19دسامبر/16

یادی از شهدا

 

این وصیت نامه ها انسان را میلرزاند و بیدار می کند.            امام خمینی

قسمتی از زندگینامه مهدی فیروزی

مهدی فیروزی در سال ۱۳۳۵ در خانواده ای متدین در شیراز متولد شد، پس از گذراندن دوران دبستان و دبیرستان که با فعالیتهای مذهبی سیاسی آشکار و نهان همراه بود با پاسپورت جعلی به پاکستان و از آنجا به سوریه و لبنان میرود و با برادرانی از قبیل شهید محمد منتظری و شهید سید علی اندرزگو و استاد جلال الدین فارسی در رابطه قرار میگیرد و با ورود امام، به ایران بازگشت و در بنیان – گذاری شاخه حزب در شیراز کوشش کرد.

پس از تشکیل سپاه مسئول اطلاعات و تحقیقات و عضو شورای فرماندهی سپاه پاسداران شیراز شد. . او که همیشه با روحانیت در تماس بود علاقه خاصی به امام داشت و روی امید امام حضرت آیت الله منتظری تاکید فراوان داشت، شهید فیروزی که دارای همسر و یک فرزند بود در تاریخ ۲۸ شهریور ۶۰- بدست منافقین در شیراز ترور شد.

راهش مستدام

گوشه ای از زندگینامه شهید اکبر شرکت

برادر شهید اکبر شرکت در سال ۱۳۲۱- شمسی در شهر اصفهان چشم بدنیا گشود سه سالی بود که پدر خود را از دست داد و تحت کفالت مادرش پس از تحصیل دوران ابتدائی شغلی انتخاب کرد و بکار پرداخت. معشوق او اسلام بود. یاد ندارم شبی از خوف خدا راحت بخوابد و نماز شب و راز و نیازش با خالق ترک شود. در دل شب در برف و باران از دورترین نقاط(حدود یک فرسنگ) راه می پیمود تا نماز صبح را با جماعت بجای آورد و اصلا اذان و نماز جماعت را بر خود فرض می دانست دعای کمیلش و ندبه اش ترک نمی شد در انقلاب گوش بفرمان رهبر و همراه با مردم به مقتضای شغلش(کمک پزشک) به یاری مجروحین می شتافت. شهادت را بزرگترین آروز برای خود می دانست یادم هست چندی قبل در دعای ندبه از مردم می خواست که برای برآورده شدن آرزوی او دعا کنند، سرانجام با اصرار فراوان از طرف بسیج به کردستان اعزام گشت، پس از چهار ماه به اصفهان برای تجدید دیدار بازگشت و پس از دو ماه، داوطلبانه به جنوب اعزام شد مدتی در دارخوئن ماند هر چند که بعلت نیاز شدید از شرکت او در حمله جلوگییری شد، اما با اصرار و التماس فراوان تقاضا کرده بود که اورا از این فیض عظمی محروم نگردانند و سرانجام نامش جزء اولین شهدای فتح بستان ضبط گردید در حالیکه پنج فرزند که بزرگترین آنها ۱۵ سال و کوچکترینشان سه سال دارد برای ادامه رسالتش باقی گذاشت. روانش شاد. سید محمد مهدی خادمی

گوشه ای از وصیتنامه سرباز شهید حسن قربانی قمی

«بنام خداوند درهم کوبنده ستمگران»

اول هر سخن بنام الله است، او که یاری دهنده مستضعفان و پاسدار خون شهیدان است و هر کس که راه او را رفت به نظر من احتیاجی به وصیت ندارد، و از خدا می خواهم که مرا بر هوی و نفس خویش در زنده بودن غالب کند و اگر موفق نشدم به آن چیزی که آرزو دارم یعنی شهادت برسم، نه اینکه با بی احتیاطی جلو بروم و یا بطور عمد خود را بطرف دشمن ببرم، لااقل آنچه را که بتوانم تلاش کنم و این کار را میکنم و پس از رفتنم از این دیار تنها حرفم این است که بجای گریه بر قبرم، روحم را شاد کنند و روح من زمانی شاد می شود که شما از رهبرمان، روح- خدا پیروی کنید و من به خاطر هیچ کس و هیچ چیز به جبهه برای جنگ نیامده ام جز بخاطر اسلام و اسلام را در خمینی یافتم و حرف او حرف اسلام است و اسلام یعنی پیاده دشن قرآن و قرآن کلام خداست. پس شما باید سخن او را با جان و دل پذیرا باشید و مبادا روی خدای ناکرده چون مردم کوفه با او رفتار کنید. حسن قربانی قمی ۱۷/۱۱/۱۳۵۹

وصیت نامه شهید حبیب الله رهرو

بسم الله الرحمن الرحیم

مادر مهربان، من این وصیت نامه را قبل از اینکه به شهادت برسم نوشته ام و امیدوارم که با یک پیروزی کامل یا جزئی برای خدا و اسلام و قرآن جان بی ارزشم را به الله آفریننده خود تسلیم نمایم. امیدوارم که برای شما یک فرزند نیکو، صالح بوده باشم،از شما می خواهم پس از شهادتم هیچگونه گریه و زاری نکنید بلکه خوشحال باشید زیرا من پیروز شدم و به آرزوی خود رسیدم و امیدوارم برادرانم و دوستان من بعد از من بتوانند با پایداری، مرز و بوم این کشور اسلامی را از دست دشمنان پلید و کافر پاک گردانند.

مادرجان هر موقع به یاد من افتادی و خواستی گریه کنی و یا اینکه بر سر قبر من بیایی، آن لحظه به یاد کربلای حسین(ع) باش که در آن زمان با کافران و ستمگران برای پا برجا ماندن اسلام و آزادی تمام مسلمانان از زیر سلطۀ یزید جنایتکار جانی، چگونه جان خود و فرزندان عزیزشان را دو دستی تقدیم حق تعالی کردند.

مادر جان مگر علی اکبر و قاسم و فرزند شش ماه اش در عاشورا در کربلای امام حسین شهید نشدند؟ و مگر حضرت عباس دو دستش را از تن جدا نکردند؟ پس من که از آن بزرگوار بیشتر نیستم بلکه یک بندۀ گناهکار بیش نبودم و اگر سالها عبادت و گریه و زاری در مقابل خدا می کردم شاید نمی توانستم تمام گناهانم را جبران کنم ولی انسانی که به فیض شهادت می رسد تمام گناهانش پاک می شود.

من از شما می خواهم که اصلا نمازتان را فراموش نکنید.

 

19دسامبر/16

اقتصاد اسلامی

قسمت دهم

حضرت آیت الله حسین نوری

محدودیت های اقتصادی در کادر ارزشهای اسلامی

در طی مباحث گذشته این نکته روشن گردید که “مکتب اقتصادی اسلام ” هر چند “آزادی “رامانند جهان سرمایه داری سلب نمی کند ولی مانند جهان سرمایه داری نیز به افراد آزادی اقتصادی نامحدود نمیدهد بلکه این مکتب الهی اشخاص را در صحنه اقتصاد زندگی با توجه بمبانی سیاسی، اجتماعی، اخلاقی و فرهنگی مخصوصی که دارد در کادر ارزشها و معیارهای معنوی خاصی محدود می کند تا در نتیجه نیروی شگرف انسانها را در مجرای صحیح بجریان آنداخته و آنرا وسیله ای برای خدمت بجامعه اسلامی قرار داده رشد همه جانبه آنها را تامین وتضمین نماید.

و چون توضیح لازم درباره نوع محدودیت و آزادی ای که اسلام بوجود میاورد در مقاله سابق داده شد اینک این مطلب لازم بتذکر است که محدودیتی را که اسلام درباره آزادی اجتماعی در زمینه اقتصاد مقرر داشته است بر دو نوع است :

۱-محدودیت ذاتی.

۲-محدودیت عینی.

منظور از “محدودیت ذاتی “محدودیتی است که از ژرفای روح انسان و طرز تفکر وی سرچشمه می گیرد چنانچه مقصود از “محدویت عینی “محدودیتی است که از ناحیه یک نیروی خارجی که رفتار و سلوک اجتماعی شخص را مشخص و کنترل می کند بوجود میاید.

سرچشمه محدودیت ذاتی تربیت اسلامی است

مهم ترین هدف اسلام –چنانکه میدانیم –تربیت و ساختن افراد جامعه است و این برای اینکه بسیج و تجهیز افراد جامعه در راه صحیح و سعادت آفرین زندگی بطور اصولی و ریشه دار انجام بگیرد  در نخستین مرحله از پیش از انعقاد نطفه افراد، روحیات و سجایای اخلاقی و طرز تفکر و ایده مادران را که تأثیر و عکس العمل مستقیم و مؤثر در فرزندان دارد در نظر می گیرد و بموازات آن خواص فکری و آثاری روحی و جسمی و فرهنگی پدران را نیز مورد توجه قرار میدهد و از این رهگذر فرزند را در نخستین مکتب تربیت که محیط خانواده است در شرائط مناسب و جو مساعدی بوجود میآورد.

و از آن پس هر فرد را از لحاظ تربیت صحیح اخلاقی و فرهنگی و اجتماعی جسمی و روحی گام بگام مورد مراقبت های لازم از طرف این دو رکن خانواده یعنی پدر و مادر قرار میدهد تا مرحله بمرحله راه تکامل انسانی پیموده شود. و در مرحله بعدی نیز از جهت برنامه های درسی و جنبه های ایدئولوژی و فرهنگی و اجتماعی معلم و مربی و محیط درس و تربیت مراقبت های لازم را وظیفه حتمی اولیاء و مربیان میداند.

و بالأخره در آخرین مرحله محیط زندگی را مورد توجه قرار داده اولیاء و مسئولین جامعه را بطور مؤکد، موظف و ملزم میسازد که محیطی سالم و آکنده از عوامل و اسباب فضیلت و شرافت انسانی بسازد.

ناگفته پیدا است افرادی که در سایه این مقدمات و وسائل رشد می کنند دارای روحیات عالی انسانی هستند که مشحون از ایمان کامل به مبدأ و معاد و سایر معارف بلند اسلامی و مملوء از احساس عدل و خیر و احسان و ایثار می گردند.

بدین ترتیب آنها جهان جدیدی میسازند جهانی که در آن انسانها، ایمان بخداوند، اتکاء بنفس، استقلال، آزادی، شجاعت و شرافت را سرلوحه تمام جریآنهای زندگی خود میدانند.

جهانی که در آن از رباخواری، احتکار، غل و غش، بی انصافی، بی عدالتی، اغفال و فریب خبری و اثری نیست.

جهانی که از آنگیزه های فساد و ظلم منزه و مبرا است و فکر و درک  آنها در نتیجه تربیت صحیح  اسلامی به آن اندازه از اوج و تکامل نائل گشته است که رعایت محدودیتهائی را که در شماره قبل شرح داده شد نه تنها منافی و متضاد با آزادی نمیدانند بلکه آن را بعنوان اداء یک وظیفه انسانی و یک رسالت وجدانی بکار میبندند و از آن لذت میبرند.

این بود شرح و توضیح لازم نسبت به محدودیت ذاتی و اما محدودیت عینی که از تأثیر یک نیروی خارجی که رفتار و سلوک اجتماعی افراد را زیر نظر دارد بوجود میاید از اصل نظارت و دخالت حکومت اسلامی (ولایت فقیه )در امور اقتصادی که مورد بحث ما است سرچشمه می گیرد.

همانطور که میدانیم یکی از اصول و مبانی اسلامی “ولایت فقیه “است که بر اساس آن چنانکه فعالیت‌های آن چنانکه فعالیت های افراد در جنبه های دیگر زیر نظر حکومت اسلامی مورد توجه و کنترل میباشد فعالیت های اقتصادی آنها نیز تحت نظارت و بدایت همین موضوع انجام می گیرد.

بنا بر این اگر احیانا یک فرد یا افرادی علیرغم مقدمات و وسائلی که در راه تربیت صحیح  آنها بوجود آمده و علیرغم محیطی که با رشد و نمودادن به فضائل انسانی اماده و مهیا گشته محدودیتهائی را که شرح داده شد رعایت نکنند. آنرا را به رعایت آنها وادار می کند تا جامعه اسلامی با دنیای سرمآیه داری این تفاوت را داشته باشد که در آن نشانه ای از ربا و احتکار و استثمار و قمار و فساد و اسراف و تبذیر و ظلم و استکبار و تکاثر و تمرکز و تراکم بیش از آندازه ثروت وجود نداشته باشد و توزیع عادلانه توأم با رفاه عمومی برقرار گردد و تمام نیروها در راه عدل و خیر و احسان و خدمت و ایجاد استقلال و حفظ آن بکار بیفتد.

اکنون این بحث در اینجا با یکی از اصول مباحث اسلامی که “ولایت فقیه “است مربوط میشود و چون “ولایت فقیه “بهمان اندازه که با مبانی سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و تربیتی اسلام ارتباط دارد، با نظام اقتصادی اسلام نیز ارتباط پیدا می کند به شرح و توضیح آن با توفیق و تفضل خداوند متعال در آینده خواهیم پرداخت هم اکنون تذکر این نکته را لازم میدانیم :

همانطور که محدودیتهای الزامی در نظام اقتصادی اسلام وجود دارد و ما در مباحث گذشته به توضیح آن پرداختیم محدودیتها و اداب اخلاقی نیز بعنوان مستحب و یا مکروه موجود است که دقت در آنها عمق و ژرف نگری قوانین اقتصادی این مکتب را روشن میسازد و ما اکنون برای نمونه تعدادی از آنها را که با یک قسمت از مباحث اقتصادی اسلام یعنی تجارت و کسب مربوط است واز احادیث اسلامی بدست آمده و در کتب فقهی نیز مذکور است می‌پردازیم :

۱-فرا گرفتن مسائل مربوط به کسب و تجارت مخصوصا برای احتزاز و اجتناب از “ربا “،در این مورد حضرت امیر المؤمنین (ع) فرمودند :

ای مردم !نخست مسائل فقهی کسب و تجارت را فرا بگیرد و از آن پس به کسب داد و ستد بپردازید که سوگند به پروردگار جهان افتادن در”ورطه ربا خواری ” از راه رفتن “مورچه سیاه “بر روی سنگ سخت در دل شب پنهان تر است یعنی همانطور که حرکت مورچه سیاه با کیفیت مزبور از دیده ها پنهان است و بدون توجه دقیق قابل درک نیست اجتناب از “ربا “نیز بدون دقت و احتیاط کامل قابل درک نمی باشد

۲-میان مشتریان که ممکن است یکی آشنا و دیگری غریب و یکی از خویشاوندان مثلا و دیگری بیگانه باشد فرق نگذاشتن.

۳-“اقاله نادم “یعنی پس از اینکه معامله ای واقع شد خریدار یا فروشنده در صورتیکه متوجه شود که این معامله بنفع او نبوده است اگر پیشنهاد فسخ معامله راکرد آن یکی این پیشنهاد را بپذیرد و در زمینه بهم زدن معامله موافقت خود را اعلام و در این مورد اقدام نماید.

۴-کالای خود را بمنظور جلب توجه و رغبت بیش از حد مشتری، زینت نکند.

۵-عیبی را که در کالای مورد فروش وجود دارد، فروشنده ذکر کند و پنهان نکند (البته در صورتی که نقص و عیب خیلی مهم نباشد و گر نه پنهان کردن نقص و عیب غل و غش است و حرام میباشد )

۶-در موقع معامله سوگند هر چند راست هم باشد نخورد.

۷-بمنظور اداء احترام بجنبه های معنوی و تشویق به کسب فضائل انسانی از افرادی که از لحاظ ایمان و کمال معنوی، کامل میباشد اصلا سود نگیرد.

۸-از کالائی که می خواهد بفروشد تعریف نکند و از کالائی که میخواهد بخرد مذمت ننماید.

۹-به سود کم قناعت کند و در تحصیل سود باندازه “مخارج روزانه “خود اکتفا کند و این مقدار رانیز میان همه مشتریان روزانه خود باندازه مخارج روز خویش بنسبت سود بگیرد.

۱۰-در خرید و فروش بطور کلی مخصوصا در خرید و فروش وسائل و ابزاریکه در راه خیر و عبادت و خدمت عمومی بجامعه بکار برده میشود مسامحه کند و سخت گیری ننماید.

۱۱-در رفتن به بازار و دنبال معامله عجله و مبادرت نکند بلکه قبل از رفتن به بازار و مراکز کسب و کار مقداری از وقت خود را در راه آموزش فرهنگ اسلامی و مسائل اخلاقی و کسب فضائل انسانی صرف کند.

۱۲-موقع تحویل دادن کالا مقداری بیشتر تحویل بدهد و موقع تحویل گرفتن مقداری کمتر.

۱۳-پس از خریدن هر کالا از خداوند متعال تقاضای برکت در راه صرف آن بکند.

۱۴-از کسی که وعده نیکی و احسان به او داده و گفته است بیا با من معامله کن که از معامله با من راضی خشنود خواهی شد. اصلا منفعت نگیرد.

۱۵-در بین معامله برادر دینی خود داخل نشود یعنی هنگامی که می بینید متاعی را یکی از برادران دینی میل دارد بخرد او در این معامله دخالت نکند تا آن معامله را برادر دینی انجام بدهد.                                                                                        ادامه دارد

 

19دسامبر/16

امام خمینی ثابت و استوار از اغاز تا کنون

 

قسمتی از اعلامیه تاریخی امام در سال ۴۳ علیه تصویب کاپیتولاسیون (مصونیت قانونی امریکائیها) در

مجلس شورای ملی سابق:

امروز که دولتهای مستعمره یکی پس از دیگری با شهامت و شجاعت خود را از تحت فشار استعمار خارج می کنند و زنجیرهای اسارت را پاره می کنند، مجلس مترقی ایران با ادعای سابقه تمدن دو هزار و پانصد ساله با لاف همردیف بودن با ممالک مترقیه به ننگین ترین و موهن ترین تصویب نامه غلط دولت های بی حیثیت رای می دهد (کاپیتولاسیون) و ملت شریف ایران را پست ترین و عقب افتاده ترین ملل بعالم معرفی می کند و با سرافرازی هر چه تمامتر دولت از تصویب نامه غلط دفاع می کند و مجلس رای می دهد.

… علما و روحانیون که می گویند باید قدرت سر نیزه در مقدرات کشور دخالت نکند باید وکلای پارلمان مبعوث از ملت باشند، باید دولتهای ملی باشند، باید اختناق از مطبوعات برداشته شود و سازمآنها نظارت در آنها نکنند و آزادی را از ملت مسلمان سلب ننمایند، برای آنست که این ننگها را بر ملت تحمیل نکنند و ما را مواجه با این مصیبت ها ننمایند.

اگر پناه به قرآن و اسلام بیاورید اجنبی بخود اجازه نمی دهد که از شما سند بردگی بگیرد، اجازه نمی دهد که مفاخر ملی و اسلامی شما پایمال شود. جدا بودن ملت از هیئت حاکمه برخوردار نبودن آنها از پشتیبانی ملت این مصیبتها را پیش می اورد.

دنیا بداند که هر گرفتاری که ملت ایران و ملل مسلمین دارند از اجانب است، از امریکاست، ملل اسلام از اجانب عموماً، و از امریکا خصوصا متنفر است. بدبختی دول اسلامی از دخالت اجانب در مقدرات آنهاست اجانبند که مخازن پر قیمت زیر زمینی ما را به یغما برده و می برند. آنگلیس است که سالیان دراز طلای سیاه ما را با بهای ناچیز برده و می برد. اجانبند که کشور عزیز ما را اشغال کرده و بدون مجوز از سه طرف به آن حمله کرده و سربازان ما را از پا درآوردند.

