18دسامبر/16

سیستم قضائی اسلام

دادگاه های انقلاب در محکمه ی تاریخ – حجه الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری

پس ازقرنها امید و آرزو!

پس از قرنها تلاش و کوشش !

پس از قرنها تبعید و زندان و شکنجه و اعدام !

پس از قرنها قضاوت حکام جور !

و پس از قرنها نیایش ودعا برای تحقق حاکمیت اسلام.

سرانجام خون ها، ایثارها، فداکاری ها، و تلاش های بی دریغ امت حزب الله ایران به رهبری پیامبر گونه ی امام و با امداد های غیبی الهی جمهوری اسلامی ایران تحقق یافت وبه مسئولین قضائی کشور امکان داد که احکام نورانی قرآن کریم را –بدون کم و کاست – در جامعه ی خود پیاده کنند.و اکنون پس از قرنها انتظار ملت ما منتظر است که ویژگی های قضا و قاضی اسلامی را که در کتب فقهی می خوانید و برفراز منبرها می شنوید،در دادگاه های انقلاب ببیند. اکنون مردم ما منتظرند که عدالت علی علیه السلام را در دادگاه های جمهوری اسلامی مشاهده کنند. اکنون مردم انتظار دارند که در رابطه با محتوا یافتن جمهوری اسلامی برای نخستین گام،اسلام در دادسراها و در دادگاه های انقلاب عینیت یابد. اکنون نه تنها ملت مسلمان ایران و جهان به مسئولین قضائی کشور می نگرند-که با دستاوردهای خونین شهیدان،و تلاش پیکارگران،اشک یتیمان،وآه بیوه زنان چه می کنند – که تاریخ تماشاگر این صحنه است.درست تر بگویم، به زبان قرآن کریم،اکنون خدای تعالی به ما می نگرد که پس از رسیدن به قدرت،چگونه شکر نعمت می گذاریم و چه می کنیم؟!:

  • NèO öNä۳»oYù=yèy_ y#Í´¯»n=yz ’Îû ÇÚö‘F{$# .`ÏB öNÏdω÷èt/ tÝàZoYÏ۹ y#ø‹x. tbqè=yJ÷ès?.[1]

“…سپس بعد از هلاکت ستمگران ما شما را جانشین آنها در زمین نمودیم تا ببینیم چه می کنید؟!.”

آنها هر چه بودند، و هرچه کردند، رفتند، اکنون باید دید که ما چه می کنیم؟.

امام علی (ع) در نوشتار خود برای مالک اشتر – هنگامی که او را به حکومت مصر منصوب کرد – در رابطه با مسئله ی قضاوت،پس از تبیین ویژگی هایی که برای قاضی از نظر اسلام ضروری است،جمله ای دارد که برای مسئولین جمهوری اسلامی ایران به ویژه متصدیان امر قضا سخت قابل تامل و توجه است،می فرماید:

“فانظر فی ذلک نظرا بلیغا فان هذا الدین قد کان اسیرا فی الیدی الاشرار،یعمل فیه بالهوی،و تطلب به الدنیا”[۲]

“…در این رابطه، دقیق بنگر که این دین در گذشته تاریخ در دست اشرار اسیر بوده،و بازیچه ی هوس های فرمان روایانی بوده که به نام آن بر مردم حکومت می کرده اند”!

از این سخنان امام معلوم می شود که در گذشته تاریخ تا زمانی که علی (ع) زمام حکومت را به دست می گیرد،مردم دادگاه اسلامی کمتر دیده اند و طعم عدالت اسلام را کمتر چشیده اند، و فرمان روایان و قضاتی که به نام دین و مذهب و اسلام بر جوامع مختلف جهان حکومت می کرده اند، زورمدارانی بوده‌اند که دین را برای پیاده کردن امیال نفسانی خود استخدام نموده بودند، و این واقعیت تلخ تاریخی سخت امام را رنج  می داد و لذا سعی می کرد که در حکومت خود یک سیستم قضائی به واقع اسلامی به وجود بیاورد که با شهادتش این آرزو در دل تاریخ ماند. و اکنون پس از قریب چهارده قرن، زمینه تحقق آرزوهای امیرالمؤمنین به رهبری فرزند راستین او در کشور ما فراهم شده، با این تفاوت که جامعه ی آن روز آمادگی حکومت امام را نداشت، و جامعه ی امروز امادگی دارد. آن روز دل علی خون می شد تا تعداد محدود از مسلمانان را برای مدتی کوتاه به میدان جهاد بکشد، ولی امروز فرزند او با اشاره،امت حزب الله ایران را با دست خالی در مقابل توپ  تانک و مسلسل به خیابآنها می کشد!و شگفت انگیز تر اینکه شعار میدهند: توپ،تانک،مسلسل دیگر اثر ندارد!!.

آن روز گاه می شد اظهار نظر امام در رابطه با مسائل فرعی اسلام جنجال می آفرید و امت را از امام جدا می کرد! ولی امروز امت ما به حدی از رشد رسیده است که در جو مسمومی که بوق های تبلیغاتی شرق و غرب بر علیه انقلاب اسلامی و اسلام به وجود آورده، به اسلام رای می دهد و با تحمل رنجها و و محرومیت ها دادن مال و جان، با چنگ و دندان از اسلام و امام دفاع می کند!.و بالاخره آمادگی ملت برای اجرای احکام نورانی قرآن به هر قیمت،حجت را بر مسئولین قضائی کشور تمام کرده و برای آنها هیچ عذری نزد خداوند تعالی باقی نگذاشته است. و من شهادت میدهم که در عصر ما قاضی می تواند با آنچه اسلام واقعی است حکم کند، بلکه می توانم ادعا کنم که در تاریخ اسلام قضات به اندازه ی امروز ایران، دستشان برای اجرای احکام اولیه اسلام باز نبوده است. و لذا در این مقطع حساس تاریخ اسلام که شکوفه ی انقلاب اسلامی در ایران جوانه زده، و میرود که با شکفه شدن ان سراسر منطقه را فراگیرد، و زمینه را برای جهانی شدن اسلام، و ظهور امام عصر- اروحنا له الفدا فراهم کند، مسئولین قضائی کشور سنگین ترین بارهای انقلاب را بر دوش دارند، و دادگاه های انقلاب، امروز در محکمه ی تاریخ، و فردا در محکمه ی عدل الهی، باید پاسخ بدهند که با دست آورد خون شهدای انقلاب و رنج و تلاش همۀ پیکارگرانی که پس از شهادت علی (ع) تا امروز برای تحقق حکومت او فداکاری کرده‌اند،چه کرده‌اند و می کنند؟!در این رابطه توجه به سیستم قضائی اسلام برای متصدیان امر قضا، و تبیین این سیستم برای ملت آگاه و انقلابی ایران، فوق العاده لازم و ضروری است،و آن چه فعلا در این سلسله مقاله هائی که به قلم نگارنده در این مجله منتشر می‌شود، و از حساسیت و ضرورت و فوریت بیشتری برخوردار است،عبارت است از حساسترین فرازهای سیستم قضائی اسلام،که متاسفانه این سیستم کمتر مورد بحث و بررسی قرار گرفته است، و شاید فرصت دیگری پیش اید که به خواست خدای تعالی سایر ابعاد این سیستم قضائی را مورد تحقیق و بررسی قرار دهیم.

حساس ترین فرازها:

به نظر میرسد که حساس ترین سیستم قضائی اسلام،ویژگی هائی است که این مکتب برای قضا و قاضی ضروری میداند پیش از تبیین این ویژگی ها،لازم است دو موضوع مورد بررسی قرار گیرد:

۱-تاریخ قضا در اسلام.

۲-بررسی ان چه تاکنون به نام قضا اسلام در جوامع اسلامی مطرح بوده و هست.

تاریخ قضا در اسلام:

در صدر اسلام،محکمه و دادگاه به شکلی که اکنون مشاهده می‌شود وجود نداشته. به سخن دیگر قوه ی قضائیه به صورت یک قوه ی مستقل از قوه ی مقننه و قوه ی مجریه با تشکیلات گسترده ای که هم اکنون دارد، سابقه ی تاریخی اسلامی ندارد. اصولاً تفکیک قوای سه گانه در تاریخ اسلام بی سابقه است با این معنا که تقسیم قوای کشور، به قوه ی مقننه، و قوه ی قضائیه، و قوه ی مجریه، یک تقسیم بندی اسلامی نیست. آن چه در اسلام مطرح است این است که قوه ی مقننه، وحی است، و قوه ی قضائیه نمایندگان وحی، و قوه ی مجریه، دولت که جز با تنفیذ نماینده ی الهی از نظر اسلام رسمیت ندارد. هرچند تفکیک قوا به شکلی که در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران آمده،برای تقسیم کارها و منسجم نمودن امور در عصر غیبت، مخالف اسلام هم نیست.در عصر پیامبر اسلام (ص) چیزی به نام دادسرا و دادگاه وجود نداشت. در اغاز بعثت که تعداد مسلمانان از چند نفر و به تدریج از چند صد نفر تجاوز نمی کرد طبعا مراجعات قضائی،بسیار کم بود و نیازی به تشکیلات قضائی نبود، و در موارد ضروری، شخص پیامبر اکرم احکام لازم را صادر می فرمود. ولی پس از هجرت به مدینه و گسترش نفوذ اسلام در قبائل عرب، به تدریج نیازهای قضائی جامعه ی اسلامی فزاینده میشد به گونه‌ای که کم‌کم پیامبر اسلام (ص) فرصت قضاوت نمی یافت. ظاهرا نخستین کسی که از طرف پیامبر اسلام ماموریت قضائی یافت و به این سمت منصوب شد، امام علی علیه السلام بود.امام جریان ماموریت قضائی خود را برای یمن این چنین تعریف می کند :”پیامبر اسلام به من ماموریت داد که به عنوان قاضی به کشور یمن سفر کنم، گفتم : یا رسول الله من جوانم و شما مرا به عنوان قاضی در میان جمعیت هائی می فرستی بزرگسال و با تجربه؟![۳] پیامبر فرمود: خداوند دلت را در رابطه با شناخت حق راهنمائی می کند، و زبانت را برای ادای آن چه حق تشخیص داده ای استوار می دارد، وقتی دو طرف دعوا رو به روی تو نشستند، قضاوت نکن مگر پس از این که دیگری بشنوی همان طور که از اولی شنیده ای که این گونه برخورد با مسائل قضائی برای تشخیص حکم مناسب تر است. بدین ترتیب من به سمت قضاوت منصوب شد م و تاکنون این سمت تداوم یافت”.[۴] از کیفیت سؤال وجواب کاملا پیداست که این نخستین مامؤریت قضائی است که به امیرالمؤمنین علیه السلام واگذارشده بود. تا گسترده شدن حوزه ی  حکومتی اسلام،نیازهای قضائی جامعه اسلامی فزاینده می شد، و امکاناتی برای تشکیل یک دستگاه قضائی منظم وجود نداشت، و در این رابطه پیامبر اسلام با کمبود شدید کادر قضائی مورد نیاز مواجه بود، و لذا در مواردی ضرورت ایجاب می کرد که افراد غیر متخصصی را که اندکی معلومات قضائی اسلامی داشتند با راهنمایی های لازم به سمت قضاوت منصوب نماید. یکی از این موارد، ماموریت قضائی معقل بن یسار بود. معقل می گوید: پیامبر اسلام (ص) به من ماموریت داد که میان قوم خود قضاوت کنم، گفتم: یا رسول الله من خوب از عهده ی این کار بر نمی آیم ؟. پیامبر فرمود: مانعی ندارد، خداوند به قاضی کمک می کند تا آنجا که عمدا به حقوق مردم تجاوز نکند[۵]سه بار[۶] بدیهی است که اگر پیامبر اسلام قضات واجد شرایط به اندازۀ کافی داشت، هیچ وقت افرادی مانند معقل را که به اعتراف خودش در امر قضاوت تخصص ندارد، به این سمت منصوب نمی نمود.

تکرار تاریخ قضائی اسلام : با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، تاریخ قضائی اسلام تکرار می‌شود، زیرا امکانات قضائی کشور ما، از امکانات قضائی جامعه اسلامی در صدر اسلام، اگر به طور  نسبی کمتر نباشد قطعاً بیشتر نیست، و لذا رهبری انقلاب به حکم ضرورت از افرادی که واجد شرائط نسبی هستند برای تکمیل کادر قضائی کشور استفاده می‌نماید. و به همین جهت گاه از افرادی که دارای حداقل معلومات قضائی و ویژگی های قاضی هستند استفاده می شود که به طور طبیعی این عمل احیانا موجب اشتباهات و زیآنها و خساراتی گردیده است که بعضا غیرقابل جبران است در این جا من نمی خواهم کمبودها و نواقص دستگاه های قضائی کشور، یا خلافهای بعضی از قضاتی که عدم صلاحیت آنها بعدا محرز گردیده، توجیه کنم، و یا اینکه این اشتباهات را به گردن اسلام بگذارم، بلکه می‌خواهم بگویم در صدر اسلام هم در این بعد به جز در مواردی که قاضی، شخص پیامبر یا امیرالمؤمنین بود،جریان به طور نسبی به همین شکل بود که به دلیل کمبود شدید قاضی واجد شرائط، احیانا افرادی که در این رابطه تخصص کافی نداشتند به این سمت منصوب می شدند. بنابراین اگر کسی بخواهد در رابطه با دستگاه های قضائی جمهوری اسلامی ایران اظهار نظر کند-در صورتیکه بخواهد منصفانه قضاوت کند- یکی از مسائلی که باید به آن توجه کند،شرائط فعلی دستگاه های قضائی کشور است که به طور نسبی با شرائط صدر اسلام تقریبا یکسان است.

قضاوت در حضور پیامبر:

به تدریج کارها و مراجعات پیامبر اسلام به قدری زیاد شد که در مرکز هم مشکل می توانست به کارهای قضائی برسد،و لذا به این دلیل، و برای تربیت کادر متخصص لازم بود که در مرکز و حتی در حضورخود،افرادی را مإمور کند که در حضوراو قضاوت کنند. یکی از این موارد جریانی است که عقبه بن عامر نقل می کند: او می گوید :

روزی من نزد پیامبر اسلام (ص) بودم که دو نفری که طرفین دعوا بودند برای قضاوت به پیامبر مراجعه کردند، پیامبر (ص) به من فرمود: میان آنها قضاوت کن. گفتم یا رسول الله ! شما سزاوارتر هستنید که قضاوت نمائید. فرمود قضاوت کن میان آنها” یعنی دستور است که قضاوت کنی “گفتم بر چه اساسی یا رسول الله!. فرمود :”تلاش کن که با آن چه حق است و حکم الهی است، حکم کنی” پس از این تلاش اگر اشتباه نکرده باشی و حکم تو مطابق با واقع باشد، دو حسنه و ثواب نزد خدا داری،و اگر اشتباه کنی یک حسنه و ثواب [۷] و بالاخره تا پیامبر اسلام زنده بود،زمینه برای تشکیل یک کادر قضائی منسجم فراهم نشد، و جهان اسلام فاقد تشکیلات قضائی منظم بود. و در این جریان پس از پیامبر درزمان حکومت ابوبکر و تا اواسط حکومت عمر، به همین شکل ادامه داشت…

ادامه دارد.

[۱] -سوره ی یونس- ایه ی ۱۴٫

[۲] -نهج البلاغه نامه ی ۵۳٫

[۳] – ما بین دو علامت مطابق نقل کنزالعمال است. در نقل سنن ابی داوود آمده :”فقلت یا رسول الله ترسلینی و انا حدیث السن و لا علم لی بالقضا.

[۴] -سنن ابی داود جلد۳ صفحه ی ۳۰۱جمله ی اخیر حدیث با تردید نقل شده و متن آن این است.”… فمازلت قاضیا،او ما شککت فی قضا بعد”.

[۵] -میزان الحکمه واژه ی قضا باب “ان الله مع القاضی”

[۶] -با توجه به احادیث دیگری که در این رابطه وارد شده است، این جمله کلام معقل است، یعنی پیامبر جمله ی اخیر را سه بار تکرار کرد

 

[۷] -میزان الحکمه واژه ی قضا باب “للمخطیء اجر و للمصیب اجران”.

18دسامبر/16

فقه

حجه الاسلام والمسلمین قدیری

بحثی درباره ی نماز مسافر

خلاصه ی بحث قبل:

بر مسافر،نماز شکسته (قصر) واجب می شود و اگر تمام بخواند نمازش صحیح نیست. همۀ علمای مذهب شیعه و معظم علمای اهل سنت بر این امر فتوا داده‌اند و روایت صحیحه هم دلالت برآن دارد موضوع این حکم، مسافر است که با توجه به شرائطی که ذکر می شود، باید نمازهای چهار رکعتی خود را شکسته بخواند. البته اصل اولی در نماز چهار رکعتی بودن آن است و تا هنگامی که با دلیل، شکسته بودن نماز، اثبات نشود مقتضای آن اصل این است که باید نماز را تمام بخواند و با شک در اعتبار عنوان سفر در موضوع و یا شک در اعتبار غیبت از محل سکونت در مفهوم سفر، به همین اصل رجوع می‌شود، این اصل از مفهوم قصر و روایات استفاده می شود.

شرائط قصر:

۱-مسافت. مقدار آن هشت فرسخ امتدادی و یا هشت فرسخ ملفق (مرکب) از رفتن و برگشتن است. در اینجا چند مطلب باید اثبات شود یکی اصل اعتبار مسافت، دوم: مقدار مسافت، سوم: کفایت تلفیق، چهارم: کیفیت تلفیق و پنجم: زمان تلفیق و اینک تفصیل آن:

اول-اصل اعتبار مسافت :

اما دلیل اصل اعتبار مسافت، اجمالاً همین موضوع قصر یعنی “ضرب فی الارض” یا سفر است چون اگر مسافتی نباشد ضرب فی الارض و یا سفر صادق نیست. علاوه بر این، روایاتی که برای تقدیر مسافت وارد شده فی الجمله دلالت بر اعتبار اصل مسافت نیز میکند.

دوم-مقدار مسافت :

مقدار مسافت، هشت فرسخ است و دلیل آن گذشته از اجماعات منقوله ای که در مسأله ادعا شده نصوص مستفیضه و فراوان است. چنان که در روایت است موثقه سماعه وارد شده که :”فی کم تقصیر الصلاه؟ فقال (ع) فی مسیره یوم و ذلک بریدان و هما ثمانیه فراسخ ” یعنی ساعه از حضرت سؤال کرد که در چه مقدار نماز شکسته می شود؟ حضرت فرمود در مسیر یک روز و آن دو پیک است و دو پیک هشت فرسخ است. و در روایت فضل است که : “انما جعل التقصیر فی ثمانیه فراسخ لااقل من ذلک ولا اکثر” و در روایت صحیحه ی کاهلی است که :”برید فی برید اربعه و عشرون میلا” و در روایت ابن حجاج است که “اربعه و عشرون میلا یکون ثمانیه فراسخ ” و در صحیحه ی ابو ایوب است که “فی بریدین اوبیاض یوم “و روایت در این مسئله زیاد است. چنانچه ملاحظه می شود عنوان موضوع در روایات به تعبیرهای گوناگون وارد شده که عبارت است از:”بریدین” “بیاض یوم” “مسیره یوم”” ثمانیه فراسخ” “اربعه وعشرون میلا”. ولی چون معلوم است که همه ی این عناوین برای بیان یک حد است و واقع آن حد -بین مبدا و منتها- یکی بیشتر نیست و همه ی این عناوین اشاره به همان واقع می کند بنابراین نمی توانیم موضوع قصر را به اختلاف به این عناوین مختلف بدانیم به خصوص که در روایت سؤال از حد آن شده که “فی کم التقصیر؟”و حضرت جواب همان را داده اند. و این حد واحد طبعا بر حسب میل و فرسخ مشخص می شود و “مسیر یوم” یا “بریدین” دو عنوان طریقی هستند برای بیان میل و فرسخ و مقدار آن در روایات ۲۴ میل یا ۸ فرسخ ذکر شده که مساوی یکدیگرند[۱] بنابراین جمع بین این روایات که عناوین موضوعات آن مختلف است به این نحوه است که روایاتی را دلیل بگیریم که حد مسافت را با واحد مسافت یعنی میل یا فرسخ بیان می‌کند و روایات دیگر را حمل بر آن کنیم و بگوئیم “مسیر یوم “یا “بریدین ” طریق برای شناختی همان حد معین یعنی هشت فرسخ یا بیست و چهار میل می باشد و اضافه براین جمع – که عقلائی و صحیح است- روایت موثقه ی سماعه که جمع بین همه ی این عناوین کرده حکومت تفسیری بر تمام روایات باب دارد زیرا پس از سؤال مساعه از مقدار مسافت حضرت می‌فرماید :”مسره یوم و ذلک بریدان و هما ثمانیه فراسخ” یعنی کمیت مسافت مسیر یک روز است و آن دو پیک است و آن دو پیک هشت فرسخ است. پس معلوم می شود مقدار همه ی عناوین هشت فرسخ است و از این جهت است که فقها اسلام با توجه به این عناوین مختلفه هشت فرسخ را موضوع گرفته اند و بقیه را حمل بر آن کرده اند. و آنچه در این روزها توهم شده که اصل مسیر یوم است و بقیه عناوین برای بیان آن است و سابقاً که با شتر مسافرت می شده در یک روز هشت فرسخ یا دو پیک می رفتند ولی امروز با وسائل جدید مسیر روز خیلی بیشتر از اینهاست غفلت از “جمع دلالی” بین روایات است که می توان عمده ی فقه را در جمع بین روایات دانست و کیفیت جمع چنان که ذکر شد به دو نحو است: یکی اینکه واقع حد – که مورد سؤال و جواب در روایات است – یکی است و یک مبدأ و یک منتها دارد و این حد معین را با واحد آن که میل و فرسخ است بیان می کنند بنابراین بقیه ی عناوین طریقی است که و نحوه ی دوم حکومت تفسیری روایت موثقه سماعه است بر بقیه ی روایات که تمام عناوین را به هشت فرسخ بر می گرداند و حمل این مقدار بر زمان سابق که با شتر مسافرت میشده حمل بدون دلیل و جمع بین روایات بدون شاهد است.

سوم-کفایت تلفیق:

مسافت تلفیقی در صورتی است که مجموع رفت و برگشت به مقدار هشت فرسخ باشد. گرچه ظاهر روایاتی که قبلاً ذکر شده دلالت بر اعتبار مسافت امتدادی دارد لکن روایات متعددی دلالت بر کفایت تلفیق می کند مثل روایت صحیحه ی معاویه بن وهب:

“قلت لابی عبدالله (ع) ادنی ما یقتصر فیه المسافر؟فقال (ع) برید ذاهبا  و برید جائیا ” یعنی معاویه گفت خدمت حضرت صادق (ع) کمترین مقداری که یک مسافر باید در آن مقدار شکسته بخواند چه مقدار است ؟ فرمود: به مقدار یک پیک (چهار فرسخ)رفتن و به مقدار یک پیک (چهار پیک) برگشتن و روایت صحیحه ی زراره :”سالت ابا جعفر علیه السلام عن التقصیر فقال برید ذاهبا و برید جائی”… که همان دلالت صحیحه ی اول را دارد بنابراین به قرینه این روایات از ظهور روایات قبل در اعتبار مسافت امتدادی صرف نظر میکنیم و نتیجه می گیریم که اگر هشت فرسخ در مجموع رفت و برگشت باشد کافی است و نماز شکسته می شود.

چهارم-کیفیت تلفیق :

آیا باید در مسافرت تلفیقی رفتن به مقدار چهار فرسخ و برگشتن نیز به مقدار آن باشد؟ یا اگر رفتن به مقدار چهار فرسخ باشد و برگشتن بیشتر یا بالعکس ولی مجموع رفت و برگشت هشت فرسخ باشد کافی است ؟ جمعی از فقها عظام فرموده‌اند که شرط است که هیچ یک از رفتن و برگشتن کمتر از چهار فرسخ نباشد این عده تمسک کرده اند به ظهور دو صحیحه ی قبل :”برید ذاهبا و برید جائیا.” و جمعی از ایشان من جمله حضرت  امام فرمودند: که رفتن نباید کمتر از چهار فرسخ باشد هرچند که برگشتن کمتر باشد. و ظاهراً این صحیحه ی زراره از حضرت باقر (ع) موید این قول است که “التقصیر فی البرید و البرید اربعه فراسخ”.

جمعی دیگر از علما از جمله مرحوم سید طباطبایی صاحب عروه الوثقی فرموده اند: که مطلق تلفیق کافی است و چنانچه مجموع رفت و برگشت به مقدار مسافت باشد نماز شکسته است هرچند رفتن و برگشتن به مقدار چهار فرسخ نباشد. دلیلی که برآن ذکر شده جمع بین روایات است که از آن استفاده می شود مطلق هشت فرسخ کافی است. این دلیل به ظاهرش اشکال دارد چون روایات دستۀ دوم هر یک از رفتن و برگشتن را چهار فرسخ ذکر نموده است بنابراین از جمع استفاده می شود که هشت فرسخ یا باید امتدادی باشد یا تلفیقی به طوری که هر یک از رفتن و برگشتن کمتر از چهار فرسخ نباشد. لکن مقتضای صناعت، قول مرحوم سید است زیرا معلوم است که دسته ی دوم (روایات تلفیقی) حکومت بر دسته ی اول (روایات مسافت) دارد و حکومت دو قسم است :حکومت الحاقی و حکومت تفسیری. مقصود از حکومت الحاقی این است که یک روایت، موضوعی را به موضوع روایت دیگر الحاق کنند با اینکه داخل آن موضوع نیست. مثل حکومت “الفقاع خمر” بر “الخمر حرام” که فقاع و خمر دو واقعیت هستند لکن دلیل حاکم، فقاع را به خمر الحاق می کند و منظور از حکومت تفسیری این است که دلیل حاکم دلیل محکوم را شرح می دهد و تفسیر می کند مثل آن که دلیل اکرام فاسق را حرام کند و دلیل دیگر بگوید کسی که مرتکب گناه صغیره ی  تنها باشد فاسق نیست و مرتکب گناه کبیره فاسق است. بعد از معلوم شدن این مقدمه عرض میکنیم اگر حکومت روایت تلفیق بر روایات مسافت الحاقی باشد نتیجه این می شود که شکسته شدن نماز دو موضوع  دارد مسافت امتدادی و مسافت تلفیقی و چون روایات تلفیق هر یک از رفتن و برگشتن را چهار فرسخ بیان کرده است نتیجه می گیریم که حتما باید مقدار رفتن و برگشتن کمتر از چهار فرسخ نباشد ولی چناچه حکومت روایات تلفیق بر روایات مسافت، تفسیری باشد نتیجه آن می شود که موضوع شکسته شدن نماز فقط یک موضوع است و آن هشت فرسخ است اعم از اینکه امتدادی باشد یا تلفیقی. بنابراین فرقی میان اینکه رفتن یا برگشتن چهار فرسخ باشد یا بیشتر یا کمتر نیست. چون هشت فرسخ است که موضوع است در همه ی اقسام موجود است و ظاهر این است که حکومت روایات تلفیق را برروایت مسافت، تفسیری است و یک موضوع برای شکسته شدن نماز بیشتر نیست پس فتوای مرحوم صاحب عروه موافق تر با صناعت است و موید مطلب، روایاتی است که تلفیق را موضوع قرار داده و علت حکم را ذکر نموده است مثل روایت موثقه ابن مسلم :”عن التقصیر قال (ع) فی برید. قلت برید ؟ قال اذا ذهب بریدا و رجع بریدا فقد شغل یومه “. یعنی ابن مسلم از حضرت راجع به موضوع شکسته شدن نماز سؤال کرد حضرت فرمود: یک پیک(چهار فرسخ). سؤال کرد یک پیک؟ فرمود : وقتی یک پیک برود و یک پیک برگردد یک روز راه رفته است. پس از این موثقه و نظائر آن معلوم می شود به هر نحو که هشت فرسخ سیر شود نماز شکسته می شود چون در همه ی انحاء مسیر یوم صادق است.

پنجم-زمان تلفیق :

از مسأله قبل و روایات آن معلوم شد که فرقی نیست بین این که هشت فرسخ تلفیقی در یک روز یا در یک شبانه روز یا رفتن در یک روز و برگشتن در روزهای دیگر باشد و اطلاق روایات، تمام اقسام را شامل است ولی جماعتی از جمله مرحوم سید بحرالعلوم فرموده اند: که شرط است در تلفیق که مجموع رفت و برگشت دریک روز باشد و به بعض روایات استدلال نموده اند که خالی از ضعف سند یا دلالت نیست و ما از ذکر آنها صرف نظر می کنیم و اطلاقات روایات، متبع است.       والحمد للله رب العالمین.

 

[۱]-هر فرسخ مساوی سه میل است و هر میل چهار هزار ذراع است و ذراع حد بین ارنج دست تا سر انگشت وسطی است و آنچه با محاسبه به دست می آید هست فرسخ تقریباً معادل ۴۵کیلومتر است.

18دسامبر/16

سرگذشت های ویژه از زندگی امام

قسمت پنجم

امام و حوزه های علمیه(۲۰)

حجه الاسلام و المسلمین کریمی(عضو جامعه ی مدرسین)

در تداوم حرکت یک مکتب، عواملی باید دست به دست هم بدهند تا ضامن بقا آن مکتب باشند، و این مکتب در جامعه گسترش پیدا کند و مردم از رهنمودهای آن بهره مند شوند. این یک قانون کلی است که رسالت انبیا نیز ازاین  قانون مستثنی نیست

عامل اول: مقتضای مکتب است  که بتواند پاسخ گوی نیاز جامعه باشد و جامعه را در تمام ابعاد هدایت کند.

عالم دوم: اتقاد و اخلاص پیام آور چنین مکتب به مقتضای آن است.

عامل سوم: پرورش افرادی است که مکتب را در درست فرا بگیرند و متعهد به ابلاغ آن مکتب در جامعه شوند و این افراد باید احساس مسئولیت کنند در برابر این مکتب و در برابر جامعه ای که این مکتب می خواهد رهنمون آن شود. و هم چنین باید دارای صفات پسندیده ای باشند که مورد پذیرش جامعه است. و یکی دیگر از مهم ترین مشخصات پیام آوران هر مکتب این است که به آن چه که خود می گویند عقیده داشته باشند وعمل کنند زیرا سخن اگر از دل برخیزد به دل نشنید ولی اگر از زبان برآید از گوشها تجاوز نکند. در قرآن کریم هم به همین معنی اشاره شده است :”لم تقولون مالا تفعلون؟”چرا آن چه عمل نمی کنید به زبان می آورید؟ و این عامل مهم در حرکت انبیا از زمان آدم ابوالبشر تا خاتم الانبیا و در زمان ائمه ی معصومین با نهایت کوشش رعایت شده است. امام صادق (ع) در روایتی می فرماید:”کونوا دعاه للناس بغیر السنتکم” مردم را دعوت (به سوی خدا و احکام الهی) کنید نه با زبان هایتان (بلکه در عمل باید مردم را دعوت کرد).با اقتباس از چنین رهنمودهایی که در کلمات پیامبر اکرم(ص) و ائمه ی معصومین(ع) بود، امام خمینی روحی فداه از دیر زمانی می کوشیدند که تمام این جهات را در جامعه روحانیت- که به حق پاسداران اسلام در طول تاریخ بوده اند – پیاده کنند. ایشان نظر خاصی در تربیت طلاب علوم دینی و روحانیت پر افتخار شیعه داشته اند و دارند و چه ایامی که در نجف اشرف مشرف بودند و در این باره کوشش های زیادی مبذول داشتند و چه اکنون که به حمد الله انقلاب اسلامی پیروز شده است و می بینیم حضرت امام کوشش دارند که روحانیت بدان گونه حرکت کند که جامعه ی انقلابی ما را با تمام خواسته هایش در سایه ی رهنمودهای اسلام به درستی هدایت کند. در نجف که خدمت ایشان بودیم، در سه بعد نهایت کوشش را به خرج دادند این که حوزه را به عنوان بزرگترین پایگاه علمی شیعه و با سابقه ترین دانشگاه علوم اسلامی که یک حوزه هزار ساله است در دنیا معرفی کنند. و لذا همواره تاکید می کردند: آقایان محترمی که برای فراگرفتن علوم اسلامی به حوزه می آیند باید بدانند که برای چه آمده‌اند و چه مسئولیتی در آینده دارند و چه نیازی جامعه به آنها دارد؟ و نظر امام این بود که درست نیست طلبه در طول مدت تحصیل فقط یک موضوع را یاد بگیرد زیرا امروز که رشته ی علوم گسترش پیدا کرده و نیاز جامعه نامحدود شده است، باید هر شخصی کوشش کند در اسرع وقت به تمام ابعاد نیازهای جامعه احاطه پیدا کند و در علوم مختلف اسلامی پیشرفت داشته باشد. ضمنا امام تأکید داشتند که پیشرفت طلاب علوم دینی در مواد درسی لحاظ شود، اگرپیشرفت داشت تشویق شود، و اگر نداشت حتما تذکر داده شود تا به نحوی کوشا گردد.

بعد دیگر عبارت بود از تهذیب اخلاق، که به این مسأله هم عنایت زیادی داشتند خواست امام همواره این بود که محصلین علوم دینی آن قدر باید مهذب باشند که به عنوان الگو و نمونه در جامعه زبانزد خاص و عام شوند. بعد سوم جهات مادی بود: در عین این که ایشان نظر داشتند که یک فرد روحانی هیچ گونه گرایش مادی نداشته باشد و مسئولیت سنگین به دوش کشیدن بار رسالت را مهم تر از هر چیز بدانند، با این حال کوشش داشتند تا آن جا که شرائط زمان و مکان اجازه می دهد نیازمندی های حوزه ی علمیه و طلاب را تأمین کنند تا این که دانشجویان علوم دینی -از این ناحیه- مطمئن باشند و با فراغت و آسودگی خاطر به فراگیری معارف اسلامی بپردازند. به همین مناسبت امام طرح مهمی را برای تضمین تداوم اسلام در جامعه روحانیت داشتند که امید بود در حوزه ی نجف اشرف پیاده شود. و در برهه‌ای از زمان چند نفر را مامور فرمودند- که من هم در آن وقت افتخار عضویت این جمع را داشتم- که با هم اجتماع کرده و طرحی تنظیم نمایند که بتواند خواست ایشان را نسبت به چنین حوزه ای برآورده کند. و ما هم پس از مدتی طرحی را تهیه کردیم و با آقایان دیگری که مربوط به دیگر مراجع بودند در میان گذاشتیم ولی متأسفانه آنها حاضر به همکاری نشدند و نگذاشتند این طرح در نجف پیاده شود. بعد از مدتی که حضرت امام احساس کردند حزب بعث عفلقی بنا دارد دست به انحلال حوزه ی نجف بزند، خود امام شخصا به زعمای آن روز تماس گرفته و خطر را گوشزد کردند و آنان را دعوت کردند که برای بقا حوزه ی نجف فکری کنند تا این که این افتخار بزرگ تشیع که در طول هزار سال محفوظ مانده، در زمان زعمای فعلی حوزه هم محفوظ بماند، لاکن مع الاسف در این مرحله دوم هم پاسخ مثبتی شنیده نشد و شاید آقایان توجه به آن خطری که امام می دیدند، نداشتند و همین بی توجهی سبب این شد که – همان گونه که مشاهده کردیم- حزب بعث عفلقی حوزه را به  گونه ای درآورد که یا تائیدش کنند یا سکوت اختیار نمایند. و همین گونه هم شد که می بینیم: چه خون های پاک و مقدسی بر زمین ریخته می شود و ندایی از حوزه ی نجف بلند نمی شود.

آری ! اگر آن روز نظر امام پیاده شده بود، امروز مسلمین در عذاب نبودند. اگر آن روز حضرت امام شب و روز به خانه ی مهاجر و انصار می رفت و از آقایان دعوت می کرد که برای آینده ی حوزه فکری بکنیم! اگر به ندای حضرت امام در آن روز پاسخ می دادند، تحقیقا این حوزه سد بسیار محکمی برای حمایت از اسلام و مسلمین می‌شد. در همان زمان که حضرت امام  در نجف مشرف بودند، قضیه ای اتفاق افتاد و پس از آن حکومت بعثی خواست نوشته هائی از زعمای حوزه ی نجف بر علیه حکومت جبار ایران در آن روز بگیرد به منزل یکی از آقایان نجف که مراجعه کرده بودند، ایشان به بهانه ی مرض شانه خالی کرده بودند و راه نداده بودند آنها پیش خود فکر کرده بودند که امام چون تبعیدی هستند، لذا دل پر خونی از حکومت آمریکائی دارند و حتما برای انتقام از شاه، اعلامیه ی بلند بالائی به نفع حزب بعث خواهد نوشت! اینها نمی دانستند که مخالفت امام یک مخالفت شخصی نبود بلکه مخالفت براساس مسئولیت دینی و اسلامی بود و این مخالفت تا آنجا که اسلام اقتضا می کرد ابزار می‌فرمودند و آنجا که صلاح نبود، دم از مخالفت نمی‌زدند. روی این اصل وقتی در نزاع شط العرب آمدند از امام نوشته ای بگیرند، امام با صراحت لهجه در جلسه ای که استاندار کربلا و رئیس امن (ساواک) و رئیس شهربانی و فرماندار نجف بودند، فرمود: ” دولت ایران غلط کرد، شما هم غلط کردید. این مطلب مربوط به مراجع شیعه و مربوط به حوزه ی نجف نمی شود که بیایند برای شما نوشته ای بدهند! خودتان بروید حلش کنید”.

پس از چنین پرخاشی، مزدوران بعثی برآشفتند و از آن به بعد شروع به دهن کجی کردند، یکی از همان حاضرین در جلسه گفته بود: فردا ایشان را از نجف بیرون می کنیم ! این سخن که به گوش امام رسید فرمودند: این ها خیال می کنند من در اینجا دل خوشی دارم! در جائی که اسلام علنا سرکوب می شود، نوامیس اسلام نادیده گرفته می شود، حرمت اسلام نگه داشته نمی شود، جای زندگی است؟ ! این گذرنامه ی من، هرجا خواستید مرا بفرستید. هرجا بروم بهتر از این جا است. من در جائی راحتم که در آنجا مسلمین در رفاه باشند. من در این جا چه دل خوشی دارم؟! لازم به تذکر است که این برخورد قاطع امام با بعثیان، بعضی از آقایان را به قدری ناراحت ومتاثر کرده بود که آن شب تا به صبح خواب نداشتند و نگران بودنند از اینکه چرا امام با بعثیها چنین برخورد تندی داشته اند؟! نکند فردا هیئت حاکمه با زرهپوش و لشکر مجهز به نجف یورش برند و ما را نابود کنند؟! آری امام با این که کسی را در آنجا نداشتند، نه حکومت آن روز ایران حامی ایشان بود و نه حکومت بعث از ایشان دل خوشی داشت و نه قوم و عشیره ای در نجف داشتند، در عین حال حرف خودشان را بر اساس وظیفه ی شرعی که تشخیص داده بودند با کمال شهامت زدند و هیچ گونه بیم و هراسی به خود راه ندادند. و ما نظیر این برنامه را در تاریخ زیاد داریم. آن روز که اباذر در حجاز و در شامات با هیئت حاکمه مبارزه می کرد و از هیچ قدرتی هراس نداشت، حضرت امام هم همواره می کوشیدند حوزه های علمیه این چنین تربیت شوند که قدرت مقاومت داشته باشند. اگر بنا است علما ورثه ی انبیا باشند، باید وارث پیغمبر همانند خود پیغمبر سد محکمی در حفظ و حراست رسالت سماوی باشد.یادم می آید، بعد از این که طرحی برای تنظیم حوزه تهیه کرده بودیم و به شکست منتهی شد، خدمت امام رسیدیم و عرض کردیم: آقایان نگذاشتند طرحمان را پیاده کنیم. امام فرمودند:”من هم ز اول این را پیش بینی می کردم که آقایان نمی گذارند چنین چیزی بشود” سپس فرمودند:

” من هم در این باره تجربه ای دارم. ما سابقا در ایران طرحی تنظیم کردیم که شاید بتوانیم در پرورش ابوذرها و هشام ها… در حوزه  خدمتی کرده باشیم لکن در آن سطح باز مخالفت کردند و طرح ما پیاده نشد. این جا هم مخالفت کردند و لکن ما نباید مایوس شویم… ما باید کوشش کنیم که به هر طور شده وظیفه مان را انجام دهیم. اگر پیروز شدیم چه بهتر و اگر نشدیم لااقل به وظیفه ی خودمان عمل کرده ایم “.

 

18دسامبر/16

سیره ی ائمه(ع)

قسمت پنجم

رئیس جمهوردانشمند و محبوب حجه الاسلام و المسلمین خامنه ای

پژوهشی در زندگی امام سجاد (ع)

برخورد شدید امام سجاد با علمای درباری

در ادامه ی بحث از مسائل مربوط به شرح حال امام سجاد (ع) و شیوه های آن حضرت- در اینجا زمینه مساعد برای یک حرکت عظیم اسلامی که می تواند منتهی به حکومت علوی و حکومت اسلامی بشود- هستیم و آن را بیان می کنیم.

به طور خلاصه، این شیوه ها در “تبیین و توضیح” برای عده ای و در “سازماندهی” برای جمعی دیگر و در “راهنمایی و راهگشایی” برای گروهی دیگر خلاصه میشد. یعنی امام سجاد را در تصویری که کردیم، به صورت انسان بردبار و صبوری می یابیم که در طول ۳۰ تا ۳۵ سال سعی می کند تا زمینه ی شدیداً نامناسب جهان اسلام را به سمتی سوق دهد که در آن میان، خود آن حضرت و یا جانشینانش بتوانند فعالیت ها و تلاشهای اصلی و نهایی را برای ایجاد جامعه ی اسلامی و حکومت اسلامی به وجود آورند.اگر۳۵ سال تلاش امام سجاد را از زندگی ائمه (ع) قطع کنیم، قطعاً به آن جایی نخواهیم رسید که امام صادق (ع) رفتاری آن چنان صریح و آشکار با حکومت اموی یا بعدها با حکومت عباسی داشت.

برای ایجاد یک جامعه ی اسلامی، زمینه ی فکری و ذهنی از همه چیز لازم تر و مهم تراست و این زمینه ی فکری و ذهنی در آن شرایطی که آن روز در عالم اسلام وجود داشت، کاری بود که بایستی در طول سالیان درازی انجام بگیرد، و این همان کاری بود که امام سجاد با همه ی زحمت و توان فرسائی به عهده گرفت.

در کنار این تلاشهای دیگری را در زندگی امام سجاد می یابیم که در حقیقت نشان دهنده ی پیشرفت آن حضرت در زمینه ی قبلی است. قسمت عمده ی این تلاش ها سیاسی و گاهی بسیار حاد است که یک نمونه ی آن را در برخورد امام سجاد- با علمای وابسته و محدثین بزرگی که برای دستگاه حکومت فعالیت می کردند- می توانیم بیابیم. این بحث در زمینه ی این برخورد است.

یکی از شور انگیز ترین مباحث زندگی ائمه (ع) بحث از برخورد این بزرگواران با سر رشته داران فکر و فرهنگ در جامعه ی اسلامی یعنی علما[۱] و شعرا است. اینها کسانی بودند که فکر و جهت ذهنی مردم را هدایت می کردند، و آنان را با وضعی که خلفای بنی امیه و بنی عباس می خواستند در جامعه حاکم باشد عادت می داند و نسبت به آن وضع مطیع و تسلیم می ساختند این طرز برخورد در زندگی امام سجاد -همانند دیگر امامان- یک بخش جالب و مهم بود.

نیاز ستمگران به جعل حدیث:

همان گونه که می دانیم، خلفای ستمگر و جائل برای این که بتوانند بر مردمی که معتقد به اسلام بودند، حکومت داشته باشند، چاره ای نداشتند جزاین که ایمان قلبی مردم را نسبت به آنچه که می خواستند انجام دهند، جلب کنند. زیرا آن روز هنوز زمان زیادی از صدر اسلام نگذشته بود و ایمان قلبی مردم به اسلام هنوز به قوت خود باقی بود و اگر مردم می فهمیدند بیعتی که با این ظالم کردند بیعت درستی نیست، و این ظالم شایسته ی خلافت رسول الله (ص)  نیست بدون شک تسلیم او نمی شدند. اگر این مطلب را نسبت به همه ی مردم نپذیریم، مطمئناً در جامعه ی اسلامی افراد زیادی بودند که از روی ایمان قلبی، وضع غیر اسلام دستگاه خلفا را تحمل می کردند یعنی تصور می کردند که این وضع اسلامی است. به همین جهت بود که خلفای جور، حداکثر استفاده را از محدثین و علمای دینی آن زمان می کردند، و آنها را به آنچه که خود مایل بودند وادار می ساختند، و از آنها می خواستند، که احادیثی را از زبان پیامبر و صحابه ی بزرگ آن حضرت طبق میل و خواسته ی آنها – جعل کنند.

 

نمونه هایی از جعل حدیث:

در این زمینه مواردی داریم که خیلی تکان دهنده است. به عنوان نمونه این حدیث را نقل می کنیم:

در زمان معاویه، یک نفر با کعب الاحبار[۲]برخورد کرد. کعب الاحبار برای این که با معاویه و زمامداران شام رابطه ای صمیمانه داشت، از این شخص پرسید اهل کجا هستی؟

-اهل شام هستم.

-شاید تو از آن لشکریانی هستی که هفتاد هزار نفر آنها بدون حساب وارد بهشت می شوند.(!!)

– آنها چه کسانی هستند؟

– آنها اهل دمشق اند.

– نه من اهل دمشق نیستم.

– پس شاید تواز آن لشکریانی هستی که خدا هرروز دو بار به آنها نگاه می کند.(!!)

– آنها چه کسانی می باشند؟

– اهل فلسطین.

– شاید اگر آن مرد، می گفت : اهل فلسطین نیستم، کعب الاحبار برای هر یک از اهالی بعلبک، طرابس و بقیه ی شهر های شام احادیثی نقل می کرد که حاکی از این بود که اینها مردم برجسته و شایسته ای هستند! و اینها اهل بهشتند.! کعب الاحبار این احادیث را یا برای تملق به امرای شام جعل می کرد که از این طریق کمک بیشتری از آنها دریافت کرده و محبت آنها را جلب کند، یا اینکه باید ریشه ی این عمل را در دشمنی و عناد او نسبت به اسلام بدانیم که می خواست احادیث اسلامی را تخلیط کند یا اینکه اقوال پیامبر به آسانی شناخته نشود.

در کتب تذکره و رجال و حدیث از این قبیل داستآنها زیاد است. از آن جمله است داستان آن امیری که پسرش به مکتب خانه رفته بود و مکتب دار، پسر او را زده بود. وقتی پسر گریان به خانه برگشت و به پدرش گفت که امروز مکتب دار مرا زده است پدر عصبانی شده گفت:الان می روم می گویم یک حدیثی علیه این مکتب دار بسازند که دیگر این مکتب دار از این غلط ها نکند.از این داستان معلوم می شود که آنقدر جعل احادیث برای آنها آسان بود که حتی به خاطر ترحم به اشک چشم کودکشان، یک حدیث درباره ی مکتب دار یا شهری که مکتب دار از آنجا است، درست می کردند. در هر صورت، این وضعیت موجب شده بود که یک ذهنیت و فرهنگی بسیار مخلوط، مجعول و نادرست از اسلام، در جهان اسلام وجود داشته باشد و منشأ این ذهنیت غلط، همان محدثین و علمائی بودند که در خدمت قدرتمندان و صاحب منصبان آن زمان بودند. بنابراین، در چنین وضعیتی، برخورد با این دسته، یک عمل بسیار مهم و تعیین کننده است.

چند حدیث جعلی از محمد زهری:

اینک نمونه ای از این برخورد، در زندگی امام سجاد ذکر می کنیم: این برخورد مربوط است به برخورد امام با محمد بن- شهاب زهری.[۳]

محمد بن شهاب زهری نخست یکی از نزدیکان و شاگردان امام سجاد (ع) بوده است، یعنی از کسانی است که علومی را از امام فرا گرفته و احادیثی را از امام سجاد نقل کرده است ولی تدریجا – به خاطر جراتی که داشته- به دستگاه خلافت نزدیک می شود و در خدمت این دستگاه قرار می گیرد، و از زمره ی علما و محدثینی در می آید که ائمه (ع) در مقابل آنها قرار می گرفتند. برای اینکه بیشتر به وضع محمد بن شهاب زهری آشنا شویم، چند حدیث درباره ی او نقل می کنیم.

یکی از احادیث، این است که وی می گوید: “کنا نکره کتاب العلم حتی اکرهنا علیه هولا الامرا فراینا ان لا یمنعه احد من المسلمین”[۴]در آغاز ما از نگارش دانش خشنود نبودیم تا این که امیران و حکمرانان ما را وادار به نوشتن آنچه از دانش می دانستیم نمودند تا به صورت کتاب درآید. سپس ما چنین اندیشیدیم که هیچ مسلمانی را از این کار منع نکنند و همواره علم و دانش نوشته شود. از این سخن چنین بر می آید که تا آن وقت، بین این دسته از محدثین معمول نبوده که آنچه را از احادیث می دانند بنویسند، و هم چنین به روشنی مشخص می شود که محمد بن شهاب زهری در خدمت امرا بوده و آنها او را وادار به نگارش احادیث به میل خودشان می کردند. یک نفر به نام “معمر” می گوید: ما خیال می کردیم که از زهری حدیث بسیار نقل کردیم تا اینکه ولید [۵] کشته شد. پس از کشته شدن ولید، دفتر های زیادی را می دیدیم که بر چهار پایان حمل واز خزائن ولید خارج می شد، و می گفتند که : اینها دانش زهری است! [۶]یعنی زهری آنقدر کتاب و دفتر – برای ولید و به خواسته ی او- از حدیث پر کرده بود که وقتی می خواستند آنها را از خزائن ولید خارج کنند، ناچار بر چهارپایان حمل می شد. این دفاتر و کتاب هایی که به امر ولید پر از حدیث شده و متعلق به او است چگونه احادیثی خواهند بود؟ بدون شک یک حدیث هم در محکومیت ولید ندارد بلکه آنها عبارت از احادیثی است که بر اعمال ولید و امثال او صحه گذاشته شده است.

حدیث دیگری درباره ی زهری است که بدون شک مربوط می شود به دوره ی وابستگی زهری به دستگاه خلافت : یعقوبی در تاریخش چنین می گوید:”ان الزهری نسب الی رسول الله (ص) انه قال: لا تشد الرحال الا الی ثلاثه مساجد: المسجد الحرام و مسجد المدینه و المسجد الاقصی، و ان الصخره التی وضع رسول الله قدمه علیها تقوم مقام الکعبه.”[۷]

یعنی زهری به پیامبر خدا نسبت داده که پیامبر فرموده است: با ایمان و قداست نباید کوچ و عزیمت کرد مگر به سوی سه مسجد :مسجد الحرام، مسجد مدینه مسجدالاقصی و آن سنگی که – در مسجد الاقصی- رسول خدا پای خود را بر روی آن سنگ گذاشته، جای کعبه قرار می گیرد.!! همین قسمت آخر حدیث مورد توجه من است که این سنگ را به جای کعبه حساب می کنند و برای آن، همان شرف و ارزش کعبه را قرار داده است.!

این حدیث مال آن زمانی است که عبدالله بن زبیر بر مکه مسلط بود، و هر وقت مردم می خواستند به حج بروند، مجبور بودند در مکه – منطقه ای که زیر نفوذ عبدالله بن زبیر است- چند روزی بمانند واین فرصت بسیار خوبی به عبدالله بن زبیر می داد که علیه دشمنان خودش – از همه مهم تر عبدالملک مروان- تبلیغات کند. و چون عبدالملک مایل بود که مردم تحت تاثیر این تبلیغات قرار نگیرند و به مکه نروند، لذا بهترین و آسانترین راه  را در این دید که حدیثی جعل کند  که آن حدیث شرف و منزلت مسجد الاقصی را به اندازه ی مکه و مدینه بداند، و حتی آن سنگی که در مسجدالاقصی است به قدر کعبه شرف داشته باشد.! در حالی که میدانیم – درعرف و فرهنگ اسلامی- هیچ نقطه ای از دنیا به اندازه ی کعبه شرافت ندارد و هیچ سنگی در دنیا جایگزین سنگ خانه ی کعبه و حجرالاسود نمی شود. از این رو، انگیزه ی جعل این حدیث، همین است که مردم را از رخت بستن و کمر همت بستن به سوی خانه ی خدا و مدینه – که آنجا هم احتمالاً مرکز تبلیغات علیه دستگاه عبدالملک بوده- منصرف کرده و رهسپار فلسطین سازند، زیرا فلسطین جزئی ازشام و تحت نفوذ عبدالملک بوده است، حال چقدر مردم به این حدیث مجعول ترتیب اثر دادند، باید در لا به لای تاریخ جست وجو کرد که آیا اتفاق افتاده که در برهه ای از زمان مردم به جای رفتن به مکه، به بیت المقدس برای زیارت صخره می رفتند یا چنین چیزی اتفاق نیفتاده است؟! اگر چنین چیزی اتفاق افتاده باشد، باید مجرم اصلی یا یکی از مجرمان را محمد بن شهاب زهری دانست که با جعل این چنین احادیثی، مردم را این طور دچار اشتباه می کرد و این فقط به خاطر مقاصد سیاسی عبدالملک مروان بوده است.

پس از اینکه محمد بن شهاب وابسته به دستگاه خلافت می شود، هیچ مانعی نداشته است که علیه امام سجاد (ع) و تشکیلات خاندان علوی هم احادیثی جعل کند، که در این مورد دو حدیث را در کتاب – “اجوبه مسائل جارالله “- تألیف مرحوم سید شرف عبدالحسین شرف الدین – یافتم که در یکی از این دو روایت، محمد بن شهاب ادعا میکند که امیرالمؤمنین جبری بوده! و به پیغمبر استناد می دهد که مراد از انسان در آیه ی “و کان الانسان اکثر شی جدلا ” امیرالمؤمنین است!. العیاذ بالله.

در روایت دیگری نقل می کند که حمزه سید الشهدا، شراب خورده بود جعل این دو روایت فقط برای این است که از جبهه ی قدرتمندان سیاسی – که همان عبدالملک و خاندان بنی امیه می باشند – حمایت شود، و خاندان پیامبر و سلسله ی اولاد آن بزرگوار را – که در مقابل امیون قرار داشتند – از صورت مسلمانان طراز اول خارج کند و آنان را این چنین معرفی کنند که از جهت دل بستگی و عمل به احکام دین یا در حد متوسط اند و یا قاصر و در سطح مردم معمولی و یا پایین تر از آنان اند.!

این روایت هم نشان دهنده ی وضعیت محمد بن شهاب زهری در دوران وابستگی او به دربار حکومت است که البته اگر در زندگی زهری مطالعه شود، وضعیت اجتماعی و فکری او کاملاً مشخص می شود و من این را موکول می کنم به کتابهای رجال که شرح حال او را به تفصیل نقل کرده اند.

خوب، چنین شخصیتی که در دستگاه حکومت قرب و منزلت زیادی دارد از جاه و جلال و نفوذ فکری در میان مردم برخوردار است [۸] به طور حتم برای جمهوری اسلامی، موجود خطرناکی است و بایستی در برابر او موضع گیری کرد.

موضعگیری کوبنده امام سجاد (ع):

امام سجاد موضع گیری بسیار سخت و تندی در برابر این شخص کرده که این موضع گیری در یک نامه منعکس شده است. البته ممکن است که کسی فکر کند که یک نامه مگر تا چه حد می تواند نشان دهنده ی این موضع گیری تند باشد، اما با توجه به این که مضمون این نامه نسبت به خود زهری و همچنین نسبت به دستگاه حاکم بسیار شدید است، و این نامه منحصر به محمد بن شهاب نمی شود بلکه به دست دیگران می افتد و به تدریج از زبان به زبان و از دهان به دهان می گردد و در تاریخ برای همیشه می ماند – هم چنان که در تاریخ مانده است و امروز پس از گذشت بیش از هزار و سیصد سال، ما درباره ی این نامه بحث می کنیم – با توجه به این امور، می توان فهمید که این نامه چه ضربه ی کاری می تواند بر قداست شیطانی و مصنوعی این علما وارد  آورد. البته این نامه خطاب به محمد بن شهاب است ولی افراد دیگری همانند او را نیز در بر می گیرد. البته معلوم است که وقتی این نامه به دست مسلمانان به خصوص شیعیان آن زمان برسد، و دست به دست بگردد، چه بی اعتباری شدیدی برای این گونه افراد درباری به وجود می آورد.اینک بخشهایی از این نامه را نقل می کنیم :

در اول نامه آمده است :” کفانا الله و ایاک من الفتن و رحمک من النار “- خدا ما و تو را از فتنه ها نگاه دارد و “تو را از آتش رحم کند “. در بخش دوم این جمله تنها او را مورد خطاب قرار می دهد، زیرا دچار فتنه شدن برای همه است و امام سجاد هم ممکن است به نوعی دچار مشکل شود ولی در فتنه غرق نمی شود، و محمد بن شهاب دچار فتنه می شود و در فتنه غرق می شود اما آتش جهنم به امام سجاد نزدیک نمی شود، لذا این نسبت را به محمد بن شهاب می دهند. شروع نامه با چنین لحنی دلیل نوع برخورد امام با اوست که هم تحقیر آمیز و هم خصمانه است. سپس می فرماید :”فقد اصحبت بحال ینبغی لمن عرفک بها ان یرحمک”- تو در حالتی قرار گرفته ای که هر کس این حالت تو را بشناسد، شایسته است که به حال تو رحم کند. دقت کنید که این خطاب به چه کسی است ؟ این خطاب به کسی است که همه به حال او غبطه می خورند، او یکی از علمای بزرگ محبوب دستگاه حکومت است ولی امام آنقدر او را خوار و ضعیف می کند که می فرماید: هرکس تو را به این حال بشناسد باید به حال تو رحم کند.

پس از ان، امام به نعمتهایی که خدا به او داده و حجت هایی که برای او اقامه شده اشاره می کند و بعد می فرماید : با وجود این همه نعمت هایی که خدا به تو داده، آیا در مقابل پروردگار می توانی بگویی چگونه از این نعمت ها شکر گزاری کردی یا نه؟ بعد از آن آیاتی از قرآن ذکر می کند و می گوید : خدا هرگز از تو راضی به قصور و تقصیر نخواهد شد زیرا خداوند از علما خواسته است که حقایق را برای مردم بیان کنند :”لتبیننه للناس و با تکتمونه”.پس از این مقدمه، به ادعانامه ی بسیار سخت و گزنده ای نسبت به محمد بن شهاب می پردازد:

“و اعلم ان ادنی ما کتمت و اخف ما احتملت ان انست وحشه الظالم و سهلت له طریق الغی بد نوک منه حین دنوت و اجابتک له حین دعیت “.

– بدان! کمترین چیزی که کتمان کردی و سبک ترین چیزی که تحمل کردی، این است که وحشت ستمگران را تبدیل به راحتی و انس کردی و راه گمراهی را برای آنان هموار ساختی و  این را بدین گونه انجام دادی که به او نزدیک شدی و هربار تورا دعوت کرد، او را اجابت نمودی “. در این جا نزدیکی او به دستگاه خلافت و سلطنت را اینطور به رخ او می کشد و هم چون تازیانه ای بر سر او فرود می آورد.

“…انک اخذت ما لیس لک ممن عطاک “-چیزهایی را که به تو دادند و متعلق به تو نبود، از آنها گرفتی.

“و دنوت ممن لم یرد اعلی احد حقا و لم ترد باطلا حین ادناک ” – و نزدیک شدی به کسی که هیچ حقی را به کسی باز نگردانده (یعنی خلیفه ی ستمگر) و هنگامی که تو را به خودش نزدیک کرد، هیچ باطلی را برطرف نکردی یعنی این بهانه را نمی توانی بیاوری که من به او نزدیک شدم برای اینکه احقاق حق و ابطال باطل کنم.! تو درمدتی که با او بودی، هیچ باطلی را از بین نبردی در حالیکه دستگاه او پر از باطل بود. ” و احببت من حاد الله “- یعنی کسی که دشمن خدا است، تو او را به دوستی خود برگزیدی.

جمله ی بسیار تکان دهنده ی حضرت، در این ادعانامه، این است که می فرماید:

“او لیس بدعائه ایاک – حین دعاک – جعلوک قطبا اداروا بک رحی مظالمهم و جسر یعبرون علیه ایا بلایا هم و سلما الی ضلالتهم داعیا الی غیهم سالکا سبیلهم یدخلون بک الشک الی علما و یقتادون بک قلوب الجهال الیهم ”

-آیا چنین نبود و تو ندانستی که وقتی آنها تو را به خودشان نزدیک کردند، از تو محوری و قطبی به وجود اوردند که آسیای مظلمه های آنها برآن قطب می گردد و پلی را ایجاد کردند که از روی آن به سوی کارهای خلافشان عبور می کنند و نردبانی ساختند که به سوی ضلالت خودشان از آن بالا می روند. تو دعوت کننده ای بودی به سوی گمراهی آنان و رونده ای بودی در راه آنان. آنان به وسیله ی تو در علما ایجاد شک کردند و به وسیله ی تو دل های جاهلان را به سوی خودشان جذب نمودند. یعنی تو موجب شدی که هم علما دچار تردید شدند که آیا اشکالی ندارد ما به دستگاه دولت نزدیک شویم ؟ و احیاناً برخی در این دام افتادند، و تو نیز موجب شدی که جاهلان خیلی راحت به سوی خلفا میل کرده و مجذوب آنها شدند. بعد می فرماید: “فلم یبلغ اخص وزرائهم و لا اقوی اعوانهم الا دون ما بلغت من اصلاح فسادهم…”- نزدیکترین وزرای آنها و نیرومندترین یارانشان به قدری که تو فساد آنها را در چشم مردم صلاح جلوه دادی نتوانسته اند به آنها کمک کنند…

در این نامه که بسیار تند و پر مضمون و پر محتوا است، امام سجاد این جریان اقتدار فکری و زمامداری علمی را که به کمک اقتدار سیاسی و زمامداری اجتماعی رفته بود رسوا کرد، و کسانی را که حاضر به سازش با این دستگاه بودند، دچار سؤال کرد و این سؤال همواره در جامعه ی اسلامی آن زمان مطرح بوده و در طول تاریخ هم مطرح خواهد بود. من این را یکی از بخشهای مهم زندگی امام سجاد(ع)  می دانم و احساس می کنم که آن حضرت، به یک حرکت علمی و تربیتی در میان جمع محدودی اکتفا نکرده بلکه حتی به یک حرکت سیاسی هم در این مورد دست زدند. البته بخش دیگری هم در این زمینه وجود دارد که مربوط به شعر و شاعری است که در آینده مورد بحث قرار خواهیم داد.

ادامه دارد

 

[۱] – وقتی می گوییم علما منظورمان علمای دین در آن زمان است که عبارت بودند از : محدثین مفسرین قرا قضات و زهاد

 

[۲]-کعب الاحبار یک نفر یهودی بود که در زمان خلیفه ی دوم مسلمان شد و شدیدا نسبت به احادیث او سو ظن وجود دارد نه فقط در بین شیعیان بلکه بسیاری از اهل سنت نسبت به احادیث او همین گمان را دارند که او از روی دشمنی و عناد با اسلام احدیثی را جعل کرده است. البته برخی از اهل سنت او را قبول دارند.

 

[۳] -گاهی محمد بن مسلم زهری نیز به او می گویند یعنی اسم پدر او گاهی شهاب و گاهی مسلم ذکر می شود و احتمالا یکی اسم پدرش و دیگری لقب او می باشد

 

[۴] طبقات. ابن سعد، ج ۲،‌ صفحه ۱۳۵ و ۱۳۶٫

[۵] -ولید پسر بزرگ عبدالملک مروان است که پس از او به خلافت رسید.

[۶] -…”فاذا الدفاتر قد حملت علی الدواب من خزائنه و یقال هذا من علم الزهری ”

[۷]– تاریخ یعقوبی ج۲ ص۸ به نقل از کتاب “درسات من الصحیح و الکافی.

 

[۸] -در جائی دیدم که یکی با محمد بن شهاب وارد مسجد الحرام شد و هیئت حاکمه آنقدر برای او تشریفات چیده بود که وقتی آن عده از علما و محدثیثن دیگری که آنجا بودند این دستگاه را دیدند همه دچار شگفتی شدند.

18دسامبر/16

اخلاق در اسلام

قسمت چهاردهم

آیت الله مشکینی

حرص

در بحث گذشته اولین اثر از آثار حرص بیان شد و گفتیم که حرص، ایمان انسان را به تدریج می خورد و نابود می کند. اینک به دیگر آثار بد حرص می پردازیم:

ذلت انسان

۲-اثر دوم حرص و طمع این است که این صفت در انسان ایجاد ذلت می کند زیرا انسان وقتی برای خاطر مال و جاه و دیگر لذائذ دنیوی حریص باشد، قهراً در برابر انسآنهای مادی به سئوال بر میخیزد و خودش را کوچک و پست می کند و این نتایج قطعی صفت طمع است که انسان را میکشد و انسانیت انسان را ساقط می کند و او را ذلیل می نماید.لذا امام باقر(ع) می فرماید:”بئس العبد عبد یکون له طمع یقوده و بئس العبد عبد له رغبه تذله”[۱]

-چه بد بنده ای است آن بنده ای که طمع داشته باشد که این طمع افساری بر گردن او انداخته و او را می کشد و حرصی داشته باشد که او را به ذلت بکشاند.زیرا انسان حریص در مقابل هر فردی کرنش و خضوع می کند، گاهی تملق می گوید و گاهی دست می بوسد تا اینکه به آن مقصد مالی و جاهی و امور دنیوی که دارد برسد پس نتیجه ی  طمع، ذلت و خواری است و مؤمن، عزیز است مؤمن نباید به خاطر مال و جاه تن به ذلت و اسارت بدهد مؤمن باید به آنچه خدا به او داده است قانع باشد.

حضرت امیرالمؤمنین (ع) می فرمایند:

“من لم ینزه نفسه عن دنائه المطامع فقد اذل نفسه و هو فی الاخره اذل و اخزی”[۲]

– هرکس نفس خود را از پستی طمع ها دور نکند، خود را ذلیل و پست نموده است، و او در آخرت پست تر و زبون تر است.

امام باقر به جابر جعفی[۳]می فرماید:”و اطلب بقا العز باماته الطمع و ادفع ذل الطمع بعز الیاس و استجلب عز الیاس، ببعد الهمه”[۴]

-اگر بخواهی در دنیا عزیز باشی و عزتت باقی بماند، صفت طمع را در خود بمیران. و دوام عزتت را با اینکه صفت حیوانی طمع را در خودت نابود سازی جویا شو. معنای نابودکردن این صفت، این است که آنقدر انسان در مرحله ایمان و تقوی و خرد، قدرت پیدا کند که این صفت را به کلی محاصره کند و بی اثر نماید.انسان کامل می تواند این صفت را آنقدر تخت کنترل دهد که هیچ اثری از این صفت در او پیدا نشود.و این یکی از مراحل کمال انسان است.

حضرت، در ادامه ی سخن خود می فرماید: می توانی از ذلت طمع (هنگامی که طمع را زیر چتر ایمان آوردی) به عزت یأس و نومیدی برسی، یعنی انسان از طمع به مال و مادیات و امور دنیوی و آنچه از طرف مردم به وسیله ی درخواست و سئوال به او می رسد، به کلی یأس پیدا کند و به هیچ وجه ممکن طمع در مال مردم نداشته باشد بلکه هرچه می خواهد تنها از خدا بخواهد.

ممکن است کسی بپرسد: من چه کار کنم که این عزت یأس را پیدا کنم و از مردم به کلی قطع طمع کنم و تنها با خدا باشم؟

حضرت می فرماید: اگر می خواهید عزت را به دست آورید، باید همت و تصمیم عالی داشته باشید. انسان یکی از موجوداتی است که قدرت تصمیم گیری دارد و میتواند با این قدرت به تمام مقامات عالیه برسد.

زوال یقین:

۳- اثر سوم طمع این است که یقین انسان را زائل می کند یعنی انسانی حریص و طمعکار است، به خدا اطمینان ندارد بلکه اطمینان و تکیه گاهش تنها مردم و مال دنیا می شود. لذا درروایت است که امام صادق (ع) می فرمایند:”حرم الحریص خصلتین و لزمته خصلتان: حرم القناعه فافتقد الراحه…”[۵]

-انسان حریص از دو صفت محروم و دو صفت دیگر بر او عارض می شود: یکی از دو صفتی که از آنها محروم می شود، قناعت است. حریص کسی است که قانع نیست به آنچه خدا به او داده است بلکه آن را کم می شمارد و لذا همواره دنبال چیزهایی دیگر می گردد. و قهراً اگر قناعت نداشت، آسایش و راحتی خود را از دست می دهد. برای اینکه حریص همیشه به فکر رسیدن به جاه و مال است و به هر چه برسد باز در فکر اضافه کردن و افزودن آن است. بنابراین، چنین شخصی هیچ استراحت ندارد و همواره روانش ناآرام است. در ادامه حدیث می فرماید:”و حرم الرضا فافتقد الیقین” انسان حریص رضا را از دست می دهد و آنچه خدا از راه حلال به او داده است کم می شمارد، و قهراً یقین به وعده های خدا را هم از دست می دهد.یعنی چون رضایت از او سلب می شود، حالت یقین را نمی یابد. بنابراین یکی از آثار سوء صفت حرص، زوال یقین است.

در روایت دیگری هست که انسان حریص، سوء ظن به خدا دارد زیرا آنچه را که خدا به او داده است کم می شمارد، لذا به نظرش می آید که خدا میان بندگانش امتیازی قائل است و در نتیجه به پروردگار مهربان، سوءظن پیدا می کند و یقین او زائل می شود، در صورتی که – در روایت – است که خداوند برای هرکس به اندازه ی مصالح فکری و بدنی و اجتماعی او، روزی و مال و جاه می‌دهد و اگر به کسی چیزی نداده، صلاح او در همین است. و چه بسا افردی که مال یا جاه زیاد، برای آنان وزرو وبال شده و آنها را به جهنم روانه می سازد. در روایت است که دنیا به منزله ی سایه ی تو است. اگر کسی سایه ی خودش را تعقیب کند هرچه می‌خواهد سایه ی خودش را بگیرد، دستش به او نمی‌رسد زیرا سایه قبل از خودش می رود. ولی اگر از سایه ی خودش اعراض کند  و به جای دیگر برود، هرجا رفت سایه‌اش دنبالش می‌آید.

حضرت می فرماید:دنبال دنیا نروید زیرا هرچه دنبال دنیا بروید کمتر استراحت پیدا می کنید و در نتیجه هم معلوم نیست آنچه خواسته بودید به دست آورید. بگذارید دنیا دنبال شما بیاید.یعنی اگر هدف الهی دارید، آن هدف را دنبال کنید، خداوند دنیا را به شما خواهد داد.

چگونه حرص از انسان زائل می شود؟

علاج حرص با تفکر و اندیشیدن است. یعنی انسان باید عاقل شود و درست بیاندیشد و با اندیشه درست است که انسان درک میکند: اگر آنچه خدا به من داده است، آنها را کم شمردم و کفران نعمت نمودم و دنبال مال مردم افتادم، معلوم نیست به نتیجه برسم. وانگهی در این راه باید چندین بار مخالفت الله کنم و دست به گناه بزنم تا اینکه به آرزوی دنیائی خود برسم و این مال و مقامی که پس از چندین بار مخالفت خدا و ارتکاب گناه به انسان برسد، چقدر می تواند از آن استفاده کند؟ و به فرض استفاده کردن، انسان حتماً باید از این جهان برود و هیچ مقام و جاهی، ابدی و جاودان نیست. خلاصه انسان اگر حساب کند، می فهمد که از دنیا خواهد رفت و در عالم دیگر جواب آن گناهانی که برای رسیدن به هواها و امیال نفسانی مرتکب شده است را چگونه خواهد داد؟! لذتهای دنیا هرچقدر باشد تمام شدنی است ولی گناه حاصل از آن تمام شدنی نیست زیرا انسان وقتی از این دنیا برود مسئول آن گناهان است لذا در بعضی از دعاها امام زین العابدین (ع) عرض می کنند:”پروردگارا پناه می برم به تو از گناهانی که لذتهایشان از بین رفت اما عواقب و مسئولیت ها و جوابش باقی است اگر در دنیا هم نتوانم جبران کنم سرانجام پس از مرگ به سراغم خواهد آمد”.[۶]

از این رو باید گفت که بهترین راه علاج این مرض تفکر و اندیشیدن است و تفکر است که خیلی اثر دارد. در روایت است که:”کان اکثر عباده ابی ذر- رحمه الله – التفکرو الاعتبار”[۷]

بیشترین عبادت ابوذر- رضوان الله علیه – تفکر و عبرت گیری بود. تفکر یعنی انسان درباره ی خودش و آثار و عواقب کارهایی که انجام می دهد فکر کند و نتایج دنیوی و اخرویش را بسنجد و مسئولیت کارها را بسنجد و ببیند که آیا میتواند جوابگوی این مسئولیت ها باشد یا نه؟ اگر این فکرها را انسان بکند و همت نیز داشته باشد، به تدریج می تواند کاری کند که این صفت دیگر اثری در او نگذارد.از خدای توانا می خواهیم که ما را توفیق توجه و آگاهی به مرض های روحی خودمان عنایت فرماید و همچنین حسن و قبح عملهای خارجیمان را بر ما آشکار سازد تا درک کنیم که چه صفات فاضله و چه صفات رذیله ای داریم. و خداوند توان زدودن صفات بد را به ما بدهد تا به آن مرحله ی کمال انسانی که هدف اصلی خلقت است برسیم و پس از دنیا در عالم آخرت در ردیف بندگان شایسته ی خدا که آنها زیر پرچم انبیا قرار می گیرند، قرار بگیریم. انشا الله.

 

[۱]– وسائل الشیعه–جلد ۱۱-صفحه ی ۳۲۱٫

[۲] -مستدرک الوسائل-کتاب الجهاد-باب۶۷٫

[۳] -جابر جعفی از خواص اصحاب امام باقر و امام صادق(ع)است و انسان برجسته ای است که در نتیجه ی ایمان و تقوی به مراحل والائی رسید. جابر نسبت به امام صادق (ع) همانند سلمان فارسی است نسبت به رسول اکرم(ص).

[۴] -مستدرک الوسائل-کتاب جهاد-باب۶۷٫

[۵] – وسائل جلد ۱۱-صفحه ی ۳۱۸٫

[۶] – از دعای ۳۱ صحیفۀ سجادیه…”استغاث بک من عظیم ما وقع به فین علمک و قبیح ما فضحه فی حکمک من ذنوب ادبرت لذاتها فذهب و اقامت تبعاتها فلزمت”.

[۷] – وسائل ج ۱۱- صفحۀ ۱۵۴٫

18دسامبر/16

اقتصاد اسلامی

قسمت شانزدهم

آیت الله حسین نوری

مفاسد سیستم سرمایه داری

در بخش های پیشین این سلسله مباحث ضمن بررسی سیستم سرمایه داری مذموم و ناهنجار – خارج از چهار چوب های مورد قبول اسلام- به یک تصویر و نمای کلی از “سرمایه داری” دست یافتیم.بر اساس آنچه طی بحث های گذشته به دست آمد یک جامعه هنگامی، “جامعه ی سرمایه داری” نامیده می شود که در آن تولید محصولات و کالاها و خدمات توسط طبقات محروم و مستضعف جامعه – اعم از کشاورز، کارگر و کارکنان بخش‌های اقتصادی و تجاری و خدماتی صورت پذیرد ولی حاصل کار و تلاش و رنج دائم این طبقات در اختیار و تصرف سرمایه داران و صاحبان پول و قدرت قرار بگیرد و این طبقه ی محروم و زحمت کش از حاصل رنج بی امان خویش، بهره و نصیبی جز یک زندگی بسیار ساده توام با محرومیت و ملال نداشته باشند. در یک نگاه ساده و گذرا، درمی یابیم که این رابطه ظالمانه و غیر انسانی، امروزه دربسیاری از جوامع بشری، حاکم و برقرار است. زیرا تنها سیستم اجتماعی‌ای، که این نظام ظالمانه در آن راهی ندارد، سیستم اجتماعی منبعث از قوانین الهی و حیات بخش اسلامی است که فقط با استقرار حکومت اسلامی تحقق پذیر می شود، و چون جهان امروز به دور از انوار خدایی حکومت اسلام به سر می برد، طبیعی است که باید گرفتار چنان نظام ظالمانه ای و چنان سیستم انسانیت کشی باشد. نکته ی در خور توجه این که: اگر امروزه، جهان به دو بلوک شرق و غرب، و اقمارو دست نشاندگان آنها تقسیم شده، و ابر قدرت غرب و اذناب و اقمارش، نظام سرمایه داری را به طور رسمی، سیستم حاکم بر سرنوشت ملت های خویش  قرار داده اند این بدان معنا نیست که ابر قدرت شرق و اقمارش، از این نظام برکنارند زیرا حقیقت امر این است که در این گونه کشورها تنها نام و عنوان ظاهری تغییر کرده، و گرنه درآنها نیز همان نظام و سیستم، با همان ابعاد برقرار است با این تفاوت که این جا دیگر اشخاص نیستند که در نقش صاحبان پول و سرمایه ظاهر میشوند و محرومان و زحمتکشان را استثمار میکند، بلکه این بار، طبقه ی حاکمه ئی با عناوین دولت و حزب، و سران و ارگان آنها هستند که جای سرمایه داران خصوصی را می گیرند و همان نقش را نسبت به اینها ایفا میکنند. اما به هر حال، در این بخش، بحث ما پیرامون همان کشورهای سرمایه داری غربی دور میزند، که هم اسما و هم رسما در چنگال سیطرۀ سیستم سرمایه داری به سر می برند و می کوشند تا سلطه ی این سیستم را، در سراسر جهان نیز گسترش دهند و مباحث مخصوص به سیستم هایی که ظاهراً “سرمایه داری” به آنها اطلاق نمی شود را در فرصت دیگری به توفیق خداوند مورد توجه قرار خواهیم داد.خلاصه این که”سرمایه داری “به اصطلاح “غربی” سرچشمه مفاسد و تباهی ها و پلیدی های فراوان می گردد که آنها به طور فهرست عبارتند از :

۱-اختلاف فاحش طبقاتی

۲-رواج ظلم و بیدادگری

۳-شیوع فساد و فحشا

۴-سلطه ی استعمار

۵-بروز جنگها و تشنجات

۶-محرومیت روز افزون ضعفا از مزایای زندگی

۷- اشباع حاجات غیرضروری و تولید کالاهای تجملی و غیر لازم

۸-بحرآنهای اقتصادی

باید دانست که این فهرست از یک دیدگاه کلی و به طور اجماع تنظیم گردید و گرنه هر یک از این مفاسد دهها مفسده ی دیگر را نیز در کنار دارد و آن را به دنبال خود ایجاد می کنند که در یک بررسی دقیق و همه جانبه می توان فهرستی بسیار مفصل و طولانی ازآنها تهیه کرد. همچنین باید دانست که دامنه ی اکثر این مفاسد به همان اختلاف طبقاتی کشیده میشود یعنی دقت درابعاد مسأله نشان میدهد که این مفاسد گوناگون غالبا زائیده ی اختلاف فاحش طبقاتی در جامعه است و اختلاف طبقاتی نیز، چنانچه گفته شد، تنها از سیستم سرمایه داری حاصل می شود. اکنون به بررسی کوتاه و اجمالی مفاسدی می پردازیم که فهرست کلی و عمومی آن را ذکر کردیم.

۱-اختلاف طبقاتی :

یکی از شوم ترین مفاسد سرمایه داری امپریالیستی، که تبعات زشت و نفرت انگیز آن در ارکان جامعه، پلیدی و تباهی می آفریند و انسان را از فطرت خویش دور و جدا می سازد، پیدایش اختلاف شدید و فاحش طبقاتی است. در چنین جوامعی، یک اقلیت معدود، طبقه ی مرفه جامعه را می سازند که از فرط فزونی پول و ثروت و نوعا افراط در عیاشی و تنوع طلبی و تجمل خواهی به فساد کشیده می شوند و اکثریتی فقیر و محروم که در آتش رنجها و گرفتاری ها و نابه سامانی های زندگی می سوزند و این رنجهای طاقت فرسا را یا با شکیبایی فوق توصیف و تصور متحمل می گردند و یا به فساد کشیده میشوند و حتی برخی از آنها تبدیل به عامل و آلتی میشوند که وسائل عیش و عشرت آن ثروتمندان فاسق از طریق آنها تامین می شود.

این افسانه پردازی و خیالبافی نیست که در این گونه جوامع در حالیکه گروه فراوانی به نان شب محتاج اند و از بیماری و عدم دسترسی به دارو پزشک در گوشه ی فقر و بینوائی جان می سپارند، گروه دیگری در همان جامعه از نفیس ترین و مرغوب ترین خوراکیها و پوشاکها و وسائل دیگر زندگی بهره مندند و در بیشتر شوون زندگی آنها جلوه های روشنی از اسراف و زیاده روی افراط منعکس است و حتی به طور مرتب هفته ای یک بار سگ و گربه ی خود را به مطب پزشک مخصوص میبرند تا وضع مزاجی آنها را تحت کنترل دقیق بهداشتی و پزشکی داشته باشند، و در حالیکه آن گروه محروم هر قدر به خویشتن در راه قناعت و صرفه جوئی فشار می آورند باز هم نمی توانند پاسخ احتیاجات ضروری زندگی خود را بدهند، گروه مرفه از فرط زیادی پول، در پیدا کردن راههای خرج کردن آن گیج می مانند و به هر اندازه زیاد جوئی و تنوع طلبی میکنند باز هم اشباع هوس و ارضا خاطر به دست نمی آورند.

لازم نیست راه دوری برویم، برای نمونه  درهمین ایران پیش از انقلاب که از آغوش اسلام دور افتاده بود کار این گونه عیاشی ها و تنوع طلبی ها به جائی رسیده بود که در همین تهران با آن همه حصیر آبادها حلبی آبادهایش، با آن همه زاغه نشینان مفلوکش و با آن نمونه های غم انگیز و وحشتناکی که فقر و فاقه در محله های فقیر نشین آن به نمایش گذاشته بود،عده ای از طبقات مردم مرفه آنقدر غرق در عیاشی واسراف کاری بودند و آن چنان در تجمل طلبی فرو رفته بودند که وصف ندارد. از تهران که بگذریم نه تنها در نقاط دور افتاده و گوشه کنار کشور بلکه در شهرهای دیگر نیز افراد محرومی که قامتشان در زیر بار تلخیها و نابسامانیهای زندگی خمیده بود فروان وجود داشت، که البته اختلاف طبقاتی به این شکل هرگز با اقتصاد اسلامی منطبق نیست واسلام چنانکه گفتیم:مبانی اقتصادی و قوانین زندگی انسآنها را به گونه ای تنظیم کرده است که در صورت پیاده شدن، فقر و محرومیت از جامعه ی بشری ریشه کن میشود، و همه ی افراد جامعه از یک زندگی نسبتا هم آهنگ و رفاه بخش برخوردار می گردند. در این زمینه نظر اسلام آنقدر صریح و روشن است که می توان صدها شاهد زنده و دلیل و متقن از مدارک اسلامی را ارائه داد و ما برای نمونه با ذکر یک کلام که قسمتی از احادیث فراوان اسلامی است این مقاله را پایان میدهیم و توضیح بیشتر را برای فرصت دیگری که با توفیق خداوند تعالی پیش خواهد آمد می گذاریم

حضرت صادق (ع) فرمودند:” ان الناس ما افتقروا و لا احتاجوا و لا جاعوا ولا عروا الا بدنوب الاغنیا”

یعنی:”فقر و احتیاج و محرومیت ها دیگر که با چهره های کریه و زشت خود سلامت و حیات انسآنها را به مخاطره می اندازند همه و همه معلول ستم ها و بی رحمیهای سرمایه داران است.” امیدواریم که حکومت جمهوری اسلامی که به فضل خدای مستضعفین در این کشور پدید آمده است در همه ی جهان سایه گستر شود و به پیاده کردن قوانین اقتصادی اسلام نیز هرچه سریعتر موفق گردد.

ادامه دارد.

 

18دسامبر/16

ریشه های علوم تجربی در اسلام

قسمت نهم

حجه الاسلام سید محمد هاشمی اصفهانی، دکتر حسن عارفی

شیر و شیرخوارگی

خلاصه ای از خواص شیر مادر و اهمیت آن که در بحث های قبل به طور مبسوط ذکر شده است:

شیر دادن، با دو سال(۲۴ ماه کامل تمام می شود، و جایز است مادر تا سه ماه کمتر از آن شیر دهد یعنی پس از ۲۱ ماه، بچه را از شیر باز دارد، و جایز نیست از این مدت کمتر شود- در صورت امکان و اگر ضرورتی نداشته باشد. (نقل و تحریر الوسیله امام خمینی ج۲ ص۳۱۲)

۱- نقل از آیه ی شریفه ی ۲۳۳ سوره ی بقره:

مادرانی که می خواهند شیر دادن فرزندان خود را تمام کنند، لازم است دو سال تمام آنها را شیر دهند، و در این مدت بر پدران است که خوراک و پوشاک مادران شیرده را به اندازه ی متعارف فراهم نمایند. و بیشتر از توان بر آنها تکلیف نشود، و هیچ یک از پدر و مادر نبایند به واسطه ی فرزند خود ضرری ببیند: (و اگر پدر مرد) بر وارث است که به همین منوال خوراک و پوشاک زن شیرده را فراهم آورد. اگر پدر و مادر خواستند بعد قبل از دوسال او را از شیر جدا کنند، با رضایت و مشورت همدیگر مانعی ندارد. و هرگاه خواستند برای شیر دادن دایه بگیرند، در صورتی که خوراک و پوشاک او را در- حد متعارف – بدهند مانعی نیست. (در این مسأله فوق العاده مهم و سرنوشت ساز) تقوی را پیشه کنید و از خداوند پروا داشته باشید و بدانید که هر آنچه انجام دهید خدا بینا است.

۲- مطابق حدیثی از کتاب “کافی” و “من لا یحضره الفقیه” که از قول پیامبر اکرم(ص) نقل می کند:برای تغذیه ی کودک هیچ شیری مانند شیر مادر نیست. همین طور که ملاحظه می کنید، پیامبر، شیر مادر را از هر شیری بهتر و سودمندتر می داند.

۳- و حدیث دیگری که از امیرالمؤمنین (ع) نقل شده:” با برکت ترین شیری که فرزند با آن تغذیه می شود، شیر مادر است”.

۴- مطابق آخرین مطالعات دانشمندان تغذیه نوزاد از پستان مادر بر تغذیه غیر از پستان رجحان دارد، زیرا شیر مادر ماده ای است که با طبیعت و سرشت انسان و با رشد ونمو طبیعی اعضا و اندام های انسان کاملا سازگار است.

۵- شیر مادر که به دنبال بارداری- که یک پدیده ی طبیعی است- شروع می شود، ادامه و تغذیه ی نوزاد با آن نیز باید یک پدیده ی غیر قابل انکار و ضروری باشد.

۶- تغذیه ی نوزاد از شیر مادر موجب تماس حسی بیشتری بین مادر و فرزند می شود.

۷- شیر مادر غذائی طبیعی و مطابق احتیاجات نوزاد و دقیقا بر طبق معیارها و نیازهای رشد نوع انسان می باشد.

۸- شیر مادر از جنبه ی علمی و ترکیبات شیمیائی بر شیر غیر مادر ترجیح دارد.

۹- اکثر شیرهای غیر مادر دارای پروتئینی(مواد گوشتی) به نام کازئین می باشند که سبب ایجاد حساسیت در نوزاد می شود. بدین دلیل نوزدانی که از شیر مادر تغذیه می  کنند بیماری های ناشی از حساسیت در آنها کمتر است.

۱۰- چون اکثر نقاط جهان از بهداشت خوب برخوردار نیست، نسبت آلودگی شیر غیر مادر به میکروبها بیشتر از شیر مادر است.

۱۱- شیر گاو- که یکی از شیرهای شایع برای تغذیه ی نوزادان است- به علت ازدیاد کلسیم و پروتئین های مخصوص آن، سبب یبوست در نوزاد می شود، در صورتی که نوزدانی که از شیر مادر تغذیه می کنند از این جهت، مسئله ای ندارند. ترکهای کوچک در مقعد که “شقاق” نامیده می شود و سبب خون ریزی از مقعد می شود، ناشی از یبوست و نوع تغذیه است.

۱۲- در سطح جهان به – طور کلی – مرگ و میر نوزادانی که از شیر غیر مادر تغذیه می کنند بیشتر است.

۱۳- اسهال های عفونی، دردهای شکمی (متناوب) و خونریزی گوارشی در نوزادانی که از شیر مادر تغذیه می کنند کمتر است.

۱۴- در دو سال اول زندگی در حدود ۵/۴ مغز و سلسله اعصاب مرکزی رشد یافته است و در این دو ساله ی  اول عمر که حساس ترین دوران زندگی از نقطه نظر رشد اعصاب است، غذایی مناسب وضع جسمی و روانی و عقلانی و سیر خلقتی باید در اختیار نوزاد قرار گیرد و شیر مادر مناسب ترین نوع تغذیه می باشد که دست پر قدرت خداوندی در سینه ی پرمهر مادر تهیه کرده است.

۱۵- به عقیده ی “هایز” و دیگران، بیماری هموزیدروز که در نوزاد ظاهر می شود ناشی از حساسیت به شیر غیر مادر است، زیرا با قطع شیر غیر مادر بهبودی نسبی حاصل می شود.

۱۶- نوزادانی که از شیر مادر تغذیه می شوند در مقابل فلج اطفال مقاوم بوده و در برابر بیماری های رودیون، آنفلوانزا، واکسینا،انسفالیت (ورم مغز) مصونیت دارند.

۱۷- به عقیده دانشمندان، مرگ ومیر ناشی از اسهال های عفونی در نوزادانی که از شیر مادر تغذیه می کنند کمتر است.

۱۸- راجع به طول تغذیه نوزاد با شیر مادر:”گایرونر” به این نتیجه رسید که در میان ۲۱۶ طفلی که اسهال داشته اند، نوزادانی که قبل از یک ماهگی از شیر گرفته شده اند، مرگ و میر در حدود ۶۱% داشته اند در حالی که نوزدانی که بیش از یک ماه از شیر مادر استفاده نموده اند، مرگ ومیر در حدود ۲۸% داشته اند.

۱۹- به عقیده ی “هاآگنسن” شیر مادر دارای خصوصیات بیولژیکی و زیست شناسی است که از بدو خلقت پستانداران- که در حدود ۱۶۰ میلیون سال می گذرد- مطابق احتیاجات رشد و نمو هر نوع، در سینه ی پستاندار مربوطه تولید می شود.

۲۰- بیماری های وخیم در سال اول عمر در نوزادانی که از شیر مادر تغذیه نموده اند شایع نیست، و بیماری های جلدی و درد شکم در نوزادانی که از شیرغیر مادر تغذیه می کنند شایع تر است.

۲۱- عفونت گوارشی و ریوی و عفونت خونی و مننژیت در نوزادانی که از شیر غیر مادر تغذیه می کنند بیشتر است.

۲۲- مطابق گزارشی از وزارت بهداری آمریکا، گوش درد میانی در نوزادان اسکیموئی در سال اول عمر که از شیر غیر مادر تغذیه کرده اند، شایع تر بوده است.

۲۳- آن چه ارجحیت شیر مادر بر شیر غیر مادر را بیان می کند، تنها ترکیبات شیمیائی نیست، بلکه مهم جنبه ی روحی و روانی شیر دادن از پستان پر مهر مادری می باشد، احساس صمیمیت بین مادر و فرزند هنگام تغذیه، فقط با تغذیه ی شیر مادر از سینه ی مادر به حد اعلا در طرفین تجلی می کنند.

۲۴- “آلدریک” نتیجه ی بحث ای کمیته ای را که راجع به مسائل مادر و فرزند تحت عنوان انجمن تحقیقاتی ملی، بحث کرده بود، چنین بیان کرد که امروز نیز مورد قبول است: “به عنوان غذا، شیر مادر هنوز بهترین نوع شیر برای نوزاد است، گرچه همیشه یک غذای کامل بعد از چند هفته- از ولادت نوزاد- نخواهد بود.”

۲۵- جمع مطالعات دانشمندان راجع به شیر مادر در جمله ی ذیل خلاصه می شود : شیر مادر روی هم رفته در سطح جهانی در نوزاد و مادر، احساس رضایت در طرفین نموده و ایجاد امنیت برای نوزاد و احساس حمایت در طرفین می کند.

۲۶- شیر مادر خود به خود در پستان مادر ترشح شده،مادر بدون صرف وقت زیاد( در مقایسه با شیر غیر مادر) می تواند نوزاد خود را از این نعمت خدائی بهره مند سازد.

۲۷- تغذیه نوزاد با شیر مادر، نقطه ای از رشد در سیر تکاملی مادر است که از نظر فیزیولژیکی و سایکولژیکی برای مادر بسیار مهم است.

۲۸-  “بروا “در نیوزیلند اطفال مدرسه ای رامعاینه کرد و نتیجه ی مطالعاتش چنین بود  که : اطفالی که از شیرمادر تغذیه شده اند، دارای کیفیت صحبت کردن و قدرت خواندن بهتر و روان تری از اطفالی هستند که از شیر غیر مادر تغذیه شده اند.

۲۹- شیر مادر حاوی مواد ایمنی بخشی به نام IGA می باشد که سبب افزایش مقاومت روده ها در مقابل بیماری ها و بعضی ویروس ها می شود. مواد ایمنی بخش IGA میکروبهای استانیلوکوک، پلی یو ویروس را در روده از بین می برد.

۳۰- شیر مادر حاوی نمک به مقدار کمتر از شیر غیر مادر است. و ازدیاد نمک موجود در شیرهای غیر مادر را مسئول فشار خون های بالای دوران بعدی زندگی می دانند.

۳۱- گرچه شیر گاو و اکثر شیرهای غیر مادر حاوی کلسیم به مقدار بیشتر از شیر مادر است ولی کلسیم موجود در شیر مادر بهتر جذب می شود. و این ناشی از نوع چربی شیر مادر است، به همین دلیل تشنج “تتانی” در نوزا دانی که از شیر مادر تغذیه می کنند بسیار نادر است.

۳۲- بررسی های دقیق نشان داده است که مرگ ناگهانی در گهواره در نوزادانی که از شیر مادر تغذیه می  کنند نادرتر است.

۳۳- نوزادانیکه از شیر مادر تغذیه می شوند، در صورتی که مبتلا به یک بیماری شوند زودتر بهبود پیدا کرده است و بهبودی آنها کامل تر از نوزادانی است که از شیر غیر مادر تغذیه می کنند.

۳۴- نوزادانی که از شیر مادر تغذیه می کنند، بعد از سن ۴ ماهگی رشد و نمو کندتری از نوزادانی دارند که از شیر غیر مادر تغذیه می کنند، این رشد سریع و چاق بودن کودکانی که از شیر غیر مادر تغذیه شده اند، نه تنها مفید نیست بلکه در آینده کودکان از نظر ایجاد برخی بیماری ها نقش مهمی دارد. بنابراین تغذیه با شیر مادر که همراه با رشد آهسته نوزاد در دوران کودکی خواد بود، برای ایجاد سلامتی و سالم بودن انسان مناسبتر است.

۳۵- نوزادانی که از شیر مادر تغذیه شده اند در دوران سنین ۱۴-۱۰ سالگی، عروق قلب آنها ضایعه ای دال بر انسداد نشان نداده است ولی در نوزادانی که از شیر غیر مادر تغذیه شده اند، در عروق کرونر قلب آنها ضایعات اولیه که دال بر غیر طبیعی بودن عروق است، موجود بوده است.

با در نظر گرفتن خواص فوق در شیر مادر، ابتدا در سوئد و بعد در انگلیس و آمریکا، اشخاص تحصیل کرده، نوزادان خود را با شیر مادر تغذیه کردند، و امروزه نوزادان اشخاص ثروتمند و دانشگاهی و کالج رو بیشتر از شیر مادر تغذیه می شوند ولی از آنجا که استثمار و تحمیل همیشه متوجه مستضعفین جهان و افراد کم درآمد است، کارخانه های شیر خشک ساز با تبلیغات مسموم خود تا می توانند شیر مادر را با عکس های مبتذل تحقیر کرده و کوچک می شمارند و با عکسهای گول زننده بر روی قوطی، شیر مصنوعی را تبلیغ می کنند. تاسف آور است که تبلیغات شوم و انتفاعی شرکت های نفع طلب و سود جوی شیرهای مصنوعی سبب کنار زدن شیر مادر و جایگزین کردن آن با ترکیبی که معلوم نیست آینده ی بشریت را به کجا می کشاند، شده اند. با تبلیغ، نوزادانی چاق و تپول را سمبل سلامتی معرفی می کنند در حالی که نوزادی ضعیف در دامن مادری ژنده پوش را در کنار خرابه دیواری در حال نوشیدن شیر از پستان مادر معرفی می کنند. کالج روی سوئدی، انگلیسی و آمریکائی نوزادش را با شیر مادر تغذیه می کند ولی فقرا و مستضعفین جامعه ی بشریت را تشویق به نوشیدن شیر مصنوعی می کنند، تا با فروش شیرهای مصنوعی، شرکت های بزرگ شیر ساز جهان را متمول تر و جیب تهی مستضعفین را خالی تر کنند. ترا به خدا بیاییم – به حکم وظیفه ی انسانی و اسلامی- مادران را تشویق به تغذیه با شیر مادر کنیم و از دادن شیرهای مصنوعی که معلوم نیست چه ضایعه ای در آینده ی نوزاد ما به وجود می آورد پرهیز کنیم. شیر مادر شیره ی جان مادر و آب حیاتی است که با چاشنی تبسم و لبخند مادری در حالی که در آغوش پر مهر و محبت مادری لم داده است، بهترین، مفیدترین، و ساده ترین، بی عیب ترین، کامل ترین، و سالم ترین شیر محسوب می شود و با آنچه در تجارت ساخته می شود و با شیشه بلوری و پستانک لاستیکی به نوزاد دلبند انسانی تغذیه می شود قابل قیاس نبوده و نخواهد بود.

ادامه دارد

 

18دسامبر/16

قوانین کیفری در اسلام

قسمت هشتم

محارب

حجه الاسلام والمسلمین موسوی تبریزی(دادستان کل انقلاب اسلامی)

هفتم

در مقاله ی گذشته، مسأله ی اجرای حد شرعی برای زنان حامله ی شیرده را بحث کردیم و گفتیم که اجرای حد شرعی بر زن حامله و یا شیرده در صورتیکه شیر بچه کم یا قطع شود و به بچه لطمه وارد شود حرام است. در این مقاله، مسئله ی دیگری را در این زمینه به بحث میگذاریم و آن بحث از چگونگی اجرای حد است بر شخص مریض و یا مجروح و زنهائی که در حال استحاضه اند. طبق معمول ابتدا فتاوای بزرگان فقها از اهل تشیع و تسنن را نقل می کنیم سپس به ذکر ادله و روایات مطلب می پردازیم مرحوم- شیخ طوسی- رضوان الله علیه- در کتاب “نهایه “[۱] ص ۷۰۱چاپ بیروت می‌فرمایند:”و من وجب علیه الرجم اقیم علیه علی کل حال علیا کان او صحیحا لان الفرض اتلافه و قتله و من وجب علیه الجلد و کان علیا ترک حتی یبراء ثم یقام علیه الحد فان اقتضت المصلحه تقدیم الحد علیه الحد اخذ عرجون فیه مائه شمراخ ادما ینوب منابه و یضرب به ضربه واحده و قد اجزاه و لا یضرت احد فی الاوقات الحاره الشدید الحرولا فی الاوقات الشدیده البرد بل یضرب فی الاوقات المعتدله ”

کسی که باید سنگسار شود، درباره ی او حد الهی اجرا می شود و سنگسار میگردد، خواه مریض باشد و یا سالم، چرا که منظور این است که او در جامعه نباشد و کشته شود و هیچ لزومی ندارد که او صبر کنیم که از نظر مزاجی بهبود یابد. و کسی که باید شلاق بخورد، اگر مریض و علیل باشد دراجرای حد، تعجیل نباید کرد بلکه باید صبر کرد تا بهبودی کامل بیابد، سپس حد درباره ی  او اجرا شود. البته اگر مصلحت مریض یا جامعه در این باشد که در حالت مرض حد بخورد- مانند این که در جامعه، تأخیر حد تأثیر بدی می گذارد و یا از نظر روحی نگرانی اجرای حد درآینده به تشدید کسالت مریض کمک می کند در حالیکه اگر سریعتر اجرا شود خیالش آسوده تر میشود و آثار نگران کننده ی روحی از بین میرود و یا مرض طوری است که امیر بهبودی نیست و بالاخره به هر نحوی اگر صلاح اجتماع در این باشد که زودتر حد اجرا شود-باید یک قبضه از خوشه ها ی خرما یا مانند آن را به دست بگیرند که صد شاخه داشته باشد (در صورتیکه محکوم به صد ضربه باشد و اگرمحکومیت کمتر بود باید به مقدار محکومیت کفایت کرد) و فقط یک بار با آن مریض را بزنند و همین یک بار با صد شاخه از محکومیت صد شاخه کفایت می کند. در اوقات بسیار گرم روزهای تابستان و همچنین در ساعات بسیار سرد زمستان شلاق نمی زنند بلکه در موقع معتدل بودن هوا از نظر گرما و سرما-خواه در تابستان و یا در زمستان- باید حد را اجرا کرد.و در صفحه ی ۷۰۲ می فرماید:”والمستحاضه لا یقام علیها حد حتی ینقطع عنها الدم”

زن مستحاضه را شلاق نمی زنند تا موقعی که خون ریزی اش قطع و از حالت استحاضه پاک شود. مرحوم فاضل هندی در کتاب “کشف اللثام” می فرماید: لا یجلد المریض و لا لمستحاضه اذا لم یجب قتلها بل ینتظر بهما البرخوفا من التلف او استمرار الاستحاضه او زیادتها و نحوها من الامراض فان اقتضت المصلحه التعجیل و منها ان لا یرجی بروءه کالسل و الزمانه و ضعف الخلقه ضرت بضغث یشتمل علی العدد من سیاط او اعواد او شماریخ او نحوها.” یعنی شخص مریض و زن هایی که در حال استحاضه هستند، در صورتی که حکم آنها اعدام نباشد، بلکه تنها شلاق زدن باشد، نباید آن حکم را درباره ی آنها به اجرا گذاشت، بلکه باید به انتظار بهبودی نشست و سپس حکم را اجرا کرد، چرا که در اجرای حد در حالت مرض و استحاضه، ترس تلف شدن شخص یا تشدید و ازدیاد مرض و استحاضه هست. ولی اگر مصلحت بیمار و مستحاضه یا جامعه تعجیل در اجرای حد را اقتضا کند و یا اینکه بیماری به گونه ای است که امید به بهبودی نیست، مانند مرض سل و فلج یا شخصی که از نظر خلقت، ضعیف است، یک قبضه ای که تعداد آن به مقدار محکومیت مجرم باشد انتخاب می کنند و فرقی نمی کند که شلاق باشد یاچوب های ترو باریک و یا خوشه های خرما و امثال آن و فقط یک بار یا دو بار به مقدار محکومیت، او را میزنند سپس روایاتی در زمینه ی فوق نقل می کند که بعداً ذکر خواهد شد در کتاب جواهر، مرحوم صاحب جواهر و در مسالک مرحوم شهید ثانی، و محقق در شرائع و دیگر بزرگان از فقهای شیعه، مسئله فوق را به همان منوال ذکر نموده اند. من به قول مخالفی از فقهای بزرگ در این زمینه برخورد نکردم لذا لزومی نمی بینم که عین اقوال را نقل کنم، فقط به نقل فتوای رهبر کبیرانقلاب فقیه بزگوار و امام امت در تحریر الوسیله و به یک نقل از فتاوای علمای اهل تسنن اکتفا می کنم :”یجب الحد علی المریض و نحوه کصاحب القروح و المستحاضه اذا کان رجما او قتلا و لا یجلد احدهم اذا لم یجب القتل او الرجم خوفا من السرایه و ینتظر البرء و لو لم یتوقع البرء او رای الحاکم المصلحه فی التعجیل ضربهم بلضغث المشتمل عل العدد من سیاط او شماریخ و نحوهما و لا یعتبر وصول کل سوط او شمراخ الی جسده فیکفی التاثیر بالاجتماع و صدق مسمی الضرب بالشماریخ مجتمعا و لو براء قبل الضرب بالضغث حد کالصحیح و امالو برا بعده لم یحد ولایوء خر حد الحایض و الاحوط التاخیر فی النفسا.”

یعنی کیفر افراد مریض و زنهای مستحاضه و کسانی که در بدنشان زخم و یا ناراحتی های جسمی دیگری است، اگر اعدام و یا سنگسار شدن باشد، واجب است که حد را اجرا کرد و تأخیر حد حرام است ولی اگر کیفر غیر از رجم و اعدام باشد مانند شلاق، نباید آن را زد بلکه باید در انتظار بهبودی بود و پس از بهبودی کامل، حد را اجرا کرد و اگر حاکم صلاح ببیند که باید سریعتر حد را اجرا کرد، باید با یک دسته از شلاق و یا شاخه های خرما که به مقدار محکومیت مجرم باشد او را بزنند و هیچ لزومی ندارد که همه ی شاخه ها ویا بندهای شلاق به بدن مریض و یا مستحاضه اصابت کند، بلکه اگر روی هم رفته بر جسم مجرم اثر بگذارد و عرفاً گفته شود که مثلاً با صد شاخه و یا صد شلاق زدند کافی است. و اگر قبل از اجرای حد به طرز فوق، بهبودی یافت باید مانند شخص سالم به کیفر برسد و اگر پس از اجرای حکم بهبودی یافت دیگر حد او ساقط شده و تکرارش حرام است. عبدالرحمان جزیری در کتاب “الفقه علی المذاهب الاربعه” جلد ص۶۲ می نویسد:

“اذا کان المطلوب جلده نحیفا او هزیلا شدیدا الهزال و مریضا مرضا خبیثا لا یرجی برءه کالمسلول و المجذوم والمصاب بالسرطان و غیره ذلک من الامراض الفتاکه الخطیره یجلد بمکتال النخل ای “عرجون علیه غصن” و به مائه غصن او خمسون ففی المائه یضرب به مره واحده و فی الخمسین یضرب به مرتین مع ملاحظه مس الاغصان بجمیع جسمه او یضرب بطرف ثوب مفتول او یضرب بالنعال کما حدث ایام الرسول صلی الله علیه و سلم –فقد روی البخاری –رخمه الله تعالی – و ابوداود ان ابا هریره- رضی الله عنه – قال : اتی النبی – صلی الله علیه و سلم – برجل قد شرب فقال: اضربوه فمنا الضارب بیده و الضارب بنعله و الضارب بثوبه فلما انصرف قال بعض القوم اخزاک الله فال علیه الصلوه و السلام:”لا تقولوا هکذا لا تعینوا علیه الشیطان” فیفهم من الحدیث جوازا لضرب فی حاله الحد بکل شی یو لم فیستعمل ها فی حاله المرض الشدید تیسیرا من الله علی المرضی اما فی حاله الصحه فلا یجوز استعمال هذه الآلات حیث انه لا یودی الغرض المطلوب من اقامه الحد و هو التالم و الانزجار عن الوقوع فی الزنب فیتعین الضرب بسوط الجلد حتی یحصل المقصود… و اتفق الائمه علی ان الزانی غیر المحصن اذا کان مریضا بمرض یرجی بروءه لایقام علیه الحد بل یوخر و یسجن حتی یبر منه کی لا یهلک باجتماع الضرب مع المرض”.

یعنی کسی که لازم است شرعاً شلاق بخورد اگر بیش از حد متعارف، ضعیف یا لاغر باشد یا مرض شدیدی داشته باشد که امیدی برای بهبودی وی نباشد-مانند اشخاص مسلول و جذامی و یا مبتلایان به سرطان- در این صورت برای بهبود یافتن مریض صبر نمی کنند بلکه یک خوشه از خرما را می گیرند که مثلاً صد شاخه داشته باشد یا پنجاه شاخه که در صورتی که به صد ضربه محکوم بود یک بار با قبضه صد تائی و یا دو بار با قبضه ی پنجاه تائی می زنند. البته باید ملاحظه کرد که همه ی شاخه ها به بدن مجرم اصابت کند و یا اینکه با یک لباس بافته شده و یا به وسیله ی کفش حد را اجرا می کنند و در حدیث بخاری و ابوداوود نقل میکنند از ابوهریره که وی میگوید روزی پیش رسول الله (ص) بودم، شخصی را آوردند که شراب خورده بود حضرت دستور دادند که او را بزنید بعضی از ما با کفش و بعضی با دست و بعضی با لباس می زدیم و بعضی به او می گفتند که خداوند تو راذلیل کند که رسول خدا (ص) فرمودند این چنین نگویید که کمک به شیطان است.سپس صاحب کتاب، آقای عبدالرحمن جزیری می گوید: از این حدیث استفاده میشود که در حال اجرای حد با هر وسیله که درد آور باشد جایز است حدود را اجرا کرد پس از این نوع وسائل (چوب پارچه کفش و…) وقتی برای اجرای حد از آنها استفاده میشود که شخص مجرم، مریض باشد تا دردش کمتر باشد و این احسان و تخفیفی است که از طرف پروردگار درباره ی  افراد مریض وی سپس می گوید همه ی بزرگان (اهل سنت) در این جهت متفق القول هستند که زانی غیر محصن که کیفرش فقط شلاق است اگر مرض و کسالت او طوری است که امید به بهبودی آن هست نباید حد را اجرا کرد بلکه باید صبر کرد و او را زندان نمود تا خوب شود و پس از بهبودی حد را اجرا کرد. از نقل اقوال فقها فوق الذکر کاملا روشن می شودکه در نظر عموم فقها اعم از شیعه یا اهل سنت و جماعت اجماعی و مورد اتفاق است که در حال مرض در صورتی که امید به بهبودی هست، نباید حد شلاق را اجرا کرد. و اینک روایات مطلب :

روایت اول :

یحیی ابن عباد المکی قال: قال لی سفیان الثوری انی اری لک من ابی عبدالله-علیه السلام- منزله فسله عن رجل زنی و هو مریض ان اقیم علیه الخدمات(خافوا ان یموت) ما بقول فیه ؟ فسالته فقال هذه المسأله من تلقا نفسک او قال لک انسان ان تسالنی عنها ؟فقالت :سفیان الثوری سالنی ان اسالک عنها فقال ابو عبدالله-علیه السلام- :ان رسول الله-صلی الله علیه و اله- انی برجل احتبن “احبن) مستقی البطن قد بدت عروق فخذیه و قد زنی بامراه مریضه فامر رسول الله(ص) بعذق فیه شمراخ فضرب به الرجل ضربه و ضربت به المراه ضربته ثم خلی سبیلهما ثم قرا هذه الایه : “و خذ بیدک ضغثا فاضرب به ولا تحنث”. [۲]

یحیی بن عباد مکی می گوید که روزی سفیان ثوری به من گفت که تو دارای قرب و منزلتی نزد امام صادق(ع) هستی، از ایشان بپرس درباره ی مردی که زنا کرده، اگر حد الهی درباره ی او جاری بشود میمیرد، چه باید کرد؟ یحیی می گوید من از امام سؤال کردم فرمود: این سؤال از خودت است یا دیگری گفته؟ گفتم سفیان ثوری سؤال کرده است فرمودند : در زمان رسول الله (ص) مردی را آوردند که از نظر مرض استقا شکم او بیش از حد گنده شده و باد کرده بود و گوشت رآنهای او ریخته و رگ های او پیدا بود. وی با یک زن مریض مرتکب عمل زنا شده بود حضرت دستور دادند که یک قبضه از شاخه های خرما را آوردند و به وسیله ی آنها یک ضربه به زن و یک ضربه به مرد زد و سپس آنها را رها کرد و سپس این آیه ی شریفه را خواند که می فرماید :”یک قبضه از شاخه های خرما را به دست بگیر و با آن بزن و قسم خود نشکن (یعنی خلاف قسم عمل نکن.)

روایت دوم :

“عن ابی عبدالله -علیه السلام- قال لا یقام الحد علی المستحاضه حتی ینقطع الدم عنها”.[۳]

امام صادق می فرمایند : حد بر زنهائی که در حال استحاضه هستند اجرا نمی شود تا اینکه خون استحاضه قطع گردد.

روایت سوم

“سکونی از امام صادق (ع) نقل می کند که فرمود: روزی مردی را خدمت (ع) آوردند که در بدنش جراحات زیادی داشت و حد بر او واجب بود فرمودند: “اقروه حتی یبراء لا تنکوءها علیه فتقتلوه” یعنی نگه دارید تا زخم او بهبود یابد و زخم او را شدیدتر نکنید (با اجرای حد) که او را میکشید. و چند روایت دیگر.

 

[۱] – لازم به تذکر است که مسائل ذکر شده در این کتاب طبق نظریه ی برادران اهل سنت است و گرنه فقهای شیعه در اجرای حد و وسیله ی اجرا شرایطی دارند که در آینده ذکر خواهد شد، و اینکه هر کس با چیزی بزند و از وسائل مختلف استفاده شود جایز نمی دانند.

[۲] -وسائل شیعه ج۱۸ ص ۳۲۰٫

 

[۳] -وسائل شیعه ج۱۸ ص ۳۲۱٫

18دسامبر/16

جهاد در قرآن

قسمت یازدهم

حجه السلام والمسلمین طاهری خرم آبادی

عوامل معنوی پیروزی

صبر

در ادامه بر شماری از عوامل معنوی پیروزی در شماره ی قبل به بیان نقش صبر پرداختیم و با طرح آیه های ۶۵ و ۶۶ از سوره ی انفال، دو نکته از چهار نکته ای را که این دو آیه اشاره دارد توضیح  دادیم. در مقاله ی زیر، نخست، بحث از نکته ی دوم را به پایان می بریم و سپس نکته های سوم و چهارم را بیان می کنیم :

رابطه ی ایمان و صبر:

اینک باید بررسی شود که رابطۀ بین درک عرفانی و آگاهی های معنوی و خداشناسی و صبر و شجاعت چیست؟ و چگونه این آگاهی ها و ایمان و آثار عملی آن سبب غلبه بر دشمن می گردد؟ برای روشن شدن این مطلب به چند نکته باید توجه داشت:

الف- همیشه دو نوع بینش نسبت به جهان و سیرو حرکتی که دارد وجود داشته است یکی بینش مادی و دیگری الهی. در بینش مادی،پاره ای از مکتب ها یا دانشمندان مادی، اصل را در جهان بر فساد و باطل گرائی و ظلم و ستم قرار داده اند و انسان را موجودی فاسد و جانی بالفطره می دانند و عدالت، احسان، خوبی اخلاق و فضیلت را از موارد استثنائی رویه بشری می شمرند و بر این اساس حرکت و سیر جهان و انسان را به سوی کمال و بهتر شدن و حق و عدالت نمی دانند و بدبینی عجیبی به آفرینش و انسان دارند. ولی در بینش الهی “جهان” بر پایه ی حق و عدالت استوار است و به سوی کمال مطلق در حرکت است و “انسان” موجودی صالح و خوب، آفریده شده است و استعداد صلاح و خوبی و فضیلت در او به ودیعت گذارده شده است و به سوی خوبی و پیروزی حق بر باطل، عدل بر ظلم و صلاح بر فساد، می رود و هر گونه بی عدالتی و فسادی که در عالم، وجود دارد حرکتی است بر خلاف فطرت و خلقت، حرکتی است “قسری” و استثنائی که دوام ندارد و بالاخره عاقبت و سرانجام از آن متقین و مردم صالح و نیکوکار در کل جهان خواهد بود. قرآن این مسئله را در موارد زیادی به گونه های مختلفی مطرح نموده است از جمله در آیه های زیر:

$tBur $uZø)n=yz uä!$yJ¡¡۹$# uÚö‘F{$#ur $tBur $yJåks]÷t/ WxÏÜ»t/ 4 y7Ï۹ºsŒ `sß tûïÏ%©!$# (#rãxÿx. 4 ×@÷ƒuqsù tûïÏ%©#Ïj9 (#rãxÿx. z`ÏB ͑$¨Z9$# [1]

– ما آسمان و زمین و آن چه بین این دو قرار دارد را باطل نیافریدیم. این گمان و بینش کسانی است که کافرند پس وای بر آنها که کافر شده اند از آتش.

ôQr& ã@yèøgwU tûïÏ%©!$# (#qãZtB#uä (#qè=ÏJtãur ÏM»ysÎ=»¢Á۹$# tûïωšøÿßJø۹$%x. ’Îû ÇÚö‘F{$# ôQr& ã@yèøgwU tûüÉ)­GßJø۹$# ͑$¤fàÿø۹$%x. [2]

– آیا ما کسانی را که ایمان آوردند و عمل مانند مفسدین در زمین قرار می دهیم ؟ آیا پرهیزکاران را مانند گناهکارن قرار می دهیم ؟!

$tBur $oYø)n=yz ÏNºuq»yJ¡¡۹$# uÚö‘F{$#ur $tBur $yJåks]÷t/ šúüÎ۶Ïè»s9[3]

– ما آسمان ها و زمین و آن چه بین این دو قرار گرفته است را بیهوده و بی هدف و به بازی نیافریدیم.

 

ö@t/ ß$ɋø)tR Èd,ptø:$$Î/ ’n?tã È@ÏÜ»t7ø۹$# ¼çmäótBô‰uŠsù #sŒÎ*sù uqèd ×,Ïd#y— ۴[۴]

– ما از حق می گیریم و بر باطل می زنیم، پس باطل را از بین می برد.

$tB !$yJßg»oYø)n=yz žwÎ) Èd,ysø۹$$Î/ £`Å۳»s9ur öNèduŽsYò۲r& Ÿw tbqßJn=ôètƒ [۵]

– آسمان ها و زمین را جز بر حق نیافریدیم. این آیات به خوبی نشانگر این حقیقت است که عالم و جهان هدف دار آفریده شده است و بر پایه ی حق و عدالت استوار است و به سوی کمال و حق مطلق در حرکت است. درباره ی جامعه ی انسان هم در آیات زیادی وعده ی پیروزی مطلق حق بر باطل و گسترده شدن عدل در جهان داده شده است. از جمله در آیه های زیر :

y‰tãur ª!$# tûïÏ%©!$# (#qãZtB#uä óOä۳ZÏB (#qè=ÏJtãur ÏM»ysÎ=»¢Á۹$# óOßg¨ZxÿÎ=øÜtGó¡uŠs9 ’Îû ÇÚö‘F{$# $yJŸ۲ y#n=÷‚tGó™$# šúïÏ%©!$# `ÏB öNÎgÎ=ö۶s% £`uZÅj3uKã‹s9ur öNçlm; ãNåks]ƒÏŠ ”Ï%©!$# ۴Ó|Ós?ö‘$# öNçlm; Nåk¨]s9Ïd‰t7ãŠs9ur .`ÏiB ω÷èt/ öNÎgÏùöqyz $YZøBr& 4 ÓÍ_tRr߉ç۶÷ètƒ Ÿw šcqä.Ύô³ç„ ’Î۱ $\«ø‹x© ۴ `tBur txÿŸ۲ y‰÷èt/ y7Ï۹ºsŒ y7Í´¯»s9’ré’sù ãNèd tbqà)Å¡»xÿø۹$# [۶]

– در این آیه حکومت و خلافت در زمین و قدرت دین خدا در جهان و تبدیل خوف به امنیت و توحید جایگزین شرک شدن و عبادت خاص خداوند را به مؤمنین وعده داده شده است.

uqèd ü”Ï%©!$# Ÿ@y™ö‘r& ¼ã&s!qߙu‘ ۳“y‰ßgø۹$$Î/ Èûïϊur Èd,ysø۹$# ¼çntÎgôàã‹Ï۹ ’n?tã Ç`ƒÏe$!$# ¾Ï&Íj#à۲[۷]

ô‰s)s9ur $oYö;tFŸ۲ ’Îû ͑qç/¨“۹$# .`ÏB ω÷èt/ ̍ø.Ïe%!$# žcr& uÚö‘F{$# $ygèO̍tƒ y“ÏŠ$t6Ï㠚cqßsÎ=»¢Á۹$# [۸]

در این دو آیه غلبه دین خدا و رسالت پیامبر بر تمام ادیان و حکومت مردم صالح بر زمین به طور حتم پیش بینی گردیده است. و بالاخره عاقبت و سرانجام، با مردم با تقوی خواهد شد : “و العاقبه للمتقین”

و این وعده ی الهی بنا بر احادیث زیاد و متواتری که از طریق شیعه و سنی رسیده است به دست حضرت مهدی(عج) تحقق می یابد و حکومت عدل الهی در پهنه ی گیتی مستقر می شود. و از طرفی می دانیم که تمام مبارزاتی که حق علیه باطل در طول حیات بشر داشته و دارد هر کدام در هر شرائطی که بوده و خواهد بود در تحقق پیروزی حق بر با باطل در کل جهان به نوبه ی خود تاثیر دارد و زنجیر وار حلقات این سلسله از آدم (ع) تا خاتم اوصیا حضرت مهدی (عج) به هم اتصال خواهد داشت. بنابراین هر فرد مسلمانی که قدم در راه حق و مبارزه با باطل می گذارد با توجه به این بینش، خود را پیروز می بیند و کار خود را بی نتیجه نمی پندارد و با هر قطره خون خود که توسط دشمن بر زمین می ریزد درخت حق را آبیاری می کند و سرانجام میوه ی این درخت،کام ها را شیرین خواهد ساخت. یعنی چنین کسی که ایمان دارد که مبارزه اش به نتیجه نهائی صددرصد ولو در دراز مدت خود رسید. به عبارت دیگر از نظر روانی فرق است بین کسی که در کاری با علم و امید به نتیجه و پیروزی و آینده ای روشن قدم بگذارد با کسی که با تردید و دودلی و یاس و ناامیدی وارد کاری شود. قهرا فرد اول با شوق و شور بیشتری آن را انجام می دهد و استقامت خواهد داشت و از شهامت و شجاعت بیشتری برخوردار خواهد بود. و به عکس، فرد دوم همیشه در صدد فرار و عقب نشینی و گرفتار شکنجه ی روحی، تردید و یأس است همان گونه که می بینیم رزمندگان اسلام با چه شور شوقی در رفتن به جبهه های جنگ از هم سبقت می‌گیرند و اشک شوق می ریزند چنان چه در تاریخ گذشته ی اسلام هم شواهد و نمونه های زیادی داریم که این جا مجال ذکر نیست. پس بینشی که اسلام به مسلمین در رابطه با جهان و اسلام می دهد خود عامل مهمی است برای پیدایش صبر و استقامت و شهامت و غلبه بر دشمن در صحنه ی نبرد.

ب- با توجه به وعده ای که خداوند در زمینه ی یاری مؤمنین می دهد که شاید حدود بیش از ۳۰ مورد از نصرت و یاری خداوند در قرآن یاد شده است( و بحث مفصلی در این زمینه خواهیم داشت) مسلمان با پشتوانه ی قوی و نیرومند در میدان جنگ قدم مینهد، نیرویی که فوق همه ی نیروها است او خود را متکی به کانون هستی و خداوند جهان می‌داند و از امدادهای غیبی خویشتن را برخوردار می‌بیند و قهراً با اعتماد و اطمینان خاطر بیشتر می جنگد. او ایمان دارد که:” ان تنصروا الله ینصرکم ” اگر خدا را یاری کنید خدا هم شما را یاری خواهد نمود. او فریاد میزند:”الله مولانا و لا مولی لکم” خداوند یار و ولی ما است و شما یاور و پشتیبانی ندارید انسان مؤمن می داند که برای خدا قدم برمی دارد و در راه او جان می دهد و با کل جهان هماهنگ است و متقابلاً خداوند هم او را یاری خواهد نمودت

ج- انسان مسلمان و مؤمن با اعتقادی که به معاد و عالم پس از مرگ دارد مرگ را برای خود نابودی و نیستی نمی پندارد، بلکه مرگ درنظر او انتقال از منزلی است به منزل دیگر. گذشت از مرحله ای است و وارد شدن در مرحله ی دیگر. چنین انسانی در نظرش سیر و حرکتی دارد و در این سیر و حرکت تکاملی از هر نقطه‌ای که می گذرد و به نقطه ی جدید منتقل می گردد مردنی است. نسبت به گذشته و زندگی نوینی است نسبت به آینده و به قول مولوی:

از جمادی مردم و نامی شدم

واز نما مردم ز حیوان سر زدم

مردم از حیوانی و آدم شدم

پس چه ترسم کی ز مردن کم شوم

جمله دیگر بمیرم از بشر

تا برآرم از ملایک بال و پر

بار دیگر از ملک پران شوم

آن چه اندر وهم نیاید آن شوم

 

پس مرگ، نیستی نیست، آفرینش است، ” خلق الموت و الحیوه” عدم نیست، وجود است، هستی کامل تر است، پلی است که انسان از آن به سوی جهان ابدی و جاوید می گذرد تا چه رسد به شهادت که حیات شهید حیات برتر و با ویژگی های بیشتری همراه است:

” و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون”

حیات وزندگی شهید، زندگی در مقام قرب و نزدیکی به خداوند است. شهید از مواهب الهی بهره مند است و…

بنابراین آن خوف و وحشتی که غیر از مؤمن به خدا از مسئله ی مرگ و کشته شدن دارد هرگز در مؤمن نیست بلکه به جای خوف، عشق است و شوق به لقا خداوند و زندگی بهتر. و لذا قرآن اولیا خداوند را با نداشتن خوف و ترس توصیف می فرماید:

“الا ان اولیا الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون”

و کفار را  با رعب و وحشت – به همین دلیل- توصیف فرموده است:

óOçFRV{ ‘‰x©r& Zpt6÷du‘ ’Îû NÏd͑r߉߹ z`ÏiB «!$# ۴ y7Ï۹ºsŒ öNåk¨Xr’Î/ ×Pöqs% žw šcqßgs)øÿtƒ [۹]

خلاصه ی مضمون آیه این است که کفار بیشتر از آن چه که از خدا می ترسند از شما خوف و وحشت دارند زیرا اینها قومی هستند که درک و فهم ندارند یعنی همان درک و بینشی که فقط خوف از خدا می آورد و نه از چیز دیگر که در مسلمآنها وجود دارد، نه در کفار. اینها مجموعه عواملی است که رابطه بین این نوع بینش و صفاتی چون صبر استقامت شجاعت و شهامت را مشخص می سازد و هر قدر ایمان و معرفت قوی تر باشد آثار آن که این سجایای اخلاقی است هم بیشتر و قوی تر خواهد بود و این است رمز موفقیت و پیروزی و غلبه یک نفر بر ده نفر “بانهم قوم لا یفقهون”

۳-منظور از ضعفی که دچار مسلمین شده بود و به خاطر آن خداوند به آنان تخفیف می دهد چیست؟ آیا این ضعف در قوای مادی است یا در قوای معنوی؟ بعضی از مفسرین اهل سنت آن را اعم از مادی و معنوی دانسته‌اند و آن را بر مسلمین در غزوه ی بدر تطبیق داده‌اند و آیه را چنین تفسیر نموده اند که مسلمین در دو زمان مختلف، دو حالت داشته اند یکی حالت ضعف در مثل غزوه ی بدر که بیش از یک اسب نداشته اند. هم چنین کمبود مواد غذایی داشتند و عدد آنها کمتر از یک سوم مشرکین بود و آماده ی جنگ نبودند. در این حالت خداوند به آنها رخصت داده است که یک نفر در مقابل دو نفر استقامت نماید و حالت دوم حالت قوت و نیرومندی بوده است که از جهت نیروی انسانی و رزمی کامل شده بودند. در این حال باید هر یک نفر در برابر ده نفر ایستادگی نماید همان گونه که در فتح روم و فارس و بعضی از فتوحات زمان پیغمبر مانند جنگ موته چنین بودند.معنی آیه بنا بر این تفسیر چنان می شود که حکم اولی برای شما آن است که یک نفر در برابر ده نفر قرار بگیرد ولی اکنون (یعنی غزوه ی بدر) که خدا می داند شما در جهت نیرو ضعیف هستید خداوند تخفیفی به شما داده است وهر نفر در برابر دو نفر باید استقامت داشته باشد. ولی دقت در آیه و تاریخ مسلمین غیر از این را ثابت می کند زیرا اولا مسلمآنها در هر زمانی از جهت نیروی مادی و انسانی در مقایسه با دشمن ضعیف بوده اند چنان چه همین مفسر مثالی می زند برای زمان قوت مسلمین و می گوید در جنگ موته، دشمنان صد و پنجاه هزار نفر بودند و مسلمآنها سه هزار نفر و در جنگ یرموک لشگری که هر قل جمع آوری کرده بود دویست هزار نفر بودند و عدد مسلمین بیست و چهار هزار نفر. اگر دقت کنیم می بینیم مواردی را که مثال برای حالت قوت مسلمین زده در مقایسه با دشمن درجهت نیرو باز ضعیف بودند اگر چه در مقایسه با پاره ای دیگر از غزوات و جنگ ها قوی بوده اند. البته در آن غزوات، دشمن هم به این اندازه قوی نبوده است. و ثانیا با دقت در آیه ی مورد بحث روشن می شود که تکیه بر مسائل مادی و نیروی انسانی نیست بلکه صبر و فهم و یقین به ماورا طبیعت است که معیار ضعف و قوت است یعنی ضعف و قوت در ایمان مردم است که دو حالت را پدید آورده است وصبر و استقامت را کم و زیاد می کند. وثالثا ما هر قدر به صدر اول  اسلام نزدیک تر می شویم می بینیم از که قوت ایمان و اراده ی مردم بیشتر بوده اگر چه از جهات مادی ضعیف تر بوده اند و هر مقدار که بر عده ی مسلمانان افزوده می شد و نیروی مادی بیشتری می یافتند از جهات معنوی و قوت ایمان آنها کاسته می شد هر جمعیتی که دارای هدفی است در هنگامی که عده آنها کمتر و نیروی آنان ضعیف تر است با هدایت رهبری صحیح از جهت اراده و تصمیم و فداکاری و جهاد در راه هدف قوی ترهستند و آن گاه که به قدرتی رسیدند و در رفاه و تنعم قرار گرفتند و هدایت صحیحی نداشتند خواه ناخواه آن عزم و اراده آهنین را از دست می دهند و ضعف و خمودی جای آن را می گیرد گذشته از این هیچ جامعه ای از یک نوع اختلاف و تفاوت در ایمان و سجایای اخلاقی خالی نیست یعنی گروهی دارای ایمان قوی هستند و گروهی درجات ضعیفی از ایمان را دارا می باشند و گروه سومی هم منافق و دورو خواهند بود. در این بین،هر در گروه اول قوی تر و بیشتر باشند در افکار متوسط ها اثر مطلوب می گذارند و هر قدر گروه دوم و منافقین بیشتر و قویتر باشند متوسطین را به خود جذب می نمایند و هر قدر جمعیت زیادتر می شود به طور معمول بر عدد آنها که درجات ضعیفی از ایمان را دارا هستند افزوده می شود و گروه اول در اقلیت قرار می گیرد و قوای روحی و معنوی فرد متوسط هم به ضعف می‌رود در صورتی که آن جمعیتی که هدفی عالی را تعقیب می‌نماید اگر از افراد کم و برگزیده ای تشکیل شود هر قدر هم که دشمن و مشکلات زیادتر باشد قدرت روحی و معنوی و امکان پیروزی آنها بیشتر خواهد شد و تاریخ هم شاهد و گواه خوبی براین مطلب است. در غزوه ی بدر، مسلمین غالب شدند در حالی که سیصد و سیزده نفر بیشتر نبودند و امکانات اولیه جنگ را هم فاقد بودند و کفار، سه برابر مسلمین و دارای افرادی کارآزموده و جنگ دیده و تجهیزات نظامی روز. ولی در جنگ احد، مسلمین با عده ی بیشتر و تجهیزات زیادتر با شکست مواجه شدند. یا در جنگ حنین به فرموده ی قرآن کثرت و زیادی رزمندگان آنان را به عجب درآورده و به خود و قدرت مادی خویش مغرور شدند ولی در مقام عمل جز عده ی کمی پیامبر را تنها گذاشتند و به کوه و صحرا فرار نمودند و با امداد غیبی غالب گردید:

tPöqtƒur Aû÷üuZãm   øŒÎ) öNà۶÷Gt6yfôãr& öNà۶è?uŽøYx. öNn=sù Ç`øóè? öNà۶Ztã $\«ø‹x© ôMs%$|Êur ãNà۶ø‹n=tæ Ùßö‘F{$# $yJÎ/ ôMt6ãmu‘ §NèO NçGøŠ©۹ur šúï̍Î/ô‰•B[10]

بنابراین منظور از ضعفی که مسلمین دچار آن گردیده بودند ضعف در قوای روحی و معنوی است نه قوای مادی و ظاهری.

۴-آیه گرچه به صورت اخبار و حمایت از یک واقعه و جریان مطرح شده است و فرمان و تکلیف در آن تصریح نشده است ولی با توجه به جمله ی “الان خفف الله عنکم” منظور تکلیف و بیان قانون است نه خبر و نقل یک داستان. زیرا تخفیف و رخصت دادن در مقام تکلیف و قانون گذاری مطرح است نه در مقام خبر دادن و در این جا گرچه کلمه ی “یغلبوا” (غلبه پیدا می کند) که از آینده خبر می دهد به کار رفته است و لفظ ان خبر است نه انشا و تکلیف ولی خبری است که منظور و مقصود از آن انشا وتکلیف است یعنی خبر از غلبه یافتن آنها داده است به منظور اینکه آن را تکلیف و قانون برای آنها قرار دهد. و خلاصه معنی آیه این است که باید یک نفر از شما در برابر ده نفر از کفار ثابت قدم باشد که خداوند بر شما تخفیف دده است به علت ضعفی که در شما احساس می شود پس یک نفر از شما باید در برابر دو نفر از آنها استقامت نماید.

 

[۱] – سوره ی ص، آیه ی ۲۷

[۲] – سوره ی ص، آیه ی ۲۸

[۳] -سوره ی دخان آیه ی ۳۸

[۴] -سوره ی انبیا آیه ی ۱۸

[۵] -سوره ی دخان آیه ی ۳۹

[۶] -سوره ی نور آیه ی ۵۵

[۷] – سوره های توبه فتح و صف آیه های ۹،۲۸،۳۳

[۸] -سوره ی انبیا آیه ی ۱۰۵

 

 

[۹] – سوره ی حشر آیه ی ۱۳

 

[۱۰] – سوره ی توبه آیه ی ۲۵

18دسامبر/16

رهنمودهائی از تاریخ اسلام برای تداوم انقلاب اسلامی- حجه الاسلام و المسلمین رسولی

قسمت یازدهم

هجرت مسلمانان به حبشه :

خلاصه :

در شماره قبل به دنبال بیان این حقیقت بودیم که همان گونه که خدای متعال در قرآن کریم بیان فرموده همیشه پیروزی ها به دنبال استقامت و پایداری مسلمانان و هم چنین پیروان دیگر انبیا الهی نصیب انان می شده و بلکه در اثر استقامت و پایداری آنها دشمن به زانو در آمده و تسلیم حق می شدند، و برای اثبات این مطلب نمونه هائی آوردیم که یکی از آنها داستان جالب هجرت مسلمانان به حبشه بود،که به دنباله ی آن به این گفتار کشیده شد، و اینک دنباله ی داستان :

در پیشگاه نجاشی :

عمروعاص عماره به حبشه وارد شده و به گفته برخی قبل از آن که به نزد نجاشی بروند پیش درباریان سرکردگان لشکر و بزرگان حبشه که سخنانش نفوذ و تاثیری در نجاشی داشت. رفته و هدایائی نزد ایشان بردند، و ماجرای خود و هدف و منظور مسافرتشان را به حبشه به آنها اطلاع داده و آنها را با خود هم عقیده و همراه کردند که چون در پیشگاه نجاشی سخن از مهاجرین مکه به میان آمد شما هم ما را کمک کنید تا نجاشی را راضی کرده اجازه دهد که ما این افراد را به مکه بازگردانیم، و آنها را تسلیم ما کند. آنها نیز قول همه گونه مساعدت و همراهی را به عمروعاص و عماره دادند، و برای ملاقات آنها وقت گرفته آنان را به نزد نجاشی بردند، و چون هدایای قریش را نزد نجاشی گذارده و نجاشی از وضع قریش و بزرگان مکه جویا شد آن دو در پاسخ اظهار داشتند : ای پادشاه! گروهی از جونان نادان و بی خرد ما به تازگی از دین خود دست کشیده و آئین تازه ای آورده اند که نه دین شماست و نه دین ما،و اینان اکنون به کشور شما گریخته و بدین سرزمین آمده اند، بزرگان ایشان یعنی پدران و عموها و رؤسای عشیره و قبیله هایشان ما را پیش شما فرستاده اند تا دستور بدهید که آنها را به نزد قریش که به وضع و حالشان اگاه ترند باز گردانند. سکوتی مجلس را فرا گرفت، عماره و عمروعاص نگرانند تا مبادا نجاشی دستور دهد که مهاجرین را احضار کرده و با اینها در این باره گفت و گو کند، زیرا چیزی برای به هم زدن نقشه شان بدتر از این نبود که نجاشی آنها را ببیند و سخنانشان را بشنود. در این وقت درباریان و سرکردگانی که قبلاً خود را آماده کرده بودند تا دنبال گفتار فرستادگان قریش را بگیرند به سخن آمده و گفتند : پادشاها! این دو نفر سخن به راستی و صدق گفتند، و بزرگان این افراد به وضع و حال ایشان داناتر از ایشان هستند، و اختیارشان نیز به دست آنهاست، بهتر همان است که این افراد را به دست این دو بسپارید تا به شهر و دیارشان باز گردانند و به دست بزرگانشان بسپاردند! نجاشی با ناراحتی و خشم گفت : به خدا سوگند تا من این افراد را دیدار نکنم و سخنانشان را نشنوم اجازه ی بازگشتنشان را به دست این دو نفر نخواهم داد، اینان در کنف حمایت من اند و به من پناه آوده اند، نخست باید آنها را بدین جا دعوت کنم و جست و جو و پرسش کنم ببینم که آیا سخنان این دو نفر درباره ی آنها راست است یا نه، اگر دیدم این دو نفر راست می گویند آنها را به ایشان خواهم سپرد و گرنه از ایشان دفاع خواهم کرد و تا هر زمانی که خواسته باشند در این سرزمین بماننند و درکمال آرامش به سر برند.

مهاجرین در حضور نجاشی :

نجاشی به دنبال مهاجرین فرستاد و آنان را به مجلس خویش احضار کرد، مهاجرین که از ماجرا و علت احضارشان از طرف پادشاه حبشه مطلع شدند انجمنی کرده و درباره ی این که چگونه با نجاشی سخن بگویند به مشورت پرداختند، و پس از مذاکراتی که انجام شد تصمیم گرفتند در برابر نجاشی و سرکردگان او از روی راستی و صراحت سخن بگویند و تمام پرسش‌هائی را که ممکن است از ایشان بکنند به درستی و از روی صدق صفا پاسخ گویند اگرچه به آواره شدن مجدد آنها بیانجامد، و از میان خود جعفر بی ابی طالب را برای سخن گفتن و پاسخ گویی انتخاب کردند، و در پاره‌ای از روایات نیز آمده که خود جعفر به آنها سخن گفت: پاسخ سؤالات را به من واگذار کنید و کسی با آنها سخن نگوید. و بدین ترتیب مهاجرین وارد مجلس نجاشی شده و بی آنکه در برابر نجاشی به خاک افتاده و مانند دیگران او را سجده کنند هرکدام در جایی جلوس کردند. یکی از رهبانان به مهاجرین پرخاش کرده و گفت: برای پادشاه سجده کنید! جعفر ابن ابی طالب به او روی کرد و گفت: ما جز- برای خداوند- برای دیگری سجده نمی کنیم. عمروعاص که از احضار آنها ناراحت و خشمگین بود و به دنبال بهانه ای می گشت که آنها را پیش نجاشی افرادی نامنظم و ماجراجو معرفی کندو مانع سؤال و پاسخ آنها گردد در اینجا فرصتی به دست آورده و گفت: قربان! مشاهده کردید که چگونه ایشان حرمت پادشاه را نگه نداشته و سجده نکردند؟!

چگونگی مجلس نجاشی:

مجلسی بود آراسته و کشیشهای مسیحی در اطراف نجاشی نشسته و کتاب های انجیل را باز کرده و پیش خود گذارده بودند ومنتظر گفتار پادشاه حبشه بودند تا چگونه با اینها رفتار کرده وبا این ماجرای تازه چه خواهد گفت، در این وقت نجاشی لب گشوده و گفت:این چه آئینی است که شما برای خود برگزیده و انتخاب کرده اید که نه قوم و عشیره ی شماست و نه آئین مسیح و دین من است و نه آئین هیچ یک از ملت های دیگر؟ جعفربی ابی طالب که خود را آماده برای پاسخ گوئی کرده بود با کمال شجاعت لب به سخن باز کرده در پاسخ چنین گفت: پادشاها! ما مردمی بودیم که به وضع زمان جاهلیت زندگی را سپری می نمودیم! بتهای سنگی و چوبی را پرستش می کردیم، گوشت مردار می خوردیم، کارهای زشت انجام می دادیم، برای فامیل و ارحام خود حشمتی نگه نمی داشتیم، نسبت به همسایگان بدرفتاری می کردیم، نیرومندان ما به ناتوانان زورگوئی می کردند…   و این وضع ما بود تا آنکه خدای تعالی پیغمبری را در میان ما مبعوث فرمود که ما نسب او را می شناختیم، راستی و امانت و پاکدامنی او برای ما مسلم بود، این مرد بزرگوار ما را به سوی خدای یکتا دعوت کرد و به پرستش و یگانگی او آشنا ساخت، به ما فرمود: دست از پرستش بتان سنگی و آن چه پدرانتان می پرستیدند بردارید، و به راستگویی و امانت و صله ی رحم، نیکی به همسایه سفارش کرد، از کارهای زشت، و خوردن مال یتیمان، و تهمت زدن به زنان پاکدامن… و امثال این کارهای ناپسند جلوگیری فرمود به ما دستور داد خدای یگانه را بپرستیم و چیزی را شریک او قرار ندهیم، ما را به نماز و زکات و عدالت و احسان و کمک به خویشان امر فرمود و از فحشا منکرات وظلم وتعدی و زور نهی فرمود… و خلاصه یک یک دستورات اسلام را برای نجاشی بر شمرد. آنگاه نفسی تازه کرد دنباله ی گفتار خود را چنین ادامه داد :…پس ما او را تصدیق کرده و به او ایمان آوردیم، و از وی آنچه از جانب خدای تعالی آورده بود پیروی کردیم خدای یکتا را پرستش کردیم، آن چه را برما حرام کرده و از ارتکاب آنها نهی فرموده انجام ندادیم، حلال او را حلال و حرامش را حرام دانستیم… و خلاصه هر چه را دستور فرموده بود به مرحله ی اجرا درآوردیم… قریش که چنان دیدند دست به آزار و شکنجه ی ما گشودند و با هر وسیله ای که در اختیار داشتند کوشیدند تا ما را از آئین مقدس بازدارند و به  پرستش بتان بازگردانند، و به انجام کارهای زشتی که پیش از آن حلال و مباح میدانستیم وادارند، هنگامی که ما خود را در مقبل ظلم و ستم و آزار و شکنجه و سخت گیری های آنها مشاهده کردیم و دیدیم که آنها مانع انجام دستورات دینی ما می شود به کشور شما پناه آوردیم، و از میان سلاطین و پادشان دنیا شخص شما را انتخاب کردیم و به عدالت شما پناهنده شدیم بدان امید که در جوار عدالت شما کسی به ما ستم نکند. در اینجا جعفر لب فرو بست و دیگر سخنی نگفته سکوت کرد. نجاشی- که سخت تحت تأثیر سخنان جعفر قرار گرفته بود- گفت: آن چه گفتی همان است که عیسی بن مریم برای تبلیغ آنها مبعوث گشته و بدآنها دستور داده است… سپس به جعفر گفت:

آیا از آنچه پیغمبر شما آورده و خداوند بر او نازل کرده چیزی به خاطر داری؟

جعفر- آری

نجاشی- پس بخوان

جعفر شروع کرد به خواندن[۱] سوره ی مبارکه ی مریم و آیات آن را خواند تا رسید به این آیه مبارکه :”وهزی الیک یجذع النخله تساقط”

” علیک رطبا جنیا…”

نجاشی و حاضران که سر تا پا گوش شده بودند از شنیدن این آیات چنان سخت تحت تاثیر قرار گرفته بودند که سیلاب اشکشان از چهره سرازیر گشت و قطرات اشک از محاسن انبوه نجاشی سرازیر شد و کشیشان به قدری گریستند که اشک دیدگانشان روی صفحات انجیل هائی که در برابرشان باز بود بریخت… آنگاه لب گشوده و گفت: به خدا سوگند سخن حق همین است که پیغمبر شما آورده و با آنچه عیسی آورده هر دو از یک جا سرچشمه گرفته است، آسوده خاطر باشید که به خدا هرگز شما را به این دو نفر تسلیم نخواهم کرد. عمروعاص گفت: پادشاها! این پیغمبر با مخالف ما است آنها را به سوی ما بازگردان! نجاشی از این حرف چنان خشمناک شد که مشت خود را بلند کرده به سختی به صورت عمروعاص کوفت چنان که خون از روی او جاری گردید، سپس به او گفت: به خدا اگر نام او را به بدی ببری جانت را خواهم گرفت. آن گاه رو به جعفر کرده و گفت: شما در همین سرزمین بمانید که درامان و پناه من خواهید بودو عمروعاص که دیگر درنگ درآن مجلس را صلاح نمی دید برخاسته و با چهره ای درهم و افسرده به خانه آمد و هر چه فکر کرد نتوانست خودش را راضی کند که به مکه باز گردد، و در صدد برآمد تا بهانه ی تازه ای برای استرداد مهاجرین نزد نجاشی پیدا کرده درخواست خود را مجددا نزد او عنوان کند، و به همین منظور روز دیگر دوباره به دیدن نجاشی رفته اظهار کرد: پادشاها! اینان درباره ی مسیح سخن عجیبی دارند عقیده ی آنها درباره ی آن حضرت برخلاف عقیده ی شماست آنها را حاضر کنید و عقیده ی شان را درباره ی آن حضرت جویا شوید!

فرستاده ی نجاشی به نزد مهاجرین آمد و پیغام شاه را به اطلاع آنها رسانید، آنان که تازه خیالشان آسوده شده بود دوباره به فکر فرو رفته و برای پاسخ نجاشی انجمن کرده و با هم گفتند: درباره ی عیسی چه پاسخی به نجاشی بدهیم؟ همگی گفتند: ما در پاسخ این پرسش همانی را که خداوند در قرآن بیان فرموده می گوئیم اگرچه به آوارگی و بازگشت ما بیانجامد ! و پس از آن تصمیم برخاسته و به نزد نجاشی آمدند، و چون از آنها درباره ی عیسی پرسید باز جعفر بن ابی طالب به سخن آمده و گفت: ما همان را میگوییم که پیامبر ما از جانب خدای تعالی آورده است، یعنی ما معتقدیم که حضرت عیسی بنده ی خدا و پیامبر او و روح خدا و کلمه ی الهی است که به مریم بتول القا فرموده است. نجاشی در این وقت دست خود را به طرف چوبی که روی زمین افتاده بود دراز کرد و آن را برداشت و گفت: به خدا سخنی که تو درباره ی عیسی گفتی با آن چه حقیقت مطلب است از درازای این چوب تجاوز نمی کندو سخن حق همین است که تو می گوئی. این گفتار نجاشی بر صاحب منصبان مسیحی که درکنار او ایستاده بودند قدری گران آمد و نگاهی به عنوان اعتراض به هم کردند، نجاشی که متوجه نگاه های اعتراض آمیز آنها شده بود رو بدآنها کرده و به دنبال گفتار خود ادامه داد: اگر چه بر شما گران آید!

سپس رو به مهاجرین کرده و گفت: شما با خیالی آسوده به هر جای حبشه که می خواهید بروید، و مطمئن باشید که درامان ما هستید، و کسی نمی تواند به شما گزندی برساند و این جمله را سه بار تکرار کرده که  گفت :”بروید که اگر کوهی از طلا به من بدهند هرگز یک تن از شما را آزار نخواهم کرد “! آن گاه به اطرافیان خود گفت: هدایای این دو نفر را که برای ما آورده اند  به آنها مسترد دارید و پس بدهید چون ما را به آنها نیازی نیست.

دنباله ی این داستان و انتقام عمروعاص از عماره:

فرستادگان قریش با کمال یاس و افسردگی آماده ی بازگشت به مکه شده بودند و دانستند که نمی توانند عقیده ی نجاشی را درباره ی دفاع از مهاجرین تغییر دهند، در اینجا عمروعاص در صدد انتقام عملی که عماره درباره ی او انجام داده بود افتاد و در خلال روزهائی که در حبشه به سر می بردند رفت و آمدی که به مجلس نجاشی پیدا کرده بودند متوجه شده بود که عماره نسبت به کنیزک زیبائی که هرروزه در مجلس عمومی نجاشی حاضر می شد و بالای سر او می ایستاد متمایل گشته و از نگاه های کنیزک دریافت که وی نیز مایل به عماره شده است. به فکر افتاد که از همین راه انتقام خود را از عماره بگیرد و از این رو وقتی به خانه برگشتند به عماره گفت : گویا کنیز نجاشی به تو علاقه ای پیدا کرده و توهم به او دل بسته ای ؟ گفت: آری! عمرو او را تحریک کرد تا وسیله ی مراوده بیشتری را با او فراهم سازد و برای انجام این کار نیز او را راهنمائی کرد تا تدریجا وسیله ی دیدار آن دو فراهم گردید و عماره پیوسته ماجرا را برای او تعریف می کرد، و عمروعاص نیز با قیافه ای تعجب آمیز که حکایت از باور نکردن سخنان او می کرد بدو گفت : گمان نمی کنم به این حد در این کار توفیق پیدا کرده باشی تا روزی بدو گفت: اگر راست می گویی به کنیزک بگو مقداری از عطر مخصوص نجاشی – که نزد شخص دیگری یافت نمی شود- برای تو بیاورد، آن وقت است که من سخنان تو را باور می کنم عماره نیز از کنیزک درخواست کرد تا قدری از همان عطر مخصوص را برای او بیاورد و کنیزک نیز این کار را کرد و چون عطر مخصوص به دست عمروعاص رسید به عماره گفت: اکنون دانستم که راست می گویی و پس از آن مخفیانه به نزد نجاشی آمد و اظهار کرد: ما در این مدتی که در حبشه بودیم به خوبی از خوان نعمت سلطان بهره مند و برخوردار گشته و پذیرائی شدیم و شما حق بزرگی بر گردن ما پیدا کرده اید اکنون که قصد بازگشت داریم خواستم به عنوان قدردانی و نمک شناسی مطلبی را که با زندگی خصوصی پادشاه ارتباط دارد به عرض برسانم و طبق وظیفه ای که دارم آن را به سمع مبارک برسانم،و آن مطلب این است که رفیق من که برای رساندن پیغام بزرگان قریش به دربار شما آمده شخص خیانت کاری است و نسبت به پادشاه خیانت بزرگی مرتکب شده و با کنیزک مخصوص شما روابط نامشروعی برقرار کرده است و نشانه اش هم این عطر مخصوص پادشاه است که کنیزک برای او آورده است! نجاشی عطر را برداشته و چون استشمام کرد به سختی خشمگین شد و در صدد قتل عماره برآمد اما دید این کار خلاف آئین پادشاهان بزرگ است که فرستاده و پیغام آور را نمی کشند از این رو طبیبان را خواست و به آنها گفت: کاری با این جوان بکنید که به قتل نرسد ولی از کشتن برای او سخت تر باشد آنها نیز داروئی ساختند و آن را در آلت مردی عماره تزریق کرده داخل نمودند و همان موجب دیوانگی و وحشت او از مردم شد و مانند حیوانات وحشی سر به بیابان نهاد و در میان آن حیوانات با بدن برهنه به سر می برد و هرگاه انسانی را میدید به سرعت می گریخت و فرار می کرد، عمروعاص نیز به مکه باز گشت و ماجرا را به اطلاع بزرگان قریش رسانید و پس از مدتی نزدیکان عماره به فکر افتادند که او را در هر جا که هست پیدا کنند و به مکه باز گردانند و بدین منظور چند نفر به حبشه آمدند و در بیابآنها به دنبال عماره به جست و جو پرداختند و بالاخره اورا در حالی که ناخنها و موهای بدنش بلند شده بود و به وضع رقت باری درمیان حیوانات وحشی به سر می برد در سرابی مشاهده کردند و هر چه خواستند او را بگیرند و با او سخن بگویند نتوانستند و به هر سو که میرفتند او می گریخت تا به ناچار به وسیله ی ریسمان و  طناب او را به دام انداختند ولی همینکه به دست ایشان افتاد شروع به فریاد کرد و مانند حیوانات وحشی دیگر که گرفتار می شوند هم چنان فریاد زد و بدنش می لرزید تا در دست آنها تلف شد. و بدین ترتیب ماجرا پایان یافت و ضمنا این ماجرا درس عبرتی شد برای شرابخواران و شهوت پرستان و در صفحات تاریخ ثبت شد. نگارنده می گوید : بر طبق روایاتی که دردست هست نجاشی پس از این ماجرا به رسول خدا (ص) ایمان آورد و به دست جعفر بن ابی طالب مسلمان شد، و هدایای بسیاری برای رسول اکرم فرستاد که از آن جمله بود “ماریه قبطیه” که رسول خدا(ص) از آن کنیز دارای پسری شد و نامش را ابراهیم گذارد و در کودکی از دنیا رفت به شرحی که انشإالله در حالات فرزندان آن حضرت خواهد آمد، و هنگامی که نجاشی از دنیا رفت رسول خدا(ص)  در مدینه بود و مرگ او را به اصحاب خبر داد و از همان جا بر او نماز خواندند، و مهاجرین حبشه پس از مدتی شنیدند که مردم مکه دست از آزارشان برداشته و مسلمان شده‌اند از این رو برخی مانند عبدالله بن مسعود و مصعب بن عمیر به مکه باز گشتند اما وقتی فهمیدند این خبر دروغ  بوده گروهی از ایشان دوباره به حبشه رفتند، و چند تن نیز از بعضی بزرگان قریش پناه خواستند ودر پناه ایشان به شهر مکه درآمدند، و جمع بسیاری هم مانند جعفر بن ابی طالب سالها در حبشه ماندند تا پس از هجرت پیغمبر اسلام در اواخر عمر آن حضرت به مدینه آمدند که انشاالله شرح حال آنها در جای خود مذکور خواهد شد.

ادامه دارد.

 

[۱] – و در پاره ای از تفاسیر در تفسیر آیه ی “و لتجدن اشد الناس عداوه..” –سوره ی مائده آیه ی ۸۲ که داستان را نقل کرده اند چنین است که نجاشی به جعفر بن ابی طالب گفت اینان چه می گویند؟ جعفر پرسید چه می خواهند؟ نجاشی گفت می‌خواهند که شما را به نزد ایشان بازگردانیم جعفر گفت : از ایشان بپرسید مگر ما برده و بنده ی آنانیم عمرو گفت نه شما آزادید گفت بپرسید آیا طلبی از ما دارند که آن را می خواهند؟ گفت عمر و گفت نه ما چیزی از شما طلبکار نیستیم گفت آیا ما کسی از آنها را کشته ایم که مطالبه  خون او را از ما می کنند؟ عمرو عاص گفت نه پرسید پس از ما چه می خواهید؟ عمروعاص گفت: اینها از دین ما بیرون رفته… تا به آخر آن چه در بالا نقل شده.

18دسامبر/16

نامه ها

برادر صمد محذومی:

تفسیر قرآن خود یک رشته ی درسی است و بدون نشستن در محضر استاد و گوش دادن به درسهای تفسیر، درک معرف قرآنی نتوان کرد گرچه تا حدودی می توانید از تفسیرهای فارسی استفاده نمائید. موفق باشید.

برادران: رضا – قم، بحرالعلومی – اصفهان، علی لشکری زاهدان، نبی الله نجفیان – سر پل ذهاب، محمد باقر عمادی – بروجرد، محمد گرگیان – تهران، مظفر عابدی – اصفهان، محمد علی رهنورد – بیجار:

مسئول استفتائات، دفتر امام است نه دفتر مجله، و هم چنان که قبلاً نیز تذکر دادیم استفتائات خود را می توانید به دفتر امام خمینی – قم ارسال دارید.

برادر عبدالله مغیسه ای – سبزوار :

به غیر از مجله پاسدار اسلام نشریه ی دیگری در  اختیار ما نیست، راجع به امام جمعه می توانید از دفتر امام درخواست نمائید. موفق باشید.

برادر جعفر غلامرضا پور – بابل :

نامه ی شما رسید امیدواریم در آینده بتوانیم به خواسته های شما و دیگر دوستان جامه ی عمل بپوشانیم.

برادر سید ابوالحسن سجادی – تهران :

شعر ارسالی شما رسید امیدواریم با امر به معروف و برخورد صحیح بتوانید دیگر بستگان را با انجام فرائض دینی تشویق نمائید.

محترم مقدم – مشهد :

“امی” یعنی درس نخوانده، نه این که نمی توانسته است بخواند حتی با تایید الهی همچنین امی منسوب به “ام القری” یعنی مکه می باشد.

ف.الف – گنبد :

سئوال دو جنبه داشت : آیا رای اکثریت، شرط فقاهت است؟ که پاسخ منفی است. آیا از شرائط ولایت امر است، جواب دادیم که از نظر قانون اساسی شرط است (یعنی نه از نظر مدارک شرعی) و نکته ی مطلب هم به طور اجمال در پاسخ آمده است و آن چه از نظر مدارک شرعی ثابت است و شما هم به آن تکیه کرده اید، تعیین صفات رهبر است ولی جامعه نیاز به تعیین شخص دارد و بهترین راه برای تعیین شخص رهبر رجوع به اکثریت آرائ مردم است در صورتی که اشخاص متعدد دارای صفات لازم در جامعه باشند.

برادرغلامرضا فتحی – نطنز :

۱- «ره» مخفف جمله ی “رحمهالله” و «قده» مخفف “قدس سره” می باشد. وسر در اینجا به معنای نفس است.

۲- اگر مقصود از تجویز بهتر اداکردن الفاظ قرآن است، بهترین و آسانترین راه، آموختن قرآن نزد معلمین قرآن می باشد. و اگر مقصود قواعد خاص تجوید است، این قواعد معلوم نیست چندان اعتبار یا ارزش علمی داشته باشند.

۳- تمام جلدهای قبلی “پاسدار اسلام” موجود است، می توانید ار بخش امور مشترکین بخواهید.

خواهر حوا فرمانبر – املش :

۱- هر روز  بزرگ را می توان مبدا تاریخ قرار داد از قبیل تولد پیامبر اکرم (ص) یا بعثت و یا هجرت آن حضرت، ولی چون هجرت سرآغاز یک حرکت عظیم به سوی نشر قدرت اسلام و روبه رو شدن با کفر جهانی بوده است، آن را مبدا تاریخ قرار داده اند و گویا با رای امیرالمؤمنین (ع) بوده است.

۲- “اشهد ان علی ولی الله” جز اذان نیست و در زمان پیامبر و ائمه “ع” گفته نمی شده است و لذا اکنون به عنوان تبرک و تمین گفته می شود نه به عنوان اذان.

۳- چه بسا جسمی که از سلامتی جسمی کمتری برخوردار است ولی فکری توانا و ارزشمند دارد و چه بسیارند آنان که از جسمی نیرومند برخوردارند ولی از غایت کوته فکری و بر اثر انتخاب غلط، خود کشی می کنند و یا به بیراهه می روند. سلامت عقل و مغز در صورتی مفید خواهد بود که انسان راه شایسته ای را بپیماید.

برادر الف- مرتضوی – بافت کرمان :

حل این مشکل به دست خود شما است و تشخیص این که باید طلاق بدهید یا نه، نیز با شما است. اگر واقعا می بینید که به هیچ وجه این زن قابل اصلاًح نیست و وضعی که او دارد قابل تحمل نیست، می توانید طلاق دهید ولی دقت کنید که بدی های واقعی را با آن چه که مخالف میل شماست اشتباه نکنید، به بزرگترها و روحانیون مراجعه کنید و تصمیم خود را بگیرید.

خواهر ب – رهنما :

هر کس بیشتر در زندگی درگیر مشکلات باشد و با وجود همه ی آنها صبر و تحمل کند و به مبارزه برخیزد موفق تر خواهد بود، شما اولا باید به گونه ای رفتار کنید که شک را از دل پدر بزدائید و او را از حقیقت امر مطلع سازید و از این راه به خودتان خوش بینشان نمائید و در صورت بروز بد رفتاری از ایشان کوشش کنید که مهر پدری او را تحریک نمائید و اگر مرد بزرگتری – که سخنش در ایشان اثر دارد- در فامیل خود می شناسید او را واسطه قرار دهید.

برادر محمد صداقت – چالوس:

اگر مرغ یا هر حیوانی به وسیله ی دام کشته شود و ذبح شرعی نشود، گوشتش حرام است نه این که خود صید کردن به وسیله ی دام حرام باشد.

برادر علی محمدی – تهران:

جملات ذکر شده، از آیات قرآن است که در دعای “صباح نیز آمده است و هیچ ربطی به اختیار و آزادی انسان ندارد بلکه دلالت بر قدرت غیر متناهی و سلطه ی نامحدود باری تعالی دارد.

برادر حمزه ی زرگریان – رامسر :

۱- پاسخ این سئوال را در شماره های قبلی مجله مطالعه بفرمائید.

۲- عارف یعنی خداشناس  وعرفان یعنی خداشناسی ولی با یک معنای بسیار دقیق.

۳- با این گنجینه های علمی بسیار ارزشمندی که از استاد شهید آیت الله مطهری به جای مانده است، شما می توانید پاسخ تمام پرسش های مذهبی خود را در لا به لای این آثار ارجمند بیابید. موفق باشید.

برادر جعفر تقی پور – شهرک احمدیه :

اگر در آینده نشریات دیگری- غیر از مجله ی پاسدار اسلام- داشتیم به اطلاع شما و دیگر خوانندگان عزیز خواهیم رساند.

برادر حسین شجاعی – کرمان :

پاسخ به سئوال شما احتیاج به نگارش چند کتاب مفصل دارد. البته اگر شماره های قبلی مجله را با دقت مطالعه بفرمائید، جواب بسیاری از سؤالات خود را دریافت خواهید کرد.

خواهر زهرا مصلی نژاد – جهرم :

ضمن آرزوی موفقیت برای شما یادآور می شویم که مدرسه بالاترین مرکز تربیتی است که اگر نونهالان و نورچشمان ما در این پایگاه تربیتی، با اخلاق اسلامی آشنا شوند و با روش ترببیتی الهی رشد یابند و مهذب شوند، بهترین خدمت را به جامعه کرده اید و مطمئن باشید که اگر انسان برای خدا کار کند، خدا راه خدمت را به او می نمایاند. ” و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا”.

برادر غلام ذاکر حسینی – میناب :

تحصیلات علمی را می توانید در صورت امکان در شهر خودتان به وسیله ی روحانیون آگاه و متعهد فراگیرید زیرا در حوزه ی علمیه ی قم، اعلام شده است که فقط از قم و حومه طلاب پذیرفته می شوند. خداوند شما را موفق کند.

