیشتر گردد مراتب ایمانش تعالی و تکامل می یابد و اسباب سعادتش جامع تر و مقدمات وصولش به ساحت قدس حق فراهم تر است،  بل این باور است که عین ایمان است ونه غیر آن و عین توحیدو نفس تکامل وهدف اصلی خلقت وغرض اتمّ آفرینش ومحط دعوت انبیاء و اشرف فضائل وکمالات بشری است.

 

کبریت احمر

در زبانها متداول است ودر برخی نوشته ها آمده که داروئی بنام کیمیا موجود است بدین خاصیت که اگر مس خالص را در آتش گداخته سازند و قبل از سرد شدن از داروی مزبور بر وی بپاشند قلب ماهیت دهد و رنگ و خاصیت عوض کند و چون سرد شود طلائی ناب وزری خالص ازهرغش وعیب باشد که زرگران دقیق النظر را خلوصش اعجاب انگیزد. این مطلب راگرچه شیمیستهای عصراخیر محال می دانند و قلب ماهیت را از افسانه های پیشینیان خوانند ــو ما فعلا بحثی در اثبات و نفی آن نداریم ـ لکن ما از کیمیایی نظیر این اطلاع داریم که تحصیلش از آن کیمیا سهل تر، و اثرش سریعتر، وطلای حاصله اش ناب تر وپرارزش تر است،  و آن همان یقین باطنی به توحید حق، ومبادی اموراعتقادی است که اگر شمه ای از آن در فلز وجود انسانی تزریق شود ذاتش  رامنقلب نماید وقلب ماهیت دهد و حیاتش بخشد و آنچنانش کند که زرها درمقابل چشمش خزف نماید و طلاهای ناب را کمتر ازمس بیند واز این کیمیا اگر در کسی پیدا شود قیمتش را جزاهل نظر ندانند.

پیامبر اکرم (ص) می فرماید:

“اقلّ مااوتیتم الیقین وعزیمه الصّبر”.

کمترین گوهری که در میان شما تقسیم شده است و صبری ژرف که اثر مستقیم آن است.

“من اوتی حظّه منها لم یبال مافاته من صیام النّهار””وقیام اللّیل”

-و کسی که ازنعمت یقین بهره وافی دریافته است اگرگهگاهی به لغزشی حتی در روزه روز و قیام شب مبتلا شود آسیب شکننده ای بر روانش وارد نیاید، چه آن که درخشش آفتاب یقین را لکه ابری مانع نخواهد بود.

در سخنان اهل بیت (ع)چنین آمده است:

“الیقین الایمان کلّه”

-صفت یقین همان ایمان است و بلکه همه ایمان است.  چنان چه از نبی گرامی سخنی بدین منوال منقول است:

“ما من آدمیّ الّا وله ذنوب ولکن من کانت غریزه”

“العقل وسجیّه الیقین لم تضرّه الذنوب”

هیچ انسانی خالی ازگناه ویاگناهان نیست(چه آن که درمیدان مبارزه با نفس کسانی

که همیشه پیروز آمده اند و در مصاف نبرد با شیطان پیوسته غالب بوده اند و هیچ گاهی مغلوب نگشته اند تنها طائفه  انبیاء هستند ) لکن فردی که زیر بنای فطرتش خرد و دسترنج فعالیتش یقین قلبی باشد گناهش اثرسوئی دروی نمی گذاردودامن روحش را آلوده نمی سازد،  چه آنکه صاحب خرد را لغزشها سبب تنبه و تدارک است،  و ارباب یقین را گناهان اتفاقی، وسیله توبه وتجدید قوی. آری پیکرروح اینان را چنین حوادثی واکسینه میکند ودر برابر هواهای نفس مقاومت میبخشد.

نگارنده را بخاطر است که در کلمات معصومین (ع) چنین آمده:بسا انسانها که گناه میکنند و بدان وسیله اهل بهشت میشوند چه آنکه بمجرد گناه،  نفس لوامه آنان همانند حاکمی قاطع آنها را به محاکمه می کشد،  و مورد عتاب و خطاب میسازد،  و گاهی محکوم  به عملی شاق  می کند،  و روح تحفظ  و تقوی در آنان  تقویت می شود و تصمیم باطنی بر مراقبت از خویش و  تقوی ازهوی و لغزش قوی تر میگردد، و بدین جهت مقامی بهتر ازمراحل قبل پیدا میکند، وهمه این آثار در سایه صفت یقین و از اشعه انوار آن گوهر تابناک است.

امام ششم،  صادق اهل بیت(ع) چنین می فرماید:

“انّ العمل الداقم القلیل علی الیقین افضل عند

الله” “من العمل الکثیر علی غیر الیقین”

-هرگونه عمل ــ از گفتار وکردار ــ که از سرچشمه یقین جاری شود وازانگیزه باورمحکم

نشأت یابد گرچه بسیار کم باشد بسیار زیاد است و گرچه بظاهر اندک باشد بمحتوی بسیار است و اندکش بیش از عمل بیش است که برمبنای یقین استوار نگردد.

آری،  تو ای انسان جوینده کمال باید آنچنان باشی که انسانهای شایسته،  بودند،  و آن راه را روی که آنان می رفته اند، ایمان باطنت، وباور روحت، و اطمینان خاطرت، و حقیقت ایمانت بمرتبه ای باشد که گویاهمه پرده های ظواهر از جلو چشمت بر کنار است و در حضور الله، و فوج فرشتگان جندالله، درمیدان آزمایش، چشمها بسویت دوخته،  قلم‌ها در ثبت اعمالت بدستها، وکوچک ترین حرکاتت مورد مداقه و بررسی است، وعکاسان غیبی در همه حال ناظر حال، و ناظران الهی که ازاعماق فکر و مکنون ضمیرت با خبرند شاهد مقال تو می باشند،  و این حالت را عرفا معنی “شهود”گویند، و علما به عبارت”یقین”تعبیر نمایند، و پاکان “حالت اخلاص” نامند، و فقها به معنی “عدالت”دانند، وعقلا “بیداری فکر”خوانند، آیا ممکن است در چنین حالی انسانی راه به انحراف و کژی پیماید، و مرتکب انجام گناهی که دست یازیدن به پلیدی است گردد؟

ازلقمان بزرگ، که مرغ روحش به قله حکمت پرواز داشت و صحنه  قلبش از پهنه خاک  وسیع تر بود در  ضمن وصیتی به فرزندش چنین  آمده  است:

“یا بنیّ!لا یستطاع عمل الا بالیقین، ولا یعمل المرء”

“الّا بقدریقینه،  ولا یقصّرعامل حتی ینقص یقینه”

– فرزند عزیزم !بدون انگیره یقین تحویل دادن هیچ عملی بدرگاه الهی امکان پذیر نیست، وقماش عملت از نظر کیف و کم و ارزش و قیمت وابسته به اندازه درجه یقین است اگر فروغ یقینت کاسته است کارهای خود را در نزد حقتعالی پرارج نخواهی یافت. در اخبار اهل بیت(ع) چنین آمده است که اگر درختی درنهایت پرباری باشد وهر شاخه ای از آن دارای چندین برابر میوه درحال عادی شود لکن همه میوه ها آسیب دیده،  کرم زده،  کم آب و  بدمزه باشد ارجی به زیادتی میوه آن داده نخواهد شد،  ولی درختی که اتفاقا کم بار و

قلیل الثمار باشد لکن آنچه دارد همه زیبا و درشت و پر آب و خوش خوراک شود مورد توجه باغبان قرار میگیرد وکم بودن میوه و قلّت کمّی آن را زیادتی کیفی آن جبران میکند واین شجره سیار وجود انسانی نیز چنین است، اگر روحی سالم و ایمانی قوی  و یقینی استوار در این کالبد متحرک تحقق یابد هر عمل خیری از وی گرچه اندک باشدخالص، وبی شائبه، وقرب آور، ومورد قبول ودر نتیجه نافع روح و مفید حال او خواهد بود.  پس بر ما است که در تصفیه باطن بکوشیم و  با مواظبت کامل،  نورایمان، قوی و تابناک  سازیم و  از گزند شیطان که به هر گناهی ظلمتی در صحنه قلب،  ایجاد  میکند ــ  در حذر باشیم  و پیوسته مراقبت از  خویشتن کنیم. باشد ما را نیز نصیبی از یقین بدهند و از خوان کرم حق بهره ای که نیکان بردند ببریم و البته در این راه مجاهده کامل و دائم شرط است. خدای توانا ما را نیز توفیق آن که در این میدان مسابقه جهانی و انسانها از جرگه پیشتازان طریقه الله باشیم عنایت فرماید و از اسارت نفس وهوی،  نجات بخشد.  شما را بخدا میسپارم و اگر شما بخواست خداوند به جائی رسیدید ازعقب ماندگان طریق سعادت نیز یادی بکنید. سلام بر بندگان شایسته حق و درود فراوان به امام امت و امت امام.             ادامه دارد

 

18دسامبر/16

تجسم ایثار

س ـ در خدمت خانواده شهید هستیم، از ایشان میخواهیم که خودشان را معرفی بفرمایند؟

ج:بسم الله الرحمن الرحیم، اینجانب سید مهدی صدیقی یکی از طلاب حوزه مقدسه علمیه اصفهان.

س ـ شنیده ایم که چند نفر از فرزندان شما به شهادت رسیده اند، لطفا اسامی و مختصری از زندگی این عزیزان را برایمان شرح دهید؟

ج ـ الحمدلله کثیرا کثیرا، شکر خدای متعال را که لیاقت اینکه فرزندام جزو شهدا اسلام باشند به من عطا فرمود، حقیر ۶فرزند دارم، یکی از آنها مریض است و یکی دیگر به نام سید علیرضا صدیقی ستوان دوم در ارتش که حدود پنج بار به جبهه رفته یعنی سه بار با موافقت ارتش و دو بار بدون موافقت و در نهایت او را اجبارا از جبهه برگرداندند که تو باید در قسمت سیاسی  ایدئولوژیک مشغول فعالیت بشوی و خیلی ناراحت است که چرا به جبهه نمی رود!

و دیگری به نام شهید سید ابوالفضل صدیقی که اولین فرزند من بود که به لقاءالله پیوست.  ایشان درزمان طاغوت چندین بار تحت تعقیب قرار گرفت که موفق به فرار شد ولی سه نوبت دستگیر شد و سپس آزاد گردید وقبل ا زپیروزی انقلاب گروه مخفی داشت و با دیگر برادران که اکثر آنها به لقاءالله پیوستند،  فعالیت داشتند و تا بعد از پیروزی انقلاب فعالیت خود را بیشتر و گسترده تر همراه با برادران دیگرش شهید سید محمد علی (کریم) صدیقی،  سید علیرضا صدیقی و سیداکبر صدیقی که مفقود الاثر است ادامه دادند. تا اینکه در تشکیل سپاه پاسداران چون در منطقۀ سیستان و بلوچستان کمتر کسی می رفت به آنجا رفت و عضو سپاه پاسداران و در مدت کوتاهی ـ چونکه به عملیات نظامی تسلط کامل داشت و در رهنان آموزش داده بود ـ به عنوان فرمانده عملیات سپاه مشغول فعالیت شد و ازابتدای جنگ تحمیلی عراق در جبهه ها بود.  در جبهه الله اکبر فرمانده عملیات جبهه بود و در فتح تپه های الله اکبر نقش بسزائی داشت و بعد در عملیات آبادان درایستگاه  ۷آبادان در اثر ترکش خمپاره به درجه رفیعه  شهادت نائل آمد.  و از خصوصیات بارز اخلاقی این شهید اینکه همیشه به بی نوایان کمک می کردو بعد از پیروزی انقلاب یک

نفر جنبشی توبه کرده بود و پو ل نداشت با اینکه خود شهید سید ابوالفضل دوچرخه نداشت و نیاز داشت، برای او دوچرخه تهیه کرد تا به مدرسه برود و درسش را ادامه دهد که وقتی شهید شد آن شخص آمد و گفت و ما بعدا خبر پیدا کردیم که این دوچرخه خریده برای آن شخص که توبه کرده و سید ابوالفضل در مسجد محل کلاس ایدئولوژی و اسلحه شناسی و سیاسی برای برادران محل داشت.

فرزند دیگرم شهید سید محمد علی صدیقی که دومین نفر از افراد خانواده بود که شهید

شد، وقتی جنازه برادرش سید ابوالفضل را آوردند خیلی ناراحت بود که من از او بزرگترم و باید من شهید میشدم، این برای من ناراحت کننده است که او برود شهید شود و من سالم باشم و تصمیم گرفت که انتقام خون برادرش را بگیرد، به جبهه رفت، چندین بار در عملیات فتح المبین شرکت کرد و در عملیات رمضان شرکت کرد و دو مرتبه زخمی شد که او را در مرتبه اول به  بیمارستان آمل و درمرتبه دوم به بیمارستان بابلسر بردند.  البته قبل از شهادت برادرش ۶ماه دوره احتیاط را گذراندو درجبهه فرمانده توپخانه ۱۰۶سیاه بود.  شهید سیدمحمد علی ـ در میان فرزندانم ـ ازدواج کرده بود و از او دو فرزند به جای مانده است.

فرزند دیگرم سید اکبر صدیقی که خبری که بنیاد شهید به ما داده، مفقود الاثر است و لی خیلی از برادران پاسدار که همراه او بودند دیده اند که به بدنش ترکش اصابت کرده و افتاده، یعنی زیر خط آتش دشمن بوده است. ایشان قبل از شهادت شهید سید محمد علی به جبهه رفته بود،  او را به اجبار برگرداندند، با او مخالفت کردند که شما ۲برادر داده اید برگردید، و بعد از مدت کوتاهی عاشقانه به جبهه رفت و در قسمت اول و دوم عملیات و الفجر شرکت کرد و در قسمت سوم به قول همرزمانش شهید شده ولی جسدش زیر آتش است و بنیاد شهید مفقود الاثر بودنش را تأئید کرده است و فرزند دیگرم سید سعید

صدیقی است که سه مرتبه به جبهه های جنوب رفته ولی اکنون به هیچ عنوان، مسئولین راضی نمی شوندکه به جبهه برود.

س ـ برادر سعید صدیقی،  بااینکه شما سه برادر خود را از دست داده اید،  نظرتان را راجع به جنگ تحمیلی بفرمائید؟

ج ـ بسم الله الر حمن الرحیم،  من در جستجوی موقعیت جهت اعزام به جبهه هستم ولی چه کنم که مسئولین میگویند از خانواده شما سه شهید رفته کفایت است ولی اسلام این را نمی پذیرد.  من جان خود راجهت احیای توحید و حق فدا می کنم.  در جبهه بودن برای من آرزو است.  شهادت هدف نهائی من است.  مگر خون من از خون حضرت اباعبدالله حسین (ع) و علی‌اکبر و علی اصغر سرخ‌تر است؟ و مگر نباید از آنها درس شهادت و شهامت و شجاعت و مردانگی بیاموزیم ؟ لذا امیدوارم بتوانم مسئولین را راضی کنم و به جبهه بروم تا خدمتی به اسلام کرده باشم.

 

18دسامبر/16

جدیدترین استفتائات از امام

س:چنانچه به خاطرسفر یا عذر شرعی دیگر روزه واجب رمضان افطارشده باشد تأخیر قضای آن تارمضان بعد چه حکمی دارد و در صورت تأخیر تکلیف شرعی چیست؟

ج:بنابر احتیاط واجب تأخیر جایز نیست و چنانچه تأخیر افتادبرای هر روز یک مدّ طعام که ده سیر است به فقیر بدهند.

س:کسیکه از سالهای قبل تهران وطن او بوده است اکنون که تهران از بلاد کبیره شده چه محدوده ای وطن او محسوب میشود؟

ج:محدودۀ قبل از کبیره شدن وطن او محسوب می شود.

س:کسی که در سالهای اخیر که تهران از بلاد کبیره شده است به تهران آمده وقصددارد دراین شهرزندگی کندبا چه شرائطی تهران وطن اومحسوب می شود و آیا داشتن خانه ملکی یا استیجاری دخالتی در این جهت دارد یا خیر؟

ج:چنانچه در یکی از محله های تهران قصد سکونت دائم کند همان محله وطن او محسوب می شود و فرقی بین داشتن خانه ملکی و یا استیجاری نیست.

س:حد حجاب واجب برای بانوان چیست؟

ج:پوشاندن تمام بدن به جز وجه و کفین برای زن واجب است.

س:آیا خمس (سهمین)را مکلف می تواند خودش مستقیما در موارد مقرره یا حسابهای متفرقه ای که مربوط به امور مهمه در جمهوری اسلامی اعلام شده واریز نماید؟

ج:نمی تواند و باید اجازه بگیرد.

س:آیا تصرف در مالی که خمس آن پرداخت نشده است جایز است؟

ج:جایز نیست مگر آن که با اجازه مرجع تقلید یا وکیل او باشد.

س:آیا الکل صنعتی که در انواع ادکلن ها و عطرها و برخی رنگها و داروها و امثال آن به کار میرود پاک است یا خیر؟

ج:الکل صنعتی پاک است مگر آن که یقین به نجاست آن پیدا شود.

س:کسی که تهران وطن اوست ولی محل کار ومنزل او دردو محله تهران میباشد تکلیف نماز و روزه او چیست؟

ج:چنانچه تهران، قبل از کبیره شدن وطن او بوده اگراز منزل تا محل کاربه حدمسافت شرعی است، درخارج محدودۀ قبل ازکبیره شدن حکم سفرمترتب میشود وچنانچه بعدازکبیره شدن تهران،  یکی از محلات را وطن قرار داده اگراز منزل تامحل کاربحدمسافت

شرعی است وقتی که ازمحله خارج شد حکم سفر مترتب میشود و در هردو صورت اگرازمنزل تا محل کار در حد مسافت نیست حکم سفرمترتب نمیشود.

س:کسی که تهران ــ که از بلاد کبیره است ــ وطن او نیست و محل کار و اقامت او درد و محله تهران است با چه شرائطی میتواند (قصد اقامت ده روز نماید) نماز را تمام بخواند و روزه بگیرد ؟

ج:بدون قصد ماندن ده روز در یکی از دو محل حکم مسافر دارد و چنانچه فاصلۀ دو محل کمتر از۵/۲۲کیلومتر است و در یکی از دو محل قصد اقامت کند بماند،  تا زمانی که مسافرت جدید نکرده است رفت و آمد بین آن دو محل اشکال ندارد و نماز او تمام و روزه صحیح است.

س:آیا ظاهر کردن عکس های خانوادگی توسط مرد نامحرم جایز است؟

ج:اگر صاحب عکس را نشناسد و موجب مفسده نشود اشکال ندارد.

 

18دسامبر/16

جمهوری اسلامی راهگشای استقلال و آزادی ملتها

در جهان امروز تقریبا تمام رژیم با اندکی شدت و ضعف به یکی از دو ابر قدرت شرق و غرب وابستگی دارند و این دو نیز به نوبه خود در کشمکش سلطه‌جوئی بر کشورهای دیگر و در مواردی که هر یک نقطه ضعفی نسبت به طرف مقابل داشته باشند یا انعطاف و باج دادن به هم،  وابسته به یکدیگرند و در حقیقت میتوان گفت در دنیا از استقلال واقعی خبری نیست و حتی ابرقدرت

شرق به نوعی تحت سلطه غرب و ابر قدرت غرب در حدی تحت تأثیر ابر قدرت شرق می‌باشد.

در آشفته بازار سیاست و حاکمیت زور در صحنه جهانی،  ناگهان انقلاب اسلامی با شعارنه شرقی،  نه غربی توجه جهانیان را با شگفتی و ناباوری فراوان به خود جلب کرد و با پیروزی آن،  نظام جمهوری اسلامی ایران به عنوان اولین دستاورد شکل گرفت و در آغازین سالهای برقراری و در کوران مشکلات انقلاب،  جنگ تحمیلی و توطئه‌های بیشمار و در حالی که جهان استکبار و در  رأس آنها آمریکا و شوروی و صهیونیسم بین الملل هماهنگ و متحد برای نابودی آن کمر همت بسته بودند،  با قامتی استوار و با اتکاء به قدرت الهی اسلام و ایمان و ایثار توده های میلیونی در مقابل همه آن ها ایستاد و چنان پوزۀ آمریکا را بر خاک مذلت مالید که حتی شوروی هم جرأت تصور آن را به خود راه نمی داد و آنگونه شرق و مکتب پوچ و ادعاهای فریبکارانه اش را رسوا ساخت که غرب را هرگز توان آن نبود و حماسه دلاوران شهادت جویش برجان ستمگران متجاوز شرر افکند و سنگریزه های طبس ارکان کاخ سفید شیطان بزرگ را متزلزل کرد و سربازان گمنامش تبهکاران ومنافقان و سرانجام جنایتکاران جاسوس را برجایگاه رسوائی و اعتراف نشانید و درهمان حال که درجبهۀ جنگ خارجی ـ که ازسوی غرب و شرق حمایت میشودـ حماسۀ شهادت و پیروزی آفرید،  در جبهۀ داخلی شبکۀ بر اندازی و جاسوسی و خیانت شرق را در دام مذلت افکند و با دست گیری سران حزب توده و اعترافات رسوا کنندۀ آنان و اخراج ۱۸تن از عناصر وابسته به سفارت شوروی در ایران،  روشن تر از هر زمان دیگر،  راه را دربرابر مستضعفان جهان گشود که نه تنها ملتها میتوانند بدون اتکاء به ابر قدرتی در مقابل ابر قدرت دیگر بایستند بلکه با تکیه به خود و حفظ وحدت می توانند در یک زمان در مقابل هر دو ابر قدرت بایستند. امروز ملتها شاهد هستند که همزمان با ملاقات وزرای خارجۀ بعث صهیونیستی و آمریکای جهانخوار در پاریس،  مهد حقوق بشر،  موشکهای روسی،  کودکان و زنان و مردم غیرنظامی را صبحگاه در اندیمشک و شامگاه در دزفول به آتش و خون می کشد و باز هم فریاد ملت ما رساتر و عزمشان برای جنگ با همۀ جنایتکاران ستمگر راسخ تر می شود واین نشانی است گویا از استقلال و آزادی جمهوری اسلامی و درنده خوئی همۀ ابرقدرتها و ایادی کثیف آنها.  امید که در آستانۀ عید میلاد حضرت ولی عصر(عج) فراهم نمایند.        والسلام                                                                                          رحیمیان

 

18دسامبر/16

درسهائی از نهج البلاغه (خطبه ۲۸)

قسمت دوم

دنیا، پلی به سوی آخرت

آیت الله العظمی منتظری

بسم الله الرحمن الرحیم

در شماره گذشته،  قسمت اول خطبه ۲۸ نهج‌البلاغه با مقدمه‌ای تحت عنوان”جایگاه دنیا در عوالم وجود”تفسیر شد.  اینک به بیان قسمت دوم این خطبه می پردازیم: “الا و انکم فی ایام امل من ورائه اجل” آگاه باشید! شما در روزگاران آرزو هستید که دنبالش است.

“فمن عمل فی ایام امله قبل حضور اجله””نفعه عمله و لم یضرره اجله” ــ هرکس در این روزگاران آرزویش کار کند،  قبل ازآنکه مرگش برسد،  کارش به نفع او است و اجلش و مرگش هم به او ضرری نمی رساند.

هر کس این آرزوهای دور و دراز گولش نزد بلکه به فکر کار خیر افتاد،  مالش رادرراه خیرانفاق کرد،  دخترهای بی شوهر را به شوهر رساند،  به پسرها زن داد، به خویشان و همسایگان فقیرش کمک کرد،  مریض های آن ها را معالجه نمود،  به مؤسسات فرهنگی  بهداشتی و اجتماعی کمک کرد و قصدش هم خدا بود، این کارها است که برای او منفعت دارد،  این کارها برای او می ماند.  هیچ وقت نگوئید اگر در راه خیر انفاقی کردیم،  اموال ما کم می شود! خیر شما در همان است که در راه خیر وبرای خدا مصرف کنید.  قبل از آنکه مرگ برسد خانۀ آخرت را بسازید،  زندگی آنجا را دراینجا فراهم نمائید.  خیر شما در این است،  نه آن پولی راکه میگذارید و میروید،  و وارثین شما می خورند و بر سر آنها کشمکش می کنند و شما در آنجا باید جوابگو باشید.

امّا بعد،  فانّ الدنیاادبرت،  و آذنت بوداع،  و انّ الآخره قد اقبلت و اشرفت باطلاع،  الا و انّ الیوم امضمار،  وغداًالسباق،  والسبقه الجنه،  والغایه النّار،  افلا تائب من خطیئته قبل منیّته! الا عامل لنفسه قبل یوم بؤسه!الاوانّکم فی ایّام امل من ورائه اجل، فمن عمل فی ایّام امله قبل حضور أجله فقدنفعه عمله، ولم یضرره اجله، ومن قصّرفی ایّام امله قبل حضور أجله، فقد خسرعمله، وضرّه اجله. الّا فاعملوا فی الرّغبه کما تعملون فی الرّهبه، الا وانّی لم أرکالجنّه نام طالبها، ولا کالنّار نام هاربها، الا و انّه من لا ینفعه الحقّ یضرّه الباطل، ومن لا یستقیم به الهدی، یجرّبه الضّلال إلی الرّدی. الا وإنّکم قدأمرتم بالظّعن، ودللتم علی الزّاد، وإنّ أخوف ماأخاف علیکم اثنتان:اتباع الهوی. وطول الأمل، فتزوّدوا فی الدّنیا من الدّنیا ماتحرزون به انفسکم غداً

روایتی است از حضرت رسول اکرم (ص) میفرماید: هرکس یک بار”سبحان الله”بگوید، درختی برایش دربهشت کاشته می شود،  اگر یک بار”الحمدلله”بگوید، یک درخت برایش کاشته میشود، اگریک “لااله الاالله”بگوید درختی در بهشت برایش کاشته می شود

و اگرکسی یک بار”الله اکبر”بگوید، یک درخت برای او دربهشت کاشته می شود عرض کردند:یا رسول الله!پس ما در آن جا خیلی باغ و درخت داریم فرمودند: به شرطی که آتشی نفرستیدآنها را بسوزاند![۱]

این اعمال شما نیز برایتان در آنجا قصرمی شود ودرخت می شود به شرط اینکه آنها را آتش نزنید، بلکه تا آخرنگهداریدآن درختان و قصرهائی که با اعمال خوبتان در آنجا کاشته اید و بنا کرده اید.

“ومن قصّرفی ایام امله قبل حضور” “اجله فقد خسرعمله و ضرّه اجله”

ــ و هرکس کوتاهی کند در روزگاران آرزوی خویش، پیش از آنکه مرگش فرارسد، عملش را باخته است و مرگش به زیان او است و اول بدبختی و گرفتاریش می باشد.

فقد خسرعمله :عملش را باخته است.  اینجا اسناد، ــ به اصطلاح ــ اسناد مجازی است.  خسران و زیان ازآن آدم است آدم باخته است ولی چون کارهای او سبب این زیان وخسران شده،  وظایفش رادرست انجام نداده،  این کارها برای او و زر و وبال می شود خسران باید نسبت به شخص داده شود ولی مجازا نسبت به عمل داده می شود.

“الا فاعملوا فی الرغبه کما تعملون” “فی الرهبه”.

ــ هان!در ایام خوشی ــ برای آخرتتان ــ کارکنید، همانگونه که در ایام سختی وترس کارمی کنید. این یک امرطبیعی است که ما تا هنگامی که صحیح و سالم هستیم، زندگیمان با رفاه و آسایش می گذردومال ومنال هم داریم، نه به فکر خدا هستیم و نه به فکر مرگ و قیامت!همه چیز ازیادمان می رود، ولی همین که بیمارشدیم یابدبخت وبیچاره شدیم به گریه وزاری وتوبه می افتیم و قول می دهیم که از این پس کار خوب انجام دهیم!!حضرت می خواهد بفرماید: هنر نیست در ایام بیچارگی خدا را یاد کردن،  بلکه امروز که سالم هستی، در رفاه می باشی و پول هم داری به فکر آخرت باش،  آیه شریفه،  خوی انسان ها را چنین بیان می کند:

“و اذا انعمنا علی الانسان اعرض” “نآبجانبه واذا مسّه الشرّ فذودعاء عریض”

ــ هنگامی که انسان را نعمت دهیم،  اعراض می کند و روی بر می گرداندو چون به او شری برسد(گرفتار و بیچاره گردد یا بیماری سختی به او برسد) آن وقت دعاهای مفصل و طولانی خواهد داشت. [۲]

“رغبه: روز خوشی “رهبه”:روز سختی و ترس در قرآن نیز چنین تعبیر می کند:سرّاء وضرّاءکه سرّاء به معنای روزخوشی است و ضرّاء یعنی روز بدبختی و گرفتاری

“الا و انی لم أر کالجنّه نام طالبها” “و لا کالنّار نام هاربها”

هان! من ندیدم چیزی را مثل بهشت که طلب کنندگانش درخواب باشندوندیدم همانند جهنم که فرار کنندگان از آن به خواب فرو رفته باشند! با اینکه طبع بشراینچنین است که اگر در امری احتمال خطر بدهد،  گرچه به قول یک بچه هم باشد،  دیگر به آن راه پا

نمی گذارد، با این حال چه شده است او را که با آن همه تبلیغاتی که ازجانب انبیاء (ع)شده است، با آن همه وعدو وعیدها،  باز هم بفکر آن روزنیست ودست به جنایت می زند؟!حضرت در اینجا تعجب می کنند شما با اینکه یقین به بهشت دارید چرا خود را برای آن مهیا نمی کنید؟چرا به فکر خریدن بهشت برای خودتان نیستید؟ چرا شیطان،  برنفس شما مسلط است؟ شما که یقین به جهنم دارید چرا راهی برای دور شدن از آن نمی یابید؟چرا ظلم و تعدی می کنید؟چرا حقوق خدا و حقوق مردم نمی دهید؟

چرا زکات و خمس اموالتان را نمی پردازید؟ای انسان!توبرای یک متاع جزئی وزودگذرـ دردنیاـ اینقدربه جستجووحرکت می افتی ولی برای بهشتی که منزلگاه همیشگی تو است هیچ به فکرنیستی، بلکه در خواب غفلت فرو رفته ای؟!

باید ازجهنم فرارکنی یعنی در همین دنیا، کارهای بدی که برای تو جهنم را درست می کند، انجام ندهی، اجل انسان که سررسید،  دیگر مهلت به او نمی دهد،  لذا باید در همین دنیا کاری بکند که از جهنم دور شود:

“انّ الذین یأکلون اموال الیتامی ظلماً””انّما یأکلون فی بطونهم ناراً”[۳]

ــ آنانکه اموال یتیمان را ظالمانه می خورند، آتشی درشکمهای خویش فرو می برندومی خورند (و در آخرت نیز به جهنم خواهند رفت).

“انّ الذین یحبّون ان تشیع الفاحشه ” “فی الذین آمنوا لهم عذاب الیم” “فی الدّنیا والآخره”[۴]

ــ آنانکه دوست دارند،  فحشا دربین مؤمنان شیوع پیدا کند،  عذابی دردناک برای آنها در دنیا و آخرت فراهم شده است.  دو به هم زنی، تهمت زدن، اشاعه فحشاء، تهمت به شخصیتهای مذهبی و شخصیتهای فداکاربرای اسلام ودین،  تمام اینها جنایت است و جهنم در بردارد. از رسول اکرم (ص)نقل شده است که می فرماید:

“و هل یکبّ الناس علی مناخرهم” “الا حصائد السنتهم ؟”

ــ آیا چیزی مردم را به رو در جهنم می افکند،  مگر دروشده های زبانهایشان؟خلاصه اگر انسان دست از کارهای بدبر ندارد و در همین دنیا از جهنم فرار نکند یک وقت از خواب بیدار می شود که در جهنم فرو رفته است!

“الا و انه من لا ینفعه الحق یضره الباطل”

– آگاه باشید!کسی که حق برای او منفعتی ندارد، باطل به اوضرر می رساند،  اگر تو در

جمهوری اسلامی نتوانی زندگی کنی، چگونه در حکومت طاغوت با آن ساواک جهنمی می توانی به زندگی خود ادامه دهی ؟.

“ومن لا یستقیم به الهدی، یجرّبه” “الضلال الی الردی ”

کسی که هدایت، مستقیمش نکند، گمراهی اورابه هلاکت می افکند.

“الا وانکم قدامرتم[۵]بالظعن و “دللتم علی الزاد”

آگاه باشید! شما ــ تکوینا  مامور به مسافرت هستید و برزاد و توشه آخرت هم راهنمائی شده اید.

خواه ناخواه انسان باید به سوی عالم آخرت مسافرت کند. پس ازجوانی،  پیری وپس از آن،  مرگ است،  تازه اگر تصادف و پیش آمد یا ترور وکشتاری نباشد و گر نه دیریا زود انسان باید برود.

هم اکنون ــ توای انسان!ــ درحال سفر هستی مرگ تنها برای اینان که در قبرها دفن شده اندنبوده است، مرگ برای من و شما هم هست.  حال که باید به آن دیار آخرت بروی توشه راهت را با خودت ببر.  نگو که توشه آخرت چیست؟ تو را راهنمائی به توشه آخرت کرده اند و امروز این تو هستی که برای خودت تصمیم می گیری اینقدر آرزوهای دور و دراز و متابعت از هوای نفس،  شما را از سعادت جاودانی باز ندارد. به این آرزوهای زود گذر دل خوش نکنید که یک وقت می بینید کار از کار گذشت:

ظعن و ظعن:هر دوکلمه به معنای مسافرت است. در قران آمده است:

“یوم ظعنکم و یوم اقامتکم”

“وانّ اخوف ما اخاف علیکم”

“اتباع الهوی و طول الامل”

– ترسناکترین هراسی که بر شما دارم دو چیز است:پیروزی از هوای نفس و درازی آرزو در جهت کسب ریاست ومال حرام و حلال و. . .

“هوی”: یعنی خواست نفس و گرچه ممکن است برخواست خوب هم اطلاق شودولی معمولا هوی به آن خواستهای زشت میگویند که انسان رااز سعادت باز میدارد.

“فتزوّدوا فی الدنیا من الدنیا”

“ما تحرزون به انفسکم غدا ”

در این دنیا از خود دنیا توشه ای بردارید که به وسیله آن فردا بتوانید خودتان را حفظ کنید و نگهدارید.

حرس و حرزهردو به معنای نگهداری است.

به فکر فردایتان باشید. آرزوهای دور و درازشما را گول نزند.  نگوئید:آخرعمر به فکر آخرت می افتیم!!عده ای هستند که زندگی مرفهی دارند، می گویند:حالاچهارصباحی راخوشمی گذارنیم،  آخرعمرمان بالاخره می رویم قم،  خانه ای می خریم و مجاور حضرت معصومه (س)می شویم وآن وقت توبه میکنیم و کارخیر انجام میدهیم!!تو از کجا میدانی که هشتاد سال زنده باشی ؟!مگر از خداسند زنده ماندن گرفته ای ؟

در حدیث دارد که وقتی آیات توبه، نازل شدشیطان خیلی ناراحت شد،  رفت روی تپه ی ایستاد بچه شیطان ها را ندا کرد که بیائید می خواهیم کنفرانسی تشکیل دهیم!وقتی جمع شدند به آنها گفت:ما اینقدر زحمت می کشیم، اولادآدم را گول می زنیم، اغوایش میکنیم،  او را به دنبال شهوات ودنیا می اندازیم، یکدفعه پشیمان می شود و توبه می کند و دیگر تمام زحمتهای ما هدر می رود و آن چه بافته ایم پنبه می شود!باید فکری کرد. هرکدام ازبچه شیطانها پیشنهادی دادند ولی شیطان بزرگ نپسندید تا “خنّاس” [۶]   آمد،  گفت:من پیشنهادی دارم وآن اینست که :ما همینطور که بر اولادآدم مسلطیم، هرکس خواست به فکر توبه بیفتدبه اومیگوئیم: حق با  تو است ! باید توبه کردولی هنوز زود است! خلاصه آنقدر تأخیر می اندازیم و آرزوها و شهوات دنیارا پیش رویش مجسم  می کنیم  تا  این که موفق به توبه نشود و بی توبه از دنیا برود! شیطان بزرگ را  این پیشنهاد خوش  آمد و از او  تشکر کرد  که مشکل را حل نموده است !

آری! انسان گاهی به فکر خدا و قیامت می افتد ولی می گوید: سال دیگرانشاءالله به مکه میروم،  امسال خوب است که این باغ را بخرم،  سال دیگر وجوهاتم را میدهم. . .  و همین طور سال به سال میکند واعمال خود را انجام  نمیدهد، یک وقت هم اجل سر رسید وخواجه مرد!! کسی که از خدا سند زنده ماندن را نگرفته است،  پس چه بهتر که درهمین

دنیا، برای فردای آخرتش توشه ای برگیرد که او را از عذاب جهنم برهاند. سید رضی ــ علیه الرحمه ــ درادامه این خطبه،  سخنان مفصلی راجع به امتیازات کلامی این خطبه ازنظر فصاحت وبلاغت ونکات ادبی داردکه خوب است برادران اهل ادب، آن رامطالعه کنند.

 

[۱] وسائل الشیعه ج۴ص۱۲۰۶٫

[۲]– سوره فصلت، آیه ۵۱٫

[۳] سوره نساء، آیه ۱۰٫

[۴] سوره نور، آیه ۱۹٫

[۵] امردراینجا تشریعی نیست، بلکه تکوینی است، یهنی طبق نظام تکوین ما مسافربه عالم آخرت هستیم، چه بخواهیم چه نخواهیم.

[۶] ـ خنّاس، صیفه مبالغه است و معنایش تأخیر اندازنده است.

18دسامبر/16

رهنمودها

امام:

*خدمت متقابل دولت و ملت از واجبات بزرگ و ترک آن از بزرگترین گناهان کبیره است.

* از امور لازم رسیدگی به حال زندانیان و پرونده های آنان است که برای تسریع دراین امر لازم است هیأتهائی تعیین گردد.

*ما در مقابل هرمهاجمی، برای دفاع ا ز کشورو دفاع از اسلام عزیز ایستاده ایم.

*چون درحال دفاع هستیم، مادامی که جبهه احتیاج به کمک دارد، بر همه واجب است که به جبهه ها بروند و دفاع کنند.

*ما آمریکا را زیر پا می گذاریم  و اجازه نمی دهیم درامورمان دخالت کند.

*تا اخوت اسلامی را حفظ نکنید، نمی توانید درمقابل ابر قدرتها بایستید.

* اگر امروز اسلام یک سیلی بخورد در این کشور، تا آخر دیگر ملتها باید تحت این فشارها باشند.

*رفتن در خاک عراق، هجوم به عراق نیست، دفاع از اسلام وکشور اسلامی است.

*اگر چنانچه (ابر قدرتها ) بخواهند هجمه کنند، نمی گذاریم از طیاره هایشان پیاده بشوند، چتر بازهایشان را بین هوا می کشیم و از بین می بریم.

*باید محکم بایستید درمقابل قدرتها باید مهیا کنید خودتان را در مقابل مشکلات باید ارزشهای انسانی را به همه جا صادر کنید.           ۴/۲/۶۲

*لازم است که برادران کارگر متعهد در داخل کارخانه ها با این جهاد بزرگ اسلامی با آنها مقابله کنند و نگذارند تبلیغات سوء آنها جوانهای عزیز ما را منحرف کند. ۴/۲/۶۱

*آنکه تمام ارزشهای اسلامی را و ملی خودش را فدای شوروی می کند یا تمام ارزشهای خودش را فدای آمریکا می کند، او را ما ایرانی نمی دانیم.  ۴/۲/۶۲

*به برکت جوانهای عزیز، کشور را به جائی می رسانیم که احتیاجش از کشورهای دیگر منقطع گردد.  ۸/۲/۶۲

*باید جوانانی که لیاقت دینی و اخلاقی آنان مورد تأئید است جهت ادامه تحصیل علوم دینی پذیرفته شوند ۱۰/۲/۶۲

*سرودهائی که از رادیو و تلویزیون پخش می شود باید بیشتر جنبه حماسی داشته باشد.  ۱۲/۲/۶۲

*سربازان گمنام ما در تمام جبهه ها و پشت جبهه ها شب و روز و جوانی و هستی خود را برای اسلام و مکتب الهی فدا می کنند و نام و نشانی نمی خواهند و ندارند ۱۵/۲/۶۲

*اساساً سربازان اسلام اگرچه نامدار باشند دراین جهان گمنامند.  ۱۵/۲/۶۲

*به دام انداختن سران خیانتکار حزب توده موجب سرافرازی امت اسلامی است. ۱۵/۲

*همه افراد این ملت باید یک زندگی متوسطی داشته باشند.  ۱۹/۲/۶۲

*امیدوارم آنهائیکه دارای مکنتی هستند توجه داشته باشند که به این مستمندان که ولی نعمت ما هستند،  رسیدگی کنند.  ۱۹/۲/۶۲

*کسانیکه در طول تاریخ محروم بودند نباید در جمهوری اسلامی محرومیت بکشند.  ۱۹/۲/۶۲

 

آیت العظمی منتظری:

*دولت و قوه قضائیه،  اراضی موات را در اختیار روستائیان محروم قرار دهند. آقایان بکوشند حتی المقدور اراضی موات را به افراد محروم و بدون زمین واگذار نمایند.  ۳/۲/۶۲

*مردم مسلمان و قهرمان دزفول در این جنگ تحمیلی که در حقیقت امتحان و آزمایش بزرگ از طرف خداوندمتعال است، به شکل افتخار آمیزی عمل کرده اند.  ۳/۲/۶۲

*باید خط فکری و فلسفی شهید مطهری در حوزه های علمیه و دانشگاهها همچنان تعقیب شود و الگو قرار گیرد. ۱۱/۲/۶۲

*تمام کتابهای شهید مطهری مفید و منشاء اثر است و ایشان از محکمات انقلاب بودند.  ۱۱/۲/۶۲

* شما عضو هر گروه و حزبی که هستید هر چند هم که محترم باشید ولی اسلام و کشور اهمیتش بیشتر است.  ۱۱/۲/۶۲

*بکوشید تفکر و حالات باند بازی و گروه گرائی را در سپاه از بین ببرید.  نباید در سپاه پاسداران که مردم به آن عشق می ورزند. اینگونه مسائل وجود داشته باشد ۱۱/۲/۶۲

*با متلاشی شدن لانه های جاسوسی حزب توده ابهامی که دشمنان روی آن تبلیغ می کردند که نکند ایران به شوروی و شرق گرایش دارد از اذهان زدوده شد.  ۱۷/۲/۶۲

 

18دسامبر/16

روزه در سخنان معصومین (ع)

کلامکم نور و امرکم رشد

حضرت رسول (ص) :

“شهر رمضان شهر الله عزوجل و هو شهر یضاعف الله”
“فیه الحسنات و یمحو فیه السیئات و هو شهر البرکه”

“وهو شهرالا نابه و هو شهر التوبه و هو شهر المغفره”

“و هوشهر العتق من النار و الفوز بالجنه. الا فجتنبوا”

“فیه کل حرام، و اکثروا فیه من تلاوه القرآن. . . . . . . . ”  (بحارالنوار ج ۹۶ص۳۴۰)

ماه رمضان ماه خدای عزوجل است و در آن ماه خداوندحسنات رادو برابر میکند و گناهان را می آمرزد، و آن ماه برکت است وماه توبه و برگشت به سوی خدااست، و آن ماه مغفرت و آمرزش است،  و آن ماه آزادی از آتش و دستیابی به بهشت است. هان!در این ماه از هر حرامی دوری جوئید و درآن ماه بسیار قرآن بخوانید.

پیامبر اکرم(ص): “الصائم فی عباده وان کان علی فراشه مالم یغتب مسلما” (تهذیب الاحکام ــ ج ۴ص۱۹۰) روزه دار (همواره) در عبادت است گرچه در رختخواب خود باشد،

البته تا هنگامی که غیبت مسلمانی را نکرده باشد.

حضرت امیرالمؤمنین(ع):

“لکل شییء زکاه وزکاه البدن الصیام” (نهج البلاغه ح۱۳۶)

برای هرچیزی زکاتی است و زکات بدن روزه است.

حضرت امیرالمؤمنین (ع) :

“علیکم فی شهر رمضان بکثره الاستغفار و الدعاء، ” “فاما الدعاء فیدفع البلاء عنکم و اما الاستغفار” “فتمحی به ذنوبکم”.  (وسائل الشیعه ج ۷ص۲۲۰)

بر شما باد ــ ماه رمضان ــ به زیادی دعا و استغفار. اما دعا بلا را از شما دور میکندو اما بوسیله استغفار گناهان شما آمرزیده میشود.

حضرت فاطمه زهرا(س) :

“فرض الله الصیام تثبیتا للاخلاص” (علل الشرایع ج۱ص۲۳۶)

خداوند روزه را برای پا برجائی اخلاص واجب کرده است.

امام باقر (ع):

“لکل شییء ربیع القرآن شهررمضان”(امالی صدوق ص۳۶)

برای هر چیزی بهاری است و بهار قرآن، ماه رمضان است.

امام صادق(ع):

“افضل الجهاد، الصوم فی الحرّ” (بحارالنوار ج۹۶ص۲۵۶)

برترین جهاد(بانفس) روزه درتابستان است.

امام صادق (ع) :

” نوم الصائم عباده و نفسه تسبیح”(تهذیب ج ۴ـ ص ۱۹۰)

خوابیدن روزه دارعبادت است و نفس کشیدنش تسبیح خدا گفتن.

امام موسی بن جعفر(ع):

” فطرک اخاک الصائم افضل من صیامک” (محاسن ص ۳۹۶)

افطار دادن تو برادر روزه دارت را فضیلتش از روزه ات بیشتر است.

امام حسن عسکری (ع) :

درپاسخ کسی که پرسیده بود: چرا خداوند روزه را واجب گردانید؟فرمود:

“لیجدالغنی مس الجوع فیمن علی الفقیر” ( امالی صدوق ص ۲۶)

(خداوند روزه را واجب نمود) برای اینکه ثروتمند، گرسنگی را احساس کند، پس بر تهیدست انفاق نماید.

 

18دسامبر/16

بررسی اهداف جنگ و پیامدهای آن برای عراق و ایران

حجه الاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی

در این مقطع،  وضع جنگ و جبهه ها  و نتایجی که دشمن جنگ افروز  به دست آورده و پی آمدهای مثبت یا منفی جنگ برای ما همچنین نتایج منفی یا مثبتی که جنگ می تواند برای ما وعراق در آینده داشته باشد مورد ارزیابی قرار می گیرد.

 

اهداف استراتژیک عراق درآینده

بدون شک رژیم حاکم بر عراق در همان ماه اول جنگ متوجه شد که رسیدن به هدف اصلی از جنگ برایش مقدور  نیست که هدف  اصلی سقوط جمهوری اسلامی یا تاسیس دولت دست نشانده ای به  نام  عربستان در  شمال خلیج فارس  به جای خوزستان و تجزیه کشور جمهوری اسلامی بود  و یا  لااقل  تعویض حکومت جمهوری اسلامی به نحوی که متناسب با اهداف ابر قدرتها باشد لیکن متوجه شدند که نمی توانند به این هدف برسند و جمهوری  اسلامی میماند و  می تواند جنگ را  ادامه دهد.

بعد از روشن شدن این وضع در همان اوائل جنگ،  آنها روش جدیدی را در پیش گرفتند وآن عبارت بودازسیاست رذیلانه ای که شعار صلح بدهند و برنامه خاصی را تعقیب کنند.

آنها فکر می کردند اگر اهداف اصلی شان تأمین نمی شود لااقل با حضور مستقیم در استانهای خوزستان،  ایلام،  باختران تا عمق نزدیکی اهواز  و اشغال  شهرهائی مانند خرمشهر، سوسنگرد، هویزه،  بستان، قصر شیرین،  مهران، دهلران و. . .  و غیر قابل استفاده بودن شهرهایی مانند آبادان،  دزفول،  اندیمشک و. . . و  مورد تهدید بودن  ایلام و باختران و با توجه به وجود نیروهای تجزیه طلب ضد انقلاب دمکرات،  کومله،  منافقین،  پیکاریهاو. . . ــ که همگی در اختیار رژیم عراق بودند و همان نقش مطلوب عراق را  بازی می کردند ــ در کردستان و  آذربایجان غربی مجموعا چهار یا  پنج استان را فلج کرده و فکر می کردند با حضور در این مناطق می توانند به اهداف استراتژیک درجه دوم دست یابند آنها  این گونه

محاسبه می کردند که جمهوری اسلامی بدون در اختیار داشتن این استانها و با داشتن یک و نیم میلیون آواره در آن روزها و با مشکلات دیگر جنگ نمی تواند به طور طولانی صبر کند و خیلی آسان زیر بار خواسته های آنها می رود که حداقل آن گرفتن شط العرب و بدست آوردن امتیازاتی در غرب بود یعنی ارتفاعات سوق الجیشی و گرفتن سه جزیره معروف در خلیج فارس که می بایست درمبادله ای که قبلا انجام شده  بود درازاء مخارجی که کشورهای خلیج فارس برای تامین جنگ می دادندبه آنها می داد.

 

خواسته ها و مقاومتهای ما

سیاست این بود که همان هائی که جنگ افروز اصلی بودند و برای گرفتن امتیازمانع اصلی صلح، شعار صلح بدهندو دیدید که  ناگهان اوج حرکت میانجیهاشروع شدمبعوثان کنفرانس اسلامی، نماینده سازمان ملل متحد، متفرقه ها و شخصیتهای چاق و چله دنیابایدوارد مذاکره شوند.

روشن بودکه برای ماجای مذاکره نبودبامذاکره روح حماسی وجهادی مردم راازدست میدادیم و حالت ضعف و رخوت بر ما حاکم می شدو ملت احساس ضعف وذلت می کرد چرا که دشمن آمده و چند استان ما را اشغال کرده و از ما امتیاز می خواهد طبعا یک ملت انقلاب کردۀ مغرور با روح  و نشاط  به یک ملت ضربه خورده تحت فشار برای دادن امتیاز تبدیل میشد و در نتیجه شاید برایتان چنین مطرح می شد که اگر حکومت شاه بود چنین چیزی نبود. این ازضعف مدیریت حکومت انقلاب اسلامی است. . .  و کل مسأله را  زیر سئوال می بردند.

دشمن آینده روشنی را برای خود پیش بینی می کرد بویژه آن که در همان موقع تحت محاصره و  فشار اقتصادی نیز بودیم و بنادر ما هم از سوی ابر قدرتها تحت فشار بود ودر داخل نیز  عوامل  فراوانی داشتند که روی ما فشار می آوردند و بدین  ترتیب تصور می کردند پذیرش خواسته های آن ها سرنوشت محتوم ما است.  در آن شرائط هر قدر هم مذاکرات طول می کشید برای آن ها مشکلی نداشت چون آن ها فرض می کردند با تحمیل آتش بس نمی شود آن را  به آسانی نقض کرد و  با  قبول  آتش بس از  سوی ما،  با شروع مجدد جنگ،  ما جنگ افروز معرفی می شدیم  و از طرفی تجدید روحیه برای رزمندگان کار آسانی نبود و  به یقین مراکز شناخته شده بین المللی هم  با راه انداختن هیاهو  نمی گذاشتند چنین کاری بشود و اگر جنگ سرد می شد، عراقیها و محرکین آنها و ارتجاع منطقه و هر دو ابر قدرت خواسته های شان را تحقق یافته می دیدند وما می بایست امتیاز می دادیم و امتیاز چیزی کمتر از دادن سه جزیره و شط العرب و ارتفاعات غرب و شاید هم تجزیه منطقۀ کرد نشین کردستان نبود.

این ها همه از انگیزه های جنگ بود و بعید بود بدون آن ها ازجنگ صرفنظر کنند و البته در آن صورت شاید بلوچستان و آذربایجان و ترکمن صحرا نیز می توانست همان وضع را داشته  باشد.

با همین مقدار  توضیح،  خیلی خوب روشن می شود که راه منحصر به فرد این بود که در آن زمان  پیشنهادهای میانجی را قبول نکنیم و حالت جنگ را حفظ کنیم و از ملتمان بخواهیم که جنگ را  به خوبی پیش  ببرند.  البته  لازم  بود که ما میانجی و میانجی گریها را به کلی رد نکنیم تا جلو بعضی تبلیغات آنها گرفته شود ما با سیاست صحیحی آنها را پذیرفتیم آنها آمدند و ما حرفهایمان را صریح بیان کردیم و چیزهائی را مطرح کردیم که هیچ یک از آنها نمی توانستند بگویند شما زور میگوئید،  خواسته های  صریح  و مشخص و عادلانه ای را  مطرح کردیم: نیروهای اشغالگر تا همان نقطه ای که شروع کرده بودند بیرون

بروند، خساراتی که وارد آورده اند بپردازند و کیفر مناسبی هم برای کسی  که این ظلم وتجاوزرا مرتکب شده واین همه انسان کشته شده است در نظر گرفته شود، این سه شرط اصلی ما بود البته در کنار آن بازگشت آواره های عراقی و چیزهای دیگری هم بود که همه مسائل انسانی است که گفته ایم و همیشه باید بگوئیم و چیزی نیست که بتوانیم از آن صرفنظر کنیم.

در آن موقع، ما موضع بسیار روشنی گرفتیم.  هرکس آمد و با ما در جلسات صحبت کرد وقتی بحث می شد غیر از این نمی توانست بگوید که شما گذشت کنید حتی یک مورد برخورد نکردیم که یک میانجی بگوید حرفهائی که شما میگوئید حقتان نیست.  چون روشن  بود که عراق،  متجاوز است و روشن بود که متجاوز باید برگردد و دست از تجاوز بردارد و هم چنین روشن است خسارت از هم باید بپردازد.  البته  گاهی میانجی ها این را می گفتند که عراق امکانات و پول دارد و حمایت می شود ارتجاع عرب به او

پول  می دهد،  ابر قدرتها به او اسلحه می دهند و کشورهای دلال  مانند سودان،  مصر و اردن به او سرباز می دهند و  شما نمی توانید مقاومت کنید آن ها با این تعبیرات می گفتند پذیرفتن صلح مصلحت خودتان است و مصلحت جویانه برخورد میکردند.

ما که خودمان را می شناختیم و  به نیرو های عظیم مردممان ایمان داشتیم می گفتیم این به خود ما مربوط  می شود.  شما روی خط  عدالت رفتار کنید.  اگر تسلیم حق نشوید ما خود حق خودمان رامی گیریم.  مردم تایید بسیار خوبی داشتند، و آنچه ما
می گفتیم خواست  مردم هم بود،  و به این راه ایمان داشتند و حاضر بودند روی آن مایه بگذارند و فداکاری کنند.  البته  این خط مشی روشن خیلی ساده به دست نمی آمد و درآن کوران گرفتاری ها وتبلیغات عظیمی که می شد،  پیدا کردن این راه نیاز به یک  ژرف اندیشی و آینده نگری صحیحی داشت که ما خوشبختانه با  برخورداری از راهنمائی های امام موفق به آن شدیم که این خود برای انقلاب جزء مواهب الهی است که خداوند راهنمائی های امام را دراختیار این انقلاب قرار داده است،  در بسیاری از مقاطع بود که امام به موقع خط مشی را روشن می کردندو سخن لازم رامی گفتند که اگر کوچک ترین اشتباهی رخ می داد یک  انحراف کلی در جنگ به وجود می آمد.

در اینجا خیلی لازم  نیست دیگر  مسائل را  توضیح دهم ما  با همین شیوه  مدتی دفاع را  ادامه دادیم تا توانستیم حالات  تهاجمی بگیریم،  جبهه داخلی را محکم کردیم،  مسئله لیبرالها را حل کردیم مشکلی را که در ارتش با فرماندهی بنی صدر داشتیم حل شد،  اتحاد بین سپاه و ارتش بوجود آمد.  وضع آوارگان را در حدی که می شد در شهر های مختلف سروسامان دادیم. مسئله مهمات و اسلحه را در حداقل مورد نیاز تامین کردیم و ارزاق عمومی،  بنادر،  راه ها و. . .  را تاحدی منظم ومسئله ارز را که کار بسیار مشکلی بود، کم کم حل کردیم.  لازم بود همه این امور انجام گیرد.

اخیرا عراقیها روی شوروی ها بیشتر تکیه کرده اند و شورویها با کمک بیشتر،  برای آینده شروع به باج گیری کرده اند.

تهیه تدارکات و ادامۀ جنگ به این شکل برای عراق بسیار دشوار است،  ابر قدرتها هم تا زمانی پول واسلحه میدهند که بیشتر استفاده کنند.

 

 

تهاجم ها شروع میشود

آنگاه تهاجم ها شروع شد و قدم به قدم و میدان دشمن را تحت فشار،  بیرون راندیم. عملیات کوچک نامنظم در عمق جبهه ودر صفوف دشمن آغاز کار بود و به محض خلع بنی صدر اولین  عملیات بسیار خوب دارخوین  و  بعد از آن عملیات بسیار بزرگ خوب

و زیبای  شکستن محاصره آبادان و گرفتن شرق کارون که ضربه عظیمی به عراقیها وارد آورد و سپس گرفتن بستان در عملیات طریق القدس که دو جبهه شمال و جنوب عراق را  از هم جدا کرد  مشکلات عظیم  تدارکاتی و مواصلاتی برای دشمن به وجود آورد  و عملیات بسیار موفق فتح المبین و بعد عملیات موفق تر بیت المقدس که به فتح خرمشهر انجامید این مرحله  تهاجمی شدید  برای گرفتن شرائطی بود که دشمن در اختیار داشت و  با آن عملیات  عوامل فشار دشمن را از  بین  بردیم.  بعد از فتح خرمشهر و استقرار در بعضی نقاط سوق الجیشی در مرز و حرکتهای نسبتا خوب در غرب و به موازات آنها پاک سازی بسیاری از مناطق آلوده در کردستان این ها همه کارهائی بود که موجب شد جای پای دشمن و عمالش ازایشان گرفته شود و هر یک از این ها به ما روحیه و به ملتمان نشاط می داد و از سوی دیگر ضربه روحی و مادی شدیدی بر عراقی هابود چون درهر یک از این عملیات تعداد زیادی از نیروهای انسانی و مقدار زیادی مهمات و اسلحه آنها از دست می رفت.  افرادشان یا کشته میشدند یا اسیر و امکانات جنگی زیادی هم به دست ما می افتاد ولااقل سپاه که نیروی عظیمی را همراه با بسیج درجبهه ها متمرکز کرده بود و امکانات زیادی لازم داشت، امکاناتش را از زرهی سنگین تا سلاح های سبک از غنائم تامین می کرد.

از آن مرحله به بعد وضع جنگ عوض شد و سیاست جدیدی در جنگ و هم وضع جدیدی در دنیا پیش آمد و اوضاع کاملا معکوس شد تا آن موقع سیاست دشمن بر این بود که در خاک ما باشد و  شعار صلح بدهد و ما را برای گر فتن خواسته هایش تحت فشار بگذارد ولی

از آن به بعد سیاست دشمن این شد که راهی برای نجات خود پیدا کندو خود را خلاص  نماید. دولت بعث عراق تحت فشار قرار می گیرد و در پی آن دولتهای مرتجع منطقه نیز تحت فشار قرار می گیرند چرا که آنها خودسرنوشت شان رابه هم دوخته بودند فکر می کردند اگر ما در یک جا پیروز  شدیم بقیه شرکای جنگ را معاف نمی کنیم و سرنوشت خودشان را یکی می دیدند هم آنها و  هم  ابر قدرت ها دست پاچه شدند اما ارتجاع منطقه، برای این که مستقیما در معرض خطر قرار گرفتند و اما  ابر قدرتها برای این که اهدافی که در سرکوبی انقلاب اسلامی ایران داشتند درست معکوس از آب درآمدوصیادی که می خواست ماهی را در دامش ببیند خود در دام افتاد و تور در دست رقیب.