دیروز ممالک اسلامی بچنگال آنگلیس و عمال آن مبتلا بودند، امروز بچنگال آمریکا و عمال آن.

آمریکا است که از اسرائیل و هواداران آن پشتیبانی می کند، آمریکا است که به اسرائیل قدرت می دهد که اعراب مسلم را اواره کند، آمریکا است که اسلام و قرآن مجید را به حال خود مضر می داند و می خواهد آنها را از جلو خود بردارد، آمریکا است که روحانیون را خار راه استعمار می داند و باید آنها را به حبس و زجر و اهانت بکشد.

 

19دسامبر/16

انتخابات از نظر اسلام و قانون اساسی

 

شرایط رهبری

نوشته :حجه الاسلام یحیی سلطانی

قسمت دوم

فقه چیست و فقیه کیست؟

فقه در اصطلاح فقهاء عبارت  است از فهم احکام شرعی با دلیل و برهان مخصوص با توجه به منابع و مآخذ اسلامی بر مبنای اجتهاد ازاد در چهارچوب ادله شرعیه. و فقیه کسی را گویند که قوانین و احکام اسلامی را از روی ادله استنباط نموده و به موازین آن اشنا باشد. با توجه به تعریف فوق، روشن میشود که فقاهت امر مهمی است و هر عالمی نمیتواند ادعای اجتهاد کند و خود را فقیه بداند. فقیه باید در چند علم مهم استاد باشد تا بتواند احکام شرعیه را استنباط نماید.

زیرا اولا مآخذ و منابع اسلامی (قران مجید و روایات وارده ) همه به زبان عربی است و فقیه باید به ادبیات عرب کاملا اشنا و مسلط باشد، لغات و اصطلاحات و ویژگیهای زبان عرب را در زمان نزول قرآن و عصر ائمه معصومین بداند، تا بتواند مقصود قرآن و مفاد سخنان ائمه (ع) را درک نماید. و ثانیاً بعلت بعد زمانی بین ما و رهبران اسلام سخنان آنها دست بدست توسط راویان حدیث با واسطه های متعدد بدست ما رسیده و در بین راویان حدیث افرادی بوده آند که در نقل حدیث رعایت امانت را نکرده و یا به دروغ، حدیثی را به معصومین نسبت داده آند، فقیه باید از احوالات و تاریخ علمی راویان حدیث مطلع باشد، تا بتواند راویان مورد وثوق و اطمینان را از راویان مجهول و یا غیر مطمئن تشخیص دهد.

در فقه اسلام حدیثی که حتی یکی از راویانش مورد وثوق نباشد نمیتواند مدرک فقهی باشد، زیرا در استنباط احکام اسلام به ظن و تخمین نمیشود اکتفاء کرد، و باید احکام با حجت قطعیه ثابت شود.

بنابراین فقیه باید در علم رجال و درآیه نیز استاد باشد (علم رجال یعنی اشنائی با بیوگرافی راویان حدیث و به تعبیر دیگر حدیث شناسی )و چون روایتهائی که از رهبران مذهب بدست ما رسیده سخنان مختلف و پراکنده است، و بعضی از آنها بصورت ظاهر متعارض و ناهماهنگ هستند، فقیه باید بتواند آنها را با یکدیگر مقایسه کند، و ازمجموع احکام را بدست بیاورد و بعضی از مسائل پیش میاید که تفصیل آن در منابع و مآخذ مذهبی موجود نیست، فقیه باید بتواند آنها را از قواعد کلی فقهی یا اصولی بدست بیاورد. از این جهت فقیه باید در اصول و قواعد استنباط که آن را در اصطلاح فقهاء اصول فقه میگویند استاد باشد و برای اینکه در استنباط و نتیجه گیریها از خطا مصون بماند، باید به فن منطق و استدلال اشنا باشد و مجموعا یک فقیه باید در علوم ذیل مهارت کامل داشته باشد :

۱-ادبیات عرب (صرف، نحو، لغت )

۲-اصول فقه و مبانی استنباط.

۳-رجال و درآیه.

۴-منطق و فن استدلال. تکمیل هر کدام از علوم یاد شده سالها طول میکشد و استعداد سرشار و دقت بسیار لازم دارد.

از علمای اسلام کسانی که به درجه فقاهت رسیده آند معمولا کسانی هستند که سالهای متمادی شب و روز مشغول مطالعه بوده و ساعتی را از فکر و مطالعه و تدریس غافل نبوده آند.

شرایط رهبر فقیه

از نظر قانون اساسی شرائطی که برای رهبر ذکر شده همان است که در اصل پنجم امده و آن چهار شرط است :

۱-عدالت و تقوی : و این ضروری ترین شرط برای مقام رهبری است، زیرا ولی امر در بین مسئولین امور در رأس همه قرار گرفته و اوست که باید نگهبان عدالت و حافظ حقوق باشد.

۲-آگاه بودن به زمان : اگر امام امت به زمان خود آگاه نباشد و جامعه خود را نشناسد و از سیاستها بی اطلاع باشد نمیتواند رهبری صحیح داشته باشد و در برابر شیطنتهای شیاطین و نقشه های فریب کارانه دشمن با شکست مواجه میشود.

۳-شجاعت :اگر امام و رهبر شجاع نباشد، در میدان مشکلات نمیتواند استقامت کند و به اسانی از تهدیدات دشمن میهراسد و در شرائط بحرانی تسلیم ابر قدرتها میشود و سرانجام کشور را به وابستگی سیاسی و غیره میکشاند.

۴-مدیریت و تدبیر : این شرط چهارم بسیار مهم و قابل توجه است، زیرا اداره امور کلاً وابسته به تدبیر صحیح آن است کسانی که مدیریت و تدبیر ندارند، نه تنها نمی توانند مشکل را حل کنند بلکه معمولا مشکل را اضافه میکنند، و اسباب نارضایتی مردم را فراهم می نمایند، یک مدیر لایق میتواند با کمترین هزینه در کوتاهترین فرصت، بهترین کار را انجام دهد بدون اینکه احساس خستگی کند و همیشه کار او منظم و با روال طبیعی پیش میرود، در صورتی که افراد بی تدبیر معمولا کار آنها به کندی پیش رفته و همیشه احساس کسالت و خستگی می نمایند اینها شرایطی است که در قانون اساسی به تصویب رسیده ولی باید توجه داشت که این مقدار حداقل شرائط لازم است همانطوریکه در مورد رئیس جمهوری و نمایندگان مجلس نیز شرائط تصویب شده حداقل آن است ولی امت اسلامی بر حسب استفاده از مدارک مذهبی موظف است حتی الامکان شایسته ترین فرد را آنتخاب کند که در حد اعلای شرائط باشد و در صورتی که آنتخاب بهترین فرد ممکن باشد آنتخاب فردی که حداقل شرائط را واجد باشد مشروع نیست از رسول اکرم (ص) نقل شده که فرمود :

اگر امامت جامعه ای را فردی عهده دار گردد که در بین آن جامعه بهتر و عالم تر از او وجود داشته باشد آن جامعه رو به آنحطاط و سقوط خواهد رفت (متن حدیث در اینده ذکر خواهد شد ).و از بعضی روایات استفاده میشود :انتخاب نمودن فردی که اعلم و اصلح نباشد در صورتیکه آنتخاب اعلم و اصلح ممکن باشد خیانت به اسلام و جامعه مسلمین است. در ضمن بحث درباره انتخاب رئیس جمهوری و نمایندگان مجلس در این زمینه انشاءالله گسترده تر بحث مینمائیم، در اینجا قسمتی از حدیثی را که مرحوم طبرسی در احتجاج اورده و شرائط یک فقیه لایق رهبری را بیان میکند ذکر میکنیم و به تشریح آن می پردازیم.

عن العسکری (ع) قال : قال رجل للصادق (ع) فاذا کان هؤلاء القوم من الیهود لا یعرفون الکتاب الابما یسمعونه من علمائهم لا سبیل لهم الی غیره فکیف ذمهم بتقلید هم و القبول من علمائهم و هل عوام الیهود الا کعوامنا یقلدون علماء هم.

خلاصه مفاد حدیث با توجه به صدر حدیث که در اینجا نقل نکردیم این است :

به نقل از امام حسن عسکری(ع) شخصی از حضرت صادق (ع) میپرسد خداوند در قرآن مجید چگونه عوام یهود را که از علماء خود پیروی میکردند مذمت فرموده در صورتیکه عوام چاره ای جز پیروی از علماء ندارند و راهی برای فهم مقاصد کتاب اسمانی جز شنیدن از علماء برای آنها نیست و چه فرقی است بین عوام یهود و عوام شیعه که از علماء خود پیروی می کنند (و پیروی از علماء را وظیفه عوام میدانید ).

حضرت صادق (ع) در جواب فرمود : در علماء یهود صفاتی بوده که به موجب آن صفات پیروی از آنها حرام بوده و  عوام یهود آن صفات را میدانستند و در عین حال از  آنها پیروی میکردند از این جهت مورد مذمت قرار گرفته آند که همان صفات اگر در علماء شیعه نیز موجود باشد عوام نباید از آنها تقلید کنند و اگر با وجود آن صفات عوام شیعه تقلید کنند آنها هم مورد مذمت قرار می گیرند “و کذالک عوام امتنا اذا عرفوا من فقهائهم الفسق الظاهر و العصبیه الشدیده و التکالب علی حطام الدنیا و حرامها و اهلاک من یتعصبون علیه و آن کان لاصلاح امره مستحقا و بالترفرف بالبر و الاحسان علی من تعصبوا له و آن کان للاذلال والاهانه مستحقا فمن قلد من عوامنا مثل هؤلاء الفقهاء فهم مثل الیهود الذین ذمهم الله بالتقلید لفسقه فقهائهم. ”

و خلاصه صفات مستفاد از حدیث این است :فسق ظاهر و اشکار :اگر فقیهی عمل حرامی مرتکب شود که موجب فسق باشد و از وی سلب عدالت شود پیروی از  او حرام است و نمیتواند رهبر باشد رهبر باید پرهیزکار و دور از گناه و معصیت باشد.

۲-عصبیت  شدید : عصبیت در کتب اخلاقی به جانب داری از وابستگان و طرفداری از فامیل و قوم و  قبیله تفسیر شده است اگر عالم طوری باشد که از قوم و قبیله و مریدان خود طرفداری کند و به آنها احسان نماید ولو شایسته احسان نباشند و نسبت به مخالفین خود که به آنها نظر خوبی ندارد بدی کند و حق آنها را تضییع نماید در صورتی که امور آنها قابل اصلاح باشد این عالم نیز قابل پیروی نیست خلاصه مرید بازی و باند بازی و جایگزین کردن روابط و بر ضوابط یکی از صفاتی است که اگر در عالمی باشد نباید او را به رهبری پذیرفت.

۳-دنیا دوستی و دنیا طلبی : هر گاه فردی از فقهاء طالب دنیا باشد و برای بدست اوردن مال و ریاست و جاه و جلال دنیا بکوشد و تلاش کند و در این راه با دیگر فقهاء رقابت نماید و از هر طریق ممکن در تلاش باشد تا بر دیگران پیروز گردد این فقیه نیز قابل پیروزی نخواهد بود.

“و اما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدینه مخالفا علی هواه مطیعا لامر مولاه فللعوام آن یقلدوه “.

خلاصه مستفاد از این فراز حدیث این است :از بین فقهاء کسانیکه دارای شرایط ذیل باشند عوام میتوانند از آنها پیروی کنند و  آنها برای رهبری لایق و شایسته میباشند :

۱-صیانت نفس : فقیه باید خود نگهدار و مسلط بر میلهای نفسانی باشد بطوری که اغراض شخصی را در امر رهبری دخالت ندهد فقط هدفش خدا باشد و مصالح بندگان خدا و اسلام را در نظر داشته باشد.

۲-حفاظت از دین : فقیه باید حافظ دین خود باشد از راه حق منحرف نگردد و از حریم دیانت دفاع نماید دین خود را به دنیا نفروشد و به دامان اجنبی نرود، دین خدا در نظر او اهمیت داشته باشد برای ترویج و تبلبغ دین بکوشد و از مسائلی که برای دین خدا مضر است جلوگیری نماید.

۳-مخالفت با هوای نفس : فقیه باید با هوای نفس مخالف باشد بطوری که هرگز اختیار خود را بدست هوای نفس ندهد بلکه هیچگاه بطرف هوای نفس میل پیدا نکند فقیه رهبر عالیترین مقام کشور و معمولا در اوج قدرت است در اینگونه موارد هوای نفس چیره میشود زیرا انسان می بیند هر کاری از دستش ساخته است و بخوبی میتواند به خواهش های نفسانی پاسخ مثبت بدهد اگر هوای نفس کاملا مهار نشده باشد خطرناک است چه بسیار قدرتمندانی بوده آند که قبل از رسیدن به قدرت وارسته و زاهد بوده و پس از یافتن قدرت خود کامه و مستبد و چه بسا خطرناک گشته آند.

۴-اطاعت از امر ولی :فقیه باید اطاعت از خدا را بر هر چیز مقدم بدارد و در هر حال رابطه خود را با خدا حفظ کند حق بگوید اگر چه بضرر شخص او تمام شود و در راه اطاعت از خدا از هرگونه فداکاری دریغ نداشته باشد با توجه بحدیث شریف و استفاده از قانون اساسی فقیه رهبر باید دارای صفات ذیل باشد : عدالت و تقوی، آگاه بودن به زمان، شجاعت، مدیریت و تدبیر، صیانت نفس، حفاظت از دین، مخالفت با هوای نفس، اطاعت از امر مولی، بی اعتنائی بدنیا، و دور بودن از هرگونه عصبیت های بیجا.

توضیح بحث دوم :

هر مسلمان از نظر شرعی موظف است بکوشد تا فقیه واجد شرائط مذکوره را بشناسد و او را به رهبری بپذیرد. اگر مسلمان نمیتواند شخصا تشخیص دهد باید از اهل اطلاع تحقیق کند از مطلعین مؤمن و با تقوی و خوش سابقه در حوزه های علمیه سؤال کند و صرفا بقول یک یا دو روحانی که خود میشناسد اکتفا نکند تنها نظر امام جماعت محل یا روحانی روستای خود را میزان قرار ندهد از افراد متعدد و مختلف نظر خواهی کند و از میان نظریه ها نظر افرادی که بیشتر برای اسلام سوز و گداز داشته و دارند بر نظر افراد بی تفاوت مقدم بدارد و بالاخره تفحص کند تا علم و اطمینان کامل حاصل نماید،

اگر نتوانست علم و اطمینان پیدا کند همانطوریکه در رساله های علمیه گفته آند باید حجت شرعی بر آنتخاب داشته باشد علمای شیعه در  رساله های علمیه فرموده آند :فقیه واجد شرائط را از سه راه میتوان شناخت راه اول اینکه خود انسان از اهل خبره باشد و فقیه را بشناسد، راه دوم اینکه عده ای از اهل علم که اهل خبره باشند او را معرفی کنند بطوریکه از گفته آنان علم و اطمینان حاصل شود.

راه سوم اینکه دو نفر عادل نظر ندهند بنا بر این اگر دو نفر عالم عادل یکی از فقهاء را تایید کنند و دو عالم دیگر فقیه دیگری را ترجیح دهند شخص عامی هیچکدام را نباید مدرک قرار دهد در این صورت اگر یکی از آنها را چهار عالم عادل تائید کردند او باید آنتخاب شود و همینطور در مورد تعارض شهود هر کدام دو شاهد عادل بیش از شهود دیگری دارد او مقدم است.

توضیح بحث سوم :

همانطوریکه از قانون اساسی نقل کردیم اگر اکثریت ملت یکی از فقهاء واجد شرائط را به رهبری پذیرفت و بطور طبیعی برای یکی از فقهاء رای اکثریت بوجود امد مسئولیت ولایت امر بر عهده او خواهد بود و اختیارات مقام  رهبری که در قانون سیاسی ذکر شده در دست او قرار میگیرد و در غیر این صورت ملت باید افرادی را بعنوان خبرگان انتخاب نمایند تا آنها با شور و تبادل نظر رهبر یا شورای رهبری را تعیین کنند.

خبره کیست؟

خبره در تشخیص فقاهت کسی است که در حوزه های علمیه مدارج لازم علمی را طی کرده باشد و مجتهد یا نزدیک باجتهاد باشد تا بداند فقاهت چیست و بتواند فقیه را از فقیه نما تشخیص دهد مرحله انتخاب خبرگان برای ملت مرحله ای حساس و پرمسئولیت است باید بکوشد تا خبیر ترین و با تقوی ترین افراد را انتخاب کند فردی را انتخاب کند که علاوه بر اینکه اهل فن است و می تواند فقاهت و اجتهاد را بفهمد بینش سیاسی داشته باشد تا بتواند بینش فقهاء را در سیاست و اداره کشور تشخیص دهد از مدیریت و تدبیر بی بهره نباشد تابتواند مدیر بودن فقیه را تشخیص دهد ساده لوح و خوشبین بی سبب نباشد بلکه تیزبین و عمیق باشد تا بتواند عدالت و تقوای واقعی را از ریاکاری و عوام فریبی جدا کند با تقوی و وارسته باشد تا در موقع انتخاب رهبر مسائل شخصی و امیال نفسانی را دخالت ندهد و در نتیجه شایسته ترین و لایقترین فقیه برای مقام رهبری انتخاب شود ولی امر عالی ترین مقام و تنها نقطه امید ملت است او ناظر بر همه کارها و دافع همه اختلافات و بالاخره حلال جمیع مشکلات و پیشوای ملت در امور دین و دنیای آنان است و انتخاب او برای ملت با اهمیت و سرنوشت ساز است اگر ملت در این مورد اشتباه کرد و از این راه خسارتی عائد اوگردید این خسارت جبران ناپذیر است و پشیمانی سوید نخواهد داشت.               ادامه دارد.

 

19دسامبر/16

انقلاب و رهبر از دیدگاه دیگران (۴)

“سازمان سیا در دو مسئله شکست خورد :

اول اینکه آنتظار نداشتیم و باور نمی کردیم که همه سازمآنهای مخالف شاه با همه عقاید گوناگون تحت رهبری یک رهبر ۷۹ ساله تبعیدی متشکل بشوند.

دوم اینکه توقع نداشتیم بعد از اینکه ائتلاف مزبور قوی شد، شاه با وجود ارتش قوی و سازمان امنیتی نیرومند (ساواک ) برای تثبیت قدرت خود ناتوان باشد.