خواهر زهرا-ج – آباده ی فارس :

اگر بیوگرافی و شرح حال پاسداران بزرگ اسلام را با دقت  بخوانید، متوجه می شوید که این علمای بزرگ بودند که مکتب امام صادق (ع) را تا امروز نگه داشتند، و باید از زندگی سراسر افتخار اینان درهر زمان و مکان درس گرفت و با شناخت این فرزانگان عارف است که پی به حقیقت این مکتب متعالی خواهیم برد.

برادر علیرضا صالحی – قم :

تقلید باید روی شناخت شخصی یا شهادت خبرگان عادل باشد و در این صورت است که باید از مرجعی که دارای صفات و شرایط ویژه مرجعیت است تقلید نمود، و دیگر معنی ندارد که از مرجع قبلی اجازه بگیرید.

برادر سیاوش دوانی – تهران :

ضمن آرزوی موفقیت برای شما، خواهش می کنیم به یکی از کتابفروشی ها مراجعه فرمائید و سئوالات خود را راجع به کتابهای مختلف از آنجا بنمائید.

برادر احمد رضا احدی – ملایر :

با تشکر از پیشنهادات شما، همان گونه که چندین بار تذکر داده ایم عکس و وصیت نامه شهدا را به نوبت، از هر جا که باشد چاپ می کنیم مشروط بر این که مورد تایید یکی از نهادهای انقلابی همان شهر باشد.

خواهر مرضیه قلعه قافی – گلند گرگان:

با سپاس از الطاف صادقانه ی شما و به امید تحقق یافتن پیشنهادات ارزنده ی شما، امیدواریم مجله هم چنان بازگو کننده ی حقایق اسلام و مورد تایید و استفاده ی خواهران و برادران متعهد و مؤمن باشد.

برادر نیاز علی کاکائی – اسلام آباد غرب:

از این که نمی‌توانیم خواسته های شما را برآورده کنیم پوزش می خواهیم زیرا ما تنها همین مجله ی پاسدار اسلام را منتشر می کنیم و تاکنون هیچ نشریه و کتابی از دفتر این مجله منتشر نشده است. ضمنا مجله گنجایش چاپ برنامه های دوستان را ندارد. والسلام.

دوستداران عزیز و ارجمند مجله ی پاسدار اسلام :

برادر اکبر حاج محمدی – رفسنجان،برادر سعید نعمائی – تهران، برادرغلام علی گل محمد – بیجار، برادر روحانی حسین خجسته – قم، برادر روحانی عباس جعفری – قم، برادر صادق هوشمند – بهبهان، برادر شهاب خلقتی، برادر مجید نیکفر-لاهیجان، خواهر ز- ش- فیروز کوه، برادر مهدی سلطانی زاده:

با تقدیر فراوان از نامه های محبت آمیز شما عزیزان، مطمئن باشید که هیئت تحریریه از هر گونه انتقاد و پیشنهاد شما استقبال نموده و آن را با دقت بررسی می نماید و در صورت منطبق بودن با روش مجله مورد استفاده و بهره برداری قرار خواهد داد. ما همواره به این گونه انتقادات و پیشهادات سازنده نیاز داریم، خداوند شما و تمام خواهران و براداران حزب الله را موفق و پیروز گرداند.                                                                     والسلام.

 

18دسامبر/16

نگاهی به رویدادها

جنگ

*در یک نبرد هوائی بی سابقه، خلبانان غرور آفرین ایران، میگ ۲۵ عراق را سرنگون کردند.  ۲۷/۶/۶۱

*۲۲۱ هزار مین در منطقه ی عملیاتی فتح المبین کشف شد.  ۲۷/۶/۶۱

*رئیس جمهور آمریکا در دیداری از جبهه های جنگ گفت: قدم آخر را بر خواهیم داشت و دشمن را از تجاوز خود پشیمان خواهیم کرد.  ۵/۷/۶۱

*فرماندۀ ژاندارمری: تمام پاسگاههای ژاندارمری از اشغال بعثیها آزاد شده است. ۵/۷/۶۱

*با علمیات پیروزمندانه ی “مسلم بن عقیل” و کلمه ی رمز “یا ابوالفضل العباس” در حوزه ی عملیاتی قرارگاه نجف اشرف، سپاه اسلام در ۱۰۰ کیلومتری بغداد مستقر شد. در این حمله ۷ پاسگاه مرزی غرب پس از ۲۴ ماه از اشغال بعثیون آزاد شد.  ۱۰/۷/۶۱

*آخرین ضد حمله ی عراق با ۱۰۰ اسیر و ۳۰۰ کشته دفع شد.  ۱۳/۷/۶۱

*۲ قرارگاه فرماندهی و ۲ تیپ دشمن توسط خلبانان ایران منهدم شد بخش تازه ای از ارتفاعات مندلی عراق فتح شد.  ۱۵/۷/۶۱

انقلاب و جهان :

*۵ تروریست عراقی در دانشگاه کراچی به دانشجویان ایران حمله کردند.  ۲۸/۶/۶۱

*روزنامه ی لیبراسیون فرانسه: انقلاب اسلامی ۱۰ میلیارد فرانک به فرانسه ضرر رسانده است.  ۴/۷/۶۱

*یک مسلمان انقلابی به جرم سعی در سرنگونی دولت و جایگزین کردن آن به دولت اسلامی، توسط دادگاه اندونزی محکوم به اعدام شد.  ۵/۷/۶۱

*پانصد هزار مسلمان مالزیائی کالاهای آمریکائی را تحریم کردند.  ۵/۷/۶۱

*مجاهدین مسلمان افغانی ۸۵ تانک روسی را منهدم و ۲۳ قبضه توپ به غنیمنت گرفتند.  ۱۲/۷/۶۱

*کویت انقلابیون مسلمان عراقی را تسلیم رژیم عراق کرد.  ۱۵/۷/۶۱

*لیبی یک هواپیمای جاسوسی آمریکا را سرنگون کرد.  ۱۵/۷/۶۱

*اخبار داخلی:

آیت الله العظمی منتظری از پزشکان مؤمن به انقلاب، برای بازگشت به کشور دعوت کرد.  ۳/۷/۶۱

*هاشمی رفسنجانی: گلوله‌های توپ را باز می کنیم و به مردم عراق می گوییم خانه‌هایتان را ترک کنید.  ۳/۷/۶۱

*راه آهن ویران شده ی اهواز- خرمشهر در طی یکصد روز بازسازی و افتتاح شد.  ۴/۷/۶۱

*فرمانده هوانیروز اصفهان: با آموزش خلبانان هوانیروز اصفهان، برای آموزش هر خلبان ۵۰۰ هزار دلار صرفه جوئی شده است.  ۵/۷/۶۱

*به مناسبت عید سعید قربان ۵۳۵ زندانی عفو شدند.  ۷/۷/۶۱

*محدودیت اقامت پزشکان ایرانی مقیم ایرانی در خارج در ایران، لغو شد.  ۷/۷/۶۱

*۶۲۲ نوع اختراع و ابتکار متخصصین ایرانی در نمایشگاه بین المللی به نمایش گذارده شد.

جهان:

*مزدوران آمریکا، صهیونیستها و فالانژها در یکی از کم سابقه ترین جنایات تاریخ، ۱۴۰۰ زن و مرد و کودک فلسطینی را در بیروت قتل عام کردند.  ۲۸/۶/۶۱

*هم زمان با دیدار مارکوس از آمریکا، مسلمانان فیلیپین ۱۱ نفر از عناصر رژیم این کشور را به هلاکت رساندند.  ۳۰/۶/۶۱

*سفارت عراق و دفتر هواپیمائی این رژیم در اطریش منفجر شد.   ۳۰/۶/۶۱

*اتحادیه ی عرب از آمریکا و فرانسه عاجزانه خواست تا به لبنان لشکر کشی کنند.   ۳۱/۶/۶۱

*پاپ و برژنف برای جمیل آرزوی موفقیت کردند.!!  ۱/۷/۶۱

*آمریکا ۲۵۰۰ باتون مجهز به شوک الکتریکی در اختیار آفریقای جنوبی قرار داد.

*ضمن ارسال پیام تبریکی به امین جمیل، صدام قول داد از فالانژها حمایت کند.  ۴/۷/۶۱

*ناوگان ششم آمریکا در بیروت نیرو پیاده کرد.   ۸/۷/۶۱

*به تلافی قتل ۷ تن از سربازان اسرائیلی صهیونیستها ۶۰۰ تن از ساکنان شهر “عالیه” را بازداشت کردند.  ۱۳/۷/۶۱

نیروهای سوریه و رژیم صهیونیستی در جبهه ی بقاع به حال آماده باش در آمدند.  ۱۵/۷/۶۱

ضد انقلاب:

انفجار بمب در ترمینال خزانه، یک شهید و ۳۰ مجروح بر جای گذاشت.  ۳۰/۶/۶۱

*منافقین تروریست به اتومبیل حامل نماز گزاران مراسم نماز جمعه‌ی تهران حمله کردند و ۶ تن از آنها را مجروح ساختند.  ۴/۷/۶۱

در یک عمیلیات پاکسازی ۱۵۰ روستای محور پیرانشهر- سر دشت از لوث وجود عناصر ضد انقلاب پاکسازی شد.  ۵/۷/۶۱

*۱۰ لانه ی تیمی منافقین در گیلان کشف و ۴۰ نفر از اعضای تشکیلات گیلان کشته یا زخمی شدند.  ۸/۷/۶۱

*۱۲ کیلو و ۳۵۰ گرم هروئین در ارومیه کشف شد.  ۸/۷/۶۱

*هم زمان با پیروزی بزرگ قوای اسلام، منافقین و دیگر عمال آمریکائی با جاسازی بمبی بسیار قوی در یک کامیون، خیابان ناصر خسرو را منفجر کردند. در این فاجعه بیش از ۸۰ تن شهید ۶۵۰ تن مجروح شدند.   ۱۰/۷//۶۱

*۶۳۳ قبضه سلاح و ۱۵۱۴۰ تیر فشنگ در گنبد کشف شد.  ۱۰/۷/۶۱

*چندین خانه ی تیمی منافقین در تهران و کرج کشف و بیش از ۳۰ تن دستگیر یا معدوم شدند.  ۱۰/۷/۶۱

*با تلاش ایثار گرانه ی پاسداران کمیته های انقلاب در شوشتر و مسجد سلیمان بیش از ۳۰ تن از منافقین و فدائیان اقلیت دستگیر یا هلاک شدند.    ۱۵/۷/۶۱

*روحانی مبارز اهل سنت “ملا محمد رئوف حسن زاده” و فرزندش به دست مزدوران آمریکا در غرب کشور به شهادت رسیدند.    ۱۵/۷/۶۱

*با کشف ۱۳ لانه ی تیمی و در بیش از ۲۰ درگیری خیابانی ۲۸۳ منافق دستگیر شدند و ۲۸ تن به هلاکت رسیدند.  ۱۹/۷/۶۱

عمران:

*اولین قطار مسافربری پس از ۲۵ ماه از آغاز جنگ تحمیلی با تلاش ایثارگران راه آهن در روز عید غدیر وارد خرمشهر شد.   ۱۵/۷/۶۱

*با استفاده از ۸۹ مرکز درمانی و بهداشتی، کلیه ی اهالی استان کهکیلویه و بویر احمد زیر پوشش کامل بهداشت و درمان قرار گرفتند.  ۲۹/۶/۶۱

*یک میلیارد و ۱۴۰ میلیون ریال صرف امور آب رسانی در سیستان و بلوچستان شد.   ۲۹/۶/۶۱

*در طول دو سال جنگ تحمیلی، ۲۰ نوع قطعات مورد نیاز ارتش، در تبریز ساخته شد.   ۲۹/۶/۶۱

*۱۲۹ هزار هکتار زمین به کشاوزران خوزستان واگذار شد.  ۲۹/۶/۶۱

*با ایمان و ابتکار متخصصین ایرانی، بیش از ۲۰۰ نوع از قطعات ابزار جنگی در واحد قطعه سازی نظامی جهاد سازندگی فارس ساخته شد.   ۴/۷/۶۱

*توسط جهاد سازندگی همدان، بیمارستان زیرزمینی بتونی و ۴ باند فرودگاه در جبهه های غرب، احداث شد.  ۵/۷/۶۱

*تولید کارخانه ی بلبرینک سازی تبریز ۸۵% افرایش یافت.  ۵/۷/۶۱

*با حضور نخست وزیر کارخانه ی بازیابی سرب غنی آباد گشایش یافت.  ۵/۷/۶۱

*طی دو سال گذشته،۴۴۱ روستا در خوزستان صاحب برق شدند.   ۸/۷/۶۱

*بهره بردای کامل از خط راه آهن برقی تبریز- جلفا آغاز شد.  ۸/۷/۶۱

 

18دسامبر/16

نماز جمعه

من کس دیگری جز شهید مطهری سراغ ندارم که بتوانم بگویم بی استثناء، آثارش خوب است           امام خمینی

آیت الله شهید مطهری

 

بحث” نماز جمعه” را مرحوم استاد شهید، آیت الله -مطهری قبل از انقلاب اسلامی- در سال ۱۳۸۰ هجری قمری در انجمن اسلامی مهندسین، ایراد فرموده اند:

استاد مطهری از معدود کسانی بودند که همواره بر ضرورت اقامه ی این فریضه ی عبادی سیاسی مهم تاکید می کردند و از متروک بودن نماز جمعه رنج می بردند، تا آن جا که می فرمایند : ” من خودم شخصا از کسانی هستم که نتوانسته ام باور کنم که این نماز پر برکت و با اهمیت، آن قدر شرائط سنگین و محدودی داشته باشد که نتیجه اش این باشد که عملا منسوخ و متروک شود”.البته امروز جای بسی خرسندی است که به برکت رهنمودهای سازنده ی رهبر کبیر انقلاب امام خمینی دام ظله، و با همت مردم مؤمن و متعهد ایران، این فریضه ی مهم در سراسر کشور به بهترین وجه، اقامه می شود.” اینک برای اهمیت مطلب این بحث بسیار جالب را تقدیم خوانندگان عزیز می کنیم :

اسلام یک نماز هفتگی دارد که نام آن نماز هفتگی نماز جمعه است، در خود قرآن مجید از این نماز به خصوص یاد شده است و آن در سوره ی جمعه است: ” یا ایها الذین امنوا اذا نودی للصلوه من یوم الجمعه فاسعوا الی ذکر الله و ذروا البیع ذلک خیر لکم ان کنتم تعلمون”.به اتفاق تمام مفسرین شیعه وسنی مقصود نماز جمعه است. نماز جمعه چیست ؟ نماز جمعه همان نماز ظهر روز جمعه است ولی با سایرنماز ها اختلاف دارد.

اولاً- همه ی نماز ظهرها چهار رکعت است اما نماز ظهر روز جمعه که اسمش نماز جمعه است،  دو رکعت است. ثانیاً- واجب است با جماعت خوانده شود ولی سایر نمازها نماز عصرها و نماز ظهرها و نماز صبحها و مغرب و عشاها خواندشان با جماعت واجب نیست.

ثالثاً- نماز جمعه در هر نقطه ای که اقامه شود تا دو فرسخ از همه جوانب بر مردم واجب است که در آن شرکت کنند مگر آن که عذر داشته باشند. [۱]

رابعا- در هر نقطه ای که نماز جمعه اقامه شد، تا شعاع یک فرسخ حرام است نماز جمعه ی دیگری اقامه شود فقط همان یک نماز جمعه باید باشد. این نماز باید دو رکعت خوانده شود نه چهار رکعت، چرا؟ در احادیث و اخبار بسیار وارد شده و از مسلمات است که “و انما جعلت الجمعه رکعتین لمکان الخطبتین”  یعنی این نماز عمومی، این نمازی که همه بزرگ باید در یک جا جمع شوند و مثل این نماز جماعت ها متفرق نباشد، فرض است که قبل از این نماز دو خطابه انشا بشود. و همین دو خطابه به جای دو رکعت است. ما ماده ای داریم در خود دین مقدس اسلام که سخنرانی جز متن دین است، جز نماز است، امیرالمؤمنین (ع) می فرماید: خطبه نماز است، مادامی که امام خطابه می خواند و مردم گوش می دهند، همه مردم باید سکوت بکنند و حرف او را گوش کنند و مادامی که اواز کرسی پائین نیامده است همه مثل این است که در حال نماز است، البته با یک فرق هائی از قبیل این که رو به قبله نشستن لااقل رو به قبله بودن خود امام که خطبه می خواند در این حال واجب نیست،این دو خطابه ای که در آن جا فرض است به جای دو رکعت از نماز ظهر است.

منظوراصلی از اجتماع جمعه:

از این دستورهای اسلامی تعجب خواهید کرد و خواهید پرسید چه منظوری از این همه اجتماع و آداب و تشریفات هست؟ بیشتر تعجب خواهید کرد اگر بشنوید که منظور عمده از این همه اجتماع شنیدن خطابه ها است، پس خطابه ها چقدر باید دارای اهمیت باشد و جنبه ی حیاتی داشته باشد؟ آن قدر اهمیت دارد که آن  گاه که که آواز مؤذن به الله اکبر بلند می شود هر کس در هر جا هست و هر کاری در دستش هست باید بگذارد و بشتابد به سوی نماز جمعه و آن دو خطابه را بشنود و سپس دو رکعت نماز را به جماعت بخواند و آن وقت آزاد است. در سوره ی مبارکه ی جمعه همین مطلب بیان شده آن جا که می فرماید: $pkš‰r’¯»tƒ tûïÏ%©!$# (#þqãZtB#uä #sŒÎ) š”ÏŠqçR Ío4qn=¢Á=Ï۹ `ÏB ÏQöqtƒ ÏpyèßJàfø۹$# (#öqyèó™$$sù ۴’n<Î) ̍ø.ό «!$# (#râ‘sŒur yìø‹t7ø۹$# ۴ öNä۳Ï۹ºsŒ ׎öyz öNä۳©۹ bÎ) óOçGYä. tbqßJn=÷ès? #sŒÎ*sù ÏMuŠÅÒè% äo4qn=¢Á۹$# (#rãÏ±tFR$$sù ’Îû ÇÚö‘F{$# [2]

این را هم بگویم که ظهرها اول اذان گفته می شود و بعد از اذان نماز خوانده می شود و در روز جمعه استثنائا اگر بنا باشد نماز جمعه خوانده بشود اذان را قبل ار ظهر می شود گفت، می شود اذان را همچو بگویند که اول زوال دو خطابه تمام شده باشد.

صدای مؤذن که بلند شد برای نماز جمعه، معامله کردن حرام است “وذرواالبیع” این جهت نص قرآن است و از مسلمات اسلام است، شیعه و سنی در این زمینه اختلافی ندارند که اگر نمازجمعه صحیحی تشکیل شود و اذانش گفته شود، در آن حال مثلاً مغازه داری پشت ترازوی خودش نشسته یا ایستاده است و مشتری آمده و از او مثلاً پنیر می خواهد و او کارد را برده روی پنیر می خواهد ببرد و در آن حال بانگ مؤذن بلند می شود “الله اکبر” واجب است بر مشتری و بر فروشنده دست نگه دارند و بشتابند “فاسمعوا الی ذکر الله و ذروا البیع” یعنی بشتابید به سوی نماز و معامله را رها کنید، معامله در آن وقت حرام است،باید بشتابند و این خطابه ها، این سخن رانی ها را گوش کنند.[۳] در نماز جمعه دو خطابه خوانده می شود نه یکی به این ترتیب که امام یک خطابه انشا می کند بعد می نشیند و مختصری سکوت میکند دو مرتبه بلند می شود برای خطابه ی دوم.

محتوای خطابه های جمعه:

حالا که خطابه ی نماز جمعه اینقدر اهمیت دارد که منظور عمده از این اجتماع شنیدن همان خطابه هاست آیا در آن خطابه ها و سخن رانی ها چه حرفهائی باید زده بشود؟ اول: حمد و ثنای الهی. دوم: درود بر خاتم الانبیا و ائمه ی دین. سوم: موعظه و یک سلسله مطالب لازم. چهارم: قرائت سوره ای از قرآن، این ماده ای است که آن جا هست، ماده ایست که ما در اسلام داریم. باز برای اینکه بفهمید چقدر حضور در این اجتماع اهمیت دارد، در روایت دارد که حتی واجب است  زندانی ها را پلیس ها و مأمورین زندان را خودشان بیاورند و به این نماز عمومی هفتگی شرکت بدهند،آنها را تحت الحفظ و با مراقبت از این که فرار نکنند با خود بیاوردند،یعنی باید زندانی را از زندان بیرون کشید و آورد تا نماز جمعه اش را بخواند و خطابه ی لازم را گوش کند و سپس برگردد به محل خودش.

آداب نماز جمعه:

امامی که جمعه می خواند آدابی دارد: از آن جمله این که عمامه ای به سر می بندد، مقصود این است که یک شال کوچک که دو سه شال داشته باشد به سر ببندد، مانند عمامه ی پیغمبر (ص) دیگر این که امام می آید و هنگام خطابه می ایستد و ایستاده خطابه می خواند، در آیه ی کریمه آن جا که می فرماید:” و اذا راوا تجاره او لهوا انفضوا الیها و ترکوک قائما قل ما عندالله خیر من اللهو و من تجاره و الله خیر الرازقین” یعنی این مردم تربیت نیافته که هنوز خوی و عادت جاهلیت را دارند، همین که چشمشان به مال التجاره یا طبل و شیپوری می افتد تو را همان طور که ایستاده ای می گذارند و به دنبال آنها می روند، اشاره به داستانی است که در حالی که پیغمبر ایستاده بود خطابه ی جمعه می خواند و صحبت می کرد با آواز طبلی که علامت ورود یک مقدار کالای تجارتی بود، مردم از ترس این که تمام بشود نتوانند تهیه کنند رفتند و دور پیغمبر را رها کردند. غرض اشاره به این نکته بود که فرمود: ” ترکوک قائما ” همان طور که ایستاده ای،یعنی در حال ایستاده خطابه می خوانی،تو را تنها می گذارند. می گویند نشستن هنگام خطابه بدعتی است که معاویه ایجاد کرده است. این که آیا امام جمعه و خطیب باید یک نفر باشد یا می شود یکی خطیب باشد ودیگری امام جماعت؟ این خود مسئله ای است، اکثر یا همه قائلند که یک نفر باید هم خطیب باشد و هم امام جماعت و به عقیده ی عده‌ای شرط اصلی امام نماز جمعه این است که بتواند و قادر باشد که خطبه ایراد کند. در روایت های زیادی عنوان مطلب “امام یخطب” است.

دیگر این که امام در حالی که برای خطابه ایستاده است به شمشیر یا نیزه یا عصائی تکیه می کند و در این حال به انشا خطبه می‌پردازد.

روایت امام هفتم درباره ی خطبه جمعه:

درخطبه‌ی جمعه علاوه بر حمد و ثنای الهی و ذکر رسول اکرم و ائمه ی دین و یک سوره قرآن، لازم است خطیب موعظه کند و عنداللزوم مطالب لازمی را برای مسلمین بگوید. راجع به این که آن مطلب لازم چه نوع مطلبی خوب است باشد از یک روایت استفاده می‌کنم. در رسائل الشیعه جلد اول صفحه ی۴۵۷ در ضمن احادیث مربوط به خطبه ی جمعه حدیثی از کتاب علل الشرایع وعیون اخبار الرضا نقل کرده، این حدیث را فضل بن شاذان نیشابوری- که از اکابر و ثقات رواه ما است-

از حضرت رضا (ع) نقل می کند:در آن جا دارد:

“انما جعلت الخطبه یوم الجمعه لان الجمعه مشهد عام”

یعنی علت این که در روز جمعه قرار داده شد این است که روز جمعه از نظر اسلام روز اجتماع عمومی است و همه باید در اجتماع روز جمعه جمع شوند.

“فاراد ان یکون للامیر سبب الی”

“موعظتهم و ترغیبهم فی الطاعه و ترهیبهم من المعصیه”

خداوند با تشریع این دستور خواسته است که این وسیله ای باشد برای رئیس و پیشوای جمعیت که آن ها را موعظه کند، به طاعت ترغیب کند و از معصیت و گناه آن ها را بترساند. “و توفیقهم علی ما اراد من مصلحه دینهم ودنیاهم”

دیگر این که مردم را آگاه کند به مصلحت های دینی و مصلحت های دنیایی شان، مصالح واقعی مردم را با آن ها بگوید :

“و یخبر بما یرد علیهم من الافاق من الا حوال التی فیها المضره و المنفعه”

دیگر این که آن چه در آفاق دور دست از قضایای خوب وبد به حال مسلمین واقع می شود به آنها بگوید و به اطلاع آنها برساند و آنها را در جریان بگذارد. حوادثی برای عالم اسلام پیش می آید، یک وقت از نوع نوید و بشارت است،پیشرفتی حاصل شده برای اسلام و افتخاری به دست آمده است و خوب است که مردم مطلع شوند، و یک وقت است حادثه‌ی سوئی برای عالم اسلام پیش آمده باز باید مسلمین از حال یکدیگر آگاه شوند.مثلاً بدانند که دراین هفته برسر برادرانشان در الجزائر یا در نقطه ی دیگر دنیا چه آمده است.

 

[۱] -این مطلب در زمان حضور امام معصوم مسلم است، ولی در زمان غیبت، فقها در اصل وجوب تعیینی نماز جمعه اختلاف دارند. و به فتوای حضرت امام و جوب تخییری دارد یعنی انسان مخیر است که نماز جمعه را بخواند یا نماز ظهر را. (پاسدار اسلام)

 

[۲] -(سوره ی جمعه- آیه ی ۹) معنای آیه این است:”ای کسانی که ایمان آوردید، هنگامی که برای نماز جمعه ندا داده می شود، به سوی ذکر خدا(نماز جمعه) بشتابید ودست از خرید و فروش بردارید، این برای شما بهتر است اگر می دانستید. و هنگامی که نماز خوانده شد، در زمین متفرق شوید(یعنی در آن وقت آزادید که به کارهای خود بپردازید).

[۳] – به فتوای حضرت امام،حرمت معامله و تجارت نیز اختصاص به زمان حضور امام معصوم “عج” دارد و در زمان ما حرام نیست زیرا نماز جمعه واجب تعیینی نیست.(پاسدار اسلام).

18دسامبر/16

هدف،برنامه و روش انبیاء

آیت الله جوادی املی(عضو شورای عالی قضائی)

یادآوری می شود که بحث های هدف، برنامه و روش انبیاء تهیه شده از درس هائی است که حضرت آیت الله جوادی آملی در کلاس هائی که دفتر تبلیغات اسلامی ترتیب داده بود، بیان فرموده اند.

هدف و راه و روش پیامبران

بحث درباره ی ضرورت رسالت انبیا را به پایان رساندیم، اکنون درباره ی برنامه و هدف و روش انبیا بحث می کنیم. آنچه دربارۀ روش همه ی پیامبران مطرح است درباره ی پیامبر اسلام به طور کامل تر مطرح است.بنابراین راه و روش پیامبر اسلام را در قرآن بررسی می کنیم که در نتیجه هدف و برنامه ی سایر پیامبران نیز روشن می گردد.

منت و علت اختصاص آن به مؤمنان:

در قرآن سوره ی آل عمران آیه ی ۱۶۴ می خوانیم : ô‰s)s9 £`tB ª!$# ’n?tã tûüÏZÏB÷sßJø۹$# øŒÎ) y]yèt/ öNÍkŽÏù Zwqߙu‘ ô`ÏiB ôMÎgÅ¡àÿRr& (#qè=÷Gtƒ öNÍköŽn=tæ ¾ÏmÏG»tƒ#uä öNÍkŽÅe2t“ãƒur ãNßgßJÏk=yèãƒur |=»tGÅ۳ø۹$# spyJò۶Ïtø:$#ur bÎ)ur (#qçR%x. `ÏB ã@ö۶s% ’Å”s9 9@»n=|Ê AûüÎ۷•B ÇÊÏÍÈ

در آیه ی فوق نخست سخن از منت خدا به میان آمده است. منت یعنی چه؟المنه هی النعمه العظمی “-منت عبارت است از نعمت بزرگ. با این حساب،منظور از منت ممنون بودن زبانی نیست بلکه منظور نعمت بزرگ است.اینک این سؤال می شود:با اینکه پیامبر اسلام”رَحمَهً لِلعالَََََََمین” است،پس چرا خداوند فقط بر مؤمنان منت گذاشته که پیامبری به سوی آنها فرستاد؟

پاسخ اینکه :تنها مؤمنین از برنامه ی پیامبر بهره می‌گیرند، چنانچه در مورد قرآن نیز می خوانیم “هدی للمتقین”(بقره-۳)

قرآن با اینکه هادی جهانیان و رحمت برای همه است ولی تنها کسانی که از آن بهره می‌گیرند پرهیزکارنند در سوره ی یس آیه ی ۷۰ هم آمده است:

u‘É‹ZãŠÏj9 `tB tb%x. $wŠym ¨,Ïts†ur ãAöqs)ø۹$# ’n?t㠚úï͍Ïÿ»s3ø۹$# ÇÐÉÈ

قرآن برای آن  آمده است که بترساند کسانی را که زنده اند و کافران را محکوم سازد.از نظر قرآن کسی که روح اعتقاد و ایمان را دارا نیست، زنده نیست و کسانی که در برنامه ی پیامبران شرکت ندارند زنده نیستند. و در سوره ی انفال آیه ی ۲۴ می خوانیم $pkš‰r’¯»tƒ z`ƒÏ%©!$# (#qãZtB#uä (#qç۷ŠÉftGó™$# ¬! ÉAqߙ§=Ï۹ur #sŒÎ) öNä.$tãyŠ $yJÏ۹ öNà۶‹ÍŠøtä† (.  ای مؤمنان وقتی که خدا و پیامبر شما را برای چیزی که زنده کننده است دعوت می کنند دعوتشان را اجابت کنید.

از آنجا که تعلیم حکم (اجابت) بر وصف (احیاء)مشعر به علیت است لذا از این آیه استفاده می شود که هدف و علت دعوت و رسالت پیامبر،زنده کردن مؤمنان است، و کسی که مؤمن نیست و عمل نمی کند حیات ندارد و سخن پیامبر(ص) در آدم زنده اثر می کند چنانچه در سوره ی “یس” خواندیم :” u‘É‹ZãŠÏj9 `tB tb%x. $wŠym” آن گیاهی که باران به او رسید حیات تازه گرفت ولی آن گیاهی که درپشت یک سنگ بود و باران به او نرسید و زیر یک حجاب بود، زنده نمی شود. در مورد انسان نیز آنان که در حجاب غرور و خودخواهی و گناه امثال آنند، باران دین به آنها نمی رسد و آنها از این باران بهره‌مند نمی شوند و همچون کافر از آیات قرآنی بهره نمی گیرند و در نتیجه حیات معنوی نمی یابند. انسان هر مقدار و هر درجه از دین را بپذیرد به همان مقدار حیات در او پیدا می شود. وقتی که بیشتر پذیرفت درجه ی حیاتش رو به تکامل می رود.” ô‰s)s9 £`tB ª!$# ’n?tã tûüÏZÏB÷sßJø۹$#” – منت بر مؤمنان فقط بر همین اساس است که تنها مؤمنان از نبوت بهره مند می شوند پس این آیه با آیه ی “رَحمَهً لِلعالَمینَ” منافات ندارد.

” Zwqߙu‘ ô`ÏiB ôMÎgÅ¡àÿRr& …” رسولی که از میان خودشان است تا بیان کند آیات خدا را یعنی آیات الهی را پشت سر هم به سمع مردم برساند که این مقام، آگاهی سطحی است.

معنی تزکیه و تدسیه:

سپس در آیه ی فوق می خوانیم: ” öNÍkŽÅe2t“ãƒur ãNßgßJÏk=yèãƒur |=»tGÅ۳ø۹$# ” “یزیکیهم” یعنی پیامبر مردم را رشد و نمو میدهد و بارور می کند. زکات به معنی نمو دادن در برابر دسیسه کردن، تزکیه داریم و تدسیه:

“قَد اَفلََحَ مَن زَکّیها وَ قَد خابَ مَن دَسّیهِا”

مثلاً یک وقت است انسان گیاهی را که جوانه زده و می خواهد نمو کند،زمینه ی رشدش را این چنین فراهم می کند که سنگهائی را که مانع رشد ریشه است را بر میدارد و حجابهای رو را که مانع تابش آفتاب است را برطرف می کند و قهرا این گیاه از نظر ریشه رشد می کند و جوانه مبدل به ساقه می شود و شکوفا می گردد و به میوه می رسد. این را می گویند زکات (نمو) زراعت.

در مقابل تزکیه، تدسیه است، یعنی خفه کردن و پنهان نمودن: مثلاً با حجاب نگذارد آن گیاه از نور استفاده کند و جلو رشد آن را بگیرد و دفنش کند، در زمان جاهلیت وقتی که به کسی بشارت داده میشد که دارای دختر شده است: ۳“u‘ºuqtGtƒ z`ÏB ÏQöqs)ø۹$# `ÏB Ïäþqߙ $tB uŽÅe³ç۰ ÿ¾ÏmÎ/ ۴ ¼çmä۳Å¡ôJãƒr& 4’n?tã Acqèd ôQr& ¼çm”™ß‰tƒ ’Îû É>#uŽ—I9$# 3 Ÿwr& uä!$y™ $tB tbqßJä۳øts† ÇÎÒÈ  از قوم پنهان می شد به خاطر بدی این بشارت، بعد تردید داشت که آیا دختر را با کمال خواری نگه دارد یا در خاک دفن نماید.(نحل-آیه ی ۵۹)

دس فی تراب یعنی خاکها را کنار بگذارد و دختر را در میان خاک خفه کند و بپوشاند اگر چنین عملی در مورد گیاه انجام شود، گیاه دیگر رشد نمی کند.انسان نیز رشد جانش به دست پیامبران است که موانع همه جانبه را کنار زنند و حجابها و شیطان ها را برطرف کنند تا جان انسان رشد کند. شهوت و غضب و حسد و گناهان دیگر انسان را خفه می کنند و مانع رشد می شوند.

“قَد اَفلََحَ مَن زَکّیها وَ قَد خابَ مَن دَسّیهِا”

دسیسه عبارت است از خیانت مرموزی که در لابه لای کارها نهفته است. اگر کسی یک مطلبی را در لابه لای اباطیل دفن کند می گویند دسیسه کرد،انسان نیز اگر جانش را در قبر شهوت ها و غضب ها دفن کند گرفتار دسیسه شده است. هر گناهی دسیسه است و به عکس،هر عمل خیری که باعث رشد و شکوفائی جان می شود،تزکیه است. یک عمل خیر مثل چند قطره بارانی است که به گیاه می رسد و به او رشد می دهد ولی یک عمل شر مثل یک مشت خاک است که روی گیاه ریخته شده است و او را خفه می کند. دسیسه کردن در برابر تزکیه است. پس تزکیه یعنی هر کس خودش را به رشد وادار کند و جلوی تدسیه را بگیرد چناچه قبلاً گفتیم:هر خیری که انسان انجام می دهد مال جان خودش است و هر شری که انجام میدهد آن هم اثر جان خودش است،نه این که کار دیگری باشد. در آیه ی:” ÷bÎ) óOçFY|¡ômr& óOçFY|¡ômr& ö/ä۳Å¡àÿRL{ ( ÷bÎ)ur öNè?ù’y™r& $ygn=sù”(اسرإ-آیه ی ۷) گفتیم که:منظور این است:ان احسنتم یختص الاحسان بکم و ان اسإتم تختص الاسئه بکم”هر خلافی که ا نسان می کند،مستقیما جان خودش را دفن می کند چنانچه اگر کسی درخت خودش را دفن کند،ضرر متوجه خودش می شود،و اگر دفن نمی کرد،درخت رشد می کرد،درخت رشد می کرد و منطقه اطرافش را خنک می کرد و رهگذر هم از سایه اش بهره مند می شد.ولی اگر دفن شد اول خود صاحب درخت منقضر می گردد سپس دیگران،مؤمن اگر گناه کند اول جان خودش را دفن کرده و بعد به غیر،آسیب مختصری می رسد. این است معنی قول خدا:”یزکیهم”که به معنی رشد و شکوفائی دادن است.

معنی تعلیم کتاب و حکمت:

سپس در آیه ی فوق می گوید: ãNßgßJÏk=yèãƒur |=»tGÅ۳ø۹$# spyJò۶Ïtø:$#ur

کار دیگر پیامبر این است که “کتاب” را یعنی مجموعه ی احکام الهی را به مردم می آموزد. پیامبران هر کدام یک سلسله مواعظی داشتند اما در میان آنها پیامبران اولوالعزم-که پنج نفر بودند- دارای کتاب بودند. کتاب همان مجموعه ی دین است که مشتمل بر معارف و اخلاق و قوانین عملی می شود، اما اگر تنها مشتمل بر مواعظ و اخلاقیات باشد قرآن به آن “کتاب” نمی گوید. کتاب همراه شریعت و دین است که پیامبران الوالعزم دارای آن بودند و نیز “حکمت” به مردم می آموزند. ذکر این کلمه، ظاهرا ذکر خاص بعد از عام است -چرا که حکمت، یکی از محتواهای کتاب است – به خاطر نکته ای که در آن است، حکمت آن عقاید محکم و اعمال محکم را می گویند زیرا این کلمه با همه ی مشتقاتش از معنای استحکام و استواری برخورداراست، مثلاً وقتی که کار دو نفر متخاصم نزد قاضی برطرف شد،می گویند به نفع یک نفر حکم شد، یعنی این موضوع محکم شد که حق با این طرف است قبل از حکم تردید و شک بود وقتی که با دلیل و برهان ثابت شد که حق با یک طرف است،حکم به نفع او می شود و جریان از تردید بیرون می آید. قضیه، قبل از حکم، تصور خالی است و با اضطراب و نوسان همراه است که مثلاً ایا زید، عادل است یا فاسق ولی وقتی که قضاوت و حکم به عدالت او شد، قضیه محکم می شود و از نوسان بیرون می آید.مثال دیگر:نظامی که در آن هرج و مرج باشد،در آن حکومت نیست. وقتی که مستقر شد و دارای حکومت گردید،محکم می شود واز نوسان بیرون می آید. اگر کسی سخنش با دلیل و برهان قطعی همراه باشد می گویند”حکمت” و اگر با چند انتقاد از بین برود،حکمت نیست. هر کلامی که به دلیل قطعی تکیه کرد حکمت است از اینجا است که رسول اکرم فرمود: “و ان من الشعر لحکمه”شعری حکمت است که به دلیل قطعی تکیه کند وگرنه حکمت نیست. انسانی که هرروز تابع یک خطی است،حکیم نیست. حکیم کسی است که: لسانه من ورأ قلبه و عقله” یعنی زبان مؤمن در پشت سنگر عقل و قلب است…

درباره ی قاضی در روایت آمده است که :

“لسان القاضی بین جمرتین من النار”

زبان قاضی بین دو اخگر از آتش است اگر بخواهد بر له زید حکم کند به این لبه اتش رسیده است و اگر بخواهد بر له “عمرو” حکم کند به آن لبه ی اتش رسیده است.بلکه باید بررسی کند و حق را بگیرد و این می شود حکیم.خدا حکیم است یعنی هر چیزی را در جای خودش قرار می دهد.نظامش محکم است.

ãNßgßJÏk=yèãƒur |=»tGÅ۳ø۹$# spyJò۶Ïtø:$#ur bÎ)ur (#qçR%x. `ÏB ã@ö۶s% ’Å”s9 9@»n=|Ê AûüÎ۷•B ÇÊÏÍÈ

پیامبر به مردم قوانین دین و امور محکم می آموزد، اگرچه آنها در گمراهی آشکار بودند پیامبر آنها را با کتاب و حکمت آشنا کرد، راه محکم را به آنها اموخت که اگر به آن برسند به هدف انبیإ رسیده اند این هدف را قرآن استجاتب دعای ابراهیم و هم فضل بزرگ می شمارد چناچه که در سوره ی بقره آیه ی ۱۲۹ می خوانیم ابراهیم (ع) دعا کرد : $uZ­/u‘ ô]yèö/$#ur öNÎg‹Ïù Zwqߙu‘ öNåk÷]ÏiB (#qè=÷Gtƒ öNÍköŽn=tæ y7ÏG»tƒ#uä ÞOßgßJÏk=yèãƒur |=»tGÅ۳ø۹$# spyJõ۳Ïtø:$#ur öNÍkŽÏj.t“ãƒur 4 y7¨RÎ) |MRr& Ⓝ͕yèø۹$# ÞOŠÅ۳ysø۹$# ÇÊËÒÈ

خدایا در بین آیندگان رسولی را مبعوث کن تا آیات تو را بر آنها بخواند و کتاب و حکمت به آنها بیاموزد و آنها را رشد دهد که تو عزیز و حکیم هستی در آیۀ بعد می فرماید: هر کس از دین ابراهیم اعراض کند سفیه است،یعنی کسی که به فکر فراگرفتن قوانین الهی نیست و به فکر تحصیل حکمت دینی نیست،سفیه است:

`tBur Ü=xîötƒ `tã Ï’©#ÏiB zO¿Ïdºtö/Î) žwÎ) `tB tmÏÿy™ ¼çm|¡øÿtR 4 (بقره-۱۳۰)

خطوط کلی روش پیامبر:

خداوند بر مؤمنین منت گذاشت، رسولی میانشان فرستاد، و خطوط روش او را مشخص نمود:öNÍkŽÅe2t“ãƒur ãNßgßJÏk=yèãƒur |=»tGÅ۳ø۹$# spyJò۶Ïtø:$#ur  سپس فرمود به او اقتدا کنید، در سوره ی اسرا می خوانیم خدا دستور می دهد که پیامبر بگوید:

Éb>§‘ ÓÍ_ù=Åz÷Šr& Ÿ@yzô‰ãB 5-ô‰Ï¹ ÓÍ_ô_̍÷zr&ur yltøƒèC 5-ô‰Ï¹

این نشان میدهد که کارهای رسول خدا بر اساس صدق و استحکام است و مؤمنین باید تا کاری برایشان ثابت نشده انجام ندهند. بعد از اینکه خدا به پیامبر این هشدارها را داد که مخالفین،اول می خواهند تو را هم فکر خود در جامعه معرفی کنند، اگر موفق به این امر نشدند، با تو دشمنی می کنند تا خواسته هایشان را انجام دهی و می فرمایند: تو در برابرشان مقاومت کن و سپس نمازهای پنج گانه و نماز شب را مطرح می کند،بعد می فرماید:”قل رب ادخلنی مدخل صدق”در مورد نمازهای پنج گانه در آیه ی ۷۸ تا ۸۰ سوره ی اسرأ می گوید:

ÉOÏ%r& no4qn=¢Á۹$# Ï۸qä۹à$Î! ħôJ¤±۹$# ۴’n<Î) È,|¡xî È@ø‹©۹$#

نماز را برپا دار از زوال خورشید (ظهر) تا تاریکی شب (تا اینجا منظور نماز ظهر وعصر و مغرب و عشا است) و قرآن الفجر (نماز صبح) سپس می فرماید :

¨bÎ)” tb#uäöè% ̍ôfxÿø۹$# šc%x. #YŠqåkô¶tB”

نماز صبح را با این جمله ی پر اهمیت معرفی می کند برای آن که هم  فرشته های شب شاهد آنند و هم فرشته های روز،اگر کسی آن را به موقع اول وقت بخواند نه هنگام غروب ستارگان.(این تا این جا نماز های پنج گانه).[۱]

سپس در آیه ی بعد در مورد نماز شب سخن می گوید و می فرماید: z`ÏBur È@ø‹©۹$# ô‰¤fygtFsù ¾ÏmÎ/ \’s#Ïù$tR y7©۹ #Ó|¤tã br& y7sWyèö۷tƒ y7•/u‘ $YB$s)tB #YŠqßJøt¤C

پاره ای از شب را بیدار شو و به نماز به ایست تا به مقام محمود نائل شوی مقامی که ستایشگران آن را مقام محمود می دانند.پس از این نمازها خط مشی ات در زندگی این باشد @è%ur Éb>§‘ ÓÍ_ù=Åz÷Šr& Ÿ@yzô‰ãB 5-ô‰Ï¹ ÓÍ_ô_̍÷zr&ur yltøƒèC 5-ô‰Ï¹

در کاری که وارد میشوی،صادقانه باش، در مقدمه و خاتمه، در ورود و خروج بر اساس صدق کار کن این آیه یک اصل کلی است مبنی بر این که انسان باید در هر کاری خالص باشد،این است سنت رسول اکرم(ص) و خط مشی او،و ما باید طبق قرآن “و لکم فی رسول الله اسوه حسنه “به او اقتدا کنیم وهمین خط مشی در نماز های پنج گانه و نماز شب و صدق کارها را داشته باشیم. این آیه تنها مربوط به ورود به حرم و قبرستان وخروج از آنها نیست – که تنها در همان جا بخوانیم بلکه مربوط به هر کاری است که انسان باید صادقانه در آن وارد شود و صادقانه بیرون آید و در نزد خدا حجتی کمک کار بیابد : @yèô_$#ur ’Ík< `ÏB y7Rà$©! $YZ»sÜù=ߙ #ZŽÅÁ¯R

ادامه دارد.

 

[۱] -محصلی که رعایت این آداب را نمی کند و اول وقت و غیره فرق نمی گذارد عالم ربانی نخواهدشد…

18دسامبر/16

استراتژی دولتها

استاد جلال الدین فارسی

عضو ستاد  انقلاب فر هنگی

استراتژی چین

رهبران چین و طراحان استراتژی آن در کار خویش تحت تأثیر عوامل ثابتی هستند که عبارت است از محیط طبیعی خارجی، حوادث تاریخی یکی دو قرن اخیر، احساسات و آرمآنهای توده مردم کشورشان. عوامل نامبرده در ایشان و در حکام گذشته به یکسان اثرنهاده است و در این اثرگذاری، ایدئولوژی و نوع حکومت و امثال آن نتوانسته است مانعی ایجاد کند، چنانکه سران حکومت کمونیستی چین با این که دوران امپراطوری چین سپری  شده است، باز در تعیین قلمرو ارضی چین به افتخارات گذشته و تاریخ قدیم آن استشهاد می­کنند.  حکومت «کومین تانگ » نیز چنین می­کرد.

چیا نکایشک  با استفاده از  اصطلاح « قضای حیاتی » که هیتلر بکار می­برد و با استناد به فشار جمعیت و حقوق تاریخی ادعا میکرد که مرزهای چین باید به جایی بازگردد که در زمآنهای قدیم بوده است. می­گفت: هرملتی یک فضای حیاتی دارد که برای ادامه‌ی بقایش لازم است. قلمرو دولت چین را مقتضیات بقای ملی و مرزهای فرهنگی چین تعیین می کنند. چین در یک صد سال پیش قلمرو داشته است به مساحت ده میلیون کیلومتر مربع. و بخشی از آن برای بقای ملت چین ضروری بوده و نقش  فرهنگ آنرا برخود داشته است .  تقسیم آن سرزمین سبب شد که سلامت ملت به خطرافتد و فرهنگش به انحطاط کشد .  ملت باید آنچه را اتفاق افتاده است یک اهانت ملی بشمارد. تا محو این اهانت، و باز پس گرفتن سرزمین های ازدست رفته، ونجات خویش از نابودی، باید از پا ننشینیم. (۱)

همان وقت با انتشار یک کتاب، فهرست سرزمین های از دست رفته منتشر شد به دین صورت:

آنچه از این فهرست، تغییر کرده است بغضی از اشغالگران آن هستند (مثل انگلیس و ژاپن و فرانسه)اما آنچه تحت اشغال روسیه شوروی بوده برجا ماند، و مناطق دیگری بر آن افزوده شده است .

کمونیستهای چین براین فهرست صحه گذاشته‌اند و دعاوی ارضی آنان هیچ فرقی با دعاوی ارضی حکومت کومین تانگ ندارد آنچه در سیاست خارجی ایشان مهم است مطالبه‌ی تدریجی و مرحله‌ای آن است که در دوره‌ی استالین کمتر اشاره ای به مناطق اشغالی خود توسط شوروی داشتند و اشارات آنها رسمی نبود، اما سپس با تأکید و قوت هرچه بیشتر، مطالبات ارضی خود را در برابر شوروی بیان نمودند. در ۱۹۳۶و پیش از پیروزی انقلاب چین، «مائو» طی یک گفتار رسمی اعلام کرد که: وظیفه فوری ما این است که سرزمین های ازدست رفته را باز پس بگیریم . . .  این سرزمین ها شامل کره که سابقا مستعمره ی چین بوده است نمی­شود. اما ما پس از آنکه سرزمین های خود را باز پس گرفتیم، آماده ایم در صورتی که مردم کره از ما کمک بخواهندبرای آزادشدن از یوغ استعمار ژاپن و کسب استقلال به یاری آنان بشتابیم. همین مطلب در مورد جزیره «فورمز» صدق می­کند . . . در مورد جمهوری مغولستان خارجی، بزودی با تقاضای مردم آن، بصورت جزئی از دولت فدرال چین درخواهد آمد. و بزودی هریک از دوملت اسلام و ملت تبت، جمهوری مستقلی را تشکیل خواهند داد که از استقلال داخلی برخوردار، بوده و با دولت فدرال چین در رابطه است.(۲)

 

تاریخ ازدست رفتن   مساحت به کیلومترمربع       موقعیت جغرافیایی   دولت اشغالگر

۱۶۸۹میلادی            ۰۰۰/  ۲۴۰               بخش شمالی کوهستان  کینگان    روسیه شوروی

۱۷۲۷                     ۰۰۰/۱۰۰                                جلگه سیلنگا       روسیه شوروی

۱۸۴۲                     ۸۳                                      هنگ کنگ   انگلیس

۱۸۵۸                     ۰۰۰/۴۸۰                       شمال‌ها ینگ کیانگ     روسیه شوروی

۱۸۵۸                     ۸                                    کاولون            انگلیس

۱۸۶۰                     ۰۰۰/۳۴۴                  منطقه شرقی رود اسودی   روسیه شوروی

۱۸۶۴                     ۰۰۰/۹۰۰                  شمال دریای بالخاش روسیه شوروی

۱۸۷۹                     ۲۳۸۶                          جزایر لیوشیو        ژاپن

۱۸۸۳-۱۸۸۲             ۲۱۰۰۰                           جلگه ایلی         روسیه شوروی

۱۸۸۳                     ۲۰۰۰۰ دره ارتیش د رمشرق دریاچه زایسان روسیه شوروی

۱۸۸۴                     ۹۰۰۰        مرتفعات کوکسول                             روسیه شوروی

۱۸۸۹-۱۸۸۵             ۷۳۸۰۰۰                           آنام و سراسر هند و چین      فرانسه

۱۸۸۶                     ۵۴۷۰۰۰                           برمه                        انگلیس

۱۸۹۰                     ۷۵۵۰               سیکیم                           انگلیس

۱۸۹۴                     ۱۲۲۴۰۰  غرب مرتفعات سلوین                  انگلیس

۱۸۹۴                     ۹۱۳۰۰  غرب مرتفعات یانگ تسه                انگلیس

۱۸۹۵                     ۱۰۰۰۰۰                           برمه علیا و کوهستان سافیگ         انگلیس

۱۸۹۵                     ۲۲۰۳۳۴                           کره                         ژاپن

۱۸۹۵                     ۳۵۸۴۵              تایوان                            ژاپن

۱۸۹۵                     ۱۲۷               پاسکادور                          ژاپن

۱۸۹۷                     ۷۶۰               کناره برمه                         انگلیس

۱۸۹۷                     ۳۰۰/۲            کناره برمه                         انگلیس

مجموع مساحت                 ۰۹۳/۰۰۹/۴

 

18دسامبر/16

امام خمینی ثابت و استوار از آغاز تا کنون

مسئولیت قلم

«مطبوعات آزادند– قلم آزاد است، بگذارید مطالب را بنویسند». (دوم ذی‌حجه ۱۳۸۳هجری پس از آزادی. )

«قلم هم یک اسلحه است، این قلم باید به دست اشخاص باشد، وقتی قلم بدست اراذل افتاد مفسده‌ها زیاد خواهد شد» نجف ۱۹/۱۱/۵۶

*      *      *

«من بار دیگر ازمطبوعات سراسر ایران می­خواهم که بیایید دست به دست یکدیگر نهید و آزادانه مطالب را بنویسید ولی توطئه نکنید، من بارها گفته ام که مطبوعات باید مستقل و آزاد باشد ولی متاسفانه و با کمال تعجب تعدادی از آنها را درمسیری دیدم که با کمال بی انصافی مقاصد شوم راست و یا چپ را در ایران پیاده می­کردند و هنوز می­کنند.» (۱/۱/۵۹)

*      *      *

«این قلمهای مسموم، این مجله‌ها و بعضی روزنامه‌ها که در خدمت دیگران هستند و مع‌الوصف به آنها اجازه نشر می‌دهند،  اینها شما را اغفال نکنند.» ۳/۳/۵۹

*      *      *

«برملت هشیار و عزیز است که به شایعات و قلمهای مسموم که مع‌الاسف گاهی به دست دوستان جاهل می­باشد، اعتنا نکنند و اسلام عزیز را که از دسترنجهای طاقت فرسای پیامبر اسلام(ص) و اصحاب کبارش به ما رسیده است، با بیهوده‌گویی مشتی توطئه‌گر و جاهل از دست ندهند. »۱/۱/۶۰

*      *      *

کسی که قلم بدست می­گیرد بداند که مورد سؤال قرار می‌گیرد که این که نوشتی چه بود؟. . . خود آنها که مدعی هستند که ما در راه اسلام قدم برمی­داریم، باید بدانند که این قلمها بسیارشان با اسم اسلام است و نه برای اسلام. این عهد بزرگی است به دوش شما و مسئولیتی بزرگ است و بدانید که یک روز از باب این مسئولیت سؤال خواهدشد.»۱۰/۳/۶۰

*      *      *

«اگر خدای نخواسته قلم‌های شما بلغزد و از تعهدی که برای خدای تبارک وتعالی باید داشته باشید غفلت بکنید این جورنیست که تنها به شما و دوستان و هم مذهب و هم دین شما ضرر زند، به همه ضرر می­زند، پس یک ضرر کوچک نیست. . .  قلم اگر ارشادی باشد ملت را به راه راست هدایت می­کند و می­تواند مردم را از انحرافات نجات دهد.»۱۲/۳/۶۰

*      *      *

«شهدا را قلمها می­سازند و قلمها هستند که شهید پرورند. . . دماء شهدا اگر چه بسیار ارزشمند وسازنده است، لکن قلمها  بیشتر می‌توانند سازنده باشند. . . اهمیت انتشارات مثل اهمیت خونهایی است که در جبهه ها ریخته می­شود.»۹/۲/۶۱

 

18دسامبر/16

انقلاب و رهبر از دیدگاه دیگران

 

مردم موریتانی انقلاب اسلامی را انقلابی علیه استعمار و صهیونیسم و حامی فقرا و مستضعفین میدانند، و موریتانی از انقلاب ایران حمایت میکند. درباره رهبر انقلاب باید بگویم که همه مردم موریتانی پیام رهبر انقلاب امام خمینی را پیامی برای همه مسلمین می­دانند و آن را مختص ایران نمی­شمارند. رهبر انقلاب اسلامی درموریتانی و در سراسر آفریقا رهبر اسلام و رهبر مردم به حساب می­ آید.

برخی از بازرگانان از این عواطف مردم بهره جسته و پارچه ای را به بازار عرضه کردند که نام آن را خمینی گذاشتند و علیرغم این که گران قیمت است، اما به خاطر نامش، تقاضای زیادی دارد و این نشانگر دوستی و علاقه ی مردم موریتانی به رهبر انقلاب است. »

(سفیر موریتانی درایران،  باروعلی تیرنو محمد)  اطلاعات ۲۴/۱/۶۱

*      *      *

ایران از جهت سیاسی، نظامی و ایدئولوژی می­تواند یک قدرت در منطقه باشد.  پیش ازانقلاب ایران هیچ کس از اسلام صحبت نمی­کرد ولی بعد ازانقلاب ایران، اسلام با ردیگر مطرح است ، اسلام تنها یک مذهب نیست،  یک طریق زندگی است،  ترکیب ایدئولوژی و قوانین فقهی است که نتیجه اش نیروی بسیار قوی است، آیت الله خمینی اولین کسی بود که این ترکیب را انجام داد.

(دکتر حمید مولانا استاد دانشگاه آمریکایی آمریکن یونیورستی).  اطلاعات، ۱۱/۵/۶۱٫

*      *      *

انقلاب ایران بزرگتر ین بلوک استعمارگر و قدرت امپریالیستی را به زانو در آورده است. . .  برخی از ما، درنابینایی سیاسی خود، حقایقی مانند سرنگونی شاه و اخراج آمریکا را دراین انقلاب نمی بینند.  بیش ازصد سال است که این مارکسیسم کاذب ما در راه های ضعیف انقلاب حرکت می­کند.

(یاکوب بلا زویج عضو کمیته مرکزی اتحادیه کمونیست های یوگسلاوی ). اطلاعات ۱۱/۵/۶۱

*      *      *

انقلاب ایران همچنان به پیش میرودوبرای آیت الله خمینی بشر دوستی بالاترین دستور اسلام است وحضرت آیت الله هنوز آن را یاد آوری میکند،  او مردم را از کینه توزی در مقابل دشمن برحذر داشته و دستورات قرآن مبنی بررفتار انسانی و دوستانه با اسرا را یاد آورمیشود. . .  این انقلاب را باید جدی بگیریم، جدی تر از آنچه تا به حال چپی ها ی غربی آن ر اگرفته اند.

(ماهنامه کانکریت چاپ آلمان)

*      *      *

جمهوری اسلامی ایران در نتیجه ی حرکت گسترده ای به وجود آمد که در تاریخ نظیر آن را به سختی میتوان یافت، و مردم مسلمان ایراه به رهبری امام خمینی پس از مبارزه سرسختی، شاه را محو کرده و جمهوری اسلامی را بوجود آوردند. . . .  ایران درطی نمودن مراحل سریع پیشرفت علیرغم وجود مخالفان مسلح- جنگ- محاصره اقتصادی –کاهش درآمد نفت-مشکلات داخلی و دشمنی شدید کشورهای غربی و در راس آنها آمریکا به علت وجو د اتحاد میان مردم رهبری سیاسی مذهبی وتوده­های مردم و دگرگونی که انقلاب اسلامی ایران در ملتهای مسلمان منطقه به وجود آورد تمام ادعاهای کسانی که می­گفتند چنانچه شاه سقوط کند ایران بسوی فاجعه پیش خواهد رفت را مردود شمرد.

(روزنامه  الجزایری النصر-آوریل ۱۹۸۲)

 

18دسامبر/16

بررسی اوضاع ایران و عراق بعد از عملیات محرم. . .

حجهالاسلام والمسلمین

هاشمی رفسنجانی

 

امروز ما در جنگ بهترین وضع را داریم، و در آینده با لطف خداوند و در صورتی که صلاحیت جذب امداد غیبی الهی داشته باشیم، بهتر خواهدشد.

«اینک که نوبت به گفتاری جدید میرسد تحولات جنگی مرحله تازه‌ای را آغاز میکند این وضع جدیدی که عملیات مسلم بن عقیل و عملیات محرم بوجود آوردند، یک مرحله تازه‌ای است که ایجاب می­ کند تحولهای نظامی، تبلیغاتی و اقتصادی جنگ را بررسی کنیم. »

تحول نظامی

عراق،  پس از شکست در عملیات «فتح المبین» دست به یک فریب کاری زد و آن این که قرار خود را عقب نشینی نامید،  و از آن پس، اسم عقب نشینی را، عقب نشینی از خاک ایران و رفتن به مرز گذاشت! درحالی که هر دوسخن دروغ بود و این دروغها هم جنبه نظامی داشت و هم جنبه تبلیغاتی .

با این سخن خواست خودش را دردنیا صلح طلب معرفی کند و آن چهره‌ی زشتی که به خاطر تجاوز به ایران پیدا کرده بود، آن را جبران کند. از لحاظ نظامی هم چون دید، نمی تواند در خاک ایران دفاع کند و نیروهایش یا کشته و یا اسیر میشوند و امکاناتش به غنیمت خواهد رفت،  لذا پناه آورد به نقاطی که برایش قابل دفاع بود.

نظامیان عراقی دقیقا حساب کردندو طرح ریزی نمودند و آن‌گاه نقاط حساس استراژکی‌یی را که در غرب و مرزهای غربی ما بود، نگهداشتند و سنگربندی کردند و مقداری از نیروهایشان که در دشت پراکنده بود را منتقل کردند به جاهائی که لازم داشتند و مقداری  را هم دراین نقاط قابل دفاع، متمرکزکردند. و این یکی از آرزوهای دیرینه بعثی هابوده که ارتفاعات غرب ایران را در کنترل خود داشته باشند،  و تلاششان در گذشته هم – دررابطه با رژیم شاه- همین بود که این ارتفاعات رابدست بیاورند،  و درقرار داد سال۷۵ الجزایر هم باید اصل تلاششان این بوده باشد، آنها در شط العرب یک امتیاز داده بودند ولی درغرب امتیازات زیاید گرفته بودند که اکنون در اشغال آنها است و از آن امتیازات سابق هم جلوتری رفتند و مقدارزیادی از ارتفاعات ما را گرفتند. مثلاً، حتی شهر «نفت شهر» راهم، که جنبه ی اقتصادی داشت و برای آنها قابل حفظ بود، آنرا هم گرفته بودند یعنی کاملا نشان می‌دهد که فرار بوده است به جائی قابل دفاع. آنها جائی را انتخاب کردند که اگر مذاکرات صلح هم پیش بیاید،  با نیرنگهایی بتوانند آنجا را نگهدارند.

بنابراین، دراین نقاط، نیروهای نسبتاً کمی نگهداشته و بقیه را به جنوب – جائی که ارتفاعات نبود- برده بود که بتواند جلوی نیروهای ما دفاع کند.

کاری که رزمندگان ما کردند بسیار جالب بود. [۱] نخست، قسمت عمده این ارتفاعات را در دو عملیات مسلم بن عقیل و محرم باز پس گرفتند، که عراقی‌ها روی آنها خیلی حساب می­کردند، حتی جزو آرزوهای آنها بود که به هر قیمت شده مارا درمذاکرات صلح خسته کنند و اینجاها را نگهدارند.  قبلا هم جاهای حساس دیگری را از قبیل میمک گرفته بودند که عراق روی آنها خیلی حساب می­کرد.

این منطقه هائی را که ما باز پس گرفتیم، غیر از جنبه ی ارزشهای نظامی،  ارزشهای اقتصادی هم دارد. زیرا بسیاری ازاین مناطق، نفت خیز است. حوضچه های نسبتا غنی نفتی است که هم ما وهم عراقیها سرمایه گذاری کردیم.  ویکی از کارهای عراقی ها این بوده که در آن جائی که حوضچه مشترک بوده،  چاه بیشتر زده بودند، و این هم یکی از خیانت های شاه بود که در این مورد،  کوتاهی کرد و آنها داشتند نفت حوضچه مشترک را می­بردند.  پس از انقلاب ما شروع کرده بودیم به سرمایه گذاری زیادتری، دکلهای بیشتری برده بودیم و چاه می­زدیم که حق خودمان را بتوانیم برداشت کنیم.

عراقی ها حمله کردند و دکلهای ما ر ا بردند و در این ۲۷ ماه هرچه توان داشتند از این حوضچه نفت کشیدند البته دراین منطقه های مشترک، عراقی ها خیلی بیشتر از ما چاه دارند زیرا:

۱-درزمان شاه، ازما جلوتر بودندو نگذاشتند که پس از انقلاب، ما خودمان را برسانیم.

۲- در فاصله جنگ،  چون این منطقه دراختیار آنها بود،  هرچه توانستند بر امکانات خود افزودند تا بیشترین استفاده را از حوضچه ها بکنند.

و درهرصورت، گرفتن این نقطه ها برای عراق، بسیار مشکل و دردناک است.

اهمیت عملیات مسلم بن عقیل

با عملیات مسلم بن عقیل، که مشرف بر شهر « مندلی » عراق شدیم، فاصله ما تا بغداد از صد کیلومتر هم کمتر شد. البته اگر از راه جاده بخواهیم برویم ممکن است ۱۰۵ کیلومتر باشد، زیرا اول باید به طرف بعقوبه برویم و از آنجا به بغداد، ولی  ارتش که این طور نمیرود! اگر روزی بناشد که با قدرت نظامی برویم، ارتش، دریک خط مستقیم حرکت کرده و تا بغداد نود و چند کیلومتر بیشتر فاصله نخواهد داشت. و هرگاه نیروهای ما به ۴۰ کیلومتری بغداد برسند، دیگر بغداد نمی­تواند مقاومت کند یعنی پایتختی که زیر آتش مستقیم توپها باشد به هیچ وجه قابل مقاومت نیست،  زیرا نه نیروهای اصلی کشور می‌توانند در آنجا بمانند- چون دائما در معرض خطرند-و نه مردم می­توانند بمانند،  و به طور کلی تعادل پایتخت اگر بهم خورد،  امکان زندگی در کشور نخواهد بود.

بنابراین ما ازمندلی،  موقعیت بسیار عظیمی بدستمان آمده که فقط اگر ۵۰ کیلومتر پیشروی کنیم،  بغداد توان مقاومت را از دست خواهد داذ. در عمل هم نشان داده ایم که اگر بنا داشته باشیم به هرسو جلوروی کنیم، با مقداری فداکاری و پشتکار می­توانیم .  عراقی ها هم دراین گونه موارد زود تسلیم می شوند به هر حال، اینجا یک نقطه خطری برای عراق است.

اهمیت عملیات محرم

نقطه دوم همین جایی است که در عملیات محرم گرفتیم که از ۱۰تا۳۰ کیلومتر است.  البته در بعضی از قسمتها فرق میکند .  و اگر ما عراقی ها  را از شرق دجله محروم کنیم – که خیلی آسان است – غرب دجله هم برای عراق قابل ماندن نیست،  چون ازهمین نقطه تا پایین، اکثرا باتلاق و بیابان وکویراست که حتی جاده هم نمی توانند بکشند. مقدار زیادی از آن طرف برای آنها خطر دارد. زیرا این بخش عراق،  یعنی از مرکز تا پایین – جنوب و شرق- از دستشان میرود. چون اینجا نفت، امکانات و جاده‌های مهم استراتژیک و اقتصادی ندارند و تحملش برای آنها بسیار مشکل است.

در بصره، نقطه انتهایی شط العرب به طرف خلیج فارس( شمال غربی خلیج فارس) از نقاط حساس و حیاتی آنها است که الآن و ضعش  خیلی بداست زیرا توپهای ما منابع حیاتی آنها را در آنجا می­تواند بزند، و ناچارند که درمقابل ما نیروی عظیمی با امکانات بسیار بگذارند.

از جبهه مرکزی در جنوب –  از استان نیسان و شهرهای العماره و علی غربی و. . .  –برای آنها یک نقطه حساس دیگری است که قسمتی از جاده استراتژیک – از شمال به جنوب- درآنجا می­گذرد. (البته قسمت دیگری هم از ان طرف دارند به اضافه راه آهن.) درهرحال، این نقطه هم وضع بدی پیدا کرده زیرا دشتی است وسیع که ما در مرتفعات آن مستقر هستیم، و اگر بخواهند ازاین دشت جلوی ما را بگیرند،  می­بایست نیروی زیادی در سرتاسراین منطقه پخش کنند و چندین لشگر مجهز در دشت مندلی و دشت العماره و علی غربی مستقر کنند که برای آنها مقدور نخواهد بود.

شمال جبهه وضع بدتری دارد، زیرا آنجا هم تحت فشار است و نمی­توانند ازاین نقطه هم غافل باشند.

بنابراین، چهار جبهه بسیار سنگین برعراق تحمیل شده است:

  • دراطراف خانقین ۲- اطراف صندلی ۳- اطراف علی غربی و العماره  ۴- دراطراف  بصره، و اگر بخواهیم دقیق تر بگوئیم، پنج جبهه است زیرا در شمال بصره و جنوب شرقی بصره دو جبهه بزرگ وجود دارد. از این رو سرتاسر مرز عراق باید پر از نیرو باشد که نه جمعیت آن کشور چنین استعدادی را دارد و نه امکانات اقتصادی آن.  و اکنون عراق به شدت در برابر ما آسیب پذیر است، زیرا امروز،  دفاع برای ما بسیار آسان تر است.  برای اینکه ما اکثرا در مرتفعات هستیم و با به کاربردن مقدار کمی از فداکاری بزرگی که نیروهای ما دارند،  درهرجا که مناسب تشخیص دادیم،  می ­توانیم پیروزی بدست آوریم.

اهمیّت عملیات شمالی

جبهه دیگری که برای عراق دشواری بار آورده، در شمال است( کردستان و آذربایجان غربی) این جاده سردشت –پیرانشهر را که نیروهای ما باز پس گرفتند بسیار مهم است. این جاده برای عراق از یک جهت، بسیار مهم بود، زیرا در دست ضد انقلاب و منافقین و دموکراتها بود، که امکانات را از عراق می­آوردند و مزاحم ما میشدند، اکنون آن راه را گرفتیم و سدّی در برابر آنها شدیم.  ازطرفی مرزهای آن قسمت عراق سخت آسیب پذیراست.  مخصوصاً منطقه کردنشین عراق- که دولت عراق در آنجا هیچ سیطره ای ندارد- و نیروهای ما می­توانند از آنجا صدمه بزنند و اگر بخواهند جلو بروند هم خیلی آسان است. مخصوصاً هنگامی که شر ضد انقلاب را در کردستان کم کنیم،  که از داخل مزاحمت کم شود.

پس درحقیقت، عراق در ۶ منطقه آسیب پذیر است و ما از هر ۶ نقطه می­توانیم تهاجمی داشته باشیم،  البته حرکت بعدی ما کجا خواهد بود،  این چیزی است که الآن نمی توانیم بگوییم و لی در موقعش خواهیم گفت.

این را هم اضافه کنم که مرزهای ایران و عراق  به طور طبیعی چنین است،  یعنی مرزهای عراق آسیب –پذیراست. و کشور عراق بخاطر همین وضعی که در مقابل ما دارد، این تجاوز را به ما کرد که این وضع را به هم بزند.  خوزستان ر ا که می­خواستند جداکنند مسأله‌ی جداگانه ای است ولی مهمترین انگیزه این بود که می­خواستند قسمت هایی از این مرزها را از ما بگیرند که در آِینده خیالشان راحت باشد، و خوشبختانه به هیچ یک از اهدافشان نرسیدند بلکه برای آنها گرفتاری  پیش آمد. این تحول نظامی را عملیات مسلم بن عقیل و محرم بوجود آورد.

عملیات رمضان هم از این جهت مهم بود که نیروهای ما، سد را شکستند و وارد خاک  عراق شدند .  درآنجا یک دشتی  وجود دارد که اگر عراق بخواهد بصره و اطراف بصره را حفظ کند،  باید همیشه چند لشگر آماده داشته باشد، و این از ارزشهای عملیات رمضان بود که عراق را ناچار کرد بیش از این سرمایه گذاری کند،  عراق باید د ر طول مرزهایش – ازکردستان گرفته تا خلیج فارس – نیروهای عظیمی بچیند، چو ن از هرنقطه آسیب پذیر است.

جنبه تبلیغاتی

عراقی‌ها به دلیل این که به ما بدهکارند لذا از مدتی بیش از یکسال است که شعار آتش بس می­دهند، چون آتش بس وقتی که شد،  مذاکره می­شود و مذاکره هم ۱۰ سال می‌تواند ادامه داشته باشد، عراق تمام آرزوهایش این بود که چنین وضعی را به وجود بیاورد و هنوز هم تلاششان همین است، آمریکا هم همین تلاش رامیکند. شوروی هم شاید مایل باشد که چنین وضعی پیش بیاید و آن این که حالت مذاکره مسلح راشروع کنند و ادعای صلح طلبی کنند ، زیرا آنها که از ما چیزی طلب ندارند ، آنها بودند که به ما تجاوز کردند و این  همه خسارت را  به بار آوردند و باید تنبیه شوند . آنها با کمال میل حاضرند از هم اکنون به مرز خود برگردند ولی پس ازاین برما لازم می­شود که مذاکرات را ادامه بدهیم و آنها هم همیشه می­توانند جلسه را  تأخیر بیندازند،  بهانه بگیرند و مطالب جدید ر ا مطرح کنند. درآن صورت یک حالتی پیدا می­شود که عراق به عنوان سد کشورهای خلیج فارس و به عنوان حامی آنها و جلوگیری کننده  از پیشرفت و صدور انقلاب میشود. و همچنین مرکز ی می­شود برا ی جلب حمایتهائی از دشمنان انقلاب و امپریالیست ها و ابرقدرتها و ارتجاع،  و از آنها باج میگیرد و در مقابل ما می ایستند.  و ازآن طرف ما به حقمان نمی رسیم و انقلاب هم به خطر می­افتد، عراق هم از دو سال پیش،  که به ما حمله کرد و مقدار زیادی از خاک ما را اشغال کرد، فکر می­کرد که ما به هیچ وجه توان مقاومت و باز پس گرفتن زمینهای خود را نداریم و ناچاریم با صلح و مذاکرات طولانی و ذلت از شر آنها راحت شده و آنها را از خاکمان بیرون کنیم!

و­لی – بحمد الله – ما قدرت پیدا کردیم وملت ما وارد صحنه شد و برای دنیا ثابت شد که ما قدرت دفاع از خودمان و گرفتن حقوقمان را داریم. دراین جا از نظر تبلیغاتی، یک جو دشواری برای ما به وجود آمده، به این معنی که ما چاره ای جز ادامه جنگ نداریم تا حقوق ازدست رفته خود را  برگردانیم و به هیچ قیمتی نمی توانیم صلح وآتش بس را – تا وقتی که  حقوقمان را نداده‌اند- بپذیریم.  و اگر برنامه مذاکرات پیش آمد، معنایش این است که –پس از آن همه ضررها و زیآنها- دریک حالت بدی برای همیشه بمانیم، زیرا درآن حالت، ناچاریم همواره خودمان را قوی نگهداریم،  اسلحه بخریم،  نیروهائی را پشت جبهه مستقر کنیم و خلاصه آن امکاناتی که باید توی راه سازی، کشاورزی وسد سازی بکار گیریم،  باید ببریم پشت جبهه، و از طرفی چون حالت جنگی وجود دارد ناچاریم با تملق و باج دادن به کشورهای دیگر، تا اندازه ای حمایت سیاسی و آرای آنها ر ادر صحنه جهانی داشته باشیم، و همچنین برای خرید اسلحه، خرید آرای بین المللی و تبلیغات به دیگران باج بدهیم، و از طرفی دیگر، حقوقمان ضایع شده، کشورمان را هم باید بازسازی کنیم، که نمی­توانیم. شور وشوق مردم هم ازبین میرود، چون مردم دیگر آن حالت خطری که الان می­بینید، درصورت متارکه نمی­بینند و دنبال زندگی خودشان می­روند. بنابراین برای ما به هیچ وجه مصلحت نیست،  تا حقوقمان را مطمئنا بدست نیاروده ایم زیر بار متارکه برویم.

ازاین رو می­بینیم، زمینه تبلیغات برای عراق فراهم شده است ازاین جهت که او می‌تواندشعار صلح بدهد و ما نمی­توانیم، چون به محض این که ما شعار صلح بدهیم، در مخمصه می­افتیم و عراق هم شروع می­کند به باجگیری ازکویت، قطر، امارات، عمان، عربستان صعودی، بحرین و اردن و از بنادر آنها هم به خاطر فرصتی که برایشان پیش آمده،  که برگردند به دنیای عرب،  کمک می­کنند. شوروی و آمریکا و غربیها هم ازخدا می­خواهند چنین زمینه ای پیش بیاید تا هرچه بخواهند،  بتوانند تحمیل کنند! پس ما آن را نمی­توانیم بپذیریم.

شعار صلح معلق

ما همیشه باید شعار صلح معلق بدهیم،  یعنی بگوییم:  ما صلح می­خواهیم، به شرط این که حقوق مارا بدهند و این یک واقعیتی است.  ولی درهرصورت بوقهای دنیا،  کم در اختیار مااست واز طرفی چون ما رسما حاضر نیستیم، بدون گرفتن حقوق،  صلح کنیم،  زمینه ای است که سمپاشی کنند و بگویند:  اینها آتش افروز و جنگ افروزند !و واقعیت را به مردم نرسانند و مظلومیت مارا اعلام نکنند، بنا براین الان حربه ی تبلیغاتی دست دشمن است، جو تبلیغات هم دست آنها است و برای ما یک مرحله دشواری از نظر  تبلیغاتی و جود دارد که بتوانیم ، لااقل به مستضعفین دنیا مطلب را برسانیم که گول نخورند و کشور مظلومی را که ۲۷ ماه است گرفتار جنگ می­باشد، متهم نکنند،  و بدانند که ما خسارت می­دهیم،  شهید می­دهیم و ازخاک خودمان دفاع می­کنیم . . .  و هنوز هم در خاک ما هستند، نفت شهر ما و بعض مناطق دیگر دردست دشمن است. .  ما همین قدر می­خواهیم به دنیا بگوئیم:

ما جنگ طلب نیستیم . . . حقو ق پایمال شده خو د را می خواهیم بگیریم.

ازطرفی، اگر ما بخواهیم شعار صلح بدهیم، مقداری از حماسه و شور رزمندگانمان کم می­شود . حتی صلح معلق هم که می خواهیم بگوئیم، همین اشکال را داریم. بنابراین ما در حال حاضر نیاز به یک هجوم تبلیغاتی و سرمایه گذاری روی تبلیغات داریم که از این راه ، محقق بودن و مظلوم بودن خودمان رابه دنیا ثابت کنیم، فقط نقطه مثبتی که وجود دارد این است که پس از هرپیروزی که به دست می­آوریم، این دولتها ی ارتجاعی -که معمولاً ترسو هستند- از ان جو تبلیغات،  مقداری فروکش می­کنند و در سایه آتش گلوله‌هایمان و فداکاری رزمندگان عزیزمان،  تا حدودی حق ما در دنیا جامی­افتد. پس ما در سایه‌ی رکود و آرامش جبهه ها نمی­توانیم حرفمان را بزنیم، بلکه فقط درسایه ی عملیات می­توانیم با دنیا سخن بگوییم، متاسفانه دنیا، دنیای زشت و پلیدی است، اگر دنیا پاک بود و زبآنها،  زبآنهای حقگویی بودند، خیلی آسان می­توانستند حرف ما را بفهمند و اعلام کنند، بنابراین ما الان باید با زبان قدرت خودمان را مطرح کنیم و در سایه آن، حرفمان را بزنیم که همین گونه هم داریم عمل می­کنیم.

جنبه اقتصادی

از لحاظ اقتصادی وضع ما خیلی بهتر از عراق است. همانطور که در بُعد نظامی گفتم، ما روز به روز به طرف بهتر شدن و تقویت مواضعمان پیشرفت می­کنیم. امروز در بهترین وضع-پس از جنگ تا الان-هستیم و قطعا فردا بهتر از امروز خواهد بود،  البته با لطف خداوند و در صورتی که ما صلاحیت جذب امداد غیبی الهی داشته باشیم،   این وضع ادامه دارد.

ازلحاظ اقتصادی نسبتا وضع ما بهتر از گذشته است:

  • ازلحاظ منابع ارزی وضع ما بهتر شده، آن هم در سایه ی پیروزی ها و در سایه جنگ است نه در سایه کل مسائل، یعنی همین موفقیتهای نظامی و دفع حملات هوائی عراق و حفظ منابع نفتی و امکانات صدور نفت، همه اینها در سایه پیروزی های نظامی بدست آمده است.
  • اعتماد دنیا جذب شده است، که امروز ایران را یک منبع مورد اعتمادی می­دانند، بندرهایمان و راه هایمان مورد استفاده قرا ر میگیرد و مجموعه  اینها مربوط به جنگ می­شود.
  • از لحاظ اسلحه هم وضع ما بهتر است زیرا امروز، ابتکار عمل در دست ماست، گلوله هایمان را در جائی که مجبور نیستیم، خرج نمی­کنیم. وانگهی مقدار زیادی از اسلحه را خودمان تأمین می‌کنیم، عراقیها هم منبع خوبی برای ما هستند! چون عراقی ها درسرتاسرمرزشان آسیب پذیرند، هرجا احساس کردیم که احتیاج به اسلحه داریم، با یک هجوم مقداری را بدست می‌آوریم! همانطورکه در عملیات محرم، وسائل جنگی، مهمات و وسائل مهندسی زیادی بدست آوردیم.
  • منابع فروش اسلحه دردنیا بیشتر به روی ما باز شده است و امکانات مهمات سازی ماهم قوی شده، و خلاصه اسلحه خیلی ارزان تر ازسابق بدست ما میرسد و دفاع از مرزمان، مثل گذشته خرج نمی­برد.
  • عده زیادی از آوارگان به اماکن خودشان برگشته اند، بازسازی مناطق آسیب دیده آغاز شده و مردم در این زمینه شور وشوق بی سابقه‌ای نشان می­دهند، هرگاه انسان گزارشات مربوط به نقاط مخروبه جنگی را می­خواند. خیلی خوشحال می­شود خصوصا وقتی که می­بیند مردم بازسازی را تقبل کرده‌اند، مقدمات کار فراهم شده و مشغول شده اند و از طرفی، برای نیروهای آواره نیز کار پیدا شده و از حالت بطالتی که ممکن بود در اردوگاه ها داشته باشند نجات پیدا کرده اند. جهاد سازندگی هم در اطراف مناطق امکانات زندگی را به نحو احسن فراهم می­کند، راه های جدید و امکاناتی که الان در هرشهری برای بازسازی درست می­شود، برای ادامه سازندگی آن منطقه هم سرمایه خوبی خواهدبود.

و به طور کلی این بازسازی و شور و شوقی که درپشت جبهه دیده می­­شود، برای ما بسیار خوب است زیرا خرابی ها یمان ترمیم میشود و کشور ساخته می شود .  این بازسازی هم اشتغال را و هم شورانگیز است وهم امید دهند. و ضمنا نیروهای انسانی بسیاری-که معطل بودند- به کار گرفته می­شوند.

وضع اقتصادی عراق

درهرصورت، فکر می­کنیم وضع اقتصادی ما-از لحاظ جنگی – به مراتب بهتر ازعراق باشد،  زیرا همه چیز در عراق متکی به خارج است، آن هم به بنادر دیگران! یعنی تمام امکاناتش را باید از کویت، بحرین، قطر، دبی، سعودی،  اردن و کشورهای دیگر تامین کند. منابع ارزی دشمن هم به آخر رسیده،  می خواهد با فشار از کشورهای دیگر وام بگیرد، آنها هم به آن خاطرجمعی که اول بار وام داده بودند معلوم نیست الان وام بدهند برای اینکه امروز فهمیدند اینجا حساب درکار است و ما هم خصومت های آنها را بی جواب نخواهیم گذاشت، درعین حال، ممکن است فشار آمریکا و ارتجاع آنقدر زیاد شود که باز هم عراق را تغذیه کنند.

فشاری که سوریها دارند روی عراق میآورند-ازطریق مرزهای غرب عراق- بسیار خوب است. دراین نقطه دشواریهایی در راه و بنادر و لوله نفتی که  از آنجا عبور می دادند، برای عرا ق ایجاد شده است.

چاه‌های نفتی‌ئی که ما اخیر گرفته ایم، عراق را به مقدار زیادی تغذیه می­کردند و الان این منبع اقتصادی آنها هم بسته شده است.

وقتی که منطقه ای به مساحت۷۰۰-۸۰۰ کیلومتر وبه عرض۲۰-۳۰ کیلومتر ناامن باشد-با اینکه قسمت زیادی ازاین منطقه مسکونی است- دشواری اقتصادی زیادی برا ی عراق ایجاد می­شود،  نظیر همان دشواریهایی که ما در اوائل جنگ داشتیم و اینک به عراق منتقل شد ه است.

تأکید مجدد برلزوم تبلیغات

درکوتاه سخن،  می­توانیم بگوییم،  جنگ به جائی رسیده که ما باید از دست بالا و با قدرت حرف بزنیم و شور جهاد را باید حفظ کنیم. گوینده ها، نویسنده ها، وزارت خارجه و وزارت ارشاد ما باید مسئله تبلیغات را حل کنند زیر ا ما در موضعی هستیم که نمی توانیم شعارصلح بدهیم بلکه باید شعار صلح معلق بدهیم، بعلاوه اینکه اصولا ما نمی­توانیم هیچ وقت صلح با صدام را بپذیریم یعنی حداکثر در صورتی که حقوقمان را بپردازند،  می­توانیم متارکه را قبول کنیم، و متارکه بادادن حقوق به معنای سقوط صدام است و اوهم که به این آسانی زیر باز نخواهد رفت و ما هم به کمتر از آن نمی توانیم قانع باشیم.  کار مهم و مشکل ما اداره تبلیغات جنگ است که دردنیا، ذی حق شناخته شویم وهمین طورکه مظلوم هستیم ، معرفی شویم، که البته روی این جهت هم مقداری تلاش شده و به خواست خدا حق جای خودرا در جامعه باز خواهد کرد.

 

[۱] . البته این مسائل در شورای عالی دفاع بحث شد و در آنجا تصمیماتش گرفته شد.

18دسامبر/16

پاسدار بزرگ اسلام

اگر روحانیون نبودند ما الان از اسلام اطلاعی نداشتیم.

امام خمینی

محقق ثانی

جبل عامل،  سرزمین دانشمند پرور،  گوهران گرانبهایی را به عالم اسلام تقدیم کرده است و این بزرگان، آن چنان درخشندگی و تابش به این منطقه کوهستانی لبنان بخشیده‌اند که همواره جبل عامل را شیعیان، با احترام و تقدیس یاد می­کنند، و اینجا را خیز گاه فقهایی بنام و عالمانی فرزانه می­دانند که در یک فترت تاریخی – وشاید از دوران شهیداول – تا اواخر قرن دوازدهم،  درخشش و فروغی بیشتر از خود نشان داده است. این دانشمندان بلند پایه، بقدری برای اسلام، عظمت و برای تشیع، شکوه و برای فقه آل‌محمد، جلوه و برای ما افتخار آفریدند که دربرخورد با هریک از این رادمردان، دریایی بیکران از علم و عمل و پرهیزکاری و. . .  می بینیم بگونه ای که آنان را به حق  می­توان وارث پیامبران دانست.

نورالدین، ابوالحسن، علی بن حسین بن عبدالعالی، از شهرک »کَرَک» درجبل عامل، یکی از بزرگان با فضیلت است که علاوه بر بهره‌مندی از دانش بسیار، به وظیفه ولایت فقیه برمسلمین پرداخت و به پیشوایی شیعیان رسیدو درهمان حال که به سبب کثرت علم و دانش،  محقق ثانی نام گرفت، رهبری امت مسلمان رانیز به عهده داشت. [۱]

شخصیت علمی

محقق ثانی،  ازبرترین صاحبان فضل و بزرگترین فقها ی شیعی است که از عنفوان جوانی به کسب علم و دانش پرداخت و آن چنان پژوهشگرانه به بررسی و تحقیق درلابلای متون فقهی پرداخت که او را محقق ثانی می­نامند. یعنی، پس ازمحقق حلی(ره)، ایشان یکی ازبرجسته ترین پژوهشگران فقه آل محمد به شمار می­آید که بیشتر عمر خود را صرف فراگرفتن و یاددادن فقه و اصول نمود، و همچنان که استادان بزرگی داشت، شاگردان بافضیلتی نیز تحویل جامعه اسلامی داد.

وی از شیخ شمس الدین محمدبن داود، شیخ علی بن هلال جزائری و شیخ شمس‌الدین محمد عاملی روایت می کند و جمع بسیاری از وی همانند شیخ زین الدین فقعانی، ابن‌ابی جامع، شیخ نعمت الله بابی العباس، شیخ برهان الدین ابراهیم بن علی اصفهانی و شیخ عبدالنبی جزائری،  نویسنده رجال.

برخی از شاگردانش عبارتند از: شیخ علی منشار عاملی داماد شیخ بهایی، شیخ کمال الدین درویش، سید امیر محمد بن ابو طالب استرابادی که کتاب«جعفریه» استادش را شرح و تفسیر نموده است و سید شرف الدین علی استرآبادی نجفی.  وی نیز کتاب «الفوائد العربه» ر ادرشرح «جعفریه» استادش نگاشته است.

مولی نظام الدین قرشی در «نظام الاقوال»، محقق کَرَکی را چنین می­ستاید: شیخ بزرگوار،  علی بن حسین بن عبدالعالی کرکی عاملی که کنیه او «ابوالحسن» است و خدای او را با ائمه طاهرین محشورگرداند، از بزرگان ما است. یگانه ی دوران خود و دارای تصنیفات سودمند است.

شیخ حر عاملی در «امل الامل» چنین می­گوید: موثوق بودن وی در حدیث و روایت، و دانش و فضیلت و علو مقام و فزونی پژوهشهای علمی او چندان مشهوراست که نیازی به تعریف ندارد تالیفاتش هم بسیار و شناخته شده است.

حسن بیک روملو،  تاریخ‌دان معاصر وی چنین می گوید: هیچ عالمی، پس از خواجه نصیر الدین طوسی، نتوانست آن موفقیتی را که این استاد بزرگ در خدمات اسلام کسب کرده،   به دست آورد-خدماتی همچون حاکمیت بخشیدن به تعالیم و احکام دین، اسلام را برهمه عقاید و مذاهب فائق آوردن و راه و رسم تشیع را برقرار ساختن، و کوششهای بسیاری در راه مانع شدن از زشتکاریها و تباهی ها و از بین بردن بدعتها و انحرافها و سرکوب کردن فاسدها و فاسقها و زدودن منکرها و تبهکاری‌ها. وی همچنین از هرکوشش و جدیتی درراه برقراری فرائض و واجبات و اجرای حدود شرعیه و بپاداشتن نمازجمعه و جماعات و رسیدگی به وضع ائمه جماعات و موذنان و بیان مسائل عبادتها و نمازها و گسترش احکام و فرو کوفتن دشمنان و فاسدان و بازداشتن مردم از گناه،  دریغ نداشت و همواره مردم احکام دین، ترغیب و تشویق می­نموده و آنان را به راه راست رهنمون بود.

در لؤلؤ البحرین چنین آمده است:  محقق کَرَکی در فضل و تحقیق و حسن تعبیر ودقت نظر معروفیت تمام دارد. همین قدرکافی است بدانیم به « محقق ثانی » مشهور است .  مجتهدی اصولی بود، پایبند مطلق اصول و اجتهاد، شهید ثانی در اجازه نامه ی بزرگش از او به عنوان: «امام محقق و نادره روزگارو نوردیده زمان یاد میکند.»

سخن در ستایش و مدح او بسیار است و ما به همین مقدار که ذکر شد، اکتفا می‌کنیم.  گرچه هرچه درباره این دانشمندا ن سترگ بگویند کم است ولی این ستایشها تا اندازه ای میتواند آنان ر ا معرفی میکند.

محقق کرکی به مهمان نوازی مردم اصفهان دلگرم شده، بدون توجه به خشنودی یا خشم شاه طهماسب صفوی ، به اداره امور مردم پرداخته ولایت فقیه را تحقق عینی بخشید.

آثار علمی و عملی

اسلام برای آن دسته از علما احترام قائل است که در کنار علم، عمل داشته باشند و آنچه آموخته‌اند درراه خود سازی  و خدمت به اسلام و مسلمین صرف کنند، نه این که همچون«قارون گنج اندوز» دانشها را اندوخته و باهم به گور ببردند. نه خود از آنها استفاد ه کرده و نه دیگران بهره ای برده اند. (یَحمِلُ اَسفاراً) .  محقق کرکی از آن شخصیتهایی است که علم رابرای خدا آموخت و درراه خدا و ترویج احکام خدا بکار برد.

این فقیه والامقام، به قصد خدمت به اسلام، به سوی اصفهان مهاجرت کرد و مورد استقبال گرم اهالی قدرشناس آن دیار قرار گرفت. شیخ به مهمان نوازی و ایمان مردم دلگرم شده،  بدون توجه به خشنودی یا خشم شاه طهماسب صفوی، به اداره ی امور مردم-برطبق موازین شرع مقدس- پرداخت. شاه که در برابر یک امر واقع شده، قرار گرفته بود و عرش خود را درخطرجدی میدید، ناچار دستور! اطاعت از شیخ را صادر کرد. شیخ هنگامی که دید امکانات بیشتر برایش فراهم شده است، از فرصت استفاده کرده ولایت امررا به طور کاملتری بدست گرفت:  فرمآنهای کتبی درمورد مالیات بر اراضی و چگونگی اداره ی امور مردم، صادر کرده به  ولایات می­فرستاد،  ونمایندگانی از طرف خود نصب نموده،  برا ی تعلیم احکام شریعت و اجرای آنها به شهرها و روستاهای مختلف گسیل میداشت.

وخلاصه در نشر و ترویج تعالیم مقدسه اسلام، تا اندازه ای که توان داشت کوشا و جدی بود.

بیشترین تالیفات و تحقیقات محقق کرکی در زمینه «فقه » و «اصول»  است و دراین دو موضوع ابتکارات و نظرات جالب و ارزنده ای داردکه همواره مورد استفاده و تقدیر دانشمندان و علما بوده و هست برخی از تالیفات  ایشان را نام می­بریم:

۱- «جامِعُ المَقاصِد فی شَرحِ القَواعِد »  در۶جلد.  صاحب جواهر رحمه الله – می­گوید:  اگر کسی جامع المقاصد و وسائل و جواهر  ر ا داشته باشد،  دربرزسی تک تک مسائل فقهی نیازی نخواهدداشت.

۲- رِسا لَهُ الجَعفَرِیه .

۳- رِسالَهُ الرِضاع.

۴-شَرحُ الاِرشاد.

۵- شَر حُ الشَّرائِع .

۶-رِسالهُ صَیغِ العُقودِ و الاِیقاعات.

۷-رِسالهُ الجُمعَه.

۸-رِسالهُ السُّجود عَلیَ التَّربَهِ.

۹-رِسالهُ اَحکامِ السَّلام.

۱۰- رِسالهُ فِی العدالَه.

۱۱-رِسالهٌ فِی تَعریفِ الطَّهارَه.

۱۲-رِسالهٌ فی الحَجِّ.

۱۳-جاشِیهٌ عَلی تَحریرِ العَلامه.

۱۴- حاشیهٌ عَلیَ الذّکری.

۱۵-حاشیهٌ عُلی الدُّرُوس.

۱۶- حاشیهُ المُختَلف.

۱۷-رساله فِی  التَّعقیبات.

۱۸- رِساله فِی الغَیبَه.

۱۹-رِساله الجَنائز.

۲۰- الرِّسالهُ الکُریَّه.

شهادت

آنچه از تاریخ برمی­آید، و در کتابهایی  همچون «ریاض العلما» و «روضات الجنات» و « نفس الرحمن» و «مستدرک» اشاره شده است، این بزرگوار را در ۱۲ ذی‌حجه ۹۴۵ هجری قمری مسموم کرده و به شهادت رساندند. [۲]ولی معلوم نیست مسبب اصلی در به شهادت رساندن ایشان کیست؟ برخی از مورخین گفته اند که بعضی از رجال دولت با این استاد ارجمند دشمنی داشته و برای کشتن وی توطئه می نمودند ولی آیا این قضیه با اطلاع طهماسب صفوی بوده است یا خیر،  در اینجا تاریخ ساکت است، گرچه گفته شده است که چندین بار دشمنان دین، با بستن افترائات و تهمتها به شیخ، قصد شوراندن دربار علیه او را  داشتند،  ولی آیا همین افترائات وی را به قتل رساند یا اینکه وضعیت ایشان شباهت داردبا وضعیت امام هشتم(ع) دربرابر مأمون، اینجا است که باید گفت: متأسفانه تاریخ گاهی منافقانه و غالباً  سازشکارانه با حوادث و قضایا برخورد کرده است که امیدواریم ازاین بعد تاریخ نویسان، تاریخ را از این ننگ پاک کرده و صادقانه آن را ثبت نمایند.

 

[۱] . آنان که بی اطلاعند و چنین می پندارند که ولایت فقیه را تنها امام امت،  خمینی بت شکن- روحی فداه- به اجرا درآورده و از آغاز غیبت کبری تاکنون نمونه ای نداشته است، خوب است نظری به زندگی پاسداران بزرگ اسلام بیافکنند، تا ببینند و بیابند که در دورآنهای گذشته، اندیشمندان و علمای بزرگ ما تاآنجا که توان داشته اند، این وظیفه الهی را عهده دار بوده اند، ولی بسیاری از  آنان نتوانستند بطور کامل انجام وظیفه  کنند، واین تنها بسبب فشار وخفقان و ستمهایی بوده است که شاهان جنایتکار برآنان وبرمردم روا داشته اند، ولی بهرحال به این وظیفه سنگین (ولایت فقیه ) تحقق عینی بخشیده و آنرا بصورت ناقص و گاهی هم کامل اجرا نموده اند. خدای را سپاس بی پایان که پس ا ز سالها انتظار وغیبت،  سرانجام ولایت فقیه دربهترین وزیباترین چهر ه خود بدست توانای روح الله ،  درایران عزیز ،  نمودار شد. واینک که روح خدا درآن دمیده است و ملت،  آنرا در گوشت و پوست و خون خود احساس وتمام وجود از آن پشتیبانی می نمایند،  دیگر رو به افول نخواهد رفت و هموار ه زیباتر و درخشنده تر،  دردنیا حکمفرما خواهد شد تا بسوزد آنکه نورخدا را نتوان دیدن.

[۲]  .  شیخ بهایی (ره) آن بزرگوار را شهید ثالث می نامند.

18دسامبر/16

پای سخن

وزیر محترم سپاه

برادر رفیق دوست

پیرامون

تشکیل وزارت سپاه وبرنامه های آن

س- چه انگیزه ها و دلایلی موجب تشکیل وزارت سپاه شد؟

ج- با سلام به امام امت وامت شهید پرور و با درود به رزمندگان جبهه حق علیه باطل با توجه به گسترش روز افزون سپاه-  پاسداران انقلاب اسلامی، مخصوصاً پس از ادغام بسیج مستضعفین در سپاه وبا توجه حیات خود در حراست و نگهبانی از دستاوردهای انقلاب اسلامی داشت ودارد و با شرکت گسترده ای که سپاه در جنگ تجاوزکارانه عراق علیه ایران داشت وبه منظور ایجاد ارتباط هرچه بیشترین مجلس و سپاه و همچنین دولت و سپاه،  وبه جهت پشتیبانی هرچه بیشتر از این نهاد جوشیده از متن مردم و تسهیل درحل مشکلات سپاه ایجاد وزارت سپاه ازطرف مجلس شورای اسلامی- لازم وضروری تشخیص داده شد واکنون مراحل خودر ا گذرانده و ان شا الله بزودی تشکیل میشود.

س- چهارچوب کلی و وظائف اساسی این وزارتخانه، چه خواهد بود؟

چ- پشتیبانی و تدارک کلی سپاه در کلیه ابعاد تدارکاتی و لجستیکی و ابنیه و ساختمآنها و آنچه سپاه باید برای وظائف خودش مجهز کند، به عهده وزارت سپاه و مهمترین وظیفه آن است .

در بعد دیگر، کلیه مسائل قانونی که سپاه دارد، دررابطه بامجلس، لوایحی که باید برای تصویب به مجلس برده شود و هم چنین کلیه ارتباطات دولت با سپاه از طریق وزارت سپاه اقدام میشود.  وزارت سپاه موظف است لوایح مصوبه مجلس و سیاستهای دولت را به سپاه ابلاغ کند و ناظر بر اجرای قوانین درسپاه باشد. دفاع ازحقوق سپاه در مراجع هم از وظایف این وزارت است.

س-برنامه و طرحهای جنابعالی به عنوان اولین وزیر سپاه چیست؟

ج- با توجه به جنگی که امروز همه ی قدرتهای شیطانی بر علیه انقلاب اسلامی ما دارند، و با توجه به این که ما معتقدیم هرگز با آمریکا به هیچ آتش بس نسبی نخواهم رسیدو جنگ ما با آمریکا  ان شا الله باید با شکست آمریکا خاتمه پیدا کند. وزارت سپاه نقش عمده ای درتدارک و تجهیز امت حزب الله دارد.  ومن مصمم هستم که – باخواست خداوند ومشورت با مقام محترم ریاست جمهوری و برادر عزیزمان رئیس حزب اللهی مجلس شورای اسلامی و جناب نخست وزیر – خطوط کلی را از این برادران بزرگوار دریافت کنم ویک وزارتخانه انقلابی با کمک نمایندگان محترم مجلس تأسیس کنیم که در آینده این وزارت الگویی برای سایر وزارتخانه ها باشد.

س- آینده جنگ بویژه دررابطه با تامین نیازهای تسلیحاتی را چگونه می بینید؟

ج- یادم می­آید وقتی از شهید بزرگوار مرحوم رجائی سئوال شده بود که ما از نظر تجهیزات جنگی چه کنیم؟ ایشان در پاسخ گفته بودند:  جنگ ما آن روزی است که این سلاحهایی را که از زمان شاه داشتیم ، تمام شود و با آنچه که خود میسازیم،  جنگ با قدرتهای بزرگ ر اشروع کنیم.

درآینده هدف کلی وزارت سپاه این است که ما در آنچه لازم داریم خودکفا شویم یعنی که برای جنگ با قدرتهای بزرگ و اذناب آنها در منطقه لازم داریم، خودمان بسازیم و مقدمات این کار هم فراهم شده و هیچ مشکلی برسرراه نداریم . اما تا رسیدن به آن هدف بزرگ  می‌توانیم قاطعانه اعلام کنیم که برای تجهیزحزب الله در ادامه این جنگ و تا سرحد پیروزی، هیچ گونه کمبود تسلیحاتی و تجهیزاتی نداریم و برنامه های ریخته شد ه قادراست که جبهه را به نحو کامل اداره کند.

س- نقش حزب الله در تامین تدارکات جنگ چگونه بوده است و در آینده چه طرحی جهت هماهنگی و جذب این نیروی عظیم خواهید داشت؟

ج-در چندین مصاحبه اعلام کرده ام: حزب الله اصولا با کاری که دراین جبهه ها کرده،  فرهنگ تدارکاتی را عوض کرد.  به این معنی که ما برا ی تدارک جبهه ها معمولا حد وسط را انتخاب می کردیم . نه، جنس بد می‌خریدیم و نه جنس بسیارخوب را جایز می­دانستیم برای جبهه ها تدارک کنیم ولی ابعاد گسترده کمک حزب الله به جبهه این فرهنگ را به این صورت عوض کرد که آنها بهترین را دربیشترین کمیت به جبهه می­فرستادند، مثلا ما پتوئی که در سیاه مصرف می کردیم یک نوع پتوی سریازی نعروف بود، اما دیدم بهترین پتو را مردم از توی خانه هایشان در آوردند و درتعداد بسیار زیاد به جبهه فرستادند که ما را مجبور کردند امروز برای آن مقدار یکه به عنوان کمبود تهیه می کنیم، از همان سیستم استفاده بکنیم.

من در بعضی مکآنها اعلام کردم که در بعضی مکآنها اعلام کردم که در بعضی از اقلام نمی­شود تخمین زد ولی هفتاد درصد جنگ را مردم اداره کردند. الان اگر که مردم ما امکان برایشان داشت حتی در مورد اسلحه و مهمات هم به ما کمک می کردند اما منهای مسائل صرفا نظامی بقیه احتیاجات ما را درحد بسیار زیاد و غیرقابل تصوری تجهیز کردند تا آنجائیکه امروز می‌بینیم بعضی مواقع مجبور می­­شویم بعضی از اقلام را برویم ازجبهه برگردانیم و به جاهای دیگر بفرستیم و برای اینکه اولا به هیچ وجه حاضر نیستیم حضور مردم را در جبهه یک سر سوزن کم بکنیم و برای اینکه در این حرکت، انسجام و بهره‌برداری بیشتری شود، ستاد هدایت کمکهای مردمی را ایجاد کردیم که هموطنان حزب الله وقتی میخواهند به جبهه کمک بکنند ما به آن برادران می گوئیم که چه چیز تهیه بکنند و به کدامیک از جبهه ها ببرند.

ما امروز خیلی از اقلام را که حزب الله مراجعه می کند و می خواهد تهیه بکند،  بعضی موقع ها مجبور می­شویم بگوئیم که ما به اندازه کافی تهیه کرده ایم.

دراینجا میخواهم عرض کنم که:  نقش امت حزب الله دراین جنگ نقش درجه اول بوده و ما و ارتش پشت سرمردم حزب الله جنگ را اداره کردیم.

س- درجهت هماهنگی و جذب این نیروی عظیم هم طرحی خواهید داشت؟

ج-بله ما باتشکیل ستادهایی درجبهه ها و همچنین در تهران درپی آن هستیم که همین کمکها سامان پیدا کند وبه طرز عادلانه‌ای بین همه جبهه ها توزیع شود و اکنون دراین مصاحبه از ملت شهید پرورمان هم میخواهم یک مقدار زیادی به کردستان توجه بکنند، در کردستان هم فرزندانشان در کمال شهامت و بردباری، جنگی ر اکه به مراتب مقدس تر و پربهاتر از جنگ با متجاوزین بعثی هست در آن خطه اداره می کنند که اخیرا هم به پیروزیهای بسیار بزرگی نائل شده ایم. از امت حزب الله می خواهیم که به آن خطه هم توجه بکنند و بروند فرزندان خودشان ر ادر آن جبهه و همچنین ملت مسلمان کرد را – که از زیریوغ گروهکهای ملحد منطقه، اخیرا رها شده اندبه آنها توجه بیشتری بکنند و به آنها هم برسند.

س- کارایی و قدرت نظامی جمهوری اسلامی بویژه سپاه پاسداران مخصوصا با توجه به جنگ بین حق و باطل چگونه است؟

ج-وقتی که عراق به ایران حمله کرد،  کشور ما گرفتار مشکلات داخلی بود، یکی از مهره‌های پیچیده قدرتهای شیطانی بر مقدرات نظامی ما حاکم شده بود، سپاه پاسداران گرفتار مسائل داخلی بود.  و کارآیی نظامی در حدی که بخواهد در این جنگ درگیر شود نداشت اما می­توانیم این طور برای این که ۲۰۰ نفر را به جبهه بفرستیم اسلحه انفرادی نداشتیم امروز به یاری خدا و به پاس خونهایی که دراین راه ریخته شد، سپاه پاسداران انقلاب  اسلامی تا قبل از عملیات مسلم بن عقیل، دارای دو لشگرکامل زرهی ویک لشگر کامل توپ خانه بود که در ابتدای جنگ حتی ما یک قبضه یا یک دستگاه از این سلاحها و ادوات جنگی را نداشتیم، و از طرف دیگر امروزدارای چندین لشگر سازمان یافته مجهزی هستیم که به غیر از تجهیزات و اسلحه لازم هستیم که به غیر از تجهیزات و اسلحه لازم این لشگرها از ایمانی برخوردارند که در تاریخ جنگهای دنیا جز در صدر اسلام و جز دراصحاب امام حسین (ع) چنین روحیه ای برای جنگیدن در هیچ لشگر ی و هیچ سپاهی ندیدیم.  می توانیم اعلام بکنیم اکنون دهها و صدها با ر آماده تر از روز ازل آماده ایم که بجنگیم و ما اصولا هیچ قدرتی را در مقابل خودمان یعنی در مقابل فرزندان این امت نمی‌توانیم مقایسه بکنیم و جنگ را هرچه قدر هم که وسیع بشود تا پیروزی کامل ادامه خواهیم داذ.

توضیح بیشتری که می توانم در این بار ه بدهم اینکه اولا تمام این تانکها و نفربرها و توپخانه‌هایی که ما در لشگر زرهی و توپخانه مان از آنها استفاده می­کنیم، کلاً از دستگاه اول تا آخرین دستگاه  آن از تانکها و نفربرها و توپهایی است که از دشمن بعثی به غنیمت گرفتیم. ومسئله دومی که باید امت ما مورد نظرداشته باشد اینکه در طول ۲سال و۲ماهی که از جنگ میگذرد ، عراق بیش از ۵۰ میلیارد دلار  ذخائر ارزی خودش را ازدست داده و ازاین مبلغ حدود ۴۰ میلیارد دلار کمکهایی است که از کشورهای مرتجع منطقه گرفته،  وغیر از این مقادیر بسیاری به دنیا بدهکار شده – به کشورهایی که این جنگ را به کمک صدام برافروختند و حمایت می­کردند- اما به خواست خدا و به یاری امت حزب الله و رهبریهای امام بزرگوار، ما با آنچه که داشتیم و آن مقدار ارزی که دولت در اختیارمان گذاشته بود جنگیدیم و این را می توانیم باکمال افتخار بگوئیم که ما از این نظر با توجه به اینکه مملکت ما در محاصره نظامی و اقتصادی بود و با توجه به این که ما نمی توانستیم آن طوریکه می خواهیم صادرات داشته باشیم، با ریاضت جنگیدم و از این نظرهم شاید ارزانترین جنگ را درطول تاریخ جنگها برای ملتمان اداره کردیم.

شناسنامه وزیر سپاه

آقای رفیق دوست در سال ۱۳۱۹ دریک خانواده مذهبی، درتهران بدنیا امد، تا کلاس هفتم دردبیرستان درس خواند،  در سال ۱۳۳۳ – براثر فعالیتهای سیاسی که داشت- ازدبیرستان اخراج شد و ناچار در بیرون از مدرسه به ادامه تحصیل پرداخت.

شهید بزرگوار مرحوم حاج مهدی عراقی او را با مسائل سیاسی روز آشنا کرده و بدین وسیله باهم درهیئتهای مذهبی شرکت می کردند.  ایشان جز افرادی هستند که پس ازرحلت آیه الله العظمی بروجردی (ره) با شناخت- وبه تحقیق ازاهل خبره- بلافاصله ازامام امت تقلید کردند.  درسالهای۴۱-۴۲ همواره دربیت امام و مدرسه فیضیه ومسجد اعظم حضور مداوم داشت.

پس از تشکیل هیئت های موتلفه به آنان پیوست و از اعضای اصلی آنها به شمار می آمد بعد از اعدام انقلابی منصور، نخست وزیرشاه مدفون به مدت ۱۳ سال با شهید اندرزگو همکاری می­کرد. در سالهای ۴۳-۵۰ فعالیتهای مخفی را در چاپ و نشر اعلامیه های امام ادامه میداد، که در این رابطه چند نفر ازدوستانشان از جمله حجه الاسلام ناطق نوری دستگیر شدند ولی او با فرار، خودر ا ازدست جلادان رژیم منفور پهلوی نجات داد.

درسال ۵۵ دررابطه با تهیه اسلحه و همکاری با شهید اندرزگو دستگیر شده و تا سال ۵۷ درزندان به سرمی برد.

دراین مدت یکسال از عمر خود را در زندان، در محضر آیت الله العظمی منتطری گذراند.  دراین باره می گوید:

یکسال ازمدت زندان را در محضر حضرت آیه الله العظمی منتظری بودم(آقای هاشمی رفسنجانی هم با ما در زندان بودند) من از محضر این بزرگوار استفاده‌های زیادی کردم.  وپس از آزادی از زندان نیز ، دربروز حوادث وگرفتاریها به محضر ایشان می‌رسیدیم و از ایشان کسب تکلیف میکردیم و اصولا شرکت من در سپاه پاسداران بنا به مصلحت و صواب دید ایشان بود وهمواره تاکید می فرمودند که در سپاه باشم.  وقتی که بنی صدر تصمیم گرفته بود که بعضی ازافراد را ازسپاه استعفا بدهم،  تماس گرفتم، ایشان فرمودند: خیر، به هیچ وجه استعفا نده،  اگربنی صدر رساندیم و اوهم کوچکتر از این بود که بتواند در مقابل ایشان مقاومت کند.

درسالهای ۵۲-۵۵ چندین بار از ایران خارج شده و با مرحوم شهید محمد منتظری در خارج از کشور، تماس داشته و فعالیتهای انقلابی را دنبال میکردند.

آقای رفیق دوست، وزیرمحترم سپاه، پس ازآزادی از زندان، نقش تدارکات را در راهپیمایی  تاسوعاوعاشورا به عهده داشت.  هنگامی که کمیته استقبال ازامام تشکیل شد،  مسئولیت تدارکات و مسئولیت امنیت به وی سپرده شدو همین دو مسئولیت درمدرسه علوی – محل اقامت امام- نیز به او واگذار شد.

قبل از تشکیل سپاه، همگام باشهید محمد منتظری به فکر تأسیس سپاه افتادند و همواره می کوشیدند که سپاه رازیر نظر مستقیم امام نگهدارند.

پس از تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، جزو اولین اعضا و مسئولین سپاه بود و به سمت مسئول تدارکات انتخاب شد وطی سه سال و چندماه این مسئولیت را به خوبی انجام دادو تا توانست خطوط انحرافی را از سپاه طرد کرده و از خط مقدس ولایت فقیه دفاع نمود تا این که مجلس شورای اسلامی وزارت سپاه را تصویب کرده و با تعیین آقای نخست وزیر ورای نمایندگان به این سمت منصوب شد.

نقش امت حزب الله دراین جنگ نقش درجه اول بوده و ما و ارتش پشت سر حزب الله جنگ را اداره کردیم.

 

18دسامبر/16

حزب الله، حماسه آفرینان تاریخ

بسم الله الرحمن الرحیم

درسایه الطاف الهی و ایثار بی نظیر رزمندگان عزیز و حضور و پشتیبانی پرخروش امت سلحشور اسلام، جنگ سرنوشت ساز حق علیه باطل به حساس‌ترین فراز خود رسیده است و در حالی که امت قهرمان و مجاهد ایران تمام سختی ها و فشارهای فوق‌العاده و توطئه‌های کفر جهانی را باکمال صلابت و قدرت پشت سر گذاشته است، اکنون براوج قله‌های سربلند ایمان و ایثار و بر بلندیهای لاله گون جبهه‌های نبرد درکردستان عزیز و دیگر مناطق مرزی غرب و جنوب دست یافته، کوتاهترین راه را دردشتی هموار به سوی بغداد،  کربلا و جا افتاده رژیم صهیونیستی بعث را زیر گامهای استوار خود درهم کوبیده و با نابودکردن رژیم صدام که به عنوان سپر پولادینی به منظور مقابله با نفوذ و صدور انقلاب اسلامی با دست ارتجاع منطقه و استکبار جهانی به شدت حمایت و نگهداری می­شود،  تمام رژیم‌های وابسته و قدرتهای شیطانی را در برابر امواج خروشان انقلاب اسلامی متزلزل و آسیب‌پذیر نماید.

امت بزرگ و بی مانند ایران همان گونه که در گذشته تمام تلاشها و حیله ها و سرکوبهای آمریکا را برای نجات رژیم شاه بی اثر کرد و با مقاومت و ایثار و شهادت، سرانجام سخن امام امت را که فرموده بود شاه باید برود تحقق بخشید،  امروز نیز (که باز به فرموده امام بعد از شاه نوبت امریکا است و صدام به نمایندگی امریکا و نوکران دیگرش به جنگ علیه جمهوری اسلامی برخاسته است) با آگاهی کامل  ازماهیت درنده خو و نیرنگهای شیطانی دشمن زخم خورده و باتوجه به رسالت اسلامی و تاریخ‌ساز خود و برای نجات و آزادی تمام مسلمانان و مستضعفانی که به پیروزی جمهوری اسلامی امید بسته اند،  استوار و سرسخت « اشداء علی الکفار» بر لشگر کفر می­تازد و نه چون اصحاب صفین از نیرنگ دشمن فریب می­خورد و نه چون مردم کوفه سست پیمان، که همچون یاران فداکار حضرت سیدالشهداء (ع) درکربلای ایران، مشتاقانه و عاشقانه برای شهادت در راه خدا سبقت می­جوید و در میدآنهای نبرد و در پشت جبهه ها بزرگترین حماسه های تاریخ انسانی را تجسم می­بخشند و با اعتقاد به سخن امام که فرمود:  «صدام رفتنی است،  تا رفتن صدام و سقوط رژیمش به جنگ ادامه میدهد» امت شهادت طلب و ایثارگر ایران به خوبی دریافته است که پیرروزی قطعی دراین جنگ و نابودی صدام،  دستاوردهای فراوانی برای انقلاب و جمهوری اسلامی در پی خواهد داشت که کمترین آنها این است که برای خود«امریکا» هم ثابت خواهدشد که «هیچ غلطی نمی­تواند بکند» و هیچ یک از رژیمهای وابسته و مزدور حتی فکر کوچکترین تجاوز به ایران را به خود را ه نخواهند داد.   وبدین ترتیب است که جمهوری اسلامی ایران به صورت نیرومند ترین کشور جهان خواهد توانست به راه مستقیم نه شرقی،  نه غربی، راه خود را ادامه داده و با تجلی کامل خورشید اسلام  دراین سرزمین مقدس جهان را روشن سازد.

والسلام                     رحیمیان

 

18دسامبر/16

حوادث و مناسبتهای مهم

چهارم آذر- شکست طرح آمریکایی فهد به وسیله امام است. (۱۳۵۹)

هفتم صفر – ولادت امام موسی کاظم (ع).  (۱۰۸هـ. ق)

هفتم آذر- فتح بستان بوسیله عملیات طریق القدس، پس از ۴۲۷ روز از اشغال بعثیون عراقی. (۱۳۶۰)

دهم آذر – شهادت آیت الله سید حسن مدرس هنگام نماز در تبعید گاه کاشمر(۱۳۱۶)

یازدهم آذر- همه پرسی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران. (۱۳۵۸)

دوازدهم آذر- تصویب قانون اساسی جمهوری اسلامی بدنبال ۱۵ میلیون رای ملت مسلمان ایران (۱۳۵۸)

بیستم صفر – اربعین حسینی

بیست ودوم صفر – شهادت عمار یاسر(۱۳۶۰)

بیستم آذر – شهادت معلم اخلاق آیت الله دستغیب نماینده امام و امام جمعه شیراز و ۱۲ پاسدار همراهش براثر انفجار بمب توسط منافقین . (۱۳۶۰)

بیست وهفتم آذر – روزوحدت روحانی و دانشجو – شهادت حجه الاسلام دکتر مفتح و دو پاسدارش(۱۳۵۸)

بیست و هشتم صفر – رحلت حضرت رسول اکرم(ص) (۱۰هـ. ق) و شهادت امام حسن مجتبی (ع) (۵۰هـ. ق)

۳۰صفر – شهادت امام رضا (ع) (۲۰۳ هـ. ق)

 

18دسامبر/16

خبری از فرانسه

  • روزنامه «فرانس سوار» درشماره ۱۱۸۳۰ مورخه ۳۰ اوت ۱۹۸۲ دو مقاله توهین آمیز نسبت به اسلام و حضرت امیر المؤمنین (ع) و انقلاب اسلامی و امام امت و آیت الله العظمی منتظری نوشته است. در اعتراض و پاسخ به این مقاله، نامه ای از طرف انجمنهای اسلامی تهیه گردید و حدود ۳۰ نفر از مسلمانان متعهد انقلابی درروز ۱۰ سپتامبر به دفتر آن روزنامه رفته و خواستار ملاقات با رئیس حضور ندارد. پس از اصرار زیاد برادران و خواهران و شعار علیه روزنامه «فرانس سوار» سردبیر روزنامه آمد و با کمال وقاحت گفت:  « ما هرچه دلمان می خواهد می نویسیم و به کسی هم مربوط نیست » !! ووقتی به اوگفته شدکه آنچه نوشته اید دروغ و تهمت است در پاسخ گفت:  « ما آزادیم و آنچه می خواهیم می نویسیم »!! اینجا فرانسه است، ایران نیست!!

دربخشی از نامه ی اعتراضیه مسلمانان مقیم فرانسه به این روزنامه آمده است:

مطالب این مقالات به قدری سست و بی پایه است که هر خواننده با انصافی را متنفر از نویسندگان روزنامه میکند. منابع خبری «فرانس سوار» منافقین هستند که خود رسما اعلام کرده­اند که یک سازمان تروریستی جهانی هستند. از اینجا باید نتیجه گرفت که روزنامه فرانس سوار هم جز تروریستها ی خبری جهانی است. . .

 

18دسامبر/16

دانستنی هایی از قرآن

کافران

۱-هرگز کفار خیر خواه شما نیستند:

$¨B –Šuqtƒ šúïÏ%©!$# (#rãxÿx. ô`ÏB È@÷dr& É=»tGÅ۳ø۹$# Ÿwur tûüÏ.Ύô³çRùQ$# br& tA¨”t\ムNà۶ø‹n=tæ ô`ÏiB 9Žöyz `ÏiB öNà۶În/§‘ ۳  ( بقره -۱۰۵)

هرگزکافران از اهل کتاب و مشرکان، مایل نیستند خیری از جانب خداوند برشما نازل گردد.

۲-نفرین خدا بر کافران:

¨bÎ) tûïÏ%©!$# (#rãxÿx. (#qè?$tBur öNèdur î‘$¤ÿä. y7Í´¯»s9’ré& öNÍköŽn=tæ èpuZ÷ès9 «!$# Ïps3Í´¯»n=yJø۹$#ur Ĩ$¨Z9$#ur tûüÏèyJô_r& . (بقره-۱۶۰)

آن کسانیکه کافر شده و به عقیده کفر مردند،  لعنت خدا و فرشتگان وهمه مردم بر آنان باد.

۳-عذابی سخت در دنیا و آخرت:

$¨Br’sù tûïÏ%©!$# (#rãxÿx. öNßgç/Éj‹tãé’sù $\/#x‹tã #Y‰ƒÏ‰x© ’Îû $u‹÷R‘‰۹$# ÍotÅzFy$#ur $tBur Oßgs9 `ÏiB tûïΎÅÇ»¯R

(آل عمران – ۵۶)

آن گروهی که کافر شدند، به عذاب سختی در دنیا وآخرت معذب خواهم کرد و هیچ یارو یاوری نخواهند داشت.

۴- دوستی کافران باهم :

tûïÏ%©!$#ur (#rãxÿx. öNåkÝÕ÷èt/ âä!$uŠÏ۹÷rr& CÙ÷èt/ 4( انفال -۷۳)

آنان که کافرشدند،  برخی دوستدار برخی دیگرند.

۵-دشمنی با مؤمنین در چهره آنها پیدا است:

#sŒÎ)ur 4’n?÷Gè? öNÎgøŠn=tæ $uZçF»tƒ#uä ;M»oYÉit/ ڒ͍÷ès? ’Îû Ínqã_ãr šúïÏ%©!$# (#rãxÿx. tx6ZßJø۹$# ( šcrߊ%s3tƒ šcqäÜó¡o„ šúïÏ%©!$$Î/ šcqè=÷Gtƒ öNÎgøŠn=tæ $uZÏG»tƒ#uä ۳ ö@è% Nä۳ã¥Îm;tRé’sùr& 9ht±Î۰ `ÏiB â/ä۳Ï۹ºsŒ ۳ â‘$¨Y9$# $ydy‰tãur ª!$# šúïÏ%©!$# (#rãxÿx. ( }§ø©Î/ur 玍ÅÁyJø۹$#(حج- ۷۲)

و هرگاه آیات روشن ما براین کافران تلاوت شود، در چهره‌ی آنها به حدی آثار انکار و مخالفت می­بینی که گویا می­خواهند بر مؤمنانی که آیات خدا را برآنان قرائت می­کنند، حمله ور شوند ای پیامبر به آنها بگو من شما را بعذابی بدتر از این خبر دهم، آن اتش دوزخ است که خدا به کفار و عده داده و جایگاه بسیار بدی است.

۶-کفار عاجز تر از آنند که با نیروی الهی مقابله کنند:

Ÿw ¨ûtù|¡øtrB tûïÏ%©!$# (#rãxÿx. šúï̓Éf÷èãB ’Îû ÇÚö‘F{$# 4 ãNßg1urù’tBur â‘$¨Y9$# ( }§ø¤Î۶s9ur 玍ÅÁyJø۹$#

(نور-۵۷)

مپندار که کافران بتوانند با نیروی الهی مقابله کنند !و جایگاه آنان (در آخرت) آتش است و چه بدجایگاهی !

۷-کافران مانند بهائم ازدنیا لذت می­برند:

( tûïÏ%©!$#ur (#rãxÿx. tbqãè­FyJtFtƒ tbqè=ä.ù’tƒur $yJx. ã@ä.ù’s? ãN»yè÷RF{$# (محمد-۱۲)

و انان که کافر شدند،  همانند حیوانات به تمتع و شهوت رانی وشکم پرستی می­پردازند.

۸-روسیاهان آخرت:

$£Jn=sù çn÷rr&u‘ Zpxÿø۹㗠ôMt«ÿ‹Å™ çnqã_ãr šúïÏ%©!$# (#rãxÿx. Ÿ@ŠÏ%ur #x‹»yd “Ï%©!$# LäêYä. ¾ÏmÎ/ šcqã㣉s?

(ملک -۲۷)

چون کافران،  قیامت و وعده الهی را نزدیک ببینند، رخسار آنان زشت وسیاه شود و به آنها گویند:  این همان عذابی است که درخواست می­کردید.

۹- پیشوایان کفرباید نابود شوند:

(#þqè=ÏG»s)sù sp£Jͬr& ̍øÿà۶ø۹$#   öNßg¯RÎ) Iw z`»yJ÷ƒr& óOßgs9 öNßg¯=yès9 šcqßgtG^tƒ(توبه -۱۲)

با پیشوایان کفر قتال نمائید زیرا آنان را عهد و پیمانی نیست،  تا بلکه (ازمخالفت) دست بردارند.

۱۰- هرکس حکم خدا را تغییر دهد کافراست:

(۴ `tBur óO©۹ Oä۳øts† !$yJÎ/ tAt“Rr& ª!$# y7Í´¯»s9’ré’sù ãNèd tbrãÏÿ»s3ø۹$# (مائده -۴۴)

هرکس به آنچه خدا نازل کرده است حکم نکند، همانا آنان کافرند.

۱۱- تنها کافران ازرحمت خدا نومیدند:

( ¼çm¯RÎ) Ÿw ß§t«÷ƒ($tƒ `ÏB Çy÷r§‘ «!$# žwÎ) ãPöqs)ø۹$# tbrãÏÿ»s3ø۹$#(یوسف -۸۷)

هرگزکسی از رحمت خدا نومید نمی­شود مگرگروه کافران.

۱۲- نباید مؤمنین اطاعت ازکفار کنند:

Ÿxsù ÆìÏÜè? šúï͍Ïÿ»x6ø۹$# Nèdô‰Îg»y_ur ¾ÏmÎ/ #YŠ$ygÅ_ #ZŽÎ۷Ÿ۲(فرقان – ۵۲)

هرگز از کافران اطاعت و پیروی مکن و با آنان (چنانچه مخالفت کنند) سخت جهاد و کارزار کن.

 

18دسامبر/16

رهنمودها

امام

  • اسرائیل باید از صفحه روزگار محو شود. ۱۷/۶/۶۱
  • دولت و مجلس کاری کنند که این مستمندانی را که در طول تاریخ محروم بوده‌اند نجات دهند. ۱۷/۶/۶۱
  • قضایایی که در ایام الله رخ داده است برای تاریخ و انسآنها در طول تاریخ آموزنده و بیدار کننده است . ۱۷/۶/۶۱
  • شورای امنیت وهمه عالم هم اگر بگویند، ما صلح صدامی‌ را نمی پذیریم. ۱۲/۷/۶۱
  • ما از صلح شرافتمندانه اسلامی که دنیا بفهمد متجاوز چه کرده و خسارات ما جبران شود استقبال میکنیم . ۱۲/۷/۶۱
  • وقتی رزمندگان ما میخواهند به خط مقدم جبهه بروند، انگار به حجله عروسی میرود. ۲۲/۷/۶۱
  • آنان که درسوگ این جنایتگران ، اشک تمساح می­ریزند و از جریان حکم خدا درباره آنان شکایت دارند، چه انگیزه ای دارند؟!
  • ما رهین منت این توده‌های بزرگوار هستیم که همه چیزشان را میدهند و چیزی را هم نمی­خواهند . ۲۶/۷/۶۱
  • تاریخ، این نهضت ایران و این انقلاب را فراموش نخواهد کرد. ۲۶/۷/۶۱
  • سیدالشهدا و اصحاب و اهل‌بیت او آموختند تکلیف را: فداکاری در میدان، تبلیغ در خارج میدان. ۲۶/۷/۶۱
  • ماهرچه داریم از محرم است ۲۶/۷/۶۱
  • همین شهادتها پیروزی را بیمه و دشمن ر ا ناامید می کند. ۲۶/۷/۶۱
  • جوآنهای ما حاضر باشند که هروقت آنها را خواستند، بروند و ازاسلام دفاع کنند. ۲۶/۷/۶۱
  • درمیدان جنگ از قلت عدد نترسید از شهادت نترسید. ۲۶/۷/۶۱
  • کسانی که یک دوره تحصیلاتی را گذرانده اند و در حد دیپلم و یا بالاتر هستند، پس از شناسایی دقیق از جهت ایمان و اخلاق در حوزه علمیه قم مورد قبول واقع شوند  و وجود هرکدام از آنها برای ما خیلی ارزش دارد و باید از آنها استقبال کنیم. ۲/۸/۶۱
  • سلام مر ا به همه رزمندگان اسلام برسانید و بگویید قویدل باشید که خدا پشتیبان شما است. نفسهای آخر این متجاوز را بگیرید. ۱۳/۸/۶۱
  • دنیا باید آمریکا را ازبین ببرند والا تا اینها هستند، این مصیبت ها باقی است. ۱۵/۸/۶۱
  • این زمزمه ها و حرفها که می خواهیم جلو سلاحهای اتمی و موشکهای عظیم را بگیریم همه­اش شعر است. ۱۵/۸/۶۱
  • باید توجه کنند که در شوراها افراد نفوذی و منحرف بصورت اسلام و مقدس مابی وارد نشوند. ۱۵/۸/۶۱
  • توده های محروم راباید از خطر دو ابرقدرت و سلاحهای اتمی شان آگاه کرد. ۱۵/۸/۶۱

آیت الله العظمی منتظری

  • در ایران مشتی تروریست از ابتدای پیروزی به جان چهره های سرشناس و مردم بی‌دفاع و حتی کودکان افتادند و با به شهادت رساندن آنان بهترین خدمت را به ابرقدرتها بخصوص آمریکای جنایتکار کردند. ۲۶/۵/۶۱
  • ائمه جمعه باید ضمن نظارت برامور و ارشاد مسئولین شهرها از دخالت مستقیم درکارهای اجرائی خود داری کنند. ۲۷/۵/۶۱
  • مسئولین از پراکنده کاری و کارهای تکراری پرهیز کنند. ۲۸/۵/۶۱
  • بجا است از همگان افراد متعهدی که به انقلاب اسلامی ایمان داشته و قصد تخریب و کارشکنی ندارد ، استفاده شود۷/۷/۶۱
  • سازمان بازرسی کل کشور باید از تند رویهایی که احیانا به آبرو و حیثیت افراد لطمه می­ زند، پرهیزکند. ۷/۷/۶۱
  • بهتر است از اشتباهات جزیی افراد شاغل و داوطلب که احتمالا در گذشته از اینگونه اشخاص سرزده است، صرف نظرشود. ۷/۷/۶۱
  • هر زمان رزمندگان ما در جبهه ها پیروزی می آفرینند، آدمکشان دیوسیرت به چنین فجایعی دست می زنند. ۱۱/۷/۶۱

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

18دسامبر/16

فرازهایی از : زندگی رسول اکرم (ص)

من کس دیگری جز شهید مطهری سراغ ندارم که بتوانم بگویم بی‌استثنا آثارش خوب است.

 امام خمینی

آیت الله شهید مطهری

 

«پیغمبر اکرم» حضرت محمد بن عبدالله (ص) که نبوت به او پایان یافت در سال ۵۷۰بعد از میلاد متولدشد، درچهل سالگی به نبوت مبعوث گشت. سیزده سال در مکه مردم را به اسلام دعوت کرد و سختی‌ها و مشکلات فراوان متحمل شد،  و در این مدت گروهی زبده تربیت کرد و پس از آن به مدینه مهاجرت نمود و آن جا را مرکز قرار داد. ده سال در مدینه آزادانه دعوت و تبلیغ نمود و با سرکشان عرب نبرد کرد و همه را مقهور ساخت، پس از ده سال همه‌ی جزیره العرب مسلمان شدند. آیات کریمه ی قرآن تدریجاً در مدت بیست وسه سال برآن حضرت نازل شد، مسلمین شیفتگی عجیبی نسبت به  قرآن وهم نسبت به شخصیت رسول اکرم نشان می‌دادند. رسول اکرم در سال یازدهم هجری یعنی،  یازدهمین سال هجرت از مکه به مدینه، که بیست و سومین سال پیامبر ی او وشصت و سومین سال از عمرش بود درگذشت، درحالی که جامعه ای نوبنیاد و مملو از نشاط روحی و مؤمن به یک ایدئولوژی سازنده که احساس مسئولیت جهانی می­کرد تاسیس کرده و باقی گذاشته بود.

آنچه به این جامعه ی نوبنیاد روح و وحدت و نشاط داده بود،  دو چیز بود :  قرآن کریم که همواره تلاو ت می­شد و الهام می­بخشید و دیگر شخصیت عظیم و نافذ رسول اکرم که خاطرها را به خود مشغول و شیفته نگه می­داشت. اکنون درباره‌ی شخصیت رسول اکرم اندکی بحث می­کنیم.

دوران کودکی

هنوز در رحم مادر بود که پدرش در سفر بازرگانی شام  در مدینه درگذشت. جدش عبدالمطلب  کفالت او را  بر عهده گرفت. ازکودکی آثار عظمت و فوق العادگی از چهره و رفتار و گفتارش پیدابود.  عبدالمطلب به فراست دریافته بود نوه اش آینده ای درخشان دارد.

هشت ساله بود که جدش عبدالمطلب درگذشت. وطبق وصیت او ابوطالب عموی بزرگش عهده دار کفالت اوشد. ابوطالب نیز از رفتار عجیب این کودک که باسایر کودکان شباهت نداشت در شگفت می­ماند.

هرگز دیده نشد مانند کودکان همسالش نسبت به غذا حرص و علاقه نشان بدهد، به غذای اندک اکتفا می­کرد و از زیاده روی امتناع می­ورزید برخلاف کودکان همسالش و برخلاف عادت و تربیت آن روز، موهای خویش را مرتب می­کرد و سر وصورت را تمیز نگه می­داشت.

ابوطالب روزی ازاو خواست که در حضور او جامه هایش را بکند و به بستر رود، اواین دستور را  با کراهت تلقی کر دو چون نمی خواست از دستور عموی خویش تمرد کند به عمو گفت روی خویش را برگردان تابتوانم جامه ام را بکنم، ابوطالب از این سخن کودک در شگفت شد،  زیرا درعرب آن روز حتی مردان بزرگ از عریان کردن همه ی قسمتهای بدن خود احتراز نداشتند، ابوطالب می­گوید:  « هرگز از او دروغ نشنیدم،  کارناشایسته و خنده بیجا ندیدم،  به بازی های بچه ها رغبت نمی کرد،  تنهایی و خلوت را دوست می­داشت و درهمه حال متواضع بود».

امانت

پیش از بعثت برای خدیجه که بعد به همسریش در آمد،  یک سفر تجارتی به شام انجام داد،  در آن سفر بیش از پیش لیاقت و استعداد و امانت و درستکاریش روشن شد.  او در میان مردم آن چنان به درستی شهره شده بود که لقب «محمد امین» یافته بود.  امانتها ر ابه او می­سپردند.  پس از بعثت نیز قریش با همه‌ی دشمنی­ئی که با او پیدا کردند باز هم امانتهای خود را به او می­سپردند. از همین رو پس از هجرت به مدینه، علی(ع)  را چند روزی بعد از خود باقی گذاشت که امانتها را به صاحبان اصلی برساند.

مبارزه با ظلم

دردوران جاهلیت، با گروهی که آنها نیز از ظلم و ستم رنج می‌بردند برای دفاع از مظلومان و مقاومت در برابر ستمگران هم پیمان شد، این پیمان در خانه‌ی عبدالله بن جدعان از شخصیتهای مهم مکه بسته شد و به نام «حلف الفضول» نامیده شد، او بعدها در دوره ی رسالت از آن پیمان یاد می­کرد و می­گفت حاضر نیستم آن پیمان بشکند و اکنون نیز حاضرم درچنین پیمانی شرکت کنم.

اخلاق خانوادگی

در خانواده مهربان بود، نسبت به همسران خود هیچ گونه خشونتی نمی‌کرد، و این برخلاف خلق و خوی مکیان بود. بد زبانی برخی از همسران خود را تحمل می­کرد تا آنجا که دیگران از این همه تحمل رنج می‌بردند. او به حسن معاشرت بازنان توصیه و تأکید می‌کرد و می‌گفت. همه مردم دارای خصلتهای نیک و بد هستند، مرد نباید تنها جنبه‌های ناپسند همسر خویش را درنظر بگیرد وهمسر خود را ترک کند،  چه هرگاه از یک خصلت او ناراحت شود خصلت دیگرش مایه ی خشنودی او است و این دو را  باید باهم به حساب آورد. او با فرزندان و با فرزند زادگان خود فوق العاده عطوف و مهربان بود،  به آنها محبت می­کرد روی دامن خویش می نشاند،  بردوش خویش سوار می­کرد،  آنها را می­بوسیدو این ها بر خلاف خلق و خوی رایج آن زمان بود. روزی در حضور یکی از اشراف یکی از فرزند زادگان خویش (حضرت مجتبی-علیه السلام) را می­بوسید، آن مرد گفت من دو پسر دارم و هنوزحتی یکبار هیچکدام از آنها را نبوسیده‌ام فرمود «من لایَرحَم لا یُرحَم »کسی که مهربانی نکند، رحمت خدا شامل حالش نمی­شود.

نسبت به فرزندان مسلمین نیز مهربانی می­کرد، آنها را روی زانوی خویش نشانده دست محبت به سر آنها می­کشید. گاه مادران کودکان خردسال خویش را به او می­دادند که برای آنها دعا کند، اتفاق می افتاد که احیاناً آن کودکان روی جامه‌اش ادرار میکردند، مادران ناراحت شده و شرمنده و­ می­خواستند مانع ادامه ادرار بچه شوند او آنها را از این کار به شدت منع می­کرد و می­گفت مانع ادامه ادرار کودک کودک نشوید، اینکه جامه ی من نجس بشود اهمیت ندارد تطهیر می­کنم.

برخورد و معاشرت

در معاشرت با مردم مهربان و گشاده‌رو بود، درسلام به همه حتی کودکان و بردگان،  پیشی می گرفت، پای خود را جلوی هیچ کس دراز نمی‌کرد و در حضور کسی تکیه نمی نمود. غالباً دو زانو می­نشست در مجالس دائره‌وار می‌نشست تا مجلس بالا و پایینی نداشته باشد و همه جایگاه مساوی داشته باشند. از اصحابش تفقد می­کرد، اگر  سه روز یکی از اصحاب را نمی‌دید سراغش را می­گرفت، اگر مریض بود عیادت می­کرد و اگر گرفتاری داشت کمکش می­نمود، در مجالس تنها به یک مرد نگاه نمی­کرد و یک مرد را طرف خطاب قرار نمی­داد بلکه نگاههای خود را در میان جمع تقسیم می­کرد، از اینکه بنشیند و دیگران خدمت کنند تنفر داشت. از جا برمی‌خاست و در کارها شرکت می­کرد.  می­گفت خداوند کراهت دارد که بنده را ببیند که برای خود نسبت به دیگران امتیازی قائل شده است.

نرمی درعین صلابت

درمسائل فردی و شخصی و آنچه مربوط به شخص خودش بود، نرم و ملایم و با گذشت بود،  گذشتهای بزرگ و  تاریخی‌اش یکی از علل پیشرفتش بود. اما در مسائل اصولی و عمومی، آنجا که حریم قانون بود سختی و صلابت نشان می­داد و دیگر جای گذشت نمی‌دانست. پس از فتح مکه و پیروزی بر قریش تمام بدیهائی که قریش در طول بیست سال نسبت به خود او مرتکب شده بودند نادیده گرفت و همه را یک‌جا بخشید. توبه‌ی قاتل عموی محبوبش حمزه را پذیرفت. اما در همان فتح مکه، زنی از بنی مخزوم مرتکب سرقت شده بود و جرمش محرز گردید، خاندان آن زن که از اشراف قریش بودند و اجرای حد سرقت را توهینی به خود تلقی می­کردند سخت به تکاپو افتادند که رسول خدا از اجرای حد صرفنظر کند. بعضی از محتزمین صحابه را به شفاعت برانگیختند،  ولی رنگ رسول خدا از خشم برافروخته شد و گفت چه جای شفاعت است؟ مگر قانون خدا را می‌توان به خاطر افراد تعطیل کرد. هنگام عصر آن روز درمیان جمع سخنرانی کرد و گفت:  اقوام و ملل پیشین از آن جهت سقوط کردند و منقرض شدند که در اجرای قانون خدا تبعیض می­کردند، هرگاه یکی از اقویا و زبردستان مرتکب جرم می­شد معاف می­شد و اگر ضعیف و زیر دستی مرتکب می‌شد مجازات می­گشت، سوگند به خدائی که جانم در دست اوست، در اجرای(عدل) درباره هیچ کس سستی نمی‌کنم هرچند از نزدیکترین خویشاوندان خودم باشد.

 

 

عبادت

پاره‌ای از شب، گاهی نصف، گاهی ثلث و گاهی دو ثلث شب را به عبادت می­پرداخت،  با این که تمام روزش، خصوصاً در اوقات توقف درمدینه، در تلاش بود از وقت عبادتش نمی‌کاست، او آرامش کامل خویش را در عبادت و راز و نیاز با حق می­یافت. عبادتش به منظور طمع بهشت و یا ترس از جهنم نبود، عاشقانه و سپاسگزارانه بود. روزی یکی از همسرانش گفت، تو دیگر چرا آن همه عبادت می­کنی؟ تو که آمرزیده‌ای، جواب داد: آیا یک بنده‌ی سپاسگزار نباشم .

بسیار روزه می­گرفت، دهه‌ی آخرماه رمضان بسترش به کلی جمع می­شد و در مسجد معتکف می­گشت و یکسره به عبادت می­پرداخت ولی به دیگر ان می­گفت کافی است درهر ماه سه روز روزه بگیرید،  می­گفت به اندازه ی طاقت عبادت کنید،  بیش از ظرفیت خود برخود تحمیل نکنید که اثر معکوس دارد. بارهبانیت و انزوا و گوشه گیری و ترک اهل و عیال مخالف بود،  بعضی از اصحاب که چنین تصمیمی گرفته بودند مورد انکارو ملامت قرار می­گرفتند. می­فرمودبدن شما،  زن و فرزند شما، و یاران شما همه حقوقی برشما دارند و می­باید آن را رعایت کنید.

درحال انفراد عبادت را  طول میداد، گاهی در حال تجهد ساعتها سرگرم بود،  اما در جماعت به اختصار می­کوشید، رعایت حال اضعف ما مأمونین را لازم می­شمرد و به آن توصیه می­کرد.

زهد وساده زیستی

زهد و ساده زیستی از اصول زندگی او بود. ساده غذا می­خورد، ساده لباس می­پوشید و ساده حرکت میکرد. زیر اندازش غالباً حصیر بود،  برروی زمین می‌نشست، بادست خود ازبز شیر می­دوشید و بر مرکب بی زین و پالان سوار می­شد، و از اینکه کسی در رکابش حرکت کند­ به شدت جلوگیری می­کرد. قوت غالبش نان جوین و خرما بود کفش و جامه اش را با دست خویش وصله می­کرد. درعین سادگی طرفدار فلسفه فقر نبود، مال و ثروت ر ا به سود جامعه و برای صرف در راه های مشروع لازم می­شمرد، می­گفت:  نعم المال الصالح للرجل الصالح،  چه نیکو است ثروتی که از راه مشروع به دست آید برای آدمی که شایسته ی داشتن ثروت باشد و بداند چگونه صرف کند، وهم می­فرمود:  نعم العون علی تقوی الله الغنی،  مال و ثروت کمک خوبی است برای تقوا.

اراده و استقامت

اراده و استقامتش بی‌نظیر بود، از او به یارانش سرایت کرده بود. دوره‌ی بیست و سه ساله ی بعثتش یکسره درس اراده و استقامت است.  او در تاریخ زندگیش مکرر در شرایطی قرار گرفت که امیدها  از همه جا قطع می­شد ولی او یک لحظه تصور شکست را در مخیله اش راه نداد، ایمان نیرومندش به موفقیت یک لحظه متزلزل نشد.

 

18دسامبر/16

سرگذشتهای ویژه از زندگی امام

حجه الاسلام والمسلمین توسلی

 

من هنوز به سن تکلیف نرسیده بودم، که با قیافه ملکوتی و سخنان در ربار امام که در دل هر شنونده اثر خاصی داشت آشنا شدم.

حضرت  امام – دربعضی از سالها – ایام تابستان که حوزه علمیه قم تعطیل بود، به شهرستان محلات تشریف می­آوردند که ظاهرا در چندین تابستان، اهالی محلات از این فیض عظمی بهره مند بودند.  دریکی از سالها، ماه مبارک رمضان، در مسجد جامع شهر،  نزدیک غروب آفتاب درس اخلاق می­گفتند. بنده هم از آنجایی که علاقمند به چنین محافلی بودم شرکت میکردم. روزی حضرت امام برای درس گفتن وارد شدند، متوجه شدند که امروز تشکی برای ایشان انداخته‌اند، فورا آن را کنار زدند و مثل سایر مردم تقاضای زیادی داشتند که امام در مسجد جامع اقامه جماعت بفرمایند ولی امام فرمودند: آنجا نمازجماعت بر قرار است. ایشان در مسجد کوچکی که ظرفیت کمی داشت و نزدیک منزل معظم له بود، اقامه جماعت میفرمودند.

*      *      *

سفر دیگری که امام به محلات تشر یف آوردند، ظاهرا سال ۱۳۳۰بود (چند سالی بود که بنده برای تحصیل به قم رفته بودم)درمحله ای که منزل ماهم در آن محله بود، منزلی برای حضرت امام اجاره شد. در این منزل، محل خارج شدن آب قناتی بود که اهالی محل آب آشامیدن خود را از آنجا تهیه می­نمودند. عده ای خواستند مانع از پرداختن آب شوند که مبادا مزاحمتی برای حضرت امام باشد، زیرا رفت و آمد و سر و صدا بسیار بود. حضرت امام وقتی فهمیدند فرمودند مانعی ندارد، مردم مثل همیشه بیایند و از آب استفاده کنند. جالب این جا است که درچنین جای ازدحامی محل جلوس و مطالعات امام بود، و امام بعد از ظهر ها در کنار همین قنات به مطالعه و تحقیق می­پرداختند و درهمین جا­، حاشیه برکتاب«وسیله النجاه» را به رشته تحریر درآوردند.

*      *      *

درهمان ایام، روزی دو نفر از بزرگان و مشاهیر برای زیارت امام به محلات آمدند من آن روز در خدمتشان بودم. در آن ایام گروه خاصی مطرح بودند که در رأس  آنها مصدق بود و توجه مردم را به خود جلب کرده بودند، و آنها چنین می­پنداشتند که ضد امپریالیسم و ضد رژیم، کسی است که وابسته به آنان است.

آن روز، امام سخنانی در رد آن گروه بیان فرمودند. آن آقایان گفتند: از شما خیلی بعید است که برعلیه این جمعیتی که چنین و چنان هستند صحبت کنید،  و اینها مردمی وطن دوست و انقلابی  هستند! ولی امام که این چهره های دروغین را از آن دوران می­شناختند و انحراف آنها برای امام نمایان بود، علیرغم دفاع آن آقایان وبسیاری از مردم که ندانسته آنها را مورد ستایش قرار میدادند، امام آنان را رد میکرد و در هر صورت گذشت زمان،  بصیر ت و بینش امام را برای آن آقایان روشن ساخت.

*      *      *

در زمانی که این جانب به قم وارد شدم، امام عصرهای پنج‌شنبه هر هفته در مدرس مدرسه فیضیه، درس اخلاق می­گفتند و عده ای از بازاریها و طلاب دراین مجلس شرکت می­کردند. گاهی از اوقات سخنان حضرت امام در حاضرین آن چنان اثر می­گذاشت که اشکها جاری وصداها به گریه بلند میشد.

یکی از روزها، هنگام ورود امام، زیلوئی به عرض یک متر سرراهشان انداخته بودند امام کفشهای خود را در آوردند که از روی زیلو عبور نکنند. در همان هنگام یکی از طلاب که از علاقمندان درس امام بود، وارد شد و ازروی زیلو عبورکرد. امام فرمودند: باکفش وارد نشوید، این مخصوص نمازاست.

*      *      *

امام همیشه مقید بودند که نمازها را به جماعت بخوانند و لذا ظهرها و شبها درجماعت فیضیه شرکت میکردند . یکی از روزها که برای نماز تشریف آورده بودند، چون وقت نماز نرسیده بود بیکی از حجرات جلوس فرمودند یکی از طلاب در حالیکه چراغ اطاق را روشن گذاشته بود، از اطاق بیرون آمد تا در خدمت امام باشد. امام فرمودند: چرابرق را روشن گذاشتید؟!

یکی از آقایان گفت: میگویند در روشنی اسراف نیست! امام پاسخ دادند: بیخود می­گویند.

شبیه این قضیه را در سال ۵۸ بعد از تشریف آوردن معظم له به ایران برخورد کردم امام براثر کثرت جمعیت زیارت کننده بالای بام تشریف می­بردند که جواب احساسات مردم دهند، یک بار هنگامی که خواستند پایین بیایند، چشمشان  افتاد به حیاط دفتر که یکی از لامپ ها درروز روشن بود.  فوراً بوسیله یک نفر پیغام فرستادند که یک چراغ در حیاط روشن است، خاموشش کنید. مانند این قضیه را بنده چندین بار ازامام دیده ام. الان هم در اطاقی که زندگی میکنند، چنانچه فراموش کنند که چراغ را خاموش نمایند، از حیاط برمی گردند و چراغ را خاموش میکنند.

*      *      *

روزی در اثنای درس امام، کسی اشکال نکرد.  ایشان فرمودند: مجلس درس و بحث است.  مجلس وعظ و خطابه نیست! چرا ساکت هستید و حرف نمی زنید؟ ومی فرمود مجلس درس میرزا محمد تقی شیرازی (ره) دوساعت ونیم طول می کشید، یا اینکه درس حضرت امام در حدود یکساعت بود.

یکی از روزها، حضرت امام زیر کرسی مشغول مطالعه بودند.  آن روز غیر از من کسی آنجا نبود.  متوجه شدم دونفر وارد منزل شدند و می خواستند در رابطه با  قضایای روز خدمت امام پرسند. از امام کسب اجازه کردم، فرمودند: بیایند داخل این دونفر که یکی از آنها خلع لباس شده و ظاهرا این روزها فراری باشند، وارد شدند ونشستند بنده در اطاق مجاور نشسته بودم. شنیدم امام از آنها پرسید: از کجا می آیید؟ گفتند: ازتهران. امام فرمودند: تهران چه خبر بود؟گفتند:  تهران هیچ خبری نبود و اوضاع آرام بود. یک مرتبه امام با صدای بلند فرمودند:  شما روحانی هستید؟! قیامت سرتان نمی شود؟ مگردیروز آقای خوانساری را در بازار کتک نزدند، شما می گویید هیچ خبری نبود؟ خجالت بکشید! (این شخص روحانیکه سخن می گفت از جیره خواران رژیم فاسد بود، و بعد از انقلاب اور ا خلع لباس کردند. )

قضیه آقای خوانساری از این قرار بود که یک روز قبل در مسجد سید عزیز الله اجتماعی بود که ماموران رژیم برای برهم زدن و متفرق کردن  مردم واردشده و کسانی را مورد اهانت قرار داده بودند، ازجمله آقای خوانساری بود که به ایشان توهین شده و با باطوم مضروبشان کرده بودند. بیاد دارم، همان شب، حضرت امام دربیرونی با ناراحتی فراوان خطاب به طلاب فرمودند:  امروز آقای خوانساری را دربازارکتک زدند! محکم باشید.

 

18دسامبر/16

اخلاق در اسلام

قسمت پانزدهم

آیت الله مشکینی

راحت طلبی

«اللّهمًّ لا  تَدَع خِصلَهً  تُعابُ مِنّی اِلّا اَصلَحتَها»

پروردگارا،  هیچ صفت نا پسندی که سبب عیب و نقص من باشد در روانم مگذار جز آن که توفیق اصلاح آن را به من عنایت کنی.

یکی از صفتهای زشت انسانی که غالبا بدان توجه نمی شود ولی بسیار خطرناک و خسران زا و زیان‌آوراست، صفتی است بنام «حب الراحه » یعنی استراحت طلبی و تن بکار ندادن و به تعبیر دیگر، تنبلی و کسالت.  این صفت وسیله محروم شدن انسان از خیرات دنیا و همه سعادتهای آخرت است. دانش آموز تنبل و دانشجویی که پیوسته در فکر استراحت بدن خویش باشند به مرحله ی کمال تحصیلی خود نمی‌رسند و در نتیجه، عمری بی نفع خواهند داشت،  و طلبه ای که تن بزحمات درس و مطالعه و بیداری شب،  برای فکر و تعلم و عبادت ندهد سرانجام نه خود بکمالی می رسد و نه می­تواند جامعه ای را به سوی کمال سوق دهد.

دراحادیت آمده است:  محمد بن مسلم که یکی از شاگردان مبرز مکتب اهل بیت بود،  می­گوید، امام سجاد (ع) فرمود: «حب دنیا و عشق و علاقه باین جهان شعبه های متعددی دارد که از آن جمله «حب‌الراحه » است. »

درکتاب الهی چنین آمده است:  ô‰s)s9 $uZø)n=yz z`»|¡SM}$# ’Îû >‰t6x.  [۱]

_ ما انسان را ذاتا در رنج و ناراحتی آفریده ایم.

این آیه شریفه گرچه مربوط بعالم طبیعت و محکوم بودن انسان بقوانین جبری خلقت است بدین معنی که انسان پیوسته گرفتار حوادث و اسیر سنن جاریه عالم تکوین است و خواه نا خواه همیشه در غل و ز نجیر جریانات است، گرچه در ایام جوانی درست متوجه نیست ولی پس ازگذشت مدتی بدین نکته متوجه میشود. مثلاً، انسان اگر چند ساعتی غذا نخورد از گرسنگی ناراحت می­شود،  و چون غذا خورد تشنگی بر او عارض می­شود، و چون سیراب شد نیاز به خواب پیدا می­کند، و پس از آن محتاج تخلی و دست به آب است، و باز گرسنه می­شود،  تشنه می­شود بی خواب می­گرددو بالاخره مرتب باید همراه سیل حوادث در حرکت باشد، و چون بسن پیری رسید انگار خواهد فهمید چه رنجهائی  متوجه اواست.  نقل است که از ارسطو پرسیدند پیری را تعریف کند، گفت «سحابه تمطر الامراض» -پیری ابر تیره ای است که پیوسته باران مرض‌ها و بیماریها از آن میبارد و بالجمله هم چنانکه انسان در روند تکوین در استراحت نیست،  و اصولا این جهان برای استراحت افریده نشده است،  باید انسان در مرحله عملهای اختیاری خویش نیز پیوسته درتلاش  و سعی و کوشش باشد تا مراحلی از کمال را پیداکند.

در دعاهای ماه مبارک رمضان وارد است که امام سجاد (ع) درمناجات خود عرضه می­دارد:

« اللهُمّ اِنّی اَعُوذُ بِکَ مِنَ الکَسَل ِ وَا لفَشَلِ»

-خداوندا، از اینکه صفت تنبلی و زبونی، که همان حب راحت و تن بکار  ندادن است، بر من چیره شود برتو پناه می­برم.

انسان باید متوجه شود که جهان آفرینش کلاس تربیتی بشراست وباید ازروز اول تا روز آخر در رشته ‌های مختلف این کلاس،  تلاش کند تا آنگاه که فارغ التحصیل این کلاس شد و به جهان دیگر رهسپارگردید نتایج حاصله خویش را همانا سعادت وکمال یابد و نه بدبختی و وبال.

خداوند بزرگ، در کلام مجید خویش،  در اولین مرحله ای که بشر را دراین آب و خاک اسکان داد، یعنی دستور هبوط آدم و حوا و شیطان را از محیط اصلی خلقتشان صادر فرمود،  برای توجه آنها به برنامه زندگی خودشان و نسلهای اینده شان چنین خطاب نمود:  $oYù=è% (#qäÜÎ۷÷d$# $pk÷]ÏB $YèŠÏHsd ( $¨BÎ*sù Nä۳¨YtÏ?ù’tƒ ÓÍh_ÏiB “W‰èd `yJsù yìÎ۷s? y“#y‰èd Ÿxsù ì$öqyz öNÍköŽn=tæ Ÿwur öNèd tbqçRt“øts† ÇÌÑÈ   tûïÏ%©!$#ur (#rãxÿx. (#qç/¤‹x.ur !$oYÏF»tƒ$t«Î/ y7Í´¯»s9’ré& Ü=»ptõ¾r& ͑$¨Z9$# ( öNèd $pkŽÏù tbrà$Î#»yz ÇÌÒÈ   [۲]

 

_ به آدم و حوا و شیطان فرمان دادیم که همگی از محیط بهشت بیرون شوید و بزمین فرود آیید و متوجه باشید که در آنجا برای شما رهنمودهائی خواهم داد و پیامبرانی خواهم فرستاد، البته برای کسانی که پیروی از فرامین ماکنند هراسی و اندوهی نخواهدبود و کفار و تکذیب گران نشانه های توحید ما،  در عذابی جاوید خواهند ماند.

در این آیات، خداوند ازروز اول به بشر گوشزد فرموده است که باید مهیای بکاربستن دستورات الهی شود و اگر انسان بخواهد چنین باشدآن گاه می­فهمد که باید شبانه روز درتلاش و کوشش و سعی باشد چه برای تکامل  و تعالی  خویش و چه برای هدایت و تکمیل جامعه خویش،  و انسان استراحت طلب نه حال انجام و ظائف دینی را دارد و نه حوصله وظائف اجتماعی و دنیوی را .

علی (ع) می­فرماید:  « بحسن بلائک عند خلقک خلقت دارا و جعلت فیها مادبه:  مشربا و مطعما و ازواجا و خدما و قصورا و آنها را و زروعا و ثمارا ثم ارسلت داعیا یدعو الیها فلا الداعی اجابوا و لافیما رغبت رغبوا» [۳]

پروردگارا، درمقام آزمایش زیبایی که برای آفریده هایت مقرر داشتی، خآنهای بنام دنیا آفریدی و در آن سفره‌ای که وسیله امرار معاش زندگی در حین اشتغال بانجام وظائف است،  گستردی و سپس برای آنان گروه انبیا را به منظور دعوت به آزمون دانشگاه خلقت گسیل داشتی،  خداوندا،  این بشر های طاغی، دعوت اعزامیهای ترا نپذیرفتند و درباره آنچه بدان دعوت نمودی رغبتی نشان ندادند. آری همه این زیآنها نشانش حب استراحت است .

ابن سنان که یکی از شاگردان برجسته امام ششم هست  از آن حضرت نقل میکند که فرمود:

«ایاک و خصلتین: الضجر والکسل فانک ان ضجرت لم تصبر علی حق وان کسلت لم توءد حقا»

_ ای ابن سنان ! مواظب باش که دو صفت در تو راه نیابد: اول، ملامت و بی حوصلگی دوم، تنبلی و کسالت، چه آنکه اولی سبب می­شود که صبر و حوصله ی قبول کردن هیچ حرف حق و امر حق را پیدا نکنی و از این طریق جرمی بزرگ مرتکب می‌گردی. و دومی باعث آن می­گردد که از آنچه تو باید برای جامعه خویش انجام دهی کوتاهی کنی و از این راه حقوق الهی و خلقی راترک کنی و گرفتار عذاب شوی.

و در این رابطه است که کلامی پرمحتوا ازحضرت امیر(ع) نقل شده که فرمود: «العجز مهانه» _ زبونی و کسالت برای هر انسانی خواری و مذلت را در پی دارد و آن روزی که انسآنهای کوشا و پرکار و فعال نتیجه زحمات خویش را در این  جهان و یا در آن جهان حیازت و گرد آوری خواهند کرد،  عرق خجلت و شرمندگی برپیشانی تنبلها و کسالت پیشگان جاری خواهدشد.

در یکی از توصیه‌های سعادت آفرین امام ششم(ع) وارد شده که فرمود درهیچ حالی ازسعی وتلاش در انجام کارخیر برای رسیدن به کمال، کسل نشوید و پیوسته در تحرک و جوش وخروش باشید و بدانید که خدای بزرگ و پیامبر او از همه عبادتها و خیرات و کوششهای شما بی‌نیاز است و قدرت بالغه الهی نیازی بسعی جهانیان در رابطه با خضوع در مقابل او و در رابطه با رساندن خیرات و خدمات بجامعه ندارد لکن خداوند، جهان را جهان آزمایش و ترقی وتکامل قرار داده است که باید هر انسانی طبق حرکت خود و برحسب سعی خویش بجائی برسد و تکامل خویش را دریابد و این دنیا دنیای اسباب و وسائل است و درجات دنیوی و اخروی هرکس باسعی و تلاشش  اعطا خواهد شد.

امام باقر (ع) درکلامی از  نصایح خویش چنین می فرماید:

«اِتَّقوا اللهَ وَ استَعینُوا فی ما اَنتُم  عَلَیه ِ بِالوَرَعِ و الاِجتِهاد ِ فی طاعهِ  اللهِ»

_تقوی پیشه کنید و از خدای توانا یاری و استمداد کنید در  پیاده کردن هدف اصیل و بزرگی که شما پیروان اهل بیت دارید و پیشبرد آن را با تورع و دوری از هرکار ناشایسته،  بوسیله کوشش و سعی و خستگی ناپذیری در انجام فرامین خداوند تضمین کنید.

و بالجمله این جهان میدان مسابقه است و گوی سبقت را کسی خواهد ربود که: اولا آشنا به هدف خلقت و سپس در مسیر آن، کمال جدیت و تلاش را بکار گیرد، و در هیچ حال و هیچ زمان و هیچ مکان و در هیچ شغل و رشته‌ای کسالت و تنبلی را  بخویش  راه ندهد و در چنین جامعه ای در ابعاد مختلف بکمال  مطلوب خواهد رسید« وَ قوموا لِلهِ قانِتینَ » _ ای انسآنها حرکت کنید و بسوی خدا حرکت کنید و در مقابل فرامین الهی خاضع و بردبار باشید.

این ناچیز همه برادران و خواهران خود را توصیه می­کنم که متوجه تکالیف و مسئولیت خطیر خویش دراین جهان هستی باشند و غفلت و تنبلی و کسالت را افتی بزرگ و ذنبی نابخشودنی بدانند و باکمال جدیت با عزمی راسخ و تصمیمی قوی و اراده‌ای آهنین در پیمودن راه تکامل انسانی و اسلامی خویش قیام کنند و ساعت و دقایقی  از عمر خویش را به بطالت و تنبلی نگذرانند چه آنکه هر انسانی به هر کمال و سعادتی ولو در امور دنیای خویش رسیده و هر دانشمندی که به مرحله کمال آمده و هر نابغه ای که به مقام نبوغ رسیده، درسایه سعی و تلاش و کوشش بوده است و امروز نتیجه‌ی بارز این دستور متین اسلام را در این کشوری که از هرسو و در هر بعدش در محاصره دشمنان قوی وسرسخت است، بچشم خویش مشاهده می‌کنیم. امید آنکه همه‌ی دوستان موفق و مؤید گردند و اگر در خویشتن، مرض مهلک «حب الراحه» را حس می­کنند قبل از گذشتن فرصت بمعالجه آن پردازند.