در چنین شرائطی این ما بودیم که باید سیاست جنگ را تنظیم کنیم و تصمیم بگیریم که چه بکنیم البته با تفاوت بسیار زیاد زیرا که آن زمان که عراق می خواست تصمیم بگیرد از سوی شرق وغرب ارتجاع منطقه و دلال ها حتی اسرائیل ــ که آن را باید جزء غرب به حساب آوردــ حمایت میشد و پشتش به آنها گرم بود ولی،  ما باید به تنهائی در مقابل همه این ها تصمیم بگیریم در این مرحله راههای مختلفی در پیش ما بود. ورودبه خاک عراق اسقاط نظام صدام،  فشار نظامی، سیاسی و اقتصادی روی عراق ــ بدون ورود در خاک آنها ــ ویا گرفتن امتیازاتی غیرازاینها. این مرحله هنوز به همان حال باقی است و از آن مدت هم نزدیک یک سال گذشته که وضع جبهه ها علی رغم عملیات رمضان، مسلم بن عقیل، محرم، والفجر مقدماتی و الفجریک هنوز به صورت ظاهر تغییر مهمی نکرده است و پیش روی چشمگیری نداشته ایم،  در بعضی مناطق که لازم دیدیم مقداری از خاک عراق را گرفتیم، بعضی از مناطق سوق الجیشی خودمان که در مرز دست عراق بود گرفتیم و خودمان را به اهدافی که داشتیم نزدیک تر کردیم،  به بصره در حدی که لازم بود و به عماره،  زر باطیه، علی غربی،  مندلی و خانقین نزدیک شدیم. بخشی از مناطق را از زیر تیر رس مستقیم یا تیر رس توپهای دورزن خارج و آنهارابرای بازسازی امن کردیم تا بتوانیم مقداری از نیروهای موجودمان را برای بازسازی مناطق تخریب شده به کار گیریم وهم بخشی از مهاجرین جنگی را ــ که بار سنگینی برای ما بودند و برای زندگی کلی جامعه وبرای ما بودند و برای زندگی کلی جامعه و برای خودشان هم دردسر فراوانی بود هنوز هم هست ــ بر گردانیم.

 

وضع موجود

اکنون باید به بررسی وضع موجود خودمان وعراقیهابپردازیم چرا که ارزیابی این مرحله مهم در تصمیم گیریهای آینده مان بسیار مؤثر است. یک دسته مسائل هست که الان نمی توان بیان کرداینها از اهداف سری واسرار جنگ است وممکن است دشمن سوء استفاده کند ولی چیزهای روشنی هست که از دید دشمن هم دور نیست و شاید بسیاری از آنها واکثر ملت ما هم آنها  رامیدانند و بدنیست ما هم مطرح کنیم تا مورد رسیدگی و  توجه قرار گیرد. به نظر می رسد که حالت تدافعی وجنگ و گریز یک ساله برای عراق و حالت  تهاجم و دست بالای ما در جنگ در این مدت در یک بخش اثرات خود را گذاشته و نتایج بسیار خوبی را به بار آورده است وشاید مطلوب تر این بود که زودتر مسئله حزب عراق حل شود و منطقه از شر آن راحت شود عراقیها آزاد شوند و جنگ تمام شود و اسرا آزاد شوند و زندگی عادی در منطقه آغاز شودو این بسیار زیبا و شیرین، مطلوب وایده آل است امامی دانیم برای نیروهای شیطانی دنیا مخصوصا ابر قدرتها و ارتجاع وحشتناک است البته دولتهای ارتجاعی بیجهت وحشت می کنندچون ما که برنده جنگ هستیم برای آنها اگر حاضر باشندزندگی شرافتمندانه ای داشته باشند خطرآنچنانی نخواهیم داشت و میتوانند زندگی کنند و نباید از ما وحشتی داشته باشندبلکه آن ها باید نفس راحتی بکشند چون رژیم عراق به خاطر اغراض و اهداف  توسعه طلبانه ای که در منطقه داشت بیش تر برای آن ها خطر داشت می دانید که عراق در مرزهای کویت،  سوریه، اردن  و حتی عربستان سعودی ادعای ارضی دارد بلکه با ترکیه هم دعوا دارد. منطقه  نمی توانست از  شر حزب بعث توسعه طلب و دست نشاندۀ ابر قدرتها وضع روشنی داشته باشد در حالی که ما در مورد هیچ یک از جاهای حساس ادعائی نداریم غیر از این که از آن ها میخواهیم که عامل استعمار نباشند و همراه ملتهایشان باشند و علیه اسرائیل واردمعرکه شوند این خواسته هم ضرری برای آنها ندارد بلکه به نفع آنها است و بهر حال آنها بیخود می ترسند.  ولی ابر قدرتها از حکومت ملتها می ترسند، چون منافعشان تهدید میشود و اگر بخواهند حقوق ملت ها را  بدهند با ماهیت استعماری آنها سازگار نیست،  ابر قدرتها برای حفظ مهره هائی  مثل عفلقیها در عراق حتی سرمایه گذاری می کنند و به آسانی حاضر نیستند آنها را از دست بدهند به ویژه که با رفتن  بعث عراق امکان تداوم  وجود اسرائیل هم  زیر سئوال می رود چون ممکن است با رفتن بعث عراق یک دستی و  یک پارچگی در منطقه به وجود آید  و در چنین وضعی در منطقه مشکل است اسرائیل  بتواند دوام داشته باشد،

اسرائیل نان تفرقه مسلمانها و کشورهای منطقه را می خوردو عوامل تفرقه همین رژیمهاهستند روی این حساب ابرقدرت ها و خود بعثیها حق دارندوحشت داشته باشند.  اما کشورهای ارتجاعی منطقه اگر نترسند بهتراست زیرا ما مطمئنا برای آنها و برای  اهداف اسلامی در منطقه مفیدتر  از دیگران  هستیم حال چرا  از  چنین وضعی می ترسند و  الان جنگ می خواهد  بر سرعراق چه بیاورد؟ وضع اینطوراست که عراق درست در تنگنا قرار گرفته و هر روزی که می گذرد تنگنابرای عراق شدیدترمی شود که برای ما  این تنگناها نیست.  البته ما هم  از جنگ صدمه  می بینم  با  نداشتن بندر خرمشهر و آبادان و  فعال  نبودن بندرامام مشکلات زیادی داریم، گر چه مقداری  با بندر جدیدی که ساخته ایم و توسعه بندرهایمان واستفاده بیشتر از راههای زمینی  و کم کردن میزان مصرف وریاضتی که به خاطرجنگ می کشیم  وهمکاری وتشخیص صحیح  مردممان جبران کرده ایم،  بعلاوه مخارج سنگینی که برای جنگ می پردازیم ومسائل انسانی جنگ شهدای فراوان، معلولها و جانبازان فراوان، مهاجرین و آوارگانی که به این درد سر افتاده اند،  همه این ها برای ما مشکلات جنگ است ولی ما به خاطر همکاری مردممان و  وسعت کشور و تعددمراکز امکاناتی که داریم این وضع برایمان قابل تحمل است ودر بخشی قابل استفاده وسازنده است برای عراقیها این وضع نیست والان از چندجهت سخت در مضیقه قرار گرفته اند.

 

مشکلات عراق

نیروی انسانی جنگ

عراق از جهت تامین نیروی انسانی برای جنگ دچار مشکل است در یک جبهه هشتصدــ نهصدکیلومتری باید به مقدار وسیعی آمادگی داشته باشد که در هر گوشه از آن اگر آماده نباشد احتمال ورود ما را می دهد و با این وضع باید از نظر نیروی انسانی سرمایه گذاری بسیاری بکند با توجه به این که جمعیت عراق  یک سوم جمعیت ما است و مردمش هم همکاری  نمی کنند و سربازان زیادی از جبهه فرار می کنند و الان سرباز گیری در عراق کار بسیاردشواری است گرچه دوره سربازی آنها چهار ساله است ولی در عین حال سربازهای فراوانی نمی توانند به دست بیاورند.  جوانها به روستاها وبستانها و باغها و نخلستانها  فرار می کنند و گاهی هم در گیری به وجود می آید برخی به کشورهای مجاور رفته اند و تازه بردن چنین افرادی به جبهه دردی را دوا نمی کند. از طرفی بخش عظیمی از مردم عراق یا شیعه هستند یا کرد که آنها اصولا حاضر نیستند جنگ کنند و حضورشان

در جبهه اجباری است و اهل سنت نیز دل خوشی از بعثیها ندارند زیرا آنها هم می دانند بعث، مسلمان نیست و به آن ها هم دروغ میگوید و اصولا مایه اش الحادی است بنابراین برای رژیم عراق تامین نیرو کار بسیار مشکلی است.

 

تأمین اسلحه و مهمات

جنگیدن عراق نظیر جنگیدن ما نیست،  عراق  بسیار گران  می جنگد چون متکی به اسلحه های پیچیده ای است که  قیمت آن ها سرسام آور است یک موشک که پرتاب می کندبا  محاسبه قیمت خود موشک و موشک انداز و کارشناسانی که به کار می گیرد و امتیازهائی که برای دریافت آن می دهد و آموزش های قبلی، هزینه مجموع اینها چیزی در حد یک عملیات محدود برای پرتاب  یک موشک می شود  و این کار آسانی نیست.  با هواپیماهای بسیار گران جنگیدن که در هر عملیاتی یکی دو  تا از آن ها را باید از دست بدهد باز کار بسیار دشواری است. حتی جنگ  زمینی برای عراق بسیار گران است:مین کاری، سیم خاردار زدن، کانال زدن، ابزار پیچیده برای استفاده از آن هاکه باید همه آنهارابا دلار بخرند و گلوله هائی که شبانه روز بکار میبرند این  همه دلار را باید دود کنند.  بنابراین تامین  این همه تدارکات جنگی برای  عراق کار  بسیار  سختی شده است، تا  مدتی

متکی به  ارز های ذخیره اش بود که می گفتند سی و  پنج میلیارد دلار  بود و مبالغ  عظیم که از کشورهای همسایه اخاذی  کرده بود که کم کم این ها هم تمام شده، متکی بود به سه ونیم ملیون بشکه نفت که روزانه صادر می کرد که حالا اگر راست بگویند  به ششصد هزار بشکه در  روز رسیده است  آنهم با  یک خط  لوله که هر لحظه در خطر است از خلیج فارس و سوریه نفت نمی تواند صادر کند و ادعای این که ما از عربستان خط لوله می کشیم می دانیم که احداث آن سالها به طول می کشد و تا  آن موقع  رژیم  موجود عراق ماندنی  نیست و اگر  هم احداث  شود به  درد آینده  ملت عراق می خورد که خوب است  و بهتر است انجام گیرد، از طرفی با  توجه به این که احداث چنین خط  لوله ای میلیارد ها دلار خرج دارد که نه عراق چنین پولی را الان دارد و نه امکانات فنی آن را و نه شرکت های بزرگ دنیا حاضرند چنین سرمایه گذاری و ریسکی را  بکنند. بنابر این تهیه

تدارکات و ادامه جنگ به این شکل برای عراق بسیار دشوار است ابر قدرتها هم تا زمانی پول و اسلحه می دهند که بیش تر استفاده کنند ولی اگر احتمال دهند که آن چه را می دهند فردا نمی توانند پولش را  پس  بگیرند یاممکن است دولت  دیگری روی کار بیاید یا در تامین  اهدافشان اثر نداشته باشد هرگز چیزی نمی دهند  به علاو ه اصولا طبع سرمایه دارها و شرکتهای بزرگ دنیا این است که یک لحظه هم حاضر نیستند ریسک کنند مادیگر اینهارا خوب می شناسیم.  طبع سرمایه دار این است که هر جا پول نقد به دستش بیاید، می دهد و این که زیاد گفته می شود که عرق می تواند از هر جهت برای همیشه  تامین شود بسیار اشتباه است حفظ  سلاح های پیچیده  مشکل است،  قطعاتش بسیار گران است  قطعه گذاری این ها از اصلشان گرانتر تمام می شود تعمیر و نگهداری این ها احتیاج به کارشناسان ورزیده و در سطح بالای تخصص دارد که تامین آن همیشه آسان نیست و بسیار گران تمام می شود نگهداری، تامین قطعات، موشکها وامکانات راداری یک اسکادران هواپیمای سطح بالا بسیار گران  تمام می شود، این کار مثل تامین یک  گردان سرباز از جان گذشته ای که از مرز حفاظت میکنند نیست. یکی  از تنگناهای بسیار مهم عراق که همیشه به عنوان نقطه  قوت آن نام برده می شود همین است. این  نقطه ضعفی است که از همین ناحیه دارند به بن بست می رسند.

برای ما تشدید بحران در داخل عراق بازیر گلولۀ توپ گرفتن شرق عراق، آسان است ولی تاکنون چنین ضرورتی راتشخیص نداده ایم و اگر امام تشخیص دهند و اجازه فرمایند این کار انجام خواهد شد.

 

مشکلات داخلی عراق،  بحران اقتصادی

کارهای عمرانی و ساختن کشور که قبل از جنگ در سطح وسیعی درعراق راه افتاده بود با امکانات زیادی که در اختیارداشتند و همانگونه که گفتیم سه ونیم میلیون بشکه نفت در روز با قیمت بالای نفت که در پرتو انقلاب اسلامی حاصل شده بودو برای سیزده میلیون جمعیت، یک منبع عظیم اقتصادی به حساب میرفت واز سوئی زمینه های طرحهای عمرانی، بسیار فراوان بود و سرزمین عراق هم نسبتا بزرگ و جائی بود که کشورهای مختلف شرق و غرب به سرمایه گذاری در آن  و پیاده کردن طرح ها  مشغول بودند ولی اکنون با این وضعی که پیش آمده ازیک سو امنیت در آن جا نیست و آینده روشنی نداردو ازسوی دیگر عراق نمیتواند ارز لازم را برای ادامه راه سازیها، کارخانه سازیها،  سد سازیهاو ساختمان های بزرگ و امثال آنها پرداخت کند. طرحهای کشاورزی، طرحهای نفتی و پتروشیمی و امثال آنها را دیگر نمی تواند ادامه دهد و بدیهی است که تعطیل شدن این کارها چه صدماتی میزند، شرکتها قراردادها را طوری چهار میخ می کنند که برای هر روز تعطیلی کار، خسارت عمده ای را برکشور میزبان تحمیل می کنند و صدمات خودشان را  نیز به این طرف منتقل می کنند و  نوعا شیوه قرار دادهای استعماری این گونه  است.

اکنون  عده زیادی متخصص، کارمند و کارگر بیکار  شده اند. کارگرهای خارجی به  سرعت از عراق بیرون میروند. اصولا خود طرح با  معطل ماندن خسارت  می بیند از طرفی این شرکتها بیکار نمی مانند به جاهای دیگر می روند و کارهای دیگری می گیرند.

و دوباره آمدنشان مشکل می شود و درنتیجه این وضع باعث شده است که یک بحران بسیارقوی در عراق پدید آید.

درسال اول جنگ که امیدوار بودند عراق در ایران امتیاز خواهد گرفت شرکتها روی کارشان فشار آورده بودند و وضع کار بسیار خوب بودولی الان معکوس شده و  همه کارها خوابیده و با  فرار اکثر نیروهای خارجی که نزدیک دو میلیون  کارگر  و کارمند و متخصص بودند

زمینه کار به جائی رسیده که حتی سربازان فراری را هم  نیاز دارند به کار گیرند.

خبرهای بسیار موثقی از  منابع خود عراقیها داریم که حزب بعث که مدعی سوسیالیستی کردن کشور بود و بسیاری از طرح ها،  دولتی بود حتی به خاطر تامین دینار یعنی پول داخلی طرحهای دولتی را به بخش خصوصی منتقل میکند،  کارخانه های سیمان سازی و فروشگاههای بزرگ را  به خاطر پول و این که نمیتواند اداره کند و بخاطر این که مجبور شده نیروهای شاغل در آنجا را به جبهه منتقل کند و فلج شده، به بخش خصوصی منتقل کرده است. این مشکلات برای عراق کمرشکن است و قابل دوام نیست.

 

مشکل تأمین ارزاق

مشکل دیگری که تدریجا دارد سر و صدای آن بلند می شود مسئله تامین ارزاق است.  در اوائل جنگ با تهیه قبلی و کمکهای فراوانی که میشد بازار عراق را از اجناس مصرفی پر کرده بودند تا مردم رنج جنگ را احساس نکنند. آن ها فکر می کردند دوران کوتاهی در پیش دارند کمی  روحیه مصرف را در  مردم بالا بردند تا مردم را راضی کنند ولی الان منابع  تولید داخلی بسیار کم شده کارخانه ها به وضعی که اشاره کردیم افتاده، شرق عراق امنیت ندارد و بندرهای آن درخلیج فارس ازدستش گرفته شده است و به بندرهای کشورهای جنوب خلیج فارس و اردن و عربستان سعودی متکی است.  سوریه هم کار بسیار به جائی کرد و با بستن بنادر و راههای خود بر عراق، عراق را قفل کرد چون عراق مقدارزیادی از امکاناتش را ازبنادر لبنان یا بنادر خود سوریه می آورد یا از بندرهای ترکیه و راههای زمینی و راه آهن ترکیه می آورد و از سوریه عبور می داد وبا این کار همه این ها بر روی عراق بسته شد.  اکنون امکانات ترابری و  بندری عراق به هیچ  وجه متناسب  با نیازهای عراق نیست و با توجه به این که باید اولویت را به نیازهای جنگی اختصاص دهد واردکردن این همه چیز برای عراق ازدشوارترین کارها است. مغازه های عراق خالی شده و قیمت ها خیلی بالا رفته است. از باب مثال از داخل عراق گزارش داریم که الان قیمت پرتقال بیش از صد تومان است.  اجناس وارداتی بسیار گران است. تولید داخلی هم کم است و گرانتر و تامین زندگی مردم برای عراق یک مشکل بسیارجدی است.

 

عدم همکاری مردم

در کنار این مشکلات، چیزهای دیگری هم بود که از عوارض جنگ نیستندو حالاخود را نشان میدهند که یکی ازآنها مشکل عدم همکاری اکثریت مردم است، همان گونه که قبلا گفتیم اکثریت مردم با دولت مخالفند و با آن همکاری نمی کنند زندانیان فراوان سیاسی که طبق ارقام واصله نزدیک ۱۰۰الی ۱۵۰هزار نفر هستندــ البته رقم دقیق را من نمیدانم ولی نقل میکنندــ آن هم با وضعی که رژیم عراق دارد که معمولا با زندانیان سیاسی آن نهایت قساوت و شدت اعمال می شود و خانوادۀ اکثر این زندانیها تبعید شده اند و اموالشان مصادره شده است و اگر هم در داخل هستند تحت محاصره می باشندفشار آنچنان است که برای نمونه اخیرا یک جا شصت نفر از خانواده مرحوم آیه الله حکیم که سی و چند نفرشان از علماء و شخصیت ها هستند دستگیر و یک دفعه خانوادۀ ایشان رابدون سرپرست کردند و بسیاری ازخانواده ها و عشیره ها هستندکه با آنها این گونه برخوردمیشود کردها را میدانیم که با حزب بعث نیستند و باآنها می جنگند و مشکل در حدی است که گفته می شود به کردهای طالبانی باج  می دهندوجلال طالبانی را کم و بیش با خودشان دارندتابتوانند باکردهای دیگربجنگندیابامنافقین ماهمکاری کنند. . . درصورتی که قبلا هیچ اعتنائی به آنها نمی کردند.

 

مشکل دریافت کمک

در این شرائط و با مشکلاتی که عراق دارد طبعا حمایت کشورهای مرتجع منطقه هم ضعیف می شود،  آن ها امکاناتشان کم شده و منبع  لایزال نیستند. کشورهای کوچکی هستند که مقداری ذخیره ارزی داشتند و دادند و بنادر و راه هایشان کشش محدودی دارد که نمی تواند به طور طولانی در اختیار بعثیها باشد آنها به نوبه خود مشکلات راه و بندر و. . .  دارند و برخی ازآنها مشکلات ارزی پیدا میکنند و برای همیشه نمیتوانند دوام بیاورند. از طرفی آنها هم خیلی بیشتر از آنچه را گفتیم می دادند و به آینده عراق خوشبین نیستند. کم کم می خواهند خودشان را تا حدی از شر آینده شوم عراق، نجات دهند و ازحرف های صدام هم پیدا است که اخیرا بعضی از کشورهای خلیج را به همکاری با ما وکمک به ما متهم  و ازآنها گله کرده است  و اخیرا میبینیم که عراقیها روی شورویها

بیشتر تکیه کرده اند و مسافرتها زیادتر شده و شورویها هم دارند کمک بیشتری به آنها می کنندو این دلیل آن است که حمایت این طرف را ضعیف می بیند و برای رژیم بعث هم فرقی نمیکند آنها حمایت می خواهنددر دامن هرکس که باشد مرتجع یا غیر مرتجع ابرقدرت غرب یا شرق، به هرجا دست میزند و حالا شوروی برای آینده شروع به باجگیری کرده است.

درب ها از اطراف به روی عراق در حال بسته شدن است حتی فرانسه که آن همه در آنجا سرمایه گذاری کرده و آبرویش را در گرو گذاشته، اخیرا مثل گذشته حاضر به کمک نیست و مسئولان عراق به آنجا رفتند و التماس کردند که اقساط  بدهی شان را به  تاخیر بیندازند و پیشنهاد کردندکه فرانسه سه میلیون بشکه نفت را به طور سلف از آنها بخرد که در آینده به فرانسه تحویل دهند یابه وسیله کشورهای عربی دیگر تحویل دهند تا بتوانند اقساط بدهی شان را پرداخت نمایند. شرکت های فرانسوی نیز به نوبه خود دچار مشکلات اقتصادی هستند.  مشکلات اقتصادی دارد دولت سوسیالیست فرانسه را از پا در می آورد و یکی از عوامل آن، سرمایه گذاریهای بی حساب در عراق است بنابراین آنها هم نمی توانند به کمکهای خود ادامه دهند. اینها همه با سیلی صورت خود را سرخ نگهداشته اند و واقعیت را رو نمیکنند، نمیخواهند این همه به ما بها بدهند و قبول کنند که مقاومت ما در میدان های جنگ چه مشکلاتی برای همه اینها فراهم کرده است. عراق حتی ژاپن را تهدید می کند که اگر بخواهید پتروشیمی ایران رابسازیدما میزنیم یعنی ژاپن که آن همه همکاری با عراق داشته و میدانیم اگر عراقی ها بخواهند در مقابل آن ها بایستند چه مشکلاتی برایشان بوجود می آید، بن بست به جائی رسیده که ناچاراست این گونه تهدید کند البته ژاپنی ها هم رسما به عراق گفته اند که اینجا یکی از مراکز مهم منافع ما است و اگر بزنید روی روابط ما با شما اثر می گذارد  و همین جواب برای رژیم عراق کافی است.

 

 

روند جنگ

ممکن است ملت ما از رکود ظاهری جبهه ها گاهی رنج ببرند و بگویند چرا جبهه ها فعال نیست ولی بااین مقدمات وتوضیحاتی که بیان شد می توانیم به روشنی بگوئیم که ما جنگ را  با حساب، و به مصلحت دو ملت عراق و ایران پیش می بریم. برای ما امکان دارد در این شرائط  هجومی بکنیم  ولی مقداری از  نیرو های خوب حزب اللهی مان را از دست بدهیم و تعدادی هم  از عراقیها کشته شوند که ما تمایل به آن هم نداریم چون اینها کسانی هستند که می مانند و در آینده می توانند مفید باشند همان گونه که اسرای عراقی موجود در اردو گاههای ما اکثرشان می توانند در آینده در خدمت مردم عراق باشندو به همین جهت ما از تلف کردن این نیروها از دو طرف پرهیز داریم گرچه از بعثیها که عناصر کثیفی هستند هر تعداد که در جنگ کشته می شوند و هر چه به سرشان بیاید به مصلحت کشور است لیکن بعثیها بیشتر در پشت جبهه ها و در سطوح فرماندهی هستند وکمتر در  دسترس نیروهای ما می آیند بنابراین ما  مصلحت نمی دانیم که در یک حرکت قوی  بخواهیم  یک دفعه با دادن تلفات زیاد از طرفین و خرابیهای زیاد کار را تمام کنیم گرچه باید بگوئیم که اگر هم بخواهیم همچنان کار آسانی نیست و اگر هم به  این گونه بخواهیم بجنگیم باز هم طولانی و با مخاطره است.  در چنین شرائطی باید منتظر بود که عراق برای نجات از این مخمصه به ماجراجویی‌هائی دست بزند تا بحران به وجود آید و دیگران دخالت کنند و او را نجات دهند و الان در مجموع، حرکات عراقی ها می تواند حالت بحران آفرینی را نشان دهد.  در خلیج فارس علی رغم این که می دانند دوستان و حامیان خود را می رنجانند دست به ماجراجوئی  می زنند و هر روز تلاش می کنند تا بتوانند یک چاه نفت دیگری را منفجر کنند تا نفت زیادتر ی در آب ها بریزد و در نتیجه فشار دنیا برای صلح روی ما زیاد شود و از طرفی قضیه را به هم مربوط کردند و گفتند مسأله جنبه سیاسی دارد و باید درکل حل شود نه فقط در خلیج فارس. این یک ماجراجوئی بود که همه هم پیمانان رژیم عراق مخصوصا کشور های خلیج فارس فهمیدند و طبعا چنین کارهائی آثار معکوس در پی دارد و کسانی که سه سال به عراق کمک کردندو ا ز او حمایت نمودنداینک انتظار نداشتندکه عراق این گونه آن ها را تحت فشار قرار دهد و آن ها را با خطر کم آبی مواجه کند و از طرفی اگر بندر های آن ها دچار مشکل  شود برای خود عراق هم  مشکلات می آفریند  با  این خصوصیات روشن است که این کار چیزی جزماجراجوئی نمیتواندباشدهمچنین است موشکهائی که به شهرهای دزفول واندیمشک میزندو شایددر آینده نیز به شهرهای دیگر  بتواند بزند این کار صرفا به منظور  ایجاد بحرانی است که وجدان جهانی را تحریک و ما را  وارد به عمل تندی کند تا بحران تشدید شود و امکان دخالت نیروهای بزرگتر یا اعمال فشارهای شدید بین المللی را فراهم کند.  عراق این گونه ماجراجوئیها را خواهدداشت و باید دانست که این تنهاراه اوست وراه دیگری برای او متصورنیست ولی راه مااین نیست.  البته اگر نمیخواستیم  مسائل اسلامی و انسانی را مراعات کنیم، برای ما تشدید بحران در داخل عراق خیلی آسان بود. اگر ما شرق عراق رازیر گلوله توپ بگیریم و یکی دو میلیون آواره را در قسمتهای مرکزی عراق سرازیر کنیم یک دفعه بحران در عراق بالا می گیرد. مهاجرین جا نخواهند داشت، قیمت ها بالا می رود امکاناتی که اکنون درشرق دارند ازدستشان گرفته می شود، بسیاری ازکارخانه ها خراب

میشودتولیدات پائین می آید و مشکلات فراوانی رابه وجود می آورد و شاید سقوط رژیم عراق را بسیارنزدیک کند. البته به خاطر مسلمان های عراق و بویژه شرق آن که بالمآل متحدان آینده جمهوری اسلامی هستند و نباید رنجیده شوند و صدمه ببینند ما این کار را نمی کنیم، گر چه نمی توان گفت برای همیشه این کار را نمی کنیم چون میدانیم که وقتی کفار در یکی از جنگها با پیغمبر (ص)مسلمانهای اسیر  را آورده بودند و سپر خود قرار داده بودند، در هنگام جنگ دستور اسلام چنین بود که برای پیروزی لشگر اسلام  مانعی ندارد چند نفر مسلمان شهید شوند،  بنابراین اگر لازم شد ما هم  مانعی نمی بینیم ولی تاکنون ما چنین ضرورتی را تشخیص نداده ایم و اگر امام تشخیص دهندو اجازه فرماینداین کارانجام خواهدشد.  بنابراین سیاست جنگی مامیتواند  باشد که در مرزها روی دشمن فشار وارد کنیم تا آنها نتوانند مشکلاتشان رابرطرف کنند و هر جا هم لازم بود وممکن است تلفات کمتری از طرفین داشته باشد ما میتوانیم جلو برویم نگذاریم جنگ در حال رکود بماند چون ممکن است رکودجنگ برای دشمن ایجاداعتمادکندو بتواندمقداری دنبال حل مشکلاتش برود. بنابراین ما از حادثه آفرینی و بحران ایجادکردن عراق نباید بترسیم و ملت ما باید این راتحمل کند بخصوص من به شهرهائی که در معرض این خطر هستندعرض می کنم که فداکاری در این است که مقاومت  کنند. تفاوتی نداردکه انسان در جبهه شهید شود یا در آن شهرها چون آنجا هم جبهه است. بهر حال اگر بنا باشد که این جنگ، پیروزمندانه ختم شود و بتوانیم ثمرات خون شهدا را برای انقلاب بگیریم و ارواح شهدا را راضی کنیم اینگونه نارحتی ها را باید تحمل کنیم و وقتی حساب کنیم این حرکتها در مجموع به اندازه یکی از عملیات کوچک برای ما تلفات ندارد. البته چون افراد غیرنظامی وزن و بچه ها  صدمه می بینند و کسانی که در خانه هایشان در حال زندگی کردن هستند احساس امنیت لازم را نمی کنند، دشوار است ولی جنگ این مسائل را دارد و اگر واقعا بخواهیم جنگ را پیروزمندانه تمام کنیم اینگونه امور را داریم و اگر بخواهیم از اهدافمان دست برداریم و تسلیم خواسته های دشمنانمان شویم طبعا باید از این گونه مشکلات بترسیم.  ضمنا همان گونه که گفتیم برای مانیز، جنگ مشکلاتی را دارد و اینطور نیست که ما راحت باشیم ولی مشکلاتی که عراق دارد ما نداریم. ما مشکل ارزی نداریم، مشکل خرید در دنیا هیچ نداریم، ملت ما آمادگی همکاری و تحمل مشکلات جنگ را دارد، مشکلات منافقین و ضد انقلاب داخلی را حل کردیم. در حالیکه مجاهدین عراقی همواره فعالیتشان راتشدید می کنند و تلاششان زیادتر می شود، در سطح جهانی دنیا اعتمادش به مابه عنوان یک  کشور ماندنی همواره بیشتر می شود و عراق را کشوری رو به زوال می بینند، در مجموع عراق در جهت منفی پیش می رود و مادر همه ابعاد آینده بهتری در پیش داریم. می بینیم که از روز اول جنگ تابه حالا بسیاری ازطرحهای عمرانی مان که راکد بود فعال و تولیدکارخانه هایمان را بالا بردیم،  وضع  کشاورزی و شیلاتمان را بهتر کردیم، دانشگاه ها را  باز  و مراکز آموزشی فعال شده و در مجموع  یک حالت سازندگی کامل وجود دارد و  معکوس این در عراق است.

 

18دسامبر/16

پاسداران بزرگ اسلام (۱۸)

اگر روحانیون نبودند ما الان از اسلام اطلاعی نداشتیم.

امام خمینی

سید محمد جواد مُهری

علامه مجلسی (۲)

آثار علامۀ مجلسی:

علامه مجلس دانشمندی پرمایه و فقیهی دریا آسا و محدثی بلند مرتبه و دانشمندی سترگ و پیشوای دین و دنیای مردم بود در علوم گوناگون دست داشت و در فقه و حدیث سرآمد دیگران بود.  بزرگترین و والاترین خدمتی که علامه به اسلام و تشیع نمود گرد آوری احادیث و اخبار اهلبیت عصمت و طهار (ع) در دائره المعارفی بزرگ به نام ” بحارالانوار” بود،  او در علوم مختلف اسلامی بحث وتحقیق کرده است و تنها کتاب “مرآه العقول ” وی را اگر دانش پژوهان مطالعه کنند، کافی است که قدر و منزلت علامه برای آنان آشکار شود، ولی آن بزرگوار به تالیف کتابهائی درفقه و اصول و رجال و عقاید و ادعیه وعلوم قرآنی بسنده نکرد، بلکه خواست تا احادیث رسول اکرم (ص) و ائمه معصومین (ع) را ازکتابهای گوناگونی که شرایط زمان آنها را از دسترس مردم دور کرده بود، در یک کتاب جامع و بزرگی جمع کند، بدون اینکه قصد تحقیق درباره آنها را داشته باشد، ازاین رو در گوشه و کنا ر بحارالانوار به روایتهای ضعیفی نیز برخورد میکنیم که دلیلی بر ضعف مؤلف نیست. البته برخی از روایات را شاید مانتوانیم درک کنیم، لذا نباید هر چه به عقل خود ناقص دیدیم، ناقص بخوانیم.

 

نظر امام دربارۀ بحار:

در این باره خوب است نظر امام خمینی رهبر عزیز انقلاب را درباره بحارالانوار بدانیم : امام چنین می فرمایند:

“کتاب بحارالانوار که تالیف عالم بزرگوار، و محدث عالی مقدار محمد باقر مجلسی است،  مجموعه ای است از قریب به چهار صد کتاب و رساله که درحقیقت یک کتابخانه کوچکی است که با یک اسم نام برده میشود،  صاحب این کتاب چون دیده کتابهای بسیاری از احادیث است که  بواسطه کوچکی و گذشتن زمانها از دست می رود تمام آن کتابها را بدون آنکه التزام به صحت همۀ آنها داشته باشد در یک مجموعه به اسم بحارالانوار فراهم کرده و نخواسته کتاب عملی بنویسدیا  دستورات و قوانین اسلام را در آنجا جمع کند تا در اطراف آن بررسی کرده و درست را از غیر درست جداکند. درحقیقت بحار،  خزانه  همۀ اخباری است که به پیشوایان اسلام نسبت داده شده،  چه درست باشد یا نادرست، در آن کتاب هائی هست که خود صاحب بحار، آنها را درست نمیداندو او نخواسته کتاب عملی بنویسد تا کسی اشکال کند که چرااین کتابها را فراهم کردی؟ پس نمی توان هر خبری که در بحار است به رخ دینداران کشید که آن خلاف عقل یا حس است،  چنانچه نتوان بی جهت اخبار آن را رد کردکه موافق سلیقۀ ما نیست، بلکه در هر روایتی باید بررسی شود و آنگاه با میزانهائی که علما در اصول تعیین کردند، عملی بودن یا نبودن آن را اعلان کرد. [۱] و براستی امام چه زیبا تعریفی از بحاردارد،  و گویا سخنانش رانه تنها برای آن زمان نوشته، بلکه نظر به زمان ما نیز داشته است.  با مطالعه کتاب مرآه العقول علامه، که باکنجکاوی و دقت بی نظیری روایتهای “کافی” را تحقیق کرده و درجه صحت و درستی هرحدیث را بررسی نموده است، میتوانیم دریابیم که علامه،  به تمام معنی علامه است،  و تحقیق پیرامون احادیث، از آسانترین کارهای او است ولی قطعا اگر ایشان می خواستند “بحارالانوار” رابا چنین موشکافی و دقت نظری بررسی کنند،  عمر نوح هم کفایت نمی کرد، زیرا او نه تنها یک کتاب نویس ساده بود، بلکه گذشته از تالیف و تصنیف،  مجلس درسی داشت که برخی از مورخین نوشته اند: گاهی بیش از هزار طلبه در مجلس علامه مجلسی کسب فیض می کرده،  علوم اهل بیت را فرا می گرفتند، و تازه این هم یکی از کارهای جزئی او بود،  علامه حافظ دین و دنیای مردم و ملجاء و پناهگاه یتیمان و بی نوایان، و حلّال مشکلات پیچیده و لاینحل مسلمانان و خلاصه در کوتاه سخن،  رهبر و پیشوای مردم بود، حتی درکارهای جزئی ملت نیز دخالت میکرد و گرفتاریهای آنها را  برطرف نموده، اختلافاتشان را حل و فصل می نمود.  علامه مجلسی نه یک شخصیت بود، که شخصیتهای گوناگون در شخص او جمع شده بود،  او یکنفر بود در برابر هزار نفر (واحد کالالف). و اینچنین اندبزرگان و پیشوایان ما که تاریخ در برابر آن همه عظمت و بزرگواری چاره ای جز تعظیم و سرفرود آوردن ندارد.

 

علت تألیف بحار از زبان علامۀ مجلسی:

علامه مجلسی در مقدمه “بحاراالانوار” چنین میگوید:

“در ایام جوانی سخت علاقه داشتم به فرا گرفتن انواع علوم، و میخواستم ازهمه فنون بهره ای داشته باشم، به فضل خداوند سبحان موفق شدم واطلاع برآن علوم یافتم تا آنکه دامنم از علوم گوناگون پرشد، و گریبانم از بهترین دانشها اشباع گردید، از هر چشمه، جرعه ای گوارا نوشیدم و از هرخوانی و خرمنی لقمه ای لذیذ برگرفتم دراین میان به نتیجۀ دانشها نگران شدم و اغراض دانشمندان را از تحصیل علوم و فنون و تخصص آنها مطالعه کردم، اندیشیدم درآنچه برای روز رستاخیز سودمند است و وسیله رشد و هدایت انسان است، به لطف پروردگار و الهام خداوندم به این نتبجه رسیدم که اگر علم و دانش از منبع زلالی نجوشد، عطش انسان را برطرف نمی سازدو چار ه ای نیست جز آنکه ازمنابع وحی الهام گرفته شود. هم چنانکه حکمت وقتی از رهبران دین که عقلای بشریت اند، گرفته نشود گوارا نیست. تمام علوم را درکتاب خدای عزیز ـ که به هیچ وجه و هیچگاه  باطلی به آن راه  نداردـ و در اخبار اهل بیت عصمت و طهارت (ع) که خزینه علم و ترجمان وحی مکنون خداوندی اند یافتم، و باور کردم که عقول بندگان برای استنباط و درک معانی بلند قرآن کفایت نمی کند وجزپیغمبر و ائمه دین(ع) که خداوند آنها را برگزیده و پیک وحی الهی در خانه آنان فرود آمده است، کسی به آن احاطه کامل پیدا نمی کند، لذا یکباره ترک گفتم آنچه راکه  زمانی در راه آموختنش عمر صرف کردم، با اینکه آن علوم در زمان من رائج و مشتریانش فراوان بودند،  به علمی روی آوردم که در سرای  دیگر مرا نفع می بخشد با اینکه دراین عصر بازار آن کساد و مشتری آن بسیار کم است.

از میان همه علوم اخبار آل محمد(ع) را برای کار و پیشرفت خود برگزیدم. در آن باره به بحث و تحقیق و مطالعه پرداختم و چنانکه می باید با دقت آنهارا از نظر گذاراندم، و به اندازه توانائیم، نیروی فکر خویش را به کار گرفتم، به جان خودم سوگند اخبار و آثار خاندان پیغمبر اکرم (ص) راکشتی نجاتی یافتم که پر است از خوشبختیها و نیک فرجامیها، به راستی آسمانی دیدم مزین به ستارگان فروزان و نجات بخش از تاریکیها و نادانی ها. راهها ی علوم و اخبار اهل بیت عصمت (ع) روشن و پرچمهای هدایت و رستگاری در آنها برافراشته، و صدای دعوت کنندگان آن برای سعادت و نجات از مهالک در راههای آن شنیده می شود. من در طی طریق به گلزارهای پرگل و بوستانها ی سرسبزی رسیدم که با شکوفه های هر علم و میوه های هر حکمتی زینت یافته بود. . . .  اخبار و آثار خاندان پیامبر(ص) از هر علم و فن دیگر جامعتر و کافی تر و کاملتر است، لذا کوشیدم و نزد هر کس گمان بردم حدیثی هست برای به دست آوردن آن اصرار ورزیدم. عده ای از برادران دینی من دراین راه به من کمک کردند، و برای دریافت احادیث به شهرها سفر نمودند، و به هرنقطه و ناحیه ای که امکان داشت سرزدند،  تا آنکه به فضل خداوندی بسیاری از کتب قدیمه و اصول معتبره که در زمانهای گذشته مورد استفاده و استناد علما بوده و دانشمندان ما درزمانهای فترت به آنها رجوع می کردند در نزد من جمع شد.

چون در آنها دقت نمودم دیدم مشتمل بر فوائد زیادی است که کتب مشهور و متداول کنونی خالی از آن است.  درمیان آنها بر بسیاری از مدارک احکام دین آگاه شدم با اینکه اکثر علما اعتراف نموده اندکه کتب موجود ا زوجود مدرکی که بتواند به تنهائی مأخذ حکم قرار گیرد، خالی است. به همین جهت نهایت سعی و کوشش خود را به عمل آوردم تا آن اخبار و اصول معتبر شیعه را رواج داده و تصحیح کنم و منظم و منقح گردانم، زیرا من میبینم  که زمان در منتهای فساد،  غوطه ور است و اکثر اهل زمان هم ازآنچه موجب ترقی معنوی آنها است روگردانند، لذا ترسیدم مبادا این کتابها به زودی به همان سرنوشت و فراموشی و هجران سابق خود بازگردد!و بیم آن دارم که به واسطۀ عدم مساعدت روزگار خیانت پیشه این آثار ذی قیمت،  دستخوش تشتت و پراکندگی گردد[۲] .

مقدمه بحار الانوار، بسیار جالب و خواندنی است ولی چون نظر ما براختصار است، تنها فرازی از آن را که گویای انگیزۀ آن بزرگوار درنوشتن این کتاب بود نقل کردیم، و آنچه میتوان از این مقدمه یافت در چند جمله کوتا ه خلاصه می کنیم:

۱ ـ کتابهای دانشمندان شیعه به عللی که شاید یکی از آنها رواج مکتبها و آئینها ی منحرف  ـ از جمله تصوف  ـ بود در معرض تلف شدن و از بین رفتن قرار گرفته بود و با تلف شدن آنها قسمت بزرگی از احادیث معصومین (ع) از دسترس مردم خارج می شد.

۲ـ رواج مشتریهای فلسفی د رزمان علامه، جوانان را به حدی به سوی فلسفه روانه کرده بود، که رفته رفته اعتماد مردم به حدیث کم می شد و درنتیجه جزیک سری اصطلاحات و واژه های تو خالی چیزی نصیب آنان نمی شد. و بدین صورت دین در معرض خطر و افکا رمردم در گردبادی از ابهام و تردید قرار می گرفت.

۳ـ  کتاب جامعی که حاوی روایات معصومین (ع) درتمام شئون دنیا و آخرت باشد وجود نداشت، و جای چنین کتابی خالی بود. علامه با بحار الانوارش این کمبود را به بهترین وجهی جبران کرد.

۴ ـ چون عمر علامه اکتفا نمی کرد که در سند روایات دقت کند و صحت و سقم یک یک آنها را مشخص سازد لذا تمام راویان احادیث را بدون کم و زیاد نقل مینمود، زیرا با مشخص بودن راویان، دانشمندان می توانند درجه صحت حدیث را تعیین کنند. درمقدمه بحار چنین می گوید: انسان به وسیله شناخت راویان و خبردهندگان به خبر اعتماد و اطمینان پیدا میکند،  لذا ماتمام اسناد را در هر خبری با رعایت اختصار ذکر نمودیم تا فوائد اصولی فوت نشود و از درجه قبول ساقط نگردد.

۵ـ برای اینکه کتب اربعه به قوت خود باقی باشد و همچنان در دسترس مردم قرار بگیرد، علامه مجلسی روایتهای این چهار کتاب را در بحار نقل نکرده است.

۶ـ بعضی ا زروایتها که نیاز به شرح و تفسیر داشته، با بیانی  شیوا و قلمی محققانه، به بررسی و تفسیر آنها پرداخته است.

******

فهرست بحارالأنوار

بحار الانوار در ۲۵جلد بزرگ به چاپ قدیم و ۱۱۰ جلد در چاپ جدید که هرجلدی در حدود ۴۰۰  صفحه و  به قطع وزیری ا ست به چاپ رسیده است. این کتاب دارای مطالب زیر است:

جلد اول : کتاب عقل و جهل، فضیلت علم، حجیت اخبار.

جلد دوم : کتاب توحید، صفات ثبوتیه و سلبیه، عدل.

جلد سوم:مشیت و اراده، قضا و قدر، هدایت و ضلالت، توبه،  فلسفه احکام، مقدمات مرگ، عالم برزخ، قیامت، شفاعت و بهشت و دوزخ.

جلد چهارم : احتجاجات و مناظرات پیامبر (ص) و ائمه دین (ع) و برخی از دانشمندان.

جلد پنجم :احوال و تاریخ و داستانهای پیامبران،  اثبات عصمت انبیا و پاسخ به اشکالات وارده.

جلد ششم : در حالات پیامبراسلام (ص) شرح حقیقت معجزه، شرح حال برخی از اصحاب پیامبر.

جلد هفتم : دربیو گرافی ائمه معصومین (ع) وشرح حال آنها، شرایط امامت،  مناظرات شیخ مفید و شیخ طوسی و سید مرتضی (ره) دربار ه امامان.

جلد هشتم: حوادث پس ا زوفات پیامبر اکرم(ص) جنگهای اسلامی.

جلد نهم: شرح حال امیرالمؤمین (ع)، ایمان ابو طالب و زندگینامه برخی از اصحاب حضرت امیر (ع).

جلد دهم: درحالات حضرت زهرا (س) و امام حسن و امام حسین (ع).

جلد یازدهم :زندگینامه امام چهارم، امام پنجم، امام ششم و امام هفتم ـ علیهم السلام ـ.

جلد دوازدهم: شرح حال چهار امام قبل از امام عصر (ع).

جلد سیزدهم : شرح حال امام زمان (عج ) و اثبات رجعت.

جلد چهاردهم:آسمان و جهان، فرشتگان، جن و انس، حیوانات، عناصر، خوردنی ها و آشامیدنی ها و طب النبی (ص) و طب الرضا(ع).

جلد پانزدهم:ایمان  وکفر و صفات مؤمنین.

جلدشانزدهم: آدا ب و سنن، زینتها، تجملات و منهیات.

جلد هفدهم:پندها و حکمتها.

جلد هیجدهم:طهارت و نماز.

جلد نوزدهم: فضائل قرآن، اعجاز قرآن، آداب ادعیه و شروط آن، دعاهای هفته و ماه و سال، صحیفه ادریس پیغمبر.

جلد بیستم: زکات، صدقات، خمس، روزه و اعمال سال.

جلدبیست و یکم: حج و عمره و جهاد، امر به معروف و نهی از منکر.

جلد بیست ودوم:زیارتهائی که از ائمه معصومین (ع) نقل شده است  و آداب زیارت.

جلد بیست وسوم: احکام عقود و ایقاعات.

جلد بیست و چهارم:احکام شرعیه تاکتاب دیات.

جلد بیست و پنجم:اجازات.

درباره بحارالانوارآنچه بگویند و بنویسند کم است. مؤلف کتاب خود چنین گوید:” این کتاب جامع مقاصد و دارای نکات بی نظیری است که روزگار به خوبی و روشنی آنها نیاورده است و ستارگانی است که از افق غیب درخشیده و چشم بندگان به روشنی و درخشندگی آن ندیده است. . . ”

 

[۱] ـ کشف الاسرار امام خمینی ـص ۳۱۹٫

[۲] ـقسمتی ا زمقدمه بحارالانوار به نقل از کتاب کارنامه علامه مجلسی.

18دسامبر/16

پرسشها و پاسخها

سئوال : درقرآن آمده است که “انّ الصّلاه تنهی عن الفحشاء و المنکر” چگونه نماز انسان را از منکرات و گناهان باز میدارد؟

جواب : اعمال انسان چه خوب و چه بد، گر چه به اراده و اختیار وی انجام می گیرد ولی معلول انگیزه های روانی او نیز هست نه به نحو علیّت تامّه بلکه به نحو اقتضاء.  انسان اگر شهوت و غضب و حس جاه پرستی و تفوق طلبی و سایر غرایز نداشته باشد، واضح است که کارهای ناشایستی که مترتب براین غرائز است از او سر نمی زند از سوی دیگر اگر در انسان حیا و  پاکدامنی و تقوی و ترس از قانون و رحم و جوانمردی و امثال اینها از عوامل بازدارنده از گناه، تقوی و ترس از خداست زیرا اگر انسان خداوند راناظر بر همۀ اعمال خود بداند واضح است که در هیچ حال از او گناهی سرنمیزند، ولی ترس از قانون و توجه به آبرو و ت و مانند آنها اینچنین نیستند.  وظایفی که خداوند متعال به عنوان عبادت بر ما واجب فرموده است، به وجود آورندۀ نیروی تقوی در انسان است و نماز از همه عبادتها مؤثرتر است زیرا روزی پنج بار مداومت برآن می نماید و در آنحال باید لباس و بدن او پاک باشد و لباس و جای او غصبی نباشد، چنین کسی به ناچار از نجاستها و پلیدیها دوری می جوید و از دستبرد به مال مردم پرهیز می کند و حقوق واجب خود را می پردازد و در اثر ذکر مداوم همیشه به یاد خدا خواهد بود. در نتیجه نیروی تقوی در او بوجود می آید.  ممکن است گفته شود که بسیارند نماز گزارانی که گناهکارند. جواب این است که شک نیست نمازگزاران بسیار دورترند از گنا ه نسبت به آنها که نماز نمی گذارند. البته چنین نیست که نماز سدّی جلو گناهان باشد بلکه انگیزه ترک گناه را قوی تر می کند و اگر میان نمازگزاران در این جهت فرقی هست، این ناشی از فرق میان نمازها است، آن انسان که نماز را با توجه و با شناخت کامل و با درک معانی الفاظ و با رعایت آداب و مستحبات به ویژه اگر با جماعت

بخواند،  بدون تردید در درجۀ والاتری از تقوی خواهد بود. و هر چه این جهات را کمتر ملاحظه کنندتقوای وی ضعیف تر میشود.

*         *           *

سئوال : در یکی از آیات سوره “رحمن ” آمده است:  “یا معشرالجنّ و الانس ان استطعتم ان تنفذوا من اقطار السّموات والارض فانفذوا لا تنفذون الّا بسلطان” آیا این آیه دلالت دارد براین که انسان میتواند به فضای بالا مسافرت کند؟

جواب: ا زآیه قبل یعنی آیه ” سنفرغ لکم ایّه الثقلان ” چنین استنبا ط می شود که این آیه نیز مربوط به آخرت است  و خطابی است درآن عالم که به جن و انس می شود و مراد از این خطاب، اظهار عجز آنها است. میفرماید : اگر میتوانید ازتمام جوانب آسمانها و زمین خارج شوید! و این کنایه از آن است که از زیر سلطه الهی خارج شوید! ” نفذ” در لغت گاهی به ” فی” متعدی  می شود و گاهی به “من “.  در مورد اول به معنای فرو رفتن در چیزی است و ماندن درآن. و درمورد دوم به معنای فرو رفتن از یک سو و خارج شدن از سوی دیگر است.  آنچه موجب اشتباه شده است همین است که برخی پنداشته اند “نفذ” به معنای فرو رفتن است و توجه به این اختلاف نکرده اند و لذا خیال کرده اند که این آیه مؤید این معنی است که انسان می تواند به فضای بالا برود ولی با سلطان یعنی وسیله.  و از این گذشته،  آیه بعد نقض غرض متوهمین مینماید آنجا که می فرماید:

” یرسل علیکما  شواظ من نار  و نحاس فلا تنتصران ” خدابر سرشما ” جن و انس”

شراره های آتش و مس گداخته فرود آورد و پیروز نخواهید شد. اگر مراد ازآیه قبل مسافرتهای  فضائی باشد این آیه دلالت خواهد نمود بر اینکه انسان نمی تواند به فضاهای بالا برود، زیرا می فرماید : بر شما شراره ها ی آتش خواهد ریخت. البته حق این است که اصلا آیه ربطی به این معنی ندارد نه نفیا و نه اثباتا.

 

18دسامبر/16

امام خمینی ثابت و استوار تا کنون

کمونیسم

(اگرقشرهای جوان از هر طبقه ای که هستند،  جهت حکومت اسلام را که با کمال تأسف،  جزچند سالی در زمان پیغمبر اسلام (ص)و در حکومت بسیار کوتاه أمیرالمؤمنین(ع)جریان نداشت،  بفهمند،  أساس حکومتهای ظالمانه استعماری و مکتبهای منحرف کمونیستی و غیره،  خودبخود بر چیده میشود. )                                                 (۲۳/۳/۱۳۹۱ه. ق)

(من صریحاً اعلام میکنم که از این دستجات خائن چه کمونیست و چه مارکسیست و چه منحرفین از مذهب تشیع و از مکتب مقدس أهل بیت عصمت علیهم الصلاه والسلام،  به هر اسم و رسمی باشد،  متنفّر و بیزارم و آنها را خائن به مملکت و اسلام و مذهب می دانم)                                                                                     (۲/صفر/۱۳۹۷ه. ق)

(کمونیستی یک مخدّری است برای مردم،  نه این که عقده هائی را حل کند! مگر میشود کسی که خودش آدم نیست،  برای آدمها کار کند؟!. . .  کمونیستی برای این است که مردم را بازی بدهند.  مگر میشود کسی به مبادی غیبی اعتقاد نداشته باشد و در فکر مردم باشد؟!)                                                                                            (۱۹/۱۱/۵۶)

(کمونیسم در ایران با دست آمریکا،  چنانکه حزب توده به دست انگلیس ایجاد شد. )                                          (۲۰/۳/۵۷)

(الآن توده‌ای‌هائی که اسمی بودند و رسمی بودند،  در دستگاه ایشان (شاه) نوکرند. )                                      ( ۴/۸/۵۷)

(ما نمی توانیم کمونیستها را بپذیریم،  برای اینکه خطر آنان برای کشور ما کمتر ازخطر شاه نیست،  ما آنها را نمی‌توانیم بپذیریم. )                                                    (۲۱/۸/۵۸)

(مارکسیستها و کمونیستها هیچ نقشی در ایران ندارند و ما هیچ خوفی از آنها نداریم. )                                    (۲۵/۸/۵۷)

(ما با کمونیسم بین الملل به همان اندازه در ستیزیم که با جهانخواران غرب به سرکردگی آمریکا و با صهیونیسم و  اسرائیل شدیداً مبارزه می کنیم.  دوستان عزیزم بدانید که خطر قدرتهای کمونیستی از آمریکا کمتر نیست. )                                                (۱/۱/۵۹)

(بعضی از اینها که خودشان را از کمونیسم می دانستند یا خیال کرده اند چنین بودند،  در دربار شاه خدمت می کردند. )                                                                  (۲/۳/۵۹)

خطر کمونیسم از سرمایه داری غرب کمتر نیست.  مردم عزیز ایران باید در مقابل دسیسه های آنان هوشیارباشند. )                                                                    (۲۲/۱۱/۵۹)

(به دام انداختن سران خیانتکار حزب توده،  موجب سرافرازی امت اسلامی است. )                                           (۱۵/۲/۶۲)

 

18دسامبر/16

انتخابات از نظر اسلام وقانون اساسی قسمت یازدهم

حجه الاسلام یحیی سلطانی

انتخاب اعضای شورای عالی قضائی

یکی از انتخابات دیگری که در قانون اساسی داریم انتخاب اعضای شورای عالی قضائی است که بر عهدۀ قضات محترم کشور گذارده شده که با توجه به اهمیت دستگاه قضائی باید با دقت کامل انجام شود تا شورای عالی کارآئی لازم رابرای ادارۀ دستگاه قضائی کشور داشته باشد.

اهمیت دستگاه قضائی

همانطوری که یاد آو رشده ایم زندگی اجتماعی برای انسانها یک ضرورت اجتناب ناپذیر است، زیرا هیچ انسانی نمی تواند به طور معمول، همۀ نیازهای زندگی خود رابه تنهائی برطرف نماید و تامین نیازهای زندگی برای انسانها جز از را ه همزیستی و تعاون با یکدیگر امکان پذیر نیست.  از طرفی در زندگی اجتماعی برخوردهای حقوقی واصطکاک منافع و پیدایش اختلافها و کشمکشها یک امر طبیعی است،  ولی در عین حال اگر کشمکشها ادامه یابد کم کم جامعه را به هرج و مرج می کشاند و زندگی را برانسانها ناگوار می سازد.  برای رفع اختلافها و کشمکشها و قطع ظلمها و تجاوزها جامعه به دو چیز احتیاج دارد:

اول ــ قانونی که اختیارات افراد را به گونه ای محدود کرده باشد که با حفظ حقوق حقه افراد هیچ تعدی و تجاوزی صورت نگیرد.

دوم ــ یک دستگاه قضائی که در صورت بروز تعدی و تجاوز و پیدا شدن اختلاف و مشاجره اعمال افراد را با میزان قانون بسنجد و جلوی تعدیات رابگیرد و متجاوز را به کیفر اعمال خود برساند و به اختلافات و نزاعها پایان دهد.  وجود یک دستگاه قضائی سالم برای هر اجتماع لازم و ضروری است.  یک دستگاه قضائی سالم علاوه براینکه می تواند حقوق از دست رفتۀ افراد را برگرداندو متجاوز را تنبیه کند، وجود آن در اجتماع یک حالت پیشگیری نیز دارد،  زیرا اگر افراد از متن قانون اطلاع داشته باشند و مطمئن باشند که بدون هیچگونه ملاحظه ای در دستگاه قضائی مؤاخذه می شوند، طبعا می کوشندبر خلاف قانون کاری را انجام ندهند و عدالت به طور ملموس در جامعه گسترش پیدا میکند. در مقابل، اگر در جامعه ای قانون نباشد یا دستگاه قضائی نباشد همیشه هرج و مرج است و معمولا قدرت زورمندان حاکم است، همینطور اگر دستگاه قضائی سالم نباشد و کارآئی لازم رانداشته باشد بازهم قدرت زورمندان حاکم و ضعیف پایمال است.

 

مسئول دستگاه قضائی در جمهوری اسلامی:

قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران  مسئول دستگاه قضائی را شورایعالی قضائی می داند. دراصل یکصد و پنجاه و هفتم می گوید: ” به منظور انجام مسئو لیتها ی قوه قضائیه، شورائی به نام شورای عالی قضائی تشکیل می گردد که بالاترین مقام قضائی کشور است و وظائف آن به شرح زیر میباشد:

۱ ــ ایجاد تشکیلات لازم در دادگستری به تناسب مسئولیتهای اصل یکصد و پنجاه و ششم.

۲ ـ تهیه لوایح قضائی متناسب با جمهوری اسلامی.

۳ ـ استخدام قضات عادل و شایسته و عزل و نصب آنهاو تغییر محل ماموریت و تعیین مشاغل و ترفیع آنان و مانند اینها از امور اداری طبق قانون”.  ودر اصل یکصدو پنجاه و هشتم میگوید: “شورایعالی قضائی از پنج عضو تشکیل می شود :

۱ ـ رئیس دیوان عالی کشور.

۲ ــ دادستان کل کشور.

۳ـ سه نفر قاضی مجتهد و عادل به انتخاب قضات کشور”.

و در اصل یکصدو شصت و دوم می گوید:

“رئیس دیوان عالی کشور، و دادستان کل باید مجتهد عادل و آگاه به امور قضائی باشند، و رهبری با مشورت قضات دیوان عالی کشور آنها رابرای مدت پنج سال به این سمت منصوب می کند”.  و در اصل یکصدو پنجاه وشش که مسئولیت قوه قضائیه،  قوه ای است مستقل که پشتیبان حقوق فردی و اجتماعی، و مسئول تحقق بخشیدن به عدالت،  و عهده دار وظائف زیر است:

۱ ـ رسیدگی و صدور حکم در مورد تظلمات، تعدیات، شکایات، حل و فصل دعاوی و رفع خصومات و اخد تصمیم و اقدام لازم در آن قسمت از امور حسبیه که قانون معین می کند.

۲ ـ احیای حقوق عامه وگسترش عدل وآزادیهای مشروع

۳ـ نظارت بر حسن اجرای قوانین.

۴ ـ کشف جرم و تعقیب و مجازات و تعزیر مجرمین و اجرای حدود و مقررات مدون جزائی اسلام

۵ ـ اقدام مناسب برای پیشگیری از وقوع جرم و اصلاح مجرمین”.

بنابراین شورایعالی قضائی عالی ترین مقام قضائی کشور است و باید برجسته‌ترین افراد از بین مجتهدین عادل که سابقۀ قضائی دارند برای عضویت آن انتخاب شوند دو نفراز آنها را همانطور که در قانون اساسی آمده است ولی امر و فقیه رهبر با مشورت قضات یاد شده انتخاب میکند ولی سه نفر از آنها باید با رای قضات کشور انتخاب شوند.

قضات محترم کشو رهمه می دانندکه شورایعالی قضائی اساس گسترش عدالت و تنهاامید ملت است و باید تجسم عدالت اسلام و نماینده عدل علی (ع) باشد. اگر از امام عادل در اسلام تعریف شده و اگراسلام می گوید رهبری پس از امام معصوم مخصوص فقیه عادل است، بیشتر به خاطر علم و عدالت او است. در زمان حاضردر حکومت جمهوری اسلامی که رهبر شخصا نمیتواند عهده دار همه کارها گردد شورایعالی قضائی  باید مظهر عدالت امام، و مجلس و شورای نگهبان باید مظهر علم امام باشند به همانگونه که نیروهای مسلح ارتش و سپاه مظهر شجاعت امامند.