من نمی گویم که بر شاه لازم بود که شورش را با قدرت نظامی بخواباند، ولی با صراحت میگویم که فرضهای معقولی در نظرمان بود که شاه حتما قدرت خود را بر ارتش تثبیت خواهد کرد، و توقع نداشتیم انقلاب به همین صورت پیروز شود ”

(ترنر رئیس سابق سازمان سیا، در مصاحبه با روزنامه السیاسه کویت-۱۶-دسامبر ۱۹۸۱ )

“انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی به ما درس بزرگی داد، و اکنون اگر ما بیدار نشویم،  دشمنان از اختلاف ظاهری ما استفاده کرده و ما را سرکوب خواهند کرد، مسلمانان جهان باید به رهبری امام خمینی برای استقلال اسلامی خویش قیام کنند ”

(مولانا ارهری مفتی اهل تسنن کشمیر)  جمهوری اسلامی۲۴/۱۰/۶۰

“تعیین کننده ترین مشخصه انقلاب اسلامی ایران، هویت اسلامی آن است. و این انقلاب مبتنی بر فرهنگ اصیل اسلام است. از مشخصه های دیگر این انقلاب، رویاروئی با فرهنگ ضد اخلاق غرب و مبارزه با فرهنگ ماتریالیستی شرق است. و اینها از مشخصه هائی است که در هیچ یک از انقلابات جهانی مشاهده نشده است. ..وقتی ما فشار و برخورد متخاصمانه ابرقدرتها را با حرکتهای اسلامی در جهان بخصوص بعد از انقلاب اسلامی مشاهده می کنیم، این خود بیانگر عمق و وسعت انقلاب اسلامی ایران وبویژه در جهان اسلام است که منافع سلطه گران را به خطر آنداخته است. این انقلاب امیدی در دل مستضعفین جهان ایجاد کرده که وحشت فراوانی در ابرقدرتها ایجاد کرده است ”

(خانم نی مایر سردبیر مجله آنجمن گروه دوستداران انقلاب اسلامی ایران در المان )

جمهوری اسلامی ۱۵/۱۱/۶۰

“تغییرات انقلابی متوالی از خصوصیات همه انقلابهای عظیم است، و هنگامی که این مسأله مربوط به اسلام میشود باید بیشتر و پرتحرک تر گردد. آن چیزی که در ایران به وقوع پیوسته برای تحکیم انقلاب بوده و روحانیون مبارز، مغز متفکر آن بوده آند. لازم است که مسئولیت مکتبی روحانیون مبارز ادامه یابد تا به موازات آن، انقلاب اسلامی به پیش برود، و در نتیجه دولت بزرگ اسلامی بپا گردد. ..

ما خوب میدانیم که در سآیه یورش ابرقدرتها، بازوی استوار امام و خط امام پناهگاه همه مسلمانان خواهد بود، که همانا این خط، خط اسلامی انقلابی، ازاد و جهانگیر است. و بالاخره باید بدانیم که چگونه در سآیه اسلام، حاکمیت الله بالاتر از همه چیز می باشد، و چگونه امت توانست رئیس جمهور خود را هنگامی که از خط اسلامی انقلابی منحرف شد به زیر کشد. ..قلب جهان در ایران می تپد، و ایران با دلی چون کوه به پیش میرود، چرا که ایران قلبش با اسلام و همه مستضعفین جهان است ”

(مجله المختار الاسلامی-مصر-اوت ۱۹۸۱)

 

19دسامبر/16

بیاد آیه الله ربانی شیرازی…

… در طول تاریخ مدعیان فضیلت و مجاهدت  و شجاعت و تعهد به حق و دین بسیار بوده آند و هستند لیکن صاحبان فضائل و مجاهده و تعهد به حق و حقیقت در اقلیتند.

… مرحوم مجاهد سعید ارزشمند ربانی شیرازی که اکنون در جوار حق ارمیده و ما از برکات وجودش محروم شدیم از این اقلیت بود. ..او در حبس ها و زجرها و ناملایمات با قامت راست انسانهای متعهد ایستادگی کرد و تسلیم نشد. او –که خدایش رحمت کند و به جوار قرب حضرتش بپذیرد –با روحی ملایم در مقابل دوستان و مؤمنان و مقاوم در برابر دشمنان خلق به لقاءالله پیوست وما عقب ماندگان که احتیاج به این مردان حق داریم از آن کمال و جمال محرومیم.                                                                                                                                                                امام خمینی

 

19دسامبر/16

پاسداران بزرگ اسلام

سید مرتضی

حوزه های علمیه اسلامی و بخصوص شیعی بعنوان بزرگترین پایگاه اسلامی در طول تاریخ اسلام، مهمترین مهد پرورش “پاسداران اسلام “بوده و خواهد بود. اگر امام خمینی می فرمایند که “اگر روحانیون نبودند ما الان از اسلام اطلاعی نداشتیم “،از عمق یک واقعیت خبر می دهند، و بهترین دلیل بر وجود چنین امری، ارائه تاریخ زندگی و شرح حال علمای بزرگ حوزه ها می باشد که ضمناً تحلیلی نیز از تحول و تطور علمی و چگونگی حفظ و گسترش علوم اسلامی را در بردارد. این “احوال”نگاری گذشته از نشان دادن یک کمیت بی نظیر در کاوش علمی زوایای یک مکتب بی نظیر در کاوش علمی زوایای یک مکتب خاص بنام اسلام جنبه سازندگی روحی نیرومندی هم دارد که ناشی از تجسم مکتب در فرد مورد نظر می باشد. امیدواریم که مورد توجه خوانندگان قرار بگیرد.

سید مرتضی کیست؟

علی بن الحسین موسوی، پدرش شریف ابواحمد حسین، نقیب طالبیان در بغداد و فرزند موسی بن محمد بن موسی بن ابراهیم بن موسی الکاظم صلوات الله علیه. بنابراین جد ششم سید مرتضی امام هفتم (ع) است. پدر نام فرزندش را علی گذاشت و لقبش مرتضی، که به “سید مرتضی “معروف بود، و بعدها به القابی چون “علم الهدی “و “ذوالمجدین ” “ابوالثمانین ” نیز ملقب گشت.

درباره لقب دادن او به علم الهدی داستآنهای مختلفی نقل نموده آند، و مشهورترین آنها داستانی است که شهید اول در کتاب “اربعین “ذکر نموده است : “محمد بن حسین وزیر قادر عباسی بود. او در سال ۴۲۰ بیمار شده و بیماری او بطول انجامید، تا اینکه حضرت امیرالمؤمنین (ع) را در خواب دید که به او می فرماید :به علم الهدی بگو برای تو دعائی بخواند تا اینکه شفا یابی. محمد وزیر می گوید که از آن حضرت پرسیدم علم الهدی کیست؟ فرمود علی بن الحسین الموسوی. وزیر از خواب بیدار شد،

فورا نامه ای سیدمرتضی نوشت و در آن نامه او را با این لقب معرفی کرد. سید در جواب وزیر چنین نوشت : “الله الله فی اَمری، فَاِنَّ قَبُولی فی هذا اللّشقَبِ شِناعَهٌ عَلَیَّ ”

وای بر من اگر این لقب را برای خود بپذیرم، چه من این قابلیت را در خود نمی بینم، و قبول کردن من این لقب را ننگ است برای من. وزیر بعرض رسانید که :بخدا قسم من چیزی جز آنچه امیرالمؤمنین درباره شما فرموده بود نگفته ام.

و اما وجه لقب دادن سید مرتضی به “ابوالثمانین “:

نوشته آند که در کتابخانه سید هشتاد هزار کتاب بود، و هشتاد کتاب نیز تألیف و تصنیف خود او بود و هشتاد و یک سال هم عمر کرد. ولادتش در ماه رجب سال ۳۵۵ هجری قمری در بغداد بوده است.

دانشمندان اهل سنت او را مجدد مذهب جعفری در راس قرن چهارم هجری شمرده آند

مقام علمی و عملی سید مرتضی.

شاید یکی از بزرگترین افتخارات شیعیان این است که تمام فرق و مذاهب مسلمین و غیر مسلمین در مقابل شخصیت علمی علمای شیعه سرتعظیم فرود اورده و در صف آنان اظهار عجز نموده آند. ما را بسی افتخار است که بزرگانمان زبانزد خاص و عام بوده و مورد احترام و تقدیر بیش از حد دانشمندان مسلمین و غیر مسلمانان بوده آند.

در اینجا نکته ای بنظر رسید که باید ذکر کنیم : درست است که بزرگان ما مآیه افتخار و سربلندی ما هستند. ولی باید آنان نیز به وجود پیروان خود افتخار کنند. باید ما در عمل و تحصیل علم بکوشیم راه آنان را رفته و رهنمودهای علمی و اخلاقی آنان را در زندگی مدنظر خود قرار داده، تا اینکه ما هم مورد مباهات و افتخار آنان باشیم. می گویند پدر سید مرتضی روزی از او سئوال کرد :میل داری به چه مقامی برسی؟ سید مرتضی که کودکی بود در جواب پدر گفت :من می خواهم بدرجه و مقام شما برسم. پدر در جوابش گفت :اگر همتت همین مقدار است بجائی نمی رسی. تو باید کوشش کنی که همچنان جدت امیرالمؤمنین بشوی، در آن صورت به مقام بلندی خواهی رسید.

اری، انسان باید از نعمت ها و امکاناتی که خدای بزرگ برای او فراهم اورده بیشترین استفاده را بکند و در پی تحصیل علم و دانش باشد که پیامبر اکرم(ص) فرموده است :زگهواره تا گور دانش بجوی. و علی (ع) می فرماید :”اَتَزعَمُ انکَ جِرمٌ صَغِیر وَ فیکَ آنطَویَ العالَمُ الاَکبَرُ ”

ایا می پنداری که مخلوق کوچک و بی ارزشی هستی، در حالی که در وجود تو دنیای بزرگ نهفته است. برادران، خواهران، از زندگی زودگذر خود بهترین استفاده را بکنید، و اوقات گرانبها را بیهوده صرف نکنید و همچون پاسداران بزرگ اسلام، از اسلام عزیز پاسداری کنید تا اینکه در دنیا و اخرت سرفراز باشید.

بی جهت نیست که امیرالمؤمنین، سید مرتضی را علم الهدی لقب می دهد، و در ۲۷سالگی این عالم بزرگوار مرجع فقهی و کلامی شمرده می شود، و از آن پس علمای طوائف مختلف مسلمین از کشورهای مختلف بوسیله نامه ها به او رجوع می کنند.

مگر می توان در مقام علمی و ادبی او بحث کرد. بی شک او یکی از بزرگترین و برجسته ترین دانشمندان شیعه محسوب می شود چنانکه از تألیفات بسیار او در علوم مختلف بدست می اید :سید مرتضی در کلام، فقه، اصول، تفسیر، فلسفه، هیئت، ادبیات (نحو، صرف، لغت، معانی، شعر، محسنات لفظی )یگانه عصر خود بود. او زعیم علمی و رئیس امامیه و دانشمند فرزانه زمان خود بود. علامه- حلی درباره اش چنین می گوید :شیعیان از کتابهایش تا این زمان (که سال ۶۹۳ هجری است )استفاده کرده آند. او رکن تشیع و استاد بزرگ این طایفه است. خداوند جزای خیرش دهد. پیش از آنکه سید مرتضی به زعامت و رهبری شیعیان برسد، سئولات زیادی از او می شد که گاهی براساس اخذ رأی و گاهی برای امتحان و اختیار سید مطرح می شد، و در مقام جواب هیچوقت عاجز نشده و بی درنگ به سوالات علمی و ادبی پاسخ میداد، و این پاسخ ها را گاهی خود سید، و گاهی شاگردان وی به رشته تحریر درمی اوردند، که این پاسخ ها جزء کتب سید محسوب میشود مانند :”المسائل الموصلیه،المسائل الطرابلسیه، مسائل اهل مصر، المسائل الجرجانیه، المسائل الدیلمیه و مسائل دیگر.

خلاصه، سید مرتضی را می توان به یک کتابخانه ای که جامع علوم و معارف گوناگون می باشد، و یا به یک دانشگاهی که از دانشکده های علمی بسیار تشکیل شده، و یا به یک باغ پهناوری که پرورشگاه آنواع درختان باثمر و گلهای خوشبوی رنگارنگ است، تشبیه کرد. اری، او در حالی که دریای بیکرانی بود از فقه و اصول و تفسیر و کلام و دیگر معارف قرانی و اسلامی، در بلاغت و فصاحت و ادبیات عرب آنچنان مهارتی داشت که از سخنان روزمره اش شعر می بارید، واز نوشته هایش هنرهای ادبی و محسنات لفظی، ولی کوشش خود را همواره به فقه و کلام اختصاص می داد، و به ادبیات نیز عنایت خاصی مبذول می داشت. نوشته آند که سید مرتضی مجالس ادبی و آنجمنهای نقد شعر داشت. کتاب “الغرروالدرر”معروف به امالی سید مرتضی از بهترین کتابهای ادبی اسلام است، و دیوان شعر سید به چند جلد می رسد.

نوشته آند شیخ مفید (استاد سید مرتضی )گاهی در مجلس درس سید حاضر می شد و با اینکه سید می خواست استاد خود را به جای خود بنشاند، ولی استاد نمی پذیرفت و از سید می خواست که درسش را ادامه دهد و از سخنانش لذت می برد، و برای اینکه از مقام علمی او تجلیل کند با اینکه خود رهبر شیعیان بود، همچو شاگرد در محضر او می نشست. در کتاب شافی نوشته است :سید مرتضی کتابی را که تألیف می کرد، هنوز پایان نیافته بود که بین مردم منتشر می شد، بطوری که گاه از دست او خارج شده و دیگر نمی توانست در آن تجدید نظر کند. اینقدر سید مرتضی به علم و طلاب علوم علاقه داشت که برای شاگردانش شهریه ای تعیین کرده بود، و ماهیانه به آنها پول می پرداخت، و شاید ایشان اولین کسی باشد که برای طلاب حوزه علمیه حقوق تعیین نموده. مجلس درسش بسیار باشکوه و عظمت بود چرا که او بر علوم مختلف تسلط داشت و آنها را تدریس می نمود.

شیخ بهائی در “کشکول” نوشته است :در یکی از سالهای زمان سید، قحطی شدیدی منطقه را فرا گرفته بود. یک نفر یهودی که می خواست خود را از مرگ نجات دهد، به مجلس سید امد و از او درخواست نمود که در علم نجوم برای او درس بگوید. سید برای او درسی بنا گذاشت و روزانه به او حقوقی می داد. اخلاق و رفتار سید چنان آن یهودی را مجذوب خود کرد که بالاخره پس از چند ماه، بشرف اسلام مشرف شد.

ابن خلکان در تاریخ خود به نقل از ابن بسام دانشمند بزرگ اهل تسنن می گوید :شریف (سید مرتضی)امام ائمه عراق در اختلاف و اتحاد بود. علماء بسوی او شتافتند و دانشمندان از محضرش استفاده کردند. اخبار او منتشر و اشعارش مشهور و فضائلش بسیار است. در دین و احکام مسلمین تألیفات و تصنیفات فراوان دارد.

تألیفات سید مرتضی :

برای سید مرتضی حدود هشتاد جلد کتاب علمی و ادبی ذکر کرده آند که به برخی از آنان اشاره

می کنیم :

در فقه و اصول :

۱-“الاِ نتِصار ” :مشتمل بر بیش از ۳۱۹ مسئله فقهی است و تاکنون دو بار در ایران چاپ شده است. این کتاب از قدیمی ترین کتب فقهی شیعه است که معترض مسائل خلافی شده و  فقه شیعه را بر اساسی محکم بنا نهاده است.

۲-“الذَّریعَهِ اِلی اُصُولِ الشِّیعَهِ “یا اینکه بعضی از علمای قبل از سید همچون ابن جنید و شیخ مفید در اصول و فقه تألیفاتی دارند، ولی بسیار مختصر است، و اولین کسی که اصول فقه را بطور تفصیل نوشته، از علمای شیعه سید مرتضی است، که گذشته از اینکه در این کتاب راجع به ابواب مختلف اصول (خطاب، امر و نهی، عموم و خصوص، مطلق و مقید، مجمل و مبین، نسخ، اخبار، افعال، اجماع، قیاس،  حظر و اباحه )بحث می کند اراء دانشمندان عامه را نقل کرده و با دلیل و برهان نقد می کند. شیخ طوسی که استاد بزرگ فقه و اصول است، در کتاب عده الاصول خود که یکی از مهمترین منابع اصول شیعه است، نظرات و استدلالات سید را ذکر کرده و در بعضی از موارد مطالب سید را عینا اقتباس کرده و خود به این معنی اعتراف می کند.

۳-شَرحُ مَسائِلِ الخِلافِ فی اُصُولِ الفِقه.

۴-المِصباحُ فِی الفِقهِ.

۵-المُختَصَرُ فِی الاُصُولِ.

۶-النّاصِرِیّات :مشتمل بر ۲۰۷ مسئله فقهی است.

۷-مَسائِلُ اُصُولِ الفِقهِ.

۸-مِسائِلُ الاِنفِرادات فیِ الفِقهِ.

۹-المَسائِلُ الرَّسِیَّهُ الاُولی.

۱۰-جُمَلُ العِلمِ وَ العَمَلِ.

در تفسیر و علوم قرآن :

۱-کِتابُ الصّرفَه : در اعجاز قرآن.

۲-المُحکَمُ وَ المُتَشابه : در این کتاب از ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، عامی که از آن اراده خاص شده، تحریف در قراءات، فرق بین رخصت و عزیمت و مطالب دیگر بحث شده است.

۳-تفسیر سوره حمد و بعضی از سوره بقره.

۴-تفسیر آیه “قُل تَعاولَوا اَتلُ ما حَرَّمَ الله ”

۵-المُوَضَّحُ عَن جِهَهِ اِعجازِ القُرآنِ.

۶-رساله ای در تحقیق معانی “وَ لَقَد کَرّمنا بَنی آدَمَ ”

در علم کلام :

۱- آنقا ذُالبَشَرِ مِنَ الجَبرِ وَ القَدَرِمسئله قضا و قدر را بررسی کرده، و در بحث خود با آیات قرآن کریم استدلال نموده است.

۲- تَنزیهُ الاَنبِیاءِ وَ الاَئِمَّهِ : مهمترین بحث این کتاب درباره عصمت آنبیاء و ائمه، و اینکه آنان مرتکب هیچ گناه کبیره و صغیره ای نمی شوند می باشد. این کتاب در ۱۸۹ صفحه است.

۳- اَحکامُ اَهلِ الآخِرَهِ : رساله مختصری است در اراء متکلمین در مسئله اخرت.

۴- المَسائِلُ المُتَبایِناتُ.

۵- تَقریبُ الاُصولِ فِی الرَّدِ عَلی یَحیَی بنَ عَدِی.

در اعتقادات و جهان بینی اسلامی :

۱- الشّافی فِی الاِمامَهِ : ۳۰۰ صفحه در دو جلد. بحثی مفصل درباره امامت و سیاست رهبری اسلامی در این کتاب فرق بین زیدیه و امامیه در امامت، و فرق بین معتزله و امامیه، و تکذیب اتهامات بر شیعه در باب اعتقاد به زیادتی علم امام بر پیغمبر، و رأی امامیه در بداء، و فرق بین اجماع نزد امامیه و دیگران، و عدم وجوب علم امام به بواطنی که آگاهی بر آن واجب نیست، و مطالب دیگر.

۲- الاُصُولُ الاِعتِقادِیَّهُ: درباره صفات خدا، نبوت، امامت، بعث، وعد و وعید، شفاعت، عذاب قبر، فناء عالم، میزان، صراط، بهشت و جهنم.

۳-المُقَنَّعُ فِی الغَیبَهِ : بحثی مفصل در غیبت امام زمان عجل الله فرجه الشریف

۴-المُلَخَّصُ فی اُصُولِ الدِّینِ : رساله ای مختصر در اصول دین اسلام.

در ادبیات :

۱- غَرَر الفَوائِدِ وَ دُرَرُ القَلائِدِ یا اَمالِی المُرتَضی : در دو جلد و بیش از ۱۲۰۰ صفحه در بیرو به چاپ رسیده است. مشتمل بر مطالب ادبی و علمی بسیار جالب و ارزنده که سید مرتضی در مجالس ادبی خویش بر شاگردانش املاء کرده است.

۲- دِیوانُ المُرتَضی : شیخ محمد سماوی اشعار سید مرتضی را در ۶جلد جمع اوری کرده و آن را “اَدَبُ المُرتَضی ” نامیده است. شیخ حسن جواهری نیز اشعار سید را در سه مجلد جمع اوری کرده و به چاپ رسانیده است. افراد دیگری نیز اشعار آن بزرگوار را تحت نام دِیوانُ السَّیِّدِ المُرتَضی جمع اوری کرده آند.