ادامه دارد

 

[۱] . سوره بلد،  آیه ۴٫

[۲] . سوره بقره،  آیه ۳۸٫

[۳] . نهج البلاغه ،  خطبه ۱۰۹٫

18دسامبر/16

حقوق تطبیقی

قسمت چهارم

دکتر افتخار جهرمی

عضو حقوقدانان شورای نگهبان

 

شورای نگهبان درقانون اساسی ایران و فرانسه

درشماره دهم مجله تحت عنوان مقدمه، مسأله تعارض عادی با قانون اساسی مطرح وبررسی شد. هم چنین این موضوع در تاریخ حقوق ایران و فرانسه مورد مطالعه قرار گرفت. دراین شماره وارد مطلب اصلی میشویم، یعنی شورای نگهبان در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و شورای قانون اساسی فرانسه مورد بحث ومقایسه قرار میگیرد.

 

 

مبحث اول:

شرائط اعضا و نحوه تشکیل شورا:

الف- شرایط اعضاء

به موجب اصل نود ویکم قانون  اساسی جمهوری اسلامی ایران « به منظور پاسداری از احکام اسلام و قانون اساسی از نظرعدم مغایرت مصوبات مجلس شورای اسلامی با آنها، شورایی بنام شورای نگهبان با ترکیب زیر تشکیل میشود:

۱-شش نفر از فقهای عادل و آگاه به مقتضیات زمان و مسائل روز، انتخاب این عده با رهبر یا شورای رهبری است.

۲-شش نفر حقوقدان، در رشته‌های مختلف حقوقی، از میان حقوقدانان مسلمانی که بوسیله شورای اسلامی معرفی میشوند و با رأی مجلس انتخاب میگردند. بنابراین شورای نگهبان از ۶ فقیه و ۶نفر حقوق­دان تشکیل میشود.  انتخاب فقها بعهده رهبر یا شورای رهبری است و انتخاب حقوقدانان بعهده  مجلس شورای اسلامی است که ازمیان کسانی که از طرف شورای عالی قضایی معرفی شده اند،  صورت میگیرد.

در فرانسه برطبق ماده ۵۶ قانون اساسی۱۹۵۸، شورای قانون اساسی از ۹نفر تشکیل میشود. هریک از رئیس جمهور، رییس مجلس ملی و رئیس مجلس سنا سه نفر را به این سمت منصوب می­نمایندبعلاوه کلیه ی روسای جمهور قبلی فرانسه نیز مادام العمر عضو این شورا هستند (درحال حاضر فقط ژسکار دستن از رؤسای جمهور قبلی در قید حیات است).  همانطوریکه ملاحظه شد در قانون اساسی ایران ۶نفر دیگر از اعضای شورای نگهبان باید فقیه و ۶نفر دیگر حقوقدان در رشته های مختلف حقوقی باشند ولی در قانون اساسی فرانسه هیچ گونه شرطی برای اعضای شورای قانون اساسی در نظر گرفته نشده است، برطبق نظریه حقوقدانان فرانسوی، اعضای این شورا باید لااقل حق استفاده از حقوق مدنی و سیاسی راداشته باشند.

ب- مدت عضویت

براساس اصل ۹۲ قانون اساسی ایران، اعضای شورای نگهبان برای مدت شش سال انتخاب میشوندولی در نخستین دوره پس از گذشتن سه سال،  نیمی از اعضای هرگروه به قید قرعه تغییر می­­یابند واعضای تازه ای به جای آنها انتخاب میشوند. ظاهرا فلسفه تغییر نیمی از اعضای شورای نگهبان در دوره‌ی اول بعد از سه سال، این است که همیشه رد هر دوره نصف اعضای این شورا تغییر یابند تا موجب نشود که کلیه اعضای قدیم بتوانند اعضای جدید را درجریان کار شورا و استدلال آنها درمسائل قرار دهند. درحقوق فرانسه نیز چنین ترتیبی اتخاذ شده  است تا اعضای شورا همگی باهم تغییر نیابند:

اولا- بموجب ماده ۵۸ قانون اساسی فرانسه اعضای شورای قانون اساسی برای مدت ۹ سال انتخاب  می‌شوند.

ثانیا- برطبق ماده ۲ قانون مورخ ۷نوامبر ۱۹۵۸ اولین شورای قانون  اساسی از۹ نفر به ترتیب ذیل: سه عضو که برای مدت سه سال انتخاب شده‌اند و سه عضو برای مدت ۶ سال انتخاب گردیده‌اند و سه عضو که برای مدت ۹سال برگزیده شده‌اند تشکیل میشود در هرگروه یک نفر بوسیله رئیس جمهور یکنفر بوسیله رئیس مجلس می و یک نفر بوسیله رئیس مجلس سنا تعیین میشود. یکبار ثلث اعضای جدید برای مدت ۹سال انتخاب میشوند. در فرانسه اعضای شورا قبل از شروع بکار برطبق ماده ۳قانون ۱۹۵۸ باید در برابر رئیس جمهور قسم یاد کنند. درقانون اساسی ایران چنین امری پیش بینی نشده است و در آیین نامه داخلی شورا نیز در این مورد مطلبی ذکر نگردیده است.

برطبق ماده ۵۶ قانون اساسی فرانسه، انتخاب مجدد اعضای شورای قانون اساسی جایز نمی باشد و هرکس فقط یکبار می‌تواند بعضویت این شورا در آید ولی در قانون اساسی ایران چنین ممنوعیتی درنظر گرفته نشده است(فقط در نیمه دوره اول که شش عضوبقید قرعه خارج میشوند باید اعضا تازه­ای به جای آنها انتخاب شوند. به نظر میرسد که در همین دوره هم موضوع قابل بحث باشد وبیان عقیده مخالف دور از اصول حقوقی نیست). دراین جا لازم به تذکر است که تاریخ رسمیت یافتن شورای نگهبان در نخستین دوره ۲۶ تیر ماه ۱۳۵۹ می باشد و در این خصوص ماده اول آیین نامه داخلی شورای نگهبان مقرر میدارد که:

«تاریخ رسمیت یافتن شورای نگهبان، تاریخ تکمیل اعضا آن است که در نخستین دوره روز ۲۶/۴/۱۳۵۹میباشد و تاریخ آغاز کار اعضا دوره‌های بعد بفاصله های سه سال ا ز این تاریخ خواهد بود».

ج- مدیریت شورا

برطبق ماده ۲ آیین نامه داخلی شورای نگهبان،  این شورا دارای یک دبیر و یک قائم مقام خواهدبود. تبصره ذیل ماده مذکور مقرر میدارد:  انتخاب دبیر و قائم مقام با اکثریت مطلق و رای مخفی است و اگر با ر اول اکثریت مطلق حاصل نگردید میان دونفر که حائز اهمیت بوده اند انتخاب تجدید میشود و در این دوره اکثریت نسبی کافی است. اداره ی جلسات و مسئولیت مکاتبات و امور اداری و امضا نامه ها با دبیر و در غیاب او با قائم مقام است(ماده ۶ آیین نامه داخلی)

شورای قانون اساسی فرانسه برطبق ماده ۵۶ قانون اساسی این کشور دارای یک رئیس است که از طرف رئیس جمهور تعیین میشود ماده مزبور به رأی رئیس نسبت به رای سایر اعضا ارزش بیشتری داده است بدین توضیح که در مواردیکه آرا مساوی مخالف و موافق در مسأله‌ای داده شود رأی رئیس در هر طرف که باشد. رأی آن طرف رأی اکثریت محسوب و معتبر است.

د- محدودیت شغلی

برطبق ماده چهارم آیین نامه داخلی شورای نگهبان داشتن مشاغلی که منافات با مسئولیتهای عضویت در شورای نگهبان داشته باشد دردوران عضویت برای اعضا شورای نگهبان ممنوع است، تبصره اول این ماده مقرر میدارد که ملاک تشخیص منافات رأی اکثریت اعضا شورای نگهبان میباشد (شورای نگهبان دریک مورد داشتن شغل وزارت را منافی با عضویت در شورای نگهبان دانسته است.) در فرانسه عضویت در شورای قانون اساسی با داشتن شغل وزات و نمایندگی مجلس و عضویت در شورای اقتصادی و اجتماعی منافات دارد (ماده ۵۷ قانون اساسی وماده ۴ قانون مورخ ۷ نوامبر ۱۹۵۸) همچنین به موجب ماده ۹قانون ۱۹۵۸ عضو شورای قانون اساسی در صورت قبو ل شغلی که منافات با عضویت در شورا دارد استعفا محسوب خواهد گردید.

ه- استفتا ءاعضا

بموجب ماده هفتم آیین نامه داخلی شورای نگهبان در صورتی که یکی از اعضا شورای نگهبان بخواهد استعفا نماید باید استعفا نامه خود را کتبا بدبیر شورا اعلام نماید و دبیر آنرا در اولین جلسه قرائت میکند.  اگر ظرف یکهفته از تاریخ قرائت، شخص مستعفی استعفا خودرا مسترد نداشت چنانچه از فقهای شورا باشد استعفا نامه او به رهبر و یا شورای رهبری تقدیم می گردد وچنانچه از حقوقدانان باشد استعفا نامه به مجلس شورای اسلامی تسلیم میشود. هم چنین براساس ماده ۲۵ آیین نامه مذکور غیبت هریک ازاعضا شورای نگهبان شش جلسه در یک ماه بدون عذر موجه استعفا از عضویت تلقی میشود و دبیر شورا پس از طرح موضوع در جلسه مراتب را به مراجع مقرر درماده ۷ اعلام خواهد نمود.  تبصره ذیل این ماده مقرر می دارد که غیبت با اجازه یا عذر شرعی موجه است و تشخیص موجه بودن پس از استماع اظهارات غیبت کننده یاشورا است.

درحقوق فرانسه بموجب ماده ۹ قانون ۱۹۵۸ عضو شورای قانون اساسی میتواند کتباً استعفای خود را به شورای مزبور اعلام نماید و نیز عضوی که بعلت کسالت دائمی نمیتواند انجام وظیفه نماید مستعفی تلقی می شود.

و- رسمیت جلسات

جلسات شورای نگهبان با حضور ۹نفر از اعضا و در صورت ضرورت با حضور ۷ نفر تشکیل میشود. جلسات فقهای شورای نگهبان با حضو ر پنج نفر و در موارد ضرورت با حضور چهار نفر رسمیت دارد (ماده ۱۲ آیین نامه داخلی و اصلاحیه بعدی )جلسات شورای قانون اساسی فرانسه با دعوت رییس تشکیل میشود(ودر صورت غیبت و معذوریت او مسن ترین عضو با قیمانده اقدام به دعوت خواهد کرد. ) شورای مزبور با حضور هفت نفر رسمیت می یابد مگر در موارد فرس ماژر و این امر باید در صورت جلسه قید شود، درفرانسه جلسه شورا غیر علنی است ولی تصمیمات شورا باید مستدل باشد و در روزنامه رسمی درج شود.

جلسات شورای نگهبان نیز غیر علنی میباشد و این موضوع از مفهوم ماده۱۴ آیین نامه داخلی نیز استنباط میشود. ماده مزبور مقرر میدارد که: خلاصه مذاکرات و نتیجه رای گیری با ذکر موافق و مخالف در صورت جلسه ای قید می گردد و به امضا حاضرین در جلسه میرسد. . . فقط اعضای شورا حق مراجعه به صورت جلسات را دارند ولی پس از سه سال صورتجلسات دوره ای با تصویب اکثریت اعضا شورا قابل انتشار است.

ادامه دارد.

 

18دسامبر/16

رهنمودهایی از تاریخ اسلام برای تداوم انقلاب اسلامی

قسمت دوازدهم

حجه الاسلام و المسلمین رسولی

اهمیت هجرت ازنظر اسلام

اکنون که داستان هجرت مسلمانان به حبشه را خواندید بد نیست بعنوان رهنمودی ازاین واقعه ی مهم تاریخی، فوائدی راکه این هجرت و هجرتهای دیگر تاریخی در اسلام داشته بازگو کنیم و این بحث، مقدمه ای باشد برکاوش و تحقیق درباره ی هجرت دیگری که در اسلام اتفاق افتاد و ازاهمیت بالاتر و بیشتری برخوردار بود و آن هجرت پیامبر گرامی اسلام و مسلمانان صدر اسلام به شهر یثرب (مدینه طیبه) است که بخاطراهمیت ویژه ای داشت مبدا تاریخ اسلام و سرفصل بسیاری ازوقایع مهم تاریخی دیگر گردید.

درآغاز بد نیست هجرت را ازدیدگاه قرآن و حدیث بنگریم و اهمیت فوق‌العادۀ آنرا درتکامل انسآنها و پیشرفتهای مادی و معنوی اقوام و ملل آزروی کلام خدا و رهبران دینی بشنویم و سپس به تجزیه و تحلیل ور هنمود آن بپردازیم.

در قرآن کریم در بیش از بیست آیه، مسئله ی هجرت و فوائد و ثواب و پاداش آن مطرح شده و در هرجا به نوعی بدان ترغیب گردیده است .

دریکجا فرموده است:  ¨bÎ) šúïÏ%©!$# (#qãZtB#uä z`ƒÉ‹©۹$#ur (#rãy_$yd (#r߉yg»y_ur ’Îû È@‹Î۶y™ «!$# y7Í´¯»s9’ré& tbqã_ötƒ |MyJômu‘ «!$# [۱]

-براستی کسانی که ایمان آورده و آنانکه هجرت کرده در راه خدا جهاد نمودند اینانند که امید به رحمت پروردگار خود دارند.

ودر جای دیگر فرموده:  tûïÏ%©!$$sù (#rãy_$yd (#qã_̍÷zé&ur `ÏB öNÏd̍»tƒÏŠ (#rèŒré&ur ’Îû ’Í?‹Î۶y™ (#qè=tG»s%ur (#qè=ÏFè%ur ¨btÏeÿx._{ öNåk÷]tã öNÍkÌE$t«Íh‹y™ öNßg¨Yn=Ï{÷Š_{ur ;M»¨Zy_ “̍øgrB `ÏB $pkÉJøtrB ㍻yg÷RF{$# $\/#uqrO ô`ÏiB ωYÏã «!$# ۳ ª!$#ur ¼çny‰YÏã ß`ó¡ãm É>#uq¨W9$#[2]

  • آنانکه هجرت کرده و از شهر و دیار خود رانده شدند و در راه من آزار دیده و مبارزه کرده و کشته شدند بدیهای آنانرا بپوشانیم و در بهشتهائی که از زیر درختان آن نهرها جاری است در آوریم و این پاداشی است ازخدای تعالی و پاداش نیکو درنزد خدا است.

ودر سوره ی انفال با تاکید و صراحت بیشتری میفرماید:  šúïÏ%©!$#ur (#qãZtB#uä (#rãy_$ydur (#r߉yg»y_ur ’Îû È@‹Î۶y™ «!$# tûïɋ©۹$#ur (#rur#uä (#ÿrçŽ|ÇtR¨r šÍ´¯»s9’ré& ãNèd tbqãZÏB÷sßJø۹$# $y)ym 4 Nçl°; ×otÏÿøó¨B ×-ø—Í‘ur ×Lq̍x. [3]

  • آنانکه ایمان آورده و هجرت کردند و درراه خدا جهاد نمودند و آنانکه به مهاجران منزل داده و آنها را یاری کردند اینها به حقیقت اهل ایمانند و آمرزش و روزی نیکوی الهی مخصوص آنها است.

ودر سوره ی توبه بصورت جامعتر و کامل تر ی میفرماید:

tûïÏ%©!$# (#qãZtB#uä (#rãy_$ydur (#r߉yg»y_ur ’Îû È@‹Î۶y™ «!$# ôMÏlÎ;ºuqøBr’Î/ öNÍkŦàÿRr&ur ãNsàôãr& ºpy_u‘yŠ y‰YÏã «!$# ۴ y7Í´¯»s9’ré&ur ç/èf tbrâ“ͬ!$xÿø۹$# ÇËÉÈ   öNèdçŽÅe³t6ムOßgš/u‘ ۷pyJômtÎ/ çm÷YÏiB 5bºuqôÊ͑ur ;M»¨Zy_ur öNçl°; $pkŽÏù ÒOŠÏètR íOŠÉ)•B ÇËÊÈ   šúïÏ$Î#»yz !$pkŽÏù #´‰t/r& 4 ¨bÎ) ©!$# ÿ¼çny‰YÏã íô_r& ÒOŠÏàtã[۴]

که در این سه آیه بطور خلاصه درجه والایی راکه در پیشگاه خدای تعالی و رستگاری واقعی،  و مژده رحمت جاودانی، و خلود ابدی دراین نعمتهای بهشتی را از آن مهاجران و مجاهدان در را ه خدا میداند.

*              *      *

و نکته‌ی جالب و مهم درهمه‌ی این آیات کریمه آن است که در همه جا هجرت را حتی بر جهاد درراه خدا مقدم داشته و پس ازایمان به خدا هجرت را نشانه ی امید به رحمت پروردگار، ووسیله ی جبران گناهان، ورود  در بهشت، ووصول به پاداش بزرگ و رسیدن به حقیقت ایمان، و آمرزش و روزی نیکو، و رستگار ی ورضوان حق تعالی و نعمت های جاویدان بهشتی و خلود درآن، و بطور اجمال منشا همه ی سعادتها میداند، و بگفتۀ یکی از دانشمندان این تقدم و تأخر ها بسیار پرمعنی و قابل تامل است و بصورت تصادف و بیهوده نیست.

چند آیه ی جالب دیگر دراین باره :

آیات کریمه ی قرآنی همگی جالب و پرمعنی و زنده و آموزنده و معجزه آسا است و بخصوص آنها که به قوم قبیله ی خاصی اختصاص نداشته و بجای معینی محدود نمی­باشد و به صورت عام و خطاب به همه ی انسآنها است، اگرچه بصورت نتیجه گیری ازداستانی باشد و یا درذیل یکی از احکام الهی بیان شده باشد.

همه میدانیم که برطبق متون اسلامی و حکم فطرت و عقل و سعادت و شقاوت هرانسانی بدست خود اواست و چنان نیست که برخی از فلسفه بافان گفته اند که انسان در این باره بی اختیار وبی اراده است وخدای تعالی نیز برای نشان دادن راههای خوشبختی و بدبختی،  گذشته از پیغمبران الهی، چراغ باطنی و عقل را هم برای هر انسانی قرار داده است تا بکمک آنها راه را از چاه تمیز داده و بگمراهی و ضلالت نیفتد و درپیشگاه وی نیز عذر و بهانه ای نداشته باشد،  و این حقیقت زیبا در قرآن کریم با بیآنهای مختلف  و گویایی ذکر شده وگاهی نیز در قالب مثال وداستان و گفت وشنود ها درآمده که برای بیان این حقیقت، گویاتر و برای رساندن مطلب، رساتر از یک بیان ساده است.

باتوجه به این مقدمه ی کوتاه اکنون به آیات زیر، توجه نموده و ببینید که خدای تعالی درضمن یک گفتگوی کوتاه میان فرشتگان و کسانی که بخاطر دلبستگی به خانه وزندگی، تن به خواری ظلم و ستم داده و نتوانسته اند ایمان آورده و یا اظهار ایمان خود کنند و در حال نگون بختی و سیه روزی از دنیا میروند،  چگونه علت این سیه روزی را بیان فرموده وبا چه بیان دل نشینی به هجرت راهنمایی نموده و دستور میدهد، و بدنبال آن فوائد بزرگی را که هجرت در بردارد بازگو کرده و تشویق میکند:  ¨bÎ) tûïÏ%©!$# ãNßg9©ùuqs? èps3Í´¯»n=yJø۹$# þ‘ÏJÏ۹$sß öNÍkŦàÿRr& (#qä۹$s% zNŠÏù ÷LäêZä. ( (#qä۹$s% $¨Zä. tûüÏÿyèôÒtGó¡ãB ’Îû ÇÚö‘F{$# 4 (#þqä۹$s% öNs9r& ô`ä۳s? ÞÚö‘r& «!$# Zpyèřºur (#rãÅ_$pkçJsù $pkŽÏù ۴ y7Í´¯»s9’ré’sù öNßg1urù’tB æL©èygy_ ( ôNuä!$y™ur #·ŽÅÁtB ÇÒÐÈ   žwÎ) tûüÏÿyèôÒtFó¡ßJø۹$# šÆÏB ÉA%y`Ìh۹$# Ïä!$|¡ÏiY9$#ur Èbºt$ø!Èqø۹$#ur Ÿw tbqãè‹ÏÜtGó¡o„ \’s#‹Ïm Ÿwur tbr߉tGöku‰ Wx‹Î۷y™ ÇÒÑÈ   y7Í´¯»s9’ré’sù Ó|¤tã ª!$# br& uqàÿ÷ètƒ öNåk÷]tã ۴ šc%x.ur ª!$# #‚qàÿtã #Y‘qàÿxî ÇÒÒÈ   * `tBur öÅ_$pkç‰ ’Îû È@‹Î۶y™ «!$# ô‰Ågs† ’Îû ÇÚö‘F{$# $VJxîºtãB #ZŽÏWx. Zpyèy™ur 4 `tBur ólãøƒs† .`ÏB ¾ÏmÏF÷t/ #·Å_$ygãB ’n<Î) «!$# ¾Ï&Î!qߙu‘ur §NèO çmø.͑ô‰ãƒ ßNöqpRùQ$# ô‰s)sù yìs%ur ¼çnãô_r& ’n?tã «!$# ۳ tb%x.ur ª!$# #Y‘qàÿxî $VJŠÏm§‘[۵]

به کسانی که فرشتگان جانشان را می­ستانند -در حالی که برخویش ستمکارند- فرشتگان گویند: شما درچه حالتی بودید؟ گویند:  ما در ان سرزمین بیچاره وزبون بودیم، فرشتگان گویند: مگر زمین خدا فراخ نبود که در آن مهاجرت کنید؟ اینانند که جایگاهشان دوزخ است و چه سرانجام شومی است دوزخ، بجز مردان و زنان و فرزندان ناتوانی که نه چاره ای می­توانستند اندیشید و نه راه گریزی می­توانستند پیش گرفت که امید است خداوند از آنان درگذرد وخداوند پرگذشت و آمرزنده است،  و آن کس که در راه خدا مهاجرت کند درروی زمین فراخنای بسیا ر و پناهگاه و را ه چاره ی زیادی خواهد یافت،  و ان کس که از خانه ی خود برای هجرت بسوی خدا بیرون رود و آنگاه مرگش فرارسد براستی که پاداش او بر خدا است و خدا آمرزنده و مهربان است.

براستی که این آیه ی کریمه راه عذر رابر انسان می­بندد و هر بهانه‌ای را ازاو میگیرد، تا جائیکه اگر در آن عالم (عالم بازپرسی و سئوال و جوابی که در این آیه ذکر شده)بگوید:  هجرت از شهر و دیار و سفر برای من خطر فرارسیدن مرگ ر ا داشت پاسخ آنرا نیز داده و میگوید :  واگر در اینراه مرگش فرا رسد پاداش او برخدا است و خدای بزرگ پاداش اور امیدهد. . .

ودر جای دیگرصورت دوم مرگ را نیز که کشته شدن و شهادت باشدضمیمه کرده و چنین فرماید:  šúïÏ%©!$#ur (#rãy_$yd ’Îû È@‹Î۶y™ «!$# ¢OèO (#þqè=ÏFè% ÷rr& (#qè?$tB ãNßg¨Ys%ã—öuŠs9 ª!$# $»%ø—Í‘ $YZ|¡ym 4 žcÎ)ur ©!$# uqßgs9 çŽöyz šúüÏ%Ηº§۹$# ÇÎÑÈ   Nßg¨Yn=Åzô‰ãŠs9 Wxyzô‰•B ¼çmtRöq|Êötƒ ۳ ¨bÎ)ur ©!$# íOŠÎ=yès9 ÒOŠÎ=ym  [۶]

وآنانکه در راه خدا هجرت کرده و کشته شوند یا مرگشان فرارسد،  حتما خداوند روزی نیکویی بدآنها خواهد داد وبراستی که خداوند بهترین روزی دهندگان است، و حتما خداوند آنها را درمنزلی در آورد که بدان خوشنود باشند و براستی که خداوند دانا و بردبار است .

که دراینجا میخواهد این حقیقت را بیان فرماید که اینان اگرچه جان برسر این راه گذارند و بمیرند و یا کشته شوند نه تنها چیزی ا زدست نداده‌اند، بلکه چیزی یافته اند، و بیش ازآنچه ازدست داده­اند درهجرت،  بدست خواهند آورد.

*              *              *

درروایات وتواریخ نیز که می­نگریم مشاهده میکنیم که مردان آسمانی و پیروان الهی هم این شیوه را معمول داشته و هجرت یکی ازبرنامه های زندگی آنها بوده است تا جائیکه یکی از بزرگان میگوید:

ما من نبیّ وَلا وصّی الاواختار العُزله فی زمانه اِما فی ابتدائه و اِما فی انتهائه [۷]

  • هیچ پیامبر و وصی پیامبری نبوده جز آنکه عزلت و هجرت از مردم را برگزیده یا در آغاز کارخود ویا در انجام آن.

واز «آرنولدتوین بی» Arnoldtoynbeeبرجسته ترین مورخ معاصر جهان درشاهکار عظیم خود بنام «بررسی تاریخ» نقل شده که می­گوید:

-شخصیتهای بزرگ تاریخ بشر که سازنده تمدن،  مذهب،  ویا جامعه ای بوده اند در دوره ی حیاتشان نخست ترک دیار خویش گفته اند، ویا از جامعه و سرزمین خویش بیرون رفته اند و پس از روزگاری غیبت که در آن برای انجام رسالت خطیرشان آماده گشته اند بمیان قوم خود بازگشته ­اند و کار شان را آغاز کرده اند. . . [۸]

که البته باید گفت:  سخن نخست درباره پیمبران الهی جامعتر و بحقیقت نزدیکتر است،  و ما وقتی تاریخ زندگی پیمبران بزرگ و اوصیای آنانرا ازنظر بگذرانیم صدق این گفتا ر روشن میشود، و در زندگی پیمبران بزرگی چون ابراهیم،  موسی و عیسی (ع) ورسول خدا حضرت محمدبن عبدالله (ص) واوصیای بزرگوارشان گاهی بجای یک هجرت ، هجرتهائی را مشاهده میکنیم.

درزندگی حضرت ابراهیم خلیل(ع) میخوانیم که چون آزر و قوم او را ارشاد نموده و بخدای یکتا و ایمان بحق فرا میخواند ولی سرسختی و سماجت آنهارا در پایداری برباطل مشاهده می­کند واز ایمانشان مایوس می­گردد آنها را درگمراهی عمیقی که در آن فرو رفته بودند و بهیچ قیمتب هم حاضر نبودند از آن بیرون آیند رها کرده و از نزد آنها بیرون میرود و چنانچه خدای تعالی حکایت فرموده هنگام جدائی از آنها آن مردم بت پرست را مخاطب ساخته بدآنها میگوید:

öNä۳ä۹͔tIôãr&ur $tBur šcqããô‰s? `ÏB Èbrߊ «!$# (#qãã÷Šr&ur ’În1u‘ #Ó|¤tã Hwr& tbqä.r& Ïä!%tæß‰Î/ ’În1u‘ $|‹É)x©[۹]

-من از شما و آنچه را جز خدا میخوانید کناره میگیرم و پروردگار خویش را میخوانم و امید آن دارم که چون او را بخوانم محروم نگردم.

وبدین ترتیب شهر و دیار و خانه و خانواده ی خود را ترک میکند و به شهر «حران» یا «حاران» هجرت میکند، و همین هجرت سرفصل نعمتهای بسیار و سرآغاز مبارزه ی آشکار علیه طاغوتهای زمان و بدنبال آن شکستن بتها و بنای خانه ی خدا و خیرات و برکات زیاد دیگری شد که خداوند نیز بصورت پی آمدهای پربرکت این هجرت و بدنبال همان آیه ی فوق قسمتی از آنرا بیان کرده و میفرماید:  $£Jn=sù öNçlm;u”tIôã$# $tBur tbr߉ç۷÷ètƒ `ÏB Èbrߊ «!$# $oYö۷ydur ÿ¼ã&s! t,»ysó™Î) z>qà)÷ètƒur ( yxä.ur $uZù=yèy_ $wŠÎ;tR ÇÍÒÈ   $oYö۷ydurur Mçlm; `ÏiB $uZÏFuH÷q§‘ $uZù=yèy_ur öNçlm; tb$|¡Ï۹ A-ô‰Ï¹ $wŠÎ=tã[۱۰]

  • و چون ابراهیم از آن قوم و آنچه را جز خدا پرستش میکردند دوری گزیدما اسحاق و یعقوب را بدو عطاکردیم و همه را پیامبر قرار دادیم، و از رحمت خویش بهره‌مندشان ساختیم و آْوازه ی نکونامی ایشانرا در جهان بلند گردانیدیم.

و در داستان حضرت موسی (ع) درسوره مبارکه ی دخان که بصورت اجمال نقل شده میخوانیم که خدای تعالی از قول آنحضرت نقل کرده که پس از گفتگوبا فرعون و پیروان او هنگامی که از ایمان آنها مایوس شد بدآنها فرمود bÎ)ur óO©۹ (#qãZÏB÷sè? ’Í< Èbqä۹͔tIôã$$sù [۱۱]

و اگر به من ایمان نمی آورید ازمن کنار گیرید.

وبدنبال آن از خدای تعالی راهنمایی میخواهد و شکایت حال خود و  آن مردم را نموده و خدای تعالی دعای اور ا اینگونه بیان میکند:

فَدَعا رَبَّهُ اِن ُّ هوءُلاءِ قَومٌ مُجرِمُونَ

  • پروردگار خویش را خوانده وگفت : پروردگارا اینان مردمی مجرم و گناهکارند. وخدای تعالی بدو دستور هجرت از مصر را به همراه بنی اسرائیل داده ومیفرماید:

فُاَسرِ بِعبادی لَیلاً اِ نَّکُم مُتّبعُونَ

  • بندگان مرا شبانه بیرون بر که شما را تعقیب خواهند کرد.

قرآن کریم هجرت رانشانه امید به رحمت پروردگار و وسیله جبران گناهان و ورود دربهشت و وصول به پاداش بزرگ و رسیدن به حقیقت  ایمان و رستگار ی میداند.

برای هر کس که با قرآن و حدیث و تاریخ آشنایی دارد بخوبی روشن است که همین هجرت – یعنی هجرت از مصر به فلسطین – برای بنی اسرائیل ، منشا چه تمدن بزرگ وتحول عظیمی گردید و چه نعمتها وبرکاتی برای آنان بدنبال داشت.

زندگانی حضر ت عیسی (ع) رانیز که مشاهده می­کنیم مجموعه ای از هجرتها است که زندگانی آن حضرت ر اتشکیل میدهد تا بدانجا که بگفته‌ی بسیار، آنحضرت را از آن جهت«مسیح» گفتند که بسیار در روی زمین سیاحت و گردش میکرد تا از مستمندان و بیماران روحی و جسمی دستگیری کند و آنها را مداوا نماید، تا بدانجا که در حدیث آمده:

وَکانَ مِن شَرایِعِ عیسی(ع) السِیحُ فی البِلاد»[۱۲]

-از جمله ی آداب شریعت حضرت عیسی (ع) سیاحت دربلاد بوده است، بهر صورت،  هجرت در همه ی ادوار وهمه شرایع بعنوان یک عامل حرکت وبیداری و پیشرفت مرام توحید و تبلیغ ادیان الهی بوده و به هرصورتی که انجا م شده است اگر چه به عنوان جنگهای نامقدس بوده،  درانتقال تمدنهاو تاسیس جوامع بزرگ بشری نقش بسزایی داشته و دارد که جای شرح و توضیح بیشتر دراین بار ه نیست.

و در تاریخ میخوانیم که اروپائیان تاقبل از جنگهای صلیبی و حرکتشان بسوی شرق و آشنایی با اسلام و مسلیمن دریک رکود و جمود خفت باری بسر میبردند و حصاری از اوهام و خرافات بردور خود کشیده و بیرون از ان حصار، جائی را نمیدیدند تا آنکه جنگهای صلیبی – با وجود ماهیت تجاوزگری آن – این حصار را شکست و آنان را بسوی شرق و تمدن بزرگ اسلام راهبر شد و بگفته ی مورخان و جامعه شناسان: جنگهای صلیبی و اکتشافات جغرافیایی، نخستین علت برای بیداری اروپا و عامل اساسی تمدن غرب و پیدایش رنسانس بوده است.

و اساسا چیزی که اسلام را به اقصی نقاط جهان-به خاور و چین و روسیه و قلب آفریقا و غرب اروپا-رسانید و صادر نمود همین هجرت ها و سفرهای مسلمانان و تجار و مبلغینی بود که به کشورها میرفتند و اسلام را با خود بخارج صادر میکردند.

درهمین زمآنهای اخیر هجرتهای مردان بزرگی چون سید جمال اسد آبادی  در بیداری مردم مشرق زمین و گسترش مبارزات ضد استعماری درمصر و عراق . . .  و تحریم تنباکو درایران نقش بسیار موثری داشت و بخصوص،  هجرت او به فرانسه و اقدام به نشر معارف اسلامی بوسیله ی مجلات و انتشاراتی چون مجله ی«عروه الوثقی» در بهترشناساندن اسلام برای غریبان حائز اهمیت زیادی بوده است.

و درزمان ما نیز مشاهده کردیم که چگونه هجرت تاریخی رهبر کبیر انقلاب اسلامی،  حضرت امام خمینی (ره) منشا تحولی عظیم در تاریخ کشور ما گردید و به ثمر رسیدن این درخت پربار و پرثمر گردید.

فوائد هجرت مسلمانان به حبشه

اینک بازگردیم بذکر فوائد هجرت تاریخی مسلمانان به حبشه و آثاری که این هجرت داشت:

۱-نخستین فایده ای که این هجرت برای مسلمانانی که بحبشه رفتند داشت آزادی خود آنان از دست مشرکان ورهائی یافتن اززیر بار ظلم و ستم فراوانی بود که خود و خاندانشان بدان گرفتار بودند، چه همانگونه که میدانیم اینان به انواع شکنجه و ظلم  از سوی مشرکان دچار بودند که شمه­ای از آنها را درشماره های پیشین مجله خوانده اید،  و از سوی دیگر بدستور پیامبر گرامی اسلام ناچار بصبر و بردباری و تحمل شکنجه بوده و نمی توانستند با آنها به مقابله برخاسته و مبارزه و جنگ کرده و از خود د فاع کنند و این وضع برای آنان بسیار ناگوار و تحمل آن بسیار دشوار بود،   و به یقین دستور هجرت به حبشه از طرف رسول خدا (ص) برای آنان پیروزی و فتح و گشایش و فرج بزرگی محسوب گردید و با خروج ازمکه، نفس راحتی کشیدند و خواب آسوده ای کردند. و همان گونه که خدای تعالی فرموده [۱۳] خود را در فراخنایی و سیع و دنیایی دور از تنگنا و ظلم مشاهده کردند. . .

وگذشته ازآنکه خود را آزاد ساختند فرشته زیبای ایمان به خدا و گوهر پرقدر اسلام عزیزی را نیز که بدست آورده بودند از شردیوان و ددانی چون ابوجهل و ابولهب نجات بخشیدند و با خیالی آسوده،  به انجام مراسم دینی خود،  درخارج از آن زندان مخوفی که مشرکان مکه برای آنان پدید آورده بودند پرداختند و محیط مساعد و آماده ای برای بارور ساختن و تربیت این نهال تازه،  بدست آوردند.

۲-بااین هجرت تاریخی، برای نخستین بار،  آئین انسان ساز اسلام را با خود بخارج ازمکه بردند و ازشبه جزیره عربستان و وادی حجاز نیز گذشتند و این ودیعه بزرگ آسمانی را از دریا نیز عبور داده به حبشه آوردند و این ندای جان بخش آسمانی و آیات روح بخش قرآنی ر ابگوش پادشاهان بی خبر مسیحی و کشیشان حبشی رساندند و دگرگونی عمیقی دراعماق جانشان پدید آوردند که در شماره ی پیش خواندید، تا آنجا که همان گونه که ملاحظه کردید برطبق  روایات بسیاری، این هجرت و آن برخورد، چنان اثر و تأثیری داشت که نجاشی را مسلمان کرده و یک چنین غنیمت و بهره‌ی بزرگی را نصیب مسلمانان گردانید و چنانچه گویند: مسلمانانی هم که اکنون درحبشه و اریتره هستند ازبرکات همان هجرت و از ثمرات همان برخوردها بوده که اکنون نیز ثمرات آن مشهورر میباشد.

  • افشای سران بی شخصیت مکه و جنایتکارانی همچون ابو جهل و ابو سفیان و دیگران که از هرگونه جنایتی باک نداشتند و همچون زالوی خونخواری بجان مردم مکه افتاده بودند و از راه ربا خواری و ترویج بت پرستی و فحشا و فساد و خرافات، ثروتهای زیادی اندوخته و همه را به نوعی برده ی خود ساخته بودند ولی در ظاهر خود ر ا«آل الله »! خواند و اهل حرم خدا مید انستند و چنین وانمود کرده بودند که آیین و عقاید ما نیز مقدس و محتر م و غیر قابل تغییر است و حرمت ما برهمگان لازم و فرض میباشند، و کسی را حق تعرض و ستیز  با ما نیست!و امثال این گونه موهوماتی که به کمک تبلیغات وسیع و پولهایی که دراین راه خرج می‌کردند توانسته بودندحتی در خارج از مکه و عربستان نیز آنها را در اذهان مردم وارد سازند.

این هجرت و بدنبال آن،  برخورد صادقانه ی مسلمانان مهاجر در مجلس نجاشی تمام این تبلیغات دروغین و موهومات را بر باد داد و بخصوص ماجرای رابطه ی نامشروع عماره با همسر عمرو عاص و کنیزک نجاشی و رسوائی های بعدی،  ماهیت آلوده و کثیف آنها را برای نجاشی و دیگران آشکار ساخت و از آن سو، صداقت و پاکی جعفرابن ابی طالب و مسلمانان همر اه او برای آنها واضح گردید، این بود اجمالی از فوائد و آثار این هجرت و اکنون یک رهنمود:

رهنمودی ازاین هجرت ویک درد نامه:

مجموعه ی آنچه تا بدینجا بشرح رفت تدریجاً یک وظیفه و مسئولیت برای ما ببار می آورد و بخصوص برای افراد ی که به زبآنهای مختلف آشنایی دارند و می­توانند با مسافرت به کشورهای مختلف در حفظ اسلام و یاصدور انقلاب اصیل اسلامی و محتوای آن نقش موثری داشته باشند،  زیرا اکنون با امکاناتی که از نظر دولت و ملت دراختیار دارند نمی­توانند در برابر هجوم تبلیغات بیگانگان و دشمنان اسلام،  بی تفاوت باشند و درپیشگاه خدای تعالی عذر و بهانه ای بیاورند.

براستی برای هرمسلمانی دردآور است که بشنود در آمریکا و بسیاری از کشورهای دیگر،  خانواه‌های مسلمانان مهاجر و فرزندانشان که ازایران و سایر کشورهای اسلامی بدانجاها رفته اند، بخاطر دسترسی نداشتن به اماکن مذهبی و مبلغ دینی، به آیین مسیح درآمده و تدریجا مذهب اسلام در خانواده ی آنان بکلی فراموش شده. . .

و دردآورتر از این، آن است که می­شنویم اینکار را واتیکان درسطح بسیار وسیعی با بودجه ی بسیار زیادی انجام میدهد، و اگر بشنوند یک نفر مسیحی مثلا در روستایی از دور افتاده‌ترین کشورهای آفریقایی سکونت اختیار کرده بلا درنگ کشیشی را بدانجا گسیل داشته تا رفع نیاز مذهبی او را بنماید و حتی برای بیمارانی که در بیمارستآنها بستری هستند کشیشهای سیار میفرستند که هر روزه به آنها سرکشی نموده تا در مورد رفع نیازمندیهای آنان اقدام نماید.

جالب این جا است که نگارنده به یکی از آقایانی که بدعوت گروهی از دانشجویان به یکی از کشورهای اروپایی سفر کرده بود ودر مراجعت ازشدت احتیاج و استقبال آنان سخن می گفت و مصرانه می خواست تا مبلغی بدانجا گسیل شود پیشنهاد کردم شما خودت با سابقه ای که پیدا کرده‌ای و تسلطی که بر زبان آنجا داری این کار را انجام بده؟ و او پس از تاملی که کرد گفت:

من نمی­توانم این ماموریت را انجام دهم وچون علت را پرسیدم گفت: من آدمی وسواسی هستم و در نجاست و طهارت خیلی دیر یقین می­کنم . . . . و امثال این سخنان. . . که برای من وشاید برای بسیاری ازمردم قانع کننده نبود!

آیا درروز قیامت و در پیشگاه خدای تعالی می توان اینگونه پاسخ داد؟

و آیا مسلمانان صدر اسلام نیز برای ترویج دین و مبارزه با شرک و کفر این گونه عمل میکردند؟ و این قدر بی حال و بی تفاوت بودند؟ و آیا مسئولیت بی توجهی نسبت به این همه مسلمانی که در اثر دسترسی نداشتن به یک عالم دینی و یک مبلغ مذهبی جذب مذهب دیگر میشوند و تحت تاثیر تبلیغات دیگران قرار می گیرند بعهده ی ما نیست؟و آیا مخاطب این آیات کریمه ی قرآنی و این تهدیدها ما نیستیم؟

ادامه دارد

 

[۱] .  سوره بقره ،  آیه ۲۱۸٫

[۲] . سوره آل عمران ، ایه ۱۹۵٫

[۳]  . سوره انفال ،  آیه ۷۴٫

[۴] . سوره توبه ،  آیه ۲۰-۲۲٫

[۵] . سوره نسا،  آیه های ۹۷-۱۰۰

[۶] . سوره حج ،  آِیه های ۵۸-۵۹٫

[۷] . المحجه البیضا ، ج۴،  ص۴٫

[۸] . پاورقی کتاب «محمد خاتم  پیامبران » جلد یک صفحه ۲۴۹٫

[۹] . سوزه مریم ،  ایه ۴۸٫

[۱۰] . سوره مریم، ایه ۴۹-۵۰٫

[۱۱] . سوره دخان،  آیه ۲۱٫

[۱۲] . مجمع البحرین، ماده سیح

[۱۳] . در آیه ۹۹ از سوره نسا که پیش ازاین گذشت.

18دسامبر/16

جهاد در قرآن

قسمت دوازدهم

حجه الاسلام والمسلمین طاهری خرم آبادی

نماینده امام درسپاه پاسداران

عوامل معنوی پیروزی

صبر

در دوشماره قبل، با طرح آیه های ۶۵-۶۶ از سوره ی انفال،  نقش صبر را ترسیم کردیم واینک به ادامه بحث دراین زمینه می­پردازیم:

۲-« . . .  ( !$oY­/u‘ ùøÌøùr& $uZøŠn=tã #ZŽö۹|¹ ôMÎm7rOur $oYtB#y‰ø%r& $tRöÝÁR$#ur ’n?tã ÏQöqs)ø۹$# šúï͍Ïÿ»x6ø۹$#

دیگر آیه ای که نقش صبر را درجهاد و علیه بردشمن مجسم می­سازد آیه ۲۵۰ از سوره ی بقره است که در ضمن بیان سرگذشتی ازبنی اسرائیل آمده است،  و ناگزیر باید بطور اجمال به آن آیات و جریان بنی اسرائیل اشاره شود:

بنی اسرائیل پس از حضرت موسی(ع) و وصی او هارون(ع) براثر عصیان و نافرمانی خداوند و توجه شدید به علائق حیات و زندگی مادی، گرفتار استثمار و استعمار ستمگران زمان خود گردیدند و دچار انواع ستمها و ظلم ها شدند. آنان کم کم از فشار ظلم و ستم بستوه آمدند و همین، نقطه عطفی در حیات اجتماعی آنان شد و گوئی شدتها و سختیها – که همیشه نقش سازنده و بیدارکننده‌ای دارد- آنان را به علل اصلی این بدبختی توجه بخشید،  وزیر بنای فکری یک حرکت و مبارزه اساسی علیه ظالمین را در افکار آنان ترسیم نمود.  کم کم این فکر نزدیک به پیاده شدن  و اجرا میشد که نیاز بوجود یک زعیم و رهبر و فرمانروا (ملک) که از ضرورتهای اولیه هر مبارزه وتشکیل یک نظام و حکومت است- توجه آنها را به خود جلب ساخت. و از طرفی بینش مکتبی که از انبیای الهی یافته بودند چنین اقتضا می­کردکه این رهبر و فرمانده، انتخابی نمی­تواند باشد بلکه باید از طرف خداوند نصب و تعیین شود و در غیر این صورت دلیل‌ی برای اطاعت و پیروی ازاونیست.

لذا به پیامبر زمان خود مراجعه نمودند و از او درخواست کردند که یک فرمانده و نظام دهنده ای از طرف خداوند برای آنها تعیین گردد تا درپرتو گردهمایی که او می­نماید و جمع پراکنده آنان را سامان می­بخشد،  درراه خدا بجنگد.

اَلم تَرَاِلَی المَلَاِ مِن بَنی اِسرائیلُ مِن بَعدِ مُوسی اِ ذ قالُوا لِبَنیٍ لَهُمُ ابعَث لَنا مَلِکاً نُقاتِل فی سَبیل ِ الله

-آیا نظر نکردی (درنیافتی ) گروهی از بنی اسرائیل – پس از موسی_ را آن گاه که به پیامبر خودشان گفتند برای ما یک زمامدار بفرست که به فرماندهی او در راه خدا بجنگیم؟ آن پیغمبر، چون سابقه بنی اسرائیل را داشت و آنها ر ا در علایق مادی وزندگی آزمایش کرده بود و میدانست که جهت این همه ذلت و زبونی، ضعف روحی ونداشتن استقامت و صبر و برد باری دربرابر دشمنان بوده است لذا به  آنها فرمود:

هَل عَسَیتُم ان کُتِب َ عَلَیکُمُ القِتال ُ اَلا تُقا تِلوا

-بیم آن نیست که اگر برشما قتال واجب گردد  از آن سرباز زنید و در مقام عمل،  بآنچه که اکنون می­گویید عمل نکنید؟ آنها درجواب گفتند:

وَما لَنا اَلّا نُقاتِلَ فی سَبیلِ اللهِ وَقَد اُخرِجنا مِن دیارِنا وَاَبنائِنا فَلَمّاکُتِب َ عَلَیهِمُ القِتالُ تَوَلّو ا اِلّا قَلیلاَ مِنهُم وَاللهُ عَلیمٌ بِالظّا لِمینَ

-چه چیز مارا از جنگ درراه خدا باز میدارد، چرا و چگونه جنگ نکنیم و حال آنکه ما را از شهر و دیار وفرزندانمان آواره و جدا ساختند؟ مگر میشود جمعیتی کارد به استخوانش برسد وا ز همه چیز، او را ساقط سازند و بازهم ساکت بنشیند و دم فرو بندد؟

ولی مقام سخن با مقام عمل،  تفاوتش از زمین تا آسمان است.  بسیاری از مسائل است که سخن گفتن در اطراف آن آسان و ساده است ولی عمل به آن که با محرومیت و شکنجه و درد و جان‌بازی توام است و صبر و استقامت می­خواهد کار بسیار مشکلی است که جز عده کمی که دارای خصیصه صبر و استقامت باشند،  دیگران تاب وتوان مقاومت آنرا ندارند.  لذا قرآن،  آینده آنها را چنین توصیف فرموده که پس از آن که جنگ برآنان واجب گردید جز عده ی کمی همگی به فرمان خدا پشت نمودند و صحنه نبرد را ترک گفتند و خداوند به مردم ظالم، آگاه است.  یعنی بنی اسرائیل را می­شناسدکه از فرمان خدا تجاوز می­کنند و ظالم هستند و همین هم سبب زبونی ونابودی آنان گردیده است .

سرانجام،  پیامبر الهی با فرمان خداوند،  شخصی را به نام «طالوت» برای آنان تعیین فرمود و به آنان گفت:

اِنَّ اللهَ قَد بَعَثَ لَکُم طالُوتُ مَلِکاً

-خداوند برای شما طالوت را بعنوان ملک و فرمانفرما برانگیخت.

بنی اسرائیل که غوطه ور در مسائل مادی بودندو قهرا کسانیکه سرگرم با مسائل مادی هستند محور افکار آنها معیارها و مقیاسهای مادی است و همه چیز را با این معیار می­سنجند و مقیاس قرار می­دهند لذا در مقام اعتراض برآمدند و گفتند:

اَنَّی یَکُونُ لَهُ المُلکُ عَلَینا وَنَحنُ اَحَقُ بِالمُلکِ مِنهُ وَلَم یُوءتَ سَعَهً مِنَ المالِ

  • چگونه برای او سلطنت و فرمانروایی برما هست حال آنکه ما ازاو سزاوارتریم به سلطنت و او از نظر مالی در وسعت نیست. (نادار و از طبقه محروم وفقیراست. ) اینها تصور می­کردند که زمامدار حتما باید از طبقه مرفه و ثروتمند باشد و از طبقه محروم اجتماع- درصورتی هم که معیارهای واقعی ولازم دریک زمامدار را دارا باشد نمی تواند انتخاب شود! گویا در نظر آنها شرائط دیگری برای رهبری و فرماندهی جز دارا بودن مال وثروت وجود ندارد و تنها حلال مشکلات، پول است و بس! غافل از آنکه چیزی که دریک رهبر مکتبی جامعه شرط است علم است و ایمان و نه مال و منال و با انتساب به طبقه خاصی،  چنانکه اینها فکر می­کردند شخص مزبور حتما باید از خاندان سلاطین و از فرزندان آن گروهی باشد که نسبت آنها به یوسف پیامبر، منتهی میگردد. پیامبر الهی بنی اسرائیل برای کوبیدن این فکر و منطق غلط ، فرمود:
  • اِنَّ اللهَ اصطَفیهُ عَلَیکُم وَ زادَهُ بَسطَهُ فِی العِلمِ و الجِسمِ وَ اللهُ یُوتی مُلکَهُ مَن یَشاءُ والله واسِعُ عَلیم

یعنی این ایراد شما دو اشکال منطقی دارد،  یکی اینکه خدا او را برگزیده و قرار داده است و چون خدا برگزیده است دیگرجائی برای اعتراض و ایراد باقی نمی ماند و اشکال دوم اینکه دوشرط اساسی، که یکی نیرومندی جسمی است و دیگری نیرومندی در علم و آگاهی برای زمامدار، خدا دراین شخص قرار داده است و اساسا خداوند ملک و فرمانروایی خود را به هرکس که بخواهد می­دهد و کسی حق چون و چرا ندارد واو میداند که به چه شخصی و با چه ویژگی لازم،  میدهد.

وسرانجام،  برای پذیرفتن بنی اسرائیل معجزه ای برای حکومت او قرار داده میشود وآن،  بازیافتن «تابوت» بنی اسرائیل است پس از سالها که ناپدید شدو دردست دشمنان قرار گرفته بود. تابوت، صندوقی بوده است که  در آن الواح تورات را قرار می دادند و در پیشاپیش جنگها قرار میگرفت و موجب آرامش و اطمینان خاطر آنان بود و از آنروزی که آنر ا گم کرده و ازدست دادند این همه بلا و گرفتار ی پیداکردند .

وَقالَ لَهُم نَبیُِهُم اِنَّ ایَهَ مُلکِهِ اَن یَاتیَکُم التّابُوتُ فیه سَکینهُ مِن رَبّکُم وَبَقیَّهٌ مِمّاتَرَکَه آلُ مُوسی وَ آل هرونَ تَحمِلهُ المَلائِکَهُ اِنَّ فی ذلِکَ لَایَهٌ لَکُم اِن کُنتُم مؤمنینَ

-پیامبر آنان بآنان گفت:  نشانه فرمانروایی او آن است که صندوقی  را برای شما می­آورد که در آن، آرامشی است از طرف خدای شما و باقیمانده ای است ازآنچه که آل موسی و هارون گذاردند.  درحالیکه آنرا ملائکه حمل می­کنند و دراین،  نشانه و معجزه است برای شما اگر ایمان داشته باشید.

دراین آیه شاید اشاره ای باشد باینکه سبب همه بدبختی ها کنار گذاردن کتاب خدا و گم گشتن آن از بین جامعه است و روزی که جامعه به خود آید و گم شده خود را پیدا کند آنروز،  روز آرامش و پیروزی اواست. این حقیقت را ما در جامعه خود لمس نمودیم،  تا روزی که ملت از خواب خفته خود بیدار نشد و اسلام و قرآن گم شده و فراموش شده خود را بازنیافت دست استعمار و استثمار و ظلم و ستم از سراو کوتاه نشد وامروز که به علل بدبختی، زبونی و ذلت خود در گذشته،  پی برده است اگر کتاب خدار ا درپیشاپیش و سرلوحه زندگی قرار ندهد و باز هم آنرا به فراموشی سپاردبه بدتر از سرنوشت گذشته مبتلا می­گردد و تمام ملتهای مسلمان که امروز، چون بنی اسرائیل، «تابوت» خود را گم کرده و در دامن شرق یا غرب افتاده اند، تا به کتاب خدا اعتصام نجویند و بحبل و ریسمان الله چنگ نزنند اززیر چکمه استعمار جهان خواران و ستم ستمگران جهان نجات نخواهند یافت.

طالوت پس از آنکه لشگرش را جمع آوری نمود و آنها رابسوی دشمن حرکت داد از آنجا که میدانست شرط اساسی دریک مبارزه، استقامت و صبر رزم آوران است و باید درجه استقامت و اعتقاد و ایمان لشگرش آزمایش شود آنان را آزمود. زیرا با گروهی که ایمان ندارندو در فرمان اطاعت فرمانده خود نیستند نمی توان جنگید و پیروز شد و تنها جمعیتی می­تواند پیروز و غالب شود که با ایمان و با اخلاص و معتقد به لزوم اطاعت ازفرمان خداوند یا کسی که از طرف او تعیین گردیده است باشد.

فَلَمّا فَصَلَ طالُو تُ بِالجُنود ِ قالَ اِنَّ اللهَ مُبتَلیکُم بِنَهرِ فَمَن شَرِبَ مِنهُ فَلَیسَ مِنِّیِ اِلّا مَن اغتَرَفَ غُرفهً بِیَدِهِ فَشَرِبُوا مِنهُ اِلّاقَلیلاً مِنهُم

-طالوت پس از آنکه مقداری از راه را رفت به ارتش خود گفت خداوند شما را آزمایش میکند به یک نهر آب، کسانیکه از آن آب بنوشند ازمن نیستند و کسانیکه از آن نچشند ازمن هستند مگر کسی که باندازه پرمشتی از آب با دست خود بردارد.  پس نوشیدند از آن آب مگر عده کمی از آنان.

دراین آزمایش،  روشن شد چه کسانی ایمان و استقامت دارند و می­توانند با دشمن نبرد کنند و چه کسانی قدرت مقاومت ندارند. زیرا کسی که نتواند ازنوشیدن آب برای فرما ن خدا صرفنظر نماید و در برابر خواسته کوچک نفس، این چنین زبون و ذلیل باشد که فرمان خدا را نادیده گرفته و بخواست دل عمل کند چگونه می توان در میدان نبرد از همه چیز خود بگذرد و برای خدا و در راه خدا جان بازی نماید؟

این نوع فرمآنها اگر چه دراصل عمل، مصلحتی ندارند ولی از بعد آزمایشی و شناخت مطیع و فرمانبردار از غیر مطیع، بسیار پرارزش است وممکن است پاره ای از فرمآنهای الهی به بندگانش از این قبیل باشد که اثر و فلسفه اش در عمل بآن فرمان تنها از جهت اطاعت از خداوند است نه در نفس عمل.  یعنی عمل –مانند آب خوردن و نخوردن- دارای منفعت و ضرری نیست اما اطاعت بنده از فرمان خدا که سبب قرب و نزدیکی او بخدا میشود و حاکی از روح عبودیت و بندگی و حب وعلاقه به خدا است و در پرتو عمل باین فرمان تحقق مییابد،  بزرگترین ارزش معنوی را دارا است. وبعکس ، کسی که نافرمانی میکند، بزرگترین ضربه معنوی در اثر عصیان و نافرمانی براو وار دمی­گردد.

پس از گذشتن ازاین نهر و روبروشدن با دشمن که تحت فرماندهی شخصی، «جالوت» نام قرار داشتند ارتش طالوت گفتند:  «لا طاقَهُ لَناَالیَومَ بِجالُوتَ وَ جُنودِهِ»

-ما امروز توان وطاقت جنگ با جالوت و لشگرش را نداریم و اکثریت آنان از جنگ با جالوت کناره­گیری نمودند و صحنه نبرد راترک گفتند:

قالَ الَّذیَن یَظُنُّونَ اَنَّهُم ملاقُوا الله:  کَم مِن فَئِهً قَلیلهٍ غَلَبت فئهً کَثیرَهً بِاِذنِ اللهِ  وَاللهِ مَعَ الصّا برین

-آنهایی که میدانستند که با خدا ملاقات می­کنند – یعنی آنها که جهاد و کشته شدن در راه خدا را وسیله برای لقای پروردگار میدانستند- آنها گفتند:  چه بسیار جمعیت کم که بر جمعیت زیاد غالب و پیروز میشود_با اذن و اراده خداوند و خدا با صبر کنندگان است.

این جمله آخر، شاید نشانگر این جهت باشد که مورد اذن خدا آنجا است که جمعیتی دربرابر مشکلات جنگ،  صابر و با استقامت باشند.

بنابراین،  شرط پیروزی و غلبه بردشمن صبر است و استقامت.  اگر صبر و پایداری درقومی بود خدا با آنها است و اگر خدا با قومی باشد آن قوم هرقدم کم باشند پیروزند.  زیرا نمیشود خدابا جمعیتی باشد و اذن خدا ویاری او شامل حال آنان گردد درعین حال شکست بخورند و از این آیه چنین منطق و فکری داردوقهراً صبر واستقامت هم خواهد داشت. وَلَمّا لِجالُوتَ وَ جُنودُهُ قالُوا

( !$oY­/u‘ ùøÌøùr& $uZøŠn=tã #ZŽö۹|¹ ôMÎm7rOur $oYtB#y‰ø%r& $tRöÝÁR$#ur ’n?tã ÏQöqs)ø۹$# šúï͍Ïÿ»x6ø۹$#

و هنگامیکه دربرابر جالوت و لشگرش قرار گرفتند ودرجبهه جنگ واقع شدند از خداوند درخواست نمودند که پروردگارا بر ما صبر و پایداری نازل و مار ا ثابت قدم فرما و براین قوم کافر یاریمان بخش.

دراین دعا بازاین نکته توجه پیدا می­کنیم که صبر،  شرط پیروزی و ثبات قدم ویاری خدا است، یعنی تحمل شدائد جنگ و خویشتن داری دربرابر مشکلات آن، ثبات قدم می­آورد و مؤمنان، مشمول یاری و نصرت الهی میشوند.

«فَهَزَمُوهُم بِاِذنِ اللهِ – پس با اذن خداوند بر آنها غالب شدند و آنها را دفع کردندو به هزیمت و فرار کشاندند« قَـتَلَ داوُودُ جالُوتَ» – داوود که جوانی نو رس بود – جالوت غول پیکر را از پای درآوردو اورا کشت.

دراین حادثه تاریخی قومی از بنی اسراییل دیدیم که چگونه صبر وشکیبایی  عده ای سبب پیروزی آنها گردید و عده ای دیگرکه اکثریت بودند با نداشتن صبر در یک فرمان آزمایشی،  چگونه با اولین برخورد بادشمن، فرار را برقرار ترجیح دادندو باز باین نکته می رسیم که کسانی می­توانند با مشکلات طاقت فرسای جنگ بسازند که خود را ساخته اند و در برابر فرمان خدا، بنده و مطیع هستند. زیرا همآنها که از نوشیدن آب نگذشتند همآنها بودند که ازدیدن ارتش دشمن، وحشت کردند و اظهار عجز نمودند و آنها که درآن فرمان آزمایشی از خود نشان دادند و تا مرز پیروزی رفتند. و باز این مسئله توجه پیدا می­کنیم که آدم های مؤمن و معتقد، همیشه امیدوارند و ترس ودلهره ای ازدشمن، هرقدر قوی باشد ندارند و از کمی عده و نداشتن نیروی مادی وحشت نمی‌کنند همان گونه که امام امت، رهبر کبیر انقلاب، امام خمینی درتمام دوران انقلاب هیچ هراس وترسی از قدرت مادی دشمن نداشت و بزرگترین ابر قدرت جهان یعنی آمریکا را هم بحساب نیاورد ونمی آورد و می­فرمود:

« آمریکا هیج غلطی نمی تواند بکند  » و در برابر ابر قدرت اهریمنی شاه هم همیشه باا مید به پیروزی صد درصد، قدم برمیداشت و رمز موفقیت مردان بزرگ الهی هم همین است وبعکس،  آنهاییکه ایمانی قوی و اعتقادی راسخ ندارند ازدشمن و حشت دارند و تنها به موازنه و مقایسه نیروی مادی و انسانی خود می­پردازند و لذا میگویند:  لا طاقَهُ لَناَالیَومَ بِجالُوتَ وَ جُنودِهِ

وبالاخره نقش صبر و استقامت در پیروزی و غلبه بر دشمن در این آیات بخوبی روشن است.

ادامه دارد

 

18دسامبر/16

سیستم قضایی اسلام

قسمت دوم

حجهالاسلام و المسلمین محمدی ری شهری

فرازهایی از :

تاریخ قضا ءدر اسلام

ابن خلدون دراین رابطه می­نویسد:

« منصب قضا یکی از پایگاههایی است که داخل (جزو) وظائف خلیفه است، زیرا پایگاه قضا و داوری برای برطرف کردن خصومتهای مردم است،  بدانسان که دعاوی آنان بریکدیگر حل و فصل شود و مشاجرات و کشمکشهای ایشان قطع گردد،  منتها این داوری باید بروفق احکام شرعی باشد که از کتاب (قرآن) و سنت (احادیث) گرفته می­شود و بهمین سبب از وظائف خلافت بشمار میرفته است، و در جز و (جزئی از) کارهای عمومی آنان بوده است.  و خلفا در صدر  اسلام بتن خویش (شخصا) آنرا عهده دار می­شدند،  و هیچ قسمت از امور قضا را بدیگری واگذار نمی­کردند. »[۱]

در اواسط حکومت عمر،  که فتوحات عظیمی نصیب مسلمین شد و بتدریج مسلمآنها به صورت ابر قدرتی بی همتا درجهان مطرح می شدند،  هرقدر که حوزه حکومت و قدرت آنها گسترش می­یافت، وزندگی ساده ی صدر اسلام به اصول اشرافیت نزدیکتر میشد،  تجاوز بحقوق یکدیگر و در نتیجه دعاوی حقوقی و جزائی افزایش می­یافت.

ولذا عمر در اواسط حکومت خود باین فکر افتاد که یک سیستم قضایی رسمی در کشور ایجاد کند.

سعید بن مسیب نقل می­کند که:

نه پیامبر بصورت رسمی قاضی انتخاب کرد، نه ابوبکر و عمر،  باین معنی که آنها – جز درموارد استثنایی- شخصا امر قضاوت را عهده داربودند،  تا اواسط خلافت عمر،  که او یزید بن اخت النمر را بصورت رسمی برای قضاوت انتخاب کرد و از یزید خواست که به نیابت از اوقسمتی از امورقضایی را که از اهمیت کمتری برخوردار است،  عهده دار شود. [۲]

باید توجه داشت که یزید بن اخت النمرتنها قاضی حکومت عمر نبود، ابن خلدون دراین رابطه میگوید:

نخستین خلیفه ای که این وظیفه رابه دیگران تفویض کرد عمر بود که ابوالدردا رادر مدینه بکمک خویش درامر قضا شرکت داد،  و شریح را در بصره، و ابوموسی اشعری را در کوفه بمنصب قضا برگماشت و آنانرا در این پایگاه شریک خویش ساخت. . . [۳]

و بتدریج برای هرشهری قاضی مخصوصی معین نمود:

در دوره‌ی ا و (عمر)به علت وسعت قلمر و مسلمین، برای هر شهر قاضی مخصوصی معین کردند و سازمان شهربانی برا ی نخستین بار بوجود آمد. [۴]

دادگاههای صدر اسلام

اینکه میگوییم در اواسط حکومت عمر، سیستم قضایی اسلامی رسمیت یافت بدان معنی نیست که جامعه اسلامی آنروز دارای یک تشکیلات کامل قضایی گردید بلکه تشکیلات محکمه های آن روز به صورتی بسیار ساده و ابتدایی بود:

خانه قاضی محکمه اش نیز بود،  ولی پس از چندی قضات، مساجد را برای دادرسی اختیارکردندو عصرها به دعاوی مردم و اهل ذمه و غیر مسلمان رسیدگی میکردند درزمان حضرت رسول (ص) و ابوبکر و عمر و عثمان، مسجد نه تنها دادگاه بود بلکه محبس هم بود.  ولی علی(ع) در دوران خلافت خود، محبس جداگانه ای ترتیب داد. [۵]

باز جوئی و تحقیق و تشکیل پرونده نیز مطرح نبود بلکه طرفین دعوا،  درخانه قاضی و یا مسجد حاضر می­شدند و دلائل خود را معمولا شهود و سوگند بود اقامه میکردند و قاضی درهما ن جلسه رسیدگی نموده و حکم ورای خود را اعلام می­کرد.

مشکل دستگاهها ی قضائی عمر

مشکل سیستم قضائی که عمر بوجود آورد این بود که قضات آن فاقد شرایط قضای اسلامی بودند،  مکرر اتفاق می­افتاد که قاضی نمی دانست حکم اسلام چیست و چگونه باید رای بدهد!حتی دربسیاری از موارد به شخص عمر هم که مراجعه می­شد او هم نمی توانست نظر قاظعی بدهد و دستور می­داد که به امام علی(علیه السلام ) رجوع کنند، و در این رابطه مکرر بخدا پناه می­برد از معضله و مشکل قضائی­یی که علی در آنجا نباشد[۶] و در این رابطه مکررمی­گفت:  قاضی ترین ما علی است. [۷]

سیستم قضایی اسلام درعصر امیرالمؤمنین (ع)

دادگاههایی را که عمر تاسیس کرده بود با همان شکل ودرپاره ای موارد با همان قضاتی که او منسوب نموده بود تا زمانیکه امیرالمؤمنین(ع) زمام حکومت جامعه اسلامی رابدست گرفت ادامه یافت.

پس از اینکه امام به قدرت رسید،  دررابطه بامسائل قضایی کشور با دو مشکل اساسی روبرو بود، زیرا نه می شود سیستم قضایی موجود را بهم بریزد،  و نه می­تواند با این سیستم کارکند. اگر دادگاهها ی موجود را منحل نماید با نیاز روز افزون قضایی کشور چه کند،  و اگر منحل نکند قضات موجود صلاحیت قضاوت ندارند.

چاره ای بنظر امام رسید این بود که ضمن ابقای قضاتی که چاره ای جز ابقای آنها ندارد،  ازاجرای احکا م صادره قبل از تنفیذ امام جلوگیری نماید،  بلحاظ نظیر آنچه امروز دادگاههای عالی دررابطه با احکام اعدام و مصادره اموال انجام می­دهند .

یکی از مواردی را که کتب حدیث و تاریخ ضبط کرده اند، ابقای شریح قاضی بود، شریح اززمان عمر که به قضاوت منصوب شد تا موقعی که امام علی(ع) به حکومت رسید قاضی مطلق بود و هر رأیی با که صادر می­کرد بلافاصله  اجرا می­شد. ولی پس از بقدرت رسید ن امام، آنحضرت اختیارات اور ا محدود کر دو اور ا باین شرط ابقا کرد که بدون مشورت با امام دستور اجرای حکمی راندهد، امام صادق(ع) دراین رابطه می­فرماید:

لما ولی امیرالمؤمنین (ع) شریحا القضا اشترط علیه ان ینفذ القضا حتی یعرضه علیه

-هنگامیکه امیرالمؤمنین (ع) شریح را به قضاوت منصوب کرد با او شرط کر دکه حکمی را قبل ازعرضه داشتن برامام تنفیذ نکند. [۸]

سلمه بن کهیل میگوید از امیرالمؤمنین (ع) شنیدم که به شریح می­فرمود:

«. . .  ایاک ان تنفذ قضیه فی قصاص اوحد من حدود الله او حق من حقوق المسلمین حتی تعرض ذلک علی…»

-. . . مبادا حکمی در رابطه با قصاص، یا حدی از حدود الهی، یا حقی از حقوق مسلمین را تنفیذ و اجرا کنی جز اینکه آنرا برمن عرضه بداری. . . [۹]

براین اساس، قضاتی که واجد شرائط قضا نبودند درعصر حکومت امام علی –علیه السلام – اختیارات آنها محدود بود و پس از رسیدگی امام،  و تایید نظریه آنان،  در موارد مشروحه می توانستند حکم قطعی صادر نمایند.

با این وصف،  امام تلاش می­کرد و به استانداران خود توصیه می نمود که تلاش کنند تا کسانی را که واجد شرائط قضا از نظر اسلام هستند،  شناسائی شوند.  و کارهای قضائی کشوربه آنها واگذار شود،  که منافقین نگذاشتند و درمحراب عبادت آن حضر ت را ترور کردند و با شهادت وی ، سرنوشت جامعه اسلامی بطور عموم و سیستم قضائی اسلام به طور خاص بدست کسانی افتادکه بنام اسلام و قضای اسلامی، جنایاتی انجام دادند که روی تاریخ اسلام را سیاه نمودند.

*      *      *

با اینکه در مقالۀ قبلی قول داده بودیم که آنچه را بعنوان محاکم اسلامی و قضای اسلامی در جوامع مسلمین مطرح بود، پیش از تبیین و یژگیهای قضا و قاضی در اسلام، مورد بررسی می­دانیم که نخست این ویژگیها ر ابیان کنیم. سپس آنچه ر اکه بعنوان قضای اسلامی در تاریخ اسلام تحقق یافته ، با آنچه که باید باشد،  مقایسه نمائیم،  ولی پیش از بیان این ویژگیها:  ضروری است که با معنای قضا آشنا شویم:

معنای قضاء

واژه قضا درلغت عرب در معانی مختلفی بکار می­رود، فقیه بزرگ شیعه، مولف جواهرالکلام درآغاز کتاب قضا، ده معنا برای این واژه ذکر می­کند،[۱۰]ولی آنچه مورد بحث و بررسی ما است،  قضا بمعنی حکم است.

وقتی جادوگران فرعون دیدند که عصای موسی به صورت اژدها شد و تمام ریسمآنهایی راکه در اثر جادوی آنها بصورت مار بنظر میآمد بلعید، یقین کردند که موسی(ع) پیامبر خداست و به خدا و رسالت او ایمان آوردند.  فرعون عصبانی شد و حکم قطع یک دست و یک پای آنها[۱۱] و آویختن آنها رابه چوبه­ی دار صادر کرد. پس از صدور این حکم، جادوگران گفتند:  `s9 x8tÏO÷sœR 4’n?tã $tB $tRuä!%y` šÆÏB ÏM»uZÉit7ø۹$# “Ï%©!$#ur $tRtsÜsù ( ÇÙø%$$sù !$tB |MRr& CÚ$s% ( [12]

-پس ازملاحظه‌ی ادلۀ روشن و قاطعی که موسی ارائه داد، ما هرگز تو را انتخاب نخواهیم کرد و فرمان تو را اطاعت نخواهیم نمود،  بنابراین تو به هرنوع قضاوتی که مایل هستی قضاوت کن، و هر حکمی را که می­خواهی صادر نما.

همانطورکه ملاحظه می­کنید دراینجا قضا بمعنی حکم آمده، بنابراین قضا، از نظرلغوی بمعنی حکم است ولی دراصطلاح فقها قضا عبارت است از:  ولایت بر حکم، که از سوی حکومت اسلامی به کسانی که شایستگی این منصب را دارند تفویض می شود ، و گاه درمعنای لغوی آن بکار می­رود و به خود حکم نیزقضا اطلاق میگردد.

فرق میان فتوا وقضاء

دراینجا ضروری است توضیح دهیم که فرق میان فتوا و قضا ومفتی وقاضی چیست؟

چون فتوا حکم است،   قضا هم حکم است ، مفتی ولایت برحکم دارد،  قاضی هم ولایت برحکم دارد، مفتی حکم صادر میکند ، قاضی هم حکم صادر می­نماید . بنابراین باید دید که فرق میان مفتی و قاضی، وفتوا وقضا چیست؟

۱- قاضی پیاده کننده فتوا است.

فرق میان فتوا وقضا، با اینکه هر دو بمعنای حکم هستند این است که حکم در رابطه با فتوا، کلی است و در رابطه با قضا جزئی،  حکم در رابطه با فتوا،  قانون است و در رابطه با قضا، پیاده کردن قانون،  مفتی بیان کنندۀ قانون الهی است و قاضی پیاده کننده ی قانون الهی است، مفتی میگوید تجاوز به حقوق دیگران جایز نیست و قاضی حقوقی راکه مورد تجاوز واقع شده، از متجاوز می­گیرد و بصاحب حق برمیگرداند.

  • حکم قاضی برای مفتی لازم الاجرا است

فرق دیگر قضا وفتوا این است که فتوا و حکم فقیه ومفتی،  برای فقیه و مفتی دیگر،  یا مقلدین مفتی دیگر، قابل عمل نیست ولی قضا و حکم قاضی نه تنها برای فقیه دیگر، قابل عمل است بلکه لازم الاجرا است،  هرچند که رأی و فتوای اوبا رای قاضی موافق نباشد.

قضا دراسلام :

منصب قضا، ظریفترین و حساسترین و مهمترین و درعین حال خطرناکترین مناصب اجتماعی ازدیدگاه اسلام است .

ازدیدگاه اسلام دریک صورت، قاضی نماینده خدا و با فضیلت ترین انسآنها است و در صورتی دیگر بدترین جنبده ها است،  و بتعبیر زیبای امیر المؤمنین (ع) خطاب به شریح،  مجلس قضاوت جایگاهی است که یا انبیا و اوصیا در آن قرار میگیرند و یا اشقیا بر آن تکیه می­زنند. [۱۳]

بنابراین فاصله ی میان قضای اسلامی و قضای غیر اسلامی، و فاصلۀ میان قاضی شایسته و قاضی ناشایسته، فاصلۀ میان اعلی علییین، و اسفل السافلین است.

ببینیم قضای اسلامی چه ویژگیهائی دارد،و قاضی شایسته ازدیدگاه اسلام چه خصوصیاتی باید داشته باشد که با فقدا ن آن ویژگیها، مجلسی که جایگاه پیامبران و اوصیای آنها است و بر عرش، فخر می­فروشد ناگاه آنقدر پست و بی ارزش و منفور میگردد که در دیدۀ اهل بصیرت، کثیفتر و متعفنتر از کثیفترین مکآنها می­گردد؟!

درمقاله های آینده با این ویژگیها آشنا خواهیدشد.

ادامه دارد

 

[۱]. مقدمه ابن خلدون ،  جلد اول صفحه ۴۲۳ ،  ترجمه محد پروین گنابادی.

[۲] . کنز العمال، نوشته حسام الدین هندی،  متوفای ۹۷۵هجری،  جلد ۵ ،  ص۸۱۴٫

[۳]  . مقدمه ابن خلدون ،  جلد اول ص۴۲۳

[۴] . تاریخ اجتماعی ایران،  جلد چهارم، ص۱۰۸۸٫

[۵] . تا ریخ اجتماعی  ایران،  جلد چهارم ،  صحفه ۱۰۸۸٫

[۶] . عن سعید بن مسیب ،  قال :  کان عمر یتعوذ بالله من معضله لیس فیها ابو الحسن .

[۷] . اقضانا علی / الطبقات جلد ۲ ص ۳۳۹٫

[۸] . وسائل الشیعه ،  جلد ۱۸،  صفحه ۶٫

[۹] .  وسائل الشیعه ،  جلد ۱۸،  صفحه ۱۵۴٫

[۱۰] . این معانی عبارتند از:  حکم ، علم،  اعلام،  قول؛ حتم،  امر، خلق،  فعل،  اتمام، فراغ/ نگاه کنید به جواهر الکلام، جلد ۴۰، صفحه ۷٫

[۱۱] .  دست راست با پای چپ ، یا دست چپ با پای راست .

[۱۲] . سوره طه ، آیه ۷۲٫

[۱۳] . یا شریح، قد جلست مجلسا لایجلسه الا نبی او وصی نبی اوشقی،  وسائل جلد ۱۸، باب ۳من ابواب صفات القاضی ،  ص۷٫

18دسامبر/16

چگونگی تولید شیر مادر

قسمت دهم

دکتر سید حسن عارفی

شیردادن، با دوسال (۲۴ماه) کامل تمام میشود، و جایز است مادر تا سه ماه کمتر از آن شیردهد یعنی پس از ۲۱ماه، بچه را از شیرباز دارد،  وجایز نیست ازاین مدت کمتر شود درصورت امکان و اگر ضرورتی نداشته باشد.

(نقل از تحریر الوسیله امام خمینی ج۲ص۳۱۲)

برای آنکه مکانیسم تولید شیر در سینه مادر را بهتر درک کنیم،  لازم است با ختصار ساختمان بازشناسی وچگونگی کار قسمتهای مختلف بافت سینه ی مادر و ارتباط پستان با مغز مادر را بررسی کنیم.

اولین آثار و نشانه پستان آینده جنین در ششمین هفته زندگی داخل رحم در جنین ظاهر میشود.

سلولهای ابی تلیال که مشتق از ابی درمیس می باشد در زیر لایه فرانشیم جنین تکثیر پیدا کرده و به تعداد ۲۰ عدد که بعدها مجاری خروجی شیر را میسازد از محیط پستآنها تا نوک پستان که آن ر ا Nippleمی­نامند ادامه خواهد یافت. درصورتی که جوانه‌ی ابتدایی تولید کننده پستان آینده بیش از یک زوج قرینه ظاهر شود بعد از تولد، نوزاد انسان پستان اضافی خواهد داشت که آن ر ا Super  Numerary Nippleمی­نامند غدد پستان بجای آنکه در محل طبیعی قرار گیرد ممکن است زیر بغل و یا در جای دیگر رشد کند که در این صورت در موقع حاملگی خود رابه صورت توده‌ای نشان خواهد داد. مجاری غدد پستان که از سلولهای اولیه ی تولید میشوند دریک طرف به نوک پستان و در طرف دیگر که در عمق پستان قرار داردبه سلولهایی ختم میشوند که بعدها غدد تولید کننده شیر خواهند بود.  بنابراین هر پستان حاوی تعدادی مجاری هدایت کننده شیر خواهد بود که از غد د ترشح کننده شروع و بصورت سوراخ هایی ریزکه با چشم دیده نمی شوند یا مشکل دیده میشوند به سر پستان باز میشوند .  در اطراف مجاری هدایت کننده شیر و در اطراف غدد پستان که ان راAlveiliنامند،  شبکه ای از سلولهای میواپی تلیال احاطه کرده اند که بعدها با انقباض  این شبکه سلولی شیراز غدد پستان وارد مجاری هدایت کننده شده از مجاری بخارج فوران میکند.

مطالب فوق را در شمای ذیل نمایش میدهیم:

شکل فوق غدد تولید کننده شیر، مجاری هدایت کننده و محل ذخیره شیر و مجرای خروجی شبر تا نوک پستان می­دهد.

در اواخر دوران جنین انتهایی ترین نقطه مجاری شیر بصورت جوانه‌ای تولید ساختمآنهای  غدد شکل میکند که دارای فعالیت ترشحی مختصر می­باشد وممکن است موقع تولد ماده ای که آنراWitchs  Milkنامند از پستان نوزاد ترشح شود ولی بعد از تولد این ترشح به فاصله کوتاهی قطع میشود.

 

سیر تکاملی رشد پستا ن ها

در دوران کودکی تا بلوغ،  سینه ها مسطح و فقط ازتعداد محدودی مجاری شیر که مختصر رشد کرده­اند تشکیل شده است، درموقع بلوغ پستآنها که یکی از صفات ثانویه جنسی است بزرگ میشوند که ناشی از تجمع چربی و رشد کردن مجاری شیر میباشد.

قبل ازحاملگی پستآنهای جنس مونث راکه فاقد فعالیت و تولید شیر است بنام پستان درحال استراحت نامند، مجاری مجزا که از غدد پستان شروع میشوند و به نوک پستان ختم می شودبنام  Lactiferous Ductsنامیده شده‌اند مجاری شیر در نوک پستان Nippleبه خارج باز میشوند ولی قبل از آنکه بسوراخ نوک پستان ختم شوند گشاد شده و ذخیره خوبی برای تجمع شیر خواهند بود. این مجاری گشاد شده راLacti   ferou  sinuse می‌نامند.

تغییرا ت پستان در موقع حاملگی

پستان زن قبل از حاملگی احتمالا فقط دارای تعداد زیادی مجاری شیر که آنرا سیستم مجاری شیر نامند می­باشد. در دوران حاملگی مجاری شیر بتدریج رشد میکند و در اواخر،  غدد تولید کننده ی شیر نیز رشد می­کند. در اطراف غدد ترشح کننده شیر تعداد زیادی مویرگهای خونی قرار دارند.

غدد ترشح کننده شیر در اواخر دوره حاملگی مواردی ترشح میکند که شیر نبوده و احتمالا سبب متسع شدن حفرات داخل غدد،  مترشحه شیر میشوند .  این همان کلستروم است که حاوی لاکتوز و پروتئین است ولی به عقیده بعضی فاقد چربی است. ترشح کلستروم تا ۳-۲ بعد از وضع حمل از پستان مادر ترشح میکند ولی بتدریج شیر مادر جای آنرا میگیرد.

پستان مادران اول زا معمولا تا بعد از تولد ترشحی ندارد ولی بعد از وضع حمل در ابتدا کلستروم و بعد ا شیر معمولی از نوک پستان خارج میشود. زنانیکه سابقه چند بار وضع حمل دارند ممکن است در اواسط و حتی  اوائل حاملگی از پستان آنها مایعی دفع شود که همان کلستروم است.  امروزه معتقدند که شیر در پستان مادر قبل از آنکه نوزاد مکیدن را شروع کند ترشح شده و در پستان ذخیره شده است. بنابراین با مکیدن نوزاد فقط عمل تخلیه شیر از پستان بداخل دهان نوزاد انجام میگیرد.

سلولهای غدد ترشح کننده شیر در پستان مادر دارای خصوصیات و تجهیزاتی است که قادر بساختن مواد موجود در شیر مثل پروتیین ها و چربی ها و املاح میباشند. در داخل سلولهای غدد ترشح شیر شبکه جالب و پیچیده ای بنامEnoplasmic  retiulumوجود دارد که سطح خارجی این شبکه که خشن است قادر به تولید پروتئین های موجود در شیر مادر است شیر تولید شده درغدد پستان بداخل مجاری هدایت میشوند که موقع مکیدن از نوک پستان مادر فوران می­کنند.

تاثیر هورمونها

برای روشن شدن مطلب مقدمه ی ذیل لازم است:

غدد تر شح کننده دربدن بطور کلی دو نوع می­باشند:  ۱- غددی که مواد ترشح شده آنها وارد مجاری شده و خارج می شوند. ۲-غددی که مواد مترشحه ی آنها وارد مجاری شده وخارج می شوند.

  • غددی که مواد مترشحه آنها بدون مجاری بوده و از طریق خون به اعضا بافتهای بدن میرسد. این غدد را غدد مترشحه داخلی و مواد ترشح شده توسط این غدد را داخلی و مواد ترشح شده توسط این غدد را هورمونHormoneنامند. مجاری ترشحی شیر در پستان با تاثیر هورمونی که از تخمدان مادر و جفت ترشح میشود رشد کرده و بزرگ می­شود و توسعه پیدا می­کند این هورمون را استروژن نامند. غدد ترشح کننده شیر در پستان تحت تاثیر هورمونی بنام Progesteroneکه تخمدان ترشح میشود، رشد میکند.

دو هورون فوق سبب رشد و آماده کردن پستان برای ترشح شیر می­شوند. ولی با عث ترشح شیر از پستان نمی‌شوند در غده‌ای که در کف جمجمه قر ار دارد و بنام هیپوفیز Hypophyseنامیده میشود که پرولاکتین Prolactinنام دارد. این هورمون مسئول و با عث ترشح شیر از غدد مترشحه شیر پستان میشود درحالت طبیعی در داخل مغز در مرکزی بنام هیپوتالاموس Hypothalamusماده ای ترشح میشود که مانع ترشح پرولاکتین از غده هیپوفیز میشود.  این هورمون را که از هیپوتالاموس ترشح میشود بنامP. I. H. می نامند جفت نیز دراواخر دوران حاملگی هورمونی میسازد که اثر تولید کننده شیر داردو آنرا Lactogenic-Like Hormoneنامند.

شروع ترشح شیر از پستان مادر

همانگونه که در فوق ذکر شددو هورمون استروژن و پروژسترون در رشد وتکامل مجاری و غدد ترشح کننده شیر در پستان موثرند ولی در رشد سیستم مجاری شیر در پستان، هورمونهای ذیل دخالت دارند. Grouth hormon

  • هورمون رشد که از غده هیپوفیز ترشح میشود. ۲- هورمون پرولاکتین Prolactinکه از غده هیپوفیز ترشح میشود.    ۳- گلیکورکور تیکوئیدAdrenal  Glucocorticoideکه از غده فوق کلیه ترشح میشود.

Insulin-4که از غده پانکراس ترشح میشود. دو هورمون استروژن و پروژسترون برای رشد ساختمانی مجاری وغدد شیر موثرند ولی این دو هورمون اثرات مخصوص در متوقف کردن ترشح شیر از پستان دارند. هورمون پرولاکتین دارای اثری مخالف اثر استروژن و پروژسترون در ترشح شیر است.  بعبارت دیگر پرولاکتین سبب تسریع وتشدید ترشح شیر از پستان ها میشود.

هورمون پرولاکتین که توسط هیپوفیز ما در ترشح میشود از هفته پنجم حاملگی برترشح آن افزوده شده و افزایش آن تا تولد نوزاد ادامه می­یابد بطوریکه درموقع تولد نوزاد سطح پرولاکتین خون ما در در حدود ۱۰برابر سطح خون زن غیر حامله است.  نوسانات ترشح پرولاکتین بعد از وضع حمل در خون مادر بستگی به عمل مکیدن پستان مادر توسط نوزاد دارد. تولید شیر  بعد از تولد نوزاد در پستان مادر ناشی از قطع و کاهش دو هورمون استروژن و پروژسترون است که به مقدار فراوان در جفت ساخته میشود.  با کاهش استروژن و پروژسترون در خون مادر اثر متوقف کننده این دو هورمون برروی پرولاکتین از بین می­رود بنابراین غدد مترشحه شیر در پستان فقط تحت تاثیر پرولاکتین خواهد بود و شروع به ترشح شیر میکند.  ترشح شیر از غدد مترشحه پستان نیز احتیاج به دخالت هورمونهای ذیل دارد: ۱-هورمون رشد  ۲- گلیلو کوتیکوئید ادرنال ۳- هورمون پارا تیروئید.

هورمون‌های فوق برای تهیه اسیدهای آمینه، اسیدهای چرب، گلوکز(قند)و کلسیم که برای ساختن شیرلازم اند مورد احتیاج می­باشد. بعد از تولد نوزاد سطح پرولاکتین درمدت چند هفته پایین میایدولی هربار که مادر،  نوزاد خود را شیر میدهد تحریکات عصبی از نوک پستان که ناشی از مکیدن نوزاد است به هیپوتالاموس منتقل شده و با این تحریکات هیپوتالاموس تحریک شد، هیپوتا لاموس سبب تحریک هیپوفیز میشود- هیپوفیز سبب ترشح پرولاکتین به مقدار ۱۰ برابر بیش از حالت معمولی میشود.

ترشح پرولاکتین از هیپوفیز در حدود یکساعت ادامه خواهد یافت، پرولاکتین که با مکیدن نوک پستان توسط نوزاد از هیپوفیز ترشح شده غدد مترشحه شیر در پستان را وادار به ساختن شیر میکند تا شیر برای تغذیه بعدی نوزاد در پستان آماده شود.

بنابراین اگر نوزاد بفواصل و با نظم خاصی پستان رامک نزند، پرولاکتین از هیپوفیز ترشح نمی­شود و در نتیجه شیر برای تغذیه بعدی نوزاد ساخته نخواهدشد.

دربیماریهای هیپوفیز و هیپوتالاموس نیز تولید پرولاکتین مختل و یا متوقف میشود. پس اگر شیردادن به نوزاد از پستان مادر ادامه نماید در عوض چند روز پستان‌ها توانایی و قدرت شیرسازی خود را ازدست خواهند داد . به عکس اگر نوزاد، پستان مادر را مک بزند ترشح شیر از پستان مادر قطع نشده و سالها ادامه خواهد یافت ولی به طور طبیعی بمقدار قابل ملاحظه ای درماه های ۷-۹ کاهش می­­یابد.

درشمای فوق استروژن و پروژسترون قبل از وضع حمل درسطح بالا درخون مادر موجود است و بعد از وضع حمل ناگهان مقدار آنها سقوط می­کنند. پرولاکتین از غده هیپوفیز بطورمتناوب ترشح میشود که این ترشح پرولاکتین ناشی از مکیدن پستان مادر توسط نوزاد است. هیپوتالاموس دونوع هورمون برای ترشح دارد که: ۱- P.I.H 2- P.R.H

که تحرکا ت ناشی از مکیدن نوک پستان مادرتوسط نوزاد به هیپوتالاموس رفته و سبب آزاد شدن هورمون P.R.H میشود، برروی هیپوفیز اثر کرده، باعث ترشح پرولاکتین میشود.  پرولاکتین برروی غدد تولید کننده شیر در پستان مادر اثر میکند و بدین طریق سبب ساختن شیر درمواقعی میشودکه نوزاد، پستان مادررا نمی­مکد و ترشح پرولاکتین تا یک ساعت بعد ازمکیدن قبلی طفل ادامه خواهد یافت.

فوران شیر از پستان مادر به خارج

بعد ازتاثیر پرولاکتین –که از هیپوفیز ترشح میشود-برروی غدد مترشحه شیر در پستان، شیربه طور دائمی توسط غدد پستان مادر ساخته میشود. ولی بسادگی از مجاری و از مجاری گشاد شده نزدیک نوک پستان خارج نمی شود خارج شدن شیر و فوران شیر از نوک پستان بوسیله مخلوطی از رفلکس نروژنیک ور فلکس ناشی از تاثیر هورمونی بنام  Oxyocin  انجام میگیرد. مکیدن نوک پستان توسط نوزاد سبب تحریک حسی نوک پستان میشوداین تحریک حسی از طریق اعصاب سوماتیک به نخاع شوکی منتقل میشود.  سپس تحریکات به هیپوتالاموس میرسد تحریکات به هیپوفیز رسیده سبب ترشح اکسی توسین ازهیپوفیز خلفی میشود. اکسی توسین از طریق جاری شدن در خون به پستآنها ی مادر میرسد و در پستان مادر باعث انقباض سلولهای Myoepithelial Cells که بصور ت شبکه ای غدد مترشحه شیر و مجاری خروج شیر را احاطه کرده اند، میشوند.  بدین طریق شیر از غدد مترشحه پستان کهAlveoli  نامیده میشود. بنابراین در حدود ۳۰ ثانیه  تا یک دقیقه بعد از مکیدن نوک پستان توسط نوزاد شیر از نوک پستان بخارج جاری وفوران میکند.  این مرحله را بنام  Milk ejection یافوران شیر Milk Let- down یا جاری شدن شیر و خروج خود بخودی شیر از نوک پستان نامند چون مکیدن نوک پستان به صورت رفلکس عمل میکند بنابراین شیر از هر دو پستان جاری میشود.

جالب است که دربعضی موارد فوران و جاری شدن شیر از نوک پستان احتیاج به مکیدن و تحریک نوک پستان ندارد و مادر باشنیدن صدای تولید شده در دهان بچه وبا صدای ناشی از حرکات زبان و صدای تولید شده از حلق نوزاد و حتی گریه  نوزاد شیر از نوک پستانش جاری میشود. و نیز مادر یکه انتظار میکشد تا نوزاد خود را شیر دهد، این حالت انتظار، تحریک برای ترشح اکسی توسین وفوران شیر از پستان محسوب میشود. برعکس تاثیر فاکتورهای روحی روانی و تحریکات عصبی بخصوص تحریکات شدید اعصاب خود کار سمپاتیک سبب متوقف شدن ترشح اکسی توسین از هیپوفیز و در نهایت کاهش فوران شیر از پستان مادر میشود.  بدین دلیل مادر شیرده از موقع وضع حمل باید دورانی آرام و دور از هیجان ونگرانی و تشویش و کاملاً دوراز اضطراب و ناراحتی ها و ترسهای ناشی از محیط اطراف باشد تا بتواند درانجام این مهم که هدیه شیره جان خود به میوه زندگیش و نوزاد دلبندش میباشد موفق باشد.

برای ترشح شیر از غدد مترشحه شیردر پستان پرولاکتین بمقدار فراوان و با سطح بالای خونی لازم است ولی بعد از چند هفته پرولاکتین خون پایین میاید و ترشح شیر توسط غدد پستان با مقدار کمی پرولاکتین انجام پذیر است. بهر جهت برای ادامه ترشح شیر از پستان مادر یک سطح حداقل گو اینکه مقدار کمی است لازم است داروهای وجود دارند که بخصوص مخلوطبا داروهای دیگر برای سردرد، بخصوص برای سردرد نوع میگرن بکار میرود و این مواد که Ergot  می‌باشد سبب قطع شیر مادر میشوند که بر روی پرولاکتین اثر می­کند. از طرفی عدم تخلیه پستان مادر از شیر موجود سبب متوقف شدن تولید شیر درپستان میشود.

باقی ماندن شیر درمجاری و درغدد تولید کننده شیر سبب بالا رفتن فشار داخل مجاری و غدد مترشحه شیر شده و درنهایت ممکن است سبب پارگی سلولهای آنها گردد واین مهمترین فاکتور در قطع تولید شیر در پستآنهای زن شیرده می­نامند.

نکات علمی مهم

۱- همان گونه که ترشح  هورمونها از سلسله مراتب و نظم تواتری دقیقی برخوردارند بنظر میرسد مادران شیرده نیز باید در شیردادن به نوزاد و تخلیه پستآنها از شیر تولید شده نظم قابل قبولی که مطابق سن نوزاد خواهد بود داشته باشند. (بعدا خواهیم گفت).

۲- مادران برای آنکه پستآنهای آنها سالم باشد و قادر به ساختن شیر به مقدار کافی باشد باید نظارت را رعایت و مواد غذایی لازم بمقدار کافی میل کنند.

۳-در ۲-۳ روز بعدازتولد،  شیرمادر در حقیقت شیر نیست و کلستروم است کلستروم مایعی غلیظ است و بعد از ۲-۳ روز شیر حقیقی شروع به ترشح میکند که به صورت ظاهر رقیق تر از مایع ترشح شده روزهای اول است.

بنابراین نباید مادران را این تغییر ظاهری شیر فریب داده و به قول بعضی افراد بی اطلاع فکرکنند که شیر آنها آبکی و خاصیتی برای نوزاد ندارد و نگران بدنبال شیری غیر از شیر مادر بروند.

۴- مادران شیرده باید از تحریکات  عصبی و نگران کننده و از غم و غصه و هیجان و اندوه بدور باشند.

۵- از مصرف داروهایی که سبب کاهش سطح خونی پرولاکتین میشوند مثل Ergot drugs                        مطلقا پرهیز کنند.

۶- توجه به تجویز ها راجع به شیر مادر توسط افراد بی اطلاع و جاهل نکنند، و همیشه راجع به این مهم بزرگ با مجتهد این رشته پزشکی مشورت کنند نه با جاهلانیکه بصورت ظاهر ممکن است خودرا عالم این فن معرفی کنند(مثل کارخانه های سازنده شیرهای خشک وتر ).

ادامه دارد

18دسامبر/16

هدف برنامه و روش انبیاء

قسمت دهم

آیت الله جوادی آملی

عضو شورای عالی قضایی

عکس العمل مردم دربرابر دعوت پیامبران

عکس العمل مردم دربرابر دعوت پیامبران مختلف بوده است. قرآن در سوره نحل، از آیه ۲۴ به بعد،  عکس العمل کفار و مشرکان را چنین بیان میکند :

وَ اِ ذا قیل َ لَهَم ماذا اَنزَلَ رَبّکُم ؟ قالُوا اَساطیرُالاَوَلینَ لِیَحمُلُوا اَ وزادَهُم کامِلَهُ یَومَ القیامَهِ وَمِن اَ وزار الذُّینَ یَصلِّونَهُم بِغَیرِ عُلمِِ اَلا سا ءَ ما یَزِرُونَ

وقتی ازاین کفار می­پرسندکه پروردگارتان چه نازل کرد؟ درجواب گویند:  افسانه های پیشینیان، تابارهای گناه خودرا تماما بردارند و هم چنین بارهای گناه دور افتادگان از علم را که گمراهشان کردند. آگاه باش! زشت است آنچه از بار برمی دارند.

قرائت «اساطیر الاولین» به ضم «راء » دونکته را می­فهماند:

اول – اینکه کفار میخواهند بگویند خدا چیزی  نفرستاده است .

ثانیا- آنچه پیامبر ادعا می­کند، افسانه بشری است.

ولی اگر درجواب، کلمه «اساطیر» را به فتح «را» میخواندند،  معنایش این است که خدا چیزی فرستاد ولی آن چیز افسانه است.  آنها به رفع جواب دادند تا اینکه اولا- منکر وحی شوند و ثانیا – سخنان پیامبر را افسانه پیشینیان بدانند، به عبارت دیگر، سئوال از«مفعول به » انزل است ( واذا قیل لهم ما ذا انزل) آنها می­بایست به نصب جواب دهند ولی به رفع کلمه «اساطیر» مبتنی براین است که جمله درتقدیر چنین باشد:  ( هذه اساطیر الاولین ) یعنی اینها افسانه های پیشینیان است و دراین صورت آنها جواب این سئوال که خداوند چه فرستاده است، نداده اند بلکه بصورت یک جمله جداگانه، آورده پیامبر را افسانه شمرده اند.

خداوند دراین آیه، به مجازات این افراد و رهبران انحرافی اشاره می­کند و می­فرماید:  یکی اینکه درروزقیامت، همه بارهای سنگین گناه خود را حمل می­کنند و دیگر این که بارگناه جاهلان فریب خورده ای که از دست اینها گمراه شده اند را نیز باید به دوش بکشند،  زیرا اگر فریب خورده گان از روی جهل و قصور انحراف یابند (جاهل قاصر، باشند) معذورند وگرنه معذور نیستند درهر دو حال، رهبران انحرافی و ائمه کفر در روز قیامت باید دوبار سنگین بدوش بکشند چنانکه در سوره اعراف در آیه ۳۸ می خوانیم: وقتی که ائمه کفر و مستکبرین و پیروانشان به جهنم می افتند، در جهنم گروه پیروان میگویند:

« رَبَنّا هوُلاءِ اَضَلّونا فاتِهِم عَذاباًضِعفاً مِنَ النّارِ»

-پروردگارا اینها ما را گمراه کردند،  کیفر رهبران منحرف را از آتش دو برابر کن! به آنها خطاب می رسد: لِکُلِّ ضِعفٌ  برای هرکدام ازشما دو گروه، عذاب دوبرابر است عذاب دوبرابر مستکبربن یکی برای گناه خودشان و دیگری بخاطر گمراه کردن مستضعفان.  اما دو برابر بودن گناه مستضعفان یکی برای گناه و عمل خلافی است که کرده اند. دوم: به خاطراینکه رهبران راستین را رها کردند و زیر بار رهبران کفر رفتند (البته  در صورتی که جاهل قاصر باشند بخشش جدا است.

«اَلا سا ءَ ما یَزِرُونَ » – اینها بار سخت و بدی حمل می­کنند . کلمه «وزر» یعنی بار سنگین.

سپس در آیه ۲۶ سوره نحل به ذکر کیفر توطئه گران میپردازد. نخست می­گوید:  این  توطئه گران درهر زمانی بوده اند- هم در زمان پیامبر، هم قبل از پیامبر _ ( قَد مَکَرَالَّذینَ مِن قَبلِهِم ) سپس کیفر آنها را چنین بیان می­کند: خداوند کاخ را ازریشه ویران می­کند یعنی از دیوار و سقف ویران نمیکند تا توطئه­گر بفهمد و فرار کند، ازآن پایه میگیرد، و لازمه فرو ریختن پایه، فرو ریختن سقف برساکنان آن است.

فَاتَی اللهُ بُنیانَهُم منَ القَواعِدِ فَخَرَّ عَلَیهِم ُالسَّقفُ مِن فَوقِهِم

چرا؟چون آنها مکر کردند و خداوند در برابر نقشه کشان «خَیر ُالماکِرینَ» وبهترین نقشه کش است،  اگر خدا خواست بگیرد این چنین میگیرد که کاخشان را قبرشان میسازد. « وَاَتهُم ُ العَذابُ مِن حَیثُ لا یَشعُرُونَ- و از آن راههایی که فکر نمیکردند، عذاب آنها را میگیرد.

نقل می­کنند که پس ازفتح مکه،  ابو سفیان متحیرانه قدم میزد و می­گفت:  « لیت شعری بماذا غلبنی» ای کاش می فهمیدم که محمد(ص) چگونه برمن پیروزشد؟! با اینکه ما توان رزمی و اقتصادی بیشتر داشتیم ولی او از هرنظر ضعیف بود.  رسول اکرم (ص) پشت سررسید، دست مبارکشان را روی دوش ابوسفیان گذاشت و فرمود: «بالله عَلَبتُکَ» – ما از راه نظامی و سایر وسائل مادی برتو پیروز نشدیم، بلکه به کمک خدا برتو پیروز شدیم.

عکس العمل گروه مؤمن و پاداش آنها

در آیه ۳۰ سوره نحل، عکس العمل مؤمنان و پرهیزکاران را در مقابل دعوت پیامبران بیان میکند:

«وَ قیلَ لِلَّذینَ  اتَّقَوا ما ذا اَنزَلَ رَبَّکُم؟ قالوا خَیراً، لِلذینَ اَحسَنُوا فی هذِهِ الدُّنیا حَسَنَهَ وَ لَدارُ الاخِرَهِ خَیرٌ وَ لنِعمُ دارُ المُتَقینَ

وقتی از گروه متدین سئوال میشود ، پروردگار شما چه فرستاد؟ گویند:  خیر و برکت.  کلمه خیر در اینجا به نصب آمده که حاکی از دونکته در جواب مؤمنین است یکی اینکه  اصل وحی راقبول دارند،  دوم اینکه آنرا خیر و برکت میدانند.

سپس پاداش آنها را بیان میکندو میفرماید :  آنها دراین دنیا دارای حسنه و خیرند ودر خانه آخرت هم در خیر و سعادتند،  و خانه آخرت بهتر است چرا که در آنجا نه لغو ونه گناه است و نه خیال و نه تجاوز.

نقشه های کافران بی اثر است

وسرانجام به توطئه گران هشدار میدهد که آنها هر نقشه ای بکشند،  اثرندارد و کاری از پیش نمی­برند،  چنانکه درسوره سبا ، آیه ۴۵،  این مطلب آمده است:  šU¤‹x.ur tûïÏ%©!$# `ÏB öNÎgÎ=ö۷s% $tBur (#qäón=t/ u‘$t±÷èÏB !$tB öNßg»oY÷s?#uä (#qç/¤‹s3sù ’Í?ߙ①( y#ø‹s3sù tb%x. ΎÅ۳tR

ای رسولم: به این افرادی که دربرابر خدا ایستاده اند بگو: ما کسانی را ازبین بردیم که شما یک دهم قدرت آنها را ندارید آنها که ده برابر قدرت شما مقتدر بودند هلاکشان کر دیم. شما که چیزی نیستید، آخر به چه مینازید ؟ اگر تاریخ است که باید وسیله عبرت باشد، خودتان را بسنجید، گذشته ها را بسنجید، قدرت خود و قدرت گذشتگان را بسنجید، شما یک دهم قدرت گذشتگان را ندارید،  آنها رسولان مرا تکذیب کردند اما هیچ غلطی نتوانستند بکنند،  همگی مشمول عذاب خدا شدند و کسی که مشمول غضب خدا گردد،  حتماً سقوط میکند.

د ر قرآن، درسوره طه، آیه های ۸۱و۸۲ میخوانیم :

(#qè=ä. `ÏB ÏM»t6ÍhŠsÛ $tB öNä۳»oYø%y—u‘ Ÿwur (#öqtóôÜs? ÏmŠÏù ¨@Åsu‹sù ö/ä۳ø‹n=tæ ÓÉ<ŸÒxî (  ô‰s)sù ۳“uqyd

یعنی طاغوت نباشید، کسی که طغیان کند غضب خدا براو فرود آید.

این آیه به صورت صغری و کبری بیان شده، صغری این است: طغیان نکنید تا غضبم برشما فرود آید. کبری این است: «کسی که مشمول غضبم شود، سقوط میکند » پس هر طاغوتی سقوط میکند و سقوطش حتمی است، خواه کفار حجاز باشند یا غیر آنها.  این یک اصل کلی قرآنی است.، حال اگر اقیانوسها لبریز از ناوهای هواپیما برباشند یا غیر آنها. ولی در مقابل آنها ایمان باشد هرگز هراسی نیست چون قرآن در سوره فتح آیه های ۴و۷ میفرماید(#ÿrߊ۳ ¬!ur ߊqãZã_ ÏNºuq»yJ¡¡۹$# ÇÚö‘F{$#ur  هرچه هست و هر که هست سرباز خدا است .  آن خدایی که جهان و آفرینش سپاه او است .  آری،  این یک اصل کلی و اساسی است که هر طاغوتی ساقط میگرددو ریشه اش کنده میشود.

« فَاتَی اللهُ بُنیانَهُم مِنَ القَواعِدِ فَخَرَّ عَلَیهِم ُ السَّقفُ و اَتاهُم العَذابُ مِن حَیث ُ لا یَشعُرونَ

البته اگر کسی راهش را عوض کرد و در خط خدا قرار گرفت،  خداوند توبه پذیر مهربان و آمرزنده است .  ’ÎoTÎ)ur ֑$¤ÿtós9 `yJÏj9 z>$s? z`tB#uäur Ÿ@ÏHxåur $[sÎ=»|¹ §NèO 3“y‰tF÷d$# ÇÑËÈ

(سوره طه، آیه ۸۲)

*      *      *

براستی آیات قرآن عجیب است، با قرآن تماس داشته باشید، حداقل در شبانه روز چند آیه بخوانید و درآن فکر کنید،  قرآن یک کتاب عادی نیست.  کلام خدااست خواندنش عبادت است، حتی اگر حفظ دارید، قرآن را باز کنید که چشمتان به خود آیات الهی بیفتد،  آّیات را خوب به خاطر بسپارید و مهمترین علوم،  همان علوم قرآن است.  خدا قرآن را به عنوان کتاب و قول سنگین معرفی کرده است.  $¯RÎ) ’Å+ù=ãZy™ šø‹n=tã Zwöqs% ¸x‹É)rO(سوره مزمل،  آیه ۵)

امام سجاد (ع) فرمود:  هرآیه خزانه ای است ازخزائن علم الهی باید توجه داشت قرآن از کتابهای درسی سطح حوزه نیست، سنگین ترین علوم حوزه است تحملش بسیار دشوار است.  تحمل آن برای هرکس میسور نیست.

ادامه دارد.

 

18دسامبر/16

سیره ائمه

قسمت ششم

رئیس جمهور دانشمند و محبوب حجه‌الاسلام و المسلمین خامنه‌ای

پژوهشی درزندگی امام سجاد (ع)

یکی از بخشهای زندگی امام سجاد (ع) این است که ما ببینیم آِیا این بزرگوار برخورد تعرض آمیز با دستگاه خلافت داشته اند یا نه؟ دربحثهای گذشته به این موضوع اشاره مختصری کرده ام و حالا یک مقداری آن را  بیشتر توضیح خواهم داد:

تاکتیک آغاز دوره سوم حرکت ائمه (ع)

تا آنجایی که من در زندگی امام سجاد نگاه کرده‌ام و یادم هست نشانی از یک تعرض صریح و قاطع از قبیل آنچه که در زندگی بعضی از ائمه دیگر، مثل  امام صادق (ع) دردوران بنی امیه یا امام موسی بن جعفر (ع) هست، در زندگی امام سجاد(ع) مشاهده نمی کنیم، علتش هم آشکار است، زیرا اگر در آغاز حرکت ائمه در دوره سوم از دورآنهای چهارگانه امامت، که از آغاز زندگی امام سجاد شروع می­شود، دست به چنین حرکت تعرض آمیزی می­زدند مطمئنا  کاروان پرمسئولیت و خطیر اهل بیت به آنجائی که می ­خواستند نمی­رسید. هنوز باغستان اهل بیت، که با باغبانی ماهرانه امام سجاد(ع) آبیاری و تربیت می­شد، آن استحکام کافی را به دست نیاورده بود نهال های نورسی در این باغستان بودند که تاب تحمل طوفآنهای سخت را نداشتند. همانطور که در اوائل این بحث اشاره کردم، در پیرامون امام سجاد(ع) عده بسیار کمی از علاقه مندان و شیعیان و مؤمنان به اهل بیت بودند، و  در آن دوران،  ممکن نبود که این عده قلیل را که مهمترین بار مسئولیت اداره تشکیلات تشیع را بردوش داشتند _ دم چک دشمن داد و اینها را به نابودی تهدید کرد.

اگر بخواهیم تشبیه کنیم، بایستی این دوران امام سجاد را تشبیه کنیم به دوران آغازین دعوت پیامبر­(ص) در مکه، یعنی آن چند سال اول که حتی دعوت، علنی هم نبود. شاید بشود دوران امام باقر (ع) رابه دوران دوم مکه _ دوران علنی شدن دعوت_ تشبیه کرد و دورآنهای  پس از آن را به دورآنهای بعدی دعوت. از این رو تعرض، صحیح انجام نمی‌گرفت.

مطمئنا اگر آن برخوردهای تندی که ما در بعضی از کلمات امام صادق (ع)  و امام کاظم (ع) و امام هشتم (ع) ملاحظه می‌کنیم، از امام سجاد (ع) سر می‌زد، عبدالملک مروان که در اوج قدرت خود بود به آسانی می­توانست بساط تعلیمات اهل بیت را برچیند و مجددا کار از سر شروع شود و این عمل عاقلانه و توام با جزمی نبود. لکن با این حال، در لابلای کلمات امام سجاد(ع) که احتمالاً مربوط به اواخر زندگی و دوران طولانی امامت این بزرگوار هم می­باشد،  اشاره ها یا جلوه‌هائی از تعرض با دستگاه خلافت مشاهده می­شود. [۱]

جلوه هایی از تعرض ائمه (ع)

این جلوه‌های تعرض آمیز درچند شکل بود. یک شکل از آنها همان بود که در نامه‌ی امام سجاد به محمد بن شهاب زهری ملاحظه کردید،  یک شکل در بیان موضع و پایگاه خلفای اموی است در پوشش تعلیمات معمولی و عاری دینی. حدیثی است از امام صادق(ع) که می­فرماید: «ان بنی امیه اطلقوا للناس تعلیم الایمان و لم یطلقوا تعلیم الشرک لکی اذا حملو هم علیه لم یعرفوه» _بنی امیه برای مردم راه فراگرفتن ایمان را باز گذاشتند اما ر اه فرا گرفتن شرک را بستند، بدین خاطراگر مردم را به شرک کشاندند، مردم شرک را  نشناسند. یعنی بنی امیه اجازه می­دادند علما و اهل دین و از جمله ائمه اطهار(ع) راجع به نماز و حج وزکات و روزه و عبادت و . .  .  و هم چنین راجع به توحید و نبوت، سخن بگویند و احکام الهی را دراین گونه موارد بیان کنند.  ولی راه را بازنمی­گذاشتند که راجع به مفهوم شرک و مصادیق و جلوه های آن درجامعه بحثی کنند و مردم را بیاموزند، زیرا اگر این معارف مربوط به شرک را به مردم می­آموختند، آنان فورا می­فهمیدند که مشرکند،  می فهمیدند آن چیزی که بنی امیه آنها را دارند به سوی آن سوق می­دهند شرک است،  فورا می شناختند که عبدالملک و دیگر خلفای بنی امیه طواغیتی هستند که در برابر  خدا قد علم کرده اند و کسی که از آنها اطاعت کند،  در حقیقت به شرک رو آورده است.

به این جهت بود که اجازه نمی دادند مردم معارف مربوط به شرک را فراگیرند.

ما در اسلام وقتی درباره توحید بحث می­کنیم،  بخش مهمی از مباحثمان مربوط به شناسائی شرک و مشرک است.  بت چیست و چه کسی بت پرست است؟

مرحوم علامه مجلسی (ره) در بحار الانوار، جلد ۴۸، صفحه ۹۶-۹۷ بیان جالبی دارد. می­فرماید: «ان آیات الشرک ظاهرها فی الاصنام الظاهره و باطنها فی خلفاء الجور الذین اشرکوا مع ائمه الحق و نصبوا مکانهم. » یعنی آیات شرک در قرآن، ظاهرش درباره‌ی بتهای ظاهری و نمایان است، اما باطن و تاویل آنها در باره خلفای جور است، آنان که به ناحق خود را خلیفه می­نامیدند و بر جامعه ی اسلامی حکومت می­کردند، و با امامان حق شریک شدند در ادعای حکومت اسلامی و حاکمیت بر جامعه‌ی مسلمانان، خود این شرک با ائمه حق، شرک با خدااست زیرا ائمه حق،  نمایندگان خدا هستند و از زبان خدا حرف می­زنند، و چون خلفای جور، خود را در جای آنها گذاشتند  و خود را با آنها در ادعای امامت شریک کردند، بنابراین اینها بت هستند و طاغوتند و هرکس که از آنها اطاعت کند، او در حقیقت مشرک شده است.

البته علامه مجلسی تو ضیح جالبی هم دنبال آن بیان دارد .  پس ازا ین که بیان می­کنند که آیات قرآنی مخصوص دوران حضرت رسول صلی الله علیه وآله نیست، بلکه ساری و جاری است در تمام اعصار و ادوار، می­فرماید: «فهو یجری فی أقوامٍ ترکوا طاعه ائمه الحق و اتبعوا ائمه الجور»

-این تعبیر «شرک» درباره مردمی هم صدق می­کند که اطاعت امامان حق را ترک گفتند و ازائمه جور پیروی کردند.

«لعدو لهم عن الأدله العقلیه  و النقلیه و اتباعهم الاَهواء و عدولهم عن النصّوص الجلیّه»

-زیرا اینها از ادله عقلی و نقلی که دلالت می­کرد بر این که مثلاً عبدالملک نمی تواند حاکم مسلمانان و خلیفه آنها باشد عدول کردند. ازنصوص و دلائل روایات آشکار عدول کردند و به هوسها و هواهای خودشان رو آوردند. مردم می­دیدند که زندگی بی درد سر از نظرتعرض حاکم برای آنها راحت تر است، لذا با همان راحت طلبی خود گذراندند و تبعیت از ائمه جور کردند بنابراین، آنها هم مشرک بوده اند.

ازاین رو، می­بینیم هنگامی که ائمه بخواهند شرک را بیان کنند یک تعرض نیمه آشکاری با دستگاه خلافت خواهدبود.  این کار در زندگی امام سجاد و در کلمات ایشان هست.

نمونه دیگری هم ازاین جلوه‌های تعرض را ما در برخی از مکاتبات میان امام سجاد (ع) و عبدالملک – خلیفه مقتدر اموی – مشاهده می­کنیم، که من دو نمونه آن را در این جا اشاره می کنم:

۱-یک وقت عبدالملک نامه ای نوشت به امام سجاد(ع) و حضرت را بر ازدواج با کنیز آزاد شده ی خودش ملامت کرد. حضرت کنیزی داشتند و آن کنیز را آزاد کردند سپس با او ازدواج کردند . عبدالملک نامه ای نوشت و امام را مورد شماتت قرار داد.  البته کار امام یک کار بسیار انسانی و اسلامی بود، برای اینکه یک کنیز را از قید عبودیت و رقیت آزاد کرده بود و سپس به همان کنیز برده، شرافت بخشیده و او را همسر خود قرار داده بود، و این کاربسیار انسانی و جالبی است. ولی انگیزه عبدالملک از نامه نوشتن این بوده که درضمن اینکه تعرضی به امام سجاد کرده باشد،  می خواست به آن بزرگوار بفهماند که از مسائل داخلی ایشان هم مطلع است و بدین وسیله یک تهدید ضمنی بود برای حضرت امام سجاد(ع) در پاسخ،  نامه ای نوشتند و در مقدمه فرمودند:  این کار هیچ اشکالی ندارد و بزرگان هم چنین کاری کرده اند،  پیغمبر خدا هم چنین عملی انجام داده است،  از این رو هیچ ملامتی بر من نیست: «فلا لؤم علی امریءٍ؛ مسلم انما اللؤم لؤم الجاهلیه» یعنی هیچ پستی و خواری برای مردم مسلمان وجود ندارد بلکه پستی و خواری همان پستی و خواری جاهلیت است. به صورت طنز وخیلی لطیف او را به سوابق جاهلیت پدرانش توجه دادند،  یعنی شما هستید که از خانواده مردم جاهل و مشرک و دشمن خدا هستید و آن رویه در شما وجود دارد، اگر بنا است سرافکندگی در کسی وجود داشته باشد، از آن باید سرافکندگی داشته باشد نه اینکه با یک زن مسلمانی از دواج کرده است.

هنگامی که نامه به عبدالملک رسید،  سلیمان،  پسر دوم عبدالملک نزد پدرش بود، و هنگامی که نامه خوانده شد،  اوهم شنید طنز و سرزنش امام را، و اوهم همانند پدرش درنامه احساس کرد، رو به پدرش کرد و گفت:  ای امیرالمؤمنین ! ببین، علی بن الحسین  چه تفاخری بر تو کرده است ؟ یعنی دراین نامه فهمانده است که پدران من همه مؤمنین بالله بوده‌اند و پدران تو همه کفار ومشرکین بوده اند. می­خواست پدرش را تحریک کند که یک عمل حادی در مقابل این نامه انجام دهد. ولی عبدالملک از پسرش عاقل تربود و می‌دانست که نسبت به چنین قضایائی نباید با حضرت سجاد(ع) درگیر شود لذا به پسرش خطاب کرده گفت:  چیز ی نگو پسرم! این زبان بنی هاشم است که صخره ها را می­شکافد .  یعنی زبان استدلال اینها بسیار قوی است و درشت گو هستند.

۲- نمونه دیگر، نامه‌ دیگری است که بین امام سجاد(ع) عبدالملک رد و بدل شده و داستانش چنین است:

عبدالملک اطلاع پیدا کرد ه بود که شمشیر پیغمبر (ص) در اختیار حضرت سجاد(ع) است و این چیز جالبی بود،  زیرا یادگار پیغمبر بود و مایه ی تفاخر، وانگهی بودن آن شمشیر نزد امام سجاد، خطری برای عبدالملک بود،  زیرا مردم را به سوی خود جلب می­کرد، لذا در نامه ای که به امام سجاد نوشت درخواست کرد که حضرت شمشیر را برای او بفرستد، درذیل نامه هم نوشته بود که اگر کاری داشته باشید من حاضرم کار شما را انجا م دهم !یعنی پاداش آن هبه را هم در ضمن نامه وعده کرده بود.

امام جواب رد داد. مجدداً به حضرت، نامه ای تهدیدآمیز نوشت که اگر شمشیر را نفرستی، من سهمیه تو را از بیت المال قطع خواهم کرد. [۲]

امام درپاسخ نوشت:  «اما بعد، خداوند عهده دار شده است که بندگان متقی را از آنچه نا خوشایندی است نجات ببخشد، و از آنجا که گمان ندارند روزی دهد . و در قرآن فرموده است:  همانا خدا دوست نمی دارد هیچ خیانتگر ناسپاس را (ان الله لایحب کل خوان کفور) اکنون بنگر که کدام از ما دو نفر با این آیه منطبق تریم » این لحن بسیار تندی در مقابل خلیفه بود،  زیرا این نامه بدست هرکس می­افتاد، می ­فهمید که امام سجاد اولاً: خودش ر ا خیانتگر و نا سپاس نمی­داند. ثانیاً: هیچ کس درباره‌ی آن بزرگوار چنین تصوری را ندارد، زیرا او انسان بزرگوار و مرد شایسته و برگزیده ای از خاندان پیغمبر بود و هرگز منطبق با این آیه نبود.  بنابراین نظر امام سجاد این بودکه تو خیانتگر و ناسپاس هستی! تا این حد،  امام در مقابل تهدید او تندی می­کرد .

اینها نمونه هایی بود از تعرضهای امام سجاد نسبت به دستگاه خلافت اموی.

۳- اگر نمونه دیگری را هم بخواهیم اضافه کنیم،  بایستی اشعار نقل شده ازحضرت سجاد (ع) یا اشعار نقل شده از یاران آن حضرت را به حساب بیاوریم .  این هم نوعی تعرض بود،  زیرا بفرض اینکه خود حضرت هم تعرضی نمی­کرد،  اما نزدیکان آن حضرت تعرض می­کردند، این به نوعی تعرض امام سجاد به حساب می­آمد.

تعرض فرزدق و یحیی

حضرت،  شعرهائی دارند که فعلا من نتوانستم پیداکنم ولی قطعا هست.  چند شعری از حضرت هست که خیلی تند و انقلابی است. شعرمعروف فرزدق هم نمونه‌ی دیگری است. داستان فرزدق، را هم مورخین و محدثین نقل کرده اندکه خلاصه اش این است:

هشام، پسر عبدالملک، در دوران قبل از خلافت، به مکه رفت، مشغول طواف بود.  خواست حجرالاسود را استلام کند، زیرا مستحب است درطواف، حجر الاسود را  استلام کنند. چون جمعیت، نزدیک حجر الاسود خیلی زیاد بود، هرچه کرد نتوانست خود را  به  حجر الاسود برساند و این در صورتی بود که او شاهزاده و پسر خلیفه و دارای مرافقین و محافظین و اطرافیانی هم بود ولی مردم،  با بی اعتنایی به مقام آن شاهزاده، او را پس زدند و این آدمی که با ناز و نعمت پرورش یافته بود آدمی نبود که بتواندبین مردم رفته همانند آنها حجر را ببوسد. خلاصه از استلام حجر مایوس شد، به طرف یک بلندی مشرف برمسجد الحرام  آمد و همانجا نشست وبنا کرد مردم را تماشا کردن. اطراف اوهم عده ای نشسته بودند، دراین بین، یک مرد بسیار موقر و متین و دارای سیمای زاهدانه و ملکوتی، درمیان طواف کنندگان آشکار شد و به طرف حجرالاسود رفت. مردم به طور طبیعی راه را  برای امام باز کردند و بدون این که هیچ‌گونه زحمتی برای او بوجود بیاید، با خیال راحت حجر را استلام کرد و بوسید و سپس برگشت و مجددا مشغول طواف شد.

خیلی برهشام گران آمد که ببیند او پسرخلیفه است و کسی برای او ارجی قائل نیست،  بلکه بامشت ولگد او را طرد می­کنند و راهش نمیدهند که حجر را استلام کند! از آن طرف یک مرد دیگری پیدا می­شود که با کمال راحتی حجر الاسود را استلام می­کند. با عصبانیت پرسید:  این مرد کیست؟ اطرافیها شناختند که او علی ابن الحسین (ع) است، لکن برای اینکه مبادا هشام از آنها نگران شود، نگفتند زیرا معلوم بود میان خانواده هشام  و خانواده امام سجاد(ع) اختلاف هست، و همیشه بنی امیه و بنی هاشم اختلاف داشته‌اند.  نخواستند بگویند او بزرگ خانواده دشمن تو است که این طور مردم به او علاقه مندند،  چون این را نوعی اهانت به هشام به حساب می­آوردند.

فرزدق شاعر- که از مخلصین و دوستان اهل بیت بود- در انجا حاضر بود تا دید اینها تجاهل کردند و وانمود کردند که علی بن الحسین را نمی شناسند، جلو رفت و گفت:  ای امیر! اگر اجازه میدهی من اور ا معرفی کنم.  گفت:  معرفی کن، فرزدق یک قصیده ای در آنجا گفت که از معروفترین قصاید شعرای اهل بیت است و سرتا پا مدح غرّای علی ابن الحسین (ع) است.  با این بیت شروع می­شود:

هذا الذی تعرف البطحا ء و طأته و البیت یعرفه و الحِلّ والحرم

اگر تو نمی شناسی که او کیست این آن کسی است که سرزمین بطحاء، جای پای اور ا می­شناسد، این آن کسی است که حل و حرم او را می­شناسد، این آن کسی است که زمزم و صفا اورا می­شناسد،  این فرزند پیغمبر است . . .  این فرزند بهترین مردم است. . .

بنا کرد به تعریف کردن در یک قصیده ی غرائی و همچنین خصوصیاتی از امام سجاد(ع) را ذکر کردن که هرکلمه ای مثل خنجری برقلب هشام فرو می­رفت و از آن پس مغضوب هشام واقع شد و هشام اورا طرد کرد و حضرت علی بن الحسین، صله ای (پولی) برای او فرستادند او پول را نپذیرفت و گفت:  من این شعر را برای خدا گفته ام و از شما پول نمیگیرم.

چنین تعرضهائی دربین یاران امام مشاهده میشد، که یک نمونه دیگرآن برخورد یحیی بن ام الطویل است،  واین البته جزء شعر نیست.

یحیی بن ام الطویل ازجوآنهای بسیار شجاع و مخلص نسبت به اهل بیت بود،  همواره به کوفه میرفت و مردم ر ا جمع میکرد و فریاد میکشید: «ای مردم! ( مردمی که دنباله رو حکومت بنی امیه بودند) مابه شما کافر هستیم ! ما شما را قبول نداریم، تا وقتی که شما به خدا ایمان بیاورید». از این سخن چنین برمی آید که او، مردم را مشرک میدانست و آنان را به مشرک و کافر خطاب می­کرد.

این چنین جلوه‌ها ی تعرضی در زندگی حضرت سجاد(ع) ویارانش مشاهده میشود.

تعرض دستگاه بنی امیه به امام سجاد (ع)

این خلاصه ای اززندگی امام سجاد است.  البته این نکته را هم اشاره کنم:  علیرغم اینکه امام سجاد(ع) دردوران امامت پر بارخود، که ۳۴سال طول کشیده است، تعرض آشکاری با دستگاه خلافت نداشتند،  ولی چیدن همان بساط پربار امامت و تعلیم و تربیت تعداد زیادی از عناصر مؤمن و مخلص و گستردن دعوت اهل بیت، کارخود را کرد و دستگاه خلافت بنی امیه نسبت به آن حضرت بدبین و اندیشناک کرد به طوری که به آن بزرگوار تعرضهایی هم نمودند و لااقل یک بار آن حضرت را با غل و زنجیر ازمدینه به شام بردند.

این غل و زنجیر که نسبت به امام سجاد(ع) معروف است در حادثه کربلا، به طور یقین معلوم نیست غل و زنجیر در ماجرای کربلا به گردن حضرت بسته باشند اما در آن ماجرا یقینی است، یعنی جضرت را ازمدینه سوار شتر کردند و با غل و زنجیر به شام بردند و در موارد متعدد دیگری هم مورد شکنجه وآزار مخالفان قرا ر گرفتند و سرانجام هم در سال ۹۵ هجری- درزمان خلافت ولید بن عبدالملک – بوسیله عمال دستگاه خلافت مسموم شدند و به شهادت رسیدند.

 

[۱] . همین جا اشاره کنیم که آنچه ما دراینجا بحث می کنیم، غیر از آن برخورد تعرض آمیز نخستین امام سجاد (ع) با یزید و دستگاه خلافت آل ابوسفیان است که آن بحث دیگری دارد و قبلا راجع به آن بحث کرده ام.

[۲] . در آن زمان تمام مردم از بیت المال سهمیه می گرفتند و امام هم همانند سایرین ازبیت المال سهیمه معینی می گرفت.

18دسامبر/16

قوانین کیفری در اسلام

قسمت نهم

حجه الاسلام و المسلمین موسوی تبریزی

دادستان کل انقلاب اسلامی

محارب

هشتم :  کیفیت کیفر اهل کتاب و اقلیتهای مذهبی در حکومت اسلامی:

قبلاً لازم است بدانیم که تحت لوای حکومت اسلامی، اقلیتهای مذهبی برسمیت شناخته شده ازطرف اسلام مانند یهود و نصاری و مجوس (زرتشتیها) که با اهل کتاب معروفند با شرائطی می­توانند در کمال راحتی و آسایش زندگی کنند و اجتماعات مذهبی خود را تشکیل بدهند و معبد و کنیسه و کلیسای خود را در کشور اسلامی حفظ کنند و درمیان خودشان و برای فرزندان خودشان به تعلیم و تربیت و آموزش مذهبشان بپردازند و از کلیه مزایا و حقوقی که یک مسلمان در اجتماع برخوردار است آنها نیز برخوردار باشند- بجز مسائلی که در شرایط ذمه گفته شده است – و جان ومال و عرض و حقوق انسانی آنان در پناه اسلام و قوانین اجتماعی آن محفوظ و محترم است و مجریان احکام و قوانین اسلام و دولت و مامورین انتظامی و مسئولین قضایی موظفند که از حقوق و منافع بحق آنان دفاع نمایند و جلوی متحاوزین به حقوق آنان را بگیرندو از تمام مزایای مملکتی و منابع طبیعی مانند مسلمین، آنها را برخوردار نمایند البته شرایطی هست که به شرائط ذمه معروف است و اهل کتاب با تعیین دولت اسلامی باید شرایط و مقررات حکومتی و اسلامی را عمل نمایند و اگر تحت مقررات و شرائط حکومت اسلامی در نیایند «کفار حربی» محسوب شده و آن احترام وامنیت وبرخوردار ی از منافع اجتماعی را نمی­توانند داشته باشند.

قانون اساسی در اصل سیزدهم میگوید:

ایرانیان زرتشتی،  کلیمی و مسیحی تنها اقلیتهای دینی شناخته می شوند که درحدود قانون در انجام مراسم دینی خود آزادند و در احوال شخصیه و تعلیمات دینی برطبق آیین خود عمل می­کنند .

برای روشن شدن اذهان، شرائط ذمه را با اختصار توضیح می­دهیم:

اگر افراد اهل کتاب زرتشتیها و مسیحی ها و یهودی‌ها در جامعه اسلامی و زیرلوای حکومت اسلامی بخواهند زندگی کنندو شرایطی را بپذیرند اهل ذمه نامیده می‌شوند شرائط ذمه بطوریکه محقق در کتاب شرائع فرموده است شش چیز است:

۱-قبول جزیه:  یعنی مقدار مالیاتی که ولی و حاکم مسلمین و با دولت اسلامی برعهده ی آنها قرار میدهد که سالیانه باید بپردازند البته تعیین مقدار مالیات و این که به تعداد نفوس مالیات بپردازند و یا حساب زمین هایی که دارند، بعهده ی امام و حاکم مسلمین است که طبق مصالح جامعه اسلامی مشخص نماید.

۲- این که هرگز آنچه را منافات با امان از طرف ولی مسلمین دارد انجام ندهند مانند مبارزه با حکومت اسلامی، ایجاد در گیری و آشوب در جامعه،  کمک رسانی به مشرکین و دشمنان حکومت اسلامی،  جاسوسی بنفع اجانب و هرگونه توطئه علیه دولت و رژیم اسلامی که اگر برخلاف این دوشرط رفتار نمایند یعنی جزیه و مالیات ندهند و یا در توطئه های گوناگون – بهر نحوی- شرکت نمایند محارب محسوب شد و از ذمه و امان اسلام خارج می شوند.

۳- مسلمانان را به هیچ وجه مورد آزار و اذیت خود قرار ندهند و بر خلاف احکام اسلام با آنها رفتار ننماید .  مانند ارتکاب عمل زنا و لواط و سرقت و پناه دادن اجانب و امثال آنها.

۴- اینکه به انجام گناهان، تظاهر نکنند، مانند مشروب خواری علنی، خوردن گوشت خوک در ملاء عام و ازدواج با محرمها که اگر به یکی از گناهان مذکور تظاهر کنند از ذمه خارج شده و احکام اهل ذمه دربار ه‌ی آنان جاری نیست.

۵-معبد و کنیسه و کلیسای تازه ای غیر از آنچه دارند درست نکنند ولی در همان هایی که دارند می­توانند عبادت و همدیگر را ارشاد کنند.

۶-بپذیرند که احکام اجتماعی و حقوقی و جزائی و اقتصادی اسلام درباره ی آنان اجرا شود البته دررابطه با شرائط سوم تا ششم (چهار شرط اخیر)میان فقهای اسلام، اختلاف است و بیشتر فقها مانند خود محقق و دیگران فرموده‌اند که دو شرط اولی را اگر عمل نکنند از ذمه اسلام خارج میشوند ولی در رابطه با چهار شرط اخیر، ولی مسلمین و دولت اسلامی می­تواند از ابتدا درضمن قرارداد ذکر کند و از شروط ذمه بشمارد که در این صورت اگر عمل نکنند از ذمه خارج میشوند و در این صورت اگر مرتکب خلافهای مذکور در چهار شرط شدند مانند همه ی مسلمین، مجازات میشوند و احکام جزائی اسلام دربار ه ی آنان اجرا می­گردد لکن از ذمه اسلام خارج نمی­شوند و هم چنان، جان و مال و عرض آنان محترم و در پناه دولت اسلامی محفوظ است و متجاوزین به حقوق شان مجازات میشوند.

مرحوم شیخ بزرگوار، طوسی(ره) در کتاب مبسوط،  جلد۲،  صفحه۴۳ می فرماید:

« فصل فیما یشترط علی اهل الذمه: المشروط فی عقد الذمه ضربان: احدهما یجب علیهم فعله و الاخر یجب علیهم الکف عنه، فما یجب علیهم فعله علی ضربین: احدهما بذل الجزیه و الاخر التزام احکام المسلمین و لابد من ذکر هذین الشرطین فی عقد الجزیه لفظا و نطقا، فان اغفل ذکرهما او ذکر احدهما لم ینعقد، لقوله تعالی:  | ۴Ó®Lym (#qäÜ÷èムsptƒ÷“Éfø۹$# `tã ۷‰tƒ öNèdur šcrãÉó»|¹(توبه ۲۹) و الصغار التزام احکام المسلمین و اجراؤها علیهم و اما ما یجب الکف عنه فعلی ثلاثه اضرب: ضرب فیه منافاه الامان، و ضرب فیه ضرر علی المسلمین، وضرب فیه اظهار منکر فی دارالاسلام و ذکر هذه الاشیا کلها تاکید و لیس بشرط فی صحه العقد. . . »

-آنچه در قرار داد با اهل ذمه لازم است شرط بشود دو قسم است:  ۱-چیزهاییکه فعل آنها بر آنان واجب است ۲- اعمالی که ترک آنها و اجتناب از آنها بر اهل ذمه لازم است.

اما قسم اول دو چیز است:  اول پرداختن جزیه (مالیات) به دولت اسلامی. دوم- بعهده گرفتن عمل به احکام اجتماعی مسلمین اعم از قوانین سیاسی و اقتصادی و نظامی و انتظامی که جنبه عمومیت  واجتماعی بودن دارند.[۱] و این دوشرط را باید در ضمن قرا رداد.  کتبا و یا شفاها ذکر کردو اگر درقرار داد فراموش بشوند باطل است و قرار دا د منعقد نمی­­شود برای اینکه پروردگار متعال می­فرماید :

« حَتّی یُعطُو ا الجِزیَهَ عَن  یَدو هُم غِرُونَ صاغِروُنَ»[۲]

مراد از« صغار» گردن نهادن به احکام مسلمین و اجرای آن است و اما قسم دوم نیز خود سه قسم دارد اول – اعمالی که انجام آنها منافات با امان نامه دارد و با ارتکاب آنها از امان اسلام خارج میشود. دوم- اعمالی که به مسلمین ضرر میرساند. سوم- متظاهر بودن با اعمالی که در اسلام از منکرات محسوب میشود و اگر این سه چیز را در قرار داد ذکر کردند بهتر است ولی اگر ذکر نکردند قرارداد باطل نمی شود. سپس میفرماید: اما قسم اول که  منافات با امان دارد، مانند اینکه اجتماع کنند  و تشکیلات منسجم و منظمی درست کنند و یا به تشکیلات دشمن مسلمین بپیوندند و علیه اسلام و مسلمین بجنگند و اگر اینچنین کنند عهد و پیمان با حکومت اسلامی را شکسته اند، خواه در قرار داد این مطلب یاد آوری بشود یا نه برای این که شرائط ذمه بجهت این است که اهل کتاب، درامان مسلمین و اسلام باشند و مسلمانان نیز از خیانت و ظلم وتجاوزآنها در امان باشند.

و اما قسم دوم-که انجام آنها موجب متضرر شدن مسلمین است – شش چیز است: اول و دوم با زنهای مسلمین زنا و یا به اعتقاد خودشان ازدواج کردن. سوم- مسلمآنها را با حیله وتبلیغ وتوطئه از اسلام منحرف کردن. چهارم- راهزنی در جاده‌های مسلمین و بستن راهها بروی مسلمین، پنجم- نقاط ضعف و عیبهای مسلمین را در اختیار اجانب و کفار محارب گذاشتن. ششم – علیه مسلمین جاسوسی کردن و اطلاعات سری و ویژگی‌های نظامی و اقتصادی و اخلاقی مسلمین و دولت و نظام اسلامی را به وسیله نامه یا هروسیله دیگر (تلفن، تلکس، تلگراف،  بی سیم و. . . )دراختیار گروهها و احزاب و دولتهای مخالف حکومت اسلامی و محارب با آن گذاشتن.

و هرکدام از این شش قسمت اگر حین قرار داد ذکر شده در صورتی که اهل کتاب مرتکب شوند از امان اسلام خارج میشوند برای این که نقض عهد و پیمان خودشان انجام داده اند و حریم قرار داد و امان نامه را شکسته اند و حاکم و ولی مسلمین و دولت اسلامی مخیر است که آنها را اخراج کند ویا در صورت مقاومت، با آنها مانند کفار حربی رفتار نماید و حکم محارب درباره ی آنان اجرا کند. و اگر درقرار داد ذکر نشده باشد با ارتکاب آن اعمال، از امان مسلمین و اسلام خارج نمی شوند لکن مانند مسلمین – اگر این گونه اعمال را انجام دهند- مجازات میشوند اگر حد مشخص در اسلام درباره­­ی جرائم ارتکابی باشد همان ر ا درباره مرتکبین اعمال می کنند. واگر نباشد حاکم شرع با نظر و تشخیص و صلاحدید خود،  حکم تعزیر میدهد. و اگر اهل کتاب، خداوند متعال و یا رسول الله ( ص)

را سبب نمایند وفحاشی کنند باز مانند مسلمین، قتل آنها واجب است و عهد و پیمان بسته شده شکسته میشود،  و از امان اسلام خارج میشوند.

واما قسم سوم- که تظاهر به منکر در دارالمسلمین باشد و ضرری بر مسلمین نداشته باشد مانند ساختن معبد و کنیسه و کلیسای بیشتر از مقدار موجود در زمان قرارداد- بدون اجازه حکومت اسلامی – و ساختن ساختمان های بسیار بلند که به خانه مردم مسلمان اشراف داشته باشد و بلندتر از ساختمآنهای مسلمین باشد و ناقوس زدن و خوک وارد کردن و مشروب خواری و فروش آن در ملا عام و درانظار مردم مسلمان انجام گیر واجب است که اهل کتاب از همه آنها اجتناب کنند، خواه در امان نامه ذکر بشود یانه و اگر یکی از اعمال فوق را مرتکب شدند ازذمه و امان اسلام خارج نمی شوندلکن طبق حکم اسلام، حد ویا تعزیر درباره ی آنها اجرا میشود.  تا اینجا تقریبا بیانات شیخ طوسی را بخاطر اهمیت مطلب نقل کردیم و در کتابهای فقهی شیعه دررابطه با مسائل و شرائط اهل ذمه بحث، زیاد شده است. ما برای آشنایی خوانندگان گرامی، فهرست وار به چند مسئله اشاره می­کنیم:

  • اهل کتاب از نظر فقهای اسلام و طبق روایات واصله، فقط یهود و نصاری هستند وبا مجوس (زرتشتیها) نیز باید معامله اهل کتاب کرد و همانند آنها با آنان رفتار نمود وبعضی از روایات دلالت دارند که آنها نیز اهل کتابند .

مرحوم صاحب جواهر درکتاب جواهر میفرماید: «و کذا من له شبهه کتاب و هم المجوس بلا خلاف اجده فیه الا من ظاهر المحکی عن العمانی فالحقهم بعباد الاوثان و غیر هم ممن لایقبل منهم الا الاسلام ولکن قد سبقه الاجتماع بقسیمه ولحقه و تظافرت النصوص بخلافه»

-از کسانیکه اهل ذمه اند و از آنها جز یه ومالیات باید گرفت یهود ونصاری و کسانی که شبهه کتاب درآنها هست که مجوس هستند دراین زمینه روایات زیادی وارد شده است،  ما به چند نمونه کفایت می کنیم:

۱-مرحوم طوسی در کتاب مجالس، حدیثی از امام رضا(ع) نقل میکند که به وسیله پدربزرگوار و اجداد طاهرین خود از امام سجاد،  علی بن الحسین(ع) نقل میکنند که فرمود:  ان رسول الله (ص) قال: سَنُّوا بِهِم سُنَهَ اَهل ِ الکِتابِ- یعنی المجوس – رسول الله (ص) فرمودند:  رفتارتان با مجوس مانند روش شما با اهل کتاب باشد.

۲- شیخ مفید- رضوان الله تعالی علیه – درکتاب مقنعه از امیرالمؤمنین (ع) نقل می کند که فرمودند:

المجوس انما الحفوا با لیهود والنصاری فی الجزیه و الدیات لأنه قد کان لهم فیما مضی کتاب.

دراظهار نظر و تصمیم وی تا اجرای آن فاصله ای چندان نشد. از تأسیس جمهوری خلق چین در ۱۹۴۹ فقط یکسال میگذشت که نیروهای مسلح خود را به مرتفعات تبت فرستاد تا ازتصرف هند خارج کند. در ۱۹۵۰ نیروهای خود را به کره فرستاد تا نیروی آمریکایی را که به نام سازمان ملل متحد آمده بودند ازرود زرد عقب براند و به پشت مدار ۳۸درجه بنشاند.  سین کیانگ را که اکثریت مردمش مسلمانند،  یک کشور اسلامی خواند و با دادن استقلال داخلی به صورت یکی از ایالات جمهوری فدرال چین درآورد. فورمز که از اشغال ژاپن بیرون آمده بود محل استقرار ارتش چیانکایشک شده بود.  استقلال مغولستان خارجی را به موجب معاهده دوستی و دفاع که با شوروی در ۱۹۴۵ بسته شد، برسمیت شناخت.  مرزهایی که حکومت کمونیستی چین دردریای جنوب چین و سواحل بورئنو برسمیت میشناسد همان است که حکومت چیانکایشک رسم کرده است. مائو هم چنین با آنچه در کتاب رسمی حکومت چیانکایشک آمده بود موافقت کامل داشت، با این مطلب « از دورترین نقطه ی مرزهای جنوبی گرفته تا دورترین نقطه ی مرزهای غربی باید مورد تجدید نظر قرار گیرد.

پامیر منطقه ای است در غرب کشور که شوروی و افغانستان و چین بر سر آن اختلاف دارند چنانکه چین و جمهوری فیلی پین و هند و چین برسرحاکمیت جزایر توانشا-یا جزایرکورال – که درجنوب واقع است اختلاف دارند. مرزهای چین و برمه احتیاج به تعیین حدود دارد.[۳]

نیروهای چین درسالهای ۵۶-۱۹۵۵به طرف مناطقی که با برمه مورد اختلاف  بود براه افتاد. درمذاکراتی که میان دولتین صورت گرفت،  چین حاضر نشد درمورد زمین هایی که جزئی از خاک خود میدانست کوچکترین گذشتی نشان دهد هرچند از لحاظ اقتصادی یا استراتژیک کمترین ارزشی هم نداشتند.

شیوه ی رفتار خارجی دولتهای مختلف چین درطول دوره های تاریخ آن کشور در مورد زمین هایی که جز قلمر و چین میدانسته اند، ناشی از طرز تلقی آنان از حکومت است. آنان همیشه – وبا هر ایدلوژی و عقیده ای که داشته‌اند- حکومت ودیعه‌ای آسمانی و متعلق به کسی میدانسته اند که بتواند از مرزهای کشور در برابر حملات وحشیان –یا بیگانگان- دفاع کند وامنیت داخلی را از دستبرد شورشیان مصون بدارد. با این که مغولستان منطقه ای دوردست است اما در ۱۹۱۲ که حکومت مرکزی چین، تن داد به اینکه یک حکومت خود مختار ولی تحت الحمایه روسیه داشته باشد، جوانان میهن پرست چین علیه حکومت مرکزی دست به تظاهرات مخالفت آمیز خشنی زدند. حتی در ۱۹۵۰حکومت کمونیستی چین را که برای بیرون آوردن مغولستان از تحت الحمایگی شوروی اقدام جدی نمیکرد متهم ساختند که با رضایت دادن به جدائی مغولستان، سرزمین چین را به شوروی فروخته است. رهبران چین تحت فشار افکار عمومی مردم چین ناچارند باز پس گرفتن سرزمین های ازدست رفته را بعنوان هدف استراتژیک در سیاحت خارجی خود بشناسند و با همت و جدیت دنبال کنند هرچند آنان را به کشمکشهای بین‌المللی خطرناکی از مفهوم روشن و ثابتی است که مردم چین از حاکمیت ملی واز نقش ورسالت حکومت کنندگان دارند.

ادامه دارد.

 

[۱] – Chiang Kai – shek, Chaina s Desting, New York 1947, P. 34

[۲] – مصاحبه ای اوگاراستو با مائوسته تونگ در ۱۹۳۶، تحت عنوان: ستاره سرخ بر فراز چین، چاپ ۱۹۴۴، ص ۹۶٫

[۳] – Chaina Handbook, 1955- 56 (Taipei, Taiwan, 1955) P. 15

18دسامبر/16

اقتصاد اسلامی

قسمت هفدهم

آیت الله حسین نوری

مفاسد سیستم سرمایه داری

فلسفه پیدایش اقتصاد سرمایه داری بر اساس «سود جویی بی حد و حصر » بنیان گذاری شده است و این فلسفه که نه با فطرت انسانی متناسب است و نه با هدف ادیان الهی تطبیق می­کند باعث بسیاری از مفاسد و تبعات شوم و آثار درد انگیز می ­گردد. در مقاله قبل، به شرح یکی از آنها که «پیدایش اختلاف طبقاتی است پرداختیم. اکنون به توضیح یکی دیگر از این مفاسد که رواج ظلم است مبادرت می ورزیم:

بازهم تاکید می‌کنم که این مفاسد باهم ارتباط دارند و ازیک ریشه، شاخه می­گسترانند و هریک ابعاد تازه‌ای پیدا می­کنند و ریشه همه مفاسد سرمایه داری امپریالیستی همان «سود جویی» و افزون طلبی » محض است.

ظلم نظام سرمایه داری

یک سرمایه دار امپریالیست برای نیل به اهداف خود طبعا باید عده‌ی هرچه بیشتری را به کار و زحمت وادارد و حاصل تلاش آنها را با پرداختن مزد هرچه کمتری متصرف شود تا سود هرچه افزونتری کسب کند. این همان استثمار شوم سرمایه داری است و از همین جا پایه ی یک ظلم گسترده در جامعه پی ریزی میشود. در این رابطه هرچه ثروت سرمایه دار بیشتر و قدرت و نفوذ او افزون تر شود زیاده طلبی اش نیز دامنه بیشتری می­گیرد و آنگاه درپی سود بیشتر، به اعمال ظلم گسترده تری دست میزند. این اعمال ظلم جنبه ها و جلوه های گوناگون دارد، سرمایه دار می­کوشد تا کارگران محروم و زحمتکش را هرچه بیشتر استثمار کند و در حالیکه هرروز ساعات کار ا و را بالا میبرد و وادارش می­سازد تا تولید افزونتری از زحمت خود بدست بدهد مزد کمتری نیز به او می­پردازد. کارگر درچنین سیستمی فقط آن قدر عائدی و در آمد دارد که با آن بتواند حداقل معیشت خود وخانواده اش را در حد بسیار پایین و جلوگیری از مرگ ناشی از گرسنگی، تامین کند.  وی نه تنها از هیچ گونه وسائل ولوازم رفاهی برخوردار نیست بلکه برای فردای زندگی خود نیز هیچ گونه تامین و تضمینی ندارد،  زیرا به محض اینکه پیر و فرسوده و از کار افتاده شد سرمایه دار و صاحب کارخانه او را کنار می­گذارد ونیروی تازه نفس و جوانی را جانشین وی میسازد.

درست است که در بسیاری ازجوامع، با فشار و رنجهای بسیار زیادی، قوانین استفاده از بازنشستگی و ازکارافتادگی برای کارگران  و محرومان تدوین شده ولی اغلب، چنان ناقص و نارسا و ظالمانه است که گاهی حتی کمتر ازنصف همان دست مزد بخور ونمیر هنگام اشتغال و فعالیت کارگرنیز بدست او نمی رسد.

همچنین در این گونه نظامها کارگر- و اصولا تمام طبقات محروم اجتماع- از بهداشت و درمان و پزشک و خدمات بیمارستانی و درمانی کامل نیز بی بهره‌اند.

باتمام این مظالم، هرگاه کارگران برای دستیابی به اندکی رفاه و تامین زندگی بهتر،  اقدام به کوچکترین اعتراض بکنند با اعمال زور و فشار بشدت سرکوب میشوند و در این موارد،  سرمایه دار حتی قادراست که از نیروی نظامی نیز کمک بگیرد و با تفنگ و مسلسل به مقابله با گروهی کارگر و محروم و بی دفاع و غیر مسلح برود که تنها جرم آنان تقاضای دستمزد بیشتر و برخورداری از زندگی بهتر است .

علت اصلی این قبیل جریآنها در این گونه سیستم ها این است که دولت و سرمایه داران با یکدیگر وابستگی و پیوند نزدیک دارند،  زیرا ارکان دولت، با جماعت مالی سرمایه داران، برسرکار می آیندو مصدر مقامات می­شوند. لذا خود را نسبت به سرمایه مدیون میدانند و برای حفظ منافع او احساس مسئولیت! می­کنند ونیزچنین دولتی برای بقای خود و حفظ قدرت غیر قانونی و غاصبانه اش چون میداند که درمیان توده ی مردم هیچگونه پایگاهی ندارد و نمی تواند به طبقه محروم و مستضعف  متکی باشد ناچار به پول و عنوان و شهرت سرمایه داران اتکاء می­کند.

این است که سرمایه داران و دولتهای سرمایه داری همواره به حمایت و دفاع از یکدیگر می پردازند و می­کوشند تا با قدرت و پول و قوه ی قهریه ای که در اختیار دارند دوام و بقای یکدیگر را تضمین کنند.!

یکی ازنمونه های آشکار این موارد،  درایران پیش از انقلاب اسلامی – که می توان گفت یکی از بی­شرمانه ترین نمونه های آن بود- جریانی بود که درمورد کارگران «کارخانه ی چیت سازی » رخ داد. در آن هنگام، کارگران کارخانه چیت سازی به عنوان اعتراض به کمبود وحشتناک دستمزدها – که به طور مسلم زندگی بخور و نمیر را نیز برا ی آنهاو خانواده شان تامین نمی کرد – دست به اعتصاب زدند.  آنها برای احقاق حق خود اقدام به یک راهپیمایی  آرام کردند تا توجه مسئولان امور را نسبت به وضع خود و خانواده شان- که دربدترین شکل فقرو فاقه بسر میبردند- جلب کنند اما مسئولان امور نه تنها به وضع و درد آنها توجه نکردند، بلکه باتمام نیرو کوشیدند تا اعتصاب و تظاهرات آنها را درهم بشکنند و بجای توجه بوضع آنها، منافع صاحب کارخانه ی چیت سازی را تامین کنند.  آنها دراین رابطه، قوه قهریه و نیروی ژاندارمری را وارد میدان عمل کردند و همان نیروی انتظامی – که در ظاهر مسئول و مأمور حفظ جان و مال و زندگی مردم کشور است، درمقابل گروهی از محروم ترین طبقات مردم کشور،  دست به اسلحه بردو صفوف آرام کارگران و زن وفرزند و خانواده های آنان را – که همراه شوهران و پدران خود در تظاهرات شرکت کرده بودند – به خون و آتش کشید.

درآ ن مقابله ی خونین که در جاده ی شهر ری، مقابل کاروانسرا سنگی رخ داد،  دهها زن و مرد و پیر وکودک در خون خود غلتیدند و جراحت های سخت برداشتند و ۱۸ تن از انان نیز کشته شدند!

این نمونه ی شرم آور – که موارد مشابه آن فراوان رخ داده و طبقه محروم و مستضعف  ایران هرگز  آن را فراموش نخواهدکرد تنها نشان دهنده ی یکی از ظلمهای فراوانی است که در سیستم های سرمایه داران و دولت های سرمایه داری چگونه برا ی حفظ منافع یکدیگر حاضرند با هم همکاری کنند و دست به هر کاری حتی جنایت و خونریزی بزنند.

البته اقتصاد اسلامی که براساس عدل و قسط خداوندی پی ریزی شده است ازچنین جریآنهای ظالمآنهای منزه و مبرا است. اسلام حقوق کارگر را – چنانکه خواهیم گفت – بسیار مهم و محترم شمرده و برای کارگران احترام و تکریم فوق العاده ای قائل گردیده است و علاوه بر اینکه این گونه جریآنها را هرگز اجازه نداده است،  آنرا سخت محکوم و تقبیح نیز نموده است.

نمونه دیگر از ظلم و اجحاف دنیای سرمایه داری این است که آنها در زمینه گسترش ظلم برای اینکه کار بیشتر و تولید افزون‌تر را دربرابر مزد هر چه کمتری خریداری کنند دست به استخدام «زنها و کودکان خردسال» میزنند، زیرا زنی که برای رفع احتیاجات خانواده اش مجبور به کارکردن است و کودک خردسالی که از فرط استیصال بجای رفتن به مدرسه، عمرخود را در کارگاههای تاریک و مرطوب می­گذراند طبعا ناچارند به تمام شرایط و تحمیلاتی که ازطرف سرمایه داران بوجود میآید گردن نهند و در برابر هرمقدار دستمزدی که برای آنها در نظر گرفته شود تسلیم گردند.  از این رو استخدام زن و کودک، به نفع سرمایه داری است که از به کار گرفتن محرومان هدفی جز تحصیل سود ندارد.

روشن است که این گونه کارگران بیش از دیگران مورد ظلم و ستم قرار می­گیرند،  در رژیم گذشته بسیار دیده میشد که کودک کارگر به شرکت در کلاسهای شبانه و انجام تحصیلات، علاقه وافری داشت و نسبت به آن ابراز تمایل می­کرد ولی صاحب کارخانه  در مقابل آن که عصرها یک ساعت زودتر از دیگران او را مرخص می­کرد درعوض، یا در دستمزد او کاهش بسیاری پدید می‌آوردو یا وادارش می­کرد که صبحها ۲الی۳ساعت زودتر از دیگران سرکار خود حاضر شود و یا مجبورش میکرد که تمام جمعه و تعطیلات رسمی و کارگری را بدون دستمزد در کار خانه مشغول کارباشد.

درمورد کارگران زن نیز ظلمهای  فراوان- و گاه توأم با فساد و فحشاء – اعمال میشد .

دین اسلام در قوانین مخصوص به کودکان که دررابطه با اقتصاد تنظیم می­کند باین نکته مهم تأکید مینماید که لازم است توجه به مسأله تربیت و تعلم کودکان -که دارای استعدادهای سرشار و شایستگی‌های فراوان میباشند- در درجه اول اهمیت قرار بگیرد تا از این استعدادها و صلاحیت‌ها در راه ساختن انسآنهای مفید و مثبت و صالح بهره  برداری بعمل بیاید و برنامه کارکردن آنها باید طوری باشد که باین هدف مهم لطمه‌ای وارد نکند.

در رابطه با بانوان نیز اسلام، وظایف حساس تربیت فرزندان شایسته که یکی از وظایف مهم مادران است وهم چنین فراگرفتن علم و دانش و مسائل اعتقادی و اخلاقی را در صدر برنامه ی زندگی آنها قرار میدهد و با کارکردن آنها هرچند ذاتا مخالف نیست ولی از نظر اسلام هرگز نباید این موضوع آنها را از مسائل مهمتر زندگی انسانی باز بدارد و به حیثیت انسانی و اسلامی آنان کوچکترین لطمه ای وارد بسازد .

ظلم قارون

ما در ابتدای بحث مربوط به سرمایه داری این نکته را متذکر شدیم که قرآن کریم درراه مبارزه با سرمایه داری ناهنجار یعنی آن سرمایه داری که مورد تنفر اسلام است و ما به شرح مفاسد آن پرداخته ایم- ازیک فرد به نام «قارون» که سمبل سرمایه داری مذموم است نام می­برد و مفاسد کار وی را با عنوان «بغی»که همان عنوان ظلم است آغاز می­کند و می­گوید:  * ¨bÎ) tbr㍻s% šc%Ÿ۲ `ÏB ÏQöqs% 4Óy›qãB 4Óxöt7sù öNÎgøŠn=tæ ( ç[۱]

یعنی :  قارون (سرمایه دار معروف اسرائیلی) از طایفه بنی اسرائیل بود و بر افراد آن طایفه ظلم کرد – دیگر توضیح نداده است که ظلم قارون به چه شکل بوده است؟

آیا از قدرت خود سوء استفاده کرده و دست به غصب و غارت اموال و املاک آنها زده است؟

آیا ظلم وی به این صورت بوده است که آنها را به زنجیر استثمار کشید و از اداء حقوقی که آنها دربرابر انجام کارو تلاش و تحمل زحمات خود استحقاق آنرا پیدا می­کردند سرباز میزد و آنرا ادا نمی کرد؟

آیا از پرداخت مالیاتی که به اموال صاحبان اموال تعلق می­گیرد و لازم است که اداء شود تا در راه تأمین مصالح اجتماعی و رفاه طبقه محروم صرف شود امتناع میورزید؟

قرآن هیچ یک از اینها را بخصوص نام نبرده است ولی کلمات قرآنی با مفهوم وسیع و گسترده ای که دارد همه‌ی اینها را در بر می گیرد و ظلم واجحاف دنیای سرمایه داری را که مورد بحث ما است شامل می­گردد.

نظر اسلام درمورد ظلم به کارگر

دراینجا برای اینکه به طور اختصار هم بوده نظر اسلام رانیز دراین مورد بازگو کنیم و شرح وتفضیل آن را برای فرصت دیگر که با توفیق خداوند بدست خواهد آمد بگذاریم .  تذکر این مطلب را لازم میدانیم که احادیث بسیار ی از پیشوایان بزرگ اسلام(ع) دراین رابطه که یکی از گناهان بزرگ و ستم های نابخشودنی، کسر گذاشتن ازارزش کار کارگر است صادر گردیده است و همین مطلب نظر اسلام را در رابطه با دنیای سرمایه داری و مبارزه‌ی قاطع اسلام را با آن روشن میسازد و ما برای نمونه توجه خوانندگان محترم را به تعدادی از آنها جلب می کنیم :

حضرت پیغمبر اکر م(ص) فرمودند:  کسی که حق کارگر را غصب کند و از ارزش کار او کسر بگذارد و حق و اجرت او را به طور کامل نپردازد خداوند از ثواب و پاداش کارهای نیک او کسر می گذارد و بوی بهشت را بر او حرام می­گرداند.

و نیز فرمود:  لعنت خداوند برکسی که کارگر را از اجرت و بدست آوردن عوض کار خود محروم و ممنوع نماید.

سه طبقه :

۱-کسی که بدروغ ، دینی را اختراع کند.

۲- کسی که دیگران را مورد سلطه و استعمار قرار دهد.

۳- کسی که اجرت و پاداش کار کارگر را غصب و او را استثمار نماید.

حضرت صادق (ع) فرمودند:  پست ترین گناه، این سه گناه است:

  • کشتن چهارپایان بدون علت و دلیل
  • امتناع از پرداخت مهریه ی زنان.
  • کارگران را از حقوق و بدست آوردن ارزش  و عوض کارشان منع کردن[۲]

ادامه دارد

 

[۱] . سوره قصص،  آیه ۷۶٫

[۲] . رجوع شود به وسائل الشیعه ، جلد ۱۳،  صفحه ی ۳۴۷٫

18دسامبر/16

نامه ها

  • برادر رزمنده غلامرضا ریاضی- گرگان

نظر ولی فقیه گاهی به صورت فتوی است و گاهی به صورت حکم ولایتی. در صورت اول اظهار نظر و مطرح کردن آن و استدلال بر آن هیچ مانعی ندارد. و هم اکنون فقهایی که اظهار نظر برخلاف نظر ولی فقیه در مسائل دینی می کنند بسیارند که برخی از آنها شاگردان و ارادتمندان امامند ولی اگر ولی فقیه حکم ولایتی صادر کند، بر همه واجب است متابعت ازآن حتی برفقیه دیگر، و نقص آن یا تخلف از آن حرام است

  • برادر فرج الله شمس- اصفهان

۱- اتفاقا غیبت در آنجایی گفته میشود که آن شخص دارای آن صفت باشد و گرنه تهمت است و بهتان

۲- این سؤال را از دفتر استفتائات امام بپرسید.

۳- افراد را نباید به زور وادار به نماز جماعت کرد ولی مقررات مدرسه برای تربیت دانش آموزان است باید رعایت نمود

  • برادر عبدالله محمدی – نجف آباد:

امام زمان (عج) در آخرین توفیقی که بوسیله آخرین نماینده خاص حضرتش صادر فرمودند، اعلام نمودند که از این پس هرکس ادعای ملاقات مرا نماید تکذیبش کنید.  درتفسیر این عبارت وجوهی ذکر شده است، از جمله این که کسی به عنوان نمایندگی خاص نمی تواند با آن حضرت ملاقات کند، یعنی مرحله ی غیبت صغری که نواب خاص امام زمان(عج) واسطه میان او و شیعیان بودند به پایان رسیده است و این منافات ندارد که اشخاصی متفرقه به زیارت حضرتش مشرف شوند، البته نباید ادعای هرکسی را پذیرفت زیرا بسیاری با همین ادعا خواسته اند به مقاصد شخصی برسند.

  • برادر اصغر استاد حمزه –تهران

برای عمل مستحبی از قبیل رفتن به دعای کمیل، نباید مادرتان را آزرده خاطر کنید اگر می توانید بدون اطلاع او بروید و گرنه کوشش کنید او را راضی نمایید. درغیر این صورت اگر مادرتان ناراحت میشود لازم نیست این عمل مستحب را انجام دهید.

  • برادرماشا الله حاتمی – اسلام آباد غرب:

پاسخ سؤالهای خود را در کتابهای «انسان و سرنوشت» و« عدل الهی » نوشته استاد شهید مطهری می توانید بیایید. و اما نرسیدن مجله به تمام نقاط کشور، امیدواریم بزودی و باهمکاری برادران و خواهران متعهد،  این مشکل حل شود و تمام هموطنان از آن بهره مند شوند.

  • خواهر زهرا دباغی – مازندران:

تقلید باید روی شناخت باشد یا این که دونفر عالم عادل که می‌توانند اعلم را تشخیص دهند، معرفی کنند. ضمنا دین از سیاست جدا نیست و رهبردینی و سیاسی یکی است.

