19دسامبر/16

ریشه های علوم تجربی در اسلام

قسمت پنجم

حجه الاسلام سید محمدهاشمی اصفهانی

دکتر حسن عارفی

شیر و شیرخوارگی

در بحثهای گذشته بخشی از مسائل شیرخواری مورد بررسی قرار گرفت و حاصل بحثهای گذشته این بود که دانشمندان علوم تجربی و نیز منابع اسلامی ما اهمیت خاصی برای شیر مادر قائلند و بنا بر آنچه از تحقیقات دانشمندان علوم تجربی بدست آمده فرزندانی که از جهت تغذیه شیرمادر کمبودی نداشته باشند از سلامت نسبتا بهترین برخوردارند و به عکس اطفالی که از شیر مادر تغذیه نشده یا اگر شده اند قابل توجه نبوده است، همواره در معرض ابتلاء به بیماریهای ناشی از آن می باشند. برای روشن شدن اهمیت بحث و توجه دادن بمادران شیرده تازه ترین نظریات دانشمندان علوم تجربی که اخیرا اظهار داشته اند از نظر خوانندگان محترم می گذرد .

به عقیده نویسنده کتاب Avery schaffer آنچه ارجحیت شیر مادر بر شیر غیرمادر را بیان می کند، اختلافات ترکیبات شیمیائی را نباید تنها در نظر گرفت، بلکه مهم جنبه روحی روانی این شیردادن از پستان مادر است.

مطالعه روی پستانداران دیگر غیر از انسان نشان داده است که وضع هیجانی و ثبوت وضع روانی و خرسندی و رضایت خاطر مادر و عکس العمل صحیح در مقابل ترس و وحشت، بستگی به تماس بدن نوزاد پستاندار با بدن گرم مادر دارد. احساس صمیمیت بین مادر و فرزندی و با هم بودن، و موقع تغذیه در تماس جلدی بودن فقط با تغذیه شیرمادر از سینه مادر بحد اعلا در طرفین تجلی می کند.

تذکر این نکته لازم است که بعضی نوزادان با آنکه مدتها از شیر مادر استفاده کرده اند، آن گرمی خاص مادر فرزندی بین آنها بوجود نمی آید و بر عکس نوزادانی هستند که از شیر مادر استفاده نکرده ولی رابطه مادر و فرزند سرشار از عاطفه و محبت می باشد.

کمیته ای که راجع به مسائل مادر و فرزند و تحت نظر انجمن تحقیقاتی ملی توسط Aldrich است بیانیه ای منتشر نمود و امروز هم هنوز نتایج گرفته در آن کمیته مورد قبول است. مفاد بیانیه این است:

«بعنوان غذا، شیر مادر هنوز بهترین نوع شیر برای نوزاد است، گرچه همیشه یک غذای کامل بعد از چند هفته نخواهد بود»

جمع مطالعات دیگران راجع به شیر مادر در یک جمله خلاصه شده:

«شیر مادر روی هم رفته در سطح جهانی در نوزاد و مادر احساس رضایت در طرفین خلق کرده و احساس امنیت برای نوزاد و احساس حمایت در طرفین ایجاد می کند».

شیر مادر خود بخود در پستان مادر ترشح شده، مادر بدون صرف وقت زیاد (در مقایسه با شیر غیر مادر) می تواند نوزاد خود را از این نعمت خدادادی بهره مند کند. تغذیه با شیر مادر نقطه ای از رشد در سیر تکاملی مادر است که از نظر فزیولژیکی و سایکولژیکی برای مادر بسیار مهم است.

«گوردن» در ارتباط با احتیاجات پروتئین نوزاد در دوران رشد، مطالب خود را چنین نتیجه گیری می کند که: تغذیه نوزاد با شیر مادر باید در اجتماع مورد تشویق دیگران قرار گیرد. و این نه تنها از نقطه نظر احساس رضایت مادر و فرزند بلکه از نقطه نظرهای تمیز بودن و سادگی راه تغذیه و فوائد بسیار زیاد شیر مادر است.

باید مادران را به شیر دادن نوزادان خود تشویق و بخصوص توسط اشخاص مطلع راهنمائی نمود ولی بهیچ وجه نباید مادران را به زور وادار کرد که نوزادان خود را شیر بدهند.

«لونف» مادران را به دو گروه تقسیم می کند:

۱- مادرانی که عاشق و شیفته آنند که این نعمت خدا دادی که بنا بگفته نویسندگان شیره جان خود را که محققین علوم انسانی و زمین شناسان قدمت ۱۶۰ میلیون ساله برای آن قائل اند، یعنی شیردادن از پستان خود را با چاشنی لبخند و تبسم مادری به نوزاد عزیز خود به رایگان هدیه کنند.

۲- مادرانی که از شیر دادن به علتهای اجتماعی و عاطفی و خانوادگی و شخصی، از تغذیه نوزاد با شیر خود وحشت دارند و از این عمل طبیعی گریزانند.

۳- در بین دو گروه فوق، گروه هائی دیگر هستند که احتیاج به راهنمائی و ارشاد توسط فامیل، اطرافیان و نرس و پرستار طبیب اطفال و متخصصین زنان و مامائی دارند، تا اطلاعات کافی تقدیم آنها شده و به سئوالات آنها جواب داده شود.

«دوروثی فرانسز» در کتاب خود چنین می نگارد: «شیر انسان با ترکیبی مناسب برای تغذیه نوزاد انسان در سینه مادر آماده شده است. لازم است مادران را به ارزش این نعمت خدادادی آگاه نمود تا در هر محل و در هر زمان از این غذای کافی و مفید برای تغذیه نوزادان استفاده شود.»

قطع زودرس شیر مادر و جانشین نمودن موادی غیر از شیر مادر ممکن است ایجاد مسائل طبی و بیماریهای مختلف در سنین بالا بنماید. گو اینکه کوشش فراوان برای تهیه و ساختن شیری دقیقا مشابه با شیر مادر شده است ولی تا کنون موفق به ساختن چنین شیری که دقیقا با شیر مادر از نظر ترکیب و خواص و فوائد تطبیق کند ساخته نشده است. بنابراین مادران باید از این حقیقت آگاه بوده و گول تبلیغات شرکتهای سازنده شیرهای ساختگی را نخورند، زیرا شرکتهای داروئی و سازنده شیرهای ساختگی- چنانچه بعدا خواهد آمد- فقط جبنه انتفاعی موضوع را در نظر داشته و با تبلیغات جهانی سعی در به فروش رساندن چیزهائی می شود که فرسنگها با شیر حقیقی و نوع تغذیه و راه و روش – تغذیه- از نظر غذائی، شیمیائی، امکان بیماری زائی و مرگ و میر در نوزادان- با شیر والای مادر که می توان آن را آب حیات انسانها نامید، فرق دارد.

به تفصیل خواهیم گفت که شیرهای غیر مادر چگونه در جهان و با چه سیاستی جایگزین شیر مادر شده است، و شرکتهای سازنده شیر فقط جنبه مالی موضوع را در نظر داشته و دارند، و به قول معروف: گربه به هیچ وجه برای رضای خدا موش نمی گیرد، بلکه فقط و فقط برای برطرف کردن گرسنگی او است. L.A.Hanson از دانشگاه سوئد در مقاله خود می نویسد میکروبهای مخصوص Anaronic Bacterium Bifidum در داخل روده ها به میکروب های روده ای Colifirm Bacteria در نوزادانی که از شیر مادر تغذیه می کنند، به نوزادانی که از شیر غیر مادر تغذیه می کنند از نظر تعداد غلبه دارد. و این ترکیب در نوزادانی که از شیر غیر مادر تغذیه می کنند معکوس است. بهمین دلیل نوزادانی که شیر مادر می نوشند کمتر به اسهال مبتلا می شوند.

در گلوی نوزادانی که از شیر مادر تغذیه می کنند اغلب تعداد کمتری از میکروبهای Escherichia Coli در مقایسه با نوزادانی که کاملا از شیر غیر مادر تغذیه می کنند وجود دارد. شاید علت شیوع بیماریهای عفونی معلول میکروب فوق و بعلت وجود بیش از حد این میکروب در گلو باشد. در این مقاله نیز مجددا ذکر شده است که نوزادانی که از شیر مادر تغذیه می کنند به بیماریهای ریوی و گوش درد Otitis Media کمتر مبتلا می شوند و همچنین سپتی سمی (عفونت خونی) در نوزادانی که از شیر مادر تغذیه می کنند کمتر است.

از نقطه نظر ایجاد مصونیت، شیرمادر حاوی مقدار فراوان IGA می باشد و این برخلاف مقداری است که در سرم مادر وجود دارد. شیر مادر حاوی IGA بر ضد میکروبهای E.Coli او ویروسهای poliovirus و میکروب pneumo strepto Cocci Coccus, می باشد.

IGA شیر مادر از نظر انتی زنی با IGAسرم مادر متفاوت است. IGA موجود در شیر مادر سبب ایجاد سیستم مقاومتی موضعی می شود و بدین ترتیب ایجاد محافظت مخاط ها از اثر میکروبها می شود.

در کتاب سال مربوط به زنان و مامائی G. G. Bacon and G.M. Wylie همین گزارش را داده است که خانواده هائی که از نظر اجتماعی در سطح بالاتری هستند در آمریکا و ممالک دیگر، نوزادان خود را با شیر مادر تغذیه می کنند. و این بر عکس چیزی است که در گذشته وجود داشته است.

«برورو» در نیوزیلند اطفال مدرسه ای را معاینه و مورد بررسی قرار داد و نتیجه مطالعاتش چنین است که اطفالی که از شیر مادر تغذیه شده اند دارای کیفیت صحبت کردن و قدرت خواندن بهتر و روانی تری از اطفالی هستند که از شیر غیر مادر تغذیه شده اند.

«هودز» و همکارانش نوشته اند که در شیر بعد از تولد (انموز) انتی باری های متعدد بر ضد ویروسهای Loxackievirus و E. Coli و استافیلوکک وجود دارد. و این IGA که از شیر مادر وارد دستگاه گوارش نوزاد می شود بدون تغییر در مدفوع وجود داشته و دفع می شود. نوزادانی که از شیر غیرمادر تغذیه می شوند از این IGA که مقاومت روده ها را در مقابل بیماریها بالا می برد محروم اند. ویروسهای شیر که بر مبنای شیر گاو ساخته شده دارای نمک به مقدار فراوان می باشند فرمول شیر موجود در تجارت نیز دارای مقداری نمک بیش از شیر مادر می باشد و این مقدار نمک چه در شیر گاو و چه در شیرهائی که بر مبنای شیر گاو ساخته شده و همچنین شیرهای ساخته شده از ترکیبات دیگر، همگی دارای نمک بیش از مقدار لزوم و احتیاج می باشد.

و این ازدیاد نمک شیرهای مختلف در مقایسه با شیر مادر را مسئول فشارخون های بالای دوران بعدی زندگی می دانند. بعلت نارس بودن انزیم ها در اوائل دوران بعد از تولد Enzyme Immaturity ممکن است بعضی اسیدهای امینه در خون بالا رود و بیماری های مختلف زیر را به وجود آورند.

مثل:

Tyrosinosis

Temporary Hyper me

Thioninaemia

Phenyl Alaninaemia

بیماریهای فوق در نوزادانی که از شیر مادر تغذیه می نمایند نادر و بیشتر در نوزادانی دیده می شود که از شیر غیرمادر تغذیه شده اند.

ادامه دارد.

 

19دسامبر/16

روانشناسی و جامعه شناسی

قسمت چهارم

درسهای منتشر نشده از شهید حجت الاسلام و المسلمین دکتر باهنر

نظام اداری کشور

۱- نظام بوروکراسی:

یکی از نظامهای منفور اداری، نظام بوروکراسی است که متأسفانه در کشور ما هنوز بصورت ارثی از رژیم پیش باقی مانده است.

بورکراسی نظامی است که در آن برای انجام یک امر، واسطه ها و روابط بسیاری ایجاد می شود تا حل آن با زمان بیشتر و ایادی زیادتر و با دست اندازهای گوناگونی برخورد نماید.

خصیصه دوم بوروکراسی، تمرکز سیستم اداری است. یعنی برای تصمیم گیریها در امور کشور، تمام شاخ و برگهای یک نظام، به یک نقطه اتصال دارند به گونه ای که مرکز تصمیم گیریها یک جا است، که در این صورت اگر مسئولان کشور حتی در یک نقطه دور دست هم بخواهند کاری را انجام دهند، باید طوری از کانالهای گوناگون عبور کنند تا سرانجام به تصمیم گیری برسد و نتیجه این هم باز معطل شدن مردم و انجام کار به تأخیر افتادن است.

عوامل بوروکراسی:

عواملی که در رژیم گذشته موجب به وجود آمدن نظام بوروکراسی در سازمانهای اداری شده بود، عبارتند از:

الف- بی اعتمادی: بر اثر عدم اعتماد به افراد، هر مقام بالاتری لازم بود پائین تر را کنترل کند و…

ب- سیستم استبداد: هنگامی که نظام اجتماعی همواره با خودکامگی و استبداد همراه باشد، کسی قدرت تصمیم گیری نخواهد داشت و کسی را سهیم قدرت خویش نخواهد نمود،

ج- ایجاد کار کاذب: برای اینکه جلوی آفت بیکاری را بگیرند و در نتیجه جلوی شورش را هم بگیرند و برای اینکه همه را نوعی سرگرم کننده، اشتغال کاذب به وجود می آورند مانند تشکیل سپاه باصطلاح دانش، ترویج و…

به منظور همین اشتغال کاذب، گروه دیگر را بدون آنکه نیازی به آنان باشد، در ادارات استخدام می کردند، مثلا: در یک اداره ای که ۱۲ نفر تمام کارهای آن را با بودجه مختصر انجام می دادند، یک مرتبه در رابطه با اشتغال کاذب و سرگرمی، تعداد نفرات پنجاه نفر می شد با اطاقهای بیشتر و با بودجه کلان و سپس بوروکراسی بوجود می آمد. در چنین اداره ای که یک رئیس- مثلا- یک سند را امضاء می کرد، اکنون باید از دست چند نفر بگذرد تا امضاء شود، تا اینکه همه- فرضا- کار کرده باشند!

یکی از بلاهائی که ما با آن دست به گریبانیم و سنگی است در راه انقلاب اسلامی ما، این نظام اداری موروثی از رژیم پیش است که هر چه «طرح انقلابی» باشد، در مسیر نظام اداری به مشکلات برخورد می کند و انجام نمی گیرد.

***

۲- تصفیه اداری:

دومین مشکلی که در نظام اداری، انقلاب اسلامی ما با آن روبرو است و باید همه ارگانهای کشور بویژه دانشمندان و اندیشمندان درباره آن بیندیشند، موضوع تصفیه اداری است، که چگونه تصفیه کنیم؟ اینک که پرونده های بسیاری از کارمندان از بین رفته و از سوابق آنها کمتر چیزی در دست مانده، چگونه سوابق آنان را به خوبی بدست بیاوریم؟ و چه تعداد از افراد را تصفیه کنیم؟

از یک طرف سیستم اداری باد کرده و متورم شده از سابق بدون احتیاج به آن همه افراد، از طرف دیگر می گوئیم: باید تصفیه شود و کم تصفیه شده است. و اتفاقا بر اثر لزوم تصفیه، بی اعتمادی و دلسردی در کارمند و کارگر به وجود آمده و پشتکار ندارند. از طرف دیگر، قوانین حاکم بر ادارات لغو شده و فروکش کرده. علاوه بر اینها نهادهای انقلابی در کنار ادارات رشد کرده اند و کار را از دست نظام اداری گرفته اند: مثل دادگاههای انقلاب نسبت به دادگستری و جهاد سازندگی نسبت به ادارات کشاورزی و عمران روستائی!

البته لازم به یادآوری است که نهادهای انقلابی لازمه پیشرفت انقلاب بوده و هست و در عمل هم لزوم و کارائی آنها ثابت شده است.

اکنون باید بیندیشیم که چه باید کرد؟ آیا با یک میلیون و ششصد هزار کارمند با حدود ۹۸ میلیارد تومان بودجه و حقوق، با توجه به مسائل پیش، چه باید کرد؟! این بار سنگین را از دوش انقلاب چگونه برداریم؟ هیچ می دانید که حدود پنجاه درصد (۵۰٪) تمام بودجه را باید حقوق بپردازیم و تمام کشور می ماند با بقیه بودجه؟!

۳- موضوع مهارتها و تخصصها:

ما از طریق نهادهای انقلابی، کار را سریع پیش می بریم و واسطه ها را هم قطع می کنیم ولی نظام اداری می گوید:

این کارهائی که کرده اید، طبق مهارت و تخصص نبوده و به این دلیل اشتباه کرده اید مثلا حمامی در یک روستای کوچک توسط نهاد انقلابی درست شده که می شود در چهار روستا درست شود. یا مثلا برق را فورا به روستا داده ولی حساب کامل قدرت کشش برق را نکرده است یا جاده ای را ساخته ولی با یک سیل نابود می شود!!

اکنون برای حفظ و تداوم انقلاب، در این موقعیت خاص و با چنین شرایطی، در مقابل بی مهارتی آن، و معطل شدن دو سال پروژه این، چه باید کرد؟

ما، علاوه بر مهارتها، متخصص و ماهری را می خواهیم که انسان و مؤمن باشد، ضد انقلاب نباشد، شرائط را دارا باشد، پاسدار مجروح را به جای جراحی نکشد! برای همین است که گفتیم: انقلاب فرهنگی از لوازم اولیه انقلاب ما است که متخصص، مومن، مسلمان و متعهد تربیت کنیم، نه فقط متخصص. بلکه مانند برخی از پزشکها که در گرماگرم جنگ از مرگ نمی هراسیدند و به معالجه و جراحی مجروحین می پرداختند در رشته های دیگر نیز متخصصانی تربیت کنیم که تخصص را توأم با ایمان و تعهد داشته باشد.

۴- تبعیض در حقوقها:

از اینها گذشته، در این نظام اداری موروثی به تبعیض بی حد و حساب حقوقها نیز مبتلا هستیم. در رژیم گذشته، اختلاف حقوقها اختلاف یک با صد بود. یعنی یک نفر هزار تومان! قبلا در شورای انقلاب این کار تعدیل شد و حداقل حقوقها به ۲۵۰۰ تومان و حداکثر به ۱۶۰۰۰ تومان و اندی رسید، ولی هنوز فاصله حقوقها با هم زیاد است و باید راه حلی اساسی برای دراز مدت جهت این مشکل پیدا کرد.

۵- ساعات کار و میزان تعطیلی:

یکی دیگر از مشکلات در سیستم اداری گذشته، موضوع اختلاف ساعت کار و میزان تعطیلی، میان کارمند و کارگر بود، کارگر هشت ساعت و کارمند هفت ساعت کار می کرد تازه کارمند از این طرف و آن طرف هم می زد و قدری چای می خورد وقدری هم به صحبت می گذراند. حال با توجه به این مسأله- آن هم در شرائطی که کشور نیاز جدی به بازسازیهای همه جانبه دارد- این سئوال پیش می آید که: آیا ساعت کار کارگر را کم کنیم یا ساعت کار کارمند را زیاد کنیم؟

اگر ساعات کار کارگر را کم کنیم، به تولید کشور لطمه می زند و اگر به ساعات کار کارمند بیفزائیم، به همین اندازه کم هم برای کارمند کار نیست. بعلاوه آنجا می نشیند و گاهی نیز ممکن است به حرف های ضد انقلابی بپردازد.

***

ارزش کار:

اصولا باید دید ارزش کار در اسلام به چه وضع است؟ لازم است در اینجا فکر کنیم که یک کارگر که آجر می دهد و یک معمار یا مدیر که فقط نظارت می کند، آیا ارزش کارشان چگونه باید باشد؟ تفکر و زحمت مغزی یک مهندس را با یک کارگر عادی چگونه باید مقایسه کنیم؟ آیا کار یک راننده تراکتور که پنج هکتار زمین را شخم می زند با کار کارگر دیگری که صد متر زمین را با بیل می کند، چگونه ارزش گذاری کنیم؟ آیا پارچه بافی با ماشین که فرضا در ۸ ساعت بالغ بر ۵۰۰۰متر می شود و با دست حدود نیم متر، چگونه مقایسه و ارزش گذاری شود؟ بعلاوه سهم ماشین با کارگر باید چگونه باشد؟ آیا به حساب نیاز اجتماعی حساب کنیم یا به حساب قدرت کار و تولید؟

در گذشته یک نفر وارد کننده و توزیع کننده، می توانست با چند تلفن و توزیع کالا به وسیله کارگر، در روز چند میلیون تومان بدست بیاورد و حسابدارش ۲۰۰۰۰ تومان در ماه حقوق بگیرد ولی کارگر تا آخر سال ۲۰۰۰۰ تومان بیشتر نداشته باشد! و چنین تبعیض ظالمانه ای که با هیچ معیاری سازگار نبود، در کشور حاکم بود. اکنون که ما وارث این اختلاف فاحش هستیم چه باید بکنیم؟

نمونه دیگر این وضع، مسأله پزشکان است. در گذشته یک پزشک در ماه فقط از طریق کارتهای بیمه حدود ۹۰۰۰۰ تومان می گرفت، مطب شخصی هم داشت، حقوق دولتی هم داشت. حال، آیا ما برای حل این مشکل، پزشکی را ملی اعلام کنیم و بگوئیم کسی حق مطب داشتن ندارد که حقوقش فقط ۱۶۰۰۰ تومان باشد- و در این صورت فورا به خارج می رود- یا راه حل دیگری نیز وجود دارد؟

بنظر می رسد اساسی ترین راه حل این مشکل، انقلاب فرهنگی است که از روز نخست به دانشجوی پزشکی می گوئیم: با این شرط تو را پرورش می دهیم که هر وقت فارغ التحصیل شدی برای مردم باشی. مطب خصوصی نداشته باشی. در ایام تحصیل نصف وقت را در روستا با مردم باشی. و در این صورت با روش مردمی بار می آید.

چند طرح و پیشنهاد:

خلاصه آنکه از طرفی به هیچ وجه نظام گذشته را نمی توان پذیرفت زیرا با اسلام سازش ندارد و از طرفی هم داغ نمی توانیم بشویم و تمام کارها را یکسان بدانیم و همه را مجبور کنیم یکسان، پشت ساعت کار کنند البته ممکن است ارزش گذاریها بر مبنای یک برسه باشد که حداقل یک و حداکثر سه گردد.

در اینجا بعنوان راه حل این مشکلات، چند اصل را ارائه می دهیم و صاحب نظران را به تفکر و تحقیق دعوت می کنیم:

  • برابری همه مردم در استفاده از حد متعارف رفاه زندگی، مانند: بهداشت، مسکن، غذا، لباس و… که به طور متعارف و نه اشرافی گری و اسراف و تبذیر برای همه تأمین گردد.
  • تأمین نیازها: در درجه اول باید از طریق کار مفید برای جامعه باشد، نه از طریق مثلا تقسیم پول نفت. باید کاری که بازده داشته باشد، تأمین کننده نیازهای زندگی افراد باشد اعم از کار دستی، کشاورزی، علمی، تربیتی، ارشادی، تبلیغی، عاطفی، بدنی و…
  • از اشرافیگری، اسراف، تکاثر، احتکار و امثال آنها جدا اجتناب شود که در نتیجه سطح زندگی پائین برود و مثلا قیمت گذاریها هم آسان گردد. ضمنا ولایت فقیه هم می تواند از جمع مال و تکاثر در صورت اتفاق جلوگیری نماید.
  • تعیین مقرری برای افراد معلول، از کار افتاده، کارگران بیکار و… از طریق بیت المال در مورد تأمین اجتماعی، بیمه و درمان رایگان، فرهنگ رایگان و تأمین مقداری از نیازهای اولیه بطور مجانی.

هیچ می دانید که یک میلیون و ششصد هزار کارمند دولت ۵۰ ٪ (۹۸ میلیارد تومان) بودجه را بابت حقوق دریافت می کنند و تمام کشور (۳۵ میلیون) می ماند و بقیه بودجه؟

 

19دسامبر/16

سیره ائمه(ع)

قسمت دوم

پژوهشی در زندگی امام سجاد(ع)

حجت الاسلام و المسلمین خامنه ای رئیس جمهور دانشمند و محبوب

برای  این که مشخص شود که امام سجاد(ع) حرکت خود را چگونه و با چه هدف و چه تاکتیکهائی آغاز کرد، لازم است مقداری درباره وضعیت کلی مخالفین دستگاه خلافت و طرف داران ائمه(ع) در رابطه با خلفای بنی‌امیه بحث کنیم و وضعیت کلی طرفداران ائمه(ع) فصل مستقلی است که اگر بتوانیم بتفصیل در این بحث وارد شویم، بسیاری از مشکلات و مسائل زندگی آن حضرت حل خواهد شد. و پس از آن به خصوصیات اقداماتی که امام سجاد(ع) انجام دادند می رسیم. (البته نمی دانیم چقدر بتفصیل بتوانیم وارد بحث شویم).

زمینه اجتماعی

هنگامی که حادثه عاشورا رخ داد، در سراسر عالم اسلام تا آنجائی که خبر رسید، بخصوص در حجاز و عراق حالت رعب و وحشتی میان شیعیان و طرفداران ائمه بوجود آمد، زیرا احساس شد که حکومت یزید تا این حد هم آماده است که حکومت خود را تحکیم کند، یعنی تا حد کشتن حسین بن علی(ع) که فرزند پیامبر و در همه جهان اسلام به عظمت و اعتبار و قداست شناخته شده بود. و این رعب که آثارش در کوفه و مدینه نمایان بود، پس از گذشت زمانی با چند حادثه دیگر کامل شد- که یکی از آن حوادث، حادثه حره بود- و اختناق شدیدی در منطقه نفوذ اهل بیت یعنی حجاز (بویژه مدینه) و همچنین عراق (بویژه کوفه) بوجود آمد. ارتباطات ضعیف شد و کسانی که طرفدار ائمه بودند و مخالفان بالقوه دستگاه خلافت بنی امیه به شمار می آمدند، در حال ضعف و تردید بسر می بردند.

روایتی از امام صادق(ع) نقل شده که آن حضرت وقتی درباره اوضاع ائمه قبل از خودشان صحبت می کردند، فرمودند:

«اِرْتَدَّ النّاسُ بَعْدَ الْحُسَیْنِ اِلّا ثَلاثَهَ»

مردم پس از امام حسین(ع) مرتد شدند مگر سه نفر و در روایتی هست پنج نفر و بعضی روایات هفت نفر هم ذکر کرده اند. در روایتی که از حضرت سجاد(ع)- که راویش ابوعمر مهدی است- می گوید: از امام سجاد شنیدم که فرمود:

«ما بِمَکَّهَ وَ الْمَدینَهَ عِشْرُونَ رَجُلاً یُحِبُّنا»[۱]

در همه مکه و مدینه بیست نفر نیستند که ما را دوست می دارند.

این دو حدیث را از این باب نقل کردم که وضع کلی جهان اسلام نسبت به ائمه و طرفداران ائمه روشن شود یعنی این خفقانی که بوجود آمد یک چنین حالتی را بوجود آورد که طرفداران ائمه متفرق، پراکنده، مأیوس و مرعوب بودند و امکان یک حرکت جمعی برای آنها نبود. البته در همان روایت امام صادق(ع) هست:

«ثُمَّ اِنَّ النّاسَ لَحِقُوا وَ کَثُرُوا»

مردم تدریجا ملحق شدند و زیاد شدند.

تشکیلات مخفی

اگر همین مسأله ای که ذکر شد یک مقدار با تفصیل بیشتر بخواهیم بیان کنیم به این ترتیب می شود که: بعد از حادثه شهادت امام حسین(ع) مقداری مردم مرغوب شدند لکن آن چنان ترسی نبود که بکلی نظام تشکیلات پیروان اهل بیت را بهم بریزد. دلیلش هم این است که ما می بینیم حتی در همان هنگامی که اسرای کربلا را به کوفه آوردند، حرکاتی مشاهده می شود که این حرکات حاکی از وجود تشکیلات شیعه است.

البته وقتی از «تشکیلات پنهانی شیعه» سخن می گوئیم منظور یک تشکیلات منسجم کامل به شکلی که امروز در دنیا معمول است، نمی باشد بلکه منظورمان رابطه های اعتقادی است که مردم را به یکدیگر متصل می کند و وادار به فداکاری می نماید و به کارهای پنهانی بر می انگیزد و در نتیجه یک مجموعه را در ذهن انسان ترسیم می کند.

در همان روزهائی که خاندان پیامبر(ص) در کوفه بودند، در یکی از شبها در محلی که آنها زندانی بودند سنگی فرود می آید. سنگ را بر می دارند، می بینند کاغذی به آن بسته است. در آن کاغذ نوشته شده بود: «حاکم کوفه شخصی را پیش یزید (در شام) فرستاده که درباره وضعیت و سرنوشت شما از او کسب تکلیف کند. اگر تا فردا شب (مثلا) صدای تکبیر شنیدید، بدانید که شما در همین جا کشته خواهید شد و اگر نشنیدید بدانید که وضع بهتر خواهد شد»[۲]

ما هنگامی که این داستان را می شنویم بخوبی درک می کنیم که یک نفر از دوستان و اعضای این تشکیلات در داخل دستگاه حاکم ابن زیاد حضور دارد و قضایا را می داند و به زندان دسترسی دارد و اطلاع دارد که برای زندانیها چه ترتیباتی و چه پیش بینیهائی شده و می تواند خبر را با صدای تکبیر به اهل بیت برساند و با این شدت عمل که بوجود آمده بود، چنین چیزهائی نیز دیده می شد.

نمونه دیگر عبدالله بن عفیف ازدی که مرد نابینائی است در همان مراحل اولیه ورود اسرا به کوفه از خود عکس العمل نشان می دهد که منجر به شهادتش می شود، و از این قبیل افراد چه در شام و چه در کوفه پیدا می شدند که هنگام برخورد با اسراء نسبت به آنها اظهار علاقه و ارادت می کردند یا گریه می کردند یا همدیگر را ملامت می کردند (و چنین حوادثی در مجلس یزید و در مجلس ابن زیاد نیز پیش آمده است).

بنابراین با این که ارعاب شدیدی در اثر این جریان پیش آمده بود، اما آنچنان نبود که بکلی نظام کار دوستان اهل بیت را از هم بپاشد و آنها را دچار پراکندگی و ضعف بنماید، لکن بعد از گذشت مدتی حوادث دیگری پیش آمد که این حوادث اختناق را بیشتر کرد. و از اینجا می توانیم بفهمیم، حدیث «ارتد الناس بعد الحسین» مربوط به دوران آن حوادث یا پس از آن حوادث است و یا مربوط به فاصله‌هائی است که در این بین وجود داشته است.

در طول دوران این چند سال- قبل از آن که آن حادثه مهم و کوبنده بوجود بیاید- شیعیان به ترتیب دادن کارهایشان و بازگرداندن انسجام قبلی خودشان دست می زنند. در اینجا «طبری» چنین نقل می کند:

«فَلَمْ یَزَلِ الْقَومُ فی جمع آله الحرب و الاستعداد للقتال…»

یعنی آن مردم (مقصود شیعیان است) ابزار جنگ جمع می کردند و خودشان را برای جنگ آماده می کردند، و پنهانی مردم را از شیعه و غیر شیعه به خونخواهی حسین بن علی(ع) دعوت می کردند و گروه گروه مردم به آنها پاسخ مثبت می دادند. و این وضعیت همچنان ادامه داشت تا یزید بن معاویه از دنیا رفت.

بنابراین می بینیم با اینکه فشار و اختناق زیاد بود، در عین حال این حرکات هم انجام می گرفت- همانگونه که طبری نقل می کند- و شاید بهمین دلیل است که مؤلف کتاب «جهاد الشیعه» با آن که یک نویسنده غیر شیعی است و نسبت به امام سجاد(ع) نظرات واقع بینانه ای ندارد اما حقیقتی را درک کرده و آن این است که می گوید:

«گروه شیعیان پس از شهادت حسین(ع) مانند یک تشکیلات منظمی در آمدند که اعتقادات و روابط سیاسی، آنان را به یکدیگر پیوند می داد و دارای اجتماعات و رهبرانی بودند و همچنین دارای نیروهای نظامی بودند. و جماعت توابین نخستین مظهر این تشکیلات هستند.»

پس احساس می کنیم با وجود این که تشکیلات شیعی در اثر حادثه عاشورا دچار ضعف شده بود اما حرکات شیعی در قبال این ضعف مشغول فعالیت بود که مجددا آن تشکیلات را به وضع اول در آورد، تا اینکه «واقعه حره» پیش آمده.

بنظر من «واقعه حره» در تاریخ تشیع مقطع بسیار عظیمی است که ضربت بزرگی را وارد آورد.

واقعه حره دقیقا در سال ۶۳ هجری اتفاق افتاده است. جریان بطور خلاصه به این صورت است که در سال ۶۲ هجری جوان کم تجربه ای از بنی امیه والی مدینه شد. او فکر کرد برای بدست آوردن دل شیعیان مدینه خوب است عده ای از آنها را برای مسافرت و دیدار با یزید دعوت کند و همین کار را کرد. عده ای از سران مسلمانان و بعضی از صحابه و بزرگان مدینه را- که غالبا از علاقمندان به حضرت سجاد(ع) بودند- برای رفتن به شام دعوت کرد که بروند با یزید مأنوس شوند و این اختلافات کم شود. اینان به شام رفتند و با یزید ملاقات کردند و چند روزی مهمان او بودند و پذیرائی شدند. سپس یزید به هر کدام از آنها مبالغ زیادی پول (در حد ۵۰ هزار درهم و صد هزار درهم) داد و اینها به مدینه برگشتند.

همین که به مدینه رسیدند- چون فجایعی که در دستگاه یزید اتفاق می افتاد دیده بودند زبان به انتقاد از یزید گشودند. مسأله درست بعکس شد، اینها بجای تعریف از یزید مردم را به جنایات او آگاه کردند و به مردم گفتند: یزید چگونه می تواند خلیفه باشد در حالی که اهل شرب خمر، بازی با سگها و اهل انواع و اقسام فسق و فجور است و ما او را از خلافت خلع کردیم. عبدالله بن حنظله[۳] یکی از مردمان با شخصیت و موجه مدینه بود که پیشاپیش مردم علیه یزید قیام کردند و یزید را خلع و مردم را به سوی خود دعوت نمودند.

این حرکت موجب آن گردید که یزید از خود عکس العمل نشان دهد و در نتیجه یکی از سرداران پیرو فرتوت بنی امیه بنام «مسلم بن عقبه» را همراه با عده ای به مدینه فرستاد و از او در خواست کرد که مردم مدینه را خاموش کند. مسلم بن عقبه به مدینه آمد و چند روزی شهر با به منظور در هم شکستن مقاومت مردم محاصره کرد. سپس وارد شهر شد و آنقدر کشتار و ظلم کرد و فجایع به بار آورد که در تاریخ اسلام جزء نمونه های کم نظیر است.

او چنان در کشتار و ظلم زیاده روی کرد که پس از آن حادثه، او را «مسرف» نام گذاشتند و به او «مسرف بن عقبه» می گفتند. ماجراهای واقعه حره زیاد است و من نمی خواهم شرح تمام ماجراها را بدهم همین اندازه باید بگویم که آن حادثه بزرگترین وسیله ارعاب دوستان و پیروان اهل بیت شد، بخصوص در مدینه که عده ای گریختند، عده ای کشته شدند و گروهی از یاران خوب اهل بیت همچون عبدالله بن حنظله و دیگران به شهادت رسیدند و جایشان خالی ماند. این خبر به تمام اقطار عالم رسید و معلوم شد که دستگاه حکومت قاطعانه در مقابل این حرکات ایستاده و اجازه هیچگونه اقدامی نمی دهد.

حادثه بعدی که باز موجب سکوت و ضعف شیعیان شد، حادثه شهادت «مختار» در کوفه و تسلط عبدالملک بن مروان بر همه جهان اسلام بود.

بعد از مرگ یزید، خلفائی که آمدند یکی معاویه بن یزید بود که بیش از سه ماه حکومت نکرد. پس از او مروان بن حکم آمد که دو سال یا کمتر خلافت کرد و بعد از او عبدالملک به خلافت رسید که او یکی از مدبرترین خلفای بنی امیه است. درباره او گفته اند:

«کان عبدالملک اشدهم شکیبه و اقساهم عزیمه»

عبدالملک توانست تمام عالم اسلام را در مشت خودش بیاورد و یک حکومت مسلطی توأم با ارعاب و اختناق شدید ایجاد کند.

تسلط عبدالملک بر حکومت متوقف بر این بود که رقبای او از بین بروند. مختار که مظهر تشیع بود قبل از روی کار آمدن عبدالملک بدست مصعب بن الزبیر نابود شد ولی عبدالملک می خواست به دنباله های حرکت مختار و غیره و حرکتهای دیگر تشیع خط پایان بکشد و همین کار را کرد و در حقیقت شیعه در عراق بویژه کوفه که در آن زمان یکی از مراکز اصلی شیعه بود دچار رکود و خاموشی شد.

در هر صورت این حوادث از حادثه عاشورا شروع شد و دنباله‌هائی داشت از قبیل واقعه حره و سرکوب کردن حرکت «توابین»[۴] در عراق و شهادت مختار و شهادت ابراهیم بن مالک اشتر نخعی و دیگر بزرگان شیعه که پس از شهادت این عده حرکات آزادیخواهانه، چه در مدینه و چه در کوفه – که دو مرکز اصلی تشیع بود- سرکوب شد و اختناق شدیدی نسبت به تشیع در عالم اسلام بوجود آمد و پیروان ائمه(ع) در نهایت غربت و تنهائی باقی ماندند.

مواضع امام در دوران خفقان

بعضی فکر می کنند اگر امام سجاد می خواست در مقابل دستگاه بنی امیه مقاومت کند، بایستی او هم علم مخالفت را بر می داشت و یا این که مثلا به مختار یا عبدالله بن حنظله ملحق می شد و یا اینکه رهبری آنها را بدست می گرفت و آشکارا مقاومت مسلحانه می کرد. با در نظر گرفتن وضعیت زمان حضرت سجاد(ع) می فهمیم که این تفکر با توجه به هدف ائمه(ع) که آن را پس از این بیان خواهم کرد، یک تفکر نادرستی است.

اگر ائمه(ع) از جمله امام سجاد علیه السلام در آن شرائط می خواستند به چنین حرکات آشکار و قهرآمیزی دست بزنند یقینا ریشه شیعه کنده می شد و هیچ زمینه ای برای رشد مکتب اهل بیت و دستگاه ولایت و امامت در دوران بعد باقی نمی ماند بلکه همه از بین می رفت و نابود می شد. لذا می بینیم امام سجاد(ع) در قضیه مختار اعلام همآهنگی نمی کنند، گرچه در بعضی از روایات آمده است که ارتباطاتی پنهانی با مختار داشتند ولی هیچ شکی نیست که آشکارا با او هیچ روابطی نداشته اند و حتی در بعضی از روایات گفته می شود که امام سجاد نسبت به مختار بدگوئی می کنند و این هم خیلی طبیعی به نظر می رسد که این یک عمل تقیه آمیزی باشد که رابطه ای بین آنها احساس نشود.

البته اگر مختار پیروز می شد حکومت را بدست اهل بیت می داد اما در صورت شکست اگر بین امام سجاد و او رابطه مشخص و واضحی وجود می داشت یقینا نقمت آن دامن امام سجاد(ع) و شیعیان مدینه را هم می گرفت و رشته تشیع قطع می شد. لذا امام سجاد هیچگونه رابطه آشکاری را با او برقرار نمی کنند.

در روایت آمده است که وقتی مسلم بن عقبه در ماجرای حره به مدینه می آمد، کسی شک نکرد که اولین شخصیتی که مورد نقمت او قرار می گیرد علی بن الحسین(ع) است. لکن امام سجاد(ع) با تدبیر و روش حکیمانه طوری رفتار کردند که این بلا از سر ایشان دفع شد و آن حضرت باقی ماندند و طبعا محور اصلی شیعه باقی ماند.

البته روایاتی در بعضی از کتب- از جمله بحار الانوار- هست که حاکی از اظهار تذلل حضرت سجاد پیش مسلم بن عقبه است و من هم این روایت ها را تکذیب قطعی می کنم برای این که:

اولا: این روایات به هیچ سند صحیحی متکی نیست.

ثانیا: روایات دیگری وجود دارد که آنها را از جهت مضمون تکذیب می کند.

در ملاقات امام سجاد با مسلم بن عقبه روایات متعددی هست که هیچکدام با همدیگر سازگار نیستند و چون برخی از آن روایات با منش و روش ائمه منطبق تر و سازگار تر است، ما آنها را می پذیریم و بطور طبیعی قبول می کنیم. وقتی ما آنها را قبول کردیم، آن روایات دیگر بکلی مردود خواهد بود و من شک ندارم که آن روایات نادرست است.

بهر حال آنگونه رفتاری که در برخی از آن روایات هست از امام سجاد(ع) صادر نشده، لیکن شک هم نیست که حضرت برخورد خصمانه با مسلم بن عقبه نکردند چرا که اگر آن چنان برخوردی داشتند، حضرت را بقتل می رساند و این برای جریان فکری امام حسین(ع) که باید بوسیله امام سجاد(ع) تعقیب می شد، خسارت جبران ناپذیری بود. لذا است که امام سجاد می مانند و همانطور که در روایت امام صادق(ع) دیدیم کم کم مردم ملحق شدند و زیاد شدند. کار امام سجاد – در حقیقت- در چنین زمینه سخت و نامساعد و غیر قابل ادامه ای شروع می شود.

البته دستگاه عبدالملک- که بیشترین دوران امامت سی و چند ساله امام سجاد را این حکومت گرفته بود- کمال اشراف و نظارت را بر زندگی امام سجاد(ع) داشت، جاسوسهائی گماشته بود که وضع زندگی امام سجاد- حتی مسأله داخلی و خصوصی آن حضرت- را به او گزارش می دادند.

***

حضرت سجاد(ع) کنیزی داشتند که پس از آزاد کردن با او ازدواج نمودند. این خبر به عبدالملک رسید. نامه ای به امام سجاد نوشت و حضرت را در این قضیه شماتت کرد. با این نامه می خواست به حضرت بفهماند که مواظب کارهای او هست و از جریانات زندگی امام با خبر است و ضمنا می خواست نوعی بحث و مناظره ناشی از هم خون بودن و هم طائفه بودن بکند. در نامه نوشت که این کار خلاف روش قریش بود و تو که از قریش بودی نمی بایست چنین کاری بکنی! البته حضرت در جواب او پاسخ خیلی تندی می دهند که حدیث جالبی است. حضرت در این جواب نشان می دهند که از این برخورد نیمه دوستانه و نیمه مغرضانه عبدالملک هیچگونه استقبال نکردند.

این داستان مربوط به آن دورانی است که حضرت مقداری کار خودشان را آغاز کرده بودند.

اهداف امام

اینک زمینه کار امام سجاد روشن شد. حالا امام می خواهد در این زمینه و این وضعیت، کار خود را آغاز کند. اینجا به هدف و روشی که ائمه در پیش گرفته اند مختصر اشاره ای می کنم سپس به جزئیات زندگی آن حضرت با این روش می پردازیم.

بدون شک هدف نهائی حضرت سجاد ایجاد حکومت اسلامی است و همانگونه که در آن روایت امام صادق(ع) – که در مقاله قبل ذکر شد- آمده است خدای متعال سال ۷۰ را برای حکومت اسلامی در نظر گرفته بود و چون در سال ۶۰ حضرت حسین بن علی(ع) به شهادت رسید، به سال ۱۴۷-۱۴۸ به تأخیر افتاد، این کاملا حاکی از این است که هدف نهائی امام سجاد و سایر ائمه ایجاد یک حکومت اسلامی است. اما حکومت اسلامی در آن شرائط چگونه بوجود می آمد؟ این به چند چیز نیازمند است:

۱- باید اندیشه درست اسلامی که ائمه(ع) حامل واقعی آن هستند و همین اندیشه است که باید مبنای حکومت اسلامی قرار بگیرد، تدوین و تدریس و منتشر شود.

بعد از اینکه در طول سالیان متمادی، جامعه اسلامی از تفکر درست اسلامی جدا مانده، چگونه می توان حکومتی بر مبنای تفکر اصیل اسلامی بوجود آورد، در حالی که زمینه سازی فکری میان مردم انجام نگرفته باشد و آن احکام اصیل تدوین نشده باشد.

بزرگترین نقش امام سجاد(ع) این است که تفکر اصیل اسلامی یعنی توحید، نبوت، مقام معنوی انسان، ارتباط انسان با خدا و بقیه چیزها را تدوین کرده است و مهمترین نقش صحیفه سجادیه همین بود. شما صحیفه سجادیه را در نظر بگیرد سپس اوضاع فکری اسلامی مردم آن دوران را هم در نظر بگیرید خواهید دید اینها چقدر با هم فاصله دارد. درهمان وقتی که همه مردم دنیای اسلام در جهت مادیگری و به سوی حرکات و انگیزه های مادی سیر می کردند و از شخص خلیفه (که عبدالملک مروان است) تا علمای اطرافی او (از جمله محمد بن شهاب زهری که بعداً از این علماء درباری اسمی خواهم آورد) همه فکر خودخواهی و دنیا خواهی را تعقیب می کنند، امام سجاد(ع) به مردم خطاب می کند و چنین می گوید:

«اولا حر یضع هذه اللمامه لاهله»

آیا آزاد مردی نیست که این پس مانده دهان سگ را برای اهلش بگذارد.

تفکر اسلامی در این جمله عبارت است از: هدف گیری معنویات و حرکت در راه رسیدن به آرمانهای معنوی و اسلامی و انسان را در رابطه با خدا و در رابطه با تکالیف قرار دادن. و این درست نقطه مقابل آن چیزی است که حرکت مادی مردم آن روز ایجاد می کرد. این نمونه ای بود که بیان کردم و امام سجاد از قبیل این نمونه باید کارهای فراوانی را انجام می داد که نتیجه این کارها این باشد که تفکر درست اسلامی به صورت واقعی خود در فضای جامعه اسلامی محفوظ بماند و از بین نرود. این اولین کار امام سجاد بود.

۲- آشنا کردن مردم را نسبت به حقانیت آن کسانی که حکومت باید بدست آنها تشکیل شود. درحالی که تبلیغات ضد خاندان پیامبر در طول ده ها سال تا دوران امام سجاد(ع) غوغا کرده و عالم اسلام را پر کرده و احادیث مجعول فراوانی از قول پیامبر در خلاف جهت حرکت اهل بیت و حتی در مواردی مشتمل بر سب و لعن اهل بیت جعل شده و در بین مردم پخش شده بود، و مردم هیچگونه آگاهی از مقام معنوی و واقعی اهل بیت نداشتند، چگونه می توان حکومتی بدست اهل بیت تشکیل داد؟

بنابراین یکی از اهداف و حرکتهای مهم دیگر امام سجاد این است که می بایست مردم را نسبت به حقانیت اهل بیت و اینکه مقام ولایت و امامت و حکومت حق اینها است و اینان خلیفه واقعی پیامبر هستند، روشن سازند و مردم نیز می بایست به این مسأله آشنا شوند. و این مطلب ضمن اینکه جزء ایدئولوژی و تفکر اسلامی است، در عین حال ماهیت سیاسی دارد یعنی یک حرکت سیاسی است بر ضد دستگاه حاکم.

۳- امام سجاد(ع) باید تشکیلاتی بوجود می آورد که آن تشکیلات بتواند محور اصلی حرکتهای سیاسی آینده باشد. در جامعه ای که مردم بر اثر اختناق و فقر و فشارهای مالی و معنوی و هم نوعی، به تنهائی و جدائی و دوری و از هم گسستگی عادت کرده اند، حتی شیعه تحت آن چنان فشار و ارعابی قرار گرفته اند که تشکیلاتشان متلاشی شده است، امام سجاد(ع) چگونه می تواند دست تنها یا با یک عده افراد غیر منظم و غیر متشکل کار خود را آغاز کند؟

بنابراین کار دیگر امام سجاد(ع) این است که تشکیلات شیعی را به راه بیاندازد. این چیزی که از دیدگاه ما از دوران امیرالمؤمنین(ع) وجود داشته و سپس در ماجرای عاشورا و واقعه حره و واقعه مختار تقریبا زمینه هایش متلاشی شده، این را نوسازی و بازسازی کند.

نتیجه این که امام سجاد(ع) سه کار اصلی دارد:

اول: تدوین اندیشه اسلامی به صورت درست و طبق ما انزل الله، پس از آن که مدتهائی بر تحریف یا فراموشی این اندیشه گذشته است.

دوم: اثبات حقانیت اهل بیت و استحقاق آنها نسبت به خلافت و ولایت و امامت.

سوم: ایجاد تشکیلات منسجم برای پیروان آل محمد(ص) یعنی پیروان تشیع.

این سه کار اصلی است که ما باید بررسی کنیم و ببینیم در دوران حیات امام سجاد(ع) کدام یک از این سه کار در دست انجام بوده است. در کنار این سه کار، کارهای دیگری هم وجود دارد که اینها کارهای حاشیه ای یا ضمنی است. از جمله اینکه گاهی اظهاراتی و حرکاتی از خود امام یا از طرف یاران ایشان انجام بگیرد که آن فضای اختناق را تا حدودی باز کند.

ما می بینیم در ماجراهای متعددی که یاران امام یا خود امام در مجامع (البته آنوقت که استحکامات بیشتری پیدا کرده بودند) به اظهاراتی دست می زنند که این اظهارات فقط برای این است که آن فضای مختنق را بشکند و یک هوای لطیفی در بین این جو گرفته بوجود بیاید. این یکی از کارهای حاشیه ای است که نمونه هایش را یادآور خواهم شد.

یکی دیگر از کارهای حاشیه ای، دست و پنجه نرم کردن های خفیفی با دستگاه های حکومتی یا وابستگان به آنها است، مثل قضایائی که بین امام سجاد(ع) و عبدالملک بارها اتفاق افتاده است و مثل اموری که بین حضرت با علمای منحرف وابسته به عبدالملک (از قبیل محمد بن شهاب زهری) رخ داده و همچنین بعضی از درگیری هائی که بین یاران ائمه و خلفا گذشته است، که اینها به منظور این بوده که مقداری از آن جو گرفته را باز کنند. در مقالات بعدی- با خواست خدا- نسبت به جزئیات اینها بحث می کنیم.

اگر کسی با همین مقدار که من بیان کردم وارد شود در روایات اخلاقی، موعظه ها، نامه ها و دیگر روایاتی که از زبان امام سجاد(ع) نقل شده و یا برخوردهائی که در زندگی امام سجاد بوده، تمام آنها برایش معنی پیدا می کند، یعنی خواهد دید که همه آن اظهارات و برخوردها در یکی از این سه خطی است که اشاره کردیم و اینها در کل برای ایجاد حکومت اسلامی است، البته امام در فکر این نبودند که حکومت اسلامی در زمان خودشان تشکیل شود چون می دانستند که این در آینده- یعنی در حقیقت در دوران امام صادق(ع)- تشکیل خواهد شد.

 

[۱] – بحارالانوار، ج ۴۶ ص ۱۴۳- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج ۴ ص ۱۰۴٫

[۲] – این داستان را ابن اثیر در تاریخش (الکامل) نقل کرده است.

[۳] – حنظله همان جوانی است که قبل از اینکه شب دامادیش به صبح برسد، به ارتش حضرت رسول(ص) ملحق شد و در غزوه احد به شهادت رسید، و ملائکه او را غسل دادند لذا معروف است به حنظله غسیل الملائکه.

[۴] – حرکت توابین اولین عکس العمل حادثه عاشورا بود که در کوفه رخ داد. پس از شهادت امام حسین(ع) بعضی از شیعیان همدیگر را مورد مؤاخذه و عتاب قرار می دادند زیرا دعوت امام(ع) را اجابت نکرده و برای یاری او به جبهه نشتافته بودند و دیدند چیزی این گناه را پاک نمی کند مگر انتقام خون ابی عبدالله(ع) از قاتلین و دشمنان آن حضرت و لذا به کوفه آمدند و با پنج نفر از بزرگان شیعه اجتماع و گفتگو کردند. و در نتیجه سلیمان بن صرد خزاعی را رهبر خویش قرار داده و حرکت مسلحانه آشکار را، آغاز کردند.

شب جمعه ۲۵ ربیع الثانی سال ۶۵ هجری به زیارت مرقد مطهر امام حسین(ع) آمدند و اینقدر گریه و ضجه کردند که تا کنون روزی مثل آن روز دیده نشده است. سپس قبر را وداع کرده و برای مبارزه و نبرد با رژیم به شام رفتند و با ارتش بنی امیه جنگیدند و همگی کشته شدند.

نکته جالب در حرکت توابین این است که آنان با اینکه در کوفه بودند، مع ذلک به شام رفته و با رژیم جنگیدند، برای اینکه ثابت کنند که قاتل امام حسین یک شخص و یا بعضی از اشخاص نیست بلکه این رژیم است که امام را به شهادت رسانده است.

19دسامبر/16

سرگذشتهای ویژه از زندگی امام ۱۷

قسمت سوم

حجه الاسلام والمسلمین کریمی عضو جامعه مدرسین

یکی از چیزهائی که آدمی ناخودآگاه – بر حسب غریزه اش – دنبال او می رود، عبارت است از تکیه بر نظر خود و ابتکار خود و نادیده گرفتن نظرات دیگران، ولی آنچه که در روش انبیاء و ائمه معصومین علیهم السلام ملاحظه می کنیم، می بینیم شیوه پسندیده آنها بر این غریزه استوار نبوده، بلکه می کوشیدند آنچه که حق و صلاح است همان را اتخاذ کنند ولو ابتکارش از دیگری باشد.

حضرت رسول (ص)، تمام مقصدش این نبود که عادات و رسوم محیط حجاز را از بین ببرد، بلکه غرضش این بود که ایجاد دگرگونی در آنچه که صلاح جامعه نیست بنماید، ولی آن رسوم و عاداتی که با اشکال برخورد ندارد باقی باشد.

منطق قرآن هم همین است، می فرماید:

«وَ اتَّبِع مِلَّهَ اِبراهیمَ حَنیفاً»

قرآن در عین حالی که از تقلید کورکورانه آباء و نیاکان نکوهش می کند، در این آیه می فرماید: از روش ابراهیم (ع) پیروی بکن. این به آن معنی است که آنچه حق است ولو از گذشتگان باشد، از آنها پیروی بکن.

یک چنین روشی را ما به رأی العین می دیدیم حضرت امام خمینی زیاد بر آن تکیه داشتند.

مقصدشان فقط این نبود که در هر امری وارد می شوند، باید طبق ابتکار ایشان کار انجام بگیرد، بلکه می کوشیدند هر امری که به صلاح جامعه است انجام بگیرد. و اگر یک روشی رواج داشت که ضامن صلاح جامعه بود می فرمودند، همان روش را ادامه بدهید.

در رابطه با حوزه نجف و امتحان آقایان طلاب و درجه بندی پایه تحصیلات که موجب تفاوت در برخورداری از مزایای حوزه بود، مطلبی خدمتشان عرض کردم، فرمود: بسیار خوب است، همینطور رفتار کنید.

سپس برای اینکه ابعاد مطلب برای شخص خودم روشن شود عرض کردم که یک چنین روشی را بعضی از آقایان، قبل از ما تا حدودی اتخاذ کرده اند، و اگر ما بخواهیم انجام بدهیم اقتباس از دیگران خواهد بود. تا من این عرض را خدمتشان کردم، یک قیافه جدی و حالت خاصی در ایشان پیدا شد و فرمود: «مگر چه اشکال دارد. کاری که ابتکارش از دیگران بوده و در آن کار تجربه کسب کرده اند و دیده اند کار خوبی است، ما همان کار را انجام می دهیم. این چه حرفی است که بعضی از آقایان می گویند هر کاری را باید ابتکارش از خودمان باشد. نه خیر، کاری که خوب است ولو دیگران از قبل انجام داده اند، ما همان را پیروی می کنیم».

یک چنین روحیه ای که از ندای درونی باشد نه روی ملاحظه کاری و از روی عقیده به لزوم پیروی از حق ولو نزد هر کس باشد، این روحیه را تنها در ایشان یافتم، گرچه ممکن است کم و بیش این روحیه در دیگران هم باشد، لکن التزام به آنکه هر چه حق است می پذیریم ولو از هر کس باشد، و آنچه باطل است نمی پذیریم گرچه از نزدیکترین شخص باشد، التزام عملی به این مطلب، ظاهرا انحصاری ایشان باشد.

و این روش مرا بیاد فرموده حضرت امیرالمومنین(ع) می اندازد که فرمود:

«اُنظُرُوا اِلی ما قالَ، وَلا تَنظُرُوا اِلی مَنْ قالَ»

به گوینده در سنجش حق و باطل کار نداشته باشید، بلکه در خود مطلب تأمل کنید، اگر حق است بپذیرید، و اگر باطل است طردش کنید.

یک چنین روشی و فکری جز از قرآن و سنت رسول اکرم و انبیاء و ائمه علیهم السلام نمی تواند از چیز دیگری الهام بگیرد، و الا نوعا مردم به یک سری اعتبارات وابسته اند، که بیشتر حساب شخص می کنند نه حساب مطلب. در منطق قرآن آنچه درست است رعایت حق و مراعات مصلحت نه مراعات شخص گوینده، و تمام رهنمودهای امام خمینی بر این اساس است.

***

امام دنیا را با بعد وسیعی ملاحظه می فرمودند، و آینده دنیا را در امتداد خیلی طولانی نظر می کردند، و این حساب را می کردند که ایشان در یک گوشه، مسئولیتی را عهده دارند، و مسئولیت گوشه ای دیگر در این امتداد تاریخ، به عهده دیگران است. و باید کوشید افرادی که لیاقت عهده دار شدن این مسئولیت را دارند، کم کم آنها را وارد صحنه کرد و کار به آنها واگذار کرد تا ساخته شوند و هر کسی بتواند در مقطع زمانی خودش این امتداد تاریخ را اداره بکند.

این روحیه هم همان روحیه انبیاء و ائمه(ع) است، بر خلاف امراء و سلاطین مادی که زندگی را در محدوده حیات موقت خودشان خلاصه می بینند، و می کوشند هر چه هست برای همین مقطع زمانی خودشان فراهم سازند، و هیچ کاری به آینده ندارند.

در همین رابطه داستانی در نجف پیش آمد. بعضیها خیال داشتند روشی را اتخاذ کنند که روی ملاحظه سلسله مراتب مراجع عالیقدر شیعه، این روش خیلی سازگار نبود. بر این اساس، برادران ناراحت شدند از اینکه آن آقایان در این کار بنا دارند موقعیت و حیثیت اجتماعی حضرت امام را نادیده بگیرند، و این بر دوستان خیلی گران آمد. بنده به اتفاق دو نفر از دوستان مأمور شدیم از طرف کلیه دوستان خدمت امام برسیم و به ایشان عرض کنیم که چنین مطلبی است و آن آقایان چنین برنامه ای را در نظر گرفته اند.

من با نهایت احترامی که برای استاد بزرگوارم قائل بوده و هستم، ولی چون در صحبت کردن صریحتر بودم لذا بعنوان سخنگوی دوستان خدمتشان عرض کردم: هر محیطی آداب و رسومی دارد، و ظاهراً مراعات رسوم، اشکال شرعی نداشته باشد و موقعیت حضرتعالی طوری است که شما برای عامه مسلمین هستید و موقعیت شما باید برای اسلام و مسلمین حفظ شود، و آقایان با آن برنامه ای که دارند می خواهند این موقعیت شما را نادیده بگیرند، یا خدای نخواسته به خیال خودشان هتک کرامت شما کنند. لذا ما از شما خواهش می کنیم بر اساس آداب و رسوم حاکم در این محیط برنامه آقایان را نپذیرید.

قصه مربوط بود به تشکیل جلسه ای در رابطه با وفات یکی از مراجع. ما مطالب را خدمت ایشان بنظر خودمان طوری مستدل و منطقی بیان کردیم که عقیده شخص بنده این شد که الآن حضرت امام می پذیرند.

سخنان ما که تمام شد، ایشان یک قصه ای نقل کردند و به یک مطلبی اشاره نمودند و بدنبال آن یک مطلب جدی آموزنده فرمودند که ما در مقابل عظمت روحی ایشان، احساس حقارت و شرمساری کردیم.

فرمودند: «در گذشته که برق نبود و کوچه ها تاریک بود، یکی از آقایان به جائی می رفت، و طبق مرسوم یک شخصی هم جلو ایشان فانوس بدست گرفته بود. اتفاقا عازم مجلسی بود که یک آقای دیگری هم عازم آن مجلس بود. در راه که برخورد کردند، این آقا یک مقدار از آن دیگری فاصله گرفت تا معلوم شود که ایشان یک تشکیلات جدائی دارد و یک فانوس کَش مخصوصی و می خواست که موقعیتش شناخته شود.»

پس از نقل این داستان چنین فرمودند:

«اگر روز قیامت، ما را در محضر رسول الله(ص) به صف وا دارند، و از این چیزها از ما سئوال کنند، آیا آقایان برای این سئوال جوابی در نظر گرفته اند که مثلا این جلوتر باشد آن عقب تر باشد، این زودتر باشد آن دیرتر باشد. این اعتباراتی که آقایان در نظر می گیرند، اگر در آن صف، حضرت رسول(ص) از ما سئوال کرد، آیا جوابی داریم بگوئیم؟»

سپس به دنبال آن سخن، این مطلب ارزنده رهنمود دهنده را فرمودند:

«ما پیر شدیم، و این حوزه قبل از ما بجود آمده و بعد از ما هم باید بماند، و اداره شود و باید اداره اش بدست علماء باشد. اگر ما افرادی را بشناسیم که مواهبی دارند و لیاقت اداره حوزه را در آینده می توانند داشته باشند، وظیفه ما است که آنان را وارد صحنه کنیم و به حوزه معرفی کنیم تا کم کم در اجتماع شناخته شوند، و فردائی که ما نیستیم بتوانند حوزه را اداره کنند. لذا به آن برنامه ای که آنها تهیه کرده اند، عمل کنید.

این بعد نظر همان بعد نظر امام صادق(ع) است که می کوشید افرادی را برای فرا گرفتن معارف و اداره اجتماع وا دارد، تا در زمانها و مکانهای مختلف بتوانند جامعه را اداره کنند. و این روحیه را ما از نزدیک از ایشان دیدیم. من و دوستان و برادرانی که در آن جلسه بودند همه معتقدیم که این الهام می گرفت از دستور خدا و رسول الله(ص). و این بیانگر عقیده و روحیه حضرت امام بود که در هر اجتماعی، آنها که مصدر کار هستند باید بکوشند افرادی را تربیت کنند که فردا آن افراد مصدر کار بشوند، برای اینکه کار مربوط به زمان خاصی نیست.

***

یکی از مطالب که در تجربه برای همه معلوم است، این است که انسان خواسته های خودش را هر وقت که دلش بخواهد نمی تواند جامه عمل بپوشاند، بلکه هر کاری یک وقتی دارد، و لذا امام معصوم می فرماید:

«اِنَّ الأُمُورَ مَرهُونَهٌ بِاَوقاتِها»

این یک رهنمودی است که ائمه(ع) بما داده اند، و تجربه آدمی نمی تواند هر کاری را در هر وقت خواست انجام بدهد، بلکه هر کاری یک امکانات و شرائطی می خواهد که همیشه مهیا نیست، و در وقتی که این امکانات هست اگر استفاده نکنند، فرصت را غنیمت نشمرند، فرصت از دست می رود و معلوم نیست دوباره این فرصت بدست آید.

یک چنین مطلبی را حضرت امام بسیار روی آن تکیه داشتند و در بحث مکاسبشان شاید ده ها بار تذکر دادند که همه کارها را (نوشتن، مطالعه، تحقیق، عبادت، کسب کمالات معنوی و…) در جوانی کسب کنید و انجام بدهید، و از موقعیت استفاده کنید.

بر این اساس هیچ کاری را در وقتش به عذری از اعذار تأخیر نمی انداختند. وقت مطالعه را به اینکه مثلا الآن فلان شخص آمده است و بگذاریم برای بعد، تاخیر نمی انداختند. در هر کاری که وارد می شدند، مثل اینکه تمام محدوده حیات همین یک ساعت است، به این نحو کوشش داشتند در غنیمت شمردن فرصت و بما هم بارها و بارها توصیه می فرمودند که بکوشید هیچگاه فرصت از دست ندهید. و در این رابطه حضرت امیر(ع) جمله ای دارند در عهدنامه خطاب به مالک اشتر، می فرماید:

«کار هر روز را درآن روز انجام بده و بفردا نینداز» برای اینکه اگر کار امروز را برای فردا گذاشتی، با کار فردا می شود دو کار، و همچنین…

بر این اساس حضرت امام روحی له الفداء تجدید نظرشان در «تحریر الوسیله» به اضافه بعضی ملحقات، در ایامی بود که ایشان به صورت تبعید در ترکیه بسر می بردند و درآن فرصت حدود یکسال که در آنجا بودند از اول تا آخر تحریرالوسیله را تجدید نظر می فرمودند که فعلا در دسترس عموم علاقمندان یک کتاب بسیار ارزنده و پرمحتوائی است که خود حضرت امام هم در یک مقدمه کوتاهی در همان کتاب اشاره فرموده اند که این ها را من در ایامی که در ترکیه تبعید بوده ام، یادداشت کرده ام. اگر غیر از آن اعتقاد بود که می گوید: کار امروز را واگذار بفردا مکن، هرگز چنین اثر گرانبهائی امروز در دسترس مردم قرار نمی گرفت.

بعد از اینکه به نجف آمدند با تمام مشکلاتی که داشتند بحث بیع شروع کردند که در این بحث مجموعه ای است از تحقیقات علمی راجع به فقه معاملات که در ضمن آن بحث ولایت فقیه را هم استطراداً متعرض شدند که البته در چاپ به مقداری که در کتاب نویسی متداول است مختصر شده است. و الا اصل بحث را بسیار گسترده تر متعرض شده اند و اگر کسی در موقعیت ایشان بود با آن همه مشکلاتی که ایشان داشتند، شاید کمتر کسی پیدا بشود که بتواند به چنین کارهای فکری بسیار ارزنده و مهمی دست بزند و به این صورت که مورد قبول اهل نظر در مجامع علمی واقع شود، در آید.

یادم می آید در اوائل بحث ولایت فقیه، عده ای بر ایشان بصورت اعتراض و شبیه به اعتراض ایراد می گرفتند، که در وضع فعلی شما چه وقت می توانید حکومت اسلامی را تشکیل بدهید. که الآن مشغول بحث فقهی و تنظیم برنامه اش هستید، ایشان می فرمود:

قضایا را نباید با این فکر وارد شد. بلکه این کار بزرگ دارای ابعاد و مقدمات زیاد است ما فعلا برنامه اش را تنظیم می کنیم، اگر توانستیم خودمان حکومت را پیاده می کنیم، و الا برنامه تنظیم شده ای باشد که نسلهای آینده وقتی آمدند، دوباره وقتشان برای تنظیم برنامه تلف نشود.

و در این استشهاد می فرمودند به روشی که یکی از سیاسیون بزرگ قرن اخیر در منطقه آسیا داشت، که نظام حکومت را در زندان نوشت و منطقش هم این بود که اگر ما نرسیدیم این نظام را پیاده کنیم، نظام را طرح ریزی می کنیم، دیگران می آیند نظام آماده را اجرا می کنند.

ایشان در هر کاری که وارد می شد (همانطور که در بسیاری از سخنرانیهای پس از انقلاب اشاره فرموده اند) که آنچه ما انجام می دهیم بعنوان اداء وظیفه است خواه آن هدفی که ما تعقیب می کنیم به نتیجه برسد و خواه نرسد، ما وظیفه مان را انجام داده و باید انجام بدهیم.

و بر این اساس بود که این حرکت انقلابی را همواره پیگری می کردند تا بحمدالله، خداوند منان هم یاری فرمود و ملت هم با همآهنگی کامل کمک کردند و به پیروزی رسید.

 

19دسامبر/16

اقتصاد اسلامی

قسمت سیزدهم

آیت الله حسین نوری

فصل اول

طرحی از کلیات مسئله سرمایه داری در اسلام

واژه «سرمایه داری» در مباحث اقتصادی و اجتماعی معمولا بیانگر آن گونه از سیستم اقتصادی است که در آن از جنبه اقتصادی سرمایه های خصوصی، نقشی اساسی در فعالیت های اقتصادی را دارند.

و از جنبه اجتماعی، آزادی و فعالیت اقتصادی افراد بطور وسیع در آن ملحوظ و موجود است.

جلوه ها و جنبه های این نوع آزادی اقتصادی و آثار ناشی از آن، در این سه قسمت خلاصه می شود:

۱- آزادی افراد در زمینه کسب و تحصیل مال و ثروت و همچنین در زمینه تولید از هر راهی که ممکن و میسر باشد.

در این نظام کلیه منابع ثروت نوعاً بطور آزاد در اختیار افراد قرار گرفته است که آنها بتوانند با انواع بهره برداری از آنها به تحصیل ثروت و مال بپردازند.

بعلاوه انجام خدمات و هرگونه کاری که موجب بدست آوردن مال و پول است در این سیستم آزاد است.

۲- آزادی افراد در افزایش دادن به ثروت و مال موجود خود از هر راهی که ممکن باشد.

۳- آزادی در مصرف کردن مال و ثروت در هر راهی که صاحبان اموال بخواهند و بهر کیفیتی که مطلوب آنها باشد.

ما بتوفیق خداوند در فرصت دیگر علت اینکه چه نوع طرز تفکر، آنها را باین راه کشانده و آزادی باین وسعت را با چه منطقی توجیه می کنند را توضیح داه پاسخ خواهیم گفت. اکنون لازم است برخی از زوایا و مزایای سرمایه داری را مورد بحث و تحلیل قرار بدهیم.

سیر تحول نظام سرمایه داری

بسیاری از اقتصاد دانان و پژوهشگران جامعه شناسی در بررسی سیر تحولات و تطورات تاریخی سیستم های اقتصادی، قرن شانزدهم میلادی را آغاز عصر سرمایه داری می دانند.

ولی این تصور درست نیست. هر چند که نظام سرمایه داری در این قرن به مرحله مهمی از دوران رشد خود گام نهاد اما نباید فراموش کرد که حتی در اجتماعات باستانی هم سرمایه داری و جلوه هائی از انواع نظامهای آن وجود داشته است که ما – بعدا- نمونه هائی از آنرا ذکر خواهیم کرد.

البته باین نکته توجه داریم که مهم ترین عواملی که موجب شد تا «رژیم سرمایه داری» در قرن شانزدهم میلادی در عصر تاریخی خاصی وارد شود و رونق مخصوصی پیدا کند بدین شرح است:

۱- جنگهای صلیبی:

این سلسله جنگهای خونبار که در تاریخ جهان اثراتی دگرگون کننده و پر دامنه داشت و در طول مدت چند قرن ادامه یافت یکی از آثار آن این بود که به جدائی خاور از باختر خاتمه داد و ارتباط وسیعی بین مشرق و مغرب جهان ایجاد کرد و مخصوصا موجب گستردگی روابط اقتصادی و مبادلات بازرگانی اروپا و آسیا گردید.

۲- توسعه صنایع

همگام با بوجود آمدن ارتباط وسیعی بین مشرق و مغرب و بهبود وسائل ارتباطی، علم و دانش نیز با سرعت رو به گسترش رفت و در نتیجه رشته های گوناگون صنعتی نیز در قلمروهای مختلف بوجود آمد و با عبور از مرزها در عرصه وسیعی از جهان گسترش یافت و این امر نتیجتاً در رشد سرمایه داری و پیشرفت آن تأثیر وسیعی داشت.

۳- اکتشافات بزرگ جغرافیائی:

در قرون پانزده و شانزده میلادی، سطح مسکون دنیا نیز رو به گسترش گذاشت. در این عصر مناطق مختلفی از سطح زمین که تا آن زمان نامکشوف و دور از دسترسی سایر جهانیان مانده بود کشف گردید و در نتیجه سیل مهاجرت و مسافرت به این سرزمینهای نویافته آغاز شد و در پی گسترش دامنه ارتباطات، افقهای اقتصادی و بازرگانی جهان نیز بطور بی سابقه وسعت و دامنه یافت.

مشخصات سیستم سرمایه داری

نظام سرمایه داری مشخصات و خصوصیاتی دارد که قبل از هر چیز شناخت آنها لازم بنظر می رسد ما آنها را با مقایسه با مشخصات نظام اقتصادی اسلام ذکر می کنیم آنها بطور کلی عبارت از این سه موضوع است:

۱- مبانی حقوقی:

در نظام سرمایه داری، اساس مبانی حقوقی بر اصل «احترام مالکیت خصوصی» – آنهم بیک مفهوم بسیار وسیع- استوار است به موجب این اصل، مالکان عوامل و وسائل تولید، یعنی دارندگان پول و سرمایه و صاحبان زمین و سایر منابع ثروت و همچنین دارندگان نیروی کار و فعالیت، مالک مطلق و بی چون و چرای ثروت و امکانات تولیدی خود هستند.

بر اساس اصل احترام مالکیت، سرمایه داران و بطور کلی مالکان اموال می توانند پول و سرمایه خود را به هر کس که مایل باشند مثلا وام بدهند و هر مقدار بهره که بخواهند و قادر به گرفتن آن باشند از وام گیرنده دریافت کنند. یا اینکه می توانند بعنوان کار فرما وارد فعالیت های تولیدی شوند و هرگونه مواد را بهر اندازه که بخواهند تولید کنند. و یا امکان و آزادی آن را دارند که سرمایه خود را در صنایع بکار اندازند و هر گونه صنعتی که موجب جلب مال و ثروت باشد بوجود بیاورند.

مالکان زمین نیز در مورد املاک و اراضی خود صاحب قدرت و اختیارات تام و تمام هستند چنانکه می توانند زمین خود را بهر قیمتی که بخواهند و بتوانند بفروش رسانند یا آنرا بعنوان اجاره یا هر نوع دیگر از انواع معاملات به دیگران واگذار کنند و از حقوق و عوائد ناشی از آن بهره مند شوند.

کارگران و کارمندان نیز می توانند به میل شخصی خود، نیروی کار و فعالیت خویش را در مقابل دریافت مزد و حقوق معین به خواستاران خدمات و نیروی فعال عرضه کنند.

کارفرمایان بطور کلی در نظام سرمایه داری نقش مؤثر و اساسی دارند با بکارگیری امکانات مالی و قدرتهائی که از روابط خاصی بدست می آورند در زمینه های گوناگون زمینه ها و امکانات دریافت سود را برای خود فراهم می آورند.

و بالاخره در این نظام مالکیت خصوصی بطور وسیع، سود، بهره، مزد و حقوقی که با آنها مرتبط می گردد بطور گسترده و پردامنه ای نافذ و محترم است و این موضوع یکی از شاخص های عمده سرمایه داری است.

اما مالکیت اسلامی

در اینجا برای روشن شدن بحث از دیدگاه اسلام، نخستین نکته ای که باید به آن توجه داشت این است که در دین اسلام نظام اقتصادی از نظام ایدئولوژی و اخلاقی و سیاسی جدا نیست و لذا مبانی ایدئولوژی و سیاسی و اخلاقی اسلامی تأثیر فراوانی در امور اقتصادی می گذارد و موجب برداشتهای مخصوص و آثار خاصی در زمینه های مختلف اقتصادی می گردد. روی همین جهت تفاوت میان مالکیتی که دنیای سرمایه داری به آن معتقد است و آنرا مبنای حقوق مخصوص خود قرار داده است با مالکیتی که اسلام آنرا معتبر می داند و افراد مسلمان باید بر اساس مفاهیم اسلامی آنرا مورد توجه قرار بدهند تفاوت از زمین تا آسمان است…

اسلام اولا هرگز مالکیت خصوصی را با آن وسعتی که دنیای سرمایه داری بآن معتقد است قبول ندارد (ما بعدا بتوفیق خداوند متعال به شرح این موضوع خواهیم پرداخت)

و ثانیا: مالکیت خصوصی را هرگز تنها اصل در زمینه مالکیت نمی داند بلکه همان طور که در مواردی به مالکیت خصوصی معتقد است در موارد دیگر که بسیار وسیعتر است به مالکیت حکومتی اعتقاد دارد و کلیه منابع ثروت از قبیل دریاها، دریاچه ها، زمینهای موات و زمین هائی که مالک معین ندارد. جنگلها، معادن، رودخانه ها، نی زارها و قله کوهها را زیر پوشش مالکیت حکومتی قرار می دهد، چنانکه در مورد مخصوصی بعضی از منابع را زیر عنوان مالکیت عمومی و ملی مندرج می سازد.

و ثالثا: مالکیت خصوصی را با مفهوم و برداشت خاصی مطرح می سازد و آن مفهوم این است که ذاتا مالک همه چیز خدا است که آفریننده و هستی بخش همه موجودات است و هر کس هر چه را که دارد خداوند به او بر اساس موازین مخصوصی بعنوان عاریت و در سایه شرائط مخصوصی داده است.

و این اعطاء خداوند وسیله ای برای امتحان افراد است تا در کیفیت تحصیل مال و ثروت و افزایش دادن به آن و همچنین در طرز مصرف کردن آن، ایمان و اعتقاد افراد و همچنین روحیات و اخلاق آنان که دارای مراتب بسیار متفاوتی می باشند روشن گردد و معلوم شود که تلقی و برداشت این شخص از مالکیت چگونه است؟ و آیا راهی را که خداوند معین کرده است در نظر خواهد گرفت یا نه؟ و نیز این مال را که خداوند بعنوان عاریت و امانت به او سپرده است و مقرراتی را در انواع تصرف کردن در مال، و به مصرف رساندن آن معین کرده است آیا مراعات خواهد کرد یا نه؟

آیا این فرد مال و ثروت را وسیله ای برای ترمیم کمبود های جامعه و رفع نارسائیها قرار خواهد داد یا وسیله تفاخر و تکبر؟

آیا در فکر رفع مشکلات محرومین و مستضعفین خواهد افتاد و یا این مال و ثروت را وسیله ظلم و استثمار قرار خواهد داد؟

آیا این ثروت و کالا را در جای لازم و مناسب خود مصرف خواهد کرد و به توزیع آن بطور عادلانه خواهد پرداخت و یا آنرا کنز و احتکار خواهد کرد؟

آیا آنرا در راه بالا بردن سطح افکار عمومی و تعلیم و تربیت مصرف خواهد نمود یا در راه معصیت و فحشاء بکار خواهد برد؟

روی همین اصل است که قرآن کریم در موارد متعددی مال را وسیله امتحان افراد معرفی می کند و در آیه ۲۸ از سوره انفال می گوید:

«(#þqßJn=÷æ$#ur !$yJ¯Rr& öNà۶ä۹ºuqøBr& öNä.߉»s9÷rr&ur ×puZ÷GÏù žcr&ur ©!$# ÿ¼çny‰YÏã íô_r& ÒOŠÏàtã »

و در آیه ۱۵ از سوره تغابن می گوید:

«!$yJ¯RÎ) öNä۳ä۹ºuqøBr& ö/ä.߉»s9÷rr&ur ×puZ÷GÏù ۴ ª!$#ur ÿ¼çny‰YÏã íô_r& ÒOŠÏàtã »

 

در این دو آیه اموال وسیله امتحان و آزمایش افراد معرفی و برای کسانی که از این امتحان سربلند بیرون بیایند فضیلت و مزد عظیم مقرر گردیده و در ۷۰ مورد سخن از «انفاق» بمیان آمده و روی این نکات تاکید شده است:

۱- وَ ما اَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیئٍ فَهُوَ یُِخْلِفُهُ

هر چه را که در راه خدا انفاق کنید مطمئن باشید که خداوند جای آنرا پر می کند.

۲- وَ اَنْفِقُوا مِمّا جَعَلََکُمْ مُسْتَخْلِفینَ فیه.

از آنچه که خداوند شما را در آن خلیفه و جانشین خود قرار داده است انفاق کنید (یا اینکه شما را جانشین گذشتگاه قرار داده است که بهر تقدیر تعبیر جالبی است).

روشن است که این گونه تعبیرات در تحریک افراد به انفاق و خرج کردن مال در راه تأمین مصالح جامعه تاثیر بسیار مهمی دارد.

۳- در انفاق خود میانه روی را در نظر بگیرید. اسراف نکنید و ضمنا بخودتان هم سخت نگیرید.

۴- کسانی که پیش از فتح و پیروزی اسلام بر کفر یعنی در حال جهاد و در راه جهاد و اعلاء کلمه حق انفاق می کنند با کسانی که پس از تحقق پیروزی و پایان جهاد انفاق می کنند هرگز مساوی نیستند و آنانکه در حال جهاد برای تقویت جبهه اسلام و پیشرفت امور جنگی و نظامی انفاق می کنند فضیلت و ثواب بیشتری را بدست می آورند.

۵- بهوش باشید که انفاق و خرج کردن مال خود را هرگز با منت گذاشتن و خودستائی بی اجر و باطل نسازید و هیچگاه مال خود را از روی ریا و خود نمائی خرج نکنید.

۶- از فرصت ها و امکاناتی که در زمینه خرج کردن مال در راه اصلاح جامعه و رفع کمبودها دارید استفاده کنید و قبل از فرا رسیدن مرگ و از دست رفتن فرصت ها در این راهها گام بردارید که این فرصت ها همیشگی نیست.

و بالاخره این کتاب آسمانی در ۱۰ مورد از جهاد بوسیله مال سخن گفته است و با تأکید هر چه بیشتر آنرا یکی از مراتب مهم جهاد در راه خدا و یکی از وظایف مهم انسانها و موجب فضیلت و پاداش الهی قلمداد کرده است.

بالاتر از همه اینها قرآن کریم افق وسیعتری را در دیدگاه صاحبان مال و ثروت می گشاید و آنانرا به «ایثار» دعوت می کند و به آنها در پرتو ایمان به خداوند بزرگ و پاداشهای مهم معنوی آنقدر وسعت نظر و کرامت طبع می دهد که با اینکه خودشان احتیاج شدید به مال و ثروت خود دارند احتیاجات جامعه را بر احتیاجات خودشان مقدم بدارند و برای رفع مشکلات مردم و از بین بردن فقر و نیازمندیهای آنها با شور و شوق مخصوصی که تنها از «ایمان بخداوند» سرچشمه می گیرد ایثار کنند و یؤثرون علی انفسهم ولو کان بهم خصاصه را تحقق می بخشند.

این بود قسمت مختصری از تفاوتهائی که میان «اقتصاد اسلامی» و اقتصاد سرمایه داری موجود است.

اینک بقیه بحث را برای شماره بعد بفضل و توفیق الهی موکول می نمائیم.

 

19دسامبر/16

قوانین کیفری در اسلام

قسمت ششم

حجت الاسلام و المسلمین موسوی تبریزی دادستان کل انقلاب اسلامی

محارب

اشاره:

قبل از ورود به بررسی دومین عنوان یعنی «محارب» لازم بود از مقدماتی بحث شود. اول: حکمت اجرای حدود و تعزیرات و کیفرهای اسلامی و منافع آن برای جامعه مسلمین. دوم: تعریف حد و تعزیر سوم: وجود کیفر برای تمام جرائم و گناهان اعم از کبیره و صغیره در شرع مقدس اسلام…

چهارم:

ارتکاب گناهان کبیره اعم از آن که فعل حرام و یا ترک واجب باشد، در صورتی که بیش از دوبار تکرار شود و پس از هر دفعه از انجام معصیت کبیره، با نظر حاکم شرع صالح به کیفر برسد (اعم از تعزیر یا حد)، پس از دفعه سوم بنا بر فتوای مشهور علماء و فقهای بزرگ اسلام و دلالت روایات اهل بیت عصمت علیهم السلام- جز در مورد زنای غیر محصنه به اعدام محکوم می شود و او را می کشند. و در ارتکاب زنای غیر محصنه پس از دفعه چهارم به مرگ محکوم است اگر بعد از هر دفعه ارتکاب به مجازات شرعی محکوم شده و حکم اسلامی درباره وی اجراء گردیده باشد.

نخست دلیل مطلب و احیانا اقوال برخی از فقهاء را نقل می کنیم، سپس به مختصر توضیحی درباره علت و حکمت این سختگیری می پردازیم:

روایت اول: در کتاب وسائل الشیعه ج ۱۸ باب ۵ از ابواب مقدمات الحدود، روایت اول:

«محمد بن یعقوب کلینی عن محمد بن یحیی عن احمد بن محمد عن صفوان عن یونس عن ابی الحسن الماضی علیه السلام قال: اَصْحابُ الکَبائِرِ کُلّها اِذا اُقیمَ عَلَیهِمُ الحَدَّ مَرَتَّین قُتِلُوا فی الثّالِثَه.[۱]

امام موسی بن جعفر(ع) فرمودند:

صاحبان گناهان کبیره، هر گناهی باشد، اگر پس از دوبار کیفر شدن باز برای دفعه سوم مرتکب آن گناه بشوند کشته می شوند و به اعدام محکوم می گردند.

لازم به توضیح است که مراد از حدّ در روایت، مطلق کیفرهای اسلامی است خواه حد اصطلاحی فقهی باشد که از جانب شرع مقدس اسلام تعیین شده و یا تعزیرات که تعیین حدود آنها به عهده و نظر قاضی شرع واگذار شده است. و همینطور در بیشتر روایات که حد تعبیر شده است شامل تعزیرات نیز می باشد.

روایت دوم:

محمد بن یعقوب کلینی، عن علی بن ابراهیم عن محمدبن عیسی عن یونس عن اسحاق بن عمار عن ابی بصیر قال: قال ابوعبدالله علیه السلام: الزّانی یُجْلَدُ ثَلاثاً وَ یُقْتَلُ فی الرّابِعَهِ یعنی جلد ثلاث مرات[۲]

ابی بصیر اسدی میگوید: امام صادق علیه السلام فرمودند: مرتکبین عمل قبیح زنا اگر سه بار به کیفر اسلامی رسیده اند و پس از هر عمل زنا به حکم قاضی شرع صد تازیانه (که حد اسلامی است) درباره وی به اجراء در آمده است، پس از دفعه چهارم به اعدام محکوم می شوند و باید کشته شوند.

همانطور که توجه دارید رابطه بین این دو روایت، رابطه عموم و خصوص مطلب است یعنی روایت قبلی عام است با لفظ (کلها) فرمودند و همه معصیت ها را (اعم از زنا و غیره) شامل می شود، ولی روایت دوم فقط در مورد زنا سخن می گوید، لذا با روایت دوم روایت اول را تخصیص می زنیم و اگر از نظر سند نیز بعضیها شبهه داشته باشند، لااقل با قاعده کلی که درباره حدود از اهل بیت عصمت علیهم السلام وارد شده است که فرموده اند:

«الحُدُودُ تُدْرَءُ بالشُّبهات» یعنی کلیه حدود و کیفرهای اسلامی با ایجاد شبهه دفع می شوند و نمی شود به اجراء گذاشت، درباره زنا نمی توانیم پس از دفعه سوم حکم به قتل بدهیم که یک حد از حدود الهی است و با ایجاد شبهه ای که بوسیله روایت دوم شده است، نمی توان حکم کرد لذا کلیه فقهاء بزرگ- که من اطلاع دارم- همگی درباره زنا فتوی داده اند و یا لااقل احتیاط واجب می دانند که پس از دفعه چهارم مرتکب زنا کشته شود.

و اما درباره گناهان دیگر هیچ دلیلی بر اینکه در دفعه چهارم کشته شود و دفعه سوم اعدام نشود وجود ندارد مگر دو مطلب یکی اینکه وقتی در مورد زنا- که یکی از گناهان بسیار بزرگ است- در دفعه چهارم کشته می شود، در مورد دیگر گناهان که به آن عظمت نیست بطریق اولی باید دفعه چهارم باشد.

جواب این دلیل بسیار روشن است، چرا که در فقه ما (امامیه) قیاس باطل است و اولویت و فحوی نیز بهیچ وجه معلوم نیست در غیبت مثلا داریم که «اَشَدُّ مِنَ الزِّنا» از زنا بدتر است، و درباره ربا و رشوه- خواری و اهانت به مسلمین و دیگر گناهان کبیره روایات بسیاری داریم که دلالت می کنند بر اینکه از زنا در نظر پروردگار مغضوب تر است، و همینطور «ارتداد» که یک فساد عقیدتی است علیرغم اینکه زنا تنها فساد اخلاقی و عملی است و نمی شود گفت کسی که مرتد ملی است و تا بحال سه بار مرتد شده و حبس شده و توبه کرده، پس از دفعه چهارم اعدام شود و پس از دفعه سوم نشود و قیاس کنیم به زنا. و علاوه اینکه روایت صحیح و محکم و صریح داریم که درباره همه گناهان کبیره می فرماید که دفعه سوم کشته شوند.

مطلب دوم که بعضی استدلال کرده اند، روایتی است که در «مستدرک الوسائل» جلد سوم از کتاب فقه الرضا، از امام(ع) نقل می کند که فرمودند:

«اَصْحابُ الکَبائِرِ کُلّها اِذا اُقیمَ عَلَیهِمُ الحَدُّ مَرَّتَین قُتِلُوا فی الثّالثَه و شارِبُ الْخَمْرِ فِی الرّابِعَهِ»

صاحبان گناهان کبیره اگر دوبار بر آنها کیفر اسلامی اجرا گردید در مرتبه سوم کشته می شوند مگر شارب الخمر (شراب خوار) که در دفعه چهارم کشته می شود. ولی این روایت از نظر سند مخدوش و مرسل است و نمی شود در برابر روایت صحیح و صریح به این روایت عمل کرد و حدود الهی را تعطیل نمود که خود از گناهان کبیره است. لذا امام امت در «تحریر الوسیله» مسئله ۱۲ ازمسائل حد شرب خمر می فرماید:

«لَو شَرِبَ کِراراً وَ لَم یُحَدّ خِلالها کَفی عَن الجَمیعِ حَدَّ واحِدٌ وَلَو شَرِب فَحُدَّ قُتِلَ فی الثّالِثه وَ قیلَ فِی الرّابِعَهِ»

اگر کسی بارها مشروب بخورد و در میان آنها مجازات نشود برای همه دفعات یک بار حد الهی- که هشتاد ضربه شلاق است- درباره وی اجراء می شود ولکن اگر پس از هربار کیفر شده باشد، پس از دفعه سوم محکوم به اعدام می شود و باید کشته شود، و بعضی ها گفته اند در دفعه چهارم کشته می شود، می بینیم که ایشان فتوی به دفعه سوم دادند و قول مخالف را با لفظ «قیل» (نقل می کنند) آورده که دلیل بر ضعف این قول است.

علت سخت گیری:

و اما حکمت و علت سخت گیری بسیار روشن و واضح است، برای اینکه کسی که آنچنان آلوده به گناه و فساد است که حتی پس از سه بار مجازات و یا دو بار مجازات – با شرائطی که در اسلام است- هنوز نمی تواند خود را اصلاح کند و باز در جامعه موجب فساد می شود، یعنی اگر در اجتماع دیدند که یک نفر هر روز مرتکب گناه می شود و چند ضربه شلاق می خورد و باز به کار خود ادامه می دهد، و اگر این رفتار در میان مردم شیوع پیدا کرد، ابهت و عظمت و قدسیت حدود الهی و حتی احترام احکام اسلام در جامعه از میان می رود و یک حالت تجری و عصیان و بی اعتنائی به فرامین پروردگار و اعمال صالحه پیدا می شود، و در نتیجه وجود چنین افرادی و بقاء آنها موجب فساد اخلاقی و فکری و اعتقادی در جامعه می شود، لازم است که با آنان با قاطعیت مبارزه نمود و ریشه فساد را قطع کرد قرآن کریم می فرماید:

«¢OèO tb%x. spt7É)»tã tûïÏ%©!$# (#q䫯»y™r& #“r&þq¡۹$# br& (#qç/¤‹Ÿ۲ ÏM»tƒ$t«Î/ «!$# (#qçR%x.ur $pkÍ۵ šcrâä̓ôgtGó¡o„ »

(سوره روم- آیه ۱۰)

سرانجام و عاقبت کسانی که آن اعمال زشت و کردار بد را انجام می دادند، این شد که آیات الهی را تکذیب کرده و این آیات را به مسخره گرفته و استهزاء می کردند.

در روایت است که امام باقر(ع) می فرماید:

«الذَّنْبُ عَلَی الذَّنْبِ یُقْسِی الْقَلْبَ وَ اِذا قَسِیَ الْقَلْبُ کَفَرَ الأِنْسانُ»

انباشته شدن گناهان و ارتکاب مکرر گناه موجب قساوت قلب است و وقتی قلب قساوت پیدا کرد انسان جری می شود و به خدای خود کفر می ورزد.

در وسائل الشیعه جلد ۱۸ ص ۳۱۴ خبر ۳ از امام رضا (ع) نقل می کند که فرمودند:

«اِنَّ عِلَّهَ القَتْلِ مِنَ اِقامَهِ الحَسَدِ فی الثّالِثَهِ عَلی الزّانی و الزّانِیَه لِاِسْتِحْقاقِهِما وَ قِلّهَ مُبالاتِهِما بِالضَّربِ حَتّی کَأَنَّهُ مُطلَقٌ لَهُما ذلِک الشَّیئِ وَ عِلَّهٌ اُخْری اَنّ المُستَخِفَّ بِاللهِ وَ بِالحَدِّ کافرٌ فَوَجَبَ عَلَیهِ القَتْلُ لِدُخُولِهِ فی الکُفر»

حکمت اینکه پس از مرتبه سوم افراد خاطی زناکار را می کشند این است که آنها به زدن و جزای کمتر از کشتن اعتنائی ندارند و نسبت به آن ترس و واهمه ای در دلشان راه نمی دهند و گویا آنها رها شده هستند. و در ارتکاب گناه اگر کشتن نباشد آزادند، علاوه بر اینکه آنان با تکرار گناهان پس از اجرای حدود خداوند، حدود الهی را سبک می شمارند و در حقیقت عملا بی اعتنائی  گردن کشی خود را در برابر پروردگار متعال و مجازاتی که از طرف خدا معین شده است، اعلام می کنند و کسی که این چنین باشد کافر می شود و کشتن او به سبب کفرش واجب است.

روایات زیادی نیز در این موضوع وارد شده است، لکن ما به همین مقدار کفایت می کنیم. و اگر نبود که در دفعه سوم یا چهارم مرتکبین گناهان کبیره را باید کشت، حکمت و مصلحتی که در اجرای حدود الهی و تعزیرات در اجتماع است- و ما در مقالات قبلی به آن اشاره کردیم- بدست نمی آمد بلکه اجرای حدود (صرفاً بدون اعدام) موجب بی اعتنائی به حدود شده و به ضد حکمت و مصلحت تبدیل می شود.

پنجم:

یکی از شرایط اجرای حدود الهی بلوغ و رشد کسانی که مرتکب جرم شده اند و کسانی که به سن بلوغ و رشد عقلی نرسیده اند، هرگز به حدود الهی مجازات و کیفر نمی شوند. این مطلب در میان فقهاء اسلام اعم از شیعه و سنی مورد اتفاق است و روایات زیادی در این زمینه رسیده است:

۱- وسائل الشیعه جلد ۱۸ باب ۸ (ابواب مقدمات الحدود) صفحه ۳۱۶:

«عَن علی علیه السلام قال: لا حَدَّ عَلی مجنُونٍ حَتّی یُفیقَ وَ لا عَلی صَبِّی حَتّی یُدرِکَ وَ لا عَلَی النّائِمِ حَتّی یَستَیقظَ»

بر دیوانه حدی نیست تا اینکه بهبودی یابد و عاقل شود، و بر بچه غیر بالغ تا موقعی که به حد بلوغ برسد و بر کسی که در خواب است تا وقتی که بیدار شود حدی نیست.

۲- مرحوم شیخ مفید رضوان الله علیه در ارشاد فرموده اند که: علمای اهل تسنن و شیعه کلا جریانی را که در زمان حکومت خلیفه دوم پیش آمد، نقل کرده اند و آن اینکه یک زن دیوانه ای مورد تجاوز مردی واقع شده بود و شهود شهادت دادند و مطلب برای خلیفه ثانی ثابت شد و دستور داده که بر او تازیانه بزنند، هنگامی که او را برای اجرای حد می بردند، امیرالمؤنین (ع) دیدند و فرمودند که گناه این دیوانه چیست که می خواهند او را حد بزنند؟ در پاسخ گفته شد که شخصی با او زنا کرده و فرار نموده است و دلیل بر زنای این زن اقامه شده و خلیفه دستور داده تا او را تازیانه بزنند. حضرت فرمودند:

«رُفِعَ القَلَمُ عَنِ الْمَجْنونِ حَتّی یُفیقِ وَ اِنّها مَغْلوبَهٌ عَلی عَقْلِها وَ نَفْسِها.»

یعنی تکلیف برداشته شده از دیوانه تا زمانی که عقل و رشد پیدا کند و دیوانه مغلوب است در برابر عقل و نفس خودش یعنی استقلال فکری و استقرار عقلی ندارد تا مورد مؤاخذه قرار گیرد.

(وسائل الشیعه ج ۱۸ خبر ۲ باب ۸)

روایات زیاد دیگری در این زمینه از رسول اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) وارد شده است و همه فقهای بزرگ اسلام به این مسئله فتوی داده اند، اگر چه کور دلان دشمنان انقلاب و اسلام و شیطان بزرگ و مزدوران داخلی و خارجی آن در بوقهای تبلیغایت امپریالیستی، یکی از تهمتهائی که به دادگاه های انقلاب اسلامی و حکومت ایران می زنند، اعدام بچه های غیر بالغ و غیر مکلف است، که البته این قبیل تهمت های ناروا از جانب دشمنی مانند آمریکا و کسانی که از انقلاب اسلامی سیلی خورده و مانند مار زخم دیده اند متوقع است. و ما انتظار نداریم که بهتر از این باشد، لکن ملت ما باید بدانند که اسلام اساس احکام دادگاه های انقلاب است و هیچ قاضی شرعی نمی تواند یک دختر و یا پسری را که به سن تکلیف نرسیده است به حد مشخص شده – از طرف شرع- مانند اعدام محکوم کند. و هم اکنون ما، در زندانها پسرانی را داریم که چهارده ساله اند و بعضی حتی تا چهار مورد قتل انجام داده و بهترین فرزندان اسلام و انقلاب را به شهادت رسانده اند لکن بعلت صغر سن قاتل، قاضی شرع نتوانسته است حکم اعدام او را صادر کند و محکوم به زندان تأدیبی شده است.

و اما تعزیرات و تأدیب بچه نابالغ جایز و لازم است. و آنچه که فعلا دادگاه های انقلاب اسلامی درباره بچه های نابالغ اعمال می کنند، همان تأدیب است که شامل حبس و شلاق که کمتر از حد است می باشد، و این مقدار برای جلوگیری از فساد در جامعه و ارشاد بچه های آلوده به گناه لازم است و نمی شود جلوی اینگونه بچه ها را رها کرد تا در جامعه به گناه و ظلم و تجاوز مشغول شوند.

ادامه دارد

 

[۱] – سند روایت بسیار معتبر و تمام افرادی که در سند آمده اند، معتبر و مورد اعتماد هستند و به اصطلاح فقهی روات صحیحه است، بویژه اینکه یکی از روایت حدیث یونس بن عبدالرحمن است. یونس از بزرگان فقهای اصحاب ائمه است.

قاسم جعفری یکی از اصحاب امام حسن عسکری(ع) نقل می کند که گفت: روزی کتاب «یوم و لیله» یونس بن عبدالرحمن را بدست گرفته بودم. امام فرمودند: این کتاب تصنیف کیست؟ عرض کردم: از یونس بن عبدالرحمن است. امام فرمودند:

«اعطاه الله بکل حرف نورا یوم القیامه»

خداوند در برابر هر حرف آن کتاب، برای یونس نوری از انوار بهشتی عطا نماید.

و همچنین یکی از اصحاب بزرگوار و متعهد امام رضا(ع) که اهل قم و وکیل ایشان در قم بودند می گوید: از امام پرسیدم که من همیشه نمی توانم شما را ملاقات کنم، راهم دور و وسائل غیر ممکن است. از چه کسی مسائل دینی خود را یاد بگیرم و ارشاد و راهنمائی بشوم؟ فرمودند: مسائل دینی خود را از یونس بن عبدالرحمن یاد بگیر.

و باز در حدیث صحیح دیگر است که امام رضا(ع) سه بار برای ایشان بهشت را ضمانت فرموده اند.

[۲] – سند این روایت اگر چه بمقدار اعتبار قبلی نیست به جهت اختلافی که در محمد بن عیسی عبیدی میان علماء رجال و اهل خبره و فن وجود دارد لکن با توجه به توثیق ایشان از جانب بیشتر بزرگان علم رجال از قبیل نجاشی که دقت بیشتری دارد و به آسانی کسی را توثیق نمی کند، و با توجه به واهی بودن ادله افرادی که در تضعیف ایشان سخن گفته اند روایت قابل اعتماد و موثقه است به اعتبار اسحاق بن عمار و لذا بیشتر فقهای بزرگ به این روایت عمل نموده و طبق آن فتوی داده اند.

19دسامبر/16

مسلمانان ایثارگر

قسمت هشتم

حجت الاسلام و المسلمین رسولی

با نفوذ سریع اسلام در میان عشائر عرب و توده های مردم حجاز، فشارسران قریش و سردمداران مکه نیز نسبت بمسلمانان بیشتر و شکنجه و آزارشان به آنها زیادتر می شد تا بدانجا که گاهی آنها را به دم شتران بسته و در بیابان رها می کردند و یا در زیر شلاق و تازیانه می کشتند.

و این شیوه جنایتکارانه مخصوص به سردمداران مکه و پولداران از خدا بی خبر قریش و جزیره العرب نبوده بلکه در گذشته و آینده تاریخ اسلام نیز نظائر آن و بلکه سخت تر از آنرا مشاهده می کنیم که مردانی الهی بفرمان خدای تعالی و یا به پیروی از آنها برای مبارزه با ظلم و بی عدالتی قیام می کنند و مردمانی پاک باخته از روی صفای دل بدنبال آنان حرکت می کنند و برای تحقق بخشیدن به آرمان مقدس خود و گسترش عدل و داد با کمال فداکاری همه چیز خود را در طبق اخلاص گذارده به راه می افتند.

و نخستین مانعی را که سر راه خود با آن برخورد می کنند همین از خدا بی خبران و جانوران خطرناکی هستند که حرکت اینان را مخالف با منافع نامشروع و ریاست و سلطه جوئی خود تشخیص داده به جنگ با اینان بر می خیزند و گوئی سالهای سال با این مردمان پاک دل و با ایمان پدرکشتگی و عداوت دیرینه داشته و انواع شکنجه و آزار را درباره آنان روا داشته و برای سرکوبی و نابودی آنها از هیچ جنایتی دریغ ندارند.

قرآن کریم در این باب داستانها و نمونه‌هائی دارد که از آنجمله داستان اصحاب اخدود است که آنرا در ضمن چند آیه کوتاه اینگونه بیان می دارد:

«قُتِلَ اَصحابُ الاُخْدُودِ، اِذْ هُمْ عَلَیها قُعُودُ، وَ هُمْ عَلی ما یَفْعَلُونَ بِالْمُؤمِنینَ شُهُود، وَ ما نَقَمُوا مِنْهُم اِلّا اَنْ یُوءمِنُوا بِاللهِ العَزیزِ الحَمید»

یعنی نابود شدند (مرگ و نابودی بر) اصحاب اخدود (همان مردم ستمگر و بی رحمی) که آتش سختی (در گودالها) بر افروختند و بر کنار آن (گودالهای آتش) نشستند و (با کمال قساوت و بیرحمی) سوختن مردمان با ایمان را که به آتش افکنده بودند نظاره می کردند و دشمنی و عداوتی با آن مردمان با ایمان نداشتند جز همان که به خدای مقتدر و حمید ایمان آورده بودند…

آری تنها جرم این مردمان دلباخته و با ایمان بخدا همان دلباختگی و ایمانشان بخدای یکتا بود و بسیار بوده اند مردان و زنان و کودکان دلباخته ای که به جرم همین دلباختگی بخدا در آتش خشم دشمنان خدا سوخته و خاکستر شده اند.

و اجمال داستانی که مفسران در ذیل این آیات نقل می کنند این بوده که شاهی خودخواه و ستمگر همچون دیگر شاهان تاریخ بر سر مردمی بی گناه از اهل نجرن که بدین مسیح در آمده بودند می تازد و به آنان تکلیف می کند تا بدبین یهود باز گردند و آنها را تهدید به قتل می نماید و چون مردم نجران فرمان او را گردن نمی نهند و دست از دین خود بر نمی دارند، دستور می دهد گودالهائی را حفر کنند و در آنها هیزم ریخته و آتش بزنند و آن مردم بی گناه و مومن را در میان گودالهای آتش ریخته و می سوزاند تا بدانجا که بر طبق حدیثی امام باقر علیه السلام فرمود:

زنی را از مردم نجران آوردند که کودکی در بغل داشت و چون آتش برافروخته را دید وحشت کرد و خواست تا تسلیم آنان شود که آن کودک بزبان آمده گفت:

«لاتَهابی وَ اَرْمینی وَ نَفْسکِ فِی النّارِ فَإِنَّ هذا وَ اللهِ فی اللهِ قَلیلٌ…»

مادر جان نترس که بخدا این شکنجه ها در راه خدا اندک است، و مرا نیز با خودت در آتش بیفکن… و آن زن با ایمان نیز همین کار را کرد و خود و کودکش در آتش خشم آن شاه ستمگر سوختند.

و نظیر این داستان و این مردان و زنان و کودکان معصومی که فقط و فقط به جرم ایمان بخدا دچار اینگونه شکنجه های جان فرسا و زجر و قتل ها گشته و به آتش خشم و کینه ستمگران خون آشام و شاهان جنایت پیشه سوختند و در راه خدا بدن پاکشان را بصورت ذغال و خاکستری سوخته تقدیم کردند، در تاریخ اسلام بسیار است.

و از همین رو است که امام صادق(ع) در حدیثی فرمود:

«قَدْ کانَ قَبْلَکُم قَومٌ یُقْتَلُونَ وَ یُحَرَّقُونَ وَ یُنْشَرُونَ بِالمَناشیر تضیق عَلَیهِمْ الْاَرضُ بِرَحبِها فَمایَرُدُّهُم عَمّاهُم عَلَیهِ شَیءٌ مِمّا هُمْ فِیهِ مِنْ غَیرِتَرَه وَ تَرُوا مِنْ فِعْلِ ذلِکَ بِهِم وَلاَذی بَل مانَقَمُوا مِنْهُم اِلّا اَنْ یُوءمِنُوا بِاللهِ العَزیزِ الحَمیدِ، فَاسْئَلُوا رَبّکُم دَرَجاتِهِمْ وَ اصبِرُوا عَلی نَوائِبِ دَهْرِکُم تُدرِکُوا سَعیَهُم»

یعنی- براستی گروهی از مردم پیش از شما بودند که آنها را کشته و می سوزاندند و بوسیله اره آنان را اره می کردند و زمین با همه فراخی آن بر آنان تنگ شد ولی آنان را از آنچه بدان معتقد بودند باز نداشت بدون آنکه ستمگران از آنها خونی طلبکار باشند و یا آزاری از ایشان دیده و مشاهده کرده باشند، و جرم آنها تنها همان بود که بخدای مقتدر و ستوده ایمان می آوردند، پس از خدای خود درجات آنها را درخواست کنید و بر سختیهای روزگار بردبار باشید تا کوشش و تلاش آنها را درک کنید (و به آنها برسید).

و اگر بخواهیم راه دوری نرویم و همه داستانهای تاریخ را نادیده گرفته و زنده ترین و نزدیکترین شاهد و نمونه را برای شما نقل کنیم به این ماجرای جانگداز و جنایت فجیعی که همین چند روز قبل بدست مدعیان دفاع از خلق انجام شده توجه کنید:

در صفحه ۹ روزنامه جمهوری اسلامی شماره ۸۸۰ سال چهارم (سه شنبه ۲۲ شعبان ۱۴۰۲) چنین آمده است:

منافقین خانواده یک کارگر را به شهادت رساندند

بار دیگر دست جنایتکاران از خدا بی خبر و ایادی و مزدوران داخلی کفر جهانی به سرکردگی آمریکای جهانخوار از آستین منافقین بدرآمد و تنی چند از رهروان راه الله را که آرزوی شتافتن به سویش را داشتند به شهادت رساند، شهید اسماعیل صفدری که از کارگران مؤمن و مسلمان و از پیروان صدیق خط امام و عضو انجمن اسلامی کارخانه «پاریس خودرو» بود شنبه شب گذشته همراه با خانواده اش در خانه بدست منافقین شهید و در آتش جور و ستم آمریکای جنایتکار و صهیونیسم بین الملل سوخت و خاکستر شد.

آنها این برادر کارگر و عضو انجمن اسلامی را بجرم دفاع از اسلام و انقلاب اسلامی و پیروی از امام و ولایت فقیه ددمنشانه و سبعانه شهید کردند. لیکن این سئوال پیش می آید، ای جلادان و خون آشامانی که با ددمنشی خود روی چنگیز و دیگر جنایتکاران تاریخ را سفید کرده اید گناه و جرم آن کودک یک ساله و خانواده او چه بود که آنها را به مسلسل بستید و بعد هم وحشیانه با ریختن بنزین و انفجار بمب آتش زا آنها را به خاکستر مبدل کردید؟

در همین رابطه در صفحه ۲ همان روزنامه این قسمت را نیز می خوانید:

اظهارات یک شاهد عینی در رابطه با قتل عام یک خانواده توسط منافقین.

بدنبال قتل عام یک خانواده ۴ نفری که توسط منافقین ضدخلق در خیابان پاکباز تهران روی داد یک شاهد عینی نکات تازه ای را فاش کرد.

وی که بشدت گریه می کرد گفت:

وقتی منافقین به خانه آقای صفدری رفتند اعضای خانه را به کنار دیواری برده و آنان را به رگبار بستند پس از این عمل کودک خانواده را نیز که از ترس فریاد می کشید به رگبار بسته و سپس بنزین بر روی اجساد ریخته و با پرتاب نارنجک بر روی اجساد که منجر به آتش گرفتن اجساد شد از محل می گریزند.

وی گفت: تنی چند از همسایگان که این صحنه وحشتناک را دیده اند هم اکنون در حال اغما بسر می برند.

و من وقتی این جریان را خواندم ضمن تأثر شدید بر این فکر افتادم که چقدر جنایات وحشیانه این یک مشت از خدا بی خبر و خون آشام زیاد شده که یک چنین عمل فجیع و بی سابقه ای را انجام می دهند و انعکاس آن در جامعه ما بهمین مقدار بوده که در یک روزنامه صبح بصورت عادی منعکس شود و مردم نیز بطور عادی از کنار آن می گذرند، و گرنه در کجای دنیا یک چنین جنایتی سابقه دارد که فردی را بجرم حزب اللهی بودن و پیرو خط رهبر مذهبی و اسلامی خود بودن به این طرز فجیع بقتل برسانند و سپس در مورد زن و کودک بی گناه او نیز این چنین رفتار ددمنشانه و وحشیانه ای بنمایند، و انعکاس آن نیز در وسائل ارتباط عمومی بهمین اندازه باشد که دیدید.

و براستی همانگونه که در انقلاب اسلامی ما نمونه هائی از ایثار و فداکاری در راه خدا دیده شده که نظیر آن را در تاریخ صدر اسلام نیز نمی توان مشاهده کرد، بهمین نسبت نیز از سوی دشمنان انقلاب جنایتها و دشمنیهائی در برابری و مقاومت با اینان بچشم می خورد که نظیرش را در هیچ تاریخی نمی توان مشاهده کرد.

و بدین ترتیب ما دو گروه را که از هر جهت مخالف یکدیگر هستند در مقابل خود مشاهده می کنیم:

۱- مردمان با ایمان و پاک باخته ای که در راه عشق به «الله» و تبلیغ دین خدا عالی ترین ایثارها و بالاترین گذشتها را می کنند تا جائیکه مال و جان و فرزند و هر عزیزی را در این راه فدا می کنند، و تا سر حد شهادت برای مبارزه با کفر و ظلم و بی عدالتی می ایستند و شهادت را بزرگترین سعادت می دانند، و انبیاء الهی و امامان دین پیوسته پیشروان این گروه و رهروان این قافله و بطور کلی رهبران و راهنمایان اینان بوده اند.

۲- دنیاپرستان و ریاست طلبانی که هیچگونه ایمانی بخدا و روز جزا ندارند و برای رسیدن به خواسته های نفسانی و ریاست و مقام از هیچ جنایتی دریغ ندارند و تا حدی در این راه پیش رفته اند که ظلم و جنایت را حق خود می دانند و بعقیده «ماکیا ولیها» اساسا هدف خلقت را همین می دانند، و جز این حق و حقیقتی نمی شناسند.

و در این مبارزه حق و باطل آنچه را پیش روی خود می بینیم پیروزی گروه اول بر دوم است که اگر چند صباحی هم این مبارزه طول بکشد و باطل جولانی هم داشته باشد بالاخره پیروزی از آن حق بوده و باطل رفتنی است. و خسران دنیا و آخرت برای کسانی است که راه دوم را انتخاب کرده و پشت پا به مبدأ و معاد زنده اند، و از اینرو کسی که می خواهد در راه مردان خدا و گروه نخست گام نهد باید آماده همه گونه بلا و سختی و مشکلات و گرفتاری باشد، و بداند که این سنت الهی است درباره مردانی که سعادت و رستگاری آنها را می خواهد، و برای رسیدن به کمال و بهشت ابدی باید این راه را طی کنند، و چقدر این تعبیر قرآن کریم جالب است که می فرماید:

«÷Pr& óOçFö۶Å¡ym br& (#qè=äzô‰s? sp¨Yyfø۹$# $£Js9ur Nä۳Ï?ù’tƒ ã@sW¨B tûïÏ%©!$# (#öqn=yz `ÏB Nä۳Î=ö۶s% ( ãNåk÷J¡¡¨B âä!$y™ù’t7ø۹$# âä!#§ŽœØ۹$#ur (#qä۹̓ø۹ã—ur 4Ó®Lym tAqà)tƒ ãAqߙ§۹$# tûïÏ%©!$#ur (#qãZtB#uä ¼çmyètB 4ÓtLtB çŽóÇnS «!$# ۳ Iwr& ¨bÎ) uŽóÇnS «!$# Ò=ƒÌs%[1] »

آیا گمان کرده اید که داخل بهشت خواهید شد و هنوز داستانهای مردمانی که قبل از شما آمده اند به شما نرسیده که سختیها و دشواریها بر آنان می رسید و می لغزیدند تا جائی که پیامبر و کسانی که با او ایمان آورده بودند می گفتند: یاری خدا کجاست؟!…

و در روایات اهل بیت عصمت و طهارت هم تعبیرهای جالب و سخنان ارزنده ای آمده که بد نیست قسمتی از آنها را بازگو کنیم، از آنجمله این حدیث معروف است که بطور متواتر از رسول خدا و ائمه اطهار نقل شده که فرموده اند:

«اِنَّ اَشَدَّ النّاسِ بَلاءٌ الاَنْبِیاءِ ثُمّ الّذینَ یَلُونَهُم ثُمّ الْاَمثَلُ فَالاَمثَل »[۲]

سخت ترین مردم در بلا پیغمبران هستند و پس از آن کسانی که از دیگران به آنها نزدیکترند، و پس از آن بر حسب درجه و منزلت هر چه نزدیکتر به آنها باشند بهمان نسبت بلا و گرفتاری آنها بیشتر از دیگران است.

و در حدیث دیگری است که مردی نزد امام باقر(ع) شرفیاب شده عرضکرد بخدا قسم من شما را دوست دارم.

«وَاللهِ اِنّی لَاُحِبُّکُم اَهْلَ الْبَیتِ؟ قالَ فَاتَّخِذِ لِلْبَلاءِ جِلْباباً»[۳]

امام (ع) در جواب او فرمود:

پس جامه بلاء را برگیر، یعنی اگر راست می گوئی آماده هرگونه بلاء و گرفتاری باش.

و جالب تر در چند حدیث آمده است (با مختصر تفاوتی از کلمات) امام صادق و فرزند بزرگوارش حضرت موسی بن جعفر (ع) فرمودند:

«مَثَلُ المُؤمِنِ مَثَل کَفَتّی المیزان کُلّما زِیْدَ فی اِیمانِهِ زِیدَ فی بَلائِهِ»[۴]

داستان مؤمن داستان دو کفه ترازو است که بهر اندازه در ایمان او افزوده شود بهمان نسبت در بلاء و گرفتاریش افزوده گردد.

و از این جالب تر در حدیث آمده است که بلاء هدیه و تحفه و سوغاتی است از جانب خدای تعالی که امام باقر(ع) فرمود:

«اِنّ اللهَ عَزَّوَجَلّ لَیَتَعاهَدُ الْمُؤمِنَ بِالْبَلاءِ کَما یَتَعاهَدُ الرَّجُلُ اَهْلَهُ بِالهَدِیّهِ مِن الْغیبَهِ»

براستی که خدای عزوجل یادآوری می کند مؤمن را بوسیله بلاء چنانچه مردی که در غیاب خانواده خود هست آنها را با هدیه و سوغات یادآوری می کند.

و در حدیث دیگری آمده است که:

«اِنَّ اللهَ اِذا اَحَبّ عَبداً غَتّهُ بِالبَلاءِ غَتّاً»

خدا وقتی بنده ای را دوست بدارد او را در بلاء و گرفتاری غرق می کند.

و روی همین پایه و اساس است که (چنانچه اشاره شد) می بینیم که مردان خدا به استقبال بلاها می روند و شکنجه ها و شهادت خود و عزیزان خود را در راه خدا بزرگترین فیض می دانند و پیوسته آرزوی آنرا دارند، و همین اشتیاق به شهادت است که سدی محکم در برابر دشمنان دین و کافران ایجاد می کند، و همه حسابهای مادی حسابگران را بر هم می ریزد، چنانچه در تاریخ اسلام نمونه های فراوانی برای آن دیده ایم، مانند جنگ بدر و احزاب و حنین، و در زمان خود نیز شاهد بهترین نمونه آن یعنی جنگ تحمیلی عراق علیه ایران بوده ایم که با تمام کمکهای مادی و سیاسی که از همه ابرقدرتهای شرق و غرب و حکام مرتجع منطقه به عراقیها رسید با این همه در برابر سپاهیان اسلام که بدون دریافت هیچگونه کمکی چگونه مفتضحانه شکست خوردند و از راهی که آمده بودند پس از بجای گذاردن ادوات و وسائل جنگی ریز و درشت فراوان و ده ها هزار اسیر و کشته با کمال سرافکندگی و خفت و خواری بازگشتند.

ادامه دارد.

 

[۱] – سوره بقره، آیه ۲۱۴٫

[۲] – اصول کافی، ج ۲، ص ۲۵۲٫

[۳] – بحارالانوار، ج ۶۷، ص ۲۳۸٫

[۴] – بحارالانوار، ج ۶۷، ص ۲۱۰ و ۲۴۳٫

19دسامبر/16

جهاد در قرآن

قسمت هشتم

حجه الاسلام و المسلمین طاهری خرم آبادی

نماینده امام در سپاه پاسداران

عوامل پیروزی

عوامل مادی

عوامل و شرایط پیروزی به دو نوع مادی و معنوی تقسیم می شود. عوامل مادی نیروهای رزمی و نظامی است که با تکامل بشر در تکنیک و صنعت تکامل یافته و در هر زمان نوع خاصی از آن بکار می رود. و بهمین دلیل نیروهای مادی دچار دگرگونی و تغییر است. قرآن نیز بر نوع خاصی از آن تکیه نمی کند بلکه تأکید بر آماده نمودن نیرو و قوه دارد تا بر نیروی رزمی مورد استفاده در هر زمان تطبیق نماید.

در این مورد می فرماید:

«(#r‘‰Ïãr&ur Nßgs9 $¨B OçF÷èsÜtGó™$# `ÏiB ;o§qè% ÆÏBur ÅÞ$t/Íh‘ È@ø‹yÜø۹$# »(سوره انفال آیه ۶۰)

تا آن حد که بتوانید از نیرو (و ادوات جنگی) و اسبان سواری برای (مبارزه) با آنان (دشمنان) فراهم سازید.

نکته قابل توجه در این آیه این است که به کار بردن آخرین توان و قدرت را در تهیه نیرو لازم شمرده است. بنابراین آمادگی نظامی و تهیه ابزار و وسائل رزمی برای مقابله با دشمن بر همه مسلمین واجب و ضروری است، و لذا خطاب در این آیه متوجه مردم است گرچه در آیات قبل و بعد از این آیه، خطاب به پیغمبر شده است. شاید سر مطلب این باشد که بر هر فردی لازم است برای دفاع از خود و دیگران تهیه نیرو نماید اگر چه با فراگرفتن فنون نظامی و آموزشهای رزمی باشد.

سپس می فرماید:

«تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَاللهِ وَ عَدُوَّکُمْ وَ آخَرینَ مِنْ دُونِهِم لا تَعْلَمُونَهُمُ اللهُ یَعْلَمُهُم»

این آمادگی رزمی و تهیه ابزار جنگ برای این است که دشمنان خدا و خود را با آن بترسانید و همچنین دشمنانی که شما از آنها آگاهی ندارید ولی خدا به آنان آگاه است.

این جمله مفهوش این است که تهیه نیرو تنها برای نبرد با دشمنانِ شناخته شده ای که در حال جنگ با شما هستند کافی نیست، بلکه باید همیشه آمادگی رزمی و نظامی داشته باشید تا هم دشمنانِ آشکارِ حاضر در صحنه را با آن بترسانید و هم دشمنانی که ممکن است پس از این در صحنه نبرد قرار گیرند و فعلا دوست نما و منافق هستند و با آهنگ نبرد ننموده اند ولی در آینده ممکن است با آنان درگیر شوید.

در هر حال باید پیش بینی های لازم را برای دفاع و جهاد بنمایند و آمادگی رزمی در هر زمانی برای مقابله با دشمن ضروری است.

در ادامه آیه می فرماید:

«وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیئٍ فی سَبیلِ اللهِ یُوَفَّ اِلَیْکُمْ وَ اَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ»

آنچه را که در راه خدا انفاق نمائید نتیجه اش و ثمره اش به خود شما بر می گردد و به شما ظلم نمی شود.

در این جمله به یک مسئله اساسی اشاره شده است و آن اینکه هر عمل و قدمی که در راه خدا برداشته شود محو و نابود نمی شود بلکه باقی و جاوید است و به خود انسان بازگشت می کند.

«ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَاللهِ باقٍ»

آنچه نزد شما است تمام می شود و آنچه نزد خداوند است باقی است. و در مورد دفاع و جهاد- از دو نظر- نتیجه عمل به انسان بر می گردد: مادی و معنوی.

از جهت معنوی بسیار روشن است زیرا کمالات و آثاری برای نفس انسانی در پرتو فداکاری و جهاد در راه خدا پدید می آید و همچنین نتایجی بصورت نعمتهای الهی و بهشت جاودان در عالم پس از مرگ جلوه گر می شود و به فرموده امیر المؤمنین(ع)

«اِنَّ الجَهادَ بابٌ مِنْ اَبْوابِ الجَنَّهِ فَتَحَهُ اللهُ لِخاصَّهِ اَوْلیائِهِ»

جهاد دری از درهای بهشت است که به روی دوستان مخصوص خدا باز می شود. اینها همه آثار معنوی و نفسانی است که به شخص مجاهد باز می گردد.

«`tBur y‰yg»y_ $yJ¯RÎ*sù ߉Îg»pgä† ÿ¾ÏmÅ¡øÿuZÏ۹ ۴ ¨bÎ) ©!$# ;ÓÍ_tós9 Ç`tã tûüÏJn=»yèø۹$# »(عنکبوت آیه ۵)

کسی که جهاد می کند همانا برای خود (و به نفع خود) جهاد می نماید و خداوند از همه عالم بی نیاز است.

منظور از آیه این است که نتیجه جهاد به خود انسان باز می گردد و این انسان مجاهد است که از منافع عملش بهره مند می شود.

و اما نتیجه مادی جهاد را اگر بررسی کنیم می بینیم در جامعه ای که دفاع و جهاد وجود دارد و امتی که در راه ایده و عقیده اش و حفظ کیان و شخصیت اجتماعیش از بذل جان و مال دریغ نمی کند، آن امت و آن جامعه زنده و پایدار و دارای شخصیت و استقلال مادی و معنوی است.

بنابراین اگر کسی در راه خدا مال یا وقت یا نیرو و هر چیز دیگر را انفاق کند و برای دفاع و از بین بردن دشمن، قدرت و نیرو تهیه نماید، خود این انسان – از نتیجه انفاق و عملش- در همین عالم بهره مند می شود زیرا خود او فردی از جامعه و امتی است که برای حفظ و بقاء آن کوشیده است. و اگر جان خود را در این راه فدا نمود باز از زندگی جاوید با آثار عجیبی که آن حیات دارا است برخوردار شده و در هر صورت هیچ ضرر و زیانی ندیده است و مورد ستم قرار نگرفته است. و این است معنای کلام خدا:

«وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیءٍ فی سَبیلِ اللهِ یُوَفَّ اِلَیْکُمْ وَ اَنْتُمْ لا تُظْلَمونَ»

-توفیه الشّیئ بذله وافیا:

توفیه: یعنی بذل نمودن چیزی را بطور تمام و کمال. پس معنی جمله این است که هر چیزی را در راه خدا انفاق نمائید، خود آن چیز بطور تمام و کمال به خود شما داده می شود و به شما ظلم نمی شود. یعنی اگر مالی را در راه خدا انفاق کردی از نتایج و عوایدش در این عالم بهره مند می شوی و در آن عالم نیز از حقیقت و واقعیت جاودانی آن که بصورت دیگر تجسم می یابد برخوردار خواهی شد. و اگر جان خویش را در راه خدا دادی، جانی قوی تر و نیرومندتر و با ارزشهای والاتری می یابی.

عوامل معنوی

در آیات قرآن به پاره ای از عوامل و شرایط اشاره شده است که از سنخ ابزار و اسباب مادی نیستند بلکه برخورداری از یک سلسله ویژگیها و صفات روحی و اخلاقی محسوب می شوند که از جمله آنها امور زیر است:

۱- ثبات و استقامت در برابر دشمن و فرار نکردن از میدان جنگ

۲- یاد خدا

۳- اطاعت از خدا و رسول و اهتمام به مسئله فرماندهی در دستورات رزمی

۴- اتحاد و همبستگی

آیه ای که همه این امور در آن بیان شده است آیه ۴۴ و ۴۵ سوره انفال است:

«$yg•ƒr’¯»tƒ šúïÏ%©!$# (#þqãZtB#uä #sŒÎ) óOçGŠÉ)s9 Zpt¤Ïù (#qçFç۶øO$$sù (#rãà۲øŒ$#ur ©!$# #ZŽÏWŸ۲ öNä۳¯=yè©۹ šcqßsÎ=øÿè? »

«(#qãè‹ÏÛr&ur ©!$# ¼ã&s!qߙu‘ur Ÿwur (#qããt“»uZs? (#qè=t±øÿtGsù |=ydõ‹s?ur ö/ä۳çt†Í‘ ( (#ÿrçŽÉ۹ô¹$#ur 4 ¨bÎ) ©!$# yìtB šúïΎÉ۹»¢Á۹$# »

ای کسانی که ایمان آورده اید هرگاه با گروهی از دشمن مواجه شدید پایداری کنید و خدا را پیوسته یادآرید تا اینکه پیروز شوید. و همه پیرو فرمان خدا و رسول او باشید و هرگز با هم نزاع و اختلاف نداشته باشید زیرا در اثر تفرقه شکست می خورید و قدرت شما نابود خواهد شد، بلکه بردبار و صبور باشید که همانا خدا با صابرین است.

ثبات و استقامت

منظور از ثبات- در آیه – که امر به آن شده است فرار نکردن از دشمن است، یعنی هنگامی که با گروهی و دسته ای از دشمنان روبرو می شوید، ثابت و پایدار در برابر آنان بمانید.

در همین زمینه در آیه ۱۶ سوره انفال می فرماید:

«$yg•ƒr’¯»tƒ z`ƒÏ%©!$# (#þqãZtB#uä #sŒÎ) ÞOçGŠÉ)s9 tûïÏ%©!$# (#rãxÿx. $Zÿômy— Ÿxsù ãNèdq—۹uqè? u‘$t/÷ŠF{$#  `tBur öNÎgÏj9uqム۷‹Í´tBöqtƒ ÿ¼çntç/ߊ žwÎ) $]ùÌhystGãB @A$tGÉ)Ïj9 ÷rr& #¸”ÉiystGãB 4†n<Î) ۷pt¤Ïù ô‰s)sù uä!$t/ 5=ŸÒtóÎ/ šÆÏiB «!$# çm1urù’tBur ãN¨Yygy_ ( š[ø©Î/ur 玍ÅÁpRùQ$# »

ای کسانی که ایمان آورده اید هرگاه با کفار از نزدیک روبرو شدید، به آنان پشت نکنید. و هر کس در چنین روزی پشت به دشمن نماید به طرف غضب الهی روی آورده و جایگاهش جهنم است که بدترین منزل خواهد بود، مگر آنها که برای بهتر جنگ کردن و تغییر سنگر دادن یا به دسته دیگری پیوستن جای خود را عوض می کنند.

لغات آیه:

زَحفاً: گفته اند زحف به معنای نزدیک بودن است. «قال فی المجمع، الزحف: الدُّنوّ قلیلاً قلیلاً» زحف کم کم نزدیک شدن است. و همچنین به معنای جمعیت فشرده  و زیادی که ناگهان حمله ور می شوند معنی شده است.

ادبار: جمع دبر است به معنی پشت.

متحرفا: تحرف آن است که جنگجو جابجا شود یعنی سنگری که در آن قرار دارد کم کم رها کند و سنگر تازه ای انتخاب نماید تا امکان بهتر جنگیدن داشته باشد و تسلط بیشتری بدست آورد.

التحیز: تحیز گرفتن مکان است و منظور این است که رزمنده از حالت انفراد و تک روی در آید و به جمعیت بپیوندد و با آنها بطور جمع به جنگ بپردازد.

البواء: به معنی رجوع است. و منظور از «باء بغضب» آن است که بر می گردد در حالی که غضب خداوند را بهمراه دارد.

بنابراین معنی دو آیه این می شود که در برخورد با دشمن و نزدیک شدن به آنها فرار نکنید و به آنان پشت ننمائید و کسی که در چنین شرایطی از دشمن فرار نماید، بازگشته است در حالی که غضب خداوند با خود دارد و جایگاه او جهنم است و بد بازگشتنی است، مگر آنکه فرار و جدا شدن او برای انتخاب مکان بهتر و یا پیوستن به جمعیتی دیگر از لشکر باشد.

و به تعبیر دیگر اگر عقب نشینی تاکتیکی باشد مانعی ندارد ولی اگر بخاطر ترس و فرار از مرگ و شهادت باشد با غضب خداوند همراه شده است.

در این دو آیه در عین حالی که فرار و عقب نشینی را به شدت تقبیح نموده است عقب نشینی هائی که برای بهتر جنگیدن و بکار بردن تاکتیک های نظامی انجام می گیرد تجویز نموده است. و با استناد بهمین آیه فرار از صحنه نبرد یکی از گناهان کبیره شمرده شده است و باید توجه داشت که آیه اختصاص به جنگهای صدر اسلام ندارد بلکه عمومیت و کلیت دارد و هر زمانی را شامل است.

از ائمه(ع) نیز روایات زیادی در همین مورد رسیده است که فرار از زحف، یکی از معاصی کبیره است. از جمله روایتی است در کافی از امیرالمؤمنین(ع) که فرمود:

«اِنَّ الرُّعْبَ وَ الْخَوفَ مِنْ جِهادِ الْمُسْتَحَقِّ لِلْجِهادِ وَ الْمُتَوازِرینَ عَلیَ الضَّلالِ ضَلالٌ فِی الدّینِ وَ سَلْبٌ لِلدَُّنیا مَعَ الذُّلِّ وَ الصَّغارِ وَ فیهِ استیجابُ النّارِ بِالفَرارِ مِنَ الزَّحْفِ عِندَ حَضرَهٍ القِتالِ. یَقُولُ اله عَزَّوَجَلّ: یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اِذا لَقیتُمُ الَّذینَ کَفَرُوا زَحَفاً فَلاتُوَلّوهُم الأَدبار.»

همانا هراس و خوف از جهاد و مبارزه با کسانی که می بایست با آنان مبارزه کرد و آنان که بر گمراهی سازمان تشکیل داده اند، خود یک نوع گمراهی در دین و از دست دادن دنیا همراه با ذلت و پستی است، و در این کار عذاب الهی واجب می گردد برای آنان که در جنگ از دشمن فرار کنند. خداوند می فرماید: «یا اَیُّها الّذینَ آمَنُوا…»

و در خطبه ۱۲۴ نهج البلاغه چنین می فرماید:

«وَ اَیْمُ اللهِ لَئِنْ فَرِرْتُم مِنْ سَیْفِ العاجِلَه لاتَسْلَمُوا مِنْ سَیْف الآخِرَه انَّ فِی الفِرارِ مُوجدَهَ الله وَ الذَّلَّ اللّازِمَ وَ العارَ الباقِی وَ اِنَّ الفارَّ لَغَیر مَزیدٍ فی عُمرِه و لا مَحجُوز بَیْنَه وَ بَینَ یَوْمِه»

قسم به خدا اگر از شمشیر دنیا فرار کنید، از شمشیر آخرت سالم نمی مانید، و همانا در فرار کردن خشم و غضب خدا است و ذلت و عار ابدی و فرار کننده چیزی بر عمرش افزوده نمی شود و این فرار مانع و حاجزی بین او و روز او یعنی روزمرگ و اجل او نمی گردد.

و در خطبه ۱۱ نهج البلاغه در کلامی که حضرت محمد بن حنفیه را در روز جنگ جمل مخاطب قرار می دهد آنگاه که پرچم را به او واگزار می نماید، چنین می فرماید:

«تَزُولُ الْجِبالُ وَ لا تَزِلَّ. عَضَّ عَلی ناجِذِکَ. اَعِرِاللهَ جُمْجُمَتَکَ نِدْفِی الْاَرضِ قَدَمَکَ. اِرْمِ بِبَصَرَکَ اَقْصَی الْقَومِ وَ غُضَّ بَصَرَکَ وَ اعْلَم اَنَّ النَّصْرَ مِنْ عِنْدِاللهِ سُبْحانَهُ.

کوه ها اگر از جای کنده شوند، تو در جای خود در هنگامه نبرد پایدار باش و حرکت مکن. دندان روی دندان بگذار. سرت را به خدا بسپار. پای خود را چون میخ در زمین بکوب. چشم بینداز تا انتهای لشکر را ببینی و بدان که نصرت و یاری از نزد خدای سبحان است.

در این جملات حضرت علی(ع) عالی ترین تعابیر را در بیان استقامت و پایداری بیان فرموده است و مخصوصا جمله:

«سرت را به خدا بسپار»

که بهترین رهنمودی است برای استقامت و پایداری.

ادامه دارد.

 

19دسامبر/16

ضرورت رسالت انبیاء

قسمت هفتم

آیت الله جوادی آملی

عضو شورای عالی قضائی

شیطان علیرغم اینکه گمراه کننده و مضل است ولی در انبیاء که هدایت یافته از طرف خدا می باشند و معصوم از گناه هستند هیچ تاثیری و نفوذی ندارد و نمی تواند داشته باشد.

دلیل دیگری بر ضرورت رسالت انبیاء

«$tBur (#râ‘y‰s% ©!$# ¨,ym ÿ¾Ín͑ô‰s% øŒÎ) (#qä۹$s% !$tB tAt“Rr& ª!$# ۴’n?tã ۹Ž|³o0 `ÏiB &äóÓx« ۳ ö@è% ô`tB tAt“Rr& |=»tGÅ۳ø۹$# “Ï%©!$# uä!%y` ¾ÏmÎ/ ۴Óy›qãB #Y‘qçR “Y‰èdur Ĩ$¨Y=Ïj9»

(سوره انعام آیه ۹۱)

آنها که خداوند را آنطوری که باید بشناسند، نشناخته اند می گویند: چیزی بر بشر نازل نشده است! بگو چه کسی کتابی که نور و هدایت برای مردم است بر موسی(ع) نازل کرده است؟!

از این آیه چنین برداشت می شود که منکران وحی و نبوت، خدا را نشناختند، زیرا ممکن نیست خدا بشر را بیافریند و او را راهنمائی نکند. اگر خدا خالق است باید رب و پرورنده همه باشد، بنابراین انسان باید از این ربوبیت استفاده کند برای اینکه انسان چون درخت یا حیوان نیست که فقط از مواد غذائی مادی رشد و تکامل کند. او علاوه بر جسم دارای روحی است مجرد که بیشتر باقی است و هرگز از بین نمی رود.

و به عبارت دیگر: خدا که پروردگار جهان و انسان است، باید از همین راه انسان را کامل سازد. و پرورش انسان و تکامل او از راه اندیشه و فکر، عقیده و اخلاق و عمل صالح است. پس اگر انسانی منکر وحی و رسالت بود، معلوم است که خدا را نشناخته، چون خدا هرگز بشر را بدون برنامه رها نمی سازد. زیرا خداوند که انسان را آفریده پرورنده انسان هم هست و پرورش او از راه اندیشه و اعتقاد و عمل صالح و اخلاق است که باید در خور روح و جان انسان باشد و هرگز نابود شدنی نیست بلکه از عالمی به عالم دیگر می رود. بنابر این انسان اعتقاد و اندیشه ای لازم دارد و کسی باید این عقیده را مقرر سازد که از آینده انسان با خبر باشد.

و در کوتاه سخن، مبنای آیه بر این چهار مقدمه استوار است:

۱- انسان هرگز نابود نمی شود، بلکه از این جهان به جهان دیگر منتقل می شود.

۲- انسان به اندیشه و عمل صالح و اعتقاد نیاز دارد.

۳- کسی که این برنامه را مقرر داشته، باید از آینده و جهان دیگر آگاه باشد که خداوند می باشد.

۴- منکر نبوت منکر خدا است.

با این مقدمات ضرورت رسالت انبیاء و رابطه اش با مبداء و معاد روشن می شود.

اقسام نبوت:

نبوت بر دو قسم است:

۱- نبوت عامه ۲- نبوت خاصه

نبوت عامه اختصاص به شخص معینی ندارد و درباره اصل نبوت بحث می کند. و اما نبوت خاصه درباره نبوت اشخاص مثل حضرت موسی(ع) و حضرت عیسی(ع) و انبیاء دیگر بحث می کند. در نبوت خاصه عقل را راهی نیست که معلوم کند مثلا زید پیامبر است یا عمرو… ولی عقل ملکاتی را می فهمد و می داند که این عالم بدون پیامبر نخواهد بود و حتما خداوند برای مردم پیامبری را آفریده است. و پیامبر هم خصایص و مشخصاتی دارد از قبیل معجزه و عصمت و علم غیبت و نزول وحی بر او، عقل این چیزها را به عنوان نشانه ها و علائم می یابد و آن کسی که دارای این نشانه ها باشد به حکم عقل پیامبر است و اگر این نشانه ها را نداشته باشد پیامبر نیست. این قسمت مربوط به عقل است ولی آیا زید پیامبر است یا عمرو، با نقل و شواهد دیگر معلوم می شود.

درباره نبوت خاصه، آیه ۱۲۴ سوره انعام می فرماید:

«#sŒÎ)ur öNßgø?uä!%y` ×ptƒ#uä (#qä۹$s% `s9 z`ÏB÷sœR 4Ó®Lym 4’tA÷sçR Ÿ@÷VÏB !$tB u’ÎAré& ã@ߙ①«!$# »

هنگامی که آیه ای بر پیامبر نازل می شد کفار می گفتند: ما ایمان نمی آوریم مگر اینکه همانند معجزه و آیاتی که بر پیامبران خدا نازل می شد بر ما نیز نازل شود.

خداوند در جواب آنها چنین می فرماید:

«اللهُ اَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ»

خدا می داند که رسالت خود را در کجا قرار دهد (و چه کسی شایسته و لایق مقام رسالت است)

بنابراین، بحث درباره اینکه رسول اکرم(ص) یا حضرت موسی و حضرت عیسی شایسته است یا نه، بحث جداگانه ای است و مربوط به نبوت خاصه است، ولی بحث ما پیرامون ضرورت رسالت انبیاء است.

هدایت و عصمت انبیاء:

راهنمایانی که برای انسان فرستاده می شوند، به تعبیر قرآن هدایت شده و از نعمت های خاص الهی برخوردار هستند. همواره در نمازهای یومیه، آیه آخر سوره حمد (فاتحه) را تکرار می‌کنیم که (خدایا) ما را به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای رهنمون ساز و این راه همانا راه انبیاء و اولیاء الهی است.

در سوره انعام از آیه ۸۳ تا ۸۹ همین معنی را می رساند که خداوند آنان را هدایت کرده است. پس از ذکر نام بسیاری از انبیاء می فرماید:

«اُولئِکَ الَّذینَ آتَیْناهُمُ الِکتابَ وَ الْحُکْمُ وَ النُّبُوَه»

ما به این انبیاء کتاب و حکم و نبوت دادیم.[۱]

سپس می فرماید:

«فَاِنْ یَکْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَکَّلْنابِها قَوماً لَیْسُوا بِها بِکافِریِنَ»

اگر آنان (مشرکین) به این پیامبران ایمان نیاورند، گروهی هستند که به اینها ایمان آورند و کفر نورزند.

آنگاه قرآن به رسول اکرم(ص) می فرماید:

«اُولئِکَ الَّذینَ هَدَی الله»

این انبیاء کسانی هستند که خدا اینان را هدایت کرده است. و این هدایت، هدایت خاصه است که همراه با عصمت است و گرنه هدایت عامه خداوند شامل همه کس و همه چیز می شود:

«اِنّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ اِمّا شاکِراً وَ اِمّا کَفُوراً»

(آیه ۳  سوره دهر)

ما راه (حق و باطل) را به او (انسان) نشان دادیم، چه او هدایت پذیرد یا کفران ورزد.

بنابراین منظور از هدایتی که خداوند به پیامبران داده- و در آیه آمده است- هدایت خاصه است. بهمین جهت به پیامبر اکرم می فرماید:

«فَبِهُداهُمُ اقْتَدِه»

تو نیز تابع این هدایت الهی باش نه اینکه تابع و پیرو انبیاء پیشین باشی، بلکه تو نیز همانند آنان که به وحی تکیه داشتند و بدون اجر و مزد کار می کردند، به وحی تکیه کن و بگو:

«@è% Hw öNä۳è=t«ó™r& Ïmø‹n=tã #·ô_r& ( ÷bÎ) uqèd žwÎ) ۳“tø.ό šúüÏJn=»yèù=Ï۹ » (انعام- آیه ۹۰)

من از شما مزدی نمی خواهم جز اینکه همه جهانیان به یاد خدا باشند.

قرآن پس از ذکر هدایت خاصه می فرماید:

«وَ مَنْ یَهْدِی الله فَما لَهُ مِنْ مُضِلِّ، اَلَیْسَ اللهُ بِعَزیزٍ ذِی انْتِقام»

کسی که خدا او را هدایت کند، مضل و گمراه کننده ای ندارد. و این نفی جنس است، یعنی جنس اضلال و گمراهی برای او نیست. بنابراین گمراه کننده در پیامبران هیچ نفوذی ندارد و نمی تواند داشته باشد و این همان عصمت است. و ارزش عصمت از این جا فهمیده می شود، زیرا در هدایت عامه چنین خاصیت و اثری نیست.

شیطان گمراه کننده است:

در سوره یس آیه ۶۰ می فرماید:

« óOs9r& ô‰ygôãr& öNä۳ö‹s9Î) ûÓÍ_t6»tƒ tPyŠ#uä cr& žw (#r߉ç۷÷ès? z`»sÜø‹¤±۹$# ( ¼çm¯RÎ) ö/ä۳s9 Ar߉tã ×ûüÎ۷•B »

ای فرزندان آدم، مگر از شما پیمان نگرفتیم که شیطان را نپرستید (پیرو شیطان نباشید) زیرا که او دشمن بزرگ شما است.

و درآیه ۶۲ از همین سوره می فرماید:

«ô‰s)s9ur ¨@|Êr& óOä۳ZÏB yxÎ۷Å_ #·ŽÏWx. »

(شیطان گمراه کننده است) و بسیاری از شما (مردم) را گمراه کرده است.

در این مقدمه چنین نتیجه می گیریم که شیطان مضل و گمراه کننده است و بسیاری را به گمراهی کشانده است.

اینک به این صغری و کبری نیز توجه بفرمائید:

در سوره انعام- همانگونه که ذکر شد- می فرماید: خدا انبیاء را هدایت کرده است. و در سوره زمر می فرماید: هر کس را خدا هدایت کند گمراه در او نفوذ ندارد و همچنین در سوره کهف آیه ۱۷ می فرماید:

«`tB ωöku‰ ª!$# uqßgsù ωtGôgßJø۹$# ( ÆtBur ö@Î=ôÒム`n=sù y‰ÅgrB ¼çms9 $|‹Ï۹ur #Y‰Ï©ó‘D »

هر که را خدا راهنمائی کند، او بحقیقت هدایت شده است و هر که را گمراه سازد، هرگز برای او راهنمائی نخواهی یافت.

و در سوره نساء این اوصاف را مشخص تر کرده است آنگاه که می فرماید:

«وَ مَنْ یُطِعِ اللهَ وَ الرَّسُولَ فَاوُلئِکَ مَعَ الَّذینَ اَنْعَمَ اللهُ عَلَیْهِم مِنَ النَبِیینَ وَ الصِّدِیقیِنَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحیِنَ وَ حَسُنَ اُولئِکَ رَفیقاً»

کسی که اطاعت خدا و پیامبر نماید او با کسانی است که خدا به آنان نعمت داده از پیامبران و صدیقین و شهداء و نیکوکاران، و اینان دوستان خوبی می باشند.

و این نعمت همانا نعمت نبوت و هدایت خاصه و عصمت است نه نعمت مادی.[۲]

در این آیه موارد «انعمت علیهم» سوره حمد مشخص و روشن شده است.

اینک، پس از این مقدمه و صغری و کبری این نتیجه بدست می  آید که: شیطان علیرغم اینکه گمراه کننده و مضل است ولی در انبیاء که هدایت یافته از طرف خدا می باشند و معصوم از گناه هستند هیچ تأثیر و نفوذی ندارد و نمی تواند داشته باشد. و ما هم هر روز در نمازهای یومیه از خدا می خواهیم که راه این اشخاصی که خدا آنها را به نعمت هدایت خاصه متنعم نموده است، یعنی راه انبیاء و صدیقین و شهداء و نیکوکاران را به ما نشان دهد و ما را به همان راه هدایت کند و ما با آنان باشیم چون آنان دوستان خوبی برای انسان هستند و هرگز گمراه نمی شوند و مورد غضب و خشم خدا نیستند.

«$tRω÷d$# xÞºuŽÅ_Ç۹$# tLìÉ)tGó¡ßJø۹$#  xÞºuŽÅÀ tûïÏ%©!$# |MôJyè÷Rr& öNÎgø‹n=tã Ύöxî ÅUqàÒøóyJø۹$# óOÎgø‹n=tæ Ÿwur tûüÏj9!$žÒ۹$# »

انبیاء و مردم:

مردم در برابر ره آورد انبیاء سه دسته اند:

  • عده ای آنان را رد کردند.
  • گروهی پذیرفتند ولی با انحراف
  • عده ای هم بدون انحراف پذیرفتند.

در سوره فاطر آیه ۳۲ می خوانیم:

«§NèO $uZøOu‘÷rr& |=»tGÅ۳ø۹$# tûïÏ%©!$# $uZøŠxÿsÜô¹$# ô`ÏB $tRϊ$t7Ïã ( óOßg÷YÏJsù ÒOÏ۹$sß ¾ÏmÅ¡øÿuZÏj9 Nåk÷]ÏBur ӉÅÁtFø)•B öNåk÷]ÏBur 7,Î/$y™ ÏNºuŽöy‚ø۹$$Î/ ÈbøŒÎ*Î/ «!$# ۴ šÏ۹ºsŒ uqèd ã@ôÒxÿø۹$# 玍Î۷x6ø۹$# »

مردم در برابر میراث پیامبران برگزیده خدا سه دسته اند: دسته ای با انکار رسالت به خودشان ظلم کردند چون کسی نمی تواند به نظام الهی صدمه بزند و خداوند غنی بالذات است.

گر جمله کائنات کافر گردند                      بر دامن کبریاش ننشیند گرد

«tr #bÎ) (#ÿrãàÿõ۳s? ÷LäêRr& `tBur ’Îû ÇÚö‘F{$# $YèŠÏHsd  cÎ*sù ©!$# ;ÓÍ_tós9 ÏHxq »

(ابراهیم- آیه ۸)

اگر شما و تمام اهل زمین کافر شوید، به خداوند که غنی بالذات و بی نیاز است زیان نمی رسانید، بلکه به خودتان صدمه می زنید و ستم می کنید.

بنابراین همانطور که گفته شد عمل به عامل ارتباط دارد و سود و زیانش مستقیم به خودش می رسد. مثل درخت میوه که ثمره اش مال خودش است و رهگذر هم احیانا از سایه اش استفاده می کند. و همچنین ثمره عمل صالح مربوط به خود انسان است.