۳-شَرحُ قَصیدَهِ السَّیِّدِ الحِمَیری : قصیده بائیه حمیری در مدح و منقبت حضرت امیرالمؤمنین(ع) است که سید مرتضی آن را شرح نموده است.

۴-الشِّهابُ فِی الشَّیبِ وَ الشَّبابِ.

۵-طَیفُ الخِیالِ.

وفات سید المرتضی :

پس از ۸۱ سال که از عمر گرانبهایش در خدمت بی شائبه به اسلام و مسلمین گذشت بالاخره در ۲۵ ماه ربیع الاول از سال ۴۳۶ هجری قمری زندگی جاویدان خود را در جوار حضرت حق تعالی اغاز نمود. خداوند بر درجات عالیه اش بیفزاید و ما را در پیروی از راهش و استفاده از آثار علمی بی شمارش هدایت فرماید.

 

19دسامبر/16

جدیدترین استفائات از امام

زیر نظر :حجه الاسلام و المسلمین قریری عضو حوزه اسفتاءامام

س-آیا شخص مکلف میتواند خودش حساب خمس و زکاتش را بکند و طبق مصارفی که در رساله ذکر شده است به مصرف برساند؟

ج-در زکات مانع ندارد ولی در خمس باید اجازه بگیرد.

س-آیا بازی کردن با بعض وسائلی که هم اکنون درمغازه ها به فروش میرسد و در بازی با آنها برد و باخت هم هست جایز هم هست جایز است یا نه؟

ج-اگر قرار برد و باخت چیزی هست حرام است و همچنین اگر از آلات قمار باشد.

س-آیا سال خمس باید سال شمسی باشد یا سال قمری؟

ج-سال را شمسی قرار دهید.

س-مقصود از کراهت در اقتداء شخص غیر مسافر به مسافر یا بالعکس چیست؟

ج-مراد اقلیت ثواب از جماعتهای دیگر است.

س-اگر شخصی در پایان سال، حساب خمس خود را بنماید ولی هنوز آن را پرداخت نکرده است میتواند در بقیه آن تصرف کند؟

ج-تا خمس را ادا نکرده نمیتواند در بقیه تصرف کند.

س-آیا زن میتواند علوم اسلامی را تحصیل نماید و به مقام اجتهاد برسد؟

ج-تحصیل علم برای عموم آزاد است.

س-در بیشتر مدارس راهنمائی نماز جماعت برقرار میشود با توجه به این که اکثر دانش آموزان در سنین ۱۱تا۱۴ سال هستند آیا نماز خواندن همراه آنها صحیح است و شرایط آن چیست؟

ج-اگر امام جماعت بالغ و عادل باشد با مراعات اتصال صفوف میتوانید جماعت بخوانید.

س-آیا پوستهائی که از خارج وارد میشود و در ساختن کفش و امثال آن به کار میرود پاک است یا نجس؟

ج-پوستی که از بلاد اسلامی وارد میشود محکوم به طهارت است مگر آنکه ثابت شود که ذبح بطریق غیر شرعی بوده و پوستی که از بلاد غیر اسلامی وارد میشود محکوم به نجاست است مگر احراز شود که ذبح بطریق شرعی بوده یا احتمال داده شود که وارد کننده مسلمان احراز تذکیه حیوان را نموده است و پوست را در دسترس مسلمین قرار داده است.

س-اگر صاحب اتومبیلی مقداری سهمیه بنزین ماهانه اش را اضافه بیاورد آیا جایز است به دیگری بدهد؟

ج-باید طبق مقررات عمل کند.

 

19دسامبر/16

جهاد در قرآن (۵)

انواع دفاع

حجه الاسلام و المسلمین طاهری خرم آبادی نماینده امام در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی

دفاع انواع مختلفی دارد. گاهی دفاع از حیات و زندگی است : یعنی انسانی از شخص خود دفاع می کند و یا ملتی و قومی در آنجا که حیاتش از ناحیه دیگری در معرض خطر قرار گرفت، به دفاع بر می خیزد.

و گاهی دفاع از مال است :و آن هنگامی است که مال انسانی و یا ثروت جامعه ای در معرض تهاجم قرار گیرد.

و گاهی دفاع از استقلال و آزادی است : آنجا که استعمار گران میخواهند ملتی را تحت قیمومیت و سلطه خود در آورند، و استقلال و آزادی را از آنان بگیرند.

یکی دیگر از آنواع دفاع، دفاع از ناموس است. و همه این آنواع از دید هر انسانی مشروع بلکه ضروری است. اسلام هم دفاع را چه از خود و چه از ناموس و چه از مال و ثروت و چه از استقلال و آزادی لازم شمرده است و احادیث زیادی در مورد دفاع از مال و ناموس از ائمه معصومین رسیده است که از جمله، چند حدیث ذیل است :

۱-عن عبی عبد الله (ع) قال : قال رسول الله صلی الله علیه و اله : “مَن قُتِلَ دُونَ عِیالِهِ فَهُوَ شَهِیدٌ “. از امام صادق نقل شده که رسول خدا فرمود : کسی که در مقام دفاع از اهلش (خانواده اش) کشته شود، شهید است. (۱۴)

۲-عن ابی عبد الله (ع) قال : قال امیر المؤمنین (ع): ” اِذا دَخَلَ عَلَیکَ اللِّصُ المُحارِبُ فَاقتُلهُ،فَما اَصابَکَ فَدُمُهُ فی عُنُقی “. از امام صادق (ع) است که امیر المؤمنین (ع) فرمود : هر گاه دزدی که محارب است، بر تو داخل شد، بکش او را، پس اگر چیزی از ناحیه او به تو برسد، یعنی ضرری متوجه تو شود خون او در گردن من است.

۳-محمد بن علی بن الحسین، قال مِن اِلفاظِ رَسولِ اللهِ (ص) : مَن قُتِلَ دُونَ مالِهِ فَهُوَ شَهِیدٌ.

صدوق می گوید: از کلمات و الفاظ رسول خدا این بوده است که هر کس در دفاع از مال خود کشته شود شهید است.

۴-عن رسول الله (ص) قال: یُبغِضُ اللهُ تَبارَکَ وَ تَعالی رَجُلاً یُدخَلُ عَلَیهِ فِی بَیتِهِ فَلا یُقاتِلُ.

رسول خدا فرمود: خداوند دشمن میدارد مردی را که در خانه او وارد میشوند و تجاوز به حریم خانه او می نمایند، و او نمی جنگد و از خود دفاع نمیکند.

پس از اینکه آنواع دفاع ها معلوم شد، لازم است این نکته نیز گفته شود که بعضی از آنواع دفاعها از نوع  دیگر ارزنده تر و مقدس تر شمرده میشود. مثلا : دفاع از حقوق اجتماعی برتر و مقدس تر از دفاع از حقوق شخصی است، زیرا در این فرض، شخص از حق به ملاک اینکه حق است دفاع نموده است ، نه به آن ملاک که حق شخصی اوست.

و بر  این اساس دفاع از حقوق انسانیت مانند دفاع از استقلال و آزادی یک ملت و یا دفاع از دین و مکتب که ضامن حیات معنوی و مادی یک جامعه است، برتر از هر نوع دفاع دیگری است.

پس اگر اسلام در جامعه ای مورد تهاجم واقع گردید و به خطر افتاد، بر افراد آن جامعه است که با تمام قوا از آن دفاع کنند، و این از مقدس ترین آنواع دفاع ها محسوب میشود، چه اینکه از چیزی دفاع نموده آند که ارزش معنوی آن بیش از هر چیز است. و اگر روزی اسلام در کل جهان به خطر افتاد، و دشمن در مقام محو اسلام از صفحه گیتی باشد، بر همه مسلمین است که از آن دفاع کنند. و این اختصاص به گروه و دسته خاصی ندارد. و این موضوع آن اندازه اهمیت دارد که با وجود حکومتهای طاغوتی، اگر اسلام در معرض خطر از ناحیه دشمن خارجی قرار گرفت باز دفاع واجب می شود، اگر چه طاغوت هم در سایه این دفاع محفوظ بماند، زیرا در غیر این صورت، اساس اسلام و مسلمین محو و نابود میشود.

روایاتی که در مورد مرزبانی و حفظ حدود و ثغور وارد شده است، به این مطلب اشاره گردیده است که مرزبان حدود مسلمین که با دشمن مهاجم می جنگد، وظیفه اش دفاع است، چون دفاع از اسلام است نه سلطان.

در روایتی از امام علی بن موسی الرضا (ع) سوال میشود : فَاِن جاءَ العَدوُ اِلیَ المَوضِعِ الَّذی هُوَ فیهِ مُرابِطٌ، کَیفَ یَصنَعُ؟  قالَ : “یُقاتِلُ عَن بَیضَهِ الِاسلامِ لا عَن هؤلاء ”

اگر دشمن به محلی که مرزبان در آن قرار گرفته، وارد گردید، چگونه باید عمل نماید؟  اینان (که اشاره به خلفاء ستمگر و طاغوت است، یعنی در حقیقت دفاع این شخص از اساس اسلام است نه از حکومت ظالمین.

و اصولا در صورتی که دفاع از نفس و مال واجب باشد، دفاع از اسلام بطریق اولی واجب خواهد بود.

جهاد ابتدائی یا نوع دیگر از دفاع

نوع دیگر از جهاد، جهاد ابتدائی است، یعنی موردی که مسلمانها به نبرد با دشمن می پردازند و جنگ را آغاز می کنند. البته مشهور بین علماء و فقهای شیعه در این قسم از جهاد، آن است که باید به فرمان امام معصوم انجام گیرد، و جهاد ابتدائی را از مختصات امام دانسته آند، گر چه صاحب جواهر می‌گوید: اگر اجماع علماء بر خلاف نباشد، می توانیم بگوئیم که فقیه هم طبق ولایت و نیابتی که دارد می تواند فرمان جهاد بدهد. در هر حال بحث فقهی این مسئله مربوط به این مقاله نیست و از این بحث می گذریم.

اکنون با چند سوال روبرو می شویم و آن اینکه : آیا جهاد برای بدست آوردن سرزمین دیگران و توسعه مرزها است؟

آیا هدف از جهاد تصاحب ثروت و استخدام نیروها ومنافع اقتصادی است؟

آیا جنگ و قتال در اسلام بدان جهت مشروعیت پیدا می کند که کشور اسلامی، کشورهای دیگر را زیر سلطه و استعمار خود در آورد، و از همه نیروهای آن به نفع خود بهره برداری نماید؟

آیا در اسلام جنگ بخاطر جاه طلبی و حکومت بر دیگران صحیح و مشروع است؟

آیا اسلام برای مسلمین برتری نژاد مدعی است، و می گوید این نژاد باید برتر و حاکم بر دیگر نژادها باشد؟

و خلاصه آنکه آیا هدف مادی و منافع شخصی در اسلام هدف از جهاد را تشکیل می دهد؟

جواب همه این پرسشها منفی است. اسلام نه تنها بخاطر اینگونه امور نمی جنگد، بلکه آن را یک نوع تجاوز و تعدی می داند، و متجاوز از نظر اسلام محکوم است، تا آنجا که اگر گروهی از مسلمین به گروه و طائفه دیگر تجاوز کند، بر مسلمانهای دیگر است که اگر نتوانستند بین آنان صلح و سازش برقرار سازند، با متجاوز و متعدی قتال نمایند تا از تعدی و تجاوز دست بردارد.

bÎ)ur Èb$tGxÿͬ!$sÛ z`ÏB tûüÏZÏB÷sßJø۹$# (#qè=tGtGø%$# (#qßsÎ=ô¹rsù $yJåks]÷t/ ( .bÎ*sù ôMtót/ $yJßg1y‰÷nÎ) ’n?tã ۳“t÷zW{$# (#qè=ÏG»s)sù ÓÉL©۹$# ÓÈöö۷s? 4Ó®Lym uäþ’Ås? #’n<Î) ̍øBr& «!$# ۴ bÎ*sù ôNuä!$sù (#qßsÎ=ô¹rsù $yJåks]÷t/ ÉAô‰yèø۹$$Î/ (#þqäÜÅ¡ø%r&ur ( ¨bÎ) ©!$# =Ïtä† šúüÏÜÅ¡ø)ßJø۹$#    ”

سوره حجرات آیه ۹

اگر دو گروه از مؤمنین با هم جنگیدند ابتداء صلح و سازش بین آنان برقرار سازند، و اگر یکی بر دیگری تجاوز نمود و زیر بار صلح نرفت، پس بجنگید با آن که متجاوز است تا برگردد به فرمان خدا، پس اگر برگشت، بین آنها اصلاح کنید با عدل و عدالت را پیشه خود سازید که خداوند عدالت پیشگان را دوست می دارد. و بطور کلی اسلام، مسلمین را از هر نوع تعدی و تجاوز بر حذر داشته، و حتی در حال قتال و  جنگ هم از تعدی به دشمن جلوگیری نموده است.

Ÿwur (#ÿr߉tG÷ès? 4 žcÎ) ©!$# Ÿw =ÅsムšúïωtG÷èßJø۹$#    ”  سوره بقره آیه ۱۹۰-سوره مائده آیه ۸۷

 

تجاوز تعدی نکنید، همانا خداوند متجاوزین را دوست نمی دارد.

Ÿwur öNä۳¨ZtB̍øgs† ãb$t«oYx© BQöqs% br& öNà۲r‘‰|¹ Ç`tã ωÉfó¡yJø۹$# ÏQ#tptø:$# br& (#r߉tG÷ès? ¢

سوره مائده آیه ۳

وادار نسازد شما را دشمن و یغض قومی، از جهت اینکه مانع شدند شما را از مسجد الحرام و انجام حج، اینکه مانع شدند شما از مسجد الحرام و انجام حج، اینکه به آنان تعدی و تجاوز نمائید.

در اینجا تعدی به مشرکین و دشمنان اسلام را هم شدیدا ممنوع می سازد و از آن جلوگیری می کند. و آنجا که فرمان به دفاع می دهد می فرماید : با آنها که با شما می جنگند بجنگید و از هر گونه تعدی و تجاوز حتی به متجاوز خودداری کنید.

(#qè=ÏG»s%ur ’Îû È@‹Î۶y™ «!$# tûïÏ%©!$# óOä۳tRqè=ÏG»s)ムŸwur (#ÿr߉tG÷ès? 4    ”

سوره بقره آیه ۱۹۰

در راه خدا، با آنان که به جنگ و دشمنی شما بر می خیزند جهاد کنید، لکن ستمکار نباشید.

و همچنین آیات فراوان و بی شمار  که در نکوهش ظالمین نازل شده است، دلیل روشنی است بر اینکه اسلام با ظلم وتجاوز و دست آندازی به جان و مال مردم، بی آنکه نفعی در آن برای خود آنان باشد، شدیدا مخالف است، بنا براین واضح است که جنگ در اسلام آنچنان که در بین اقوام و ملتهای گذشته و حال دنیا مطرح بوده است، برای تجاوز به اب و خاک دیگران یا استعمار و استثمار و یا سلب حریت و آزادی و نظائر این امور و اهداف مادی و قومی مطرح نیست، بلکه اسلام با کسانی که بخاطر این امور می جنگد دشمن است، و در شرائط مناسب جلو تجاوز آنان را می گیرد، و از حقوق مستضعفین و مظلومین دفاع می کند.

پس جهاد در اسلام به چه منظور است؟  و چه هدفی در این نوع از جهاد وجود دارد؟

در پاسخ این سوال باید گفت که : در آیات زیادی هدف از جهاد و قتال را با کلمه “فی سبیل الله ” مشخص ساخته است، و تنها جهاد در راه خدا را مشروع نموده است. اکنون باید دید که راه خدا یعنی چه؟ و در چه مورد یا مواردی است؟

برای توضیح این مطلب به چند نکته زیر باید توجه داشت :

۱-همانگونه که در بیان انواع دفاع گفتیم دفاع گاهی از شخص و حقوق شخصی است، و گاهی از حقوق دیگران. و گفته شد که دفاع از حقوق دیگران مقدس تر از دفاع از حقوق شخصی است، زیرا که حق ملاک عمل قرار گرفته است نه شخص. ولی نوع سومی هم از دفاع وجود دارد که از این دو برتر و عالی تر است، و آن دفاع از حقوق انسانیت است که به شخص و یا اشخاص معینی و یا به منطقه و کشوری اختصاص ندارد. مثلا دفاع از آزادی و حریت یک قومی که در چنگال ستم و استعمار قوم دیگر قرار گرفته اند، اگر چه در دورترین نقاط عالم باشند، یک نوع دفاع از حقوق انسانیت محسوب می-شود، یعنی هر انسانی حق حیات و آزادی در حدود قانون را دارد، و آن کسی که به دفاع از آزادی انسانها بر می خیزد و با اصطلاح آزادیخواه می شود، دفاع از یک جمعیت و ملت خاص نمی کند و از حد و مرز شخصی و ملی و قومی گذشته، و از حق انسانیت دفاع کرده است. و لذا می بینیم آزادی‌خواهی و حتی شرکت در نبرد برای آزادی یک ملت و یا گروه در دنیا محترم و مقدس است.

همچنین عدالتخواهی و مبارزه با زشتی و پلیدی، و طرفداری از فضیلت و خوبی ها و کرامت های انسانی، یک نوع دفاع از حقوق و انسانیت محسوب می شود. و کسانی که در دنیا به طرفداری از عدالت و فضائل انسانی برخاسته آند، و با رذائل اخلاقی و ظلم و ستم در هر جا که باشد و از هر قوم و ملتی که سر بزند، مبارزه نموده آند بعنوان حامیان و مدافعان حقوق بشر شناخته شده آند، و می توان گفت این بهترین و والاترین نوع دفاع از حقوق بشر محسوب می شود. چه اینکه دفاع از شخص یا حقوق مادی انسان نیست، بلکه دفاع از حقوق معنوی انسانها است.

بطور کلی در مکتبهای الهی به حقوق و جهات مادی انسان ارزش و امتیاز داده می شود، یعنی انسان در بعد معنوی و ابدیت و زندگی الهی و رسیدن به لقاء خداوند و قرب معنوی به او و کمال مطلق آفریده شده است، و زندگی مادی دنیا، زندگی مرحله ای و مقدمه ای برای کسب کمالات و فضائل و ابزار این حرکت و سیر الی الله است. و قهرا در این نوع از جهان بینی، حقوق معنوی و آنچه مربوط به این بعد از انسانیت است، اهمیت بیشتری دارد، و تمام حرکتها و کوششهای فردی و اجتماعی انسان باید در این مسیر و برای تامین نیازهای این بعد از حیات بشری باشد.

$yg•ƒr¯»tƒ ß`»|¡RM}$# y7¨RÎ) îyϊ%x. 4’n<Î) y7În/u‘ %[nô‰x. ÏmŠÉ)»n=ßJsù  ”

سوره آنشقاق آیه ۶

ای انسان تو در راه رسیدن به خدایت و لقای پروردگارت رنجها و کوششهای فروان تحمل خواهی کرد

ö@è% !$yJ¯RÎ) Nä۳ÝàÏãr& >oy‰ÏmºuqÎ/ ( br& (#qãBqà)s? ¬! ۴Óo_÷WtB 3“yŠºtèùur

سوره سبا آیه ۴۶

ای پیامبر بگو:من شما را تنها یک نصیحت می کنم و آن اینکه برای خدا قیام کنید، دو نفری یا به تنهائی

ö`yJsù tb%x. (#qã_ötƒ uä!$s)Ï۹ ¾ÏmÎn/u‘ ö@yJ÷èu‹ù=sù WxuKtã $[sÎ=»|¹ Ÿwur õ۸Ύô³ç„ ÍoyŠ$t7ÏèÎ/ ÿ¾ÏmÎn/u‘ #J‰tnr&   ”     سوره کهف آیه ۱۱۰

هر کس دیدار خدایش را امیدوار است، باید نیکوکار بشود، و هرگز در پرستش خدا احدی را با او شریک نگرداند.