  • برادر حبیب حیدری – کوهپایه اصفهان:

پاسخ خودرا ضمن مقالاتیکه در تشریح قانون اساسی درمجله آمده است، میتواند بیابید.

  • برادر سید ابوالقاسم هاشمی-رفسنجان

سؤال خود را از مسئولین امور بپرسید.

  • خواهر مریم محمدی-مشهد:

۱- هرگاه مکلف مطمئن شد که مجتهدی از مرجع تقلید خود اعلم است، باید به او رجوع کند و ربطی به تقلید والدین ندارد.

۲- درروایت است که خواب خود را ابتدا برای کسی نقل ننمایید و شاید دلیلش این باشد که تعبیرغلط آنها یک اثر روانی نامطلوب دارد، دراین مورد می توانید به سفینه البحار مراجعه کنید.

  • برادررسول-پ- زنجان:

تنها دعاهایی که از ائمه (ع) وارد شده است مورد اعتماد است نه هرچیزی که دعا نویسان می­نویسند. ضمنا مریض را واجب است به دکتر ببرند، گرچه شفا را خدا می‌دهد.

  • برادردهقانی- آبادان:

۱- جهان درمسیر پیشرفت و تکامل است و این از نظر آیات قرآن و تعالیم اسلامی واضح وضروری است.

۲-ازنظر مذهب اهل بیت، نه خبر صحیح است و نه واگذاری بلکه حالتی است میان این دو.  به کتابهای «انسان و سرنوشت» و « عدل الهی» استاد شهید مطهری مراجعه فرمایید.

  • برادر محمود- اهواز:

شما به وظیفه خود که همان نصیحت و موعظه و تبلیغ است به وجه احسن و با گفتار و رفتار ملایم ادامه بدهید و ضمنا احترام پدرو مادرخود را نگاه دارید و از بسیاری از بدیها چشم پوشی کنیدو برای آنها از خدا استغفار نمایید و چیزی را تا به چشم خود ندیده‌اید به آنها نسبت ندهید. بیش از این برشما تکلیفی نیست. راجع به مصارفی که در خانه میشود و شما از آن استفاده می کنید، وظیفه ندارید که از آنها تحقیق کنید، بلکه حمل برصحت کنید و برخود سخت نگیرید.

  • برادر رزمنده علی شنوادی-ایلام :

۱-بیشتر کتابهای امام علمی و عرفانی است که نمی توان به آسانی فهمید، بلکه باید تدریس میشود.

۲- تحریر الوسیله ، رساله مفصل امام است که تا کنون ترجمه نشده است.

۳- زبان خارجی دربعضی ازمدارس حوزه تدریس میشود.

  • برادراع-اه- شیراز:

هرجا احتیاط گفته میشود، اگر بعد از فتوائی در آن رابطه بیان شده باشد، احتیاط مستحب است و گرنه احتیاط واجب است. احتیاط مستحب را می توان ترک کرد ولی دراحتیاط واجب یاباید به آن عمل نمود یا به فتوای مجتهدی مساوی و اگر نبود به مجتهدی که از سایر مجتهدین اعلم باشد ولو از مراجع تقلید علمش کمتر باشد، عمل کرد .  حرام است وجایز نیست به یک معنی است.

  • خواهر اعظم حاج صالحی – اصفهان:

موضوع خواب وتعبیر آن و ارزش آن از نظر روانی و مذهبی مطلبی است پیچیده که مجال بحث آن نیست،  امیدواریم در آینده بحثی دراین مورد داشته باشیم، کتاب تعبیر خواب ابن سیرین هیچ اعتباری ندارد، و او همان کسی است که برحجاج بن یوسف ترحم میکرده است.

  • خواهر حمیده اکبری –قم

سئوال خودر ا مستقیما از مکتب توحید بپرسید.

  • برادر اصغر شهبازیان – تبریز:

درسوره طلاق آیه ۱۲آمده است:  «ª!$# “Ï%©!$# t,n=y{ yìö۶y™ ;Nºuq»oÿxœ z`ÏBur ÇÚö‘F{$# £`ßgn=÷WÏB »که درظاهر دلالت دارد بر اینکه زمینها بعدد آسمآنها میباشد.  اما اینکه مرا ازهفت زمین چیست، بحث، زیاد و احتمالات متعددی است ولی آنچه بحث را کوتاه میکنداین است که هنوز معنی هفت آسمان هم معلوم نشده است، بنابراین معلوم نشدن مراد از هفت آسمان یا هفت زمین نباید موجب تکذیب شود.

  • برادرم . م. -کاشان:

۱- اگر ناراحتی شما برای اسلام و انقلاب است خوب است ولی نه به این حد که موجب دلسردی شود، باید اولا به لطف خداوند و تأییدش مطمئن بود وثانیا همانگونه که امام فرمودند ما باید وظیفه خودرا انجام دهیم، دراین صورت ما پیروزیم گرچه همه ی ما کشته شویم.

۲- اگربه مقدار چهار رکعت از نماز شب را خوانده باشد، میتواند بقیه را ادامه دهد بعد از فجر ولی به سرعت تمام کند.

  • برادر حسن فرجی – تهران:

تمام شماره های قبلی محله موجود است، می توانید از قسمت امور مشترکین بخواهید.

  • برادر زین العابدین اوغلی –خوی:

شماره حساب و نشانی مجله در صفحه اول موجوداست .  با ارسال پنج تومان برای هرشماره ای که ندارید، مجله فرستاده خواهدشد،  ضمنا بجای بحث درباره دیگران، از کتابهای شخصی استفاده کنید که امام در باره او می فرماید:  من کس دیگری جز شهید مطهری سراغ ندارم که بتوانم بگویم بی استثنا آثارش خوب است.

  • برادر سید حسین حسینی –بابل:

هیچ نعمتی بهتر از هدایت نیست، همواره خدای را سپاس گویید که شما را به راه امام که همان راه اسلام است هدایت کرد. ضمنا از این که در آنجا شما را نپذیرفته اند نگران نباشید،  شاید شرایط مخصوصی برای پذیرش داشته باشند ولی درهرجا که بودید می توانید خدمات خودر ا به اسلام و انقلاب عرضه دارید.

  • برادر حسن مسکین – اهواز:

۱- مراد از حضور قلب در نماز،  توجه ظاهری به الفاظ نیست که این خود منافی حضور قلب است بلکه مراد توجه به معبود است از ناحیه توجه به مضامین اذکار و دعاهای نماز، تا انسان غفلت نکند از این که مشغول مناجات با پروردگار عالم است.  البته حضور قلب ازآداب عبادت است نه از واجبات نماز.

۲- این مطلب دربعضی ازروایات وارد شده است ولی باید اهل فن تشخیص بدهند که درست است یا خیر .  درآینده بحثی خواهیم داشت ان شا الله

  • خواهران محبوبه، ش، ع،  صمدی – تهران:

برای دریافت جواب کامل،  لطفا آدرس دقیق خود را بنویسید.

  • برادر مراد علی محمد علی –شازندارک:

زنده بودن حضرت عیسی(ع) منافاتی با خاتمیت پیغمبر اکرم (ص) ندارد زیرا به موجب نص قرا ن کریم درآن هنگام که دشمنان قصد قتل اور ا داشتند، خداوند اور ا به سوی خودبرد، حال بهر معنی که باشد،  از اجتماع مردم خارج شده است و در این جهت با مرگ فرقی ندارد.

  • برادر روحانی حسین خجسته-قم:

چکامه حماسی زیبای شما تحت عنوان « بپا خیزید» رسید. ضمن تقدیر از لطافت ذوق ادبی شما،  امیدواریم درآینده بیش از این ما را بهره مند فرمایید.

  • برادرروح الله پاک سرشت- آمل:

سئوالات شما زیادتر از این است که در این قسمت، پاسخ داده شود، لذا شما را به کتاب «مقدمه­ای برجهان بینی اسلامی» از استاد شهید ارجاع میدهیم. موفق باشید.

  • برادران محمود متین نجاتی – جبهه جنوب، جابر آزا د مقدم-گرگان، بختیار رحمانی – اصفهان،  جعفر غلامرضا پور – ساری، احمد سلطانی قزوینی – قزوین،  عبدالحسین فاتحی – اسلام آباد غرب،  ج. م. ن-جبهه خرمشهر،  بهروز مقصودی – سواد کوه،  محسن صدوق – قائم شهر، حمید پرورش –اصفهان،  محمد کاسب زاده – دزفول،  سید علی اصغر داد گستر – تهران،  مهدی حدیثی قمی – تهران،  وخواهر ملکه جمشیدی – اندیمشک :

باتشکر فراوان ازشما برادران وخواهران عزیز، که با نامه های تشویق آمیز خود مار ا مورد لطف و محبت قرار دارید، امیدواریم پیشنهادات و انتقادات ارزنده شما مورد استفاده قرا ر گیرد.

موفق باشید.

  • برادران وخواهران کبری قهرمانی- اسد آباد همدان، الف- الف- تهران، علی . م- رشت، ایرج رمضانی نژاد – گیلان محمدصادق شانه چی-تهران، اسفندیار شریفی –بوشهر.

لطفا استفتائات خودر ا به دفتر استفتاء امام –قم بفرستید.

 

18دسامبر/16

نگاهی به رویداد ها

جنگ

  • توسط خلبانان قدرتمند اسلام، یک هواپیمای جنگی و ۳ تانک عراق شکارشد.۱۹/ ۷/۶۱
  • حمله گسترده عراق درغرب با انهدام دو گردان و ده ها اسیر درهم شکست.

۲۰/۷/۶۱

  • در عملیات تفوذی رزمندگان اسلام به خاک دشمن،‌۲۷۰ مزدور عراقی کشته و زخمی شدند. ۲۸/۷/۶۱
  • صلیب سزخ جهانی شهادت ۲تن از اسرای ایرانی و مجروح شدن ۱۲ نفر دیگر را اعلام کرد. ۱/۸/۶۱
  • تأسیسات برق سیبه و دو پادگان مهم عراق زیر آتش رزمندگان اسلام قرار گرفت. ۴/۸/۶۱
  • ۱۳کیلومتر دیگر از جاده حساس پیرانشهر – سردشت پاکسازی شد. ۸/۸/۶۱
  • عراق دزفول قهرمان را بمباران کرد. دراین حمله هوایی ۲۸ تن شهید و بیش از ۱۰۰ تن مجروح شدند.   ۸/۸/۶۱
  • رزمندگان اسلام تاسیسات پتروشیمی بصره رابه آتش کشیدند. ۱۰/۸/۶۱
  • درعملیات بزرگ محرم که با رمز «یازینب » و در زیر باران شدید آغازشد ۲۵۰ کیلومتر از خاک میهن اسلامی آزاد شده صدها مزدور بعثی کشته، مجروح و یا اسیر شدند و رزمندگان اسلام برجاده بصره بغداد مشرف شدند. ۱۲/۸/۶۱
  • دردومین مرحله عملیات محرم ۳۰۰ تن از مزدوران عراقی کشته و زخمی و بیش از ۶۰۰ تن اسیر شدند . دهها چاه نفتی ایران آزاد و نیروهای اسلام بر۵ جاده مهم درخاک عراق مسلط شدند. ۱۲/۸/۶۱
  • وسعت اراضی آزاد شده درعملیات محرم به ۵۵۰ کیلومتر مربع رسید و قوای اسلام در سراسر مرزهای جنوب غربی مستقر شدند. ۱۳/۸/۶۱
  • درمرحله سوم عملیات محرم ، تیپ ۲۴ مکانیزه عراق کاملا منهدم شد، ۱۵۰۰ مزدور اسیر شدند، صدها تانک وخودرو دشمن منهدم شد و ۵۰ تانک به غنیمت گرفته شد .  ۱۶/۸/۶۱
  • نتایج ۳مرحله عملیات محرم ۳۴۰۰ اسیر، ۵۵۰۰کشته ومجروح، انهدام کامل ۵ تیپ پیاده و مکانیزه، انهدام ۲۶۷ تانک ونفربر، انهدام ۳۲۰ خودرو، سقوط۱۲فروند هواپیمای دشمن، ۲۴۰ تانک وخودروی که از دشمن به غنیمت گرفته شد۱۷/۸/۶۱
  • رئیس جمهور: فتوای اخیر امام حکم کلی است و اکنون نیازی به بسیج عظیم نیروهانیست. ۱۸/۸/۶۱
  • حوضچه های مهم نفتی عراق با بیش از ۵۰ حلقه چاه نفت، به تصرف قوای اسلام درآمد. ۱۹/۸/۶۱

انقلاب وجهان

  • دانشجویان ایرانی درزندآنهای هندوستان اعتصاب غذا کردند. ۲۰/۷/۶۱
  • دانشجویان مسلمان ایرانی در نیویورک درمقابل سازمان ملل دست به تظاهرات زدند. ۲۲/۷/۶۱
  • فعالیت سیاستمداران ترکیه برای ۱۰سال ممنوع شد. ۴/۸/۶۱
  • زد و خورد خیابانی مسلمانان با مأموران سودان و نیجریه صدها کشته به جای گذاشت. ۸/۸/۶۱
  • پلیس کویت باگلوله و گاز اشک آور به عزاداران حسینی و تکیه ها حمله کرد. ۸/۸/۶۱
  • زدو خورد خونین داخلی نیجریه به سومین شهراین کشور سرایت کرد. از ۱۱۰ پلیس ضد شورش که برای سرکوب تظاهرات به یکی از مناطق درگیری اعزام شده بودندفقط۱۰ نفرشان بازگشتند. ۹/۸/۶۱
  • انتشار، خرید وفروش ومطالعه کتب اسلامی درکویت ممنوع شد. ۱۰/۸/۶۱
  • مسلمانان تانزانیائی ۱۰۰ هزار واحد خون به رزمندگان اسلام تقدیم کرد. ۱۲/۸/۶۱
  • بدنبال اعتصاب دانش آموزان، رژیم سودان مدارس خارطوم را تعطیل کرد. ۱۹/۸/۶۱

اخبار داخلی

  • آقایان مشکینی، خامنه ای، طاهری، خاتمی وملکوتی بعنوان اعضای شورای مرکزی ائمه جمعه سراسرکشوربرای مدت یکسال انتخاب شدند. ۲۲/۷/۶۱
  • رئیس مجلس: میتران شریک جرم تروریست ها است و ما حق خودرا از دولت فرانسه می­­گیریم .  ۲۵/۷/۶۱
  • دیوان عالی کشور سابق منحل اعلام شد. ۲۶/۷/۶۱
  • حجت الاسلام کروبی: بنیاد شهید ماهیانه ۲/۱ میلیارد ریال مستمری به خانواده شهدا و جانبازان انقلاب می پردازد. ۲۶/۷/۶۱
  • نخست وزیر: ایران به تنهایی قادر به جبران کارشکنی‌های آمریکا در امر اخراج اسرائیل از اتحادیه بین المللی انرژی اتمی است. ۲۹/۷/۶۱
  • رئیس جمهور : سیاست گزاران آمریکایی دست اندر کار تحمیل صلحی هستند که نتیجه آن با تهاجم نظامی یکی است. ۱۰/۸/۶۱

جهان

  • بدنبال دیدارننگین عرفات و شاه اردن طرح پادشاهی متحد برای حل مسئله فلسطین اعلام شد . ۲۰/۷/۶۱
  • مسلمانان دروزی با نظامیان فالانژیست به درگیری مسلحانه پرداختند. ۲۲/۷/۶۱
  • ارتش لبنان مسلمانان معترض را به گلوله بست. تاکنون ۲۰۰ خانه شیعیان با خاک یکسان شده است . ۲۵/۷/۶۱
  • صدام وزیر بهدار ی عراق و گروهی از نظامیان ر ااعدام کرد. ۲۵/۷/۶۱
  • ۴۵۰هزار ژاپنی علیه گسترش سلاح های اتمی تظاهرات کردند. ۳/۸/۶۱
  • ایران خواستار تعلیق اعتبار نامه نمایندگی اسرائیل درسازمان ملل شد. ۳۰/۸/۶۱
  • انفجار بمب درمحل استقرار تفنگ داران آمریکایی دربیروت چندین نفر را به سختی مجروح کرد. ۱۱/۸/۶۱
  • پلیس انگستان نه خانه سیاهپوستان درحومه لندن رابا خاک یکسان کرد. ۱۱/۸/۶۱
  • بدلیل حمایت بی شائبه دولت فرانسه از تروریستها و ضد انقلابیون فراری، دولت جمهوری اسلامی از پذیرفتن سفیر جدید فرانسه درتهران خودداری کرد۱۲/۸/۶۱
  • شاه حسین خواستار به رسمیت شناختن اسرائیل توسط سازمان آزادی‌بخش فلسطین شد. ۱۵/۸/۶۱
  • یک مشاور نظامی شوروی و یک عضو عالی رتبه سازمان اطلاعاتی افغانستان بدست مجاهدین بهلاکت رسید. ۱۶/۸/۶۱
  • دینار عراق شدیداً سقوط کرد. ۱۸/۸/۶۱
  • سازمان آزادی بخش فلسطین آمادگی خود را برای به رسمیت شناختن دشمن صهیونیستی اعلام کرد. ۱۹/۸/۶۱

اختراع و اکتشاف

  • یک جوان مخترع رفسنجانی، برای معلولین اتومبیل نفت سوز ساخت ۳/۸/۶۱
  • توسط یک مبتکر اصفهانی، ماشین فرش بافی در اصفهان ساخته شد. ۱۶/۸/۶۱

عمران

  • با آغاز کار کوره سوم، ۲۳ هزار متر شیشه بر تولیدات روزانه کارخانه شیشه قزوین اضافه شد. ۲۰/۷/۶۱
  • ۳۳۹واحد مسکونی روستائی تخریب شده بوسیله متجاوزین عراقی در باختران احداث و نوسازی شد. ۲۲/۷۶۱
  • طی ۸ماهه اخیر بیش از ۳۸۰۰ خانوار خوزستانی از لوله کشی گاز بهره‌مند شدند. ۲۲/۷/۶۱
  • ۱۵۵ دستگاه ماشین آلات کشاورزی به کشاورزان بویر احمد واگذارشد. ۲۲/۷/۶۱
  • طی ۶ ماهه اول سال جاری ۶۰۲ دستگاه تراکتور، گاو آهن و موتور آب دراختیار کشاورزان ایلام قرار گرفته است. ۲۲/۷/۶۱
  • ۳۰ دبستان روستائی دراستان باختران مورد بهره برداری قرار گرفت. ۲۸/۷/۶۱
  • بیش از ۱۶۰۰ تراکتور، به کشاورزان و باغداران کرمان واگذارشد. ۲۸/۷/۶۱
  • ۱۴۴۰ دستگاه ادوات کشاورزی و تراکتور بین کشاورزان همدان تقسیم شد. ۴/۸/۶۱
  • تولید کارخانه لوله سازی شمال ۸۰% افزایش یافت. ۴/۸/۶۱
  • همزمان با سالگرد تسخیر لانه جاسوسی متخصصان ایرانی راکتور ۲۷۵ تنی مجتمع پتروشیمی شیراز ر انصب کردند. ۱۵/۸/۶۱

ضدانقلاب

  • با کشف ۱۳ لانه تیمی، ۲۸۳ منافق دستگیر شدند. ۱۹/۷/۶۱
  • آیت الله اشرفی اصفهانی، نماینده امام و امام جمعه باختران به دست منافقین در محراب به شهادت رسید. ۲۴/۷/۶۱
  • دریک عملیات متهورانه، شهرک« ربط »مرکز فرماندهی و تدارکات ضد انقلاب درغرب آزاد شد. ۲۶/۷/۶۱
  • درادامه ضربات کوبنده قوای اسلام برضد انقلاب، نیروهای انقلاب در ۱۹ روستای دیگر غرب کشورمستقر شدند.
  • ۳۵ تن از اعضا گروهک اشرف دهقان در یک لانه تیمی در مشهد دستگیر شدند۲۷/۷/۶۱
  • مرکز سازماندهی ضد انقلاب در کردستان به تصرف نیروهای انقلاب درآمد۳/۸/۶۱
  • توسط کمیته های انقلاب اسلامی، یک شبکه نظامی منافقین درتهران کشف شد۱۶/۸/۶۱
  • ۱۹ کیلو هروئین در جاده یزد – کرمان کشف شد. ۱۹/۸/۶۱

به علاقمندان علوم اسلامی بویژه روحانیون و فقها عظام مژده میدهیم که اثر فقهی استدلالی ارزشمند «کتاب الخمس» تالیف محقق مجاهد،  فقیه عالیقدر حضرت آیت الله العظمی منتظری منتشر شد و در دسترس عموم قرار گرفت.

این کتاب نشانگر ژرف بینی و نبوغ و توانایی علمی معظم له است.

 

18دسامبر/16

یادی از شهدا

این وصیت نامه ها انسان را می لرزاند و بیدار میکند.  امام خمینی (ره)

 

بسم الله الرحمن الرحیم

ان الله اشتری من المؤمنین اموالهم وانفسهم بان لهم الجنه

ای خوشا بافرق خونی               درلقای یار رفتن

سرجدا پیکر جدا                       درمحضر دادار رفتن

درود بر امام خمینی ابراهیم زمان و حسین دوران و درود بر حزب الله که از ۱۵ خرداد تا کنون یار و یاور امام بوده وهستند سلام بر عاشورا وشهیدان روزهای عاشورا از ۱۵ خرداد تا ۲۲ بهمن تا کربلای سرچشمه تهران درکربلای معنوی و پروسعت ایران، . . .  قاموس شهادت چه دریای بی کرانی از معنویات، که دل عاشقان الله رابه هیجان آورده و آنان را در صراطی مستقیم که میروند، امیدوارتر و پابر جای‌تر میکند. دشمنان انقلاب ما بی توجه به وجود شهادت درمکتب حیات بخش اسلام از هرطرف به ما هجوم آورده وبرجنایات خویش می­افزایند و دراین موقعیت طبقه ای حامی انقلابند که انقلاب را پاسداری می دهند. . . .

بنابراین من می روم تا بار دیگر پاسداری از انقلاب را در بعدی دیگر آغاز کنم و در عاشورایی از عاشوراهای تاریخ و درکربلایی از کربلاهای ایران درهنگام جهاد به آرزوی نهایی خویش برسم.

راستی من درس شهادت را از آموزگار شهادت حسین (ع) آموخته‌ام و نمونه‌ی عینی این گونه شهادتها را در دانشگاه جنگ با چشمان خویش دیده ام .

پس به شما خانواده ی گرامیم و همشهریان و دوستان میگویم که با آگاهی و شناخت کامل می­روم و باز هم می‌گویم که الهی به رضا بِقَضا ئِک و تَسلیِما لِامرِک.

پیام من به مادر وپدرگرامیم این است که درهرحال صبور بوده و خدارا شکر کنند که چنین افتخاری نصیب شماشده است. وخواهران و برادران عزیز شما ادامه دهندگان راستین راه شهیدان باشید و فقط به این بیاندیشید که این دنیا فانی است و آخرتی بدون پایان درپیش است. همشهریان و دوستان مهربان مطمئن هستم که شماراه شهیدان را دنبال خواهید کرد و فقط یک چیز را به شما می‌گویم که نفس اماره را نابود کنید تا بردرون خویش راه یابند و میتوانم بگویم که آمریکا نوع تکامل یافته نفس اماره است که امام اورا شیطان بزرگ خوانده است پس بکوشیم که نفس اماره را نابود کنیم و درجهت تکامل به سوی الله پیش رویم و دراین راه امام و روحانیت مبارز و متعهد را راهنمای خویش قرار دهیم.

خداوندا:  مرا با شهدای کربلا محشور بفرما.

ودرخاتمه دعا می کنیم :

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار

والسلام ۵/۱۱ صبح ۳/۱۰/۶۰

محمد امیر معزی

گوشه ای از وصیت نامه ی شهید عزیز پور دلاور

خداوندا مرا ببخش که نتوانسته ام کاری نیک انجام بدهم و نتوانسته ام خدمت بزرگی به تو بکنم، بنده ی بی زبان و بی دست و پا جلو تو چه کاری ازدست من ساخته است.

خداوندا مرا ببخش که تمام عمرم را با گناه سرکرده ام، مراببخش و مرا یاری ده تا بتوانم پس از این دشمنانت را بکوبم و از بین ببرم خداوندا دست به سوی تو دراز میکنم که مرا ببخشی، ما دوستان هم اکنون در اتاقی خراب و ویرانه که به دست خود و باخون شهیدان بدست آمده زندگی میکنیم و امشب آخرین شبی است که باید اینجا بگذرانیم و من وصیت خود را میکنم:  من که ازمال دنیا چیزی ندارم و تنها جان من که ، بخشیدم به صاحبش.

سلام تمام مردم ایران و بوشهر را می رسانم این شخص که این نامه را می نویسد شاید آخر عمرش باشد، و دیگر روز آخرش رسیده باشد. . .  خداحافظ، عزیز پور دلاور

قسمتی از وصیت نامه روحانی شهید سید زین العابدین علوی:

. . .  ای خدای مهربان تو خود میدانی که برای چه این راه را انتخاب کردم و دراین را ه از هیچ کوشش دست نخواهم برداشت  تو آگاهی که من باشناخت و آگاهی و رهنمودهای امام امت (ولایت فقیه) و نایب الامام به میدان نبرد وجنگ حق علیه باطل شتافتم و بخاطر تحکیم اسلام محمدی و تداوم انقلاب اسلامی و خط اسلام اصیل و خط امام که همانا خط صراط المستقیم است به جهاد فی سبیل الله روانه شدم تا پرچم اسلام بزرگترین قله این جهان برافراشته شود گرچه خونم به زمین ریخته شود. چون این خون در مقابل اسلام و قرآن هیچ ارزشی ندارد ای خدای عزیز تو شاهدباش این حقیر بخاطر حفظ اسلام وقرآنت به میدان جهاد و نبرد شتافتم.

جان چه باشد که نثار قدم دوست کنم

این متاعی است که هر بی سروپایی دارد. . .

 

18دسامبر/16

استراتژی قدرتها

آخرین قسمت

استاد جلال الدین فارسی (عضو ستاد انقلاب فرهنگی)

استراتژی هسته ای فرانسه

پس از حمله سه جانبه انگلیس و فرانسه و اسرائیل به خاک مصر در ۱۹۵۶ “بولگانین” دو دولت بزرگ متجاوز را تهدید هسته ای کرد. آمریکا که سایه حمایت هسته ای خود را در برابر شوروی بر روی این دو متحد خویش گسترده بود، تکانی به خود نداد بلکه تجاوز آنها را محکوم نیز کرد. در این هنگام، فرانسویها احساس کردند حمایت اتمی آمریکا از آنها شرایطی دارد و بدون قید و شرط نیست، و نمی توان به تعهدی که آمریکا در پیمان آتلانتیک در این زمینه سپرده، همیشه اطمینان کرد. حکومت گی موله که مسئولیت جنگ سوئز و حمله را پذیرفته بود دست به تهیه برنامه ای زد تا فرانسه را صاحب سلاح هسته ای مستقلی کند. در ۱۹۵۸ که “دو گل” به حکومت رسید، برنامه اتمی کردن فرانسه را با جدیت پی گرفت و نام آن را تهیه یک نیروی ضربتی نهاد. استدلال دوگل این بود که در عصر سلاحهای هسته ای هیچ دولتی برای دفاع از موجودیت و امنیت ملی خویش نمی تواند تکیه به تضمین دولت دیگری کند. به علاوه از آمریکا بعید است که در اجرای تعهدات نظامی خود در قبال دولتهای اروپای باختری یا فرانسه آماده دست زدن به یک جنگ هسته ای باشد که به معنای انتحار ملی است. استدلال و تفکر دوگل را تصادفا تعدادی ملاحظات مربوط به سیاست بین المللی در آن زمان و پاره ای از مسائل و حقایق تکنولوژیک تاکید می نمودند. از جمله ملاحظات سیاسی در روابط بین المللی که مؤید نظر دوگل گشت ـ و شاید مهمترین آنها ـ مذاکراتی بود که سران آمریکا و شوروی بر سر مساله برلن انجام می دادند و در ذهن سران دولتهای اروپای باختری شکهایی را بر انگیخت که نکند دو ابرقدرت به زیان این دولتها توافقهایی بکنند. از طرفی در انگلستان این شعار منتشر می شد و هوادارانی پیدا کرده بود که دولتهای صاحب سلاح هسته ای یکایک خود را خلع سلاح کنند. این حرکت، حکومت فرانسه را به این اندیشه درآورد که سلاح هسته ای دولتی مثل انگلیس یا فرانسه می تواند در برابر خطر حمله شوروی به اروپای غربی یا به کشورهائی در آفریقا عامل باز دارنده ای باشد. بر همه این عوامل، عامل دیگری مزید گشت و آن ورود آمریکا به مذاکره با شوروی و دیگران به منظور جلوگیری از انتشار سلاحهای هسته ای بود که بدین معنا بود که دو ابرقدرت قدرت آمریکا و شوروی به زیان متحدان خویش ـ چین و انگلیس و فرانسه و … ـ تفوق مطلق خویش را در زمینه سلاحهای هسته ای برای همیشه حفظ کنند، و بدین معنا نیز که متحدان این دو ابرقدرت برای همیشه زیر چتر اتمی آنها بمانند و به لحاظ روابط بین المللی و امنیت ملی همچنان تابع آنها بسر برند، آن هم چتر هسته ای و حمایتی که هیچ دولت عاقلی نمی تواند به آن اطمینان یابد و اعتماد کند.

وقتی آمریکا دست از استراتژی انتقام گیری گسترده برداشت، از آن استراتژی که می گفت در صورت به خطر افتادن منافع و موجودیت دولتهای غربی در برابرتجاوز یا تحریکات شوروی، آمریکا از نیروی هسته ای ضربتی پیمان آتلانتیک استفاده خواهد کرد، دیگر برای سران دولت فرانسه مسلم شد که در برابر شوروی نمی توانند به سلاح هسته ای آمریکا تکیه کنند. فرانسویها قبلا معتقد بودند که استراتژی انتقام گیری گسترده آمریکا بهترین تضمینی است برای فرانسه و دیگر دولتهای اروپای غربی در برابر خطر تحریکات یا تجاوز شوروی. آنها پس از تغییر استراتژی آمریکا و تحول از استراتژی انتقام گیری گسترده به استراتژی واکنش قابل انعطاف، چنین می اندیشیدند که علت اصلی این کار، انقلاب ژرف در تکنولوژی تولید سلاحهای هسته ای و وسائل حمل و نقل و پرتاب و سیستمهای کنترل آنها است که سبب شده تفوق آمریکا بر شوروی پایان یابد و معادله تسلیحات استراتژیک میان آمریکا و شوروی چنان دگرگون شود که به سطح تعاون در نیروهای هسته ای ضربتی استراتژیک نزدیک گردند.

همه این عوامل دست به دست هم دادند تا دوگل برای تهیه سلاح هسته ای برای فرانسه به تلاش برخیزد به نحوی که فرانسه صاحب سلاح هسته ای مستقلی بشود که بدور از نظارت و تصمیم گیری پیمان آتلانتیک، تا بتواند در برابر خطرها و ستیزه جوئی هائی که علیه فرانسه پیش می آید با آزادی کامل به وسیله سلاح هسته ای مقابله کند.

در برابر تلاش فرانسه جهت دستیابی به سلاح هسته ای مستقل، عکس العملهایی در دیگر کشورها به ویژه ایالات متحده آمریکا علیه این اقدام صورت گرفت. آمریکا این کار را به شدت تخطئه کرد و با آن مخالفت نمود، زیرا تسلط مطلق آمریکا بر مقدرات پیمان آتلانتیک و بر روابط اروپای غربی با شوروی و بلوک کمونیست را متزلزل می کرد، دولتهای دیگر اروپای غربی را تشویق می کرد از فرانسه تقلید کنند، و باعث می شد فرصت رسیدن به سیاست هسته ای واحد جهت پیمان آتلانتیک در برابر استراتژی هسته ای شوروی از دست برود حال آنکه شوروی و  دولتهای کمونیست اروپای شرقی هیچ گونه اختلافی در برخورد با استراتژی هسته ای غرب نداشتند و از سیاست و استراتژی واحدی پیروی می‌ کردند.

مایه بیشتر انتقاداتی که در آمریکا از سیاست جدید هسته ای فرانسه می شد، تشکیک در ارزش و اثر استراتژیک آن بود. مثلا می گفتند: سلاح هسته ای مستقل تنها یک سلاح سیاسی است که دوگل برای اعاده حیثیت و اعتبار بین المللی فرانسه ـ که پس از شکست در الجزایر و در حمله به مصر و امثال آنها به کلی بی آبرو شده و روحیه اش را باخته است ـ از آن استفاده می کند. مردم فرانسه باید این حقیقت اساسی را بدانند و مد نظر داشته باشند که قدرت و خاصیت باز دارندگی منوط به این است که دشمن باورش بیاید که طرفش توانائی مقاومت و انهدام او را دارد و بر اثر چنین باوری دست از تعرض و تجاور باز دارد. اما توانایی مقاومت در برابر شوروی و انهدام شوروی در فرانسه ای که چند بمب هسته ای بیشتر نمی تواند تهیه کند و قادر نیست آنها را در یک تعرض گسترده هسته ای شوروی از نابودی مصون نگهدارد تا در ضربه دوم بکار برد، نمی تواند به جود بیاید. چنین قدرتی تنها از جمع نیروهای هسته ای دولتهای عضو پیمان آتلانتیک ـ یعنی از مجموعه آمریکا و انگلیس و فرانسه ـ به وجود می آید. وانگهی خطای دیگر در تفکری که به تشکیل سلاح هسته ای مستقل فرانسه منتهی گشته این است که ندانسته اند که جنگ هسته ای اگر در گیرد حتما پای آمریکا در میان خواهد بود و احتمال این که یک جنگ دو جانبه هسته ای رخ دهد مثلا میان فرانسه و شوروی به تنهائی و بدون تمایل و تصمیم آمریکا و دیگر متحدان فرانسه به صفر نزدیک است. گرچه چنین احتمالی بسیار ضعیف است یا اساسا نامعقول است ولی در صورتی هم که  یک جنگ هسته ای میان شوروی با فرانسه یا انگلیس یا با مجموع فرانسه و انگلیس درگیرد، این جنگ قطعا به شکست قطعی این دو دولت خواهد انجامید.

بنابراین، و از آنجا که نابودی هر یک از دو دولت یا مجموع آن دو در یک جنگ هسته ای با شوروی محرز است این دو دولت هرگز تصمیم به جنگ یا مقاومت در برابر شوروی نمی توانند گرفت زیرا می دانند که به محض شروع جنگ، همه سلاحهای هسته ای و پایگاههای موشکی و وسائل دفاعی آنها نابود می شود و فرصت به کار بردن سلاح هسته ای علیه شوروی را پیدا نخواهند کرد چنین جنگی، جنگ دو طرف به کلی نابرابر است. باز گرچه به موجب قرار داد “ناسو” دولت انگلیس در صورتی که بحران خطرناکی مصالح عالیه ملی او را به خطر اندازد، حق دارد نیروهای هسته ای استراتژیک خود را از پیمان آتلانتیک بیرون بکشد، باز این دولت هیچ گاه قادر نیست بدون کمک پیمان آتلانتیک شمالی و شرکت مستقیم آمریکا، خود را در برابر حمله یا تهدید هسته ای شوروی که همه موجودیت انگلیس را نابود می کند، حفظ و حراست نماید. آنچه بر دولت انگلیس صادق است بر فرانسه صاحب سلاح هسته ای مستقل هم صدق می کند.

طراحان استراتژی فرانسه در برابر انتقادات یاد شده چنین پاسخ داده اند که هدف از ایجاد نیروی هسته ای مستقل، جنگیدن نیست بلکه باز دارندگی است، وقتی صاحب چنین اسلحه ای شدیم کرملین خواهد فهمید که اگر علیه امنیت فرانسه دست به اقدام تجاوزکارانه یا سیاست توسعه طلبانه ای بزند یا منافع حیاتی فرانسه را به خطر اندازد، حداقل چند شهر شوروی منهدم خواهد گشت گرچه در برابرش همه فرانسه هم نابود شود. همین اندیشه و محاسبه سبب خواهد گشت که شوروی منافع حیاتی و امنیت ملی فرانسه را تهدید نکند و این یعنی باز دارندگی.

آمریکا برای اینکه فرانسه را از تهیه نیروی هسته ای مستقل باز دارد، طرحی پیشنهاد کرد برای تشکیل یک نیروی هسته ای چند جانبه با شرکت چندین دولت اروپای غربی از جمله فرانسه. اما با مخالفت شدید دوگل روبرو گشت و مسکوت ماند.

 

استراتژی دریایی و هوایی

دریا سالار “پیتر گریتون” که از بزرگترین کارشناسان مسائل استراتژی دریائی در عصر ما است می گوید: هدف اصلی این نوع استراتژی عبارت است از تضمین آزادی کشتی رانی و استفاده از دریاها در جهت تحقق هدفهای دور یا نهائی، همراه با محروم کردن دشمن از چنین استفاده ای. وقتی ابعاد اصلی این هدف را تشریح کنیم چنین می یابیم:

۱ـ نیروی دریائی یکی از وسایل باز دارندگی است. زیر دریاییهای هسته ای که مجهز به موشکهای دور برد “پولاریس” با بردی بیش از ـ ۲۵۰۰ میل ـ باشند به عنوان پایگاه پرتاب متحرک برای زدن شوروی و چین به کار می آیند. چنین نیروئی، یکی از عوامل عمده عقیم کردن فکر یک حمله هستی ای از طرف پیمان ورشو به شمار می آید. همین منطق در مورد نیروی دریائی باز دارنده شوروی در مقابله با تهدیدهای پیمان آتلانتیک صدق می کند.

۲ـ نیروی دریائی یکی از وسایل پشتیبانی از نیروهای زرهی در صحنه های مختلف عملیات است. این کار که اساسا با پیاده کردن نیرو از راه دریا انجام می گیرد می تواند به یکسان برای پشتیبانی نیروی زمینی یا نیروی هوائی که عهده دار نیروهای اصلی هستند، بکار رود. حضور نیروی هوا نیروز در قلب منطقه عملیات رزمی یکی از نیرومندترین عوامل ترساننده دشمن را تشکیل میدهد، به طوری که او را از هر اقدام ماجراجویانه به ورود در صحنه عملیات باز می دارد.

۳ـ نیروی دریایی وسیله ای برای محروم کردن دشمن از استفاده آزادانه از دریاها.این نیرو با حمله به پایگاه های دشمن از طریق بمباران هوایی یا آتش توپخانه یا مین گذاری یا تخریبی که واحدهای چریکی جانباز می کنند ، مانع استفاده ی دشمن از دریاها می شود . این شکل رزمی ، ممکن است از طریق زدن یکانهای شناور دشمن و ناو ــ گان تجارتی او و انهدام زیر دریائی های او بوسیله ی سلاحهای ضد زیر دریائی انجام گیرد که معمولا با هماهنگی عملیات مشترک  نیروی هوایی و زیر دریائی ها صورت می پذیرد

۴- نیروی دریائی وسیله حراست از منافع تجارتی هر دولت است. البته این کار در شرایط جنگ محدودی که با سلاحهای معمولی انجام می شود ، امکان پذیر است و از طریق همراهی کردن کاروان کشتی های تجارتی با مجموعه ای از کشتی های جنگی که کاروان را در برابر حملات زیر دریائی ها یا بمبارانهای هوائی و مین گذاری و امثال آن حمایت و حراست می کنند در شرایط جنگ هسته ای ، چنین حراست کاروان می تواند به درجات کمتری مفید باشد ،که در آن صورت کاروان جنگی بایستی مجهز به همه ی وسایل و تجهیزات جنگ دریائی تدافعی باشد و و مهارت لازم را در بکار بستن شیوه های این جنگ

به حد اعلائی که شرایط اجازه می دهند داشته باشد .

وسایل و ابزارهای استراتژی دریائی بر حسب شکل جنگ دریائی که پیش بینی و طراحی شده است ، متفاوت و متنوع می گردد به طور کلی ، می توان چهار نوع جنگ دریائی را از هم متمایز نمود : ۱- جنگ آب خاکی ۲- جنگ اعماق ۳- جنگ سطح دریا ۴- جنگ هوائی روی دریا . وسایلی که در هر یک از انواع چهار گانه بکار میرود بدین شرح است :

  • جنگ آب خاکی: از بارزترین فعالیتهای چنین جنگی، عملیات پیاده کردن تفنگداران هوائی است که فنون جنگ آب خاکی را آموخته باشند. آموزش این نیرو شامل این امور هم می شود: حمله از دریا توسط پیاده کردن نیرو، حمله از هوا بوسیله ی هلیکوپتر، فرود با چتر و عملیات چریکی دریائی، تامین پوشش هوائی برای نیروئی که در ساحل پیاده می شود. ناوهای هواپیما بر به پروازهای اکتشافی و گرد آوری اطلاعاتی همت میگمارند که فرماندهی و مسئولان نقشه کشی و اداره ی عملیات جنگ آب خاکی لازم دارند. به علاوه همیشه احتیاج پیدا می شود به اینکه یگانهای شناور برای در هم شکستن مقاومتی که در برابر نیروی پیاده شده ــ یا در حال پیاده شدن ــ نشان داده می شود، آتش پشتیبانی بگشاید در این مورد، نظر کارشناسان بر این است که زدن با آتش توپخانه در بسیاری از شرایط خیلی بیش از بمباران هوائی برای پشتیبانی از حمله دریائی موثر و کارساز است مخصوصا اگر هلیکوپترها برای توپخانه دیده بانی و آتش آن را هدایت و تصحیح کنند تا حتی الامکان بهره کامل بدهد. بمباران هوائی در جائی مفید می افتد که از برد آتش توپخانه دورتر باشد. از این جهت می توان گفت که آتش توپخانه و بمباران هوائی، دو عنصر متلازم از عناصر جنگ آب خاکی اند.
  • جنگ اعماق: این جنگ شامل جنگ زیر دریائی هم میشود که عملیات گوناگون دارد از قبیل: پخش مین، مشخص کردن گذرگاهها و نقاط پیاده شدن نیرو، کشف تحرکات کشتی های دشمن بوسیله ی دستگاههای اطلاع یابی الکترونیک، گرد‌ آوری اطلاعات، فرستادن قایقهای اژدر افکن، انتقال واحدهای چریکی و جانباز دریائی. زیر دریائی همچنین در عملیات تدارکات حیاتی استراتژیک به هنگام محاصره شدن بکار می رود، و به اینگونه زیر دریائی ها، زیر دریائی حمل ونقل می گویند. در سالهای اخیر بعلت پیشرفتهای درخشانی که در تکنولوژی ساخت سلاحهای زیر دریائی رخ داده و مجهز به وسایل و دستگاههای پیچیده ی جنگ الکترونیک گشته است، اهمیت زیردریائی چند برابر شده است. به عنوان مثال، اینکه زیر دریائی هائی به آب انداخته شده است که سرعت فوق العاده دارند و قادرند موشکهای هسته ای خود را به فاصله ی چند هزار میلی برسانند و قدرت آنها در فریب و استتار و گریز و انتشار بسیار افزوده شده است.
  • جنگ سطح دریا: این جنگ که جنگی آشکار است، قدیمی ترین شکل جنگ دریائی بشمار می آید. اکثر نیروهای دریائی جنگ جهانی دوم در اقیانوس آرام که معمولا به صورت نبرد ناوهای هواپیما بر دولتهای تجارت پیشه انجام گرفت،بدین شکل بود. امروز در این شکل از جنگ دریائی، موشکهای هدایت شونده ای بکار می رود که از یگانهای شناور پرتاب می شود. نظر کارشناسان بر این است که خطر این موشکهای هدایت شونده، دفاع پذیر است آن هم از طریق عملیات اکتشافی هوائی مستمر و با دیده بانی مسیر آنها و تعقیب و انهدام آنها در مرحله ی پرتاب و قبل از رسیدن به هدف در کنار موشکهای هدایت شونده، توپخانه ساحلی هم هست که یک نیروی پشتیبانی عمده برای موشکها به شمار می آید.
  • جنگ هوائی روی دریا: این، شکل پیشرفته و اساسی از اشکال جنگ دریائی است،زیرا در آن نیروی هوائی به پشتیبانی از عملیات تهاجمی و تدافعی نیروی دریائی برمی خیزد. نیروی هوائی چنانکه گفته شد: پوشش هوائی لازم برای نیروی دریائی را بوجود می آورد و آنرا را با امکانات آتش اضافی و نیروی موشکی تغذیه می کند و در همان حال به پخش مین در بنادر و دریاهای دشمن و در کانالها و رودها و همه ی نقاط حیاتی محل کشتیرانی آن می پردازد نیروی هوائی اهمیت استراتژیک دیگری هم دارد که ناشی از توانائی و امکان آن است بر درگیری با آن دسته از هواپیماهای دشمن که مجهز به موشکهای هدایت شونده ی هوا به دریایند، و سرنگون کردن و انهدام آنها پیش از انجام ماموریت. امکانات نیروی هوائی در پشتیبانی از نیروی دریائی به قدری تقویت شده و تنوع پیدا کرده است که دیگر به راستی در طراحی هر استراتژی دریائی پیروز مندی، یک عنصر و عامل فوق العاده مهم را تشکیل می دهد .

می توان گفت: جنگ هوائی از دیکر اشکال جنگ بدین خصوصیت، متمایز می گردد که در آن امکان تهاجم، خیلی بیش از امکان دفاع است. چنانکه سیستم دفاع در برابر حملات هوائی به ویژه به وسیله موشک هایی که با سیستم الکترونیک هدایت می شود به لحاظ فنی و نیز تکنولوژی به سوی پیچیدگی هر چه بیشتر سیر می کند تا بتواند در شرایط مختلفی که چنین جنگ های هوائی در آن صورت می گیرد، کارساز و مؤثر باشد، و همین سبب می شود که زحمات و خرج های موشک های زمین به هوا و هوا به هوا و سیستمهای مراقبت و هدایت و امثال آن، هر چه سنگین تر شود.

خصوصیات ژئو استراتژیک هر کشور از عوامل فوق العاده مهم در اداره ی  جنگ هوائی است. این خصوصیات هم امکان اداره ی موفقیت آمیز یک جنگ هوائی را چند برابر می کند و هم روی آن اثر منفی می گذارد این حقیقت را با تشریح وضعیت ایالات متحده ی امریکا، شوروی، و اروپای غربی، و خصوصیت های آن را در رابطه با دفاع هوائی به روشنی می توان تصور و درک کرد.

در مورد قاره ی امریکا، می بینیم آن را در شمال کمربندی به طول دو هزار میل از منطقه ای یخبندان و جنگلهائی احاطه کرده است که از آلاسکا تا پرادور و گرینلند احاطه کرده امتداد دارد، و سرزمینی است پهناور و بی سکنه که در پهنه اش هیچ هدفی که از هوا زده شود، نیست. در مشرق اقیانوس اطلس آن را به نحو موثری در حمایت طبیعی خویش گرفته است و در مساحتی به طول بیش از سه هزار و پانصد کیلومتر، که می توان فضای هوائی آن را از چندین نقطه مثل جنوب گرینلند و ایسلند و جزایر ازورس و برمودا و … مراقبت و دیده بانی کرد. در مغرب، هواپیماهای مهاجم برای رسیدن به ساحل غربی ایالات متحده آمریکا مجبورند فضای پهناور اقیانوس آرام را بشکافند و عبور کنند، و از همین منطقه می توان فضای هوائی آن را مراقبت و حمایت کرد. مراکز صنعتی عمده ی ایالات متحده در عمق قاره ی آمریکا مخصوصا در ساحل شرقی آن واقع است و تا منطقه ی دریاچه های بزرگ امتداد می یابد. اینها نشان می دهد که جنگ هوائی علیه ایالات متحده ی آمریکا تا چه اندازه دشوار است.

کشور شوروی چندین امتیاز از آنچه را که گذشت دارد. زیرا از مناطق نفتی قفقاز و استان لیننگراد که بگذریم، بیشتر هدفهای استراتژیک شوروی در عمق سرزمینهای آن قرار دارد به ویژه در حوزه ی دون، و در پشت کوهستان اورال، شمال شوروی هم منطقه ای است غیر مسکونی و پوشیده از جنگلهای صنوبر. مشرق آن امکان بسیار می دهد برای دیده بانی و مراقبت پرواز هواپیمای مهاجم به ویژه از ناحیه ی جزایر کوریل و جزایر ساخالین. شوروی را از جنوب سلسله کوهها و صحراهای آسیای میانه محدود می کند. غرب آن را کمربندی از دولتهای کمونیست اروپای شرقی و میانه که هم پیمان او هستند، فرا گرفته است. بدین جهات، وقتی هواپیماهای مهاجم ــ مثلا ــ از پایگاه های خود در جزایر بریتانیا به پرواز درآیند، رادار شوروی به محض رسیدن آنها به رود “راین” جهت حرکت آنها را تشخیص می دهد و ممکن است جنگنده های شوروی بر فراز خط “اودرنایسه” راه آنها را بربندند. علاوه بر این حسن وضعیت طبیعی، فاصله “اودر” تا مسکو فاصله ای نسبتا طولانی است. هر گونه حمله هوایی غربی هم که از خاورمیانه و سمت ترکیه و یونان به منظور انهدام پایگاهها و تاسیسات صنعتی شوروی در منطقه اورال صورت گیرد، همان وضعی را خواهد داشت که حمله از اروپای غربی به مسکو و غرب شوروی.

این وضعیت ژئو استراتژیک که هم شوروی دارد و هم ایالات متحده ی آمریکا، به کلی با وضعیت اروپای غربی فرق می کند آنجا که دفاع در برابر حملات هوائی دشمن بسیار دشوار و پیچیده است. مثلا شوروی قادر است نیروی هوائی خویش را از پایگاههایش در لهستان یا آلمان شرقی، ظرف چند دقیقه به لندن و پاریس و هامبورگ برساند این وضعیت، کار دفاع از اروپای غربی در برابر حمله ی هوائی شوروی را سخت دشوار کرده است، زیرا مقابله با چنین هجومی فقط در ظرف چند دقیقه اول جنگ امکان پذیر است، و این واقعیت را دستگاههای الکترونیک دفاع هوائی به هر دقتی که برسند نمی توانند تغییر دهند. دشواریهای یاد شده را این مشکل هولناک سنگین می کند که بیشتر هدفهای استراتژیک اروپای غربی، متمرکز و حتی به هم چسبیده اند، به عکس حالت این هدفها در ایالات متحده ی آمریکا و شوروی که در مساحتهای پهناور پراکنده اند یا مثل هدفهای صنعتی شوروی زیر جنگلهای انبوه پوشیده اند و کار استتار آنها خیلی ساده تر و آسان تر از نظایر آنها در اروپای غربی است. حتی همه هدفهای حیاتی اروپای غربی در مساحت کوچکی به عمق چهارصد تا ششصد میل متمرکز شده است. به همین جهت، اولین و مهمترین وظیفه ی استراتژیک سیستم دفاع هوائی از اروپای غربی در حمایت و تامین همین کمربند باریک صنعتی در برابر عملیات هوائی شوروی خلاصه می شود، کمربندی که مراکز عمده و مهم صنعتی را در آلمان غربی و ایالت “ساز” و حوضه “لورن” و در بلژیک و هلند و انگلستان و فرانسه با بندرهای مهم اروپای غربی و دو پایتخت پاریس و لندن را به هم پیوند می دهد، و انهدام یک سوم این منطقه کافی است تا اروپای غربی را مختل و فلج و متوقف سازد.

بنابر آنچه گذشت، به نظر کارشناسان، دفاع هوائی از اروپای غربی در برابر چنین دشواریهای ناشی از وضعیت جغرافیائی این سرزمین، بایستی بر اصول زیر بنیان شود:

۱ـ ایجاد مجموعه بزرگی از سیستمهای دیده بانی و مراقبت متحرک در کنار پایگاههای دیده بانی ثابت، در طول این منطقه وسیع به طوری که جزایر اسکاندیناوی و منطقه ی مرکزی اروپا و منطقه ی غرب اروپا و ایتالیا را زیر پوشش بگیرد. نمونه ی سیستم دیده بانی و مراقبت متحرک، کشتیهای مجهز به رادار و دیگر وسائل الکترونیک اطلاع یابی و دیده بانی است که در آبهای بالتیک در گردش باشند، به اضافه هواپیماهای “آواکس” که مجهز به دستگاههای مراقبت و دیده بانی هستند ماموریتهای اکتشافی انجام می دهند. چنین دستگاهها و وسایلی کمک خواهد کرد به این که حدود چهل درصد نیروی هوائی دشمن پیش از رسیدن به هدفهای استراتژیک غرب اروپا منهدم شوند. طبیعی است از این سیستم دفاع هوائی، کاری در برابر موشکهای هسته ای تهاجمی ساخته نیست. زیرا این موشکها احتیاج به یک سیستم دفاع با موشکهای ضد موشک هسته ای دارد. کارشناسان اینطور نظر میدهند که هر گاه دشمن در یک حمله ی هوائی به اروپای غربی متوسل به روشهای پارازیت اندازی علیه سیستم مراقبت و هشدار دهی شود یا با انجام حمله از چندین جهت باعث دستپاچگی و سردرگمی گردد یا به نحوی دستگاههای رادار را از کار بیندازد، هواپیماهائی به تعدادی بسیار کمتر از آنچه تخمین زده شد، از دست خواهد داد.

۲ــ تقویت سیستم دفاع هوائی در نقاط مختلف این کشورها چه با سلاحهای معمولی نظیر توپها و مسلسلهای ضد هوائی در برابر حملاتی که از ارتفاع پائین به تاسیسات صنعتی و مراکز مسکونی صورت می گیرد و چه به وسیله ی موشکهائی که تجربه ی چندین جنگ محلی و محدود، کارآئی آنها را ثابت کرده است. بدیهی است وسایل مختلف و سلاحهای گوناگون دفاع هوائی بایستی با نظارت تحت فرماندهی واحدی به کار رود که مسئولیت دفاع از سرتاسر منطقه اروپای غربی را به عهده داشته باشد.

 

استراتژی بین المللی در اقیانوس هند:

می توان گفت که اقیانوس هند تا چند سال پیش برخلاف دو اقیانوس اطلس و آرام اقیانوسی نسبتا آرام و با ثبات بود. اما اکنون وضع آن به کلی تغییر کرده و کانون کشمکش استراتژی بین المللی دولتهای بزرگ در دو محور سیاسی و نظامی گشته است.

در گذشته، اقیانوس هند تقریبا در انحصار امپریالیسم انگلیس بود. به طوری که اکنون عده ای می گویند که سابقا اقیانوس اطلس یک دریاچه ی انگلیسی بوده، زیرا همه ی دروازه‌ های آن را در قبضه داشته است! بر راه ورودی آن از اقیانوس اطلس پایگاه دریائی انگلیس “در سیمونز تاون” واقع در جنوب آفریقا مسلط بود. بر راه ورودی آن از اقیانوس آرام، پایگاه دریائی انگلیس در سنگاپور تسلط داشت. دروازه آن به روی دریای احمر به دست پایگاه دریائی انگلیس در عدن بود. در مشرق آن اقیانوس، انگلیس به وسیله پایگاه های دریائی خود در طول ساحل استرالیا، فرمانروائی میکرد. این سیطره ی دریایی انگلیس، اقیانوس هند را تقریبا از رقابت دیگر قدرتها و از منافع آنان دور نگه می داشت و منافع انگلیس را تثبیت می کرد و به او اجازه می داد سیاست استعماری خود را در این منطقه‌ی استراتژیک پیش ببرد.

با ضعفی که پس از جنگ جهانی دوم بر ارکان امپراطوری انگلیس عارض گشت، امپریالیسم آمریکا اجازه یافت با قدرت و تحرک نظامی روز افزونی وارد اقیانوس هند شود. در ۱۹۴۸، آمریکا نیروی نظامی محدودی را در یکی از پایگاه های بحرین متمرکز کرد تا منافع نفتی خود را در خاورمیانه که به تازگی به دست آورده بود، حراست کند.توجه این امپریالیسم به حضور در اقیانوس هند در آن زمان، نسبتا محدود بود. “رونالد اسپایرز”، رئیس دایره سیاسی ــ نظامی وزارت خارجه ی آمریکا در شهادتی در برابر کنگره از این حقیقت چنین یاد کرد: “اقیانوس هند از آن جهت که آمریکا به اهمیت آن به عنوان یک عامل تعیین کننده در کشمش نیروهای بلوک غرب و بلوک شوروی پی نبرده بود، برخلاف اروپا و آسیا در حاشیه توجهات آمریکا قرار گرفته بود.

اما با آغاز دهه ی ۱۹۶۰ توجه سران آمریکا به اقیانوس هند جلب شد و روز به روز هم بیشتر گشت. در ۱۹۶۶ دو دولت آمریکا و انگلیس قراردادی در مورد پایگاههای انگلیس در اقیانوس هند امضا کردند که به موجب آن آمریکا از انگلیس اجازه می یافت که در جزیره “دیه گوگارسیا” که دارای اهمیت استراتژیک نسبتا زیادی است، تاسیسات نظامی برپا کند. گرچه مساحت این جزیره از ۴۰ کیلومتر مربع تجاوز نمی کند اما از روی آن با یک نیروی نظامی محدود می توان بر اقیانوس هند مسلط شد. توجه آمریکا به این اقیانوس وقتی شدت گرفت که در ۱۹۶۸ انگلیس اعلام کرد تصمیم دارد نیروهای نظامی خود را از منطقه ی شرق کانال سوئز عقب بکشد، در این هنگام آمریکا با استدلالهای گوناگون از ضرورت ورود خویش به اقیانوس هند و حضور نظامی فعال در آن، دم زد و گفت که باید پایگاههای دریائی بسازد و تجهیزات نظامی خود را افزایش دهد. از جمله استدلالهای آمریکا این بود که اقیانوس هند حلقه اتصالی است میان ساحل شرقی آفریقا و ساحل جنوبی آسیا که آمریکا در هر دو منافع حیاتی دارد. بدین سان تقویت حضور نظامی آمریکا در اقیانوس هند با هدفهائی که طرح بلند مدت سیاست امنیتی آمریکا را تعقیب می کند، توافق و انطباق می یافت.

گفته می شود: آثار مستقیم حضور نظامی آمریکا در اقیانوس هند در دو حادثه ی بین المللی بروشنی به ظهور رسیده است: نخست در اثنای جنگ هند علیه پاکستان در اواخر سال ۱۹۷۱ که کشتیهای ناوگان هفتم آمریکا از اقیانوس آرام وارد خلیج بنگال شدند و برای فشار آوردن بر هند متجاوز، در نزدیکی “شیتا گونک” متمرکز شدند. بار دوم در جنگ اکتبر ۱۹۷۳ در خاورمیانه که بعضی از کشتیهای ناوگان هفتم به “باب المندب” در دهانه ی  دریای احمر نزدیک شدند تا با این قدرت نمائی، دولتهای عرب را بترسانند و فشاری را که روی اسرائیل وارد می شد و از طریق بسته شدن این تنگه بر روی اسرائیل و متحدانش در مضیقه افتاده بود، تخفیف بخشند.

بهانه ی آمریکا برای تحرک نظامی خود در منطقه ی اقیانوس هند، این است که شورویها نیروی دریائی خود را وارد این اقیانوس کرده اند و می روند تا بر منطقه خلیج فارس با ذخائر نفتی سرشارش که رگ حیاتی صنایع غرب است، فشار آورند و برای محدود کردن این فشار، لازم است آمریکا چنین حضور فعالی در این منطقه داشته باشد. شورویها با رد ادعاهای آمریکا، تاکید می کنند که نیروی دریائی شوروی در محدوده ی آبهای بین المللی این اقیانوس حرکت می کند و این تنها راه دریایی است که آبهایش منجمد نمی شود و بنادر شوروی در دریای سیاه و دریای “آرف” را به بنادر شوروی در خاور دور متصل می سازد. وانگهی ناوگانهای شوروی هیچ پایگاه ثابتی در اقیانوس هند ندارد و برای بعضی خدمات ضروری آن هم در چهار چوب مقررات بین المللی، از بنادر بعضی دولتهای کناره ی این اقیانوس استفاده می کند. بعضی دولتها هم که توسط محافل غربی متهم به دادن پایگاه دریائی به شوروی شده بودند، این اتهام را رد کردند، مثلا دولت صومالی منکر این شد که پایگاه “بربره” را که مشرف بر اقیانوس هند است به شوروی داده باشد حال آنکه هیاتی که از طرف کنگره آمریکا در ۱۹۴۷ برای بررسی این مساله از صومالی بازدید کرد، اعلام داشت که “بربره” یکی از عظیمترین و مجهزترین پایگاههای نظامی شوروی در جهان است.

شورویها همچنین می گویند که: حضورشان در اقیانوس هند ماهیت دفاعی محض دارد، زیرا کشتیهای جنگی آمریکا که در این منطقه در گردشند و مجهز به موشکهائی با کلاهکهای هسته ای هستند که قادر است خاک شوروی را بکوبد، و همین باعث شده است که شورویها در هر مناسبتی، روی ضرورت دور کردن اقیانوس هند از میدان کشمکش نیروهای بین المللی و تبدیل آن به منطقه امن و ثبات، تاکید و پافشاری می نمایند. و در این اثبات تصمیم و حسن نیت خویش به طرح صلحی استشهاد می کنند که کنگره ی بیست و چهارم حزب کمونیست شوروی در ۱۹۷۱ تصویب کرد و در آن پیامی به دولتهای کناره ی اقیانوس هند داد تا همه ی تلاش خود را برای تحقق این هدف بکار برند.

در کنار کشمکشی که آمریکا و شوروی در اقیانوس هند و بر سر آن دارند، می بینیم که دو دولت انگلیس و فرانسه نیز حظور نظامی مؤثری در آن دارند. جزایر “شاگوس” که جزیره “دیه گو کارسیا” یکی از آنها است، در قبضه انگلیس است، و این را در ازای موافقت با استقلال جزیره موریس، کسب کرده است. به علاوه، به حکم روابط محکمی که انگلیس با رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی دارد، حق استفاده از پایگاه دریائی خود را در بندر سیمونز همچنان برای خود حفظ کرده است. همچنین به موجب قرار دادی که در ۱۹۷۱ میان انگلیس از یک طرف و استرالیا و زلاندنو و مالزی و سنگاپور از طرف دیگر به امضا رسید، دولتهای نامبرده به انگلیس اجازه دادند، تا در بنادری که در کناره ی اقیانوس هند دارند، گذرگاههایی داشته باشد و چندین اسکادران هلیکوپتر و واحدهائی از نیروی نظامی نگهداری کند. فرانسه نیز می کوشد تا نیروی دریائی خویش را در اقیانوس هند تقویت کند. بدین منظور موقعیت خود را در جیبوتی تقویت می کند تا پس از تخلیه پایگاه دریائی “دییگوسوارز” در ماداگاسکار بدون پایگاه نماند. در همین حال بر حضور نظامی خویش در جزایر “یونیون” که در قلب اقیانوس هند واقع است، می افزاید.

 

18دسامبر/16

امام خمینی ثابت و استوار از آغاز تا کنون

حکومت اسلامی

 

«اگر گذاشته بودند حاکمی که خدای تعالی و رسول او (ص) تعیین فرموده بودند به حکومت برسد و تشکیلات حکومت اسلامی مستقر بماند، نه فقط مسلمین از آزادی و عدالت و همه حقوق مادی و معنوی خود بهره مند می شدند ، بلکه همه ى مردم دنیا می فهمیدند که اسلام چیست و معنی حکومت اسلامی و آثار و نتایج آن چیست.»

(۲۸ربیع الاخر ۱۳۹۰)

 

«اگر قشرهای جوان از هر طبقه که هستند جهت حکومت اسلام را که با کمال تأسف جز چند سالی در زمان پیغمبر اسلام و در حکومت بسیار کوتاه امیرالمومنین (ع) جریان نداشت بفهمند، اساس حکومتهای ظالمانه استعماری و مکتبهای منحرف کمونیستی و غیره خود بخود برچیده می شود.»

(۲۳ ربیع الاول، ۱۳۹۱)

 

«اعظم مصیبت ها این مصیبت است که نگذاشتند مردم بفهمند اسلام یعنی چه، اسلام حالا هم به حال ابهام دارد زندگی می کند، الان هم مردم نمی دانند که معنی اسلام چیست؟ حکومت اسلامی چیست؟ اسلام چه می خواسته بکند؟ چه برنامه ای اسلام داشته است؟»

(۲۸ ربیع الثانی ۱۳۹۱)

 

«حکومت جمهوری اسلامی مورد نظر ما، از رویه ی پیامبر اکرم (ص) و امام علی (ع) الهام خواهد گرفت و متکی به آراء عمومی ملت می باشد.»

(۱۵/ ۸/ ۵۱)

 

«اسلام و حکومتهای الهی اینطور نیستند که فقط من باب سیاست (با مردم) کاری داشته باشند، به تمام شئون انسان از مرتبه و درجه ای پائین تا هر درجه ای که بالا برود سر و کار دارند برای هر کس در هر جا و هر حال که هست احکام دارند.»

(۶/ ۷/ ۵۶)

 

«چون اکثریت قاطع مردم مسلمان هستند، حکومت اسلامی از پشتیبانی آنان برخوردار شده و متکی به مردم می گردد.»

(۲۳/۶/۵۷)

 

«شما را از حکومت اسلامی نترسانند، حکومت عدالت است، حکومتی است که زندگی شما را زندگی مرفه ـ انشاءالله ـ قرار می دهد. برای مردم نفع دارد. برای مردم همه اش منفعت است و امید است انشاءالله به زودی این عمل انجام بگیرد.»

(۶/۸/۵۷)

 

«ما هم که حکومت اسلامی می گوئیم، می خواهیم یک حکومتی باشد که هم دلخواه ملت باشد و هم حکومتی باشد که خدای تبارک و تعالی نسبت به او گاهی بگوید که اینهایی که با تو بیعت کرده اند با خدا بیعت کرده اند (انما یبایعون الله) یک چنین دستی حاکم باشد که بیعت با او بیعت با خدا باشد.»

(۲۱/۸/۵۷)

«در حکومت اسلام، شخص اول که خلیفه مسلمین است، زندگی عادیش در عرض فقیرترین افراد و یا پائین تر از آن است و عدالت اجتماعی و برنامه هائی را که اسلام اجرا می کند، به مصلحت تمام طبقات است این نوع حکومت، سابقه ندارد.»

(۱۸/۸/۵۷)

 

18دسامبر/16

وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللهِ عَلَیْکُمْ

بسم الله الرحمن الرحیم

 

عظیمترین، پرهیجان ترین و استثنائی ترین انقلاب جهان در ۲۲ بهمن ۵۷ به پیروزی رسید و بعد از آن، طی چهار سال، بزرگترین مشکلات و توطئه های بی شماری را که برای کمتر انقلابی در تاریخ جهان پیش آمده بود، پیروزمندانه پشت سر گذاشت. انقلاب اسلامی، اولین انقلابی است که با کنار گذاردن راه انحرافی و و ابستگی به هر دو ابر قدرت پوشالی شرق و غرب، در صراط مستقیم الهی گام نهاد و مردانه با قامتی رسا، استوار و سرافراز و پیروزمند، جوشان و خروشان به پیش تاخت و در حالی که بسیاری از معادلات جهان را در هم ریخت، تحولی عظیم در منطقه و جهان پدید آورد، و اکنون در آغاز پنجمین سال عمر پرماجرای خود، بیش از هر زمان دیگر در سیمای آن، نور امید و ثبات و صلابت و قدرت می درخشد. گوئی این انقلاب با همه مظلومیت بی نظیرش، مصداق همان سخنی است که درباره پیشوا و امامش، یعنی مظلومترین چهره برجسته تاریخ بشریت، حضرت امیرالمومنین (ع) گفته شده است که: گرچه دشمنانش (مستکبران جهانخوار) از شدت خشم و کین، سعی در خاموش کردن نور او نمودند و دوستانش (مستضعفان دربند و تحت ستم) در اثر اختناق و ترس نتوانستند سخنی از او بگویند ولی با این همه، نور فضلیت و شعاع عظمتش تمام جهان را فرا گرفته است!!

آری! باید زیبائی و شکوه و حلاوت استقلال و آزادی و نعمتهای دیگر در جمهوری اسلامی را از آن کس پرسید که از میان آتش و خون و از زیر چکمه های خونین صهیونیست ها و آمریکا از لبنان به جمهوری اسلامی آمده و از جنایتها، خیانتها، ویرانیها، ناامنیها، قحطیها، و گرانیها و از باب مثال، گوشت کیلویی ۵۰۰ لیره یعنی معادل ۵۰۰۰ تومان به قیمت آزاد و …  و از کودکان یتیم و بی خانمان فلسطینی و لبنانی سخن می گفت!! با آنکه در لبنان، انقلابی رخ نداده و تحریم اقتصادی نشده و … .

بر ما است که برای درک عمق عظمت این انقلاب و پیروزیهای شگرف و شگفت آن در تمام جبهه های معنوی و مادی به ویژه در جبهه عقیده و ایثار و شهادت و جهاد فی سبیل الله، سه نکته مهم را همواره مورد بررسی و تامل قرار دهیم: یکی، بررسی همه جانبه و توجه به دستاوردهای بی شمار انقلاب اسلامی، و دیگر مقایسه شرایط کنونی جمهوری اسلامی با انواع نکبتها و انحطاطها و پلیدیهای رژیم ستمشاهی، و سرانجام بررسی و اطلاع از سایر انقلابهای جهان و مقایسه آنها با انقلاب اسلامی تا به مصداق (و اذکروا نعمت الله علیکم) خویشتن را بهتر دریابیم و با قدرشناسی از نعمتهای الهی، خود را به کاروان امت حزب الله، پویندگان راه خدا و عاشقان لقاءالله برسانیم. انشاءالله.

رحیمیان

 

18دسامبر/16

پاسخ به نامه ها

  • باختران ـ برادر اردشیر تیرانداز:

نامه شکایت آمیز تاثر انگیز شما رسید. امیدواریم نشریات و مجله هائی که در ایران انقلابی و اسلامی چاپ می شوند به خواسته میلیونها مردم شهید پرور ایران که حمایت از انقلاب و اسلام است توجه نموده، خودشان را با انقلاب وفق دهند. مردم نیز باید توجه کنند که گول نشریات مسموم را نخورند و همان گونه که امام عزیز می فرمایند این گونه مجلات آنان را اغفال نکند.

  • زنجان ـ برادر ابوالفضل قربانیان

رسول اکرم (ص) همیشه پیرو دین خدا بوده است و دین خدا از ازل یکی بوده و آن اسلام است و تمام پیامبران همین دین را تبلیغ کرده اند، اختلاف در نظم اجتماعی و وظائف شخصی است که به حسب دورانها و مراحل تکامل شریعت مختلف بوده است و از این نظر قطعا پیامبر اکرم (ص) قبل از رسالت به وظیفه الهی خود عمل می نموده است.

  • گنبد ـ برادر ف ـ ا:

۱ـ کار مجلس خبرگان، تعیین رهبر است یا شورای رهبری در صورتی که مردم بر یک فقیه دارای شرائط اجماع نکنند. و واضح است که در زمان حیات حضرت امام ـ که خدای عمر مبارکش را طولانی کند ـ برای مجلس خبرگان کاری نیست.

۲ـ این امدادهای غیبی که در جبهه دیده می شود، خود دلیل روشن و قاطع بر حسن نیت رزمندگان و راستی و درستی راهشان می باشد، دیگران باید از اینها سرمشق بگیرند تا از این امدادها برخوردار باشند.

  • لاهیجان ـ خواهر رضیه ـ پ:

اینقدر عجله نفرمائید. امروز بر شما لازم است به مدرسه روید و مقدمات را در آنجا بخوانید تا اینکه در آینده نیز بخواست خداوند بتوانید به ادامه تحصیل بپردازید.

  • تهران ـ برادر محمد علی شاکری:

۱ـ در تاریخ برای رسول اکرم، به جز حضرت زهرا سلام الله علیها، سه پسر به نامهای ابراهیم، طاهر و قاسم و سه دختر به نامهای ام کلثوم، رقیه و زینب ذکر کرده اند.

۲ـ حضرت حمزه سید الشهداء نامیده شدند تا قبل از شهادت امام حسین (ع) و از آن وقت،این لقب به ایشان منتقل شد، و دلیلش هم روشن است.

  • قم ـ برادر علی مستمری:

۱ـ واجب تخییری یعنی انسان بین یکی از دو چیز یا چند چیز مخیر است، نمی تواند همه را ترک کند و لازم نیست همه را انجام دهد. نماز ظهر و جمعه ـ در روز جمعه ـ به فتوای امام چنین است، پس مقلد ایشان مخیر است و هر کدام را انجام دهد کافی است.

۲ـ باید به مسئولین مراجعه کنید.

۳ـ نص قرآن است که حضرت عیسی (ع) کشته نشده است بلکه خداوند او را به سوی خود برده است امیدواریم در این باره بحثی داشته باشیم.

  • احمد آباد یزد ـ برادر محمد علی خوش آبادی:

۱ـ جواب سوال اول در همین صفحه آمده است.

۲ـ مخفی بودن قبر حضرت زهرا (س) در اثر ظلمی است که اجتماع آن دوران بر آن حضرت روا داشتند که امیرالمؤمنین (ع) جنازه مقدسش را شبانه دفن کردند و کسی ندانست مدفن تنها یادگار حضرت رسول ـ(ص)ـ کجا است؟ روایات و تاریخ نیز در این مورد مختلف است.

  • مشهد ـ برادر س ـ ع ـ صالحی:

۱ـ عالم برزخ، عالمی است بعد از زندگی دنیا و قبل از عالم آخرت و در آن عالم، بدکاران گرفتار نتایج اعمال زشت خود هستند و نیکوکاران نیز از لطف و مرحمت خداوند برخوردارند، و بر این مطلب آیات بسیاری از قرآن دلالت کرده است.

۲ـ به نظر ما بهتر است تحصیلات خود را ادامه بدهید و در ضمن ایام فراغت و تعطیل مقدمات بحثهای حوزه را بخوانید و بعدا خودتان می توانید تصمیم بگیرید.

۳ـ سعی کنید اختلافات خانوادگی را با رعایت موازین و اخلاق اسلامی برطرف سازید.

  • شیراز آذربایجان ـ برادر منصور آشتاب:

القابی که برای روحانیون شیعه از قبیل آیه الله، حجه الاسلام، ثقه الاسلام و مانند اینها گفته می شود، اصطلاحاتی است که در حوزه ها رایج شده است و غالبا در به کار بردن آنها شخصیت اجتماعی و پایه معلومات حوزه ای و فقهی افراد در نظر گرفته می شود ولی حد و مرز کاملا مشخصی ندارد.

  • ساری ـ برادر عطاء جعفری:

احکامی که از جانب شارع مقدس به ما رسیده است، تعبدی است و باید بدون چون و چرا از آنها اطاعت کرد، گرچه ما معتقدیم که آنها تابع مصالح و مفاسد واقعیه هستند ولی بر فرض که برای آنها حکمت و فلسفه ای بتوان یافت، حکم از نظر عملی تابع آن فلسفه نخواهد بود.

  • مشهد ـ برادر مهدی شریفی:

۱ـ اطلاق لقب “مجاهد” بر هر کسی روا نیست گرچه علامه دهر هم باشد زیرا “فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما”.

۲ـ زیارت هر کدام از ائمه (ع) در هر وقت خوب است و در تعقیبات نماز، زیارت مخصوصی برای حضرت رسول (ص) وارد شده است. اما راجع به سئوالات جدیدی که در آخر توضیح المسائل اضافه شده است باید از دفتر امام بپرسند.

۳ـ نامه های خود را به صندوق پستی  ـ۳۲۰ ـ قم ارسال فرمائید.

۴ـ سال ولادت برخی از بزرگان اسلام در تاریخ ضبط نشده است.

  • تهران ـ خواهر آزاده ـ ا:

برای ما معلوم نشد که مراد از ضعف اعتقادات اسلامی آن جوان چیست؟ اگر او در عقیده به خدا و پیامبر و امام و معاد و لزوم اطاعت از دستورات الهی، تردید دارد، پس او مسلمان نیست و جایز نیست با وی ازدواج کنید. و اگر اعتقاداتش در این امور کامل است ولی عملا از همه دستورات اسلام پیروی نمی کند، این نشانه ضعف ایمان است، با وی ازدواج نمائید و گرنه بیم این می رود که ایمان خود را نیز از دست بدهید.

  • آب شکر هفتگل ـ برادر، م ـ صداقت:

در صورتی این شهر وطن شما می شود که تصمیم داشته باشید تا آخر در آنجا بمانید و به جای دیگر مهاجرت نکنید، آن هم پس از گذشتن مقداری از زمان که عرفا شما را ساکن آنجا بدانند.

  • شهر بابک ـ برادر یدالله ـ خ:

۱ـ ما نیز با شما و امثال شما همدردی می کنیم و این را اشتباه بزرگی می دانیم که استعدادها را به خاطر اشتباهات گذشته سرکوب کنند. امید است مسئولین پس از فرمان هشت ماده ای امام با سعه صدر بیشتری با جوانان متعهد و پرشور این مملکت برخورد کنند. شما نیز مایوس نشوید و تلاش کنید حسن نیت خود را ابراز کنید و سعی کنید در یک ارگان مفید، به دین و میهن خود خدمت نمائید. موفق باشید.

۲ـ وتر (با فتحه و کسره) هر دو صحیح است.

۳ـ دفتر استفتائات امام خمینی ـ قم .

۴ـ شیطان از جن است، همان گونه که در قرآن آمده است.

  • خمین ـ برادر عباس ابراهیمی:

۱ـ چندین بار تذکر داده ایم که ما وظیفه نداریم از فلسفه احکام الهی پیروی کنیم بلکه باید به دستورات شرع، متعبد بود یعنی با فرض ندانستن فلسفه آن، اطاعت کرد. به هر حال حکمت در شکسته شدن نماز مسافر، ممکن است تسهیل در تکلیف و به لحاظ مشکلات سفر باشد ولی حکم، نفیا و اثباتا دائر مدار این حکمت نیست.

۲ـ غسل جنابت کفایت از وضو می کند، در هر حال.

۳ـ امام حسین (ع) برای زنده نگه داشتن دین اسلام و مقابله با کفر، باید قیام می کرد ولو قطع داشته باشد که در این راه کشته خواهد شد، این مطلب روشن است که بر هر فرد مسلمان واجب است از دین حمایت کند ولو با گذشتن از جان خویش باشد هم چنان که اکنون، پیروان آن حضرت در جبهه های جنگ خود را عاشقانه به کشتن می دهند در راه نگهداری از دین خدا.

  • نهاوند ـ برادر سید کمال سید باقری:

۱ـ در صورتی می توان از تقلید کسی عدول کرد که علم یا اطمینان داشته باشید که آن مرجع سابق شرایط تقلید را دارا نیست مانند عدالت یا اینکه مرجع دیگر از او اعلم است.

۲ـ غیبت مؤمن جایز نیست، نه هر فرد انسان! و در میان مؤمنین، غیبت کسی که علنا فسقی را مرتکب می شود و همه آن را می دانند، در خصوص همان جهت جایز است نه در امور دیگر، و هم چنین غیبت در مورد تظلم جایز است.

۳ـ زمان درس حوزه، بستگی به استعداد و کوشش طلبه دارد.

ضمنا از پیشنهادات جالب و ارزنده ی شما تشکر می کنیم. موفق باشید.

  • مشهد ـ برادر حسن بلغان آبادی:

عکس شهید باید توسط یکی از نهادهای انقلابی تائید شود. حساب شما ره ۶۰۰ تنها مربوط به بانک ملت، شعبه شهدا در قم می باشد ولی شما هر کجا باشید، با مراجعه به هر یک از شعب بانکهای ایران، می توانید با ما مشترک شوید.

  • قم ـ برادر شمس الدین اسدی

علت منحرف شدن برخی از باسوادها، بی ایمانی، حسد، تکبر و سایر خصلتهای زشت است. بشر از تبعیض و بی عدالتی رنج می برد، زیرا این امری است فطری که خدا در نهاد هر انسان قرار داده است.

  • تهران ـ برادر حمید رضا ـ ف:

مادرتان را راضی کنید، خدا از شما راضی خواهد بود. در هر جا هستید می توانید خدمت کنید، البته اگر رفتن به جبهه واجب شد، رضایت مادر شرط نیست، مگر اینکه مسئولین عذر شما را بپذیرند.

  • اصفهان ـ برادر طلبه رضاــ ا:

تنظیم برنامه درسی باید به وسیله اساتید حوزه صورت گیرد، نه از راه مجله. ضمنا طلبه باید همتش این باشد که درس را خوب بخواند و مطالب را عمیقا درک کند و قصدش رضای خدا و خدمت به دین خدا باشد، نه اینکه نامش بر سر زبانها افتد، اگر نیت را خالص برای خدا نکنید این راه بسی خطرناک است انسان جاهل به مراتب بهتر از عالم دنیاپرست است. امیدواریم خدا شما را موفق کند که با نفس اماره مبارزه کرده و در پی تحصیل علم و کمال باشید.

  • بروجرد ــ برادر علیرضا ــ ح:

۱ـ سوال اول خود را از دفتر استفتائات امام بپرسید.

۲ـ وجود امام زمان (عج) ضروری مذهب است نه ضروری دین، بنابراین منکر آن شیعه نیست ولی مسلمان است. ولی اگر کسی منکر وجوب نماز یا حج شود و بداند که اینها ضروری دین است، منکر رسالت پیغمبر شده و کافر است و باید از او اجتناب نمود، اما به هر حال تا آنجا که با حکم خدا مخالفت نشود، با پدر و مادر ــ ولو کافر و منکر خدا باشند ــ باید رفتار نیکو داشت گرچه باید از آنها جدا شد،و آنجا که حکم خدا است، دل شکستن آنها مهم نیست و باید با رفتار خوب در موارد دیگر، دل آنها را به دست آورد.

۳ـ فامیلی که به ائمه دین (ع) توهین کند، رجمی نیست که باید وصل شود، همان به که قطع گردد.

  • تهران ــ برادر م ــ رــ ف ــ ز:

۱ـ اولا به همین دلیل که جهان، جهان علت و معلول است، وجود خدا ثابت است زیرا باید این سلسله علت و معلولها به جائی برسد که علت ندارد و گرنه تسلسل لازم می آید و محال است.

و ثانیا در همین جهان علت و معلول، نشانه های واضحی برای هر بیننده هست که نشانگر تدبیر حکیمانه است و این از علتهای مادی ساخته نیست. این خود دلیل بر وجود مدبر حکیم است که این جهان علت و معلول را می چرخاند و اداره می کند، بلکه هیچ علتی نه در وجود و نه در علت خود مستغنی از مدبر حکیم نیست. این مطلب بسیار عمیق و گسترده است باید به کتابهای مربوطه مراجعه کنید.

۲ـ شما حق ندارید در طهارت و نجاست امور مربوط به هر مسلمان دیگر تحقیق کنید بلکه باید بنابر طهارت او و آن چیزها بگذارید.

  • مشهد ـ برادر بهرام افشاریان:

آن چه در توضیح اجل مسمی آمده است که نهایت عمر انسان است و هر موجود طبیعی دچار فنا و زوال خواهد بود، به این معنی نیست که انسان معدوم می شود بلکه جسم او فانی می شود و روح او باقی است تا زمانی که خداوند دوباره او را زنده کند.

  • میناب ــ برادر محمد پارسا:

هر کس در هر مقام و هر سنگر باید وظیفه شرعی خود را انجام دهد و اگر این کار را کرد هیچ غصه ای ندارد. شما اگر می توانید، در عین حالی که کار می کنید و نان خانواده را می دهید، به مقدار ممکن درس بخوانید و از معارف اسلامی بهره مند شوید، ولی هیچ وقت غصه نخورید زیرا وظیفه شرعی شما اکنون، خدمت به پدر و مادر و خانواده است و تامین زندگی آنها، و اگر شما این وظیفه را انجام دهید، امید است خداوند توفیق عطا فرماید که در راه او کارهای بزرگ انجام دهید و به سعادت ابدی نائل شوید.

  • کاشمر ــ برادر هادی صدرائی:

کسی که در میدان جنگ کشته شود، شهید است و غسل و کفن ندارد.

  • لارستان فارس ــ برادر مشترک شماره ــ ۵۳۱۸:

۱ـ جواب این اشکال را حجه الاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه به طور مبسوط بیان کردند، مراجعه کنید.

۲ـ امام زمان (عج) از ما غائب است و ما هیچ گونه اطلاعی از احوال شخصی ایشان ندرایم.

۳ـ نماز جمعه به فتوای امام واجب تخییری است و کسی که نماز ظهر می خواند می تواند اول وقت نماز بخواند گرچه نماز جمعه شهر تمام نشده باشد.

۴ـ فرمان ۸ ماده ای امام در رابطه با شئون شخصی مردم است و در همان فرمان، صریحا افراد مفسد و ضد انقلاب استثنا شده اند، بنابراین امت حزب الله هم چنان وظیفه دارند که همه حرکات مشکوک را زیر نظر گرفته و به مقامات اطلاع دهند.

۵ـ تعیین امام جمعه از شئون رهبر است به دفتر امام ـ دام ظله ـ مراجعه یا تلفن نمائید.

  • کوهپایه اصفهان ــ برادر حسین نظام زاده:

جواب شما در نامه قبل آمده است.

 

18دسامبر/16

پاسداران بزرگ اسلام ۱۵

اگر روحانیون نبودند ما الان از اسلام اطلاعی نداشتیم. امام خمینی

سید محمد جواد مُهری

شیخ بهائی

همان گونه که در گذشته یادآور شدیم “جبل عامل” ــ که اکنون در چنگال صهیونیستها گرفتار است ــ از دیر زمانی مرکز علم و دانش بوده است و از آنجا فقهائی بنام برخاسته اند و اسلام را رونق و بها بخشیده اند و فقه اهل بیت و یاد خاندان عترت و عصمت را زنده کرده و تشیع را بارور ساخته و مسلمانان را رهبری نموده اند. و از اینکه ایران، مرکز و مجمع بزرگ شیعیان و پیروان اهل بیت بود، از این رو بیشتر آن بزرگان برای برهه ای از زمان یا برای همیشه به ایران هجرت کرده، رحل اقامت را در کشور یاران امیرالمؤمنین (ع) می افکندند، که از آن جمله می توان “محقق کرکی” را نام برد که در دوران حکومت غاصبانه طهماسب صفوی، اصفهان را برگزید و چون اهالی اصفهان از او استقبال شکوهمندی کردند، بلافاصله ولایت فقیه را به مرحله اجرا گذاشت. یکی دیگر از پاسداران بزرگ اسلام که از جبل عامل به اصفهان آمد، شیخ بهاءالدین، محمد بن حسین عاملی ــ معروف به “شیخ بهائی” ــ بود که در روز هفدهم محرم الحرام سال ۹۵۳ هجری قمری در “بعلبک” چشم به دنیا گشود،و در اوان کودکی، پدر وی، او را باخود به اصفهان آورد. گویا پدر، قصد هجرت به اصفهان داشته و از وطن خود ــ به علت فشارهای زیادی که از سوی دشمنان آل محمد بر آنها وارد می شد ــ برای همیشه چشم پوشیده بود.

شیخ بهائی مقدمات علوم اسلامی را نزد پدر آموخت، سپس از محضر بزرگان و علمای دوران خود، در علوم گوناگون استفاده های شایان و بهره های زیادی برد، و در مدتی کوتاه، با استعداد و هوش سرشار خود، توانست به مقام “شیخ الاسلامی”، یعنی رهبری ملت مسلمان در آید و در زمینه علوم و عمل سرآمد دیگران گردد.

 

شیخ بهائی و شاه صفوی

برخی از ساده اندیشان و یا آنان که در بیوگرافی و شرح حال بزرگان دین کمتر دقت و بررسی کرده اند، بی توجه به اوضاع زمان، بر آنان خرده می گیرند که چرا آنان با شاهان ستمگر سازش کرده و خود ولایت مردم را به عهده نمی گرفتند؟!

با کمی دقت در تاریخ آن زمان، در می یابیم که سه انگیزه و علت، علمای دور اندیش ما را ــ در آن دوران ــ وا داشت که در برخورد با سلاطین جور، روشی محتاطانه و شاید سازشکارانه اتخاذ کنند:

۱ـ اوضاع آن زمان با زمان ما بسیار متفاوت و مختلف بود. در هر کشوری ــ به جز ایران ــ نام اهل بیت (ع) به سختی برده می شد منافقان و اختلاف اندازان، به قدری در کشورهای اسلامی نفوذ کرده بودند که علمای ما ــ خصوصا در شهرهای شام که لبنان و سوریه و فلسطین را در برداشت ــ جرأت اظهار تشیع را نداشتند، و برای اینکه موجب اختلاف بیشتر در بین مسلمانان نگردند، ناچار تقیه کرده و در مجالس عمومی یا ظاهر نمی شدند و یا اگر ظاهر می شدند سخنی از فقه آل محمد به میان نمی آمد. کم کم این اختلافات قوت گرفت تا جائی که فرزانگانی بلند پایه چون شهید اول و شهید ثانی را به تهمت رافضی بودن! به شهادت رساندند. (لازم به یادآوری است که علمای بیدار و هشیاری از دو طرف بودند که از این اختلافات جاهلانه متنفر بوده و مردم را دعوت به وحدت می کردند ولی آنان هم کمتر توان سخن گفتن با جاهلان ــ که عامه مردم را تشکیل می دادند ــ و مغرضان را داشتند.

بنابراین، همین انگیزه سبب شد که برخی از علمای ما به ایران هجرت کرده و دور از این هیاهوها، زندگی خود را با شیعیان اهل بیت بگذرانند. و این عامل روانی آنان را وا می داشت که در ایران ــ با سلاطین ــ کمتر درگیری رو در رو داشته باشند.

۲ـ انگیزه مهم دیگری که سبب سکوت عالمان در برابر سلاطین ظلم و جور بود ــ و به نظر می آید، که این مهمترین عامل و انگیزه باشد ــ قصد جمع آوری میراث امامان و آشناسازی مردم به فقه تشیع بود.

در آن زمانی که نام تشیع با مشقت برده می شد، و بسیاری از کتابهای شیعیان را در دجله و فرات می انداختند و عالم شیعی کتاب خود را در پنهانی می نگاشت و به فردی مطمئن و مورد اعتماد می سپرد ــ که بیشتر این کتابها در اثر وفات آن شخص یا به غارت رفتن منزلش از بین می رفت ــ در چنین موقعیت حساسی لازم بود که این کتابها و آثار نفیس جمع آوری و از تلف شدن نگهداری شود و چون این آثار گرانبها در گوشه و کنار کشورهای مختلف، با مشقت بسیار حفظ می شد، و نیاز بود به امکانات بسیاری از مسائل مادی گرفته تا داشتن مرکزی قوی و محکم و از هر نظر مورد امنیت و اطمینان، و ماموریت دادن به افراد بی شمار برای مسافرت به نقاط دور دست و گردآوری احادیث و اخبار، و گماشتن متخصصینی برای تصنیف و تالیف و تصحیح، و تشکیل مدارسی برای سپردن امانت الهی به اشخاص لایق و با استعداد و در خور فهم، و تصفیه ی احادیث و روایات از بدعتها و دروغها و اضافاتی که معرضان و فرصت طلبان و از خدا بی خبران ــ برای بد جلوه دادن اسلام یا برای رسیدن به آمال و آرزوهای پست دنیوی یا برای چاپلوسی و تملق در برابر ستمگران و گردنکشان تاریخ ــ در آنها ایجاد کرده بودند، و هم چنین برای اینکه مردم را به فقه آل محمد ــ که ادعای پیروی از آنان را داشته و در عمل بسیار دور بودند ــ آشنا سازند، نیاز فوق العاده ای به مرکزی داشتند که این امکانات را برای آنان فراهم سازد. از این رو ناچار ــ در ظاهر ــ با شاهان صفوی محتاطانه عمل کرده و گاهی سازش نمودند، تا اینکه از این راه، احادیث اهل بیت را حفظ و منتشر کرده و مذهب را رونق و بها بخشند.

۳ـ سومین انگیزه ای که مانع از اعلان و اعلام ولایت فقیه و مبارزه با شاه ستمگر می شد، کمبود رشد فکری و عدم آگاهی مردم بود که گاهی به درجه صفر می رسید، و دلیل آن ــ همان گونه که گفته شد ــ دور بودن مردم از سرچشمه اصیل نبوت و ولایت به اضافه تبلیغات دروغینی که از سالیان دراز در فکر آنان پرورانده بودند که دیانت از سیاست جدا است! و همچنین ظاهر سازیها و فریبکاریهای شاهان صفوی ـ که در بعد سالوس بازی و خدعه گری همتائی در سالهای قبل و بعد نداشتند ــ همانند از اصفهان به مشهد پیاده رفتن!! و یا اشعار و مرثیه هائی که در مصیبت اباعبدالله (ع) سرودن!! و … مردم را فریفته و به آنها چنین وا نمود می کردند که به راستی سایه خدا بر زمین اند!! لذا می بایست علمای ما ــ قبل از هر چیز ــ مردم را به مذهب خود آشنا سازند و سطح آگاهی و معلومات مذهبی آنان را بالا ببرند، و اگر هم توانستند تا حدی ولایت فقیه را عملا به مرحله اجرا گذارند همان گونه که محقق کرکی (ره) نمود، گرچه همین سب خشم شاه! شد و عوامل پلید او، آن بزرگوار را با دادن زهر به شهادت رساندند.

وانگهی مگر ممکن است کسی هم چون شیخ بهائی که آن همه دانش و بینش داشت و چندین بار کتابهای حدیث ــ مانند کافی و تهذیب‌ــ را برای شاگردانش تدریس کرده بود، نداند که سازش کردن با شاه ستمگر، خیانت است؟! و مگر ممکن است کسی که زندگی خود را با حالت زهد و پارسائی بیش از حد می گذراند و به کمترین نعمتهای مادی الهی اکتفا می نمود و به تمام منصبهائی که به او واگذار شد ــ به جز منصب الهی شیخ الاسلام بودن ــ پشت پا زده بود، با شاهی که در حقیقت غاصب بود، بسازد و او را تائید کند؟! ولی چه کند که برای حفظ اصل اسلام ــ در آن زمان چاره ای جز این نداشت و بدون تردید اگر جائی او را ستایش کرده، از روی تقیه بوده است، و گرنه چه معنی دارد که شیخ بهائی ــ مخفیانه و تنها با دوستان با اخلاصش ــ از دست شاهان و زندگی با آنان بنالد و درد دل کند؟

در کتاب اعیان الشیعه، جلد ۴۴، صفحه ۲۳۱ می نویسد که شیخ بهائی فرمود: “اگر پدرم مرا از بلاد عرب (وطن اصلی وی) بیرون نیاورده و خود با شاهان و ملوک اختلاط نکرده بود، پس من باتقواترین مردم و پارساترین و عابدترین آنان بودم، ولی خدایش رحمت کند، مرا از آن بلاد آورد و در اینجا اقامت گزید و من ــ ناچار ــ با اهل دنیا (یعنی شاه و دار و دسته اش) معاشرت کرده، خوی پست آنان را کسب کردم و از این معاشرت با اهل دنیا، چیزی جز سروصدا و نزاع و کشمکش نصیبم نشد”.[۱]

آیا جمله ای از این روانتر و روشنتر می توان یافت که این چنین از زندگی با شاهان ناله کند و متاثر و نگران باشد؟ ولی چون وظیفه شرعی خود می دانست، با قلبی پر از درد و آکنده از تالم و تاثر، زندگی تلخ را در راه خدمت به خدا و دین خدا گذارند. و همان گونه که در روایت آمده است که: “الدنیا سجن المؤمن و جنه الکافر”. این دنیای بی ارزش برای او جز زندان چیز دیگری نبود.

“ابوالمعالی طالوی” که یکی از مورخین است می نویسد: “شیخ بهائی هنگامی که به اصفهان آمد، شاه عباس از او خواست که ریاست علما را به عهده گیرد، و او پذیرفت و منزلتش بالا رفت و قدرش عظیم شد، ولی او بر مذهب شاه نبود”.

آیا مردم با چنان روحیه، و شاهان با آن سالوس بازی و فریب و اهلبیت با آن همه غربت، و تشیع آن چنان گمنام، و مذهب در آن حالت ابهام، امکان اجرای ولایت فقیه ــ آن گونه که الان بحمدالله مشاهده می کنیم ــ در آن زمان بود؟! اینجا است که می بینیم امام ما، خمینی بزرگ ــ روحی فداه ــ سالها قبل می فرمایند:

“اعظم مصیبتها این مصیبت است که نگذاشتند مردم بفهمند اسلام یعنی چه؟ اسلام حالا هم به حال ابهام دارد زندگی می کند، الان هم مردم نمی دانند که معنی اسلام چیست؟ حکومت اسلامی چیست؟ اسلام چه می خواسته است؟ چه برنامه ای اسلام داشته است”.[۲]

آری! امام ما نیز زحمتها کشید و رنج ها تحمل کرد و خون دلها خورد تا اینکه توانست ولایت فقیه را ــ که درون قرون گذشته نیازی به استدلال نداشت ــ با دلیل و برهان اثبات کند و مشکلاتش را بگشاید و مردم را به حکومت اسلامی آشنا سازد تا اینکه ولایت فقیه در گوشت و پوست و خون مردم جریان پیدا کند و سپس با نفخه ای روح اللهی در مردم بدمد و حکومت طاغوت را سرنگون و حکومت الله را جایگزین آن سازد. همت و زحمت و مشقتی که امام خمینی ــ با آن همه مشکلات و مصیبتهای طاقت فرسا ــ در این راه کشید و استقامتی که این امام عزیز برای به ثمر رساندن انقلاب الهی از خود نشان داد، به راستی در تاریخ کمتر دیده شده است و همین هم دلیل پیروزی او و یاران باوفایش بود،

“اِذٰا جٰاءَ نَصْرُ اللهِ و الْفَتْحُ وَ رَأیْتَ النّٰاسَ یَدْخُلُوْنَ فی دینِ اللهِ اَفواجاً فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ و اسْتَغْفِرْهُ اِنَّهُ کٰانَ توّٰاباً”

 

ستایش دانشمندان از شیخ بهائی

شیخ بهائی، بزرگمردی که پرچم هدایت را به دست گرفت و هم چنان نوری، ظلمت شبهای تیره گمراهی را درهم شکافت، و چون آفتابی تابان، فروغ دانشش از خاوران تا باختران گیتی را روشن ساخت که هم نسل دیروز و هم نسل امروز و هم نسلهای آینده از فیض وجود پر برکتش بهره های شایان برده و می برند. او در همان حال که رهبری و پیشوائی مسلمانان را به عهده داشت، پر بهاترین و پربارترین کتابهای علمی و مذهبی را در رشته های گوناگون تالیف و تصنیف کرد که می توان او را به حق یکی از ستون های محکم و نیرومند فرهنگ اسلامی دانست.

مرحوم حر عاملی ــ صاحب وسائل الشیعه ــ در “امل الآمل” گوید: “بلند پایگی و عظمت مقام و احاطه او به فقه و دانش و فضلیت و تحقیق و موشکافی، و تالیفهای ارزنده و زیبائی عبارت و جامع تمام خوبیها بودن ایشان، روشن تر از این است که یاد شود و فضائلش افزون تر از آنکه شمارش گردد. او مردی کاردان، زبردست، دریاآسا، جامع و کامل بود، در شعر و ادبیات، یگانه زمان خود و همچنین در فقه، حدیث، معانی، بیان و ریاضی همتائی نداشت”.

سید مصطفی تفرشی در نقد الرجال گوید: “بلند پایه، والا مرتبه، عظیم الشان و دارای حافظه سرشار. کسی را همانند او در فراوانی دانش و فزونی فضلیت و شکوه و جلال ندیدم. او احاطه داشت بر تمام فنون اسلام مثل کسی که تخصصش در یک فن باشد (یعنی او در تمام علوم اسلامی تخصص فوق العاده داشت) ایشان دارای کتابهای بسیار ارزشمندی است”.

سید علی خان در “سلافه العصر” گوید: ” … او است علامه بشر و مجدد دین و مذهب بر راس قرن یازدهم. پیشوائی و ریاست مذهب و ملت به او رسید و به وسیله وی قاطعترین استدلالها و برهانها اقامه شد. تمام فنون دانش را فرا گرفت و اجماع و اتحاد علما بر او منعقد شد و خود به تنهائی فضیلتهای گوناگون را دارا بود”.

ادامه دارد

 

۱ـ جالب اینجا است که پدر شیخ بهائی نیز پس از مدتی از معاشرت با شاهان، به تنگ آمده، از این دیار به سوی بحرین هجرت نمود و در آنجا بود تا وفات کرد.

۲ـ از سخنان امام خمینی در نجف اشرف، ۲۸ ربیع الثانی، ۱۳۹۱ هــ

18دسامبر/16

حوادث و مناسبتهای مهم

اول اسفندـ تعیین اعضای شورای نگهبان قانون اساسی توسط امام.          (۱۳۵۸)

سوم اسفندـ کودتای انگلیسی رضا خان.          (۱۲۹۹)

دهم اسفندـ ورود امام خمینی به قم.          (۱۳۵۷)

دهم جمادی الاول ـ سقوط شاهنشاهی ساسانی به دست مسلمین.          (۳۱ هـ . ق)

دوازدهم جمادی الاول ـ وفات حضرت عبدالمطلب.

دوازدهم جمادی الاول ـ جنگ موته.          (۸ هـ .ق)

سیزدهم جمادی الاول ـ شهادت بانوی بزرگ اسلام حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (به قولی).          (۱۱هـ . ق)

هفدهم اسفندـ آغاز مبارزه مردم مسلمان فیلیپین به رهبری جبهه مورو.          (۱۳۴۷)

هیجدهم اسفندـ شهادت سید جمال الدین اسد آبادی.          (۱۲۷۵)

بیست و یکم اسفندـ لغو پیمان استعماری “سنتو”.          (۱۳۵۷)

بیست و سوم اسفندـ در گذشت آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی.          (۱۳۴۰)

بیست و چهارم اسفندـ برگزاری انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی.          (۱۳۵۸)

بیست و هفتم اسفندـ پایان تجاوز آشکار فرانسه به الجزایر.          (۱۳۴۱)

 

18دسامبر/16

دانستنیهائی از قرآن

بهشتیان

۱ـ مؤمنان:

” وَ الَّذینَ آمَنُوْا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ اُولٰئکَ اَصْحٰابُ الْجَنّهِ”.     (بقره ـ ۸۲)

آنان که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند، آنان اهل بهشت اند.

۲ـ نیکو کاران:

“لِلَّذینَ اَحْسَنُوا الْحُسنٰى وَ زِیٰادَه وَ لٰا یَرهَقُ وُجُوْهَهُمْ قَتَرٌ و لٰا ذِلٌّهٌ اَولٰئکَ اَصْحٰابُ الْجَنَّهِ هُمْ فیهٰا خٰالِدُونَ”.           (یونس ـ  آیه ۲۶)

برای نیکوکاران، نیکوترین پاداش و افزونی هست و هرگز بر گرد رخسارشان گرد خجلت و ذلت ننشیند، و آنان اهل بهشت اند و در آنجا برای همیشه (متنعم ) خواهند بود.

۳ـ خاضعان درگاه الهی:

“اِنَّ الّذینَ آمَنُوْا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ وَ اَخْبِتُوا اِلٰى رَبِّهِمْ، اَولٰئکَ اَصْحٰابُ الْجَنَّهِ هُمْ فیهٰا خٰالِدُونَ”.     (سوره هود ـ آیه ۲۳)

آنان که به خدا ایمان آورده و به اعمال شایسته پرداختند و به درگاه خدای خود خاضع و خاشع شدند، همانا آنان اهل بهشت جاویدند و تا ابد در آنجا از نعمتهای الهی برخوردارند.

۴ـ تقوا پیشگان:

” مَثَلُ الْجَنَّهِ الّتى وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرى مِنْ تَحْتِها الاَْنْهٰارُ اُکُلُهٰا دٰائِمٌ وَ ظِلُّهٰا، تِلْکَ عُقْبَى الّذینَ اتّقَواْ”.             (سوره رعد ـ آیه ۳۵)

بهشتی که به تقوا پیشگان وعده داده شد، چنان است که رودها زیر درختانش جاری است، نعمتها و خوردنیهایش همیشگی و سایه آن برقرار است، این است سرانجام آنان که با تقوی بودند.

۵ـ توبه کنندگان با ایمان:

” … اِلّٰآ مَنْ تٰابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صٰالِحاً فاُولٰئِکَ یَدْخُلُوْنَ الْجَنّهَ وَ لٰا یُظْلَمُونَ شَیْئاً، جَنّٰاتِ عَدْنِ الّتی وَعَدَ الرّحْمٰنُ عِبٰادَهُ بِالغِیْبِ اِنّهُ کٰانَ وَعْدَهُ مَأتِیّاً، لٰا یَسْمَعُونَ فیهٰا لَغْواً اِلّٰا سَلٰاماً وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیهٰا بُکْرَهً وَ عَشِیّاً”.                      (سوره مریم ـ آیه ۶۰ـ ۶۱ـ ۶۲)

… مگر آن کس که توبه کند و به خدا ایمان آورد و اعمال نیکو انجام دهد، همانا اینان به بهشت وارد می شوند و در آنجا هیچ ظلمی به آنان نخواهد شد، آن بهشت پایداری که خدای مهربان، بندگان خود را در غیب وعده داده است، و البته وعده خدا به انجام می رسد. اینان در آن بهشت هرگز سخن لغوی نشوند بلکه گفتارشان درود و سلام است و رزق آنان (بدون رنج) هر صبح و شام به آنها خواهد رسید.

۶ـ پایداران در ایمان:

” اِنّ الَّذینَ قٰالُوْا رَبُّناَ اللهُ ثُمَّ اسْتَقٰامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلٰائِکَهُ اَنْ لٰا تَخٰافِوا وَ لٰا تَحْزَنُوا وَ اَبْشِرُوا بِالْجَنّهِ الّتی کُنْتُمْ تُوْعَدوْنَ”.                   (فصلت ـ ۳۰)

آنان که گفتند پروردگار ما الله است و بر ایمان خود پایدار ماندند، فرشتگان رحمت بر آنها نازل شوند (و مژده دهند) که نهراسید و اندوهی به خود راه ندهید و شما را به بهشتی که وعده می دادند، بشارت باد.

۷ـ مؤمنانی که تسلیم در برابر خدا هستند:

” الٌّذینَ آمَنُوْا بِآیٰاتِنٰا وَ کٰانُوا مُسْلِمینَ، ادْخُلُوا الْجَنّهَ اَنْتُمْ وَ اَزْوٰاجُکُمْ تُحْبَرُوْنَ، یُطٰافُ عَلَیْهِمْ بِصِحٰافٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ اَکْوٰابٍ وَ فِیهٰا مٰا تَشْتَهِیْهِ الأَنْفُسُ ٱلْأعْیُنْ وَ اَنْتُمْ فیهٰا خٰالِدُونَ، وَ تِلْکَ الْجَنّّهُ الّتی اُورِثْتُمُوهٰا بِمٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ، لَکُمْ فیهٰا فٰاکِهَهٌ کَثیرَهٌ مِنْهٰا تأکُلُونَ”         (سوره زخرف ـ آیات ۶۹ – ۷۳)

آنان که به آیات ما ایمان آورده و تسلیم امر ما شدند، به آنها خطاب شود: وارد بهشت شوید، با همسرانتان خوشحال و شادمان. بر آن مؤمنان کاسه های زرین و کوزه ها بگردانند، و در آن بهشت آنچه نفوس میل کند و چشمها لذت برد موجود است و شما (مؤمنان) در آنجا جاودان خواهید بود، این همان بهشتی است که با اعمال خود ارث بردید،در آنجا برای شما میوه های فراوان است که از آنها (هر چه خواهید) تناول نمائید.

 

18دسامبر/16

درسهائی از نهج البلاغه (خطبه ۲۷)

ـ منتشر نشده ـ

قسمت دوم

خطبه جهاد

آیت الله العظمی منتظری

(… اما بعد فان الجهاد باب من ابواب الجنه)

ـ پس از حمد و ثنای پروردگار، همانا جهاد (در راه خدا) دری است از درهای بهشت. یکی از درهای بهشت را (باب المجاهدین) می نامند یعنی باب آنهائی که جهاد در راه خدا کردند.

(فتحه الله لخاصه اولیائه) ـ خداوند این در را باز کرده ولی هر کس توان رفتن به بهشت از این در را ندارد، زیرا این در، مخصوص خواص است، مخصوص دوستان خاص خدا است که هدفی جز او ندارند و برای دفاع از حق و حقیقت جهاد می کنند.

(و هو لباس التقوی)

ـ جهاد، لباس تقوی است. در قرآن آمده است:

(وَ لِباسُ التٌَقوی ذلک خیر)

ـ پوشش تقوی بهتر است، و در اینجا حضرت امیر (ع) می فرماید: جهاد، و پوشش تقوی است. تقوی یعنی انسان حالت نگهداری داشته باشد. اصل کلمه (وقی) از ماده (وقایه) است، به معنای نگاهداشتن. اگر انسان حریم خدا را نگاه دارد، خودش را از گناه و معصیت مصون و محفوظ دارد، به او می گویند انسان باتقوی و اما اینکه حضرت می فرماید جهاد، لباس تقوی است یعنی همان طور که لباس، انسان را از سرما و گرما حفظ می کند، جهاد هم تقوی را در وجود انسان نگه می دارد. با جهادِ مجاهدین، حکومت تقوی پابرجا و برقرار است. این یک احتمال. و اما احتمال دوم این است که کلمه (اهل) مفروض و مقدرباشد یعنی جهاد لباس اهل تقوی است. بنابراین جهاد، اهل تقوی را حفظ می کند پس اگر جهاد نباشد، اهل تقوی متفرق و متشتت می شوند و از بین می روند. باتقوی است که اهل حق می توانند روی پای خود بایستند. و اما احتمال سوم این است که لباس التقوی اضافه بیانیه باشد. جهاد لباسی است که آن لباس عبارت است از تقوی بنابراین لباس التقوی بهترین پوششی است که انسان را از گناه نگه می دارد و بالاترین مرتبه تقوی جهاد است برای اینکه اگر کسی از جان و مالش بگذرد، این انسان در برابر باطل بالاترین ایستادگی را خواهد کرد.

(و درع الله الحصینه): این جهاد زره محکم خدا است. (درع به معنای زره و حصین به معنای محکم است)

( و جنته الوثیقه): جنه یعنی سپر. سپر را در جنگها بلند می کردند که در مقابل اسلحه دشمن محفوظ باشند. وثیق یعنی محکم و استوار.

ـ جهاد آن سپر محکمی است که بوسیله آن می توانید اسلام و جمهوری اسلامی را حفظ کنید.

 

پی آمدهای ترک جهاد

(فمن ترکه رغبه عنه البسه الله ثوب الذل)

ـ هر کس جهاد را ترک کند در حالی که از آن اعراض کرده است، خداوند جامه مذلت را به او می پوشاند. (رغبه) اگر به (فی) متعدی شود معنایش تمایل به چیزی داشتن است ولی اگر به (عن) متعدی شود معنایش اعراض از چیزی می شود.

(و شمله البلاء)، (شمله) معنایش لباس روپوش است که مشتمل بر انسان می شود یعنی انسان را دربر می گیرد مانند عبا، اگر (شمله البلاء) را عطف بر (ثوب الذل) بنمائیم معنایش این است که خداوند لباس مذلت و عبای بلا را به او می پوشاند. ولی در بعضی از نسخ (شمله) به صورت فعل آمده است که در آن صورت معنای جمله چنین می شود: خداوند لباس ذلت را به او می پوشاند و او را شامل بلا می کند.

(و دیث بالصغار و القماءه)

ـ ذلیل و خوار می شود. صغار و قماءه هر دو به معنای کوچکی و حقارت است.

(و ضرب علی قلبه بالاسهاب)

ـ این چنین افرادی که جهاد را ترک می کنند بر قلبشان پرده ها و سدهائی زده می شود که درک آنها هم از بین می رود.

هنگامی که غربیها می خواهند کشوری را اشغال کرده، اقتصاد آنها را قبضه کنند، نخست فرهنگ مردم را از آنها می گیرند و روحیه آنان را تضعیف می کنند، به نحوی که دیگر مردم قدرت ادراک خود را از دست می دهند و نمی توانند بفهمند که استعمار بر آنها چیره شده است و آنها را استثمار می کنند، خیال می کنند که خلق شده اند برای توسری خوردن و نوکر بیگانگان بودن! و همچنین نمی توانند تشخیص بدهند که سرنوشت کشورشان را باید خود به دست بگیرند و به دیگران واگذار نکنند! و بالاتر اینکه ادراک انسانیت را هم از دست می دهند!

(و ادیل الحق منه بتضییع الجهاد)

ـ و برای اینکه این شخص جهاد را ضایع کرده حق از او گرفته می شود. شیخ محمد عبده و برخی دیگر این جمله را چنین معنی کرده اند: (صارت الدوله للحق بدله) یعنی دولت و حکومت، به جای اینکه به او داده شود، از آن حق می شود، در این صورت معنایش این می شود که حضرت امیر (ع)به اصحابش می فرماید: شما اگر جهاد را ترک کنید، ذلیل می شوید و آن وقت دولت از شما گرفته شده و از آن حق می شود!! و بنابراین سخن، حضرت علی (ع) دولت معاویه را حق میداند!!

به نظر من این معنی درست نیست.

ابن میثم بحرانی در شرح نهج البلاغه چنین می فرماید:

(ادیل الحق من فلان ای غلبه علیه عدوه) در اینجا ادیل از باب افعال به معنی ازاله است، پس اگر ادیل الحق منه گفته شود معنایش (ازیل دوله الحق منه) می باشد. چون او جهاد را ضایع کرد، اگر هم حقی داشته باشد، حقش پایمال می شود. به نظر می آید که این معنی درست است.

(و سیم الخسف)

ـ چنین آدمی را وادارش می کنند که ذلیل شود (سیم) فعل مجهول از (سام) است. در قرآن هم از این ماده آمده است: (یَسُومُونَکُم سُوءَ العَذاب)،‌ ای یکلفونکم سوء العذاب شما را وادار می کنند که بدی عذاب را بپذیرید.

(و منع النصف) نِصْف و نَصَف و نُصف خوانده شده ولی مشهورش نصف به معنای انصاف است و تمام این کلمات به معنای عدالت آمده است. منع النصف یعنی این آدم ممنوع و محروم از عدالت می شود، زیرا در صورتی که جهاد را ضایع کند، دشمن بر او چیره شده و به او ظلم روا می دارد.

 

شکوه دردآلود امام

تا اینجا حضرت تعریف جهاد و عواقب ترک آنرا بیان کرد. اکنون وارد اصل موضوع می شود و می فرماید: من بارها شما را دعوت کردم که در برابر ارتش معاویه قیام کنید و شما کوتاهی کردید:

(الاوانی قد دعوتکم الی قتال هوءلاء القوم لیلا و نهارا و سرا و اعلانا)

ـ هان! آگاه باشید! من شما را روز و شب، آشکار و پنهان دعوت کردم به جنگ کردن با این قوم، (و قلت لکم اغزوهم قبل ان یغزوکم) ـ و به شما گفتم: با آنها جنگ کنید، پیش از آنکه آنان با شما جنگ کنند. پس از اینکه امت اسلام و اهل حل و عقد با حضرت علی (ع) بیعت کردند، دیگر برای احدی عذر و بهانه ای نبوده است که از اطاعت حضرت سرپیچی کند و چون معاویه تمرد و سرپیچی کرد، وظیفه تمام مسلمانان این بوده که با او به ستیز برخیزند، زیرا کسانی که در برابر حکومت حق قیامت می کنند در اصطلاح فقها آنان را بُغاه (جمع باغی) می نامند و در این صورت وظیفه مسلمین است که با او مبارزه کنند و او را بر سر جای خود بنشانند.

(فو الله ما غزی قوم فی عقر دار هم الا ذلوا)

این جمله، یکی از قسمتهای بسیار جالب خطبه است که به صورت حکمتی آموزنده از زبان حضرت امیر (ع) بیرون آمده است. می فرماید: به خدا قسم هیچ ملتی در میان خانه خودش مورد حمله واقع نشد مگر آنکه ذلیل و خوار گردید پس باید در مرز، جلو دشمن را بگیرید و نگذارید دشمن وارد خانه های شما شود. و این از نظر روانی هم یک واقعیتی است، زیرا اگر جنگ در کشور شما آمد، شما قهرا شکست می خورید و لشکر دشمن روحیه و اعتماد به نفس پیدا می کند، زیرا در طرف مقابل چندان قدرتی نمی بینند و شما که مورد هجوم قرار گرفته اید روحیه خود را از دست می دهید. این در اثر یک علت طبیعی و روانی است، حال هر چه خواهی نامش بگذار. می توان گفت که این علت روانی همان واهمه است که در اثر تلقین پروش یافته و یک حالت سستی و ترس در انسان به وجود می آورد.

بیماری را اگر تلقین کنند که چقدر رنگت پریده! گویا حالت خیلی بد است! اگر مرضش اندک هم باشد در اثر تلقینات، زیاد می شود و همچنین به عکس اگر مریض را تلقین کنند که: الحمدلله حالت خوب شده رنگ و رویت باز شده ، گویا بهبود یافته ای ! همین تلقینات ، چنان او را قوت و نیرو می بخشد که اثرش از دارو هم بیشتر است و بسا کسالتش هم برطرف گردد .

در مورد جنگ هم چنین است: هنگامی که عراقیها به کشور ما یورش آوردند ، و در اثر اهمال و یا خیانتهائی که شده بود ، ارتش و مرزداران مقاومتی نشان ندادند بلکه خود را هم باختند ! تا اینکه دشمن به داخل هجوم آورد و بعضی از شهر های ما را تصرف کرد ، این یورش چه تأثیر بدی در روحیه ها گذاشت ؟ ! یک افسر عراقی گفته بود : اصلاً کسی جلوی ما را نگرفت . ما همین طور به پیش می رفتیم و هر آن ، جرات ارتش ما بیشتر می شد .

تا اینکه بحمدالله در اثر انسجام ملت و تجدید قوا و فرار خائنین و هماهنگی سپاه و بسیج و نیروهای مردمی با ارتش و ژاندارمری و دیگر نیروهای مسلح ، سرانجام توانستند دشمن را با ذلت به عقب برانند و آنان را از بین ببرند .

ولی در آن هجوم نخستین چقدر تلفات دادیم و چقدر مرزداران ما خودشان را باخته بودند و در مقابل ، چقدر عراقیها با روحیه قوی پیش می آمدند ! این یک واقعیتی است انکار ناپذیر که هیچ ملتی در وطن خود مورد هجوم دشمن واقع نمی شود مگر اینکه ذلیل می گردد.

 

سستی مردم و نفوذ و وحشیگری دشمن

حضرت امیر (ع) اعتراضش این است که: شما چه نشسته اید؟! سفیان بن عوف غامدی از طرف معاویه آمده و به شهرهای شما یورش برده است ولی شما به جای اینکه با او به مقابله بپردازید (فتوا کلتم و تخاذلتم) کار را به یکدیگر واگذار کرده و همدیگر را زبون و خوار کردید.

(تواکل) از ماده وکالت و از باب تفاعل است. وقتی می گوئیم کسی را وکیل کردیم یعنی کار خود را به او واگذار نمودیم. در اینجا معنایش این است که هر یک کار را به دیگری واگذار می کند و در نتیجه هیچ کدام کار را انجام نمی دهند.

در اسلام دو نوع جهاد داریم:

۱ـ جهاد دفاعی    ۲ـ جهاد ابتدائی

در جنگ ابتدائی تا امام و رهبر دستور ندهد، نباید مردم هجوم بیاورند، بلکه برخی از فقها گفته اند مراد از امام در اینجا امام معصوم است و این خود ـ در فقه ـ محل خلاف است.

ولی در جهاد دفاعی ـ یعنی هنگامی که کفار هجوم آورده اند به کشور اسلامی- اینجا دیگر نباید منتظر دستور امام باشند بلکه بر هر مرد و زن (حتی زنها هم وظیفه شان دفاع است) واجب است که برای حفظ اسلام و کشور اسلامی دفاع کنند و نبایستی هر کدام کار را به دیگری محول نمایند.

سفیان بن عوف غامدی به شهرهائی که زیر نفوذ امیر المؤمنین(ع) بوده، هجوم آورده است، در اینجا وظیفه همه مردم این بوده است که از مرزهای اسلام دفاع کنند ولی آنها کار را به یکدیگر واگذار می کردند و از این راه خود را خوار و ذیلی می نمودند. (حتی شنت علیکم الغارات) در خانه نشستید و به قیام نپرداختید تا اینکه جنگها و غارتها یکی پس از دیگری بر شما وارد شد (شن) و (سن) هر دو به یک معنی است با این فرق که اگر فرموده بود سنت علیکم الغارات یعنی به صورت پی در پی غارتها بر شما انجام شد ولی در کلمه (شنت)، (با حرف شین) معنایش این است که هر چند وقت یکبار بر شما غارت و جنگ انجام می شود. و همانطور که در خطبه بیست و پنجم دیدیم که بسر بن ابی ارطاه به دستور معاویه هجوم آورده بود، و پس از آن ـ به یک فاصله زمانی ـ سفیان غامدی یورش آورده است. پس در حقیقت غارتها متفرق و فاصله دار بوده است.

(و ملکت علیکم الاوطان) ـ و شهرهای شما را از دست شما گرفتند.

(و هذا اخوغامد) اینجا حضرت اشاره به داستان یورش سفیان غامدی می کند، می فرماید: این برادر غامد است یعنی این برادر طائفه غامد است، از آن قبیله است حضرت در اینجا اسم دشمن را با فحش و ناسزا نمی آورد زیرا دشمن کارش دشمنی است، گله را باید از دوست سست کرد و چون حضرت گله از دوستان دارد، اسم دشمن را با ناسزا نمی آورد.

(و قد وردت خیله الانبار) ـ ارتش سواره او، وارد شهر انبار (شهری در شرق فرات) شد دشمن اینقدر جرات پیدا کرده که از شرق فرات هم گذشته است. در آن وقت حسان بن حسان بکری از طرف حضرت امیر (ع) فرماندار شهر انبار بود. او مردم را به جنگ و دفاع دعوت کرد ولی در اثر سستی و بی ایمانی فرار کردند، ناچار با سی نفر از مؤمنین به دفاع برخاست و خودش هم شهید شد.

“و قد قتل حسان بن حسان البکری و ازال خیلکم عن مسالحها”

ـ آن غامدی، حسان بکری را کشت و سواره نظامهای شما را شکست داده و آنان را از سر مرز بیرون راند‌ “مسالح” جمع “مسلحه” است یعنی محل جمع سلاح.

همه جای مرز نمی شود مکان عبور باشد زیرا بعضی از جاهایش بیشه زار و یا کوه است ولی بالاخره یک جائی برای عبور نیرو دارد مثل تنگه چذابه یا فکه که مرکز عبور نیرو است و در آنجا همیشه مرزداران با سلاح عبور می کنند. در اینجا حضرت می فرماید که دشمن، مرزداران شما را از مراکز سلاح خود برطرف کرده و آنها هم شکست خوردند.

“و لقد بلغنی ان الرجل منهم کان، یدخل علی المراه المسلمه و الاخری، المعاهده فینتزع حجلها و قلبها و، قلائدها و رعشها”

ـ به من خبر رسیده است که بعضی از افراد ارتش مهاجم وارد خانه ها شده اند و گوشواره ها و دستبند های زنها و خلخلهایشان را به زور از گوش و دست و پای آنها بیرون آورده اند، چه زنهای مسلمان و چه زنهای معاهده یعنی اهل کتابی که با ما هم پیمان اند. اقلیتهای اهل کتاب که در پناه حکومت اسلامی بودند، حکومت اسلامی موظف است که حقوق آنها را حفظ کند، لذا از این جهت، حضرت خیلی با ناراحتی و تاثر این مطالب نگران کننده را بازگو می کند برای اینکه احساسات مردم را تحریک نماید. فینتزع: می کشیده است. حجل: خلخال. قلب: دستبند. قلائد: جمع قلاده، گردنبند. رعث: جمع رعثه، گوشواره.

“ما تمتنع منه الا بالاسترجاع و الاسترحام”

ـ این زن بیچاره ای که هیچ مدافعی نداشته، هیچ مردی نبوده است که از او دفاع کند و تنها وسیله دفاع او گریه و زاری و قسم دادن به دشمن بوده است. مراد حضرت این است که یک مرد با غیرتی نبوده است که از این زن بدبخت دفاع کند، و این زن به تنهائی، خودش، با گریه و زاری و قسم دادن به طرف، می خواسته او را از خودش دور کند. استرجاع را دو معنی کرده اند: یکی اینکه آن زن همواره می گفته: “انا لله و انا الیه راجعون” که انسان در حالت بیچارگی استرجاع را به زبان می آورد. احتمال دیگر اینکه استرجاع معنایش این است که صدا در گلو برگردد یعنی این زن بیچاره چون صدایش مخلوط به گریه بود، گویا صدایش در گلو برگشت داشته است.

استرحام هم دو معنی دارد: یکی اینکه طلب رحم می کند یعنی این زن می گفت تو را به خدا قسم به من رحم کن. احتمال دوم هم این است که طرف را به “رَحِم” او قسم دهند که در عرب نیز مرسوم بوده است که در حال بیچارگی می گفته اند: “انشدک بالرحم” ـ تو را به قوم و خویشی که با هم داریم قسم می دهم، یعنی حال که من عربم و تو هم عرب هستی، چرا به من حمله می کنی، دست از سر من بردار.

“ثم انصرفوا وافرین” ـ سپس پیروزمندانه برگشتند، در حالی که نه خودشان آسیبی دیده بودند و نه اموالی از دست داده بودند بلکه جیبهایشان پر از طلا و نقره و دیگر وسائل زندگی بود. وافر بودند یعنی کامل بودند.

“ما نال رجل منهم کلم” ـ به هیچ یک از آنها، جراحتی نرسیده بود، آنها برادران ما را شهید کردند و کوچکترین زخمی هم برنداشته بودند.

کلم به معنی جرح است. برخی گفته اند که اصل و ریشه “کلمه” و “کلام” هم همین ماده “کلم” به معنای جرح است، زیرا جراحتی که سخن بر انسان وارد می کند، هیچ شمشیری وارد نمی نماید. گاهی بعضی از حرفها چنان به مغز انسان فرو می رود که تا آخر عمر فراموش نمی شود. شاعر عرب هم به این مناسبت می گوید:

جراحات السنان لها التیام              و لا یلتام ما جرح اللسان

جراحتهایی که سر نیزه ها بر انسان وارد می کنند، قابل التیام و خوب شدن می باشد ولی زخم زبان هیچ گاه قابل خوب شدن نیست.

مواظب باشید هیچگاه حرف زشتی به یک مسلمان نزنید زیرا اگر دل مسلمانی را بشکنید، خداوند لطف و محبتش را از شما برطرف می کند.

“و لا اریق لهم دم” ـ هیچ خونی از آنها ریخته نشد.

 

مرگ شایسته

“فلو أن امرأ مسلما مات من بعد هذا أسفا ما کان به ملوما بل کان به عندی جدیرا”

ـ اگر پس از این مسلمانی از شدت ناراحتی بمیرد، نباید کسی او را ملامت کند، بلکه سزاوار است که انسان از شنیدن چنین قضایائی بمیرد. آری! سزاوار است که مسلمان بمیرد هنگامی که می شنود در اردوگاه صبرا و شتیلا حدود سه هزار مرد و زن و بچه و پیرمرد و مریض را قتل عام کردند و مسلمانان به جای دفاع، نظاره نموده و دم نزدند. عراقیها در هجوم نخستین به کشور ایران، چه بر سر مردم بی پناه خوزستان و روستاها و شهرهای جنوب و غرب آوردند. آیا تأسف ندارد که مسلمانان این قضایا را بشنوند و ساکت باشند؟!

ای کاش این جوانهای بسیج و سپاه و ارتش ما که این چنین در جبهه ها فداکاری می کنند در زمان حضرت امیر (ع) بودند و پاسخ ندای حضرت را می دادند. در تاریخ دارد که وقتی حضرت این خطبه را با آن همه تأثر و تألم ایراد فرمودند تنها یک مرد که دست بچه اش را گرفته بود بلند شد و گفت: من و این بچه حاضریم تا هر جائی که شما بفرمائید بیائیم!! ولی دیگران پاسخ امام را ندادند.

ادامه دارد

 

18دسامبر/16

رهنمودها

امام:

  • غیر از گروهکهایی که می خواهند به اسلام و مسلمین ضرر بزنند، نباید دنبال عیب دیگران رفت. ۱۹/۱۰/۶۱
  • با این تحولی که امروز در جوانها پیدا شده و مردم در جبهه و پشت جبهه مشغول خدمتند، دیگر هیچ عذری برای خدمت و جذب آنها نداریم. ۱۹/۱۰/۶۱
  • قضات و دادستانها برای خدا در فکر مستمندانی باشند که در طول تاریخ تحت فشار سلاطین و خانها و سرمایه دارها بوده اند. ۲۰/۱۰/۶۱
  • جنگهای اسلام برای تشکیل امپراتوری نبوده، بلکه برای شکستن امپراتورهای ظلم و روی کار آمدن عدل اسلامی بوده است. ۲۰/۱۰/۶۱
  • امر قضاوت مسئولیتش بسیار زیاد است و انسان با جان و مال و ناموس و حیثیت مردم سروکار دارد.                               ۲۰/۱۰/۶۱
  • امروز ایران میدان کار است، میدان سازندگی جوانان است، میدان خدمت به اسلام و مسلمین و مستضعفان جهان است. ۲۷/۱۰/۶۱
  • ما می خواهیم خودکفا باشیم، هر کس هر جا که هست باید کار کند، خودکفائی با تبلیغات نمی شود، با کار می شود. ۲۷/۱۰/۶۱
  • آن قدری که اخلاق کریمه در ارتش و سپاه و سایر قوای مسلح دیگر لازم است، شاید در جاهای دیگر به آن اندازه لازم نباشد.
  • من از حوزه های علمیه و علمای اعلامی که در بلاد هستند و از فضلایی که در حوزه ها هستند می خواهم که در امور قضائی و دادگستری به این کشور کمک کنند. ۲۷/۱۰
  • قضاوت یک واجب کفائی است که اگر چنان چه کسی بتواند انجام دهد و این امر به زمین بماند معاقب است. ۲۷/۱۰/۶۱
  • همان طور که آمریکا برای توطئه آماده است ما هم باید برای مبارزه و مقابله آماده باشیم .  ۴/۱۱/۶۱
  • رفت و آمدهای سیاسی در منطقه به خاطر آن است که از وقوع انقلابی دیگر مانند انقلاب ما می ترسند. ۴/۱۱/۶۱
  • این مجلس بهترین مجالس دنیا است و تبلور ملت است و در راس همه ی ارگانها است. ۵/۱۱/۶۱
  • اگر کسی ادعا کند که من هیچ نقصی ندارم، بزرگترین نقصش همین ادعا است. ۵/۱۱/۶۱
  • همه ی کسانی که در جمهوری اسلامی دست به کارند، باید توجه کنند که وقتی به پیشنهادی رای می دهند تحت تأثیر هیچ مکتبی ــ چه سرمایه داری و چه کمونیسم ــ واقع نشوند. ۵/۱۱/۶۱
  • گاهی مسائلی در جامعه ها پیش می آید که باید یک احکام ثانوی ای در کار باشد، آن هم احکام الهی است منتهی احکام ثانویه الهی. ۵/۱۱/۶۱
  • اگر کسی در خیابان از دستورات شهربانی و رانندگی تخلف کرد، باید تعقیب شود. ۹/۱۱/۶۱

آیت الله العظمی منتظری

  • جای بسی تأسف است که در بعضی از ارگانهای مقدس، بعضی از مسئولین حالت رفیق بازی و گروه بازی را به وجود آورده اند و چه بسا افراد لایق و متدین را به بهانه های واهی در گزینش کنار زده اند. ۲۰/۱۰
  • سعی کنید با عمل و رفتار خود معرف اسلام باشید.                 ۲۵/۱۰/۶۱
  • اگر انقلاب اسلامی به فریاد محرومین جهان نرسد، ابرقدرتها سلطه ی سیاه خود را بر آنها تحکیم خواهند کرد. ۲۵/۱۰/۶۱
  • ائمه جمعه باید با مطالعه، خود را رشد دهند تا بتوانند نسبت به مردم هدایتگر و خط دهنده باشند. ۵/۱۱/۶۱
  • باید برای روحانوین و علمای اهل سنت برنامه های مناسب درسی و تبلیغی تنظیم شود.               ۹/۱۱/۶۱
  • هیاتهای اعزامی به خارج از کشور باید معرف ابعاد مادی و معنوی انقلاب اسلامی باشند. ۱۰/۱۱/۶۱
  • هیاتهای اعزامی باید نیروهای لایق و متعهد به انقلاب اسلامی را جهت اعزام به قم و اشتغال به علوم اسلامی شناسائی کنند. ۱۰/۱۱/۶۱
  • امروز جمهوری اسلامی ایران برای مستضعفین به صورت الگوئی حرکت آفرین در آمده است. ۱۳/۱۱/۶۱

 

18دسامبر/16

سخنان معصومین (ع)

 

پیامبر اکرم(ص):

” قٰالَ رَجُلٌ لِلّنبیّ (ص) عَلِّمْنی عِلْماً لٰا یُحٰالُ بَیْنی وَ بَیْنَ الْجَنَّهِ. قٰالَ: لٰا تَغْضَبْ وَ لٰا تَسألِ الْنّاسَ شَیئاً وَ اَرْضَ للنّٰاسِ مٰا تَرْضٰی لِنَفْسِکَ”.

شخصی از رسول اکرم پرسید: دانشی به من بیاموز که بی دریغ مرا به بهشت ببرد. فرمود: خشم مکن و از مردم چیزی را درخواست نکن و برای مردم همان بخواه که برای خود خواهی.

 

امیرالمؤمنین (ع):

“ـ برادران و خواهران این روایت را با دقت بخوانید و به جای عیب جوئی به فکر چاره باشید”‌:

” وَ اِنّمٰا یَنْبَغى لِأهْلِ الْعِصْمَهِ وَ الْمَصْنُوعِ اِلَیْهِمْ فِی السَّلٰامَهِ اَنْ یَرْحَمُوا اَهْلَ الذُّنُوْبِ وَ الْمَعْصِیَهِ وَ یَکُونَ الشُّکْرُ هُوَ الْغٰالِبُ عَلَیْهِمْ وَ الحٰاجزُ لَهُم عَنْهُمْ فَکَیْفَ بِالْعٰائِبِ الذّى عٰابَ اَخٰاهُ وَ عَیَّرَهُ بِبَلْوٰاه”

سزاوار است برای آنان که از گناه مصون مانده اند و توفیق رهائی از گناه یافته اند که بر گنهکاران رحم کنند و بیشتر به شکر خدا بپردازند که (این شکر) مانع آنها از تعرض به آنان باشد، نه چون عیب جوئی که زبان به عیبهای برادر خود گشوده و او را به بلائی که گرفتارش شده است، سرزنش می کند.

 

امام حسین(ع):

“اِیّٰاکَ وَ مٰآ تَعْتَذِرُ مِنهُ فَاِنَّ الْمُؤمِنَ لٰایُسِىءُ وَ لٰا یَعْتَذِرُ وَ الْمُنٰافِقَ کُلُّ یَوْمٍ یُسىءُ وَ یَعْتَذِرُ”

مبادا کاری کنی که مجبور به عذرخواهی شوی زیرا مؤمن نه بدی می کند و نه عذر می طلبد ولی منافق هر روز بدی می کند و عذرخواهی می نماید (قابل توجه تمام مردم، مخصوصا مسئولین امور).                                                     (تحف العقول ص ۲۵۳)

 

امام باقر (ع):

“ثَلٰاثٌ هُنَّ قٰاصِماتُ الظَّهْر: رَجُلٌ اسْتَکْثَرَ عَمَلَهُ وَ نَسِیَ ذُنُوْبَهُ وَ اُعْجِبَ بِرأیِهِ”

سه خصلت است که کمر انسان را می شکند: ۱ـ کسی که کردار نیک خود را بسیار بداند. ۲ـ کسی که گناهان خود را فراموش کند. ۳ـ کسی که به اندیشه و نظر خود بسیار خوش بین باشد.                                                               (بحار الانوار، ج ۷۲، ص ۳۱۴)

 

امام صادق(ع):

“اَبْعَدُ مٰا یَکُوْنُ الْعَبْدُ مِنَ اللهِ اَنْ یَکُونَ الرَّجُلُ یُوٰاخی الرَّجُلَ وَ هُوَ یَحْفَظُ عَلَیْهِ زُلٰامهً لِیُعَیِّرَهُ بِهٰا یَوماً مٰا”

دورترین بنده خدا از رحمت الهی، کسی است که با دیگری طرح برادری ریخته و همچنان لغزشهای او را یادداشت می کند که روزی او را به آنها سرزنش نماید.               (کافی، ج ۲،ص ۳۵۵)

 

امام موسی بن جعفر (ع):

” مَنْ قَصَدَ اِلَیْهَ رجُلٌ مِنْ اِخوٰانِه مُسْتَجیراً بِهِ فی بَعْضِ اَحْوٰالِهِ فَلَمْ یُجِرْهُ بَعْدَ اَنْ یَقْدِرَ عَلَیْهِ، فَقَدْ قَطَعَ وِلٰایَهَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ”

هر که مردی از برادران مؤمنش به او پناه برد و در پاره ای از گرفتاریهایش، از او درخواست یاری کند، و او پناهش ندهد با اینکه قدرت بر آن دارد، همانا پیوند خود را با خدای عزوجل  بریده است.                                                                     (کافی، ج ۴، ص ۷۲)

 

امام جواد (ع):

“الْمُؤمِنُ یَحْتٰاجُ اِلٰی خِصٰالٍ: تَوْفیقِ مِنَ اللهِ وَ وٰاعِظٍ مِنْ نَفْسِهِ وَ قَبُوْلٍ مِمَّنْ یَنْصَحُهُ”

مؤمن به چند چیز نیازمند است: توفیقی که خداوند به او عطا فرماید و وعظ و اندرزی از درون و وجدان خویش و پذیرش نصیحت از دیگران.                     (بحار، ج ۷۵، ص ۶۵)

 

امام هادی (ع):

“مَنْ رَضِیَ عَنْ نَفْسِهِ کَثُرَ الّٰساخِطُوْنَ عَلَیْهِ”

کسی که از خود راضی باشد، ناراضیان او بسیار خواهند بود.                  (بحار، ج ۷۲، ص ۳۱۶)

 

18دسامبر/16

شعر

 

عشق به سامان آمد

مژده ای دل! که دگر باره به تن جان آمد

همره باد صبا بوی بهاران آمد

صبح آزادی عشاق، در آئینه فتح

رخ نمود و شب اغیار به پایان آمد

خون رخشان سحر موج زد اندر رگ شب

اختر فجر به سیمای درخشان آمد

خرم آن روز که هنگامه هجران بگذشت

بوی پیراهن یوسف سوی کنعان آمد

کشتی نوح، ز گرداب حوادث بگذشت

فارغ از موج بلا، وز دل طوفان آمد

بر بلندای جهان بیرق توحید افراشت

دستی از نور، که از مشرق ایمان آمد

خوش بود غلغله شادی مرغان سحر

که به طرف چمن اینک گل و ریحان آمد

ساقی میکده عشق، مبارک بادت!

کز خمسٰتان خزان، بوی بهاران آمد

خاطر نازکت ای روح حق آزرده مباد

کز صفای قدمت عشق به سامان آمد

 

فواره سحر

شقایق از شرر خون تو شکوفان شد

سحر ز پرتو خشمت ستاره ریزان شد

عبور ژرف نگاهت “گلوله خورشید”

به تشنه دشت شکفتن شکوه باران شد

تو بر صحیفه تاریخ خون چه بنوشتی

که برگ برگ تن عشق، شعر طوفان شد

تو از سلاله موجی و از تبار عروج

توئی که نام بلندت کلام قرآن شد

چو از تفنگ تو طرح بلیغ آتش ریخت

شکفته در دل ظلمت چراغ تابان شد

شهید! آیه ایمان، تبلور تاریخ

عبور یاد تو در سینه، عطر ریحان شد

ز خاک گور تو فواره سحر روئید

ز سوگ سرخ تو قلب شفق در افغان شد

شهید ای جگر لاله از فراق تو خون

شقایق از شرر خون تو شکوفان شد

 

سرود سرخ انا الحق

فرود تشنگی از دشنه بهار خوش است

عبور عاطفه در متن انتظار خوش است

دلم ز زمزمه جویبار می گیرد

خروش حادثه در متن آبشار خوش است

نسیم جنگل یاد من از کرانه شعر

چو بوی حادثه می آرد این دیار خوش است

چو از نفیر زمان بوی مرگ می بارد

سرود سرخ انالحق به روی دار خوش است

کنون که همسفر از پشت می زند خنجر

فرود تشنگی از دشنه بهار خوش است

غلامرضا رحمدل

 

18دسامبر/16

اقتصاد اسلامی

قسمت بیستم

مفاسد سیستم سرمایه داری

آیت الله حسین نوری

در قسمت های پیشین این سلسله گفتارها به بحث در پیرامون مفاسدی که اقتصاد سرمایه داری در کشورهای تحت سلطه خود به بار می آورد پرداختیم و در این زمینه، تعدادی از مفاسد گوناگون ناشی از این سیستم را فهرست وار نام بردیم و آنچه از مفاسد سرمایه داری را که در خور توضیح در این مجلهٔ وزین برشمردیم عبارت است از:

۱ـ ایجاد اختلاف فاحش طبقاتی.

۲ـ رواج ظلم و بیدادگری.

۳ـ شیوع فساد و فحشا.

۴ـ ایجاد سلطه استعمار.

و اکنون بحث خود را درباره موضوع دیگری از مفسده های ناشی از سیستم سرمایه داری که گریبان گیر تمامی جوامع تحت سلطه قدرتهای سرمایه داری است به توفیق خداوند متعال ادامه می دهیم:

سیستم سرمایه داری ـ چنانکه پیش از این گفته شد ـ از آنجا که براساس مادیت و سود جوئی و سلطه طلبی استوار گردیده است برای دوام بقا و حیات خود و در جهت به دست آوردن منافع هر چه افزون تر پیش از هر چیز در صدد بر می آید تا با کمک دولتهای بزرگ و قدرتمند، کشورهای کوچک و عقب مانده ای را پیدا کند که یوغ استعمار سرمایه داری را بر گردن آن بنهد تا اینکه آن کشور میدان تاخت و تاز قدرتهای استکباری و استعماری و بازار مصرفی برای مصنوعات و محصولات آنها باشد.

در این میان عموما مشکلات و مصائبی نیز رخ می دهد که می توان آنها را نیز تحت تقسیم بندیهای متمایزی بیان کرد. یکی از نخستین مصائبی که در این مورد رخ می دهد بروز جنگ بین قدرتهای بزرگ به خاطر به دست آوردن میدان سلطه گری و تصاحب منابع طبیعی و بازار مصرف است. تاریخ نشان می دهد که در قرنهای اخیر، یعنی در دوران پیدایش قدرتهای بزرگ استعمارگر و گسترش نفوذ و سلطه ی آنها در جهان، همواره برای استقرار تسلط بر دیگران و حفظ و دوام و توسعه ی آن بین قدرتهای بزرگ، رقابتها و درگیریهای خونینی ایجاد شده است.

تاریخ قرن ما هرگز جنگ جهانی اول و دوم  را که از فکر سلطه طلبی و سرمایه داری سرچشمه گرفت فراموش نمی کند.

جنگ جهانی اول که از قلب اروپا زبانه کشید به هستی ۱۰ میلیون نفر سرباز خاتمه داد و ۲۲ میلیون نفر ناقص الاعضا و فلج باقی گذارد و ضمنا در طی آن نیز ۱۰ میلیون نفر مفقودالاثر گردیدند و ۳۰ میلیون زخمی به جا گذاشت. شهرها و روستاهائی ویران گردید و بالاخره هزینه آن به ۴۰۰ میلیارد دلار بالغ گردید!

مخارج و خسارات جنگ دوم جهانی به اندازه ای سنگین است که با هیچ رقمی نمی توان، همه خسارات سهمگین جانی و مالی این جنگ هولناک را ترسیم نمود:

تلفات جانی آمریکا در این جنگ ۱۹۴/۰۶۸/۱ نفر.

تلفات جانی آلمان،۰۰۰/۷۵۰/۳ نفر.

تلفات جانی شوروی، ۰۰۰/۰۰۰/۳ نفر.

تلفات جانی ژاپن، ۰۰۰/۵۰۰/۱ نفر.

و بالاخره از همه کمتر در این جنگ تلفات انگلیسیها بود که به ۰۰۰/۴۰۰ نفر رسید، و نیز در حدود ۱۲ میلیون نفر تلفات مردم کشورهای درگیر و جنگجویان غیر نظامی و سازمانهای دفاع پنهانی بود که به وسیله بمبارانهای هوائی یا کشتارهای دسته جمعی از میان رفته اند، بنابراین مجموع تلفات جانی جبهه های جنگ به ۲۲ میلیون نفر بالغ گردید.

علاوه بر کشته شدگان جبهه ها نزدیک به ۳۵ میلیون نفر در این جنگ آسیب جانی دیدند و چندین میلیون نفر در اروپا و خاور دور آواره شدند بنابراین اگر کلیه تلفات و آسیب دیدگان جنگ جهانی دوم یعنی کشته شدگان و زخمی ها و مفقود شدگان و آواره گان را حساب کنیم مجموع آن تقریبا به رقم ۰۰۰/۰۰۰/۶۵ نفر بالغ خواهد شد!!

مخارج این جنگ نیز مانند تعداد تلفات آن سرسام آور بوده و ارقام مربوط به آن به حساب میلیارد سنجیده می شود:

آمریکا،۰۰۰/۰۰۰/۴۹۱/۳۴۱ دلار.

بریتانیای کبیر ۰۰۰/۰۰۰/۰۰۰/۱۲۰ دلار.

روسیه شوروی ۰۰۰/۰۰۰/۰۰۰/۱۹۲ دلار.

آلمان، ۰۰۰/۰۰۰/۰۰۰/۲۷۲ دلار.

ایتالیا، ۰۰۰/۰۰۰/۰۰۰/۹۴ دلار.

ژاپن، ۰۰۰/۰۰۰/۰۰۰/۵۶ دلار.

وقتی این ارقام را با ارقام کوچکتری که از طرف سایر دول دنیا به مصرف جنگ رسیده است جمع می کنیم می بینیم معادل ۰۰۰/۰۰۰/۰۰۰/۱۵۴/۱ دلار خرج جنگ جهانی دوم شده است.

این ارقام فقط مربوط به مخارج پولی است که در آتیه می توان به وسیله کار و صرفه جوئی جای آن را پر کرد، ولیکن آنچه جبران ناپذیر است مقادیر بسیار هنگفتی مواد اولیه مانند آهن و نفت و زغال سنگ و همچنین تلفات سهمگین نفوس انسانی است که در این جنگ ضایع گردیده است.

از اینها گذشته خسارات جبران ناپذیر دیگری به عالم بشریت وارد آمده که احصا و شمارش آنها از حوزه امکان، خارج می باشد و آن لطمات روحی و ضربه های اخلاقی ای است که به “انسان” خورده و حیثیت و شخصیت بشری او را جریحه دار ساخته است.[۱]

در اینجا برای اینکه بدانیم با این هزینه های سنگین که در راه جنگهائی که از سلطه طلبی و سودجوئی و فکر استکباری و استثماری سرچشمه می گیرد مصرف می گردد چه کارهای مثبت و ثمربخش و مفیدی را می توان انجام داد و چگونه با آن می توان فقر و بدبختی و بی سوادی و گرسنگی و انواع محرومیتهای انسانی را ریشه کن ساخت به این گزارش هم توجه کنید:

“وحشتناکترین چیزهائی که تا کنون خوانده اید”:

مرکز علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد (یونسکو) در پاریس در بولتن شماره ۴۴۷ مورخ ۳۰ـ اکتبر ۱۹۶۴ (۸ آبان ماه ۱۳۴۳) خود اعلام کرده است:

هزینه ساختمان یک طیاره بمب افکن از نوع پروتوتیب مطابق با حقوق ۰۰۰/۲۵۰ نفر آموزگار در یک سال تمام است، هم چنین هزینه این بمب افکن مساوی است با ساختمان ۳۰ دانشکده علوم که در هر کدام از آنها یک هزار دانشجو به تحصیل مشغول باشند، همچنین هزینه ساختمان یک بمب افکن معادل است با ساختمان ۷۵ بیمارستان که هر کدام یک صد تختخواب داشته و کاملا مجهز و آماده باشند.

برای ساختمان یک طیاره شکاری مافوق صوت هزینه ای لازم است که با آن می توان ۰۰۰/۶۰۰ خانه آپارتمان بنا نمود.

امروز در هر ساعت از هر شبانه روز ۰۰۰/۰۰۰/۱۴ دلار که معادل یک میلیارد و یکصد میلیون ریال است در دنیا خرج تسلیحات می گردد در حالی که بسیاری از ملتها در دنیا فاقد مسکن، بیمارستان، مدرسه، آزمایشگاه و وسائل کشاورزی و خلاصه وسیله رفاه و ادامه زندگی هستند.

این ارقام مربوط به ۱۸ سال قبل است از آن تاریخ تا کنون هزینه تسلیحات بطور تصاعدی بالا رفته است. نمونه ای از هزینه های سنگین تسلیحات در سال گذشته را یادآور می شویم:

براساس گزارش مؤسسه بین المللی تحقیقات صلح استکلهم، در سال گذشته آمریکا ۰۰۰/۰۰۰/۰۰۰/۱۳۴ دلار و شوروی ۰۰۰/۰۰۰/۸۰۰/۱۱۸ دلار صرف تسلیحات کرده اند.

فرانسه در سال گذشته مبلغ ۲۲۴۵۰ میلیون دلار صرف خرید تسلیحاتی کرده که نسبت به سال قبل ۱۸۴۷۰ میلیون دلار افزایش داشت.

سال گذشته در خاورمیانه جمعا ۴۴ میلیارد دلار صرف خرید تسلیحات شده است که نسبت به سال ۱۹۷۵، ۲۱٪ افزایش داشته است.

در صورتی که با هزینه ساختمان یک دستگاه طیاره این همه خدمت به بشر می توان کرد فکر کنید با هزاران هزار هواپیماهای جنگی که ساخته و در انبارهای خود برای روز جنگ نگاه داشته اند چه خدمتی به بشریت می توان انجام داد!

فکر کنید یک بمب کوچک اتمی چقدر هزینه بر می دارد که ساختمان یک طیاره در مقابل آن همانند یک بازیچه مقوائی است این دولتها برای ساختمان هواپیماهای نظامی و بمبهای اتمی و غیر اتمی و سایر تسلیحات خود چه هزینه هائی متحمل می شوند جائی که هزینه تسلیحات در هر ساعت بالغ بر یک هزار و یک صد میلیون ریال شود فکر کنید در یک روز و یک هفته و یک ماه و یک سال چقدر خواهد شد.

به همین مناسبت به این آمار توجه کنید:

“با پول ۱۳۰ هواپیما بیسوادی از جهان ریشه کن می شود”:

مدیر کل سازمان فرهنگی یونسکو در حضور عده ای از شخصیتهای مهم بین المللی که به منظور مطالعه درباره راههای از بین بردن بیسوادی در دنیا تشکیل جلسه داده اند اظهار داشت. در حال حاضر نیمی از سالمندان دنیا که تعداد آنها بیش از ۰۰۰/۰۰۰/۷۰۰ نفر می باشد گرفتار بیسوادی بوده و از خواندن و نوشتن اطلاعی ندارند.

به عقیده کارشناسان یونسکو با خرج ۰۰۰/۰۰۰/۸۰۰/۱ دلار می توان حداقل ۵۰٪ از بیسوادان دنیا را با سواد آشنا ساخت و این مبلغ در حدود پنج دهم در صد از بودجه کل کشورهای توسعه نیافته می باشد.

قیمت یک هواپیمای اف ۱۴ جنگنده ساخت آمریکا ۰۰۰/۴۰۰/۱ دلار است و به این ترتیب با بهای ۱۳۰ هواپیما از نوع اف ۱۴ می توان دنیا را باسواد کرد.

این ارقام را نیز با این عنوان بخوانید:

“جنگ ویتنام یکی از وحشیانه ترین جنگهای تاریخ بشریت است”:

اوتانت دبیر کل سابق ملل متحد “جنگ ویتنام” را یکی از وحشیانه ترین جنگهای تاریخ بشریت نامید.

۲۰ سال است که یک کشور آباد و زرخیر که جمعیت آن متجاوز از ۳۰ میلیون نفر است در آتش یک جنگ دائم و بی سابقه می سوزد، نسل جوان این کشور هرگز روی صلح و آرامش به خود ندیده و در آغوش جنگ چشم به دنیا گشوده و همواره ناظر مناظر غم انگیز و رقت بار جنگ بوده است.

این جنگ تا کنون میلیونها نفر کشته و مجروح داشته است.

تنها کشور آمریکا ۰۰۰/۰۰۰/۰۰۰/۸۰ (هشتاد میلیارد) دلار برای این جنگ خرج کرده است. در حالیکه با این هزینهٔ سرسام آور همه ساله می توان بیش از صد هزار بیمارستان مجهز، یک میلیون مدرسه و شش هزار سد بزرگ احداث کرد و این مبلغ معادل بیش از ۵۰ سال بودجه کشور ما و برابربا مخارج متوسط سالانه یک ششم تمام مردم دنیا است.

نکته قابل توجه اینکه هزینه های هنگفت و باور نکردنی در جهانی به هدر می رود که طبق آمارهای موجود یک سوم جمعیت آن در حال گرسنگی به سر می برند. و با انواع مشکلات و گرفتاریها دست به گریبان هستند.[۲]هنگامی که برای به دست آوردن کشورهای مستعمره و تصاحب بازار مصرف و تسخیر اقتصاد و در اختیار گرفتن مواد خام و منابع و ذخائر طبیعی آنها بین دول بزرگ و قدرتمند رقابت و نزاع در می گیرد سرانجام مراحله ای فرا می رسد که برای تعیین تکلیف نهائی، اینگونه دولتهای سودجو و زیاده طلب جنگ و کشتار را به عنوان آخرین راه حل، انتخاب می کنند. بنابراین یکی از مشخص ترین عواقب و تبعات استعمار که خود از سیستم سرمایه داری ناشی می شود، بروز اختلاف بین غارتگران و درگیری جنگ و کشتار بر سر تقسیم غنائمی است که هیچ کدام از آن قدرتهای درگیر سهم و حقی در آن ندارند و تنها با اتکا به زور خود، روی آن چنگ انداخته اند.

اما نکته جالب این است که اغلب گرچه ظاهرا جنگ در بین قدرتهای بزرگ در گیر شده و کشورهای کوچک در آن نقش و دخالت ندارند ولی تمامی خسارات و زیانهای ناشی از آن، دامنگیر همین کشورهای کوچک و ملل تحت ستم آنها می شود زیرا همیشه در چنین مواردی آنچه در پایان کار پیش می آید، جز این نیست که: یا یکی از قدرتهای بزرگ درگیر جنگ بر دیگری پیروز می شود و کشور مستعمره را تحت سلطه خود قرار می دهد و یا پس از مدتی جنگ و خونریزی بی منطق، قدرتهای درگیر جنگ تحت تأثیر جریانهای سیاسی روز و اوضاع حاکم بر جهان به مصلحت می بینند که دست از ادامه جنگ بردارند و در عوض، کشور مستعمره و منابع و ذخائر و بازار مصرف آن را بین خود تقسیم کنند و هر کدام بر قسمتی از آن نفوذ و تسلط داشته باشند.

در هر حال پایان کار برای کشور ضعیف تنها این است که تحت سلطه قرار گیرد، و قدرت یا قدرتهائی که در پایان یک سلسله جنگ و خونریزی بر آن کشور کوچک مسلط می شوند تمامی خسارات و زیانهای ناشی از جنگ را نیز به حساب مردم تحت ستم آن کشور می گذارند، بدین سان پس از استقرار سلطه خود برای جبران خسارتشان غارت و چپاول خود را چندین برابر می کنند و محصولات و تولیداتشان را به چندین برابر قیمت به مردم آن کشور می فروشند، و در یک کلام، در مدتی کوتاه، چند برابر خسارتی که در جنگ متحمل شده اند از حلقوم ضعیف همان کشور مستعمره به دست می آورند، یعنی ملتهای تحت ستم حتی مجبورند خسارت جنگی را هم که در آن هیچ گونه نقشی و دخالتی نداشته اند به عهده بگیرند.

این بود شرح مختصری از برخی از جنگهائی که دولتهای سلطه جو و ایادی سرمایه داری برای تصاحب منابع و ذخائر و تصرف بازارهای مصرف به وجود می آورند و اما شرح بیشتر ایجاد جنگهای تحمیلی و ناخواسته در بین کشورهای کوچک که یکی از حیوانی ترین و خونخوارانه ترین فجایع دنیای سرمایه داری و وسیله بسیار مهمی برای فروش سلاحهای مخرب و قتالی است که آنها می سازند به توفیق خداوند بزرگ به مقاله بعد موکول می گردد.                                                                                            ادامه دارد

 

۱ـ انسان در تکاپوی تمدن، ص ۵۶۴٫

۱ـ این ارقام چنانکه که گفته شد مربوط به چندین سال قبل است ولی اگر امروز به هزینه های شگفت انگیز تسلیحاتی بنگریم می بینیم، تنها آمریکا در سال ۱۹۸۲، ۲۲۶ میلیارد دلار از بودجه کشور را به هزینه های نظامی اختصاص داده است. این هزینه های سرسام آور که اکثرا صرف تسلیحات اتمی می شود، در حالی به مردم جهان تحمیل می شود که هر سال ۳۰ تا ۴۰ میلیون نفر از گرسنگی جان می سپارند و تنها ۱۰٪ هزینه های نظامی جهان کافی خواهد بود که تمام کودکان گرسنه جهان را تغذیه کند. براساس آمار سازمان ملل، هزینه های نظامی جهان ۱۵۰ درصد بیشتر از هزینه هائی است که صرف بهداشت و درمان مردم می شود.

18دسامبر/16

فرازهائی از سیستم قضائی اسلام

قسمت پنجم

حجه الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری

قضاوت و سیاست

یکی از ویژگیهای قضا در اسلام این است که در سیستم حکومتی اسلام، سیاست حاکم بر قضاوت نیست بلکه مسأله دقیقا به عکس است، به این معنی که در سیستم حکومتی اسلام سرنوشت قضائی و دادرسی کشور را جریانهای سیاسی حاکم تعیین نمی کنند بلکه سیستم قضائی کشور است که سرنوشت جریانهای سیاسی موجود در جامعه را تعیین می نماید.

قبل از هر گونه تفسیر و توضیح در رابطه با عدم حاکمیت سیاست بر قضاوت در حکومت اسلامی، تذکر این نکته ضروری است که واژه سیاست دو معنا دارد، یکی معنای حقیقی متروک، و دیگری معنای رسمی متداول.

معنای حقیقی واژه سیاست که متروک است عبارت است از تدبیر و مدیریت صحیح برای اداره کردن جامعه.

سیاست به این معنا نه تنها از دیدگاه اسلام با عدالت منافاتی ندارد بلکه به گفته امام علی (ع) معیار و ملاک عدالت است[۱] و بهترین روش سیاسی برای اداره یک جامعه سیاستی است که بر اساس عدالت باشد.[۲]

سیاست به این معنی از نظر اسلام شرط رهبری و امامت است، یعنی امام علاوه بر شرائط دیگر امامت، باید یک سیاستمدار به تمام معنا باشد.

و اما معنای متداول و رسمی سیاست عبارت است از دوز و کلک، و حیله و حقه و نیرنگ برای تثبیت حکومت.

سیاست به این معنا است که با عدالت منافات پیدا می کند چرا که گاه مصالح سیاسی حکومت، اقتضا می کند حقوقی نادیده گرفته شود، و عدالت قربانی سیاست گردد.

آنچه در این قسمت از ویژگیهای قضا در اسلام مورد بررسی است سیاست به معنای دوم است، یعنی سیاست به معنای رسمی و متداول آن.

 

قضاوت، محکوم سیاست

در سیستم حکومتهای غیر الهی سرنوشت قضاوت به دست سیاست است، و به هر شکلی که مصلحت سیاسی حکومت اقتضا کند، محکمه ها حکم صادر می کنند، مجازات مجرم، یا تبرئه بی گناه وابسته به مصالح سیاسی حکومت است، انتخاب نوع کیفر، شدت و ضعف آن نیز با معیارهای سیاسی است.

کسانی که در دادگاههای نظامی رژیم سابق محکامه شده اند این واقعیت را خوب لمس کرده اند که این محکمه ها تا چه اندازه از محتوا تهی بوده و تا چه اندازه سیاست بر قضاوت حاکمیت داشته است. یادم نمی رود که برادر شهید، حجت الاسلام حقانی که در حادثه جانگذاز انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی به لقاءالله پیوست، نقل می کرد که در دادگاه بدوی به جرم ارتباط با فردی که در رابطه با مخالفت با رژیم سابق به سه سال زندان محکوم شده بود، من به دوازده سال محکوم شدم! و وقتی ـ گویا در دادگاه تجدید نظر ـ اعتراض کردم که چگونه می شود که مجرم اصلی سه سال محکوم شده و من به جرم ارتباط با او داوزده سال؟! بدون اینکه به این اعترض پاسخی داده شود، رای دادگاه بدوی تائید شد!، بعد یکی از اعضای دادگاه ـ یا منشی دادگاه ـ به من گفت آقا اینها می دانند که مساله شما مهم نبوده است و خودشان هم می خواستند به شما کمک کنند، ولی نشد.

قضات این بیدادگاهها که هم اکنون در چنگال عدالت قرار دارند و به جرم صادر کردن احکام ظالمانه در دادگاه انقلاب ارتش محاکمه می شوند، معترفند که قضاوت آنها تابع سیاست بوده است و آنها مجبور بوده اند به هر شکلی که اربابان آنها مایل بوده اند حکم صادر کنند، راست هم می گویند!

آنها اجازه نداشتند که فکر کنند مخالفت کردن با شاه حق است یا باطل؟، به سود ملت است، یا به زیان ملت؟، مخالفت با رژیمی که همه چیز یک ملت را دو دستی تقدیم اجانب کرده، جرم است یا یک وظیفه الهی و ملی و انسانی؟.

آنها جبرا می بایست طبق سلسله مراتب نظامی آنچه دستور می رسد اجرا کنند، و آرای قضائی خود را با آن چه سیاست رژیم آمریکائی شاه می خواهند منطبق نمایند.

نه تنها در رژیم سابق ایران قوه قضائیه به این شکل اداره می شد، بلکه هم اکنون در همه دنیا مساله همین است، و در گذشته جهان هم همین بوده، شما در کجای دنیا سراغ دارید که یک قاضی جرات داشته باشد که بر خلاف آنچه سیاست حکومت اقتضا دارد، رای بدهد، و یا اگر رای داد، رای او قابل اجرا باشد؟.

و لذا استقلال قوه قضائیه در سیستم حکومتهای موجود مانند سازمانهای حقوق بشر، نه تنها فاقد محتوا است، بلکه محتوای آن ضد مدلول آن است!

 

عدالت به قیمت نابودی حکومت!