«اِنْ اَحْسَنْتُمْ اَحْسَنْتُم لِاَنْفُسِکُم وَ اِنْ اَسَأتُم فَلَها»

اگر نیکی کردید و عمل صالح انجام دادید برای خودتان است و اگر هم بدی کردید، بخودتان کرده اید. پس:

«وَ مِنْهُم ظالِمٌ لِنَفْسِه»

نیز بهمین جهت اطلاق می گردد یعنی انکار رسالت ظلم به خود کردن است.

«وَ مِنْهُم مُقْتَصِدٌ»

یعنی کسانی که مقتصداند و در راه هستند آسیبی نمی رسانند و قدرت هدایت دیگران را هم ندارند و خلاصه متوسط و میانه رو هستند.

«وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بالْخَیراتِ»

و اما دسته سوم آن کسانی هستند که پیشرو و پیشقدم در نیکی ها می باشند به اذن خدا و این برتری و فضیلت عظیمی است.

ادامه دارد

 

[۱] – البته کتاب و حکم و نبوت با هم فرق دارند و هر یک معنای خاصی دارد که در جای خود مطرح می شود.

[۲] – هنگامی که امیرالمؤمنین(ع) به ولایت و خلافت می رسد مسئله نعمت مطرح می شود. «اَلیَومَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَاَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی» یعنی امروز دین شما را کاملتر و نعمت خود را بر شما تمام کردم و نعمت ولایت نیز ظاهرا به نعمت نبوت منصرف می شود و اطلاق می گردد و غرض از «نعیم» در آیه «ولتسئلن یومذ عن النعیم» امامت و ولایت است. امام رضا(ع) فرمود: «نحن النعیم» مقصود از نعیم ما اهل بیت هستیم. زیرا شأن خدا اجل از این است که بپرسد نان و آب و میوه را چه کرده اید؟ پس منظور از نعیم این است که در اصل امامت و نبوت چه کرده اید؟

19دسامبر/16

اخلاق در اسلام

قسمت یازدهم

آیت الله مشکینی

بخل

پیامبر اکرم(ص)

خصلتان لاتجتمعان فی مسلم البخل و سؤالخلق

دو صفت است که در مسلمان جمع نمی شود یکی صفت بخل و دیگری بد اخلاقی

بخل عبارت از این است که انسان حاضر نباشد از دارائی، ثروت و مقام خود در هیچ راهی ولو اینکه اسلام دستور داده باشد، صرف نظر کرده و رفع ید نماید. و به عبارت دیگر این صفتی است که انسان را از بذل مال و دارائی خود- هر چند کم باشد- منع می کند و آنچنان ممسک و نگهدارنده می شود که در موارد لازم هم حاضر به گذشت نیست. و این یکی از اوصاف پلیدی است که در نفس انسان است. و این صفت گاهی در خلقت و سرشت انسان پیدا می شود. یعنی بدون اختیار در انسان خلق شده است، و گاهی هم در اثر تربیت پدر و مادر و محیط در انسان بوجود می آید.

خداوند به انسان نیروئی داده است که مسلط بر صفات و اخلاق خود باشد. و هر انسان عاقلی می تواند بدترین صفت را به تدریج و با کوشش از خود دور کند و از صفحه قلبش بزداید و این صفت – بخل- هم از آن صفاتی است که انسان باید بکوشد آن را از خود زائل نماید.

از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است که فرمود: خِصْلَتَانِ لَا تَجْتَمِعان فی مُسْلِمٍ الْبُخْلِ وَ سُوءُ الْخُلْقِ

دو صفت است که در مسلمان جمع نمی شود: یکی صفت بخل و دیگری بداخلاقی. مؤمن نمی شود این دو صفت را داشته باشد یعنی اگر دارای این صفتها باشد یا اینکه هیچ ایمان ندارد و یا هم در ایمان او نقصی هست، زیرا بخل سبب می شود که انسان به گناهان زیادی گرفتار شود.

روایت دیگری از حضرت رسول(ص) است که فرمود: یا علی با سه طایفه مشورت مکن ۱- ترسو ۲- بخیل ۳- حریص به مال و جاه دنیا.

این سه طایفه افرادی هستند که قابلیت شور ندارند، پس اگر انسان با یک نفر بخیل طرف مشورت قرار بگیرد، طوری رأی خواهد داد که به ضرر مشورت کننده تمام خواهد شد، زیرا ممکن است انسان بخواهد در راهی قدم بردارد که ناگزیر باید از مال، جان، اولاد و مقام و لذائذ دنیوی بگذرد و اگر طرف شور بخیل باشد، قهراً جلوگیری خواهد کرد و آن سعادت را از دست انسان خواهد گرفت. و این به تجربه ثابت شده و بسیار اتفاق افتاده است که انسانی بوسیله مشورت از یک کار خوب و با ثمر منصرف شده و پس از مدتی فهمیده است که آن شخصی که با او مشورت کرده روی غریزه ترس یا بخل یا حرصی که داشته اظهار نظر کرده است و آن شخص مشورت کننده را از راه مستقیم منحرف نموده است.

منشأ بخل

از روایات استفاده می شود که منشأ اصلی بخل، سوء ظن بخدا است و گاهی ممکن است خود بخیل هم نداند که منشاء بخلش بدگمانی به الله است زیرا آن هنگام که خدا به او دستور می دهد که باید از اموال خود در راه خدا بذل کنی او این فرمان را اطاعت نمی کند برای اینکه می ترسد اموالش تمام شود. اگر او واقعاً به خدا بدگمان نبود می دانست که همان خدائی که از اول این پول را به او داد، قادر است که آن پول را بستاند و یا اینکه اگر در راه خدا انفاق کرد، خدا هم به او نظر لطف کرده و پول را بر می گرداند و گاهی چند برابر آن پول را به او می دهد.

هرگاه انسان مطمئن شد که خدا رزاق است و روزی به دست او است و خدا وعده داده است که اگر کسی در راه او انفاق کند در دنیا و آخرت چند برابر به او می دهد، با این وعده های الهی، جائی برای بخل ورزیدن نمی ماند چه در مال و چه در مقام و…

بنابراین ریشه بخل بر می گردد به بدگمانی به پروردگار و نشناختن خدا و اعتناء نکردن و یا باور نکردن وعده های الهی و این از بدترین حالات و اوصاف است.

مصادیق بخل

۱- در روایات مصادیقی برای بخل ذکر شده است. مثلاً اولین مرحله بخل عبارت از بخل ورزیدن در انجام واجبات الهی است. و این اولین و مهمترین بخلی است که شرعا هم حرام است. چنانچه در روایت آمده است که:

«اَبْخَلُ النّاسِ مَنْ بَخِلَ بِما فَرَضَهُ اللهُ عَلَیه»

بخیلترین مردم کسی است که به آنچه خدا بر او واجب و لازم دانسته و بر عهده او گذاشته بخل ورزد و اعمال و فرایضش را انجام ندهد.

۲- رسول خدا فرمود:

«اِنَّ اَعْجَزَ الناسِ مَنْ عَجَزَ مِنَ الدُّعاءِ وَ اَنَّ اَبْخَلَ النّاسِ مَنْ بَخِلَ بِالسَّلامِ»[۱]

ناتوان ترین مردم کسی است که از دعا کردن عاجز باشد و بخیلترین مردم کسی است که در سلام کردن بخل ورزد. همچنین از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمود:

«الْبَخیلَ مَنْ بَخِلَ بِالسَّلامِ»

در این روایت یکی دیگر از مصادیق بخیل ذکر شده است، و او کسی است که در سلام کردن بخل می ورزد، و هیچ وقت در سلام سبقت نمی گیرد بلکه همواره منتظر است مردم به او سلام کنند و او جواب بگوید یا اینکه از جواب سلام دادن هم سستی و تنبلی بکند.

۳- پیامبر گرامی(ص) می فرماید:

«اَلْبَخیلُ مَنْ ذُکِرْتُ عِنْدَهُ فَلَمْ یُصَلِّ عَلَیَّ»

بخیل کسی است که نام مرا بشنود و بر من درود نفرستد. بنابراین کسی که نام حضرت رسول(ص) را بشنود و صلوات نفرستد یکی از بخیلان به شمار میآید.

و کوتاه سخن اینکه بخل منحصر به امور مادی و اموال نمی شود بلکه بخل ورزیدن در بسیاری از امور معنوی نیز صدق می کند، که سه مورد آن را ذکر کردیم.

نتیجه بخل

از امام باقر(ع) نقل شده است که: اگر کسی در موارد انفاق خودداری کند و بخل ورزد، در آینده گرفتار خواهد شد و چند برابر آن را درجائی که خدا راضی نیست مصرف خواهد کرد و هیچ اجر و مزدی نیز نخواهد یافت.

گویا حضرت می فرماید که عاقبت بخل چنین است. و بسیار دیده شده است کسانی که اموالشان را در راهی که مورد رضای الله و سعادت خودشان و حیات بخشیدن به جامعه است مصرف نمی کنند و گذشت ندارند سرانجام ناچار می شوند که چند برابر آن اموال را در راه های باطل و بیهوده صرف کنند. و چه بسا اتفاق افتاده است که افراد بخیل اموال زیادی را با خون دل جمع کرده اند و دیگران با دزدی و تقلب از آنها گرفته اند یا اینکه پس از مرگشان خویشان آنها بر آن اموال مسلط شده و در موارد گناه مصرف نموده اند.

علاج بخل:

کسی که خدای نکرده در خودش چنین غریزه پلیدی را احساس می کند باید فورا در صدد اصلاح خود بر آید و این صفت پلید و زشت را از خودش دور کند. همچنانکه اگر انسان دچار مرض خطرناکی شد- با حکم عقل- فورا به طبیب مراجعه می کند و تلخی داروها را و گاهی رنج جراحی را برای رهائی از مرض تحمل می کند، در این مرض نفسانی نیز باید بی درنگ به معالجه خود بپردازد.

آیات زیادی در این مورد داریم، از جمله آیه ۲۶۸ از سوره بقره که می فرمایقد:

«ß`»sÜø‹¤±۹$# ãNä.߉Ïètƒ tø)xÿø۹$# Nà۲ããBù’tƒur Ïä!$t±ósxÿø۹$$Î/ ( ª!$#ur Nä.߉Ïètƒ ZotÏÿøó¨B çm÷ZÏiB WxôÒsùur»

شیطان به شما وعده فقر می دهد و امر به فحشاء می کند و خداوند به شما وعده آمرزش و احسان می دهد.

آری! هرگاه انسان می خواهد از اموال و دارائی و سایر موارد انفاق، در راه هدفش گذشت کند، ناگهان چیزهائی در قلبش خطور می کند که اگر امروز انفاق کردی فردا بیچاره می شوی، فرزندانت گرسنه می مانند، کسی به تو کمک نخواهد کرد و خلاصه این وسوسه های شیطانی – همانطور که قرآن می فرماید- بر انسان عارض می شود و شیطان وعده فقر می دهد یعنی در دل انسان القاء می کند که خودت نیازمندی! انفاق مکن! و از آن طرف امر به فحشاء می کند و انسان را به کارهای زشت وا می دارد. ولی در مقابل خدا به شما وعده آمرزش و مغفرت و احسان می دهد یعنی خدا به شما می گوید:

اموال خودتان را در راه من انفاق کنید و من با احسان خودم جبران خواهم کرد، و گناهان شما را هم خواهم آمرزید. و لذا در روایت دارد که در این آیه دو چیز از شیطان ذکر شده و دو چیز از الله: شیطان وعده فقر می دهد و دستور گناه ولی خداوند هم آمرزش گناهان را وعده می دهد و هم پر کردن جای آنچه را که در راه او بخشش کرده اید.

از روایتی چنین استفاده می شود که: در قلب انسان دو دریچه است. از یک دریچه ای فرشته ها الهاماتی بر قلب انسان وارد می سازند و مطالب صحیحی در قلب القاء می کنند. و در مقابل دریچه ای است که شیطان از آن دریچه وسوسه ها و القائاتی می کند. از جمله این وسائس همین است که در مراحلی به او وعده فقر می دهد و در مواردی تحریص به گناه می کند.

بنابراین صفتی که در مقابل سخاوت است، صفت پلید بخل است. به همان اندازه که سخاوت در پیشگاه خدا و در میان مردم خوب و مطلوب است، صفت بخل ناپسند و مورد تنفر مردم است. همانگونه که در بحث سخاوت ذکر کردیم که در روایت دارد: سخاوتمند به خدا و بهشت و مردم نزدیک است، همچنین بخیل دور از الله و دور از بهشت و مردم است. یعنی هم خدا انسان بخیل را دشمن می دارد و هم بخیل در نتیجه کارهائی که انجام می دهد از بهشت دور است و هم اینکه جامعه برای او ارزشی قائل نیست.

ادامه دارد

 

[۱] – بحار الانوار، ج ۷۶، ص ۱۱٫

19دسامبر/16

موضع امام در برابر منافقین و لیبرالها

حجت الاسلام سید احمد خمینی

س- موضع امام در مقابل منافقین، بنی صدر و لیبرالها چیست؟

ج- مسئله موضعگیری امام در مقابل منافقین چیزی نیست که مربوط به بعد از انقلاب باشد، این رشته سر دراز دارد. ناچارم کمی بعقب برگردم. زمانی که مجاهدین خلق علیه شاه دست بمبارزه مسلحانه زدند، بعلت اینکه کاری بود که تا آن موقع سابقه نداشت، برای مبارزین چه روحانی و چه غیر روحانی جالب بود تا آنروز هر چه بود اعلامیه بود و سخنرانی، مبارزه بشکل مسلحانه آن هم بصورتی سازمان یافته و تشکیلاتی نبود. وقتی سر و صدای مجاهدین بلند شد و یکی دو عملیات صورت گرفت جاذبه آن موجب شد تا روحانیون دست اندرکار مبارزه علیه رژیم از آنان ترویج کنند و بعضی ها پا را فراتر گذاشته و کمک مالی می کردند و بعضیها پا را فراتر گذاشته و عضو شدند. دیگر در هر محفلی نام آنها بود و ترویج خوبی آنها و تدین و تقوایشان حضرت آیت الله العظمی آقای منتظری و آیت الله طالقانی و آقای هاشمی رفسنجانی و آقای خامنه ای و سایر دوستان از کوچک و بزرگ همه تعریف می کردند و تمجید این داستان ادامه پیدا کرد و کار بجائی رسید که مراجع عظام هم بنفع آنان اعلامیه دادند البته آقایان مراجع موقعی که بعضی از آنها را می خواستند اعدام کنند نوشتند که اینان آدم های متدین و حافظین قرآنند آنها را نکشید. در این موقع این سئوال برای همه بود که کسی که در راس مبارزات است یعنی امام چرا کلمه ای درباره اینان نمی گوید. من از این باب نام همه را در تایید مجاهدین بردم تا معلوم شود حنیف نژاد و میهن دوست و سایرین را از منافقین نمی خواندند آنها را نماز شب خوانانی معرفی کرده بودند که یکی از بزرگان امروز ایران من را در تهران خواست و گفت شنیده ام می خواهی نجف بروی گفتم آری گفت بآقا بگو اینان حکومت را می گیرند و شما ناچار آنها را تایید می کنید ولی تایید شما دیگر دیر شده است پس تا دیر نشده است آنها را تایید کنید. گفتم چشم و رفتم و بامام گفتم و امام سکوت کردند. آری آنان را اینگونه معرفی کرده بودند و افراد مذکور آنان را تایید می کردند ولی تنها و تنها نه امام تایید کردند و نه برای آنان پول دادند و نه حاضر شدند کلمه ای درباره آنان بگویند. از امام در این زمینه سؤال کردم فرمودند:

من کتابهای اینان را خواندم دیدم اسلامی نیست و انحراف دارد لذا تایید نکردم.

اینجا این سؤال پیش می آید که این کتابها را که همه خوانده بودند در قم و تهران و مشهد وسایر شهرها همه مبارزین چیز فهم خوانده بودند پس چه شد که آنها هیچ نگفتند و تایید کردند و پول دادند.بعقیده من آنان دست بکاری می زدند که بقیه حاضر نبودند لذا جذب حرکات متهورانه آنان شدند و انحراف آنها را از مکتب یا متوجه نمی شدند و یا چیزی که مهم باشد تلقی نمی کردند. ولی امام چه! امام که خود سمبل شجاعت است جذب حرکات آنان نشدند و با دقت و تیزبینی با اعتقادات آنان برخوردی ایدئولژیک کردند آنرا مطابق با آنچه خود یافته بودند ندیدند لذا حاضر به هیچگونه عملی نشدند.

من بعید می دانم که اولی های آنان بهتر از آخری هایشان باشند. همه از یک قماشند اقتصاد ساده را که در بست یک اقتصاد مارکسیستی است مگر چه کسانی نوشتند همان اولی ها شناخت را مگر چه کسانی نوشتند همان اولیها اینکه آنها خیلی متدین هستند و چه هستند و چه هستند را برایشان در آورده بودند. از طرفی چون مارکسیستها خدا را قبول نداشتند اینها می گفتند خدا هست و نماز هم می خواندند سردمداران مبارزان روحانی همین را قبول کردند و تبلیغات بنفع آنها شروع شد.

یادم است امام فرمودند:

آقای دعائی آمد پیش من و گریه کرد که ولو چند کلمه از اینان تائید کنید.

البته خود برادر عزیز و مبارزم دعائی هم این را بارها گفته است، آقای مطهری شهید بزرگوارمان و آقای منتظری و طالقانی که برای امام نامه نوشته بودند که تائید کنید ولی چون امام، امام است زیر بار تعریفهای زیاد همه نرفتند و در این موضوع هم مثل سایر موضوعات خود تصمیم گرفتند و برای همه افتخار آفریدند.

این یک دوره. دوره بعد از ۵۴ که دیگر معلوم بود همه برگشتند ولی باز امام کلمه ای نفرمودند تا از پاریس آمدیم. در قم مجاهدین خواستند با امام ملاقات کنند حضرت امام فرمودند:

«اصول الدین خود را بنویسید و بعد بیائید.»

در این موضوع لطافت بسیار ظریفی خوابیده است و آن اینکه مثل اینکه امام آنانرا مسلمان نمی داند و فرموده اند اول اصول الدین خود را بنویسید و بعد ملاقات کنید.

آنها نوشتند بعد امام فرمودند باید در روزنامه ها چاپ کنید آنها چاپ کردند وقتی خدمت امام رسیدند امام آنها را خیلی نصیحت کردند که دست از این کارهایتان بردارید و مانند سایرین باشید و الا روزی که احساس کنم کاری بر خلاف می کنید بمردم معرفیتان می کنم. حضرت امام در آن جلسه حجت را با آنها تمام کردند. دیری نپائید که آنها پا از گلیم خود بیرون گذاشتند و امام هم بمردم معرفیشان کردند. امام آنها را آمریکائی می دانستند که می خواهند در ظاهر بروسیه بگویند با شمائیم.

اینها از خطرناکترین عناصری هستند که انقلاب ما با آنها روبرو بوده و هست امیدوارم برادران سپاه روزی همه آنانرا دستگیر نموده و بجزای اعمالشان برساند. این آمریکائیهای روسی بهترین افراد ما را کشته اند و هنوز هم که هنوز است دست بردار نیستند، آنها بهشتی عزیز و محمد منتظری و دستغیب و مدنی و باهنر و رجائی و صدوقی و صدها افراد ارزنده ای چون اینان را کشتند، اینها به هیچکس رحم نمی کنند حتی اعضاء خودشان. اگر روزی عضوی از اعضاء آنان سئوالی داشته باشد اول به او اخطار می کنند و بعد جواب سئوال او را با گلوله می دهند، مگر شریف واقفی و صمدیه لباف را همینها نکشتند. پیکاریها و اینها هیچ فرقی در آدم کشی ندارند.

بحمدالله امروز چهره کریهشان بر مردم ما روشن شده است و اگر بعضی ها ابهامی داشتند با نوع قتل ها و کشتار و بمب گذاریهای آنها که بی گناهان را می کشند ابهامشان بر طرف شده است خداوند ذلیل و خوارترشان کند. ولی مردم ما باید توجه داشته باشند که آنها هنوز تمام نشده اند و باید همانگونه که امام فرموده اند با هوشیاری کامل مواظب رفت و آمدهای مشکوک باشند، باید دادگاههای انقلاب در مقابل آنها کوتاه نیایند.

اینان ریاکارانه بهر وسیله ای که می شد می خواستند خودشان را به امام نزدیک کنند از هر دری وارد می شدند، مثلا برای امام نامه می نوشتند ولی وقتی دیدند امام جواب آنها را نمی دهند بمن می نوشتند، وقتی دیدند من جواب نمی دهم از دیگران دست بردار نبودند. در ابتدا امام می خواستند آنان را هدایت کنند در این زمینه تلاش ها شد ولی فایده نداشت آنها از اجانب الهام می گرفتند.

بنی صدر هم چیزی شبیه منافقین بود با این تفاوت که نه امام ماهیت کثیفش را می شناختند و نه مردم، لذا در مناصب مهم مملکتی هم قرار گرفت. ضربه ای که کشور و انقلاب از بنی صدر خورد کمتر از ضربه ای نبود که از مجاهدین خورد. بنی صدر با خارج و داخل ساخته بود تا انقلاب اسلامی ای را که امام و امت قبول داشتند از بین ببرد. او به اسلام فقاهت عقیده نداشت، او هم به اسلامی معتقد بود که منافقین معتقد بودند یعنی تا آنجا که با فکر آنها جور در آید اسلام درست است از آن پس نه. امام هم زمانی که فهمیدند او دارای چه نوع تفکراتی است فاتحه اش را خواندند و مردم را از شرش یعنی شر آمریکا و دست نشاندگان آن راحت کردند.

بنی صدر با تمامی ضد انقلاب در داخل و خارج ساخته بود او می کوشید تا همه آنها را متحد کند تا امام و یارانشان را از بین ببرد. او تلاش می کرد بهر وسیله ای که شده است حکومت کند حال استقلال و آزادی و جمهوری اسلامی ای که مردم برای آن شهید شدند چه می شود! هر چه می خواهد بشود؟!

موضع گیری امام در مقابل بنی صدر را به سه دوره می شود تقسیم کرد:

دوره اول که امام سعی داشتند او را براه راست هدایت کنند، چون همه گمراهان در ضمن ماهیت نحس او را هم نمی شناختند لذا در اعلامیه هایشان در سخنرانیهایشان از او تعریف می کردند و هر وقت خدمت امام می رسید او را تشویق می کردند و نصیحت می فرمودند.

دوره دوم که دوره ای بس سخت بود که بما و امام و امت بسیار سخت گذشت، دوره ای است که ماهیت آمریکائیش بر امام روشن شده بود. بر امام روشن شده بود که او با منافقین ضد خدا و انسان و انسانیت ساخته است و برای نابودی جمهوری اسلامی حاضر است با تمام اشرار دست برادری دهد و از تمام نیروهای اجنبی کمک گیرد.

در این دوره مسئولیت امام خیلی سنگین بود از طرفی افراد فهمیده و کاردان می آمدند که این خائن دارد بلائی بر سر ایران میآورد که شاه نیاورده است از طرف دیگر بعلت تعریفهای امام، او مقبول عامه شده بود. در این دوره امام شروع کردند به گفتن و تشریح کردن مواضع ضد جمهوری مثلا اینکه هر کس قوه قضائیه را تضعیف کند خائن است، هر کس مجلس و دولت را تضعیف کند آمریکائی و خائن است. خوب چه کس و یا کسانی تضعیف می کردند معلوم است. امام مردم را مهیا می کردند تا خود صغری و کبری را بچینند و نتیجه بگیرند. کم کم مردم روشن شدند و مقصود امام را فهمیدند. وقتی امام مردم را روشن کردند آنوقت کار را تمام کردند. بقدری امام خوب و عالی پیش رفتند که بعقیده من از عهده هیچ کس این گونه برخورد بر نمی آمد.

دوره سوم هم که با یکی دو سخنرانی صریحا او را بمردم معرفی نمودند.

امام در مقابل لیبرالها هم موضعی چون بنی صدر داشتند به دولت موقت نگاه کنید این دوره ای است که امام از آنان شناختی نداشتند. امام شناخت نداشتند خوب حق داشتند برای اینکه در طول مبارزاتشان با آنها محشور نبودند امام کی آنها را می شناختند و از مواضع فکری آنها اطلاعی داشتند؟ در اینجا این سئوال است که چرا آنهائی که اینها را می شناختند صریحا بامام نگفتند که اینان دارای چه دیدگاه هائی هستند؟ جواب این سئوال روشن است اولا آنها هم افراد دولت موقت را نمی شناختند و یا اگر می شناختند اوضاع اول انقلاب بصورتی بود که نمی شد غیر از این تصمیم گرفت. آنها چهره های شناخته شده ای بودند که مردم آنها را قبول داشتند ولی این نباید درست باشد برای اینکه در ابتدا هم مثل حالا امام هر کس را انتخاب می کردند مردم قبول می کردند. خوب شرائط بصورتی بود که پیش آمد آنچه نباید پیش می آمد. رئیس لیبرالها بنی صدر بود و موضع امام در مقابل بنی صدر هر چه بود در مقابل لیبرالها هم همان است.

***

گفتیم موضع امام در مقابل بنی صدر هر چه بود در مقابل لیبرالها هم همان است و اکنون مناسب است درباره لیبرالیسم و لیبرال بحث نمائیم و آنگاه موضع امام را در قبال آنها بیان کنیم.

لیبرال: طرفدار آزادی: آزادی خواه:

(فرهنگ معین)

لیبرالیسم: نظریه طرفداران آزادی در مقابل سوسیالیسم و رهبری دولت قرار دارد.

۲- اختصاصا فرضیه ای که طبق آن دولت نباید در روابط اقتصادی افراد و اشخاص طبقات جامعه یا ملت دخالت کند:

(فرهنگ معین)

ریشه لاتینی لیبرالیسم بمعنای نظریه یا سیاستی است که خواهان حفظ درجاتی از آزادی است در برابر دولت و یا ارگان های دیگری که سلب کننده و بخطر اندازنده آزادی است. لیبرالیسم می گوید مردم نمی توانند خودسرانه عمل کنند بلکه باید تابع قانون باشند و قانون باید از آنها حمایت کند و در امور کلی و عمومی مردم باید از طریق مجلسی بر دولت نظارت کنند.

یعنی درست مثل وضع خیلی از کشورها که مردم با انتخابات خود نمایندگانی را انتخاب می کنند که آنها بر دولت نظارت می کنند که اگر قدم کج گذاشت به حسابشان برسند.

در زمینه فلسفی به نظریه جان لاک انگلیسی می رسد. که دارائی، زندگی، سلامت و آزادی هر کس محفوظ است و هیچ کس حق تعرض به اینها را ندارد. در زمینه اقتصاد و اندیشه های اقتصادی لیبرالیسم چیزی در مقابل سوسیالیسم است یعنی مقاومتی است در برابر تسلط دولت بر حیات اقتصادی، حتی لیبرالیسم اقتصادی مخالف محدود کردن تجارت با مالیات بر واردات است یعنی هر کس هر کاری که توانست بکند. البته به اصول لیبرالیسم صدمه بزند و بطور کلی منکر مداخله ضرر آور دولت در تولید و توزیع است. پس باین معنا باید توجه کنیم که لیبرالیسم بر فردگرائی تکیه دارد در مقابل قدرت دولت. البته چه دولتی بعدا می آید ولی همین اندازه باین مطلب اشاره کنیم که چون بورژوازی تنها از طریق پیکار بر ضد دولتهای مطلقه پلیسی و نظامی می توانست مکان خوب اجتماعی کسب کند مجبور بود بر فردگرائی اصرار ورزد و این موضوع را در فلسفه لیبرالیسم و اقتصاد آن می توان دید دولت قبل از ظهور لیبرالیسم چیزی بود نماینده خدا و هر کاری که دلش می خواست می کرد و بقیه هم می بایست گوش بفرمان پادشاه و یا دولت که نمایندگان خدا بودند باشند لیبرالیسم مکتبی شد که هر فرد را آزاد دانست و گفت زیر بار آنچنان دولتی نباید رفت.

از نظر اقتصادی معتقدند که هر فرد خود صاحب اختیار منافع اقتصادی خویش است و وظیفه دولت بر طرف کردن موانعی است که بر سر راه نظام طبیعی از این نوع قرار می گیرد و دولت هم نماینده مردم است نه خدا و باین نتیجه رسیده بودند که بر اساس قوانین طبیعی هرگاه اقتصاد بآن صورتی که ترسیم کردیم رها شود در نهایت در جهت رفاه عموم گسترش خواهد یافت. به شرط این که سعی هر فردی در جهت کسب سود برای خودش باشد و با دیگران تبانی نکند (یعنی تحت شرایط رقابت آزاد) لیبرالیسم معتقد است در این صورت رفاه عموم به بهترین وجه تأمین می گردد. ولی این شرائط تنها هنگامی فراهم می آیند که هر عرضه کننده ای خود تولید کننده باشد یا بعبارت دیگر هر کارگری خود مالک وسائل تولیدش باشد. پس باید توجه داشت که اقتصاد لیبرالیستی فرض خود را بر وجود جامعه ای از تولید کنندگان کوچک قرار می دهد البته قدرت اقتصادی هر صاحب کالائی را در محدوده نظامی وسیع فرض می کنندکه در آن نظام هیچ فرد نمی تواند کوچکترین تأثیری در مکانیسم قیمت داشته باشد و لذا هیچگاه قادر نخواهد بود به عنوان قدرتی عرض اندام کند و بر سایر صاحبان کالا مسلط گردد و باصطلاح کار را بآنجا بکشاند که دیگر ارگانها و کارخانجات یا ور شکست شوند و یا جذب آن و بعد نیروئی گردند که مثلا در آمریکا رئیس جمهوری، تعیین کنند لیبرالیسم معتقد است که الزاماً تحت چنین شرایطی تعادل بین عرضه و تقاضا یعنی یک اقتصاد سالم بوجود می آید.

موضع لیبرالیسم در مقابل مسائل اقتصادی درست مشابه موضعی است که در مقابل دولت و مسائل سیاسی دارد یعنی لیبرالیسم جهشی است در مقابل اعتقاد به این که دولت نماینده خداست. در اثر مبارزات بسیار مشروعیت دولت را بعنوان نماینده خدا و قدرت بلاواسطه آسمانی آن گرفتند و گفتند نه، شما هم مثل ما هستید فقط مردم شما را تعیین می کنند تا بر کارها نظارت داشته باشید در این جا موردی نمی بینم که بیشتر وارد بحث شویم ولی همین اندازه بدانیم که تقریبا در مقابل لیبرالیسم سوسیالیسم است.

اما سوسیالیسم که معتقد به قدرت دولت است برای اینست که همه بدبختیها را در فردگرائی و انباشته شدن ثروت فرد که بر اثر آن قدرت سیاسی را بدنبال دارد می داند بهمین جهت است که هدف در سوسیالیسم مالکیت یا نظارت جامعه بر وسائل تولید، سرمایه، زمین، اموال می باشد و اداره آنها به نفع عموم است. البته اختلاف در این مکتب از همین جا سرچشمه می گیرد زیرا مالکیت و نظارت یک امر وسیع و کشداری است که حد و مرزش قابل شناسائی نیست و یا شناسائی آن بسیار مشکل است بطور کلی مهمترین مسئله ای که در سوسیالیسم می توان نشان داد که تمام افراد معتقد باین مکتب، آن را قبول داشته باشند تقدم جامعه و منافع عمومی بر فرد و منافع فردی است درست در مقابل اندیوید و آلیزم: که سعادت فرد را غایت عمل اجتماعی و زندگی می شمارد و این دسته می گویند سرانجام سودجوئی فرد به سودجوئی جامعه کشیده می شود و اینان مخالف نظارت نامحدود دولت بر امور اجتماعی می باشند مخفی نماند که پیدایش مارکسیسم در نیمه قرن نوزدهم نقطه تحول بسیار بزرگی در اندیشه سوسیالیستی است زیرا تمامی دستجات و جنبشهای سوسیالیستی با تفاوتهائی تحت تأثیر این مکتب قرار گرفتند سوسیالیستها می گویند فرد عضو جامعه است نه در مقابل جامعه و این موجب شد تا مکاتیب مختلفی بوجود آمد از آنارشیزم و سندیکالیزم تا سوسیالیسم چه دموکراتیک آن و چه مسیحی آن که از بحث خارج می شویم اما آنچه همه اینها را تحت تأثیر قرار داده است مارکسیسم است که عنوان سوسیالیسم علمی را یدک می کشد، حال که از لیبرالیسم به سوسیالیسم کشیده شدیم این جمله را هم عرض کنم که سوسیالیسم لیبرال معتقد به لزوم کنترل وسائل تولیدی است ولی در امر توزیع محصول، کنترل را باطل می داند یعنی از حرف اولشان برگشتند اینها لیبرالهای چپ هستند چرا که در اول آزادی را مادام که بغیر ضرر نزند جایز می دانستند ولی سوسیالیسم مارکسیستی معتقد به کنترل وسائل تولید و توزیع است و ماشاءالله تا دلتان بخواهد سوسیالیسم شقوقات دارد این را فراموش نکنیم که آنچه بعنوان دولت قبل از لیبرالیسم مطرح بوده است با آنچه که بعنوان دولت در سوسیالیسم مطرح است و یا بهتر است بگوئیم آنچه را که لیبرالیستها بعنوان دولت زیر بارش نمی رفتند با آنچه را که سوسیالیسم در بست خودش را در اختیار دولت قرار می دهد زمین تا آسمان فرق می کند. داستانی بذهنم آمد بد نیست که بگویم:

یکی از دانشمندان بزرگ اروپا مسیحی بود بعد از مدتی منکر دین و دیانت و خدا و پیغمبر شد که قهرا کشیش و اهل محل از او رنجیدند و او به الحاد خود باقی بود و مطالعه می کرد و پس از چند سالی دوباره مسیحی شد کشیش خوشحال آمد منزل دانشمند مسیحی شده که الحمدالله بدینمان برگشتی خیلی بد بود اگر مشرک می مردی تبریک عرض می کنم من می دانستم بالاخره بخودمان بر می گردی تو آدمی نبودی که دست از مسیحیت بکشی از چهره نورانیت پیدا بود و هست!!! که خدا بالاخره ترا هدایت خواهد کرد دانشمند مذکور همینطور گوش می کرد آخرش به کشیش گفت پدر جان تو اگر بخواهی مسیحی ای که من شدم بشوی یک دوره ۸ ساله کفر لازم داری من از دین تو و معتقدات تو عبور کردم و تکامل یافتم رسیدم بکفرم و بعد تکامل پیدا کردم و حالا رسیده ام به آنچه که مسیحیون واقعی می گویند. حال دولتی را که سوسیالیستها خود را در اختیار آن قرار می دهند یک چنین فرقی دارد زیرا در سوسیالیسم و بهتر است بگوئیم در مارکسیسم وضع دولت بدین گونه است که پرولتاریا پس از دست گرفتن قدرت برای عبور ازمرحله جامعه طبقه ای به جامعه بدون طبقه رژیم سیاسی به وجود خواهد آورد به نام دیکتاتوری پرولتاریا که در آن قدرت سیاسی در دست یک طبقه منحصر یعنی پرولتاریاست پرولتاریها پس از انتقال مالکیت وسائل تولید از افراد به دولت و حذف همه ی طبقات استثمارکننده خود نیز بعنوان طبقه از میان خواهند رفت و بدنبال آن همه پدیده های طبقاتی از میان خواهند رفت و مبارزه انسان با انسان تبدیل می شود به مبارزه انسان با طبیعت با عرض معذرت که الکلام یجر الکلام گردید بگردیم به لیبرالیسم مورد بحث لیبرالیسم بدو شعبه لیببرالیسم سیاسی و لیبرالیسم اقتصادی تقسیم می گردد. پس همانطور که آوردم لیبرالیسم سیاسی عبارت است از آزادی فکر و منطق عمل فرد تا آنجا که منافی آزادی دیگران نباشد وطرفداری از اصالت فرد و همینطور لیبرالیسم اقتصادی یعنی فرد آزاد است هر معامله ای را انجام دهد بدون اینکه هیچگونه کنترل سیاسی و دولتی او را محدود کند. واضح است که این آزادی بدون در و پیکر در هر جامعه ای که فرض شود قابل دوام نیست معلوم است که عده ای با ارتباط با دست اندرکاران و سردمداران می توانند معاملات بزرگ را در دست گیرند و هر کاری که دلشان بخواهد بکنند این عمل کم کم موجب می شود که سر و صدای عده ای در آید و بفکر کنترل بیافتند و کنترل هم بدین صورت که کارخانجات و سازمانهای بزرگ تجاری را دولت زیر نظر بگیرد قهری است که این موجب می شود عده ای با این وضع مبارزه کنند زیرا منافعشان بخطر می افتد لذا در اینجا دو دسته بوجود می آید یکی آن دسته که می خواهند حالت قبل را حفظ کنند که لیبرالهای محافظه کار نام می گیرند و عده ای هم چپ روی مختصری می کنند که لیبرال سوسیالیست نامیده می شوند باز این اجتناب ناپذیر است که وقتی لیبرالیسم سوسیالیسم بر کل یا جزء جامعه ای حاکم شد لیبرالیسم سیاسی بخطر خواهد افتاد چرا که دیگر اجازه نمی دهند که هر کسی هر چه دلش خواست بگوید و بهر چه مایل بود اعتراض نماید. قهری است که لیبرال محافظه کار محدوده آزادی عمل سیاسی خود را خیلی وسیع می داند و هم چنین دایره کارهای اقتصادی را باندازه قدرت فرد در مبارزات تجاری می داند ولی یک لیبرال سوسیالیست هرگز وسعت عمل سیاسی خود و دیگران را بآن اندازه نمی دانند در اینجاست که در اصل اینکه در چه محدوده ای آزادی موجب زیان دیگران نمی شود بحث بمیان میآید: واضح است که اختلاف بسیار می گردد و محافظه کار دایره آزادی غیر مضرب دیگران را تا خدا می کشاند ولی دسته دیگر این را قبول ندارند باز در این جاست که باید در اصل مفهوم لیبرالیسم سیاسی بحث کرد چرا که با روشن شدن آن تا اندازه ای می شودمحدوده لیبرالیسم اقتصادی را در دو حالتش بررسی نمود. خوب حالا این آقایان ایرانی که معروف به لیبرال ها شده اند چه می گویند آیا اینها می گویند که باید آزادانه مجلسی درست نمودکه ناظر بر کار دولت گردد و همه آزادند و محدوده آزادی آنان بآن اندازه است که بدیگران لطمه وارد نیاید این که چیز بدی نیست مگر الان جمهوری اسلامی این را نمی گوید نه آقایان آزادی را در محدوده ای می گیرند که در تعارض مستقیم و رو در رو با اسلام است.

مثلا فرد آزاد است مشروب بخورد. بآن اندازه هم بخورد که بهیچ کس ضرر نزند درست مثل کسی که در کنار خیابان بستنی می خورد در اینجا اسلام می گوید این حرفها نیست طرف را بیاورید جلوی جمعیت و حدش بزنید. اگر کسی دزدی کرد و با بیّنه ثابت شد شکی نیست که باید حدش جاری شود ولی لیبرالها چه می گویند. می گویند اگر صاحب مال گفت ای بابا حالا دیگه ببخشیدش. ولش می کنند علاوه بر این اصلا به چه مجوزی در مقابل دزدی دست قطع کنند دیدید که صریحا گفتند و به لایحه قصاص حمله کردند. و در این مسئله که چه موقع وقت جاری شدن حدود اسلام است بحث نکردند بلکه اصولا مجازات را غیر متناسب با عمل انجام شده می دانستند و می دانند. مقصودم همین هائی است که مسلمان هستند و معروف به لیبرال. پس بعضی از لیبرالها مقداری از احکام را قبول ندارند و می گویند این مال هزار و چهارصد سال قبل و در جامعه حضرت رسول بوده است. یک موقع است بحث می کنند که ما قبول داریم که حد دزد چیست و حد زنا چه و حد شرب خمر چه و بقیه حدود را مو بمو آنچه در قرآن و روایات آمده است قبول داریم ولی امروز را روزی نمی دانیم تا این حدود جاری شود. ولی یک موقع است که می گویند این حدود با عاطفه سازگار نیست خوب شخصی که احکام اسلام را مال هزار و چهارصد (۱۴۰۰) سال قبل می داند صریحا می گوید اسلام جواب احتیاجات جامعه امروز ما را نمی دهد و یا می گوید اسلام احکام خشن و زننده ای دارد و با روح انسان سازگار نیست خوب واضح است موضع امام در مقابل اینها چیست قبلا هم گفتم ولی نمی دانم به چه مناسبت به این دسته لیبرال گفتند.

 

19دسامبر/16

نامه ها

علاقه مندان مجله پاسدار اسلام:

عبدالرحمن یوسف میش کش (دزفول) برادر قنبر محمدی (دزفول) خواهر معصومه عبداللهی (قائم شهر) برادر سید رسول امامی (نجف آباد)- برادر محمد واعظ (بوشهر- دیر)- عبدالله بهبهانی- (بهبهان)- خواهر فروغ فریدونی- (رودسر)- شهاب الدین ادریس آبادی- (امام شهر)- خواهر فاطمه- ج (فسا)- عبدالرضا بسی (دزفول)- محمد حسن نیک- خواهر شهره راجعیان (صومعه سرا)

از ارسال نامه و انتقادات و پیشنهادات شما خیلی متشکریم انشاءالله که به مرور زمان به بعضی از پیشنهادات مفید شما جامعه عمل بپوشانیم. موفق و مؤید باشید.

* دوستداران خوش ذوق مجله پاسدار اسلام

حمید رضائی (قم) – مهدی کامران (بابل) برادر صادق هوشمند (بهبهان)- برادر پاسدار بهمن دری (تهران)- برادر ابو- سعید احمدبن سلمان (اوقاف تهران- برادر آموزگار فریدون حاتمی (قم).

اشعار و نوشته های شما رسید ضمن قدردانی از همکاری شما آرزو می کنیم که در آینده بتوانید با پرورش استعدادهای خود اشعار جالبتری برای ما بفرستید.

برادر فتحعلی اخویان- کوهدشت لرستان

بهیچ وجه نباید در مقابل دیگران به گناه خود اعتراف کرد بلکه فقط در خلوت با خدای خود باید در میان گذاشت. جلسات فقط باید برای بحث کلی پیرامون اخلاق اسلامی و وظایف شرعی در راه خود سازی باشد.

* برادر شیخ محمدی:

لطفا استفتاء خود را به دفتر امام- قم بفرستید. و ضمنا اطلاعاتی که راجع به پلاتین دارید به همان دفتر اطلاع دهید.

** خواهر- م.پ.ش:

راجع به آن خواهری که نوشته بودید، آن هنگام که در مدرسه برای مقابله با گروه های منافق فعالیت می کند و ازدواج را تاخیر می اندازد، خدمت ارزنده ای نموده است و هیچ گناهی ندارد، و اکنون که آن برادر شهید شده است، معنی ندارد که ایشان از ازدواج سر باز زند و همانطور که شما او را نصیحت کرده اید وظیفه او ازدواج است. و خواب هم هیچ حجیت ندارد و نمی توان به آن تکیه کرد.

* خواهر منصوره میرقاسمی- تهران:

مجرد وقت گذراندن و سرگرمی حرام نیست. آهنگهای مطرب که مختص مجالس لهو و طرب و عیاشی است حرام است نه هر آهنگ، و در مورد آهنگ مشکوک نیز شنیدن آن جایز است. لطفا سئوالات دیگر را از دفتر استفتاءات امام بپرسید.

* مشهد مقدس- برادر ص.ف.و:

رجعتی که در آیه انکار شده است برگشتن بدکاران به دنیا و از سرگرفتن زندگی دنیائی است و این ربطی به رجعت ائمه ندارد. مسأله رجعت در روایات زیادی آمده است و اما دلیلی بر تعیین مقدار حکومت امام زمان(عج) نداریم. و اما برگشتن کافر به دنیا- در زمان ظهور- گبر چه اصلی ندارد ولی بهرحال این مطلب اشکال هم ندارد زیرا برگشتن کافر برای زندگی دوباره نیست بلکه برای عبرت دیگران است.

* مشهد- برادران نظریان:

کسانی که حجت بر آنها تمام نشده است چه از جهت دوری از صدای حق و چه از جهت ضعف دوری ادراک معذورند و خداوند آنان را به همان اندازه که حجت بر آنها تمام شده است مؤاخذه می نماید. البته در آخرت چه خواهد شد، خدا می داند و بس.

* بهبهان- برادر سرباز وظیفه قربان کوهستانیان:

۱- در هیچ جای قرآن، انسان اشرف مخلوقات خوانده نشده است.

۲- ما درست نمی دانیم که فرشتگان چگونه مخلوقاتی هستند ولی شکی نیست که مقربان درگاه خدا و امینان وحی و مدیرات امر و وسائط رحمت الهی می باشند. بنابراین نباید انسان خود را افضل از آنان بشمارد، البته مقصود انسانهای عادی هستند که در مسیر کمال می باشند نه آنانکه به سر حد کمال نهائی رسیده اند.

* لنگرود- برادر علی چهره ساء:

۱- وقت ظهور امام زمان برای هیچ کس معلوم نیست ولی بهر حال ما وظیفه داریم تا حد مقدور عدالت را برقرار کنیم و منتظر او که برقرار کننده عدالت عمومی در سراسر جهان است باشیم.

۲- آمدن انسان در این دنیا برای امتحان است که خوبی نیکان و بدی بدان آشکار گردد.

* رشت- برادر عسکر ستوده:

این میثاق از اول وجود انسان بوده و همواره با او همراه است گرچه انسان از او غفلت می کند ولی در مواقع حساس که از همه عوامل ظاهری مأیوس می شود، یکباره کشش باطنی او را به سوی آن واقعیت فراموش نشدنی که بر همه جا مهیمن و مسلط و پروردگار همه موجودات است هدایت می کند و احساس می کند پناهی بجز او ندارد و این همان عهد و پیمان الهی است که با وجود و سرشت او آمیخته است گرچه باز هم پس از نجات فراموشش می کند.

* زابل- برادر استوار دوم ژاندارمری محمد علی گزمه:

عکس و مشخصات گمشده خود را در روزنامه های پر تیراژ روزانه که در تمام کشور توزیع می شود درج کنید مجله پاسدار اسلام از درج آگهی معذور است. موفق باشید.

* بجنورد- برادر دانش آموز محمدتقی عزیزیان:

شما نباید انتظار اینرا داشته باشید که پیشنهادات شما سریعا ترتیب اثر داده شود زیرا پیشنهاد باید منطبق با چهارچوب کلی مجله و در خور امکانات فعلی آن باشد و بفرض مثبت بودن پیشنهاد، بخاطر مشکلات موجود برای اجراء زمان لازم دارد.

* آغا جاری- برادر عزت الله اشتری:

چنانچه بارها متذکر شده ایم محور محتوای مجله، مسائل ایدئولوژی است و مسائل سیاسی در حد ضرورت گنجانده می شود در ضمن تقدم و تأخر «رهنمودها» از اهمیت آن نخواهد کاست و تعداد صفحات نیز افزون شد.

* برادر دانش آموز محمد کاظمینی:

در مورد آشنایی با علوم اسلامی کتب استاد شهید مطهری و دیگر اساتید و بزرگان می تواند نیاز شما را مرتفع سازد و برای نویسنده شدن هم مثل هر کار دیگری داشتن سرمایه لازم و تمرین و ممارست و مراجعه به آثار دیگران و از همه مهمتر داشتن هدف و انگیزه روشن و نیز استعداد و ذوق لازم، ضروری است. موفق باشید.

* باختران- خواهر فرح شیرمحمدی:

درسهای ولایت فقیه حجه الاسلام و المسلمین محی الدین حائری امام جمعه شیراز بصورت کتاب چاپ شده و اخیرا در مجله سروش تفسیر قرآن از ایشان منتشر می شود. موفق باشید

* قم- برادر حمید رضائی:

هرگونه که انسان نذر کرد (با شرائطش) باید عمل کند در مورد سئوال دومتان عرض می کنیم که نفعی بر دانستن آن مترتب نیست و خدا داند که چه خواهد شد و اما در مورد آموزش عربی تلویزیون ۲ برنامه دارد همچنین کتب آموزشی در این باره چاپ شده است.

* جبهه خرمشهر- برادر سرباز سلیمان فرجی:

انشاءالله که بتوانیم به پیشنهادات شما عمل کنیم و همانطور که شما در آنجا ایثارگرانه از مرزها دفاع می کنید ما نیز مرزهای عقیده و ایمان اسلامی را پاسداری نمائیم.

* علی آبادکتول- برادر سید حسین نصرتی

امکان ارسال نوارهای دروس آیت الله مشکینی را نداریم و در ضمن هر کسی می تواند با پر کردن فرم اشتراک که در مجله چاپ می شود مشترک گردد. موفق باشید

* باختران- برادر مهاجر جنگی حسینعلی مرادی.

توفیق و صبر از درگاه خداوند برایتان آرزو داریم. توجه داشته باشید که عکس شهداء زیاد است و صفحات ما محدود و از این نظر نوبت رعایت می شود.

* تهران- داوود علی بابائی:

داستان شما رسید اما سعی کنید طوری بنویسید که ما بتوانیم بخوانیم. موفق باشید

* تهران- برادر امیر حسین رحمانی:

امکان تغییر شماره حساب در شرایط فعلی نیست و تا آنجا که ما اطلاع داریم تمام بانکها می توانند و وظیفه دارند پول اشتراک شما را قبول کرده و به شماره حساب ما واریز نمایند.

 

19دسامبر/16

نگاهی به رویدادها

جنگ

*دو هواپیما و یک ناوچه عراق نابود شد.

۱۷/۳/۶۱

*شناور تجسسی عراق در جنوب البکر با آتش هلیکوپتر ایران نابود شد. ۲۶/۳/۶۱

*در اثر حملات همه جانبه و موفق ایران به تاسیسات نظامی «پادگان گرمک» عراق حدود پنجاه درصد از خودروهای مستقر در این پادگان و یک انبار بزرگ مهمات از بین رفت. ۳۰/۳/۶۱

*نیروهای عراق قصر شیرین را منهدم کردند. ۲/۴/۶۱

*کویت هفتاد دستگاه تریلی حامل چهل دستگاه تانک و نفر بر و صندوق های مهمات به عراق فرستاد. ۶/۴/۶۱

*عراق مهران را ویران کرد و به ارتفاعات گریخت. ۱۰/۴/۶۱

*حملات توپخانه عراق به آبادان و خرمشهر ۴۰ شهید و مجروح بجای گذاشت. ۱۰/۴/۶۱

*بعثیها در حال فرار موسیان را با خاک یکسان کردند. ۱۳/۴/۶۱

*عراق سراسر ارتفاعات غرب را مین گذاری کرد. ۱۵/۴/۶۱

*عراق به تلافی شکستهای پی در پی باختران و ایلام و خرم آباد را بمباران کرد در این بمباران های ناجوانمردانه ۵۶ نفر شهید شدند و ۴۹۸ نفر مجروح شدند.

۲۴/۴/۶۱

*هاشمی رفسنجانی: دست رژیم عراق را می شکنیم و حقمان را از حلقومشان در می آوریم، شهرهائی که خراب شده با پول های نفت عراق می سازیم. ۱۹/۴/۶۱

*۳۸ هزار مین دشمن در مناطق آزاد شده کشف و منهدم شد. ۱۹/۴/۶۱

*در حملات توپخانه عراق به آبادان و خرمشهر ۲۳ تن مجروح و ۳ تن شهید شدند. ۲۰/۴/۶۱

*مصر مقادیر جدیدی اسلحه جهت مقابله با ایران به عراق داد. ۲۰/۴/۶۱

*حمله نهائی برای سرکوب متجاوز بنام عملیات رمضان و اسم رمز «یا صاحب الزمان ادرکنی» در خاک عراق آغاز شد. اولین خاکریزهای دشمن سقوط کرد ۲۳/۴/۶۱

* ریگان: حمله ایران به عراق منطقه را به خطر می اندازد. ۲۳/۴/۶۱

* با متلاشی کردن ۴ تیپ زرهی و مکانیزه دشمن، قوای اسلام ۲۵ کیلومتر در خاک عراق پیشروی کردند. ۲۴/۴/۶۱

* لشکرهای ۳ و ۹ ارتش عراق درهم کوبیده شد. ۲۴/۴/۶۱

جنگ لبنان

* اسرائیل با ۲۰۰۰۰ سرباز و ۵۰۰ تانک به جنوب لبنان حمله کرد. صهیونیستها ۲۰ کیلومتر از جنوب لبنان را اشغال کردند. ۱۷/۳/۶۱

* هیئت بلند پایه نظامی سیاسی ایران به سوریه عزیمت کرد. ۱۹/۳/۶۱

* اسرائیل از زمین و هوا و دریا بیروت را زیر آتش گرفت. ده ها جنگنده اسرائیلی دره بقاع را بمباران کردند. ۲۰/۳/۶۱

* سوریه، سازمان آزادیبخش فلسطین و جنبش امل آتش بس را بدون خروج متجاوزین صهیونیست از تمام خاک لبنان رد کردند. ۲۲/۳/۶۱

* اولین نیروهای اعزامی ایران با اسرائیل وارد جنگ شدند. ۲۳/۳/۶۱

* اسرائیل با بمب خوشه ای بیروت را به خاک و خون کشید. ۲۳/۳/۶۱

* رئیس مجلس شورای اسلامی قبول آتش بس در جنوب لبنان را شدیدا محکوم کرد. ۲۳/۳/۶۱

* از طرف هلال احمر جمهوری اسلامی ایران یک بیمارستان مجهز ۱۰۰ تختخوابی ۳ تن دارو و وسائل دیگر به جنوب لبنان ارسال شد. ۲۳/۳/۶۱

* با همکاری فالانژهای مسیحی، صهیونیستها به مرکز شهر بیروت رسیدند. ۲۹/۳/۶۱

* کماندوهای فلسطینی در یک حمله ۱۰۰ نظامی، ۱۲ تانک و ۸ خودرو صهیونیستها را نابود کردند. ۲/۴/۶۱

* ۱۲۷ کشور جهان خواستار مجازات اسرائیل شدند. ۶/۴/۶۱

* صهیونیستها بخش شرقی مسیحی نشین بیروت را به کنترل خود در آوردند. ۱۳/۴/۶۱

* اسرائیل ۹ ساعت بر سر مسلمانان بیروت بمب، خمپاره و موشک ریخت. ۲۰/۴/۶۱

عمران

*در خجسته روز ۱۵ شعبان، بزرگترین سیلوی خاورمیانه در مشهد افتتاح شد. ۱۹/۳/۶۱

* نیروگاه گازی مشهد برای اولین بار بدست متخصصین ایرانی راه اندازی شد. ۲۳/۳/۶۱

* ۹۵۰ دستگاه ماشین آلات کشاورزی بین روستائیان گرگان توزیع شد ۲۶/۳/۶۱

* ۲۰ کارگاه قالیبافی در کهگیلویه و بویر احمد تأسیس شد. ۲۶/۳/۶۱

* با تلاش صنعتگران و متخصصان ایرانی کارخانه اسفالت کرمان راه اندازی شد. ۲۹/۳/۶۱

* جهاد سازندگی ۳۵۰ کیلومتر راه روستائی و ۲۲ مسجد و مدرسه در ایلام احداث کرد. ۲۹/۳/۶۱

* ۶۸ حلقه چاه، پل، استخر و ۳۵ کیلومتر راه روستائی در بخش رضوانشهر انزلی احداث شد. ۱۳/۴/۶۱

* برای اولین بار در ایران کوره ذوب لعاب کاشی سازی مورد بهره برداری قرار گرفت. ۱۵/۴/۶۱

* ۲۰۵ مدرسه روستائی طی سال گذشته در مناطق محروم استان زنجان احداث شد. ۱۵/۴/۶۱

ضد انقلاب

* حجت الاسلام امینی نژاد سرپرست دایره سیاسی ایدئولوژیک بندر امام خمینی به شهادت رسید. ۲۲/۳/۶۱

* با بمب آتش زا منافقین یکی از اعضاء بسیج با همسر و دو فرزندش را در آتش سوزاندند. ۲۳/۳/۶۱

* در تهاجم وحشیانه به یک دفتر کاروان حج، منافقین ضد خلق ۴ بی گناه را با رگبار مسلسل و انفجار سه راهی به شهادت رساندند. ۲۶/۳/۶۱

* با کشف میلیونها تومان کالای قاچاق ۱۸۰ قاچاقچی در زاهدان دستگیر شدند. ۲۹/۳/۶۱

* صابون سهمیه بندی شده ۱۰ هزار خانواده از دو محتکر کشف شد. ۱/۴/۶۱

* ضد انقلاب، یک روحانی مبارز اهل سنت را با ۶۱ سال سن در باختران به شهادت رساند. ۲/۴/۶۱

*طی خرداد ماه در تهران و چند شهر دیگر ده ها باند قاچاقچی با ۳۰۹۴ کیلو مواد مخدر دستگیر شدند. ۲/۴/۶۱

* با دستگیری یک باند بزرگ قاچاق ۲۸۴۰ کیلو تریاک کشف شد. ۳/۴/۶۱

* ۵۰ کادر مهم منافقین در کرج دستگیر شدند. ۸/۴/۶۱

* فقیه عارف و یاور مستضعفان «آیت الله صدوقی» پس از نماز جمعه بدست منافقین به شهادت رسید. ۱۱/۴/۶۱

* در پی کشف ۴ خانه تیمی، ۲۹ مسئول و عضو مؤثر منافقین در قزوین دستگیر شدند. ۱۵/۴/۶۱

* به دنبال کشف ۵۹ خانه تیمی، ۱۵۰ منافق مسلح در خوزستان کشته یا دستگیر شدند. ۱۶/۴/۶۱

* منافقین، همسر یک کارگر حزب اللهی را هنگام افطار شهید و فرزند او را مجروح کردند و خانه اش را به آتش کشیدند. ۱۹/۴/۶۱

* شبکه بمب گذار مزدور عراق در جوانرود و باختران کشف شد. ۲۳/۴/۶۱

جهان

* ایران و لیبی برای تشکیل ارتش آزادیبخش اسلامی توافق کردند ۲۶/۳/۶۱

* رژیم بعث عراق ۵۸۰ عراقی بیدفاع را زیر آتش توپخانه روانه ایران کرد ۲۷/۳/۶۱

* صدها مسلمان مصری در اطراف کاخ مبارک به نشانه اعتراض علیه صهیونیستها دست به راهپیمائی زدند. ۲۹/۳/۶۱

* ۸ وزیر کابینه صدام تصفیه شدند ۸/۴/۶۱

* انگلیس یک قرارداد ۲۰۰ میلیون پوندی با عربستان منعقد کرد. ۹/۴/۶۱

انقلاب و جهان

* نویسندگان و روزنامه نگاران لبنان برای جلوگیری از تجاوز اسرائیل از امام خمینی استمداد کردند. ۱۹/۳/۶۱

* مسلمانان قاهره سفارت اسرائیل را در مصر آتش زدند. ۲۲/۳/۶۱

* پنجاه مسلمان انقلابی در مصر دستگیر شدند. ۲۴/۳/۶۱

* صد نهضت آزادیبخش جهان خواستار تشکیل سپاه قدس و جبهه متحد اسلامی شدند. ۲۵/۳/۶۱

* فرانسه و عمان از پیروزیهای آینده ایران ابراز نگرانی کردند. ۳۰/۳/۶۱

* رژیم تونس زندانیان مسلمان را مورد آزار و شکنجه قرار داد. ۲/۴/۶۱

* رئیس دادگاه محاکمه کننده خالد اسلامبولی توسط انقلابیون مصر به هلاکت رسید. ۸/۴/۶۱

 

19دسامبر/16

یادی از شهدا

این وصیت نامه ها انسان را می لرزاند و بیدار می کند. امام خمینی

قسمتی از وصیتنامه پاسدار شهید محمد ابراهیم زاده

… با سلام و درود فراوان به رهبر کبیر انقلاب اسلامی که ما را از دوران ضلالت بار پهلوی نجات داد و راه حرکت به سوی لقاء الله را به مردم نشان داد و با سلام خدمت پدر و مادر و خواهران عزیزن هم اکنون که چند ساعتی دیگر برای حمله به دشمن بعثی که آلت دست ابرقدرتها است باقی نمانده چند کلمه ای بعنوان وصیت می نویسم تا شاید پیامی باشد برای تداوم انقلاب.

پدر و مادر عزیزم و همچنین خواهران خوبم هیچگاه کمک و یاری به رهبر و انقلاب را فراموش نکنید و همیشه او را سرمشق قرار دهید که او نیز از تبار پاک رسولان و امامان است همیشه گوشتان به سخنان گوهر بار او باشد و سعی کنید سخنان او را در زندگی خود مو به مو پیاده نمائید و پیرو او باشید. که پیروی از او به سعادت رسیدن است.

مادر و خواهران عزیزم حجابتان را کاملتر و بهتر کنید که این خود مشت محکمی است بر دهان ضد انقلاب، نمازهایتان را ترک نکنید و حتما اول وقت بجا آورید، قرآن را بسیار بخوانید و دستورات آنرا عملی نمائید. با شایعه پراکنی مبارزه کنید و از شیوع آن جلوگیری نمائید.

پدر خوبم شما هم همچنین، قرآن را سعی کنید زیاد بخوانید و از آن کاملا بهره برداری نمائید. حتما به مسجد بروید و نماز را به جماعت بخوانید امام را تا می توانید همه شما دعا کنید تا خداوند او را از گزند حوادث تا ظهور مهدی(عج) نگاهدارد و همچنین تمام رزمندگان اسلام را دعا کنید که دعاهای مردم در اینجا نقش بسزایی دارد و تمام پیروزیها در اثر این دعاها است…

… شما مادر عزیزم اجر مرا در نزد خدا از بین نبرید فکر کنید که شب عروسی من است و همانطور خوشحالی کنید و با گریه خود دشمن را شاد نکنید…

… بامید پیروزی اسلام و مسلمین و به امید به اهتزاز در آوردن پرچم اسلام در کلیه بلاد کفر

قسمتی از وصیتنامه طلبه و پاسدار شهید محمد فلاح

… خداوندا: دوست می دارم این جان ناقابل را، این خون کثیف را در راه پاک و پر ارزش تو هدیه کنم، به جبهه می روم با چشمی باز و با فکری روشن و با عشقی به معشوق خداوند بزرگ. تنها هدف من این است که رضایت خداوند تبارک و تعالی را جلب کنم، همانگونه که پروردگار می فرماید:

«قاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونکم»

با آنهائی که با شما می جنگند بجنگید.

رسول اکرم می فرماید:

«و احین یا رب سعیدا و توفنی شهیدا»

خدایا مرا سعید زنده بدار و شهید بمیران. آری برادران، این مکتب انسان ساز اسلام است که تنها با خون حفظ می شود، مثل درختی که تنها با آب زنده می ماند. ناراحت نباشید که این خونها ریخته می شود چونکه اینها در راه خدا و اسلام شهید شدند و اسلام را جانی تازه بخشیدند.

برادران، امیدوارم که ادامه دهنده خون شهیدان باشید و ولایت فقیه این امام بزرگوار و معلم بزرگ زندگانی و رهبر کبیر انقلاب و یار با وفایش آیت الله منتظری را حتی به قیمت جان پشتیبانی کنید و از هر گزند دشمنان حفظ کنید.

چند توصیه به برادران و خواهران عزیز و گرامی:

۱- بکلیه برادران کارمند و کارگر و همه عزیزان که چرخ مملکت را میگردانند توصیه می کنم که شما در برابر خداوند مسئول هستید اگر کم کاری و عملی بر خلاف موازین شرعی انجام دهید.

۲- از کلیه معلمان می خواهم که سعی کنند طوری شاگردان را تربیت کنند که فقط در مسیر اسلام حرکت کنند.

۳- به کلیه برادران و خواهران در هر سنی که هستند توصیه می کنم که مطالعه را رها نکنند چونکه یادگیری سواد، زمان بخصوص نیست، مخصوصا علوم انسانی که در اولویت قرار دارد.

۵- به تمام افراد مسلح و نظامی که بحق وظیفه خود را خوب انجام دادند توصیه می کنم که این مملکت فرمانده اش امام زمان است سعی کنید بهتر حفاظت کنید.

۶- توصیه ام به برادران بسیج این بازوهای قدرتمند ولایت فقیه و سربازان امام زمان(عج) این است که سنگرها را رها نکنید و مردم را به مساجد و اتحاد دعوت کرده و این را هم بگویم که تنها نیروی جاذبه شما اخلاق اسلامی و عمل صالح است و فقط در هر کاری خدا را در نظر بگیرید…

 

19دسامبر/16

ابرقدرتها و ایران

بسم الله الرحمن الرحیم

در قرن بیستم و در اوج به اصطلاح تمدن بشری ، حکومت جنگل و حاکمیت زور بر دوش بشریت سنگینی می کند و هر حکومتی به اندازه توانش با سیاست زورمداری و با استفاده از ابزارهای نظامی و اقتصادی و تبلیغاتی که  در اختیار دارد ، در استثمار و استعمار انسانها می کوشد. و اگر در حکومت جنگل ، حیوانات نسبت به همنوع خود تا حدود زیادی انعطاف دارند و هر حیوانی در حد زور و درندگی اش ، حیوانات ضعیف تر دیگر را که همنوع خود نیستند ، به کام خود می کشد ، انسان مسخ شده جهان امروز به تعبیر شیوای قرآن ” بل هم اضل سبیلا ” از حیوانات درنده نیز پست تر گردیده و بدترین جنایتها را نسبت به همنوع خود روا داشته و آنچه را که ابرقدرتها و قدرتهای جنایتکار در ویتنام ، کامبوج ، شبه قاره هند ، افغانستان ، ایران ، فلسطین ، لبنان ، آفریقا ، آمریکای لاتین و … بر سر همنوعان خود آورده اند ، یک عمر هزار ساله باید تا من یکی از هزار گویم.

در سایه سیستم حکومت زور ، دیگر جائی برای آزادی ، استقلال و مسائل اخلاقی و انسانی وجود نداشته و حتی خود ابرقدرتها همچنان به صورت حیوانات درنده به یکدیگر می نگرند و هر کدام در موارد نقاط ضعف ، از دیگری باج می گیرند و در حقیقت آزادی و استقلال هر یک به عدم قدرت بیشتر طرف مقابل محدود می شود و تصمیم گیری های مهم ابرقدرتها نیز در صحنه بین المللی بدون توافق مشترک و بده و بستان بین طرفین انجام پذیر نیست . هر جا آمریکا و ایادیش دست یه جنایتی می زنند قطعا بدون اطلاع و موافقت روسیه نیست و آنجا که شوروی مرتکب تجاوزی می شود بدون توافق با آمریکا نیست . مگر نه آن است که آمریکا و صهینونیسم  جنایتکار با کمک نوکرانشان درمنطقه ، دیوانه وار مردم فلسطین و مسلمانان لبنان را قتل عام کرده و نیروهای مسلح فلسطین را زنده زنده در گورستان کشورهای آمریکایی منطقه به گور فرستادند . و شوروی حامی خلقها و سازمانهای آزادی بخش !! با سکوت مرگبار خود همه این جنایتها را امضاء کرد! همچنان که در آغاز ، جزء اولین امضاء کنندگان موجودیت اسرائیل بود! و مگرنه آن است که شوروی بی شرمانه به افغانستان مقاوم تجاوز می کند و در ازاء آن ، آمریکا جای پای خود را در آب های اقیانوس هند و خلیج محکمتر می کند و …

و در صحنه بازی سیاست در استادیوم ! سازمان دول و شورای ضد امنیت ! که به دروغ نام آنها را سازمان ملل و شورای امنیت نهاده اند ، با لگد وحشیانه و زورمدارانه حق وتو سرنوشت ملتها را به بازی می گیرند و در مواردی نیز که مصلحت همه ی ابرقدرتها ایجاب می کند مانند آتش بس در جنگ تحمیلی آنگاه که صدام مزدور در لغزشگاه سقوط قطعی قرار می گیرد به اتفاق آراء مورد تصویب قرار می دهند و بالاخره در شرائطی که در جهان زورمداری حتی ابرقدرتها با زبان زور با یکدیگر سخن می گویند و از همدیگر باج می گیرند، طبیعی است که ابرقدرتهای فرتوت و نیمچه ابرقدرت و دیگر رژیمهای حاکم بر جهان نیز به طور عمده در همان روال به زندگی وحشیانه و ننگین خود ادامه می دهند.

در این میان ، جمهوری اسلامی ایران به عنوان پدیده های جدید همه ارزش های پوسیده و سبعانه حاکم بر تمام نظامهای جهان را در هم شکسته و استوار و قاطع با اتکاء به قدرت خدا و بندگان با ایمانش بدون آنکه به هیچ یک از ابرقدرتها باج دهد ، ایستاده و برای اولین بار ارزش های الهی و سعادت بخش اسلام را به ملتهای جهان ارائه نموده است . و به عنوان نمونه می بینیم برای نخستین بار در تاریخ ، حق وتو برای چند دولت زورمند که سالها به عنوان یک واقعیت انکار ناپذیر و حق مسلم برای صاحبان آن حتی در افکار ملتهای جهان جا افتاده بود ، رسما از سوی ایران به عنوان یک قانون ضد بشری و بدتر از قانون جنگل مطرح می شود و زمینه انهدام پایه های برتری جوئی ابرقدرتها را درافکار خفته بیدار می کند.

بدیهی است در برابر چنین نظامی که برخاسته از معیارهای الهی و اسلامی است و در طبع خود ، مبارزه با همه نظامهای زورمدارانه حاکم بر جهان را دربردارد – و به سرعت ملتهای به جان آمده را بر علیه آنها خواهد شورانید – تمام رژیمهای جنایتکار و ابرقدرتها برای نابودی آن کمر همت بسته اند و ما در حوادث و توطئه های بی شمار قبل و بعد از انقلاب ، جای پای آنها را شاهد بوده و هستیم و نمودار برجسته آن ، جنگ تحمیلی است که در تاریخچه آن از آغاز تاکنون ، از یک سو دست آمریکا و صهینونیسم و رسواترین سرسپردگان آنان را آشکار می بینیم و از سوی دیگر روزانه جایگزینی تانکهای بی شمار تی ـ۷۲ پیشرفته و هواپیماهای میگ روسی را به جای سلاحهای فرسوده و منهدم شده ارتش بعثی صهیونیستی عراق مشاهده می کنیم و در حقیقت آمریکا با اسلحه شوروی با جمهوری اسلامی می جنگد ، اگر چه شوروی مزورانه تا کنون سعی داشته است چهره کریه خود را از مردم بیدار ما بپوشاند ولی امروز امت قهرمان اسلام ، دشمنان خود را به خوبی شناخته و شعار نه شرقی ، نه غربی برایش به صورت یک شعور کامل در آمده است و در پرتو همین شعور اسلامی است که جمهوری اسلامی را با قدرت ایمان و ایثار به صورت مستقل ترین و نیرومندترین حکومتهای جهان در آورده و با خنثی ساختن انواع توطئه های چپ و راست و مقابله با تمام مشکلات و جنگهای نظامی ، اقتصادی ، تبلیغاتی و تروریستی روز بروز نیرومندتر در صحنه جهانی ، جای خود را باز می کند . در صورتی که اگر چنین جنگی را همراه با تحریم اقتصادی و موج تروریستی و مشکلات دیگری که همه قدرتهای جهان برای جمهوری اسلامی پیش آورده اند ، به جای آن در سطح جهانی ، علیه هر کشور دیگری حتی آمریکا یا شوروی به کار می گرفتند ، به سقوط قطعی کشیده می شد . و اینجاست که درمی یابیم : با ثبات ترین و قوی ترین کشور جهان جمهوری اسلامی ایران است که با اتکاء به قدرت لایزال قادر متعال ، به پیروزی نهائی خواهد رسید. انشاءالله

والسلام رحیمیان

 

19دسامبر/16

ثابت و استوار از آغاز تاکنون

امام خمینی

وحدت مسلمین

“کرارا دولتهای اسلامی را دعوت به اتحاد و برابری نموده ام در مقابل اجانب و ایادی آنها که می خواهند با ایجاد نفاق در بین مسلمین و دولتهای اسلامی ، ممالک عزیز ما را در تحت اسارت و ذل استعمار نگهدارند و از مخازن معنوی و مادی آنها استفاده کنند.”

( ۲۹ صفر ۸۷ )

“اگر سران کشورهای اسلامی از اختلافات داخلی دست بردارند و با اهداف عالیه اسلام آشنا شوند و به سوی اسلام گرایش پیدا کنند اینگونه اسیر و ذلیل استعمار نمی شوند.”

( ۱/ذیحجه ۱۳۹۰ )

“مسلمین به حکم اسلام باید ید واحده باشند که بتوانند دست اجانب و مستعمرین را از دخالت در کشور خود قطع کنند.”

( ۴ ذیقعده ۹۱ )

“الان تکلیف است ، همه ما مسلمین وحدت کلمه . . باید داشته باشیم . . در راس همه کلمات این است که همه متفق الکلمه باید باشند و اگر کسی تخلف کند به اسلام خیانت کرده.”

( سخنرانی در نجف اشرف )

“اگر خدای نخواسته ما با هم اختلاف کنیم و آن جهت الهی را که خدای تبارک و تعالی به ما امر فرموده است که “واعتصموا بحبل الله” را فراموش کنیم یک وقت می بینید که عنایت خدا کنار می رود.”

( ۱۱/۱/۵۹ )

“ای مسلمانان جهان که به حقیقت اسلام ایمان دارید بپاخیزید و در زیر پرچم توحید و در سایه تعلیمات اسلام مجتمع شوید و دست خیانت ابرقدرتان را از ممالک خود و خزائن سرشار آن کوتاه کنید و مجد اسلام را اعاده کنید و دست از اختلافات و هواهای نفسانی بردارید که شما دارای همه چیز هستید.”

( ۲۱/۶/۵۹ )

“امروز چون گذشته همه بدبختیهای مسلمانان از تفرقه و عدم اجتماع در زیر پرچم پر افتخار اسلام است.”

( ۲۱/۱/۶۱ )

 

19دسامبر/16

انتصابات ائمه جمعه

از تاریخ ۱۸/۱۲/۶۰ تا تاریخ ۳۰/۵/۶۱ از سوی امام خمینی توسط دفتر معظم له انتصابات ذیل جهت اقامه نماز جمعه انجام گردیده است وظرف این مدت شهرها و بخش های دیگری از کشور جمهوری اسلامی از برکت عظیم نماز جمعه و مراسم وحدت بخش آن بهره مند گردیدند :

ثقه الاسلام سید تقی صفوی                                                  ماسال گیلان

حجه الاسلام سید جواد مدنی                                                 بجستان

حجه الاسلام سید محمد حسینی                                           فریدونشهر

حجه الاسلام شیخ محمود بیانی                                              زابل

ثقه الاسلام شیخ تقی وحیدی                                                        ماهان کرمان

ثقه الاسلام و المسلمین شیخ عبدالرحیم نهاوندی                               هفتگل

حجه الاسلام شیخ مجتبی یعسوبی                                         سنقر

حجه الاسلام شیخ سیف الله قاسمپور                                              خمینن

ثقه الاسلام شیخ عباس مغیثی                                               نهاوند

ثقه الاسلام شیخ عبدالله محمدی اصفهانی                                        بندرکناوه

حجه الاسلام شیخ موسی شاعری                                          کردکوی

ثقه الاسلام و المسلمین شیخ محمد تقی منتظری                              اقلید

ثقه الاسلام و المسلمین شیخ ناصح ملائی                                        ساوج

ثقه الاسلام و المسلمین شیخ محمد علی خامی                               اسکوی

ثقه الاسلام شیخ رمضان روحانی                                             گویم

ثقه الاسلام میرزا محمد حافظ زاده                                           خداآفرین

ثقه الاسلام سید محمد میر غنی زاده                                               بافق یزد

حجه الاسلام شیخ محمد حسین طیبی                            کردخوردملایر

حجه الاسلام شیخ عباس صبائی                                             ساوجبلاغ

حجه الاسلام شیخ محمد ایمانی                                             پل دختر

ثقه الاسلام و المسلمین سید قاسم یعقوبی                                      ایوان غرب

ثقه الاسلام شیخ محمد مبشری

ثقه الاسلام شیخ علی رسولی زنجانی                                     نطنز

ثقه الاسلام سید حسین حسینی                                            آبدانان

حجه الاسلام شیخ غیاث الدین محمدی                                     فام ئین همدان

حجه الاسلام شیخ محمد مروج                                               قوچان

ثقه الاسلام والمسلمین حاج میرزا ابراهیم رحیمی                              نقده

حجه الاسلام حاج میر آقا زنجانی                                             زنجان

ثقه الاسلام شیخ احمد صالحی                                               ازنا

ثقه الاسلام سید ضیاء حسینی                                               رودبار الموت

حجه الاسلام شیخ احمد محسنی                                           تربت حیدریه

حجه الاسلام شیخ محمد حسین بهجتی                                   اردکان یزد

ثقه الاسلام والمسلمین شیخ ابراهیم منطقی سعادتی                                مردآباد کرج

ثقه الاسلام شیخ محسن حیدری                                             ماه شهر

حجه الاسلام حاج شیخ اسحق درزیان                                      بهمن میر

حجه الاسلام شیخ حسینی                                                   چالوس

19دسامبر/16

انقلاب و رهبر از دیدگاه دیگران

” انقلاب اسلامی در ایران چهره واقعی اسلام را به دنیا نشان داد. انقلاب اسلامی ، ایران را از پایگاه مقدم استعمار آمریکا که توسط آن به قسمت مهمی از منطقه تسلط داشت رهانیده است . ما پایداری مردم ایران را تحسین می کنیم ومی دانیم که مردم ایران در این رابطه مواجه با تلفات و ضایعات مهمی شده اند و آنچه را که با آن مواجه هستند از جانب استعمار است … باید به حق گفت که اکثر انقلابهای زمان ، اگرچه سالها از عمر خود را سپری کرده و اصیل هم هستند ، لیکن نتوانسته اند به اندازه ی انقلاب اسلامی جوان ایران به نهضتهای آزادی خواهانه جهان و احقاق ملل تحت ستم دنیا خدمت بکنند و اگر بنا باشد در این باب یکی یکی به دست آوردهای این انقلاب اسلامی که استراتژی سیاسی و نظامی جهان را به اضافه استراتژی سیاسی و نظامی منطقه را به نفع ملتها و علیه رژیمهای مستبد و خودکامه دگرگون ساخته است اشاره کنم نیاز به وقت فراوانی دارد.

ولی کافی است بگوئیم که حتی دشمنان ملت عرب وملل تحت ستم دنیا و حتی خود رژیم اشغالگر قدس بارها و بارها از انقلاب اسلامی ایران به وحشت افتاده و بارها از ارابابس یعنی آمریکا گله کرد که چرا نمی تواند جلوی نفوذ و تاثیر انقلاب اسلامی ایران را که منجر به پیروزی فلسطین می شود بگیرد .”

( حافظ اسد رئیس جمهور سوریه )

” مسئله مهمی که بسیار روی من تاثیر گذاشت این بود که برای اولین بار یک انقلاب اسلامی بزرگ در دنیا صورت گرفت و من شاهد بودم که اسلام نیز به صورت مدرن و مترقی آمده و انقلاب مردم را پیش می برد”.

( صفیه بزّی ، زن انقلابی بزرگ الجزایری )

” ملتهای محروم جهان چشم امید به انقلاب اسلامی ایران دوخته اند و ملت ایران باید با آگاهی به مبارزات خود علیه امپریالیسم جهانی ادامه دهد… انقلاب ایران از مذهب اصیل سرچشمه گرفته و از درون ملت جوشیده است ”

( دکتر انریکه ماسا یکی از نویسندگان معروف مکزیک ) کیهان ۱۰/۱۱/۶۰

” مسلمانان آفریقای جنوبی بسیار علاقه مند به پیگیری حرکت انقلاب اسلامی ایران هستند و دعا می کنند آنچه در این کشور به عنوان یک الگو انجام گرفت ، در تمام دنیا به وقوع بپیوندد… مسلمانان تا کنون مکتب اسلام را به صورت تئوری آموخته اند اما با وقوع انقلاب اسلامی در ایران ، قوانین اسلام عملا به مورد اجرا در آمد … حقیقت و خلوص انقلای اسلامی ایران مهمترین پدیده ای است که توانست قلوب توده های سراسر جهان را به دست آورد و به همین جهت موقعیت انقلاب اسلامی طوری است که نه تنها مسلمانان جهان بلکه ملل غیر مسلمان نیز توجه بسیار زیادی به آن نشان می دهند.”

( ابوبکر محمد نایب رئیس شورای اسلامی در آفریقای جنوبی ) کیهان ۱۴/۱۱/۶۰

” بدون شک رهبر انقلاب که مرد دین ودنیا است ، رمز پیروزی انقلاب ایران است . برای امام خمینی تمام قلب های آزادگان دنیا و تمام مستضعفان و محرومان دنیا می تپد او فقط متعلق به ملت ایران نیست ، تمام مستضعفین دنیا چه مسلمان و چه غیر مسلمان او را نجات دهنده خود می دانند ….. در حالی که در غرب به آیت الله خمینی تهمت می زنند ، آیت الله از روی انسانیت و نوع دوستی از حقوق مردم فلسطین حمایت می کند و از اینکه مسیحیان از جمهوری اسلامی ایران طرفداری می کنند ، خرسند است “.

( اسقف کاپوچی ، اسقف اعظم بیت المقدس )

 

19دسامبر/16

بررسی یک اشتباه رایج درباره آیه استضعاف

آیت الله شهید مطهری

من کس دیگری  جز شهید مطهری سراغ ندارم که بتوانم بگویم بی استثناء آثارش خوب است.                 امام خمینی

 

گفته شده است که قرآن در مبارزه میان مستضعفان و مستکبران ، پیروزی نهائی را – همان طور که ماتریالیسم تاریخی بر اساس منطق دیالکتیک نوید می دهد – از آن مستضعفان می داند ، آنجا که می فرماید:

” ߉ƒÌçRur br& £`ßJ¯R ’n?t㠚úïÏ%©!$# (#qàÿÏèôÒçGó™$# †Îû ÇÚö‘F{$# öNßgn=yèøgwUur Zp£Jͬr& ãNßgn=yèôftRur šúüÏO͑ºuqø۹$# ”    ( آیه ۵ – سوره قصص )

اراده ما بر این است که بر مستضعفان تاریخ منت نهیم وآنان را پیشوا و وارثان زمین قرار دهیم .

ولی این قابل قبول نیست . چرا ؟ برای اینکه اولا : قرآن در آیات دیگر خود با صراحت تمام سرانجام و سرنوشت تاریخ را به صورت و شکل دیگر بیان کرده است . و ثانیا : برخلاف آنچه رایج و معمول است اساسا آیه استضعاف هیچ اصل کلی بیان نکرده است .

پس بحث ما درباره ی این آیه در دو قسمت است :

اما قسمت اول : درآیاتی چند از قرآن سرانجام و سرنوشت تاریخ ، و ضمنا مسیر و بستر تکامل تاریخ به صورت پیروزی ایمان بر بی ایمانی ، پیروزی تقوا بر بی بند و باری پیروزی صلاح بر فساد ، پیروزی عمل صالح و خداپسند بر عمل ناشایسته بیان شده است در سوره نور آیه ۵۵ می خوانیم :

” y‰tãur ª!$# tûïÏ%©!$# (#qãZtB#uä óOä۳ZÏB (#qè=ÏJtãur ÏM»ysÎ=»¢Á۹$# óOßg¨ZxÿÎ=øÜtGó¡uŠs9 ’Îû ÇÚö‘F{$# $yJŸ۲ y#n=÷‚tGó™$# šúïÏ%©!$# `ÏB öNÎgÎ=ö۶s% £`uZÅj3uKã‹s9ur öNçlm; ãNåks]ƒÏŠ ”Ï%©!$# ۴Ó|Ós?ö‘$# öNçlm; Nåk¨]s9Ïd‰t7ãŠs9ur .`ÏiB ω÷èt/ öNÎgÏùöqyz $YZøBr& 4 ÓÍ_tRr߉ç۶÷ètƒ Ÿw šcqä.Ύô³ç„ ’Î۱ $\«ø‹x© ۴”

در این آیه کسانی که به آنها وعده و نوید پیروزی نهائی و خلافت و وراثت زمین داده شده مومنان شایسته کارند . در این آیه برخلاف آیه استضعاف که بر استضعاف شدگی و محرومیت و مظلومیت تکیه شده است بر خصلتی ایدئولوژیکی و دیگر اخلاقی و رفتاری تکیه شده است ، و در حقیقت پیروزی و سلطه نهائی ، نوعی عقیده و نوعی ایمان و نوعی رفتار را اعلام می دارد . به عبارت دیگر ، در این آیه پیروزیِ انسانِ به ایمان رسیده و حقیقت دریافته و راست کردار ، اعلام شده است . و آنچه در این پیروزی نوید داده شده ، یکی استخلاف است یعنی تصاحب قدرت و کوتاه کردن دست قدرتهای پیشین ، و دیگر استقرار دین یعنی تحقق یافتن همه ارزشهای اخلاقی و اجتماعی اسلام از عدل ، عفاف و تقوا ، شجاعت ، ایثار ، محبت ، عبادت ، اخلاص ، تزکیه نفس و غیره . سوم : نفی هر گونه شرک در عبادت یا طاعت.

در سوره ی اعراف آیه ۱۲۸  نیز چنین آمده است :

” tA$s% 4Óy›qãB ÏmÏBöqs)Ï۹ (#qãY‹ÏètGó™$# «!$$Î/ (#ÿrçŽÉ۹ô¹$#ur ( žcÎ) uÚö‘F{$# ¬! $ygèO͑qム`tB âä!$t±o„ ô`ÏB ¾Ínϊ$t6Ïã ( èpt7É)»yèø۹$#ur šúüÉ)­FßJù=Ï۹  ”

موسی به مردم خود گفت از خداوند استعانت بجوئید و شکیبا باشید ، همانا زمین ملک خدا است ، به هر کس از بندگان خود بخواهد وراثت آن را  واگذار می کند و اما عاقبت و پایان از آن متقیان است .

یعنی سنت الهی این است که در نهایت امر ، متقیان وارث زمین خواهند بود .

در سوره انبیاء آیه ۱۰۵ می فرماید :

” ô‰s)s9ur $oYö;tFŸ۲ ’Îû ͑qç/¨“۹$# .`ÏB ω÷èt/ ̍ø.Ïe%!$# žcr& uÚö‘F{$# $ygèO̍tƒ y“ÏŠ$t6Ï㠚cqßsÎ=»¢Á۹$# ”

در زبور ، پس از آنکه یک بار دیگر ( در کتابی دیگر ) یادآوری کرده بودیم ، نوشتیم که وراثت زمین به بندگان شایسته ی من خواهد رسید . در این زمینه آیات دیگر نیز هست ..

و اما قسمت دوم بحث درباره آیه استضعاف : حقیقت این است که آیه استضعاف به هیچ وجه درصدد بیان اصل کلی نیست . این اشتباه که فرض شده این آیه یک اصلی را بیان می کند از آنجا پیدا شده که این آیه را که مرتبط و پیوسته به آیه قبل  و آیه بعد است ، از آنها جدا کرده اند .

اینک مجموع سه آیه :

” ¨bÎ) šcöqtãöÏù Ÿxt㠒Îû ÇÚö‘F{$# Ÿ@yèy_ur $ygn=÷dr& $Yèu‹Ï© ß#ÏèôÒtGó¡o„ Zpxÿͬ!$sÛ öNåk÷]ÏiB ßxÎn/x‹ãƒ öNèduä!$oYö/r& ¾ÄÓ÷ÕtGó¡o„ur öNèduä!$|¡ÏR 4 ¼çm¯RÎ) šc%x. z`ÏB tûïωšøÿßJø۹$# . ߉ƒÌçRur br& £`ßJ¯R ’n?t㠚úïÏ%©!$# (#qàÿÏèôÒçGó™$# †Îû ÇÚö‘F{$# öNßgn=yèøgwUur Zp£Jͬr& ãNßgn=yèôftRur šúüÏO͑ºuqø۹$# . z`Åj3yJçRur öNçlm; ’Îû ÇÚö‘F{$# y“̍çRur šcöqtãöÏù z`»yJ»ydur $yJèdyŠqãZã_ur Nßg÷YÏB $¨B (#qçR$Ÿ۲ šcrâ‘x‹øts†  ”

( سوره قصص – آیه ۴-۶)

این سه آیه به یکدیگر مرتبط اند ومجموعا یک مطلب را بیان می کنند . معنی مرتبط سه آیه این است : فرعون در زمین برتری جوئی کرد ومردم زمین را فرقه فرقه کرد ، گروهی از آنان را ذلیل و ضعیف می ساخت ، پسران آنها را سر می برید و دخترانشان را باقی می گذاشت ، او از مفسدان بود و حال آنکه ما اراده می کردیم که بر همان استضعاف شدگان از ناحیه فرعون منت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان قرار دهیم و آنان را در زمین مستقر سازیم و به دست آنان به فرعون و هامان آن را نشان دهیم که از آن حذر می کردند .

می بینیم که جمله ” z`Åj3yJçRur öNçlm; ’Îû ÇÚö‘F{$#  ” و جمله ” y“̍çRur šcöqtãöÏù z`»yJ»ydur …” از آیه سوم ، عطف است به جمله ” ان نمن ” از آیه دوم ومتمم مفاد آن است . بنابراین این دو آیه را نمی توان از یکدیگر مجزا ساخت از طرف دیگر می بینیم محتوای جمله دوم از آیه سوم یعنی جمله ” ونری فرعون و هامان ” مربوط است به محتوای آیه اول ، و سرنوشت فرعون را که در آیه اول جباریت هایش مطرح شده ، مطرح کرده است . پس آیه سوم را از آیه اول نمی توان جدا کرد و چون آیه سوم عطف به آیه دوم و متمم آن است ، آیه دوم را نیز از آیه اول نمی توان جدا کرد . اگر آیه سوم نبود یا در آیه سوم سرنوشت فرعون و هامان مطرح نشده بود ، ممکن بود آیه دوم را از آیه اول جدا کنیم و مستقل بگیریم و از آن یک اصل کلی استفاده کنیم ، اما پیوند جداناشدنی این سه آیه به یکدیگر مانع استفاده یک اصل کلی است .

آنچه استفاده می شود این است که فرعون برتری جوئی و تفرقه اندازی و استضعاف گری و فرزند کشی می کرد ، در حالی که در همان وقت اراده ما بر آن قرار داشت که بر همان مردم تحقیر شده و مظلوم و محروم منت نهیم و آنها را پیشوایان و وارثان قرار دهیم پس “الذین” در آیه اشاره به “معهود” است نه عام استغراقی.

و اساسا نمی توان احتمال داد که آیه می خواهد بگوید بنی اسرائیل به دلیل آنکه مستضعف بودند به امامت و وراثت می رسیدند خواه موسی به عنوان پیامبر ظهور می کرد و خواه نمی کرد ، خواه تعالیم آسمانی  موسی آمده بود و خواه نیامده بود ، خواه آنها به آن تعالیم آسمانی گرویده بودند و خواه نگرویده بودند.

این مطلب را آیت الله شهید مطهری در کتاب “جامعه وتاریخ” نقل کرده است و به علت اهمیت مطلب آن را با اختصار در اینجا آوردیم . کسانی که بیشتر و بهتر می خواهند با این بحث آشنا شوند به صفحه ۴۳۰-۴۵۰ کتاب مراجعه فرمایند.

 

19دسامبر/16

پاسداران بزرگ اسلام ( ۹ )

اگر روحانیون نبودند ما الان از اسلام اطلاعی نداشتیم .        امام خیمنی

علامه حلّی (۲)

علامه به فرزندش : همواره کوشش کن از سرازیری نقصان به اوج کمال بالا روی و از فرود گاه جهل به قله عرفان اوج گیری.

گرچه بنای ما در این بحث بر اختصار است ، ولی به آسانی گذشتن از مقام شامخ علامه حلی که یکی از بزرگترین ارکان فقهی و دینی ما است ، ستمی است به روحانیت و ستمی است بزرگتر به مذهب . از این رو ، در این شماره نیز به یاد آن بزرگمهر تاریخ اسلام سخنی کوتاه داریم :

همچنان که در شماره قبل یادآور شدیم علامه حلی به سن ۲۶سالگی که رسید کتابهای حکمت و کلام خود را تالیف کرده بود ، و از آن پس به نگارش کتابهای فقهی پرداخت. و به گواه تاریخ درسن جوانی بر تمام دانشمندان و علمای زمان خود برتری داشت . آنقدر تالیفات ارزنده در فقه دارد که تا امروز مورد نظر و توجه بی سابقه علماء و فقهاء بوده و خواهد بود. سه جلد کتاب مفصل در فقه نوشته است که هر یک به سبک و روش خاصی است و با هم شباهتی ندارد : در یکی از اینها ( کتاب مختلف الشیعه ) اقوال و آراء علمای شیعه را مورد بررسی قرار داده و اختلافات فقهی آنان را ذکر می کند . و در کتابی دیگر به نام “تذکره الفقها” نظر علما و دانشمندان شیعه و سنی را ذکر می کند . و در سومین کتاب مفصل فقهی که “منتهی المطلب”نام دارد اقوال و نظرات تمام مذاهب مسلمانان را تجزیه و تحلیل نموده است .

و همچنین دو کتاب بزرگ دیگر در فقه دارد به نام “تحریر الاحکام ” و ” قواعد الاحکام ” که این دو کتاب شامل ده ها هزار مساله شرعیه است و علمای بسیاری تاکنون بر این کتاب ها حاشیه زده اند . سه کتاب مختصر دیگر در فقه دارد  به نامهای “ارشاد الذهان ” و ” ایضاح الاحکام” و ” تبصره المتعلمین ” که هر یک به ترتیب از دیگری کوتاهتر است . بنگریم می بینیم یک دوره کاملی از فقه است و همواره در مجامع علمی تدریس وعلما برای آن اهمیت و ارج بسیاری قائلند.

کوتاه سخن اینکه کتابهای بی شمار علامه – که برخی از آنها را در شماره گذشته نقل کردیم – آن چنان توجه دانشمندان را به خود جلب کرد که موافق و مخالف ، دوست و دشمن در برابر عظمت و بزرگی او چاره ای جز تعظیم و تقدیر نداشتند ، و جوامع علمی ما تا قیام قائم از این دریای بی کران علم و فضیلت بهره مند خواهند شد.

شیعه شدن سطان خدابنده :

سلطان محمد خدابنده یکی از سلاطین مغول بود . روزی با ناراحتی زن خود را در یک مجلس سه طلاقه گفت . پس از مدتی پشیمان شد و خواست رجوع کند . علمای مذاهب اسلامی او را منع کردند . سلطان گفت : در تمام مسائل اختلاف دارید آیا در این مساله کسی نیست که اجازه رجوع مجدد بدهد . گفتند : ما در این مساله اجماع داریم وهیچ راهی برای ازدواج بدون محلّل باقی نمی ماند . یکی از وزرا گفت : یکی از فقها مسلمین در حله است و ایشان این طلاق را یک طلاق می دانند . علما سلطان را نصیحت کردند که از او استمداد نکند زیرا مذهب او بر دلیل و برهان نیست . ولی سلطان گفت : بهتر است او را هم به اینجا دعوت کنیم و نظرش را بخواهیم ، اگر نظر او با کتاب و سنت می خواند چه بهتر که – در این مساله – از او تبعیت کنیم .

سلطان شخصی را به حله – مرکز عالم تشیع در آن دوران – فرستاد و علامه را به مناظره  و بحث دعوت کرد . هنگامی که علامه به مجلس سلطان آمد، تمام علما و دانشمندان مذاهب مختلف در آنجا حاضر بودند ، علامه سلام کرده و کفش خود را زیر بغل گرفته و پیش سلطان نشست.

بعضی از علمای درباری را این روش علامه خوش نیامد لذا از او سئوال کردند : چرا در برابر سلطان تعظیم نکردی ؟ علامه فرمود : رکوع و سجود برای غیر خدا جایز نیست ، و پیامبر هیچ گاه برای مخلوقی تعظیم  نمی کرد بلکه بر او سلام می کرد.

خداوند می فرماید: ” یا اَیُّها الَّذینَ آمَنُوا لاتَدخُلُوا بُیُوتاً غَیرَ بُیُوتِکُم حَتّی تَستَاُنِسُوا و تُسَلِّمُوا علی اهلِها ”

ای اهل ایمان : هرگز به خانه ای غیر از خانه خودتان وارد نشوید مگر اینکه با صاحبش انس گرفته و به اهل آن خانه سلام کنید.

خلاصه پس از مقداری صحبت کردن و رد و بدل شدن بعضی از سخنان ، علامه گفت : چگونه اصحاب مذاهب اربعه اجتهاد را در خود حصر کردند و برای دیگران جایز ندانستند . اگر هیچ یک از اینها در زمان پیامبر نبودند ، ما رهبری داریم که در زمان پیامبر بوده است و او علی بن ابی طالب (ع) که نفس رسول الله و برادر ایشان و پسر عموی آن بزرگوار و وصی آن حضرت است و ما آنچه داریم از علی (ع) و فرزندانش داریم . سپس بحثی طولانی بین او و دیگران رخ داد و در همان مجلس حقانیت مذهب اهل بیت برای سلطان ثابت شد و از آن پس سلطان اعلان تشیع کرد و کم کم تشیع در سراسر ایران منتشر شد. و امروز که ما از این نعمت بزرگ الهی برخورداریم از برکات وجود علامه حلی رضوان الله علیه است .

سلطان خدابنده –پس از اعلان تشیع – آنقدر به علامه علاقه و محبت نشان داد تا آن جایی که بنا به درخواست ایشان ، مدرسه ی ( سیاره ) متحرکی برای وی ساخت و علامه هنگام ورود به کرمانشاه ( مرکز مدرسه سیاره ) به وسیله این مدرسه متحرک به بسیاری از شهرها و دهات اطراف مسافرت کرده و مجالس درس برقرار می نمود. از جمله کتاب هایی که علامه در مجاورت سلطان نوشت ، کتاب “الفین” بود که این کتاب دربردارنده هزارو سی و هشت دلیل بر ولایت و خلافت امیرالمومنین (ع) است. تقسیم بندی حدیث :

تا زمان علامه حلی تقسیم بندی حدیث به این ترتیبی که الان هست ، متداول نبود و علما ما حدیث را تنها به سبب ضعف سند یا علتهای دیگر نمی پذیرفتند ولی این اصطلاحاتی که اینک بین علمای حدیث معروف است در آن وقت معروف نبود . تا اینکه علامه حلی آمد و حدیث را به پنج قسمت تقسیم نمود :[۱]

  • صحیح ۲- حسن ۳- موثق ۴- ضعیف ۵- مرسل.

در اینجا بود که بعضی از اخباریان را خوش نیامد و به مبارزه با آن بزرگوار برخاستند . اخباریان گروهی از علما هستند که مبانی اصولی را قبول ندارند و معتقدند که هر چه در مکتب اربعه ( کافی – من لا یحضره الفقیه – تهذیب – استبصار ) آمده صحیح است و نباید کسی آنها را تضعیف کند.

برخی از متعصبین آنها آنقدر با علامه به مبارزه برخاستند که چنین تبلیغ می کردند : روزی که تقسیم بندی اخبار شروع شد ، دین از بین رفت !

همواره بزرگان ما در طول تاریخ گرفتار مقدس نماها و یا ابلیس صفتانی بودند که مقدس مآبانه با دین و احکام دین می جنگیدند ، و همانطور که امام امت خمینی بزرگ بارها تاکید کرده اند : باید جلوی این مقدسین احمق را گفت والا هیچ کاری پیش نمی رود.

از جمله دروغهای شاخ داری که دشمنان علامه حلی درباره او تبلیغ می کردند ، یک خوابی است که متاسفانه بسیاری از کتاب نویسان مومن و بی غرض نیز این خواب را – بدون توجه – در کتابهای خود نقل کرده اند .

نوشته اند که پس از وفات علامه فرزندش او را در خواب دید از او سئوال کرد : بر شما چه گذشت ؟ علامه جواب داد : ” لَولاکِتابُ الاَلفَین و زیارهُ الحُسَینِ لَقَصَمَتِ الفَتوی ظَهرَ اَبیکَ نِصفَین” یعنی اگر تالیف کتاب الفین وزیارت ابی عبدالله (ع) نبود ، فتواهایی که من دادم کمر مرا دو نیم می کرد!

هیچ شکی نیست که این خواب و اساسا این مطلب دروغ و غلط است زیرا یک نفر مجتهد در فتواهائی که می دهد یا ماجور است ( اگر مطابق واقع باشد ) ویا معذور است ( اگر با واقع مطابقت نداشته باشد ) برای اینکه او تمام توان ونیروی خود را در این راه مصرف کرده است و از این گذشته این خواب مخالف صریح متن قرآن است در آنجا که می فرماید : ” فَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّهٍ خَیراً یَرَهُ . و مَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّهٍ شَرّاً یَرَهُ ” انسان نتیجه هر ذره کار خیر را در آخرت می بیند . و آیات و روایات زیادی داریم که هر کار خوب و بدی را انسان می کند . در قیامت نتیجه اثرش را خواهد دید. چه رسد به اینکه یک نفر تمام عمر خود را در راه خدمت به اسلام و قرآن صرف کند.

آنچه مسلم است همان اخباریهایی که با اصولیین مخالف هستند . چنین خواب دروغی را که برای کوبیدن شخصیت آن دانشمند جلیل القدر ساخته اند ، و گذشته از اینکه خواب هیچ حجیت شرعی ندارد و نمی شود به خواب تمسک کرد ، همان طور که متذکر شدیم این سخن و امثال آن ، مخالف قرآن وسنت است و تنها برای شکستن روحیه افراد و بی ارزش جلوه دادن علم وعمل صالح است . آنچه مایه تاسف است اینکه بعضی از ساده اندیشان کتابهایی در این باب نوشته اند وبا ذکر خواب هایی ، ارزش علم را پائین آورده و از آن طرف برای شاهان ستمکاری که در طول تاریخ زندگی ننگینشان چه ظلمها وستمها که بر ملتهای خودشان روا نداشتند ، خواب های طلائی نقل می کنند که خلاصه در بهشت ! ومقام امن ! و فردوس برین ! هستند. و کوتاه سخن اینکه می خواهند ثابت کنند که خدا جنت را به بها نمی دهد بلکه به بهانه می دهد ! البته ما منکر نیستیم که گاهی یک زیارت باحال ، گناهان بسیاری را از یک بنده مومن می زداید ولی این به آن معنی نیست که یک انسان تمام عمرش را در جنایت و خیانت و لهو و لعب بگذراند و پس از مرگش خدا به بهانه ای او را بیامرزد.

” و اَن لَیسَ لِلاِنسانِ اِلّا ما سَعی و اَنَّ سَعیُه سَوفَ یُری ثُمَّ یُجزیهُ الجَزاءَ الاَوفی ”

برای انسان نیست چیزی جز آنکه انجام داده است ، و همانا پاداش سعی و عمل خود را خواهد دید ، و در آخرت به کاملترین پاداش خود خواهد رسید.

وصیت علامه حلی:

علامه حلی در آخر کتاب ” قواعد الاحکام ” وصیتی دارد برای فرزندش که این وصیت شامل محاسن اخلاقی است . قسمتهایی از این وصیت بسیار جالب علامه را در اینجا نقل می کنیم :

” … تو را وصیت می کنم – همچنان که خداوند وصیت را بر من واجب کرده است – به تقوای پروردگار ، زیرا تقوی سنتی است پا برجا و استوار و فریضه ای است واجب و لازم و سپری است نگهدارنده و ذخیره ای است جاودان و بهترین چیزی است که انسان برای روز رستاخیز تهیه می کند … دستورات الهی را اجرا کن و آنچه خدا را راضی کند انجام ده … اوقات خود را در فراگرفتن فضیلت های علمی صرف کن ، و همواره کوشش کن از سرازیری نقصان به اوج کمال بالا روی و از فرودگاه جهل به قله عرفان اوج گیری . و تو را وصیت می کنم به نیکی کردن و برادران را یاری نمودن و در مقابل بدی احسان کردن و نیکوکاران را ممنون شدن . و زنهار از دوستی با فرومایگان و نادانان بلکه باید همواره یار دانشمندان وهمنشین فضلاء باشی زیرا این همنشینی ، استعداد تو را برای تحصیل کمال برمی انگیزد و ملکه ای برای تو می شود که مجهولات خود را دریابی . و باید امروز تو بهتر از دیروزت باشد و تو را نصیحت می کنم به بردباری و توکل و رضایت . در هر روز و شب نفس خود را محاسبه کن . بسیار استغفار کن خدا را …. و بر تو است که نماز شب را بپا داری زیرا رسول خدا (ص) بر آن اصرار کرد و فرمود : هر کس شب خود را با نماز شب به پایان رسانید و سپس مرد ، بهشت برای او است .

و بر تو باد به نیکی و احسان به خویشاوندان ( صله رحم ) زیرا عمر را زیاد می کند . و تو را به اخلاق نیکو وصیت می کنم ، پیامبر فرمود : ” اِنَّکُم لَن تَسَعُوا النّاسَ بِاَموالِکُم فَسِعُوهُم بِاَخلاقِکُم ” مردم را با اموال خود نمی توانید راضی کنید ، پس آنان را با اخلاقتان خشنود نمائید. به ذریّه حضرت رسول (ص) نیکی کن زیرا خدای تبارک وتعالی وصیت خود را نسبت به آنها تاکید فرموده است و خوبی به آنان را پاداش رسالت و هدایت حضرت رسول (ص) قرار داده است .” قُل لااَسئَلُکُم علیهِ اَجرً اِلّاَالمَوَدَّهَ فی القُربی ” بگو ( ای پیامبر ) من از شما پاداشی نمی خواهم جز محبت و مودت در حق خویشاوندان … فقها و دانشمندان را تعظیم و تکریم کن زیرا رسول خدا (ص) فرمود : ” مَن اَکرَمَ فقیهاً مُسلِماً لَقی الله یَومَ القیامهِ و هو عنه راضٍ و من اهانَ فقیهاً مسلِماً لقی الله یوم القیامهِ و هو علیه ِ غَضبان ” هرکس فقیه مسلمانی را گرامی بدارد روز قیامت خدا را در حالی ملاقات میکند که از او راضی باشد و هر کس فقیه مسلمانی را اهانت کند خدا را در روز قیامت در حالی دیدار می کند که بر او غضب کرده باشد… و زنهار از مخفی نگهداشتن و کتمان علم و آن را از شایستگان منع کردن خداوند می فرماید : ” ¨bÎ) tûïÏ%©!$# tbqßJçFõ۳tƒ !$tB $uZø۹t“Rr& z`ÏB ÏM»uZÉit7ø۹$# ۳“y‰çlù;$#ur .`ÏB ω÷èt/ $tB çm»¨Y¨t/ Ĩ$¨Z=Ï۹ ’Îû É=»tGÅ۳ø۹$#   y7Í´¯»s9’ré& ãNåkß]yèù=tƒ ª!$# ãNåkß]yèù=tƒur šcqãZÏ軯=۹$#  ” (سوره بقره – ۱۵۹)

آنان که آیاتی را که برای راهنمایی مردم فرستادیم ، و بعد از آنکه برای هدایت مردم در کتاب بیان کردیم ، پنهان می کنند ، آنان را خدا و تمام لعن کنندگان لعن می کنند ….

قرآن عزیز را تلاوت کن و در معانی آیات بیاندیش و دستورات و منهیات آن را اطاعت کن . اخبار و احادیث حضرت رسول (ص) و آثار آن حضرت را دنبال کن و در معانی آنها بحث و بررسی و دقت نظر داشته باش و من برای تو کتابهای بسیاری را به یادگار گذاشتم که به تمام آنها می توانی مراجعه کنی و بهره مند شوی . و اما آنچه برای من و به نفع من می توانی انجام دهی اینکه با من پیمان ببندی که در بعضی از اوقات از خدا طلب مغفرت برای من کنی و ثواب برخی از اطاعتها را به من ببخشی و یاد من کم  نکنی که وافاداران تو را به بی وفایی نسبت دهند و همچنین بیشتر از حد مرا یاد نکنی که اندشمندان تو را به عجز و ناتوانی نسبت دهند بلکه در خلوت به یاد من باش و پس از نمازهایت برای من دعا کن …..

سرانجام پس از زیارت بیت الله الحرام ، علامه حلی به حله بازگشت و در روز شنبه ۲۱ محرم سال ۷۲۶ هجری قمری دار فانی را وداع گفته و به لقاءالله شتافت .

جسد پاک و مقدسش را به نجف آورده و در جوار حضرت امیرالمومنین (ع) – در حرم مطهر – به خاک سپردند و آنان که به زیارت مرقد مقدس مولی امیرالمومنین (ع) مشرف می شوند ، کنار قبر علامه حلی توفقی کرده و عرض ادب می کنند.

 

۱٫صحیح: حدیثی را می گویند که تمام روات آن امامی اثنا عشری و عادل باشند.

حسن: حدیثی است که درسند آن یکنفر یا بیشتر امامی باشد ولی عدالت وی ثابت نشده باشد و فقط او را به گونه ای مدح و ستایش کرده اند. البته در صورتی که سایر روات آن حدیث حداقل در این سطح باشند.

موثق: حدیثی است که در سند آن یک نفر یا بیشتر غیر امامی باشد ولی توثیق شده باشد . در حالی که سایر روات حداقل در این سطح باشند.

ضعیف: حدیثی است که در سند آن یک نفر یا بیشتر تضعیف شده باشند.

مرسل: حدیثی است که یک نفر یابیشتر از روات آن شناخته نشده باشند.

19دسامبر/16

تجسم ایثار

مروری بر زندگی پاسدار شهید جعفر حیدریان مسئول آموزش و عضو شورای فرماندهی سپاه قم

سبز پوش دلیر ، پرکار کم گوی ، خوش سیمای خنده رو ، شهید عاشق.. جعفر حیدریان سال ۱۳۳۵ شمسی در قریه ” فردو” روستایی در کویر قم، زاده شد.

زندگی پررنج و زحمت خود را با ایمان به خدا جلا داد و در صحنه های سیاسی دوران خویش نظر داشت . کار روزانه و تحصیل شبانه ، فراهم نمودن مخارج زندگی مادی ، درگیری با پسر اویسی جلاد، اختفا ، … تا محافظت از مراسم ورود امام و پس از آن پیوستن به سپاه قم و پاسداری منزل امام و بعد هم روانه کردستان شدن …..

نشان از یک زیست شرافتمندانه اسلامی دارد.

“اولین روزی که در سپاه قم با او روبرو شدم سخن از این می گفت که “عمل به وظیفه شرعی” او را واداشته تا این لباس را بپوشد . اهل مطالعه بود اما تاکید داشت که مطالعه را برای عمل می خواهد . وقتی مسئول حفاظت بیت امام شد آثار بی خوابی بر چهره اش نمودار بود . از او سئوال کردم که چرا ؟ جواب داد : هر وقت به یاد مسئولیتم میافتم و برخی از سستی ها را در اطرافم می بینم ، بر خود می لرزم هر چند که ملائکه الله حافظ ایشان هستند و ما وسیله ایم . چه بسیار شبهایی که او را در نمازخانه سپاه به راز و نیاز ، دیدم .

وقتی مسائل کردستان پیش آمد با تعدادی از برادران داوطلب به کردستان اعزام شد . سنندج در اشغال گروهکهای آمریکایی بود و بچه ها در پادگان و باشگاه افسران محاصره شدند برادر حیدریان با دیگر یاران از خود گذشته محاصره را شکسته و به باشگاه رسیدند و پاکانی نیز به خون نشستند اما بر اثر خیانت و نارسائی های دولت لیبرال باشگاه باز محاصره شد و چهل روز به سختی بر عزیزان ما گذشت. بر اثر نبود امکانات چه برادرانی که روبروی چشمان دیگران شهید می شدند … اما حیدریان که فرماندهی را به عهده داشت با خواندن قرآن و زیارات و سخن گفتن ، به برادران روحیه و درس مقاومت می داد .

اولین بار که پس از کردستان دیدمش تبریک گفتم که بالاخره نجات یافتی پاسخم داد:

اگر شهید می شدم تبریک داشت ! گفتم چه خوب مقاومت کردی گفت : ” و ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی “…

… از کردستان خاطرات بسیاری داشت و شاهد بودم که در مقاطع گوناگونی آنها را به عنوان تجربه به دیگران منتقل می کرد.

روی پله های جلو روابط عمومی سپاه بچه ها بگردش حلقه زده بودند و او داشت از حرکت ستون زرهی در یک جاده کوهستانی کردستان و فعالیت و ایثار سروان صیاد ( سرهنگ ) حرف می زد که می کوشید هماهنگی لازم در حرکت ستون بین بچه های سپاه و ارتش به وجود آید تا کارایی و بازدهی لازم رابدهد…

با اصرار او را در قم نگه داشتند و مسئولیت آموزش را به او دادند و پس از مدتی که مسئولیتش به شخص دیگری واگذار شد روانه جنوب شد و به آرزوی دیرین خود که حضور در جبهه بود ، رسید.

آخرین باری که او را دیدم به مرخصی آمده بود پس از گفتگو هنگام  خداحافظی اظهار نمود که شاید دیگر همدیگر را نبینیم گفتم انشاءالله برمی گردی . جواب داد یعنی هنوز لیاقت شهادت را ندارم ؟ ”

یک روز قبل از حمله گسترده فتح المبین جعفر در تب وتاب و کوشش بود . مسئولیت و فرماندهی حمله را در قسمت “تپه چشمه” به عهده داشت … حمله پیروزمندانه پیش می رفت پس از زخمی شدن وقتی به هوش آمد ناگهان تکان شدیدی به خود داد. و فریاد کشید تپه ۲۴۰- تپه ۲۴۰٫٫٫ و به سوی دیار معبود پر کشید و عروج نمود. روانش شاد و راهش گرامی . باشد که این چهره ی خدایی و محبوب الگوی دوستان و آشنایانش باشد و این چند سطر گوشه ای از روحیات او را ترسیم کرده باشد.       والسلام.

 

19دسامبر/16

جدیدترین استفتائات از امام

س- احرام برای حج را که باید در شهر مکه انجام گیرد آیا در محلات جدید هم جایز است یا نه ؟

ج- از محلات مکه هم کفایت می کند.

س- در صورت عدم امکان رمی جمره در روز به واسطه ازدحام جمعیت ، آیا جایز است به جای روز گذشته یا آینده ، شب رمی جمره نمود یا خیر ؟

ج- در صورت عذر مانع ندارد.

س- شخصی به اندازه رفتن به حج و مراجعت پول دارد ولی منزل شخصی ندارد و احتیاج به منزل نیز دارد ، آیا منزل خریدن مقدم است یا به مکه رفتن ؟

ج- اگر احتیاج به منزل ملکی دارد ، در منزل صرف کند . و در فرض مذکور مستطیع نیست.

س- زنها و پیرمردان و کسانی که خوف مشقت دارند ، آیا جایز است شب دوازدهم رمی جمره نموده به مکه رفته و دیگر به منی برنگردند ؟

ج- در صورت عذر اشکال ندارد ولی قبل از نصف شب نباید بیرون بروند.

س- شایع است که محل ذبح قربانی را در وادی محسر ( خارج از منی ) قرار داده اند آیا ذبح در این مسلخ جدید مجزی است یا نه ؟

ج- باید در منی ذبح کنند و ذبح در مسلخ جدید صحیح است.

س- جمره عقبی را که از ۳ طرف سیمان کاری نموده اند و فقط یک طرف باز است آیا می توان از اطرافی که سیمان شده است رمی جمره نمود یا نه ؟

ج- اگر احراز نمی شود که رمی جمره شده است کفایت نمی کند.

س- زنان و پیرمردانی که در رفتن از منی به مکه بعد از روز دوازدهم ذیحجه ، به علت کثرت جمعیت به مشقت می افتند ، آیا می توان آنها را قبل از ظهر حرکت داد یا نه ؟

ج- با وجود عذر مانع ندارد.

س- حجاجی که مدینه بعد هستند در صورتی که عزیمت به جحفه مشقت داشته باشد می توانند از جده یا یکی از میقاتهای نزدیک مثل حدیبیه برای عمره تمتع محرم شوند یا خیر ؟

ج- باید به یکی از مواقیت معروفه مثل جحفه بروند و اگر ممکن نیست با نذر از جده محرم شوند و احتیاطاً در جده تجدید احرام کنند.

س- در صورت ازدحام و کثرت جمعیت آیا می توان بیشتر از بیست و شش ذراع و نیم ، طواف نمود یا نه ؟

ج- در صورت امکان باید در حد طواف کنند و اگر ممکن نیست طواف در خارج حد مانع ندارد با مراعات اقرب فالأقرب.

 

19دسامبر/16

حج ، مجمع جهانی مسلمانان

حجه الاسلام والمسلمین موسوی خوئینی ها

” اِنَّ اَوَّلَ بَیتٍ وُضِعَ لِلناسِ لَلَّذی  بِبَکَّهَ مِبارَکاً و هُدیً لِلعالَمینَ ”

در ارتباط با مسئله حج ، از این نقطه بحث را آغاز می کنیم : تعبیراتی که طی چند آیه در مورد حج  و خانه خدا ( کعبه ) می بینیم ، در اطراف یک محور خاص دور زده است . در همین آیه ای که اشاره شد ، آمده است : اولین خانه ای که برای “مردم” ساخته شد همان خانه ای است که برای هدایت عالمیان می باشد.

در آیه دیگر می خوانیم :

” وَ اِذا جَعَلنا البَیتَ مَثابَهً لِلناسِ وَاَمناً ”

ما این خانه را مرجعی برای “مردم” قرار دادیم و محلی برای ایمنی و آسایش آنها . باز در اینجا “مردم” محور است و جعل الهی بر محور مردم است.

در آیه دیگر آمده است:

” جَعَلَ اللهُ الکَعبَهَ البَیتَ الحَرامَ  قِیاماً لِلنّاسِ ”

خداوند کعبه را که بیت الحرام است مایه ی قوام واستواری مردم قرار داده است . حتی آن جائی که قرآن درباره وجوب حج و در تشریع حج بحث می کند می فرماید:

” وَ لِلّهِ عَلی النّاسِ حِجُّ البَیتِ مَنِ استَطاعَ اِلَیهِ سَبیلاً ”

باز در اینجا “مردم” محور و ملاک حکم الهی هستند ، واین در جائی است که آیات احکامی که از طرف خداوند تشریع شده بیشتر با تعبیر “مومن” و “مومنون” و امثال اینها آمده است.

با توجه به این آیات وآیه ی ” وَاَذِّن فی النّاسِ بالحَجِّ ” ذهن انسان به این نکته متوجه می شود که عنایت خاصی به این مفهوم بوده است . یکی از این آیات حج ، به دنبال آیه ای آمده است که مربوط به امامت و رهبری است :

” و اِذِابتَلی اِبراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ  فَاَتَمَّهُنَّ ، قالَ اِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ اِماماً ”

پس از آنکه خداوند ابراهیم را به ابتائات و مصیبتهای بزرگ آزمود و ابراهیم هم از این آزمایشها به نیکوئی بیرون آمد خداوند فرمود: من تو را برای “مردم” امام و رهبر قرار دادم . به دنبال این آیه ، آیه ی :

” واِذا جَعَلنا البَیتَ مَثابَهٌ لِلنّاسِ ”

آمده است.

از مجموعه این آیات ، چه در بحث امامت و چه در بحث وجوب و تشریع حج کعبه به عنوان بیت و خانه ای برای مردم در ابتدا این نکته را استفاده می کنیم که از جمله چیزهایی که برای درست حرکت کردن و جهت را گم نکردن ضرورت دارد، مسئله امامت است . تا امامت از طرف خداوند برای مردم جعل نشود و فردی که در کوران ابتلائات و برخورد با موانعی که در سر راه ساخته شدن انسان است ، آن موانع را نشکند و از آزمایشات به نیکی بیرون نیاید و سپس خداوند او را برای امامت جامعه برانگیزاند ، تا چنین نشود جامعه نمی تواند یک حرکت هم آهنگ جهت دار تکاملی والی الله را طی کند.

ضرورت یک مجمع سیاسی واحد :

از این آیات چنین برمی آید که مردم حتما باید امامی برای حرکت خودشان داشته باشند و این حرکت هماهنگ مردمی با رهبری یک امامی که خداوند او را قرار داده باشد تمام نمی شود. مگر اینکه کعبه ای وجود داشته باشد . البته در فرهنگ ما “کعبه” است ، ولی این یک اصلی است که در تمام حرکتهای سیاسی پیدا می شود ، یعنی در یک حرکت سیاسی جهانی امروز هم یک چنین تفکری وجود دارد که همه کشورها با فلسفه های سیاسی و اقتصادی متفاوت – حتی برای اینکه قدرت های بزرگ ، این کشورهای کوچکتر را زیر سلطه خودشان بکشند- در نهایت به یک “مجمع سیاسی واحد” احساس کرده اند که نیاز دارند .

و به عبارت  روشن تر ، ما در یک حرکت الهی با مسئله کعبه برخورد می کنیم ، اما در حرکت های ضد مردمی هم می بینیم که قدرت های ضد الهی و ضد مردمی به این نکته توجه کرده اند که برای هماهنگ شدن قبائل و گروههای مختلف با فلسفه های سیاسی مختلف و فرهنگها و قومیت های متفاوت ، یک مرجعی باید باشد که اینها را در آنجا دور هم جمع کند که همان سازمان ملل است.

آن سیاسیتهای بزرگ جهانی هم برای رسیدن به اهداف خودشان توجه کرده اند که باید یک مرجع سیاسی جهانی درست کنند ، البته با تفاوت بسیاری که بین “کعبه ” و مجمع سازمان ملل وجود دارد.

یکی از تفاوتها همین است که سازمان ملل چون ساخته شده دست قدرتهای بزرگ است ، طبعا در جهت منافع آنها حرکت می کند ولی کعبه به دست یکی از پیامبران بزرگ الهی و به امر خدا ساخته شده است . لذا فاصله مجمع سازمان ملل با حج و کعبه ، در ارتباط با منافع مردم ، به اندازه فاصله بین آمریکا است تا خدا !

کنگره عمومی :

همانطور که تذکر دادیم، در یک حرکت هماهنگ مردم که امامتش هم با ابراهیم است ، خداوند یک امر دیگر را ضروری دانسته و آن اینکه : این توده های عظیمی که در این حرکت توحیدی با رهبری ابراهیم (ع) می خواهند حرکت خود را آغاز کنند ، یک مجمع جهانی هم لازم دارند. باید اینها در یک مرکزی اجتماع کنند و در آنجا همه یک آهنگ داشته باشند . این ضرورتی بود که گویا در نهاد و درون یک حرکت سیاسی خوابیده است که یک کنگره عمومی واحد لازم است . در حرکت احزاب سیاسی هم همین مسئله هست. احزاب سیاسی هم بین خودشان یک نشست های سالانه عمومی دارند که از سران شاخه ها و شعبه های حزب تشکیل می شود ، با این تفاوت که حج یک کنگره عبادی سیاسی است اما مجامع امروزی دنیا – در بین احزاب کشورها – صرفا یک مجمع سیاسی است . و این هم ارتباط دارد با آن تفاوت جوهری بین حرکت توحیدی انبیاء و حرکت سیاسی احزاب و دستجات سیاسی دنیا[۱] .

نکته بسیار مهمی که در اینجا به چشم می خورد این است که در حرکت های سیاسی بسیار دیده شده که نمایندگان مردم اگر جدای از خود مردم در یک تصمیم گیری سیاسی وارد بشوند ، قدرتهای بزرگتر با اینها سازش می کنند ، اما در آنجایی که یک حرکت سیاسی را خود مردم اداره می کنند هیچ وقت مردم را نمی شود به سازش وادار کرد زیرا مردم نمایندگی از طرف کسی ندارند . در آنجائی که خود مردم و توده ها هستند ، گویا یک واقعیت و حقیقتی وجود دارد که در آنجائی که نمایندگان مردم هستند آن واقعیت و حقیقت وجود ندارد لذا صلابت یک حرکت سیاسی متکی به خود مردم خیلی نیرومندتر و شدیدتر است از آن حرکتی که نمایندگان مردم آن را اداره می کنند.

از این رو می بینیم که در این کنگره عبادی سیاسی توحیدی و ابراهیمی در مکه، مردم به این اجتماع دعوت شده اند.

نکته مهم دیگری که در اینجا هست این است که در کنگره های احزاب و جمعیت های سیاسی ، محور به وجود آمدن آن کنگره ، مسائل سیاسی است. اما در مساله حج ، محور مسائل عبادی است ، و در مسائل سیاسی از متن این حرکت عبادی می جوشد. بنابراین مکانیزم کنگره حج طوری است که حرکت سیاسی اش با آن بعد عبادی از انحراف محفوظ می ماند ، ولی در کنگره های سیاسی دنیا این حالت وجود ندارد زیرا تمام نمایندگان یک حزب سیاسی صرفا مسائل سیاسی را در کنگره مطرح می کنند ، و به هیچ وجه روح عبادت و معنویت و ارزش های الهی و اسلامی در آنجا مطرح نیست . البته ممکن است بعضی از افراد و عناصر آن احزاب سیاسی ، چنین اعتقاداتی داشته باشند اما اصول یک کنگره بر مبنای بررسی مسائل سیاسی و تصمیم گیری های سیاسی صرف است به همین جهت می بینیم دسته بندی ها هم  صرفا دسته بندی های سیاسی است اما در حج ، در کنار یک حرکت عبادی سمبلیک ، مسائل سیاسی نیز مطرح می شود.

مردم که از زیارت خانه خدا و مناجات و نیایش با پروردگار فارغ می شوند و از آن مقامات و جایگاه هایی که یاد آور حماسه های بزرگ حرکت های الهی تاریخ بشر است ، از مقام ابراهیم ، مقام اسماعیل و همچنین سایر مقاماتی که تاریخچه عمومی حرکت توحیدی را از ابتدای آغاز حرکت بشر تا امروز بیان می کند ، از این جایگاه های مقدس می گذرند ، در چنان فضای عبادی که مردم در یک جو واحد جهانی به طول تاریخ قرار می گیرند ، با یک آهنگ از نژادها و ملتهای مختلف در حالی که همه تبعیضات خودشان را دور ریخته اند ، همه با لباس یکنواخت در آنجائی که اصلا تفاخرهای مادی نمی تواند خودنمائی کند و هر فردی احساس می کند که سرنوشتش با سرنوشت همه انبیاء تاریخ گره می خورد ، در چنین جوی باید این مردم به مسائل سیاسی خودشان هم بپردازند ، لذا این حرکت سیاسی در پناه آن حرکت عبادی از هر گونه انحراف و فساد مصون می ماند.

در اینجا خود مردم وجود دارند… از آن کشاورزهای روستاهای سراسر دنیا تا شهر نشین ها اما در کنگره های احزاب سیاسی یا در سازمان ملل اصلا فضای عبادت و توجه به یک مبداء و گره خوردن با تاریخ انبیاء الهی اصلا وجود ندارد .

تاریخ احزاب سیاسی نشان داده که غالبا به یک دگم بسیار خشنی گرفتار می شوند که واقعیت های ملموس زندگی خودشان را هم فراموش می کنند.

حج یک عبادت سمبلیک است :

حج یک عبادت سمبلیک است . اگر این سمبلیک بودن را در آن ملاحظه نکنیم ، خود به خود مثل نماز ، یک عبادتی نیست که خودش اصالت داشته باشد . مثلا سعی بین صفا و مروه که عبارت از راه رفتن بین دو کوه صفا و مروه است ، خود این راه رفتن یک اصالتی در عبادت ندارد . همه ی مردم همیشه دارند راه می روند . اگر صرف راه رفتن و بین دو کوه حرکت کردن اصالت داشته باشد ، تمام روستائیان مردم ایران بین کوه ها حرکت می کنند ولی این حرکت کردن ها هیچ ربطی به عبادت ندارد ولی راه رفتن بین دو کوه صفا و مروه یک مفهوم سمبلیک دارد .

در مسئله حج محور مسائل عبادی است ، و مسائل سیاسی از متن این حرکت عبادی می جوشد.

نماز یک عبادتی است که خودش اصالت دارد . روزه نیز از آن عباداتی است که خودش جوهره عبادت دارد و اصالت در عبادت است . اما دور خانه خدا گشتن ، اگرمفهوم سمبلیک نداشت ، تنها دور یک نقطه ای گشتن ، یک روح معنویت در انسان ایجاد نمی کند.

هنگامی که انسان به اعمال و عبادات حج می نگرد ، می بیند تاریخچه ای است بسیار فشرده و اجمالی از مبداء حرکت انسان تا پایانش . در این زمینه همه آن کسانی که خواسته اند فلسفه حج را توجیه کنند، هر کدام ذهنشان متوجه یک بعد از این عبادات شده است ، و با توجه به سمبلیک بودن حج و اینکه بیانگر اجمالی تاریخچه ی حرکت بشر است ، لذا هر فردی در ارتباط با تخصص و بینش خویش و چون به بخشی از زندگی مردم بیشتر توجه داشته است ، حج را هم در آن رابطه دیده ، مثلا فرض کنید اگر کسی تخصصش در مسائل اقتصادی است ، حج را بیشتر در مفهوم اقتصادی توجیه می کند . اگر کسی جامعه شناس یا روانکاو است ، سعی می کند مناسک حج را در همان بعد خودش توجیه کند .

در هر صورت یک عبادت سمبلیک است که تمام اقوام با همه اختلافات قومی و قبیله ای این حرکت سمبلیک را انجام می دهند و در وجودشان حس می کنند، یعنی طواف خانه خدا یک عبادتی است که با توجه به سمبلیک بودنش ، نه ارتباط به زبان و نه به فرهنگ اقوام و قبائل دارد.

سعی صفا و مروه ، وقوف در عرفات و رمی جمرات نیز همین طور است . این هم یکی از خصوصیات مناسک حج است که طبعا کمکی است برای اینکه مردم در تصمیم گیری های سیاسی بیشتر هماهنگ شوند و جهت گیری واحدی داشته باشند.        ادامه دارد.

 

  1. بعضی ها در گذشته برای توجیه روشنفکرانه اسلام ومذهب به چنین چیزی کشانده می شدند که همچنان که احزاب سیاسی دارای مرامنامه واساسنامه هستندو یک فلسفه سیاسی و اقتصادی برای خودشان دارند ، اسلام هم یک فلسفه سیاسی اقتصادی ویک مرامنامه حزبی است برای امت اسلام . من این مطلب را درست نمی دانم . تفاوت فراوانی است بین اسلام وآن چیزی که به عنوان اساسنامه یا مرامنامه قابل قبول اعضای یک حزب سیاسی است یعنی امت اسلامی به عنوان اعضای یک حزب سیاسی نیستند . اسلام در ابعادی از زندگی انسان واردمی شود که احزاب سیاسی اصلا کاری با آن مسائل ندارند . اسلام نقش فعال و دقیقی در روابط اجتماعی ، خانوادگی و کلیه مسائل عاطفی و روابط زندگی مردم تا جزئی ترین فعالیت های اقتصادی ، ایفا می کند در صورتی که اعضای یک حزب سیاسی در همه این امور با همدیگر پیمان وقراراداد مشترکی ندارند.
19دسامبر/16

حوادث و مناسبتهای مهم

سوم شهریور – اشغال ایران توسط متفقین و اخراج رضا خان از ایران ( ۱۳۲۰ )

هشتم شهریور – فاجعه انفجاری نخست وزیری و شهادت رئیس جمهور محبوب رجائی و نخست وزیر ارجمند حجت الاسلام دکتر باهنر ( ۱۳۶۰ )

نهم شهریور – آزادی کرخه نور در طرح عملیاتی شهید رجائی و باهنر ( ۱۳۶۰ )

یازدهم ذیقعده – ولادت امام علی بن موسی الرضا علیه السلام ( ۴۸ هجری قمری )

یازدهم شهریور – آغاز جنگ جهانی دوم ( ۱۹۳۹ میلادی )

چهاردهم شهریور – شهادت آیت الله قدوسی دادستان کل انقلاب اسلامی ( ۱۳۶۰ )

پانزدهم شهریور – شهادت سرتیپ دستجردی رئیس کل شهربانی و از مجروحین حادثه انفجار نخست وزیری ( ۱۳۶۰ )

هفدهم ذی قعده – اعدام انقلابی ناصرالدین شاه توسط میرزا رضا کرمانی رحمه الله علیه (۱۳۱۳ هجری قمری )

هفدهم شهریور – یکی از ایام الله و روزی که رژیم منحوس پهلوی با به شهادت رساندن بیش از ۴۰۰۰ نفر از مردم شریف تهران در جمعه خونین ، پایان حکومت ننگین خود را اعلام کرد. ( ۱۳۵۷ )

نوزدهم شهریور – درگذشت ابوذر زمان آیت الله طالقانی ( ۱۳۵۸ )

بیستم شهریور – شهادت شهید محراب آیت الله مدنی امام جمعه تبریز در محراب نماز جمعه ( ۱۳۶۰ )

بیست و یکم شهریور – شهادت شیخ محمد خیابانی ( ۱۲۹۹ )

بیست وچهارم شهریور – سپتامبر سیاه و کشتار فلسطینی ها به دست شاه حسین جلاد در اردن ( ۱۳۴۹ )

بیست ونهم ذی قعده – شهادت امام محمد تقی علیه السلام ( ۲۲۰ هجری قمری )

سی و یکم شهریور – آغاز تجاوز رژیم بعثی صهیونیستی عراق به جمهوری اسلامی ایران ( ۱۳۵۹ )

 

19دسامبر/16

دانستنیهائی از قرآن

منافقین

  • منافقین همگام با کفار در جهنم اند :

” y‰tãur ª!$# šúüÉ)Ïÿ»oYßJø۹$# ÏM»s)Ïÿ»oYßJø۹$#ur u‘$¤ÿä۳ø۹$#ur u‘$tR tL©èygy_ tûïÏ$Î#»yz $pkŽÏù ۴ }‘Ïd óOßgç۶ó¡ym 4 ÞOßguZyès9ur ª!$# ( óOßgs9ur Ò>#x‹tã ×LìÉ)•B  ” ( ۶۸- توبه )

خداوند مردان منافق و زنان منافق و کافرین را وعده ی آتش دوزخ همیشگی داده است و همان جهنم آنان را کافی است ، و خدا آنها را لعن کرده و به عذاب ابد می افکند.

  • منافقین در پست ترین جایگاه دوزخ اند :

” ¨bÎ) tûüÉ)Ïÿ»oYçRùQ$# ’Îû Ï۸ö‘¤$!$# È@xÿó™F{$# z`ÏB ͑$¨Z9$# `s9ur y‰ÅgrB öNßgs9 #·ŽÅÁtR ” ( 145- نساء )

همانا منافقین در پست ترین جایگاه جهنم اند و برای آنان هرگز یاوری نخواهی یافت.

  • باید با شدت با منافقین برخورد کرد :

” $pkš‰r’¯»tƒ ÓÉ<¨Z9$# ωÎg»y_ u‘$¤ÿà۶ø۹$# tûüÉ)Ïÿ»oYßJø۹$#ur õáè=øñ$#ur öNÍköŽn=tã  ” ( ۷۳- توبه )(۹- تحریم)

ای پیامبر با کفار و منافقین مبارزه کن و بر آنان سخت گیر ( و با شدت و خشونت معامله کن ).

  • منافقین دوباره عذاب می شوند :

” ۴Nåkæ۵Éj‹yèãZy™ Èû÷üs?§¨B ” ( 101 – توبه )

آنها را دوباره ( قبل از مرگ و بعد از مرگ ) عذاب می کنیم .

  • دروغ از صفات برجسته منافقین است :

”  ª!$#ur ߉pkô¶tƒ ¨bÎ) tûüÉ)Ïÿ»uZßJø۹$# šcqç/ɋ»s3s9 ،(#ÿrä‹sƒªB$# öNåks]»yJ÷ƒr& Zp¨Zã_ (#r‘‰|Ásù `tã È@‹Î۶y™ «!$#” ( ۱- منافقون )

خدا گواهی می دهد که منافقین دروغ گویند ، و قسمهای دروغ خود را سپر جان خویش قرار داده اند که بدین وسیله مردم را از راه خدا دور کنند.

  • باید با هوشیاری و دقت توطئه های آنان را خنثی کرد :

۴ç/èf –r߉yèø۹$# ÷Lèeö‘x‹÷n$$sù ۴ ÞOßgn=tG»s% ª!$# ( ۴’¯Tr& tbqä۳sù÷sム ” ( ۴ – منافقون )

ای پیامبر : بدان که اینان دشمنان واقعی شما هستند ، از آنها برحذر باش . خدا آنها را بکشد چقدر از حق روبرگردانند.

  • خدا هرگز آنها را نمی بخشد :

” íä!#uqy™ óOÎgøŠn=tæ |NöxÿøótGó™r& óOßgs9 ÷Pr& öNs9 öÏÿøótGó¡n@ öNçlm; `s9 tÏÿøótƒ ª!$# öNçlm; 4 ¨bÎ) ©!$# Ÿw “ωöku‰ tPöqs)ø۹$# šúüÉ)Å¡»xÿø۹$#  ” ( ۶- منافقون )

ای پیامبر : چه برای آنها استغفار بکنی یا نکنی ، خدا هرگز آنان را نمی بخشد که همانا خدا فاسقین را هدایت نمی کند.

  • منافقین را از طرز سخن گفتن می توان شناخت :

” ۴ óOßg¨Ysù̍÷ètGs9ur ’Îû Ç`óss9 ÉAöqs)ø۹$# ” ( ۳۰ – محمد )

آنان را در طرز سخن گفتنشان به خوبی خواهی شناخت .

  • اگر منافقین دست نکشند ، آنها را هر جا دیدید به قتل برسانید :

” ûÈõ©۹ óO©۹ ÏmtG^tƒ tbqà)Ïÿ»oYßJø۹$# tûïÏ%©!$#ur ’Îû NÎgÎ/qè=è% ÖÚt¨B šcqàÿÅ_ößJø۹$#ur ’Îû ÏpuZƒÏ‰yJø۹$# š¨ZtƒÎøóãZs9 öNÎgÎ/ ¢OèO Ÿw štRrâ‘Îr$pgä† !$pkŽÏù žwÎ) Wx‹Î=s% ، šúüÏRqãèù=¨B ( $yJuZ÷ƒr& (#þqàÿÉ)èO (#rä‹Ï{é& (#qè=ÏnFè%ur Wx‹ÏFø)s? ، sp¨Zߙ «!$# †Îû šúïÏ%©!$# (#öqn=yz `ÏB ã@ö۶s% ( `s9ur y‰ÅgrB Ïp¨ZÝ¡Ï۹ «!$# WxƒÏ‰ö۷s? ”

( ۶۰ – ۶۲ – احزاب )

اگر بعد از این ، منافقان و آنان که در دلهاشان مرض و ناپاکی است و آنان که در مدینه ( برضد اسلام ) تبلیغات سوء می کنند ، دست نکشند ما هم تو را برایشان برانگیزیم و از آن پس جز اندک زمانی نزد شما ( در مدینه ) نخواهند ماند . اینان رانده شدگان درگاه حق اند ، هرجا پیدا شدند آنان را دستگیر کنید و به قتل برسانید . این سنت الهی است که در همه ادوار گذشته برقرار بوده ، و سنت خدا هرگز تغییر نخواهد کرد.

  • منافقین فرصت طلب هستند :

” tûïÏ%©!$# tbqÝÁ­/uŽtItƒ öNä۳Î/ bÎ*sù tb%x. öNä۳s9 Óx÷Fsù z`ÏiB «!$# (#þqä۹$s% óOs9r& `ä۳tR öNä۳yè¨B bÎ)ur tb%x. tûï̍Ïÿ»s3ù=Ï۹ Ò=ŠÅÁtR (#þqä۹$s% óOs9r& øŒÈqóstGó¡tR öNä۳ø‹n=tæ Nä۳÷èuZôJtRur z`ÏiB tûüÏZÏB÷sßJø۹$# ۴ ª!$$sù ãNä۳øts† öNà۶oY÷t/ tPöqtƒ ÏpyJ»uŠÉ)ø۹$# ۳ ” ( ۱۴۱ – نساء )

منافقین آن کسانند که مراقب اوضاع شما هستند ، اگر خدا به شما پیروزی مرحمت کرد می گویند : مگر ما با شما نبودیم ؟! و اگر کفار سهمی از پیروزی بردند می گویند : مگر ما نبودیم که شما  را به اسرار و اوضاع مسلمانان آگاه کردیم و شما را از آسیب آنان نگهداشتیم ؟! فردای قیامت خدا بین شما ( مومنین ) و این گروه ( منافقین ) حکم خواهد کرد.

 

19دسامبر/16

رهنمودها

امام:

  • ای جوانان غیور عراق ! فرصتی را که خداوند به شما عنایت نموده غنیمت شمرید و مردانه قیام کنید و سرنوشت خویش را به دست بگیرید.  ۲۴/۴/۶۱
  • تکلیف ملتها است که با فشار و اعتصاب و تهدید ، دولتهای خود را در برابر اسرائیل مجبور به عمل کنند . ۲۶/۴/۶۱
  • ملتی که ابرقدرت آمریکا را با ذلت و خواری راند، از طبلهای توخالی سازمان های ساخته آن نمی ترسد. ۲۶/۴/۶۱
  • فلسطینی ها ! نه غرب به درد شما می خورد و نه شرق. با ایمان به خدا و تکیه بر سلاح، با اسرائیل بجنگید. ۲۶/۴/۶۱
  • ملت ایران تصمیمات شورای امنیت و سازمان های بی ارزش را جز ورق پاره هایی در خدمت ” وتوکنندگان” نمی داند.                                         ۲۶/۴/۶۱
  • ایران خطر است برای آمریکا و شوروی ایران رحمت است برای شما ( کشورهای اسلامی منطقه ) ۴/۵/۶۱
  • با دولت هایی که دست از کمک به عراق برندارند ، معامله مجرم می کنیم .                                                                 ۴/۵/۶۱
  • به دولتهای کشورهای اسلامی نصیحت می کنم که به این مجرم اصلی ( عراق ) و آن مجرم اصلی تر که آمریکا باشد کمک نکنید. ۴/۵/۶۱
  • در خطابه ها و مراسم دینی مسلمین را به وحدت کلمه و اتحاد مسیر دعوت نمائید.                                                                 ۱۶/۵/۶۱
  • امید است حجاج محترم کشورهای اسلامی در وحدت کلمه کوشا و از اخوت ایمانی که خداوند تعالی بین مسلمین امر فرموده است غفلت ننمایند و از تفرقه افکنی که کار شیطان و شیاطین است احتراز نمایند. ۱۶/۵/۶۱
  • مسلمانان جهان را از آنچه در لبنان عزیز و ایران مجاهد و افغانستان مظلوم از ستمکاران و جهانخواران می گذرد مطلع کنید. ۱۶/۵/۶۱
  • کسی که برای خدا کار می کند در هیچ جهت شکست نمی خورد .۱۷/۵/۶۱
  • از اول من گفتم که ما به شرط اینکه پیروز بشویم در میدان نیامدیم ، ما برای اداء یک وظیفه اسلامی، وجدانی و ملی وارد شدیم در این میدان .۱۷/۵/۶۱
  • فداکاری های این ملت در تاریخ محفوظ می ماند. ۱۷/۵/۶۱
  • کسانی که فیلم سازند ، باید معلوم شود که آیا تحول حاصل شده برایشان ، تحول روحی یا اینکه باز همان ته مانده های سفره شاه هست در قلب هایشان .                                                         ۱۷/۵/۶۱
  • حزب بعث همان طور که با پیروزی عقب نشستند ! با پیروزی هم بروند سراغ یک کار دیگری ، بروند پاریس با آن دیگران هستند با آنها بنشینند و یک دولت عراقی تشکیل بدهند . ۱۷/۵/۶۱
  • نظام لازم است لکن زیاده روی و مردم را تحت فشار گذاشتن غیر اسلامی است .                                                                 ۱۸/۵/۶۱
  • قضات ملاحظه بکنند که مبادا یک وقت یک مظلومی را به اسم ظالم به حبس نیندازند و خدای نخواسته به اعدام . ۱۸/۵/۶۱

آیت الله العظمی منتظری :

  • در آستانه روز قدس باید جهان را متوجه خطر آمریکا کرد . ۲۱/۴/۶۱
  • باید با هر وسیله ممکن افکار عمومی مسلمانان را متوجه خطر روزافزون توطئه های دشمنان اسلام به خصوص آمریکا و دست نشاندگانش همچون رژیم اسرائیل و بعث عراق نمود. ۲۱/۴/۶۱
  • ملت ایران برای راهیابی به جبهه قدس راهی جز عراق ندارد. ۲۳/۴/۶۱
  • اگر مسلمانان انگیزه چهره واقعی سران رژیم بعث و اسرائیل را بشناسند، هیچگاه اجازه سکوت در قبال جنایات آنان را به خود نخواهند داد.۲۳/۴/۶۱
  • روز قدس می تواند فرصتی برای تحکیم پیوند الهی بین مسلمانان جهان و آشنائی به ماهیت آمریکا و اسرائیل باشد. ۲۳/۴/۶۱
  • ۵ قدرت بزرگ و استعمار گر جهان برای نجات صدام به فکر چاره افتادند.                                                         ۲۴/۴/۶۱
  • امیدوارم راه کربلای حسینی به دست جوانان فداکار و عزیز اسلام باز شود.                                                                 ۲۴/۴/۶۱
  • وظیفه سنگینی نسبت به معرفی محتوای انقلاب اسلامی به جهانیان داشته و داریم. ۱۸/۵/۶۱
  • از وظائف مهم سفرا و کارداران ، جذب توده های ملتهای جهان به انقلاب اسلامی است . ۱۸/۵/۶۱

 

19دسامبر/16

شعر

حجه الاسلام بهجتی (شفق)

مثلی برای دنیا پرستان

میان منجلابی نفرت انگیز                شبی آمد به دنیا کرمکی ریز

در آغوش قذارت پرورش یافت           وزآن آلودگی عمری خورش یافت

از آن گنداب لبریز از پلیدی               قضا را موقعی بیرون خزیدی

فضائی دید از آلودگی دور                هوائی نغز و دنیائی پر از نور

زمینی در پناه آسمانی                   گشاده عالمی ، نیکو جهانی

چراغ آفتاب افکنده پرتو                   شده گیتی ز فیضش تازه و نو

بخود پیچید و گفت اینجا چه زیباست چرا ما را در آن گندابه ماواست

مزابل نیست جای زندگانی              کشم رخت خود از آنجا نهانی

ولی زاندیشه یاران دمساز               هوای منجلابش زد بسر، باز

بشد بر کرم مسکین ، کار مشکل     فروشد چون گره در عقده دل

بپیچید و بسر اغزید و تا فرق            دوباره شد در آن آلودگی غرق

ببرد از یاد آن گسترده جا را             فرامش کرد آن نور و صفا- را

***

چه مانند است حال اهل دنیا           بدین آلوده کرم نفرت افزا

جهان چون منجلابست وجهان دوست در این گنداب هایم در تکاپوست

بسر غلطد میان این لجن زار            ز دنیای دگر ، نبود خبردار

وگر لختی شود چشم دلش باز ب     جنبد در دل او میل پرواز

علایق بنددش صد رشته بر پر           دوباره در هوس گردد شناور

نهد غفلت چنانش بند برپای که        نتواند دگر جنبیدن از جای

***

بلی روح بشر را گاهگاهی              بود سوی جهان غیب، راهی

مگر چون بیند آن نور وصفا را            رها سازد جهان بی وفا را

زآب و گل نظر بردارد و دل                نبندد دل در این ویرانه منزل

دریغ ار بازاین مسکین خود رای         نهد با دست خود زنجیر بر پای

نکو آن کس که چشم از خواب وا کرد         ز زنجیر هوس، جان  را رها کرد

وز آن بهتر کسی باشد کز آغاز                 جهان را دید ورانداز خویشتن باز

نگشت از دل بدین مردار، راغب                 نشد مفتون این رویای کاذب

خردمندان بدنیا دل نبستند              زترس دام ، دست از دانه شستند

سبک روح از سر دنیا گذشتند          چو موج ، آسان از این دریا گذشتند

***

جهان سرچشمه آلودگی هاست      برون زین دخمه بس آسود گی هاست

تو روزی پرگشا زین دخمه تنگ          بزن پا بر سر این هفت اورنگ

بکن پرواز از مرز زمانه                     جهانها بین در آنسو بیکرانه

همه روشنتر از کانون خورشید                 لبالب از نشاط و شور و امید

بود جای تو بس برتر زافلاک             ندانم از چه دل بستی بدین خاک

جهان باشد چو نقش چشم بندان     که دارد جلوه ها در چشم نادان

ولی نبود به جز نقشی خیالی         بود همچون حباب از آب ، خالی

حقیقت بر تو چون گردد پدیدار           ببینی هیچ بود از اول کار

خجل گردی که دل بر هیچ بستی     نخورده می فرو رفتی بمستی

چو آن کودک که یابد کرم شب تاب    همی پندارد آنرا گوهری ناب

کند بر جمع طفلان نخوت و ناز          که چون من کیست در عالم سرافراز؟

ولی چون آید اندر روشنایی             کند واقع به چشمش خود نمائی

ببیند نیست غیر از کرمکی خوار        خجل گردد از آن بیهوده پندار

محمد حسین بهجتی (شفق)

 

19دسامبر/16

شهریور ، ماه ایثار و شهادت

شهریور ماه قیام ، ماه خون و ماه شهادت است . شهریور که خود دو حرف نخستینش را از شهادت گرفته است تا اینکه تناسب لفظی هم با تناسب معنوی بین این دو واژه “شهادت” و “شهریور” جمع شود . هنگامی که نام این ماه برده می شود ، روز شهدا و میدان شهدا از یک سو و فاجعه ی انفجار نخست وزیری و شهادت آیت الله مدنی وآیت الله قدوسی و دیگر شهادتهای دردناک و در عین حال افتخار آفرین از سوی دیگر در خاطره ها تجدید می شود.