در بسیاری از موارد می بینیم، بخاطر اهمیت بعد معنوی انسان و جاودانگی او، و رسیدن به هدف از خلقت و آفرینش یعنی قرب به خداوند حقوق و ارزشهای مادی انسان فدای حقوق معنوی شده است، و از پاره ای از لذائذ و خواسته ها برای تامین بعد دیگرش باید صرف نظر و چشم پوشی نماید.

و بر این اساس دفاع از حقوق معنوی انسان و ارزشهای الهی او، بمراتب عالی تر از دفاع حقوق مادی و حتی آن گروه از ارزشهای معنوی است که نتیجه اش رفاه و بهتر زیستن در این جهان مادی است،  یعنی دفاع از آن دسته حقوق معنوی و ارزشهای انسانی که انسان را به لقاء خداوند نائل می سازد، و زندگی ابدی او را تأمین می کند ارزشمند تر از دفاع از حقوقی است که تأمین کننده زندگی مادی او است، اگر چه در بعد معنوی و اخلاقی باشد مانند دفاع از عدالت و آزادی ولو اینکه با نظر دیگری ممکن است این موارد هم بعد الهی پیدا کند، و آن در صورتی است که عدالت و آزادی مقدمه ای برای رشد جهات معنوی و بعد الهی انسانی باشد. و جامعه ای که در آن عدالت و آزادی در حدود قانون الهی وجود دارد. بهترین محیط برای نیل به رضوان الهی و تغذیه جان آدمی در جهات عبادی و اخلاقی می گردد.

۳-در جهان بینی الهی، اساساً حقوق مادی و معنوی انسان ها، تنها در سایه حکومت الله و اطاعت انسان ها از فرمان خداوند تأمین می گردد یعنی حقوق واقعی انسان ها جز با اجراء دستورات و قوانین آسمانی الهی، با هیچ قانون و نظامی دیگر زنده و احیاء نمی گردد، زیرا تنها قانونی که می تواند با مصالح و حقوق واقعی انسان در ابعاد مادی و معنوی منطبق باشد، قانون الهی است، چون جز او کسی بر همه جهات و نیازهای واقعی انسان در بعد فردی و اجتماعی مادی و معنوی احاطه ندارد.

پس هر نظام و قانونی که حاکم بر جامعه باشد غیر از نظام الهی، نوعی ظلم و ستم بر آن جامعه و پایمال شدن حقوق فردی و اجتماعی آن ها محسوب می شود.

اکنون با در نظر گرفتن نکات فوق، به این نتیجه می رسیم که: هدف از جهاد ابتدایی در اسلام، دفاع از حقوق واقعی انسانیت است، و احیاء حقوق فردی و اجتماعی مادی و معنوی جامعه بشری است.

و به تعبیر روشن تر: اسلام مبارزه می کند تا جامعه بشری را به اطاعت الله در آورد و حکومت خداوند را که حکومت قانون الهی است در جامعه مستقر نماید، و در پرتو آن حقوق انسانی و واقعی انسان ها را احیاء سازد، و از همه مهم تر آنچه سد راه تکامل و حرکت و سیر انسان قرار گرفته است برطرف نماید، و انسان فرو رفته در لجن زار ماده و شرک و الحاد و مفاسد اخلاقی را رها نموده و به اوج ابدیت و معنویت به پرواز در آورد، و او را به راه واقعی خویش که به سر منزل مقصود، یعنی قرب و لقاء الهی منتهی می شود متوجه سازد، و صراط مستقیم و سبیل الهی را برای او هموار کند.

ادامه دارد.

 

19دسامبر/16

حقوق تطبیقی

دکتر افتخار زاده جهرمی(عضو حقوقدانان شورای نگهبانان)

بسم الله الرحمن الرحیم

ماهنامه پاسدار اسلام قصد دارد که مقالاتی در زمینه مسائل حقوقی، بویژه مقاله ای بصورت مقایسه‌ای در این ماهنامه درج نماید. از من خواستند که این کار را شروع کنم، و من ترجیح دادم که در این اولین مقاله،  مقدمه ای برای شروع بحثهای مربوط به حقوق تطبیقی بنویسم، و در مقالات بعدی یک نهاد، یا یک قاعده حقوقی و یا یک مسأله حقوقی در نظامهای مختلف حقوقی مورد بررسی و مطالعه گیرد.

مقدمه

حقوقدانان در تعریف حقوق گفته آند : حقوق مجموعه قوانین، نظامات و رسومی است که حاکم بر اعمال و روابط مردم یک جامعه است و دارای ضمانت اجراء میباشد وقتی گفته میشود حقوق ایران، حقوق سوئد یا حقوق تجارت ایران و حقوق تجارت سوئد، درمثالهای نخست نظام حقوقی کشور ایران یا سوئد مورد نظر است و در مثالهای دوم رشته ای از حقوق این دو کشور مورد توجه میباشد.  اما وقتی اصلاح حقوق تطبیقی استعمال میگردد، هیچ یک از این دو، مورد نظر نیستند. به بیان روشن تر : حقوق موضوعه ای بنام حقوق تطبیقی وجود ندارد.

در دانشگاه ها معمولا در این رشته از حقوق و تحت عنوان حقوق تطبیقی، دو نوع مطالعه مورد توجه است :

اولا : مطالعه نظامهای مختلف حقوقی

ثانیا : مطالعه تطبیقی دو یا چند نظام حقوقی، یا مطالعه تطبیقی یک نهاد و یا یک قاعده حقوقی در نظامهای مختلف.

در فرانسه در سالهای اخیر عنوان این درس را به “نظامهای بزرگ حقوقی معاصر “تغییر داده آند.

بعنوان مقدمه مطالعات تطبیقی، مسائل زیادی می تواند مورد بحث و بررسی قرار گیرد، از جمله :

۱-فوائدی که مطالعه تطبیقی حقوق در بردارد.

۲-مشکلاتی که بهنگام مطالعه حقوق یک کشور خارجی پیش می اید، و چگونگی رفع آنها

۳-تاریخ مطالعات تطبیقی.

۴-روشهای مطالعات تطبیقی.

۵-چگونگی تقسیم بندی نظامهای بزرگ حقوقی و. ..

در قسمت اول، بحث درباره فوائد مطالات تطبیقی برای تجار، رجال سیاسی و دیپلماتها، شرکت کنندگان در کنفرانس ها و سمینارهای حقوقی در سطح جهان، داوران و وکلای عمومی و بین المللی و تنظیم کنندگان و مفسرین قراردادها و موافقت نامه های بین المللی می باشد.

همچنین در این قسمت از تأثیر مطالعات مطالعات تطبیقی در تحولات و رشد حقوق داخلی بحث می‌گردد، و همچنین از آثار مطالعات تطبیقی در نزدیکی و وحدت حقوقی صحبت میشود.

در قسمت دوم، از نیازی که در مطالعات تطبیقی به اشنائی با زبان خارجی، ترمینولوژی تاریخ حقوق و رویه های قضائی است، و مشکلاتی که در اشنائی با این مسائل است صحبت میشود.

در خصوص سه مورد دیگر بنظر می رسد که لازم است کمی بیشتر توضیح داده شود

الف : تاریخ مطالعات تطبیقی :

بعقیده برخی از حقوق دانان اروپائی، مطالعات تطبیقی در اروپا امر جدیدی نمی باشد. در قرون قدیم، قانونگذاران قبل از تنظیم و تصویب قوانین، از مقررات حقوقی ممالک همسآیه خود کسب اطلاع می کرده آند، و مطالعه قوانین “سلن “بوسیله رومیان در هنگام تنظیم الواح دوازده گانه را بعنوان مثال ذکر می کنند. ولی در حال حال حاضر هیچگونه اثری از مطالعات تطبیقی در قرون قدیم اروپا-با فرض این امر –در دسترس نمی باشد.

اولین مطالعات تطبیقی در مسائل حقوقی در کشورهای اسلامی، بوسیله فقهای امامیه صورت گرفته است. شیخ طوسی (ره) متوفی سال ۴۶۰ هجری قمری در کتاب “الخلاف ” حقوق شیعه امامیه را با حقوق عامه، بویژه حقوق چهار مذهب حنفی، مالکی، شافعی و حنبلی مورد مقایسه قرار داده است.  قبل از شیخ “سید مرتضی “(ره) نیز در کتاب “انتصار “چنین مطالعه ای را به اختصار انجام داده است.

همچنین علامه حلی متوفی سال ۷۲۷ هجری قمری در کتاب “مختلف الشیعه “عقاید و نظرات گوناگون فقهای امامیه را بررسی می کند. عده ای از فقهای عامه نیز فقه اسلامی را در مذهب اربعه مورد مقایسه و تطبیق قرار داده آند.

در غرب، احتمالا برای اولین بار در آیالات متحده امریکا، در اواخر قرن ۱۸ و اوایل قرن ۱۹ میلادی، مطالعه جدی حقوق ممالک خارجی (بویژه حقوق کشورهای اروپائی )مورد توجه قرار گرفته است.

در فرانسه، تصویب قوانین ناپلئونی موجب میشود که مطالعات حقوق داخلی گسترش یابد، و به حقوق خارجی کمتر توجه شود. اما این امر زود گذر است و از اوایل قرن ۱۹ میلادی تدریس درسهائی مانند:

“تاریخ حقوق طبیعی “،”حقوق جزای تطبیقی “،”حقوق دریائی و حقوق تجارت تطبیقی “،و “حقوق مدنی تطبیقی ” در دانشکده حقوق پاریس معمول میشود. اولین کنگره بین المللی حقوق تطبیقی در سال ۱۹۰۰ میلادی در پاریس تشکیل میشود، و در سال ۱۹۳۲ میلادی آنستیتوی حقوق تطبیقی در این شهر تأسیس میگردد.

ب : روشهای مختلف مطالعات تطبیقی :

در مطالعات تطبیقی روشهای گوناگون به کار گرفته میشود، اعمال این روشها غالبا به چگونگی مسأله مورد مطالعه، و مدارک و منابعی که مبنای کار می باشد، و هدفی که از مطالعه است، بستگی دارد.

در صورتی که هدف این باشد که مثلا تحول یک نهاد حقوقی را در طول زمان معینی و یا در طول زمان معینی و یا در طول تاریخ بررسی کنیم، مطالعه را مطالعه عمودی گفته آند. و در صورتی که هدف این باشد که مثلا یک نهاد حقوقی را در سیستمهای مختلف حقوقی در برهه ای از زمان مورد مقایسه قرار دهند مطالعه را مطالعه افقی گفته آند. همچنین به اعتبار سطح مقایسه، مطالعه تطبیقی به چهار صورت ممکن است انجام شود :

۱-گاهی دو نظام حقوقی مورد بررسی و مطالعه قرار میگیرد، مثلا : نظام حقوقی “رومی –ژرمنی ” با “کامن لا ” مورد تطبیق و مطالعه واقع میشود. در چنین مواردی لازم است نظامهای حقوقی را در مجموعه خود بشناسیم بعبارت دیگر : باید به مبانی نظامها، اصول اساسی، منابع، روح، نحوه اجرای حقوق و همچنین ارزشهای موجود در نظاهای مورد مقایسه آگاه باشیم. حقوقدانان می گویند در این قبیل مطالعات تطبیقی، روش مورد استفاده روشی بنیادی می باشد.

۲-ممکن است یک نهاد حقوقی در نظامهای مختلف مورد مقایسه قرار گیرد مانند مقایسه ازداواج –طلاق یا فرزند خواندگی در نظامهای مختلف حقوقی، در اینگونه مطالعات باید مکانیسم نهاد مورد مقایسه و مقام و ارزش آن در سیستمهای مختلف حقوق مشخص شود. چنین روشی را حقوقدانان روش فنی می گویند.

۳-گاهی مقایسه، در سطح یک قاعده حقوقی است مثل مطالعه تطبیقی “تلف مبیع قبل از قبض ” یا “قاعده فراش”،دراین نوع مطالعات تطبیقی، داشتن اطلاعاتی از قواعد مورد مطالعه در نظامهای مختلف حقوقی کافی است. حقوقدانان این روش مطالعه را روش توصیفی یا اخبار نامگذاری کرده آند.

۴-ممکن است مطالعه و تطبیق در مورد یک مسأله یا قضیه عملی نظیر خسارت ناشی از تصادف رانندگی در کشورهای مختلف انجام شود. در اینگونه مطالعات بررسی و تطبیق نظام، نهاد یا یک قاعده حقوقی مورد نظر نمیباشد، بلکه راه حلهای گوناگونی که در کشورهای مختلف در این مورد پذیرفته شده آند و علت قبول این راه حلها مورد توجه قرار می گیرند. این روش را روش عملی نامیده‌اند.                                         ادامه دارد.

 

19دسامبر/16

در راه قرآن

آیه الله فاضل لنکرانی

قرآن و معارف اعتقادی

اگر صفحات تاریخ را ورق بزنیم، و با زندگی رسول الله (ص) مختصر آشنائی داشته باشیم، فهم این بعد از “اعجاز قرآن ” برای همه انسانها در همه نسلها روشن و بدیهی است.

اولا : ما بر اساس فهم تاریخمان، معتقدیم پیامبر بزرگ اسلام فردی درس نخوانده و “امی “بوده، دلیل روشن این هم آن است که خود ایشان بارها امی بودن خود را مطرح کرده، ولی مخالفین هیچگاه در مقابل این ادعا لب به سخن نگشوده و اعتراض نکرده آند. اگر او درس خوانده بود، بطور قطع مخالفین و مروجین باطل و پرچمداران کفر و نفاق، معلومات رسول الله (ص) را علم کرده و قرآن را دست ساز و تراوشات فکری و روحی حضرتش می دانستند. به شهادت تاریخ، مخالفین هرگز از درس خواندن وی سخن بمیان نیاورده و لب به اعتراض نگشوده آند.

بنا براین اگر بگوئیم انسان درس نخوانده و کلاس ندیده، با عرضه داشتن کتابی که مالامال از معارف عقلی و دقائق علمی و فلسفی است، معجزه بودن و آسمانی بودن خود را به اثبات رسانیده، و با این پیام غیبی در طول تاریخ افکار فلاسفه و آندیشمندان بزرگ شرق و غرب را مبهوت و متحیر ساخته، از حقیقت دور نشده، اسمانی و الهی بودنش را به اثبات رسانده ایم.

ثانیا : با چشم پوشی از این حقیقت مسلم تاریخی، اگر بفرض بگوئیم رسول الله فردی تحصیل کرده  و به اصطلاح روشنفکر زمان خود بوده، و معارف قرانی را از دیگران فراگرفته است، باز خواهیم گفت : شما که ادعا میکنید پیامبر آن همه دقائق علمی و فلسفی و. ..از دانشمندان عصر خود گرفته، و از تراوشات فکری و روحی آنان الهام گرفته است، آیا کدام یک از معارف قرانی با افکار و اندیشه های موجود در عصر رسول الله سنخیت و هم گونی دارد؟

مگر تاریخ زنده بگور کردن دختران را در زمان جاهلیت فراموش کرده؟ و مگر مخالفت رسول الله را با این جریان ضد انسانی از یاد برده است؟ مگر بت پرستیها و خرما پرستیها و جوب پرستیها و ستاره پرستیهای زمان جاهلیت فراموش شدنی، و مخالفتهای شبانه روزی رسول الله (ص) با این بینش انسان زدائی و نفی اصالت انسان، قابل آنکار و نادیده گرفتن است؟

به شهادت تاریخ، بطور کلی انسان های موجود در عصر رسول الله (ص) را میتوان در دو بخش خلاصه کرد :

در آن زمان عده ای تنها غرق در اوهام و خرافات زمان جاهلیت بسر می برند، و دسته ای نیز که جزء اندیشمندان به حساب می امدند، بر اساس معتقدات مذهبیشان، معارف و علوم و داستآنهای گذشتگان را از کتابهائی همچون تورات، آنجیل و. ..بدست آورده، و سعی در پخش و نشر اینگونه معارف داشته‌اند. این کتابها نیز به شهادت انسانهای اندیشمند و حقیقت بین بدلیل دستبردهای استحمارگرانه و استعمارگرانه و استثمارگرانه، مملو از خرافات و بینشهای غیر الهی و تخدیرآمیز و در جهت منافع ملحدین و مروجین اباطیل و اوهام بوده است. بر همین اساس می بینیم با بعثت رسول الله هر دو گروه با حضرتش به مخالفت برخاسته، و او نیز با الهام از غیب به نو آوریها پرداخته، و خط بطلان بر روی همه آنها کشیده، و با ندای:

“وَ من یَبتَغِ غَیرَ الاِسلامِ دِیناً فَلَن یُقبَلَ مِنهُ “‍

دیگر کتابهای آسمانی را خاتمه یافته اعلام نموده است.

اینها همگی حاکی از آسمانی بودن قرآن و الهی بودن آن است.

و بدیگر سخن، اگر کمی در نوشته ها و کتابهای موجود در زمانمان بنگریم، خواهیم دید اکثر نوشته‌های یک مؤلف، نوشتاریست از دیگر نوشته ها و الهامی است از دیگر آندیشمندان عصر حاضر.

اگر رسول الله (ص)نیز آندیشه هایش را از دیگران الهام گرفت، می بایست اکثر مطالب قرآن نموداری از آنجیل و تورات، و  الهامی از دیگر آندیشه های حاکم بر عصر خود باشد. در حالی که قرآن نه تنها سنخیتی با آنجیل و تورات نداشته و ندارد، بلکه با صراحت و قاطعیت و با شعار “لن یقبل منه “بر همه کتابهای آسمانی موجود خط بطلان کشیده، و با تمام خرافه های زمان خویش به ستیز برخاسته است، و آنهم ستیزی در بستر زمان و الی یوم القیامه.

 

 

بینش مقایسه ای

اکنون به قرآن بر میگردیم و آیات آن را با دیگر کتابهای آسمانی و اندیشه ها مقایسه می کنیم تا ببینیم کدام یک از اصالت برخوردار بوده، و کدامینشان توان بازگوئی حقایق علمی، فلسفی و. ..دارند؟

خداشناسی :خداشناسی یکی از والاترین مسائل فلسفی و کلامی است. هم در قرآن و هم در آنجیل و تورات از صفات خدا سخن به میان آمده (بخش عمده قرآن را خداشناسی تشکیل می دهد). ابتدا به آیات قرآن نظر می افکنیم و آنگاه از آنجیل و تورات آیاتی را بازگو می کنیم سپس ببینیم کدام یک، از واقعیتها سخن گفته و آنچه شایسته مقام ربوبی است اداء نموده است، و کدام یک به گزافه گوئی و یاوه سرائی و نفی الوهیت الله، پرداخته است.

حال آیاتی چند از قرآن را در زمینه خدا شناسی با هم میخوانیم :

۱-“ö@è% uqèd ª!$# î‰ymr&، ª!$# ߉yJ¢Á۹$#، öNs9 ô$Î#tƒ öNs9ur ô‰s9qãƒ، öNs9ur `ä۳tƒ ¼ã&©! #·qàÿà۲ ۷‰ymr&  ”        سوره اخلاص(۴-۱ )

بگو او خدای یکتا است، خدائی که از همه بی نیاز و همه عالم نیازمند او است، نه کسی فرزند او و نه فرزند کسی است، و نه هیچ کس همتای او است.