بنابراین انتخاب اعضای این شورای

پراهمیت را نباید سرسری گرفت و حد اعلای دقت راباید به کار برد. در این نوشته از باب یادآوری صفاتی راکه لازم و شایسته است در یک قاضی مسلمان باشد مورد بررسی قرار می دهیم تا مسئولین و قضات محترم برا ساس آن ضابطه بهترین افرادی را که می شناسندبرای دادگاهها و عضویت در شورایعالی قضائی انتخاب نمایند.

 

آشنائی با شیوۀ قضائی اسلام

اولین شرط برای قاضی، علم است که در اسلام روی آن بسیار تکیه شده و قانون اساسی در اعضای شورای عالی قضائی اجتهاد و صاحب نظر بودن راشرط دانسته است، بلکه فقهاء اسلام درهمۀ قضات ( در صورت امکان) اجتهاد را شرط میدانند، یک قاضی باسواد و صاحبنظر و با تجربه اگر خدای ناخواسته تقوی کافی را هم نداشته باشد، ضررو زیانش برای دستگاه قضائی کمتر است از یک قاضی که با تقوی باشد ولی مسلط به مسائل قضائی اسلام نباشد، زیرا یک قاضی مسلط به امور قضائی اگر ــ نعوذ بالله ـ تقوای کافی نداشته باشدممکن است در بین ده ها پرونده یک پرونده راکه منفعت کلانی برای او دارد به ناحق مختوم نماید ولی بیشتر پرونده ها را با دقت بررسی می کند و مطابق ضابطه تنظیم می نماید، زیرا عاقل است و به شغل و آبروی خود علاقه دارد، اما یک قاضی ناشی و کم تجربه ـ اگر چه عادل هم باشد ـ چه بسیار احکامی را ندانسته به ناحق صادرمی کند و از راه نادانی ضربۀ بزرگی به دستگاه قضائی وارد می سازد.

از احادیث اسلامی که دربارۀ علم قاضی آمده است به خوبی استفاده می گردد که علم برای قاضی در بالاترین درجه از اهمیت قرار گرفته است. از امام صادق (ع) نقل شده که فرمود: قاضیان چهار گروه هستند که سه گروه آنها در آتش و تنها یک گروه آنها اهل نجات می باشند:

گروه اول کسانی که دانسته قضاوت ناحق می کنند، و دستۀ دوم کسانی که ندانسته به ناحق حکم میدهند، و دسته سوم کسانی که ندانسته به حق حکم می کنند. این سه گروه در آتش هستند، گروه چهارم که اهل نجات هستند کسانی می باشند که ا زروی علم و دانائی صحیح و برحق قضاوت مینمایند:

“عن ابی عبدالله (ع) : القضاه اربعه، ثلاثه فی النّار و واحد فی الجنّه : رجل قضی بجور و هو یعلم فهو فی النّار،  و رجل قضی بجور و هو لایعلم فهو فی النّار،  ورجل قضی بالحق و هو یعلم فهو فی الجنه[۱]

در این حدیث می گوید آن قاضی که از روی جهالت حکم صادر می کند چه حکم او حق باشد وچه ناحق، در قیامت مؤاخده میشود.

در مقابل، از احادیث دیگر استفاده می شود که اگر قاضی علم قضا و شرائط لازم را داشته باشد خطای او باید توسط دولت جبران شود.  اصبغ بن نباته می گوید علی (ع) حکم فرمودند که اگر قاضی اشتباها خونی رابریزد یا عضوی را قطع نماید باید خسارت آن از بیتالمال داده شود:

” عن الاصبغ بن نباته قال : قضی امیرالمؤمنین انّ مااخطأت القضاه فی دم او قطع فهو علی بیت مال المسلمین “.  [۲]

البته این حکم در صورتی است که قاضی همۀ  شرایط لازم را داشته باشد و دقت لازم را هم در مسئله انجام داده باشد و خطای او ناشی از نارسائی هائی باشد که احیانا درپرونده ها پیش می آید. این مطلب در اصل یکصد و هفتاد و یکم قانون اساسی نیز ذکر شده است، درآن اصل چنین آمده :

” هر گاه در اثر تقصیر یا اشتباه قاضی در موضوع یا درحکم یا در تطبیق حکم برمورد خاصی، ضرر مادی یا معنوی متوجه کسی گردد در صورت تقصیر، مقصر طبق موازین اسلامی ضامن است و در غیر این صورت خسارت به وسیله دولت جبران می شود و در هرحال از متهم اعاده حیثیت می گردد”.

این مطلب، بسیارشایان اهمیت و قابل دقت است که ا زنظر اسلام قاضی بی سواد مؤاخذه میشود اگر چه بر حق حکم داده باشد، ولی آن قاضی که اهلیت دارد اگر خطا هم کرده باشدو به ناحق هم حکم داده باشد خطای او رادولت اسلامی جبران می کندو او را مورد مؤاخذه قرار نمی دهد و این امر کاشف ا زآنست که اسلام روی علم قاضی بیشتر تکیه داشته است.

 

منابع علوم قضائی:

علم و دانش قاضی که در اسلام روی آن تکیه شده باید متکی به علوم اسلامی و ماخو ذ ا زمنابع شرعی، آنهم از طریق اهل بیت ـ علیهم السلام  ـ باشد. عمر بن حنظله از امام صادق (ع) نقل کرده که هر کس منازعۀ خود را نزد سلاطین و حکام جور ببرد به طاغوت مراجعه نموده و برخلاف دستور خداونداست، وی می گوید امام صادق (ع) فرمود: اگر به حکم قاضی طاغوت حق شما هم به شما برگردد و شما آنرا بگیرید آنرا به حرام گرفته اید، بنا بر این هر کدام ا زشما که حدیث ماراروایت می کند (و باعلوم ما سرو کار دارد) و در حلال و حرام ما نظر می کند او به عنوان قاضی انتخاب شود، و آن دو نفر که منازعه دارند نزاع خود را نزد او ببرندکه من او را قاضی بر شما قرار دادم:

” عن عمر بن حنظله، قال : سألت ابا عبدالله عن رجلین من اصحابنا بینهما منازعه فی دین او میراث فتحاکما الی السّلطان و الی القضاه ایحلّ ذلک ؟ قال : من تحاکم الیهم فی حقّ او باطل فانّما تحاکم الی الطّاغوت وما یحکم له فانّما یاخذسحتا و ان کان حقّا ثابتا له. ..  قلت فکیف یصنعان ؟ قال ینظران من کان منکم ممّن قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فلیرضوا به حکما فانّی قد جعلته علیکم حاکما “. [۳]

از این حدیث شریف سه نکتۀ مهم استفاده  می شود: نکتۀ اول اینست که امام (ع) احکام صادره از طرف حکامی را که علوم آنها مستند به روایات صادره از رسول خدا(ص) و اهل بیت (ع) نبوده باطل دانسته است اگر چه آن حکم منطبق با حق باشد. با اینکه می بینیم قاضیان منصوب ا زطرف سلاطین د رآن زمان غالبا افراد با سواد و با اطلاع بودند، ولی علوم و اطلاع آنها از طریق صحیح نبوده و غالبا مستند به اجتهادها و رای ها و نظرهای باطل و متکی به سیستم های دیگر بوده است.

نکتۀ دوم اینکه اما م (ع) رسما اعلام فرموده : که باید مردی از میان خودتان انتخاب شود که با روایات اهل بیت سر و کا ردارد و درحلال و حرام آنها صاحبنظر است و او مرجع رسیدگی به امور مردم باشد امام منحصرا او را شایسته قضاوت دانسته است.

نکته سوم این است که امام (ع) با تعبیر (انی جعلته علیکم حاکما) منصب قضاوت را به آنها تفویض نموده و آنها را به این سمت منصوب فرموده است.  در خطبه ۱۷نهج البلاغه از علی (ع) نقل شده که فرمود:مبغوضترین افراد نزد خداوند دو گروه هستند:

گروه اول افرادی که مردم را گمراه می‌کنند و  گروه دوم کسانی که بدون داشتن علم صحیح قضاوت را در دست می گیرند. اما م (ع) پس ا زتوضیحات در بارۀ اینگونه افراد می فرماید :به خدا شکوه می کنم ا زگروهی که با جهل ونادانی زندگی می کنند و با گمراهی ا زدنیا می روند.

تفصیل سخنان امام (ع) که آنر ابه طو رآزاد ترجمه می کنیم اینست :

” گروه دوم از کسانی که جزء مبغوضترین افراد نزد خداوند می باشند کسانی هستند که جهالت ها را جمع کرده اند و خود را از نادانان جلو انداخته و در بین آنها با عوام فریبی زندگی می کنند و با سرعت در تاریکیها قدم میگذارند، ا زدیدن نور صلح و صفا کور هستند و فایدۀ اصلاح بین مردم را نمی دانند،  مردم نماها آنها را عالم مینامند درحالیکه علمی ندارند، زحمت تحصیل را کشیده و چیزهائی را به نام علم جمع آوری کرده اندولی آنها علومی است که اندک آن بهتر از بسیار آن است.  با جمع آن علوم گویا شکم خود را از آب گندیده پرکرده و آنگاه به قضاوت نشسته اند،  اگر یک واقعۀ مبهمی به نظرآنها برسد با رای های کهنه و نامربوط و بی فائدۀ  خود روی آنها نظر می دهند، در میان شبهه ها مانند مگس در میان تار عنکبوت خود را گرفتار کرده اند و نمی دانند راه صواب رفته یا خطا نموده اند به علت مسلط نبودن به مسائل قضا اگر رای صوابی داشته باشند میترسندخطا باشد و اگر رای خطائی داده باشند چون نادرستی آن را نمی دانند امید آن دارند که آن رای از خطا به دور باشد، هیچ علمی را به یقین در نیافته اند، روایات را زیر و رو کرده ولی از آنها بهرۀ علمی نبرده اندو همچون تند بادی که برگهای خزان را زیر و رو میکند و آنها را از هم پاره می کند روایات را زیرو رو کرده و آنها را تحریف نموده اند، به خدا سوگند اینها اهلیت برای صدور حکم در مسائلی که به دست آنها میرسد و لیاقت برای منصبی که به آنها داده شده ندارند،  آنها دارای اخلاقی هستند که آنچه را نمی پسندند علم نمی پندارند، و گمان نمی برندو رای آنچه به آنها رسیده و به آن دست یافته اند نظریه های دیگری نیز باشد،  اگر امری برای آنها مشکل و در نظر آنها تاریک و مبهم بود آنرا پوشیده می دارند، زیرا می دانند که ا زیافتن حکم آن عاجز و در اینگونه موارد نادانند و اگرآنرا اظها رنمایند رسوا می گردند،  فریاد و شیون خونهائی که با حکم اینگونه قاضیان ریخته شده و نالۀ میراثهائی که با حکم اینها بر باد رفته بلنداست، به خدا شکوه می کنم ا زگروهی که نادان زندگی می کنند و گمراه میمیرند”.

 

قاضی شایسته از دیدگاه علی (ع)

علی (ع) در عهد نامۀ معروف خود به مالک اشتر می فرماید: برای قضاوت در بین مردم،  فردی را برگزین که ا زهمۀ آنها فاضلتر باشد و او را از بین افرادی انتخاب کن که دارای این صفات باشند:

۱ ـ مشکلات امور قضائی، کار را برآنان تنگ ننماید.  یعنی قاضی باید بردبار و پرحوصله و تیز هوش و مدبر و مدیر باشد تا بتواند قضایا را تجزیه و تحلیل کند و به آسانی راه های حل آنها را بیابد، از تراکم کارها و کثرت ارباب رجوع از میدان بیرون نرود و در کار خویش درمانده نگردد.

۲ ـ ارباب رجوع و طرفین دعوی، آنان را به لجبازی وادارنکنند.  قاضی در عین حالی که باید پر صلابت باشدنباید خودخواه و خودپسند باشد که با عناد و لجاجت، حقی را از بین ببرد و نباید به گونه ای باشدکه نادانی مراجعه کنندگان،  او رابه لجبازی وادار نماید و باید  ـ باکمال بردباری ـ همۀ سخنان آنها را اگر چه بی ادبانه و نیش دار هم باشد بشنودو تحمل نماید.

۳ـ از کسانی باشند که بر اشتباه خود اصرار نورزند.  اگر برای قاضی خطا و لغزشی پیش آمد نباید روی آن اصرار داشته باشد و حق را نپذیرد و خود را در آن اشتباه نگاه دارد،  لغزش برای قاضی یک امر غیر طبیعی نیست زیرا غالب مردم با توسل به انواع حیله و نیرنگ می خواهند خواسته ها و گفته های خود را حق جلوه دهندو طرف را محکوم نمایند و چه بسیار قاضیها که در میان حیله ها و نیرنگها و قرائن و شواهدی که صاحبان دعوی اقامه می کند امر بر آنها مشتبه می گرددوناحق به نظرآنها حق جلوه می کند در اینگونه موارد اگر قاضی حکمی از صادر نمود و بعد خلاف آن برایش روشن شد باید با کمال شهامت، اشتباه خود را بپذیرد و از کسی که اشتباه او را گوشزدنموده سپاسگزاری نماید و خدا را برای رفع این اشتباه شکر گوید.

۴ ـ ازکسانی باشند که از بازگشت به حق امتناع نورزند.  قاضی نبایدا زبازگشت به حق امتناع ورزدو هنگامیکه حق برای او روشن شد فورا باید در حکم خود تجدید نظر کند و ترتیبی اتخاذ نماید که ا زمحکوم اعادۀ حیثیت شود و اگر ضرر مادی براو وارد آمده از راه قانونی جبران گردد.

۵ـ نفس خود را به طمع نزدیک نکنند قاضی نباید در فصل خصومات به طرفین نزاع، طمع داشته باشد که ازمال یا نفوذ آنها استفاده کند، زیرا این طمع موجب  می گرددکه هنگام صدور حکم به آن طرف که مال و جاه بیشتری دارد متمایل گردد واز عدالت خارج شود.

۶ـ درفهم قضایا به کشف و اطلاع اندک اکتفا نکنند.  قاضی باید اطراف و جوانب قضیه را دقیقا بررسی کند و تا میتواند در کشف حقیقت با دقت عمل نماید و از هر طریق مشروع برای کشف قضیه استفاده کند( و البته مخفی نماند که دقت برای کشف واقع در مسائلی که مربوط به حق الناس است خیلی لازم است  ولی در مسائلی که مربوط به حق الله است تفصیلی هست که باید درمورد هر کدم طبق دستور خاصی که در کتاب قضا آمده عمل نماید).

۷ـ باید درموقع شبهه از هرکس محتاط تر باشند.  قاضی باید تا می تواند برای رفع شبهه کوشش کند و در صدور حکم شتاب نماید و یک طرف شبهه را بدون دلیل نباید برطرف دیگر ترجیح دهد و باید بکوشد تا درمسئله علم یا حجت شرعی داشته باشد.

۸ـ  ا زهمۀ  مردم منطقی تر و از همه بیشتر پایبند به دلیل و برهان باشند.  قاضی نباید هیچ سخنی را بدون دلیل بپذیرد بلکه باید با دقت تمام در جمع دلائل بکوشد.

۹ـ ا زمراجعه مردم ناراحت نگردند.  قاضی نباید مردم را از خورد دور کند و نباید از آنان ابراز انزجار نماید بلکه باید با کمال خونسردی  به آنها میدان سخن گفتن بدهد تا بتوانندبا کمال اطمینان و آزادی سخن خود را بگویند، قاضی باید به گونه‌ای با متهم روبرو شود که او پای میز قاضی احساس آرامش کند و قاضی را طرف مخاصمه خویش نداند و از او به خاطر قاضی بودن نترسد بلکه اگر ترس داشته باشد از اجرای عدالت بترسد.

۱۰ـ باید صبرواستقامت آنان برای کشف حقیقت ا زهمۀ مردم بیشتر باشد.  قاضی باید براعصاب خود مسلط باشد و از تحقیق در مورد پرونده ای خسته نگردد و طولانی شدن تحقیق در اطراف پرونده صبر او راتمام نکند.

۱۱ ـ باید قاطعیت داشته باشند.  هنگامی که حق برای قاضی روشن شد نباید در صدور حکم مسامحه کند و آنرا به تاخیر بیندازد و نباید تحت تاثیر احساسات و عواطف قرار گیرد.

۱۲ـ مدح و ثنای دیگران نباید درآنها مؤثر باشد.  تشویش‌ها و تاییدهای مردم نباید در قاضی اثر بگذارد و به طو رکلی قاضی نباید تحت تاثیر جو محیط قضاوت کند و شعارهای کوبندۀ (اعدام بایدگردد !یاآزاد باید گردد!) نباید اختیار را از دست قاضی بگیرد. به تعبیر روایات پای قاضی نزدیک پرتگاه دوزخ ایستاده است و ممکن است با کمترین  لغزش که ناشی از مسامحه او شده خود را در آتش جهنم قرار دهد. خداوند همه را از شر شیطان و نفس اماره حفظ نماید. [۴]

ادامه دارد

 

[۱] ـ وسائل الشیعه، ج ۱۸، صفحه ۱۱٫

[۲] ـ وسائل، ج ۱۸، صفحه ۱۶۵٫

[۳] ـ وسائل،  ج ۱۸، صفحه ۹۹٫

[۴] ـ متن سخنان امام (ع) این است : ” ثم اختر للحکم بین الناس افضل رعیتک فی نفسک ممن لا تضیق به الامور و لا تمحکه الخصوم و لا یتمادی  فی الزله و لا یحصر من الفی ء الی الحق اذا عرفه و لا تشرف نفسه علی طمع و لا یکتفی بادنی فهم دون اقصاه و اوقفهم فی الشبهات و أخذهم بالحجج و اقلهم تبرما بمراجعه الخصم و اصبرهم علی تکشف الامور و اصرمهم عند اتضاح الحکم ممن لا یزدهیه اطراء و لا یستمیله اغراء “.

 

18دسامبر/16

انتقادها و پیشنهادها

حجاب

با توجه به شیوهائی که احیانا پیش گرفته می شود و در نهایت اثر سوء می گذارد ــ چرا که گر چه سوء نیت درکار نیست ولی به هر صورت هر اثر سوئی منشائی دارد ــ به حکم آیه کریمه ” ان الذکری تنفع المؤمنین ” برآن شدیم که برای رفع نابسامانی ها و بهبودی اوضاع،  طرحها و برنامه هائی ـ طبق موازین کتاب و سنت ــ ارائه دهیم، باشد که وظیفه تذکر و ارشاد را  که برهمه لازم است انجام داده باشیم. از اینرو بار دیگر از تمامی فضلا،  دانشمندان، طلاب و صاحبنظران خیراندیش می خواهیم با ارائه پیشنهادات،  نظرات و طرحهای خود ما رادراین امر یاری نمایند.  این قسمت از مجله را برای این کار اختصاص

داده ایم به امید اینکه این مختصر خدمت، با استمداد از سخنان آموزنده و سازنده امام بزرگوارمان کاملت رو جالبتر شده و مورد قبول آن رهبر عزیزمان قرار گیرد.

یکی از مسائلی که در جمهوری اسلامی با آن برخوردهای گوناگون شده است  مسأله حجاب یا پوشش بانوان است.  گاهی برخوردهای خشن با این مسأله موجب عکس العمل زنان بی حجاب بود و گاهی آزادی به طور کامل به آنها داده میشد که از سوی متدینین شکایتها و فریادها بلند شد و گاهی با بایکوت کردن زنان بی حجاب و در مضیقه گذاشتن آنها د رمورد عدم استفاده از تاکسی و اتوبوس و خرید از مغازه ها و ورود به ادارات، آنها ناچار با یک حجاب دروغین تظاهر به حجاب کردند.  البته بعضی از این کارها در مقطع خاصی شاید به جا بوده است ولی آن چه اهمیت دارد این است که ابتدائی ترین برخورد اسلامی با این مسأله ــ که با سایر مسائل اجتماعی فرقی ندارد ـ  نادیده گرفته شده است وآن ارشاد و هدایت و راهنمائی و تبلیغ و تربیت است.

گرچه در مدارس دخترانه بطور عموم هدایتهائی انجام گرفته است ولی به نظر می رسد آن هم در حد دختران خردسال  بوده است و نسبت به جوانان فقط جنبۀ اجبار و تهدید و فشار داشته است و روشن است که فشار در این گونه مسائل نتیجۀ مطلوبی نخواهد داشت مگر اینکه همراه با ارشاد و تبلیغ باشد، مخصوصا نسبت به نسل جوان که مانند فنر،  با فشار بیشتر، حرکت شدیدتری بر خلاف مسیر مینماید.  البته منظور این نیست که فشارها و بایکوتها برداشته شودبلکه ما معتقدیم باید ادامه داده شود بلکه بیشتر و دامنه دارتر شود ولی همراه با تبلیغ و ارشاد پیشنهاد ما این است که مجلات و روزنامه ها با نشرمقالات مختلف فلسفۀ حجاب در اسلام و دلیل شرعی آنرا به گونه ای روشن و بدون ابهام بیان کنندو جوانان رااز مفاسد بی حجابی آگاه سازند و اعترافات غربیها به صدمه های گوناگون که در اثر بی حجابی و بی عفتی و بی بندو باری در زمینه ها ی مختلف به جامعۀ آنها وارد شده است رامنعکس نمایند.

آثار سوء بی حجابی در دوران طاغوت را برای مردم روشن کنندو توضیح دهند که پوشش اسلامی مزاحم با کارها و شئون زندگی نیست و اما رادیو و تلویزیون که باید در هر مسأله بالاترین نقش را داشته باشد، متاسفانه در این مسأله نه تنها نقش مطلوب را ایفا نکرده است بلکه در بعضی موارد نقش تبلیغ منفی داشته، فیلمهای مبتذل که هنوز هم ادامه دارد کمترین  اثر معکوسی که داشته باشد بی اهمیت نمودن مسأله حجاب است، گوئی اگر هدف ارائه وضع طاغوتیان بود مانعی نداردحجاب کنار گذاشته شود زیرا هدف وسیله را توجیه میکند!! انتظار ما ازرادیو وتلویزیون این است که با برنامه های مختلف،  ضررهای بی حجابی و بی بندو باری را برای عموم مردم ـ بخصوص نسل جوان ـ منعکس کنند و فیلمهائی را که بهر نحو ترویج کنندۀ بی بندو باری و بی عفتی است پخش ننمایند و در مواردی که فیلمهای خارجی برای سرگرمی و غیره پخش می شود تا آنجا که میسور است قسمتهای غیر مجاز آنرا سانسور کنند.  واضح ا ست که فیلمهای خارجی از یک صحنه یا دو صحنه نمایش های جنسی خالی نیست و باید به این گونه فیلمها پس از پاکسازی اجازه پخش داده شود.

ضمنابه خوانندگان عزیز سفارش می کنیم کتاب (مسالۀ حجاب ) تالیف استاد شهید آیه الله مطهری را به دقت بخوانند مخصوصا جوانان متعهد که

بتوانند د رامر بمعروف و نهی از منکر نسبت به این مسأله با تسلط کامل بر ابعاد گوناگون آن دیگران را راهنمائی کنند.

 

باز هم حجاب

این بار حجاب نه به معنای پوشش بانوان مطرح است،  بلکه به معنای پرده داری برای مسئولین.  از مسائل بسیار خطرناکی که انقلاب ما با آن روبرو  است، دور نگهداشتن مسئولین بلکه شخصیتهائی از روحانیون محترم، از تودۀ مردم است. شک نیست که باید جهات امنیتی درمورد شخصیتها مراعات شود ولی نباید گذاشت که دشمنان اگر به ترور آنها دست نیافتند به هدف دیگرشان برسند که شاید آن برای انقلاب خطرناکتر از ترور آنهاست، و آن دوری آنان از مردم است. گفته شده است : دو لتها در بدو تاسیس بامردم ارتباط محکمی دارند ولی رفته رفته ا زآنها فاصله می گیرند و در دوران پیری به کلی از مردم دور میشوند و برهمین اساس در روایات ما تاکید شده است که مسئو لین دولتی ــ چه در رده های بالا و چه در رده های پائین ـ نباید بین خود و مردم حجاب و پرده ای قرار دهند مواردی دیده شده است که برای شکایت بردن به یک مدیر اداره یا رئیس یک

شعبه روزها باید منتظر ماند باز هم اجازه داده نمی شود مگر اینکه معرفی در کار باشد. امیر المؤمنین (ع)درعهدنامه معروف خود به مالک اشتر چنین می فرماید: و اما بعد، فلا تطوّلنّ احتجابک عن رعیتک فان احتجاب الولاه عن الرعیه شعبه من الضیق،  و قلّه علم با لامور،  و الاحتجاب منهم یقطع عنهم علم ما احتجبوا دونه فیصغر عندهم الکبیر، و یعظم الصغیر، و یقبح الحسن، و یحسن القبیح، و یشاب الحق بالباطل. و انما الوالی بشرلا یعرف ما تواری عنه الناس به من الامور، و لیست علی الحق سمات تعرف بها ضروب الصدق من الکذب و انما انت احد رجلین : اما امرو سخت نفسک بالبذل فی الحق، ففیم احتجابک

من واجب حق تعطیه،  او فعل کریم تسدیه ! او مبتلی بالمنع،  فما اسرع کف الناس عن مسألتک اذا ایسوا من بذلک ! مع ان اکثر حاجات الناس الیک مما لا مؤونه فیه علیک،  من شکاه مظلمه،  او طلب انصاف فی معامله.

ترجمه : خود رازیاد از مردم پنهان مکن (درمیان مردم باش ) که دوری جستن والی از مردم قسمی تنگی و بخل و آگاه نبودن به امور است. پنهان شدن از مردم آنها را از اطلاع یافتن به پشت پرده ها دور میسازد و در نتیجه امور مهم و بزرگ به نظر آنان کوچک جلوه می کند و چیزهای کوچک و بی اهمیت به نظر آنان بزرگ می نماید نیکیها به صورت زشتی در می آید و بدیها خوب بنظر می رسد و حق و باطل به هم آمیخته می گردد. والی و حکمران انسانی (همانند دیگر انسانها ) است که نمیداند مردم چه چیزهائی از او پنهان داشته اندحق راهم نشانه هائی نیست که راستها از دروغها تشخیص داده شود و تو یکی از دو صنف هستی : یا مردی هستی سخاوتمند که در راه حق از بخشش دریغ نمی کنی پس چرا خود را از دادن حق واجب به صاحب حقی یا از کردار نیکی که در حق کسی انجام دهی، پنهان داری یا کسی هستی بخیل دراین صورت نیز دلیلی برای پنهان شدن نیست زیرا چه زود است که مردم تو را به این صنف می شناسند و از تو نومید گشته چیزی نحواهند.  علاوه براین اکثر احتیاجات مردم به تو برای تو مایه و زحمتی ندارد مانندشکایت کردن از ستمی یادر خواست انصاف در معامله ای. . . ) ای کاش مسئولین به جای خواندن و ترجمه کردن این سخنان روزی هم به فکر عمل کردن به این سفارشها بیافتند که اگر

این عهدنامه را سرمشق کارها قرار دهند برای دنیا و آخرت خود بهترین برنامه را اختیار کرده اند.  روایات در مورد نکوهش از پنهان شدن از مردم و ارباب رجوع زیاد است ولی در آنچه ذکر شد کفایت است اگر کسی در صدد اصلاح خویشتن باشد.  گاهی شنیده شده است که دست بعضی شاکیان حتی به امام جمعه شهرنیز نرسیده است،  البته به دلیل جلوگیری محافظین ولی باید ائمه جمعه خود به فکر این مطلب باشند و از این جلوگیریها جلوگیری کنند. در اینجااین مطلب را دوباره تکرار میکنیم که منظور ما صرفا تذکر دادن است که شیوۀ امر به معروف و نهی از منکردرمیان جامعه زنده شود و نباید احترام مسئولین و محبوبیت آنها مانع گوشزد کردن تذکرات شود زیرا به هر حال انسانند و در معرض غفلت.  از این دو فریضۀ مهم اسلامی(امر به معروف و نهی از منکر ) غفلت نکنند و قداست جمهوری اسلامی موجب رکود و عمل نکردن به وظائف شرعی نشود.

 

18دسامبر/16

انقلاب و رهبر از دیدگاه دیگران

مولانا سید حسین از رهبران مسلمانان هند:

” انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی تحولات و تغییرات عظیمی را در جامعه ایران که شدیدا تحت تاثیر غرب بود،  ایجاد کرده است. . .  امام خمینی توده مردم ایران را به مبارزه علیه ستم و استبداد حکومت شاه برانگیخت.  به رغم تبلیغات دروغین مطبوعات صهیونیستی، ایشان که ۱۴سال از عمر خود رادر تبعید گذرانده، اجازه نخواهند داد که قدرتهای امپریالیستی حرکت انقلاب اسلامی در ایران را خدشه دار سازند.  و کلیه تلاشهای مغرضانه برای بد جلوه دادن وجهه و شخصیت ایشان در میان مسلمانان خنثی شده است.

**                      **

محمد تیجان از علمای تونس: “پیروزی بزرگ انقلاب اسلامی ایران که عامل اصلیش همان ایمان به الله بود و این پیروزی از طرف خدا بود و خدا این ملت را دوست داشت و عامل دومش رهبریت امام هست، رهبریتی که تمام خصوصیات امامت را دارا بود و این پیروزی یک روشنائی بود که تمام دنیا را روشن ساخت. من دو سالی که در فرانسه مشغول فعالیت تبلیغاتی بودم با تمام گروههای اهل کتاب و غیر اهل کتاب برخورد داشتم و همه اینها نسبت به عظمت امام واقف هستند هر چندکه یک عده ای این مسئله را اظهار نمی کنند ولی در باطن به امام معتقد هستند و برای ایشان احترام زیادی قائل اند، و خود آنها می گویند که همین بس برای انقلاب که برخودش متکی هست. . . از نظر دیگر، تمام مسلمانان جهان نسبت به مسلمانان ایران، دیدگاه خاصی دارند. . .

انقلاب اسلامی باعث شد که این مردمی که دم از ایدئو لوژیهای مختلفی می زدند، به خودشان بازگردند وآن ارزشهای گذشته رادور بریزند. ”

**                  **

شیخ احمد حسین از رهبران اندونزی :

“هیچ یک ازمسمانان در هیچ کجای اندونزی نیست که انقلاب اسلامی ایران را دوست

نداشته باشد، زیرا انقلاب اسلامی ایران در همه جنبه ها پیروز شد و توانست کاخ سیاه آمریکا را به زانو در آورد.  ثانیاً: شعارهائی که انقلاب اسلامی برپا داشته، شعارهائی بسیار خوبی است، مثل شعار “نه شرقی نه غربی، ” این شعار بسیار خوبی است که همه مردم آن را می پذیرند.  و در انقلاب اسلامی ارج می نهند و به آن احترام می گذارند. . .  همه مردم اندونزی امام را دوست دارند و می گویند ای کاش از عمر ما کاسته شود و بر عمر امام افزوده گردد. . .  چنین رهبری در عرض هفتصد، هشتصد سال پیش تا به حال پیدا نشده و رهبر والا مقام وبسیار بزرگی است و شما باید تا آنجا که می توانید او را یاری دهید و دشمنانش را ازبین ببرید. . .  امام از نظر اخلاق و شجاعت و سادگی به حضرت امیرالمؤمنین (ع) شباهت زیادی دارد.  عظمت

امام را می توانیم از اینجا پی ببریم که هر شعاری که تا به حال گفته است  به آن عمل کرده وانشاءالله وحدت مسلمانان نیز بدست امام تحقق پیدا کند”.

**                                  **

هدا ژونل، از مسلمانان برجسته فرانسوی: “فرانسه و دو ابر قدرت جهانی با تبلیغات مسموم خود تلاش می کنند که وانمود کنند عامل اصلی جنگ،  اهمیت استراتژیک و منابع اقتصادی غنی ایران است،  در حالی که ما به خوبی فهمیده ایم،  بهانه همه جنگ افروزیها،  رشد انقلاب اسلامی ایران و در پرتو آن احیاء اسلام در جهان است،  زیرا ابر قدرتها از رشد انقلاب اسلامی می ترسند و می دانند اگر اسلام احیا شود،  دیگر اجازه نخواهد داد،  مستضعفین تحت سلطه آنها باشند. ”

 

17دسامبر/16

گرمازدگی

دکتر سید حسن عارفی

برای عاشقان خانه کعبه که پروانه وار فارغ  از همه اندیشه ها و افکار دنیوی – بدور خانه خدا طواف می‌کنند، برای این دل سوختگان که خانه کعبه را چون نگین انگشتری در بر گرفته و با تمام تارو پود وجود به دور قبله مسلمین طواف می‌کنند و لحظه ای یاد خدا و ذکر خدا را فراموش نمی‌کنند، غیر از خدا چیز دیگری مطرح نیست. بی خود از خود در گرمای سوزان و طاقت فرسا چون عاشقی سوخته دل، وقتی به حجر الاسود میرسد، خواهان در برگرفتن آن سنگ سیاه براق با عمر هزاران ساله هست، ولی ازدحام جمعیت و گرمای داغ محیط به او چنین توفیقی راکمتر می دهد یا ابدا نمی دهد.

وقتی زیر ناودان طلا می رسد، گوئی دامن معشوق را یافته است، پنجه در سینه سنگ خارای کعبه می افکند و آنرا با تمام وجود می فشارد،‌در حالی که ناله می کند و اشک شوق از چشمان او جاری می شود، آنچه در نهان دارد با خدای خود مطرح می کند، و در این حال غیر از خدا هیچ چیز در جلوی دیدگانش جلوه گر نمی شود.

به زمین می افتد، سجده می کند، سینه و صورت بر زمین گرم خانه خدا می مالد، با خالقش راز و نیاز می کند، و در حالی که گرما از زمین و زمان او  رااحاطه کرده است،‌آنچه با دیگران نگفته است با خدا می گوید. و گاه گاهی بخیال خود شعله های آتش دل سوخته خود را با بوسه ای بر خانه خدا کم شعله تر می کند، ولی غافل از آن است که بوسۀ عاشق بر دامن معشوق، شعله های آتش درون را سرکش تر و افزون تر خواهد کرد.

از نقطه نظر پزشکی، در خدمت این عاشقان دلسوخته و میهانان عزیز خدا بودن لذتی روحانی و غیر قابل توصیف است.

برای آنهائیکه در رشته پزشکی مخلصانه بخدمت مشغولند، راهنمائی کردن و در خدمت این شیفتگان زیارت خانه خدا بودن و تأمین سلامتی آنها برای ادامه اعمال حج و زیارت مرقد مطهر حضرت رسول اکرم(ص) و دیگر ائمه(ع) لذت بخش و آرام بخش جسم و روح می‌باشد.

وارد شدن در خاک عربستان از جده تا جحفه (برای محرم شدن)، یک معلم علوم تجربی را به فکر وا می دارد که این منبع تولید کننده حرارت یعنی بدن انسان، در این محیط گرم و داغ چگونه باید تحمل آورده و در حالیکه در و دیوار، زمین و آسمان و هزاران انسانهای رنگارنگ به او حرارت می‌دهند، او با چه مکانیسمی می‌تواند درجه حرارت داخلی خود رامتعادل حفظ کرده و زنده بماند، و بعبارت ساده تر گرمازده نشود.

برای آنکه بهتر در خدمت زائران خانۀ خدا و عاشقان خانه الله باشیم، دراین مقاله- درارتباط با مطالب بهداشتی و پزشکی و درمانی بخصوص پیشگیری- مطالب لازم را مختصراً برشته تحریر در خواهیم آورد. امید است مورد قبول ذات اقدس احدیت قرار گیرد.

آمین یارب العالمین

راههای مبادله حرارت بدن با محیط

درجه حرارت بدن انسان در شبانه روز در حدود معینی ثابت است و سلامتی آدمی در صورتی تأمین است که درجه حرارت بدن دستخوش نوسانات شدید نشود.

بالا رفتن درجه حرارت بهمان قدر برای اعضای بدن زیان آور است که سقوط درجۀ حرارت.

بنابراین  در محیط گرم و یا محیط سر باید بدن انسان مطابق مکانیسم مبادله حرارتی منظمی، حرارت بدن را در حدود ثابتی نگاه دارد.

از طرفی برای آنکه مبادله حرارتی بدن با محیط بخوبی انجام پذیرد باید نکاتی چند را دقیقاً در نظر داشت.

درجه حرارت بدن انسان موقعی در حدود ثابت باقی می ماند که مقدار حرارت تولید شده در بدن با مقدار حرارت از دست رفته  در تعادل حرارتی باشد. بعبارت دیگر، انسان برای آنکه بتواند ادامه حیات دهد باید مطابق نظم و قوانین از پیش معین شده، غذا و مواد لازم واردبدن او بشود تا حرات ناشی از فعل و انفعالات پیچیده داخلی بمصرف اعمال گوناگون بدن برسد.

همیشه باید تعادل حرارتی بین مقدار حرارت تولید شده و مصرف شده موجود باشد تا انسان قادر به ادامه فعالیتهای روزمره باشد.

عدم دفع حرارت مازاد بر احتیاج از بدن انسان سبب ایجاد بیماریهای ناشی از گرما خواهد شد. و در موارد شدید شوک ناشی از گرما و مرگ خواهد رسید. اگر در محیط گرم قرار گیریم، حرارت تولید شده در بدن انسان باید بنحوی از بدن دفع شود.

راههای مبادله حرارت بین بدن انسان و محیط عبارتند از راه هدایت، راه جابجایی هوای گرم شده محیط بر پوست بدن انسان، راه مبادله حرارت بطریق اشعه و مهمترین راه مبادله حرارتی، عرق کردن و تبخیر عرق از بدن می‌باشد.

برای مثال اگر شخصی در محیطی قرار گیرد،  با نشستن روی صندلی مقداری مبادله حرارتی بین بدن و صندلی انجام می شود، اگر صندلی سردتر از بدن باشد بدن انسان مقداری از گرمای خود را به صندلی منتقل می کند. این طریق مبادله حرارتی را مبادله حرارتی به طریق هدایتی یا Conduction نامند. انسانی که درمحیط سردتر قرار دارد مقداری از حرارت بدن او که بسطح پوست رسیده است بصورت قشری از هوای گرم در اطراف بدن وجود دارد، که این قشر هوای گرم محاط بر بدن که با پوست در تماس است با محیط سرد هوای دورتر، مبادلۀ حرارتی انجام می دهد و جابجا می شود. بنابراین، این طریق مبادله حرارتی را بنام کنوکشن Convection نامند.

خورشید بعنوان یک کانون حرارتی قوی،‌ حرارت خود را بطریق تابش اشعه به همه جا منتشر می کند. بدن انسان نیز مشابه خورشید بعنوان یک منبع حرارتی کوچک حرارت مازاد بر احتیاج خود را بطریق تابش اشعه از خود دفع می کند که آنرا رادیشن Radiation نامند.

و قرار گرفتن در محیط گرم سبب عرق ریزش می شود و تبخیر این عرق ایجاد شده باعث سرد شدن بدن خواهد شد اینطریق از دست دادن حرارت از بدن را بنام تبخیر یا Evaporation نامند.

اگر شخصی در محیط گرم قرار گیرد در ابتدا تحمل محیط گرم برای او مشکل است و ممکن است سبب ایجاد گرمازدگی نماید ولی اکثراً بعد از چند روز اقامت در محیط گرم تغییراتی در بدن بوجود می آید که گرما برای او ایجاد ناراحتی نمی کند. این خاصیت تطبیق با محیط که طی مکانیسم معین و دقیقی انجام می گیرد را بنام  Acclimatization نامند.

در صورتی که در مبادله حرارتی بدن با محیط، عوامل و فاکتورهای فوق بخوبی انجام نگیرد شخص مبتلا به انواع بیماری های ناشی از گرما خواهد شد که بطور خلاصه عبارتند از:

  • گرفتگی دردناک عضلات( Heat cramps)

فعالیت در محیط گرم ممکن است سبب عرق کردن شدید و دفع زیاد نمک از بدن شود و بدین طریق نمک ذخیره بدن انسان تخلیه می شود. این تخلیه نمک بدن، سبب درد عضلانی خواهد شد که آنرا علاوه بر اصطلاح فوق بیماری معدنچیان Miners Cramps نیز نامید.

افراد سالم که دارای بدنی با رشد خوب و عضلانی می باشند بیشتر به بیماری فوق مبتلا می شوند و برای ایجاد بیماری فوق، فعالیت عضلانی کافی است و ممکن است بدون تابش نور خورشید و گرمای زیاد بوجود آید.

درد عضلات شکم با بیماریهای شکمی حاد نباید اشتباه شود. بنابراین در صورتی که بیماری در محیط گرم با درد شکم رجوع کند علاوه بر بیماریهای حاد شکمی باید به درد عضلانی شکم نیز فکر کرد، و قبل از انجام عمل جراحی شکمی باید از سرم نمکی استفاده نمود.

درمان: تجویز سرم نمکی و در صورت خفیف بودن تجویز آب و مقداری نمک اضافی در آب و سالاد و غذاها کافی خواهد بود.

بنابراین با مراجعه بیماران مبتلا به کرامپ عضلانی،‌اگر بیماری شدید است سرم نمکی ۱۰۰۰ سانتی متر مکعب آهسته داخل وریدی تجویز می شود و سرعت و تعداد و مقدار سرم بستگی به شدت و ادامه باقی ماندن علائم بیماری دارد.

و در مواردی که درد عضلانی خفیف باشد با نوشیدن آب و مقداری نمک و خوردن سالاد و غذا همراه مقداری نمک برای بهبودی بیمار کافی خواهد بود. و برای پیشگیری از بروز انقباض دردناک عضلانی تجویز نمک طعام بمقدار بیش از مقدار عادی توصیه می شود. (در صورتی که بیماری قلبی، کلیوی، کبدی تجویز نمک طعام را منع نکرده باشد)

  • احساس خستگی شدید( Heat)

(Exhaution بعلت گرمای زیاد محیط  (Heat Prostaration) یا کولاپس بعلت گرمای زیاد (Heat Collapse)

این بیماری ناشی از نارسائی عکس العمل قلب و عروق نسبت به درجه حرارت بالای محیط خارجی در اشخاصی است که یا سن زیاد دارند یا از داروهای زیاد کننده ادرار استفاه می‌کنند.

علائم بیماری: عبارت از احساس ضعف سرگیجه، سردرد،‌بی اشتهائی،‌تهوع،‌استفراغ و احساس فوری برای اجابت مزاج، احساس ضعف بسیار شدید ممکن است مقدم بر کولاپس Collapse باشد.

در صورتی که ناراحتی بیمار بمرحلۀ کولاپس برسد، بیمار زنگ خاکستری پیدا می کند و پوست بدن او سرد و مرطوب خواهد بود،  مردمک چشمها گشاد،‌فشار خون ممکن است سقوط کند و فشار نبض افزایش یابد.

درجه حرارت بدن ممکن است نه تنها بالا نبوده بلکه طبیعی و حتی پائین تر از طبیعی باشد.

بروز علائم فوق در بیماران را گاهی تحت عنوان سنکوپ در مقابل گرمای زیاد Heat Syncopeنوشته اند.

فرمهای خفیف از بیماری فوق نیز وجود دارد که علائم آن شامل احساس خستگی و تحریک پذیری شدید و عدم تحمل صدا و بطور کلی صداهای محیط و شلوغی محیط سبب ناراحتی و رنج بیمار می شود،‌این حالت را بنام Mild Heat Exhustion نامند و در صورتی که به علائم بیماری فوق بها داده نشود و بیمار تحت درمان قرار نگیرد ممکن است بیماری بمرحله بعدی وارد شود که آنرا Chronic Ncurotic Reaction  نامند و این مرحله بیماری را بنام Heat Neurasthenia یا ضعف اعصاب ناشی از گرما نامگذاری کرده اند.

در این حالت علائم شامل: از بین رفتن انرژی لازم برای حرکت، عدم علاقه به فعالیتهای روزمره،  شکایت از سرگیجه و سیاه رفتن چشمان می‌باشد.

شکل دیگری از بیماری فوق تحت عنوان Salt.Deficiency Exhaustion که علائم آن بصورت ضعف مزمن عمومی و اگر حاد باشد بصورت لاغر شدن و یبوست مزاج تظاهر می کند، مقدار ادرار کم، سردرد و در مراحل بعدی که همراه کاهش آب بدن است تهوع، استفراغ، فرورفتگی چشمها و خاصیت الاستیک پوست طبیعی از بین می رود و در مراحل پیشرفته تر بعلت استفراغ و دفع کلرومحتویات معده، نارسائی جریان خون و در نهایت مرگ خواهد رسید.

درمان: قرار دادن بیمار در وضع درازکش در محیطی سرد در حال استراحت  کامل و بستگی به حال عمومی بیمار ممکن است تجویز سرم نمکی و در مواردنادر تزریق داخل وریدی خون ضرورت پیدا کند.

گواینکه علت و پاتوژنز این بیماری تخلیه آب و نمک از بدن معلوم نیست ولی در تعادل نگاهداشتن بدن از آب و نمک، مانع از بروز مراحل بعدی بیماری خواهد شد.

توصیه می شود با بروز اولین علائم بیماری این افراد را ازمحیط گرم به محیط سرد منتقل و در وضع درازکش در حالیکه پاها کمی بالاتر از سر باشد قرار داد. قرار دادن حوله آغشته به آب خنک بر روی بدن و تجویز مایعات از راه خوراکی سبب بهبودی این بیماران خواهد شد.

  • شوک بعلت گرما Heat Stroke که آنرا گرمازدگی Heat Hyperpyrexicو SUN STROKEیا Heat Pyrexia نامیده اند.

شوک بعلت گرمای زیاد محیط در بعضی اشخاص و دربعضی بیماریها بیشتر دیده میشود شوک بعلت گرمای زیاد در افراد مسن و در کسانیکه مبتلا به بیماریهای مزمن قلبی، کلیوی، ریوی، کبدی و مغزی و مبتلایان به ارتریواسکلروز و در نارسائی احتقانی قلب و بخصوص افرادی که داروهای زیاد کننده ادرار مصرف می‌کنند شایعتر دیده می شود.

افراد مبتلا به بیماری قند و بیماریهای پوستی که مبتلا به بیماری عدم وجود غدد عروق در پوست می باشند و یا مبتلایان به اسکلرو درمی و در صورت تجویز آتروپین بیشتر در معرض ابتلای به شوک ناشی از گرما می باشند. علت اصلی شوک ناشی از گرمای زیاد را ناشی از خستگی غدد عرق  Sweat Fatigue می دانند.

بیمار مبتلا به شوک ناشی از گرما بعلت خرابی مرکز تنظیم کننده حرارتی بدن در هیپوتالاموس عرق ریزش کردن آنها متوقف می شود، و این وقفه در عرق کردن ناگهانی است.

طعمه شوک بعلت گرما، اغلب اشخاص چاقی می باشند که چاقی نامتناسب داشته و تطبیق بامحیط گرم Acclimatization در بدن آنها بوجود نیامده و در محیط گرم فعالیت بدنی نموده اند.

علائم شوک به علت گرما

از بین رفتن هوشیاری، ممکن است اولین علامت بیماری باشد. ولی ممکن است بصورت سردرد، سرگیجه، ضعف شدید، ناراحتی داخل شکم، کنفوزیون یانفس کشیدن تندتر از معمول تظاهر کند.

گاهی هذیان، تب بسیار بالا و ناتوانی بسیار شدید Pyrexia Prostration علائم مهمی می باشند که بیماری،‌خود را بدین وسیله نشان می دهد.

درجه حرارت بیماران معمولاً بیش از ۱۰۶ درجه فارنهایت یا ۱/۴۱ درجه سانتی گراد می‌باشد. ولی با درجه حرارت ۴/۴۴ درجه سانتیگراد یا ۱۱۲ تا ۱۱۳ درجه فارنهایت عاقبت بیماران وخیم خواهد بود.

پوست بدن این بیماران گرم و خشک و آنچه مهم است عدم عرق کردن بیمار است.

تعداد نبض، افزای یافته و تنفس بیمار  سریع و ضعیف و کم عمق است.

فشار خون سیستولیک ممکن است افزایش یابد. و تونیسیته عضلات بدن کاهش یافته و رفلکس های تاندونی کاهش و در مراحل پیشرفته علائم بی حالی شدید Stupor Lethargy و حتی بیهوشی COMA تظاهر کند.

مرحله شوک بتدریج پیشرفت کرده و بالاخره با عدم درمان مناسب یا در صورت عدم تأثیر درمان، مرگ فرا خواهد رسید.

یافته های آزمایشگاهی و پاراکلینیکی عبارتند از:

لکوسیتوز،‌پروتئین اوری، سیلنه اوری، بالا بودن اوره خون، آلکالوز تنفسی، هیپوکالیمی، و هیپوکالسمی و گاهی هیچ یک از علائم فوق موجود نیست و کاملاً در حدود طبیعی می باشند.

الکتروکاردیوگرام ممکن است طبیعی و یا علاوه بر تاکی کاردی، اریتمی سینوسی و یا امواج آ،‌تغییراتی بصورت مسطح شدن یا معکوس شدن نشان دهد.

قطعه ‌ST ممکن است پائین افتاده،‌نکروز وسیع میوکارد که با ظاهر شدن امواج Qدر الکتروکاردیگرام دال بر انفار کتوس قلبی می‌باشد مشخص می شود.

در بعضی بیماران مبتلا به شوک بعلت گرما تغییرات وسیع انعقادی و اختلالات گسترده عناصر خونی بصورت ترمبوسیتوپنی طولانی شدن زمانهای خونریزی و طولانی شدن زمان انعقاد و طولانی شدن زمان پروترمبین و حتی Afibrinogenemie, Fibrinolysis دیده می شود.

در مراحل پیشرفته Consumptive /Coagulopathy پیش می آید.

تمام تغییرات و اختلالات فوق ممکن است مسئول خونریزی وسیع در جاهای مختلف بدن انسان شود. خرابی کار کبد و نارسائی شدید کبدی شایع است. تظاهرات ناشی از تخریب کار کبد ۳۶-۲۴ ساعت بعد از بستری شدن در بیمارستان ظاهر می شود و از مشخصات آن ظاهر شدن زردی و بالا رفتن آنزیم های هپاتوسلولر کبد است.

از عوارض شایع شوک بعلت گرما، نارسائی کلیه ها می‌باشد.

بعضی بیماران مبتلا به شوک بعلت گرما در عرض چند ساعت فوت می‌کنند و عده ای دیگر از این بیماران چند روز بعد یا چند هفته بعد در نتیجه انفارکتوس قلبی، نارسائی قلبی، نارسائی کلیوی،‌برونکوپنومونی یا عوارض باکتریمی فوت خواهند کرد. یافته های کالبد شکافی بیمار اینکه در نتیجه شوک بعلت گرما مرده اند خرابی وسیع بافتهای ارگانهای مختلف را نشان می دهد که این خرابی یا در نتیجه هیپرپیرکسی (درجه حرارت بالا) یا بعلت خونریزی یا پتشی در مغز،‌قلب، کلیه و کبد می‌باشد.

بعضی دانشمندان معتقدند که نارسائی کلیه و فوق کلیه و ارگانهای دیگر ناشی از انقباض عروق احشاء و نارسائی جریان خون ارگانها می‌باشد.

آنزیمهائی مثل LDH,SGOT,SGPT در افرادی که در  محیط گرم فعالیت بدنی دارند حتی تا دو برابر طبیعی بالا می رود (مثلاً در دونده ها) ولی در شوک ناشی از گرما Heat Stroke  آنزیمهای فوق ممکن است تا ۲۰-۱۰ برابر طبیعی بالا روند.

هماتوری، پروتئین اوری، افزایش سریع اوره خون در فعالیت بدنی در محیط گرم و ایجاد شوک ناشی از گرما شایع است.

در فعالیت های شدید بدنی درمحیط گرم LDH بالا میرود ولی LDH3,Ldh4,Ldh5 بیشتر بالا خواهد رفت، در حالکیه بیماران قلبی و کلیوی LDH2LDH1 بالا خواهد رفت.

درمان

شوک ناشی از گرمازدگی،‌احتیاج به تشخیص سریع و درمان فوری دارد. سرعت عمل در نجات بیمار بسیار اهمیت دارد.

باید بیمار را در محل سرد که داراری جریان هوای آزاد کافی باشد،‌در حالیکه اغلب لباسهای بیمار را از بدنش خارج نموده، قرار داد.

چون پاتوژنز شوک ناشی از گرمازدگی عدم کنترل تنظیم حرارت و وقفه عرق کرن میباشد،

باید وسائلی بکار برد تا درجه حرارت داخلی بدن را که برای ارگانهای بدن، مخرب و مضر است هر چه زودتر از بدن دفع و خارج نمود.

مؤثرترین طرق درمان عبارت است غوطه ور کردن بیمار در یک وان آب یخ و جایگزین کردن این متد با هیچ یک از متد دیگر قابل مقایسه نیست. نکته مهم آنکه وان آب یخ ایجاد شوک نمی کند و نیز عمل انقباضی عرق نیز قابل ملاحظه نیست.

بنابراین بمجرد تشخیص شوک بعلت گرما باید بیمار را داخل وان آب و یخ غوطه ور نود ولی باید انجام اعمال فوق تحت نظر پزشک و یا نرس ورزیده باشد.

درجه حرارت مقعدی او باید مکرراً و دائماً کنترل شود و یادداشت شود. و موقعی که درجه حرارت مقعدی بیمار به ۱۰۱ درجۀ فارنهایت (۳/۳۸ درجه سانتی گراد) سقوط کرد، وان آب و یخ را باید قطع نمود ولی درمان بیمار هنوز ادامه دارد که عبارت از تجویز سرم نمکی و در صورت احتیاج، تجویز بی کربنات و پتاسیم داخل سرم و آنتی پیرتیک (تب بر) و غیره می‌باشد.

درمان بیماران با متدهائی غیر از غوطه ور کردن در آب و یخ، کمتر مؤثر است.

در صورت عدم وجود حمام و یا وان آب و یخ، با قرار دادن حوله آغشته به آب و یخ و قرار دادن بیمار در زیر پنکه و یا در مقابل بادبزن می توان بدرمان ادامه داد.

بعد از آنکه درجه حرارت بدن (درجۀ حرارت مقعدی) به ۳/۳۸ درجه سانتیگراد رسید و بیمار را از داخل وان و یخ  خارج نمودیم بایدبیمار را در محلی خنک و اطاقی که دارای جریان هوای خوب و آزاد است قرار داد.

ماساژ پوست،‌ کمک در سرعت از دست دادن حرارت و سبب تحریک در برگشت خون محیطی سرد شده به مغز و احشاء می شود. در  صورت وجود لرز می توان Phenothiazine بصورت آمپول استفاده نمود.

مصرف مواد محرک مثل اپی نفرین و داروهای مخدر مثل مرفین و مشابه مضر بوده و نباید مصرف شوند.

تجویز مایعات داخل وریدی باید با کنترل فشار وریدی مرکزی و کنترل مقدار دفع ادرار باشد.

در تجویز مایعات باید دقیق در محاسبه کمبود آب بدن بود تااز  دهیدراتاسیون و در طرف دیگر از تجویز بیشتر از احتیاج مایعات بخصوص در بیماران قلبی پرهیز کرد.

در صورت خونریزی باید به بیماران، خون تازه تزریق نمود و اگر بیمار، علائم کلینیکی و آزمایشگاهی دال بر (D.I.C) Disseminated Intravascular Coagulpathy دارد باید از هپارین Heparin استفاده شود. در صورتیکه بیمار مبتلا به الیگوری می‌باشد و با تجویز مایعات از راه داخل ورید و جبران کمبود مایعات بدن و بحد طبیعی رساندن فشار وریدی مرکزی ادرار دفع نمی شود،‌باید از دیالیز سفاقی یا همو دیالیز استفاده نمود.

در درمان بیماران باید متوجه این نکته بود که عکس العمل غده فوق کلیه و ترشح الدوسترون و ایجاد Hyper Aldost ronism ممکن است سبب از دست دادن مقدار زیادی پتاسیم از راه عرق و ادرار شود. در این حالت تجویز سدیم بدون تجویز همزمان پتاسیم، کمبود پتاسیم بدن تشدید می یابد.

باید متذکر شد که بمجرد مشاهده شخص گرمازده باید سرم نمکی (دربیماران قلبی با احتیاط) متصل و راه هوائی و تنفسی بیمار را تمیز و باز نگهداشت و مقدار و نوع سرم یا تجویز خون یا داروهای دیگر، بستگی به مراحل بیماری و تصمیم پزشک معالج در محل دارد.

ادامه دارد

 

17دسامبر/16

خدمات آستان قدس رضوی

مصاحبه با حجه الاسلام و المسلمین واعظ طبسی

نماینده امام و تولیت آستان قدس رضوی

 

خطراتی که انقلاب را تهدید می کند و راه مقابله با آنها جنگ و آینده آن عدم کیفیت رهبری و مرجعیت اثر روز قدس در سرنوشت انقلاب

بسم الله الرحمن الرحیم

  • برآورد و ترسیمی کلی از وضعیت آستان قدس رضوی در جمهوری اسلامی نسبت به آنچه در رژیم گذشته بوده، بیان فرمائید؟
  • آستان قدس رضوی در گذشته در کل، تشکیلاتی بوده در خدمت رژیم چه از جنبه های مادی و چه از جنبه های معنوی و فکری،‌همۀ نیروهای تبلیغاتی از اینجا تغذیه می شدند و از این سرمایه های عظیم مادی حداکثر استفاده را می بردند. رژیم از این طریق سعی می کرد احساسات دینی مردم را در حدی تأمین کند ولی از آن طرف به زیربنای فکری و اعتقادی ضربه می زد: ظواهر حرم را، ظواهر آستان قدس را روز به روز بر شکوه و تجلیلش می افزودند ولی از آن طرف با پول آستان قدس، کسانی که علیه برنامه های اسلامی بسیج می شدند مورد حمایت و کمک قرار می گرفتند.

امروز سعی ما بر این است که برادران و خواهرانی که سالها محرومیت دیده اند، چه از جنبۀ مادی و چه از جنبه معنوی، بتوانیم از طریق آستان قدس، استضعاف مادی فکری معنوی آنان را برطرف کنیم.

از جنبه های مادی که بنظر من خیلی هم مهم نیست که مکرر بیلان دادیم، بسیار حجم و بعد کار وسیع است. ما تا الان رقمی در حدود دویست و هشتاد میلیون تومان از نذورات آستان قدس مستمری داریم، کمک های بلاعوض کردیم و به مساجد و ساختمانهای مذهبی کلاً کمک کردیم، صرف نظر از این، شهرک رضوی را ساختیم که پانصد و بیست و شش واحد مسکونی دارد و هر واحد مسکونی برای آستان قدس آنروز (درسال پنجاه و هشت، از اول خرداد شروع شد و در ظرف نه ماه این شهرک را ما تحویل دادیم).

حدود هشتاد هزار تومان خرج برداشت که بعد از تحقیق و بررسی دراختیار افراد نیازمندی که زمین نداشتند، خانه نداشتند قرار دادیم و بیست هزار تومان نقد گرفتیم و بقیه را ماهی پانصد تومان. البته بعضی همان بیست هزار تومان را هم نداشتند بدهند، که یا نگرفتیم و یا از نذورات به آنها دادیم. داراشفای امام را احداث کردیم. داروخانۀ امام ساختیم که داروخانه امام ماهی دویست هزار تومان خرج برمی داشت برای آستان قدس، و کل بیمارانی که بررسی می شد و نیاز داشتند نسخه های آنها مجانی و رایگان پیچیده می شد، و دارالشفای امام که از مجهزتیرین و مدرنترین وسائل درمانی و طبی برخوردار است، مریض های مستمند و مستضعف را مورد معاینه قرار می داد و قرار می دهد. در حال حاضر هم ساختمانی بعنوان داروخانه مرکزی  امام ساختیم که خود این ساختمان، ساختمان نمونه است است، داروخانۀ شبانه روزی خواهد بود، و هر داروئی که در کشور نباشد ان شاء الله این داروخانه خواهد داشت.

در رابطه با زمین، در حدود ده، دوازده هزار قطعه زمین به رایگان و بدون دریافت حق تقدیمی بین خانواده هایی که نیاز داشتند و خانه و زمینی نداشتند توزیع شده است.

مسئله دیگر بازسازی هویزه است که به فرمان امام شروع کردیم و قریب یک میلیارد تومان خرج دارد. هویزه را بعنوان شهری سمبل و نمونه و الگو ان شاء الله خواهیم ساخت. همچنین شهرک ابوذر است که باز با شرائط بسیار آسانی در بین افراد واجد شرائط قرار دادیم و زمین های مزروعی بسیاری را در بین روستائیانی که آمادگی داشتند برای کار کشاورزی و روستائی تقسیم کردیم و این برنامه ها بهمین شکل ان شاء الله ادامه خواهد داشت. صرف نظر از کارهای بنیادی و بنیانی که آستان قدس در زمینه های اقتصادی و کشاورزی خواهد داشت که امیدواریم ان شاء الله بزودی ثمراتش را ببینیم. البته من اینجا فهرست وار گفتم.