شهریور ماه قیام است زیرا در هفدهم این ماه خشم ملت ایران آن چنان بالا گرفت که خروشی ممتد به دنبال داشت و این خروش مبدل به قیامی همگانی شد و مزدوران و دست نشاندگان را که دریایی از خون شهیدان در جمعه خونین به وجود آورده بودند ، در همین دریا غرق کرد و خلاصه طوفان خشم توده های مستضعف و محروم آن چنان متجاوزین و جنایتکاران را در هم کوبید که تا قیام قیامت جز ننگ و نکبت از آنان نام و نشانی نخواهد بود.

شهریور ماه خون است زیرا در ۲۶ همین ماه بود که شاه حسین اردنی ، این نسخه ی علی البدل پهلوی و این سفاک خون آشام تاریخ ،  خونین جمعه ای در اردن به وجود آورد… لوله های توپ ، تانک و مسلسل را به روی هزاران پیر وجوان ، کوچک و بزرگ ، زن و مرد فلسطینی باز کرد و این بی گناهان محروم را که جرمی جز بی پناهی و در به دری نداشتند ، مظلومانه به خاک و خون کشید.

و آن همه بوقهای تبلیغاتی غربی وعربی به جای محکوم کردن به شاه حسین آفرین گفتند آری همین ها که امروز اسرائیل را به کشتار مردم لبنان و فلسطین تشویق می کنند ، آن روز از شاه اردنی می خواستند که فلسطینیان را نابودسازد! و همین پلیدان روزگار که آن روز شاه حسین را کمک می کردند تا سپتامبر سیاه در اردن بپا دارد ، امروز به صدام – این پلیدترین پلیدان تاریخ – یاری می کنند تا ماههای خونین در ایران پدید آورند . و اگر شاه اردن جنایت خودش را در ۲۶ شهریور آغاز کرد ، صدام نیز جنگ تحمیلی را در ۳۱ همین ماه بر علیه اسلام و مسلمین آغازید ، باشد که در شهریور همین سال شاهد نابودی او  و مزدورانش به دست رزمندگان دلاور اسلام باشیم.

شهریور ماه شهادت است زیرا در هشتمین روز این ماه خونین ، دو یار وفادار امام در آتش منافقین جنایتکار سوختند و برای همیشه از این همه رنجها و دردها و مصیبت های دنیوی راحت شدند و به جوار معشوق شتافتند ولی دنیایی از غم و اندوه فراق ، خشم و نفرت وکینه دشمنان ، افتخار و مباهات و سربلندی برای ما باقی گذاشتند و بر ما است که راه رجائی و باهنر را هشیارانه دنبال کنیم، و هر یک در سنگر خدمت خویش مانند آن عزیزان ، بیشتر و بهتر انجام وظیفه نمائیم وانتقام خون این شهیدان راه الله را از دشمنان دون صفت ، مجدّانه بگیریم و برای شادی روح آنان ، نبرد را با دشمن اصلی ، آمریکای جهانخوار از یاد نبریم.

لحظه به لحظه زندگی افتخار انگیز رجائی شهید ، درس است و عبرت … این انسان وارسته ای که از دست فروشی کار خود را شروع کرد تا آن هنگام که یک معلم ساده بود و فرزندان این مرز و بوم را تربیت اسلامی کرد و در راه مبارزه با ظلم و ستم به سیاه چالهای رژیم منحوس پهلوی افتاد و در آنجا چقدر شکنجه های بدنی و روحی را برای خدا تحمل کرد و حسرت یک آه را بر دل دشمنانش گذاشت … وتا آنجا که وزیر آموزش و پرورش شد و از آن پس نماینده مردم در مجلس شورای اسلامی و نخست وزیری و سرانجام ریاست جمهوری …  در تمام این مدت عمرش یک قدم به نفع دشمنان برنداشت و اگر آن روز شکنجه های شاه معدوم را تحمل می کرد ، در این دوران شکنجه های طاقت فرسای روحی از سوی پیشوایان کفر و نفاق ، و پست فطرتان هواپرست را آنقدر تحمل کرد که آن شکنجه های شاهنشاهی در برابرش هیچ است …

ولی یک خواهش نکرد ، یک ناله نکرد ، یک لحظه از پیکار آرام نشد و سرانجام در حین خدمت به مردم با کمال سربلندی شهادت را در آغوش گرفت ، و شهادتش آن چنان دشمن را به وحشت انداخت که زنده بودنش.

باهنر … این عالم عامل … مجاهد خستگی ناپذیر ، پرکار در پنهانی و فروتن در جمع مردم ، برای خدا می اندیشید و برای خدا کار می کرد و برای خدا هم جان سپرد . آنان که با او بودند می گفتند : روحیه این بزرگ مرد دانشمند در تمام عمر یکسان بود ، نه آمد دنیا در نظر او جلوه ای داشت و نه نیامد روزگار . نه در زندان و تبعید از یاد خدا دور بود و نه هنگام سخن گفتن و کتاب نوشتن.

ما اگر باهنر را از دست دادیم ، در حقیقت دو شخصیت را از دست دادیم: یک نخست وزیر و یک دانشمند . باهنر تنها یک نخست وزیر نبود ، یک دانشمندی بود که سالها باید حوزه علمیه و دانشگاه با هم همکاری کنند تا شاید همانند این وجود ارزنده ، شخصیتی را به جامعه اسلامی تحویل دهند و باهنر آن چنان خود را ساخته بود که در زمان جدائی دانشگاه از حوزه ، هم نمودی و مظهری بارز از این دو پایگاه علمی بود و هم رابطی نیرومند بین این دو.

شهید باهنر را از این یکی دو سال پس از پیروزی نمی توان شناخت ، باید از حوزه علمیه و دانشگاه استمداد کرد تا او را معرفی کنند. ولی هر چه بگویند باز هم کم است زیرا شخصیت علمی باهنر دارای ابعاد گوناگونی است که هر یک به جای خود مورد تقدیر و ستایش است .

شهریور ماه شهادت است … در بیستم این ماه ، آیت الله مدنی ، نماینده امام و امام جمعه تبریز ، مجسمه تقوی و فضیلت و پارسائی ، که زهد وتقوای او زبانزد خاص و عام بود ، در محراب نماز جمعه همچون جدش امیرالمومنین (ع) به دست یکی از شقی ترین منافقین روزگار به شهادت رسید.

در چهاردهم این ماه نیز شاهد شهادت آیت الله قدوسی ، مرد علم و عمل و مبارزه بودیم. خدمات بی شمار این شهید چه قبل از انقلاب ، در سنگر حوزه و چه بعد از انقلاب در سنگر دادستانی ، و آن خلوص و قلب پاک و صفای باطن ایشان ، برای همیشه در تاریخ جاودان خواهد ماند.

سرتیپ دستجردی رئیس کل شهربانی که در اثر فاجعه ی جانگداز انفجار نخست وزیری مجروح شده بود ، در پانزدهم این ماه به دیگر یاران امام ملحق شد.

نام این شهیدان همراه با دیگر شهدای تاریخ در جهان زنده خواهد ماند. و ارواحشان در جوار حضرت حق تعالی متنعم اند.

” فی مَقعَدِ صِدقٍ عَندَ مَلیکٍ مُقتَدِرٍ ”

 

19دسامبر/16

فقه

تحلیلی درباره ماههای حج و بعض مسائل عمره

حجه الاسلام و المسلمین قدیری

در مقاله قبل اشاره شد که ماه شوال و ذی القعده و ذی الحجه را ” اشهر حج” یعنی ماههای حج نامیده اند و علت آن این است که اِحرام برای حج در غیر این ماهها صحیح نیست و نیز وقت قسمتی از اعمال حج تمتّع که عمره تمتّع است از اول ماه شوال شروع می شود. و وقت بعض اعمال مثل طواف حج و سعی آن تا آخر ذی حجه ادامه دارد. بنابراین مجموع این سه ماه وقت مجموع اعمال حج تمتع است به طوری که اگر عمره ی تمتع قبل از ماه شوال به جا آورده شود صحیح نیست و تاخیر اعمال حج از آخر ذی حجه جایز نیست . و لذا این ماهها را ماههای حج نامیده اند . و البته در توضیح آنچه گفتیم ناگفته نماند که یکی از فرقهایی که عمره تمتع و عمره مفرده و همچنین حج تمتع و حج اِفراد دارد این است که عمره ی تمتع بدون حج تمتع ممکن نیست ، چنانچه حج تمتع بدون عمره ی تمتع معنی ندارد . بر خلاف عمره ی مفرده که بدون حج واقع می شود ، و حج اِفراد نیز بدون عمره امکان دارد و آنچه ذکر شد به بلحاظ مجموع اعمال عمره ی تمتع و حج تمتع است که چون از یکدیگر جدا نمی شوند مجموعا یک عمل به شمار می روند و وقت آن از اول شوال تا آخر ذیحجه است ، اگر چه بعض اعمال آن وقت مخصوص دارد مثل اینکه وقت عمره تمتع به تنگ شدن وقت برای وقوف به عرفات منتهی می شود و وقت وقوفین و اعمال منی از ظهر عرفه شروع و به آخر ایام تشریق ( که روز یازدهم و دوازدهم و سیزدهم است ) ختم می شود. در این مقاله پیرامون ماههای حج و بعض مسائل عمره بحث می کنیم:

ماههای حج:

کلمات اصحاب رضوان الله تعالی علیهم در این مساله مختلف و اقوالی از ایشان نقل شده است:

اول_ ماههای حج از اول شوال تا آخر ماه ذی الحجه است و این قول مرحوم محقق در “شرایع” و مرحوم شیخ در ” نهایه” است و صاحب مدارک از مرحوم صدوق همین قول را نقل نموده است .

دوم_ ماههای حج دو ماه شوال و ذی القعده و ده روز اول ذی الحجه است که صاحب جواهر این قول را از جماعتی نقل نموده است .

سوم_ ماههای حج دو ماه مذکور و ۸ روز اول ذی الحجه است و این قول از مرحوم ابن زهره منقول است.

چهارم_ ماههای حج دو ماه و نه روز و شب عید است تا طلوع فجر روز عید که از مبسوط و خلاف نقل شده است .

پنجم_ ماههای حج دو ماه و نه روز و شب عید تا طلوع آفتاب روز عید است و این قول از ابن ادریس حکایت شده است . و قول صحیح همان قول اول است که ماههای حج سه ماه تمام است.

و دلیل مطلب از قرآن مجید ” الحَجُّ اَشهُرٌ مَعلُوماتٌ ” حج ماههای معلوم است . و اشهر جمع شهر است یعنی ماه و ظاهر شهر تمام آن است که همان قول اول می باشد و از اخبار وارده از معصومین علیهم السلام در این باب روایات بسیاری است:

  1. صحیح معاویه بن عمار عن ابی عبدلله علیه السلام قال ” اِنَّ اللهَ تَعالی یَقُولُ:اَلحَجُّ اَشهُرٌمَعلُوماتٌ فَمَن فَرَضَ فِیهِنَّ الحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الحَجِّ وَ هِیَ:شَوّال و ذوالقعده و ذوالحجَّه”

معاویه بن عمار از حضرت صادق (ع) در تفسیر آیه شریفه روایت کرده که حضرت فرمودند این ماهها شوال و ذوالقعده و ذوالحجه هستند و این همان قول اول است.

  1. روایت دیگر معاویه بن عمار:

عن ابی عبدالله (ع) :” فی قول الله تعالی:الحج اشهر معلومات فمن فرض فیهن الحج …”وَ اَلفَرضُ هُوَالتَّلبِیَهُ وَ الاِشعارُ وَ التَّقلیدُ فَاَیُّ ذلکَ فَعَلَ فَقَد فَرَضَ الحجُّ وَ لا یُفرَضُ الحجُّ اِلّا فی هذِهِ الشُهُورِ الَّتی قالَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ:الحج اشهر معلومات وَ هِیَ شَوّال و ذوالقعده و ذوالحجه”

یعنی معاویه در تفسیر آیه مبارکه از حضرت صادق روایت کرده که مراد از فرض در آیه تلبیه و اشعار و تقلید است که شروع حج با آنها است و در بیان اشهر معلومات فرمودند آنها ماههای شوال و ذوالقعده و ذوالحجه هستند که همان قول اول است.

  1. خبر زراره عن ابی جعفر(ع) قال:

” اَلحجُّ اَشهُرُ مَعلوُماتٌ شَوّال و ذوالقعده و ذوالحجه، لَیسَ لِاَحَد اَن یُحرِمَ بِالحَجِّ فِیما سِواهُنَّ “.

زراره از حضرت باقر نقل می کند که حج ماههای معلوم است (شوال و ذوالقعده و ذوالحجه ) و کسی نمی تواند برای حج محرم شود مگر در این ماهها.

  1. در موثقه سماعه هست که :

” ان اشهر الحج شوال و ذوالقعده و ذوالحجه ” وگر چه اصحاب بین اقوال ذکر شده اختلاف کرده اند لکن ظاهر این است که این اختلاف معنوی نیست و اثری ندارد و مجرد اختلاف لفظی است ، زیرا در وقت احرام چه برای عمره و چه برای حج و در وقت اعمال حج و عمره اختلافی بین علماء نیست.

بعض مسائل عمره:

  1. چنانچه حج گاهی واجب است و گاهی مستحب ، عمره هم گاهی واجب است و گاهی مستحب ، اما استحباب عمره فی الجمله از ضروریات فقه است و از اخبار هم استفاده می شود مثل صحیحه زراره قال:

” قُلتُ لِاَبی جَعفَرٍ(ع): اَلَّذی یَلِی الحَجُّ فِی الفَضلِ؟قالَ:اَلعُمرَهُ المُفرَدَهُ”

یعنی زراره گفت از حضرت باقر سئوال کردم از چیزی که در فضیلت در درجه ی بعد از حج است ، فرمود : عمره مفرده .

و اما وجوب عمره مانند حج فی الجمله نیز بدون اشکال در فقه ثابت است و اخبار زیادی بر آن دلالت می کند مثل صحیحه زراره عن ابی جعفر (ع) قال:” اَلعُمرَهُ واجِبَهٌ عَلی اَلخَلقِ بِمَنزِلَهِالحَجِّ ،لِاَنَّ اللهَ تَعالی یَقُولُ :وَ اَتِمُّوا الحَجَّ وَ العُمرَهَ اللهِ.”

زراره از حضرت باقر نقل می کند که فرمود: عمره بر مردم واجب است مثل حج زیرا خداوند می فرماید حج و عمره را برای خدا به پایان برسانید.

و مثل صحیحه معاویه بن عمار عن ابی عبدالله (ع) قال: ” اَلعُمرَهُ واجِبَهٌ عَلَ الخَلقِ بِمَنزِلَهِ الحَجِّ عَلی مَن استَطاعَ اِلَیهِ سَبیلاً، لِانَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ یَقُولُ وَ اَتِمُّو االحجَّ وَ العُمرَهَ لِلِهِ”.

معاویه بن عماراز حضرت صادق نقل می کند که فرمود عمره بر مردم واجب است مانند حج بر کسی که  بر آن استطاعت پیدا کند ، زیرا خداوند می فرماید: حج و عمره را برای خدا به پایان آورید.

و روایات دیگری هم دلالت بر وجوب عمره دارد.

  1. از صحیحه معاویه بن عمار که در مساله قبل نقل شد و غیر آن از روایات دیگر استفاده می شود که شرط وجوب عمره استطاعت است و نیز ظاهر آنها این است که اگر شخص برای عمره استطاعت داشته باشد واجب است عمره به جا آورد هر چند برای حج استطاعت نداشته باشد. و این مطلب موجب شده است که بعض علماء فتوی داده اند اگر کسی از طرف دیگری به نیابت برای حج برود چون در آنجا خودش برای عمره مستطیع می شود واجب است بعد از انجام حج نیابی یک عمره مفرده هم برای خودش به جا آورد. و فرموده اند: ظاهر اخباری که دلالت بر وجوب عمره می کند همین است . و نیز فرموده اند از روایاتی که دلالت می کند بر اِجزاء و کفایت عمره تمتع از عمره مفرده استفاده می شود که وظیفه اولی عمره مفرده است و عمره تمتع کفایت از آن می کند ، پس معلوم می شود هر شخص که مستطیع برای عمره ی مفرده باشد باید برای انجام آن به مکه برود هر چند مستطیع برای حج نباشد. و این روایات را در مساله بعد نقل می کنیم . ولی نسبت به مشهور از علما داده شده که بر کسانی که در صورت استطاعت برای حج وظیفه آنها حج تمتع است و آنهارا ” نائی” می گویند ( یعنی اشخاصی که از مسجدالحرام دور هستند مثل ما ایرانی ها اگر برای عمره فقط مستطیع شوند بر آنها انجام عمره واجب نیست.)

مرحوم سید طباطبائی در عروه الوثقی فرموده اند:”وَ هَل تَجِبُ عَلی مَن وَظیفَتُهُ حَجَّ التَمَتُّع اِذا استِطاعَ لَها وَلَم یَکُن مُستَطیعاً لِلحَجّ؟ اَلمَشهُور عَدَمُهُ، بَل اَرسَلَهٌ  بَعضُهُم اِرسالَ المُسَلَّمات وَ هُوَ الاَقوی…”

یعنی آیا بر کسی که وظیفه اش حج تمتع است ( نائی ) اگر مستطیع برای عمره شد و مستطیع برای حج نبود عمره واجب است؟

مشهور این است که واجب نیست بلکه بعضی آن را مسلّم دانسته اند و اقوی عدم وجوب است.

و از کلمات فقهای عظام مثل مرحوم شهید ثانی و صاحب جواهر و غیر آنها استفاده می شود که عمره مفرده وظیفه کسی است که حاضر مسجدالحرام باشد و بر دیگران عمره ی مفرده واجب نیست و وظیفه ی آنها عمره ی تمتع است و چون عمره تمتع از حج جدا نیست طبعا کسی که برای عمره تمتع استطاعت پیدا کند استطاعت برای حج تمتع هم دارد ، در نتیجه کسانی مثل ما که از مکه دور هستیم اگر برای عمره مفرده استطاعت پیدا کنیم و برای حج مستطیع نباشیم عمره واجب نیست و فقط در صورتی عمره واجب است که استطاعت برای حج و عمره داشته باشیم بخلاف کسانی که نزدیک مسجدالحرام هستند و آنها در صورت استطاعت برای عمره مفرده باید عمره مفرده به جا آورند هرچند برای حج مستطیع نباشند.

و اقوی همان است که مرحوم سید و شهید و صاحب جواهر فرموده اند که بر اشخاص دور از مکه عمره مفرده واجب نیست و واجب آنها با وجود استطاعت ، عمره ی تمتع است . و کافی است در دلیل بر مساله اصل برائت از وجوب عمره مفرده بر نائی.

زیرا در ادله وجوب عمره اطلاقی نیست که اثبات وجوب عمره مفرده بر هر کس که استطاعت بر آن پیدا کرد بنماید. و نهایت چیزی که از آن ادله به تمام اقسامش اثبات می شود وجوب عمره است بر مستطیع به آن و اما اینکه این عمره مفرده است یا تمتع ، ادله ساکت از آن است . و روایاتی که بلسان اِجزاء عمره تمتع وارد شده اثبات وجوب عمره مفرده نمی کند ، چون لسان اِجزا ء اعم است از اینکه واجب عمره تمتع بوده یا عمره مفرده . بنابراین اصل اقتضای عدم وجوب عمره مفرده می کند مگر در مورد متیقن و آن نسبت یکسانی است که نائی نیستند و حاضر مسجدالحرام هستند ونسبت به اشخاص نائی و دور از مسجدالحرام عمره ی تمتع واجب است که منفک از حج تمتع نیست و استطاعت بر عمره ی تمتع همان استطاعت بر حج تمتع است . بنابراین کسانی که استطاعت حج ندارند و از جاهای دور به نیابت دیگری به حج می روند بر آنها انجام عمره مفرده واجب نیست هر چند استطاعت عمره داشته باشد.

  1. در مساله قبل گفته شد که وظیفه اشخاص دور از مکه ( نائی ) عمره تمتع است و اشخاص نزدیک عمره مفرده است. این سئوال پیش می آید که میزان دوری و نزدیکی چیست و حد بعد چه مقدار است؟

مرحوم سید در عروه الوثقی فرموده اند: ” وَحَدُّ البُعدِ ثَمانیَهٌ وَ اَربَعُونَ مِیلاً مِن کُلِّ جانِبٍ عَلَی المَشهُورِ الاَقوَی لِصَحیحَهِ زُرارَهِ عَن اَبی جَعفَر(ع) قُلتَ لَهُ، قَول اللهِ عَزَّوَجَلَّ فِی کِتابِه:” ذلِکَ لِمَن لَم یَکن اَهلُهُ حاضِری المَسجِدِالحَرام” فقال (ع) _یَعنی اَهلِ مَکِّه لَیسَ عَلَیهِم مُتعَه: کُلّ مَن کانَ اَهلُهُ ثَمانیَهٍ وَ اَربَعینَ مِیلاً، ذات عرق و عسقان کَما یَدور حَولَ مَکَّه فَهُوَ مَمَّن دَخَلَ فِی هذِه الایَه وَ کُلُّ  مَن کانَ اَهلُهُ وًَراءَ ذلِکَ فَعَلَیهِ المُتعَه”. بنابراین ، حدّ بعد ۴۸ میل از هر طرف است ( ۱۶فرسخ ) بنا بر مشهور به دلیل روایت صحیحه زراره در تفسیر آیه مبارکه.

و اقوال دیگر هم در مساله هست که در کتب مفصّله ذکر نموده اند و صحیحه زراره برای اثبات قول مشهور و ردّ سایر اقوال کافی است و نیازی به بیان آن اقوال و ادلّه آنها و ردّشان نیست.

  1. همانطور که قبلا اشاره شد عمره تمتع از عمره ی مفرده کفایت می کند و خلافی در مساله نیست و دلیل آن اخباری است که در مقام وارد شده .

مثل صحیح حلبی عن ابی عبدالله (ع) ” اِذا تَمَتَّعَ الرَّجُلُ بِالعُمرَهِ فَقَد قَضی ما عَلَیهِ مِن فَریضَهِ العُمرَهِ.”

یعنی اگر کسی عمره ی تمتع به جا آورد عمره واجب خود را انجام داده است.

و مثل صحیح معاویه بن عمار عن ابی عبدالله (ع) قال :” اَلعَُمرَهُ واجِبَهٌ عَلَی الخَلقِ بِمَنزِلَهِ الحَجِّ عَلی مَنِ استَطاعَ”

“… قالَ قُلتُ لَهُ: فَمَن تَمَتَّعَ اِلَی الحَجِّ اَیُجزی ذلکَ عَنهُ ؟ قالَ: نَعَم.”

یعنی عمره بر مردم واجب است مثل حج بر هر کس استطاعت پیدا کند…..

معاویه بن عمار گفت از حضرت صادق (ع) سئوال کردم کسی که عمره ی تمتع به جا آورد کفایت می کند فرمود: بلی و روایات دیگری که در این باب دلالت بر مطلب می کند ، و در مساله قبل گفتیم که هر چند بعضی از این روایات بلسان اِجزاء وارد شده مثل صحیح معاویه لکن این لسان اعم است از اینکه واجب اولی عمره ی مفرده باشد بلکه با اینکه واجب عمره ی تمتع باشد هم کمال ملایمت را دارد.

  1. چنانچه گفته شد عمره بحسب اضل بر همه اشخاصی که استطاعت بر آن پیدا کردند واجب است منتهی بر اشخاصی که دور هستند عمره ی تمتع که منفک از حج تمتع نیست واجب است و بر حاضر مسجدالحرام عمره ی مفرده واجب است ، فقهاء عظام اقسام دیگری هم برای عمره ی واجب فرموده اند:

مرحوم سید طباطبائی در عروه الوثقی فرموده است:” قَد تَجِبُ العُمرَهُ بِالنَّذرِوَ الحَلفِ وَ العَهدِ وَ الشَّرطِ فِی ضِمنِ العَقدِ وَ الاِجارَهِ ….. و مرحوم محقق در شایع فرموده است : وَ قَد تَجِبُ بِالنَّذرِ وَ ما فی مَعناهٌ وَ الاِستیجار” و بعض فقها دیگر هم همین تعبیرات را فرموده اند و نظیر این بیان را در نمازهای نافله و روزه های مستحبی فرموده اند که ممکن است به نذر نماز نافله یا روزه استحبابی واجب شود و در آن باب این نتیجه را گرفته اند که اگر گفتیم تطوع لمن علیه الفریضه جایز نیست چنانکه در روزه قائل هستیم که تا ذمه شخص مشغول به روزه واجب است روزه مستحبی نمی تواند بگیرد. لکن ممکن است با نذر ، تطوع مبدل به فریضه شود و روزه بر شخص واجب شود پس اگر ذمه انسان مشغول به روزه واجب باشد می تواند روزه دیگری که نذر کرده را بگیرد و این تطوع نیست بلکه اتیان به فریضه است.

لکن حق موافق تحقیق چنانچه افتخار محققین و نور چشم مدققین ، امام بزرگوار و رهبر عالی مقدار حضرت آیه الله العظمی الخمینی روحی له الفدا افاده فرموده اند:

“هیچ حکمی از عنوان موضوع خودش سرایت به موضوع دیگری نمی کند و معقول نیست حکم از عنوان موضوعش به غیر آن عنوان تعدی کند.”

و موضوع استحباب نماز یا روزه یا عمره است و موضوع وجوب در نذر وفاء بنذر است و حکم وجوب از عنوان موضوعش که وفاء بنذر است سرایت به موضوع دیگر مثل نماز یا روزه یا عمره نمی کند بنا بر این در مورد نذر روزه دو حکم است ودو موضوع : حکم اول استحباب و موضوع آن روزه و حکم دوم وجوب و موضوع آن وفاء بنذر است ، پس روزه هنوز باستحباب و تطوع باقی است ، و چون تطوع لمن علیه الفریضه در صوم جایز نیست پس کسی که روزه واجب بر ذمه دارد با نذر هم نمی تواند روزه مستحبی بگیرد .

و همچنین در مساله با نذر عمره واجب نمی شود بلکه عمره به حکم اولی خود باقی است و موضوع وجوب در نذر وفاء بنذر است . و همچنین در عهد و یمین و استیجار احکام متعدد و موضوعات مختلفه هستند. و باز مرحوم سید طباطبائی در عروه الوثقی فرموده اند: ” وَتَجِبُ اَیضاً لِدُخُولِ مَکَّهِ…”

یعنی یکی از موارد وجوب عمره موردی است که شخص بخواهد داخل مکه شود. البته نه با این معنی که عمره واجب است بلکه با این معنی که چون دخول به مکه بدون احرام جایز نیست ، احرام واجب است و چون از احرام خارج نمی شود مگر با انجام اعمال عمره برای خروج از احرام باید عمره به جا آورد.

و دلیل مساله ،صحیحه محمد بن مسلم است قال: سَاَلتُ اَبا جَعفَر (ع) “هَل یَدخُلُ الرَّجُلُ مَکَّهَ بِالاِحرامٍ قالَ (ع) لا….”

یعنی محمد بن مسلم گفت از حضرت باقر سوال کردم آیا شخص می تواند بدون احرام داخل مکه شود فرمود نه…. و بعض روایات دیگر است که دلالت بر این مساله دارد.

  1. گرچه عمره واجبه مثل حج واجب یک بار در عمر بیشتر نیست ، زیرا امتثال امر به طبیعتی بایجاد یک مصداق از آن طبیعت حاصل می شود ، لکن مستحب است تکرار عمره مثل تکرار حج ، و روایات صریحاً دلالت بر آن می کند مثل صحیحه معاویه بن عمار عن ابی عبدالله (ع) قال:

“اِعتَمَرَ رَسُولُ الله (ص) ثَلاثَ عُمَرٍ مُتِفَرِّقاتٍ…” که نقل سه عمره است از فعل پیغمبر اکرم و این مطلب خالی از اشکال  است. و اشکال در این است که آیا بین دو عمره فاصله ای معتبر است یا نه و بر فرض اعتبار مقدار فاصله چقدر است؟ علماء در این مساله اختلاف نموده اند و مرحوم سید در عروه الوثقی می فرماید:” وَلاَقوی عَدَمُ اِعتِبارِ الفَصلِ.” و مرحوم شهید اول می فرماید: یک ماه باید بین دو عمره فاصله باشد . و مرحوم محقق فرموده است : فصل ده روز است به بعضی از علما دستور داده شده که فصل را یکسال می دانند . و منشاء اختلاف ، اختلاف روایاتی است که در مقام رسیده است . و اخبار به چند طایفه تقسیم می شوند :

اول_ اخباری که دلالت می کند بر اعتبار فصل به یکسال . مثل صحیح حلبی عن ابی عبدالله ثم قال : ” العُمرَهُ فی کُلِّ سَنَهٍ مَرّه”

و صحیح زراره عن ابی جعفر قال : ” لا یَکُونُ عُمُرَتانِ فی سَنَهٍ”.

دوم_اخباری که دلالت بر اعتبار فصل به یک ماه می کند : مثل صحیح عبدالرحمان بن الحجاج عن ابی عبدالله (ع) فی کتاب علی (ع) ” فی کُلِّ شَهرٍ عُمرَهٌ”. و موثقه یونس بن یعقوب قال: سَمِعتُ اَبا عبدالله کانَ یَقولُ:” فی کلِّ شَهرٍ عُمرهٌ” و بعض روایات دیگر.

سوم- اخباری که دلالت بر اعتبار فصل تا ده روز می کند ، مثل خبر علی بن ابی حمزه از حضرت موسی بن جعفر که در ضمن آن از حضرت نقل می کند ” و لِکُلِّ شَهرِ عُمرَهٌ فَقُلتُ یَکونُ اَقَلّ ؟ فقال : ” فی کُلِّ عَشرَهِ اَیّامٍ “. ولی این اختلاف بین اخبار مرتفع است به اینکه اخبار دسته سوم که دلالت بر فصل ده روز می کند از جهت سند ضعیف است . و اخبار دسته اول که دلالت بر فصل یکسال می کند نزد اصحاب رضوان الله تعالی علیهم معمول نیست . بنابراین اخبار دسته دوم که دلالت بر فصل تا یک ماه می کند بدون معارض باقی می ماند ، ولی دلالت این اخبار بر اعتبار فصل چندان واضح نیست ، چون تعبیر فی کل شهر عمره یا لکل شهر عمره ممکن است در مقام این باشد که بیش از یک ماه نباید بین دو عمره فاصله انداخت و هر ماهه باید عمره به جا آورد که البته حمل بر مراتب فصل و استحباب می شود . و در مقام این نیست که در کمتر از یک ماه نباید به جا آورد و اگر احتمال اول ظاهر نباشد لااقل دو احتمال هست . بنابراین باطلاقات استحباب عمره تمسک می کنیم ، پس اقوی چنانکه صاحب عروه فرموده اند عدم اعتبار فصل است اگر چه احوط در فصل کمتر از یک ماه اتیان عمره  است به قصد رجاء چنانکه حضرت امام در تعلیقه فرموده اند.

والحمدلله رب العالمین .

 

19دسامبر/16

انتخابات از نظر اسلام وقانون اساسی

قسمت پنجم

حجه الاسلام یحیی سلطانی

زمامداران در اسلام

زندگی زمامداران در اسلام :

زندگی زمامداران و بزرگان هر ملت سرمشق است و پیشوایان هر قوم الگوی زنده ای برای آنها محسوب می شوند زیرا در هر انسانی میل همگونی و همسانی با انسانهای کامل موجود است و هر فردی می کوشد خود را همانند انسانهائی سازد که آنان را کامل می داند و چون غالب انسانها به زندگی دنیا و مادیات توجه بیشتر دارند به زندگی رؤسا و فرمانروایان چشم می دوزند جمله ی معروف ( النّاسُ علی دینِ مُلُوکِهِم ) مردم بر روش پادشاهان خود هستند ، به همین حقیقت نظر دارد. اگر سران قوم به پاکی و سادگی و توجه به امور معنوی معروف شدند دیگران نیز به معنویت روی می نهند و اگر اهل عیاشی و خوش گذرانی  و فساد اخلاق باشند مردم نیز به فساد کشانده می شوند . از مدارک مذهبی استفاده می شود که زمامداران اسلام باید ساده و بی آلایش زندگی کنند و به صراحت برخی از روایات می گوید :

که باید زندگی خود را با طبقات ضعیف و محروم کشور همسان سازد، از امام علی (ع) نقل شده است که آن حضرت به مردی به نام عاصم بن زیاد که تارک دنیا شده بود و زن و فرزند او در این باره غمناک بودند فرمود : آیا از همسرت حیا نداری و به فرزندت  ترحم نمی کنی ( که دنبال کار و کوشش نمی روی و خانواده ی خود را در سختی قرار داده ای ) تو فکر می کنی خدائی که غذاهای پاکیزه را بر تو حلال کرده است نمی پسندد که تو از آنها بهره مند شوی . عاصم گفت یاامیرالمومنین پس چرا شما لباس خشن بر تن دارید و غذای ساده و خشک می خورید؟

امام فرمود : وای بر تو خدای عزوجل بر پیشوایان عادل واجب فرموده که زندگی خودشان را با طبقه ی ضعیف مردم هم سطح قرار دهند .

” فی احتجاج امیرالمومنین (ع) علی عاصم بن زیاد حین لبس العباء وترک الملاء و شکاه اخوه الربیع بن زیاد الی امیرالمومنین انه قد غم اهله و اهزن ولده بذلک فقال امیرالمومنین علی بعاصم ابن زیاد فجیئی به فلما رآه عبس فی وجهه فقال له اما استحییت من اهلک اما رحمت ولدک ؟ اتری الله احل لک الطیبات وهو یکره اخذک منها ؟ فقال عاصم یا امیرالمومنین فعلی ما اقتصرت فی مطعمک علی الجشوبه و فی ملبسک علی الخشونه فقال و یحک ان الله عزوجل فرض علی ائمه العدل ان یقدروا انفسهم بضعفه الناس”               ( اصول کافی ج ۱ ص ۴۱۰ )

حابر بن عبدی نیز سخنی به همین مضمون در اصول کافی از امام علی (ع) نقل کرده است و از معلی بن خنیس نیز نقل شده است که او به امام ششم حضرت صادق (ع) عرض کرد : اگر نعمت حکومت که در دست فلان افراد است در دست شما قرار می گرفت ما نیز در کنار شما در نعمت زندگی می کردیم امام (ع) فرمود: معلی چه آرزوی دور از حقیقتی داری ، اگر حکومت در دست ما قرار بگیرد ما را جز پاسداری شبها و بار سنگین اجرای امور در روزها و لباس خشن و ساده و نان خشک سهمی نیست .

” عن المعلی بن خنیس قال : قلت لابی عبدالله یوما جعلت فداک ذکرت آل فلان و ما هم فیه من النعیم فقلت: لو کان هذا الیکم لعشنا معکم فقال هیهات یا معلی اماوالله ان لوکان ذاک ما کان الا سیاحه النهار و لبس الخشن و اکل الجشب”

( اصول کافی ج ۱ ص ۴۱۰)

ساده زندگی کردن برای دولتمردان و فرمانروایان اسلام یک امر لازم و معمول بوده است در بین افرادی که به نام اسلام حکومت می کردند ، مدتی پس از رسول خدا تا موقعی که مسلمانان در صحنه بودند و در زمان حکومت علی (ع) به طور چشم گیری رعایت می شد .

مردی به نام عتبه بن مرثد حاکم آذربایجان شد هنگام ورود به آذربایجان خوراک مخصوصی به نام ( خبیص ) برای او آوردند که بسیار شیرین و خوش طعم بود عتبه آن خوراک لذیذ را بسیار پسندیده یافت از این جهت تقاضا کرد که از همان خوراک مقداری برای زمامدار مرکزی فراهم نمایند مقدار زیادی از آن خوراک تهیه و به وسیله دو شتر برای مرکز حمل شد وقتی آن طعام را به حضور حاکم مرکز آوردند پرسید چیست ؟ آورنده جواب داد : این طعامی است که آنرا ( خبیص ) می گویند و از آذربایجان برای شما آورده ام حاکم وقت پس از چشیدن طعام آنرا بسیار مطبوع یافت پرسید ؟ آیا همه ی مسلمانان آذربایجان از همین طعام سیر می شوند ؟ جواب داد : نه ، حاکم مرکز دستور داد طعام را برگرداند و در نامه ای برای عتبه نوشت خبیص که تو برای ما فرستاده ای نه از دسترنج پدرت بوده و نه از دسترنج مادرت سعی کن از آنچه تو در خانه ات می خوری مسلمانان دیگر نیز بخورند و برای زندگی خود امتیازی قرار مده .              ( شرح ابن ابی الحدید ج۳ ص ۱۰۱ )

در نهج البلاغه در نامه معروف امام علی (ع) به عثمان ابن حنیف نیز آمده است :

(( امام شما از لباس به دو جامه ی کهنه و از خوراک به دو قرص نان اکتفا کرده است به خدا قسم از دنیای شما طلائی نپذیرفته و از غنائم دنیا مالی ذخیره نکرده ام و به جای جامه ی کهنه ای که پوشیده ام جامه ی دیگری آماده ندارم اگر بخواهم می توانم بهترین عسلهای تصفیه شده را به دست بیاورم و بهترین نان را از مغز گندم تهیه کنم و عالی ترین لباس را از بافته های حریر و ابریشم آماده نمایم ولی دور است که هوای نفس بر من غلبه کند و حرص آز مرا به انتخاب خوارکی های گوناگون وادار نماید و حال آنکه شاید در حجاز و یا یمامه فردی باشد که به قرص نانی طمع ندارد و سیری را یاد نمی آورد آیا با شکم سیر بخوابم و در اطرافم شکمهای گرسنه باشد آیا به اینکه مردم مرا رئیس مومنان می خوانند قناعت کنم و با آنان در سختیهای روزگار شریک نباشم ؟ )).

رفتار خانواده ی زمامداران در اسلام:

اسلام به اخلاق و رفتار زمامداران و پیشوایان توجه خاصی داشته است و علاوه بر اینکه شرائط سنگینی از جهت علم و تقوی برای آنها قرار داده تاکید فرموده است که زندگی و رفتار خانواده ی آنها نمونه ی کاملی از شرف و انسانیت و معنویت باشد.

قرآن مجید در سوره ی احزاب با جمله ی :

” و لقد کانَ لکم فی رسُول اللهِ اُسوهٌ حسنهٌ ”

به مسلمانان می آموزد که باید زندگی رسول خدا (ص) برای شما الگو باشد و در همان سوره به همسران رسول اکرم (ص) دستور می دهد که بدون توجه به زیور دنیا زندگی کنند و عفت و پاکدامنی را در حد اعلا رعایت نمایند . زنان پیغمبر (ص) هنگامی که به همسری آن حضرت در آمدند طبعا به خانه مردی آمده بودند که پیشوای بزرگ اسلام و عرب محسوب می شد در آن روزگار پیغمبر اکرم (ص) در مدینه شخصا حاکم اسلام بود و مقدمات یک حکومت وسیع اسلامی را فراهم می کرد و طبیعی است که در این شرایط همسران وی خود را از زنان دیگر برتر و بالاتر می دانند و شاید در این اندیشه بودند که یک زندگی نسبتا با تجمل را که در شان بانوان اشراف عرب بوده است آغاز کنند از این جهت ( بنا بر نقل بعضی از مفسرین ) از پیامبر خواستند که به خرج آنها اندکی بیافزاید و به زندگی آنها سرو سامانی ببخشد . خداوند پیامبر خود را مورد خطاب قرار داد و فرمود :

” ای پیامبر به همسرانت بگو اگر خواهان زندگی و زیور دنیا هستید بیایید تا حقوق شما را بپردازم و با خیر و خوبی شما را رها کنم و اگر خدا و رسول و معنویت و زندگی آخرت را می خواهید خداوند برای نیکوکاران شما پاداشی بزرگ مهیا فرموده است .”

در این آیه ی شریفه خداوند با کمال صراحت به پیامبر دستور می دهد : اگر همسرانت به هوس زندگی و زیور مادی به خانه ات آمده اند باید آنها را طلاق بدهی .

( خانه ی تو خانه ی شرف و معنویت است )

و سپس همسران آن حضرت را مستقیما مورد خطاب قرار داده و فرموده است (( ای همسران پیامبر اگر یکی از شما گناه آشکاری مرتکب گردد او را دو برابر دیگران عذاب می کنیم  و هر کدام از شما از خدا و رسول پیروی کرد و عمل نیکی انجام داد و پاداش نیک به او داده می شود ))         ( آیه ۲۸ تا ۳۰ از سوره احزاب )

آری عمل ناشایسته و خلاف قانون اگر از همسران رسول خدا (ص) مشاهده شود در زنان دیگر نیز اثر سوء دارد و بر عکس اگر آنها اعمال  و رفتار نیک داشته باشند بانوان دیگر هم از آنها پیروی می کنند و چون کارهای نیک یا بد آنها اگر آشکار باشد دو اثر دارد ( یکی اثر فردی و دیگر اثر اجتماعی ) دو برابر نیز جزا خواهد داشت .

در آیه ی دیگر خداوند به همسران پیغمبر دستور عفت و مراقبت می دهد و می فرماید: (( ای همسران پیامبر شما مانند زنان دیگر نیستید ) ، ( شما همسر پیشوای ملت و در خانه ی رهبر امت هستید ) اگر تقوی پیشه کنید و پرهیزکار باشید ( در نزد خدا عزیزتر خواهید بود ).

در صحبت کردن ( با نامحرمان مواظب باشید نرم و نازک و مهیج صحبت نکنید ، درمقابل مرد نامحرم ) خاضعانه سخن نگوئید تا نظر افراد ناسالم و هوس باز دنبال شما نباشد ( تا می توانید ) در خانه ی خود قرار بگیرید و مانند زنان جاهلیت بدون حفظ حجاب از خانه بیرون نیائید ( واجبات خدا را رعایت کنید ) نماز بخوانید ( و اگراندوخته ای داشته باشید ) زکوه مالتان را بدهید و فرمان خدا و رسول را اطاعت نمائید و آنچه از آیات خدا و حکمت در خانه ی شما تلاوت می شود به یاد داشته باشید ))           آیه  ۳۲ تا ۳۴ احزاب

با توجه به اینکه آیات یاد شده به دنبال آیه “اسوه” آمده است به خوبی استفاده می شود که علت فرمان اکید خداوند به همسران پیامبر (ص) در خصوص رعایت عفت و انتخاب زندگی ساده این است که زندگی آنها الگوی زندگی برای خانواده ها در امت اسلامی بوده است ، بنابراین خانواده ی هر کدام  از پیشوایان و زمامداران اسلامی از مقام رهبری و رئیس جمهوری تا استانداران و فرمانداران و سران ارتش و دیگران لازم است وظایف اسلامی را در حد اعلا رعایت نمایند زیرا هر کدام از آنها به نوبه ی خود برای عده ای الگو خواهند بود.

خلاصه گفتار :

بار دیگر به طور فهرست خلاصه مطالب گذشته را تکرار می کنیم : کسی که بخواهد در حکومت اسلامی زعامت و ریاستی را عهده دار شود باید دارای این مشخصات باشد :

  1. با تقوی و پرهیزگار ، عادل و پارسا ، دور از هرگونه معصیت وگناه
  2. دارای حلم و بردباری و حسن اخلاق و خوش رفتاری با مردم و زیردستان
  3. دارای زندگی ساده و بی آلایش و بی اعتنا به جلوه های فریبنده دنیا توام با رعایت عفت و پاکدامنی در خانواده باشد.
  4. پایبند به اجرای سنت های دینی و مذهبی و انجام واجبات الهی
  5. دارای دانش کافی و آگاهی از فقه اسلامی همراه با بینش عمیق سیاسی و مدیریت کافی و حسن تدبیر برای اداره ی امور .

از شرایط یاد شده دانش و  تقوی و عدالت و مدیریت کافی برای همه ی مسئولین حکومت لازم است و به تناسب وظایفی که بر عهده آنها محول می شود وجود بعضی از شرایط در الویت قرار می گیرد . مثلا کسانی که از قوه قضائیه هستند حلم و بردباری وآگاهی کافی از قوانین قضائی برای آنها ضروری است و برای کسانی که به عنوان قوه مجریه کار می کنند عدالت و تقوی و حسن معاشرت ضروری تر است و برای قوه مقننه آگاهی از فقه اسلامی و بینش عمیق سیاسی در حد اعلای لزوم است .

چه کسانی باید کاندیدا شوند ؟

در امر انتخاب ولی امر و رهبر امت در قانون اساسی سخنی از کاندیدا شدن فقها به میان نیامده بلکه از اصل پنجم قانون اساسی و اصل یک صد و هفتم استفاده می شود که رهبر یا شورای رهبری از بین فقهاء موجودین انتخاب می شوند بدون اینکه فقهاء خود را کاندیدا کرده باشند و این طبیعی ترین نوع انتخاب است و رهبری که از این راه بدون اینکه از طرف او تبلیغاتی شده باشد به طور طبیعی برگزیده شود ، مردمی ترین رهبر است ولی در انتخاب رئیس جمهوری افرادی برای انتخاب شده داوطلب می شوند و خود را کاندید می نمایند . قانون اساسی در اصل یک صد و شانزدهم می گوید :

” نامزدهای ریاست جمهوری باید قبل از شروع اتنخابات آمادگی خود را رسما اعلام کنند”

در اینجا باید یادآور شویم ، کسانی که خود را برای ریاست جمهوری نامزد  می کنند لازم است شرایط موجود خود را با شرایطی که برای ریاست و زعامت اسلامی لازم است ( آنها را شرح دادیم ) تطبیق دهند و اگر خود را شایسته زعامت اسلامی ندیدند نامزد نشوند و بار سنگین مسئولیت ریاست را بر دوش نگیرند و اگر برای انجام مسئولیت ریاست فردی را از خود شایسته تر دیدند او را بر خود مقدم بدارند و از او حمایت کنند اسلام تاکید فرموده که باید رؤسا و زمامداران شایسته ترین افراد مردم باشند و همان طوری که در گذشته اشاره کردیم از دیدگاه اسلام هرگاه زمامدارای یک جامعه در دست افرادی قرار بگیرد که از آنها دانشمند تر و شایسته تر برای آن کار موجود باشند آن جامعه رو به سقوط و انحطاط می رود . و همان طوری که از حدیث نبوی استفاده می شود اگر افرادی در حکومت اسلامی عهده دار ریاست شوند و زمینه را برای فاضل تر و شایسته تر از خود باقی نگذارند در صورتی که فاضل تر موجود باشد عمل آنها خیانت به خدا و پیامبر (ص) و امت اسلامی محسوب می شود .

مرحوم علامه امینی ( قدس سره ) درکتاب الغدیر جلد هشتم صفحه ۲۹۱ این حدیث را از رسول خدا (ص) نقل می کند :

” مَن تَقَدَّمَ علی قَومِ مِنَ المُسلِمین و هو یَری اَنَّ فیهم مَن هو اَفضَلَ مِنهُ فَقَد خانَ اللهَ و رسُولَهُ والمُسلِمینَ”

هر کس خود را بر قومی مقدم بدارد ( و پیشوایی آنها را به عهده بگیرد ) در حالی که بداند در بین آن ملت فاضل تر ( و شایسته تر ) از او ( برای آن کار ) وجود دارد آن شخص به خدا و رسول و جمیع مسلمانان خیانت کرده است .

بنابراین اگر مسلمان متعهد و مکتبی و واجد شرایط لازم نامزد ریاست شود ولی رفیق و رقیب خود را از خود متعهدتر وعالمتر وشایسته تر بداند و شرایط لازم را در او بیشتر بیابد چه بسا وظیفه و واجب شرعی باشد که به نفع او کنار برود و مردم را برای رای دادن به او تشویق نماید و اگر مسلمانی واجد شرایط نباشد و از عهده زمامداری اسلامی برنیاید ودر عین حال داوطلب ریاست شود شرعا مسئول است واز تفکر اسلامی و تربیت واخلاق اسلامی بهره ای ندارد و به شیوه دموکراسی های غربی عمل کرده است .

امت اسلامی باید بکوشد تا زندگی نامزدهای ریاست را دقیقا بررسی کند و در احوالات آنها مطالعه نماید و از افراد نزدیک کسب اطلاع کند و از میان کاندیدها بهترین آنها را انتخاب کند. ملت در انجام رسالت خود در انتخابات از نظر اسلام وظایف مهمی دارد که مشروح ومفصل آن را در فصل جداگانه ای انشاءالله مورد بحث قرار می دهیم .

 

19دسامبر/16

روانشناسی وجامعه شناسی

قسمت پنجم

درسهای منتشر نشده از شهید حجه الاسلام و المسلمین دکتر باهنر

نوجوانان پس از انقلاب

در ارائه بحث جامعه شناسی و روانشناسی لازم است از این دیدگاه به نوجوانان کشورمان نیز نظری بیفکنیم . البته ابعادی از بحث مورد نظر ما است که با انقلاب اسلامی ایران تماس داشته باشد و همه مباحث مربوط به نوجوانان ، از حوصله ی بحث ما خارج است .

دوران انتقال

نوجوانی دوران انتقال از کودکی به جوانی است . دورانی است که سالهای بلوغ را تشکیل می دهد که به تعبیر قرآن ، نوعی رشد و آمادگی برای زندگی است آنجا که می فرماید :

” ولا تَقرَبُوا مالَ الیَتیمِ اِلّا بِلََّتی هی اَحسَنُ حَتّی یَبلِغَ اَشُدَّهُ” [۱] یا ” ولمّا بَلَغَ اَشُدَّهُ آتَیناهُ حُکماً و عِلماً” [۲]

و اکنون در صدد بحث فقهی نیستیم که به طور تفصیل درباره بلوغ بحث کنیم و موضوع “سن” را که در “بلوغ” قابل بحث است ، مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم ، یا ابعاد دیگر بلوغ مثل “بعد جنسی” رامورد بحث قرار دهیم بلکه تنها اشاره ای می کنیم که : سنین بلوغ معمولا از حدود ۱۱ سالگی تا حدود ۱۷ سالگی است .

تذکر این نکته لازم است که دختر و پسر پس از تولد معمولا مانند هم رشد می کنند و ترقی جسمی را ادامه می دهند ولی از حدود ۱۰-۱۱ سالگی رشد دختر سریعتر می شود و از پسر جلو می افتد و همچنان تا ۱۸ سالگی از پسر جلوتر است ولی در این سن تقریبا متوقف می شود اما پسر همچنان به رشد خود ادامه می دهد و طبعا از دختر جلو می افتد . ناگفته پیدا است که این نظریات طبق معدل گیری علمی و آماری به دست می آید و در این گونه مباحث به افراد استثنایی توجه نیست .

از دوران نوجوانی که دوران انتقال از کودکی است ، به دوران جوانی می رسد. جوان در این دوران خویشتن را مستقل می داند و خود را از مردان و زنان بزرگ ، کمتر نمی داند . خود تصمیم می گیرد و وابستگی به خانواده را که در دوران نوجوانی پذیرفته بوده تقریبا نفی می کند .

دوران طوفانها و بحرانها:

این دوران پرماجراترین زمانهای زندگی است زیرا نوجوان در این دوران از جهتی زیر چتر حمایت خانواده است ، و از جهتی چیزهائی را می داند احساس می کند ، کم کم می خواهد خودش تصمیم بگیرد ، از یک سو نمی تواند یک تصمیم جدی بگیرد و از سوی دیگر نمی خواهد طفیلی باشد و بدین سان امواج روحی و حالت عصیان و لجبازی به او دست می دهد ، پدر و مادر تعجب می کنند که چه شده ؟ چرا این بچه یک مرتبه تغییر یافته ؟ ولی این حالت برای عموم نوجوانان که ایام انتقال را می گذرانند طبیعی و عادی است : در واقع نوجوان می خواهد خود تصمیم بگیرد ، قفسها را بشکند ، لذا عصیان می کند ، به درس و تکلیف و وظایف خود اهمیت نمی دهد و لذا در کلاس های درس هم سخت ترین کلاس از جهت اداره و مدیریت ، کلاس هائی است که محصلین آنها از ۱۱-۱۲ تا ۱۶-۱۷ ساله ها هستند مدیریت کودکان دبستانی و جوانان از این کلاسها آسان تر است .

در این دوران بسیار حساس ، توجه به مسائل روانی و خواستهای نوجوانان بسیار مهم است ، و باید غرور نوجوان ، شخصیت او ، احساسات او و بالاخره نظریاتش مورد توجه قرار گیرد و با توجه به آنها به تربیت و ساختنش همت گماشت…

نوجوان و انقلاب اسلامی :

مباحث روانی و تربیتی در این دوران بسیار است ولی آنچه با انقلاب در رابطه است حقایقی است که از جمله آنها این است که نوجوان قبل از انقلاب آن حالت طبیعی فیزیولوژیکی را داشت و به خود اجازه ورود به صحنه سیاست را نمی داد ، گوئی مسائل سیاسی و اجتماعی مخصوص به دوران های بعد از بلوغ بود و تا قبل از سنین دانشگاه عملا وارد سیاست نمی شد ، گر چه زمینه هم آماده نبود و فشار و اختناق جلوگیری می کرد ولی در هر حال چنین بود و در غیر دانشگاه مسائل سیاسی هرگز به صورت جدی مطرح نمی شد .

به برکت انقلاب اسلامی ، مباحث سیاسی در محیط دبیرستان راه یافت و به سرعت اوج گرفت به طوری که رژیم منفور پیش را گیج ومتحیر ساخت و رژیم با این پدیده تازه غافلگیر شد ، زیرا همیشه در دانشگاه مواظب جوانان بودند و انتظار این پدیده را در محیط مدارس نداشتند و بالاخره این روحیه آن چنان رشد کرد که طوفان خشونت و اعتراض و طغیان از مدارس حرکت کرد و همچون آتش فشان ، هستی وابستگان به رژیم را به آتش کشید.

کتابهای در سطح بالا مانند نوشته های “شهید مطهری” که قبلا در دانشگاه ها مورد توجه دانشجویان بود ، در دبیرستان ها نیز مورد توجه و مطالعه قرار گرفت و با آشنائی نوجوانان با مباحث ایدئولوژیکی اسلام ، روح انقلابی در مدارس اوج گرفت و اندیشه و تفکر مکتبی به وجود آمد و با این شرایط و شرایط انقلابی دیگر و طوفان و عصیان و پرخاش و مشت های گره شده ، رژیم سقوط کرد و جمهوری اسلامی بر پا شد.

نکته قابل دقت این است که نوجوان تازه از خفقان نجات یافته مشتش بر ضد ظلم و اختناق گره شده و بالا رفته به اطراف می نگرد تا مشت را فرود بیاورد . رژیم استبداد نیست ، ولی حرارت و داغی هست و جائی که این حرارت را اعمال کند پیدا نمی کند ، فریاد کشیده و مرده باد می خواهد بگوید ، ولی شاه نیست تا “مرگ بر شاه” بگوید. در اینجا  یک حالت روانی خاصی برای نوجوان به وجود آمده و خلاءای را احساس می کند ، این حالت بسیار حساس است و وجود این خلاء اهمیت بسیاری دارد این خلاء باید پر شود ولی از راه صحیح که نوجوان سنگری بیابد و در سنگر انقلاب با سایر موانع و مشکلاتی که در راه انقلاب است بجنگد و گرنه گروهها از این خلاء و داغی و حرارت نوجوان استفاده کرده از راه عمل باطل و با تغذیه زیانبخش آن را پر می کنند .[۳]

گروهها :

در مسیر انقلاب گروههایی بودند که با ملت مسلمان همراه بودند ولی با عقیده و ایدئولوژی غیر اسلامی . در یک هدف خاص با ما هم صدا بودند و فکر می کردند که چون مذهبی ها نمی توانند از پیروزی ها استفاده کنند ، آنها استفاده خواهند کرد . زیرا آنها سازماندهی داشتند و ما نداشتیم. با این حساب آنان به خودشان امیدوار بودند ولی بعدا دیدند که جمهوری اسلامی تاسیس شد و به امر امام شورای انقلاب و نخست وزیری و نهادهای انقلابی یکی پس از دیگری جوشید و به وجود آمد از درون انقلاب تشکل و سازماندهی نیز شکوفا شد و “خط امام” خود هسته مرکزی برای سازمان و تشکیلات مسلمانان گشت و سرانجام گروهها چون دیدند نمی توانند در این مسیر قرار گیرند ، شروع کردند به نق زدن و به اصطلاح انتقاد کردند ولی باز دیدند انقلاب به پیش می رود و وحدت و سازماندهی آن منظم تر می شود و نظام جدید مستقر می گردد ، این بار تصمیم گرفتند با رفتاری خصمانه با نظام جمهوری اسلامی روبرو شوند .

البته گروههای چپ گرا و غیر اسلامی خیلی زود مسیر خود را مشخص کردند و به مخالفت و جنگ پرداختند و در استانهای کشور به آتش افروزی و کارشکنی دست زدند ولی گروههائی که از نام اسلام هم استفاده می کردند و به ظاهر جنبه های اسلامی را هم در نظر داشتند ، ابتدا کج دار و مریز رفتار کردند ولی چون دیدند ملت در کنار رهبر مسلمانان هستند و تشکل هر روز مستحکم تر می شود، شروع به مخالفت با قانون اساسی کردند ، در انتخابات دوره اول ریاست جمهوری باز بحث داشتند و سپس به درون نظام آمد ولی مجددا به انتقاد پرداختند ، نا انتقاد صحیح که عیب جوئی.

برای اینکه معلوم شود که آیا اینان انتقاد سازنده مورد نظرشان بود یا عیب جوئی و تخریب ، باید نگاهی به ۱۵ ماه پس از پیروزی انقلاب افکند که آیا مجموع کارهایی که شورای انقلاب کرده و در حدود هزار و سیصد لایحه عملی تصویب کرده بود هیچکدام خوب نبود؟ ! حداقل صد تا یا پنجاه تا هم خوب نبود که یک بار بگویند بارک الله ؟ ملی شدن کارخانه ها که مورد نظرشان بود ، بعد از ملی شدن به این هم انتقاد کردند ! تقسیم زمین را خوب می دانستند و پس از عملی شدن آن به آن بد گفتند ! در انتخابات اگر یک مرحله ای هم می شد اینان می گفتند که دو مرحله ای خوب است ولی در دو مرحله ای بودن هم انتقاد کردند ! و خلاصه اینان منتظر بودند که شورای انقلاب و نظام جمهوری اسلامی تصمیمی بگیرد ، به هر صورت بود بد می گفتند مثلا یک نقیضه از دادگاه انقلاب یا ارگانهای دیگر ببینند و به رخ بکشند و بالاخره بد گفتند و شایعه ساختند و ..[۴]

و در این میان عده ای از نوجوانان که آن حالت خلاء را داشتند و جائی نداشتند که مشتشان را بکوبند ، اغوا شده و به خیال خود جای فریاد را یافتند…!

مجاهدین خلق

در اینجا لازم است در رابطه با مباحث نوجوانان قدری این سازمان را تبیین کنیم و در یک بحث کوتاه ، مباحث فکری ، فلسفی و اجتماعی مربوط به این گروه را مورد بررسی قرار دهیم :

بعد از سالهای ۴۱-۴۲ که نهضت اسلامی امام شروع و اسلام رسما وارد صحنه های مبارزاتی شده بود و گرایش به اسلام در دانشگاه و جوانان به وجود آمده بود ، این گروه توانست مبارزه را بیشتر در میان جوانان و دانشگاه ببرد و تشکل و نیروی بیشتری به آن بدهد و نقش موثری در این جهت داشته باشد و در این میان افرادی که در مسیر مبارزاتی امام بودند ، اینان را تقویت می کردند و نیازهای مادی آنانرا هم مرتفع می نمودند و ما می گفتیم چون یک حرکت اسلامی ! است باید به آن کمک کرد و کمک می کردیم تا تدریجا قدری تشکل یافتند .

پس از تشکل گفتند چون ما می خواهیم به صورت یک گروه و یک سازمان تشکیلاتی در بیائیم بایستی ایدئولوژی  و مکتب داشته باشیم ، چون یک گروه سیاسی که می خواهد یک مبارزه را ادامه بدهد و بعد طرح یک حکومتی را برای آینده بریزد بایستی یک ایدئولوژی مدون و منظم داشته باشد ، آنگاه رهبرانشان شروع کردند به اینکه ایدئولوژی مدوّن گروه و سازمان را بنویسند موقعی این تصمیم را گرفتند که به تدریج به صورت گروه مخفی که مورد خطر هم بودند در آمده بودند و در شرایط زیر زمینی مشغول تدوین ایدئولوژی سازمان خود شده بودند : در آن موقع ایدئولوژی اسلامی به صورتی که الان ما در دست داریم که آثاری از متفکرین اسلامی به سرعت نوشته شد و تحقیق شد و در اختیار قرار گرفت تدوین و منظم نبود. و البته بار اسلامی ما غنی است ، منابع اسلامی ما بسیار بسیار پربها و پر ارج است و کار اسلامی هم شده بود اما ایدئولوژی مدون یعنی اینکه دقیقا شروع بشود  به اینکه جهان بینی این مکتب چیست ؟ و از کجا شروع می شود؟ زیر بنا و اصول چیست ؟ و بعد چطوری وارد مسائل اجتماعی و مسائل حکومتی می شویم ؟ نظام اقتصادی و حکومتی چگونه ا ست ؟ یعنی یک مجموعه ای که این مجموعه را وقتی که بخواهیم پیاده بکنیم یک نظام مکتبی ، فکری ، اقتصادی ، اجتماعی بتواند بیرون بیاورد ، ایدئولوژی اسلامی ، به این صورت تدوین شده و شکل یافته کم کار شده بود ، تحقیق اسلامی شده بود و برنامه اسلامی هم غنی بود ، افرادی هم مشغول تحقیق بودند و هستند و بعد هم شدند ولی مقصود این است که یک مجموعه مدون ( همان طور که گروههای چپ گرا و مکتبهای الحادی یک مجموعه درست می کردند و می گفتند ، این فلسفه ما است . این زیر بنا است ، یا روبنا ، این نظام است این ایدئولوژی است ، این جهان بینی است ) وجمع و جور شده که خوراک آماده برای یک گروه سیاسی باشد .به این صورت در اختیارشان نبود .

اینها شروع کردند در شرایط مخفی به تنظیم ایدئولوژی ، از یک طرف متظاهر به اسلام بودند و با قرآن و با  نهج البلاغه آشنا بودند و از طرف دیگر، مطالعات مارکسیستی زیاد کرده بودند چون می خواستند شیوه انقلاب را یاد بگیرند و برای اینکه مطالعات سیاسی داشته باشند از کتابهای چپیها و مارکسیستها زیاد خوانده بودند ( چنانکه خود دانشمندان و دانشجویان اسلامی نیز به عنوان یک مطالعه فلسفی ، اجتماعی ، مکتبی ، کتابهای دیگران را هم مطالعه می کنند تا ببینند اسلام چه می گوید تا بتوانند بحث کنند ). در هر حال آنها مطالعاتشان در زمینه کتابهای مارکسیستی زیاد بود ، از طرفی هم ظاهراً ایمان اسلامی داشتند و آشنائی با یک مقدار کم از قرآن و نهج البلاغه !! آمدند یک مجموعه مدون ایدئولوژیک بنویسند ، نتیجه چه شد؟ چون یک مقدار در افکار و مغز و اندیشه هایشان حرفهای منظم و کلاسه شده و مدون الحادی مارکسیستی به عنوان “علم” وجود داشت ، معلوماتی و اطلاعاتی مطالعه کرده بودند و می خواستند اسلام را بنویسند ، با آن محتوی مطالعاتی خود بدین ترتیب اندیشه های مارکسیستی را به آن علاقه و ایمان اسلامیشان اضافه کردند و از این دو یک ایدئولوژی تدوین شد و لذا کتاب “شناخت ” در آمد ، کتاب “راه انبیاء” درآمد، کتابهای دیگری درآمد ، درسهای ساده درباره اقتصاد ( اقتصاد به زبان ساده ) و غیر ذلک . این گونه کتابها و نشریه ها نوشته شد که آدم وقتی اینها را نگاه می کند می بیند که قرآن و نهج البلاغه در آنها هست . اسم خدا و توحید است ، اینها همه هست ، ولی وقتی که دقیق می شود ، ( به شرطی که قبلا در زمینه مارکسیستی و مکتبهای الحادی مطالعه کرده باشد ) ، می بیند درست آن خط مارکسیستی تعقیب شده و درست روی آن فراز و نشیبها  و درها وتپه هایی که مارکسیسم تعیین کرده است ، ولی یک فرش بسیار زیبائی از اسلام روی آن مسیر انداخته است یعنی جاده ، جاده مارکسیستی است ، گردنه ها و فراز و نشیبها را به روال مارکسیستی طی کرده است ، اصول به گونه ای تنظیم شده که همان اصول است ولی آن بستری که روی آن انداخته شده که به چشم آدم می خورد ، خیلی هم زیباست و گاهی هم خیلی جالب است ، از قرآن و نهج البلاغه و تعالیم اسلامی است و پیداست که با وجود این روکش اسلامی ، این جاده به هدف الحادی می رسد نه مکتب خدائی !                ادامه دارد.

 

[۱]

[۲]

[۳]

[۴]

19دسامبر/16

اقتصاد اسلامی

قسمت چهاردهم

آیت الله حسین نوری

بررسی انگیزه های کسب مال و ثروت در اسلام و در نظام سرمایه داری

مال و ثروت در نظام سرمایه داری وسیله ی تفاخر و تکبر و سودجوئی و ذخیره پرستی است، در حالی که اسلام ، مال و ثروت را وسیله ی خدمت به جامعه مسلمانان می داند.

در قسمت های پیش ، ضمن بحثی که پیرامون طرحی از کلیات مساله سرمایه داری در اسلام مطرح شد، به گفت و گویی درباره ی ” نظام اسلامی و سیستم سرمایه داری” پرداختیم.

در شماره های قبل ، گفته شد که نظام سرمایه داری ، و جلوه هایی از انواع آن ، در اجتماعات باستانی هم وجود داشته است. ولی در قرن شانزدهم میلادی بود که نظام سرمایه داری ، از شیوه های سنتی جدا شد و به مرحله ی مهمی از دوران رشد خود گام نهاد. مهمترین عوامل پیدایش این تحول در نظام سرمایه داری نیز عبارت بود از:

  1. جنگ های خونبار صلیبی که چند قرن ادامه یافت و موجب نزدیکی و ارتباط وسیع مشرق و مغرب جهان گردید.
  2. توسعه ی صنایع ، بهبود وسایل ارتباطی و گسترش علوم گوناگون که باعث شد تا رشته های مختلف نیز در عرصه های گوناگون به وجود آید و در رشد سرمایه داری نقش مهمی ایفا کند.
  3. اکتشافات بزرگ جغرافیایی ، که باعث گسترش سطح مسکون جهان و رواج مسافرت و مهاجرت های دسته جمعی و گسترش دامنه ی ارتباطات و فعالیت ها و مبادلات بازرگانی گردید و فعالیت های اقتصادی را وسعت بخشید.

هم چنین گفتیم که نظام سرمایه داری مشخصات و خصوصیاتی دارد که در مقایسه با مشخصات نظام اقتصادی اسلام، می تواند روشنگر مسائل بسیار و از جمله تفاوت های فراوان این دو نظام باشد. مشخصات سیستم سرمایه داری را به سه بخش:”مبانی حقوقی” ، “مبانی نفسانی” و “مبانی اقتصادی” تقسیم کردیم.

در شماره پیش ، درباره ی مشخصه اول یعنی مبانی حقوقی نظام سرمایه داری و مقایسه ی آن با موازین اقتصاد اسلامی بحث کردیم و اکنون دنباله بحث را ادامه می دهیم.

۲- مبانی نفسانی در نظام سرمایه داری:

در بحث پیرامون دومین مشخصه نظام سرمایه داری یعنی مبانی نفسانی و انگیزه های درونی که در فعالیت های اقتصادی و کسب مال و ثروت موثر است . هنگامی نتیجه ی مطلوب به دست خواهد آمد که مسائل مربوط به آن را با انگیزه های فعالیتهای اقتصادی در اسلام مقایسه کنیم.

آنچه در وهله ی اول توجه هر پژوهشگر منصف و بی غرضی را جلب می کند و لازم است نیز پیش از همه چیز مورد توجه قرار بگیرد این است که : انگیزه ی فعالیت های اقتصادی در نظام سرمایه داری چیزی جز سودجوئی و ذخیره طلبی نیست.

البته از نظامی که با سرمایه ی معنوی توام نیست و بر اساس ماده گرائی پی ریزی شده است جز این نباید انتظار داشت.

بر اساس این انگیزه ، تولیدکنندگان تمام سعی و تلاش خود را به گونه ای فزاینده و رو به تزاید تنها در این جهت به کار می برند که کالاهایی را تولید کنند و یا خدماتی را انجام دهند که در آن حد اکثر سود مادی متصور و موجود باشد.

این گونه تولیدکنندگان و انجام دهندگان خدمات- چه به صورت فردی فعالیت کنند و چه به صورت گروهی و شراکتی فعالیت داشته باشند- در هر صورت همواره با یکدیگر رقابتی شدید دارند و در مسیر این رقابت ها هر یک می کوشند تا با نزدیکتر کردن نرخ فروش با قیمت تمام شده ی کالاها یا با بهبود و برتری بخشیدن به کیفیت انواع کالاهای تولیدی و یا با تبلیغات وسیع تر و پرخرج تر و موثرتر خریداران هر چه بیشتری را به سوی تولیدات یا خدمات خود جلب کنند و بدین گونه بر رقبای خود در صحنه ی اقتصاد پیروز شوند و حتما در صورت امکان آنها را به ورشکستگی و افلاس بکشانند و با این روش غیر انسانی رقبا خود را از سر راه بردارند.

آنها در این قبیل فعالیت ها جز به بدست آوردن سود بیشتر به موضوعات اجتماعی مهم دیگری از قبیل اینکه آیا این کالاها و خدمات ، حوائج چه کسانی را تامین خواهد کرد ؟

آیا احتیاجات مستضعفان مرتفع خواهد شد ؟ یا تفنن طلبی متمکنین و مستکبران اشباع خواهد گشت ؟ آیا با پرداختن آنها به تولید کالاهایی که فقط به درد تفنن طلبی و تجمل خواهی متمکنین و پولداران خواهد خورد افراد دیگری و دستگاههای دیگری هم در اجتماع وجود دارد که برای رفع نیازمندیهای طبقات محروم و مستضعف و محتاج به فعالیتهای اقتصادی بپردازد یا نه ؟ آنها هرگز در این گونه موضوعات فکر نمی کنند و شعاع فکرشان در حقیقت به اینگونه موضوعات نمی رسد چون محور و مداری جز سود شخصی و نفع فردی ندارند.

تبلیغات آنها نیز اغلب در نقش موثری که در جلب و جذب متقاضیان و خریداران دارد بسیار اغراق آمیز است و غالبا موجب فریب خوردن متقاضیان می گردد.

از همین موضوع نیز می توان روحیه ی حاکم بر نظام سرمایه داری کاپیتالیستی را نیز شناسائی کرد.

“پل ساموئلسن”که یکی از پژوهشگران مسائل اقتصادی است می نویسد:

یک ضرب المثل آمریکائی که امروزه به صورت مربی و راهنمای جهان سرمایه داری درآمده است این است :

“اگر صد دلار پول داری ، فقط ۲۰ دلار آن را سرمایه گذاری کن و ۸۰ دلار دیگر را  در راه تبلیغ تولیدات خود به مصرف برسان.

وی سپس می افزاید : این ضرب المثل به صاحبان پول و ثروت در جهان سرمایه داری می آموزد که ” تولید” منهای ” تبلیغ” مانند تولید خانگی است که در چهار دیواری های محدود و محیطهای در بسته صورت می گیرد و تنها عده ی معدودی از آن مطلع می شوند ، در نتیجه در میان خریداران برای خریدن و به دست آوردن آن کالا رقابتی به وجود نمی آید.

حال آنکه ” تولید” به اضافه ی ” تبلیغ” همچون به نمایش در آوردن کالا در ملاء عام است و به عبارت دیگر ” تولید” یعنی: ایجاد کالا در انبار زیرزمینی که دور از چشم دیگران است و ” تبلیغ” یعنی انتقال کالا از زیرزمین به یک ” ویترین آراسته ” که نگاه دیگران را جلب و هوس خریداران را در آنان تحریک می کند.

یک مسلمان کامل مال و ثروت را در شکل نهایی خود تنها وسیله ای برای رفع احتیاجات خود و جامعه اش و تحصیل مال را فقط تلاشی برای خدمت به افراد مسلمان و جوامع اسلامی می داند.

بر همین اساس است که بازاریابهای حرفه ای در جهان سرمایه داری معتقدند هر چه این ویترین آراسته تر باشد قدرت جذب و تحریک بیشتری خواهد داشت و برای هر چه آراسته تر بودن ویترین باید تبلیغات هر چه وسیع تری را انجام داد زیرا در دنیای تبلیغات همیشه این اطمینان وجود دارد که۸۰ دلاری که خرج تبلیغات می شود  به مقدار مضاعف از جیب مصرف کننده بیرون خواهد آمد و به ۲۰ دلاری که سرمایه گذاری شده افزوده خواهد شد.

بدین گونه یک جنبه از جنبه های اقتصادی و سرمایه داری یعنی تلاش برای کسب سود هر چه بیشتر ، از هر راهی که ممکن باشد و هر چند موجب اغفال و فریب مردم گردد آشکار می گردد.

از سوی دیگر متقاضیان و مصرف کننندگان انواع کالاها و خدمات نیز که تحت تاثیر نظام سرمایه داری قرار گرفته اند در مقام تقاضا به رقابتی شدید و موثر می پردازند و همواره کوشش می کنند تا بهترین کالاها و خدمات مورد نیاز خود را که در بازار خرید و فروش وجود دارد ، بدون اینکه در فکر رفع حوائج افراد محتاج تر و مستضعفین باشند و بدون اینکه برای رفع نیازمندیهای شدید و مبرم آنها در فکر ایثار و کمک به آنان باشند ، به خود اختصاص دهند:

از این رو لازمه ی بقاء و تداوم این سیستم وجود عرضه و تقاضای وسیع و رقابت شدید تولیدکنندگان از یک سو و رقابت مصرف کنندگان از سوی دیگر است بدون اینکه ” ایثار” و “گذشت” و فکر رفع حوائج شدید محرومان و مستضعفان در بین باشد و این خود یکی از خصوصیات مهم سرمایه داری است .

پس بی جهت نیست که وجود بازار و رقابت کامل و میکانیزم عرضه و تقاضا آن چنان با ضوابط این نظام در هم آمیخته که نظام سرمایه داری با ” اقتصاد بازار” مترادف گردیده است.

از دیدگاه اسلام :

اما همین مساله ، از دیدگاه اسلام چنان تغییر شکل می دهد که نظام اقتصادی اسلام را به طور کلی از سیستم سرمایه داری جدا می سازد با این معنا که :

یکی از امتیازات اقتصاد اسلامی – چنانکه قبلا نیز گفته ایم- این است که اسلام ساخت نظام اقتصادی خود را بر پایه ی خدا شناسی و معارف اعتقادی وایدئولوژیکی و موازین اخلاقی استوار می نماید. و لذا انگیزه ی فعالیتهای اقتصادی از دیدگاه اسلام هرگز بر پایه دو عنصر خطرناک  و انسانیت سوز ” سودجوئی” و ” ذخیره پرستی” که پایه نظام سرمایه داری است نمی تواند باشد.

در اسلام ایمان و اعتقاد به این واقعیت که مالک همه چیز خداوند است و هر آنچه را که به صورت مال و سرمایه در دست انسانها است به عنوان عاریت و برای آزمایش و به جهت رفع حوائج انسانها به آنها داده شده است، تغییر شکل مهمی درنظام اقتصادی به وجود می آورد و یک تحول بنیادی و بینش و تفکر عمیق و اساسی در افراد ایجاد می کند و افق فکر و فهم انسانها آنقدر اوج می گیرد و به رشد و تعالی می رسد که فقط برای خدا به کسب مال و ثروت می پردازند و برای جلب خشنودی پروردگار متعال به تامین مصالح و احتیاجات خود و جامعه ی خویش اقدام می کنند به طوری که یک مسلمان کامل مال و ثروت را در شکل نهائی خود تنها وسیله ای برای رفع احتیاجات خود و جامعه اش و تحصیل مال را فقط تلاشی برای خدمت به افراد مسلمان و جوامع اسلامی می داند.

و احتیاجات را نیز درجه بندی می کند و با وجود احتیاجات شدیدترکسب مال را برای مصرف کردن در آن راه بر احتیاجاتی که شدید تر نیست مقدم می دارد.

این است که از نظر اسلام انگیزه ی انسانها ی مومن در کسب مال  و ثروت هرگز بر محور آن دو عنصر خطرناک و غیر انسانی یعنی سودجوئی و ذخیره طلبی که اساس نظام کاپیوتالیستی است نمی گردد بلکه بر محور رفع حوائج افراد و خدمت به جامعه می چرخد.

قرآن کریم از کسانی تمجید می کند که در عین اشتغال به کار و تجارت به یاد “خدا” نیز باشند و در این رابطه می گوید:

” رجال لا تلهیهم تجاره و لابیع عن ذکرالله”          (سوره نور آیه ۳۷ )

روشن است کار و تجارتی که توام با یاد خدا باشد بر اساس خدمت به بندگان خدا صورت خواهد گرفت نه بر اساس سود جوئی و ذخیره پرستی.

و نیز قرآن مجید برای تاکید بر این مطلب مسلمانان را مورد خطاب قرار داده می گوید:

” یا ایها الذین آمنوا لا تلهکم اموالکم ولا اولادکم عن ذکرالله ومن یفعل  ذلک فاولئک هم الخاسرون ”

( سوره منافقون آیه ۹ )

ای اهل ایمان : اموال و فرزندانتان هرگز شما را از یاد خدا باز ندارد وکسانی که این چنین باشند دچار زیان و خسران گردیده اند.

مردی به حضرت صادق (ع) عرض کرد: ” ما در راه کسب مال و ثروت تلاش می کنیم و دوست داریم که امکانات مالی فراوان داشته باشیم .”

حضرتش قبل از هر چیز مساله هدف را مورد توجه قرار داد و پرسید : هدف شما در کسب وکار و تلاشتان چیست ؟

گفت : می خواهیم خود و خانواده خود را اداره کنیم و برای خویشاوندان خویش نیز- در صورتی که در مضیقه ی اقتصادی باشند – رفاه و وسعت ایجاد نمائیم و در راه خداوند در راه تامین مصالح عمومی از اموال و ثروت خود خرج کنیم و برای انجام مراسم حج و شرکت در این اجتماع پرشکوه عبادی سیاسی اقدام نمائیم .

آن حضرت کسب مال و ثروت در راه چنین اهدافی را مورد تایید و تمجید قرار دادند.

(ج ۱۲ وسائل ص ۱۹ )

ادامه دارد.

 

19دسامبر/16

سرگذشتهای ویژه از زندگی امام ۱۸

قسمت چهارم

حجه الاسلام و المسلمین کریمی عضو جامعه مدرسین

برخورد حکیمانه با حوادث روزگار

انبیا که پرچم رسالت سماوی را به دوش می کشیدند ، برای اینکه بتوانند افراد را جذب کنند و خدا را در دل آنان زنده گردانند و مردم را به سوی خدا سوق دهند ، لازم می دیدند که در برخورد با قضایا ، تا آنجا که مربوط به تصمیم گیری خودشان می شد ، برخوردی حکیمانه و واقع بینانه داشته باشند . لذا بسا برخوردی ملایم با افرادی می کردند که ظاهری زننده و خشن داشتند ، لکن پشت این ظاهر ناپسند یک مصلحت عالی می دیدند که ناچار برخوردهای بد را تحمل می کردند . و گاهی برخی از افراد برخوردی بسیار نرم و فریبنده داشتند ولی چون ملاحظه می شد که ماورای این برخورد فریبنده ، خدعه و نیرنگی در کار است ، تصمیم به طرز دیگری گرفته می شد . این یک شیوه ای بود که انبیاء (ع) در طول تاریخ با امت های خودشان داشتند و تاریخ بسیاری از این جریانات را ثبت کرده است .

با در نظر گرفتن چنین روشی، هنگامی که در برخوردهای استاد بزرگوار امام خمینی روحی له الفداء تامل کنیم می بینیم طرز برخوردشان همانند برخورد انبیاء است. با قضایا همواره حکیمانه و تحلیل گرانه و واقع بینانه برخورد می کردند و می کنند. چه در مصائبی که بر ایشان وارد می شد و چه در تماسهایی که افراد با ایشان داشتند و چه در قضایایی که در طول انقلاب پیش می آمد . چه بسا قضایایی پیش می آمد که افراد عادی در قبال چنین قضایا و حوادثی توان تحمل را از دست داده و اظهار عجز و ناتوانی می نمودند . ولی حضرت امام با آن برخورد حکیمانه ، پیامد قضایا را در نظر می گرفتند و همچون کوهی استوار و پا برجا از این قضایا و حوادث می گذشتند . و در برخورد با افراد نیز تنها اسلام و خدمت به اسلام برای ایشان مطرح بود نه صورت ظاهر افراد.

یادم می آید یکی از شبها در حرم مطهر امیرالمومنین (ع) جماعتی از اروپا در رابطه با دانشجویان مسلمان برای دیدار با امام آمده بودند . ظاهر آنها یک ظاهر ناپسندی – به تعبیر ما – در محیط ما بود چه از نظر وضع  قیافه و لباس و چه از نظر طرز برخورد و صحبت. لکن ما شاهد بودیم که حضرت امام به گونه ای با آنها برخورد کردند که گوئی با دوستان قدیمی شان نشسته و مشغول صحبت کردن می باشند . آن چنان آنها مجذوب امام شدند که پس از چند دقیقه صحبت با امام ، از کنار ایشان بلند شدند ، با یک دنیا نیرو و ایمان و امید و خلاصه هر یک از آنها حامل رسالت و پیامی از طرف امام برای مرکز عملیات و فعالیتهای فرهنگی خودشان شدند  .

این داستان ما را به یاد زندگی رسول الله (ص) می اندازد که چه بسا از افراد مدینه افرادی با بغض و کینه خدمت ایشان می آمدند و هدفشان تنها انکار رسالت کردن و به پیامبر اذیت و آزار رساندن بود. ولی روش برخورد حضرت با واردین به مدینه به گونه ای بود که آن کسی که با بغض و کینه وارد می شد پس از یک دیدار مختصر با رسول الله (ص) ، در برگشت با یک دنیا محبت و علاقه به دیار خود بازمی گشت و درواقع پیام برِ حضرت رسول (ص) به قوم و قبیله خودش می شد.

حضرت امام خمینی نیز در برخورد با گروه ها و افراد مختلفی که از اروپا ، آسیا ، آمریکا و سایر مناطق می آمدند ، آن چنان بود که با یک نشست و یک دیدار چنان افراد را مجذوب می کرد که در برگشت پیام آور امام به شهرهای خود می شدند.

یکی از برخوردهای حکیمانه امام ، همان برخوردی بود که با مصیبت جانگداز شهادت فقید سعید آیت الله حاج سید مصطفی رحمت الله علیه داشتند . چنان فرزندی که یار امام در تبعید ، انیس ایشان در جلسات بحث و امید او برای اداره شئون آینده مسلمین بود .چنان پدری ، چنین فرزندی را نا به هنگام از دست بدهد یک امر طبیعی نیست. باید پس از وفات ایشان یک عجز و انکساری در امام پیدا می شد. لکن هنگامی که امام از فقدان جانگداز چنین وجود ارزنده ای مطلع شدند با ایمانی قوی صبر کردند و یک ذره انکسار در سیمای نورانی شان پدیدار نشد، تنها جمله ای که فرمودند این بود” مصطفی امید آینده ی اسلام بود”.

در یازدهمین روز وفات آن مرحوم که برای تدریس تشریف آوردند ، در ابتدای سخن اشاره فرمودند که خداوند تبارک وتعالی الطاف خفیه ای دارد و وفات مرحوم آقا مصطفی را یکی از الطاف خفیه الهی  دانستند، زیرا امام با توجه به پیامد این حادثه فهمیدند که وفات آن مرحوم ، اسلام را زنده و انقلاب را پربار و پیروزی را نزدیک می سازد.

این حادثه ما را به یاد واقعه کربلا می اندازد که مورخین نوشته اند حضرت اباعبدالله (ع) هرگاه یکی از یارانشان شهید می شدند ، آثار انبساط و گشاده روئی در سیمای مبارک آن بزرگوار پیدا می شد. و این امر علتی نداشت مگر اینکه حضرت می دیدند که در رسیدن به هدف عالی و والای رسول الله (ص) باید چنین قربانی هایی داد و هر چه قربانی تحویل داده می شود ، انسان خودش را به هدف نزدیکتر می بیند.

اگر قضایای آن روز ( قبل از انقلاب ) ایران را نیز بررسی کنیم می بینیم ، اگر شخصی دیگر – به استثنای امام خمینی – در مقابل این قضایا قرار می گرفت ، زانوی عجز به زمین می زد و از ادامه ی کار مایوس و نا امید می گشت ، ولی فراموش نمی کنیم که هر گاه قضایای خونبار ایران را به اطلاع امام می رساندیم ، هرچه قضایا شدیدتر و فشار رژیم طاغوتی شاه بر مردم بیشتر می شد ، کوشش و جدیت امام در پی گیری هدف و چاره اندیشی برای بارور ساختن انقلاب بیشتر و حضرتش امیدوارتر می شدند . و این عین همان برخورد حضرت رسول (ص) و امام حسین (ع) و دیگر امامان معصوم ما با قضایا و حوادث زمانهای خودشان بود.

از طرف دیگر می بینیم گاهی – در بعضی از برخوردها- آنقدر امام ناراحت و متاثر می شدند که شاید مردم عادی در این گونه موارد هیچ نگران و متاثر نمی شدند .

از آن جمله یادم می آید روزی مرحوم آقا مصطفی به دفتر استفتاء آمدند و فرمودند آقا چند روزی است که خوابشان کم شده ، اشتها به غذا ندارند و نمی دانم چه سببی دارد؟ شما با ایشان صحبت کنید و ببینید نگرانی امام از چیست ؟

این نگرانی امام همزمان بود با اولین اخراج دسته جمعی ایرانیان از عراق ، که حزب بعث منفور عراق در نظر داشت حوزه علمیه نجف را منحل نموده و روحانیونی را که گرد امیرالمومنین (ع) جمع شده بودند متفرق کند.

من و برادر عزیزمان حجت الاسلام آقای خاتم ، با هم خدمت حضرت امام مشرف شدیم . ما تصور می کردیم که چون حوزه علمیه نجف در حال  انحلال و برچیده شدن است امام ناراحت و نگرانند . از این رو پیرامون همین موضوع با امام صحبت کردیم و من خدمت ایشان عرض کردم :

گر چه ممکن است حوزه نجف منحل شود ولی دانشگاه علوم تشیع همیشه از نظر مکان در نوسان بوده است و آنچه که این دانشگاه را پا برجا واستوار نگه داشته ، مکان دانشگاه نیست بلکه علما و دانشمندانی بوده اند که همواره می کوشیدند این دانشگاه امام صادق (ع) را به هر قیمتی که شده حفظ کنند و الان هم به حمدالله چنین علمایی هستند. خدا عمر شما را مستدام بدارد. عرایض ما که تمام شد ایشان فرمودند :” نگرانی من برای این مطلب نیست ، نگرانی من برای چیز دیگر است . حوزه نجف از احترام خاصی در انظار مردم بالاخص جامعه اسلامی و به ویژه  جامعه شیعه برخوردار بوده و در طول ۱۰۰۰ سال خدمات بسیار والا و پر ارزشی به مردم عرضه داشته و بزرگانی از علماء از همین حوزه برخاسته اند وصاحب تالیفات و تصنیفات و خدمات شایان تقدیری بوده اند . بر ما لازم است احترام چنین حوزه ای را  نگهداریم ، چرا که احترام به این حوزه احترام به اسلام و مذهب تشیع است . ولی مع الاسف شنیده ام بعضی از آقایان به عده ای گفته اند همراه ما به ایران بیائید و برای شما از دولت پروانه اقامت می گیریم و شما را در آنجا محافظت می کنیم . و امروز تماس با دولت طاغوتی یعنی همکاری با آمریکا ، همکاری با خائنین به مذهب امام صادق (ع) .

سپس حضرت امام فرمودند ” این برای من غیر قابل تحمل است که در زمان ما، افرادی از همین حوزه نجف هستند که از بیانشان پیدا است با رژیم شاه تماس دارند . از اینجا بروند وبا دولت طاغوت دست نشانده آمریکا روابط تنگاتنگ برقرار کنند . واین کار آنها آبروی هزار ساله نجف را می برد.

امام در قبال چنین مساله ای مدتها رنج می بردند که چرا باید از چنان حوزه ای که همانند صاحب جواهر ومرحوم کاشف الغطاء و دیگر اساتید فقه شیعه و سدهای شکست ناپذیر پرورش یافته اند ، چنان مطالبی به گوش برسد وروابطی از افراد آن حوزه با حکومتهای غیر اسلامی و خائن شنیده شود.

همچنین هنگامی که امام شنیده بودند عده زیادی از یارانشان در ایران ، در زندان ها و تبعیدها در زیر شکنجه ها به سر می برند ، سخت ناراحت شده بودند که این ناراحتی امام ما را به یاد روش رسول الله (ص) و حضرت امیرالمومنین (ع) و فرزندان گرامیشان می اندازد که در برخورد با قضایا آنجایی که مربوط به اسلام و مسلمین می شد سخت نگران می شدند.

ولی در مجموع این ناراحتی ها و نگرانی ها هیچ گونه تاثیری در ادامه ی کار و پیگیری هدف و تصمیم گیری حکیمانه امام نداشت ، بلکه پس از این حوادث و ناگواریها در کار جدی تر و مصمم تر می شدند .

در سال آخر اقامت امام در نجف اشرف ، ماه رمضان بود که از طرف هیئت حاکمه ی حزب بعث عراق خدمت امام آمدند و به ایشان پیشنهاد سکوت کردند و امام نپذیرفتند آنها هم بیشتر فشار آوردند . لذا امام مجبور به ترک نجف اشرف شدند .

ملاحظه بفرمائید یک شخصی که حائز مقام شامخ مرجعیت – و نه در حد سایر مراجع بلکه بالاتر از آنهاست – که اکثریت جهان تشیع مقلد ایشان و دنیا در انتظار رهنمودهای ایشان است و از نظر سنی هم در یک سن بالائی – در حدود ۸۰ سال – هنگامی که می بینند دیگر توان پیگیری هدف مقدس خودشان را در کنار مرقد امیرالمومنین (ع) ندارند تصمیم به مهاجرت می گیرند ، مهاجرت به کویت و از آنجا به سوریا!

هنگامی که دولت ناجوانمرد کویت اجازه ورود امام به خاک آن کشور را نمی دهد ومرز را به روی امام می بندد ، ناچار امام عازم اروپا می شوند ، اگر آن برخورد حکیمانه و مآل اندیشانه با قضایا نبود ، هیچ باعقل نمی ساخت که یک چنین مقام شامخی در یک چنین سنی از کنار مرقد امیرالمومنین صلوات الله علیه راهی اروپا بشوند ولی حضرتش هیچگاه به صورت قضایا نگاه نمی کند بلکه سیرت قضایا را در نظر می گیرند .

از خدا خواهانیم که بر ما منت گذارد به دوام عمر پر برکت امام و دوام توفیق مردم شهید پرور و قهرمان و در صحنه ایران تا این انقلاب را به رهبری امام تا ظهور حضرت ولی عصر (عج) ادامه داده و پرچم پرافتخار انقلاب و اسلام را به دست آن حضرت بسپارند.

انشاءالله تعالی.

 

19دسامبر/16

اخلاق در اسلام

قسمت دوازدهم

آیت الله مشکینی

اخلاص

آن انسانی خلیفه الله است که ناپاکیهای جامعه را بشوید و تبدیل به پاکی و خلوص کند و انسانهای آلوده را تزکیه نماید.

یکی از صفات کمالی انسان اخلاص است . اخلاص و خلوص در واژه عربی به معنای پاک بودن از چیزهای مخلوط است . مثلا گندم خالص یعنی چیزی غیر از گندم در آن نیست طلای خالص طلائی است که غیر از طلا چیز دیگری در آن نباشد. مقصود از اخلاص – در کتب اخلاقی –  خالص بودن عقاید وآراء انسان و خالص بودن اعمال انسان است.

بنابراین خلوص دو مرحله دارد:

۱-خلوص در اعتقادات  ۲- خلوص در اعمال

خلوص در اعتقادات معنایش این است که انسان باورهایی که باید راجع به مکتب و مذهبی پیدا کند ، این باورها خالص باشد و مخلوط با باورهای انحرافی و غیر صحیح نباشد . اگر انسان در این مرحله خلوص نداشته باشد ایمانش ناقص و مخلوط است گاهی تعبیر می شود به اینکه ایمان او التقاطی است . باورهای او التقاطی است.

یکی از آیاتی که هم اخلاص در ایمان و هم اخلاص در عمل را ثابت می کند و اشاره ای به التقاط دارد ، این آیه است :

“tûïÏ%©!$# (#qãZtB#uä óOs9ur (#þqÝ¡Î۶ù=tƒ OßguZ»yJƒÎ) AOù=ÝàÎ/ y7Í´¯»s9’ré& ãNßgs9 ß`øBF{$# Nèdur tbr߉tGôg•B ”

( سوره انعام – آیه ۸۲ )

کسانی که ایمان آوردند و ایمانشان را مخلوط به ظلم نکردند ، در امنیت خواهند بود و هدایت نصیبشان خواهد شد . بنابراین ایمان باید مخلوط با ظلم نباشد.

مثلا درباره یهودیان ، اگر بگوئیم به خدا ایمان دارند ، ایمانشان مخلوط است زیرا خدا را جسمی می دانند که گاهی در بهشت راه می رود و حضرت آدم را صدا می زند و آدم پشت درختها مخفی می گردد و خدا او را نمی بیند !! آیا این اعتقاد به توحید است که در تورات جعلی آمده است؟

این ایمان مخلوط به ظلم است یعنی مخلوط به عقیده انحرافی است . و هر عقیده انحرافی و عمل انحرافی ظلم حساب می شود. و همین ایمان مخلوط را در ” نصاری” می بینیم که معتقدند خدا ” ثالث ثلاثه ” است یعنی خدا را مجموعه ی سه نفر می دانند پدر و پسر و روح القدوس!!

و همچنین اگر کسی معتقد به نبوت باشد و در ضمن معتقد باشد که پیامبر گناه می کند و معصوم نیست و یا اینکه معاد را قبول دارد ولی معتقد است مثلا معاد روحانی است و جسمانی نیست و امثال اینها…

پس اگر کسی می خواهد خلوص در اعتقادات داشته باشد و ایمانش را مخلوط به ظلم نکند باید همه باورها و معتقداتش طبق موازین الهی و اسلامی باشد. خلوص در ایمان مخلوط نشدن عقائد انحرافی و غیراسلامی در آن است.

و اما اخلاص در عمل مربوط است به انگیزه انجام آن عمل یعنی اگر انگیزه عمل خدا و اطاعت امر خدا باشد ، این عمل خالص است . آن انگیزه و علت غائی که انسان را به حرکت وا می دارد و به کاری مشغول می کند ، اگر الهی باشد آن عمل شریف است و هر عملی که انگیزه اش زشت و پلید باشد آن عمل زشت و ناخالص است .

پیغمبر اسلام (ص) فرمود ” اِنَّمَا الاَعمالُ بِالنِّیاتِ” یا در روایت است ” لِکُلِّ امرِئٍ مانَوی” عملها به وسیله نیت است و بر هر انسانی از عملش آن می رسد که انگیزه آن عمل است ، یعنی روح عمل و شرافت و فضیلت و ارزش عمل به وسیله انگیزه و علت غائی آن است.

و اخلاص در منطق و قرآن و روایات و در بحث علم اخلاق ، معنایش این است که انگیزه انسان برای عمل خدائی باشد ، و امر خدا او را به سوی هر عملی حرکت دهد. و اسلام برای اخلاص ارزش زیادی قائل شده است.

وقتی که بهشتیان بعد از تمام شدن اعمال به “بهشت” جایگاه ابدیشان وارد می شوند و آن همه نعمتهای ارزنده ی جاودانی را از طرف خدا می بینند ، آن وقت است این جمله را می گویند “اِنِّ رَبَّنالَغَفورٌشَکورٌ” پروردگار ما بخشنده و شکرگذار است یعنی برای کارهای نیک ما این همه پاداش خوب عطاء فرموده است .

امام صادق (ع) نیز می فرماید : خداوند شکرگذار است ، سپس این جمله را می فرماید “اِنِّ العَبدَ لَیُضَلّئ رَکعَتَین یُریدُ بِهِماوَجهَ اللهِ فَیَغفِرُاللهُ لَهُ وَ یُدخِلهُ الجَنَّهَ” بنده ی خدا با دو رکعت نمازی که خالصانه برای خدا انجام داده ، خداوند او را مورد مغفرت و آمرزش قرار می دهد و به بهشت می برد.

قرآن درباره حضرت ابراهیم می فرماید:

“ما کانَ اِبراهیمُ یَهُودِیّا وَلانَصرانِیّاً وَّ لکِن کانَ حَنیفاً مُسلِماً” یهودیان می گفتند ابراهیم از ما است ، و نصرانی ها نیز ـ در زمان نزول قرآن ـ می گفتند ابراهیم از ما است ولی قرآن آنها را تکذیب کرده و می گوید حضرت ابراهیم مسلمان حنیف بوده است .

در اینجا امام صادق (ع) می فرماید ” یعنی حضرت ابراهیم خالص بود ” . در بعد عقیدتی عقائدی خالصانه داشت و اعمال او نیز خالصانه بود و تنها انگیزه اش الله بود.

بنابراین خداوند در قرآن ابراهیم را به عظمت یاد می کند و او را خالص معرفی می کند.

به هر حال یکی از بهترین اوصاف کمالی هر انسانی خلوص است. انسان هر مسلکی داشته باشد باید در آن مسلک صاف و پاک باشد و دور از التقاط و نفاق و دوروئی که اینها از زشت ترین صفات انسان است. لازم است انسان قبل از هر چیزی تفحص کند و مکتب و مذهبی را انتخاب کند و سپس در آن مکتب خالص باشد و نفاق نداشته باشد.

در آیات آخر سوره واللیل می خوانیم “وَسَیُجَنِّبُها الاَتقَی الَّذی یُوتی مالَهُ یَتَزَّکّی” کسی که از جهنم دوری می کند ، کسی که با تقواتر است و تقوای او زیاد است ، از اموال خود به دیگران می بخشد و در راه خدا انفاق می کند برای اینکه خود را پاکیزه کند. یعنی مجاهدات مالی و جانی می کند بدین منظورکه روحش و افکارش از التقاطها و آشفتگیها و عقاید انحرافی پاک شود و همچنین عملش از نفاق و ریاء و امثال اینها پاکیزه گردد. ” یوتی ما له یتزکی ” بخشش به منظور تزکیه و پاک شدن افکار و عقاید و اعمال او است.

در ادامه آیه می خوانیم ” وَمالِاَحَدٍ عِندَهُ مِن نِعمَهٍ تُجزی اِلّا ابتِغاءَ وَجهِ رَبِّهِ اِلاَعلی” هرکاری که این انسان با تقوا انجام می دهد به این منظور نیست که در مقابل نیکی کسی نیکی و احسان کند بلکه او چون ایمان دارد کارهای الهی خود را بدون انتظار نیکی انجام می دهد و تنها رضای پروردگار خود را می طلبد. مومن عملش برای این جهت است بنابراین تنها عملی که برای خدا انجام بگیرد خالص است و آن اعمال و اعتقاداتی که مشوب به باورهای انحرافی نباشد خالص است و انبیاء آمده اند که انسان را به این کمال برسانند که هم از نظر افکار و باورها پاک و خالص باشد و هم از نظر اعمال.

آن انسانی غرض از خلقت است که اعمال و افکارش خالص و برای خدا باشد ، و آن انسانی خلیفه الله است که ناپاکیهای جامعه را بشوید و تبدیل به پاکی و خلوص کند و انسانهای آلوده را تزکیه نماید.

البته این نکته هم باید گوشزد شود که رسیدن به این مقام بسیار مشکل است . خالص کردن عقاید و اعمال یکی از کارهای سخت انسان است و البته رسیدن به مراحل کمال انسانی باید هم مشکل باشد زیرا این بالاترین ارزشی است که در عالم وجود تصور می شود. انسان کامل و انسان خالص ارزشش فوق اینها است و در تحصیل این مقام هر چه انسان زحمت بکشد کم است و هر چه به سختیها و ناهمواریها و گرفتاریها تن در دهد باز هم کم است که به آن مرحله والا برسد.

در روایت  است که “هَلَکَ النّاسُ اِلّا العالِموُنَ وَهَلَکَ العالِموُنَ اِلَّا العامِلوُنَ وَ هَلَکَ العامِلوُنَ اِلَّا المُخلِصوُنَ وَ المُخلِصوُنَ فِی خَطَرٍ عَظیمٍ”

تمام این چهار میلیارد انسانی که می بینید ، به طرف انحراف می روند مگر کسانی که دانش الهی داشته باشند و تمام این دانشمندان و علماء در هلاکتند مگر کسانی که بر طبق دانششان کاملاً پای بند بوده و عمل کنند و عمل کنندگان نیز در هلاکتند مگر آنان که در عمل به درجه اخلاص رسیده باشند. و همان افرادی که به مرحله اخلاص رسیده اند ، آنها هم نباید صددرصد خاطر جمع باشند ، آنها هم باید پیوسته در فکر خود بوده و خود را از خطرهای بزرگی که در راهشان است نگهدارند.

هر عملی که انسان برای خدا انجام می دهد ، آن عمل پیروز است و خدا هم به نیروهای غیبی کمکش می کند . و ما در آیات و روایات می بینیم که مسلمانان صدر اسلام چه نیروئی پیدا کردند و چطور با عِدّه کم و عُدّه کم ( نیروی کم و وسائل و ابزار جنگی کم ) توانستند بر دشمنان پیروز شوند ( البته گاهی هم در جنگ شکست می خوردند ولی روی هم رفته پیروزی با مسلمانان بود ) و این پیروزیها هیچ عاملی جز ایمان خالص و قوی ندارد . و ما بحمدالله در این ایام همین خلوص را در رزمندگان خودمان در جبهه های حق علیه باطل می بینیم و آثار معجزه آسای  این خلوص را در پیروزیهای پی در پی مشاهده می کنیم. ادامه دارد

 

19دسامبر/16

استراتژی ابرقدرت آمریکا

قسمت دوم

استاد جلال الدین فارسی عضو ستاد انقلاب فرهنگی

استراتژی انتقام گیری گسترده

استراتژی انتقام گیری گسترده Massive Retaliationاستراتژی است که “والس” در آغاز دهه ۱۹۵۰ اصولش را طراحی کرده است . وی معتقد بود استراتژی جدید به منزله ی تصحیح خطاها و نقاط ضعفی است که در اجرای سیاست محدود سازی علیه شوروی در مرحله ی پس از خاتمه جنگ جهانی دوم بروز کرده است. عقیده داشت استراتژی انتقام گیری هم موثرتر است و هم از نظر اقتصادی بسیار به صرفه تر از استراتژی محدودسازی ، اساس استراتژی جدید را آزادی در انتقام گیری فوری و خشن با وسائل و در نقاطی که ایالات متحده ی آمریکا انتخاب می کرد تشکیل می داد . این بدان معنا بود که هرگاه کمونیستها بخواهند هیات موجود روابط نیروهای بین المللی را به نحوی از انحاء تغییر دهند ، باید منتظر کیفری به صورت یک انتقام گیری هسته ای باز دارنده باشند.

منطق والس که روش وی معروف به سیاست لبه پرتگاه جنگ هسته ای بود ، این بود که یگانه راه بازداشتن هر متجاوزی در آینده این است که او را به این باور بداری که در صورت دست زدن به تجاوز ، ضربات انتقامی خشن به او وارد خواهد آمد که تجاوزش را بزبان او پایان خواهد داد.

علاوه بر این معنا که گذشت، طراحان ومبلغان این استراتژی حسن دیگری به آن نسبت می دادند و آن این بود که در صورت درگیری مسلحانه بین المللی ، آمریکا نه تنها قادر خواهد بود موجودیت دولتهایی را که در کشاکش آن به خطر افتاده است حفظ کند بلکه می تواند با به کار بردن سلاح هسته ای آزادی ملتهایی را که پیش از این با سلطه ی کمونیستی سلب شده است به آنان باز دهد . از اینرو اجرای استراتژی انتقام گیری گسترده و خشن محدود به محاصره ی بلوک کمونیست و محدود سازی آن نیست بلکه بالاتر، آزاد سازی ملتهای اسیر این بلوک ، سرانجام در هم شکستن آن است . این استراتژی نظامی وماجراجویانه و خطرناک بعد روانی هم داشت و پیش از همه افکار عمومی آمریکا را ارضاء می کرد . افکار عمومی آمریکا مخالف جنگ های محدود بود و عقیده به رویه و اصل قدیمی آمریکا در سیاست خارجی داشت که می گفت یا نباید وارد جنگ شد یا باید وارد جنگ گسترده شد ! مردم آمریکا خاطره ی بدی از جنگ محدود کره داشتند و نمی خواستند زیانهای مادی و تلفات و خفّت شکستهای آن جنگ را بار دیگر ببینند.

استراتژی انتقام گیری گسترده در عمل سه پایه داشت :

  1. کاهش تعداد نیروی زمینی آمریکا که باعث می شد بودجه ی نظامی آن دولت به مقدار قابل ملاحظه ای کاهش یابد وصرف نیازهای مردم شود.
  2. برپاکردن دیواره ای به دور بلوک شوروی و محاصره ی آن از همه سوی خاورمیانه و خاور دور به وسیله ی پیمان بغداد و پیمان آسیای جنوب شرقی.
  3. ممانعت از این که کمونیستها پا از مرز حد فاصل دو بلوک شرق و غرب فرا نهند به وسیله ی نیروی هسته ای بازدارنده ای که تحت فرماندهی نیروی هوایی استراتژیک آمریکا قرار دارد در صورت لزوم ، و تلقی هر تلاشی که از طرف شوروی ها یا چینی ها برای عبور از این مرز صورت گیرد به عنوان دلیل کافی جهت دست زدن آمریکا به یک جنگ گسترده علیه آنها.

گرچه ترومن – رئیس جمهور – واچشون وزیر خارجه او ، در اجرای استراتژی محدود سازی برای جلوگیری از هر گونه حمله به خاک آمریکا یا به خط دفاعی اول آن در اروپای غربی به قدرت هسته ای ضربتی آمریکا تکیه داشتند ، اما هرگز حاضر نبودند برای دفاع از مناطق جغرافیایی دیگری مثلا در آسیا با آفریقا تهدید به کار گرفتن سلاح هسته ای کنند ، چنانچه تجربه ی جنگ کره هم نشان داد و در آنجا برای مقابله با تهدید و تجاوز کمونیستها به سلاح های معمولی اکتفا ورزیدند و پای سلاح هسته ای را به میدان نکشیدند . این تفاوتی است که میان استراتژی انتقام گیری گسترده “والس” با استراتژی محدود سازی “کنان” و ” ترومن” وجود داشت.

استراتژی انتقام گیری گسترده برای اولین بار در اثنای جنگ هند و چین در ۱۹۵۴ به معرض امتحان دشواری در آمد. آن تجربه سخت ثابت نمود که تهدیدهای هیات حاکمه آمریکا به دست زدن به یک جنگ گسترده با استعمال سلاح هسته ای در سطح تاکتیکی و استراتژیک جز یک توپ تو خالی نبوده است . به همین جهت هم ، آن تهدید برای دشمن متجاوز هرگز باور کردنی و در نتیجه موثر نبوده است. زیرا بازدارندگی نتیجه ی دوعامل توام است :

  1. تهدید به نیروی منهدم کننده و مهلک ۲٫ باور شدن آن توسط طرفی که فکر تجاوز و توسعه در سر می پروراند. مثلا وقتی درجنگ هند و چین موقعیت نظامی فرانسه به شدت به خطر افتاد و نزدیک بود تسلیم شود ، دولت آمریکا بر سر یک دو راهی قرار گرفت که راه سومی در کنارش نبود :
  2. دست زدن به یک عکس العمل خشن به منظور اثبات اینکه منظورش از نوع تهدیدی که در مرحله اتخاذ استراتژی انتقام گیری گسترده تبلیغ می کرده چیست.
  3. اتخاذ موضع منفی ، و تن دادن به وضع پیش آمده . آمریکا راه دوم را پیش گرفت علاوه بر اینکه آیزنهاور و دولتش زیر فشار قرار گرفته بودند و افکار عمومی آمریکا هم مایل نبودند تجربه ی جنگ محدود کره تکرار شود . ملاحظات استراتژیکی هم وجود داشت که مانع از تصاعد جنگ می شد . از جمله اینکه آمریکا چنان نیروی زمینی ای نداشت که برای پیروزی در جنگی از نوع جنگهای آسیایی کافی باشد ، در نتیجه جز دو تصمیم در برابر سران آمریکا نماند :
  4. با بمبارانهای مستمر هوایی از پیشروی نیروهای کمونیست جلوگیری کنند . این کار با توجه به تجربه ی جنگ کره ، موفقیت آمیز نبود . وانگهی جنگ پارتیزانی هند و چین در جنگلهای انبوه و فراز کوهستانها جریان داشت و همین سبب می شد اثر بمباران هوایی محدود و کم شود . بنابراین ، در هند وچین مثل کره ، وجود یک نیروی زمینی بزرگ وکار آزموده ضرورت حیاتی داشت .
  5. در اجرای اصول اساسی که پایه استراتژی انتقام گیری گسترده بود به خاک چین حمله شود.

این کار صورت نگرفت ، و به چین حمله نشد . جنگ با شکست رسوا و خردکننده ی فرانسه پایان یافت و این دولت ناچار از منطقه شمال هند وچین عقب نشسته آن را به سلطه مطلقه کمونیستها واگذاشت .

این نتیجه ی منفی و نامطلوب ، راه را به روی حمله ی انتقادی نسبت به اصول پایه آن استراتژی بگشود به طوری که انتقاد از اصول آن استراتژی فراتر رفته دولت و کنگره آمریکا را در بر گرفت . یکی از گزارشهای رسمی حکایت از این داشت که تجربه به طرزی غیر قابل شک و تردید ثابت کرد که استراتژی انتقام گیری گسترده در برابر جنگهای محدود و کشمکشهای محلی قادر به هیچ کار و چاره ای نیست ، و آمریکا با تهدیدهای مکرر به جنگ هسته ای باعث وحشت و نگرانی متحدان خود شده است ، بدون اینکه بتواند دشمنان خود را بترساند و از تجاوز و توسعه بازدارد .

آمریکا با چنین سیاستی به حالت ناتوانی و ندانم کاری رقت آوری افتاده است. یکی از گزارش های کمیته روابط خارجی سنای آمریکا این استراتژی غیر واقع بینانه را مورد استفاده قرار داده می گفت: پایان انحصار هسته ای در دست آمریکا همراه با افزایش روز افزون توان و استراتژی ضربتی شوروی، آمریکا را در ایجاد وضعیت نظامی تازه ای که به دیپلماسی امکان وصول به هدف هایش را بدهد با مشکلات سختی روبرو کرده است.

این انتقادات سرانجام سبب گشت که آمریکا دست از این استراتژی بردارد و به نظریه ای واقع بینانه تر روی آورد  به استراتژی بین المللی جدیدی که استراتژی واکنش قابل انعطاف نام گرفت، توسط دولت کندی از آغاز ۱۹۶۰ به اجرا گذاشته شد.

استراتژی واکنش قابل انعطاف

استراتژی واکنش قابل انعطاف Flexible Response استراتژی است که آمریکا از آغاز دهه ۱۹۶۰ پیش گرفت و پیمان آتلانتیک شمالی را از سال ۱۹۶۷ پایه طراحی سیاست های نظامی خود قرار داد.

انگیزه ای که به اتخاذ این استراتژیک کشانید گرایش در این جهت بود که دیپلماسی آمریکا در مقابله با کشمکش های گوناگونی که ایالات متحده آمریکا به حکم ارتباط های بین المللی دامنه دارش وارد آنها می شود از تحرک و امکان مانور بیشتری برخوردار شود. کسی که خطوط کلی این استراتژی را ترسیم و اصول و فرضیات اساسی آن را مشخص نمود “ژنرال ماکسول تایلور” رئیس سابق ستاد مشترک ارتش آمریکا است . وی در دفاع از آن گفته است که قدرت نظامی آمریکا را به گونه ای تحول می بخشد که می تواند با هر مبارزه جوئی مقابله کند و هر مشکلی را که در برابرش نمایان گردد به خوبی حل کند . برای اینکه آمریکا بتواند چنین استراتژی و قدرتی داشته باشد بایستی وسایل بازدارندگی و جنگ خویش را اعم از معمولی و هسته ای ، استراتژی تاکتیکی را متنوع گرداند و آن هم به این ترتیب عملی است :

  1. ایجاد نیروهای مجهز به چنان موشکهای استراتژیکی که نتوان آنها را در پایگاه یا در مرحله ی پرتاپ نابود کرده تا بتوان حتی پس از آنکه دشمن به حمله ی هسته ای دست زده است ضربه های مهلک کاری به او وارد ساخت.
  2. ایجاد نیروهای سبکباری مجهز به جدیدترین سلاحها که بتوان آنها را در شرایط جنگ های محدود به کار برد. در جنگهایی که ژنرال تایلور چنین تعریف کرده است : کشمکش مسلحی که میدانش محدود تر ازجنگ گسترده هسته ای دو بلوک است .
  3. برپاکردن یک زنجیره از پیمانهای نظامی .
  4. تضمین اینکه وسایل و امکاناتی که به برنامه ی تسلیحاتی آمریکا اختصاص یافته است با نهایت شایستگی و دقت به کار گرفته شود استراتژی واکنش قابل انعطاف با همان چهار چوب پیشنهاد ژنرال تایلور در محافل دولتی آمریکا و در دستگاههای مسئول امنیت ملی آن کشور حسن استقبال پیدا کرد و آوازه ای به هم زد. به دنبال آن چندین تحلیل استراتژیک تخصصی در دفاع از آن و در تشریح نقاط مثبت آن منتشر شد.

بارزترین آنها تحلیلی بود که ( هرمان کاهن ) کارشناس امنیتی مشهور آمریکا درباره ی آن ارائه داد . و از استراتژیی که در اساس و هدفها بسیار شبیه استراتژی پیشنهادی تایلور بود و نام سیاست بازدارندگی چند گونه ای بر آن نهاده بود دفاع می کرد . استدلال کاهن بر این فرضیه استوار بود که ایالات متحده آمریکا همیشه بر سر دو راهی اننحار متقابل و خلع سلاح یک جانبه قرار نخواهدگرفت ، و میان این دو راه خطرناک و بعید میدانی وسیع از فرصتهای گوناگون و راههای قابل پیمودن و بی خطر هست . بنابراین برای اینکه  از این ورطه ای که بر سر آن دو راهی هست دور شویم و مخیر به پیمودن یکی از آن دو نشویم باید وسایل بازدارندگی خویش را متنوع سازیم و چنان تکامل بخشیم که بر تاثیر آن بسیار بیافزاید و به حدی که امریکا نه تنها قادر باشد دشمنان را از هجوم گسترده به قاره ی آمریکا باز دارد بلکه بتواند هرگونه تهدید و باجگیری هسته ای و تحریکات منطقه ای را هم که در آن وسائل جنگ معمولی یا وسائل جنگ پاراتیزانی و نامنظم به کار می رود خنثی نماید . بر اساس چنین تصور کلی استراتژیکی به کاهن می گفت نیروی بازدارنده فعال و پرتحرک آمریکا باید از عناصر زیر تشکیل یابد :

  1. ذخائر ایالات متحده آمریکا از سلاحهای هسته ای چند برابر شود ، و بر قدرت تخریبی آنها افزوده گردد . بدین طریق می توان دشمنی را که خود از این گونه سلاح دارد از به کار بردن وتهدید کردن به وسیله ی آن بازداشت .
  2. نیروهای نظامی معمولی تکمیل گردد تا برای مقابله با تحریکات نسبتا کم اهمیت منطقه ای بتوان آنها را به کا ر برد ، بدون اینکه نیازی به سلاحهای نابود کننده گسترده باشد.
  3. احتمال آسیب دیدن نیروی استراتژیک ضربتی انتقام گیرنده ی آمریکا هر چه کمتر شود با اتخاذ تدابیر پیش گیرنده ای از قبیل :

الف-  ترتیب دادن یک سیستم دیده بانی و مراقبت و هشدار دهنده ای که از مهارت و دقت فنی فوق العاده ای برخوردار باشد و به بمب افکنهای استراتژیک فرصت  و امکان دهد تا بدون تاخیر و به محض اطمینان از نزدیکی وقوع حمله ی دشمن به سوی هدف های تعیین شده به پرواز در آید.

ب- بخش بزرگی از ناوگان هوایی آمریکا همیشه در حال پرواز باشد تا در معرض یک حمله ی نابود کننده بر روی زمین نباشد.

ج- بقیه ی هواپیماهای جنگی در پایگاه هایی باشند که از هم دور و پراکنده اند تا دشمن فرصت نابود کردن یکباره ی آنها را نیابد و در صورت زدن پایگاهها آسیب ها به حداقل ممکن برسد .

د- موشکها به جای پایگاه ثابت بر سکوهای متحرکی مانند تریلی یا قطار سوار شوند تا دشمن به آسانی نتواند موضع آنها را شناسائی کند .

ه- تعداد دیگری از این موشکها در زیر دریائی های اتمی پنهان شود که خود در اعماق دریاها و اقیانوس ها پنهانند .

و- مراکز فرماندهی چنان حفاظت شوند که از انهدام و آسیب دیدن مصون باشد و پس از وارد آمدن نخستین ضربه های حمله ی غافلگیرانه ی هسته ای دشمن ، فرماندهان و مسئولانی وجود داشته باشند که ضربه های انتقام گیرانه ی متقابل را وارد کنند.

  1. چنان قدرتی که بتواند دشمن را با ضربه ی نخستین کاملا نابود کند همیشه در اختیار نگاه داشته شود.
  2. دستگاهها و موسسات دفاع غیر نظامی که یکی از ارکان بازدارندگی است هر چه تکمیل تر شود ، زیرا هر گاه مردم آمریکا تامین کافی نداشته و به خوبی حمایت نشوند به آسانی زیر فشار دشمن قرار می گیرند و احتمال تسلیم شدن آنان زیادتر می شود و در همان حال توانایی این مردم در وارد آوردن ضربه ی انتقامی برای دشمن باورنکردنی خواهد بود بنابراین ، نبودن یک دستگاه فعال دفاع غیر نظامی از عواملی است که دشمن را به حمله و تحریکات خصمانه برمی انگیزد.

اینها خطوط کلی استراتژی واکنش قابل انعطاف و فهرستی از عناصر تشکیل دهنده نیروی بازدارنده و جنگی پیشنهادی کاهن است .

کندی- رئیس جمهور وقت آمریکا ، استراتژی واکنش قابل انعطاف را پسندید و بر آن نام استراتژی نیروی ضد حمله ی کنترل شده  Controlled counter – Forse نهاد. رابرت مکنامارا وزیر دفاع اسبق آمریکا خصائص علمی آن را مشخص نموده به اجرا درآورد . کندی در سال ۱۹۶۱ در برابر کنگره ی آمریکا از این استراتژی دفاع کرده و در محاسن آن گفت که هم انعطاف پذیر و قابل تطبیق در شرایط و احوال مختلف است و هم در عین حال کاری و قاطع ، و امکان می دهد با هر یک از انواع جنگها – چه جهانی و چه محدود ، خواه هسته ای باشد و خواه معمولی ، بزرگ باشد یا کوچک – مقابله ی موفقیت آمیز شود . تاکید کرد این امر اهمیت حیاتی دارد که بتوانیم صدمات ضربه ی نخستین را تحمل کرده و سپس چنین ضربه ی متقابل انتقام گیرنده ای بر دشمن وارد آوریم که تاسیسات کشورش را منهدم کرده ، خسارات و تلفاتی بر او وارد کند چند برابر خسارات و تلفاتی که با ضربه نخستین خود بر آمریکا وارد ساخته است . کندی توضیح داد که چرا آمریکا و متّحدانش به نیروهای مسلحی نیاز دارند که بتوانند به وسیله اش با سلاحهای معمولی وارد جنگ محدودی شوند . و افزود : در صورتی که نیروهای مجهز به سلاحهای معمولی از عهده ایفای نقش خود عاجز آمدند هیچ مانعی وجود ندارد ، برای اینکه در همان جنگ محدود سلاح هسته ای به کار برده شود او گوشزد کرد که یک جنگ محدود به یک جنگ جهانی تحول پیدا کند . وظیفه ی ما این است که برای حفظ جنگ در دائره ی محدود آن هر گونه وسیله و طریقه ای را بیازمائیم و نگذاریم جنگ محدود به سطح یک جنگ هسته ای گسترده تصاعد پیدا کند .

از تصویب و اجرای این استراتژی مدت زمانی نگذشته بود که خطر تازه ای در افق نمایان گشت که آن نیروی بازدارندگی را که تکیه گاه استراتژی واکنش قابل انعطاف بود تا حدودی بی اثر می کرد .

ابر قدرت شوروی برای کاستن از اثر استراتژی جدید آمریکا دست به ساختن شبکه ای از موشکهای دفاعی زد تا به قدر امکان از مقدار تخریبی که در یک حمله هسته ای علیه او صورت خواهد گرفت بکاهد . کارشناسان و حکام نظامی آمریکا پس از گفتگوهای پیگیر و خسته کننده تصمیم گرفتند برنامه ای مشابه آنچه شوروی ها به اجرا گذاشته بودند پیش گیرند که در ۱۹۶۷ برنامه ی “سانتینل” لقب گرفت و منظور از آن مصون داشتن شهرهای ایالات متحده ی آمریکا در برابر موشکهای هسته ای دشمن بود . سپس تبدیل به برنامه دیگری شد که علاوه بر شهرها ، پایگاه های موشکهای تهاجمی استراتژیک آمریکا را هم مصونیت می بخشید . کارآیی و ارزش استراتژیک این دو برنامه هنوز مورد شک و تردید است .

 

19دسامبر/16

سیره ی ائمه (ع)

قسمت سوم

پژوهشی در زندگی امام سجاد (ع)

حجه الاسلام و المسلمین خامنه ای رئیس دانشمند و محبوب

در گفتارهای قبلی به اینجا رسیدیم که برای تشکیل حکومت اسلامی که هدف همه ائمه علیهم السلام ، و از جمله امم سجاد علیه السلام بود ، امام به سه چیز احتیاج داشت ، که بدون تمهید این سه مقدمه امکان تشکیل حکومت اسلامی نبود.

اول : مردم را با اندیشه درست اسلامی آشنا کند. و این اندیشه را که به خاطر فعالیت حاکمان جائر در طول زمان به فراموشی سپرده شده ، یا تحریف شده بود ، به صورت اول به یاد مردم بیاورد. و عامه ی مردم و همه ی جامعه ی اسلامی را تا هر مقداری که بتواند و تا هر اندازه ای که موج تبلیغات و تعلیمات امام گسترش پیدا کند ، نسبت به حقایق و اصول اسلام آشنا کند.

دوم : حقیقت مساله امامت ، یعنی حکومت اسلامی و حاکمیت اسلامی و حاکمیت حکام حقیقی اسلام را برای مردم روشن کند ، و مردم را از آنچه که در جامعه اسلامی آن روز می گذشت ، یعنی حاکمیت حاکمان زور و کفر و حاکمان فسق و نفاق آگاه کند و به آنها بفهماند که آنچه در جامعه اسلامی مانند حکومت عبدالملک و امثال اینها می گذرد ، این آن حاکمیتی نیست که اسلام برای جامعه خود خواسته است . زیرا تا مردم نسبت به این مسئله هوشیار نشوند ، و به خود نیایند ، و از آن حالت تخدیر که به مرور زمان برایشان بوجود آمده ، بیرون نیایند ، تبدیل این حاکمیت که مورد نظر امام سجاد (ع) بود ، ممکن نبود.

سوم : تشکیل یک جمعی را بدهد و تحزبی را به وجود بیاورد که اعضای آن ، کادرهای ساخته و پرداخته دستگاه امامت باشند.

با این سه کار زمینه برای تشکیل حکومت اسلامی و نظام علوی امکان پذیر می شد. البته قبلا گفتم الان هم تاکید می کنم ، امام سجاد (ع) برخلاف امام صادق (ع) نظرشان این نبود که در زمان خودشان این حاکمیت تبدیل پیدا کند ، و حکومت اسلامی برقرار شود ، زیرا معلوم بود که زمینه در دوران زندگی امام سجاد آماده نمی شد ، ظلم و اختناق و تاریکی و فشار بیش از اینها بود که در ظرف این سی سال بتوان آنها را برطرف کرد ، بلکه امام سجاد (ع) برای دوران آینده کار می کرد . حتی به قرائن متعددی می فهمیم که امام باقر (ع) هم در دوران زندگیشان به قصد این نبودند که حکومت اسلامی را در زمان خودشان تشکیل بدهند . یعنی از سال ۶۱ تا سال ۹۵ (ه-ق) که شهادت امام سجاد است ، و از سال ۹۵ تا سال ۱۱۴ که شهادت امام باقر است ، هیچ کدام از اینها به این فکر که در زمان خودشان این حکومت تشکیل بشود ، نبودند . و لذا برای دراز مدت کار می کردند . بنابراین همان گونه که اشاره شد روش امام سجاد برای دراز مدت بود.

اکنون می خواهیم به بیانات امام سجاد (ع) وارد شویم و آنچه را که گفتیم ، از گفته های امام سجاد بیرون بیاوریم. چون وقتی ما زندگی امام سجاد را تحلیل می کنیم ، اصلی ترین منبع ما برای این منظور ، کلمات خود آن حضرت است.

همان گونه که در مورد زندگی همه ائمه (ع) دأب و روش  ما همین است . ما اظهارات خود ائمه و روایاتی که صادر از زبان خود ائمه هست را بهترین منبع و مدرک برای شناخت زندگی آنها می دانیم منتهی قبلا هم در یکی از گفتارها اشاره کردیم که ما این بیانات را در صورتی درست درک می کنیم که به جهت ائمه و مقصود و مقصد آنها از این مبارزه و تلاش  و سیری که می کردند ، آشنا باشیم . و در غیر این صورت کلماتی را که خواهم گفت ، بد معنا خواهیم کرد. و حالا که به آن آشنا شدیم ، که تازه خود آن آشنایی هم به برکت بیانات خوشان هست ، خواهیم دید که ما از کلمات ائمه (ع) چه استفاده های درستی در این زمینه می کنیم .

قبل از آنکه وارد بحث شویم ، باید نکته ی کوتاهی را یادآوری کنیم ، و آن این که امام (ع) چون در دوران اختناق زندگی می کردند ، و نمی توانستند مفاهیم مورد نظرشان را آشکار و صریح بیان کنند ، از شیوه ی موعظه و دعا استفاده می کردند . دعا مربوط به صحیفه سجادیه است که آن را بعدا ذکر می کنیم . و موعظه مربوط به بیانات و روایاتی است که از آن نقل شده است . در غالب بیانات امام سجاد (ع) ، یا شاید بتوان گفت در همه ی لحن کلام ، لحن موعظه است . و در ضمن بیان موعظه و نصیحت ، آنچه را که قبلا اشاره کردم امام بیان کرده اند و شما وقتی به این بیانات نگاه کنید ، روش حکیمانه ی بسیار زیرکانه ای را مشاهده می کنید که امام در پیش گرفتند . و با آن روش ضمن اینکه به ظاهر دارند مردم را موعظه و نصیحت می کنند ، آنچه را که می خواهند در ذهن مردم جا بگیرد آن را به مردم القاء می کنند و این بهترین نحو انتقال و القاء ایدئولوژی و افکار درست است .

در اینجا کلمات امام را که در کتاب ” تحف العقول ” نقل شده است ، مورد بررسی قرار می دهیم . در این مطالبی که از امام سجاد علیه السلام نقل می شود ، ما چند نوع مطلب مشاهده می کنیم که به همین جهاتی که ذکر شده ، اشاره می کنند.

یک نوع آن بیاناتی است که خطاب به عامه مردم است و از خود بیان هم پیدا است ، که شنونده و خواننده این بیان عده ی خاصی از نزدیکان و خصیصین و از کادرهای امام سجاد نیستند.

در این خطاب که به عامه مردم است ، دائما به آیات استناد می شود . چرا که عامه مردمی که امام سجاد را به عنوان یک امام نگاه نمی کنند ، برای حرفهایش دلیل می خواهند ، استدلال می خواهند . به همین جهت امام یا به آیات استدلال می کنند ، یا با استعاره از آیات کمک می گیرند . در این روایات شاید پنجاه مورد یا بیشتر ، آیه ی قرآن یا به صورت مستقیم یا به صورت استعاره مشاهده می شود . ولی در بیان بعدی چون مخاطب مومنین اند این طور نیست ، زیرا آنها امام سجاد را می شناسند ، و امام سجاد برای آنها که سخن او را قبول دارند ، به آیات قرآن استناد نمی کنند . لذا از اول تا آخر که نگاه کنید ، آیه قرآن بسیار کم است.

روایات مفصلی است در” تحف العقول” که می فرماید:

“موعظه لسائر اصحابه و شیعته و تذکیره ایاهم کل یوم جمعه”

این موعظه مال این بوده که اصحاب حضرت و شیعیان حضرت و دوستان حضرت ، آن را هر روز جمعه در مجامع خودشان ، یا به طورغیر جمع ، به طور انفرادی بخوانند. در اینجا دایره مخاطبین ، دایره وسیعی است که این نکته از قرائنی که در خود این روایت مفصل هست ، استنباط می شود . در این روایت مفصل اولا خطاب به صورت ” ایها المومنون _ ایها الاخوه ” و امثال اینها نیست ، ” ایها الناس” است که خطاب به عام است . در حالی که در بعضی از روایات دیگر ، خطاب به مومنین است . بنابراین خطاب عمومی است .

ثانیا در این روایت ، چیزی که دستگاه را به صورت مورد مواخذه و عتاب قرار بدهد ، موجود ندارد . صرفا بیان عقائد ، بیان آنچه که انسان باید بداند و یادآوری اعتقادات و معارف اسلامی است. و همان طور که عرض کردم همه به زبان موعظه هست که این گونه شروع می شود: “ایها الناس اتقوا الله و اعلموا انکم الیه راجعون ” سخن با لحن موعظه شروع می شود و می فرماید :

تقوای خدا پیشه کنید و بدانید که به سوی خدا برمی گردید و آنگاه به عقاید اسلامی می رسد و مردم را توجه می دهد به اینکه شما باید اسلام را به درستی بفهمید . این معنایش این است  که اسلام را به درستی نمی دانید . در حقیقت ، در ضمن این بیان انگیزه شناخت درست اسلام را در مردم بیدار می کند.

مثلا ببینید امام سجاد (ع) چقدر از شیوه ی جالبی استفاده کرده ، در اینجا می فرماید که ” الا و ان اول ما یسالا نک عن ربک الذی کنت تعبده ” در همین روال نصیحت پیش می روند ، می گویند بترس از آن وقتی که تو را در قبر بگذارند ، و نکیر و منکر به سراغ تو بیایند و اولین چیزی که از تو سوال کنند ، از خدای تو است ، که او را عبادت میکنی . یعنی انگیزه ی شناخت خدا و فهمیدن توحید را در ذهن مستمعشان بیدار می کنند. “و عن تبیک الذی ارسل الیک” از پیامبری که به سوی تو فرستاده شده ، سئوال می کنند انگیزه شناخت مسئله نبوت را در آن زنده می کنند . “و عن دینک الذی کنت تدین به ” از دینت سئوال می کنند .”و عن کتابک الذی کنت تتلوه” ازکتابت سئوال می کنند.

آنگاه در خلال این عقاید اصلی و این مطالب اساسی اسلام یعنی توحید ، نبوت ، قرآن و دین آن نکته اساسی مورد نظرشان را بیان می کنند : “و عن امامک الذی کنت تتولاه” ، از آن امامی که تو ولایت آن را داری سئوال می کنند ، مسئله ی امامت را در اینجا مطرح می کنند ، مسئله امامت در زبان ائمه یعنی مسئله حکومت ، فرقی بین مسئله ولایت و مسئله امامت در زبان ائمه نیست ، اگر چه ولی و امام ممکن است معناهای متفاوتی داشته باشد ، اما این دو مسئله _مسئله ولایت و مسئله امامت _در زبان امامت یکی است ، مراد یکی است . امامی که اینجا ذکر می کنند یعنی آن کسی که هم متکفل ارشاد و هدایت توست از نظر دینی ، هم متکفل اداره ی امور زندگی توست از نظر دنیا ، یعنی جانشین پیغمبر . خوشبختانه امروز در زندگی ، در وضع کنونی در ایران ، مردم معنای امام را خوب می فهمند . در دوره ی گذشته از امام مردم آن معنای درستش را نمی فهمند ، ما امروز می گوئیم امام یعنی رهبر جامعه ، یعنی آن کسی که ما هم دینمان را از او یاد می گیریم ، هم اداره ی دنیامان به دست اوست . اطاعت او هم در امور دینی ، هم در امور دنیا بر ما واجب است.

معنای امام خوشبختانه بعد از انقلاب برای ذهن ما مردم جا افتاده است ، لیکن شما ملاحظه کنید که در دنیای تشیع ، در طول قرنهای متوالی چطور این مسئله به غلط جا افتاده بود. مردم خیال می کردند که یک نفری در جامعه حکومت می کند که اداره ی امور زندگی در دست اوست ، قبض و بسط می کند ، جنگ می کند ، صلح می کند  هرکار می خواهد می کند، مالیات می بندد ، به مردم امر و نهی می کند . یک نفر هم در جامعه هست که دین انسان را درست می کند ! آن اولی حاکم است ، این دومی در زمان قرنهای بعد از غیبت عالم است ، و در زمان مثلا ائمه امام است. یعنی امام در دوران ائمه را ، ما به مثابه عالم دینی در دوران غیبت تصور می کردیم ، که یک تصور غلطی است .

کلمه امام یعنی پیشوا و همان طوری که در مورد زندگی امام صادق (ع) گفته ام ، امام صادق وقتی که می آمدند در منی یا در عرفات ، فریاد می کشیدند ( یا ایها الناس ان رسول الله و هو الامام ) پیغمبر امام بود . امام یعنی آن کسی که هم امور دینی مردم دست اوست و هم امور دنیایی مردم . در جامعه ی اسلامی دوران عبدالملک مروان ، که امام سجاد آن وقت زندگی می کردند ، این معنی غلط جا افتاده بود . امامت جامعه ، یعنی اداره امور زندگی مردم و قبض و بسط نظام زندگی آنها که بخش مهم امامت است ، و این از دست اهل گرفته شده و به دست نا اهل گرفته شده بود و آن نا اهل خودش را امام می دانست و مردم او را در طول مدت امام شناخته بودند . یعنی مردم عبدالملک مروان و پیش از او مروان و پیش از او یزید و بعد از عبدالملک هم کسان دیگر را امام شناخته بودند . و آنان را به عنوان رهبر جامعه و حاکم بر نظام اجتماعی مردم قبول کرده بودند . و این در ذهن جا افتاده بود.

 

وقتی که امام سجاد (ع) می فرماید : از امامت ، در قبر از تو سئول می کنند ، یعنی به تو می گویند که تو امام درستی انتخاب کرده بودی ؟ و آن کسی که بر تو حکومت می کرد ، آن کسی که رهبری جامعه ات به دست او بود ، آیا او به راستی امام بود ؟ به راستی آن همان کسی بود که خدا به امامت او را راضی بود ؟ با این مطلب مردم را نسبت به این مسئله حساس می کند ، بیدار می کند . به این وسیله امامت را که آن روز دستگاه بنی امیه مایل نبود به کلی راجع به آن صحبتی بشود ، امام در روال موعظه ، در ضمن یک گفتار خطاب به عامه ی مردم ، در ذهن مردم بیدار می کند و زنده می کند . این یکی از روشهای خیلی آرام امام سجاد (ع) است ، که بعد به روشهای تندترش نیز می رسیم.

بنابراین ، در این بیان عمومی که مربوط به عامه مردم است ، می بینیم که امام به زبان موعظه معارف اسلامی ، و از جمله آن معارفی را که مورد نظر خاص خود آن حضرت هست ، در ذهن مردم زنده می کند ، و سعی می کند که مردم این چیزها را یاد بگیرند آنچه که در این نوع خطاب مورد توجه است ، دو نکته است :

اول اینکه این بیانات امام که خطاب به عامه مردم است از نوع آموزش نیست . از نوع تذکر و یادآوری است . یعنی در این بیان امام نمی نشیند مسئله توحید را برای مردم باز کند و بشکافد ، یا مسئله نبوت را برای مردم تفسیر کند . بلکه تذکر می دهد ؛ یادآوری می کند . از مسئله نبوت چرا ؟ به خاطر اینکه در جامعه آن روز که امام سجاد در آن زندگی می کردند ، هنوز فاصله تا زمان پیغمبر آنقدر نشده که عقاید اسلامی به طور کلی انحراف پیدا کند و تحریف بشود. در آن روز بسیار کسانی بودند که پیغمبر را دیده بودند ، و دوران خلفای راشدین بر آنها گذشته بود و ائمه بزرگ خودمان امیرالمومنین ، امام حسن ، امام حسین علیهم السلام را دیده بودند ، و از لحاظ نظام اجتماعی آنچنان وضعی پیش نیامده بود که مردم نسبت به مسئله توحید و نبوت یا نسبت به مسئله معاد و قرآن دچار اشتباه و تحریف بنیانی و اصولی باشند . بله ، یادشان رفته بود ، زندگی مادی موجب شده بود که مردم فکر اسلام و فکر اعتقاد به اسلام و گرایش به آن را به کلی فراموش کنند.

آنچنان جریانهای دنیایی و مادی در جامعه ، مردم را زیر فشار گذاشته بود که اصلا فکر اینکه در زندگی انسان ، برای مسابقه در معنویات و خیرات میدانی وجود دارد ، از ذهن مردم خارج شده بود و کسی به فکر فرا گرفتن این نبود . اگر هم فرا می گرفتند ظواهر و امور سطحی را فرا می گرفتند . برداشتی را که مردم در دوران رسول اکرم (ص) و همچنین در دوران متصل به زمان پیغمبر اکرم از توحید داشتند ، آن احساس و آن حساسیت را و آن درکشان را این مردم نداشتند . احتیاج به تذکر داشت که این درک را پیدا کنند . چیزی نبود که تحریف شده باشد تا بخواهند آن را تصحیح کنند.

برخلاف دوران های بعد ، مانند دوران امام صادق (ع) که مسئله این طور نبود . در آن وقت متکلمین زیادی و به اصطلاح متفلسفین از اسلامیها پیدا شده بودند ، که تحت نامهای گوناگونی در مساجد بزرگ ، مثل مسجد مدینه و حتی مسجد الحرام و مثل مسجد شام می نشستند ، و عقاید و افکار انحرافی را تدریس می کردند . آنجا مثل ” ابن ابی العوجائی” پیدامی شد که زندقه ، یعنی بی اعتقادی به خدا را تدریس و بیان می کرد ، استدلال می کرد . لذا شما در بیانات امام صادق (ع) که نگاه کنید ، می بینید که توحید به این هست که در مقابل استدلال خصم ، استدلال بیابید. در بیانات امام سجاد (ع) چنین چیزی نیست . حضرت نمی خواهد به صورت استدلالی مطالب اسلامی را بیان کند ، بلکه یادآوری و اشاره می کند. “در قبر از تو راجع به توحید و نبوت می پرسند” می بینید این برای این است که یک تکانی بخورد و برود دنبال این مسئله و این چیزی را که در ذهنش به دست فراموشی سپرده شده است ، مجدداً به یاد بیاورد.

خلاصه مطلب این که ، در دوران امام سجاد (ع) چیزی که حاکی از برگشت از تفکرات اسلامی حتی به وسیله حکام باشد ، وجود ندارد . البته در یک مورد به نظر من می رسد و آن شعر یزید است ، که یزید در مجلسی که اسرای اهل بیت را وارد کردند ، شعری از روی سرمستی خواند و گفت : ” لعبت هاشم بالملک فلا_خبر جاء ولا وحی نزل…” یعنی بنی هاشم با حکومت بازی می کردند و مسئله دین و وحی … درکار نبود. در این مورد هم می توان گفت که اگر غلطی کرده ، مست و در حالت مستی این سخن را گفته است . والا حتی مثل خود عبدالملک یا حجاج ، کسانی نبودند که آشکارا با اندیشه توحید یا اندیشه نبوت مخالفت کنند . عبدالملک مروان کسی بود که آنقدر تلاوت قرآن می کرد که یکی از قراء قرآن شناخته شده بود . منتهی وقتی که به او خبر دادند تو خلیفه شدی و به حکومت رسیدی ، قرآن را بوسید و گفت :  “هذا فراق بینی و بینک ” یعنی دیگر دیدار من و تو به قیامت افتاد . حقیقت هم همین بود که دیگر به قرآن مراجعه نمی کرد. حجاج بن یوسف که شما شنیدید این همه ظالم بوده و یقیناً آن مقدار که شما شنیده اید ، کمتر از ظلم واقعی اوست ، وقتی بر منبر خطبه می خواند در خطبه هایش مردم را امر به تقوای خدا می کرد. بنابراین آنچه که در زندگی امام سجاد (ع) وجود دارد ، یادآوری اندیشه های اسلامی و تذکر دادن آنها به مردم بود ، تا فکر مردم را از آب و گل جریانها و انگیزه های مادی خارج کند و به فکر خدا و دین و قرآن بیاندازد.

نکته دوم همانی است که قبلاً اشاره کردیم که امام در این بیان عمومی هم ناگهان در روی مسئله امامت تکیه می کند . یعنی در خلال مسائل اسلامی که می گوید ، مثل این است که مثلا در دوران رژیم گذشته کسی با شما اینجوری حرف بزند ، آقایان به فکر خدا باشید ، به فکر مسئله توحید باشید، به فکر مسئله نبوت باشید ، به فکر مسئله حکومت باشید … ببینید عیناً امامتی که ما اینجا داریم بی بیان امام سجاد می فهمیم . می بینیم همین کلمه حکومت در دوران رژیم گذشته ، خوب چیز خطرناکی بود. اگر کسی می خواست اینجا بگوید مردم به فکر مسئله حکومت باشید ، این حرفی نبود که دستگاه به آسانی از آن بگذرد. اما وقتی به زبان موعظه ، در زبان یک آدم زاهد و عابد ، بیان می شود ، برای دستگاه یک مقداری قابلیت قبول پیدا می کند. یعنی اینقدر حساسیت برانگیز نیست. این یک نوع . نوع دوم از بیانات امام سجاد (ع) آن بیاناتی است که خطاب به یک عده خاصی است ، مشخص نیست خطاب به کیست . اما کاملاً مشخص است که خطاب به یک عده ای است که آن عده با دستگاه حاکم مخالفند . آنها کی می توانند باشند ؟…        ادامه دارد

 

19دسامبر/16

ریشه های علوم تجربی در اسلام

قسمت ششم

حجه الاسلام سید محمد هاشمی اصفهانی دکتر حسن عارفی

شیر و شیرخوارگی

تاثیر شیر گاو بر روی جذب کلسیم :

با وجود بالا بودن تراکم کلسیم در شیر گاو ، جذب کلسیم به علت نوع چربی موجود در شیر گاو خوب نخواهد بود .

با در نظر گرفتن موضوع فوق ، جذب فسفر از شیر تغذیه شده گاو زیاد است . و این موضوع سبب ازدیاد فسفر و کاهش سطح کلسیم در خون می شود . بنابراین شیرهای مصنوعی که از شیر گاو تهیه می شود یا شیر های مصنوعی با ترکیب مشابه شیر گاو ، این خطر را ایجاد می کند که هیپوکلیس ( کمی کلسیم ) و تتانی ( تشنج ) در نوزاد به وجود آورد . با کوشش فراوان در صنعت شیرسازی شیرهای با فسفر کم ساخته شده است .

Cot Deaths مرگ در گهواره :

سانحه ای شناخته شده و همان گونه که در جای دیگر ذکر شد مطابق آمار سالانه ۱۰۰۰ کودک را  ناگهانی در بستر به کام مرگ می کشد . و این مرگ و میر ناگهانی با شیر غیر مادر فراوان تر است و تنها راهی که می توان این مرگ های ناگهانی را کاهش داد تشویق مادران به تغذیه نوزادان با شیر مادر است . ولی چنان که Gunther   در ۱۹۷۲ در مجله تغذیه گزارش داده است ، تا به حال فعالیتی در جهت تغییر و تعدیل تغذیه مصنوعی با شیر مادر در جهت  کاهش مرگ ومیر ناگهانی نوزادان انجام نگرفته تا بتوان از این سانحه جانسوز جلوگیری نمود.

در ۱۹۵۱ “روبینسون” در یک مطالعات کنترل شده بین نوزادانی که از شیر مادر تغذیه می شدند و نوزادانی که از شیر غیر مادر تغذیه می شدند از نقطه نظر بیماری زائی و مرگ و میر ، به این نتیجه رسید که در سنین ۷-۱ ماهگی درجه شیوع مرگ و میر و عفونتهای مختلف در بین نوزادانی که از شیر مادر تغذیه می شوند کمتر است . و در صورت بروز بیماری ، شدت بیماری کمتر و بهبودی کاملتر است . Svirsky-Cross   توانست با تغذیه از شیر مادر ایجاد مقاومت بیشتر نماید و اسهال همه گیر در ” نرسری” Nerseries  را کنترل و از اشاعه عفونت جلوگیری ، و بیماری را در پرستاری های کودکان متوقف کند.

همان گونه که قبلا نیز گفته ایم ، ازدیاد مقاومت در نوزادانی که از شیر مادر تغذیه می شوند به علت فاکتوری در شیر مادر است که سبب رشد Lacto Baccillus Bifioms   شده و در نتیجه مواد تجزیه می شود و مواد جدیدی ایجاد می گردد که این مواد انتهائی باعث اسید شدن محتویات روده می شود و در نتیجه رشد میکروبهای F-Coli   در محیط اسید روده متوقف می شود .

تاثیر شیر مادر از نقطه نظر رشد و نمو :

نوزادانی که از شیر مادر و شیر غیر مادر تغذیه می شوند ، از بدو تولد تا سن ۴ ماهگی دارای منحنی رشد و سرعت تقریبا یکسان هستند ولی بعد از سن ۴ ماهگی سرعت رشد نوزادانی که از شیر مادر تغذیه می کنند بیشتر است . اگر چه رشد نوزادانی که از شیر مادر تغذیه می شوند بعد از سن ۴ ماهگی کمتر از نوزادانی است که از شیر غیر مادر تغذیه کرده اند ولی در حدود سن مدرسه رفتن ، رشد آنها به اندازه نوزادانی خواهد رسید که از شیر غیر مادر تغذیه می کنند.

مطالعات طولانی نشان داده است که رشد آهسته نوزادانی که با شیر مادر تغذیه می شوند  برای ایجاد سلامتی و سالم بودن انسان مناسبتر است و این با در نظر گرفتن این نکته که نوزادانی که از شیر مادر تغذیه می کنند و در دوران اول عمر و طفولیت و بلوغ چاق تر از معمولند و در سنین بالا بیشتر به بعضی بیماریها مبتلا می شوند ، تطبیق می کند.

چاقی در بین نوزادانی که از شیر مادر تغذیه می کنند نادرتر و بیماری های مختلف ناشی از آن نیز کمتر است .

“گرابار” معتقد است که عدم انسداد صحیح استخوانهای صورتی و رشد آنها و مسائل پزشکی مربوط به “ارتودونتیک” Orthodontic در بین نوزادانی که از شیر غیر مادر تغذیه می شوند بیشتر است و اختلاف رشد اسکلت استخوانهای  Maxillofacial   در نوزادانی که از شیر غیر مادر تغذیه می شوند نیز بیشتر دیده می شود ، و این انحراف رشد استخوانها و دندانها را مربوط به مکیدن از پستانکی لاستیکی و یا بهتر بگوئیم مصنوعی می داند .

رشد روانی :

” نیوتن” عقیده دارد که ترشح هورمون Prolactin در بدن مادر شیر ده و متحد شدن آن با تحریکات حس پوستی از طرف نوزاد به مادر ایجاد عکس العملی در مادر می کند که آن را احساس مادری Mothering  نامیده اند .

این بیان بعضی مادرها است که نوزادانی که با شیرمادر تغذیه شده اند ، مادران به این فرزندان احساس نزدیکی مخصوصی بیش از فرزندانی که از همین مادران است که با شیر غیر مادر تغذیه شده اند .

در مقاله تحقیقاتی و جامعی که راجع به مرگ در گهواره توسط Shirley Tonkin  از دانشگاه Anckland در نیوزیلاند نگاشته شده نشان می دهد که در بین سالهای ۱۹۷۰ و ۱۹۷۱ و ۱۹۷۲ در حدود ۸۶  نوزاد ناگهانی در گهواره به کام مرگ کشیده شده اند از این ۸۶ نوزاد ۸۳  نوزاد از شیر غیر مادر استفاده می کردند در حالی که فقط ۳ نفر آنها از شیر مادر استفاده می کردند . در دانشگاههای دیگر نیز به نتیجه مشابهی رسیده اند . علت مرگ ومیر این نوزادان را در گهواره ناشی از ترکیب شیرهای غیر مادر ، آلرژی و حساسیت مخاط و التهاب را تا فیلاکس یا تغییر استعداد نوزاد و ابتلاء به عفونت ها دانسته اند .