۲-“uqèd ª!$# ”Ï%©!$# Iw tm»s9Î) žwÎ) uqèd à۷Î=yJø۹$# â¨r‘‰à)ø۹$# ãN»n=¡¡۹$# ß`ÏB÷sßJø۹$# ÚÆÏJø‹ygßJø۹$# Ⓝ͓yèø۹$# â‘$¬۶yfø۹$# çŽÉi9x6tGßJø۹$# ۴ z`»ysö۶ߙ «!$# $£Jt㠚cqà۲Ύô³ç„  ”  (سوره حشر، آیه ۲۳)

او است خدائی که بجز وی خدائی نیست، او است حاکم مطلق پاک و عاری از عیوب. پناهگاه، ایمنی بخش، حافظ و نگهبان موجودات است. غالب، نیرومند و بزرگوار، پاک و منزه است از آنچه به وی شرک می ورزند

۳-“uqèd ª!$# “Ï%©!$# Iw tm»s9Î) žwÎ) uqèd ( ÞOÎ=»tã É=ø‹tóø۹$# Íoy‰»yg¤±۹$#ur ( uqèd ß`»oH÷q§۹$# ÞOŠÏm§۹$#  ”       (سوره حشر آیه ۲۲)

او همان خدائی است که غیر از وی خدائی نیست. او بر مسائل نهان و اشکار آگاه است و او است بخشایشگر و مهربان.

۴-“(#qä۹$s%ur x‹sƒªB$# ª!$# #V$s!ur 3 ¼çmoY»ysö۷ߙ ( @t/ ¼ã&©! $tB ’Îû ÏNºuq»yJ¡¡۹$# ÇÚö‘F{$#ur ( @@ä. ¼ã&©! tbqçFÏ^»s%  ” (سوره بقره آیه۱۱۶)

مسیحیان گفتند خداوند برای خود فرزندی برگزیده است. او از این اوهام و نسبتهای ناروا منزه است،  بلکه آنچه در آسمانها و زمین است تعلق به وی دارد و همگان در برابر عظمتش خاضعند.

۵-“$ª!$# Iw tm»s9Î) žwÎ) uqèd ÓyÕø۹$# ãPq•‹s)ø۹$# ۴ Ÿw ¼çnä‹è{ùs? ×puZř Ÿwur ×PöqtR 4 ¼çm©۹ $tB ’Îû ÏNºuq»yJ¡¡۹$# $tBur ’Îû ÇÚö‘F{$# 3 ”  (سوره بقره –آیه ۲۵۵)

خدای یکتا است که جز او خدائی نیست. زنده و پاینده است هرگز او را کسالت خواب فرا نگیرد تا چه رسد که به خواب رود. او است مالک آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است.

۶-“ãNà۶Ï۹ºsŒ ª!$# öNä۳š/u‘ ( Iw tm»s9Î) žwÎ) uqèd ( ß,Î=»yz Èe@à۲ &äó_x« çnr߉ç۶ôã$$sù ۴ uqèdur 4’n?tã Èe@ä. &äóÓx« ×@‹Å۲ur ” (سوره آنعام آیه ۱۰۲)

اینست پروردگار شما، غیر از او خدائی نیست. و او آفریدگار همه چیز است پس تنها او را عبادت کنید که او است بر همه چیز مسلط و صاحب اختیار.

۷-“žw çmà۲͑ô‰è? ㍻|Áö/F{$# uqèdur à۸͑ô‰ãƒ t»|Áö/F{$# ( uqèdur ß#‹Ïܯ=۹$# 玍Î۶sƒø:$#    ”  (سوره آنعام –آیه ۱۰۳)

چشمها از درک خدا عاجزند ولی او دیدگان را درک می کند. خدائی است غیر قابل درک و در عین حال آگاه.

۸-“¨bÎ) ©!$# Ÿw 4‘xÿøƒs† Ïmø‹n=tã ÖäóÓx« ’Îû ÇÚö‘F{$# Ÿwur ’Îû Ïä!$yJ¡¡۹$#  ”  (سوره ال عمران–آیه۵)

برای خدا نه در اسمآنها و نه در زمین مخفی و پنهان نیست.

۹-“uqèd “Ï%©!$# óOà۲â‘Èhq|Áム’Îû ÏQ%tnö‘F{$# y#ø‹x. âä!$t±o„ ۴ Iw tm»s9Î) žwÎ) uqèd Ⓝ͕yèø۹$# ÞOŠÅ۳ysø۹$# ” (سوره ال عمران –آیه ۶)

خداست آنکه می نگارد و نقش می بندد صورت شما را در رحم مادران، هر گونه اراده کند، خدائی که جز آن  ذات یکتا نیست، بهر کاری توانا و به همه چیز دانا است.

۱۰-” ( #sŒÎ*sù #Ó|Ós% #\øBr& $yJ¯RÎ*sù ãAqà)tƒ ¼çms9 `ä. ãbqä۳uŠsù  ” (سوره غافر –آیه ۶۸)

هر گاه بخواهد موجودی را خلق کند، می گوید پدید آی پس موجود میشود.

۱۱-“ª!$# “Ï%©!$# yìsùu‘ ÏNºuq»uK¡¡۹$# ΎötóÎ/ ۷‰uHxå $pktX÷rts? ( §NèO 3“uqtGó™$# ’n?tã ĸöyèø۹$# ( t¤‚y™ur }§ôJ¤±۹$# tyJs)ø۹$#ur ( @@ä. “̍øgs† ۹@y_L{ ‘wK|¡•B 4 ãÎn/y‰ãƒ tøBF{$# ã@Å_ÁxÿムÏM»tƒFy$# Nä۳¯=yès9 Ïä!$s)Î=Î/ öNä۳În/u‘ tbqãZÏ%qè?          (سوره رعد آیه۲)

خداست آنکه آسمانها را چنانچه می نگرید بی ستون برافراشت، آنگاه به عرش پرداخت، و ماه و خورشید را مطیع و فرمان بردار خود ساخت که همگان تا مدت معینی در سیر و جریانند. تدبیر همه امور در دست خداست، بدینگونه آیات خود را تفصیل و توضیح می دهد تا شما به ملاقات پروردگارتان یقین و باور کنید.

۱۲-“قُلِ اللهُ یُبدِاُ الخَلقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ فَاَنیّ تُؤفَکُونَ ”      (سوره یونس –آیه ۲۴)

ای رسول (به کافران) بگو تنها خداست که به جهان هستی، هستی می بخشد، سپس هستی را از آن باز می ستاند، پس شما به کجا رو می گردانید؟

۱۳-“وَ هُوَ اللهُ الَّذی لا اِلهَ اِلّا هُوَ، لَهُ الحَمدُ فِی الاُولی وَ الاخِرَهِ وَ لَهُ الحُکمُ وَاِلَیهِ تُرجَعونَ، بَدیعَ السَّمواتِ وَ الاَرضِ ”                                                                           (سوره قصص –آیه ۷۰)

و اوست خدای یکتا که جز او هیچ خدائی نیست، هم ستایش در اول و آخر عالم مخصوص او است، و هم حکم و سلطنت جهان با او، و هم رجوع اهل عالم به سوی اواست.

این بود بینش قرآن در نشان دادن صفات خداوند و ارائه حاکمیت الله بر همه هستی در مقاله بعدی نظر آنجیل و تورات را درباره صفات خداوند و نقش الله در هستی بیان خواهیم کرد.                                                                                                ادامه دارد

 

19دسامبر/16

روانشناسی و جامعه شناسی (دانشگاهها )

درسهائی منتشر نشده از : شهید حجه الاسلام و المسلمین دکتر با هنر

پیشگفتار :

موضوع بحث ما روانشناسی و جامعه شناسی مردم کشورمان “ایران” است. ناگفته پیدا است که این بحث نمی تواند بطور گسترده، علمی و تخصصی باشد، بلکه به آندازه نیازی که در ابلاغ رسالت اسلامی داریم، با فرصت کم در هر درس یک جناح یا یک قشر اجتماعی کشورمان را در نظر میگیریم و روانشناسی و جامعه شناسی همان جناح را بررسی و مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهیم :

٭دانشگاهها

نظر به اینکه در رابطه با انقلاب فرهنگی “دانشگاهها” موضوع و سخن روز شده آند، در این درس،  روانشناسی وجود حاکم بر دانشگاهها را مورد بررسی قرار می دهیم تا ببینیم در چه شرائط و بستری می خواهیم انقلاب فرهنگی را پیاده کنیم؟  زیرا شناخت دانشگاه و شناخت جو دانشجوئی برای درک مسائل اجتماعی سیاسی و مکتبی بسیار مفید و مؤثر است.

پس از دو مرحله تحصیلی “عمومی یا ابتدائی” و “دبیرستانی و نیمه تخصصی ” دانشگاه مرحله سوم تحصیلی است. این دوره برخلاف دو دوره پیشین”دقیقا دوره تخصصهاست، یعنی باید دید کشور به چه نوع متخصص و به چه رشته ای واقعا “نیاز دارد؟  در اداره مملکت به چه نیروهائی احتیاج است؟

که در این مرکز به تربیت متخصصان، فارغ التحصیلان، مدیران، مهندسان و پزشکان لایق بپردازیم.

ادیب، فیلسوف، نویسنده، متخصص حسابداری، کشاورزی و. ..تحویل کشور دهیم، که در گذشته چنین نبوده است، بلکه با یک نوع شیوه تقلیدی از غرب بدون توجه به وضع کشور دانشگاهها اداره می شد.

٭رشد کمی

۱-آمار :

در ایران اولین دفعه ای که به فکر متخصص افتادند زمان امیرکبیر بود که مدرسه “دارالفنون” را ساختند «‌‌‌مراد روش نظام جدید فرهنگی است، و در نظام قدیم از سابق بوده مانند نظامیه ها و مدارس علوم دینیه و. ..ضمنا اکثر متخصصین و ادبای کنونی از پیرمردان دارالفنون تحصیل کرده‌اند». ولی دانشگاه از سال ۱۳۱۲ به وجود امد که در اغاز از جهت کمی رشد چندانی نداشت، و در ۲۰سال اخیر از این جهت بسیار رشد کرد تا آنجا که به حدود یکصد و پنجاه هزار دانشجو، و تعداد دانشگاهها و مدارس عالی به دویست و بیست واحد رسید. ناگفته پیداست که این رشد کمی دانشگاهها نیز نوعی “رشد اماری ” بود که رژیم گذشته می خواست در دنیا امار بدهد و سرو و صدا راه بیاندازد، زیرا مثلا ژاپن امار داده بود که ۹۹% جمعیت کشور باسواد، و دانشجو دارد، بنابراین اقایان هم اماری می دادند و تعداد و کمیت را بالا می بردند، در حالی که از جهت کیفی کوچکترین رشدی نداشتند،  مانند دانشگاه در سیستان و بلوچستان تنها از جهت ساختمان و بنا خوب بود، و از جهت کیفی بسیار ناقص.پس یکی از علل رشد کمی دانشگاهها علاقه رژیم به “امار” بود.

۲-اشتغال کاذب با سرگرمی :

دومین عامل در رشد کمی دانشگاهها، آنتقال کاذب و سرگرمی تخدیر کننده بود. هر ساله چندین هزار نفر دیپلم می گرفتند (که اخیرا به ۰۰۰/۳۰۰ نفر رسیده بود ) برخی را در سپاه دانش، عده ای را در بهداشت، و عده ای را هم جذب دانشگاهها می کردند که در واقع دانشگاه وسیله سرگرمی و اشتغال دروغین برای جوانان کشور بود تا تفکر انقلابی در آنان احیا نگردد و. ..

توجه به مطالب بالا ما را قدری به جو کنونی دانشگاهها اشنا می سازد و بسیاری از مسائل فرهنگی از جمله روش آندیشه و تفکرها بر ما روشن می گردد.

٭اموزش

در مسیر انقلاب فرهنگی، یکی دیگر از مطالبی که ما را در شناخت جو دانشگاهها کمک می کند توجه به وضع اموزشی دانشگاههاست که کلا”نوعی اموزش غربی است که به عنوان دستاورد علوم غربی به خورد دانشجو می دهند بدون توجه به مسائل و فرهنگ شرق، تنها دانشکده “الهیات “حدود ۴۰% از موارد درسیش مسائل شرقی است و دانشکده ادبیات نیز همچنین مثلا جامعه شناسی، روانشناسی،  ادبیات، زبان شناسی، سبک شناسی و… عموما ” یک مشت ترجمه متون غربی است که اثری در شناخت فرهنگ شرق ندارد. در سایر موارد مانند پزشکی، اقتصاد، فیزیک و شیمی ۹۵% غربی است.

در اینجا توجه به چند نکته ضروری است

۱-غرب به ما تحمیل کرده که همه اینها را شما ندارید و ما برایتان از غرب سوغات اوردیم و شما تهی از علوم و معارف هستید و این مائیم که شما را به سوی ارزشها و شخصیت می بریم.

۲-نکته دیگر اینکه : با تحمیل اموزشهای ترجمه ای غرب، شخصیت انسانی ما را تحقیر می کردند و علم گرائی و علم مداری در محیطمان بوجود می اوردند، به این معنی که به دید خود کم بینی به علم و  صنعت و تکنیک غرب می نگریستیم و کمال و شخصیت را در علم و بدست اوردن فراورده های علمی غرب می دانستیم، بدون اینکه ارزش آن واثر آن را در جامعه مان احساس کنیم. نوعی خودباختگی و خود فراموشی در جو ما بوجود می امد که در نتیجه معیار ارزشها هم تغییر می یافت و حقیقت و حقیقت شناسی فراموش می شد و یک حالت روانی خاصی در محیط ما بوجود می امد که متاسفانه چند سال قبل تدریجا در محیطهای اسلامی ما هم اثر گذاشته بود و بعضی از علمای اسلام هم حتی روایات را با اکتشاف روز تطبیق می کردند.

۳-نکته دیگر اینکه : با این سبک اموزش ترجمه ای غرب، دانشگاهها و وسیله دلال سازی و واسطه تراشی برای غرب بودند، به این صورت که برای تحمیل فراورده های علمی خود افراد را از میان ما می بردند به غرب تا بوسیله آنان “غرب” بت و ارباب شرق شود و آنان از آنجا بازگردند و آثار ترجمه ای را برای نسل نوما بلغور نمایند. در نتیجه بت زدگی و طاغوت زدگی برای ما بوجود بیاید.

۴-نکته دیگری که در اینجا مورد توجه است اینست که : برای تدریس در دانشگاهها به استاد نیاز است

اکنون کسی که می خواهد فراورده های غرب را تدریس کند باید در غرب تحصیل کند و متخصص شود. فرزندان ما به غرب می رفتند و پس از بازگشت در رشته ای و با شرائطی متخصص شده بودند که در کشور ما به هیچ وجه استفاده نمی شدند، و به درد مملکت ما و جامعه ما نمی خوردند زیرا فرمول ها و فنونی را دیده بودند که مربوط به یک محیط دیگر و جامعه دیگر بود. در رشته ای که آنها تخصص دیده بودند ما حتی وسائل اولیه آن را نداریم، امکاناتی نداریم تا در اختیارشان بگذاریم مانند این که متخصص کامپیوتر تکثیر کنیم و تنها وسیله مصرف برای امریکا باشیم، در پزشکی هم همچنین، و در اقتصاد هم. ..

۵-نکته دیگر :استادی مثلا “در رشته روانشناسی در فرانسه دوره دیده و جزوه و یادداشتهائی دارد،  می اید ایران، می خواهد درس بگوید، استاد دیگر در آنگلستان روان شناسی “رشد “،روانشناسی “کودک “را دیده و چیزهائی دارد و می خواهد تدریس کند. بعد این اصطلاحهای تدریس شده به یک دیگر مونتاژ می شوند و بصورت یک نوع مطالب دکور و دل خوش کنی در می ایند که اری این اصطلاحات را بلدیم، ولی در این جامعه، در این کشور آیا دردی را دوا می کنند؟ اصلا  مربوط به این ملت است یا نه؟

در فن و تکنیک نیز همین مطلب است، مثلا “رفته در فنون صنعتی امریکا وارد شده، فرضا “در وضع جتهای فانتوم تخصص یافته، بعد که می اید اتفاق می افتد که باید “میگ “خریداری شود و روی میگ کار کند، دیگر نتیجه ای نخواهد داشت.

۶-موضوع دیگری که در خور دقت است این است که استادی که در غرب تخصص دیده و ماشینهای پیشرفته و پیچیده ای را مشاهده کرده تدریجا “پیشرفت را نیز در وجود ماشین خلاصه می کند میگوید: اگر فلان دستگاه را به چند میلیون تومان خریدیم که از چند قدمی زخم معده را نشان داد ما پیشرفته ایم و گرنه، در صورتی که پیشرفت برای ما داشتن یک امپول زن وارد در تمام روستاها و رسیدگی به مراکز میکربهای بیماری در بیغوله هاست. و به هر حال با توجه به پیشرفت چشمگیر صنعت ماشین یک نوع روانشناسی برایش بوجود می اید و از روانشناسی خود و خودی بیگانه می گردد.

۷-خود باختگی در برابر آندیشه غرب :

نکته ای که بسیار برای ما خطرناک و از بزرگترین افات و مشکلات دانشگاهی ماست این است که باتوجه به عوامل یاد شده و اثرهای اموزش غربی، علاوه بر ماشین زدگی، علم زدگی و. ..تدریجا ”

انسان شرق، خودی خود را فراموش می کند و معیارها و ارزشها و فلسفه غرب برایش مطرح می شود و اینها را هم می خواهد از غرب بیاورد که در نتیجه شرق و کمالاتش را از دست می دهیم و غرب را هم بدست نمی آوریم.                                      ادامه دارد

 

19دسامبر/16

رهنمودها

٭جوآنهای قدرتمند کوشش کنند تا این کشور از شر مفسدین نجات پیدا کند ۱۷/۱۲/۶۰

٭بازوی قوی، قلب مطمئن و عشق به لقاء الله است که پیروزی می اورد.        ۱۹/۱۲/۶۰

٭خداوند شما جوانان را بسیج کرد تا دست رد به سینه شیاطین و قدرتمندان بزنید. ۱۹/۱۲/۶۰

٭مجاهد عزیز ربانی شیرازی در حبسها و زجرها با قامت راست انسان،ایستادگی کرد و تسلیم نشد.۱۹/۱۲/۶۰

٭شما پیروزید، پیروزی شما به پشتوانه پیروزی مستضعفین جهان در طول تاریخ است. ۱۹/۱۲/۶۰

٭صدام دیگر قابل نجات نیست، و ما هم یک قدم عقب نخواهیم نشست.                           ۱۹/۱۲/۶۰

٭برادرها این تعهد خودتان را به اسلام و ملت حفظ کنید، و به پیش بروید                     ۱۹/۱۲/۶۰

٭امروز که داوطلبین برای رفتن به جبهه ها این گونه با اغوش باز، شهادت را پذیرا هستند حتی زمان رسول الله و امیر المؤمنین سلام الله علیه به این شکل نبوده است                                    ۲۰/۱۲/۶۰

٭تکلیف الهی و شرعی ارتش و سپاه این است که در هیچ حزب و گروهی ولو بسیار خوب هم باشد،  وارد نشوند.