در این رابطه کتابی که بزودی منتشر خواد شد مجموعۀ تلاشها و فعالیتهای آستان قدس رضوی در طول مدت چهارسال بعد از پیروزی انقلاب در آنجا درج شده که برادران و خواهران اسلامی آن را خواهند خواند و خواهند دید.

و اما در رابطه با خدمات فرهنگی، کتابخانۀ عظیم آُستان قدس الان در دست احداث است که در کشور بی نظیر خواهد بود، روی کتابخانه های داخل کشور و خارج کشور مطالعه شده و طرح جامعی پیاده می شود، این کتابخانه یک میلیون جلد کتاب ظرفیت دارد، در کنار دانشگاه علوم اسلامی خواهد بود و امیدواریم این ساختمان  و این بنا هم در تربیت محققین و اندیشمندان اسلامی و فقها و مراجع بزرگ نقش بسزائی داشته باشد.

  • بنظر شما در شرائط فعلی، بعد از ناکامی شرق و غرب در نابودی جمهوری اسلامی،‌چه خطراتی ممکن است از سوی دشمنان، انقلاب را تهدید کند؟
  • بنظر من بزرگترین خطری که می‌تواند انقلاب را تهدید کند، حربه ای است که از این حربه رژیم شاه هم قبل از پیروزی انقلاب حداکثر استفاده را می کرد، و این حربه از حربه هائی است که نمی شود گفت کهنه می شود و بالاخره در یک مقطع خاصی ولو در کوتاه مدت می‌تواند مؤثر باشد، و آن حربه ایجاد اختلاف در بین عناصر و چهره هائی است که وجودشان برای انقلاب خیلی می‌تواند نافع باشد، و توجه هم داریم که منشأ اختلافات و تضادهای غیر قابل حل، نوعاً بی توجهی به خدا است، توجه به دنیا است و دشمن خیلی خوب می داند از چه راهی وارد شود و بین دو نفر، دو گروه، دو سازمان و تشکیلات ایجاد اختلاف و ناهماهنگی بکند، یکی این است و دیگر اینکه به چهره ها و عناصر مفیدی که می‌تواند سرمایۀ علمی و فکری برای انقلاب باشند مارک بزنند، برچسب بزنند، و زمینه ای را فراهم کنند که از آن طریق مردم بدبین بشوند و عقائد قشر کم آگاه اجتماع ما را تضعیف کنند، که امیدورم ان شاء الله با بهوش بودن همۀ مسئولین و خدمتگزاران به انقلاب، دشمن نتواند از این طریق هم به ما ضربه بزند.
  • راه مقابله و برخورد با این خطر احتمالی که می‌تواند دشمن برای ما ایجاد بکند، برای مردم و برای کسانی که میتوانند در مقابله و حل این مسائل نقشی داشته باشند، بیان بفرمائید؟
  • بنظر ما راهش این است که آن عوامل نفوذی شناسائی بشوند چون وقتی که احساس کردند که مردم بخاطر اعتقاد عمیقی که به خدمت گزاران به انقلاب دارند و شناختی که از گذشته داشتند، تحت تأثیر جو و شرائط خاص قرار نمی گیرند، و افرادی نیستند زودباور، تأثیرپذیر، انعطاف پذیر در برابر این تلاشهای مذبوحانه، طبیعی است که دست بردارند.

باید عوامل اینطوری شناسائی بشوند و از طریق مراجع قانونی هم تحت تعقیب قرار بگیرند و برخوردی قاطع با آنان بشود.

  • نظر شما در مورد جنگ و آیندۀ جنگ چیست؟
  • نظر من این است که کلاً هر گروه و جمعی، و هر فردی که به خدا متکی باشد و روی تفکر و اندیشه ای بعنوان حق تکیه بکند و مقاوم و پایدار در برابر دشمن بایستد سرانجام آن گروه پیروز است ولو پیروزی برای او بسیار گران تمام بشود. و من تردید ندارم که اگر ملت ما به خداوند متکی باشد و با وحدت و هماهنگی و همکاری مقاوم و پایدار بایستد و گوش بفرمان امام باشد و تحت تأثیر هواها و امیال نفسانی قرار نگیرد تجمل پرست نباشد، دنیا پرست نباشد، مادیات او را فریب ندهد پیروز خواهد شد.

آینده جنگ را من بسیار روشن و درخشان می بینم و بی تردید با پیروزی نهائی سپاهیان اسلام ان شاء الله تمام خواهد شد.

  • جمعه آخر این ماه(رمضان) روز قدس است، بفرمائید که فلسفه طرح روز قدس و اثری که روز قدس می‌تواند داشته باشد در سرنوشت انقلاب و منطقه و رسالت انقلاب اسلامی و اصولاً ارتباط انقلاب و ایران با مسئله قدس چیست؟
  • بنده نظر خودم را می گویم: موقعی که سیاست آمریکا و انگلستان و دیگر قدرتهای بزرگ ایجاب می کرد که اسرائیلی را در منطقه مطرح بکنند و با توجه به آن روحیه قدرت، رویش کار بکنند و با توجه به آن روحیه قدرت طلبی و توسعه طلبی که دارد خواستند اسرائیل تقویت شود و بخش مهمی از منطقه را در بر گیرد، از طرفی انقلاب اسلامی را ما بعنوان قدرتی در برابر همۀ قدرتهای بزرگ با کمک خداوند به ثمر رسانیدم، و همیشه شعار: “نه شرقی نه غربی” را مطرح کرده ایم و مسئله صدور انقلاب را با توجه به اینکه قدس مقام و موضعی بسیار مقدس از نظر مسلمین دنیا داشته و دارد، و مورد طمع دشمنان است، بهترین موردی که می‌تواند زمینه را برای نوید دادن و امید دادن به مسلمین و محرومان فراهم بیاورد و زمینه را برای صدور انقلاب اسلامی فراهم بکند، مطرح کردن قدس است.

مطرح کردن قدس به این معنی که اگر مسلمین بگونه ای که دراینجا عمل کردند یعنی جز فکر و اندیشه اسلامی و مکتب، چیزی برایشان مطرح نبوده است و روی ملیتها و نژادها و قومیتها تکیه نکرده اند، با همین روش و منش اگر ما انقلاب رامطرح بکنیم طبیعی است که بخوبی بتوانیم بیت المقدس را آزاد کنیم و برادران فلسطینی ما که سالها است  در این جهات تلاش میکنند متأسفانه بخاطر انگیزه های غیر اسلامی که بر بعضی از رهبران آنها حاکم است نتوانسته اند به اهداف و مقاصد عالیه شان برسند،‌آنها و همه محمرومان و مسلمانان بدانند و بفهمند که تنها حرکتی که می‌تواند برای آنها مفید باشد و آنها را به آرمان مقدس خودشان برساند انقلاب اسلامی ایران است،‌آنهم در رابطه با قدس که بنظر من اگر ما بتوانیم آن ملت را نجات بدهیم و به سرزمین مقدس خودشان برگردند و بیت المقدس را رها و آزاد بکنیم، بهترین سمبل و بهترین نمونه بارز ظهور اسلام و صدور انقلاب اسلامی است ان شاء الله.

  • در مورد عدم تفکیک رهبری و مرجعیت در تشیع و اینکه طبعاً همیشه عناصری بوده اند که می خواسته اند این دو را از هم تفکیک کنند، نظر جنابعالی در این مورد چیست؟
  • تفکیک رهبری و مرجعیت، هیچگونه تحلیل علمی در نظام جمهوری اسلامی ندارد. اساساً از نظر فقهی ناتمام است و درست نیست، چه آنکه در جامعه اسلامی کسی رهبر است که آشنا با فرهنگ اسلام باشد. فرهنگ اسلامی از بعد اخلاق، اقتصاد، سیاست و همه مسائلی که در اسلام از جهات گوناگون مطرح است. ما معتقدیم که اسلام در همه زمینه ها قانون دارد و می‌تواند آئینی جهانی باشد و در تمام ادوار زندگی انسانها قابل انطباق و تطبیق است. و بالاخره تنها دینی که می‌تواند سعادت انسانها راتأمین کند، اسلام است.

اسلام را ما خلاصه در مسائل سیاسی و جهاد و مبارزه نمی کنیم و در عبادات هم خلاصه نمی شود، بنابراین کسی می‌تواند در رأس جامعه اسلامی‌باشد و کسی می‌تواند چنین نظامی را اداره کند که واقف باشد بر همۀاین قوانین و اصول اسلامی، و آن کسی که تمام این قوانین و اصول را بداند و قدرت استنباط را داشته باشد و آشنا با همۀ این قوانین و ضوابط فقهی و اسلامی‌باشد، او شخصیتی خواهد بود که شایستگی اداره امور مملکت را  دارد. از یکسو اگر کسی با احکام عبادات فی الجمله آشنا باشد مثلاً –فرض بفرمائید- در زمینه احکام و آداب نماز بتواند مراجعه بکند به منابع و صاحب نظر باشد، اما درک سیاسی و اجتماعی نداشته باشد، در برخورد با جنایتکاران بزرگ تاریخ در برخورد با ابرقدرتها نداند چگونه باید برخورد کرد، و تحت تأثیر شرایط خاصی قرار بگیرد، طبیعی است که چنین فردی ناخودآگاه به جامعه اسلامی خیانت خواهد کرد، از آنطرف اگر کسی با سیاستها آشنا باشد،‌اما در رابطه با پدیده ها و حوادثی که پیش می آید، هنگام مراجعه به مراجع و فنون اسلامی نتنواند از متن استنباط کند و تشخیص بدهد و تکلیف مسلمین را مشخص بکند، باز او هم نمی‌تواند رهبری چنین جامعه ای را بعهده بگیرد. بنابراین بنظر من مسئله کاملاً بدیهی است که فردی میتواند نقش یک رهبر را درنظام اسلامی و در جامعه اسلامی ایفا بکند که بر همۀ اصول و قوانین اسلامی احاطه داشته باشد (وقوف و آگاهی) و چنین فردی نیست مگر آن فقیه و مجتهد جامع الشرائط. بر این اساس ما استنتاج می کنیم و نتیجه می گیریم: کسانی که تفکیک می‌کنند رهبری را از مرجعیت، بنظر من یا واقعاً توجه ندارند و ناآگاهند یا آنگه در جوامعی است که رهبر، رهبر ملی باشد و جنبه های ملیت را در نظر بگیرند و روی جنبه های مذهبی و علمی تکیه نکنند، یا آنکه می فهمند و متوجهند و براساس انگیزه های خاص مسئله را به این شکل مطرح می‌کنند و الا کسی که تکیه بکند بر فقه و اصول جز این راهی نیست، رهبر کسی می‌تواند باشد که مجتهد و جامع الشرائط باشد.

همانگونه که خود رسول اکرم(ص) رهبر جامعۀ اسلامی بوده و این را حق خودش می دانسته و هیچکس جز پیغمبر چنین شایستگی را نداشته است. درزمان ائمه معصومین(ع) نیز امامت حق کسانی است که اعلم و اخبر و آگاهتر باشند به ضوابط و مبانی اسلامی و از نظر تقوی و شایستگی و صلاحیت اخلاقی هم نمونه باشند که تنها مصداق آن، خود امامان معصوم ما می باشند.

  • اگر برای امت اسلامی در ایران ودر دنیا وبرای امت پاسدار اسلام پیامی دارید، بیان بفرمائید؟
  • پیام من برای همۀ برادران و خواهران اسلامی این است: ضمن این که به خداوند بیشتر متکی باشند، به خودشان اعتماد داشته باشند، اعتماد به نفس داشته باشند. بدانند که اگر کسی به اسلام و به فکر اسلامی تکیه بکند، و توجه او به خدا باشدو از همۀ علقه های مادی و دنیوی واقعاً ببرد و قلب او متوجه خدا باشد و بس، چنین فردی و چنین گروهی و ملتی از قدرت بسیاری برخورداند.

در مبارزه و نبردی که با دشمن خواهند داشت چون مبارزه را یک اصل و یک تکلیف و یک وظیفۀ الهی می دانند و چون ارتباط دارد با فکر و اندیشه ای که بر همۀ مکاتیب و افکار و اندیشهها تفوّق و امتیاز دارد، و چون مرتبط با خداوندی است که مرکز قدرتها و نیروها است، انسانی که با توجه به این اصول مبارزه می کند از دو حال خارج نیست: یا می‌تواند به آنچه که فکر می کند و می اندیشد آرمانهای خودش را تحقق بدهد، طبیعی است که پیروز است، یا در راه این هدف مقدس به افتخار شهادت می رسد که بالاخره “احدی الحسنیین” است. بنابراین من اصرار و تأکید دارم که این اصل مقدس که مبارزه در راه پیاده کردن اهداف و مقاصد اسلامی است با همۀ قدرت ادامه پیدا بکند و به خدا و خود متکی باشند، از مقام رهبری الهام بگیرند، از اختلاف و تضاد و تشتت برحذر باشند، به خداوند بیاندیشند، دینا و آنچه که در او است را رفتنی بدانند، چرا که کسانی که بیش از ما ذخائر دنیوی و سرمایه های مادی داشتند گذاشتند و رفتند، بنابر این آنها نمی توانند باقی باشند. دلبسته به این ذخائر دنیوی نباشند، و اطمینان به پیروزی نهائی داشته باشند، و امیدوارم که همۀ ما توفیق داشته باشیم که این راه مقدس را ادامه بدهیم و انقلاب اسلامی را به همۀ کشورها و مناطق دوردست دنیا صادر کنیم و انقلاب ما نوید و امیدی برای همۀ محرومان و مستضعفان امت اسلامی ان شاء الله باشد.

 

17دسامبر/16

نظام امامت طرح تشکل در اسلام

حجه الاسلام یحیی سلطانی

تذکر لازم:

آنچه در این نوشته آمده است مربوط به اصل نظام امامت در اسلام است و مدارک آن غالباً به ولایت امام معصوم مربوط است انطباق آن با نظام ولایت فقیه مربوط به مبنای فقهائی است که ادله مربوط به نظام امامت راتعمیم می‌دهند و فقیه را دارای  همان ولایت می دانند.

ضرورت تشکل در اجتماع

یکی از عوامل شکست برای هر قوم وملتی تفرقه و اختلاف است تنها اختلافی که می‌تواند مفید باشد اختلاف آراء در مسائل علمی است که اگر رنگ سیاسی به خود نگیرد و بصورت معقول آن بدون برخوردهای کوبنده و غرض آلود مطرح گردد موجب رشد و کمال علم است ولی در موارد دیگر تشتت و اختلاف مضر و موجب رکود یا شکست است زیرا در اختلاف و کشمکش ها به طور معمول نیروهای طرفین برای کوبیدن یکدیگر به کار گرفته می شود و هر کدام، آثار مثبت دیگری را خنثی می کند و حداقل باعث کندی  پیشرفت کارها می گردد و در بسیاری از موارد هم به زد و خوردها و جنگ و کشتارهای خانمانسوز منتهی می شود و اگر تفرقه ها بدون برخورد و کشمکش باشد، کمترین زیان آن این است که ملت از داشتن نیروئی که در اثر اجتماع و تکشل به دست می آید محروم است زیرا هیچگاه قدرت اجتماع، در افراد پراکنده، به وجود نخواهد آمد.

اجتماع متشکل مانند سیل خروشانی است که هیچ سدی تاب مقاومت در مقابل آنرا ندارد و این نیرو می‌تواند بر همۀ مشکلات پیروز گردد. و نیز در یک اجتماع متشکل و سازمان یافته کارها به طور منظم تقسیم می گردد و نیروها به کار گرفته می شوند و از اتلاف نیرو و زمین ماندن کارها جلوگیری می شود.

خطرناکترین اختلافها

یکی از اختلافها و تفرقه هائی که بسیار مضر و خطرناک و از همه خطرناکتر می‌باشد اختلاف در نظام رهبری و خط مشی سیاسی در جهت ادارۀ امور کشور است به همین علت هر نظامی باید یک تشکل بسیار نیرومند داشته باشد و همه نهادها و توده های ملت را هماهنگ کند تا همۀ آنها با صراط مستقیم در حرکت باشند و در نظم رهبری آنها خللی وارد نگردد و به گروه های مختلف و رو در رو تقسیم نشوند.

اساسی ترین راه تشکل در اسلام

قوانین و احکام اسلام با توجه به جهان بینی ویژه اسلام تنظیم شده و در همۀ قوانین اسلامی رابطۀ انسان با مبدأ و معاد منظور بوده است و از اینجهت مسلمان رد انجام هر کار به طور معمولی انگیزه الهی دارد و برای خشنودی خدا و رسیدن به کمال و سعادت نهائی (معاد) در تلاش است و جز این هم اسلام برای او وظیفۀ لازمی معین نکرده است، و یک مسلمان معتقد برای انجام هر عملی که او را در راه رسیدن به مقصود نهائی کمک نماید عاشقانه می کوشد اگرچه بر خلاف میل ها و خواسته های نفسانی او باشد. و هر کاری که جنبۀ قداست مذهبی نداشته باشد و او را به کمال مطلق نزدیک نکند برای او قابل اهمیت نیست و به دنبال آن نمی رود مگر مقاصد نفسانی او را در حد مشروع تأمین نماید. کوتاه سخن این که مسلمان با دعوت الهی به پا میخیزد و به سوی انجام فرمان خدا حرکت می کند.

با توجه به این مبنی یک تشکل صحیح و مفید اسلامی باید دارای سه ویژگی باشد تا بتواند مفید و مؤثر باشد: اولاً –باید دارای قداست مذهبی باشد تا هر مسلمان به عنوان پاسخ به ندای الهی در آن تشکل وارد گردد. ثانیاً رهبری آن باید در دست افرادی باشد که مسلمانان را به خدا دعوت می‌کنند و اسلام نیز اطاعت از آنها را لازم دانسته باشد تا مسلمان خود را در اطاعت از دستورات آنها ملزم بداند  ثالثاً- رهبری تشکیلات باید در دست یک فرد باشد تا اختلاف در درون تشکل راه پیدا نکند.

هر تشکیلاتی که فاقد ویژگیهای یاد شده باشد معمولاً نمی‌تواند به طور طبیعی یک نظام هماهنگ در همۀ جامعه به وجود بیاورد، برخوردهای نامعقول احزاب سیاسی و جنگ و ستیزها و تقسیم شدن بعضی از گروه ها به چند گروه- آن هم به گروه های متخاصم به صورت حاد و خطرناک- به همین دلیل است، زیرا در نظام های حزبی هیچ کس به عنوان یک تکلیف الهی خود را در پیوستن به حزب و گروه معینی ملزم و موظف نمی داند و حتی هر فردی به خود حق می دهد در انتخاب یک مشی سیاسی، حزب جدیدی تأسیس نماید و راه دیگری راانتخاب کند.

اسلام برای حفظ وحدت و ادارۀ نظام سیاسی، یک تشکل مخصوصی را دستور داده که عبادت را با سیاست توأم نموده و به آن قداست مذهبی بخشیده است به گونه ای که هر مسلمان برای محکمتر نمودن رابطۀ خود با مبدأ و معاد وارد آن تشکیلات می گرددو در آن تشکیلات با سایر برادران و خواهران ایمانی برای تلاش در راه خدا و جهاد فی سبیل الله و یافتن راه بهتر برای زندگی و رسیدن به کمال نهائی، خود راهماهنگ می کند.

تشکل اسلامی در منابع مذهبی بهترین راه برای تحصیل رضای خدا معرفی شده و نردبان رسیدن انسان به کمال مطلق است.

درنظام اسلامی – به شرحی که ذکر خواهد شد- رهبری تشکیلات در دست یک فرد قرار دارد که او بهترین و صالحترین فرد و مورد تأیید خداوند و امین خدا در میان خلق است و همۀ افراد، خود را در اطاعت از او موظف و مکلف می دانند و این تشکل به گونه ای است که هر مسلمان به منظور انجام یک عبادت بزرگ به آن می پیوندند و ایجاد تفرقه در درون آن تشکیلات گناهی نابخشودنی محسوب می گردد. این تشکل اگر به همان گونه که اسلام می خواسته انجام گردد، بسیار محکم و قوی و پر صلابت و خلل ناپذیر خواهد بود و هرگز متلاشی نشده و به شعبه های گوناگون تبدیل نمی گردد.

ارکان اصلی تشکل در نظام امامت

تشکل در نظام امامت بر سه رکن اساسی استوار است:

رکن اول: قرآن مجید است که به عنوان دستورالعمل و تعیین کنندۀ خط مشی امت اسلامی از جانب خداوند نازل شده و باید همراه با احادیث و سخنان رسول خدا(ص) و ائمه معصومین(ع) تفسیر گردد و به وسیلۀ فقها و صاحب نظران، احکام اسلام از آنها استخراج و به صورت زنده و گویا در اختیار امت اسلام قرار گیرد.

رکن دوم، مقام ولایت است که رهبر تشکیلات و نظام دهندۀ اجتماع و تعیین کننده خط مشی سیاسی براساس کتاب و سنت می‌باشد و امور کشور زیر نظر او اداره می گردد.

رکن سوم، امت اسلامی است که باید با تمسک به قرآن و الهام از مقام ولایت، همه با هم با انسجام و هماهنگی کامل در خط رهبری حرکت کنند.

اطاعت از امام عادل و تمسک به قرآن کریم برای هر مسلمان تکلیف الهی و فریضه مذهبی است، و همین تکلیف هر مسلمان را موظف می کند تا در تشکیلات وارد گردد. از دیدگاه اسلام، پیوستن هر مسلمان به اجتماع مسلمین به عنوان انجام وظیفۀ الهی موجب تحکیم رابطۀ او با مبدأ و ضامن تأمین سعادت و کمال مادی و معنوی او می‌باشد و این بهترین انگیزه است که مسلمان را به تلاش برای پیوستن به اجتماع و تشکل وادار می کند.

از مدارک مذهبی و سخنان معصومین(ع) چنین استفاده می شود که آئین اسلام اصل امامت را موجب حفظ وحدت و تشکل امت اسلامی و جلوگیری از تفرقه دانسته و آن را تنها وسیلۀ تجمع امت، معرفی کرده است. و به تعبیر دیگر عامل تشکل در نظام امامت همان نظام امامت است. در نهج البلاغه آمده است که حضرت امیرالمؤمنین(ع) در ضمن بیان فلسفه بعضی از احکام فرمود: خداوند ایمان را برای پاکی از شرک بر مسلمان لازم نموده و نماز را واجب فرموده تا انسان از کبر پیراسته گردد. و پس  از بیان فلسفۀ بعضی از احکام دیگر می فرماید:

خداوند امامت را نظام ملت قرار داده و برای عظمت بخشیدن به امامت، اطاعت از اما را واجب دانسته است:

“فرض الله الایمان تطهیرا من الشرک و الصلوه تنزیها عن الکبر… و الامامه نظاما للأمه و الطاعه تعظیماً للإمامه”. (نهج البلاغه فیض الاسلام، حکمت ۲۴۴٫)

از همسر با وفای آن حضرت، بانوی اسلام صدیقه طاهره(س) نیز همین مطلب نقل شده، جز اینکه در تعبیر آن حضرت آمده است که:

خداوند امامت ما را وسیلۀ ایمنی مردم از تفرقه و مصونیت از پراکندگی قرار داده است:

“جعل الله الایمان تطهیراً لکم من الشرک … و امامتنا امانا من الفرقه”.

در تعبیرها دقت کنید

علی(ع) می فرماید:

خداوند امامت را” نظام” ملت قرار داده است. واژۀ نظام در اصل لغت به ریسمانی معنی شده که دانه های مروارید را به یکدیگر ربط می دهد:

“النظام: الخیط الذی ینظم به اللؤلؤ”                                         (لسان العرب)

و در حقیقت نظام همان بند گردن بند یا بند تسبیح است که دانه های آنرا به یکدیگر نزدیک کرده و هر کدام را در جای مناسب قرار داده و از پراکندگی آنها جلوگیری می کند، و این واژه در استعمالهای خود به معنای تشکیلات و سازمان و معانی دیگر نیز به کار رفته است. بنابر این در نظر حضرت علی(ع) اصل امامت، سازمان دهندۀ ملت است و همان نظام است که باید با تربیت مخصوص خود، بین توده های میلیونی امت، وحدت به وجود آورد و نیروهای پراکنده را گرد یکدیگر جمع کند.

قرآن مجید چه می گوید

قرآن مجید، محور تجمع و اجتماع را “حبل الله دانسته و در احادیث، حبل الله به امام و قرآن و دین خدا و ولایت تفسیر شده است. از تعبیر حبل الله در کلام خدای تبارک و تعالی با ملاحظۀ روایات وارده و تعبیر علی(ع) چنین استفاده می شود که برای پیوستن مسلمانان به یکدیگر و پیوستن همۀ آنها به خداوند، در متن دستورات اسلام امامت لازم شده و امام به دستور خداوند برای امت تعیین گردیده است چرا که او وسیلۀ ارتباط بندگان با خداوند برای امت تعیین گردیده است چرا که او وسیلۀ ارتباط بندگان با خداوند است و هم او به وسیلۀ نظام امامت جمیع امت را متشکل می کند و همۀ آنها را هماهنگ به سوی خدا هدایت نموده و آنها را در خط اسلام که همان صراط مستقیم است، به سوی مقصد نهائی با یک زندگی پرتلاش در خط واحد به حرکت در می آورد.

و اینک متون آیات و روایات:

قرآن مجید در سورۀ آل عمران  آیه ۱۰۳ می فرماید: ” واعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا”.

(برای جلوگیری از تفرقه) به حبل الله چنگ زنید و پراکنده نشوید. حبل در لغت چیزی را گفته اند که وسیلۀ ارتباط و همبستگی باشد: (الحبل: الرباط –الرباط: ما یربط به) “المنجد” و بهمین دلیل به طناب هم حبل گفته اند. با توجه به معنای کلمۀ “حبل الله” مفاد آیه شریفه چنین می شود «بکوشید وسیلۀ ارتباط و همبستگی خود را چیزی قرار دهید که از جانب خداوند معین شده و از پراکندگی بپرهیزید».

از امام باقر(ع) نقل شده که فرمود: حبل الله، آل محمد هستند[۱]، و از امام صادق(ع) نقل شده که فرمود: حبل الله ما هستیم.[۲] از امام سجاد(ع) نقل شده که حبل الله قرآن است[۳]، و از تفسیر علی ابن ابراهیم نقل شده که حبل الله توحید و ولایت است[۴] و از امام باقر(ع) نقل شده که در بیان آیه شریفه مسلمین تفرقه ایجاد می گردد، به همین جهت به آنها امر نموده که بر محور ولایت آل محمد گرد آیند و پراکنده نشوند.[۵]

از مجموع احادیث وارده و گفتار مفسران استفاده می گردد که در نظر شارع مقدس اسلام، تنها وسیله ارتباط مردم با خداوند و ارتباط آنها با یکدیگر قرآن و ولایت است و تمسک به این دو چیز است که می‌تواند تشکل و همبستگی مردم را تضمین نماید، و از این جهت می بینیم که رسول خدا قرآن و عترت را در کنار هم به عنوان دو چیز سنگین و گرانبها یاد کرده و مردم را به تمسک به آن امر نموده و تأکید فرموده که این دو چیز تا قیامت از یکدیگر جدا نشوند.

«حدیث ثقلین از طریق شیعه و سنی متواتر نقل شده است.»

برای اینکه تشکل در نظام امامت در بُعد وسیع خود شکل گیرد و در نظام رهبری، وحدت محفوظ بماند، اسلام، امام شناسی و بیعت با امام را بر هر مسلمان واجب دانسته و هیچکس را در تخلف از نظام امامت معذور نمی داند.

در احادیث شیعه از رسول خدا و ائمه معصومین(ع) کرارا نقل شده که فرموده اند: هر کس بمیرد و امام خود رانشناخته باشد مرگ او مرگ جاهلیت است. و در بعضی از روایات می گوید هر کس بمیرد در حالیکه امام نداشته باشد مرگ او مانند مرگ جاهلیت است. و از طریق عامه از رسول خدا نقل شده که فرمود: هر کس بمیرد در حالی که درگردن او بیعت نباشد مرگ او مرگ جاهلیت است (و مسلم است که منظور رسول خدا بیعت با ولی امر و امام مسلمین است)

“عن الفضیل بن یسار قال: ابتدءنا ابو عبدالله یوما و قال: قال رسول الله: من مات و لیس له امام فمیتته میته الجاهلیه”

“عن الحارث بن المغیره قال: قلت لابی عبدالله(ع)، قال رسول الله(ص) من مات لا یعرف امامه مات میته جاهلیه؟ قال نعم”.                           اصول کافی کتاب الحجه

“عن رسول الله(ص) فی حدیث: من مات و لیس فی عنقه بیعه مات میته جاهلیه”

(صحیح مسلم باب الاماره)

بنا بر مضمون احادیث مذکور بر هر مسلمانی واجب است که با تحقیق کافی امامی را که واجد شرائط رهبری است و صلاحیت او از طرف خداوند تأیید شده بشناسد و به او – که حبل الله است- تمسک جوید.

هنگامی که مسلمان امام خود را شناخت و با او بیعت کرد و اعلام وفاداری نمود دیگر اسلام اجازه نمی دهد که بیعت خود را بشکند و از او کناره گیری کند و به این طریق تشکل، خلل ناپذیر می گردد و در داخل خود نیز به شعبه های گوناگون و رودر رو تبدیل نمی شود. از رسول خدا(ص) نقل شده که فرمود: هر کس دست از اطاعت (رهبر) بردارد در قیامت خدا را ملاقات می کند در حالی که هیچ عذری برای این کار ندارد:

“عن رسول الله(ص) من خلع یداً من طاعه لقی الله یوم القیامه لا حجّه له”

(صحیح مسلم باب الاماره)

و نیز از رسول خدا(ص) نقل شده که فرمود: بعد از شرک به خدا یکی از بزرگترین خیانتها این است که انسان با مردی بر شیوه ای که خدا و رسول گفته اند بیعت کند و سپس بیعت خود را بشکند:

“عن رسول الله (فی حدیث) ان من اعظم الغدر بعد الاشراک بالله ان یبایع رجل رجلا علی بیع الله و الرسول ثم ینکث بیعته”             (سنن بیهقی جلد ۸ ص ۱۵۹)

از حضرت کاظم(ع) نقل شده که فرمود:

سه چیز از گناهان (بزرگ) و تباه کننده است: یکی از آنها شکستن بیعت است:

“عن علی بن جعفر عن اخیه قال: ثلاث موبقات : نکث الصفقهو …”

(بحارالانوار، ج ۱۵، ص ۵۰)

عین این عبارت از رسول خدا نیز روایت شده است.

از حضرت رضا(ع) نقل شده که فرمود: مرد با شکستن بیعت از دائره شر خارج نمی شود، یعنی کسی که بیعت شکن باشد همیشه گرفتار آثار سوء مادی و معنوی آن می‌باشد:

“قال الرضا(ع) لا یعدم لامرء دائره السوء مع نکث الصفقه” بحار،‌ج ۱۵  ص ۵۰)

از حضرت صادق(ع) نقل شده که فرمود: هر کس از جماعت مسلمین جدا شود و بیعت با امام را بشکند در حالی بر خدا وارد می شود که مبتلی به جذام می‌باشد:

“عن ابی عبدالله(ع) من فارق جماعه المسلمین و نکث صفقه الامام جاء الی الله تعالی اجذم”.                                                (بحار الانوار ج ۱۵ ص ۵۰)

تفرقه افکنی و کیفر آن در اسلام

تفرقه افکنی در اسلام از گناهان بزرگ شمرده شده و کیفر آن تا حد اعدام است. و بر حسب استفاده از مدارک مذهبی آن تفرقه افکنی که گناه آن تا این حد بزرگ است همان شق عصای مسلمین و اخلال در نظم امامت و جدا کردن امت از امام و از جماعت مسلمین است.

همانطوری که برای هر مسلمانی کناره گیری از امام و جدا شدن از تشکیلات امامت، گناه بزرگ محسوب می شود،‌به طریق اولی کسانی هم که مردم را از اطراف امام پراکنده می‌کنند و صفوف مسلمین را از هم می پاشند گناهکار شمرده شده و برای آنها کیفر سختی تعیین شده است. آن کس که بر امام عادل خروج می کند و سوۀ قصد دارد و مردم را از گرد امام پراکنده می نماید و می خواهد صفوف مسلمین را از هم بپاشد، یاغی شمرده می شود و از نظر کیفری در اسلام محکوم به اعدام است. از رسول خدا نقل شده که فرمود: هر کس بخواهد (به منظور اخلال) جماعت شما را پراکنده کند او را بکشید.

و نیز در روایت نبوی آمده است که هر کس بخواهد در امر این امت، تفرقه ایجاد کند در حالیکه امت (در خط صحیح امامت و به حق) گرد آمده اند او را با شمشیر بزنید:

“عن رسول الله(ص) من اتاکم و امرکم جمیع علی رجل واحد یرید ان یشق عصاکم او یفوق جماعتکم فاقتلوه”.

“و عنه(ص) (فی حدیث) من ارادان یفرق امر هذه الامه و هی جمیع فاضربوه بالسیف”.

از روایات استفاده  می شود که اخلال در نظم امامت و خروج به امام عادل و بر حق موجب قتل است اگرچه اخلال کننده، خود را مسلمان بداند.

تذکر و توضیح

  • ناگفته نماند آنچه از رسول خدا نقل شده که به طور مطلق فرموده است (کسیکه شق عصای مسلمین کند و در جماعت مسلمین تفرقه ایجاد کند و آنها را از اطراف امام پراکنده کند مستوجب اعدام است) متیقن آن امامی را فرموده که امامت او مورد رضای خدا باشد، زیرا بر حسب روایاتی که از ائمه معصومین(ع) رسیده و مفسر کلام رسول خدا می‌باشد خروج بر امام جائر،مشمول حکم نمی‌باشد بلکه پذیرفتن امامت جائر، گناه و موجب عذاب الهی است.

از امام باقر(ع) نقل شده که در حضور علی(ع) صحبت از حروریه (که گروهی از خوارجند) به میان آمد،‌علی(ع) فرمود: اگر بر امام عادل یا جماعت (مسلمین) خروج کردند با آنها بجنگید و اگر بر امام جائر خروج نمودند با آنها وارد جنگ نشوید زیرا اگر آنها را بخاطر خروج بر امام جائر کشتید آنها دیه خود را طلبکار می باشند.

“عن جعفر عن ابیه قال: ذکرت الحروریۀ عند علی فقال ان خرجوا علی امام عادل او جماعه فقاتلوهم… و ان خرجوا علی امام جائر فلا تقاتلوهم فان لهم فی ذالک عقالا”.

و نیز از امام باقر(ع) نقل شده که خداوند می فرماید: ملتهائی که در اسلام ولایت امام جائر را بپذیرند و به فرمان او گردن نهند – با اینکه آن امام جائر و از جانب خدا نیست- محققاً همۀ آنها را مورد عذاب قرار می دهیم، اگر چه در کارهای دیگر خود با تقوی و نیکوکار باشند.

” عن ابی جعفر(ع) قال: قال الله تبار ک و تعالی لأعذبنّ کل رعیه فی الاسلام دانت بولایه کل امام جائر لیس من الله و ان کانت الرعیه فی اعمالها بره تقیّه”.

(اصول کافی کتاب الحجه)

  • پوشیده نماند کارهائی که در اسلام موجب کیفر می‌باشد باید در دادگاه صالح اسلامی مطرح گردد و بعد از ثبوت موضوع کیفر آنرا دادگاه معین کند و برای افراد عادی اقدام در اینگونه موارد مجاز نمی‌باشد آنها فقط می توانند افراد اخلالگر را به دادسرا معرفی نمایند.

ادامه دارد.

 

[۱] – عن جابر، عن ابی جعفر(ع) قال آل محمد(ع) هم حبل الله الذی امر بالاعتصام به فقال: و اعتصموا بجبل الله الخ”.

[۲] – تفسیر الثقلین یرفعه باسناده الی جعفر ابن محمد فی قوله تعالی (واعتصموا بحبل الله الخ قال نحن حبل الله الذی قال الله و اعتصموا. تفسیر برهان ج ۱ ص ۳۰۷٫

[۳] – عن علی بن الحسین(ع) (فی حدیث) المعصوم هو معتصم هو معتصم بحبل الله و حبل الله هو القران لا یفترقان الی یوم القیامه.

[۴] – و فی تفسیر علی ابن ابراهیم قوله: و اعتصموا بحبل الله الخ قال التوحید و الولایه.

[۵] – و فی روایه ابی الجارود عن ابی جعفر(ع) فی قوله (و لا تفرقوا) فان الله تبارک و تعالی علم انهم سیفترقون یعذبنهم و یختلفون فنهاهم عن التفرق کما نهی من کان قبلهم فامرهم ان تجتمعوا علی ولایه آل محمد(ص) و لا یتفرقوا.                                 (تفسیر نورالثقلین ج ۱ ص ۳۱۳).

17دسامبر/16

نگاهی به رویدادها

جنگ

*یک فروند هواپیمای جنگی دشمن در حمله به چاههای نفتی ابوذر سرنگون شد ۲۲/۲/۶۲

*بر اثر حملات موشکی وحشیانه صدام بعثی به اندیمشک ۲۲ نفر شهید و ۱۲۰ نفر مجروح و ۵۰دستگاه خانه و ۳۰ دستگاه مغازه آسیب دید.       ۲۴/۲/۶۲

*بر اثر حملات موشکی مزدوران صدامی به دزفول ۸۰ نفر شهید و مجروح و ۴۰ خانه و مغازه ویران و ۲۰۰ دستگاه خانه و مغازه آسیب دید.                                   ۲۴/۲/۶۲

*رزمندگان اسلام ارتفاعات مهم کوچ طلا در منطقه تکاب را آزاد کردند.             ۲۸/۲/۶۲

*رزمندگان چریک عشایر در یک محور قصر شیرین به قلب مواضع دشمن نفوذ کردند.

۲/۳/۶۲

*توسط سپاهیان اسلام شهر بصره با گلوله منور، نورانی گردید.        ۸/۳/۶۲

*رزمندگان اسلام با نفوذ بخاک عراق، گروهی از مزدوران دشمن را به اسارت گرفتند. ۸/۳/۶۲

*شکاریهای ایران سوخوی ۲۲ عراق را بر فراز یک روستای جوانرور سرنگون کردند. ۱۱/۳/۶۲

*با آتش یک فروند از جنگنده های نیروی هوایی، یک شناور جنگی دشمن در جنوب شرقی الامیه نابود شد.        ۱۴/۳/۶۲

*رزمندگان اسلام در حمله چریکی به پایگاه (مانی غدل) در خاک عراق ۱۴ افسر و سرباز عراقی را بهلاکت رساندند.  ۱۹/۳/۶۲

انقلاب و جهان

*انقلابیون مسلمان افغانی به سه پایگاه اشغالگران حمله کرده و ۵ تانک و ۶ تانکر سوخت نیروهای متجاوز را نابود کردند ۲۹/۲

*در جریان تظراهرات خونین مسلمان بیروت با صهیونیستها پوسترهایی از امام خمینی خیابانها و ساختمانهای جنوب بیروت را پوشانده بود. ۲۹/۲/۶۲

*مولانا محمد تقی خان یکی از روحانیون هند:

امام خمینی ترس از ابرقدرتها را در قلوب مردم ایران از بین برد.   ۳/۳/۶۲

*انقلابیون مسلمان لبنان مرکز فرماندهی مزدوران سعد حداد و صهیونیستها در نبطیه را به توپ و موشک بستند.   ۳/۳/۶۲

* توسط انقلابیون مسلمان عراقی ۳ تن از افسران مزدور سازمان امنیت جاسوسی عراق اعدام شدند. ۴/۳/۶۲

*۸ نفر از نظامیان عراقی با اسلحه و مهمات به انقلابیون مسلمان عراقی پیوستند. ۹/۳/۶۲

*انقلابیون مسلمان لبنانی ۲ تانک و زرهپوش صهیونیستها را نابود کردند.۱۹/۳

اختراع و اکتشاف

*هورمون تیروئید برای اولین بار در ایران ساخته شد.  ۲۵/۲/۶۲

*نمونه آزمایشگاهی گوگرد محلول در آب برای اولین بار در ایران تهیه شد. ۲۸/۲/۶۲

*یک متخصص ایرانی سیستم جدیدی برای آبیاری مزارع مناطق کم آب با کامپیوتر اختراع نمود.  ۳۱/۲/۶۲

* داروی ضد چربی خون و آهکی شدن عروق توسط یک پزشک ایرانی کشف شد. ۱۷/۳

* یک مبتکر ایرانی موفق شد روغن ترمز با استاندارد بین المللی بسازد ۱۷/۳/۶۲

*برای اولین بار شعله پوش توپ ۱۳۰ میلی متری در ذوب آهن اصفهان ساخته شد.  ۱۸/۳/۶۲

*توسط یک مبتکر ایرانی مدرن ترین ماشین برش آجر در اصفهان ساخته شد. ۱۹/۳

عمران

*کارخانه باطری سازی نور با ظرفیت سالانه ۴/۲ میلیون باطری اتومبیل آغاز بکار کرد.۲۲/۲/۶۲

*خطوط تولید سبک کارخانه نورد آلومینیوم اراک افتتاح شد. ۲۵/۲/۶۲

* ۳۲ دبستان و دبیرستان توسط جهاد سازندگی تالش احداث شد. ۲۵/۲/۶۲

*سه پست ۶۳ هزار ولتی برق اردکان و یزد افتتاح شد. ۲۷/۲/۶۲

*طی فروردین ماه گذشته ۵۹۹۳۳ تن شمش فولادی در بخش فولادسازی ذوب آهن تولید شده. ۴/۳/۶۲

*سیلوی ۲۷ هزار تنی جیرفت بنام شهید آیت الله صدوقی افتتاح شد. ۱۲/۳/۶۲

* ۶۶۸ هزار تن فولاد ذوب آهن اصفهان تولید شد.   ۱۶/۳/۶۲

*بیش از ۳۵ هزار واحد مسکونی در مناطق جنگزده احداث گردیده است. ۱۶/۳/۶۲

*۵۰۴ واحد مسکونی با ۲ میلیارد ریال هزینه در سیستان و بلوچستان احداث شد.۱۸/۳/۶۲

جهان

*در پی اعتصابات و شورشهای دانشجوئی مغازه داران وکشاورزان فرانسوی علیه دولت میتران دست به شورش زدند. ۲۸/۲/۶۲

*بیدادگاه قاهره برای ۲۹۷ عضو گروه اسلامی الجهاد تقاضای اعدام کرد.۳۱/۲

*بدستور مستقیم صدام صهیونیست، نیروی هوائی ارتش بعثی چندین شهر و روستا در نواحی جنوب شرقی عراق را بشدت بمباران کرد. ۳۱/۲/۶۲

*ارتجاع عرب، قرارداد فالانژها با صهیونیست ها را نشانه اراده آزاد منشانه لبنان نامید! ۳۱/۲/۶۲

*در نبرد خیابانی جوانان ایرلندی و پلیس انگلیس ۵۰۰ بمب بنزینی بر سر پلیس انگلیس فرو ریخت. ۲/۳/۶۲

*جنگنده های رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی پایتخت موزامبیک را بمباران کردند. ۳/۳/۶۲

*۱۵ هزار تن از دانشجویان فرانسوی بعنوان اعتراض به سیاست های دولت سوسیالیستی فرانسه در اطراف پارلمان این کشور دست به تظاهرات زدند.۴/۳/۶۲

*دو دیپلمات اسرائیلی و عراقی به جرم سرقت مشترک در ترکیه به زندان محکوم شدند.۵/۳/۶۲

*اسرائیل ۹۰۰هزار دلار از رژیم لبنان برای بمبهای منفجر نشده در جنگ بیروت مطالبه کرد.۸/۳/۶۲

*مستشاران روسی و فرانسوی خلبانان عراقی را آموزش می‌دهند.۱۲/۳/۶۲

*کویت و عربستان سعودی روزانه ۹۶۰هزار بشکه نفت به حساب عراق می فروشند.۱۲/۳

*۶۰هزار تبعه ترکیه از آلمان غربی تقاضای پناهندگی کردند.۱۷/۳/۶۲

*معاون صدام به شرکت ۱۵ هزار مزدور مصر در جنگ علیه ایران اعتراف کرد.۱۹/۳

ضد انقلاب

*عضو نادم حزب منحله دموکرات پس از کشتن سه تن از مزدوران این حزب، خود را به سپاه پاسداران معرفی کرد.۲۵/۳/۶۲

*۲۵۲ کیلو ناس از یک کارخانه تولید ناس در جنوب شهر تهران کشف شد.۲۵/۲/۶۲

*۵۰۰کیلو هروئین از ۱۵ قاچاقچی بین المللی کشف شد.۲۹/۲/۶۲

*طی دو عملیات توسط مأموران کمیته مبارزه با مواد مخدر و ژاندارمری سیستان و بلوچستان ۱۱۰۰کیلوگرم هروئین و تریاک کشف شد.۱/۳/۶۲

*یکصد و پنجاه تن از اعضای رده اول و دوم حزب منحله توده در گیلان دستگیر شدند.۲/۳/۶۲

 

17دسامبر/16

یادی از شهدا

قسمتی از وصیت نامه شهید سید حسین هاشمی از روستای محمد عامری درتنگستان

در قاموس شهادت واژه وحشت معنی ندارد راهی است که باید پیمود و سفری است که باید رفت چه بهتر که در حال خدمت به رضای خداو اسلام وملت شریف اسلامی شربت شهادت بنوشم و باسرافرازی به لقاء الله روم و این همان است که اولیاءالله آرزوی آن را می کردند و از خدای بزرگ در مناجات خود طلب می کردند، گوارا باد شربت شهادت بر شهدای انقلاب اسلامی برهبری نائب الامام خمینی.

من از پدر و مادر و برادران و خواهران و خویشان و مردم می خواهم که در هر کجا هستند از اسلام و روحانیت مبارز خط امام دفاع کنند تا اسلام به تمام جهانیان شناسانده شود. ای مسلمین! شما هنگامی می توانید رژیمهای حاکم و دست نشاندۀ آمریکا و منافقین ضد اسلام و متکبرین و خودخواهان و خان صفتان را به زانو درآورید که تمام فکر و عقل و مکتبتان منحصر به خدا شده باشد.

من بنده حقیر خدا از شما می خواهم که به منافقین هیچ فرصت ندهید اگر گفتید ما ایمان آوردیم، گفته های آنها را رد کنید چون گفته های آنان ریائی است  بلکه صدای دوروئیشان که حکایت از بی ایمانی شان می کند در گلو خفه کنید که اگر آنها فرصت پیدا کنند صدای شما را در گلو خفه خواهند کرد.

شما هنگامی عشق به شهادت پیدا می کنید که از شکیبائی و نماز استقامت جوئید و آن (نماز) بسی سنگین است مگر برای خاشعین.

وصیت می‌کنم شما را که برخیزید و بنیاد شرک را براندازید و از بیراهه نروید که گمراه می شوید که خط اصیل همان خط ویژه و راستین امام امت است….

قسمتی از وصیت نامه شهید مصطفی مقدس

ای پدر و مادرم و برادرانم و خواهرانم و دوستان عزیزم! همینطوری که تا بحال در جهت اطاعت از خدا و رسولش و ائمه اطهار و ولایت فقیه بودید همچنان به راه خود ادامه دهید که سعادت دنیوی و اخروی شما در این اطاعتها است. پدر و مادرم! اگر من شهید شدم بدانید که راه امام حسین(ع) را رفتم. راه علی اکبر و علی اصغر را رفته ام، راه حضرت ابوالفضل(ع) را رفتم، راه بهشتی، رجائی، باهنر، مطهری و راه تمام شهیدان صدر اسلام تا کنون را رفتم و خون من بسیار ناقابل است در برابر خونهای ریخته شده دیگر شهدا. پس بجای اینکه برای من گریه کنید، برای امام حسین گریه کنید و برای رهروان پاک و عالیقدر آن گریه کنید.

امیدوارم که بتوانیم تا با جهاد با دشمنان راهی بسوی کربلا بگشائیم. برای زیارت به کربلا بروید و یادی هم از من کنید.

قسمتی از وصیت نامه سالار وسردار منطقه دلیران تنگستان شهید حاج اسماعیل رستمی

الحمدلله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لولا ان هدینا الله. خدای را شکر که این نعمت را برای ما کرامت فرمود و وجود شخصیتی بی نظیر همچون امام خمینی بین ملت ما ظاهر فرمود این بزرگترین عنایتی بود که خداوند عالم به ما کرامت فرموده است و الا ما اکثراً اشخاصی را به چشم ایمان داشتن به حساب می آوردیم و در نمازهای خود طلب سلامتی آنها را از خدا می کردیم که خود مورد عذاب خداو ملائکه بودند…. حالا که در این مقام مقدس یعنی جبهه آمده ام هیچگونه آرزوئی ندارم بجز این که آرزو داشتم به خدمت امام برسم و به واسطه قصور در خدمت، جرأت آنرا به خود نمی دادم و خود را شایسته اتلاف وقت ایشان نمی دیدم…

قسمتی از وصیت نامه شهید حسین رستمی:

درود بر قائد اعظم امام خمینی و سالم بر آیت الله منتظری امید امت و امام و کلیه روحانیون اصیل، متعهد و در خط امام. به خانواده ام توصیه می‌کنم که امام را بشناسند و قدرش را بدانند. به مادرم توصیه می‌کنم که به جای گریه لبخند پیروزی بزند و امر به معروف و نهی از منکر را فراموش نکند. از برادرانم می خواهم که نگذارند اسلحه من بر زمین بماند. از خواهرم  می خواهم که حجابش را کاملاً حفظ نماید و در تقویت ایمانش بکوشد…

خدایا تمام کوشش من این است که به تو نزدیک شوم مرا یاری ده.

 

17دسامبر/16

معاد

قسمت پنجم

آیت الله جوادی آملی

تجارت نجات بخش از عذاب الهی

یادآوری می شود که بحثهای معاد تهیه شده از درس هائی است که حضرت آیت الله جوادی آملی در کلاسهائی که دفتر تبلیغات اسلامی ترتیب داده بود، بیان فرموده اند.

خدای متعال که برای انبیاء برنامه هائی تنظیم کرد و اهداف معینی را به ما اعلام نمود، موقعی ما به این برنامه ها عمل می کنیم و به آن اهداف عالیه می رسیم که به روز حساب اعتقاد داشته باشیم و یاد معاد در ما زنده باشد که اگر روز حساب از یاد فراموش شد، برنامه های انبیاء (ع) ضامن اجرائی ندارد و رسیدن به اهداف آنها هم ممکن نیست.

مهمترین عامل برای تحقق اهداف انبیا”ذکری الدار” و به یاد منزل و قیامت بودن است، و قرآن از چند راه، اهمیت یاد معاد را مطرح کرد و نقش یاد معاد در تحقق  برنامه ها و اهداف انبیاء(ع) تا حدودی روشن شد، مهمترین برنامه های  انبیاء را قرآن بوسیله یاد معاد محقق می کند.

تجارت نجات بخش از عذاب الهی:

“یا ایها الذین آمنوا هل ادلکم عی تجاره تنجیکم من عذاب الیم؟ تؤمنون بالله و رسوله و تجاهدون فی سبیل الله باموالکم و انفسکم ذلکم خیرلکم ان کنتم تعلمون، یغفر لکم ذنوبکم و یدخلکم جنات  تجری من تحتها الانهار و مساکن طیبه فی جنات عدن ذلک الفوز العظیم، و اخری تحبونها نصر من الله و فتح قریب و بشر- المؤمنین”.[۱]

ای مؤمنان آیا شما را به یک داد و ستد و تجارتی که شما را از عذاب دردناک نجات می دهد، راهنمائی بکنم یا نه؟

تجارت انسان، یا بیع و مانند آن است که کالائی حلال می دهد و بهائی دریافت می کند، یا اجاره و مانند آن است که کار حلال می کند و اجرت دریافت می دارد و در هر دو حال باید آن بایع، مالک” کالا” یا “کار”  باشد با اینکه انسان مالک چیزی نیست، حتی چشم و گوش انسان هم ملک خدای متعال است، زیرا خدا فرموده است:

“…امن  یملک السمع و الابصار”[۲]

آن کس که مالک چشم و گوش است، خدا است، انسان مالک چیزی نیست تا بفروشد و از خدا، ثمن دریافت کند،  این از روی تنزل رحمت حق است که به مؤمنین می فرماید: با خدا تجارت کنید، به خدا بفروشید، خدا از شما می خرد، یا خدا به شما اجر و مزد می دهد. شما برای تکامل خود کار می کنید و خدا مزد می دهد.

این زبان، زبان تشویق است، مثل اینکه به کودکتان می گوئید: شما اگر اینمقدار درس خواندید، آنمقدار اجرت می گیرید،‌او برای کمال خودش می کوشد ولی شما تشویقش می کنید به اجرت و مانند آن.

“تنجیکم من عذاب الیم”. آن عذاب الیم، مسئله معاد است.(این جمله محلاً مجرور است تا صفت”تجاره” باشد، یعنی “تجاره منجیه” وصفش نجات بخشی است).

تجارت منجیه چیست؟

آن تجارت این است:

“تؤمنون بالله و رسوله..”

ایمان به الله و رسالت رسو ل الله…

اصول دین سه امر است: توحید، نبوت و معاد. این سه اصل گاهی درکنار هم ذکر می شود(تغییرات مختلف در قرآن هست) و گاهی دو تا در یک جا و دیگری در کنار آن ذکر شده است و چون معاد بازگشت به همان مبدأ است: “انا لله و انا الیه راجعون”.

پس”ایمان کامل به الله” ایمان به توحید و معاد است و در بحثهای قبل از سورۀ “زمر” استشهاد شد آنها که قیامت را منکرند، خدا را درست نشناخته اند و نیز در سورۀ حدید، آیه ۳ می فرماید:

“هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن…”

ابعاد تجارت منجیه

این تجارت دو بعد دارد ۱- مراحل اعتقادی و اخلاقی ۲- مراحل عملی.

در بعد اعتقادی فرمود:”تؤمنون بالله و رسوله” یعنی باید جانش از ظرف اعتقاد به مبدأ و معاد و نبوت قرار دهد، این مربوط به جان و قلب است و در بعد عملی فرمود “و تجاهدون فی سبیل الله…”

این تتمیم معنی تجارت و مربوط به جسم و تن است، پس به قلب و قالب خود باید خود را در اختیار الله قرار دهد.

قرار دادن جسم و جان در اختیار خدا، تجارت منجیه از عذاب الیم است. اگر مسئله معاد و یاد معاد، نجات از عذاب الیم نباشد، این تجارت مطرح نخواهد بود و هرگز انسان حاضر نمی شود جانش را در اختیار دیگری قرار دهد که او هر چه گفت بپذیرد و جسمش را در راه او قرار بدهد که هر راهی را او انتخاب کرد، این برود.

پس،‌همان یاد معاد است که این تجارت و داد و ستد را تنظیم می کند.

“تجاهدون فی سبیل الله باموالکم”

“و انفسکم”

یا در جبهه،‌جهاد با جان، یا در پشت جبهه،‌جهاد با مال، و الا معلوم می شود تجارتی نبوده است، وقتی تجارتی نبود، منجی از عذاب الیم هم نیست،‌پس عذاب الیم دامنگیر خواهد شد.

ثمن جهاد با جان و مال چیست؟

“تؤمنون بالله…” این یک طرف تجارت،‌این تاجر و بایع که جان و مال داد چه چیز دریافت می کند؟ چون آن ثمن، اضعاف مضاعف است و بالاتر و بیشتر از این ارزش دارد، قبل از اینکه بفرماید در برابر این جهاد خدا به شما چه می دهد، فرمود:

“ذالکم خیر لکم ان کنتم تعلمون”

اگر بدانید این چه برکت و خیری دارد آن چیست؟ “یغفر لکم ذنوبکم…”

لغزشهای شما و گناهان شما را می بخشد،‌وقتی گناهان شما آمرزیده شد و پاک شدید آنگاه: “و یدخلکم جنات…”، بعد از غفران “رحمت” است، غفران شستشو و لکه گیری کردن است و رحمت، آن فیض خاص را رساندن و متنعم ساختن است.

معمولاً در قرآن کریم “غفور” قبل از رحیم ذکر می شود “ان الله غفور رحیم” سورۀ بقره آیه های ۱۷۳، ۱۸۲ و ۱۹۹و ۲۳۵ و…

یک لباس یا اتاقی را که خواستید رنگ کنید،  اول شستشو و لکه گیری می کنید،‌آن لکه را که بر طرف کردید آنگاه رنگش می کنید.

اگر رنگ “رحمت” بخواهد انسان را به “صبغۀ الهی” در آورد اول گردگیری و شستشو کردن و زدودن لغزشها و مغفرت مطرح است، وقتی مغفرت شد و گذشته ها بخشوده و لکه گرفته شد آنگاه به “صبغۀ رحمت”، رنگ آمیزی می شود. چون تا وقتی انسان طیب و طاهر نشود، به بهشت طیب و طاهر راه ندارد، بهشت، عالمی است که در آن نه لغو است و نه تاثیم.

“یتنازعون فیها کاسا لا لغو فیها”

“و لا تاثیم” . (سوره طور، آیه ۲۳).

“لا یسمعون فیها لغوا و لا تاثیما”. (سوره واقعه،‌آِه ۲۵).

اصلاً لغوی در آنجا نیست، نه گناه است و نه خیال گناه. انسان باید آن کاری را که ائمه معصومین (ع) دردنیا می کردند، نظیر  آن کارها را بمقدار درجه خودش انجام دهد (و هرچه بخواهد باذن الله برای او میسر باشد) و هرگز خلاف نکند و هرگز زشتی از خاطرۀ او عبور نکند. چون ممکن نیست کسی در آنجا پا بگذارد که طیب و طاهر نشده باشد، تا انسان به جائی نرسد که تمام آن غل و خیانت و حسد و کینه و خیال بافیها همه و همه از صفحۀ نفس کنده نشود به بهشت راه پیدا نمی کند:

“و نزعنا ما فی صدورهم من غل تجری”

“من تحتهم الانهار”. (اعراف، ۴۳)

“و نزعنا ما فی صدورهم من غل اخوانا”

“علی سرر متقابلین” (سوره حجر، ۴۷)

و از طرفی ملائکه در استقبال اهل بهشت می گویند: سلام علیکم”:

“الذین تتوفّیهم الملائکه طیّبین”

“یقولون سلام علیکم” (سوره نحل، ۳۲)

“و قال لهم خزنتها سلام علیکم طبتم”

“فادخلوها خالدین”.(سوره زمر، ۷۳)

اینطور نیست که با همین اوهام و خیالات ما راهی به آن بهشت داشته باشیم، لذا در برزخ مشکلاتی در پیش است تا این خاطرات و اوهام زدوده نشود وانسان به آن مرحله از طهارت نرسد، راه برای بهشت پیدا نمی کند.

جنات

“و یدخلکم جنات…” این باغهائی که درختان فراوانی دارند و این درختها به هم مرتبطند که فضا آنچنان سبز است که گویا سقف سبزی، بر این فضا سایه افکنده است، این را می گویند “جنات” و برای تأکید این مطلب، “جنات الفافا” در قرآن آمده که یعنی خیلی لفیف و پیچیده است.

آنگاه از زیر درختهایش نهر جاری است نهری که از چشمه هائی می جوشد که مؤمن بخواهد، مثل باغ های دنیا نیست که از جاهای معین چشمه می جوشد، در دنیا صاحب باغ تابع آن نهر و آن چشمه است ولی در بهشت چشمه ها در اختیار اهل بهشت است:

“عینا یشرب بها عباد الله یفجرونها”

“تفجیرا” (سوره ۷۶، آیۀ ۶)

انسان از هر کجا که بخواهد، چشمه می جوشد.

اگر موسی کلیم (ع) باذن الله اراده کرد که از این سنگ خاص، آب بجوشد، مؤمن در بهشت اگر اراده کرد، از جای مخصوص آب بجوشد، همانجا جوشش می کند و مساکن طیبه مسکن وسیع رفاه بخش،‌غیر از طیبه است مسکنی که همه نوع میوه در آن باشد غیر از طیبه است، طیب چیز دیگر است مصالح ساختمانی آن مساکن اذکار الهی و اعمال صالح مؤمنین است، همین “سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر” آجری است برای آن مسکن. چنانچه رسول الله(ص) درمعراج ملاحظه کردند که فرشتگانی مشغول ساختن یک ساختمانند که گاهی کار می‌کنند و گاهی دست از کار می کشند، رسول الله(ص) پرسید چرا اینها گاهی می چینند و گاهی دست از کار می کشند؟ به او عرض شد: هر وقت مصالح ساختمانی باشد اینها کار می‌کنند و الا تعطیل می‌کنند و مصالح ساختمانی آن اذکار و اعمال مؤمنین است.