ولی در اسلام سیاست، حاکم بر قضاوت نیست، و سرنوشت قضاوت و اجرای حق و عدالت را سیاست تعیین نمی کند. در سیستم حکومتی اسلام معیار قضاوت، احکام و مقررات الهی و حق و عدالت است، نه سیاست و مصلحت حکومت، و لذا آنجا که اجرای احکام الهی و پیاده کردن حق و عدالت با سیاست و مصلحت حکومت، جور نیاید، یعنی حکم الهی و عدالت چیزی را اقتضا کند، و سیاست و مصلحت چیز دیگری را، بی تردید در نظام حکومتی اسلام، حکم الهی و عدالت قابل اجرا است هر چند اجرای عدالت به قیمت نابودی حکومت باشد!

پس از اینکه امام علی (ع)زمام قدرت را به دست گرفت تاکید و اصرار فوق العاده و بی نظیر او بر اجرای حق و عدل و احکام اسلام، مصالح سیاسی حکومت وی را تهدید می کرد، عده ای سیاستمدار مصلحت اندیش که فکر می کردند امام مصالح سیاسی حکومت خود را نمی داند و یا رعایت نمی کند، خدمتش رسیدند و از وی خواستند که ولو به طور موقت عدالت را فدای مصلحت و سیاست کند، و حقوق اشراف و افراد پر نفوذ و سرشناس را از بیت المال بیشتر از دیگران نماید، و با امتیازاتی که به این گروه میدهد پایه های حکومت نوپای خود را تثبیت کند، که پس از تثبیت حکومت و استقرار بر اریکه قدرت، همه کار می توان کرد؟!.

امام که خود از همه دوز و کلک های سیاسی بیش از هر کس دیگر با اطلاع بود و به گفته خودش اگر مساله تقوا و آخرت مطرح نبود به مردم نشان می داد که هیچ سیاستمداری به گرد او هم نمی رسد [۳] در پاسخ این مصلحت اندیشان سیاسی که برای نصیحت او آمده بودند پاسخ متقن و زیبائی داد که مشخص کننده منطق حکومتی اسلام در برخورد سیاست و عدالت است. فرمود:

“اتامرونی ان اطلب النصر بالجور؟! والله لا افعل، ما طلعت شمس، و لاح فی السماء نجم …”

ـ آیا به من دستور می دهید که عدالت را فدای سیاست کنم، و تثبیت پایه های حکومت و پیروزی را به قیمت ستمگری طلب نمایم؟! به خدا سوگند که چنین نخواهم کرد، و عدالت را قربانی سیاست نخواهم نمود، تا وقتی که خورشید طلوع می کند، و ستاره ای در آسمان ظهور …!![۴]

 

سه توصیه قضائی

در زمان حکومت عمر در رابطه با قربانی نکردن عدالت در پای سیاست امام علی (ع)توصیه کوتاه و در عین حال پر محتوا و ارزنده ای به عمر دارد، می فرماید:

“سه مساله است که اگر بر آنها مواظبت کنی و در حکومت خود پیاده نمائی برای اداره کشور براساس موازین اسلامی و تثبیت حکومت حق و عدل از دست  یازیدن به هر چیز دیگر تو را بی نیاز می کند، و اگر این مسائل را رعایت نکنی هیچ چیز دیگری نمی تواند برای تو مفید باشد و جایگزین این اصول گردد، این سه اصل عبارتند از:

“اقامه الحدود علی القریب و البعید، و الحکم بکتاب الله فی الرضا و السخط، و القسم بالعدل بین الاحمر و الاسود.”

ـ اجرای حدود الهی چه در مورد آنها که با تو نزدیکند و چه در مورد آنها که از تو دورند، و حکم کردن براساس کتاب خدا چه در مورد کسی که از او راضی هستی و در حال رضا، و چه در مورد کسی که از او خشمگین هستی و در حال غضب، و تقسیم عادلانه امکانات میان سرخ پوست و سفید پوست.

عمر که از این توصیه امام خرسند به نظر می رسید با این جمله از امام تشکر کرد که:

“لقد اوجزت و ابلغت”

ـ سخنان شما کوتاه و در عین حال بسیار پر محتوا و رسا و ارزنده بود.[۵]

از دیدگاه اسلام قربانی کردن عدالت در پای سیاست هر چند برای مدتی محدود و به طور موقت برای تثبیت حکومت مفید باشد ولی در دراز مدت پایه های حکومت را سست می کند و فرو می ریزد. در حدیث است که روزی زنی را نزد پیامبر اسلام آوردند که دزدی کرده بود ولی مصالح سیاسی حکومت اقتضا می کرد که حسد سرقت بر او جاری نشود زیرا او زنی سرشناس و با نفوذ و از اشراف و بزرگان عرب بود، پیامبر بدون در نظر گرفتن مصالح سیاسی دستور داد دست او را قطع کنند.

عده ای از قریش برای شفاعت و جلوگیری از اجرای حد سرقت در مورد آن زن نزد پیامبر آمدند و گفتند که :یا رسول الله “شما ملاحظه مسائل سیاسی را نمی کنید” و دستور می دهید که به خاطر مالی اندک و بی ارزش، دست زن بزرگ و با شخصیتی مانند فلانی را قطع کنند؟!.

پیامبر فرمود: آری!، همان بنی اسرائیل برای آن هلاک و نابود شدند که حدود الهی را بر ضعفا و افراد بی نام و نشان و ناتوان جاری می کردند، ولی در مورد افراد توانا و اشراف و آنها که در جامعه نفوذ داشتند” و اجرای حدود در مورد آنها از نظر سیاسی مصلحت نبود” حدود الهی جاری نمی شد، و به سخن دیگر در سیستم قضائی آنها سیاست بر عدالت حاکم بود، و محاکم آنها ضعیف کش[۶].

 

حاکمیت عدالت بر سیاست در جمهوری اسلامی ایران

خدای را سپاس که اگر در عصر حکومت پیامبر اسلام (ص) و امام علی (ع) نبودیم که به دور از همه بازیگریهای سیاسی فرشته عدالت را مشاهده کنیم، در زمانی هستیم که پس از قریب چهارده قرن، منطق و سیره آن بزرگترین آیات الهی را در حکومت فرزند به حق او و سیره رهبر انقلاب اسلامی ایران ملاحظه می نمائیم.

و اگر خوانندگان گرامی از دور این معنی را دیده اند، نگارنده به تناسب مسئولیتی که در این حکومت دارد از نزدیک، و نه یک بار بلکه بارها مشاهده کرده است.

در اینجا برای نمونه یکی از موارد برخورد سیاست و عدالت و حکم الهی و مصلحت سیاسی را که خود از نزدیک در جریان آن بوده ام و موضعگیری امام امت را در آن رابطه دیده ام، برای شما تعریف می کنم.

کدام سیاستمدار است که نداند اعدام قطب زاده از نظر سیاسی ـ به مفهوم رسمی سیاست ـ و حداقل از نظر سیاست خارجی به سود جمهوری اسلامی نبود؟! فردی که پس از پیروزی انقلاب همراه امام به ایران آمد و عضو شورای انقلاب شد، و آخرین سمتش قبل از برکناری، وزارت امور خارجه یعنی حساس ترین مسئولیتهای سیاسی در کابینه بود؟!.

پس از اینکه کشف شد که قطب زاده در برابر انقلاب اسلامی و امام موضع گرفته و به صف محاربین و منافقین پیوسته، و نقشه توطئه علیه نظام جمهوری اسلامی به رهبری امام، و تشکیل جمهوری اسلامی! به رهبری خود و کمک آمریکا را در سر می پرورد، و برای اجرای این خیال خام و احمقانه و پیاده کردن این نقشه شوم اقدام نموده است و میلیونها تومان پول خرج کرده، و نماینده به خارج فرستاده، و در داخل، مشغول جلب نظر شخصیتهای ناراضی است، سیستم قضائی کشور و یا نظام جمهوری اسلامی بر سر دو راهی بود، دو راهی سیاست و عدالت، و دو راهی حکم الهی و مصلحت سیاسی!.

سیاست می گفت: اعدام چنین فردی با چنان سابقه، از نظر سیاسی به سود جمهوری اسلامی نیست، ولی عدالت می گفت چه فرقی هست میان قطب زاده و دیگران، وقتی در رابطه با کودتای نافرجام نوژه افرادی با جرائمی کمتر از قطب زاده اعدام شده‌اند چرا قطب زاده اعدام نشود؟!.

حکم الهی طبق نص صریح قرآن کریم اقتضا می کرد که به دلیل موضع گیری در برابر نظام الهی و محاربه با خدا و رسول و تلاش برای فاسد کردن و تباه نمودن جامعه، قطب زاده اعدام شود، ولی مصلحت سیاسی اقتضا می کرد که فرد با سابقه ای مانند او اعدام نشود.

تعدادی از مسئولین بدون توجه به مسائل قضائی، براساس مصالح سیاسی با اعدام او موافق نبودند.

اینجانب که مسئولیت محاکمه او را به عهده داشتم مساله را با امام در میان گذاشتم و عرض کردم که از شما نقل شد که مایل به صدور حکم اعدام برای او نیستند؟.

امام فرمودند که اگر از نظر شرعی امکان داشته باشد مایلم که به وی تخفیف داده شود.

(به نظر اینجانب این تمایل بدان جهت بود که تا آنجا که مصالح سیاسی اجتماعی با حکم شرعی منافات نداشته باشد رعایت آن بلامانع و در شرائطی لازم است، و آنچه اینجانب در برخوردهای مختلف از نظریه امام در رابطه با کیفر مجرمین به دست آورده ام این است که ایشان در تمام مواردی که از نظر شرعی امکان داشته باشد به مجرم تخفیف داد، مایل هستند که قضات شرع در کیفر مجرمین تخفیف بدهند،).

ولی پس از اینکه قسمتی از جرائم قطب زاده و اعترافاتش را برای امام توضیح دادم و گفتم که او در زندان هم معتقد است که باید از راه نظامی به حیات جمهوری اسلامی خاتمه داد[۷] ایشان فرمودند اگر چنین است “حکمش قتل است”.

حال رادیوهای مزدور، و قلم به مزدهای بیگانه، و جیره خواران آمریکا هر چه می خواهند بگویند و بنویسند و تحلیل بدهند، تاریخ به یک چنین انسان نمونه و رهبری نستوه افتخار می کند که تنها به عدالت می اندیشد و از هر گونه بازیگری سیاسی به دور است، و ملت مسلمان ایران به چنین ابرمردی افتخار می کنند که تنها به اسلام می اندیشد و بس، و خواستار اجرای حدود الهی به طور مساوی بر قوی و ضعیف و با نام و بی نام است.

و آری خدای را شکر که ما را در زمانی قرار داد که عدالت و قضاوت محمد و علی ـ صلوات الله علیهما ـ را در خلف به حق آنها متجلی می بینیم، و حاکمیت قضاوت بر سیاست در اسلام را، احساس می نمائیم.

ادامه دارد

 

۱ـ ملاک السیاسیه العدل/ خیر السیاسات العدل (میزان الحکمه، واژه “العدل”، باب “العدل افضل السیاستین”.)

۲ـ همان.

۱ـ لو لا التقی لکنت ادهی العرب/ بحار الانوار، ج ۷۷، ص ۲۸۸/ لولا ان المکرو الخدیعه فی النار لکنت امکر العرب/ بحار الانوار، ج ۷۵، ص ۲۸۵٫

۱ـ امالی مفید، ص ۱۰۴٫

۲ـ بحار الانوار، جلد۷۵، ص ۳۴۹٫

۳ـ مستدرک الوسائل، ج ۳، ص ۲۱۶٫

۱ـ در دادگاه از این عقیده بازگشت، و اظهار ندامت و توبه نمود.

18دسامبر/16

قوانین کیفری در اسلام

قسمت دوازدهم

حجه الاسلام و المسلمین موسوی تبریزی

مشخصات قوانین اسلامی و نحوه اجرای آن

یکی از امتیازات بزرگ اسلام، مساوی بودن همه افراد در برابر قانون است، و احدی بر دیگری در برابر قانون و اجرای حدود الهی هیچ گونه امتیاز و ترجیحی ندارد، و قاضی نمی تواند در اجرای عدالت اسلامی و حدود الهی بین مردم فرقی قائل شود و یا شفاعت و توصیه ای را بپذیرد و یا به خاطر کسی، دیگری را مورد عفو قرار دهد و امت مسلمان و دیگران باید به این مطلب ایمان داشته باشند که حقوق همه یکسان است و هیچ کسی مافوق قانون و خارج از محدوده آن نیست که بتواند به حقوق دیگران تجاوز کند و از مجازات مصون بماند چنان چه اگر حاکم مسلمین و ولی مؤمنین نیز ـ خدای نکرده ـ تخلفی کند و شخصی از او شاکی باشد، باید محاکمه شود و هم در حال محاکمه و هم در اثبات جرم و در اجرای کیفر ـ پس از ثبوت جرم ـ امتیازی برایش وجود ندارد. ما این مسئله را از جهات مختلف مورد بحث قرار می دهیم و ادله مورد نظر را نقل می کنیم:

۱ـ از نظر قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران.

۲ـ از نظر آیات و روایاتی که بر مساوی بودن افراد از نظر قانون دلالت می کند.

۳ـ وظائف قاضی در اسلام در رابطه با اجرای عدالت و مساوات میان مردم.

۴ـ ممنوع بودن شفاعت و توصیه و پارتی بازی در اجرای حدود الهی.

۱ـ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که براساس روایات و آیات الهی نوشته شده و از مبانی اسلام ریشه گرفته است در اصول مختلفی به این مسئله تصریح یا اشاره می کند:

الف ـ اصل نوزدهم: مردم ایران از هر قوم و قبیله که باشند از حقوق مساوی برخوردارند و رنگ، نژاد، زبان و مانند اینها سبب امتیاز نخواهد بود.

ب ـ اصل بیستم: همه افراد ملت، اعم از زن و مرد، یکسان، در حمایت قانون قرار دارند و از همه حقوق انسانی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را رعایت موازین اسلام برخوردارند.

ج ـ اصل چهاردهم: به حکم آیه شریفه: ” لا ینهیکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین”[۱]، دولت جمهوری اسلامی ایران و مسلمانان موظفند نسبت به افراد غیر مسلمان، با اخلاق حسنه، و قسط و عدل اسلامی عمل نمایند و حقوق انسانی آنان را رعایت کنند، این اصل در حق کسانی اعتبار دارد که بر ضد اسلام و جمهوری اسلامی ایران توطئه و اقدام نکنند.

د ـ اصل سی و چهارم: دادخواهی، حق مسلم هر فرد است و هر کس می تواند به منظور دادخواهی به دادگاههای صالح رجوع نماید، همه افراد ملت حق دارند این گونه دادگاهها را در دسترس داشته باشند، و هیچ کس را نمی توان از دادگاهی که به موجب قانون حق مراجعه به آن را دارد منع کرد.

هـ ـ اصل چهلم: هیچ کس نمی تواند اعمال حق خویش را وسیله اضرار  به غیر یا تجاوز به منافع عمومی قرار دهد.

۲ـ از نظر روایات و آیات:

الف‌ ـ “یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقاکم” [۲]

ـ ای مردم ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و قبیله ها و طائفه های مختلف قرار دادیم که همدیگر را بشناسید و وسیله شناسائی همدیگر باشد (لکن) بهترین و عزیزترین شما در پیشگاه پروردگار پرهیزگارترین شما است. یعنی هیچ کدام از شما در هر پست و مقامی که باشید و در هر شرایط  محیطی و جغرافیائی و یا دارای هر رنگ و زبان خاصی باشید بر همدیگر در برابر قانون و در برابر پروردگار امتیازی ندارید فقط عمل و ایمان است که می تواند انسانها را از نظر خداوند ممتاز سازد.

ب ـ “یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط شهداء لله و لو علی انفسکم او الوالدین و الاقربین، ان یکن غنیا او فقیرا فالله اولی بهما فلا تتبعوا الهوی ان تعدلوا و ان تلووا او تعرضوا فان الله کان بما تعملون خبیرا” [۳]

ـ ای کسانی که ایمان آورده اید همواره برای اجرای عدالت و قسط قیام کنید و شهادت برای خدا بدهید و در اجرای عدالت و ادای شهادت خدا را در نظر بگیرید اگر چه آن شهادت به ضرر خودتان یا پدر و مادر و خویشاوندان شما تمام شود و فقیر و غنی بودن آنان در حکم و شهادت شما هیچ گونه اثری نگذارد که خداوند در این امر از شما سزاوارتر است و از هوای نفس خودتان پیروی نکنید که از جاده مستقیم حق منحرف می شوید و اگر منحرف شدید و یا از اجرای عدالت و ادای شهادت به حق سرباز زدید خداوند به اعمال شما آگاه و ناظر است.

خوانندگان محترم توجه می کنند که خداوند متعال چقدر تاکید دارد که قوم و خویشی و مقام و ثروت در قضاوتها و شهادتها و محاکمه های ما هرگز نباید دخالت داشته باشد و اگر دخالت دهیم از صراط مستقیم و عدالت خارج می شویم. آیات زیادی در این زمینه است که ما به دو نمونه فوق کفایت می کنیم.

در روایات نیز در این زمینه مطلب زیاد است ولی به چند نمونه از نهج البلاغه و روایات وارده بسنده می کنیم:

الف ـ امیرالمؤمنین (ع) در عهدنامه معروف خود خطاب به مالک اشتر می فرماید:

“و اشعر قلبک الرحمه للرعیه و المحبه لهم و اللطف بهم و لا تکونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم اکلهم فانهم صنفان اما اخ لک فی الدین او نظیر لک فی الخلق”

ای مالک دلت را با محبت و احسان و رحمت به رعیت پیوند بزن و بر آنان مانند حیوان درنده ای نباش که از فرصت استفاده کند و خوردن آنها را غنیمت شمارد چرا که آنان یا برادر دینی تو هستند و یا در خلقت و انسانیت ترا همانندند.

ب ـ و در خطبه ۳۷ می فرماید:

“الذلیل عندی عزیز حتی آخذ الحق له و القوی عندی ضعیف حتی اخذ الحق منه”

ـ فرد ستمدیده و مظلوم و ذلیل شده پیش من عزیز است تا اینکه حق وی را از ستمگر و تجاوزگران بگیرم و فرد به ظاهر قوی و متجاوز و پر زور پیش من ضعیف است تا موقعی که حقوق دیگران را از وی بستانم.

ج ـ در حدیث نبوی از رسول الله (ص) نقل شده است که فرموده اند:

“الا ان ربکم واحد و ان اباکم واحد الا لافضل لعربی علی اعجمی و لا لاعجمی علی عربی و الا اسود علی احمر و لا لاحمر علی اسود الا بالتقوی”[۴]

ـ آگاه باشید که خدای شما یکی است و از یک پدر و مادر به دنیا آمده اید و هیچ فضیلت و برتری عرب بر عجم و نه عجم بر عرب و نه سیاه بر سرخ و نه سرخ بر سیاهپوست ندارد مگر به وسیله پاکی و تقوی.

د ـ و نیز در روایت دیگر می فرماید:

“الناس سواسیه کاسان المشط”.

ـ مردم در برابر قانون مانند دندانهای شانه مساوی هستند و هیچ کس امتیازی بر دیگری ندارد و مصونیت از کیفر قانون پیدا نمی کند.

 

۳ـ وظیفه قاضی از نظر اسلام در اعمال مساوات میان مردم:

باید بگویم که یکی از ویژگیهای بسیار ارزنده مکتب اسلام از سائر مذاهب و مکاتب همین مسئله است که به قدری تاکید در اعمال مساوات در مقام قضاوت شده است که در جاهای دیگر نظیرش دیده نمی شود: در نگاه قاضی، سلام کردن قاضی، رد جواب سلام، نشستن دو طرف دعوی در برابر قاضی، شروع صحبت از طرف قاضی، خطاب قاضی و احترامی که برای طرفین دعوا انجام می دهد، در تمامی این مسائل بسیار ریز و  دقیق ـ و به ظاهر کوچک ولی در واقع بسیار موثرـ اکیدا به اعمال تساوی سفارش شده است.

سکونی از امام صادق (ع) نقل می کند که فرمودند:

“قال امیرالمؤمنین (ع):” من ابتلی بالقضا فلیواس بینهم فی الاشاره و فی النظر و فی المجلس”.

ـ کسی که قضاوت می کند باید میان مردم (اطراف دعوی و شکایت) در اشاره کردن و نگاه و جای نشستن به تساوی رفتار نماید. امام امت در کتاب تحریر الوسیله در کتاب القضا می فرماید:

“القول فی وظائف القاضی، و هی امور: الاول، یجب التسویه بین الخصوم و ان تفاوتا فی الشرف و الضعه فی السلام و الرد و الاجلاس و النظر و الکلام و الانصات و طلاقه الوجه و سائر الاداب و انواع الاکرام و العدل فی الحکم”.

ـ (درباره وظائف قاضی می فرماید:) اول این است که بر قاضی لازم است که میان طرفین یا اطراف دعوا با مساوات رفتار نماید اگر چه طرفین از نظر شغلی یا علمی یا مادی با همدیگر تفاوت داشته باشند، مساوات در نگاه کردن، در نشاندن آنها، در سلام، در پاسخ سلام، در سخن گفتن و شروع صحبت، در گوش دادن، در خوشروئی به آنان و بالاخره در تمامی آداب و رسوم و احتراماتی که انجام می گیرد و در اجرای عدالت در میان آنان.

اکثر فقهای ما مانند مرحوم محقق در شرایع و دیگران قائل به وجوب مساوات در اعمال مذکور هستند و آن را از وظائف لازم قاضی شمرده اند، و بعضی از فقها گفته اند به جز تسویه در اجرای عدالت در باقی اعمال مستحب است که قاضی مساوات را رعایت کند، البته بحث مفصل است لکن از ظاهر روایات و روح احکام اسلام به نظر می رسد که رعایت امور فوق الذکر لازم است، چرا که عدم رعایت آنها و امتیاز قائل بودن برای یکی از اطراف دعوی در محکمه و در مجلس قضا و مورد عنایت و محبت خاص قاضی واقع شدن یکی از آنها باعث ضعف روحی طرف دیگر در دادگاه می شود و از عدالت قاضی مایوس می شود و نمی تواند کما هو حقه از خود و حق خود دفاع کند به همین خاطر است که نقل شده است هنگامی که امیر المؤمنین (ع)با شخصی در مورد موضوعی دعوی و اختلاف داشته وقتی وارد محکمه شدند قاضی بلند شد و امیر المومنین  را با لفظ “یا اباالحسن” (کنیه حضرت) و با احترام خاص خطاب کرد، حضرت ناراحت شد و فرمود در محکمه قضاوت باید خطابها و اکرامها و احترامها درباره طرفین دعوی مساوی باشد و گرنه طرف دیگر احساس امنیت کافی نمی کند.

 

۴ـ ممنوع بودن شفاعت در حدود:

از مطالب گذشته کاملا روشن و مبرهن شد که اسلام در اجرای قانون و عدالت در هیچ مرحله به کسی امتیاز خاصی نمی دهد و در اجرای حدود و کیفرهای اسلامی نیز پس از ثبوت حکم نیز همان وضع هست و لذا یکی از محرمات بزرگ الهی شفاعت کردن در توقیف حدود است و این مسئله یکی از مشکلاتی است که امروز جامعه ما در اثر فرهنگ طاغوتی و استکباری نظام پهلوی مقداری به آن مبتلا است و هنوز به طور کامل حل نشده است. امروز خیلی از برادران و خواهران که مسلمان و متدین و انقلابی و ایثارگر هستند حاضرند که در جبهه ها به شهادت برسند و مبارزه با کفر جهانی را در مطلع کارهای خود قرار می دهند لکن جای تأسف بسیار است که در موقع اجرای حدود و احکام کیفری اسلام تا آنجا که فرهنگ اسلامی بالا نرفته است که با کمال میل بپذیرد که حدود الهی درباره خود و فرزندانش و یا نزدیکانش اجرا شود و گاهی این مطلب حتی از بزرگان و علما و متعهدین هم دیده می شود که تا مقداری در رابطه با توصیه های غیر شرعی و اینکه بتوانند افرادی را از تحت کیفر قرار دادن برهانند تلاش می کنند در حالی که اسلام شدیدا با این مسئله مبارزه می کند و اجرای حدود را از هر کس باشد لازم می داند و توصیه را از هر کس که باشد ممنوع می داند و حرام، و یکی از بهترین امتیازهای اسلام همین است.

محمد بن قیس از امام باقر (ع) نقل می کند که فرمود:

“کان لام سلمه ـ زوج النبی (ص) ـ امه فسرقت من قوم فاتی بها النبی صلی الله علیه و آله ـ فکلمته ام ـ السلمه فیها فقال النبی (ص) یا ام سلمه هذا حد من حدود الله لا یضیع فقطعها رسول الله (ص).

ـ امام باقر (ع) می فرماید ام سلمه ـ همسر حضرت رسول (ص) ـ کنیزی داشت که دزدی کرد، او را پیش رسول الله آوردند ام سلمه می خواست شفاعت کند حضرت فرمود: ام سلمه! این حدی از حدود الهی است که هرگز نباید ضایع و ترک شود، پس دستور دادند دست کنیزک را قطع کردند. در جای دیگر هست که وقتی یکی از زنان اشراف مدینه دزدی کرده بود و برای رسول الله (ص) محرز گشته بود و می خواست حد را اجرا کند بعضی ها پیش اسامه بن زید که مورد عنایت رسول الله بود رفته که ایشان وساطت و شفاعت نمایند، وقتی وی خدمت حضرت رسول آمد و اظهار شفاعت نمود حضرت با تندی فرمود:

“ا شفاعه فی حدود الله و الله لو کانت فاطمه بنت محمد لقطعتها”[۵]

در این زمینه از طریق مختلف شیعه و اهل تسنن روایات زیادی وارد شده است و از اصول مسلم میان فقهای شیعه و سنی است و اجماع مسلمین است بر حرمت شفاعت و توصیه در حدود و قضایای بسیاری از رسول الله (ص) و امیر المؤمنین (ع) در این زمینه نقل شده است که ما به همین مقدار کفایت می کنیم.

ادامه دارد

 

۱ـ سوره ممتحنه (۶۰)، آیه ۸ـ خداوند شما را از دوستی و محبت و اجرای عدالت و رعایت آن درباره کسانی که با شما نمی جنگند و شما را از دیار خود خارج نمی کنند و در شرایط صلح و سازش با شما رفتار می کنند اگر چه غیر مسلمان باشند نهی نمی کند.

۲ـ سوره حجرات (۴۹)، آیه ۱۳٫

۳ـ سوره نساء (۴)، آیه ۱۳۵٫

۱ـ به نقل از تفسیر قرطبی.

۱ـ در کتاب سنن ابی داود در خبر ۴۳۷۲ همین حدیث را نقل می کند با تفاوتی که به خاطر اهمیت آن، تتمه را نقل می کنیم: وقتی اسامه خدمت رسول الله آمد حضرت فرمود:

“ا تشفع فی حد من حدود الله  ـ ثم قام فاختطب فقال: انما هلک الذین من قبلکم انهم کانوا اذا سرق فیهم الشریف ترکوه و اذا سرق فیهم الضعیف اقاموا علیه الحد، و ایم ـ الله لو ان فاطمه بنت محمد سرقت لقطعت یدها”.

ـ آیا در حدود الهی شفاعت و توصیه می کنی ـ و سپس بلند شدند و به حال خطابه به مردم فرمودند: آنان که قبل از شما از ملتهای گذشته به هلاکت رسیدند به جهت این بود که اگر شخص معروف و شریفی در میانشان دزدی می کرد رها می کردند و اگر بیچاره و ضعیفی دزدی می کرد کیفر می کردند و حدش را اجرا می نمودند، والله اگر فاطمه دختر محمد دزدی بکند دستش را قطع می کنم و همین روایت در کتاب الجامع الصحیح ترمذی در جلد ۴ باب ۶ نیز نقل شده است.

18دسامبر/16

دستاوردهای انقلاب اسلامی

قسمت دوم

حجه الاسلام و المسلمین موسوی خوئینی ها

۲ـ حضور مردم در صحنه

۳ـ نبرد بی وقفه با آمریکا

۴ـ ارائه شیوه جدید مبارزاتی

انقلاب اسلامی شکوهمند و پیروز که از ایران آغاز شد با عبور از دروازه خونین بیست و دوم بهمن پنجاه و هفت، طرحی نو در جهان معاصر در انداخت و دستاوردهائی نیز به همراه داشت که ما در پی برشمردن برخی از آنها بودیم و از وحدت شروع کردیم و اکنون دنبالهٔ آن:

دوم: ” حضور مردم در صحنه”

برای پی بردن به عمق این دستاورد عظیم که ضامن تداوم انقلاب است، ابتدا مفهوم هر یک از عناصر تشکیل دهنده آن یعنی “حضور” و “مردم” و “صحنه” را بررسی می کنیم.

“حضور”: در مقابل “غیاب” شاهد حادثه یا امری بودن و سیر و جریان حوادث را زیر نظر گرفتن و کسب آگاهی عینی از ابعاد مختلف رویدادها در مراحل تکوین و پس از آن، و با چنین حضوری مانع شدن از پیدایش هر عنصری که در شرائط “غیبت” می تواند اظهار وجود نماید و نیز با چنین حضوری به هنگام اعلام نظر، آگاهانه رای دادن.

“مردم”: توده های عظیم انسانها که هستند و در عین بودن هیچ فردی از آنان با اختصاص دادن بخشی از حقوق دیگران، خود را ممتاز نساخته است که بتوانی هنگام مواجه شدن با آنان “فرد” را ببینی، خیل انسانهائی که همه جا هستند و لیکن با تعینات زندگی و اجتماعی، جا را بر دیگران تنگ نکرده اند، انسانهائی که در سیر تکاملی بنی آدم بیشترین رنجها را کشیده اند و از غنائم مادی جنگ انسان با طبیعت کمترین سهم را برده اند و … .

“صحنه”: معرکهٔ نبرد انسان با شیطان، حق با باطل، موسی با فرعون و قارون و بلعم، میدان درگیری با نفاق، با شرک، با اجنبی، با غارتگری، میدان حمایت از مظلوم، از ارزشهای انسانی ـ الهی، از نیروهای درگیر با عوامل شیطان، صحنه سیاست، صحنه رای، صحنه جنگ، صحنه اقتصاد و هر صحنه ای که با سرنوشت جامعه سروکار دارد.

در رژیم گذشته، در ایران و امروز در اکثر نقاط جهان، طاغوتهای حاکم، صحنه را در غیبت کامل مردم نگهداشته اند.

در صحنه سیاسی جهان در دل کاخهای سفید و سرخ و در سازمان ملل و … میدان ترکتازی همه نیروهای ضد مردمی است که علیه مردم و در غیبت مطلق آنان تصمیم می گیرند و با هم به توافق می رسند. در صحنه اقتصادی قارونهای زمان، تراستها، کارتلها شرکتهای چند ملیتی و ثروتمندان افسانه ئی زمان تصمیم گیرندگان تولید و توزیعند و طبیعت و مواهب الهی این جهان را براساس هوسهای شیطانی به بازی گرفته اند و خیل عظیم توده های انسانی در سراسر زمین، در دل دریاها، در اعماق زمین و کوهها، در پوشیده جنگلها، در کارخانه ها و در صدها نقطه دیگر در سخت ترین شرائط جانکاه کار می کنند و جان می کنند و اما نمی دانند چرا در صحنه های نظامی، اینجا و آنجا جنگ است، کشتار است ـ ، آتش و دود است، ویرانگری و غارت است، تهیه و ذخیره پرقدرت ترین سلاحهای مخرب و کشنده است و اما تصمیم گیرندگان، صاحبان عظیمترین کارخانجات صنایع نظامی هستند تصمیم گیرندگان، سلطه جویانی هستند که به قیمت نابودی مردم اقتدار خویش را می جویند، آدمکشان حرفه ئی و بین المللی.

در صحنه های علمی و هنری و فرهنگی و صحنه اجتماعی و خلاصه در نقاط مختلف میدان زندگی، تصمیم گیرندگان نهائی غیر مردمند و مردم در غیبت کامل از این میدانها و صحنه ها به سر می برند و غم انگیز تر از این همه، تراژدی مبارزات به اصطلاح ضد امپریالیستی در اینجا و آنجای جهان است که مردم قربانی بازی قدرت می شوند.

و اما انقلاب اسلامی در تمامی این زمینه ها مردم را به صحنه آورده است آنجا که رژیم دست نشانده شاهنشاهی با تمامی قدرت خویش به جنگ مردم آمده بود، آنجا که پس از سقوط چنین رژیمی پایه گذاری حکومت جدید مطرح بود، آنجا که دژ مستحکم دشمن یعنی لانه جاسوسی آمریکا سقوط کرده بود، و یا آنجا که دشمن به محاصره اقتصادی دست می زند، و یا تحریک به حمله نظامی می کند و ارتش مهاجم وارد میهن اسلامی می شود، آنجا که گروهکهای الحادی و یا اسلام نما اعلام جنگ مسلحانه می کنند، آنجا که اشغال کننده عالیترین مقام بعد از مقام رهبری، آهنگ خیانت به امت و آرمانهای انقلاب می کند، آنجا که ضد انقلاب با تحریک و اغتشاش، تعصیل کارخانجات را تصمیم می گیرد، آنجا که رفتن به پای صندوقهای رای ضرورت پیدا می کند، آنجا که دشمن در یک لحظه هفتاد و دو قربانی از ملت می گیرد ـ که در میان آنان جمعی از زبدگان و بعضی از برجسته ترین چهره های کشور هستند و همگی یک جا به جوار قرب خدا می روند ـ آنجا که رئیس جمهوری و نخست وزیر یک جا طعمه آتش خشم ضد انقلاب می شود آنجا که دانشگاهها ناهماهنگ با انقلاب می شود و آنجا که سازندگی روستاها و ترمیم خرابیها لازم می شود و در همه جا انقلاب مردم را به صحنه می کشاند. اگر حضور مردم، یعنی توده های عظیم ملیونی در صحنه نباشد مسئولین رسمی کشور در برابر تهدیدهای شکننده دشمنان متحد شکست می خورند.

حضور مردم در صحنه یعنی تراکم ملیونها اراده انسانها، تمرکز آگاهیها و شناخت ملیونها انسان از شرائط بیشماری که عوامل و علل تشکیل دهنده پدیده های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و … هستند، در صحنه ئی که مرم در همه جا حاضرند دشمن از هیچ نقطه ئی قدرت حمله شکننده ندارد چنین حضوری تداوم یک حرکت انقلابی را تضمین میکند، چنین حضوری هم به مسئولین نیرو می دهد و هم جهت، و هم در هر یک از آنان اگر انحرافی پدید آمد مردم قاطعانه و سریع تصمیم می گیرند، همه چیز را زیر نظر دارند با چنین حضوری مسئولین نمی توانند چیزی را از مردم پنهان کنند (آن داستان معروف الجزیره و برژینسکی را که شنیده اید)، با چنین حضوری هر جریان انحرافی ـ هر چند پیچیده ـ به سرعت افشا و منزوی و نابود می شود (پس از پیروزی انقلاب اسلامی در کمتر از چهار سال بسیاری از جریانها که سالیان دراز در زمان غیبت مردم از صحنه توانسته بودند در پرده تزویر و ریا ادامه حیات بدهند افشا و منزوی و یا نابود شدند)، با حضور مردم در صحنه، انسانهای صالح وظیفه مند می شوند که مسئولیت بر عهده بگیرند که علی (ع)فرمود:

“لو لا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر لالقیت حبلها علی غاربها”

حضور مردم در صحنه آن چنان نیروی عظیم و غیر قابل پیش بینی ایجاد می کند که هر گونه محاسبه و معادله محافل رسمی و حرفه ئی سیاسی، نظامی و اقتصادی را به هم می ریزد و دشمن را غافلگیر می کند، و در یک سخن حضور مردم در صحنه یعنی “نمایش قدرت لا یزال الهی”.

سوم: “خشم” و کینه ملت نسبت به خطرناکترین دشن انسان معاصر یعنی “آمریکا”

صحیح تر آن است که بگوئیم شناختن خطرناکترین دشمن انسان معاصر یعنی آمریکا و خشم و کینه نسبت به او، زیرا مهر و کین براساس معرفت ارزشمند است، و اما چرا این شناخت، و خشم منبعث از آن را یکی از دستاوردهای انقلاب می دانیم و چرا این دستاورد مهم است؟

در تاریخ ملتها همواره یکی از عوامل شکست در مبارزات آنان عدم شناخت کافی از دشمن و یا دشمن اصلی است که در نتیجه این عدم شناخت، دشمن اصلی خود را از زیر ضربات انقلاب بیرون می کشد و غیر ـ دشمن و یا دشمن غیر اصلی را به جای خود می نشاند و ناگهان با اغتنام فرصت در لحظه مناسب ضربه را به اصل انقلاب وارد می کند.

قرآن خطاب به انسانها و یا ملتهای شکست خورده می گوید:

“اَلَمْ اَعْهَدْ اِلَیْکُمْ یٰا بَنى آدَمَ اَلّٰا تَعْبُدُوا الشّیْطٰانَ اِنَّهُ لَکُمْ عَدُوًّ مُبینً

یعنی علت شکست و سقوط شما عدم معرفت و اعتقاد نداشتن به دشمنی شیطان و دشمنی آشکار وی می باشد که به جای مبارزه و درگیری با این دشمن، او را دوست گرفتید و از وی اطاعت کردید.

ملت ایران به یاد دارد مدعیانی را پیش از پیروزی انقلاب و پس از آن که تلاش می کردند ـ آگاهانه و یا ناآگاهانه ـ هر چیزی را جز آمریکا و عامل اصلیش شاده دشمن جلوه دهند، جمعی دست به گریبان دولتهای دست نشانده شاه بودند، جمعی گروهک منحرف سیاسی پنهان شده در پوستین، مذهب قلابی را مورد حمله قرار می دادند و جمعی، برادران سنی را دشمن می دانستند و آنان را بدتر از اسرائیل می خواندند و جمعیتهای دیگری که هر کدام به چیزی حمله می کردند جز به شاه و اربابش آمریکا!

آشفته بازاری بود و هر کس مشتریان بیشتری دست و پا می کرد که امام، این مشعل دار انقلاب، بر سر همه این مدعیان فریاد زد که: بر سران قوم است که مردم را از راهی که یافته اند منحرف نکنند و آنان را در آن راه همراهی نمایند و بدانند که نقطه اصلی همه جنایات امروز، شخص شاه است. و امروز یعنی پس از پیروزی انقلاب نیز جمعی هستند که بر خلاف فریادهای مکرر رهبر پیروز و آگاه ملت که می گوید امروز “دشمن اصلی آمریکا است”، “آمریکا شیطان بزرگ است” ، “همه قلمها و تفنگها به طرف آمریکا”، و “هر چه فریاد دارید بر سر آمریکا بزنید”، سعی می کنند غیر آمریکا را دشمن اصلی جلوه دهند که یا توان ضربه زدن ندارد و یا ضعیف است.

این جمع ـ یا آگاهانه و یا مغرضانه نمی خواهند فرق بگذارند بین دشمنی که می تواند دشمنی کند و برای ضربه زدن ـ پایگاههای فراوان در داخل کشور دارد و او است دشمن اصلی و خطرناک، و بین دشمنی که رسوائیش در کشورهای اسلامی کمتر از آن بز نیست که همه جایش پیداست مقصودم روسیه است، دشمنی که هر گاه به گروهکی در داخل دلخوش می کند، ناگهان همان گروهک، آمریکائی از آب در می آید، که این هم از معجزات این باصطلاح دشمن امپریالیستهاست!!!! … .

در ناتوانی شوروی در دشمنی با انقلاب همین بس که به مشتی جاسوس ـ که گویا برای شوخی و تفریح در قالب یک گروهک سیاسی در آمده اند ـ دل بسته است که اخیرا هم بازی خوبی با رقیب آغاز کرده اند که آن خود داستان دیگری است، داستان دوست تراشیدن برای انقلاب! آیا آمریکا دشمن اصلی است یا شوروی مارکسیست، اصولا مارکسیسم در نظام شاهنشاهی برای ملت ایران خطرناک بود یا در نظام اسلامی؟ آیا نظامهای متعفن وابسته به غرب آمریکا سبب رشد مارکسیسم می شوند؟ یا نظام جمهوری اسلامی که با ارزشهای الهی و با موضع گیریهای قاطع در برابر آمریکا مارکسیسم را حتی در داخل کشورهای مارکسیستی بی اعتبار کرده است؟ آیا دیروز شوروی برای ایران خطر بود که اسلام دربند نظام شاهی بود و همه قلمها و زبانهای در خدمت اسلام، شکسته و بریده بود و دسته دسته فرزندان اسلام به دامن مارکسیسم می غلطیدند یا امروز که اسلام، دشمن را در چنان تنگنائی قرار داده که به ناچار بدیهی ترین و مهمترین حادثه تاریخ معاصر را انکار می نماید برای اینکه در تحلیل خود شک نکند؟! دیروز شوروی خطرناک بود که این قدرت به اصطلاح ضد امپریالیست حتی یکبار از حلقوم مردم ایران در کشور وابسته به امپریالیست، شعار مرگ بر شوروی به گوشش نرسید و … و … ، شاید در این زمینه این مقدار توضیح لازم نبود ولیکن خواستم که روشن شود دشمن شناسی آن هم دشمن اصلی کار چندان آسانی نیست ـ مرد حق می خواهد و شمع طریق ـ ولی این مشکل را انقلاب برای امت حزب الله و پیروان خط امام حل کرد نه تنها برای ملت ایران که امروز ملتهای مستعضف جهان و بالاخص مسلمین به خوبی دریافته اند که خطرناکترین دشمن بشریت معاصر، شیطان بزرگ آمریکاست که شوروی را هم فریب داده است. انقلاب این دشمن را به ملت ایران معرفی کرد و خشم این دشمن را در دل فرد فرد نزدیک به چهل ملیون انسان جا داد و تا آمریکا این شیطان بزرگ هست هیچ کس در ایران جرات دم زدن از دوستی با آمریکا را ندارد و آنان که این اشتباه را مرتکب شدند افتادند و دیدند سزای خویش. در پایان این فراز، این نصیحت امام را به اولین رئیس جمهوری ایران در حالی که در بستر بیماری و در بیمارستان وی را به حضور پذیرفته بودم می آورم که:

مواظب باش که این ملت شدیدا دشمن آمریکا هستند چرا که از او بسیار صدمه دیده اند و اگر احساس کنند کمترین تمایلی به آمریکا پیدا کرده ای تو را ساقط خواهند کرد.  و آمریکا و دلباختگانش دیدند که چنین بود.

چهارم: ارائه شیوه ای نو از مبارزات مردمی و تاکتیهای آن به نیروی انقلابی معاصر:

یکی از حیرت انگیزترین حوادث سیاسی ـ انقلابی تاریخ معاصر،        پیروزی انقلاب اسلامی ایران بر حکومت نیرومند شاهنشاهی و وابسته به آمریکاست چرا حیرت انگیز؟ زیرا که آمریکا با مطالعه و تجربه فراوان، بر تمامی شیوه های رائج مبارزات خلقها فائق آمده بود، هم چنانکه در ایران قبل از اوج انقلاب اسلامی ـ مردمی همه گروهکهای مخالف رژیم شاه حتی چپ ترین آنها را با همه علوم و مبارزاتیشان مهار کرده بود و در بسیاری از نقاط جهان هنگامی از صحنه درگیری با نیروهای مخالف کنار می رفت که آنها را صد در صد وابسته به ابر قدرت دیگر نموده بود که پس از پایان درگیری آغاز مصالحه با رقیب اصلی بر سر همان کشور به ظاهر پیروز فرا می رسید.

در میان همه ملتهای جهان یکی از این دو راه رفتنی بود: یا قبول سلطه آمریکا و یا مبارزه با آن ولی در پناه قدرت مقابل، و پایان هر دو راه قبول و تحمل وابستگی به یکی از دو قدرت بزرگ جهانی بود، و این بود داستان غم انگیز ملتها و انقلابیون آنان، و اما انقلاب اسلامی ایران تجربه ئی نو آفرید، نشان داد که چگونه می توان در برابر آمریکا ایستاد در حالی که کمترین گرایشی به شرق نداشت، نشان داد که با ایدئولوژی تزویر نمی توان به جنگ با ایدئولوژی زور و زر رفت، نشان داد که گرفتاری انسان تنها اسارت در چنگال سرمایه داری غرب و آمریکا نیست بلکه گرفتاری اصلی قطع پیوند با غیب مطلق و مبدأ وجود است نشان داد که امروز تنها انقلاب پیروز علیه استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا انقلاب متکی بر ایدئولوژی اسلام و بر وحی است، نشان داد تنها راه مبارزه با آمریکا بدون وابستگی به شرق تکیه بر ارزشهائی است که ریشه در عمق وجود انسان از آغاز تاریخش تا به امروز دارد که می تواند توده ها را به میدان مبارزه بکشاند و تنها، شیوه هائی که توده های ملیونی در میدان مبارزه به کار می گیرند شیوه های کارآمد و موفق است، انقلاب ایران ثابت کرد که شهادت در مظلومیت و مقاومت در شهادت از جنگهای پارتیزانی شهری و روستائی ( ـ که معلوم نیست و یا هست که سلاحش از کجا باید تامین شود) موفق تر است (اگر آن شیوه ها در بعضی از موارد توفیقی داشته باشد)، انقلاب ایران نشان داد که تبلیغ پیامبرانه برای انقلاب و مردم به مراتب مؤثرتر است از تبلیغ مسلحانه یعنی ترور و تخریب و انفجار که دولتهای مرتجع و ضد مردمی هم می توانند از این شیوه ها علیه یکدیگر برای وارد آوردن فشار بر رقیب استفاده کنند. شیوه رهبری در این انقلاب و چگونه بودن شخصیت رهبر خود تجربه جدیدی به ملتها می آموزد که از این پس چه کسی و با تکیه بر چه ارزشهائی می تواند توده ها را به میدان جهاد بکشاند و ارکان بزرگترین قدرت جهانی را به لرزه در آورد، انقلاب ایران نشان داد که در مسیر مبارزه چگونه می توان اصالت را برای انسان حفظ نمود و انسان را فدای هیچ آرمان دیگری حتی قربانی پیروزی در مبارزه اش نکرد، در انقلاب ایران هدف نفس مبارزه و جهاد بود نه پیروزی بر دشمن که پیروزی نفس جهاد و انجام این وظیفه الهی ـ انسانی بود، و این هدفگیری یعنی بیشترین اصالت را به خود انسان دادن و ثابت شد که این شیوه در هدفگیری یک حرکت انقلابی کارآمدتر و پرقدرت تر است تجربه انقلاب ایران نشان داد که پیام انقلاب باید همه اقشار جامعه را در بر گیرد و طرف خطابش یک طبقه خاص نباشد که تفکر طبقاتی، ناشی از اعتقاد به تقسیم بندی انسان است با فصل ممیزی خارج از وجود وی و این یعنی اصالت را به غیر انسان دادن. اینها و دهها تجربه دیگر است که انقلاب ایران به بشر معاصر در راه مبارزه با استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا ارائه می دهد.

ادامه دارد

 

18دسامبر/16

بررسی و ترجمه آزاد مبحث انفال

قسمت سوم

نوشته آیت الله العظمی منتظری

آیت الله محمدی گیلانی

مصادیق انفال

۱ـ بهر حال لازم است تعداد انفال و دلیل بر هر یک از آنها عرضه شود:

۱ـ زمینی که بدون کار زار در ملکیت دولت اسلام در آید و فرقی نیست که صاحبان زمین مفروض خود بخود از آنجا کوچ کرده باشند، و یا با طوع و اختیار، آن را به مسلمانان تسلیم نموده باشند در این مسئله اختلافی از رؤسای مذهب نیافته ام و ظاهرا مورد اجماع آنان است چنان که در جواهر است، و اخبار بسیاری نیز بر این مدعا دلالت دارد که از آن جمله روایت صحیحه یا حسنه حفص بن بختری از امام صادق (ع)است که فرمودند: “الانفال ما لم یوجف علیه بخیل و لا رکاب او قوم صالحوا او قوم اعطوا بایدیهم و کل ارض خربه و بطون الاودیه فهو لرسول الله (ص) و هو للامام من بعده یضعه حیث یشاء”

ـ انفال اموالی است که بدون لشکر کشی حاصل شود یا اموال قوم کفاری است که با مصالحه و یا با انقیاد و اختیار تقدیم به مسلمین نموده اند، و هر زمین مخروبه و معبرهای سیل است که تماما متعلق به رسول الله (ص) است، و بعد از آنجناب متعلق به امام و جانشین او می باشد که برای هر امری که مصلحت می داند مصرف می فرماید.

و دیگر روایت مرسله طولانی حماد بن عیسی است که در مبحث تقسیم خمس گذشت، در آن روایت می فرماید:

“و له (ای للامام) بعد الخمس الانفال و الانفال کل ارض حربه باد اهلها وکل ارض لم یوجف علیها بخیل و لا رکاب و لکن صالحوا صلحا و اعطوا بایدیهم علی غیر قتال”

ـ و از برای او یعنی امام علاوه بر خمس، انفال است، و انفال هر زمین مخروبه ای است که اهل آن هلاک شده اند، و هر زمینی است که بدون لشکر کشی بلکه با یک نوع مصالحه و یا انقیاد و اختیار و بدون کار زار به مسلمین رسیده است (ولو از طریق دیپلماسی)

و دیگر روایت صحیحه یا حسنه محمد بن مسلم از امام صادق (ع) است، می گوید شنیدم که می فرمودند:

“ان الانفال ما کان من ارض لم یکن فیها هراقه دم او قوم صولحوا و اعطوا بایدیهم و ما کان من ارض خربه اوبطون او دیه فهذا کله من الفیء، والانفال لله و للرسول،فما کان لله فهو للرسول یضعه حیث یجب”

ـ انفال هر زمینی است که بدون خونریزی به چنگ آمده و یا اموال قومی است که به صلح تن در داده اند و با اختیار و انقیاد تسلیم مسلمین نموده اند و هر زمین مخروبه و معبرهای سیل است که تماما از فیء (یعنی غنیمت و مال عمومی برگشته و بدون دردسر و مشقت) است، و همه آنها متعلق به خداوند متعال است به رسول الله (ص) تعلق دارد. در آن مصرفی قرار می دهد که مصلحت می بیند. و مثل همین است صحیحه دیگر محمد بن مسلم و روایت دیگر، موثقه زراره از امام صادق (ع) است که می گوید به آن حضرت عرض کردم:

“ما یقول الله: یسئلونک عن الانفال قل الانفال لله و للرسول و هی کل ارض جلا اهلها من غیر ان یحمل علیها بخیل و لارجال و لارکاب فهی نفل لله و لرسول”

ـ چه می فرماید خداوند متعال: راجع به انفال از تو سؤال می کنند، بگو انفال متعلق به خداوند متعال و رسول او است (ظاهرا کلمه “امام فرمودند” از حدیث ساقط گردیده است). و آن انفال هر زمینی است که اهلش از آن کوچ کرده اند بدون آنکه با سواره نظام و پیاده نظام به آن حمله شده باشد، چنان زمینی نفل است که به خداوند عزوجل و رسول الله تعلق دارد.

و روایت دیگر، موثقه سماعه است می گوید از آن حضرت از انفال پرسیدم “فقال … قال منها البحرین لم یوجف علیها بخیل و لارکاب”.

ـ (بعد از ذکر بعضی از چیزها فرمودند) از جمله انفال، زمین بحرین است که بدون لشکر کشی به مسلمانان رسیده است.

و دیگر خبر حلبی از امام صادق(ع) است، گفت:

“سألته عن الانفال فقال: ما کان من الارضین باد اهلها … قال: الفیء ما کان من اموال لم یکن فیها هراقه دم او قتل، و الانفال مثل ذلک هو بمنزله”

ـ از آن بزرگوار راجع به انفال پرسیدم، فرمودند: از زمینها آن زمینی که اهلش هلاک شده اند … فرمودند: فیء (مال عمومی برگشته به مسلمین بدون درگیری و مشقت) آن اموالی است که بدون خونریزی و کشتار عاید مسلمانان گردیده است و انفال آنچه به این نمونه است آن به منزله فیء است.

ظاهرا مراد امام (ع) از این تعبیر این است که چون انفال به غنائم نیز اطلاق می شود و غنائم نیز از نظر مفهوم اوسع از غنائم جنگی است ـ چنانکه استاد مؤلف، مدظله، تصریح فرموده اندـ علیهذا از مصادیق انفال آنچه بدین نمونه است یعنی بدون لشکرکشی تحصیل شده است داخل در محدوده فیء است و الله ـ تعالی ـ اعلم.

و از آن جمله اخبار، روایت مرفوعه احمد بن محمد از بعضی از اصحاب ما است که در آن آمده:

“و ما کان من فتح لم یقاتل علیه و لم یوجف علیه بخیل و لا رکاب … و لیس لاحد فیه شیء الا ما اعطاه هو منه …”

ـ فتح و پیروزی که بدون کار زار و لشکرکشی تحصیل شده … هیچ کس در غنائم آن حقی ندارد. مگر آنچه را که او (ولی امر) از آن به وی اعطاء فرماید …

و دیگر خبر عیاشی از زراره از امام باقر (ع)است که فرمودند:

“الانفال ما لم یوجف علیه بخیل و لارکاب”

انفال هر مالی است که بدون لشکرکشی عاید مسلمین شود. و نظیر اخبار مذکوره اخبار دیگری است که می توان به آنها نیز مراجعه نمود.

و مخفی نماند که در اکثر اخبار مربوط به بحث زمین ذکر شده است، و بعضی از اخبار مربوطه نیز اطلاق دارد، مانند صحیحه حفص بن بختری، و خبر حلبی، و مرفوعه احمد بن محمد، و خبر عیاشی از زراره که مطلق اموالی است که بدون لشکرکشی عائد می شود ـ اعم از زمین و غیر آن ـ را در نطاق انفال می گنجانند.

در این صورت آیا باید مطلق بر مقید حمل شود و بگوئیم: مدلول اخبار مذکوره بعد از حمل، همان زمین فقط است که کیفیت مذکور عاید مسلمانان می شود؟ ـ و حمل مطلق بر مقید چنانکه از تقریرات شیخ اعظم انصاری قدس سره نقل شده، نظر مشهور است بلکه دعوای اجماع بر آن گردیده است ـ یا گفته شود: چون هر دو دسته اخبارـ یعنی دسته مقید و دسته مطلق ـ مثبت و ایجابی است. منافاتی بین آنها نیست و به اطلاق اخذ می کنیم و می گوئیم: هر اموالی که با کیفیت مذکوره در استیلای دولت اسلامی واقع شود ـ اعم از زمین و غیره ـ از انفال و اموال عمومی است؟

با توضیح بیشتر: اگر صاحب شریعت فرمود: چنانچه ظهار نمودی یک بنده جهت کفاره آزاد کن، و در جای دیگر بفرمایند: چنانچه ظهار نمودی، یک بنده مؤمن جهت کفاره آزاد کن، در این صورت آیا دستور اولی که وجوب آزادی مطلق بنده و کفایت آن است چه کافر باشد و چه مؤمن، باید بر دستور دومی حمل شود که مقید به مؤمن است؟ یا نه می توانیم بگوئیم چون هر دو اثباتی و ایجابی هستند منافاتی با هم ندارند و آزادی مطلق بنده اگر چه کافر هم باشد کفایت می کند و خبر مقید به بنده مؤمن در مقام بیان مصداق یا افضل مصداق است؟

سید محقق آیه الله العظمی آقای حکیم ـ قدس سره‌ ـ در مستمسک العروه در مسئله ما نحن فیه چنین می فرماید: “اطلاق بعضی از اخبار مذکوره مانند مصحح حفص بن بختری اگر چه شامل زمین و غیر آن می شود ولی اطلاق مذکور با روایاتی که مقید به زمین کرده اند، تقیید می شود، زیرا این دسته روایات در مقام حصر و تحدید وارد شده اند و طبعا ورود در مقام حصر و تحدید مستلزم ثبوت مفهوم است و آن عبارت است از نفی از غیر زمین، علیهذا مطلق اثباتی را باید بر این مقید حمل کنیم”

ولی ظاهر اقوی اخذ به اطلاق است و در کتاب خمس شیخ انصاری ـ علیه الرحمه ـ چنین آمده است: “اخذ به اطلاق را بعضی از متاخرین به اصحاب ما نسبت داده اند.

و بر این دعوی ـ یعنی اخذ به اطلاق ـ صحیحه معاویه بن وهب با لفظی که صریح در عموم است دلالت می نماید، راوی می گوید:

“قلت لأبی عبدالله (ع): السریه یبعثها الامام فیصیبون غنائم کیف یقسم؟ قال: ان قاتلوا علیها مع امیر امره الامام علیهم اخرج منها الخمس لله و للرسول و قسّم بینهم اربعه اخماس، و ان لم یکونوا قاتلوا علیها المشرکین، کان کل ما غنموا للامام یجعله حیث احب”

ـ به امام صادق (ع)عرض کردم: گروهی از سپاه را امام جهت کار زار می فرستند و آنان غنائمى به چنگ می آورند چگونه باید تقسیم شود؟ فرمودند: چنانچه با امیر منصوب از ناحیه امام کار زار کردند و غنائم تحصیل نمودند یک پنجم آن را برای خدا و رسول الله اخراج می کنند و چهار پنجم بین آنان تقسیم می شود و چنانچه بدون قتال و کار زار با مشرکان به چنگ آورده اند همه آنچه که به غنیمت گرفته اند متعلق به امام است هر نحو که دوست دارد مصرف می کند.

و اعتبار عرفی نیز مؤید این نظر است، زیرا تخمیس و تقسیم غنائم به مقتضای آیه کریمه: “و اعلموا انما غنمتم …” همانا مربوط و متوجه به کسانی است که احراز غنیمت مفروض شده به سعی و عمل و تصدی آنان در کار زار باشد.

و به عبارت دیگر غنیمت از آنِ آن کس است که غرامت عملی در قتال کشیده باشد و چون غَرم کشیده است غُنم می برد.

و اما اموالی که بدون لشکرکشی ـ و تحمل غرامت عملی ـ عاید دولت اسلامی می شود همه مسلمانان در آن علی السوا می باشند و طبعا به ولی امور آنان که امام است تعلق دارد، و در این جهت فرقی بین زمین و غیر آن نیست، چنان که مدلول صریح لفظ “کل ما غنموا” در صحیحه معاویه بن وهب است.

مترجم: ملا حظه فرمودید که حضرت آیه الله العظمی آقای حکیم ـ رضوان الله علیه ـ مدعی شدند که روایات مقیده چون در مقام حصر و تحدیدند دارای مفهوم سلبی می باشند و در نتیجه این طائفه از روایات، لون و رنگ سلبی دارند و مثبت نیستند، و اگر توفیق زیارت محضر درسشان را می داشتم از آن انسان متخلق باخلاق الله تعالی سوال می کردم که دلیل آن بزرگوار بر اینکه روایات مذکوره در مقام حصرند چیست؟ تا چنین مفهومی را موجب شود و در نتیجه رنگ سلبی پیدا کنند؟ در هر حال دست آن ریاضت کشیده عظیم را می بوسیدم و هم اکنون مزارشان را از دور زیارت می کنم.

ادامه دارد

 

18دسامبر/16

ریشه های علوم تجربی در اسلام

قسمت سیزدهم

دکتر سید حسن عارفی

حجه الاسلام هاشمی

 

روش شیر دادن به نوزاد

اهمیت وضع روحی و روانی مادر و نوزاد در امکان موفقیت تغذیه نوزاد:

موفقیت در تغذیه ی نوزاد به خصوص تغذیه با شیر مادر احتیاج به همکاری صمیانه ی مادر با نوزاد دارد. داشتن تجربه در تغذیه ی نوزاد و اطلاع قبلی از چگونگی هضم و جذب مواد غذائی و آموختن مطالبی راجع به جذب و هضم انواع غذاها در سنین مختلف و به خصوص در دوران اول تولد در موفقیت این مهم رل اساسی را بازی می کند.

رشد و سیر تکاملی دستگاه گوارش نوزاد از نقطه نظر خلقتی به نحوی است که شیر مادر را به نحو احسن هضم و جذب می کند اما به مقدار مشخص و به فواصل معین. از طرف دیگر برقراری ارتباط حسنه بین مادر و فرزند موقعی برقرار و پا برجا خواهد ماند که اصول علمی و نکات عملی که در فوق بیان شد رعایت شود.

مثلا نوزادی که پاهای او را میان چند پارچه و مشمائی در حالتی غیر طبیعی بسته اند و پاهای طفل و پوست میان دو پای او با تحریکات ناشی از ادار و مدفوع او قرمز و حتی مجروح شده است، نباید انتظار داشت چنین طفلی سینه ی مادر را به خوبی به دهان گذاشته و شیر بنوشد.

عدم توجه به نکات عملی و علمی فوق باعث گسستن ارتباط بین مادر و کودک می شود بنابراین نوزاد هم باید از نظر هیجانی و وضع روحی و جسمی مشابه مادر در وضع خوبی باشد ــ همان طور که می دانیم و ذکر شد زمان شیر دادن و تغذیه ی نوزاد باید برای مادر و نوزاد مطبوع و لذت بخش و مورد قبول باشد مثلا مادری بی تجربه که بدون دلیل و بدون مدرک علمی نگران آن است که چند دقیقه تاخیر در ساعت مقرر، شیر دادن به نوزاد سبب ناراحتی و عدم رشد نوزاد می شود، ممکن است همیشه با حالت نگران، هیجان زده و مضطرب به ساعت بنگرد و چنین مادری استراحت و خواب را بر خود حرام دانسته و حتی گاهی نوزاد معصوم را از خواب عمیق بیدار می کند که تا سر ساعت مقرر او را شیر دهد.

در این صورت خواهیم دید که شیر دادن نوزاد نه تنها برای مادر و فرزند مطبوع نیست، بلکه باعث سلب استراحت از نوزاد و مادر می شود.

همان گونه که قبلا گفته شد احساسات مادر در موقع شیر دادن به سادگی به نوزاد منتقل می شود.

مادری که سختگیر، نگران، حساس، تحریک پذیر و زود رنج است و به سادگی کنترل عصبی خود را از دست می دهد و از نظر روحی و روانی غیر ثابت است، بیشتر در تغذیه ی نوزاد دچار اشکال می شود و در شیر دادن نوزاد با مشکلات زیادی روبرو خواهد شد. مهم آنکه چنین مادران را می توان با راهنمائیها و ارشاد و اطمینان دادن و ایجاد اعتماد به نفس به راه راست هدایت نمود و با پند و اندرز و نصیحتهای دوستانه و مادرانه و پدرانه راه صحیح را به آنها نشان داد.

 

 

اشتهای نوزاد:

چون اشتهای نوزاد مثل افراد بزرگسال دستخوش تغییر است و با نوع غذا و موقع غذا تفاوت می کند، نکات ذیل را در ارتباط با اشتهای نوزادان (حتی بزرگترها) باید در نظر گرفت.

۱ـ اشتهای موجودات بستگی به سلامت بدن آن موجود دارد.

با حمله ی بیماری در بدن حتی در یک نقطه ی دور ممکن است اشتها از بین برود مثلا ناراحتی قلبی یا مغزی، بیماری عفونی، بیماری کلیوی و غیره، همه و همه می تواند اشتها را کم و یا کاملا از بین ببرند.

۲ـ یکی از عواملی که در اشتها دخالت دارد، سرعت تخلیه ی معده است.

غذائی که ما می خوریم از دهان به داخل مری و سپس به داخل معده رفته و مدت زمانی کم و بیش طولانی که بستگی به نوع غذا و حجم غذا و حالت سلامتی و بیمار بودن شخص دارد در معده می ماند معده با عمل مکانیکی (له کردن، مخلوط کردن، خرد کردن) و عمل شیمیائی (تأثیر موادی به نام آنزیمها و اسید معده) سبب هضم غذای خورده شده به طور نسبی می شوند.

این غذای خورده شده توسط نوزاد بین ۴ــ۱ ساعت و گاهی بیشتر معده را ترک کرده و وارد روده می شود که بقیه عمل هضم توسط مواد شیمیائی که در روده موجود است انجام می گیرد.

بنابراین موجودات و از آن جمله نوزاد انسان بنا بر سرعت تخلیه معدی و مطابق وضع سلامتی روحی و روانی و جسمی در فواصل متفاوت خواهان خوردن و پذیرفتن غذا خواهد بود.

نکته ی بسیار مهم آنکه به هیچ وجه نباید نوزاد را (به همین ترتیب بزرگسالان را) به زور تغذیه کرد. باید صبر کرد نوزاد (مشابه بزرگان) گرسنه بوده و در حالت گرسنگی و با اشتهای خوب تغذیه شود.

در روایتی گفته شده است که پیامبر اکرم ـ(ص)ـ انگشت سبابه را به دهان امام حسین (ع) می گذاشت و از این رهگذر او را سیر می کرد. بعد یکی از دانشمندان معاصر می نویسد مگر پستان مادری پاک همچون فاطمه ی زهرا (س) چه نقصی داشت که فرزند را از طریق معمولی پستان تغذیه نماید، تا اینکه به این نتیجه می رسد، فرزندی که باید سرآمد فرزندان زمان خویش شود باید (تغذیه) او طبق موازین اصولی و صحیح باشد. به همین منظور پیامبر انگشت را در دهان فرزند خود می گذاشت تا از نحوه‌ ی مکیدن انگشت متوجه شود که آیا فرزند گرسنه شده و موقع شیر خوردنش فرا رسیده یا نه که مبادا بی موقع شیر بخورد و از این طریق زیانی بر آن فرزند وارد آید.

با زور شیر دادن به نوزاد و یا تغذیه موجود سبب انباشته شدن این غذا و شیر بر غذا و شیر هضم نشده قبلی شده و ممکن است سبب استفراغ، دل دردها و ناراحتی های گوارشی شود.

بارها مشاهده شده است که افرادی را در حالتی که اشتها نداشته یا بدون دلیل (به علت اینکه مادر نگران آن است که طفل او از بی غذائی تلف شود) با شیر یا غذا به زور تغذیه کرده اند ایجاد استفراغ و ناراحتی گوارشی نموده است و گاهی مواد استفراغ شده و مواد خارج شده از معده وارد مجاری تنفسی و ریه می شود و سبب ناراحتی تنفسی عفونت ریه و حتی مرگ خواهد شد.

بنابراین بهتر است برای سلامتی موجودات و پیشگیری از مهمترین بیماری قرن که یکی دیگر از تحفه های بد تمدن غربی است از پرخوری و به زور خوراندن نسلها بپرهیزیم و سلامتی را با اجرای کلمات گهربار آخرین فرستاده خدا خاتم پیامبران به مرحله عملی برسانیم: تا گرسنه نشویم غذا نخوریم و قبل از سیر شدن از خوردن بپرهیزیم.

۳ـ فواصل شیر خوردن و تغذیه ی توسط موجودات، من جمله نوزاد انسان توسط خود او تنظیم می شود و آن بستگی به سرعت فعالیت سوخت و ساز بدن او و به سرعت تخلیه معدی روده ی او و میزان سلامتی او دارد.

نوزاد انسان در ۹۰ درصد موارد در حدود ماه اول زندگی در فواصل منظم و مناسبی خواستار غذای خود خواهد بود و مطابق برنامه ای که خود نوزاد در آخر ماه تولد ارائه میدهد، باید او را تغذیه کرد. و در ده درصد (۱۰٪) موارد دیگر احتمالات عوامل دیگری مثل حالت سلامتی و بیماری نوزاد و یا مادر و وضع روحی روانی مادر و حتی نوزاد و نکات ذکر شده در صفحات قبل در این موضوع دخالت دارند که باید با دقت بررسی شوند.

۴ـ اغلب نوزادان سالم در اواخر هفته ی اول زندگی در ۲۴ ساعت ۸ــ۶ بار خواهان شیر می باشند و در هر مرحله به مقدار کافی شیر می نوشند و در حدود ۴ ساعت احساس گرسنگی نمی کنند ولی استثناء بر گفته های فوق وجود دارد.

الف ــ نوزادانی که جثه ی کوچکتری دارند چون قدرت مکیدن کمتری دارند و مقدار کمتری شیر می نوشند و از نقطه نظر تناسب رشد و جثه محتاج شیر بیشتری می باشند ممکن است زود به زود احساس گرسنگی کنند که این فواصل نیز توسط خود نوزاد معین خواهد شد.

ب ــ سرعت تخلیه ی معدی روده ای نیز در افراد فرق می کند. بنابراین در صورتی که معده زودتر از معمول از غذا تخلیه شود، نوزاد احساس گرسنگی زودتر از معمول خواهد داشت.

۵ــ اغلب نوزادان سالم بعد از سن ۶ــ۳ هفتگی عمر در نیمه شب از خواب بلند نمی شوند و خوردن شیر در اواخر شب برای تمام طول شب آنها کافی خواهد بود.

۶ــ اغلب نوزادان بعد از سن ۸ــ ۴ ماهگی در آخر شب بدون طلب غذا و شیر استراحت می کنند و بدون گرسنگی شب را به صبح می رسانند.

۷ـ مادر باید به یک نکته علمی توجه کند و آن این است که با ظاهر شدن گرسنگی در نوزاد تقاضای او را هر چه زودتر جوابگو باشد. در غیر این صورت نوزاد ممکن است عادت به گریه کردن و به دنبال گریه، خوردن غذا شود. و این تجربه ی بد به صورت رفلکسی در مغز او جایگزین شود. و برای نوزاد از نقطه نظر روانی چنین رفلکسی برقرار شود که دنبال هر تقاضا باید گریه و فریاد یا ناله و مظلوم نمائی وجود داشته باشد تا تقاضای او برآورده شود.

شاید این نظم در تغذیه ی نوزاد در اوائل تولد درس خوبی برای زندگی آینده او باشد و نحوه ی سلسله مراحل بر آوردن احتیاجات اولیه ی نوزاد، پایه گذار طرز فکر و آینده ی نوازد گردد.

۸ـ نوزاد مشابه هر موجود زنده ی دیگر مطابق اشتهای خود شیر یا غذا میل می کند و دخالت والدین مادر نوزاد و والدین پدر نوزاد و یا اطرافیان نوزاد و اصرار در خوراندن به زور به نوزاد کاملا اشتباه است.

گاهی شنیده و دیده می شود که اطرافیان نوزاد دو نوزاد را با هم مقایسه می کنند و انتظار دارند که نوزاد این خانواده نیز مثل نوزاد خانواده ی دیگر زیاد بخورد و درشت و بزرگتر نیز باشد. باید گفت همان گونه که دو نفر در خلقت صددرصد شبیه یکدیگر نیستند، اشتهای آنها و سرعت رشد آنها و چاق بودن و لاغر بودن آنها نیز مشابه یکدیگر نخواهد بود و از این مقایسه های بی مورد باید پرهیز کنند، زیرا این مقایسه ها در مادری که نوزاد خود را با جان و دل پرورش می دهد و چون پروانه‌ای از خود بی خود پروانه وار بدور شمع وجود نوزاد دلبندش گردش می کند، اثر سوء می گذارد و ممکن است ایجاد نگرانی، یاس و گاهی احساس عدم موفقیت در انجام وظائف مادری گردد.

برای بار چندم تقاضای عاجزانه می شود که مادران شیرده را که از جسم و جان خود لذاب پرورش نوزاد خود کوشا هستند و از شیره ی جان خود که همان شیر، از پستان مادر است تغذیه می کنند توسط یک یک افراد خانواده و دوست و آشنا، همسایه و قوم و خویش از نظر روحی و روانی و از نقطه نظر عاطفی و علمی و عملی حمایت و تقویت شوند.

نکند ــ خدای ناکرده ــ با گفتن یک جمله به مادری علاقمند و خوش بین به شیر دادن از پستان خود به نوزاد سبب محروم کردن نوزاد از خواص شیر مادر شویم.

پزشکان متخصصین زنان و مامائی، پرستاران، همه و همه باید راجع به خواص شیر مادر و کلیه ی نکاتی که در فوق بیان شد آگاه بوده و بکوشند تا نوزاد معصوم را از این نعمت بزرگ خدادادی محروم نکنند.

 

شروع تغذیه ی نوزاد بعد از تولد:

هر چه زودتر باید شیر دادن از پستان مادر را شروع کرد ولی اکثر محققین معتقدند که ۱۲ــ۶ ساعت بعد از تولد، گذاشتن نوزاد برای شیر نوشیدن روی پستان مادر موقع خوبی است و به فواصل هر ۳ـ دو و یک دوم ساعت، نوزاد را روی پستان باید گذاشت.

احتیاجی نیست که قبل از نوشیدن اولین شیر به نوزاد آب و یا آب قند تجویر نمود.

 

نکات لازم برای حفظ سلامت پستان و نوک پستان مادر شیرده:

۱ــ به مادران توصیه می شود که، چند ماه قبل از وضع حمل چند بار در روز نوک پستان را به آرامی به خارج بکشند و رها کنند تا بدین طریق نوک پستان آمادگی کافی برای مکیدن توسظ نوزاد را پیدا کند.

۲ــ در صورتی که نوک پستان مادر برجستگی طبیعی به خارج را ندارد و نوک پستان به داخل چربی و بداخل نسج پستان فرو رفتگی دارد، بهتر است از اوائل حاملگی (۳ ماهگی) از شیر دوشهای مخصوصی به نام

Wool Wich Breast Shiel””

استفاده کند.

۳ــ به مادران شیرده توصیه می شود که برای جلوگیری از تغییر شکل پستان و اصابت نوک پستان با لباس مادر و آلودگی نوک پستان و آبسه پستان از سینه بندهای مناسب استفاده کنند. عده ای از متجددین و غرب زده ها از تغییر شکل پستان به علت شیردادن هراس دارند، در حالی که اگر مادر از سینه بند مناسب استفاده کند، این عمل مانع تغییر فاحش سینه ها خواهد شد.

۴ــ قبلا ذکر شد که شیر موجود در پستان مادر در عرض چند دقیقه ی اول و حداکثر ده (۱۰) دقیقه تخلیه می شود. بنابراین اجازه دادن به نوزاد که مدت طولانی و به عنوان گول زدن (پستانک) سینه ی مادر را بمکد، توصیه نمی شود، زیرا مکیدن طولانی نوک پستان مادر سبب دردناک شدن و حتی ناسور شدن و زخمی شدن نوک پستان می شود و عوارض آبسه یا ترک های خونریزی دهنه از نوک پستان شود.

۵ــ گاهی نوک پستان کمی دردناک یا حساس می شود که مادران باید آن را تحمل کنند و دلیل بیماری نیست.

۶ــ نوک پستان را باید روزانه چند بار (هر بار چند دقیقه) در معرض هوای آزاد قرار داد.

۷ــ از شستن نوک پستان با صابون، الکل، تنتور و غیره باید پرهیز کرد زیرا سبب حساس شدن و ترکهای خونریزی دهنه و حتی زخم نوک پستان می شود.

۸ــ توصیه می شود بین نوک پستان و سینه بند دستمال یا پنبه نرمی گذاشت تا نوک پستان از اصابت مستقیم با سینه بند که اکثرا از جنس خشن ساخته شده جلوگیری شود. و ضمنا گذاشتن این دستمال یا پنبه مانع از مرطوب شدن سینه بند (به علت خارج شدن شیر از نوک پستان) خواهد شد. و در صورت مرطوب شدن و آغشته شدن به شیر عوض کردن دستمال و پنبه بسیار کار ساده ای خواهد بود.

 

دستورات لازم بهداشتی به مادران شیرده

۱ـ مادران شیرده باید از خسته کردن خود پرهیز کنند.

۲ـ روزی یک بار (حداقل) پستانها را بشویند و از مصرف صابونهایی که سبب خشک شدن نوک پستان می شوند پرهیز کنند (ارجح، شستن پستان با آب نیمه گرم است)

۳ـ روزانه مدتی ورزش (نرمش) نموده تا از سلامتی عمومی نیز برخوردار باشند.

۴ـ کوشش شود محیطی نشاط انگیز و خوشحال کننده برای مادر شیرده (بهتر بگوئیم، برای همه) به وجود آید. زیرا مهمترین عاملی که سبب قطع یا کاهش شیر مادر می شود، غم و غصه و زندگی در محیطی که غم انگیز و توام با نگرانی است.

۵ـ در روز چند بار (هر بار چند دقیقه) نوک پستانها را در معرض هوای آزاد قرار دهند.

۶ـ برای جلوگیری از زخم شدن و حساس شدن و ناسور شدن نوک پستان، آنها را با پنبه یا دستمالی نرم پوشانده و در حالی که از سینه بند استفاده می کنند، مانع از آویزان بودن و متحرک بودن نوک پستان و اصابت با اطراف و آلودگی نوک پستان شوند.

۷ـ بستن سینه بند مناسب ضروری است.

ادامه دارد

 

18دسامبر/16

انتخابات از نظر اسلام و قانون اسلامی

قسمت هشتم

حجه الاسلام یحیی سلطانی

انتخاب افراد مسئول

ریاست، معمولا کار پر زحمت و پرمشقتی است ولی در عین حال در بین انسانها، خواهان ریاست فراوان است، زیرا در افراد انسان انگیزه های مختلفی وجود دارد و هر فردی با انگیزه ی مخصوصی داوطلب ریاست می شود. انگیزه ها را می توانیم در چهار چیز خلاصه کنیم:

انگیزه اول: شهرت دوستی و جاه طلبی و ریاست به خاطر ریاست خواستن.

انگیزه دوم:رفاه طلبی برای خوش گذرانی و هوسرانی بیشتر.

انگیزه سوم: انتخاب ریاست به عنوان شغل و راه درآمد زندگی.

چهارم: خدمت به اجتماع و اداء وظیفه و انجام مسئولیت اجتماعی.

در نظام اسلام تنها افرادی که با انگیزه ی خدمت به اجتماع و اداء وظیفه داوطلب قبول ریاست می شوند و شایستگی آن را نیز دارند مورد تائید قرار گرفته اند و ملت فاقد از آنها حمایت کنند. انگیزه های دیگر از نظر اسلام محکوم است و باید امت اسلامی بر سینه ی کسانی که به انگیزه های مادی و جاه طلبی به طلب ریاست برخاسته اند دست رد بزنند.

برای اینکه دیدگاه اسلام در این مسئله کاملا روشن گردد مطلب را دنبال می کنیم.

 

شهرت دوستی و جاه طلبی:

دانشمندان علم اخلاق، جاه طلبی را یکی از صفات زشت می شمارند و آن را ناشی از رذیلت اخلاقی دانسته اند. مرحوم نراقی در جامع السعادات می گوید:

(جاه طلبی و شهرت دوستی از صفاتی است که موجب هلاکت و تباهی انسان می گردد و کسی که طالب جاه و شهرت باشد در حقیقت طالب آفت دنیا و آخرت خویش است).

و در بیان معنای جاه و شهرت می گوید:

(شهرت، به معنای انتشار نام در بین مردم و جاه طلبی به معنای این است که انسان دوست داشته باشد دلهای مردم در تسخیر او باشد و مردم او را به عظمت یاد کنند و مطیع و فرمان بردار او باشند).

و در همان فصل می گوید:

(یکی از راههای رسیدن به این مقصد ریاست است و (غالبا) ریاست خواهی از جاه طلبی سرچشمه می گیرد).

از پیشوایان بزرگ اسلام، روایات فراوانی رسیده که در آن از ریاست طلبی مذمت شده است و حب ریاست را بسیار خطرناک دانسته اند از رسول خدا (ص) نقل شده که آن حضرت فرمود:

“ان اول ما عصی الله به سته: حب الدنیا و حب الریاسه …” [۱] اولین چیزهایی که به وسیله ی آن معصیت خداوند انجام شده شش چیز است که یکی از آنها حب دنیا و دیگری حب ریاست است و … . از امام چهارم (ع) نقل شده که فرمود:

“ایاک ان تتراءس فیضعک الله”.[۲]

ــ بپرهیز از این که بخواهی (بر دیگران) ریاست کنی که خداوند تو را در جامعه پست و بی مقدار می کند.

و از امام ششم (ع) نقل شده که فرمود: ملعون است کسی که (بر دیگران) ریاست می کند و ملعون است کسی که به طلب ریاست بر می خیزد و ملعون است کسی که با حدیث نفس اندیشه ریاست دارد. و در حدیث دیگر نقل شده که فرمود: کسی که به طلب ریاست برخیزد خود را به تباهی می کشاند.[۳] از امام هشتم (ع) نقل شده که آن حضرت سخن از مردی به میان آوردند و فرمودند: او ریاست خواه است. سپس فرمودند: زیان دو گرگ درنده که وارد گله گوسفندی شوند در حالی که چوپان گله از گوسفندان دور شده باشد بیش از زیان ریاست خواهی برای دین مسلمان نمی باشد.[۴]

با توجه به اینکه تصدی ریاست برای اداره ی امور لازم و از نظر فقهی واجب کفائی است، روایاتی که از ریاست مذمت نموده در مورد افرادی خواهد بود که شایسته ریاست نمی باشند و ریاست را به منظور جاه طلبی می خواهند نه به منظور خدمت و اداء وظیفه.

و تصدی ریاست برای افرادی که لایق آن نباشند، به منظور حکمرانی و سلطه ی بر دیگران در جهت اشباع غریزه ی جاه طلبی چنان که از روایات یاد شده استفاده می شود از رذائل اخلاقی و موجب معصیت خدا است و ریاست طلب از رحمت خداوند دور و به هلاکت و تباهی نزدیک است. بنابراین کسی که به انگیزه ی حب جاه داوطلب ریاست می گردد برای اسلام خطرناک است و حمایت از او نامشروع و برای دین مسلمان ضرر دارد.

ابوحمزه ی ثمالی در ضمن حدیثی از امام صادق (ع) نقل می کند که آن حضرت فرمود:

به دور باش از اینکه ریاست نمائی و به دور باش از اینکه پشت سر مردان ریاست طلب قدم برداری … و به دور باش از اینکه مردی را به ریاست نصب کنی و او را در هر گفتار تصدیق نمائی بدون اینکه او (از طرف خدا) حجت (و برای ریاست شایسته) باشد.[۵]

 

نشانه های جاه طلبی

ممکن است بعضی از افراد به انگیزه ی جاه طلبی داوطلب ریاست شوند ولی چنین وانمود کنند که از باب اداء وظیفه اقدام کرده اند، حتی ممکن است امر بر خود آنها نیز مشتبه گردد و از باب اینکه شیطان عمل آنها را نیک جلوه داده باورشان آمده باشد که انگیزه اقدام آنها صرفا به منظور اداء تکلیف است. برای جاه طلبی و ریاست خواهی نشانه هائی ذکر شده که برای روشن شدن افکار و آگاهی بیشتر، به بعضی از آنها اشاره می شود.

۱ـ استفاده از اسباب نامشروع

در تاریخ ائمه معصومین (ع) دیده نشده که برای رسیدن به مقام امامت و رهبری که حق مشروع و مسلم آنها بوده کوچکترین خلاف شرعی انجام داده باشند بلکه، بر عکس، حتی در مواردی هم که یاران آنها بقاء حاکمیت آنها را در انجام یک خلاف کوچک می دانستند مرتکب آن خلاف نمی شدند از باب نمونه در تاریخ می بینیم بر اثر تقسیم عادلانه بیت المال در زمان حکومت علی (ع) بعضی از افرادی که طمع زیادتی داشتند، از اطراف آن حضرت پراکنده می شدند و به مخالفین می پیوستند، این امر در نظر اصحاب علی (ع) برای بقاء حکومت او یک خطر جدی محسوب می شد، از این جهت به آن حضرت پیشنهاد کردند که برای جذب افراد و جلوگیری از خطر احتمالی، به بعضی از آنها سهم بیشتری داده شود. حضرت فرمود: “اتأمرونی ان اطلب النصر بالجور فیمن و لیت علیه؟” به من دستور می دهید که با جور طلب یاری نمایم؟ از این سخن به خوبی استفاده می شود که برای رسیدن به مقام ریاست و یا حفظ آن نباید از طریق نامشروع استفاده شود و اگر انسانی برای رسیدن به مقام ریاست فعل حرامی مرتکب شد دلیل آن است که جاه طلب بوده و حس جاه طلبی حصار تقوای او را شکسته است.

۲ـ حب مدح، و کراهت ذم

یکی از چیزهایی را که علامت و نشانه جاه طلبی دانسته اند این است که انسان، دوست داشته باشد از او مدح و ستایش شود و از اینکه او را مذمت نمایند ناراحت گردد. مرحوم نراقی در جامع السعادات ج ۲ ص ۳۶۲ می فرماید: حب مدح و کراهت ذم از آثار جاه طلبی و از صفات زشتی است که انسان را به هلاکت و تباهی تهدید می کند .

عبارت مرحوم نراقی به طور مطلق می گوید حب مدح و کراهت ذم از حس جاه طلبی ناشی می شود ولی باید دانست آنچه شدیدا مذموم و نشانه ی جاه طلبی در حد افراط می باشد این است که انسان از مدح بی جا خوشنود و مداح را تشویق نماید و از مذمت به جا و به مورد ناراحت گردد و مذمت کننده را مورد مؤاخذه قرار دهد. علی (ع) به مالک اشتر می فرماید:

“و الصق باهل الورع و الصدق و رضهم علی ان لا یطروک”.

ــ با پارسایان و راستگویان در تماس باش (و خود را به آنها نزدیکتر کن) و آنها را عادت بده (و به آنها سفارش نما) که در حد افراط تو را ستایش نکنند.

بنا بر نقل مرحوم سید رضی در نهج البلاغه، علی (ع) در صفین خطابه ای ایراد فرمودند که در آن خطابه حق والیان را بر مردم و حق مردم را بر والیان شرح می داد (و مردم را برای رعایت آن حقوق آماده می نمود)، مردی از اصحاب در پاسخ آن حضرت، ضمن یک سخن طولانی که مراتب ارادتمندی و اطاعت خود را به عرض می رساند از آن حضرت بسیار ستایش نمود، امام (ع) فرمود: “دوست ندارم که شما درباره ی من گمان ببرید که من کثرت ستایش و ثناگوئی را دوست دارم و من بحمدالله چنین نیستم … و گمان مبرید که شنیدن سخن حق بر من گران بیاید لذا از گفتن حق در حضور من خودداری نکنید ــ و به جای ثناگوئی ها و ستایش ها حقیقت را بی پرده بگوئید ــ”.[۶]

۳ـ تظاهر و ریا

بعضی از افراد برای رسیدن به ریاست از هیچ گونه تظاهر و ریا خودداری نمی کنند و چه بسا کارهای دیگران را به خود نسبت می دهند و حتی حاضر می شوند از نعمتهای خوب دنیا استفاده نکنند و خود را وارسته و زاهد جلوه می دهند و با سادگی زندگی می کنند و لباس ساده می پوشند تا مردم را به خود جلب نموده و بر آنها ریاست نمایند اینها همان افرادی هستند که دنیا را به خاطر دنیا ترک می کنند،  بنابراین نباید فریب سادگی افراد را خورد و به زاهد نمائی افراد نباید مطمئن بود، چه بسا زاهد نمائیها که از جاه طلبی ناشی می گردد.

۴ـ نفاق و دوروئی

نفاق و دوروئی شعبه ای از ریاکاری است، بعضی از افراد برای رسیدن به مقام ریاست و شهرت از راه نفاق و دوروئی هر گروهی را از طریقی به طرف خود جلب می نمایند، گاهی خود را طرفدار توده ی ستمدیده معرفی می کنند و در زمینه ای دیگر با سرمایه داران مترف هم پیاله می شوند، گاهی در جمع غرب زدگان باصطلاح روشنفکر مراسم سنتی مذهب را به باد مسخره می گیرند و گاهی با صورت آلوده به گل، به جمع سینه زنان می پیوندند و از هر فرصتی به نفع خود استفاده می کنند و باصطلاح معروف، نان را به نرخ روز می خورند.

۵ـ اظهار برتری نمودن و ریاست به خرج دادن

یکی از چیزهایی که در سخنان معصومین ـ علیهم السلام ـ بسیار مورد مذمت قرار گرفته ریاست به خرج دادن و بر دیگران اظهار برتری نمودن است، اظهار برتری نمودن بر دیگران حد اعلای ریاست طلبی است که غالبا ریاست خواهان ریاست را برای همان می خواهند.

در زمان جاهلیت، رؤسا و صاحبان مقام معمولا در اعمال و رفتار خود استعلا داشتند و بر مردم اظهار برتری می نمودند، یکی از رسمهای آنها این بود که جلو راه می رفتند و دیگران مجبور بودند پشت سر آنها حرکت کنند، و بعضی از اوقات در حالی که سوار بر مرکب بودند دیگران پیاده دنبال سر آنها در حرکت بودند، و در بعضی از بلاد مرسوم بود که رؤسا سواره بودند و عده ای جلوی مرکب آنها در حال پایکوبی حرکت می نمودند، همه اینها حرکات و اعمال در اسلام نهی شده و آن را نشانه خود نمائی و جاه طلبی دانسته اند.

از مردی به نام جویریه نقل شده که او گفت: پشت سر امیرالمؤمنین علی (ع) راه می رفتم آن حضرت فرمود: “یا جویریه انه لم یهلک هؤلاء الحمقی الا بخفق النعال خلفهم”.[۷] جویریه! این نابخردان به هلاکت نرسیدند مگر به واسطه ی صدای کفشها و پاهای مردم از دنبال آنها.

این تعبیر کنایه از این است که افرادی که دوست دارند جلوی روی مردم در حرکت باشند و دیگران پشت سر آنها باشند همان رؤسائی هستند که ریاست، آنها را به تباهی می کشاند و این نوع ریاست به خرج دادن و اظهار برتری نمودن بر دیگران برای رئیس خطرناک است.

از عبدالله ابن مسکان نقل شده که او گفت: شنیدم که امام صادق (ع) می فرمود: به دور باشید از این ریاست دارانی که ریاست می کنند (یا ریاست به خرج میدهند) به خدا قسم کفشها و پاها پشت سر مرد (ریاست طلب) به صدا در نیامد مگر اینکه آن مرد تباه شد و دیگران را به تباهی کشید.[۸]

مرحوم سید رضی در نهج البلاغه می فرماید: علی (ع) در مسیر خود به سوی شام به محلی به نام انبار رسید، در این محل عده ای از بزرگان قوم جمع شدند و به منظور ادای احترام از مرکبهای خود پیاده شده و جلوی روی آن حضرت با سرعت و طرز مخصوصی به حرکت در آمدند، علی (ع) فرمود: این چه کرداری است که از خود نشان دادید گفتند این کردار در نزد ما تعظیم به زمامداران است و ما با این عمل امرای خود را عظمت می دهیم. علی (ع) فرمود:

به خدا سوگند امرای شما از این عمل سودی نمی برند و شما با این عمل برای خودتان در دنیا ایجاد زحمت و مشقت می کنید و به واسطه ی همین اعمال در آخرت به شقاوت نزدیک می شوید، و چه قدر زیانبار است مشقتی که به دنبال آن عقاب آخرت باشد.[۹]

۶ـ ناراحت بودن از شکست و نرسیدن به ریاست

بعضی از اوقات دیده می شود که شکست بعضی از افراد در انتخابات باعث شده که از فرط ناراحتی نسبت به رقیب خود به خصومت برخاسته و بین هواداران آنها اختلاف دامنه داری به جود آمده است. زمامداران و مسئولان اسلام باید بیش از هر کس نسبت به دنیا بی اعتنا و زاهد باشند و معنای زهد این است که برای نرسیدن به مقام و ریاست و متاع دنیا و یا از دست دادن آن تأسف نخورند. اگر مسلمانی به عنوان انجام وظیفه و ادای تکلیف، خود را برای احراز یک مقام کاندیدا کرد شکست و نرسیدن به آن مقام نباید او را ناراحت کند، زیرا فرض این است که او هدفی جز ادای وظیفه نداشته و اگر انتخاب نشد تکلیف ساقط می گردد و مسئولیت از او سلب می شود، ناراحتی از شکست نشانه ی وجود حس جاه طلبی (ولو در مرتبه ی نازله ی آن) است زیرا این ناراحتی غالبا حاکی از این است که احساس می کند در نظر مردم کوچک شده و این احساس نشان می دهد که برای بزرگ بودن خود در نظر مخلوق اهمیت خاصی قائل بوده و این همان جاه طلبی است که آن را تفسیر کردیم.

 

نگاهی به سخنان علی (ع)

ممکن است گفته شود که از خطبه ی شقشقیه استفاده می گردد که علی (ع) از اینکه زعامت مسلمین به دست او نرسیده اظهار ناراحتی فرموده، زیرا در آن خطبه می فرماید:

“اما والله لقد تقمصها فلان و انه لیعلم ان محلی منها محل القطب من الرحی”.

ـ به خدا سوگند فلان شخص پیراهن خلافت را بر تن پوشید در حالیکه او می دانست من برای آن مقام مانند میله گرداننده آسیا هستم.

ولی با توجه به قسمت ذیل خطبه شریفه روشن می گردد که اظهار ناراحتی حضرت به خاطر دنیا و ریاست دنیا نبوده و شاید آن حضرت از این جهت اظهار تأسف فرموده که ملت در انتخاب امام، راه صحیح را نرفته و با وجود فرد افضل که توسط رسول خدا برای امامت تعیین و معرفی شده دیگری را انتخاب کرده اند، زیرا در آخر خطبه می فرماید:

“لو لا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر و ما اخذ الله علی العلماء … لأالقیت حبلها علی غاربها …”.

ــ اگر مردم (پس از قتل عثمان) برای بیعت با من نیامده بودند و حجت بر من تمام نبود (و راه عذر در پیشگاه خداوند برایم باز بود) و اگر نبود که خداوند از عالمان پیمان گرفته که در برابر شکم پروری و سیری ستمگران و گرسنگی مظلومان آرام نگیرند حکومت را رها می کردم … شما به خوبی یافته اید که دنیای شما در نزد من بی ارزش تر از آب بینی بز  هنگام عطسه است. در اینجا امام (ع) با صراحت می فرماید اگر به خاطر ادای تکلیف و انجام وظیفه نبود پس از عثمان نیز حکومت را قبول نمی کردم و راه عذر برایم باز بود نه تنها برای به چنگ آوردن حکومت نمی کوشیدم بلکه آن را با رضایت خاطر و خیال آسوده رها می کردم. از این فراز از سخنان علی (ع) استفاده می شود که اگر مردم اجتماع نمی کردند و علی (ع) را وادار به قبول حکومت نمی نمودند آن حضرت برای ریاست تلاش نمی کرد، بنابراین می توان گفت تبلیغات و تلاش برای به دست آوردن آرای بیشتر و پیروزی بر رقیب در حد وظیفه ی شخص کاندیدا نیست اگر چه شایستگی او محرز باشد بلکه این وظیفه برای دیگران است که باید بکوشند و افراد صالح را بشناسند و به دیگران معرفی نمایند تا برای قبول مسئولیت انتخاب گردد، کاندیدا اگر خود را شایسته بداند کافی است که خود را به مردم معرفی نماید و اگر بخواهد صددرصد اسلامی عمل کرده باشد باید نقاط مثبت و منفی خود، همه را بگوید.

 

انتخاب ریاست برای شغل

کسی که ریاست را به عنوان شغل و راه درآمد برای زندگی انتخاب می کند اگر باتقوی باشد و از جهات دیگر شایستگی داشته باشد شاید برای اسلام زیانی نداشته باشد ولی غالبا افرادی که ریاست را شغل خود قرار داده اند و آن را به عنوان راه درآمد نگاه می کنند فقط تا حدی که به درآمد آنها ارتباط داشته باشد آن را دنبال می نمایند تنها در ساعتهای اداری بر سر کار می روند و پس از تمام شدن ساعت کار هم فورا اداره را تعطیل می نمایند و به سراغ زندگی می روند و دیگر در فکر این نیستند که چه مقدار کارها انجام شده و چه مقدار از کارها مانده و مملکت در چه شرایطی قرار گرفته است، اگر کارها متراکم و روی هم مانده باشد و مردم به انتظار نوبت روزها و ماهها معطل باشند برای آنها مسئله نیست ولی کسی که ریاست را برای ادای وظیفه می خواهد بیشتر در فکر انجام کار است و اگر دید کارها مانده است با تلاش شبانه روزی کارها را ردیف می کند و ارباب رجوع را معطل نمی کند.

بنا بر نقل نهج البلاغه علی (ع) به اشعث ابن قیس حاکم آذربایجان می نویسند:

“و ان عملک لیس بطعمه و لکنه فی عنقک امانه”.[۱۰]

ــ حکمرانی برای تو طعمه و خوراک نیست بلکه آن عمل بر گردن تو امانت است.

 

ریاست برای رفاه طلبی و خوشگذرانی

اگر چه ریاست به طور طبیعی درآمد زیادی ندارد تا افراد به منظور رفاه طلبی طالب آن باشند مخصوصا در حکومت اسلامی که اسلام زمامداران را به ساده زیستن فرمان داده است، ولی ممکن است بعضی از افراد به امید اینکه بتوانند در ضمن ریاست از راه اختلاس یا رشوه خواریها زندگی خود را مرفه تر نمایند به طلب ریاست برخیزند. برای اینکه وظیفه‌ ی مسلمانان نسبت به این گونه افراد روشن گردد و امت اسلامی بداند در رابطه با این افراد چه موضعی باید داشته باشد نظریه اسلام را درباره ی افراد رفاه طلب و خوشگذران و هوسران بیان می کنیم:

هوسرانی و رفاه طلبی در حد افراط در اسلام به عنوان یک عمل حیوانی و بهیمی تلقی شده و مورد نکوهش قرار گرفته است، و به طور کلی کسانی که دنبال شکم هستند و همیشه می کوشند سفره های رنگین داشته باشند و یا دنبال هوسرانیها و اشباع غریزه جنسی می روند و یا می کوشند خانه های زیبا و مرکبهای آخرین سیستم داشته باشند و آن را در زندگی هدف خود می دانند در نظر رهبران اسلام ارزش انسانی نداشته و آنها را مذمت نموده اند.

در اینجا از میان روایتهای زیادی که از رسول خدا و ائمه معصومین در مذمت دنیا طلبان رسیده یک روایت را که در جامع السعادات، جلد ۲، صفحه ۲۶ از رسول خدا (ص) نقل شده برای خوانندگان عزیز ترجمه می کنیم.

رسول خدا (ص) فرمود: پس از من جماعتی می آیند که بهترین غذاهای رنگارنگ را می خورند و زیباترین زنان را به نکاح خود در می آورند و ظریفترین لباسها را می پوشند و نیرومندترین مرکبها را سوار می شوند، شکمهائی دارند که با اندک سیر نمی شود و نفسهائی (حریص) دارند که با زیادی (ثروت) هم قانع نمی گردد (محور زندگی آنها دنیا است)، صبح و شام رو به دنیا دارند و بر محور آن می گردند، دنیا را به جای خداوند معبود خود قرار می دهند و سرگرم دنیای خود هستند و دنیا را بازیچه هواهای نفسانی خود می دانند، هر کدام از مسلمانان اگر چه در نسلهای آینده آن زمان را درک کردند (و با این افراد برخورد نمودند) از طرف محمد بن عبدالله بر آنها حتم و لازم است (که این افراد را کنار بزنند و به آنها بی اعتنائی کنند) بر آنها سلام نکنند و از بیماران آنها عیادت ننمایند و اگر بمیرند به تشییع جنازه آنها حاضر نشوند، و هر کس به آنها سلام کند و از بیماران آنها عیادت کند (و بالاخره آنها را مورد احترام و اعتنا قرار بدهد) به نابود کردن اسلام کمک کرده است.

متن حدیث به شرح زیر است:

“سیآتی قوم بعدی یأکلون اطایب الطعام و انواعها و ینکحون اجمل النساء و الوانها و یلبسون الین الثیاب و الوانها و یرکبون اقوی الخیل و الوانها، لهم بطون من القلیل لا تشبع و انفس بالکثیر لا تقنع، عاکفین علی الدنیا یغدون و یروحون الیها اتخذ وها آلهه دون الههم و ربّاً دون ربهم الی امرهم ینتهون و هواهم یلعبون، فعزیمه من محمد بن عبدالله لمن ادرک ذلک الزمان من عقب عقبکم و خلف خلفکم ابدا لا یسلم علیهم و لا یعود مرضاهم و لا یتبع جنائزهم و لا یوقر کبیرهم، و من فعل ذلک فقد اعان علی هدم الاسلام”.

از مضمون این حدیث استفاده می شود:

افرادی که با خدا سروکار ندارند و دنیا را به خاطر دنیا می خواهند و غیر از بهره گیری و کامرانی در دنیا برای خود هدفی نمی بینند نه تنها نباید آنها را در رأس کاری قرار داد بلکه باید آنها را از جامعه اسلامی طرد نمود.

ادامه دارد

 

۱ـ وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۲۶۹٫

۲ـ وسایل الشیعه، ج ۱۱،‌ص ۲۸۱٫

۳ـ ملعون من ترأس، ملعون من هم بها ملعون من حدث نفسه بها، و قال: من طلب الریاسه هلک”. وسائل ، ج ۱۱، ص ۲۷۹ و ۲۸۰٫

۴ـ “ما ذئبان ضاریان فی غنم قد تفرق رعائها بأضرّ فی دین المسلم من الریاسه”. وسائل ، ج ۱۱، ص ۲۷۹٫

۱ـ “ایاک و الریاسه، و ایاک ان تطاء اعقاب الرجال … ایاک ان تنصب رجلا دون الحجه فتصدقه فی کل ما قال”. وسائل الشیعه، ج ۱۸، ص ۹۰٫

۱ـ “و قد کرهت ان یکون جال فی ظنکم انی احب الإطراء و استماع الثناء و لست بحمدالله کذلک … فلا تثنوا علیّ بجمیل ثناء … و لا تظنوا عن مقاله بحق او مشوره بعدل” . نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶٫

۲ـ وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۲۸۰٫

۱ـ “ایاکم و هؤلاء الرؤساء الذین یترأسون فو الله ما خفقت النعال خلف الرجل الا هلک و اهلک”. وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۲۷۹٫

۲ـ “… و الله ما ینتفع بهذا امراؤکم و انکم لتشقون علی انفسکم فی دنیاکم و تشقون به فی آخرکم و ما اخسر المشقه و رائها العقاب”. نهج البلاغه، حکمت ۳۷٫

 

 

۱ـ نهج البلاغه، از نامه ی ۵٫

 

18دسامبر/16

اخلاق در اسلام

قسمت هیجدهم

آیه الله مشکینی

حب و دوستی

“و هل الایمان الا الحب و البغض”

آیا ایمان چیزی غیر از دوستی و دشمنی است؟ امام صادق (ع)

یکی از حالات قلبی انسان صفت حب است، یعنی علاقه و محبت و دوست داشتن. این صفت گرچه غالبا از حالات انسانی محسوب می شود، بدین معنی که به سرعت و بدون مقدمه بر نفس انسان عارض می شود و به سرعت نیز زائل می گردد، لکن گاهی هم از ملکات راسخه و صفتهای ثابت و پایدار می باشد. این صفت در غالب و بلکه در همه حیوانات نیز موجود و در برخی بسیار شدید است و در انسانها گاهی به مرتبه ای می رسد که همه قوای فکری و بدنی او را مشغول خود می کند و تمام اختیارات او را در قبضه خویش می گیرد و بالاخره این صفت دارای اقسام و انواع گوناگون و دارای مراتب مختلف است. ما فعلا به برخی از اقسام و مراتب آن اشاره می کنیم و می کوشیم سخنان و تحلیلهای ما از محدوده بحث اخلاقی و از حیطه غرض خیلی خارج نشود.

 

اقسام حب

تقسیمات و انواع مختلف حب در رابطه با متعلق آن  است . بدین معنی که بعضی از اقسام حب ، نیکو و زیبا و از صفات کمال و پر ارج انسانی است و برخی نازیبا و زشت و بی ارزش و از صفات رذیله است . این تفاوت برای این است که متعلق آن چه باشد و انسان به چه چیز علاقه مند و دلباخته شود : به موجودی شریف و مقدس و زیبا و دوست داشتنی، و یا به موجودی پلید و بی ارزش . از این راه اقسام دوستی و مراتب و درجات آن روشن می شود.

از بهترین اقسام و زیباترین انواع آن حب الله و دوستی با خداوند تعالی است که افضل افراد و پر ارج ترین آنهااست ، و اصولا میزان کمال و فضیلت و شرافت روحی انسان این قسم است، و هدف اصلی و اصیل تمام انبیاء الهی و پیروان راستین آنان تحصیل این کمال و تعلیم این کمال بوده است. دوستان حق را دراین صفت، مقاماتی متعدد و درجاتی مختلف است. در راس قافله بشری انبیاء عظام قرار گرفته و آنان همگی دوستان و علاقه مندان و محبان الله و دلباختگان ذات اقدس او بوده اند و گویا همه عقائد دینی و اصول اعتقادات در محتوای این کلمه خلاصه می شود و جمله‌ای که در اول سخن منقول آمد ،اشاره به همین است “هل الایمان الا الحب و البغض ” آیا ایمان در حب و بغض خلاصه می شود ؟ یعنی حب الله و دوستان او و بغض شیطان و پیروان او .

در سخنان معصومین آمده است :

“من احب الله و ابغض عدوه لم یبغضه لوتر وتره فی الدنیا ثم جاء یوم القیامه بمثل زبد البحر ذنوبها کفرها الله “[۱]

– کسی که خدا را دوست دارد و دشمن او را نه بخاطر امور مربوط به دنیا – دشمن دارد ، امید آنکه در روز واپسین گناهانش هر چه زیادتر هم باشد ، مورد غفران قرار می گیرد.

 

نکته قابل توجه

مثالی در السنه و زبان بزرگان  جاری است که می گویند : ” من احب شیئا احب اثاره ” یعنی طبیعی است محبت و علاقه بشخصی یا شیئی ، سبب محبت بوابستگان و لوازم الوجود و آثار و اعمال او نیز خواهد بود، و روی این قانون است که دوستان خداوند ، علاقه خاصی به انبیاء و پیروان حق دارند و نیز علاقه به آنچه که از اوست و به نام او و از آثار او و از شعائر و خواص او است دارند و لذا امام زین العابدین (ع) در یکی از نیایش های خویش چنین می گوید :”اللهم ارزقنی حبک و حب من یحبک و حب کل عمل یوصلنی الی قربک ”

خداوندا درخواستم آنکه عشق و محبت خود و محبت به دوستان خود و محبت به کارهای شایسته ای که مرا بسوی تو نزدیک می کند و به لقایت می رساند در دلم بیفکن . در این سه جمله ، سه امر مهم را امام ، از خداوند میطلبد : محبت به ذات اقدس حق که بزرگترین نعم الهی و پر ارزش ترین فضیلت انسانی است ، و محبت دوستان حق که از آثار و شئون محبت حق و تابشی از اشعه و پرتوی از انوار آن است ، و در آخر ، محبت   کارهائی که راه وصول به حق و جاده ای مستقیم برای نزول در ساحت قدس محبوب است .

و طبق این میزان است که در حدیثی از پیامبر عظیم اسلام (ص) وارد شده است که آن حضرت فرمود :

” والذی نفسی بیده لا یؤمننّ عبد حتی اکون احب الیه من نفسه و ابویه و اهله و ولده و الناس اجمعین ”

سوگند به آن که روحم در قبضه قدرت او است ، ایمان هیچ بنده ای اکمال نخواهد یافت مگر آن که مرا از خویش و پدران و اهل و فرزندان خویش و از همه مردم بیشتر دوست داشته باشد . و البته به هر مقدار که در دل انسان محبت غیر پیامبر باشد ، به همان اندازه نقص و کاستی در ایمان و علاقه وی موجود است ، و این عشق در سایه عشق الله و از شاخه های آن شجره طیبه است که :

“اَصْلُهٰا ثٰابِتٌ وَ فَرْعُهٰا فِی السَّمٰاءِ تُؤتْی أُکُلَهٰا کُلَّ حینٍ بِاذنِ رَبِّهٰا ” [۲]

آری !علاقه به مبعود و محبت آن ذات اقدس ، درختی است تنومند در صحنه قلب دوستان حق ، از روز ازل غرس شده و رفته رفته محکم و استوار گشته و شاخه هایش سر به فلک انسانیت و ایمان کشیده و در هر آن و ساعتی ثمر نوبری و میوه تازه تری تحویل می دهد ، آن درخت پربرکت حب الله است و شاخه اش حب دوستانش و میوه های گوناگون و تازه اش عملها و کارهای ارزنده و صالح که جهان ظلمانی را نور می بخشد و فرد و جامعه را غذائی گوارا می دهد و حیات آفرین می گردد و از این شاخه است آنچه کلمات نورانی امام صادق درباره شیعیانش بدان اشاره دارد :

“یحزنون بحزننا و یفرحون بفرحنا ”

دوستان و پیروان ما آنچنان با ما در هم آمیخته و متحدند که گویا همه از یک منبع و یک معدنیم و گویا خمیر وجود آنان از باقی مانده آب وگل وجود ما تهیه شده است و آنچنان به ما علاقه مندند که روزهای غم و غصه ما در آنان تولید غصه و روزهای سرور ما در آنان ایجاد سرور می کند .

” من اوثق عری الایمان ان تحب فی الله و تبغض فی الله ”

از محکمترین حلقه های ایمان ، آنکه دوستیت با هر شخصی برای خدا و دشمنیت نیز برای خدا باشد . بدین معنی که وی از دوستان خدا و کردارش طبق فرمان خدااست پس دوستی با وی از انگیزه محبت حق تعالی است .

امام باقر (ع) فرمود :

” اذا اردت ان تعلم ان فیک خیرا فانظر الی قلبک فان کان یحب اهل طاعه الله و یبغض اهل معصیته فعلیک خیر و الله یحبک ”
تو ای انسانِ مراقب حال خود اگر بخواهی بدین معنی پی ببری که در وجودت خیر و در باطنت آثار نیکی است بر صفحه دل خویش نظر افکن، اگر خود را چنین یافتی که شایستگان و طاعت گزاران حق را دوست داری و گنهکاران را دشمن داری ، پس چنین دان که در وجود تو خیر است و خدایت نیز با تو دوست ، و البته محبت مطیعان حق نشات یافته از محبت حق است بدان جهت که :

” من احبّ شیئاً اَحبَّ آثاره ”

علائم محبت به خداوند تعالی

طبق بیان فوق ، محبت حق و یاران او و محبت عملهای نیک از فاضلترین صفات است . اینک باید گفت علائم وجود چنین فضیلتی در انسان در آثار خارجی چنین گنج نهانی در ساختمان خلقت بشر چیست ؟ در حدیثی از پیامبر بزرگ (ص) وارد است که فرمود:

” علاقه حبّ الله حبّ ذکر الله ”

نشانه محبت حق ، علاقه به ذکر نام او و پیوسته در یاد او بودن است . طبیعی است انسان به هر شخصی یا مکانی و یا عملی محبت داشته باشد ، دوست دارد سخن از آن گفته شود و فکرش در آن راه و قلبش به سوی او باشد ،پس دوست خداوند را این علاقه طبیعی است که سخن او و کلام آسمانی او را گوش فرا دهد و لذت ببرد و روح تازه کند و قلب از شنیدن آن در طپش آید و یاد حبیبش  سراسر وجود او را فرا گیرد و قفس تن بر مرغ روانش تنگ گردد و این است که علی (ع) می فرماید :

” و لو لا الآجال التی کتب الله علیهم ، لم تستقتر ارواحهم فی ابدائهم خوفا من النار و شوقا الی الجنه” [۳]

متقیان که محبان الله اند پیوسته در این حالند که اگر مشیت خداوند نبود، آنی روح عظیمشان در قالب جسم قرار نمی گرفت و از این قفس تنگ بیرون می شدند چه آنکه ترس آنها را از آتش و عشق آنها به بهشت، به آنان اجازه سکوت و توقف نمی داد.

آری ! از علائم محبت انسان به خدای خویش آنکه از شنیدن کلام او لذت ببرد و از خواندن نماز او تمتع جوید و از دیدن خانهٔ او و توقف در مشعر و منای او و سعی در میان مروه و صفای او و دخول در حریم لقای او، دل به وجد آرد و دست از پا نشناسد و عشق از عقل تقدم جوید و باران اشک از ابر دیدگان بی اختیار ببارد.

بله، دوستان حق را درباره مشاهده آثار جمال و جلال او مراتبی است متفاوت و گاهی کار حبیب خداوند به جائی می کشد که طاقت دیدن آثار او را ندارد و خوف آنکه جان خویش از دست دهد در بین است.

 

باید این فضلیت را تحصیل کرد

به دست آوردن این صفت و تحصیل این فضیلت، امری است پر مشقت. انسان طالب کمال و عاشق جمال باید مدتها مراقب حال خویش باشد و تمام اعمال و حرکات خود را زیر زره بین مراقبت قرار دهد و پیوسته خویشتن را به محاسبه کشد و در وقوع هر لغزش و خطا خود را توبیخ و ملامت و گاهی تهدید به شکنجه نماید که اگر بار دیگر این خطا از تو سر زند محکومت می کنم و مدتی زندانی می سازم و اجازه ملاقات به کسی نمی دهم و اعمال پرمشقت از قبیل روزه های چند روز و بذل مال و غیر ذلک بر تو تحمیل می کنم، و بالجمله باید کاملا نفس سرکش را تحت حکومت عقل و سیطرهٔ عشق رام نمود که امام صادق (ع) می فرماید:

” حاسب نفسک اشدّ من محاسبه الشریک لشریکه”

خویشتن را از نظر مواظبت به اعمال و وظائف، آن چنان به محاسبه بکش که شریک مال، شریک دیگر را. و باید برای طی همین مراحل نیز متوسل به ذات مقدس حق شد و از مقام کرمش استمداد نمود چه آنکه “لا حول و لا قوه الا بالله” یعنی هیچ حرکت و انقلاب و هیچ نیرو در ادامهٔ آن، جز از طرف خداوند نیست و اینجا است که زین العابدین(ع) به خدای خود عرضه می دارد:

“اِلهی اجعَلنی مِمَّنْ أَهّلْتَهُ لِعبادَتِکَ وَ هَیّمْتَ قَلبَهُ لِارادَتِکَ وَ اجْتَبَیْتَهُ لِمُشاهَدَتِکَ وَ اَخْلَیْتَ وَجْهَهُ لَکَ وَ فَرّغْتَ فُؤادَهُ لِحبِّکَ وَ رَغّبْتَهُ فِیهٰا عِندَکَ”

خدای من: مرا اهلیت آن بخش که ترا خاضع باشم و قلب خویش را طبق خواسته های تو مطیع و در این طاعت، عاشق و واله سازم. خدای من ! مرا برای مشاهدهٔ جلوه های جلال و جمالت برگزین و افتخار این مقام و کمال را به من ده و مرا جزء آنان کن که خانه دل را برای تابش انوار محبت تو خالی ساخته و از همه چیز فارغ و به عشق ذاتت پرداخته، او به چیزی جز رضای تو و آنچه در لقای تو است میلی ندارد.

 

توصیه ای به دوستان

دوستان محترم و کسانی را که طالب سیر به سوی الله اند توصیه می کنم که در یافتن مراحل عالیه محبت سعی فرمایند لکن مستعجل نباشند چه آنکه این امر همانند پیمودن مسافت طولانی است که باید آن را با قدمهای استوار به تدریج پیمود و از مرحله اول شروع نموده و آن تعلم و فرا گرفتن واجبات و محرمات الهی و سپس به کار بستن آنها است. و باید دانست که انجام هر کار واجب و مستحب فردی و اجتماعی گامی است در راه قرب خداوند و رسیدن به درجهٔ صالحان و محبان، و هم چنین اجتناب و دوری از هر خطا و گناهی حرکتی است در برداشتن موانع از سر راه و دور کردن شیطان و رام نمودن عفریت نفس. و ضمنا اگر کسی مواظب حال خویش است و وظایف خود را انجام می دهد و آثار و علائمی در خارج نمی بیند مبادا شیطان بر وی وسوسه کند که تو به جائی نرسیدی ! و بدین وسیله روح یاس در وی تولید نماید، چه آنکه وظیفه ماها مواظبت به دستور است، و ممکن است در نزد خداوند به مطلوب خویش رسیده باشیم و خداوند ما را دوست می دارد و ما هم در مکنون قلب به او محبت داریم ولی خودمان درک نمی کنیم و باید هم چنین باشد، چه آنکه اگر ما خودمان را از اولیاءالله بدانیم این خود نقصی بزرگ است و علامت آنکه از آنها نیستیم. و ضمنا این طرز تفکر سبب می شود که حالت بیم و خوف از خدا که یکی از بهترین حالات انسان است از بین برود. و بالجمله دوست خداوند همیشه باید ضمن کوشش و سعی در انجام فرامین وی، پیوسته در حالتی بین خوف و رجا و بیم و امید باشد، و دوستان حق ـ حتی انبیاءـ نیز چنین بوده اند. قرآن مجید می فرماید:

“یَدعُوننا رَغَباً وَ رَهَباً”

بندگان صالح و شایسته حق کسانی هستند که پیوسته متوجه خداوند و در حال درخواست و خضوع اند لکن دعای آنان در انگیزه رغبت و رهبت و امید و بیم و عقربک قلبشان دائما در نوسان است. خدای بزرگ از تابش نور خویش بر دلهای ظلمانی ما دریغ ندارد و ما را آن کند که خود می خواهد و آن باشیم که برای آن آفرید و آن کنیم که خود می پسندد و آن پسندیم که خود می کند، و آن راه را بپیمائیم که صالحان پیمودند، و بدانجا رسیم که محبانش رسیدند.

آمین رب العالمین

ادامه دارد

 

۱ـ سفینه البحار ـ کلمه حب “جلد ۱ ص ۱۹۹٫

۱ـ سوره ابراهیم ـ آیه ۲۵٫

۱ـ نهج البلاغهـ خطبه ۱۹۳٫

18دسامبر/16

رهنمودهائی از تاریخ اسلام برای تداوم انقلاب اسلامی

قسمت یازدهم

حجه الاسلام و المسلمین رسولی

هجرت رسول اکرم (ص)

پیش از آنکه وارد دنباله ماجرا شویم و ببینیم آیا رسول گرامی اسلام در غار چه کرد و چند روز توقف نمود و جریانات بعدی چه بود؟ قسمتهائی را که در شماره قبل خواندیم از زیر نظر گذرانده و ببینیم چه رهنمودی می تواند برای ما داشته باشد و چه بهره ای برای تدوام انقلاب از آن می توانیم برگیریم.

در داستان “ام سلمه” خواندیم که یک سال تمام این بانوی محترمه را به جرم ایمان آوردن به رسول خدا و پذیرفتن اسلام عزیز از شوهر و فرزندش جدا کردند و به فراق آن دو  مبتلا ساختند و سرانجام هم، این زن باایمان، تک و تنها از مکه حرکت کرد و تصمیم گرفت با شتر خود نود فرسنگ راه پر مخاطرهٔ بین مکه و مدینه را به تنهائی با یک کودک ناتوان طی کند و … .

و در داستان “عیاش بن ابی ربیعه “خواندیم که به همین جرم پس از هجرت به مدینه نیز او را آسوده نگذاردند و با توطئه او را به مکه بازگردانده و مورد شکنجه قرار دادند.

و در مورد “صهیب” خواندیم که برای حفظ دین و آئین خود، دست از مال و دارائی خود کشید و به مدینه رفت و در مقالات قبلی نیز امثلا اینها را خواندیم… .

و تذکر این فداکاریها و استقامتها اگر چه در این زمان چندان مهم و چشمگیر نیست ولی خود درسی آموزنده و جالب و در خور ستایش و تقدیر است.

آری در زمانی که زنان فداکار ما برای تحقق بخشیدن قوانین اسلام از چند و گاه چهار فرزند جوان و برومند خود گذشته و همه را در راه خدا داده اند و با زهم آرزو می کنند که ای کاش باز هم جوان داشتیم، عمل ایثارگرانه ام سلمه چندان جلب توجه نمی کند.

و در زمانی که بچه های ده، دوازده ساله از خانه پدر و مادر فرار کرده و خود را به جبهه جنگ می رسانند و برای ثبت نام خود در دفاتر بسیج و سپاه و اعزام به جبهه های جنگ، همچون ابر بهار می گریند و تلاش می کنند، نقل داستان امثال عیاش بن ابی ربیعه همانند زیره به کرمان بردن است.

و در زمانی که مردم ایثارگر در طول نزدیک به سه سال جنگ تحمیلی صدام عفلقى، و از اوج گیری مبارزات برای به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی و از اواخر سال ۵۷ تا کنون نزدیک به پنج سال این همه مال و ثروت خود را بی دریغ و سخاوتمندانه ایثار کرده و پیش از به ثمر رسیدن انقلاب با اعتصابها و تعطیل کسب و کار و پس از آن ـ به خصوص در طول جنگ تحمیلی ـ با اهداء و ارسال هزاران کامیون پر از مواد خوراکی و پوشاکی و ملیونها تومان پول و دهها کیلو طلا و جواهرات، بهترین خدمتها را به جمهوری اسلامی و دفع دشمن متجاوز کردند ایثار و گذشت امثال صهیب ها قابل ذکر به نظر نمی رسد … .

ولی با این حال اگر وسعت انقلاب و ابعاد آن را با محدود بودن نهضت صدر اسلام و معدود بود مسلمانان در نظر بگیریم و رشد فکری این زمان را پس از گذشت پانزده قرن با شعاع فکری و کوتاهی درک و نقصان رشد مردم آن زمان مورد توجه قرار دهیم، می بینیم که آنها نیز به سهم خود کمال فداکاری را داشته، و در خور هر گونه مدح و ستایش می باشند.

آن زمانی که همه مسلمانانی که به پیامبر گرامی اسلام ایمان آورده بودند، عددشان از پانصد نفر تجاوز نمی کرد، و آن زمان که با القاءات شیطانی و یا از ترس فقر و نداری، دخترها را زنده به گور می کردند، و برای تامین زندگی روزمره دشوارترین کارها و سخت ترین مسافرتها را بر خود هموار می ساختند، و به جز عده ای سود جو و سرمایه دار مردم دیگر با کار روزانه زندگی خود را اداره می کردند، و آن زمانی که توطئه های دشمنان یکی پس از دیگری به مرحله اجرا گذارده می شد و تا جائی کاربرد داشت که رهبر بزرگوار اسلام ناچار می شود شبانه علی (ع)را به جای خود بخواباند و از شهر و دیار و وطن عزیز و محبوب خود هجرت نموده و از ترس دشمن سه شبانه روز در “غار ثور” بماند، و پس از آن نیز مخفیانه خود را به یثرب برساند و در آنجا شروع به تبلیغ دین مقدس اسلام بنماید و تا پایان عمر نیز هر روز با توطئه جدیدی از طرف مشکران و منافقان روبه رو و مواجه گردد… .

آری با نسبت و مقایسه با آن زمان باز هم می توان آن مردان و زنان بزرگ را به عنوان الگوئی از استقامت و ایثار ذکر کرد، و به قول معروف باید گفت “الفضل لمن سبق” برتری با پیشتاز است.

و در داستان خوابیدن امیرالمؤمنین  (ع)در بستر رسول خدا در آن شب روایت جالبی را مرحوم ابن شهر آشوب و دیگران از رسول خدا (ص) نقل کرده اند که برای تقویت روحی ایثارگران و رزمندگان و به طور کلی برای تمام آنها که در راه تحقق بخشیدن حکومت “الله” در روی زمین مبارزه می کنند جالب و شنیدنی است.

مرحوم ابن شهر آشوب در ضمن نقل ماجرای هجرت، روایت می کند که رسول خدا (ص) به علی (ع)، فرمود: من امشب مامورم که در دل شب شهر و دیار خود را به سوی غار ثور ترک گویم و تو را به جای خویش بخوابانم. علی (ع)در پاسخ فرمود:

“او تسلم بمبیتی هناک؟ فقال: نعم، فتبسم ضاحکا و اهوی الی الارض ساجدا، فکان اول من سجد لله شکرا و اول من وضع وجهه علی الارض بعد سجدته، فلما رفع راسه قال له: امض لما امرت، فداک سمعی و بصری و سویداء قلبی، قال: فارقد علی فراشی و اشتمل بردی الحضرمی، ثم انی اخبرک یا علی ان الله تعالی یمتحن اولیاءه علی قدر ایمانهم و منازلهم من دینه فاشد الناس بلاء الانبیاء ثم الامثل فالامثل و قد امتحنک یا ابن ام و امتحننی فیک بمثل ما امتحن به خلیله ابراهیم و الذبیح اسماعیل فصبرا صبرا فان رحمه الله قریب من المحسنین ثم ضمه الی صدره”.[۱]

ـ آیا با خوابیدن من در بستر جان شما به سلامت خواهد ماند؟ فرمود: آری، علی از خوشحالی خنده ای کرد و به منظور انجام شکرانه الهی به سجده افتاد و نخستین کسی بود که سجده شکر برای خدا انجام داد و صورت بر خاک نهاد، و چون سر برداشت به رسول خدا عرض کرد: به دنبال ماموریتی که داری برو که گوش و دیده و سویدای دلم فدای تو باد …  رسول خدا به او فرمود: در بستر من بخواب و پس از برد حضرمی مرا بر خود بپیچ و این را هم به تو خبر دهم که خدای تعالی اولیای خود را به مقدار ایمان و منزلتی که از دین الهی دارند امتحان و آزمایش می کند، پس سخت ترین مردم در بلا و آزمایش پیمبرانند و بلای آنها از همه بیشتر است و پس از آنها هر کس به هر اندازه که به پیمبران شبیه تر و نزدیک تر باشد به همان نسبت به بلا و آزمایش بیشتر مبتلا می شود، و به راستی که ای فرزند مادر، [۲] خداوند تو را آزمایش کرد و مرا نیز درباره تو آزمایش فرمود به همان گونه که خلیل خود ابراهیم و اسماعیل ذبیح را آزمایش و امتحان کرد، پس صبر و بردباری را پیشه ساز، که همانا رحمت خدا به نیکوکاران است … و به دنبال این گفتار علی را به سینه خود چسبانید …

و اینک باز گردیم به دنباله داستان و جریانات بعدی آن:

 

در غار ثور

از آن سو رسول خدا (ص) و ابوبکر در غار آرمیده و از شکافی که وارد شده بودند بیابان و صحرا را می نگرند، خدای تعالی برای گم شدن رد پای رسول خدا (ص) عنکبوتی را مامور کرده بود تا بر در غار تار بتند، و کبکهائی را فرستاد تا آنجا تخم بگذارند و به هر ترتیبی بود وقتی مشرکین به در غار رسیدند ابوکرز نگاه کرد دید رد پاها قطع شده از این رو همانجا ایستاد و گفت:

ـ محمد و رفیقش از اینجا نگذشته و داخل این غار هم نشده اند زیرا اگر به درون آن رفته بودند این تارها پاره می شد و این تخم کبکها می شکست، دیگر نمی دانم در اینجا یا به زمین فرو رفته اند و یا به آسمان صعود کرده اند!

مشرکین دوباره در بیابان پراکنده شدند و هر کدام برای پیدا کردن رسول خدا (ص) به سوئی رفتند و برخی در حوالی غار به جستجو رفتند، اینجا بود که ابوبکر ترسید و مضطرب شد و چنانچه خدای تعالی در سوره توبه، آیه ۳۹ فرموده است: رسول خدا (ص) برای اطمینان خاطرش به او فرمود: ” لا تحزن ـ ان الله معنا …” ـ محزون باش که خدا با ما است، و در پاره ای از روایات است که با این حال مطمئن نشد، در این وقت یکی از مشرکین رو به روی غار نشست تا بول کند، پیغمبر به ابوبکر فرمود: اگر اینها ما را می دیدند این مرد این گونه برابر غار برای بول کردن نمی نشست، و در روایت دیگری است که چون دید ابوبکر آرام نمی شود به او فرمود: بنگر! ـ او از طریق اعجاز دریائی و کشتی یی را به او نشان داد که در یک سوی غار بود ـ و به او فرمود: اگر اینها داخل غار شدند ما سوار بر این کشی شده و خواهیم رفت.

باری رسول خدا (ص) سه روز همچنان در غار بود و در این مدت چند نفر بودند که از محل اختفای رسول خدا (ص) مطلع بودند و برای آن حضرت و ابوبکر غذا می آوردند و اخبار مکه را به اطلاع آن حضرت می رساندند یکی علی (ع)بود که مطابق چند حدیث، هر روز به آنجا می آمد و به منظور هجرت به مدینه برای آن حضرت سه شتر و راهنمائی تهیه کرد. و دیگری غلام ابوبکر عامر بن فهیره بود، چنانچه در پاره ای از تواریخ آمده است.

 

راه، امن شد

رسول خدا (ص) سه روز در غار ماند و در این سه روز مشرکین قریش جاهائی را که احتمال می دادند پیغمبر خدا بدانجا رفته باشد زیر پا گذاردند و چون اثری از آن حضرت نیافتند تدریجا مایوس و موقتا از جستجو و تفحص منصرف شدند  اما جایزه بسیار بزرگی برای کسی که محمد را بیابد تعیین کردند و آن جایزه “صد شتر” بود، و راستی هم برای اعراب آن زمان که همه ثروت و سرمایه اش در شتر خلاصه می شد جایزه بسیار بزرگی بود.

یاس مشرکین از یافتن محمد (ص) سبب شد که راهها امن شود و پیغمبر خدا طبق نقشه قبلی بتواند از غار بیرون آمده و به سوی مدینه حرکت کند.

چنان چه قبلا اشاره شد برای این کار به دو چیز احتیاج داشتند یکی مرکب و دیگری راهنما و دلیل راه که آنها را حتی المقدور از بیراهه ببرد، مطابق آن چه “سیوطی” در کتاب “الدر المنثور” از ـ ابن مردویه و دیگران نقل کرده است علی (ع)این کارها را انجام داد و سه شتر برای آنها خریداری کرده و دلیل راهی نیز برای ایشان اجیر کرد و روز سوم آنها را بر در غار آورد و رسول خدا (ص) بدین ترتیب به سوی مدینه حرکت کرد، و مطابق نقل ابن هشام و دیگران ابوبکر قبلا سه شتر برای انجام این منظور آماده کرده بود و شخصی را هم به نام عبدالله بن ارقط (یا اریقط) که خود از مشرکین بود ولی به خاطر اینکه مورد سوءظن قرار نگیرد او را اجیر کردند و دختر ابوبکر (اسماء) نیز برای ایشان آذوقه آورد اما همگی اینان با مختصر اختلافی نوشته اند: هنگامی که رسول خدا (ص) خواست حرکت کند ابوبکر یا عبدالله بن ارقط شتر را پیش آوردند که آن حضرت سوار شود ولی رسول خدا (ص) از سوار شدن خودداری کرد و فرمود: شتری را که از آن من نیست سوار نمی شوم و بالاخره پس از مذاکره رسول خدا (ص) آن شتر را از ابوبکر خریداری و آن گاه سوار آن شد و به راه افتادند.

 

سراقه در تعقیب رسول خدا

سراقه بن مالک ـ یکی از افراد سرشناس و سوارکاران عرب در زمان خود گوید: من با افراد قبیله خود دور هم نشسته بودیم که مردی از همان قبیله از راه رسید و در برابر ما ایستاده گفت:

ـ به خدا سوگند من سه نفر را دیدم که به سوی یثرب می رفتند و گمان من این است که محمد و همراهانش بودند!

من دانستم راست می گوید اما برای اینکه آنها که این حرف را شنیدند به طمع جایزه بزرگ قریش به سوی یثرب راه نیفتند به او گفتم: نه، آنها محمد و همراهانش نبوده اند بلکه آنان افراد فلان قبیله اند که در تعقیب گمشده خود می گشته اند!

آن مرد که این حرف را از من شنید باور کرد و گفت: شاید چنین باشد که می گوئی و به دنبال کار خود رفت و دیگران هم سرگرم گفتگوی خود شدند، اما من پس از اندکی تامل برخاستم و به خانه آمدم و اسب خود را زین کردم و شمشیر و نیزه ام را برداشته و به سرعت راه مدینه را در پیش گرفتم و بالاخره خود را به رسول خدا (ص) و همراهانش رساندم اما همین که خواستم به آنها نزدیک شوم دستهای اسب به زمین فرو رفت و من از بالای سر اسب به سختی به زمین افتادم و این جریان دو یا سه بار تکرار شد و دانستم که نیروی دیگری نگهبان و محافظ آن حضرت است و مرا به او دسترسی نیست از این رو توبه کردم و بازگشتم و بنا بر حدیثی که احمد و بخاری و مسلم و دیگران نقل کرده اند همین که سراقه به آنها نزدیک شد ابوبکر ترسید و با وحشت به رسول خدا (ص) عرض کرد: یا رسول الله دشمن به ما رسید! حضرت فرمود: نترس خدا با ما است! و برای دومین بار از ترس گریست و گفت: تعقیب کنندگان به ما رسیدند! حضرت او را دلداری داده و درباره سراقه نفرین کرد و همان سبب شد که اسب سراقه به زمین خورده و سراقه بیفتد … .

 

معجزه ای از رسول خدا (ص)

در علم کلام در جای خود ثابت شده که پیغمبر الهی کسی است که دارای معجزه باشد و بتواند به اذن خدا کارهائی را که دیگران نمی توانند انجام دهند و از نظر عقل نیز محال نباشد بدون اسباب و علل مادی و ظاهری از طریق اعجاز و خرق عادت انجام دهد.

پیغمبر اسلام (ص) نیز دارای معجزات زیادی بوده است که برخی از آنها در گذشته ذکر شده و در آینده نیز خواهید خواند و از جمله معجزاتی که در طول راه مدینه از آن حضرت دیده شد داستان گوسفند “ام معبد” است که مورخین و اهل حدیث ذکر کرده اند.

گفته اند: هم چنان که رسول خدا (ص) و همراهان به سوی مدینه می رفتند چشمشان از دور به خیمه ای افتاد و آنان برای تهیه آذوقه راه خود را به جانب آن خیمه کج کردند و چون به آنجا رسیدند زنی را در آن خیمه دیدند که با اثاثیه اندکی که داشت در میان آن خیمه نشسته و گوسفند لاغری هم در پشت آن خیمه بسته است.

از آن زن که نامش “ام معبد” بود گوشت و خرمائی خواستند تا به آنها بفروشد و پولش را بگیرد ولی پاسخ شنیدند که گفت: به خدا سوگند خوراکی در خیمه ندارم و گرنه هیچ گونه مضایقه ای از پذیرائی شما نداشتم و نیازمند پول آن هم نبودم، رسول خدا (ص) بدان گوسفند نگاه کرد و فرمود: ای ام معبد این گوسفند چیست؟

جواب داد: این گوسفند به علت ناتوانی و ضعف نتوانسته به دنبال گوسفندان دیگر به چراگاه برود.

رسول خدا (ص) آیا شیر دارد؟

ام معبد ـ این گوسفند ضعیف تر از آن است که شیری داشته باشد‍!

رسول خدا ـ (ص) آیا اجازه می دهی من او را بدوشم؟

ام معبد ـ آری: قربانت اگر شیری در پستان او پیدا کردی بدوش.

رسول خدا ـ (ص) پیش آمد و دست بر پستانهای گوسفند گذارد و نام خدای تعالی را بر زبان جاری کرد و درباره گوسفندان ام معبد دعا کرد و سپس دستی بر پستان گوسفند کشید و ظرفی طلبید و شروع به دوشیدن شیر کرد تا آنقدر که آن ظرف پر شد و نوشید، آن گاه دوباره دوشید و به همراهان خود داد تا همگی سیر شدند و در پایان نیز ظرف را پر کردند و پیش آن زن گذاردند و پول آن شیر را به “ام معبد” دادند و رفتند.

چیزی نگذشت که شوهر او آمد و چون شیر نزد همسرش دید با تعجب پرسید: این شیر از کجاست؟ زن در جواب گفت: مردی این چنین بر اینجا گذشت و داستان را گفت،و چون اوصاف رسول خدا (ص) را برای شوهرش تعریف کرد آن مرد گفت: به خدا این همان کسی است که قریش و صفش را می گفتند و ای کاش من او را می دیدم و همراهش می رفتم و در آینده نیز اگر بتوانم این کار را خواهم کرد.

 

در محله قبا

“قبا” نام جائی است در نزدیکی مدینه که فاصله اش تا شهر مدینه حدود دو فرسخ یا کمی بیشتر می باشد و اکنون نیز مسجد بسیار زیبائی که اساس آن را رسول خدا (ص) پی ریزی کرده است در آنجا وجود دارد و اطراف آن را باغاتی سرسبز فرا گرفته است.

کاروانهائی که سابقا از راه مکه به مدینه می آمدند از آنجا می گذشتند و سر راه آنها بود، رسول خدا (ص) فاصله راه مکه تا یثرب را پیمود و بیشتر، شبها راه می رفتند تا هم از دشمن محفوظ مانده و هم از گرمای طاقت فرسای صحرای حجاز آسوده باشند و بدین ترتیب تا نزدیکی مدینه رسید.

از آن سو مردم مدینه که بیشتر به اسلام گرویده بودند ولی پیغمبر بزرگوار خود را ندیده بودند، وقتی شنیدند آن حضرت به سوی یثرب حرکت کرده است به اشتیاق دیدار پیغمبر خود هر روز صبح از خانه ها بیرون می آمدند و تا نزدیکیهای ظهر به انتظار می نشستند و چون مایوس می شدند به خانه خود باز می گشتند.

روزی که حضرت رسول (ص) وارد “قبا” شد نزدیکیهای ظهر بود و مردم “قبا” که مایوس شده بودند به خانه ها رفتند اما یکی از یهودیان که هنوز در جای بلندی نشسته بود و سمت مکه را می نگریست ناگهان چشمش به چند نفر افتاد که از راه رسیدند و در زیر درختی آرمیدند، حدس زد که افراد تازه وارد پیغمبر اسلام و همراهان او باشند از اینرو فریاد زد : ای فرزندان “قیله “[۳] آن کسی که روزها به انتظارش بودید وارد شد! حدس او به خطا نرفته بود و مسافران تازه وارد همان رسول خدا (ص) و همراهان بودند مردم که این صدا را شنیدند دسته دسته بیرون ریختند و به طرف همان جائی که پیغمبر خدا وارد شده بود هجوم آوردند و رسول خدا (ص) را به خانه بردند .

مشهور آن است که پیغمبر اسلام به خانه مردی بنام کلثوم بن هدم ــ که از قبلیه بنی عمرو بن عوف بود ـ وارد شد و در آنجا منزل کرد، و ابوبکر نیز در خانه مرد دیگری منزل کرد.

روزی که حضرت از غار ثور حرکت کرد بر طبق گفتار بسیاری از مورخین روز اول ماه ربیع الاول و روز ورود به “قبا ” روز دوازدهم همان ماه بود ــ که فاصله مکه تا قبا را دوازده روز طی کرده بودند ــ و در اینکه چند روز در قبا توقف کرد اختلافی در روایات هست و بسیاری گفته اند سه روز در قبا بود تا علی (ع) و زنهائی که همراهش آمده بودند به آن حضرت ملحق شدند و روز چهارم به سوی خود شهر مدینه حرکت کرد و در پاره ای از روایات دوازده روز و پانزده روز نوشته اند و آنچه از نظر مورخین مسلم است این مطلب است که توقف آن حضرت بیشتر به خاطر آمدن علی (ع) بود و انتظار ورود او را می کشید ، و حتی در چند حدیث است که ابوبکر در فاصله آن چند روز به مدینه آمد و چون به قبا بازگشت به رسول خدا (ص) عرض کرد: مردم شهر منتظر مقدم شما هستند زودتر حرکت کنید اما رسول خدا (ص) فرمود: منتظر علی هستم و تا او نیاید به شهر نخواهم رفت و چون ابوبکر گفت: آمدن علی طول می کشد! فرمود: نه به همین زودی خواهد آمد.

ادامه دارد

 

[۱]

[۲]

[۳]

18دسامبر/16

معاد

آیت الله جوادی آملی

نقش معاد در پرورش روح

بحث های گذشته دربارهٔ ضرورت رسالت انبیاء بود و طبق آن ابتدا ثابت شد که تربیت انسان بدون وحی و رسالت انبیاء میسر نیست (لَقَد اَرْسَلنا بِالبَیِِّناتِ وَ انْزَلنٰا مَعَهُمْ الْکِتٰابَ وَ المیزانَ لِیَقومَ النّٰاسُ بِالقِسْطِ) هدف مشترک همهٔ پیامبران قیام به قسط و عدل است یعنی نه تنها مردم عامل به قسط باشند بلکه قیام به قسط کنند کسی که در برابر باطل ساکت است قیامی ندارد کسی که در برابر دشمن چه درونی و چه برونی آرام است قیامی ندارد.

اما آنچه در این فصل مطرح است تأثیر اعتقاد به معاد در تهذیب جان و پرورش روح است اگر فرامین الهی اجرا شود، مردم از تاریکیها نجات می یابند، اما با چه عاملی؟ آیا مهمترین عامل مساله آهن و شمشیر است؟ (و انزلنا الحدید …) یا اینکه عامل مهمتری هم وجود دارد؟ ما می خواهیم در اینجا ثابت کنیم که مؤثرترین عامل، یاد معاد و روز حساب است، زیرا اجرای حدود فقط می تواند یک نظم صوری برقرار کند، اما رشد روح و تهذیب جان که با آهن میسر نیست، زیرا ممکن است انسان در جلوت عمل خلاف نکند ولی در خلوت هر عملی انجام دهد.

بر همین اساس کمتر سوره ای است که چند بار جریان قیامت و اعتقاد به روز حساب و همچنین پاداش و کیفر و بهشت و جهنم در آن مطرح نشده باشد و وقتی هم که پیامبران را به عظمت یاد می کند، می گوید یاد قیامت بود که آنها را به این مقام رسانید، و الان هم آنچه مطرح است و جبهه های ما را گرم و پرشور می کند یاد معاد است، علاقه به شهادت یعنی علاقه به حیات ابدی.

اما انبیاء، در سوره مبارکه ص ، آیه ۴۵ به بعد، جریان عده ای از انبیاء را ذکر می کند:

“وَ اذْکُر عِبادَنا اِبراهیمَ و اِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ اُولِی الأیْدی وَ الأبْصٰارِ”

می فرماید: اینها دارای چشم و دست هستند، یعنی بصیر هستند زیرا حق را می بینند، آنهائی که حق را نمی بینند نابینا و “صم، بکم، عمی” هستند زیرا زبان، برای گفتن حق است، کسی که حق نمی گوید “بکم” است. گوش برای شنیدن حق است، کسی که حق نمی شنود “صم” است، کر است. و نیز دستی که برای حق فعالیت نکند دست نیست. لذا درباره یهودیها می فرماید: (غُلَّتْ اَیْدیهِمْ) یعنی آنها (دستان خدا را نمی بینند) دستان خودشان بسته است ولی درباره پیامبران در آیه ۴۶ از سوره ص می فرماید:

(اِنّا اَخْلَصْنا هُمْ بِخالِصَه ذِکْری الدّٰارِ) ما آنها را به عنوان بندگان خالص پذیرفتیم. مخلَصین بالاتر از مخلِصین هستند مخلصین کسانیند که با خلوص رفتار می کنند و در بین آنها افراد ممتازی هستند که خدا از بین آنها افرادی را به عنوان مخلَص انتخاب می کند (استخلصهم الله لنفسه) و شیطان هم در وجود مخلَصین راه نفوذی ندارد: (اِلاّٰ عِبادَکَ مِنْهُم الْمُخْلصین) حالا چرا “انا اخلصناهم بخالصه” به خاطر یک صفت ممتاز و آن ” ذکری الدار” است، یعنی چون به یاد خانه اند، معلوم می شود قرآن دنیا را خانه نمی داند بلکه راه می داند، این همان بیان امیرالمؤمنین (ع) است که فرمود: ” الدُّنیٰا دٰارُ مَجٰازٍ وَ الْآخِرَهُ دٰارُ قَرارٍ”. مجاز یعنی جای تجاوز و عبور و اگر در قرآن گفته شده است که روش ابراهیم خلیل را داشته باشید به این علت است که او می گفت اگر مرا در آتش بسوزانید زودتر به منزل می رسم.

در اواسط نهج البلاغه حضرت علی (ع) می فرماید:

” ذَهَبَ الْمُتَذَکّرُونَ وَ بَقِیَ الٌنّٰاسُوْنَ اَوِ الْمتَناسُوْنَ”

ـ آنهایی که به یاد قیامت بودند رفتند و اینهائی که مانده اند یا به یاد قیامت نیستند یا خود را به فراموشی می زنند. یعنی یا نسیان است یا تناسی.

در آیه بعد می فرماید:

“وَ اِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفیْنَ الأخْیٰارِ”

ـ پیامبران از بندگان خاص و از اخیارند و در آیات بعد پایان کار اینها را هم در قرآن مشخص کرده است:

” وَ اذْکُر اِسمٰعیلَ وَ الْیَسَعَ وَ ذَالکِفلِ وَ کُلُّ مِنَ الأخْیارِ هذا ذِکْرٌ و اِنٌَّ لِلمُتَّقینَ لَحَسُنَ مَئابِ ُ، جَنّاتِ عَدْنٍ مُفَتٌَحَهَ لَهُمُ الأبْوابِ”

از امام باقر نقل شده است که فرمود: “ذالکفل” کسی بود که کفیل شد و تعهد کرد که روزها را روزه بگیرد و شبها را نماز گزارد و فرائض الهی را انجام دهد، آیه می فرماید افراد با تقوی بازگشت خوبی دارند (جنات عدن) و درهای بهشت  به روی آنها باز است با اینکه اهل بهشت رغبت نمی کنند که از آن بیرون بروند ولی نفس باز بودن در خود آزادی است.

بر این اساس دو راه وجود دارد: راه انبیاء و پیروانشان که (انا اخلصناهم بخالصه ذکری الدار) و راه افرادی که در مقابل انبیاء صف بستند: ( انَّ الََّذینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبیلِ اللهِ لَهُمْ عَذاب شَدید چرا؟ “بِماٰ نَسُوا یَوْمَ الحِسابِ”[۱] پس امر در اجرای هدف انبیاء و عدم اجراء، دایر مدار “ذکری الدار” و “نسیان المعاد” است.

اما اینکه قیامت چند درجه دارد؟ در این مورد در سوره حدید، آیه ۲۰ می فرماید:

” و فی الاخرهِ عَذٰابٌ شَدیدٌ وَ مَغْفِرَهٌ مِنَ اللهِ وَ رِِضْوٰانٌ”

بعضی به یاد جهنم دست از خلاف می کشند، و بعضی به خاطر بهشت به کارهای خیر علاقه مندند و بعضی به ما فوق بهشت و جهنم می اندیشند مثل علی (ع) و امثال او، یعنی افرادی که دارای نفس مطمئنه باشند:

“یٰا اَیَّتُهَا النّفْسُ الْمُطْمَئِنَهُ ارْجِعى‌ اِلىٰ رَبّکِ راضیَه مَرضِیّهَ فَادْخُلى فى عِبادی وَ ادْخُلی جَنٌّتی”.

در سوره انعام هم، آیه های ۱۴ و ۱۵ این سه مورد را بیان کرده است و می فرماید: انسانها برای سه جهت و به سه علت به یاد معادند:

۱ـ به علت اینکه خدا یُطِعم و لا یُطَعم است یعنی “شوقا الی الجنه”

۲ـ به علت ترس: “اِنّی اَٰخافُ اِنَّ عَصَیْتُ رَبّی عَذابَ یَومِ عَظیم ” یعنی “خَوْفاً مِنَ النٌارِ”

۳ـ به علت اینکه خدا فاطر السموات و الارض است یعنی “حبا لله، به امید لقاءالله”.

در همان آیه (سوره حدید) قرآن در درجه بندی دنیا می فرماید دنیا در پنج دوره خلاصه می شود:

” اِعْلَمُواْ اَنّماَ الحَیٰاهُ لَعِب وَ لَهْوٌ وَ زینَهٌ وَ تَفٰاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکْاثُرٌ فِى الأمْوٰالِ وَ الْأوْلٰادِ”

دنیا نه یعنی آسمان و زمین و دریا و صحرا و گیاهان یا معادن چرا که اینها موجودات تکوینی و آیات خدایند پس بد نمی توانند باشند بلکه منظور از دنیا، قراردادهای خاص است، مثلا چه چیز مال چه کسی است؟ چه کسی به مقامی می رسد، امیالهای انسان، ارتباطات جوامع بشری و مانند آن. اینهایند که بازیچه اند نه دریا و آسمان.

اولین دوره از این ۵ دوره، دوران شیرخوارگی یعنی همان لعب و لهو و بازی است. دوره دوم، دوران نوجوانی یعنی لهو و سرگرمی، دوره سوم، زینت در دوران جوانی یعنی خوب بپوشد و چیزهای خوب تهیه کند و آرایش داشته باشد، دوره چهارم، دورانی که از جوانی می گذرد یعنی تفاخر،دوره پنجم، دورانی است که کار از او گذشته و حرص و تکاثر دارد. مثل این دوره را در همان آیه چنین تشبیه می کند و می گوید:

” کَمَثَلِ غَیْثٍ اَعْجَبَ الْکُفّٰارَ نَبٰتُهُ ثُمٌَ یَهِیْجُ فَتَرٰیهُ مُصْفَرّاً ثٌُمَ یَکُوْنُ حُطٰاماً”

یعنی مثل باران فراوانی که سرزمینها را سیراب کرده، زارعین را هم به شگفت آورده است آنگاه زرد و به صورت کاه می شود. پایان دنیا هم همین است. خلاصه این شد که:

۱ـ سعادت و شقاوت، دائر مدار “ذکری الدار” و “نسیان المعاد” می چرخد.

۲ـ در قیامت سه درجه است: جهنم، بهشت و فوقهما یعنی لقاءالله.

۳ـ مردم که به یاد معادند سه دسته اند: عده ای “خوفا من النار”، عده ای “شوقا الی الجنه” و عده ای فوق آن، یعنی آنهائی که خواهان “لقاءالله” هستند.

۴ـ قرآن کریم قسمت مهم گناهان و انحرافات را نتیجه فراموشی آخرت می داند چه اینکه رسیدن به مقام والای انسانی را در گرو یاد قیامت می داند. از نظر قرآن، دنیا گذرگاه است و آخرت و معاد را خانه نمی داند و می گوید به یاد منزل بودن هم انسان را از تباهی حفظ می کند هم انسان را به اوج اخلاقی می رساند. این مطلب چهارم دو قسمت دارد: یکی جنبه سلبی که یاد قیامت انسان را از تباهی و تبهکاری حفظ می کند و دیگری جنبه ایجابی که انسان را به اوج اخلاق می رساند.

در آیه ۲۶ از سوره (ص) هر دو مطلب بیان شده است:

“یٰا داٰوُد اِنّا جَعَلْنٰاکَ خَلیفَهً فُی الأرْضِ فَٰاحْکُمْ بَیْنَ النّٰاسِ بِالحَقٌِّ وَ لا تَتٌَّبِعِ الْهَویٰ فَیُضلَّکَ عَنْ سَبیلِ اللهِ، اِنٌّ الّذینَ یَضِلُّوْنَ عَنْ سَبیلِ اللهِ لَهُمْ عَذٰابٌ شَدیدٌ بِمٰا نَسُوا یَوْمَ الحِسٰابِ”

یعنی ما به داوود پیامبر گفتیم که ترا خلیفه قرار دادیم که به حق حکم کنی. این نشان می دهد که خلیفه حق، باید حکم به حق بکند و آنچه باعث انحراف از حق می شود، پیروی از هوی است و لذا می فرماید: از هوی پیروی نکن زیرا باعث گمراهی از صراط است و گمراهی از صراط باعث عذاب خداست و منشاء عذاب، فراموشی قیامت است که همه اینها به طور زنجیره ای به هم بسته است.

در آیه های ۴۵ و ۴۶ همین سوره ـ که در قسمت قبل مطرح شدـ می فرماید:

” وَ اذْکُر عِبادَنا اِبْرٰاهیمَ و اِسْحٰقََ وَ یَعْقُوبَ اُولِی الأیْدی وَ الأبْصارِ اِنّٰا اَخْلَصْنا هُمْ بِخالِصَه ذِکْری الدّٰارِ”

گفتیم که خداوند اینها را صاحب دست و چشم می نامد و دیگران این خصوصیت را ندارند. خداوند آنها را مخلَص می نامد که از مخلِصین بالاتر است، اینها را به عنوان بنده ویژه برای خود انتخاب می کند و همین مخلَصها هستند که شیطان در آنها راه ندارد. چرا اینها اینطور شدند؟ آیا بی جهت بود؟ نه، جواب می دهد که این مخلَص بودن آنها، علت انتخاب آنها و برگزیدنشان (ذکری الدار) است،یعنی یاد قیامت و همین ذکری الدار توانست هدف انبیاء را اجرا کند. در سختیها همین که عده ای بهانه می گرفتند و یا در نبردها و جهادها می خواستند بهانه جوئی کنند، مسئله یاد قیامت و قیامت مطرح می شد و جلوی بهانه جوئیها را می گرفت.

در سوره توبه، آیه ۸۱ می فرماید:

“فَرِحَ الْمُخَلٌّفُونْ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاٰفَ رَسُوْلِ اللهِ” آنهائی که اهل قعود بودند ـ نه قیام ـ از اینکه رسول الله به جبهه رفت و آنها نرفتند خوشحال شدند. باید همراه رسول خدا باشند ولی نبودند “وَ کَرِهُوا اَنْ یُجٰاهِدُوا بِاَموالِهِمْ وَ اَنْفُسِهِمْ” نه با تن رفتند و نه با جان، نه جبهه را تقویت کردند نه پشت جبهه را. راجع به پشت جبهه بهانه ای نداشتند اما در مورد جبهه می گفتند: هوا گرم است! “وَ قالُوا لٰا تَنْفِرُوا فِی الْحَرٌِّ” در هوای گرم برای جنگ حرکت نکنید. بگذارید هوا خنک شود!

همین معنی به صورت دیگری در نهج البلاغه آمده است، حضرت امیر (ع)می فرماید: (من در زمستان شما را دعوت به نبرد می کنم، می گوئید هوا سرد است و در تابستان دعوت می کنم می گوئید هوا گرم است. شما که از سرد و گرم زمستان و تابستان هراسناکید جواب قیامت را چه می دهید؟) در جواب اینها که به رسول الله گفته اند هوا گرم است خدا به پیغمبر فرمود بگو:

“نٰارُ جَهَنٌّمَ اَشَدٌُ حَرٌا لَوْ کٰانُوا یَفْقَهُونَ” اینها اگر اهل فقاهت بودند و فهم ظریفی داشتند، هرگز این حرف را نمی زدند، انسان هرگز خود را گرفتار آن حرارت عظیم نمی کند برای اینکه از یک حرارت قابل تحمل شانه خالی کند. این مسئلهٔ (ذکری الدار) است که می تواند مسئله قتال و جهاد را تامین کند.

بعد از اینکه رسول اکرم از جبهه برگشت اینها رفتند عذرخواهی کنند، خداوند فرمود به اینها بگو شما اهل قیام نیستید دنبال بهانه می گردید!

اما عللی که قرآن کریم برای یاد آخرت مطرح می کند چند تا است و چرا انسان باید به یاد قیامت باشد و انگیزه آن چیست؟ اثر و انگیزهٔ آن طبق آیات سوره (ص) مشخص شد. اما چه کار کنیم که به یاد قیامت باشیم و چه عواملی در تذکر معاد نقش دارد؟ قرآن کریم گاهی می فرماید: قیامت نزدیک است، قیامت فردا است. در جای دیگر بیان می کند که قیامت روز شدید است، یا قیامت روزی است طولانی (البته آمدن آن طولانی نیست بلکه نزدیک است، ماندنش طولانی است) و یا آنچه به عنوان احوال و صحنه های هولناک در قیامت است مطرح و یادآوری می کند که انسان قیامت را فراموش نکند.

در سوره اسراء ، آیه های ۴۹ تا ۵۱ جریان نزدیک بودن قیامت را مطرح می کند:

“وَ قٰالُوْا اَئِذٰا کُنّٰا عِظاماً وَ رُفاتاً اَئِنّٰا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدیداً”

که اینجا در حد انکار قیامت نیست بلکه به عنوان تعجب و استبعاد است.

این را حتما توجه داشته باشید و ملاحظه بفرمائید که حداقل هر ماهی یک مرتبه قرآن را ختم کنید چون هم خیلی وقت نمی گیرد و هم انسان را به ذکر مبدأ و معاد وادار می کند و او را به مقاماتی می رساند و نورانیتی در او به وجود می آید که باعث می شود شوق به علوم پیدا می کند، خوب می خواند و خوب می فهمد و عمرش هم پر برکت می شود. در تلاوت قرآن، الله، متکلم است و بنده، مخاطب. در هر صورت در این بحث قرآنی توجه داشته باشید که هیچ جا دلیلی بر نفی معاد نیامده است بلکه فقط در حد تعجب و استبعاد است:

“ذٰلِکَ رَجْعٌ بَعیدٌ”[۲]

این امر بعید است یا جای دیگر:

“ٰائِذاٰ کُنّٰا عِظٰاماً وَ رُفٰاتاً”

بعد از اینکه گوشت از بین رفت و استخوان پوسید و نرم شد ” اَئِنّٰا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدیداً”[۳] دوباره زنده می شویم؟!

خداوند در جواب می فرماید:

“قُلْ کُوْنُوا حِجٰارَهً اَوْ حَدیداً اَوْ خَلْقاً مِمّٰا یَکْبُرُ فى صُدُورکُمْ”

هر چه می خواهید باشید آنکه شما را آفرید دوباره می تواند احیاء کند. و یا می گوید:

“فَسَیَقُولُونَ مَنْ یُعیدُنٰا”

چه کسی ما را دوباره بر می گرداند؟

“قُلْ الَّذی فَطَرَکُمْ اَوَلَّ مَرَهٍ”

آن کسی که اول بار شما را خلقت کرد، این بدن از بین رفته شما را جمع می کند. اینها می گویند: ما در ذرات پراکنده زمین بعد از مردن، گم می شویم. قرآن می فرماید: روح و جان شما گم نمی شود، بدن شما است که در بین ذرات عالم پراکنده می شود، دوباره جمع می شود. جان شما است که وفات کرده که از ماده “توفی” است (در اینجا (ت) جزء کلمه نیست) و معنی آن گرفتن همه چیز است. و لذا قرآن به فوت تعبیر نمی کند چون فوت به معنی زوال و نابودی است. اگر انسان حق یک مطلب را خوب ادا کند می گویند استیفای مقال کرد یعنی همه جوانب را رعایت کرد. مشرکین می گفتند:

“اَئِذٰا کُُنّّٰا عِظاما وَ رُفاتاً اَئِنّٰا لَمَبْعُوثُونَ” ؟

آیا وقتی ما مردیم و خاک شدیم باز برانگیخته می شویم؟! خداوند به رسول اکرم فرمود، بگو:

“قُلْ یَتَوَفیّٰکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذى وُکِّلَ بِکُمْ”

آن فرشته ای که از طرف خداوند وکیل قبض ارواح است، او توفی می کند شما را (وفات می کند نه فوت) و وقتی این استدلال را از تو شنیدند آن وقت است که در مقابل تو سرها را پائین می آورند ـ یعنی مجاب می شوند. بنابراین هیچ مشرکی دلیلی ارائه نداد که قیامت نیست فقط تعجب و استبعاد می کردند.

 

وقت قیامت

می پرسیدند کی قیامت می شود؟ خداوند می فرماید:

“قُلْ عَسىٰ اَنْ یَکُونَ قَریباً”

شاید نزدیک باشد. این قرب عامل ذکری است چون موقع امتحان اگر نزدیک باشد، انسان به فکر آن می افتد و فکر امتحان انسان را کوشا می کند. چه انگیزه ای در انسان فکر امتحان را زنده می کند؟ نزدیک بودن به او. در سوره (ص) فرمود: اینها چون به یاد قیامت بودند به مقام اخلاص رسیدند. در سوره احزاب هم مسئله نزدیکی قیامت مطرح است آیه ۶۳:

“یَسْئَلُکَ النّٰاسُ عَنِ السٌّاعَهِ قُلْ اِنّمٰا عِلمُهٰا عِنْدَاللهِ وَ ما یُدْریکَ لَعَلٌَّ السّٰاعَهَ تَکُوْنُ قَریباً”

مردم از تو می پرسند که قیامت کی باشد؟ بگو علم آن نزد خدا است، و چه میدانی شاید نزدیک باشد. انسان که نمی داند قیامت کی قیام می کند، لااقل قیامت صغری هر فردی نزدیک است. “من مات فقد قامت قیامته” برزخ یک قیامت کوچک است برای هر کس.

در آیات دیگر دارد که: “اِنٌَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهَ قَریباً” آنها (قیامت) را دور می بینند و ما آن را نزدیک می بینیم. بنابراین، هدف بلند انبیاء را آهن (حدید) و علل و عوامل دیگر اجراء نمی کند، بلکه یاد معاد است و مشکلاتی که دامن گیر تبهکاران می شود. علتش فراموشی قیامت است و مقام بلند که نصیب مؤمنین خالص می شود، علتش “ذکری الدار” است که این یاد، انسان را بسیج می کند.