۲۵/۱۲/۶۰

٭از تشریفات بکاهید و عید را در بین مجروحان، جنگ زدگان و خانواده شهدا عید کنید ۲۵/۱۲/۶۰

٭به همه ملت نصیحت می کنم در حالی که این همه اواره و بیمار و معلول و شهید داده داریم،  راجع به مراسم عید قدری کوتاه بیائید.                                                                                   ۲۵/۱۲/۶۰

٭یک راه برای صدام سراغ دارم و آن آنتحار است.                                                     ۲۵/۱۲/۶۰

٭به شما اطمینان می دهم اگر مدتی در این فشارها باشیم، مغزهای متفکر مکتبی بیشتر به کار می افتد و ایران را خود کفا می کند.                                                                                           ۲۵/۱۲/۶۰

٭اصل حزب وارد شدن برای قوای نظامی و انتظامی جایز نیست. به فساد می کشد اینها را. ۲۵/۱۲/۶۰

٭سلاح تبلیغات برنده تر از سلاح جنگ است.     ۲۶/۱۲/۶۰

٭من مدعی هستم مثل ملت ایران از صدر تاریخ عالم تا حالا نبوده است. ۲۶/۱۲/۶۰

٭اگر این جمهوری نباشد، ما اسیر امریکا یا شوروی خواهیم بود.       ۲۶/۱۲/۶۰

٭اقا، چرا چشمتان را هم گذاشتید و دلتان را باز کردید برای عقده ها و اینطور آنتقاد می کنید؟  ۱/۱/۶۱

٭رحمت واسعه خداوند بر آن مادران و پدرانی که شما شجاعان نبرد در میدان کارزار و مجاهدان با نفس در شبهای نورانی را در دامن پاکشان تربیت نمودند.   ۲/۱/۶۱

٭مژده باد بر شما جوانان برومند در تحصیل رضای پروردگار که از بالاترین سنگر های روحانی و معنوی است.   ۲/۱/۶۱

٭افرین بر شما که میهن خود را بر بال ملائکه نشاندید و در مقابل ملل جهان سرافراز نمودید. ۲/۱/۶۱

٭اینجانب از دور، دست و بازوی قدرتمند شما را که دست خداوند بالای آن است میبوسم و بر این بوسه افتخار می کنم.  ۲/۱/۶۱

٭ملت ما دریافته است که ” کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا “.  ۱۱/۱/۶۱

٭هر وقت با یکی از این چهره ها روبرو میشوم و عشق او را به شهادت در بیان و چهره نورانیش مشاهده می کنم، احساس شرمساری و حقارت می کنم. ۱۱/۱/۶۱

٭ایران در مقابل تمامی کفر با قامتی به بلندای ابدیت ایستاده است. ۱۴/۱/۶۱

٭ما با هیچ کشوری چه اسلامی و چه غیر اسلامی سر جنگ نداریم و طالب صلح و صفا برای همه هستیم.  ۱۴/۱/۶۱

٭اسرائیل نباید یک کشور مستقل باشد و باید این ظالم را از این دنیا برداشت.   ۱۵/۱/۶۱

آیت الله العظمی منتظری :

٭آقای بازاری، تو که می بینی جوان ۱۵و ۱۶ ساله جان در راه خدا می دهد و در جبهه ها مبارزه می کند، آیا انصاف است که تو در بازار مسلمین احتکار کنی؟ گرانفروشی کنی؟ بازار سیاه درست کنی؟                                                                                                                                                      ۱/۱/۶۱

٭سعی کنید در مصرف هر اندازه میتوانید قناعت کنید.                                                                  ۱/۱/۶۱

٭ما با تمدن، پیشرفت صنعت یا تکنیک مخالف نیستیم، با وابستگی به شرق و غرب مخالفیم.    ۱/۱/۶۱

٭کوشش کنید حوزه های علمیه در همه جا تقویت شود، و در همه شهرها حوزه های علمیه تشکیل گردد.

۱/۱/۶۱

٭رمز اصلی شکست نقشه های امریکا، عدم درک صحیح اش از جوهر انقلاب اسلامی است۱۲/۱/۶۱

٭حماسه ها و ایثارهائی که جوانان عزیز و قهرمان ما، در جبهه ها می افرینند هرگز برای دشمنان اسلام قابل درک نیست.

۱۲/۱/۶۱

 

19دسامبر/16

رهنمود هایی از: تاریخ اسلام برای تداوم انقلاب اسلامی

قسمت پنجم

حجه الاسلام و المسلمین رسولی

دشمنیها اشکار می شود

هنگامی که مشرکان قریش و سردمداران استعمارگر شهر مکه از پیشنهاد سازش و کنار آمدن با رسول خدا مایوس شدند، و از طرفی بخاطر وجود عشیره محترم و قدرتمند آن حضرت در مکه یعنی قبیله بنی هاشم جرئت آزار و اذیت آنحضرت را علنا نداشتند، به ناچار دشمنی خود را با آن حضرت و ائین مقدس اسلام را آشکار نموده و برای جلوگیری از نفوذ سریع اسلام در مکه اقدام به تهمت ها و نسبت های ناروا به دین اسلام و رهبر عالی مقام این دین مقدس و پیروان دلباخته آن نموده، و در این راه از زدن هر تهمتی که برای آنها مقدور بوده و یا احتمال میدادند که مورد قبول توده مردم قرار گیرد باک نداشتند. و اینکه می بینیم نسبتهایی مانند : مجنون، ساحر، کذاب، و امثال اینها به حضرت رسول دادند اما هیچگاه نسبت خیانتی چه در مال و چه در غیر آن به حضرتش ندادند، نه از آن جهت بود که نخواستند و یا مثلا ملاحضه و رعایتی در این باره از آن بزرگوار نمودند، بلکه به خاطر آن بود که سابقه درستی و پاکی و امانت آن حضرت برای آنها بقدری آشکار و روشن بود که شاید فکر چنین اتهاماتی هم در مغز کسی خطور نمیکرد، تا چه رسد به اینکه آن را به مرحله عمل در آورند، و چنین تهمتهایی به آن بزرگوار بزنند. و به همین جهت بود که اتهام دروغگوئی و “کذب “هم از آن تهمتهائی بود که مقبول توده واقع نشد و چنانچه پیش از این خواندیم خودشان “کذب “ان را اعتراف کرده و این نسبت را تکذیب کردند. [۱]

و در مورد نسبت دیوانگی و سحر هم ناچار بودند برای پذیرفتن آن از طرف مردم و به اصطلاح “جا افتادن “ان دروغهائی بهم ببافند، و توجیهاتی بکنند تا آن را به مردم بقبولانند، و گر نه آنها نیز از همان سری تهمت‌هائی بود که به هیچ وجه قابل قبول نبود، آن هم برای مردم مکه و کسانی که از نزدیک رسول خدا را می شناختند و از کودکی او را دیده و به وضع آن حضرت آشنائی داشتند. و از این رو است که می بینیم این تهمتها نیز بیشتر در رابطه با قبائل خارج شهر مکه و زائران خانه خدا که از خارج به شهر می امدند عنوان میشد، چنانچه شاهد این مطلب را، در داستان ولید در مقاله پیشین خواندیم که وقتی از هر نسبتی ناتوان ماندند ناچار ولید گفت :

-باز هم بهتر همان است که بگوئید ساحر است زیرا سخنان او همچون سحر و جادو است. ….

با اینکه می دانستند این نسبت هم نادرست است ولی از روی ناچاری و درماندگی، و برای جلوگیری از نفوذ سخنان و تبلیغات مؤثر و نافذ آن حضرت این نسبتها را بر زبان جاری میکردند، چون راه دیگری نداشتند. و این موضوع را قرآن کریم بصورت تمسخر و بنحو جالبی. در قالب آیاتی به اینگونه بیان میدارد :

ßøŒÎ) ãAqà)tƒ tbqçHÍ>»©à۹$# bÎ) tbqãèÎ۶­Gs? žwÎ) Wxã_u‘ #·‘qßsó¡¨B ،

öÝàR$# y#ø‹x. (#qç/uŽŸÑ y7s9 tA$sWøBF{$# (#q=ŸÒsù Ÿxsù tbqãè‹ÏÜtGó¡o„ Wx‹Î۷y™[۲]

دقت دراین دو آیه، به خوبی آنچه را در بالا ذکر کردیم گویا میباشد که خدای تعالی میفرماید :

-و ستمکاران میگویند شما جز مردی سحرزده و جادو شده را پیروی نمی کنید، بنگر چگونه (از روی بی خبری یا ناچاری ) برای تو مثال میزنند و در گمراهی فرو رفته (و راه چاره بر آنها بسته شده)و راه نمییابند. و در تاریخ نیز می خوانیم که گفته آند :

رسول خدا در بازار عکاظ در حالیکه جبّه سرخی بر تن داشت به پا خواست و گفت :ای مردم بگوئید :

لا اله الا الله تا رستگار و پیروز گردید، ناگهان مردی به دنبال او دیده شد که دو گیسوی بافته زرین داشت و می گفت : ای مردم این جوان برادر زاده من و بسیار دروغگو است، از او حذر کنید، راوی گوید : پرسیدم این مرد کیست؟  گفتند : این جوان محمد بن عبدالله است، و این مرد ابولهب بن عبد المطلب عموی اوست[۳] واین نیز شاهد دیگری است بر اینکه این تهمتها و نسبتهای ناروا معمولا در خارج شهر مکه و در میان قبائل اطراف عنوان میشد، و گر نه در شهر مکه این گونه نسبتها خریداری نداشت و کسی نبود که آنها را بپذیرد.

چنانچه اکنون نیز ما شاهد چنین ماجرائی هستیم که دشمنان انقلاب و کسانی که منافع نامشروع و شهوات آنان با این انقلاب از میان رفته آنواع تهمتها و نسبتهای ناروا را در خارج و نزد کسانی که هیچگونه شناختی از رهبر بزرگوار انقلاب و مسئولان متعهد و متدین ندارند به آنها وارد میسازند و شب و روز با تمام وسائل تبلیغی و با آنتشار دهها مجله و روزنامه و در دست داشتن دهها بلند گوی تبلیغاتی و رادیو آنها را به آنواع تهمتها و دروغها متهم می سازند که برخی از این اتهامات برای افرادی که مختصر شناختی با آنها دارند صورت “جوک “و مسخره دارد.

در اینجا بد نیست در مورد آنگیزه یا انگیزه هائی که این جنایت کاران از خدا بی خبر در اشاعه این اتهامات ناجوانمردانه و بدنبال آن جنایات و صدمات و اذیت و آزارها و قتلها و کشتارها (و بمب گذاریها و ترورها و. ..)و صدها جنایت دیگر داشته و دارند، و این اندازه در این راه نیرو و بودجه مصرف میکنند، مقداری بحث شود.

شکی نیست که یک انسان سالم و بی مرض هیچ گاه حاضر نیست در برابر پیمبران الهی و مردم محرومی قیام کند که هدفی جز هدایت مردم و آگاهی دادن به آنان ندارند و میخواهند با ظلم و بی عدالتی مبارزه کنند، و هر گاه چنین صحنه هائی پیش آمد که در یک سو مردان الهی و از خود گذشته ای را دیدیم که از روی صدق و صفا بعنوان اقامه حق و برقراری عدل و داد قیام کرده و در برابرشان افرادی ستمگر و ریاکار و سودجو با آنواع تبلیغات و فریبکاری و صرف مبالغی سرسام اور برای در هم کوبیدن آن قیام اقدام نموده آند بدون شک دسته دوم بر باطل بوده و گروه اول برحق.

و دسته دوم از سلامت روح برخوردار نبوده و بیمارند و منشاء این بیماری ها نیز بطور عمده خودخواهی و طمع و تکبر و حسد و امثال این گونه اخلاقهای ناپسند میباشد و بهمین جهت است که امام صادق (ع) در آن حدیث معروف میفرماید :

” اُصُولُ الکُفرِ ثَلاثَهٌ : اَلحِرصُ وَ الاِستِکبارُ وَ الحَسَدُ. .. ”

پآیه های کفر سه چیز است :

حرص،  تکبر،  حسد. ………..

و اساسا خود این صفات نکوهیده چنانچه در جای خود ثابت شده -بیماریهائی است که در وجود انسانها پدیدار شده و پیمبران الهی طبیبانی هستند که به فرمان خدای تعالی برای مداوای آنان آمده آند.

و در قرآن کریم و در روایات ائمه دین علیهم السلام شواهد بسیاری بر این مطلب وارد شده که استقصای آنها ما را از پی گیری هدف اصلی باز میدارد،ولی برای نمونه بد نیست برخی از آنها را بشنوید :

۱-اما در مورد این که این صفات زشت و نکوهیده که منشاء این دشمنیها و مخالفتها میگردد بیماریهائی است که در وجود انسان و بخصوص در دل ادمی نفوذ میکند و اگر معالجه نشد چنان ریشه میفکند که کندن آن کاری بس دشوار میگردد. آیاتی در قرآن کریم امده مانند اینکه در مورد منافقان و کسانی که در صدد خدعه و نیرنگ با خدای تعالی و مؤمنان هستند در همین صفحات اغاز قرآن (آیه ۱۰ سوره بقره ) میفرماید :

’Îû NÎgÎ/qè=è% ÖÚz£D ãNèdyŠ#t“sù ª!$# $ZÊttB ( óOßgs9ur ë>#x‹tã ۷OŠÏ۹r& $yJÎ/ (#qçR%x. tbqç/ɋõ۳tƒ “.

در دلهای آنان بیماری است که خدا به بیماری آنها افزوده و آنها را عذابی دردناک است بسبب آنکه دروغ میگفتند.

و به همین نحو آیاتی در سوره مائده (آیه ۵۲)و سوره توبه (آیه ۱۲۵)و سوره حج (آیه ۵۳)سوره محمد (آیه ۲۰)و سوره مدثر (آیه ۳۱)نیز امده است.

و در موردی مردانی که تحت تاثیر شهوت و غریزه جنسی نامشروع قرار میگیرند به زنان دستور میدهد با چنین مردانی نرم و نازک سخن نگوئید مبادا آنها که در دلشان بیماری است تحریک شده و بطمع افتند و در این باره چنین میگوید :

“…uŸxsù z`÷èŸÒøƒrB ÉAöqs)ø۹$$Î/ yìyJôÜuŠsù “Ï%©!$# ’Îû ¾ÏmÎ۷ù=s% ÖÚttB . .[4]

و امثال این آیات شریفه و در روایات نیز بسیار امده که از تکبر و حسد و امثال آنها به مرض و بیماری تعبیر شده که برای توضیح بیشتر میتوانید به فصل اول کتاب کیفر گناه تالیف نگارنده مراجعه نمائید

۲-و اما در مورد اینکه چگونه این بیماری منشاء این مخالفتها و تکذیبها میگردد، و به تعبیر دیگر در مورد ارتباط بین این صفات نکوهیده و  تکذیب آنبیاء نیز آیات و روایات بسیار است که از آن جمله در رابطه با بحثی که ما بدنبال آن تا بدینجا امدیم یعنی متهم ساختن پیمبران الهی به سحر و دیوانگی و امثال آنها این آیه است که در سوره مبارکه ذاریات (آیه ۳۹) در مورد مخالفت فرعون با حضرت موسی و سرپیچی او از اطاعت آن پیامبر بزرگوار میفرماید :

۴’¯<uqtGsù ¾ÏmÏZø.ãÎ/ tA$s%ur íÅs»y™ ÷rr& ×bqãZøgxC

یعنی (پس از اینکه موسی (ع)با حجتی اشکار نزد فرعون امد )فرعون با غرور نخوت خود سرباز زد و گفت :موسی ساحر یا دیوانه است. ..

و جالب این است که پس از چند آیه دیگر در همین سوره این مطلب را بصورت یک قاعده کلی بیان فرموده و چنین میگوید :

y7Ï۹ºx‹x. !$tB ’tAr& tûïÏ%©!$# `ÏB NÎgÎ=ö۷s% `ÏiB @Aqߙ§‘ žwÎ) (#qä۹$s% íÏm$y™ ÷rr& îbqãZøgxC    ”

یعنی این چنین است که نباید هیچ رسول و پیامبری بر گذشتگان ایشان جز آنکه گفتند ساحر است یا دیوانه است.

و آیات دیگر و روایاتی که میتوانید بطور مشروح در فصل اخر همان کتاب که در بالا ذکر شد آنها را مطالعه کرده و ببینید، که برای نمونه یک حدیث جالب آن را آنتخاب کرده ذیلا از نظر شما میگذرانیم:

زهری گوید :پس از بعثت رسول خدا (ص) در مکه، شبی ابو سفیان و ابوجهل و مرد دیگری بنام اخنس بن شریق بدون اطلاع یکدیگر مخفیانه به پشت دیوار خانه پیغمبر اکرم امدند تا قرانی را که آن حضرت در نماز میخواند بشنوند.

این سه تن هر کدام در جائی پنهان شدند، هر سه نفر آیات قرانی را از رسول خدا شنیدند، آنگاه از جا برخاسته که بخانه خود بروند، تصادفا در راه بیکدیگر بر خوردند، و چون از مکان و منظور یکدیگر مطلع شدند همدیگر را ملامت کرده گفتند :

-دیگر بچنین کاری دست نزنید که اگر مردم جاهل و سفهاء قوم شما و استماع سخنان محمد اطلاع حاصل کنند ممکن است نسبت به شما سوء ظن پیدا کنند و گمآنهائی ببرند. این سخن را گفته و دنبال کار خود رفتند.

ولی فردا شب که شد دوباره هر سه آنها به جای شب گذشته امده و بی آنکه فکر کنند ممکن است رفقای دیشب هم امده باشند مخفیانه در مکان شب قبل پنهان شدند (گویا تلاوت آیات قرآن کریم آنها را بی اختیار به پشت خانه رسول خدا کشانید ).

ان شب را هم تا صبح در پشت دیوار خانه آن حضرت نشستند و آیات قرانی را از دهان گرم آن بزرگوار استماع کردند. و چون باطلوع سپیده صبح از آنجا پراکنده شدند باز در راه بیکدیگر برخوردند و سخنان روز پیش را بهم گفته هم عهد شدند که دیگر چنین کاری نکنند.

ولی تعهد خود را نادیده آنگاشتند شب سوم نیز این عمل را تکرار کردند، اما روز سوم از یکدیگر جدا نشده تا با یکدیگر پیمان محکم بستند که دیگر شبها از این عمل خودداری کنند، تا مبادا عمل آنها موجب سوء ظن مردم و احیانا سبب پیشرفت کار رسول خدا (ع) و ترویج دین اسلام گردد.

بدنبال این جریان بود که همان روزسیم، اخنس بن شریق عصای خود را دست گرفته و ابتداء به سراغ ابوسفیان به در خانه اش امد و بدو گفت :

-ای ابوسفیان راست بگو، آیا نظرت درباره آنچه از محمد شنیدی چیست؟

ابوسفیان گفت : رفیق راستش این است که بخدا سوگند آنچه را شنیدم قسمتی از آنها معنایش برای من مفهوم شد، ولی قسمت دیگر را نفهمیدم و ندانستم منظور از آن جملات چیست؟

اخنس نیز همان سخنان را به ابوسفیان گفت و اظهار کرد :

-بخدا سوگند من هم مانند تو بودم که قسمتی را فهمیدم و قسمتی را نفهمیدم.

از آنجا به در خانه ابوجهل امده گفت :

-ای ابوجهل! نظرت درباره آنچه از محمد شنیدی چیست؟

ابوجهل گفت : چه شنیدم ! راست قضیه این است که ما با فرزندان عبد مناف درباره رسیدن بشرف و بزرگی منازعه داشتیم و مانند دو اسب که به مسابقه میروند با هم در این باره به مسابقه برخاستیم و هر کدام میخواستیم بر دیگری سبقت جوئیم.

آنها مردم را اطعام کردندما هم اطعام کردیم، آنها اموال به در خانه مردم بردند و احسان کردند ما هم چنین کردیم، تا اینکه اینها امدند و گفتند : میان ما پیغمبری است که(از اسمان)بدو وحی میشود،  دیگر ما چگونه میتوانیم بچنین فضیلتی برسیم !

این سخن را ابو جهل با ناراحتی گفت و دنباله اش ادامه داد :

-به خدا سوگند ما که هرگز به محمد ایمان نخواهیم اورد و او را تصدیق نخواهیم کرد[۵].