مصالحش این توحید محض است، خواه بصورت تسبیحش یا تهلیلش یا تکبیر و تحمیدش که سراسر نور است، وقتی با این مصالح، آن بناها ساخته شد، می شود مساکن طیبه.

“…یدخلکم جنات..” کجا؟

“فی جنات عدن…” [۳]

  • بهشت آرام، جای عدن که دیگر کند و کاوی برای دیگر ان نیست، دیگر انتقالی و تحولی در آنجا نیست.

“ذلک هو الفوز العظیم”

  • این فوز عظیم است، این می شود تجارت که طلیعه آنرا یاد معاد تشکیل داد.

ثار الله

تازه اهل بیت عصمت و طهارت(ع) می گویند: ما برای این هم تجارت نمی کنیم اینجا بازار عمومی است. تجارت اینها چیز دیگر است، برای آنها که خواصند بازار “ثار الله” است،‌او هرگز برای این شهید نمی شود که وارد بهشت شود،‌او می گوید: چون دین جز به شهادت حفظ نمی شود،‌به استقبال شهادت می روم، او می شود “ثار الله”. ثار، یعنی خونبها و آنچه در برابر خون گرفته می شود(دیه). دیه شهدای عادی “جنات عدن تجری من تحتها الانهار ” است اما دیه سید الشهداء من الاولین و الاخرین ،”لقاء الله” است.

خونبهای سید الشهداء(ع) سید خونبهای شهدای دیگر است، ثار الله ،‌لقاء الله است.

“تجاره تنجیکم…” اگر انسان ایمان به خدا و معاد و رسالت نداشت و در راه خدا با جان و مال جهاد نکرد و آن تجارت را انجام نداد، منجی از عذاب الیم ندارد  عذاب الیم دامنگیر او می گردد.

این تجارت نفع حقیقتش، همان است که مسئله معادتان را حل می کند، این نفع گر چه فوز عظیم است، امام چیز دیگری هم به شما می دهد آن چیست؟

نصرت خداوند

“و اخری تحبونها…” یک نعمت دیگری هم هست، آن چیست؟ نصر من الله و فتح قریب، این کمک الهی است چون کمک جز از ناحیه الله ممکن نیست:

“و ما النصر الا من عندالله العزیز”

“الحکیم”(سوره آل عمران آیه ۱۲۶)

“و ما النصر الا من عندالله ان الله”

“عزیز حکیم” (سوره انفال آیه ۱۰)

محال است نصرت نصیب کسی بشود که خدا نمی خواهد. اگر سراسر نظام هستی سربازان الهیند:

“و لله جنود السموات و الارض و کان الله”

“علیما حکیما”(سوره فتح، آیه ۴)

“و لله جنود السموات و الارض و کان الله”

“عزیزاً حکیما” (سوره فتح،‌آیه ۷)

انسان از کجا می‌تواند کمک بگیرد و در برابر خدا بایستد؟

مسئله پیروزی انقلاب اسلامی و پیروزی جنگ تحمیلی، هشتاد درصد و نود درصد و نود و نه درصد نیست، بلکه مسئله صد در صد و لا ریب فیه است.

مسئله این نیست که از جای دیگر به آنها کمک می شود و شاید پیروز شوند، این محال است، ما که برای آب و خاک نمی جنگیم، این یکی از نتائج فرعی این جنگ است، اگر مردمی برای حفظ دین خدا قیام کردند، محال است شکست بخورند و اگر دیدید این قانون یکجا شکست خورد، تخصصی است نه تخصیصی.

“الحق یعلوا و لا یعلی علیه”

“الاسلام یعلو…”

پیروزی حق، مسئله ای نیست که تخصیص بردار باشد که مثلاً در آنجا استثنائاً مسلمین (حق) شکست خوردند، این ممکن نیست. در مواردی از تاریخ هم که مسلمانها فاتح نشدند،‌تخصصاً خارج است نه تخصیصاً و این استثناها منقطع است، ممکن نیست مسلمین بما هم مؤمنون و مسلمون قیام بکنند و حق را اجرا کنند و پیروز نشوند، چون وعدۀ الهی است و وعده الهی تخلف ندارد.

یکی  از مفسرین می گوید: اگر اسلام هرگز شکست نمی خورد پس چرا مسلمین در جنگ احد شکست خوردند؟ بعد می گوید در آنجا که مسلمین شکست خوردند، حق با آنها نبود،‌حق با مخالفین بود،‌مخالفین متحد، هماهنگ و بدون اختلاف ولی مسلمین با اختلاف و پراکندگی و طریقه های گوناگون به میدان رفتند. این اختلاف که باطل است، عامل شکست مسلمین شد و آن اتحاد که حق است، عامل پیروزی مخالفین شد.

اتحاد، با عالم خارج و حقیقت جهان سازگار است، آن حق بر این باطل پیروز شد، حق همیشه پیروز و باطل همیشه شکست خورده است.

مسئلۀ بیشتر بودن و کمتر بودن نیست که بگوئیم در بسیاری از موارد حق پیروز است و در بعضی موارد هم شکست می خورد، حق قابل شکست نیست چون بسته به قدرت لایزال “لله جنود السموات و الارض” است ممکن نیست شکست بخورد.

البته شکست نخوردن به معنای این نیست که شهید نشود و گرنه به یک نعمت عالیه نرسیده است. این یک امتحان الهی است،‌این چنین نیست که انسان در میدانی که رفت هرگز کشته نشود،‌نه، شکست نمی خورد نه اینکه کشته نمی شود.

این شهادت و پیروزی و بکمال رسیدن یک مسئله است و با این شهادت دین خدا تثبیت شده است، مسئله ای دیگر.

بنابراین ممکن نیست در یک جائی مسلمین از آن بُعد که مسلم و مؤمند و حق با آنها است قیام کنند و نتوانند دین را تثبیت نمایند.

در جنگ بدر هم شهید داشتند، در جنگهای دیگر هم شهید داشتند اما قرآن روی بعضی از غزوه ها خطاب می کند، می فرماید:

چون شما در اینجا بی حساب رفتید، شکست خوردید، نه چون کشته دادید. کشته شدن و شهید شدن فضیلت است. اما تثبیت دین، پیروزی است.[۴]

بنا بر این اگر آن تجارت، منجی از عذاب الیم است،‌یک ره آورد دیگری هم دارد و آن “نصر من الله و فتح قریب” است که پیروزی و فتح مکه در پیش بود.

آنگاه برای اینکه جنبه رحمت را یاد آور شود، در ذیل فرمود:

“و بشر المؤمنون”

به مؤمنین بشارت ده که اینچنین تجارتی  دارند.

ادامه دارد.

 

[۱] –  سوره صف آیه های ۱۱-۱۳ گاهی خدا مستقیماً مؤمنین را مورد خطاب قرار می دهد و گاهی به وسیله رسول اکرم(ص) می فرماید: قل یا ایها الذین آمنوا…، این آیه از قسم اول است.

[۲] – سوره یونس، آیه ۳۱، این “ام” منقطعه است مثل”اَمَّن یُجیبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ یَکشِفُ السُّوءَ” (سورۀ النمل،‌آِه ۶۲) آنکس که  قدرت اجابت مضطر را دارد او خدا است. (ام منقطعه معنایش اضراب است).

[۳] – عدن بمعنی بهشت، جایگاه ، قرارگاه،‌قرار داشتن و آرام بودن و معدن، و آنجا که فلز در آن آرام گرفت،‌جای ” عدن” این فلز است.

[۴] – اگر یک کسی با اختلاف برود و کشته هم بشود و دین را نتواند تثبیت و عرضه کند، شکست خورده است و وقتی انسان شهید می شود و دین را تثبیت می کند، پیروز شده است.

17دسامبر/16

قوانین کیفری در اسلام

قسمت چهاردهم

حجه الاسلام و المسلمین موسوی تبریزی

کیفر محارب و مفسد

در مقالات گذشته با لطف خداوند-به مطالبی از مسائل عمومی کیفر در اسلام آشنا شدیم و مسائلی را که در کیفیت اجرای حدود و تعزیرات کلاً لازم بود بیان کردیم.

و از این پس مقالاتی در رابطه با کیفرها وجرائم بالخصوص خواهیم داشت که مسائل و شرایط کیفر هر جرم را جداگانه بیان خواهیم کرد.

همانطور که قبلاً در آغاز مقالات ذکر کردیم، جرائم از نظر آثار  مفاسد آن در جامعه به دو نوع تقسیم می شود:

  • جرائمی که اثر مستقیم در اجتماع دارد، مانند سلب امنیت از جامعه، ایجاد اغتشاش و آشوب، ایجاد رعب و وحشت، خدشه دار کردن حیثیت اجتماعی، جاسوسی به نفع اجانب، فعالیت علیه آزادی و استقلال، ایجاد وابستگی اقتصادی و فرهنگی و نظامی به اجانب و ترویج فحشاء و منکر و به فساد کشانیدن مغزها و فکرها و اخلاق جامعه اسلامی و انسانی و تخدیر افکار و امثال اینها که در جوامع امروز متأسفانه بسیار زیاد است.
  • جرائمی که مستقیماً در جامعه اثر منفی و ناگوار نمی گذارد و صرفاً در خور شخص گناهکار آثار نامطلوبی دارد و گاهی در رابطه با افراد خاص، اثر ناگوار ممکن است داشته باشد مانند: زنا، مشروب خواری قمار بازی و سرقت های فردی بدون تهدید و ارعاب اگرچه این نوع جرائم نیز غیر مستقیم در جامعه آثار نامطلوبی ایجاد می‌کنند.

اما قسم اول که آثار اجتماعی دارد در فقه اسلامی با سه عنوان مطرح شده است:

  • باغی ۲- محارب ۳- مفسد.

در رابطه با باغی در سلسله مقالات گذشته مطالبی ذکر شد، امیدواریم که نیازی برای تکرار نباشد.

عنوان دوم که مورد بحث در این مقاله است، محارب است.

فقهای بزرگ اسلام،  ریشه و اصل این عنوان را از قرآن کریم از آیات ۳۳ و ۳۴ سورۀ مبارکه مائده گرفته اند، میفرماید:

“انما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فی الارض فسادا ان یقتلوا او یصلبوا او تقطع ایدیهم و ارجلهم من خلاف او ینفوا من الارض، ذلک لهم خزی فی الدنیا و لهم فی الاخره عذاب عظیم الا الذین تابوا من قبل ان تقدروا علیهم فاعلموا ان الله غفور رحیم.”

کیفر کسانی که با خدا و رسول خدا به محاربه و ستیز برخیزند و در روی زمین برای ترویج فساد و افساد تلاشگرانند، تحقیقاً یا باید کشته شوند و یا به دار آویخته گردند و یا دست و پای آنان بطور عکس (یک چپ و یک راست) بریده شود و یا تبعید و نفی از روی زمین بشوند، بجز کسانی که پیش از دستگیری توبه کنند،‌پس بدانید که خداوند بخشاینده و رحیم است.

محاربه از مادۀ حرب در لغت به معنای: جنگ، ستیز،  دمشنی، مقابله و نقیض سلم است. لسان العرب، در ماده حرب می گوید: الحرب: نقیض السلم. حرب نقیض و بر عکس سلم است. و در برابر مسالمت، محاربه گفته می شود.

محاربه با هر شخص یا محاربه با وجود آن شخص است و یا با آثار و دستورات و حاکمیت آن با توجه به اینکه با وجود خدا نمی شود مبارزه و محاربه نمود، قهراً معنای آیه شریفه این می شود که کسانی که با حاکمیت الله در روی زمین و اجرای برنامه های الهی و مقررات اسلامی و ترویج دین مقدس اسلام و تبلیغ عقاید و افکار اسلامی در جامعه به هر نحوی و در هر بعدی، مبارزه نمایند و سدی در برابر پیشرفت اسلام و تکامل انسانها باشند و امنیت اجماع را بوسائل ارعاب به خطر بیاندازد، محارب با خدا و رسول خدا شمرده می شوند. و این معنا را بوضوح از آیات متعدد قرآن کریم می توانیم دریابیم، مانند آیه شریفۀ ۲۷۷ سورۀ بقره:

“یا ایها الذین آمنوا اتقوالله و ذروا”

“ما بقی من الربوا ان کنتم مؤمنین”

“فان لم تفعلوا فاذنوا بحرب من الله”

“و رسوله و ان تبتم فلکم رؤوس اموالکم”

“لا تظلمون و لا تظلمون”

ای کسانی که ایمان آورده اید بپرهیزید از پروردگار و رها کنید آن  مقدار ربا را که باقی مانده است اگر مؤمن هستید و اگر رها نکنید و به رباخواری خود ادامه دهید. پس بدانید که خداوند و رسول خدا با شما در محاربه و ستیز هستند و شما می توانید اصل مال خودتان را بگیرید و سود اضافی را رها کنید، در این صورت است که نه ظلم کردید و نه بر شما ظلمی رفته است. با توجه به اینکه رباخواری از محرمات بزرگ و از گناهان کبیره است و موجب فساد اقتصادی و عدم رشد جامعه و ایجاد نفاق و شکاف در اجتماع می شود، پس از نهی پروردگار کسیکه با توجه به مفاسد و زیانهای رباخواری در جامعۀ اسلامی باز اصرار بورزد و ربا بخورد خدا و رسول با او ستیزه یا دشمنی می‌کنند و در تفسیر مجمع البیان در ذیل آیۀ شریفه می فرماید:

“فاذنوا بحرب من الله و رسوله” ای فایقنوا و اعلموا بقتال من الله و رسوله و المعنی: ایقنوا انکم تستحقون القتل فی الدنیا و النار فی الاخره.”

یعنی یقین کنید و بدانید که قتال و بارزه ای از سوی پروردگار با شما هست  شما کسانی که ربا را ترک نمی کنید – مستحق قتل و کشته شدن در دنیا و آتش در روز قیامت هستید. و پس از آن در معنای حرب می فرماید:

“و معنی الحرب عداوه الله و عداوه رسوله”

یعنی معنای محاربه با خدا، دشمنی با خدا و رسول خدا است. و واضح است که اگر کسی با توجه به این آیه و اعلام جنگ از سوی خدا، باز هم ربا را ترک نکند، این پاسخ مثبت دادن به اعلام حکایت از این می کند که این شخص خود به جنگ و ستیز با خدا و رسولش برخاسته است.

و نیز در آیۀ شریفه ۱۰۷ توبه می فرماید: “و الذین اتخذوا مسجدا ضرارا و کفرا و تفریقا بین المؤمنین و ارصاد المن حارب الله و رسوله من قبل و لیحلفن ان اردنا الا الحسنی و الله یشهد انهم لکاذبون”.

هنگامی که عده ای از مسلمین متعهد از قبیله بین عمرو بن عوف،مسجد قبا را ساختند، از رسول گرامی(ص) درخواست نمودند که در آنجا نماز بخواند و حضرت به آنجا تشریف بردند و نماز را اقامه کردند و این امر باعث شد که عده ای از اشرار منافقین که در باطن کفر و عناد خود رانسبت به اسلام و مسلمین و شخص رسول الله پنهان نموده و در ظاهر متظاهر به اسلام بودند از قبیلۀ بنی غنم به عوف برای ایجاد شکاف و اختلاف و پراکندگی در میان مسلمین و ایجاد محل تجمع بظاهر اسلامی و برای اجرای برنامه های شوم خود از قبیل توطئه علیه اسلام و حکومت اسلامی به رهبری حضرت رسول اکرم(ص) و طرح براندازی حکومت مسجدی رابنا کردند و این عمل را با همکاری ابن عامر راهب انجام دادند که او قبلاً یکی از راهبهای مدینه بود و پس از ورود رسول الله حسد ورزید و با ایشان مخالفت نمود و از ترسش فرار کرد به طائف و پس از آنکه اهل طائف مسلمان شدند به روم فرار کرد و می خواست با قیصر روم صحبت کند تا لشکری در اختیارش بگذراد و علیه مسلمین حمله کند و به قبیلۀ بنی غنم وعده داده بود که از روم با لشکر و افراد زیادی وارد مدینه شده و با رسول الله مبارزه خواهد کرد و اسلام راشکست خواهد داد و برای اطمینان خاطر بیشتر و اینکه بتوانند مردمی رابعنوان مسلمین و دعوی اسلام برای تبلیغ کفر و الحاد و ترویج توطئه های خود به آنجا بکشانند، از رسول گرامی(ص) دعوت نمودند که در آن مسجد نیز مانند مسجد قبا نماز اقامه کنند و حضرت در حال تهیه دیدن و خروج برای جنگ تبوک بودند، لذا وعده فرمودند که پس از بازگشت از تبوک به آن مسجد تشریف ببرند که پیش از مراجعت رسول الله(ص) این آیات نازل گشت.

معنای آیه: آنانکه برای ضرر زدن به مسلمین و ترویج کفر و نفاق و ایجاد شکاف و اختلاف میان مؤمنین و برای انتظار کسی که از قبل با خدا و رسول خدا در حال مبارزه و محربه بوده و وعدۀ همکاری به او داده بودند، مسجدی را بنا کردند و همواره قسم می خوردند که جز نیکی و احسان قصد دیگری ندارند در حالی که خداوند می داند و شاهد است که آنان دروغ می گویند هرگز در آن مسجد نماز اقامه نکن. چرا که در مسجدی که براساس تقوی و پاکدامنی و با نیت خالص از ابتدا ساخته شده است بهتر است که نماز اقامه کنی و در آنجا مردان خوبی هستند که دوست دارند پاک باشند و خداوند پاکمردان را دوست می دارد.

از این آیۀ شریفه نیز معلوم شد که کسی که در حال توطئه علیه اسلام و حکومت اسلامی‌باشد و برای براندازی آن مهیا شود و لشکر وعده وعُده آماده نماید و با عده ای قرار داد همکاری برای این مطلب ببندد، اگرچه هنوز جنگ مسلحانه ای به مرحله عمل نرسیده باشد، محارب با خدا و رسول خدا بر او صادق است و احکام محارب بر او بار می شود زیرا ابن عامر راهب که مقصود از محارب در این آیه اوست، هنوز عملاً جنگ به وجود نیاورده بود و فقط نقشه کشی کرده بود.

ما به همین دو نمونه از قرآن اکتفا می کنیم و در هر صورت معنای لغوی و عرفی محاربه با نسبتی که به خدا و رسول خدا داده می شود بسیار روشن و واضح است و عمومیت آیه و شمول آن بهر نوع از انوع محاربه نیز روشن است و اگر در روایاتی که بعداً نقل می کنیم مواردی ذکر شده است، ذکر مورد خاصی در یک یا چند روایت نمی‌تواند عمومیت لفظ عام را تخصیص و یا اطلاق مطلق را تقیید نماید.

“و یسمعون فی الارض فسادا”.

دومین موضوعی که در آیه برای چهار کیفر مذکور ذکر شده، عنوان “مفسد فی الارض” است. یسعون: از مادۀ سعی به معنای تلاش و کوشش است و فساد شامل هر نوع مفسده ای می شود. پس به هر کسی که از طریقی برای ایجاد فساد اخلاقی، فرهنگی اقتصادی، نظامی و سیاسی تلاش کند و جامعه را در یکی از ابعاد مختلف مذکور به فساد و تباهی بکشاند، مفسد اطلاق می شود و “یسعون فی الارض فسادا” بر او صادق است کسی که فیلمهای سکسی و فاسد را وارد می سازد و در معرض دید و نمایش جوانهای مسلمین قرار می دهد و از نظر اخلاقی آنانرا به پوچی و فساد می کشاند، اگرچه نظری جز جمع آوری مال و ثروت و اندوختن سرمایه و تکاثر نداشته باشد، نیز مفسد است و همینطور کسی که مواد مخدر (هروئین، تریاک، حشیش و یا هر نوع مخدر دیگر) را وارد، تولید، یا پخش می کند و به جوانهای مسلمین و مردم مسلمان خیانت می نماید و انسانهای با اراده و مصمم و قاطع و با فکر  و تدبیر را به انسانهای بی فکر و بی اراده و ذلیل و غیر مصمم و انگلهای جامعه تبدیل می سازد، خواه برای اجرای برنامه های استکبار جهانی و استعمار باشد و یا صرفاً برای سودجوئی و بهره کشی و زراندوزی باشد، مفسد است، لیکن اگر برای هدف اول باشد محارب نیز هست واگر برای هدف دوم باشد فقط مفسد صدق میکند و اگر کسی برنامه هائی برای وابستگی صنعت و کشاورزی مسلمین پیاده کند و از نظر تولید و صنعت و مایحتاج مردم مسلمان کاری کند که به اجانبت و جهانخواران وابسته باشند و برای نابودی آنان در داخل کشور اسلامی به هر نحوی طرح و برنامه ریزی کند، مفسد محارب است. و همینطور است برنامه های دیگری که به هر شکلی فحشا و منکر را در اجتماع رواج دهد و یا در ترویج و تبلیغ افکار الحادی و عقاید انحرافی تلاش و کوشش کند.

بنابراین، ظاهراً دو عنوان در آیه شریفه ذکر شده است: اول- محاربه، دوم- افساد و دومی بوسیله او به اولی عطف شده و غیر از آن است و معنای آیه این است که کسی که محارب و یا مفسد باشد، حکمش آن چهار کیفر است نه آنکه کسیکه هم محارب و هم مفسد باشد حکمش همانها است و اگر کسی یکی از آنها باشد حکمش چیز دیگر.

البته نظرات دیگری نیز بزرگان دارند که در مقالۀ دیگر نقل خواهد شد.

 

17دسامبر/16

دستاوردهای انقلاب اسلامی قسمت ششم

حجه السلام و المسلمین موسوی خوئینی ها

۱۲- شکوفائی استعدادهای داخلی در همۀ زمینه ها

۱۳- تنفر عمومی از زندگی تجمّلی

۱۴- محکوم بودن معیارهای نظامها و ارزشهای طاغوتی

دوازدهم: شکوفائی استعدادهای داخلی در تمامی زمینه ها و بی نیاز شدن از متخصصین خارجی:

انقلاب اسلامی ایران با فرمان جلودار خود نه تنها لرزه بر اندام استکبار جهانی انداخت و اندیشه سیاه ستم شاهنشاهی را با اندیشه سازانش درهم کوبید و ذلت و زبونی و تحقیر را بر سرشان کوفت،بلکه چنان تکان شدیدی بر اندیشه مستضعفان بویژه مردم محروم و تحقیر شده ایران وارد آورد که مغزهای خفته را بیدار ساخت و با به نمایش گذاشتن قدرت همین تحقیر شدگان تاریخ در نواختن سیلیهای پی در پی بر چهره سیاه ستم مستکبران و درهم کوبیدن تفکر نظام شاهنشاهی و تخت و تاج آن در برابر چشمان از خواب پریده آنان،‌عزت و کرامت انسانیشان را بازگردانید. استعدادهای درونی ایران اسلامی در زمستان کشنده حکومت مستبد شاهنشاهی چنان رو بنابودی گذاشته بود که  در باور خود ایرانیان، کشوری بی استعداد و در خور عقب ماندگی بحساب می آمد.

شکوفائی و رشد استعدادهای وجود انسان درگرو احیای شخصیت انسانی اوست که حکومتهای استبدادی اولین ضربه ای که بر جامعه وارد می‌کنند، لگدمال کردن شخصیت انسانها است که یک نمونه آن حکومت فراعنه مصر است که جامعه بنی اسرائیل را تا مرز قبول ذلت عبودیت در برابر فرعون مصر،‌ فرا می خواند و آنچنان شخصیت آنان را نابود کرده بودند که زمینه را برای پذیرش الوهیت یکفرد از انسان – این دروغترین مسئله تاریخ- آماده کرده بود و براحتی عربده” انا ربکم الاعلی” سر می داد بدنبال آن شخصیت زدائی و این پوچی اندیشه است که هرگونه استعدادی در وجود انسان نابود می شود و شما تاریخ گرفتاریهای موسی بن عمران –رهبر انقلاب بنی اسرائیل- را پس از پیروزی، خوانده و یا شنیده اید که یک نمونه از آثار آسیب دیدگی مغز و اندیشه شان تقاضای ساختن یک خدا از گونه خدایان قبطیان از رهبر انقلاب بود! و در بی استعدادیشان و یا در جمله ای بهتر در نابود شدن استعدادهایشان همین بس که با استعداترینشان خیلی که از خود هنرمندی نشان داد به ساختن گوساله ای پرداخت که تازه برای به ثمر رساندن توطئه و ترفندش ناگزیر شد که با دهان خود در جای دیگر گوساله جوری بدمد که از دهان این مجسمه زبان بسته، صدای گوساله بگوش خلق الله برسد! و جالب است که بنی اسرائیل استعداد مرده، در برابر این ثمرۀ بی استعدادی سامری به سجده می افتد.

جلودار انقلاب اسلامی ایران اولین کاری که می کند شخصیت انسانی لگد مال شده ملت را احیا می کند و با تمام قدرت، دشمن را در نظرشان بی اعتبار می سازد، ملتی که استعداد خود را در ناتوان ساختن قدرتمندترین حاکم مسلط جهان در حمایت از نیرومندترین حکومت دست نشانده اش در منطقه می آزماید و در این آزمون پیروزمندانه می درخشد، به همه استعدادهای سرشار وجود خود ایمان می آورد و همین ایمان منشأ شکوفائی آنها می شود و شما امروز در ایران انقلاب و اسلام، این شکفتن استعدادها را در همه زمینه ها می بیند،‌از میدانهای جنگ تا درون کارخانجات صنایع نظامی، از اعماق چاههای نفت تا قله کوههای مس، از موفقیتهای بزرگ پزشکان در کارهای دقیق و حساس مربوط بخودشان تا مسائل مهم داروسازی و درسراسر کشور در درون کارخانجات و صنایع مختلف که البته باید گفت”باش تا صبح دولتت بدمد، که این هنوز از نتایج سحر است و آغاز کار.

سیزدهم: تنفر عمومی از زندگی اشرافی و تجملی و تنفر از مترفین:

در این زمینه نمی خواهم مقدمه چینی کنم، اما یادتان هست آن همه مسابقه در کاخسازی و ساختن قصرهای مجلل!!! به یاد دارید که یکی از کارهای رائج برای جمعی،‌تغییر دائمی مدلهای اتومبیلشان بود!، لباس پوشیدنها را! از جنس پارچه ها گرفته تا رنگ ها تا مد و دوخت و تا تنوع لباس دختران برای پسرها و گاهی بعکس، رسوائی عجیبی بود، همه چیز از مصالح ساختمانی گرفته تا لباس و فرش و لوازم زندگی و …

همه با شخصیت بودند جز انسان که برای کسب جزئی شخصیت و احترام و اعتبار باید یا پول دار و ثروتمند باشد و یا تظاهر به این چیزها بکند و  یا با اشراف و ثروتمندان سر و سری داشته باشد و یا چنین وانمود کند که با آنان رابطه دارد حتی در زمان آن اعلیحضرت مفقود! حضرت علم و دانش که در همه اعصار مایه شرف و شخصیت صاحبانش بوده است، چنان گرفتار سردرگمی شده بود که ارزش و اعتبار او در گرو میزان پول آوری و سوددهی آن بود که اگر پول آور نبود از جهل هم ارزانتر بود.

فضاحت آن زمان در این دیار فقط دیدنی بود‌، گفتنی و نوشتنی نیست و اما امروز فقط آنها که آرزو می کند، به ثواب مصادره اموالشان برسند، باید بدنبال کاخ سازی و قصر برافراشتن بروند! امروز جز علی امینی کسی هوس نمی کند خود رااز قاجاریه معرفی کند که آن بخت برگشته هم اگر بخت پاسداران کمیته یاری کند و به ایران برگردد، حاضر است ننگ ولادت نامشروع از یک مرد ناشناس را بپذیرد تا از بدنامی انتساب به اشراف قاجاریه در امان باشد.

ازدواجهای ساده را که ننگ سوداگری از دامن این پیوند الهی زدوده است، ملاحظه کنید و با آن عروسیهای زمان شاه بمقایسه بگذارید که آن پیوند عشق است و پیمان وفاداری دو انسان در راه تکامل و وصول بحق و این معامله بر سر کالائی که در بازار اشرافیت شاهنشاهی به حراج رفته بود.

انسان جمهوری اسلامی آنچنان سرگرم تماشای عظمتهای الهی خویش است که اشرافیت و تجمل زندگی اشرافی را سقوط انسان می داند و با همه وجود، از آن متنفر است، از جوانها بپرسید که چه می کنید؟ با کمال افتخار پاسخشان این است که: در جهاد هستم و یا در سپاه، کمیته،‌بنیاد شهید، نهضت سوادآموزی در روستاها و … و دیده اید که چشمان پرفروغ جوانان خداجو چگونه با تنفر اندام ناموزون یک ثروتمند زراندوز را ورانداز می کند و لابد طنزها و لبخندهای معنادارشان را هم در برخورد با این قبیله پول تبار دیده و شنیده اید و گمان می‌کنم حتی ریاکاری بسیاری از این قوم و قبیله قارون را دیده اید که سعی می‌کنند خود را از طبقات زحمتکش و یا روستا زاده و یا کارگر و امثال اینها معرفی کنند که این خود دلیلی است بر اینکه فرهنگ جامعه فرهنگ ضد اشرافیت است. امتی که امامش می گوید:

“همین زاغه نشینها بودند که این”

“انقلاب را به پیروزی رساندند”

“این کشاورزان، این کارگران، این”

“پابرهنه ها،  اینها ولی نعمت ما هستند”

“ما هرچه داریم از اینها داریم”

و یا می گوید:

“مراقب باشید که مسئولان و ”

“نمایندگان مجلس از همین طبقه”

“پائین و حداکثر از متوسط ها”

“باشند”

چنین امتی طبیعی است که از مترفین و اشراف و زندگی تجملی آنان متنفر باشد.

چهاردهم: محکوم بودن معیارهای نظامها و ارزشهای طاغوتی:

ابتدا به برخی از معیارهای ارزش در نظامهای طاغوتی اشاره می کنیم.

شهوتپرستی و لذتجوئی مطلق، تسلیم مطلق در برابر قدرت،‌قدرتنمائی در برابر ضعیف، توانائی بر فریب و اسارت دیگران، آمادگی برای پذیرفتن هرگونه عمل غیر انسانی، سود بردن از جامعه بدون بازدهی برای آن، قبول هرگونه ننگ و عار برای ادامه حیات، نپذیرفتن حق، حمایت از باطل، زیر پا گذاشتن عواطف انسانی، حقیر شمردن دیگران، نپذیرفتن هرگونه حقی جز برای خود و تصاحب بیشترین امکانات مادی جامعه و ..

اینها و هر معیار دیگری که ملاک ارزش در نظامهای طاغوتی است همه و همه در نظام الهی جمهوری اسلامی ایران محکوم است. در این نظام الهی، افراد بیشترین خدمت را به جامعه می‌کنند، بدون کمترین توقعی از ملت، به خیل شهیدان گمنام نگاه کنید که با ایثار جان، از شرف و عزت یک ملت و بلکه از آرمانهای اصیل انسانی قافله بشری پاسداری می‌کنند و حتی توقع نامی و یادی هم ندارند و عظمت خویش را در شهادت بی نام و نشان جستجو می‌کنند. یک لحظه ننگ و عار را حتی برای عمری زندگی کردن تحمل  نمی‌کنند، در برابر چیزی جز حق تسلیم نمی شوند و با قدرتی که بحق متصل نباشد، هرچه عظیمتر باشد سخت تر می ستیزند، با همه وجود بر سر باطل می کوبند و سرشار از عواطف انسانی هستند باز هم به جبهه ها نگاه کنید، هم به آن صحنه ای که سپاهیان ستم را در هم می کوبند و هم به آن صحنه ای که زخمی دشمن را که تا چند لحظه پیش سینه اش را نشانه رفته بود،‌بر دوش می کشد و به پشت جبهه می رساند و از خون خویش نثارش می کند تا زنده بماند، نه تنها جبهه های جنگ که جبهه های جهادگران سازندگی در دل روستا ها هم سراسر در عمل، محکوم کردن معیارهای نظام طاغوتی است، و نه تنها در این دو جبهه که در  پشت جبهه نیز مردم ایران با لحظه لحظه زندگیشان معیار ارزشهای نظامهای طاغوتی را محکوم می‌کنند.

 

17دسامبر/16

فرازهائی از: سیستم قضائی اسلام

قسمت هشتم

حجه الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری

ویژگیهای قاضی در اسلام

در قسمتهای گذشته تعدادی از ویژگیهای قضای اسلامی را برای خوانندگان گرامی توضیح دادیم، و وعده دادیم که از این بعد ویژگیهای قاضی را از دیدگاه اسلام مورد بررسی قرار دهیم.

ویژگیهای قاضی در اسلام نیز یکی از مهمترین ویژگیهای قضای اسلامی است، زیرا در سیستمهای قضائی غیر اسلامی، این ویژگیها برای قاضی ضروری نیست.

در سیستمهای قضائی امروز و دیروز جهان تنها شرطی که برای قاضی ضرورت دارد حقوقدان بودن است و چه بسا این شرط هم برای بسیاری از قضاتی که در حساس ترین مسائل قضائی باید رأی صادر کنند، یعنی قضات دادگاههای نظامی، ضرورتی ندارد، و همانطور که در سیستم قضائی کشور ما قبل از انقلاب عمل می شد، افراد نظامی را که رشتۀ آنها حقوق نیست از پشت توپ و تانک می آورند و حتی با یک ماه دوره دیدن و آشنا شدن به کتاب قانون به آنها ابلاغ قضاوت می‌دهند! زیرا که آنها بهتر می توانند دستورات قضائی نظامی را طبق آنچه به آنها دیکته می شود پیاده کنند!!

به سخن دیگر، در سیستم قضائی جهان شایستگی علمی و اخلاقی و خانوادگی قاضی، شرط قضاوت نیست، هر کس را که حکومت برای قضاوت تعیین کرد،‌با صدور یک فرمان قاضی می شود!

ولی در سیستم قضائی اسلام،  قاضی باید از نظر علمی و اخلاقی و خانوادگی دارای ویژگیهائی باشد که بدون آن ویژگیها حق قضاوت و صدور رأی ندارد.

ویژگیهای قاضی نیز مانند سایر ویژگیهای قضای اسلامی از شاخه ها و فروع الهی بودن منصب قضا در اسلام است.

بهترین قاضی

بهترین قاضی کسی است که بیش از دیگران با نیازهای فردی و اجتماعی مردم و قوانین تکامل انسان آشنا باشد و بهتر از دیگران بتواند قانون را در جامعه پیاده کند.

کسی بهتر از همه قانون تکامل انسان را می داند که انسان شناس باشد و اصول تکامل انسان را براساس شناخت دقیق حقیقت انسان کشف کرده باشد.

و کسی بهتر از همه می‌تواند طبق قانون رأی صادر کند و دستور اجرای آنرا بدهد که تحت تأثیر تمایلات نباشد و وارستۀ از هوس وترس باشد.

و بر این اساس، قرآن کریم خداوند متعال را بعنوان بهترین حاکم و قاضی معرف می کند.[۱]

زیرا خداوند بدلیل اینکه آفرینندۀ انسان است به همۀ نیازهای فردی و اجتماعی و اصول تکامل و قوانینی که ضامن سعادت اوست مطلع است، و بدلیل اینکه بی نیاز است، وارسته از هوس و ترس است.

و براین، اساس قرآن کریم قضا و حکم را ویژه خدا می داند، و از دیدگاه اسلام،جز آفریدگار جهان کسی اصالهً حق قضاوت و حکومت بر انسان را ندارد.

نمایندگان خدا

از آنجا که سنت خدا بر این نیست که بدون واسطه در این جهان میان مردم قضاوت کند، نمایندگانی را معین فرموده است که به نمایندگی و خلافت او قضاو ت نمایند ولی بدیهی است که هر کس نمی‌تواند خلیفۀ خدا شود، تنها کسانی شایستۀ نمایندگی خدا در این امر هستند که از نظر علمی و عملی واجد شرائط قضا باشند یعنی همانطور که خداوند قانون قضا را می داند، آنها هم بدانند،‌چیزی که هست خداوند علمش ذاتی است ولی علم قاضی اکتسابی و از طرف خدا به او افاضه می شود، و همانطور که خداوند وارسته از هوس و ترس است، قاضی هم باید وارستۀ از هوس و ترس باشد،‌چیزی که هست وارستگی خداوند ذاتی است، و وارستگی قاضی بتوفیق الهی و اکتسابی است.

و به سخن دیگر، تنها انسانهائی که متخلق به اخلاق الهی هستند، شایستگی نمایندگی الهی را دارند، و آنان در مرتبه اعلی، پیامبران و ائمه(ع) و در مراتب بعدی، مجتهدین جامع الشرائط می باشند.

در رابطه با نمایندگی پیامبران از جانب خداوند در امر قضا، در مورد حضرت داوود(ع) در قرآن کریم آمده است:

“یا داود، انا جعلناک خلیفه فی الارض فاحکم بین الناس بالحق و لا تتبع الهوی فیضلک عن سبیل الله”. (سوره ص، آیه ۲۶).

  • ای داود نا ترا نمایندۀ خود در زمین قرار دادیم پس میان مردم بحق قضاوت کن و از هوس پیروی مکن که پیروی از هوس ترا از راه خدا گمراه می کند.

گویا خداوند می فرماید من که بهترین قاضی برای احقاق حقوق فردی و اجتماعی مردم هستم ترا بعنوان نمایندۀ خود تعیین می‌کنم که به خلافت و نمایندگی از من میان مردم قضاوت کنی، ولی نه بر اساس تمایلات و آرا و نظرات شخصی خود، که اگر تمایلات شخصی خود را در امر قضا دخالت دهی این تمایلات ترا از راه خدا که همان راه تکامل انسان است، منحرف می سازد.

بلکه نمایندگان الهی فقط حق دارند که بر اساس موازین و قوانین خدا و دقیقاً طبق آنچه خدا به آنها گفته است قضاوت کنند.[۲]

دو شرط عمده قضا

کسانی که از سوی نمایندگان بلاواسطه الهی –یعنی پیامبران- به قضاوت منصوب می شوند، آنان نیز باید شاستگی نمایندگی خداوند را، هر چند در مراتب ضعیف آن، داشته باشند، یعنی هم باید قانون خدا را بدانند و هم وارستۀ از تمایلات باشند،  بنابر این دانستن قانون و وارستگی دو شرط عمدۀ قضای اسلامی، و دو ویژگی اصلی برای قاضی در اسلام است.

علم به قوانین الهی برای قاضی از دو طریق، ممکن است حاصل شود: یکی از طریق اجتهاد و دیگر از طریق تقلید، و هر یک از این دو طریق مراتبی دارند، از بالاترین مرتبۀ اجتهاد تا پائین ترین مرتبۀ تقلید.

وارستگی نیز که دومین شرط اصلی قضای اسلامی است، مراتبی دارد که بالاترین مرتبۀ آن در عصمت مطلقه است که این مرتبه، ویژۀ انبیا و اوصیای آنهااست، و پائین ترین مرتبۀ آن عبارت است از ملکۀ انجام واجبات واجتناب از محرمات که از ان تعبیر به عدالت می شود.

بنابراین، در رابطه با تبیین دو شرط اصلی قضای اسلامی ضروری است که واژه های اجتهاد، تقلید، و عدالت را تفسیر کنیم:

اجتهاد

اجتهاد عبارت است از نوعی توانائی علمی که انسان با برخورداری از آن قادر است قوانین الهی رااز منابع اصلی آن –یعنی قرآن و حیدث- استباط و استخراج نماید.

مرحوم “شهید ثانی” در کتاب گرانقدر “شرح لمعه” در کتاب “قضا” پس از اینکه اجتهاد را بعنوان یکی از شرائط قاضی مطرح می کند، در رابطه با تفسیر اجتهاد و اینکه چگونه انسان مجتهد می شود، می فرماید:

“و یتحقق بمعرفه المقدمات الست و هی الکلام، و الاصول، و النحو، و التصریف، و لغه العرب، و شرائط الأدله.

و الاصول الاربعه،‌و هی الکتاب، و السنه، و الاجماع، و دلیل العقل”.

یعنی اجتهاد با شناخت مقدمات ششگانه و شناخت اصول چهارگانه تحقق می یابد.

مقدمات ششگانه عبارتند از: علم کلام، علم اصول، علم نحو، علم صرف، علم لغت و علم منطق.

و اصول چهارگانه عبارتند از: قرآن،‌ حدیث اجماع، و دلیل عقل.

سپس مرحوم شهید در رابطه با توضیح این اموری که شناخت آنها شرط اجتهاد است، بطور خلاصه می فرمایند:

مقدمات ششگانه اجتهاد

در مورد شرط اول اجتهاد، یعنی علم کلام آنقدری که از این علم برای مجتهد ضروری است این است که اصول عقاید اسلامی را بر اساس ادله عقلیه بطور کامل و قاطع بداند و بیش از این مقدار، شرط اجتهاد نیست.

و در رابطه با شرط دوم یعنی علم اصول، آن اندازه از این علم برای مجتهد ضروری است که بوسیلۀ آن بتواند ادلۀ احکام الهی را بفهمد، یعنی بتواند اوامر الهی و نواهی او را تشخیص دهد و بتواند بفهمد کدام سخن خدا و یا رسول و یا امام معصوم، عام است و کدام خاص، کدام مطلق است تو کدام مقید، کدام مجمل است و کدام مبین، و امثال این امور که در شناخت ادله احکام الهی نقش دارند.

و از علم نحو و علم صرف برای مجتهد آنمقداری ضروری است که معانی دقیق کلمات را بتواند بفهمد، و همچنین از علم لغت آنمقداری ضروری است که بتواند معانی کلمات خدا و رسول او و جانشینان او را درک نماید، ولی ضرورتی ندارد که بالفعل معانی تمام لغات قرآن و حدیث را بداند بلکه اگر بتواند با رجوع به کتب لغت هم معانی قرآن و حدیث را بدست بیاورد کافی است.

و از علم منطق آنمقدار برای اجتهاد ضروری است که در رابطه با شناخت صحت و سقم استدلال و برهان لازم است.

اصول چهارگانه اجتهاد

در رابطه با شناخت اصول چهارگانه ای که پس از شناخت مقدماتی که قبلاً ذکر شد برای اجتهاد ضروری است مرحوم شهید ثانی می فرماید:

آنقدری که از شناخت قرآن در رابطه با اجتهاد ضروری است، شناخت آیاتی است که در رابطه با احکام و قوانین،‌ نازل شده اند و این آیات حدود پانصد آیه است. و آنقدری که از شناخت حدیث در رابطه با اجتهاد ضرورت دارد، شناخت کلیۀ احادیثی است که به احکام و قوانین مربوط می شوند. البته ضرورت ندارد که تمام این احادیث را حفظ باشد یا به همۀ آنها مراجعه کرده باشد بلکه همین مقدار که بتواند از منابع موجود، احادیثی را که در رابطه با قوانین الهی است استخراج کند و صحت و سقم آنها را تشخیص دهد کافی است.

و در مورد شناخت اجماع آنمقداری که در رابطه با  اجتهاد ضروری است این است که بداند فتاوی و آرائی را که در رابطه با احکام الهی صادر می کند بر خلاف نظریه همۀ فقها نیست.

و از شناخت ادلۀ عقلیه در رابطه با اجتهاد آنقدری ضروری است که در علم اصول بیان شده مانند برائت عقلیه و قبح عقاب بلا بیان.

ملکۀ اجتهاد

شهید ثانی، پس از اینکه امور ده گانه ای را که ذکر شد بعنوان شرائط تحقق اجتهاد مطرح می کند، می فرماید:

«علاوه بر آنچه ذکر شد شرط دیگری برای تحقق اجتهاد ضروری است، و آن شرط این است که کسی که شرائط مذکور را تحصیل نموده است باید از نیروئی برخوردار باشد که بوسیلۀ آن بتواند مسائل فرعی را از اصول کلی استنباط و استخراج نماید، و شرط عمده در رابطه با تحقق اجتهاد همین شرط اخیر است. وگرنه دستیابی به امور دهگانه ای که ذکر آن گذشت در زمان ما ساده و آسان است، زیرا دانشمندان و فقها در رابطه با این علوم تحقیقات کامل و جامعی نموده اند و بصورت دسته بندی شده در اختیار محققان و طالبان آن قرار داده اند.»

و این قدرت  استنباط و استخراج مسائل فرعی از اصول کلی، در دست خدای تعالی است که بر اساس حکمت خویش بهر کس که بخواهد عنایت می کند، و کثرت مجاهدت و ممارست در رابطه با تحقق ملکه اجتهاد و قدرت استنباط می‌تواند نقش مؤثر و بزرگی داشته باشد که قرآن کریم تصریح می کند.

“و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین”.

آنانرا که در راه ما تلاش کنند، قطعاً به راههای خویش رهنمون می گردیم که حتماً خداوند با نیکو کاران است.[۳] /[۴]

ادامه دارد.

 

[۱] – “هو الخیر الحاکمین” سورۀ اعراف، آیه ۸۷، سوره یونس، آیه ۱۰۹،سوره یوسف آیه ۸۰٫

[۲] – اناانزلنا لیک الکتاب بالحق لتحکم بین الناس بمااریک الله .(سوره نساء آیه ۱۰۵).

[۳] – سوره عنکبوت،  آیه ۶۹٫

[۴] – شرح لمعه، کتاب القضا.

17دسامبر/16

بررسی و ترجمه آزاد مبحث انفال

قسمت هفتم

آیت الله محمدی گیلانی

نوشته آیت الله العظمی منتظری

تعلّق میراث بلا وارث به امام

درباره تعالق میراث بلا وارث به امام(ع) اخبار دیگری غیر از آنچه که گذشت، موجود است. در اینجا اخبار دیگری هست که بسا با اخبار مذکور، تعارض نما است از آنجمله خبری است که معاویۀ بن عمار از امام صادق(ع) روایت کرده می گوید:

“سمعته یقول: من اعتق سائبه فلیتوال منشاء، و علی من والی جریرته وله میراثه فان سکت حتی یموت اخذ میراثه فجعل فی بیت مال المسلمین اذا لم یکن له ولی”.

  • شنیدم که آنحضرت می فرمود: کسی که عتق کند سائبه ای را- یعنی بنده ای را بعنوان کفاره یا نذر به یک کلام تحت عنوان واجبی آزاد کند- آزاد شدۀ اینچنینی با هر که دلخواه او است می‌تواند پیمان ولاء ضمان جنایت ببندند، و آنکس که پیمان ولاء ضمان جنایت و بزه او را پذیرفته است، میراث آزاد شده از آن اوست و چنانچه سکوت اختیار نمود و با کسی پیمان نبست تا آنکه مرد، میراث وی ماخوذ می گردد و در بیت المال مسلمین قرار داده می شود، در صورتی که برای او وارث دیگری نباشد. و مانند این خبر است، خبر سلیمان بن خالد موضع تعارض، جمله : “فجعل فی بیت مال المسلمین” می‌باشد که مرجع میراث مذکور را بیت مال مسلمین دانسته، نه امام.

صاحب وسائل الشیعه –علیه الرحمه- در مقام رفع تعارض می فرماید: این خبر محمول است یا بر اینکه مراد از بیت مال مسلمین همان بیت مال امام است، زیرا آن حضرت متکفل احوال مسلمین است، و یا بر تقیه و یا بر تفضل از ناحیه آنجناب که اذن فرموده اند مال اختصاصی مقام امامت برای نیازمندان مسلمین مصرف گردد”

و صاحب جواهر- قدس سره- در جواهر چنین توجیه فرموده: شاید در تعبیر نقل به بیت المال این اشعار و دلالت باشد که آن اموالی که بعنوان حق امامت گرفته می شود غیر سایر اموال شخصی امام است که از راه کسب و مانند آن تحصیل فرموده اند، و بهمین خاطر است که از غنیه و سرائر حکایت گردیده: وقتی که امام رحلت فرمودند، میراث وی به امام بعدی منتقل می گردد نه به سایر وارثان وی، بلکه صاحب غنیه، ادعای اجماع طائفه شیعه را بر این مطلب نموده است”.

و در میراث غُنْیَه آمده است : “چنانچه همه طبقات وارث معدوم باشند، میراث به امام تعلق دارد، و چنانچه امام رحلت فرماید، میراث مذکور به کسی که قائم مقام او در امامت است منتقل می گردد نه به وارث ترکه او… دلیل ما بر همه این مدعا اجماع است”.

و در سرائر، بعد از بیان ولاء امامت و میراثش فرموده: ” اما وقتی که امام رحلت فرمودند، ارث مذکور منتقل می گردد به امامی که قائم مقام او در امر امت است نه به کسانی که وارث ترکه و اموال شخصی او باشند”.

تذکراً می گویم: این عباراتی که از این اعلام و رؤسای مذهب هم اکنون حکایت کردم، بذهنتان نزدیک می کند آن مطلبی را که قبلاً بر آن اصرار داشتیم و مدعی بودیم که انفال ملک شخصی امام نیست، بلکه متعلق به منصب امامت است و ناگزیر در مصالح امامت و امت مصرف می شود و بین اینکه مال متعلق به امام بعنوان منصب امامت باشد و بین آنکه مال مسلمین باشد و زمام آن به دست امام باشد فرق اساسی نیست، و همانا فرق مفروض جز یک فرق اعتباری نیست که موجب فرق جوهری نمی‌باشد، زیرا ولی امور مسلمین و متولی صرف اموالشان ایضا امام است و آن  اموالی نیز که بعنوان امامت به امام تعلق می گیرد در مصارف شخصی وی – مگر اندکی- صرف نمی شود و چنانچه از این گونه اموال بعد از رحلت وی چیزی بماند، به امام بعد از وی منتقل می شود نه به وارث اموال شخصی او، و بهمین جهت است که می بینی شیخ مفید-علیه الرحمه- در مقنعه گاهی می فرماید: میراث بلاوارث به بیت المال تعلق دارد”. و گاهی می فرماید:”میراثش به امام مسلمین تعلق دارد و طبق رأی خویش در مصالح مسلمین مصرف می نماید.”

و آیا در ذهن احدی خطور می کند که خداوند متعال، همۀ دریاها و بیابانها و جنگلها و بیشه ها و میراث بلا وارثها و ۵/۱ یا ۱۰/۱ همه اموال را ملک شخصی انسان خاصی کند؟!

پس لزوماً معنای تعلق مال به امام همانا تعلق آن به حیثیت و عنوان امامت است،‌نظیر آنچه که در همه کشورها معمول است که آنچه متعلق به اشخاص و افراد نیست، ملک دولت و حکومت می شمرند، و خبر ابی علی بن راشد در اوائل خمس گذشت که می گوید:

“قلت لابی الحسن الثالث(ع) انا نؤتی بالشئ فیقال: هذا کان لابی جعفر(ع) عند نا فکیف نصنع؟ فقال: ما کان لابی(ع) بسبب الإمامه فهو لی،‌و ما کان غیر ذلک فهو میراث علی کتاب الله و سنّه نبیه”.

  • به امام هادی(ع) عرض کردم: گاهی چیزی نزد ما آورده می شود و می گویند که این چیز متعلق به جوادالائمه (ع) است که نزد ما است. چگونه عمل کنیم؟ در پاسخ فرمودند: آنچه که به سبب امامت به پدرم(ع) تعلق دارد به من تعلق می گیرد و آنچه که غیر آن باشد میراثی است که بحکم کتاب الله و سنت پیمبر گرامی با آن عمل می شود”.

و از اخبار ظاهر التعارض در این باب، خبر ابی بصیر از امام صادق(ع) است که فرمودند:

“السائبه لیس لأحد علیها سبیل فان والی احدا فمیراثه له و جریرته علیه و ان لم یوال احدا فهو لأقرب النای لمولاه الذی اعتقه”.

  • در بندۀ آزاد شدۀ بعنوان کفاره و نذر و یا تحت هر عنوان واجبی، کسی را بر وی راهی نیست، پس اگر با کسی پیمان ولاء بست میراث وی به هم پیمان او می رسد، چنانکه ضمان بزه و جنایت وی نیز بر عهده هم پیمان اواست و اگر با کسی ولاء نبندد میراث وی به نزدیکترین مردم به مولای عتق کننده اش تعلق می گیرد”. صاحب وسائل بعد از ذکر خبر مزبور می گوید: “شیخ الطایفه فرموده که این خبر نیز مورد عمل واقع نشده و احتمال می رود که امام(ع) از باب تفضل مال خود را اعطاء فرموده باشد”.

واز اخبار  متوهم التعارض در این باب، خبر خلاد سندی از امام صادق(ع) است که فرمودند:

“کان علی(ع) یقول فی الرجل یموت و یترک مالا و لیس له احد: اعط المال همشاریجه”.

  • امیرالمؤمنین(ع) درباره کسی که می میرد و مالی گذاشته و هیچ وارثی ندارد می فرمودند: مالش را به همشریان وی بدهید”.

اینطور در وسائل از کافی شریف نقل فرموده، و مانند آن را شیخ الطائفه(ره) در تهذیب از خلاد از سری مرفوعا از امیرالمؤمنین(ع) نقل کرده است و احتمال تصحیف در لفط “سندی”و “سرّی” در یکی از دو نسخه می رود.

و درخبر داود، بواسطه از امام صادق(ع) است که فرمودند:

“مات رجل علی عهد امیر المؤمنین(ع) لم یکن له وراث،‌فدفع امیر المؤمنین(ع) میراثه الی همشهریجه- همشیرجه (نسخه بدل).

-” مردی در زمان امیرالمؤمنین(ع) مرد و هیچ ارثی نداشت، آنحضرت میراثش را به همشهریان وی داد”.

شیخ بزرگوار(ره) در استبصار بعد از نقل دو خبر فوق می فرماید:

“منافاتی بین دو خبر مذکور و بین آنچه که قبلاً بیان کرده ایم نیست، زیرا مضمون دو خبر مزبور حکایت از فعل امام است و می شود که فعل مذکور بخاطر برخی از مصالح از آنحضرت صادر گردیده باشد، زیرا وقتی که مال اختصاص به آنحضرت داشته باشد جائز است بهر کیفیتی عمل فرماید و بهر کسی عطا نماید”.

و باید دانست که فقهای عظام ما چنانکه ملاحظه نمودید طبق اخبار مذکوره در این باب، میراث بلاوارث را متعلق به امام دانسته اند و آنکه امام حسب ارادۀ مبارک خویش در مال مزبور عمل می فرماید، و دو خبر اخیر را بر حکایت فعل از امام(ع) حمل فرموده اند که از آنحضرت از باب تفضل و تبرع و نظیر این تعبیرات، صادر گردیده است، و با چنین صورتی در حکم میراث بلا وارث در غیبت امام(عج) اختلاف کرده اند:

شیخ الطائفه(ره) در مسئلۀ پانزدهم از فرائص کتاب خلاف فرموده: چنانچه امام حاضر نباشد واجب است در نزد ما مال مذکور حفظ شود برای آن حضرت مانند حفظ بقیه  اموالش”.

و شیخ صدوق(ره) در کتاب فقیه فرموده: “اگر امام غائب باشد مال بلاوارث به اهل بلدش می رسد”.

و شیخ مفید- علیه الرحمه- در مقنعه فرموده اگر کسی مرد و ما ترکی در دست انسانی گذاشت و وارثی ندارد به فقرا و مساکین می رسد و محقق علیه الرحمه در کتاب نافع می فرماید:”در صورت غیبت امام(ع) بین فقرا تقسیم می شود”

و در شرائع می فرماید:”اگر امام(ع) غائب است بین فقرا و مسکینان تقسیم می شود.”

و علامه حلی-رضوان الله علیه- در قواعد فرموده: ” اگر امام(ع) غائب است مال مفروض برای او حفظ می شود و یا در نیازمندان مصرف می شود”.

و شهید اول(ره) در لمعه فرموده: در صورت غیبت امام(ع) مصرف فقرا و مسکینان می شود.

و در دروس فرموده: “اگر امام(ع) غائب است جماعتی از اصحاب ما فرموده اند که برای آن حضرت بطریق وصایت سلف بخلف حفظ می شود یا بوسیلۀ دفن محفوظ می گردد تا زمان ظهور آن حضرت، ولی اظهر، جواز تقسیم آن است بین فقرا و مسکینان”.

و صاحب جواهر “ره” در کتاب جوهر احتمال داده که می شود میراث بلا وارث از انفالی باشد که تحلیل آنها از برای شیعه از جانب ائمه اطهار(ع) ثابت شده است، سپس فرموده: “اصل، بقاء آن بر حکم خود یعنی ملکیت امام(ع) است و مصرف آن صدقه دادن از ناحیه آن حضرت است مانند غیر آن از مالهائی که وصول آن به صاحبش معتذر است، و اخیراً فرموده: اولی ایصال آن،‌در عصر غیبت به امین آنحضرت است که بر حسب مصلحت و رضا که از احوال آن مولای بزرگوار استنباط می نماید، مصرف کند”.

این بوده آراء اعلام فقاهت در این مسئله اما می گویم: که هیچ دلیلی بر آنچه ذکر فرموده اند –که مصرفش فقرا و مسکینانند- وجود ندارد مگر همان دو چیز که از فعل امیر المؤمنین(ع) حکایت می کرده اند، یا توهم آنکه مقام مذکور از قبیل اموالی است که ایصالش به صاحب آن متعذر است و باید از ناحیه وی صدقه داد چنانکه در جواهر است.

اما اولی – یعنی دو خبر حاکی- ممنوع است، زیرا فرض بر این شد که تعارض این دو خبر با اخباری که میراث بلا وارث را از انفال و متعالق به امام می دانست رفع گردید به این تقریر که دو خبر مذکور را حمل بر حکایت فعل امام نمودیم و گفتیم که اخذ به آن لازم نیست و در این دو خبر اسمی از زمان غیبت و تعذر ایصال به امام نیست.

و اما بطلان دومی – یعنی توهم آنکه مقام مقام تعذر وصول مال به صاحب آن است واضح و محتاج به بیان نیست، چه آن که بنای این استدلال بر ملکیت مال مفروض جهت شخص امام است نه منصب امامت، و بر این مبنی باید صدقه داده شود ولی قبلاً برایتان روشن گردید که مبنای مذکور، فاسد است.

و حاصل آنکه پایه و اساس بیان اصحاب ما و آراء ایشان درباب خمس و انفال آن است که خمس و انفال از اموال شخصی امام معصوم(ع) است، و آنکه در عصر غیبت گرچه هر اندازه طولانی هم باشد تأسیس حکومت اسلامی که عهده دار اجرای احکام و حدود اسلام باشد و وضع مالیات و درآمدهای مشروع برای شئون مقام رهبری و اصلاح امت و رفع نیازهای آنان را واجب نمی دانسته اند؟

وانگهی چه فرقی است بین سهم امام، و میراث بلاوارث و سائر انفال با فرض آنکه همه متعلق به امام است، تا موجب شود که فقط میراث بلاوارث را در جهت مصرف فقرا اختصاص دهند؟! و بر فرض استدلال به دو خبر مفروض، چرا مصرف آن را مطلق گذاشته اند و مقید به فقرای بلاد چنانکه در دو خبر مزبور است نفرموده اند؟

۱۰-از انفال واموال عمومی، چنانکه شیخ مفید- علیه الرحمه- در مقنعه ذکر فرموده، دریاها

و بیابانهای بی آب و علف است،  و از ابی الصلاح حلبی(ره) نیز نقل شده است که دریاها را از انفال شمرده اند و اما مفاوز، یعنی بیابانهای بی آب و علف ظاهراً از مصادیق زمین موات است ولی راجع به دریاها فقهای بعد از این دو بزرگوار فرموده اند شاید ماخذ قول دو فقیه اخباری است که دلالت دارند بر آنکه همه دنیا ملک خداوند متعال و رسول الله(ص) و ائمه اطهار(ع) است (در اینجا استاد مؤلف-مدظله- به بعضی از آنها اشاره فرموده که نقل آن را ضروری نمی بینیم و سپس فرموده اند:

می گویم: که هیچ جای شک نیست که دریاها از انفال و اموال عمومی است، چه آنکه قبلاً متکرراً بیان نمودیم که ملاک بودن چیزی از انفال، آن است که متعلق به شخص خاصی نباشد که طبعاً از اموال عمومی خواهد بود و انیکه نامی از دریاها در اخبار برده نشده بدین جهت است که در آن عصر مورد ابتلاء و بهره برداری زیادی نبوده است ولی در عصر ما از اهم منابع است که همۀ دول به آنها اهتمام داشته و استفاده های گوناگون از قبیل صید انواع ماهی و دانه های گرنبها و معادن موجود در آنها و راههای عبور و مرور از دریاها می‌کنند، و بعد از چند جمله ای می فرماید:

از بیان مذکور در مسئله دریاها ظاهر می شود که فضا نیز بلحاظ راههای فضائی در اختیار امام است و می توان آنها را از انفال شمرد و هم چنان شطها و نهرهای بزرگ بلکه آبهای زیر زمین را نیز می توان از انفال محسوب داشت، علیهذا آن چیزهائی که بعنوان انفال در اخبار، نامبرده شده اند از باب مثال است.