ادامه دارد

 

۱ـ سوره ص، آیه ۲۶٫

۱ـ سوره ق، آیه ۳٫

۲ـ سوره اسراء، آیه ۴۹٫

18دسامبر/16

نگاهی به رویدادها

جنگ

  • سه جنگنده شکاری دشمن توسط تیزپروازان ارتش جمهوری اسلامی و پدافند زمینی در جبهه های جنوب سرنگون شدند. ۲۷/۱۰/۶۱
  • هواپیماهای متجاوز عراقی با بمبهای خوشه ای مناطق مسکونی دهلران را بمباران کردند.                                                                  ۲۷/۱۰/۶۱
  • دو هواپیمای جنگی دیگر عراق در غرب دزفول سرنگون شدند. ۲/۱۱/۶۱
  • شکاریهای جمهوری اسلامی ایران دو جنگنده عراقی را بر فراز سکوی البکر سرنگون کردند.                                               ۱۱/۱۱/۶۱
  • در آغاز عملیات “والفجر” که با رمز یاالله یاالله یاالله شروع شد، یک تیپ کامل از لشکر ۱۴ عراق، ۳ گردان مکانیزه و پیاده دشمن به کلی منهدم شدند. ۱۸/۱۱
  • پاسگاههای سوبله، صفریه، و رشیدیه و کاووسیه پس از ۸۶۸ روز اشغال آزاد شدند.
  • پاسگاههای عراقی رشیدیه، وهب، و کرامه از لوث مزدوران صدامی پاک شدند. ۱۸/۱۱
  • فرمانده تیپ ۹۵ پیاده عراق به اسارت در آمد. ۱۹/۱۱/۶۱
  • با آزاد شدن ۵۰ کیلومتر مربع دیگر وسعت اراضی آزاد شده در منطقه عملیاتی “والفجر” به ۳۰۰ کیلومتر مربع رسید. ۲۰/۱۱
  • پنج فروند جنگنده ی دشمن صدامی در منطقه عملیاتی “والفجر” سرنگون شدند. ۲۱/۱۱/۶۱

 

انقلاب و جهان

  • رژیم حاکم بر تونس دهها مسلمان انقلابی را دستگیر کرد.   ۲۵/۱۰/۶۱
  • یک نشریه آمریکائی فاش کرد برای مقابله با انقلاب اسلامی ایران آمریکا در حال توسعه پایگاههای نظامی خود در ترکیه است. ۲۵/۱۰/۶۱
  • دولت سوسیالیست فرانسه برای رویارویی با حرکت انقلاب اسلامی خواستار حمایت همه جانبه ی رژیم های خاورمیانه از عراق در جنگ علیه ایران شد. ۲۷/۱۰/۶۱
  • انفجار یک موشک توسط رزمندان مسلمان فلسطینی در نزدیکی محل مذاکرات رژیم صهیونیستی و مقامهای لبنانی خسارات و تلفات سنگینی به بار آورد. ۵/۱۱/۶۱
  • رژیم حاکم بر سعودی ۱۵۰ تن دیگر از مسلمانان مبارز این کشور را بازداشت کرد. ۹/۱۱/۶۱
  • دفاتر هواپیمائی رژیمهای عراق و فرانسه در دهلی نو منفجر و خسارات زیادی وارد آمد. ۱۶/۱۱/۶۹
  • برای رویارویی با انقلاب اسلامی رژیم حاکم بر سعودی ۶ میلیارد دلار دیگر در اختیار صدام قرار می دهد. ۲۱/۱۱/۶۱
  • مارکوس دیکتاتور فیلیپین خواستار سرکوب شدید انقلابیون مسلمان فیلیپینی شد.۲۱/۱۱/۶۱

اخبار داخلی

  • با بهره برداری از بزرگترین معدن کرومیت خاورمیانه، میزان استخراج و صدور کرومیت ایران به ۱۵ میلیارد تومان رسید. ۲۰/۱۰/۶۱
  • هاشمی رفسنجانی: امنیت را از کسانی که در خلیج فارس ایجاد ناامنی می کنند سلب می کنیم.                     ۲۸/۱۰/۶۱
  • رئیس جمهور: در تمام صحنه های بین المللی و در تمامی میدانهای مبارزه اقتصادی با ابرقدرتها مبارزه خواهیم کرد. ۴/۱۱/۶۱
  • رئیس جمهور: ما منت پذیر مردم هستیم و از مسئولی که به مردم اهانت کند به سادگی نمی گذریم. ۱۰/۱۱/۶۱
  • دومین نمایشگاه دستاوردهای انقلاب با حضور چند تن از شخصیت های مملکتی افتتاح یافت. ۱۳/۱۱/۶۱
  • ۱۲بهمن ماه روز ورود امام به کشورمان از سوی نمایندگان مجلس شورای اسلامی روز رحمت نامیده شد. ۱۳/۱۱/۶۱

ضد انقلاب

  • ۶۰ تن از افراد تشکیلاتی گروهکهای ضد انقلاب در رجائی شهر دستگیر شدند. ۲۰/۱۰
  • با کشف ۲۳ خانه ی تیمی ۱۵۰ تن از منافقین کشته و یا دستگیر شدند. ۲۲/۱۰/۶۱
  • ۴۷ تن از اعضای کادر مرکزی چریکهای اقلیت در شهرهای بندرعباس، کرمان، زاهدان و ارومیه معدوم و یا دستگیر شدند. ۲۲/۱۰/۶۱
  • طی یک عملیات هماهنگ در ۵ محور رزمندگان اسلام ۲۳ روستای کردستان با همکاری اهالی آنها پاکسازی شد. ۲۵/۱۰/۶۱
  • با کشف یک خانه ی تیمی گروهک ضد انقلاب طوفان در بابل ۶ نفر دستگیر شدند. ۲۶/۱۰/۶۱
  • به دنبال متلاشی شدن تشکیلات گروهک کومله در سنندج، ده عضو دیگر از رده های بالای این سازمان دستگیر شدند. ۳۰/۱۰/۶۱
  • ملا عزیز جنگلی حافظ قرآن و یکی از روحانیون مبارز اهل سنت در سلماس توسط عوامل آمریکا به شهادت رسید. ۳/۱۱/۶۱
  • ۷۲۰ کیلو تریاک طی عملیاتی توسط پاسداران کمیته ی انقلاب اسلامی باختران کشف و قاچاقچیان دستگیر شدند. ۱۰/۱۱/ ۶۱
  • معاون استانداری آذربایجان غربی توسط ضد انقلابیون به شهادت رسید. ۱۴/۱۱/۶۱
  • چند جاسوس کا ـ گ ـ ب با گذرنامه و شناسنامه جعلی توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دستگیر شدند.                                              ۱۸/۱۱/۶۱
  • ۷۰ عضو اصلی گروهک کومله دستگیر شدند.               ۱۹/۱۱/۶۱

عمران

  • طی ماه گذشته ۱۵۴ دستگاه تراکتور بین کشاورزان استان فارس توزیع شد. ۲۰/۱۰
  • بیش از ۸۳۷ میلیون ریال طی نه ماهه اول سال جاری به کشاورزان آمل وام پرداخت شده است.   ۲۶/۱۰/۶۱
  • ۱۸۳۸۹ هکتار زمین تا کنون بین کشاورزان بلوچستان توزیع شده است. ۲۷/۱۰/۶۱
  • ۱۱۰روستای استان گیلان طی سال جاری دارای برق شدند. ۳۰/۱۰/۶۱
  • ۴۸ روستای استان فارس طی شش ماهه ی اول سال جاری از آب آشامیدنی بهره مند شدند.                                                            ۳۰/۱۰/۶۱
  • یک میلیون نفر از هموطنان در ۶ ماهه‌ اخیر باسواد شده اند. ۶/۱۱/۶۱
  • ۹۰ واحد آموزشی با هزینه ی ۹۰۰ میلیون ریال از ابتدای سال جاری تا کنون در استان سیستان و بلوچستان احداث شده است. ۷/۱۱
  • ۲ میلیارد ریال وام از آغاز سال جاری تا کنون به کشاورزان آذربایجان غربی پرداخت شده است. ۷/۱۱/۶۱

اختراع و اکتشاف

  • پلیت افست و ماده ی شیمیائی عکاسی توسط جهاد دانشگاهی کشورمان ساخته شد. ۲۳/۱۰/۶۱
  • آخرین پدیده ی صنایع حرارتی خانگی در اصفهان ساخته شد. ۲۷/۱۰/۶۱
  • با تلاش اساتید متعهد دانشگاه صنعتی اصفهان برای اولین بار کوره ی احیای روی با سیستم حرارتی در ایران ساخته شد. ۷/۱۱
  • ۱۵ قطعه از لوازم ماشین آلات راهسازی توسط متخصصین اداره راه و ترابری استان مرکزی ساخته شد.            ۱۲/۱۱/۶۱
  • کوره‌ی دواز ذوب چدن در اصفهان ساخته شد. ۱۷/۱۱/۶۱
  • دستگاه تنباکو خردکنی برای اولین بار در ایران توسط کارکنان متعهد شرکت دخانیات اصفهان ساخته شد.     ۱۰/۱۱/۶۱

 

18دسامبر/16

یادی از شهدا

قسمتی از وصیتنامه شهید علیرضا ابراهیمی سنجانی:

… من به جبهه می روم تا به دستور رهبرم حق مستضعفین را از ظالمان تاریخ بگیرم … تو ای مادر به عنوان کسی که جوان دارد و من هم به عنوان اینکه جوانم و توانائی دارم باید به جبهه بروم تا دین خود را در برابر خون شهدا و معلولین جامعه ادا کنم … من پیامی پرمحتواتر از نصائح و مواضع امام که همان اسلام اصیل است ندارم و به آنهایی که می خواهند انسان بمانند توصیه می کنم که به دنبال امام بروند.

قسمتی از وصیتنامه برادر شهیدحسن آبادیجو:

“… جاهدوا تورثوا ابنائکم مجدا”

جهاد کنید تا به ارث ببرید برای فرزندانتان عظمت را.

اینجانب حسن آبادیجو افتخار آن را دارم که سرباز کوچکی از لشکر باعظمت اسلام می باشم اکنون که این وصیت نامه را می نویسم در پادگان دوکوهه مستقر هستیم و همه ی ما زیارت عاشورا را می خوانیم و خطاب به سیدالشهداء می گوئیم: “یا لیتنا کنا معکم فتفوذ معکم” و اکنون این ندا نیز از فرزند برومند حسین ابن علی (ع) نایب بر حق امام زمان آیه الله العظمی الامام روح الله الموسوی الخمینی شنیده می شود ما باید به این ندا لبیک گفته و جبهه های جنگ را یاری نمائیم ما باید در جبهه ها جای کسانی را پر کنیم که زاهدان شب و شیران دلاور روز بوده و هستند و این دلاوری و زهد را از مولایشان علی (ع) آموخته‌اند، ما شیعه علی هستیم باید همچون او دلاور، رزمنده، شجاع، متقی و … باشیم باید از هیچ واقعه ای ترس و واهمه نداشته باشیم اگر مرگ به سراغ ما آمد و یکی از نزدیکان ما را از ما گرفت ما نباید روحیه خود را ببازیم…

… خداوندا خوش دارم گمنام باشم تا در غوغای کشمکشهای پوچ مدفون نشوم، خدایا دردمندم، روحم از شدت درد می سوزد، و قلبم می خروشد، احساسم شعله می کشد و بند بند وجودم از شدت درد صیحه می زند زیرا در بستر مرگ آسایش بخش خسته شده ام، دلشکسته ام ناامیدم، دیگر آرزوئی ندارم، احساس می کنم که این دنیا جای من نیست با همه وداع می کنم و می خواهم فقط با خدای خود تنها باشم خدایا به سوی تو می آیم …

… و حال ای خواهران و برادرانم از شما نیز امید عفو دارم و امیدوارم که از خط امام که همان خط اسلام است جدا نشوید و این انقلاب را زمینه ساز انقلاب مهدی (عج) بدانید و در انجام فرائض و احکام اسلام سستی و کاهلی به خرج ندهید، کوچکترین ضد شرعها را انجام ندهید و مواظب باشید که در زندگی دوستان و یاورانی یار و غمخوار برای خود چه در زندگی فردی و چه در زندگی اجتماعی انتخاب کنید و چون افرادی بوده اند که چه بسا صد در صد مکتبی بوده اند و با دوستان بد و ناجنس و ناکس و نااهل همراه شده اند و … و اگر دوستی از شما نماز نمی خواند و یا روزه نمی گیرد او را وادار به انجام روزه و نماز کنید و خود نیز کوتاهی و سهل انگاری نکنید و در پایان همه شما را به خدای بزرگ می سپارم و از شما تقاضا می کنم که از روحانیت جدا نشوید چون به قول امام شکست روحانیت شکست اسلام است و این دعا را ترک نکنید.

قسمتی از وصیتنامه شهید حسین همتی:

… ای برادران و خواهران، ای پدران و ای مادران و ای کودکان: قدر این نعمت بزرگ قدر این گوهر نایاب که خدا به شما عزیزان داده بدانید قدر این امام عزیزمان این مجاهد نستوه این نائب امام زمان این رهبر عالیقدر حضرت آیت الله العظمی امام خمینی که امید تمامی مستضعفین جهان است بدانید و عملا دنبال راه او باشید که راه او راه خداست راه انبیاء است …

ای دوستان به خود آئید و اگر یک نفر شهید شد نگذارید اسلحه اش بر زمین بماند و نگذارید که منافقها به اسلام عزیز که خون بهای شهیدان است ضربه ای برسانند آنها را نابود کنید.

یادآوری می شود که این شهید با لب تشنه به شهادت می رسد و جنازه اش را نتوانستند به پشت جبهه حمل کنند. پدرش اشعاری دلسوز در رثاءش گفته است که چند بیت آن را نقل می کنیم:

اگر حسین علی تشنه لب ز دنیا رفت

حسین من به خدا تشنه کام و عطشان بود

اگر که جسم حسین زیر آفتاب بماند

تن حسین من از آفتاب بریان بود

اگر حسین علی شد غریب کرب و بلا

حسین غریب بکرب و بلای ایران بود

بخواب نور دو چشمم بخاک کردستان

شدی شهید و شهادت مقام جانان بود

مقام و قرب شهادت کسی نمی داند

که خونبهای شهیدان خدای رحمان بود

به وقت رفتن جبهه وداع بنمودی

وداع تو چه وداع حسین و یاران بود

شدی شهید حسین جان خوشا باحوالت

به جایگاه تو باب تو کاش مهمان بود

ز یاد من نروی ای عزیز من هرگز

که داغ تو به خدا کوه آتش افشان بود

 

18دسامبر/16

اخلاق در اسلام

تفکر

قسمت شانزدهم

قال تعالی :

” و یَتَفَکَّرُوْنََ فی خَلْقِ السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ ”

” رَبَنّا مَا خَلَقْتَ هذا باطلاً ” آل عمران ،‌ آیه ۱۹۱

یکی از کمالات برجسته انسانی‌ تفکر است ،‌یعنی اندیشیدن و فکر کردن . و مناسب آنکه قبل از بیان هدف ، معنی این واژه را تذکر دهیم :

((فکر )) در لغت به معنی‌ قوه ای‌ است در انسان که به وسیله آن می تواند به مطالب مجهول راه یابد ،‌ (( تفکر )) عبارت است از آنکه انسان آن قوه را به حرکت و جولان در آورد تا از معلومات و دانستنیهای خود پی‌ به مجهولات خویش ببرد . پس تفکر ، نردبان ترقی‌ و تکامل و مسئله̾ انتقال به مدارج کمال است ،‌ چه آنکه انسان موجودی خودکار و خود جوش و دارای‌ منابع و معادن سرشار علمی در کمون ذات خود می باشد ‌،و هر چه در این طریق کوشاتر و پویاتر شود به همان مثابه به مراتب کمال انسانی نزدیکتر خواهد بود .

تفکر ،‌ بیدار کننده رکود اندیشه ، و هشدار دهنده از غفلت قوه عاقله ، و حرکت آفرین مغز ، و تکان دهنده روان و جان است

” التَّفََکُرُ سَیْرَ الْباطِنِ مَن الْمَبادی اِلَی المَقاصِد ”

و بسا اتفاق افتاده که انسانی پس از گذشت قسمت بیشتر عمرش با یک لحظه تفکر آنچنان به خود بازگشته و بیدار شده که همه̾ گذشته ها را نیز به خوبی‌ جبران نموده است.

دعوت به تفکر در قرآن کریم ،‌ به کسانی‌ که سرسختانه در مقابل پیامبر عظیم ایستاده بودند می‌ فرماید که یک موعظه به شما دارم ، و آن اینکه اندکی‌ درباره فرستاده من به تفکر بنشینید و آنگاه قضاوت کنید .

قرآن مجید ،‌ جامعه بشری‌ را در مرحله̾ نخست به تفکر در خویشتن دعوت می‌ کند :

” اَوَلَمْ یَتَفکّرُوا فی اَنْفُسِهِمْ ”

و به پیامبر عظیم الشان دستور می دهد که از نشانه های‌ توحید ،‌ و سرگذشت انبیاء ، و از خلقت آسمانها و زمین بر مردم بیان کند باشد که قوه تفکر آنها به حرکت آید و راهشان به سوی‌ حقیقت و درک آن باز گردد.

سه جمله̾ کوتاه و پرمحتوی‌ از مولا علی (ع) در این باره وارد شده که جمله اول مربوط به مطلب ما است :

” نَبِّهْ بِالْفِکْرِ قَلْبَک ،‌وَ جافِ عَنِ اللّیْلِ جَنْبُکَ وَ اتّقِ الله رَبّک ”

ای‌ انسان ! روان بخواب رفته ات را با حرکت̗ فکر̗ خویش بیدار کن ، و پهلوی آرمیده در بستر استراحت را در اوقات سحر از خواب گران بدور دار ، و از مربی و ولی نعمت خویش در خلوت و جلوت پروا کن .

آری این فکر است که به روان بشر تنبه ، و به جان انسان حیات ، و به حیات انسان رشد ،‌و به رشد انسان جهت ، و به جهت انسان سرعت می بخشد .

بی جهت نیست ــ و حتی مبالغه و اغراق گوئی نیست ــ که پیامبر بزرگ می فرماید :

” تَفَکُّر ساعَهٍ خَیْرٌ مِنْ عِبادَهِ سَنَه ”

بسا می شود که فکر و اندیشه یک ساعت ،‌ از عبادت یک سال نافع تر و سودمند تر می‌شود.

علی (ع) می فرماید:

” التَّفَکّرُ یَدْعُو اِلَی الْبِرِّ وَالْعَمَلِ بِهِ ”

این تفکر است که انسان را به سوی هر نیکی می خواند و به هر عمل خیری هدایت می نماید.

ای‌ دوستان عزیز ! آنگاه که محیط را از همه انسانها خالی‌ ببینید دمی‌ از همه جا قطع نظر کنید ،‌ و همه محسوسات خود را کنار گذارید ،‌و از همه جا ببرید ،‌ و به سوی‌ خویشتن برگردید ، و در غلاف وجود خود فرو روید ،‌و به دقت بنگرید که گذشته ها رفته و آینده ام مجهول الحال است ، با خود زمزمه کیند که چه خواهیم شد و تا کی‌ حیات خواهیم داشت ؟و عاقبت چه مرض و حوادثی به سراغم خواهد آمد ؟ و بالاخره چه روزی و با چه کیفیتی‌ این قفس تن خواهد شکست و مرغ محبوس روح پرواز خواهد کرد ؟ چه آنکه این مطلب ، دیگر مورد شک نیست و بالاخره شدنی‌ است . آیا به کجا خواهیم رفت ؟

شاعری‌ عرب زبان در این باره میگوید :

” ما فاتَ مَضی وَ ما سَیَأْتیکَ فَأیْن ”

” قُمْ فَاغْتَنِمِ الْفُرْصَهَ بَیْنَ الْعَدَمَیْن ”

آنچه گذشته هیچ است و آنچه خواهد آمد کو و چه می دانیم که چه خواهد آمد؟ پس من هستم و الان ،‌پس برخیزیم و به فکر خویش باشم .

بیتشرین عبادت اباذر :

امام ششم (ع) درباره حضرت ابی ذر ــ‌که بت پرستی را قبل از آنکه پیامبر اسلام را دریابد به تفکر خویش ترک گفته بود و راه باطل را به قدرت اندیشه رها کرده بود ولی راه حق را هنوز به طور شایسته در نیافته بود ــ چنین می‌فرماید :

” کانَ اَکْثَرُ عِبادَهِ اَبی ذَر التّفَکُّر ”

ــ بیشترین عبادت ابی ذر فرورفتن در اندیشه بود .

آری او در قبیله ای به دنیا آمد و تربیت یافت که مرکز یکی از بتهای بزرگ قریش بود ،‌ او هنگامی که با اقوام خویش در اوقات عبادت به حضور بت بزرگ می‌رفت و خضوع و کرنش و گریه و ناله های اقوام خویش را در مقابل سنگی که به دست خود آنها تراشیده شده ، مشاهده می کرد ، و دعا و ثنا و قربانیهای گونه گون قبیله خود را در پیشگاه یک جماد رویت می نمود وجدان پاکش او را پیوسته رنج می داد و صفای دل ، گاهی او را به تعجب و گاهی به تفکر و گاهی به انکار درونی وامی‌داشت ،‌و  به همین منوال مدتی در شک و تردید بود که آیا این همه اظهار محبت مردم را این موجود جمادی درک می کند ؟ و اگر چنین است چه قدر سنگ دل است که احدی را جواب نمی دهد و به کسی‌اعتنا ندارد ؟ و همان است که در حال اول بود و اگر در حقیقت عاری از شعور و قداست است ،‌ چگونه این همه انسانهای ذی‌ شعور و ادراک به دورش می چرخند ؟ و بالاخره شبی در فضای مهتاب سنگی به دست گرفت و محکم بر سینه وی کوفت ، و بس جسارت های دیگر کرد ،‌و با تزلزلی به خانه خویش برگشت که مورد غضب معبود مقتدر قبیله اش قرار نگیرد ! خبری نشد و عکس العملی‌ ندید تا آنجا که یک تفکر صحیح ،‌او را از ملتش جدا کرد و از همان جا رخت سفر بر بست و به مکه روانه شد که صنم را اثری نیست و باید بسوی صمد رفت .

او را تفکر به راه انداخت و به مکه آورد و بالاخره مطلوب اصلی خویش دریافت و روزی خود را در مقابل قیافه ای دید که عالم در مقابلش کوچک بود ،‌ آنچنان مجذوب گشت و دل داد که شاید در قلبش چنین گذشت که اگر بنا است در مقابل موجودی سجده کنیم ، این موجود از همه آنها والاتر است .

آری او پیامبر بود ، اما اباذر دید او خود بر می خیزد و رو به معبود می کند و چنان خاضعانه سر به سجده می نهد که گوئی روح از قالب تن بیرون می رود .

ابوذر در تفکر خویش دریافت که مسأله بالاتر از این ها است ، جهان را معبودی است که باید از آدم و نوح تا محمد عظیم (ص) در پیشگاهش جبین بر زمین سایند و اوامرش را آویزه گوش کنند و بالاخره متفکر شد تا ابوذر گردید .

علی (ع) در جمله ای چنین می فرماید :

” ما اَکثَرُ الْعُمْر وَ اَقَلّ الْاِعْتِبار ”

ــ وسیله عبرت و تفکر بسی زیاد است و همه در و دیوار آفرینش تابلوهائی است از مواعظ و زواجر و پند و اندرزها ولی شگفت آنکه چشمی در کار نیست که این خطوط برجسته را بر روی صفحه آفرینش بخواند ، و دلی بیدار نیست که محتوای آنها را معنی کند و معنایش را هضم کند و نتایجش را در خویش پیاده نماید !

من به همه دوستانم و گلهای نورس بوستانم توصیه می کنم که گاهی‌ در خلوتگاهی دل با قوه عاقله خویش به گفتگو نشینند و رازی از سفر زندگی و مدت مکث خویش در اطاق انتظار جهان به میان آرند ، و درباره هدف از آمدن و رفتن ، و تهیه لوازم سفر خود تبادل نظر کنند تا سخن مولا علی (ع) را متوجه شوند :

” اَلْیَوْمَ عَمَلٌ بِلا حِساب وَ غَداً حِسابٌ بِلا عَمَل ”

ــ امروز میدان کار و فردا بازار مزد است . امروز عمل است و بدون حساب و فردا حساب است بدون عمل .

توفیق همگان را در بیداری و عمل به وظیفه خواستارم .

 

18دسامبر/16

استراژی دولت بزرگ چین

استاد جلال الدین فارسی عضو ستاد انقلاب فرهنگی

عوامل از دست رفتن سرزم‍‍‍ین های چین

در از دست رفتن این سرزمین ها ، عواملی چند دست بدست هم داده اند : مرزهای چین با حدود طبیعی مشخصی نشده است ، تنها سواحل دریاها که در جنوب چین است و دو رود کوتاه که در شمال شرقی است مرز چین حدود طبیعی داشته است در بقیه̾ مناطق هیچ مانع طبیعی بر سر راه های مهاجران بیگانه ی مهاجمان نبوده است . راه های ارتباطی میان مناطق مرزی دور دست با مراکز ایالتی وجود نداشته . ایالاتی که به مراکز قدرت رقیب نزدیک هم بوده است . علاوه بر اینها چین از هر سو زیر فشار دولت های طمعکار و استعمارگر قرار گرفته است انگلیس از سوی هند بر ” تبت فشار وارد آورده ،‌روسیه̾ تزاری از قزاقستان به ایالت مجاورش سین کیانگ و از سیبری به مغولستان و از خاور روسیه به ” منچوری ” ژاپن از کره به منچوری و جزایر ” ریوکو ” و فرمز . چین از دوره̾ باستن همواره هدف هجوم قبائلی قرار داشته است که از داخل به جستجوی خوراک و ثروت می آمده اند ، دیوار عظیم چین برای جلوگیری از همین تهاجمات ساخته شده است . استعمارگران در عصر جدید هم پای آنها از هر سو به چین تاخته اند . سیاست خارجی چین همیشه با مسأله دفاع از خاک کشور در برابر فشار چندین دولت خارجی رو به رو بوده است ، به طوری که هیچ دولتی چندین مشکلات عظیمی را نداشته است . در سیصد سال گذشته ، هیچ یک از نقاط مرزی چین که ۱۲۶۰۰ میل طول دارد از دستبرد و فشار خارجی در امان نمانده است .

نگرانی و هراسی که مردم چین در طول قرن ها نسبت به مرزهای خویش داشته اند در آنان یک احساس کینه̾ ملی نسبت به بیگانگان به وجود آورده و تا اعماق وجودشان ریشه دوانده است . آنان ” شیطان بیگانه ” را منشاء همه̾ بدبختی ها و مصیبت های خویش می دانند ، با انگلیس و آمریکا و شوروی بیکسان دشمنند و از امپریالیسم غرب و سوسیال امپریالیسم شوروی بیکسان  برحذرند ، دشمنی و نفرت و حذری که صدها سال در دلشان پرورده شده و به مایه ای از فرهنگ ملی آنان بدل گشته است .

چینی ها در روابط دیپلماتیک خود رنج بسیار کشیده و از خارجیان ظلم بسیار دیده اند ، و بر اثرش کینه̾ شدیدی به بیگانگان می ورزند و حق هم دارند . در قرن نوزدهم با آنها طوری رفتار شد که گویی خربزه ای هستند که هر دولت زورمندی می تواند قاچی از آن را بریده ببلعد .

دولت های اروپائی و روسیه بدترین وسائل قهرآمیز را علیه آنان به کار بردند . کشتی های جنگی ، شهرها و بندرهای آنان را به آتش و گلوله گرفتند تا از حق حاکمیت خود بر بنادر و مرزها و واردات کشورشان چشم بپوشند و مرزها یشان را بروی ورود  و خروج هرگونه کالا و بهر شرایطی باز بگذارند . قرارداد هایی بر آنها تحمیل شد که به موجبش از آنان امتیازاتی گرفتند و نیروهای خارجی در خاکشان مستقر شدند. هر بار که ملت چین در برابر مطامع روزافزون دولتهای استعمارگر مقاومت نشان می داد قشون یک دولت اجنبی با نهایت اهانت برای باصطلاح تنبیه آن ملت بزرگ و صاحب تمدن و فرهنگ قدیمی میتاخت و به طرف پکن_ پایتخت چین _ پیش می رفت ، چنانکه د رسال های ۱۸۶۰ و ۱۹۰۰ اتفاق افتاد .

وضع در قرن بیستم هم بهتر نشد. ژاپن با ارتش روسیه در خاک چین و بر سر تسلط بر ایالت ثروت خیز منچوری به جنگ برخاست . متفقین در کنگره̾ ورسای همه̾ امتیازاتی را که آلمان شکست خورده در خاک چین بدست آورده بود به دولت ژاپن بخشیدند ، و بدین روش او را به ذلت کشاندند و به ناله̾ اعتراض چین گوش ندادند . در جنگ جهانی دوم ، باز هم متفقین در کنگره̾ یالتا بدون این که کوچکترین سؤالی از حکومت چین بکنند یا نظر چیانکایشک را بپرسند ، امتیازات نظامی و اقتصادی و سیاسی هنگفتی به دولت شوروی دادند . روزولت به استالین خاطرنشان کرد که نخست باید دولت چین با این مزدی که اتحاد شوروی در ازای جنگیدن علیه ژاپن دریافت می کند ، موافقت نماید. اما منتظر موافقت و رضایت دولت چین نماندند و آن قدر آن را تحت فشار گذاشتند که چاره ای جز تسلیم نداشت در روابط بین المللی آن ایام و پس از جنگ جهانی دوم ، چین یک شخصیت سیاسی و حقوقی نبود بلکه ” شیئ ” مورد معامله بود دیگران هرچه را می خواستند بر او بار می کردند بی آنکه بتواند مخالفتی بکند . با این که در قرون گذشته بزرگترین قدرت آسیا بود ، در قرن نوزدهم دچار عقده̾ خود کم بینی گشت . وقتی به علت تفوق مادی ژاپن ، از آن دولت شکست خورد همیشه ترس از ژاپن او را در رنج داشت . و چون چندین بار در برابر دولت های غربی به علت تفوق نظامی و علمی آنان تسلیم شده بود به غرب کینه میورزید .

ملت چین در جریان انقلاب و پس از پیروزی آن ، اراده ای قطعی و راسخ یافت بر این که مقام و منزلت والایی در صحنه̾ سیاست بین المللی احراز کند. اگر این ملت و رهبرانش حرکتی مستمر داشته باشند در جهت مطالبه̾ سرزمین های از دست رفته ، و محکوم کردن قراردادهای تحمیلی ، و به جان هم انداختن دولتهای بیگانه ، امری کاملا طبیعی است .

پیشرفت چین پس از انقلاب

چین پس از انقلاب ، به همت مردم و رهبرانش توانسته است از هرجهت پیشرفت کند و به سومین قدرت جهانی بدل شود ، به طوریکه اینک یک از پنج قدرت بزرگ جهانی است : آمریکا ، شوروی ، چین ، ژاپن ، اروپای غربی ، چینی ها استراتژی خویش را بر این تصور پایه ریزی کرده اند که جهان در دو یا سه دهه̾ آینده محکوم توازن نیرو های این پنج دولت بزرگ است . جنگ بین المللی میان این پنج قدرت در نخواهد گرفت . اما روابط این قدرت ها در حال تغییر است به طوریکه آینده شاهد انشعاب ها و دسته بندیهای جدیدی خواهد بود . کشورهای در حال رشد و قاره̾ آسیا ، آفریقا ، و آمریکای لاتین میدان فعل و انفعال های سرنوشت سازی خواهد بود و دولت های بزرگ برسر نفوذ سیاسی و کسب منافع و منابع اقتصادی این سه منطقه کشمکش ساکت و به دور از جنگ خواهند داشت و از برخورد مستقیم نیروهای خود پرهیز خواهند کرد.

چین که یکی از قدرت های پنجگانه است برای بنای قدرت اقتصادی و صنعتی و نظامی خویش احتیاج به زمان دارد ،‌و می خواهد با استفاده از فرصت دو سه دهه̾ آرامش جنگی ، از عهده̾ این مهم برآید. زیرا اگر چه سلاح هسته ای دارد ولی مقدارش و وسائل پرتابش باندازه̾ دو ابرقدرت آمریکا و شوروی نیست ، و گرچه رشد اقتصادیش سریع است ولی نه بسرعت رشد ژاپن است و نه به عمق رشد اروپای غربی . چین برای مقابله با چهار ابرقدرت رقیب یا خصم ، مجبور است قدرت اقتصادی خود را به پای آنها برساند . این یکی از هدف های استراتژیک چین در روابطش با همه̾ کشورها به خصوص اروپای غربی است . این هدف و برخی هدفهای استراتژیک دیگر تابعی است از بزرگ ترین هدف استراتژیک چین و آن دستیابی به سرزمین های از دست رفته است ، سرزمین هایی که بخش اعظم آن در قبضه̾ اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی است.

چینی ها بحق میگویند سرزمین های چینی که اکنون در تصرف شوروی است در نتیجه معاهداتی تحمیلی و ظالمانه به تصرف رژیم تزاری روسیه درآمده و با انقلاب اکتبر بچنگ حکومت کمونیستی شوروی افتاده است این معاهدات در قرن نوزدهم و هنگامی بسته شده است که چین در حال ضعف و زیر فشار و اشغال امپریالیستها بوده است و عبارت است از : ۱- معاهده̾ ایگون که در ۲۸ مه ۱۸۵۸ میان رژیم تزاری و حکومت چین بسته شد و به موجب آن سرزمینی به مساحت ششصد هزار کیلومتر مربع در شمال رودهیلیو بنمیانگ از چین بریده و به روسیه ضمیمه گشته است ، ضمنا مناطق شرق رود اوسوری بمساحت چهارصدهزار کیلومتر مربع تحت نظارت یک هیات مشترک چینی_ روسی گذاشته شده است. ۲- معاهده پکن که در ۱۴ نوامبر ۱۸۶۰ میان چین و روسیه بسته شد و به موجب آن همه̾ مناطق واقعه در شرق رود اوسوری از چین جدا و به روسیه تزاری تعلق گرفت.

یادداشت مورخ ۷ مارس ۱۹۲۹ وزارت خارجه چین به شوروی درباره این مسأله چنین متذکر می شود :” معاهده̾ ایگون که میان چین و روسیه بسته شد ،‌همچنین معاهده پکن که میان این دو دولت منعقد گشته است و دیگر معاهداتی که مربوط میشود به مرزهای کنونی چین و شوروی ، همه معاهداتی نابرابر و تحمیلی است زیرا امپریالیسم روسیه در دوره ای که حکومت در چین و روسیه در دست مردم نبود بر چین تحمیل کرده است …” آنگاه می افزاید که طرف شوروی حاضر نیست اعتراف نماید که معاهدات مربوط به مرزهای چین و شوروی معاهداتی نابرابر است ، و اصرار دارد که همین معاهدات پایه̾ حل فصل مسأله مرزهای کنونی دو دولت باشد. بدین وسیله بیهوده تلاش دارد تا چین را مجبور به قبول معاهده̾ نابرابر و تحمیلی جدیدی بسازد که به اشغال سرزمین های چین توسط شوروی _ که به موجب این معاهده نابرابر بعمل آمده _ رنگ قانونی و مشروعیت بدهد اعتراض چین به اوج وشدت و خشونت میرسد

بدین عبارت :” حادثه̾ اخیر که از طرف نیروهای منحرف شوروی بوقوع پیوست که تا عمق جزیره ” چمپائو ” این سرزمین چینی پیش رفتند بدین منظور که به تحریکات مسلحانه̾ خویش ادامه بدهند ، پرده از روی زشت ترین مطامع دار و دسته̾ منحرف و مرتد شوروی برداشت ،‌دارو دسته̾ حاکمی که دست به اجرای سیاست سوسیال امپریالیستی مبتنی بر تجاوزش زده است .

این دارو دسته ، جاهایی را که امپریالیسم روسیه̾ تزاری اشغال کرده ملک خود می دانند و بالاتر از این جاهایی را هم که امپریالیسم روسیه̾ تزاری موفق به غصبش نشده است مطالبه می کند . این ها تزارهای جدید عصر ما هستند . چین به هیچ کس اجازه نخواهد داد حاکمیت و تمامیت ارضی او را نقض نماید . ما تا شوروی به ما حمله نکرده است به او حمله نخواهیم کرد “.

از آنطرف ، شوروی محکم به معاهداتی چسبیده است که خط مرزی کنونی را مشخص کرده است و همان معاهداتی است که چین آنها را معتبر نمیداند و بر سمیت نمیشناسد نظر شوروی درباره̾ مرزهایش با چین چنین است :

  • معاهداتی که مرز میهن شوروی را مشخص کرده هرگز نمی تواند جزء معاهدات نابرابری بشمار آیدکه دولت اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۲۰ ملغی شمرد. چنین معاهداتی امروز دیگر در دائره روابط شوروی وچین وجود ندارد .
  • دولت شوروی در سال ۱۹۵۰ نقشه های جغرافی را تسلیم مقامات چینی کرد که خط مرزی دو کشور را مشخص می سازند ، و طرف چین در آن زمان هیچ اعتراضی به آن ننمود .
  • وجود ساکنان چینی در این جزایر بر خلاف ادعای چین دلالت بر اینکه این جزایر چینی باشند ، ندارد ،‌بلکه نتیجه موافقتنامه ای است که دو دولت چین و شوری در سال ۱۹۵۱ به منظور سرو سامان دادن به امر کشتی رانی در رودهای آمور و اوسوری و آرگون و سوبختشا و نیز در دریاچه خاتکا امضاء کرده اند.
  • با وجود حقایق مذکور ، طرف شوروی در تاریخ ۱۷ مه ۱۹۶۳ پیشنهاد کرد مذاکراتی به منظور تسویه همه̾ مسائل مورد اختلاف مربوط به مرزها صورت گیرد . این مذاکرات عملا در فوریه ۱۹۶۴ شروع شد ولی به علت پافشاری طرف چین بر این که صحت مرزهای موجود میان دو دولت پذیرفتنی نیست ،‌به نتیجه نرسید. بدین ترتیب ، دولت شوروی حس نیت خود را نسبت به این مسأله نشان داد ،‌به عکس چین که همه̾  راهها را بروی تفاهم دوستانه و تسویه مسالمت آمیز بست .

شوروی علاوه بر مناطق وسیعی از خاک چین که در تصرف دارد ،‌رسما مدعی است که خاک اصلی چین در پشت دیوار عظیم چین قرار دارد و می خواهد مرز چین و شوروی را تا آن دیوار عقب بنشاند . این ادعای هولناک در اعلامیه̾  دولت شوروی مورخ ۱۳ ژوئن ۱۹۶۹ آمده است . چینی ها به تمسخر و متقابلا می گویند : مرز چین و شوروی دیوار کاخ کرملین است !

در پرتو این واقعیات ، بدیهی است که جهت سیاست خارجی ،‌و هدفهای استراتژیک چین چه می تواند باشد.

وحشت چینی ها از بیگانگان

خشمی که مردم چین نسبت به خارجی ها دارند و هراسی که از هرچه بیگانه و خارجی است در دل احساس می کنند وقتی شدت گرفت که دیدند تنها چیزی که از خارج چین دارند _ یعنی فلسفه̾ مارکسیسم _ نادرست درآمد. شوروی های سوسیالیست که مطابق آن فلسفه باید برادر چینی های کمونیست و دشمن استعمارگران غربی می بودند با ابرقدرت آمریکا و دیگر استعمارگران دوست و همدست شده اند و ملل ضعیف جهان را میان خود تقسیم نموده اند و نسبت به چین روش خصمانه ای در پیش گرفته اند . شوروی به جای کمک اقتصادی به چین در صدد استثمار و وابسته کردن آن است . به جای این که به برادر کمونیست خویش در ساختن سلاح هسته ای و موشک قاره پیما کمک کند با قراردادی سلاح هسته ای را در انحصار خود و امپریالیسم آمریکا قرار می دهد ! و از این قبیل …

شوروی پس از قرار دادهای همکاری و تفاهم با آمریکا و دیگر دولت های غربی ، یک زنجیره از دولت های هم دست به گرداگرد چین می سازد : کره̾ شمالی که چین مدعی است در منطقه فرهنگی او قرار دارد . ویتنام در پشت سر چین که به کامبوج _ متحد چین _ حمله ور می شود . هند که چین اختلاف مرزی عمده ای با او دارد و با انگلیس و آمریکا همکار است . بنگلادش که به کمک شوروی و هند از تجربه̾ پاکستان به وجود آمده است . بالاخره افغانستان که با اشغال نظامی تبدیل به مستعمره̾ رسمی شوروی می شود ! بدینسان شوروی آشکار در پی خفه کردن چین است تا چین دست از حق مالکیت خود بر سرزمینهای زرخیز و وسیعی که در تصرف شوروی است بردارد .

جهت سیاست خارجی چین ، و هدفهای استراتژیک آن توسط استراتژی شوروی هم مشخص و تثبیت می شود.

زمانی شوروی بی مشورت با برادر بزرگ تر سوسیالیست خویش ! ، همه̾ مسائل بین المللی از جمله سرنوشت جنبش کارگری و احزاب کمونیستی و نهضت های آزاد یبخش ملل آسیا و آفریقا را با امپریالیسم آمریکا روی میز مذاکره گذاشته بر سر همه̾ آن ها توافق کتبی و شفاهی کرد. روابط شوروی با آمریکا و دولت های سرمایه داری اروپای غربی روز بروز توسعه یافت و به همکاری در زمینه های مختلف رسید . چین را این نگرانی فراگرفت که آمریکا و شوروی به بهانه̾ جلوگیری از انتشار سلاح های هسته ای و نابود کردن خطر زرد و اژدهای چین پیش از اینکه دنیا را ببلعد ! با یک ضربه هسته ای بر نیروی نوبنیاد هسته ای چین ، آن دولت را بزانو در آورند . از اینرو ، در روابط بین المللی به چاره جویی و تدابیر حیاتی جدی دست زد تا اطمینان پیدا کند ، امپریالیسم آمریکا و ابر قدرت شوروی علیه چین در یک جنگ هسته ای متحد نخواهند گشت . آنگاه دستخوش این هراس شد که نکند شوروی برای خلاصی از تمرکز پرخرج و خسته کننده̾ چهل لشکر زرهی و چندین لشکر موشکی در طول مرزهای چین ، و به منظور حل یکباره̾ اختلافات خود با چین اقدام به یک ضربه̾ هسته ای پیشگیرنده کند . این ترس وقتی افزایش یافت که مسأله امنیت اروپا میان شوروی از یکسو و آمریکا و اروپای غربی از سوی دیگر حل شد ، و ممکن بود شوروی با حصول اطمینان از سوی غرب به تصفیه حساب خود با چین مبادرت ورزد . این نگرانی ها به جا و معقول ، سبب گشت چین بعضی از مسائل خود را با امریکا حل و فصل کند . بدینسان ، از تغییر روابط چین و آمریکا هر دو دولت سود بردند : چین ، خود را از خطر اتحاد آمریکا و شوروی رهانید .

امپریالیسم آمریکا ، شوروی و چین را در آسیا به جان هم انداخت تا در اثنای آن کشمکش بتواند قضایای آسیا را به نفع خود حل کند.

چین که میدید شوروی می خواهد دوستی ژاپن را به خود جلب کند و در این راه از خصومت های تاریخی و جنگ های خونین ژاپن و چین بهره ببرد ، به سرعت روابط خود را با ژاپن بهبود بخشید و غرامت هنگفتی که ژاپن به آن عرضه نمود با تشکر رد کرد تا صفحه̾ جدیدی در روابط دو ملت بگشاید.

چین در مقابله با سوسیال امپریالیسم شوروی از همان استراتژی شوروی پیروی میکند : تشکیل متحدانی به ویژه گرداگرد خصم . آلمان غربی و اروپای غربی به طور کلی متحدان طبیعی و دراز مدت چین هستند . دوگل که این حقیقت را درک کرده بود پیش از دیگران ضرورت در آمدن چین به عضویت سازمان ملل متحد را مطرح ساخت . چین ، با نزدیکی به اروپای غربی میتواند در دور کردن امپریالیسم آمریکا از سوسیال امپریالیسم شوروی اثر بگذارد ، و در همان حال کاری کند که اروپای شرقی با افزایش همکاری های اقتصادی و علمی به اروپای غربی جذب و از شوروی دور شود ،‌و بالاخره از تکنولوژی پیشرفته اروپای غربی برای صنعتی کردن و تقویت بنیه̾ اقتصادی و دفاعی خود هرچه بیشتر استفاده کند . و این جمله را در فترت دوسه دهه ای صورت دهد که فرصت آرامش جنگی پیش آورده است …

 

18دسامبر/16

اقتصاد اسلامی

قسمت هیجدهم

 آیه الله حسین نوری

مفاسد سیستم سرمایه داری

در قمست های‌پیشین این سلسله بحث ها گفتیم که سیستم سرمایه داری ‌امپریالیستی،‌ در هر نقطه̾ جهان که سایه̾ شوم و سیاه خود را بگستراند ، مفاسد و مظالم بیشماری را نیز به همراه خواهد آورد ،‌زیرا که اساسا ، ماهیت اینگونه سرمایه داری‌، در ذات خود با مفاسد و سیئات گوناگون عجین و توام است ، و طبعا بدون این مفاسد ، نمی‌تواند به حیات سراسر ظلم و بیداد و استعمار و استثمار خود ادامه دهد.

در گفتار های قبلی‌،‌پیرامون دو مورد از این مفاسد ــ یعنی اختلاف طبقاتی ( که در ذات خود آبستن فساد های‌دیگری‌ نیز هست ) و رواج ظلم و بیدادگری‌ در سیستم سرمایه داری‌ امپریالیستی ــ سخن گفتیم .

اینکه به بازگویی‌و بازنگری‌موارد دیگری‌از انواع این مفاسد ،‌می پردازیم .

شیوع فساد و فحشا

سومین مفسده از انواع مفاسد سیستم سرمایه داری‌ امپریالیستی‌ و غربی ،‌شیوع فساد       و فحشا درجوامعی‌است که تحت سلطه̾ این نوع از سرمایه داری‌به سر می برند . [۱]

وقتی از این دیدگاه به جست و جوی‌مفاسد موجود در اقتصاد سرمایه داری‌ می‌ پردازیم، نخستین نکته̾ توجه انگیز ،‌عبارت از این است که : اقتصاد سرمایه داری‌،‌از آنجا که اصولا بر اساس تفکر مادی و نفع پرستی‌پی ریزی‌شده است ،‌هرگز به ارزش های‌انسانی‌و معنوی‌ فکر نمی کند . و حتی‌از آن بالاتر ، همواره می‌کوشد تا این گونه ارزش ها را در جوامع انسانی نابود و پایمال کند . زیرا مناسب ترین محیط برای‌ رشد و دوام و بقای‌ اقتصاد سرمایه داری ‌و سلطه̾ بی‌رحمانه آن ،‌محیطی‌است که در آن ،‌هر گونه ارزش انسانی‌ و معنوی‌از بین رفته و به جا‌ی‌ آن جامعه ای ‌ایجاد شده باشد که به عنوان یک ” جامعه مصرفی‌” ، افراد آن تنها کالاهای‌مخصوصی‌را مصرف می‌کنند ،‌اوقات خود را به عیش و نوش و عشرت طلبی‌ می‌گذرانند ،‌به آتش شهوترانی‌و فساد و فحشا دامن می‌ زنند و هر روز بیش از پیش ، در برابر سلطه̾ سرمایه داری‌،‌سر تسلیم خم می‌کنند .

یکی‌از بارز ترین و قابل درک ترین نمونه این مسأله ، اوضاعی‌است که پیش از انقلاب اسلامی‌،‌بر جامعه̾ خودمان حکمفرما بود . امت اسلامی‌ ما هنوز بیاد دارد ــ و هرگز فراموش نمی کند ــ که در آن دوران سیاه ، چگونه امپریالیسم جهان خوار ،‌با مسلط ساختن سیستم سرمایه داری‌ خود در کشور ها ،‌همین توطئه شوم را تدارک دیده بود و می‌رفت تا با دستیاری‌ایادی‌داخلی و جیره خواران دست نشانده̾  خود ،‌تمام ابعاد توطئه را پیاده کند . در آن دوران ،‌تلاش می‌شد تا جامعه ، ایرانی‌ ،‌یکسره از معنویات و ارزش های‌انسانی‌،‌تهی‌ شود و در عوض از یک طرف ، ماده̾  حیاتی‌و پر ارزش نفت خود را بدهد و به جای آن وسایل لوکس و تجملی و غیر ضروری‌و محصولات مصرفی‌ بی ثمر ساخته شده توسط امپریالیسم را وارد کند . از طرف دیگر ، به مصرف دیوانه وار و بی حساب تولیدات و مصنوعات وارداتی‌ بپردازد و در کنار آن ،‌خود را با عیش و نوش و غرقه شدن در شهوات و فسادها چنان سرگرم کند که تمام عمر را در غفلت و بی خبری بگذراند و هر لحظه چنگال شوم استعمار و استثمار بیشتر از پیش حلقوم هستی‌اش را بفشارد.

 

میکروب های‌سلطه سرمایه داری

بدینگونه ،‌اقتصاد سرمایه داری ،‌با پایمال کردن ارزش های‌انسانی‌ و معنوی‌،‌زمینه را برای‌شیوع فساد و فحشا آماده می‌سازد ،‌تا محیط برای‌دوام و بقای‌سلطه̾  بیرحمانه اش ، هرچه مساعد تر گردد.

” فرانتس فانون ” نویسنده و متفکر جامعه شناس آفریقایی ــ که از چهره های‌ مشخص انقلاب الجزایر و مبارزات انقلابی‌ علیه استعمار فرانسه بود ــ در کتاب ” انقلاب آفریقا ” ، چنین تعبیری‌آورده است :” همانگونه که میکروب های‌گوناگون ، برای‌رشد و بقای‌خود محتاج محیطی‌ آلوده به کثافت و تعفن اند تا انواع بیماریهای‌کشنده را اشاعه دهند ،‌استعمار نیز محیطی‌آلوده و مناسب می‌خواهد تا میکروب های‌مخصوص خود را در آن تکثیر و ابقا کند و آنگاه خود ،‌همچون بیماری‌کشنده یی در آن محیط راه نفوذ بیابد . میکروب های او چیزی‌جز سلطه̾ اقتصادی اش ،‌و محیط دلخواه او ،‌جز محیطی‌که از معنویت تهی‌باشد نیست

از این رو ،‌بررسی‌ ابعاد سیستم های‌اقتصاد سرمایه دار‌ی نشان می‌دهد که نفوذ آن به جوامع گوناگون ،‌عقاید افراد جامعه را متزلزل کند اعتقادات مذهبی‌اش را چیزی در ردیف خرافه و عقب افتادگی و ارتجاعی‌بودن جلوه گر سازد، و سپس با استفاده از تسلط اقتصادی‌و حتی‌در دست داشتن سکان معاش طبقات محروم ،‌آنها را وادار به قبول القائات و اهداف استعماری‌سازد. در این مرحله است که آخرین ضربه را وارد می سازد و به صراحت، ‌افراد جوامع تحت سلطه را به آماده شدن برای‌ پذیرش فساد و فحشا ،‌فرا می‌ خواند .

به عنوان یک نمونه زنده و مستند ،‌که در پهنه̾  مبارزات ملل مسلمان علیه استعمار ،‌جنبه̾  تاریخی پیدا کرده است ،‌به مسأله الجزایر هنگامی که زیر سلطه̾  استعمار فرانسه بسر می برد ،‌اشاره می‌ کنیم .

در کتاب ” سال پنجم الجزایر ” آمده است :

” اداره کنندگان دستگاه استعمار ، این نظریه را ابراز می‌کنند : اگر بخواهیم به تار و پود جامعه مسلمان الجزایری‌ هجوم ببریم و استعداد مقاومت او را مغلوب کنیم،‌ باید بدواً زنها را تحت تسلط قرار دهیم . باید برویم و زن را در پشت چادری‌که خود را درون آن می‌پوشاند جست و جو کنیم …

… در برنامه استعمارگر ، این نقش تاریخی‌به عهده̾  زن است که مرد الجزایری‌را به کارهایی وادار می‌کند . مسخ کردن زنها ، ” تصرف ” وی به وسیله̾ ارزش های‌بیگانه و بریدن او از موقعیت خاصی‌که دارد ، متضمن تحصیل تسلط واقعی‌بر مردان نیز می‌باشد و در عین حال ، متضمن تحصیل وسایل علمی‌ و مؤثری‌است برای‌خراب و نابود کردن فرهنگ الجزایری … هنوز امروز ( در سال ۱۹۵۹ ) رؤیای‌رام کردن جامعه الجزایری به کمک ” زنان بی حجاب که شریک جرم اشغالگرانند ” ، از مغز رجال سیاسی‌ استعمار بیرون نرفته است…

… یک رویایی نیست که در منطقه̾  کار ، یا کارگاه ، یا اداره ، در روابط فردی‌ خود از رفیق الجزایری‌اش بارها نپرسیده باشد : آیا زن تو چادری‌است ؟ چرا تصمیم نمی گیری‌ مثل اروپائی ها زندگی‌کنی ؟ ! چرا زنت را به سینما ،‌مسابقات و کافه نمی‌بری‌؟” [۲]

نخستین قدم ها به سوی فحشاء

آنچه ذکر شد ،‌تنها جنبه̾  مقدماتی داشت : مقدمه ای برای آن که همه چیز در یک جامعه مسلمان آماده شود تا یکباره ،‌با نیروی سلطه̾  اقتصادی ،‌آخرین ضربه بر مغز و روح مرد مسلمان زده شود و با تحت فشار قرار دادن او ، مجبورش سازند که به دست خود ،‌همسرش را به سوی‌فحشاء سوق و خود نیز نخستین قدمها را همراه او بردارد .

باز در همان کتاب می خوانیم :

” کار فرماهای اروپایی ،‌صرفا به پرسش و یا دعوت هایی به مناسبت خاص راضی‌نمی‌شوند . بلکه مانورهای خاصی را به کار می برند تا مرد الجزایری‌ را در گوشه بن بستی‌گیر بیندازند و از او اتخاذ تصمیم دردناکی‌ را متوقع شوند . به مناسبت یک عید، مثلا عید نوئل ، یا ژانویه و یا صرفا به مناسبت یک جشن اختصاصی‌ مربوط به مؤسسه کارفرما ، کارمند الجزایری‌ را به اتفاق همسرش دعوت می کنند . البته دعوت عمومی‌نیست . بلکه هر الجزایری‌،‌با نام و مشخصات ،‌به دفتر هیأت مدیره خوانده می‌شود و در آنجا از او دعوت ( یا در حقیقت به او تکلیف ) می شود که همراه خانواده̾ خویش به جشن حاضر شود . به او گفته می‌شود که مؤسسه مانند یک خانواده̾  بزرگ است و بنابراین خوش نما نخواهد بود که وی‌تنها و بدون همسرش در آن جشن حضور یابد (!) آیا اینطور نیست ؟… در برابر چنین اخطاری‌، مرد الجزایری‌گاهی‌با لحظه های‌سختی‌مواجه می‌شود . زیرا به اتفاق ” زن ” حضور یافتن در یک جشن عمومی‌ اروپائی‌ ( که سراسر عیش و نوش و رقص و پایکوبی‌ است ) یعنی اقرار به مغلوب شدن . یعنی رها کردن یک روش مقاومت ( که همانا استفاده از پوشش و حجاب برای‌زن است ) . از طرف دیگر تنها رفتن به جشن ، یعنی امتناع از دستور کارفرما و بی‌اعتنائی به جلب رضایت او ( که سکان معاش وی را در دست دارد ) و در نتیجه بیکار شدن و گرسنه ماندن …

…بررسی کمینگاه های متعددی‌که اروپایی برای اقناع و مغلوب کردن مرد الجزایری گسترده است ( نشان می‌دهد که سلطه اقتصادی‌ ) او را دچار تناقض و انجام کار‌ی عجیب و غریب می کند می کند و وادار می‌سازد که یا بگوید ” زن من چادر دارد و به چنین جشن هایی نمی‌آید ” و در نتیجه بیکار شود ،‌یا اینکه تسلیم سلطه̾  کارفرمای سرمایه دار و استعمار گر شود و بگوید : چون شما میل داشتید موافقت کردم ! ” [۳]

بیان چنین نمونه هایی از آن جهت است که بحث درباره̾  مفاسد سرمایه داری ،‌تنها به صورت مشتی تئوری و بیانات ذهنی‌ درنیاید ،‌بلکه نمونه های عینی و واقعی‌آن نیز که در نقاط گوناگون دنیا رخ می‌دهد ،‌ذکر گردد. و به خصوص نمونه آوردن از الجزایر از آن رواست که هم از یک جامعه اسلامی‌دیگر که سالها تحت سلطه̾  بیگانه بود و این سلطه با قدرت سرمایه و نیروی سیستم خاص سرمایه داری‌ تحکیم و تثبیت می‌گردید ، شاهد زنده ای‌ نقل شده باشد ،‌و هم به این نکته اشاره شود که فرقی بین تسلط استعمار اروپا و آمریکا وجود ندارد . و گرنه نمونه های‌ زنده تر و عینی‌تر این مسائل در ایران پیش از انقلاب ، چندان زیاد بود که نیازی‌ به ذکر شواهد دیگر نیست . فقط کافی است به یاد بیاوریم که در دوران تسلط سیاسی و اقتصادی‌ آمریکا بر کشور خودمان ، چگونه سعی‌می‌شد و همین بی‌عفتی ها و فساد ها ،‌با شدت هرچه افزون تر ، گسترش و رواج یابد و ملت ها را از معنویت خود جدا سازد .

باید توجه داشت که یک اصل مسلم در اقتصاد سرمایه داری‌امپریالیستی ، این است که برای‌هر فردی‌، حق اشباع ساختن حوائج حیوانی را روا می‌دارد ،‌و حتی‌ آن را به عنوان یکی‌از حقوق اولیه و بسیار لازم بشری‌می‌شمارد و در این راه ، تبلیغات وسیعی نیز به راه می‌اندازد . اعم از این که این اشباع حوائج از طریق قمار باشد یا شراب یا بی‌عفتی‌ و یا لهو و لعب و سایر عشرت طلبی‌های غیر انسانی‌.

در پی‌همین منظور است که در جامعه̾  تحت تسلط سرمایه دار‌ی، همه چیز با سکس و شهوت آمیخته است . چنان که حتی‌دیده می‌شود برای‌فروش کالاهای‌تولید شده در سیستم سرمایه داری‌ نیز ، همه جا از چاشنی سکس و شهوت و فساد استفاده می شود . به عنون مثال برای فروش صابون ، اندام زنی‌ برهنه را در تلویزیون وسینما یا در صفحات مطبوعات به نمایش می‌گذارند که با صابون مورد نظر ، خود را شست و شو می‌کند ، یا برای‌تبلیغ فروش لیوان یک صحنه̾  زشت مشروبخواری‌را نشان می‌ دهند ، یا برای‌ فروش مبل و صندلی‌ ، عده ای‌ زن و مرد را در زشت ترین قیافه ها نشان می‌ دهند که بر رو‌ی‌ مبل و صندلی‌ نشسته اند و مشغول قمارند و نمونه های‌بسیار دیگر از این صحنه ها ، همواره در چنان جامعه ای در حال اشاعه̾  محرمات و دامن زدن به آتش شهوت و هوسرانی‌است . و البته سیستم سرمایه داری‌، ‌در این راه ، از همه گونه وسایل و امکانات موجود، ‌همچون سینما ،‌تلویزیون ،‌مطبوعات مستهجن ، کاباره ها و کافه ها ،‌صحنه های ‌رقص و بی عفتی و نظایر آن نیز استفاده می‌کند. در نتیجه جامعه را به سوی استخدام غرایز جنسی‌ در خدمت همه چیز  و همه کار ، و بالمآل سقوط کامل اخلاقی‌سوق می‌دهد.

در چنان جامعه ای ،‌مفاسدی چون احتکار رباخواری ، کم فروشی‌و رقابت های‌ نامعقول به خصوص د رمیان زنهایی که با تبلیغات وسیع ، خصوصیت افزون طلبی در آنها تقویت شد و حتی حاضرند برای‌دست یافتن به امیال خود به شوهر و خانواده شان نیز خیانت کنند ، از عادی‌ ترین و رایج ترین مفاسد ممکن است .

همچنین ، یکی از پدیده های‌سیستم سرمایه داری‌ وجود و شیوع رشوه خواری‌است اساس و مبنای‌ این پدیده نیز ، در روحیه̾  زیاده طلبی‌و نفع پرستی‌سرمایه داران نهفته است . زیرا سرمایه داران صاحب کارخانه یا بازرگان ، برای انحصاری کردن واردات و صادرات یا محصولات خود و برای در چنگ گرفتن بازار فروش ومصرف ، احتیاج به نیروهای‌دولتی‌و مقامات ذینفوذ دارند و از این رو ،‌برای‌جلب رضایت و موافقت آنها با خواست های‌خود ،‌اقدام  به پرداخت رشوه های‌هنگفت می‌ کنند.

از سوی دیگر ،‌هرگاه ماموران دولت ،‌برای اخذ مالیات ها یا رسیدگی‌به آمار و ارقام ،‌و یا احتمالا رسیدگی‌به وضع کارگران و میزان حقوق و دستمزد و چگونگی‌ بیمه های‌اجتماعی‌و مرخصی‌ها و تعطیلات شان ،‌به کارخانه مراجعه می کنند ، سرمایه داری‌برای‌آن که قوانین را به نفع خود پایمال کند و حقوق کارگران کارخانه و افراد جامعه اش را ضایع سازد ، اقدام به پرداخت رشوه میکند و به این تربیت ماموران دولت را با خود موافق و همراه می‌ سازد. بدین گونه نه تنها رشوه خواری در جامعه شیوع پیدا می کند ، بلکه حق کشی و پایمال کردن حقوق زحمتکشان و محرومان جامعه نیز امری‌ رایج و عادی‌می‌شود .

بدینگونه آنچه در اقتصاد سرمایه داری‌شایع است فساد و فحشا و سقوط اخلاق است و آنچه سعی می شود بکلی‌ از بین برود ،‌ارزش ها‍‍‌ی انسانی‌ و معنوی‌ جامعه است . زیرا سرمایه داری‌ ،‌جر منافع صاحبان سرمایه ، هدف و منظور دیگری ندارد . حتی‌اگر گاهی دیده می‌شود که عوامل اقتصاد سرمایه داری و طرفداران آنها و به خصوص دولت های استعمارگر گامهایی برای ‌کمک به مجروحین ،‌سیل زدگان و زلزله زدگان ،‌ضعفا بیماران و دولت های‌باصطلاح عقب افتاده انجام می‌دهند ،‌از نظر عواطف انسانی‌ و اخلاقی‌نیست. بلکه این نیز به خاطر حفظ منافع است . زیرا از آن بیم دارند که بر اثر فقر و محرومیت ، افراد جامعه تحت تأثیر تبلیغات کمونیستی و غیره قرار گیرند و از این راه خطرگر برای اقتصاد سرمایه داری به وجود بباید.

ناگفته پیدا است دین مقدس اسلام که ارزشهای‌معنوی و انسانی‌را در صدر برنامه̾ زندگی انسان ها قرار می‌دهد و اساسا برای اینکه بشر را در سایه̾ پیمودن راه پیامبران بزرگ خدا و رهبران راستین و تربیت و تهذیب به اوج کمالات انسنی برساند و آنها را به انسانهای واقعی‌تبدیل کند رسالات عظیمی را به عهده گرفته است هرگز اجازه نمی‌ دهد که مسائل اقتصادی مانند مسائل دیگر زندگی‌ با فساد و فحشا ارتباط پیدا کند و با آن سیستم اقتصادی‌که فساد و فحشا یکی از مظاهر آثار آن است مخالفت و مبارزه آشتی ناپذیری دارد .

ادامه دارد

 

[۱]– لازم به توضیح است که اگر در این بحث ها ، مفاسد سرمایه داری‌غربی را بر می شماریم ، دلیل بر چشم پوشی از سیئات اقتصادی مارکسیستی شرق نیست . چنان که در ادامه این گفتار ها ، و نیز در اثناء همین بحث ها ، هرجا لازم باشد ،‌از مفاسد اقتصاد مارکسیستی نیز سخن خواهیم گفت .

 

[۲]– سال پنجم انقلاب الجزایر ، از انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی‌ ص ۳۹-۳۷

 

[۳]– سال پنجم انقلاب الجزایر، از انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی ص ۴۰ــ۴۱

 

18دسامبر/16

امام خمینی ثابت و استوار از آغاز تا کنون

وحدت

“هدف اسلام است ، استقلال مملکت است ،‌طرد عمال اسرائیل است . اتحاد با کشورهاى اسلامی است ”                                                          ۲۱/۱/۴۳ ـ قم

اگر صد میلیون آدم ،‌صد میلیون رای داشته باشند ،‌نمی توانند کاری بکنند.

“یَدُاللهَ مَعَ الْجَمٰاعَهِ ” قدرت خدا با جماعت یعنی با مسلمانان متحد و یک رأی و یگانه است. اتفاق و اجتماع لازم است ،‌افراد متفرق و متشتت کاری ا زپیش نمی برند ”

(۲۸ ربیع ــ الثانی/ ۱۳۹۰ نجف اشرف )

” امید است شما عزیزان من جشن مرگ استعمار و عمال آن را بزودی بگیرید. اگر ما پیران نبینیم ‌،شما جوانها ببینید. از نیروی لایزال ،‌وحدت نیروی عظیم مسلمانان را خواستارم . ”

۱۹ صفر ۱۳۹۳ ــ‌نجف اشرف

” از جمیع طبقات ایّدهم الله تعالی تقاضا دارم که با حفظ وحدت کلمه ،‌راه را بر دشمنان اسلام که دشمنان بشریت هستند ‌،ببندند ” .                 شعبان ۱۳۹۷ ــ نجف اشرف

” از همه صمیمانه ، با عرض تشکر خواستارم که پیوستگی و وحدت کلمه خود را حفظ و از مناقشات تفرقه انداز احتراز نمایند” .                                 ۱۹/۱۱/۵۶ ــ نجف اشرف

در شکوفایی نهضت هیچ چیز مؤثرتر از وحدت کلمه و ابقاء صفوف مبارزه نخواهد بود” .

۲۵/۷/۵۷ ــ پاریس

 

” برملت شریف ایران است که در هر مسلکی و با هرگروهی هستند ، از اختلاف و نفاق و کارشکنی برای یکدیگر دست بردارند و دشمنان را با وحدت کلمه و اعتصام به حبل الله ، در هم کوبند و نزاع  های شخصی و گروهی را … کنار بگذارند ”    ۱۲/۱/۵۹ ــ تهران

 

” ما در سایه̾ آرامش و وحدت ، می توانیم این کشور را به مقاصد عالیه اسلامی برسانیم و این کشور را از آن ظلمهائی‌ که در طول تاریخ به آنها شده است ، نجات دهیم .”

۲۴/۱/۶۰ ــ تهران

 

 

” برهمه ملت است که وحدت  کلمه را همانطور که تا به حالا بحمدالله حفظ کرده اند ‌،از این به بعد هم حفظ کنند و به حرف مفسدها که برانگیخته از همان ابرقدرتها هستند ، هیچ گوش ندهند ”                                                                ۱۱/۲/۶۰ ــ‌ تهران

 

” شما ببینید به دنبال هفته وحدتی  که “آقای منتظری ” اعلام کردند ، با تمام ارزشها و محاسنی که به دنبال دارد، از حجاز صدائی بلند می شود که جشن گرفتن برای پیغمبر شرک است. ”                                                               ۹/۱۰/۶۰ ــ تهران

 

 

” در خطابه ها و مراسم دینی ، مسلمین را به وحدت کلمه و اتحاد مسیر دعوت نمائید”.

۱۶/۵/۶۱ ــ تهران

 

18دسامبر/16

…این کشور همه ” پاسدار اسلام” هستند

امام خمینی

پاسدار اسلام با انتشار این شماره ، دومین سال خود را با امید و شوق بیشتر ــ برای پاسداری ازاسلام عزیز ــ آغاز می کند،‌و اینک با سپاس و حمد بیکران از توفیقات خداوند متعال و درود به روان پاک شهیدان و تبریک برای پیروزی های بزرگ و پی در پی جمهوری اسلامی‌ به ویژه پیروزی های عظیم در جنگ تحمیلی‌ و انجام انتخابات مجلس سرنوشت ساز خبرگان ، لازم است از امت شهیدپرور و قهرمان اسلام  که با استقبال شایان و تشویق های ‌گوناگونش ” پاسدار اسلام ” را قوت بخشید ،‌صمیمانه تشکر و قدر دانی شود. و در همین فرصت از انیکه نتوانستیم به یکایک هزاران نامه̾ محبت آمیز برادران و خواهران دینی ، پاسخ جداگانه دهیم ،‌معذرت خواسته و از همکاری و همفکری‌ و پیشنهادات و انتقادات سازنده̾ آنان تشکر می‌کنیم و امیدواریم با ادامه̾ همین شیوه ، و با همکاری همه̾ علاقمندان به اسلام و انقلاب ، گامهای‌ بلندتری‌ در جهت تکامل و بالا بردن محتوی و کیفیت این خدمت فرهنگی برداشته شود. در همین جا از کلیه̾ طلاب و فضلای متعهد و دانش پژوهان علاقمند به اسلام دعوت می‌ کنیم که با ارائه̾ طرحها و پیشنهادات خود ،‌ از طریق نامه و در صورت علاقه به همکاری بیشتر و کمک مستقیم ،‌با مراجعه و حضور در دفتر مجله از ساعت ۴ الی ۵ بعد از ظهر روزهای پنجشنبه ، برادران خود را در انجام این رسالت الهی یاری‌ دهند.

در پایان از کلیه̾ دانشمندان و اساتید بزرگی‌ که در بحبوحه̾ کارها و مسئولیتهای عظیم و زیاد خود ،‌با بزرگواری و آغوش باز ،‌صمیمانه با این نشریه علمی، اسلامی همکاری کرده و می‌کنند و با مقالات و درسهای ارزشمندشان این مجله را یاری می‌ دهند ، از سوی کلیه دانش پژوهان و پویندگان راه حق و امت پاسدار اسلام سپاسگذاری‌ و قدردانی کرده ، موفقیت همگان را در فراگیری و نشر علوم  و فرهنگ اسلامی و پیاده کردن کامل احکام اسلام و برقراری‌ حکومت اسلامی در سر تا سر گیتی‌ از خداوند متعال خواستاریم .

والسلام ــ رحیمیان

 

18دسامبر/16

بررسی و ترجمه : انفال

نوشته آیت الله العظمی منتظری

آیت الله محمدی گیلانی

به دنبال مراجعه̾ بعضی‌ از متصدیان محترم مجله پاسدار اسلام به این جانب،‌جهت گرفتن مقاله ای ،‌مدتی‌ می‌ اندیشیدم که چه موضوعی‌ را انتخاب کنم و عنوان مقاله قرار دهم ،‌تا مناسب جو موجود بوده و برای‌ خوانندگان محترم مفید باشد ؟

همزمان با گیرو دار انتخاب موضوع بحث و مقال ،‌” کتاب خمس ” ذخر سلف صالح ،‌فقیه محقق ،‌استاد مجاهد ،‌حضرت آیت الله منتظری ــ مدظله العالی ــ به دستم رسید. با قرب عهدی‌که در مصاحبت افاضل همگنان حوزه̾ مقدسه علمیه قم به مباحث خمس داشتم ،‌خواستم مروری‌ سریع بر ابحاث کتاب مذکور کنم ،‌ولی‌هنگامی‌ که شروع به مرور نمودم ،‌جمال ترکیب تحقیقات پر محتوای‌عمیقش که آراسته به زیبائی ترکیب کلمات موزون بوده است ، عزم رحیلم را به اقامت و امعان ،‌مبدل ساخت ، و حاصل این اقامت و امعان ،‌علاوه بر بهره وریها ، انتخاب موضوع مقالم گردید و بر آن شدم که ” فصل انفال ” کتاب شریف را ترجمه ونقدی آزاد کنم .

در آغاز گفتار ازبیان دو نکته به عنوان مدخل بحث ناگزیرم و انتظار می رود شما خواننده گرامی‌ با حوصله به این مقدمه توجه فرموده و در آن دقت مبذول فرمائید.

نکته اول: آنکه در بحثهای علمی که برای عموم مطرح می شود ،‌غالبا بین گوینده و شنونده ، و بین نویسنده و خواننده ،‌زبان مشترکی که روشنگر دقائق علمی باشد ،‌وجود ندارد . و الفاظ مستعمل در محاورات عمومی‌ ، چنانکه باید ترجمان نکات باریک و لطیف علمی‌ نیستند ،‌خصوصا علوم اسلامی‌ و در راس آن ها علم فقه که از آغاز تدوین آنها ، تمام قواعد و اصطلاحات و رموز و علاماتشان به زبان عربی‌ بوده و می باشد ،‌و معادلات آنها در زبان فارسی‌ ،‌هنوز مرسوم و معمول نگردیده است و بدیهی است که لطافتی که زبان اصیل ،‌هر فنی می‌تواند ، در خاطر خواننده و شنونده ذی‌ فن ایجاد کند ،‌زبان عاریتی از انجام چنین وظیفه ای ناتوان است . پس :

گر زبان لفظ اینجا نارسا است

عذر ما بپذیر کاین خود نقص ماست

نکته دوم : آنکه حقیقت فقه ، تلقی‌ وحی‌ است از آثار و مواریث وحی ، و تنزیلی ‌است از ” تنزیل من الرحمن و الرحیم ” و همانگونه که به حکم کریمه̾:” لایمسه الا المطهرون ” مساس با حقیقت وحی و تنزیل مشروط به موهبت تطهیر مطلق یعنی‌ پاکیزگی و پاکی‌ در همه ابعاد وجود است .

همچنان مساس با مرتبه نازله وحی و نیل به تنزیل ( تنزیل یعنی‌ملکه̾  قدسیه فقاهت ) ، نیز مشروط به طهارت ذات و صفای‌ سریرت و وارستگی‌ از شهوت های رهزن ،‌و وابستگی‌ به زهد و پارسایی است ، و …

در خبر احتجاج ،‌که معلم اصول ،‌شیخ اعظم انصاری‌ (ره) در مبحث ” خبر واحد رسائل ” می‌فرماید : ” آثار صدق از خبر مذکور نمایان است ” همین اوصاف است که امام عسکری‌ از جد گرامیش ،‌امام صادق ــ علیهما السلام ــ در این بیان کوتاه بلیغ نقل می فرماید :

” فامامن کان من الفقهاء صائنالنفسه ”

“حافظا لدینه ، مخالفا علی هواه ، ”

“مطیعا لامرمولاه ، فللعوام ان یقلدوه ، ”

” و ذلک لایکون الا بعض فقها الشیعه ”

” لاجمیعهم ”

ــ ” از میان فقهاء ، آن کس که خود نگه دار از همه سیئات اخلاقی‌ ،‌و عهده دار حفظ دیانت ، و مخالف پیروز بر هوای نفسانی و فرمان بردار مولای‌ حقیقی است، بر عموم است که از چنان کسی‌ پیروی نموده و به رهبریت وی‌گردن نهند و فقط برخی‌از فقها‌ی شیعه چنین می‌ باشند نه همه شان ” .

بی تردید و به گواهی‌تاریخ و شهود عیانی‌ همه وقت ،‌چراغ مصطفوی با شرار بولهبی است . و فقیه نمایان شیادی‌ مانند شلمغانیها و بطائنیها همچون قارچ سمی‌ در میان رؤسای مذهب و فقهای راستین این امت روئیده اند و جمع کثیر‌ی‌را با زهر شک و شبهه مسموم کرده اند ،‌که در خبر مذکور آنها را چنین توصیف می فرمایند :

” هم اضرعلی ضعفاء شیعتنا من جیش یزید علی الحسین بن علی ــ علیهما السلام ــ و اصحابه ، فانهم یسلبونهم الارواح و الاموال ، هؤلاء علماء ــ السوء اناصبون المتشبهون بانهم لنا موالون و لاعدائنا معادون . یدخلون الشک و لشبهه علی ضعفاء شیعتنا فیضلونهم و یمنعونهم عن ــ قصد الحق المصیب ” .

ــ ” اینان بر ضعفای شیعیان ما زیانبار تر از سپاهان یزید بر حسین بن علی ــ علیهما السلام ــ و یارانش هستند ،‌زیرا که سپاهیان یزید از حسین و یارانش ،‌ جان و مال غارت نمودند و این علمای‌ بد که دشمنان دوست نمایند ،‌با ادخال شک و شبهه بر ضعفای‌ شیعیان ما ،‌آنان را از صراط حق گمراه نموده و اعتقادات آنان را به غارت می برند .

اما خوشبختانه مشت این حقه بازان ، همه وقت بازگردیده و سرانجام کارشان به رسوائی و فضاحت کشیده ،‌ زیرا که :

بازی چرخ بشکندش بیضه در کلاه

زیرا که عرض شعبده با اهل راز کرد

ای دل بیا که ما به پناه خدا رویم

زآنچ آستین کوته و دست دراز کرد

یکی از همه عنایتهای خداوند متعال بر این امت ،‌این است که در هر عصری‌ از اعصار تاریخ اسلام با همه گرفتاریهایی که دشمنان اسلام فراهم آورده اند ، فقهای‌راستینی‌ ، متصف به صفات مذکوره در میان این امت پدید آمده اند که با موهبت تطهیر الهی‌،‌از آثار و مواریث وحی‌ و تنزیل ، تلقی‌فقاهت نموده اند ،‌و عهده دار رهبریت ،‌حسب امکانات عصر خود بوده اند .

همت عالی‌، و عزم ثابت ،‌و طمانینه̾ نفس ،‌و استقامت ،‌و تضحیه̾ همه̾ عزیزان در پای اسلام عزیز ،‌همراه با زهد و پارسائی‌ آنان نسبت به زینتها‌ی آز انگیز و زخارف راهزن دلها ،‌بی‌ دغدغه ،‌آیه̾ کریمه̾ ” . . . شاهدا و مبشرا و نذیرا و داعیا الی الله باذنه و سراجا منیرا ” را بر آنان منزل می‌ کند و آنان را وارث این شعله̾ فروزان رهبر‌ی که خداوند متعال در محورهای پر پیچ و خم اطوار انسانی‌ افروخته است ،‌می‌داند .

این اختران تابناکند که زینت بخش آسمان شریعت و حافظان آن از هر شیطان ماردند ،‌و میان همه̾ آنان در این عصر ” المنه‌ لله ” ـــ ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد دل رمیده̾ ما را رفیق و مونس شد و با ولادت انقلابیش نه فقط تزلزل در ایوان کاخ سفید و کاخ سرخ استعمار افکند ، بلکه کنگره هائی چند از آنها رادر خاور و باختر فروریخت . و در این انقلاب الهی‌ ، همه̾ فقهای راستین و ” رجال صدقوا ما عاهدوالله علیه ” شریک و انباز رهبر بزرگوارند ، که الحق و الانصاف ، استاد مجاهد ، و فقیه پارسا ،‌آیه الله منتظری ــ مدظله العالی‌ ــ در صف مقدم با بصیرتی‌ کم نظیر ، سایه وار ملازم مقصد حضرت رهبر عظیم بوده اند ،‌ودر پیش برد این قیام خونبار چه زجرها که نکشیدند و چه مصیبتها که ندیدند ؟! می توانی‌از پیراهن های‌خون آلودش سؤال کنی‌ .

و اعجاب انگیز است که این سوخته را جان شد و سوختن ثمره̾ عمرش ،‌فرزند مجاهدش را در زندان استعمار می دیده است و آوازی‌ نیامد ، و سرانجام حجه الاسلام  ،‌شهید محمد منتظری‌ همراه شهید مظلوم ، آیه‌ الله دکتر بهشتی بابیشتر از هفتاد و دو تن در ” النار ذات الوقود ” سوختند و درس وفا و صدق را به اهل ایمان آموختند و جسد سوخته آماج زجرهای طویل در عمر قصیرش ارمغان پدر شد. و لعمری یا اخوانی القراء ! ان هذا لهو البلاء المبین ” ، و تو گوئی سروش عالم غیب در گوش دلم این ندبه را می سراید : ” یا کوکبا ماکان اقصر عمره ؟ و کذا تکون کواکب الاسحار ” .

نی‌ ، غلط گفتم که اعجاب انگیز است ، زیرا بینش الهی‌ که از صفات ممتازه̾ فقیه است چنین اقتضاء دارد که عالم هستی‌ را پهناورتر از محدوده̾ طبیعت می‌ بیند و مرگ چنانی‌عزیزان و ثمرات عمرشان را الطاف خفیه خداوند متعال می‌دانند . چنانکه اسوه حسنه̾ زمان معاصر در مرگ فرزند شهیدش آیه الله حاج آقامصطفای‌ عزیز (ره) این تعبیر را فرمودند و آموختند .

علی‌ ای‌ حال ، فقیه ،‌یعنی‌ آن بلند همتان وارسته که همه̾ جلال و جمالی‌ که قرآن و سنت به آنان بخشیده است در پای‌ حفظ قرآن و سنت ، قربانی‌ کنند و در این تضحیه منت کش صاحب شریعت باشند ، و آن را الطاف خفیه حق تعالی دانسته و در ملازمت صراط مستقیم : ” هذه سبیلی ادعو الی الله علی بصیره انا و من اتبعنی ” ، که قدمگاه خلیل زمان و انسان کامل امام خمینی‌ است ،‌ ثبات قدم ورزند و یقینا مشمول دعای‌ خلیل الرحمن (ع) : فاجعل افئده من الناس تهوی  الیهم ” خواهند بود

این بود دو نکته ای که به عنوان مقدمه و مدخل بحث ” انفال ” خواستم بذکر شریفتان برسانم و اکنون وارد بحث می‌ شویم :

ادامه دارد

 

18دسامبر/16

پاسخ به نامه ها

  • قم ــ‌ برادر مسعود اخوان فرد:

اجل معلق یعنی اجل مشروط که اگر انسان فلان عمل را انجام دهد ، یا دچار فلان حادثه شود ، میمیرد ، و این از قبیل قضا و قدر غیر حتمی است . و اجل مسمی نهایت عمر انسان است که هر موجود طبیعی دچار فنا و زوال خواهد بود و آن قضا و قدر حتمی است . تفضیل این مطلب را در کتاب انسان و سرنوشت ، نوشته استاد شهید مطهری بخوانید.

  • مشهد ــ برادر موسی هاشمی‌ :

امیدواریم پس از تمام شدن سری مقالات یاد شده ، آنها را به صورت جزوه ای کاملتر در آوریم که مورد استفاده همگان قرار بگیرد .

ضمنا پیشنهاد شما ، در مقاله رهنمودهائی از تاریخ اسلام ، جواب داده شده است .

  • تهران ــ برادر سید ابوالحسن سجادی :
  • کعبه را حضرت ابراهیم بنا نموده است
  • سید به معنای آقا ، بزرگ قوم ،‌محترم و معانی دیگری در لغت ذکر شده است . ولی در اصطلاح عرفی به اولاد پیامبر (ص) اطلاق میشود، و همچنین سید به علویات گفته میشود.
  • قزوین ــ‌ م . صرافها :

با تشکر و قدر دانی از شما متذکر میشویم که برای شما اشتباهی رخ داده است ومنشاء اشتباه ، این است که سؤال در مجله درج نمیشود و جواب هم به طور اجمال ذکر میشود در آن سؤال آمده بود پس از ظهورامام زمان و برقراری حکومت عدل و قسط ، آیا باز هم مفسدهائی پیدامیشوند یا نه ؟ واز این قبیل مطالب . و جواب آنگونه آمد که دیدید. سؤال از وضع جامعه امام زمان نبود. البته یادآور میشویم : مطالبی که شما به عنوان اعتراض نوشته اید، متاسفانه همه اش صحیح نیست ولی الان مجال بحث در آن را نداریم . امیدواریم در آینده بحثی در این مورد داشته باشم .        موفق باشید.

  • خواهر ح ق ــ بابل :

هر سازمان و گروه و انجمنی که در خط امام نیست مورد قبول ما نمیتواند باشد . امیدواریم خدا همه را به راه راست هدایت فرماید .

  • برادر سیامک ب ــ اهواز :

علاقه شدید شما را به دروس دینی ارج می نهیم ، امیدواریم بتوانید به آرزوی خود برسید ، ولی باید بدانید که نابرده رنج گنج میسر نمی شود ، دروس دینی را از راه مکاتبه ، نمیتوانید فرا گیرید بلکه شما در شهر خودتان میتوانید به روحانیون متعهد مراجعه فرمائید .

  • هندوستان ــ‌برادر مهرداد تبریزیان :

می‌توانید به برادران اهل سنت اقتدا کنید ، همچنانکه به یک فرد شیعی اقتدا می کنید . حمد و سوره از شما ساقط است و بقیه اعمال نماز را طبقه دستور مذهب انجام می دهید زیرا در ترکیب نماز اختلافی نیست .

  • بروجن ــ‌برادر عزیز الله احمدی‌:
  • بر پسر بزرگتر واجب است قضای نماز و روزه پدر همچنانکه اشیائی که اختصاص به پدر داشته است از قبیل لباس و قرآن وانگشتر ، به پسر بزرگتر می رسد. این حکم اختصاص به پسر بزرگتر دارد ، آن هم در رابطه با نماز و روزه پدر و شامل مادر نمیشود.
  • احکام شرعیه از جانب خداوند است ،‌و ما چه فلسفه آن را بدانیم و چه ندانیم ، باید اطاعت کنیم . البته برای‌این مطلب علتهائی ذکر شده است که در آینده بیان خواهیم کرد.
  • حجه الاسلام و ثقه الاسلام دو لقب برای روحانیون است که برای‌احترام گفته میشود. معمولا حجه الاسلام در درجه بالاتر اطلاق می شود.
  • بقیه الله لقبی است برای‌ امام زمان (عج) و معنای آن این است که خداوند از اولیاء بزرگ خود ، آن حضرت را برای جامعه مسلمین باقی گذاشته است .
  • دام ظله : سایه او گسترده باد . مدظله العالی‌ : سایه بلند پایه او گسترده باد . دامت برکاته و دامت افاضاته :آنچه از برکت و فیض به وسیله او به ما می رسد، مستدام باد . قدس سره : خداوند روح او را مقدس بدارد . طاب ثراه : خداوند قبر او را برایش منزلی نیکو قرار دهد .
  • قم ــ عبدالواحد مصباح :
  • علت عقب ماندن مسلمین ، عمل نکردن به دستورات اسلام است .
  • سؤال دوم را نتوانستیم بخوانیم و سؤال سوم مستدعی جوابی است طولانی رجوع کنید به کتابهای مربوطه .
  • در رابطه با سؤال چهارم ،‌مهمترین عامل برای‌نظم دادن حوزه تصمیم بزرگان حوزه است و فکر نمیکنیم چیزی مانع نظم دادن به حوزه باشد .
  • ایلام ــ برادر مصیب رضائی مقدم :

بعثیهای پلید ، شما عزیزان را به جرم مقاومت و پایداری بمباران می کنند ، به همین دلیل کسی که در این جنایات بی رحمانه کشته شود ، امید است خداوند ثواب شهید را به او عطا فرماید .

  • اصفهان ــ برادر احسان :
  • نبودن تشکیلات حزبی در زمان پیامبر ((ص)) و امیر المؤمنین ((ع)) دلیل بر حرمت آن نیست ،‌در آن زمان ، مجلس شوری نیز به این ترتیب نبوده ، تشکیلات دولت نیز به گونه ای دیگر بوده است . این شئون به خود جامعه و رهبر آن واگذار شده است .
  • پیشنهاد شما نسبت به آن مقاله جالب است وبه نویسنده محترم تذکر داده شد . از شما متشکریم .
  • فریدونشهر ــ برادر محمد گوناگونی :

امام جمعه و خطیب باید یکی باشد و دلیل آن روایات و سیره مسلمین است.

  • امیرکلا ــ‌برادر محسن ابراهیمی :

ام کلثوم کنیه حضرت زینب است ، و این که آیا امیرالمؤمنین ((ع)) دختری به نام ام کلثوم داشته است یا نه ، مورد اختلاف است . و آنچه ذکر شده است در بعضی کتب به عنوان ازدواج ام کلثوم نیز مورد اختلاف است .

  • شوش ــ‌خواهر م ــ ش :

شما بیان نکرده اید که چه احساسی به شما دست می دهد و چگونه احساس رنج و عذاب شدید می‌کنید . به نظر ما این یک نوع وسواس است . به هر حال هر وقت احساس دلتنگی شدید می کنید قرآن بخوانید ، دعا بکنید و با ذکر خدا بگوئید که خداوند می فرماید : ” الا بذکر الله تطمئن القلوب” دلها به یاد خدا آرام می گیرد واگر گناهی کرده اید که از عقوبت آن هراس دارید، توبه کنید و مطمئن باشد که خداوند هر توبه ای را می پذیرد .

  • بهشهر ــ‌برادر حسین جعفری‌:

امیدوارم به زودی ، با توفیقات الهی تفسیر استاد بزرگوار آیت الله العظمی منتظری‌ بر نهج البلاغه اتمام پذیرد و این در گرانبها در دسترس تمام برادران و خواهران قرار گیرد .

  • شهر ری‌ ــ برادر هاشم منصوری :

کسی‌که به خطبه ها نرسیده است ،‌میتواند نماز جمعه را بخواند .

  • قائم شهر ــ خواهر معصومه عبداللهی :

اگر در امتحان ورودی رد شده اید ، این مشکل شما است نه مشکل مکتب توحید . بیشتر مطالعه کنید و درس بخوانید و در هر جا هستید با مطالعه کتابهای مذهبی به ویژه کتابهای استاد شهید آیت الله مطهری ، می توانید درجاتی از کمال را طی کنید .

اینقدر افسرده و ناراحت نباشید . مطالعه اینگونه کتابها هم آرامش روانی به شما می بخشد و هم فکر و اندیشه شما را میپروراند .

  • میبد ــ صاحب اشتراک شماره (۷۴۷۶ ) :

از پیشنهاد شما تشکر می کنیم . راجع به سؤال دوم می توانید از دفتر امام بپرسید.

  • تهران ــ‌برادر جعفری :

از انتقاد ظریف و جالب شما سپاسگذاریم این خود دلیل بر علاقه شما به مجله و مطالعه مقالات آن با دقت تمام است . موفق باشید.

  • برادری که امید جواب دارید و اسم خود را مرقوم نفرموده اید ! :

حکم خدا به این مسائلی که گفتید ، تغییر نمی کند. بایدموظب باشید که غذا یا چیزی که پاک کردنش مشکل است ،‌ نجس نشود و اگر غذائی‌ نجس شد و امکان آب کشیدنش نبود ، باید آن را بیرون بریزید. البته هرچه علم ندارید که نجس شده است برای‌شما پاک می‌ باشد .

  • فراشبند ــ‌برادر محمد زارعی :

امیدواریم شرایط تحصیل در حوزه برای شما و سایر علاقمندان به علوم دینی فراهم شود ،‌ و از این نظر مشکلی برای‌ شما نباشد به هر حال در آنجا هم شاید بتوانید مقدمات را فراگیرید. خداوند شما را موفق نماید .

  • ورامین ــ برادر حسین جعفری :
  • قبل از وضو ، شستن صورت مانعی ندارد و خشک کردن لازم نیست .
  • ولایت فقیه از مسائل فرعیه دین ،‌و مورد تقلید است.
  • بحث درباره این حدیث مفصل است ولی اجمالا ،‌اختلاف در عقیده نیست بلکه اختلاف در درجه̾ شناخت است که هر کس به مقدار ظرفیت خود از آن برخوردار است .

حدیث از امام زین العابدین است و در مورد تقیه وارد شده ، و این خود نشانگر این است که تقیه نه تنها از ستمگران و دستگاه جبار لازم است بلکه مهمترین تقیه ، از افراد است که باید هر کس به مقدار ظرفیت خود صحبت کرد و مطلب را باز نمود.

  • خوانسار ــ برادر م ــ‌ح :

اولا آنچه شما احساس می‌کنید چیزی‌به جز وسوسه شیطان نیست، و ائمه ما دستورات اکید فرموده اند که از اموری که موجب وسواس میشود ، اجتناب کنیم . بنابر این شما پس از استبراء هیچ گونه اعتنائی به رطوبتی که قطعا خارج می شود نباید بکنید ، چه رسد به احساس آبی‌ در مجری یا سوزش و مانند آن .

ثانیا استبرا را طبق دستور شرع انجام دهید و از تکرار بیجای آن بپرهیزید که هم ممکن موجب ناراحتی شود و هم موجب زیاد شدن وسواس است .

  • مشهد ــ برادر سید ابراهیم زعفرانی :

کسی که پایش قطع شده است،‌مسح از او ساقط است و مسح پای مصنوعی لازم نیست .

  • اقلید فارس ــ‌خواهر ناهید مسعودی :
  • هر گروه و انجمن و سازمانی که خط مشی آن با خط مستقیم رهبری مخالفت دارد مورد تایید ما نیست ، البته این منافات ندارد با اینکه آنها مسلمان هم باشند ،‌ولی نمیتوان گفت که مؤمن هستند .
  • عکس شهید اگر از بنیاد شهید یا سپاه یا یک نهاد انقلابی دیگر تایید شود، در نوبت چاپ خواهد شد.
  • به آن خواهر بگوئید : یک فرد حزب اللهی نباید برای‌ اثبات بر حق بودن یا دفاع از مسلک و روش خویش یا حتی‌حمایت از انقلاب ، با پدر و مادر خود نزاع کند . خداوند می فرماید ( و اگر آنان ــ پدر و مادر ــ‌ بر تو فشار آوردند که مشرک شوی‌، آنها را اطاعت نکن ولی با آنها سخن نیکو و رفتار خوب داشته باش . ) باید توجه داشت که آن گونه رفتار گذشته از اینکه موجب هدایت آنان نمیشود ، مورد خشم خداوند نیز می‌باشد .
  • شهر ری ــ برادر مجید غلامرضائی :

این روایت که نقل کردید ، اعتباری ندارد زیرا با منطق قرآن و سنت مخالفت دارد آن نویسنده را نمی شناسیم ولی درباره او تحقیق خواهیم کرد . البته ممکن است غرضی نداشته ولی ساده اندیشی ، او را وادار به نوشتن چنین چیزی کرده است .

  • مشهد ــ خواهر معصومه ج . ف :
  • هنوز معلوم نیست کدام یک از این راه ها را می توانید اختیار کنید. به هر حال هر کدام باشد خوب است و این بستگی دارد به قدرت و ذوق و فراهم شدن وسایل .

جامعه ما به هر گونه خدمت نیاز دارد و تکامل و قرب الی الله در هر کدام از راههای‌ خدمت به جامعه میسر است . البته هر چه بیشتر تحصیل علم نمائید ،‌بهتر می‌توانید خدمت کنید و سیر تکاملی شما سریعتر خواهد بود.

  • با مکتب توحید کتبا تماس بگیرید،‌امیدوارم خواسته̾ شما برآورده شود.
  • گلند گرگان ــ خواهر مرضیه قلعه قافی‌:

آن چه از کتاب استاد شهید مطهری‌ درباره روضه الشهداء نقل کرده اید ، کاملا صحیح است . اما آن مقاله که در اطلاعات چاپ شده است ،‌ظاهرا کتاب را از نظر هنری‌و ادبی ملاحظه کرده است ، به هر حال کتاب مزبور نوشته ملاحسین کاشفی‌ است و قلم شیوائی دارد ولی کتابش به هیچ وجه ارزش تاریخی ندارد ، بلکه همان شیوائی قلم سبب معروفیت آن در دورانهای سابق شده است . ما چه میدانیم شاید یک عرض سوئی در اصل تالیف کتاب به این شیوه و به این دروغ ها بوده است .

  • تهران ــ برادر مرتضی سعادت :
  • بنا به فتوای امام در هدیه وعیدی و امثال آن خمس واجب نیست مگر آنکه یقیین داشته باشد از مال غیر مخمس است ، ولی اگر احتمال دهد که از مال مخمس یا آن چه خمس در او واجب نیست ، می باشد ،‌خمس ندارد.
  • بنا به فتوای امام ، خمس را باید به مرجع تقلید خود ( امام ) یا نماینده ایشان برسانید و کافی‌نیست که در حسابهای کمک به مستضعفین و مانند آن واریز نمائید.
  • تشخیص اینکه روزه برای شما ضرر دارد یا ندارد باید به وسیله دکتر حاذق و ماهری باشد برای روزهای گذشته از دفتر امام استفتا کنید.
  • همدان ــ‌ برادر عربعلی صادقیان :
  • آیه ۳۸ سوره مائده منافاتی با مطلب مذکور در مقاله ندارد . و مراد از جزا در آیه جزای دنیوی‌ است نه عقاب اخروی .
  • ما کتابی که بتوانیم بگوئیم همه احادیث آن به طور قطع صحیح و معتبر است نداریم ، بلکه باید هر حدیث را تک تک مورد بررسی قرار داد.
  • تهران ــ برادر محمد وزیری :

از دفتر استفتاء امام بپرسید یا اینکه شرائط خود را به سپاه بگوئید ،‌اگر از نظر آنها معاف شدید ،‌رفتن به جبهه برای‌ شما واجب نخواهد بود .

برادران : ابراهیم و ملک ــ مازندران ،‌سید حمید شمع ریزی ــ یزد ، مختار شیری ــ تهران ،‌اصغر ــ ت ــ کاشان ،‌ابوالقاسم  محتشمی ــ خوی ،‌و خواهر مرضیه مرتجی دزفول .

از انتقادات و پیشنهادات شما سپاسگذاریم . موفق باشید .

برادران رضا محمدی ــ خوانسار ، مسلم آبادی ــ قم ، سیاوش اسلامی ــ‌ سوادکوه ، ساکیانی ــ دزفول، محمد صادقی ــ رامیان ، حمید عادلی ــ تبریز ، حمید فریدونی ــ گناوه ،‌و برادر مشترک شماره ۷۴۷۶ ــ کرج ، سؤالات خود را از دفتر استفتاء امام ــ قم بپرسید.

 

18دسامبر/16

پاسداران بزرگ اسلام

اگر روحانیون نبودند ما الآن از اسلام اطلاعی نداشتیم. امام خمینی

شهید ثانی‌

هجرت علمی‌

امامی عالم و علامه ای سترگ، الگوی هر پرهیزکار و سرمشق هر پارسا، آفتابی درخشان که اشعه تابناک دانشهایش سراسر جهان اسلام را روشن ساخته، و پرچمی گلگون که در سایه اهتزازش پژوهشگران دانش و شیفتگان شهادت، راه راست را می جویند و هم بزم دلباختگان الله می گردند. این پیشوای بزرگ آنقدر شکوه و عظمت دارد که هرچه در باره او نویسند کم است: در علم یگانه روزگار بود نه تنها در فقه و اصول و عقائد و درایت حدیث بی همتا، بلکه در فلسفه، شعر، ادبیات، ریاضیات و علوم طبیعی نیز دریا آسا و متبحر بود.

او که نمی توان با چنین ستایش و توصیفی به شخصیتش پی برد، نامش زین الدین بن علی بن احمد جباعی عاملی است و فقیهان شیعه او را شهید ثانی می نامند.

پدر، او را زین الدین نام نهاد و چه اسم با مسمائی که او براستی زینت و زیور دین بود. پدران او تا ۶ پشت از دانشمندان بنام شیعه می باشند. شیخ زین الدین عاملی در سیزدهم شوال ۹۱۱ هجری ، در قریه جباع- که از قدیم اقامتگاه شیعه بوده است، و علمای زیادی از آنجا برخاسته اند و امروز تحت اشغال صهیونیست ها و فالانژها است- دیده به دنیا گشود.

مقدمات علوم و ادبیات و مقدار‌ی از فقه را نزد پدر خود فرا گرفت . هنوز نخستین سال های جوانی را طی‌نکرده بود که دیار پدر را ترک گفته ،‌هجرت علمی را شروع کرد. اولین جائی‌ که برای‌ تحصیل علم اختیار کرد ،‌شهری‌ به نام ” میس الجبل ” بود. جوانی که در سیمایش آثار شوکت و جلال نمایان و در چهره اش نشانه هائی از قاطعیت ، فطانت ، فروتنی و هوشی‌ سرشار تجلی‌ می‌کرد ، برای تحصیل ، خدمت استاد بزرگ فقه شیخ علی‌بن عدالعالی کرکی‌ ، ( محقق ثانی ) ” شرایع الاسلام ” و ” ارشاد ” و ” قواعد ” را آموخت . این استاد بقدری در شاگردش شایستگی‌و لیاقت یافت که به او بیش از همه انس گرفت و علاقه پیدا کرد.

زین الدین ، پس از ۸ سال و سه ماه که استفاده شایانی‌از محضر استاده کرده بود ،‌آن دیار را ترک گفت و رهسپار ، کرک نوح ” شد. در ” کرک ” از درسهای‌ استاد سید حسن سید جعفر عاملی ــ که او را به عنوان معلم شهید ثانی‌معرفی‌ می‌کنند ــ بهره مند شد ،‌و در محضر ایشان از فقه و ادبیات و اصول و فلسفه و کلام و علومی دیگر مستفیض گردید.

پس از گذشت هفت ماه ،‌شوق دیدار وطن ،‌او را به آنجا باز گرداند . دو سال در آن جا اقامت کرد و در تمام این مدت به مطالعه و تحقیق و بحث ،‌اشتغال داشت. جز اینکه اقبال شدید مردم بر وی‌ و پذیرائی بی سابقه آنان ،‌محل مطالعه و ادامه تحصیل را به او نمی‌داد ،‌لذا به ناچار ترک دیار کرد و روانه دمشق شد. یک سال در دمشق نزد محقق فرزانه ،‌شمس الدین محمدبن مکی‌ فلسفه را آموخت و همچنین نزد ایشان برخی‌از تالیفات وی‌را در طب و هیئت درس گرفت. در همان شهر علم قرائت را نزد شیخ احمدبن جابر شاطبیه آموخت . پس از آن باز دوسالی به وطن بازگشت و از آنجا دگربار به دمشق رفت و از اساتید اهل سنت استفاده شایانی‌ نمود.

وی‌ سپس از دمشق به مصر مسافرت کرد و در آنجا نزد استادان متعددی ،‌از جمله شیخ شهاب الدین احمد رملی‌ شافعی تحصیل کرد و در سال ۹۴۳ از ایشان اجازه نامه گرفت . همچنین هیئت و هندسه را نزد ملاحسین جرجانی‌ ،‌و نحو و ادب را نزد ملا محمد استر آبادی‌ و علم معانی و منطق را نزد ملامحمد علی‌گیلانی‌و حدیث را نزد شیخ شهاب الدین حنبلی ،‌و علم قرائت رانزد شیخ شمس الدین بن ابی النحاس و حساب رانزد محمد بن عبدالقادر شافعی‌ و علوم عقلی‌ و نقلی‌ دیگر رانزد استادان و متخصصان آموخت.

خلاصه هیچ علم و دانشی‌در آن زمان نبود که شیخ نزد متخصصانش با کمال فروتنی و تواضع ،‌شاگردی‌ نکرده باشد و در آن علم سرآمد دیگران در دوران خود نشده باشد . براستی‌ زندگی‌ شایسته این رادمردانی‌ است که هیچ لحظه و دقیقه ای‌ را به بطالت و بیکاری نمی گذرانند و همواره در پی تحصیل و تقوی‌و دانش و بینش اند، و این همه زرق و برق دنیا ذره ای‌از کوشش و جدیت آنها در فراگیری‌ علوم نمی‌کاهد و هواهای‌ نفسانی‌ و تمایلات شیطانی‌ کوچکتر و حقیرتر از آن است که آنان را به خود وادارد و از خدا دور کند. رفت و آمد دنیا برایشان یکسان ،‌و تمام همشان خدمت به اسلام و مسلمانان و کسب علم و دانش است که این را هم برا‌ی خدمت می‌ خواهند . شهید ثانی‌ از آن چهره ها‌ی درخشانی‌ است که نه در زمان خود بلکه در تاریخ کم نظیر است .

بارورِی‌اندیشه

شهید ثانی‌ پس از آن همه سفر های‌ علمی‌ ،‌ و فراگیری‌ دانش های‌ گوناگون ، به حجاز مسافرت کرد ، و برا‌ی ادای حج و عمره به زیارت خانه خدا مشرف شد. پس از آن به ” اجماع ” ( وطن خویش ) بازگشت . مردم به وی رو آوردند طلاب گرد وجودش جمع شدند و از محضر مبارکش استفاده می نمودند . آن بزرگوار هم که نه تنها در فقه و اصول و علوم قرآنی سر آمد دیگران بود بلکه در علوم و فنون دیگر ــ از قبیل هیئت ، ریاضیات ، منطق و فلسفه نیز همتائی نداشت ، به طور طبیعی‌ برای درس دادن و راهنمائی کردن و رهبری نمودن انتخاب شد و ضمن اینکه به تدریس و تالیف اشتغال داشت ،‌به امور و مشکلات مردم رسیدگی می‌کرد و مراکز خدماتی عمومی برای‌ مردم نیز بنا می‌ نمود.

از سال ۹۴۸ ( هجری‌قمری‌ ) بود که علما و مجتهدین او را به عنوان شایسته ترین فرد برای‌ مرجعیت و تقلید  معرفی کردند ،‌مرجعیت امت را به او واگذار نمودند . بنابراین ،‌عمر آن بزرگوار به چهل سال نرسیده بود که مردم در امر تقلید به او رجوع کردند . و البته این نشانه ای از نبوغ فوق العاده و نظر لطف و مرحمت الهی‌ به وی‌ بود که او را در سنین جوانی‌ به این مقام بلند رساند .

آثار علمی‌ وی‌ متجاوز از ۲۰۰ کتاب است که حدود ۷۰ کتاب آن در بین مردم مشهور شده و در تاریخ نقل کرده اند ــ از مهم ترین موضوعاتی که شهید ثانی و دیگر پاسداران بزرگ اسلام برای آن ارزش قائل بوده اند ، همانا فقه و اصول فقه است . شهید ثانی در فقه کتاب های‌ بسیاری دارد ،‌که برخی‌ از آنها را نام می بریم :

  • الروضه البهیه فیشرح اللمعه الدٌمشقیه : معروف به کتاب ” شرح لمعه” که نقد و تفسیر‌ی‌ است بر کتاب ” لمعه ” نوشته شهید اول و تقریبا یکدوره فقه کامل است . تاکنون بیش از ۹۰ حاشیه و شرح بر این کتاب نوشته شده و مورد استفاده عموم طلاب ــ بدون استثنا ــ می‌ باشد.
  • ” مسالک الإفهام فی شرح شرائع الاسلام ” : کتاب بزرگی‌ است در فقه و شرح بر ” شرایع ” محقق حلی است که از جمله در ۷ جلد در لبنان به چاپ رسیده است .
  • ” روض الجنان فی شرح ارشاد الاذهان ” : در فقه استدلالی‌ پیرامون طهارت و نماز .
  • ” شرح الفیٌه شهید اول ” .
  • وجوب صلاه الجمعه : با اینکه بسیاری از علما نماز جمعه را در زمان غیبت واجب تعیینی نمی دانند ،‌ولی همچنانکه از نام این کتاب پیدا است ایشان نماز جمعه را واجت تعیینی دانسته است .
  • شرح نفیله شهید اول درنوافل و نمازهای مستحبی .
  • جواهر الکلمات فی صیغ العقود والایقاعات .
  • رساله فی الاجتهاد .
  • حاشیه علی خلافیات الشرایع .
  • رساله‌فی الإجماع .
  • رساله فی میراث الزوجه .
  • رساله فی فتوی‌الخلاف من اللمعه‌.
  • رساله‌فی عدم جواز تقلید المیت.
  • رساله فی حکم المتقیمین فی الاسفار .

کتابها و رساله های مختصر دیگر‌ی هم دارد ‌، که این مختصر گنجایش ذکر آنها را ندارد . برخی‌ دیگر از کتابها‌ی شهید ثانی‌ در علوم مختلفه را نقل می‌ کنیم :

  • تمهید القواعد الأ صولیه و العربیه : ۱۰۰ قاعده در اصول و ۱۰۰ قاعده در زبان عربی‌ .
  • حقائق الإیمان : بحثی کلی‌ در اصول دین بویژه امامت و ردٌ بعضی‌ ا زشبهه های‌ملحدین .
  • الدرایه و شرحها : در علم درایت و حدیث شناسی‌مرحوم آیت الله سید حسن صدر درتاسیس الشیعه می نویسد ، که ایشان اولین دانشمند شیعی‌ است که در این علم کتاب نوشته است .
  • ” منیه المرید فی آداب المفید و المستفید ” : این کتاب تحولی‌ عظیم در جهان تربیت و انسان سازی‌ پدید آورد آنچه بر استاد و شاگرد لازم است که دارا باشند ،‌از قبیل اخلاق پسندیده و احترام متقابل و آداب درس خواندن ،‌ و همچنین آنچه بر قاضی‌ در حال قضاوت لازم است ،‌و آنچه بر کسی‌ که بر کرسی‌ افتا ء تکیه زده است واجب است ،‌در این کتاب آمده است . برنامه ها‌ی تربیتی‌، انگیزه درس خواندن ‌، شرائط انتخاب استاد و معلم ،‌تنظیم اوقات درسی‌، تنوع مواد آموزشی‌ و درجه بندی‌ درس ها و تنظیم کلاس های‌ درسی‌ ، این برنامه های‌انقلابی‌ نوین در عالم آموزش و پرورش ایجاد کرد ،‌که این نوع آوری و ابداع را می توان مقدمه یک پیروزی‌ بزرگ دراین میدان دانست .
  • التنبیهات العلیه فی وظائف الصلاه القلبیه .
  • رساله فی الولایه .
  • منارالقاصدین فی اسرار معالم احکام الدین .
  • الرجال و النسب .
  • العقود فی اسرار معالم الدین .
  • رساله فی العداله .
  • منظومه فی النحو و شرحها.
  • فوائد خلاصه الرجال .
  • مسکن الفؤاد.
  • اسرار الصلوه .
  • رساله الغیبه .
  • جواب المسائل الشامیه .
  • جواب المسائل الهندیه .
  • جواب المسائل النجفیه .
  • جواب المسائل الخراسانیه .
  • رساله فی البسمله .
  • حشیه علی عقود الارشاد .
  • رساله فی آداب الجمعه .
  • عیبه القاصدین فی اصطلاحات المحدثین .
  • شرح حدیث ” الدنیا مزرعه الاخره‌” .

شهید ثانی‌از طبع شعر زیبائی نیز برخوردار بود که گرچه هیچ گاه وقت خود را صرف سرودن شعر نمی کرد ولی‌ اگر هم شعر‌ی می‌ گفت بسیار جالب و موزون وپر معنی‌ بود . هنگامی‌ که به زیارت حضرت رسول ((ص)) مشرف شد، تا چشمش به حرم پیامبر ((ص)) افتاد بالبداهه قصیده ای‌ زیبا سرود که مطلعش این است :

صلاه و تسلیم علی اشرف الوری‌      ومن فضله ینبو عن الحد و الحصر

و من قد رقی‌السبع الطباق بنعله      و عوٌضه الله البراق عن المهر اله

وخاطبه الله العلی‌ٌ بحبه                شفاهاً و لم یحصل لعبد و لاحر

عدو لی عن تعداد فضلک لائق           بکلٌ لسانی عنه فی النظم و النثر

و ماذا یقول الناس فی مدح من اتت    مدائحه الغراء فی محکم الذکر

سعیت الیه عاجلا سعی عاجز         بعب ء ذنوب جمه أثقلت ظهری

و لکن ریح الشوق حرٌک همٌتی         و روح الرجامع ضعف نفسی و مع فقری

ومن عاده العرب الکرم بوفدهم          اعادته بالخیر و الحبر و الوفر

فحقٌ رجائی‌سیدی فی زیارتی         بنیل منائی والشفاعه فی الحشر

و اینکه ترجمه این ابیات را نقل می کنیم :

سلام و درود بر برترین انسان که فضائلش افزون تر از حد شمارش است.

آن که پا بر هفت گنبد گردون نهاد .

و خداوند به جای اسب براق به او عطا فرمود.

خدای‌ بزرگ باوی سخن گفت ،‌که هیچ کسی‌ تاکنون بدان افتخار نائل نیامده است .

 

از شمردن فضائلت همان به که دست کشم .

زیرا زبانم از بیانش ،‌چه به شعر و چه به نثر عاجز است .

چه می‌ توان گفت در مدح و ستایش کسی‌ که ستایشش در قرآن مجید آمده است ؟

عاجزانه ولنگ لنگان با بار گران گناه که بر دوشم سنگینی‌ می‌کند به سویش شتابان آمدم .

با وجود ناتوانی‌روحی‌ و بی‌ نوائی‌ ام ، نسیم شوقش .

و روح امید به لطفش اراده ام را به تکاپو در آورد تا روانه̾ کویش شدم .

اعراب میهمان نواز عادتشان چنین است که هر کسی‌ بر آنها فرود آید با نعمت فراوان و خیر بسیار بر میگردد .

سرور من ! اینک که به دیدار و میهمانیت شتافته ام ، مرا به آرزو هایم برسان و در روز رستاخیز شفیعم باش.

ادامه دارد .

 

18دسامبر/16

پیام شهید

متن وصیتنامه شهید سید حسین علوی:

به نام او ، به نام خدا که از اویم ، برای اویم ، هستی ام برای اوست، رفتنم برای اوست و بازگشتم به سوی اوست.

در انفجار جهل جاهلیت عصر اتم ،‌عصر تمدن طلایی تزویر ، کباده کشان صلح و پیش کسوتان عادل و آزاده ( سیا ، موساد، وکا.گ.ب ، …) بار دیگر طاق نصرت حقوق بشر را با استخوان های شکسته و اندام  قطعه قطعه شده انسان های آزاد و بی آزار آذین بستند، آن گاه سقف شب را شکافتند برای امید که نور را در زیر آوارهای سنگین سیاهی و ظلمت بشکنند ،‌اما ستاره های آسمان سرخ شهادت شهاب وار جوشن شب را دریدند و تا فتح کامل دروازه های صبح رکاب زدند و به لقا‍ء الله پیوستند و همچنان در سراشیبی و فراز تاریخ زندگی ملل مختلف به لقاءالله می پیوندند و این چنین توطئه جهان خواران بین الملل برای نابودی امید و جرقه ای که در دل این آسمان سیاه زندگی مستضعفان در رنج نگاه داشته شده ، پیدا شده است آغاز می شود اما دیری نمیگذرد که این جرقه فتیله خویش در عرض چند ماه می پیماید و به انبار باروت خشم انسان های خسته از سلطه بیگانگان رسید و انفجار آغاز شد. انفجاری که از کرانه شب گرفته تا به جنوب ادامه پیدا کرد. انفجاری که می رود تا دنیا را در برگیرد و رشته های پوسیده غارت گران را درنوردد و شب تاریک مستصعفان را روشن گرداند انفجاری که شراره های آتش آن دامن خصم را گرفته و می رود تا دودمان پلید بعث و بعثیان درهم پیچد ،‌که نه ، دودمان غارتگران جهانی را ، از نوکران دون صفت تا ابرجنایتکاران شرق و غرب و دمندگان این آتش . ملت مستضعف ایران است که هر لحظه بر اثر قهر و خشم انقلابی خود نسبت به متجاوزان باریختن خون آنان و دادن شهید شعله های این آتش را افزون می کند . جرقه اصلی این انقلاب ۱۵ خرداد بود. شعله اش در ۲۲ بهمن فراگیر شد میرود که محیط خویش را در برگیرد و روشنایی ببخشد و امید بیافریند و در این بین به هراس افتادگان حقوق بشری و سازمان مللی دست به کار شده اند تا از خارج و داخل این آتش را خاموش کنند ولی چه بیهوده می اندیشند منافقین ، عروسکی که اسیر دست دشمنان شدند دست به ترور و وحشت و ارعاب می زنند و همچنان خفاشان شب پرست شبانگاه از مخفیگاه بیرون آمده و خلقی را که ادعای طرفداری آن را دارند به خاک و خون می کشند و در این میان زحمت کشان واقعی برای خلق بیشتر هدف آنان بوده اند مخصوصاً روحانیونی که همیشه پرچم دار مبارزه بر علیه استبداد داخلی و استعمار خارجی بوده اند . روحانیتی که در تاریخ چندین دهه اخیر در همه نهضت های اسلامی پیشتاز مبارزه بوده ولی سرانجام همین دمکرات منش ها ولیبرال های منافق خائن وابسته زمان خودمان و امثال این ها پیدا شده اند انقلاب و جنبش مسلحانه را به انحراف کشانیده اند و اینجاست که این کلام امام معنی پیدا می کند که : (شما که ۵۰ سال سرکار بودید چه غلطی کردید؟) و من به همین خاطر به عنوان جوان این مملکت از شما امت حزب الله که همیشه در کنار روحانیت در سنگر اسلام مبارزه کنید چرا که روحانی مبلغ و شما یاری گر اسلامید و روحانی بدین خاطر همیشه تیغ های دشمن را متوجه خود ساخته که هیچ گونه سازشی با بیگانه نداشته و همیشه اسلام و سرنوشت ملت مسلمان برایش از هر قرارداد و ساخت و پاخت با بیگانه مهم تر بوده است به عنوان یک حزب اللهی که اگر لیاقت آن را داشته باشم ،‌از شما ملت مسلمان خواهران و برادران خویش می خواهم که روحانیت را در هیچ مسئله ای تنها نگذارند و با جان و دل از آن حمایت کنند و دوست می داشتم تا همه قدرت جهان را در گلویم جمع می کردم و فریاد می زدم : ای مردم لحظه ای فکر کنید که آخر چرا در این جامعه آن چنان جوی را می خواهند که بر علیه روحانیون درست کنند که دیگر در امور مملکتی نظر ندهند چرا؟ چرا این قدر از عمامه سران می ترسند ؟ ببینید چه کسی دشمن آنهاست ؟ چه کسانی در داخل با آنها مخالفت می کنند ؟ نقش روحانی در نهضت های چندین دهه اخیر چه بوده ؟ و اگر به این سؤال ها پاسخ درست داده باشید حتم دارم با من همصدا می شوید و فریاد می زنید خواهران و برادران روحانیت را حمایت کنید ،‌روحانیت را روحانیت را …

و سخنی با خانواده :

.. و این آخرین پیام من ،‌گویا خواست عمقی من است مادر ، چون کوه استوار و ثابت قدم باش ، جاودانه بمان و از حق خود و فرزندان این آب و خاک حمایت کن ،‌هان ،‌بیدار باش که شهادت من تو را از هدفت باز نایستاند ، چرا ؟ هدفمان بسی بالاتر از اینهاست که در راه آن به اینچنین حوادث کوچکی توجهی شود ،‌ زینب وار کوله بار مصیبت را بدوش بکش و رسالت شهیدان را بهر کوی و برزن بانگ بزن و برسان .

و تو پدر ثابت قدم و استوار پیش برو ،‌گمان مبر که شهدا مرده اند ،‌که شهید شاهد است و جاودانه شاهدی بر ظلم ابرجنایت کارانی که هر روزه بر مردم محروم ، سرخ پوست آمریکایی ، سیاه آفریقائی ،‌عرب مستضعف ومسلمانان در ضعف نگاه داشته شده و ستمدیده ، فیلیپین ، اریتره ،‌صحرا و … می رود . و از برادران و خواهران خویش می خواهم که سبر داشته باشند و امیدوارم که همگی در خط اسلام و پیرو ولایت فقیه باشند ،‌ در شهادتم گریه نکنید که نشانه سستی و ضعف ، که دشمن شادکن است ،‌شاد باشید که من با عروس زیبای شهادت ازدواج کرده ام و به آرزوی دیرینه خود رسیده ام و امیدوارم که خداوند این قربانی را از خانواده ما قبول کند.

و می خواهم از همه فامیل و آشنایان به جای من حلالیت بطلبید و خود نیز مرا حلال کنید ، حدودا ۴۰ روزه قضا دارم و می خواهم که در مراسم شهادتم حداکثر صرفه جویی بشود و پول ناقابلی را که دارم صرف مخارج کفن و دفن شود و اگر باقی ماند به حساب نهضتهای آزادی بخش که توسط آیت الله … منتظری باز شده است واریز کنید و در پایان از همه می خواهم که برای سلامتی اما دعا کنید و دفاع از اسلام و روحانیت را فراموش نکنید . انشاء الله

والسلام.

 

18دسامبر/16

جلوگیری از کاهش شیر مادر

قسمت یازدهم

دکتر سید حسن عارفی

حجه الاسلام هاشمی

ترشح شیر از سینه مادر ( پستانداران ) یک عمل طبیعی و مطابق ساختمان منظم خلقتی پستانداران می باشد . به عبارت ساده تر ترشح شیر از پستان مادر مطابق مکانیزم های دقیق و منظم که قبلا ذکر شد باید انجام شود . و به عقیده دانشمندان عدم ترشح شیر یک موضوع غیر طبیعی را می رساند .

به عبارت دیگر بعد از وضع حمل ، ساختمان خلقتی پستانداران که انسان هم شامل آنها می شود ، چنین است که پستان باید شیر ترشح کند.

علت آنکه عنوان فوق را انتخاب کردیم نیز همین است . ساده تر بگوئیم : شیر از سینه پرمهر مادر مثال چشمه ای خود جوش به طور خودکار ، به مقدار کافی ترشح می شود. اما اگر عواملی که باید در ترشح شیر مؤثر باشند اشکال پیدا کنند ، شیر به مقدار کافی ترشح نخواهند شد.

به عقیده یکی از دانشمندان ، تمام مادران بعد از تولد دارای استعداد شیر دادن به نوزاد خود هستند ، بنابراین باید دید چگونه می توان این استعداد را تقویت نمود و چه عواملی و چه فاکتورهائی سبب خاموش کردن و یا در نطفه خفه کردن این استعداد خدا دادی می شوند .

گفتیم ، تغذیه نوزاد از شیر مادر سبب افزایش تماس حسی بین مادر و فرزند می شود. و این تماس فیزیکی و مبادله نگاه های مادر و فرزند ، تأثیر بسزایی در کیفیت روابط مادر و فرزندی که پایه گذاری روابط طفل با محیط خارج از نقطه نظر عاطفی و روانی است ،‌می شود.

و نیز گفتیم : نوزادانی که از شیر مادر نغذیه می کنند ، به عقیده بعضی از دانشمندان از نظر عاطفی وضع ثابت تری دارند . شاید بتوان چنین گفت که تغذیه نوزاد از پستان پرمهر مادری در حدود ۲ سال درس عشق و عاشقی و مبادله مهر و محبت بین مادر و فرزند را از ابتدائی ترین لحظات زندگی به نور چشم تازه وارد خواهد داد .

تماس لبهای لطیف چون گلبرگ های ظریف نوبهاری نوزاد با سینه پر مهر مادری  درس های اولیه را به نوزاد خواهد داد که در همه دوران زندگی اش نرمی و آرامی را پیشه کند ،‌نه سختی و خشونت . تماس لب های غنچه مانند نوزاد تازه وارد با سینه مملو از عشق و علاقه و مهر و محبت مادری را نمی توان با تماس آن با پستانک لاستیکی و لمس شیشه بلوری مقایسه نمود.

در ذیل نکات مهم عملی و علمی در رابطه با جلوگیری از کاهش شیر مادر ذکر خواهد شد،

  • ترشح پستان در ۴_۳ روز اول در حقیقت شیر نیست بلکه ماده ای است بنام کلستروم ( آنموز ) که غلیظ تر و دارای ترکیبات شیر معمولی نیست (قبلا گفتیم ) و مقدار آن کم است . بنابراین مادران باید نوزاد را وادار به مکیدن نوک پستان نموده و با این عمل مکیدن ، ترشح شیر و تخلیه شیر بتدریج زیاد خواهد شد.

همانگونه که گفتیم ، قوی ترین عامل برای ترشح و تخلیه شیر از پستان مکیدن توسط نوزاد است .

در نوزادانی که وزن آنها کمتر از طبیعی است و یا به علت دارو هائی که در موقع وضع حمل ، پزشک متخصص زنان و مامائی به مادر تجویز نموده است ( اکثر داروهائی که در موقع وضع حمل به مادران تجویز می شود از جفت می گذرد و سبب خواب آلودگی و اشکالات دیگر مغزی در نوزاد می کند و باید تجویز نشود .) مادر باید به وسیله مکنده های مخصوص ، پستان را از شیر تخلیه کند . زیرا گفتیم قوی ترین عامل برای ترشح شیر از سینه مادر مکیدن نوک پستان به وسیله نوزاد ( طبیعی ) یا به وسیله شیر دوش ( مصنوعی ) است .

بنابراین به هیچ عنوان مادران بعد از وضع حمل نباید از این مهم قصور کنند . زیرا عدم مکیدن نوزاد و یا عدم استفاده از مکنده مصنوعی در عرض چند روز سبب قطع ترشح شیر از پستان مادر خواهد شد.

  • مقدار شیر ترشح شده از پستان مادر در روزهای اول حجم زیادی ندارد ولی مادران نباید نگران این کم بود باشند زیرا نوزاد مقدار کافی انرژی لازم را از این مقدار شیر دریافت می کند و با مکیدن و تخلیه خوب پستان بتدریج شیر افزایش می یابد.

نکته دیگر همانگونه که گفته شده است ترکیب مواد ترشح شده از پستان مادر در ۴_۳ روز بعد از تولد با آنچه در حقیقت شیر طبیعی است که بعد از این تاریخ ترشح می شود ، فرق دارد . در ۴_۳ روز اول بعد از تولد مواد ترشح شده از سینه مادر همان کلستروم ( آنموز ) است که علیظ و سفت است ولی بعد از ۴_۳ روز مایعی که از پستان مادر ترشح می شود شیر طبیعی و به ظاهر رقیق و به قول بعضی خانمها آبکی است .

متأسفانه بعضی افراد بی اطلاع ( افراد خانواده یا پرستاران و حتی پزشکان ) توجه به نکته فوق نداشته و شیر مادر را قطع و شیر های مصنوعی را شروع می کنند و یا کمک شیر به نوزاد خواهند داد .

دقت کنیم نوزاد تا زمانیکه فقط راه زنده ماندن و سیر شدن را از طریق مکیدن پستان مادر و بخود زحمت دادن و به تدریج مک زدن سینه مادر بداند سینه مادر را خواهد مکید و غذای خود را که شیره جان مادر مهرپرور است تأمین خواهد کرد. اما اگر بدون دلیل ( اکثراً هم بدون دلیل ) شیشه بلوری را پر از شیر مصنوعی کنیم و سوراخ های پستانک لاستیکی را نیز گشاد انتخاب کنیم از آنجائی که نوع بشر اصولا و فطرتاً آسایش طلب است ( عامیانه بگوئیم راحت طلب و تنبل است ) نوزاد بدون آن که آن زحمت مکیدن سینه مادر را تقبل کند ،‌مواد غذائی را از سوراخهای گشاد پستانک لاستیکی آزادانه و بدون زحمت دریافت خواهد کرد. و به تدریج یا ناگهانی سینه مادر را نخواهد گرفت و یک علت شایع قطع شیر مادر بی توجهی به نکته فوق است.

برای آنکه راجع به نکات فوق اطلاع بیشتری داشته و در ارتباط با تصمیم گیری ادامه شیر مادر قضاوت بهتری کنیم ، نکات ذیل را می نگاریم .

به طور متوسط مقدار شیری که روزانه توسط نوزاد سالم از پستان مادر دریافت می کند به مقدار ذیل است :

  • در انتهای هفته اول ۵۰۰-۳۰۰ – سی سی در روز.
  • در انتهای هفته دوم ۵۵۰-۴۰۰- سی سی رد روز.
  • در انتهای هفته سوم ۷۲۰-۴۳۰- سی سی در روز.
  • در انتهای هفته چهارم ۸۰۰-۵۰۰ سی سی در روز .
  • در انتهای هفته های ۱۳-۵ ، ۱۰۳۰-۶۰۰ سی سی در روز.
  • در انتهای ماه چهارم ۱۱۵۰-۷۲۰ سی سی در روز.

بنابراین شیر مادر در روزهای اول تولد در حدود کمی بیش از یک لیوان بزرگ شیر در تمام روز برای رشد نوزاد کافی می باشد و شیر ترشح شده که به صورت آبکی می آید نباید بی خاصیت و بی رمق تلقی شود. زیرا شیر مادر با آبکی بودن دارای قابلیت ایجاد انرژی در حدود ۶۷ صدم کالری حرارتی به ازای هر C.C( سی سی ) می باشد و با مقدار شیری که مطابق مطالعات فوق به بدن نوزاد می رسید کافی برای رشد و نمو خواهد بود.

  • نوزاد گرسنه در مدت کوتاهی ( در حدود ۱۰ دقیقه از هر پستان ) شیر مورد احتیاج خود را توسط مکیدن دریافت می کند به جمله نگاشته شده فوق دقت زیاد باید کرد.

الف- نوزاد گرسنه  ب- مدت کوتاه ( ۱۰ دقیقه از هر پستان )

نوزاد باید گرسنه باشد تا خواهان مکیدن شیر باشد ولی اکثراً عواملی وجود دارند که مادران باید توجه دقیق به آن ها نمایند :

  • هر موقع نوزاد گریه می کند ، گرسنه نیست . گریه نوزاد یک پدیده غیر طبیعی است و باید علت گریه نوزاد را جستجو کرد. این موضوع را مادران باید با خطی خوانا و درشت نوشته و به در و دیوار منزل آویزه نمایند که نوزاد نباید گریه کند و هر موقع نوزاد گریه می کند به علت گرسنگی نیست . بارها دیده شده است که به علت رسم و عادت غلطی که معلوم نیست از کدام گوشه و کنار جهان به مادران رسیده ، نوزاد را قنداق می کنند. [۱]
  • علل دیگر گریه نوزاد می تواند بیماری باشد مثل ضایعات پوستی ، تب ، گوش درد ، سرما و گرما و شاید تشنه بودن نوزاد .

در قدیم گفته و نوشته می شد که نوزاد در روز چند ساعت باید گریه کند و این طبیعی است . این موضوع مبنای علمی ندارد . گریه نوزاد سبب بلع هوا شده که ممکن است سبب دردهای شکمی و غیره شود . ذکر نکات فوق از این نظر لازم دیده شده زیرا گذاشتن پستان مادر در دهان نوزاد هر چند دقیقه  یک بار سبب خواهد شد که نوزاد سینه مادر را تخلیه کامل نکند و عدم تخلیه کامل پستان ، سبب ماندن شیر در مجاری ترشحی خواهد شد . چون شیر با فشار در مجاری وجود دارد ، گاهی سبب پاره شدن مجاری شیر در بافت پستان شده که این شایع ترین علت قطع شدن ترشح شیر می باشد و عوارض ناشی از آن عبارت است از متورم شدن یک منطقه از پستان و ایجاد درد و غیره .

برای آنکه نوزاد موقع نوشیدن شیر گرسنه باشد باید از خوراندن و نوشاندن موادی غیر از شیر به نوزاد پرهیز نمود .

نوشانیدن مقداری آب و قند به نوزاد ،سبب از بین رفتن اشتهای نوزاد و گاهی به علت آن که نوزاد قادر به هضم قند و شکر و مواد مشابه نیست ،‌درد شکم ایجاد می شود و مادر گریه نوزاد را به حساب درد شکم به علت نامعلوم دانسته و آب قند و یا خدای نکرده از گیاه هائی که خالص و ناخالصی و ضرر و فایده آنها برای نوزاد روشن نیست ،‌تجویز می کند .

به زبان ساده تر بگوئیم : غذای نوزاد در ۳ ماه اول زندگی ، شیر مادر و گاه گاه در بین نوشیدن شیر ، آب ( نه سرد و نه گرم ) با حرارت معتدل می باشد و تجویز هر گونه مواد غذائی و یا داروئی قدیمی یا جدید توصیه نمی شود .

عدم تخلیه پستان ها سبب خواهد شد که مکانیزم های مؤثر در تولید شیر که قبلا نگاشته شده است مختل شده و به تدریج ترشح شیر قطع شود.

ادامه دارد.

 

[۱]– در قنداق کردن نوزاد ، پای او را در حالتی که مخالف وضع استراحت است در بین چندین لای پارچه پیچیدن و مشمائی که مانع مبادله هوا از داخل به خارج و به عکس می باشد ، دور آن محکم می بندند و در نهایت با طنابی که آن را بند قنداق می نامند ، تمام عواملی را که سبب سلب آزادی نوزاد عزیز انسان است ، درهم محکم می بندند . نوزاد ممکن است بلافاصله بعد از بستن قنداق ادرار کند و تا ۴ ساعت بعدت _ مثلا _ که قنداق باز می شود، ادرار ، روی پوست نوزاد که بسیار لطیف است اثر کرده و ایجاد تحریک نموده می سوزاند ، خارش ایجاد می کند ، و درد می گیرد ولی مادر بی توجه به این دردها و خارش ها بدهان نوزاد پستان می گذارد نوزاد معصوم هم از شدت درد ،‌با چند مک زدن ، از خوردن شیر منصرف می شود.

بنابراین خواهش عاجزانه _ از طرف تمام نوزادان _ از مادران داریم که آن ها را قنداق نکنند و آزادی را که شامل حرکات موزون و منظم پاهای نوزاد است ، از او نگیریم ، ما اگر نیم ساعت خودمان را به جای آن نوزادان معصوم بگذاریم و پاها را با قنداق پیچیده و بسته بندی کنیم ! آن وقت می دانیم چه درد و رنجی را آن نوزاد در بند می بیند و آن وقت ناله و فریادهای او را می توانیم درک کنیم !

برخی از مادران چنین می پندارند که نوزاد اگر قنداق نشود ، پایش کج می شود ! باید گفت : کجی پای نوزاد علت های دیگری دارد و ارتباطی با قنداق کردن و نکردن ندارد .

18دسامبر/16

جهاد در قرآن

قسمت سیزدهم

حجه الاسلام و المسلمین طاهری خرم آبادی نماینده امام در سپاه پاسداران

عوامل معنوی پیروزی

صبر

در ادامه بحث ، پیرامون صبر که یکی از عوامل معنوی پیروزی است ، یاد آور شدیم که حساس ترین و مهم ترین شرط پیروزی و غلبه بر دشمن ، همانا صبر و استقامت است و اگر صبرو پایداری در قومی بود ، خدا با آنها است و اگر خدا با قومی باشد ، آن قوم هر قدر کم باشند پیروزند . به همین مناسبت داستان جالب طالوت و غلبه او و یارانش بر  جالوت را ــ که در قرآن آمده است ــ نقل کردیم ، و اینک در ادامه این بحث به عرض خوانندگان عزیز می رسانیم که :

اگر بخواهیم این مسئله را از نظر همه آیات قرآن بررسی کنیم سخن به درازا میکشد و از حوصله این مقاله خارج خواهد بود و تنها برای پایان دادن به این بحث به یک فهرست اجمالی بسنده میکنیم .

در قرآن حدود سی و چند آیه ، مسئله صبر را در ارتباط با جهاد و مبارزه و یا مقاومت انبیاء و رهبران الهی در برابر مشکلاتی که بر سر راه خود از ناحیه دوست و دشمن داشتند مطرح نموده است که ذیلا به پاره ای از آن آیات اشاره میشود :

  • ” لیس البر ان تولوا وجوهکم قبل المشرق و المغرب و لکن البر من آمن بالله و الیوم الاخر و الملائکه و اکتاب و النبیین … و الصابرین فی البأساء و الضراء و حین البأس اولئک الذین صدقوا و اولئک الذین هم المتقون” [۱]
  • ” وکأین من نبی قاتل معه ربیون کثیر فما و هنوا لما اصابهم فی سبیل الله و ما ضعفوا وما استکانوا و الله یحب الصابرین ” [۲]
  • “والذین هاجروا فی الله من بعد ما ظلموا لنبو ئنهم فی الدنیا حسنه و لأجر الاخره اکبر لوکانوا یعلمون الذین صبروا و علی ربهم یتوکلون ” [۳]
  • ” ثم ان ربک للذین هاجروا من بعد ما فتنوا ثم جاهدوا و صبروا ان ربک من بعدها لغفور رحیم ” [۴]

در این سه آیه صابرین در صحنه جهاد و آنها که همراه پیامبران با صبر و استقامت به قتال برخواستند و ضعف و سستی از خود نشان ندادند و‌ آنان که در مقابل ظلمها و ستمها با صبر و بردباری یا جهاد کردند و  یا هجرت نمودند به عنوان متقین و یا محبوبین خداوند و کسانی که مورد عفو و رحمت  خداوند قرار گرفتند و یا مشمول پاداشهای نیک در دنیا و آخرت شده اند از آنان یاد شده است و بالاخره ارتباط شدید بین جهاد و صبر و مبارزه و شکیبائی در برابر مشکلاتش در همه این آیات روشن است .

  • ” قال موسی لقومه استعینوا بالله و اصبروا ان الأرض لله یورثها من یشاء من عباده و العاقبه للمتقین “[۵]

موسی قوم خود را به استعانت جستن به خداوند و صبر و مقاومت در برابر قوای اهریمنی فرعونی‌ دعوت می کند و آنان را به پیروزی و حکومت در زمین نوید میدهد زیرا زمین از آن̗ خداوند است و از بندگانش آنرا که بخواهد وارث آن قرار میدهد و عاقبت و سرانجام ، از آن̗ متقین است .

در اینجا می بینیم که موسی‌ در کلامش به چند مطلب اشاره فرموده است ، یکی اینکه باید به خداوند استعانت بجوئید و از  او یاری طلب کنید . دیگر اینکه صبرو استقامت داشته باشید سوم اینکه خداوند به هر کس که بخواهد وراثت و حکومت زمین را خواهد داد چهارم اینکه سر انجام و عاقبت امور به دست متقین قرار میگیرد . از این چهار مطلب استفاده میشود که اولا خداوند وراثت و حکومت زمین را به متقین خواهد داد و پیروزی از آن̗ آنها است  و ثانیا استعانت به خداوند و صبر ،‌مقدمه این پیروزی و تحقق بخش تقوی است همانگونه که در آیات گذشته هم دیدیم که صابرین در جنگها را با یک نوع حصر و تاکید به عنوان متقین معرفی نمود و فرمود ” اولئک هم المتقین ” یعنی اینها هستند متقین پس صبر و استعانت به خدا است که پیروزی و به دنبال آن حکومت و وراثت در زمین می آورد .

  • ” و تمت کلمت ربک الحسنی علی‌بنی اسرائیل بما صبروا و دمرنا ماکان یصنع فرعون و قومه “[۶]

این آیه بیانی است برای آیه قبل یعنی خبر می دهد از پیروزی‌بنی اسرائیل و در واقع تحقق یافتن وعده ای که موسی به قومش داد و رمز این موفقیت را صبر و بردباری‌ بنی‌اسرائیل قرار داده است . چنانکه موسی هم شرط این وعده را صبر قرار داده بود .

  • ” ام حسبتم ان تدخلوا الجنه و لما یعلم الله الذین جاهدوا منکم و یعلم الصابرین ” [۷]
  • ” ولنبلونکم حتی نعلم المجاهدین منکم و الصابرین و نبلو اخبارکم “[۸]

این دو آیه آزمایش مردم را با جهاد و صبرو بردباری که در جهاد لازم است بیان میدارد و بهشت و رسیدن به کمالات معنوی در گرو این آزمایش قرار میدهد . پس موفقیت در این آزمایش برای‌کسانی است که صبر و تحمل دارند و ناموفق کسی است که یا در اصل خود را از صحنه جهاد کنار بکشد و در آن شرکت نکند و یا صبر و استقامت نکرده آنرا ترک نماید .

  • ” ولقد کذبت رسل من قبلک فصبروا علی ما کذبوا و اوذوا حتی‌ اتاهم نصرنا و لا مبدل لکلمات الله ” [۹]
  • ” و ما لنا الا نتوکل علی الله و قد هدانا سبلنا و لنصبرن علی ما اذیتمونا و علی الله فلیتوکل المتوکلون “[۱۰]

صبر و شکیبائی‌نبیاء در برابر آزارها و اذیتها و تکذیبها ئی که از ناحیه دشمنان به آن می رسید و تاثیر آن در نصرت الهی‌و پیروزی آنان در این آیات منعکس است مخصوصا در آیه اول که غایت و نهایت صبر را نصرت الهی قرار داده است .

  • ” وجعلنا منهم ائمه‌یهدون بامرنا لما صبروا و کانوا بآیاتنا یوقنون “[۱۱]

ــ‌ و قرار دادیم از ایشان امامانی‌ که هدایت نمایند به فرمان ما بعد از آنکه صبر نمودند و به آیات ما یقین داشتند .

این آیه صبر را به عنوان یک ویژگی خاص در امام و رهبر بیان میدارد و از آن چنین استفاده میشود که امامت و رهبری ، اعطا میشود و قهرا باید هم چنین باشد زیرا مقاومت مبارزه با دشمنان و پیروزی‌ بر مشکلات داخلی وخارجی اول باید در امام و رهبر یک جامعه باشد تا ملت را هم مقاوم و شکیبا تربیت نماید واز آنان بنیانی مرصوص و آهنین بسازد و لذا در آیات بعد می بینیم که به پیامبر اسلام دستور صبر و بردباری میدهد و اگر استقامت یک رهبر در برابر مشکلات رهبری نباشد هرگز موفقیت پیدا نخواهد شد .

 

  • ” واصبر و ما صبرک الا بالله و لا تحزن علیهم و  لا تک فی ضیق مما یمکرون “[۱۲]
  • “فاصبر علی ما یقولون و سبح بحمد ربک ” [۱۳]
  • “فاصبر کما صبر اولوالعزم من الرسل ” [۱۴]
  • ” فاصبر ان وعدالله حق و لایستخفنک الذین لا یوقنون ” [۱۵]
  • ” واصبر لحکم ربک فانک بأعیننا و سبح بحمد ربک ” [۱۶]

و غیر از این موارد که پیامبر را فرمان به صبر میدهد و در دو مورد هم میفرماید :

” استقم کما امرت ” [۱۷]

از مجموع آیاتی که مردم و پیامبران و ائمه و رهبران را بصیر و استقامت دعوت می نماید استفاده میشود که مهمترین عامل موفقیت و پیروزی در یک حرکت، صبر و استقامت است و در تمام انواع جهاد ــ چه جهاد با نفس و چه جهاد با دشمن و چه پیروزی و غلبه بر مشکلات اجتماعی یک جامعه ــ شرط اساسی، صبر است و آن هم ،‌در پرتو ایمان به خدا و یقین و باور نسبت به واقعیت مطلق هستی و عالم غیب عالیترین مرتبه اش برای یک انسان پدید می آید و لذا در آیه ” و جعلنا منهم ائمه یهدون بامرنا لما صبروا و کانوا بآیاتنا یوقنون ” پس از صبر مسئله دارا بودن یقین را مطرح می نماید و با کلمه ” و کانوا” که حکایت از استمرار و گذشته میکند تعبیرشده است یعنی اینها به آیات خدا یقین داشتند و صبر و استقامت نمودند و با دارا بودن این دو ویژگی به مقام امامت رسیدند و گویا صبر ، مولود مرتبه یقین آنها است و امامت هم به دنبال صبر برای آنان قرار داشته شده است .

ادامه دارد

 

[۱]– سوره بقره ، آیه ۱۷۷٫

[۲]– سوره آل عمران ، آیه ۱۴۶ .

[۳]– سوره نحل ، آیه ۴۱ و ۴۲ .

[۴]– سوره نحل ، آیه ۱۱۰ .

[۵]– سوره̾ اعراف ، آیه ۱۲۸٫

[۶]– سوره̾ اعراف ، آیه ۱۳۷٫

[۷]– سوره̾ آل عمران ، آیه ۱۴۲٫

[۸]– سوره̾ محمد ، آیه ۳۱٫

[۹]– سوره̾ انعام ، آیه ۳۴ .

[۱۰]– سوره ابراهیم ، آیه ۱۲ .

[۱۱]– سوره سجده ،‌آیه ۲۴ .

[۱۲]– سوره نحل ، آیه ۱۲۷ .

[۱۳]– سوره های طه و ق ، آیه های ۱۳۰ و ۳۹ .

[۱۴]– سوره̾ احقاف ، آیه ۳۵ .

[۱۵]– سوره روم ، آیه ۶۰ و نیز رجوع شود به سوره غافر ، آیه های ۵۵ و ۷۷ .

[۱۶]– سوره طور ، آیه ۴۸ و نیز رجوع شود

به سوره های قلم ، معارج ، مزمل ، مدثر و ص . آیه های ۴۸ ، ۵ ، ۱۰ ، ۷ ، ۱۷ ، ( به ترتیب ) .

[۱۷]– سوره های هود و شوروی ، آیه های ۱۲ و ۱۵ .

18دسامبر/16

حوادث و مناسبت های مهم

چهارم دی- اشغال کشور اسلامی افغانستان توسط ارتش متجاوز شوروی (۱۳۵۸)

هفتم دی- شهادت آیت الله غفاری زیر شکنجه های شاه.

هشتم ربیع الاول- وفات امام حسن عسکری (ع) (۲۶۰ هـ .ق)

یازدهم ربیع الاول- ورود رسول اکرم (ص) به مدینه منوره سال ۱۳ بعثت، و اولین سال هجرت (۱هـ .ق)

دوازدهم ربیع الاول- بنای مسجد قباء نخستین مسجد در اسلام (۱ هـ .ق)

دوازدهم ربیع الاول- آغاز هفته وحدت (که آیت الله العظمی منتظری از ۱۲- ۱۷ ربیع الاول را به عنوان هفته وحدت اعلام کردند.)

شانزدهم دی- سالروز حماسه خونین هویزه. (۱۳۵۹)

هفدهم ربیع الاول- میلاد با سعادت حضرت رسول اکرم (ص) و ولادت پایه گذار مذهب تشیع حضرت امام جعفر صادق (ع) .

هیجدهم دی- شهادت میرزا تقی خان امیر کبیر به دست ناصر الدین شاه. (۱۲۳۰)

نوزدهم دی- آغاز حرکت متشکل و پیوسته انقلاب شکوهمند اسلامی و قیام مردم مسلمان قم. (۱۳۵۶)

بیست و ششم دی- فرار شاه خائن از ایران به مصر. (۱۳۵۷)

بیست و هشتم دی- سالروز شهادت فدائیان اسلام: نواب صفوی، خلیل طهماسبی، مظفر ذوالقدر، عبدالحسین واحدی و محمد واحدی. (۱۳۳۵)

 

18دسامبر/16

دانستنیهایی از قرآن

قرآن

  • هدایت گمراهان :

” اِنَّ هٰذَا الْقُرْآنَ یَهْدی لِلَّتی هِیَ اَقْوَمُ ”                      (اسراء ــ آیه ۹)

همانا این قرآن (مردم را ) بر استوار ترین (راه ) هدایت می‌کند.

  • بشارهت دهنده مؤمنان :

” … وَ یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنیْنَ الَّذینَ یَعْمَلُوْنَ الصّٰالِحٰاتِ اَنَّ لَهُمْ اجْراً کَبیراً ”

( اسراءــ آیه ۹)

و مؤمنانی که کارهای‌ نیکو انجام میدهند،‌بشارت میدهد که آنان را پاداش بزرگی است .

  • یادآوری خائفان :

” فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ یَخٰافُ وَ عَیْدِ ”                             ( ق‌ ــ‌ آیه ۴۵)

آن کس که از وعده عذاب قیامت می‌ترسد ، او را به آیات قرآن متذکر ساز.

  • درمان و رحمت برای مؤمنان :

” وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مٰا هُوَ شَفٰاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنیْنَ وَ لٰا یَزیدُ الظّالِمیْنَ اِلّا خَساراً ”

(اسراء ــ آیه ۸۲)

و ما آنچه از قرآن می فرستیم ، شفای‌ دل و رحمت برای مؤمنان است ، ولی ستمگران را جز زیان چیزی نخواهد افزود .

  • معجزه الهی :

” قُلْ لَئِنْ اجْتَمَعَتِ الْاِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی‌ اَنْ یَأتُوْا بِمِثْلِ هذَا الْقُرآنِ ،‌لٰا یَأتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْکانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهیراً . ”                               ( اسراء ــ آیه ۸۸)

بگو ای پیامبر : اگر جن و انس متفق شوند که همانند این قرآن کتابی‌ بیاورند ،‌ هرگز نخواهند توانست گرچه برخی پشتیبان برخی دیگر باشند.

  • مثال های‌ گوناگون :

” وَ لَقدْ صَرَّفْنا فی هذَا الْقُرآنِ لِلنّاسِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ ، وَ کانَ الْإِنْسانُ اَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلاً.”

( کهف ــ‌ آیه ۵۴)

ما در این قرآن هر گونه مثال و بیان ( برای‌ راهنمائی مردم ) آوردیم (ولی‌) انسان بیش از هر چیز ( با  سخن حق ) به جدال و خصومت بر می خیزد .

  • کتابی روشن برای‌ اندرز دادن :

” وَ لَقَدْ یَسَّرْ نا الْقُرآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ ”              ( سوره قمرــ آیه ۱۷)

و ما قرآن را برای  وعظ و اندرز آسان کردیم ،‌آیا کسی‌ هست که از آن پند گیرد؟

  • قرآن را بخوانید:

” فَاقْرَأُ وَ ما تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرآن ”                             ( مزمل ــ‌ آیه ۲۰)

در هر حال ،‌آنچه میسر باشد به قرائت قرآن بپردازید .

  • بیان کننده حقائق :

” وَ ما اَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ اِلّا لِتُبَیِنَ لَهُمْ الّذی اخْتَلَفُو ا فیه ” (نحل ــ آیه ۶۴)

و ما قرآن را بر تو نفرستادیم مگر اینکه حقیقت را در آنچه مردم اختلاف می‌کنند ،‌ برای‌آنان روشن کنی‌.

  • قرآن کتاب پر برکتی است:

” وَ هذَا کِتابٌ اَنْزَلْناهُ مُبارَکٌ مُصَدِّقُ الّذی بَیْنَ یَدیْه ”    ( انفال ــ آیه ۹۲ )

این قرآن کتابی است که ما آن را فرستادیم و پر برکت است و گواه صدق سایر کتب آسمانی می باشد.

  • آیات محکمات وآیات متشابهات :

” هُوَ الّذی اَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ اُمُّ  الْکِتابِ وَ اُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَاَمّا  الّذینَ فی قُلُوْبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَهِ …”  ( آل عمران ــ آیه ۷)

او است خدائی که قرآن را بر تو نازل کرد،‌ برخی از آیات این قرآن محکم است که همانا اصل کتاب است و برخی دیگر  متشابه است. ولی‌ آنان که در دلشان میل به باطل است، از پی متشابه رفته تا بتأویل کردن آن راه فتنه گری پدید آوردند .

 

18دسامبر/16

درسهائی از نهج البلاغه (خطبه ۲۵ )

ـ منتشر نشده ـ

رمز پیروزی‌

آیت الله منتظری‌

بسم الله الرحمن الرحیم

” و قد تواترت علیه الخبار باستیلاء اصحاب معاویه علی البلاد … ”

علت ایراد این خطبه :

این خطبه مربوط است به داستانی  که برای‌ عبیدالله بن عباس و سعید بن نمران در یمن اتفاق افتاد. عبیدالله بن عباس که برادر عبدالله بن عباس و پسر عموی حضرت امیر (ع) است ،‌ از طرف حضرت ، والی و حاکم بر صنعا در یمن بود. عبیدالله کسی‌ بود که در نهایت امر به ارتش معاویه پیوست . دومین والی حضرت امیر (ع) در یمن ، سعید بن نمران است که از طرف حضرت ،‌ برشهر “جئد” درنزدیکی‌ صنعا حکومت میکرد .

با اینکه شیعیان حضرت امیرالمؤمنین (ع) در یمن زیاد بودند ،‌ولی‌شیعیان عثمان هم آنجا بودند که نسبت به حضرت امیر بغض و کینه داشتند . این اشخاص نامه ای‌ محرمانه به معاویه نوشتند و او را ترغیب و تشویق کردند که به یمن نیرو بفرستد و یمن را از زیر نفوذ حضرت امیر (ع) در آورده ، آنجا را اشغال کند.

معاویه ، بُسْربن اَبی اَرطاه  را در رأس یک ارتشی مجهٌز به یمن می‌ فرستد و پس از یک جنگ مختصر ، ارتش به داخل شهر نفوذ می‌کند . عبیدالله بن عباس و سعیدبن نمران ،‌ بدون هیچ مقاومتی‌ دست از کار می‌کشند و با گذاشتن دو نفر به جای‌ خود از شهر فرار می کنند و به کوفه می‌ آیند . در کوفه نیز برای خود بهانه هائی بیان می کنند و تسلیم شدن یمن را اعلام می دارند .

معاویه در نظر اهل سنت :

در اینجا به برادران توصیه می کنم به جای‌ اینکه شرح حال معاویه را از زبان من ̗ شیعی بشنوند ، نظری‌ بر صفحات آخر جلد اول شرح نهج البلاغه ” ابن ابی الحدید ” معتزلی سنی‌ بیفکنند و این مطلب را از زبان یکی از دانشمندان اهل سنت بشنوید . در اینجا قسمتی از سخنان ابن ابی الحدید را نقل می کنم، و از اهل مطالعه می خواهم بقیه̾ این مطلب را درآن کتاب بخوانند .

وی چنین می گوید :

” معاویه پیش بزرگان ما ( یعنی بزرگان اهل سنت ) آدم مورد اعتمادی‌نبوده است و سپس می گوید : اگر هیچ یک از چیزهائی که از معاویه نقل کرده اند ، در او نباشد ، برای‌ فساد حال معاویه همین قدر کافی است که با امام زمان و خلیفه̾  وقت خود ــ حضرت امیرالمؤمنین (ع) ــ جنگ کرد ” .

معاویه ، بسربن ابی‌ارطاه را با ۳۰۰۰ سرباز برای‌ اشغال یمن به آنجا می فرستد و به او سفارش می کند که هرجا با شیعیان علی برخورد کردی ، آنان را از دم شمشیر بگذران ! خوب ، من این را واقعا با چه منطقی می توانم درست کنم ؟! علی ، خلیفه̾ مسلمانان و پسر عموی پیامبر (ص) است و آن همه سابقه در اسلام دارد . اکنون معاویه به بسر دستور می دهد که هر جا شیعیان علی را دیدی‌از دم شمشیر بگذران !

مَا هِیَ إلٌَا اَلکُوفَهُ ، أَقْبِضُهَا و أبْسُطُهَا                 ، إنْ لَمْ تَکُونی إلَّا أَنتِ ،

تَهُبُّ أَعَاصِیرُک   فَقَبحَک اَللهُ!

لَعَمْرُ أَبِیکَ ٱلْخَیْرِِ یا عَمْرُو إنٌنی     عَلَی و ضَرٍِ               _ مِنْ ذا ٱلْإناءٍ _ قَلیلِ

أُنْبِئْتُ بُسْر اً قَدِ ٱطّلَعَ ٱلیَمَنَ            ، وَ إِنَّی وَ اللهِ لَأَظُنُّ أَنَّ هؤُلاءِ ٱلْقَوْمَ

سَیُدَ الُونَ مِنْکُمْ          بِٱجْتِماعِهمْ عَلَی باطِلِهمْ ، وَ تَفَرُّقِکُمْ عَنْ حَقِّکُمْ  ،

وَ بِمَعْصِیتِکُمْ إِمامَکُمْ فِی ٱلْحَقِّ ، وَ طاعَتِهِمْ إمَامَهُمْ فِی ٱلْباطِل ، و بِأدائهِمْ ٱلأَمانَهَ إِلَی صاحِبِهِمْ و خِیانَتِکُم ، وَ بِصَلاحِهمْ فِی بِلَادِهِم و فَسادِکُمْ .

فَلَوِ ٱئْتَمَنْتُ أحَدَکُمْ عَلی قَعْبٍ           لَخَشیتُ أنْ یَذْهَبَ بِعِلاقَتِهِ .

ٱللّهُمَّ إنّی قَدْ مَلِلْتُهُمْ وَ مَلّوُنی ، وَ سَئِمْتُهُمْ و سَئمُونی فَأبْدِلْنی بِهِم خَیْراً مِنْهُمْ ، وْ أبْدِلْهُمْ بی شَراً منّی ، ٱللّهُمَّ مُثْ قُلُوبَهُمْ        کمایُماثُ ٱلمِلْحُ فِی ٱلْماءٍ ، أما وَ ٱللهِ لَوَدِدْتُ أنّ لِی بِکُمْ ألفَ فارِسِ مِنْ بَنی فِراسِ بْنِ غَنَم .

هُنالُکَ ، لَو دعَوْتُ ، أتاکَ مِنْهُمْ              فَوَارِسُ مِثْلُ أرْمیَهِ ٱلحَمیم

ثم نزل ــ علیه السلام ــ من المنبر

ماهیت بسر ، مامور معاویه :

داستان بسر را نیز از زبان ابن ابی الحدید بشنویم. وی چنین می‌گوید :

” وقتی‌ نامه مردم یمن به معاویه رسید ، بسر ، پسر ابی ارطاه را فراخواند ، ” و کان قاسی القلب فظاً سفٌاکا للدماء لارأفه عنده و لارحمه‌ ” ــ بسر یک آدم قسی‌القلب خشن خیلی خونریزی بود و هیچ رحمت و شفقتی در او نبود و به هیچ کس رحم نمیکرد . معاویه به او دستور داد که از راه حجاز و مکه و مدینه برود تا به یمن برسد ” . ( چون یمن او را خواسته بودند ، اهل مکه و مدینه که دعوتش نکرده بودند ودر آنجا مهمان ناخوانده بود ، ولی معاویه او را امر می کند که از راه مدینه ، شهری‌ که مدتی پایتخت خلافت اسلام بوده است و صحابه̾ پیامبر و مهاجرین و انصار در آنجا بودند ، بگذرد تا به یمن برسد ) .

ابن ابی الحدید ادامه می دهد :

” معاویه به او گفت : ” لاتنزل علی بلد اهله علی طاعه علیٌ الا بَسَطْتَ علیهم لسانک حتی یروا أنهم لانجاه لهم و انک محیطً بهم ، ثم اکفف عنهم و ادعهم الی البیعه ،‌فمن ابی  فاقتله ، و اقتل شیعه علی حیث کانوا ” .

ــ فرود نیا بر شهری‌که مردمش بر اطاعت علی هستند مگر اینکه زبانت را با فحش و تهدید باز کنی ، و به حدی آنان را بترسانی‌ که بدانند هیچ چاره ای جز اطاعت تو ندارند پس از آنکه خشونت خود را اعمال کردی ، دست از آنان بردار و آنها را به بیعت با من ( معاویه ) دعوت کن ، و هر کدام از شیعیان علی که حاضر به بیعت نشد او را بکش ، و پیروان علی را ــ هر کجا که بودند ــ بکش ”

بسر بن ابی ارطاه‌ با نیروئی مرکب از سه هزار سرباز راه می افتد . در بین راه از آنان سان میبیند . چهار صد سرباز یا فرار کرده و یا از بین رفته بودند . با ۲۶۰۰ نفر بقیه ، وارد مدینه شد . عده ای راکشت وبقیه مردم را با تهدید وادار به بیعت کرد ، سپس ابوهریره را به عنوان حاکم مدینه ، نصب نمود همین برنامه را در مکه و طائف و سایر شهرها نیز اجرا کرد. نتیجه این مسافرت ننگین این شد که ۳۰ هزار نفر از مهاجرین و انصار را از دم شیشیر گذراند .

بسر بن ابی ارطاه به هیچ کس رحم نمی کرد حتی زنها و کودکان را به قتل می رساند. دوبچه̾ کوچک عبیدالله بن عباس را نیز کشت و مورد اعترا ض زنها واقع شد . خلاصه پس از آن همه کشتار وارد یمن شد و دو نفر حاکمی که از طرف عبیدالله و سعید در آنجا بودند ، آن دو نفر را نیز به قتل رساند و با خونریزی‌ و تهدید از مردم بیعت گرفت و سپس نزد معاویه برگشت .

در شرح حالش نوشته اند : حضرت علی ‌(ع) هنگامی‌ که اخبار شورش وخون ریزی بسر را شنید ،‌او را نفرین کرد و گفت : خدایا عقل او را از او بگیر . در تاریخ آمده است که بسر دیوانه شد و درحال دیوانگی همواره می گفت: شمشیر به من بدهید ، می خواهم بروم مردم را بکشم !! به او یک شمشیر چوبین می‌ دادند ، او با این شمشیر حمله می‌ کرد و خود را به این طرف و آن طرف می زد تا اینکه به درک واصل شد .

در تاریخ نوشته اند که : به یکی‌ از خویشان معاویه گفتند ــ که ظاهرا ولیدبن عقبه است ــ به معاویه بگو ،‌برای‌ رفتن به طرف کوفه مهیا شود زیرا در بین مردم کوفه اختلافات زیادی هست و فرصت برای‌ حمله آماده می باشد . معاویه گفت: این چه کاری‌ است که ما از اول به کوفه حمله کنیم ؟ ما شهرهائی را که در قبضه̾ حکومت علی است ، یکی‌یکی تضعیف کرده و تحت اشغال خود در می‌ آوریم ،‌تا اینکه اطراف کشور اسلامی‌ از دست علی گرفته شود ،‌سپس گرفتن کوفه آسان می شود.

در هر صورت خطبه ای‌ که می خوانیم ( خطبه ۲۵ ) مربوط به این داستان است.

سید رضی (ره) می فرماید : اخبار متواتر به حضرت امیر (ع) رسیده بود که اصحاب معاویه بر شهر ها استیلا پیدا کرده اند . دو فرماندار حضرت نیز ( عبیدالله بن عباس و سعید بن نمران ) از یمن آمده بودند . واز اینکه با بسر جنگ نکرده و صحنه را برای بسر و دشمنان دین خالی گذاشته و فرار کرده بودند ،‌حضرت امیر (ع) در حالیکه از سنگینی‌ اصحاب خود در جنگ و جهاد و مخالفت با وی‌ ، سخت ناراحت بودند ،‌ روی منبر رفته وخطاب به آنان چنین فرمودند :

سخنان امام :

” ما هی الا الکوفه اقبضها و ابسطها ”

تمام اطراف بلاد را دشمن دارد اشغال می کند ،‌و تنها یک کوفه برای‌ من مانده است که قبض و بسط آن در دست من است . تازه کوفه هم صد در صد مطیع من نیست و باد های‌ اختلاف در آن می وزد ،‌یعنی‌ کوفه نیز پر از آشوب است .

” اقبضها و ابسطها ”

ــ کوفه را قبض و بسطش می‌ کنم . یک حاکم که در جائی‌ باشد وقتی‌ می‌ خواهند بگویند در آنجا تصرفاتی‌ دارد میگویند قبض و بسط آنجا در دست او است که یک وقت آن را می‌ گیرد ( قبض ) و یا زمین می‌ گذارد ( بسط ) . این کنایه است از اینکه استیلائی بر آن “شی ء ” دارد . مثل مالی‌ که در اختیار کسی‌ باشد .

” ان لم تکونی‌الا انت تهب اعاصیرک فقبحک الله ”

در این جمله معترضه ،‌حضرت به اصطلاح ” التفات ” کرده اند از غیبت به خطاب . نخست کوفه را به نحو غیبت بیان کردند سپس خطاب به کوفه چنین فرمودند : ای شهر کوفه ! اگر بنا است فقط تو باشی‌ ، با آن همه گردبادها‌ی تند‌ی که در داخل تو می ‌وزد و اختلافات و نزاعهائی که در ( مردم ) تو وجود دارد ،‌خدا رویت را سیاه کند ! تو هم نباشی !

هنگامی‌ که امام می‌بینند کوفه ای‌ که مرکز ثقل خلافت اسلامی‌ است ، با آن همه ارتش و سپاه نیرومند ،‌ولی‌نیروهای‌ معاویه در اطراف بلاد شورش و کشتار می کنند و کوفه ا‌ی هم که مانده صد در صد خالص نیست و مردم آن از امر امام اطاعت نمی‌ کنند ، شهر را نفرین می کند ــ و راستی‌ جای‌نفرین است ــ البته نفرین شهر ، در حقیقت نفرین به مردم آن شهر است .

” تهب ” از هب ، یهب ،‌اصل معنایش وزیدن باد است .

اعاصیر : جمع اعصار یعنی گردباد . در قرآن هم آمده است : ” اِعْصارُ فیهِ نارُ فَاحْتَرَقَتْ” یعنی گردبادی که در آن آتش است .

گویا حضرت می خواهد بفرماید که کوفه متزلزل است و یکنواخت و مطیع نیست،‌ مثل گردبادها‌ی شدید که ایجاد تزلزل می‌کند . و تمثل بقول الشاعر : آن وقت حضرت از باب مثال شعری‌ را از یک شاعر نقل کرده است . ” تمثل ” معنایش این است که انسان برای‌ اینکه بخواهد شاهد‌ی برا‌ی مطلب خویش بیاورد ، به داستان یا یک بیت شعری استشهاد می کند . و در اینجا حضرت به قول شاعر استشهاد می فرماید :

” لعمر ابیک الخیر یا عمرو اننی ”

” علی‌و ضر من ذا الاناء قلیل ”

لعمرابیک الخیر : به دین یا به جان پدر خوبت قسم .

و ضر : چربی‌ اطراف غذا است که بدان چسبیده باشد .

معنای‌ این بیت این است که ای‌ عمرو ، به دین یا به جان پدر خوبت سوگند که من به ته مانده̾ چربی ‌کمی ‌از این ظرف غذا رسیده ام . کنایه از این که بهره̾ من از این حکومت اسلامی‌ با آن همه وسعت ، بسیار اندک و ناچیز است .

این داستان مربوط به اواخر عمر حضرت بوده است که معاویه در شهرهای مختلف ، فتنه بپا کرده بود و تنها کوفه در اختیار حضرت بود .

” انبئت بسرا قد اطلع الیمن ”

ــ به من خبر رسیده است که بسر بن ابی‌ ارطاه‌ یمن را زیر نظر گرفته و بر آنجا احاطه پیدا کرده است .

” و انی و الله لاظن ان هؤلاء  القوم سید الون منکم  باجتماعهم علی‌ باطلهم و  تفرقکم عن حقکم و بمعصیتکم  امامکم فی‌الحق و طاعتهم   امامهم فی الباطل” .

ــ من بخدا قسم چنین می‌ بینم که این جماعتی که برباطلند ( ارتش معاویه ) بر شما غالب خواهند شد ،‌زیرا اینها در باطلشان اتحاد و همبستگی دارند و از امامشان (معاویه ) با اینکه باطل است اطاعت می کنند ولی‌ شما با اینکه بر حقید و امامتان حق است ،‌ با هم اتحاد و پیوستگی‌ ندارید و از امامتان اطاعت نمی‌کنید.