آنچه ممکن است برای نوزادی که از شیر مصنوعی تغذیه می شود خطرناک باشد ، عمل مکانیکی مک زدن و فرق عمل مکیدن نوزادی است که از سینه مادر تغذیه می کند و نوزادی که از شیر مصنوعی تغذیه می شود .

با گذاشتن نوک پستان در دهان نوزاد، عمل مکیدن ضعیفی توسط زبان و آرواره تحتانی به روی نوک پستان فشار آورده ، ناحیه اروئولا  Areola  را بر ضد سقف دهان تحت فشار قرار می دهد و این اعمال فیزیکی سبب فشار بر روی Milk Cisterns  میشود ، جریان یافتن شیر به کمک فشار بر روی Lacteal Acini  انجام می شود و این توسط مکیدن نوزاد ادامه می یابد ( توسط Evans Mackeith  نشان داده شده است ) ولی در حقیقت مکیدن رول جزئی را در تکنیک غذا خوردن نوزاد بازی می کند.

محققین متوجه شده اند که نوزادانی که از شیر مصنوعی تغذیه می شوند در حفره دهانی آنها منضمات چربی مربوط به عمل مکیدن بیشتر وجود دارد . دخالت این تغییرات حفرات دهانی که شامل بزرگی زبان و قوی بودن عضلات زبان و Buccal Sucking Pads  در انسداد راه هوایی و مرگ ناگهانی در نوزادانی که از شیر غیر مادر تغذیه می کنند مورد توجه قرار گرفته و عاملی برای مرگ ناگهانی نوزادان به حساب می آورند.

توسط وسائل الکتریکی و قرار دادن الکترودها در روی عضلات مختلف ، موقع نوشیدن شیر از پستان مادر و از شیشه شیر ، به این نتیجه رسیده اند که عمل عضلات Suprahyoid  در نوزادانی که از شیر مصنوعی تغذیه می کنند بیشتر است و این در تائید نظریه دانشمندان فوق است .

مقاله Joed Wraymid   جالب است ، علت کاهش در صد زنانی که نوزادان خود را شیر می دهند ، مربوط به تبلیغات شرکت های سازنده شیر مصنوعی و مراجعت زنان از روستاها به شهرها و استخدام در دوائر دولتی و ملی و عدم امکان تغذیه نوزادان با شیر مادر می دانند.  در تایلند که مادران اکثریت به اتفاق در مناطق روستائی ، نوزادان خود را از شیر مادر تغذیه می کنند سوء تغذیه در ۶ ماه اول عمر تقریبا دیده نمی شود.

در شیلی که درصد تغذیه نوزادان با شیر مادر کاهش یافته ، سوء تغذیه Malnutrilion در سال اول مسئله عمومی می باشد و مرگ و میر در آمریکای لاتین در بین نوزادانی که از شیر غیر مادر تغذیه می کنند بالا است و ارتباط بسیار قوی بین بدی تغذیه مواد پروتئینی و کالری و نقص رشد مغز نشان داده شده است بنابراین در مناطقی از جهان که شیر مادر غذای ماههای اول نوزادان ( به خصوص در ممالک در حال رشد) بوده است ، سوء تغذیه پروتئین و کالری بسیار نادرتر و در نتیجه رشد مغزی بهتر بوده است .

در چین چون به ارزش شیر مادر پی برده و قوانین اجتماعی حاکم راضی به جایگزین شیر مادر با هیچ شیر و غذای دیگر نیست و شیر مادر را ارجح بر تمام غذاها در چند ماه اول عمر می دانند ، قوانینی وضع نموده اند که خانمها بعد از وضع حمل ، دو ماه مرخصی داشته تا بتوانند نوزادان خود را شیر بدهند ، وموقع برگشت به کار در وسط روز و در موقع فعالیت روزانه وکار ، به فواصل لازم دو نیم ساعت مرخصی به مادر شیرده داده می شود تا نوزاد خود را در نزدیکی محل کار او سکنا دارد شیر بدهد . و لذا در چنین مادران اکثرا ۱۸ ماه تا ۲۴ ماه نوزادان خود را از شیر خود تغذیه می کنند.    ادامه دارد.

 

19دسامبر/16

رهنمودهایی از تاریخ اسلامی برای تداوم انقلاب اسلامی

قسمت نهم

حجه الاسلام والمسلمین رسولی

محاصره اقتصادی

مراحلی از مبارزه ی حق و باطل و توطئه هایی راکه دشمنان اسلام برای سرکوبی و محدود کردن قیام مقدس پیامبر گرامی اسلام طرح ریزی کرده بودند در شماره های پیشین ملاحظه کردید . یعنی مراحل تطمیع تهدید ، مسخره و ریشخند و هوچی گری و تهمت و افتراء ، و بالاخره زجر  و شکنجه و آزار مسلمانانی که به رسول خدا ایمان آورده بودند.

و از آنجه که توطئه های دشمنان اسلام و به طور کلی دشمنان ملتهای محروم و مستضعف و سرکوبگران نهضتهای ملی و توده ای مردم شبیه به یکدیگر بوده و همگی از یک اندیشه و یا اندیشه های مادی و استعمارگر تراوش می کند می توانیم حدس بزنیم که مراحل بعدی توطئه چه خواهد بود.

یعنی می توانیم حدس بزنیم که پی از به کار بردن سلاح تهدید ، و تطمیع ، و تبلیغات دروغین و تهمت و افتراء ، و زجر و شکنجه ، و کارگر نبودن آنها سلاح بعدی دشمن چه خواهد بود و مراحل بعدی آن چیست ؟

محاصره ی اقتصادی و قطع رابطه :

در تاریخ نهضتها و قیامهای مذهبی و ملی یکی از حربه ها و توطئه هایی که از طرف دشمنان معمولا به کار می رود محاصره ی اقتصادی و قطع روابط مادی و تجاری است و ما چون در انقلاب اسلامی خود به یاری خدا این مراحل را یکی پس از دیگری پشت سر گذارده ایم به خوبی می دانیم که چرا مشرکین پس از اینکه از تهدید و تطمیع و تهمت و آزار و شکنجه نتیجه ای نگرفتند دست به محاصره ی اقتصادی بنی هاشم و قطع رابطه با آنها و مسلمانان مکه زدند و سه سال تمام بدان گونه با کمال قساوت و بی رحمی با عزیزان خود رفتار کردند و چگونه با شنیدن صدای الجوع کودکان بنی هاشم از دامنه ی شعب ابی طالب بی تفاوت از آنجا می گشتند، و آنها که خود را “آل الله” و عزیزان خدا و پرده داران حرم خدا می دانستند به این جنایت بزرگ تن دادند ، و این ننگ را برای خود در طول تاریخ خریداری کردند.

و ما در اینجا نخست به نقل اصل داستان از روی تاریخ اقدام نموده و سپس به رهنمودهایی از این قسمت از تاریخ اسلام می پردازیم ، مورخان در این باب از تاریخ می نویسند:

مشرکین قریش که برای جلوگیری از گسترش دین اسلام و تعالیم رسول خدا (ص) به تنگ آمده بودند و به هر وسیله ای متشبث شده  و چنگ می زدند نتیجه ای عایدشان نمی شد این بار نقشه ی تازه و خطرناکی کشیدند و پس از انجمنها و مشورتهایی که کردند تصمیم به عقد قراردادی همه جانبه برای قطع رابطه و محاصره ی بنی هاشم و نوشتن تعهد نامه ای در این باره گرفتند و این تصمیم را عملی کرده و به تعبیر روایات آن “صحیفه ی ملعونه” و قرارداد ظالمانه را تنظیم کرده و هشتاد نفر از یزرگان قریش پای آن را امضاء کردند.

مندرجات و مفاد آن تعهد نامه که شاید مرکب از چند ماده بوده در جملات زیر خلاصه می شد:

امضاءکنندگان زیر متعهد می شوند که از این پس هر گونه معامله و داد و ستدی را با بنی هاشم و فرزندان مطلب قطع کنند.

به آنها زن ندهند و از آنها زن نگیرند.

چیزی به آنها نفروشند و چیزی از ایشان نخرند.

هیچ گونه پیمانی با آنها نبندند و در هیچ پیش آمدی از ایشان دفاع نکنند.

تا هنگامی که بنی هاشم محمد را برای کشتن به قریش نسپارند و یا به طور پنهانی یا آشکار محمد را نکشند پای بند عمل به این قرارداد باشند

این تعهد نامه ننگین و ضد انسانی به امضاء رسید و برای آنکه کسی نتواند تخلف کرده و همگی مقید به اجرا آن باشند آن را در خانه ی کعبه آویختند و از آن پس آن را به مرحله ی اجرا در آوردند .

نویسنده ی آن مردی بود به نام منصور بن عکرمه- و برخی هم نضر بن حارث را به جای او ذکر کرده اند- که پیغمبر (ص) درباره اش نفرین کرد و در اثر نفرین آن حضرت انگشتانش ازکار افتاد و فلج گردید.

ابو طالب که از ماجرا مطلع شد بنی هاشم را گرد آورد و از آنها خواست تا در برابر مشرکان از رسول خدا (ص) دفاع کنند و وظیفه ی خطیر خود را از نظر عشیره و فامیل در آن موقعیت حساس انجام دهند و افراد قبیله نیز همگی سخن ابوطالب را پذیرفتند ، تنها ابو لهب بود که مانند گذشته سخن ابو طالب را نپذیرفت و در سلک مشرکین قریش رفته و به دشمنی خویش با رسول خدا (ص) و بنی هاشم ادامه داد.

ابوطالب که دید بنی هاشم با این ترتیب نمی توانند در خود شهر مکه زندگی را به سر ببرند آنها را به دره ای در قسمت شمالی شهر که متعلق به او بود – و به شعب ابو طالب موسوم بود- برد، و جوانان و به خصوص فرزندانش علی و طالب و عقیل را موظف کرد که شدیداً از پیغمبر اسلام نگهبانی و محافظت کنند و به همین منظور گاهی در یک شب چند بار بالای سر رسول خدا (ص) می آمد و او را از بستر بلند کرده و دیگری را به جای او می خوابانید و آن حضرت را به جای امن تری منتقل می کرد، و پیوسته مراقب بود مبادا گزندی به آن حضرت برسد ، و به راستی قلم عاجز است که فداکاری ابوطالب را در آن مدت که حدود سه سال طول کشید بیان کند و رنجی که آن بزرگوار در دفاع از وجود مقدس رسول خدا (ص) متحمل شد روی صفحات کتاب منعکس سازد.

مشرکین قریش گذشته از اینکه خودشان داد و ستد و معامله ای با بنی هاشم نمی کردند از دیگران نیز که می خواستند چیزی به آنها بفروشند و یا آذوقه ای برای ایشان ببرند جلوگیری می کردند و حتی دیده بانانی را گماشته بودند که مبادا کسی برای آنها خوراکی  و آذوقه ببرد ، و در موسم حج و فصل های دیگری هم که معمولا افراد برای خرید و فروش آذوقه از خارج به مکه می آمدند آنها را نیز به هر ترتیبی بود تا جایی که می توانستند از داد و ستد با ایشان ممانعت می کردند ، مثل اینکه متعهد می شدند اجناس آن ها را بچند برابر قیمتی  که بنی هاشم خریداری می کنند از ایشان خریداری کنند ، و یا آنها را به غارت اموال تهدید می کردند ،  وامثال اینها.

برای مقابله با این محاصره ی اقتصادی ، خدیجه آن همه ثروتی را که داشت همه را در همان سالها خرج کرد ، و خود ابوطالب نیز تمام دارایی خود را داد ، و خدا می داند که بر بنی هاشم در آن چند سال چه گذشت و زندگی را چگونه به سر بردند.

البته در میان قریش مردمانی هم بودند که از اول زیر بار آن تعهد ستمگران نرفتند مانند مطعم بن عدی – که گویند حاضر به امضاء آن نشد – و یا افرادی هم بودند که به واسطه ی خویشاوندی با بنی هاشم یا خدیجه ، مخفیانه گاهگاهی خوار و بار و یا آرد  و غذایی آن هم در دل شب و دور از چشم دیده بانان قریش به شعب می رساندند اما وضع به طور عموم بسیار رقت بار و دشوار می گذشت چه شبهای بسیاری شد که همگی گرسنه خوابیدند ، و چه اوقات زیادی که در اثر نداشتن لباس و پوشش برخی از خیمه و چادر بیرون نمی آمدند .

در پاره ای از تواریخ آمده که گاه می شد صدای ” الجوع” و فریاد گرسنگی بچه ها و کودکان که از میان شعب بلند می شد به گوش قریش و مردم مکه می رسید.

از کسانی که در آن مدت به طور مخفیانه آذوقه برای بنی هاشم می آورد حکیم بن – حزام برادر زاده ی خدیجه بود ، که روزی ابوجهل او را مشاهده کرد و دید غلامش را برداشته و مقداری گندم برای عمه اش خدیجه می برد ، ابو جهل بدو آویخت و گفت : به خدا دست از تو بر نمی دارم تا در مکه رسوایت کنم.

ابوالبختری ( برادرابوجهل ) سر رسید و به ابوجهل گفت : چه شده ؟ گفت: این مرد برای بنی هاشم آذوقه برده است ! ابوالبختری گفت: این آذوقه ای است که از عمه اش خدیجه پیش او امانت بوده و اکنون برای صاحب آن می برد ، آیا ممانعت می کنی که کسی مال خدیجه را برایش ببرد؟ جلوی او را رها کن ابوجهل دست بر نداشت و همچنان ممانعت می کرد .

بالاخره کار به زد  و خورد کشید و ابوالبختری استخوان فک شتری را که در آنجا افتاده بود برداشت و چنان بر سر ابوجهل کوفت که سرش شکست و به شدت او را مجروح ساخت ، و آنچه در این میان برای ابوجهل دشوار و ناگوار بود این بود که می ترسید این خبر به گوش بنی هاشم برسد و موجب دلگرمی و شماتت آنها از وی گردد، و از این رو ماجرا را به همان جا پایان داد و سرو صدا را کوتاه کرد ولی با آن حال حمزه بن عبدالمطلب آن منظره را از دور مشاهده کرد و خبر آن را به اطلاع رسول خدا (ص) و دیگران رسانید و از جمله ابوالعاص بن ربیع داماد آن حضرت و شوهر زینب دختر رسول خدا (ص) بود که هر گاه می توانست قدری آذوقه تهیه می کرد ، و آن را بر شتری بار کرده شب هنگام به کنار دره و شعب ابی طالب می آورد سپس مهارش را به گردنش انداخته او را به میان دره راه می کرد و فریاد می زد که بنی هاشم از ورود شتر به دره با خبر گردند ،  و رسول خدا (ص) بعدها که سخن از ابوالعاص به میان می آمد این مهر و محبت او را یادآوری می کرد و می فرمود : حق دامادی را نسبت به ما در آن وقت انجام داد.

در این چند سال فقط در دو فصل بود که بنی هاشم و به خصوص رسول خدا (ص) نسبتا آزادی پیدا می کردند تا از شعب ابی طالب بیرون آمده و با مردم تماس بگیرند و اوقات دیگر را بیشتر در همان دره به سر می بردند.

این دو فصل یکی ماه ذی حجه و دیگری ماه رجب بود که در ماه ذی حجه قبائل اطراف و مردم جزیره العرب از اطراف برای انجام مراسم حج به مکه می آمدند و در ماه رجب نیز برای عمره به مکه رو می آوردند ، رسول خدا (ص) نیز برای تبلیغ دین مقدس اسلام و انجام ماموریت الهی خویش در این دو موسم حداکثر استفاده را می کرد و چه در منی و عرفات و چه در شهر مکه و کوچه و بازار نزد بزرگان قبائل  و مردمی که از اطراف به مکه آمده بودند می رفت و دین خود را بر آنها عرضه می کرد و آنها را به اسلام دعوت می نمود ، ولی بیشتر اوقات به دنبال رسول خدا (ص) پیرمردی را که گونه ای سرخ فام داشت مشاهده می کردند که به آنها می گفت : گول سخنان او را نخورید که او برادرزاده ی من است و مردی دروغگو و ساحر است . این پیرمرد دور از سعادت کسی جز همان ابولهب عموی رسول خدا (ص) نبود. و همین سخنان ابوالهب مانع بزرگی برای پذیرفتن سخنان رسول خدا (ص) از جانب مردم می گردید و به هم می گفتند : این مرد عموی او است و به وضع او آشناتر است و او را بهتر می شناسد چنانچه پیش از این ذکر شد.

باری سه سال یا چهار سال – بنا بر اختلاف تواریخ – وضع به همین منوال گذشت و هر چه طول می کشید کار بر بنی هاشم سخت تر می شد و بیشتر در فشار زندگی  و دشواریهای ناشی از آن قرار می گرفتند ، و در این میان فشار روحی ابوطالب و رسول خدا (ص) از همه بیشتر بود.

تصمیم چند تن از بزرگان قریش برای دریدن صحیفه ی ملعونه :

استقامت و پایداری بنی هاشم در برابر مشرکان و تعهدنامه ی ننگین آنها و تحمل آن همه شدت و سختی – با همه دشواریهایی که برای آنان داشت به سود رسول خدا (ص) و پیشرفت اسلام تمام شد ، زیرا از طرفی موجب شد تا جمعی از بزرگان قریش که آن تعهد نامه را امضاء کرده بودند به حال آنان رقت کرده  و عواطف و احساسات آنها را نسبت به ابوطالب و خویشان خودکه در زمره ی بنی هاشم بودند تحریک کند و در فکر نقض آن پیمان ظالمانه بیفتند ، و از سوی دیگر افراد زیادی بودند که در دل متمایل به اسلام گشته ولی از ترس قریش جرأت اظهار عقیده و ایمان به رسول خدا (ص) را نداشتند و نگران آینده بودند ، این استقامت و پایداری برای اینگونه افراد حقانیت اسلام و ماموریت الهی پیغمبر (ص) را مسلم کرد و سبب شد تا عقیده ی باطنی خود را اظهار کرده و آشکار در سلک مسلمانان در آیند.

از کسانی که شاید زودتر از همه به فکر نقض پیمان افتاد و بیش از سایر بزرگان قریش برای این کار کوشش کرد – به نقل تواریخ – هشام بن عمرو بود که از طرف مادر نسبتش به هاشم بن عبد مناف می رسید و در میان قریش دارای شخصیت و مقامی بود ، و در مدت محاصره نیز کمک زیادی به مسلمانا ن و بنی هاشم کرد و از کسانی بود که در خفا و پنهانی خوار و بار و آذوقه بار شتر کرده و به دهانه ی دره می آورد و آن را به میان دره رها می کرد تا به دست بنی هاشم افتاده و مصرف کنند.

روزی هشام بن عمرو به نزد زهیر بن ابی امیه که – او نیز با بنی هاشم بستگی داشت و – مادرش عاتکه دختر عبدالمطلب بود آمده و گفت : ای زهیر تا کی باید شاهد این منظره ی رقت بار باشی  ؟ تو اکنون در آسایش و خوشی به سر می بری ، غذا می خوری ، لباس می پوشی با زنان آمیزش می کنی ، اما خویشان نزدیک تو به آن وضع هستند که خود می دانی ، نه کسی به آنها چیز می فروشد و نه چیزی از ایشان می خرند نه زن به آنها می دهند و نه از ایشان زن می گیرند؟…

هشام دنباله ی سخنان خود را ادامه داد گفت :

  • به خدا اگر اینان خویشاوندان ابوالحکم ( یعنی ابوالجهل ) بودند و تو از وی می خواستی چنین تعهدی برای قطع رابطه با آنها امضاء کند او هرگز راضی نمی شد!

زهیر- که سخت تحت تاثیر سخنان هشام قرار گرفته بود – گفت: من یک نفر بیش نیستم آیا به تنهایی چه می توانم بکنم و چه  کاری از من ساخته است ، به خدا اگر شخص دیگری مرا در این کار همراهی می کرد من اقدام به نقض آن می کردم ، هشام گفت : آن دیگری من هستم که حاضرم تو را در این کار همراهی کنم !

زهیر گفت : ببین تا بلکه شخص دیگری را نیز با ما همرا ه کنی .

هشام به همین منظور نزد معظم بن عدی وابوالبختری ( برادر ابوجهل ) و ربیعه بن اسود که هر کدام شخصیتی داشتند رفت و با آنها نیز به همان گونه گفتگو کرد و آنها را نیز بر این کار متفق و هم عقیده کرد و برای تصمیم نهایی و طرز اجرای آن قرار گذاردند شب هنگام در دماغه ی کوه “حجون” در بالای مکه اجتماع کنند و پس از اینکه در موعد مزبور حضور به هم رسانیدند زهیر بن ابی امیه به عهده گرفت که آغاز به کار کند و آن چند تن دیگر نیز دنبال کار او را بگیرند .

چون فردا شد زهیر بن ابی امیه به مسجدالحرام آمد و پس از طوافی که اطراف خانه ی کعبه کرد ایستاد و گفت: ای مردم مکه آیا رواست که ما آزادانه و در کمال آسایش غذا بخوریم و لباس بپوشیم ولی بنی هاشم از بی غذایی و نداشتن لباس بمیرند و نابود شوند؟ به خدا من از پای ننشینم تا این ورق پاره ی ننگین را که متضمن آن قرارداد ظالمانه است از هم پاره کنم!

ابوجهل که در گوشه ی مسجد ایستاده بود فریاد زد : به خدا دروغ گفتی ، کسی نمی تواند قرارداد را پاره کند .زمعه بن اسود گفت : تو دروغ می گویی و به خدا سوگند ما از همان روز اول حاضر به امضای آن نبودیم ، مطعم بن عدی از آن سو داد زد: حق با شما دو نفر است و هر کس جز این بگوید دروغ گفته ، ما از مضمون این قرارداد و هر چه در آن نوشته است بیزاریم ، هشام بن عمرو نیز سخنانی به همین گونه گفت ، ابوجهل که این سخنان را شنید گفت: این حرفها با مشورت قبلی از دهان شما خارج می شود و شما شبانه روی این کار تصمیم گرفته اید.

خبر دادن رسول خدا (ص) از سرنوشت صحیفه :

در خلال این ماجرا شبی رسول خدا (ص) از طریق وحی مطلع گردید و جبرئیل به او خبر داد که موریانه همه ی آن صحیفه ی ملعونه را خورده و تنها قسمتی را که “بسمک اللهم ” در آن نوشته شده بود باقی گذارده و سالم مانده است ، حضرت این خبر را به ابوطالب داد ، و ابوطالب به اتفاق آن حضرت و جمعی از خاندان خود به مسجدالحرام آمد و در کنار کعبه نشست . قریشیان که او را دیدند پیش خود گفتند : حتما ابوطالب از این قطع رابطه خسته شده و برای آشتی و تسلیم محمد به ما بدین جا آمده از این رو نزد وی آمده و پس از ادای احترام بدو گفتند :

  • ای ابیطالب گویا برای رفع اختلاف و تسلیم برادرزاده ات محمد آمده ای؟

گفت: نه ! محمد خبری به من داده و دروغ نمی گوید او می گوید: پروردگار به وی خبر داده که موریانه را مامور ساخته تا آن صحیفه را به استثنای آن قسمت که نام خدا در آن است همه را بخورد اکنون کسی را بفرستید تا آن صحیفه را بیاورد ، اگر دیدید که سخن او راست است و موریانه آن را خورده بیائید و از خدا بترسید و دست از این ستمگری بردارید ، و اگر دروغ گفته بود من حاضرم او را تحویل شما بدهم !

همگی گفتند : ای ابوطالب گفتارت منصفانه است و از روی عدالت و انصاف سخن گفتی و به دنبال آن تعهد نامه را پائین آورده و دیدند به همان گونه که ابوطالب خبر داده بود جز آن قسمتی که جمله ی ” بسمک اللهم ” در آن بود بقیه را موریانه خورده است .

این دو ماجرا سبب شد که قریش به دریدن صحیفه حاضر گردند و موقتا دست از لجاج و عناد و قطع رابطه بردارند ولی با این همه احوال بزرگان ایشان حاضر به پذیرفتن اسلام نشدند و گفتند : باز هم ما را سحر و جادو کردید . اما جمع بسیاری از مردم با مشاهده ی این ماجرا مسلمان شدند .

تعهد نامه پاره شد و رابطه ی مردم با بنی هاشم به صورت عادی در آمد و در این ماجرا گروهی دیگر به پیروان اسلام افزوده شد اما بزرگان قریش مانند ابوجهل و عتبه و شیبه و دیگران همچنان به دشمنی و عداوت خود با رسول خدا (ص) و آزار مسلمانان ادامه دادند ، و با تمام این احوال دست از عناد و لجاجت برنداشتند.

ادامه دارد.

 

19دسامبر/16

جهاد در قرآن

قسمت نهم

حجه الاسلام و المسلمین طاهری خرم آبادی نماینده امام در سپاه پاسداران

عوامل پیروزی

(عوامل معنوی)

در مقاله گذشته بحثی پیرامون آیه ۴۵ سوره انفال داشتیم :

“$yg•ƒr’¯»tƒ šúïÏ%©!$# (#þqãZtB#uä #sŒÎ) óOçGŠÉ)s9 Zpt¤Ïù (#qçFç۶øO$$sù (#rãà۲øŒ$#ur ©!$# #ZŽÏWŸ۲ öNä۳¯=yè©۹ šcqßsÎ=øÿè?  (#qãè‹ÏÛr&ur ©!$# ¼ã&s!qߙu‘ur Ÿwur (#qããt“»uZs? (#qè=t±øÿtGsù |=ydõ‹s?ur ö/ä۳çt†Í‘ ( (#ÿrçŽÉ۹ô¹$#ur 4 ¨bÎ) ©!$# yìtB šúïΎÉ۹»¢Á۹$# ”

و در آنجا به تفسیر قسمت  اول آیه ( ثبات ) پرداختیم و اینک تفسیر قسمتهای دیگر این آیه را ملاحظه فرمائید .

یاد خدا :

یاد خدا در تمام حالات و شرایط کمال مطلوب و تنها رسیدن به هدف و نقطه نهائی سیر انسان است. قرآن مومنین را به این ویژگی یاد می نماید که در تمام حالات به یاد خدا هستند :

” اَلَّذینَ یَذکُروُنَ اللهَ قیاماً وَ قُعوداً ”

” وَ عَلی جَنوُبِهِم”

آنان که خدا را یاد می کنند در حال ایستادن و نشستن و آنگاه که به پهلو خوابیده اند. وگر چه مسئله ذکر و یاد خدا به عنوان یک دستور و وظیفه در موارد زیادی مطرح گردیده است ولی در ضمن آیات جهاد و فرمان به ثبات و استقامت ، از یک عنایت خاصی برخوردار است ، زیرا مهمترین ابزار و نیرومندترین عامل در جنگهای مکتبی و دینی ، بعد معنوی و روحی جنگجو و رزمنده است . یعنی اتکاء به خدا و نیروی بی حد و لایزال الهی و وعده ی نصرت و یاری خداوند از یک سو و هدف از فداکاری و نبرد_ که خدا و راه او است _ از سوی دیگر ، نیروی فوق العاده و عجیبی را در انسان ایجاد می کند . و پایداری و استقامت مولود این فکر و اندیشه است.

بنابراین هر اندازه توجه به خدا و اتکاء به او بیشتر باشد قهرا نیروی بیشتری در جهت پایداری به دنبال دارد.

در آیه می فرماید : ” واذکُروااللهَ کَثیراً” یعنی مردم را دعوت می کند که خدا را زیاد یاد کنید و کلمه “کثیر” را قیدی برای ذکر آورده است و این دلیل است بر تاکید بیشتر و اهمیت مساله ذکر و تاثیر آن در ثبات و پایداری و غلبه بر دشمن .

پرواضح است که یاد خدا در هر شرایطی باید متناسب با آن شرایط باشد مثلا اگر فرموده اند: در حالی که می خواهی گناه کنی به یاد خدا باش ، منظور توجه به حرمت او و عظمت فرمان او و عقاب او است . و قهراً آنچه از یاد خدا که تناسب با صحنه نبرد و میدان جنگ دارد آن است که : انسان بداند که مرگ و زندگی به دست خداوند است ، خدا مولا و تکیه گاه او است و او تحت ولایت خدا قرار دارد.

” y7Ï۹ºsŒ ¨br’Î/ ©!$# ’n<öqtB tûïÏ%©!$# (#qãZtB#uä ¨br&ur tûï͍Ïÿ»s3ø۹$# Ÿw 4’n<öqtB öNçlm; ”

( سوره محمد _ آیه ۱۱ )

خدا یار و مولای مومنان است و همانا کافران را یار و مولائی نیست.

” ª!$#ur ’Í<ur tûüÏZÏB÷sßJø۹$# ”

( آل عمران _ ۶۸ )

خدا ولی مومنین است.

“ª!$# ’Í<ur šúïÏ%©!$# (#qãZtB#uä ”

( بقره _ آیه ۲۵۷ )

خدا یار اهل ایمان است.

مسمانان صدر اسلام در برابر ارعابها و تهدیدهای دشمن و در میدانهای جنگ کراراً می گفتند:

” حَسبُنااللهُ وَ نِعمَ الوَکیلَ نِعمَ المَولی وَ نِعمَ النَّصیرَ”

خدا ما را کفایت است و او بهترین یاور و مولا و یاری کننده است . و گاهی فریاد می زدند و شعار می دادند در برابر شعار دشمن:

” اللهُ مَولانا وَ لا مَولی لَکُم”

خداوند مولا و یاور ما است و شما را مولا و یاری دهنده ای نیست.

و همچنین به وعده الهی که هر کس او را یاری کند خداوند او را مدد و یاری خواهد نمود:

” bÎ) (#rçŽÝÇZs? ©!$# öNä.÷ŽÝÇZtƒ ôMÎm6s[ãƒur ö/ä۳tB#y‰ø%r& ”

( سوره محمد _ آیه ۷ )

اگر خدا را یاری کنید ، خدا هم شما را یاری می کند و ثابت قدم می گرداند، توجه می کردند ومعتقد بودند که سرانجام جنگ یکی از دو پیروزی خواهد بود: یا غلبه بر دشمن و یا کشته شدن در راه خدا و به عالی ترین حیات و زندگی نائل شدن.

این راه  و روش اسلام است و تمام مسلمانان در تمام ادوار تاریخ باید در همین راه قدم بردارند.

اطاعت از خدا و رسول

روح و حقیقت اسلام ، تسلیم بودن انسان در مقابل خدا و رسول است . و این موضوع در آیات زیاد به گونه های مختلف مطرح شده است و نظیر تعبیری که در این آیه است در حدود ۳۰ مورد دیده می شود. ولی منظور از اطاعت خدا و رسول در آیه مورد بحث ، اطاعت در مسائلی است که به جهاد و صحنه نبرد مربوط می شود، چه در احکام ودستوراتی که به طور کلی وجود دارد و چه فرمان هایی که فرمانده در هنگام جنگ صادر می نماید.

و ظاهراً منظور از اطاعت رسول _ در آیه _ اطاعت از فرمانهای رسول الله است که درجنگ ها صادر می فرموده است، زیرا اطاعت در احکام و دستورات کلی ، اطاعت از خداوند است چون او قانونگذار و دستور دهنده است و رسول خدا در ابلاغ است . و آنچه به رسول خدا اختصاص دارد امر و فرمانی است که به عنوان ولیّ امر و فرمانده کلّ قوا صادر می نماید. گر چه به یک معنی اطاعت از این امر هم اطاعت از خداونداست ، یعنی چون خدا فرموده است که از رسول الله اطاعت کنید، اطاعت رسول لازم و واجب می شود.

” مَن یُطِعِ الرَّسولَ فَقَد اَطاعَ اللهَ”

کسی که رسول را اطاعت کند خدا را اطاعت نموده است.

و همچنین کسی که از طرف پیامبر ، فرمانده باشد یا امامان معصوم که جانشینان پیامبر و اولی الامر می باشند، یا فقیه و ولی مسلمین که نیابت از امام معصوم دارد، در همه این موارد اطاعت از آنها واحب است به اعتبار اینکه اطاعت از خدا است.

و مسئله اطاعت از خدا و رسول یا هر فرماندهی که به نحوی اطاعت او ارتباط با خدا پیدا می کند و ارج نهادن به فرماندهی خصوصاً در جنگ ، از اساسی ترین عوامل پیروزی یک ارتش است. و مهمترین مشکل امیرالمومنین (ع) در جنگ با معاویه همین مسئله بود که در خطبه های نهج البلاغه به آن اشاره می فرماید و بارها از دست آن مردم آرزوی مرگ می نماید.[۱]

اتحاد و همبستگی

این نیز یکی دیگر از مهمترین عوامل پیروزی است که در این آیه به آن اشاره شده است می فرماید:

” وَلا تَنازَعوا فَتَفشَلوا وَ تَذهَبَ ریحَکُم”

با همدیگر به نزاع و مخاصمه بر نخیزید زیرا نتیجه ای جز ضعف و زبونی ندارد و به دنبال آن عزت و عظمت و دولت خود را از دست می دهید.

در اینجا “مفردات راغب” ریح را به معنی غلبه گرفته است . البته اصل ریح به معنی باد است و باد هنگامی که می وزد چیزهایی را به حرکت در می آوزد  وگاهی درختهای کهن را ریشه کن می نماید و چه بسا ساختمانی را هم ویران سازد، و غلبه و پیروزی بر دشمن هم مانند بادهای سنگین همه چیز دشمن را از بیخ و بن می کَند و به همین مناسبت لفظ “ریح” در این مورد به طورمجاز به کار رفته است.

بنابراین معنی آیه این است که اختلاف و کشمکش مانع از پیروزی و غلبه بر دشمنان است، و بنابراین که ریح به معنی عزت و دولت باشد ، اختلافات از بین برنده حکومت می شود.

در هر حال اختلاف مهمترین عامل سقوط یک جامعه است . و اگر در ارتش و نیروی مسلح یک جامعه اختلاف پدید آید شکست هم امری تخلف ناپذیر است ، حتی اگر اختلاف در آراء و تاکتیکهای نظامی هم داشته باشند سرانجامی جز شکست ندارند. و اینجا است که مسئله فرماندهی واحد و اطاعت یک پارچه از فرمانده ، از ضرورت های اولیه یک ارتش و یک نیروی مسلح است. امیرالمومنین (ع) در یکی از خطبه های نهج البلاغه که از دست یاران خود درد دل میکند چنین می فرماید:

“وَاللهِ یمیت القلب و یَجلِبُ الهَمِّ مِن اِجتماعِ هوُلاءِ القَومِ عَلی باطِلِهِم و تَفَرُّقِکُم عَن حَقِّکُم”

به خدا قسم که دل می میرد و حزن و اندوه آدم را فرا می گیرد از اتحاد و انفاق این قوم ( منظور معاویه و یارانش می باشد ) بر باطل خود و تفرق و جدائی شما از حقی که دارید.

و در جمله دیگر می فرماید : ای مردمی که بدنهای شما با هم جمع است ولی افکار و آراء شما از هم دور و جدای از یکدیگر…

و اتفاقا دشمن هم همیشه از این نقطه ضعف استفاده می کند و آخرین تلاش خود را برای ایجاد اختلاف و نزاع و کشمکش در جبهه های جنگ به کار می برد ، همان گونه که جامعه ما خود شاهد این تلاش و آثار سوء آن پس از پیروزی انقلاب بوده است. همین که انقلاب پیروز گردید وحدت و یکپارچگی ملت _ که قبل از پیروزی چشم دشمن را خیره کرده بود _ مهمترین هدف حملات دشمن قرار گرفت ، و با پدید آوردن گروهها و دسته های گوناگون و ایجاد اختلاف بین قشرهای مختلف جامعه ، آن انسجام و یکپارچگی را متزلزل ساخت ، گر چه مقداری از این انشعابها خاصیت هر انقلابی است که در مرحله سازندگی قرار می گیرد و ضرورت انقلاب آن را اقتضاء می کند ولی توسعه آن امری عادی وطبیعی نبود ، و می رفت که در درون نیروهای مسلح هم رخنه کند و بحثها و نزاع ها و اختلاف در آراء و افکار ، شیرازه ی آن را از هم بپاشد ولذا جنگ تحمیلی عراق ماه ها متوقف گردید وموفقیت چشمگیری نصیب نمی شد. و خلاصه ثمره تلخ اختلاف و نزاع را هم در جبهه های جنگ دیدیم و هم در پشت جبهه ها در مسائل مختلف سیاسی و اقتصادی و آثار شوم آن برای همگان لمس گردید . اما عنایات الهی و رهبری داهیانه رهبر کبیر انقلاب و عشق و ایمان و هوشیاری اکثریت ملت ، موجب شد که این حربه نیز از دشمن گرفته شود و با تصفیه و طرد عناصر اختلاف انگیز و از بین بردن و محو گروههای منحرف و عوامل امپریالیسم شرق و غرب، توانستیم یکپارچگی از دست رفته را باز یابیم، انسجام و همبستگی عجیبی بین نیروهای مسلح ما پدید آمد ، به طوری که در کوتاه ترین زمانهای ممکن شاهد فتح و پیروزیهای پی در پی گردیدیم.

آری این است آثار وحدت و همبستگی و آن بود آثار شوم و ذلت بار اختلاف و جدائی!! ادامه دارد

 

  1. به خطبه های ۲۷و۲۹و۳۴ نهج البلاغه مراجعه شود.
19دسامبر/16

ضرورت رسالت انبیاء

قسمت هشتم

آیت الله جوادی آملی عضو شورای عالی قضائی

در بحث گذشته مطالبی از قرآن بیان شد مبنی بر اینکه بشر هرگز بدون وحی به سعادت نمی رسد . یکی از آیات قرآن در این زمینه ، آیه ۹۱ سوره انعام است که می فرماید :

” $tBur (#râ‘y‰s% ©!$# ¨,ym ÿ¾Ín͑ô‰s% øŒÎ) ت(#qä۹$s% !$tB tAt“Rr& ª!$# ۴’n?tã ۹Ž|³o0 `ÏiB &äóÓx« ”

آنان که رسالت پیغمبران را نپذیرفتند خدا را درست نشناختند که گفتند : خداوند پیامبری را به سوی بشر نفرستاده است .

خدارا درست نشناختند که خدا رب العالمین است ، باید آنها را بپرورد و به کمال برساند و کمال انسان بدون وحی میسر نیست . آنها که انبیاء را نپذیرفتند خدا را نشناختند . مگر ممکن است خداوند مردم را بیافریند که به سمت مقصدی بروند و آنان را بدون رهنما رها کند ؟ هرگز خدا چنین نمی کند.

خصائص پیامبر اسلام :

قرآن در بخشی از آیاتش انبیاء را عموما معرفی می کند و در بخشی دیگر ، درباره خصوص پیامبر اسلام در امور مختلف سخن می گوید مانند :

  1. وجود او ضروری و لازم است .
  2. نقش پیامبر در جامعه چیست ؟
  3. وظیفه بشر در برابر او چیست ؟

بنابراین قران هم راهنمائی پیامبران را بیان می کند و هم وظیفه امتها را در برابر آنها.

گاهی قرآن ، پیامبر اسلام را به عنوان رحمت برای جهانیان معرفی می کند ، چنان که در سوره انبیاء آیه ۱۰۷ می خوانیم :

” !$tBur š»oYù=y™ö‘r& žwÎ) ZptHôqy‘ šúüÏJn=»yèù=Ïj9 ”

ما تو را نفرستاریم مگر این که رحمت برای جهانیان باشی.

از این آیه استفاده می شود که :

  1. شعاع رسالت پیامبر اسلام (ص) هم جهانی است و هم همیشگی و جاودانی . او رحمت جهانی است یعنی منطقه ای و مقطع زمانی نیست که از این رحمت منقطع باشد.
  2. او رحمت است یعنی هر چه برای امت خیر و خوبی است آورده ( اثبات ) و در میان آنچه آورده چیزی که رحمت نباشد نیست ( نفی ). قانون او بر اساس رحمت است پس اگر یک حکمش خلاف رحمت باشد رحمت جهانی نخواهد بود و آنچه را دستور نداده مطابق رحمت نبوده است .

پس دعوت او عمومی و دائمی و توام با رحمت است . جامع همه ی اینها در سوره مائده آیه ۳ آمده است :

“۴tPöqu‹ø۹$# àMù=yJø.r& öNä۳s9 öNä۳oYƒÏŠ àMôJoÿøCr&ur öNä۳ø‹n=tæ ÓÉLyJ÷èÏR  ”

امروز دین شما را برای شما کامل کردم و نعمت خود را برای شما به اتمام رساندم . و این نعمت الهی به وسیله پیامبر (ص) به کمال رسید.

دعوت بر اساس بصیرت و آگاهی :

خط مشی رسول اکرم (ص) در تمام مصاحبه ها  و تعلیم و تربیت ها ومناظره ها از روی بصیرت و آگاهی بوده است . در قرآن بحثی به نام : “پاسخ به سئوالات” دارد با عناوینی از قبیل :

” یَسئَلُونَکَ عن الرُّوحِ”.”یَسئَلُونَکَ ماذا یُنفِقُون”.”یَسئَلُونک عن الاَهِلَّهِ”.”یَسئَلُونک ماذا اُحِلَّ لَهُم”.”یَسئَلُونک عن السّاعهِ”.”یَسئَلُونک عن الیَتامی”.”یَسئَلُونک عن الاَنفالِ.”

و اینها مطالبی در امور معنوی و مادی است که از پیامبر (ص) به عناوین مختلف می پرسیدند و قرآن پاره ای از سئوالات آنان و پاسخ های رسول اکرم (ص) را مطرح کرده است .

خط مشی پیامبر (ص) در این امور چنین بوده که در سوره یوسف آیه ۱۰۸ می خوانیم :

” ö@è% ¾Ínɋ»yd þ’Í?ŠÎ۶y™ (#þqãã÷Šr& ’n<Î) «!$# ۴ ۴’n?tã >ouŽÅÁt/ O$tRr& Ç`tBur ÓÍ_yèt6¨?$#  ”

بگو این خط مشی من  و خط رسالت و وحی و نبوت من است و آن این است که به خدا ( کمال نامحدود ) دعوت می کنم و این دعوت من از روی بصیرت است ، خط من و پیروانم همین است . یعنی می فهمم چه می گویم . می یابم که به کدام جهت هدایت می کنم و می یابم که چگونه هدایت می کنم . اگر سخنی مستدل و هدف دار و مشخص نباشد “عَلی بَصیرَه” نیست.

پیروان من نیز دارای همین خط اند ، پس کسی که دعوتش برهانی نیست ، مستدل و “عَلی بَصیره” نیست ، قهرا پیرو پیامبر (ص) هم نمی باشد . پیروان پیامبر (ص) کسانی هستند که دعوت آنها به سوی الله از روی بصیرت و بینائی است و کسی بصیر است که هم با چشم دل ، برهانی بیندیشد و هم وابستگی اش به آن ، به بینش درونیش فروغ دهد که روشن شود.

کسی که دعوت می کند ولی عمل نمی کند چنین کسی دعوت الی الله ندارد زیرا بصیر نیست ، و اگر بصیر بود عمل می کرد.

در یکی از احادیث نبویه آمده است که پیامبر (ص) چنین فرمود : داستان من و برخی از پیروان من مانند کسی است که آتش افروخته و اصرار می کند که پروانه ها وحشرات ، خود را به آن آتش نیافکنند تا نسوزند ، ولی آنها به این آتش گرایش دارند . من اصرار می کنم که از آتش دور شوند ولی آنها حساب نمی کنند و مواظب زیان جان خود نیستند و کارشان از روی بصیرت نیست لذا خود را به آتش می اندازند. کسی که عمل نمی کند ، کارش و دعوتش بر روی آگاهی و بصیرت نیست . از این رو صور ذهنیه و محفوظات او نه برای او نور است و نه برای شنونده .

رنج پیامبر به خاطر رنج دیگران :

یکی از خصائص پیامبر (ص) این است که اگر امتش به زحمت بیفتند ، تحملش برای پیامبر گران است . در سوره توبه آیه ۱۲۸ می خوانیم :

” ô‰s)s9 öNà۲uä!%y` Ñ^qߙu‘ ô`ÏiB öNà۶Å¡àÿRr& ͕tã Ïmø‹n=tã $tB óOšGÏYtã ëȃ̍ym Nà۶ø‹n=tæ šúüÏZÏB÷sßJø۹$$Î/ Ô$râäu‘ ÒOŠÏm§‘  ”

شما را رسولی از خودتان ( از نوع بشر ) آمد. آنچه شما رنج می کشید – از فقره و پریشانی و جهل و فلاکت – بر او دشوار می آید ، او بر آسایش و نجات شما حریص و به مومنین عطوفت و مهربان است .

قرآن درباره پیامبران تعبیراتی دارد که چنین است : ما بر قوم “ثمود” برادرشان “صالح” را فرستادیم . بر قوم “عاد” برادرشان “هود” را فرستادیم. بر قوم “مدیَن” برادرشان “شُعَیب” را فرستادیم.

اما درباره پیامبر اسلام (ص) می گوید : او از متن جان شما برخاست .

در قرائت “انفسکم” بفتح فاء نیز نقل شده یعنی نفیس تر و گرامی تر فرد انسانی به عنوان رسول آمده است .

اطاعت رسول اطاعت خدا است :

از خصائص پیامبر اینکه اطاعت او اطاعت از خداست . در سوره نساء آیه ۶۹ آمده است :

” `tBur ÆìÏÜム©!$# tAqߙ§۹$#ur y7Í´¯»s9’ré’sù yìtB tûïÏ%©!$# zNyè÷Rr& ª!$# NÍköŽn=tã z`ÏiB z`¿ÍhŠÎ;¨Y9$# tûüÉ)ƒÏd‰Å_Á۹$#ur Ïä!#y‰pk’¶۹$#ur tûüÅsÎ=»¢Á۹$#ur 4 z`Ý¡ymur y7Í´¯»s9’ré& $Z)ŠÏùu‘ ”

کسی که مطیع خدا و رسول باشد ، با کسانی محشور می شود که از نعمتهای خاصه ی الهی برخوردارند مانند پیامبران و صدیقین و شهداءو نیکوکاران.

و در آیه ۸۰  از همین سوره است :

” `¨B ÆìÏÜムtAqߙ§۹$# ô‰s)sù tí$sÛr& ©!$#  ”

کسی که مطیع رسول باشد ، خدا را اطاعت کرده است زیرا رسول سخنی جز پیام خدا ندارد.

پیشی نگرفتن بر رسول :

موضوع دیگر درباره پیامبر اینکه باید اعمال و اخلاق و رفتار مسلمان به دنبال رسول اکرم (ص) باشد و از او جلو نیفتند . او را سرمشق و الگو قرار دهند. در سوره حجرات آیه ۱ می خوانیم :

” $pkš‰r’¯»tƒ tûïÏ%©!$# (#qãZtB#uä Ÿw (#qãBÏd‰s)è? tû÷üt/ ēy‰tƒ «!$# ¾Ï&Î!qߙu‘ur ”

ای کسانی که ایمان آورده اید بر خدا و رسولش پیشی نگیرید . چنان که قرآن فرشتگان را چنین توصیف کرده :

” ۴ ö@t/ ׊$t6Ï㠚cqãBtõ۳•B  Ÿw ¼çmtRqà)Î۷ó¡o„ ÉAöqs)ø۹$$Î/ Nèdur ¾Ín̍øBr’Î/ šcqè=yJ÷ètƒ ”

( انبیاء – آیه ۲۷ )

فرشتگان بندگان گرامی خدا هستند ، در گفتار از خدا پیشی نمی گیرند و فرمان خدا را انجام می دهند ، یعنی تابع فرمان خدا هستند . مومنین نیز باید در سخن وعمل و اعتقاد و اخلاق مطیع خدا و پیامبر باشند.

در آیه ۲ سوره حجرات می فرماید :

” $pkš‰r’¯»tƒ tûïÏ%©!$# (#qãZtB#uä Ÿw (#þqãèsùös? öNä۳s?ºuqô¹r& s-öqsù ÏNöq|¹ ÄcÓÉ<¨Y9$# ”

ای کسانی که ایمان آورده اید صدای خود را بلندتر از صدای پیامبر نکنید . حرمت مجلس پیامبر را نگه دارید . بلند تر از او حرف نزنید ( درکنار مزارشان نیز چنین باشید چون حیات و ممات آنها یکسان است و آنها همیشه زنده اند ، لذا باید در کنار قبور معصومین ، رعایت ادب شود ، حتی در زیارت خواندن ).

در کنار علم باید عمل باشد. عمل نور است و اگر کسی بد رفتار کند این نور او را رها می سازد.

از پیامبر اکرم (ص) روایت شده که فرمود :

” العلم یَهتِفُ بِالعَمَلِ فَاِن اَجابَهُ و الّا اِرتَحَلَ ”

علم منادی عمل است ، اگر انسان ندای علم را محترم شمرد و به آنچه آموخته بود عمل کرد ، این علم می ماند و گر نه کوچ می کند . آری اگر عمل نبود علم کوچ می کند . علم یک سلسله صور ذهنی نیست بلکه نوری است که خداوند آن را در قلب هر کس که می خواهد قرار می دهد :

” العلم نُورٌ یَقذِفُهُ اللهُ فی قَلبِ مَن یَشاء ”

چنین علمی ارزان به دست نمی آید .

در اصول کافی یک بحثی هست تحت عنوان “بابُ المُستَاکِلِ بِعلمِه” کسی که از راه علمش نان می خورد یعنی محقق و فاضل است ولی منطق “لااَسئَلُکُم علیه اَجراً” را ندارد ، منطق او فخرفروشی است که اگر چیزی یاد گرفت آن را در جائی می گوید که چهره ها به او متوجه شوند ، چنین کسانی علم را وسیله دنیا قرار داده اند تا به مقام و منصب دنیوی نائل شوند.

چنین نیست که هر کس کنار سفره ولی عصر (عج) نشست ، عاقبت به خیر گردد . شرائطش سنگین است. حوادث و آزمایشهای سخت روزگار سر راه انسان است . اگر انسان از اینها خلاص شد کار مهمی انجام داده است ، اینکه در قیامت به عالم می گویند :

” قِف وَاشفَع”

بایست و شفاعت کن ، به هر عالمی چنین نمی گویند ، بلکه به آن عالمی که مشمول :

” عَلی بَصیرَهٍ اَنا و مَنِ اتَّبَعَنی”

شود ، در جلسه استاد مودب و با وضو و طهارت باشد – آنطور که شهید رضوان الله علیه درکتاب “منیه المرید” بیان داشته – برای رضای خدا درس بخواند ، این رسالت الهی را درست به عهده گیرد و به آن وفا کند . و برای اینکه فکرش عمیق گردد مقداری ریاضی و منطق بخواند و با علوم برهانی سروکار داشته باشد ( زیرا اگر علوم ادبی بود ، ذوق کافی بود ولی چون علوم برهانی است باید فکر را با اصول برهانی عادت دهد ) . در آنجا است که متعلم صدا را بلند تر از معلم نکند .

و از اینکه ائمه هدی (ع) بعد از خود ، امور را به ولایت فقیه ارجاع دادند ، باید از آنها اطاعت کرد و هیچ کس حق پیشدستی از آنها را ندارد . پس از اینکه امامان ما ولایت فقیه را امضاء کردند ، دیگر چون و چرا معنی ندارد.

در آیه ۷ سوره حشر می خوانیم :

” !$tBur ãNä۳۹s?#uä ãAqߙ§۹$# çnrä‹ã‚sù $tBur öNä۳۹pktX çm÷Ytã (#qßgtFR$$sù ۴ ”

هر چه رسول (ص) برای شما آورد ، آن را بگیرید  هر چه را نهی کرد از آن دوری کنید ، زیرا رسول اکرم  (ص) نور افکن قوی است چنانکه در آیه ۴۵ سوره احزاب می خوانیم :

” $pkš‰r’¯»tƒ ÓÉ<¨Z9$# !$¯RÎ) y7»oYù=y™ö‘r& #Y‰Îg»x© #ZŽÅe³t6ãBur #\ƒÉ‹tRur $·ŠÏã#yŠur ’n<Î) «!$# ¾ÏmÏRøŒÎ*Î/ %[`#uŽÅ ur #ZŽÏY•B ”

ای پیامبر ما تو را گواه بر خلق ، مژده دهنده خوبان و ترساننده بدان فرستادیم و تو را فرستادیم  که به اذن خدا مردم را به سوی او دعوت کنی  و چراغ فروزان عالم باشی .

این رسول اکرم (ص) شاهد بر امت است و اعمال امت را چه در حیات و چه در ممات می داند ، و در قیامت شهادت خواهد داد . او نمونه است و در همه حالات به اذن خدا حاضر است . بشارت دهنده به خیر و ترساننده از کارهای بد است . به اذن خدا دعوت به الله می کند و چراغ روشن بخش است . نورافکن قوی است ، اگر کسی این چراغ قوی را رها کند به تاریکی می افتد.

در آیه ۳۱ سوره آل عمران می فرماید :

” ö@è% bÎ) óOçFZä. tbq™۷Åsè? ©!$# ‘ÏRqãèÎ۷¨?$$sù ãNä۳ö۷Î۶ósムª!$# ”

اگر شما دوست دار خدا هستید مرا اطاعت کنید تا خدا شما را دوست بدارد . و عالی ترین کمال آن وقت است که آثار  لطف خدا  در محبوبش ظاهر می شود .

آری چنان که خدا فرموده است به دنبال حبیب الله حرکت کنید تا محبوب خدا شوید.

ادامه دارد.

 

19دسامبر/16

قوانین کیفری در اسلام

قسمت هفتم

حجه الاسلام والمسلمین موسوی تبریزی دادستان کل انقلاب اسلامی

محارب

اشاره :

قبل از ورود به بررسی دومین عنوان یعنی “محارب” لازم بود از مقدماتی بحث شود . اول: حکمت اجرای حدود و تعزیرات و کیفرهای اسلامی و منافع آن برای جامعه مسلمین . دوم : تعریف حد و تعزیر. سوم : وجود کیفر برای تمام جرائم و گناهان اعم از کبیره و صغیره در شرع مقدس اسلام . چهارم : ارتکاب گناهان کبیره اعم از آن که فعل حرام و یا ترک واجب باشد در صورتی که بیش از دو بار تکرار شود و بعد از هر دفعه ارتکاب به مجازات شرعی رسیده باشد به اعدام محکوم می شود . پنجم : یکی از شرایط اجرای حدود بلوغ و رشد کسانی است که مرتکب جرم شده اند.

ششم

یکی از اشکالاتی که دشمنان انقلاب همواره برای لکه دار ساختن چهره منور جمهوری اسلامی در رسانه های گروهی و بلندگوهای امپریالیستی آن تکیه کرده و جنجال می آفرینند ، اعدام کردن بچه ها و زنهای حامله در جمهوری اسلامی است . ما نه به خاطر پاسخ به آنان که آنها آنقدر با اسلام دشمن  و کینه دارند که اگر در ایران اعدام و یا زندانی اصلا وجود نداشته باشد باز برای سرکوبی جمهوری اسلامی و سلطه پیدا کردن خودشان از هیچ تهمت و افترائی فروگذار نخواهد بود و مسلمین را رها نخواهند ساخت ، لکن برای روشن شدن اذهان برادران و خواهران مسلمان بی طرف و مستقل و آزاد که احیانا از احکام مقدس اسلام اطلاع کافی ندارند حکم بچه های نابالغ را در شماره قبل متذکر شدیم و اینک به حکم زنهای حامله بچه دار که فرزندانشان شیرخواره هستند از نظر اسلام می پرازیم و با توجه به اینکه دادگاههای انقلاب اسلامی بر اساس احکام اسلام حکم خود را صادر می کنند ، دفع این گونه تهمتها بسیار روشن و مبرهن خواهد بود.

شیخ طوسی (ره ) در کتاب حدود “نهایه” می فرماید: “واَلمَراه اِذا زَنَت و هی حامِلٌ لم یَقُم علیها حَدّ : لاالرَّجم و لاالجَلد حتّی تَضَعَ ما فی بَطنها و تَخرُجُ مِن نِفاسِها و تُرضِعَ وَلَدَها فاذا فَعَلَت ذلک اُقیمَ علیها الحدِّ : رَجماً کان اَو جَلداً”

می فرماید اگر زنی مرتکب عمل زنا بشود در حالی که حامله است بر او حد اجرا نمی گردد ، نه سنگسار می شود و نه شلاق بر او می زنند تا هنگامی که وضع حمل کند و پس از گذشت مدت نفاس که ده روز است و زمانی که بچه شیر می خورد . و پس از بی نیاز شدن بچه از مادر حد را بر او جاری می کنند.

صاحب جواهر در کتاب حدود جواهر می فرماید: ” ولا یُقامُ الحَدُّ فَضلاً عنِ القِصاصِ وَلَو جَلداً کَما صَرَّحَ بِهِ الفاضِلُ و غَیرُه علی الحامِلِ و لو مِن زِنا حتّی تَضَعَ وَلَدَها و تَخرُجُ مِن نَفاسِها بِلا خِلاف اَجِدُهُ نَصّاً و فَتوی بَل و لا اِشکالَ مَعَ فرضِ خَوفِ الضَّررِ علی وَلَدِها لَو جُلِدَت لِِعَدَمَ السَّبیلِ علیه اِذ لا تَزِرُ وازِرَهٌ وِزرَ اُخری کما صَرَّحَ بِهِ فی الخَبَرِ المَرویِّ عن اِرشادِ المُفیدِ بَل و حتّی تُرضِعَ الولَدَ اِن لَم یَکن لَه مُرضِعَهٌ بلا خِلافٍ اَجِدهُ فیه اَیضاً حتّی لو کان جَلداً یُخشی منهُ الضَّرَرُ بِرِضاعِها لَه”.

یعنی حدود الهی – اگر چه شلاق باشد – درباره ی زن حامله اجرا نمی شود تا چه رسد به قصاص ، اگر چه از زنا حامله شده باشد تا هنگامی که وضع حمل کند و از نفاس خارج شود . این مطلب در بیان فقها اتفاقی است و من قول خلاف این را نیافتیم . سپس می فرماید : بلکه هیچ شبهه ای نیست که در صورتی که مادری اگر شلاق بخورد به بچه اش ضرر می رسد نباید حدود را اجرا کرد ، چرا که پروردگار می فرماید : هیچ کس به علت گناه دیگری مجازات نمی شود . و در اینجا بچه بی گناه است و به خاطر گناه مادر نباید به فرزند او آسیبی برسد . و اگر وضع حمل کند ولی به بچه اش شیر بدهد و شلاق خوردن موجب کم شدن یا قطع شیر بشود حتما باید از اجراء حد خودداری کرد.

حضرت امام امت در کتاب حدود تحریر الوسیله می فرماید : مساله ۸ “لا یُقامُ الحَدُّ رَجماً و لا جَلداً علیٌّ الحامِلِ و لَو کانَ حَملُه مِن الزِّنا حتی تَضَعَ حَملَها و تَخرُجَ من نِفاسِها اِن خیفَ فی الجَلدِ الضُّرَرُ عَلی وَلَدِها و حتّی تُرضِعَ وَلَدَها اِن لَم یَکُن لَه مُرضِعَهٌ و لَو کانَ جَلداً اِن خیفَ الاِضرارٌ بِرِضاعِها و لَو وُجِدَ لَهُ کافِلٌ یَجِبُ علیها الحدُّ مَعَ عَدَمِ الخَوفِ علیهِ”         ج دوم صفحه ۵۹۵

یعنی حدود الهی نه شلاق و نه سنگسار کردن و نه دیگر حدود مانند کشتن و اعدام بر زن حامله اجرا نمی شود اگر چه بچه خود را از طریق نامشروع به بار آورد و باید صبر کرد تا روزی که وضع حمل کند و از نفاس خارج بشود و بچه از شیر مادر بی نیاز گردد در صورتی که زن دیگری متکفل شیر دادن به او نباشد و اگر در اجرای شلاق بیم آن باشد که شیر مادر کمتر بشود و یا قطع گردد نباید شلاق به او زد . مگر آنکه کسی متکفل شیر دادن به او باشد که در آن صورت اگر برای بچه ضرری نباشد حد را باید جاری کرد.

همان طور که توجه کردید درمیان فقها بزرگ اسلام از قدماء و متاخرین هیچ کس نداریم که معتقد باشد زن حامله را می شود اعدام کرد و یا شلاق زد . و حرام بودن این مطلب یکی از مسلمات فقه شیعه وبرادران اهل تسنن است .

از برادران اهل تسنن به یک نقل کفایت می کنیم :

در جلد پنجم : الفقه علی المذاهب الاربعه جزائری ، که یکی از علمای اهل تسنن است و کتاب خودش را بر اساس تمامی مذاهب چهار گانه اهل تسنن نوشته است در ص ۶۳ چنین می گوید :

“اِتَّفَقَ الفُقَهاءُ عَلی اَنَّ المَراًهً لا تُجلَدُ فی حالِ الحَملِ بَل تُوأَخِّرُ حتّی تَضَعَ الجَنین و یَزولُ الم ُ الوِلادهِ و تَبراٌ من النِفاسِ حِفظاً للجنینِ و المراهِ لِئَلّا یَهلُکا بِاجتماع الجَلدِ و اَلَمِ الوِلادَهِ و مَرَضِ النِّفاسِ لِمارویَ عن الاِمامِ کَرَمَ اللهُ وَجهَهُ اَنَّهُ خَطَبَ المُسلمینَ فقالَ : اَیُّها النّاسُ اَقیموا علی اَرِقّائِکُمُ الحَدّ مَن اَحصَن منهم و من لَم یُحصن

وَرَوَی الخَمسَهُ غَیرالبَخاری عن عِمرانِ بن حُصَین رَضی اللهُ عنه: انَّ امرَاَهً مِن جهنیه اَتَت رَسُولَ اللهِ (ص) وَ هی حُبلی مِنَ الزِّنافقالت یا نبیِّ الله اُصِبتُ حَدّا فَاَقِمهُ عَلَیَّ فَدَعا نَبیُِ الله (ص) وَلیُِها فقالَ: اَحسِن اِلَیها فَاِذا وَضَعت فاُتینی بِها فَفَعَلَ فَاَمَرَ بها نبیِّ الله (ص) فَشَکَت علیها ثِیابها ثُمَّ اَمَرَ بِها فَرُجِمَت ثم صَلّی فقال عُمَر: تُصَلّی علیها یا نَبّی الله و قَد زَنَت؟! فقال: لقد تابَت توبَهً لَو قُسِّمَت بَینَ سَبعینَ مِن اَهلِ المَدینهِ لَوَ سِعَتُهُم وَهَلَ وُجِدَت تَوبه اَفضَل من اَن جادَت بِنَفسِها لِله تعالی.فَیُوءخَذُ من الحدیثِ اِقامَه الحَدِّ علی العبدِ و الاَمَهِ مَن کانَ مُحصِناً اَو غَیر مُحصِنٍ کما یُوءخَذُ من الحَدیثِ تاخیرُ الحَدِّ عن النَّفساءِحتّی تَصِحَّ و یُتمّ نفاسها و تَرضَعَ طِفلَها حتّی یُستَغنی عنها رَحمهً بِالجَنین و هذا من یُسرِ الاسلامِ.”

یعنی : فقها اهل تسنن اتفاق دارند بر اینکه زن حامله را از نظر اسلام شلاق نمی زنند تا وقتی که وضع حمل کند و از نفاس خارج بشود چرا که حفظ جان بچه و مادر لازم است و اگر درد حاملگی و درد و ناراحتی وضع حمل و دوران نفاس با درد اجرای حد توام باشد ، احتمال هلاکت و از بین رفتن هر دو است و لازم است که هر دو را حفظ کرد ، و از امام علی (ع) نقل شده است که در برابر مردم در یکی از خطبه ها فرمودند : ای مردم ! بر بردگان خود نیز در صورتی که مرتکب جرمی می شوند و عمل زنا را انجام می دهند حد جاری کنید . صاحب کتب صحاح ششگانه اهل تسنن غیر از بخاری از عمران بن حصین نقل می کند که روزی از طایفه جهنیه زنی که حامله بود و مرتکب زنا شده حضور رسول الله آمد و اظهار کرد که یا رسول الله مرتکب عملی که موجب حد است شده ام ، درباره ی من حد الهی را اجرا کن . رسول الله ولی آن زن را خواست و فرمود: این زن را با نیکی حفظ کن و هنگامی که وضع حمل کرد پیش من بیاور . رفتند و پس از آنکه وضع حمل کرد او را پیش رسول الله آورد. حضرت دستور داد لباسش را بر روی او انداختند و محکم بستند سپس دستور داد سنگسارش کردند و پس از فوتش خود رسول الله (ص) بر او نماز خواند. عمر در آنجا حاضر بود با تعجب پرسید آیا بر زنی که زنا کرده است نماز می خوانی؟ فرمود: او توبه ای کرده ( که آنقدر محکم و واقعی است ) اگر در میان هفتاد نفر از اهل مدینه تقسیم بشود آنها را نجات می دهد و آیا توبه ای را بهتر از این یافتی که شخصی خودش را در برابر خداوند تسلیم کند ( نظرشان به این است که خودش آمده و اعتراف کرده و درخواست نموده که مجازات شود ودر برابر حدود و کیفر الهی با کمال میل تسلیم شده است و قهرا این چنین توبه پاک کننده است ) پس صاحب کتاب مذکور می گوید: از این حدیث چند مطلب استفاده می شود یکی اینکه بردگان اگر زنا کنند خواه محصنه باشند یا غیر محصنه باید مجازات شوند . دوم اینکه اگر زن حامله مرتکب زنا شد باید مهلت داد تا وضع حمل بنماید و از دوران نفاس فارغ شود و بچه خود را شیر بدهد تا اینکه بچه از مادر بی نیاز بشود و این حکم از جهت رحمت پروردگار برای جنین است و بر آسان بودن احکام اسلام و مطابق بودن آن با مصلحت انسان دلالت می کند تا اینجا با نقل اقوال روشن شد که اجماع فقها مسلمین بر این است که  زن حامله را نباید اعدام کرد و یا شلاق زد اگر چه شرعا مستحق آنها باشد و تا بی نیاز شدن بچه از تربیت مادر باید صبر کرد و اما ادله مسئله بر اجماع فوق الذکر دو چیز است : ۱- آیه شیفه ولا تَزِر وازِرَهٌ وِزرَ اُخری [۱] هیچ فردی به جهت جرم دیگران کیفر و مجازات نمی شود . روشن است که اگر زن حامله یا شیرده وقتی اعدام بشود یا شلاق بخورد تنها او نیست که کیفر می بیند و صدمات مجازات را تحمل می کند بلکه به جنین و یا بچه ای که شیر می خورد و به تربیت مادر نیاز دارد شدیدا لطمه می خورد در حالی که هیچ گناهی را انجام نداده است و طبق آیه شریفه کسی که مجرم نیست نباید کیفر بشود . . .آیات اهل بیت عصمت (ع) نیز به همین مطلب تصریح کرده اند.

۲- روایات که بسیار است و ما به نقل چند تا از آنها که از نظر سند و ظهور قابل استناد است کفایت می کنیم :

اول: مرحوم مجلسی در روضه المتقین فی شرح من لا یحضر الفقیه ج ۱۰ ص ۳۸ می فرماید :”و روی الشیخ فی الموثق عن عمار الساباطی قال : سَالتُ اَبا عبدالله (ع) عن مُحصِنَهِ زَنَت  و هی حُبلی قال : تَقِرُّ حتّی تَضَعَ ما فی بَطنِها و تُرضِعُ ولدهاثم ترجم” شیخ صدوق (ره) در کتاب من لا یحضر الفقیه در خبر موثق از عمار ساباطی نقل می کند که عمار می گوید از امام صادق (ع) سئوال کردم درباره ی زن حامله ای که مرتکب زنای محصنه گشته است فرمودند : باید صبر کرد تا اینکه بچه را به دنیا بیاورد و او را شیر دهد سپس سنگسار می شود.

دوم : روایت ۲۳ جلد دهم ، تهذیب باب حدود زنا : روایت مفصل است ما نقل به معنی می کنیم و در جائی که لازم باشد عین عبارت امام را نقل می کنیم . و سند روایت تا حدی صحیح است میثم تمار رضوان الله تعالی علیه نقل می کند که روزی یک زن حامله که وضع حمل او نزدیک بود حضور امیرالمومنین (ع) مشرف شد و گفت یا امیرالمومنین مرتکب زنا گشته ام مرا تطهیر کن. خداوند تو را تطهیر کند . چرا که عذاب دنیا به مراتب از عذاب آخرت که نامحدود و لاینقطع هست بهتر است.

حضرت فرمود: از چه چیز تو را تطهیر کنم ؟ گفت برای اینکه زنا کرده ام . فرمودند : آیا شوهر داری ؟ گفت بلی . فرمودند: هنگام ارتکاب عمل قبیح شوهرت در مسافرت و غایب بود یا در محل زندگی تو حاضر بود؟ گفت: حاضر بود. فرمودند : برو پس از وضع حمل پیش من بیا تا تطهیرت کنم هنگامی که آن زن دور گشت به طوری که دیگر صدای امیرالمومنین را نمی شنید حضرت عرض کرد : پروردگارا خودت می دانی که این شهادت است ( یعنی اعتراف به زنا چهار مرتبه حضور حاکم شرع در حکم شهادت است که زنا را پیش حاکم ثابت می کند و باید حکم داد) پس از مدتی دوباره حضور امام آمد و گفت : من وضع حمل نمودم مرا تطهیر کن . حضر ت طوری برخورد کرد که گویا نمی داند و فرمود از چه چیز تو را تطهیر کنم ؟ گفت: زنا کرده ام دوباره حضرت سئوالات قبلی را تکرار کردند و ایشان همچون بار گذشته پاسخ دادند سپس فرمودند : برو تا دو سال کامل بچه ات را شیر بده و سپس بیا . رفت و پس از دو سال آمد اعتراف به زنا کرد و حضرت سئوالات را تکرار کردند و ایشان به همان نحو پاسخ گفتند سپس فرمودند : برو بچه ات را نگهدار تا آنقدر رشد کند که بتواند بخورد و بیاشامد و درک کند و از پشت بامی و یا در چاهی نیافتد و سپس بیا آن زن در حالی که شدیدا ناراحت بود و گریه می کرد برگشت و رفت و در نیمه راه عمروبن حریث مخزومی یکی از اصحاب امیرالمومنین (ع) او را دید و گفت چرا گریه می کنی ؟ گفت برای اینکه پیش امیرالمومنین رفتم تا مرا تطهیر و کیفر کند فرمودند برو و بچه را تکفل و نگهداری کن و پس از رشد بچه بیا و من می ترسم تا آن موقع مرگ مرا دریابد و بدون اینکه در دنیا کیفر بشوم با خدای خود ملاقات کنم . عمروبن حریث گفت برگرد و من پیش امیرالمومنین متعهد می شوم که نمی خواهم و احکام تو را ضایع نمی کنم بلکه مطیع تو و پیرو روش پیامبر تو هستم . عمروبن حریث مخزونی که برای کفالت و تعهد نگهداری بچه آنجا بود می گوید: نگاه کردم به چهره مبارک مولی امیرالمومنین دیدم که دو گونه مبارک علی آنچنان سرخ شده است که گویا آب انار بر آنها پاشیده شده است به ایشان عرض کردم یا امیر المومنین من خیال می کردم کار خوبی انجام دادم و مورد رضایت و رغبت حضرت عالی است و گرنه نمی کردم و الان که می بینم ناراحت هستید نمی کنم . فرمودند : آیا پس از ثبوت گناه با چهار بار اعتراف و شهادت علیه خودش این حرفها را می زنی ؟ هرگز ، باید به هر نحوی شده است بچه را نگهداری کنی . سپس دستور دادند آن زن را با کیفیت خاصی سنگسار کردند که روایت مفصل است ولی محل استشهاد ما همین مقدار بود که نقل کردیم.

حدود الهی نه شلاق و نه سنگسار کردن و نه دیگر حدود مانند اعدام بر زن حامله اجرا نمی شود اگر چه بچه خود را از طریق نامشروع به دست آورد.

خوانندگان گرامی خوب است که به چند نکته در روایت توجه بیشتری بکنند:

  1. اینکه انسان وقتی به فساد خودش پی ببرد و فهمید که گناه او را آلوده و ناپاک کرده است و روح او را کسل و مریض نموده است ومتوجه شد که باید علاج کرد به آسانی و با آغوش باز داروی روحی را قبول می کند که کیفر اسلامی است.
  2. همانطور که در مقالات قبلی گفته شد : کیفر دنیوی به مراتب آسانتر از کیفر اخروی است و اصلا قابل قیاس نیست و طبق روایات خداوند کریم تر از آن است که در آخرت نیز مجازات کند.
  3. ایمان و تعهد این زن که او را وادار به اعتراف و طلب کیفر می کند.
  4. استنکاف امیرالمومنین (ع) از ثبوت جرم. و این مطلب باید مورد توجه حکام محترم شرع و برادران بازپرس و بازجوی دادسراهای انقلاب قرار گیرد که پا فشاری باثبات جرمی نداشته باشند. زنا و لواط و فسادهای اخلاقی از نظر اسلام مردود است و خود باعث رواج فحشاء و منکر و از بین رفتن ابهت گناه در جامعه می شود.
  5. مورد بحث خودمان که چقدر اسلام برای نگهداری بچه در حالت جنین و در زمان شیرخوارگی و پس از آن تا موقع رشد اهمیت می دهد و سلامت بچه را می خواهد و کوردلان چه اتهاماتی واهی به اسلام و مسلمین می زنند.
  6. حرمت تعطیل حدود الهی پس از ثابت شدن گناه و اینکه تعطیل حدود و سهل انگاری در آن و حتی تاخیر آن گناه است و رسما با خداوند محاربه و دشمنی کردن است. و السلام .

ادامه دارد.

 

 

۱٫سوره ی انعام آیه ی ۱۶۴

19دسامبر/16

نامه ها

  • برادران : محمدجواد هم آوند (باختران) محسن ابروش (طلبه قم)- حاج شیخ محمد حسن ذاکر الحسینی خراسانی . سید ابراهیم موسوی (طلبه مشهد)- حسین دانشبدی ( تهران) – سید حسین میرزاده (ملایر)- آفاق غضنفری (بندرعباس)- غلامرضا مومنی (سرباز تهران)- سید محمد باقری(طلبه مشهد)- استوار دوم علی اکبر طاهری (خرمشهر)- سید محمد کاووسی (دزفول)- سعید یغمائی (تهران)- حسین عربانیان- حاج شیخ حسن ایزدی (طلبه مشهد)- یزدان بابازاده. سید محسن سیادتی (مشهد)- اصغر امینی (هرند)- خواهر لاله (تهران).

اشعار ، مقالات ، خاطرات و طرحهای شما را ملاحظه کردیم .امیدوارم که ضمن استعدادها و خلق آثار خوب در تمام زمینه های هنری به کوشش و زحمت شما برادران متعهد خلاءهای موجود را در این بخش ، پر کنیم و قلم را از دست طاغوت پرستان خارج نمائیم . انشاءالله …

  • دوستداران مجله پاسدار اسلام برادران وخواهران :

سید سعید حسینی (دانشجوی شیراز)- محمد علی شاکری (تهران)- عبدالحسین آقا گل تبار و علیرضا قاسم زاده (بندپی بابل)- حیدر مرشدی (سرباز- مراغه)- مهرداد رضائیان (سرباز شیراز)- جعفر شریعتی مقدم (تنکابن)- محمد کیانی شهمیرزادی (فریدون کنار)- احمدعلی شفیعی (شیراز)- کرباسی (مشهد)- حمیدرضا ارغشی (فردوس)- طلعت زمانی (نجف آباد).

پیشنهادات – انتقادات شما را دریافت کردیم . انشاءالله که بتوانیم بعضی از آنها را تحقق بخشیم . موفق باشید.

  • برادر عبدالحسین زرشناس (دزفول) : ما در اولین فرصت ( پس از چاپ مجله) اشتراکها را ارسال می کنیم ممکن است تاخیر از پست یا عدم وضوح آدرس باشد. موید باشید.
  • برادر ع – ل (مرکز تربیت معلم شیراز) : مبلغ ارسالی را دریافت کردیم . خداوند به شما ایثارگران وسربازان متعهد حزب الله اجر زیاد عنایت فرماید. توفیق شما را خواهانیم .
  • برادر اسلامی (لنگرود) : برای آگاهی بیشتر از مواضع ایدئولوژیکی و سیاسی جنبش مسلمانان مبارز به کتابی از سپاه پاسداران به همین نام مراجعه کنید (در مراکز فرهنگی سپاه موجود است). و اما مسئله تضاد یک بحث فلسفی است و مطلب را ساده نمی شود بیان کرد انشاءالله که با رشد فکری در آینده ای نزدیک آن را درک کنید.
  • برادر یا خواهر ع – م – ف از تهران : سئوال خود را از قم- دفتر استفتائات امام بپرسید . موفق باشید.
  • برادر قاسم احسانی (فریدون کنار) : مسلما فرمول خاصی برای کتاب خواندن وجود ندارد اما ابتدا باید کتب نویسنده های متعهد را از ساده به مشکل شروع به مطالعه کرد و وقتی چارچوبهای اعتقادی به نحوی که با هر وسوسه ای نلغزد ،شکل گرفت و توان علمی لازم پیدا شد کارهای تحقیقاتی را شروع کرد و از تجربیات وروشهای محققان استفاده نمود.
  • برادر جلیل نیستانی : برای تهیه شماره های مورد لزوم می توانید مبلغ ۲۵ تومان به دفتر مجله ارسال دارید تا برای شما فرستاده شود .
  • خواهر منیژه غلامی (تهران) : این شما هستید که باید با برآورد موقعیت – امکانات مادی و خانوادگی – استعداد – ( هدف و … در مورد ادامه تحصیل خود تصمیم بگیرید تنها می توانیم به شما بگوئیم که وقتی نیت شما “الله” باشد ارزش دارد .
  • خواهر “م” از لاهیجان: بسیارند افراد متعهد و مسلمان که از بی توجهی خانواده خود و عدم درک صحیح آنها از مسائل مهم زندگی و جامعه کنونی در رنجند واین صبر و ثباتشان اجر خواهد داشت شما سعی کنید با انتخاب راهی که با کمترین برخورد خانوادگی هدف شما را تامین کند ؛ خود را از این تردید بیرون بکشید . امیدواریم با ازدواجی مناسب سریعتر نجات یابید.
  • برادر جمشید – ر- (باختران): در حالیکه برادران شما در جبهه های جنگ و کار و سازندگی شبانه روزی مشغول کوشش ، جانفشانی هستند بعید است که هنوز در بند چنین مسائلی باشید . سعی کن به جبهه بروی که آنجا بهترین محیط برای پرورش اراده و خودسازی می باشد.
  • برادر میر صانعی – خوانسار: رجوع از مجتهد غیر اعلم به مجتهد اعلم واجب است پس از تحقیق و حصول اطمینان و همچنین واجب است عدول از تقلید مجتهدی که عدم عدالت وی ثابت شده باشد .
  • برادر م – خ – مشهد مقدس : ۱- اگر در موردی پس از تقلید ثابت شد که آن مجتهد لیاقت مرجعیت ندارد ، واجب است از تقلید او دست کشیده و به مرجعی عادل و باتقوی رجوع نمود.۲- نماز و روزه های ترک شده باید قضا شود و در مورد روزه کفاره نیز تا آنجا که قدرت دارید باید بپردازید ولو در دراز مدت . ولی اگر به هیچ وجه قدرت کفاره دادن پیدا نکنید و قادر بر روزه گرفتن نیز نباشید ، خداوند غفور و مهربان است و امید است که با توبه واقعی و برگشت به درگاه پرمهرش از رحمت واسعه او برخوردار شوید .
  • برادر آهن ساز – گرگان : شعری که در اسلام مذمت شده ، آن شعری است که دارای مضامین خلاف شرع یا خلاف اخلاق باشد مثلا در مذمت و دشنام مومنین یا ستایش ظالمین و ستمکاران و مانند آن باشد ، وگرنه اصل شعر گفتن مذموم و بد نیست بلکه از ائمه در رابطه با شعر گفتن در مدح اهل بیت و ذکر فضائل و مصائب آنان ، روایاتی که دلالت بر تائید و ترغیب میکند رسیده است بلکه اشعاری به خود آن بزرگواران منسوب شده است .
  • سازمان برنامه و بودجه – لرستان : سئوال خود را به دفتر استفتائات امام در قم بفرستید.
  • برادر رضا شعبانپور – نی ریز فارس : راجع به مساله مورد نظر ، فرقی میان زمان حیات و وفات نمی باشد .
  • کانون شکوفه های قرآن شهرستان قاین : احکام شرعیه تابع مصالح و مفاسد واقعی است که نمی توان به آنها پی برد ، مگر اینکه از مصادر وحی روایتی رسیده باشد . و آنچه از فلسفه احکام ذکر می شود حکمتها و منافع است ، آنچه به عنوان علت احکام بیان می کنند ، چیزی به جز احتمالات نیست . در مورد مسافرت در ماه رمضان ، روایات زیادی وارد شده است ، آنچه صحیح و مورد اعتماد است دلالت بر برتری اقامت و جواز مسافرت دارد و تنها یک حدیث غیر معتبر دلالت بر تفصیل دارد که مسافرت قبل از ۲۳ مکروه و پس از آن مکروه نیست.
  • برادر –ح ف – بهشهر : پول نان را بدهکار نیستید زیرا او ظاهرا بخشیده است و پول بستنی را باید به فقیری بدهید به قصد صدقه از طرف صاحبش.
  • برادر محمد حسن جلالی – مازندران : به احتمال زیاد ، این گونه شبهات ناشی از یک نوع وسواس است ولی اگر مطمئن باشید که دچار ریا می شوید ، قطعا ترک جماعت که عمل مستحبی است لازم است ولی در این میان باید به خودسازی بپردازید و این بیماری روانی که ناشی از خودپسندی است علاج نمائید که یک راه آن توجه به گناهان و عیبهای خود می باشد.
  • خواهران . م- مشهد: با توجه به اینکه بخش استفتائات امام فقط جوابگوی پرسشهایی است که به دفتر امام می رسد باید سئوال خود را به عنوان دفتر امام بفرستید . و در صورت نیاز می توانید با ذکر آدرس ، نامه خصوصی به دفتر مجله بنویسید.
  • برادر مصطفی عباسی (لامرد – لارستان): همه وقتی از مادر متولد می شوند ذهنشان خالی است و به مرور زمان و در برخورد با طبیعت و شکوفائی فطرت انسانی و سعی و کوشش فراوان اندوخته های ذهنی و مهارتهای عملی خود را افزایش می دهند شما هم اگر سعی کنید و بخواهید به اندازه استعدادتان بدان خواهید رسید . نا امید نباشید.
  • برادر اصغر امینی (هرند) : برای تهیه شماره های قبل می توانید با ارسال پول به دفتر مجله آنها را دریافت کنید و علت اختلاف تعداد آیات قرآن اختلاف در تعدادی از آیات می باشد که عده ای آنها را دو آیه و عده ای یک آیه به حساب آورده اند . موفق باشید.
  • برادر رسول پرویزی (زنجان) : خودسازی “فرمول” مخصوصی ندارد با انجام احکام الهی و دوری از محرمات و به جا آوردن مستحبات و در کنار آن بالا بردن سطح معلومات خود می توانید خودسازی کنید .
  • خواهر ش – ب (دزفول) : نامه شما حاکی از دلهره و وحشت از مشکلی است اما بدانید که کورترین گره ها هم به دست توانای یک انسان صبور باز خواهد شد- اگر مسئله شما ازدواج است و اکراه دارید قبول نکنید و اگر اجبار خانوادگی است به دادگاه شکایت کنید این حق شرعی و قانونی شماست . آدرس ما قم – صندوق ۳۲۰ ، هیئت تحریریه می باشد.
  • برادر احمد جمشیدی (تویسرکان): رساله امام که مورد اعتماد ما است همان رساله ای است که اخیرا از طرف انتشارات جامعه مدرسین (شماره ۲۴۰) چاپ شده و طبق فتوای امام می توان خواند در مورد سئوال چهارمتان یادآوری می کنیم که عکس شهید باید به تایید سپاه – جهاد – بنیاد شهید و یا یک روحانی سرشناس برسد .
  • خواهر حوا فرمانبر – املش : از اینکه پاسخ به سئوالات شما بسیار مفصل است ، لذا شما را به کتاب جهان بینی توحیدی استاد شهید مطهری ارجاع می دهیم (کتاب دوم ) در مورد سئوال اول نیز بهتراست نگاهی به فهرست کتابهای تاریخی در یکی از کتاب خانه های بزرگ بفرمایید.

 

19دسامبر/16

نگاهی به رویدادها

جنگ

  • به تلافی شکست های پی درپی ، بمب افکن ها ی صدام جنایتکار ۸۰۰ تن از راه پیمایان قدس را در همدان شهید و مجروح کردند . ۲۶/۴/۶۱
  • تیپ۱۰ گارد صدام در هم شکسته شد شمار هواپیماهای سرنگون شده در عملیات رمضان به ۶ فروند رسید . ۲۶/۴/۶۱
  • پاتک های سنگین دشمن برای تصرف پاسگاه زید شکست خورد . تیپ های ۶ و ۸ مکانیزه و ۳۵ و ۱۰ زرهی لشکر ۶ و ۹ عراق در هم کوبیده شد.                                         ۲۹/۴/۶۱
  • ۱۰۰ هزار مین ضد تانک و ضد نفر در جبهه باختران کشف و خنثی شد.                                                         ۲۹/۴/۶۱
  • رزمندگان اسلام به مواضع دشمن در عمق ۲۰-۲۵ کیلومتری خاک عراق نفوذ کردند . در این عملیات وسیع انهدامی که در ۲۵۰ کیلومتر مربع انجام گرفت ۱۱۰ تیپ عراق در هم کوبیده شد . ۲۱۰۰ مزدور عراقی کشته ومجروح شدند و ۵۸۰ تانک و نفر بر زرهی دشمن منهدم شد . ۲/۵/۶۱
  • در ادامه عملیات رزمندگان اسلام برای تسخیر دژهای مثلثی دشمن ۱۵۰ کیلومتر مربع از خاک عراق فتح شد . ۷۰ تانک و نفر بر عراقی در نخستین ساعات نبرد نابود شد .                                         ۷/۵/۶۱
  • تریلرهای حامل تانک و توپ عربستان وارد بغداد شدند . ۹/۵/۵۱
  • یک هواپیما و یک هلیکوپتر مزدوران صدامی درمنطقه عملیاتی جنوب سرنگون شد.                                                         ۹/۵/۶۱
  • ۳۰۰ افسر عراق به دستور صدام تیرباران شدند . ۱۳/۵/۶۱
  • پاسگاه مرزی کاسکاف عراق با نفرات آن بکلی نابود شد.                                                         ۱۴/۵/۶۱
  • مزدوران بعثی ۳۲ خانه را در آبادان ویران کردند . ۱۸/۵/۶۱

عمران

  • ۳۵ روستای مازندران صاحب برق شدند. ۲۶/۴/۶۱
  • کارخانه اسفالت سازی کرمان با ظرفیت ۱۲۰ تن در ساعت راه اندازی شد .                                                                 ۲۹/۴/۶۱
  • بعد از انقلاب تا کنون ۹۲۹ کیلومتر راه اصلی و روستائی در آذربایجان شرقی احداث شده است .                                 ۳/۵/۶۱
  • ۵۹ هزار تن چدن طی یک ماه در کارخانه ذوب آهن اصفهان تولید شد.                                                                 ۷/۵/۶۱
  • مرکز تلفن خودکار ساخت ایران در مجتمع مس سرچشمه به کار افتاد.                                                                 ۱۲/۵/۶۱
  • یک تصفیه خانه ۸۰۰ متر مکعبی در مراغه مورد بهره برداری قرار گرفت.                                                         ۲۱/۵/۶۱

ضد انقلاب

  • منافقین یک پاسدار ۱۹ ساله را پیش چشم مادرش بر سر سفره افطار شهید کردند . این جنایتکاران حرفه ای پس از به شهادت رساندن این نوجوان ، خانه را به آتش کشیدند .                                                 ۲۹/۴/۶۱
  • ۶۷۱ کیلو تریاک در خراسان کشف شد. ۳/۵/۶۱
  • با کشف ۴ خانه تیمی ۵۰ عضو منافقین دستگیر و ۵ نفر به هلاکت رسیدند .                                                                 ۴/۵/۶۱
  • از ۳ باند قاچاق بین المللی ۵۳۵۵ کیلو تریاک کشف شد .         ۹/۵/۶۱
  • یکی از حساس ترین بخشهای سازمان منافقین متلاشی شد در این عملیات بیش از ۲۰ خانه تیمی سقوط کرد و ۶۰ عضو و کادر فعال منافقین دستگیر یا معدوم شدند .                                                 ۱۱/۵/۶۱
  • در عملیات گسترده یا حسین در اهواز حدود ۳۰۰ تن از هواداران و اعضای فعال منافقین کشته ، زخمی یا دستگیر شدند . ۱۸/۵/۶۱

اخبار داخلی

  • ۹۳ محکوم دادگاه انقلاب ارتش عفو شدند. ۵/۵/۶۱
  • رئیس جمهور : از دولتهایی که دشمن ما را کمک می کنند ، گذشت نخواهیم کرد.                                                                 ۷/۵/۶۱
  • رئیس مجلس : در خاک عراق تا آنجا پیش می رویم که خواسته هایمان را بگیریم .                                                         ۷/۵/۶۱
  • زنان یکی از مناطق اصفهان ۶ کیلو طلا و جواهر به جبهه های نبرد هدیه کردند.                                                         ۱۲/۵/۶۱
  • مردم گیلان غرب در میان استقبال پر شور رزمندگان اسلام به شهر خود باز گشتند.                                                                 ۱۳/۵/۶۱
  • ۵۴۲ محکوم دادگاه های انقلاب مشمول عفو امام شدند. ۱۸/۵/۶۱

انقلاب و جهان

  • علی رغم مخالفت رژیم مراکش ، دانشجویان انقلابی این کشور در اعتراض به اشغال لبنان ، دست به تظاهرات زدند. ۳/۵/۶۱
  • تیم تیراندازی جانبازان ایران به خاطر افشای جنایات آمریکا از مسابقات بین المللی انگلیس محروم شدند. ۶/۵/۶۱
  • انفجار بمب – توسط ابوبلال ، مجاهد عراقی – در وزارت برنامه ریزی عراق ، جمعی از مقامات عالی رتبه عراقی را هلاک کرد . ۱۱/۵/۶۱
  • ۱۳ تن از اعضای یک سازمان مذهبی در مصر دستگیر شدند . ۱۲/۵/۶۱
  • ۵۰ هزار نفر از مردم کویت علیه اسرائیل تظاهرات کردند . ۱۸/۵/۶۱
  • مجاهدین عراقی سفارت عراق در پاریس را منفجر کردند. ۲۱/۵/۶۱

جهان

  • هواپیماهای صهیونیستی دو روز متوالی بیروت را بمباران کردند .                                                         ۲/۵/۶۱
  • شاه حسین و وزیر خارجه اسرائیل در سوئیس ملاقات کردند . ۳/۵/۶۱
  • رئیس جمهور: کسانی که فلسطینی ها را دعوت به کشورشان میکنند تا آنان را از خط اول مبارزه با صهیونیستها دور کنند بزرگترین خدمت به آمریکا و صهیونیزم را انجام میدهند .                                         ۵/۵/۶۱
  • فرانسه وآلمان سیستم ضد هوایی مدرن در اختیار عراق گذاشتند. ۷/۵/۶۱
  • سفارت آمریکا در پرو منفجر شد . ۷/۵/۶۱
  • هواپیماهای اسرائیل ۱۴۰ بار بیروت را بمباران کردند . ۱۱/۵/۶۱
  • عربستان سعودی بازسازی ارتش عراق را پذیرفت . ۱۳/۵/۶۱
  • هزاران فلسطینی خشمگین در مقابل سفارتهای آمریکا ، اردن و عربستان در دمشق تجاوز صهیونیستها را محکوم کردند. ۱۹/۵/۶۱
  • صدام ازنافرمانی در ارتش بعث شدیدا ابراز نگرانی کرد. ۱۹/۵/۶۱
  • معاون رئیس ستاد ارتش صهیونیستی به دست رزمندگان فلسطینی به هلاکت رسید. ۲۱/۵/۶۱
  • صدام رسما به شکست بغداد در برگزاری کنفرانس غیر متعدها اعتراف کرد.                                                                 ۲۱/۵/۶۱

 

19دسامبر/16

یادی از شهدا

این وصیت نامه ها انسان را می لرزاند و بیدار می کند   امام خمینی

قسمتی از وصیت نامه شهید حسین مداحی

… و ای خواهران من دوست دارم در مرگم زینب وار استقامت داشته باشید و زینب وار با دشمنان به مبارزه بپردازید.

سخنی با دوستان و آشنایان نزدیک :

به راه پاک روح الله ایمان داشته باشید و با وحدت بیشتر در راه اهداف جمهوری اسلامی پیش روید. دستهای مرا از تابوت بیرون بگذارید تا دنیا پرستان بدانند که دست خالی از این دنیا می روم و چشمهای مرا باز بگذارید تا کوردلان بدانند که کورکورانه این راه را انتخاب نکرده ام مرا در زادگاه خودم دفن کنید و بر روی سنگ قبرم این شعر را بنویسید:

آنکس که تو را شناخت جان را چه کند

فرزند و عیال و خانمان را چه کند

دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی

دیوانه تو هر دو جهان را چه کند

در آخر از خداوند پیروزی اسلام را بر کفر جهانی خواستارم .

قسمتی از زندگی نامه شهید جبار بلوکی

شهید در سال ۱۳۴۲ در روستای کورنده لاهیجان در یک خانواده مسلمان و مذهبی به دنیا آمد . در جوانی به کشاورزی اشتغال داشت . قلب پاک  و ضمیر روشن که خدا به او عطا کرده بود باعث شد که بتواند از عهده مسائل اجتماعی به خوبی برآید .

از این رو در سال ۵۵ و ۵۶ که هنوز تظاهرات ملت مسلمان ایران آشکار نشده بود ، به ندای رهبر انقلاب لبیک گفته و در محدوده لنگرود و لاهیجان سعی در بیداری و بسیج مردم علیه شاه نمود. پس از انقلاب ، گروهکهای منافق او را سد راه خود می دانستند چرا که او در سرکوبی ضد انقلابیون خصوصا منافقین نقش بزرگی داشت . او مبارزه با کفار بعثی را بر ازدواج ترجیح می داد و لذا بیش از چهار بار در جبهه ها شرکت جست و سرانجام در عملیات بیت المقدس به شهادت رسید.

روحش شاد و راهش جاودانه باد.

قسمتی از وصیتنامه شهید سید حیدر یحیوی

” به یاد شهیدانی که چون ندای حق را شنیدند عاشقانه به سوی او شتافتند و در اوج انسانیت با خون خود حقیقت را گواهی کردند .

“… ای مسلمانان حقیقت جو بدانید که تا آخرین قطره خونمان در راه اسلام خواهیم جنگید و کوشش خواهیم کرد که انشاءالله در این راه به فیض شهادت نائل شویم . روزعروسی من روز شهادت من است پس برای من عزاداری نکنید بلکه جشن بگیرید….”

لازم به تذکر است که یکی از برادران این شهید سعید ، به دام منافقین افتاد و پدر و مادر عکس و مشخصات او را در اختیار مقامات مسئول قرار دادند ، و سرانجام پس از دستگیری اعدام شد . ولی شهید ما حیدر یحیوی راه خدا را پیش گرفته و به امر رهبر کبیر انقلاب به جبهه حق علیه باطل رفت و به شهادت رسید . پدر شهید در پیامی گفت :

من نه از اعدام فرزند منحرفم ناراحت شدم ، چرا که اطاعت از امر امام بود و نه از شهادت فرزند دیگرم چرا که شهادت ایده و آرزوی او بود.

قسمتی از وصیتنامه شهید عادل کرمی عضو بسیج تهران ( ۱۶ ساله )

… پدرم و مادرم شما که به من ایراد می گرفتید که کوچک هستی و باید درس بخوانی و جبهه ها را به برادران سربازت و  پاسدارانی که بزرگسال هستند بسپاری ، بیائید و در اینجا جمشید داداشی ۱۳ ساله را ببینید که با آن جثه کوچکش چگونه روحیه می دهد و فعالیت می کند . پدر و مادر عزیز ما در اینجا امام زمان (ع) را در هر لحظه حس می کنیم و معجزات او را لمس می کنیم .

… به همه شما عزیزان وصیت می کنم که نماز جمعه و دعای کمیل و دعای توسل را فراموش نکیند و برای امام عزیزمان همیشه این دعا را بکنید.

خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار از عمر ما بکاه و بر عمر او بیفزا آمین فرزند شما عادل ۲۳/۱۲/۶۰ جبهه شوش

 

19دسامبر/16

امام خمینی ثابت و استوار از آغاز تا کنون

(قانون)

این نکته لازم است یاد آوری شود که استناد و تکیه ما روی قانون اساسی از طریق “الزموهم بما الزمواعلیه ا نفسهم”می باشد.

نه اینکه قانون اساسی از نظر ما تمام باشد .اگر علماء از طریق قانون حرف می زنند, برای این است که اصل دوم متمم قانون اساسی، تصویب هر قانون خلاف قرآن را از قانونیت انداخته است و الا ما لنا و القانون؟! مائیم و قانون اسلام . علما اسلامند و قرآن کریم، علما اسلامند و احادیث نبوی علما اسلامند و احادیث ائمه اسلام علیهم السلام، هر چه موافق دین و قوانین اسلام باشد، با کمال تواضع به آن گردن می نهیم و هر چه مخالف دین و قرآن باشد ولو قانون اسلامی باشد ولو التزامات بین المللی باشد ما با آن مخالفیم”.

(سخنرانی امام در تاریخ ۱۱/۹/۴۱)

“مگر ما میگوئیم دولت نباشد؟ ما می گوئیم دولت باشد ولی خاضع برای قوانین اسلام و لااقل برای قانون اساسی خاضع باشد.ما که نمیگوئیم که دولت نباشد ما که نمیگوئیم که میخواهیم مثل آن کسانی که در هزاران سال پیش بودند و داخل غارها زندگی می کردند زندگی کنیم!

کدام روحانی به شما این حرف را زده است؟!

(دوم ذی حجه ۸۳ در مسجد اعظم قم،پس از آزادی)

جمهوری اسلامی معنایش این است که یک جمهوری باشد و قوانینش همان قوانین اسلام باشد. تمام قوانینی که غیر از اسلام است، قانون نیست، مورد رضای ما و ملت ما نیست. ۲۷/۳/۵۸

“…بر خلاف مقررات، خلاف شرع است نباید عمل بکنند… باید به همان طوری که قانون اساسی اسلامی مقرر کرده است و ملت به آن رأی داده است باید به همان طور عمل شود و اسباب این نشود که هر طایفه ای برای خودشان یک حکومتی داشته باشند و یک کارهائی بر خلاف مقررات بکنند”.

(۲۷/۵/۵۹)

“هیچ کس به غیر قانون الهی حکم نکند و تمام مجری قانون باشند و کسی در حدود غیر قانونی عمل نکند”

(۱/۱/۶۰)

“همه باید مقید به این باشید که قانون را بپذیرید ولو بر خلاف رأی شما باشد باید بپذیرید برای اینکه میزان اکثریت است و تشخیص شورای نگهبان که این مخالف قانون نیست و مخالف اسلام هم نیست.میزان این است…بعد از اینکه یک چیزی قانونی شد دیگر نق زدن در او اگر بخواهد مردم را تحریک بکند مفسد فی الارض است و باید دادگاه با او عمل مفسد فی الارض بکند.”

(۶/۳/۶۰)

“تمام قوانین بر خلاف شرع زمان طاغوت باید دور ریخته شود…شورای نگهبان، شورای قضائی بخشنامه بکنند و همه جا بگویند به اینکه این قوانین سابق که مخالف شرع بوده، نباید عمل بشود و اگر کسی عمل بکند مجرم است و باید محاکمه بشود…اگر خدای نخواسته بر خلاف موازین اسلامی عمل شود باید ،فاتحه این جمهوری را بخوانیم”

(۱/۶/۶۱)

 

19دسامبر/16

انقلاب و رهبر از دیدگاه دیگران

“انقلاب اسلامی ایران یک انقلاب مردمی مترقی در جهان نوین است. بنابراین تمام مسلمانان جهان بدان امیدهای بسیار بسته اند. این انقلاب چهره حقیقی اسلام را به همه جهانیان عرضه کرد و امروزه انقلاب ایران عصر حکومت توده های مردمی را نوید میدهد و مردم ایران گام های بزرگی بر داشته اند و یک حرکت انقلابی اصیل را به ثمر رسانیده اند. خداوند به امام خمینی طول عمر بدهد تا به دست او مسلمانان نه تنها در ایران بلکه در همه جهان به آرزوی خویش برسند…. انقلاب ایران نعمتی بود از سوی خدا ، نه فقط برای ملت ایران ، بلکه حتی برای ملتهای عرب.

( سرهنگ معمر قذاقی رهبر لیبی)

سروش ۱۳۳

* * *

” استعمار فرانسه ۶۸ % مردم مسلمان سنگال را از سایر ملل اسلامی جدا کرد، و انقلاب اسلامی ایران باعث شکوفایی اسلام در این کشور شد… خون کسانی که در راه تحقق انقلاب اسلامی ایران ریخته شده ، خونی است که در راه پیروزی تمام مسلمانان جهان صرف شده است”

(شیخ توری سردبیر نشریه تحقیقات اسلامی از سنگال )

جمهوری اسلامی ۱۵/۱۱/۶۰

* * *

ما احساس میکنیم انقلاب ایران به عنوان اولین تجربه از تشکیل دولتی بر اساس اصول و مقاهیم اسلامی متعلق به تمامی مسلمانان است ، و مسئولیت تحقق وحدت اسلامی را بر عهده دارد تا مسلمانان بتوانند در برابر استعمار کافر و رژیمهای وابسته به آن که همواره از اختلافات مذهبی بین مسلمانان بهره برداری می کنند سدی ایجاد نمایند.

انقلاب اسلامی ایران میتواند به مسلمانان آگاهی دهد که این انقلاب از موضع فرقه ای سر چشمه نگرفت بلکه با یک موضع اسلامی گسترده آغاز شده است و اعتقاد عمیقی به بحث سازنده میان مسلمانان و همکاری بین آنان دارد و به آنان می آموزد که در زمینه های مختلف عقیدتی – مذهبی و موضع گیریهای سرنوشت ساز سیاسی وجوه مشترکی دارند و همین شناخت موجب میگردد که وحدت را مسئله اساسی حال و آینده خویش بدانند .

(سید محمد حسین فضل الله ، از علمای لبنان )

اطلاعات ۱۷/۱۰/۶۰

* * *

“این انقلاب از آن تمام مسلمانان جهان است و تنها به ایرانیان مربوط نمی شود . این انقلاب ما و شما و تمام مستضعفان جهان است و لیل آن هم واضح است زیرا شاه مدفون با تمام ذلت و خواری نقشه های امپریالیسم را در منطقه اجرا و با جبروت و طغیان با ملت خود رفتار میکرد…ملت مسلمان فلسطین و دیگر اقلیت ها نسبت به انقلاب اسلامی نظر ویژه ای دارند ، زیرا انقلاب را انقلاب خود میدانند و حاضرند در راه حفاظت از آن جان و مال و همه چیزهای گرانبهای خود را فدا کنند و علمای فلسطین به یقین امام خمینی را عالمی دانا و مسلط و مجتهد و امامی دلیر و شحاع و قائدی هوشمند می دانند که رهبری تمام مسلمانان را به عهده دارند و ان شاالله خداوند ایشان را پیروز میگرداند و همه مطمئن هستند که به زودی ایشان در صف اول در مسجد الاقصی در پیشاپیش آنان نماز خواهند گذارد.

(شیخ یوسف جبرئیل از روحانیون برجسته فلسطین)

19دسامبر/16

فقط یک دقیقه سکوت!!!

بسم الله الرحمن الرحیم

دو سال از آغاز جنگ تحمیلی گذشت ،جنگی که دشمنان اسلام و بشریت برای بر اندازی جمهوری اسلامی و خاموش کردن نور انقلاب اسلامی در منطقه به راه انداختند جنگی که تمام کسانی که از انقلاب اسلامی ضربه دیده بودند و یا در معرض آسیب و ضرر بودند هر کدام به نوعی در آن شرکت داشتند و در حقیقت رژیم بعثی صهیونیستی عراق که بیشتر از دیگران در برابر انقلاب اسلامی آسیب پذیر بود با پشتیبانی تسلیحاتی ،اقتصادی، سیاسی ،تبلیغاتی و … تمام ابر قدرتها و ایادی مرتجع آنان به نمایندگی از همه آنها با تمام توان به یک جنگ تمام عیار علیه جمهوری اسلامی دست یازید ،  به این امید که جمهوری نو بنیاد اسلامی زیر بار سنگین و کمر شکن خرابیهای  بازمانده ودوران ستمشاهی و مشکلات ناشی از انقلاب و تحت فشار تحریم اقتصادی و جنگ سیاسی تبلیغاتی جهانی و با توجه به درگیریهای گروهکها و نفوذ افرادی مانند بنی صدر و … با هجوم نظامی صدام در کوتاه ترین مدت به تجزیه و سقوط کشیده شود.ولی همانگونه که اصل انقلاب اسلامی در ارکان استکبار جهانی زلزله افکند و تمام توده های مستضعف جهان را بیداری و حرکت بخشید ، جنگ تحمیلی نیز بر خلاف اهداف برنامه ریزی شده آن و علیرغم تمام خرابیها و خسارات وارده در پرتو فداکاری سلحشورانه ایثارگران اسلام به طور شگفت انگیز و معجزه آسا صد درصد نتیجه معکوس داد وموجب شد که جمهوری اسلامی ایران به عنوان با ثبات ترین و نیرومند ترین قدرت در منطقه و حتی در جهان به بیانی که در سر مقاله شماره قبل گفتیم- تجلی یافت ، در داخل نیز موجب شد  تا راهی که انقلاب و مردم می بایست در طول سالهای سال بپیمایند برق آسا طی کنند و ملت در بعد معنوی به اوجی از عظمت و رفعت برسد که به قول حضرت امام مدظله در طول تاریخ ملتی بی نظیر شود و از نظر فرهنگی و سیاسی به حدی از رشد رسد که در هیچ یک از کشورهای جهان نمونه آن وجود نداشته باشد و از نظر استقامت و صلابت و انواع ویژگیهای متعالی به آن چنان تکاملی برسد که علیرغم موج عظیم تبلیغات جهانی دشمنان ، جهانیان را به شگفتی و خضوع واداشته و به توده های مستضعف شور حرکت و شورش علیه مستکبران بخشد و چنان پیروزیهای پی در پی جمهوری اسلامی و تابش نور انقلاب در منطقه هیجان ایجاد کرد که امپر یالیسم و صهیونیسم ، وحشت زده در مقابل صلابت و عظمت انقلاب اسلامی به جنون خشم و خونخواری کشیده شدند و دیوانه وار همچون سگ هار به جان مردم بی پناه افتادند. بمباران های مکرر مردم در شهرهای غربی ایران و لبنان و … تا انفجار خیابان خیام در تهران و قتل عام فلسطینیها در صبرا و شتیلا و هزاران نمونه دیگر نمودارهائی از آتش خشم و انتقام دیوانه وار و ترس ابر قدرتها از نهضت اسلامی و خروش توده های مستضعف می باشد.

با جنایاتی که از سوی آمریکا و صهیونیسم و اعمال آنان و با سکوت ننگین و زشت و همکاری روسیه در طی این جنگ علیه اسلام و در لبنان عزیز در پی پیروزیهای ارتش اسلام بر سر ملت های محروم لبنان و فلسطین انجام گرفت ،چهره کریه امپریالیسم و کمونیسم بیش از پیش آشکار گشت و از سوی دیگر چهره تمام مزدورانی که مزدورانه دم از اسلام یا عربیت می زدند به خوبی هویدا گردید .و سران عرب در فاس موجودیت و امنیت اسرائیل را آن هم بعد از اشغال لبنان به رسمیت شناختند و در کنار صدام ، ایران اسلامی را محکوم کردند و در اجلاس فوق العاده وزرای خارجه عرب که بعد از قتل عام صبرا و شتیلا در شورای اتحادیه عرب تشکیل یافت ، تنها دستاورد عملی آن!یک دقیقه سکوت برای این فاجعه بزرگ تاریخ بشری بود ، سکوتی سمبلیک ! و پر معنی ! سکوتی که نشانگر سرسپردگی و خفقان مرگبار تاریخی آنان در برابر جنایات آمریکا بود.و این است مصیبت بزرگی که دست به گریبان و حاکم بر- سرنوشت ملتهای مسلمان است و وقت آن رسیده که ملتها “استرجاع” نماینده و به سوی الله و حکومت اسلامی رجوع کنند که بحمدالله- بنا بر اطلاعات رسیده- در ظلمت این فجایع بزرگ ، فجر صادق انقلاب اسلامی در میان ملتها طلوع نموده و با شناختن کامل این نوکران خیانتکار از همه آنها مایوس شده و فقط وفقط چشم امید به اسلام و انقلاب اسلامی دوخته اند و با جنایات روز افزون و آشکار سران کفر ، گام اول صدور انقلاب یا به تعبیر بهتر طلوع انقلاب اسلامی در کشورهای اسلامی تحقق یافته است و دیگر چه باک که رژیم مزدور سعودی اینچنین وحشت زده و سبعانه بر حجاجی که مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل سر داده ایند بتازد که ملتها راه خود را یافته و دشمنان خود را شناخته اند و این جنایات اثری جز تسریع حرکت انقلاب جهانی اسلام نخواهد داشت. والسلام .

رحیمیان

 

19دسامبر/16

پاسداران بزرگ اسلام

خواجه نصیر الدین طوسی

(۱۰)

در یازدهم جمادی الاول سال پانصد و هفتاد و نه هجری ، شهر طوس – زادگاه مردان افتخار آفرین تشیع – دیگر کودکی را پذیرا شد که در آینده ای نه چندان دور هر دو به هم مباهات کردند : خواجه نصیر الدین طوسی به زادگاه خود ، شهر مقدسی که مرکز اشعه انوار درخشان هشتمین ستاره تابناک ولایت و امامت ، علی بن موسی الرضا (ع) و مرقد مطهر آن بزرگوار است ، و همچنین طوس به این دانشمند جلیل القدری که در دانشهای گوناگون متبحر بود و آثار گرانمایه و ارزشمند وی نه تنها در جوامع و حوزه های اندیشه اسلامی مورد بهره برداری بوده و هست ، بلکه این آثار در دانشگاههای غربی نیز تدریس میشود.

خواجه نصیر الدین را نمیتوان یک شخصیت شمرد ، او دارای شخصیت ها و ابعاد مختلفی بود که گویا چند شخصیت بود در یک جسم و جان : فقیه ، متکلم ، محقق ، فیلسوف ، ریاضی دان و استاد علم هیئت .

علامه حلی که افتخار شاگردی محقق طوسی را داشت ، در باره وی چنین می گوید ، شیخ ، افضل اهل زمان خود در علوم عقلیه و نقلیه بود . او دارای تألیفات بسیار در فلسفه و علوم شرعیه است کسی پایبند تر از او در اخلاق نیافتم . در خدمت او الهیات کتاب شفای ابن سینا و پس از آن تذکره در علم هیئت را که تالیف خود ایشان است ، یاد گرفتم.

قطب الدین اشکوری در کتاب ( محبوب القلوب) می نویسد : او دانشمند و پژوهشگری بود که دانشمندان دوست و دشمن در برابر او سر تعظیم فرود آورده وبرای درک علوم معقول و منقول در خدمتش زانوی ادب به زمین می زدند . . . کتابها و آثار سودمند بسیاری در فنون و علوم گوناگون دارد بویژه اینکه کوشش فراوانی در رد شبهات فخر رازی نمود که این شبهات را فخر در شرح اشاراتش نوشته است.

شخصیت اجتماعی

یکی از مشخصات بارز علمای بزرگ ما این است که چون علم و دانش را برای خدا میخواهند و در راه خدمت به بندگان خدا مصرف میکنند ، از این رو خدا ، وقار و شخصیت اجتماعی ارزنده ای به آنان ارزانی داشته است (وَ لِلَّهِ العِزَهُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤمِنیِنَ) این عزت را خداوند به بندگان خالص خود داده است و در طول تاریخ ، مردم شاهد این عزت برای بندگان شایسته خدا بوده اند .

محقق طوسی نیز از این نعمت الهی برخوردار بود ، لذا هنگامی که هلاکو خان مغولی به کشورهای اسلامی یورش برد و به هر جا میرسید حرث و نسل را از بین میبرد و برای هیچ مقامی استثناء قائل نبود ، در یک چنین جو خفقانی ، محقق طوسی چاره ای نداشت جز اینکه خود را به آن ستمگر سفاک نزدیک کند و از راه کنترل کردن وی خدماتی به اسلام و مسلمین داشته باشد.

آن کوته فکرانی که به این بزرگمرد وارسته و اندیشمند خرده میگیرند و نفهمیده و نسنجیده انتقاد میکنند ، خوب است نظری موقعیت خواجه و اوضاع سیاسی آن زمان بکنند تا بهتر خواجه را بشناسند .اینک برخی از آثار این تقرب را میشماریم:

  • هلاکو قصد داشت تمام کتابها و آثار تشیع را آتش بزند و علما را از بین ببرد، لذا محقق طوسی با سلاح علم و با هیبت و وقاری که داشت توانست به هلاکو نزدیک شود و از تلف شدن آن همه کتابهای ارزشمند و نفیس جلوگیری نماید . او تنها در یک کتابخانه بیش از ۴۰۰ هزار جلد کتاب نگهداری می کرد . و همچنین در اثر این تقرب ، بسیاری از اهل علم و ادب را از مرگ حتمی نجات داد.
  • یکی از فواید دیگر نزدیک شدن به هلاکو ، این بود که محقق طوسی پس از برخورداری از یک سلطه نسبی ، توانست حدود الهی را جاری نماید ، و لذا آن چند سالی که محقق طوسی قدرتی داشت به عنوان یک ولی فقیه حدود شرعیه را جاری و نماز جمعه را برپا نمود . نماز جمعه ای که کمتر علماء قدیم ، قدرت برپائی آن را داشتند ، خواجه نصیر الدین طوسی این فریضه عبادی سیاسی را اقامه کردند.
  • در سال ۶۵۷ با استفاده از امکانات مادی هلاکو ، رصد خانه ای در مراغه ترتیب داد.

لازم به ذکر است که داستانهای دورغ و ناروائی درباره محقق طوسی نقل میکنند ، از جمله اینکه چون وی به قدرت رسید از دشمنان خود من جمله یکی از وزراء انتقام گرفت و آنان را از بین برد که البته این داستانها را تنها مفرضین و دشمنان روحانیت برای شکستن و آلوده کردن مقام منبع پاسداران بزرگ اسلام ، منتشر کرده اند و نه اینکه فقط دروغ است بلکه قابلیت باور کردن هم ندارد. جالب اینجا است که مهمترین داستان انتقام جوئی  را درباره ” ابن حاجب” وزیر نقل می کنند با اینکه از نظر تاریخی با خواجه در یک زمان نبوده است . در اینجا لازم است که از تلویزیون جمهوری اسلامی نیز بخواهیم در نقل چنین داستانهائی – گرچه برای تآتر هم باشد – دقت بیشتری کنند و ناخود آگاه به مقام شامخ محقق طوسی رضوان الله علیه لطمه وارد نکنند.

مقام علمی

درباره شخصیت علمی او چه میتوان گفت در جائیکه علامه حلی با آن همه مقام و منزلت ، هنگامی که از محقق طوسی یاد میکند ، او را ” استاد البشر” میخواند. آن بزرگوار در اکثر علوم استاد بوده ولی بیشتر به حکمت و ریاضی مشهور است. البته این بدان معنی نیست که خواجه از نظر فقهی –مثلا- کمبودی داشته است بلکه چون در علوم دیگر نیز بسیار متبحر بوده است لذا به حکمت و ریاضی و هیئت اشتهار داشته و دارد.

خواجه در آغاز تحصیل ، نزد دائی خود به علوم عقلیه پرداخت سپس به نیشابور رفت و در آنجا از محضر درس فضلائی همچون فرید الدین داماد و قطب الدین مصری و دیگر بزرگان حکمت بهره بسیاری برد.

خواجه در بسیاری از علوم تالیف و تصنیف دارد ولی چند اثر از آثار ارزشمند او شهرت بیشتری در مجامع علمی دارد که به برخی از آن آثار اشاره ای کرده و دیگر کتابهای آن بزرگوار را فهرست وار نقل می کنیم :

  • تجرید العقائد : در علم کلام . این کتاب از بهترین کتابهائی است که در معقولات و رد شبه ها نوشته شده است و گر چه کتاب از نظر حجم کوچک است ولی از نظر معنی بسیار پر محتوی و متین و فصیح است که ملا علی قوشچی یکی از شارحین این کتاب منویسد : اگر علامه حلی شرح بر تجوید نمینوشت ، هر آینه تجرید در بوته اجمال و ابهام باقی میماند و چیزی از آن فهمیده نمیشد.
  • آداب المتعلمین : اولین کتابی است که در آداب تحصیل علم و شرائط دانشجو و استاد نوشته شده . این کتاب مشتمل بر دوازده فصل است که پیرامون ماهیت علم و اخلاص در طلب علم و دقت در انتخاب استاد و مدت تحصیل و پرهیز از حسد و لزوم ورع و پرهیز گاری برای دانشجو و همچنین اسباب تقویت نیروی حافظه رعایت آداب دینی و مسائل ظریف و دقیق بی شماری در این مورد بحث می کند.
  • الشکل القطاع : این کتاب ریاضی در نوع خود بی نظیر است. در کتاب فلاسفه الشیعه ص۴۸۹ آمده است : غربیها کتاب الشکل القطاع رابه زبانهای لاتین و انگلیسی و فرانسه ترجمه کرده اند و در طول قرنهای متعدد مرجع دانشمندان اروپائی بوده که معلومات خود را در مورد مثلثات مستوی و کروی از آن می گرفتند . خواجه اولین کسی است که حالات ششگانه مثلث کروی قائم الزاویه را به کار برده و آن را در اینجا کتاب ذکر کرده است . هر کس این کتاب را مطالعه کند ، متوجه میشود که مطالب مزبور فقط در جدید ترین کتابهائی که در باب هر دو نوع مثلثات تالیف شده موجود است.
  • التذکره النصیریه هی الهیئه : این کتاب که در علم هیئت نوشته شده ، سخت از منظومه بطلمیوسی انتقاد میکند و بویژه در باره حرکت سیارات بر آن خرده میگیرد.

در کتاب ” فلاسفه الشیعه ” آمده است : خواجه نصیر الدین طوسی نظریه ای را که پایه افسانه های خرافی یونان بود و جمعی از فلاسفه مسلمان هم آن را از یونانیان فرا گرفته بودند ، به کلی از میان برداشت وبا نقض نظریه یونانی ، افسانه عقول عشره و ملحقات آن – یعنی آرائی که در هیئت قدیم عنوان می شد و میگفتند افلاک زنده و عاقلند و دارای فکرو تدبیر!- همه را از پایه منهدم و ویران ساخت . و اساس هیئت قدیم را پیش از ولادت “کوپرنیک” و “گالیله” به چند قرن ، برهم ریخت . امری که در این باب عجیب است این است که خواجه ازملاک خود همان قاعده استفاده کرده و دلیل بر نقض آن آورده است.[۱]

خواجه نصیر الدین طوسی در منظومه سیاره ای خود ، برای توضیح دادن حرکت ظاهری سیارات ، دو کره تصور کرده بود که یکی در داخل دیگری دوران می کرد . به همین جهت مورخ آمریکائی ریاضیات اسلامی ” ا . س . کندی” که به این طرح سیاره ای متوجه شده ، آن را “جفت طوسی” نامیده است ، زیرا مجموع دو حامل متحرک را نشان میدهد.[۲]

  • تحریر المجسطی : این کتاب نیز در علم هندسه است.
  • اساس الاقتباس در منطق.
  • شرح اشارات ابن سینا.
  • تحریر اوقلیدسی.
  • زیج ایلخانی.
  • اوصاف الاشراف.
  • تذکره در هیئت .
  • زساله سی فصل در معرفت تقویم.
  • رساله اسطرلاب.
  • جامع الحساب.
  • قواعد العقاید.
  • رساله در جبر و قدر.
  • رساله اجوبه سئوالات شیخ صدر الدین قونوی.
  • رساله رد ایراد کاتبی بر دلیل حکماء در اثبات واجب.
  • اخلاق ناصری .
  • رساله در تحقیق نفس الامر.
  • رساله در بحث امامت.

زندگی افتخار آفرین این دانشمند بزرگ – که در صورت ظاهر ، دنیا به او روی آورده و با کمال تنعم و لذت میتوانست زندگی را بگذراند- در نهایت زهد و دوری از لذات دنیوی گذشت ، که خود در این باب می فرماید:

لذات دنیوی همه هیچ است نزد من در خاطر از تغییر آن هیچ ترس نیست

روز تنعم و شب عیش و طرب مرا     غیر از شب مطالعه و روز درس نیست

و سرانجام پس از ۷۵ سال عمر پر برکت ، در روز ۱۸ ذی حجه (عید غدیر) از سال ۶۷۲ هجری به جوار حضرت حق تعالی شتافت ، و در کاظمین ، در جوار امام هفتم و امام نهم علیهما السلام به خاک سپرده شد.

نوشته اند که در حال احتضار از ایشان پرسیدند : آیا اجازه میفرمائید جنازه شما را به نجف اشرف حمل کنیم . فرمود : مرا همین جا دفن کنید زیرا از امام موسی بن جعفر علهما السلام خجالت میکشم که در جوار او بمیرم و جنازه مرا به جای دیگری منتقل کنند.

والسلام.

 

۱-  فلاسفه الشیعه ص ۴۹۳ به نقل از “دانش مسلمین” ص ۱۶۷

۲-کتاب علم وتمدن در اسلام ص۱۷۵( با اختصار)

19دسامبر/16

تجسم ایثار

گفتگو با خانواده ایثارگر اصفهانی که چهار شهید تقدیم انقلاب کرده.

ناصر جانقربان پدر سه شهید ، کارگر کارخانه ریسندگی بافندگی سیمین اصفهان در مورد چگونگی شهادت فرزندانش گفت : حدود دو ماه قبل خبر شهادت مصطفی را به من دادند . وی دارای دیپلم در رشته برق بود که در تنگه چذابه شهید شد.

مرتضی شش ماه دارخوین بود ، پس از آن در اسلحه خانه جهاد خدمت می کرد و او را نمیگذاشتند به جبهه برود . پس از روز سوم شهادت مصشفی گفت ، بابا میخواهم بروم جبهه و تاریخ چهلم برادرش را برداشت و گفت حتما برای مراسم چهلمین روز شهادت مصطفی می آیم که آن رفتنی بود که دیگر برنگشت و شهید شد.

مهدی چهار مرتبه به جبهه رفت و هر مرتبه با بدن مجروح می آمد تا بالاخره او هم شهید شد.

مهدی همیشه می گفت من باید روی وصیت برادرم رفتار کنم و سنگر برادرم را تنها نگذازم.

س – شما چه چشمداشتی از مسئولین دارید ؟

ج- ما هیچ چشمداشتی نداریم.

خواهرشان در رابطه با عقیده برادرانش گفت :

هدفشان این بود که برای اسلام خدمت کنند و حرفشان این بود که : ما باید این انقلاب را پیروز کنیم و به من هم می گفتند : خواهر ، شما راه ما را ادامه بدهید و همیشه پیرو خط امام باشید و اگر شهید شدیم زینب وار باشید .

وی افزود : این سه برادر یک هدیه ناقابل بود . می دانم که یک بار سنگینی روی دوش ما هست ولی در راه خدا تقدیم کردیم . و باید کاری بکنیم که انقلاب ما شکست نخورد و اماممان را نگهداری کنیم و تا جنگ هست و ما زنده ایم باید کمک کنیم .

مشهدی تقی لاوانی پدر شهید اکبر لاوانی که بنا به گفته خودش رعیت است و حدود ده سال است که کشاورزی می کند تقاضای خودش را بعنوان پدر شهید اینگونه ابراز می دارد که: همه باید راه این شهیدان را ادامه بدهند و پیرو خط امام و دین اسلام و قرآن باشند که انشاءالله پیروز شویم تا خون شهیدان پایمال نشود.

برادر جانقربان چنین اظهار میدارد:

  • من میخواستم به جبهه بروم ولی از طرف بسیج نگذاشتند ولی خواهشی که از مردم دارم این است که پیرو راه شهیدان باشند تا صدام و صدامیان نتوانند به این انقلاب صدمه بزنند و از روحانیت مبارز جدا نشوند و پشتیبان آیت لله منتظری و یاران امام باشند . و کارگران با بالا بردن سطح تولید خودشان به رزمندگان اسلام کمک کنند تا ایران دیگر از خارج جنس وارد نکند .

ما خیلی افتخار می کنیم که این سه شهید را در راه خدا داده ایم و اما امام فرموده است که سنگر خالی نماند و آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند .

س- شما خودتان را معرفی کنید :

ج- شهیدان مرتضی و مصطفی و مهدی و اکبر خواهر زاده های من میباشند.

س- درباره خصوصیات این شهیدان چه میدانید؟

ج- این چهار شهید را در راه خدا و دین و قرآن دادیم و افتخار می کنیم که چنین فرزندانی را در زاه خدا تقدیم نمودیم . اینها همه وقت برای انقلاب کوشش میکردند بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به خاطر خدا و قرآن در بسیج و سپاه خدمت میکردند و یکوقت نشد که ما کوچکترین نقطه ضعفی از آنها پیدا کنیم .

بچه ای که باید در سن پانزده سالگی روزه بگیرد اینها تمامشان از سن ۱۲ سالگی روزه و نماز و قرآن و عبادتشان ترک نمی شد .

یک نفر از اهل محل می گفت دلم میخواست یک دفعه یکی از این ها از روبروی من رد شوند و سلام نکنند حتی اگر چهار یا پنج بار مرا می دیدند فقط حرفشان سلام بود .

برای افراد بیچاره به طور مجانی کار میکردند و میگفتند ما برای رضای خدا کار میکنیم و مزد و پول چیست ؟

 

19دسامبر/16

جدیدترین استفتائات از امام

زیر نظر :حجت الاسلام و المسلمین قدیری

س-حدود حجاب اسلامی برای بانوان چیست و برای این منظور پوشیدن لباس بلند آزاد و شلوار و روسری کفایت میکند و اصولا چه کیفیتی در لباش و پوشش زن در برابر افراد نامحرم باید رعایت شود.

ج-واجب است تمام بدن زن به جز قرص صورت و دست ها تا مچ ، از نا محرم پوشیده شود و لباس مذکور اگر مقدار واجب را بپوشاند مانع ندارد ولی پوشیدن چادر بهتر است و از لباس هائی که توجه نامحرم را جلب کند باید اجتناب شود.

س- کسی که در منطقه مسکونی میخواهد در زمین خود مغازه آهنگری یا درب و پنجره سازی و امثال آنها بر قرار کند و دولت اسلامی نیز در آنجا مقررات خاصی ندارد آیا صاحبان منازل مسکونی حق جلوگیری دارند و تکلیف صاحب زمین چیست؟

ج-در جائی که دولت اسلامی مقررات خاصی ندارد نمیتوانند از ساختمان کردن مالک در ملک خود ،  جلوگیری کنند ولی مالک باید از کاری که موجب اذیت یا ضرر همسایگان باشد احتراز کند.

س-زیاده روی در مصرف آب و برق در صورتی که موجب کمبودهائی در سطح عمومی شود چه حکمی دارد. بخصوص که دولت اسلامی بر صرفه جوئی تاکید نموده است؟

ج-زیاده روی به نحو غیر متعارف حرام است و چنانچه موجب اتلاف و ضرر باشد موجب ضمان است.

س-هرگاه کسی چک موعدی را به مبلغی کمتر از مبلغ قید شده در چک بخرد چه حکمی دارد و همچنین فروش سفته موعدی به مبلغ کمتر جایز است یا خیر؟

ج-فروش چک یا سفته به شخص ثالث به مبلغ کمتر ربا و حرام است.

س-نظر امام راجع به قمه زنی و شبیه خوانی و روضه خوانی و عزا داری چیست؟

ج-در وضع موجود قمه نزنند و شبیه خوانی اگر مشتمل بر محرمات و موجب وهن مذهب نباشد مانع ندارد ،  اگر چه روضه خوانی بهتر است و عزاداری برای سید مظلومان از افضل قربات است.

س-اشخاصی که در جبهه و صحنه نبرد  یا وسیله ترورها به افتخار شهادت نائل می شوند ، آیا احتیاج به غسل وکفن دارند یا خیر؟ و آیا مس بدن شهدا احتیاج به غسل مس میت دارد یا خیر ؟

ج-شهید اگر در جبهه به شهادت رسیده غسل وکفن ندارد و مس او موجب غسل نمیشود. و اگر در غیر جبهه به شهادت رسیده غسل و کفن دارد وبه مس او غسل واجب است.

س-آیا بعد از انعقاد نطفه از بین بردن آن جایز است یا نه؟

ج-بعد از انعقاد نطفه جایز نیست.

س-آیا بستن رحم به منظور جلوگیری از حمل چه حکمی دارد؟

ج-در صورتی که موجب عقیم شدن نیست اشکال ندارد.

س-در چه صورت تامین معاش پدر و مادر بر فرزند واجب است و اطاعت از آنها با چه حدی لازم است؟

ج-اگر پدر و مادر نتوانند معاش خود را تامین کنند بر فرزند واجب است نفقه آنها را بدهد و لازم است اولاد کاری که موجب اذیت والدین باشد انجام ندهند و بهتر است به صلاح اندیشیهای آنها احترا م بگذارند.

 

19دسامبر/16

حقوق تطبیقی

دکتر افتخار جهرمی

عضو حقوقدانان شورای نگهبان

حقوق ایران وفرانسه

(۳)

در این مقاله به طور اختصار “شورای نگهبان” در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و “شورای قانون اساسی” مذکور در قانون اساسی فرانسه (قانون اساسی ۱۹۵۸) مورد بررسی و مقایسه قرار میگیرد.بعد از ذکر مقدمه ای وارد مطلب اصلی می شویم.

مقدمه

در مقدمه نخست مسئله تعارض قانون اساسی با قانون عادی و سپس این مسئله را در تاریخ حقوق ایران و فرانسه مطالعه و بررسی میکنیم.

الف: تعارض قانون عادی و قانون اساسی

مسئله اینست که چه مرجعی میتواند قوانین عادی مغایر با قانون  اساسی را تشخیص دهد و از اجرای چنین قوانینی جلوگیری کند. حقوق دانان دنیا در این خصوص نظریه واحدی ارائه نکرده اند، عده ای از حقوق دانان معتقدند که تشخیص مغایرت قوانین عادی با قانون اساسی باید به یک هیات مستقل واگذار شود تا قوانین مخالف با قانون اساسی را بلا اثر اعلام یا برای تجدید نظر به قوه مقننه برگرداند. بعضی از حقوقدانان این وظیفه را از جمله وظایف محاکم دادگستری دانسته اند و برخی از علمای حقوق معتقدند که تشخیص این امر با مجلس یا مجالسی است که قوانین عادی را تصویب میکند و استدلال میکنند که پارلمان مظهر اراده و حاکمیت ملی است و نباید کسانیکه فاقد این حاکمیت هستند بتوانند تصمیمات پارلمان را بی اثر نمایند ، به خصوص درمورد محاکم دادگستری  گفته اند که این امر به آنها اجازه میدهد که در امور قوه مقننه مداخله نمایند و این ترتیب را مغایر با اصل تفکیک قوا دانسته اند.

قانون اساسی کشورهای مختلف را از این لحاظ میتوان به سه دسته تقسیم کرد :

  • در برخی از قونین اساسی این موضوع مورد توجه قرار گرفته و مرجع رسیدگی تعیین شده است مثل قانون اساسی ۱۹۵۸ فرانسه و قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که اولی این امر را در صلاحیت “شورای قانون اساسی ” و دومی در صلاحیت “شورای نگهبان” قرار داده است در برخی از کشورها مانند جمهوری ایرلند صلاحیت رسیدگی به این موضوع به دادگاه استیناف یا دیوان کشور واگذار شده است.
  • در بعضی از ممالک مانند ایالات متحده آمریکا با اینکه صلاحیت رسیدگی به این مساله به طور صریح در قانون اساسی پیش بینی نشده است ولی عملا قوه قضائیه به این موضوع رسیدگی و قانون مخالف قانون اساسی را بی اثر اعلام مینماید . دیوان کشور آمریکا در سال ۱۸۰۳ در دعوائی که تحت رسیدگی داشت قانون عادی را مغایر با قانون اساسی تشخیص داد و آنرا باطل اعلام کرد.از این تاریخ به بعد صلاحیت رسیدگی به این موضوع در آمریکا در اختیار دیوان عالی کشور قرار گرفته است.
  • در پاره ای از ممالک قانون اساسی در این مورد ساکت است و قوه قضائیه نیز مداخله ای در این امر نمی نماید. در این کشورها عقیده بر اینست که به مجلس باید اعتماد کرد که از اختیارات و حدود خود تجاوز نخواهد کرد و دلیلی وجود ندارد که قوه قضائیه بیش از قوه مقننه به مفهوم و مقصود قانون اساسی آشناتر و یا اینکه بیش از قوه مقننه مورد اعتماد و اطمینان مردم باشد. قانون اساسی جمهوری سوم فرانسه در این مورد ساکت بود و حقوق دانان فرانسوی در این دوره (۱۸۷۵- ۱۹۴۶میلادی) اعتقاد داشتند که رسیدگی و دخالت محاکم دادگستری در مصوبات قوه مقننه و انطباق این مصوبات با قانون اساسی و احیانا ابطال مصوبه مجلس عملی نا صحیح و بر خلاف اصول حقوقی است . این نظریه مورد قبول حقوقدانان برخی از کشور های اروپائی مانند بلژیک ، سوئد ، و دانمارک قرار گرفته است.

ب- بررسی تاریخی حقوق ایران و فرانسه در این مورد :

مساله تعارض قانون عادی با قانون اساسی را از لحاظ تاریخی ، نخست در حقوق ایران و سپس در حقوق فرانسه مورد بحث و بررسی قرار می دهیم.

۱-حقوق ایران

در قانون اساسی سابق ایران ( قانون اساسی مصوب ۱۲۸۵ شمسی و متمم قانون اساسی مصوب ۱۲۸۶ شمسی) در مورد تعارض قانون عادی با قانون اساسی هیچ گونه پیش بینی نشده بود و قوانین مذکور در این خصوص ساکت بودند و اکثر حقوق دانان نیز عقیده داشتند که تشخیص مغایرت قوانین عادی با قانون اساسی به عهده خود مجالس قانون گذاری است و محاکم دادگستری از اعمال این حقوق محرومند و مکلف میباشند کلیه قوانینی را که با رعایت تشریفات مقرره در قانون اساسی و متتم آن به تصویب رسیده و توشیح و ابلاغ شده هر چند با قانون اساسی مغایرت داشته باشد اجرا کنند . ولی در متتم قانون اساسی مسئله دیگری پیش بینی شده بود و آن اینکه مرجعی به منظور رسیدگی و تشخیص مغایرت مصوبات مجلس با احکام شرع مقدس اسلام در نظر گرفته بودند . اصل دوم متمم قانون اساسی در این مورد مقرر میداشت :

“مجلس مقدس شورای ملی که به توجه و تایید حضرت امام عصر (عج) و …. مراقبت حجج اسلامیه – کثر الله امثالهم – و عامه ملت ایران تاسیس شده است باید در هیچ عصری از اعصار مواد قانونیه آن مخالفتی با قواعد مقدسه اسلام و قوانین موضوعه حضرت خیرالانام (ص) نداشته باشد و معین است که تشخیص مخالفت قوانین موضوعه با قواعد اسلامیه بر عهده علمای اعلام – ادام الله برکات وجودهم- بوده و هست لهذا رسما مقرر است در هر عصری از اعصار هیاتی که کمتراز پنج نفر نباشد از مجتهدین وفقهای متدینین که مطلع از مقتضیات زمان هم باشند به این طریق که علمای اعلام و حجج اسلام مرجع تقلید شیعه اسامی بیست نفر از علماء که دارای صفات مذکور باشند معرفی به مجلس شورای ملی بنمایند پنج نفر از آنها را یا بیشتر به مقتضای عصر ، اعضای مجلس به اتفاق یا به حکم قرعه تعیین نموده به سمت عضویت بشناسند تا موادی که در مجلسین عنوان میشود به دقت مذاکره و غور رسی نموده هر یک از آن مواد معنونه که مخالفت با قواعد مقدسه اسلام داشته باشد طرح و رد نمایند که عنوان قانونیت پیدا نکند و رای این هیات علما در این باب مطاع و متبع خواهد بود و این ماده تا زمان ظهور حضرت حجت عصر (عج) تغییر پذیر نخواهد بود.”

متاسفانه به جهانی این اصل جز در یکی دو دوره اولیه مجلس دیگر اجرا نگردید و چنین هیاتی نه از طرف مراجع عظام پیشنهاد و نه از طرف مجلس درخواست شدند. به استناد عدم اجرای اصل دوم متمم قانون اساسی بود که مراجع عظام و علمای اعلام بویژه بعد از قیام پانزدهم خرداد ۴۲ مصوبات مجلسین شورا و سنا را غیر قانونی اعلام کردند.

۲-حقوق فرانسه

قانون اساسی ۱۷۹۹ فرانسه که بعد از کودتای ناپلئون تدوین گردید و تا سال ۱۸۰۲ که حکومت جمهوری به امپراطوری تبدیل شد حکومت داشت برای تصویب قوانین چهار مجلس در نظر گرفته بود از جمله این مجالس مجلس سنا بود ، این مجلس که دارای ۸۰ عضو بود و مادام العمر از طرف کنسول اول انتخاب میشدند موظف بود قانونی را که مخالفت با قانون اساسی داشت بلا اثر اعلام نماید.

قانون اساسی ۱۸۵۲ که رژیم جمهوری و قانون اساسی ۱۸۴۸ را ملغی نمود نیز هیاتی به نام سنا ایجاد کرد این هیات موظف بود که قبل از ابلاغ و اجرای قوانین مصوب پارلمان آنها را از لحاظ عدم مباینت با قانون اساسی مورد بررسی قرار داده و قوانین مغایر با قانون اساسی را کان لم یکن اعلام کند.قانون اساسی مزبور تا سال ۱۸۷۵ حکومت داشت.

بعد از جنگ جهانی دوم قانون اساسی جمهوری ۱۸۷۵ با رفراندوم ملغی و قانون اساسی جمهوری در ۱۳ اکتبر ۱۹۴۶ در یک همه پرسی تصویب گردید بر طبق ماده ۹۰ قانون اساسی ایجاد گردید ، که اعضای آن مرکب بودند از :

  • رئیس جمهوری به عنوان رئیس کمیته
  • رئیس مجلس ملی
  • هفت نفر از طرف مجلس ملی انتخاب میشدند .
  • سه نفر از طرف شورای جمهوری انتخاب میگردیدند.

این کمیته بنا به درخواست رئیس جمهوری یا رئیس شورای جمهوری ، مصوبه پارلمان را مورد بررسی قرار میداد و در صورت مباینت مصوبه مذکور با قانون اساسی به رئیس جمهوری پیشنهاد میکرد که از ابلاغ و اجرای آن امتناع نماید تا پارلمان قانون مزبور را مورد تجدید نظر قرار دهد.

قانون اساسی ۱۹۴۶ با تصویب قانون اساسی جمهوری پنجم که در ۲۸ سپتامبر ۱۹۵۸ در یک همه پرسی تصویب گردید ، ملغی شد.

ادامه دارد.

 

19دسامبر/16

حوادث و مناسبتهای مهم

پنجم مهر – شکستن محاصره آبادان بوسیله رزمندگان سپاه اسلام .       (۱۳۶۰)

هفتم ذی حجه – شهادت امام محمد باقر علیه السلام .       (۱۱۴ ه.ق )

هفتم مهر –  شهادت حجت السلام هاشمی نژاد .      (۱۳۶۰)

هشتم مهر- شهادت فرماندهان نیروهای مسلح – سرلشکر فلاحی – سرتیپ نامجو سرتیپ فکوری و برادر کلاهدوز.   (۱۳۶۰)

نهم ذی حجه – روز عرفه و شهادت حضرت مسلم .      (۶۰ ه.ق )

دهم ذی حجه – عید قربان .

یازدهم مهر – انتخابات ریاست جمهوری سومین رئیس جمهور ، حجه السلام خامنه ای با ۸۲۴/۰۰۷/۱۶ رأی .       (۱۳۶۰)

سیزدهم مهر – هجرت امام خمینی از عراق به پاریس .        (۱۳۵۷)

پانزدهم ذی حجه – ولادت امام علی اانقی (ع) . (۲۱۲ ه.ق )

پانزدهم مهر – اعدام انقلابی سادات خائن توسط شهید خالد اسلامبولی .        (۱۳۶۰)

هیجدهم ذی حجه – عید سعید غدیر

هیجدهم مهر – تنفیذ حکم ریاست جمهوری حجت السلام خامنه ای توسط امام امت .        (۱۳۶۰)

بیست و چهارم مهر – به آتش کشیدن مسجد جامع کرمان توسط شاه خائن .    (۱۳۵۷)

اول محرم – آغاز سال ۱۴۰۳ قمری

دوم محرم – قتل عام پناهندگان مجاهد عربستان در حرم امن خدا مسجد الحرام توسط رژیم سر سپرده سعودی. (۱۴۰۰ ه.ق )

 

19دسامبر/16

رهنمودها

امام:

*علمای سنی و شیعه به مردم توجه دهند که ایجاد تفرقه ، خدمت به امپریالیسم و دشمن است.        ۲۶/۵/۶۱

*تمام قوانین بر خلاق شرع زمان طاغوت باید دور ریخته شود .        ۱/۶/۶۱

*واجب است بر همه اشخاصی که ازشان قضاوت می آید در این امر داوطلب بشوند تا به امر قضا وارد بشوند و این نقیصه را از بین ببرند. ۱/۶/۶۱

*اگر به یک آدم جانی که برای اعدام می برندش یک سیلی بزنید او می تواند قصاص کند .        ۱/۶/۶۶

*اگر خدای نخواسته بر خلاف موازین اسلامی عمل شود ، باید فاتحه این جمهوری را بخوانیم.        ۱/۶/۶۱

*دانشجویانی باید به دانشگاه وارد شوند که به شرق و غرب وابسته نباشند.     ۶/۶/۶۱

*آمریکائیها و شورویها با ما مخالفند . ما تا هستیم نباید بگذاریم آنها موفق بشوند.       ۶/۶/۶۱

*تا دولت ، مجلس ، ارتش و رؤسا و فرماندهان از توده مردمند نه از اشراف و قشر مرفه ، حکومت اسلامی بر قرار است.        ۸/۶/۶۱

*اگر تلاش ها برای به رسمیت شناختن اسرائیل به نتیجه برسد او ( اسرائیل ) فرمانفرمای همه بلاد اسلامی خواهد شد.        ۱۰/۶/۶۱

*آنها که در خارج نشسته اند و اعلامیه میدهند یک جور صدمه می زنند و آن مقدس مآب کارشکن هم یک جور.    ۱۰/۶/۶۱

*هیچ فریضه ای بالاتراز حفظ ثغور اسلام نیست.  ۱۰/۶/۶۱

*مسلمین باید با اتحاد ، به آمریکا تو دهنی بزنند و بدانند توانائی این امر را دارند. ۱۵/۶/۶۱

*اگر دولتهائی به طرح آمریکا و امثال آن که برای شناسائی اسرائیل است ، رای بدهند ، ملت ، ارتش ، سپاه پاسداران ، اسلام و خدای تبارک و تعالی از آنها نخواهد گذشت.    ۱۵/۶/۶۱

*باید افرادی که در آن رژیم مشغول به یک فساد کاری و خرابکاری و ظلم و تعدی بودند و حالا باقی مانده اند بیرون بروند و لو حالا خیلی هم خودشان را جندالله حساب میکنند.        ۱۵/۶/۶۱

*چقدر دردناک است که اسرائیل در محضر این دولتهای به اصطلاح اسلامی ، آن همه در لبنان گشت و آواره کرد و حالا اینها میخواهند او را به رسمیت بشناسند.! ۱۵/۶/۶۱

*ملت شریف ایران باید اذعان کند که منافقان سیه بخت و هم قطاران آنان ، گوی سبقت را از جنایتکاران تاریخ و گوی رذالت و خبائث را از سفلگان جهان ربوده اند. ۱۷/۶/۶۱

آیت الله العظمی منتظری

*ما با دخالت ریگان در خاورمیانه و بر ژنف در افغانستان مخالفیم.    ۲۶/۵/۶۱

*ما هیچ گاه اجاره نخواهیم داد که شرق و غرب در شئون زندگی ما دخالت کنند .      ۲۶/۵/۶۱

*مسلمانان جهان با داشتن فرهنگ غنی و اصیل اسلام باید هر چه زود تر بخود آیند و شخصیت اسلامی خود را باز یابند. ۳۰/۵/۶۱

*فاجعه لبنان که با طراحی آمریکا و سازش شوروی به دست صهیونیستها انجام گرفت ، لکه ننگی است بر دامن دولتهای ساکت و خائن و مرتجع.    ۲/۶/۶۱

*باید مسلمانان در نماز جمعه ها و مراسم حج تنفر خود را از آنچه در لبنان و افغانستان می گذرد نشان دهند. ۲/۶/۶۱

*تجربه حدود ۳۰ سال اشغال فلسطین ثابت نمود که دولتها نمی خواهند فلسطین و قبله اول اسلام را آزاد سازند.      ۲/۶/۶۱

*مادامی که سرنوشت کشورهای اسلامی به دست سران مرتجع و خود فروخته می باشد ، برای اسلام و مسلمین جز ننگ و ذلت به ارمغان نمی آورند .  ۲/۶/۶۱

*مسلمانان با وحدت ، توطئه های دشمنان اسلام را خنثی کنند .  ۱۷/۶/۶۱

*اصولا چه مفهومی دارد که بر ملت مسلمان عراق حزبی حاکم باشد که همه افراد آن وابسته و بیگانه پرستند و با اسلام دشمنی دیرینه دارند. ۱۷/۶/۶۱

*مسلمین ، با اجرای دستورات عبادی سیاسی حج ، زمینه اتحاد و همبستگی برای دفاع از ملتهای فقیر را فراهم آورند.    ۱۷/۶/۶۱

 

 

19دسامبر/16

ریشه های علوم تجربی در اسلام

حجت الاسلام محمد هاشمی اصفهانی

دکتر حسن عارفی

قسمت هشتم

شیر و شیرخوارگی

تاثیر روانی شیر

آنچه در مقالات گذشته از نظر خوانندگان عزیز گذشت ، روشنگر یک واقعیت است که از نظر اسلام و دیدگاه علم ثابت و مورد پذیرش قرار دارد و آن عبارت است از آثار و نتایج سودمند تغذیه نوزاد از شیر مادر . پس از پایان این قسمت آنچه لازم است مورد بحث قرار گیرد ، این است که آیا منافع شیر مادر تنها مربوط به جهات تغذیه ای نوزاد است یا دارای آثار روحی و روانی نیز می باشد . بحث کردن در این قسمت از ضرورت خاصی بر خوردار است.

اگر سیری اجمالی در متون اسلامی و آثار علمی دانشمندان علوم طبیعی بنمائیم ، اجمالا می فهمیم که شیر مادر خواصی غیر از خاصیت ویژه تغذیه ای همراه دارد به گونه ای که میتوان نقش آن را حتی در زیبائی ظاهری و طرز تکلم فرزندان نیز دریافت کرد.

از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است که فرمود : ” انا افصح من نطق بالضاد بید انی من قریش و استرضعت فی بنی سعد بن بکر” .

من از همه آنهائیکه به ضاد تلفظ میکنند ( کنایه از عرب ) فصیح ترم زیرا که از طایفه قریش میباشم و از قبیله بنی سعد بن بکر شیر خورده ام.

برای روشن شدن معنای حدیث فوق ، لازم است مختصری از روش شیر خواری در زمان پیامبر اکرم (ص) را نقل کنیم. در آن زمان در سرزمین حجاز ، دایه گرفتن برای نوزادان شیرخوار یک کار شایع بوده است حتی در مواقعی برای دوره شیر خوارگی یک نوزاد ، چند دایه را استخدام میکردند که از جمله بنا بر نقلی ، خود پیامبر اکرم از ده زن ، شیر خورده اند چون از خود مادرشان ( آمنه) ده روز هم شیر نخورده اند وبیشتر تغذیه پیامبر از حلیمه سعدیه [۱] است که نزدیک به دو سال از پستان او شیر خورده اند.

در زمان پیامبر اکرم (ص) زنهای بادیه نشین که از اصالت خاصی برخوردار بودند به شهرها می آمدند و برای به دست آوردن پول، نوزادان شخصیت های عرب را برای تغذیه و بهره مند شدن از هوای آزاد همراه خود می بردند و به آنها شیر می دادند . در بین زنان بادیه نشین ، طوایفی بودند که از نظر قدرتمندی و نیروی جسمی زبانزد عرب بودند و افراد قدرتمند و پولدار ، فرزندان خود را برای تغذیه پیش آنها می فرستادند و در مقابل به آنها اجرت و پاداش می دادند. و این یک راه در آمد برای این زنان بادیه نشین بود.