ادامه دارد.

 

17دسامبر/16

شب قدر در سخنان معصومین(ع)

کَلامُکُمْ نُورٌ وَ اَمْرُکُمْ رُشْدٌ

 

  • پیامبر اکرم(ص):

“ان الله اختار من الایام الجمعه و من الشهور شهر”

“رمضان و من اللیالی لیله القدر” (بحار، ج ۹۷، ص ۸)

خداوند از میان روزها، روز جمعه و از میان ماهها، ماه رمضان و از میان شبها،‌شب قدر را برگزیده است.

  • امیر المؤمنین(ع):

“سلوا الله الحج فی لیله سبع عشره من شهر رمضان و”

“فی تسع عشره، و فی احدی و عشرین و فی ثلاث و”

“عشرین فانه یکتب الوفد فی کل عام لیله القدر و فیها”

“یفرق کل امر حکیم” (دعائم الاسلام- ج ۱ ص ۲۸۱)

از خداوند توفیق حج را بخواهید در شب هفدهم ماه رمضان و در شب نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم زیرا نام حاجیان،‌هر سال در شب قدر نوشته می شود و در آن شب هر امر مهمی مقدّر می گردد.

  • امیر المؤمنین(ع):

“ان رسول الله (ص) کان یطوی فراشه و یشدّ مئزره”

“فی العشر الأواخر من شهر رمضان و کان توقظ اهله”

“لیله ثلاث و عشرین و کان یرش وجوه النیام بالماء”

“فی تلک اللیله”. (بحار الانوار-  ج ۹۷ ص ۱۰)

پیامبر اکرم(ص) در دهۀ آخر ماه رمضان، رختخواب خویش را می پیچید و کمر خود را محکم می بست و خانوادۀ خویش را در شب بیست و سوم بیدار می نمود و آنان که در آن شب خواب آلود بودند بر صورتشان آب می پاشید.

  • امام محمد باقر(ع):

“زراره عن ابی جعفر(ع) قال: سألته عن لیله القدر”

“قال: هی احدی و عشرین او ثلاث و عشرین. قلت:”

“الیس انما هی لیله؟ قال: بلی. قلت: فاخبرنی بها”

“قال: و ما علیک ان تفعل خیراً فی لیلتین”

(امالی طوسی ج ۲ ص ۳۰۱)

زراره گوید از امام باقر(ع) در مورد شب قدر پرسیدم- فرمود: یا بیست و یکم است و یا بیست  وسوم. گفتم: مگر آن یک شب نیست؟ فرمود: آری. گفتم: آن شب را مشخص کنید فرمود: چه می شود تو را اگر عمل خیر در دو شب انجام دهی.

  • امام محمد باقر(ع):

“عن حمران، انه سأل ابا جعفر(ع) عن قول الله عزوجل ”

“إنّا انزلناه ی لیله مبارکه” قال: نعم،‌هی لیله القدر و”

“هی فی کل سنه فی شهر رمضان فی لاعشر الأواخر،‌فلم ینزل”

“القرآن الا فی لیله القدر،. قال الله عزوجل:” فیها یُفْرقُ”

“کل امر حکیم”. قال: یقدر فی لیله القدر کلّ شیئ یکون”

“فی تلک السنه الی مثلها من قابل من خیر او شر او”

“طاعه او معصیه او مولود او اجل او رزق، فما قدر”

“فی تلک اللیله و قضی فهو من المحتوم و لله فیه المشّیه”

“قال: قلت له، “لیله القدر خیرٌ من الف،‌شهر”ای”

“شیئ عنی بها؟ قال: العمل الصالح فیها من الصلوه”

“و الزکاه و انواع الخیر خیر من العمل فی الف شهر”

“لیس فیها لیله القدر، و لو لا ما یضاعف الله للمؤمنین”

“لما بلغوا،‌و لکن الله عزوجل یضاعف لهم الحسنات”

(ثواب الاعمال صفحه ۶۱)

از حمران بن اعین نقل شده است که از امام باقر پرسید از آیه “انا انزلنا فی لیله مبارکه..” (ما آن را در شب مبارکی نازل نمودیم…” فرمود: آری مراد شب قدر است که در هر سال در دهه آخر ماه رمضان است و قرآن نازل نشده است مگر درشب قدر خداوند متعال می فرماید: “فیها یفرق کل امر حکیم”. (در آن شب هر امر مهمی تقدیر می شود) فرمود: در شب قدر هر امری که در آن سال واقع می شود تا سال آینده مقدر می شود از خیر و  شر و اطاعت و معصیت و زایش و مرگ و روزی، پس هر چیز که در آن شب تقدیر شود از قضای حتمی است و در عین حال وابسته به مشیت الهی می‌باشد.

حمران گوید گفتم مراد از این آیه چیست که می فرماید: “لیله القدر خیر من الف شهر” (شب قدر بهتر از هزار ماه است) فرمود عملی نیکو در آن شب از نماز و زکات و سایر اعمال صالحه بهتر از عملی است که در هزار ماه که در آنها شب قدر نیست، انجام دهند. و اگر چنین نبود که خداوند حسنات مؤمنین را دو برابر می کند. آنان (به کمال مقصود) نمی رسیدند ولی خداوند حسنات را دو برابر می کند (تا برسند).

 

17دسامبر/16

شهد افطار بقا نوشش باشد

خواند چاووش سحر بار دگر                      قصۀ رجعت سر دار دگر

ماه بر ماتم عشاق گریست                     چشم خورشید در آفاق گریست

زاستین گشت برون دست نفاق               تا نهد بر دل ما داغ فراق

شعله در گلشن محراب زدند                    تیغ بر سینۀ مهتاب زدند

گلبن باغ شرف پژمردند                           خاطر روح خدا آزردند

بلبل از دوری گل زار گریست                    ناله ها کردو بر خار گریست

صد چمن لاله ز خوناب شکفت                 گل خورشید به محراب شکفت

طشت گلهای چشم سرتاسر                  پرشد از خون دل و لخت جگر

پیر صدیق به هنگام سجود                      نغمۀ خونی پرواز، سرود

در سحرگاه گل افشانی عشق                پیر ما رفت به مهمانی عشق

از لب تیغ شهادت چه نکو                                گشت سیراب لب تشنۀ او

عارفان را تن صد چاک خوش است            سفر از خاک به افلاک خوش است

آه، کز سوگ “صدوقی” عزیز                    ساغر لاله ز خون شد لبریز

خورده از جام علی(ع) باده وصل                       خفته بر ساحت سجادۀ وصل

تلخی دهر فراموشش باد                                شهد افطار بقا نوشش باد

علم عشق بود بار دیگر                           بر سر دوش علمدار دگر

در ره دوست نگیریم قرار                         مقصد ماست تجلیگه یار

زکریا اخلاقی

 

17دسامبر/16

علی (ع) در بستر شهادت

 

أُوصِیکُمَا بِتَقْوَی اللهِ، وأَلَّا تَبْغِیَا الدُّنْیَا وَإِنْ بَغَتْکُمَا، وَلاَ تَأْسَفَا عَلَی شَیْءٍ مِنْهَا زُوِیَ عَنْکُمَا، وَقُولاَ بِالْحَقِّ، وَاعْمَلاَ لِلْأجْرِ، وَکُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً، وَلِلْمَظْلُومِ عَوْناً. أُوصِیکُمَا، وَجَمِیعَ وَلَدِی وَأَهْلِی وَمَنْ بَلَغَهُ کِتَابِی، بِتَقْوَی اللهِ، وَنَظْمِ أَمْرِکُمْ، وَصَلاَحِ ذَاتِ بَیْنِکُمْ، فَإِنِّی سَمِعْتُ جَدَّکُمَا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ ـ یَقُولُ: “صَلاَحُ ذَاتِ الْبَیْنِ أَفْضَلُ مِنْ عَامَّهِ الصَّلاَهِ الصِّیَامِ”. اللهَ اللهَ فِی الأََیْتَامِ، فَلاَ تُغِبُّوا أَفْوَاهَهُمْ، وَلاَ یَضِیعُوا بِحَضْرَتِکُمْ. وَاللهَ اللهَ فِی جِیرَانِکُمْ، فَإِنَّهُمْ وَصِیَّهُ نَبِیِّکُمْ، مَا زَالَ یُوصِی بِهِمْ حَتَّی ظَنَنَّا أَنَّهُ سَیُوَرِّثُهُمْ. وَاللهَ اللهَ فِی الْقُرْآنِ، لاَ یَسْبِقْکُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَیْرُکُمْ. وَاللهَ اللهَ فِی الصَّلاَهِ، فَإِنَّهَا عَمُودُ دِینِکُمْ. وَاللهَ اللهَ فِی بَیْتِ رَبِّکُمْ، لاَ تُخْلُوهُ مَا بَقِیتُمْ، فَإِنَّهُ إِنْ تُرِکَ لَمْ تُنَاظَرُوا. وَاللهَ اللهَ فِی الْجِهَادِ بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ وَأَلْسِنَتِکُمْ فِی سَبِیلِ اللهِ. وَعَلَیْکُمْ بِالتَّوَاصُلِ وَالتَّبَاذُلِ، وَإِیَّاکُمْ وَالتَّدَابُرَ وَالتَّقَاطُعَ. لاَ تَتْرُکُوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ فَیُوَلَّی عَلَیْکُمْ أَشْرَارُکُمْ، ثُمَّ تَدْعُونَ فَلاَ یُسْتَجَابُ لَکُمْ. ثمّ قال: یَا بَنِی عَبْدِالْمُطَّلِبِ، لاَ أُلْفِیَنَّکُمْ تَخُوضُونَ دِمَاءَ الْمُسْلِمِینَ خَوْضاً، تَقُولُونَ: قُتِلَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ. أَلاَ لاَ تَقْتُلُنَّ بِی إِلاَّ قَاتِلِی. انْظُرُوا إِذَا أَنَا مِتُّ مِنْ ضَرْبَتِهِ هذِهِ، فَاضْرِبُوهُ ضَرْبَهً بِضَرْبَهٍ، وَلاَ یُمَثَّلوُا بِالرَّجُلِ، فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَمَ یَقُولُ:( إِیَّاکُمْ وَالْمُثْلَهَ وَلَوْ بَالْکَلْبِ الْعَقُورِ).

علی (ع) در بستر شهادت

شب ۱۹ ماه رمضان، نزدیک صبح، سال چهلم هجری قمری، امام علی(ع)، مردی که دنیا او را نشناخت، بدست یکی از شقی ترین فرزندان آدم در محراب عبادت مجروح شد و پس از دو روز از دنیا رحلت فرمود و جهان بشریت از فیض عدالت او محروم گشت.

در آن هنگام که در بستر بیماری قرار گرفت و به ابدیت چشم دوخته و هر لحظه انتظار ملاقات رسول خدا(ص) را می کشید،‌ فرزندان خود، مخصوصاً دو فرزند برومند خود حسن و حسین(ع) را مورد خطاب قرار داده و چنین فرمود:

حسنم و حسینم!، شما را به تقوی و پرهیزکاری و پروای از خدا سفارش می‌کنم.

به طلب دنیا نروید اگرچه دنیا به طلب شما بیاید.

اگر چیزی از دنیا از دست شما برود بر آن افسوس نخورید.

(همیشه) حق بگویید و برای پاداش آخرت(و رضای خدا) کار کنید.

برای ستمکاران، دشمن، و برای ستم دیدگان، یاور باشید.

حسنم و حسینم!(بار دیگر) شما دو فرزند و همۀ فرزندانم و همه بستگانم و هر کس را که نامۀ من به او می رسد به تقوی و پروای از خدا و نظم در کارها و صلاح ذات البین سفارش می‌کنم. (بکوشید تا بین شما صلح و صفا برقرار باشد و اگر در بین مسلمانان جدائی و اختلاف است آنها را آشتی دهید.) زیرا من از جد شما شنیدم که می فرمود: صلح و آشتی بین مسلمانان از هر گونه نماز و روزه ای بهتر است.

دربارۀ یتیمان، خدا را در نظر داشته باشید(از خدا بترسید). برای پذیرائی آنهانوبت قرار ندهید که گاهی به آنها برسید و گاهی نرسید.(مبادا آنها گرسنه بمانند) و در حضور شما نابود گردند.

دربارۀ همسایگان خدا را در نظر داشته باشید، زیرا آنان همواره موردسفارش پیغمبر شما بودند و همواره آن حضرت سفارش همسایگان را می نمود، حتی(از کثرت سفارش آن حضرت) ما گمان کردیم که همسایه را وارث همسایه قرار می دهد.

دربارۀ قرآن خدا را در نظر داشته باشید(از خدابترسید). مبادا دیگران در عمل به قرآن بر شما سبقت بگیرند.

دربارۀ نماز خدا را در نظر داشته باشید(از خدا بترسید و نماز را بپا دارید) زیرا نماز ستون دین شما است.

از خدا بترسید درباره خانه پروردگارتان (حج خانه خدا بروید.) و تا زنده هستید خانه خدا رااز زائر خالی نگذارید،‌ زیرا اگر خانه خدا از زائر خالی گردد، شما مهلت نمی یابید (و سقوط می کنید).

خدا را دربارۀ جهاد در نظر داشته باشید: با مالتان و جانتان در راه خدا جهاد کنید.

بر شما باد که به یکدیگر نزدیک شوید و به یکدیگر بذل و بخشش داشته باشید و نترسید از اینکه به یکدیگر پشت کنید و از یکدیگر جدا شوید.

امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنید که بدان شما بر شما مسلط شوند و سپس هر چه دعا کنید مستجاب نگردد.

سپس امام (ع) فرمودند:

ای فرزندان عبد المطلب! مبادا بیابم شما را که بکشتار مسلمانان دست بزنید و بگوئید:  امیر المؤمنین کشته شد(و به بهانۀ شرکت در قتل امیر المؤمنین عده ای را بناحق بکشید)، آگاه باشید غیر از کشندۀ من احدی را نباید بکشید.

(قاتل مرا مهلت دهید و) نگاه کنیداگر من با این ضربت او از دنیا رفتم او را یک ضربت در مقابل آن ضربت بزنید، و او را مثله نکنید(گوش و بینی و سایر اعضای او را قطع نکنید)، زیرا از جد شما رسول خدا(ص) شنیدم که می فرمود: از مثله نمودن بترسید و لو درباره سگ گزنده باشد.

 

17دسامبر/16

فاجعۀ ۷ تیر

از زبان حجه الاسلام فردوسی پور

نمایندۀ مجلس شورای اسلامی و نماینده مجلس خبرگان

بسم الله الرحمن الرحیم

  • لطفاً شما به عنوان یکی از بازماندگان و مجروحین حادثه جان خراش هفت تیر ترسیمی از کیفیت وقوع حادثه و شهادت یاران و نجات خودتان را ارائه فرمائید.

*بسم الله الرحمن الرحیم، با درود و سالم به پیشگاه مقدس ولی عصر امام زمان (عج) و نایب بر حقش رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، و با درود و سلام فراوان به شهدای انقلاب اسلامی ایران بخصوص شهدای هفت تیر، و با درود و سلام به رزمندگان جبهه های جنگ و امت شهیدپرور ایران و ضمن تشکر از برادران محترم مجلۀ پاسدار اسلام که این مصاحبه راترتیب دادند، و با تشکر از امت حزب الله که این انقلاب اسلامی را با جان و مال خود پاس می دارند.

لازم می دانم برای ترسیم حادثه و واقعۀ دلخراش و جانگداز هفت تیر مقداری به عقب برگردن و از اوضاع سیاسی آن روز و علل این حادثه کاملاً روشن شود و سپس ترسیمی از اصل حادثه به عرضتان برسانم.

موقعیت انقلاب قبل از حادثه

پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، آمریکا از نظر سیاسی امیدوار بود که بتواند انقلاب ما را بوسیلۀ جاسوسها و اشخاصی که در داخل دولت موقت داشت منحرف کند. بعد از آنکه دانشجویان مسلمان پیرو خط امام دومین انقلاب عظیم را در ایران بوجود آوردند و لانۀ جاسوسی شیطان بزرگ را اشغال کردن و سیلی محکمی به آمریکا زدند، آمریکا به این نتیجه رسید که از طریق این عوامل و این جاسوسان نمی‌تواند انقلاب را به انحراف بکشاند، لذا دست به کار توطئه های دیگری شد از قبیل حملۀ مستقیم نظامی به بیابان طبس، و بعد از شکست در این حملۀ مستقیم به تحریک صدام و تحمیل جنگ بر ما پرداخت، و در این جنگ هم چون ناکام از ‌آب درآمد، از طریق عاملی که اگر با سوء نیت بنگیریم، می توانیم بگوییم آمریکا مدت هفده سال این عامل را در خارج از کشور(در فرانسه) تربیت کرده بود برای چنین روزی که نقش بعد از شاه و بعد از بختیار را در ایران به نفع آمریکا بتواند بخوبی بازی کند، و یا اگر با حسن نیت بنگریم، و بگوئیم این مدتی که در خارج بودنه تحت تربیت مستقیم آنان نبوده، ولی بوسیلۀ خودخواهی ها و خودبینی هائی که در این فرد بود، در دامن ضد انقلاب و منافقین و گروهکها و در نتیجه عوامل آمرکائی غلطید بلی آمریکا از طریق این فرد خائن یعنی “بنی صدر” تصمیم داشت که انقالب ما را به انحراف بکشاند.

امام در رابطه با این مسئله کوشش شان بر این بود که بنی صدر رااز طریق ارشاد و هدایت و نصیحت به راه انقلاب بکشانند و او را راهنمائی کنند، لذا همیشه تذکر می دادند که من نمی خواهم اولین رئیس جمهوریمان بد از آب در بیاید، زیرا این به ضرر جمهوری اسلامی است، تا می توانید او را ارشاد و هدایت کنید، اما بالاخره کار به آنجا رسید که ارشاد و هدایت نتیجه ای نبخشید و این مرد خودخواه  و می توانیم بگوئیم عامل خودفروختۀ به خارج، تصمیم گرفت که بوسیلۀ عوامل و ایادی آمریکا، انقلاب ما را از خط اصیل خویش منحرف کند، لذا تصمیم مجلس بر این شد که دربارۀ او رأی به عدم اعتماد بدهد و امام امت او را از مقام فرماندهی کل قوا عزل کردند.

بعد از فرمان امام مبنی بر عزل بنی صدر و بعد از رأی مجلس به عدم کفایت سیاسی او و تأیید امام و برکنار شدن بنی صدر، آمریکا به بن بست رسید و دید از طریق عوامل و ایادی سیاسی در داخل ایران کاری را از پیش نمی برد،‌از این رو دستور داد جنگ مسلحانه صادر شد. و به گروهکها فرمان داد که در روز سی خرداد به جان حزب الله و انقلابیون مسلمان بیافتند و درگیری های خیابانی درست کنند و ترورها و انفجار بوجود بیاورند، و شخصیتهای ما رااز بین ببرند.

بعد از این جریان می بینیم، اولین انفجار در روز پنجم تیر ماه در جلسۀ سخنرانی حجه الاسلام آقای خامنه  ای بوجود می آید، که ایشان سخت مجروح و منتقل به بیمارستان می شوند. بعد از آن با یک توطئه خائنامه ای که بنی صدر و دیگر گروهکها و در رأُس آنها منافقین و ابرقدرتها در آن دست داشتند، در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی، انفجار عظیمی بوقوع می پیوندد.

چگونگی وقوع انفجار

اما ترسیم اصل واقعه دلخراش هفت تیر به این کیفیت بود که هر هفته،شبهای دوشنبه جلسه ای بود در دفتر مرکزی حزب و شخصیتهای مختلف، نمایندگان، وزرا، قضات علی مرتبۀ حزب اللهی و آیت الله شهید مظلوم دکتر بهشتی در این جلسه شرکت می کردند،  و هدف از تشکیل این جلسه – درواقع- بررسی مشکلات کشور و رسیدن به راه حل برای مشکلات ممکلت بود و همچنین بررسی طرحها و لوایحی که در مجلس مطرح می شود.

این جلسه معمولاً پس از نماز مغر ب و عشا تشکیل می شد، و آن شب هم نماز خوانده شد و اعلام شد که چون موضوع مهمی در دستور جلسه قرار گرفته، برادران زودتر در جلسه شرکت کنند همه حاضر شدند، و بنظر من در آن شب افراد شرکت کننده از هر شب بیشتر بودند. جلسه مملو از جمعیت بود بنحوی که یک صندلی خالی دیده نمی شد.

موضوعی که قبلاً برای جلسه تعیین شده بود عوض شد، و بنا شد که دربارۀ مقام ریاست جمهوری و شخص رئیس جمهوری بحث شود، به این معنی که آیا در این دوره –دومین دورۀ ریاست جمهوری- امام باز نظرشان بر این بود که روحانی نباید رئیس جمهوری باشد، یا اجازه می‌دهند که باشد، و اگر اجازه دادند آیا آن روحانی که لیاقت و شایستگی این مقام را دارد از بین آقایان، کدام شخصیت است؟ و اگر اجازه ندادند، باز از این غیر روحانیین مقام شایستۀ ریاست جمهوری کدام شخصیت است؟

بعد از تلاوت آیاتی از کلام الله مجید و اعلام موضوع جلسه، برای عوض شدن موضوع جلسه رأی گیری شد و همه به اتفاق رأی دادند که موضوع عوض شود و گفتند: حالا که بنا است در این باره بحث کنیم، آن کسی که لیاقت دارد این موضوع را در جلسه مطرح کند و بررسی نماید، قهراً شخص آیت الله دکتر بهشتی اند.

ایشان تشریف بردند پشت تریبون و ناظم جلسه هم شهید استکی، در کنار ایشان نشسته بود، جلسه هم پر بود از شخصیتها، شهید بهشتی شروع کردند به صحبت کردن و طرح موضوع بحث. من فکر می‌کنم فقط موضوع جلسه را ایشان مطرح کردند که آِیا صلاح هست روحانی مقام ریاست جمهوری را بدست بگیرد یا صلاح نیست؟ آیا امام اجازه می‌دهند یا اجازه نمی‌دهند؟ و در صورتی که صلاح باشد و امام اجازه بدهند چه شخصیتی باید این مقام را بدست بگیرد؟

در اینجا نکته ای یادم می آید که البته خیلی برایم روشن نیست، و آن این است: ایشان سخن را قطع کرد و فرمود: بچه ها! بوی بهشت می آید. شما هم می فهمید بوی بهشت را؟ فاصله ای نشد، بلافاصله من احساس کردم که زیر آوار هستیم و سقف روی سر اعضای جلسه قرار گرفته است. یک طرف که دیوار بود فرو ریخته بود، یک طرف هم که ستونهایی بود،ستونها در رفته و دیوار شیشه ای هم شکسته بود، وسقف هم روی سر اعضای جلسه بود. کسانی که جلو بودند بر اثر موج انفجار در همان لحظۀ اول به شهادت رسیدند، خود آیه الله شهید مظلوم بهشتی قطعه قطعه شده بود،‌شهید استکی به صندلی پیچیده شده بود، ردیفهای اول و دوم و سوم جلو شهید شده بودند، اما به محض اینکه من به خود آمدم  که زیر آوار هستم و دیدم که سرم شکسته و از سرم خون جاری است، مثل اینکه نورافکن انداخته بانشد از یک گوشۀ این ساختمان زیر سقف تمام زیر زیر سقف برای من نورانی و روشن بود و من چون عقب سالن نشسته بودم، تا نصف سالن را کاملاً می دیدم و مشاهده می کردم که نصف افراد زنده هستند و مشغول ذکرند،‌تکبیر می گویند لا اله الا الله می گویند،‌آیه الکرسی می خوانند، و خلاصه مشغول راز ونیاز با پروردگار خویش می باشند.

در این بین، افرادی که برای نجات ما آمده بودند، روی سقف راه می رفتند ولی راهی برای نفوذ به داخل این سالن نداشتند که از کجا برای نجات افراد وارد شوند؟ از کجا راه باز کنند؟ تا بالاخره من صدای مته را شنیدم که گذاشتند روی سقف و خیال اینکه سقف، سقفی است بتونی و با مته باید آن را برید و بلند کرد،‌بعد افراد را درآورد! اول من حساب می کردم ممکن است که در حدود یک ساعت و نیم، دو ساعت ما زیر سقف صبر کنیم و هوا بقدر کافی وجود داشت، اما به محض اینکه شروع کردند با مته سقف را ببرند، چون سقف یک سقف قدیمی و ستون آهن و آجر نیز قدیمی بود، حتی آجر مربع و چهار گوش و گلهای غبار کهنه و قدیمی که رویش را آسفالت کرده بودند- یک چنین سقفی بود- ناگهان غبار بسیار غلیظی داخل سالن شد که من احساس کردم ظرف چند دقیقه ممکن است ما خفه شویم و از بین برویم.

در این هنگام یک مرتبه، دیدم گوشۀ یک آجری از داخل سقف بیرون آمد، من گوشۀ آجر را گرفتم کشیدم، پشت سر این آجر چند آجر دیگر افتاد و یک روزنه ای باز شد، برادرهائی که بالای سقف یا پشت سقف بودند این روزنه رادیدند فوراً آمدند راهی باز کردند، کسی که پهلوی من بود (آقای تاج گردان) ایشان را بیرون آوردند من نفر دوم بودم، بعد از من آقای محمودی را بیرون آوردند، در همان حال من شنیدم که شهید دکتر دیالمه پشت  سرمن بفاصله یک ردیف صندلی نشسته بود، فریاد می زد: کمک! کمک! آخرین جمله ای که گفت این بود: کسی به داد ما نمی رسد.

ما را که از آنجا بیرون آوردند، من گفتم: اینجا آقای محمودی و دیگران هستند آنها را هم بیرون بیاورید ولی مثل اینکه یا نتوانسته بودند، یا آن راهی که برای نجات باز شده بود بر اثر ریزش سقف دوباره مسدود شده بود، و بنظر من عده ای از افرادی که زنده بودند بر اثر نبودن هوا دچار خفگی شده و شهید شدند و یا….

و در نتیجه حدود ۷۳ نفر در این حادثه شربت شهادت نوشیدند که در رأس این ۷۳ نفر شهید مظلوم آیه الله دکتر بهشتی و شهید حجه الاسلام محمد منتظری بودند که دو نیروی بسیار عظیم برای انقلابمان به شما رمی آمدند. عده ای هم مجروح شدند و به بیمارستان انتقال یافتند و در بیمارستان معالجه شدند. البته بعضی چشمشان و بعضی پایشان از بین رفت، برخی جراحات دیگری داشتند که هنوز هم بهبودی نیافته و مدت معالجه شان خیلی طولانی شد و عدهای هم بعد از معالجه حالشان –بحمدالله- خوب شد.

آثار مثبت و منفی حادثه

  • آثار مثبت و منفی این حادثۀ جانخراش را برای جمهوری اسلامی و برای ضد انقلاب بیان فرمائید.

*با توجه به موقعیت و جوی که در آن روز بوجود آمده بود   و بنی صدر با همکاری منافق درجه ۱ رجوی و پیروانش درست کرده بودند بر علیه چهره های درخشان انقلاب ما چهره هائی که بعد از امام بسیار ارزنده و ذی قیمت بودند، با توجه به آن جو می توانیم آثار مثبت این حادثه و جریان را برای انقلاب و جمهوری اسلامی کاملاً لمس و درک کنیم و برای اینکه در آن روز جوی را که منافقین بوجود آورده بودند و شعارهائی که در شهرستانها و خیابانهای تهران می دادند و تحریکاتی که ایجاد می نمودند، کاری می کردند که چهره هائی مانند شهید بهشتی، و حجه الاسلام خامنه ای و حجهالاسلام هاشمی در جامعۀ ما مورد سوء ظن قرار گیرند و از این طریق انقلاب ما رامنحرف کنند و تضعیف نمایند. کما اینکه در یک جریان در خراسان عده ای بر علیه این سه شخصیتی که نام بردم شعار داده بودند و در یک ملاقاتی که من با امام داشتم، امام فرمودند:

“اینها که علیه بهشتی و خامنه ای و هاشمی شعار می دند نظرشان به این سه نفر نیست، نظرشان من هستم، بلکه من هم نظر آنهانیستم، نظر آنها اسلام است.”

۷ تیر، علت مبقیه انقلاب

آری! آنها با انقلاب مخالفند ولی چون نمی توانند علیه انقلاب اسلامی، علیه رهبر حرفی بزنند، لذا به چهره های بعد از امام می چسبند و می خواهند آنها را لکه دار کنند و در نتیجه از طریق لکه دار کردن آنان و کوبیدن و ترور شخصیت آنها، انقلاب را در واقع ترور کنند و منحرف نمایند.

آنها خیال می کردند که با ایجاداین حادثه، انقلاب بکلی از بین می رود و نظام منقلب می شود و خبرگزاریها وقتی این جریان را مخابره کنند، و این حادثه بگوش امام برسد، انعکاس آن بنفع ضد انقلاب خواهد بود!! اما با حضور ملت شهیدپرور ما در صحنه انقلاب با آن روحیه و با آن شعارهائی که همه مشاهده کردند، این حادثه درواقع به منزله حادثه کربلا بود برای اسلام و جمهوری اسلامی، همچنانکه در زمان امام حسین(ع) یزید می خواست اسلام و آثار اسلام و آثار پیامبر اسلام را از بین ببرد و نسل آن بزرگوار را محو و نابود کند، ولی با شهادت ۷۲ تن در کربلا و شهادت اباعبدالله الحسین(ع) انقلاب اسلامی که به دست پیامبر اکرم(ص) پایه ریزی شده بود، این انقلاب تداوم پیدا کرد و درواقع این شهادت علت مبقیه اسلام شد در جهان.

می توانیم بگوئیم که شهادت ۷۲ تن در حادثه دلخراش دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی هم از عوامل مبقیه انقلاب اسلامی در ایران شد.

اما اثری که برای ضد انقلاب داشت این بود که آنها با این حادثه آزمایش کردند ملت ایران را و فهمیدند که این انقلاب بستگی  به شخص ندارد بلکه بستگی به اشخاص هم ندارد، زیرا این انقلاب وابسته به چهل میلیون جمعیت است بدلیل آنکه اگر یک حادثه ای پیش آمد، همه در صحنه حاضرند. بنا بر این معارضه با این انقلاب بوسیلۀ معارضه با یک عدۀ صد نفری یا صد و پنجاه نفری ممکن  میسر نیست،‌بلکه معارضه بااین انقلاب معراضه با چهل میلیون جمعیت است ولذا تا آن روز اگر توطئه هاو نقشه های شومی برای انقلاب داشته اند از نظر انفجارهای دسته جمعی و عمومی و ترورهای اشخاص، از آن روز به بعد برنامه ها و توطئه های خودشان را عوض کردند و لذا ما باید از این پس کاملاً هوشیار باشیم و انقلابمان را از گزند دشمنان نگهداری کنیم.

در خاتمه لازم  می دانم از تمام اعضا و برادرانی که دست اندر کار مجلۀ پاسدار اسلام هستند و زحمت می کشند تشکر کنم و همچنین تشکر کنم از خوانندگان محترمی که با صبر و حوصله این مصاحبه رامطالعه می‌کنند.                               و السلام.

 

17دسامبر/16

اقتصاد اسلامی

قسمت بیست و چهارم

آیت الله حسین نوری

مفاسد سیستم سرمایه داری

ایجاد و اشاعه فقر و محرومیت

قسمتی از کلمات پیشوای بزرگ اسلام حضرت امیر مؤمنان(ع) دربارۀ ضایعۀ دردناک “فقر” ،‌این بلای بزرگ جهان بشریت است.

حضرتش با تعبیرهای صریح و دردآمیز از “فقر” و عواقب آن بارها سخن گفته و رهنمودهای بسیار مؤثر و کاملی را برای از بین بردن این کابوس وحشتناک ارائه نموده ولی افسوس که این رهنمودها مورد عمل قرار نگرفته است.

ایشان در یک مورد به منظور تهییج افکار برای ریشه کن ساختن آن فرموده است:

“الفقر الموت الاکبر”[۱]

یعنی “فقر” بزرگترین مرگ برای افراد و جوامع بشری است، یعنی آن نابود کننده آثار و نمودهای حرکت و حیات، خاموش کنندۀ چراغهای امید و کشندۀ استعدادها است.

در مورد دیگر فرمودند:

“استعذ بالله من الفقر فان الفقر”

“منقصه للدین مدهشه للعقل”

“داعیه للمقت”[۲]

یعنی از فقر به خدا پناه ببر که آن موجب پیدایش کمبودها و نارسائیها در امور معنوی و دینی، و باعث سرگردانی و ضعف عقل و انحطاط فکری،‌و علت پدید آمدن نفرتها و جدائی ها است.

و نیز فرمودند:

“الغنی فی الغربه وطن”

“و الفقر فی الوطن غربه”[۳]

یعنی: توانگری و قدرت اقتصادی آنقدر در پیشرفت زندگی مؤثر است که قدرتمند اقتصادی در هر نقطه ای از جهان که باشد دارای زندگی توام با عزت و رفاه است ولی “فقر” باندازه ای در سلب رفاه و راحتی زندگی نقش دارد که افراد فقیر در وطن خویش نیز غریب و از وسائل  رفاه بی بهره می باشند.

از طرفی این موضوع نیز روشن است که “دین اسلام” به این منظور از جانب خداوند جهان فرود آمده است که به مردم حیات، آن هم حیات طیبه یعنی زندگی پاکیزه بدهد، دین اسلام می خواهد عقائد کامل با مفاهیم صحیح خود مورد گرایش قرار بگیرد و انسانها از لحاظ اخلاق به سرحد کمال برسند و از جهت اعمال دارای اعمالی شایسته باشند.

دین اسلام کوشش فراوانی بخرج می دهد تا عقل مردم را تقویت کند و انسانها را به عالیترین درجه از رشد فکری و فرهنگی برساند و واضح است که چنین دینی باید در گام اول خود برای ساختن جامعۀ  انسانی و اسلامی “فقر” را از میان بردارد زیرا بر اساس منطق پیشوایان بزرگ دین تا “فقر” هست حیات و حرکت نیست،‌تا فقر هست انحطاط فکری و ضعف فرهنگی هست،‌تا “فقر” وجود دارد نارسائی اخلاقی و عملی نیز وجود دارد.

البته ممکن است تعدادی از افراد در هر شرائطی بتوانند راه تکامل انسانی را بپیمایند ولی می دانیم این قبیل اشخاص نادر و اندک می باشند و در اینجا روی سخن با نوع و اغلب افراد است.

و بالاخره این نکته روشن است که هر چیزی در محیط مساعد و مناسب خود رشد می کند و ما علاوه بر تجارب و اطلاعات خود این واقعیت را از کلمات پیشوایان بزرگ اسلام (ع) بدست آورده ایم که محیط “فقر و محرومیت”، ضعف مالی و عدم استقلال اقتصادی هرگز محیط مناسبی برای رشد فرهنگی و تحقق مفاهیم دینی از قبیل عدالت، محبت،‌مساوات و صداقت و …. نیست.

بنابراین برای رشد کامل فرهنگی و تحقق مفاهیم دینی در درجه اول از بین بردن فقر و ریشه کن ساختن بیکاری و قلع و قمع محرومیت اقتصادی لازم است.

امیدواریم مسئولان جمهوری اسلامی ایران بفضل خداوند متعال بتوانند گامهای مثبت و سریع  و مؤثری بر اساس برنامه های اقتصادی اسلام بردارند تا برای از بین بردن این فاجعۀ تلخ بشریت توفیق پیدا کنند.

امت اسلامی و متعهد ایران می داند که غلبه بر همۀ دشواریها و نارسائیهائی که از رژیم گذشته بیادگار مانده کار سهل و ساده ای نیست و مخصوصاً این جنگ تحمیلی که نمایانگر صف بندی جبهۀ استکبار و الحاد و سرمایه داری و صهیونیستی در برابر جبهۀ اسلام است بر حجم مشکلات اقتصادی چندین برابر افزوده است اما توفیق الهی در این صحنه نیز مانند صحنه های دیگر ما را مدد خواهد کرد و در این رابطه با برنامه ریزی های کامل اسلامی کابوس وحشتناک فقر و محرومیت از جامعۀ اسلامی رخت برخواهد بست: “انهم یرونه بعیدا و نریه قریبا”.

اکنون به مناسبت بحث اقتصادی خود لازم است به انجام این چند بحث بپردازیم:

  • مفهوم فقر

در این مورد باید این موضوع کاملاً روشن شود که “فقر” یعنی چه، و انسانها در چه پایه از اقتصاد زندگی، فقیر محسوب می شوند و به چه حدی از اقتصاد اگر برسند از فقر و عواقب خطرناک آن نجات پیدا می‌کنند. و از طرفی هم باید توجه داشته باشیم که: این موضوع بر حسب زمانها و دورانهای مختلف نیز فرق می کند.

  • در سطح جهان بلکه در هر یک از کشورهای مختلف دنیا براساس آمار و ارقام موجود، “فقر” تا چه اندازه ای وجود دارد و در چه نقطه ای نسبت به نقاط دیگر “فقر” مزمن تر و وسیع تر است.
  • “فقر و محرومیت” دارای چه عواقب و آثار وخیمی است و رابطۀ فقر با عدم امکان رعایت اصول بهداشت که در نتیجه موجب پیدایش بیماریها و امراض می گردد تا چه اندازه است و این امراض چه پی آمدهای مادی و معنوی و جسمی و عقلی دارد و همچنین رابطۀ فقر با عدم امکان معالجه و رفع امراض و در نتیجه فرا رسیدن مرگ و میرهای زودرس تا چه پایه است.

و نیز لازم است ارتباط فقر با جهل و عدم پیشرفت فکری و فرهنگی مورد توجه قرار بگیرد و معلوم گردد که “فقر” تا چه میزانی موجب از دست رفتن قدرت تحصیل و کسب علوم است، و همچنین رابطۀ “فقر” با عدم رشد استعدادها و از بین رفتن قدرت ابداع و اختراع و در نتیجه تسلط نیروهای استعمار و استثمار تا چه پایه است.

و نیز ارتباط “فقر و محرومیت” با نارسائی هایی که در زمینۀ انجام وظائف دینی و معنوی و فرهنگی گریبانگیر انسانها می گردد تا چه میزان است.

و بالاخره “فقر” چه رابطه ای با عدم استقلال و از دست رفتن خودکفائی و تا چه اندازه تأثیر در ارتکاب جرائم و جنایات دارد.

  • علت فقر چیست؟

آیا عوامل طبیعی در پیدایش آن تأثیر و نقش مهمی دارد و یا اینکه بطور کل فقر مولود سیاست های شوم و مکاتب و سیستم های اقتصادی ناقص ومنحط بشری است.

  • تأثیر سیستمها در ایجاد یا رفع فقر:

لازم است این بحث نیز بطور روشن انجام بگیرد که کدام یک از سیستمهای اقتصادی در ایجاد و اشاعۀ فقر مؤثر و کدام یک از آنها در جلوگیری از شیوع آن تأثیر دارد، و بالاخره اثبات این مطلب که اسلام تنها مکتبی است که با برنامه های کامل در راه قلع و قمع فقر و محرومیت در همه ابعاد زندگی گامهای مؤثر و نتیجه بخشی برداشته است نیز جزء این بحث مهم است .

بطور خلاصه انجام این قبیل مباحث برای اینکه این غول خطرناک از سر راه زندگی بشر برداشته شود و انسانها برای همیشه از عوارض شوم این اهریمن فساد نجات پیدا کنند لازم و مهم است.

و اکنون برای اینکه دورنمای مختصری از وضع جهان کنونی در رابطه با فقر را در نظر داشته باشیم این آمار را می خوانیم و بقیه مباحث را به توفیق الهی به آینده موکول می سازیم:

گرسنگی هر سال میلیونها نفر را در جهان می کشد:

هر سال ۴۰ میلیون نفر انسان از گرسنگی می میرند، تا زندگی بر اقلیت غارتگر جهان نلذت بخش تر شود.

آمار مرگ و میر ناشی از سوء تغذیه و گرسنگی تنها در سال ۱۹۸۰ قریب ۵۰ میلیون نفر بود: رقمی بالاتر از کشتگان جنگ های اول و دوم جهانی، روند و افزایش فقر و گرسنگی در دنیای بحران زدۀ کنونی چنان است که از هم اینک گفته اند در صورت ادامه سلطۀ استکبار جهانی در سال ۲۰۰۰ (۱۷ سال دیگر) هزار میلیون نفر در فقر کامل بسر خواهند برد، بعبارت دیگر اگر وضعیت بد غذائی که در طول ۲۰ سال گذشته وجود داشته ادامه یابد تا سال ۱۹۸۵ رقم افراد گرسنه دو برابر خواهد شد.[۴]

و این فاجعۀ قرنی است که تنها در اکتبر ۱۹۸۱ آن “جامعه اقتصادی اروپا یک میلیون تن مواد غذائی را نابود کرد” تا کاهشی در بهای محصولات غذائی ایجاد نشود!

در سال ۱۹۸۱ (تقریباً دو سال قبل) نزدیک به ۵۰ میلیون نفر از مردم جهان از گرسنگی و سوء تغذیه مردند، رقمی بالاتر از شمار قربانیان جنگهای اول و دوم جهانی

بیماری گرسنگی و سوء تغذیه که ۸۶% از جمعیت کشورهای تحت سلطه ابرقدرتها را رنج می دهد،‌زائیدۀ سیستم هائی است که استکبار جهانی بوجود آورده تا منافع اقلیت ممتاز و بهره مند جهان را در قبال اکثریت مستضعف آن حفظ کند.

براساس آمارهای موجود تنها ۲۸ درصد از جمعیت جهان قادر به تأمین “کالری” مورد نیاز خود هستند لازم به یادآوری است که هر فرد در روز بطور متوسط به ۲۷۰۰ کالری نیازمند است.

حال آنکه در مقابل ۱۲ درصد از جمعیت جهان که قادر به تأمین ۲۲۰۰ تا ۲۷۰۰کالری هستند،‌۶۰ درصد از ساکنین روی زمین به بیش از ۲۲۰ کالری غذا دسترسی ندارند و این یک بحران واقعی است.

از سوی دیگر گفته شده که نیاز روزانۀ انسان به پروتئین حدود ۳۰ گرم است و بر اساس آمارهای سازمان خواربار جهانی ۵۶ درصد از جمعیت جهان کمتر از ۱۵ گرم پروتئین مصرف می‌کنند!

گزارش سازمان جهانی خواربار از تقسیم گرسنگی و سوء تغذیه در جهان حاکی است که ۳۰درصد از گرسنگان در آسیای جنوب شرقی، ۱۸ درصد در خاورمیانه، ۱۳درصد در آمریکای لاتین و ۲۵درصد آنها در آفریقا زندگی می‌کنند بیماری سوء تغذیه که بر پایه آمارهای فوق ۸۶ درصد آن در کشورهای جهان سوم وجود دارد بیش از همه کودکان را تلف می کند. به گزارش “یونیسف” از هر ۵ کودکی که در سال ۱۹۷۹ به دنیا آمده اند بک نفر بر اثر گرسنگی جان خود را از دست داده است، طی همانسال بیش ار ۸ میلیون کودک کمتر از ۵ سال در جنوب آسیا تلف شده اند که علت مرگ بیش از نیمی از آنان گرسنگی بوده است!!

بر اساس تخمین بانک جهانی ۵۰درصد مرگ و میر کودکان در “آمریکای لاتین” بطور مستقیم یا غیر مستقیم ناشی از کمبو تغذیه می‌باشد.[۵]

چندی قبل پروفسور علی موسی سرپر ست بخش اطفال در بیمارستان “ناثال ژوها نسبورک” اعلام داشت که از ۸میلیون کودک سیاه پوستی که در آفریقای جنوبی وجود دارد هر سال سی هزار کودک یا بعبارت دیگر هر ساعت سه تا چهار کودک بر اثر سوء تغذیه و گرسنگی جان خود را از دست می‌دهند.[۶]

همچنین گزارش سازمان جهانی “یونیسف” حاکی است که سالانه نزدیک به ۲۰درصد کودکان پاکستانی به علت کمبود امکانات بهداشتی و بدی تغذیه جان خود را از دست می‌دهند، در گزارشی که “یونیسف” درباره پاکستان انتشار داده آمده است هر سال ۲/۳ میلیون کودک در این کشور بدنیا می آیند که ۷۰۰ هزار تن از آنان پیش از رسیدن به ۵ سالگی می میرند!

“ادوارد سائوما” رئیس سازمان “فائو” خواربارجهانی تأکید کرده است که نیمی از افرادی که در اثر گرسنگی جان خود را از دست می‌دهند کودک می باشند و این در حالی است که وضع تولیدات کشاورزی کشورهای در حال رشد در مقایسه با سال ۱۹۸۰، بیست و هشت درصد بدتر شده است.[۷]

بهر تقدیر اگر بحران تغذیه بهمین شکل ادامه یابد احتمال دارد که شمار گرسنگان جهان در سال ۲۰۰۰میلادی به ۶۵۰ میلیون نفر برسد.[۸]

به این موضوع نیز باید کاملاً توجه داشت که استکبار جهانی اجازه نمی  دهد که کشورهای وابستۀ جهان سوم، حداقل در بخشهای کشاورزی خود، به خودکفائی و استقلال برسند لذا نخستین راه خروج از بحران تغذیه، کسب استقلال واقعی و خلع ید از کشورهای استکباری است.

بموجب یک برآورد  تکان دهنده اگر تمام منابع نباتی جهان را مورد استفاده قرار دهیم می توانیم ۵۰۰ برابر جمعیت کنونی زمین را خوراک بدهیم.[۹]

گزارش دیگری در هیمن زمینه حاکی است که “مجموع پروتئین فرآوردهای گوشتی و لبنیات در جهان، بیش از ۰۰۰/۷۳۶/۱۰ تن در روز است در حالیکه پروتئین مورد نیاز جمعیت کنونی جهان بیش از ۰۰۰/۴۳۹/۱۰ تن در روز نمی‌باشد “این واقعیت هولناک نشانگر آنست که نه تنها تولید پروتئین جهانی ۳۰۰ هزار تن بیش از مصرف تمامی جمعیت آنست بلکه کشورهای امپریالیستی میلیونها تن مواد پروتئینی را عمداً نابود می‌کنند تا قیمت فرآورده های غذائی خود را  در حالت تورمی آن نگاه دارند!!

بعنوان شاهد مثال بار دیگر یادآور می شویم که در اکتبر سال ۱۹۸۱ جامعۀ اقتصادی اروپا یک میلیون تن مواد غذائی را نابود کرده است!!

جان کلام اینکه علت اصلی گرسنگی کمبود تولید مواد غذائی یا رشد سریع جمعیت در جهان سوم نیست و علت اصلی آن نظام سیاسی- اقتصادی است که تولید صنعتی و کشاورزی مواد غذائی را عمدتاً در انحصار ابرقدرتها قرار داده است.

این را هم باید در نظر داشت که حتی در ایالات متحده آمریکا نیز”بیش از ۱۰ میلیون نفر به گرسنگی مزمن مبتلا هستند.[۱۰]

ادامه دارد.

 

[۱] نهج البلاغه، کلمات قصار، ۱۵۴٫

[۲] – نهج البلاغه ،‌کلمات قصار،‌۳۱۱٫

[۳] – نهج البلاغه، کلمات قصار،‌۵۵٫

[۴] –  اطلاعات، ۵/۲/۶۱٫

[۵] -اطلاعات، ۵/۲/۶۱٫

[۶] – صبح آزادگان، ۲۵/۱/۶۲٫

[۷] – اطلاعات فروردین ۶۲٫

[۸] – جمهوری اسلامی ،۹/۹/۶۱٫

[۹] – اطلاعات، ۵/۲/۶۱٫

[۱۰] – اطلاعات، ۲۲/۲/۶۲

17دسامبر/16

درسهایی از نهج البلاغه (خطبه ۲۹)

آیت الله العظمی منتظری

شکوۀ دردآلود امیر المؤمنین(ع)

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث ما خطبه بیست و نهم نهج البلاغه است:

جمگ صفین با مسأله حکمین پایان یافت حکمین، عمرو بن عاص و ابو موسی اشعری بودند.ابوموسی با فریب عمرو، حضرت علی(ع) را از خلافت خلع و عمرو،‌معاویه را به خلافت  نصب نمود! پس از آن حضرت امیر(ع) مردم را به جنگ با معاویه تحریص و تشویق فرمود. هنگامی که خبر به معاویه رسید،  مردم را از گوشه و کنار و اطراف دمشق گرد آورد و به آنان گفت: علی بن ابی طالب قصد یورش به شما را  دارد! برخی گفتند: مرکز جنگ را صفین قرار دهیم،‌زیرا از آنجا خاطره خوشی داریم، در آنجا گرچه شکست خوردیم ولی در نهایت موفق شدیم. عده ای گفتند: به کوفه برویم  و کار را یکسره کنیم ولی معاویه می دانست که اگر با علی(ع) مستقیماً وارد جنگ شود شکست می خورد،‌ و لذا سیاستش مبتنی بر این بود که – به اصطلاح امروز- جنگهای پارتیزانی راه بیاندازد و افرادی را به شهرهای تحت سیطرۀ علی(ع) بفرستد تا با غارتگری، مردم را مرعوب سازند و ایجاد آشوب و ناامنی نمایند، و بدین وسیله حکومت حضرت علی(ع) تضعیف شود و نتواند لشکری متشکل و هماهنگ علیه او ترتیب دهد. بر همین اساس نیز، سفیان بن عوف غامدی را قبلاً فرستاده بود که او هم در بیشتر شهرها غارت کرده،‌ مردم را به قتل رسانده و به دمشق برگشته بود.

گزارش جاسوس معاویه

در این میان که فرماندهان معاویه سرگرم مذاکره  بودند، نامه ای از عماره بن عقبه بن ابی معیط که جاسوس معاویه در کوفه بود، برای او رسید و او را از مسأله خوارج آگاه ساخت.[۱]

عماره به معاویه نوشت:

“اما بعد،‌فان علیا خرج علیه قراء”

“اصحابه و نساکهم”

(معاویه! ترا بشارت باد که ) قاریان قرآن و مقدسان ارتش علی بر وی خروج کرده اند.

این که می گوید، مقدسان ارتش علی، به این دلیل است که خوارج، تندروهائی بودند که ظواهر شرع را رعایت می کردند! تالی قرآن بودند نماز شب را برپا می داشتند! و همیشه افراد تند  رو که نتوانند فکر خود را با فکر امام هماهنگ کنند، خطرشان زیادتر از دیگر دشمنان است.

“فخرج الیهم فقتلهم و قد فسد علیه”

” جنده و اهل مصره و وقعت بینهم العداوه”

-علی با آنها جنگید و آنان را کشت.

از این رو میان ارتش هماهنگ علی اختلاف و دشمنی افتاد، دسته ای جزو خوارج و دسته ای با علی شدند.

“و احببت اعلامک لتحمد الله و السلام”

  • من خواستم به تو- ای معاویه- اطلاع دهم تا خوشحال شوی!

معاویه از این خبر بسیار خرسند گردید و با نگاهی به برادر عماره،‌خطاب به او گفت: برادرت راضی شد که برای ما جاسوسی کند!

سرانجام جنگ خوارج پایان پذیرفت، در حالی که برای حضرت علی(ع) بسیار دشوار بود کهن افرادی که جزو ارتش خود او بودند و ظواهر شرع را رعایت می کردند، به دست او کشته شوند، ولی چاره ای جز این نبود: فتنه و آشوب را می بایست از میان برداشت. خوارج نهروان حدود چهار هزار نفر بودند که همگی بجز نه نفر که فرار کردند، در نهروان کشته شدند،‌ولی همان نه نفر ،‌عقاید خاص خود را منتشر کردند که هنوز هم بقایائی از آنها در مسقط و عمان و جاهای دیگر موجود است.

برنامه معاویه برای غارتگری

پس از جنگ خوارج، معاویه در تعقیب همان سیاستی که ذکر شد، ضحاک بن قیس فهری را با لشکری متشکل از سه تا چهار هزار نفر گسیل داشت،‌و به او دستور داد که: “سر حتی تمر بناحیه الکوفه و ترتفع عنها ما استطعت ” – به سوی کوفه برو ولی تا می توانی به خود شهر کوفه وارد نشو.

“فمن وجدته من الاعراب فی طاعه علی فاغر علیه” .-بر اعرابی[۲] که اطاعت از علی می‌کنند یورش بر.” و ان وجدت له مسلحه او خیلا فاغر علیها” . –اگر مرکزی  یا پادگانی برای ارتش علی دیدی، بر آنها یورش بر.”و اذا اصبحت فی بلده فامس فی اخری”. –در جائی توقف مکن که درگیر شوی. شبانه یورش بر، مردم را بکش و آنها را غارت کن، پیش از آنکه از خواب بیدار شوند، در جای دیگر باش. اگر صبح را در شهری بودی، شب را در شهر دیگر سپری کن! این سیاست برای این بود که نیروی زیادی تلف نشود و حکومت حضرت امیر(ع) نیز تضعیف گردد.

“و لا تقیمن لخیل بلغک آنها قد سرحت الیک لتلفاها فتقاتلها”. – اگر به تو اطلاع دادند که ارتشی از سوی علی، متوجه تو شده است، درجایت نمان که با آنها روبرو شوی بلکه به جای دیگر رو و در آنجا غارت و آشوب برپا کن!!

آیا کسی می‌تواند این دستور معاویه را توجیه کند؟! اینها مطالبی است که مورخین نقل کرده اند، ابن ابی الحدید معتزلی، که خود از علمای بزرگ اهل سنت است، از کتاب غارات ابراهیم بن محمد ثقفی نقل کرده است.

ضحاک بن قیس،‌طبق دستور معاویه، در شهرها و روستاها غارت و آشوب را به راه انداخت و آنقدر جنایت کرد که نوشته اند: عدۀ زیادی از مردم کوفه که رهسپار حج بودند، بر آنها نیز یورش برده، اموال آنان را غارت کرد و بسیاری را بقتل رساند.

تعقیب نیروهای اعزامی معاویه

این اخبار که به حضرت امیر(ع) رسید مردم را به جهاد ترغیب و تحریص نمود ولی آنان بیش از آنکه آماده جنگ و جهاد شوند، حرف می زدند و وعده می دادند و سخنان بیهوده می گفتند،‌و این امر حضرت علی(ع) را ناراحت کرده بود. بدین جهت این خطبه را ایراد فرمود.

در هر صورت، حضرت علی(ع) حجر بن عدی را با سه هزار نفر برای مقابله و نبرد با ضحاک بن قیس،‌گسیل داشت.

دو لشکر در جایی به هم برخوردند و جنگ شروع شد. در آن جنگ دو نفر از ارتش حجر و هیجده نفر از لشکریان ضحاک کشته شدند شبانگاه ضحاک- بنا به دستور معاویه- پا بفرار گذاشت و به سوی شام گریخت.

سیاست معاویه این بود که با آشوبگری، حکومت حضرت امیر(ع) را تضعیف کند.

و اینچنین است سیاست کسانی که نیرویشان کم است و می دانند اگر مستقیماً وارد جنگ شوند شکست می خورند، لذا شبانه در شهرهای مختلف با ترور و غارت، ایجاد وحشت کرده، روحیه مردم را تضعیف می نمایند که مردم خیال کنند خبری هست در حالی که آنها چهار نفر تروریست بیش نیستند.

***

ضعفها و زیانها

حضرت علی(ع) در این خطبه می فرماید

“اَیُّهَا النَّاسُ لْمُجتَمِعَهُ اَبْدانُهُم الْمُخْتَلِفَهُ اَهْوائُهُم”.

  • ای مردمی که بدنهایتان در یک جا جمع است- مثلاً در مسجد کوفه بیست هزار یا سی هزار نفر،‌کنار هم هستید- ولی هواها و امیالتان گوناگون است. اهواء جمع هوی به معنای میل نفس است، چه خوب باشد و چه بد، گرچه معمولاً هوای نفس در مورد امیال شیطانی گفته می شود.

المختلفه اهواؤهم، یعنی هر کدام، نسبت به جنگ نظری دارید و با هم هماهنگ نیستید.

” کَلامُکُمْ یُوْهِی الصُّمَّ الصِّلابَ”.

  • سخن شما سنگهای بسیار سخت را سست می کند.

یوهی: از باب افعال به معنای سست- کردن است. کلام واهی یعنی کلام ضعیف و سست.

صم: جمع اصم به معنای کر است.

صلاب: جمع صلیب[۳]، یعنی سنگ بسیار سخت و آن را کر می گویند به این لحاظ که مانند گوش کر که صدا  در آن نفوذ نمی کند، این نیز نفوذ ناپذیر است.

می فرماید: سخنان محکم شما، سنگهای بسیار سخت را سست می کند ولی در هنگام عمل، شما سست هستید. و شاید مراد از سنگهای سخت، دلهای سخت باشد یعنی رجز خوانی شما، مردان قوی را به وحشت می اندازد ولی در مقام عمل ضعیف هستید.

” وَ فِعْلُکُمْ یُطْمِعُ فیکُمُ الاَعْداءَ”.

  • کارتان، دشمنان را نسبت به شما به طمع می اندازد. وقتی دشمن می بیند که شما هیچ حرکتی ندارید، در شما طمع می کند و لذا معاویه روزی سفیان بن عوف غامدی را می فرستد و روزی دیگر ضحاک بن قیس را، و شهرهای شما را غارت می کند. افرادی که بسیار حرف می زنند کمتر اهل عملند. کسی که اهل عمل است به فکر وظیفه خویشتن است و قصدش خالص است ولی افرادی که می خواهند از زیر بار در روند، برای اینکه خودشان را از پا نیدازند، سخنان پر هیاهو دارند. و روی این اصل من همیشه به برادرانی که مسئول هستند و برای کشور زحمت می کشند تذکر داده ام که نباید رفتار ما مثل رژیم سابق باشد که وعده های تو خالی می دادند و دروازه های تمدن بزرگ! را به رخ مردم می کشیدند ولی خبری نبود! هر وقت کاری را انجام دادید، آن وقت اعلام کنید که –مثلاً- کجا دارای راه هموار یا برق و آب شده است، اما وعده ندهید. ما با این همه گرفتاری که داریم، آمریکا، شوروی، فرانسه و دیگر کشورهای سلطه گر برای ما ایجاد زحمت می‌کنند،‌هر روز مسئله ای می آفرینند،‌محاصره اقتصادی می‌کنند، با این وضع، چرا وعده ای بدهیم که نتوانیم به انجام برسانیم؟! بنابراین بهتر است برادران مسئول قصدشان را خالص کنند،‌سخن کمتر بگویند و به اندازه قدرتشان کار کنند و کار را پس از اتمام، به مردم اطلاع دهند تا آنان خوشحال شوند ولی وعدۀ کاری را که نمی دانیم می توانیم انجام دهیم یا نه، ندهند که حرف باشد و عمل نباشد! این ضعف ما را می رساند.

“تَقُوْلُونَ فِی المَجالِسِ کَیْتَ و کَیْتَ فَاِذا” جاءَ القِتالُ قُلْتُمْ حیدی حَیادِ”.

  • هنگامی که در مجالس می نشینید می گوئید: چه ها خواهیم کرد! ولی هنگامی که جنگ پیش می آید می گوئید: ای جنگ! از ما دور شو!

کَیْتَ، کیتِ، کیتُ بهر سه نحو ضبط شده است و این کنایه است. هرگاه کنایه از اشخاص باشد می گویند: “فلان” و هرگاه در مورد عدد کنایه می آورند می گویند “کذا و کذا” و هر وقت از کارها کنایه آورده شود می گویند: “کیت و کیت” در فارسی هم می گوئیم: چه ها خواهیم کرد.

حیدی: مفرد مؤنث است از حادَ یَحیدُ یعنی از چیزی میل پیدا کردن و منصرف شدن، و حَیادِ (مبنی بر کسر) از همان باب است و کنایه از فرار می‌باشد. و خطاب به مردم است یعنی فرار کنید مانند “الفرار، الفرار”.

“ما عَزَّت دَعْوَهٌ مَنْ دَعاکُمْ وَ لاَ اسْتَراحَ”

“قَلْبُ مَنْ قاساکُمْ”.