امام در این سخنان تاکید می‌ فرمایند که رمز پیروزی ،‌اتحاد و پیروی‌ از یک رهبر است . بنابراین آنان گرچه بر باطلند و امامشان معاویه بر باطل است ولی‌ چون از او اطاعت می کنند سرانجام بر شما پیروز خواهند شد و شما در اثر اختلاف و مخالفت با امامتان ، گرچه امام به حقی‌ است ،‌شکست می‌ خورید . و همین طور هم شد منتهی‌ نه در زمان حضرت علی‌.

” سید الون ” از دولت ( به معنی غلبه ) است ،‌یعنی‌ آنها بر شما غلبه پیدا می کنند و حاکم می‌ شوند .

” و بأدائهم الأمانه الی صاحبهم و خیانتکم ”

ــ آنها امانت را به رفیق خودشان که معاویه باشد می پردازند ،‌اما شما نسبت به امام خودتان خیانت می‌ کنید . معلوم می‌شود اصحاب حضرت علی ((ع)) غیر از اینکه اطاعت نداشتند ،‌خیانتهائی‌ هم داشتند ،‌البته ممکن است مراد از امانت اصحاب معاویه همان عهد و پیمانی باشد که با معاویه بسته بودند که از او اطاعت کنند ، زیرا یکی‌ ازمعانی امانت همان عهد و پیمان است ،‌در قرآن هم آمده است :

” اِنٌ اللهَ یأمُرُکُمْ اَنْ تُؤَدٌوا الْاَماناتِ اِلی اَهْلِها و بصلاحهم فی بلادهم و فسادکم ”

ــ آنها در بلاد خودشان ، به مصلحت خود کارهائی‌ انجام می‌ دهند و شما در بلاد خودتان دارید فساد می کنید. شاید معاویه در شام ــ که مرکز قدرتش بود ــ‌ تعمیراتی‌ و اصلاحاتی‌ داشته ولی‌ در کوفه نمی گذاشتند ، حضرت علی‌ ((ع)) آن کار هائی‌ که اصلاح است و به نفع جامعه است ،‌انجام بدهد.

” فلوائتمنت احدکم علی‌ قعب   لخشیت ان یذهب بعلاقته ”

ــ ( شما اینقدر خائنید که ) اگر یک کاسه چوب که قیمت ندارد ،‌ به شما واگذار کنم ،‌می ترسم که بند آن را ببرید.

قعب : کاسه و قدح چوبی .

علاقته : مقصود از علاقه همان بندی است که به وسیله آن ،‌کاسه را به پالان شتر آویزان می کردند . حضرت میخواهد بفرماید اینقدر شما خائن و دزدید که اگر نتوانستید کاسه را بدزدید ،‌از ترس اینکه رسوا و مفتضح شوید ،‌بند کاسه را می دزدید . کاسه ها را نمی توانستند بدزدید چون مشخص شده و طبق آمار به آنها می‌سپردند ولی بندش را می‌توانستند بدزدند و بعد بهانه بیاورند که بند پاره شده و افتاده است ! برخی مفسرین نهج البلاغه چنین معنی کرده اند که کاسه را با بندش ببرد ولی ما احتمال می دهیم که مراد تنها بند کاسه باشد نه کاسه و بندش .

” اللهم انی‌قد مللتهم و ملونی ” .

اینجا درد دل حضرت شروع می‌ شود :

خدایا من خسته کردم آنها را از بس که حق گفتم ،‌و آنها از حق گفتن من ناراحت و ملول شدند ،‌و آنها هم مرا خسته کردند .

” و سئمتهم و سئمونی‌ ” .

ــ من آنها را ناراحت کردم ( زیرا بعضی‌ از افراد هر چه بیشتر به آنها حق بگوئی ، بیشتر دلتنگ وناراحت می شوند ) ،‌ آنها هم مرا ناراحت و دل آزرده کردند . سپس آنها را نفرین می کند :

” فابدلنی بهم خیراً منهم ” .

ــ‌خدایا ! به جای‌ اینها ،‌ افراد بهتری‌ به من عطا کن ، یعنی اینها را از من بگیر و دوستان بهتری به من بده . و چه دوستانی بهتر از پیامبر (ص) و ملائکه و اولیای‌خدا . که حضرت شهید شد و پس از شهادت به آن عالم رفت و به آن دوستان خوب پیوست و بالاخره دعای‌ حضرت مستجاب شد.

وقتی این مردم ، قابلیت یک امام و رهبر عادل و حقگو را نداشته باشند و استعداد این را نداشته باشند که رهبری‌ عادل بر آنها حکومت کند ، جا دارد که آنها نفرین شوند .

” و ابدلهم بی‌شرا منی‌” .

ــ و به آنها بدتر از من عطا کن . اینجا باید بگوئیم که افضل التفضیل معنائی ندارد زیرا امام که شر نیست که از خدا بخواهد بدتری‌ به آنها عطا کند . بنابراین معنای‌ جمله چنین می شود : خدایا من̗ خوب را از آنها بگیر و شری‌ بر آنها مسلط کن . و ممکن است هم بگوئیم که حضرت امیر (ع) با اینکه در منتهای‌ خوبی بوده ولی‌ به نظر آنها ، بد می باشد چون آدمی که لجباز و خیره است آدم حق ، در نظرش بد است ، لذا حضرت می فرماید حالا که من ــ در نظر آنها ــ بد هستم ، بدتری به آنها عطا کن .

در اثر نفرین حضرت ، معاویه صفتی همانند عمروبن حجاج بر کوفه مستولی شد و ۱۲۰ هزار نفر از شیعیان علی را اعدام کرد .

” اللهم مث قلوبهم کما یماث  الملح فی‌الماء ”

اینقدر حضرت علی‌ (ع) جانش به لب رسیده که اینچنین آنها را نفرین می‌ کند : خدایا دل اینها را آب کن همچنانکه نمک در آب حل می شود و متفرق می‌ گردد. از بس که آنها نفاق می کردند و منافقانه با حضرت رفتار می کردند ، و آنچه حضرت آنها را به جهاد دعوت می‌ کردند ،‌اطاعت نمی‌کردند لذا امام آنها را نفرین می‌کند و به راستی سزاوار نفرین اند ،

” مُثْ” امر از ماث یموث موثا به معنی آمیختن و آب کردن است .

” اما و الله لوددت ان لی‌بکم الف فارس من بنی فراس بن غنم ”

طایفه فراس بن غنم ،‌طایفه ای‌ معروف به شجاعت و اطاعت از رئیس و رهبرشان بودند . لذا حضرت می فرماید من دوست دارم هم این مردم و ارتش کوفه از من گرفته شود و هزار نفر از بنی فراس بن غنم به من داده شود . این مثل و کنایه است ، یعنی به جای یک میلیون مردم کوفه ، کاش خدا هزار نفر آدم مطیع پشتکار به من می‌داد زیرا آنچه در ارتش مهم است کمیت آن نیست بلکه کیفیت آن است . اگر انسان یک میلیون ارتش پراکنده نامنظم سرکش داشته باشد ، هیچ کار بردی برای‌ او ندارد ، بلکه تنها ضرر و زیان مادی و معنوی‌ به انسان می‌ زنند . اما اگر هزار نفر آدم منظم فرمانبردار پشتکار نیرومند باشند ، گاهی یک کشور را می‌ توانند فتح کنند .

امام (ع) برای‌ اینکه آن گونه ارتشی را بستاید ، استشهاد به یک بیت شعر مینماید :

هنالک لو دعوت اتاک منهم                       فوارس مثل ارمیه الحمیم

فوارس : جمع فارس یعنی اسب سوار .

ارمیه : جمع رمی  ، به معنای ابر است .

حمیم : تابستان .

بنابراین ارمیه الحمیم به معنای ابر تابستانی است که باران ندارد و سبک است و همانند برق حرکت می کند . حضرت میخواهد بفرماید : این هزار نفر چنان مطیع و فرمانبردارند که اگر آنان رادعوت کنی و فراخوانی‌ ‌، این اسب سواران چابک همانند برق می آیند ، ولی اهل کوفه ،‌ هنگام دعوت به جهاد سست می شوند و حرکت نمی کنند و به زمین میخ کوب می شوند .

” ثم نزل (ع) من المنبر ”

سپس حضرت امیر (ع) از منبر پائین آمدند .

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

 

18دسامبر/16

رهنمودهایی از تاریخ اسلام برای تداوم انقلاب اسلامی

قسمت سیزدهم

حجه الاسلام و المسلمین رسولی

اهمیت هجرت در اسلام

سفر تبلیغی رسول خدا (ص) به طائف

در شماره̾ قبل به دنباله̾ ” فوائد هجرت ” رشته بحث به سفرهای تبلیغی کشید . به شهادت تاریخ یکی از بهترین راههای صدور انقلاب اسلامی به خارج کشور ، همین سفرهای تبلیغی است که متاسفانه روی این کار کمتر فکر شده و سرمایه گذاری ، آنچنانکه باید ، نشده است ، ودردنامه ای هم داشتیم که خواندید . اینک برای شاهد گفتار و پاسخ به آنهائی که مشکلات سفر و محرومیتها را بهانه قرار داده و از این وظیفه بزرگ سرباز می زنند نمونه ای از تاریخ پرشکوه اسلام و سفری از سفرهای تبلیغی رسول خدا (ص) را در اینجا نقل خواهیم کرد وقضاوت به عهده خواننده محترم می گذارد :

سیره نویسان زندگی پیامبر بزرگوار اسلام نوشته اند : پس از آنکه حضرت ابوطالب و خدیجه ، دو یار و پشتیبان با وفای رسول خدا از دنیا رفتند ، پیامبر اسلام برای جلب حمایت قبائل ثقیف ، که در شهر طائف و اطراف آن سکونت داشتند و نیز برای گسترش آئین مقدس اسلام به خارج شهر مکه ، تصمیم سفر به طائف را گرفت وبدنبال آن به سوی طائف حرکت کرد و روی جهاتی کسی را نیز به همراه خود نبرد وتنها از شهر مکه خارج گردید.

شهر طائف ، در آن زمان تحت حکومت و ریاست سه برادر به نامهای عبدیالیل و مسعود و حبیب ، که فرزندان عمروبن عمیر بودند اداره می شد و آنها از بزرگان قبائل ثقیف به شمار می رفتند.

رسول خدا (ص) نیز پس از ورود به شهر طائف در آغاز به نزد آن سه برادر رفت و هدف خود را از رفتن به طائف شرح داد و اذیت و آزاری را که از قوم خود دیده بود به آنها گفت و از آنها خواست تا او را در برابر دشمنان و پیشرفت هدفش یاری کنند ، اما آنها تقاضایش را نپذیرفته و هرکدام سخنی گفتند. یکی از آنها گفت : من پرده کعبه را دریده باشم اگر خدا تو را به پیغمبری فرستاده باشد ! دیگری گفت : خدا نمی توانست کس دیگری را جز تو به پیامبری بفرستد ! سومی ، که قدری مؤدب تر بود گفت : به خدا من هرگز با تو گفتگو نمی کنم زیرا اگر تو ، چنانچه می گویی فرستاده از جانب خدا هستی و در این ادعا که می کنی راست می گویی پس بزرگتر از آنی که من با تو گفتگو کنم ، و اگر دروغ می گوئی و بر خدا دروغ می بندی پس شایستگی آنرا نداری که با تو گفتگوئی بکنم.

رسول خدا (ص) مایوسانه از نزد آنها برخاست و ــ به نقل ابن هشام ــ هنگام بیرون رفتن از آنها درخواست کرد که گفتگوی آن مجلس را پنهان دارند و مردم طائف را ازسخنانی که میان ایشان رد و بدل شده بود آگاه نسازند ، و این بدان جهت بود که نمی خواست سخنان عبدیالیل و برادرانش گوشزد مردم طائف و مو جب گستاخی آنان نسبت به آن حضرت گردد ، و شاید هم نمی خواست گفتار آنها به گوش بزرگان قریش برسد و موجب شماتت آنها شود . اما آنها درخواست پیغمبر خدا را نادیده گرفته و ماجرا را به گوش مردم رساندند و بالاتر آن که اوباش شهر را وادار به دشنام و استهزای آن حضرت کردند و همین سبب شد تا چون رسول خدا (ص) خواست از میان شهر عبور کند از دو طرف او را احاطه کرده و زبان به دشنام و استهزاء بگشایند و بلکه سنگ بر پاهای مبارکش بزنند و بدین وضع ناهنجار آن بزرگوار را از شهر بیرون کنند.

رسول خدا (ص) به هر ترتیبی بود از دست آن فرومایگان خود را نجات داد و در سایه̾  دیواری از باغهای خارج شهر آرمید تا قدری خستگی رهائی یابد و خون پاهای خود را پاک کند ، و در آن حال روبه درگاه محبوب واقعی وپناهگاه همیشگی خود ، یعنی خدای بزرگ کرده و شکوه̾  حال ، بدو برد و با ذکر او دل خویش را آرامش بخشید و از آنجمله گفت :

“اللهم الیک اشکو ضعف قوتی و قله حیلتی و هوانی علی الناس یا ارحم الراحمین ، انت رب المستضعفین و انت ربی الی من تکلنی الی بعید یتهجمنی ؟ ام الی عدو ملکته امری؟ ان لم یکن بک علیٌ غضب فلا بالی ولکن عافیتک هی اوسع لی ، اعوذ بنور وجهک الذی اشرقت له الظلمات و صلح علیه امر الدنیا و الاخره من انتنزل بی غضبک اویحل علیٌ سخطک، لک العتبی حتی ترضی ولا حول و لا قوه الا بک “.

پروردگارا من شکوه̾ ناتوانی و بی پناهی خود و استهزای مردم را نسبت به خویش به درگاه تو می آورم . ای مهربانترین مهربانها تو خدای ناتوانان و پروردگار منی ، مرا در این حال به دست که می سپاری به دست بیگانگانی که با ترشروئی مرا بزنند یا دشمنی که سرنوشت مرا بدو سپرده ای !

خداوندا ! اگر تو بر من خشمناک نباشی باکی ندارم ولی عافیت تو بر من فراخ تر و گواراتر است . من به نور ذاتت ، که همه̾ تاریکی ها را روشن کرده و کار دنیا و آخرت را اصلاح میکند پناه می برم از اینکه خشم تو بر من فرود آید یا سخط و غضب بر من فرو ریزد ، ملامت ( یا بازخواست ) حق تو است تا آنگاه که خوشنود شوی ونیرو و قدرتی جز به دست تو نیست.

باغ مزبور تاکستانی بود متعلق به عتبه و شیبه ، دو تن از بزرگان مکه که خود در آنجا بودند ، و چون از ماجرا مطلع شدند به حال آن بزرگوار ترحم کرده به غلامی که در باغ داشتند و نامش ” عداس ” و به کیش مسیحیت بود ، دستور دادند خوشته̾ انگوری بچیند و برای آن حضرت ببرد .

عداس ، طبقه دستور آن دو ، خوشه̾  انگوری چیده و در ظرفی نهاد و برای رسول خدا (ص) آورد . عداس دید چون رسول خدا (ص) خواست دست به طرف انگور دراز کند و خواست دانه ای از بکند ” بسم الله ” گفت و نام خدا را برزبان جاری کرد ، عداس با تعجب گفت : این جمله که تو گفتی در میان مردم این سرزمین معمول نیست ، رسول خدا پرسید :

ــ تو اهل کدام شهر هستی و آئین تو چیست ؟

عداس ــ من مسیحی مذهب و اهل نینوی هستم !

رسول خدا (ص) ــ از شهر همان مرد شایسته ــ یعنی  ــ یونس متی ؟

عداس ــ یونس بن متی را از کجا می شناسی ؟

فرمود ــ او برادر من و پیغمبر خدا بود و من نیز پیغمبر و فرستاده̾  خدایم .

عداس که این سخن را شنید پیش آمده سر آن حضرت را بوسید و سپس روی پاهای خون آلود وی افتاد .

عتبه و شیبه ، که ناظر این جریان بودند به یکدیگر گفتند : این مردم غلام ما را از راه بدر برد.

چون عداس نزد آن دو برگشت از او پرسیدند : چرا سرو دست و پای این مرد را بوسیدی ؟

گفت : کاری برای من بهتر از این کار نبود ، زیرا این مرد از چیزهایی خبر داد که جز پیغمبر کسی از آن چیزها خبر ندارد .

عتبه و شیبه بدو گفتند :

ولی مواظب باش این مرد تو را از دین و آئنی که داری بیرون نبرد که آئین تو بهتر از دین او است.

 

بازگشت رسول خدا (ص) به مکه

طبرسی (ره) از علی بن ابراهیم نقل کرده که :چون رسول خدا ( ص) از طائف بازگشت و به نزدیکی مکه رسید . چون به حال عمره بود می خواست طواف و سعی انجام دهد درصدد برآمد تا در پناه یکی از بزرگان مکه در آید و باخیالی آسوده از دشمنان ، اعمال عمره را انجام دهد ، از این رو مردی از قریش را که در خفاء مسلمان شده بود دیدار کرده فرمود : به نزد اخنس بن شریق برو و بدو بگو : محمد از تو می خواهد او را درپناه خود در آوری تا اعمال عمره̾ خود را انجام دهد .

مرد قریشی نزد اخنس آمد و پیغام را رسانید و او در خواب گفت : من از قریش نیستم بلکه جزو هم پیمانان آنها هستم و ترس آنرا دارم که اگر این کار را بکنم آنها مراعات پناه مرا نکنند و عملی از آنها سر زند که برای همیشه مومجب ننگ و عار من گردد.

مرد قریشی بازگشت و سخن او را به حضرت گفت . پیغمبر به او فرمود : نزد سهیل بن عمرو برو و همین سخن را به او بگو ، و چون مرد قریشی پیغام را رسانید سهیل نپذیرفت وبرای بار سوم رسول خدا ( ص) او را بنزد مطعم بن عدی فرستاد و مطعم حاضر شد که آن حضرت را در پناه خود گیرد تا طواف و سعی و عمره را انجام دهد ، و بدین ترتیب رسول خدا (ص) وارد مکه شد و برای طواف به مسجد الحرام آمد .

ابوجهل که آن حضرت را دید فریاد زد ای گروه قریش این محمد است که اکنون تنهاست و پشتیبان نیز از دنیا رفته اکنون شما دانید با او !

طعیمه بن عدی پیش رفته گفت : حرف نزن که مطعم بن عدی او را پناه داده !

ابوجهل بیتابانه نزد مطعم آمد و گفت : از دین بیرون رفته ای یا فقط پناهندگی او را پذیرفته ای ؟ مطعم گفت : از دین خارج نشده ام ولی او را پناه داده ام . ابوجهل گفت : ما هم به پناه تو احترام می گذاریم ، و از آنسو رسول خدا (ص) چون طواف و سعی انجام داد نزد مطعم آمد . و ضمن اظهار تشکر فرمود : پناه خود را پس گیر !

مطعم گفت : چه می شود اگر از این پس نیز در پناه من باشی ؟ فرمود : دوست ندارم بیش از یک روز در پناه مشرکی به سر برم . مطعم نیز جریان را به قریش اطلاع داده و اعلان کرد : محمد از پناه من خارج شد .

این بود داستان یک سفر تبلیغی رهبر عالیقدر اسلام و بزرگترین پیامبر الهی .

اکنون آنهائیکه برای رفتن به سفرهای تبلیغی مشکل نجاست و طهارت و وسواسی گری خود را بهانه می آورند ، و آنهایی که در این راه حاضر نشدن خانواده̾ خود را برای سکونت درغربت عذر  می آورند ، و آنهائی که مسائل مادی را پیش میکشند و… ، برای خود پاسخی در پیشگاه پیامبر گرامی اسلام دست و پا کنند ، و یا در کار و تصمیم گیریهای خود تجدید نظر به عمل آورند . آن هم در چه زمانی ؟ در زمانی که جوانان با ایمان و رزمندگان پاک باخته̾ ما درجبهه های جنگ برای رفتن روی مینهای دشمن سبقت جسته و هزاران نفر به عنوان داوطلب برای این کار اسم نویسی کرده و ماهها به انتظار می نشینند … و در زمانی که پیرمردان هفتاد ساله ، لباس رزم به تن کرده و دست از کسب و کار و خانه و کاشانه و زن و فرزند برداشته و ماههای بسیار ، درسنگر های جبهه با همه̾ محرومیتها و سرما و گرماها ساخته و هر روز آرزوی شهادت در سر می پرورانند … ، و در زمانی که نوجوان سیزده ساله̾ ما نارنجک به کمر خود بسته و برای جلوگیری از پیشروی دشمنان اسلام و دفاع از میهن اسلامی ، خود را به زیر تانک می اندازد و با این اقدام قهرمانه̾ خود چنان حماسه ای در تاریخ جنگ می آفریند که رهبر کبیر انقلاب می گوید :

” به من رهبر نگوئید ، رهبر ما همان نوجوان سیزده ساله ای است که نارنجک به کمر بسته و خود را به زیر تانک می اندازد .”

و در زمانی که نوعروسان ما شوهران یک شبه̾ خود را با اصرار راهی میدان جنگ کرده و حلقه̾ نامزدی و تنها یادگار ساعات خوشی و لذت خود را برای کمک به جبهه های جنگ به دولت جمهوری اسلامی میدهند … و در زمانی که هر روز ، شاهد ده ها جنازه شهیدانمان هستیم که بر دوش مردم مسلمان قرار داشته و پدران و مادرانشان به جای لباس سیاه لباس نو درتن کرده و بسته های نقل و شیرینی در دست گرفته و به مردم می دهند و اگر به آنها تسلیت بگویند با کمال ناراحتی به آنها می گویند :

ــ به ما تبریک بگوئید که چنین افتخاری نصیب ما گشته ! … و ده ها نمونه̾ دیگر از ایثارها و فداکاری ها و جانبازیها و گذشتهای بی دریغی که نمونه̾ آنرا تنها در تاریخ اسلام ، آن هم به طور نادر می توانیم مشاهده کنیم .

هجرت به مدینه

و اکنون در همین رابطه ، همانگونه که وعده کردیم ماجرای هجرت رسول خدا (ص) و مسلمانان را به مدینه و آنچه را که موجب این هجرت تاریخی گردید برای شما بازگو می کنیم :

سال دوازدهم بعثت است همانگونه که گفته شد رسول خدا (ص) دو حامی و پشتیبان بزرگ ، یعنی ابوطالب و خدیجه را از دست داده بود و از سوی دیگر با وفات آن دو بزرگوار ، دائره̾ فشار مشرکین بر آن حضرت و مسلمانان تنگ تر و جرئت و جسارتشان در این باره بیشتر شد تا جائی که نقشه̾ قتل و تبعید آن حضرت را کشیده و منجر به داستان هجرت گردید.

البته باید دانست دو سال قبل از هجرت رسول خدا به مدینه ، اسلام به آن شهر وارد شده بود و خانواده های بسیاری به اسلام گرویده و روز به روز افراد بیشتری این آئین مقدس را از جان و دل می پذیرفتند .

تدریجا شهر مدینه با اینکه فاصله̾ زیادی با مکه داشت به صورت پناهگاهی برای مسلمانان تحت شکنجه وفشار مکه در آمده و به دستور رسول خدا (ص) به صورت فردی و گروهی به مدینه هجرت می کردند .

مشرکین مکه نیز تا می توانستند از این هجرت ها جلوگیری نموده و نمی گذاشتند آنها از شهر خارج شوند و اگر روزی خبر دار می شدند که شخص یا اشخاصی نیز پنهانی شهر را ترک کرده و به مدینه رفته اند فورا گروههائی را به تعقیب آنان می فرستادند و اگر موفق به بازگرداندن آنها نمی شدند چه بسا اموالشان را مصادره نموده و مستغلات آنها را میان خود تقسیم می کردند ، و اکنون جهت توضیح بیشتر قسمتی از بخش پنجم کتاب “زندگانی حضرت محمد خاتم النبیین (ص)”  تالیف نگارنده را برای شما نقل می کنیم :

با پیشرفت سریع اسلام درشهر یثرب مقدمات هجرت رسول خدا (ص) و مسلمانانمکه بدان شهر فراهم گردید ، زیرا مشرکین مکه روز به روز دائره̾ فشار و شکنجه را به مسلمانان تنگ تر کرده و آنها را بیشتر می آزردند تا جائی که به گفته̾  مورخین بعضی را از دین ، خارج کردند .

رسول خدا (ص) نیز در مشکل عجیبی گرفتار شده بود ، از طرفی ابیطالب و خدیجه دو پشتیبان و حامی داخلی و خارجی خود را از دست داده بود و این دو حادثه ، دشمنان را نسبت بدان حضرت بی باک تر دیدن و شنیدن این اعمال رقت باری را که مشرکین نسبت به پیروانش انجام می دادند طاقتش راکم کرده ، واز جانب خدای تعالی نیز مامور به تحمل و صبر بود .

نفوذ اسلام درشهر یثرب ، گشایش بزرگی برای رسول خدا (ص) و مسلمانان بود  و پیغمبر خدا به مسلمانان دستور داد هر یک از شما تحمل آزار اینان را ندارید نزد برادران خود که در شهریثرب هستند بروید .

نخستین مهاجر

پس از این دستور نخستین خانواده ای که عازم هجرت به شهر یثرب گردید خانواده̾  ابوسلمه بود . ابوسلمه که از آزار مشرکین به تنگ آمده بود قبلاً نیز یک بار به حبشه هجرت کرده بود . پس از این رخصت ، همسرش ام سلمه ( که بعد ها به همسری رسول خدا(ص) در آمد ) فرزندش سلمه را برداشت تا به سمت یثرب حرکت کند .

قبیله̾  ام سلمه که به بنی مغیره معروف بودند همین که از ماجرا با خبر شدند سر راه ابوسلمه آمده و گفتند : ما نمی گذاریم ام سلمه را با خود ببری و ابوسلمه هر چه کرد نتوانست آنها را قانع کند و همسرش را همراه ببرد و بالاخره ناچار شد ام سلمه با فرزندش سلمه را نزد آنها گذارده و خود به تنهائی از مکه خارج شود.

از آنسو قبیله̾  ابوسلمه  ــ که به بنی عبد الاسد معروف بودند ــ وقتی شنیدند فرزند ابوسلمه در قبیله بنی مغیره است پیش آنها آمده گفتند: ما نمی گذاریم فرزندی را که به ما منتسب است در میان شما بماند و پس از کشمکش زیادی که کردند دست سلمه را گرفته و به همراه خود بردند.

ام سلمه نقل کرده : که این ماجرا نزدیک به یک سال طول کشید و در طول این مدت کار روزانه̾  من این بود که هر روز صبح از خانه بیرون می آمدم و در محله̾  ابطح می نشستم و تا غروب در فراق شوهر و فرزندم گریه می کردم تا روزی یکی از عمو زادگانم از آنجا گذشت و چون وضع رقت بار مرا مشاهده کرد پیش ابن مغیره رفت و به آنها گفت : این چه رفتاری ناهنجاری است ؟ چرا این زن بیچاره را آزاد نمی کنید شما که میان او و شوهر و فرزندش جدائی انداخته اید ؟

اعتراض او سبب شد تا مرا رها کرده گفتند اگر می خواهی پیش شوهرت بروی آزادی !

بنی عبدالاسد نیز با اطلاع ازاین ماجرا سلمه را به من برگرداندند ، و من هم سلمه را برداشته با شتری که داشتم تنها به سوی مدینه حرکت کردم ، و به خاطر تنهائی و طول راه ، ترسناک و خائف بودم ولی هرچه بود از توقف در مکه آسانتربود ، و با خود گفتم : اگر کسی را در راه دیدم با او می روم .

چون به تنعیم ( دو فرسخی مکه ) رسیدم به عثمان بن طلحه ــ که درزمره̾  مشرکین بود ــ برخوردم او از من پرسید :

ــ ای دختر ابا امیه به کجا می روی ؟

گفتم : به یثرب نزد شوهرم !

پرسید : آیا کسی همراه تو هست ؟

گفتم : جز خدای بزرگ و این فرزندم سلمه دیگر کسی همراه من نیست.

عثمان فکری کرد و گفت : بخدا نمی شود تو را به اینحال واگذارد، این جمله را گفت ومهار شتر مرا گرفته به سوی مدینه به راه افتاد و به خدا سوگند تا به امروز همراه مردی جوانمرد تر و کریمتر از او مسافرت نکرده بودم ، زیرا هر وقت به منزلگاهی می رسیدیم شتر مرا می خواباند وخود به سوئی می رفت تا من پیاده شوم ، و چون پیاده می شدم می آمد و مهار شتر را می گرفت و راه می افتاد و به همین ترتیب مرا تا مدینه آورد وچون به ” قباء ” رسیدیم به من گفت : برو به سلامت وارد این قریه شو که شوهرت اباسلمه درهمین جا است .

اینرا گفت و خودش از همان راهی که آمده بود به سوی مکه بازگشت .

به ترتیبی که گفته شد مسلمانان به طور انفرادی و دسته دسته مهاجرت به یثرب را آغاز کردند ، و البته این مهاجرتها نیز غالبا در خفا و پنهانی انجام می شد و اگر مشرکین مطلع می شدند که فردی یا خانواده ای قصد مهاجرت دارند از رفتن آنها جلوگیری می کردند ، وحتی گاهی بدنبال آنان تا مدینه می آمدند وبا حیله و نیرنگ آنها را به مکه باز می گردانند ، چنانچه ابن هشام در اینجا نقل می کند که عیاش بن ابی ربیعه به همراه عمر به مدینه آمد و چون ابوجهل و حارث بن هشام که از نزدیکان او بودند از مهاجرت او مطلع شدند به تعقیب او از مکه به مدینه آمدند و برای اینکه او را حاضر به بازگشت کنند بدو گفتنتد : مادرت از هجرت تو سخت پریشان و ناراحت شده تا جائی که نذر کرده است تا تو را نبیند سرش را شانه نزند و زیر سقف و سایه نرود عیاش دلش به حال مادر سوخت وآماده̾  بازگشت شد و با اینکه عمر به او گفت : اینان می خواهند تو را گول بزنند و حیله ای است که برای بازگرداندن تو طرح کرده اند ولی عیاش قانع نشد و به همراه آن دو از مدینه بیرون آن دو هنوز  چندان از شهر دور نشده بودند که آن دو عیاش را سرگرم ساخته و بر وی حمله کردند ودستگیرش نموده با دستهای بسته وارد مکه اش ساختند ودر جائی او را زندانی کرده و تحت شکنجه و آزارش قرار دادند تا اینکه مجددا وسیله ای فراهم شد و او به مدینه آمد .

مصادره اموال

روز به روز بر تعداد مهاجرین افزوده می شد وتدریجا مکه داشت از مسلمانان خالی می گردید . مشرکین با خطر تازه ای مواجه شده بودند که پیش بینی آن را نمی کردند ، زیرا تا به آن روز با شکنجه و تهدید و اذیت و آزار می توان جلوی پیشرفت اسلام را گرفت ، اما با گذشت زمان دیدند که این شکنجه و آزارها و شدت عملها نتوانست جلوی تبلیغات رسول خدا (ص) را بگیرد ودر آغاز مهاجرت افراد تازه مسلمان نیزخطری احساس نمی کردند اما وقتی که دیدند مسلمانان پناهگاه تازه ای پیدا کرده ، و شهر یثرب آغوش خود را برای استقبال آنان باز نموده و با پیشرفت سریعی که اسلام در خود آن شهر و میان مردم آنجا داشته است چیزی نخواهد گذشت که حمله̾ انتقامی مسلمانان از همانجا شروع خواهد شد و با نیرو گرفتن آنها و پیوند مهاجر و انصار در شهر یثرب پاسخ آن همه اهانت و قتل و آزار ها را خواهند داد ، از اینرو به فکر مصادره اموال مسلمانان افتاده و خواستند از این راه جلوی هجرت آنان را بگیرند ، و آنها را از هر سو تحت فشار و شکنجه قرار دهند . مثلا درباره صهیب می نویسند : وی مردی بود که او را در روم به اسارت گرفته و به مکه آورده بودند و در مکه به دست شخصی به نام عبدالله بن جدعان آزاد گردید . این مرد درهمان سال های اول بعثت رسول خدا ((ص)) به دین اسلام گروید و جزو پیروان رسول خدا ((ص)) گردید ، وشغل او تجارت و سودا گری بود واز این راه مال فراوانی به دست آورده مشرکین مکه او را هر روز به نوعی اذیت وآزار می کردند تا جائی که صهیب ناچار شد دست از کار بکشد و مانند مسلمانان دیگر به یثرب مهاجرت کند ، و مالی را که سالها تدریجا به دست آورده با خود ببرد .

هنگامی که مشرکین خبر شدند وی می خواهد به یثرب برود سر راهش را گرفته گفتند : وقتی تو به این شهر آمدی مردی فقیر و بی نوا بودی واین ثروت را در این شهر به دست آورده واندوخته ای وما نمیگذاریم آنرا از شهر بیرون ببری .

صهیب گفت : من هم آنچه دارم همه را به شما واگذار کردم . و بدین ترتیب خود را از دست مشرکین رها ساخته و به مدینه آمد.

و یا درباره̾ قبیله بنی جحش می نویسند که آنها هنگامی که خواستند به برادران مسلمان خود به پیوندند همه̾ افراد خانواده و اثاثیه̾ منزل را هم همراه خود بردند و خانه های خود را قفل کردند به امید آنکه روزی بدانجا بازگشته و یا اگر نیازمند شدند آنها را فروخته و در شهر یثرب یا جای دیگری به جای آنها خانه و سکنائی بخرند .اما ابوسفیان ــ یکی از بزرگان مکه و رئیس بنی امیه ــ وقتی از ماجرا خبر دار شد با اینکه با بنی جحش هم پیمان و هم سوگند بود خانه های آنها را تصاحب کرده و به عمروبن علقمه ــ یکی دیگر از سرکردگان مکه ــ فروخت و پول آنرا نیز به نفع خود ضبط کرد .

این خبر که به گوش عبدالله بن جحش ــ بزرگ بنی جحش ــ رسید متاثر شده پیش رسول خدا ((ص)) آمد و شکوه̾  حال خود بدو کرد و حضرت به وی اطمینان داد که خدای تعالی دربهشت به جای آنها خانه های به بنی جحش عطا فرماید و او راضی شده بازگشت .

این سخت گیریها و شدت عمل ها بیشتر به خاطر آن بود که به قول معروف زهر چشمی از دیگران بگیرند و به آنها بفهمانند در صورت مهاجرت به یثرب با چنین عکس العملها و واکنشهائی مواجه خواهند شد ، و گرنه امثال ابوسفیان با آن همه ثروت و مستغلاتی که داشتند به اینگونه اموال و در آمدهائی که باعث ننگ و عار خود و دودمانشان می گردید احتیاج نداشتند .

اما سختگیریها نیز کوچکترین تزلزلی در اراده̾ مسلمانان ایجاد نکرد و نتوانست جلوی هجرت آنها را بگیرد. از اینرو مشرکین ، خود را برای تصمیمی قاطع تر و سخت تر آماده کردند و به فکر نابودی رهبر این نهضت مقدس ، یعنی رسول خدا (ص) افتاده و با تمام مشکلات و خطراتی که پیمودن این راه برای آنها در بر داشت ناچار به انتخاب آن شدند وشاید بیشترترس و بیمشان برای این بود که ترسیدند خود محمد (ص) نیز به آنها ملحق شود و تحت رهبری و لوای او به مکه بتازند و تمام مظاهر بت پرستی و سیادت آنها از میان برود.   ادامه دارد

18دسامبر/16

رهنمودها

امام :

  • باید محکم بایستیم و خود را برای‌مقابله با مشکلات احتمالی آماده کنیم ۲۲/۷
  • من متعجبم از فکر حکومت های‌منطقه که چرا علاوه بر ذلت در مقابل آمریکا ، در برابر اسرائیل هم ذلت را به جان می خرند. ۲۲/۷/۶۱
  • ملت ایران در مقابل آمریکا می ایستد و به امید خداوند پیروز است .

۲۲/۷/۶۱

  • اگر ما تسلیم آمریکا و ابر قدرتها میشدیم ممکن بود امنیت و رفاه ظاهری درست میشد و قبرستان های‌ما پر از شهدای عزیز ما نمی گردید. ولی مسلما استقلال و آزادی و شرافت ما از بین می رفت . ۲۲/۷/۶۱
  • ملت مجاهد و قوای مسلح سلحشور ما با عزمی‌ راسخ تر به پیشبرد انقلاب ادامه میدهند.                              ۲۴/۷/۶۱
  • بارالها ملت مجاهد ایران در این عصر جاهلیت و تاریک مظلومند و به جز اتکال به درگاه تو و اعتماد به عنایات تو پناهی ندارند . ۲۴/۷/۶۱
  • اگر نهضت حسین (ع) نبود، یزید و اتباع یزید اسلام را وارونه به مردم نشان میدادند . ۲۶/۷/۶۱
  • این انقلاب به خواست خدای‌ تبارک و تعالی شکست نخواهد خورد .

۲۶/۷/۶۱

  • آنچه به حسب برداشت دشمنان اسلام موجب ضعف است ، موجب قدرت و وحدت و انسجام می گردد. ۲۸/۷/۶۱
  • روشنفکران و علماء مردم را به خطر ابر قدرتها آگاه کنند تا توده ها در مقابلشان بایستند .                                                              ۱۵/۸/۶۱
  • این جانبازیها در آینده نزدیک ،‌دشمنان اسلام را به نابودی محکوم خواهد ساخت .
  • ۲۶/۸/۶۱
  • اسلام و مسلمانان متعهد به پیروزیهای چشمگیر شما چشم دوخته اند و از یاد هیچ یک از ما نخواهید رفت . ۲۶/۸/۶۱
  • حفظ مملکت توحیدی یک تکلیف است برای‌ همه قشر های ملت .

۲۹/۸/۶۱

  • الفاظ را ناقص تر از این میدانیم که برای جوانان عزیز آماده برای شهادت مدیحه بگویند. ۴/۹/۶۱
  • در خطبه های نماز هم باید امر به تقوی و اینگونه مسائل رعایت شود و هم مردم را به وحدت و حضور در صحنه دعوت نمائید. ۴/۹/۶۱
  • سیره انبیاء عظام خصوصا نبی اکرم و اصحابش در طول تاریخ ، فدا شدن در راه اسلام بوده است و مردم ما هم این سیره را پیش گرفته و از آنان تبعیت می کنند

۴/۹/۶۱

  • ما میخواهیم فرهنگ اسلام را در همه جا گسترش دهیم و اجانب می ترسند که مبادا اسلام در کشورشان رشد پیدا کند و دیگر جائی برای آنها نباشد .

۴/۹/۶۱

  • هیچگاه از حجم کار زیاد نترسید که کار هر قدر هم زیاد باشد ، در مقابل اراده انسان ناچیز است و اگر انسان بخواهد ،‌ می تواند همه کارهای عظیم را با حجم هر قدر هم زیاد به انجام برساند. ۶/۹/۶۱

آیت الله العظمی منتظری

  • حکام خائن و عیاش سعودی بیشترین خدمت را به دشمنان اسلام می نمایند .

                                                                             ۱۹/۷/۶۱

  • باید ضعفهای موجود در ارگانها را شناخت و علاج کرد و هرگز مسامحه و فرصت طلبی را این مردم دلیر نخواهند بخشید. ۲۴/۷/۶۱
  • فعالیتها و تلاش دانشجویان عزیز در خارج از کشور تاکنون توانسته است توطئه های تبلیغاتی ابر قدرتها را خنثی سازد . ۱/۸/۶۱
  • به جا است سپاه با نیروی دریائی‌ ارتباط داشته باشد تا بتوانند تجربیات و اطلاعات مکتبی و فنی‌ را به یکدیگر منتقل سازند. ۱۶/۸/۶۱
  • استان اصفهان به حق از جمله استانهای قهرمانی‌ است که تاکنون نقش جنگ را به نحو احسن وجه تحمل کرده و بیشترین خدمت را به اسلام و میراث رسول الله ((ص)) و عترت آن بزرگوار نموده است. ۲۰/۸/۶۱
  • تشکل روحانیون و ائمه جمعه بزرگترین قدرت معنوی کشور است.

۲۷/۸/۶۱

  • امکانات کشاورزی و زندگی در روستاها را زیادتر کنید. ۲۹/۸/۶۱

 

18دسامبر/16

زبان آمار

آمریکا پیشتاز در جنایات

به گزارش خبر گزاری‌ فرانسه از واشنگتون : بخش تحقیقات جنائی وابسته به اداره آگاهی‌ فدرال آمریکا ( اف ، بی‌ ،‌ای ) خلاصه ای‌ ازگزارش سالانه خود را در هفته گذشته منتشر کرد . گرچه در این گزارش اشاره شده است که در سال ۱۹۸۱ میزان ارتکاب جنایت در آمریکا نسبت به سال ۱۹۸۰ تغییری‌ نکرده است،‌اما همین آمار هم گویای‌ بسیار‌ی‌ از مطالب است : از جمله اینکه ،‌تنها ۵٪ افزایش در میان ارتکاب سرقت مسلحانه در سال ۱۹۸۱ مشاهده شده است.

گرچه آمارهای‌مربوط به ارتکاب جنایت در سال ۱۹۸۱ هنوز منتشر نشده ، اما ویلیام وبسترون ، رئیس سازمان اف . بی . آی در این گزارش سالانه در مورد وقوع جنایات در سال ۱۹۸۰ به بالاترین حد خود رسیده بود .

بر اساس این گزارش میزان ارتکاب جرم در سال ۱۹۸۰ با ۲۳۰۰۰ فقره قتل، ‌۸۲۰۰۰ مورد تجاوز به عنف ،‌۵۴۹۰۰۰ فقره سرقت مسلحانه ،‌به بالاترین حد خود رسید.

بر اساس تقویم جنایت در آمریکا ( که در سال ۱۹۷۹ توسط اف . بی‌. آی‌ منتشر شد ) در هر ثانیه یک اتفاق جنائی‌ در آمریکا  روی‌ داده است که این نیز برا‌ی شیطان بزرگ رکورد‌ی محسوب می‌شود : درهر ۲۴ دقیقه یک فقره قتل ، در هر دقیقه یک مورد تجاوز به عنف و درهر سه ثانیه یک فقره سرقت مسلحانه نشانگر انحطاط اخلاقی جامعه سرمایه داری و شیطانی آمریکا است .

۴۰۷۱۸۷۳ فقره جنایت در آلمان غربی در سال گذشته :

بر اساس آمار منتشر شده از طرف وزارت کشور آلمان غربی‌، طی‌ سال گذشته ۴ میلیون و ۷۱ هزار و ۸۷۳ فقره جرم و جنایت در آلمان غربی‌ روی‌ داده است . طبق ارقام موجود ارتکاب جرم و جنایت نسبت به سال گذشته ۷/۶ ٪ افزایش یافته است . طبق این گزارش طی سال گذشته ۱۲۸۰۰ فقره جنایت توسط سربازان آمریکایی‌مستقر در آلمان و خانواده های‌ آنها صورت گرفته است .

۶۵۰ هزار میلیون دلار هزینه تسحیلات !! در سیزدهمین گزارش مؤسسه بین المللی‌ تحقیقات و صلح استکلهم ــ که یک سازمان کاملا مستقل غیر سیاسی‌ است ــ چنین آمده است :

شوروی‌ و آمریکا هرکدام قدرت آتشی‌ معادل ۸۰۰۰ میلیون تن ،‌ تی‌ ان تی‌ در اختیار دارند . بر اساس این گزارش فروش اسلحه در جهان طی‌ چهار سال گذشته سه درصد افزایش یافته است . در سال گذشته (۱۹۸۱) آمریکا  ۰۰۰/۱۳۴ میلیون دلار و شوروی ۸۰۰/۱۱۸ میلیون دلار صرف تسحیلات کرده اند . این گزارش حاکی‌ از این است که شوروی به ۲۸ کشور آمریکا به ۶۷ کشور اسلحه فروخته اند . مشتری هم شوروی‌ : هند ،‌کوبا کشورهای‌ خاور میانه و شمال آفریقا هستند .

قرارداد اسلحه آمریکا و عربستان برای‌ ۵ هواپیمای‌” آواکس ” و ۱۱۷۷ موشک ساید و بندر بزرگترین قرار داد اسلحه از جنگ جهانی‌ دوم تا به امروز است .

فرانسه فروشنده اصلی‌ اسلحه به کشورهای‌ جهان سوم است .

سال گذشته در خاورمیانه جمعا ۴۳۹۰۰ میلیون دلار صرف خرید تسحیلات شده است که نسبت به سال ۱۹۷۵ ،‌۲۱ ٪ افزایش داشته است . فرانسه در سال گذشته ۲۲۴۵۰ میلیون دلار صرف خرید تسحیلاتی‌ کرده که نسبت به سال قبل ۱۸۴۷۰ میلیون دلار افزایش داشت.

کشور عمان هزینه تسحیلاتی خود را در دو سال اخیر دو برابر کرده که در سال گذشته با ۱۴۴۰ میلیون دلار رسید. عراق کمک های مالی‌جهت خرید اسلحه از کشورهای عربی‌ دریافت داشته اکه از جمله وام ۲۰۰۰ میلیون دلاری‌ از کویت  است .

دو کشور مصرو اسرائیل از ۱۹۷۷ تا به حال خرید خود را کاهش داده اند و در سال ۱۹۸۲ ( امسال ) آمریکا مبلغ ۱۴۰۰ میلیون دلار کمک نظامی‌ به هر یک از این دو کشور خواهد کرد.

 

18دسامبر/16

سرگذشت های ویژه از زندگی امام

حجه الاسلام والمسلمین توسلی

نظم در امور

حضرت امام به قدری در این جهت مقید هستند که تا به حال هم تمام کارهای روزمره را طبق برنامه و وقت معین انجام میدهند . راه رفتن ، غذا میل نمودن ، مطالعه کردن و خلاصه تمام امور ایشان منظم و مرتب و در وقت های تعیین شده انجام می گیرد.

ورزی ایشان برای تدریس به مسجد تشریف آوردند ولی متوجه شدند که تمام طلاب حاضر نشده اند ، و بسیاری در اثناء درس وارد می شوند ، لذا شروع کردند قدری راجع به نظم در امور صحبت کردن ، و مخصوصا طلاب را توصیه فرمودند که در کارهای خود باید نظم را کاملا رعایت کنند .

فروردین ۴۲ که مصادف با شهادت امام صادق (ع) بود، امام عزای عمومی اعلام نمودند . خطبا در منزل معظم له صحبت می کردند . کماندوها و ماموران سری زیادی منزل را در کنترل خود داشتند . امام در حیاط منزل نشسته بودند و معلوم بود که مجلس غیر عادی است . عده ای که قصد برهم زدن مجلس را داشتند گاهی صلوات بیجا می فرستادند که از سخنرانی جلوگیری شود.

مرحوم حاج مهدی‌عراقی نشسته بودند . مرحوم آقای اشراقی به آقای‌ عراقی گفت : وضع مجلس غیر عادی است ! آقای عراقی‌به هم به امام عرض کردند که وضع عادی نیست . امام حرکت کردند برای استراحت به منزل مرحوم حاج آقا مصطفی رفته و از آنجا پیغام فرستادند :‌” اگر کسی اینجا شعار بدهد ، میروم در صحن مطهر ، و آنجا حرفهایم را با مردم می‌گویم . ” به مجردی‌که این پیام از بلندگو اعلام شد ، متوجه شدیم افرادی از گوشه و کنار حرکت کردند و از خانه بیرون رفتند . بعد امام فرمودند : ” موقعی که شما گفتید ، وضع غیر عادی است، فورا به ذهن من خطور کرد که من این پیغام را بدهم ، اینها اگر نقشه ای داشته باشند ،‌بعد از این پیام مجبورند با مرکز تماس بگیرند که آیا با چنین وضعی نقشه مان را عملی کنیم یا خیر؟ و اینها تا بروند تماس بگیرند ،‌ما کارمان را کرده ایم “. تصادفا یکی از مامورین محلی بعدا گفته بود که پس از پیام امام ما متحیر ماندیم که آیا شعار بدهیم یا نه ! چون می بایست از تهران کسب تکلیف کنیم .

آن روز در قم ، کثرت جمعیت و رفت و آمد های مشکوک ، وضع شهر را دگرگون ساخته بود ، افراد شناخته نشده ای در دبیرستان حکیم نظامی‌رفت و آمد می کردند . کماندوها با لباس عادی از تهران به عنوان دهقان وارد قم شده بودند . عصر آن روز در مدرسه̾ فیضیه مجلس عزاداری شهادت اما جعفر صادق (ع) برپا بود ، بنده همان وقت در منزل امام بودم ، خبر دادند که مامورین به مدرسه فیضیه حمله کرده و عده ای را از پشت بام به پائین انداختند . پیرمرد ها را زدند،‌حجرات را شکستند ، قرآن ها را آتش زدند ،‌همانند لشکر مغول به مردم عادی حمله کردند . نزدیک غروب آفتاب بود که مرتب خبر می دادند : الان به منزل امام حمله می‌ کنند ! یکی از آقایان دستور داد ، درب منزل را بستند . در این هنگام امام متوجه شدند ، درب منزل را بستند ، یکمرتبه از جا بلند شده فرمودند : ” طلاب و فرزندان مرا در مدرسه کتک می زنند و مدرسه را ویران میکنند و درب منزل من بسته شود ؟! ” دستور دادند فورا درب منزل را باز کنند و خودشان به طرف درب حرکت کردند و فرمودند : بگذارید هرکس می‌ خواهد بیاید.

امام و چاپ رسانه

بعد از وفات مرحوم آیت الله العظمی‌بروجردی ،‌با اینکه اولین حوزه درس در قم مجلس درس امام بود ، اما معظم له هیچگاه به فکر مرجعیت و ریاست عامه مسلمین نبودند حتی در مجالس و محافل قم که تشکیل می شد شرکت نمی فرمودند . روزی یکی‌از دوستان و شاگردان امام به بنده پیشنهاد کرد ، بروم خدمت آقا بلکه موافقت ایشان را برای‌ چاپ رساله بدست آورم . اول صبح بود وارد بیرونی امام شدیم . امام روی زیلوئی نشسته بودند . دوست بنده مطالبی راجع به اینکه جامعه امروز به شما نیازمند است ، بیان می کردند . ایشان از کثرت علاقه و اعتقاد جمله ای گفتند که شاید در آن غلوی بود . به یاد دارم که رنگ مبارک امام یک مرتبه سرخ شد ،‌فرمودند : ” خیر اینطور نیست که اسلام بستگی به من داشته باشد ” و حتی حاشیه بر عروه الوثقای ایشان را چند نفر از طلاب با خرج خودشان چاپ نمودند ولی قدری از پول چاپ کم آوردند . بنده به مرحوم آقای اشراقی‌گفتم : اگر می‌توانید تتمه̾ پول چاپ را از امام دریافت نمائید. بعد از چند روزی جواب آوردند که امام فرمودند : ” من که نگفتم چاپ کنید! : .

نفی از جسارت به علما

طلاب و محصلین یک قدری از روز و شب را در بیرونی امام به بحث اختصاص داده بودند ، و گاهی انتقاد از بعضی‌روحانیون میشد، و از این هم ناراحت بودند که چرا امام قدمی برای مرجعیت برنمی دارند ، بلکه کناره گیری هم می کنند. یک روز مرحوم حاج آقا مصطفی (ره ) پیغام آوردند که آقا فرمودند : شنیده ام در اینجا بعضی غیبت و جسارت به علما می کنند . بنده راضی نیستم کسی در این خانه غیبت یا اهانت به افراد نماید . ” و این از خصلت های ممتاز امام بود که از ابتدای‌جوانی‌هم از غیبت پرهیز می نمودند . بنده از یک دوست قدیمی شنیدم که می‌ گفت : امام دو خصلت داشت که در بین تمام دوستانش ممتاز بود :

  • در مجالس غیبت که نمی کرد ، از غیبت کردن هم جلوگیری می‌کرد.
  • مقید بود به خواندن نماز شب .

در مسجد سلماسی قم ،‌عصرها امام درس اصول می‌ فرمودند . به ایشان اطلاع داده بودند که در مجلس درس بعضی از محققین ، نسبت به ملاصدرا اهانت شده . ایشان با حال عصبانیت در مقام موعظه و نهی از جسارت کردن به بزرگان دین فرمودند : ” و ما ادراک ما ملاصدرا ! مسائلی که بوعلی سینا از او عاجز مانده ، ملاصدرا آنها را حل نموده . چرا مواظب زبانمان نیستیم ؟ ! ”

اتکای امام به خداوند

بعد از وفات آیه الله العظمی بروجردی ، عده ای از طلاب و محصلین نگران وضع آینده حوزه بودند : بعضی برای اصل حوزه و بعضی کوتاه نظر برای وضع مادی‌حوزه .

ایام مسافرت طلاب در ماه محرم فرا رسید برخی از آقایان سفارش می کردند: هنگامی که به شهرستان ها رفتید ، به مردم گوشزد کنید که حوزه احتیاج به مادیات و پول دارد ، اما امام در سخنرانی‌خودشان فرمودند : ” مبادا به شهرستان ها و بلاد که می‌ روید ، آبروی‌حوزه را ببرید و دست گدائی‌برای‌حوزه دراز کنید . خداوند ضامن روزی شما است و این حوزه را حفظ می فرماید .”

ضد وسواس

امام با اینکه اهل عبادت بودند ، اما نه به این معنی که بعضی فکر کنند ایشان افراط کاریهای علم تجوید را در نماز اعمال می‌کنند . خیر ، نماز معظم له یک نماز عادی است . یا اگر امام همیشه با طهارت و وضو بودند ،‌به این معنی‌نیست که وسواس در وضو و اسراف در آب داشته باشند. لابد شنیده اید که اما در فاصله شستن صورت و دست ها _ اگر از شیر آب وضو می گرفتند _ شیر آب را می بستند که زیاده روی در استعمال آب نشود . یادم هست روزی در درس اخلاق در محلات ، در مذمت وسواس می فرمودند : ” آقائی که در آب مجانی‌ وسواس داری‌ ( چون آن موقع آب لوله کشی نبود ) و چندین مرتبه آب بیجا استعمال می‌کنی‌و به خیال خودت اهل احتیاط هستی ، آیا هیچگاه شده است که در امور مالی‌احتیاط کنی‌و خمس مالت را در یک سال دو مرتبه ادا کنی یا زکات مال را احتیاطا یک بار دیگر هم بدهی‌؟ چطور در آب مجانی‌احتیاط می‌کنی‌ ؟!

مصداق اشداء علی الکفار رحماء بینهم :

بعدا از آزاد شدن امام از زندان رژیم شاه ،‌روزنامه اطلاعات در سرمقاله مطلبی نوشته بود که روحانیت با دستگاه سازش کردند ! ! امام سخنرانی مهیجی‌ در تکذیب این مطلب فرمودند . سرهنگ مولوی معروف رئیس ساواک تهران را برای‌ عذرخواهی خدمت امام فرستادند . او میخواست که ملاقات خصوصی باشد اما از آنجائی که دأ ب امام نبود که با هیچکدام از رجال سیاسی‌، چه دولتی‌و چه غیره ،‌در خلوت ملاقات داشته باشند ، لذا دستور فرمودند عده ای‌ در اطاقی که او می آید ،‌حضور داشته باشند . عده ای‌در جلسه حضور پیدا کردند من جمله بنده هم بودم . مولوی‌شروع به صحبت کردن و عذر خواهی کردن نمود که اشتباهی‌شده است ! دراین هنگام جمله ای‌که شاید بوی تهدید از او می‌آمد صادر شد ،‌او چنین گفت : آقا نگذارید که ما بوظیفه سربازی عمل کنیم ؟

یک مرتبه امام در حالی که انگشت سبابه خود را بر سینه مبارک می زدند ،‌با عصبانیت فرمودند : ” بنده هم سرباز اسلام هستم . نگذارید که ما به وظیفه سربازیمان عمل کنیم ! ”

اما همین امام بعد از چند روز که مجروحین ۱۵ خرداد وارد قم شدند و با عصاهای خود در کنار اطاق امام قرار گرفتند که امام را زیارت کنند . تا چشم امام به مجروحین افتاد ،‌اشک مبارکشان سرازیر شد .

امر به متانت

قبل از دستگیری امام ،‌ روزی‌شایعه رفتن شاه از ایران قوت گرفت و دستگاه های‌دولتی در قم شایعه را تقویت می کردند ، پلیسها را از مراکز گشتشان برداشتند . برقها ی قسمتی از شهر قم خاموش شد ،‌حتی‌در کوچه های قم ، مردم که به ما میرسیدند تبریک می گفتند ! آن شب جمعیت زیادی در منزل امام جمع شدند و یک نفر _ که وفات کرده است _ از روی جزم این مطلب را نقل می‌کرد و می‌گفت : من اطلاع دقیق دارم که مطلب صحیح است ! طلاب و مردم اصرار زیاد نمودند که آقا به عنوان فتح و پیروزی به حرم تشریف ببرند ! حضرت آیت الله آقای منتظری‌هم اطلاع پیدا کردند ،‌تشریف آوردند و خدمت امام عرض نمودند که مصلحت نیست . امام وقتی‌اصرار طلاب را _ از آن طرف _ ملاحظه فرمودند : ” متانت را در هیچ کاری‌از دست ندهید . اگر مطلبی‌هم شنیدید ، متین باشید . ” با همین چند جمله آقایان متفرق شدند و اگر دشمنان نقشه ای هم داشتند ، نقش بر آب شد.

 

18دسامبر/16

شعر

بارش تیغ کجا ، همت عشاق کجا؟

خیز و با پای سر اندرپی‌ جانانه شتاب

خونفشان ، شعله کشان سرخوش و مستانه شتاب

به کفی خنجر ایمان ، به کفی ساغر نور

بر لب آوای ظفر ، بیدل و دیوانه شتاب

بر فکن دریم خورشید، غبار از رخ جان

شانه بر شانه̾̾ مردان زن و مردانه شتاب

در خمستان فنا جام بقا می بخشند

همه تن ،‌ پاشو و شیدا سر خمخانه شتاب

مسلخ عشق ،‌تجلیگه محبوب دل است

به تماشای‌ رخ یار،‌عجولانه شتاب

می گلرنگ شهادت بچش از ساغر عشق

وانگهی در شرر شمع ،‌چو پروانه شتاب

با شهیدان زدل خاک به معراج یقین

مه صفت هاله بر افشان و شهیدانه شتاب

سینه ات گر شود آماجگه̾ خنجر خصم

خنجر از دست منه ، بر صف بیگانه شتاب

بارش تیغ کجا همت عشاق کجا ؟

زیر باران پی‌ منزلگه̾ جانانه شتاب

پگاه فتح بزرگ

چو از وصال جرسها ترانه میجوشد

شراب عشق ، در این شهد خانه میجوشد

زچشمه های شرف در پگاه فتح بزرگ

زلال خون شهید زمانه می‌ جوشد

خوش این بهار که گلهای باطراوت فجر

زخون عشق ، کران تا کرانه می جوشد

خزان اگر که برد برگ و بر چه غم که بهار

از این نهال ، هزاران جوانه می جوشد

گل دروده̾ داس ستم به همت دوست

دوباره عطر فشان زین میانه می‌ جوشد

زنای مرغ خوش الحان ، در این طلیعه فجر

هزار قصه ، هزاران فسانه می‌ جوشد

زکریا اخلاقی

حبل المتین عشق است ،‌فتوای رهبر ما

با خون گرم و سرخ جنگاوران حق جو

نقاش، مینگارد ، دیوان و دفتر ما

شرق سیاه و غرب بیداده را بکوبد

پتک گران خون پاک سمندر ما

بر قلب نیمه جان الاحاد، زد شراره

” تکبیر” کفر کوب شیران سنگر ما

***

دنیاست ، در تحیر ، از اقتدار قرآن

” ناممکن ” است ” ممکن ” ،‌اندر برابر ما

جان بر کف ایستادیم ،‌اندر خط ” اولی الامر ”

” حبل المتین ، عشق است ” فتوای ” رهبر ما

تا انقلاب ” مهدی‌ ” در نهضت و خروشیم

تا کائنات هستی ،‌آید مسخر ما

***

از ” تیرکوب ” دار صحرای‌ زندگانی‌

هر لحظه ای‌ پرستو ، می کوچد ،‌از بر ما

کی‌ چهره می نماید ، فصل بهار ” مهدی ”

تا بشکفت ، دوباره ، گلهای پرپر ما

در پیشگاه وحی‌ و ذی وحی سرفرازیم

یا فتح ، یا شهادت ، بنوشته ، بر سرما

شفیعی مازندرانی .

18دسامبر/16

فرازهایی از: سیستم قضایی اسلام

قسمت سوم

حجه الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری

ویژگی های قضاء و قاضی

در بحثهای گذشته سخن به اینجا رسید که منصب قضاء مهمترین و در عین حال خطرناکترین مناصب اجتماعی از دیدگاه اسلام است و وعده دادیم که در این رابطه ویژگیهای قضاء و قاضی را از دیدگاه اسلام مورد بررسی قرار دهیم .

شناخت این ویژگیها ، هم برای قضات و کارمندان دادگاه ها و دادسراهای جمهوری اسلامی ، و  هم برای‌ اکثر قریب باتفاق ملت مسلمان ایران که به این جمهوری رای داده اند ضروری است . برای پرسنل دستگاه قضائی‌ کشور از آن جهت شناخت ویژگیها قضا و قاضی ضروری‌ است که بدانند آنچه در دادگاهها و دادسراهای کشور عموما ، و در دادسراها و دادگاههائی که خدمت می کنند خصوصا ، می گذرد منطبق با ضوابط اسلامی هست یا خیر ، و به سخن دیگر قضات و کارمندان سیستم قضائی جمهوری اسلامی باید ببینند که آیا خود واجد شرائط قضاء و قاضی اسلامی هستند یا خیر ؟.

اگر نیستند ، خود را هلاک نکنند ، و جمهوری اسلامی را تباه نسازند ، و چهره اسلام را نازیبا و زشت در جهان منعکس نکنند .

و اگر خود را منطبق با این ویژگیها می یابند ، ملاحظه کنند که تا چه اندازه این ویژگیها بر آنان و بر سیستمی که با آن کار می‌ کنند انطباق دارد ، و در رابطه با انطباق یافتن کامل با این ویژگیها تلاش کنند .

و شناخت این ویژگیها برای‌ مردم از آن جهت ضروری است که برای آنها مشخص گردد آیا واقعا سیستم قضائی کشور ، اسلامی است و کسانی‌ که بر جایگاه انبیاء و اوصیاء تکیه زده اند واجد شرائط لازم هستند یا خیر ؟ ، و در صورت عدم انطباق ویژگیهای قضاء و قاضی اسلامی بر سیستم قضائی کشور ، در رابطه با انطباق آن تلاش کنند ، که بازوی جمهوری اسلامی و خط دهنده̾ آن مردمند .

بلکه به همان میزان که شناخت این ویژگیها برای پرسنل قضائی کشور ، و برای اکثر قریب به اتفاق مردم ضرورت دارد ، برای اقلیت های مذهبی و برای مردم سایر کشورها ضروری است ،‌ زیرا با این شناخت آنچه به نام سیستم قضائی اسلام در کشور می گذرد در صورتیکه با این ضوابط منطبق نباشد ، به حساب اسلام گذاشته نمی شود .

با توجه به این مقدمه ما این بحث را از ” ویژگیهای قضاء در اسلام ” آغاز می کینم :

قضاء منصبی الهی است

ننخستین ویژگی قضاء در اسلام ، که اساس و مادر سایر ویژگیهای قضاء اسلامی است ، این است که قضاء‌در اسلام منصبی الهی است .

در حکومت و مکتبهای گذشته و حال به جز مکتب و حکومت  انبیاء ، قضاوت منصبی است مانند سایر مناصب اجتماعی ، یعنی قضاوت مانند وکالت ، وزارت ، ریاست ، و فرماندهی ، یکی از مناصب و موقعیتهای اجتماعی است .

ولی در حکومت انبیاء و مکتب اسلام مسأله به این شکل نیست ،‌یعنی قضاوت یک منصب اجتماعی نیست بلکه منصبی است الهی ، هرچند بالاخره وقتی کسی قاضی شد ، موقعیتی در جامعه پیدا میکند و مردم قضاوت را یک منصب و موقعیت اجتماعی می دانند ، ولکن اسلام به مسأله قضاوت به عنوان یک منصب الهی می نگرد ،‌و موقعیت قضاء را ، موقعیتی الهی می داند ، در اینجا این سؤال پیش می آید که تفاوت میان منصب الهی و موقعیت اجتماعی چیست؟

تفاوت منصب الهی و موقعیت اجتماعی

در موقعیت های اجتماعی ،‌مقام و منصب را یا فرد و حزب به صاحب مقام و منصب اعطاء می کند ،‌و یا قانون ،‌مثلا وقتی یکی‌ می‌ خواهد وزیر، یا فرمانده ، یا رئیس ، و یا مدیر کل و … شود ، در حکومتهای دیکتاتوری ، این مناصب و موقعیتها را ، شاه و یا رئیس جمهور و یا حزب تقسیم می کنند ، و در حکومتهای‌ دمکراسی (به فرض اینکه حکومتی واقعا دمکراسی در جهان وجود داشته باشد) موقعیتهای مذکور را قانون میان افرادی که شایستگی دارند تقسیم می نماید .

ولی موقعیتها و مناصب الهی را تنها خدا و فرستادگان و نمایندگان او می‌ توانند به انسان اعطا نمایند .

بعضی از مناصب الهی است که فقط خدای‌ تعالی می تواند به انسان بدهد ، مثل منصب نبوت ، که اگر همه انبیاء و اوصیا و همه مردم جمع شوند و به کسی‌ رای بدهند که او پیامبر شود و رهبری جامعه را به عنوان فرستاده خدا به دست گیرد ، او به منصب نبوت نمیرسد.

ولی بعضی از مناصب الهی است که پیامبر و یا جانشین او نیز می توانند به انسان شایسته اعطاء نمیایند ،‌ و قضاوت از این قبیل مناصب است .

به سخن دیگر مناصب اجتماعی را انسان به انسان اعطا می کند ، ولی مناصب الهی را خداوند بی واسطه ( مانند نبوت ) و یا با واسطه ( مانند قضاوت ) به انسان عنایت می نماید .

و بر این اساس ، مردم می توانند وکیل ، وزیر ، نخست وزیر ، رئیس جمهور معین کنند ،‌ ولی در حکومت اسلامی‌ مجاز به انتخاب قاضی نیستند ، فقط خدای تعالی‌ و یا نماینده̾ او می تواند قاضی انتخاب کند ،‌و حکم قضاوت به کسی‌بدهد .

همانطور که اگر همه̾ مردم جهان به کسی رای بدهند ، او پیامبر نمی شود ، همچنین اگر همه مردم جهان به کسی رای‌ بدهند که قاضی باشد ، او از دیدگاه اسلام قاضی نیست ، زیرا قضاء از دیدگاه اسلام یک منصب الهی است .

و به عبارت دیگر معیار در منصبها و موقعیتها اجتماعی ، انتخاب انسان و جامعه است ، و معیار در منصبهای الهی ، شایستگی‌ وانتصاب خدا است .

شاخه ای‌ از درخت رسالت

دقیق ترین تعبیر در رابطه با تبیین الهی‌ بودن منصب قضاوت تعبیری است که فقیه بزرگ شیعه مرحوم صاحب جواهر در این کتاب گرانقدر نموده است :

عبارت جواهر الکلام این است :

” و هو غصن من شجره الرئاسه العامه للنبی و خلفائه ”

یعنی قضاوت شاخه ای است از شاخه های درخت ریاست عامه و ولایت کلیه̾ الهیه̾ ویژه̾ پیامبر و جانشینان او [۱]

قضاء ویژه خدا است

دلیل الهی‌بودن قضاوت در اسلام این است که ، از دیدگاه این آئین ، قضاوت و حکم کردن در میان مردم ویژه̾ خدا است ، قرآن کریم صریحا اعلام می کند :

” ان الحکم الا لله ”

حکم فقط برای خدا است .

و در سوره̾ زمر آیه ۴۶ آمده :

” قل اللهم فاطر السموات و الارض عالم الغیب و الشهاده انت تحکم بین عبادک فیما کانوا فیه یختلفون ” .

بگو بار خدایا ! ای پدید آورنده̾ آسمانها و زمین ‌! ، و ای دانا به پنهان و آشکار !‌ تو حکم می کنی در میان بندگانت ، در رابطه با آنچه اختلاف دارند .

این آیه کریمه ضمن تبیین این معنا که خداوند حاکم و قاضی میان مردم در اختلافات آنها است ، توضیح میدهد که به این دلیل قضاوت و حکم ، ویژه̾ خدا است ،  که خداوند ، پدید آورنده̾ آسمانها و زمین و دانا به غیب و شهادت است ، گویا قرآن می خواهد بگوید کسی‌ می تواند میان مردم حکم کند که راز آفرینش را بداند و از همه̾ استعدادها و رازهای وجود انسان آگاه باشد ، و چنین کسی ، آفریدگار هستی است ، و بر این اساس هیچ کس جز خداوند متعال قضاوت و حکم ندارد .[۲]

قضاوت خلفاء خدا

بر اساس آنچه ذکر شد قضاوت از دیدگاه اسلام یک حق انحصاری برای خدا است ، در اینجا این سؤال پیش می آید که خداوند این حق را چگونه اعمال می کند ، به صورت مستقیم ، یا غیر مستقیم ؟ .

پاسخ این سؤال معلوم است ، زیرا اعمال حق قضاء برای خداوند به طور مستقیم ممکن نیست ، و لذا در این رابطه̾ خلفاء و نمایندگی از او ، بر  اساس ضوابطی که او معین نموده ،‌ میان مردم قضاوت کنند در این رابطه در مورد حضرت داود (ع) در قرآن کریم آمده :

” یا داود انا جعلناک خلیفه‌ فی‌الارض فاحکم بین الناس بالحق ”

ای داود ! ما ترا جانشین در زمین قرار دادیم پس میان مردم به حق حکم کن . (ص۲۶)

همانطور که ملاحظه می فرمائید در این آیه قضاوت ، فرع خلافت الهی مطرح شده ،‌ و این آیه ریشه̾ تعبیر دقیق صاحب جواهر در رابطه با تبیین موقعیت قضاء در اسلام است که فرمود ” قضا یکی از شاخه های رسالت و ولایت کلیه الهیه است ”

این تفریع مشعر به علیت است ، یعنی خلافت و نمایندگی خدا است که به انسان حق قضاوت میدهد .

بنابراین اجازه داشتن از خدا و نمایندگی داشتن از او در رابطه با احراز منصب قضاء موضوعیت دارد .

به سخن دیگر تا اجازه خدا نباشد ، قاضی‌ از دیدگاه اسلام حق قضاوت ندارد ، هر چند سایر شرائط قضاء را دارا باشد .

و بر این اساس ، اسلام مراجعه کردن به قضاتی را که نمایندگی الهی ندارند یعنی در کادر حکومتهای غیر الهی خدمت می‌کنند ، حتی‌ در رابطه با گرفتن حق خود ، ممنوع نموده است ، مگر اینکه راهی برای استیفاء حق جز مراجعه̾ به آنها نباشد .

عمربن حنظله میگوید از امام صادق (ع) پرسیدم : دو نفر از پیروان مذهب ما که در رابطه با وام یا ارث با هم اختلاف داشتند برای فصل خصومت به سلطان و یا قضاتی که او منصوب کرده است مراجعه نموده اند ،‌ آیا این کار از نظر شرعی جایز است ؟ .

امام فرمود کسی‌که به آنها مراجعه کند ، چه در رابطه با حق و چه در رابطه با باطل ،‌به جبت و طاغوت ( طاغوت به معنی سرکرده گمراهان ) ” بت ” مراجعه کرده ، که خداوند نهی فرموده[۳] و اموالی را که به حکم و قاضی می گیرد حرام است ،‌هر چند حق ثابت خودش باشد ،‌چون به حکم طاغوت اخذ کرده ،‌در صورتیکه خداوند دستور داده از طاغوت نافرمانی کند و به او کفر ورزد … [۴]

اختیارات نمایندگی قضائی الهی

نکته̾ قابل توجهی که در رابطه با نمایندگی‌ قضائی الهی ،‌قرآن کریم به آن تصریح نموده ،‌این است که ، این نمایندگی‌ اختیاراتش محدود به همان ضوابطی است که خداوند بر اساس نظریه̾ شخصی خود بدون در نظر گرفتن ضوابط الهی ، و یا بر اساس قوانین بیگانه از ضوابط الهی‌ رای دهد، بلکه تنها بر اساس ضوابط الهی حق اظهار نظر دارد .

در آیه ۱۰۵ سوره̾ نساء خطاب به پیامبر اسلام (ص) آمده :

” انا انزلنا الیک الکتاب بالحق لتحکم بین الناس بما اراک الله

” ما این کتاب را به حق بر تو فرستادیم که میان مردم بر  اساس قوانین و احکامی که خداوند به تو نشان میدهد حکم کنی .

روسیاهان قیامت

توجه به این نکته قاضی‌ در سیستم حکومت اسلامی نماینده خدا است ، و اختیاراتش محدود به ضوابط الهی است ، وظیفه فوق العاده سنگینی را بر دوش قضات اسلامی می گذارد که هر حکم را که می خواهند امضاء کنند ، در نظر داشته باشند که آن حکم را به نمایندگی‌ از خدا امضاء می کنند ! ، و تا به طور دقیق ضوابط اسلامی‌ را رعایت نکرده اند ، نظریه̾ خود را به عنوان حکم قطعی شرعی امضاء ننمایند ! .

و موقع امضاء کردن احکام این آیه̾ کریمه را به یاد بیاورند :

” و یوم القیامه تری الذین کذبوا علی الله وجوههم مسوده ” زمر ۶۰

یعنی در روز قیامت می‌بینی‌ آنها که بر خداوند دروغ بسته اند با چهره هائی سیاه و قیرگون محشور می شوند ! .

اگر قاضی حجت نداشته باشد که حکمی را که امضاء می کند ،‌حکم خداوند است ، و با این وصف آن حکم را امضاء کند قطعا مشمول این آیه است …

ادامه دارد

 

[۱]– جواهر الکلام طبع جدید جلد ۴۰ صفحه ۹ .

[۲]– برای توضیح کامل این مبحث مراجعه کنید به کتاب ” فلسفه وحی‌” درس پنجم ” نوشته اینجاست ” .

[۳]– اشاره است به آیه ۶۰ از سوره̾ نساء : الم تر الی الذین یزعمون انهم آمنوا بما انزل الیک و ما انزل من قبلک یریدون ان یتحاکموا الی الطاغوت و قد امروا ان یکفروا به .

[۴]– بحار الانوار جلد ۱۰۴ صفحه ۲۶۲ ، ۲۶۳ .

18دسامبر/16

فقه

قسمت سوم

حجه الاسلام و المسلمین قدیری

بحثی‌ درباره نماز مسافر

از بحث گذشته ،‌معلوم شد که شرط اول برای‌ اینکه مسافر نمازش را شکسته بخواند این است که به مقدار مسافت یعنی هشت فرسخ شرعی‌ که تقریبا ۴۵ کیلومتر است سیر کند، چه این مسافت را امتداداً برود یا به نحو تلفیق یعنی‌ مجموع رفت و برگشت به مقدار مسافت باشد.

در این مقاله به بعضی‌ از مسائل مربوط به آن ــ که مرحوم سید (ره) در  “عروه الوثقی‌ ” بیان فرموده اند اشاره می کنیم :

مسأله اول :

می‌ فرماید : ” لوشک فی کون مقصده مسافه شرعیه اولا ، بقی علی التمام علی الاقوی”. یعنی اگر مسافر شک کند که مقصد او به مقدار مسافت ــ یعنی هشت فرسخ ــ هست یا خیر ، حکم مسافر پیدا نمی کند و بر حکم غیر مسافر که تمام خواندن نماز است باقی میماند بنا بر اقوی .  از این تعبیر که فرموده ” علی الاقوی‌ ” معلوم می شود در مسأله اختلاف هست و قول مخالف به نظر مرحوم سید قابل توجه است ،‌اگر چه فتوی برخلاف آن است . لکن قول به شکسته بودن نماز در مسأله دیده نشده ، بنابراین قول شکسته و تمام است که مقتضای احتیاط می باشد ،‌ و در هر صورت ،‌ آنچه لازم است بیان دلیل مسأله می باشد . ‌

احتمال شکسته بودن نماز با فرض شک در اینکه سیر به مقدار مسافت است ،‌ هیچ وجه ندارد ،‌زیرا ــ همانطور که قبلا گفته شد ــ اطلاق دلیلی‌ بر‌ اینکه در هر سفر نماز شکسته است ،‌ نداریم و اگر هم داشتیم ،‌دلیل اعتبار مسافت ، آن را تقیید می‌ کند. و با شک در اینکه قید حاصل شده ، جای‌ تمسک به اطلاق نیست .

و اما دلیل احتمال اینکه جمع بین قصر و اتمام لازم است ،‌ از وجه احتمال قبل معلوم می شود ، و آن این است که : گر چه دلیل چهار رکعتی‌ بودن اطلاق دارد و قبلا ( در مقاله شماره ۱۰ ) بیان شد،‌ لکن آن اطلاق ، مقید است به ادله̾ سفر و اعتبار مسافت در آن ،‌ و با شک در اینکه تا مقصد به مقدار مسافت است ،‌ جای‌تمسک به اطلاق نیست . و به تعبیر معروف : ” تمسک به عام در شبهات مصداقیه̾ مخصص ،‌ جایز نیست ” [۱]

نتیجه آنچه ذکر شد این است که در مورد شک در مقدار مسافت تا مقصد ،‌به هیچ یک از دو دلیل تمام و قصر نمی توان تمسک کرد ،‌ چون شبهه̾ مصداقیه آنها است گذشته از اینکه دلیل قصر ، اطلاق ندارد و مقتضای‌ علم اجمالی این است که بین قصر و اتمام جمع شود . لکن حق همان است که مرحوم سید فرموده اند و آن بقا بر تمام است .

این مطلب را از دو راه می توان اثبات کرد :

  • اصل اولی که در مقاله̾ شماره ۱۰ تاسیس شد که اصل ،‌ تمام است مگر اینکه ثابت شود که وظیفه ، قصر است . و این اصل چنانکه گذشت از خود کلمه̾ قصر نیز استفاده می شود.
  • گرچه تمسک به عام در شبهه مصداقیه مخصص ، جایز نیست . لکن با جریان استصحاب در موضوع ، ممکن است موضوع ،‌دلیل تنقیح شود . در این صورت تمسک به اطلاق مانع ندارد . و در مسأله ما ، دلیل اول که وظیفه چهار رکعتی بودن است ، تقیید شده به دلیل دوم که شکسته بودن نماز در سفر است . و دلیل سوم حد سفر را معین میکند که مسافت ۸ فرسخ است و حکم مورد شک را نمی توان به دلیل اول تعیین کرد و نه به دلیل دوم و سوم ، لکن با شک در رسیدن به حد مسافت ، استصحاب عدم رسیدن به آن جاری است و با نفی موضوع دلیل دوم و سوم به استصحاب ، تنقیح موضوع ، دلیل اول می شود که حکم آن تمام خواندن نماز است .

مسأله دوم :

میفرماید : ” تثبت المسافه بالعلم الحاصل من الاختیار و بالشیاع المفید للعلم و بالبینه الشرعیه . و فی ثبوتها بالعدل الواحد اشکال ، فلا یترک الاحتیاط بالجمع ” .

یعنی مسافت ثابت میشود به علم  که خود شخص ، مسافت را به دست آورده باشد یا از شایع بودن بین مردم حاصل شود و یا به بینه̾ شرعیه . و در ثابت شدن آن به خبر عدل واحد ، اشکال است . پس در این صورت احتیاط به جمع ، ترک نشود.

این مسأله متمم مسأله گذشته است که معلوم میشود رافع شک در مقدار مسافت چیست . حجیت علم ، ذاتی است و نیازی به بحث ندارد . و حجیت بینه شرعیه ، که شهادت دو نفر مرد عادل است ،‌اجماعی و مقتضای روایات است ، هر چند استفاده عموم حجیت در همه موضوعات ، از آنها مشکل است مگر از روایت معتبره̾ مسعده بن صدقه که : ” الاشیاء کلها علی‌ ذلک حتی‌ یستبین او تقوم به البینه ” . که از آن ، عموم حجیت بینه استفاده میشود ، و احتمال اینکه مراد از بینه در این روایت ، مطلق دلیل باشد و بر این اساس ،‌روایت دلالت بر حجیت بینه مصطلح ندارد ، ضعیف است .

در هر صورت ، حجیت بینه اجماعی است و مسلم است و حاجتی به بحث ندارد.

چیزی که مورد بحث و اشکال واقع شده ، قسمت سوم مسأله است . یعنی ثبوت مسافت به خبر عدل واحد. و این بحث همان بحث حجیت خبر واحد در موضوعات است که چون بحث مفیدی است بدان اشاره میکنیم . در اینجا لازم است ، کلام یکی از اساتید که قائل به حجیت است را نقل کنم :

ایشان می گوید : خبر عدل واحد در دعاوی و ترافع ، حجت نیست ، چون بینه در آن بر شهادت دو عادل تطبیق شده است . همچنین در مثل زنا هم حجت نیست ، چون در آن ، شهادت چهار عادل لازم است ، و در سایر موضوعات تحقیق این است که خبر عدل واحد ، مثل بینه معتبر است همانطور که در احکام حجت است . دلیل مسأله این است که عمده̾ دلیل بر حجیت خبر عدل در احکام ، سیره عقلائیه است که امضاء شارع را نیز از ردع نکردن او از این سیره ، کشف کرده ایم و این سیره و عدم ردع ، اختصاص به احکام ندارد و در موضوعات هم هست . و آنچه گفته شده است که روایت مسعده بن صدقه از سیره̾ عقلائیه در موضوعات ، ردع میکند ــ چون دلیل را در موضوعات منحصر به علم و بینه کرده است ــ صحیح نیست ،

زیرا اولا : روایت از جهت سند ضعیف است چون مسعده توثیق نشده است . ثانیاً : مراد از بینه در روایت ، شهادت دو عادل نیست چون این معنی اصطلاحی است بلکه مراد از آن ، معنای‌لغوی آن است و آن مطلق دلیل است که موجب ظاهر کردن مدلول میباشد .

بنابراین ، منحصر بودن دلیل را در موضوعات بینه̾ اصطلاحی ثابت نمیکند. این بود کلام یکی از اساتید ولکن این کلام از جهاتی مخدوش است :

  • اگر چه عمده̾ دلیل بر حجیت خبر ثقه ، سیره̾ عقلائیه است و ردعی از آن نشده ، لکن اطلاق آن ممنوع است ، و قدر متیقن از سیره ، موردی است که عقلا به خبر ثقه احتجاج میکنند ، مثل اینکه : اگر ثقه به عبدی بگوید که مولای تو ، تو را طلب کرده ، اگر عبد نزد مولا حاضر نشود ، مولا میتواند بر او احتجاج کند که چرا نیامدی با اینکه فلان ثقه به تو اطلاع داد . و در احکام شرعیه که خبر ثقه را حجت میدانیم، از همین جهت است . و اما در سایر موارد ، قیام سیره معلوم نیست و بر فرض وجود سیره عدم ردع ثابت نیست به خصوص در موضوعات که شهرت محققه بین اصحاب ، لزوم بینه در آن است ، و با این حال اعتماد به عدم ردع ، حاصل نمیشود ، بنابراین حجیت خبر واحد در موضوعات که شهرت محققه بین اصحاب ، لزوم بینه در آن است ، و با این حال اعتماد به عدم ردع ، حاصل نمیشود ، بنابر این حجیت خبر واحد در موضوعات ثابت نیست و مقتضای اصل اولی ، عدم حجیت است .
  • هر چند مسعده توثیق صریح نشده ، لکن جبر این روایت به عمل اصحاب ، مسلم است و روایت از جهت سند معتبر است .
  • حمل بینه در روایت بر بینه̾ لغوی‌ یعنی‌ مطلق دلیل ،‌موجب لغویت عطف بینه بر جمله قبل از آن است ،‌ زیرا در روایت فرمود : حتی‌ یستبین او تقوم به البینه ” و مراد از ” یستبین ” ظاهر شدن است و اگر مراد به بینه هم قیام دلیل برای‌ ظاهر شدن باشد ،‌ذکر آن لغو است و از ” یستبین ” ظاهر شدن به دلیل معلوم میشود . بنابراین مراد از بینه ، همان بینه اصطلاحی‌ است و از این جهت روایت می‌ تواند دلیل بر حجت نبودن غیر بینه در موضوعات باشد . برای‌ تتمیم فائده ،‌ متن عبارت حضرت امام خمینی‌ ــ روحی له الفداء ــ را در کتاب ” طهارت ” راجع به این مسأله نقل مینمایم و این مقاله را ختم می‌ کنم :

ایشان فرموده اند : ” فالمساله محل اشکال من جهه الاشکال فی معنی موثقه مسعده و من جهه عدم العثور علی مورد عمل الاصحاب بخبر الثقه فی الموضوعات کما عملوا به فی الاحکام . و من هنا یشکل الاعتماد علی السیره و الوثوق بعدم الردع فالاحوط عدم الثبوت بخبر الثقه لولم یکن اقوی‌ ” .

یعنی‌ مسأله ثبوت موضوعات به خبر ثقه محل اشکال است ،‌زیرا در معنی موثقه و مراد از ” یستبین ” و ” بینه ” اشکال است . بنا بر این حجیت خبر ثقه به این روایت ثابت نمیشود و نیز موردی‌ پیدا نمی‌ شود که اصحاب در موضوعات به خبر ثقه عمل کرده باشند آنطور که در احکام به آن عمل کرده اند ،‌بنا بر این سیره̾ عقلائیه هم نمیتواند دلیل مسأله باشد . و اعتماد به آن و وثوق به عدم ردع ،‌ حاصل نمیشود . پس احوط بلکه اقوی‌ این است که موضوع به خبر ثقه ثابت نمیشود . ناگفته نماند که روایاتی هم در این مقام هست .

از آنچه ذکر کردیم ، معلوم شد که احتیاط جمع ، که مرحوم سید در مسأله فرموده واجب نیست و مسافت به خبر واحد ثابت نمیشود مگر آنکه اطمینان از آن حاصل شود و با قیام خبر و نبود اطمینان ، وظیفه تمام است و احتیاط به جمع ،‌استحبابی‌ است .

 

[۱]– این مساله از مسائل مهم و اصولی است که زیاد در آن بحث شده و مبانی مختلفی‌ در آن فرموده اند . و حق این است که تمسک به عام در شبهات مصداقیه̾ مخصص ، جایز نیست . و بهترین دلیلی که من درکلمات علما به آن برخورد کرده ام ،‌مطلبی است که مرحوم محقق همدانی در کتاب ” طهارت ” فرموده اند و به طور اختصار به آن اشاره می‌ کنم : ایشان می‌ فر مایند : ” اصاله العموم و اصاله الاطلاق و اصاله الحقیقه و اصول نظیر آنها ، اصل مرادی هستند نه اصل وضعی ، یعنی‌ برای‌ تعیین مراد متکلم از ظاهر کلامش به کار می‌ آیند و تعیین ظاهر کلام به وسیله این اصول نمیشود ، زیرا این اصول ،‌ عقلائی هستند و مدرک آنها بنای عقلا است و عقلا فقط با شک در مراد ، این اصول را دارند و اگر مراد معلوم باشد و شک در ظهور یا جهت دیگر باشد ، این اصول اعتبار عقلائی ندارد بنابراین در شبهات مصداقیه̾  مخصص یا مقید ،‌جای‌تمسک به اصاله العموم و اصاله الاطلاق نیست ، زیرا درمقام اراده شکی‌ نداریم و شکی‌ در انطباق مراد معلوم است بر مصداق مشکوک . مثالا اگر عموم ” اکرم العلما ء ” به مخصص ” لا تکرم الفساق من العلماء ” تخصیص خورد و ما شک کنیم که آیا زید ، فاسق است یا نه ،‌نمیتوانیم بگوئیم اصاله العموم در ” اکرم العلماء  دلالت بر وجوب اکرام زید میکند ، پس عمل به آن میکنیم تا معلوم شود که از عموم خارج است زیرا چنانکه گفته شد اصاله العموم فقط با شک در اراده  معتبر است ،‌یعنی اگر ما شک کنیم که آیا از اکرم  العلماء ، همه علما اراده شده ،‌و در مورد شبهات مخصص ،‌ما در مقام اراده ،‌شکی نداریم ، چون معلوم است که اکرم العلماء به لاتکرم الفساق من العلماء تخصیص خورده و مراد جدی‌ از اکرم العلماء ،‌فساق آنها نیست و شک در این است که آیا مراد از عموم که همه علما به استثناء فساق آنها می باشد منطبق بر زید است که شک در فسق  او داریم یا منطبق نیست و شک در انطباق مراد معلوم ، غیر از شک در مراد است . بهترین وجه برای مساله چنانچه گفتیم هیمن است و نیازی‌ به تفصیلی که برخی‌از علما فرموده اند مساله مبتنی بر این است که آیا تخصیص موجب عنوان دادن به عام است یا عنوان به عام نمیدهد ، نیست بلکه صحیح هم نیست . و بیان تمام جهات مساله موکول به محل آن در علم اصول است .

18دسامبر/16

انتخابات از نظر اسلام و قانون اساسی

قسمت هفتم

حجه الاسلام یحیی سلطانی

وظیفه مردم در انتخابات

امت اسلامی‌ ،‌در انتخابات دو وظیفه̾ بسیار حساس بر عهده دارد که اگر آنها را رعایت نکند وظیفه دینی‌ خود را انجام نداده و در پیشگاه خدای تبارک و تعالی مقصر است . وظیفه اول این است که فردی را که می‌خواهد انتخاب کند فقط برای‌رضای‌ خدا و مصلحت امت اسلامی‌ انتخاب نماید ، و در انتخاب او هیچ انگیزه ای غیر از انتخاب اصلح که تنها راه حاکمیت صالحان است ،‌نداشته باشد.

وظیفه̾ دوم این است که فردی‌را که می خواهد انتخاب کند کاملا شناخته باشد و او را در دیانت و صداقت ، امتحان کرده باشد و میزان کارآئی او را برای‌کاری که انتخاب می‌کند بداند .

لازم است درباره̾ دو وظیفه̾ یاد شده ، توضیح بیشتری بدهیم تا منطق اسلام در باره برای‌ خوانندگان روشن گردد.

انگیزه ها در انتخاب افراد :

چیزهایی که ممکن است انگیزه انسانها در انتخاب نمودن افراد باشد غالبا یکی از امور ذیل است :

  • انتخاب اصلح و مصلحت اندیشی‌.
  • هوای نفس و میل نفسانی ۳- دوستی و گروه گرائی . ۴- تعصبات نژادی و محلی و قومی و قبیله ای‌.

آنچه باید انگیزه یک فرد مسلمان در انتخاب افراد باشد همان انگیزه اول است و هر مسلمان ، هنگامی‌که به پای‌صندوق رای می‌رود باید خدا را در نظر داشته باشد ،‌و فقط برای رضای خدا و مصلحت اسلام و کشور اسلامی شایسته ترین فرد را انتخاب کند ، و به هیچ چیز غیر از مصلحت اسلام نیندیشد و اگر مسلمانی‌در انتخاب افراد ، انگیزه ای غیر از مصلحت اسلام و رضای خدا داشته باشد ،‌اگر با آن انگیزه فرد شایسته را انتخاب کند خیانت نکرده ولی چون انگیزه او خدائی نبوده ، اجر و پاداشی نخواهد داشت . و اگر با آن انگیزه ، فرد ناشایسته و غیر اصلح را نتخاب نماید _ طبق حدیث شریفی‌که از رسول خدا در شماره های‌ پیش آوردیم _ عمل او خیانت به خدا و رسول خدا و جمیع امت اسلامی‌ محسوب می گردد.

عرض های‌شخصی‌و انگیزه های‌نفسانی  :

انسان مسلمان در کارهای‌خود ،‌ مخصوصا در کارهای‌مهمی‌که مربوط به اجتماع می شود و سرنوشت ساز است ،‌نباید از هوای‌نفس پیروی‌کند ، و نباید بدون رعایت موازین شرع ومنطق عقل ، غرض های شخصی‌را دخالت دهد . زیرا در اسلام ، هوای‌نفس خطرناک معرفی‌ شده و رهبران بزرگ اسلام از پیروی‌هوای‌نفس بسیار مذمت نموده اند و هواپرستی‌و اطاعت از میلها‌ی نفسانی‌ را یکی‌از کارهای‌نادرست و موجب هلاکت انسان دانسته اند .

از مردی‌ بنام ابومحمد وابشی‌نقل شده است که میگوید : از امام صادق(ع) شنیدم که می‌فرمود :

” احذروا اهواء کم کما تحذرون اعداءکم  ”

ــ از هوای نفس برحذر باشید همنانطوری‌که از دشمن پرهیز دارید . [۱]

و از علی (ع) نیز نقل شده که فرمود: از دو چیز برشما می ترسم . یکی‌از پیروی‌هوای‌نفس ،‌و دیگری‌آرزوی دراز . زیرا پیروی‌هوای‌ نفس ،‌انسان را از حق باز میدارد … [۲]

باتوجه به اینکه به تعبیر این حدیث ،‌هوای نفس انسان را از رسیدن به حق باز می‌دارد ، اگر مسلمانی‌صرفا به خاطر میل های نفسانی ــ بدون رعایت موازین شرعی‌ــ فردی را انتخاب کند ،‌مسئول است و در قیامت مواخذه میشود.

گروه گرائی و تعصبات از نظر اسلام :

یکی دیگر از چیزهایی که ممکن است انگیزه̾  انسان در انتخاب افراد باشد ، روابط دوستی‌و تعصبات و گروه گرائی‌ها است . ممکن است بعضی‌از افراد ، فردی را به خاطر اینکه دوست یا فامیل یا همشهری‌آنها است انتخاب کنند ،‌یا بعضی را به عنوان اینکه به حزب یا گروه آنها وابسته است انتخاب نمایند ، در صورتی‌که دسترسی‌ به انتخاب اصلح و بهتر دارند . اینها همه حمایت های‌نابجا و اعمال تعصب نادرست است که در اسلام تحریم شده و از گناهان بزرگ شمرده می‌شود.

در اینجا مناسب است به بحث عصبیت در کتب اخلاقی اشاره کنیم تا مطلب برای‌خوانندگان کاملا روشن شود. عصبیت ،‌در کتابهای‌اخلاقی‌با اهمیت ویژه ای‌مورد بحث قرار گرفته و همچنین در کتابهای‌حدیث در باب مخصوص عنوان شده و احادیثی که از معصومین ــ علیهم السلام ــ در آن باره رسیده در همان باب ذکر شده است . مرحوم نراقی‌،‌در جامع السعادات می‌ فرماید : ( عصبیت آن است که انسان بکوشد از خودش یا از چیزی که وابسته به او است حمایت کند . مانند حمایت انسان از دین و عقیده خود ، یا حمایت از فامیل و اقوام و همشهریان . سپس می گوید: اگر که آنچه انسان به عنوان وابستگی‌مورد حمایت قرار می دهد ،‌حمایت از آن لازم باشد و انسان در موقع حمایت از عدل و انصاف خارج نشود و کاری‌بر خلاف شرع انجام ندهد ، این حمایت همان غیرت است که مورد ستایش قرار گرفته و اگر حمایت از آن لازم نباشد ، یا انسان هنگام حمایت از عدل و انصاف خارج گردد ،‌و کاری‌برخلاف شرع انجام دهد این همان عصبیت است که مورد نکوهش قرار گرفته است . )

از امام صادق ــ علیهم السلام ــ نقل شده که آن حضرت فرمود: هرکس تعصب (بیجا) به کار برد ،‌یا دیگران برای‌او اعمال تعصب نمایند ــ و تعصب آنها را بپذیرد ــ ریسمان ایمان را از گردن خود برداشته است . [۳]

و از رسول خدا (ص) نقل شده که فرمود : هرکس در دل او به اندازه دانه خردلی‌عصبیت باشد روز قیامت خداوند او را با اعراب جاقلیت محشور میکند . [۴]

و از امام سجاد (ع) نقل شده که آن حضرت فرمود : تعصبی که موجب گناه می گردد و انسان به سبب آن تعصب ،‌گناه کار شمرده می‌شود،‌آن است که انسان وابستگان بد خود را از خوبان دیگران بهتر بداند [۵]

این بود نظر ائمه معصومین ــ علیهم السلام ــ و علمای اسلام د رمورد تعصب و گروه گرائی ها.

بنابراین اگر در انتخابات ،‌انسان از شخصی به عنوان فامیل یا دوست یا اهل محل یا وابسته به گروه خود حمایت کند و رقیب آن شخص از او بهتر و برای‌آن کار شایسته تر باشد ، این همان تعصب است که در اسلام تحریم شده و در احادیث و کتاب های‌اخلاقی‌به عنوان یک عمل نادرست معرفی‌شده است .

شناخت کاندیدای‌ لایق :

در شناخت فردی که باید انتخاب گردد ،‌دو موضوع عمیقا باید بررسی شود. موضوع اول : میزان کارآئی‌او برای‌کاری‌که انتخاب می‌گردد و موضوع دوم : میزان دیانت و تعهدی‌که در اسلام باید داشته باشد .

اما موضوع اول : هر مسئولی‌که انتخاب می‌ گردد اگر برای‌کاری‌که انتخاب می‌شود کار آئی‌نداشته باشد ، نه تنها باری‌را از دوش ملت برنمی‌دارد ، بلکه مشکلی‌ بر مشکلات می‌افزاید. بسیار‌ی از مشکلات و نارسائی‌هائ‍ی که در اجتماع وجود دارد ناشی‌از ناشیگریها و ندانم کاری های مسئولین است . بعضی از افراد در موقع انتخابات بدون در نظر گرفتن کارآئی فرد ،‌فقط دیانت او را در نظر می گیرند ودلیل آنها این است که می گویند انسان با تقوی در مجلس شوری‌برخلاف اسلام رأی‌ نمی دهد و به اسلام ضربه نمی زند ــ و به اصطلاح معروف ــ اگر آبی نمی‌ آورد سبوئی‌هم نمی شکند . و می‌گویند حداقل فایده انتخاب یک فرد متدین ــ اگر چه کاردان نباشد ــ این است که یک رای‌به آرای کسانی که در خط اسلام هستند اضافه می‌کند . این منطق، به طور دربست قابل قبول نیست

زیرا اولا: درست است که انسان باتقوی از رو‍‌ی بی‌دینی سبوئی‌نمی شکند و درست است که تدین بر تخصص مقدم است ، ولی اگر علاوه بر دیانت ، که باید داشته باشد، کاردان، ماهر و صاحب نظر نباشد ،‌بسیار سبوهائی را از روی بی اطلاعی و ندانم کار‌ی خواهد شکست .

ثانیا : نماینده مجلس به عنوان یک مشاور انتخاب می گردد ، و همانطور که در بحث های‌گذشته یادآور شدیم ،‌شور در اسلام ، ضمیمه کردن عقل ها و نظریه ها برای‌بدست آوردن حق است ،‌و هر مشاور باید در مسئله ای‌که مورد شور قرار میگیرد ، صاحب نظر و دارای‌ عقل و اندیشه̾ مستقل باشد، تا عقلی به عقول مشاورین ضمیمه کند. و اگر نماینده ای‌صرفا برگه ای بر برگه های‌رای‌اضافه کند و شماره آراء را بالا ببرد فقط اکثریت به بار می آورد و به آن حاکمیت می‌دهد بدون اینکه حقانیت موضوع برای‌خود او روشن باشد . و در بحث های‌گذشته ثابت شد که این عمل برخلاف نظام شور در اسلام است .

راه شناختن میزان کارائی افراد :

برای‌شناختن میزان کارائی‌فرد اولا ، باید کاری‌که فرد برای‌ آن انتخاب می شود برای انتخاب کننده روشن و در نظر او معلوم باشد . باید انتخاب کننده بداند مشکلات مملکت در آن مقطع زمانی چیست ؟ و چه کارهائی به یک نماینده مربوط میگردد ؟

ثانیا :باید انتخاب کننده میزان علم و هنر انتخاب شونده را دقیقا بداند تا بتواند کارآئی او را برای‌کاری‌که انتخاب می‌گردد بسنجد . اگر انتخاب کننده بدون رعایت این امور رای‌خود را در صندوق بریزد و کورکورانه فردی را انتخاب کند در پیشگاه خدای تبارک و تعالی و در برابر امت اسلامی مسئول است . رای‌های سفارشی که با سفارش افراد با نفوذ یا دلال های‌بازار انتخابات به صندوق ریخته می‌شود معمولا از همان آرائی‌است که کورکورانه ریخته شده و برخلاف برنامه عالی‌ اسلام است.

اسلام می گوید هرمسلمانی‌باید راه و روش و رهبران خود را با بصیرت و بینش کافی‌انتخاب نماید.

یک پرسش و پاسخ :

ممکن است شخصی‌سؤال کند که تحقیقات با کیفیت یاد شده برای‌همه̾ آحاد ملت مقدور نیست ، و افراد عامی‌ نمی توانند تا این حد در یک مسئله تحقیق ودقت نمایند در صورتی‌که آنها نیز حق دارند در مسئله انتخابات که به سرنوشت آنها مربوط می گردد شرکت نمایند . آیا اسلام برای‌ اینکه اینگونه افراد در انتخابات شرکت نمایند و کورکورانه این راه را نروند ، چه برنامه ای‌داده است ؟

جواب این است که در بخشهای‌آینده ، که انشاءالله ” روند صحیح تبلیغات انتخاباتی را از نظر اسلام ” مورد بحث قرار می‌دهیم ، این معما کاملا حل می شود. و خلاصه حل معما این است که اسلام در همه̾ موارد افراد نا‌آگاه را به آگاهان عادل ارجاع داده و در این زمینه نیز وظیفه̾ افراد عمی‌این است که به افراد مؤمن و آگاه و دین دار و متعهد که هم کاندیدا را شناخته و هم میزان کارآئی‌او را بدست آورده اند،‌مراجعه کنند تا در حد توانائی‌، وظیفه دینی‌خود را انجام داده باشند .

موضوع دوم :برای شناختن میزان دریافت و تقوی و تعهد اسلامی کاندیدا، باید بسیار دقت شود. زیرا با انتخاب نمایندگان، سرنوشت کشور اسلامی و ملت مسلمانان به آنها سپرده می شود ، و کار آنها بسیار خطیر و حساس است. و اگر تقوای لازم را نداشته باشند ، به خطر انحراف و لغزش نزدیک هستند و چه بسا کشور را به انحطاط و انحراف بکشانند.

راه شناختن تقوی و دیانت :

شناخت کامل تقوی در افراد ، کار بسیار دقیق و حساسی است. زیرا تقوی ،‌که می توانیم آن را در فارسی به ” پروا ” تعبیر کنیم ، یک حالت خود نگهداری‌است که به صورت یک ملکه نفسانی در انسان با تقوی موجود است ‌،و تا انسان در حالات مختلف قرار نگیرد ،‌و زمینه های‌گوناگون برای او پیش نیاید، غالبا وجود این حالت در او بدست نمی آید. و چه بسا یک انسان در زندگی‌خود در شرائط عادی‌ با تقوی جلوه کند، ولی‌تقوی در او به رشد لازم نرسیده باشد ، و غرائز نفسانی‌ او را مهار نکرده باشد، و میل های نفسانی‌او مانند آتش زیر خاکستر منتظر فرصت باشد تا اگر زمینه ای برای‌او پیدا شود،‌حصار تقوی را بشکند و از مرز عدالت بیرون رود. بنابراین تشخیص تقوی‌کار ساده ای نیست ، و تاانسان با فردی‌معاشرت طولانی‌و نشست و برخاست کافی نداشته باشد، و او را در حالات مختلف و زمینه های‌گوناگون آزمایش نکرده باشد، نمی تواند تقوی‌او را تصدیق نماید.

تقوای کامل و تقوای ناقص :

تقوی و پروا در همه̾ افراد یکسان نیست بعضی ممکن است در مورد خاصی پروا داشته باشند و در مورد دیگری‌بی‌پروا باشند ،‌مثلا بعضی ازافراد در مورد مال تقوی‌دارند . خیانت مالی‌ندارند و دیناری‌از مال نامشروع استفاده نمی کنند، ولی در مورد ریاست و جاه طلبی‌ ، تقوی ندارند و برای رسیدن به مقام از هیچ گناهی پرهیز نمی‌کنند و بعضی دیگر از خوردن مال حرام خود داری می کنند ولی از نظر عفت و مسئله ناموسی بی پروا هستند. تقوی کامل را فردی‌دارد که در همه̾ این مسائل باپروا باشد و تا امتحان خود را در همه̾ زمینه ها نداده باشد تقوای‌او بدست نمی‌ آید و معروف است که یکی از خلفای بنی‌امیه قبل از آنکه به خلافت برسد، اهل زهد و عبادت بوده ،‌به طوری که او را کبوتر مسجد می گفتند،‌و هنگامی‌که به او خبر دادند که مردم آماده هستند تو را به عنوان خلیفه انتخاب نمایند در مسجد مشغول خواندن قرآن بود. همین که این خبر را شنید قرآن را بست و به قرآن خطاب کرد و گفت : اینجا موقع جدائی من و توست ! (هذا فراق بینی و بینک ).

چه بسا افرادی که به ظاهر ، دیندار هستند ولی اول رسیدن آنها به ریاست ، آغاز جدائی آنها از دیانت است . بنابراین نباید فریب ظاهرسازی‌بعضی از افراد را خورد ، و باید برای‌تشخیص تقوای افراد از اشخاصی‌که با او معاشرت طولانی داشته اند و از خصوصیات زندگی او اطلاع کافی‌دارند تحقیق کرد.

شناختن تعهد اسلامی‌ و احساس مسئولیت :

یکی از چیزهایی که تعهد اسلامی‌افراد را نشان می دهد تقوای کامل آنها است . معمولا افراد با تقوی تعهد اسلامی‌دارند و در مقابل اسلام احساس مسئولیت می کنند و بالعکس کسانی که در مقابل اسلام و جامعه̾ اسلامی ، خود را مسئول نمی‌دانند معمولا از تقوی بی‌بهره یا کم بهره هستند ، اگرچه ظاهرالصلاح باشند. زیرا انسان باتقوی‌که خود را مسلمان و اسلام را دین تکلیف دانسته ، طبعا می داند که از طرف اسلام مکلف و موظف به انجام وظائف است . و نیز می داند که وظائف او در عبادات فردی‌خلاصه نمی‌شود و در اجتماع نیز وظائفی دارد و باید دین خود را به اجتماع ادا نماید. و هر مسلمان با تقوی می داند کارهای ‌اجتماعی‌مانند امور سیاسی‌، اقتصادی‌،‌فرهنگی‌،‌قصائی و نظامی‌ باری است بر دوش اجتماع که باید هر مسلمانی به سهم خود قسمتی از آن را بر دوش بگیرد ،‌و باید هر مسلمان متعهد علاوه بر کاری‌که آن را به عنوان شغل برای‌تامین معاش برعهده می گیرد، کاری‌ را برای‌انجام رسالت ومسئولیت خود عهده دار گردد و یا لااقل در همان کاری که بر عهده̾  او قرار گرفته احساس مسئولیت بیشتر نماید.

هدف داری در زندگی‌ :

بهترین راه برای‌شناختن میزان تعهد افراد ، مطالعه در زندگی آنها است . در گذرگاه زندگی‌انسان ها معمولا سه دسته هستند.

دسته اول ، افرادی هستند که یک هدف صحیح اسلامی و عقلانی را دنبال می کنند و زندگی خود را به گونه ای تنظیم می نمایند که آنها را در راه هدفی که دارند یاری کند . اینها کسانی‌هستند که زندگی را وسیله̾ رسیدن به هدف های‌عالی‌و اصیل می دانند .

دسته دوم ، افرادی‌هستند که اصل زندگی را هدف می دانند و همه̾ کارهای خود را برای‌ رسیدن به یک زندگی‌ بهتر و مرفه تر انجام می‌دهند و برنامه̾ زندگی‌ خود را طوری‌تنظیم می‌ کنند که به مقصود زندگی‌ برسند.

دسته سوم، افرادی هستند که نه در زندگی هدف دارند و نه برای زندگی بهتر تلاش و کوشش می‌ نمایند .

این دسته غالبا فاقد ارزش اجتماعی بوده ، و انگل هائی هستند که به جان اجتماع افتاده و باری بر دوش جامعه می‌باشند .

دسته دوم ، که هدفشان زندگی است معمولا باری‌از دوش اجتماع بر نمی‌دارند . فقط در صورتی که متدین باشند شاید به اندازه مصرف خود بازدهی داشته باشند ، و اگر متدین نباشند غالبا همانند زالو خون جامعه را می مکند و خود را فربه می کنند. مانند گران فروشان و رباخواران و احتکارکنندگان و کسانی که در اقتصاد ،‌بازار سیاه به وجود می آورند و یا طبیب هائی‌که با داشتن زندگی‌ مرفه از بیماران ضعیف پول های گزاف می گیرند، و صد ها نظائر اینها که در شغل ها و پست های‌ مختلف ،‌ در جامعه زندگی‌ می‌کنند . این عده برای‌ جامعه زیان بار تر از دسته سوم هستند.

مسئولیت های‌ اجتماعی را به دسته دوم نباید واگذار کرد . زیرا این افراد اگر متدین هم باشند مسئولیت را تا آنجا که به زندگی آنها مربوط می گردد دنبال می کنند و اگر قرار باشد انجام مسئولیت به زندگی آنها لطمه ای وارد کند آنرا دنبال نمی کنند.

شایسته ترین افراد برای مسئولیت های اجتماعی دسته اول هستند. آنها که در زندگی‌ هدف صحیح اسلامی دارند معمولا افراد فداکاری‌هستند که زندگی را فدای هدف می‌کنند و همواره برای رسیدن به مقصود در تلاش هستند ،‌ و در این راه ، همه̾ سختی ها را بر خود هموار می‌کنند .

مطالعه در زندگی‌ افراد در هر پست و مقام و شاغل هر شغلی که باشند، به خوبی روشن می‌کند که اینها از کدام دسته هستند. مثلا یک دبیر دبیرستان یا استاد دانشگاه اگر هدف دار و هدف او تعلیم و تعلم باشد، در کار خود دقت می‌کند و مطالب را به دانش آموز حتی الامکان تفهیم می‌نماید ، به زنگ کلاس یا ساعت اداره نگاه نمی‌کند ،‌می کوشد شبانه روز خود را وقف کار خود کند . ساعت فراغت از تدریس را مشغول مطالعه و تحقیق می شود. و نتیجه مطالعات و تحقیقات خود را به صورت جزوه و کتاب در اختیار جامعه می‌ گذارد، و چه بسا در یک خانه محقر با یک زندگی‌ ساده عمر خود را تمام می کند ، و مانند شمع می‌سوزد تا به دیگران روشنی‌بدهد. قدرت بینائی خود را در مطالعه از دست می‌دهد ، و اعصاب خود را در راه تحقیق فرسوده می‌کند .

و اگر دبیر یا استاد ،‌هدف دار نباشد در صورتی‌ که از دسته دوم باشد ،‌ فقط به مقداری‌که به زندگی‌ او بستگی دارد کار می‌کند و برای‌این که از کار اخراج نشود ساعت های‌اداری را مرتب حاضر می‌ گردد ،‌ در کلاس ها هم تا زنگ به صدا در نیامده تدریس می‌کند ولی بیش از این ،‌احساس مسئولیت ندارد ،‌وساعات فراغت از تدریس را به تفریح و کارهای‌ سرگرم کننده مشغول است ، یا برای‌ زندگی‌ بهتر به شغل دیگری‌ دست می‌ زند.

یک روحانی اگر هدف دار و هدف او تعلیم و ارشاد مردم باشد زندگی خود را ساده انتخاب می‌کند ، اوقات خود را به مطالعه و تحقیق و یا ارشاد و تدریس می‌گذراند . همیشه در تلاش است تا نتیجه مطالعات خود و مطالعات دانشمندان و اندیشمندان دیگر را برای‌بیداری‌و رشد فرهنگی‌جامعه از هر طریق ممکن ،‌ در اختیار مردم قرار دهد . مراکز تحقیقی و ارشادی‌ مانند مدرسه و کتابخانه و مؤسسات دیگر از این قبیل تاسیس می‌کند ، شب ها معمولا برای‌مطالعه و تحقیق بیدار است ، و اگر می‌ خوابد خستگی‌مطالعه او را به خواب می‌برد ،‌ و روز ها هیچ ساعتی را به بطالت نمی‌گذراند یا به تعلم مشغول است یا به تعلیم و ارشاد مردم.

حتی یک کارگر ساده هم ممکن است با هدف کار کند و هدف او صحیح انجام شدن و به سرعت پیش رفتن کار باشد ، و ممکن است منتظر تمام شدن ساعات کار باشد تا اجرتی‌ بگیرد و لقمه̾ نانی‌ بدست بیاورد .

با یک مرور کوتاه بر زندگی‌ افراد به خوبی روشن می‌گردد که این فرد در زندگی‌ هدف دارد یا زندگی را هدف قرار داده است .

اگر در مدت عمر خویش کار چشمگیری انجام داده که باری‌ را از دوش اجتماع بردارد بدون اینکه در فکر منافع مادی و جاه طلبی‌باشد ــ مانند اینکه یک مؤسسه فرهنگی‌ یا اقتصادی‌ یا بهداشتی‌و درمانی‌احداث کرده باشد ــ این شخص در زندگی‌ هدف دارد ، و زندگی‌ را برای‌ هدف می خواهد.

و اگر کاری‌جز اداره زندگی‌ خود نداشته این شخص ، زندگی‌را هدف قرار داده و اکنون هم که برای‌ عهده دار شدن ریاست تلاش می کند آن را نیز برای‌زندگی‌ می خواهد نه برای انجام دادن مسئولیت اجتماعی ‌و اسلامی ‌. و اگر خود او هم فکر می کند که برای انجام وظیفه به پا خاسته ، غالبا اشتباهی است که شیطان به او القا کرده و ناشی‌از غرور است .

ادامه دارد

 

[۱]– وسائل الشیعه ، ج ۱۱ ، ص ۳۴۶

[۲]-“انما اخاف علیکم اثنین : اتباع الهوی و طول الامل ، اما اتباع الهوی فیصد عن الحق ” .

[۳]– ” من تعصب اوتعصب له فقد خلع ربعه الایمان من عنقه ” ( وسائل الشیعه ، ج۱۱ ، ص۲۹۶ )

[۴]– ” من کان فی قلبه حبه من خردل من عصبیه بعثه الله یوم القیامه مع اعراب الجاهلیه “.

[۵]– جامع السعادات ، بحث عصبیت .

18دسامبر/16

هدف و برنامه و روش انبیاء

قسمت یازدهم

آیت الله جوادی آملی

عضو شورای عالی قضائی

شفای قرآن

طبق توصیفی که قرآن درباره خود کرده است گاهی خود را به عنوان ” و شفاء لما فی الصدور ” توصیف نموده و گاهی‌ به عنوان ” و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمه للمؤمنین ” .

در اینجا چند موضوع قابل ملاحظه است

  • مرضهای قلب چیست ؟ ۲- قرآن چگونه این مرض را معالجه می کند ؟۳ – سلامت قلب مؤمن چیست ؟ ۴- آثار سلامت قلب چه خواهد بود ؟

قرآن شفای بیماریهای قلب است

قرآن شفاست . در سوره̾ یونس ،‌آیه ۵۷ می فرماید : ” یٰا اَیّهَا النّٰاسُ قَدْ جٰائَتْکُمْ مَوْعِظَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ و شِفٰاءٌ لِمٰا فِی الصّدُور وَ هُدًی وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤمِنین ” . یعنی ای مردم ! شما را پند و اندرز پروردگارتان و درمان قلبها و هدایت و رحمت برای مؤمنین رسید . هر بیماری که در دل باشد قرآن آن را شفا میدهد ، البته منظور از قلب و دل ، قلبی نیست که در پشت فقرات سینه در طرف چپ هر انسان قرار گرفته ، بلکه منظور ” خرد ” است ، چنانکه در فارسی به خردمند میگوئیم : صاحب دل ، یعنی کسی که همان روح الهی و جان آدمی را دارا است . بنابراین هرچه که مرض جان هست ، قرآن آن را شفا میدهد . خواه بیماری های علمی باشد مانند شک و تردید و توهم و مانند آن ، یا بیماریهای‌ عملی ، مانند فسق و حسد و تکبر و مانند آن .

جمله ” یا ایها الناس ” در آیه فوق خطاب به همه مردم است . منظور از ” صدر ” یعنی جان، شرح صدر یعنی وسعت روح خدائی : ” اَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَک ” یعنی آیا جان وسیع و باز ، به تو ندادیم ؟ ! ” رب اشرح لی صدری ” یعنی جانم را باز کن که وسیع باشد تا هیج مشکلی آنرا از پا در نیاورد .

در سوره̾ اسراء ، آیه̾ ۸۲ آمده : ” و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمه للمؤمنین”.

ــ این قرآن ، شفا و رحمت است برای کسی که اهل ایمان باشد . سپس می گوید : ” وَ لٰا یَزیدُ الظّٰالِمینَ اِلّا خََساراً ” ــ نسبت به ظالم ، خسران آور است. مؤمن از این غذای معنوی بهره می گیرد ولی‌ ظالم در برابر آن موضع میگیرد و با او می جنگد . اگر مریض به جای اینکه دارو مصرف کند این دارو را دشمن تلقی کند و در برابر آن بایستد ، بیماریش افزایش می یابد . و این تقصیر مریض است نه دارو . مثلا کسی زخم معده دارد ، می گویند میوه̾ شیرین و خام برای شما خوب نیست ، او اگر یک سیب شیرین یا یک گلابی شیرین را مصرف کند بر دردش می افزاید . این تقصیر سیب و گلابی نیست بلکه تقصیر مزاج مریض است که در برابر آن سیب و گلابی موضع می گیرد و نمی تواند آن را هضم کند. همین میوه شیرین که باعث نمو یک انسان سالم است باعث افزایش درد انسان ناسالم می گردد . همین نور آفتاب ، که باعث رشد همه حیوانات و انسانهای سالم است، باعث تاثر و رنج چشم معیوب می شود . این نقص نور آفتاب نیست ، این ضعف ، از خود اوست . ” وَلٰا یَزیدُ الظّالِمین اِلّا خَساراً ” . ظالم باید از یک راه دیگر سالم شود، آنگاه به این قرآن تن بدهد . اول باید اعتقاد پیدا کند و بعد از آن میوه شیرین استفاده کند . یک بیمار معده ،‌اول باید زخم معده را معالجه کند ،‌بعد از آن میوه بخورد . پس قرآن ، تنها برای‌ بیماری که شفا را پذیرفته ، شفا است .

یکی از اموری که عنوان شد این بود که قرآن چگونه بیماریها را شفا می دهد . در سوره̾ فصلت ، آیه ۴۴ می خوانیم :

” وَ لَوْ جَعَلْنٰاهُ قُرْآناً اَعْجَمِیّاً لَقٰالُوْا لَوْلٰا فُصِّلَتْ آیٰاتُهُ اَاَعْجَمِیُّ وَ عَرَبِیٌ قُلْ هُوَ لِلَّذینَ آمَنوُ ا هُدًی وَ شِفاءٌ وَ اَلّذینَ لٰا یُؤْ مِنُونْ فی آذٰانِهِمْ وَ قُرٌ وَ هُوَ عَلَیْهِمْ عَمًی اُولٰئِکَ یُنٰادَوْنَ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ “.

آنچه مورد بحث ما است این جمله است که قرآن هدایت و شفا برای مؤمنین است (للذین آمنوا ) ولی کسانی که قرآن برایشان سنگین است ( وقر به معنی سنگینی است ) یعنی دربرابر قرآن ثقل سامعه دارند ــ هم گوششان شنوا نیست و هم چشمشان بینا نیست ــ همین قرآن برای اینها کوری است . مانند شب پره ، که شب پرواز می کند ، ولی در برابر نور آفتاب حساسیت دارد . عیب ، در نور نیست ، بلکه عیب در ضعف نیروی بینائی او است. چنین کسانی از قرآن بهره نمی گیرند .

در حدیثی ، در کافی از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمود: انسان عقلی دارد و جهلی‌. عقل ، ۷۵ سپاه دارد و جهل ، ۷۵ لشکر . سپس حضرت ، سپاهیان عقل و لشکریان جهل را بر می‌شمرد. لشکریان جهل همان بیماریهای قلبند . مانند : حسد و تکبر و خیانت و … نقش قرآن این است که این بیماریها را شفا دهد . در پایان حدیث آمده است: این فضائل ( سپاه عقل ) جز در انبیا و اولیا و بعضی از شاگردان خالصشان جمع نمی شود.

در اینجا چهار موضوع وجود دارد :

  • قرآن تمام بیماریهای‌ قلب را شفا می دهد . ۲- بیماریهای جان و قلب چیست ؟ ۳- راه معالجه چیست ؟ ۴- برد سلامت قلب و روح تا کجاست؟.

قرآن ، شک و تردید و عدم اطمینان و اضطراب و تحیر رابیماری می داند . چرا که انسان بر اثر شک و تردید به بیراهه می رود.

پس اصل مرض ،‌همان شک و تردید و عدم آرامش است .

فرق نفاق و بیماری قلب

مرض قلب ــ چنانچه قبلا مطرح شد ــ غیر از نفاق است . لذا قرآن ، منافقان را جدای از آنان که در دلهایشان مرض است ، میداند

در سوره̾ احزاب ، آیه های‌ ۱۱ و ۱۲ می خوانیم : ” هنالک ابتلی المؤمنون و زلزلوا زلزالا شدیدا * و اذ یقول المنافقون و الذین فی قلوبهم مرض ما وعدنا الله و رسوله الا غرورا “. یک حادثه̾ سنگینی در جبهه جنگ ــ ظاهرا جنگ بدر ــ پیش آمد . این حادثه آنچنان سنگین بود که همه به لرزه در آمدند . خداوند مؤمنان را لرزاند تا ثابت شود چه کسی ثابت قدم است و چه کسی ثابت قدم نیست . این زلزله̾ اجتماعی برای‌ شناخت افراد پایدار و غیر پایدار بود . آنکه بی پایه است ، ” شجره̾ خبیثه ” است که روی‌ زمین روئیده شده ، و آنکه پایدار است ، ” شجره̾ طیبه ” است که ریشه هایش در دل زمین است . چنانکه در قرآن ــ سوره ابراهیم ،‌ آیه ۲۴ ــ مثل مؤمن و غیر مؤمن را چنین ترسیم می‌کند و می‌ فرماید :

” الم تر کیف ضرب الله مثلا کلمه طیبه کشجره طیبه اصلها ثابت و فرعها فی‌السماء . ”

سپس در آیه ۲۶ در مورد غیر مؤ‌من می گوید : ” و مثل کلمه خبیثه کشجره خبیثه اجتثت من فوق الأرض مالها من قرار … ” درخت خبیث ، روی‌ خاک است که باد ، با مختصر تکان آن را سرنگون می کند . و به هر حال یک زمینه اجتماعی برای امتحان کافی است که چه کسی می لرزد و چه کسی‌ پایدار و پابر جا است . و همین ،‌ راه شناخت مؤمن از غیر مؤمن است . وقتی جنگ بدر پیش آمد زمینه̾ تکان دادن آمد. یک عده گفتند این هم شد اسلام ؟!

به هر حال منظور ما این است که منافق قابل شفا نیست . زیرا منافق از نظر قرآن مرده است . قرآن ، مرده و زنده و مریض و سالم دارد . مرده از نظر قرآن ، کافر و منافق است . زنده ،‌مؤمن خالص است . منافق طوری است که به فرموده̾ قرآن : ” سواء علیهم  انذرتهم ام لم تنذرهم لا یؤمنون ” ــ چه بگوئی و چه نگوئی ،‌ایمان نمی‌آورد.

قرآن شفا برای زندگان است نه مردگان ،‌زیرا خطاب قرآن به ” ناس ” است . آنها که مرده اند ،‌مشمول “ناس ” نیستند . قرآن با مریضها و زنده ها کار دارد . منافقین می گویند این رهبر ،‌ما را فریب داد . اینهم شد حکومت ،‌آنهمه نا امنی ؟! …

پس آنانکه در قلبشان مرض هست . غیر از منافق می‌باشند . منافق باطنا کافر است و ظاهرا مسلمان . ولی‌ ” الذین فی‌ قلوبهم مرض ” ظاهرا مسلمانند و باطنا شاک و ضعیف الایمان هستند . چون مرض درجاتی‌ دارد .

در سوره̾ انفال ، آیه ۴۹ نیز مرض قلب در کنار نفاق ذکر شده است . آنجا که می‌ خوانیم : ” اذ یقول المنافقون و الذین فی قلوبهم مرض غر هؤلاء دینهم ” . یعنی‌ منافقان و کسانی که در قلبشان مرض است . گویند مکتب آنها ،‌آنها را فریب داد! این بیچاره ها فریب خوردند و مکتبشان می گوید اگر کشته شدید شهادت است و اگر زنده ماندید ، پیروزی است .

خلاصه ، مؤمنان را استهزاء می کردند . همان حرفهائی که منافقین صدر اسلام داشتند ، منافقین عصر حاضر هم دارند . از حرفهای منافقان است که می گویند مگر امکان دارد با دشمن مسلح جنگید ،‌در راه چه کسی‌ کشته شویم ؟ و …

سه حالت در بشر

به هر حال بشر همانگونه که از نظر جسم ، دارای سه حالت است :

  • زنده̾ سالم ۲- زنده̾ مریض ۳- مرده ، از نظر روحی نیز دارای‌ این سه حالت است:
  • زنده و سالم ‌. و هو المؤمن الخالص ۲- زنده̾ مریض        . و هو المؤمن من  الشاک و ضعیف الایمان . ۳- مرده . و هو الکافر و المنافق .

این سه قسم در سوره̾ حج مطرح شده است . در آیه̾ ۵۲ به بعد می خوانیم : ” وما ارسلنا من قبلک من رسول و لا نبی الا اذا تمنی القی‌الشیطان فی امنیته فینسخ الله ما یلقی الشیطان ثم یحکم الله آیاته و الله علیم حکیم ” .

یعنی‌ هر پیامبری که آمده ــ برنامه ا‌ی آورده ـ‌ـ‌ شیطان در پیش برد برنامه̾ انبیا دستکاری‌ می‌ کند و نمی گذارد این برنامه پیاده شود و به هدف برسد . ولی خداوند کوششهای شیطان را از بین می برد و سپس آیاتش را استوار می‌ نماید. خدا دانا و حکیم است .

این کار شکنی‌ شیطان در برابر سه گروه است و سه بازده دارد . چنانکه در آیه̾ بعد می‌فرماید : ” لیجعل ما یلقی الشیطان فتنه للذین فی قلوبهم مرض ” . ــ برای افراد ضعیف الایمان آزمایش است . و همچنین آنانکه قلبشان سخت و قسی است : ” و القاسیه‌ قلوبهم ” .

” و ان الظالمین لفی شقاق بعید ” .

گروه ظالمان ، یعنی کافران و منافقان در یک شکاف دورند . اگر یک سیل خروشان بیاید که کوه را دونیم کند ، آن طرف دره با این طرف دره ،‌هر یک شقاق بعید است و اصلا ارتباطی با هم ندارند .

” و لیعلم الذین اوتوا العلم انه الحق من ربک فیؤ منوا به فتحبت له قلوبهم و ان الله لهاد الذین آمنو الی صراط مستقیم ” . دسته سوم مؤمن است که آن ، عالم معتقد و خردمند می باشد . مؤمن در برابر دسیسه های‌ شیطان  نمی ماند ولی منافق و کافر و مریض القلب ، در برابر دسیسه های‌ شیطان می مانند .

این آیات نیز دلیل است که مریض القلب غیر از منافق است .

باز از آیاتی‌ که درباره̾ منافقان و افراد مریض القلب است ، آیه̾ ۸ از سوره̾ بقره به بعد است:

” و من الناس من یقول آمنا بالله و بالیوم الآخره و ما هم بمؤمنین * یخادعون الله و الذین آمنوا و ما یخدعون الا انفسهم و ما یشعرون * فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا و لهم عذاب الیم بما کانوا یکذبون ” .

این آیات مربوط به افراد زنده ای‌است که بیماری قلب دارند ، نه کافر و نه منافق که مرده اند . و آدم مرده ،‌ مریض نیست که قابل علاج باشد. این افراد زنده ، اگر به مسیر بیایند ،‌قابل علاجند و چون معالجه نکردند بر مرضشان می افزاید ” فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا … ” تقصیر مرض است که از نور و میوه استفاده نمی کند ‌،نه تقصیر نور و میوه  . در آیه̾ ۱۱ به بعد از سوره̾ بقره می خوانیم : ” و اذا قیل لهم لا تفسدوا فی الارض ، قالوا انما نحن مصلحون الا انهم هم المفسدون و لکن لا یشعرون و اذا قیل لهم آمنوا کما آمن الناس قالوا انوء من کما آمن السفهاء الا انهم هم السفها ولکن لا یعلمون . ”

اینها خودشان را روشنفکر می دانند و مؤمنین را جاهل و سفیه ! اینها خود سفیه هستند. وقتی به آنها گفته می شود ایمان بیاورند ،‌می گویند ایمان با علم سازگار نیست بشر وقتی به مرحله علم رسید،‌اول مرده نیست . اول راه علاج هست که با او صحبت شود هدایت شود . هدایت می شود ، نصیحت می‌ شود تا بپذیرد . وقتی موضع گرفت و نپذیرفت ” فزادهم الله مرضا ” خداوند بر بیماریشان می افزاید .

ادامه دارد

 

18دسامبر/16

قوانین کیفری در اسلام

قسمت دهم

حجه الاسلام و المسلمین موسوی تبریزی دادستان کل انقلاب اسلامی

محارب

در مقاله گذشته ،‌در رابطه با اهل ذمه ( کفاری که اهل کتابند و یا شبهه کتاب در آنها هست ) بحث شد ، و چند مطلب گفته شد:

  • اهل ذمه فقط یهودی و نصاری‌ و محبوس ( زرتشتیها ) هستند
  • شرائط ذمه و کیفیت شرائط
  • چگونگی اخذ مالیات و جزیه از آنان
  • مجازات آنان در صورت تخلف .
  • معاشرت مسلمین با اهل ذمه و رفتارشان از لحاظ رعایت حقوق حقه آنان در حکومت اسلامی .

البته در آن مقاله تنها مقداری‌از اقوال فقهای اسلام درباره مطلب اول و دوم را نقل و به روایات و آیات مربوطه استدلال کردیم .

چگونگی اخذ جزیه ،‌از اهل ذمه :

و اینکه مطلب سوم : در میان فقهای اسلام ظاهرا خلافی دیده نمی شود که برای جزیه از طریق شرع مقدس اسلام مقداری معین نشده است ،‌بلکه به عهده امام و والی مسلمین

گذاشته شده است ،‌که بحسب مقتضیات و شرائط زمان و وضع زندگی‌ اهل کتاب و صلاحدید خودش مقدار جزیه و کیفیت پرداخت آن را معین نمایند .

صاحب جواهر می فرماید :

” الثانی فی کمیه الجزیه ، و المشهور بین الاصحاب شهره عظیمه انه لاحدٌ لها ، بل تقدیرها الی الامام (ع) بحسب الاصلح ، بل عن الغنیه الاجماع ، کما عن السرائر نسبته الی اهل البیت ((ع)) بل لم نعرف القائل منا بتقدیرها فی جانب القله و الکثیره ” .

یعنی مسئله دوم در مقدار جزیه است . درمیان اصحاب امامیه و فقهای شیعه ، شهرت عظیم این است که حدی برای جزیه معین نشده است ، بلکه تعیین مقدار آن به عهده امام گذاشته شده است ، که هر مقدار صلاح ببینند تعیین نمایند،‌بلکه صاحب کتاب غنیه بر این مطلب نقل اجماع میکند ،‌و مرحوم ابن ادریس ــ در سرائر این مطلب را به اهل بیت عصمت نسبت داده است (یعنی از مسلمات فقه ما که منسوب به اهل بیت عصمت (ع) است میداند ) و در میان فقهای شیعه کسی را نمی‌ شناسیم که حداقل و یا حداکثری برای جزیه معین نموده باشد .

مرحوم شیخ طبرسی (ره ) در کتاب مبسوط می فرماید : ” و لیس للجزیه حد محدود ، و لا قدر مقدور ، بل یعینها الامام علی اراضیهم او علی رؤسهم علی قدر احوالهم من الضعف و القوه ، به مقدار ، یکونون صاغرین به . و قد روی اصحابنا ان امیر المؤمنین ــ علیه السلام ــ وضعها علی‌اموسر ثمانیه و اربعین درهما ،‌و  علی المتوسط اربعه و عشرین درهما و عل‌المتجمل اثنی عشر درهما. و المذهب الاول . فانما فعل ذلک اتباعا لمن تقدمه ، او لماراه فی الحال من المصلحه ” .

می فرماید : برای جزیه ، حد و مقدار معینی نیست ، بلکه امام (ع) مقدار قوت و ضعف مالی آنها را می‌سنجد و به تناسب آن بر زمینها و یا بر تعداد نفوس آنها مالیاتی معنی می کند . و اصحاب امامیه نقل کرده اند که امیر المؤمنین (ع) برای‌ افراد ثروتمند ، بر هر شخص در سال ، چهل و هشت درهم ، و برای‌ افراد متوسط الحال ، بیست و چهار درهم ،‌و برای افراد ضعیف دوازده درهم معین کرد. شیخ می فرماید حق واقوی از نظر من این است که مقدار معینی ندارد بلکه به صلاحدید شخص امام واگذار شده است . و اینکه علی (ع) تعیین نموده اند یا از باب این است که همین مقدار صلاح دیده اند و یا اینکه چون قبل از ایشان با آنان چنین توافق شده است حضرت امضاء نمودند .

علی ای حال،‌اینکه گاهی‌ از ائمه اطهار ــ علیهم السلام ــ به خصوص از علی (ع) و یا رسول الله (ص) تعیین مقدار تعبدا و به عنوان یک اصل جاری در همه جا و همه ازمنه باشد . بلکه مخصوص همان زمان خاص است ، که امام یا رسول الله در آن زمان آن مقدار را صلاح دیده اند. و این یکی از دلائل زنده و پا برجا و همیشگی‌ بودند دین مقدس اسلام است که به جز مسائل اساسی ، و بعضی از مسائل عبادی ، در بسیاری از مسائل اجتماعی‌ و سیاسی و اقتصادی وحتی گاهی عبادی‌ دست والی مسلمین و زعیم آنها باز است ، و تشخیص صلاح مسلمین در هر زمان وهر شرائط به عهده رهبر است . وقتی آنچه را که تشخیص داد و حکم کرد باید به عنوان حکم اسلامی تلقی کرد واطاعت نموده یعنی اصولا در چنین مسائلی حکم والی مسلمین ، که دارای‌ شرائط رهبری‌ باشد حکم اسلام است .

در این زمینه باز مشهور فقهاء گفته اند که امام مخیر است که مالیات و جزیه را به حسب افراد حساب کند و بر تعداد افراد مالیات قرار دهد ،‌ویا به حسب زمینهای افراد ، وبرای هرکیلومتر مربع مثلا ، و یا هرجریب از زمین زراعتی و یا دامپرورِی مقداری مالیات تعیین نمایند ، و می توانند برای هر دو نیز تعیین کنند: هم بر نفوس و هم بر زمین .

صاحب جواهر می فرماید : ” و یجوز وضعها علی الرووس ، او علی الارض ، بلا خلاف اجده فیه ،  بل و لا اشکال بعدا لا صل و العمومات کتابا و سنته ، و خصوص النصوص المتضمنه لاثبات کل منهما ” .

یعنی : جایز است که امام جزیه را بر نفوس و تعداد افراد ، و یا زمین قرار دهد و خلافی در این پیدا نکرده ام ، بلکه با وجود اصل ، و عمومات کتاب ( قرآن ) و سنت و روایات خاص این باب ،‌ چنین امری‌ بی اشکال است .

در این ابتدا روایات مطلب را در زمینه اول و دوم نقل میکنیم و سپس به نقل قول خلاف می پردازیم :

روایت ۱ باب ۶۸ ص ۱۱۳ ج۱۱ صحیحه زراره است سند بسیار قوی و محکم است :

” عن زراره ، قال: قلت لا بی عبدالله ــ علیه السلام ــ ما حد الجزیه علی اهل الکتاب ، و هل علیهم فی ذلک شییء موظف لاینبغی ان یجوز الی غیره ؟ فقال : ذلک الی الامام ، یاخذ من کل انسان منهم ماشاء علی‌ قدر ماله و ما یطبق . انما هم قوم فدوا انفسهم من ان یستعبدوا او یقتلوا فالجزیه تؤخذ منهم علی قدر ما یطیقون، له یاخذهم به حتی یسلموا …

زراره می گوید : به حضور امام صادق (ع) عرض کردم که آیا برای‌ جزیه اهل کتاب حد معین و مشخصی است که تجاوز از آن حد مجاز نباشد ؟ فرمودند: تعیین حد بر عهده امام است ، که از هر انسانی بر اساس ثروت و قدرتش آنچه خواست می گیرد . سپس فرمودند جزیه در برابر این است که اینها به اسارت و برده بودن در نیایند و یا کشته نشوند و آنها عوض اسارت و کشتن جزیه دادن را انتخاب می کنند و جزیه بر اساس توانشان گرفته می‌شود و این وضع هست تا موقعیکه مسلمان بشوند …

خبر ۳ باب ۶۸ ــ باز با سند صحیح و معتبر از محمد بن مسلم نقل شده است که می گوید : سألته عن اهل الذٌمه ماذا علیهم مما یحقنون به دمائهم و اموالهم ؟ قال : الخراج . و ان اخذ من رؤو سهم الجزیه فلاسبیل علی ارضهم ، و ان اَخذ من ارضهم فلاسبیل علی رؤو سهم .

می گوید سؤال کردم از امام صادق (ع) از اهل ذمه که چقدر باید پرداخت کنند تا جان و مال آنها محفوظ و در پناه اسلام باشد ؟ فرمودند : خراج ، (مالیات) . سپس توضیح دادند که اگر اشخاص را امام حساب نماید و جزیه بگیرد دیگر نباید از زمینها بگیرد ،‌و اگر زمینها را حساب نماید و مالیات اخذ کند دیگر از اشخاص نباید بگیرد .

روایت ۲ باب ۶۸ وسائل الشیعه ج۱۱ ص۱۱۴ باز محمد بن مسلم می گوید : ” قلت لأبی عبدالله ــ علیه السلام ــ‌اَرأیت ما یأخذ هؤلاء من هذا الخمس من ارض الجزیه ، و یأخذ من الدهاقین جزیه رؤسهم ؟ اما علیهم فی ذلک شییء موظف؟ فقال : کان علیهم ما اجازوا علی انفسهم ، ولیس للامام اکثر من الجزیه . ان شاء الامام وضع علی رؤسهم ولیس علی اموالهم شییء ، و ان شاء فعلی‌اموالهم و لیس علی رؤوسهم شییء ، فقلت فهذا الخمس ؟ فقال انما هذا شیء کان صالهم علیه رسول الله (ص) .

محمد بن مسلم می گوید  به حضور امام صادق (ع) گفتم که دولت خلفا از بعضی اهل کتاب ،‌خمس از زمینهای جزیه یی می گیرند ،‌و از بعضی دیگر به حساب سرانه ، جزیه می گیرند مگر جزیه قانون و حد مشخص و موظف ندارد؟

فرمودند که آنها آنچه را بر خود پذیرفته اند باید بپردازند ، و امام غیر از جزیه نمی تواند مالیات بگیرد . از اول ، اگر امام بخواهد بر اشخاص قرار میدهد و در اموال آنها چیزی نیست و اگر بخواهد بر اموال آنان جزیه قرار میدهد و پس از آن چیزی به حساب سرانه آنها نیست گفتم پس این خمس چیست ؟ فرمودند : این چیزی است که رسول الله (ص) با آنها مصالحه فرموده اند .

از این روایت و بعضی روایات دیگر عده ای اندک از فقهای شیعه استفاده کرده اند که امام (ع) از اول باید یکی از دو شق را انتخاب نمایند : یا زمین ، یا نفوس . و از هر دو نمی توانند بگیرند . فقهایی مانند ابن ادریس در سرائر و ابن زهره در غنیه ، و بعضی دیگر بر این عقیده اند ، لکن با دقتیکه در روایات و کلیات قواعد و عموماتی که از کتاب و سنت اهل بیت عصمت (ع) میشود . قول اول ، یعنی‌ مختار و مخیر بودن امام از اول درباره جزیه و مقدار و مورد آن به نظر محکم و مستدل میرسد،‌چرا که همان طور که قبلا اشاره کردیم روح اسلام و احکام آن ،‌در این نوع مسائل اجتماعی که با تغییر زمان و مکان و شرائط پیشرفت آن تعبیرات کلی در آنها پیدا میشود این است که اختیار به عهده والی و حاکم ذیصلاحیت مسلمین گذاشته شود که والی مسلمین به عناوین اولیه به حساب اختیاراتی که دارد ، و پایه عناوین ثانویه در شرائط خاصی با رعایت مصالح مسلمین حکم صادر نمایند . علاوه بر آن ، آیات شریفه ” اطیعوالله و اطیعو ا الرسول و اولی الامر منکم ” [۱] ، انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و یؤتون الزکاه و هم راکعون ” ، [۲] ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا ” [۳] و مانند آن از آیاتی که دلالت بر این دارند ، که دستورات ولی‌ صالح و اولی الامر را باید اطاعت کرده و همچنین روایات زیادی که درباره̾ ولایت فقیه وارد شده ، که باید در محل خودش ذکر شود ، به مسئله فوق دلالت محکم دارند و روایات خاص باب مانند روایت اول و دوم و روایات دیگری که در وسائل الشیعه و کتابهای دیگر نقل شده است .

و اما روایت سوم که نقل شد بدین معنا نیست که امام از ابتداء نمی تواند هم بر نفوس و هم بر زمینها جزیه قرار دهد ،‌لکن همانطور که در ترجمه اشاره شد بدین معنا است که اگر امام بر چیز معینی جزیه قرار داد و مقدار معین را مشخص فرمود ، دیگر پس از قرارداد نباید از قرار داد مذکور تجاوز کندو اضافه بگیرد ، لکن اگر امام از ابتداء جزیه را بر هر دو قرار بدهد و مقداری بر نفوس و مقداری بر زمینها معین کند این روایت از آن ساکت است و هیچگونه دلالتی نفیا و یا اثباتا در آن جهت ندارد ،‌و لذا می بینیم بعضی اوقات ،‌رسول الله (ص) یا امیرالمؤمنین ــ علیه السلام ــ برزمینها و گاهی بر رئوس ، جزیه قرار داده اند .

روایت ۵ باب ۶۸ وسائل ، ج۱۱ ، ص ۱۱۵ بر این مطلب صراحت دارد . مصعب ابن یزید انصاری میگوید : امیرالمؤمنین (ع) به من ماموریت دادند تا در رابطه با جمع آوری مالیات از سرزمینهای مدائن بهقیات ذات نهر سیر نهر جویر و نهر الملک اقدام نمایم و دستور دادند که بر هر جریت [۴] .از زراعت پر و کامل ، یک درهم و نصف ، و بر هر جریت زراعت متوسط ، یک درهم ، و بر هر جریت زراعت ضعیف و کم پشت ، دو سوم درهم ،‌و بر هر جریت از باغهای‌ انگور ده درهم ، و از باغهای خرما و درختهای میوه دیگر نیز دارند ده درهم قرار دهم ،

… و دستور دادند که بر هر یک از دهقانهائی (معرب دهخان ) که ثروت آنها به حدی است که بر اسبهای برذون ( اسب بارکش ) سوار می شوند و انگشتر طلا به دست دارند ، بر هر فرد از آنها چهل و هشت درهم ، و بر افراد متوسط و تجار بیست و چهار درهم ، و بر افراد طبقه̾ پائین و ناتوانان دوازده درهم قرار دهم،‌که درآن سال از آن چهار محل هیجده میلیون درهم جمع آوری کردم .

خواننده̾ محترم ! همانطور که می بینید علی (ع) هم بر زمینها و هم بر افراد جزیه و مالیات قرار داده اند و مصعب از هر دو ،‌جمع آوری کرده است.

بالاخره از این روایات مسئله کاملا روشن می‌گردد ، به خصوص که عقد ذمه یک نوع قرارداد بین طرفین است و هر دو طرف در ابتدای قرار داد مخیر است که با رضایت خود اطراف قرار داد را معین کند ،‌که یک طرف در اینجا امام و طرف دیگر اهل کتاب است.

ادامه دارد

 

[۱]– سوره نساء، آیه ۵۹٫

[۲]– سوره مائده، آیه ۵۵٫

[۳]– سوره حشر، آیه ۷٫

[۴]– منظور از یک جریب، ده کیلومتر مربع زمین است.

18دسامبر/16

گزارش گونه ای از جبهه های جنگ

حجه الاسلام انصاری

کوثر در جبهه ها

همواره گذشت زمان و طولانی ترشدن جنگ ما را به خیر های کثیری بشارت داده است

سیر طبیعی وتجربی جنگها در جهان همواره به این منوال بوده است که هر قدر زمان بر خوردهای دو نیروی متخاصم طولانی تر می شود ، ضعف روحیه ها و تحلیل نیروها و ابزار جنگ نیز به طور تصاعدی رو به افزایش می نهد و حالت خستگی و رفاه طلبی و تقاضای متارکه̾ جنگ همگام با طولانی شدن برخورد ها آشکار می گردد ، بسا مرور زمان باعث اعتراضها و فرارهای دسته جمعی و عوامل دیگری که موجب پدید آوردن حالت صلح طلبی درطرفین درگیر گردد و معمولا آغاز تهاجمات و تدافعات بهترین نمودار روح ستیز و جنگ طلبی به شمار می رود . نگرشی بر تاریخ جنگهای جهانی به خوبی مبین این حقیقت است که شور و شعف و تجهیز و فرماندهی در شروع جنگها ، چه در هدف تهاجمی و چه در جهت تدافعی ، به مراتب و ده ها برابر و بیشتر وسیعتر از زمان بندیهای نهائی جنگ بوده است و به لحاظ همین حالت روانی و روند طبیعی بود که استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا در تحریک عراق به جنگ علیه انقلاب اسلامی ایران تصورمی کرد چه جنگ به سرعت پیش برود چه به کندی درهر دو حال آنها هستند که برنده جنگ می باشند، چون درمرحله̾ اول آنها خواهان سرنگونی فوری و ضربتی انقلاب بودند و در مرحله̾ دوم نیز می گفتند برفرض بروز استقامت چند روزه̾ مردم ، عراق می تواند با پشتیبانی همه جانبه قدرتها و در نتیجه̾ محاصره اقتصادی ایران سرنوشت جنگ را به نحو مطلوبی به نفع خود تغییر دهد و با محاسبات ناقص و کوری که روی استعداد های رزمی و بنیه̾ نظامی ما ، چه از نظر فرماندهی و چه از نظر نیروی انسانی و تسلیحات و تجهیزات ما می کردند ، وتمامی راههای تولید و تامین نیازمندیهای ما را بسته بودند ، و جنبه های درونی و روانی تجربی را هم به حساب می آوردند به یقین و باورشان افزوده می گردید که ما در نبرد و جنگمان با آنها از هر حیث ، ” ابتر ” و ناتمام خواهیم ماند ، و همواره در تحلیل های خود بعد از ناموفق ماندن طرح تسخیر دو سه روزه̾  خوزستان و شکست ایران توسط عراق روی این نکته تکیه می کردند که بالاخره ایران چقدرمی تواند در جنگ تحمل داشته باشد و چه اندازه پشتیبانی مردمی وتسلیحاتی دارد که بتواند سرنوشت جنگ را دگرگون سازد ؟و دقیقا آنها همان قضاوت عجولانه و احمقانه مشرکین را در برخورد با پیامبر گرامی اسلام می کردند که اگر پیامبر موقتا توانسته است توازن قوای را به نفع خود به هم بزند ولی نداشتن جانشین پسر و اولاد مذکور ، قطعا انقلاب او را ناتمام خواهد گذاشت . که خداوند رسول اکرم را به خیرکثیر ( کوثر ) بشارت می دهد و او را امر به شکر گذاری و قربانی می کند و اکنون نیز همه کسانی که به نوعی در داخل و خارج با اسلام و انقلاب ایران دشمنی می کردند همین امید و آرزو را داشتند که دیر یا زود ایران تسلیم مطامع وجاه طلبی های آنان خواهد گشت که ما هم باید بگوئیم اگر واقعا لطف الهی و آن کوثر رحمت و امدادهای غیبی خدا نبود جای شکی نیست که کمبودها و ضعفها ما را در صحنه پیکار شکست می داد و جنگ به نفع بیگانگان تمام می گردید ، و حال در این مقاله باید دید که سمت حرکت ما درجنگ به کدام سو بوده است ، به طرف ابتر و ناتمام و نیمه تمام بودن و یا درجهت کوثر و فزونی یافتن ؟

با دقت کافی و بررسی همه جانبه و در پی چند مرحله مسافرت به جبهه های جنگ و حضور در صحنه ها و مقایسه کمی و کیفی ابعاد هر سفری بامسافرت پیش به خوبی وضوح این حقیقت ، درک شد و دریافت من به مرحله اطمینان رسید که اگر آیه شریفه̾   ” انا اعطیناک الکوثر ” ، مصادیق عامی فراتر از حد تعیینی درتاریخ و روایات معصومین ــ علیهم السلام ــ داشته باشد بدون شک روند وسرنوشت جنگ هم یکی از آن مصداق های روشن این آیه است ، که علی رغم تفکرات سیاسی و نظامی دنیای شرق و غرب وتحلیل های استکبار جهانی و منافقین و لیبرالها و ضد انقلاب داخل و خارج و جریان روانی و طبیعی برخورد ها درتحلیل قوای ایران ، همواره گذشت زمان و طولانی تر شدن جنگ ما را به خیرهای کثیر کمی و کیفی وسیاسی و نظامی و اعتقادی بشارت داده است.

در این رابطه توصیفات و بیانها عاجز از اظهار این عظمتهاست و فقط مشاهدات عینی در جبهه می تواند ابعاد گسترده این خیر ها و نعم الهی را درک ولمس کند و الطاف خفیه وجلیه خداوند را نظاره نماید و لطافت و زیبایی کلام غیبی امام عزیز که جنگ را یک نعمت توصیف نمودند واقف آید . در مراجعت از جبهه ، به امام عزیز ــ روحی فداه ــ عرض کردم که هر قدر رسانه ها و مطبوعات وتبلیغات ، پیشرفتها و شگفتیهای پیروزی را به ملت عرضه کنند و مشاهدات عینی ، آنها را صد چندان می کند و در جبهه است که به خوبی ، هر بیننده ای به شعار جنگ جنگ تا پیروزی اعتقاد کامل پیدا می کند و می فهمد که چقدر این سخن از روی اعتقاد و هماهنگ بامحاسبات همه جانبه̾ نطامی و سیاسی و شدنی و منطبق با واقعیت است .

برکات جنگ :

در اینجا به نمونه و گوشه ای از برکات وخیر های جنگ در مشاهدات و مقایسات خود اشاره می کنیم تا ملت عزیز و قهرمان ایران به ارزشها و آثار صوری و معنوی فرزندان خود در جبهه ها بیشتر آگاه واز نتایج حماسه های آنان شادمان شوند و خداوند را شکر گزار باشند . اولین برکت ادامه نبرد و طولانی تر شدن جنگ جریان سیل فزاینده و حضور تصاعدی و بی سابقه مردم درصحنه های نبرد می باشد که با وجود شهادت رزمندگان بسیاری از بهترین عزیزان اسلام و میهن عزیز تمامی پادگان ها و مراکز جذب نیزو همانند دریایی خروشان از انسانهای متعهد و وفادار به مکتب موج میزند که این حضور عظیم ، باعث تقسیم بندی گسترده̾ آنها به شکل لشکرها و تیپها و گردانها و گروه های دیگر می گردد و جالب است که در هر عملیاتی چند برابر نسبت به عملیات قبل حضور بیشتری از مردم مشاهده می شود. به یاد دارم که درعملیات فتح المبین به اتفاق تنی چند از برادران به پادگان دو کوهه دزفول رفتیم و در برنامه صبحگاهی آنان شرکت کردیم و برای جمعیتی قریب به ۱۷ هزار نفر رزمنده از امام سخنانی گفتیم که همراه با بارش باران ، سیلاب اشک شوق از دیدگان آنان جاری بود . برادران مسئول  ، این جمعیت را از چشمگیرترین مراکز تجمع می دانستند ، ولی به لطف الهی درمسافرت اخیر به هر کدام از قرارگاهها و پادگانها که رفتیم جمعیتی بیش از جمعیت پادگان دو کوهه مشاهده کردیم که همگی درانتظار حمله ، لحظه شماری می کردند و مسئولین درهمه̾ مراکز به لحاظ تراکم نیرو درصدد تبدیل نبپها به لشکر و لشکر ها به لشکر دیگر بودند و خلاصه درمراسم صبحگاهی در همه جا شکوه نمازهای جمعه تداعی می شد .البته این حضور بیکران مردم هیچگاه به معنای سلب مسئولیت و طفره رفتن و دیگران از عزیمت به جبهه ها نیست و فتوای امام و مسئله اولویت دفاع و اصولا مسایل خاص سیاسی و نظامی ایجاب می کند که هر کس به هر شکل ممکن این فریضه عظیم الهی را انجام دهد و پر واضح است که هر قدر حجم نیرو های ما زیادتر باشد ضربات هم می تواند پیگیرتر و مداوم تر و بی امان تر جان نیمه جان صدامیان را بگیرد که موج استقبال همه جانبه مردم امید زیادی در ختم نزدیک پیروزمندانه جنگ به نفع مسلمین برانگیخته است و به موازات حضور کمی مردم درجنگ روحیه̾  بیسابقه و واقعا فوق تصوری است که در رزمندگان مشاهده میشود که وصف حالشان جز از زبان عادفان حکیم و سالکان طریق عشق میسر نیست و جدا با هر معیاری که بخواهیم عظمت روح و علو همت و مرتبه معنوی آنان را بسنجیم فراتر از آن را می یابیم وشاید کلامی رساتر از این نیست که بگوئیم بسیاری از آنان فقط و فقط به رضایت خداوند می اندیشند و بس .

یکی از مظاهر و جلوه های معنوی آنان علاقه بیکران و عشق بی نهایت عزیزان به امام ــ روحی فداه ــ است . کافی است که درجبهه به رزمندگان بگویند از جماران و بیت امام فردی به دیدارشما آمده است که گویا بشارت بهشت به آنان داده اند ، از سنگرها چادرها و ماشینها بیرون می دوند و اشک شوق می ریزند . حضور ما درجبهه با اینکه هیچگونه خودمان را لائق آنهمه محبت و پذیرائی نمیدیدیم باعث خوشحالی زائد الوصف و تقویت روحیه آنان فقط درارتباط با امام بود. چقدرصمیمانه ومشتاقانه در انتظار پیام امام بودند و گاهی که به آنها گفته می شود اما به شما سلام رسانده اند درپوست خود نمیگنجیدند و با شگفتی و گریه از ما سئوال می کردند شما را به خدا بگوئید که شخص امام سلام رسانده و آیا حال امام خوب است ؟ و هنگامی که با بشارت ما نسبت به سلامتی امام روبه رو می گردند احساس می کردند به همه آمال و آروزهایشان رسیده اند و در همه جا فریادشان بلند بود که سلام ما را به امام برسانید و جدا همان کلمات زیبای یاران ابی عبدالله (ع) را درشب عاشورا تکرارمی کردند که اگر ما هزار جان داشته باشیم و از ما بگیرند و خاکسترمان را بر باد دهند دست از یاری اماممان برنخواهیم داشت و … به هرجا  که می رفتیم درمراجعت با سیلی از نامه ها که با عجله و بدون امکانات نوشته بودند روبرو می شدیم مضمون همه آنها اظهار عشق و محبت و وفاداری به امام بود. درسخنرانیها مکرر می خواستند که هرچه می توانی از زندگی امام ، از عبادت او ، از اخلاق او ، از سیاست او و هرچه متعلق به اوست حرف بزن و آنگاه که به بعضی از حالات و برخوردها وصفاها و لطافتها و ظرافتهای وجودی امام اشاره می کردیم سراپای وجودشان گوش بود و شنود وهمه سلولهای جانشان خاموش و سکوت .

فقط گریه شوق بود که از آن میان ، همهمه می آفرید و سیلاب اشک بر بستر گونه هایشان روان می گردید. اتفاق می افتاد که سه ساعت بدون وقفه از امام و انقلاب با آنها سخن می گفتیم ولی همچنان شادابی و نشاط بر چهره آنان آشکار و عطش روحشان در شنیدن اوصاف امام بیکران بود. با دیدن این مناظر گاهی خودمان را در پیش وجدان خود خجل زده و شرمسارمی دیدیم که واقعا ما چقدر از قافله عقب مانده ایم . این عزیزان از جبهه رایحه و بوی بهشت جماران را استشمام می کنند وحیات معنوی و الهی می گیرند و ما در لب دریا و بهشت متحیریم آنجا به خوبی لمس می شود که فراتر از امواج و پیکها و وسائل ظاهری و ارتباطات ، خط دیگری از جماران تا دلهای رزمندگان وجود دارد که جانشان را نوازش و سختی هجران ها را با وصال معنوی جبران می کند . این ربط وخط و موج را همه کس نمی فهمد . اویس و پیامبر ، و حزب الله و امام درک می کنند . عظمت آنجاست که جوانان مردمی که از همه چیز خود گذشته اند و به هیچ چیز دنیا جز پیروزی اسلام نمی اندیشند برای گرفتن یک عدد سکه یک ریالی متبرک به دست امام بر همدیگر سبقت می گرفتند وگاهی مشاجره هم پیش می آمد و ماشین را دنبال می کردند و فشار جمعیت به آنها آسیب می رساند . در حمله فتح المبین مقداری از همین سکه ها در بین رزمندگان توزیع گردید که برادران رزمنده آنرا همواره با وصیتنامه ها و قرآن هایشان در جیب خود حفظ کرده بودند که بعضی از آنها به فیض شهادت رسیده بودند و گاهی بستگان و مادران آنان همواره با آن سکه های آغشته به خون پاک عزیزان خود به جماران آمده و تقاضای ملاقات با امام می کردند…

در جبهه زیاد برخورد کردیم به عزیزانی که با اصرار می خواستند مقدار پولی را که همراه دارند برای امام بفرستند و به ما می گفتند شاید ما شهید بشویم و از مال خدا چیزی به گردن ما باشد . خانمی که داوطلبانه مدت زیادی برای مداوای مجروحین در جبهه اهواز آمده بود مبلغ کمی که همراه داشت در پاکت گذاشت و به من داد که به امام بگوئید در راه اسلام مصرف کنند ، و جالب تر از همه اینکه جوانی به وسیله ترکش مجروح شده و در بیمارستان بستری بود مبلغ بیست تومان که آغشته به خون او بود برای امام می فرستد که در راه جنگ مصرف کنید و از خدا بخواهید که من پس از سلامتی به فیض شهادت نائل شوم ، و جدا در جبهه این کلام زیبای اهل بیت ــ علیهم السلام ــ  ” شیعتنا خلقوا من فاضل طینتنا ”  معلوم می شود که یعنی چه و اصولا چگونه گل حیات و وجود و معرفت ، بین امام و امت تجزیه و تقسیم می شود و به یکدیگر پیوند می خورد کور باد چشمانی که این کوثر را نمی بیند و میوه این شجره طیبه ، که ریشه و اصالتش دردلها و فروع آن دربلندای آسمان تاریخ و جهان و ابدیت است را نمی چینند . راستی آیا این حرفها و وصفها افسانه نیست و اگر نیست چگونه است و چه عامل و انگیزه و اهرمی مولد اینهمه عظمت ها و خالق اینهمه جلوه هاست ؟ بی شک درمظاهر دنیا وطبیعت چنین توانی نیست و تنها ایمان و ارتباط ولایت معنوی مبین و مفسر این حقیقت و محرک این معنی است که انسان را از بستر وابستگی و مطامع دنیا ــ که به خدا سوگند دل کندن از آنها بسی سخت است ــ به سرزمین شهادت رهنمون ساخته وبرای دست یافتن به آن ، رزمندگان را ملتهب می گرداند و با گریه و اشک از خدا درخواست می کنند که خدایا مرا به جلوه شهادت مفتخر فرما و من این نمونه ها را بیش از حد شمارش دیده ام ، در جبهه دشت عباس نیمه شب در جمع رزمندگان درتاریکی شب حضور داشتم که درهمین اثنا جسدهای سوخته دوتن از عزیزان جهادگر را که بیش از دوسه کیلو استخوان و پودر شده نبود در آن جمع آوردند که حالت معنوی و احساس دیگری ایجاد شد ، برادران به توسل و عزاداری خود ادامه می دادند که در آن حالت یکی از رزمندگان کنارمن آمد و با گریه به من گفت من از تو یک تقاضا دارم ، از تو می خواهم که این تقاضا را به امام برسانی و از ایشان بخواهی که برایم دعا کند ابتدا تصور کردم شاید این رزمنده گرفتاری زندگی ومادی دارد به او گفتم اگر کاری باشد و از دست من ساخته است انجام می دهم ، گفت نه این کار بادعای امام انجام خواهد شد . من که خیلی دقیقتر شدم به او گفتم تا موضوع را نگوئی از امام چنین تقاضائی نمیکنم ، گریه کرد. و سپس گفت این مرتبه سوم است که به جبهه می آیم و در هر مرتبه آرزو داشتم که به خانه ام برنگردم و شهید شوم ولی تا کنون به آرزویم نرسیده ام . تو به امام بگو که به جان مادرش زهرا برایم دعا کند که شهید بشوم ، گفتم شهادت فیض عظیمی است ولی چه خوبست که انسان اول توفیق آن را پیدا کند که هرچه بیشتر دشمنان خدا و اهل بیت را سرکوب نموده و آنگاه شهید گردد. گفت درست است اما من از هوای نفسم می ترسم و خوف آن دارم در میدان زندگی خود را ببازم … چند روز بعد برادر دیگرش که آنجا حضور داشت به جماران آمد و وصیتنامه̾ واقعا سرتا پا حکمت آمیز برادر خود را آورد و گفت برادرم به آرزویش رسید. درجبهه به بسیاری از برادران که می گفتم انشاءالله سالم به وطن خود بازگردید می گفتند امیدواریم افتخار شهادت نصیب ما گردد.

آنجا شهادت برای رزمندگان گواراتر از آب حیات و شیرین تر از عسل است . باید رفت و از نزدیک مشاهده کرد که گاهی حجم آتش دشمن و بمب و گلوله و خمپاره و سلاحها منطقه ای را به جهنم و دریایی از شعله ها تبدیل می کند ولی این ابراهیم گونه های رزمنده هستند که استقامت میکنند و آتشها دربرخورد با آنها سرد و سلامت می شوند . در منطقه عملیات محرم دربعضی مناطق جبهه ، دشمن درشعاعی به طول دو سه کیلومتر و عمق ۵ کیلو متر برای باز پس گرفتن مناطق تسخیر شده از سوی رزمندگان اسلام گاهی در پاتکها چندین گردان تانک و توپ و کاتیوشا و آتش. هواپیماها و بمب های خوشه ای و ناپالم به کار می گرفت و دیوانه وار همه جا را زیر آتش قرارمی داد که رزمندگان با تمام قدرت ایستادند و با هوشیاری حتی یک وجب از موضع را از دست ندادند . دراین میان فقط ذکر خدا و تکبیر و شعار خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار ، روح آنان را مطمئن می ساخت واصولا صدای گذر خمپاره و انفجار آنها درچند متری رزمندگان یک چیز آشنا و طبیعی است و برادران به راحتی با شنیدن صدای سوت خمپاره می گویند چیزی نیست رد می شود ! آیا این حماسه ها ثبت می شود یا خیر و آیا استقامت شور انگیز رزمندگان در تنگ چزابه و حراست از آن منطقه ، که یکی از برادران سوگند می خورد که دقیقا به فاصله هر نیم متر به نیم متر یک گلوله توپ و تانک و خمپاره منفجر گردیده به گوش آیندگان خواهد رسید یا خیر ؟ گاهی انسان تصور می کند اینها افسانه است اما خیر اینها واقعیت است واقعیتی که با چشم سرو با تفکر مادی درک نمی شود . این حقیقت ، ماورای اندیشه های طبیعی و جسمانی است ، باید رفت درکنار خیمگاه این عاشقان عارف درنیمه های شب و سنگربانان اسلام درهنگام نبرد ، آنجاست که معنای حیات و آزادگی و سیر و سلوک تجسم می یابد وحکمت عملی و زهد واقعی ارزش عینی را پیدا می کند .