حلیمه سعدیه – بنا بر نقلی – روزی با چند زن دیگر به مکه آمدند تا فرزندانی را همرا خود ببرند و شیر دهند و اجرت بگیرند . زنان همراه حلیمه آمدند و فرزندان اشراف را همراه خود بردند و دیگر کسی نماند غیر از پیامبر اکرم (ص) که نوزاد یتیمی بود . حلیمه هم با بی میلی و از روی ناچاری حضرت محمد (ص) را همراه خود برد ولی از برکت وجود آن بزرگوار ، از روزی که این نوزاد وارد طایفه آنها شد ، خیر و برکت را نیز به همراه آورد.

قبیله بنی سعد بن بکر از لهجه ای گیرا و فصیح بر خوردار بودند که این امر – بنا بر قول خود پیامبر اکرم (ص) – مستقیما در طرز تلفظ و تکلم آن حضرت اثر گذاشت ، به طوری که هیچ شنونده ای نبود که با شنیدن آهنگ پیامبر تحت تاثیر قرار نمیگرفت مخصوصا کلمه “ضاد” که از حیث تلفظ مشکل ترین حرف است ولی پیامبر با زیبائی خاصی این کلمه را تلفظ می  نمودند و علت آن امر را در دو نکته ذکر فرمودند :

  • اینکه از قبیله قریش می باشند .
  • اینکه از حلیمه سعدیه شیر خوده اند.

و این دو امر موجب شد که آن حضرت ، فصیح ترین عرب باشد.

در حدیث مشابهی نیز از پیامبر نقل شده که می فرماید :

” انا اعربکم ، انا قرشی و استرضعت”

“فی بنی سعد بن بکر”

من از همه شما فصیح تر هستم زیرا اولا قریشی هستم و ثانیا از قبیله بنی سعد بن بکر شیر خورده ام.

از آنجا که شیر مادر در طبیعت و سرشت انسان اثر میگذارد ، لذا باید افراد ، صد در صد مواظبت کنند که فرزندان خود را به چه کسی بسپارند تا او را شیر دهند . جمله بسیار زیبائی از امیر المومنین (ع) نقل شده است که حضرت همواره میفرمودند :

” در انتخاب دایه به همان اندازه که در انتخاب همسر مواظبت می کنید ، مواظب باشید زیرا شیر در طبیعت و سرشت فرزند ، تغییر ایجاد میکند . در متن روایت آمده : ” عن علی (ع) کان یقول ( که این جمله استمرار را می رساند ، یعنی همواره میگفت ) تخیر و اللرضاع کما تتخیرون للنکاح فان الرضاع تغیر الطباع “[۲]

یعنی به همان اندازه که در انتخاب همسر مواظبت میکنید که مبادا دچار زن یا شوهر نا اهل شوید ، در انتخاب دایه هم مواظبت نمائید زیرا ممکن است دایه نا اهل به خاطر شیری که به فرزند شما میدهد ، اثر  نامطلوب در روح فرزند شما بگذارد و یا بعکس اگر دایه ، زن شایسته و خوبی باشد ، روحیات خود را در فرزند شما منتقل خواهد نمود.

صریحتر از این حدیث ، حدیثی است که امام باقر (ع) از پیامبر اکرم نقل کرده که آن حضرت فرمودند : ” لا تستر ضعوا الحمقاء” یعنی زنان احمق و کم اندیشه و کودن را بعنوان دایه انتخاب نکنید زیرا شیر منتقل کننده خصلتهای زشت دایه است به فرزند در ادامه روایت است که : ” فان اللبن یعدی” [۳] این کلمه “یعدی” از لطافت خاصی برخوردار است ، در لغت گفته اند که ” یعدی قرینه ، یعنی” یکسبه ما به من خلق سییء” – آنچه از اخلاق بد در او هست ، به دیگری میدهد.

خلاصه، شیر عامل اکتساب زشتیها و زیبائیهای شیر دهنده است . حضرت در ادامه حدیث فرموده است : ” و ان الغلام ینزع الی اللبن ” یعنی فرزند ، شباهتی از شیر مادر را دارا میشود ، پس اگر مادر یا دایه ، زنی هوشیار و با فضیلت باشد ، فرزند هم شبیه او خواهد شد . و همیطور اگر فاسد و احمق باشد ، فرزند شبیه وی خواهد شد . ازاین روایت می فهمیم که شیر مادر اثر مستقیم در روحیه فرزند دارد.

در حدیث دیگر ، ابن مسکان از حلبی ( یکی از رواه و اصحاب امام صادق (ع) )  سئوال می کند : آیا جایز است بزای فرزند ، دایه یهودی یا نصرانی یا مجوسی گرفت تا فرزند را در خانه پدر یا خانه خودش شیر دهد ؟ در جواب می فرماید : اگر در دورانی که فرزندت را شیر میدهد ، از مشروبات الکلی اجتناب کند و گوشت خوک نخورد و او را به خانه خودش نبرد اشکالی ندارد  ولی در مورد مجوسی قید دیگری را اضافه می کند که تا وفتی ضرورت ایجاب نکند فرزندت را به آنها نده و همینطور فرزندت را به دایه ای که زنا کار است نسپار که این کار جایز نیست.[۴]

حدیث دیگری از امام باقر (ع) نقل شده است که فرمود:

“لبن الیهودیه و النصرانیه والمجوسیه احب الی من لبن ام ولد الزنا” [۵]

یعنی شیری که زن یهودی یا نصرانی و یا مجوسی به فرزند انسان بدهد ، از نظر من بهتر است از شیری که زن زناکار به فرزند انسان بدهد . از مجموع آنچه نقل گردید مطلبی به اثبات می رسد که شیر مادر با دایه منتقل کننده روحیات وی به طفل نیز می باشد.

در متون اسلامی ، ما به روایات جالبی برخورد میکنیم که مادران در موقع شیر دادن چه اموری را باید رعایت کنند و از چه حالاتی دوری گزینند . و در نهایت وقتی دلیل مطلب را سئوال میکنند ، میگویند : زیرا شیر منتقل کننده روحیات خوب وبد مادر است. و لذا در موقع شیر دادن باید مواظب بود که مادر از جریانات و حالات انحرافی و یا احیانا افکار و اندیشه های غیر انسانی به دور باشد زیرا شیر ، عامل اکتساب و منتقل کننده این روحیات در فرزند است.

ری

 

۱-حلیمه سعدیه از زنان بزرگ طایفه سعد بن بکر است که حضرت حمزه عموی پیامبر را نیز شیر داده است.

۱-سفینه البحار ، جلد اول ، کلمه رضع .

۲-من لایحضر الفقیه ، ج۳ ، ص ۳۰۸

۱-استبصار ، ج۳ ، ص۳۲۲ و تهذیب ، جلد ۲ ، ص۲۷۹

 

۲-من لا یحضره الفقیه ، ج۳ ، ص۳۰۸ و تهذیب ، ج۲ ، ص۲۰۶

19دسامبر/16

سرگذشت های ویژه از زندگی امام

هجرت

(۱۹)

سپیده روز هجرت ، دمید. نماز گزاردیم و به منزل امام رفتیم. در بیرونی بیت امام – واقع در کوچه ای در خیابان “الرسول” – چند تن از طلاب و یاران نزدیک امام در انتظار معظم له به سر می بردند . آنروز در نجف ، به جز همین چند نفر هیچکس از هجرت امام مطلع نبود . زیرا امام امر فرموده بودند که کسی را از این حرکت مطلع نسازیم.

لحظات سنگین انتظار به سر رسید . امام آمدند . حرکت کردیم و بدین گونه امام ، نجف را مخفیانه ترک کرد . حتی دولت عراق نیز از این هجرت با خبر نبود . تنها همان شب آخر برای گرفتن ویزا به دولت اطلاع دادند که امام ، فردا عازم کویت است. بعثی ها قبل از آنکه مجال یابند در این باره فکری کنند و تصمیم بگیرند مجبور شدند ویزا بدهند.

کاروان مهاجرین و مشایعین ، از سر نشینان پنج اتومبیل تشکیل میشد . البته در این جمع ، چهار ماشین دیگر نیز دیده میشد : دو ماشین از سازمان امنیت نجف – یکی پیش از همه و دیگری به دنبال کاروان- و در آخر دو ماشین پلیس. مشین های پلیس ، خارج از شهر ، ما را رها کردند. ولی ماشینهای سازمان همچنان ما را اسکورت میکردند و در محاصره داشتند.

در بین راه نجف تا مرز کویت ، شهرهای دیوانیه ، سماوه و ناصریه قرار دارند . مامورین سازمان امنیت نجف ، تا دیوانیه آمدند و از آنجا به نجف برگشتند از دیوانیه نیز دو ماشین سازمان امنیت تا سماوه آمدند و برگشتند . همچنین … من در بین راه متوجه شدم که یکی از همراهانمان غیر ورحانی است. معلوم شد که دکتر یزدی است و همان شب قبل از حرکت ، وارد نجف شده است ! پرسیدم مگر آقای یزدی میدانست که امام امروز حرکت میکنند ؟ برادران گفتند نه !!

بیش از دوست کیلومتر از نجف دور شده بودیم که برای خوردن صبحانه توقف کردیم . امام در سایه قهوه خانه نشستند . همه همراهان در اطراف ایشان جمع شدند . ساعت ، نزدیک به ده بود . از نجف  ، مقداری نان و پنیر و تخم مرغ برداشته بودیم . پس از صرف صبخانه (یا نهار؟) تا شب ، دیگر چیزی نخوردیم . البته چیزی هم همراه نداشتیم ! دو نفری که بنا بود از کویت به نجف بیایند با یک اتومبیل از گرد راه رسیدند و با دیدن ما ایستادند ولی هنوز نمی دانستند چه خبر است …سپس همگی حرکت کردیم.

قبل از رسیدن به مرز به شهر کوچک “زبیر” در نزدیکی بصره رسیدیم. مردم شهر از برادران اهل سنتند. مقداری از ظهر گذشته بود . امام فرمودند باید همین جا نماز بخوانیم . لذا به یکی از مساجد شهر رفتیم . معلوم شد که وقت نماز عصر نزدیک است و کم کم مردم به مسجد می آیند . عجله داشتیم . امام فرمودند یا باید به امام مسجد اقتدا کنیم و نماز ظهر و عصر را با نماز بخوانیم و یا آنکه – اگر صبر نمیکنید – برویم.

براهمان ادامه دادیم . وقتیکه به صفوان نقطه مرزی عراق و کویت رسیدیم مامورین عراقی منتظر ما بودند . یک مامور امنیتی عراق با اونیفورم مامور گمرک برای بازرسی اتومبیل ها پیش آمد و در ابتدا پرسید : ساک امام کدام است ؟ ساک را باز کرد . در ساک به جز مقداری لباس چیزی ندید. لباسها را زیرو رو کرد . چیزی نیافت ساک را بست. امام همان جا نماز صبح و عصر را گزاردند . پس از نماز ، لحظات جدایی و التهاب فرا رسید . مشایعین امام میبایست برگردند ولی چگونه میتوانستند پس از سالها سوختن بر گرد شمع امام ، دل بر کنند و جدا شوند . غم و اشک باریدن گرفت. نگین وار ، امام را احاطه کردند . امام برایشان سخن گفت و دلداریشان داد…

از این پس فقط دو ماشین با نه سرنشین به طرف کویت حرکت میکرد.( به جز امام دیگران عبارت بودند از حجج اسلام حاج سید احمد خمینی فرزند امام ، فردوسی و املائی (که بعدا در ایران مرحوم شدند) و آقای یزدی و دو برادر از کویت و من و برادرم) به عبدلی ، مرز کویت رسیدیم . در آنجا فقط یک اتومبیل به استقبال آمده بود . چرا که درکویت تنها یک بیت از هجرت امام مطلع بود ، ( و آن بیت آقای مهری نماینده امام در کویت بود).

در آموقع از جمله منتظرین امام در آن بیت ، حضرت حجت الاسلام محمد منتظری شهید بود . برای گرفتن ویزا گذرنامه ها را به یک مامور کویتی دادیم . مشخصات چند گذرنامه را ثبت کرد تا رسید به گذرنامه امام. نام : روح الله…نگاهی به گذر نامه کرد و نگاهی به ما .سپس گذرنامه ها را برداشت و به اطاقی رفت . مامورین کویتی کم کم جمع شدند . رفت و آمد ها زیاد شد.پس از مقداری معطلی گفتند برای ورود شما به کویت باید از مقامات بالا دستور بیاید بعدها فهمیدیم که هیات دولت درهمان لحظات به ریاست امیر کویت جلسه فوق العاده تشکیل داده اند و پیرامون مساله تازه یعنی ورود امام بحث و بررسی میکرده اند . حضرات ، چنان جا خرده و ترسیده بودند که نمیدانستند چکارکنند . روح الله خمینی کدام یک از شماست ؟

پرسیدم چه کار دارید ؟ گفت : من ماموریت دارم سوالهایی از ایشان بکنم . بگوئید بیاید پیش من ! گفتیم میتوانید شما پیش ایشان بیائید . امام وارد اطاقی شدند و آن مامور آمد پیش امام و سئوالهای زیر را مطرح کرد.

  • چرا به کویت آمده اید؟
  • برای اقامت موقت.
  • قصد دارید چند روز در کویت بمانید؟
  • بیش از ده روز.
  • پس از آن به کجا بروید ؟
  • شاید بسوریه بروم.
  • آدرس شما در کویت کجاست؟….

پس از آن از امام خواست که به اطاق تشریفات بروند . در بین راه یکی از همراهان به من گفت در نزدیکی امام حرکت کن . باید مواظب باشیم . احتمال میرود دولت ایران تروریست بفرستد . احتمال همه چیز هست هر گونه حرکت غیر عادی دیدی خودت را سپر امام قرار ده . و بعدا شنیدیم که دولت ایران با توطئه عراق و شاید کویت میخواستند به امام آسیب برسانند و یا امام را بربایند و یا…

بیش از دو ساعت منتظر ماندیم تا فرستاده دولت کویت از شهر رسید . برادرم را خواست و آهسته به او گفت : دولت کویت خیلی خوشوقت می شود که میزبان آقای خمینی باشد ولی در شرائط فعلی و در این روزها نه ! زیرا شما میدانید که ما با ایران روابطی داریم. از این رو مشکلاتی برای ما فراهم خواهد آمد ! وقتی امام مطلع شدند تبسمی کردند و فرمودند : پس اجازه دهید به فرودگاه برویم و از آنجا به هر جا که خواستیم می رویم. جواب منفی بود .

امام آماده بازگشتن به عراق شدند . بجز یک نفرمان بقیه در معیت امام دوباره به صفوان بازگشتیم.دولت های عراق و کویت با هم تبانی کرده بودند که امام به عراق برگردد و از آن پس دولت عراق اصرار داشت که امام در عراق بمانند گر چه توان و جرات فشار آوردن بر امام را نداشت . و جرات فشار آوردن بر امام را نداشت. مامورین عراقی در مرز صفوان از ساعتها قبل در انتظار ما بودند و پس از ورود ما مرتب با مقامات بغداد و شورای به اصطلاح انقلاب عراق در تماس بودند . این شورا نیز مانند دولت کویت از صبح همان روز تا نیمه های شب جلسه فوق العاده داشت و مامورین بی اراده صفوان علی الدوام در تماس با آنها بودند . پس از مدتی از امام خواستند به اطاق تشریفات بروند . نزدیک غروب بود. با امام وارد اطاق شدیم.

شاید بیش از چهار ساعت در آن اطاق بودیم . من تمام وقت به صورت نورانی امام نگاه میکردم و تا می توانستم از ایشان رو بر نمیگرداندم مگر در لحظاتی که امام نگاهش به من می افتاد ، دیگر نمیتوانستم نگاه کنم . فورا سرم را پائین می انداختم . از اول ورود ما به این اطاق ، چنین به نظر میرسید که ما را در اینجا توقیف کرده اند . ما تنها برای امام ناراحت و نگران بودیم و اصلا کسی بجز امام فکری نداشت ولی امام از همان اول  ورود شان به اطاق ، چندین باز مزاح کردند و ما را خنداندند ، آنطور به نظر میرسید که امام به خاطر تقویت روحیه ما اینچنین بر خورد معمولی و بلکه بسیار شاد داشتند و شاید میخواستند ما چندان ناراحت نشویم که ایشان در حالت شبه زندانی هستند ولی قضیه اینطور نبود ، بلکه آنان که امام را میشناسند ، میدانند که آن بزرگوار در تمام لحظاتی که مصائب و نگرانیهائی دارند ، برای خدا تحمل کرده و با خرسندی و خون سردی نا گواریها و بلایا را استقبال میکنند.

دو نفر از همراهان به بهانه گرفتن شام به بصره رفتند ، و به نجف تلفن زده و قضایا را به اطلاع دوستان رساندند ، سپس قدری غذا خریدند و بازگشتند. شام عبارت بود از غذای گرم رستوران و مقداری هم پنیرو خربزه . امام شروع به خوردن نان و پنیر کردند . البته ایشان بعد از صبحانه ، دیگر چیزی نخورده بودند لذا خیلی برای ما ناگوار بود که غذای گرم بخوریم و امام فقط به نان و پنیر اکتفا کنند. احمد آقا به من گفت : امام نان و پنیر و خربزه می خورند فورا خربزه را شستم و بریدم و با اینکه خربزه شیرین نبود ، معذلک امام مقداری میل کردند.

پس از معطلی زیاد ، مسئول منطقه صفوان خدمت امام آمد و گفت : برای شما – در همین صفوان – اطاق تهیه شده است….میتوانید امشب را اینجا بمانید . پس از مدت کوتاهی آمدند و با وی خلوت کردند ، معلوم شد دستور عوض شده است. دوباره برگشت و گفت : اطاقهای اینجا خیلی آمادگی پذیرائی ندارد ! و بهتر است به بصره بروید.

از اطاق آمدیم بیرون . امام سوار اتومبیل شدند . مسئول عراقی فورا به ما گفت : چرا امام را در اتومبیل خود سوارکردید ، ما خودمان اتومبیل تهیه کرده ایم و ایشان را می بریم.شما هم بر گردید به کویت ، ما مقاومت کردیم و قبول نکردیم . آخر کار گفت : دست من نیست . این دستور از بالاتر است و من باید اطاعت کنم . آمدیم و به امام عرض کردیم : این بار امام به شدت ناراحت شدند ، با لحنی تند و با صدائی بلند گفتند ” من از این ماشین پائین نمی آیم . من به آنها اعتماد ندارم. آنها توطئه کرده اند.

ده ها مامور امنیتی که در آنجا جمع شده بودند ، نفسها را خفه کرده ، گویا فارسی میدانستند و با دفت به سخنان امام گوش میدادند . پس از اینکه امام ساکت شدند مامور عراقی گفت:

اگر ایشان ناراحت می شوند ، اشکال ندارد هر طور که میخواهند میتوانند بروند .

در هتل بصره ، رئیس سازمان امنیت آنجا به دیدار امام آمد ، وخیلی با احترام از ورود امام به بصره خوش آمد گفت ! و اضافه کرد :

  • امام اگر بخواهند در بصره بمانند ، ما در خدمت ایشان هستیم و اگر به نجف باز می گردند ، مقدمات سفرشان را فراهم میکنیم ( از لحن او چنین فهمیده میشد که خواهش میکند امام به نجف برگردند)
  • من به نجف برنمیگردم!
  • شما هر جای عراق را می توانید اختیار کنید ، تمام عراق وطن شماست ! اگر هم مسافرت می کنید میتوانید به هر جا بروید البته الان باید بگویید تا ترتیب سفرتان را بدهیم.
  • من در عراق نمی مانم . الان نمیتوانم جواب شما بدهم . فردا می گویم که کجا خواهم رفت.
  • امیدوارم از پذیرائی در صفوان ، هیچگونه ناراحتی نداشته باشید! ( امام به شدت از معطلی در صفوان اعتراض کردند و فرمودند )
  • ما در آنجا تقریبا بازداشت بودیم . اصلا از رفتار مامورین شما راضی نیستم ، در ضمن یکی از همراهان ما را نیز در آنجا توقیف کردند .
  • از آنچه گذشت است معذرت میخواهم ! فردا آن دیگری به شما ملحق خواهد شد. ولی آقایانی که از کویت آمده اند باید برگردند هیچگونه دلیلی برای ماندن آنها نیست.

امام از ما خواستند که به کویت برگردیم با صد ها اندوه و نگرانی ، ناچار به کویت بازگشتیم .

هنوز صبح نشده بود به منزل رسیدیم . همه بیدار بودند و چشم انتظار .شهید محمد منتظری نیز بیدار بود و منتظر…

سید محمد رضا مهری

 

19دسامبر/16

فقه

حجت الاسلام و المسلمین قدیری

بحثی درباره نماز مسافر

بر مسافر با شرائطش که ذکر می شود “نماز قصر” واجب است.یعنی باید نمازهای چهار رکعتی ، دو رکعت بخواند . در این مساله ادعای اجماع ، بلکه ضرورت شیعه امامیه شده است . اکثر عامه (علمای اهل سنت ) نیز به همین مطلب  قائل اند . و روایات بسیاری که در بین آنها روایات صحیحه هم زیاد است دلالت بر آن دارد ، لکن نباید بین دو مطلب خلط شود :ثبوت قصر در سفر و وجوب آن.

۱٫ثبوت قصر :

دلیل ثبوت قصر در سفر این آیه است:

“#sŒÎ)ur ÷Läêö/uŽŸÑ ’Îû ÇÚö‘F{$# }§øŠn=sù ”

“ö/ä۳ø‹n=tæ îy$uZã_ br& (#rçŽÝÇø)s? z`ÏB Ío4qn=¢Á۹$# ”

“÷bÎ) ÷LäêøÿÅz br& ãNä۳uZÏFøÿtƒ tûïÏ%©!$# (#ÿrãxÿx. 4 ¨”[۱]

یعنی زمانی که ” ضرب در ارض ” نمودید (راه رفته و طی مسافت کردید ) پس باکی بر شما نیست که نماز را کوتاه کنید اگر بیم آن داشته باشید که کفار بر شما فتنه کنند (شما را غافلگیر کرده و بر شما هجوم برند ) . گرچه ظاهر آیه شریفه حکم “نماز خوف ” در سفر است ، لکن به قرینه تمسک ائمه (ع) به آیه شرفه برای بیان مطلق نماز مسافر در مثل روایت صحیحه زراره و محمد بن مسلم که ذکر خواهد شد ، این آیه دلیل مساله است.

۲٫وجوب قصر :

با اینکه در آیه شریفه – فوق الذکر- تعبیر به “لیس علیکم جناح ” است که ظاهر آن ترخیص در قصر است نه وجوب قصر ، لکن وجوب قصر در سفر ، اجماعی و ضروری مدهب است ومعلوم میشود که تعبیر به ” لیس علیکم جناح ” به خاطر دفع توهم خطر و ممنوعیت است یعنی چون وظیفه اولی ، نماز چهار رکعتی است توهم میشود که دو رکعتی صحیح نیست . برای دفع این توهم ، گفته شده که مانعی در قصر صلاه نیست علاوه بر اینکه روایات بسیاری دلالت بر مساله دارد. از جمله صحیحه زراره و محمد بن مسلم .”قالا قلنا لا بی جعفر (ع)  ما تقول ”

“فی الصلاه فی السفر کیف هی وکم”

“هی ؟ فقال: ان الله عزوجل یقول”

“واذا ضربتم فی الاض فلیس علیکم”

“جناح ان تقصر و امن الصلاه”فصار”

“التقصیر فی السفر واجبا کوجوب التمام”

“فی الحضر .قالا : قلنا له :قال-”

“الله عزوجل :”فلیس علیکم”

“جناح ” و لم یقل افعلوا ، فکیف”

“اوجب ذلک ؟ فقال : اولیس قد قال ”

“الله عزوجل –فی الصفا و المروه”

فمن حج البیت اواعتمر فلا جناح”

“علیه ان یطوف بهما “الاترون”

“ان الطواف بهما واجب مفروض”

“لان الله عزوجل- ذکره فی کتابه”

“وصنعه نبیه و کذلک التقصیر”

“فی السفر شییء صنعه النبی (ص)”

“و ذکر الله فی کتابه…”[۲]

زراره و محمد بن مسلم نقل میکنند که خدمت حضرت باقر (ع) عرض کردیم : چه میفرمائید راجع به نماز در سفر ، چگونه است و چقدر ؟ فرمود : خداوند عزوجل می فرماید : زمانی که طی طریق کردید ، بر شما باکی نیست که نماز را قصر بخوانید ، پس نماز قصر در سفر واجب شد مثل اینکه نماز تمام در حضر واجب است. عرض کردیم : خداوند عزوجل فرمود : بر شما باکی نیست که قصر بخوانید و نفرمود حتما باید بخوانید.حضرت فرمود : آیا خداوند درباره سعی بین صفا و مروه نفرموده :کسی که حج خانه کعبه نماید یا عمره به جا آورد باکی بر او نیست که بین صفا و مروه سعی کند ، با اینکه سعی بین صفا و مروه واجب است ؟ ( در عین حال به کلمه “لا جناح” یعنی باکی نیست تعبیر فرموده که در آیه هم شبیه همین تعبیر است)…

از این حدیث شریف استفاده میشود که شکسته شدن نماز در سفر عزیمت است نه رخصت . یعنی اگر نماز را در سفر تمام بخوانند صحیح نیست . بلکه در باب روزه ، زراره به روایت صحیح از حضرت باقر (ع) نقل میکند که حضرت فرمود :

“سمی رسول الله (ص) قوما صاموا”

“حین افطر و قصّر غُصاه…”[۳]

پیغمبر اکرم (ص) جماعتی را که وقتی حضرت روزه را افطار و نماز را شکسته خواند آنها روزه گرفتند ، گناهکار نامید. از این تعبیر معلوم میشود که روزه گرفتن در سفر گناه هم هست ، علاوه بر اینکه باطل است. و روایت صحیحه دیگر هم صراحت در آن دارد مثل موثقه عمار:

“قال : سالت ابا عبدالله (ع) عن”

“الرجل یقول : لله علی ان اصوم ”

“شهرا او اکثر من ذلک او اقل”

“فیعرض له امر لابد له ان یسافر”

“ایصوم و هم مسافر؟ قال اذا سافر”

“فلیفطر لانه لایحل له الصوم فی ”

“السفر فریضه کان او غیره والصوم”

“فی السفر معصیه”.[۴]

عمار میگوید : از حضرت صادق (ع) سئوال کردم از شخصی که نذر می کند یک ماه یا بیشتر یا کمتر روزه بگیرد ، بعدا پیش آمدی میشود که به ناچار مسافرت میکند آیا در سفر روزه بگیرد؟ فرمود : وقتی سفر کرد باید روزه را افطار کند زیرا برای او روزه در سفر حلال نیست چه روزه واجب و چه غیر آن.و روزه در سفر معصیت است.

بنابراین ، از این احادیث ، چنگ امر معلوم میشود : ۱-وجوب قصر نماز در سفر و سقوط روزه در آن.۲-عمل بر خلاف این وظیفه گناه است.۳-تمام خواندن نماز در سفر باطل است و نیز روزه در سفر باطل است.

موارد استثناء:

در یک مورد تمام خواندن نماز در سفر صحیح است وآن مورد جهل به اصل حکم است. یعنی کسی که جاهل است که مسافر نمازش شکسته است اگر تمام خواند صحیح است. ولی اگر میداند نماز مسافر قصر است و بخصوصیتی از آن جاهل است مثل آنکه نمیداند کسی که چهار فرسخ برود و شب بماند و روز بعد برگردد حکم مسافر دارد ، و نماز را تمام بخواند ، نمازش باطل است. و حکم به بطلان در این صورت علی القائده است و استثناء در فرض جهل به اصل حکم به دلیل روایت صحیحه زراره و محمد بن مسلم است که گفتند:

“قلنا لابی جعفر (ع) رجل صلی”

“فی السفر اربعا ، ایعید ام لا ؟ ”

“قال : ان کان قرات علیه آیه”

“التقصیر وفسرت له فصلی اربعا ”

“اعاد و ان لم یکن قرات علیه و ”

“لم یعلمها فلا اعاده علیه”.[۵]

عرض کردیم خدمت حضرت باقر (ع) : مردی در سفر نماز را چهار رکعت خوانده آیا اعاده کند یا نه ؟ فرمود : اگر آیه تقصیر ( شکسته خواندن نماز) بر او خوانده شده و برای او تفسیر شده و در عین حال نماز را چهار رکعت خوانده است ، اعاده کند و اگر براو این آیه خوانده نشده و حکم را نمیدانسته است نمازش اعاده ندارد .

ازاین حدیث استفاده می شود که کسی که اصل شکسته شدن نماز را در سفر نمیداند اگر نماز را تمام بخواند نمازش صحیح است و در غیر این صورت باید نمازش را اعاده کند .

و همچنین درباره روزه در حال سفر مواردی استثناء شده مثل : مورد جهل به اصل حکم که نمیداند روزه در حال سفر باطل است. دلیل آن ، روایات صحیحه است که از جمله آنها صحیحه لیث از حضرت صادق (ع) است:

” اذا سافر الرجل فی شهر رمضان ”

“افطرو ان صامه بجهاله لم یقضه”[۶]

اگر شخصی در ماه رمضان مسافرت کند باید روزه را افطار نماید و اگر از روی جهل روزه گرفت قضا نکند . و از این تعبیر صحت روزه در مورد جهل استفاده میشود.

و از موارد صحت روزه در سفر آن است که شخصی نذر کند که در سفر روزه بگیرد یا در اعم از سفرو حضر روزه بگیرد . البته در این مورد متعلق نذر ، روزه در سفر یا اعم است به طور اطلاق نه روزه خاصی مثل روزه رمضان یا قضاء آن.پس اگر نذر کند روزه ماه رمصان را در سفر بگیرد نذر صحیح نیست ونیز اگر نذر کند روزه استحبابی عید غدیر را در سفر بگیرد روزه باطل است و فقط نذر صحیح آن است که نذر کند در سفر یا اعم از سفر و حضر روزه بگیرد و قیدی نیاورد و بطلان روزه در موارد ذکر شده علی القاعده است و دلیل صحت درمورد اخیر صحیحه این مهزیار است درباره کسی که نذر کرده هر شنبه روزه بگیرد که حضرت فرمودند :

“لا تترکه الا من عله و لیس علیک ”

“صومه فی سفر ولا مرض الا ان تکون”

“نویت ذلک”[۷]

یعنی روزه را که نذر کرده ای بدون عذر ترک نکن ، و در سفر و مرض نگیر مگر آنکه نیت آن را کرده باشی . از این عبارت ، فقهاء چنین استنباط کرده اند که اگر در حال نذر نیت کند که در سفر روزه بگیرد و آن را نذر کند نذرش صحیح است و باید به آن وفاء کند و در سفر روزه بگیرد . و با اینکه شرط شده که باید متعلق نذر فی نفسه راجح باشد و الا نذر باطل است و صوم در سفر مرجوح است ولی نص صحیح سابق ، این قاعده را تخصیص میزند و مورد نذر روزه در سفر را استثناء میکند، چنانکه در باب احرام قبل از میقات که فی نفسه مرجوح و باطل است، نص صجیج وارد شده که در صورت نذر صحیح است.  و این دو مورد از اعتبار و رجحان در متعلق نذر استثناء شده است.[۸]

باید این نکته یاد آری شود که استثناء در حدیث از خصوص سفر است و از مرض استثناء نیست ، چون قطعی است که روزه با نذر از مریض تصحیح است که محل ذکر آن کتب فقه است.

موضوع قصر :

گاهی توهم میشود که موضوع قصر مجرد راه پیمودن است با شرایطی که بعدا بیان خواهد شد هد چند عنوان سفر بر آن صدق نکند ، چنانکه بعض فقهاء عظام و اساتید کرام چینن فرموده اند و حتی ادعا کرده اند که آنچه از کتاب و سنت استفاده میشود این است که “ضرب فی الارض” موضوع قصر است و سفر ، موضوع حکم نیست . و نظر مبارک ایشان به این آیه شریفه است :

“و اذا ضربتم فی الارض فلیس علیکم”

“جناح ان تقصروا….”

و چون این بحث مهم است و نتایج زیاد بر آن مترتب میشود – که انشاالله در محل خودش بیان خواهد شد – خوب است دقت کنیم که آیا حکم چنان است که فرمودند یا موضوع حکم قصر ، سفر است؟

انصاف این است که میتوان این مساله را ( که موضوع ، عنوان سفر است ) از واضحات دانست و اموری بر آن دلالت دارد :

  1. ارتکاز متشرعه بر این است که “مسافر ” نمازش شکسته است و کسی که مسافر نیست نمازش تمام است و حتی عنوان مساله را نماز مسافر میدانند و همین ارتکاز موجب قطع است که موضوع ، عنوان سفر است.
  2. هرچند در آیه شریفه “ضرب فی الارض ” بیان شده لکن از روایات فراوان من جمله ضحیحه زراره و محمد بی مسلم استفاده میشود که مراد از ضرب فی الارض سفر است ، چنانکه در حدیث ، بعد از ذکر آیه شریفه می فرماید :

“فصار التقصیر فی السفر واجبا”

“کوجوب التمام فی الحضر”

  1. در آیه صوم ، عنوان سفر ذکر شده :

“`tB tb$Ÿ۲ $³ÒƒÍsD ÷rr& 4’n?tã ۹xÿy™ ×o£‰Ïèsù ô`ÏiB BQ$­ƒr& tyzé& “[9]

و از آن معلوم میشود که موضوع افطار در صوم و ثبوت قضا سفر است. واحدی از فقهاء تفصیل بین موضوع افطار روزه و قصر نماز ذکر نفرموده اند و حتی ملازمه بین قصر و افطار را در مساله ای جداگانه بحث نموده و فتوی داده اند و در بعضی روایات به آن تصریح شده است . از اینجا معلوم میشود که شکسته شدن نماز مثل افطار روزه در یفر است . بنابراین در مورد شکسته شدن نماز ، گذشته از شرایطی که ذکر خواهد شد ، لازم است عنوان سفر هم صادق باشد و الا نماز ریال شکسته نمیشود . وت نتایج این بحث در آینده روشن خواهد شد.

انشاالله

سفر چسست ؟ :

هر چند در معنای سفر چندان بحث نشده است و سفر را “قطع مسافت ” معنی کرده اند لکن منظور ، مطلق قطع مسافت نیست بلکه به قرینه اینکه سفر و حضر را مقابل یکدیگر ذکر کرده اند و در “المنجد ” است که : حضر ضد غاب ، معلوم میشود در معنای سفر مفهوم غیبت اخذ شده است. پس اگر شخص حاضر ، قطع مسافت نماید سفر نکرده است بلکه مسافر کسی است که علاوه بر قطع مسافت ، غایب شود . این غیبت و حضور ، غیبت و حضور نسبت یه محل زندگی انسان است و معهود نزد متشرعه و اهل عرف این است که کسی را مسافر میدانند که از محل سکونتش دور شود و کسی را حاضر میدانند که در آنجا باشد .بنابراین اگر جائی محل سکونت انسان باشد وقتی به آنجا رسید ، دیگر مسافر نیست هر چند وطن او نباشد.

تاسیس اصل :

اگر شک شود که عنوان سفر در موضوع حکم قصر ، مأخوذ است و دخالت دارد یا نه ، یا شک شود که آیا اضافه بر قطع مسافت خصوصیت غیبت مقابل حضور در سفر معتبر است یا نه ؟ چنانچه عموم یا اطلاقی باشد که دلالت بر چهار رکعتی بودن نماز کند به آن تمسک میکنیم ، زیرا شک در اعتبار غیبت در مفهوم سفر ، شبه مفهومی مخصص است و مورد تمسک به عموم عام یا اطلاق مطلق است. و در شک در اعتبار سفر در موضوع قصر نیز مورد تمسک  به آن است زیرا ادله قصر از این نظر اطلاقی ندارد و مراد از ضرب فی الارض در آیه شریفه ، سفر است چنانکه گذشت. و اگر احتمال آن را هم بدهیم نمیتوانیم به اطلاق آن تمسک کنیم زیرا از این نظر در مقام بیان نیست . و وجود عموم یا اطلاق بر چهاررکعتی بودن نماز را به دو طریق میتوان احراز کرد:

۱-تعبیر قصر و  مفهوم آن دلالت دارد بر اینکه اصل اولی نماز تمام است و در سفر کوتاه شده است زیرا قصر به معنی کوتاه است و هر چند این معنی عموم یا اطلاق لفظی را ثابت نمیکند لکن همان ملاکی که در حجیت عموم یا اطلاق در مورد شبهات مفهومیه موجود است – که بنای عقلا بر احتجاج به آن است_در اینجا هم هست زیرا وقتی معلوم شد که اصل اولی در نماز ، تمام است و در بعضی موارد کوتاه شدن نماز هست عقلا به همان اصل اولی احتجاج میکنند.

۲-اطلاق بعض روایات که از جمله آنها روایاتی است که مجموع فریضه و نافله را در روز پنجاه و یک رکعت بیان میکند مثل صحیحه فضیل بن یسار عن ابی عبدالله علیه السلام :

“الفریضه و النافله احدی و خمسون”

“رکعه…” [۱۰]

یعنی نمازهای واجب هر روز و نافله های آن ۵۱ رکعت است .

و از جمله آنها روایاتی است که مفاد آنها این است که نمازهای چهار رکعتی در اصل دو رکعت بوده و پیغمبر اکرم (ص) دو رکعت دیگر به آنها اضافه فرموده است مثل صحیحه فضیل:

“قال : سمعت ابا عبدالله (ع) ”

“یقول ( فی حدیث ) : ان الله”

“عزوجل فرض الصلاه رکعتین”

“رکعتین ، عشر رکعات ، فاضات”

“رسول الله (ص) الی الرکعتین”

“رکعه و الی المغرب رکعه….”[۱۱]

فضیل گفت : از حضرت صادق (ع) شنیدم در حدیثی که فرمود : خداوند نماز را دو رکعت ، دو رکعت واجب کرد که مجموعا ده رکعت است ، پس پیغمبر اکرم (ص) به هر دو رکعت ، دو رکعت اضافه فرمود و به مغرب یک رکعت…

توهم نشود که از این حدیث معلوم میشود نماز در اصل دو رکعت بوده و معلوم نیست دو رکعت اضافی که پیغمبر اکرم (ص) به آن افزوده ، در مورد مساله ما یعنی مورد شک هم باشد. بنابراین قاعده ، اقتضای قصر می کند و اصل اولی قصر است مگر خلاف آن ثابت شود . این توهم صحیح نیست ، زیرا با اینکه دو رکعت از نمازهای چهار رکعتی اصلی و دو دیگر فرعی و اضافی است ، لکن روایات از جمله صحیحه فضیل به نحو اطلاق دلالت دارد که مجموع اصلی و اضافی هر یک از نمازهای ظهر و عصر و عشاء چهار رکعت است و ما ماخوذ به این اطلاقیم مگر دلیل ، بر خلاف آن قائم شود. روایات دیگر هم همین اصل را ثابت می کند که باید در فقه به تفصیل مورد توجه قرار گیرد و ما به همین مختصر در اینجا اکتفاء می کنیم .و الحمدلله رب العالمین.

ادامه دارد.

 

۱-سوره نسا آیه ۱۰۱

۱-وسائل الشیعه  جلد ۵ ، ص۵۳۸،روایت۲٫

۲-وسائل ، جلد ۵، ص۵۳۹، روایت ۵

۱-وسائل ، جلد ۷ ، ص۱۴۱ ، روایت۸٫

۲-وسائل ، جلد ۵ ،ص۵۳۱  ، روایت۴٫

۳-وسائل ، جلد ۷ ،ص۱۲۸  ، روایت۶٫

۱-وسائل ، جلد ۷ ،ص۱۳۹  ، روایت۱٫

۲-باید به این نکته هم تنبه داده شود که از این روایت به صحیحه تعبیر شده با اینکه ابن مهزیار میگوید ” کتب الیه بندار مولی ادریس یا سیدی نذرت ان اصوم کل یوم سبت”. یعنی بندار نوشت به او که این آقای من ! نذر کردم که هر شنبه روزه بگیرم که هم بندار مجهول است وهم معلوم نیست به چه کسی نوشته و آیا او امام (ع) بوده یا غیر امام . علت اینکه روایت را صحیحه دانسته اند اینستکه جهالت کاتب –با اینکه ابن مهزیار نقل کتابت او را میکند- ضرر ندارد و نقل این حدیث در کتب معتبره حدیث دلیل است بر اینکه این حدیث از امام است . به خصوص که این مهزیار اجل است ار اینکه از غیر امام نقل کند . و ایشان وکیل امام بوده است و مکاتبات زیادی به وسیله ایشان بین امام و شیعیان رد و بدل شده که در کتب روایات مشهود است.

۱-سوره بقره آیه ۱۸۵

۱-وسائل  جلد ۳ص۳۲روایت۳

۲-وسائل ، جلد ۳ ،ص۳۱ ، روایت ۲

19دسامبر/16

اقتصاد اسلامی

قسمت پانزدهم

آیت الله  حسین نوری

ویژگیهای سیستم سرمایه داری

این موضوع روشن است که افراد بشر چون از لحاظ قدرت فکری و جسمی و استعداد های درونی و امکانات فعالیت های زندگی متفاوت خلقت شده اند . اگر در عرصه  فعالیت های اقتصادی و تحصیل مال و فراهم کردن ثروت آزاد باشند و هیچ قدرتی در هیچ موردی سدی در برابر برخی از افراد که میخواهند از قدرت خود سوء استفاده کنند ، ایجاد نکند و جلو این قبیل اشخاص را نگیرد ، بعضی که قویتر و دارای استعداد بیشتر و از لحاظ امکانات اقتصادی تواناتر میباشند راه فعالیت های اقتصادی را بر افراد ضعیفتر یا به کلی خواهند بست و یا آنها را تحت سلطه و استثمار خود در خواهند آورد و در نتیجه ، حاصل کار و نتیجه فعالیت های آنها را به خود اختصاص خواهند داد.

و لذا دین اسلام که به همه انگیزه ها و استعدادها و خصوصیات فطری انسانها توجه کامل دارد برای اینکه جلو افرادیکه میخواهند از قدرتها و امکانات خود سوء استفاده کرده راه را بر روی افراد دیگر ببندند ویا آنها را به زنجیر  استعمار و استعمار بکشند ، بگیرد و مانع ظلم و استثمار بشود و به علاوه این استعداد های شگرف و قدرتها و امکانات وسیع را در جهت تکامل وپیشرفت واقعی جامعه و خدمت و احسان و ایثار به حرکت در بیاورد از دو طریق گام بر داشته است:

۱-نیروی باطنی

اسلام به وسیله ایجاد ایمان عمیق و ریشه دار به مبدا و معاد جلو تندروی ها و استثمار جوئی هایی را علاوه بر اینکه چنانکه گفتیم میگیرد و غریزه سرکش حرص و آز و برتری طلبی را مهار و کنترل میکند ، استعداد ها و امکانات را در جهت ترقی جامعه و خدمت و احسان و ایثار و گذشت بسیج میکند.

۲-نیروی خارجی

اسلام به وسیله نیروی خارجی که از حکومت مقتدر اسلامی و ولایت فقیه سر چشمه میگیرد با قدرت کامل سد محکمی در جلوی ستم پیشگی ها و ضعیف کشی ها  و استثمار ایجاد میکند و افراد بشر را با نشان دادن الگوها و بیان مطالب مفید ومستدل در جهت خدمت به جامعه و اصلاح آن و رفع نا به سامانیها به حرکت در می آورد .و همین موضوع یکی از مزایای مهم نظام  اقتصادی اسلام محسوب میشود.

ولی سیستم سرمایه داری که اساس آن بر آزادی بی حد و حصر اقتصادی و مالکیت خصوصی به معنای بسیار وسیعی –چنانکه قبلا گفته شد- پی ریزی شده است علاوه بر اینکه در راه از بین بردن سوء استفاده از قدرتها و استعدادها و امکانات گامی برنمیدارد راه آن را هموارتر میسازد و به این قبیل کارها میدان وسیعتری می بخشد و عرصه فعالیت های استثماری را باز تر میکند .

در نتیجه عده ای رفته رفته منابع و مجاری ثروتها را در دست گرفته به تدریج واحد های بزرگ اقتصادی به وجود می آورند و مالکین کوچکتر را یا از میزان فعالیت به کلی بیرون میرانند و یا آنها را یه زنجیر استثمار واستعبار میکشند و دسترنج و حاصل کار آنان را با عناوین مختلف و تبلیغات فریبنده به خود اختصاص میدهند.

ما امروز در سطح جهان واحدهای اقتصادی بزرگ صنعتی مربوط به بخشهای مختلف فولاد ، برق ، اتومبیل سازی ، کشتی سازی ، هواپیما سازی ، اسلحه سازی …. را می بینیم و همچنین در قلمرو خدمات هیز واحد های بزرگی را مشاهده میکنیم که بخش عمده ای از فعالیت اقتصادی جهان را به عهده دارند که از این قبیل شرکت های عظیم بیمه ها ، کمپانیهای هواپیمایی ، کشتیرانی و غیره و در بخش کشاورزی نیز واحد های بزرگ کشاورزی مانند پنبه ، غلات ، نیشکر و قهوه که با زیر کشت بردن هزاران هکتار زمین و به کار گرفتن چندین هزار کارگر واحدهای بزرگ تولیدی را به وجود آورده اند ، دیده میشود.

و میدانم که اینها در دنیای سرمایه داری به این آسانی و سادگی به وجود نیامده است اینها نوعا در میدان رقابت رقبای ضعیفتر از خود را از پا در آورده و ضمنا افراد بسیاری را زیر سلطه استثمار خود کشیده اند با به این صورت در آمده اند و بر همین اساس نیز به حیات خود ادامه میدهند.

به علاوه با تکامل ماشینیسم و پیچیدگی بیش از پیش وسائل و ابزار فنی ، تاسیس واحد های بزرگ اقتصادی –چه در عالم صنعت وبازرگانی وخدمات و چه در جهت کشاورزی و بانکداری – به سرمایه های عظیمی احتیاج دارد که تنها سرمایه داران بزرگ میتوانند چنین واحد هایی را تاسیس کنند و سرمایه داران جزء و انفرادی که قدرت تاسیس واحدهای بزرگ را ندارند هرگز نمیتوانند با سرمایه داران بزرگ معارضه و مقابله کنند و چون راههای فعالیت های اقتصادی را بر روی خود بسته میبینند ناگزیر متوقف و راکد میگردند و بالاخره به تحلیل میروند و سقوط میکنند.

و نیز قانون رقابت موجبا میگردد که موسسات همواره در این راه بکوشند که قیمت کالاهای تولیدی و همچنین نرخ خدمات را پائین بیاورند تا مصرف کنندگان بیشتری را به خود جذب کنند و در این گیرو دار بنگاهها و واحد های کوچک تر که با در نظر گزفتن هزینه های لازم نمیتوانند کالا های تولیدی و خدمات را مطابق موسسات بزرگ عرضه کنند اغلب ورشکست میشوند و یا اینکه از طرف شرکت ها و واحد های بزرگ جذب می گردند.

و نیز معمولا بنگاههای تولیدی پس از هر دوره عملکرد ، قسمت قابل ملاحظه ای از سود خود را به جای تقسیم در بین صاحبان سهام به مصرف سرمایه گذاری جدید و بزرگ تر کردن بنگاهها میرسانند به طوریکه با ملاحظه بیلان بنگاهها معلوم میشود که هر سال مقداری از سود ویژه خود را صرف خرید زمین های مجاور کارخانه ها و بنگاهها به منظور توسعه آنها و تهیه ماشین آلات جدید و ایجاد کارگاههای تازه میکنند تا به این وسیله میدان فعالیت های خود را گسترش بیشتری بدهند ، به طوریکه بسیاری از بیگاههای بزرگ تولیدی و خدماتی امروز که واحد عظیم اقتصادی را تشکیل میدهند در ابتدا واحد کوچک تولیدی و بازرگانی و خدماتی بوده اند که با روش نامبرده تدریجا گسترش یافته تا اینکه به حجم امروز رسیده و به مراکزی بزرگ مبدل گردیده اند و همین امر نیز موجب به تحلیل رفتن و سقوط واحد های کوچکتر میشود.

اینها نمونه ای از مظاهر و روند کاردنیای سرمایه داری است که اسلام هرگز با فعالیت های اقتصادی که اساس آن بر ستم و استثمار و اجحاف پی ریزی شده است ، موافق نیست و نظام اقتصادی اسلام از هر گونه ظلم و تضعیف ناروا و اجحاف خالی و منزه است که شرح آن از مطالبی که قبلا گفته شده است و همچنین از موضوعاتی که بعدا به توفیق پروردگار متعال خواهیم گفت معلوم میگردد . ما در اینجا به شرح دو نوع از این مراکز که خوانندگان محترم با نامها و عناوین آنها آشنایی بیشتر دارند میپردازیم:

۱-کارتل

“کارتل” عبارت است از اتحادیه چند واحد اقتصادی که به منظور ایجاد انحصار و همکاری در زمینه فروش و تولید به وجور آمده است و در حقیقت موسسین کارتلها برای خاتمه دادن به رقابت و تسلط بر بازارهای موجود آنرا به وجود می آورند . باید توجه داشت که در “کارتل ” شرکتهای عضو سازمان ، شخصیت حقوقی دارند.

کارتلها به طور کلی بر دو نوع میباشند :

۱-کارتلهای بین المللی که از اتحاد و انضمام شرکت های چند کشور به وجود آمده و به اصطلاح چند ملیتی میباشند ، اینها برای تسلط بر بازارهای بین المللی به وجود آمده اند.

این کارتلهای بین المللی در فاصله بین دو جنگ جهانی به ویژه بعد از جنگ دوم قدرت فوق العاده ای یافتند و امروز در جریانات سیاسی و اقتصادی جهان نقش مهمی را بازی میکنند.

۲-تراست

تراست بنگاه بزرگ اقتصادی است که از ادغام و اختلاط چند موسسه به وجود آمده است و بر خلاف کارتل که در آن بنگاههای عضو ، استقلال و شخصیت حقوقی خود را حفظ  میکنند در “تراست” بنگاههای ادغام شده از بین میروند و به صورت سازمان واحد در می آیند.

هدف تراست ایجاد انحصار ، و تنظیم بهتر سیستم تولید و کاهش هزینه و استفاده از همکاری دسته جمعی است.

بر خلاف کارتل که ایجاد انحصار هدف اصلی آن میباشد ، در تراست اگر ایجاد انحصار نیز عملی نشد باقی میماند .

تا اینجا به شرح ویژگیها و خصوصیات سیستم سرمایه گذاری پرداختیم ، اکنون لازم است به توفیق خداوند متعال در زاه شرح مفاسد آن نیز برای اینکه با نظام اقتصادی اسلام مقایسه ای به عمل آمده و بهتر با آن آشنا گردیم گامهائی برداریم.

ادامه دارد

 

19دسامبر/16

سیره ائمه(ع)

قسمت چهارم

رئیس جمهور دانشمند ومحبوب حجت الاسلام خامنه ای

پژوهشی در زندگی امام سجاد (ع)

کادر سازی

تا اینجا رسیدیم که در مطالب نقل شده از امام سجاد (ع) ما چند نوع مطلب مشاهده می کنیم :

یک نوع آن ، بیاناتی است که خطاب به عامه مردم است و از خود بیان هم پیدا است که شنونده و خواننده آن بیان ، عده خاصی از نزدیکان و خصیصین و از کادرهای امام نیستند. برای این نوع نمونه ای آوردیم.

نوع دوم ، بیاناتی است که خطاب به عده خاصی است. گرچه مشخص نیست که خطاب به کیست ،  اما کاملا مشخص است که خطاب به عده ای است که آن عده با دستگاه حاکم مخالف بودند. و در حقیقت آنها پیروان امام و معتقدین به حکومت اهل بیت (ع) بودند .

در کتاب تحف العقول ، خوشبختانه یک نمونه از این نوع بیانات امام سجاد (ع) وجود دارد . (اینکه میگویم یک نمونه ، وجود دارد زیرا اگر در کتابهای دیگر هم بگردیم بیش از این نمونه های معدود از امام سجاد (ع) چیزی نمیتوان یافت) اما انسان میتواند احساس کند که در زندگی امام سجاد از اینگونه نمونه ها فراوان بوده ، منتها در پیش آمد ها و حوادث گوناگونی که در آن دوران رخ مینموده ، در اختناقها ،  حمله کردنها ،اذیت کردنها ، کشتن ها و شهادت های اصحاب ائمه ، این آثار از بین رفته و این مقدار کم به دست ما رسیده است.

نوع دوم اینگونه شروع میشود : (( کفانا الله و ایاکم کید الظالمین و بغی الحاسدین و بطش الجبارین ))

سخن و خطاب ، این چنین است : خدا ما و شما را از کید ستمگران و از سرکشی حسودان و از حرکات جبارانه جباران محفوظ بدارد. خود خطاب نشان میدهد که امام و این جمع در این جهت شریکند یعنی همگی مورد خطر و درمعرض تهدید از طرف دستگاه حاکمه اند. و پیداست که این مساله مربوط به عده خاصی است و آن عده عبارتند از : مومنین به اهل بیت (ع) و دوستان و نزدیکان آنان. در این نوع ، خطاب با “یا ایها المومنون” شروع میشود. اگر در آن خطاب قبلی “ایها الناس” و در بعضی از موارد “یا ابن آدم” بود ، در اینجا “ایها المومنون” است. یعنی امام(ع)  اعتراف میکند به ایمان کسانیکه این خطاب به آنها صادر شده است. آن مومنان واقعی که به اهل بیت و اندیشه اهل بیت ایمان داشتند.

در اینجا که امام شروع به سخن گفتن مینماید ، سخن امام هم دلیل بسیار روشنی است بر اینکه مخاطبان ، مومنان –یعنی نزدیکان به اهل بیت- اند:”لا یفتننکم الطواغیت و اتباعهم من اهل الرغبه فی الدنیا ، المائلون الیها، المفتنون بها ،المقبلون علیها”- طاغوتها شما را فریب ندهند ، و پیروان طاغوتها از دنیا پرستان و دنیا گرایان و دنیا فریفتگان و دنیا شتابندگان.

در اینجا آن نوا و آهنگ اصلی در خطاب به این مومنین ،حفظ آنان و ساختن کادرهای لازم برای آینده است. پیدا است که در جریان درگیری شدیدی که در باطن ،میان طرفداران ائمه  (ص) و طرفداران طواغیت وجود داشته طرفداران ائمه از محرومیت های بسیاری رنج میبردند. همانند دوران مبارزه خودمان :کسانیکه قبل از پیروزی انقلاب مبارزه میکردند طبعا آسایش های کسانی را که مبارزه نمیکردند نداشتند ، بلکه دائما در زندان ، تبعید ، ترس ، زیر شکنجه و یا در فرار بردند. اگر کاسب بود برایش برگه مالیاتی می آوردند.بیشتر از آن مقداری که می بایست بپردازد. اگر دانشجو بود دائما زیر نظر و تحت تعقیب و احیانا اخراج از دانشگاه ، اگر طلبه بود در حال فرار،  بازداشت و یا تبعید ، اگر اداری بود در حال معزول بودن و معلق شدن و غیر ذلک. یعنی در هر قشری از قشرها در دوران رژیم گذشته ، اگر کسی اهل مبارزه بود نوعی ناکامی در زندگی مادیش وجود داشت . حتی کسانیکه علاقمند به انقلاب بودند و مبارزه میکردند از رفتن حج-مثلا- محروم میماندند! با اینکه مکه رفتن یک کار عبادی است اما کسی که آن روز با دستگاه مبارزه میکرد اجازه مکه رفتن هم پیدا نمیکرد یا خیلی به زحمت پیدا میکرد و همچنین اجازه هیچ مسافرتی به او نمیدادند یا خیلی به زحمت میدادند.

طبیعتا آن عده ای که اهل مبارزه اند یک ناکامیهائی در زندگی معمولیشان دارند ، در حالیکه دیگران از آسایش ها و رفاه های زیادی برخوردارند . خطر بزرگی که مبارزین را تهدید میکند اینست که اینها به آن رفاه گرایش پیدا کنند ، رفاهی که جز به قیمت دست شستن از مبارزه مقدس به دست نخواهد آمد.

امام (ع) در این بیان ، بیشترین تکیه اش روی این نکته است که مردم را از رفاه های معمولی این زندگی های جلوه دار ومتلألی کاذب معمولی که جز به قیمت نزدیک شدن به طواغیت به دست نمی آید بر حذر بدارد. لذا شما در همین بیان و در بسیاری از بیانات و روایات کوتاه امام سجاد (ع) که نقل شده است این آهنگ را می بینید و به گوش شما میخورد که امام ، مردم را از دنیا پرهیز میدهند.

از دنیا پرهیز دادن یعنی چه؟ یعنی مردم را از جذب شدن به جریانی که به انسان رفاه میدهد تا ایمان را بگیرد و به او امتیاز میدهد تا از تندی مبارزه او بکاهد ، مصون و محفوظ بدارد و این در خطاب به مومنین است. در خطاب به عامه مردم این جهت کمتر به چشم میخورد.در خطاب به عامه مردم –همانطور که قبلا گفته شد- آنچه که بیشتر به چشم میخورد این است که :مردم! متوجه خدا باشید ، متوجه قبر و قیامت باشید ، خودتان را برای فردا آماده کنید و مانند آن.

بنا بر این مقصود امام از این نوع دوم از سخن گفتن چیست؟

مقصود کادر سازی است. امام میخواهد از مومنین کادر های لازم را بری هنگام لازم بسازد ، لذا اینها را از جذب شدن به قطب های قدرت و جذب شدن به رفاه کاذب بر حذر میدارد. و بارها در این نوع دوم از رژیم حاکم یاد میکند ، در حالیکه در بیان قبلی به این صراحت نبود ولی اینجا حضرت سجاد (ع) بارها از دستگاه حاکم با زشتی یاد میکند و آنرا در کنار شیطان میگذارد. مثلا اینجا میفرماید:”و ان الامور الوارده علیکم فی کل یوم و لیله من مظلمات الفتن و حوادث البدع و سنن الجور و بوائق الزمان”

-آنچه که بر شما هر روز و هر شب وارد میشود از فتنه های تاریک ، از بدعتهای جدید-بدعتهائی که دستگاه های ظلم به وجود می آورند- ، از سنت های ظالمانه و از سختیهای دوران.

“و هیبه السلطان”- از اظهار هیبت و قدرت سلطان “ووسوسه الشیطان” امام بلافاصله بعد از سلطان، وسوسه شیطان را می آورد  یعنی با کمال صراحت حاکم وقت را در اینجا مورد توجه قرار میدهد و او را در کنار شیطان میگذارد! و در ادامه سخن جمله بسیار جالبی است که چون خیلی مهم است نقل می کنم و این جمله حاکی از آن مطلبی است که قبلا گفتم :”لتثبط القلوب عن نیتها” این حوادثی که در زندگی شب و روز انسان پیش می آید –در دوران خفقان- دلها را از آن نیت و جهتی که دارند باز میدارد و از انگیزه و نشاط مبارزه می اندازد.

“و تذهلا عن موجود الهدی”موجودیت هدایت ر ا یعنی آن هدایتی که الان در جامعه وجود دارد آنرا از یاد اینها میبرد”و معرفه اهل الحق”-و آنها را از شناسائی اهل حق بفراموشی می سپارد و نمی گذارد که اهل حق در یاد اینها بمانند.

حضرت سجاد (ع) در همان روالی که قبلا گفتم دارد اینها را موعظه میکند که : مبادا اینگونه حوادث زندگی شما را از آن خطی که دارید به فراموشی بیفکند و آنرا از یاد شما ببرد… امام بارها از سلطان و حاکم جور یاد میکند. و باز هم جای دیگری میفرماید:

“و ایاکم و صحبه العاصین و معونه الظالمین ” –مبادا که با گناهکاران همنشین شوید.مراد از گناه کاران چه کسانیند؟ همان کسانی که جذب دستگاه ظلم عبدالملکی شده اند. مبادا نزدیک آنها بروید. مبادا به ستمگران کمک کنید.

شما درست امام سجاد (ع) را در این چهره ترسیم کنید و ببینید از امام سجاد ، چگونه شخصیتی در ذهنتان تصور میکنید؟ آیا باز هم همان امام مظلوم کم حرف بیماری که هیچ به کار زندگی کار ندارد در ذهنتان مینشیند؟! امام یک عده از مومنین و دوستان و طرفداران و هواداران خودش را جمع کرده و دارد با این کیفیت آنها را از نزدیک شدن به دستگاه های ستمگر زمان و از فراموش کردن مبارزه منع و نهی میکند و نمیگذارد که آنها از طریق مبارزه منحرف بشوند.امام دارد آنها را شاداب و با طراوت و سرزنده نگه میدارد برای روزی که وجودشان بتواند در راه ایجاد حکومت اسلامی موثر باشد.

فلسفه امامت از دیدگاه امام

از جمله چیزهائی که دراین بخش از بیانات امام سجاد (ع) به نظرم خیلی جالب ومهم آمد یک قیمتی است که از تجربه های گذشته پیروان اهل بیت (ع) یاد میکند. در این بخش امام سجاد به مردم میگوید: شما یادتان است (یا خبر دارید) که در گذشته چقدر فشار از سوی حکام جائر بر شما وارد آمد؟ -منطور فشارهائی که بر پیروان اهل بیت در دوران معاویه یزید و مروان پیدا شد. اشاره امام به واقعه حره، واقعه عاشورا شهادت حجر بن عدی و رشید هجری و دهها حادثه مهم و معروف دیگری است که پیروان اهل بیت در طول زمان گذشته آنها را تجربه کرده بودند ودر ذهنشان بود امام میخواهد از تجربه های گذشته و از یاد آوری این خاطرات تلخ این مردم را در مبارزه شان ثابت قدم تر کند.به این عبارت توجه کنید:

“فقد لعمری استد برتم من الامور الماضیه فی الایام الخالیه من الفتن المتراکمه و الانهماک فیها ما تستدلون به علی تجنب الغواه و…”

به جان خودم قسم شما از جریانهای گذشته در دورانهای پیشین که پشت سر گذاشته اید از فتنه های انباشته و متراکم و غرق شدن در این فتنه ها حوادث و تجربه هائی را متوانید از آن آزمایش ها استفاده کنید و به آنها استدلال بر اجتناب و دوری از گمراهان و اهل بدعه ها و مفسدین در زمین بنمائید.

یعنی شما تجربه در دستتان هست ومیدانید که اهل بغی و فساد –یعنی همین حکام جور- هنگامی که مسلط شوند با شما چگونه عمل خواهند کرد؟ شما- با استناد به آزمون گذشته-هم اکنون میدانید که باید از اینها جدا شوید و از اینها فاصله بگیرید و در مقابل اینان صف آرایی کنید.

امام در خلال این بیان مساله امامت را به صورت صریح مطرح میکند. یعنی همان مساله خلافت و ولایت بر مسلمین و حکومت بر مردم و اداره نظام اسلامی .امام سجاد (ع) اینجا مساله امامت را به صراحت بیان میکند در صورتی که در آن دوران به آن صراحت نمتوانست اینگونه مطالب را برای عامه مردم مطرح کمد. میفرماید : “فقدما امرالله و طاعته و طاعه من اوجب الله طاعته”

-فرمان خدا و اطاعت او را مقدم بدارید و همچنین اطاعت کسی را که خدا اطاعت  او را واجب کرده است.

امام در اینجا فلسفه و مبنای امامت را از نظر شیعه معین میکند چه کسی باید بعد از خدا مورد اطاعت او را واجب کرده است اگر مردم آن زمان میخواستند روی این مساله فکر کنند خیلی آشکارا به این نتیجه میرسیدند که اطاعت عبدالملک واجب نیست چون ممکن نیست خدا اطاعت عبدالمک را واجب کرده باشد. عبدالملک با آن همه جور و فشاد و بغی پیدا است که شایسته اطاعت نیست. امام اینجا مساله امامت را ذکر میکند سپس برای اینکه تنها شبه ای هم که در ذهن مستمعانشان وجود دارد از بین برود میفرماید :

“…و لا تقدموا الامور الوارده علیکم من طاعه الطواغیت و فتنه زهره الدنیا بین یدی امر الله و طاعته و طاعه اولی الامر منکم”

آنچه که بر شما پیش می آید از طاغوت ها –یعنی عبدالمکها- آنرا در قبال اطاعت اولی الامر واقعی قرار ندهید. امام در این بخش از  بیانات خود نیز مساله امامت را صریحا مطرح میکند.حضرت هم در آن بیان قبلی و هم در این بیان به دو مساله اساسی توجه میکنند در این  دو بیان به دو جریان از آن سه جریانی که قبلا اشاره کردم اشاره شده است که یکی بازنگری و تجدید ذهنی افکار و معتقدات اسلامی مردم و آنان را به فکر عقاید اسلامی انداختن و به باز نگری دین وادار و تشویق کردن است و دیگری بعد مساله سیاسی ولایت امر یعنی مساله حکومت و فرماندهی نظام اسلامی است. امام، آن روز مردم را به این دو مساله آشنا میکنند و در حقیقت دارند برای آن نظام مورد نظر خودشان که نظام علوی و نظام الهی اسلامی است تبلیغات میکنند.

لزوم تشکیلات

یک نوع دیگر ازبیانات امام سجاد (ع) از این دو تا جالب تر است آن نوع ، بیاناتی است که تقریبا امام به طور صریح مردم را به داشتن یک تشکیلات اسلامی ویژه دعوت میکند. البته این دعوت تنها از مردمی که وابسته به آن بزرگوارند و الا اگر میخواستند مردمی را که جزو عامه مردمند به یک چنین تشکیلاتی دعوت کنند ، این دعوت افشا میشد و برای حضرت خیلی هم دشواری پیش می آمد از این نوع باز یک نمونه اش خوشبختانه در تحف العقول هست که در انجا نقل می کنیم.[۱]

امام چنین شروع می فرماید : “ان علامه الزاهد من فی الدنیا الراغبین فی الآخره ، ترکهم کل خلیط وخلیل و رفضهم کل صاحب لا یرید ما یریدون” نشانه زاهدان در دنیا که از دنیا چشم پوشیده و به آن بی رغبتند ، این است که هر دوست و یاری را که با آنان هم عقیده و هم فکر و هم دل و هم خواست نیست ، او را ترک میکنند . این آشکارا دعوت به یک تشکیلات شیعی است.اینها در این بیان می آموزند که بایستی به دیگرانی که خواسته آنها را دنبال نمیکنند ، انگیزه آنها ر ا ندارند و دنبال حکومت علوی و حکومت حق نیستند باید با آنها غریبه و بیگانه باشند. البته رفت وآمد و معاشرت دارند اما این معاشرت مثل معاشرت ملت ایران است در دوران قبل از انقلاب با آن – مثلا-بقال سر گذر که میدانستند ساواکی است یا فلان آجودانی که معلوم بود مواظب کار مردم است.

امام میفرماید : رفت و آمد و برخورد شما با کسانیکه اراده شما و فکر و راه شما را نمی پیمایند و ندارند و هدف نمیگیرند ، بایستی رفتاری غریبه وار و بیگانه وار باشد و آنها را ترک کرد.[۲]

نوع دیگر از بینات امام مطالب کلی است که این جنبه های خاصی که من بدان اشاره کردم در آن نیست. مثل رساله حقوق امام سجاد (ع) یک نامه و اینکه میگویند رساله الحقوق یعنی نامه حضرت که به یکی از دوستانشان نوشته اند و در آن حقوق افراد و اشخاص را در بر یکدیگر ذکر کرده اند. اما واقعا به قدر یک رساله مصطلح امروز ما میشود و اگر ترجمه و چاپ شود خودش یک کتاب میشود وشاید هم چاپ شده باشد.[۳]

در اینجا امام از تمام حقوقی که افراد و اشخاص بر یکدیگر در سمتهای گوناگون دارند یاد میکند . مثلا حق خدا بر تو حق اعضا و جوارحت ، حق گوشت ، حق چشمت ، حق زبانت ، حق دستت . اینها چه حقوقی بر تو دارند . سپس حق حاکم جامعه اسلامی بر تو ، حق تو بر حاکم جامعه اسلامی ، حق تو بر دوستانت ، حق تو بر همسایگانت ، حف تو بر خانواده ات . تمام اینگونه حقوقی که تنظیم کننده مناسبات میان افراد در نظام اسلامی است در این رساله بیان شده است. امام ، خیلی آرام و بدون اینکه نامی از حکومت و مبارزه و نظام آینده بیاورد ، در این نامه مبانی مناسبات نظام آینده را ذکر کرده است که اگر یک روزی نظام حکومت اسلامی در دوره خود امام سجاد – که البته احتمالش تقریبا منتفی بود – یا در دوره های بعد پدید آمد ، از پیش در ذهن مسلمانها مناسبات جاری بین مردم در آن نظام شکل گرفته و منظم شده باشد . یعنی مردم را با اسلامی که حکومتش در آینده به وجود خواهد آمد ،  آشنا  میکند . این هم یک نوع دیگر از بیانات امام سجاد (ع) است که خیلی جالب است.

یک نوع هم آن چیزی است که شما در صحیفه سجادیه می بینید که بحث از صحیفه سجادیه ، بحث بسیار مشروح و مفصلی است و شایسته است کسنی روی کتاب شریف صحیفه سجادیه کار کنند .

امام سجاد ((ع)):

رفت و آمد و برخورد شما با کسانی که اراده شما و فکر و راه شما را نمی پیمایند و ندارند ، بایستی رفتاری بیگانه وار باشد و آنها را باید ترک کرد.

صحیفه سجادیه مجموعه ایست از دعا درباره همه موضوعاتی که انسان در یک زندگی بیدار و هوشمندانه به آن موضوعات توجه دارد .بیشترین تکیه در این دعا ها به روابط قلبی و ارتباطات معنوی است . مناجاتهای گوناگون ، دعاهای گوناگون ، خواسته های –معنوی و تکامل زای فراوان و بیشمار در این کتاب هست و امام در ضمن این دعاها و به زبان دعا انگیزه های یک زندگی اسلامی را در ذهن مردم بیدار وزنده میکند.

یکی از نتایجی که دعا میتواند داشته باشد و بارها آنرا ما تکرار کردیم این است که انگیزه های سالم و صحیح را در دلها بیدار میکند.

وقتی میگوئید : “اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا ”

-خدا عاقبت کار ما را نیک کن ، این دعا یاد عاقبت امر را در دل شما زنده میکند و شما را به یاد عاقبت می اندازد . انسان گاهی از عاقبت خودش غافل میماند . فعلا دارد زندگی میکند و میگذارند و توجه ندارد که عاقبت ، در سرنوشت انسان تعیین کننده و نقش دهنده و مهم است. وقتی این دعا را کردید ، ناگهان شما را به یاد می اندازد و انگیزه توجه به عاقبت امر را در شما بیدار میکند و شما میروید دنبال این که عاقبت امرتان را خوب کنید. ولی چگونه خوب کنید ، این بحث دیگری است . تنها خواستم مثالی بزنم تا توجه شود که دعا چگونه انسان را به انگیزه های درست و صادق متوجه میکند. آری ، یک کتاب صحیفه سجادیه از اول تا آخر پر از انگیزه های شریف دعائی برای انسانها است که اگر انسان بدانها توجه کند واقعا همین صحیفه سجادیه کافیست که یک جامعه را توجه دهد و اصلاح و بیدار کند.

از آنها که بگذریم روایات کوتاه فراوانی از امام سجاد (ع) نقل شده است ، من یک نمونه اش را در بحثهای قبلی آوردم که متاسفانه در مجله اشتباه چاپ شده بود: ” اولا حر یدع هذه اللماظه الاهلها” لماظه یعنی پس مانده دهان سگ.چقدر این بیان مهم است :- آیا یک آزاد مرد (انسان آزاده ای) نیست که این پس مانده دهان سگ را برای اهلش بگذارد! پس مانده دهان سگ چیست؟ همین زخارف دنیوی ، کاخها ، تشریفات و این چیزهائی که همه دلهای ضعیف در دوران عبدالملک جذب آن میشدند. اینها را میگویند پس مانده دهان سگ . همه کسانی که نوکری عبدالملک یا نوکری نوکرانش یا حرکت در جریانش را میخوستند ، برای خاطر همین پس مانده های دهان سگ میخواستند .میفرماید : دنبال این پس مانده های دهان سگ نباشید  ای مومنان تا بدینوسیله جذب عبدالملک نشوید . از اینگونه بیانات انقلابی و جالب در سخنان امام سجاد (ع) زیاد است، که انشاالله به آنها خواهیم رسید. و از این قبیل است شعر های آن حضرت. حضرت سجاد شاعر هم بوده اند و شعر میگفتند و مضامینش هم همین مضامین است که انشاالله در آینده یاد آور خواهیم شد.

ادامه دارد…

 

۱- متاسفانه باید بگویم در تیترهای اینگونه بیانات امام – سجاد (ع) (که محدثین انتخاب کرده اند) هیچ کدام اشاره ای به آن محتوائی که ما اشاره کردیم ندارد. البته زهد واقعی هم همین است ، منتها آن برداشتی که معمولا از زهد میشده آن برداشت اینجا از این کلمه نمیشود و باید اشاره ای هم میشد که امام (ع) در این بیانشان دارند به مسائل سیاسی اشاره میکنند.

 

۲- به نظر من از این قبیل بیان هم در کلمات امام سجاد و هم در کلمات ائمه دیگر زیاد است. البته من در زندگی امام صادق (ع) و همچنین در زندگی امام باقر (ع) و نیز در زندگی حداقل سه چهار نفر از ائمه بعد از امام صادق یافته ام. حتی نشانه تشکیل منظمه و تشکیلات اسلامی را در کلمات امیر المومنین (ع) هم من رد پایش  را پیدا کرده ام ، که البته اینجا دیگر جای بحثش نیست و مفصل است. من خیال میکنم در یک جزوه ای که از یکی  سخنرانیهای قبلی من تنظیم شده به نام پیشوای صادق شواهدی ذکر کرده ام . البته آنکه چاپش کرده بدون اجازه من و با غلط و اشتباه چاپش کرده –الان دارم میگویم که این کتاب بدون اجازه من چاپ شده و غلط هم چاپ شده و ناقص هم هست.یعنی آنچه چاپ شده یک سوم آنچه من میخواستم بگویم نیست- در همان کتاب من شواهدی را ذکر کرده ام که ائمه (ع) بیانات و اظهاراتی در مورد تشکیلات و اسجاد سارمان اسلامی داشته اند.

۱- در نجف چاپ شده است با شرح به زبان عربی به نام رساله الحقوق توسط آقای سید حسن قبانچی ( پاسدار اسلام )

19دسامبر/16

حج ، مجمع جهانی مسلمانان-کعبه ، مرجع جهانی مردم

قسمت دوم

حجت الاسلام و المسلمین موسوی خوئینی ها

در آیات مربوط به حج میبینیم که محور مردم است و آیات همه اش روی کلمه “ناس” دور میزند :” اولین خانه ای که برای مردم در روی زمین قرار داده شده ، همان خانه کعبه است” . قبل از بیت المقدس کعبه قبله موحدین عالم بوده : به دلیل همین آیه که میگوید اولین خانه ای که ساخته شده کعبه بوده است یعنی قبل از بیت المقدس اینجا برای کسانی که اعتقاد به انبیا داشتند ، مرجع جهانی بوده است. آیه دیگر هم میگوید که مرجع مردم کعبه است:

“و اذ جعلنا البیت مثابه للناس”

این خانه را مرجع برای مردم قرار دادیم.

در بعضی از تفسیرهایی که ازاین آیات میشود ، بیشتر به جنبه های عبادی حج توجه کرده و آنجا را به عنوان محلی که صرفا برای عبادت است توجیه نموده اند.

اما من میخواهم با جمع بین این دو آیه نتیجه بگیرم که بعد عبادیش هم برای هماهنگ کردن یک حرکت سیاسی توحیدی است.

یک آیه میگوید : ما اولین خانه ای که برای مردم ساختیم کعبه بوده ” در اینجا این سئوال پیش می آید که برای چه ساختیم؟ برای این ساختیم که بازار عکاظ باشد و مردم بیایند فعالیت اقتصادی بکنند ؟! یا اینکه چون اینجا یک منطقه استراتژی بوده ساخته شده است ؟ ! آیه دیگر میگوید ” ما خانه را مرجع و مرکز قرار دادیم” . در واقع این آیه جواب می دهد که چرا خانه ساخته شد.

عبادت را هر کس در هر جائی که هست میتواند در معبدی که همانجا ساخته شده انجام دهد ، یعنی این طور نبوده که برای عبادت مردم جائی نباشد و ساختن مکانی برای آن لازم باشد ، بلکه بدین عنوان ساخته شده که در طی سال ، همه ملیتهای مختلف ، با آهنگهای متفاوت به محض آنکه در حرکت توحیدیشان خواستند متشتت و جدا بشوند ، بر می گردند . در اثر جدا شدن از همدیگر و فاصله گرفتن ، ممکن است در حرکت های سیاسی – عبادی – اقتصادی و  اجتماعیشان فاصله ایجاد شود که بلافاصله موسم حج فرا میرسد وبا دعوت خداوند به اینجا بر میگردند و این فاصله های احتمالی را از بین میبرند.

به عبارتی دیگر می خواهم بگویم ساخته شدن این خانه اصالتا ، برای جهت دادن و آهنگ واحد بخشیدن به حرکت الی الله مردم است که بعد سیاسی اش منفک از سایر ابعادش نیست منتهی برای محفوظ ماندن این حرکت سیاسی از تباهی و فساد و انحراف ، می بایست تم اصلی آن عبادی باشد.

من میخواهم این معنی را رد کنم که کعبه برای عبادت ساخته شده و حالا ما به این نکته رسیدیم که از آن استفاده سیاسی بکنیم. مثل اینکه فردی برای زیارت به مشهد برود و بعد فکر کند که خوب است ، صرفا زیارت نباشد ، تجارتی هم داشته باشیم! خیر ، این طور نیست . اساسا با یک توجه خاص به بعد سیاسی ، این کعبه درست شده اما حرکت سیاسی انبیاء (ع)  همیشه در پناه معنویت و عبادت بوده مناسک حج و عبادات آن هم قرار داده شده تا مردم در پناه این حرکت عبادی ، حرکت سیاسی خودشان را انجام بدهند و زیانها خسارات کنگره های احزاب سیاسی را هم نداشته باشند.

امت واحده جهانی ، با امامت حضرت ابراهیم (ع) یک مرجع جهانی لازم داشته و این مرجع جهانی در جائی ساخته شد که احساسات و تعصبات قومی و قبیلگی را هم تحریک نمیکند. اگر دقت کنید می بینید امروز مکان مرجع سیاسی جهانی ، آمریکا است یعنی سازمان ملل در آمریکا ساخته شده که این حکایت از پیدایش آن بر محور سلطه قدرتهای جهانی دارد و الا چرا آنرا در آمریکا قرار دادند ؟ قطع نظر از این مسئله ، حق وتو هم مطرح است. قدرت آمریکا در ایجاد محدودیت برای اعضا هم مطرح است. از باب نمونه می بینیم علی رغم قوانین سازمان ملل ، آمریکائی گاهی اجازه نمیدهد که همه اعضای هیئت های ایرانی در آنجا شرکت کنند.

اما کعبه در مرکز قدرت سلطه گر جهانی ساخته نشده ، و از نظر شرائط جغرافیایی و طبیعی هم نقطه ای است که هیچگاه چنین نخواهد شد . شاید اگر امروز کعبه نبود مسلمین فکر میکردند کشورهای اسلامی مناسبتری برای ایجاد یک مرکز جهانی اسلامی وجود دارد ، مثلا ایران یا مصر به دلیل قدمت تاریخی و فرهنگی بهتر باشد  .

و من فکر می کنم اگر قرار بود مسلمانان خودشان یک نقطه ای را انتخاب کنند ، تنها جایی که یه نظرشان هیچ صلاحیت نداشت همانجایی است که کعبه در آن قرار گرفته ! چون مردم یا قدرتها بر مبنای قدرت سیاسی یا شرائط طبیعی بهتر تعیین جا میکنند.شاید یکی از دلایل تغییر قبله از بیت المقدس به کعبه علاوه بر اولویت آن ، خلاصی مسلمین از سلطه فرهنگی یهود باشد، که یهودیها همیشه یک چنین تفوقی را بر مسلمین می پنداشتند و می گفتند این قبله و معبد ما است و شما نیز به سمت عبادتگاه ما جهت گیری میکنید . کعبه در نقطه ای واقع شده که هیچ جای رفاه و گذران یک زندگی اشرافی نیست ، در حالیکه فلسطین و اورشلیم از بهترین شرایط طبیعی در خاور میانه بر خوردار است و بیشتر توجه مترفین عالم یه آنجاست.

مسلمین در این مجمع ، و با تکیه بر این کنگره جهانی و با استمداد از قدرتی که در آنجا پیدا میشود ، میتوانند جلو انحرافات را بگیرند.

معرفی و صدور انقلاب:

مسلمین هر چه بیشتر در حج اجتماع کنند ، توجه دنیا به قدرتشان افزون میگردد . اگر چنین اجتماعی وجود نداشت خود مسلمانان هم احساس نمی کردند که دارای چه قدرت عظیمی هستند ، حتی با قدرت ارتباطات گسترده کنونی ، مثل مطبوعات و رادیو تلویزیون و وسایل مخابراتی هم نمیتوانستند این عظمت را بفهمند ، اما در حج ایرانی ، پاکستانی ، مصری ، آفریقائی و …  به هم میرسند و می فهمند که همه با هم ، هم صدا و هم کارند که این خود به آنها روحیه می دهد و دنیا می فهمد که با یک قدرت عظیم مردمی مواجه است و این قدرت میتواند اگر انحرافی در بخشی از کشورهای اسلامی – در این مسیر الهی – پیدا شد آنرا به گوش مسلمانان برساند.

بهترین شاهد ما ، مسئله پیدایش انقلاب اسلامی ایران در جغرافیای کشور های اسلامی است که انفجارش از ایران بوده و لا اسلامش که جدید نیست! حرکتش در همه کشورهای اسلامی جوانه زده اما در ایران رشد بیشتری پیدا کرد و به بار نشست امروز اگر قدرتهای دنیا میخواهند صدای ما را خفه کنند تا حرفمان را نزنیم ، و یا دولتهای اسلامی نمیگذارند حرف ما به گوش مسلمانان برسد وقبول نمیکنند ، حج بهترین مرکزی است که در آنجا می شود تمام ملتهای اسلامی پیام انقلاب را برسانیم .

چون این مجمع الهی متکی به تشریع است ، دولتها نمیتوانند بر اساس قوانین و مقررات سیاسی ما را از این حق محروم کنند . مثل سازمان ملل نیست که عضویت کشوری پذیرفته و یا رد شود . کنگره ای است که عضویت در آن و یا خروج از آن مبتنی است بر اینکه آیا حرکت ، اسلامی و الهی است یا نه ؟ هیچ کشوری نمیتواند و نباید بگوید من دیگر جزو این کنگره نیستم چون مسلمانان آن کشور تا مسلم اند عضو آن میباشند.

امروز ما با رفتن به حج توطئه های عظیمی را خنثی می کنیم . ما را غیر مسلمان و مجوس معرفی میکنند و اسلام ما را اسلام ساختگی معرفی کرده اند ولی وقتی ایرانیها به آنجا میروند ، مسلمین عالم می بینند که اینها هم مثل خودشان طواف می کنند ، سعی بین صفا و مروه می کنند ، خصوصا با توجه به فتوای امام که تبعیت از اعمال آنها را در وقوف و سایر مناسک لازم دانسته و از انجام عبادتهایی که به شکلی نمایانگر فاصله و جدائی بین مسلمانان ایران و سایر مسلمین بلاد می باشد ، منع فرموده اند ، این بر چسب ها و توطئه های دشمنان اسلام خنثی می شود.

با شرکت مردم ایران در این مراسم ، تبلیغات دنیا علیه ملت ایران که می گویند آنها انقلاب اسلامی ایران را قبول ندارند و عده ای خاص بر آنها حکومت میکنند ، منتفی می شود و می بینند که مردم از انتقال انقلاب به سایر بلاد می شود . اگر حج نبود ما هیچ وسیله نیرومندی در دست نداشتیم تا با مسلمین سایر کشورها از نزدیک ملاقات کنیم و به آنها بگوئیم که چه میگوئیم و چه می خواهیم ؟ و این از برکت حج است که مثل سازمانهای بین المللی در تیول یک قدرت نیست تا بر اساس امیال خودش برایش مقررات وضع کند. ابته ما نمی گوئیم مکه و مدینه در اختیار حکومت عربستان نباشد ، بلکه می خواهیم بگوییم وقتی مکه و مدینه محل مناسک حج است ، این نمیتواند تابع مقررات خاص دولت عربستان باشد لااقل باید مسلمین بر آن توافق کرده باشند . مثلا اگر دولت عربستان با اسرائیل موافق بود ، این توافق نمی تواند بر ایام حج حاکم بشود در حالیکه میلیونها مسلمان مخالف اسرائیل اند. یا اگر دولت آنجا موافق تجاوز روسیه به افغانستان بود ، آیا مسلمین نباید با این تجاوز مخالفت کنند ؟ – گر چه عربستان به خاطر متابعت از آمریکا مخالف تجاوز روسیه است ! تازه آمریکا هم مخالف نیست ، بلکه بر سر این مسئله تبانی کرده اند و مخالفت عربستان هم ظاهری است.

اگر چنین باشد مثل سازمان ملل می ماند که تمام اعضای آن به چیزی رای می دهند و با یک وتوی آمریکا بی ارزش میشود . همان قدر که این محکوم است ، اعمال مقررات دولت سعودی بر حج نیز محکوم است. ما باید کم کم ملت های مسلمان را توجه بدهیم که مواقف حج باید در اختیار عامه مسلمین باشند تا کنگره عبادی سیاسی حج معنای خودش را پیدا کند.

اگر این محدودیتها نبود ، ما میتوانستیم گذشته از تماس های فردی و گروهی و احیانا راهپیمائی ، انقلاب ایران و اصول آنرا به بحث بگذاریم و دانشمندان دیگر کشورها هم به طور جدی در این بحث شدکت و تصمیم گیری کنند ، در نتیجه حرکت اسلامی به سرعت به سایر کشورها هم نفوذ می کرد . اما علی رغم محدودیتها به خاطر ساخت الهی حج مثل نور نفوذ میکند و سرعت هم دارد و صد در صد نمی توانند جلویش را بگیرند.

وقتی مردم سایر کشورهای اسلامی از زبان مردم ایران مسئله رهبری و خصوصیات آن و عشق و علاقه و ایمان مردم به رهبر را بشنوند ، خود به خود در ذهن آنان مسئله رهبری و امامت صدر اسلام تجدید می شود که پیغمبر (ص) چگونه رهبر سیاسی مردم بود . مردم می بینند که در حج همان رهبران سیاسی ایران ، رهبران دینی آنان نیز هستند. همانها که اینجا مسائل شرعی را می گویند سیاست گزاران جمهوری اسلامی می باشند.

بررسی عدالت اقتصادی در حج :

باز به آیات تشریع مراجعه میکنیم :

“جعل الله الکعبه  البیت الحرام ”

” قیاما للناس”

گویا اگر کعبه نبود ، امت اسلامی استواری و قوام خودش را پیدا نمیکرد . خداوند ، کعبه را پایه و ستون و رکن مردم قرار داد . و این قوام با انسجام و هماهنگی هر چه بیشتر و از بین بردن اختلافها و فاصله ها همراه می باشد . وقتی مسائل سیاسی ملتها در حج مطرح میشود نمی توانند جدای از مسائل مادی و اقتصادی آنها باشد . اینکه الان مطرح نمی شود به خاطر آنست که حج ، معنی و مفهوم واقعی اش را  در بین مسلمانان نیافته است ، والا چطور ممکن است که ذخائر کشورهای اسلامی به این شیوه کنونی غارت شود و مسلمانان در این اجتماع از آن بگذرند و مطرحش نکنند ؟!

امروز اگر حج واقعی برگزار می شد ، نمیتوانست مسئله نفت مطرح نشود ، که صهیونیستها به کشورهای اسلامی تجاوز کنند و آمریکا هم پشتیبانی کند ، اما خود دولت عربستان بزرگترین تامین کننده منابع سوختی آمریکا و سایر دول اروپائی باشد ، در حالی که بسیاری از کشورهای اسلامی آسیائی و آفریقائی با فقر دست به گریبان باشند . ایران هم نمی تواند در این کنگره شرکت کند و مشکلات اقتصادی مسلمین را مطرح نکند.

آیا حج برای ثروتمندان است؟

از آیات حج که متکی به “ناس” (مردم) است چنین می شود استفاده کرد که بر خلاف عرف موجود در ذهن جامعه که گمان می کنند حج عبادت اغنیاء است ، حج عبادت “مردم” است و این بدین دلیل بوده که دائما در مورد حج به شکلی برخورد شده که امکان آن برای طبقات پائین تر کمتر وجود داشته است. و حالا هم سال به سال دارند به شکلی حرکت میکنند تا آنهائی که از امکانات مادی بیشتر برخوردارند ، بروند.

با الهام از این آیات می توان گفت که سازماندهی حج باید به گونه ای باشد که توده های ملیونی مردم بیشتر موفق به شرکت در این مراسم بشوند . زیرا این اجتماع بر خلاف همه اجتماعات عظیم سیاسی دنیا ، اجتماع خود مردم است ، نه اجتماع قشر مرفه . لذا سازماندهی حج باید به سمت ترغیب مردم به برگزاری مراسم حج با سادگی و رفاه کمتر ، حرکت کند. نه اینکه کاروانهای حج مثل شرکت های تولیدی در عرضه رفاه یعنی هتل ها و مسافر خانه های بسیار مجهز همراه با غذاها و میوه های خوب و فراوان به رقابت بر خیزند چنانکه متاسفانه در رژیم گذشته و حتی سالهای گذشته شاهد آن بودیم.

والسلام.

 

19دسامبر/16

رهنمودهائی از تاریخ اسلام برای تداوم انقلاب اسلامی

قسمت دهم

حجت الاسلام والمسلمین رسولی

هجرت مسلمانان به حبشه

خلاصه

در شماره های قبل خواندیم که :

مسلمانانت صدر اسلام و به خصوص رهبر بزرگوار آن یعنی حضرت محمد (ص) که تنها به خاطر تبلیغ رسالت الهی و نجات مردم در بند و زیر ستم قیام کردند ، با پیاده کردن قوانین اسلام با مشکلات و توطئه هائی مواجه شدند ، و با استقامت و پایداری همه را پشت سر گذراندند. نخست دشمنان از راه تهمت و افترا خواستند جلوی پیشرفت اسلام را بگیرند ونسبتهای ناروائی همچون ساحر و کذاب و مجنون به آن حضرت دادند ولی کارگر نیفتاد و کذب آنان در این نسبتها آشکار گردید ، و چون از این راه نتیجه ای نگرفتند ، شروع به آزار و شکنجه مسلمانان نموده و در این راه چه مردان و زنان بزرگی را به شهادت رساندند نسبت به خود پیغمبر بزرگوار چه صدمات و آزارهائی وارد کردند ، ولی این آزارها و شکنجه ها نیز نتوانست مسلمانان ایثارگری را که ایمان به غیب داشتند از ادامه راه خود باز دارد ، و همان ایمان به غیب آنها را با دست خالی بر دشمنان نیرومند اسلام پیروز گردانیئ ، چنانچه همان نیرو ، انقلاب اسلامی ما را بر بزرگترین قدرتها پیروز گردانید . دشمنان نیز به هر انداره مقاومت ایشان را بیشتر میدیدند به آزار و شکنجه می افزودند چنانچه در انقلاب اسلامی هم نظائر این جنایتها و بالاتر از آنرا مشاهده کردیم و به همین ترتیب توطئه ها و نقشه های دشمنان زیادتر مسشد تا وقتی که نوبت به محاصره اقتصادی رسید و مشرکین قریش طبق تعهد و قرار داد ننگینی که به امضاء رساندند و برای حفظ و حراست آنرا به پرده کعبه آویزان کردند ، متعهد شدند که هیچگونه معامله و داد و ستدی با بنی هاشم نکنند تا هنگامیکه آنان محمد را برای کشتن به قریش بسپارند ، بنی هاشم و مسلمانان در برابر این توطئه پایداری کردند و حدود سه سال سخت ترین شرائط و دشواریها را تحمل کرده ولی تسلیم مشرکان نشدند به شرحی که خواندید.

و اما رهنمودهای این قسمت تاریخی برای تداوم انقلاب اسلامی :

۱-همانگونه که خواندیم دشمنان اسلام برای سرکوب کردن این نهضت مقدس و نابود کردن رهبر بزرگوار آن از هیچگونه کوشش و توطئه ای دریغ نداشتند و در این راه همه دوستیها و روابط فامیلی و خویشاوندی را نادیده گرفته و زیر پا گذاردند و آنهائی که خود را سیراب کننده حاجیان بیگانه از شهر مکه و خوراک دهنده مرغان هوا میدانستند ودر اشعار وسخنرانیهای خود آنها را در زمره افتخارات خود به شمار می آوردند و تا این حد خود را موظف به کمک به انسانها و حتی پرندگان میدانستند برای خفه کردن بک ندای آسمانی که به خیال آنها با منافع مادی آنان مخالفت داشت، سه سال تمام از دادن غذای خود امتناع ورزید و هر روز صدای “الجوع” آنها را به گوش خود می شنیدند و بی تفاوت و شاید خوشحال از کنار آن عبور میکردند . و بدین ترتیب نشان دادند که همه آن افتخارات را برای گول زدن دیگران و تبلیغات پوچ و بی محتوائی برای جلب منافع خود به مردم میگفتند ، و بدانگونه در بوق و کرنا میکردند.

چنانچه اکنون میبینیم که ابر قدرتهای جنایتکار و دشمنان توده های محروم و مستضعف برای حفظ منافع و جلب توجه مردم ، صدها سازمان و جمعیت با نامهای فریبنده و به ظاهر زیبا مانند : سازمان حقوق بشر ، و سازمان دفاع از محرومان ، و حتی سازمان دفاع از حقوق حیوانات و امثال آن تشکیل میدهند ولی از آنسو خود همانها هر روز مستقیم و غیر مستقیم صدها و هزارها مردم بی گناه و زن و کودک معصوم را در گوشه و کنار دنیا به خاک و خون میکشند و با کمال بی شرمی از عمل جنایتکارانه خود دفاع هم میکنند چنانچه هم اکنون نظیر آنرا در لبنان و افغانستان والسالوادور و جنوب افریقا و نقاط دیگر دنیا مشاهده میکنیم.

۲- این قسمت از تاریخ پر ماجرای اسلام به همه کسانی که میخواهند از راه پیاده کردن قوانین حیات بخش اسلام ، محرومان را از شر ابر جنایتکاران و مزدوران جیره خوار و بی جیره آنها نجات بخشند ، این درس را  میدهند که باید در این راه خود را برای هر گونه فداکاری و از خود گذشتگی و ایثار جان و مال آماده ساخته و دریغ نداشته باشند ، زیرا در این قسمت از تاریخ زنانی همچون خدیجه و مردانی همچون ابیطالب را می بینیم که همه دارائی خود برای خنثی کردن این توطئه بزرگ در راه خدا بذل کردند ، و خدیجه ای که یک روز صاحب هشتاد هزار شتر تجارتی و ده ها غلام و کنیز بود و خانه اش ملجاء مستمندان و محرومان مرکز قراردادهای مهم تجارتی بود ، به خاطر پیشرفت اسلام همه آن دارائیها را میدهد و در شعب ابی طالب گاهی یک قطعه لباسی هم که خود را با آن بپوشاند ندارد ، و یا شخصیت بزرگواری همچون ابیطالب که مورد احترام همه زن ومرد و کوچک و بزرگ سرزمین حجاز میباشد به خاطر دفاع از رهبر بزرگوار اسلام روزها و شبها را به خاطر نبودن نان و غذا به گرسنگی میگذرانند و تسلیم خواسته های نامشروع دشمنان اسلام نمیشود.

این قسمت را به خصوص آنهائی بخوانند که خود را مسلمان و مدافع انقلاب اسلامی میدانند و به خاطر محاصره اقتصادی به در آمدهای کلان و بی حسابشان لطمه وارد شده و پیوسته به مسئولان جمهوری اسلامی ایراد میکنند و با این ایرادها دانسته یا ندانسته میخواهند دوران وابستگی خود را به بازارهای آمریکا و اروپا تجدید کنند ، و آنهائی بخوانند که به خاطر جنگ تحمیلی و فشارهای ناشی از آن دچار کمبود بنزین و نفت و گرفتار جیره بندی مواد غذائی و پوشیدنی شده و هر روز “نق” میزنند و برای دشمنان انقلاب خوراک تبلیغاتی درست میکنند ، و آنهائی بخوانند که هر روز پیکرهای پاک جوانان ایثارگری را که برای تحکیم پایه های جمهوری اسلامی داوطلبانه  روی میدان های مین دشمن رفته و بر روی دوش مردم مشاهده میکنند و باز هم در فکر ذخیره مواد و خوراکی و احتکار ارزاق مسلمانان هستند و بدینوسیله از پشت به پیکر جمهوری اسلامی خنجر میزنند و بیشرمانه در صفوف انقلابیون و مسلمانان پاک دل نیز نفوذ کرده و سنگ انقلاب و اسلام را به سینه میزنند!

و ما در قسمت های آینده تاریخ اسلام دلخراش تر از این صحنه ها را نیز خواهیم دید و پیغمبر بزرگوار اسلام و بزرگترین شخصیت الهی و اجتماعی زمان را مشاهده میکنیم که برای دفاع از مرکز اسلام یعنی شهر مقدس مدینه ، مانند سربازان اسلام کلنگ به دست میگیرد و خندق حفر میکند و چون شهر در محاصره قرار گرفته و دشمن بدانجا هجوم آورده و دچار کمبود آذوقه میشود که همان رهبر بزرگوار گاهی از گرسنگی سنگ بر شکن خود میبندد و روزهائی را به گرسنگی میگذراند.

۳- این قسمت مهم تاریخی مانند قسمت های دیگر تاریخ اسلام و بلکه تاریخ مبارزات همه پیمبران و مردان الهی ، بزرگترین درس یعنی درس استقامت را به مسلمانان می آموزد که چگونه با پایداری و استقامت دشمن به زانو در می آید و از باطل و نادرست خود شرمناک و پشیمان شده و به حقانیت طرف خود اعتراف میکند . و می آموزد که چگونه پایداری و مقاومت ، در صفوف دشمن اختلاف انداخته و سبب شکست آنها میشود . و بالاتر از همه نشان میدهد که استقامت در مبارزه خود بزرگترین نشانه حقانیت مکتب و هدف میباشد و ثابت میکند که کسانی که حاضرند تا این اندازه برای تحقق بخشیدن به مکتب خود مقاومت کنند ،اینان به درستی مکتب و هدف خود ایمان داشته و این خود بزرگترین تبلیغ برای پیشرفت اسلام و جذب افراد میباشد ، وما در آینده تاریخ اسلام شواهد زیادی داریم که افرادی از کفار و دشمنان اسلام با مشاهده پایداری و استقامت مسلمانان و فداکاری آنها بدین اسلام متمایل شده و مسلمان شدند که انشاء الله در جای خود خواهیم خواند ، و نمونه هائی نیز در همین ماجرای شعب ابی طالب در صفحات تاریخ آمده که با اینکه مشرکین قریش اینهمه فشار و سختی را بر مسلمانان وارد کردند با اینحال درهمین چند سالی که رسول خدا در شعب ابی طالب بود مردمان زیادی به اسلام گرویده و مسلمان شدند که در میان آنها افراد سرشناسی چون عامر بن طفیل و عمر بن خطاب دیده میشود .

و اینک برای اینکه بدانیم چگونه استقامت در دین و صدق و درستی در گفتار ، دشمن را به زانو در می آورد و حتی بیگانگان را جذب نموده و متمایل به آن دین میسازد داستان دیگری از مسلمانان صدر اسلام را بخوانید و شاهد گفتار ما را در این داستان جالب از نظر بگذرانید :

(استقامت در مبارزه ، بزرگترین نشانه حقانیت مکتب و هدف میباشد ، و همچنین بزرگترین تبلیغ برای پیشرفت هدف و جذب افراد است)

داستان هجرت

به ترتیبی- که گفته شد- روز بروز فشار مشرکین نسبت به افراد تازه مسلمان و پیروان رسول خدا (ص) بیشتر میشد و قریش نقشه تازه ای برای جلوگیری از نفوذ دین اسلام در میان مردم مکه و قبائل قریش میکشیدند گرچه علیرغم همه فعالیتها و کوششهائی که میکردند روز بروز بر تعداد افراد تازه مسلمان افزوده میشد و اسلام در میان قبائل قریش پیروان تازه ای پیدا میکرد ، تا آنجا که برادر ابو جهل – سلمه بن هشام – و فرزند ولید بن عتبه – یعنی ولید بن ولید – و چند تن از جوانان سر شناس دیگری که هر کدام بستگی به یکی از قبائل بزرگ مکه و فرزند یا برادر یکی از روسای این قبائل بودند به دین اسلام گرویدند و همین امر قریش را بیشتر عصبانی کرده بود و سبب میشد تا آنها را بیشتر تحت فشار و شکنجه قرار دهند ، و بیشتر نسبت به خود احساس خطر کنند.

مسلمانان نیز تا جائیکه تاب تحمل داشتند و مقدورشان بود بردباری کرده و چنانچه نمونه هائی از آنرا پیش از این نقل کردیم سخت ترین شکنجه ها را در این راه تحمل میکردند و برخی نیز در این راه به شهادت رسیدند، ولی هر چه بود طاقتشان رو به اتمام میرفت و در صدد چاره جوئی بر آمدند ، و شاید گاهی هم شکوه حال خود را به رسول خدا (ص) میکردند ولی این بزرگوار نیز چون از جانب خدای تعالی دستوری جز همان دستور صبر و استقامت نداشت آنها را وادار به صبر کرده و دستور بردباری میداد ولی شکنجه و فشار به حدی بود که رسول خدا (ص) نیز دیگر تاب تحمل دیدن آن مناظر رقت بار را نداشت ونیروئی هم که بتواند از آن مسلمانان بی پناه بدان وسیله دفاع کند در اختیار نداشت ، از اینرو به آنها دستور داد به سرزمین حبشه هجرت کنند ، و چنانچه مورخین نوشته اند درباره حبشه چنین فرمود:

-در آنجا پادشاهی صالح و شایسته است که به کسی ستم نمیکند و در سایه حمایت او کسی مورد ظلم و ستم قرار نمیگیرد[۱] ، اکنون بدانجا بروید تا خدای عزوجل گشایش و فرجی برای مسلمانان فراهم سازد ، خود این دستور گشایشی بود برای مسلمانان که بدین ترتیب تا حدودی میتوانستند خود را از شر مشرکین آسوده سازند ، و از اینرو گروههای زیادی آماده سفر و مهاجرت به حبشه شدند که نخستین کاروان مرکب بود از یازده نفر مرد و چهار زن که از جمله ایشان است:

عثمان بن عفان با همسرش رقیه دختر رسول خدا (ص) زبیر بن عوام ، عبدالله بن مسعود ، مصعب بن عمیر ، عثمان بن مظعون و دیگران ، و به دنبال آنها گروه دیگری – برخی با همسر و فرزند و برخی به تنهائی – بار سفر بسته و به سوی حبشه مهاجرت کردند که در میان آنها بود:

جعفر بن ابی طالب ، با همسرش اسماء دختر عمیس ، و عبدالله بن جعفر – فرزند او – در همان سرزمین حبشه به دنیا آمد.

و به تدریج افراد زیادی به حبشه رفتند که جمعا هشتاد و دو یا هشتاد و سه نفر بودند به استثنای کودکانی که همراه آنها بودند و یا در حبشه به دنیا آمدند :

فرستادگان قریش

مهاجران در حبشه سکونت کرده و دور از آنهمه آزار و شکنجه ای که در مکه به جرم پذیرفتن حق و ایمان به خدا و پیغمبر او میدیدند زندگی آرام و بی سر و صدائی را در محیطی امن شروع کردند ، اگر چه هجرت از وطن مالوف و دست کشیدن از خانه و زندگی و کسب و کار برای آنها دشوار و سخت بود ولی در برابر آنهمه آزار و شکنجه و ناسزا و تمسخر و محرومیتهای دیگری که در مکه داشتند این سختیها به حساب نمی آمد تا چه رسد که آنها را غمناک و متاثر سازد.

از آنسو مشرکین مکه که از ماجرا مطلع شده و دیدند مسلمانان از چنگالشان فرار کرده و در حبشه به خوشی و آسایش به سر میبرند در صدد بر آمدند تا به هر ترتیبی شده بلکه بتوانند آنها را به مکه باز گردانده و بدین ترتیب از مهاجرت افراد دیگر جلوگیری کرده و ضمنا از انتشار اسلام به سایر نقاط و کشور ها – که از آن بیمناک بودند – ممانعت به عمل آورند.

به همین  منظور انجمنی تشکیل داده و قرار شد دو نفر را به نمایندگی از طرف خود به نزد نجاشی بفرستند و هدایائی هم در نظر گرفتند که به همراه آندو برای وی ارسال دارند از او بخواهند افراد مزبور را هر چه زودتر به مکه باز گرداند.

این دو نفری را که انتخاب کردند یکی عمرو بن عاص و دیگری عماره بن ولید بود ، عمرو بن عاص به زیرکی و سخنوری معروف بود و عماره بن ولید یکی از رشیدترین و زیبا ترین جوانان مکه و شخص شاعر و جنگجوئی بود، [۲]

و چون خواستند حرکت کنند عمرو بن عاص او را به همراه خود برد اینان به جده آمده و چون سوار کشتی شدند مقداری شراب آشامیدند و در حال مستی عماره به عمرو بن عاص گفت : به زنت بگو مرا ببوسد ، عمرو عاص این کار خود داری کرد ، و عماره نیز در صدد بر آمد تا عمرو عاص به دریا انداخته غرق کند و با همسر او در آمیزد ، و بدین منظور هنگامی که عمرو عاص بی خبر از منظور او به کنار کشتی آمده بود و امواج دریا را تماشا میکرد از پشت سر او را حرکت داد و به دریا انداخت ولی عمرو عاص با چابکی خود را به طناب کشتی آویزان کرد و به کمک کارکنان کشتی و مسافران دیگر خود را از سقوط در دریا نجات داد – و هیچ بعید نیست تمام این جریانات طبق نقشه همان زن و دسیسه ای که او داشته و عماره را به اجرای آن وادار کرده انجام شده باشد – و به هر ترتیب که بود عمرو عاص نجات یافت ولی روی زیرکی و سیاستی که داشت این جریان را حمل بر شوخی کرده و چنانچه عمر و عاص با خنده ماجرا را برگزار کرد اما کینه او را در دل گرفت تا در فرصت مناسبی این عمل او را تلافی کند.

دنباله دارد

 

۱-گویند : پادشاه حبشه در آن زمان مردی بود به نام “اصحمه” که در تواریخ به عنوان نجاشی – لقب پادشاهان حبشه- از او نام برده اند.

۱-در سیره ابن هشام به جای عماره عبدالله بن ابی ربیعه را ذکر کرده ولی ما از تفسیر مجمع و تاریخ یعقوبی و کتابهای دیگر نقل کردیم.

19دسامبر/16

جهاد در قرآن

قسمت دهم

حجت الاسلام و المسلمین طاهری خرم آبادی

عوامل معنوی پیروزی

صبر

در مقاله گذشته به تفسیر چند قسمت از عوامل معنوی پیروزی که در آیه ۴۵ سوره انفال آمده است پرداختیم :

$yg•ƒr’¯»tƒ šúïÏ%©!$# (#þqãZtB#uä #sŒÎ) óOçGŠÉ)s9 Zpt¤Ïù (#qçFç۶øO$$sù (#rãà۲øŒ$#ur ©!$# #ZŽÏWŸ۲ öNä۳¯=yè©۹ šcqßsÎ=øÿè?

(#qãè‹ÏÛr&ur ©!$# ¼ã&s!qߙu‘ur Ÿwur (#qããt“»uZs? (#qè=t±øÿtGsù |=ydõ‹s?ur ö/ä۳çt†Í‘ ( (#ÿrçŽÉ۹ô¹$#ur 4 ¨bÎ) ©!$# yìtB šúïΎÉ۹»¢Á۹$#

و اینک به آخرین عامل پیروزی “صبر” میپردازیم :

صبر و پایداری:

یکی دیگر از شرائط مهم پیروزی که در این آیه مورد بحث ، بدان اشاره شده است و هم در آیات زیاد دیگری مطرح گردیده است ، صبر است . صبر از مفاهیم تحریف شده اسلامی است که از جمله ، مفاهیمی چون تقیه ، شفاعت ، توکل ، زهد ، …. صبر هم دچار دگرگونی از نظر مفهوم و معنا گردیده است، بسیاری از مردم تصور میکنند که صبر تن به ظلم دادن ، سکوت کردن ، دم نزدن و در مقابل هر ستم و ظلمی تسلیم شدن است.

و آنرا در بین واژه ها و مفاهیمی که در مبارزه و جهاد به کار می رود جستجو نمیکنند در صورتیکه درست عکس این تصور : صبر به معنی خویشتن داری ، ثبات و پایداری است که جز در مورد مبارزه و جهاد با دشمن درونی و برونی در مورد دیگری به کار نمیرود .

صبر در سه مورد به کار رفته است :

اول: صبر و پایداری در برابر عواملی که انسان را به معصیت وادار و یا از طاعت خدا دور مینماید . و یا به تعبیر دیگر : پایداری و ثبات در برابر هوا و هوس و غرائز حیوانی که این خود مهمترین صحنه جهاد و مبارزه است و در روایات جهاد اکبر نامیده شده است.

دوم: صبر در مقابل حوادث و مصیبتهائی است که در زندگی بر انسان وارد میگردد که این نیز مهمترین عامل تکامل آدمی و نیرومند شدن او در برابر این حوادث و چیرگی بر مشکلات ، و در واقع پیروز شدن بر دشواریها زندگی است.

سوم : پایداری و استقامت در برابر دشمن است در صحنه نبرد و جهاد که به عنوان مهمترین عامل پیروزی از آن یاد شده است .

و فرق بین مفهوم صبر در این آیه با مفهوم ثبات که در اول آیه بدان فرمان میدهد ، این است که “ثبات” در اینجا به معنی فرار نکردن است در هنگامی که با جمعیتی روبرو می شویم ولی “صبر” یکنوع ثبات خاصی است که آثار آن هم در روح و قلب ظاهر میگردد ( یعنی هیچ نوع ضعف روحی و دلهره و خوف در او وجود ندارد)

و هم در جسم اثر میگذارد که از موضع خود عقب نشینی بی جا و بی مورد نکرده و توان و قدرت خود را به کار میاندازد.

در قران حدود ۲۱ مورد تمجید از صبر مینماید و در ۲۰ مورد پیامبر اسلام را امر به صبر میکند و ۶ مورد مردم را فرمان به صبر میدهد و ۳ مورد پیامبران و رهبران امت را با ویژگی صبر میستاید و در ۳ مورد به طور صریح ، صبر را شرط پیروزی و غلبه بر دشمن قرار داده است و آن آیات عبارتند از :

۱-“$pkš‰r’¯»tƒ ÓÉ<¨Z9$# ÇÚÌhym šúüÏZÏB÷sßJø۹$# ’n?tã ÉA$tFÉ)ø۹$# ۴ bÎ) `ä۳tƒ öNä۳ZÏiB tbrçŽô³Ïã tbrçŽÉ۹»|¹ (#qç۷Î=øótƒ Èû÷ütGs($ÏB 4 bÎ)ur `ä۳tƒ Nà۶ZÏiB ×ps($ÏiB (#þqç۷Î=øótƒ $Zÿø۹r& z`ÏiB šúïÏ%©!$# (#rãxÿx. óOßg¯Rr’Î/ ×Pöqs% žw šcqßgs)øÿtƒ z`»t«ø۹$# y#¤ÿyz ª!$# öNä۳Ytã zNÎ=tæur žcr& öNä۳ŠÏù $Zÿ÷è|Ê ۴ bÎ*sù `ä۳tƒ Nà۶ZÏiB ×ps($ÏiB ×otÎ/$|¹ (#qç۷Î=øótƒ Èû÷ütGs($ÏB 4 bÎ)ur `ä۳tƒ öNä۳ZÏiB ×#ø۹r& (#þqç۷Î=øótƒ Èû÷üxÿø۹r& ÈbøŒÎ*Î/ «!$# ۳ ª!$#ur yìtB tûïΎÉ۹»¢Á۹$# ” [۱]

ای پیامبر ترغیب و تحریک کن مومنین را بر جنگ اگر بیست نفر بردبار از شما باشند ، بر دویست نفر از کفار غلبه میکنند و اگر صد نفر از شما بردبار باشند بر هزار نفر از آنان پیروز می شوند و این بدان جهت است که آنها قومی هستند که درک نمیکنند و اکنون خدا بر شما تخفیف داده است و میداند که در شما ضعف و ناتوانی وجود دارد پس اگر از شما صد نفر با صبر باشد غلبه می یابد بر دویست نفر و اگر از شما هزار نفر باشد غلبه می گردد بر دو هزار نفر به اذن خداوند و خدا با صابرین است.

در این آیه مسائلی است که باید بررسی شود :

  • آیه به طور صریح ، شرط موفقیت و غلبه بر دشمن را صبر قرار داده است . و چون آیه در مقام قرار دادن تکلیف و قانون است ، نه خبر دادن از یک واقعیت خارجی لذا تحصیل صبر و استقامت هم واجب و لازم خواهد بود و به عبارت روشن تر آیه واجب میکند بر مردم که در مقابل دشمن در بعضی شرائط یک نفر در مقابل ده نفر و در شرائطی دیگر یک نفر در مقابل دو نفر باید ایستادگی نمایند و غالب شوند حق فرار و عقب نشینی ندارند.

این موضوع در آیه اول با جمله “ان یکن منکم عشرون صابرون” بیان شده است و اگر چه صابرون را قید “عشرون” قرار داده است و در جمله دوم که “و ان یکن منکم ماه یغلبو الفا” این قید ذکر نشده است ولی روشن است که در هر دو مورد یعنی هم در مورد بیست نفر در مقابل صد نفر و هم در مورد صد نفر در مقابل هزار نفر ، شرط غلبه و پیروزی ، صبر است همانطور که قید دوم که “بانهم قوم لا یفقهون” باشد در مورد کفار در غلبه صد بر هزار ذکر شده است ، این خود یک نوع  بلاغت است که در علم بدیع به نام احتباک نامیده شده است که برای اختصار و ایجاز دو شرطی که در دو مورد هر دو اعتبار دارند ، به ذکر یکی در هر یک از دو مورد اکتفا شود و دیگری حذف گردد.

و در آیه دوم مسئله صبر را هم با قید و ان یکن منکم ماه صابره بیان فرموده و هم با جمله ان الله مع الصابرین زیرا بعد از اینکه غلبه را مقید میفرماید به اذن و مشیت خداوند ، بعد میفرماید :”ان الله مع الصابرین” و این جمله گویا علت برای غلبه به اذن خدا است و معنی آیه اینست که : غلبه پیدا میکنند صد نفر بر دویست نفر و هزار نفر بر دو هزار نفر با اراده خداوند و اذن او زیرا خداوند با صابرین است یعنی به جهت صبری که دارند مشیت خداوند هم بر غلبه آنان قرار میگیرد.

۲-جمله “بانهم قوم لا یفقهون” برای بیان علت و سبب غلبه است ، زیرا “با” به معنی سبب است . یعنی این غلبه سبب آنست که کفار ، قومی هستند که درک و فهم ندارند.

کلمه “فقه” در لغت به معنای درک و فهمی است که با تعمق و دقت و تیز بینی همراه است.

راغب در مفردات میگوید:

الفقه : هو التوصل الی علم غائب بعلم شاهد فهو اخص من العلم.

فقه رسیدن بعلمی است که غائب و پنهان است توسط علمی که حاضر و مشهود است و این معنی اخص از علم است یعنی علم هر نوع فهم و درک را شامل است ولی فقه یک نوع درک خاص است . و بر همین اساس گفته شده است که : فقه معرفت و شناسائی باطن شیء و رسیدن به اعماق آنست و کسی که ظاهر یک مطلب را می داند فقیه نامیده نمیشود.

در اینجا اگر منظور راغب از علم غائب علم به امور غیبی و پنهانی باشد از قبیل معرفت خداوند و وحی و نبوت و معاد و …. و معرفت به احکام الهی ، با مطلبی که در معنی و مفاد آیه خواهیم گفت کاملا منطبق است.

ولی اگر منظور از علم غائب علومی است که در دسترس هر کس نیست و نیاز به کاوش و دقت و برهان و استدلال دارد معنی آن وسیع تر از آنچه منظور از آیه است خواهد بود.

و اما منظور ازاین علم و درکی که در این آیه و آیات دیگر که حدود هفده مورد شاید بتوان شمرد ، از کفار نفی گردیده و برای مومنین اثبات شده است چیست؟

آیا منظور علوم مادی و مخصوصا علم به فنون جنگی و تاکتیک های نظامی است؟

یعنی آیه میخواهد قدرت علمی مسلمین را در فنون رزمی و نظامی دلیل و سبب برای غلبه آنان قرار دهد . یا منظور علم و درک دیگری است غیر از علوم مادی.

به طور مسلم منظور علوم مادی و مخصوصا فنون نظامی نیست زیرا :

اولا – مسلمین در جنگهای اول اسلام نظیر بدر و احد که مورد نزول آیه است ، نه تنها قدرت نظامی بیشتری نداشتند و به فنون جنگی و تاکتیک های نظامی آگاه تر نبودند ، بلکه از جهت قدرت مادی و آگاهی از مسائل رزمی بسیار ضعیف بوده ولی در مقابل ، کفار از قدرت و آگاهی خیلی بیشتر برخوردار بودند.

ثانیا- قرآن به صورت یک اصل کلی مسئله را مطرح می سازد و به عنوان یک خصیصه و ویژگی که برای همیشه در در مسلمین وجود دارد و در کفار وجود ندارد و همین هم سبب برتری و غلبه آنان میگردد ، این را موضوع بحث قرار داده است. و به طور مسلم دانش و آگاهی کفار نسبت به علوم مادی و فنون و ابزار همین زمان حاضر است به مراتب بیشتر و قویتر از مسلمین بوده و هست.

پس منظور از فقه (درک و فهم دقیق) که از کفار نفی و برای مسلمانها اثبات شده است ، چیست؟

با توجه به آیات دیگری که این نفی و اثبات در آن وجود دارد ، منظور از فقه ، درک یک سلسله واقعیتهائی است که منشا ایمان می شود و ایمان منشا صبر و شجاعت و شهامت و …. می گردد.

آن واقعیتها هستی مطلق وهستی بخش هر چیز یعنی خدای متعال است ، تمام عوامل و جنود غیر مرئی خداوند عالم پس از مرگ  برزخ  ، قیامت ، بهشت ، دوزخ و خلاصه علم به مبدا و معاد و راهی که بشر باید بین این دو ، سیر نماید یعنی همان راه انبیاء است.

اینک برای شاهد این مطلب به بعضی از آیات اشاره میشود:

“ô‰s)s9ur $tRù&u‘sŒ zO¨YygyfÏ۹ #ZŽÏWŸ۲ šÆÏiB Çd`Ågø:$# ħRM}$#ur ( öNçlm; Ò>qè=è% žw šcqßgs)øÿtƒ $pkÍ۵ “[۲]

یعنی خلق نمودیم برای جهنم بسیاری از جن و انس را.

این جمله اشاره به آن است که کثیری از جن و انس ، سرانجام خلقت و نهایت سیر آنها جهنم است ، ولی چرا؟

جواب این سئوال را جمله “ôöNçlm; Ò>qè=è% žw šcqßgs)øÿtƒ $pkÍ۵ öNçlm;ur ×ûãüôãr& žw tbrçŽÅÇö۷ム$pkÍ۵ öNçlm;ur ×b#sŒ#uä žw tbqãèuKó¡o„ !$pkÍ۵ ” میدهد یعنی آنها دارای قلوبی هستند ولی با آن قلوب درک نمیکنند و دارای  چشمهائی هستند که با آن حقائق و واقعیتها را نمی بینند ، گوش دارند ولی نمیشنوند .”  y7Í´¯»s9’ré& ÉO»yè÷RF{$%x. ö@t/ öNèd ‘@|Êr& 4 ” اینها مانند چهارپایان هستند بلکه گمراه تر از آنها.

و پر روشن است که این درک و بینشی که این گروه فاقد آن هستند ، درک و بینشی که مادی نیست ، بلکه درک و بینشی است که اگر باشد نتیجه اش بهشت است و اگر نباشد نتیجه اش جهنم و آن درک و عرفانی که نتیجه اش جهنم و آن درک و عرفانی که نتیجه معلومش بهشت است همان ایمان و آثار عملی آنست یعنی انها با قلوب خود درک نمیکنند چیزی را که با آن تزکیه شوند و جان و دل خود را با عشق و علاقه به خدا آماده برای سعادت سازند. اینها درک نمیکنند که باید از چه اعمال و جنایاتی باید اجتناب کنند و به چه کاری باید دست زنند تا نتیجه عمل آنها بهشت باشد نه جهنم . خلاصه حیات عقلی و لذات معنوی را که منشا سعادت ابدی است درک نمیکنند و در نتیجه آماده جهنم میشوند.

و از اینکه میفرماید : دارای قلب وچشم و گوش هستند ولی درک و بینش ندارند ، چنین استفاده می شود که استعداد و قدرت این نوع درک و معرفت را دارند ولی خود مقصر بوده و کوتاهی کرده اند و این استعداد را به فعلیت نرسانده اند ، نه آنکه در خلقت آنها کمبود و نقصی باشد و استعداد درک این واقعیتها نداشته باشند.

در مورد منافقین هم میفرماید:

“(yìÎ۷èÛur 4’n?tã öNÍkÍ۵qè=è% óOßgsù Ÿw šcqßgs)øÿtƒ ” بر دلهای آنان مهر زده شد پس آنها درک نمیکنند.[۳]

یعنی نتیجه نفاق و بستن راه معرف و حقائق دل ، آن میشود که فهم و درک از آنان گرفته شود.

و در آیه دیگر میفرماید:

“š’uŽ|À ª!$# Nåku5qè=è% öNåk¨Xr’Î/ ×Pöqs% žw tbqßgs)øÿtƒ “[۴]

روگرداندن منافقین و برگرداندن خداوند قلوب آنها را از حق بدین جهت است که اینها قومی هستند که فهم معارف و حقائق را ندارند.

از این آیات و نظائر آن به خوبی روشن میشود که منظور از فقه و فهمی که از گروه منافقین یا کفار نفی میشود علوم مادی نیست بلکه درک حقائقی است که منشا ایمان و گرایش به حق و سجایای اخلاقی  خواهد شد.

ادامه دارد

 

۱-سوره انفال –آیه ۶۵ و ۶۶

۱-سوره اعراف آیه ۱۷۹

۱-سوره توبه آیه ۸۷

۲-سوره توبه آیه ۱۲۷

19دسامبر/16

استراتژی ابر قدرت آمریکا

قسمت سوم

استاد جلال الدین فارسی

عضو ستاد انقلاب فرهنگی

استراتژی انهدام گسترده و قطعی

در سال ۱۹۶۵ رابرت مکناما را نظریه خود را درباره چگونگی استراتژی دفاعی آمریکا در برابر تهدید های نظامی روز افزون شوروی و چین بیان داشت. به نظر وی آمریکا میبایست توانایی خود را در وارد ساختن ضربه دوم به بالاترین حدی که امکانات و شرایط اجازه میدهد برساند ، آنهم از طریق نگهداری نیروهایی بدون حجم و بزرگی که در صورت در گرفتن یک جنگ هسته ای گسترده میان دو بلوک شرق و غرب بتواند همه توان نظامی و مراکز اجتماعی و شهرهای شوروی و چین را نابود سازد و در عین حال قادر باشد از شدت ویرانی و حِدَّت تلفاتی که به آمریکا و متحدانش وارد می آید به مقدار متنابهی بکاهد. اما می افزود که آمریکا به لحاظ قدرت انتقامگیری استراتژیک هر قدر هم تفوق پیدا کند باز در یک جنگ هسته ای طرفین جنگ هر دو سهمگین ترین خسارتها و تلفات را خواهند دید ، و هیچ چیز یکی از طرفین جنگ را از تحمل چنین صدمات هولناکی بر کنار و محفوظ نگاه نخواهد داشت.

نظریه ای که مکناما را ادامه داد و در واقع پایه ای شد برای آنچه بعد ها ” استراتژی توانایی انهدام قطعی و توانایی محدود کردن انهدام” نام گرفت. دو جزء این استراتژی در بحثهایی که در آمریکا و محافل پیمان آتلانتیک شمالی بر سر مسائل استراتژیک در گرفت ازتوجه خاصی بر خوردار گشت و همچنان مورد توجه بود تا نیمه اول دهه ۱۹۷۰ ، گفتگو و بحث بیشتر روی این مسئله متمرکز میشد که چگونه میتوان دو جزء این استراتژی را هماهنگ و منسجم ساخت و در عمل تواما پیاده کرد.

دفاع از آن جزء استراتژی که توانایی انهدام گسترده و قطعی باشد بدین ملاحظات حیاتی صورت می گرفت:

  • توانایی آمریکا بر انهدام گسترده دشمن یک عامل قاطع و موثر است برای اینکه دشمن را از هر گونه حمله تاره ای به ایالات متحده آمریکا و متحدانش باز دارد ، زیرا وجود چنین توانایی باعث میشود دشمن حساب کند که شهرهایش بیش از آن منهدم خواهد شد که موشکهایی که به خاک آمریکا و متحدانش می فرستد میتوانند منهدم و خراب کنند.
  • استراتژی انهدام گسترده یک استراتژی قابل اجرا است . زیرا نابود کردن شهر های دشمن خیلی آسان تر از نابود کردن موشکهای آن است. موشکهای دشمن به علت این که سرعت زیاد دارند ، در ارتفاع بسیار بالا پرواز میکنند ، بسهولت پنهان و مستور می شوند و ….از آسیب دور میمانند و به سختی میتوان آنها را زد ، در حالیکه شهرها هدفهائی ثابت و غیر قابل اختفا و استتارند . مکناما را خود در بیان این حقیقت گفت : شورویها چون پایگاههای موشکی خود را پراکنده میکنند و برای پرتاب آنها بیشتر از زیر دریایی به عنوان سکوی پرتاب استفاده میکنند این دو تدبیر باعث میشود که کار انهدام بخش بزرگی از نیروهای استراتژیک شوروی هر چه مشکل تر شود. این دشواری در صورتی بیشتر خواهد گشت که دشمن پیشدستی کرده و ضربه نخستین را وارد آورد.در این حالت آن دسته از موشکهای آمریکا که قبلا برای زدن ضربه دوم به سوی پایگاهها و زیر دریایی های مجهز به موشک های هسته ای دشمن نشانه گیری شده است بلا هدف میمانند و تعداد موشکهای هسته ای شوروی که ممکن است منهدم و نابود شود محدود و معدود خواهد شد.
  • در صورتیکه استراتژی انهدام گسترده و قطعی پیش گرفته شود هدفها خیلی ثابت تر و مشخص تر خواهند بود.وانگهی تمایل به تشدید مسابقه تسلیحاتی تخفیف پیدا خواهد کرد و حتی ممکن اشت همین استراتژی باعث شود که دشمن حاضر به قبول خلع سلاح هسته ای گردد یا حداقل تن به قرار دادهایی به منظور نظارت بر تسلیحات بدهد و این گرایش و علاقه به محدود کردن تسلیحات ، خیلی بیشتر از زمانی خواهد بود که آمریکا از استراتژی محدودیت دائره انهدام پیروی کند . برای انهدام هدفهائی که در استراتژی انهدام گسترده و قطعی پیش بینی شده است فقط به تعداد معینی از موشکهایی که زیاد هم پیچیده نیستند نیاز است. حال آنکه استراتژِ دیگر مستلزم تهیه هر چه بیشتر انواع موشکها آنهم موشکهایی با ساختمان پیچیده است ، وبدین سبب یک استراتژی بسیار پر خرج است. به علاوه مسابقه تسلیحاتی را در دو جهت کیفی و کمی تشدید میکند ، زیرا بر اساس مبارزه با موشکهای گوناگون نهاده شده است و جنگ ضد موشک مستلزم اختراع و تولید موشکهایی است پیچیده تر از هر نوع موشک دیگر . چنانکه کمیته ویژه ای که در آمریکا جهت پیدا کردن” سیاستهای هسته ای حکیمانه ” SANE  تشکیل شده است در یکی از گزارشهای خود همین حقیقت اساسی و حیاتی را تاکید میکند. ” استراتژی محدودیت دائره انهدام ، طرفین را مجبور میسازد تا نیروی موشکی ضد موشک خود را هر چه بیشتر افزایش دهند و تکمیل کنند زیرا مجبورند برای هر موشک نوع عادی دشمن چندین موشک پیچیده و پر خرج اختصاص دهند . با هر تغییری که دشمن در مواضع موشکی خود بدهد چه جابجایی و چه مستحکم ساختن یا پراکنده و متفرق ساختن آنها در مساحتی بسیار وسیع ، ناگزیر باید بر تعداد موشکهای ضد موشک افزود”.
  • استراتژی انهدام گسترده و قطعی ، دشمن را خیلی کمتر از استراتژی محدودیت دائره انهدام ، تحریک به حمله میکند . زیرا اجرای استراتژی اخیر منوط به این است که پیشدستی شود و ضربه نخستین به دشمن وارد آید ، حال آنکه استراتژی اولی بر این اساس نهاده شده است که با ضربه دوم که ضربه انتقامگیری و انهدام کننده ای است مراکز نظامی و پایگاه های موشکی دشمن از جمله موشکهایی که قبلا پرتاب شده منهدم شود. پیروی از استراتژی محدودیت دائره انهدام – که اساسش زدن پایگاههای موشکی و هدفهای نظامی و پرهیز از زدن شهرها و هدفهائی غیر نظامی است باعث ترس و نگرانی دشمن دائمی از این میشود که هدف ضربه نخستین قرار گیرد، و همین نگرانیها و هراس دائمی در صورت تشدید ممکن است او را به اقدام به یک جنگ غافلگیر کننده پیشگیرنده بر انگیزد .

درباره استراتژی دیگر که مبتنی است بر محدود کردن دائره انهدام و حصر آن به هدفها و مراکز نظامی ، گفته میشود که دو جنبه دارد: یکی این که چون تاکیدش بر روی منهدم کردن موشکهای دشمن است خطر موشکهای شوروی را که روی قلب قاره آمریکا نشانه گیری شده است دفع می کند . اما جنبه دیگرش که انهدام را در دائره موشکهای دشمن محدود میکند خاصیت دیگری دارد و آن این است که شهرهای دشمن را تبدیل به گروگانی میکند که در صورت اقدام دشمن به انهدام شهر های آمریکا در معرض انتقام قرار خواهد داد. و چون چنین اقدامی جنون آمیز خواهد بود که از هیچ آدم مسئول و عاقلی سر نمی زند این استراتژی فرصت راه حلهای سیاسی را افزایش میدهد ، به طوریکه حتی پس از یک جنگ هسته ای که طرفین علیه هدفهای نظامی و موشکهای یکدیگر میکنند می توانند با هم به مذاکره سیاسی بنشینند و از گسترش جنگ هسته ای به مناطق و هدف های غیر نظامی و شهرها بپرهیزند.

عیب استراتژی اول این است که دشمن را مجبور میسازد تدابیر مشابهی اتخاذ و از همین استراتژی پیروی کند.

عیب دیگر این است که کمتر از استراتژی محدودیت دائره انهدام برای دشمن باور شدنی است ، و ثابت است که باور شدنی بودن تهدید و به کار بستن استراتژی یک شرط اصلی در اثر بخشیدن آن است و استراتژی هر قدر برای دشمن بیشتر باور شدنی و قابل تصدیق باشد همانقدر موثر تر است در بازدارندگی و منع او از دست زدن به حمله . استراتژی محدودیت دائره انهدام برای دشمن باور شدنی است اما استراتژی انهدام گسترده و قطعی که بر پایه زدن هدفهای نظامی و شهرها و روستاها است  به معنای انتحار متقابل و نابود شدن مهاجم و مدافع ، برای دشمن به سهولت باور شدنی نیست. همچنین استراتژی محدودیت دائره انهدام این خاصیت را دارد که میتواند برای دفاع از متحدان اروپایی آمریکا در صورتی که مورد تجاوز قرار گیرند به کار رود .اگر آمریکا از این استراتژی پیروی کند آنان اطمینان پیدا می کنند که آمریکا برای دفاع از تجاوز به آنان به کمکشان خواهد شتافت و با نابود کردن موشکها و هدفهای نظامی دشمن او را سر جایش خواهد نساند اما در صورتیکه آمریکا از استراتژی انهدام گسترده و قطعی پیروی کند در صورت حمله شوروی به اروپای غربی یا وقوع یک جنگ محدود  دیگر بعید است که آمریکا به خاطر متحدانش دست به جنگی بزند که به معنای اتحار متقابل است و تازه هیچ نتیجه مطلوبی هم برای متحدان آمریکا نخواهد داشت.مکنامارا وقتی استراتژی دو جزئی خود را مطرح میکرد نکاتی را روشن ساخت که نشان میداد میان این استراتژی و برنامه دفاع با موشکهای ضد موشک – که وزارت دفاع آمریکا با اصرار میخواست موافقت کنگره را با آن جلب کند-  رابطه ای استوار هست . وی گفت چون هدف استراتژیک هر دو دولت آمریکا و شوروی یکی است و در باز دارندگی دشمن خلاصه میشود قدرت انهدام برای آمریکا درست همان مسئله محدود کردن دائره انهدام برای شوروی را تشکیل میدهد. از این جهت به محض اینکه نیروهای آمریکا به این مرحله از توانایی رسیدند که دشمنان آمریکا را به طرز گسترده و قطعی منهدم کنند آنوقت میتوان اندیشید که چگونه میشود دائره انهدام را محدود ساخت. این که بتوانیم خسارات و تلفاتی را که دشمن بر ما وارد می آورد محدود و کم کنیم امری است مورد شک و تردید. مردم آمریکا را نمیتوان در برابر اثر انهدامی و مهلک موشکهای هسته ای دشمن به طور کامل حفاظت کرد و در امان نگاه داشت. قدرت هسته ای آمریکا گرچه هولناک است اما تنها نیروهای تهاجمی استراتژیک شوروی هستند که قادرند هدفهای خود را در آمریکا تعیین کنند و دائره انهدامی را که میخواهند اختیار نمایند. از آمریکا که هدف حمله است کار چندانی در این خصوص ساخته نیست . حتی در صورتی که آمریکا سیستم کاملی برای دفاع از موشک های خود داشته باشد باز شوروی قادر خواهد بود صدمات مهلکی بر پیکر ما وارد آورد.

 

19دسامبر/16

اخلاق در اسلام

قسمت سیزدهم

آیت الله مشکینی

حرص

یکی از صفتها و ملکات رذیله انسانی صفت حرص است. این صفت از صفات پلیده ای است که غالبا در انسان موجود است.

بحث درباره این صفت چند قسمت دارد:

  1. آیا این صفت ذاتی انسان است یا از اوصاف حادث است؟
  2. متعلق حرص وطمع چیست و در چه حالی میتوانیم حریص باشیم؟
  3. حرص چه آثار سوئی می تواند در انسان باقی گذارد؟
  4. چگونه انسان می تواند این رذیله را از خود دور کند و از این مرض روحی بهبودی یابد؟

۱٫حرص ذاتی است

خداوند صفت طمع را در خمیره انسان به ودیعه گذاشته و این صفت در طبیعت ودرون انسان خواه ناخواه موجود است.یعنی این صفت ، همانند دیگر صفت های انسانی- چه رذائل و چه فضائل- و در کمون ذات انسان به ودیعت نهاده شده و خداوند در مزرعه وجود بشر ، بذرهای غالب اوصاف را کاشته است. ولی در اختیار انسان است که این صفت را کنترل کند و نگذارد که آثار سوء بار بیاورد ، و همچنین میتواند این صفت را تعقیب کند و زیاد نماید ، چنانچه سایر صفات روحی هم همینطور است.

ناگفته نماند که ایجاد چنین صفت هائی در انسان روی مصالحی است ، مثل موجوداتی که در عالم هست و انسان خیال میکند این موجودات خطرناک و بد است ، ولی با این حال چون مصالحی در عالم وجود دارد ،  خداوند آنها را آفریده است.

خداوند در آیه۲۰  سوره معراج می فرماید :

“¨bÎ) z`»|¡SM}$# t,Î=äz %·æqè=yd #sŒÎ) çm¡¡tB •Ž¤³۹$# $Yãrâ“y_ #sŒÎ)ur çm¡¡tB ”

“çŽösƒø:$# $¸ãqãZtB  žwÎ) tû,Íj#|ÁßJø۹$#  tûïÏ%©!$# öNèd 4’n?tã öNÍkÍEŸx|¹ tbqßJͬ!#yŠ ”

-خداوند انسان را حرص آفریده .هر گاه زیانی به او رسد جزع و بی قراری می کند و اگر خیری به او رسد از احسان کردن امتناع می ورزد مگر نمازگذاران که عمر خود را همواره در نماز و اطاعت پروردگار میگذرانند.

“الانسان” در اصطلاح عربی و نحوی طبیعت است ، فرد نیست آیه نمی فرماید که خدا فلان فرد را حریص آفریده است بلکه می فرماید : خداوند این “طبیعت” را حریص آفریده و حرص و طمع را روی مصالحی در ذات این طبیعت قرار داده است.

البته پیدا است که در مقام آزمایش ، همین صفت کششی است به سوی گناهان و هواهای نفسانی ، و آن وقت است که انسان با نیروی عقل و خرد و با قدرت ایمان و تقوی ، اگر توانست سدی در برابر این کشش ، ایجاد کند در او تکامل پیدا میشود .و اصولا تکامل انسانی و به مراحل عالیه رسیدن ، طبق همین مجاهدات است. باید در انسان کششهائی باشد که او را به سوی کارهای بد و هواها بکشد ، و از سوی دیگر در او عقل وایمان و تقوی باشد که جلوگیری کند ، و این نبرد پیوسته میان کششهای هوا و هوس ، و ایمان و خرد تحقق یابد تا در این بین آزمایشها حاصل شود ، و موجب ترقی و تکامل انسانی گردد.روی این معنی است که انسان همواره رو به تکامل است ، و روی همین جهت است که فرشته موجودی است متوقف و راکد و به همین معنی قابل تکامل وترقی نیست زیرا از نخستین روزی که آفریده شده در یک حد معینی از تکامل بوده است اما انسان چون کششهای درونی در او هست و پیوسته او را به طرف اموری میکشاند ، طبیعتش اقتضای حرکت های گوناگون دارد و از یک طرف ایمان و خرد او با آن کششها مبارزه میکند. نتیجه این مبارزه این است که با آن کششها بر عقل و ایمان غالب میشود و انسان سقوط میکند ، و یا اینکه ایمان و خرد بر آنها پیروز میشود و انسان در حالت تکامل و ترقی قرار میگیرد . لذا انسان در حال اعتدال باقی نمی ماند و حد معینی ندارد … یا در حال ترقی و تکامل است و یا تنزل و انحطاط.

گاهی انسان در سیر صعودی آنقدر اوج می گیرد و بالا میرود که از همه فرشتگان بالاتر و والاتر میشود و گاهی هم در سیر انحطاطی آنقدر تنزل می کند که از تمام درندگان و وحشیها پائین تر میرود.

۲٫متعلق حرص چیست؟

متعلق حرص ، مال و جاه و لذائذ دنیوی است . و آن حرصی که در اسلام مورد نکوهش قرار گرفته است ، همین امور دنیوی و مادی است و هر چه حرص انسان به این گونه امور مادی بیشتر شود درجه انحطاط او زیادتر میشود.

اما اگر انسانی باشد که نسبت به کمالات و معارف انسانی طمع داشته باشد ، هر چه حرص او به فراگیری دانش و علم و تقوی و معارف الهی و توحیدی بیشتر شود ، تکامل او افزونتر میگردد ، و این گونه حرص در اسلام نکوهش نشده بلکه مورد ستایش نیز قرار گرفته است.

۳٫آثار طمع در انسان

ذات یک صفتی در انسان بدون اینکه آثاری در خارج داشته باشد ، مهم نیست و ایجاد انحطاط و گناه نمیکند . لذا در روایت دارد که بعضی از صفتها در تمام مردم وجود دارد. درباره “حسد” در روایت آمده است که در تمام مردم حتی در انبیاء و بندگان شایسته خدا نیز موجود است. ولی بر انسان است که صفتهای بد را  کنترل کند ، و هنگامی آن صفتهای بر مورد نکوهش است که ظهور خارجی پیدا کند.

انبیاء و بندگان شایسته خدا آنچنان صفتهای رذیله را محاصره کرده اند و در تحت اختیار عقل وایمان قرار داده اند و آنچنان مراقبت و کنترل نموده اند که هیچ اثر سوئی بر آنها مترتب نمیشود ، بلکه همین مراقبتها سبب میشود که ثوابهائی هم برای آنها به این مناسبت نوشته شود. صفت طمع هم همینطور است ، اگر به خارج بیاید و در انسان ایجاد یک جنبشی کند ، آنجا است که آثار سوئی ایجاد مینماید:

یکی از آثار سوء این طمع این است که انسان را بتدریج میخورد و نابود میکند. یکی از راویان از امام صادق (ع) میپرسد:

چه عملی است که ایمان را در دل ثابت میکند و چه عملی است که ایمان را از انسان میگیرد؟ حضرت فرمود :

“الذی یثبت الایمان فی القلب ، الورع و الذی یخرجه منه ، الطمع”

-آن چیزی که ایمان را بتدریج میخورد و دل را از ایمان تهی میکند طمع است و آن چیزی که ایمان را در دل ثابت و محکم نگه میدارد تقوی و ورع است.[۱]

ایمان همانند نوری است که بوسیله علمها و کارهای نیک زیاد میشود . یعنی کارهای خوب و شایسته ، آن نور را اضافه میکند مثل کارخانه وترانسفورماتوری که سبب زیادی نور میگردد. و همچنین گناهان ، ایمان را زائل میکند و از بین میبرد.

مراد از طمع-در روایت- عملی کردن طمع است. انسان هر گاه طماع و حریص شد ، دست به مال مردم دراز میکند  و گاهی مال مردم را درازی میکند . بوسیله گرد آوردن مال دروغ میگوید و دروغ یکی از گناهان کبیره است ، از این رو ایمانش نیز کم میشود . گاهی برای همین انگیزه طمع ، انسانی را میکشد. بنابراین ، صفت طمع سبب قتل نفس و خیانت در مال و عرض و ناموس مردم میشود و گناهان بسیار دیگری نیز در بر دارد. وقتی این صفت در خارج چنین آثاری پیدا کند ، در نتیجه ایمان قلبی انسان بتدریج کم میشود و در آخر نابود می گردد ، و انسان به کلی از ایمان بیرون می رود.همچنانکه از لباس بیرون میرود.

از رسول اکرم (ص) نقل شده که فرمود:

“ایاکم و استشعا الطمع فانه یختم علی القلب بطابع حب الدنیا”

-زنهار از اینکه طمع بر شما چیره شود زیرا اگر طمع  در انسان رشد کند ، بر قلب او مهر حب دنیا میزند. هر چه دنبال این صفت طمع برود حریص تر میشود. هر چه بیشتر مال و جاه دنیا را تحصیل کند، حبش بیشتر میشود و در آخر مهری از حب دنیا بر قلب انسانی زده میشود.

در ادامه حدیث می فرماید :

“فانه مفتاح کل معصه و سبب احباط کل حسنه”

-این صفت ، کلیدی است برای هر گناه زیرا عملی کردن طمع ، دادن کلید گناهان  است به دست آدم طماع که اگر کسی کلید انباری داشته باشد ، همواره انبار را باز می کند و کالاها را از آنجا بیرون میبرد. آدم طماع هم گویا دریچه گناهان بر او باز میشود و همواره در گناه غرق می گردد.

“و سبب احباط کل حسنه”

در نتیجه اگر گناهان زیاد شد ، ثوابهای انسان بتدریج حبط میشود.زیرا برخی از گناهان هست که اعمال خیر انسان را هم نابود میکند.مثلا اگر طمع ، کسی را وادار کند که شخصی را – چنانچه اتفاق افتاده – به طمع پولش بکشد ، این طمع سبب قتل نفس شده و قتل نفس کار آسانی نیست. روز قیامت گناهان آن شخص مقتول ر ابه گردن قاتل میگذارند و بسا هست که تمام ثوابهای قاتل را می گیرند و تحویل مقتول می دهند. بنا بر این یک بار عملی کردن صفت طمع سبب شد که این انسان هر چه کار خیر هم داشته است حبط شود و از بین برود.

ادامه دارد…

 

۱- ورع یعنی ترک محرمات . برخی میگویند ورع بالاتر است از ترک محرمات. آدمی که ورع دارد کسی است که هم حرام ها را  ترک میکند و آن چیزهائی که مشتبه است یعنی چیز هائی که شک می کند حرا م است یا حلال و تنها احتمال حرمتش را میدهد آنها را هم ترک میکند.

19دسامبر/16

انتخابات از نظر اسلام و قانون اساسی

قسمت ششم

حجت الاسلام یحیی سلطانی

مجلس شورای اسلامی

شوری ، رای اکثریت

انتخاب نمایندگان مجلس :

قانون اساسی در اصل شصت و دوم میگوید : (( مجلس شورای ملی ( اسلامی ) از نمایندگان ملت که به مستقیم و با رای مخفی انتخاب میشوند تشکیل میگردد. شرائط انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان و کیفیت انتخابات را قانون معین خواهد کرد))

در ماده ۹ قانونی که در تاریخ ۱۷/۱۱/۵۸ در رابطه با اجراء اصل یاد شده به تصویب شورای انقلاب اسلامی ایران رسیده و دارای ۶۱ ماده و ۱۵ تبصره میباشد چنین آمده است:

(( انتخاب شوندگان باید دارای شرائط زیر باشند : ۱- تابعیت ایرانی ۲- حداقل سن ۲۵ سال و حداکثر ۷۵ سال ۳-عدم اشتهار به فساد و نادرستی ۴- اعتقاد به نظام جمهوری اسلامی ۵- ابراز وفا داری به قانون اساسی ۶- سواد خواندن و نوشتن به حد کافی . ))

همانطوری که در بحث های گذشته اشاره کردیم شرائطی را که قانون اساسی جمهوری اسلامی در مورد فقیه رهبر ( ولی فقیه ) با رئیس جمهوری یا نماینده مجلس بیان میکند حداقل شرائط است که اگر آن شرائط نمیتواند برای قبول مسئولیت اقدام نماید ولی ملت برای تحقق دادن حاکمیت صالحان نمیتواند به حداقل شرائط اکتفا کند .  بلکه وظیفه سنگین او این است که حتی المقدور بکوشد تا شایسته ترین فرد را که واجد حد اعلای شرائط باشد انتخاب نماید . زیرا یک اصل کلی از منابع مذهبی استفاده میشود و آن اینست که :

(( در اسلام حق  حاکمیت همواره نزد شایسته ترین افراد است و به طوری که از احادیث استفاده می شود اگر در جامعه ای پیشوائی و زمامداری  ملت در دست افرادی باشد که داناتر و فاضلتر و شایسته تر از آنها در جامعه موجود ( ولی بر کنار ) باشند این جامعه همیشه رو به سقوط خواهد رفت . ))

” عن النبی (ص) من ام قوما و فیهم ”

” من هو اعلم منه لم یزل امرهم الی ”

” السفال الی یوم القیامه .” [۱]

از رسول خدا (ص) نقل شده که فرمود :

هر کسی پیشوائی قومی را عهده دار شود و در بین آن قوم داناتر از او وجود داشته باشد کار آن قوم همیشه رو به پستی خواهد بود .

این حدیث شریف را علماء اسلام در بحث مربوط به نماز جماعت مورد استناد قرار داده و فرموده اند : اگر فرد عالمتری وجود دارد بهتر است مردم او را امام جماعت قرار دهند .

واضح است که این حدیث شریف مخصوص امام جماعت نیست و علاوه بر اینکه اطلاق مضمون حدیث ، هر نوع امامت و پیشوائی را شامل می شود ، اگر قرار باشد در تعیین امام جماعت رعایت افضل بودن لازم باشد در تعیین مسئولین امر حکومت که وظیفه آنها از امامت جماعت سنگین تر است ، به طریق اولی رعایت افضلیت لازم میباشد.

با توجه به این اصل کلی ( که مسئولیت ها باید در دست صالحترین افراد باشد ) ملت نمیتواند بی توجه از کنار این مسئله بگذرد بلکه وظیفه دارد حتی المقدور بکوشد تا شایسته ترین فرد را انتخاب نماید.