  • هر کس به شما امیدوار باشد و شما را به جنگ دعوت کند، پیروزی نصیبش نخواهد شد، و هر کس بخواهد شما را به زور وادار به کار و جنگ کند، چنین انسانی دلش آرام نیست، زیرا کسی که به زور به جنگ آمده است بهانه جوئی می کند و از زیر بار جنگ شانه خالی می کند.

عز: به معنای غلبه در مقابل ذلت بمعنای شکست خوردن است. و عزیز یعنی غالب.

“اَعالیلُ بِأَضالیلَ “.

  • تا شما را به سوی جهاد دعوت می‌کنند هر کدام بهانه ها یا علتهای باطل و نابجا می آورید. مثلاً یکی می گوید بچه ام بیمار است، یکی می خواهد حاصل باغش را جمع کند، دیگری سرما را و آن یکی گرما را بهانه می آورد!!

اعالیل: ممکن است جمع اعلول به معنای بهانه باشد . اضالیل : جمع اضلوله یعنی سخن باطل است. برخی گفته اند اعالیل جمع اعلال و اعلال جمع علت است.

“دِفاعَ ذِی الدَّیْنِ المَطُولِ”.

  • بهانه جوئی شما مانند کسی است که بدهکار است و می‌تواند دینش را ادا کند ولی بهانه می آورد.

مطول:  صفت مشبهه است از مماطله.

مماطل: کسی است که بدهی مردم را نمی پردازد و پیوسته بهانه جوئی می کند.

دفاع در  اینجا مفعول مطلق است برای فعل محذوف یعنی تدافعون دفاع…- بهانه می آورید بهانه آوردن…

“لا یَمنَعُ الضَّیْمَ الذَّلیلُ وَ لا یُدْرَکُ”

“الْحَقُّ اِلَّا بِالجِدِّ”.

  • کسی که ذلیل و خوار است، نمی‌تواند جلو ظلم و ستم را بگیرد، و حق بدون جدیت بدست نمی آید.

حقیقت همین است، آدمی که ذاتاً ذلیل و خوار است، نمی‌تواند در مقابل ظالم بایستد و از ظلم جلوگیری کند. مردم کوفه قدرتمند بودند ولی شجاعت و شهامت لازم را نداشتند. اعتماد به خدا و اعتماد به نفس در آنها دیده نمی شد، اینچنین انسانها نمی توانند از حق دفاع کنند. از این رو ما بارها گفته ایم: استعمار گران شرق و غرب علاوه بر ثروتهای ما که به یغما برده اند، خود ما را نیز از خودمان گرفته اند! به ما تلقین کرده اند که ما خوار و ذلیل و ناتوانیم و سرنوشت ما را باید کاخ سفید یا کاخ کرملین تعین کنند!! اگر ما اعتماد به نفس داشته باشیم، کارهای زیادی را می توانیم انجام دهیم. کسی که بخواهد در مقابل مستکبرین و طاغوتها قیام کند، در درجه اول باید اعتماد به نفس داشته باشد.

“اَیَّ دار بَعدَ دارِکُمْ تَمنَعُونَ وَ مَعَ اَیِّ ”

“اِمام بَعْدی تُقاتِلُونَ”.

  • اگر از کشور و وطن خود دفاع نکنید از کجا دفاع خواهید کرد، و با کدامین امامی پس از من، به میدان جنگ خواهید رفت؟! شما که از کوفه خودتان دفاع نمی کنید،‌پس این قدرت و نیرو را برای کجا گذاشته اید؟

و شما که از رهبری عادل و معصوم- که اولین ایمان آوردنده به پیامبر و پسر عم و داماد آن حضرت است- اطاعت نمی کنید، پس از این، زیر پرچم کدامین رهبر خواهید جنگید؟!

“الْمَغرُوْرُ- وَ اللهِ- مَنْ غَرَرل تُمُوهُ”.

  • بخدا قسم فریب خورده، کسی است که فریب شما را بخورد. شما قابل اعتماد نیستید.

“وَ مَنْ فازَ بِکُمْ فَقَدْ فازَ- وَ اللهِ- “بِالسَّهْمِ الأَخْیَبِ”.

  • کسی که شما را دارد، بخدا قسم نومید کننده ترین سهم را برگزیده است.

یک نوع قمار در میان عرب معروف بود که آن را”ازلام” می گفتند و در قرآن نیز ذکرش آمده است: ده نفر شتری را میان خود می گذاشتند و آن را می کشتند. سپس شتر را به ۲۸ سهم تقسیم می کردند و ده چوبه تیر آورده بر اولی، یک سهم و بردو می دو سهم و بر سومی، سه سهم و همچنین… می نوشتند. مجموع آنها تا چوبۀ هفتم ۲۸ سهم می شود، سه تیر دیگر بی سهم بود. سپس قرعه می زدند، آن سه نفر بیچاره ای که تیرهای بی سهم نصیبشان می شد باید پول شتر را بپردازند و آن هفت نفر هر کس به سهم خود، گوشت شتر را بر می داشت. سهم اخیب سهم آن سه نفر است که پول داده اند و چیزی نصیبشان نشده است. حضرت می خواهد بفرماید هر کس که شما را داشته باشد مانند کسی است که در آن قمار سهم اخیب را برده است اخیب افعل التفضیل از خیبه بمعنی خسران و زیان است، و این از تشبیهات و استعاراتی است که جنبه بلاغت در کلام را دارد،  و لذا سید رضی- رحمه الله- آن را در نهج البلاغه آورده است.

“وَ مَنِْ رَمی بِکُم فَقَدْ رَمی بِأَفوَقَ ناصِلٍ”.

  • کسی که شما ابزار جنگش باشید و بوسیله شما بخواهد تیر بیاندازد مانند کسی است که با تیر سر شکسته بی پیکان تیر اندازی کرده که این تیر رد نمی شود و اگر رد شد اثر نمی کند. یعنی شما را نمی شود وارد جنگ کرد و اگر وارد شدید اثری ندارید، زیرا از میدان نبرد فرار می کنید.
  • تیرهای سابق چیزی داشت که به زه کمان گیر می کرد و بوسیله زه پرتاب می شد و آن را در عربی “فوق” می گویند. آن تیر، سر تیزی داشت که در بدن دشمن فرو می رفت و آن را “نصل” می گویند.تیری که فوق نداشته باشد “ناصل” می گویند و این نامگذاری معکوس است زیرا باید تیری را که دارای فوق باشد افوق و آنکه دارای نصل باشد ناصل نامند. تیری که افوق و ناصل باشد از کمان رد نمی شود و بر فرض اینکه رد شود و به دشمن اصابت کند، در او تأثیر نخواهد داشت زیرا نصل ندارد، و حضرت در این بیان، مردم را به چنان تیری تشبیه می‌کنند.

“اَصْبَحتُ –وَ اللهِ- لا اُصَدِّقُ قَولَکُمْ وَ” “لا اَطْمَعُ  فی نَصرِکُمْ وَ لا اُوعِدُ العَدُوَّ بِکُمْ”.

آن قدر به حضرت امیر(ع) وعده دادند و تخلف کردند که حضرت می فرماید: بخدا قسم من دیگر سخنان شما را باور ندارم و هیچ طمع ندارم که مرا یاری کنید. من نمی توانم دشمن را بوسیلۀ شما بترسانم، زیرا دشمن از چنین ارتشی وحشت ندارد.

“ما بالُکُمْ؟” –شما را چه شده است؟

“ما دَواؤُکُمْ؟” –دوای درد شما چیست؟

“ما طِبُّکُمْ؟” از چه راهی می شود  شما را علاج کرد؟

“اَلقَوْمُ رِجالٌ اَمْثالُکُمْ! –آن دشمنان مردانی مانند شما هستند!(پس چرا می ترسید؟)

“اَقَولاً بِغَیرِ عِلمٍ؟” -آیا سخنی می گوئید که نمی دانید توان انجام آن را دارید یا خیر؟

“وَ غَفْلَهً مِنْ غَیْرِ وَرَعٍ؟” –و آیا غفلتی  دارید بدون ترس و هراس از خدا؟

“وَ طَمَعاً فی غَیْرِ حَقِّ؟” –آیا طمع دارید در چیزی که استحقاق و لیاقت آن را ندارید؟ پول و ریاست می‌خواهید ولی کار و فعالیت نمی کنید!

این بود خطبه حضرت امیر المؤمنین(ع) در مورد تحریک مردم و گله از آنان پس از غارتهای ضحاک بن قیس فهری به دستور معاویه و انیچنین افرادی بودند ارتشیان آن حضرت!!

و صلی الله علی محمّد و آله الطاهرین

[۱] – خوارج از لشکریان حضرت امیر(ع) بودند و با اینکه خود آنها بر پذیرفتن حکمیت اصرار داشتند ولی پس از آن به همین بهانه که چرا حضرت امیر(ع) حکمیت را پذیرفتند علیه آن حضرت قیام کردند و جنگ داخلی به راه افتاد.

[۲] – اعراب، عشایری را می گویند که در مرکز شهر نبودند،‌بلکه در روستاها و شهرهای کوچک یا در بیابانها چادر نشین بودند.

[۳] – صلاب جمع صلیب مانند ظراف جمع ظریف و شراف جمع شریف است.

17دسامبر/16

رهنمودها

 

امام:

*پنجشنبه ۲۲/۲/۶۲:

*بعثت رسول خدا برای این است که راه مقابله با قدرتهای بزرگ را بمردم بفهماند.

*تا مستضعفان دستشان را بهم ندهند سلطه های شیطانی رفع نخواهد شد.

* ما مسئول هستیم روی غرضهای نفسانی خودمان پا بگذاریم و همه باید برای خدا باشیم.

*سه شنبه ۲۷/۲/۶۲:

*ما باید به همه سفارش کنیم که برای اسلام خدمت کنند و همه در صف واحدی قرار بگیریم که انحرافی پیش نیاید.

*پنجشنبه ۲۹/۲/۶۲:

* اگر ما وحدت خودمان را حفظ کنیم و همصدا و همجهت  باشیم از هیچ چیز نباید بترسیم،و ترس آن موقعی است که رؤسا با هم اختلاف کنند و مردم در صحنه نباشند.

* باید بحکم  خدا عمل کنیم و به این هم کاری نداشته باشیم که چه کسی بدش می آید.

*یکشنبه ۱/۳/۶۲:

* شما جهادگران برای میلیونها مستمند و محروم خدمت می کنید و لطف خداوند شامل حال شماست.

*دوشنبه ۲/۳/۶۲:

شما چند نفر باصطلاح روشنفکر جای خودتان بنشینید و اینقدر توطئه نکنید، دیگر نه آمریکا بر می گردد و نه شوروی.

*امروز نغمه ایکه برای ایران، دولت ایران هیچ کاری نکرده است و مستکبر مستکبر تر شده است و مستضعف مستضعفتر این نغمه شوم را که باید از دهن آمریکا و از دهن شوروی خارج شود اینهائی که در ایران خودشان را مسلم می دانند از گلوی خودشان بیرون بیندازند.

 

 

*دوشنبه ۲/۳/۶۲:

*به شما چند نفر روشنفکر که می‌خواهید کمونیسم را تقویت کنید یا آمریکا باز برگردد عرض می‌کنم تا شما زنده اید آمریکا بر نمی گردد، شوروی هم بر نمی گردد.

*هواداران شرق و غرب بنظر می رسد که با هم تفاهم کرده و یک عده ساده لوح را چه در مجلس و چه در خارج وادار می‌کنند یک مسائلی را مطرح کنند که هرچه بیشتر ملت ایران را مأیوس کنند.

*چهارشنبه ۴/۳/۶۲:

*ائمه جمعه مثل مردم ساده زندگی کنند در خطبه ها امر بتقوی کرده مسایل کشور را برای مردم بگویند.

*اگر از نظر زندگی از مردم عادی بالاتر رفتید بدانید که دیر یا زود مطرود می شوید.

*پنجشنبه ۵/۳/۶۲:

*مردم را در صحنه نگهدارید که آنچه انقلاب ایران را حفظ کرده حضور مردم در صحنه است.

*یکشنبه ۸/۳/۶۲:

*توطئه آزاد نیست، انتقاد آزاد است.

*تضعیف جمهوری اسلامی تضعیف اسلام است و ما با این مخالفیم.

*دوشنبه ۱۶/۳/۶۲:

*ملت ایران، در صورت ادامه کمک دولتها به صدام، راه دیگری را که هیچگاه خواست آنان نیست در پیش خواهند گرفت.

آیه الله العظمی منتظری

*اگر کیان جمهوری اسلامی در خطر باشد، تجسس و اطلاع از توطئه ها از اهم واجبات است.۲۴/۲/۶۲

*تمام صاحبان قلم و فکر که در خط اسلام و انقلاب اسلامی هستند توان خود را در نشر یک یا چند مجلۀ محدود و وزین و علمی پر محتوی بکار برند.۳۱/۲/۶۲

*یکشنبه-۱/۳/۶۲:

*یکی از مسائل مهم و ظریف انتخاب اساتید، پرهیز از راستگرائی و چپگرائی است.

*اگر باز می بینیم فردی در کلاس و یا جاهای دیگر از هر فرصتی برای تبلیغ افکار غیر اسلامی خود استفاده می کند باید عذر او خواسته شود.

*یکشنبه-۸/۳/۶۲:

*دادگاهها نباید اجازه دهند زمین های واگذار شده به کشاورزان پس گرفته شود.

*خدمت جهاد در طول چهار سال گذشته پس از پیروزی انقلاب اسلامی به اندازه ۲۰ الی ۳۰ سال رژیم قبل می‌باشد.۱۴/۳/۶۲

*صدا و سیما در صورت حفظ بیطرفی و دخالت ندادن حب و بغضهای شخصی و گروهی می‌تواند اعتماد مردم را حفظ کند.

*کارهای مردم را بدون اتلاف وقت، ضربتی و انقلابی انجام دهید.۱۶/۳/۶۲

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

17دسامبر/16

سخنی با راهیان خانه خدا

دفتر تبلیغات حج

تلاش این مجله نیز بخشی از این وظیفه است که با همت دانشمندان، نویسندگان و … ابعاد مختلف مسأله حج را از این شماره در اختیار خواهران و برادران عازم خانه خدا قرار دهیم.

بسم الله الرحمن الرحیم

“جَعَلَ‌اللهُ الکَعْبَهَ البَیْتَ‌ الحَرامَ”

“قِیاماً لِلنَّاس”  (قرآن کریم)

از رازهای بزرگ آفرینش، وجود پربرکت کعبه است که در طول تاریخ مایه استواری قافله بشری بوده و نیز اولین خانه ای است که در روی زمین برای مردم نهاده شده.

“اِنَّ اوّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ  لَلّذی بِبَکَّهَ”

“مُبارَکاً”

خانه ای پر از اسرار بوسعت اسرار وجود انسان بویژه آنگاه که با خدا پیوند می خورد هم خانه خدا و هم خانه مردم، مرکز عظیمترین انقلابی که در جهان اتفاق افتاده است، انقلاب خاتم الانبیاء(ص) و مظهر نهائی ترین انقلاب جهانی که اتفاق خواهد افتاد، انقلاب قائم آل محمد «ص».

تنها خانه ای که از دورترین زمانها در طول هزاران سال بیشترین و بهترین بندگان شایسته خدا از انبیاء عظام و اولیاء گرام و همه عاشقان جلال و جمال الهی بدورش طواف کرده و می‌کنند، چه اسرارآمیز است این خانه، خانه خدا و مردم، صدها میلیون مسلمان هر شب و روز در  بهترین حالات رو به سویش دارند و هنگام مردن نیز بسوی او می میرند. چه توطئه ها  در طول حیاتش برای نابودیش که نکردند اما خدا نگهداریش کرده و می کند و همچنان زنده و استوار مانده و مایه استواری مردم است.

آری، کعبه خانه ای اسرار آمیز است، دوست داشتنی است، بی اختیار دوستش داری اما نمی توانی بفهمی که چرا تا این حد بی اختیار عاشق این خانه هستی. بی جهت نبوده است که پیامبر گرامی در فراقش می گریسته است. آری، نه تنها کعبه اسرار آمیز است که حج این خانه هم پر از رازها و رمزها است: از شروع احرام تا  طوافها، سعی صا و مروه، تقصیر، وقوف در عرفات،‌مشعر و منی و ذبح و حلق، هدف چیست؟ همراهی با کیست؟ پاسداری از چیست؟ چگونه آزمایشی است؟ پس از این آزمایشها چه خواهد شد؟ مقام ابراهیم، حجر اسماعیل، ابتلاء و آزمایش ابراهیم منتهی به امامت آنجناب شد و اسماعیل نیز، و این همه اعمال و مناسک اسرار آمیز در یک زمان برای همه مقرر شده است. اجتماعی الهی کنگره ای عظیم، یعنی عظیمترین کنگرۀ جهانی متشکل از انسانهائی از سراسر جهان کنگره ای متشکل از خود مردم و نه نمایندگان آنان، مردمی که همه بخانه خود آمده اند، بخانه خدای خود و همه‌ی کارهایشان در این خانه معنی دار است و جهت دار و ایام اعلام بیزاری از مشرکین، از تمامی مشرکین عالم “وَ اَذانٌ مِنَ اللهِ وَ‌رَسولِهِ یَومَ الحَجِّ الاَکبَر اَنَّ اللهَ بَرئٌ مِنَ المُشرِکینَ‌وَ رَسولُهُ” پس مگر اینجا میدان جنگ است؟ صحنه مواضع است؟ موضعگیری در برابر مشرکین، در برابر قدرتهای ضد خدا، در برابر آمریکا، در برابر شوروی و در برابر همه مشرکین عالم و خدای کعبه فرمان می دهد به ابراهیم که خانه مرا پاکیزه کن و پاکیزه نگهدار برای صاحبانش، برای میهمانان من، برای آنان که عزم طواف آن را دارند  پس میهانان نیز باید پاکیزه وارد این خانه شوند، این طواف کنندگان هم میهمانند و هم صاحب خانه، پس هر کدام هم میهمان یکدیگرند و هم میزبان همدیگر و همه میهمان خدا. پس هرگز مبادا که به میهمان خدا و خودت بی احترامی کنی، بی خدمتی و یا کم خدمتی کنی، آدابش را بیاموز و خود را آماده کن و ما نیز بنوبه خود در پی آموختن آنیم و در صدد آموزش دادن آن از هر طریقی و بهر شکلی، که تلاش این مجله هم بخشی از این وظیفه است تا به همت دانشمندان، نویسندگان،‌فقیهان، جامعه شناسان، تاریخ شناسان، بحج رفتگان، روحانیان، مدیران و مسئولان برگزاری این سفر الهی، ابعاد مختلف  بیت الله الحرام  و مناسک آن را و آداب سفر و هر گونه مسائلی که باید راهیان خانه خدا در این سیر الی الله بدانند و رعایت کنند از آداب معاشرت و مسائل بهداشتی و مشکلات این سفر و موقعیت کنونی مسلمانان شرکت کننده در مراسم حج بخصوص راهیان از جمهوری اسلامی در جهان و مواضع حکومتها بخصوص حکومت آل سعود و برخورد با سایر مسلمین و با مسائل سیاسی  و مدارا با برادران از اهل سنت و شرکت در جماعات و جمعه و دهها مسئله دیگر را تهیه و از این شماره در اختیار خواهران و برادران عازم خانۀ خدا قرار دهیم، باشد که در پیشگاه خدای کعبه مقبول افتد و السلام.

 

17دسامبر/16

اخلاق در اسلام قسمت بیست و یکم

آیت الله مشکینی

یقین و باور درونی

سخن در صفت یقین بود و این حالت نفسانی راسخ،‌که اگر متعلق آن، توحید مبدأ و ثبوت معاد و سایر  امور مربوطه باشد از بهترین و پرارزش ترین صفات انسان و جمال روح و کمال روان او خواهد بود. و اینک مناسب آن است که در باره اسباب و وسائل تحصیل این گوهر پر ارج از دیدگاه اسلام، اندکی بررسی و فحص شود، باشد که از خلال آیات و ادله به راهی راهنمون شویم که طالب حرکت را به قله قاف این مقام، مسیری مستقیم تر و طریقی نزدیکتر بدست آِید.

تأثیر یقین باطنی و عمل خارجی دیگر:

آیۀ شریفه “و اعبد ربک حتی یاتیک الیقین “[۱]را معانی و تفاسیری است،‌از آنجمله آنکه این آیه دستور العملی است برای رسیدن به مرحله یقین و پیدا کردن این صفت عظیم،‌زیرا معنی آیه این است که: ای مخاطب و ای انسان! پروردگار خود را پرستش کن تا آنکه صفت یقین در قلبت پیدا شود، و هر درجه ای از یقین را بوسیله طاعت خویش دریافتی باز بر طاعت خود بیفزای تا بدرجه ای دیگر نائل آئی.

توضیح سخن آنکه بی تردید، عمل و طاعت در تحقق صفت یقین اثری مستقیم دارد، چنانچه صفت یقین نیز در تحقق عمل خارجی مؤثر است. بنابراین یقین باطنی و عمل خارجی نسبت بیکدیگر تأثیری متقابل دارند گرچه در اولین مرحلۀ تصور، باید بذر یقین در دل-ولو در مرحله ضعیف آن- پاشیده شود تا غنچه عمل شکوفا گردد، لکن در مراحل بعدی، اعمال خارجی انسان، درجات یقین او را تعالی می بخشد و تکامل یقینش به عملهای خارج او تزاید و خلوص می دهد. پس هر عملی از انجام  وظایف دینی و اخلاقی گویا چراغ تازه در صحنه قلب می افروزد و هر چراغ قلب و باطنی،‌حرکت معنوی او را سریعتر می سازد. و بدین جهت است که در مقام پیمودن راه کمال انسانی نه حرکت عملی او از نظر کم و کیف، حد “یقف” و محل ایست دارد و نه صفا و تجلی و کمال یقین باطنه، و لذا امر” و اعبد” کانه یک امر نیست، بلکه هزاران امر است، بعد مراحل قدرت انسانی در مراحل مختلف عبادت که نتیجه هر قدم، درجه ای از یقین است. و این است معنی آنکه گفته می شود:

کمالات معنوی و درجات تکاملی انسانی، لایتناهی است، چنانکه سقوط  و انحطاط و درکات باطنی وی نیز چنین است.

راهی برای تحصیل یقین:

در اخبار اهل بیت(ع) است که خدا فرموده:

“لم یزل یتقرب الی عبدی بالنوافل حتی اکون سمعه الذی”

“یسمع به و بصره الذی یبصر به و یده التی یبطش بها”

  • بنده مؤمن من در طریق تقرب خویش بتدریج بجائی می رسد که گویا کوشش “اذن الله”،‌و چشمش “عین الله” و دستش “یدالله” شده اند، یعنی در تمام ایام و ساعات عمر خویش جز آنچه را که مرضی حق است نمی شنود،‌جز آنچه را که رضای حق در آنست نمی نگرد، و بغیر رضای او اعضا و اندامش حرکت نمی کند و بالاخره همه حرکات و سکونهای وجودش در مسیر رضای “الله” و در طریق اوامر و نواهیش قرار گرفته و حتی امور عادی او از قبیل خوردن و آشامیدن و خوابیدن و غیره جزء عبادات و پرستش او شده اند، و این حالت ملکوتی است که در ضمن دعای کمیل از خداوند می خواهیم:

“حتی تکون اعمالی و اورادی کلها وردا واحدا”

  • خدای من! عملهایم در پیشگاهت تا آنجا به مرحله قبول آید که همه کردارم و گفتارم یک “ورد” باشد و همه حرکات مختلفم در زندگی یک عبادت گردد.

آری، آن کس که روح توحید در همه عملهای بدنیش دمیده شود و آنچه را که می گوید در طاعت او گوید و آنچه را که می کند در مسیر رضای او کند،‌او فرشته ای است زمینی که عملهایش مورد غبطه فرشتگان آسمان است، و ای انسان! چنین باش تا خلیفه الله شوی.

نتیجه آنکه، یکی از طرق تحصیل یقین،‌کوشش در عمل و سعی در عبادت است.

در آیۀ شریفه دیگر،‌خداوند درباره بنده خلیلش چنین می فرماید:

“و کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض و لیکون”

“من الموقنین”[۲]

  • ما سلطه و قدرت خویش را نسبت به آسمانها و زمین،‌برای ابراهیم پیامبر ارائه نمودیم،‌این مطلب را به عللی انجام دادیم که یکی از آنها این بود: وی در زمره اهل یقین باشد و این صفت کمال رابیابد. ملکوت،‌سلطنت و احاطه تام است. و از آیه مبارکه چنین بر می آید که خداوند، کیفیت سلطه خویش را به عالم وجود در مقابل چشم دل و دیده باطل ابراهیم خلیل آنچنان ارائه فرمود که جمال معنوی و کمال مطلق حق را در این آئینه شهود به روشنی مشاهده کرد و همچنانکه ناظر آئینه،‌صورت و نقش را می بیند و نه آئینه را و دیده اش در صورت، فانی و خود آئینه گویا از دیده اش زائل است،‌ابراهیم خلیل از مشاهده جهان هستی، آفریننده هستی،‌و از دین مظاهر تجلی،‌جمال و کمال متجلی و از مشاهده آثار،‌صاحب آثار را دیده است. و این است مفهوم نظر بندگان خالص حق، و این است نتیجه نگرش آنان به ظواهر جهان

یا ربی پرده از درو دیوار                        در تجلی است یا اولی الابصار

و این حسین بن علی(ع) امام عظیم الشان است که عرضه می دارد:

“الهی علمت باختلاف الاثار و تنقلات الاطوار ان مرادک”

“منی ان تتعرف الی فی کل شیئ حتی لا اجهلک فی شی”[۳]

  • خدای من! از دگرگونی آثار هستی و انتقالات احوال عالم وجود، چنین فهمیدم که خواستت نسبت به من این است که در تمام شئون این عالم خود را به من معرفی کنی و ذرات عالم هستی را برای من آئینه صاف گردانی و در آن مرآه، زیبائیهای خویش را ارائه نمائی تا آنجا که در دیدن هیچ موجودی،‌از مشاهده جمالت غفلت نکنم.

سپس خداوند نتیجه ارائه ملکوت را بر خلیل خویش در قسمت عمده، این معنی قرار می دهد که: وی واجد صفت یقین باشد و در زمره موقنان درآید.

و خداوند در آیه دیگر می فرماید:

“یدبر الامر یفصل الایات لعلکم بلقاء ربکم توقنون”.[۴]

  • خدای بزرگ تدبیر کارگاه عظیم آفرینش را بر عهده دارد و بنحو تدریج، امور جهان را تنظیم و اداره می کند و آیات و نشانه های خویش را –از توحید گرفته تا معاد- جداگانه در صحنه جهان ارائه می دهد و این عمل وسیع و قدرت و تدبیر گسترده که تمام ذرات هستی را در بر گرفته، بدان جهت است که شما انسانها به لقای خدای خویش باور کنید و نور یقین در جلوه گاه دلتان بتابد.

امام سجاد(ع) در یکی از مناجاتهایش با خداوند خویش چنین عرض می کند:

“فاجعلنا من الذین کشف الغطاء عن ابصارهم و انجلت”

“ظلمه الریب عن عقائدهم و ضمائرهم …و تیقنت”

“بالفوز و الفلاح اوراحهم”

  • خدای من!ما را از آن گروه گردان که پرده همه حواجب و حجاب همه پرده ها از مقابل چشم حق بینشان کنار رفته، و از آسمان پاک قلبشان ظلمات و تاریکی هر شک و شبهه ای زائل گشته و روح و روانشان به صفت علم و یقین متصف شده است، آری، یقین به رستگاری و نجات و کامیابی و فلاح.

راه دیگر برای تحصیل یقین:

خواننده گرامی! یکی از راههای تحصیل یقین، دعا و توسل به خود حضرت منان است که از این نعمت عظیم خویش بر قلوب بی بهره ماها مبذول دارد. خواستن و اصرار کردن و ادامه دادن سؤال را نتیجه و اثری مسلم است در به هدف رسیدن انسان، خاصه بوسیله دعاهای وارده که آشنا شدن به سخنان اهل بیت و سخن گفتن به زبان آنان و عرض حاجت به میان آنان،‌خود مولد صفت یقین و تکامل بخش این فضیلت است.

و این نکته را در این مقام باید تذکر دهیم گرچه چندان ارتباطی با مقام ندارد، که اصولاً رسیدن بهر مقام فضیلت و قربی، و یافتن هر صفت کمال معنوی و انسانی که روح بشر را با مبدأ اعلی مرتبط می کند جز از راه توسل به دامن پربرکت اهل بیت(ع) امکان پذیر نیست. آری! آنان خود، بما تعلیم فرموده اند:

“من اراد الله بداءبکم  و من وحده قبل عنکم”.

  • کسی که بخواهد با مبدأ فیض ازلی حق مربوط شود و از نعمت قرب آن ذات اقدس بهره مند گردد، بی تردید باید از شما اهل بیت شروع کند، چه آنکه آن منتهی را جزء این مبدأ نباشد،‌و کسی که بخواهد به توحید ذات و صفاتش نائل آید،‌توحیدش جز از راه اعتقاد به قداست شما مقبول نشود.

و بالجمله خواننده عزیز، بوسیله اهل بیت عصمت و از راه توسل به آنان، از ذات ربوبی حق در تحصیل این صفت بکوش که طبق وعده الهی به هدف پرارج خویش خواهی رسید.

سلام بر صاحبان یقین که شایستگان بندگان حق که صاحبان یقین اند.

“اللهم اجعلنا من الذین یؤمنون بالغیب  و بالاخره هم”

“یوقنون”

آمین یا رب العالمین.

 

[۱] – سوره حج،‌آیه ۹۹٫

[۲] – سوره انعام،‌آیه ۷۵٫

[۳] – از دعای عرفه

[۴] – سوره رعد- آیه ۲٫

17دسامبر/16

تاریخچه ای از حج و حرمین

دکتر سید جعفر شهیدی

” و اذن فی الناس بالحج یاتوک رجالا و علی کل ضامر یاتین من کل فج عمیق[۱]

مردم ایران از آنروز که دین حنیف اسلام را از روی اعتقاد و ایمان پذیرفتند، و با احکام تکلیفی آن آشنا گشتند، فریضۀ حج را که رکنی مهم از ارکان مسلمانی است شناختند. و آنانکه توانستند به ادای این واجب پرداختند. در این سرزمین هیچ مسلمانی نیست که آرزوی زیارت خانه خدا و تشرف به حرم رسول(ص) را در سر نداشته باشد.

با آنکه حج –بر طبق موازین فقهی- شرائطی دارد،  و بر کسی  واجب است که مستطیع باشد در گذشته دور، هر سال گروهی با پای پیاده قدم در راه کعبه نهاده، و از سرزنش خار مغیلان شکوه نکرده حرم را در پیش دیده و از بودن حرامی در پس نهراسیده اند.

در طول هزار و چند صد سال، بسا زائران که دانشی داشته و یا از ذوقی لطیف برخوردار بوده اند، دیده ها و شنیده های خود را در قالب نظم و یانثر فارسی ریخته و از این راه ارمغانی گرانبها برای همشهریان خود آورده اند که به تعبیر نصر الله منشی “روی رزمه آن” و یا به تعبیر امروز، گل سر سبد این ره آورد ها وصف مکه و مدینه در سفرنامه ناصر خسرو قبادیانی است که هر چند مجموع کتاب، شیوا و زیباست، اما این فصل، خواندنی و در زیبائی از شاهکاری نثر فارسی بشمار می رود!

پس از آن باید از قصیدۀ کنز الرکاز خاقانی نام برد. این قصیده براستی گنجینه ای است از دُرهای گرانبها که شنوندگان را آویزۀ گوش است،‌ و در دل مشتاقان حرم امن خدا آسمانی سروش:

مقصد اینجاست ندای طلب اینجا شنوند

بختیانرا جرس صبحدم آوا شنوند

عارفان نظری را فدی اینجا خواهند

هاتفان سحری راندی اینجا شنوند

تا آنکه گوید:

مشتری قرعه توفیق زند بر ره حاج

بانگ آن قرعه بر این رقفه غبرا شنوند

عرشیان بانگ و لله علی الناس زنند

پاسخ از خلق سمعنا و اطعنا شنوند

از سرپای در آیند سراپا به نیاز

تا تعال از ملک العرش تعالی شنوند

و در صفت حرم پیغمبر(ص) گوید:

بسلام آمدگان حرم مصطفوی

ادخلوها بسلام از حرم آوا شنوند

النبی النبی آرند خلایق بزبان

امتی امتی از روضۀ غرا شنوند

اگر متتبع پر حوصله در گنجینه های نظم و نثر فارسی جستجوئی کند ا زاین نمونه های شیوا فراوان خواهد دید که نشانۀ ایمان و اخلاص گوینده و یا نویسنده از یکسو و موجب تحریک خواننده به پای نهادن در این راه مقدس از سوی دیگر خواهد بود.

کشته شد دیو بپای علم لشکر حاج

شاید ار تهنیت از کوس مفاجا شنوند

کوس حاج است که دیو از فزعش گردد کر

زوچو کرنای سلیمان دم عنقا شنوند

خاقانی

چنانکه نوشته شد بسیاری مسلمانان ایران، از سده نخستین هجرت،  بار سفر بسته و با دشواری های زیاد، این واجب دینی را ادا کرده اند. لیکن گمان نمی رود، کاروان حج به همراهی کاروان سالار یاامیر حاج از همان تاریخ –چنانکه در ایالت های عربی اسلامی معمول بوده است- براه افتاده باشد، گویا نخستین بار در دوره حکومت غزنویان است که حاجیان به سرپرستی امیری حرکت کرده اند. چنانکه در شرح حال حسنک وزیر میخوانیم که قافله حاج را از راه بادیه نبرد و به شام رفت و فاطمیان بدو خلعت دادند، و موجب خشم محمود شد.[۲]

پس از آن بارها چنین کاروانها را یکی از بزرگان و یا دانشمندان  و یا علویان با تشریفات خاص رهبری کرده است. اما چنین نیست که چنان سفرها با خطر روبرو نشده نه خطر میان  راه و ناامن بودن منزلها، چه آن خطری همگانی بوده و اختصاص به سفر حج نداشته است، بلکه خطر درگیری در حجاز با حکومت و دست نشاندگان خلیفه ها به خصوص سالهائی که این حاکمان از قدرت برخوردار بوده اند.

مثلاً در آغاز سده چهارم هجری که قرمطیان بر حجاز دست یافتند و حجر الاسود را –چنانکه خواهم نوشت- به بحرین بردند و ابن محارب حکومت شهر را بدست گرفت تا سالی که بنی موسی زمام حکومت مکه را در دست گرفتند(۳۴۴هـ.ق) برای حاجیان دشواری ها پدید آوردند.

در حکومت فاطمیان نیز زیارت ایرانیان خالی از دشواری نبود چه در آن روزگار، مذهب غالب در ایران حنفی بوده است و میدانیم که فاطمیان مذهب باطنی داشته اند و طبیعی است که برخوردهائی پدید آید –و پدید آمده است- که اگر بنویسم بحث بدرازا خواهد کشید.

پس از سقوط بغداد و بهم خوردن خلافت عباسی در منطقه عربی و روی کار آمدن حکومت عثمانی در استانبول و هم پس از برچیده شدن حکومت مغولان در ایران، و رواج مذهب تشیع در این کشور، حاجیان ایرانی با مشکلاتی روبرو می شده اند. و این مشکلات با تأسیس حکومت صفوی از سال ۹۰۶ به بعد بیشتر گشت. حکومت عثمانی مذهب های چهارگانه: حنفی، شافعی، مالکی و حنبلی را برسمیت می شناخت و شیعه را رافضی،‌و اهل بدعت می دانست، تا آنجا که در بعضی متصرفات عثمانیان آنانرا کافر بشمار می آوردند.

اما اگر در این فاصله ها نفوذ قدرت عثمانی در حجاز رو بزوال می رفت، و حکومت های محلی قدرت را بدست می گرفتند کار آسان تر بود. چنانکه در سفرنامه ها و تاریخ های قرن دوازدهم و سیزدهم به چنین نمونه ها بر می خوریم.

“و لله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا”[۳]

برای پذیرفتن این دعوت آسمانی که از تأکید گونه ای هم خالی نیست، همه ساله صدها هزار تن از کشورهای مسلمان و مسلمان نشین جهان، روانۀ خانۀ خدا می شوند. خود را با هواپیما، کشتی و یا اتومبیل به بندر جده و مدینه الحاج می رسانند، تا عمرۀ تمتع و سپس حج تمتع را انجام دهند. اینان کسانی هستند که خود را مستطیع می دانند، و چون استطاعت یافته اند باید این فریضۀ الهی را ادا کنند. حج امانتی الهی و رکنی از ارکان اسلام و چهارمین رکن این دین است. سه رکن پیش از آن، نماز، زکات و روزه است.[۴]

دربارۀ حج تا آنجا تأکید شده است که گفته اند: اگر مسلمانی مستطیع به مکه نرود و بمیرد، شایستۀ نام مسلمان نیست و دم مرگ بدو می گویند: به هر دین که خواهی بمیر! ترسا یا جهود.[۵]

استطاعت

گفتیم که حج- چنانکه فقها بیان داشته اند- وظیفه مستطیعان است.

استطاعت چیست؟ تعریف آنرا در رساله عملی چنین می خوانیم: آنقدر پول که بتواند به مکه برود و برگردد. آن اندازه تمکن مالی که زن و بچه او تا بازگشت وی از سفر بدان زندگی کنند.

بعلاوه هزینۀ تا پایان آن سال. بعلاوه استطاعت بدنی و باز بودن راه و مانند آن همین و همین! کاری ساده، تا آنجا که بسیاری از مسلمانان خود را برانجام دادن این تکلیف قادر می بینند، و شاید به خاطر همین آسان شمردن است که همه ساله صدها هزار، و در عصر ما میلیونها مسلمان از گوشه و کنار جهان به راه می افتند، تا خود را به یکی از میقات گاهها برسانند.

اما اعمال حج، بظاهر، آن اعمال نیز آسان تر از مستطیع شدن است: در یکی از میقات گاهها محرم شود و به مکه برود. هفت بار به دور خانۀ کعبه طواف کند، دو رکعت نماز در مقام ابراهیم بخواند، هفت بار بین دو کوه صفا و مروه برود و برگردد، اندکی از موی یا ناخن را بچیند و از لباس احرام بیرون آید، کار عمره تمتع پایان یافته است، و باید منتظر احرام حج باشد. سپس روز نهم ذوالحجه از مسجد الحرام یا از شهر مکه محرم شود برای ظهر روز نهم ذی حجه خود را به عرفات برساند. تا غروب آفتاب در عرفات بماند،  شب دهم به مشعر الحرام رسد، و تا طلوع خورشید در آنجا توقف کند سپس عازم منی گردد، هفت بار به جمرۀ عقبه سنگ بیندازد گوسفندی قربانی کند. سر را بتراشد یا اندکی از موی یا ناخن بگیرد (در غیر بار اول) برای طواف زیارت و نماز طواف و سعی و طواف نساء و نماز طواف به مکه برگردد، شب یازدهم و روز آن و شب دوازدهم و نیمۀ روز دوازدهم را در منی توقف کند و به جمره های سه گانه هر یک هفت سنگ بیفکند،[۶] از این به بعد تا پایان عمر حاجی است! استطاعتی که بظاهر تحصیل آن بسیار آسان است، و اعمالی که انجام دادن آن آسانتر از استطاعت می نماید. آنچه در مناسک حج می خوانیم، آنچه در کتابهای فقهی نوشته شده همین است و همین. ولی راستی تحصیل استطاعت این چنین ساده است. و اعمال حج آنچنان آسان؟ پس چرا ناصر خسرو قبادیانی چنین گفته است:

حاجیان آمدند با تعظیم                                 شاکر از رحمت خدای رحیم

مرمرا در میان قافله بود                                 دوستی مخلص و عزیز و کریم

گفتم او را بگو که چون رستی                        زین سفر کردن برنج و به بیم…

چون همی خواستی گرفت احرام                   چه نیت کردی اندر آن تحریم؟

جمله بر خود حرام کرده بدی                         هر چه مادون کردگار قدیم

گفت نی، گفتمش زدی لبیک                         از سر علم و از سر تعظیم

می شنیدی ندیا حق و جواب                        باز دادی چنانکه داد کلیم؟

گفت نی، گفتمش چو در عرفات                     ایستادی و یافتی تقدیم

عارف حق شدی و منکر خویش                      بتو از معرفت رسید نسیم؟

گفت نی، گفتمش چو می کشتی                  گوسفند از پی یسیر و یتیم

قرب خود دیدی اول و کردی                            قتل و قربان نفس شوم لئیم؟

گفت نی، گفتمش چو می رفتی                    درحرم همچو اهل کهف و رقیم

ایمن از شر نفس خود بودی                          و زغم فرقت و عذاب جحیم؟

از خودانداختی برون یکسر                            همه عادات و فعلهای ذمیم؟

گفت نی، گفتمش چو گشتی تو                    مطلع بر مقام ابراهیم

کردی از صدق و اعتقاد و یقین                        خویشی خویش را بحق تسلیم؟

گفت نی، گفتمش به وقت طواف                    که دویدی به هر وله [۷]چو ظلیم

از طواف همه ملائکتان                                  یاد کردی به گرد عرش عظیم؟

گفت نی، گفتمش چو کردی سعی                 از صفا سوی مروه بر تقسیم

دیدی اندر صفای خود کونین                          شد دلت فارغ از جحیم و نعیم؟

گفت نی، گفتمش چو گشتی باز                   مانده از هجر کعبه بر دل،ریم

کردی آنجا به گور مر خودرا                          همچنان کسی که گشته رمیم؟

گفت از این باب هر چه گفتی تو                   من ندانسته ام صحیح  و سقیم

گفتم ای دوست پس نکردی حج                   نشدی در مقام محو مقیم

رفته ای مکه دیده،  آمده باز                         محنت بادیه خریده به سیم

اگر حاجی شدن بدان آسانی است که نوشتیم این شاعر متکلم چه میگوید؟ آیا حجی را که از دوستش خواسته بر روش تفسیر باطنیان از احکام فقهی است؟ درست است که ناصر خسرو اسماعیلی و بر مذهب باطنی است.

اما در خبرهایی که از طریق ائمه معصومین(ع) رسیده است شرایط حج کامل تقریباً آنچنان است که در قطعه ناصر خسرو می بینیم. نهایت آنکه مضمون خبر آن شرایط را در عبارتی کوتاه اما پرمعنی بیان می کند:

“هرگاه خواستی حج کنی بر آن باش که دلت را برای خدا از چیزی که ترا به خود مشغول سازد و از هر چه میان تو و او درآید خالی کنی! همه کارهای خود را بآفریدگارت واگذار و درهر حرکت و سکون که از تو پدید می شود بر او توکل کن! تسلیم حکم خدا و قضا و قدر او باش! دنیا،  و آسایش و آفریدگان را رهاساز.[۸]

و باز  در روایت ابن عباس از رسول اکرم(ص) می خوانیم که:

“حج جهاد و عمره تطوع است”[۹]

ادامه دارد

 

[۱] – و بانگ زن مردمان را برای حج تا آیند بسوی تو پیاده و برشتر نزار از راه دور. (سوره حج- آیه ۲۷).

[۲] – تاریخ بیهقی دکتر فیاضی چاپ دوم ص ۲۲۷٫

[۳] – آل عمران آیه ۷۹٫

[۴] – اصول کافی، تهران چاپ دوم ج ۱، ص ۱۸٫

[۵] – سفینه البحار ج ۱ ص ۲۱۱٫

[۶] – البته یک نمودار اجمالی از اعمال حج است و برای هر کدام از این مسائل شرح مفصلی است که بر حسب موارد، احکام متفاوتی دارد و برای عمل باید به رساله و مناسک مراجعه شود.

[۷] – هر وله در طواف نیست بلکه در سعی است.

[۸] – سفینه البحار، ج ۱ ص ۲۱۳٫

[۹] – کنز العمال، حج. حدیث ۴٫

17دسامبر/16

حج بهترین محور فعالیتهای ارشادی و تبلیغی

حجه الاسلام دکتر محمد خاتمی وزیر ارشاد اسلامی

در دنیای سرسام زدۀ کنونی که عزت انسان آزداه، در پای معبد هوس خداوندگاران زر و زور قربانی می شود و قدرتهای وحشی و ویرانگر- که تبلور آزمندی بنگان شیطانند- می کوشند تا سرنوشت عالم و آدم را در دست گیرند، کعبه، رمزهائی و نشانۀ استوار پایمردی انسان خداجو است که لذت آزادگی را در بندگی خدا و بریدن از برگی “ما سوی الله” جستجو می کند.

نگاه گره خورده کعبۀ سرفراز در چشم آسمان خدا، راه کمال را به انسان خاکی می نمایاند تا با پرواز دادن جان به سوی فضای بیکرانۀ ملکوت، از تنگنای تعلقات ناسوتی رهائی یابد.

چهره گرفته اما مصمم خانۀ خدا – که مطمئن ترین پناهگاه بندگان خدا بر روی زمین است- جلوه گاه خشمی است مقدس و خدائی علیه همه ستمکاران کفر پیشه و راهزنان شرف انسانی در طول تاریخ، چنانکه نشانی است از همدردی و هم پیمانی کعبه با انسانهائی که مصممانه، استقرار دین خدا بر سرنوشت انسان را هدف گرفته اند و در راه آن عالیترین حد فدارکاری و ایثار و جهاد و اجتهاد را به کار بسته اند و….و طواف عاشقانۀ میلیونها انسان برگرد بلندترین پایگاه توحید – که راز کوششهای خدایمردان و شورشهای بی امان طاغوت ستیزان را از کهن ترین ادوار تاریخ تا به امروز در سینه دارد – خود بزرگترین دلیل بر پایائی و جاودانگی حس خداپرستی و رمز اقتدار و ماندگاری امت اسلامی است که وارث عظمت و حقانیت همه دینهای خدائی است و در سراسر تاریخ خونبار و رنج آلودش گرچه زندگیش بیشتر محکوم سلطه یا مورد توطئه و هجوم نیروهای طاغوتی و انسان ستیز و ضد خدائی بوده است اما، از مجرای اراده و پیکار فرزندان آگاه و درد آشنا و حقیقت یافتۀ خویش دمی از مبارزه برای استقرار دین خدا بر صحنۀ زمین نیاسوده است.

مبارزه ای که از آدم تا خاتم و از خاتم تا آخر الزمان همچون سیلی زوال ناپذیر جریان داشته و خواهد داشت و در عصر پرآشوب ما که مهیب ترین قدرتهای آدم خوار، سایه سنگین فرمانروائی ننگین خویش را بر حیات فرهنگی، سیاسی و اقتصادی جوامع بشری تحمیل کرده اند، در شکل انقلاب پرفروغ و ستم سوز اسلامی ایران تداوم یافته است و به پیروزیهای بزرگی در سراسر تاریخ مبارزه کم نظیر است،‌نائل آمده است.

و کعبه اینک نگران پیکار عظیمی است که گرچه کانون آن ایران اسلامی است اما سراسر دنیای اسلام بلکه جهان مستضعفین را بنحوی در برگرفته است و بار دیگر چون صدر اسلام تمامی کفر را رویاروی تمامی اسلام قرار داده است، و در چنین حال و هوائی است که حج بعنوان بزرگترین پایگاه وحدت امت، شرائط ذهنی تازه ای را می طلبد و مسلمانان بخصوص ملت مسلمانان و بپاخاسته ایران که برای اسلام و عزت مسلمانان تمام توش و توان خود را بکار گرفته است،‌لازم است که به تناسب بیداری فزاینده ای که امروز سراسر دنیای اسلام را فراگرفته است و نیز به تناسب خطرات بزرگی که اسلام و مسلمین را تهدید می کند نسبت به عمق و گستردگی و سرنوشت سازی حج بیشتر و بهتر بیاندیشد.

بدون تردید حج و مراسم شکوهمندان بزرگترین نقش را در زنده نگهداشتن شور توحید و شعور آزادگی در میان جوامع اسلامی امضاء کرده است و علیرغم همه بدآموزیها و اسلام زدائیهائی که بخصوص با ظهور کابوس استعمار و سلطۀ وابستگان اجانب بر کشورهای اسلامی شکل تازه ای گرفته است، مراسم والای حج و اجتماع بی همانندی که حج زمینه ساز آن است،‌بصورت دژی تسخیر ناپذیر، حافظ حریت فرهنگی امت و تأمین کنندۀ حس اعتماد بنفس  و افتخار به سرمایه های دینی و ارزشهای الهی در میان ملتهای مسلمان بوده است.

در میان عبادات اسلامی که حج از مهمترین آنها است، ثقل و پایگاه سیاسی –اجتماعی این عبادت چهرۀ ممتازی را به حج بخشیده است که آشنایان به کتاب و سنت و سیرۀ سلف صالح به اهمیتی که در شرع مقدس اسلام به این جنبه از حج داده شده است به خوبی واقفند.

در متن حج است که انسان مؤمن، بریده از هر چه زمین گیر کننده است با روحی صفا یافته از آتش عشق و ایمان و دلی لبریز از شکوه پرستش و بالی سبک شده در پرتو نزدیکی به خدا – که حاصل عبادت است در میان جمعی پاکباخته از هم کیشان هم هدف به عالیترین نوع آگاهی سیاسی و اجتماعی می رسد و قدرت مطلق خداوند و تجلی گاه آن کعبۀ مقدس است برای رویاروئی با نیروهای ضد خدائی و ضد بشری درک و لمس می کند.

اسلام که دین جهانی است و به “امت واحده” می اندیشد، طبیعی است که باید زمینه ای را فراهم آورد  تا قومیت و ملیت گرائی (که در حد مطلوبش نیز در اسلام نفی نشده است) مانع تحقق آرمان وحدت نگردد و پیوندهای اصیل اجتماعی که ریشه در وحی و ارزشهای جهانشمول اسلامی دارد در سایۀ انسانیت یا قوم و ملت گرائی رنگ نبازد. و حج تجسم جامعۀ آرمانی اسلامی و زمینه ساز تحقق “امت واحده” و تجربه ای عملی است برای سیر به سوی هدفی که خدای اسلام برای انسان مسلمان معین فرموده است.

علیرغم  مرزبندیهای جغرافیائی که نوعاً متکی بر منافع سیاسی –اقتصادی حاکمان غاصب زمین است و بر خلاف سنت رایج سیاسی که تنها به نمایندگان دولتهاو نظام ها حق ورود به مجامع بین المللی را می دهد، حج تنها کنگرۀ جهانی است که ملتها شخصاً و مستقیماً از سوی خدای هستی بحضور در آن فرا خوانده شده اند و طبیعی است که در دنیای اسلام که دولتهای آن اکثراً ریشه در اراده و انتخاب ملتهای خود ندارند و بجای نمایندگی از ملت برای تأمین نامشروع شخصی یا به حکم وابستگی خود را “قیم” ملتها می دانند و برای تحمیل این قیومیت به زور و چماغ و پلیس و سلاح متوسل می شوند،‌طبیعی است که در چنین جوی کنگرۀ عظیمی چون حج تا چه حد می‌تواند در سرنوشت صدها میلیون مسلمان اثر تعیین کننده داشته باشد.

بنظر می رسد با پایگاه و نقش عظیمی که حج در زندگی و سرنوشت ملمانان دارد، اگر ذهن مسلمانان نسبت بابعاد گوناگون این کنگرۀ عظیم روشن شود و موقعیت عبادی ممتاز و جنبۀ سیاسی –اجتماعی بی همانند آن برای مسلمین مشخص گردد، بزرگترین گام در جهت نیل به “امت یگانه” اسلامی و نیز رهائی ملتهای مسلمان از قید سلطۀ کفر و استکبار و وابستگی برداشته شده است.

حج با چنین نقشی که از نظر فرهنگی و اجتماعی دارد، مهمترین موضوعی است که باید بدان توجه کرد. و چنین توجهی از سوی انقلاب اسلامی ایران که بیش از پیش از هر چیز، انقلابی فرهنگی است و نیز در کار سازمان دهی نظامی الگو برای همۀ مسلمانان می‌باشد، گریز ناپذیر می‌باشد.

اگر هدف از کار فرهنگی، اعتلاء شخصیت انسانهای جامعه و زمینه سازی برای سیر شتابان آنان به سوی صلاح مادی و کمال معنوی است کدام جریان در اسلام و جامعه مسلمین چون حج (اگر بنحو مطلوب انجام گیرد) می‌تواند چنین هدف والای فرهنگی را تأمین کند.

و اگر اساس رابطه جمهوری اسلامی ایران – که زاده قیام خونین زنان و مردان مسلمان ایرانی است – با دیگر ملتها و کشورها را مصالح ملتهاو پیوند با آنان تشکیل می دهد و اگر جمهوری اسلامی ایران که رویاروی ابرقدرتهای توسعه طلب و درگیر مبارزه ای بی امان با استکبار و صهیونیسم است پایگاه و پشتیبانی جز ملتها ندارد در کجا چون مراسم حج می توان باملتها و مردم مسلمان جهان رابطه ای بی پرده و کارساز داشت.

و بدینسان چه از نقطه نظر فرهنگی و چه از جنبۀ سیاسی حج باید محور فعالیتهای ارشادی و تبلیغاتی ما قرار گیرد. و همۀ ارگانهای دست اندرکار تبلیغ و ارشاد و سیاست می بایستی پرداختن به امر حج را در سرلوحۀ فعالیتهای فکری و عملی خود قرار دهند که در درجۀ اول، وزارت ارشاد و سیاست اسلامی و سازمان حج و زیارت در این زمینه وظیفۀ سنگینی را بر عهده دارند و باید تمامی امکانات خود را بسیج کنند تا امت شهید پرور مسلمان که در سایه انقلاب اسلامی بر قله شرف و آزادگی ایستاده است بتواند حداکثر بهره برداری معنوی وانسانی را از این کنگرۀ عظیم الهی بنماید.

گام شایسته و قابل تقدیر مجله پاسدار اسلام در این زمینه آغاز مبارکی است بر یک جریان گستردۀ ارشادی و تبلیغی نسبت به این مراسم بزرگ اسلامی که انشاء الله همچنان ادامه خواهد یافت و امید است که سایر رسانه ها و ارگانهای ذی ربط نیز بااقتدار به این عمل خداپسندانه، دین خود را در این زمینه بمردم مسلمان ایران و جهان اسلام اداء کنند.

کاری که مجله وزین پاسدار اسلام انجام می دهد در خور شأن بلند مجله ای است که خاستگاه آن حوزۀ علمیه قم این چشمۀ جوشان اسلام اصیل و پرورشگاه عالمان دین پرور و مجاهدان نستوه می‌باشد. و طبیعی است که مجله ای با هدف و محتوای مجله “پاسدار اسلام”، جایگاه شایسته ای است برای طرح آموزشها و مباحث گوناگون شرعی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی مربوط به حج و توجیه حجاج محترم ایرانی نسبت به وظایفی که در این سفر بزرگ الهی بر عهده دارند.

بدون شک، همت اندیشمندان و صاحب نظران بلند قدر اسلامی در حوزه و خارج از حوزه، برادران مخلص ما را دراین مجله یاری خواهد کرد تا افقهای تازه ای را نسبت بابعاد گوناگون حج در برابر دیدگان ملت مسلمان ایران که خود گشایندۀ افق تازه ای در صحنۀ مبارزه با کفر و استکبار برای بشریت است، بگشایند.

بحث گسترده و همه جانبه پیرامون حج و جنبه های مختلف آن ضرورتی است انکارناپذیر و ناگفته نماند که نیل به هدفی که از طرح این مباحث در نظر است در سایه تداوم واستمرار این مباحث بصورت یک کار دراز مدت فرهنگی میسر است. چرا که این مراسم گرچه در هر سال بیش از چند روز عدهای از مسلمانان را در بر نمی گیرد ولی اثرات عظیم آن برای همیشه شامل حال همۀ مسلمانان می شود.

والسلام علی من اتبع الهدی

گام شایسته و قابل تقدیر مجله «پاسدار اسلام» در این زمینه آغاز مبارکی است بر یک جریان گستردۀ ارشادی و تبلیغی نسبت به این مراسم بزرگ اسلامی که انشاء الله همچنان ادامه خواهد یافت. و امید است که سایر رسانه ها و ارگانهای ذی ربط نیز با اقتداء به این عمل خداپسندانه، دین خود را در این زمینه به مردم مسلمان ایران و جهان اسلام اداء کنند.

کاری که مجله وزین پاسدار اسلام انجام می دهد، درخور شأن مجله ای است که خاستگاه آن حوزه علمیه قم، این چشمه جوشان اسلام اصیل و پرورشگاه عالمان دین پرور و مجاهدان نستوه می‌باشد.

و طبیعی است که مجله ای با هدف و محتوای مجله «پاسدار اسلام»،‌ جایگاه شاسته ای است برای طرح آموزشها و مباحث گوناگون شرعی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی مربوط به حج و توجیه حجاج محترم ایرانی نسبت به وظایفی که در این سفر بزرگ الهی بر عهده دارند.

 

17دسامبر/16

حق

  • حق را به باطل نپوشانید:

Ÿwur (#qÝ¡Î۶ù=s?  Yysø۹$# È@ÏÜ»t7ø۹$$Î/ (#qãKçGõ۳s?ur ¨,ysø۹$# öNçFRr&ur tbqçHs>÷ès? ÇÍËÈ

و حق را با باطل نیامیزید! حق را با اینکه می دانید پنهان نکنید. (بقره-۴۲)

  • راه خدا حق است:

‘,ysø۹$# `ÏB y7Îi/¢‘ ( Ÿxsù ¨ûsðqä۳s? z`ÏB tûïΎtIôJßJø۹$# ÇÊÍÐÈ

این (فرمان تغییر قبله) حکم حقی از طرف پروردگار توست، بنابراین، هرگز از تردیدکنندگان در آن مباش! (بقره- ۱۴۷)

  • کتاب حق:

!$uZø۹t“Rr&ur y7ø‹s9Î) |=»tGÅ۳ø۹$# Èd,ysø۹$$Î/ $]%Ïd‰|ÁãB $yJÏj9 šú÷üt/ Ïm÷ƒy‰tƒ z`ÏB É=»tGÅ۶ø۹$# $·YÏJø‹ygãBur Ïmø‹n=tã (    (مائده-۴۸)

و این کتاب (قرآن) را به حق بر تو نازل کردیم؛ در حالی که این کتاب، تصدیق به درستی کتابهایی که در برابر او است نموده و برحقیقت آنها گواهی می دهد.

  • بعد از حق گمراهی است:

#sŒ$yJsù y‰÷èt/ Èd,ysø۹$# žwÎ) ã@»n=žÒ۹$# ( ۴’¯Tr’sù šcqèùuŽóÇè? ÇÌËÈ

پس از حق و درستی، غیر از گمراهی چه می خواهد باشد،‌پس شما را به کجا می کشانند (و چگونه چشم پوشی از حق می نمائید)؟                           (یونس-۳۲)

  • احقاق حق از جانب پروردگار حتمی است:

߉ƒÌãƒur ª!$# br& ¨,Ïtä† ¨,ysø۹$# ¾ÏmÏG»yJÎ=s3Î/ yìsÜø)tƒur tÎ/#yŠ tûï͍Ïÿ»s3ø۹$# ÇÐÈ   ¨,ÅsãŠÏ۹ ¨,ysø۹$# Ÿ@ÏÜö۷ãƒur Ÿ@ÏÜ»t7ø۹$# öqs9ur on̍x. šcqãB̍ôfßJø۹$# ÇÑÈ                                                                                                            (انفال-۷-۸)

و به خدا می خواهد حق را با کلمات خویش ثابت گرداند و بنیاد کافران را قطع نماید تا اینکه حق استقرار یابد و باطل نابودشود گرچه بدکاران را خوش نیاید.

  • خدا به سوی حق هدایت می کند:

۴ È@è% ª!$# “ωöku‰ Èd,ysù=Ï۹ ۳ `yJsùr& ü“ωöku‰ ’n<Î) Èd,ysø۹$# ‘,ymr& cr& yìt6­Gム`¨Br& žw ü“Ïd‰Íku‰ HwÎ) br& 3“y‰ökç‰ ( $yJsù ö/ä۳s9 y#ø‹x. šcqßJä۳øtrB ÇÌÎÈ

بگو- ای پیامبر- خدا به سوی حق هدایت می کند. آیا آن که به سوی حق هدایت می کند، شایسته تر به پیروی است یا کسی که هدایت نمی کند مگر که خودش هدایت شود. پس چه شده است شما را ؟ چگونه قضاوت می کنید؟                  (یونس-۳۵)

  • گمان، بی نیازی از حق نیارد:

$tBur ßìÎ۷­Gtƒ óOèdçŽsYø.r& žwÎ) $‡Zsß ۴ ¨bÎ) £`©à۹$# Ÿw ÓÍ_øóムz`ÏB Èd,ptø:$# $º«ø‹x©                        (یونس-۳۶)

اکثر این مرد م جزاز گمان از چیزی پیروی نمی‌کنند، و گمان بی نیازی از حق نمی آورد.