و حدیث زیبای نبوی .

” من اخلص لله اربعین یوما فجر الله ینابیع الحکمه من قلبه عل لسانه ”

معنا و تفسیر می شود و کلام پر محتوای امام که این ره صد ساله را یک شبه پیموده اند درک می شود و چه بسیار درجبهه ها با جوانان مردانی که معلومات درسی و کلاسیک آنها کم است برخورد می کنیم ولی آنها چنان حکیمانه سخن میگویند و حکیمانه عمل می کنند که گویا سالها شاگرد لقمان و دانش آموز مکتب سلیمان و داود و حکیمان عالم بوده اند ، چه از نظر تفکر و چه از نظر اعتقاد و چه در مرحله عمل .

جا دارد که بخشی دیگر به حکمت عملی و نظامی و ابتکارات آنان اشاره کنیم تا ببینیم آیا اینها خود خیرکثیر نیست و مسئله خیلی مهم اینکه اکثریت این رزمندگان را توده های مستضعف و پابرهنه ها تشکیل میدهند همانهائی که تعلقات آنها به دنیا کم است و توقعات آنها هم از انقلاب بسیار ناچیز ، افرادیکه واقعا هنگام عزیمت به جبهه گاه نمیدانند دراین فاصله ایکه در جبهه هستند افراد تحت تکفل آنها از کجا باید تامین بشوند و گاهی رفتن باعث از بین رفتن کشاورزی و تعطیل مغازه و کسب آنها می شود ولی میروند چون حکیمند و به گفتار خداوند که می فرماید ” و من یتوکل عل الله فهو حسبه ” ایمان و اعتقاد دارند ، ولی دیگران چشم و گوششان را دنیا و هوسها پر کرده است ، آنها نه تنها توان و جرات جبهه را نمی کنند بلکه عرضه ایران را برای شکم چرانی و خورد و خوراک خود تنگ می بینند وزندگی و شرافت و وسائل خود را به آرزو و دلار تبدیل می کنند و فرار می کنند گرچه اینها سرانجام از گرسنگی به دریوزگی می افتند و می میرند ولی حزب الله باقی است و حیاتی جاودانه پیدا می کند.

یکی از رزمندگان نقل می کرد روزی که می خواستم به جبهه عازم شوم هرچه فکر نمودم که عائله ام در این مدت از کجا امرار معاش کنند فکرم به جائی نرسید تا اینکه ناگهان این فکر به مغزم خطور کرد که من یک وانت بار دارم که تنها سرمایه زندگی من است و مخارجم را تامین می کند و با حضور من در جبهه کاری نمیکند چه بهتر که آن را بفروشم و پولش را نزد خانواده ام بگذارم که تامین باشند ، همین کار را کردم و هنگام خداحافظی به همسرم گفتم من دارم می روم این پول نزد شما باشد ، اگر برگشتم کار می کنم و اگر شهید شدم خدا پشتیبان شماست.

مهمتر از هم اینکه همین افراد باز در وصیتنامه های خود همواره سفارش می کنند که مبادا بعد از شهادت ما کوچکترین توقعی از انقلاب داشته باشید ، در جبهه زیادند پدرانی که با پسران خود و برادر با برادر خود می رزمند و چه بسا اتفاق می افتد که هر دوی آنها دریک جبهه شهید شده اند.

آیت الله طاهری نقل می فرمودند که دراصفهان ما موارد زیادی داشته ایم که پدر و پسر و برادر با برادر همواره بهم پیوسته و یک جا تشییع شده اند . در بروجن اصفهان در شهیدانی را دیدم که محاسنش کاملا سفید شده بود و با اینکه سه پسر و جوان خود را در راه خدا قربانی کرده بود مثل شیر استقامت داشت . گرچه دیدن زندگی رقت بار و پر رنج او هر بیننده ای را متاثر می ساخت اما یک کلمه تقاضا و خواسته نداشت وجز افتخار به این شهادت ها و عرض اخلاص به امام عزیز چیزی بر لبانش جاری نبود.

هم اینان هستند که انقلاب ما را بیمه کرده اند و آن را از دل و جان حفظ می کنند به جنگ می روند ، مبارزه اقتصادی می کنند ، کشاورزی مملکت را آباد و احیا و صنایع وکارخانجات راه اندازی می نمایند ، و منافقین راشناسائی و دستگیر می کنند ، و جلو توطئه گروهکها و غرب و شرق زده ها را می گیرند ، خرابیها را بازسازی میکنند ، و در جهاد و بسیج و سپاه شرکت می نمایند ، در راهپیمائی ها و تظاهرات حضور دارند ، و دست آخر خدا را شکر می کنند که به آنها این نعمت حضور را عنایت فرموده است ، همین ها هستند که آمریکا و شوری واسرائیل و منافقین و عراق ، شدیدا از اینها می ترسند و چاره ای ندارند جز اینکه بگویند اینها بنیادگرا و مرتجع ! هستند و منافقین تحلیلشان این است که اینها تنه رژیم هستند باید این تنه را زد و از صحنه خارج ساخت! چقدر احمقانه فکر می کنند کسانی که با تصور کار برد سلاح ترورو تخریب به جنگ این ملت برخاسته اند . آنها هیچگاه فکر کرده اند کسی که با پای خود به میدان شهادت می رود از چه می ترسد و از چه می هراسد؟

یکی از فرماندهان سپاه درجبهه نقل می کرد که گاهی درشب تحمله عده ای به خاطر رفتن روی میدان مین با یکدیگر بحث کرده و مسابقه می گذارند ، وی قصه جالبی نقل میکرد که در یکی از شبهای حمله شاهد گفتگوی دو رزمنده روی این مطلب بوده که چه کسی حق تقدم و اولویت برای رفتن روی مین را دارد که رزمنده ای که تا اندازه ای قدش بلندتربود استدلال می کرد من می توانم از نظر جسمی چند مین را منفجر سازم و دیگر می گفت من از کوچکی ورزشکار بودم بهتر می توانم اینکار را انجام دهم …

حتما شنیدن و فهمیدن این حرفها برای خیلی از لیبرالها، منافقین ، بارزگانها ، توده ایها و … خیلی دیر هضم و باعث دل درد شدید حضرات می گردد و موجب می شود که آخ و ناله سیاسی آقایان بلند شود و با یک آروق سیاسی و شب نامه وافاضه دیگری آن را به گونه ای خلاف واقع جلوه داده و اصولا طرح این بحثها برایشان جک و خنده آور باشد و به خودشان اجازه بدهند که دردفتر اجر بندگان خدا هم اعمال وتو بنمایند که چه کسی شهید و چه کسی ثواب شهید را ندارد و حضور اینهمه نیرو را در جبهه دلیل فشار و اکراه حکومت و پشتیبانی‌ بی‌سابقه مردم را از انقلاب به حساب نا آگاهی ، و کسب آن همه افتخارات نظامی‌ را  درجنگ به حساب تاکتیک نظامی عراق بگذارند و فرار مفتضحانه یاران خود را پرواز قهرمانانه بنامند !! .

در رابطه با روح شهادت طلبی وایثار رزمندگان باید به نکته دیگری هم اشاره کنم و آن اینکه هیچگاه شجاعت و صحنه های‌نبرد و پیکارها آنها را از پرداختن به احکام و مستجبات و ترک مکروهات باز نمی دارد ،‌ حتی کوچکترین اشتباه و خطای‌ افراد را اصلاح نموده و تذکر می دهند هر قدر طرف آنها دارای شخصیت ظاهری‌ هم باشد . یادم هست یکی از برادران نام یکی از شخصیتهای سیاسی‌ خارجی‌ را تعمدا به شکل دیگری‌ گفت که حکایت از اهانت به یک فرد غیر مسلمان می‌ کرد که یکی از دوستان رزمنده فورا کلام او را قطع نمود و گفت برادر عزیز ! مرحوم شهید بهشتی‌ فرموده اند که همیشه ادب را در کلام خود حفظ کنید ،‌و یا در سفر اخیر هنگامیکه به خط مقدم جبهه محرم میرفتیم با وجود حجم زیاد آتش روی جاده ،‌یکی‌ از همراهان گفت من اینجا می‌ مانم شما بروید ما در ماشین دیگر نشستیم ، در بین راه یکی از برادران راهنما فورا گفت فلانی‌ شاید ترسید که بیاید که برادر راهنما فورا گفت آقا خواهش میکنم اگر صحبتی دارید رو در روی او بگوئید ، ممکن است این حرف شما باعث غیبت یک مسلمان و گناه باشد . از این نمونه ها بسیار زیاد است ، نماز شب رزمندگان و خضوع و خشوعشان در برابر خدا همه و همه گواه تقید آنان به جزء جزء احکام و دستورات الهی‌ و سراپا مکتبی بودن زندگی آنهاست. و از برکت همین اخلاصها و اطاعت ها ست که ما دومین کوثر عنایت الهی را که عبارت از پیروزیهای معجزه آسای نظامی‌ است مشاهده می کنیم که حتی‌ تصور این حقیقت هم که ما در مدت کمتر از یکسال توانسته ایم دشمن را در طول ۸۰۰ کیلومتر جبهه و اعماقی بیش از ۶۰ کیلومتر سرکوب کنیم کار آسانی نیست و وسعت عظمت آن هرگز در روی نقشه و فیلم و توضیح ، فهمیده نمی شود. باید از خرمشهر بازدید عینی‌شروع شود و محاصره آبادان ، قطع جاده ها ، گذر نمودن دشمن از رودخانه عریض کارون ، اشغال سوسنگرد ، بستان ، هویزه ، قصر شیرین ، سومار ،‌نفت شهر و ده ها قسمت مرزی دیگر ، و نابودی امکانات در مسیر، و گرفتن هزاران کیلومتر سرزمین ایران در نظر گرفته شود. تنها در جبهه کرخه و دشت عباس موقعی که انسان از خطوط اول دفاعی عراق در خاک ایران حرکت می کند مسافتی را به طول ۶۰ کیلومتر تا نوار مرزی را باید به پیماید که همه اینها در اشغال عراق بود. سایتها ، رادارها و تپه های مشرف به دزفول ، جاده های آسفالته تا پشت شوش و تا شمال  غربی و غرب کشور .

در اهواز ، عراق تا کارخانه نورد نزدیک شده بود ،‌تانکهای سوخته آن ها در دهلیز شهر حمیدیه به چشم می خورد . کلیه خطوط و پادگان ها مثل پادگان حمید در سرزمینی بیش از شش هزار کیلومتر مربع همه در اشغال عراق بوده است .

و در یک کلام خوزستان درتعبیر نظامی به تامین عراق آمده بود. همه ارتفاعات حساس در اختیار آنها بر همه جا اشراف داشتند ، هزاران تانک و نفر برو توپ منهدم شده در بیابانها گواه سرمایه گذاری عظیم استکبار در این منطقه است . در مناطق فتح شده گاهی ده مانع ایذائی و شناسایی بر سر راه رزمندگان به چشم می خورد :شش مرحله سیم خاردار ودر میان آنها مین و بعد از آنها حلقه های انباشته شده سیم خاردار ، کانال آب ، موامد منفجره تازه اول کار و برنامه است ، بعد از همه اینها اولین خاکریزها شروع می شود ، خاکریزهای دفاع و پدافندی و به دنبال آنها آرایش تانکها ، بعد از تانکها خمپاره اندازها ، بعد از آنها توپخانه ها ، و بالاسر آنها پرواز هواپیماها که حتی گاه در شب عملیات بمباران دارند انسان گیج می شود که این رزمندگان چگونه در تاریکی مطلق شب و بر خلاف همه تاکتیکهای نظامی جهان که یک نور و انفجار مین همه چیز را لو می دهد موفق شدند آنهمه موانع و سدهای دفاعی و ایذائی و شناسائی دشمن را بشکند و شهر ها را از اشغال متجاوزین خارج سازند و این دیو ابزار سازان و صاحبان جنگ و سلاح دنیا را به وحشت اندازند ؟! اینها همه امدادهای غیبی و اثرات آن ارزش های معنوی است که به وسیله رزمندگان نصیب ملت گردیده است و چه خوب است افرادی که اعتقادشان به امدادهای غیبی کم است ، به عنوان تفریح هم که باشد به جبهه های دور از آتش و خطر عزیمت نمایند و از نزدیک توجهات و عنایات الهی را مورد  ارزیابی قرار دهند .

ما میتوانیم یکی از بزرگترین دست آوردها ونعمتهای جنگ را علاوه بر حضور مردم در صحنه و روح شهادت طلبی آنان و آزادی هزاران کیلومتر از خاک میهن اسلامی ایران مسئله غنائم بی شمار ودریا گونه ازعراق را بدانیم که خداوند بعد از محاصره همه جانبه اقتصادی این ملت توسط آمریکا چگونه راه تامین سلاح مورد نیاز جنگ را به روی ما گشود ، وعلاوه بر تامین ما از نظر تجهیزات فعلی ، ما را در به کار گرفتن استعدادهای بالقوه نظامی وآینده هم به نحو مطلوبی کمک کرده است .

دیدن غنایم بی شمار واقف می سازد که اگر ایران می خواست در این جنگ ، صد در صد وابسته به دنیای استکبار و تسلیحات باشد و یا دستش را همانند صدام ، به گدائی دراز کند ، این همه غنائم و سلاح پیدا نمیکرد . در حقیقت دنیای شرق و غرب و مرتجعین منطقه احمقانه امروز نوکر ما در دنیا هستند !

تانک تی ۷۲ میخرند و توپ می خرند ، صدهوائی و مهمات وموشک وهزاران خودرو و وسائل دیگر به صدام تقیدم میکنند و در یک یورش به دست رزمندگان ما می افتد که امروز سپاه تانک ونفر بروخودرو وادرات جنگی دیگر و صدهاتن مهمات مورد نیاز ستون فقرات گسترش لشکرهای زرهی و مکانیزه و پیاده خود را تشکیل دهند، و جهاد نیز با صد ها ماشین مدرن راه سازی و غیره بتواند بهترین برنامه های سازندگی و پروژه های مواصلاتی را تکمیل بنماید که الحمد لله بسیاری نگرانی های تسلیحاتی مسئولین در آینده سیاسی نظامی ما رفع شده است. وما از این به بعد هم می بینیم کوثری از غنائم بدست می آورده ایم که یکی از برادان مسئول میگفت : ما هنوز از عملیات فتح المبین تا به حال نتوانسته تمامی غنایم ، حتی سنگین را از بیابانها جمع آوری کنیم و یا درعملیات بیت المقدس برادران ، متوجه انبار مهماتی میشوند که بعد از گشودن آن بزاغهای عظیمی که هزاران موشک و گلوله های توپ و خمپاره مورد نیاز بوده دست می یابند . ای کاش این سران مرتجع و این حامیان صدام به ایران می آمدند و چاهی که برای خودشان و با دست خودشان کنده اند می دیدند که ما چگونه هدایای آنها را از حلقوم صدام بیرون کشیده ایم و به اسرار نظامی و تسلیحاتی آنان واقف آمده ایم .

سومین اثر مشهود و رو به فزونی در جبهه تقسیم بندی مسئولیتها در جهات و ابعاد مختلف و گوناگون نظامی و سیاسی و تبلیغاتی است . مرور بر آغاز جنگ و سر درگمی مسئولین و بی نظمی در تصمیمات و نبودن مراکز وحدت نظر و پراکندگی نیروها و امکانات و مقایسه آن با وضعیت موجود، گواهی بر این واقعیت است که ما از نظر تفکیک و رده بندی و فرماندهی و تقسیم بندی ، رشد عظیمی کرده ایم و گامی بلند در رشد یکی از مهمترین مسایل نظامی برداشته ایم که افراد در رده های مختلف واستعدادهای بارز خود مشغول به کار شده اند . روحانیون معظم و گروه تبلیغات علاوه براینکه دوش به دوش رزمندگان می جنگند  و شهید می دهند ، اما درهرمحور و محل تجمعی از رزمندگان محلی مخصوص تبلیغات را دائر کرده اند و با استفاده از استعدادهای تبلیغاتی اعم از افراد و امکانات مانند فیلم ، اسلاید ، ویدئو ، کتاب ، جزوه ، تراکت، پلاکارد و عکس و نوار بگونه کلاس درس ، افراد تحت پوشش خود را تغذیه می نمایند . درساعات حمله هم روحانیون و گروه تبلیغات پا به پای رزمندگان در خطوط مقدم با نصب بلندگوی قوی روی ماشین آنها را تشویق و ترغیب می کنند . اصولا حضور روحانیون در جبهه باعث دلگرمی عجیب آنها گردیده و اطمینان به هدف و پیروزی در آنها صد چندان می شود که باید در اینجا از فداکاری برادران متعهد رادیو تلویزیون یاد شود که چه بسا در حملات شهید می شوندولی رسالت مکتبی بودن ، آنها را وادار میکند که از جان خود مایه بگذارند و گوشه هائی از این همه عظمتها را ضبط و نگه داری کنند که مبادا ارزش فداکاری ظاهری این عزیزان به دست فراموشی سپرده شود. البته وظیفه خود میدانم که گله رزمندگان را در امر تبلیغات به مسئولین صدا و سیما عرض کنم که برد تبلیغات ما در ارتباط با عظمت پیروزیها بسیار کم است .

و با اعتراف به کمبودها باید گفت عنایت چندان وسیعی به جبهه نمیشود، و از آن همه سوژه های تبلیغاتی ، استفاده آنچنانی نمی گردد.

نمونه ای دیگر از این تقسیم مسئولیتها ، فعالیت حساب شده رزمندگان جهادگر ما در جبهه است . واحدهای مهندسی جبهه که مهمترین عامل تحرک و تعیین کننده جنگ می باشند از جهادگرانند که باید پیش بینی لازم را در امر تهیه امکانات از قبیل پل های پیش ساخته ، فراهم کردن بلدوزرها و لودر ها و کمپرس و دهها وسیله دیگر در امر جاده سازی و فراهم کردن امکانات پدافندی ، استتار وایجاد خاکریز و سنگرهای جمعی و فردی و تدارکات بنمایند . در ساعات اول حمله که حتی رزمندگان تن به تن می جنگند آنها باید درزیر بارانی از آتش ، امکانات دفاع  خاکریزی و مهمات و نیرو رسانی را فراهم سازند و زیباتر از همه اینکه جهادگران علاوه برتحمل آن هم مسئولیت و رنجها به مجرد آزاد شدن یک منطقه ، به آبادانی و کشاورزی و هموار کردن منطقه پرداخته و با ده ها تراکتورو موتور آبیاری شروع به کشاورزی عظیمی تشکیل شده است . اینها گوشه ای از برنامه آنان است اصولا گروههای مختلف طراحی ــ عملیات ــ اطلاعات پشتیبانی تدارکات شناسائی تخریب تعمیرات . مخابرات پزشکی و امدادگران همه و همه خود کار و هماهنگ جنگ را اداره می کنند تا جائیکه ستادی به عنوان ستاد پذیرائی از رزمندگان تشکیل و در بین راه جبهه سلف سرویس های نظامی ایجاد کرده اند که از کلیه واردین مجانی پذیرائی می کنند و در فصل تابستان شربت و میوه و در زمستان چای و غذاهای گرم به واردین می دهند که رزمندگان آنها را ایستگاه شربت می نامند که با ذکر صلوات و درود ، بر امام و مرگ برآمریکا و صدام و منافقین ، پذیرائی و گرد هم می شوند . و واقعا روح مسئولیت پذیری و هماهنگی به نحو مطلوبی حاکم است .

جا دارد در خاتمه از هماهنگی گروه های پزشکی وامداد که دراولین خطوط مقدم جبهه به مداوای مجروحین پرداخته و بسیاری از خطر خونریزی و نابودی نجات دهند ، یاد بنمائیم . اینها همه از برکات جنگ و پشتیبانی ملت حزب الله است و رهنمودها و دعای خیر امام عزیزاست و خیر کثیری که خداوند به این امت همیشه در صحنه عنایت فرموده :

” انا اعطیناک الکوثر ” .

 

18دسامبر/16

نکته ها و نوشته ها

سخنان معصومین علیهم السلام

پیامبر اکرم ((ص)) :

” صنفان من الناس ، اذا صلحا صلح الناس و اذا فسدا ”

” فسد الناس ، العلماء و الأمراء ”

دو گروه از مردمند که اگر صالح بودند مردم صالح می‌شوند واگر فاسد بودند مردم را به فساد می کشانند : علما و دانشمندان ،‌و امرا و زمامداران .

امیرالمؤمنین ((ع)) :

” لایترک الناس شیئا م امر دینهم لاستصلاح دنیاهم ”

”  الا فتح الله علیهم ما هو أضرمنه ”

مردم چیزی را از شئون دین برای‌ مصالح دنیوی رها نمی کنند مگر اینکه خدا وضعی بر آنها پیش می آورد که زیانش بیش از زیان از دست دادن آن مصلحت است .

امام مجتبی ((ع)) :

” من ادام الاختلاف الی المسجد اصاب احدی ثمان : آیه محکمه و اخاً مستفاداً و علما مستطرفا و رحمه منتظره و کلمه تدلٌه علی الهدی او ترده عن ردی و ترک الذنوب حیاء و خشیه . ”

هر که پیوسته به مسجد رود ،‌به یکی از ۸ فائده دست یابد : نشانه ای محکم ، دوستی که از او استفاده برد ،‌دانشی‌ نوین ، رحمتی مورد انتظار ، سخنی‌ که به راه راستش هدایت کند یا از هلاکتش رهاند ، ترک گناهان از شر مردم و ترس خدا .

امام حسین ((ع)) :

” ان قوماً عبدوا الله رغبه فتلک عباده التجاروان قوما ”

” عبدوا الله رهبه فتلک عباده العبید ،‌و ان قوماً ”

“عبدوا الله شکراً فتلک عباده‌ الأحرار”

” و هی افضل العباده ”

مردمی‌ به شوق بهشت خدا را پرستیدند ، و این عبادت بازرگانان است . و مردمی‌ از ترس ، خدا را پرستیدند و این عبادت بردگان است ،‌و مردمی‌ از شکر و قدردانی‌ خدا را پرستیدند ، و این پرستش آزادگان است و این بهترین عمل است .

امام زین العابدین ((ع)) :

” من عمل بما افترض الله علیه فهو من اعبد الناس ”

کسی که آنچه خدا بر او واجب کرده است ، انجام دهد از جمله عابدترین مردمان است .

امام باقر ((ع)) :

” لا تذهب بکم المذاهب ، فوالله ما شیعتنا الا من اطاع الله عزوجل ”

گمانهای بیهوده نبرید ، به خدا قسم شیعه ما نیست جز آن کس که خدای را اطاعت کند .

امام صادق ((ع)) :

” ما عبدالله بشیء افضل من اداء حق المؤمن ”

خداوند عبادت نشده است به چیزی برتر از اداء حق مؤمن .

امام موسی بن جعفر ((ع)) :

” یا هشام لا تمنحوا الجهال الحکمه فتظلموها ولا تمنعوها اهلها فتظلموهم ”

ای هشام ! جاهلان را حکمت نیاموزید ، که به حکمت ستم کنید . و آن را از اهلش منع نکنید ، که به آنان ستم نمائید .

۷- امام رضا ((ع)) :

” لیس العباده کثره الصلاه‌ و الصوم ، انما العباده التفکر فی امرالله عزوجل ”

عبادت به نماز و روزه بسیار نیست بلکه عبادت همانا تفکر و اندیشیدن در امر خدا است .

 

 

 

آداب سخن گفتن

خواجه نصیرالدین طوسی

باید که بسیار نگوید و سخن دیگری به سخن خود قطع نکند و هر که حکایتی یا روایتی کند و او بر آن واقف باشد ، وقوف خود را بر آن اظهار نکند ،‌تا آن کس آن سخن به اتمام رساند. و چیزی‌ را که از غیر او پرسند جواب نگوید . و اگر سؤال از جماعتی کنند که او داخل آن جماعت بود ، برایشان سبقت ننماید . و اگر کسی به جواب مشغول شود و او بر بهتر جوابی از آن قادر بود ، صبر کند تا آن سخن تمام شود ،‌پس جواب خود بگوید ، بر وجهی که در متقدم طعن ننماید . و اگر از او پوشیده دارند ، استراق سمع نکند و تا او را با خود در آن مشارکت ندهند ، مداخلت نکند . و با مهتران سخن به کنایت نگوید و آواز به بلند دارد و نه آهسته ،‌بلکه اعتدال نگاه بدارد . و اگر در سخن او معنی غامض افتد ، در بیان آن به مثال های واضح جهد کند و الا شرط ایجاز نگاه دارد … و سخن که با او تقریر می کنند تا تمام نشود، به جواب مشغول نگردد. و آنچه خواهد گفت تا در خاطر مقرر نگرداند ، در نطق نیاورد . و سخن مکرر نکند مگر که بدان محتاج شود. و قلق و ضجرت ننماید ،‌و فحش و شتم بر لفظ نگیرد … و در هر محلی سخن مناسب آن مجلس گوید . و در اثنای سخن به دست و چشم و ابرو اشارت نکند مگر که حدیثی اقتضای اشارتی لطیف کند ،‌آنگاه آن را بر وجه پسندیده ادا نماید …و کسیکه الاحاح با او مفید نبود بر او الحاح نکند … و سخن باریک با کسی که فهم نکند نگوید … و باید که شیندن او از گفتن بیشتر بود.

از اخلاق ناصری‌

 

اسرار لغت

چرا شیطان را شیطان می نامند ؟

اگر نون را جزء کلمه چاپ بیاوریم ،‌ اصل در شیطان ، شطن است و معنایش : دورشد، یعنی چون شیطان دور است از رحمت الهی‌، و مورد غضب و لعنت خدا قرار گرفته است ، لذا او را شیطان یعنی دور شده می نامند.

برخی گفته اند که نون در شیطان زیادی است و اصل کلمه شاط ،یشیط است . شاط یعنی از شدت غضب سوخت ، زیرا به قدری شیطان عصبیت داشت که چون از آتش خلق شده بود ،‌حاضر نشد برای‌حضرت آدم ، و به امر الهی‌ سجده کند. راغب در مفردات از ابوعبیده نقل می کند : الشیطان اسم لکل عارم من الجن و الانس و الحیوانات : یعنی شیطان اسم هر پلید و سرختی (زیرا به هر دو معنی آمده ) از انسانها و اجنه و حیوانات است . در قرآن هم شیطان اختصاص به جن ندارد بلکه شیاطین الانس و الجن آمده است که شاید به همین منظور باشد . استثناء هر اخلاق بدی و خوی زشتی را شیطان می گویند . راغب روایتی نقل کرده است از حضرت رسول ((ص)) که فرمودند : ” الحسد شیطان و الغضب شیطان ” .

مثل و مثال

مثل

” از تو حرکت از خدا برکت ”

مثال :

سایه حق بر سر بنده بود                       عاقبت جوینده یابنده بود

( مولوی )

راه جستن زتو ، هدایت از او                    جهد کردن زتو ، عنایت از او

( سنائی )

نابرده رنج گنج میسر نمی شود               مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد

( سعدی )

کسی را که کاهل بود گنج نیست            که اندر جهان سود بی رنج نیست

( فردوسی )

هر که چون سایه گشت خانه نشین         تابش ماه و خور کجا یابد

وانکه پهلو تهی کند از کان                      صره̾ سیم و زر کجا یابد

وانکه در بحر غوطه می نخورد                  سلک در و گهر کجا یابد

گر هنرمند گوشه گیر بود                        کام دل از هنر کجا یابد

باز کز آشیان خود نپرد                            بر شکاری‌ ظفر کجا یابد

( ابن یمین )

 

18دسامبر/16

نگاهی به رویدادها

 

جنگ

  • در ادامه عملیات مسلم بن عقیل ، در مندلی ۸۱ تانک و نفر بر ، ۲ هواپیما، ۱۱۵۰ صدامی بدست رزمندگان اسلام نابود شدند .

۲۶/۸/۶۱

  • در منطقه عملیاتی مسلم بن عقیل ، پاتک مذبوحانه دشمن با ۱۷۰ کشته و مجروح سرکوب شد .

۲۹/۸/۶۱

  • در مدتی کمتر از ۲۰ دقیقه ، ۵ هواپیمای رژیم بعثی در منطقه عملیاتی محرم سرنگون شد .

۳۰/۸/۶۱

  • چریکهای عشایر یک هلیکوپتر ، ۳ کامیون و ۳۰ صدامی را نابود کردند

۱/۹/۶۱

  • در یک نبرد ۳ ساعته تن به تن ، زیر آتش شدید توپخانه ،‌سنگین ترین ضد حمله̾ عراقی در منطقه عملیاتی محرم با ۹۰۰ کشته سرکوب شد . در این نبرد تیپ های ۵۰۴ – ۷۰۴ و ۷۰۱ عراق تار و مار شدند

۳/۹/۶۱

  • یک فروند دیگر از جنگنده های عراق توسط پدافند قدرتمند نیروهای اسلام سرنگون شد. ۶/۹/۶۱
  • تاسیسات کامل تدارکاتی دشمن دربان میل عراق منهدم شد .

۶/۹/۶۱

  • حمله̾ ۳ تیپ پیاده و زرهی عراق در منطقه عملیاتی محرم با کشته شدن بیش از ۴۵۰ صدامی و به اسارت گرفتن تعدادی از متجاوزین عراقی و به غنیمت گرفتن چندین تانک و نفربر و خودرو سنگین ارتش مزدور عراق درهم شکست .
  • یک هلیکوپتر توپدار متجاوز عراقی در منطقه عملیاتی جنوب سرنگون شد

۸/۹/۶۱

  • عراق مردم بی دفاع سر پل ذهاب و گیلان غرب را به توپ و موشک بست.

۱۸/۹/۶۱

انقلاب و جهان

  • دانشجویان سودان با حمله به مراکز دولتی خواستار سرنگونی رژیم نمیری شدند . ۲۴/۸/۶۱
  • ۲۲نفر از اعضای یک گروه اسلامی در ترکیه باز داشت شدند .

۲۹/۸/۶۱

  • ۱۱ گروه انقلابی مسلمان در فلسطین اشغالی برای ادامه جنگ مسلحانه بر مبنای اسلام ائتلاف کردند . ۲۹/۸/۶۱
  • یک معلول فرانسوی ۲۰ صندلی چرخ دار به معلولین ایران اهدا کرد .

۶/۹/۶۱

  • اسرای عراقی مستقر در اردوگاه مشهد خواستار ایجاد جمهوری اسلامی در عراق شدند . ۷/۹/۶۱
  • یک ژنرال نیروی هوائی رژیم افغانستان از این کشور گریخت .

                                                                                     ۱۳/۹/۶۱

  • محاکمه ۲۹۹ مسلمان انقلابی مصری بجرم تلاش برای‌ایجاد جمهوری‌ اسلامی‌ در مصر از امروز در دادگاه های نظامی این کشور آغاز شد . ۸ تن از اعضای ” الجهاد ” به هنگام باز جوئی به شهادت رسیدند .

۱۳/۹/۶۱

  • نظامیان پادگان ” هولیر” عراق علیه صدام دست به شورش زدند .

۱۶/۹/۶۱

  • جهت نابود کردن مقاومت ملت عراق رژیم صدام شهرک ” الدجیل ” را با خاک یکسان کرد. ۱۸/۹/۶۱

اخبار داخلی‌

  • طی مراسم کم سابقه ای ، با شرکت صدها هزار نفر، مردم شهید پرور اصفهان با ۳۱۰ شهید فاتح جنگ وداع کردند .
  • آیت الله طاهری : اکثریت قاطع مردم که به امام امت نظر دارند ، به آیت الله العظمی منتظری نیز نظر دارند . ۳۰/۸/۶۱
  • سرمایه بانک مرکزی از ۲۵ میلیارد ریال به ۱۲۵ میلیارد ریال افزایش یافت.

۱/۹/۶۱

  • هاشمی رفسنجانی : ما صفات ولایت امر را در آیه الله العظمی منتظی می بینیم . با توجه به اصل پنجم قانون اساسی که ولایت امر باید بر عهده فقیه عادل با تقوا، آگاه به زمان ، مدیر و مدبر باشد . ما این صفات را در آیه الله العظمی منتظری می بینیم . ۲/۹/۶۱
  • ۲۸۰۰ پزشک ایرانی مقیم آلمان برای مراجعت به کشور ، اعلام آمادگی کردند . ۳/۹/۶۱
  • ۳۰ کیلومتر از جاده سردشت ــ مهاباد بازسازی شد. ۴۰ پاسگاه صحرائی در مناطق آزاد شده غرب و جنوب کار خود را آغاز کردند .

۴/۹/۶۱

  • ارامنه تهران به سیاست زور و تعدی رژیم اشغالگر قدس اعتراض کردند .

۴/۹/۶۱

  • ایران شاهد پر شکوه ترین رژه ارتش بیست میلیونی در سراسر کشور بود.                            ۶/۹/۶۰
  • هاشمی رفسنجانی : آنهائی که بیت المال را غارت کرده اند ، خود را برای حساب پس دادن مهیا کنند . ۶/۹/۶۱
  • هاشمی رفسنجانی : امروز ملت با ۵/۲ میلیون بسیجی‌ مسلح آماده مقابله با هر حرکت ضد انقلابی است . ۶/۹/۶۱
  • آیت الله خاتمی : شرائط رهبری و فقاهت ، در آیت الله العظمی متظری بیشتر است . ۶/۹/۶۱
  • رئیس مجلس در اعتراض به رفتار دولت هند با دانشجویان مسلمان ایرانی‌ گفت : ما دلمان نمی خواهد که هندوستان آن رفتاری را که آمریکایی ها و مثلا آلمان غربی و اسرائیل بامبارزین جوان و متعهد انجام می‌دهند بکند. ۶/۹/۶۱

جهان

  • پرتقال ۷۵۰ تن اسلحه به رژیم صدام فروخت . ۲۳/۸/۶۱
  • با انفجار در مرکز تفریحات ارتش آمریکا در لبنان ، ۲۴ نظامی‌ آمریکائی در لبنان به هلاکت رسیدند . ۲۵/۸/۶۱
  • مرکز فرهنگی آمریکا در کره جنوبی به آتش کشیده شد.

۲/۹/۶۱

  • افسران ارتش عراق در مصر آموزش نظامی می بینند. ۲/۹/۶۱
  • نیروهای دولتی افغانستان شتباها از سوی هلوکپتر های خودی بمباران شدند.     ۶/۹/۶۱
  • مبارزین ایرلند دفتر نخست وزیر انگلیس را منفجر کردند. ۱۰/۹/۶۱
  • انفجار عظیم در مرکز آزمایش موشک های ام ــ ایکس آمریکا موجب کشته شدن و مجروح شدن عده ای‌ گردید . ۱۰/۹/۶۱

عمران

  • توسط پژوهشگران ایرانی ، روغن پاریلکس در اهواز تولید شد.

۲۷/۸/۶۱

  • تولیدات کارخانه آلومینیوم سازی اراک به ۴۵ هزار تن رسید.

۲۷/۸/۶۱

  • عملیات آب رسانی به ۳۲ روستای ایلام پایان یافت . ۲۹/۸/۶۱
  • طی ۶ ماهه اول سال جاری، بیش از ۱۰ هزار تراکتور در آذربایجان شرقی توزیع شده است . ۲۹/۸/۶۱
  • تولید روزانه̾ کارخانه ریسندگی خاور رشت بالغ بر ۱۰ تن نخ در روز شد.

۲۹/۸/۶۱

  • مواد اولیه تهیه کاشی در ایران تهیه شد . تولید کاشی‌ پارس در هفت ماهه سال ۶۱ نسبت به سال گذشته ۳۵ ٪ افزایش داشته است .

۲/۹/۶۱

  • ۸۰۰۰ هکتار از اراضی دشت آزادگان بازسازی شد. ۴/۹/۶۱
  • از ضایعات شیشه در اصفهان روزانه ۵۸۰۰ عدد لیوان ، پارچ و بطری تولید میشود. ۶/۹/۶۱
  • ۹ میلیون ریال وام به کشاورزان تاکستانی پرداخت شد.

۷/۹/۶۱

  • بیش از ۳۴۰ دستگاه تراکتور بین کشاورزان کهگیلویه و بویر احمدتوزیع شد. ۷/۹/۶۱
  • کارخانه الکترودسازی اهواز پس از ۷ سال وقفه ، راه اندازی شد.

۱۷/۹/۶۱

ضد انقلاب

  • ۸۰ تن از کادر های‌مهم چریکهای فدائی خلق اقلیت در اصفهان و شهرکرد معدوم و یا دستگیر شدند . ۲۳/۸/۶۱
  • محور استراتژیک پیرانشهر ــ سردشت کاملا پاکسازی شد… در این عملیات ۱۰۰۰ تن از ضد انقلابیون کشته ،‌ مجروح و اسیر شدند.

۲۵/۸/۶۱

  • ۱۴۰ کیلو تریاک د ردرگیری مسلحانه قاچاقچیان و سپاه پاسداران در کهنوج کرمان به دست آمد. ۲۷/۸/۶۱
  • شبکه عظیم تروریست های اقتصادی و محتکران بزرگ در بندرعباس و تهران با دستگیری ۵۰۰ نفر متلاشی شد . ۲/۹/۶۱
  • طی سه ماه گذشته ،‌۱۶۵ کیلو مواد مخدر به همراه مقادیری اسلحه و مشروب الکلی‌ در همدان کشف شد.               ۶/۹/۶۱
  • قوای اسلام در یک عملیات هماهنگ ، منطقه بیساران کردستان را از لوث ضد انقلاب آزاد کردند . ۶/۹/۶۱
  • از ۶۶ سوداگر مرگ در خراسان ، بیش از ۲۳۷ کیلو تریاک و هروئین و ۱۳ میلیون ریال پول نقد ، کشف شد.                  ۶/۹/۶۱
  • توسط ماموران ژاندارمری سیستان و بلوچستان ، ۲ تن تریاک از بار شترهای‌ معتاد ۵ ریالی به دست آمد . ۷/۹/۶۱
  • با تلاش مامورین ژاندارمری هنگ چاه بهار ۲۵۰ میلیون تومان کالای قاچاق کشف شد.                   ۸/۹/۶۱

 

18دسامبر/16

بررسی و ترجمه: انفال

قسمت دوم

نوشته آیت الله العظمی منتظری

آیت الله محمدی گیلانی

تعریف انفال و حدود آن

بحث از انفال و مالک آنها و اینکه معادن از جمله ی انفال است، در  مسئله ی هشتم از مسائل خمس معادن بطور اجمال آمده است، ولی چون عادت فقهای عظام بر این جاری شده که در پایان کتاب خمس، از انفال مستقلا و بنحو تفصیل بحث و گفتگو می کنند، ما نیز در این موضع که خاتمه کتاب خمس است، با تفضیلی متناسب، انفال را مورد بحث و بررسی قرار می دهیم، و ناگزیر، مسئله مذکوره را در دو فصل متعرض می شویم به این تقریر که در فصل اول، از حد و ماهیت انفال و تعداد آنها و اقامه ی دلیل بر هر یک از آنها، گفتگو می کنیم. و در فصل دوم، از احکام شرعی انفال و تملک آنها و اینکه در عصر غیبت امام زمان (ع)زمام آنها بدست کیست و اشاره ی اجمالی به حکومت اسلامی و بعضی از مسائل مربوط به مقام، بحث می شود.

فصل اول: در بیان حد و تعریف انفال و تعداد آنها و استدلال بر هر یک از آنها می باشد، و چون یک سوره از قرآن شریف به نام انفال که موضوع بحث ما است، نامیده شده. علیهذا مناسب است که نخستین آیه آن را که ریشه ی اصلی این بحث مهم است. نقل نموده، سپس در حقیقت انفال بحث و بررسی کنیم:

“قال الله –تعالی-:یسئلونک عن-”

“الانفال، قل الانفال لله والرسول،”

“فاتقوالله واصلحوا ذات بینکم واطیعوا”

“الله و رسوله ان کنتم مومنین”

– از شما (پیامبر) درباره ی انفال پرسش می کنند، بگو: انفال مال خدا و رسول اوست پس تقوای الهی را پیشه کنید و در بین خودتان صلح و سازش برقرار نمائید، و چنانچه ایمان دارید، باید خداوند متعال و رسول او را -بدون چون و چرا- اطاعت کنید.

و اما انفال جمع نفل (به سکون و فتح فاء) به معنای زیادت است، ولذا بر نماز تطوع نفل و نافله اطلاق می شود، چون زائد بر فریضه است و نافله در آیه ی کریمه:

“ووهبنا له اسحاق و یعقوب نافله”

(آیه ی ۷۲ از سوره ی انبیاء)-” به ابراهیم، اسحاق را موهبت کردیم و یعقوب را نافله به او بخشیدیم ”

به معنای زیادت است یعنی یعقوب را زائد برآنچه مسئلت کرده بود به او اعطا نمودیم، و ممکن است گفته شود که چون ولد ولد، زائد بر ولد است به این اعتبار، بر یعقوب نافله اطلاق شده است.

انفال بر غنائم جنگی اطلاق می شود و بر اموالی که مالک مخصوصی ندارند، مانند دریاها و بیابانها، و نیستانها و بیشه ها و جنگلها، و معبرهای سیل و نحو اینها نیز اطلاق می گردد.

بسا که در وجه اطلاق انفال بر غنائم جنگی گفته می شود: چون مسلمانان با حلیت غنائم، بر سایر امم تفضیل و برتری داده شده اند، به آنها انفال اطلاق گردیده یعنی زیادتیهای مایه فضیلت، و یا چون غنائم جنگی زائد است برآنچه که مقصود از جنگ است -چه آنکه مقصود از جنگ، پیروزی بر دشمن و ریشه کن نمودن آنان است- پس اموال غنیمت گرفته شده، زائد بر اصل مقصد مفروض است.

و اطلاق انفال بر مالهائی که مالک بالخصوص ندارند به این جهت است که این نوع اموال از آن رسول و امام است زائدا بر سهم خمس.

ولی اظهر، آن است که اطلاق انفال بر این دو نوع یعنی غنائم جنگی، و اموالی که مالک مخصوص ندارند بیک ملاک است، زیرا اموال بر دو قسم است: قسمتی دارای مالک مخصوصی است و طبعا چنین قسمی ملک شخصی است، و قسم دیگر آنکه مالک ویژه ای ندارد بلکه از اموال عمومی و باقی بر اشتراک است، و این قسم بالطبع، زائد بر اموال شخصی که متعلق به اشخاص است، می باشد.

بهرحال، غنائم جنگی نیز بحسب لغت از انفال است، بلکه بحسب قرآن نیز از انفال می باشد، زیرا مورد نزول آیه ی انفال طبق روایت، غنائم جنگ بدر است، اگرچه در فقه برآنها انفال اطلاق نمی شود، و اسلوب آیه ی شریفه ظاهر می شود که در آن مورد تخاصم و تشاجری در مسئله ی انفال بین صحابه بوده است که برای قطع خلاف و تخاصم از رسول الله (ص)پرسیدند و شاهد براین مدعا جمله ی “واصلحو ذات بینکم” می باشد.

در مجمع البیان از ابن عباس نقل می کند:

“پیغمبر گرامی (ص)روز جنگ بدر فرمودند: کسی که فلان چیز را بیاورد به او پاداش چنانی داده می شود، و کسی که اسیری را بیاورد پاداش کذائی برای او است، جوانان در انجام پیشنهاد رسول الله (ص)با سرعت پیشی گرفتند و کهنسالان زیر پرچمها باقی ماندند، و چون جنگ پایان یافت، جوانان از رسول الله (ص)انجاز وعده “نفل” را مطالبه کردند، کهنسالان اعتراض نموده و گفتند: پشتیبان شما ما بوده ایم، زیرا اگر فرار می کردید بسوی ما بر  می گشتید و بین ابی الیسر و سعد بن معاذ مشاجره ای درگرفت، خداوند متعال غنائمی را که به پندار آنان در اختیار خود می دانستند، در اختیار رسول الله قرار داد که طبق مصلحت و مشیت خود عمل فرماید، پس آن حضرت بطور تساوی بین آنان تقسیم فرمودند، و عباده بن صامت می گوید: در نفل اختلاف و تشاجر کردیم بنحویکه بداخلاقی از ما بظهور رسید، خداوند متعال ما را نسبت به نفل مسلوب الاختیار نمود، و زمام آن را به رسول الله سپرد، پس آن بزرگوار بین ما نفل را بالسویه تقسیم فرمودند.

در رساله ی امام صادق (ع)که در تحف العقول حکایت نموده است، مطلبی است که حاصل آن این است:

“چون روز جنگ بدر شد، رسول الله (ص)فرمودند: کسی که قتیلی را بکشد برای او پاداش چنانی است و کسی که اسیری بگیرد از غنائم قوم به او مقدار کذائی داده می شود، پس چون خداوند متعال مشرکان را منهزم ساخت و غنائمشان جمع شد، مردی از انصار گفت: من دو نفر را کشته ام و برآن گواه دارم و یک نفر را نیز اسیر نموده ام، بنابراین، یا رسول الله آنچه تعهد فرموده اید و خود را به آن ملزم ساخته- اید، به من عطا فرما، در این هنگام سعدبن عباده از جا برخاست و عرض کرد: یا رسول الله، مانع ما از انجام کشتار و اسیر گرفتن که آقایان انجام دادند، ترس از دشمن و بی رغبتی به آخرت و غنیمت نبوده است، بلکه از آن بیم داشتیم که اگر برای انجام کارزار از جناب شما فاصله ی دوری بگیریم، مشرکان بر شما هجوم آورند، چنانچه به این آقایان چیزی را که مطالبه کرده اند عطا فرمائی سایر مسلمانان با دست تهی از غنیمت خواهند برگشت، سپس سعدبن عباده نشست ولی آن شخص انصاری برخاست و همان گفتار نخستین خویش را گفت و نشست، آنگاه    سعدبن عباده بپا خاست و خلاصه آنکه هر یک از این دو صحابی که هر دو از قبیله ی انصار بوده اند گفتارشان را سه بار تکرار نمودند، پس از آن، آیه شریفه ی: “یسئلونک عن الانفال …” از جانب خداوند متعال نازل گردید، و انفال اسم جامعی است برای آن چیزهائی که مسلمانان در آن روز به غنیمت گرفتند … و چون رسول الله (ص)به مدینه وارد شدند، خداوند متعال آیه ی: “واعلموا انما غنمتم من شییء …” را بر رسول الله نازل فرمودند.

تشاجر مذکور بین صحابه را علی بن ابراهیم نیز در تفسیر خویش نقل فرموده است. می توانی به آنجا مراجعه کنی.

ممکن است الف و لام در جمله: “یسالونک عن الانفال” الف و لام عهد باشد که در این صورت مراد از انفال همان غنائم جنگ بدر است که مورد تشاجر و سئوال واقع شده، و الف و لام در جمله: “قل الانفال لله و الرسول” الف و لام استغراق باشد و نتیجه شامل غنائم و غیر آنها از اموال عمومی که در فقه از آنها به انفال تعبیر می شود، خواهد گردید.

مالکیت انفال:

اینکه در آیه ی مذکوره، تمام انفال یعنی غنائم را از آن خدا و رسول الله قرار داده و در آیه ی خمس، یک پنجم از غنائم را برای خدا و رسول الله و ذوی القربی و ایتام و مساکین و ابن سبیل قرار می دهد، هیچگونه منافاتی بین این دو جعل و تشریع نیست، زیرا ولایت انفال برای رسول الله و امام بعد از آن حضرتست که مختارند بهرکس از آن اموال اعطا فرمایند، و در نوائب و پیش آمدها مصرف نمایند سپس اخراج خمس کنند و بعد از آن، بقیه را تفضلا بین مقاتلان تقسیم فرمایند، پس متولی امر غنائم و انفال رسول الله و بعد از او امام است و هیچکس حق اعتراض ندارد چنانکه در صحیحه زراره است:”مجری و متولی امام است بهرکس که می خواهد چیزی زیادی از غنائم بدهد می تواند، و بهرکسی که می خواهد از غنائم عطا می کند قبل از تقسیم بین متقاتلین، و رسول الله با معیت گروهی از صحابه در یکی از غزوات، با دشمنان جنگ کردند او از غنائم آن جنگ نصیب و بهره ای برای آنان قرار نداد، بنابراین امام هم اگر بخواهد غنائم را بین مقاتلان تقسیم مینماید”.

بهرحال، انفال از آن خداوند متعال بدون هیچ واسطه است و برای رسول الله (ص)و امام بعد از او با جعل و قرارداد الهی است، و لازم به تذکر است که برای شخص امام انفال قرار داده نشده بلکه برای مقام و عنوان امامت مجعول گردیده است، علیهذا عنوان امامت، حیثیت تعلیلیه و واسطه در ثبوت نیست که انفال را ملک شخصی امام کند بلکه عنوان امامت حیثیت تقییدیه و واسطه ی در عروض است، به این تقدیر که ملکیت انفال حقیقه متعلق به عنوان امامت است و اسنادش به شخص امام، بواسطه ی عنوان مذکور است، نظیر آنچه که در زمان ما معمول و رائج است که اموال عمومی را ملک عنوان دولت و حکومت     می شمرند.

حاصل آنکه انفال ملک امام بما هو امام است و در مصالح مقام امامت و امت و تدبیر شئون مسلمانان مصرف می نماید، و ملک شخصی امام (ع)نیست، چگونه چنین نباشد آیا کسی می تواند احتمال بدهد اسلام که دین عدالت و انصاف است، همه ی دریاها و بیابانها و معدنها و بیشه ها و قطائع و صفایا و میراث بدون وارث و نحو اینها را که توضیحش خواهد آمد، برای یک شخص قرار دهد؟ اگرچه عزیزترین خلق خدا هم باشد، آیا چنین تشریعی با حقیقت اسلام و روح آن که منعکس در آیه ی: “کیلا یکون دوله بین الاغنیاء منکم” می باشد منافات ندارد؟

موید آنچه که گفتیم، بیان فقهای عظام است، زیرا این اعاظم، اراضی را در سلک انفال ذکر می فرمایند، و معذلک آن را در مبحث مشترکات نیز ذکر کرده اند که می توانی مراجعه کنی و کلمات آنان را ببینی.

عبارتی که از امیرالمومنین (ع)از رساله محکم و متشابه نقلا از تفسیر نعمانی دروسائل نقل کرده است به مدعای ما اشاراتی دارد و آن عبارت این است:

“ان للقائم بامور المسلیمن بعد ذلک”

“الانفال التی کانت لرسول الله ((ص))”

– یعنی: “برای قائم به امور مسلمین و متولی شئون آنان، بعد از این، تمام انفال است که برای رسول الله بوده است”.

ملاحظه می فرمائید که موضوع مالکیت انفال را در عبارت مذکور، عنوان “قائم بامور المسلمین” قرار داده است که ظاهر در این است که عنوان مذکور حیثیت تقییدیه و تمام موضوع برای حکم مذبور است و مآلا انفال ملک منصب امامت است نه شخص امام.

ادامه دارد.

 

18دسامبر/16

اقتصاد اسلامی

قسمت نوزدهم

آیت الله حسین نوری

مفاسد سیستم سرمایه داری

در قسمت های قبلی این سلسله بحث ها از مفاسد و مظالم بیشماری که سیستم سرمایه داری در کشورها و مناطق تحت نفوذ و تسلط خود بوجود می آورد سخنی گفتیم و انواع این مفاسد را دسته بندی کردیم- گرچه مفسده های ناشی از سیستم منحط سرمایه داری بسیار فراوان و حتی میتوان گفت بیشمار است لکن ما تمامی آنها را تحت یک جمع بندی کلی قرار دادیم- و در این باب چند مفسده ی مهم را که هر کدام زاینده مفاسد دیگری در درون خویش است برشمردیم در گفتارهای پیشین درباره ی سه گروه از این مفاسد تحت عناوین:

۱- ایجاد اختلاف طبقاتی

۲- رواج ظلم و بیدادگری

۳- شیوع فساد و فحشاء

سخن گفتیم و اکنون به بازگوئی موارد دیگری از این مفاسد و بحث پیرامون آن می پردازیم که در این سلسله بحث ها در ردیف چهارم قرار گرفته است.

۴ ایجاد سلطه ی استعمار

یکی دیگر از انواع مفاسد شومی که سیستم اقتصاد سرمایه داری در کشورها و مناطق تحت نفوذ خود ایجاد می کند- و در حقیقت شوم ترین و سیاه ترین نوع این مفاسد است عبارت از سلطه ی استعمار است. استعماری که از این طریق برجان و زندگی و سرنوشت ملت های ضعیف، حاکم می گردد نه تنها خود از بدترین و زشت ترین انواع استعمار است بلکه بنوبه ی خود انواع گوناگون و ابعاد دیگری از استعمار را در صورتهای مختلف استعماری بر زندگی اینگونه ملت ها حاکم می سازد که در کسوتهائی چون “استعمار” “استحمار” “استعباد” و دیگر انواع آن جلوه گر میشود و اینها همه موارد و مصادیقی است که اسلام عزیز از زبان قرآن کریم تمام آنها را تحت یک عنوان و یک اسم کلی و جامع و پرمعنا نام برده و این نام عبارت از همان واژه ی “استضعاف” است که در طول انقلاب شکوهمند اسلامی ما بیش از واژه ی دیگر بکار رفته و مفهوم و کاربرد و مصادیق آن آشکار گردیده است.

تکیه ی قرآن روی کلمه ی “استکبار” و “استضعاف” که ۴۸ جا از “استکبار” در شکلهای مختلف آن نام برده و از خطرها و مفاسد آن پرده برداشته و در ۸ مورد “استضعاف فرد” یا ملت ها و جوامع را آن هم در قالب های متفاوت بازگو کرده و این مصیبت و بلای عظیم را خاطر نشان کرده است، نشانگر عمق مخصوص و گستردگی مفهوم و معنائی میباشد که این دو واژه از آنها حکایت می کنند و در این انقلاب عظیم اسلامی آن مفهوم روشن تر گردید و فرهنگ غنی و پرمحتوای قرآن متجلی تر شد.

براساس فرهنگ حیات بخش اسلامی، ریشه کن شدن “استضعاف” روزی فرا خواهد رسید که حکومت متعالی و انسان ساز اسلامی در تمام جهان استقرار یابد و از شرافت انسانی انسانها حمایت کند و دیگر اجازه ندهد که هیچ انسانی تحت انواع ستمهای دیگران قرار گیرد و این همان وعده ای است که خداوند متعال و اسلام عزیز و قرآن مبین به امت های اسلامی داده است و هم اکنون پایه های آن در کشور ایران با تفضل و توفیق خداوند بزرگ برقرار گردیده و نهال آن کشته شده است و امید که انشاءالله تعالی بزودی به ثمر برسد.

باش تا صبح دولتش برسد                       کاین هنوز از نتایج سحر است

پایه استعمار در سیستم سرمایه داری

استعماری که از راه سیستم سرمایه داری بر زندگی ملت ها و افراد جوامع گوناگون تسلط می یابد بر مبنای همان سلطه اقتصادی استوار می شود و از این رو برای پایان بخشیدن به آن نخست باید از تسلط اقتصاد سرمایه داری رهائی پیدا کرد و در بازنگری پایه و اساس این نوع از استعمار مخصوصا در جهان کنونی به نکاتی دست می یابیم که میتوان آنها را بدینگونه توضیح داد:

در داخل ممالک سرمایه داری، در نتیجه ی پیدایش صنعت ماشینی و گسترش روز افزون این صنایع، همواره میزان تولیدات کارخانه ها بیش از مقدار مصرف و اضافه بر میزان احتیاج است، از این رو علاوه بر فروش کالاهای تولیدی در داخل کشور و حتی علاوه بر ایجاد بازارهای مصنوعی که با ترفندهای تبلیغاتی و فریب دادن ذهن و هوش مردم که به ایجاد “حرص خرید” و “جنون مصرف” که در افراد ایجاد میکنند و فروش را بالا میبرند باز هم مقدار قابل توجهی از کالاهای تولیدی اضافی می آید و در انبارها و حتی پس از پر شدن انبارها در خود کارخانه ها متراکم میشود، بدین جهت سرمایه داران و صاحبان صنایع ماشینی همواره سعی می کنند بازارهای تازه تری پیدا کنند و کالاهای انباشته شده را در آنجا به فروش برسانند.

طبیعی است که وقتی بازار داخلی اشباع شده است باید به جستجوی بازارهائی در فراسوی مرزها و خارج از چهارچوب کشور سازنده ی کالاها پرداخت ولی برای دست یافتن به چنین بازارهائی قوانین و مقرارتی که در چهارچوب روابط سیاسی کشورها حکمفرما است نوعا مانعی بر سر راه سرمایه داران بوجود می آورد که آنها از دست اندازی به داخل مرزهای دیگران با اتکاء به قدرت پول و سرمایه و تولید، ناتوان میمانند از این رو سرمایه داران ناگزیر میشوند که به دولت های خود دست همکاری بدهند، از آنجا که فروش محصولات هر کشوری در خارج از مرزهایش باعث ورود ارز به آن کشور و رونق اقتصادی آن میشود و این خود مطلوب دولتهای سرمایه داری است، دولتهای سرمایه داری نیز با میل و رغبت دریچه ی تازه ای بر روی سرمایه داران و صاحبان صنایع و کار خانه ها  می گشایند، باین معنا که با انعقاد پیمانهای اقتصادی در چهارچوب قوانین و مقرارت مخصوصی راه را بروی سرمایه داران باز می کنند و آنها نیز متقابلا در برابر دولت ها متعهد میشوند که از سود خالص فروش در بازارهای خارجی عوائد ویژه ای را بدولتهای خود اختصاص بدهند.

استعمار بخاطر بازاریابی

دولت های سرمایه داری از این طریق در یک گستره ی اقتصادی استثمارگرانه، به عنوان بازوهای مقتدر سیاسی و نظامی سرمایه داران خود وارد میدان میشوند و به تلاش برای بازار یابی جهت فروش تولیدات کشورشان دست میزنند.

در مسیر این تلاش نخست به انعقاد قراردادهای بازرگانی و مبادلاتی با کشورهای دیگر بخصوص کشورهای کوچک و عقب مانده می پردازند اما چون میزان فروشی که از این طریق حاصل میشود باز هم پاسخگوی زیاده طلبی های دولت های استعماری و تولیدات بیش از حد صاحبان صنعت و سرمایه نیست لذا چاره جوئی تازه ای پا بعرصه می گذارد که عبارت از استعمار سیاسی کشورها و ملت های دیگر است.

تجربه های تلخ نشان داده است که دولت های قدرتمند و سرمایه داری مادامی که در امور سیاسی کشورهای کوچک و دولتهای ضعیف مداخله نکنند قادر نخواهند بود اینگونه کشورها را بیک بازار مطمئن و پرمصرف برای فروش تولیدات خود مبدل کنند، زیرا اگر فشار استعمار در این کشورها بکار گرفته نشود همواره خطر بروز مشکلاتی برای دولتهای سرمایه داری وجود دارد:

مشکلاتی همچون قیام ملت علیه سلطه ی اقتصادی آن کشورها، تصمیم به عدم مصرف کالای آن کشورها، اقدام برای تولید کالای مشابه در داخل کشور، یا دست کم، روی آوردن به کشورهای دیگری که حاضرند کالای مشابه را با قیمت ارزانتر و شرائط عادلانه تر در اختیار آنان بگذارند. بالاخره از این قبیل مشکلات همیشه وجود دارد.

اما وقتی سلطه ی استعماری و مداخله در امور سیاسی و دخالت در سرنوشت ملت ها و کشورها در میان باشد چنین خطراتی بروز نخواهد کرد تا آنجا که حتی دولت های استعمارگر با اعمال فشار از هر گونه اقدام ملت های تحت استعمار در جهت رسیدن به خودکفائی و تولید کالای مشابه در داخل کشورشان نیز جلوگیری می کنند تا به آنها اجازه ی رهائی از زیر یوغ سلطه ی اقتصادی دولت های قدرتمند سرمایه داری داده نشود.

آنها برای تداوم و بقاء سلطه ی استعماری و اقتصادی خود، دست به استعمار فرهنگی میزنند و فکر و فرهنگ ملت های تحت سلطه را تغییر میدهند و با تغییر و با تحریف و تخدیر فکر و فرهنگ آنها، استعمار شوم خود را تداوم می بخشند.

نمونه های عینی و آشکاری که از این جهت در تاریخ دولتهای استعمارگر و کشورهای تحت استعمار وجود دارد، برای مردم ما کاملا آشنا است که از جمله میتوان اشاره کرد به مواردی مانند استعمار طولانی انگلیس در کشورهائی چون هندوستان، عراق،کشورهای دیگر خاورمیانه، کشورهای آفریقائی و بخصوص کشور خودمان ایران -قبل از انقلاب اسلامی- سالیان دراز انگلیس، این پیر استعمار، با اعمال قدرت استعماری نه تنها کشور ما را بازار پر رونقی برای مصرف تولیدات و مصنوعات خود ساخته بود بلکه با ارزش ترین و حیاتی ترین سرمایه ی ایران یعنی “نفت” ما را نیز به رایگان غارت می کرد و برای بقا و دوام این رابطه ی ظالمانه چنان در اعماق سیاست کشور ما نفوذ کرده بود که حتی وکلای مجلس و وزرای هیات دولت نیز با نظر و خواست سیاست خارجی انگلیس تعیین می شدند و سلطه ی سیاسی و اقتصادی انگلیس را در کشور ما به صورتی روز افزون گسترش می دادند که پس از برچیده شدن دستگاه استعمار انگلیس نوبت به “آمریکا” رسید و این بار یک ربع قرن تمام، سلطه سیاسی و اقتصادی آمریکا چنان بر ارکان کشور و اعماق زندگی ما نفوذ پیدا کرد که نه تنها مقامات کشوری با نظر آنها تعیین می شدند و سرنوشت ملت را به نفع آمریکا در دست می گرفتند بلکه حتی زندانهای این کشور از کسانی پر می شد که علیه منافع آمریکا گامی بر می داشتند یا سخنی می گفتند یا کلمه ای می نوشتند.

ایران این کشور اسلامی، سالهای سال رنج تلخ این استعمار شوم را با تمام گوشت و خون و مغز و روح خود احساس کرد، و الحمدلله انقلاب پر برکت اسلامی بر این پدیده نحس تاریخ پایان داد و استقلال و آزادی ای در سایه اسلام به رهبری حضرت امام امت خمینی دام ظله العالی پدید آمد و طرح حکومت اسلامی پی ریزی شد که رو به تکامل می رود.

تاریخ هرگز استعمار فرانسه در الجزایر که بیش از هر چیز آن کشور را به بازار مصرف تولیدات خود مبدل کرده بود و یا نیروی استعماری که در مصر و تونس و اتیوپی و افغانستان و پاکستان و یمن و ترکیه و کشورهای منطقه خلیج فارس و بالاخره ده ها کشورهای منطقه خلیج فارس و بالاخره      ده ها کشور کوچک و ضعیف را که میدان تاخت و تاز و چپاول و غارت استعمارگران قرار گرفت فراموش نمی کند و نباید بکند.

اینها قدرتهای استعمارگرانه ی خود را مخصوصا در این جهت به کار گرفتند که این کشورها را به خریداران تولیدات خود مبدل کنند و از هر کدام از افراد این جوامع یک مصرف کننده ی چشم و گوش بسته و مطیع، بسازند.

غارت چند جانبه

علاوه بر آنچه ذکر شد این صنایع بزرگ و بالمآل دولتهای متبوع آنها برای دوام و بقا کارخانه های خود احتیاج به مواد خام دارند تا آنها را تبدیل به کالاهای مصنوع خود سازند و پس از آن کالاهای ساخته شده خود را به کشورهای دیگر و از جمله همان کشور صاحب مواد خام بفروشند و لذا در پی دست یافتن به مستعمره ای هستند که دارای مواد خام مورد نیاز آنها باشد.

پس از یافتن چنین کشوری و بعد از استقرار و استحکام پایه های سلطه سیاسی و اقتصادی خود در آن کشور، مواد خام موجود در آن را با ارزانترین قیمت -که غالبا در حد رایگان است- از آنجا بیرون می برند و هنگامی که در کشور خود و با استفاده از صنایع ماشینی شان به اشیاء و کالاهای گوناگون مبدلش کردند همان مصنوعات را با دهها برابر قیمت واقعی خود به همان کشور صاحب مواد اصلی می فروشند و از آنجا که غارت مواد خام کشورهای کوچک همواره به صورت چپاولی بی رحمانه و به قصد ریشه کن ساختن آن مواد صورت می گیرد همیشه علاوه بر مصارف کشور استعمارگر و کشور مستعمره مازاد قابل توجهی از اشیاء و کالاهای تولید شده نیز باقی می ماند که این مازاد در سایر نقاط دنیا به فروش میرسد و بصورت ارز و طلا یا انواع دیگر مواد خام موجود در سایر نقاط جهان به کشور استعمارگر باز می گردد.

بدینگونه ملاحظه می شود که چپاول کشورهای قدرتمند و سرمایه داری از چندین جهت و به چندین صورت انجام می گیرد و از هر طرف سودهای هنگفت به سوی قدرتهای سرمایه داری و سرمایه داران بزرگ جهان امپریالیسم سرازیر می گردد تا جائی که مواد خام موجود در کشوری به قصد ریشه کن ساختن آن و به چندین برابر مقدار مورد نیاز غارت میشود و در سایر نقاط دنیا به دهها برابر قیمت اولیه بفروش می رسد و از این سود سرشار کمترین سهمی نیز نصیب صاحبان اصلی آن مواد نمی‌ شود.

از همین جهت است برای نمونه از زبان آمار و ارقام رسمی ملاحظه می شود که دول استعمارگر تنها در عرض یک سال (سال ۱۹۵۵ میلادی) و فقط از طریق نفت خام کشورهای نفت خیز مبلغ سرسام آوری بالغ بر پانصد میلیارد دلار (۰۰۰/۰۰۰/۰۰۰/۵۰۰ دلار) سود برده اند که از این مبلغ هیچ سهمی به صاحبان اصلی نفت نرسیده است[۱].[۲]

البته این رقم مشتی است از خروار و اکنون ما ادامه بحث در این موضوع را برای مقاله بعد بتوفیق پروردگار منان می گذاریم.

ادامه دارد …

 

[۱] – کتاب الوعی الاسلامی ج ۱ ص ۶۶٫

18دسامبر/16

قوانین کیفری در اسلام

قسمت یازدهم

حجه‌ الاسلام و المسلمین موسوی تبریزی

کیفر اهل کتاب

در مقالات گذشته چند مطلب در رابطه با اهل کتاب و کیفیت کیفر آنها گفته شد:

۱- شرائط اهل ذمه بودن و اینکه چند طائفه از کفار می توانند با مسلمین قرارداد ببندند.

۲- کیفیت اخذ مالیات وجزیه آنها در حکومت اسلامی در صورت تخلف و انجام اعمال خلاف مقررات و خلاف شرعی که موجب حد و یا تعزیر در اسلام است، می پردازیم همانطوریکه در مقالات گذشته اشاره شد، اعمال خلافی که یک کافر ذمی انجام می دهد به سه قسم می شود تقسیم نمود:

۱- اعمال خلافی که در رابطه با حکومت اسلامی و در جهت براندازی آن باشد.

۲- اعمال فاسد اجتماعی که جهت به فساد کشانیدن جامعه اسلامی و ترویج باطل و فحشا و منکرات در اجتماع، انجام شود، اگرچه مقصود کسب مال و ثروت از این طریق باشد نه صرفا به منظور ترویج فساد.

۳- اعمال فاسد و گناهان فردی که شخص کافر نه در خلوت که در میان مردم و انظار آنها انجام می دهد، یا ظلم و تجاوز به حقوق شخصی و فردی یکنفر مسلمان و یا کافر ذمی که صرفا جنبه فردی داشته باشد. اما در رابطه با قسم اول علاوه براینکه کلیه آیات و روایاتی که درباره ی محارب و متجاوزین به اسلام و حقوق حکومت اسلامی وارد شده است شامل کفار ذمی نیز می شود و طبق همان روایات و آیات، باید با آنها مبارزه کرد و جنگید و در صورت دستگیری باید مجازات و کیفر محارب را درباره ی آنان اعمال نمود، تمامی آیات مربوط به قتال و مبارزه با کفار که در قرآن کریم آمده است شامل آنها نیز می شود، مانند آیه ۲۹ از سوره ی توبه که می فرماید:

“قاتلو الذین لایومنون بالله و لا بالیوم”

“الآخر و لا یحرمون ما حرم الله ورسوله”

“و لایدینون دین الحق من الذین”

“اوتوا الکتاب حتی یعطوا الجزیه عن ید”

“و هم صاغرون”.

– پیکار کنید با کسانی که به خدا و روز معاد معتقد هستند و از آنچه که خدا و رسول خدا تحریم نموده اند، اجتناب نمی کنند و با کسانی از اهل کتاب که دین حق را نمی پذیرند تا هنگامی که حاضر به پرداختن جزیه با ذلت و تواضع شوند (در حالیکه مقررات اسلامی را نیز بپذیرند) از این آیه ی شریفه و دیگر آیات معلوم می شود که اگر کفار و اقلیتهای مذهبی نخواستند در جامعه اسلامی مالیات بپردازند و به مقررات اسلامی و حکومت اسلامی احترام بگذارند، باید با آنها پیکار نمود تا چه رسد که علیه حکومت نیز قیام کرده باشند و یا با اجانب در راه سقوط اسلام و حکومت اسلامی همکاری داشته باشند.

پس اینگونه کفار را باید گفت که در حقیقت با ارتکاب این قبیل اعمال، از ذمی بودن خارج می شوند و دیگران احترام و مصونیتی را که در    حکومت اسلامی در سایه ی قرارداد ذمه پیدا کرده بودند، ندارند همانطوریکه یک مسلمان نیز اگر همین خیانت را بکند و علیه حکومت اسلامی خروج کند و یا با اجانب همکاری و بنفع آنان جاسوسی کند، مجازات سختی دارد و در این مورد خلافی میان فقهای اسلام نیست، حتی برادران فقهای اهل تسنن نیز به این مطلب معتقد هستند. عبدالقادر عوده، یکی از علما و نویسندگان اهل تسنن در کتاب “التشریع الجنائی” خود در این زمینه چنین می گوید:

“اما اذا کان الغرض من الجریمه، احداث ای تغییر یتنافی مع نصوص الشریعه کادخال نظام غیراسلامی یخالف النظام، او تمکین دوله اجنبیه من التسلط علی البلاد او اضعاف قوه الدوله امام غیرها من الدول اذا کان الغرض من الجریمه شیئا من هذا او مثله، فان الجریمه لاتکون بغیا ای سیاسیه و انما هی افساد فی الارض و محاربه اله و رسوله و هی جریمه عادیه قررت لها الشریعه عقوبه قاسیه”.

یعنی اگر مقصود از جرائم و گناهانی که انجام می دهند ایجاد و احداث تغییراتی در حکومت است که با نصوص شریعت اسلام مخالفت دارد -مانند وارد کردن قانون و یا نظام غیراسلامی در کشور اسلامی و یا امکان دادن به دولتهای اجنبی برای تسلط و نفوذ در دولت اسلامی و یا شهرهای مسلمین و یا غرض تضعیف دولت اسلامی و شکستن ابهت و کیان دولت اسلامی در برابر دولتهای کافر و اجنبی باشد- اینگونه جرائم، جرائم سیاسی محسوب نمی شود بلکه اینگونه اعمال، افساد در روی زمین و محاربه با خدا و رسول خدا است که جزای بسیار کوبنده ای را پروردگار برایشان معین فرموده است یعنی مصداق آیه ی شریفه:

“انما جزاء الذین یحاربون الله و”

“رسوله و یسعون فی الارض فسادا …”

قرار می گیرند.

علاوه بر آیات و روایاتی که در این زمینه داریم و منطق و پیمان اسلام درباره ی کیفر اینگونه افراد از نظر عقلی و اجتماعی نیز بسیار روشن و مبرهن است، چرا که وقتی ملتی با قاطعیت و اکثریت آرا و با زحمات زیاد و ایثارگری و شهادتها، نظامی را تشکیل می دهند و کیفیت قانونگذاری و اجرا و مدیریت را با آرای خود انتخاب می کنند باید اقلیت به آرای آنان احترام بگذارند و در برابر آنها و خواسته آنها -در صورتیکه برخورد با شرائط انسانی و آزادی مشروع و معقول آنها نداشته باشد- تسلیم شوند و همانطور که گفتیم اسلام و قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران آنان را در زندگی و انتخاب شرائط آن و تبلیغ و ارشاد مذهبی در میان خودشان و حتی در انتخاب نماینده در مجلس قانون گذاری و در انتخاب شوراهای محلی در محل خودشان و در زبان و حکم و تدریس زبان و مذهبشان در مدارس و دبیرستانهای دولتی در میان خودشان، آزاد گذاشته است و هیچگونه برخورد غیرانسانی را از طرف هیچ مقامی درباره ی آنها جایز نمی داند، و از کلیه منافع و منابع اجتماعی و طبیعی، آنها را بهرمند می‌سازد با این شرائط، کسی که علیه جمهوری اسلامی فعالیت کند، برای تضعیف دولت اسلامی فعالیت کند، برای تضعیف دولت اسلامی بکوشد و یا بنفع اجانب جاسوسی کند و یا اجانب و محاربین را محل و ماوی بدهد، قهرا با اصل اسلام مبارزه می کند و با آرمانیکه مقدس ترین مسئله در اعتقاد اکثریت قاطع مردم است، در ستیزه است، و آزادی و تلاش همچو فردی را در هیچ یک از جوامع بشری نمی پذیرند و روی این عمل صحه نمی گذارند.

لذا هموطنان از اقلیتهای مذهبی نباید توقع داشته باشند که تحت لوای اقلیت مذهبی بودن و اینکه حقوقشان را باید مراعات کرد، هر خلافی را بتوانند انجام دهند، و باید بدانند که حقوقشان مانند یک مسلمان در شرائط خاص، محفوظ است ولی خرابکاریها و خلافها، با شدت تمام -مانند دیگر اقشار و حتی مسلمین- مجازات و کیفر دارد.

و اما قسم دوم باز مجازات و کیفر مرتکبین آنها -مانند مرتکبین مسلمان- بعنوان مفسد محاکمه و مجازات می شوند و حکم اسلام درباره ی آنان جاری می گردد و همانطوریکه یک مسلمان در صورتیکه برای پخش و فروش و تولید هروئین و یا تریاک و یا مشروبات الکلی و یا فیلمهای فاسد و سکسی و دیگر مسائل خلاف اخلاق و خلاف اسلام تلاش و فعالیت نمایند، مفسد شناخته شده و به کیفر “مفسد فی الارض” در اسلام مجازات می شود افراد اقلیتهای مذهبی نیز همانطور است.

قوه قضائیه در اسلام و قاضی در حکومت اسلامی در مورد اینگونه افراد باید حکم اسلام را اجرا نمایند، و حق ندارند به خود اهل کتاب و علمای آنان واگذار کنند و یا حکم مذهب خودشانرا در باره ی این شخص مفسد اجرا نمایند، چرا که یک عمل اجتماعی است و آثار بسیار نامطلوب و خلاف شرع در جامعه دارد و گاهی تلاش در نابودی حرث و نسل بشری است. و مسئولین جمهوری اسلامی برای حفظ جمهوری اسلامی و نگه داری آن از سقوط و برای حفظ جامعه اسلامی از فساد و فحشاء و انحطاط فکری و اخلاقی آن که بعهده آنها است و یک واجب شرعی است باید جلوی این قبیل اعمال را با قاطعیت بگیرند و مرتکبین را مجازات و کیفر نمایند …

و اما قسم سوم که گناهان شخصی و فردی است و گاهی از نظر اسلام گناه و معصیت است و از نظر آنها گناه محسوب نمی شود، در صورتیکه در محکمه اسلامی نزد قاضی جرم مذکور ثابت شد، فقها گفته اند قاضی مخیر است که حکم اسلام را درباره ی وی باجراء بگذارد و طبق حکم اسلام او را مجازات کند و یا به دست خودشان و قضاوت خودشان بسپارد تا حکم خودشان را درباره وی باجراء بگذارند، مانند کسیکه در جامعه اسلامی شراب می خورد و گناه فردی دیگری را مرتکب می شود. ولی امام احتیاط واجب دارند که حد شرعی اسلامی بر آنها جاری شود.

مرحوم شیخ طوسی (ره) در کتاب نهایه می فرماید:

“و اذا زنی الیهودی اوالنصرانی باهل ملته، کان الامام مخیرا بین اقامه لحد علیه بما تقتضیه شریعه الاسلام و بین تسلیمه الی اهل دینه او دین المراه لیقیموا علیهم الحدود علی ما یعتقدونه”

یعنی اگر مرد یهودی و نصرانی با اهل مذهب خودش مرتکب زنا بشود، امام (یا حاکم شرع) مخیر است میان اینکه آنها را طبق حکم شرع مقدس اسلام مجازات نماید و یا اینکه به اهل مذهب خودشان تحویل دهد تا آنها طبق دستورات خودشان او را مجازات کنند.

و محقق (ره) در شرائع می فرماید:

“ولو زنی الذمی بذمیه، دفعه الامام الی اهل- نحلته لیقیموا علیه الحد علی معتقدهم، و ان شاء اقام الحد بموجب شرع الاسلام”.

یعنی اگر مرد ذمی با زنیکه از اهل ذمه است زنا کند، امام و رهبر مسلمین اگر خواست خود طبق احکام اسلام درباره ی او حد را جاری می کند و اگر خواست به اهل ملت و مذهب خودشان تحویل می دهد تا مطابق حکم مذهبشان کیفر نمایند.

امام امت در کتاب تحریر الوسیله، جلد دوم در کتاب حدود و اقسام آن مسئله ی ۷ می فرماید:

“قالوا: الحاکم بالخیار فی الذمی بین اقامه الحد علیه و تسلیمه الی اهل نحلته و ملته لیقیموا الحد علی معتقدهم و الاحوط اجر الحد علیه.

گفته اند، حاکم شرع مخیر است بین این که حد اسلامی را درباره ی اهل ذمه اعمال نماید و یا اینکه به اهل مذهب خودش تحویل دهد تا طبق اعتقاد خودشان او را مجازات کنند ولی احتیاط واجب این است که حاکم شرع، حد اسلامی را بر او جاری کند.

وسائل الشیعه باب ۲۹ ابواب مقدمات -الحدود و احکامها- ص ۳۳۸ ج ۱۸:

۱- “عبدالله بن جعفرفی قرب الاسناد عن عبدالله بن الحسن عن علی بن جعفر عن اخیه موسی بن جعفر علیهما السلام قال: سالته عن یهودی او نصرانی او مجوسی اخذ زانیا او شارب خمرا، ما علیه؟ قال:

“یقام علیه حدود المسلمین اذا فعلوا ذلک فی مصر من امصار المسلمین اوفی غیر امصار المسلمین اذا رفعوا الی حکام المسلمین”.

علی بن جعفر برادر حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام نقل می کند که: از ایشان سئوال کردم درباره شخص یهودی و یا نصرانی و یا مجوسی که در حال زنا و یا شرب خمر دستگیر می شود، جزای او چیست؟

فرمودند: اگر در یکی از بلاد مسلمین اینگونه اعمال انجام دهند، حدود اسلام درباره ی آنها اجراء می شود و اگر در غیر بلاد مسلمین نیز انجام دهند و پیش حاکم مسلمین بیاورند، باید حکم اسلام را درباره ی وی اجرا نماید.

در کتاب الفقه علی المذاهب الاربعه جلد ۵ صفحه ۱۲۵ می گوید:

“الشافعیه و الحنابله قالوا یقام الحد علی الیهودی کغیره من النصاری و الذمیین و المستامنین و ذلک لانهم مخاطبون بفروع الشریعه خصوصا اذا رفعت دعواهم الینا و لان اقامه الحد یخفف عنهم العذاب یوم القیامه و لان السنه اثبتت ان النبی (ص)، قد اقام حد الزنا علی الیهودی و الیهودیه التی رفع یهود المدینه امرهما الیه، صلوات الله و سلامه علیه”.

علمای شافعی و حنبلی معتقدند که حدود اسلام درباره ی یهودی مانند نصاری و دیگر اهل ذمه جاری می شود چرا که آنان همانطوریکه به اصول شریعت اسلام مکلف هستند و باید معتقد باشند، به فروع اسلام نیز مکلفند و از طرف پروردگار در دستوراتش مورد خطاب هستند و وقتی پیش حاکم اسلامی جرائم آنان ثابت و محرز شد و مجرم را پیش ایشان بردند، باید احکام و حدود اسلام را جاری سازد و علاوه بر این، اجراء حدود، عذاب روز قیامت را نسبت بآنها تخفیف می دهد و در سنت رسول الله (ص)ثابت شده است که آن حضرت خود درباره ی یک زن یهودی و مرد یهودی حد اجراء کردند. بالاخره آنچه که مسلم است احکام و حدود اسلام درباره مجرمین اقلیتهای مذهبی شناخته شده از طرف اسلام در رابطه با بعضی از جرائم که قسم اول و دوم است لازم است اجرا گردد و درباره ی قسم سوم نیز می شود به اجرا گذاشت بلکه احوط آن است چنانچه امام فرمودند و می شود به خودشان واگذار نمود و این مسئله مورد اتفاق مسلمین اعم از شیعه و اهل تسنن است.

 

18دسامبر/16

نگاهی به رویدادها

جنگ

* ۵ تانک و خودرو دشمن در جبهه های سومار و نفت شهر منهدم شد.

۲۱/۹/۶۱

* پل حساس تدارکاتی دشمن بعثی در منطقه غرب منهدم شد.

۲۲/۹/۶۱

* با آتش توپخانه ایران مراکز تدارکاتی دشمن بعثی در جبهه سومار و تاسیسات پتروشیمی بصره درهم کوبیده شد.

۲۴/۹

* ده تانک و خودروی دشمن بعثی در منطقه ی عملیاتی مسلم بن عقیل منهدم شد.

۲۸/۹/۶۱

* حمله ی موشکی بعثی ها به شهر قهرمان پرور دزفول صدها خانه و مغازه را بر سر ساکنان بی گناه آنها خراب و صدها شهید و مجروح به جای گذاشت.

۲۹/۹/۶۱

* خطوط دفاعی دشمن در ۳ نقطه جبهه غرب با خاک یکسان شد.

۹/۱۰/۶۱

* فرمانده سپاه پاسداران: تاکنون /۵۵۰۰ دستگاه تانک و نفربر از عراق به غنیمت گرفته شده است.

۹/۱۰/۶۱

* یازده تن از عشایر چادر نشین دهلران در حمله ی هوائی جنایتکاران عراقی کشته و مجروح شدند.

۱۳/۱۰/۶۱

* ده سنگر و چند موضع دیده بانی دشمن و یک پارک موتوری با ده خودرو بکلی منهدم شد.

۹/۱۰/۶۱

* گروه چریکی قوای اسلام در یک جبهه غرب تا قلب مواضع دشمن نفوذ کرد.

۱۱/۱۰/۶۱

انقلاب و جهان

* ۱۴ زندانی مسلمان فلسطینی بر اثر شکنجه توسط صهیونیستها به شهادت رسیدند.

۲۰/۹/۶۱

* در چهارمین جلسه محاکمه انقلابیون مسلمان مصری توسط رژیم حاکم بر این کشور، مجاهدین مسلمان شدیدا به شکنجه ی خود در هنگام بازجوئی اعتراض کردند.

۲۱/۹

* در اثر انفجار ساختمان خبرگزاری رژیم حاکم بر عراق توسط انقلابیون مسلمان این کشور دهها تن از عوامل رژیم کشته و مجروح شدند.

۲۷/۹/۶۱

* برای رویارویی با حرکت انقلاب اسلامی و بدنبال فروش ۹۰ هلیکوپتر نظامی از سوی آمریکا به رژیم حاکم بر عراق آمریکا یک اعتبار /۲۱۰ میلیون دلاری در اختیار این رژیم گذاشت.

۲۷/۹/۶۱

* نیروهای امنیتی مراکش با حمله به دانشجویان مسلمان این کشور ۹ تن را کشته و تعدادی را زخمی کردند.

۲۷/۹/۶۱

* سربازان صهیونیستی تظاهرات مسلمانان را در شهر نابلس به خون کشیدند.

۲۸/۹/۶۱

* موج بازداشت انقلابیون مسلمان در جزیره العرب توسط حاکمان رژیم سعودی افزایش یافت.

۱/۱۰/۶۱

* صدر اعظم آلمان غربی خواستار مداخله ی آمریکا در خلیج فارس شد.

۱/۱۰/۶۱

* مجاهدین افغانی با حمله به فرودگاه نظامی جلال آباد ضمن منهدم کردن دو هلیکوپتر و چهار تانک و ۴۰ سرباز اشغالگر شوروی و دولتی افغانستان را نیز به هلاکت رساندند.

۶/۱۰/۶۱

* یازده تن از شخصیت های مذهبی شهر گجران در استان پاکستان بعلت مخالفت با حکومت نظامی دستگیر شدند.

۷/۱۰/۶۱

* دولت پاکستان از سفر دبیرکل جماعت علمای پاکستان به ایران برای شرکت در کنگره جهانی ائمه جمعه و جماعت جلوگیری کرد.

۸/۱۰

* درگیریهای اخیر مسلمانان نیجریه را نیروهای دولتی /۱۰۰۰ کشته برجای گذاشت.

۹/۱۰/۶۱

* برای جلوگیری از گسترش حرکت اسلامی در منطقه، رژیم نمیری گروهی نظامی را به کمک ارتش شکست خورده صدام فرستاد.

۱۳/۱۰/۶۱

* هواپیماهای شوروی ۹۰ درصد از خانه های مسکونی مسلمانان افغانی را در دره ی پنجشیر ویران کرده اند.

۱۷/۱۰/۶۱

* به اعتراف معاون نخست وزیر عراق، آمریکا /۴۶۰ میلیون دلار وام به عراق داد.

۱۸/۱۰/۶۱

ضد انقلاب

* مقر مهم ضد انقلاب در منطقه صعب العبور “شیان” همراه با پنج روستا در منطقه کردستان توسط قوای اسلام آزاد شد.

۲۵/۹/۶۱

* ملااحمد احمدی یکی از روحانیون مبارز اهل تسنن اشنویه بدست ضد- انقلابیون به شهادت رسید.

۲۵/۹/۶۱

* قاچاقچیان با ۵۹۶ کیلو تریاک در کوه های بیرجند بدام مأموران ژاندارمری افتادند.

۲۸/۹/۶۱

* ۲۴ روستا و ۳ ارتفاع مهم در محور سنندج- کامیاران- دهگلان از لوث وجود ضد انقلاب پاکسازی شد.

۱/۱۰/۶۱

* یک باند قاچاقچیان خروج ارز از کشور بدام افتادند.

۱/۱۰/۶۱

* با دستگیری پنج قاچاقچی در سیستان و بلوچستان مقدار ۱۴۶ کیلو مواد مخدر کشف شد.

۱۵/۱۰/۶۱

* بیش از ۱۲۵۹ کیلو مواد مخدر در تهران و ۱۳ شهر دیگر کشف شد.

۱۶/۱۰/۶۱

* طی یک عملیات سراسری و با نام آیه الله شهید اشرفی اصفهانی، ضمن کشف ۲۰ لانه ی تیمی، ۸۰ تن از افراد باقی مانده منافقین دستگیر یا معدوم شدند.

۱۸/۱۰

اختراع و اکتشاف

* یک مبتکر اصفهانی، دستگاه مسافت یاب صوتی ساخت. قیمت تمام شده این دستگاه، یک هزارم نوع آمریکائی و دقت آن ۳۸ برابر آن است.

۲۶/۸/۶۱

* توسط جهاد خودکفائی بهداری تبریز دستگاه زباله سوز بدون دود در تبریز ساخته شد.

۴/۹/۶۱

* برای اولین بار در ایران دستگاه تولید اسیدسولفوریک که در تولید تمام مواد پاک کننده بکار می رود ساخته شد.

۶/۹/۶۱

* یک دانشجوی اصفهانی مرکب پلی کپی و فتواستنسیل ساخت.

۷/۹/۶۱

* قرص ضد فشار خون برای اولین بار در ایران ساخته شد.

۲۷/۹/۶۱

* یک کارمند متعهد صنایع الکترونیک ایران دستگاه اخذ و شمارش آراء اختراع کرد.

۱/۱۰/۶۱

* با تلاش افسران و درجه داران متعهد نیروی دریائی یکی از پیچیده ترین سیستم های موشکی دنیا در ایران تعمیر شد.

۱/۱۰

* یک جوان ایرانی یک دست مصنوعی که می تواند کارهای مورد نیاز انسان را انجام دهد ساخت.

۱/۱۰/۶۱

* با تلاش برادران متعهد کارخانه ایران سرنگ قزوین دستگاه سوزن گذار اتوماتیک ساخته شد.

۲/۱۰/۶۱

* وزیر بهداری: تا کنون /۳۰ قلم دارو توسط داروسازان کشورمان ساخته شده است.

۶/۱۰/۶۱

* اولین سیستم مخابراتی ساخت متخصصین متعهد کشورمان در خط تولید قرار گرفت.

۹/۱۰/۶۱

* دستگاه تحریک عصبی و عضلانی قابل حمل برای بیمار در اهواز ساخته شد.

۱۵/۱۰

* کولر آبی پلاستیکی توسط یک کارگر برق کار برای اولین بار در اهواز ساخته شد.

۱۶/۱۰/۶۱

* دستگاه جوجه کشی برقی و نفتی در اهواز ساخته شد.

۱۶/۱۰/۶۱

عمران

* با تلاش متخصصین ایرانی ظرفیت تولید کارخانجات گاز و گاز مایع جنوب، روزانه یکصد میلیون فوت مکعب افزایش یافت.

۷/۹/۶۱

* طی هشت ماهه امسال بیش از ۲۸ هزار دستگاه انواع پنکه، چرخ گوشت، پلوپز، و آبمیوه گیری در کارخانجات پارس خزر رشت تولید شده است.

۸/۹/۶۱

* ۷۰۰ میلیون ریال وام به کشاورزان و صیادان بوشهر پرداخت شد.

۲۱/۹/۶۱

* با صرف هزینه ای معادل ۴۵ میلیون ریال طی آذر ماه سال جاری ۱۰ روستای استان ایلام دارای آب لوله کشی شدند.

۲۸/۹

* تولید پالایشگاه نفت اصفهان ۸۵ در صد افزایش یافت.

۲۹/۹/۶۱

* /۲۸۵۰ هکتار از اراضی مزروعی دشت آزادگان بازسازی شد.

۲۹/۹/۶۱

* بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون ۲۶۴ پروژه برق رسانی و ۲۹۵ پروژه آب رسانی در روستاهای کهکیلویه و بویراحمد به انجام رسیده است.

۲/۱۰/۶۱

* از اول سال جاری تاکنون /۱۹۰ روستا در استانهای اصفهان، یزد، چهار محال و بختیاری و استان مرکزی صاحب برق شدند.

۴/۱۰/۶۱

* عظیم ترین کارخانه قند و شکر خاورمیانه در پارس آباد مغان آغاز بکار کرد.

۵/۱۰

* دوهزار واحد مسکونی شهرک جمهوری اسلامی در منطقه شوش تهران آماده ی بهره برداری محرومان شد.

۷/۱۰/۶۱

* طی ۹ ماهه ی اول سال جاری یک هزار و سیصد و چهل و هشت (۱۳۴۸) دستگاه تراکتور بین کشاورزان گرگان و گنبد توزیع شده است.

۸/۱۰/۶۱

* رادیو یاسوج با ۴ فرستنده آغاز بکار کرد.

۱۳/۱۰/۶۱

اخبار داخلی

* ستاد پیگیری فرمان ۸ ماده ای امام تشکیل شد.

۲۹/۹/۶۱

* در اجرای فرمان امام امت ۳۳۳ زندانی در یزد و اراک و کرمان آزاد شدند.

۲۴/۹/۶۱

* ۴۲۴ زندانی در اصفهان و همدان مورد عفو قرار گرفته، آزاد شدند.

۲۹/۹/۶۱

* ۷۲ مرکز تربیت معلم در سراسر کشور با پیام ریاست جمهوری آغاز بکار کردند.

۲/۱۰

* ۹۱۵ زندانی در مشهد، بوشهر، اهواز و سمنان مورد عفو امام قرار گرفتند.

۴/۱۰

* به علت اهانت به شعائر اسلام دو کارمند سفارت استرالیا در تهران از ایران اخراج شدند.

۱۳/۱۰/۶۱

 

18دسامبر/16

یادی از شهدا

قسمتی از وصیت نامه طلبه شهید بهمن (حسن شجاعی):

همسر عزیزم، امیدوارم که انشاءالله اگر با مرگ من روبرو شدید بتوانی از این امتحان الهی سربلند بیرون آئی و اگر بخاطر دوری من ناراحت هستی می توانی با قرآن و مطالعه و یاد خداوند بزرگ این مشکلات را تحمل کنی نمازهایت را اول وقت بخوان و سرنماز دعا کن، قرآن را هیچگاه فراموش نکن روزهای جمعه حتما در نماز جمعه حاضر  شو، شبهای جمعه دعای کمیل را فراموش نکن در اصول اسلام مطالعه کن با خدا صحبت و راز و نیاز نما هیچگاه دنبال زرق و برق دنیا نرو که این دنیا فانی و از بین رفتنی است و تنها چیزی که در دنیای دیگر به درد تو می خورد راز و نیازهای تو با خدا و صدقه های توبه فقرا است و تا می توانی به فقرا و جنگ زدگان کمک و انفاق کن. همسرم، تو را توصیه می کنم به حفظ شعائر اسلامی، به حفظ و اطاعت از دستورات قرآن خصوصا در مورد حجاب کامل اسلامی و رهنمودهای امام امت خمینی عزیز در مورد خودسازی امیدوارم که با توجه و عمل به آن یک انسان صد در صد اسلامی قرار بگیریم و همگی در مسیر خداوند حرکت کنیم خدایا تنها تو را عبادت می کنیم و تنها از تو یاری می جوئیم ما را به راه راست هدایت فرما.

… خدایا، خداوندا تمامی شهدای ما را با شهدای صدر اسلام و سرور شهیدان حسین (ع)محشور بگردان، خدایا از تو می خواهیم که امام ما را رهبر عزیز ما را تا انقلاب مهدی زنده و پاینده نگهداری، خدایا به ما نیروئی عطا کن که فقط بخاطر تو کار کنیم و نیت های ما را خالص گردان خدایا ما به لطف بیکران تو امیدواریم ولی ترسمان از این است که در نیت- ها و محرکمان ناخالصی وجود داشته باشد بلطف و کرمت آنها را نیز برطرف گردان، اسلام و مسلمین را سربلند و پیروز گردان.

وصیتنامه شهید غلامرضا رضائی حسین آبادی:

اگر من به فیض شهادت رسیدم هیچ کس برای من گریه نکند و سیاه نپوشد و عوض آن به امام دعا کنید و فرج امام زمان را از خدا درخواست کنید. به کلیه دوستان و آشنایان توصیه می کنم که دعا و نماز را فراموش نکنند، بخصوص درنمازهای جماعت و جمعه شرکت کنند چون در جماعت انسان آگاه می شود.

ای پدر و مادری که این وصیت را می خوانید در تربیت کودک خود و یاددادن قوانین اسلام از کوچکی به فرزند خود غافل نباشید، به او قرآن یاد بدهید و او را آماده کنید که فردی مفید برای اسلام باشد. ای برادر و خواهر: مساجد را ترک نکنید، مساجد را پرکنید، کلاسهای عقیدتی در آن بگذارید و مردم را آگاه کنید.

پدر و مادر عزیزم: مبادا در سوگ من ناراحتی کنید، اگر ناراحت شدید بروید نزد پدر و مادر بقیه شهداء و از آنها درس صبر بگیرید. پدر و مادر عزیز: به حزب الله کمک کنید چه از نظر مادی و چه از نظر معنوی. پدر و مارد عزیزم: برای من در خانه یک پرچم سرخ آویزان کنید و موقعی که جنگ تمام شد و انتقام خون همه شهیدان گرفته شد، آن را بردارید تا دشمن بفهمد که مردم ما تا انتقام خون شهیدان را نگیرند از پا نمی نشینند. و سخن دیگر من با محصلین عزیز است. ای برادر و خواهر محصل: با درس خواندن خود و بارورکردن اقتصاد کشور، ضربه ای بزرگ به ابر قدرتها بزنید، درس را فراموش نکنید زیرا اگر شما درس را ول کنید ضد انقلاب خائن درس می خواند و پست و مقام کشور به دست آنها می افتد. و شما ای معلمین عزیز: فرزندان این انقلاب خونبار را درس دهید و آنان را تربیت کنید تا انشاءالله بتوانند وارث زمین شوند.

قسمتی از وصیت نامه شهید محمد آموزگار:

… آری شما مردم مقاوم ۱۵ ماه تمام جبهه های جنگی را رهبری کرده اید که در آن طرفش آمریکا، روسیه و تمام مستکبرین و زورمندان جهان قرار دارند. شما ملت قهرمان با پشتیبانی بی دریغ و بی شائبه خود نوید پیروزی را به ما دادید و امیدواریم بتوانیم پاره ای از این فداکاریها و از جان گذشتگیها را جبران نمائیم، دریغا که صدام این نوکر حلقه بگوش آمریکا تاکنون نتوانسته عمق ایثار و همبستگی شما را درک کند و بفهمد که جنگ ما نبرد مقدسی است برای رهاسازی تمام مستضعفین جهان در اقصی نقاط کره زمین، نه برای مقداری سرزمین و احیانا بدست آوردن یک یا دو شهر. امیدواریم بزودی شاهد پیروزی غرور انگیز سپاهیان اسلام در تمام جبهه های نبرد حق علیه باطل و سرنگونی صدام آمریکائی باشیم … به امید برافراشته شدن پرچم پرافتخار “الله اکبر” و “لا اله الا الله” در سرتاسر جهان و نابودی تمام قدرتهای طاغوتی و ضد الله.

 

18دسامبر/16

حقوق تطبیقی

قسمت پنجم

 

دکتر افتخار جهرمی (عضو حقوقدانان شورای نگهبان)

وظائف و مسئولیتها

ÉOó¡Î۰ «!$# Ç`»uH÷q§۹$# ÉOŠÏm§۹$#

در دوشماره گذشته، نخست تحت عنوان مقدمه، مسأله تعارض قوانین عادی با قانون اساسی مورد بحث قرار گرفت و نیز این موضوع در تاریخ حقوق ایران و فرانسه اجمالا بررسی شد و سپس در مبحث اول این مقاله شرائط اعضای “شورای نگهبان” در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و “شورای قانون اساسی” در قانون اساسی فرانسه و نیز مسائل مربوط به مدت عضویت، محدودیت شغلی، استعفای اعضاء و رسمیت جلسات شورا، مورد مطالعه قرار گرفت. اینک در مبحث دوم این مقاله وظائف و مسئولیتهای شورای نگهبان و شورای قانون اساسی فرانسه مورد مطالعه و مقایسه واقع می شود.

مبحث دوم:

وظائف و مسئولیتها

الف: تشخیص مغایرت مصوبات مجلس با احکام اسلام:

بموجب اصل چهارم قانون اساسی در جمهوری اسلامی ایران، کلیه ی قوانین و مقرارت مدنی، جزائی، مالی، اقتصادی، اداری، فرهنگی، نظامی، سیاسی و غیر اینها باید براساس موازین اسلامی باشد. در قسمت دوم اصل چهارم مقرر گردیده است: “این اصل بر اطلاق یا عموم همه ی اصول قانون اساسی و قوانین و مقررات دیگر حاکم است و تشخیص این امر بر عهده ی فقهای شورای نگهبان می باشد. “دراصل ۹۶ قانون اساسی تصریح شده است که” تشخیص عدم مغایرت مصوبات مجلس شورای اسلامی با احکام اسلام با اکثریت فقهای شورای نگهبان است. مسأله ای که دراینجا درخور توجه است، اختیاری است که اصل چهارم قانون اساسی به فقهای شورای نگهبان داده است. بموجب این اختیار فقهای شورای نگهبان می توانند اطلاق و عموم اصلی از اصول قانون اساسی را (در رابطه با مصوبات مجلس) مخالف موازین شرعی اعلام نمایند.

بحث در اصل چهارم قانون اساسی و اختیاری که طبق این اصل به فقهای شورای نگهبان داده شده است و نحوه اعمال آن، محتاج به مقاله ای جداگانه است. در مورد نحوه تصمیم گیری فقهای شورای نگهبان و مهلت آن در بند “ب” سخن گفته خواهد شد اما در فرانسه، طبق ماده دوم قانون اساسی این کشور، فرانسه جمهوری غیرمذهبی است و تصویب قوانین مغایر با احکام مذهب کاتولیک (مذهب کثریت) اشکال قانونی ندارد، هرچند در مواردی بمنظور احترام به عقاید اکثریت، از تصویب برخی از قوانین مغایر با مذهب کاتولیک خودداری کرده اند. در بعضی از کشورها که خود را کشور غیرمذهبی معرفی می کنند، اهالی این کشورها از لحاظ احوال شخصیه (ازدواج- طلاق- وصیت و ارث) تابع مقررات و احکام مذهب خویش می باشند ولی در فرانسه چنین حکمی هم وجود ندارد و همه اهالی این کشور تابع یک قانون هستند که با مقررات هیچیک از ادیان و مذاهب هم مطابقت ندارد!

ب: تشخیص مغایرت مصوبات مجلس با قانون اساسی:

وظیفه دیگر شورای نگهبان تشخیص مغایرت مصوبات مجلس شورای اسلامی با قانون اساسی است. اصل ۹۶ قانون اساسی دراین خصوص مقرر می دارد که: تشخیص عدم تعارض مصوبات مجلس شورای اسلامی با قانون اساسی، بر عهده ی اکثریت همه ی اعضای شورای نگهبان است”. در خصوص این وظیفه ی شورای نگهبان و وظیفه ای که در بند “الف” مورد بحث قرار گرفت، ذکر چند نکته ضروری است:

۱- در برخی از اصول قانون اساسی صحبت از “تشخیص عدم معایرت” یا “عدم تعارض” مصوبات مجلس با احکام اسلام یا با قانون اساسی شده است و در بعضی از اصول، سخن از “تشخیص مغایرت” است. سئوالی که ممکن است مطرح شود این است که آیا اکثریت شورای نگهبان باید عدم مغایرت مصوبه ای را با قانون اساسی تایید کند یا اینکه درصورت تشخیص مغایرت مصوبه ای با احکام اسلام یا قانون اساسی بوسیله اکثریت، مصوبه مزبور برای تجدید نظریه مجلس بازگردانده می شود؟

بنظر می رسد، نظر صحیح این است که چنانچه اکثریت رای به مغایرت مصوبه ای با احکام اسلام یا قانون اساسی بدهد، مصوبه مزبور به مجلس برگردانده می شود زیرا اولا: لازم نیست مصوبات مجلس بوسیله شورای نگهبان تایید شود و قبول این مطلب که در هر مورد، عدم مغایرت مصوبه مجلس باید بوسیله ی رای اکثریت اعلام شود، تایید و تصویب است که منظور نظر قانون اساسی نمی باشد (به اصول ۷۱ و ۷۲ قانون اساسی رجوع شود) و بهمین لحاظ است که در قسمت اخیر اصل ۹۴ قانون اساسی مقرر گردیده “در صورتیکه ظرف ده روز از تاریخ وصول مصوبه ی مجلس، شورای نگهبان اظهارنظر ننماید، مصوبه قابل اجرا است”، ثانیا: اصل ۹۴ قانون اساسی -که عنایت به مسأله مورد بحث دارد- صریحا مقرر می دارد: “چنانچه شورای نگهبان مصوبه مجلس را “مغایر” ببیند، برای تجدید نظر به مجلس باز می گرداند”. این نکته نیز لازم به تذکر است که در صورت قبول نظریه اول، در عمل مشکلاتی بوجود خواهد آمد بخصوص در مواردیکه کلیه اعضاء در جلسه رای گیری حضور نداشته باشند. درحال حاضر برطبق تفسیری که شورای نگهبان در این خصوص کرده است، در مورد قانون اساسی، رای اکثریت به مغایرت مصوبه ای با قانون اساسی موجب رد آن مصوبه می شود و مجددا به مجلس برمیگردانند. اما هنگام اظهارنظر شرعی، طبق سیره و روشی که از بدو تشکیل شورای نگهبان، در جلسه فقها معمول گردیده است در صورتیکه اکثریت فقهاء به عدم مغایرت مصوبه ای با احکام شرع رای دهند، آن مصوبه جبنه قانونی پیدا می کند. با کمی دقت، نتایج متفاوت این دو روش آشکار می گردد.

۲- شورای نگهبان موظف است مصوبات مجلس را حداکثر ظرف ده روز از تاریخ وصول، از نظر مغایرت با موازین شرعی و قانون اساسی، مورد بررسی قرار دهد و چنانچه آنرا مغایر ببیند، برای تجدیدنظر به مجلس باز گرداند، درغیر اینصورت مصوبه قابل اجرا است. در مواردیکه شورای نگهبان مدت ده روز را برای رسیدگی و اظهارنظر نهائی، کافی نداند می تواند بر طبق اصل ۹۵ قانون اساسی از مجلس حداکثر برای ده روز دیگر با ذکر دلیل خواستار تمدید وقت شود. اما وقتی طرح یا لایحه ای فوری در دستور کار مجلس قرار گیرد، بموجب اصل ۹۷ قانون اساسی، اعضای شورای نگهبان باید در مجلس حاضر شوند و نظر خود را اظهار نمایند.

۳- مسأله دیگر این است که منظور از اکثریت اعضاء شورای نگهبان یا اکثریت فقها، اکثریت کلیه اعضاء است (۷ نفر برای جلسه عمومی و ۴ نفر برای جلسه فقها) یا اکثریت حاضرین در جلسه. این امر در نتیجه رای گیریها و اظهارنظرها موثر است. شورای نگهبان عملا رای اکثریت کل اعضاء را مناط اعتبار، قرار می دهد، نه رای اکثریت حاضرین و این روش از ابتدای تشکیل شورا معمول شده و اگرچه گاهی مورد اعتراض برخی از اعضاء قرارگرفته ولی اکثریت آنرا پذیرفته است.

در قانون اساسی فرانسه، بموجب ماده ۶۱ این قانون، قوانین بنیادی و آئین نامه های داخلی مجلسین، باید از نظر عدم مغایرت با قانون اساسی به تایید شورای قانون اساسی برسد قوانین بنیادی (ارگانیک) قوانینی هستند که برای پیاده کردن و اجرای ماده یا موادی از قانون اساسی به تصویب می رسند. همچنین در مورد قوانین عادی و عهدنامه های بین المللی، رئیس جمهور، نخست وزیر یا یکی از روسای دو مجلس می تواند از شورای قانون اساسی بخواهد که نظر خود را در خصوص عدم مغایرت قانون اساسی اعلام نماید از تاریخ ارجاع مصوبه ای به شورا، این شورا ظرف سی روز باید نظر خود را اعلام دارد، در موارد فوری با درخواست دولت، این مدت می تواند به هشت روز تقلیل یابد. شورای قانون اساسی در مورد قوانین، بعد از تصویب مجلس اظهارنظر می نماید و در مورد عهدنامه های بین المللی قبل از مطرح شدن در مجلس.

نظریه شورا قطعی و لازم الاتباع است. در صورت رد برخی از مواد یک قانون بوسیله شورا و ذکر این مطلب که قانون بدون مواد رد شده می تواند اجرا شود، رئیس جمهور مخیراست که یا آن قانون را بدون مواد مورد اعتراض، توشیح و بمرحله اجرا بگذارد یا اینکه از مجلس بخواهد مواد مورد اعتراض شورا را تغییر و اصلاح نماید.

ج: تفسیر قانون اساسی:

اصل ۹۸ قانون اساسی مقرر می دارد:

“تفسیر قانون اساسی بعهده شورای نگهبان است که با تصویب سه چهارم آنان انجام می شود. “بنابراین در مورد تفسیر قانون اساسی، رای ۹ نفر. (یعنی سه چهارم کل اعضاء) ضروری است، در صورتیکه مصوبات مجلس با رای اکثریت اعضاء (نصف باضافه یک) ممکن است مغایر با قانون اساسی شناخته شود. لازم به تذکر است که این اصل مانع تفسیر دیگران مشاورین حقوقی وزارتخانه ها و موسسات دولتی از اصول قانون اساسی نمی باشد. ولی در صورتیکه شورای نگهبان، اصلی را تفسیر نماید، آن تفسیر معتبر و لازم الاتباع است. تفسیرهائی که تاکنون شورای نگهبان از قانون اساسی کرده است، در روزنامه های جمهوری اسلامی ایران درج گردیده است.

در فرانسه هرچند -قانونا- اختیار تفسیر قانون اساسی بعهده شورای قانون- اساسی واگذار نشده است ولی در رابطه با اموری که باین شورا ارجاع می شود، عالیترین مرجع برای تفسیر قانون اساسی است.

د: نظارت بر انتخابات:

شورای نگهبان برطبق اصل ۹۹ قانون اساسی، “نظارت بر انتخاب رئیس جمهور، انتخابات مجلس شورای اسلامی و مراجعه به آراء عمومی و همه پرسی را برعهده دارد” در مورد نظارت بر انتخاب رئیس جمهور و انتخابات مجلس شورای اسلامی قوانینی به تصویب رسیده است که بحث در خصوص این قوانین در این مختصر ضروری بنظر نمی رسد.

در فرانسه ماده ۵۸ قانون اساسی نظارت برانجام انتخابات ریاست جمهوری را از لحاظ رعایت مقررات به شورای قانون اساسی واگذار کرده است و اضافه می کند که این شورا به اعتراضات مربوطه رسیدگی می نماید و نتایج آراء را اعلام می کند. همچنین برطبق ماده ۵۹ قانون اساسی شورای مذکور به اعتراضاتی که در مورد غیرقانونی بودن انتخابات دو مجلس می شود رسیدگی و اظهار نظر می نماید. در خصوص مراجعه به آراء عمومی ماده ۶۰ این قانون مقرر می دارد که شورا برانجام همه پرسی نظارت و نتایج را اعلام می دارد.

هـ: تشخیص صلاحیت داوطلبان ریاست جمهوری:

بند ۴ اصل ۱۱۰ قانون اساسی مقرر می دارد که “داوطلبان ریاست جمهوری از جهت دارا بودن شرایطی که در این قانون میآید باید قبل از انتخابات به تایید شورای نگهبان” برسد. در دوره ی اول انتخابات برطبق قسمت اخیر بند مذکور، تشخیص این امر بعهده ی مقام معظم رهبری قرار داشت.

در حقوق فرانسه نیز لیست نامزدهای ریاست جمهوری بوسیله شورای قانون اساسی اعلام می شود (ماده یک قانون مورخ ۷ نوامبر ۱۹۵۸   درباره ی انتخابات ریاست جمهوری) در این مورد این شورا قبلا رسیدگی می کند که آیا تشریفات قانونی انجام شده است یا نه؟

و نسبت به صلاحیت کاندیداها اظهارنظری نمی نماید.

و: تهیه قانون مربوط به مجلس خبرگان:

قانون مربوط به تعداد و شرایط خبرگان کیفیت انتخاب آنان و آئین نامه داخلی جلسات آنها برای نخستین دوره بدستور اصل ۱۰۸ قانون اساسی باید بوسیله فقهای شورای نگهبان تهیه و با اکثریت آراء آنان تصویب شود و به تصویب نهائی رهبر انقلاب برسد. قانون مزبور به تصویب فقهای شورای نگهبان رسیده و مورد تایید رهبر عالیقدر انقلاب نیز واقع شده است و بحمدالله انتخابات مجلس خبرگان نیز بر طبق این قانون انجام گرفت. در حقوق فرانسه یا توجه باینکه مجلس خبرگانی وجود ندارد تهیه قانون مربوط به این مجلس نیز موضوعا منتفی است.

ز: مشورت با شورای قانون اساسی در موارد استثنائی:

برطبق ماده -۱۶- قانون اساسی فرانسه هرگاه نهادهای حکومتی یا استقلال ملت یا تمامیت ارضی کشور یا اجرای تعهدات بین المللی جمهوری فرانسه در معرض تهدید شدید و فوری واقع گردد، به حدی که حکومت را از انجام وظیفه باز دارد، رئیس جمهور می تواند هراقدامی که در آن شرائط و اوضاع لازم باشد، معمول دارد. در موارد فوق رئیس جمهور با شورای قانون اساسی مشورت خواهد کرد و با پیامی ملت را مطلع خواهد ساخت.

چنین اختیاری در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران برای رئیس جمهور و در نتیجه برای شورای نگهبان درنظر گرفته نشده است.

در خاتمه مقاله می توان نتیجه گیری کرد که:

اولا: شورای قانون اساسی فرانسه با توجه به شرایط و نحوه انتخاب اعضای آن بیشتر جنبه سیاسی دارد تا جنبه حقوقی در صورتی که جنبه تخصصی و کارشناسی شورای نگهبان قانون اساسی ایران برجنبه سیاسی آن برتری دارد.

ثانیا: در فرانسه لازم نیست همه مصوبات پارلمان از نظر عدم مغایرت با قانون اساسی به تایید شورای قانون اساسی برسد در صورتیکه در ایران کلیه مصوبات مجلس باید به شورای نگهبان فرستاده شود تا در صورت مغایرت با موازین شرعی و یا قانون اساسی برای تجدید نظر به مجلس باز گردانده شود.

ثالثا: هرچند بین شورای نگهبان در حقوق ایران و شورای قانون اساسی در حقوق فرانسه، در نظر اول شباهت زیاد وجود دارد ولی با کمی دقت معلوم می شود که وجوه اشتراک کمتر از وجوه افتراق است و این دو نهاد در حقوق ایران و فرانسه چه از لحاظ نحوه تشکیل و چه در مورد وظایف و اختیارات با هم اختلاف زیاد دارند.

ادامه دارد

 

18دسامبر/16

رهنودهائی از تاریخ اسلام برای تداوم انقلاب اسلامی

قسمت چهاردهم

حجه الاسلام والمسلمین رسولی

هجرت رسول اکرم (ص)

اجتماع در دارالندوه:

پیش از این در احوالات اجداد پیغمبر گفته شد: قصی بن کلاب، جد اعلای رسول خدا –صلی الله علیه و آله- پی از اینکه بر تمام قبائل قریش سیادت و آقائی یافت. از جمله کارهائی که در مکه انجام داد این بود که خانه ای را برای مشورت در اداره ی کارها و حل مشکلات و پیش آمدها اختصاص داد و پس از وی نیز بزرگان مکه برای مشورت در کارهای مهم خویش در آنجا اجتماع می کردند، این جریان هم که پیش آمد قریش، بزرگان خود را خبر کردند تا برای تصمیم قطعی درباره ی محمد (ص)به شور و گفتگو بپردازند و قانونشان هم این بود که افراد پائین تر از چهل سال حق ورود به دارالندوه را نداشتند محدث بزرگوار، مرحوم طبرسی ((ره)) دنباله ماجرا را اینگونه نقل کرده و می نویسد:

برای مشورت در اینکار، چهل نفر از بزرگان در دارالندوه جمع شدند، و چون خواستند وارد شور و مذاکره شوند دربان دارالندوه پیرمردی را دید با قیافه ای جالب و ظاهرالصلاح که دم در آمده و اجازه ی ورود به مجلس را می- خواهد و چون از او پرسید تو کیستی؟ او جواب داد:

– من پیرمردی از اهل نجد هستم که وقتی از اجتماع شما با خبر شدم برای همفکری و مشورت با شما خود را به اینجا رساندم شاید بتوانم کمکی فکری در این باره به شما بنمایم، دربان موضوع را به اطلاع اهل مجلس رساند و اجازه ی ورود پیر نجدی به مجلس صادر گردید.

این پیرمرد کسی جز شیطان و ابلیس نبود که به این صورت درآمده و خود را به مجلس رسانده بود.

در این وقت ابوجهل به سخن آمد و گفت:

ما اهل حرم خدائیم که در هر سال دو بار اعراب به شهر ما آیند و ما را گرامی دارند و کسی را در ما طمعی نیست و پیوسته چنان بودیم تا اینکه محمد بن عبدالله در میان ما نشو و نما کرد و ما او را به خاطر صلاح و راستی و درستی، “امین” خواندیم و چون به مقام و مرتبه ای رسید مدعی نبوت شد و گفت: از آسمانها برای من خبر می آورند و بدنبال آن خردمندان ما را سفیه و بی خرد خواند و خدایان ما را دشنام داد و جوانانمان را تباه ساخت و جماعت ما را پراکنده نمود، و چنین پندارد که هر که از ما مرده در دوزخ است و بر ما چیزی از این دشوارتر نیست و من درباره او فکری بنظرم رسیده!

گفتند: چه فکری؟

گفت: نظر من آن است که مردی را بگماریم تا او را به قتل برساند! در آنوقت بنی هاشم اگر خونبهای او را خواستند بجای یک خونبها ده خونبها می پردازیم!

پیرمرد نجدی گفت: این رای درست نیست!

گفتند: چرا؟

گفت: بخاطر آنکه بنی هاشم قاتل او را هر که باشد خواهند گشت و هیچگاه حاضر نمی شوند قاتل محمد، زنده روی زمین راه برود و در اینصورت کدامیک از شما حاضر است اقدام به چنین کاری بکند و جان خود را در این راه بدهد! وانگهی اگر کسی هم حاضر به این بشود این منجر به جنگ و خونریزی میان قبائل مکه شده و در نتیجه فانی و نابود خواهید شد.

دیگری گفت: من فکر دیگری کرده ام، و آن این است که او را در خانه ای زندانی کنیم و همچنان غذای او را بدهیم، باشد تا در همان خانه مرگش فرا رسد، چنانچه زهیر و نابغه و امریء القیس (شاعران معروف عرب) مردند.

شیطان گفت: این رای بدتر از آن نظر اولی است!

گفتند: چرا؟

گفت: بخاطر آنکه بنی هاشم هیچگاه این را تحمل نخواهند کرد و اگر خودشان به تنهائی هم از عهده ی شما بر نیایند در موسمهای زیارتی که قبائل به مکه می آیند از آنها استمداد کرده او را از زندان بیرون می آورند!

سومی گفت: او را از شهر خود بیرون می کنیم و با خیالی آسوده به پرستش خدایان خود مشغول می شویم.

شیطان گفت: این رای از آن هر دو بدتر است!

پرسیدند: چرا؟

گفت: برای آنکه شما مردی را با این زیبائی صورت و بیان گرم و فصاحت لهجه به دست خود به شهرها و میان قبائل می فرستید و در نتیجه وی آنها را با بیان خود جادو کرده پیرو خود می سازد و چندی نمی گذرد که لشگری بی شمار را بر سر شما فرو خواهد ریخت!

در این وقت حاضرین مجلس سکوت کردند و دیگر کسی سخنی نگفت و همگی در فکر فرو رفته متحیر ماندند و روبدو کردند و گفتند:

– پس چه باید کرد؟

گفت: یک راه بیشتر نیست و جز آن نیز کار دیگری نمی توان کرد و آن این است که از هر تیره و قبیله ای از قبائل و تیره های عرب –حتی از بنی هاشم- یک مرد را انتخاب کنید و هر کدام شمشیری به دست گیرند و یک مرتبه بر او بتازند و همگی بر او شمشیر بزنند و در قتل او شرکت جویند، و بدین ترتیب خون او در میان قبائل عرب پراکنده خواهد شد و بنی هاشم نیز که خود در قتل او شرکت داشته اند نمی توانند مطالبه ی خونش را بکنند و بناچار به گرفتن خونبها راضی می شوند و در آن صورت بجای یک خونبها سه خونبها می دهید!

گفتند: آری ده خونبها خواهیم داد!

این سخن را گفته و همگی رای پیرمرد را تصویب نمودند و گفتند: بهترین رای همین است. و بدین منظور از بنی هاشم نیز ابولهب را با خود همراه ساخته و از قبائل دیگر نیز از هر کدام شخصی را برای اینکار برگزیدند.

هجرت رسول خدا (ص):

ده نفر –یا به نقلی پانزده نفر- که هر یک یا دو نفر آنها از قبیله ای بودند شمشیرها و خنجرها را آماده کردند و به منظور کشتن پیامبر اسلام به پشت خانه ی رسول خدا (ص)آمدند و چون خواستند وارد خانه شوند ابولهب مانع شد و گفت:

در این خانه زن و کودک خفته اند و من نمی گذارم شما شبانه با این وضع به خانه بریزید، زیرا ترس آن هست که درگیر و دار حمله به اطاق و بستر محمد بچه یا زنی زیر دست و پا و یا شمشیرها کشته شود و این ننگ برای همیشه بر دامان ما بماند، باید شب را در اطراف خانه بمانیم و پاس دهیم و همین که صبح شد نقشه خود را عملی خواهیم کرد.

از آنسو، جبرئیل بر پیغمبر نازل شد و توطئه مشرکین را در ضمن آیه ی

وَإِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ وَیَمْکُرُونَ وَیَمْکُرُ اللَّهُ وَاللَّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ (٣٠)[۱]

به اطلاع آن حضرت رسانید، رسول خدا (ص)که به گفته ی جمعی از مورخین، خود را برای مهاجرت به یثرب از پیش آماده و مقدمات کار را فراهم کرده بود تصمیم گرفت همان شب از مکه خارج شود، اما این کار خطرهائی را هم در پیش داشت که مقابله ی با آنها نیز پیش بینی شده بود، زیرا با توجه به اینکه خانه های مکه در آن زمان عموما دیوارهای بلندی نداشت و مردم از خارج خانه می توانستند رفت و آمد افراد خانه را زیر نظر بگیرند رسول خدا (ص)باید مردی را بجای خود در بستر بخواباند تا مشرکین نفهمند او در بستر مخصوص خودنیست و کار به تعویق نیفتد، و انتخاب چنین فردی هم آسان نیست، زیرا کسی که در آنشب در بستر پیغمبر می خوابد باید شخصی فداکار و از جان گذشته و مومن باشد و از نظر خلقیات و حرکات نیز همانند رسول خدا (ص)باشد و با تمام خطرهائی که این کار برای او دارد آماده باشد.

پیغمبر به فرمان خدا، علی (ع)را برای این کار انتخاب کرد و راستی هم کسی جز علی (ع) نمی توانست این مأموریت خطیر را انجام دهد و تا این حد به خدا و پیغمبرش ایمان داشته و در این راه فداکار باشد.

در روایات آمده که وقتی رسول خدا (ص)جریان را به علی گزارش داد و به او فرمود: تو امشب باید در بستر من بخوابی تا من از شهر مکه خارج شوم تنها سئوالی که علی (ع)از رسول خدا کرد این بود که پرسید:

– اگر من این کار را بکنم جان شما سالم می ماند؟

رسول خدا (ص)فرمود: آری

علی (ع)سخنی دیگر نگفت و لبخندی- که کنایه از کمال رضایت او بود- بزد و به دنبال انجام مأموریت رفت و دیگر از سرنوشت خود سئوالی نکرد که آیا من در چه وضعی قرار خواهم گرفت و به سر من چه خواهد آمد.

و راستی این یکی از بزرگترین فضائل علی (ع)است و مفسران اهل سنت نیز در کتابهای خود ذکر کرده اند و بیشتر آنها گویند این آیه ی شریفه که خدا می فرماید:

وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاهِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ (٢٠٧)[۲]

درباره ی علی (ع)و فداکاری او در آن شب نازل شده است.

غزالی و ثعلبی و دیگران[۳] نقل کرده اند که در آن شب خدای تعالی به جبرئیل و میکائیل وحی کرد که من میان شما دو تن ارتباط برادری برقرار کردم و عمر یکی را درازتر از دیگری قرار دادم، کدامیک از شما حاضر است که عمر خود را فدای عمر دیگری کند؟ هیچ یک از آن دو حاضر به این گذشت و فداکاری نشدند، خدای تعالی به آن دو وحی کرد: چرا مانند علی بن ابیطالب نبودید که میان او و محمد برادری برقرار کردم و علی بجای او در بسترش خوابید و جان خود را فدای محمد کرد؟ اکنون هر دو به زمین فرود آئید و او را از دشمن حفظ کنید، جبرئیل بالای سر علی آمد و میکائیل پائین پای او و جبرئیل می گفت: به به! ای علی! توئی آن کس که خداوند به وجود تو به فرشتگان خویش می بالد! آنگاه خدای عزوجل این آیه را نازل فرمود:

“و من الناس من یشری …”

باری، رسول خدا (ص) به علی فرمود:

در بستر من بخواب و پارچه ی مخصوص مرا که یک برد سبزی بود و من بر سر می کشیدم تو بر سر بکش.

علی (ع)مأموریت دیگری هم پیدا کرد که خود فضیلت بزرگ دیگری برای او محسوب می شود، و آن رد ودایع و امانت هائی بود که مردم مکه نزد رسول خدا (ص) امانت گذارده بودند و امیرالمومنین (ع)مأمور شد سه روز در مکه بماند تا آن امانتها را به صاحبانش بازگرداند و سپس چند تن از زنان را هم که در مکه بودند و از نزدیکان آندو بودند با خود به یثرب منتقل کند.

موضوع دیگری را که پیغمبر خدا پیش بینی کرد. مسیری بود که برای رفتن به یثرب انتخاب نمود، زیرا به خوبی معلوم بود که چون مشرکین از خروج آن حضرت مطلع شوند با تمام قوائی که در اختیار دارند در صدد تعقیب و دستگیری آن حضرت بر می آیند و رسول خدا (ص)باید راهی را انتخاب کند و به ترتیبی خارج شود که دشمنان نتوانند او را پیدا کرده و به مکه باز گردانند.

برای این منظور هم، شبی که از مکه خارج شد بجای آنکه راه معمولی یثرب را در پیش گیرد و اساسا به سمت شمال غربی مکه و ناحیه ی یثرب برود راه جنوب به “غارثور” رسانید و سه روز در آن غار ماند آنگاه بسوی مدینه حرکت کرد.

در این میان، ابوبکر نیز از ماجرا مطلع شد و خود را به پیغمبر رسانید و با آن حضرت وارد غار شد[۴] و یا به گفته دسته ای از مورخین، رسول خدا (ص)همان شب او را از ماجرا مطلع کرده به همراه خود به غار برد.

ابن هشام می نویسد: ساعتی که رسول خدا (ص)خواست تصمیم خود را در هجرت از مکه عملی سازد به خانه ی ابوبکر آمد و او را برداشته از در کوچکی که در پشت خانه ی ابوبکر بود بسوس غار ثور حرکت کردند، غار مزبور در کوهی در قسمت جنوبی مکه قرار داشت، شب هنگام بدانجا رسیدند و هر دو وارد غار شدند.

ابوبکر به فرزندش عبدالله دستور داد در مکه بماند و اخبار مکه و قریش را هر شب به اطلاع او در همان غار برساند و از آنسو غلام خود عامربن فهیره را مأمور کرد تا گوسفندان او را بعنوان چرانیدن به آن حدود ببرد و شب هنگام آنها را به در غار سوق دهد تا بتوانند از شیر و یا احیانا از گوشت آنها در صورت امکان استفاده کنند،و برای اینکه رد پای عبدالله بن- ابی بکر هم که شبها به غار می آمد از بین برود و اثرپائی از او بجای نماند عامربن فهیره هر روز صبح گوسفندان را از همان راهی که عبدالله آمده بود در همان خط به چرا می برد.

ولی با تمام این احوال جریانات بعدی نشان داد آن ایمانی را که علی (ع)نسبت به رسول خدا (ص)و آینده ی درخشان او داشت ابوبکر دارای آن ایمان نبود و هنگامی که از درون غار چشمش به مشرکین قریش افتاد که در تعقیب آنان به در غار آمده بودند اضطراب و اندوه او را فرا گرفت تا جائیکه مطابق آیه ی کریمه ی قرآنی رسول خدا (ص)بدو گفت:

“لاتحزن ان الله معنا …”

– اندوهگین مباش که خدا با ماست!

و با مقایسه ی این آیه با آیه ی “و من الناس من یشری نفسه …” صدق گفتار ما بخوبی روشن می شود.

به هر صورت هنگامی که قریش در اطراف خانه نشسته و خود را برای قتل آن حضرت آماده می کردند رسول خدا (ص)نیز در میان تاریکی از خانه خارج شد و شروع کرد به خواندن سوره ی “یس” تا آیه ی “وجعلنا من بین ایدیهم سدا و من خلفهم سدا فاغشیناهم فهم لایبصرون” آنگاه مشتی خاک برداشته و بر سر آنها پاشید و رفت، در این وقت شخصی از آنجا گذشت و از آنها پرسید:

– آیا اینجا منتظر چه هستید؟

گفتند:

– منتظر محمد!

گفت: خداوند نا امید و ناکامتان کرد، به خدا، محمد رفت و بر سر همه ی شما خاک ریخت مشرکین بلند شدند و از دیوار سر کشیدند و چون بستر آن حضرت را به حال خود دیدند با هم گفتند:

– نه! این محمد است که در جای خود خفته و این هم بوی مخصوص او است و دیگری جز او نیست!

مشرکین قریش چه کردند؟

قریش آن شب را تا به صبح پشت دیوار خانه پاس دادند و از آنجا که    نمی توانستند آسوده بنشینند و کینه و عداوتشان با رسول خدا -صلی- الله علیه و آله- مانند آتشی از درون شعله می کشید گاهگاهی سنگ روی بستر پیغمبر می انداختند و علی (ع)آن سنگها را بر سر و صورت و سینه خریداری می کرد اما حرکتی که موجب تردید آنها شود و یا بفهمد که دیگری بجای محمد (ص)خوابیده است نمی کرد.

گاهگاهی هم برای اینکه شب را بگذارنند با هم گفتگو می کردند و چون کار محمد (ص)را پایان یافته می دانستند زبان به تمسخر و استهزاء گشوده و گفته های او را بصورت مسخره بازگو می نمودند.

ابوجهل گفت: محمد خیال می کند اگر شما پیروی او را بکنید سلطنت بر عرب و عجم را بدست خواهید آورد، و بعد هم که مردید دوباره زنده خواهید شد و باغهائی مانند باغهای اردن (و شام) به شما خواهند داد ولی اگر از او پیروی نکردید کشته خواهید شد و وقتی شما را زنده می کنند آتشی برایتان برپا خواهند کرد که در آن بسوزید. و شاید دیگران هم در تایید گفتار او سخنانی گفتند و به هر ترتیبی بود شب را سپری کردند و همینکه صبح شد و برای حمله به خانه ریختند ناگهان علی بن ابی طالب را دیدند که از میان بستر رسول خدا (ص)بیرون آمد و از جا برخاست، و بر روی آنها فریاد زد و گفت:

چه خبر است؟

مشرکین بجای خود خشک شدند و با کمال تعجب پرسیدند:

محمد کجاست؟

علی (ع)گفت مگر مرا به نگهبانی او گماشته بودید؟

مگر شما او را به بیرون کردن از شهر تهدید نکردید؟ او هم به پای خود از شهر شما بیرون رفت.

اینان که در برابر عملی انجام شده و کاری از دست رفته قرار گرفته بودند ابتدا ابولهب را به باد کتک گرفته به او گفتند:

تو بودی که ما را فریب دادی و مانع شدی تا ما سر شب کار را یکسره کنیم، سپس با سرعت به اینطرف و آنطرف و کوه و دره های مکه در جستجوی محمد رفتند.

در میان قریش مردی بود ملقب به “ابوکرز” از قبیله ی خزاعه که در شناختن رد پای افراد مهارتی به سزا داشت، از اینرو چند نفر بدنبال او رفته و از وی خواستند رد پای محمد را بیابد. ابوکرز اثر قدمهای رسول خدا (ص)را از در خانه آن حضرت نشان داد و بدنبال آن همچنان پیش رفتند تا جائی که ابوبکر به آن حضرت ملحق شده بود گفت: در اینجا ابی قحافه یا پسرش نیز به او ملحق شده!

اینان بدنبال جای پاها همچنان تا در غار پیش آمدند …

ادامه دارد …[i]

[۱] – سوره انفال، آیه ۳۰٫

[۲] – سوره بقره- آیه ۲۰۷٫

[۳] – برای اطلاع کافی از کتابهای بسیاری از اهل سنت که این حدیث و شان نزول آیه را درباره ی علی (ع)ذکر کرده اند به کتاب شریف احقاق الحق- طبع جدید، ج ۳، ص ۲۴-۴۴ مراجعه شود.

[۴] – احمد بن حنبل- یکی از امامان اهل سنت- در کتاب مسند خود (ج۱، ص ۳۳۱) داستان را همینگونه نقل کرده و می گوید: علی بجای پیغمبر (ص)خوابید، در اینوقت ابوبکر به خانه رسول خدا (ص)آمد و خیال کرد پیغمبر است که خوابیده از اینرو صدا زد: یا نبی الله! ای پیغمبر خدا- علی (ع)فرمود: پیغمبر خدا اینجا نیست و بسوی (بئرمیمون) –چاه میمون) رفت … و بدنبال آن ابوبکر خود را به رسول- خدا (ص)رسانید و وارد غار گردید. و طبری یکی از بزرگترین مورخان ایشان نیز داستان را بهمین گونه (در جلد ۲، ص ۱۰۰) با اضافاتی نقل کرده گوید: هنگامی که ابوبکر بالای بستر آمد و علی (ع)بدو فرمود: پیغمبر رفت. ابوبکر با سرعت بدان سمت که رسول خدا (ص)رفته بود براه افتاد و هنگامی که پیغمبر (ص)صدای پای او را شنید دانست شخصی در تعقیب او می آید، در آن تاریکی گمان کرد یکی از مشرکین است از اینرو پیغمبر نیز بر سرعت خود افزود همین سبب شد که بند پیشین نعلین آن حضرت پاره شود و انگشت ابهام پای حضرت به سنگی خورد و شکافت و خون زیادی از آن رفت و با این حال رسول خدا (ص)از ترس شخصی که او را دنبال می کرد پیوسته بر سرعت رفتن خود می افزود تا آنجا که ابوبکر فریاد زد و رسول خدا (ص)او را شناخت و ایستاد تا ابوبکر نزدیک شد و با یکدیگر به غار رفتند و از پای پیغمبر همچنان خون می رفت …

 

18دسامبر/16

فقه

قسمت چهارم

حجه السلام والمسلمین قدیری

بحثی درباره نماز مسافر

ÉOó¡Î۰ «!$# Ç`»uH÷q§۹$# ÉOŠÏm§۹$#

از مطالب گذشته چنین استفاده شد که شرط اول برای شکسته شدن نماز در سفر این است که فاصله بین محل حرکت تا مقصد کمتر از هشت فرسخ شرعی –تقریبا ۴۵ کیلومتر- نباشد و یا مجموع رفتن و برگشتن برای کسی که قصد برگشتن دارد کمتر از این مقدار نباشد. در اینجا فقهاء عظام متعرض دو مسأله شده اند که بیانگر حکم شک در فاصله معتبره است. و چون مبنای این دو مسأله از مسائل مهم اصول الفقه است ما هم به تبعیت از این بزرگان متعرض هر دو مسأله می شویم.

مرحوم سید در عروه الوثقی هر دو مسأله را ذکر فرموده اند، یکی در مسأله ۵ که فرموده اند:

“الاقوی عند الشک وجوب الاختبار او السئوال لتحصیل البینه اوالسماع المفید للعلم الا اذا کان مستلزما للحرج.”

یعنی اقوی در مورد شک در مقدار مسافت این است که یا فاصله را       اندازه گیری کنند و یا از اشخاص مطلع بپرسند تا بینه یا شیاع علمی حاصل شود، مگر اینکه حرج لازم بیاید و دوم در مسأله ۷ فرموده اند:

“اذا شک فی مقدار المسافه شرعه وجب الاحتیاط بالجمع الا اذا کان مجتهدا و کان ذلک بعد الفحص عن حکمه فان الاصل هو التمام.”

یعنی اگر در مقدار مسافت شرعی شک کند واجب است احتیاط نماید و جمع کند بین وظیفه مسافر و حاضر، مگر اینکه مجتهد باشد و فحص از وظیفه کرده و در عین حال باقی برشک بماند که در اینصورت اصل این است که نماز را تمام بخواند.

در اینجا دو سئوال ممکن است مطرح شود:

۱- فرق بین دو مسأله از نظر موضوع چیست؟ چون هر دو مسأله در مورد شک در وجود مسافت است و حکم در مسأله اول این است که باید فحص کند و در مسأله دوم فرق بین مقلد و مجتهد است و یک موضوع چگونه دو حکم مختلف دارد؟

۲- آیا حکمی که در این دو مسأله گفته شده صحیح است یا یکی از آندو صحیح است یا حکم دیگری هست؟

اما جواب از سئوال اول این است که گر چه مورد هر دو مسأله شک است لکن شک در مسأله اول شبهه موضوعیه است و در مسأله دوم شبهه حکمیه، و این دو شبهه دو موضوع مختلف هستند.برای توضیح این مطلب باید فرق بین شبهه موضوعیه و شبهه حکمیه را بیان کنیم.

فرق بین شبهه حکمیه و شبهه موضوعیه

آنچه علما و اساتید در بیان فرق بین این دو شبهه فرموده اند این است که هر شبهه ای که رفع آن بدست شارع مقدس باشد شبهه حکمیه و هر شبهه ای که اینطور نباشد شبهه موضوعیه است.

مثلا اگر شک کنیم که آیا آبجو حلاس است یا حرام، رفع این شک بدست شارع است که وقتی مراجعه به او شد با ملاحظه اینکه فرموده است “الفقاع خمر” یعنی آبجو شراب است رفع شک می شود و می فهمیم که آبجو حرام است. این شبهه را شبهه حکمیه می گویند.

ولی اگر شک کنیم نوشابه ای که ساخته می شود به اسم ” ماءالشعیر” و در بازار به فروش می رسد فقاع یعنی آبجود است یا چیز دیگری، رفع این شبهه بدست شارع نیست و خود مکلفین باید بفهمند که از کدام قبیل است، و از همین جهت است که گفته شده تقلید از مجتهد در احکام است نه در موضوعات. این شبهه را شبهه موضوعیه می نامند.

به عبارت دیگر، برای بدست آوردن یک حکم خاصی از روی تقلید یا اجتهاد در یک مورد خاص یک صغری و یک کبری لازم است مثلا در مورد آبجو که مثال زده شد برای اینکه بفهمیم نوشابه ای که در بازار به فروش         می رسد حرام است دو قضیه لازم است یکی اینکه نوشابه مذکور آبجو است دوم اینکه آبجو حرام است حال اگر در قضیه ی اول که صغری است شک کنیم یعنی مردد باشیم که نوشابه آبجو است این شبهه ی موضوعیه است و اگر شک در قضیه دوم که کبری است باشد یعنی مردد باشیم که آبجو حرام است این شبهه حکمیه است.

از این بیان معلوم شد که مسأله اول که مرحوم سید فرموده اند در مورد شبهه ی موضوعیه است یعنی نمی دانیم فاصله بین محل حرکت تا مقصد یا مجموع رفتن و برگشتن به مقدار هشت فرسخ هست یا نه، و مسأله دوم در مورد شبهه حکمیه است، یعنی نمی دانیم که فاصله ای را که شارع مقدس معتبر دانسته چه مقدار است، مثل اینکه نمی دانیم آیا در مسافت تلفیقی، که مجموع رفتن و برگشتن باید هشت فرسخ باشد رفتن آن باید از چهار فرسخ کمتر نباشد یا اگر کمتر هم بود مسافت، شرعی است.

اما جواب از سئوال دوم، یعنی لزوم فحص در هر دو مسأله یا یکی از آنها یا تفصیل در موارد، مربوط است به بحث معروف “جواز اجرای اصول در شبهات قبل از فحص و عدم آن” و مبنای این اختلاف نظر این است که آیا موضوع ادله اصول، نفس شک است تا اطلاق آن شبهات قبل از فحص را هم بگیرد یا موضوع ادله،شبهات مزبور را شامل نیست.

به عبارت دیگر آیا اصل، جواز اجرای اصل است در مطلق موارد حتی قبل از فحص و در موارد لزوم فحص، به دلیل خاص تمسک می کنیم یا اصل، عدم جواز است و در موارد جواز به دلیل تمسک می نمائیم؟

اگر دلیل اصل، عقلی یا عقلائی باشد مثل قبح عقاب بلابیان که دلیل، برائت عقلیه گفته شده است، یا بنای عقلا بر استصحاب حالت سابقه که از ادله استصحاب شمرده است، شبهات قبل از فحص را شامل نیست، زیرا ادله لبیه (غیر لفظیه) اطلاق ندارند، و با فرض شک باید به قدر متیقن آنها تمسک کرد و عقل یا عقلا در موارد قبل از فحص، حکم یا بنای مذکور را ندارند، و اگر شک کنیم، قدر متیقن از حکم عقل و بنای عقلا، شبهات بعد از فحص است.

و اگر دلیل اصل، لفظ باشد مثل ادله برائت شرعیه- رفع ما لا یعلومون، و غیرآن) یا ادله لفظیه استصحاب (لاتنقض الیقین بالشک)، اطلاق این ادله شبهات قبل از فحص هم  می شود. پس به مقتضای قاعده در هیچ موردی فحص لازم نیست و عمل بر طبق مفاد اصول جایز است. اگر به همین مقدار مطلب تمام می شد در هر دو مسأله مورد بحث می گفتیم فحص، لازم نیست و حکم سفر مترتب نمی شود و باید نماز را تمام خواند، زیرا ادله لفظیه استصحاب، مطلق است و موارد شبهات موضوعیه و حکمیه، چه قبل از فحص و چه بعد از فحص را شامل است تا وقتی یقین به تحقق فاصله معتبره برای شکسته شدن نماز در سفر پیدا شود.

ولی اجماع و ضرورت، دلالت دارند بر اینکه در شبهات حکمیه، قبل از فحص، اصل جاری نیست و الا هر مجتهدی میتواند بدون مراجعه به کتاب و سنت، بر طبق اصول فتوی دهد، بلکه بعضی از روایات هم دلالت بر آن دارند، نظیر روایت معروفه ای که روز قیامت از بنده سئوال میشود چرا عمل نکردی؟ می گوید نمی دانستم،سئوال می شود چرا یاد نگرفتی تا عمل کنی؟

از این حدیث معلوم می شود فحص و یادگرفتن تکالیف برای عمل، لازم است و قبل از فحص، عمل جایز نیست حتی اگر با اصلی از اصول موافق باشد.

بنابراین باید بین دو مسأله مورد بحث تفصیل دهیم و در مسأله اول بگوئیم اگر شک کنیم در اینکه فاصله به مقدار ۵/۲۲- کیلومتر هست یا نه اصل این است که تمام بخوانیم و فحص لازم نیست، و در مسأله دوم بگوئیم اگر شک کنیم در اینکه فاصله ی معتبره که شرع مقدس برای شکسته شدن نماز مقرر فرموده چه مقدار است باید فحص و اجتهاد کنیم، و حکم مسأله را از روی ادله استنباط نمائیم، و مقلد باید به فتوای مرجع تقلیدش عمل کند و قبل از فحص باید به احتیاط عمل شود، یعنی جمع شود بین اتمام و قصر و جای تمسک به استصحاب یا هیچ اصل دیگری نیست.

نکته ای در مسأله اول بنظر می رسد و آن اینکه مرحوم سید بعد از بیان وجوب اختبار یا سئوال، مورد حرج را استثناء می کنند یعنی میفرمایند اگر شک کنیم که فاصله بمقدار مسافت هست یا نه باید تحقق کنیم مگر اینکه تحقیق حرجی باشد، حال سئوال این است که در مورد حرج که تحقیق واجب نیست چه باید کرد آیا باید احتیاط کنیم یا تمام بخوانیم یا شکسته بجا آوریم؟ معلوم است که وظیفه بودن قصر (شکسته) بی دلیل است چون تحقق مسافت معلوم نیست، پس یا باید بفرماید وظیفه تمام است چون اصل اقتضای تمام می کند و فحص ساقط است چون حرجی است، و یا باید بفرماید وظیفه جمع است چون اصل، قبل از فحص جاری نیست و علم اجمالی اقتضای جمع می کند.

لکن بنا بر هر دو فرض به ایشان اشکال متوجه می شود. اما در فرض اول، حرجی بودن فحص، مورد اصل را از شبهه قبل از فحص خارج       نمی کند، و اگر اصل در شبهات قبل از فحص جاری نیست در اینجا هم جاری نیست. به عبارت دیگر لزوم فحص، لزوم طریقی است برای بدست آوردن تکلیف پس اگر فحص نشد،چه از جهت حرج یا غیر آن باید به وظیفه ی قبل از فحص عمل شود، و مفروض این است که ایشان اتمام را قبل از فحص جایز نمی دانند. و اما در فرض دوم که در مورد حرج، وظیفه جمع است وجوب اختیار و سئوال در غیر مورد حرج بی وجه است، زیرا شخص می تواند حتی در غیر مرود حرج، اختبار و سئوال نکند و نماز را جمع بخواند.

بنابراین نتیجه این دو اشکال این است که استثنای مورد حرج صحیح نیست و  اگر می فرمود در مورد شک، اختبار واجب است کافی بود و حکم مورد حرج هم از این عبارت استفاده می شد چون وجوب اختبار، طریقی است و از آن معلوم می شود که برای بدست آوردن تکلیف تمام یا قصر باید فحص کرد و بدون فحص باید احتیاط نمود و فرقی بین مورد حرج و غیر آن نیست.

ولی این صحبتها تمام روی مبنای خود ایشان بود که ادله اصول را شامل ندانیم و گذشت که در مسأله اول ادله، شامل است و وظیفه، تمام خواندن حتی قبل از فحص و سئوال.

حاصل آنچه بیان شد این است که باید بین دو مسأله تفصیل دهیم و در مسأله اول نماز تمام است و اختبار و سئوال لازم نیست و در مسأله دوم احتیاط، واجب است مگر در مجتهد بعد از فحص از ادله، که در اینصورت اصل تمام است و دلیل اصاله التمام در مقاله های قبل ذکر شده است و مقلد که باید به فتوای مرجع خود عمل کند.

و لذا است که رهبر عظیم الشان و مرجع تقلید این امت، در حاشیه عروه در مسأله اول فتوای مرحوم سید را به احتیاط تغییر داده اند و در مسأله دوم مقلد را به مجتهد عطف فرموده اند، و شاید نکته احتیاط در مسأله اول- با اینکه مقتضای قاعده واجب نبودن فحص و اتمام نماز است چنانکه گذشت- فتوای اعاظم است، چه آنکه ایشان برای فتاوای علما اهمیت زیاد قائل هستند از خداوند متعال دوام سایه بلند پایه ایشان را بر سر جمهوری اسلامی و همه مستضعفان خواهانیم.

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.

والحمدلله رب العالمین.

 

18دسامبر/16

هدف،برنامه و روش انبیاء

قسمت دوازدهم

آیت الله جوادی آملی (عضو شورای عالی قضایی)

 

بیماران قلبی از دیدگاه قرآن

آیاتی در قرآن کریم دلالت دارد بر اینکه انسانها از نظر باطن و جان، بر سه گروه تقسیم می گردند:

۱- زنده و سالم. ۲- مرده ی متحرک. ۳- زنده و بیمار.

مومن زنده و سالم است. کافر و منافق، مرده است و ضعیف الایمان، زنده بیمار است که مصداق “والذین فی قلوبهم مرض” می باشد.

اما اینها به حد کفر و نفاق نرسیده اند و اصل ایمان در آنان محفوظ است ولی ضعیف است و در اثر تعلیم و تربیت، امکان تقویت ایمانشان هست و در اثر توبه و تربیت صحیح ممکن است سلامت قلب خود را باز یابند.

که اگر توجهی نکنند و معالجه نگردند به حد مرگ می رسند. بنابراین در قرآن کریم تقسیم بندی فوق صورت گرفته و نیز مرحله ی دیگری بیان شده است که اگر بیماران قلبی معالجه نگردند به حد مرگ می رسند و در مرحله سوم راه تعلیم و تربیت را بیان نموده که با رعایت آن، قلب، سلامت خویش را بازیابد و با عدم رعایت آن به حد مرگ می رسد.

کافر و منافق از نظر قرآن مرده اند:

قرآن، بیان پیامبر (ص)را در کفار و منافقینی که مرده اند موثر نمی داند:

إِنَّمَا یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ یَسْمَعُونَ وَالْمَوْتَى یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ ثُمَّ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ (٣۶)[۱]

فقط آنانکه گوش دارند به ندای تو جواب مثبت می دهند ولی مردگان در قیامت به حسابشان رسیدگی خواهد شد.

باز در سوره ی انعام، آیه ی ۱۲۲ آمده است:

أَوَمَنْ کَانَ مَیْتًا فَأَحْیَیْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا کَذَلِکَ زُیِّنَ لِلْکَافِرِینَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ (١٢٢)

یعنی آیا آنکس که مرده بود و ما او را زنده کردیم و با نور و روشنائی در بین مردم حرکت می کند، مانند کسی است که در تاریکیها فرو رفته و راه نجاتی برایش نیست؟ اینها دو گروه هستند که هرگز با هم مساوی نیستند. مگر آنانکه بخود آیند و توبه کنند که پس از آن، زنده خواهند شد. بنابراین کفار و منافقین مرده اند ولی آنانکه مصداق “الذین فی قلوبهم مرض” می باشند، قابل معالجه هستند و اگر خود را معالجه کنند زنده می شوند و اما آنانکه:

“نبذوا کتاب الله وراء ظهورهم”

– پشت به کتاب خدا کرده اند، مرده خواهند بود! در سوره ی بقره، پنج آیه اولش، درباره مومنین نازل شده که از هدایت خاص برخوردارند، اینها گروه اولند که سالمند و زنده: “هدی للمتقین” تا آخر این آیات، گروه دوم کفارند که مرده اند:

¨bÎ) šúïÏ%©!$# (#rãxÿx. íä!#uqy™ óOÎgøŠn=tæ öNßgs?ö‘x‹Rr&uä ÷Pr& öNs9 öNèdö‘É‹Zè? Ÿw tbqãZÏB÷sム[۲]ÇÏÈ

اینها صفات مردگان است که چشم های آنها نمی بیند و گوش آنها نمی شنود ودلهای آنان نمی فهمد. گروه سوم منافقینی هستند که در اول، ضعیف الایمان می باشند:

یُخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَمَا یَخْدَعُونَ إِلا أَنْفُسَهُمْ وَمَا یَشْعُرُونَ (٩)[۳]

– به گمان خود، خدا را فریب می دهند و آنان را که ایمان آوردند ولی فریب نمی دهند مگر خودشان را و نمی فهمند. چه شد که اینگونه شدند؟ آنان بیماری قلبی خویش را درمان نکردند و به حد کفر و مرگ رسیدند:

“فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا”

– در قلبهای آنان مرض است و خداوند مرض آنها را افزون نمود.

سرچشمه عذاب و بیماری:

هرگز خداوند مرض نمی فرستد ولی اگر رحمت و عنایت خود را بردارد و شخص را به حال خود واگذار نماید، سقوط می کند، همانگونه که کودک را اگر به حال خود رها کنند و اگر لجبازی کند و خود را رها کند، می افتد همینطور اگر انسان، نالایق شد، خداوند او را بخود واگذار می کند. بدین جهت رسول اکرم (ص)مکرر عرض می کرد:

“الهی لا تکلنی الی نفسی طرفه عین”

– خدایا مرا یک چشم بهم زدن، به خودم وا مگذار و در دعای ماه رجب آمده:

“ولا تکلنا الی غیرک”

– ما را بغیر خودت واگذار مکن، چون ما نمی توانیم به پای خود بایستیم و غیرخدا نمی تواند نگهدار ما باشد:

مَا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَهٍ فَلا مُمْسِکَ لَهَا وَمَا یُمْسِکْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (٢)[۴]

– اگر خداوند درهای رحمت خود را روی مردم گشاید احدی نمی تواند ببندد و اگر خدا امساک کند، احدی نتواند رحمت بفرستد.

وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلا خَسَارًا (٨٢)[۵]

آنانکه شایستگی دارند، رحمت برآنان نازل خواهد شد و برای ستمگران کمترین فائده نخواهد داشت بلکه خسران و زیان برای آنان خواهد بود.

پس خدا عذاب و مرض را نمی فرستد، بلکه همین که رحمت و عنایت خود را برداشت، شخص نمی تواند روی پای خودش بایستد و سقوط    می کند و اگر سقوط کرد در دنیا عذاب است تا برسد به عذاب اخروی، داشتن رفیق خوب نعمت است، داشتن یک استاد خوب نعمت است و همینطور هم بحث خود یک نعمت است، وقتی شخصی لایق نبود، این نعمتها را خدا نمی دهد و وقتی نداد، سقوط می کند:

وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ کَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَکِنْ لا یَعْلَمُونَ (١٣)[۶]

– میگوید آنان سفیه هستند و مرتجع و نادان می باشند، ما روشنگریم. قدم به قدم آنها را اغفال و منحرف نموده و تا جائی می رساند که میگویند:

“انما نحن مستهزئون”

تا آنان سیر نزولی پیدا میکنند، مشمول آیه ی:

وَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا إِلَى رِجْسِهِمْ وَمَاتُوا وَهُمْ کَافِرُونَ (١٢۵)[۷]

می شوند تا به سرحد کفر  و مرگ میرسند و در آیه ی قبل از این آمده است:

“و اذا ما انزلت سوره فمنهم من یقول”

“ایهم زادته هذه ایمانا”.

– وقتی سوره الی از طرف خداوند نازل می شود بعضی از همین مردم می گویند این سوره که آمده چه نقشی را ایفا میکند و چه اثری دارد؟ جواب می دهد، درباره گروها اثر مختلف دارد:

“فاما الذین امنوا فزادتهم ایمانا وهم ”

“یستبشرون”

“و اما الذین فی قلوبهم مرض …”

– آنانکه ایمان دارند، ایمان خود را تقویت نموده و خوشحال خواهند بود، و آنانکه بیماری در دل دارند و درمان ننمودند،به سرحد کفر و مرگ         می رسند.

سقوط انسان بر اثر ادامه معصیت:

ثُمَّ کَانَ عَاقِبَهَ الَّذِینَ أَسَاءُوا السُّوءَى أَنْ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَکَانُوا بِهَا یَسْتَهْزِئُونَ (١٠)[۸]

– سرانجام آنان که به معصیت و گناه ادامه می دهند این است که آیات الهی را تکذیب می کنند و به سرحد کفر میرسند.

استاد علامه طباطبائی در “المیزان” فرموده است: اسم کان، “و ان کذبوا” می باشد، یعنی عاقبت آدمهای فاسق، کفر است. کسی که نماز     نمی خواند، معصیت کار است ولی وقتی که به گناهش ادامه داد سر از کفر در می آورد، دیگران این چنین معنی نکرده اند. این “متفق علیه” است که بیمار اگر معالجه و درمان نشود به سرحد مرگ می رسد:

“و ماتوا و هم کافرون”.

همانگونه که ایمان و عمل صالح انسان را سیر صعودی می دهد:

“یهدیهم ربهم بایمانهم”

– در این دنیا خدا ایمانشان را کامل خواهد کرد و در آخرت هم:

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمَانِهِمْ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الأنْهَارُ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ (٩)[۹]

به وسیله ایمان به مقاماتشان می رسند، به بهشتهائی که نهرها از زیر آن جریان دارد.

سرچشمه عزت:

در آیه ی ۱۰ از سوره فاطر، به این سیر صعودی اشاره دارد:

“من کان یرید العزه فلله العزه جمیعا”.

هر که می خواهد عزیز باشد، پس تمام عزت برای خدا است. مهمترین نعمتهای الهی عزت است، و مومن عزیز است که هرگز ذلیل نخواهد شد و حق ندارد خود را ذلیل کند. ممکن است از لحاظ مالی در زحمت باشد ولی عزت از مومن گرفته نمی شود، بعضی ها بجاهائی خود را مرتبط می کنند که عزیز شوند:

الَّذِینَ یَتَّخِذُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَیَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّهَ فَإِنَّ الْعِزَّهَ لِلَّهِ جَمِیعًا (١٣٩)[۱۰]

– عزت را از درخانه غیرخدا می جویند کسی که عزت می خواهد، سرچشمه ی عزت خداست.

“الیه یصعد الکلم الطیب و العمل”

“الصالح یرفعه”

با اعتقاد خوب و عمل صالح می توان به سرچشمه عزت دست یافت و اگر رسول الله (ص) و سایر مومنین عزت دارند، ذات اقدس به آنها اعطاء فرموده است:

“ولله العزه و لرسوله و للمومنین”

با اعتقاد و عمل صالح می توان به عزت رسید، نه آنکه عمل، عقیده را جلو می برد خیر، جان و روح عمل عقیده است و عمل صالح انسان را سیر صعودی می دهد و در مقابل: “الذین یمکرون السیئات” آنها که نقشه می کشند و توطئه می کنند و سیر نزولی دارند، مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّهَ فَلِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمِیعًا إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ وَالَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَکْرُ أُولَئِکَ هُوَ یَبُورُ (١٠)[۱۱]

بخواست خدا در آینده روشن خواهیم نمود که چگونه به هلاکت می رسند، همان گونه که زمین بر دو قسم است. زمین دایر و زمین بایر (یعنی “هالک” -بوار یعنی هلاک- زمین بایر سنگلاخ است نه آب دارد و نه قابل کشت و زرع است، تا احیاء نشود، قابل کشت و زرع نیست) دلهای مردم هم همینطور است: دلهای دائرو دلهای بایر، جامعه دایر و جامعه بایر. و مومن، دایر است و منافق و نقشه های شوم وی، بایر و هالک خواهد بود. والسلام، ادامه دارد …[۱۲]

 

[۱] – سوره انعام، آیه ۳۶٫

[۲] – سوره بقره ، آیه ۶٫

[۳] – سوره بقره، آیه ۹٫

[۴] – سوره فاطر، آیه ۲

[۵] – سوره اسراء، آیه ۸۲

[۶] – سوره بقره، آیه ۱۳

[۷] – سوره توبه، آیه ۱۲۵

[۸] – سوره روم، آیه ۱۰

[۹] – سوره یونس، آیه ۹

[۱۰] – سوره نساء، آیه ۱۳۹

[۱۱] – سوره فاطر، آیه ۱۰٫

 

18دسامبر/16

رهنمودها

امام

* اشتباهات دولت خدمتگزار را باید بطور معقول تذکر داد.

۷/۹/۶۱

* جاذبه داشته باشید و اشخاصی که در حال حاضر خوب کار می کنند و مفید هستند در دانشگاه ها باشند و با نظارت دانشجویان تعلیم و تربیت کنند.

۷/۹/۶۱

* انجمن های اسلامی باید توجه کنند که در بین این انجمنها، منحرفین نفوذ نکنند.

۷/۹/۶۱

* شما (رزمندگان اسلام) تاریخ را با عظمت و معنویت خود زرین و افتخارآمیز کرده اید.

۲۲/۹

* هیچکس حق ندارد کسی را بدون حکم قاضی که از روی موازین شرعیه باشد هرچند به مدت کوتاه توقیف و یا احضار کند و الا مستوجب تعزیر است.

۲۵/۹/۶۱

* عمل به عدل اسلامی مخصوص به قوه قضائیه و متعلقات آن نیست، که در سایر ارگانهای نظام جمهوری اسلامی بطور جدی مطرح است و احدی حق ندارد با مردم رفتار غیراسلامی داشته باشد.

۲۵/۹/۶۱

* اگر ایمان در کنار تخصص نباشد این تخصص مضر است و تخصص بدون ایمان کشور را به هلاکت و وابستگی می رساند.

۲۹/۹/۶۱

* همانطور که تجسس در امور شخصی خلاف اسلام است، تجاهر به فسق هم خلاف شرع است.

۲/۱۰/۶۱

* اگر انبیاء اشتباه کردند که با قلدرها در افتادند ما هم اشتباه کرده ایم.

۴/۱۰

* ما اسلام را زنده کردیم در حالی که از اسلام اسمی بیش نمانده بود.

۴/۱۰/۶۱

* با کشورهایی که نمی خواهند ما را ببلعند رابطه باید باشد.

۵/۱۰/۶۱

* مدال الهی بر بازوان مجاهدان چون خورشید در نزد صاحبان اسرار غیبی و ملکوتی می درخشد.

۵/۱۰/۶۱

* علم و تربیت دوبالی است که انسان با آنها می تواند سیر الی الله کند.

۶/۱۰/۶۱

* هیچ قاضی یی حق ندارد بدون جهت استعفا کند و جوسازی کند وگرنه معلوم می شود خودش زیر سئوال است و باید احضار شود.

۸/۱۰/۶۱

* ما نمی توانیم ببینیم که یک کشوری ادعای این بکند که ما جمهوری اسلامی هستیم، آنوقت قاضی، یک شهر را به آتش بکشد و سکوت بکنیم.

۸/۱۰/۶۱

* ائمه جمعه و جماعات، دولت ها را آگاه کنند اگر خاضع شدند و حاضر شدند به مضامین اسلامی آنها را بپذیرند و اگر حاضر نشدند با آنها ستیزه کنند و از چیزی نترسند.

۱۳/۱۰/۶۱

* اگر متخلف نزدیکترین دوست شما بود حکم خدا را درباره اش جاری کنید و به حرف کسی گوش ندهید.

۱۳/۱۰/۶۱

* سئوالات جزوات گزینش بسیار بی اساس و بی ربط است و نمی تواند و نباید ملاک گزینش و انتخاب افراد باشد.

۱۴/۱۰/۶۱

* تمام هیئتهای گزینش در سراسر کشور را منحل اعلام می نمایم.

۱۵/۱۰/۶۱

آیت الله العظمی منتظری

* امیدواریم ضوابط دقیق اسلامی و لیاقت ها و کفایت های اشخاص در انتخابات آنان برای مسئولیتهای مهم بیش از پیش مراعات شود.

۲۷/۸/۶۱

* در مورد کارهائی که انجام نشده نباید به مردم وعده داد.

۲۹/۸/۶۱

* ضوابط دقیق اسلام و بهادادن به لیاقت و کاردانی افراد، به جای ملاحظه روابط شخصی و گروهی باید در سپاه مراعات شود.

۱/۹/۶۱

* مسلمانان برای اداره ی حرمین شریفین باید نظارت جهانی داشته باشند.

۲۲/۹/۶۱

* مسئولین رادیو و تلوزیون باید خطشان اسلامی باشد و از حاکمیت خطوط انحرافی و غیر خط امام در این رسانه جلوگیری کنند.

۲۴/۹/۶۱

* اگر مواردی که در پیام امام تصریح شده، قاطعانه پیگیری شود، اعتماد عمومی به اجرای عدالت و تحقق امنیت بیشتر خواهد شد.

۲۸/۹/۶۱

* به منظور تحقق مضمون عالی رهنمود امام معیار انتخاب برای مسئولیتها، داشتن تقوی و لیاقت و تخصص و بودن در خط رهبری است.

۲۸/۹/۶۱