مرحوم علامه امینی – قدس سره – در کتاب الغدیر این حدیث شریف را از رسول خدا (ص) نقل میکند :

” من استعمل عاملا من المسلمین و ”

” هو یعلم ان فیهم اولی بذلک منه ”

” و اعلم بکتاب الله و سنه نبیه فقد ”

“خان الله و رسوله و جمیع المسلمین ”

  • هر کس از بین مسلمانان عاملی را بر سر کار بیاورد ( و به او مسئولیت بدهد ) و بداند که در بین مسلمانان فردی وجود دارد که او برای این کار سزاوارتر و به کتاب خدا و سنت پیغمبر (ص) آشناتر است آن کس به خدا و رسول خدا و جمیع امت اسلامی خیانت کرده است . [۲]

در این حدیث شریف چند نکته قابل دقت است : نکته اول اینکه حدیث نمیگوید (( اگر فردی را بر سر کار بیاورند که لایق نباشد و به کتاب خدا آشنا نباشد خیانت است )) بلکه در مفاد حدیث خیانت اینست که (( عالم تر و لایق تر موجود باشد و او را بر سر کار نیاورند اگر چه عاملیکه بر سر کار آمده لایق باشد.)) زیرا در اصطلاح اهل ادب افعل التفضیل در موردی به کار میرود که ماده آن در مفضل علیه موجود باشد.

نکته دوم اینکه حدیث شریف روی آشناتر بودن به کتاب خدا و سنت پیغمبر (ص) انگشت میگذارد و این همان اعلمیت در مسائل فقهی است . و طبعا در مواردی که شخص عامل عهده دار تنظیم قوانین اسلامی است رعایت این امر لازم تر و ضروری تر است.

نکته سوم اینکه در حدیث نمیگوید اگر دربین ( داوطلبان ) اعلم و افضل وجود دارد روی کار آوردن غیر افضل خیانت است بلکه میگوید اگر ( در ین مسلمانان ) افضل وجود دارد و به سراغ غیر افضل بروند خیانت است. بنا براین اگر افراد پر فضیلت داوطلب قبول مسئولیت نمیشوند وظیفه ملت است که به سوی آنها بروند و از آنها بخواهند تا در آنها انگیزه قبول مسئولیت ایجاد گردد.

نکته چهارم اینست که در حدیث نمیگوید اگر در بین ( مسلمانان یک منطقه ) افضل وجود دارد نوبت به غیر افضل نمیرسد . بلکه میگوید : اگر در بین ( جامعه اسلامی ) افضل وجود دارد غیر افضل نباید روی کار بیاید.

بنابراین وظیفه اسلامی اینست که مسلمانان بدون به کار بردن تعصبات و برتری های محلی و قومی و قبیله ای بکوشند از هر کجا و برای هر کار داناترین و شایسته ترین و متخصص ترین فرد را انتخاب کنند . نکته پنجم اینکه حدیث شریف عدم رعایت موضوع افضلیت را کار ساده ای نمیداند ، بلکه آنرا خیانت به خدا و رسول خدا (ص) و جمیع امت اسلامی دانسته و این تعبیر حاکی از اهمیت فوق العاده موضوع است.

شرائط نماینده مجلس :

دربحث مربوط به ریاست جمهوری شرائطی را برای والی و زمامدار اسلام از منابع مذهبی نقل کردیم که همه آن شرائط در نماینده مجلس نیز لازم است موجود باشد ، زیرا او نیز جزء والیان اسلام به حساب می آید . مخصوصا نماینده مجلس باید از نظر بینش سیاسی و جهات علمی کامل و قوی در امور جاری مجلس صاحب نظر و به طور کلی دارای قدرت استنباط باشد . برای روشن شدن این مطلب لازم است نظام شوری در اسلام را با دقت مورد بحث قرار دهیم تا حق مطلب ادا شده باشد.

شوری و رأی اکثریت :

شوری با آن نظامی که فعلا در حکومت های دموکراسی معمول شده که بازگشت آن فقط به تبعیت از رای اکثریت است ، در منابع مذهبی مطرح نشده بلکه نظام شوری در اسلام به گونه ای میباشد که بازگشت آن حتما به تبعیت از حق و قانون خدا است و شوری باید با کیفیت مخصوصی برگزار گردد که نتیجه آن تشخیص بیشتر و بهتر برای رسیدن به حق باشد ، زیرا در نظام اسلام فقط تبعیت از حق مطلوب است و از رای اکثریت ( صرفا به لحاظ اکثریت ) مادامی که با حقیقت و معیارهای شرعی مظابق نباشد ، تبعیت نمیشود.

نظام شوری در اسلام :

برای روشن شدن نقش شوری در اسلام لازم است در مورد مسائل زیر به توضیح بپردازیم :

  • در اسلام ، میزان ، تبعیت از حق و عدالت است.
  • تبعیت از اکثریت ( صرفا به لحاظ اکثریت ) پذیرفته نیست.
  • اگر خواسته های مردم توام با هوا های نفسانی و میل های شخصی بدون توجه به حقانیت امر باشد ، در اسلام مطرود است و تبعیت از آن در قرآن مجید با شدت مورد نهی قرار گرفته است.

توضیح مسئله اول :

احکام و قوانین اسلام مطابق با فطرت و سرشت انسان تشریع شده و هدف کلی از قوانین هدایت انسانها به سوی کمال و گسترش قسط و عدالت در اجتماع است.

عدل در مفهوم کلی به معنای قرار گرفتن هر چیز در جای مناسب خود و عدل اجتماعی به معنای رسیدن هر انسان به حقوق حقه خویش است و (حق) نیز در استعمال خود در اینگونه موارد همان معنی را میدهد.

قرآن مجید روی کلمه حق بسیار تکیه میکند و در مواردی که خواسته های مردم بر خلاف حق باشد بندگان خود را به استقامت و ایستادگی و حمایت از حق  دعوت مینماید .

در سوره شوری از آیه ۱۲ به بعد میفرماید :

(( همان دین را برای شما قرار دادیم که مورد سفارش نوح پیغمبر بود ( و همان آئین را برای شما مقرر نمودیم ) که آنرا به ابراهیم و موسی و عیسی علیهم السلام سفارش نمودیم ای پیامبر به همان دین ( یا همان گونه ) مردم را دعوت کن و همانطوری که مامور هستی پایداری نما و از هواهای نفسانی مردم پیروی کن و بگو من به کتابی که خداوند نازل فرموده ایمان دارم و مامور هستم در میان شما با عدالت رفتار نمایم )) سپس در آیه ۱۷ میفرماید :

(( خدا آن کسی است که کتاب را به حق همراه با میزان فرو فرستاده است .))

از مجموع آیات یاد شده چنین به دست می آید که میزان ، تبعیت از حق وعدالت است و باید در راه حق استقامت و پایداری کرد اگر چه خلاف خواسته های نفسانی مردم باشد .

توضیح مسئله دوم :

قوانین اسلام تنها جنبه مادی ندارد بلکه در همه قوانین بعد معنوی آن نیز در نظر گرفته شده و در هر حکمی از احکام اسلام رابطه آن با مبدا و معاد ملحوظ گشته است . زیرا در جهان بینی اسلام ، انسان موجودی است پویا و در حال حرکت که آغاز او از خدا بودن و انجام او به سوی خدا رفتن است و این جهان برای انسان بستر حرکت به سوی مقصد عالی و الهی او میباشد.

در قوانین فردی و اجتماعی اسلام که برای بقاء حیات بشر تنظیم شده ، حرکت و مقصد انسان فراموش نشده و قوانین به گونه ای مقرر گشته که حرکتش را سریعتر کرده و او را به مقصد نزدیکتر سازد . و به تعبیر دیگر چون تمام افعال و کردار انسان روی معاد و زندگی پس از مرگ  او تاثیر میگذارد ، قوانین و مقررات اسلام طوری تدوین یافته که علاوه بر تامین زندگی این جهان ، به زندگی پس از مرگ بشر نیز توجه کامل دارد. بنا بر این اگر اکثریت مردم با فلسفه احکام آشنا نباشند نمیتوانند از چگونگی قوانین اسلام با خبر شوند و در تشریع قوانین رای اکثریت نا آگاه بدون توجه به شرع ( صرفا به لحاظ اکثریت )  نه تنها هیچ دلیلی بر لزوم تبعیت ندارد بلکه بر عکس حرمت تبعیت از آن واضح و ثابت است.

قرآن مجید با تعبیراتی مانند (( اکثر الناس لا یعلمون )) [۳] از این حقیقت که اکثریت مردم ( بدون راهنمائی انبیاء) از دین فطری الهی ناآگاه هستند پرده برداشته و مطلبی را به طور روشن بیان نموده است .و در بعضی موارد خداوند صریحا پیغمبر خود را از اطاعت اکثریت نهی فرموده و تبعیت از آنها را موجب گمراهی دانسته است[۴]

در شوره حجرات آیه ۷ خطاب به مومنین میفرماید : (( بدانید که رسول خدا در بین شما است و اگر در بسیاری از موارد از شما پیروی کند ( وبه خواسته های شما عمل نماید ) گرفتار گناه میشوید. ))

توضیح مسئله سوم :

در قرآن مجید این مطلب مکرر آمده است که یهود و نصاری و احیانا مشرکین عرب خدمت پیغمبر میرسیدند و پیشنهاد صلح میدادند و از آن حضرت میخواستند که به خواسته آنها توجه شود و اظهار میکردند که اگر رسول خدا بعضی از خواسته های آنها را در مورد قبله یا مسائل دیگر اجابت نماید آنها به او ایمان می آورند.

در این گونه موارد خداوند با صراحت و قاطعیت به پیغمبر خود دستور میدهد که هرگز به خواسته های آنها عمل نکند و در همه مسائل فقط با حق به دستور خداوند طبق احکامی که نازل فرموده عمل نماید. [۵]

از مجموع این آیات نتیجه گیری میشود که در اسلام به خواسته های مردم اگر بر خلاف حق باشد توجه نشده بلکه با شدت از تبعیت از هواها و خواسته های نامشروع نهی و نکوهش شده است . بار دیگر تکرار می کنیم : با توجه به توضیحات یاد شده اگر رای اکثریت بر خلاف حق باشد ، تبعیت از آن در شریعت اسلام ممنوع است و اکثریت ( صرفا به لحاظ اکثریت ) هرگز ملاک و میزان عمل نخواهد بود . بلکه اجماع و اتفاق امت هم اگر کاشف از حکم خدا و رای معصوم نباشد نمیتواند ملاک و معیار عمل باشد . بنابراین اگر نتیجه شوری فقط حاکمیت دادن به اکثریت باشد بدون اینکه حقانیت موضوع ملاحظه شود نا مشروع است.

شوری در اسلام :

همانگونه که بیان شد ، نظام شوری به معنای حاکمیت دادن به رای اکثریت به گونه ای که فعلا در دنیا معمول شده در منابع مذهبی مطرح و تایید نشده ، از این جهت جای این سوال باقی مانده که شور از نظر اسلام چیست و شوری در نظام اسلامی چه نقشی خواهد داشت ؟

برای توضیح این مطلب لازم است روی کلمه شور و شوری که در قرآن مجید و روایات اسلامی ذکر شده ، دقت کنیم تا ببینیم مشورت به چه معنی است و اسلام به چه منظور دستور شوری داده است ؟ در قرآن مجید در دو مورد سخن از شوری به میان آمده است . مورد اول در سوره شوری است .در این سوره مبارکه از قسمت آخر آیه ۳۵ تا آخر آیه ۳۹ اوصافی را برای مومنین ذکر فرموده که از جمله آن اوصاف اینست که آنها در امور خود با یکدیگر مشورت بنمایند . (( و امرهم شوری بینهم ))  از این آیه شریفه چگونگی نظام شوری به دست نمی آید آنچه از این آیه استفاده میشود اینست که شوری یک امر پسندیده ای است و خداوند مومنین را به جهت اینکه امور خود را در بین خود به مشورت میگذارند ، مدح و ستایش فرموده است.

مورد دوم در سوره آل عمران است در آیه ۱۵۹ از این سوره مبارکه خداوند به پیغمبر خود دستور میدهد که با مومنین در امور مشورت نماید و سپس میفرماید :

(( پس از مشورت هر گاه تصمیم گرفتی بر خدا توکل کن که خداوند توکل کنندگان را دوست دارد.))

از این آیه شریفه نیز مانند آیه سابق حقیقت مشورت و چگونگی آن بدست نمی آید ولی میتوان گفت مفاد ظاهر آیه اینست که پس از مشورت تصمیم گیرنده شخص پیغمبر  (ص) است. و آیه شریفه تصمیم گیری را به اکثریت شور کنندگان مربوط نمیکند .بنابراین برای یافتن حقیقت معنای شور لازم است ابتدا به معنای لغوی آن توجه کنیم و سپس به اخبار و احدیث مراجعه نمائیم تا حقیقت معنای شور و نظام شوری از نظر اسلام ، به دست بیاید .

راغب اصفهانی در مفردات میگوید :

(( التشاور و المشاوره و المشوره استخراج الرای بمراجعه البعض الی البعض )) خلاصه مفاد کلام راغب اینست : مشورت عبارت است از استخراج و به دست آوردن رای و نظر با مراجعه بعضی از صاحب نظران به بعضی دیگر.

مرحوم طبرسی در تفسیر مجمع البیان میفرماید : (( شوری هو فعلی من المشاوره و هی المفاوضه فی الکلام لیظهر الحق)) یعنی شوری عبارت است از رد و بدل کردن کلام ( و روی هم ریختن آرا ) برای اینکه حق آشکار گردد.

از معنای لغوی مشورت چنین به دست می آید که مراد از شور و مشورت اینست که صاحبان رای ، آرا خود را عرضه کنند تا از میان آرا و نظریه های مختلف راه صحیح و حق آشکار گردد و یا بهترین رای و نزدیک ترین آن به حقیقت به  دست بیاید .

مشورت از نظر اخبار و احادیث :

از مجموع اخبار واحادیثی که در مورد مشورت آمده است استفاده میشود که ائمه معصومین (ع) مشورت را به همان معنای لغوی که آنرا شرح دادیم به کار میبردند . از علی (ع) نقل شده که فرمود : هر کسی در رای خود مستبد باشد هلاک شده و هر کسی با مردان مشورت کند در عقل آنان شریک شده است.

من استبد برایه هلک و من شاور

الرجال شارکها فی عقولها[۶]

و از آن حضرت نقل شده که به فرزند برومند خود محمد حنفیه فرمود : رای مردان را بعضی بر بعض دیگر ضمیمه کن سپس از میان آرا نزدیک ترین آنها را به صواب و دورترین آنها را از خطا و شک انتخاب کن.

اضمم آراء الرجال بعضها الی بعض ثم اختر اقربها من الصواب و ابعدها من الارتیاب[۷]

از موارد استعمال مشورت در احادیث به خوبی روشن میشود که منظور از  مشورت تبادل آراء و استفاده از نظریه های صائب صاحب نظران است تا بهترین رأی برای تصمیم گیری به دست بیاید و چون در اسلام میزان ، تبعیت از حق است دستور مشورت آمده ، تا در ضمن تبادل افکار و ملاحظه آرأ مختلف و ضمیمه کردن عقل ها و اندیشه ها ، حقیقت آشکار گردد و راه صواب بهتر به دست بیاید و خطا کمتر واقع شود . و مسئول امر در اسلام موظف است پس از مشورت بهترین نظریه را انتخاب کند و شخصا تصمیم بگیرد و بدیهی است که رای اکثریت اگر صالح و صاحب نظر نباشد ملازمه ای با حق بودن و صواب بودن ندارد بلکه ممکن است حق به جانب اقلیت باشد مثلا اقلیت مومن و مکتبی و آگاه و متخصص و صاحب نظر قطعا نظر آنها به صواب نزدیکتر است تا نظریه اکثریت نا آگاه با این توضیح مجلس شورای اسلامی اگر بخواهد با حفظ حاکمیت اکثریت آرأ با نظام شوری در اسلام منطبق باشد باید طوری ترکیب شود که همه نمایندگان یا اکثر قریب به اتفاق آنها قدرت استنباط داشته باشند و در امور جاری در مجلس صاحب نظر باشند تا رأی اکثریت کاشف قطعی یا کاشف غالبی از حقانیت موضوع باشد و الا اگر بخواهد رأی اکثریت ( صرفا به لحاظ اکثریت ) حاکم باشد مشروع نخواهد بود.

بنابراین یکی از مهمترین شرائط نماینده اینست که دارای معلومات کافی ، استعداد سرشار ، قدرت استنباط و صلاحیت کافی و لازم باشد تا بتواند از بین نظریه ها و گفتگوهای موافق و مخالف بهترین رای را تشخیص دهد و با بینش و درک صحیح رای مثبت یا منفی بدهد.

اگر بدون اینکه مطلب برای او حل شده باشد صرفا به لحاظ اینکه فلان عده مورد اعتماد او هستند موافق با آنها رأی بدهد این رأی نتیجه اش اینست که اکثریت به بار میآورد و به اکثریت حاکمیت میدهد بدون اینکه رأی دادن ها ضمن اینکه بر خلاف معیار شوری در اسلام است ، علیه مصلحت مردم بوده و بسیار خطرناک میباشد.

 

۱-جامع احادیث الشیعه ، جلد ۶ ، صفحه ۴۵۶ .

۲-الغدیر ج۸ ص۲۹۱

۱-سوره روم – آیه ۳۰

۲-سوره انعام – آیه ۱۱۶

۳-آیه ۶۵ ، مائده آیه ۴۸ ، شوری آیه ۱۵ و آیات دیگر نظیر این آیات.  سوره بقره آیه ۱۲۰ ، سوره رعد آیه ۳۷ ، بقره آیه ۱۴۵ ، انعام

۱-وسائل الشیعه ج۸ ص۴۲۵

۲-وسائل الشیعه ج۸ ص۴۲۹

19دسامبر/16

نوجوانان پس از انقلاب (۲)

قسمت ششم

درسهای منتشر نشده از شهید حجت الاسلام و المسلمین دکتر باهنر

روانشناسی و جامعه شناسی

دوران علم زدگی

اصولا باید توجه داشت که در گذشته ، ما دو مرحله برای تفکرات اسلامی در ایران داشتیم : یک مرحله ، مرحله “علم زدگی ” بود  یعنی  درحدود ۱۰ یا ۱۲ سالگی روزنامه ها و کتابهائی که منتشر میشد اینها را مطالعه می کردیم و از حدود سال ۲۰ و ۲۲ و ۲۳ که یادمان هست از آن موقع نوعی علم زدگی حاکم بود یعنی آنچه خیلی چشمگیر بود این بود که میگفتند : مثلا فلان کس میکروب را کشف کرده ، فلان کس اتم را شکافته یا فلان دانشمند خارجی اختراع بزرگی کرده ، یا یک وسیله ای ساخته اند که در فاصله دو ساعت مثلا به فلان جا میرسد ! آنطور مسائل خیلی چشمگیر و جالب بود . خودمان هم که روی منبرها میخواستیم برویم ، اگر چند تا از این اصطلاحات را به کار میبردیم و چند تا از این اکتشافات علمی را روی منبر میگفتیم ، منبرمان بسیار میگرفت برای اینکه نکته صنعتی و یک اختراع تازه و یک دستگاه تازه و اینطور چیزها را از پرفسور فلان از دکتر فلان ، میگفتیم و این روش ، معلول یک حالت فریفتگی در برابر علوم تجربی و صنعت بود.

در آن دوران کسانی که معتقد به اسلام بودند و میخواستند خدمت به اسلام بکنند و اسلام را در بین نسل جوان پیش ببرند ، می آمدند یک مقدار پیاز داغ میزدند به بحثهای اسلامی از مسائل علمی و تلاش میکردند در گوشه و کنار آیات و روایات بگرد و نکته های علمی  گیر بیاورند ، و مثلا بگویند حرکت زمین در قرآن پیش بینی شده ، اتم پیش بینی شده ، اینجا موضوع میکروب است ، آنجا موضوع فلان است و…

خلاصه آنکه سعی میکردند از آیات و روایات تکه هائی پیدا بکنند و آنها را چاشنی منبر قرار بدهند ، البته مقصود این نیست که در میان آیات و روایات مطالب علمی و پیش بینیهای علمی نیست. هست اما یک حالت علم زدگی وجود داشت که حتی در تبلیغات اسلامی هم سایه افکنده بود.

دوران مکتب زدگی

در این ده بیست ساله اخیر ، آن نبوغی که برای دانشمندان فیزیک و شیمی و اتم قائل بودند ، آن نبوغ و شخصیت و عظمت و آن چیرگی کم کم فروکش کرد ، اما این بار مکتبها در محیط ما مطرح شد یعنی این مسئله مطرح شد که فلان فیلسوف اجتماعی فلان مکتب را آورده و فلان اصطلاحات را آورده و فلان طرح را برای درمان دردهای اجتماعی آورده و چنین و چنان کرده است و بدین ترتیب مکتب زدگی پیش آمد ، و چون بین مکتبها خیره کننده ترین آنها به نحوی در دنیا مطرح بود ، مکتب مارکسیستی بود که خیلی هم اینطرف و آنطرف شایع بود و کتابها وبحثها وحتی فیلم و نمایشنامه و داستان از قصه کودک گرفته تا بحثهای فکری وفلسفی مربوط به این مکتب در دنیا خیره کننده بود. یک عده از مسلمانها که می خواستند اسلام را مطرح کنند ، فکر میکردند اگر اصطلاحات و مطالب این مکتبها را وارد اسلام بکنند ، خدمتی به اسلام کرده اند و توانسته اند اسلام را بیشتر عرضه کنند.

این هم یکی از زمینه های گرایش این گروه به مکتب مارکسیستی بود.

آشنائی نه تاثیر پذیری !

اینجا از جاهای بسیار حساس است ، و باید در آن دقت کرد. مقصود این نیست که وقتی تحقیق اسلامی یا بحث اسلامی میکنیم ، هیچ یک از اصطلاحاتی را که مکتبهای دیگر به کار برده اند ، ما به کار نبریم نه ، بسیاری از اصطلاحاتی را که فلاسفه یونان به کار برده اند بعد فلاسفه اسلامی ما هم به کار برده اند ، منتها بعضی به اشتباه افتاده و همان تفکر فلسفه یونانی را حفظ کردند ولی بعضی آمدند فلسفه اصیل اسلامی را کشف کدند ولو در پوشش همان اصطلاحاتی که از فلسفه یونان گرفته بودند .

هیچ اشکالی ندارد که اگر فرضا یک بحث افتصادی را مطرح کردیم ، درباره “ارزش اضافی” بحث کنیم که آیا اسلام روی ارزش اضافی چه حسابی باز کرده است ؟ آنچه مهم است این است که ما بینشها و اندیشه های مکتب های دیگر را بر اسلام تحمیل نکنیم و اندیشه های دیگران را به حساب اسلام نیاوریم ، و اصالت اسلامی همان اسلامی که پیامبر اکرم (ص) فرموده و علی (ع) فرموده و در متون و منابع غنی اسلامی ما وجود دارد ، ما همان اصالت اسلامی را حفظ کنیم ، حال اگر یک چیزهائی از این مطالب اسلامی با بعضی از حرفها و مکتبهای دیگران موافق بود ، یا مخالف ، از نظر ما مهم نیست.

فرض میکنیم بحث “تکامل” مطرح است اگر ما در برنامه های اسلام یک بحثهائی را کشف کردیم که بعضی از اصول تکامل را قبول داشت ، هیچ اشکالی ندارد ، اما اگر به دلیل اینکه تکامل را بعضی دیگر گفته اند تمام حرفهایش را رد کنیم ، و اصلا در اسلام اسمش را هم نبریم ، یا بگوئیم چون تکامل یک بحث علمی بسیار جالبی است ، ما دربست تمام اصلهایش را قبول کرده این هر دو برخورد افراطی ، نادرست است. خلاصه آنکه در تحقیقات اسلامی مقایسه اسلام با مکتبهای دیگر ، و مشخص ساختن موضعی که اسلام در برابر آنها دارد ، بسیار دقیق است و ما بایستی مواظب باشیم و ضمن آنکه با مکتبها و حرفهای دیگران آشنا میشویم و روی آنها بحث و تحقیق میکنیم وقتی میخواهیم موضع اسلامی اتخاذ کنیم و نظر اسلام را کشف بکنیم ، سعی کنیم که آن خلوص و صداقت و اصالت را حفظ کنیم ، حالا اگر یک چیزی از اسلام با برخی از مکاتب موافق بود یا مخالف ، برای ما مهم نیست ، ما اسلام خودمان را تعقیب میکنیم.

بنا بر این حالت مکتب زدگی در این سازمان وجود داشت ، سران اینها  شروع کردند به مطالعه کردن درباره ایدئولوژی و تدوین آن ، و چنانکه گفتیم با آن اطلاعاتی که قبلا از مارکسیست داشتند و با نوعی سلطه که مکتب مارکسیسم در بین جوانها داشت واصطلاحات و حرفهای آن بر سر زبانشان بود ، میگفتند اگر ما این حرفها و این اصول را قبول کنیم مثلا بهتر میتوانیم نسل جوان را متوجه راه خودمان بکنیم ، با این کیفیت ایدئولوژی را تدوین کردند و آن حالت مکتب زدگی باعث شد که این حرفها  آمیخته شد با حرفهای اسلامی و شد مجموعه بنیادی فکر و ایدئولوژی این سازمان.

موضع سیاسی سازمان

از نظر سیاسی مسئله به این صورت بود که در همان اوایلی که این سازمان متولد و متکون شد ، آنها گفتند ما الان با استبداد و با امپریالیسم درگیر هستیم و بنا بر این اگر گروه دیگری هم همین موضع را قبول داشته باشد ، ما با آنها همکاری میکنیم برای اینکه هدف مشترک هست ، هدف مشترک را میگیریم و موارد اختلاف را به بعد موکول می کنیم.

به عبارت روشن تر می گفتند : درست است که فلان گروه خدا را قبول ندارد ، درست است که پایبند مقررات و برنامه های اسلامی نیست ، ولی در اینکه هر دو میگوئیم رژیم استبدادی سلطنتی غلط است یا نفوذ آمریکا نباید باشد ، مشترک هستیم ، و بر اساس این نوع تصور سیاسی و موضع اجتماعی ، می گفتند با آنها همکاری می توانیم بکنیم!

نتیجه این شد که عده ای که مسلمان بودند ودلشان میخواست ( آنطوری که ظاهر امر نشان می داد ) یک خدمت اسلامی انقلابی بکنند ، با آن ایدئولوژی که به آن شکل مدون شده بود و با این تحلیلی که از نظر موضع گیری سیاسی کردند ، عملا هم مکتبشان آمیخته با مارکسیسم شد و هم موضع گیری سیاسیشان آمیخته و هماهنگ با این مکتب شد…

این مطلب گذشت تا آنکه در سال ۵۰ در اثر بعضی از مسائلی که پیش آمد ، عده بسیاری از رده های بالا و حتی ردیف دوم آنها دستگیر شدند و بعد ، توسط رژیم پهلوی عده ای از آنها محاکمه و محکوم به اعدام ، و عده ای هم محکوم به زندانهای طویل المدت شدند . در نتیجه کار افتاد به دست گروه تقریبا دست سوم ، یعنی گروه های جوانی که بعضیشان فقط شش ماه و بعضی ۱۲ ماه و بعضی ۴ ماه در شرایط مخفی با آنها آشنا شده بودند و هنوز نه فکر اسلامی آنان نضج گرفته و نه تفکر ایدئولوژیکی از همان جزوه ها و کتابهای تدوین شده آنها استفاده میکردند وپیداست که نتیجه آن چه بود ؟ این گروه بر خلاف رهبرانشان ( که شناخته شده بودند ودر بسیاری از جلسات تفسیر خود ما سالها شرکت میکردند و نیز در درسهای شهید “آیت الله مطهری” و هم چنین درمجامع مذهبی اسلامی متداولی که وجود داشت ، شرکت میکردند) جوانهای نو پائی بودند که نه آن بحثهای تفسیری و تحلیلی را دیده بودند ونه آن مساجد و مجالس و بحثها و مطالعات عمومی اسلامی را ، و دقیقا با همان جزوه ها و با همان دستور العملهای ایدئولوژیکی سازمانی در شرایط مخفی آشنا شده بودند و لذا از همان موقعی که فکر اسلامیشان می خواست مجهز و مدون بشود ، با نوعی تفکر چپ گرایانه آمیخته شد ، بعد هم میدانیم که رسما بعضی از گروههای چپی در آنها نفوذ میکرد که بایستی مآلا بسوی حکوت اسلامی و ایدئولوژی اسلامی چون مدون نیست و نمیتواند  جامعه را اداره کند  و فقط مارکسیستی میتواند اداره بکند ، بنابراین ما رسما اعلام میکنیم که موضع و مکتب ما همان مکتب مارکسیستی است . این عده از آن روز رسما گروه الحادی را تشکیل دادند ، ولی گروه باقیمانده اینها را قبول نداشتند و اینها به صورت چپ گراهای بسیار قوی در آمدند که الان هم همان گروه معروف به “پیکار ” هستند که تندتر و خشن تر هستند.

در هر حال بعد از پیروزی انقلاب ، نوجوانان ما با چنین وضعی مواجه شدند یعنی آنها دلشان میخواست آن حالت انقلابی و پرخاش و اعتراض وجود داشته باشد و به صورتی همان مشتهای گره کرده قبلی را ادامه بدهند ، و این سازمان فاسد توانست برخی از آنها را شکار کند ، و از این نظر مساله نوجوانان بسیار دقیق و در خور توجه اشت.

اسلام خالص پیروز است

در هر حال اگر روزی گروهی مصلحت را در این می پنداشتند که مطالبی خارج از اسلام را وارد اسلام بکنند ، آن روزگار گذشت ، زیرا ما الان در روزگاری هستیم که اسلام عزیز ما با سر بلندی و غرور و افتخار و با محتوای غنی خود میتواند وارد عرصه کارزار بشود ، یعنی ما الان عقده حقارت نداریم ، ما نمیخواهیم ببینیم دیگران چه چیزهای چشمگیری دارند ، تا یک مقدار از اینطرف و یک مقدار از آن طرف قرض کنیم تا بتوانیم در سایه آن حرفها اسلاممان را قدری مطرح کنیم ، بلکه اکنون اسلام ، در سایه این انقلاب آنچنان مطرح شده که در عرصه مسائل داخلی و بین المللی با سربلندی و افتخار مطرح است ، یعنی الان حتی شعارها و اصطلاحات اسلامی ما خیلی سر بلند تر از اصطلاحات دیگران است . مثلا کلمه “مستضعف” ، “مستکبر” ، “طاغوت” و امثال این کلمات که از متن اسلام در آمده معنا پیدا کرده است ، که ما دیگر احتیاج نداریم کلمه “خلق” ،”کارگر” و این گونه کلمات را به کار بریم . اینها اصطلاحاتی است که تا بیست سال پیش ممکن بود یک مقدار چشمگیر باشد اما اکنون دیگر پشم و یال آن اصطلاحات ریخته و فروکش کرده و سبیلها آویزان شده است. واقعا الان حضور اسلام یک نوع سربلندی ایجاد میکند ، امروز اگر ما شعادها و حرفها و ایدئولوژی و محتوای مطالب و انقلابمان را اسلام خالص و تمام عیار بکنیم موفقتر ، سربلند تر و غرور آفرین تر خواهد بود.

ادامه دارد.

 

19دسامبر/16

مروری بر جنایات ابر قدرت ها در منطقه

حجت الاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی

فاجعه لبنان ، کنفرانس فاس ، جنگ تحمیلی

اهداف اسرائیل از حمله به لبنان :

وضعی که در منطقه با تسلیم عربها و فلسطینیها پیش آمده است و آثار سیاسی و نظامی و اقتصادی که در پی خواهد داشت از جهاتی قابل بررسی است و شاید هنوز در محیط ما بحث مستوفایی در این مورد نشده است.

اصل فاجعه لبنان و هجوم بسیار وقیحانه اسرائیل به آنجا و سکوت زشت کشورهای عربی و اسلامی و همکاری ابر قدرتها – غرب و به نحوی شرق – و همکاری رندانه مزورانه سازمانهای جهانی همه قابل توجه است و روی هم رفته از حوادثی حساب میشود که باعث سرشکستگی بشریت است .

مساله در رابطه با : ۱- اسرائیل ۲-مردم لبنان ۳-جهان بشریت ۴-جهان شرق ۵- انقلاب اسلامی ایران قابل بررسی است و سخن درباره همه اینها نیاز به یک بحث طولانی دارد که ما فقط یه گوشه ای از هر یک از آنها اشاره میکنیم :

اینکه هدف آمریکائیها و اسرائیل و حامیانشان چه بود ، این خود مسئله ایست .درست در لحظه ای که ایران در جبهه ها پیروزی چشمگیری به دست آورد و وحشتی بر ارتجاع و امپریالیسم و صهیونیسم و ضد انقلاب در منطقه حاکم شد ، میبینیم که جبهه اسرائیل و لبنان فعال میشود ، این مساله خود به خود نباید از پیروزی ایران و جبهه های ایران مجزا باشد . شاید اگر این پیروزی نبود آنها هم با این عجله دست به کار نمیشدند ، البته این برنامه را داشتند که شاید به شیوه دیگری عمل می شد.

احتمالا یکی از اهدافشان این بود که ایران را متوجه آنجا کنند و اینجا به نحوی جنگ را تمام کنند که صدام باقی بماند و با بی اثر کردن پیروزیهای ایران و مشغول کردن ایران در جای دوری که طبعا نمیتوانست زیاد نقش اساسی داشته باشد ، و با توجه به این که این جبهه هم به کلی خاموش نمیشد ، موجب کاهش آبروی ایران شوند و آمریکا در خلیج فارس به دست ارتجاع امتیاز کسب نموده و صدام هم از بن بست در آید . آنها دراین هدف به کلی شکست خوردند و هیچ گونه موفقیتی به دست نیاوردند. اما در آنجا به صورت ظاهر مفق شدند چرا که در لبنان یک کانون مبارزه جدی علیه امپریالیسم و صهیونیسم شکل گرفته بود ، فلسطینیها نیروی نسبتا عظیمی داشتند واسلحه زیادی جمع کرده بودند ، حماسه انقلاب ایران به آنها جان می داد و بدین ترتیب در شمال اسرائیل یک خطر جدی علیه اسرائیل شکل میگرفت . و رویای غربی ها که همواره خواسته اند لبنان را به صورت یک کشور غربی در خاور میانه حفظ کنند به کلی از دست میرفت.

با این هجوم توانستند موقتا این وضع را به هم بزنند . فلسطینیها را متفرق کنند و در سازمان امل تفرقه ایجاد کنند زیرا گروهی از آنها ضعف نشان دادند و طبعا گروه جند الله و حزب الله نمیتوانست با آنها همسنگر باشد ، سایر حرکتهای اسلامی و غیر اسلامی دیگر هم انسجامشان از هم گسیخته شد و مهمتر این که سوریه را از قسمتی از لبنان بیرون کردند و جایش را اسرائیل گرفت . و وضع را به صورتی درآوردند که یا سوریه و اسرائیل ( اگر کوتاه بیاید ) هر دو بیرون بروند یا هر دو بمانند و احتمالا با ایجاد فشار سوری ها را بیرون کنند و اسرائیل برای مدتی بماند . و آنها همه به صورت ظاهر پیروزیهائی است که به دست آوردند .

پیروزی دیگری که به دست آوردند و دارد به هم میخورد این بود که “جمیل” را سر کار آوردند . میدانیم که حزب “کتائب” پایگاه آمریکا در لبنان بود و در درگیری های لبنان همیشه اینها و همچنین “سعد حداد” در کنار اسرائیل عمل میکردند و نمیگذاشتند لبنان جان بگیرد. ما در گذشته هم وقتی که میدیدیم فلسطینیها با آن که نیرومند بودند به کتائب فشار نمی آوردند ، فکر میکردیم در حقیقت کتائب پایگاه آمریکا هستند وآن روزی که اسرائیل ، سعد حداد یا کتائب را در خطر جدی ببیند ، هجوم می آورد و آنچه که نیروهای خلقی را از حمله و فشار به آنها باز میداشت همین نکته بود . و سر انجام موفق شدند شخصی را که هیچکس فکر نمیکرد یک روزی در لبنان رئیس جمهور شود به صورت ظاهر روی کار بیاورند.

پیروزی دیگر آنها در منطقه این بود که انهزام روحی بسیار بدی در کشورهای عربی پیدا شد به این معنی که حدود هفتاد روز جنگ بسیار زشت لبنان و سکوت همه کشورهای عربی بدون آن که سخنی جدی بگویند و اقدام موثری بکنند ، قابل هیچگونه توجیهی نبود، یا اینکه باید بگوئیم آنقدر ضعیف هستند که میترسیدند حتی یک اقدام سیاسی یا اقتصادی جدی بکنند و به طور مثال با فرانسه یا آمریکا قطع رابطه کنند یا به سازمان ملل فشاری وارد کنند ، که هیچ کاری نکردند ! و این قابل قبول نیست ، چون به هر حال اگر از لحاظ نظامی هم ضعیف بودند – که به نظر میرسد از همین جهت هم اگر متحد بودند ضعیف نبودند – از لحاظ اقتصادی با حربه نفت میتوانستند قضیه را به نحو آبرومندی فیصله دهند که نکردند . بنابراین تفسیر بعدی آن این است که بگوئیم :

خیانت سران مرتجع عرب :

اینها با آمریکا سازش کردند و خائن بودند . یا اینکه منافع خودشان نه ملتها ، نه اسلام ، نه عرب در این بود که نتیجه آن حالت بسیار بدی بود که در ملتها به وجود آورد چه بگوئیم ؟ بگوئیم خائن اند ؟ نوکر آمریکا هستند ؟ واقعا ضعیفند و چیزی ندارند ؟ البته میدانیم که ضعیف نیستند و امکاناتی در کشورهای عرب هست اگر بخشی از آن به کار گرفته میشد اسرائیل به کلی نابود میشد و در این مرحله میتوانستند اسرائیل را به طور جدی شکست دهند . مرحله ای که خود اسرائیل هجوم کرده بود آن هم هجومی بسیار زشت که نمیتوانست علم مظلومیت بلند کند ، اگر نیروهای عرب به میدان می آمدند و یک پوشش هوائی جدی برای سوریه درست میکردند ، با توجه به اینکه امروز کشورهای عربی هواپیماهای اف ۱۴ و اف ۱۶و…در اختیار دارند ( ما با داشتن تعدادی اف ۱۴ فضای کشورمان را به خوبی پوشانده ایم  ) و مصر ،لیبی ، الجزایر ، سوریه و … دفاع شرقی قوی دارند و با استفاده از سامهائی که در اختیار دارند ، میتوانستند سوریه را به خوبی پوشش دفاع هوائی دهند . و آواکسهائی که در عربستان هست میتوانند در شمال غربی عربستان حرکات داخل اسرائیل را کنترل کنند. و از سوی دیگر لشگر های زیاد و تانکهای فراوان و نیروی پیاده بسیاری در اختیار دارند ، در شرایطی که اسرائیل نیروی عمده اش را در لبنان پیاده کرده بود – به طور کلی بیش از ده ، دوازده لشگر نمیتواند داشته باشد – و نیروهای داخلی لبنان ، فلسطینیها ، امل و سایر گروهها همراه با همان نیروهای سوری که در لبنان بودند ، میتوانستند اسرائیلیها را مشغول کنند که نتوانند بیش از این جلو بیایند و در سایر جبهه ها هم جنگ به طور جدی علیه آنها آغاز میشد ، اسرائیلیها به طور جدی برخورد میکرد میتوانست به حساب اسرائیل برسد یک پیروزی برای غرب و صهیونیسم همین بود که حالتی در دنیای اسلام به وجود آوردند که ملتها از این دولتها مایوس شوند . دولتهایی که یا باید ضعیف یا خائن یا مزدور یا …. باشند یا آنکه واقعا از گذشته خود پشیمانند و سیاست نفی اسرائیل را صحیح نمیدانند ! و شاید در یک محاسبه دراز مدت به خاطر اینکه آمریکا یک پایگاه قوی در مقابل روسیه در منطقه داسته باشد ، ترجیح میدهند اسرائیل در منطقه قوی بماند ! از بس که انسان نمی خواهد خیانت اینها را آشکارا ببیند ، تا این حد دنبال دلیل میگردد و اینگونه توجیهی برای آنها دست و پا میکند.

همان روزهای اول در ذهن ما این بود ، که به هر حال ممکن است مردم به فکر بیفتند ما مردم خودمان را مقیاس می گرفتیم و با این مقیاس ، زیاد امیدوار بودیم ، هنوز هم امیدوار هستیم که اگر مردم عرب با همین رویه ای که ما داریم یا مقداری ضعیف تر وارد میدان شوند در این صورت باید گفت : به جای اینکه اسرائیل پیروز شود ، در دام افتاده است .یعنی اکنون با کشته شدن جمیل و ضربه بزرگی که به حزب فالانژ خورد ، دیگر به نظر نمیرسد که در لبنان به این زودی یک حکومت دلخواه آمریکائیها روی کار آید . و حالا بر فرض اینکه باز هم روی کار بیاید به خوبی معلوم شد آسیب پذیرند .کشته شدن جمیل به مردم روحیه داد و ملتها یاد گرفتند و یاد داشتند که جلوی یک چنین چیزی را باید بگیرند . چه حالتی ممکن است آنجا پیش آید که مطلوب آمریکا باشد؟

شکست اسرائیل در دراز مدت :

اگر فکر کنید که ارتش اسرائیل برای همیشه میتواند آنجا بماند و لبنان هم لبنان باشد این قابل قبول نیست ، چرا که اسرائیل باید نیروی زیادی در لبنان نگه دارد که برایش در دراز مدت قابل تحمل نیست و نقطه ضعف و آسیب پذیری اسرائیل از همین جا آغاز میشود . یک کشور نمیتواند مستقل بماند و برای همیشه  با قدرت کشور دیگری امنیت آن حفظ شود ، آنهم با شرائط کشوری مانند لبنان ، کشوری که مردم آن یک پارچه نیستند تا خواستار چنین امنیتی باشند . اکثریت مردم لبنان شیعه و مسلمان هستند که چنین شرائطی را نمیخواهند. البته یک زمینه روانی در لبنان بود که موجب شد آنها کمی موفق شوند و آن این بود که لبنانیها از این جنگهای داخلی که حدود ده سال جریا ن داشته خیلی  خسته شده بودند و به همین جهت فکر میکردند که اگر –مثلا- فلسطینیها بیرون بروند ، ممکن است یک امنیت نسبی برایشان حاصل شود و یک پارچگی ملی به وجود آید و حکومت قوی شود . دیگر فکر نمیکردند که این حکومت را با ارتش اسرائیل نگه دارند! اگر جمعیت لبنان را الان در نظر بگیریم ، نزدیک ۸۰% ملت مسیحی نیستند (بیش از یک میلیون شیعه ، ۷۰۰-۸۰۰ هزار مسلمان غیر شیعی و شاید ۵۰۰-۶۰۰ هزار مسیحی ) ، طبیعی است اگر ما بخواهیم به این گروه اقلیت مسیحی حاکمیت بدهیم به – به ویژه به یک گروه بد نام مثل کتائب – این از نظر مردم لبنان قبل قبول نیست . آنها خیال میکردند که با روی کار آمدن جمیل ، مساله حل میشود ولی این هم نشد . اکنون چه خواهند کرد ؟ یا باید در لبنان کسی را مثل جمیل به ریاست برسانند که باز همین درگیریها خواهد بود و هیچ وقت تعادل آنجا حفظ  نخواهد شد ، یا اینکه باید ارتش اسرائیل در لبنان بماند و این هم نه برای اسرائیل قابل تحمل است و نه برای مردم . یک روز هم – که خیلی دیر نخواهد بود – درگیریهای مسلحانه شدیدی از داخل ، و در آن صورت همسایه ها هم نمیتوانند ساکت بنشینند . بنابراین باید گفت که غربی ها و آمریکا در بن بست افتاده اند.

سکوت زشت روسیه :

بعضی ها میخواهند قدری خوشبین باشند ، میگویند گه – مثلا – روسیه این نقشه را کشیده است ! سکوت روسیه سکوت زشتی بود و اعتبار آن – دراین جریان _ از بین رفت . زیرا روسیه از چند حالت خارج نیست : یا اینکه طرفدار فلسطینیها باید باشد ، پس چرا اجازه میدهد این چنین فلسطینیها را سرکوب کنند . اگر طرفدار آنان نیست و دروغ میگوید ، این برای یک ابر قدرتی زشت است که ادعای دروغ کند. آمریکائیها با پرروئی ، از اسرائیل حمایت میکنند و تا آخر پای حرف خودشان ایستاده اند ولی روسها یک تشر جدی هم نزدند چه برسد به اینکه یک اقدام عملی بکنند . اگر راست میگویند که طرفدار فلسطینیها هستند ولی میترسند ! این هم به حیثیتشان در دنیا لطمه میزند و آنهائی که تحت الحمایه روسها هستند پس از این هر وقت با خطر جدی روبرو شدند ، میترسند و پایشان می لرزد ، و در این صورت منافع روسیه ضربه زیادی میبیند ، نظر دیگری که نسبت به روسیه موجود است این است که روسها از این جریان راضی بودند و با آمریکائیها معامله کردند ( نظیر همان معامله هائی که بر سر لهستان ، افغانستان ، اتیوپی ، سومالی و کشورهای دیگری انجام دادند . یا معامله در زوابط اقتصادی بر سر لوله گاز سیبری به اروپای غربی ، یا از سر گرفتن تکنیکهای پیشرفته غربی که برای روسیه خیلی لازم است و….)

آنهائی که بیشتر هوادار شوروی هستند ادعا می کنند که شوروی چاهی برای آمریکائیها کند و آنان را در بن بست انداخت این روسیه پرستها از این راه میخواهند آبروئی برای آنان کسب کنند . گرچه ممکن است – در نهایت – نتیجه این بشود ، اما این چیزی نیست که آنها میخواستند ، و اصلا در این مورد هیچ کدام محاسبه هم نکردند  . و تنها وحشت از پیروزی ما در ایران و در منطقه خلیج فارس بود که آنان را در این وادی خطرناک انداخت . اکنون اگر ما فرض کنیم که آنها توی چاه افتادند – گرچه من هوز مطمئن نیستم – اما مسئولیت سنگینی را به عهده گرفته است که از عهده اش بر نمی آید.

چشم انداز آینده لبنان:

و اگر فرض کنیم که در دنیای عرب یک بیداری پیدا شود ، ملتها فشار بیاورند یا مسئولین مقداری به خود آیند و آدم شوند ، در آن صورت به خوبی میتوان این بن بست را تعقیب کرد و گلوی اسرائیل را فشرد . اگر اعراب سوریه را تقویت کنند و قول بدهند که هر خسارتی پیش بیاید جبران کنند و هر مقداری نیروهای سوریه تلف شود نیروی جدید جایگزینش کنند و اسلحه و مهمات زیادی برای سوریه تهیه کنند و سوریه را آماده کنند که – واقعا – با اسرائیل درگیر شود و اگر درگیری طولانی شد همگی کمک کنند ، نیرو بفرستند و امکانات ارتش را تامین کنند و سوریه وارد جنگ شود – با توجه به اینکه چند لشگر اسرائیل در لبنان مستقر میباشد – به خوبی میتوانند شیره اسرائیل را بکشند . اگر وارد جنگ شوند فلسطینیها هم برمیگردند ، گرچه تا در بیروت بودند بهتر بود ولی نفوذ در لبنان کار مشکلی نیست . هم اکنون مردم بیروت ، صور ، صیدا و مردم روستاها میتوانند از نقاط مختلف ( از بقاع ، بعلبک ، طرابلس ، یا از راه دریا ) فشار بر اسرائیل بیاورند و اسرائیل را مشغول کنند . البته اگر برنامه ای باشد ما هم شرکت خواهیم کرد ، ولی باید برنامه ریزی کنند . اسرائیلیها هم نمیتوانند از لبنان خاطر جمع شوند ، گر چه ممکن است به جنایت دیگری دست بزنند ولی ملت دوباره جواب آنها را خواهد داد اصلا این سرعت عمل لبنانیها – در قتل جمیل – حال غربیها و سران کشورهای عربی را گرفت.

حرکت مرموز :

ولی من امروز یک حرکت مرموزی در گزارشها می بینم که خیلی شیطنت آمیز است . و آن اینکه روسها – مثلا – میگویند : این کار خود اسرائیل است ! یک احتمالی پیش کشیده اند و در روزنامه هائی هم – در قطر و در جاهای دیگر – منتشر شده است ، و این مطلب قطعا درست نیست بلکه با این شیطنت میخواهند روحیه مردم را سست کنند که در سایر کشورهای عربی چنین حالتی پیدا نشود. این حالتی که به وجود آمده بسیار سازنده است و باید ملتها یاد بگیرند . این حالت – به قول عربها ” بناء و خلاق ” است این حالت برای ابر قدرتها و اعمال آنها خیلی ترسناک بود لذا شروع به فعالیت کردند که قضیه را لوث کنند و ما باید جلوی این را بگیریم . قطعا این کار ارزنده از خود مردم بوده است زیرا ممکن نیست اسرائیل ، جمیل را از بین ببرد . آن موقعی که اسرائیل هم در لبنان نبود ، بشیر جمیل نوکر چشم بسته اسرائیل بود و هنگامی که اسرائیل لشگر کشی کرد ، او و سعد حداد کاملا در  اختیار اسرائیل بودند و همکاری میکردند . بنا براین دلیلی ندارد که اسرائیل او را بکشد ! اگر این کار را بکند ، دیگر اعمال غربی که در لبنان هستند وحشت میکنند و دیگر کسی جرات رئیس جمهور شدن ندارد !!

بنابراین ، واضح است که این مطلب به کلی دروغ است یعنی هیچکس نمیتواند جای جمیل بیاید که بیشتر از او تسلیم اسرائیل باشد . در اینجا لازم است بگویم که این کار ارزنده – بدون شک – از مردم بوده است ، البته من نمیدانم چه گروهی این کار را کرده اند ولی هرکس بوده کار خوبی کرده است . اگر یک در میلیون هم فرض کنیم اسرائیل این کار را انجام داده است ، این از اشتباهات بزرگ او است.

از این رو من مسئله لبنان را در دراز مدت به نفع غربیها و اسرائیل نمی بینم ، مشروط بر اینکه ملتها – لااقل – این را بخواهند ، و الا اگر دولتهای مجاور هیچ حرکتی نکنند و ملتها هم فعالیتی نکنند ، اسرائیل با دلگرمی ، همانجا میماند و یک لشگر هم در تمام لبنان پخش میکند که آنجا را محافظت کنند!

کنفرانس سران عرب:

در کنفرانس سران عرب – اگر به طور فرمول حساب کنیم – ما ضرر کردیم ، زیرا اینها یک قدم جلو گذاشتند و خودشان را در مقابل یک واقعیتی تسلیم کردند. یعنی آنچه که برای خودشان واقعیت فرض کرده اند ، پذیرفتند و برای اسرائیل درخواست صلح کردند .و دوباره باید یک نیروی سیاسی ، نظامی ، اقتصادی و فرهنگی عظیمی را به کار گیریم با به حال اول برگردیم.

تا به حال ما نپذیرفته بودیم که از سازمان ملل بخواهیم امنیت اسرائیل را حفظ کند لذا اکنون اگر یکی از این دولتهای عربی هم بخواهد برگردد ، باید کلی در مقابل آمریکا جوابگو باشد و برای برگشتن از این راه مبارزه ای جدی بکند و این کار زحمت فراوان به همراه دارد.

در اینجا ممکن است سوریه بگوید که : ما با شرکت در کنفرانس فاس خدمت کردیم ، آنها میخواستند طرح ریگان را تصویب کنند ، میخواستند فلسطینیها را زیر تیول اردن بگذارند ، و … ما پیشنهاد دولت فلسطین دادیم ، و چون دیدیم سازمان ملل یا یکی از کشورهای عضو سازمان ملل که شامل آمریکا میشد ، در طرح است ، آن را به هم زدیم و گفتیم شورای امنیت ، در شورای امنیت هم حق “وتو ” هست و دوستان ما –مثلا – شورویها حق وتو دارند و ممکن است حق به جانب ما بدهند !! اینها همه حرف است. شما میبایست نمیگذاشتید این کنفرانس به پا شود و می بایست جلوی تصویب این چنین قطعنامه ای را میگرفتید. نه اینکه خطرات آینده را پیش میکشید و میگوئید ما رفتیم و چه کردیم ، اینها جواب نیست.

به هر حال یک خیانتی شد ، یک ظلمی به دنیای اسلام و عرب شد ، فاجعه ای رخ داد که از اشغال لبنان بد تر بود ( زیرا اشغال لبنان میتواند در نهایت خیلی هم مفید باشد ، اگر ملتها حرکت کنند ) آنها یک قدمی به طرف جهنم گذاشتند که برگرداندنش نیروی زیادی میخواهد و این سقوط بود برای دنیای عرب.

اگر کسی – از روی ناچاری – بخواهد نقطه مثبتی برایش ذکر کند ، این است که : ملتهای عرب بفهمند که دولتهایشان دردی را دوا نمیکنند و خودشان به فکر چاره بیافتند. هنگامی که یک چیزی دارد ویران میشود ، بگوئیم بهتر است خرابش کنید تا مثل یک ساختمانی که متزلزل است ، آن را به هم بریزیم و از نو بسازیم.

این نقطه مثبتی است ولی ما دلمان نمیخواهد که این چنین بشود . ما میخواهیم آنها – بالاخره – سر عقل بیایند و خودشان جلو بیافتند و جلوی بدیها را بگیرند . البته اگر همه راه ها بسته شد ، ما باید دلمان را به این خوش کنیم که : ملتها مایوس از دولتهایشان شوند.

این کاخ شکسته پی که ما داریم

بی پایه و سقف و بی ستون گردد

ای کاش غم و بلا فزون گردد

تا کاخ فساد واژگون گردد

“اذا اضیف البلاء الی البلاء کان ”

“من الباء عافیه”

من فاجعه کنفرانس سران عرب را از سه جهت بد میدانم:

۱-در این کنفرانس ۲۰ پادشاه و رئیس جمهور نشستند و با هم این خیانت را مرتکب شدند. اگر تک تک جدا عمل میکردند تحملش آسانتر بود . یعنی این حرکت از سکوتشان در دوران جنگ لبنان هم بد تر است. آمدند و نشستند و آگاهانه فاجعه لبنان را در آنجا تکمیل کردند.

۲-در اینجا یک قدمی برداشتند که برگشتنش بسیار مشکل است ، مگر با یک انقلاب دسته جمعی یا یک حرکت فوق العاده نیرومند که این را برگرداند.

۳- از اینکه دنیای عرب این چنین بی آبرو شوند ، ما این را خسارت می دانیم  زیرا ما دنیای عرب را جزئی از دنیای اسلام میدانیم و ما با عربها بیشتر از سایر نژادها نزدیکیم و من فکر میکنم زبان دوم ما زبان عربی است زبان عربی است ، لذا در این جریان ، ضرر حیثیتی بزرگی بر ما وارد شد.

اشتباه سران در رابطه با ایران :

یکی از بهره برداریهای آمریکا از کنفرانس فاس و از فاجعه لبنان این بود که با تبلیغات گسترده خطر ایران را برای اعراب جلوه دادند و به آنها چنان وانمود کردند که اگر ایران در جنگ پیروز شود همه جا را تصرف میکند و شما را به سرنوشت شاه مبتلا میکند. و اینها از روی نادانی خطر ایران را پذیرفتند.

البته ما نمیتوانیم نفی کنیم که آنها به سرنوشت شاه مبتلا نشوند و نمیتوانیم قبول کنیم که ملتها برای همیشه خواب بمانند. همواره احتمال بیداری ملتها تو بیچارگی آنان هست ولی آنها خود میتوانند جلوی این سرنوشت را بگیرند : بیایند با ملتهای خود دوست شوند و خواسته های آنان را بر آورده کنند . و خواسته های ملتهای عرب هم چیز زیادی نیست : اگر سران آنها نسبت به مسئله فلسطین جدی بودند ، برای مدتهای زیادی میتوانستند آنان را راضی نگه دارند ، اگر در برخورد با آمریکا و نسبت به مسئله نفت جدی میشدند . بسیاری از مسائلشان حل میشد . اینها به جای اینکه از این طریق مسائلشان را حل کنند ، از راه دیگر وارد شدند و آن اینکه کوشیدند مردم را از انقلاب ایران نا امید کنند و این یکی از اشتباهات بزرگشان است. گرچه ممکن است آمریکا تا حدودی موفق شده باشد و شاید ارتجاع هم موفق شده باشد که موفقیت ایران را خطر جلوه دهد و به روسای مرتجع عرب بفهماند که خطر انقلاب ایران از خطر اسرائیل بیشتر است! زیرا اسرائیل به عنوان یک دشمن معرفی شده است ولی در ایران اسلام حکومت میکند و اسلام نمونه و الگو است برای همه ملتها . این روسا و طبقه حاکم هم به چیزی غیر از خودشان فکر نمیکنند و تنها در کنفرانس فاس آن ضعف را نشان دادند برای این بود که میخواستند یکپارچگی خود را در مقابل انقلاب اسلامی ایران برای خود درست کنند و حمایت آمریکا را ه پشت سر خودشان داشته باشند. و این هم از اشتباهاتشان است ، چون اگر فرض کنیم که انقلاب ایران واقعا در ملتهای عرب اثر میگذارد ، سرکوب این انقلاب به نفع آنها نخواهد بود و به فرض هم سرکوب شود ، خشم مردم عرب باقی خواهد بود زیرا آنها انقلاب را شناخته اند.

البته باید بدانند که این انقلاب میماند و سرکوب کردن آن آسان نیست . به فرض اینکه ما در جنگ هم پیروز نمیشدیم ، در داخل کشور خودمان میتوانیم وضعی به وجود بیاوریم که این کشور الگو و نمونه برای دیگران باشد . آنها اشتباه میکنند که با ما مخالفت مینمایند ، اگر با ما دوست میشدند و مقداری از تجربه ما را در داخل کشور هایشان عمل میکردند ، شاید راه نجاتشان از این منفذ بود.

ولی به هر حال آنچه به چشم میخورد همبستگی ارتجاع منطقه است که صدام هم از همین موج دارد استفاده میکند و لذا امروز وظیفه ما این است که تلاش بیشتری کنیم. زرمندگان ما در جبهه همانطور که جدی برخورد کنند و بدانند که اگر در خاک عراق میجنگیم ، جنگ سرنوشت است. مساله ای نیست که ما در خاکمان باشیم یا نباشیم . ما هر جا انقلابمان آسیب می بیند ، باید همانجا از انقلاب دفاع کنیم .چه در خاکمان باشد و چه در خارج خاکمان . مسئله خاک مطرح نیست ، مسئله حیثیت و اعتبار انقلاب مطرح است است. باید این توطئه را بشکنیم و هیمنه انقلاب را اثبات کنیم و نگذاریم آنها (دشمنان انقلاب ) موفق شوند . و امروز اگر ما پیروزی دوباره در مطقه لبنان منعکس میشود همچنانکه قبلا شده بود و حل مسئله لبنان هم با اینجا است . یعنی اگر طبق آن طرحی که من قبلا فکر کردم اسرائیل را در آنجا توی بند بیاندازیم ما با وجهه پیروزی و تجربه جنگی و فرهنگی و انقلابی خودمان ، میتوانیم ملل عرب را در لبنان متحد کنیم و مسئله لبنان را حل کنیم.

امیدوارم که در آنجا هم آینده خوبی داشته باشیم و این هم از افتخارات رزمندگان ما خواهد بود و تا به حال هم تمام افتخارات برای آنها بوده است.

والسلام

 

19دسامبر/16

نامه ها

*دوستداران و همکاران مجله پاسدار اسلام :

خواهر زینب غفلتی-گرگان ، برادر سید عیسی نور محمدی-رشت ، برادر شاهین وحید دربندی-ارومیه ، خواهر زهرا ظاهری-تهران ، خواهر فاطمه کربلائی سشهر بابک ، خواهر ستاره سراسبی –تهران ، برادر غلامحسین آذری-تهران ، برادر ابوالفضل طاهری نژاد ، برادر عبالحسین رفیعی-املش ، برادر زین العابدین ابراهیم واعظی-خوی ، برادر محسن ماهریان-تهران ، محمد علی صحرایی-جهاد-سازندگی دهلران ، برادر غلامرضا اسفراینی، برادر پاسدار کیومرث سلیمانی-آمل ، برادر مهدی رضا طوق کش–کاشان ، برادر مهدی حاج کریم-تهران :

تقدیرات ، پیشنهادات ، انتقادات ، مقالات و اشعار شما را دریافت کردیم ضمن تشکر از تمامب شما و حسن استقبالتان از مجله امیدواریم که بتوانیم در بالا بردن کیفیت و کمیت مجله با استفاده از نظرات امت حزب الله و علمای بزرگ موفق باشیم.

*برادر اصغر فلکی – گوگان :

تمام پیامبران و امامان معصومند و اینکه میگوئیم ۱۴ معصوم یعنی در اسلام چهارده معصوم هست که پیامبر (ص) و حضرت زهرا و دوازده امام میباشند. فریب خوردن آدم از شیطان ، در رابطه با گناه نبود بلکه به ضرر خودش بود که از آن بهشت محروم شد .

زلزله و طوفانها جزء نظام است . کتاب عدل الهی استاد شهید مطهری را با دقت بخوانید.

*برادر رضا محمدی – گیلان :

شما دیر شروع کرده اید و میخواهید به سرعت همه مطالبی که سالها اندیشمندان و فیلسوفان را به خود مشغول کرده ، در یابید . این غیر ممکن است . پیشنهاد ما این است که با حوصله و خونسردی کتاب های پر ارج استاد شهید مطهری را مطالعه کنید که تمام پرسشهای شما در آنجا پاسخ داده شده است .ضمنا در رابطه با زن و فرزند و زندگی خود ، دلسرد نشوید و همچنان کانون خانواده خود را گرم نگه دارید که این از افضل اعمال و موجب خشنودی خدا است.

*برادر غلامرضا قهدریجانی – اصفهان :

۱- راجع به آیه( واعلموا ان الله یحول بین المرء و قلبه) این جمله پس از امر به پذیرفتن دعوت انبیاء آمده است و سخن پیرامون آن بسیار است ولی آنچه در اینجا مختصرا میتوان گفت که در روایات اهل بیت مکرر بدینگوه تفسیر شده است این است که خداوند مانع میشود که انسان به یقین ، حق را باطل یا باطل را حق ببیند و شاید اشاره به این باشد که گمانها و تقلید های از نیاکان را رها کنید و در صدد تحصیل یقین باشید و بدانید که اگر چنین کنید خداوند مانع میشود که یقین شما به سوی باطل کشیده شود البته به شرط آنکه دست از اوهام و هواها و تقلیدها بردارید . معانی دیگری نیز در این جمله نهفته است که مجال شرح آنها نیست .

۲-روح از نظر اسلام هرگز نمیمیرد و آن جسم است که میمیرد .بنابراین این روح پس از آزاد شدن از قفس جسم احاطه بیشتری بر جهان پیدا میکند و بموجب روایات از آنچه در اطراف او هست مطلع میگردد.

*برادر علی احمدی نژاد :

نماز را با حضور قلب و توجه و ملاحظه شرایط و آداب و مستحبات به جا آورید و در فراگیری معلومات و معارف اسلامی از راه صحیح ، کوشش کنید . دوری از گناه یک نوع ورزش روحی است شما باید نخست با فشار آوردن بر نفس خود گناه را ترک کنید ، رفته رفته دارای روح تقوی و ملکه عدالت میشوید درست مانند یک ورزشکار که پس از تمرینهای زیاد قدرت بازوی فوق العاده ای را کسب مینماید.

*برادر مهرداد خدیر – تهران :

۱-مرحوم مجلسی این سخنان را بدون واسطه به معصومین نسبت نمیدهد بلکه از روایت نقل میکند . البته معلوم نیست که مرحوم مجلسی این کتاب را در چه زمانی نوشته است و واضح است که از روز اول ایشان آن علامه مجلسی مورد نظر نبوده است بلکه پس از سالها به آن مقام شامخ علمی رسیده است.

۲-در آیه شریفه آمده است : (الی المرافق) و از نظر قواعد لغت عربی ، در جائی که قبل از (الی) ، (من) ذکر شده باشد که مبدأ و منتهای غیت آمده باشد (الی) به معنی (تای) فارسی است ولی اگر بدون ذکر مبدأ باشد به معنی (مع) است به این معنی که آیه فقط تحدید حدود شستن میکند نه موضع شروع و پایان البته باید توجه داشت که در فارسی نیز (تا) به دو معنی می آید انتهای غایت و تحدید حدود.

۳-آنچه در سجده نماز از نظر روایات اهل بیت واجب است سجده کردن بر خاک و آنچه از خاک می روید و پوشیدنی و خوردنی نیست ، می باشد. ولی مستحب است بر تربت پاک سرور شهیدان امام حسین (ع) سجده کنند تا همیشه به یاد او باشند زیرا خون او نگهدارنده این دین و آئین است . و این نکته بسیار جالبی است که مذهب شیعه در مقدس ترین حالات ، انسان را به یاد شهید و شهادت و مبارزه با باطل می اندازد.

۴-در هر کتابی احادیثی است که میتوان به آنها استناد کرد و احادیثی است که نمیتوان به آنها استناد کرد و این اختصاص به بحار الانوار ندارد ولی تشخیص این مطلب به عهده متخصصین و فقهاء است.

*برادر سرباز محمد رمضانی – زاهدان :

نماز شما شکسته است مگر اینکه در جائی قصد ماندن ده روز داشته باشید.

*برادر سرباز خلیل سینائی اسکوئی – قزوین :

مال به دو طریق ارث برده میشود یکی از راه (فرض) و دیگر از راه (رد) به اصطلاح فقهاء . و آنچه در آیه شریفه آمده است (فرض) است و در رساله امام مجموع سهم و ارث ذکر شده است. تفصیل این مطلب احتیاج به یک بحث فقهی دامنه دار دارد.

*برادر سرباز احمد اکرمی ابر قوئی – قصر شیرین :

۱-معامله با کفار حرام نیست.

۲-سئوال خود را به ستاد ارتش یا سپاه بفرستید.

*برادر صفر قاسمی – روستای آباد :

۱-سئوال اول خود را از دفتر استفتائات امام در قم بپرسید.

۲-گفتن بسم الله در آغاز هر کاری خوب است و گفتن ( صدق الله العلی العظیم) واجب نیست . سئوال دیگر شما را در بخش پرسشها و پاسخ ها جواب خواهیم داد.

*برادر هادی علی پور – بابل :

به موجب حدیث معروف ( ان قبلت قبل ما سواها…) کسی که عملا نماز نخواند هیچ عملی از او پذیرفته نیست . قتل نفس اشتباهی گناه نیست گر چه کفاره دارد و باید دیه پرداخت شود.

*برادر شکرالله شعبانی – نوشهر :

۱-در زمان غیبت کبری یعنی پس از وفات نواب اربعه که آخرین آنها در سال ۳۲۹ هجری قمری وفات کرده است ، هیج کس نمیتواند ادعای ملاقات رسمی و خط گرفتن از امام زمان بنماید . مراجع تقلید ( با ملاحظه همه شرائط ) دارای نیابت  عامه هستند و ممکن است کسانی از آنها گاهی به ملاقات آن حضرت مشرف شوند . آنچه درباره امام بزرگوار و رهبر انقلاب می توان گفت این است که ایشان مورد عنایت و تاییدات امام زمان ( عج) است انشا الله.

۲-اینکه بیشتر پیامبران از نژاد عرب بوده اند صحیح نیست.

۳-ما چه میدانیم که پس از ظهور امام زمان (عج) چه خواهد شد . و این مساله چندان ارتباطی به وظایف عملی ما در این زمان ندارد.

*خواهر مهری سید باقری – املش :

خوشحالیم از آنکه مجله پاسدار اسلام توانسته مورد توجه شما دانش آموزان قرار بگیرد . چون از جواب سئوالات شما به علت تفصیل زیاد معذوریم ، چند کتابی معرفی می کنیم تا مراجعه فرمایید . کتاب های جهان بینی استاد شهید مطهری به خصوص جلد ۵ و کتاب خدا از دیدگاه قرآن از شهید مظلوم آیت الله بهشتی و کتاب علل گرایش به مادیگری از استاد شهید مطهری.

*برادر حسین جعفری – بوشهر :

برادر اگر شما تمام وقت خود را هم صرف کنید نخواهید توانست در مورد شایعه های پخش شده ، تحقیق کنید . شایعه حربه دشمن داناست ! گوشتان بدهکار نباشد .     موفق باشید

*خواهر گ-خ- جویبار :

خواب حجت شرعی ندارد و هیچ اثری بر آن خوابی که پدر شما دیده مترتب نیست و ناراحت نباشید.

*برادر علی بهجتی – اردکان :

ما نیز به نوبه خود از قدردانی شما متشکریم و از همه ارگانها و برادران انتظار داریم که این مجله پر محتوی را به دوستان و آشنایان خود معرفی کنند تا بُرد لازم را بیابد و جامعه از آن استفاده لازم را بنماید.

*برادر اردشیر نیکنام-ممسنی :

آنچه که ما در شماره یک نوشتیم منظور با بخشی که نماینده نداشته باشیم بوده و هنوز هم در این جهت همکاری میپذیریم با مجله بخش (توزیع) تماس گرفته شود.

*برادر غلامحسین عباسپور-لشت نشاء :

ضمن تشکر از شما یاد آوری می کنیم که شعر داشته و از این پس نیز شعر خواهیم داشت و در مورد پیشهناد دومتان متاسفیم.

*برادر حسن کهکشان-اصفهان :

آنچه درباره نماز جمعه نوشته اید از نظر اهمیت آن صحیح است گر چه در زمان غیبت به فتوای امام واجب تعیینی نیست جوش و خروش مذهبی و انقلابی شما را ارج می نهیم و امید واریم که ارگانهای  مربوطه که به آنها نیز رونوشت فرستاده اید در امر تبلیغ این موضوع مهم وظیفه خود را انجام دهند.

*برادر پاسدار عباس احمدی-سنندج :

قلم ما قاصر است تا از زحمات شما برادرانی که با تحمل هزاران رنج و مشقت برای دفاع از مرزهای مسلمین فعالیت میکنید ، تقدیر کند و تنها می گوئیم اجر شما با خدا ، برادر متاسفانه تمام جلدهای ترجمه تفسیر المیزان در بازار یافت نمیشود انشاء الله که در دیدار بعدی خود موفق به تهیه آنها بشوید.

*برادر فرج الله شمس-اصفهان :

ما هیچگونه امکان خرید و تهیه ارسال کتاب ، نوار و … نداریم و تنها در صورت نیاز به مجله پاسدار اسلام در خدمت شما هستیم.

*برادر عبدی مکوندی :

با تقدیر از احساسات پاک تان یاد آور میشویم که بهترین همکاری شما با ما همانا تبلیغ و معرفی مجله در محیط خودتان می باشد.   موفق باشید.

*ستاد تبلیغات و ارشاد اسلامی تاکستان و حومه :

برای چاپ عکس شهدا در مجله باید آنها را به تایید بنیاد شهید و یا سپاه پاسداران محل برسانید و به علت محدود بودن صفحات به نوبه اقدام به چاپ آنها خواهیم کرد.       موفق باشید.

*برادر محمد علی یوسفی-جهاد سازندگی رامهرمز :

علت نرسیدن مجله به تمام نقاط عدم وجود نماینده فعال می باشد و ما از برادران حزب الهی نهاد ها و انجمن های اسلامی انتظار داریم متعهداً نه این وظیفه را به عهده گیرند چون اگر بخواهیم از کانالهای مطبوعاتی عمل کنیم باز هم همان مشکل در مورد محیط های کوچک وجود خواهد داشت بعلاوه ضررهایی هم به بیت المال وارد خواهد شد که در این شرائط جنگی امکان پرداخت آن نیست . بقیه سوالات شما را قبلا درهمین بخش پاسخ گفته ایم.

*خواهر ریاست فرد-کرمان :

اسلام فقاهتی یعنی اسلامی که احکام و قوانینش را فقیه استنباط کند و عرضه بدارد در مقابل اسلام التقاطی ، که روشنفکران غرب زده غیر فقیه تبلیغ می کنند و نشر می دهند .

خواهر ث.ز (یزد)

نگرانی شما بی جا است برای اینکه اولا دختر در کم تر از سن شما باید ازدواج کند و این سنت رسول خدا است . و ثانیا در رابطه با شخص مورد نظر ملاک سواد کم یا زیاد نمیباشد بلکه ملاک ایمان و تناسب اخلاقی زن وشوهر است و اما کارگر ساده بودن به هیچ وجه نقص نیست و به نظر ما نه فقط نگرانی شما جا ندارد بلکه بر آینده خود که در کناز مردی مومن و مجاهد فی سبیل الله زندگی کنید ، امید وار باشید.

توجه- توجه:

با کمال معذرت پاورقی ها مربوط به قسمت پنجم مقاله شهید باهنر (مجله ۹) می باشد که اشتباهاً حذف شده بود.

[۱]

[۲]

[۳]

 

[۱] – و هرگز به مال یتیم نزدیک نشوید تا آنکه به حد رشد و کمال برسد… (سوره انعام آیه ۱۵۲)

[۲] – و چون یوسف به حد رشد و کمال رسید، به او حکمفرمائی و مقام دانش عطا کردیم. (سوره یوسف آیه ۲۲)

[۳] – صحت این تحلیل و پیش بینی عملا به ثبوت رسید زیرا از یکسو گروهی از جوانان از این رهگذر در دامن برخی از گروه های فاسد سقوط کردند و از  سوی دیگر، پس از شروع جنگ تحمیلی، فوج فوج از نوجوانان با خشم و خروش انقلابی به سوی جبهه ها شتافتند تا همانگونه که با ر‍ژیم بعثی جنایتکار مبارزه کنند و آن حرارت جوانی همراه با قدرت ایمان و روح شهادت طلبی و تحول ارزش ها، اثر خود را بخشید.

19دسامبر/16

نگاهی به رویدادها

جنگ

  • ۱۰۰۰ صندوق مهمات تانک در خاک عراق کشف شد . ۲۳/۵/۶۱
  • در یک عملیات برون مرزی ، خلبانان ایران تاسیسات صنعتی دوکان در غرب عراق و حادثه در شمال بصره را بمباران کردند . ۳۰/۵/۶۱
  • با شلیک شبانه گلوله های منور ، نیروهای اسلام قدرت آتش خود را بر روی بصره به نمایش گذاشتند. ۳۱/۵/۶۱
  • جنگنده های ایران ، اسکله الامیه را به آتش کشیدند . ۱۴/۶/۶۱
  • رزمندگان اسلام کماندوهای صدام را در مهران ، تار و مار کردند . ۱۷/۶/۶۱
  • دومین مرحله عملیات حسن بن علی (ع) در جبهه ایلام با موفقیت به پایان رسید . ۱۸/۶/۶۱

انقلاب و جهان

  • ببرک کارمل : عملیات مجاهدین افغانی ، کشور را فلج کرده است. ۲۳/۵/۶۱
  • ۲۰ دانشجوی مسلمان ایرانی در زندان آمریکا اعتصاب غذا کردند . ۲۴/۵/۶۱
  • پلیس قاهره تظاهرات نمازگزاران مصری را به خون کشید . ۲۴/۵/۶۱
  • سازمان امنیت ترکیه چاپ و توزیع ۲۱۰ کتاب اسلامی را در این کشور ممنوع اعلام کرد. ۳۱/۵/۶۱
  • ۵ دانشجوی مسلمان ایرانی از آلمان فدرال اخراج شدند. ۶/۶/۶۱
  • در نزدیکی شهر سلیمانیه ، پایگاه نظامی نیروهای بعثی به تصرف مجاهدین عراقی در آمد. ۱۰/۶/۶۱
  • تلفن های خارجی ستاد حج ایران در مدینه بوسیله رژیم سعودی قطع شد همچنین ماموران امنیتی عربستان یک نماینده مجلس شورای اسلامی را به جرم داشتن عکس امام بازداشت کردند. ۱۷/۶/۶۱
  • بعنوان اعتراض به سیاست آمریکا در خاورمیانه ، پرچم آمریکا در سودان به آتش کشیده شد. ۱۷/۶/۶۱
  • رژیم سعودی برای تمام خانه های زائران ایرانی مامور کنترل گماشت. ۱۸/۶/۶۱
  • یکی از زندانیان سیاهپوست آمریکا ، تصویر بزرگی از امام خمینی به دیوار سلول خود نصب کرد. ۲۰/۶/۶۱
  • ماموران امنیتی ، گارد شاهنشاهی و پلیس عربستان ، به صفوف منظم و راه پیمایان حمله برده و جانبازان و زائران را مورد ضرب وشتم قرار دادند . ۲۶/۶/۶۱

اخبار داخلی

  • وزیر نفت : ایران نفت کشورهائی را که با اسرائیل و آمریکا بجنگند . مجانا تامین خواهد کرد. ۲۲/۵/۶۱
  • رئیس مجلس : چراغی که امام و امت در ایران بر افروخته اند ، مشعلی است که می تواند دنیا را روشن کند.   ۲۶/۵/۶۱
  • نخست وزیر : باید کمبود و گرانی بعضی اجناس را پذیرفت ، تا بتوانیم در مقابل امپریالیسم و دشمنانمان بایستیم. ۳۱/۵/۶۱
  • حوزه علمیه قم برای سال تحصیلی ۶۱-۶۲ فقط از جوانان متدین و متعهدی که محل اقامت آنان در قم و یا اطراف آن باشد ثبت نام می نماید. ۱/۶/۶۱
  • دادگاه انتظامی قضات ، هر قاضی را که طبق قوانین غیر اسلامی حکم کند ، مطابق موازین شرع محاکمه و مجازات می کند. ۲/۶/۶۱
  • برای کمک به جبهه های نبرد ، مردم اصفهان ۱۰ کیلو طلا هدیه کردند. ۳/۶/۶۱
  • هاشمی رفسنجانی : تا نقطه ای که بغداد در تیررس آتش ما قرار گیرد ، پیش میرویم. ۴/۶/۶۱
  • هاشمی رفسنجانی : اگر روزی ایران از نفت خلیج فارس محروم شود ، تمام اروپا نیز از آن محروم خواهد شد.    ۱۳/۶/۶۱

جهان

  • صهیونیست ها چند تن مواد منفجره و ۳۰ هزار گلوله توپ بر سر فلسطینی ها فرو ریختند . ۲۳/۵/۶۱
  • به دلیل امتناع از صدور فتوا علیه ایران ، رژیم صدام ۲۸ تن از علما نجف را شهید کرد. ۲۷/۵/۶۱
  • قذافی مسلمانان را به آزاد سازی خانه خدا از زیر سلطه سعودی ها و آمریکائیها دعوت کرد. ۲۴/۵/۶۱
  • به دنبال انتصاب تحمیلی بشیر جمیل به ریاست جمهوری لبنان ، آمریکا و اسرائیل و مصر از وی حمایت کردند. ۲/۶/۶۱
  • آمریکا یک هواپیمای مسافری را با ۲۰۰ هزار دلار اسلحه تحویل عراق داد. ۱۰/۶/۶۱
  • ایران طرح ریگان درباره فلسطین را به شدت محکوم کرد . لیبی ، الجزایر و سوریه نیز مخالفت خود را با این طرح اعلام کردند. ۱۳/۶/۶۱
  • رژیم مصر از ورود دانشجویان فلسطینی به قاهره جلوگیری کرد. ۱۳/۶/۶۱
  • ارتش صهیونیستی با تجاوز ، به داخل بیروت ، سفارتخانه های مجارستان و یمن جنوبی را اشغال کرد. ۱۶/۶/۶۱
  • طی تصویب طرح مشترک ریگان ، فهد و بورقیبه ، سران عرب موجودیت رژیم صهیونیستی را به رسمیت شناختند. ۱۸/۶/۶۱
  • انگلیس و رژیم سعودی قرار داد نظامی ۲۰۰ میلیون پوندی را امضاء کردند. ۱۸/۶/۶۱
  • بشیر جمیل و ده ها رهبر فالانژ لبنان در انفجار مقر حزب فالانژ های لبنان کشته شدند. ۲۴/۶/۶۱

ضد انقلاب

  • ۲۰ کیلو هروئین در زاهدان و کرمان کشف شد. ۲۲/۵/۶۱
  • سه پاسدار پس از تحمل فجیع ترین شکنجه ها توسط دژخیمان منافقین به شهادت رسیدند . منافقین در این جنایت هولناک پوست دست و سر پاسداران شهید را با اطوی داغ کندند و چشمهایشان را از حدقه بیرون آوردند. ۲۵/۵/۶۱
  • عاملین تشکیلات جنایت آمل دستگیر شدند. ۲۷/۵/۶۱
  • توسط عناصر ضد انقلاب مسلح در سنندج ، یک پیشمرگ مسلمان کرد در برابر چشمان همسر و فرزندانش به شهادت رسید. ۳۱/۵/۶۱
  • ۵۸ تن از اعضاء و کادر های اصلی منافقین در کرج به دام افتادند. ۳/۶/۶۱
  • طی درگیری مسلحانه ، مسئول و اعضای اصلی منافقین در خوزستان به هلاکت رسیدند. ۴/۶/۶۱
  • در عملیات ضربت ذوالفقار ، بیش از ۴ هزار کیلو تریاک و بیش از ۸۰ قبضه سلاح در لرستان کشف شد. ۶/۶/۶۱
  • با هجوم وحشیانه دو منافق مسلح به خانه یک پاسدار ، همسر و دائی و زن دائی برادر پاسدار شهید و دختر ۷ ساله او را به ضرب گلوله مجروح کردند و گریختند. ۶/۶/۶۱
  • ۱۸ روستای کردستان در عملیات سید الشهداء ، از لوث وجود ضد انقلاب پاکسازی شد. ۱۴/۶/۶۱
  • عوامل پلید امریکا ، با انفجار بمب در خیابان خیام تهران ، عده ای را شهید و حدود ۱۵۰ نفر را مجروح کردند در بین شهداء ، اجساد تکه تکه شده زنان و کودکان معصوم دیده میشد. ۱۶/۶/۶۱
  • دژخیمان منافق ، یک میوه فروش ۵۳ ساله را ترور کردند. ۱۶/۶/۶۱
  • در جریان کشف ۵ لانه تیمی ، ۵۱ عامل فعال گروهکها در مشهد و سبزوار دستگیر شدند. ۱۶/۶/۶۱

عمران

  • بانک مسکن طی سه ماه ، ۲۱۳۵۰ میلیون ریال وام پرداخت کرده است. ۲۳/۵/۶۱
  • در سال جاری ، ۱۶ ملیون قطعه کلید و پریز و وسائل برقی در کارخانه ایران و رشت تولید شد. ۱۷/۶/۶۱

 

19دسامبر/16

یادی از شهدا

این وصیت نامه های انسان را میلرزاند و بیدار میکند .   امام خمینی

قسمتی از وصیت نامه شهید محمد نیکان

….ای کسانی که در خوزه های علمیه مشغول تعلیم و تعلم هستید خوشا به حالتان که چه سعادتی نصیب تان گشته و در عوض چه مسئلیت خطیر و سنگینی برعهده تان نهاده شده است . مسئولیت رهبری جامعه…

شما ای دولتمردان چه در زمان حال و چه در نسلهای آینده بر این جامعه حکومت خواهید کرد مسئولیت شما نیز سنگین است آیا میدانید این پرچمی است که از دست حسین (ع) و فرزندانش در طول تاریخ و از دست رجائی و با هنر و بهشتی و هزاران شهید دیگر به دست شما رسیده است ؟ آیا می دانید فرمان کشتی ( جامعه ) به دست شما است که بر اقیانوسی از خون شهدا در حال حرکت است. این امانت را حفظ کنید مبادا که تداوم و استمرار مشکلات در طی زمان شما را از اصل جریان دور کند…

قسمتی از نامه های شهید نجاتعلی اسدی به یکی از دوستانش

امید است که در راه پیشبرد اهداف اسلامی انقلاب اسلامی ایران کوشا بوده و در راه تحقق بخشیدن به آرمانهای الهی آن تلاش و فداکاری نمائید.

این انقلاب ، انقلاب مستضعفان جهان است و باری سنگین است بر دوش ما که باید آنرا به مقصد برسانیم در غیر این صورت خدا و امام و ملت محروم جهان و آیندگان ما ار نخواهند بخشید . تاریخ بر ما نفرین خواهد کرد . اسلام از ما ضربه  خواهد خورد و ما نباید بگذاریم که چنین شود ، باید با عزمی راسخ به استقبال مشکلات و موانع راه این انقلاب برویم و آنها را از میان برداریم تا این امانت تاریخ را به خوبی حفظ و نجهداری کنیم . که اگر این انقلاب شکست بخورد ، اسلام شکست خورده است و اگر خدای نا کرده اسلام شکست بخورد ، دیگر دائم العمر باید سیلی استعمار گران و استثمارگران را بخوریم ….برادرم ، ما خیلی مدیون امام خمینی هستیم .هر چه داریم از اوست او با زنده کردن اسلام به ما وملت ما حیات دوباره بخشید و ما را از خواب غفلت بیدار کرد . خوابی که ممکن بود تا لحظه مرگ ما را رها نکند ، ما در منجلاب فساد بودیم و تا خرخره به آن آغشته ، او ما را از این ذلالت نجات بخشید و با استفاده از رهنمودهای اسلام که در قرآن و سنت آمده است به ما روش زیستن آموخت.

او به ما گفت که می خواهد ما نوکر اجنبی نباشیم ، و به ما گفت که می خواهد انسان باشیم با شرف و سر بلندی زندگی کنیم . زیر بار زور جنایتکاران نرویم و راه رستن از این گرداب را هم به ما یاد داد . او خود در جلوی صف ایستاد و ما را رهبری کرد و تا بدینجا رسانید که تمام ابر قدرتها در مقابل اسلام که ما نیز پیرو آنیم به تنگ آمده اند و هیچ چاره ای جز تسلیم ندارند.اینها همه از دور اندیشی و لیاقت رهبر انقلاب ماست.

خدایا او با تمام وجود صلاح ما را می خواهد ، خدایا تو خود توفیق اطاعت از اوامر او را به ما عنایت فرما و خدایا تو خود او را تا انقلاب حضرت مهدی (عج) نگهدار و خدایا این انقلاب اسلامی را به انقلاب اسلامی حضرت مهدی (عج) متصل گردان…

….اینها حرفهائی است که به من در این بیابان و در زیر این آتشهای خمپاره ها ، توپها و تفنگها عشق و امید می دهد و ما را به اینجا کشانده است . برادر در اینجا غیر ترکش و گلوله و موشک چیزی وجود ندارد تا کسی را از خانه به سوی خود بکشاند ، غیر از این باور ها که اسلام به ما داده است ، ما تنها به خاطر خدا و اسلام و در اطاعت از امر امام به اینجا آمده ایم .

اگر بدانی در اینجا چه خبر است ، خواهی فهمید که چقدر این حرف من راست است . شبها وقتی از جلوی سنگرها رد میشوی ، از هر سنگری زمزمه دعائی می شنوی و هنگام نماز به هر سنگری می روی صدای نماز می شنوی .

….برادر نمی دانم تا حالا دوستی را تمام بدنش زخمی و پر خون است در گرفته ای یا نه ؟….

خدا می داند که چه احساسی به انسان دست می دهد . به یاری خدا هر چه زودتر انتقام این عزیزان را خواهیم گرفت…

 

18دسامبر/16

امام خمینی ثابت و استوار از آغاز تاکنون

عاشورا و عزاداری

” حضرات مبلغین و عظام و هیئت های محترم و سران دسته های عزادار متذکر شوند که لازم است فریضه ی دینی خود را در این ایام در اجتماعات مسلمین ادا کنند و از سید مظلومان فداکاری در راه احیا شریعت را فرا گیرند ”    (ماه محرم.۱۳۴۲)

 

“محرم ماه نهضت بزرگ سید شهیدان و سرور اولیا خداست که با قیام خود در مقابل طاغوت، تعلیم سازندگی و کوبندگی به بشر داد و راه فنای ظالم و شکست ستمکار را به فدائی دادن و فدا شدن دانست، و این خود سر لوحه تعلیمات اسلام است برای ملتها تا آخر دهر”    (۱۹/۱۱/۵۶)

 

“سیدالشهدا (ع) که آن قیام را کردند برای اینکه معاویه و پسرش اسلام را وارونه کرده بودند… سیدالشهدا به داد اسلام رسید، سیدالشهدا اسلام را نجات داد، روضه سیدالشهدا برای حفظ مکتب سیدالشهدا است. آن کسانی که می گویند روضه سیدالشهدا را نخوانید اصلاً نمی فهمند مکتب سیدالشهدا چه بوده و نمی دانند یعنی چه؟ نمی دانند این گریه ها و این روضه ها حفظ کرده این مکتب را…

امام حسین نجات داد اسلام را،  ما برای آدمیکه نجات داده اسلام را و رفته کشته شده هی سکوت کنیم؟!ما هرروز باید گریه کنیم. ما هرروز باید منبر رویم برای حفظ این مکتب، برای حفظ این نهضت ها، این نهضتها این نهضتها مرهون امام حسین سلام الله علیه است”. (۱۷/۴/۵۸)

“اگر عاشورا و فداکاری خاندان پیامبر نبود بعثت و زحمات جان فرسای نبی اکرم را طاغوتیان آن زمان به نابودی کشانده بودند. و اگر عاشورا نبود، منطق جاهلیت ابوسفیان که می خواستند قلم سرخ بر وحی و کتاب بکشند و یزید، یادگار عصر تاریک بت پرستی که به گمان خود با کشتن و به شهادت کشیدن فرزندان وحی، امید داشت اساس اسلام را برچیند و با صراحت و اعلام “لا خبر جا لا وحی نزل” بنیاد حکومت الهی را برکند، نمی دانستیم به سر قرآن کریم و اسلام عزیز چه می آمد؟ لکن اراده خداوند متعال بر آن بوده و هست که اسلام رهائی بخش و قرآن هدایت افروز را جاوید نگه دارد و با خون شهیدانی چون فرزندان وحی احیا و پشتیبانی فرماید و از آسیب دهر نگه دارد و حسین بن علی آن عصاره نبوت و یادگارولایت را برانگیزد تا جان خود و عزیزانش را فدای عقیده خویش و امت معظم پیامبر اکرم نماید، تا در امتداد تاریخ، خون پاک او بجوشد و دین خدا را آبیاری فرماید و از وحی و ره آورد های آن پاسداری نماید”              (۱۶/۳/۶۰)

 

“این خون سیدالشهدا است که خون های همه ملت های اسلامی را به جوش می آورد و این دستجات عزیز عاشورا است که مردم را به هیجان می آورد. و برای اسلام و برای حفظ مقاصد اسلامی مهیا می کند، در این امر سستی نباید کرد…همان طوری که در سابق عمل می شد، روضه خوانی بشود، مرثیه گفته شود، شعر و نثر در فضایل اهل بیت و در مصائب آنها گفته شود تا این مردم مهیا باشند، در صحنه باشند…و از مردم تقاضا می شود که راهپیمایی ها به عنوان راهپیمایی نباشد، به عنوان دستجات باشد همان دستجات سنتی با حفظ جهات شرعی اسلامی و عاشورا را زنده نگه دارید که با نگهداشتن عاشورا، کشور شما آسیب نخواهد دید.”

 

18دسامبر/16

انتصابات ائمه ی جمعه

از تاریخ ۳۰/۵/۶۱ تا تاریخ ۱۹/۷/۶۱ از سوی امام خمینی مدظله العالی توسط دفتر معظم له انتصابات ذیل جهت اقامه ی نماز جمعه انجام گردیده است و ظرف این مدت شهرها و بخش های دیگری از کشور جمهوری اسلامی ایران از برکت عظیم نماز عبادی سیاسی جمعه و مراسم وحدت بخش آن بهره مند گردیدند.

ثقه الاسلام و المسلمین سید احمد حسینی (سیرجان)

حجه الاسلام و شیخ حسینعلی مردانه (کهک قم)

حجه الاسلام شیخ علی میرزائی (نائین)

ثقه الاسلام و المسلمین سید محمد حسینی رضوی (قائمیه ی کازرون)

ثقه الاسلام و المسلمین شیخ فتح الله عسگری (گیلان غرب)

ثقه الاسلام و المسلمین شیخ علی طرفی ( سوسنگرد)

حجه الاسلام شیخ علی امینیان (آستانه ی اشرفیه)

حجه الاسلام شیخ علی اصغر یوسفیان (آمل)

حجه الاسلام شیخ یوسف انواری ( بیجار)

حجه الاسلام شیخ عبدالقائم شوشتری (زرند کرمان)

حجه الاسلام و المسلمین سید کاظم حسینی (خرم آباد)

18دسامبر/16

انقلاب و رهبر از دیدگاه دیگران

“ما در این مدت در ایران متوجه شدیم که تا چه اندازه انقلاب اسلامی به مسائل اسلامی اهمیت می دهد، و چگونه سعی در یاری مستضعفان و یتیمان دارد، و به همین دلیل آینده ای روشن برای این انقلاب و مسلمانان ایران پیش بینی می کنیم…  هنگامی که انقلاب اسلامی زنجیرهای اسارت چند ساله را در ایران گسست، و به عنوان یک نیروی بزرگ نمایان شد، تمامی کشورهای منطقه را مرعوب و نگران ساخت، و مطبوعات اروپا و آمریکا سعی در نابودی اسلام و انقلاب اسلامی ایران کردند… پیروزی انقلاب اسلامی ایران امیدها را در دلهای مردم عرب و مسلمان زنده کرد و سبب شد که آنها ایران را وطن اول خود بدانند”.

(ابو محمد عضو کمیته ی مرکزی جبهه ی خلق برای آزادی فلسطین)

“ایران دارد به انقلاب خود رنگ جهانی می دهد چون اسلام جهانی است. پیروزی این انقلاب، دشمنان جدیدی خلق کرده و مخالفین اسلام به این نیروی جدید آگاه شده تصمیم گرفته اند با آن مقابله کنند.”رئیس جمهور گینه در دیدار با وزیر نفت ایران)     اطلاعات،۳۱/۵/۶۱

“پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی باعث خرسندی و خوشحالی مسلمانان جهان به ویژه ملت الجزایر شد. ما پیروزی انقلاب اسلامی ایران را پیروزی مسلمانان و جهان اسلام می بینیم… ما امیدواریم که دو انقلاب ایران و الجزائر برای اتحاد مسلمانان جهان درجهت مبازره با نیروهای استعمارگر همراهی کنند و از خداوند خواستار پیروزی مسلمانان بر دشمنان هستیم”.(عباس شیبانی وزیر امور دینی الجزایر،خبرگزاری جمهوری اسلامی ۲مرداد۶۱)

“انقلاب باید درجهت مبارزه با استعمار و استثمار قدرت‌های شیطانی باشد و انقلاب اسلامی ایران نیز در مبارزه با این گونه نیروهای مخفی و شیطانی می کوشد تا اسلام حقیقی را پیاده کند”(احمد سکوتوره رئیس جمهور گینه) کیهان، ۴/۳/۶۱

“انقلاب اسلامی ایران نمونه ی فوق العاده ای برای پایداری و ایستادگی و مبارزه با طاغوت ارائه می دهد… انقلاب اسلامی ایران نقشه استراتژیک بین المللی در منطقه را به هم زد و امپریالیستها را مجبور کرد که برای غارتگری و چپاول نیروهای واکنش سریع را تشکیل دهند”. (ابراهیم یونس سفیر سوریه در ایران) اطلاعات ۷/۲/۶۱

“انقلاب اسلامی ایران به نیروی مستقل غرب درسهای تازه ای آموخته است. طرح مسأله نوین بی اعتباری ارزشهای مصرفی که غرب با آن ها دست به گریبان است، از جمله این درس های ارزشمند است و اکنون روی آوری جمهوری اسلامی ایران به ارزشهای معنوی و انسانی به عنوان یکی از تاثیرات انقلاب اسلامی در غرب مطرح است”. (سناتور جولیو اورلاندو، سناتور ایتالیایی) کیهان ۹/۵/۶۱

 

18دسامبر/16

انگیزه ی قیام عاشورا از زبان امام حسین(ع)

هر قیامی در راستای تاریخ داران انگیزه و هدفی مشخص و معین بوده است، خواه آن انگیزه برای مردم شناخته شده باشد یا نباشد و خواه انگیزه، خدائی باشد یا شیطانی و خواه مادی باشد یا معنوی ولی آنچه در تاریخ جاودان مانده و برای همیشه نورافشانی می کند قیام ها و حرکتهائی است که تنها برای خدا و در راه خدا (خالصا لوجه الله و فی سیبل الله) بوده است و جز رضا و خشنودی خدا و انجام وظیفه، غرض دیگر در آن نبوده است، از این رو است که می بینیم قیامی ونهضتی همانند قیام و نهضت امام حسین (ع) در درخشندگی و جوشش و زایندگی وجود ندارد. حال باید انگیزه ی این نهضت را از صاحب نهضت پرسید، و در این مورد هیچ سخنی رساتر و روشن تر از سخن آن حضرت نیست. برای دریافت بهتر، به بررسی سخنان امام در سه مرحله ی تاریخی قیام می پردازیم:

امام در مدینه:

یزید از استاندار مدینه می خواهد که امام حسین (ع) را وادار به بیعت کند. استاندار در جلسه ای که به همین مناسبت ترتیب یافت این مطلب را از امام درخواست می کند. امام در جواب او چنین می فرماید:” ایها الامیر : انا اهل بیت النبوه و معدن الرساله و مختلف الملائکه و مهبط الرحمه بنا فتح الله و بنا یختم، و یزید رجل شارب  الخمر و قاتل النفس المحترمه، معلن بالفسق و مثلی لایبایع مثله و لکن نصبح و تصحون و تنظر و تنظرون”.

– ای استاندار، : ما تبار نبوت و سرچشمه ی رسالت هستیم، منزل و ماوای ما محل رفت آمد فرشتگان و فرودگاه رحمت خداوندی است، خدا از ما آغاز کرد و به ما پایان می بخشد، و یزید مردی است میخوار و خونخوار و فاسقی است بی پرده و آشکارا و همانند من با مانند او هرگز بیعت نمی کند ولی به هر حال بامدادان بر ما و شما خواهد آمد و ما و شما در این امر نظر خواهیم کرد (که خلافت و بیعت سزاوار کیست؟).شاید این آغاز نهضت علنی حسین بود  که استاندار یزید، حقایق را بفهماند و دلیل مخالفت و بلکه نبرد با خود را با آن زمامدار غاصب روشن ساخت. سخنان امام به دو بخش تقسیم می شود:

۱- اختصاص خلافت و حکومت اسلامی و رهبری امت به خویش: در اینجا می بینیم که حضرت نمی فرماید ما خاندان پیامبریم بلکه می فرماید ما خاندان نبوتیم، ما سرچشمه ی رسالتیم یعنی نبوت و رسالت و امامت مخصوص ما است و بر این اساس ما باید ولایت بر مردم داشته باشیم نه دیگران. در جمله ی بعدی می فرماید خدا از ما آغاز کرد و به ما خاتمه می دهد، بنابراین درهر زمان و دورانی باید ما باشیم و هیچگاه زمین از حجت خالی نمی شود و ما خاندان نبوت، حجتهای الهی بر مردم هستیم.

۲- نفی خلافت از یزید: گرچه از همان قسمت اول (اثبات) شایستگی امام- و نه دیگران- برای خلافت روشن می شود ولی همواره برای تاکید غرض، پس از ذکر دلیل اثباتی، دلیل نفی را نیز ذکر می کنند تا هیچ گونه حقی برای طرف مقابل باقی نگذارند. همچنان که در جمله ی شریفه ی “لا اله الا الله” وحدانیت را به خدا اختصاص می دهیم، الوهیت را نیز از هرچه جز خدا است (ما سوی الله) نفی می کنیم، در اینجا نیز حضرت پس از اثبات شایستگی خلافت برای خود، علل سلب خلافت از دشمن (یزید) را بیان می نماید و می فرماید: اواست مردی قاتل و شرابخوار و متجاهر به فسق و فجور بنابراین همانند من با او بیعت نخواهد کرد. سپس امام تهدید می کند که خواهید دید کدام یک از ما سزاوار و شایسته ی خلافت است. در این جمله امام اعلان جنگ و مبارزه با یزید می دهد و چگونه خواهند دید که کدام یک شایسته ی خلافت است، مگر اینکه مبارزه ای در بین باشد؟ یعنی من با او خواهم جنگید تا اینکه حق از باطل شناخته شود و لایق خلافت از غاصب خلافت برای همگان معلوم گردد. در همین سخن اول، امام وظیفه را مشخص کرده اند که باید با هرکس که لباس دین در بر دارد و بر خلاف دین عمل می کند جنگید و مبارزه کرد و همچنین با کسی که بی پرده گناه بزرگ مرتکب می شود، به مردم ظلم و ستم روا می دارد، سفاک و خون آشام است و خود را خلیفه ی! پیامبر نیز معرفی می کند. در پاسخی که امام به نامه ی اهل مکه داده اند، شرایط امامت را مشخص نموده اند آنجا که می فرمایند:

“…فلعمری ما الاءمام الا العامل بالکتاب و الآخذ بالقسط…”

به جان خودم قسم، امام نیست مگر آن کس که به کتاب خدا عمل کند و با عدالت رفتار نماید…

همچنین می بینیم امام حسین(ع) در پاسخ مروان بن حکم، با تندی و خشونت می فرماید:” انا لله و انا الیه راجعون، و علی الاسلام السلام اذا بلیت الامه براع مثل یزید. و لقد سمعت جدی رسول الله (ص) یقول: الخلافه محرمه علی آل ابی سفیان، فاذا رأیتم معاویه علی منبری فأبقروا بطنه و قدرآه اهل المدینه فلم یبقروا فابتلاهم الله بیزید الفاسق”. پس از ذکر آیه ی استرجاع می فرماید: وای بر اسلام اگر امت گرفتار حکمرانی همچون یزید شود. من از جدم رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود: خلافت بر خاندان ابی سفیان حرام است، پس اگر معاویه را بر منبرم دیدید، شکم او را پاره کنید، و مردم مدینه او را (بر منبر پیامبر) دیدند ولی شکمش را پاره نکردند، لذا خداوند آنها را به یزید تبهکار گرفتار کرد. امام با نگرانی و عصبانیت از گذشته یاد می کند و از سهل انگاری و بی تفاوتی مردم در برابر معاویه افسوس می خورد و با خشمی افزون تر از وضع آن روز مردم که مواجه با یزید فاسق اند اظهار ناراحتی می کند. شگفتا که پیامبر دستور داد معاویه را از منبر به زیر بیاورید و او را بکشید ولی شما انجام وظیفه نکردید، و اینک افسوس که یزید بر شما حکومت می راند. یعنی اگر آن روز از شر معاویه خلاص شده بودید، پس از وی یزید بر شما حکومت نمی کرد. و در چنان وضعی که امت گرفتار یزید شده است، وای به حال اسلام، یعنی او قصد دارد اسلام را از بین ببرد، بنابراین باید در برابر او ایستاد و او را سرنگون کرد. و آیا اگر آن روز اهل مدینه معاویه را نابود کرده بودند آیا پس از آن، امام حسین(ع) به دست ناپاکان جلاد، شهید می شد؟ قطعا نه، زیرا دیگر یزیدی وجود نداشت و خیانت یا سهل انگاری آن روز مردم آن پلید را نیز بر آنها چیره ساخت، و چه جنایتها که نکرد!

وصیت امام حسین (ع):

امام در وصیتش دربه محمد بن حنفیه پس از شهادت به وحدانیت و یگانگی خدا و رسالت پیامبر (محمد بن عبدالله (ص) ) و اقرار به اینکه پیامبر هرچه آورده از نزد خدا است و بهشت و جهنم و قیامت،  حق است و شکی در آن نیست و خدا مردگان را در روز رستاخیز برمی انگیزاند می فرماید:

“…و انی لم اخر اشرا و لابطرا لامفسدا و لاظالما، و انما خرجت لطلب الاصلاًح فی امه جدی (ص)، ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیره جدی و ابی علی بن ابی طالب، فمن قبلنی بقول الحق فالله اولی بالحق و من ردّ علی هذا، اصبر حتی یقضی الله بینی و بین القوم و هو خیر الحاکمین”.

– خروج من نه از روی جاه طلبی و خودبینی و تبهکاری و ستمگری است بلکه برای خیرخواهی و اصلاًح در امت جدم (ص) خروج کردم. من می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به روش جدم و پدرم، علی بن ابی طالب (ع) گام بردارم،هر که از روی حق مرا قبول کرد و دعوتم را پذیرفت (حق را پذیرفته چرا که ) خدا سزاوارتر است به حق، و هر که مرا رد کرد و دعوتم را اجابت ننمود من صبر می کنم تا این که خداوند بین من و بین این قوم داوری کند و او بهترین داور است.

اینجا انگیزه ی قیام روشن و واضح است و هیچ پیچیدگی و ابهامی در آن نیست. امام می بیند با این همه منکرات و مفاسد، جای سکوت و سازش نیست، لذا برای احقاق حق و سرنگونی باطل قیام می کند  و روش خود را روش پیامبر و امیرالمؤمنین اعلام می کند، دیگر برای او مهم نیست که زنده می ماند و حکومت را به دست می گیرد یا در این راه مقدس کشته می شود. وظیفه را در قیام تشخیص داده است نه در سکوت و سازش و این قیام را برای خدا و برای حق و برای اصلاًح امور مسلمانان می داند، دیگر چه باک که دشمنان دعوت او را نپذیرند و با او جنگ کنند، او نیز با همان پیروان کم جنگ خواهد کرد و دشواری ها و مشکلات را در راه خدا و برای خدا تحمل خواهد نمود و کیفر آنان را به خدا واگذار خواهد کرد. در نامه ای که امام به اهل بصره می نویسد آنان را دعوت به قرآن و سنت می کند، سپس می فرماید:”فان السنه قدا میتت و البدعه قد احییت، فان تسمعوا قولی اهدکم الی سبیل الرشاد”

– سنت و شریعت پیامبر، مرده و بدعت زنده شده است، پس اگر سخن مرا بشنوید، من شما را به سوی راه راست راهنمائی می کنم.

قیس بن اشعث یکی از دشمنان امام است، از امام می خواهد که با یزید بیعت کند، حضرت در جواب او می فرماید :”لا ولله لا اعطیهم بیدی اعطا الذلیل و لاافر فرار العبید”.

– به خدا قسم من به آنها دست ذلت نخواهم داد و از آنها همچون بندگان نخواهم گریخت.

امام در مکه :

امام در مکه در جمع مردم خطبه ای بسیار جالب ایراد فرمود که قسمت آخر آن را در اینجا می آوریم:

“الا و من کان فینا باذلا مهجته، موطّنا علی لقا الله نفسه، فلیرحل معنا فانی راحل مصبحا ان شا الله”.

امام پس از اینکه مردم مکه را نیز به نبرد با یزید دعوت می کند و در آن شهر مقدس حجت را بر مردم تمام می کند و خود را به آنان معرفی می نماید و حج را به عمره مبدل می سازد و به جای حج فریضه ای لازم تر اختیار می نماید، در آخرین سخنرانی حرف آخر را با مردم می زند: هر کس حاضر است در راه ما از جان خود بگذرد، و برای دیدار با خدا خود را آماده کرده است، با ما حرکت کند، زیرا فردا صبح من به (طرف کربلا) حرکت خواهم کرد.

در راه کربلا:

در بین راه، امام (ع) بر شخصی به نام شقوق “وارد” می شود و شبی را در آنجا به سر می برد.یک نفر از عراق آمده است، امام از وی اوضاع عراق را می پرسند و او نیز پاسخ می گوید، سپس امام خطبه ای ایراد می فرماید و یادآور می شود که: هر چه خدا بخواهد، ما راضی و خشنود از قضای الهی راضی و سپاسگذاریم سپس اشعاری می خواند(این اشعار یا از خود آن حضرت است یا به آنها تمثل جسته است) در یکی از این ابیات آمده است:

و ان تکن الابدان للموت أنشأت

فقل امرء بالسیف فی الله أفضل

– اگر این بدنها برای مردن آفریده شده اند، چه بهتر که انسان در راه خدا با شمشیر کشته شود. امام در دیدار با حربن یزید ریاحی، پس از اینکه نماز ظهر و عصر را به جای آوردند، در خطبه ای فرمودند:

“… و نحن- اهل بیت محمد (ص) – اولی بولایه هذا الامر من هوء الاء المدعین ما لیس لهم و السائرین بالجور و العدوان…”

ما خاندان پیامبر (ص) سزاوارتریم به ولایت و حکومت از این مدعیان ولایتی که از آن آنها نیست، و با ظلم و ستم حکومت می کنند. امام حسین (ع) در بین راه سخنرانی دیگری دارد که انگیزه ی نهضت را با دلیل و برهان و نیز لزوم مبارزه با یزید و یارانش را بیان می کند.:

” ایها الناس، ان رسول الله (ص) قال: من رای سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله ناکثاً عهده، مخالفاً لسنه رسول الله، یعمل فی عباد الله بالاثم و العدوان، فلم یغیرعلیه بفعل و لا قول کان حقاً علی الله ان یدخله مدخله. الا و ان هوءلاء قد لزموا طاعه الشیطان، و ترکوا طاعه الرحمان، و اظهروا الفساد و عطلو الحدود و استأثروا بالفیء و احلّوا حرام الله و حرموا حلاله…”

در آن زمان شاید هنوز بودند کسانی که امام حسین (ع) را نشناسند یا اینکه سخنان امام را قبول نداشته باشند. چنین کسانی که ادعای اسلام می کنند، اینک امام، سخن پیامبر را نقل می کند که دیگر هیچ بهانه ای نداشته باشند: ای مردم! رسول خدا (ص) فرمود: هرکس سلطان ستمگری ببیند که حرام خدا را حلال کرده پیمان او را شکسته، مخالف سنت رسول خدا است، و با بندگان خدا از راه ظلم و ستم و گناه رفتار می کند، اگر کسی چنین حکم رانی را ببیند و بر او با عمل و بیان (جهاد با سلاح یا زبان) نشورد، سزاوار است که خدا او را، با ستمگر محشور نماید. آگاه باشید که اینان (یزید و اتباعش) طاعت شیطان را برگزیدند و از طاعت خدا دوری جستند، فساد را آشکار نموده و حدود الهی ار کنار گذاردند، بیت المال را به خود اختصاص داده و حرام خدا را حلال و حلال او را حرام کردند (بنابراین طبق دستور رسول اکرم باید با آنان جهاد کرد و گرنه ما شریک جرم آنها خواهیم بود).

در کربلا:

امام (ع) پس از ورود به کربلا، نامه ای از ابن زیاد دریافت کرد، سپس یاران خود را جمع کرد و خطبه ای ایراد نمود که پس از حمد و ثنای پروردگار و شکایت از وضع روزگار، انگیزه ی قیام را در جمله ای بسیار جالب و شورانگیز بیان نمود:

“… الا ترون الی الحق لایعمل به و الی لاباطل لا یتناهی عنه لیرغب المؤمن فی لقا ربه فانی لاأری الموت إلا سعاده و الحیاه مع الظالمین الا برما”.

– آیا نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل نهی نمی گردد؟، (در چنین وضعی) به جاست که مؤمن برای دیدار خدا بشتابد، و همانا من مرگ را (در راه امر به حق و نهی از باطل) جز سعادت و زندگی با ستمگران را جز ملال و انزجار نمی بینم. و سرانجام در آخرین سخنرانی و آخرین اتمام حجت، روز عاشورا در خطبه ای جامع و کامل، دشمنان را مورد خطاب قرار داد و آنان را پند و اندرز داد و به آنان گوشزد کرد که: دنیا شما را فریب ندهد زیرا هر کس آمال و آرزوهای خود را در این دنیا قرار داد، آمال او بریده می شود و آرزوهایش از بین می رود، شما را می بینم بر امری گرد آمده اید که در آن غضب و خشم خدا را برای خود خریده اید و خدا از شما روی برگردانده است و مورد نفرین او قرار گرفته اید. چه خوب و مهربان پروردگاری است، و چه بد بندگانی هستید شماها، چگونه است که اقرار به اطاعت خدا و پیامبری رسول خدا می کنید و این چنین به سوی فرزندان و خاندانش هجوم آورده قصد کشتن آنها را دارید؟! چنان شیطان بر شما چیره شده که خدا را از یاد شما برده است. ننگ بر شما و بر آنچه می خواهید انجام دهید!…

سپس فرمود:”الا ان الدعی ابن الدعی، قد رکزبین اثنتین. بین السله و الذله! و هیهات منا الذله، یأبی الله لنا ذلک و رسوله المؤمنون و حجور طابت و طهرت و انوف حمیه و نفوس ابیه من ان نؤثر طاعه اللئام علی مصارع الکرام. الا انی قد اعذرت و انذرت، انی زاحف بهذه الاسره علی قله العدد و خذ لان الناصر”.

– بدانید این زنازاده، فرزند زنازاده (یزید بن معاویه) ما را بین دو امر قرار داد: بین شمشیر و ذلت (کشتن یا ذلت را پذیرفتن) ذلت از ما سخت، دور است و هرگز ما ذلت را نمی پذیریم نه خدا و پیامبرش می خواهند نه مؤمنین این را  برما می پذیرند و نه این دامنهای پاک و طاهر و این حمیت الهی و این همتهای بلند و ارجمند می گذارد که فرمانبرداری از لئیمان و پست فطرتان را بر مرگ شرافتمندانه ترجیح دهیم. آگاه باشید که من آنچه لازم بود گفتم و شما را (از عذاب خدا) ترساندم و حجت را بر شما تمام کردم. بدانید که من با همین خانواده، آماده ی نبردم گرچه افراد من کم و یارانم اندکند. و بالاخره پس از نماز ظهر، و لحظاتی قبل از شهادت رو به یاران با وفایش کرد و گفت: ای جوان مردان! این بهشت است که درهایش را (برای استقبال از شما) گشوده است و رودهایش به هم پیوند خورده است و میوه هایش رسیده است، و اینک پیامبر (ص) (منتظر شماست) و شهیدان راه خدا برای دیدار شما لحظه شماری می کنند و همدیگر را بشارت می دهند، هان ای یاران! از دین خدا و دین رسولش پشتیبانی کنید و خاندان پیامبر را دریابید…”

ای سرور شهیدان!

ای سالار جانبازان و عاشقان الله!

ای رهبر انقلاب جاوید!

ای سرمشق مجاهدان!

ای پدر تمام آزادگان!

ای الگوی مؤمنان!

ای برتر از تمام دلاوران تاریخ! اگر ظهر عاشورا در برابر یاران غرقه به خونت ایستادی و آنان را به یاری خواندی، و اگر آنان نتوانستند دوباره به یاری تو برخیزند، هم اینک یاران با وفای تو در کربلای ایران ندای تو را لبیک گفته و با دل و جان از دین تو و آئین تو و راه تو دفاع می کنند و ندای “هل من ناصر” تو را با کمال خلوص و راستی “لبیک یا ابا عبدالله” می گویند و در مقابل دشمنان، یک آن سر تسلیم فرود نمی آوردند و با تو پیمان می بندند که هرگز دست از مبارزه برندارند و با غرب و شرق، آمریکا و شوروی و دیگر جهانخواران ستیز خواهند نمود. ای نور چشم زهرا! اگر آن روز “سعید بن عبدالله حنفی” با سینه ی خود تیرهای دشمنان را استقبال کرد و هم چون سپری در برابر تو ایستاد که نمازت را و پیامت را با آسودگی و آرامش به پایان برسانی و هنگامی که بدن پاکش پر از تیر شده و بر زمین افتاد، چشم خود را گشود و نگاهی به  سیمای دلربایت افکنده و گفت: آیا وفا کردم به پیمانم ای رسول خدا؟ فرمودی: آری، و تو قبل از من به بهشت خواهی رفت… اینک نیز هزاران سعید بن عبدالله در جبهه های حق علیه باطل، برای زنده نگه داشتن پیامت و نمازت، با گشاده روئی، به سوی تانک و توپ و مسلسل یزیدیان می روند و هنگامی که در خون خود غوطه ور می شوند آرزوی این دارند که نگاهی به سوی آنان افکنی که این نگاه آنها را بس است.

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند

آیا شود که گوشه چشمی به ما کنند

خدایا شهیدان را هم نشین یاران ابا عبدالله در بهشت برین قرار ده و ما را به راهشان رهنمون باش.

 

18دسامبر/16

به یاد چهارمین شهید محراب

 

هنگامی که مجله ی آخرین لحظات چاپ خود را می گذراند، خبر شهادت جانگذاز حضرت آیت الله اشرفی اصفهانی نماینده ی امام و امام جمعه باختران را به دست یکی از منافقین پلید، دریافت نمودیم، لذا با پوزش از مقام والای روحانیت و خوانندگان گرامی که نتوانستیم حق چهارمین شهید محراب را همانند دیگر شهیدان محراب ادا کنیم، این صفحه را به آن فقیه وارسته پارسا اختصاص می دهیم. به امید آنکه مسئولین امور، این بار از تجارب تلخ گذشته عبرت گرفته و به مسأله ی محافظت جان شخصیت های ارجمند اسلام اهمیت بیشتری بدهند تا این که پس از این، ملت بزرگ ایران با چنین فاجعه های دردناکی مواجه نشوند. و گرچه خون این بزرگ مردان، قلب تپنده ی انقلاب را پرتپش تر و روند انقلاب را متکامل تر و حرکت سازنده ی پیروان ولایت فقیه را سریعتر می گرداند ولی قطعا وجود اینان مایه ی برکت و خیر افزون تری برای انقلاب و ایران خواهد بود. آیت الله اشرفی اصفهانی که ۸۳ سال از عمر پربرکتش می گذشت، در اصفهان دیده به جهان گشود. وی در حوزه های علمیه ی قم و نجف از محضر اساتید معظم کسب فیض کرده بود. در زمان حیات آیت الله بروجردی، از سوی ایشان، به امامت مسجد بروجردی باختران منصوب شد و به مدت ۳۰ سال در باختران به تدریس علوم دینی و ارشاد مردم به طور مستمر ادامه داد. نقش آن شهید در انسجام و وحدت مردم مسلمان باختران برای همگان روشن است و به همین دلیل هدف کینه انتقام جویانه عوامل مزدور آمریکا قرار گرفت. وی مؤسس حوزه ی علمیه ی امام خمینی باختران پس از پیروزی انقلاب اسلامی بود. این راد مرد متقی و پرهیزکار که مورد احترام امام امت، علما و مردم سراسر کشورمان بود، در سال گذشته نیز مورد سوء قصد  منافقین آمریکائی قرار گرفت لکن به خواست خداوند متعال هیچ گونه آسیبی به ایشان وارد نیامد. آن مرحوم همواره در جبهه های جنگ حضور داشت و رزمندگان اسلام از وجود پربرکتش کسب فیض می کردند. به مناسبت شهادت این بزرگوار به دست منافقین کوردل، از سوی امام امت پیامی انتشار یافت. در قسمتی از این پیام آمده است :

“شهید عزیز محراب این جمعه ی ما از آن شخصیت هائی بود که اینجانب یکی از ارادتمندان این شخص بوده و هستم. این وجود پربرکت متعهد را قریب ۶۰ سال است می شناختم. مرحوم شهید بزرگوار و حضرت آیت الله حجت الاسلام و المسلمین حاج آقا عطا الله اشرفی را در این مدت طولانی به صفای نفس و آرامش روح و اطمینان قلب و خالی از هواهای نفسانی تازک هوا و مطیع امر مولا و جامع علم مفید و عمل صالح می شناسم و در عین حال مجاهد و متعهد و قوی النفس بود. او در جبهه دفاع از جمله اشخاصی بود که مایه ی دلگرمی جوانان مجاهد بود و از مصادیق بارز “رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه” بود و رفتن او ثلمه بر اسلام وارد کرد و جامعه ی روحانیت را سوگوار نمود خداوند او را در زمره ی شهدای کربلا قرار دهد و لعنت و نفرین خود را بر قاتلان چنین مردانی نثار فرماید. آیت الله العظمی منتظری نیزضمن پیامی به همین مناسبت فرمودند:”بار دیگر منحرفین شیطان صفت ضد خدا و ضد خلق، یکی دیگر از استوانه های تقوی و فضیلت حضرت آیت الله اشرفی نماینده ی امام و امام جمعه ی باختران طاب ثراه را از ما گرفتند. گرچه قبول شهادت تأسی به سرور شهیدان حسین بن علی (ع) برای این عالم جلیل و بزرگوار که سالها عمر خود را صرف تعلیم و تربیت و تعظیم شعائر و تقویت حوزه های علمیه کرد، بسی مایه ی افتخار و مباهات است ولی فقدان این چنین شخصیتها و چهره های مؤثر در انقلاب در شرایط کنونی که ابر قدرتها برای تضعیف اسلام و مسلمین توطئه می کنند، برای ملت ما جای تأسف شدید خواهد بود”.

 

18دسامبر/16

پاسداران بزرگ اسلام

شهید اول

شهید اول- محمد بن جمال الدین مکی- شخصیتی است بزرگوار که بین علم وعمل، خون و قلم، شهادت و فقاهت، تقوی ونبرد، ایمان و استقامت و زهد و ورع را جمع کرده است. در روایتی از حضرت رسول اکرم(ص) آمده است:

“مداد العلما افضل من دما الشهدا”

-قلم عالمان، برتر از خون شهیدان است. ولی اینجا در برابر بزرگمردی هستیم که با دست توانایش، دانش را در جهان گسترد و با سر مطهرش -حسین وار- شهادت را استقبال کرد گرچه امام خمینی می فرمایند :”شهدا را قلمها می سازند و قلمها هستند که شهید پرورند.” ولی این فقیه عالی مقام با همان قلمی که در امتداد تاریخ شهید می سازد از خود نیز شهید ساخت. او کسی است که لقب “شهید اول” یا “شهید” در اصطلاح علما بر او اطلاق می شود. این افتخار عالم تشیع در روستای “جزین[۱] چشم به دنیا گشود. سال ولادت آن بزرگوار را ۷۲۰ و برخی ۷۲۹ هجری قمری نقل کرده اند. پدر وجد او از علما و فضلای زمان خود بودند. شیخ حرعاملی در “امل الامال” پدر شهید را به عنوان یکی از برجستگان دانش و جدش ار عالمی پارسا و با تقوی ستوده است. بنابراین شهید اول در خاندان علم و تقوی متولد شد و از این چشمه ی زلال مقداری بهره گرفته، گرچه تاریخ در این جا چیزی نمی گوید، زیرا به آن اندازه نبوده است که در خور ثبت شدن باشد وانگهی شهید اول آن قدر مقام شامخ و بلندی دارد که او را با پدرش نتوان مقایسه کرد.

در نخستین سالهای جوانی برای کسب فقه آل محمد(ص) رهسپار حله شد. حله در آن دوران مرکز فراگیری و نشرعلوم اهل بیت و اقامتگاه رهبران دینی و مراجع معظم علمی بود. بنابراین او نخستین کسی است که هجرت علمی را از جبل عامل [۲] آغاز کرد که پس از آن یک برنامه ی اساسی برای دانش پژوهان علوم دینی در امتداد زمان شد و همین هجرتهای پر ثمر، شالوده ی حوزه ی علمیه جبل عامل را پایه ریزی کرد و چه بسا فقها و بزرگانی که برای این مکان افتخار آفریدند و با کتابها و آثار ارزنده ی خود بزرگترین خدمتها را به عالم تشیع نمودند.

شخصیت علمی:

شهید، بیشترین تحصیلات خود را در فقه، نزد فخرالمحققین فرزند علامه حلی فراگرفت سپس در محضر بسیاری از فقها و علمای شهید آن دیار نیز فقه و اصول و دیگر علوم را آموخت و از بسیاری از بزرگان دینی، اجازه ی روایت و اجتهاد گرفت، که شاید بتوان گفت بیش از تمام علمای دین در طول تاریخ، اجازه نامه داشته است. اینک برخی از اساتید بزرگ او را نام می بریم:

۱- دو برادر که فقیهان فرزانه و دانشمندان سرشناس زمان خود بوده اند: سید عمیدالدین عبدالمطلب و سید ضیاالدین عبدالله حلی حسینی. این دو برادر، خواهرزادگان علامه حلی اند که کتاب تهذیب علامه را شرح و تفسیر نموده اند.

۲- سید تاج الدین حسینی معروف به “ابن معیه”

۳- سید علا الدین حسینی معروف به “ابن زهره”

۴- شیخ زین الدین علی بن احمد مطار آبادی

۵- شیخ قطب الدین ابوجعفر محمد بن محمد رازی بویهی، فیلسوف و حکیم متاله. شهید درباره ی او می گوید :”در سال ۸۶۷ در دمشق (شام) خدمتش رسیدم و از انفاس او بهره مند شدم. او به من اجازه داد که تمام تالیفات و تصنیفاتش ار در معقول و منقول روایت نمایم”.

۶- شیخ رضی الدین علی بن احمد مزیدی.

۷- شیخ جلال الدین محمد بن محد حارثی.

۸- شیخ محمد بن جعفر مشهدی.

۹- شیخ احمد بن حسین کوفی.

همچنین شهید بزرگوار، بعضی از علوم را نزد علمای بزرگ سنی آموخته است که مجموع آنان در حدود ۴۰ نفر می باشند. برخی از مشهورترین آنها را نام می بریم:

۱- شمس الدین محمد بن عبدالله بغدادی حنبلی.

شمس الائمه محمد بن یوسف قریشی شافعی. در اجازه ای که وی به شهید داده چنین آمده است:” اجازه دادم به مولای اعظم، امام امامان، دارای فضائل بسیار و جامع صفات نیک و کمالات ارجمند، فراگیرنده ی دانش های دنیوی و اخروی، آفتاب درخشان دین و آئین، محمد بن جمال الدین بن مکی دمشقی، خداوند به او آن چه درخور شان اش است عنایت کند، به او اجازه دادم که آنچه حق روایت کردن در آن دارم، او نیز روایت کند به ویژه از سه کتابی که استاد کل عبدالرحمن بن احمد لائجی تألیف کرده اند”.

۳- شیخ شهاب الدین احمد بن حسن حنفی، فقیه بیت المقدس.

۴- شیخ برهان الدین ابراهیم بن عمر جعبری، فقیه مکه.

سخنان بزرگان در ستایش شهید:

شهید اول از علمای بنامی است که کمتر نظیر او را می توان یافت و آن چه در ستایش و مدح و معرفی او آمده است، تنها می تواند مقداری از جلالت شان و عظمت او را بیان کند، زیرا ستایش او همچون ستایش خورشید است به روشنائی و نور. شهید محمد بن جمال الدین مکی مشعل هدایت، رهبر دین و دنیا فقیهی زبردست و ادیبی کارکشته و شاعری توانا و دانشمندی دریاآسا بود. استاد عالیقدرش فخرالمحققین در اجازه ای که به او داده چنین می گوید:”مولای ما امام، علامه ی بزرگوار، برترین علمای جهان، سرور اندیشمندان فرزندان آدم، شمس الحق و الدین محمد بن مکی بن محمد، مشکلات این کتاب را (کتاب قواعد) نزد من خواند، و من به او اجازه دادم که تمام کتابهای پدرم  (ره) و هم چنین آنچه علمای قبل از ما نوشته اند را روایت کند”. کجا دیده شده است که استادی این چنین شاگردش را بستاید جز این که یک طرف آن چنان متواضع و حقیقت بین و با تقوا همچون فخرالمحققین باشد و این طرف هم شاگردی مثل شهید اول که جهان علم و فضیلت در برابر عظمتش خاضع است. نوسینده ی کتاب “اللولو” چنین می گویند:” علم و فضلش مشهورتر از آن که نشناخته بماند. دانشمندی توانا و فقیهی متبحر و کوشا و صاحب نظر در علوم عقلیه و نقلیه بود. او زاهدی پارسا بود که نظیر و کمتر در روزگار دیده می شود. پدرش شیخ مکی بن محمد بن حامد نیز مردی فاضل بود. نویسنده ی کتاب “المستدرک” می نویسد:”تاج شریعت و مایه ی افتخار شیعه، خورشید دین و آئین، ابوعبدالله محمد بن الشیخ جمال الدین مکی، به عقیده ی جمعی از اساتید فن، دانشمندترین فقیه است. جامع رشته های گوناگون علم و ادب، و دارای انواع فضائل و مکارم وصاحب روحی پاک و نیرومند و ملکوتی که آنچه سید بزرگوار قزوینی در مقدمه ی شرحش بر کتاب “شرایع” درباره ی وی گفته است از آن حکایت می کند. وی می گوید: من به خط سید عالیقدر مؤلف “حدائق الابرار” از نواده های دانشمند، شهید ثانی “دیدم که نوشته است”… من در سال ۹۵۵ به خواب دیدم در قریه “جزین” هستم – همان ده شیخ شمس الدین محمد بن مکی مشهور به “شهید اول”- به در خانه ی شیخ رفتم و در را کوفتم، شیخ به دم درب آمد، از او خواستم کتابی را که شیخ جمال الدین  بن مطهر تالیف کرده برایم بیاورد.به درون رفته آن کتاب را با کتاب دیگری – که به گمانم در زمینه ی روایت بود- آورد و به من داد، چون از خواب برخاستم دیدم آن دو کتاب در کنار من است. [۳]

مرحوم شیخ حر عاملی در کتاب “امل الامل” در ستایش او می گوید : شیخ شمس الدین، ابو عبدالله، شهید محمد بن مکی عاملی جزینی، دانشمندی حاذق، فقیه، محدث و مورد اعتماد همگان بود در علم،دریاآسا،جامع تمام فنون عقلی و روائی، مردی پارسا و پرستنده ای پرهیزگار و شاعری توانا، یگانه روزگار و خلاصه کسی بود که در زمان خود همتایی نداشت. از شیخ فخرالدین محمد، فرزانه علامه حلی روایت می کند و هم چنین از عده ای دانشمندان شیعی و سنی. سید مصطفی تفرشی در رجال خود او را به عنوان “شیخ الطایفه” رهبر و بزرگ شیعیان می ستاید.

تالیفات شهید:

آثار گرانبها و ارزشمند شهید اول که برای همیشه بر جبین تاریخ می درخشد و علما و دانشمندان تاکنون مستغنی از این کتاب نبوده اند، خود دلیلی است روشن بر عظمت مقام و منزلت این رادمرد عالم انسانیت. و جالب این است که بیشتر کتابهای آن دانشمند والامقام فقهی و پژوهشی است که بدون حضور در محضر استاد، از آنها استفاده نتوان کرد. در ذیل برخی از آنها برا نام می بریم:

۱- اللمعه الدمشقیه:کتابی است در فقه، که درعین اختصار و اجمال، تمام ابواب فقه را در آن گنجانده است. این کتاب از زمان تألیف تا هم اکنون در حوزه های علمیه مورد استفاده طلاب بوده و هست. شهید ثانی شرح بسیار جالبی در دو جلد به نام “الروضه البهیه” بر این کتاب نوشته است. شهید ثانی در شرح لمعه می نویسد: این کتاب را شهید اول بنا به درخواست شمس الدین محمد آوی از یاران سلطان علی بن مؤید، حکمران خراسان در آن زمان، نگاشته است. او در نامه ای بسیار شیرین و لطیف از شهید خواست که به خراسان سفر کند زیرا شیعیان خراسان تشنه ی دیدار اویند، ولی شهید نتوانست حاجت او را برآورده سازد لذا از او پوزش خواست و در برابر آن همه اظهار لطف و محبت ین کتاب را در هفت روز- همان گونه که فرزندش ابوطلب محمد نقل می کند- مرقوم فرمود. و همین داستان کافی است که بدانیم چقدر آن عالم والا مقام احاطه بر فقه آل محمد داشته است که در یک هفته یک دوره ی کامل از فقه را می نگارد از کرامات شیخ نیز در تالیف این کتاب، همین است که خود فرمود :”هنگامی که شروع به تصنیف “لمعه” نمودم، می ترسیدم که نکند یکی از دشمنان دین بیاید و مرا در حال نوشتن ببیند ولی از الطاف خفیه ی الهی در طول این مدت حتی یک نفر هم به دیدار من نیامد”.

۲- “الدروس الشرعیه فی فقه الامامیه” : این کتاب نیزدر فقه است که آن را تا کتاب رهن نوشت و قبل از تمام شدن کتاب، به سعادت شهادت نائل آمد و کتاب به پایان نرسید. این کتاب در سال ۱۲۶۹ در ایران به چاپ رسیده است و شرح های بسیار دارد.

۳- “الفیه” : رساله ای است در فقه که مشتمل بر هزار واجب از واجبات نماز است و دارای یک مقدمه و سه فصل و یک خاتمه می باشد. این رساله تاکنون چندین بار چاپ شده است.

۴- “نفلیه” : این کتاب را پس از الفیه تالیف کرد. که مشتمل بر ۳۰۰۰ نماز مستحبی است.

۵- “غایه المراد فی شرح نکت الارشاد”: متن این کتاب فقهی از علامه حلی است که ایشان بر آن شرح نوشته است.این کتاب نیز در سال ۱۳۰۲ در ایران  چاپ شده است.

۶- “شرح التهذیب الجمالی فی اصول الفقه” : تهذیب نیز از کتاب های علامه حلی است ایشان بر آن شرح نوشته است.

۷- “خلاصه الاعتبار فی لاحج و الاعتمار” : رساله ای است در مناسک حج وعمره.

۸- “البیان” :از کتابهای فقهی آن بزرگوار است که متاسفانه شهادت مانع از تمام شدن آن شد.

۹- “ذکری الشیعه فی احکام الشریعه” : معروف به “الذکری” در فقه است که هفت بحث اصولی نیز در آن آمده است. تالیف این کتاب به پایان نرسید. کتاب مزبور درسال ۱۲۷۱ در ایران به چاپ رسیده است.

۱۰- “القواعد و الفوائد” : در قواعد فقهی و اصولی و ادبیات عرب است این کتاب چند بار به چاپ رسیده است.

۱۱- “الاربعون حدیثا” : چهل حدیث که بیشتر آنها در عبادات است.

۱۲- رساله فی التکلیف و مزرعه و فروعه.

۱۳- المقاله التکلیفیه : در عقائد.

۱۴- مزار شهید : آن را “منتخب الزیارات” نیز می نامند این کتاب به فارسی نیز ترجمه شده است.

۱۵-“شرح قصیده ی الشهفینی” : این قصیده در ستایش امیرالمؤمنین علی(ع) است که شهید آن را شرح نموده است.

 

شهادت:

پسر شهید بر اجازه نامه ای که “شهید” بر ابن خازن نوشته به خط خود چنین نوشته است: “پدرم، امام، علامه که این خط مبارک وی است، شمس الدین، ابوعبدالله، محمد بن مکی، روز پنج شنبه نهم  جمادی الاول سال ۷۸۶ در داخل قلعه ی دمشق اعدام و سپس همان جا آتش زده شد”. [۴] آنچه از تاریخ برمی آید، برخی از حاسدان دربار “برقوق”[۵] که بر شهید اول چشم زد داشتند و توان دیدن یک نفر انسان را که جامع آن همه فضائل و کمالات است نداشتند- زیرا که شهد بر فقه تمام مذاهب تسلط کامل داشت، و پیروان همه ی مذاهب مسلمان او را مرجع خود دانسته و از او – هرکس مطابق مذهب خودش – پاسخ سؤالات را می گرفتند- این رشکبران حاسد با ساختن دروغها و تهمتهای ناروا، شاه خون آشام ستمگر را بر ضد شهید اول شورانده و سرانجام آن رهبر فقیه پاک سرشت را به زندان و پس از یکسال اعدام نمودند و سپس بدن مطهرش را سوزاندند. نفرین خدا و پیامبران و تمام مردم بر تمامی دشمنان دین و انسانیت. و رحمت خدا بر شهدای راست قامت اسلام.

 

[۱] – این روستا به برکت وجود شهید اول، قرنها شیعه نشین بود، در جبل عامل، در لبنان واقع است. مسیحیان -حدود ۸۰ سال پیش- این قریه را اشغال کرده و آثار اسلامی آن را از بین بردند، و امروز جز چند خانه ی مسلمان نشین، در آن نیست.

[۲] – جبل عامل منطقه ای است کوهستانی در جنوب لبنان که “نبطیه” و “جزین” و “جباع” در آن واقع است. و از دیر زمانی مسکن شیعیان لبنان بوده است… جبل عامل زادگاه بسیاری از علمای شیعه است.

[۳] – به نقل از کتاب شهیدان راه فضیلت، علامه امینی ص۱۵۷

[۴] – روضات الجنات، جلد هفتم، ص ۱۱

[۵] – سیف الدینی برقوق، سر سلسله پادشاهانی جز کسی است که بر مصر و شام حکومت می کردند.

18دسامبر/16

جاذبه و دافعه ی انقلاب

هیچ کس منکر نیست که در طول چهارده قرن بعد از صدر اسلام، و در پهنه ی کشورهای اسلامی، انقلابی عظیم و ژرف تر از انقلاب اسلامی به وقوع نپیوسته و جمهوری اسلامی ایران به عنوان دستاوردی از انقلاب اسلامی، تنها نظام مبتنی بر اسلام است که بعد از آغاز اسلام تاکنون نظیر آن وجود نداشته و ندارد.

امت مسلمان ایران در راه ادامه و تثبیت این انقلاب و جمهوری اسلامی با تمسک یک پارچه به “حبل الله المتین” بر ظلمات ظلم و باطل در شرق و غرب می تازد و با تاسی به پیغمبر خدا در راه هدایت و نجات انسآنها، رنج شکنجه و شهادت را به جان می خرد که “لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه” و همچون علی مرتضی و حسین سیدالشهدا در راه خدا و رسول خدا می میرد و با کفر و باطل سازش نمی پذیرد، چرا که مرگ در راه خدا را سعادت جاویدان و زندگی و سازش با ستمکاران را جز تباهی و ننگ نمی بیند، و شهادت در راه خدا را فوز و رستگاری می داند و آن را از عسل مصفی شیرین تر.

امروز ملت مسلمان تمام تلاش و کوشش خود را در راه رضای خداوند (و رضوان من الله اکبر)به کار بسته است، گرچه شرق و غرب و شیطآنهای کوچک و بزرگ را خوش نیاید که آنها هرگز از مسلمانان راضی نخواهند شد مگر آنگاه که مسلمانان پیرو آنها شده و تحت سلطه ی جبارانه ی آنها همه ی ذخائر و منافع خود را با کمال ذلت به کام جهنمی آنها که همواره گویای “هل من مزید”است فرو ریزد ولی “هَیهات مِنّا الذِّله” “و لَنْ یَجْعَل اللهِ للِکافِرینَ عَلیَ المُؤمنینَ سَبیلا”

و چنین آرزوئی را جهانخواران شرق و غرب و مزدوران پلیدشان و لیبرالهای غرب زده‌ای که پایشان لب گور است، به گور خواهند برد.

امروز امت اسلام با جهاد در راه خدا، راه هدایت را یافته و با یاری دین خدا پیروزمند و ثابت قدم گردیده است و در پرتو ایمان به خدا و قدرت لایزال او بدون آنکه در برابر مشکلات و مصائب، سستی و حزن به خود راه دهد، خود را برتر و بالاتر از همه ی قدرتها یافته و با اعتقاد به نویدهای آسمانی قرآن به سوی حکومت جهانی اسلام و نجات همه ی انسآنهای در بند پیش می تازد. طبیعی است که چنین انقلاب و نظامی که از اسلام برخاسته و هرگز جز در برابر حق، سر تسلیم فرود نمی آورد، از نیروی جاذبه و دافعه ی نیرومندی برخوردار است.جاذبه برای تمام حق گویان و مظلومان و مستضعفان و دافعه برای همه ی مستکبران و ستمگران و اهل باطل. از یک سو تمام امید مستضعفان جهان به جمهوری اسلامی ایران بسته شده و حتی برادران مسلمان ما در مصر و اردن و…با اعتقاد به روایت مشهوری که اخیراً به طور وسیعی مورد توجه آنان قرار گرفته در انتظار آزادی فلسطین و دیگر سرزمینهای اسلامی به دست مسلمانانی هستند که از اقصی نقاط ایران(خراسان) قیام می کنند.

امروز مسلمانان آگاه در کشورهای اسلامی و عربی منتظرند، انقلاب اسلام با همان انگیزه ای که با قدرت، رژیم مقتدر شاه را سرنگون ساخت، رژیمهای سرسپرده و جنایت پیشه ی دیگر را نیز در سرزمینهای اسلام نابود و به جای آن حکومت اسلامی را مستقر نماید و حتی عده ای از مسلمانان اردنی در مراسم حج، در ملاقات با یکی از شخصیتهای اسلامی ایران، شیوه برخورد ایران در جنگ با عراق، مبنی بر دفاع از جمهوری اسلامی ایران را بر خلاف انتظار دانسته و خواستار آن بودند که جمهوری اسلامی باید تمام مرزهای اقلیمی و قومی و روانی که ساخته و پرداخته دست جنایتکاران و سلطه جویان تاریخ است در هم شکسته و با کمال قاطعیت و صراحت و قدرت در جهت آزاد سازی عراق به عنوان جزئی از سرزمین اسلامی از سلطه کافران پیش تازد و در گامهای بعدی اردن و حجاز و فلسطین و…را و سرانجام در پرتو ایمان و وحدت همه مسلمانان بساط تمام ابر قدرتها قدرت های شیطانی را از صفحه ی روزگار برچیده و حکومت جهانی اسلامی را برقرار سازد.

و از سوی دیگر تمام ابر قدرتهای غارتگر و مستکبران ستمگر و طاغوتهای کوچک و بزرگ که در پیشبرد انقلاب اسلامی زوال قطعی خود را می بینند، همه و همه بر نابودی جمهوری اسلامی کمر بسته اند با این هدف که ایران را با همه مزایائی که برای آنان داشت به کام خود برگردانند و مهمتر آن که دیگر ملتهای مستضعف را که به انقلاب اسلامی دستاوردهای آن به عنوان یک الگوی موفق دل بسته اند را نسبت به انقلاب بد بین و مأیوس کنند و بر همین اساس به جز ضربه های گوناگونی که از چپ و راست بر جمهوری اسلامی وارد کرده و می کنند با پرده پوشی دستاوردها و پیروزی های شگفت انگیز انقلاب و با توسل به انواع نیرنگها و دروغ پردازیهای ننگین و با استفاده از شبکه وسیع تبلیغاتی صهیونیستی امپریالیستی شان بیشترین کوشش را در جهت بی اعتبار کردن انقلاب و ایجاد نفرت و انزجار نسبت به انقلاب اسلامی در افکار عمومی جهان به کار بسته اند، که نموداری از آن را در جنایات فجیع جبهه متحد ضد انقلاب به ویژه منافقین در جنایاتی مانند انفجار خیام و ناصر خسرو و ترور شخصیتهای برجسته ای مانند آیت الله اشرفی اصفهانی و حرکت توسط وسائل ارتباط جمعی صهیونیستی و امپریالیستی و هماهنگ با آنان، مرثیه سرائی لیبرالهای مدعی مذهب را در داخل شاهد بودیم ولی شکست آنان در این جبهه وسیع و نابرابر نیز یکی دیگر معجزات انقلاب است و گوشه ای از عشق و امید مستضعفان را در مراسم حج نسبت به انقلاب – با توجه به محدودیتها و ارعابی که اکثر حجاج از مأِمورین امنیتی کشورهای متبوعشان داشتند- از زائران ایرانی شنیدید والسلام علیکم و رحمه الله.

رحیمیان

 

18دسامبر/16

جدیدترین استفتائات از امام

س-برخورد و رفتار با اسرای جنگی باید چگونه باشد و آیا کسی می تواند به خاطر آنکه اسرا قبلاً درحال جنگ با اسلام بوده اند به آنها توهین کنند؟

ج-اهانت به اسرا جایز نیست بلکه باید نسبت به آنان اخلاق اسلامی مراعات شود.

س-در شرایط حاضر اجازه ی والدین برای رفتن به جبهه لازم است یا خیر؟

ج-با موقعی که جبهه ها نیاز به نیرو دارد رفتن به جبهه واجب است و اجازه ی والدین شرط نیست.

س-زمینهای شخصی مردم عراق که در مسیر پیروزی اسلام و نابودی رژیم کافر و متجاوز عراق و کوتاه کردن دست آن جنایت کاران از سرزمین های اسلامی به طور موقت در تصرف رزمندگان اسلام قرار می گیرد از نظر شرعی چه حکمی دارد؟

ج-هر مقدار که دفاع از اسلام و مسلمین توقف بر آن دارد نه تنها جایز است بلکه واجب و موجب قرب و رضای خداوند است.

س-کسی که از منزل تا محل کارش کمتر از چهار فرسخ شرعی است ولی هنگام خارج شدن از منزل قصد دارد به جای دیگری هم برود که از منزل تا آنجا به حد مسافت شرعی که حدود ۵/۲۲کیلومتر است می رسد آیا در چنین صورتی از اول مسافر محسوب می شود؟

ج-در فرض مذکور از اول مسافر است.

س-کسی که از اول تهران وطن او بوده است بعد از آن که تهران در اثر توسعه خارق العاده از بلاد کبیره محسوب شده آیا محدوده ای که وطن او به شمار می رود کدام است؟

ج-انچه قبل توسعه خارق العاده بوده است وطن او است.

س-کسانی که قدرت و توان شرکت مستقیم در جنگ و دفاع از اسلام و مسلمین ندارند چه وظیفه ای در قبال این امر واجب دارند؟

ج-باید در پشت جبهه خدماتی را که توان آن را دارند را انجام دهند.

س-آیا برای دفاع از اسلام و جمهوری اسلامی اجازه امام یا مرجع تقلید لازم است یا خیر؟

ج-دفاع از اسلام و جمهوری اسلامی بر هر نحو ممکن بر تمام مکلفین واجب است و مشروط به اجازه نیست.

س-در صورتی که زن درآمد مکفی داشته باشد آیا شوهر می تواند از پرداختن نفقه به همسر خود امتناع ورزد؟

ج-نفقه زن بر شوهر واجب است گرچه زن درآمد کافی داشته باشد.

س-برای کسانی که به تحصیل علوم اسلامی یا علوم جدید اشتغال دارند یا به انجام وظایف دیگری برای خدمت به جمهوری اسلامی مشغولند آیا رفتن به جبهه ی جنگ مقدم است یا آن که به کار خود ادامه دهند لطفا وظیفه ی شرعی را بیان بفرمایید.

ج-در حال حاضر تمام افرادی که قدرت دارند به جبهه بروند باید به مقامات مسئول مراجعه کنند و چنانچه تشخیص دادند که جبهه به آنها نیاز دارد واجب است به جبهه بروند و بر هر کار دیگری مقدم است.

 

18دسامبر/16

حوادث و مناسبتهای مهم

اول آبان-شهادت آیت الله حاج سید مصطفی خمینی در نجف اشراف (۱۳۵۶)

چهارم آبان-احیای قانون کاپیتولاسیون توسط رژیم خائن پهلوی و اعتراض افشاگرانه امام خمینی (۱۳۴۳)

نهم محرم-تاسوعای حسینی (۶۱هـ. ق)

دهم محرم-عاشورای خونین ابی عبدالله الحسین (ع)(۶۱هـ. ق)

دهم آبان-شهادت آیت الله قاضی طباطبائی در تبریز(۱۳۵۸)

یازدهم آبان-سالگرد پیروزی انقلاب الجزایر (۱۳۴۰)

دوازدهم محرم- شهادت امام زین العابدین (ع) به قولی.(۹۴هـ. ق)

سیزدهم آبان- تبعید امام خمینی به ترکیه (۱۳۴۳)

سیزدهم آبان- تسخیر لانه ی جاسوسی آمریکا به دست دانشجویان مسلمان پیرو خط امام

سیزه آبان- روز دانش آموز (۱۳۵۸)

چهاردهم محرم- انتقال قبله از بیت المقدس به مکه المعظمه (۵۲ هـ. ق)

هیجدهم آبان- رفراندم تثبیت قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران.(۱۳۵۸)

نوزدهم محرم- حرکت کاروان کربلا به طرف شام.

بیستم آبان- پایان جنگ جهانی اول (۱۹۱۸)

بیست و چهارم آبان- در گذشت مفسر کبیر قرآن آیت الله علامه طباطبائی (ره) (۱۳۶۰)

بیست و پنجم محرم- شهادت امام زین العابدین(ع) به قولی دیگر (۹۴هـ. ق)

اول صفر- جنگ صفین (۳۷هـ. ق)

سوم صفر- ولادت امام محمد باقر (ع) (۵۹هـ. ق)

 

18دسامبر/16

روان شناسی و جامعه شناسی

 

درسهای منتشر شده از شهید حجهالاسلام و المسلمین دکتر باهنر

ارتش

نیاز به نیروی انتظامی:

اصل” نیروی نظامی و دفاعی” از نیازهای اولیه زندگی بشر است و به همین جهت از نخستین روزها وسائل و ابزار جنگی و دفاعی، مورد توجه انسان بوده است، در حفاریهائی که با اسکلت های انسان های چند هزار سال پیش برخورد کرده اند، ابزار اولیه ی جنگی را نیز در کنار آنها یافته اند. بشر ابتدا از سنگ، و سپس از فلزات وسائل نظام و دفاعی می ساخته است.

پس معلوم است که انسان نمی توانسته بدون نیروی اتنظامی و قوای جنگی زندگی کند و شاید به همین جهت بوده که در زندگی قبیله ای و در میان عرب جاهلی، به داشتن پسر اهمیت بیشتری می داده اند و تعداد پسران را تعداد سربازان یک قوم میدانستند. حکومت ها هم با قدرت و نیروی سربازان به وجود می آمدند. در ایران خودمان اگر به تاریخ بنگرید می بینید گاهی یک ایل و قبیله حرکت می کرد و حکومت را در دست می گرفت، امروز هم تفاوت زیادی نکرده، ابر قدرتها حکومت هائی هستند که بیشترین بودجه کشورشان صرف نیروهای نظامی و جنگی می شود، آمریکا و شوروی از همه وزارتخانه ها بیشتر به وزارت جنگ و وسائل جنگی توجه دارند. در رژیم گذشته هم- برای حفظ منافع آمریکا- همیشه سنگین ترین بودجه مربوط به ارتش بود ولی پس از انقلاب( تا قبل از جنگ تحمیلی) برای اولین بار در ایران، آموزش و پرورش، در صدر قرار گرفته و بودجه ی سنگین، مربوط به تربیت جامعه گشت.