  • وعده خدا حق است:

šúïÏ%©!$#ur (#qãYtB#uä (#qè=ÏJtãur ÏM»ysÎ=»¢Á۹$# óOßgè=Åzô‰ãZy™ ;M»¨Zy_ “̍øgrB `ÏB $ygÏFøtrB ㍻yg÷RF{$# tûïÏ$Î#»yz !$pkŽÏù #Y‰t/r& ( y‰ôãur «!$# $y)ym 4 ô`tBur ä-y‰ô¹r& z`ÏB «!$# WxŠÏ% ÇÊËËÈ

آنان که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند، آنان را به بهشتهائی خواهیم برد که جویها در زیر آن روان است و برای همیشه در آن بهشتها جاودان خواهند بود. وعده خدا حق است و کیست که در گفتار از خدا راستگوتر است.                (نساء-۱۲۲)

 

17دسامبر/16

در خط امام به سوی کنگره جهانی اسلام

رهنمودهای امام درباره حج

….بر شما ملت عزیز اسلام که برای اداء مناسک حج در این سرزمین وحی اجتماع کرده اید، لازم است از فرصت استفاده کرده به فکر چاره باشید برای حل مسائل مشکلۀ مسلمین تبادل نظر و تفاهم کنید.

باید توجه داشته باشید که این اجتماع بزرگ که به امر خداوند تعالی در هر سال در این سرزمین مقدس فراهم می شود، شما ملتهای مسلمان را مکلف می سازد که در اهداف مقدّسه اسلام مقاصد عالیۀ شریعت مطهره و در راه ترقی و تعالی مسلمین و اتحاد و پیوستگی جامعه اسلامی کوشش کنید، در راه استقلال و ریشه کن کردن سرطان استعمار، همفکر و هم پیمان شوید، گرفتاریهای ملل مسلم را از زبان اهالی هر مملکت شنیده و در راه حل مشکلات آنان از هیچگونه اقدامی فروگذار نکنید. برای فقرا و مستمندان کشورهای اسلامی فکری کنید،‌برای آزادی سرزمین اسلامی فلسطین از چنگال صهیونیسم- دشمن سرسخت اسلام و انسانیت- چاره اندیشی کنید. از مساعدت و همکاری با مردان فداکاری که در راه آزادی فلسطین مبارزه می‌کنند، غفلت نورزید.

بر دانشمندانی که در این اجتماع شرکت می‌کنند –از هر کشوری که هستند- لازم است برای بیداری ملتها بیانیه های مستدلی با تبادل نظر صادر کرده و در محیط وحی بین جامعه مسلمین توزیع نمایند، و نیز در کشورهای خود پس از مراجعت نشر دهند و در آن بیانیه ها از سران کشورهای اسلامی بخواهند که اهداف اسلام را نصب عین خود قرار داده،‌اختلافات را کنار گذاشته برای خلاصی از چنگال استعمار چاره بیاندیشند….

(ازپیام امام به زائران خانۀ خدا در ۱۹/۱۱/۴۹-ذیحجه ۱۳۹۰)

تذکر به زائران بیت الله الحرام

(گزیده هائی از پیام مهم امام در سال ۶۱)

  • لازم است حجاج، مسائل حج را از واجبان و محرمات نزد علمای اعلام به خوبی یاد گیرند تا خدای نخواسته تخلفاتی حاصل نشود که موجب هدر رفتن زحمات آنان گردد. یا موجب مُحِل نشدن آنان شود و برای خودشان اشکالاتی پیش آید.
  • لازم است زائران محترم ایرانی توجه کنند که از کشوری انقلابی و اسلامی و متعهد به احکام اسلام، راهی حج شده اند و چشمان دوستان و دشمنان به آنها دوخته شده است. دوستان برای آن که ببینند، زائران محترم به تعهد اسلامی خود باقی هستند و در رفتار و گفتار و برخورد با مسلمانان جهان آبروی انقلاب اسلامی شکوهمند خود را حفظ می نمایند و در زحمت ها و مشقت ها و کمبودها که لازمه قهری این سفر مقدس است، بردباری و شکیبائی دارند و خداوند متعال رادر امور، حاضر و ناظر می دانند و با سرافرازی به کشور خود باز می گردند و کشور و انقلاب اسلامی کشور عزیز خود را به مسلمانان جهان و کشورهای اسلامی صادر می نمایند، یا خدای نخواسته، بر خلاف اخلاق و کردار اسلامی از بعض آنان در مرآی و منظر برادران اسلامی، عمل و یا گفتاری ولو کوچک صادر می شود که موجب هتک اسلام و جمهوری اسلامی که از گناهان بزرگ نابخشودنی است و دشمنان برای آنکه در گفتار و کردار و اخلاق آنان خدشه کنند و خدای نخواسته اگر امری گرچه بسیار ناچیز از آنان صادر شود،‌بهانه به دست آورند و با بوقهای تبلیغاتی خود، مطالب کوچک را بزرگ و بزرگتر جلوه دهند و بیش از پیش چهره اسلام و انقلاب را در نظر اجانب و جهانیان واژگون و مسلمانان ایران رادر نظر مسلمانان جهان مردمی بی بند و بار معرفی کنند و اسلام رامکتبی بدور از ارزشهای والای انسانی و ملت شریف ایران را ملتی منحط و دور از تمدن و تعالی به خورد جهانیان دهند و باید بدانند مسئولیت حجاج محترم در پیشگاه مقدس خداوند متعال و در مقابل ملت شریف و مجاهد در راه اسلام و تعالیم انسانی آن بسیار خطیر و بزرگ است و هرگز گمان نکنند امسال که هم میدانیم چنگال برقدرتها و وابستگان به آنان به کشورهای اسلامی و مظلومان جهان بیش از پیش فرو ریخته و خون جوانان مظلوم مسلمین بیشتر از هر وقت از چنگال آنان می چکد، مشابه سال های دیگر است و اکنون قدرتهای بزرگ جهان از اسلام و برنامه های غرب و شرق زدائی آن به وحشت افتاده اند و شیطان بزرگ جوجه شیطانها را فرا خوانده و به تمام توطئه ها برای خاموش کردن نور خدا دست یازیده است.
  • لازم است زائران محترم بیت الله الحرام از هر ملت و مذهبی که هستند به فرامین قرآن کریم گردن نهند و در مقابل سیل شیطانی بنیان کن اسلام زدائی شرق و غرب و وابستگان بی اراده آنان دست اخوت اسلامی بهم دهند و به ‌آیات شریف الهی که آنان را به اعتصام به حبل الله فرا خوانده و از تفرقه و اختلاف تحذیر و نهی فرموده است توجه کنند و از این فریضه عبادی سیاسی اسلام در آن امکنه شریفه به بحق برای مصالح موحدین و مسلمین جهان بنا شده است بیشترین استفاده معنوی و سیاسی را نموده و به سر قربانگاه ابراهیمی اسماعیلی توجه کنند که برای خدای تبارک و تعالی و هدف مقدس اسلام تا سر حدد فدای عزیزترین ثمرۀ وجود خود باید ایستاد و از هدف الهی دفاع نمود و باید شیطان بزرگ و میانه و کوچک اولی وسطی و عقبه را از حریم مقدس اسلام و کعبه و حرم کشورهای اسلامی که حریم آن است قطع کرد و باید دعوت خداوند متعال را لبیک گفت و باید حجاج محترم کشور انقلاب اسلامی ایران فریاد مجاهدین شجاع و فداکار ملت شریف مجاهد را بر مسلمانان جهان در آن مجمع عمومی مسلمین برسانند و آنان  را موظف نمایند که حامل پیام ملت ایران به تمام ملتهای مظلوم جهان باشند و فریاد یاللمسلمین این ملت انقلابی را به گوش همه جهانیان برسانند و به آنان بفهمانند که ملت ایران از تمام مسلمین نه برای مصالح شخصی و منطقه ای که برای اسلام استغاثه می کند و امروز اسلام گرفتار توطئه های جنایت کاران جهانخوار است و اگر مسلمین با پیوند اسلامی سدی آهنین در مقابل آنها ایجاد نکنند این سیل بنیان کن الحاد و کفر همه را خواهد برد.
  • مسلمانان باید بدانند که پس از انقلاب اسلامی و توجه به قدرت خارق العاده اسلام توطئه ها و نقشه های آمریکا از ایجاد تفرقه بین برادران اهل سنت و تشیع و هجوم به ایران که مرکز ثقل نهضت اسلامی است تا نقشه عمیق و گسترده هجوم به لبنان و آن جنایات عظیم همه و همه برای اسلام زدائی و تضعیف این قدرت الهی است و باید بدانند نقشه آمریکا که بدست خبیث اسرائیل در جریان است به بیروت و لبنان خلاصه نمیشود، که اسلام در همه جا و کشورهای اسلامی خصوصاً منطقه خلیج فارس و حجاز مرکز وحی الهی هدف است و هدف اول آن است که حکام منطقه گوش و چشم بسته در فرمان آمریکا و از آن دردناک تر اسرائیل باشند و ننگ هر تحقیر و نوکری را بپذیرند و در چنین جو و فاجعه عظیمی ملتهای اسلامی نباید بی تفاوت باشند و از هیچ کوشش در راه حفظ اسلام و کشورهای اسلامی نباید دریغ کنند….

 

17دسامبر/16

و لا تنازعوا فتفشلوا….

بسم الله الرحمن الرحیم

در فراز حساس و سرنوشت ساز کنونی انقلاب و جمهوری اسلامی که تمام توطئه های جبهه کفر جهانی ناکام مانده و بلکه به تجلّی و ثبات روز افزون جمهو ری اسلامی انجامیده است، امت اسلام باید هشیار تر از هر زمان دیگر مراقب شیوه های جدید توطئه جهانی استکبار علیه اسلام باشد؛ چرا که بعد از تجربه های تلخ و شکستهای پی در پی آنان در ماجراهائی مانند طبس، کودتا، موج تروریست و  جنگ و …و پیروزیهای شگفت انگیز جمهوری اسلامی در صحنه های فرهنگی، نظامی،‌ اقتصادی و … اکنون به یقین،‌ مثلث شوم شرق و غرب و صهیونیسم بین الملل با برنامه ریزی دقیق تر و عمیق تر و با هماهنگی کامل در صدد به کار گرفتن شکلهای حساب شده دیگری از توطئه علیه اسلام می باشند.

دشمنان به خوبی دریافته اند که اگر به همین گونه، جمهوری اسلامی به پیش رود مرگ تدریجی همه آنانان را در پی خواهد داشت و انقلاب اسلامی خواه ناخواه، و حتی اگر ما هم در صدد نباشیم- صادر خواهد شد و رژیم عراق و ارتجاع منطقه و اسرائیل غاصب و سرانجام همه آنان را در کام نابودی فرو خواهد برد.

امروز با توجه به شرایط فوق می توانیم یقین کنیم: دشمن دریافته است که فقط با ایجاد اختلال در  ارکانی که موجب پیروزی انقلاب شد، می‌تواند به هدف شوم خود دست یابد و این بار گویا بیشترین کوشش خود را در جهت درهم ریختن یکی از مهمترین ارکان انقلاب یعنی رکن وحدت به کار بسته و از ین رو با ارزیابی دقیق تمام مسائل کهنه دورانهای گذشته در ابعاد و مناطق گوناگون – که اکثراً میراث فرهنگ ضد اسلامی رژیم گذشته بود- و سعی در زنده کردن و دامن زدن به آنها و با استفاده از انواع نقاط ضعف و حساسیتهای فردی، اجتماعی، قومی و اقلیمی و …. و نیز تحریک هواهای نفسانی و شیطانی و شایعه پراکنی ها و تعصب ها و غفلت ها و جهالتها و گرایشهای غیر اسلامی فردی و گروهی، ‌بیش از گذشته سعی خود را در ایجاد اختلاف و تنازع و درگیری بین آنهایی که بی شک همگی علاقمند به اسلام و انقلاب و مقام معظم رهبری می باشند، به کار گرفته است.

به طور مسلّم همه می دانیم که کوچکترین توفیق دشمن در این هدف شوم در همه جبهه ها شکستهای جبران ناپذیری برای اسلام خواهد داشت و در پی آن آمال همۀ اولیا و شهدا و امیدی که همه ملتهای در بند جهان به اسلام و انقلاب نجات بخش آن بسته اند به باد فنا خواهد رفت.

بدون تردید، امت اسلام همچون گذشته با الهام از اسلام عزیز به ویژه در روزهای سازنده ماه مبارک رمضان و شبهای قدر و به منظور پاسدار ی از اسلام و خون همۀ شهدای راه حق بالاخص شهید گمنام تاریخ، حضرت امیرالمؤمنین(ع) و شهدای فاجعۀ ۷ تیر، بیدارتر و هشیارتر از هر زمان دیگر، این توطئه را همچون دیگر توطئه ها، ناکام خواهد کرد و با برخورد ارشادی و سازنده با غافلان،‌ راه را بر عوامل پشت پرده خواهد بست. و از سوی دیگر با شناسائی عناصر اصلی و پشت پرده دشمن کهن بی گمان این بار کلاهی ها و کشمیری های دیگری را در این صحنه وارد عمل کرده است و معرفی آنان به ارگانهای مسئول، راه را برای پیروزی نهائی در جبهۀ جنگ حق علیه باطل و آزادی قدس عزیز و نابوی همه قدرتهای شیطانی هموار خواهد کرد. انشاءالله.                                                         رحیمیان

 

17دسامبر/16

بهداشت در سفر حج

خلاصه آمار فعالیتهای درمانی هیئت پزشکی حج سال ۱۳۶۱

آمار مراجعین به بیمارستان و درمانگاههای مکه و مدینه و عرفات و منی                          ۱۰۲۶۸۳ نفر

آمار بستری شدگان در مکه و مدینه و منی                                                               ۱۴۳۶نفر

آمار مراجعین به تزریقات و پانسمان                                                                         ۹۳۶۳نفر

آمار مراجعین به آزمایشگاه                                                                                    ۱۶۷۳نفر

آمار بیماران اعزامی به بیمارستان عربستان                                                               ۱۱۲نفر

آمار مراجعین به رادیولژی                                                                                       ۱۰۷۱نفر

آمار مراجعین به دندانپزشکی                                                                                  ۹۶۶نفر

آمار کل فوتیها در مکه و مدینه و منی و عرفات                                                             ۷۵ نفر

تعداد زایمان                                                                                                         ۲۲نفر

آمار مراجعین اطاق عمل                                                                                         ۱۲۷ نفر

تعداد مراجعین غیر ایرانی به بیمارستانهای هیئت پزشکی حج                                        ۱۰۰۰نفر

ضمناً از مراجعین فوق به علت عدم امکانات مورد نیاز ۱۲۰ نفر به بیمارستانهای عربستان جهت مداوا منتقل شدند و تعداد ۹۰ نفر بیماران به علت عدم تحمل به ایران اعزام گردیدند.

بااندکی دقت و آمار و مسائل پزشکی و بهداشتی حج سال ۶۱ و با توجه به تلاش پیگیر و شبانه روزی هیئت پزشکی حج در عربستان که از آغاز تا پایان مراسم حج در نقاط مختلف و پرجمعیت مکه معظمه و مدینه منوره و سرزمین مقدس منی و عرفات و فرودگاههای جده و ایران خدمات پزشکی و درمانی و بهداشتی را به بیش از ۱۲۰۰۰۰ زائر و حتی تعدادی از زائران دیگر کشورهای اسلامی ارائه داده است و همواره بر این خدمت افتخار نموده، اینک با الهام از مکتب نجات بخش اسلام و فتوای مبارک حضرت آیت الله العظمی امام خمینی مدظله العالی بمنظور سلامت حجاج و جلوگیری از تلفات احتمالی و خطرات ناشی از عدم رعایت بهداشتی و درمانی موارد و مسائلی را توصیه مینماید انتظار دارد امت انقلابی ایران اسلامی همواره در جهت تحقق اهداف عالیۀ اسلام کوشا باشند.

گزارشی اجمالی از چگونگی فعالیت هیئت پزشکی حج جمهوری اسلامی ایران در مراسم حج سال ۱۳۶۱:

از آنجا که همه ساله تعداد چشمگیر و قابل توجه زائر ایرانی جهت انجام اعمال حج به آن دیار مقدس مشرف میشوند و با توجه به شرایط سخت آب و هوای گرم آن منطقه مقتضی است که یک گروه پزشکی و بهداشتی همراه با این زائرین جهت انجام خدمات پزشکی بهداشتی. و درمانی به عربستان عزیمت نمایند.

لازم به یادآوری است که قبل از پیروزی انقلاب هر یک از کاروانها یک نفر پزشک همراه خود داشتند که این پزشک با امکانات خیلی کم و داروی محدود خدمات درمانی راارائه می نمود.

لکن از سال ۱۳۵۸ به بعد یعنی همگام با پیشرفتهای همه جانبه که به برکت انقلاب در کشورمان بوجود آمد حرکتی نیز در این امر مهم انجام گرفت که با اعزام هیئت بهداشتی درمانی ۵۰۰ نفره و تجهیزات کافی، بیمارستانهای مدینه منوره و با ۶۰ تخت و بیمارستان مکه مکرمه با ۷۵ تخت و همچنین بیمارستانهای صحرائی عرفات و منی و تعداد معتنا به درمانگاه در هر کدام از این شهرها در طول برنامه مراسم حج در خدمت زائرین برگزار گردید. در سال ۶۱ در مدینه منوره تعداد ۱۲ درمانگاه و در مکه مکرمه تعداد ۱۳ درمانگاه ایجاد شد که با آمدن زائرین از مدینه به مکه تعداد درمانگاهها به ۲۵ واحد افزایش می یافت که همگی بطور شبانه روز فعالیت می نمودند.

بیمارستانهای مدینه و مکه با تخصصهای جراحی- ارتوپدی- داخلی- زنان و زایمان دندانپزشکی رادیولژی، آزمایشگاه، قلب و سی سی یو داروخانه و تزریقات و دستگاههای مورد نیاز تجهیز شده بود، بیمارستانها نیز مانند درمانگاهها شبانه روز جهت ارائه خدمات درمانی به زائرین محترم انجام وظیفه می نمودند.

ضمناً تعداد ۱۵ دستگاه آمبولانس نیز جهت حمل بیماران از درمانگاهها به بیمارستانها و دیگر مراکز درمانی خدمات مربوطه را انجام می دادند و نیز تعدادی از این آمبولانسها بطور شبانه روز بین درمانگاهها بصورت گشت در حال فعالیت بودند.

در سال گذشته به علت عدم انجام دقیق معاینات و عدم وجود محدودیت در عزیمت زائرین به عربستان با مسافرت صدها نفر از سالمندان و بیماران و زنان باردار باعث گردید تا بیمارستانهای هیئت پزشکی حج جمهوری اسلامی ایران در مدینه منوره و مکه مکرمه از همان روزهای اول با ازدحام این بیماران مواجه شود و  چون گرمای طاقت فرسای آن دیار مقدس بسیاری از بیماریها را شدت می دهد  این امر باعث شد که تلفات جانی نیز داشته باشیم. گروهی از این بیماران ناگزیر بوسیله هیئت پزشکی به ایران بازگردانده شدند با اینکه مسئولین هیئت پزشکی حج در سال گذشته قبل از عزیمت توصیه های لازم را به خواهران باردار داده بودند ولی عدم توجه به این مسئله باعث گردید تا در مدت اعمال حج ۲۲ زایمان که ۶ مورد آن بصورت سزارین در مراکز درمانی هیئت پزشکی حج انجام شد که با کوشش بی نظیر کادر پزشکی و با وجود گرمای شدید و عدم امکانات کافی کلیه نوزادان سالم به ایران اعزام گشتند و تعداد سقط جنین در حدود ۶۵ مورد بود که تعداد ۶ مورد آن سقط های ۶ تا ۷ ماهه بوده است که این تلفات احتمالاً ایجاد عوارض ناگواری برای خواهران نیز داشت. یکی از فعالیتهای دیگر هیئت پزشکی حج اعزام اکیپهای بهداشتی به کاروانها بوده تا نظارت کاملی  بر امور بهداشتی و غذائی حجاج داشته باشد.

توجه

در این شماره اوّلین قسمت از بخش مربوط به حج، برای استفاده عموم برادران و خواهران در مجله پاسدار اسلام به چاپ می رسد. در این برنامه، کوشش شده است، مطالبی جالب و مفید در رابطه با حج و مناسک آن چگونگی استفاده از این فریضه مهم عبادی – سیاسی، برای کلّیه زائران و راهیان خانه خدا و علاقمندان به مکتب و آنانکه در پی فراگیری آموزشهای دینی هستند، توسط دانشمندان متعهد،  متخصصین مسائل دینی و نویسندگان مؤمن، منتشر شود، که امید است مورد توجه قرار گیرد.

در اینجا این نکته را لازم می دانیم متذکر شویم که به علت فشردگی مقالات مجلّه و کمبود فرصت در این ماه قسمت اول بخش مربوط  به حج از نظر تنوع مقالات به حد تکامل نرسیده است، که امیدواریم در ماههای آینده، با تنوع بیشتر و رعایت ضرورتها و اولویتها مقالات جامعتری در این رابطه با عرض خوانندگان عزیز برسانیم، و امیدواریم آنان نیز متقابلاً اهمیت بیشتری داده، کلیه انتقادات، پیشنهادات سیاسی، اجتماعی و تبلیغاتی،‌طرحهای فرهنگی و هنری، عکسها و خلاصه، آنچه در زمینه مسائل گوناگون حج داشتند، برای ما ارسال دارند تا در مجله مورد استفاده قرار گیرد.

 

17دسامبر/16

پاسخ به نامه ها

*گرگان- برادر،‌صفر علی برزمینی:

روایات، صحیح دارد و ضعیف، و کتاب های حدیث مسئولیتشان نقل احادیث است نه نقد آنها. کسی می‌تواند از کتب حدیث استفاده  کامل ببرد که قدرت نقد آنها را داشته باشد. مطالبی که شما نقل کرده اید ممکن است از روایات ضعیف باشد.

*آذربایجان شرقی- برادر دارای شماره اشتراک ۱۰۲۱۱:

بهتر است شما هرچه زودتر ازدواج کنید و تا آن وقت برای جلوگیری از این مشکل، سعی کنید خود را از اموری که شهوت انگیز است دور نگهدارید،‌داستانها و مطالب جنسی را نخوانید. شب غذاهای سنگین نخورید. در ضمن مطلب شما چندان مهم نیست، خود را سرزنش نکنید. خجالت از خانواده عذر نیست. تکلیف شرعی را باید انجام داد.

*گلپایگان-خواهر، زهرا حسینی:

۱- تقیه یعنی محافظت انسان برجان و سایر متعلقات  خود از دشمن به انسان می‌تواند در جائی که جانش یا مالش یا ناموسش در خطر است واجباتی را ترک یا محرماتی را انجام دهد، البته تقیه در جائی که اساس دین در خطر باشد جایز نیست زیرا در آنجا باید جان و مال را فدا کرد. تقیه موارد دیگری نیز دارد که شرحش مفصل است.

۲-گوش دادن به صدای زن نامحرم اگر از روی شهوت نباشد برای مرد جایز است و همچنین خواندن زن نیز اگر شهوت انگیز نباشد و علم نداشته باشد که نامحرم بقصد لذت صدای او را گوش می دهد جایز است.

۳-ذکر خدا در هر جای نماز مستحب است.

*تبریز –خواهر آرزو ایمانی:

تنها کسی که تمام کتابهای او مورد اعتماد است، آیه الله شهید مرتضی مطهری است، کتابهای ایشان را مطالعه کنید که مایه خوشبختی دنیا و آخرت شما است.

*آبادان- برادر ص.چ:

باید هرچه زودتر به یک روانپزشک مراجعه کنید و وضع خودتان را برای ایشان بگوئید و ناامید نباشید که درد شما دوا دارد:

*ابرقوه –برادر،‌سید خلیل جلیل زاده:

متأسفانه در قضایای جزئی ما نمی توانیم حکم کنیم. شما باید با ارائه مدارک به دادگاه مراجعه کنید. اگر ثابت شد که ملک شما است البته تصرف دیگران بدون رضایت شما در آن جایز نیست.

*تهران –برادر، سید اسدالله نور حسینی

۱- ما در مورد فرقه ای که از آن هیچ اطلاعی نداریم و  شما نیز از آنان هیچ نمی دانید چه بگوئیم؟ بهر حال، کسانی که از اجتماعات مسلمین بکلی برکنارند، قطعاً منحرفند.

۲-تجسس در اعمال شخصی دیگران حرام است. اگر شما بدانید کسی در پنهانی عمل نامشروعی انجام می دهد وظیفه شما نهی و جلوگیری او است بهر وسیله ممکن، اگر شد با نصیحت و اگر نشد با تهدید و اگر نشد، در صورت امکان و نبودن مفسده، با زور ولی بشرطی که به حد زخمی کردن یا کشتن نرسد و گرنه باید با اجازه حاکم شرع باشد و در صورتی که بدانید آن شخص عادت به عمل نامشروعی دارد که از خودش تجاوز می کند مانند تجاوز به ناموس دیگران اگر نتوانستید او را از آن کار باز دارید به – به نصیحت و مانند آن که گفته شد- می‌تواند شهود عدول به مقدار لازم (که در موارد، مختلف است) تهیه کنید و اگر آنان مشاهده کردند از وی شکایت کنید تا به جزای خود برسد، و این در صورتی است که واقعاً آن شخص به حدی برسد که موجب فساد جامعه باشد ولی گناههای شخصی ولو موجب فساد بیش از یک نفر است، تکلیفی بیش از نهی و جلوگیری در حد مقدور نمی آورد. ضمناً بدانید که اگر بدون شهود عدول –بمقدار لازم- شکایت کنید، خودتان مورد حد قذف قرار می گیرید. فلسفه این گونه احکام، خود شرح مفصلی دارد ولی همین مقدار بدانید که خداوند از ما نخواسته است که جلو گناه را به زور بگیریم و گرنه خود می توانست این کار را بکند، زیرا دنیا دار امتحان است و حدود جزائی شرعی فقط برای جلوگیری از تباهی جامعه است نه جلوگیری از گناههای شخصی گرچه برای آنها نیز به صورت یک انگیزۀ منفی مؤثر است.

*تفرش –برادر علی اصغر جباری:

اگر شکایت از ارگانها یا ادارات دارید، می توانید به مسئولین مربوطه مراجعه فرمائید و اگر مطالبی دارید که برای نشر در مجله مفید است، می توانید با پست ارسال فرمائید. پیروز باشید.

*اصفهان –برادر حسین قاسمی:

به جای بحث در مسائل اختلاف انگیز، بهتر است به دستور رهبر عزیزمان عمل کرده و همه با هم متحد باشیم.

*قم –برادر احمد علی روحانی:

متأسفانه نتوانستیم نامه جنابعالی را بخوانیم. امیدواریم در آینده با خطی روشن تر و خواناتر بنویسید. این بار پوزش ما را بپذیریذ.

*گلپایگان –برادر، ع. زینلی:

یکی از شرایط محرمیت بوسیله شیردادن این است که شیر پس از ولادت بچه بوجود آمده باشد پس اگر دختر باکره ای بر فرض که ممکن باشد دارای شیر شود، بچه ای را شیر بدهد موجب محرمیت نمی شود.

*اسکو –برادر خلیل سینائی اسکوئی:

۱- امام درباره آیت الله شهید مطهری می فرمایند: من کس دیگری جز شهید مطهری سراغ ندارم که بتوانم بگویم بی استثنا آثارش خوب است.

۲-معلومات دانشگاهی را از خود دانشگاه بخواهید.

۳-صفات قاضی از نظر اسلام، در شماره (۱۸) آمده است، با دقت مطالعه فرمائید.

*تهران –برادر، اسرافیل عشوری:

رفتن به خدمت سربازی برای همه مشمولین، یک وظیفه شرعی است و نمی توان از آن سر باز زد.

*اهر –برادر، قنبر نواپوی:

۱- گرفتن ماه و خورشید ربطی به ساعت ندارد. هر وقت ماه یا خورشید گرفته شد باید نماز آیات خواند. برای یادگیری دستور نماز آیات به توضیح المسائل مراجعه کنید.

۲-“ابورافع” خزانه درا امیرالمؤمنین(ع) بوده است.

*جبهه میشداغ –برادر سرباز،حسین احمدی فروغ:

۱- اطاعت از مقام بالاتر در ارتش لازم است مادامی که دستوری بر خلاف حکم خدا ندهد. بی نمازی او را به مقام بالاتر گزارش کنید.

۲-شهید اول، محمد بن مکی عاملی و شهید دوم، زین الدین بن علی عاملی است و هر دو از لبنان هستند.

۳-سجده بر هر خاک پاکی جایز است.

*جیرفت –برادر، کرامت الله جهانشاهو

۱- مسأله توافق خونی برای ازدواج از این نظر مهم است که بعداً به لحاظ فرزندان و زنده ماندن آنها دخالت دارد.

۲-خداوند متعال کمال مطلق است و هیچ منفعتی از خلقت موجودات عاید او نمی شود و از هر نقصی مبرا است، ولی چون فیاض علی الاطلاق است، عالم را خلق کرده است و برای هر موجودی در این نظام حکمتی است، ندانستن ما دلیل بر بی حکمت بودن آن نیست.خداوند در مورد انسان می فرماید: من جن و انس را نیافریدم مگر برای اینکه مرا بپرستند و یا (به تفسیری) مرا بشناسند.

۲-مستحب است پس از تکبیره الاحرام قبل از شروع در خواندن حمد، در رکعت اول استعاذه گفته شود، یعنی:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم.

*فریدن –برادر، علی معصومی:

۱- حضرت صالح برای قوم ثمود فرستاده شد.

۲-خداوند قربانی قابیل را نپذیرفت شاید برای اینکه قصدش خالص برای خدا نبوده بلکه برای خودنمائی بوده است.

۳-“غزوه” در سیره پیغمبر اکرم(ص) اصطلاحاً به جنگهائی گفته می شود که آن حضرت در آن شرکت داشته و (سریه) به لشکرهائی که می فرستادند و خود حاضر نبودند.

۴-در تاریخ است که امام جواد(ع) به زهری که معتصم عباسی بوسیله همسران حضرت،‌ام الفضل،‌دختر مأمون عباسی فرستاد،‌به شهادت رسید.

*زیراب داراب – برادر محمد علی رحیمی

آزمایش انسانها از طرف خداوند برای این نیست که از واقعیت آنها آگاه شود، او بر همه چیز آگاه است بلکه برای بروز قابلیتها است. قابلیتهای نهفته تا به مرحله فعلیت و خارجیت نرسد آن ارزش را ندارد که موجب کمال شود و مستحق ثواب و قرب درگاه الهی گردد، همچنانکه شجاعت و سخاوتی که به مرحلۀ خارج و عملی نرسد موجب مدح و ثناگوئی مردم نمی شود.

*اژیه اصفهان –برادر، حسین نظام زاده

۱- نمازهای مستحبی را می شود به صدای بلند و یا آهسته خواند.

۲-گویند سلمان فارسی از دهی بنام “جی” بوده که فعلاً یکی از مناطق اصفهان است.

*روستای شیراز عجب شیر –برادر، منصور آشتاب:

قرآن خواندن برای اموات، برای آنان مفید است و به آنها ثواب داده می شود و لذا مستحب است.

*اراک –برادر، جواد ف.ف:

۱- نماز جمعه دو رکعت است و خطبه های پیش از نماز جمعه واجب است ولی جزء نماز نیست و اگر مأموم در رکعت دوم رسید می‌تواند اقتدا کند و رکعت دوم را فرادی بخواند بهر سوره ای که می خواهد.

۲-برای خود، سال تعیین کنید، در میان سال از حقوق خود هر چه به مقدار متعارف مصرف کنید خمس ندارد و سرسال باید باقیمانده پول خود را حساب کنید و خمس (یک پنجم) آن را به مجتهد مرجع یا وکیل ایشان برسانید.

۳-اگر پیشنهادی در مورد روز شمار انقلاب داشتید،‌به دفتر تبلیغات اسلامی قم، میدان شهدا، بفرستید.

*همدان –برادر، ع.ک:

انسان به جان و روان خویش بیش از هر کس دیگر آشنا است، سعی کیند با دقت در وضع خود، سرّ ناراحتی خود را بیابید، اگر یک امر دنیوی است با توجه به بی اهمیت بودن و گذرا بودن دنیا، خود را قانع کنید که چیزی نیست که برای آن غصه بخورید یا نگران باشید، و اگر یک امر اخروی است به خدا پناه ببرید و در صدد رفع آن نگرانی از راه توجه به خدا باشید:

“اَلا بِذِکرِ اللهِ تَطْمَئِنُِّ القُلُوبُ”

یاد خدا دلها را آرامش می بخشد.

*تهران –برادر، سید علی اصغر قاضی میر سعید:

۱- اگر انسان در این زندگی، هدف شرافتمندانه ای  نداشت و به معاد و زندگی دیگر هم معتقد نبود زندگی را هیچ و پوچ می داند و به مرحله بسیار خطرناکی می رسد.

۲-معاد یعنی بازگشت، و چون ما همه از خدائیم، ورود ما در آن زندگی را بازگشت می نامند.

۳-جن یعنی موجود نامرئی و آیات قرآن دلالت دارد که موجودی نامرئی در روی زمین هست که مانند انسانها مکلف است، برخی از آنها مؤمن و برخی کافرند.

۴-آن چه از سرودها به نظر شما همان صداهای طرب انگیز مناسب مجلس لهو و لعب است، حرام می‌باشد و آنچه را نمی دانید چنین است، حرام نیست. ما نیز از اینجا به رادیو و تلویزیون تذکر می دهیم که در پخش سرودها دقت بیشتری شود. به امید آن روز که همه ارگانها در به کار بستن احکام اسلام اهتمام بیشتری ورزند و احکام خدا را سرسری نگیرند.

۵-ما همه سیاستمدارانی که پیوند وابستگی به شرق یا غرب دارند گرچه به ظاهر مسلمان هم باشند،‌محکوم می کنیم و مردود می دانیم، ولی در روابط سیاسی بین المللی مصالحی است که باید آنها را مراعات کرد.

*گچساران –برادر، پشتدار:

۱-  جبایه به معنای جمع آوری زکات و سایر مالیات ها است.

۲-سئوال از وضع شخصی افراد وجهی ندارد، ممکن است کسی مریض باشد یا وضع مادی یا اجتماعی او به وی اجازه ندهد ازدواج کند.

۳-وفا نکردن به وعده هائی که به مردم داده می شود کفاره یا مجازاتی ندارد، ولی علت آن باید برای مردم روشن شود تا موجب بی اعتمادی و تخلف نشود.

۴-گناهان مختلف است،‌بعضی از آنها با توبه پاک می شود، البته توبه واقعی با عزم قلبی بر ترک گناه نه توبه زبانی فقط، و بعضی از آنها کفاره دارد و بعضی قضا دارد مانند ترک نماز، و آن قسمت از گناهان که در رابطه با حقوق مردم است، بعلاوه توبه باید حق مردم را ادا کرد.

*پارس آباد –برادر، فرامرز شکاری:

۱- به حکم شرع، حمد و سوره در نماز ظهر و عصر باید آهسته خوانده شود. حکمت تشریع در اصل چه بوده است ربطی به تشریع حکم ندارد، یعنی حکم دائر مدار حکمت تشریع نیست،‌گو اینکه برای این حکم وجه دیگری –غیر از آن چیزی که شما نقل کردید- در روایات آمده است.

۲-دیدن امام زمان(عج) برای کسانی که دیدۀ “جان بین” دارند، هیچ بعدی ندارد.

۳-پیامبر اکرم(ص) مطلبی را به دلخواه خود نفرموده است: وَ ما‌ یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی اِنْ هُوَ اِلاَّ وَحْیٌ یُوحی”، بنابراین حرمت ازدواج امیرالمؤمنین(ع)  حتماً بدستور الهی بوده است و هیچ مانعی ندارد که خداوند حکم خاصی برای حضرت زهرا قرار داده باشد.

*مشهد مقدس –برادر،محمد حسین موحدی:

۱- صفات جلال خدا صفات سلبی است یعنی صفاتی است که گویای تنزیه خداوند از اموری است که از ذات مقدس او بدور است، مانند اینکه بگوئیم خدا جسم نیست و دیده نمی شود “لا تدرکه الابصار” و صفات جمال، صفات ثبوتی خداوند است مانند اینکه بگوئیم عالم و قادر و حی و خالق است.

۲-از نظر حکم اولی اسلام،‌هیچ مانعی ندارد که انسان زمینی یا هر چیز دیگری را در زمان ارزانی بخرد و در وقت گرانی آن بفروشد و نفع سرشاری- بگفته شما- ببرد ولی ضرورتهای جامعه و مصالح مسلمین گاهی ایجاب می کند که ولی امر در این قانون محدودیتهائی برای مردم ایجاد کند.

۳-امر به معروف و نهی از منکر واجب است تا وقتی که احتمال تأثیر داده شود، پس اگر یقین یا اطمینان داشتید که مؤثر نیست، وجوب آنها ساقط می شود.

۴-بحث درباره جفر و جامعه و مصحف فاطمه(س) طولانی است و احتیاج به مقاله بلکه کتابی مستقل دارد ولی بهر حال مطلبی را که شما نوشته اید هیچگونه استبعادی ندارد و اتفاقاً این مطلب در حدیث پنجم از آن باب که ذکر کرده اید آمده است و آن حدیث از نظر سند بسیار عالی و معتبر است.

*برادر، سید تقی موسوی:

کتابی که نوشته اید تا کنون مطالعه نکرده ایم که مورد تأیید یا عدم تأیید ما باشد، ولی گفته های کعب الاحبار ارزش و اعتباری ندارد.

*قصر شیرین –برادر، علی جبار بیگرضائی:

مرگ و زندگی دست شما نیست که چنین پیمانی ببندید،‌بلکه بدست خدا است و لذا این عهد و پیمان شما ارزشی ندارد که وفای به آن لازم باشد.

*بروجرد –برادر، ی.د:

۱- پایاکفشی که در اثر راه رفتن در جای نجسی یا بر چیز نجسی،‌نجس شده باشد، با راه رفتن بر خاک یا سنگ یا آجر و مانند اینها که در اصل از خاک یا سنگ است و پاک می‌باشد بمقداری که عین نجاست از بین برود پاک می شود ولی راه رفتن بر روی آسفالت یا چوب و مانند اینها پاک نمی کند.

۲-در مورد استبرا،  به رساله مراجعه کنید. این عمل را این قدر تکرار نکنید که هم به خود ضرر بزنید و هم وسواستان زیاد شود. دستور شرع سه بار است، از دستور شرع تجاوز نکنید. همین تعهد به انجام دادن دستورات شرع، بزرگترین علاج برای رفع وسواس است، زیرا کارهائی که موجب وسواس باشد از نظر شرع زشت و ناپسند است.

۳-به مسأله شماره ۱۶۰ توضیح المسائل مراجعه کنید.

*اصفهان –برادر عبدالرحیم معمار:

۱- سخن امام حسین(ع) (اگر مرغ قطا را آزاد می گذاشتند، می خوابید) یعنی اگر مرا تعقیب نمی کردند من باز می گشتم، زیرا حجت را بر مردم تمام کرده بود و چون یاوری نداشت از پذیرفتن مسئولیت معذور بود.

۲-ولایت فقیه نوعی ولایت تشریعی است، به شماره های گذشته مجله مراجعه کنید.

۳-جمله “ان الحیاه عقیده و جهاد” منسوب به امام حسین(ع) است و این یک نوع اعتبار ادبی است، اگر این نسبت صحیح باشد مراد این است که کسانی که در راه عقیده سعی و کوشش می‌کنند زندگانند و اما کسانی که فقط برای جمع آوری ثروت یا رسیدن به شهوات سعی  می‌کنند مرگانند.

۴-سئوال چهارم شما وجود مختلفی دارد، اگر پاسخ مشروح خواستید به رساله مراجعه کنید و گرنه سئوال را روشنتر بنویسید تا پاسخ داده شود.

*قاسم آباد علیا- برادر، محمد حسین نعمتی:

۱- توبه نصوح یعنی توبه خالص و محکم که انسان از آن برنگردد.

۲-خداوند می فرماید: عفو بطور کلی به تقوی نزدیکتر است. البته این درجاتی است که مسأله شخصی باشد و مفسده اجتماعی نداشته باشد یا موجب جرأت متجاوز نباشد.

۳-غسل تعمید از اعمال مسیحیان است که بچه را به نام پدر و پسر و روح القدس می شویند و این عقیده ای است خرافی و مبتنی بر تثلیث که کفر است.

۴-مکه را ام القری می گویند زیرا مرکز آبادی های آن منطقه بوده است و ام به معنای اصل است.

۵-آخرین سئوال خود را از دفتر استفتاء امام بپرسید.

*تهران –خواهر، ن.عطائی:

معامله شما بدون اجازه مالک آن پول صحیح نیست ولی چون او راضی شده است که به جای آن پول، پول دیگری دریافت کند، آن وجه ملک ما در شما می شود و اکنون اگر ما در شما به آن معامله یعنی خریدن کتاب رضایت داد، کتابها ملک ما در شما می شود آن وقت اگر بخشید، ملک شما است و گرنه باید به او تحویل دهید.

*آباده فارس –برادر، ع.کاظمی:

سعی کنید با یک مقدار کوتاه آمدن و کم کردن توقع، همسر خود را راضی کنید، مثلاً اصرار نداشته باشید که با خانواده شما رفت و آمد داشته باشد یا از فامیل شما پذیرائی کند یا با مادر شما خوشرفتاری نماید، زیرا این امور بر او از این لحاظ که همسر شما است واجب نیست گرچه از نظر اخلاق اسلامی وظیفه او همین است، ‌ولی بهرحال همه افراد به وظائف خود عمل نمی‌کنند، شما مقداری از این توقعات صرف نظر کنید و رسماً به او نشان دهید که در این گونه امور بی تفاوتید، خواهید دید که او در سایر امور نرمی بیشتری از خود نشان خواهد داد و در آن صورت می توانید که کم در اخلاق او تأثیر گذاشته و او را به راه راست و اخلاق او تأثیر گذاشته و او را به راه راست و اخلاق اسلامی راهنمائی کنید، ان شاء الله

*گرگان –برادر، اصغر فلکی:

۱- “اله” یعنی معبود و کسی که او را می پرستند و “الله” نام مقدس پروردگار است.

۲-چندین بار تذکر داده ایم که ما دربارۀ افراد نظر ی نخواهیم داد ولی  اینقدر بدانید که هرکس در خط امام نباشد از نظر ما مردود است. البته شایعات درباره افراد هست مواظب باشید بدون دقت کسی را متهم نکنید . خداوند همه را به راه راست هدایت کند.

*چالوس –برادر، عهد الله کیالاویجی:

۱- گوش دادن به صدای زن نامحرم در صورتی که شهوت انگیز نباشد و گوش دهنده قصد لذت نداشته باشد، اشکال ندارد.

۲-معنای توجه به خدا این نیست که انسان نداند در اطرافش چه می گذرد، بلکه به این معنی است که به چیزی غیر از خدا فکر نکند و در اینجا حضرت علی(ع) به فکر انفاق در راه خدا افتاد که از توجه به خدا جدا نبود.

*شیراز –برادر محمد رضا حیدری:

مجله هائی که می خرید، خمس ندارد.

*تهران –برادر غلامحسین آذری:

آنان که به این انقلاب دهن کجی کرده و خواستند انقلاب را با ایسم های گوناگون منحرف کنند‌، گروه گروه از میدان بیرون رفته یا به دیار اربابانشان شتافتند و یا اینکه در گوشه هائی از عزلت خزیدند زیرا با رهبریهای حکیمانه امام و رشدی که ملت ما پیدا کرد‌، دیگر حنای آنها رنگی ندارد و مردم مسلمان با راهی که یافته اند، دیگر به راه ملی گرایان و شرق زدگان و غرب پرستان نخواهند رفت.

*لارستان فارس –برادر ح.ح:

آری و صد آری.

*رودسر –برادر عظیم جعفری:

به بخش پاسخ به نامه های شماره ۱۷ مراجعه کنید.

*زرند کرمان- خواهر مهوش غنی زاده:

لطفاً سئوال خود را از مکتب توحید –قم بپرسید.

*خواهر ز.صدیق آرانی:

با تشکر از محبتهای شما، عکسهای جالب یادگاری از مدینه منوره رسید. پیروز باشید.

*اردبیل –برادر عبدالله احدی:

به ادارات مربوطه مراجعه فرمائید.

*مشهد –برادر امیر پور یزدی و برادر رضائی:

لطفاً سئوالهای خود را از دفتر استفتاء امام – قم بپرسید.

*الیگودرز –برادر محمد.ب:

پاسخهای خود را در شماره های گذشته بیابید.

*بابل –برادر سید حسن طاهری:

به مفاتیح الجنان مراجعه فرمائید.

*مراغه –برادر علی حیدری:

شما را به مطالعه کتابهای ارزشمند استاد شهید مطهری سفارض می کنیم که به فرموده امام کتابهای ایشان بی استثناء خوب و انسان ساز است.

*مشهد – شهره رضویزاده*اسلام آباد غرب- علی حاتم پورگراویانی*لاهیجان- محمد اثنی عشری*فسا حبیب عابدینی*بوشهر –عالی رنده بودی *تهران- مسعود کلانتر*تهران- محمود ارژمند*اقلید فارس- سید فضل الله میرقادری*تهران- محمد حسن پور زارعی*تهران –حسن بزری* صالح آباد ایلام –ناصر گذشته* عین خوش- امان الله کلانتری *مهدی شهر سمنان- اسماعیل عبد الحسینی *قم- علی غیبی یزدی*تهران – مهدیقلی بیات* خوی – سلیمان علیزاده *هیدج ابهر – علی کمک خدائی، برادر محسن خلیلی*زازران –فرج الله مختاری:

برادران و خواهران عزیز، نامه ها، مقاله ها، شعرها، عکس ها، انتقادها و پیشنهادهای جالب و ارزنده شما رسید. از همکاریهای صمیمانه و بی شائبه شما سپاسگزاریم. امیدواریم بیش از این ما را مورد لطف و محبت قرار دهید. پیروز باشید.

 

17دسامبر/16

پاسداران بزرگ اسلام

سید محمد جواد مُهری

 

علامه مجلسی (۳)

آثار علامه مجلسی

در شماره گذشته، بحثی درباره کتاب ارزشمند و نفیس بحار الانوار داشتیم که این کتاب بزرگترین دائره المعارف اسلامی است و شامل احادیث و اخبار اهل بیت عصمت و طهارت(ع) در علوم و فنون گوناگون می‌باشد. اینک، به سایر کتابها و تألیفات علامه مجلسی(ره) می پردازیم.

تألیفات عربی

  • مرآه العقول فی شرح اخبار الرسول: کتابی تحقیقی، فقهی و بسیار پرارج که علامه در شرح کتاب کافی شیخ کلینی رضوان الله علیه،‌با دقتی بی نظیر تحریر فرموده است. آنانکه می خواهند، تا اندازه ای به مقام علمی این بزرگوار پی ببرند،‌خوب است این کتاب شریف را مطالعه نمایند و دقت نظر و توانائی علمی علامه را دریابند. علامه مجلسی در این کتاب، تک تک احادیث را نقل فرموده سپس در یک کلمه نظر خود را نسبت به سند حدیث (صحیح حسن، موثق، مرسل، ضعیف، مجهول و مرفوع) بیان نموده سپس به شرح و تفسیر آن می پردازد، و در احادیثی که نظرات مختلف علما آمده است، در ابتدا آنها را بررسی نموده، و پس از آن نظر خود را اظهار می نماید. در برخی از احادیثی که مورد اختلاف است یا نیاز به تفسیر مبسوط دارد، بیش از چند صفحه به شرح و بررسی آنها اختصاص می دهد. و در کوتاه سخن می توان گفت این کتاب از آثار بسیار مفید و مورد علاقه علما و دانشمندان و فقها و طلاب علوم دینی بوده و هست.
  • ملاذ الاخیار: شرح ” تهذیب” سومین کتاب از کتب اربعه حدیث تألیف شیخ طوسی(ره).
  • شرح الأربعین
  • الوجیزه فی الرجال
  • الفوائد الطریقه فی شرح الصحیفه “السجادیه”.
  • رساله الأوزان.
  • المسائل الهندیه.
  • رساله الاعتقادات: این کتاب که حدود ۷۵۰ سطر و در اعتقادات است، در یک شب نگاشته شده است.
  • رساله فی الشکوک.

تألیفات فارسی

  • حق الیقین
  • عین الحیاه
  • حلیه المتقین
  • حیاه القلوب
  • مشکاه الانوار
  • جلاء العیون
  • زاد المعاد
  • تحفه الزائر
  • مقیاس المصابیح
  • ربیع الاسابیع
  • رساله در شکوک
  • رساله دیات
  • رساله در اوقات
  • رساله در جفر
  • رساله در بهشت و دوزخ
  • رساله اختیارات ایام
  • ترجمه عهدنامه امیرالمؤمنین(ع) به مالک اشتر
  • مشکاه الانوار در آداب قرائت قرآن و دعا
  • شرح دعای جوشن کبیر
  • رساله در رجعت
  • رساله در آداب نماز
  • رساله در زکوه

و بیش از ۳۰ رساله دیگر در مسائل مختلف و ترجمه دعاها و کتابهائی مختصر در عقاید و احکام.

استادان علامه مجلسی

هر چند علامه مجلسی، با سعی و کوشش خود و توفیقات الهی به آن مقام شامخ رسید، ولی قطعاً انفاس قدسیه بزرگانی که در محضر آنان دانش  آموخت، در رسیدن وی به چنین مقام والائی مؤثر بوده و گذشته از علوم مختلفی که علامه از آن دانشمندان فرا گرفت، از اخلاق پسندیده و صفات خوب آنان نیز در طول سالهای تحصیل بهره برده است. برای اینکه یادی از آن علمای والا مقام بکنیم، برخی از آنان را نام می بریم:

  • عالم جلیل القدر ملا محمدتقی، مجلسی اول،‌پدر علامه مجلسی.
  • دانشمند وارسته مولی محمد صالح مازندرانی.
  • حکیم متاله سید محمد حسنی طباطبائی نائینی.
  • علامه حسنعلی شوشتری مؤلف کتاب تبیان در فقه.
  • شیخ علی نواد شهید ثانی.
  • امیر محمد مؤمن استرآبادی.
  • مولی محمد شریف وریدشتی اصفهانی.
  • میرزای جزائری مؤلف کتاب جوامع الکلم.
  • امیر شرف الدین علی بن حجه الله حسنی شوستانی.
  • محدث عالیقدر شیخ حر عاملی صاحب کتاب وسائل الشیعه.
  • عالم عارف ملا محسن فیض کاشانی.
  • مولی محمد محسن بن محمد مؤمن استرآبادی.

شاگردان علامه مجلسی

برخی از علما، شاگردان نامی علامه از بیش از هزار تن نوشته اند البته در بین آنان،‌چهره های برجسته ای به چشم می خورد که لازم است فهرست وار یادی از آنان شود:

  • میر محمد حسین خاتون آبادی، نوه مجلسی و مؤلف کتب حدائق المقربین.
  • میر محمد صالح بن الواسع، داماد علامه مجلسی.
  • شیخ محمد اردبیلی مؤلف کتاب معروف “جامع الرواه” در علم رجال.
  • مولی ابوالحسن شریف بن محمد طاهر عاملی نجفی، جد مادری شیخ محمد حسن صاحب جواهر.
  • شیخ محمد اکمل پدر وحید بهبهانی.
  • مولی محمد رفیع گیلانی.
  • میرزا محمد مشهدی مؤلف تفسیر “دقایق”.
  • حاج محمد طاهر بن حاج مقصود علی اصفهانی.
  • شیخ سلیمان ماحوزی بحرانی.
  • شیخ محمد بن یوسف نعیمی بلادری.

ولادت و وفات علامه مجلسی

در تاریخ وقایع الایام و السنن آمده است: ولادت رئیس محققین، عالم کامل و شیخ الاسلام و المسلمین، مولای ما، محمد باقر مجلسی فرزند مولانا محمد تقی مجلسی در سال ۱۰۳۷ در دارالعلم” اصفهان واقع شد. و از حواشی بحار الانوار نقل شده است که خود آن بزرگوار فرموده است: از عجایب اینکه تاریخ ولادت من، مطابق است با عدد “جامع کتاب بحارالانوار”.[۱]

علامه، سومین و کوچکترین فرزند پسر مرحوم ملا محمد تقی مجلسی اول می‌باشد[۲]. علامه کودکی نزد پدر خود، دانش آموخت و در سن جوانی در علوم گوناگون متبحر شد. پس از آن به جمع آوری آثار و اخبار اهل بیت عصمت و طهارت و تحقیق و بررسی درباره آنها، عمر خود را سپری کرد.

برخی از شاگردان علامه در حسابی که کرده اند، نوشته های آن بزرگوار را که تقسیم بر ایام عمرش نموده اند، هر روز در حدود ۵۳ خط شده است، که قطعاً چنین خدمتی بی توفیق الهی برای احدی میسر نیست.

پس از ۷۳ سال عمر پربرکت، سرانجام در سال ۱۱۱۰، هجری قمری، شب ۲۷ ماه مبارک رمضان، علامه مجلسی دنیای فانی را وداع گفته، زندگی جاویدان را آغاز کرد.

علامه در اصفهان نزدیک قبر پدرش به خاک سپرده شد، که علاقمندان همواره به زیارت قبر مقدسش مشرف شده، اظهار ادب و احترام می‌کنند. خداوند درجاتش را در آخرت بلندتر گرداند و ما را موفق به استفاده از کتابها و آثار ارزشمندش بنماید.

 

[۱] – جامع کتاب بحار الانوار، یعنی گردآورنده کتاب بحار الانوار، که اگر با حروف ابجدی حساب کنیم، ۱۰۳۷ می شود که همان سال ولادت علامه است.

 

[۲] – مرحوم مجلسی اول دارای سه فرزند پسر بنامهای ملا عزیز الله و ملا عبد الله و ملا محمد باقر و چهار دختر بوده است که همه از علما و فضلای زمان خود بودند. دامادان آن بزرگوار نیز از شخصیتهای علمی مشهور بودند که هر یک فقیه و محقق و صاحب نظر و دارای تألیفات پر ارزشند. نام آنان از اینقرار است.

۱- ملا محمد صالح مازندرانی.

۲- ملا محمد علی استرآبادی.

۳- وحید شیروانی معروف به ملا میرزا.

۴- کمال الدین فسوی (فسائی).

17دسامبر/16

پرسشها و پاسخها

بنا به پیشنهاد خوانندگان، “پاسدار اسلام” تصمیم گرفت صفحاتی را تحت عنوان “پرسشها و پاسخها” بگشاید.

امید که مورد توجه علاقه مندان قرار بگیرد. قابل ذکر است که سئوالات این بخش از بین سئوالهای مطرح شده از طرف شما خوانندگان عزیز بمقتضای اهمیت و شرایط، انتخاب خواهد شد.

منتظر سئوالات جالب شما هستیم.

سئوال- استفتائاتی که در مجله پاسدار اسلام به چاپ می رسد،‌آیا فتواهای جدید حضرت امام است و فتاوی معظم له تغییر یافته است یا آنکه این فتواها از سابق بوده و جدید مطرح شده است؟

جواب- باید توجه داشت که درصدر صفحه مذکور، کلمه استفتاء جدید ذکر شده است و استفتاء یعنی طلب فتوی و سئوال از آن، که از میان استفتائاتی که از حضرت امام شده و جواب داده شده، انتخاب می شود و بعد از کنترل دقیق و مجدد اعضای حوزه استفتاء امام و بازبینی شخص امام(ره) و اجازه معظم له به چاپ می رسد. بنابراین ممکن است استفتاء جدید باشد ولی فتوی که همان جواب استفتاء است، جدید نیست و غالباً در رساله هائی مانند تحریر الوسیله و عروه الوثقی بیان شده و تغییری نیز در آن پیش نیامده است.

سئوال: چرا دیه قتل زن نصف دیۀ مرد است؟

جواب: مکرر گفته ایم که علت احکام الهی روشن نیست و نباید ما در تعبد به آنها در پی تحقیق از فلسفۀ آنها باشیم بلکه معنای تعبد، تسلیم محض در قبال احکام الهی است گرچه غالباً حکمتی برای آنها ذکر شده است و گاهی در روایات نیز آمده است.

در خصوص موضوع دیه، روایت جالبی است که مشایخ ثلاثۀ حدیث (شیخ کلینی و شیخ طوسی و شیخ صدوق) قدس الله اسرارهم به اسانید معتبر نقل کرده اند، از ابان بن تغلب که از بزرگان اصحاب ائمه(ع) است که گفت: از امام صادق(ع) پرسیدم در مورد مردی که انگشتی را از انگشتان زنی قطع کرده است،  چه مقدار دیه باید بدهد؟ فرمود: ده شتر گفتم: سبحان الله! در قطع سه انگشت سی شترو در قطع چهار انگشت بیست شتر باید بدهد! این مطلب به ما می رسید هنگامی که در عراق بودیم و ما از گویندۀ آن تبری می جستیم و می گفتیم که آوردندۀ این مطلب شیطان است!! این حکم رسول الله(ص) است. دیۀ زن و مرد متساوی است تا به یک سوم دیه برسد، از یک سوم که تجاوز کند نصف دیۀ مرد است. ای ابان! تو با من از راه قیاس بحث می کنی و اگر سنت با قیاس سنجیده شود، دین از بین می رود.(وسائل الشیعه جلد ۱۹ صفحۀ ۲۶۸)

در این مسأله، روایات گوناگونی وارد شده است که شیخ مفید(ره) آنها را متواتر دانسته، همچنانکه اصل نهی از قیاس در دین از نظر مذهب شیعه متواتر و قطعی است و این اصل که در احکام تعبد باید مسلمان تسلیم محض باشد و نباید آنها را با عقل خویش بسنجد، مورد اجماع مسلمین بلکه شاید ضروری دین باشد زیرا اصولاً معنای اسلام همان تسلیم امر شارع مقدس است.

در عین حال می توان برای حکم مورد سئوال، حکمتی یافت. و آن این است که معمولاً مرد متکفل و سرپرست خانواده است و با از دست رفتن او غالباً صدمۀ مالی به بازماندگان می رسد ولی زن غالباً سرپرست خانواده نیست و از دست رفتن او صدمۀ مالی ندارد. روی این اساس، دیه مرد دو برابر دیه زن است. گرچه گاهی مسأله بر عکس است و زن احتیاجات خانواده را تأمین می کند وممکن است مرد اصلاً قدرت کارکردن نداشته باشد. و اصولاً دیه نفعی برای مرده ندارد تا این اختلاف بحساب اختلاف زن و مرد گذاشته شود و بهیچ وجه دیه،  قیمت یک انسان نیست تا گفته شود چرا اسلام برای زن ارزش کمتری قائل شده است!! بلکه دیه جبران خسارت وارده بر بازماندگان است، و چون غالباً این خسارت با از دست دادن مردی از خانواده بیشتر است، دیۀ مرد را دو برابر قرار داده اند. و شاید بهمین دلیل سهم زن در ارث نیز نصف  سهم مرد است.

ناگفته نماند که این گونه حکمتها ملاک حک نیست یعنی در مقام قانونگذاری گرچه ممکن است همین جهت مورد ملاحظه قرار گرفته باشد ولی حکم بطور عموم جعل میشود همچنانکه در قانونگذاری های بشری نیز نکته ای که موجب جعل قانون می شود گرچه خاص است ولی قانون عمومیت دارد، مثلاً اگر جائی را به ملاحظۀ ازدحام از سوی ادارۀ راهنمائی بعنوان “توقف ممنوع” اعلام کنند، اگر کسی در آنجا توقف کند و عذر بیاورد که اکنون ازدحام نیست و آن چه دلیل تشریع قانون است ایجاب نمی کند که در این مورد نیز وقوف ممنوع باشد! پلیس راهنمائی عذر او را نمی پذیرد و او را جریمه می کند.

احکام شرعیه نیز در این جهت همانند قانونگذاری عرفی است و ملاکات واقعیه که احکام شرع دائر مدار آنها است اگر در بیانات شارع مقدس به آنها تصریح نشده باشد با عقل نمی توان کشف کرد و آن چه عقل ما به آن می رسد تنها می‌تواند حکمت جعل حکم باشد نه علت آن.