در هر حال امروز هم مانند دورآنهای باستان انسان احتیاج دارد تا چنگال و دندان تیز کند! چون هنگامی که افکار انسان، مادی باشد، و روح ماتریالیسم و تکاثر و تهاجم و قدرت طلبی و سلطه گری بر انسان حاکم باشد، ماده گرائی و حیوانیت حاکم خواهد بود و حیوان هم معمولاً با زور و چنگال و دندان،طعمه و غذا  به دست می آورد. و هر حیوانی درنده تر و پر زورتر باشد، غذا و طعمه ی بیشتر و بهتری می تواند به دست آورد.

نیروی نظامی در اسلام:

شکی نیست که امروز مسلمانان در دنیائی زندگی می کنند که با انسان های مادی و کسانی که زندگی حیوانی را عملا رواج می دهند، روبه رو هستند مقابل بودن با چنین جامعه ای ایجاب می کند که مسلمانان نیز برای دفاع مجهز باشند و روی همین اصل، قرآن مجید می فرماید:

” و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخیل ترهبون به عدوالله وعدوکم”

بنابراین نیروهای نظامی و سلاح، برای در هم کوبیدن عدوالله و عدوکم است و تا هنگامی که عدوالله و عدوکم وجود داشته باشد، ناچار نظام مکتبی هم باید خود را تجهیز کرده و مسلح شود. در روایات مربوط به قیام حضرت مهدی (عج) نیز می بینیم آغاز قیام “بالسیف”(شمشیر)  است (که سیف و شمشیر، مظهر سلاح می باشد). ولی پس از آن حکومت عدل آن حضرت مستقر شد، هیچ گونه نشانی از چگونگی و کم و کیف سلاح، در روایات و – احادیث به چشم نمی خورد.

ارتش ایران:

ارتش ایران، در گذشته داران چند خصوصیت بود:

۱-تخدیر فرهنگی و تحمیل عقیده:

در گذشته، فرهنگ اصیل اسلامی و مردمی ارتش را از دستش گرفته بودند و به او یک عقیده ی پوچ، تحمیل کرده بودند. وجود نظام شاهنشاهی را برای ارتش یک عقیده و اصل معرفی کرده بودند، در هیچ اداره و ارگانی به اندازه ی اتش تبلیغات تخدیری نمی شد، یک ارتشی اجازه نداشت آزادانه مطالعه کند، معاشرت کند، حتی ازدواج کند!، قرآن مترجم در محیط ارتش ممنوع بود! نهج البلاغه ممنوع بود! و بالاخره ارتش را طوری بار می آوردند که برای خود شخصیت مستقلی احساس نکند به طوری که خدا، شاه، میهن، شعار معمولی آنان شده بود، تازه واژه ی خدا یک واژه ی تشریفاتی بود، ومنظور از آن خدائی بود که در جامعه عنوان نداشته باشد و تنها به عنوان نام آن را ببرند، میهن هم خلاصه می شد در وجود شاه، همه چیز شاه بود، اگر هم در برنامه ها و کتاب های کلاسیک، نامی از اسلام و دین برده میشد بعد از اعتقاد به شاهنشاهی مطرح می گشت، آن هم نه مکتب اسلام بلکه چیزهائی از اسلام که با افکار آنان منافات نداشته باشد. گاهی در طرح ریزیهای درسی بحث بود که آیا اول اسلام و بعد ایران یا بالعکس؟ آنان می گفتند: اول از “نظام شاهنشاهی و ایران” و سپس از اسلام صحبت شود. یکی از مشکلات ارتش همین تلقین بود که می گفتند “ایران و شاهنشاهی”، ولی ما می گوئیم در مرحله ی اول، اصالت مربوط به آئین اسلام است وبعد ایران…

۲-وابستگی:

دومین خصوصیت ارتش وابستگی به خارج مخصوصا به آمریکا بود.چه از جهت تکنیک و چه از جهت تاکتیک از جهت فنی و تکنیک، از هواپیماها و موشک ها تا تانکها و فشنگها از آمریکا بود، در نتیجه لازم بود از جهت ابزار یدکی، تعلیمات و مستشاری وابسته به آمریکا باشد، افسر ما در آنجا تعلیم ببیند و مستشار از آنجا به ایران بیاید، و هم چنین از جهت رزمی و تاکتیک و روش نیز وابسته بود. یک چنین وابستگی برای ما حالا هم ایجاد زحمت کرده است. البته این حقیقت قابل انکار نیست که سعی می شد، ارتش قوی و دارای تجهیزات کافی و مدرن باشد و کار هم زیاد می کردند و کار اساسی فقط روی ارتش و ساواک میشد چرا که حیات و موجودیت رژیم با آن در تماس بود و بقیه را اهمیت نمی دادند: فرهنگ بی محتوا بود معلم خوب تربیت نمی شد متخصص تربیت نمی شد و همه‌ی ارکان کشور متلزل بود،اما- هیچ کدام از اینها برای آمریکا و شاه مسئله ای نبود ولی ارتش می بایست قوی باشد تا بتواند ژاندارم منطقه گردد. در تمام مسائل کشور به صورت شوخی کار می شد ولی روی ساواک و ارتش بسیار جدی بودند تا آنجا که در تمام منطقه، این ایران بود که مورد اعتماد آمریکا بود. و از همین رو مرکز فرماندهی خاورمیانه سازمان مخوف “سیا” در ایران قرار داشت و ایران منطقه ی ثباتی برای ابر قدرتها شده بود.

فساد اخلاقی:

اصولا استعمارگران هرگاه گروه یا ملتی را بخواهند برده ی خویش سازند فساد را در میانشان رواج می دهند و به مسائل جنسی و اعتیاد می کشانند. درست مانند جریان اسپانیا و اندلس که از این راه ارتش مسلمانان را فاسد کردند و سپس شکست دادند. رژیم فاسد گذشته درهمه جا بذر فساد می پاشید ولی مخصوصا در ارتش کوشش فراوانی در این جهت داشت، به ویژه در سطح بالای ارتش، همه ی امکانات فساد و عیاشی برایشان محیا بود و بالاخره از اصل “فاسد کن و اسیر کن” استفاده می کردند و با کوبیدن آنان و برده ساختن می توانستند به امیال خود برسند و برای اینکه فکر ارتشی نیز از خودش نباشد و به هیچ چیز نیندیشد، علاوه بر فساد و عیاشی از حقوق و امکانات مکفی هم برخوردار بود، و از تمام وسائل و امکانات رفاهی استفاده می کرد و در واقع همان شکم سیری یک برده که موجب رضایت و گرمی او می شد در ارتش تحقیر شده به وجود آمده بود و با فساد و عیاشی و شکم سیر، فقط مطیع بودند و چیز دیگری مطرح نبود. در بر انداختن رژیم، به این دو بازوی حساس شاه حمله شد و ساواک و کادر بالای ارتش متلاشی شد به گونه ای که همه ی افراد موثر یا اعدام شدند یا فرار کردند. اینکه می گوییم: بازوی حساس از این جهت است که این دو، چشمگیر و در رودر روی مردم بودند و گرنه نمایندگان مجلسین از ساواک و ارتش خطرناک تر بودند زیرا ما الان می بینیم که چگونه در قانون گذاری ها و طرح تصویب ها، مجلی مظثر است و این همه ی بودجه و تصمیم گیری ها مربوط به نمایندگان بود، همچنان که الان ما در شورای انقلاب، در یک جلسه تصمیمی می گیریم که با میلیونها مردم ایران سروکار دارد، و با میلیاردها تومان پول ارتباط پیدا می کند.[۱] و بالاخره مدیریت سابق ارتش از هم پاشید و مردم پادگآنها را یکی پس از دیگری گرفتند و بسیاری از ارتشیان از قبل به امر امام به مردم پیوسته بودند و برخی دیگر بعدا پیوستند.

شعارهای گمراه کننده:

با چنین وضعی که ارتش پیدا کرد، شعارهائی مطرح شد، گروههای چپ و افراطی شعارهائی رایج کردند که ظاهرش بسیار جالب و گمراه کننده بود، مثلاً می گفتند: ارتش طاغوتی، شاهنشاهی، فاسد و… باید منحل گردد! توجه دارید که ظاهر این شعار بسیار جالب است، احساس برانگیز و گمراه کننده، ولی عملاً توطئه ای است برای شکست جمهوری اسلامی و این نظام نوپا را خلع سلاح کردن. در این جا تذکر این نکته لازم است که معمولاً شعارها، برای کسانی که به مراحل عملی امور، وارد نیستند اثر می گذارد ولی چنان چه به مرحله ی عمل توجه داشته باشدند می بینند که مشکلات زیاد است، برای نمونه آقایانی که انقلابی بودند و به شورای انقلاب ایراد می گرفتند که چرا انقلابی عمل نمی کند. اکنون که وارد مجلس شده اند می بینند برای تهیه ی یک آئین نامه آنقدر بحث و گفت و گو هست که اگر بخواهیم با روش آنان رفتار کنیم باید یک سال طول بکشد. درهر صورت می خواستند با این روش ظاهر فریب، آنچنان دولت را ضعیف کنند که اگر کوچکترین حمله ای بشود نتواند دفاع کند. چون به طور کلی نمی توانستیم حتی از سلاحهای خود استفاده کنیم چون جوآنهای ما تازه با تفنگ آشنا شده بودند. به هر حال ما که می بایست از این ارتش، با این شرائط و مشکلات ارتش مدافع و اسلامی بسازیم، مواجه بودیم با فرهنگ شاهنشاهی آن و هنوز بسیاری از اینها نتوانسته بودند جمهوری اسلامی را درک کنند و تفاوت این رژیم را نفهمیده بودند. موضوع دیگر، حل مسئله ی وابستگی است که بسیار مشکل و ظریف است، زیرا مثلاً اگر بخواهیم “فانتوم” نخریم یا کناربگذاریم واز شوروی “میگ” بخریم، باز همان وابستگی است، از انگلیس تانک بخریم همان وابستگی است و احتیاج به مستشار خواهد بود و دیدن تعلیم در آنجا تنها راه علاج این است که صنایع، مخصوصا صنایع نظامی تازه خودکفائی و استقلال یابد. البته مقصود از خودکفائی این نیست که ما دور خویش خطی بکشیم و از دنیا قطع کنیم نه بلکه ما روابط ظالم و مظلوم را قطع می کنیم ولی روابط تعلیم و تعلم و انسانی را خواهیم داشت و فنون و علوم را نیز کشف خواهیم نمود. پس نه تنها شعار انحلال ارتش غلط بود، بلکه باید ساخته شود، مکتبی شود، قوی گردد زیرا هرگز از یک ارتش قوی بی نیاز نیستیم.[۲]

سلاحهای اتمی:

سؤالی که این جا پیش می آید،این است که آیا در موضوع گسترش سلاحهای اتمی چه باید کرد ؟ الان ابر قدرتها شعار فریبنده می دهند که باید جلوی سلاح های اتمی را گرفت، یعنی کشورهائی که سلاح اتمی دارند خوب، داشته باشند ولی مثلاً ایران اگر خواست اتمی شود جلویش را بگیریم ! این شعار موذیانه قابل توجه و دقت است و تا موقعی که با دنیای وحشی و سلاحهای اتمی آنها روبه رو هستیم باید در این باره فکری بکنیم که این یکی از بلاهای دامن گیر جهان ماست.

تصفیه:

موضوع دیگر، تصفیه در ارتش بود، برای جلوگیری از خیانت و وابستگی و جاسوسی، حدود ۷-۸ هزار نفر از سران ارتش تصفیه شدند، در نتیجه مدیریت، تخصص و فرماندهی هم کاسته شد. چون افسران و درجه داران خوب ما چندان مدیریت و فرماندهی نکرده بودند ودر این زمینه کم تجربه بودند، و از این نظر با مشکل دیگری روبه رو شدیم و از آن طرف تصفیه ی کامل هم انجام نگرفت، چون بسیاری از افسران که مثلاً مردم را سرکوب می کردند، شناسائی نشده اند و به همین علت هم می بینید که گاهی خیانت بعضی از آنها کشف می شود. اتفاقاً در حمله ی نظامی آمریکا هم چیزهائی کشف شده است که تعقیب می شود، اکنون باید چه کرد؟ آیا همه را قلع وقمع کنیم؟ وچگونه ارتشی جایگزین آن کنیم؟ در صورتی که بسیاری از ارتشیان، خوب و با جمهوری اسلامی موافقند و خدمت می کنند؟ و دلسوزانه کار می کنند، افرادی هم بی تفاوت هستند و افرادی هم خائن هستند و خائن ها هم شناخته نیستند، بنابراین باید معیارهای تصفیه ارتش چگونه باشد؟[۳]

شعار بی طبقه ی توحیدی:

این شعار نیز رواج یافت و گفتند همان گونه که در اسلام با فریاد الله اکبر مردم اجتماع می کردند وهر کس سلاح خود را برمی داشت و آنگاه رسول اکرم(ص) یک فرمانده تعیین می کردند و حتی گاهی جوانترین را، حالا هم باید این گونه باشد. این شعار نیز ظاهرا جالب است ولی آیا شرائط کنونی را اصلاً می شود با آن موقع مقایسه کرد؟ و اصولا مراد از بی طبقه چیست؟ آیا آن چنان که در چین بود و بعدا پشیمان شدند و اکنون در حدود ۴۰۰ مرتبه در ارتش دارند ؟ یا نه بگوییم تبعیضهای گوناگون باید مرتفع شود؟ آری باید تبعیضها از اقتصادی و غیره برداشته شود ولی مدیریت، فرماندهی و تصمیم گیری باید تحت مقرراتی باشد، ارتش شوخی بردار نیست، قاطعیت، مؤمن بودن، تخصصها، تجربه ها، مهارتها، و سابقه ها خود مورد توجه است.

سربازی برای طلاب:

موضوع دیگر، سربازی طلاب است، قبلاً ما زیر بار طاغوت نمی رفتیم و به سربازی تن در نمیدادیم چون خدمت به طاغوت بود، و علاوه بر این پادگآنها محیطهائی غیر اسلامی بودند، ولی الان چگونه؟ آیا برای حضرات طلاب یک دوره ی نظامی لازم است یا نه؟ من پیشنهاد میدهم که دوره ی لازم تعلیم نظامی را طلاب ببینند و به جای تجدید یک کارت معافی، یک کارت دیدن ایام تعلیمات نظامی را داشته باشند منتهی فقط دوره ی تعلیم را ببینند و از نظام معاف و برای دفاع و جهاد آماده باشند. [۴]

ارتش مردمی:

بسیج و آمادگی عموم مسلمانان و فراگیری فنون جنگی و نظام، از مباحث ایدئولوژیکی اسلام است و از نظر اسلام اجر و ثواب هم دارد. ارتش منظم و قوی به جای خود که باید باشد، ولی آمادگی  تمام مردم نیز طبق عقائی اسلامی لازم است تا در هنگام دفاع و جهاد همگی آماده باشیم.

سپاه پاسداران:

این نهاد انقلابی بین ارتش و بسیج است، ما احساس کردیم که به یک نیروی منظم و مکتبی نیازمندیم که افراد آن را باید از میان افراد شناخته شده و مسلمان و مؤمن به انقلاب و به جمهوری اسلامی انتخاب نمائیم. البته پادگان ها باید تحکیم و اصلاًح شوند و ساخته گردند برای دفاع از مرزها. ولی این سپاه نیز باید باشد که این چنین از شهادت استقبال می کنند، سپاه پاسداران سپاهی است قانونی که مجلس هم نمی تواند آن را منحل کند زیرا در قانون اساسی ذکر شده است و رسمیت دارد و فرمانده ی سپاه عضو شورای عالی دفاع است، یعنی در بالاترین ارگان تصمیم گیری دفاعی کشور دخالت دارد. بنابراین،سپاه پاسداران باید تقویت شود و این سپاه رزمی مکتبی، هر نوع مشکلی دارد باید از میان برداشته شود و آمادگی بیشتر یافته و با فنون نظامی هر چه بیشتر آشنا شود گردد که در گذشته بزرگترین فداکاری ها را نشان داده و شهید داده است تا آنجا که به تدریج ارتش ما هم روحیه تازه پیدا کرد و وارد عمل شد و شهید داد و با دادن شهید جان گرفت و آثار حیاتی در پادگآنها به وجود آمد.                                                    پایان

 

[۱]-هنگام طرح این بحث، مجلس شورای اسلامی تشکیل نشده بود وهنوز کشور به وسیله ی -یک شورای انقلاب اسلامی- زیر نظر امام اداره می شد (پاسدار اسلام)

[۲] -و دیدیم که چگونه در جریان جنگ تحمیلی ساخته شد و به هسوی مکتبی شدن حرکت و در پرتو سلاح ایمان و شهادت طلبی، قوی گردید. (پاسدار اسلام)

[۳] – امروز بحث درباره ی ارتش به این صورت مطرح نیست زیرا ارتش در جریان جنگ تحمیلی امتحان خود ر به شایستگی داد و عملا یک انقلاب درونی در آن رخ داد که رو به تکامل است، و اگر تنی چند خائن یافت شود، هرگز نمی توان عمل آنها را به حساب ارتش گذاشت.(پاسدار اسلام)

[۴] – این بحث از نظر کلی و در سطح حوزه ی علمیه است وگرنه می دانیم که از آغاز جنگ تاکنون عده ی قابل توجه ای از طلاب داوطلبانه آموزش نظامی دیده و در جبهه ها شرکت کردند و به شهادت رسیدند و اکنون نیز گروهی در جبهه ها حضور دارند.

18دسامبر/16

رهنمودها

 

امام:

*اگر ملتی بخواهد به طرف سعادت پرواز کند باید با دو بال تهذیب نفس و علم باشد.  ۲۹/۶/۶۱

*دولت های دنیا از شما هراس دارند که مبادا ملتهایشان مثل شما بشود.  ۲۹/۶/۶۱

*اگر دیدید کسانی می خواهند بین شما و فیضیه جدائی بیاندازند، بدانید که یک دست اجنبی درکار است.  ۲۹/۶/۶۱

*الان هم در حجاز اجازه نیست که بگویند: “مرگ بر اسرائیل”  ۲۹/۶/۶۱

*آقایان در فاس اسرائیل را بیمه کردنند و نتیجه اش جنایت لبنان شد.  ۲۹/۶/۶۱

*دولتهای منطقه اگر بر ضد اسلام اقدام کنند، ایران که بزرگترین قدرت منطقه است بر آنان نخواهد بخشود.  ۳۰/۶/۶۱

*مسلمانان باید بدانند که نقشه ی آمریکا که به دست خبیث اسرائیل در جریان است به بیروت و لبنان خلاصه نمی شود.  ۳۰/۶/۶۱

*باید دست شیاطین را از کعبه و حرم کشورهای اسلامی که حریم آن است، قطع کرد.  ۳۰/۶/۶۱

*هر چه از این جنگ تحمیلی می گذرد، قدرت و استحکام جمهوری اسلامی ایران افزون تر می گردد.  ۱/۷/۶۱

*اگر ما گرسنه و منزوی باشیم و به طرف خودکفائی حرکت کنیم، بهتر از این است که وابسته و مرفه باشیم.  ۱/۷/۶۱

*مواظبت کنید که گروههایی چپی و روسی و آمریکائی و منافقین آمریکائی، دانش آموزان را نفریبند.  ۳/۷/۶۱

*سهل انگاری در تعلیم و تربیت خیانت به اسلام و استقلال فرهنگی کشور است.

*امروز دانش آمزان باید سعی کنند تاریخ انقلاب اسلامی مان را و نقش وحدت بین خودشان و دانشگاهیان با روحانیون را بیاموزند.  ۳/۷/۶۱

*امیدواریم همه به اندازه ی مسئولیت تبلیغ نموده و تلاشهای دشمنان را خنثی سازیم.  ۸/۷/۶۱

*اگر ما میگوییم اسلام باید صادر شود یعنی اسلام همه جا رشد پیدا کند و ما بنا نداریم در جائی دخالت نظامی کنیم.  ۸/۷/۶۱

*شمابید برای خدا سلسله مراتب را حفظ کنید.  ۱۰/۷/۶۱

*آن چه پیش خدا دوام دارد آن است که قلب مردم را همراه خود کنید.  ۱۰/۷/۶۱

*انفجار جنایت بار عظیمی که در جنوب شهر در بین طبقه ی مستضعف اتفاق افتاد و کودکان نورس را در آغوش مادران به هلاکت رساند، شرافت و انسانیت را به سوگ نشاند.  ۱۱/۷/۶۱

*اینان انتقام شکست مفتضحانه ی خود را از مظلومان متعهد به اسلام جنوب شهری می گیرند.  ۱۱/۷/۶۱

*ملت انقلابی ایران دفاع از اسلام و قطع دست شیطان بزرگ از منطقه را در راس برنامه های خود می داند.  ۱۱/۷/۶۱

آیت الله العظمی منتظری:

*بی تفاوت بودن نسبت به حوادثی که برای مسلمآنها اتفاق می افتد، گناهی بسیار بزرگ است.  ۲۹/۶/۶۱

*به وسیله ی نفت کشورهای اسلامی است که آمریکا و اسرائیل این جنایات وحشیانه و ضد انسانی را انجام می دهند.  ۲۹/۶/۶۱

*دولتهائی که با سکوت و تأیید ضمنی کشتار لبنان را تایید کردند به اسلام خیانت نمودند.  ۳۱/۶/۶۱

*ملت های مسلمان صفوف خود را علیه آمریکا و شوروی جهانخوار فشرده تر کنند.  ۳۱/۶/۶۱

*اگر تفرقه هائی که از طرف آمریکا به وجود آمده به وحدت اسلامی ملتها تبدیل شود، دشمنان اسلام برای همیشه مأیوس خواهند گشت.  ۳۱/۶/۶۱

*استکبار جهانی با توطئه های گوناگون نظامی و تبلیغاتی که می کوشند از گسترش این حرکت عظیم الهی که در سرزمین ایران اسلامی به رهبری سلاله ابراهیم حضرت امام خمینی مد ظله شروع شد جلوگیری نماید.  ۳۱/۶/۶۱

*نباید موجبات دلسردی افراد از انقلاب و گرایش آنان به جناح ضد انقلاب را فراهم آورد.  ۷/۷/۶۱

 

18دسامبر/16

سیستم قضائی اسلام

دادگاه های انقلاب در محکمه ی تاریخ – حجه الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری

پس ازقرنها امید و آرزو!

پس از قرنها تلاش و کوشش !

پس از قرنها تبعید و زندان و شکنجه و اعدام !

پس از قرنها قضاوت حکام جور !

و پس از قرنها نیایش ودعا برای تحقق حاکمیت اسلام.

سرانجام خون ها، ایثارها، فداکاری ها، و تلاش های بی دریغ امت حزب الله ایران به رهبری پیامبر گونه ی امام و با امداد های غیبی الهی جمهوری اسلامی ایران تحقق یافت وبه مسئولین قضائی کشور امکان داد که احکام نورانی قرآن کریم را –بدون کم و کاست – در جامعه ی خود پیاده کنند.و اکنون پس از قرنها انتظار ملت ما منتظر است که ویژگی های قضا و قاضی اسلامی را که در کتب فقهی می خوانید و برفراز منبرها می شنوید،در دادگاه های انقلاب ببیند. اکنون مردم ما منتظرند که عدالت علی علیه السلام را در دادگاه های جمهوری اسلامی مشاهده کنند. اکنون مردم انتظار دارند که در رابطه با محتوا یافتن جمهوری اسلامی برای نخستین گام،اسلام در دادسراها و در دادگاه های انقلاب عینیت یابد. اکنون نه تنها ملت مسلمان ایران و جهان به مسئولین قضائی کشور می نگرند-که با دستاوردهای خونین شهیدان،و تلاش پیکارگران،اشک یتیمان،وآه بیوه زنان چه می کنند – که تاریخ تماشاگر این صحنه است.درست تر بگویم، به زبان قرآن کریم،اکنون خدای تعالی به ما می نگرد که پس از رسیدن به قدرت،چگونه شکر نعمت می گذاریم و چه می کنیم؟!:

  • NèO öNä۳»oYù=yèy_ y#Í´¯»n=yz ’Îû ÇÚö‘F{$# .`ÏB öNÏdω÷èt/ tÝàZoYÏ۹ y#ø‹x. tbqè=yJ÷ès?.[1]

“…سپس بعد از هلاکت ستمگران ما شما را جانشین آنها در زمین نمودیم تا ببینیم چه می کنید؟!.”

آنها هر چه بودند، و هرچه کردند، رفتند، اکنون باید دید که ما چه می کنیم؟.

امام علی (ع) در نوشتار خود برای مالک اشتر – هنگامی که او را به حکومت مصر منصوب کرد – در رابطه با مسئله ی قضاوت،پس از تبیین ویژگی هایی که برای قاضی از نظر اسلام ضروری است،جمله ای دارد که برای مسئولین جمهوری اسلامی ایران به ویژه متصدیان امر قضا سخت قابل تامل و توجه است،می فرماید:

“فانظر فی ذلک نظرا بلیغا فان هذا الدین قد کان اسیرا فی الیدی الاشرار،یعمل فیه بالهوی،و تطلب به الدنیا”[۲]

“…در این رابطه، دقیق بنگر که این دین در گذشته تاریخ در دست اشرار اسیر بوده،و بازیچه ی هوس های فرمان روایانی بوده که به نام آن بر مردم حکومت می کرده اند”!

از این سخنان امام معلوم می شود که در گذشته تاریخ تا زمانی که علی (ع) زمام حکومت را به دست می گیرد،مردم دادگاه اسلامی کمتر دیده اند و طعم عدالت اسلام را کمتر چشیده اند، و فرمان روایان و قضاتی که به نام دین و مذهب و اسلام بر جوامع مختلف جهان حکومت می کرده اند، زورمدارانی بوده‌اند که دین را برای پیاده کردن امیال نفسانی خود استخدام نموده بودند، و این واقعیت تلخ تاریخی سخت امام را رنج  می داد و لذا سعی می کرد که در حکومت خود یک سیستم قضائی به واقع اسلامی به وجود بیاورد که با شهادتش این آرزو در دل تاریخ ماند. و اکنون پس از قریب چهارده قرن، زمینه تحقق آرزوهای امیرالمؤمنین به رهبری فرزند راستین او در کشور ما فراهم شده، با این تفاوت که جامعه ی آن روز آمادگی حکومت امام را نداشت، و جامعه ی امروز امادگی دارد. آن روز دل علی خون می شد تا تعداد محدود از مسلمانان را برای مدتی کوتاه به میدان جهاد بکشد، ولی امروز فرزند او با اشاره،امت حزب الله ایران را با دست خالی در مقابل توپ  تانک و مسلسل به خیابآنها می کشد!و شگفت انگیز تر اینکه شعار میدهند: توپ،تانک،مسلسل دیگر اثر ندارد!!.

آن روز گاه می شد اظهار نظر امام در رابطه با مسائل فرعی اسلام جنجال می آفرید و امت را از امام جدا می کرد! ولی امروز امت ما به حدی از رشد رسیده است که در جو مسمومی که بوق های تبلیغاتی شرق و غرب بر علیه انقلاب اسلامی و اسلام به وجود آورده، به اسلام رای می دهد و با تحمل رنجها و و محرومیت ها دادن مال و جان، با چنگ و دندان از اسلام و امام دفاع می کند!.و بالاخره آمادگی ملت برای اجرای احکام نورانی قرآن به هر قیمت،حجت را بر مسئولین قضائی کشور تمام کرده و برای آنها هیچ عذری نزد خداوند تعالی باقی نگذاشته است. و من شهادت میدهم که در عصر ما قاضی می تواند با آنچه اسلام واقعی است حکم کند، بلکه می توانم ادعا کنم که در تاریخ اسلام قضات به اندازه ی امروز ایران، دستشان برای اجرای احکام اولیه اسلام باز نبوده است. و لذا در این مقطع حساس تاریخ اسلام که شکوفه ی انقلاب اسلامی در ایران جوانه زده، و میرود که با شکفه شدن ان سراسر منطقه را فراگیرد، و زمینه را برای جهانی شدن اسلام، و ظهور امام عصر- اروحنا له الفدا فراهم کند، مسئولین قضائی کشور سنگین ترین بارهای انقلاب را بر دوش دارند، و دادگاه های انقلاب، امروز در محکمه ی تاریخ، و فردا در محکمه ی عدل الهی، باید پاسخ بدهند که با دست آورد خون شهدای انقلاب و رنج و تلاش همۀ پیکارگرانی که پس از شهادت علی (ع) تا امروز برای تحقق حکومت او فداکاری کرده‌اند،چه کرده‌اند و می کنند؟!در این رابطه توجه به سیستم قضائی اسلام برای متصدیان امر قضا، و تبیین این سیستم برای ملت آگاه و انقلابی ایران، فوق العاده لازم و ضروری است،و آن چه فعلا در این سلسله مقاله هائی که به قلم نگارنده در این مجله منتشر می‌شود، و از حساسیت و ضرورت و فوریت بیشتری برخوردار است،عبارت است از حساسترین فرازهای سیستم قضائی اسلام،که متاسفانه این سیستم کمتر مورد بحث و بررسی قرار گرفته است، و شاید فرصت دیگری پیش اید که به خواست خدای تعالی سایر ابعاد این سیستم قضائی را مورد تحقیق و بررسی قرار دهیم.

حساس ترین فرازها:

به نظر میرسد که حساس ترین سیستم قضائی اسلام،ویژگی هائی است که این مکتب برای قضا و قاضی ضروری میداند پیش از تبیین این ویژگی ها،لازم است دو موضوع مورد بررسی قرار گیرد:

۱-تاریخ قضا در اسلام.

۲-بررسی ان چه تاکنون به نام قضا اسلام در جوامع اسلامی مطرح بوده و هست.

تاریخ قضا در اسلام:

در صدر اسلام،محکمه و دادگاه به شکلی که اکنون مشاهده می‌شود وجود نداشته. به سخن دیگر قوه ی قضائیه به صورت یک قوه ی مستقل از قوه ی مقننه و قوه ی مجریه با تشکیلات گسترده ای که هم اکنون دارد، سابقه ی تاریخی اسلامی ندارد. اصولاً تفکیک قوای سه گانه در تاریخ اسلام بی سابقه است با این معنا که تقسیم قوای کشور، به قوه ی مقننه، و قوه ی قضائیه، و قوه ی مجریه، یک تقسیم بندی اسلامی نیست. آن چه در اسلام مطرح است این است که قوه ی مقننه، وحی است، و قوه ی قضائیه نمایندگان وحی، و قوه ی مجریه، دولت که جز با تنفیذ نماینده ی الهی از نظر اسلام رسمیت ندارد. هرچند تفکیک قوا به شکلی که در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران آمده،برای تقسیم کارها و منسجم نمودن امور در عصر غیبت، مخالف اسلام هم نیست.در عصر پیامبر اسلام (ص) چیزی به نام دادسرا و دادگاه وجود نداشت. در اغاز بعثت که تعداد مسلمانان از چند نفر و به تدریج از چند صد نفر تجاوز نمی کرد طبعا مراجعات قضائی،بسیار کم بود و نیازی به تشکیلات قضائی نبود، و در موارد ضروری، شخص پیامبر اکرم احکام لازم را صادر می فرمود. ولی پس از هجرت به مدینه و گسترش نفوذ اسلام در قبائل عرب، به تدریج نیازهای قضائی جامعه ی اسلامی فزاینده میشد به گونه‌ای که کم‌کم پیامبر اسلام (ص) فرصت قضاوت نمی یافت. ظاهرا نخستین کسی که از طرف پیامبر اسلام ماموریت قضائی یافت و به این سمت منصوب شد، امام علی علیه السلام بود.امام جریان ماموریت قضائی خود را برای یمن این چنین تعریف می کند :”پیامبر اسلام به من ماموریت داد که به عنوان قاضی به کشور یمن سفر کنم، گفتم : یا رسول الله من جوانم و شما مرا به عنوان قاضی در میان جمعیت هائی می فرستی بزرگسال و با تجربه؟![۳] پیامبر فرمود: خداوند دلت را در رابطه با شناخت حق راهنمائی می کند، و زبانت را برای ادای آن چه حق تشخیص داده ای استوار می دارد، وقتی دو طرف دعوا رو به روی تو نشستند، قضاوت نکن مگر پس از این که دیگری بشنوی همان طور که از اولی شنیده ای که این گونه برخورد با مسائل قضائی برای تشخیص حکم مناسب تر است. بدین ترتیب من به سمت قضاوت منصوب شد م و تاکنون این سمت تداوم یافت”.[۴] از کیفیت سؤال وجواب کاملا پیداست که این نخستین مامؤریت قضائی است که به امیرالمؤمنین علیه السلام واگذارشده بود. تا گسترده شدن حوزه ی  حکومتی اسلام،نیازهای قضائی جامعه اسلامی فزاینده می شد، و امکاناتی برای تشکیل یک دستگاه قضائی منظم وجود نداشت، و در این رابطه پیامبر اسلام با کمبود شدید کادر قضائی مورد نیاز مواجه بود، و لذا در مواردی ضرورت ایجاب می کرد که افراد غیر متخصصی را که اندکی معلومات قضائی اسلامی داشتند با راهنمایی های لازم به سمت قضاوت منصوب نماید. یکی از این موارد، ماموریت قضائی معقل بن یسار بود. معقل می گوید: پیامبر اسلام (ص) به من ماموریت داد که میان قوم خود قضاوت کنم، گفتم: یا رسول الله من خوب از عهده ی این کار بر نمی آیم ؟. پیامبر فرمود: مانعی ندارد، خداوند به قاضی کمک می کند تا آنجا که عمدا به حقوق مردم تجاوز نکند[۵]سه بار[۶] بدیهی است که اگر پیامبر اسلام قضات واجد شرایط به اندازۀ کافی داشت، هیچ وقت افرادی مانند معقل را که به اعتراف خودش در امر قضاوت تخصص ندارد، به این سمت منصوب نمی نمود.

تکرار تاریخ قضائی اسلام : با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، تاریخ قضائی اسلام تکرار می‌شود، زیرا امکانات قضائی کشور ما، از امکانات قضائی جامعه اسلامی در صدر اسلام، اگر به طور  نسبی کمتر نباشد قطعاً بیشتر نیست، و لذا رهبری انقلاب به حکم ضرورت از افرادی که واجد شرائط نسبی هستند برای تکمیل کادر قضائی کشور استفاده می‌نماید. و به همین جهت گاه از افرادی که دارای حداقل معلومات قضائی و ویژگی های قاضی هستند استفاده می شود که به طور طبیعی این عمل احیانا موجب اشتباهات و زیآنها و خساراتی گردیده است که بعضا غیرقابل جبران است در این جا من نمی خواهم کمبودها و نواقص دستگاه های قضائی کشور، یا خلافهای بعضی از قضاتی که عدم صلاحیت آنها بعدا محرز گردیده، توجیه کنم، و یا اینکه این اشتباهات را به گردن اسلام بگذارم، بلکه می‌خواهم بگویم در صدر اسلام هم در این بعد به جز در مواردی که قاضی، شخص پیامبر یا امیرالمؤمنین بود،جریان به طور نسبی به همین شکل بود که به دلیل کمبود شدید قاضی واجد شرائط، احیانا افرادی که در این رابطه تخصص کافی نداشتند به این سمت منصوب می شدند. بنابراین اگر کسی بخواهد در رابطه با دستگاه های قضائی جمهوری اسلامی ایران اظهار نظر کند-در صورتیکه بخواهد منصفانه قضاوت کند- یکی از مسائلی که باید به آن توجه کند،شرائط فعلی دستگاه های قضائی کشور است که به طور نسبی با شرائط صدر اسلام تقریبا یکسان است.

قضاوت در حضور پیامبر:

به تدریج کارها و مراجعات پیامبر اسلام به قدری زیاد شد که در مرکز هم مشکل می توانست به کارهای قضائی برسد،و لذا به این دلیل، و برای تربیت کادر متخصص لازم بود که در مرکز و حتی در حضورخود،افرادی را مإمور کند که در حضوراو قضاوت کنند. یکی از این موارد جریانی است که عقبه بن عامر نقل می کند: او می گوید :

روزی من نزد پیامبر اسلام (ص) بودم که دو نفری که طرفین دعوا بودند برای قضاوت به پیامبر مراجعه کردند، پیامبر (ص) به من فرمود: میان آنها قضاوت کن. گفتم یا رسول الله ! شما سزاوارتر هستنید که قضاوت نمائید. فرمود قضاوت کن میان آنها” یعنی دستور است که قضاوت کنی “گفتم بر چه اساسی یا رسول الله!. فرمود :”تلاش کن که با آن چه حق است و حکم الهی است، حکم کنی” پس از این تلاش اگر اشتباه نکرده باشی و حکم تو مطابق با واقع باشد، دو حسنه و ثواب نزد خدا داری،و اگر اشتباه کنی یک حسنه و ثواب [۷] و بالاخره تا پیامبر اسلام زنده بود،زمینه برای تشکیل یک کادر قضائی منسجم فراهم نشد، و جهان اسلام فاقد تشکیلات قضائی منظم بود. و در این جریان پس از پیامبر درزمان حکومت ابوبکر و تا اواسط حکومت عمر، به همین شکل ادامه داشت…

ادامه دارد.

[۱] -سوره ی یونس- ایه ی ۱۴٫

[۲] -نهج البلاغه نامه ی ۵۳٫

[۳] – ما بین دو علامت مطابق نقل کنزالعمال است. در نقل سنن ابی داوود آمده :”فقلت یا رسول الله ترسلینی و انا حدیث السن و لا علم لی بالقضا.

[۴] -سنن ابی داود جلد۳ صفحه ی ۳۰۱جمله ی اخیر حدیث با تردید نقل شده و متن آن این است.”… فمازلت قاضیا،او ما شککت فی قضا بعد”.

[۵] -میزان الحکمه واژه ی قضا باب “ان الله مع القاضی”

[۶] -با توجه به احادیث دیگری که در این رابطه وارد شده است، این جمله کلام معقل است، یعنی پیامبر جمله ی اخیر را سه بار تکرار کرد

 

[۷] -میزان الحکمه واژه ی قضا باب “للمخطیء اجر و للمصیب اجران”.

18دسامبر/16

فقه

حجه الاسلام والمسلمین قدیری

بحثی درباره ی نماز مسافر

خلاصه ی بحث قبل:

بر مسافر،نماز شکسته (قصر) واجب می شود و اگر تمام بخواند نمازش صحیح نیست. همۀ علمای مذهب شیعه و معظم علمای اهل سنت بر این امر فتوا داده‌اند و روایت صحیحه هم دلالت برآن دارد موضوع این حکم، مسافر است که با توجه به شرائطی که ذکر می شود، باید نمازهای چهار رکعتی خود را شکسته بخواند. البته اصل اولی در نماز چهار رکعتی بودن آن است و تا هنگامی که با دلیل، شکسته بودن نماز، اثبات نشود مقتضای آن اصل این است که باید نماز را تمام بخواند و با شک در اعتبار عنوان سفر در موضوع و یا شک در اعتبار غیبت از محل سکونت در مفهوم سفر، به همین اصل رجوع می‌شود، این اصل از مفهوم قصر و روایات استفاده می شود.

شرائط قصر:

۱-مسافت. مقدار آن هشت فرسخ امتدادی و یا هشت فرسخ ملفق (مرکب) از رفتن و برگشتن است. در اینجا چند مطلب باید اثبات شود یکی اصل اعتبار مسافت، دوم: مقدار مسافت، سوم: کفایت تلفیق، چهارم: کیفیت تلفیق و پنجم: زمان تلفیق و اینک تفصیل آن:

اول-اصل اعتبار مسافت :

اما دلیل اصل اعتبار مسافت، اجمالاً همین موضوع قصر یعنی “ضرب فی الارض” یا سفر است چون اگر مسافتی نباشد ضرب فی الارض و یا سفر صادق نیست. علاوه بر این، روایاتی که برای تقدیر مسافت وارد شده فی الجمله دلالت بر اعتبار اصل مسافت نیز میکند.

دوم-مقدار مسافت :

مقدار مسافت، هشت فرسخ است و دلیل آن گذشته از اجماعات منقوله ای که در مسأله ادعا شده نصوص مستفیضه و فراوان است. چنان که در روایت است موثقه سماعه وارد شده که :”فی کم تقصیر الصلاه؟ فقال (ع) فی مسیره یوم و ذلک بریدان و هما ثمانیه فراسخ ” یعنی ساعه از حضرت سؤال کرد که در چه مقدار نماز شکسته می شود؟ حضرت فرمود در مسیر یک روز و آن دو پیک است و دو پیک هشت فرسخ است. و در روایت فضل است که : “انما جعل التقصیر فی ثمانیه فراسخ لااقل من ذلک ولا اکثر” و در روایت صحیحه ی کاهلی است که :”برید فی برید اربعه و عشرون میلا” و در روایت ابن حجاج است که “اربعه و عشرون میلا یکون ثمانیه فراسخ ” و در صحیحه ی ابو ایوب است که “فی بریدین اوبیاض یوم “و روایت در این مسئله زیاد است. چنانچه ملاحظه می شود عنوان موضوع در روایات به تعبیرهای گوناگون وارد شده که عبارت است از:”بریدین” “بیاض یوم” “مسیره یوم”” ثمانیه فراسخ” “اربعه وعشرون میلا”. ولی چون معلوم است که همه ی این عناوین برای بیان یک حد است و واقع آن حد -بین مبدا و منتها- یکی بیشتر نیست و همه ی این عناوین اشاره به همان واقع می کند بنابراین نمی توانیم موضوع قصر را به اختلاف به این عناوین مختلف بدانیم به خصوص که در روایت سؤال از حد آن شده که “فی کم التقصیر؟”و حضرت جواب همان را داده اند. و این حد واحد طبعا بر حسب میل و فرسخ مشخص می شود و “مسیر یوم” یا “بریدین” دو عنوان طریقی هستند برای بیان میل و فرسخ و مقدار آن در روایات ۲۴ میل یا ۸ فرسخ ذکر شده که مساوی یکدیگرند[۱] بنابراین جمع بین این روایات که عناوین موضوعات آن مختلف است به این نحوه است که روایاتی را دلیل بگیریم که حد مسافت را با واحد مسافت یعنی میل یا فرسخ بیان می‌کند و روایات دیگر را حمل بر آن کنیم و بگوئیم “مسیر یوم “یا “بریدین ” طریق برای شناختی همان حد معین یعنی هشت فرسخ یا بیست و چهار میل می باشد و اضافه براین جمع – که عقلائی و صحیح است- روایت موثقه ی سماعه که جمع بین همه ی این عناوین کرده حکومت تفسیری بر تمام روایات باب دارد زیرا پس از سؤال مساعه از مقدار مسافت حضرت می‌فرماید :”مسره یوم و ذلک بریدان و هما ثمانیه فراسخ” یعنی کمیت مسافت مسیر یک روز است و آن دو پیک است و آن دو پیک هشت فرسخ است. پس معلوم می شود مقدار همه ی عناوین هشت فرسخ است و از این جهت است که فقها اسلام با توجه به این عناوین مختلفه هشت فرسخ را موضوع گرفته اند و بقیه را حمل بر آن کرده اند. و آنچه در این روزها توهم شده که اصل مسیر یوم است و بقیه عناوین برای بیان آن است و سابقاً که با شتر مسافرت می شده در یک روز هشت فرسخ یا دو پیک می رفتند ولی امروز با وسائل جدید مسیر روز خیلی بیشتر از اینهاست غفلت از “جمع دلالی” بین روایات است که می توان عمده ی فقه را در جمع بین روایات دانست و کیفیت جمع چنان که ذکر شد به دو نحو است: یکی اینکه واقع حد – که مورد سؤال و جواب در روایات است – یکی است و یک مبدأ و یک منتها دارد و این حد معین را با واحد آن که میل و فرسخ است بیان می کنند بنابراین بقیه ی عناوین طریقی است که و نحوه ی دوم حکومت تفسیری روایت موثقه سماعه است بر بقیه ی روایات که تمام عناوین را به هشت فرسخ بر می گرداند و حمل این مقدار بر زمان سابق که با شتر مسافرت میشده حمل بدون دلیل و جمع بین روایات بدون شاهد است.

سوم-کفایت تلفیق:

مسافت تلفیقی در صورتی است که مجموع رفت و برگشت به مقدار هشت فرسخ باشد. گرچه ظاهر روایاتی که قبلاً ذکر شده دلالت بر اعتبار مسافت امتدادی دارد لکن روایات متعددی دلالت بر کفایت تلفیق می کند مثل روایت صحیحه ی معاویه بن وهب:

“قلت لابی عبدالله (ع) ادنی ما یقتصر فیه المسافر؟فقال (ع) برید ذاهبا  و برید جائیا ” یعنی معاویه گفت خدمت حضرت صادق (ع) کمترین مقداری که یک مسافر باید در آن مقدار شکسته بخواند چه مقدار است ؟ فرمود: به مقدار یک پیک (چهار فرسخ)رفتن و به مقدار یک پیک (چهار پیک) برگشتن و روایت صحیحه ی زراره :”سالت ابا جعفر علیه السلام عن التقصیر فقال برید ذاهبا و برید جائی”… که همان دلالت صحیحه ی اول را دارد بنابراین به قرینه این روایات از ظهور روایات قبل در اعتبار مسافت امتدادی صرف نظر میکنیم و نتیجه می گیریم که اگر هشت فرسخ در مجموع رفت و برگشت باشد کافی است و نماز شکسته می شود.

چهارم-کیفیت تلفیق :

آیا باید در مسافرت تلفیقی رفتن به مقدار چهار فرسخ و برگشتن نیز به مقدار آن باشد؟ یا اگر رفتن به مقدار چهار فرسخ باشد و برگشتن بیشتر یا بالعکس ولی مجموع رفت و برگشت هشت فرسخ باشد کافی است ؟ جمعی از فقها عظام فرموده‌اند که شرط است که هیچ یک از رفتن و برگشتن کمتر از چهار فرسخ نباشد این عده تمسک کرده اند به ظهور دو صحیحه ی قبل :”برید ذاهبا و برید جائیا.” و جمعی از ایشان من جمله حضرت  امام فرمودند: که رفتن نباید کمتر از چهار فرسخ باشد هرچند که برگشتن کمتر باشد. و ظاهراً این صحیحه ی زراره از حضرت باقر (ع) موید این قول است که “التقصیر فی البرید و البرید اربعه فراسخ”.

جمعی دیگر از علما از جمله مرحوم سید طباطبایی صاحب عروه الوثقی فرموده اند: که مطلق تلفیق کافی است و چنانچه مجموع رفت و برگشت به مقدار مسافت باشد نماز شکسته است هرچند رفتن و برگشتن به مقدار چهار فرسخ نباشد. دلیلی که برآن ذکر شده جمع بین روایات است که از آن استفاده می شود مطلق هشت فرسخ کافی است. این دلیل به ظاهرش اشکال دارد چون روایات دستۀ دوم هر یک از رفتن و برگشتن را چهار فرسخ ذکر نموده است بنابراین از جمع استفاده می شود که هشت فرسخ یا باید امتدادی باشد یا تلفیقی به طوری که هر یک از رفتن و برگشتن کمتر از چهار فرسخ نباشد. لکن مقتضای صناعت، قول مرحوم سید است زیرا معلوم است که دسته ی دوم (روایات تلفیقی) حکومت بر دسته ی اول (روایات مسافت) دارد و حکومت دو قسم است :حکومت الحاقی و حکومت تفسیری. مقصود از حکومت الحاقی این است که یک روایت، موضوعی را به موضوع روایت دیگر الحاق کنند با اینکه داخل آن موضوع نیست. مثل حکومت “الفقاع خمر” بر “الخمر حرام” که فقاع و خمر دو واقعیت هستند لکن دلیل حاکم، فقاع را به خمر الحاق می کند و منظور از حکومت تفسیری این است که دلیل حاکم دلیل محکوم را شرح می دهد و تفسیر می کند مثل آن که دلیل اکرام فاسق را حرام کند و دلیل دیگر بگوید کسی که مرتکب گناه صغیره ی  تنها باشد فاسق نیست و مرتکب گناه کبیره فاسق است. بعد از معلوم شدن این مقدمه عرض میکنیم اگر حکومت روایت تلفیق بر روایات مسافت الحاقی باشد نتیجه این می شود که شکسته شدن نماز دو موضوع  دارد مسافت امتدادی و مسافت تلفیقی و چون روایات تلفیق هر یک از رفتن و برگشتن را چهار فرسخ بیان کرده است نتیجه می گیریم که حتما باید مقدار رفتن و برگشتن کمتر از چهار فرسخ نباشد ولی چناچه حکومت روایات تلفیق بر روایات مسافت، تفسیری باشد نتیجه آن می شود که موضوع شکسته شدن نماز فقط یک موضوع است و آن هشت فرسخ است اعم از اینکه امتدادی باشد یا تلفیقی. بنابراین فرقی میان اینکه رفتن یا برگشتن چهار فرسخ باشد یا بیشتر یا کمتر نیست. چون هشت فرسخ است که موضوع است در همه ی اقسام موجود است و ظاهر این است که حکومت روایات تلفیق را برروایت مسافت، تفسیری است و یک موضوع برای شکسته شدن نماز بیشتر نیست پس فتوای مرحوم صاحب عروه موافق تر با صناعت است و موید مطلب، روایاتی است که تلفیق را موضوع قرار داده و علت حکم را ذکر نموده است مثل روایت موثقه ابن مسلم :”عن التقصیر قال (ع) فی برید. قلت برید ؟ قال اذا ذهب بریدا و رجع بریدا فقد شغل یومه “. یعنی ابن مسلم از حضرت راجع به موضوع شکسته شدن نماز سؤال کرد حضرت فرمود: یک پیک(چهار فرسخ). سؤال کرد یک پیک؟ فرمود : وقتی یک پیک برود و یک پیک برگردد یک روز راه رفته است. پس از این موثقه و نظائر آن معلوم می شود به هر نحو که هشت فرسخ سیر شود نماز شکسته می شود چون در همه ی انحاء مسیر یوم صادق است.

پنجم-زمان تلفیق :

از مسأله قبل و روایات آن معلوم شد که فرقی نیست بین این که هشت فرسخ تلفیقی در یک روز یا در یک شبانه روز یا رفتن در یک روز و برگشتن در روزهای دیگر باشد و اطلاق روایات، تمام اقسام را شامل است ولی جماعتی از جمله مرحوم سید بحرالعلوم فرموده اند: که شرط است در تلفیق که مجموع رفت و برگشت دریک روز باشد و به بعض روایات استدلال نموده اند که خالی از ضعف سند یا دلالت نیست و ما از ذکر آنها صرف نظر می کنیم و اطلاقات روایات، متبع است.       والحمد للله رب العالمین.

 

[۱]-هر فرسخ مساوی سه میل است و هر میل چهار هزار ذراع است و ذراع حد بین ارنج دست تا سر انگشت وسطی است و آنچه با محاسبه به دست می آید هست فرسخ تقریباً معادل ۴۵کیلومتر است.

18دسامبر/16

سرگذشت های ویژه از زندگی امام

قسمت پنجم

امام و حوزه های علمیه(۲۰)

حجه الاسلام و المسلمین کریمی(عضو جامعه ی مدرسین)

در تداوم حرکت یک مکتب، عواملی باید دست به دست هم بدهند تا ضامن بقا آن مکتب باشند، و این مکتب در جامعه گسترش پیدا کند و مردم از رهنمودهای آن بهره مند شوند. این یک قانون کلی است که رسالت انبیا نیز ازاین  قانون مستثنی نیست

عامل اول: مقتضای مکتب است  که بتواند پاسخ گوی نیاز جامعه باشد و جامعه را در تمام ابعاد هدایت کند.

عالم دوم: اتقاد و اخلاص پیام آور چنین مکتب به مقتضای آن است.

عامل سوم: پرورش افرادی است که مکتب را در درست فرا بگیرند و متعهد به ابلاغ آن مکتب در جامعه شوند و این افراد باید احساس مسئولیت کنند در برابر این مکتب و در برابر جامعه ای که این مکتب می خواهد رهنمون آن شود. و هم چنین باید دارای صفات پسندیده ای باشند که مورد پذیرش جامعه است. و یکی دیگر از مهم ترین مشخصات پیام آوران هر مکتب این است که به آن چه که خود می گویند عقیده داشته باشند وعمل کنند زیرا سخن اگر از دل برخیزد به دل نشنید ولی اگر از زبان برآید از گوشها تجاوز نکند. در قرآن کریم هم به همین معنی اشاره شده است :”لم تقولون مالا تفعلون؟”چرا آن چه عمل نمی کنید به زبان می آورید؟ و این عامل مهم در حرکت انبیا از زمان آدم ابوالبشر تا خاتم الانبیا و در زمان ائمه ی معصومین با نهایت کوشش رعایت شده است. امام صادق (ع) در روایتی می فرماید:”کونوا دعاه للناس بغیر السنتکم” مردم را دعوت (به سوی خدا و احکام الهی) کنید نه با زبان هایتان (بلکه در عمل باید مردم را دعوت کرد).با اقتباس از چنین رهنمودهایی که در کلمات پیامبر اکرم(ص) و ائمه ی معصومین(ع) بود، امام خمینی روحی فداه از دیر زمانی می کوشیدند که تمام این جهات را در جامعه روحانیت- که به حق پاسداران اسلام در طول تاریخ بوده اند – پیاده کنند. ایشان نظر خاصی در تربیت طلاب علوم دینی و روحانیت پر افتخار شیعه داشته اند و دارند و چه ایامی که در نجف اشرف مشرف بودند و در این باره کوشش های زیادی مبذول داشتند و چه اکنون که به حمد الله انقلاب اسلامی پیروز شده است و می بینیم حضرت امام کوشش دارند که روحانیت بدان گونه حرکت کند که جامعه ی انقلابی ما را با تمام خواسته هایش در سایه ی رهنمودهای اسلام به درستی هدایت کند. در نجف که خدمت ایشان بودیم، در سه بعد نهایت کوشش را به خرج دادند این که حوزه را به عنوان بزرگترین پایگاه علمی شیعه و با سابقه ترین دانشگاه علوم اسلامی که یک حوزه هزار ساله است در دنیا معرفی کنند. و لذا همواره تاکید می کردند: آقایان محترمی که برای فراگرفتن علوم اسلامی به حوزه می آیند باید بدانند که برای چه آمده‌اند و چه مسئولیتی در آینده دارند و چه نیازی جامعه به آنها دارد؟ و نظر امام این بود که درست نیست طلبه در طول مدت تحصیل فقط یک موضوع را یاد بگیرد زیرا امروز که رشته ی علوم گسترش پیدا کرده و نیاز جامعه نامحدود شده است، باید هر شخصی کوشش کند در اسرع وقت به تمام ابعاد نیازهای جامعه احاطه پیدا کند و در علوم مختلف اسلامی پیشرفت داشته باشد. ضمنا امام تأکید داشتند که پیشرفت طلاب علوم دینی در مواد درسی لحاظ شود، اگرپیشرفت داشت تشویق شود، و اگر نداشت حتما تذکر داده شود تا به نحوی کوشا گردد.

بعد دیگر عبارت بود از تهذیب اخلاق، که به این مسأله هم عنایت زیادی داشتند خواست امام همواره این بود که محصلین علوم دینی آن قدر باید مهذب باشند که به عنوان الگو و نمونه در جامعه زبانزد خاص و عام شوند. بعد سوم جهات مادی بود: در عین این که ایشان نظر داشتند که یک فرد روحانی هیچ گونه گرایش مادی نداشته باشد و مسئولیت سنگین به دوش کشیدن بار رسالت را مهم تر از هر چیز بدانند، با این حال کوشش داشتند تا آن جا که شرائط زمان و مکان اجازه می دهد نیازمندی های حوزه ی علمیه و طلاب را تأمین کنند تا این که دانشجویان علوم دینی -از این ناحیه- مطمئن باشند و با فراغت و آسودگی خاطر به فراگیری معارف اسلامی بپردازند. به همین مناسبت امام طرح مهمی را برای تضمین تداوم اسلام در جامعه روحانیت داشتند که امید بود در حوزه ی نجف اشرف پیاده شود. و در برهه‌ای از زمان چند نفر را مامور فرمودند- که من هم در آن وقت افتخار عضویت این جمع را داشتم- که با هم اجتماع کرده و طرحی تنظیم نمایند که بتواند خواست ایشان را نسبت به چنین حوزه ای برآورده کند. و ما هم پس از مدتی طرحی را تهیه کردیم و با آقایان دیگری که مربوط به دیگر مراجع بودند در میان گذاشتیم ولی متأسفانه آنها حاضر به همکاری نشدند و نگذاشتند این طرح در نجف پیاده شود. بعد از مدتی که حضرت امام احساس کردند حزب بعث عفلقی بنا دارد دست به انحلال حوزه ی نجف بزند، خود امام شخصا به زعمای آن روز تماس گرفته و خطر را گوشزد کردند و آنان را دعوت کردند که برای بقا حوزه ی نجف فکری کنند تا این که این افتخار بزرگ تشیع که در طول هزار سال محفوظ مانده، در زمان زعمای فعلی حوزه هم محفوظ بماند، لاکن مع الاسف در این مرحله دوم هم پاسخ مثبتی شنیده نشد و شاید آقایان توجه به آن خطری که امام می دیدند، نداشتند و همین بی توجهی سبب این شد که – همان گونه که مشاهده کردیم- حزب بعث عفلقی حوزه را به  گونه ای درآورد که یا تائیدش کنند یا سکوت اختیار نمایند. و همین گونه هم شد که می بینیم: چه خون های پاک و مقدسی بر زمین ریخته می شود و ندایی از حوزه ی نجف بلند نمی شود.

آری ! اگر آن روز نظر امام پیاده شده بود، امروز مسلمین در عذاب نبودند. اگر آن روز حضرت امام شب و روز به خانه ی مهاجر و انصار می رفت و از آقایان دعوت می کرد که برای آینده ی حوزه فکری بکنیم! اگر به ندای حضرت امام در آن روز پاسخ می دادند، تحقیقا این حوزه سد بسیار محکمی برای حمایت از اسلام و مسلمین می‌شد. در همان زمان که حضرت امام  در نجف مشرف بودند، قضیه ای اتفاق افتاد و پس از آن حکومت بعثی خواست نوشته هائی از زعمای حوزه ی نجف بر علیه حکومت جبار ایران در آن روز بگیرد به منزل یکی از آقایان نجف که مراجعه کرده بودند، ایشان به بهانه ی مرض شانه خالی کرده بودند و راه نداده بودند آنها پیش خود فکر کرده بودند که امام چون تبعیدی هستند، لذا دل پر خونی از حکومت آمریکائی دارند و حتما برای انتقام از شاه، اعلامیه ی بلند بالائی به نفع حزب بعث خواهد نوشت! اینها نمی دانستند که مخالفت امام یک مخالفت شخصی نبود بلکه مخالفت براساس مسئولیت دینی و اسلامی بود و این مخالفت تا آنجا که اسلام اقتضا می کرد ابزار می‌فرمودند و آنجا که صلاح نبود، دم از مخالفت نمی‌زدند. روی این اصل وقتی در نزاع شط العرب آمدند از امام نوشته ای بگیرند، امام با صراحت لهجه در جلسه ای که استاندار کربلا و رئیس امن (ساواک) و رئیس شهربانی و فرماندار نجف بودند، فرمود: ” دولت ایران غلط کرد، شما هم غلط کردید. این مطلب مربوط به مراجع شیعه و مربوط به حوزه ی نجف نمی شود که بیایند برای شما نوشته ای بدهند! خودتان بروید حلش کنید”.

پس از چنین پرخاشی، مزدوران بعثی برآشفتند و از آن به بعد شروع به دهن کجی کردند، یکی از همان حاضرین در جلسه گفته بود: فردا ایشان را از نجف بیرون می کنیم ! این سخن که به گوش امام رسید فرمودند: این ها خیال می کنند من در اینجا دل خوشی دارم! در جائی که اسلام علنا سرکوب می شود، نوامیس اسلام نادیده گرفته می شود، حرمت اسلام نگه داشته نمی شود، جای زندگی است؟ ! این گذرنامه ی من، هرجا خواستید مرا بفرستید. هرجا بروم بهتر از این جا است. من در جائی راحتم که در آنجا مسلمین در رفاه باشند. من در این جا چه دل خوشی دارم؟! لازم به تذکر است که این برخورد قاطع امام با بعثیان، بعضی از آقایان را به قدری ناراحت ومتاثر کرده بود که آن شب تا به صبح خواب نداشتند و نگران بودنند از اینکه چرا امام با بعثیها چنین برخورد تندی داشته اند؟! نکند فردا هیئت حاکمه با زرهپوش و لشکر مجهز به نجف یورش برند و ما را نابود کنند؟! آری امام با این که کسی را در آنجا نداشتند، نه حکومت آن روز ایران حامی ایشان بود و نه حکومت بعث از ایشان دل خوشی داشت و نه قوم و عشیره ای در نجف داشتند، در عین حال حرف خودشان را بر اساس وظیفه ی شرعی که تشخیص داده بودند با کمال شهامت زدند و هیچ گونه بیم و هراسی به خود راه ندادند. و ما نظیر این برنامه را در تاریخ زیاد داریم. آن روز که اباذر در حجاز و در شامات با هیئت حاکمه مبارزه می کرد و از هیچ قدرتی هراس نداشت، حضرت امام هم همواره می کوشیدند حوزه های علمیه این چنین تربیت شوند که قدرت مقاومت داشته باشند. اگر بنا است علما ورثه ی انبیا باشند، باید وارث پیغمبر همانند خود پیغمبر سد محکمی در حفظ و حراست رسالت سماوی باشد.یادم می آید، بعد از این که طرحی برای تنظیم حوزه تهیه کرده بودیم و به شکست منتهی شد، خدمت امام رسیدیم و عرض کردیم: آقایان نگذاشتند طرحمان را پیاده کنیم. امام فرمودند:”من هم ز اول این را پیش بینی می کردم که آقایان نمی گذارند چنین چیزی بشود” سپس فرمودند:

” من هم در این باره تجربه ای دارم. ما سابقا در ایران طرحی تنظیم کردیم که شاید بتوانیم در پرورش ابوذرها و هشام ها… در حوزه  خدمتی کرده باشیم لکن در آن سطح باز مخالفت کردند و طرح ما پیاده نشد. این جا هم مخالفت کردند و لکن ما نباید مایوس شویم… ما باید کوشش کنیم که به هر طور شده وظیفه مان را انجام دهیم. اگر پیروز شدیم چه بهتر و اگر نشدیم لااقل به وظیفه ی خودمان عمل کرده ایم “.

 

18دسامبر/16

سیره ی ائمه(ع)

قسمت پنجم

رئیس جمهوردانشمند و محبوب حجه الاسلام و المسلمین خامنه ای

پژوهشی در زندگی امام سجاد (ع)

برخورد شدید امام سجاد با علمای درباری

در ادامه ی بحث از مسائل مربوط به شرح حال امام سجاد (ع) و شیوه های آن حضرت- در اینجا زمینه مساعد برای یک حرکت عظیم اسلامی که می تواند منتهی به حکومت علوی و حکومت اسلامی بشود- هستیم و آن را بیان می کنیم.

به طور خلاصه، این شیوه ها در “تبیین و توضیح” برای عده ای و در “سازماندهی” برای جمعی دیگر و در “راهنمایی و راهگشایی” برای گروهی دیگر خلاصه میشد. یعنی امام سجاد را در تصویری که کردیم، به صورت انسان بردبار و صبوری می یابیم که در طول ۳۰ تا ۳۵ سال سعی می کند تا زمینه ی شدیداً نامناسب جهان اسلام را به سمتی سوق دهد که در آن میان، خود آن حضرت و یا جانشینانش بتوانند فعالیت ها و تلاشهای اصلی و نهایی را برای ایجاد جامعه ی اسلامی و حکومت اسلامی به وجود آورند.اگر۳۵ سال تلاش امام سجاد را از زندگی ائمه (ع) قطع کنیم، قطعاً به آن جایی نخواهیم رسید که امام صادق (ع) رفتاری آن چنان صریح و آشکار با حکومت اموی یا بعدها با حکومت عباسی داشت.

برای ایجاد یک جامعه ی اسلامی، زمینه ی فکری و ذهنی از همه چیز لازم تر و مهم تراست و این زمینه ی فکری و ذهنی در آن شرایطی که آن روز در عالم اسلام وجود داشت، کاری بود که بایستی در طول سالیان درازی انجام بگیرد، و این همان کاری بود که امام سجاد با همه ی زحمت و توان فرسائی به عهده گرفت.

در کنار این تلاشهای دیگری را در زندگی امام سجاد می یابیم که در حقیقت نشان دهنده ی پیشرفت آن حضرت در زمینه ی قبلی است. قسمت عمده ی این تلاش ها سیاسی و گاهی بسیار حاد است که یک نمونه ی آن را در برخورد امام سجاد- با علمای وابسته و محدثین بزرگی که برای دستگاه حکومت فعالیت می کردند- می توانیم بیابیم. این بحث در زمینه ی این برخورد است.

یکی از شور انگیز ترین مباحث زندگی ائمه (ع) بحث از برخورد این بزرگواران با سر رشته داران فکر و فرهنگ در جامعه ی اسلامی یعنی علما[۱] و شعرا است. اینها کسانی بودند که فکر و جهت ذهنی مردم را هدایت می کردند، و آنان را با وضعی که خلفای بنی امیه و بنی عباس می خواستند در جامعه حاکم باشد عادت می داند و نسبت به آن وضع مطیع و تسلیم می ساختند این طرز برخورد در زندگی امام سجاد -همانند دیگر امامان- یک بخش جالب و مهم بود.

نیاز ستمگران به جعل حدیث:

همان گونه که می دانیم، خلفای ستمگر و جائل برای این که بتوانند بر مردمی که معتقد به اسلام بودند، حکومت داشته باشند، چاره ای نداشتند جزاین که ایمان قلبی مردم را نسبت به آنچه که می خواستند انجام دهند، جلب کنند. زیرا آن روز هنوز زمان زیادی از صدر اسلام نگذشته بود و ایمان قلبی مردم به اسلام هنوز به قوت خود باقی بود و اگر مردم می فهمیدند بیعتی که با این ظالم کردند بیعت درستی نیست، و این ظالم شایسته ی خلافت رسول الله (ص)  نیست بدون شک تسلیم او نمی شدند. اگر این مطلب را نسبت به همه ی مردم نپذیریم، مطمئناً در جامعه ی اسلامی افراد زیادی بودند که از روی ایمان قلبی، وضع غیر اسلام دستگاه خلفا را تحمل می کردند یعنی تصور می کردند که این وضع اسلامی است. به همین جهت بود که خلفای جور، حداکثر استفاده را از محدثین و علمای دینی آن زمان می کردند، و آنها را به آنچه که خود مایل بودند وادار می ساختند، و از آنها می خواستند، که احادیثی را از زبان پیامبر و صحابه ی بزرگ آن حضرت طبق میل و خواسته ی آنها – جعل کنند.

 

نمونه هایی از جعل حدیث:

در این زمینه مواردی داریم که خیلی تکان دهنده است. به عنوان نمونه این حدیث را نقل می کنیم:

در زمان معاویه، یک نفر با کعب الاحبار[۲]برخورد کرد. کعب الاحبار برای این که با معاویه و زمامداران شام رابطه ای صمیمانه داشت، از این شخص پرسید اهل کجا هستی؟

-اهل شام هستم.

-شاید تو از آن لشکریانی هستی که هفتاد هزار نفر آنها بدون حساب وارد بهشت می شوند.(!!)

– آنها چه کسانی هستند؟

– آنها اهل دمشق اند.

– نه من اهل دمشق نیستم.

– پس شاید تواز آن لشکریانی هستی که خدا هرروز دو بار به آنها نگاه می کند.(!!)

– آنها چه کسانی می باشند؟

– اهل فلسطین.

– شاید اگر آن مرد، می گفت : اهل فلسطین نیستم، کعب الاحبار برای هر یک از اهالی بعلبک، طرابس و بقیه ی شهر های شام احادیثی نقل می کرد که حاکی از این بود که اینها مردم برجسته و شایسته ای هستند! و اینها اهل بهشتند.! کعب الاحبار این احادیث را یا برای تملق به امرای شام جعل می کرد که از این طریق کمک بیشتری از آنها دریافت کرده و محبت آنها را جلب کند، یا اینکه باید ریشه ی این عمل را در دشمنی و عناد او نسبت به اسلام بدانیم که می خواست احادیث اسلامی را تخلیط کند یا اینکه اقوال پیامبر به آسانی شناخته نشود.

در کتب تذکره و رجال و حدیث از این قبیل داستآنها زیاد است. از آن جمله است داستان آن امیری که پسرش به مکتب خانه رفته بود و مکتب دار، پسر او را زده بود. وقتی پسر گریان به خانه برگشت و به پدرش گفت که امروز مکتب دار مرا زده است پدر عصبانی شده گفت:الان می روم می گویم یک حدیثی علیه این مکتب دار بسازند که دیگر این مکتب دار از این غلط ها نکند.از این داستان معلوم می شود که آنقدر جعل احادیث برای آنها آسان بود که حتی به خاطر ترحم به اشک چشم کودکشان، یک حدیث درباره ی مکتب دار یا شهری که مکتب دار از آنجا است، درست می کردند. در هر صورت، این وضعیت موجب شده بود که یک ذهنیت و فرهنگی بسیار مخلوط، مجعول و نادرست از اسلام، در جهان اسلام وجود داشته باشد و منشأ این ذهنیت غلط، همان محدثین و علمائی بودند که در خدمت قدرتمندان و صاحب منصبان آن زمان بودند. بنابراین، در چنین وضعیتی، برخورد با این دسته، یک عمل بسیار مهم و تعیین کننده است.

چند حدیث جعلی از محمد زهری:

اینک نمونه ای از این برخورد، در زندگی امام سجاد ذکر می کنیم: این برخورد مربوط است به برخورد امام با محمد بن- شهاب زهری.[۳]

محمد بن شهاب زهری نخست یکی از نزدیکان و شاگردان امام سجاد (ع) بوده است، یعنی از کسانی است که علومی را از امام فرا گرفته و احادیثی را از امام سجاد نقل کرده است ولی تدریجا – به خاطر جراتی که داشته- به دستگاه خلافت نزدیک می شود و در خدمت این دستگاه قرار می گیرد، و از زمره ی علما و محدثینی در می آید که ائمه (ع) در مقابل آنها قرار می گرفتند. برای اینکه بیشتر به وضع محمد بن شهاب زهری آشنا شویم، چند حدیث درباره ی او نقل می کنیم.

یکی از احادیث، این است که وی می گوید: “کنا نکره کتاب العلم حتی اکرهنا علیه هولا الامرا فراینا ان لا یمنعه احد من المسلمین”[۴]در آغاز ما از نگارش دانش خشنود نبودیم تا این که امیران و حکمرانان ما را وادار به نوشتن آنچه از دانش می دانستیم نمودند تا به صورت کتاب درآید. سپس ما چنین اندیشیدیم که هیچ مسلمانی را از این کار منع نکنند و همواره علم و دانش نوشته شود. از این سخن چنین بر می آید که تا آن وقت، بین این دسته از محدثین معمول نبوده که آنچه را از احادیث می دانند بنویسند، و هم چنین به روشنی مشخص می شود که محمد بن شهاب زهری در خدمت امرا بوده و آنها او را وادار به نگارش احادیث به میل خودشان می کردند. یک نفر به نام “معمر” می گوید: ما خیال می کردیم که از زهری حدیث بسیار نقل کردیم تا اینکه ولید [۵] کشته شد. پس از کشته شدن ولید، دفتر های زیادی را می دیدیم که بر چهار پایان حمل واز خزائن ولید خارج می شد، و می گفتند که : اینها دانش زهری است! [۶]یعنی زهری آنقدر کتاب و دفتر – برای ولید و به خواسته ی او- از حدیث پر کرده بود که وقتی می خواستند آنها را از خزائن ولید خارج کنند، ناچار بر چهارپایان حمل می شد. این دفاتر و کتاب هایی که به امر ولید پر از حدیث شده و متعلق به او است چگونه احادیثی خواهند بود؟ بدون شک یک حدیث هم در محکومیت ولید ندارد بلکه آنها عبارت از احادیثی است که بر اعمال ولید و امثال او صحه گذاشته شده است.

حدیث دیگری درباره ی زهری است که بدون شک مربوط می شود به دوره ی وابستگی زهری به دستگاه خلافت : یعقوبی در تاریخش چنین می گوید:”ان الزهری نسب الی رسول الله (ص) انه قال: لا تشد الرحال الا الی ثلاثه مساجد: المسجد الحرام و مسجد المدینه و المسجد الاقصی، و ان الصخره التی وضع رسول الله قدمه علیها تقوم مقام الکعبه.”[۷]

یعنی زهری به پیامبر خدا نسبت داده که پیامبر فرموده است: با ایمان و قداست نباید کوچ و عزیمت کرد مگر به سوی سه مسجد :مسجد الحرام، مسجد مدینه مسجدالاقصی و آن سنگی که – در مسجد الاقصی- رسول خدا پای خود را بر روی آن سنگ گذاشته، جای کعبه قرار می گیرد.!! همین قسمت آخر حدیث مورد توجه من است که این سنگ را به جای کعبه حساب می کنند و برای آن، همان شرف و ارزش کعبه را قرار داده است.!

این حدیث مال آن زمانی است که عبدالله بن زبیر بر مکه مسلط بود، و هر وقت مردم می خواستند به حج بروند، مجبور بودند در مکه – منطقه ای که زیر نفوذ عبدالله بن زبیر است- چند روزی بمانند واین فرصت بسیار خوبی به عبدالله بن زبیر می داد که علیه دشمنان خودش – از همه مهم تر عبدالملک مروان- تبلیغات کند. و چون عبدالملک مایل بود که مردم تحت تاثیر این تبلیغات قرار نگیرند و به مکه نروند، لذا بهترین و آسانترین راه  را در این دید که حدیثی جعل کند  که آن حدیث شرف و منزلت مسجد الاقصی را به اندازه ی مکه و مدینه بداند، و حتی آن سنگی که در مسجدالاقصی است به قدر کعبه شرف داشته باشد.! در حالی که میدانیم – درعرف و فرهنگ اسلامی- هیچ نقطه ای از دنیا به اندازه ی کعبه شرافت ندارد و هیچ سنگی در دنیا جایگزین سنگ خانه ی کعبه و حجرالاسود نمی شود. از این رو، انگیزه ی جعل این حدیث، همین است که مردم را از رخت بستن و کمر همت بستن به سوی خانه ی خدا و مدینه – که آنجا هم احتمالاً مرکز تبلیغات علیه دستگاه عبدالملک بوده- منصرف کرده و رهسپار فلسطین سازند، زیرا فلسطین جزئی ازشام و تحت نفوذ عبدالملک بوده است، حال چقدر مردم به این حدیث مجعول ترتیب اثر دادند، باید در لا به لای تاریخ جست وجو کرد که آیا اتفاق افتاده که در برهه ای از زمان مردم به جای رفتن به مکه، به بیت المقدس برای زیارت صخره می رفتند یا چنین چیزی اتفاق نیفتاده است؟! اگر چنین چیزی اتفاق افتاده باشد، باید مجرم اصلی یا یکی از مجرمان را محمد بن شهاب زهری دانست که با جعل این چنین احادیثی، مردم را این طور دچار اشتباه می کرد و این فقط به خاطر مقاصد سیاسی عبدالملک مروان بوده است.

پس از اینکه محمد بن شهاب وابسته به دستگاه خلافت می شود، هیچ مانعی نداشته است که علیه امام سجاد (ع) و تشکیلات خاندان علوی هم احادیثی جعل کند، که در این مورد دو حدیث را در کتاب – “اجوبه مسائل جارالله “- تألیف مرحوم سید شرف عبدالحسین شرف الدین – یافتم که در یکی از این دو روایت، محمد بن شهاب ادعا میکند که امیرالمؤمنین جبری بوده! و به پیغمبر استناد می دهد که مراد از انسان در آیه ی “و کان الانسان اکثر شی جدلا ” امیرالمؤمنین است!. العیاذ بالله.

در روایت دیگری نقل می کند که حمزه سید الشهدا، شراب خورده بود جعل این دو روایت فقط برای این است که از جبهه ی قدرتمندان سیاسی – که همان عبدالملک و خاندان بنی امیه می باشند – حمایت شود، و خاندان پیامبر و سلسله ی اولاد آن بزرگوار را – که در مقابل امیون قرار داشتند – از صورت مسلمانان طراز اول خارج کند و آنان را این چنین معرفی کنند که از جهت دل بستگی و عمل به احکام دین یا در حد متوسط اند و یا قاصر و در سطح مردم معمولی و یا پایین تر از آنان اند.!

این روایت هم نشان دهنده ی وضعیت محمد بن شهاب زهری در دوران وابستگی او به دربار حکومت است که البته اگر در زندگی زهری مطالعه شود، وضعیت اجتماعی و فکری او کاملاً مشخص می شود و من این را موکول می کنم به کتابهای رجال که شرح حال او را به تفصیل نقل کرده اند.

خوب، چنین شخصیتی که در دستگاه حکومت قرب و منزلت زیادی دارد از جاه و جلال و نفوذ فکری در میان مردم برخوردار است [۸] به طور حتم برای جمهوری اسلامی، موجود خطرناکی است و بایستی در برابر او موضع گیری کرد.

موضعگیری کوبنده امام سجاد (ع):

امام سجاد موضع گیری بسیار سخت و تندی در برابر این شخص کرده که این موضع گیری در یک نامه منعکس شده است. البته ممکن است که کسی فکر کند که یک نامه مگر تا چه حد می تواند نشان دهنده ی این موضع گیری تند باشد، اما با توجه به این که مضمون این نامه نسبت به خود زهری و همچنین نسبت به دستگاه حاکم بسیار شدید است، و این نامه منحصر به محمد بن شهاب نمی شود بلکه به دست دیگران می افتد و به تدریج از زبان به زبان و از دهان به دهان می گردد و در تاریخ برای همیشه می ماند – هم چنان که در تاریخ مانده است و امروز پس از گذشت بیش از هزار و سیصد سال، ما درباره ی این نامه بحث می کنیم – با توجه به این امور، می توان فهمید که این نامه چه ضربه ی کاری می تواند بر قداست شیطانی و مصنوعی این علما وارد  آورد. البته این نامه خطاب به محمد بن شهاب است ولی افراد دیگری همانند او را نیز در بر می گیرد. البته معلوم است که وقتی این نامه به دست مسلمانان به خصوص شیعیان آن زمان برسد، و دست به دست بگردد، چه بی اعتباری شدیدی برای این گونه افراد درباری به وجود می آورد.اینک بخشهایی از این نامه را نقل می کنیم :

در اول نامه آمده است :” کفانا الله و ایاک من الفتن و رحمک من النار “- خدا ما و تو را از فتنه ها نگاه دارد و “تو را از آتش رحم کند “. در بخش دوم این جمله تنها او را مورد خطاب قرار می دهد، زیرا دچار فتنه شدن برای همه است و امام سجاد هم ممکن است به نوعی دچار مشکل شود ولی در فتنه غرق نمی شود، و محمد بن شهاب دچار فتنه می شود و در فتنه غرق می شود اما آتش جهنم به امام سجاد نزدیک نمی شود، لذا این نسبت را به محمد بن شهاب می دهند. شروع نامه با چنین لحنی دلیل نوع برخورد امام با اوست که هم تحقیر آمیز و هم خصمانه است. سپس می فرماید :”فقد اصحبت بحال ینبغی لمن عرفک بها ان یرحمک”- تو در حالتی قرار گرفته ای که هر کس این حالت تو را بشناسد، شایسته است که به حال تو رحم کند. دقت کنید که این خطاب به چه کسی است ؟ این خطاب به کسی است که همه به حال او غبطه می خورند، او یکی از علمای بزرگ محبوب دستگاه حکومت است ولی امام آنقدر او را خوار و ضعیف می کند که می فرماید: هرکس تو را به این حال بشناسد باید به حال تو رحم کند.

پس از ان، امام به نعمتهایی که خدا به او داده و حجت هایی که برای او اقامه شده اشاره می کند و بعد می فرماید : با وجود این همه نعمت هایی که خدا به تو داده، آیا در مقابل پروردگار می توانی بگویی چگونه از این نعمت ها شکر گزاری کردی یا نه؟ بعد از آن آیاتی از قرآن ذکر می کند و می گوید : خدا هرگز از تو راضی به قصور و تقصیر نخواهد شد زیرا خداوند از علما خواسته است که حقایق را برای مردم بیان کنند :”لتبیننه للناس و با تکتمونه”.پس از این مقدمه، به ادعانامه ی بسیار سخت و گزنده ای نسبت به محمد بن شهاب می پردازد:

“و اعلم ان ادنی ما کتمت و اخف ما احتملت ان انست وحشه الظالم و سهلت له طریق الغی بد نوک منه حین دنوت و اجابتک له حین دعیت “.

– بدان! کمترین چیزی که کتمان کردی و سبک ترین چیزی که تحمل کردی، این است که وحشت ستمگران را تبدیل به راحتی و انس کردی و راه گمراهی را برای آنان هموار ساختی و  این را بدین گونه انجام دادی که به او نزدیک شدی و هربار تورا دعوت کرد، او را اجابت نمودی “. در این جا نزدیکی او به دستگاه خلافت و سلطنت را اینطور به رخ او می کشد و هم چون تازیانه ای بر سر او فرود می آورد.

“…انک اخذت ما لیس لک ممن عطاک “-چیزهایی را که به تو دادند و متعلق به تو نبود، از آنها گرفتی.

“و دنوت ممن لم یرد اعلی احد حقا و لم ترد باطلا حین ادناک ” – و نزدیک شدی به کسی که هیچ حقی را به کسی باز نگردانده (یعنی خلیفه ی ستمگر) و هنگامی که تو را به خودش نزدیک کرد، هیچ باطلی را برطرف نکردی یعنی این بهانه را نمی توانی بیاوری که من به او نزدیک شدم برای اینکه احقاق حق و ابطال باطل کنم.! تو درمدتی که با او بودی، هیچ باطلی را از بین نبردی در حالیکه دستگاه او پر از باطل بود. ” و احببت من حاد الله “- یعنی کسی که دشمن خدا است، تو او را به دوستی خود برگزیدی.

جمله ی بسیار تکان دهنده ی حضرت، در این ادعانامه، این است که می فرماید:

“او لیس بدعائه ایاک – حین دعاک – جعلوک قطبا اداروا بک رحی مظالمهم و جسر یعبرون علیه ایا بلایا هم و سلما الی ضلالتهم داعیا الی غیهم سالکا سبیلهم یدخلون بک الشک الی علما و یقتادون بک قلوب الجهال الیهم ”

-آیا چنین نبود و تو ندانستی که وقتی آنها تو را به خودشان نزدیک کردند، از تو محوری و قطبی به وجود اوردند که آسیای مظلمه های آنها برآن قطب می گردد و پلی را ایجاد کردند که از روی آن به سوی کارهای خلافشان عبور می کنند و نردبانی ساختند که به سوی ضلالت خودشان از آن بالا می روند. تو دعوت کننده ای بودی به سوی گمراهی آنان و رونده ای بودی در راه آنان. آنان به وسیله ی تو در علما ایجاد شک کردند و به وسیله ی تو دل های جاهلان را به سوی خودشان جذب نمودند. یعنی تو موجب شدی که هم علما دچار تردید شدند که آیا اشکالی ندارد ما به دستگاه دولت نزدیک شویم ؟ و احیاناً برخی در این دام افتادند، و تو نیز موجب شدی که جاهلان خیلی راحت به سوی خلفا میل کرده و مجذوب آنها شدند. بعد می فرماید: “فلم یبلغ اخص وزرائهم و لا اقوی اعوانهم الا دون ما بلغت من اصلاح فسادهم…”- نزدیکترین وزرای آنها و نیرومندترین یارانشان به قدری که تو فساد آنها را در چشم مردم صلاح جلوه دادی نتوانسته اند به آنها کمک کنند…

در این نامه که بسیار تند و پر مضمون و پر محتوا است، امام سجاد این جریان اقتدار فکری و زمامداری علمی را که به کمک اقتدار سیاسی و زمامداری اجتماعی رفته بود رسوا کرد، و کسانی را که حاضر به سازش با این دستگاه بودند، دچار سؤال کرد و این سؤال همواره در جامعه ی اسلامی آن زمان مطرح بوده و در طول تاریخ هم مطرح خواهد بود. من این را یکی از بخشهای مهم زندگی امام سجاد(ع)  می دانم و احساس می کنم که آن حضرت، به یک حرکت علمی و تربیتی در میان جمع محدودی اکتفا نکرده بلکه حتی به یک حرکت سیاسی هم در این مورد دست زدند. البته بخش دیگری هم در این زمینه وجود دارد که مربوط به شعر و شاعری است که در آینده مورد بحث قرار خواهیم داد.

ادامه دارد

 

[۱] – وقتی می گوییم علما منظورمان علمای دین در آن زمان است که عبارت بودند از : محدثین مفسرین قرا قضات و زهاد

 

[۲]-کعب الاحبار یک نفر یهودی بود که در زمان خلیفه ی دوم مسلمان شد و شدیدا نسبت به احادیث او سو ظن وجود دارد نه فقط در بین شیعیان بلکه بسیاری از اهل سنت نسبت به احادیث او همین گمان را دارند که او از روی دشمنی و عناد با اسلام احدیثی را جعل کرده است. البته برخی از اهل سنت او را قبول دارند.

 

[۳] -گاهی محمد بن مسلم زهری نیز به او می گویند یعنی اسم پدر او گاهی شهاب و گاهی مسلم ذکر می شود و احتمالا یکی اسم پدرش و دیگری لقب او می باشد

 

[۴] طبقات. ابن سعد، ج ۲،‌ صفحه ۱۳۵ و ۱۳۶٫

[۵] -ولید پسر بزرگ عبدالملک مروان است که پس از او به خلافت رسید.

[۶] -…”فاذا الدفاتر قد حملت علی الدواب من خزائنه و یقال هذا من علم الزهری ”

[۷]– تاریخ یعقوبی ج۲ ص۸ به نقل از کتاب “درسات من الصحیح و الکافی.

 

[۸] -در جائی دیدم که یکی با محمد بن شهاب وارد مسجد الحرام شد و هیئت حاکمه آنقدر برای او تشریفات چیده بود که وقتی آن عده از علما و محدثیثن دیگری که آنجا بودند این دستگاه را دیدند همه دچار شگفتی شدند.

18دسامبر/16

اخلاق در اسلام

قسمت چهاردهم

آیت الله مشکینی

حرص

در بحث گذشته اولین اثر از آثار حرص بیان شد و گفتیم که حرص، ایمان انسان را به تدریج می خورد و نابود می کند. اینک به دیگر آثار بد حرص می پردازیم:

ذلت انسان

۲-اثر دوم حرص و طمع این است که این صفت در انسان ایجاد ذلت می کند زیرا انسان وقتی برای خاطر مال و جاه و دیگر لذائذ دنیوی حریص باشد، قهراً در برابر انسآنهای مادی به سئوال بر میخیزد و خودش را کوچک و پست می کند و این نتایج قطعی صفت طمع است که انسان را میکشد و انسانیت انسان را ساقط می کند و او را ذلیل می نماید.لذا امام باقر(ع) می فرماید:”بئس العبد عبد یکون له طمع یقوده و بئس العبد عبد له رغبه تذله”[۱]

-چه بد بنده ای است آن بنده ای که طمع داشته باشد که این طمع افساری بر گردن او انداخته و او را می کشد و حرصی داشته باشد که او را به ذلت بکشاند.زیرا انسان حریص در مقابل هر فردی کرنش و خضوع می کند، گاهی تملق می گوید و گاهی دست می بوسد تا اینکه به آن مقصد مالی و جاهی و امور دنیوی که دارد برسد پس نتیجه ی  طمع، ذلت و خواری است و مؤمن، عزیز است مؤمن نباید به خاطر مال و جاه تن به ذلت و اسارت بدهد مؤمن باید به آنچه خدا به او داده است قانع باشد.

حضرت امیرالمؤمنین (ع) می فرمایند:

“من لم ینزه نفسه عن دنائه المطامع فقد اذل نفسه و هو فی الاخره اذل و اخزی”[۲]

– هرکس نفس خود را از پستی طمع ها دور نکند، خود را ذلیل و پست نموده است، و او در آخرت پست تر و زبون تر است.

امام باقر به جابر جعفی[۳]می فرماید:”و اطلب بقا العز باماته الطمع و ادفع ذل الطمع بعز الیاس و استجلب عز الیاس، ببعد الهمه”[۴]

-اگر بخواهی در دنیا عزیز باشی و عزتت باقی بماند، صفت طمع را در خود بمیران. و دوام عزتت را با اینکه صفت حیوانی طمع را در خودت نابود سازی جویا شو. معنای نابودکردن این صفت، این است که آنقدر انسان در مرحله ایمان و تقوی و خرد، قدرت پیدا کند که این صفت را به کلی محاصره کند و بی اثر نماید.انسان کامل می تواند این صفت را آنقدر تخت کنترل دهد که هیچ اثری از این صفت در او پیدا نشود.و این یکی از مراحل کمال انسان است.

حضرت، در ادامه ی سخن خود می فرماید: می توانی از ذلت طمع (هنگامی که طمع را زیر چتر ایمان آوردی) به عزت یأس و نومیدی برسی، یعنی انسان از طمع به مال و مادیات و امور دنیوی و آنچه از طرف مردم به وسیله ی درخواست و سئوال به او می رسد، به کلی یأس پیدا کند و به هیچ وجه ممکن طمع در مال مردم نداشته باشد بلکه هرچه می خواهد تنها از خدا بخواهد.

ممکن است کسی بپرسد: من چه کار کنم که این عزت یأس را پیدا کنم و از مردم به کلی قطع طمع کنم و تنها با خدا باشم؟

حضرت می فرماید: اگر می خواهید عزت را به دست آورید، باید همت و تصمیم عالی داشته باشید. انسان یکی از موجوداتی است که قدرت تصمیم گیری دارد و میتواند با این قدرت به تمام مقامات عالیه برسد.

زوال یقین:

۳- اثر سوم طمع این است که یقین انسان را زائل می کند یعنی انسانی حریص و طمعکار است، به خدا اطمینان ندارد بلکه اطمینان و تکیه گاهش تنها مردم و مال دنیا می شود. لذا درروایت است که امام صادق (ع) می فرمایند:”حرم الحریص خصلتین و لزمته خصلتان: حرم القناعه فافتقد الراحه…”[۵]

-انسان حریص از دو صفت محروم و دو صفت دیگر بر او عارض می شود: یکی از دو صفتی که از آنها محروم می شود، قناعت است. حریص کسی است که قانع نیست به آنچه خدا به او داده است بلکه آن را کم می شمارد و لذا همواره دنبال چیزهایی دیگر می گردد. و قهراً اگر قناعت نداشت، آسایش و راحتی خود را از دست می دهد. برای اینکه حریص همیشه به فکر رسیدن به جاه و مال است و به هر چه برسد باز در فکر اضافه کردن و افزودن آن است. بنابراین، چنین شخصی هیچ استراحت ندارد و همواره روانش ناآرام است. در ادامه حدیث می فرماید:”و حرم الرضا فافتقد الیقین” انسان حریص رضا را از دست می دهد و آنچه خدا از راه حلال به او داده است کم می شمارد، و قهراً یقین به وعده های خدا را هم از دست می دهد.یعنی چون رضایت از او سلب می شود، حالت یقین را نمی یابد. بنابراین یکی از آثار سوء صفت حرص، زوال یقین است.

در روایت دیگری هست که انسان حریص، سوء ظن به خدا دارد زیرا آنچه را که خدا به او داده است کم می شمارد، لذا به نظرش می آید که خدا میان بندگانش امتیازی قائل است و در نتیجه به پروردگار مهربان، سوءظن پیدا می کند و یقین او زائل می شود، در صورتی که – در روایت – است که خداوند برای هرکس به اندازه ی مصالح فکری و بدنی و اجتماعی او، روزی و مال و جاه می‌دهد و اگر به کسی چیزی نداده، صلاح او در همین است. و چه بسا افردی که مال یا جاه زیاد، برای آنان وزرو وبال شده و آنها را به جهنم روانه می سازد. در روایت است که دنیا به منزله ی سایه ی تو است. اگر کسی سایه ی خودش را تعقیب کند هرچه می‌خواهد سایه ی خودش را بگیرد، دستش به او نمی‌رسد زیرا سایه قبل از خودش می رود. ولی اگر از سایه ی خودش اعراض کند  و به جای دیگر برود، هرجا رفت سایه‌اش دنبالش می‌آید.

حضرت می فرماید:دنبال دنیا نروید زیرا هرچه دنبال دنیا بروید کمتر استراحت پیدا می کنید و در نتیجه هم معلوم نیست آنچه خواسته بودید به دست آورید. بگذارید دنیا دنبال شما بیاید.یعنی اگر هدف الهی دارید، آن هدف را دنبال کنید، خداوند دنیا را به شما خواهد داد.

چگونه حرص از انسان زائل می شود؟

علاج حرص با تفکر و اندیشیدن است. یعنی انسان باید عاقل شود و درست بیاندیشد و با اندیشه درست است که انسان درک میکند: اگر آنچه خدا به من داده است، آنها را کم شمردم و کفران نعمت نمودم و دنبال مال مردم افتادم، معلوم نیست به نتیجه برسم. وانگهی در این راه باید چندین بار مخالفت الله کنم و دست به گناه بزنم تا اینکه به آرزوی دنیائی خود برسم و این مال و مقامی که پس از چندین بار مخالفت خدا و ارتکاب گناه به انسان برسد، چقدر می تواند از آن استفاده کند؟ و به فرض استفاده کردن، انسان حتماً باید از این جهان برود و هیچ مقام و جاهی، ابدی و جاودان نیست. خلاصه انسان اگر حساب کند، می فهمد که از دنیا خواهد رفت و در عالم دیگر جواب آن گناهانی که برای رسیدن به هواها و امیال نفسانی مرتکب شده است را چگونه خواهد داد؟! لذتهای دنیا هرچقدر باشد تمام شدنی است ولی گناه حاصل از آن تمام شدنی نیست زیرا انسان وقتی از این دنیا برود مسئول آن گناهان است لذا در بعضی از دعاها امام زین العابدین (ع) عرض می کنند:”پروردگارا پناه می برم به تو از گناهانی که لذتهایشان از بین رفت اما عواقب و مسئولیت ها و جوابش باقی است اگر در دنیا هم نتوانم جبران کنم سرانجام پس از مرگ به سراغم خواهد آمد”.[۶]

از این رو باید گفت که بهترین راه علاج این مرض تفکر و اندیشیدن است و تفکر است که خیلی اثر دارد. در روایت است که:”کان اکثر عباده ابی ذر- رحمه الله – التفکرو الاعتبار”[۷]

بیشترین عبادت ابوذر- رضوان الله علیه – تفکر و عبرت گیری بود. تفکر یعنی انسان درباره ی خودش و آثار و عواقب کارهایی که انجام می دهد فکر کند و نتایج دنیوی و اخرویش را بسنجد و مسئولیت کارها را بسنجد و ببیند که آیا میتواند جوابگوی این مسئولیت ها باشد یا نه؟ اگر این فکرها را انسان بکند و همت نیز داشته باشد، به تدریج می تواند کاری کند که این صفت دیگر اثری در او نگذارد.از خدای توانا می خواهیم که ما را توفیق توجه و آگاهی به مرض های روحی خودمان عنایت فرماید و همچنین حسن و قبح عملهای خارجیمان را بر ما آشکار سازد تا درک کنیم که چه صفات فاضله و چه صفات رذیله ای داریم. و خداوند توان زدودن صفات بد را به ما بدهد تا به آن مرحله ی کمال انسانی که هدف اصلی خلقت است برسیم و پس از دنیا در عالم آخرت در ردیف بندگان شایسته ی خدا که آنها زیر پرچم انبیا قرار می گیرند، قرار بگیریم. انشا الله.

 

[۱]– وسائل الشیعه–جلد ۱۱-صفحه ی ۳۲۱٫

[۲] -مستدرک الوسائل-کتاب الجهاد-باب۶۷٫

[۳] -جابر جعفی از خواص اصحاب امام باقر و امام صادق(ع)است و انسان برجسته ای است که در نتیجه ی ایمان و تقوی به مراحل والائی رسید. جابر نسبت به امام صادق (ع) همانند سلمان فارسی است نسبت به رسول اکرم(ص).

[۴] -مستدرک الوسائل-کتاب جهاد-باب۶۷٫

[۵] – وسائل جلد ۱۱-صفحه ی ۳۱۸٫

[۶] – از دعای ۳۱ صحیفۀ سجادیه…”استغاث بک من عظیم ما وقع به فین علمک و قبیح ما فضحه فی حکمک من ذنوب ادبرت لذاتها فذهب و اقامت تبعاتها فلزمت”.

[۷] – وسائل ج ۱۱- صفحۀ ۱۵۴٫

18دسامبر/16

اقتصاد اسلامی

قسمت شانزدهم

آیت الله حسین نوری

مفاسد سیستم سرمایه داری

در بخش های پیشین این سلسله مباحث ضمن بررسی سیستم سرمایه داری مذموم و ناهنجار – خارج از چهار چوب های مورد قبول اسلام- به یک تصویر و نمای کلی از “سرمایه داری” دست یافتیم.بر اساس آنچه طی بحث های گذشته به دست آمد یک جامعه هنگامی، “جامعه ی سرمایه داری” نامیده می شود که در آن تولید محصولات و کالاها و خدمات توسط طبقات محروم و مستضعف جامعه – اعم از کشاورز، کارگر و کارکنان بخش‌های اقتصادی و تجاری و خدماتی صورت پذیرد ولی حاصل کار و تلاش و رنج دائم این طبقات در اختیار و تصرف سرمایه داران و صاحبان پول و قدرت قرار بگیرد و این طبقه ی محروم و زحمت کش از حاصل رنج بی امان خویش، بهره و نصیبی جز یک زندگی بسیار ساده توام با محرومیت و ملال نداشته باشند. در یک نگاه ساده و گذرا، درمی یابیم که این رابطه ظالمانه و غیر انسانی، امروزه دربسیاری از جوامع بشری، حاکم و برقرار است. زیرا تنها سیستم اجتماعی‌ای، که این نظام ظالمانه در آن راهی ندارد، سیستم اجتماعی منبعث از قوانین الهی و حیات بخش اسلامی است که فقط با استقرار حکومت اسلامی تحقق پذیر می شود، و چون جهان امروز به دور از انوار خدایی حکومت اسلام به سر می برد، طبیعی است که باید گرفتار چنان نظام ظالمانه ای و چنان سیستم انسانیت کشی باشد. نکته ی در خور توجه این که: اگر امروزه، جهان به دو بلوک شرق و غرب، و اقمارو دست نشاندگان آنها تقسیم شده، و ابر قدرت غرب و اذناب و اقمارش، نظام سرمایه داری را به طور رسمی، سیستم حاکم بر سرنوشت ملت های خویش  قرار داده اند این بدان معنا نیست که ابر قدرت شرق و اقمارش، از این نظام برکنارند زیرا حقیقت امر این است که در این گونه کشورها تنها نام و عنوان ظاهری تغییر کرده، و گرنه درآنها نیز همان نظام و سیستم، با همان ابعاد برقرار است با این تفاوت که این جا دیگر اشخاص نیستند که در نقش صاحبان پول و سرمایه ظاهر میشوند و محرومان و زحمتکشان را استثمار میکند، بلکه این بار، طبقه ی حاکمه ئی با عناوین دولت و حزب، و سران و ارگان آنها هستند که جای سرمایه داران خصوصی را می گیرند و همان نقش را نسبت به اینها ایفا میکنند. اما به هر حال، در این بخش، بحث ما پیرامون همان کشورهای سرمایه داری غربی دور میزند، که هم اسما و هم رسما در چنگال سیطرۀ سیستم سرمایه داری به سر می برند و می کوشند تا سلطه ی این سیستم را، در سراسر جهان نیز گسترش دهند و مباحث مخصوص به سیستم هایی که ظاهراً “سرمایه داری” به آنها اطلاق نمی شود را در فرصت دیگری به توفیق خداوند مورد توجه قرار خواهیم داد.خلاصه این که”سرمایه داری “به اصطلاح “غربی” سرچشمه مفاسد و تباهی ها و پلیدی های فراوان می گردد که آنها به طور فهرست عبارتند از :

۱-اختلاف فاحش طبقاتی

۲-رواج ظلم و بیدادگری

۳-شیوع فساد و فحشا

۴-سلطه ی استعمار

۵-بروز جنگها و تشنجات

۶-محرومیت روز افزون ضعفا از مزایای زندگی

۷- اشباع حاجات غیرضروری و تولید کالاهای تجملی و غیر لازم

۸-بحرآنهای اقتصادی

باید دانست که این فهرست از یک دیدگاه کلی و به طور اجماع تنظیم گردید و گرنه هر یک از این مفاسد دهها مفسده ی دیگر را نیز در کنار دارد و آن را به دنبال خود ایجاد می کنند که در یک بررسی دقیق و همه جانبه می توان فهرستی بسیار مفصل و طولانی ازآنها تهیه کرد. همچنین باید دانست که دامنه ی اکثر این مفاسد به همان اختلاف طبقاتی کشیده میشود یعنی دقت درابعاد مسأله نشان میدهد که این مفاسد گوناگون غالبا زائیده ی اختلاف فاحش طبقاتی در جامعه است و اختلاف طبقاتی نیز، چنانچه گفته شد، تنها از سیستم سرمایه داری حاصل می شود. اکنون به بررسی کوتاه و اجمالی مفاسدی می پردازیم که فهرست کلی و عمومی آن را ذکر کردیم.

۱-اختلاف طبقاتی :

یکی از شوم ترین مفاسد سرمایه داری امپریالیستی، که تبعات زشت و نفرت انگیز آن در ارکان جامعه، پلیدی و تباهی می آفریند و انسان را از فطرت خویش دور و جدا می سازد، پیدایش اختلاف شدید و فاحش طبقاتی است. در چنین جوامعی، یک اقلیت معدود، طبقه ی مرفه جامعه را می سازند که از فرط فزونی پول و ثروت و نوعا افراط در عیاشی و تنوع طلبی و تجمل خواهی به فساد کشیده می شوند و اکثریتی فقیر و محروم که در آتش رنجها و گرفتاری ها و نابه سامانی های زندگی می سوزند و این رنجهای طاقت فرسا را یا با شکیبایی فوق توصیف و تصور متحمل می گردند و یا به فساد کشیده میشوند و حتی برخی از آنها تبدیل به عامل و آلتی میشوند که وسائل عیش و عشرت آن ثروتمندان فاسق از طریق آنها تامین می شود.

این افسانه پردازی و خیالبافی نیست که در این گونه جوامع در حالیکه گروه فراوانی به نان شب محتاج اند و از بیماری و عدم دسترسی به دارو پزشک در گوشه ی فقر و بینوائی جان می سپارند، گروه دیگری در همان جامعه از نفیس ترین و مرغوب ترین خوراکیها و پوشاکها و وسائل دیگر زندگی بهره مندند و در بیشتر شوون زندگی آنها جلوه های روشنی از اسراف و زیاده روی افراط منعکس است و حتی به طور مرتب هفته ای یک بار سگ و گربه ی خود را به مطب پزشک مخصوص میبرند تا وضع مزاجی آنها را تحت کنترل دقیق بهداشتی و پزشکی داشته باشند، و در حالیکه آن گروه محروم هر قدر به خویشتن در راه قناعت و صرفه جوئی فشار می آورند باز هم نمی توانند پاسخ احتیاجات ضروری زندگی خود را بدهند، گروه مرفه از فرط زیادی پول، در پیدا کردن راههای خرج کردن آن گیج می مانند و به هر اندازه زیاد جوئی و تنوع طلبی میکنند باز هم اشباع هوس و ارضا خاطر به دست نمی آورند.

لازم نیست راه دوری برویم، برای نمونه  درهمین ایران پیش از انقلاب که از آغوش اسلام دور افتاده بود کار این گونه عیاشی ها و تنوع طلبی ها به جائی رسیده بود که در همین تهران با آن همه حصیر آبادها حلبی آبادهایش، با آن همه زاغه نشینان مفلوکش و با آن نمونه های غم انگیز و وحشتناکی که فقر و فاقه در محله های فقیر نشین آن به نمایش گذاشته بود،عده ای از طبقات مردم مرفه آنقدر غرق در عیاشی واسراف کاری بودند و آن چنان در تجمل طلبی فرو رفته بودند که وصف ندارد. از تهران که بگذریم نه تنها در نقاط دور افتاده و گوشه کنار کشور بلکه در شهرهای دیگر نیز افراد محرومی که قامتشان در زیر بار تلخیها و نابسامانیهای زندگی خمیده بود فروان وجود داشت، که البته اختلاف طبقاتی به این شکل هرگز با اقتصاد اسلامی منطبق نیست واسلام چنانکه گفتیم:مبانی اقتصادی و قوانین زندگی انسآنها را به گونه ای تنظیم کرده است که در صورت پیاده شدن، فقر و محرومیت از جامعه ی بشری ریشه کن میشود، و همه ی افراد جامعه از یک زندگی نسبتا هم آهنگ و رفاه بخش برخوردار می گردند. در این زمینه نظر اسلام آنقدر صریح و روشن است که می توان صدها شاهد زنده و دلیل و متقن از مدارک اسلامی را ارائه داد و ما برای نمونه با ذکر یک کلام که قسمتی از احادیث فراوان اسلامی است این مقاله را پایان میدهیم و توضیح بیشتر را برای فرصت دیگری که با توفیق خداوند تعالی پیش خواهد آمد می گذاریم

حضرت صادق (ع) فرمودند:” ان الناس ما افتقروا و لا احتاجوا و لا جاعوا ولا عروا الا بدنوب الاغنیا”

یعنی:”فقر و احتیاج و محرومیت ها دیگر که با چهره های کریه و زشت خود سلامت و حیات انسآنها را به مخاطره می اندازند همه و همه معلول ستم ها و بی رحمیهای سرمایه داران است.” امیدواریم که حکومت جمهوری اسلامی که به فضل خدای مستضعفین در این کشور پدید آمده است در همه ی جهان سایه گستر شود و به پیاده کردن قوانین اقتصادی اسلام نیز هرچه سریعتر موفق گردد.

ادامه دارد.

 

18دسامبر/16

ریشه های علوم تجربی در اسلام

قسمت نهم

حجه الاسلام سید محمد هاشمی اصفهانی، دکتر حسن عارفی

شیر و شیرخوارگی

خلاصه ای از خواص شیر مادر و اهمیت آن که در بحث های قبل به طور مبسوط ذکر شده است:

شیر دادن، با دو سال(۲۴ ماه کامل تمام می شود، و جایز است مادر تا سه ماه کمتر از آن شیر دهد یعنی پس از ۲۱ ماه، بچه را از شیر باز دارد، و جایز نیست از این مدت کمتر شود- در صورت امکان و اگر ضرورتی نداشته باشد. (نقل و تحریر الوسیله امام خمینی ج۲ ص۳۱۲)

۱- نقل از آیه ی شریفه ی ۲۳۳ سوره ی بقره:

مادرانی که می خواهند شیر دادن فرزندان خود را تمام کنند، لازم است دو سال تمام آنها را شیر دهند، و در این مدت بر پدران است که خوراک و پوشاک مادران شیرده را به اندازه ی متعارف فراهم نمایند. و بیشتر از توان بر آنها تکلیف نشود، و هیچ یک از پدر و مادر نبایند به واسطه ی فرزند خود ضرری ببیند: (و اگر پدر مرد) بر وارث است که به همین منوال خوراک و پوشاک زن شیرده را فراهم آورد. اگر پدر و مادر خواستند بعد قبل از دوسال او را از شیر جدا کنند، با رضایت و مشورت همدیگر مانعی ندارد. و هرگاه خواستند برای شیر دادن دایه بگیرند، در صورتی که خوراک و پوشاک او را در- حد متعارف – بدهند مانعی نیست. (در این مسأله فوق العاده مهم و سرنوشت ساز) تقوی را پیشه کنید و از خداوند پروا داشته باشید و بدانید که هر آنچه انجام دهید خدا بینا است.

۲- مطابق حدیثی از کتاب “کافی” و “من لا یحضره الفقیه” که از قول پیامبر اکرم(ص) نقل می کند:برای تغذیه ی کودک هیچ شیری مانند شیر مادر نیست. همین طور که ملاحظه می کنید، پیامبر، شیر مادر را از هر شیری بهتر و سودمندتر می داند.

۳- و حدیث دیگری که از امیرالمؤمنین (ع) نقل شده:” با برکت ترین شیری که فرزند با آن تغذیه می شود، شیر مادر است”.

۴- مطابق آخرین مطالعات دانشمندان تغذیه نوزاد از پستان مادر بر تغذیه غیر از پستان رجحان دارد، زیرا شیر مادر ماده ای است که با طبیعت و سرشت انسان و با رشد ونمو طبیعی اعضا و اندام های انسان کاملا سازگار است.

۵- شیر مادر که به دنبال بارداری- که یک پدیده ی طبیعی است- شروع می شود، ادامه و تغذیه ی نوزاد با آن نیز باید یک پدیده ی غیر قابل انکار و ضروری باشد.

۶- تغذیه ی نوزاد از شیر مادر موجب تماس حسی بیشتری بین مادر و فرزند می شود.

۷- شیر مادر غذائی طبیعی و مطابق احتیاجات نوزاد و دقیقا بر طبق معیارها و نیازهای رشد نوع انسان می باشد.

۸- شیر مادر از جنبه ی علمی و ترکیبات شیمیائی بر شیر غیر مادر ترجیح دارد.

۹- اکثر شیرهای غیر مادر دارای پروتئینی(مواد گوشتی) به نام کازئین می باشند که سبب ایجاد حساسیت در نوزاد می شود. بدین دلیل نوزدانی که از شیر مادر تغذیه می  کنند بیماری های ناشی از حساسیت در آنها کمتر است.

۱۰- چون اکثر نقاط جهان از بهداشت خوب برخوردار نیست، نسبت آلودگی شیر غیر مادر به میکروبها بیشتر از شیر مادر است.

۱۱- شیر گاو- که یکی از شیرهای شایع برای تغذیه ی نوزادان است- به علت ازدیاد کلسیم و پروتئین های مخصوص آن، سبب یبوست در نوزاد می شود، در صورتی که نوزدانی که از شیر مادر تغذیه می کنند از این جهت، مسئله ای ندارند. ترکهای کوچک در مقعد که “شقاق” نامیده می شود و سبب خون ریزی از مقعد می شود، ناشی از یبوست و نوع تغذیه است.

۱۲- در سطح جهان به – طور کلی – مرگ و میر نوزادانی که از شیر غیر مادر تغذیه می کنند بیشتر است.

۱۳- اسهال های عفونی، دردهای شکمی (متناوب) و خونریزی گوارشی در نوزادانی که از شیر مادر تغذیه می کنند کمتر است.

۱۴- در دو سال اول زندگی در حدود ۵/۴ مغز و سلسله اعصاب مرکزی رشد یافته است و در این دو ساله ی  اول عمر که حساس ترین دوران زندگی از نقطه نظر رشد اعصاب است، غذایی مناسب وضع جسمی و روانی و عقلانی و سیر خلقتی باید در اختیار نوزاد قرار گیرد و شیر مادر مناسب ترین نوع تغذیه می باشد که دست پر قدرت خداوندی در سینه ی پرمهر مادر تهیه کرده است.

۱۵- به عقیده ی “هایز” و دیگران، بیماری هموزیدروز که در نوزاد ظاهر می شود ناشی از حساسیت به شیر غیر مادر است، زیرا با قطع شیر غیر مادر بهبودی نسبی حاصل می شود.

۱۶- نوزادانی که از شیر مادر تغذیه می شوند در مقابل فلج اطفال مقاوم بوده و در برابر بیماری های رودیون، آنفلوانزا، واکسینا،انسفالیت (ورم مغز) مصونیت دارند.

۱۷- به عقیده دانشمندان، مرگ ومیر ناشی از اسهال های عفونی در نوزادانی که از شیر مادر تغذیه می کنند کمتر است.

۱۸- راجع به طول تغذیه نوزاد با شیر مادر:”گایرونر” به این نتیجه رسید که در میان ۲۱۶ طفلی که اسهال داشته اند، نوزادانی که قبل از یک ماهگی از شیر گرفته شده اند، مرگ و میر در حدود ۶۱% داشته اند در حالی که نوزدانی که بیش از یک ماه از شیر مادر استفاده نموده اند، مرگ ومیر در حدود ۲۸% داشته اند.

۱۹- به عقیده ی “هاآگنسن” شیر مادر دارای خصوصیات بیولژیکی و زیست شناسی است که از بدو خلقت پستانداران- که در حدود ۱۶۰ میلیون سال می گذرد- مطابق احتیاجات رشد و نمو هر نوع، در سینه ی پستاندار مربوطه تولید می شود.

۲۰- بیماری های وخیم در سال اول عمر در نوزادانی که از شیر مادر تغذیه نموده اند شایع نیست، و بیماری های جلدی و درد شکم در نوزادانی که از شیرغیر مادر تغذیه می کنند شایع تر است.

۲۱- عفونت گوارشی و ریوی و عفونت خونی و مننژیت در نوزادانی که از شیر غیر مادر تغذیه می کنند بیشتر است.

۲۲- مطابق گزارشی از وزارت بهداری آمریکا، گوش درد میانی در نوزادان اسکیموئی در سال اول عمر که از شیر غیر مادر تغذیه کرده اند، شایع تر بوده است.

۲۳- آن چه ارجحیت شیر مادر بر شیر غیر مادر را بیان می کند، تنها ترکیبات شیمیائی نیست، بلکه مهم جنبه ی روحی و روانی شیر دادن از پستان پر مهر مادری می باشد، احساس صمیمیت بین مادر و فرزند هنگام تغذیه، فقط با تغذیه ی شیر مادر از سینه ی مادر به حد اعلا در طرفین تجلی می کنند.

۲۴- “آلدریک” نتیجه ی بحث ای کمیته ای را که راجع به مسائل مادر و فرزند تحت عنوان انجمن تحقیقاتی ملی، بحث کرده بود، چنین بیان کرد که امروز نیز مورد قبول است: “به عنوان غذا، شیر مادر هنوز بهترین نوع شیر برای نوزاد است، گرچه همیشه یک غذای کامل بعد از چند هفته- از ولادت نوزاد- نخواهد بود.”

۲۵- جمع مطالعات دانشمندان راجع به شیر مادر در جمله ی ذیل خلاصه می شود : شیر مادر روی هم رفته در سطح جهانی در نوزاد و مادر، احساس رضایت در طرفین نموده و ایجاد امنیت برای نوزاد و احساس حمایت در طرفین می کند.

۲۶- شیر مادر خود به خود در پستان مادر ترشح شده،مادر بدون صرف وقت زیاد( در مقایسه با شیر غیر مادر) می تواند نوزاد خود را از این نعمت خدائی بهره مند سازد.

۲۷- تغذیه نوزاد با شیر مادر، نقطه ای از رشد در سیر تکاملی مادر است که از نظر فیزیولژیکی و سایکولژیکی برای مادر بسیار مهم است.

۲۸-  “بروا “در نیوزیلند اطفال مدرسه ای رامعاینه کرد و نتیجه ی مطالعاتش چنین بود  که : اطفالی که از شیرمادر تغذیه شده اند، دارای کیفیت صحبت کردن و قدرت خواندن بهتر و روان تری از اطفالی هستند که از شیر غیر مادر تغذیه شده اند.

۲۹- شیر مادر حاوی مواد ایمنی بخشی به نام IGA می باشد که سبب افزایش مقاومت روده ها در مقابل بیماری ها و بعضی ویروس ها می شود. مواد ایمنی بخش IGA میکروبهای استانیلوکوک، پلی یو ویروس را در روده از بین می برد.

۳۰- شیر مادر حاوی نمک به مقدار کمتر از شیر غیر مادر است. و ازدیاد نمک موجود در شیرهای غیر مادر را مسئول فشار خون های بالای دوران بعدی زندگی می دانند.

۳۱- گرچه شیر گاو و اکثر شیرهای غیر مادر حاوی کلسیم به مقدار بیشتر از شیر مادر است ولی کلسیم موجود در شیر مادر بهتر جذب می شود. و این ناشی از نوع چربی شیر مادر است، به همین دلیل تشنج “تتانی” در نوزا دانی که از شیر مادر تغذیه می کنند بسیار نادر است.

۳۲- بررسی های دقیق نشان داده است که مرگ ناگهانی در گهواره در نوزادانی که از شیر مادر تغذیه می  کنند نادرتر است.

۳۳- نوزادانیکه از شیر مادر تغذیه می شوند، در صورتی که مبتلا به یک بیماری شوند زودتر بهبود پیدا کرده است و بهبودی آنها کامل تر از نوزادانی است که از شیر غیر مادر تغذیه می کنند.

۳۴- نوزادانی که از شیر مادر تغذیه می کنند، بعد از سن ۴ ماهگی رشد و نمو کندتری از نوزادانی دارند که از شیر غیر مادر تغذیه می کنند، این رشد سریع و چاق بودن کودکانی که از شیر غیر مادر تغذیه شده اند، نه تنها مفید نیست بلکه در آینده کودکان از نظر ایجاد برخی بیماری ها نقش مهمی دارد. بنابراین تغذیه با شیر مادر که همراه با رشد آهسته نوزاد در دوران کودکی خواد بود، برای ایجاد سلامتی و سالم بودن انسان مناسبتر است.

۳۵- نوزادانی که از شیر مادر تغذیه شده اند در دوران سنین ۱۴-۱۰ سالگی، عروق قلب آنها ضایعه ای دال بر انسداد نشان نداده است ولی در نوزادانی که از شیر غیر مادر تغذیه شده اند، در عروق کرونر قلب آنها ضایعات اولیه که دال بر غیر طبیعی بودن عروق است، موجود بوده است.

با در نظر گرفتن خواص فوق در شیر مادر، ابتدا در سوئد و بعد در انگلیس و آمریکا، اشخاص تحصیل کرده، نوزادان خود را با شیر مادر تغذیه کردند، و امروزه نوزادان اشخاص ثروتمند و دانشگاهی و کالج رو بیشتر از شیر مادر تغذیه می شوند ولی از آنجا که استثمار و تحمیل همیشه متوجه مستضعفین جهان و افراد کم درآمد است، کارخانه های شیر خشک ساز با تبلیغات مسموم خود تا می توانند شیر مادر را با عکس های مبتذل تحقیر کرده و کوچک می شمارند و با عکسهای گول زننده بر روی قوطی، شیر مصنوعی را تبلیغ می کنند. تاسف آور است که تبلیغات شوم و انتفاعی شرکت های نفع طلب و سود جوی شیرهای مصنوعی سبب کنار زدن شیر مادر و جایگزین کردن آن با ترکیبی که معلوم نیست آینده ی بشریت را به کجا می کشاند، شده اند. با تبلیغ، نوزادانی چاق و تپول را سمبل سلامتی معرفی می کنند در حالی که نوزادی ضعیف در دامن مادری ژنده پوش را در کنار خرابه دیواری در حال نوشیدن شیر از پستان مادر معرفی می کنند. کالج روی سوئدی، انگلیسی و آمریکائی نوزادش را با شیر مادر تغذیه می کند ولی فقرا و مستضعفین جامعه ی بشریت را تشویق به نوشیدن شیر مصنوعی می کنند، تا با فروش شیرهای مصنوعی، شرکت های بزرگ شیر ساز جهان را متمول تر و جیب تهی مستضعفین را خالی تر کنند. ترا به خدا بیاییم – به حکم وظیفه ی انسانی و اسلامی- مادران را تشویق به تغذیه با شیر مادر کنیم و از دادن شیرهای مصنوعی که معلوم نیست چه ضایعه ای در آینده ی نوزاد ما به وجود می آورد پرهیز کنیم. شیر مادر شیره ی جان مادر و آب حیاتی است که با چاشنی تبسم و لبخند مادری در حالی که در آغوش پر مهر و محبت مادری لم داده است، بهترین، مفیدترین، و ساده ترین، بی عیب ترین، کامل ترین، و سالم ترین شیر محسوب می شود و با آنچه در تجارت ساخته می شود و با شیشه بلوری و پستانک لاستیکی به نوزاد دلبند انسانی تغذیه می شود قابل قیاس نبوده و نخواهد بود.

ادامه دارد

 

18دسامبر/16

قوانین کیفری در اسلام

قسمت هشتم

محارب

حجه الاسلام والمسلمین موسوی تبریزی(دادستان کل انقلاب اسلامی)

هفتم

در مقاله ی گذشته، مسأله ی اجرای حد شرعی برای زنان حامله ی شیرده را بحث کردیم و گفتیم که اجرای حد شرعی بر زن حامله و یا شیرده در صورتیکه شیر بچه کم یا قطع شود و به بچه لطمه وارد شود حرام است. در این مقاله، مسئله ی دیگری را در این زمینه به بحث میگذاریم و آن بحث از چگونگی اجرای حد است بر شخص مریض و یا مجروح و زنهائی که در حال استحاضه اند. طبق معمول ابتدا فتاوای بزرگان فقها از اهل تشیع و تسنن را نقل می کنیم سپس به ذکر ادله و روایات مطلب می پردازیم مرحوم- شیخ طوسی- رضوان الله علیه- در کتاب “نهایه “[۱] ص ۷۰۱چاپ بیروت می‌فرمایند:”و من وجب علیه الرجم اقیم علیه علی کل حال علیا کان او صحیحا لان الفرض اتلافه و قتله و من وجب علیه الجلد و کان علیا ترک حتی یبراء ثم یقام علیه الحد فان اقتضت المصلحه تقدیم الحد علیه الحد اخذ عرجون فیه مائه شمراخ ادما ینوب منابه و یضرب به ضربه واحده و قد اجزاه و لا یضرت احد فی الاوقات الحاره الشدید الحرولا فی الاوقات الشدیده البرد بل یضرب فی الاوقات المعتدله ”

کسی که باید سنگسار شود، درباره ی او حد الهی اجرا می شود و سنگسار میگردد، خواه مریض باشد و یا سالم، چرا که منظور این است که او در جامعه نباشد و کشته شود و هیچ لزومی ندارد که او صبر کنیم که از نظر مزاجی بهبود یابد. و کسی که باید شلاق بخورد، اگر مریض و علیل باشد دراجرای حد، تعجیل نباید کرد بلکه باید صبر کرد تا بهبودی کامل بیابد، سپس حد درباره ی  او اجرا شود. البته اگر مصلحت مریض یا جامعه در این باشد که در حالت مرض حد بخورد- مانند این که در جامعه، تأخیر حد تأثیر بدی می گذارد و یا از نظر روحی نگرانی اجرای حد درآینده به تشدید کسالت مریض کمک می کند در حالیکه اگر سریعتر اجرا شود خیالش آسوده تر میشود و آثار نگران کننده ی روحی از بین میرود و یا مرض طوری است که امیر بهبودی نیست و بالاخره به هر نحوی اگر صلاح اجتماع در این باشد که زودتر حد اجرا شود-باید یک قبضه از خوشه ها ی خرما یا مانند آن را به دست بگیرند که صد شاخه داشته باشد (در صورتیکه محکوم به صد ضربه باشد و اگرمحکومیت کمتر بود باید به مقدار محکومیت کفایت کرد) و فقط یک بار با آن مریض را بزنند و همین یک بار با صد شاخه از محکومیت صد شاخه کفایت می کند. در اوقات بسیار گرم روزهای تابستان و همچنین در ساعات بسیار سرد زمستان شلاق نمی زنند بلکه در موقع معتدل بودن هوا از نظر گرما و سرما-خواه در تابستان و یا در زمستان- باید حد را اجرا کرد.و در صفحه ی ۷۰۲ می فرماید:”والمستحاضه لا یقام علیها حد حتی ینقطع عنها الدم”

زن مستحاضه را شلاق نمی زنند تا موقعی که خون ریزی اش قطع و از حالت استحاضه پاک شود. مرحوم فاضل هندی در کتاب “کشف اللثام” می فرماید: لا یجلد المریض و لا لمستحاضه اذا لم یجب قتلها بل ینتظر بهما البرخوفا من التلف او استمرار الاستحاضه او زیادتها و نحوها من الامراض فان اقتضت المصلحه التعجیل و منها ان لا یرجی بروءه کالسل و الزمانه و ضعف الخلقه ضرت بضغث یشتمل علی العدد من سیاط او اعواد او شماریخ او نحوها.” یعنی شخص مریض و زن هایی که در حال استحاضه هستند، در صورتی که حکم آنها اعدام نباشد، بلکه تنها شلاق زدن باشد، نباید آن حکم را درباره ی آنها به اجرا گذاشت، بلکه باید به انتظار بهبودی نشست و سپس حکم را اجرا کرد، چرا که در اجرای حد در حالت مرض و استحاضه، ترس تلف شدن شخص یا تشدید و ازدیاد مرض و استحاضه هست. ولی اگر مصلحت بیمار و مستحاضه یا جامعه تعجیل در اجرای حد را اقتضا کند و یا اینکه بیماری به گونه ای است که امید به بهبودی نیست، مانند مرض سل و فلج یا شخصی که از نظر خلقت، ضعیف است، یک قبضه ای که تعداد آن به مقدار محکومیت مجرم باشد انتخاب می کنند و فرقی نمی کند که شلاق باشد یاچوب های ترو باریک و یا خوشه های خرما و امثال آن و فقط یک بار یا دو بار به مقدار محکومیت، او را میزنند سپس روایاتی در زمینه ی فوق نقل می کند که بعداً ذکر خواهد شد در کتاب جواهر، مرحوم صاحب جواهر و در مسالک مرحوم شهید ثانی، و محقق در شرائع و دیگر بزرگان از فقهای شیعه، مسئله فوق را به همان منوال ذکر نموده اند. من به قول مخالفی از فقهای بزرگ در این زمینه برخورد نکردم لذا لزومی نمی بینم که عین اقوال را نقل کنم، فقط به نقل فتوای رهبر کبیرانقلاب فقیه بزگوار و امام امت در تحریر الوسیله و به یک نقل از فتاوای علمای اهل تسنن اکتفا می کنم :”یجب الحد علی المریض و نحوه کصاحب القروح و المستحاضه اذا کان رجما او قتلا و لا یجلد احدهم اذا لم یجب القتل او الرجم خوفا من السرایه و ینتظر البرء و لو لم یتوقع البرء او رای الحاکم المصلحه فی التعجیل ضربهم بلضغث المشتمل عل العدد من سیاط او شماریخ و نحوهما و لا یعتبر وصول کل سوط او شمراخ الی جسده فیکفی التاثیر بالاجتماع و صدق مسمی الضرب بالشماریخ مجتمعا و لو براء قبل الضرب بالضغث حد کالصحیح و امالو برا بعده لم یحد ولایوء خر حد الحایض و الاحوط التاخیر فی النفسا.”

یعنی کیفر افراد مریض و زنهای مستحاضه و کسانی که در بدنشان زخم و یا ناراحتی های جسمی دیگری است، اگر اعدام و یا سنگسار شدن باشد، واجب است که حد را اجرا کرد و تأخیر حد حرام است ولی اگر کیفر غیر از رجم و اعدام باشد مانند شلاق، نباید آن را زد بلکه باید در انتظار بهبودی بود و پس از بهبودی کامل، حد را اجرا کرد و اگر حاکم صلاح ببیند که باید سریعتر حد را اجرا کرد، باید با یک دسته از شلاق و یا شاخه های خرما که به مقدار محکومیت مجرم باشد او را بزنند و هیچ لزومی ندارد که همه ی شاخه ها ویا بندهای شلاق به بدن مریض و یا مستحاضه اصابت کند، بلکه اگر روی هم رفته بر جسم مجرم اثر بگذارد و عرفاً گفته شود که مثلاً با صد شاخه و یا صد شلاق زدند کافی است. و اگر قبل از اجرای حد به طرز فوق، بهبودی یافت باید مانند شخص سالم به کیفر برسد و اگر پس از اجرای حکم بهبودی یافت دیگر حد او ساقط شده و تکرارش حرام است. عبدالرحمان جزیری در کتاب “الفقه علی المذاهب الاربعه” جلد ص۶۲ می نویسد:

“اذا کان المطلوب جلده نحیفا او هزیلا شدیدا الهزال و مریضا مرضا خبیثا لا یرجی برءه کالمسلول و المجذوم والمصاب بالسرطان و غیره ذلک من الامراض الفتاکه الخطیره یجلد بمکتال النخل ای “عرجون علیه غصن” و به مائه غصن او خمسون ففی المائه یضرب به مره واحده و فی الخمسین یضرب به مرتین مع ملاحظه مس الاغصان بجمیع جسمه او یضرب بطرف ثوب مفتول او یضرب بالنعال کما حدث ایام الرسول صلی الله علیه و سلم –فقد روی البخاری –رخمه الله تعالی – و ابوداود ان ابا هریره- رضی الله عنه – قال : اتی النبی – صلی الله علیه و سلم – برجل قد شرب فقال: اضربوه فمنا الضارب بیده و الضارب بنعله و الضارب بثوبه فلما انصرف قال بعض القوم اخزاک الله فال علیه الصلوه و السلام:”لا تقولوا هکذا لا تعینوا علیه الشیطان” فیفهم من الحدیث جوازا لضرب فی حاله الحد بکل شی یو لم فیستعمل ها فی حاله المرض الشدید تیسیرا من الله علی المرضی اما فی حاله الصحه فلا یجوز استعمال هذه الآلات حیث انه لا یودی الغرض المطلوب من اقامه الحد و هو التالم و الانزجار عن الوقوع فی الزنب فیتعین الضرب بسوط الجلد حتی یحصل المقصود… و اتفق الائمه علی ان الزانی غیر المحصن اذا کان مریضا بمرض یرجی بروءه لایقام علیه الحد بل یوخر و یسجن حتی یبر منه کی لا یهلک باجتماع الضرب مع المرض”.

یعنی کسی که لازم است شرعاً شلاق بخورد اگر بیش از حد متعارف، ضعیف یا لاغر باشد یا مرض شدیدی داشته باشد که امیدی برای بهبودی وی نباشد-مانند اشخاص مسلول و جذامی و یا مبتلایان به سرطان- در این صورت برای بهبود یافتن مریض صبر نمی کنند بلکه یک خوشه از خرما را می گیرند که مثلاً صد شاخه داشته باشد یا پنجاه شاخه که در صورتی که به صد ضربه محکوم بود یک بار با قبضه صد تائی و یا دو بار با قبضه ی پنجاه تائی می زنند. البته باید ملاحظه کرد که همه ی شاخه ها به بدن مجرم اصابت کند و یا اینکه با یک لباس بافته شده و یا به وسیله ی کفش حد را اجرا می کنند و در حدیث بخاری و ابوداوود نقل میکنند از ابوهریره که وی میگوید روزی پیش رسول الله (ص) بودم، شخصی را آوردند که شراب خورده بود حضرت دستور دادند که او را بزنید بعضی از ما با کفش و بعضی با دست و بعضی با لباس می زدیم و بعضی به او می گفتند که خداوند تو راذلیل کند که رسول خدا (ص) فرمودند این چنین نگویید که کمک به شیطان است.سپس صاحب کتاب، آقای عبدالرحمن جزیری می گوید: از این حدیث استفاده میشود که در حال اجرای حد با هر وسیله که درد آور باشد جایز است حدود را اجرا کرد پس از این نوع وسائل (چوب پارچه کفش و…) وقتی برای اجرای حد از آنها استفاده میشود که شخص مجرم، مریض باشد تا دردش کمتر باشد و این احسان و تخفیفی است که از طرف پروردگار درباره ی  افراد مریض وی سپس می گوید همه ی بزرگان (اهل سنت) در این جهت متفق القول هستند که زانی غیر محصن که کیفرش فقط شلاق است اگر مرض و کسالت او طوری است که امید به بهبودی آن هست نباید حد را اجرا کرد بلکه باید صبر کرد و او را زندان نمود تا خوب شود و پس از بهبودی حد را اجرا کرد. از نقل اقوال فقها فوق الذکر کاملا روشن می شودکه در نظر عموم فقها اعم از شیعه یا اهل سنت و جماعت اجماعی و مورد اتفاق است که در حال مرض در صورتی که امید به بهبودی هست، نباید حد شلاق را اجرا کرد. و اینک روایات مطلب :

روایت اول :

یحیی ابن عباد المکی قال: قال لی سفیان الثوری انی اری لک من ابی عبدالله-علیه السلام- منزله فسله عن رجل زنی و هو مریض ان اقیم علیه الخدمات(خافوا ان یموت) ما بقول فیه ؟ فسالته فقال هذه المسأله من تلقا نفسک او قال لک انسان ان تسالنی عنها ؟فقالت :سفیان الثوری سالنی ان اسالک عنها فقال ابو عبدالله-علیه السلام- :ان رسول الله-صلی الله علیه و اله- انی برجل احتبن “احبن) مستقی البطن قد بدت عروق فخذیه و قد زنی بامراه مریضه فامر رسول الله(ص) بعذق فیه شمراخ فضرب به الرجل ضربه و ضربت به المراه ضربته ثم خلی سبیلهما ثم قرا هذه الایه : “و خذ بیدک ضغثا فاضرب به ولا تحنث”. [۲]

یحیی بن عباد مکی می گوید که روزی سفیان ثوری به من گفت که تو دارای قرب و منزلتی نزد امام صادق(ع) هستی، از ایشان بپرس درباره ی مردی که زنا کرده، اگر حد الهی درباره ی او جاری بشود میمیرد، چه باید کرد؟ یحیی می گوید من از امام سؤال کردم فرمود: این سؤال از خودت است یا دیگری گفته؟ گفتم سفیان ثوری سؤال کرده است فرمودند : در زمان رسول الله (ص) مردی را آوردند که از نظر مرض استقا شکم او بیش از حد گنده شده و باد کرده بود و گوشت رآنهای او ریخته و رگ های او پیدا بود. وی با یک زن مریض مرتکب عمل زنا شده بود حضرت دستور دادند که یک قبضه از شاخه های خرما را آوردند و به وسیله ی آنها یک ضربه به زن و یک ضربه به مرد زد و سپس آنها را رها کرد و سپس این آیه ی شریفه را خواند که می فرماید :”یک قبضه از شاخه های خرما را به دست بگیر و با آن بزن و قسم خود نشکن (یعنی خلاف قسم عمل نکن.)

روایت دوم :

“عن ابی عبدالله -علیه السلام- قال لا یقام الحد علی المستحاضه حتی ینقطع الدم عنها”.[۳]

امام صادق می فرمایند : حد بر زنهائی که در حال استحاضه هستند اجرا نمی شود تا اینکه خون استحاضه قطع گردد.

روایت سوم

“سکونی از امام صادق (ع) نقل می کند که فرمود: روزی مردی را خدمت (ع) آوردند که در بدنش جراحات زیادی داشت و حد بر او واجب بود فرمودند: “اقروه حتی یبراء لا تنکوءها علیه فتقتلوه” یعنی نگه دارید تا زخم او بهبود یابد و زخم او را شدیدتر نکنید (با اجرای حد) که او را میکشید. و چند روایت دیگر.

 

[۱] – لازم به تذکر است که مسائل ذکر شده در این کتاب طبق نظریه ی برادران اهل سنت است و گرنه فقهای شیعه در اجرای حد و وسیله ی اجرا شرایطی دارند که در آینده ذکر خواهد شد، و اینکه هر کس با چیزی بزند و از وسائل مختلف استفاده شود جایز نمی دانند.

[۲] -وسائل شیعه ج۱۸ ص ۳۲۰٫

 

[۳] -وسائل شیعه ج۱۸ ص ۳۲۱٫

18دسامبر/16

جهاد در قرآن

قسمت یازدهم

حجه السلام والمسلمین طاهری خرم آبادی

عوامل معنوی پیروزی

صبر

در ادامه بر شماری از عوامل معنوی پیروزی در شماره ی قبل به بیان نقش صبر پرداختیم و با طرح آیه های ۶۵ و ۶۶ از سوره ی انفال، دو نکته از چهار نکته ای را که این دو آیه اشاره دارد توضیح  دادیم. در مقاله ی زیر، نخست، بحث از نکته ی دوم را به پایان می بریم و سپس نکته های سوم و چهارم را بیان می کنیم :

رابطه ی ایمان و صبر:

اینک باید بررسی شود که رابطۀ بین درک عرفانی و آگاهی های معنوی و خداشناسی و صبر و شجاعت چیست؟ و چگونه این آگاهی ها و ایمان و آثار عملی آن سبب غلبه بر دشمن می گردد؟ برای روشن شدن این مطلب به چند نکته باید توجه داشت:

الف- همیشه دو نوع بینش نسبت به جهان و سیرو حرکتی که دارد وجود داشته است یکی بینش مادی و دیگری الهی. در بینش مادی،پاره ای از مکتب ها یا دانشمندان مادی، اصل را در جهان بر فساد و باطل گرائی و ظلم و ستم قرار داده اند و انسان را موجودی فاسد و جانی بالفطره می دانند و عدالت، احسان، خوبی اخلاق و فضیلت را از موارد استثنائی رویه بشری می شمرند و بر این اساس حرکت و سیر جهان و انسان را به سوی کمال و بهتر شدن و حق و عدالت نمی دانند و بدبینی عجیبی به آفرینش و انسان دارند. ولی در بینش الهی “جهان” بر پایه ی حق و عدالت استوار است و به سوی کمال مطلق در حرکت است و “انسان” موجودی صالح و خوب، آفریده شده است و استعداد صلاح و خوبی و فضیلت در او به ودیعت گذارده شده است و به سوی خوبی و پیروزی حق بر باطل، عدل بر ظلم و صلاح بر فساد، می رود و هر گونه بی عدالتی و فسادی که در عالم، وجود دارد حرکتی است بر خلاف فطرت و خلقت، حرکتی است “قسری” و استثنائی که دوام ندارد و بالاخره عاقبت و سرانجام از آن متقین و مردم صالح و نیکوکار در کل جهان خواهد بود. قرآن این مسئله را در موارد زیادی به گونه های مختلفی مطرح نموده است از جمله در آیه های زیر:

$tBur $uZø)n=yz uä!$yJ¡¡۹$# uÚö‘F{$#ur $tBur $yJåks]÷t/ WxÏÜ»t/ 4 y7Ï۹ºsŒ `sß tûïÏ%©!$# (#rãxÿx. 4 ×@÷ƒuqsù tûïÏ%©#Ïj9 (#rãxÿx. z`ÏB ͑$¨Z9$# [1]

– ما آسمان و زمین و آن چه بین این دو قرار دارد را باطل نیافریدیم. این گمان و بینش کسانی است که کافرند پس وای بر آنها که کافر شده اند از آتش.

ôQr& ã@yèøgwU tûïÏ%©!$# (#qãZtB#uä (#qè=ÏJtãur ÏM»ysÎ=»¢Á۹$# tûïωšøÿßJø۹$%x. ’Îû ÇÚö‘F{$# ôQr& ã@yèøgwU tûüÉ)­GßJø۹$# ͑$¤fàÿø۹$%x. [2]

– آیا ما کسانی را که ایمان آوردند و عمل مانند مفسدین در زمین قرار می دهیم ؟ آیا پرهیزکاران را مانند گناهکارن قرار می دهیم ؟!

$tBur $oYø)n=yz ÏNºuq»yJ¡¡۹$# uÚö‘F{$#ur $tBur $yJåks]÷t/ šúüÎ۶Ïè»s9[3]

– ما آسمان ها و زمین و آن چه بین این دو قرار گرفته است را بیهوده و بی هدف و به بازی نیافریدیم.

 

ö@t/ ß$ɋø)tR Èd,ptø:$$Î/ ’n?tã È@ÏÜ»t7ø۹$# ¼çmäótBô‰uŠsù #sŒÎ*sù uqèd ×,Ïd#y— ۴[۴]

– ما از حق می گیریم و بر باطل می زنیم، پس باطل را از بین می برد.

$tB !$yJßg»oYø)n=yz žwÎ) Èd,ysø۹$$Î/ £`Å۳»s9ur öNèduŽsYò۲r& Ÿw tbqßJn=ôètƒ [۵]

– آسمان ها و زمین را جز بر حق نیافریدیم. این آیات به خوبی نشانگر این حقیقت است که عالم و جهان هدف دار آفریده شده است و بر پایه ی حق و عدالت استوار است و به سوی کمال و حق مطلق در حرکت است. درباره ی جامعه ی انسان هم در آیات زیادی وعده ی پیروزی مطلق حق بر باطل و گسترده شدن عدل در جهان داده شده است. از جمله در آیه های زیر :

y‰tãur ª!$# tûïÏ%©!$# (#qãZtB#uä óOä۳ZÏB (#qè=ÏJtãur ÏM»ysÎ=»¢Á۹$# óOßg¨ZxÿÎ=øÜtGó¡uŠs9 ’Îû ÇÚö‘F{$# $yJŸ۲ y#n=÷‚tGó™$# šúïÏ%©!$# `ÏB öNÎgÎ=ö۶s% £`uZÅj3uKã‹s9ur öNçlm; ãNåks]ƒÏŠ ”Ï%©!$# ۴Ó|Ós?ö‘$# öNçlm; Nåk¨]s9Ïd‰t7ãŠs9ur .`ÏiB ω÷èt/ öNÎgÏùöqyz $YZøBr& 4 ÓÍ_tRr߉ç۶÷ètƒ Ÿw šcqä.Ύô³ç„ ’Î۱ $\«ø‹x© ۴ `tBur txÿŸ۲ y‰÷èt/ y7Ï۹ºsŒ y7Í´¯»s9’ré’sù ãNèd tbqà)Å¡»xÿø۹$# [۶]

– در این آیه حکومت و خلافت در زمین و قدرت دین خدا در جهان و تبدیل خوف به امنیت و توحید جایگزین شرک شدن و عبادت خاص خداوند را به مؤمنین وعده داده شده است.

uqèd ü”Ï%©!$# Ÿ@y™ö‘r& ¼ã&s!qߙu‘ ۳“y‰ßgø۹$$Î/ Èûïϊur Èd,ysø۹$# ¼çntÎgôàã‹Ï۹ ’n?tã Ç`ƒÏe$!$# ¾Ï&Íj#à۲[۷]

ô‰s)s9ur $oYö;tFŸ۲ ’Îû ͑qç/¨“۹$# .`ÏB ω÷èt/ ̍ø.Ïe%!$# žcr& uÚö‘F{$# $ygèO̍tƒ y“ÏŠ$t6Ï㠚cqßsÎ=»¢Á۹$# [۸]

در این دو آیه غلبه دین خدا و رسالت پیامبر بر تمام ادیان و حکومت مردم صالح بر زمین به طور حتم پیش بینی گردیده است. و بالاخره عاقبت و سرانجام، با مردم با تقوی خواهد شد : “و العاقبه للمتقین”

و این وعده ی الهی بنا بر احادیث زیاد و متواتری که از طریق شیعه و سنی رسیده است به دست حضرت مهدی(عج) تحقق می یابد و حکومت عدل الهی در پهنه ی گیتی مستقر می شود. و از طرفی می دانیم که تمام مبارزاتی که حق علیه باطل در طول حیات بشر داشته و دارد هر کدام در هر شرائطی که بوده و خواهد بود در تحقق پیروزی حق بر با باطل در کل جهان به نوبه ی خود تاثیر دارد و زنجیر وار حلقات این سلسله از آدم (ع) تا خاتم اوصیا حضرت مهدی (عج) به هم اتصال خواهد داشت. بنابراین هر فرد مسلمانی که قدم در راه حق و مبارزه با باطل می گذارد با توجه به این بینش، خود را پیروز می بیند و کار خود را بی نتیجه نمی پندارد و با هر قطره خون خود که توسط دشمن بر زمین می ریزد درخت حق را آبیاری می کند و سرانجام میوه ی این درخت،کام ها را شیرین خواهد ساخت. یعنی چنین کسی که ایمان دارد که مبارزه اش به نتیجه نهائی صددرصد ولو در دراز مدت خود رسید. به عبارت دیگر از نظر روانی فرق است بین کسی که در کاری با علم و امید به نتیجه و پیروزی و آینده ای روشن قدم بگذارد با کسی که با تردید و دودلی و یاس و ناامیدی وارد کاری شود. قهرا فرد اول با شوق و شور بیشتری آن را انجام می دهد و استقامت خواهد داشت و از شهامت و شجاعت بیشتری برخوردار خواهد بود. و به عکس، فرد دوم همیشه در صدد فرار و عقب نشینی و گرفتار شکنجه ی روحی، تردید و یأس است همان گونه که می بینیم رزمندگان اسلام با چه شور شوقی در رفتن به جبهه های جنگ از هم سبقت می‌گیرند و اشک شوق می ریزند چنان چه در تاریخ گذشته ی اسلام هم شواهد و نمونه های زیادی داریم که این جا مجال ذکر نیست. پس بینشی که اسلام به مسلمین در رابطه با جهان و اسلام می دهد خود عامل مهمی است برای پیدایش صبر و استقامت و شهامت و غلبه بر دشمن در صحنه ی نبرد.

ب- با توجه به وعده ای که خداوند در زمینه ی یاری مؤمنین می دهد که شاید حدود بیش از ۳۰ مورد از نصرت و یاری خداوند در قرآن یاد شده است( و بحث مفصلی در این زمینه خواهیم داشت) مسلمان با پشتوانه ی قوی و نیرومند در میدان جنگ قدم مینهد، نیرویی که فوق همه ی نیروها است او خود را متکی به کانون هستی و خداوند جهان می‌داند و از امدادهای غیبی خویشتن را برخوردار می‌بیند و قهراً با اعتماد و اطمینان خاطر بیشتر می جنگد. او ایمان دارد که:” ان تنصروا الله ینصرکم ” اگر خدا را یاری کنید خدا هم شما را یاری خواهد نمود. او فریاد میزند:”الله مولانا و لا مولی لکم” خداوند یار و ولی ما است و شما یاور و پشتیبانی ندارید انسان مؤمن می داند که برای خدا قدم برمی دارد و در راه او جان می دهد و با کل جهان هماهنگ است و متقابلاً خداوند هم او را یاری خواهد نمودت

ج- انسان مسلمان و مؤمن با اعتقادی که به معاد و عالم پس از مرگ دارد مرگ را برای خود نابودی و نیستی نمی پندارد، بلکه مرگ درنظر او انتقال از منزلی است به منزل دیگر. گذشت از مرحله ای است و وارد شدن در مرحله ی دیگر. چنین انسانی در نظرش سیر و حرکتی دارد و در این سیر و حرکت تکاملی از هر نقطه‌ای که می گذرد و به نقطه ی جدید منتقل می گردد مردنی است. نسبت به گذشته و زندگی نوینی است نسبت به آینده و به قول مولوی:

از جمادی مردم و نامی شدم

واز نما مردم ز حیوان سر زدم

مردم از حیوانی و آدم شدم

پس چه ترسم کی ز مردن کم شوم

جمله دیگر بمیرم از بشر

تا برآرم از ملایک بال و پر

بار دیگر از ملک پران شوم

آن چه اندر وهم نیاید آن شوم

 

پس مرگ، نیستی نیست، آفرینش است، ” خلق الموت و الحیوه” عدم نیست، وجود است، هستی کامل تر است، پلی است که انسان از آن به سوی جهان ابدی و جاوید می گذرد تا چه رسد به شهادت که حیات شهید حیات برتر و با ویژگی های بیشتری همراه است:

” و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون”

حیات وزندگی شهید، زندگی در مقام قرب و نزدیکی به خداوند است. شهید از مواهب الهی بهره مند است و…

بنابراین آن خوف و وحشتی که غیر از مؤمن به خدا از مسئله ی مرگ و کشته شدن دارد هرگز در مؤمن نیست بلکه به جای خوف، عشق است و شوق به لقا خداوند و زندگی بهتر. و لذا قرآن اولیا خداوند را با نداشتن خوف و ترس توصیف می فرماید:

“الا ان اولیا الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون”

و کفار را  با رعب و وحشت – به همین دلیل- توصیف فرموده است:

óOçFRV{ ‘‰x©r& Zpt6÷du‘ ’Îû NÏd͑r߉߹ z`ÏiB «!$# ۴ y7Ï۹ºsŒ öNåk¨Xr’Î/ ×Pöqs% žw šcqßgs)øÿtƒ [۹]

خلاصه ی مضمون آیه این است که کفار بیشتر از آن چه که از خدا می ترسند از شما خوف و وحشت دارند زیرا اینها قومی هستند که درک و فهم ندارند یعنی همان درک و بینشی که فقط خوف از خدا می آورد و نه از چیز دیگر که در مسلمآنها وجود دارد، نه در کفار. اینها مجموعه عواملی است که رابطه بین این نوع بینش و صفاتی چون صبر استقامت شجاعت و شهامت را مشخص می سازد و هر قدر ایمان و معرفت قوی تر باشد آثار آن که این سجایای اخلاقی است هم بیشتر و قوی تر خواهد بود و این است رمز موفقیت و پیروزی و غلبه یک نفر بر ده نفر “بانهم قوم لا یفقهون”

۳-منظور از ضعفی که دچار مسلمین شده بود و به خاطر آن خداوند به آنان تخفیف می دهد چیست؟ آیا این ضعف در قوای مادی است یا در قوای معنوی؟ بعضی از مفسرین اهل سنت آن را اعم از مادی و معنوی دانسته‌اند و آن را بر مسلمین در غزوه ی بدر تطبیق داده‌اند و آیه را چنین تفسیر نموده اند که مسلمین در دو زمان مختلف، دو حالت داشته اند یکی حالت ضعف در مثل غزوه ی بدر که بیش از یک اسب نداشته اند. هم چنین کمبود مواد غذایی داشتند و عدد آنها کمتر از یک سوم مشرکین بود و آماده ی جنگ نبودند. در این حالت خداوند به آنها رخصت داده است که یک نفر در مقابل دو نفر استقامت نماید و حالت دوم حالت قوت و نیرومندی بوده است که از جهت نیروی انسانی و رزمی کامل شده بودند. در این حال باید هر یک نفر در برابر ده نفر ایستادگی نماید همان گونه که در فتح روم و فارس و بعضی از فتوحات زمان پیغمبر مانند جنگ موته چنین بودند.معنی آیه بنا بر این تفسیر چنان می شود که حکم اولی برای شما آن است که یک نفر در برابر ده نفر قرار بگیرد ولی اکنون (یعنی غزوه ی بدر) که خدا می داند شما در جهت نیرو ضعیف هستید خداوند تخفیفی به شما داده است وهر نفر در برابر دو نفر باید استقامت داشته باشد. ولی دقت در آیه و تاریخ مسلمین غیر از این را ثابت می کند زیرا اولا مسلمآنها در هر زمانی از جهت نیروی مادی و انسانی در مقایسه با دشمن ضعیف بوده اند چنان چه همین مفسر مثالی می زند برای زمان قوت مسلمین و می گوید در جنگ موته، دشمنان صد و پنجاه هزار نفر بودند و مسلمآنها سه هزار نفر و در جنگ یرموک لشگری که هر قل جمع آوری کرده بود دویست هزار نفر بودند و عدد مسلمین بیست و چهار هزار نفر. اگر دقت کنیم می بینیم مواردی را که مثال برای حالت قوت مسلمین زده در مقایسه با دشمن درجهت نیرو باز ضعیف بودند اگر چه در مقایسه با پاره ای دیگر از غزوات و جنگ ها قوی بوده اند. البته در آن غزوات، دشمن هم به این اندازه قوی نبوده است. و ثانیا با دقت در آیه ی مورد بحث روشن می شود که تکیه بر مسائل مادی و نیروی انسانی نیست بلکه صبر و فهم و یقین به ماورا طبیعت است که معیار ضعف و قوت است یعنی ضعف و قوت در ایمان مردم است که دو حالت را پدید آورده است وصبر و استقامت را کم و زیاد می کند. وثالثا ما هر قدر به صدر اول  اسلام نزدیک تر می شویم می بینیم از که قوت ایمان و اراده ی مردم بیشتر بوده اگر چه از جهات مادی ضعیف تر بوده اند و هر مقدار که بر عده ی مسلمانان افزوده می شد و نیروی مادی بیشتری می یافتند از جهات معنوی و قوت ایمان آنها کاسته می شد هر جمعیتی که دارای هدفی است در هنگامی که عده آنها کمتر و نیروی آنان ضعیف تر است با هدایت رهبری صحیح از جهت اراده و تصمیم و فداکاری و جهاد در راه هدف قوی ترهستند و آن گاه که به قدرتی رسیدند و در رفاه و تنعم قرار گرفتند و هدایت صحیحی نداشتند خواه ناخواه آن عزم و اراده آهنین را از دست می دهند و ضعف و خمودی جای آن را می گیرد گذشته از این هیچ جامعه ای از یک نوع اختلاف و تفاوت در ایمان و سجایای اخلاقی خالی نیست یعنی گروهی دارای ایمان قوی هستند و گروهی درجات ضعیفی از ایمان را دارا می باشند و گروه سومی هم منافق و دورو خواهند بود. در این بین،هر در گروه اول قوی تر و بیشتر باشند در افکار متوسط ها اثر مطلوب می گذارند و هر قدر گروه دوم و منافقین بیشتر و قویتر باشند متوسطین را به خود جذب می نمایند و هر قدر جمعیت زیادتر می شود به طور معمول بر عدد آنها که درجات ضعیفی از ایمان را دارا هستند افزوده می شود و گروه اول در اقلیت قرار می گیرد و قوای روحی و معنوی فرد متوسط هم به ضعف می‌رود در صورتی که آن جمعیتی که هدفی عالی را تعقیب می‌نماید اگر از افراد کم و برگزیده ای تشکیل شود هر قدر هم که دشمن و مشکلات زیادتر باشد قدرت روحی و معنوی و امکان پیروزی آنها بیشتر خواهد شد و تاریخ هم شاهد و گواه خوبی براین مطلب است. در غزوه ی بدر، مسلمین غالب شدند در حالی که سیصد و سیزده نفر بیشتر نبودند و امکانات اولیه جنگ را هم فاقد بودند و کفار، سه برابر مسلمین و دارای افرادی کارآزموده و جنگ دیده و تجهیزات نظامی روز. ولی در جنگ احد، مسلمین با عده ی بیشتر و تجهیزات زیادتر با شکست مواجه شدند. یا در جنگ حنین به فرموده ی قرآن کثرت و زیادی رزمندگان آنان را به عجب درآورده و به خود و قدرت مادی خویش مغرور شدند ولی در مقام عمل جز عده ی کمی پیامبر را تنها گذاشتند و به کوه و صحرا فرار نمودند و با امداد غیبی غالب گردید:

tPöqtƒur Aû÷üuZãm   øŒÎ) öNà۶÷Gt6yfôãr& öNà۶è?uŽøYx. öNn=sù Ç`øóè? öNà۶Ztã $\«ø‹x© ôMs%$|Êur ãNà۶ø‹n=tæ Ùßö‘F{$# $yJÎ/ ôMt6ãmu‘ §NèO NçGøŠ©۹ur šúï̍Î/ô‰•B[10]

بنابراین منظور از ضعفی که مسلمین دچار آن گردیده بودند ضعف در قوای روحی و معنوی است نه قوای مادی و ظاهری.

۴-آیه گرچه به صورت اخبار و حمایت از یک واقعه و جریان مطرح شده است و فرمان و تکلیف در آن تصریح نشده است ولی با توجه به جمله ی “الان خفف الله عنکم” منظور تکلیف و بیان قانون است نه خبر و نقل یک داستان. زیرا تخفیف و رخصت دادن در مقام تکلیف و قانون گذاری مطرح است نه در مقام خبر دادن و در این جا گرچه کلمه ی “یغلبوا” (غلبه پیدا می کند) که از آینده خبر می دهد به کار رفته است و لفظ ان خبر است نه انشا و تکلیف ولی خبری است که منظور و مقصود از آن انشا وتکلیف است یعنی خبر از غلبه یافتن آنها داده است به منظور اینکه آن را تکلیف و قانون برای آنها قرار دهد. و خلاصه معنی آیه این است که باید یک نفر از شما در برابر ده نفر از کفار ثابت قدم باشد که خداوند بر شما تخفیف دده است به علت ضعفی که در شما احساس می شود پس یک نفر از شما باید در برابر دو نفر از آنها استقامت نماید.

 

[۱] – سوره ی ص، آیه ی ۲۷

[۲] – سوره ی ص، آیه ی ۲۸

[۳] -سوره ی دخان آیه ی ۳۸

[۴] -سوره ی انبیا آیه ی ۱۸

[۵] -سوره ی دخان آیه ی ۳۹

[۶] -سوره ی نور آیه ی ۵۵

[۷] – سوره های توبه فتح و صف آیه های ۹،۲۸،۳۳

[۸] -سوره ی انبیا آیه ی ۱۰۵

 

 

[۹] – سوره ی حشر آیه ی ۱۳

 

[۱۰] – سوره ی توبه آیه ی ۲۵

18دسامبر/16

رهنمودهائی از تاریخ اسلام برای تداوم انقلاب اسلامی- حجه الاسلام و المسلمین رسولی

قسمت یازدهم

هجرت مسلمانان به حبشه :

خلاصه :

در شماره قبل به دنبال بیان این حقیقت بودیم که همان گونه که خدای متعال در قرآن کریم بیان فرموده همیشه پیروزی ها به دنبال استقامت و پایداری مسلمانان و هم چنین پیروان دیگر انبیا الهی نصیب انان می شده و بلکه در اثر استقامت و پایداری آنها دشمن به زانو در آمده و تسلیم حق می شدند، و برای اثبات این مطلب نمونه هائی آوردیم که یکی از آنها داستان جالب هجرت مسلمانان به حبشه بود،که به دنباله ی آن به این گفتار کشیده شد، و اینک دنباله ی داستان :

در پیشگاه نجاشی :

عمروعاص عماره به حبشه وارد شده و به گفته برخی قبل از آن که به نزد نجاشی بروند پیش درباریان سرکردگان لشکر و بزرگان حبشه که سخنانش نفوذ و تاثیری در نجاشی داشت. رفته و هدایائی نزد ایشان بردند، و ماجرای خود و هدف و منظور مسافرتشان را به حبشه به آنها اطلاع داده و آنها را با خود هم عقیده و همراه کردند که چون در پیشگاه نجاشی سخن از مهاجرین مکه به میان آمد شما هم ما را کمک کنید تا نجاشی را راضی کرده اجازه دهد که ما این افراد را به مکه بازگردانیم، و آنها را تسلیم ما کند. آنها نیز قول همه گونه مساعدت و همراهی را به عمروعاص و عماره دادند، و برای ملاقات آنها وقت گرفته آنان را به نزد نجاشی بردند، و چون هدایای قریش را نزد نجاشی گذارده و نجاشی از وضع قریش و بزرگان مکه جویا شد آن دو در پاسخ اظهار داشتند : ای پادشاه! گروهی از جونان نادان و بی خرد ما به تازگی از دین خود دست کشیده و آئین تازه ای آورده اند که نه دین شماست و نه دین ما،و اینان اکنون به کشور شما گریخته و بدین سرزمین آمده اند، بزرگان ایشان یعنی پدران و عموها و رؤسای عشیره و قبیله هایشان ما را پیش شما فرستاده اند تا دستور بدهید که آنها را به نزد قریش که به وضع و حالشان اگاه ترند باز گردانند. سکوتی مجلس را فرا گرفت، عماره و عمروعاص نگرانند تا مبادا نجاشی دستور دهد که مهاجرین را احضار کرده و با اینها در این باره گفت و گو کند، زیرا چیزی برای به هم زدن نقشه شان بدتر از این نبود که نجاشی آنها را ببیند و سخنانشان را بشنود. در این وقت درباریان و سرکردگانی که قبلاً خود را آماده کرده بودند تا دنبال گفتار فرستادگان قریش را بگیرند به سخن آمده و گفتند : پادشاها! این دو نفر سخن به راستی و صدق گفتند، و بزرگان این افراد به وضع و حال ایشان داناتر از ایشان هستند، و اختیارشان نیز به دست آنهاست، بهتر همان است که این افراد را به دست این دو بسپارید تا به شهر و دیارشان باز گردانند و به دست بزرگانشان بسپاردند! نجاشی با ناراحتی و خشم گفت : به خدا سوگند تا من این افراد را دیدار نکنم و سخنانشان را نشنوم اجازه ی بازگشتنشان را به دست این دو نفر نخواهم داد، اینان در کنف حمایت من اند و به من پناه آوده اند، نخست باید آنها را بدین جا دعوت کنم و جست و جو و پرسش کنم ببینم که آیا سخنان این دو نفر درباره ی آنها راست است یا نه، اگر دیدم این دو نفر راست می گویند آنها را به ایشان خواهم سپرد و گرنه از ایشان دفاع خواهم کرد و تا هر زمانی که خواسته باشند در این سرزمین بماننند و درکمال آرامش به سر برند.

مهاجرین در حضور نجاشی :

نجاشی به دنبال مهاجرین فرستاد و آنان را به مجلس خویش احضار کرد، مهاجرین که از ماجرا و علت احضارشان از طرف پادشاه حبشه مطلع شدند انجمنی کرده و درباره ی این که چگونه با نجاشی سخن بگویند به مشورت پرداختند، و پس از مذاکراتی که انجام شد تصمیم گرفتند در برابر نجاشی و سرکردگان او از روی راستی و صراحت سخن بگویند و تمام پرسش‌هائی را که ممکن است از ایشان بکنند به درستی و از روی صدق صفا پاسخ گویند اگرچه به آواره شدن مجدد آنها بیانجامد، و از میان خود جعفر بی ابی طالب را برای سخن گفتن و پاسخ گویی انتخاب کردند، و در پاره‌ای از روایات نیز آمده که خود جعفر به آنها سخن گفت: پاسخ سؤالات را به من واگذار کنید و کسی با آنها سخن نگوید. و بدین ترتیب مهاجرین وارد مجلس نجاشی شده و بی آنکه در برابر نجاشی به خاک افتاده و مانند دیگران او را سجده کنند هرکدام در جایی جلوس کردند. یکی از رهبانان به مهاجرین پرخاش کرده و گفت: برای پادشاه سجده کنید! جعفر ابن ابی طالب به او روی کرد و گفت: ما جز- برای خداوند- برای دیگری سجده نمی کنیم. عمروعاص که از احضار آنها ناراحت و خشمگین بود و به دنبال بهانه ای می گشت که آنها را پیش نجاشی افرادی نامنظم و ماجراجو معرفی کندو مانع سؤال و پاسخ آنها گردد در اینجا فرصتی به دست آورده و گفت: قربان! مشاهده کردید که چگونه ایشان حرمت پادشاه را نگه نداشته و سجده نکردند؟!

چگونگی مجلس نجاشی:

مجلسی بود آراسته و کشیشهای مسیحی در اطراف نجاشی نشسته و کتاب های انجیل را باز کرده و پیش خود گذارده بودند ومنتظر گفتار پادشاه حبشه بودند تا چگونه با اینها رفتار کرده وبا این ماجرای تازه چه خواهد گفت، در این وقت نجاشی لب گشوده و گفت:این چه آئینی است که شما برای خود برگزیده و انتخاب کرده اید که نه قوم و عشیره ی شماست و نه آئین مسیح و دین من است و نه آئین هیچ یک از ملت های دیگر؟ جعفربی ابی طالب که خود را آماده برای پاسخ گوئی کرده بود با کمال شجاعت لب به سخن باز کرده در پاسخ چنین گفت: پادشاها! ما مردمی بودیم که به وضع زمان جاهلیت زندگی را سپری می نمودیم! بتهای سنگی و چوبی را پرستش می کردیم، گوشت مردار می خوردیم، کارهای زشت انجام می دادیم، برای فامیل و ارحام خود حشمتی نگه نمی داشتیم، نسبت به همسایگان بدرفتاری می کردیم، نیرومندان ما به ناتوانان زورگوئی می کردند…   و این وضع ما بود تا آنکه خدای تعالی پیغمبری را در میان ما مبعوث فرمود که ما نسب او را می شناختیم، راستی و امانت و پاکدامنی او برای ما مسلم بود، این مرد بزرگوار ما را به سوی خدای یکتا دعوت کرد و به پرستش و یگانگی او آشنا ساخت، به ما فرمود: دست از پرستش بتان سنگی و آن چه پدرانتان می پرستیدند بردارید، و به راستگویی و امانت و صله ی رحم، نیکی به همسایه سفارش کرد، از کارهای زشت، و خوردن مال یتیمان، و تهمت زدن به زنان پاکدامن… و امثال این کارهای ناپسند جلوگیری فرمود به ما دستور داد خدای یگانه را بپرستیم و چیزی را شریک او قرار ندهیم، ما را به نماز و زکات و عدالت و احسان و کمک به خویشان امر فرمود و از فحشا منکرات وظلم وتعدی و زور نهی فرمود… و خلاصه یک یک دستورات اسلام را برای نجاشی بر شمرد. آنگاه نفسی تازه کرد دنباله ی گفتار خود را چنین ادامه داد :…پس ما او را تصدیق کرده و به او ایمان آوردیم، و از وی آنچه از جانب خدای تعالی آورده بود پیروی کردیم خدای یکتا را پرستش کردیم، آن چه را برما حرام کرده و از ارتکاب آنها نهی فرموده انجام ندادیم، حلال او را حلال و حرامش را حرام دانستیم… و خلاصه هر چه را دستور فرموده بود به مرحله ی اجرا درآوردیم… قریش که چنان دیدند دست به آزار و شکنجه ی ما گشودند و با هر وسیله ای که در اختیار داشتند کوشیدند تا ما را از آئین مقدس بازدارند و به  پرستش بتان بازگردانند، و به انجام کارهای زشتی که پیش از آن حلال و مباح میدانستیم وادارند، هنگامی که ما خود را در مقبل ظلم و ستم و آزار و شکنجه و سخت گیری های آنها مشاهده کردیم و دیدیم که آنها مانع انجام دستورات دینی ما می شود به کشور شما پناه آوردیم، و از میان سلاطین و پادشان دنیا شخص شما را انتخاب کردیم و به عدالت شما پناهنده شدیم بدان امید که در جوار عدالت شما کسی به ما ستم نکند. در اینجا جعفر لب فرو بست و دیگر سخنی نگفته سکوت کرد. نجاشی- که سخت تحت تأثیر سخنان جعفر قرار گرفته بود- گفت: آن چه گفتی همان است که عیسی بن مریم برای تبلیغ آنها مبعوث گشته و بدآنها دستور داده است… سپس به جعفر گفت:

آیا از آنچه پیغمبر شما آورده و خداوند بر او نازل کرده چیزی به خاطر داری؟

جعفر- آری

نجاشی- پس بخوان

جعفر شروع کرد به خواندن[۱] سوره ی مبارکه ی مریم و آیات آن را خواند تا رسید به این آیه مبارکه :”وهزی الیک یجذع النخله تساقط”

” علیک رطبا جنیا…”

نجاشی و حاضران که سر تا پا گوش شده بودند از شنیدن این آیات چنان سخت تحت تاثیر قرار گرفته بودند که سیلاب اشکشان از چهره سرازیر گشت و قطرات اشک از محاسن انبوه نجاشی سرازیر شد و کشیشان به قدری گریستند که اشک دیدگانشان روی صفحات انجیل هائی که در برابرشان باز بود بریخت… آنگاه لب گشوده و گفت: به خدا سوگند سخن حق همین است که پیغمبر شما آورده و با آنچه عیسی آورده هر دو از یک جا سرچشمه گرفته است، آسوده خاطر باشید که به خدا هرگز شما را به این دو نفر تسلیم نخواهم کرد. عمروعاص گفت: پادشاها! این پیغمبر با مخالف ما است آنها را به سوی ما بازگردان! نجاشی از این حرف چنان خشمناک شد که مشت خود را بلند کرده به سختی به صورت عمروعاص کوفت چنان که خون از روی او جاری گردید، سپس به او گفت: به خدا اگر نام او را به بدی ببری جانت را خواهم گرفت. آن گاه رو به جعفر کرده و گفت: شما در همین سرزمین بمانید که درامان و پناه من خواهید بودو عمروعاص که دیگر درنگ درآن مجلس را صلاح نمی دید برخاسته و با چهره ای درهم و افسرده به خانه آمد و هر چه فکر کرد نتوانست خودش را راضی کند که به مکه باز گردد، و در صدد برآمد تا بهانه ی تازه ای برای استرداد مهاجرین نزد نجاشی پیدا کرده درخواست خود را مجددا نزد او عنوان کند، و به همین منظور روز دیگر دوباره به دیدن نجاشی رفته اظهار کرد: پادشاها! اینان درباره ی مسیح سخن عجیبی دارند عقیده ی آنها درباره ی آن حضرت برخلاف عقیده ی شماست آنها را حاضر کنید و عقیده ی شان را درباره ی آن حضرت جویا شوید!

فرستاده ی نجاشی به نزد مهاجرین آمد و پیغام شاه را به اطلاع آنها رسانید، آنان که تازه خیالشان آسوده شده بود دوباره به فکر فرو رفته و برای پاسخ نجاشی انجمن کرده و با هم گفتند: درباره ی عیسی چه پاسخی به نجاشی بدهیم؟ همگی گفتند: ما در پاسخ این پرسش همانی را که خداوند در قرآن بیان فرموده می گوئیم اگرچه به آوارگی و بازگشت ما بیانجامد ! و پس از آن تصمیم برخاسته و به نزد نجاشی آمدند، و چون از آنها درباره ی عیسی پرسید باز جعفر بن ابی طالب به سخن آمده و گفت: ما همان را میگوییم که پیامبر ما از جانب خدای تعالی آورده است، یعنی ما معتقدیم که حضرت عیسی بنده ی خدا و پیامبر او و روح خدا و کلمه ی الهی است که به مریم بتول القا فرموده است. نجاشی در این وقت دست خود را به طرف چوبی که روی زمین افتاده بود دراز کرد و آن را برداشت و گفت: به خدا سخنی که تو درباره ی عیسی گفتی با آن چه حقیقت مطلب است از درازای این چوب تجاوز نمی کندو سخن حق همین است که تو می گوئی. این گفتار نجاشی بر صاحب منصبان مسیحی که درکنار او ایستاده بودند قدری گران آمد و نگاهی به عنوان اعتراض به هم کردند، نجاشی که متوجه نگاه های اعتراض آمیز آنها شده بود رو بدآنها کرده و به دنبال گفتار خود ادامه داد: اگر چه بر شما گران آید!

سپس رو به مهاجرین کرده و گفت: شما با خیالی آسوده به هر جای حبشه که می خواهید بروید، و مطمئن باشید که درامان ما هستید، و کسی نمی تواند به شما گزندی برساند و این جمله را سه بار تکرار کرده که  گفت :”بروید که اگر کوهی از طلا به من بدهند هرگز یک تن از شما را آزار نخواهم کرد “! آن گاه به اطرافیان خود گفت: هدایای این دو نفر را که برای ما آورده اند  به آنها مسترد دارید و پس بدهید چون ما را به آنها نیازی نیست.

دنباله ی این داستان و انتقام عمروعاص از عماره:

فرستادگان قریش با کمال یاس و افسردگی آماده ی بازگشت به مکه شده بودند و دانستند که نمی توانند عقیده ی نجاشی را درباره ی دفاع از مهاجرین تغییر دهند، در اینجا عمروعاص در صدد انتقام عملی که عماره درباره ی او انجام داده بود افتاد و در خلال روزهائی که در حبشه به سر می بردند رفت و آمدی که به مجلس نجاشی پیدا کرده بودند متوجه شده بود که عماره نسبت به کنیزک زیبائی که هرروزه در مجلس عمومی نجاشی حاضر می شد و بالای سر او می ایستاد متمایل گشته و از نگاه های کنیزک دریافت که وی نیز مایل به عماره شده است. به فکر افتاد که از همین راه انتقام خود را از عماره بگیرد و از این رو وقتی به خانه برگشتند به عماره گفت : گویا کنیز نجاشی به تو علاقه ای پیدا کرده و توهم به او دل بسته ای ؟ گفت: آری! عمرو او را تحریک کرد تا وسیله ی مراوده بیشتری را با او فراهم سازد و برای انجام این کار نیز او را راهنمائی کرد تا تدریجا وسیله ی دیدار آن دو فراهم گردید و عماره پیوسته ماجرا را برای او تعریف می کرد، و عمروعاص نیز با قیافه ای تعجب آمیز که حکایت از باور نکردن سخنان او می کرد بدو گفت : گمان نمی کنم به این حد در این کار توفیق پیدا کرده باشی تا روزی بدو گفت: اگر راست می گویی به کنیزک بگو مقداری از عطر مخصوص نجاشی – که نزد شخص دیگری یافت نمی شود- برای تو بیاورد، آن وقت است که من سخنان تو را باور می کنم عماره نیز از کنیزک درخواست کرد تا قدری از همان عطر مخصوص را برای او بیاورد و کنیزک نیز این کار را کرد و چون عطر مخصوص به دست عمروعاص رسید به عماره گفت: اکنون دانستم که راست می گویی و پس از آن مخفیانه به نزد نجاشی آمد و اظهار کرد: ما در این مدتی که در حبشه بودیم به خوبی از خوان نعمت سلطان بهره مند و برخوردار گشته و پذیرائی شدیم و شما حق بزرگی بر گردن ما پیدا کرده اید اکنون که قصد بازگشت داریم خواستم به عنوان قدردانی و نمک شناسی مطلبی را که با زندگی خصوصی پادشاه ارتباط دارد به عرض برسانم و طبق وظیفه ای که دارم آن را به سمع مبارک برسانم،و آن مطلب این است که رفیق من که برای رساندن پیغام بزرگان قریش به دربار شما آمده شخص خیانت کاری است و نسبت به پادشاه خیانت بزرگی مرتکب شده و با کنیزک مخصوص شما روابط نامشروعی برقرار کرده است و نشانه اش هم این عطر مخصوص پادشاه است که کنیزک برای او آورده است! نجاشی عطر را برداشته و چون استشمام کرد به سختی خشمگین شد و در صدد قتل عماره برآمد اما دید این کار خلاف آئین پادشاهان بزرگ است که فرستاده و پیغام آور را نمی کشند از این رو طبیبان را خواست و به آنها گفت: کاری با این جوان بکنید که به قتل نرسد ولی از کشتن برای او سخت تر باشد آنها نیز داروئی ساختند و آن را در آلت مردی عماره تزریق کرده داخل نمودند و همان موجب دیوانگی و وحشت او از مردم شد و مانند حیوانات وحشی سر به بیابان نهاد و در میان آن حیوانات با بدن برهنه به سر می برد و هرگاه انسانی را میدید به سرعت می گریخت و فرار می کرد، عمروعاص نیز به مکه باز گشت و ماجرا را به اطلاع بزرگان قریش رسانید و پس از مدتی نزدیکان عماره به فکر افتادند که او را در هر جا که هست پیدا کنند و به مکه باز گردانند و بدین منظور چند نفر به حبشه آمدند و در بیابآنها به دنبال عماره به جست و جو پرداختند و بالاخره اورا در حالی که ناخنها و موهای بدنش بلند شده بود و به وضع رقت باری درمیان حیوانات وحشی به سر می برد در سرابی مشاهده کردند و هر چه خواستند او را بگیرند و با او سخن بگویند نتوانستند و به هر سو که میرفتند او می گریخت تا به ناچار به وسیله ی ریسمان و  طناب او را به دام انداختند ولی همینکه به دست ایشان افتاد شروع به فریاد کرد و مانند حیوانات وحشی دیگر که گرفتار می شوند هم چنان فریاد زد و بدنش می لرزید تا در دست آنها تلف شد. و بدین ترتیب ماجرا پایان یافت و ضمنا این ماجرا درس عبرتی شد برای شرابخواران و شهوت پرستان و در صفحات تاریخ ثبت شد. نگارنده می گوید : بر طبق روایاتی که دردست هست نجاشی پس از این ماجرا به رسول خدا (ص) ایمان آورد و به دست جعفر بن ابی طالب مسلمان شد، و هدایای بسیاری برای رسول اکرم فرستاد که از آن جمله بود “ماریه قبطیه” که رسول خدا(ص) از آن کنیز دارای پسری شد و نامش را ابراهیم گذارد و در کودکی از دنیا رفت به شرحی که انشإالله در حالات فرزندان آن حضرت خواهد آمد، و هنگامی که نجاشی از دنیا رفت رسول خدا(ص)  در مدینه بود و مرگ او را به اصحاب خبر داد و از همان جا بر او نماز خواندند، و مهاجرین حبشه پس از مدتی شنیدند که مردم مکه دست از آزارشان برداشته و مسلمان شده‌اند از این رو برخی مانند عبدالله بن مسعود و مصعب بن عمیر به مکه باز گشتند اما وقتی فهمیدند این خبر دروغ  بوده گروهی از ایشان دوباره به حبشه رفتند، و چند تن نیز از بعضی بزرگان قریش پناه خواستند ودر پناه ایشان به شهر مکه درآمدند، و جمع بسیاری هم مانند جعفر بن ابی طالب سالها در حبشه ماندند تا پس از هجرت پیغمبر اسلام در اواخر عمر آن حضرت به مدینه آمدند که انشاالله شرح حال آنها در جای خود مذکور خواهد شد.

ادامه دارد.

 

[۱] – و در پاره ای از تفاسیر در تفسیر آیه ی “و لتجدن اشد الناس عداوه..” –سوره ی مائده آیه ی ۸۲ که داستان را نقل کرده اند چنین است که نجاشی به جعفر بن ابی طالب گفت اینان چه می گویند؟ جعفر پرسید چه می خواهند؟ نجاشی گفت می‌خواهند که شما را به نزد ایشان بازگردانیم جعفر گفت : از ایشان بپرسید مگر ما برده و بنده ی آنانیم عمرو گفت نه شما آزادید گفت بپرسید آیا طلبی از ما دارند که آن را می خواهند؟ گفت عمر و گفت نه ما چیزی از شما طلبکار نیستیم گفت آیا ما کسی از آنها را کشته ایم که مطالبه  خون او را از ما می کنند؟ عمرو عاص گفت نه پرسید پس از ما چه می خواهید؟ عمروعاص گفت: اینها از دین ما بیرون رفته… تا به آخر آن چه در بالا نقل شده.

18دسامبر/16

نامه ها

برادر صمد محذومی:

تفسیر قرآن خود یک رشته ی درسی است و بدون نشستن در محضر استاد و گوش دادن به درسهای تفسیر، درک معرف قرآنی نتوان کرد گرچه تا حدودی می توانید از تفسیرهای فارسی استفاده نمائید. موفق باشید.

برادران: رضا – قم، بحرالعلومی – اصفهان، علی لشکری زاهدان، نبی الله نجفیان – سر پل ذهاب، محمد باقر عمادی – بروجرد، محمد گرگیان – تهران، مظفر عابدی – اصفهان، محمد علی رهنورد – بیجار:

مسئول استفتائات، دفتر امام است نه دفتر مجله، و هم چنان که قبلاً نیز تذکر دادیم استفتائات خود را می توانید به دفتر امام خمینی – قم ارسال دارید.

برادر عبدالله مغیسه ای – سبزوار :

به غیر از مجله پاسدار اسلام نشریه ی دیگری در  اختیار ما نیست، راجع به امام جمعه می توانید از دفتر امام درخواست نمائید. موفق باشید.

برادر جعفر غلامرضا پور – بابل :

نامه ی شما رسید امیدواریم در آینده بتوانیم به خواسته های شما و دیگر دوستان جامه ی عمل بپوشانیم.

برادر سید ابوالحسن سجادی – تهران :

شعر ارسالی شما رسید امیدواریم با امر به معروف و برخورد صحیح بتوانید دیگر بستگان را با انجام فرائض دینی تشویق نمائید.

محترم مقدم – مشهد :

“امی” یعنی درس نخوانده، نه این که نمی توانسته است بخواند حتی با تایید الهی همچنین امی منسوب به “ام القری” یعنی مکه می باشد.

ف.الف – گنبد :

سئوال دو جنبه داشت : آیا رای اکثریت، شرط فقاهت است؟ که پاسخ منفی است. آیا از شرائط ولایت امر است، جواب دادیم که از نظر قانون اساسی شرط است (یعنی نه از نظر مدارک شرعی) و نکته ی مطلب هم به طور اجمال در پاسخ آمده است و آن چه از نظر مدارک شرعی ثابت است و شما هم به آن تکیه کرده اید، تعیین صفات رهبر است ولی جامعه نیاز به تعیین شخص دارد و بهترین راه برای تعیین شخص رهبر رجوع به اکثریت آرائ مردم است در صورتی که اشخاص متعدد دارای صفات لازم در جامعه باشند.

برادرغلامرضا فتحی – نطنز :

۱- «ره» مخفف جمله ی “رحمهالله” و «قده» مخفف “قدس سره” می باشد. وسر در اینجا به معنای نفس است.

۲- اگر مقصود از تجویز بهتر اداکردن الفاظ قرآن است، بهترین و آسانترین راه، آموختن قرآن نزد معلمین قرآن می باشد. و اگر مقصود قواعد خاص تجوید است، این قواعد معلوم نیست چندان اعتبار یا ارزش علمی داشته باشند.

۳- تمام جلدهای قبلی “پاسدار اسلام” موجود است، می توانید ار بخش امور مشترکین بخواهید.

خواهر حوا فرمانبر – املش :

۱- هر روز  بزرگ را می توان مبدا تاریخ قرار داد از قبیل تولد پیامبر اکرم (ص) یا بعثت و یا هجرت آن حضرت، ولی چون هجرت سرآغاز یک حرکت عظیم به سوی نشر قدرت اسلام و روبه رو شدن با کفر جهانی بوده است، آن را مبدا تاریخ قرار داده اند و گویا با رای امیرالمؤمنین (ع) بوده است.

۲- “اشهد ان علی ولی الله” جز اذان نیست و در زمان پیامبر و ائمه “ع” گفته نمی شده است و لذا اکنون به عنوان تبرک و تمین گفته می شود نه به عنوان اذان.

۳- چه بسا جسمی که از سلامتی جسمی کمتری برخوردار است ولی فکری توانا و ارزشمند دارد و چه بسیارند آنان که از جسمی نیرومند برخوردارند ولی از غایت کوته فکری و بر اثر انتخاب غلط، خود کشی می کنند و یا به بیراهه می روند. سلامت عقل و مغز در صورتی مفید خواهد بود که انسان راه شایسته ای را بپیماید.

برادر الف- مرتضوی – بافت کرمان :

حل این مشکل به دست خود شما است و تشخیص این که باید طلاق بدهید یا نه، نیز با شما است. اگر واقعا می بینید که به هیچ وجه این زن قابل اصلاًح نیست و وضعی که او دارد قابل تحمل نیست، می توانید طلاق دهید ولی دقت کنید که بدی های واقعی را با آن چه که مخالف میل شماست اشتباه نکنید، به بزرگترها و روحانیون مراجعه کنید و تصمیم خود را بگیرید.

خواهر ب – رهنما :

هر کس بیشتر در زندگی درگیر مشکلات باشد و با وجود همه ی آنها صبر و تحمل کند و به مبارزه برخیزد موفق تر خواهد بود، شما اولا باید به گونه ای رفتار کنید که شک را از دل پدر بزدائید و او را از حقیقت امر مطلع سازید و از این راه به خودتان خوش بینشان نمائید و در صورت بروز بد رفتاری از ایشان کوشش کنید که مهر پدری او را تحریک نمائید و اگر مرد بزرگتری – که سخنش در ایشان اثر دارد- در فامیل خود می شناسید او را واسطه قرار دهید.

برادر محمد صداقت – چالوس:

اگر مرغ یا هر حیوانی به وسیله ی دام کشته شود و ذبح شرعی نشود، گوشتش حرام است نه این که خود صید کردن به وسیله ی دام حرام باشد.

برادر علی محمدی – تهران:

جملات ذکر شده، از آیات قرآن است که در دعای “صباح نیز آمده است و هیچ ربطی به اختیار و آزادی انسان ندارد بلکه دلالت بر قدرت غیر متناهی و سلطه ی نامحدود باری تعالی دارد.

برادر حمزه ی زرگریان – رامسر :

۱- پاسخ این سئوال را در شماره های قبلی مجله مطالعه بفرمائید.

۲- عارف یعنی خداشناس  وعرفان یعنی خداشناسی ولی با یک معنای بسیار دقیق.

۳- با این گنجینه های علمی بسیار ارزشمندی که از استاد شهید آیت الله مطهری به جای مانده است، شما می توانید پاسخ تمام پرسش های مذهبی خود را در لا به لای این آثار ارجمند بیابید. موفق باشید.

برادر جعفر تقی پور – شهرک احمدیه :

اگر در آینده نشریات دیگری- غیر از مجله ی پاسدار اسلام- داشتیم به اطلاع شما و دیگر خوانندگان عزیز خواهیم رساند.

برادر حسین شجاعی – کرمان :

پاسخ به سئوال شما احتیاج به نگارش چند کتاب مفصل دارد. البته اگر شماره های قبلی مجله را با دقت مطالعه بفرمائید، جواب بسیاری از سؤالات خود را دریافت خواهید کرد.

خواهر زهرا مصلی نژاد – جهرم :

ضمن آرزوی موفقیت برای شما یادآور می شویم که مدرسه بالاترین مرکز تربیتی است که اگر نونهالان و نورچشمان ما در این پایگاه تربیتی، با اخلاق اسلامی آشنا شوند و با روش ترببیتی الهی رشد یابند و مهذب شوند، بهترین خدمت را به جامعه کرده اید و مطمئن باشید که اگر انسان برای خدا کار کند، خدا راه خدمت را به او می نمایاند. ” و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا”.

برادر غلام ذاکر حسینی – میناب :

تحصیلات علمی را می توانید در صورت امکان در شهر خودتان به وسیله ی روحانیون آگاه و متعهد فراگیرید زیرا در حوزه ی علمیه ی قم، اعلام شده است که فقط از قم و حومه طلاب پذیرفته می شوند. خداوند شما را موفق کند.

خواهر زهرا-ج – آباده ی فارس :

اگر بیوگرافی و شرح حال پاسداران بزرگ اسلام را با دقت  بخوانید، متوجه می شوید که این علمای بزرگ بودند که مکتب امام صادق (ع) را تا امروز نگه داشتند، و باید از زندگی سراسر افتخار اینان درهر زمان و مکان درس گرفت و با شناخت این فرزانگان عارف است که پی به حقیقت این مکتب متعالی خواهیم برد.

برادر علیرضا صالحی – قم :

تقلید باید روی شناخت شخصی یا شهادت خبرگان عادل باشد و در این صورت است که باید از مرجعی که دارای صفات و شرایط ویژه مرجعیت است تقلید نمود، و دیگر معنی ندارد که از مرجع قبلی اجازه بگیرید.

برادر سیاوش دوانی – تهران :

ضمن آرزوی موفقیت برای شما، خواهش می کنیم به یکی از کتابفروشی ها مراجعه فرمائید و سئوالات خود را راجع به کتابهای مختلف از آنجا بنمائید.

برادر احمد رضا احدی – ملایر :

با تشکر از پیشنهادات شما، همان گونه که چندین بار تذکر داده ایم عکس و وصیت نامه شهدا را به نوبت، از هر جا که باشد چاپ می کنیم مشروط بر این که مورد تایید یکی از نهادهای انقلابی همان شهر باشد.

خواهر مرضیه قلعه قافی – گلند گرگان:

با سپاس از الطاف صادقانه ی شما و به امید تحقق یافتن پیشنهادات ارزنده ی شما، امیدواریم مجله هم چنان بازگو کننده ی حقایق اسلام و مورد تایید و استفاده ی خواهران و برادران متعهد و مؤمن باشد.

برادر نیاز علی کاکائی – اسلام آباد غرب:

از این که نمی‌توانیم خواسته های شما را برآورده کنیم پوزش می خواهیم زیرا ما تنها همین مجله ی پاسدار اسلام را منتشر می کنیم و تاکنون هیچ نشریه و کتابی از دفتر این مجله منتشر نشده است. ضمنا مجله گنجایش چاپ برنامه های دوستان را ندارد. والسلام.

دوستداران عزیز و ارجمند مجله ی پاسدار اسلام :

برادر اکبر حاج محمدی – رفسنجان،برادر سعید نعمائی – تهران، برادرغلام علی گل محمد – بیجار، برادر روحانی حسین خجسته – قم، برادر روحانی عباس جعفری – قم، برادر صادق هوشمند – بهبهان، برادر شهاب خلقتی، برادر مجید نیکفر-لاهیجان، خواهر ز- ش- فیروز کوه، برادر مهدی سلطانی زاده:

با تقدیر فراوان از نامه های محبت آمیز شما عزیزان، مطمئن باشید که هیئت تحریریه از هر گونه انتقاد و پیشنهاد شما استقبال نموده و آن را با دقت بررسی می نماید و در صورت منطبق بودن با روش مجله مورد استفاده و بهره برداری قرار خواهد داد. ما همواره به این گونه انتقادات و پیشهادات سازنده نیاز داریم، خداوند شما و تمام خواهران و براداران حزب الله را موفق و پیروز گرداند.                                                                     والسلام.

 

18دسامبر/16

نگاهی به رویدادها

جنگ

*در یک نبرد هوائی بی سابقه، خلبانان غرور آفرین ایران، میگ ۲۵ عراق را سرنگون کردند.  ۲۷/۶/۶۱

*۲۲۱ هزار مین در منطقه ی عملیاتی فتح المبین کشف شد.  ۲۷/۶/۶۱

*رئیس جمهور آمریکا در دیداری از جبهه های جنگ گفت: قدم آخر را بر خواهیم داشت و دشمن را از تجاوز خود پشیمان خواهیم کرد.  ۵/۷/۶۱

*فرماندۀ ژاندارمری: تمام پاسگاههای ژاندارمری از اشغال بعثیها آزاد شده است. ۵/۷/۶۱

*با علمیات پیروزمندانه ی “مسلم بن عقیل” و کلمه ی رمز “یا ابوالفضل العباس” در حوزه ی عملیاتی قرارگاه نجف اشرف، سپاه اسلام در ۱۰۰ کیلومتری بغداد مستقر شد. در این حمله ۷ پاسگاه مرزی غرب پس از ۲۴ ماه از اشغال بعثیون آزاد شد.  ۱۰/۷/۶۱

*آخرین ضد حمله ی عراق با ۱۰۰ اسیر و ۳۰۰ کشته دفع شد.  ۱۳/۷/۶۱

*۲ قرارگاه فرماندهی و ۲ تیپ دشمن توسط خلبانان ایران منهدم شد بخش تازه ای از ارتفاعات مندلی عراق فتح شد.  ۱۵/۷/۶۱

انقلاب و جهان :

*۵ تروریست عراقی در دانشگاه کراچی به دانشجویان ایران حمله کردند.  ۲۸/۶/۶۱

*روزنامه ی لیبراسیون فرانسه: انقلاب اسلامی ۱۰ میلیارد فرانک به فرانسه ضرر رسانده است.  ۴/۷/۶۱

*یک مسلمان انقلابی به جرم سعی در سرنگونی دولت و جایگزین کردن آن به دولت اسلامی، توسط دادگاه اندونزی محکوم به اعدام شد.  ۵/۷/۶۱

*پانصد هزار مسلمان مالزیائی کالاهای آمریکائی را تحریم کردند.  ۵/۷/۶۱

*مجاهدین مسلمان افغانی ۸۵ تانک روسی را منهدم و ۲۳ قبضه توپ به غنیمنت گرفتند.  ۱۲/۷/۶۱

*کویت انقلابیون مسلمان عراقی را تسلیم رژیم عراق کرد.  ۱۵/۷/۶۱

*لیبی یک هواپیمای جاسوسی آمریکا را سرنگون کرد.  ۱۵/۷/۶۱

*اخبار داخلی:

آیت الله العظمی منتظری از پزشکان مؤمن به انقلاب، برای بازگشت به کشور دعوت کرد.  ۳/۷/۶۱

*هاشمی رفسنجانی: گلوله‌های توپ را باز می کنیم و به مردم عراق می گوییم خانه‌هایتان را ترک کنید.  ۳/۷/۶۱

*راه آهن ویران شده ی اهواز- خرمشهر در طی یکصد روز بازسازی و افتتاح شد.  ۴/۷/۶۱

*فرمانده هوانیروز اصفهان: با آموزش خلبانان هوانیروز اصفهان، برای آموزش هر خلبان ۵۰۰ هزار دلار صرفه جوئی شده است.  ۵/۷/۶۱

*به مناسبت عید سعید قربان ۵۳۵ زندانی عفو شدند.  ۷/۷/۶۱

*محدودیت اقامت پزشکان ایرانی مقیم ایرانی در خارج در ایران، لغو شد.  ۷/۷/۶۱

*۶۲۲ نوع اختراع و ابتکار متخصصین ایرانی در نمایشگاه بین المللی به نمایش گذارده شد.

جهان:

*مزدوران آمریکا، صهیونیستها و فالانژها در یکی از کم سابقه ترین جنایات تاریخ، ۱۴۰۰ زن و مرد و کودک فلسطینی را در بیروت قتل عام کردند.  ۲۸/۶/۶۱

*هم زمان با دیدار مارکوس از آمریکا، مسلمانان فیلیپین ۱۱ نفر از عناصر رژیم این کشور را به هلاکت رساندند.  ۳۰/۶/۶۱

*سفارت عراق و دفتر هواپیمائی این رژیم در اطریش منفجر شد.   ۳۰/۶/۶۱

*اتحادیه ی عرب از آمریکا و فرانسه عاجزانه خواست تا به لبنان لشکر کشی کنند.   ۳۱/۶/۶۱

*پاپ و برژنف برای جمیل آرزوی موفقیت کردند.!!  ۱/۷/۶۱

*آمریکا ۲۵۰۰ باتون مجهز به شوک الکتریکی در اختیار آفریقای جنوبی قرار داد.

*ضمن ارسال پیام تبریکی به امین جمیل، صدام قول داد از فالانژها حمایت کند.  ۴/۷/۶۱

*ناوگان ششم آمریکا در بیروت نیرو پیاده کرد.   ۸/۷/۶۱

*به تلافی قتل ۷ تن از سربازان اسرائیلی صهیونیستها ۶۰۰ تن از ساکنان شهر “عالیه” را بازداشت کردند.  ۱۳/۷/۶۱

نیروهای سوریه و رژیم صهیونیستی در جبهه ی بقاع به حال آماده باش در آمدند.  ۱۵/۷/۶۱

ضد انقلاب:

انفجار بمب در ترمینال خزانه، یک شهید و ۳۰ مجروح بر جای گذاشت.  ۳۰/۶/۶۱

*منافقین تروریست به اتومبیل حامل نماز گزاران مراسم نماز جمعه‌ی تهران حمله کردند و ۶ تن از آنها را مجروح ساختند.  ۴/۷/۶۱

در یک عمیلیات پاکسازی ۱۵۰ روستای محور پیرانشهر- سر دشت از لوث وجود عناصر ضد انقلاب پاکسازی شد.  ۵/۷/۶۱

*۱۰ لانه ی تیمی منافقین در گیلان کشف و ۴۰ نفر از اعضای تشکیلات گیلان کشته یا زخمی شدند.  ۸/۷/۶۱

*۱۲ کیلو و ۳۵۰ گرم هروئین در ارومیه کشف شد.  ۸/۷/۶۱

*هم زمان با پیروزی بزرگ قوای اسلام، منافقین و دیگر عمال آمریکائی با جاسازی بمبی بسیار قوی در یک کامیون، خیابان ناصر خسرو را منفجر کردند. در این فاجعه بیش از ۸۰ تن شهید ۶۵۰ تن مجروح شدند.   ۱۰/۷//۶۱

*۶۳۳ قبضه سلاح و ۱۵۱۴۰ تیر فشنگ در گنبد کشف شد.  ۱۰/۷/۶۱

*چندین خانه ی تیمی منافقین در تهران و کرج کشف و بیش از ۳۰ تن دستگیر یا معدوم شدند.  ۱۰/۷/۶۱

*با تلاش ایثار گرانه ی پاسداران کمیته های انقلاب در شوشتر و مسجد سلیمان بیش از ۳۰ تن از منافقین و فدائیان اقلیت دستگیر یا هلاک شدند.    ۱۵/۷/۶۱

*روحانی مبارز اهل سنت “ملا محمد رئوف حسن زاده” و فرزندش به دست مزدوران آمریکا در غرب کشور به شهادت رسیدند.    ۱۵/۷/۶۱

*با کشف ۱۳ لانه ی تیمی و در بیش از ۲۰ درگیری خیابانی ۲۸۳ منافق دستگیر شدند و ۲۸ تن به هلاکت رسیدند.  ۱۹/۷/۶۱

عمران:

*اولین قطار مسافربری پس از ۲۵ ماه از آغاز جنگ تحمیلی با تلاش ایثارگران راه آهن در روز عید غدیر وارد خرمشهر شد.   ۱۵/۷/۶۱

*با استفاده از ۸۹ مرکز درمانی و بهداشتی، کلیه ی اهالی استان کهکیلویه و بویر احمد زیر پوشش کامل بهداشت و درمان قرار گرفتند.  ۲۹/۶/۶۱

*یک میلیارد و ۱۴۰ میلیون ریال صرف امور آب رسانی در سیستان و بلوچستان شد.   ۲۹/۶/۶۱

*در طول دو سال جنگ تحمیلی، ۲۰ نوع قطعات مورد نیاز ارتش، در تبریز ساخته شد.   ۲۹/۶/۶۱

*۱۲۹ هزار هکتار زمین به کشاوزران خوزستان واگذار شد.  ۲۹/۶/۶۱

*با ایمان و ابتکار متخصصین ایرانی، بیش از ۲۰۰ نوع از قطعات ابزار جنگی در واحد قطعه سازی نظامی جهاد سازندگی فارس ساخته شد.   ۴/۷/۶۱

*توسط جهاد سازندگی همدان، بیمارستان زیرزمینی بتونی و ۴ باند فرودگاه در جبهه های غرب، احداث شد.  ۵/۷/۶۱

*تولید کارخانه ی بلبرینک سازی تبریز ۸۵% افرایش یافت.  ۵/۷/۶۱

*با حضور نخست وزیر کارخانه ی بازیابی سرب غنی آباد گشایش یافت.  ۵/۷/۶۱

*طی دو سال گذشته،۴۴۱ روستا در خوزستان صاحب برق شدند.   ۸/۷/۶۱

*بهره بردای کامل از خط راه آهن برقی تبریز- جلفا آغاز شد.  ۸/۷/۶۱

 

18دسامبر/16

نماز جمعه

من کس دیگری جز شهید مطهری سراغ ندارم که بتوانم بگویم بی استثناء، آثارش خوب است           امام خمینی

آیت الله شهید مطهری

 

بحث” نماز جمعه” را مرحوم استاد شهید، آیت الله -مطهری قبل از انقلاب اسلامی- در سال ۱۳۸۰ هجری قمری در انجمن اسلامی مهندسین، ایراد فرموده اند:

استاد مطهری از معدود کسانی بودند که همواره بر ضرورت اقامه ی این فریضه ی عبادی سیاسی مهم تاکید می کردند و از متروک بودن نماز جمعه رنج می بردند، تا آن جا که می فرمایند : ” من خودم شخصا از کسانی هستم که نتوانسته ام باور کنم که این نماز پر برکت و با اهمیت، آن قدر شرائط سنگین و محدودی داشته باشد که نتیجه اش این باشد که عملا منسوخ و متروک شود”.البته امروز جای بسی خرسندی است که به برکت رهنمودهای سازنده ی رهبر کبیر انقلاب امام خمینی دام ظله، و با همت مردم مؤمن و متعهد ایران، این فریضه ی مهم در سراسر کشور به بهترین وجه، اقامه می شود.” اینک برای اهمیت مطلب این بحث بسیار جالب را تقدیم خوانندگان عزیز می کنیم :

اسلام یک نماز هفتگی دارد که نام آن نماز هفتگی نماز جمعه است، در خود قرآن مجید از این نماز به خصوص یاد شده است و آن در سوره ی جمعه است: ” یا ایها الذین امنوا اذا نودی للصلوه من یوم الجمعه فاسعوا الی ذکر الله و ذروا البیع ذلک خیر لکم ان کنتم تعلمون”.به اتفاق تمام مفسرین شیعه وسنی مقصود نماز جمعه است. نماز جمعه چیست ؟ نماز جمعه همان نماز ظهر روز جمعه است ولی با سایرنماز ها اختلاف دارد.

اولاً- همه ی نماز ظهرها چهار رکعت است اما نماز ظهر روز جمعه که اسمش نماز جمعه است،  دو رکعت است. ثانیاً- واجب است با جماعت خوانده شود ولی سایر نمازها نماز عصرها و نماز ظهرها و نماز صبحها و مغرب و عشاها خواندشان با جماعت واجب نیست.

ثالثاً- نماز جمعه در هر نقطه ای که اقامه شود تا دو فرسخ از همه جوانب بر مردم واجب است که در آن شرکت کنند مگر آن که عذر داشته باشند. [۱]

رابعا- در هر نقطه ای که نماز جمعه اقامه شد، تا شعاع یک فرسخ حرام است نماز جمعه ی دیگری اقامه شود فقط همان یک نماز جمعه باید باشد. این نماز باید دو رکعت خوانده شود نه چهار رکعت، چرا؟ در احادیث و اخبار بسیار وارد شده و از مسلمات است که “و انما جعلت الجمعه رکعتین لمکان الخطبتین”  یعنی این نماز عمومی، این نمازی که همه بزرگ باید در یک جا جمع شوند و مثل این نماز جماعت ها متفرق نباشد، فرض است که قبل از این نماز دو خطابه انشا بشود. و همین دو خطابه به جای دو رکعت است. ما ماده ای داریم در خود دین مقدس اسلام که سخنرانی جز متن دین است، جز نماز است، امیرالمؤمنین (ع) می فرماید: خطبه نماز است، مادامی که امام خطابه می خواند و مردم گوش می دهند، همه مردم باید سکوت بکنند و حرف او را گوش کنند و مادامی که اواز کرسی پائین نیامده است همه مثل این است که در حال نماز است، البته با یک فرق هائی از قبیل این که رو به قبله نشستن لااقل رو به قبله بودن خود امام که خطبه می خواند در این حال واجب نیست،این دو خطابه ای که در آن جا فرض است به جای دو رکعت از نماز ظهر است.

منظوراصلی از اجتماع جمعه:

از این دستورهای اسلامی تعجب خواهید کرد و خواهید پرسید چه منظوری از این همه اجتماع و آداب و تشریفات هست؟ بیشتر تعجب خواهید کرد اگر بشنوید که منظور عمده از این همه اجتماع شنیدن خطابه ها است، پس خطابه ها چقدر باید دارای اهمیت باشد و جنبه ی حیاتی داشته باشد؟ آن قدر اهمیت دارد که آن  گاه که که آواز مؤذن به الله اکبر بلند می شود هر کس در هر جا هست و هر کاری در دستش هست باید بگذارد و بشتابد به سوی نماز جمعه و آن دو خطابه را بشنود و سپس دو رکعت نماز را به جماعت بخواند و آن وقت آزاد است. در سوره ی مبارکه ی جمعه همین مطلب بیان شده آن جا که می فرماید: $pkš‰r’¯»tƒ tûïÏ%©!$# (#þqãZtB#uä #sŒÎ) š”ÏŠqçR Ío4qn=¢Á=Ï۹ `ÏB ÏQöqtƒ ÏpyèßJàfø۹$# (#öqyèó™$$sù ۴’n<Î) ̍ø.ό «!$# (#râ‘sŒur yìø‹t7ø۹$# ۴ öNä۳Ï۹ºsŒ ׎öyz öNä۳©۹ bÎ) óOçGYä. tbqßJn=÷ès? #sŒÎ*sù ÏMuŠÅÒè% äo4qn=¢Á۹$# (#rãÏ±tFR$$sù ’Îû ÇÚö‘F{$# [2]

این را هم بگویم که ظهرها اول اذان گفته می شود و بعد از اذان نماز خوانده می شود و در روز جمعه استثنائا اگر بنا باشد نماز جمعه خوانده بشود اذان را قبل ار ظهر می شود گفت، می شود اذان را همچو بگویند که اول زوال دو خطابه تمام شده باشد.

صدای مؤذن که بلند شد برای نماز جمعه، معامله کردن حرام است “وذرواالبیع” این جهت نص قرآن است و از مسلمات اسلام است، شیعه و سنی در این زمینه اختلافی ندارند که اگر نمازجمعه صحیحی تشکیل شود و اذانش گفته شود، در آن حال مثلاً مغازه داری پشت ترازوی خودش نشسته یا ایستاده است و مشتری آمده و از او مثلاً پنیر می خواهد و او کارد را برده روی پنیر می خواهد ببرد و در آن حال بانگ مؤذن بلند می شود “الله اکبر” واجب است بر مشتری و بر فروشنده دست نگه دارند و بشتابند “فاسمعوا الی ذکر الله و ذروا البیع” یعنی بشتابید به سوی نماز و معامله را رها کنید، معامله در آن وقت حرام است،باید بشتابند و این خطابه ها، این سخن رانی ها را گوش کنند.[۳] در نماز جمعه دو خطابه خوانده می شود نه یکی به این ترتیب که امام یک خطابه انشا می کند بعد می نشیند و مختصری سکوت میکند دو مرتبه بلند می شود برای خطابه ی دوم.

محتوای خطابه های جمعه:

حالا که خطابه ی نماز جمعه اینقدر اهمیت دارد که منظور عمده از این اجتماع شنیدن همان خطابه هاست آیا در آن خطابه ها و سخن رانی ها چه حرفهائی باید زده بشود؟ اول: حمد و ثنای الهی. دوم: درود بر خاتم الانبیا و ائمه ی دین. سوم: موعظه و یک سلسله مطالب لازم. چهارم: قرائت سوره ای از قرآن، این ماده ای است که آن جا هست، ماده ایست که ما در اسلام داریم. باز برای اینکه بفهمید چقدر حضور در این اجتماع اهمیت دارد، در روایت دارد که حتی واجب است  زندانی ها را پلیس ها و مأمورین زندان را خودشان بیاورند و به این نماز عمومی هفتگی شرکت بدهند،آنها را تحت الحفظ و با مراقبت از این که فرار نکنند با خود بیاوردند،یعنی باید زندانی را از زندان بیرون کشید و آورد تا نماز جمعه اش را بخواند و خطابه ی لازم را گوش کند و سپس برگردد به محل خودش.

آداب نماز جمعه:

امامی که جمعه می خواند آدابی دارد: از آن جمله این که عمامه ای به سر می بندد، مقصود این است که یک شال کوچک که دو سه شال داشته باشد به سر ببندد، مانند عمامه ی پیغمبر (ص) دیگر این که امام می آید و هنگام خطابه می ایستد و ایستاده خطابه می خواند، در آیه ی کریمه آن جا که می فرماید:” و اذا راوا تجاره او لهوا انفضوا الیها و ترکوک قائما قل ما عندالله خیر من اللهو و من تجاره و الله خیر الرازقین” یعنی این مردم تربیت نیافته که هنوز خوی و عادت جاهلیت را دارند، همین که چشمشان به مال التجاره یا طبل و شیپوری می افتد تو را همان طور که ایستاده ای می گذارند و به دنبال آنها می روند، اشاره به داستانی است که در حالی که پیغمبر ایستاده بود خطابه ی جمعه می خواند و صحبت می کرد با آواز طبلی که علامت ورود یک مقدار کالای تجارتی بود، مردم از ترس این که تمام بشود نتوانند تهیه کنند رفتند و دور پیغمبر را رها کردند. غرض اشاره به این نکته بود که فرمود: ” ترکوک قائما ” همان طور که ایستاده ای،یعنی در حال ایستاده خطابه می خوانی،تو را تنها می گذارند. می گویند نشستن هنگام خطابه بدعتی است که معاویه ایجاد کرده است. این که آیا امام جمعه و خطیب باید یک نفر باشد یا می شود یکی خطیب باشد ودیگری امام جماعت؟ این خود مسئله ای است، اکثر یا همه قائلند که یک نفر باید هم خطیب باشد و هم امام جماعت و به عقیده ی عده‌ای شرط اصلی امام نماز جمعه این است که بتواند و قادر باشد که خطبه ایراد کند. در روایت های زیادی عنوان مطلب “امام یخطب” است.

دیگر این که امام در حالی که برای خطابه ایستاده است به شمشیر یا نیزه یا عصائی تکیه می کند و در این حال به انشا خطبه می‌پردازد.

روایت امام هفتم درباره ی خطبه جمعه:

درخطبه‌ی جمعه علاوه بر حمد و ثنای الهی و ذکر رسول اکرم و ائمه ی دین و یک سوره قرآن، لازم است خطیب موعظه کند و عنداللزوم مطالب لازمی را برای مسلمین بگوید. راجع به این که آن مطلب لازم چه نوع مطلبی خوب است باشد از یک روایت استفاده می‌کنم. در رسائل الشیعه جلد اول صفحه ی۴۵۷ در ضمن احادیث مربوط به خطبه ی جمعه حدیثی از کتاب علل الشرایع وعیون اخبار الرضا نقل کرده، این حدیث را فضل بن شاذان نیشابوری- که از اکابر و ثقات رواه ما است-

از حضرت رضا (ع) نقل می کند:در آن جا دارد:

“انما جعلت الخطبه یوم الجمعه لان الجمعه مشهد عام”

یعنی علت این که در روز جمعه قرار داده شد این است که روز جمعه از نظر اسلام روز اجتماع عمومی است و همه باید در اجتماع روز جمعه جمع شوند.

“فاراد ان یکون للامیر سبب الی”

“موعظتهم و ترغیبهم فی الطاعه و ترهیبهم من المعصیه”

خداوند با تشریع این دستور خواسته است که این وسیله ای باشد برای رئیس و پیشوای جمعیت که آن ها را موعظه کند، به طاعت ترغیب کند و از معصیت و گناه آن ها را بترساند. “و توفیقهم علی ما اراد من مصلحه دینهم ودنیاهم”

دیگر این که مردم را آگاه کند به مصلحت های دینی و مصلحت های دنیایی شان، مصالح واقعی مردم را با آن ها بگوید :

“و یخبر بما یرد علیهم من الافاق من الا حوال التی فیها المضره و المنفعه”

دیگر این که آن چه در آفاق دور دست از قضایای خوب وبد به حال مسلمین واقع می شود به آنها بگوید و به اطلاع آنها برساند و آنها را در جریان بگذارد. حوادثی برای عالم اسلام پیش می آید، یک وقت از نوع نوید و بشارت است،پیشرفتی حاصل شده برای اسلام و افتخاری به دست آمده است و خوب است که مردم مطلع شوند، و یک وقت است حادثه‌ی سوئی برای عالم اسلام پیش آمده باز باید مسلمین از حال یکدیگر آگاه شوند.مثلاً بدانند که دراین هفته برسر برادرانشان در الجزائر یا در نقطه ی دیگر دنیا چه آمده است.

 

[۱] -این مطلب در زمان حضور امام معصوم مسلم است، ولی در زمان غیبت، فقها در اصل وجوب تعیینی نماز جمعه اختلاف دارند. و به فتوای حضرت امام و جوب تخییری دارد یعنی انسان مخیر است که نماز جمعه را بخواند یا نماز ظهر را. (پاسدار اسلام)

 

[۲] -(سوره ی جمعه- آیه ی ۹) معنای آیه این است:”ای کسانی که ایمان آوردید، هنگامی که برای نماز جمعه ندا داده می شود، به سوی ذکر خدا(نماز جمعه) بشتابید ودست از خرید و فروش بردارید، این برای شما بهتر است اگر می دانستید. و هنگامی که نماز خوانده شد، در زمین متفرق شوید(یعنی در آن وقت آزادید که به کارهای خود بپردازید).

[۳] – به فتوای حضرت امام،حرمت معامله و تجارت نیز اختصاص به زمان حضور امام معصوم “عج” دارد و در زمان ما حرام نیست زیرا نماز جمعه واجب تعیینی نیست.(پاسدار اسلام).

18دسامبر/16

هدف،برنامه و روش انبیاء

آیت الله جوادی املی(عضو شورای عالی قضائی)

یادآوری می شود که بحث های هدف، برنامه و روش انبیاء تهیه شده از درس هائی است که حضرت آیت الله جوادی آملی در کلاس هائی که دفتر تبلیغات اسلامی ترتیب داده بود، بیان فرموده اند.

هدف و راه و روش پیامبران

بحث درباره ی ضرورت رسالت انبیا را به پایان رساندیم، اکنون درباره ی برنامه و هدف و روش انبیا بحث می کنیم. آنچه دربارۀ روش همه ی پیامبران مطرح است درباره ی پیامبر اسلام به طور کامل تر مطرح است.بنابراین راه و روش پیامبر اسلام را در قرآن بررسی می کنیم که در نتیجه هدف و برنامه ی سایر پیامبران نیز روشن می گردد.

منت و علت اختصاص آن به مؤمنان:

در قرآن سوره ی آل عمران آیه ی ۱۶۴ می خوانیم : ô‰s)s9 £`tB ª!$# ’n?tã tûüÏZÏB÷sßJø۹$# øŒÎ) y]yèt/ öNÍkŽÏù Zwqߙu‘ ô`ÏiB ôMÎgÅ¡àÿRr& (#qè=÷Gtƒ öNÍköŽn=tæ ¾ÏmÏG»tƒ#uä öNÍkŽÅe2t“ãƒur ãNßgßJÏk=yèãƒur |=»tGÅ۳ø۹$# spyJò۶Ïtø:$#ur bÎ)ur (#qçR%x. `ÏB ã@ö۶s% ’Å”s9 9@»n=|Ê AûüÎ۷•B ÇÊÏÍÈ

در آیه ی فوق نخست سخن از منت خدا به میان آمده است. منت یعنی چه؟المنه هی النعمه العظمی “-منت عبارت است از نعمت بزرگ. با این حساب،منظور از منت ممنون بودن زبانی نیست بلکه منظور نعمت بزرگ است.اینک این سؤال می شود:با اینکه پیامبر اسلام”رَحمَهً لِلعالَََََََمین” است،پس چرا خداوند فقط بر مؤمنان منت گذاشته که پیامبری به سوی آنها فرستاد؟

پاسخ اینکه :تنها مؤمنین از برنامه ی پیامبر بهره می‌گیرند، چنانچه در مورد قرآن نیز می خوانیم “هدی للمتقین”(بقره-۳)

قرآن با اینکه هادی جهانیان و رحمت برای همه است ولی تنها کسانی که از آن بهره می‌گیرند پرهیزکارنند در سوره ی یس آیه ی ۷۰ هم آمده است:

u‘É‹ZãŠÏj9 `tB tb%x. $wŠym ¨,Ïts†ur ãAöqs)ø۹$# ’n?t㠚úï͍Ïÿ»s3ø۹$# ÇÐÉÈ

قرآن برای آن  آمده است که بترساند کسانی را که زنده اند و کافران را محکوم سازد.از نظر قرآن کسی که روح اعتقاد و ایمان را دارا نیست، زنده نیست و کسانی که در برنامه ی پیامبران شرکت ندارند زنده نیستند. و در سوره ی انفال آیه ی ۲۴ می خوانیم $pkš‰r’¯»tƒ z`ƒÏ%©!$# (#qãZtB#uä (#qç۷ŠÉftGó™$# ¬! ÉAqߙ§=Ï۹ur #sŒÎ) öNä.$tãyŠ $yJÏ۹ öNà۶‹ÍŠøtä† (.  ای مؤمنان وقتی که خدا و پیامبر شما را برای چیزی که زنده کننده است دعوت می کنند دعوتشان را اجابت کنید.

از آنجا که تعلیم حکم (اجابت) بر وصف (احیاء)مشعر به علیت است لذا از این آیه استفاده می شود که هدف و علت دعوت و رسالت پیامبر،زنده کردن مؤمنان است، و کسی که مؤمن نیست و عمل نمی کند حیات ندارد و سخن پیامبر(ص) در آدم زنده اثر می کند چنانچه در سوره ی “یس” خواندیم :” u‘É‹ZãŠÏj9 `tB tb%x. $wŠym” آن گیاهی که باران به او رسید حیات تازه گرفت ولی آن گیاهی که درپشت یک سنگ بود و باران به او نرسید و زیر یک حجاب بود، زنده نمی شود. در مورد انسان نیز آنان که در حجاب غرور و خودخواهی و گناه امثال آنند، باران دین به آنها نمی رسد و آنها از این باران بهره‌مند نمی شوند و همچون کافر از آیات قرآنی بهره نمی گیرند و در نتیجه حیات معنوی نمی یابند. انسان هر مقدار و هر درجه از دین را بپذیرد به همان مقدار حیات در او پیدا می شود. وقتی که بیشتر پذیرفت درجه ی حیاتش رو به تکامل می رود.” ô‰s)s9 £`tB ª!$# ’n?tã tûüÏZÏB÷sßJø۹$#” – منت بر مؤمنان فقط بر همین اساس است که تنها مؤمنان از نبوت بهره مند می شوند پس این آیه با آیه ی “رَحمَهً لِلعالَمینَ” منافات ندارد.

” Zwqߙu‘ ô`ÏiB ôMÎgÅ¡àÿRr& …” رسولی که از میان خودشان است تا بیان کند آیات خدا را یعنی آیات الهی را پشت سر هم به سمع مردم برساند که این مقام، آگاهی سطحی است.

معنی تزکیه و تدسیه:

سپس در آیه ی فوق می خوانیم: ” öNÍkŽÅe2t“ãƒur ãNßgßJÏk=yèãƒur |=»tGÅ۳ø۹$# ” “یزیکیهم” یعنی پیامبر مردم را رشد و نمو میدهد و بارور می کند. زکات به معنی نمو دادن در برابر دسیسه کردن، تزکیه داریم و تدسیه:

“قَد اَفلََحَ مَن زَکّیها وَ قَد خابَ مَن دَسّیهِا”

مثلاً یک وقت است انسان گیاهی را که جوانه زده و می خواهد نمو کند،زمینه ی رشدش را این چنین فراهم می کند که سنگهائی را که مانع رشد ریشه است را بر میدارد و حجابهای رو را که مانع تابش آفتاب است را برطرف می کند و قهرا این گیاه از نظر ریشه رشد می کند و جوانه مبدل به ساقه می شود و شکوفا می گردد و به میوه می رسد. این را می گویند زکات (نمو) زراعت.

در مقابل تزکیه، تدسیه است، یعنی خفه کردن و پنهان نمودن: مثلاً با حجاب نگذارد آن گیاه از نور استفاده کند و جلو رشد آن را بگیرد و دفنش کند، در زمان جاهلیت وقتی که به کسی بشارت داده میشد که دارای دختر شده است: ۳“u‘ºuqtGtƒ z`ÏB ÏQöqs)ø۹$# `ÏB Ïäþqߙ $tB uŽÅe³ç۰ ÿ¾ÏmÎ/ ۴ ¼çmä۳Å¡ôJãƒr& 4’n?tã Acqèd ôQr& ¼çm”™ß‰tƒ ’Îû É>#uŽ—I9$# 3 Ÿwr& uä!$y™ $tB tbqßJä۳øts† ÇÎÒÈ  از قوم پنهان می شد به خاطر بدی این بشارت، بعد تردید داشت که آیا دختر را با کمال خواری نگه دارد یا در خاک دفن نماید.(نحل-آیه ی ۵۹)

دس فی تراب یعنی خاکها را کنار بگذارد و دختر را در میان خاک خفه کند و بپوشاند اگر چنین عملی در مورد گیاه انجام شود، گیاه دیگر رشد نمی کند.انسان نیز رشد جانش به دست پیامبران است که موانع همه جانبه را کنار زنند و حجابها و شیطان ها را برطرف کنند تا جان انسان رشد کند. شهوت و غضب و حسد و گناهان دیگر انسان را خفه می کنند و مانع رشد می شوند.

“قَد اَفلََحَ مَن زَکّیها وَ قَد خابَ مَن دَسّیهِا”

دسیسه عبارت است از خیانت مرموزی که در لابه لای کارها نهفته است. اگر کسی یک مطلبی را در لابه لای اباطیل دفن کند می گویند دسیسه کرد،انسان نیز اگر جانش را در قبر شهوت ها و غضب ها دفن کند گرفتار دسیسه شده است. هر گناهی دسیسه است و به عکس،هر عمل خیری که باعث رشد و شکوفائی جان می شود،تزکیه است. یک عمل خیر مثل چند قطره بارانی است که به گیاه می رسد و به او رشد می دهد ولی یک عمل شر مثل یک مشت خاک است که روی گیاه ریخته شده است و او را خفه می کند. دسیسه کردن در برابر تزکیه است. پس تزکیه یعنی هر کس خودش را به رشد وادار کند و جلوی تدسیه را بگیرد چناچه قبلاً گفتیم:هر خیری که انسان انجام می دهد مال جان خودش است و هر شری که انجام میدهد آن هم اثر جان خودش است،نه این که کار دیگری باشد. در آیه ی:” ÷bÎ) óOçFY|¡ômr& óOçFY|¡ômr& ö/ä۳Å¡àÿRL{ ( ÷bÎ)ur öNè?ù’y™r& $ygn=sù”(اسرإ-آیه ی ۷) گفتیم که:منظور این است:ان احسنتم یختص الاحسان بکم و ان اسإتم تختص الاسئه بکم”هر خلافی که ا نسان می کند،مستقیما جان خودش را دفن می کند چنانچه اگر کسی درخت خودش را دفن کند،ضرر متوجه خودش می شود،و اگر دفن نمی کرد،درخت رشد می کرد،درخت رشد می کرد و منطقه اطرافش را خنک می کرد و رهگذر هم از سایه اش بهره مند می شد.ولی اگر دفن شد اول خود صاحب درخت منقضر می گردد سپس دیگران،مؤمن اگر گناه کند اول جان خودش را دفن کرده و بعد به غیر،آسیب مختصری می رسد. این است معنی قول خدا:”یزکیهم”که به معنی رشد و شکوفائی دادن است.

معنی تعلیم کتاب و حکمت:

سپس در آیه ی فوق می گوید: ãNßgßJÏk=yèãƒur |=»tGÅ۳ø۹$# spyJò۶Ïtø:$#ur

کار دیگر پیامبر این است که “کتاب” را یعنی مجموعه ی احکام الهی را به مردم می آموزد. پیامبران هر کدام یک سلسله مواعظی داشتند اما در میان آنها پیامبران اولوالعزم-که پنج نفر بودند- دارای کتاب بودند. کتاب همان مجموعه ی دین است که مشتمل بر معارف و اخلاق و قوانین عملی می شود، اما اگر تنها مشتمل بر مواعظ و اخلاقیات باشد قرآن به آن “کتاب” نمی گوید. کتاب همراه شریعت و دین است که پیامبران الوالعزم دارای آن بودند و نیز “حکمت” به مردم می آموزند. ذکر این کلمه، ظاهرا ذکر خاص بعد از عام است -چرا که حکمت، یکی از محتواهای کتاب است – به خاطر نکته ای که در آن است، حکمت آن عقاید محکم و اعمال محکم را می گویند زیرا این کلمه با همه ی مشتقاتش از معنای استحکام و استواری برخورداراست، مثلاً وقتی که کار دو نفر متخاصم نزد قاضی برطرف شد،می گویند به نفع یک نفر حکم شد، یعنی این موضوع محکم شد که حق با این طرف است قبل از حکم تردید و شک بود وقتی که با دلیل و برهان ثابت شد که حق با یک طرف است،حکم به نفع او می شود و جریان از تردید بیرون می آید. قضیه، قبل از حکم، تصور خالی است و با اضطراب و نوسان همراه است که مثلاً ایا زید، عادل است یا فاسق ولی وقتی که قضاوت و حکم به عدالت او شد، قضیه محکم می شود و از نوسان بیرون می آید.مثال دیگر:نظامی که در آن هرج و مرج باشد،در آن حکومت نیست. وقتی که مستقر شد و دارای حکومت گردید،محکم می شود واز نوسان بیرون می آید. اگر کسی سخنش با دلیل و برهان قطعی همراه باشد می گویند”حکمت” و اگر با چند انتقاد از بین برود،حکمت نیست. هر کلامی که به دلیل قطعی تکیه کرد حکمت است از اینجا است که رسول اکرم فرمود: “و ان من الشعر لحکمه”شعری حکمت است که به دلیل قطعی تکیه کند وگرنه حکمت نیست. انسانی که هرروز تابع یک خطی است،حکیم نیست. حکیم کسی است که: لسانه من ورأ قلبه و عقله” یعنی زبان مؤمن در پشت سنگر عقل و قلب است…

درباره ی قاضی در روایت آمده است که :

“لسان القاضی بین جمرتین من النار”

زبان قاضی بین دو اخگر از آتش است اگر بخواهد بر له زید حکم کند به این لبه اتش رسیده است و اگر بخواهد بر له “عمرو” حکم کند به آن لبه ی اتش رسیده است.بلکه باید بررسی کند و حق را بگیرد و این می شود حکیم.خدا حکیم است یعنی هر چیزی را در جای خودش قرار می دهد.نظامش محکم است.

ãNßgßJÏk=yèãƒur |=»tGÅ۳ø۹$# spyJò۶Ïtø:$#ur bÎ)ur (#qçR%x. `ÏB ã@ö۶s% ’Å”s9 9@»n=|Ê AûüÎ۷•B ÇÊÏÍÈ

پیامبر به مردم قوانین دین و امور محکم می آموزد، اگرچه آنها در گمراهی آشکار بودند پیامبر آنها را با کتاب و حکمت آشنا کرد، راه محکم را به آنها اموخت که اگر به آن برسند به هدف انبیإ رسیده اند این هدف را قرآن استجاتب دعای ابراهیم و هم فضل بزرگ می شمارد چناچه که در سوره ی بقره آیه ی ۱۲۹ می خوانیم ابراهیم (ع) دعا کرد : $uZ­/u‘ ô]yèö/$#ur öNÎg‹Ïù Zwqߙu‘ öNåk÷]ÏiB (#qè=÷Gtƒ öNÍköŽn=tæ y7ÏG»tƒ#uä ÞOßgßJÏk=yèãƒur |=»tGÅ۳ø۹$# spyJõ۳Ïtø:$#ur öNÍkŽÏj.t“ãƒur 4 y7¨RÎ) |MRr& Ⓝ͕yèø۹$# ÞOŠÅ۳ysø۹$# ÇÊËÒÈ

خدایا در بین آیندگان رسولی را مبعوث کن تا آیات تو را بر آنها بخواند و کتاب و حکمت به آنها بیاموزد و آنها را رشد دهد که تو عزیز و حکیم هستی در آیۀ بعد می فرماید: هر کس از دین ابراهیم اعراض کند سفیه است،یعنی کسی که به فکر فراگرفتن قوانین الهی نیست و به فکر تحصیل حکمت دینی نیست،سفیه است:

`tBur Ü=xîötƒ `tã Ï’©#ÏiB zO¿Ïdºtö/Î) žwÎ) `tB tmÏÿy™ ¼çm|¡øÿtR 4 (بقره-۱۳۰)

خطوط کلی روش پیامبر:

خداوند بر مؤمنین منت گذاشت، رسولی میانشان فرستاد، و خطوط روش او را مشخص نمود:öNÍkŽÅe2t“ãƒur ãNßgßJÏk=yèãƒur |=»tGÅ۳ø۹$# spyJò۶Ïtø:$#ur  سپس فرمود به او اقتدا کنید، در سوره ی اسرا می خوانیم خدا دستور می دهد که پیامبر بگوید:

Éb>§‘ ÓÍ_ù=Åz÷Šr& Ÿ@yzô‰ãB 5-ô‰Ï¹ ÓÍ_ô_̍÷zr&ur yltøƒèC 5-ô‰Ï¹

این نشان میدهد که کارهای رسول خدا بر اساس صدق و استحکام است و مؤمنین باید تا کاری برایشان ثابت نشده انجام ندهند. بعد از اینکه خدا به پیامبر این هشدارها را داد که مخالفین،اول می خواهند تو را هم فکر خود در جامعه معرفی کنند، اگر موفق به این امر نشدند، با تو دشمنی می کنند تا خواسته هایشان را انجام دهی و می فرمایند: تو در برابرشان مقاومت کن و سپس نمازهای پنج گانه و نماز شب را مطرح می کند،بعد می فرماید:”قل رب ادخلنی مدخل صدق”در مورد نمازهای پنج گانه در آیه ی ۷۸ تا ۸۰ سوره ی اسرأ می گوید:

ÉOÏ%r& no4qn=¢Á۹$# Ï۸qä۹à$Î! ħôJ¤±۹$# ۴’n<Î) È,|¡xî È@ø‹©۹$#

نماز را برپا دار از زوال خورشید (ظهر) تا تاریکی شب (تا اینجا منظور نماز ظهر وعصر و مغرب و عشا است) و قرآن الفجر (نماز صبح) سپس می فرماید :

¨bÎ)” tb#uäöè% ̍ôfxÿø۹$# šc%x. #YŠqåkô¶tB”

نماز صبح را با این جمله ی پر اهمیت معرفی می کند برای آن که هم  فرشته های شب شاهد آنند و هم فرشته های روز،اگر کسی آن را به موقع اول وقت بخواند نه هنگام غروب ستارگان.(این تا این جا نماز های پنج گانه).[۱]

سپس در آیه ی بعد در مورد نماز شب سخن می گوید و می فرماید: z`ÏBur È@ø‹©۹$# ô‰¤fygtFsù ¾ÏmÎ/ \’s#Ïù$tR y7©۹ #Ó|¤tã br& y7sWyèö۷tƒ y7•/u‘ $YB$s)tB #YŠqßJøt¤C

پاره ای از شب را بیدار شو و به نماز به ایست تا به مقام محمود نائل شوی مقامی که ستایشگران آن را مقام محمود می دانند.پس از این نمازها خط مشی ات در زندگی این باشد @è%ur Éb>§‘ ÓÍ_ù=Åz÷Šr& Ÿ@yzô‰ãB 5-ô‰Ï¹ ÓÍ_ô_̍÷zr&ur yltøƒèC 5-ô‰Ï¹

در کاری که وارد میشوی،صادقانه باش، در مقدمه و خاتمه، در ورود و خروج بر اساس صدق کار کن این آیه یک اصل کلی است مبنی بر این که انسان باید در هر کاری خالص باشد،این است سنت رسول اکرم(ص) و خط مشی او،و ما باید طبق قرآن “و لکم فی رسول الله اسوه حسنه “به او اقتدا کنیم وهمین خط مشی در نماز های پنج گانه و نماز شب و صدق کارها را داشته باشیم. این آیه تنها مربوط به ورود به حرم و قبرستان وخروج از آنها نیست – که تنها در همان جا بخوانیم بلکه مربوط به هر کاری است که انسان باید صادقانه در آن وارد شود و صادقانه بیرون آید و در نزد خدا حجتی کمک کار بیابد : @yèô_$#ur ’Ík< `ÏB y7Rà$©! $YZ»sÜù=ߙ #ZŽÅÁ¯R

ادامه دارد.

 

[۱] -محصلی که رعایت این آداب را نمی کند و اول وقت و غیره فرق نمی گذارد عالم ربانی نخواهدشد…

18دسامبر/16

استراتژی دولتها

استاد جلال الدین فارسی

عضو ستاد  انقلاب فر هنگی

استراتژی چین

رهبران چین و طراحان استراتژی آن در کار خویش تحت تأثیر عوامل ثابتی هستند که عبارت است از محیط طبیعی خارجی، حوادث تاریخی یکی دو قرن اخیر، احساسات و آرمآنهای توده مردم کشورشان. عوامل نامبرده در ایشان و در حکام گذشته به یکسان اثرنهاده است و در این اثرگذاری، ایدئولوژی و نوع حکومت و امثال آن نتوانسته است مانعی ایجاد کند، چنانکه سران حکومت کمونیستی چین با این که دوران امپراطوری چین سپری  شده است، باز در تعیین قلمرو ارضی چین به افتخارات گذشته و تاریخ قدیم آن استشهاد می­کنند.  حکومت «کومین تانگ » نیز چنین می­کرد.

چیا نکایشک  با استفاده از  اصطلاح « قضای حیاتی » که هیتلر بکار می­برد و با استناد به فشار جمعیت و حقوق تاریخی ادعا میکرد که مرزهای چین باید به جایی بازگردد که در زمآنهای قدیم بوده است. می­گفت: هرملتی یک فضای حیاتی دارد که برای ادامه‌ی بقایش لازم است. قلمرو دولت چین را مقتضیات بقای ملی و مرزهای فرهنگی چین تعیین می کنند. چین در یک صد سال پیش قلمرو داشته است به مساحت ده میلیون کیلومتر مربع. و بخشی از آن برای بقای ملت چین ضروری بوده و نقش  فرهنگ آنرا برخود داشته است .  تقسیم آن سرزمین سبب شد که سلامت ملت به خطرافتد و فرهنگش به انحطاط کشد .  ملت باید آنچه را اتفاق افتاده است یک اهانت ملی بشمارد. تا محو این اهانت، و باز پس گرفتن سرزمین های ازدست رفته، ونجات خویش از نابودی، باید از پا ننشینیم. (۱)

همان وقت با انتشار یک کتاب، فهرست سرزمین های از دست رفته منتشر شد به دین صورت:

آنچه از این فهرست، تغییر کرده است بغضی از اشغالگران آن هستند (مثل انگلیس و ژاپن و فرانسه)اما آنچه تحت اشغال روسیه شوروی بوده برجا ماند، و مناطق دیگری بر آن افزوده شده است .

کمونیستهای چین براین فهرست صحه گذاشته‌اند و دعاوی ارضی آنان هیچ فرقی با دعاوی ارضی حکومت کومین تانگ ندارد آنچه در سیاست خارجی ایشان مهم است مطالبه‌ی تدریجی و مرحله‌ای آن است که در دوره‌ی استالین کمتر اشاره ای به مناطق اشغالی خود توسط شوروی داشتند و اشارات آنها رسمی نبود، اما سپس با تأکید و قوت هرچه بیشتر، مطالبات ارضی خود را در برابر شوروی بیان نمودند. در ۱۹۳۶و پیش از پیروزی انقلاب چین، «مائو» طی یک گفتار رسمی اعلام کرد که: وظیفه فوری ما این است که سرزمین های ازدست رفته را باز پس بگیریم . . .  این سرزمین ها شامل کره که سابقا مستعمره ی چین بوده است نمی­شود. اما ما پس از آنکه سرزمین های خود را باز پس گرفتیم، آماده ایم در صورتی که مردم کره از ما کمک بخواهندبرای آزادشدن از یوغ استعمار ژاپن و کسب استقلال به یاری آنان بشتابیم. همین مطلب در مورد جزیره «فورمز» صدق می­کند . . . در مورد جمهوری مغولستان خارجی، بزودی با تقاضای مردم آن، بصورت جزئی از دولت فدرال چین درخواهد آمد. و بزودی هریک از دوملت اسلام و ملت تبت، جمهوری مستقلی را تشکیل خواهند داد که از استقلال داخلی برخوردار، بوده و با دولت فدرال چین در رابطه است.(۲)

 

تاریخ ازدست رفتن   مساحت به کیلومترمربع       موقعیت جغرافیایی   دولت اشغالگر

۱۶۸۹میلادی            ۰۰۰/  ۲۴۰               بخش شمالی کوهستان  کینگان    روسیه شوروی

۱۷۲۷                     ۰۰۰/۱۰۰                                جلگه سیلنگا       روسیه شوروی

۱۸۴۲                     ۸۳                                      هنگ کنگ   انگلیس

۱۸۵۸                     ۰۰۰/۴۸۰                       شمال‌ها ینگ کیانگ     روسیه شوروی

۱۸۵۸                     ۸                                    کاولون            انگلیس

۱۸۶۰                     ۰۰۰/۳۴۴                  منطقه شرقی رود اسودی   روسیه شوروی

۱۸۶۴                     ۰۰۰/۹۰۰                  شمال دریای بالخاش روسیه شوروی

۱۸۷۹                     ۲۳۸۶                          جزایر لیوشیو        ژاپن

۱۸۸۳-۱۸۸۲             ۲۱۰۰۰                           جلگه ایلی         روسیه شوروی

۱۸۸۳                     ۲۰۰۰۰ دره ارتیش د رمشرق دریاچه زایسان روسیه شوروی

۱۸۸۴                     ۹۰۰۰        مرتفعات کوکسول                             روسیه شوروی

۱۸۸۹-۱۸۸۵             ۷۳۸۰۰۰                           آنام و سراسر هند و چین      فرانسه

۱۸۸۶                     ۵۴۷۰۰۰                           برمه                        انگلیس

۱۸۹۰                     ۷۵۵۰               سیکیم                           انگلیس

۱۸۹۴                     ۱۲۲۴۰۰  غرب مرتفعات سلوین                  انگلیس

۱۸۹۴                     ۹۱۳۰۰  غرب مرتفعات یانگ تسه                انگلیس

۱۸۹۵                     ۱۰۰۰۰۰                           برمه علیا و کوهستان سافیگ         انگلیس

۱۸۹۵                     ۲۲۰۳۳۴                           کره                         ژاپن

۱۸۹۵                     ۳۵۸۴۵              تایوان                            ژاپن

۱۸۹۵                     ۱۲۷               پاسکادور                          ژاپن

۱۸۹۷                     ۷۶۰               کناره برمه                         انگلیس

۱۸۹۷                     ۳۰۰/۲            کناره برمه                         انگلیس

مجموع مساحت                 ۰۹۳/۰۰۹/۴

 

18دسامبر/16

امام خمینی ثابت و استوار از آغاز تا کنون

مسئولیت قلم

«مطبوعات آزادند– قلم آزاد است، بگذارید مطالب را بنویسند». (دوم ذی‌حجه ۱۳۸۳هجری پس از آزادی. )

«قلم هم یک اسلحه است، این قلم باید به دست اشخاص باشد، وقتی قلم بدست اراذل افتاد مفسده‌ها زیاد خواهد شد» نجف ۱۹/۱۱/۵۶

*      *      *

«من بار دیگر ازمطبوعات سراسر ایران می­خواهم که بیایید دست به دست یکدیگر نهید و آزادانه مطالب را بنویسید ولی توطئه نکنید، من بارها گفته ام که مطبوعات باید مستقل و آزاد باشد ولی متاسفانه و با کمال تعجب تعدادی از آنها را درمسیری دیدم که با کمال بی انصافی مقاصد شوم راست و یا چپ را در ایران پیاده می­کردند و هنوز می­کنند.» (۱/۱/۵۹)

*      *      *

«این قلمهای مسموم، این مجله‌ها و بعضی روزنامه‌ها که در خدمت دیگران هستند و مع‌الوصف به آنها اجازه نشر می‌دهند،  اینها شما را اغفال نکنند.» ۳/۳/۵۹

*      *      *

«برملت هشیار و عزیز است که به شایعات و قلمهای مسموم که مع‌الاسف گاهی به دست دوستان جاهل می­باشد، اعتنا نکنند و اسلام عزیز را که از دسترنجهای طاقت فرسای پیامبر اسلام(ص) و اصحاب کبارش به ما رسیده است، با بیهوده‌گویی مشتی توطئه‌گر و جاهل از دست ندهند. »۱/۱/۶۰

*      *      *

کسی که قلم بدست می­گیرد بداند که مورد سؤال قرار می‌گیرد که این که نوشتی چه بود؟. . . خود آنها که مدعی هستند که ما در راه اسلام قدم برمی­داریم، باید بدانند که این قلمها بسیارشان با اسم اسلام است و نه برای اسلام. این عهد بزرگی است به دوش شما و مسئولیتی بزرگ است و بدانید که یک روز از باب این مسئولیت سؤال خواهدشد.»۱۰/۳/۶۰

*      *      *

«اگر خدای نخواسته قلم‌های شما بلغزد و از تعهدی که برای خدای تبارک وتعالی باید داشته باشید غفلت بکنید این جورنیست که تنها به شما و دوستان و هم مذهب و هم دین شما ضرر زند، به همه ضرر می­زند، پس یک ضرر کوچک نیست. . .  قلم اگر ارشادی باشد ملت را به راه راست هدایت می­کند و می­تواند مردم را از انحرافات نجات دهد.»۱۲/۳/۶۰

*      *      *

«شهدا را قلمها می­سازند و قلمها هستند که شهید پرورند. . . دماء شهدا اگر چه بسیار ارزشمند وسازنده است، لکن قلمها  بیشتر می‌توانند سازنده باشند. . . اهمیت انتشارات مثل اهمیت خونهایی است که در جبهه ها ریخته می­شود.»۹/۲/۶۱

 

18دسامبر/16

انقلاب و رهبر از دیدگاه دیگران

 

مردم موریتانی انقلاب اسلامی را انقلابی علیه استعمار و صهیونیسم و حامی فقرا و مستضعفین میدانند، و موریتانی از انقلاب ایران حمایت میکند. درباره رهبر انقلاب باید بگویم که همه مردم موریتانی پیام رهبر انقلاب امام خمینی را پیامی برای همه مسلمین می­دانند و آن را مختص ایران نمی­شمارند. رهبر انقلاب اسلامی درموریتانی و در سراسر آفریقا رهبر اسلام و رهبر مردم به حساب می­ آید.

برخی از بازرگانان از این عواطف مردم بهره جسته و پارچه ای را به بازار عرضه کردند که نام آن را خمینی گذاشتند و علیرغم این که گران قیمت است، اما به خاطر نامش، تقاضای زیادی دارد و این نشانگر دوستی و علاقه ی مردم موریتانی به رهبر انقلاب است. »

(سفیر موریتانی درایران،  باروعلی تیرنو محمد)  اطلاعات ۲۴/۱/۶۱

*      *      *

ایران از جهت سیاسی، نظامی و ایدئولوژی می­تواند یک قدرت در منطقه باشد.  پیش ازانقلاب ایران هیچ کس از اسلام صحبت نمی­کرد ولی بعد ازانقلاب ایران، اسلام با ردیگر مطرح است ، اسلام تنها یک مذهب نیست،  یک طریق زندگی است،  ترکیب ایدئولوژی و قوانین فقهی است که نتیجه اش نیروی بسیار قوی است، آیت الله خمینی اولین کسی بود که این ترکیب را انجام داد.

(دکتر حمید مولانا استاد دانشگاه آمریکایی آمریکن یونیورستی).  اطلاعات، ۱۱/۵/۶۱٫

*      *      *

انقلاب ایران بزرگتر ین بلوک استعمارگر و قدرت امپریالیستی را به زانو در آورده است. . .  برخی از ما، درنابینایی سیاسی خود، حقایقی مانند سرنگونی شاه و اخراج آمریکا را دراین انقلاب نمی بینند.  بیش ازصد سال است که این مارکسیسم کاذب ما در راه های ضعیف انقلاب حرکت می­کند.

(یاکوب بلا زویج عضو کمیته مرکزی اتحادیه کمونیست های یوگسلاوی ). اطلاعات ۱۱/۵/۶۱

*      *      *

انقلاب ایران همچنان به پیش میرودوبرای آیت الله خمینی بشر دوستی بالاترین دستور اسلام است وحضرت آیت الله هنوز آن را یاد آوری میکند،  او مردم را از کینه توزی در مقابل دشمن برحذر داشته و دستورات قرآن مبنی بررفتار انسانی و دوستانه با اسرا را یاد آورمیشود. . .  این انقلاب را باید جدی بگیریم، جدی تر از آنچه تا به حال چپی ها ی غربی آن ر اگرفته اند.

(ماهنامه کانکریت چاپ آلمان)

*      *      *

جمهوری اسلامی ایران در نتیجه ی حرکت گسترده ای به وجود آمد که در تاریخ نظیر آن را به سختی میتوان یافت، و مردم مسلمان ایراه به رهبری امام خمینی پس از مبارزه سرسختی، شاه را محو کرده و جمهوری اسلامی را بوجود آوردند. . . .  ایران درطی نمودن مراحل سریع پیشرفت علیرغم وجود مخالفان مسلح- جنگ- محاصره اقتصادی –کاهش درآمد نفت-مشکلات داخلی و دشمنی شدید کشورهای غربی و در راس آنها آمریکا به علت وجو د اتحاد میان مردم رهبری سیاسی مذهبی وتوده­های مردم و دگرگونی که انقلاب اسلامی ایران در ملتهای مسلمان منطقه به وجود آورد تمام ادعاهای کسانی که می­گفتند چنانچه شاه سقوط کند ایران بسوی فاجعه پیش خواهد رفت را مردود شمرد.

(روزنامه  الجزایری النصر-آوریل ۱۹۸۲)

 

18دسامبر/16

بررسی اوضاع ایران و عراق بعد از عملیات محرم. . .

حجهالاسلام والمسلمین

هاشمی رفسنجانی

 

امروز ما در جنگ بهترین وضع را داریم، و در آینده با لطف خداوند و در صورتی که صلاحیت جذب امداد غیبی الهی داشته باشیم، بهتر خواهدشد.

«اینک که نوبت به گفتاری جدید میرسد تحولات جنگی مرحله تازه‌ای را آغاز میکند این وضع جدیدی که عملیات مسلم بن عقیل و عملیات محرم بوجود آوردند، یک مرحله تازه‌ای است که ایجاب می­ کند تحولهای نظامی، تبلیغاتی و اقتصادی جنگ را بررسی کنیم. »

تحول نظامی

عراق،  پس از شکست در عملیات «فتح المبین» دست به یک فریب کاری زد و آن این که قرار خود را عقب نشینی نامید،  و از آن پس، اسم عقب نشینی را، عقب نشینی از خاک ایران و رفتن به مرز گذاشت! درحالی که هر دوسخن دروغ بود و این دروغها هم جنبه نظامی داشت و هم جنبه تبلیغاتی .

با این سخن خواست خودش را دردنیا صلح طلب معرفی کند و آن چهره‌ی زشتی که به خاطر تجاوز به ایران پیدا کرده بود، آن را جبران کند. از لحاظ نظامی هم چون دید، نمی تواند در خاک ایران دفاع کند و نیروهایش یا کشته و یا اسیر میشوند و امکاناتش به غنیمت خواهد رفت،  لذا پناه آورد به نقاطی که برایش قابل دفاع بود.

نظامیان عراقی دقیقا حساب کردندو طرح ریزی نمودند و آن‌گاه نقاط حساس استراژکی‌یی را که در غرب و مرزهای غربی ما بود، نگهداشتند و سنگربندی کردند و مقداری از نیروهایشان که در دشت پراکنده بود را منتقل کردند به جاهائی که لازم داشتند و مقداری  را هم دراین نقاط قابل دفاع، متمرکزکردند. و این یکی از آرزوهای دیرینه بعثی هابوده که ارتفاعات غرب ایران را در کنترل خود داشته باشند،  و تلاششان در گذشته هم – دررابطه با رژیم شاه- همین بود که این ارتفاعات رابدست بیاورند،  و درقرار داد سال۷۵ الجزایر هم باید اصل تلاششان این بوده باشد، آنها در شط العرب یک امتیاز داده بودند ولی درغرب امتیازات زیاید گرفته بودند که اکنون در اشغال آنها است و از آن امتیازات سابق هم جلوتری رفتند و مقدارزیادی از ارتفاعات ما را گرفتند. مثلاً، حتی شهر «نفت شهر» راهم، که جنبه ی اقتصادی داشت و برای آنها قابل حفظ بود، آنرا هم گرفته بودند یعنی کاملا نشان می‌دهد که فرار بوده است به جائی قابل دفاع. آنها جائی را انتخاب کردند که اگر مذاکرات صلح هم پیش بیاید،  با نیرنگهایی بتوانند آنجا را نگهدارند.

بنابراین، دراین نقاط، نیروهای نسبتاً کمی نگهداشته و بقیه را به جنوب – جائی که ارتفاعات نبود- برده بود که بتواند جلوی نیروهای ما دفاع کند.

کاری که رزمندگان ما کردند بسیار جالب بود. [۱] نخست، قسمت عمده این ارتفاعات را در دو عملیات مسلم بن عقیل و محرم باز پس گرفتند، که عراقی‌ها روی آنها خیلی حساب می­کردند، حتی جزو آرزوهای آنها بود که به هر قیمت شده مارا درمذاکرات صلح خسته کنند و اینجاها را نگهدارند.  قبلا هم جاهای حساس دیگری را از قبیل میمک گرفته بودند که عراق روی آنها خیلی حساب می­کرد.

این منطقه هائی را که ما باز پس گرفتیم، غیر از جنبه ی ارزشهای نظامی،  ارزشهای اقتصادی هم دارد. زیرا بسیاری ازاین مناطق، نفت خیز است. حوضچه های نسبتا غنی نفتی است که هم ما وهم عراقیها سرمایه گذاری کردیم.  ویکی از کارهای عراقی ها این بوده که در آن جائی که حوضچه مشترک بوده،  چاه بیشتر زده بودند، و این هم یکی از خیانت های شاه بود که در این مورد،  کوتاهی کرد و آنها داشتند نفت حوضچه مشترک را می­بردند.  پس از انقلاب ما شروع کرده بودیم به سرمایه گذاری زیادتری، دکلهای بیشتری برده بودیم و چاه می­زدیم که حق خودمان را بتوانیم برداشت کنیم.

عراقی ها حمله کردند و دکلهای ما ر ا بردند و در این ۲۷ ماه هرچه توان داشتند از این حوضچه نفت کشیدند البته دراین منطقه های مشترک، عراقی ها خیلی بیشتر از ما چاه دارند زیرا:

۱-درزمان شاه، ازما جلوتر بودندو نگذاشتند که پس از انقلاب، ما خودمان را برسانیم.

۲- در فاصله جنگ،  چون این منطقه دراختیار آنها بود،  هرچه توانستند بر امکانات خود افزودند تا بیشترین استفاده را از حوضچه ها بکنند.

و درهرصورت، گرفتن این نقطه ها برای عراق، بسیار مشکل و دردناک است.

اهمیت عملیات مسلم بن عقیل

با عملیات مسلم بن عقیل، که مشرف بر شهر « مندلی » عراق شدیم، فاصله ما تا بغداد از صد کیلومتر هم کمتر شد. البته اگر از راه جاده بخواهیم برویم ممکن است ۱۰۵ کیلومتر باشد، زیرا اول باید به طرف بعقوبه برویم و از آنجا به بغداد، ولی  ارتش که این طور نمیرود! اگر روزی بناشد که با قدرت نظامی برویم، ارتش، دریک خط مستقیم حرکت کرده و تا بغداد نود و چند کیلومتر بیشتر فاصله نخواهد داشت. و هرگاه نیروهای ما به ۴۰ کیلومتری بغداد برسند، دیگر بغداد نمی­تواند مقاومت کند یعنی پایتختی که زیر آتش مستقیم توپها باشد به هیچ وجه قابل مقاومت نیست،  زیرا نه نیروهای اصلی کشور می‌توانند در آنجا بمانند- چون دائما در معرض خطرند-و نه مردم می­توانند بمانند،  و به طور کلی تعادل پایتخت اگر بهم خورد،  امکان زندگی در کشور نخواهد بود.

بنابراین ما ازمندلی،  موقعیت بسیار عظیمی بدستمان آمده که فقط اگر ۵۰ کیلومتر پیشروی کنیم،  بغداد توان مقاومت را از دست خواهد داذ. در عمل هم نشان داده ایم که اگر بنا داشته باشیم به هرسو جلوروی کنیم، با مقداری فداکاری و پشتکار می­توانیم .  عراقی ها هم دراین گونه موارد زود تسلیم می شوند به هر حال، اینجا یک نقطه خطری برای عراق است.

اهمیت عملیات محرم

نقطه دوم همین جایی است که در عملیات محرم گرفتیم که از ۱۰تا۳۰ کیلومتر است.  البته در بعضی از قسمتها فرق میکند .  و اگر ما عراقی ها  را از شرق دجله محروم کنیم – که خیلی آسان است – غرب دجله هم برای عراق قابل ماندن نیست،  چون ازهمین نقطه تا پایین، اکثرا باتلاق و بیابان وکویراست که حتی جاده هم نمی توانند بکشند. مقدار زیادی از آن طرف برای آنها خطر دارد. زیرا این بخش عراق،  یعنی از مرکز تا پایین – جنوب و شرق- از دستشان میرود. چون اینجا نفت، امکانات و جاده‌های مهم استراتژیک و اقتصادی ندارند و تحملش برای آنها بسیار مشکل است.

در بصره، نقطه انتهایی شط العرب به طرف خلیج فارس( شمال غربی خلیج فارس) از نقاط حساس و حیاتی آنها است که الآن و ضعش  خیلی بداست زیرا توپهای ما منابع حیاتی آنها را در آنجا می­تواند بزند، و ناچارند که درمقابل ما نیروی عظیمی با امکانات بسیار بگذارند.

از جبهه مرکزی در جنوب –  از استان نیسان و شهرهای العماره و علی غربی و. . .  –برای آنها یک نقطه حساس دیگری است که قسمتی از جاده استراتژیک – از شمال به جنوب- درآنجا می­گذرد. (البته قسمت دیگری هم از ان طرف دارند به اضافه راه آهن.) درهرحال، این نقطه هم وضع بدی پیدا کرده زیرا دشتی است وسیع که ما در مرتفعات آن مستقر هستیم، و اگر بخواهند ازاین دشت جلوی ما را بگیرند،  می­بایست نیروی زیادی در سرتاسراین منطقه پخش کنند و چندین لشگر مجهز در دشت مندلی و دشت العماره و علی غربی مستقر کنند که برای آنها مقدور نخواهد بود.

شمال جبهه وضع بدتری دارد، زیرا آنجا هم تحت فشار است و نمی­توانند ازاین نقطه هم غافل باشند.

بنابراین، چهار جبهه بسیار سنگین برعراق تحمیل شده است:

  • دراطراف خانقین ۲- اطراف صندلی ۳- اطراف علی غربی و العماره  ۴- دراطراف  بصره، و اگر بخواهیم دقیق تر بگوئیم، پنج جبهه است زیرا در شمال بصره و جنوب شرقی بصره دو جبهه بزرگ وجود دارد. از این رو سرتاسر مرز عراق باید پر از نیرو باشد که نه جمعیت آن کشور چنین استعدادی را دارد و نه امکانات اقتصادی آن.  و اکنون عراق به شدت در برابر ما آسیب پذیر است، زیرا امروز،  دفاع برای ما بسیار آسان تر است.  برای اینکه ما اکثرا در مرتفعات هستیم و با به کاربردن مقدار کمی از فداکاری بزرگی که نیروهای ما دارند،  درهرجا که مناسب تشخیص دادیم،  می ­توانیم پیروزی بدست آوریم.

اهمیّت عملیات شمالی

جبهه دیگری که برای عراق دشواری بار آورده، در شمال است( کردستان و آذربایجان غربی) این جاده سردشت –پیرانشهر را که نیروهای ما باز پس گرفتند بسیار مهم است. این جاده برای عراق از یک جهت، بسیار مهم بود، زیرا در دست ضد انقلاب و منافقین و دموکراتها بود، که امکانات را از عراق می­آوردند و مزاحم ما میشدند، اکنون آن راه را گرفتیم و سدّی در برابر آنها شدیم.  ازطرفی مرزهای آن قسمت عراق سخت آسیب پذیراست.  مخصوصاً منطقه کردنشین عراق- که دولت عراق در آنجا هیچ سیطره ای ندارد- و نیروهای ما می­توانند از آنجا صدمه بزنند و اگر بخواهند جلو بروند هم خیلی آسان است. مخصوصاً هنگامی که شر ضد انقلاب را در کردستان کم کنیم،  که از داخل مزاحمت کم شود.

پس درحقیقت، عراق در ۶ منطقه آسیب پذیر است و ما از هر ۶ نقطه می­توانیم تهاجمی داشته باشیم،  البته حرکت بعدی ما کجا خواهد بود،  این چیزی است که الآن نمی توانیم بگوییم و لی در موقعش خواهیم گفت.

این را هم اضافه کنم که مرزهای ایران و عراق  به طور طبیعی چنین است،  یعنی مرزهای عراق آسیب –پذیراست. و کشور عراق بخاطر همین وضعی که در مقابل ما دارد، این تجاوز را به ما کرد که این وضع را به هم بزند.  خوزستان ر ا که می­خواستند جداکنند مسأله‌ی جداگانه ای است ولی مهمترین انگیزه این بود که می­خواستند قسمت هایی از این مرزها را از ما بگیرند که در آِینده خیالشان راحت باشد، و خوشبختانه به هیچ یک از اهدافشان نرسیدند بلکه برای آنها گرفتاری  پیش آمد. این تحول نظامی را عملیات مسلم بن عقیل و محرم بوجود آورد.

عملیات رمضان هم از این جهت مهم بود که نیروهای ما، سد را شکستند و وارد خاک  عراق شدند .  درآنجا یک دشتی  وجود دارد که اگر عراق بخواهد بصره و اطراف بصره را حفظ کند،  باید همیشه چند لشگر آماده داشته باشد، و این از ارزشهای عملیات رمضان بود که عراق را ناچار کرد بیش از این سرمایه گذاری کند،  عراق باید د ر طول مرزهایش – ازکردستان گرفته تا خلیج فارس – نیروهای عظیمی بچیند، چو ن از هرنقطه آسیب پذیر است.

جنبه تبلیغاتی

عراقی‌ها به دلیل این که به ما بدهکارند لذا از مدتی بیش از یکسال است که شعار آتش بس می­دهند، چون آتش بس وقتی که شد،  مذاکره می­شود و مذاکره هم ۱۰ سال می‌تواند ادامه داشته باشد، عراق تمام آرزوهایش این بود که چنین وضعی را به وجود بیاورد و هنوز هم تلاششان همین است، آمریکا هم همین تلاش رامیکند. شوروی هم شاید مایل باشد که چنین وضعی پیش بیاید و آن این که حالت مذاکره مسلح راشروع کنند و ادعای صلح طلبی کنند ، زیرا آنها که از ما چیزی طلب ندارند ، آنها بودند که به ما تجاوز کردند و این  همه خسارت را  به بار آوردند و باید تنبیه شوند . آنها با کمال میل حاضرند از هم اکنون به مرز خود برگردند ولی پس ازاین برما لازم می­شود که مذاکرات را ادامه بدهیم و آنها هم همیشه می­توانند جلسه را  تأخیر بیندازند،  بهانه بگیرند و مطالب جدید ر ا مطرح کنند. درآن صورت یک حالتی پیدا می­شود که عراق به عنوان سد کشورهای خلیج فارس و به عنوان حامی آنها و جلوگیری کننده  از پیشرفت و صدور انقلاب میشود. و همچنین مرکز ی می­شود برا ی جلب حمایتهائی از دشمنان انقلاب و امپریالیست ها و ابرقدرتها و ارتجاع،  و از آنها باج میگیرد و در مقابل ما می ایستند.  و ازآن طرف ما به حقمان نمی رسیم و انقلاب هم به خطر می­افتد، عراق هم از دو سال پیش،  که به ما حمله کرد و مقدار زیادی از خاک ما را اشغال کرد، فکر می­کرد که ما به هیچ وجه توان مقاومت و باز پس گرفتن زمینهای خود را نداریم و ناچاریم با صلح و مذاکرات طولانی و ذلت از شر آنها راحت شده و آنها را از خاکمان بیرون کنیم!

و­لی – بحمد الله – ما قدرت پیدا کردیم وملت ما وارد صحنه شد و برای دنیا ثابت شد که ما قدرت دفاع از خودمان و گرفتن حقوقمان را داریم. دراین جا از نظر تبلیغاتی، یک جو دشواری برای ما به وجود آمده، به این معنی که ما چاره ای جز ادامه جنگ نداریم تا حقوق ازدست رفته خود را  برگردانیم و به هیچ قیمتی نمی توانیم صلح وآتش بس را – تا وقتی که  حقوقمان را نداده‌اند- بپذیریم.  و اگر برنامه مذاکرات پیش آمد، معنایش این است که –پس از آن همه ضررها و زیآنها- دریک حالت بدی برای همیشه بمانیم، زیرا درآن حالت، ناچاریم همواره خودمان را قوی نگهداریم،  اسلحه بخریم،  نیروهائی را پشت جبهه مستقر کنیم و خلاصه آن امکاناتی که باید توی راه سازی، کشاورزی وسد سازی بکار گیریم،  باید ببریم پشت جبهه، و از طرفی چون حالت جنگی وجود دارد ناچاریم با تملق و باج دادن به کشورهای دیگر، تا اندازه ای حمایت سیاسی و آرای آنها ر ادر صحنه جهانی داشته باشیم، و همچنین برای خرید اسلحه، خرید آرای بین المللی و تبلیغات به دیگران باج بدهیم، و از طرفی دیگر، حقوقمان ضایع شده، کشورمان را هم باید بازسازی کنیم، که نمی­توانیم. شور وشوق مردم هم ازبین میرود، چون مردم دیگر آن حالت خطری که الان می­بینید، درصورت متارکه نمی­بینند و دنبال زندگی خودشان می­روند. بنابراین برای ما به هیچ وجه مصلحت نیست،  تا حقوقمان را مطمئنا بدست نیاروده ایم زیر بار متارکه برویم.

ازاین رو می­بینیم، زمینه تبلیغات برای عراق فراهم شده است ازاین جهت که او می‌تواندشعار صلح بدهد و ما نمی­توانیم، چون به محض این که ما شعار صلح بدهیم، در مخمصه می­افتیم و عراق هم شروع می­کند به باجگیری ازکویت، قطر، امارات، عمان، عربستان صعودی، بحرین و اردن و از بنادر آنها هم به خاطر فرصتی که برایشان پیش آمده،  که برگردند به دنیای عرب،  کمک می­کنند. شوروی و آمریکا و غربیها هم ازخدا می­خواهند چنین زمینه ای پیش بیاید تا هرچه بخواهند،  بتوانند تحمیل کنند! پس ما آن را نمی­توانیم بپذیریم.

شعار صلح معلق

ما همیشه باید شعار صلح معلق بدهیم،  یعنی بگوییم:  ما صلح می­خواهیم، به شرط این که حقوق مارا بدهند و این یک واقعیتی است.  ولی درهرصورت بوقهای دنیا،  کم در اختیار مااست واز طرفی چون ما رسما حاضر نیستیم، بدون گرفتن حقوق،  صلح کنیم،  زمینه ای است که سمپاشی کنند و بگویند:  اینها آتش افروز و جنگ افروزند !و واقعیت را به مردم نرسانند و مظلومیت مارا اعلام نکنند، بنا براین الان حربه ی تبلیغاتی دست دشمن است، جو تبلیغات هم دست آنها است و برای ما یک مرحله دشواری از نظر  تبلیغاتی و جود دارد که بتوانیم ، لااقل به مستضعفین دنیا مطلب را برسانیم که گول نخورند و کشور مظلومی را که ۲۷ ماه است گرفتار جنگ می­باشد، متهم نکنند،  و بدانند که ما خسارت می­دهیم،  شهید می­دهیم و ازخاک خودمان دفاع می­کنیم . . .  و هنوز هم در خاک ما هستند، نفت شهر ما و بعض مناطق دیگر دردست دشمن است. .  ما همین قدر می­خواهیم به دنیا بگوئیم:

ما جنگ طلب نیستیم . . . حقو ق پایمال شده خو د را می خواهیم بگیریم.

ازطرفی، اگر ما بخواهیم شعار صلح بدهیم، مقداری از حماسه و شور رزمندگانمان کم می­شود . حتی صلح معلق هم که می خواهیم بگوئیم، همین اشکال را داریم. بنابراین ما در حال حاضر نیاز به یک هجوم تبلیغاتی و سرمایه گذاری روی تبلیغات داریم که از این راه ، محقق بودن و مظلوم بودن خودمان رابه دنیا ثابت کنیم، فقط نقطه مثبتی که وجود دارد این است که پس از هرپیروزی که به دست می­آوریم، این دولتها ی ارتجاعی -که معمولاً ترسو هستند- از ان جو تبلیغات،  مقداری فروکش می­کنند و در سایه آتش گلوله‌هایمان و فداکاری رزمندگان عزیزمان،  تا حدودی حق ما در دنیا جامی­افتد. پس ما در سایه‌ی رکود و آرامش جبهه ها نمی­توانیم حرفمان را بزنیم، بلکه فقط درسایه ی عملیات می­توانیم با دنیا سخن بگوییم، متاسفانه دنیا، دنیای زشت و پلیدی است، اگر دنیا پاک بود و زبآنها،  زبآنهای حقگویی بودند، خیلی آسان می­توانستند حرف ما را بفهمند و اعلام کنند، بنابراین ما الان باید با زبان قدرت خودمان را مطرح کنیم و در سایه آن، حرفمان را بزنیم که همین گونه هم داریم عمل می­کنیم.

جنبه اقتصادی

از لحاظ اقتصادی وضع ما خیلی بهتر از عراق است. همانطور که در بُعد نظامی گفتم، ما روز به روز به طرف بهتر شدن و تقویت مواضعمان پیشرفت می­کنیم. امروز در بهترین وضع-پس از جنگ تا الان-هستیم و قطعا فردا بهتر از امروز خواهد بود،  البته با لطف خداوند و در صورتی که ما صلاحیت جذب امداد غیبی الهی داشته باشیم،   این وضع ادامه دارد.

ازلحاظ اقتصادی نسبتا وضع ما بهتر از گذشته است:

  • ازلحاظ منابع ارزی وضع ما بهتر شده، آن هم در سایه ی پیروزی ها و در سایه جنگ است نه در سایه کل مسائل، یعنی همین موفقیتهای نظامی و دفع حملات هوائی عراق و حفظ منابع نفتی و امکانات صدور نفت، همه اینها در سایه پیروزی های نظامی بدست آمده است.
  • اعتماد دنیا جذب شده است، که امروز ایران را یک منبع مورد اعتمادی می­دانند، بندرهایمان و راه هایمان مورد استفاده قرا ر میگیرد و مجموعه  اینها مربوط به جنگ می­شود.
  • از لحاظ اسلحه هم وضع ما بهتر است زیرا امروز، ابتکار عمل در دست ماست، گلوله هایمان را در جائی که مجبور نیستیم، خرج نمی­کنیم. وانگهی مقدار زیادی از اسلحه را خودمان تأمین می‌کنیم، عراقیها هم منبع خوبی برای ما هستند! چون عراقی ها درسرتاسرمرزشان آسیب پذیرند، هرجا احساس کردیم که احتیاج به اسلحه داریم، با یک هجوم مقداری را بدست می‌آوریم! همانطورکه در عملیات محرم، وسائل جنگی، مهمات و وسائل مهندسی زیادی بدست آوردیم.
  • منابع فروش اسلحه دردنیا بیشتر به روی ما باز شده است و امکانات مهمات سازی ماهم قوی شده، و خلاصه اسلحه خیلی ارزان تر ازسابق بدست ما میرسد و دفاع از مرزمان، مثل گذشته خرج نمی­برد.
  • عده زیادی از آوارگان به اماکن خودشان برگشته اند، بازسازی مناطق آسیب دیده آغاز شده و مردم در این زمینه شور وشوق بی سابقه‌ای نشان می­دهند، هرگاه انسان گزارشات مربوط به نقاط مخروبه جنگی را می­خواند. خیلی خوشحال می­شود خصوصا وقتی که می­بیند مردم بازسازی را تقبل کرده‌اند، مقدمات کار فراهم شده و مشغول شده اند و از طرفی، برای نیروهای آواره نیز کار پیدا شده و از حالت بطالتی که ممکن بود در اردوگاه ها داشته باشند نجات پیدا کرده اند. جهاد سازندگی هم در اطراف مناطق امکانات زندگی را به نحو احسن فراهم می­کند، راه های جدید و امکاناتی که الان در هرشهری برای بازسازی درست می­شود، برای ادامه سازندگی آن منطقه هم سرمایه خوبی خواهدبود.

و به طور کلی این بازسازی و شور و شوقی که درپشت جبهه دیده می­­شود، برای ما بسیار خوب است زیرا خرابی ها یمان ترمیم میشود و کشور ساخته می شود .  این بازسازی هم اشتغال را و هم شورانگیز است وهم امید دهند. و ضمنا نیروهای انسانی بسیاری-که معطل بودند- به کار گرفته می­شوند.

وضع اقتصادی عراق

درهرصورت، فکر می­کنیم وضع اقتصادی ما-از لحاظ جنگی – به مراتب بهتر ازعراق باشد،  زیرا همه چیز در عراق متکی به خارج است، آن هم به بنادر دیگران! یعنی تمام امکاناتش را باید از کویت، بحرین، قطر، دبی، سعودی،  اردن و کشورهای دیگر تامین کند. منابع ارزی دشمن هم به آخر رسیده،  می خواهد با فشار از کشورهای دیگر وام بگیرد، آنها هم به آن خاطرجمعی که اول بار وام داده بودند معلوم نیست الان وام بدهند برای اینکه امروز فهمیدند اینجا حساب درکار است و ما هم خصومت های آنها را بی جواب نخواهیم گذاشت، درعین حال، ممکن است فشار آمریکا و ارتجاع آنقدر زیاد شود که باز هم عراق را تغذیه کنند.

فشاری که سوریها دارند روی عراق میآورند-ازطریق مرزهای غرب عراق- بسیار خوب است. دراین نقطه دشواریهایی در راه و بنادر و لوله نفتی که  از آنجا عبور می دادند، برای عرا ق ایجاد شده است.

چاه‌های نفتی‌ئی که ما اخیر گرفته ایم، عراق را به مقدار زیادی تغذیه می­کردند و الان این منبع اقتصادی آنها هم بسته شده است.

وقتی که منطقه ای به مساحت۷۰۰-۸۰۰ کیلومتر وبه عرض۲۰-۳۰ کیلومتر ناامن باشد-با اینکه قسمت زیادی ازاین منطقه مسکونی است- دشواری اقتصادی زیادی برا ی عراق ایجاد می­شود،  نظیر همان دشواریهایی که ما در اوائل جنگ داشتیم و اینک به عراق منتقل شد ه است.

تأکید مجدد برلزوم تبلیغات

درکوتاه سخن،  می­توانیم بگوییم،  جنگ به جائی رسیده که ما باید از دست بالا و با قدرت حرف بزنیم و شور جهاد را باید حفظ کنیم. گوینده ها، نویسنده ها، وزارت خارجه و وزارت ارشاد ما باید مسئله تبلیغات را حل کنند زیر ا ما در موضعی هستیم که نمی توانیم شعارصلح بدهیم بلکه باید شعار صلح معلق بدهیم، بعلاوه اینکه اصولا ما نمی­توانیم هیچ وقت صلح با صدام را بپذیریم یعنی حداکثر در صورتی که حقوقمان را بپردازند،  می­توانیم متارکه را قبول کنیم، و متارکه بادادن حقوق به معنای سقوط صدام است و اوهم که به این آسانی زیر باز نخواهد رفت و ما هم به کمتر از آن نمی توانیم قانع باشیم.  کار مهم و مشکل ما اداره تبلیغات جنگ است که دردنیا، ذی حق شناخته شویم وهمین طورکه مظلوم هستیم ، معرفی شویم، که البته روی این جهت هم مقداری تلاش شده و به خواست خدا حق جای خودرا در جامعه باز خواهد کرد.

 

[۱] . البته این مسائل در شورای عالی دفاع بحث شد و در آنجا تصمیماتش گرفته شد.

18دسامبر/16

پاسدار بزرگ اسلام

اگر روحانیون نبودند ما الان از اسلام اطلاعی نداشتیم.

امام خمینی

محقق ثانی

جبل عامل،  سرزمین دانشمند پرور،  گوهران گرانبهایی را به عالم اسلام تقدیم کرده است و این بزرگان، آن چنان درخشندگی و تابش به این منطقه کوهستانی لبنان بخشیده‌اند که همواره جبل عامل را شیعیان، با احترام و تقدیس یاد می­کنند، و اینجا را خیز گاه فقهایی بنام و عالمانی فرزانه می­دانند که در یک فترت تاریخی – وشاید از دوران شهیداول – تا اواخر قرن دوازدهم،  درخشش و فروغی بیشتر از خود نشان داده است. این دانشمندان بلند پایه، بقدری برای اسلام، عظمت و برای تشیع، شکوه و برای فقه آل‌محمد، جلوه و برای ما افتخار آفریدند که دربرخورد با هریک از این رادمردان، دریایی بیکران از علم و عمل و پرهیزکاری و. . .  می بینیم بگونه ای که آنان را به حق  می­توان وارث پیامبران دانست.

نورالدین، ابوالحسن، علی بن حسین بن عبدالعالی، از شهرک »کَرَک» درجبل عامل، یکی از بزرگان با فضیلت است که علاوه بر بهره‌مندی از دانش بسیار، به وظیفه ولایت فقیه برمسلمین پرداخت و به پیشوایی شیعیان رسیدو درهمان حال که به سبب کثرت علم و دانش،  محقق ثانی نام گرفت، رهبری امت مسلمان رانیز به عهده داشت. [۱]

شخصیت علمی

محقق ثانی،  ازبرترین صاحبان فضل و بزرگترین فقها ی شیعی است که از عنفوان جوانی به کسب علم و دانش پرداخت و آن چنان پژوهشگرانه به بررسی و تحقیق درلابلای متون فقهی پرداخت که او را محقق ثانی می­نامند. یعنی، پس ازمحقق حلی(ره)، ایشان یکی ازبرجسته ترین پژوهشگران فقه آل محمد به شمار می­آید که بیشتر عمر خود را صرف فراگرفتن و یاددادن فقه و اصول نمود، و همچنان که استادان بزرگی داشت، شاگردان بافضیلتی نیز تحویل جامعه اسلامی داد.

وی از شیخ شمس الدین محمدبن داود، شیخ علی بن هلال جزائری و شیخ شمس‌الدین محمد عاملی روایت می کند و جمع بسیاری از وی همانند شیخ زین الدین فقعانی، ابن‌ابی جامع، شیخ نعمت الله بابی العباس، شیخ برهان الدین ابراهیم بن علی اصفهانی و شیخ عبدالنبی جزائری،  نویسنده رجال.

برخی از شاگردانش عبارتند از: شیخ علی منشار عاملی داماد شیخ بهایی، شیخ کمال الدین درویش، سید امیر محمد بن ابو طالب استرابادی که کتاب«جعفریه» استادش را شرح و تفسیر نموده است و سید شرف الدین علی استرآبادی نجفی.  وی نیز کتاب «الفوائد العربه» ر ادرشرح «جعفریه» استادش نگاشته است.

مولی نظام الدین قرشی در «نظام الاقوال»، محقق کَرَکی را چنین می­ستاید: شیخ بزرگوار،  علی بن حسین بن عبدالعالی کرکی عاملی که کنیه او «ابوالحسن» است و خدای او را با ائمه طاهرین محشورگرداند، از بزرگان ما است. یگانه ی دوران خود و دارای تصنیفات سودمند است.

شیخ حر عاملی در «امل الامل» چنین می­گوید: موثوق بودن وی در حدیث و روایت، و دانش و فضیلت و علو مقام و فزونی پژوهشهای علمی او چندان مشهوراست که نیازی به تعریف ندارد تالیفاتش هم بسیار و شناخته شده است.

حسن بیک روملو،  تاریخ‌دان معاصر وی چنین می گوید: هیچ عالمی، پس از خواجه نصیر الدین طوسی، نتوانست آن موفقیتی را که این استاد بزرگ در خدمات اسلام کسب کرده،   به دست آورد-خدماتی همچون حاکمیت بخشیدن به تعالیم و احکام دین، اسلام را برهمه عقاید و مذاهب فائق آوردن و راه و رسم تشیع را برقرار ساختن، و کوششهای بسیاری در راه مانع شدن از زشتکاریها و تباهی ها و از بین بردن بدعتها و انحرافها و سرکوب کردن فاسدها و فاسقها و زدودن منکرها و تبهکاری‌ها. وی همچنین از هرکوشش و جدیتی درراه برقراری فرائض و واجبات و اجرای حدود شرعیه و بپاداشتن نمازجمعه و جماعات و رسیدگی به وضع ائمه جماعات و موذنان و بیان مسائل عبادتها و نمازها و گسترش احکام و فرو کوفتن دشمنان و فاسدان و بازداشتن مردم از گناه،  دریغ نداشت و همواره مردم احکام دین، ترغیب و تشویق می­نموده و آنان را به راه راست رهنمون بود.

در لؤلؤ البحرین چنین آمده است:  محقق کَرَکی در فضل و تحقیق و حسن تعبیر ودقت نظر معروفیت تمام دارد. همین قدرکافی است بدانیم به « محقق ثانی » مشهور است .  مجتهدی اصولی بود، پایبند مطلق اصول و اجتهاد، شهید ثانی در اجازه نامه ی بزرگش از او به عنوان: «امام محقق و نادره روزگارو نوردیده زمان یاد میکند.»

سخن در ستایش و مدح او بسیار است و ما به همین مقدار که ذکر شد، اکتفا می‌کنیم.  گرچه هرچه درباره این دانشمندا ن سترگ بگویند کم است ولی این ستایشها تا اندازه ای میتواند آنان ر ا معرفی میکند.

محقق کرکی به مهمان نوازی مردم اصفهان دلگرم شده، بدون توجه به خشنودی یا خشم شاه طهماسب صفوی ، به اداره امور مردم پرداخته ولایت فقیه را تحقق عینی بخشید.

آثار علمی و عملی

اسلام برای آن دسته از علما احترام قائل است که در کنار علم، عمل داشته باشند و آنچه آموخته‌اند درراه خود سازی  و خدمت به اسلام و مسلمین صرف کنند، نه این که همچون«قارون گنج اندوز» دانشها را اندوخته و باهم به گور ببردند. نه خود از آنها استفاد ه کرده و نه دیگران بهره ای برده اند. (یَحمِلُ اَسفاراً) .  محقق کرکی از آن شخصیتهایی است که علم رابرای خدا آموخت و درراه خدا و ترویج احکام خدا بکار برد.

این فقیه والامقام، به قصد خدمت به اسلام، به سوی اصفهان مهاجرت کرد و مورد استقبال گرم اهالی قدرشناس آن دیار قرار گرفت. شیخ به مهمان نوازی و ایمان مردم دلگرم شده،  بدون توجه به خشنودی یا خشم شاه طهماسب صفوی، به اداره ی امور مردم-برطبق موازین شرع مقدس- پرداخت. شاه که در برابر یک امر واقع شده، قرار گرفته بود و عرش خود را درخطرجدی میدید، ناچار دستور! اطاعت از شیخ را صادر کرد. شیخ هنگامی که دید امکانات بیشتر برایش فراهم شده است، از فرصت استفاده کرده ولایت امررا به طور کاملتری بدست گرفت:  فرمآنهای کتبی درمورد مالیات بر اراضی و چگونگی اداره ی امور مردم، صادر کرده به  ولایات می­فرستاد،  ونمایندگانی از طرف خود نصب نموده،  برا ی تعلیم احکام شریعت و اجرای آنها به شهرها و روستاهای مختلف گسیل میداشت.

وخلاصه در نشر و ترویج تعالیم مقدسه اسلام، تا اندازه ای که توان داشت کوشا و جدی بود.

بیشترین تالیفات و تحقیقات محقق کرکی در زمینه «فقه » و «اصول»  است و دراین دو موضوع ابتکارات و نظرات جالب و ارزنده ای داردکه همواره مورد استفاده و تقدیر دانشمندان و علما بوده و هست برخی از تالیفات  ایشان را نام می­بریم:

۱- «جامِعُ المَقاصِد فی شَرحِ القَواعِد »  در۶جلد.  صاحب جواهر رحمه الله – می­گوید:  اگر کسی جامع المقاصد و وسائل و جواهر  ر ا داشته باشد،  دربرزسی تک تک مسائل فقهی نیازی نخواهدداشت.

۲- رِسا لَهُ الجَعفَرِیه .

۳- رِسالَهُ الرِضاع.

۴-شَرحُ الاِرشاد.

۵- شَر حُ الشَّرائِع .

۶-رِسالهُ صَیغِ العُقودِ و الاِیقاعات.

۷-رِسالهُ الجُمعَه.

۸-رِسالهُ السُّجود عَلیَ التَّربَهِ.

۹-رِسالهُ اَحکامِ السَّلام.

۱۰- رِسالهُ فِی العدالَه.

۱۱-رِسالهٌ فِی تَعریفِ الطَّهارَه.

۱۲-رِسالهٌ فی الحَجِّ.

۱۳-جاشِیهٌ عَلی تَحریرِ العَلامه.

۱۴- حاشیهٌ عَلیَ الذّکری.

۱۵-حاشیهٌ عُلی الدُّرُوس.

۱۶- حاشیهُ المُختَلف.

۱۷-رساله فِی  التَّعقیبات.

۱۸- رِساله فِی الغَیبَه.

۱۹-رِساله الجَنائز.

۲۰- الرِّسالهُ الکُریَّه.

شهادت

آنچه از تاریخ برمی­آید، و در کتابهایی  همچون «ریاض العلما» و «روضات الجنات» و « نفس الرحمن» و «مستدرک» اشاره شده است، این بزرگوار را در ۱۲ ذی‌حجه ۹۴۵ هجری قمری مسموم کرده و به شهادت رساندند. [۲]ولی معلوم نیست مسبب اصلی در به شهادت رساندن ایشان کیست؟ برخی از مورخین گفته اند که بعضی از رجال دولت با این استاد ارجمند دشمنی داشته و برای کشتن وی توطئه می نمودند ولی آیا این قضیه با اطلاع طهماسب صفوی بوده است یا خیر،  در اینجا تاریخ ساکت است، گرچه گفته شده است که چندین بار دشمنان دین، با بستن افترائات و تهمتها به شیخ، قصد شوراندن دربار علیه او را  داشتند،  ولی آیا همین افترائات وی را به قتل رساند یا اینکه وضعیت ایشان شباهت داردبا وضعیت امام هشتم(ع) دربرابر مأمون، اینجا است که باید گفت: متأسفانه تاریخ گاهی منافقانه و غالباً  سازشکارانه با حوادث و قضایا برخورد کرده است که امیدواریم ازاین بعد تاریخ نویسان، تاریخ را از این ننگ پاک کرده و صادقانه آن را ثبت نمایند.

 

[۱] . آنان که بی اطلاعند و چنین می پندارند که ولایت فقیه را تنها امام امت،  خمینی بت شکن- روحی فداه- به اجرا درآورده و از آغاز غیبت کبری تاکنون نمونه ای نداشته است، خوب است نظری به زندگی پاسداران بزرگ اسلام بیافکنند، تا ببینند و بیابند که در دورآنهای گذشته، اندیشمندان و علمای بزرگ ما تاآنجا که توان داشته اند، این وظیفه الهی را عهده دار بوده اند، ولی بسیاری از  آنان نتوانستند بطور کامل انجام وظیفه  کنند، واین تنها بسبب فشار وخفقان و ستمهایی بوده است که شاهان جنایتکار برآنان وبرمردم روا داشته اند، ولی بهرحال به این وظیفه سنگین (ولایت فقیه ) تحقق عینی بخشیده و آنرا بصورت ناقص و گاهی هم کامل اجرا نموده اند. خدای را سپاس بی پایان که پس ا ز سالها انتظار وغیبت،  سرانجام ولایت فقیه دربهترین وزیباترین چهر ه خود بدست توانای روح الله ،  درایران عزیز ،  نمودار شد. واینک که روح خدا درآن دمیده است و ملت،  آنرا در گوشت و پوست و خون خود احساس وتمام وجود از آن پشتیبانی می نمایند،  دیگر رو به افول نخواهد رفت و هموار ه زیباتر و درخشنده تر،  دردنیا حکمفرما خواهد شد تا بسوزد آنکه نورخدا را نتوان دیدن.

[۲]  .  شیخ بهایی (ره) آن بزرگوار را شهید ثالث می نامند.

18دسامبر/16

پای سخن

وزیر محترم سپاه

برادر رفیق دوست

پیرامون

تشکیل وزارت سپاه وبرنامه های آن

س- چه انگیزه ها و دلایلی موجب تشکیل وزارت سپاه شد؟

ج- با سلام به امام امت وامت شهید پرور و با درود به رزمندگان جبهه حق علیه باطل با توجه به گسترش روز افزون سپاه-  پاسداران انقلاب اسلامی، مخصوصاً پس از ادغام بسیج مستضعفین در سپاه وبا توجه حیات خود در حراست و نگهبانی از دستاوردهای انقلاب اسلامی داشت ودارد و با شرکت گسترده ای که سپاه در جنگ تجاوزکارانه عراق علیه ایران داشت وبه منظور ایجاد ارتباط هرچه بیشترین مجلس و سپاه و همچنین دولت و سپاه،  وبه جهت پشتیبانی هرچه بیشتر از این نهاد جوشیده از متن مردم و تسهیل درحل مشکلات سپاه ایجاد وزارت سپاه ازطرف مجلس شورای اسلامی- لازم وضروری تشخیص داده شد واکنون مراحل خودر ا گذرانده و ان شا الله بزودی تشکیل میشود.

س- چهارچوب کلی و وظائف اساسی این وزارتخانه، چه خواهد بود؟

چ- پشتیبانی و تدارک کلی سپاه در کلیه ابعاد تدارکاتی و لجستیکی و ابنیه و ساختمآنها و آنچه سپاه باید برای وظائف خودش مجهز کند، به عهده وزارت سپاه و مهمترین وظیفه آن است .

در بعد دیگر، کلیه مسائل قانونی که سپاه دارد، دررابطه بامجلس، لوایحی که باید برای تصویب به مجلس برده شود و هم چنین کلیه ارتباطات دولت با سپاه از طریق وزارت سپاه اقدام میشود.  وزارت سپاه موظف است لوایح مصوبه مجلس و سیاستهای دولت را به سپاه ابلاغ کند و ناظر بر اجرای قوانین درسپاه باشد. دفاع ازحقوق سپاه در مراجع هم از وظایف این وزارت است.

س-برنامه و طرحهای جنابعالی به عنوان اولین وزیر سپاه چیست؟

ج- با توجه به جنگی که امروز همه ی قدرتهای شیطانی بر علیه انقلاب اسلامی ما دارند، و با توجه به این که ما معتقدیم هرگز با آمریکا به هیچ آتش بس نسبی نخواهم رسیدو جنگ ما با آمریکا  ان شا الله باید با شکست آمریکا خاتمه پیدا کند. وزارت سپاه نقش عمده ای درتدارک و تجهیز امت حزب الله دارد.  ومن مصمم هستم که – باخواست خداوند ومشورت با مقام محترم ریاست جمهوری و برادر عزیزمان رئیس حزب اللهی مجلس شورای اسلامی و جناب نخست وزیر – خطوط کلی را از این برادران بزرگوار دریافت کنم ویک وزارتخانه انقلابی با کمک نمایندگان محترم مجلس تأسیس کنیم که در آینده این وزارت الگویی برای سایر وزارتخانه ها باشد.

س- آینده جنگ بویژه دررابطه با تامین نیازهای تسلیحاتی را چگونه می بینید؟

ج- یادم می­آید وقتی از شهید بزرگوار مرحوم رجائی سئوال شده بود که ما از نظر تجهیزات جنگی چه کنیم؟ ایشان در پاسخ گفته بودند:  جنگ ما آن روزی است که این سلاحهایی را که از زمان شاه داشتیم ، تمام شود و با آنچه که خود میسازیم،  جنگ با قدرتهای بزرگ ر اشروع کنیم.

درآینده هدف کلی وزارت سپاه این است که ما در آنچه لازم داریم خودکفا شویم یعنی که برای جنگ با قدرتهای بزرگ و اذناب آنها در منطقه لازم داریم، خودمان بسازیم و مقدمات این کار هم فراهم شده و هیچ مشکلی برسرراه نداریم . اما تا رسیدن به آن هدف بزرگ  می‌توانیم قاطعانه اعلام کنیم که برای تجهیزحزب الله در ادامه این جنگ و تا سرحد پیروزی، هیچ گونه کمبود تسلیحاتی و تجهیزاتی نداریم و برنامه های ریخته شد ه قادراست که جبهه را به نحو کامل اداره کند.

س- نقش حزب الله در تامین تدارکات جنگ چگونه بوده است و در آینده چه طرحی جهت هماهنگی و جذب این نیروی عظیم خواهید داشت؟

ج-در چندین مصاحبه اعلام کرده ام: حزب الله اصولا با کاری که دراین جبهه ها کرده،  فرهنگ تدارکاتی را عوض کرد.  به این معنی که ما برا ی تدارک جبهه ها معمولا حد وسط را انتخاب می کردیم . نه، جنس بد می‌خریدیم و نه جنس بسیارخوب را جایز می­دانستیم برای جبهه ها تدارک کنیم ولی ابعاد گسترده کمک حزب الله به جبهه این فرهنگ را به این صورت عوض کرد که آنها بهترین را دربیشترین کمیت به جبهه می­فرستادند، مثلا ما پتوئی که در سیاه مصرف می کردیم یک نوع پتوی سریازی نعروف بود، اما دیدم بهترین پتو را مردم از توی خانه هایشان در آوردند و درتعداد بسیار زیاد به جبهه فرستادند که ما را مجبور کردند امروز برای آن مقدار یکه به عنوان کمبود تهیه می کنیم، از همان سیستم استفاده بکنیم.

من در بعضی مکآنها اعلام کردم که در بعضی مکآنها اعلام کردم که در بعضی از اقلام نمی­شود تخمین زد ولی هفتاد درصد جنگ را مردم اداره کردند. الان اگر که مردم ما امکان برایشان داشت حتی در مورد اسلحه و مهمات هم به ما کمک می کردند اما منهای مسائل صرفا نظامی بقیه احتیاجات ما را درحد بسیار زیاد و غیرقابل تصوری تجهیز کردند تا آنجائیکه امروز می‌بینیم بعضی مواقع مجبور می­­شویم بعضی از اقلام را برویم ازجبهه برگردانیم و به جاهای دیگر بفرستیم و برای اینکه اولا به هیچ وجه حاضر نیستیم حضور مردم را در جبهه یک سر سوزن کم بکنیم و برای اینکه در این حرکت، انسجام و بهره‌برداری بیشتری شود، ستاد هدایت کمکهای مردمی را ایجاد کردیم که هموطنان حزب الله وقتی میخواهند به جبهه کمک بکنند ما به آن برادران می گوئیم که چه چیز تهیه بکنند و به کدامیک از جبهه ها ببرند.

ما امروز خیلی از اقلام را که حزب الله مراجعه می کند و می خواهد تهیه بکند،  بعضی موقع ها مجبور می­شویم بگوئیم که ما به اندازه کافی تهیه کرده ایم.

دراینجا میخواهم عرض کنم که:  نقش امت حزب الله دراین جنگ نقش درجه اول بوده و ما و ارتش پشت سرمردم حزب الله جنگ را اداره کردیم.

س- درجهت هماهنگی و جذب این نیروی عظیم هم طرحی خواهید داشت؟

ج-بله ما باتشکیل ستادهایی درجبهه ها و همچنین در تهران درپی آن هستیم که همین کمکها سامان پیدا کند وبه طرز عادلانه‌ای بین همه جبهه ها توزیع شود و اکنون دراین مصاحبه از ملت شهید پرورمان هم میخواهم یک مقدار زیادی به کردستان توجه بکنند، در کردستان هم فرزندانشان در کمال شهامت و بردباری، جنگی ر اکه به مراتب مقدس تر و پربهاتر از جنگ با متجاوزین بعثی هست در آن خطه اداره می کنند که اخیرا هم به پیروزیهای بسیار بزرگی نائل شده ایم. از امت حزب الله می خواهیم که به آن خطه هم توجه بکنند و بروند فرزندان خودشان ر ادر آن جبهه و همچنین ملت مسلمان کرد را – که از زیریوغ گروهکهای ملحد منطقه، اخیرا رها شده اندبه آنها توجه بیشتری بکنند و به آنها هم برسند.

س- کارایی و قدرت نظامی جمهوری اسلامی بویژه سپاه پاسداران مخصوصا با توجه به جنگ بین حق و باطل چگونه است؟

ج-وقتی که عراق به ایران حمله کرد،  کشور ما گرفتار مشکلات داخلی بود، یکی از مهره‌های پیچیده قدرتهای شیطانی بر مقدرات نظامی ما حاکم شده بود، سپاه پاسداران گرفتار مسائل داخلی بود.  و کارآیی نظامی در حدی که بخواهد در این جنگ درگیر شود نداشت اما می­توانیم این طور برای این که ۲۰۰ نفر را به جبهه بفرستیم اسلحه انفرادی نداشتیم امروز به یاری خدا و به پاس خونهایی که دراین راه ریخته شد، سپاه پاسداران انقلاب  اسلامی تا قبل از عملیات مسلم بن عقیل، دارای دو لشگرکامل زرهی ویک لشگر کامل توپ خانه بود که در ابتدای جنگ حتی ما یک قبضه یا یک دستگاه از این سلاحها و ادوات جنگی را نداشتیم، و از طرف دیگر امروزدارای چندین لشگر سازمان یافته مجهزی هستیم که به غیر از تجهیزات و اسلحه لازم هستیم که به غیر از تجهیزات و اسلحه لازم این لشگرها از ایمانی برخوردارند که در تاریخ جنگهای دنیا جز در صدر اسلام و جز دراصحاب امام حسین (ع) چنین روحیه ای برای جنگیدن در هیچ لشگر ی و هیچ سپاهی ندیدیم.  می توانیم اعلام بکنیم اکنون دهها و صدها با ر آماده تر از روز ازل آماده ایم که بجنگیم و ما اصولا هیچ قدرتی را در مقابل خودمان یعنی در مقابل فرزندان این امت نمی‌توانیم مقایسه بکنیم و جنگ را هرچه قدر هم که وسیع بشود تا پیروزی کامل ادامه خواهیم داذ.

توضیح بیشتری که می توانم در این بار ه بدهم اینکه اولا تمام این تانکها و نفربرها و توپخانه‌هایی که ما در لشگر زرهی و توپخانه مان از آنها استفاده می­کنیم، کلاً از دستگاه اول تا آخرین دستگاه  آن از تانکها و نفربرها و توپهایی است که از دشمن بعثی به غنیمت گرفتیم. ومسئله دومی که باید امت ما مورد نظرداشته باشد اینکه در طول ۲سال و۲ماهی که از جنگ میگذرد ، عراق بیش از ۵۰ میلیارد دلار  ذخائر ارزی خودش را ازدست داده و ازاین مبلغ حدود ۴۰ میلیارد دلار کمکهایی است که از کشورهای مرتجع منطقه گرفته،  وغیر از این مقادیر بسیاری به دنیا بدهکار شده – به کشورهایی که این جنگ را به کمک صدام برافروختند و حمایت می­کردند- اما به خواست خدا و به یاری امت حزب الله و رهبریهای امام بزرگوار، ما با آنچه که داشتیم و آن مقدار ارزی که دولت در اختیارمان گذاشته بود جنگیدیم و این را می توانیم باکمال افتخار بگوئیم که ما از این نظر با توجه به اینکه مملکت ما در محاصره نظامی و اقتصادی بود و با توجه به این که ما نمی توانستیم آن طوریکه می خواهیم صادرات داشته باشیم، با ریاضت جنگیدم و از این نظرهم شاید ارزانترین جنگ را درطول تاریخ جنگها برای ملتمان اداره کردیم.

شناسنامه وزیر سپاه

آقای رفیق دوست در سال ۱۳۱۹ دریک خانواده مذهبی، درتهران بدنیا امد، تا کلاس هفتم دردبیرستان درس خواند،  در سال ۱۳۳۳ – براثر فعالیتهای سیاسی که داشت- ازدبیرستان اخراج شد و ناچار در بیرون از مدرسه به ادامه تحصیل پرداخت.

شهید بزرگوار مرحوم حاج مهدی عراقی او را با مسائل سیاسی روز آشنا کرده و بدین وسیله باهم درهیئتهای مذهبی شرکت می کردند.  ایشان جز افرادی هستند که پس ازرحلت آیه الله العظمی بروجردی (ره) با شناخت- وبه تحقیق ازاهل خبره- بلافاصله ازامام امت تقلید کردند.  درسالهای۴۱-۴۲ همواره دربیت امام و مدرسه فیضیه ومسجد اعظم حضور مداوم داشت.

پس از تشکیل هیئت های موتلفه به آنان پیوست و از اعضای اصلی آنها به شمار می آمد بعد از اعدام انقلابی منصور، نخست وزیرشاه مدفون به مدت ۱۳ سال با شهید اندرزگو همکاری می­کرد. در سالهای ۴۳-۵۰ فعالیتهای مخفی را در چاپ و نشر اعلامیه های امام ادامه میداد، که در این رابطه چند نفر ازدوستانشان از جمله حجه الاسلام ناطق نوری دستگیر شدند ولی او با فرار، خودر ا ازدست جلادان رژیم منفور پهلوی نجات داد.

درسال ۵۵ دررابطه با تهیه اسلحه و همکاری با شهید اندرزگو دستگیر شده و تا سال ۵۷ درزندان به سرمی برد.

دراین مدت یکسال از عمر خود را در زندان، در محضر آیت الله العظمی منتطری گذراند.  دراین باره می گوید:

یکسال ازمدت زندان را در محضر حضرت آیه الله العظمی منتظری بودم(آقای هاشمی رفسنجانی هم با ما در زندان بودند) من از محضر این بزرگوار استفاده‌های زیادی کردم.  وپس از آزادی از زندان نیز ، دربروز حوادث وگرفتاریها به محضر ایشان می‌رسیدیم و از ایشان کسب تکلیف میکردیم و اصولا شرکت من در سپاه پاسداران بنا به مصلحت و صواب دید ایشان بود وهمواره تاکید می فرمودند که در سپاه باشم.  وقتی که بنی صدر تصمیم گرفته بود که بعضی ازافراد را ازسپاه استعفا بدهم،  تماس گرفتم، ایشان فرمودند: خیر، به هیچ وجه استعفا نده،  اگربنی صدر رساندیم و اوهم کوچکتر از این بود که بتواند در مقابل ایشان مقاومت کند.

درسالهای ۵۲-۵۵ چندین بار از ایران خارج شده و با مرحوم شهید محمد منتظری در خارج از کشور، تماس داشته و فعالیتهای انقلابی را دنبال میکردند.

آقای رفیق دوست، وزیرمحترم سپاه، پس ازآزادی از زندان، نقش تدارکات را در راهپیمایی  تاسوعاوعاشورا به عهده داشت.  هنگامی که کمیته استقبال ازامام تشکیل شد،  مسئولیت تدارکات و مسئولیت امنیت به وی سپرده شدو همین دو مسئولیت درمدرسه علوی – محل اقامت امام- نیز به او واگذار شد.

قبل از تشکیل سپاه، همگام باشهید محمد منتظری به فکر تأسیس سپاه افتادند و همواره می کوشیدند که سپاه رازیر نظر مستقیم امام نگهدارند.

پس از تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، جزو اولین اعضا و مسئولین سپاه بود و به سمت مسئول تدارکات انتخاب شد وطی سه سال و چندماه این مسئولیت را به خوبی انجام دادو تا توانست خطوط انحرافی را از سپاه طرد کرده و از خط مقدس ولایت فقیه دفاع نمود تا این که مجلس شورای اسلامی وزارت سپاه را تصویب کرده و با تعیین آقای نخست وزیر ورای نمایندگان به این سمت منصوب شد.

نقش امت حزب الله دراین جنگ نقش درجه اول بوده و ما و ارتش پشت سر حزب الله جنگ را اداره کردیم.