اکنون با توجه بدان چه گفته شد در زمان خودمان میتوانیم بخوبی آنگیزه دشمنان انقلاب اسلامی را درک نموده و وضع گذشته را با وضع فعلی مقایسه کرده و تاریخ گذشته را ائینه تاریخ معاصر قرار دهیم.                                                                          ادامه دارد

 

[۱]بمقاله شماره سوم مجله مراجعه شود.

[۲]سوره اسراء آیه ۴۷-۴۸

[۳]ترجمه تاریخ یعقوبی ج۱صفحه ۱۸۰٫

[۴]سوره احزاب آیه ۳۲٫

[۵]سیره ابن هشام جلد او ل صفحه ۳۱۵٫

19دسامبر/16

ریشه های علوم تجربی در اسلام (۳)

 

شیر و شیرخوارگی

حجه الاسلام سید محمد هاشمی اصفهانی، دکتر حسن اصفهانی

نکته ای که قبل از اغاز بحث لازم است تذکر دهم عبارت است از :

مطالعه این سری مقالات، اگر چه برای کل افراد جامعه ضروری است، لکن برای دو دسته از افراد جامعه ضروری تر می باشد، دسته اول خواهرانی که در مقام بدست اوردن پست مادری هستند خواه الان یا در اینده. دسته دوم : پزشکان عزیز و متخصص اطفال، زیرا نقد و بررسی این دوستان بعنوان یکی از عوارض رشد دهنده این آندیشه فوق العاده ضروری و لازم است.

انچه در این شماره مورد بحث واقع میشود جهاتی است که از مورد نظر و تحقیق در مقاله گذشته بطور اجمال استفاده میشد.

در قسمت اول آیه چند مسأله به ذهن میرسد که درباره آن بحث و گفتگو شود و آن مسائل عبارتند از :

۱-ایا در آندیشه و تفکر اسلامی مدرکی وجود دارد که شیر مادر دارای خصوصیتی است که سایر غذاها فاقد آن خصوصیات میباشند؟

۲-ایا همانگونه که احتمالا از بکار بردن کلمه (یرضعن )یعنی مکیدن پستان برای نوزاد خاصیتی دارد که تغذیه طفل از غیر این روش ولو با شیر مادر آن خاصیت را ندارد؟

۳-اینکه قرآن اتمام دوران رضاع و شیر خواری را حولین کاملین (دو سال کامل )ذکر کرده منظور خاصی داشته که علوم تجربی نیز مؤید آن منظور خاص می باشد یا نه؟

این سه مسئله از مسائلی است که موضوع بحث برای پزشکان متخصص در بیماریهای جسمی است.

جهات دیگری هم در آیه مطرح است که موضوع بحث ظاهرا آنچه که جای هیچگونه تردید و شکی از نظر اسلام و دانشمندان علوم تجربی نیست، طبق مدارک موجود در متون اسلامی و تحقیقات صاحب‌نظران علوم تجربی، عالیترین ماده ای که یک کودک در ظرف دو سال می تواند از آن تغذیه کند و تمام نیازهای او را برطرف نماید شیر مادر است، زیرا شیر مادر در تنها ماده ای است که بوسیله غده ها و جهازات بدن مادر از همان ترکیبات خونی و غذائی ساخته میشود که تار و پود طفل از آن تکوین یافته است زیرا آنچه در افرینش و ساختمان وجودی انسان نقش مستقیم دارد باید از هر جهت حکیمانه و به جا انجام گیرد. برای تبیین مسأله لازم است سیری اجمالی در مظاهر خلقت انجام گیرد، مثلا یک دانه خرما را در دل زمین می کارند پس از چند روز شکم این دانه میشکند و جوانه ای سر میزند و بعدا شروع به رشد کردن میکند. زیرا تمام نیازهای غذائی این جوانه از راه ریشه انجام می گیرد. کار این ریشه به قدری دقیق و منظم است که غیر از نیازهای کمی و کیفی این جوانه هیچ گونه غذائی را به آن منتقل نمی کند، مثلا اگر پیدایش یک دانه خرما احتیاج به پنج توین ویتامین با اندازه ۲۰% لازم باشد ممکن نیست اندازه یکی از ویتامین ها به ۲۱% افزایش یابد و اندازه ویتامین دیگر به ۱۹% تقلیل پیدا کند زیرا در این صورت خلقت خرما ناقص انجام گرفته. وقتی در پیدایش و تربیت یک دانه خرما این همه آنضباط و حکمت دقیق تری بکار رود تا صددرصد با نیازهای درونی این موجود هماهنگ و منطبق باشد.

ما قبل از اینکه به قسمتی از نظریات دانشمندان علوم تجربی اشاره کنیم برای استحکام بحث به دو حدیث اشاره خواهیم کرد : حدیث اول را تفسیر”صافی “از کتاب “کافی “و من لایحضره الفقیه “از قول پیامبر اکرم (ص) نقل میکند :

“عَنِ النَّبِیِّ (ص) لَیسَ لِلصَّبِیِّ لَبَنٌ خَیرٌ مِن لَبَنِ اُمِّهِ ”

برای تغذیه کودک هیچ شیری مانند شیر مادر نیست همینطور که می بینید پیامبر شیر مادر را از هر شیری بهتر و نافع تر می داند. صاحب تفسیر، حدیث دیگری را از امیرالمؤمنین (ع) نقل میکند و میگوید :

“ما مِن لَبَنٍ رُضِعَ بِهِ الصَّبیُّ اَعظَمُ بَرَکَهً عَلَیهِ مِن لَبَنٍ اُمِّهِ ”

با برکت ترین شیری که فرزند با آن تغذیه میشود شیر مادر است. در این دو روایت نکته ای که خیلی جالب توجه است بکار بردن کلمه خیر و برکت است. در مورد این ماده حیاتی با طرح این دو حدیث روشن شد که عالیترین وسیله برای تغذیه کودک، شیر مادر است. حال ببینیم صاحب نظران علوم تجربی در این باب چه اظهار نظری دارند :

بیشتر دانشمندان علوم تجربی معتقدند که تغذیه نوزاد از پستان مادر بر تغذیه از غیر پستان رجحان دارد، زیرا شیر مادر در ماده ای است که با طبیعت انسان و با رشد و نمو طبیعی اعضاء و آندامهای انسان تطبیق کامل دارد. شیر مادر که بدنبال بارداری که یک پدیده طبیعی است شروع میشود،  ادامه و تغذیه نوزاد با آن نیز باید یک پدیده غیرقابل آنکار باشد. تغذیه نوزاد از شیر مادر موجب تماس حسی بیشتری بین مادر و فرزند می شود. بعقیده گروهی از این دانشمندان شیر مادر غذائی طبیعی و مطابق احتیاجات نوزاد و دقیقا بر طبق معیارها و نیازهای رشد نوع انسان میباشد. شیر مادر از جنبه علمی و ترکیبات شیمیائی بر شیر غیر مادر ترجیح دارد همین دانشمندان بطور عام معتقدند شیری که توسط پستانداران مختلف تولید می شود از نظر فیزیولژیکی مناسب با رشد و ساختمان و سازمان بندی اینده موجودات است.

با اینکه امروز شیرهای مختلف با فرمولهای نزدیک به شیر مادر ساخته شده، لکن اکثر شیرهای مصنوعی دارای پروتئین شیر گاو می باشند که “کازئین “نامیده میشود. کازئین ماده ایست که امکان حساسیت در مقابل این پروتئین برای انسان زیاد است.

شیر مادر در هر لحظه و هر مکان اماده و دارای طراوت مناسب برای تغذیه نوزاد و از الودگی میکروبی به دور است، به عکس شیر غیرمادر که در اکثر نقاط از بهداشت خوبی برخوردار نیست، و ممکن است الوده به میکروبهای مختلف باشد که موجب عفونتهای گوناگون در نوزاد شود. شیر گاو که یکی از تغذیه های رایج نوزادان میباشد، به علت ازدیاد کلسیم و پروتئین مخصوص، سبب یبوست نوزادان می شود و این یبوست موجب ترکهای خونریزی در مقعد طفل میگردد. اگر چه در بعضی از نقاط جهان تفاوت زیادی بین مرگ و میرهای نوزادانی که از شیر مادر تغذیه میشوند وجود ندارد، ولی در سطح جهان بطور کلی مرگ و میر نوزادانی که از شیر غیرمادر تغذیه میشوند بیشتر است.  پروتئین شیرهای غیرمادر موجب حساسیت و الرژی در نوزادان می شود در صورتیکه شیر مادر از عوارض فوق بدور است. ایجاد اسهال، خونریزی گوارشی ناپیدا و ظهور حساسیت نسبت به شیر و دردهای کولیکی (درد شکم بصورت متناوب )در نوزادانی که با شیر غیرمادر تغذیه میشوند شایع تر از نوزادانی است که با شیر مادر تغذیه میکنند. شایعترین اسهال نوزادان میکروب آنتروپاتوزنیک (ENTHERPATHOON)که این اسهال بعلت میکروب فوق در شهر شایع تر از روستاها می باشد، و علت این شیوع را مصرف شیر غیرمادر در شهرها بیش از روستاها می دانند. در شیر مادر و در آغوز (کلسترومCOLOSTUM))شیر ترشح شده در روزهای اول )ماده ای که بر ضد میکروب (۲۹) آنتروپاتونیک ای کولای عمل کرده بنابراین میکروب نامبرده توسط این ماده موجود که بنام آنتی بادی (ANTIBODY) بر ضد میکروب ای کولای است از بین برود. و با این دلیل نوزادانی که شیر مادر می خورند کمتر به اسهال نوزادان مبتلا میشوند.

مغز و سایر اعضاء و آندام نوزاد پس از تولد رشد و تکامل سریع خود را ادامه میدهند طبق مطالعه محققین بزرگ، این رشته روشن شده که در آنتهای سال دوم زندگی به تعبیر قرآن حولین کاملین مغز بشر در حدود سه پنجم رشد تکاملی خود را انجام داده است، و به همین ترتیب اعضاء دیگر طفل نیز رشد خواهد نمود. برای این منظور دست پر قدرت خداوندی غذائی مناسب از نظر جسمی، روانی عقلانی پس از خلقت در سینه پرمهر مادر تهیه نموده است که اگر طبق طبیعت خلقتی آن عمل شد رشد و نمو جسمی روحی عقلانی او مطابق طبیعت او سیر خواهد کرد.

HEINER  و دیگران بیماری ریوی مزمن بنام هموزیدرز HEMOSIDERUSIS که بعلت عکس‌العمل های ریه نوزاد به پروتئین شیر گاو است در انسان تشخیص داده و معتقد است که با قطع شیر گاو،نوزاد انسان از بیماری فوق بهبود نسبی خواهد یافت. STEVENSON خاطرنشان نموده است که عفونت ریه در شش ماه دوم زندگی شایع است. نوزادانی که از شیر غیرمادر تغذیه میکنند شایع است.  نوزادانی که با شیر مادر تغذیه میشوند در صورتیکه مادر بر ضد فلج اطفال ایمنی کامل داشته باشد، نوزاد او برای مدتها در مقابل فلج اطفال مقاوم خواهد بود.

در شیر مادر ماده ایست که رشد ویروسها (میکربهای بسیار ریز ) اوریون، آنفلونزا واکسینا،ورم از نوع ژاپنی ب را متوقف میکند. DOUGLAS در ۱۹۵۰ بیان داشت نوزادانی که از شیر غیر مادر تغذیه شده آند بیماریهای تنفسی و بیماریهای گوارشی بیش از نوزادانی داشته آند که از شیر مادر تغذیه شده آند.

بعقیده LORNETAL و ORMISTON و SAKNTA اسهال های همه گیر نوزادان که هنوز هم دیده میشوند در نوزادانی که از شیر مادر تغذیه میکنند کمتر مرگ و میر داشته در حالیکه نوزادانی که از شیر مادر تغذیه شده آند مرگ و میر بسیار زیاد داشته آند.

دانشمندان آنگلیسی نشان دادند که تغذیه با شیر غیر مادر سبب رشد و نمو نوزاد غیر انسان بیش از نوزادانی که با شیر مادر تغذیه شده آند میشود. این رشد و نمو غیرطبیعی تا چه اندازه برای نوزاد مضر است معلوم نشده. GAIRDNER چنین گزارش داده است که از ۲۱۶ طفلی که اسهال داشته آند نوزادانی که قبل از یک ماهگی از شیر گرفته شده آند مرگ و میر در حدود ۶۱% داشته آند در حالی که نوزادانی که بیش از یک ماه از شیر مادر استفاده نموده آند، مرگ و میر در حدود ۲۸% داشته اند.                               ادامه دارد

 

19دسامبر/16

ساده زیستی را از علی (ع) بیاموزیم

 

حجه الاسلام بهجتی (شفق)

بود   هر  امتی  را    پیشوائی                        به   رهبر  کرد    باید   اقتدائی

شما  را  این  منم  سالار و  سرور                  امام  و   پیشوا ،  مولا  و  رهبر

نکو بینید رسم و راه من چیست                    براه زندگی دلخواه من چیست

نپوشم  جامه  از  دیبا  و   اطلس                   مرا  باشد   لباس  ساده ای  بس

ز ناز  و  نعمت    و   لذات    دنیا                    دو    قرص    نان  کافیست   تنها

به  دنیا   دل  ندارم  من ز  اموال                    سبک روحم،سبک خیزم،سبک بال

مرا   این   سادگی   در  زندگانی                  نپنداری   که    هست   از   ناتوانی

توانم   پرنیان    پوشید   در     بر                   توانم   کرد    خود  را     غرق   زیور

توانم       بود    دائم     در    تنعم                 توانم     خورد    نان  از مغز   گندم

به   هر لذت    توانم   راه     بردن                  توانم    شهد  ، جای آب،     خوردن

وسائل     باشد      از    بهر    مهیا               ولی    حاشا   که   دل  بندم   به دنیا

من   و حرص  و  هوا  و ازمندی؟!                  من و خود کامگی و خود پسندی؟ !

من   و  بودن اسیر بند   لذات  ؟ !                 من و  راه  هوس ؟ !  هیهات   هیهات

گوشه هایی از مضمون نامه ۴۵ نهج البلاغه (نامه علی (ع) به عثمان بن حنیف )

ساده زیستی مآیه موفقیت

یکی از خطرات بزرگی که سعادت ادمی را یکباره نابود میکند و دنیا و اخرت او را به تباهی میکشد و انسان را از هدف اصلی افرینش غافل میسازد زندگی تشریفاتی، افزون طلبی و تجمل پرستی است.

این افزون طلبی که چون غاری بیکران و اعتیادی هر لحظه رو به افزایش و وسوسه ای درد سر آنگیز بی نهایت میباشد نه تنها سعادت اخرت را از دست ما میگیرد که خوشی دنیا و راحتی زندگی و اسایش روحی و ارامش فکری را نیز از ما میگیرد و در کشاکش امواج خویش ائینه با صفای دل را هم می شکند و آن را به باد فنا میدهد و ادمی را در آن طریق به جایی میرساند که نه راهی از پیش دارد و نه راهی از پس، در برخی روایات دنیا را به بحر مواج مانند ساخته که هزاران هزار تشنه به سراغ آن رفته و لحظه به لحظه به تشنگیشان افزوده و سرانجام در این دریای ادمی خوار غرق گشته برای ابد نابود و محو شده آند. بی تردید منظور از امثال این روایت، افزون طلبیهای جاهلانه و تجمل پرستیهای سفیانه است که چون سرابی کشنده با جلوه دروغین خویش دسته دسته ناآگاهان و خامان را از راه بدر برده و سوی خویش کشانده و سرانجام بی آنکه به ابی برسند آنها را نابود کرده است.

همه شاهد بودیم و دیدیم که تجمل پرستی و اسراف و افزون طلبی در دوران طاغوت چه بر سر مردم اورد و جامعه را به چه روز سیاهی کشاند. همه دیدیم که بر اثر زمینه سازیهای طاغوت چگونه در بیشتر افراد ملت حالت مسابقه در راه مادیت و سرعت در رسیدن به تجمل و تشریفات خسته کننده پیدا شده بود و رقابت و هم چشمی کردن با دیگران نیز به این اتش سوزان دامن میزد و مردم ما را به چه جهنم سوزان و وادی خطرناکی سوق میداد همه دیدیم که در آن روزگار چگونه فروغ معنویت رو به خاموشی میرفت، و فرشته سعادت و ساده زیستی و اسایش در پای تجملات و تشریفات چگونه قربانی میشد، چندان که بیم آن میرفت که معنویت و حقیقت در این میان یکباره از میان برود و اثری از آن باقی نماند.

اگر از موفقیتهای معنوی و کمالات اخروی هم صرف نظر کنیم، می بینیم پای بند به تشریفات و تجملات و رنگارنگ بودن زندگی در راه موفقیتهای دنیوی نیز مانعی بزرگ و سدی مزاحم است. شما زندگی مخترعان و دانشمندان موفق و پر عظمت را مطالعه کنید خواهید دید که یکی از رموز پیشرفت آنان ساده زیستی و کم علاقگی آنان به مادیات بوده است، زیرا اگر هواها و هوسها بال و پر آنها را می بست این بلندی پروازی نصیبشان نمی شد.

ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست

عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد

حتی افرادی که در میدان سیاست به اهنگ رهائی ملت خویش قدم نهاده آند فوق العاده بی تکلف زندگی میکرده آند. مثلا اگر گاندی، دنیاپرست و هوس باز و مجذوب تجملات اعیانی بود هرگز نمی‌توانست ملت بزرگ هند را از زنجیر بزرگ اسارت دیرین برهاند.

٭تعبیرات گوناگون و اورنده نهج البلاغه در این زمینه :

این است که می بینیم علی (ع) خود ساده و بی تکلف زندگی می کند و در کلمات خویش ساده زیستی را که سرچشمه اسایش و پیشرفت است به ما می اموزد و از این حقیقت سعادت بخش گاه به لفظ “اقتصاد “در زندگی  و گاه به واژه “قناعت “و گاه به کلمه “رضا به حد کفاف “تعبیر فرموده و فلسفه ساده زیستی را با حکمتی استوار و دلائلی اموزنده به ما بیان میفرماید : در یکجا قناعت را نوعی فرمانروائی و تسلط و عظمت میشمارد و زندگی راحت و خوشی را که قرآن به مؤمن وعده میدهد به قناعت تفسیر میفرماید که : “کفی بالقناعه ملکا… و سئل عن قوله تعالی فلنحیینه حیاه طیبه فقال (ع) :هی القناعه.

قناعت سلطنت و امارتی در حد کفایت است و عاقل را اینگونه امارت و حکومت بس. مگر نه این است که پادشاه همه مخازن و خزائن را در اختیار دارد و دست نیازش بسوی هیچکس دراز نیست.

قناعت نیز این عظمت را به انسان می بخشد که هیچگاه گرد سوال بر مناعت طبع او نمی نشیند و به هیچکس نیازی پیدا نمی کند با این تفاوت که شاه را هر لحظه بیم زوال نعمت و آندک آندک، تهی شدن خزانه و یا به سرقت رفتن اموال، در کار است به خلاف خردمند قانع که نعمت او زوال ناپذیر و خزانه او جاودان، سرشار و مصون از دستبرد دزدان است که : القناعه مال لا ینفد ح۵۷ قناعت ثروتی است که چندان که مصرف کنی هرگز نقصان نپذیرد و کاستی نگیرد، و در جائی دیگر آن را از امتیازات چشمگیر پیامبران میشمارد و می گوید : پیامبران گرچه بظاهر در چشمها ضعیف جلوه کنند لکن خدا آنان را عزمی استوار و اراده ای اهنین بخشیده است و موهبت قناعت به آنان داده است.

قناعتی که چشمها و قلبها را از توانگری پر می کند و دلها و دیده ها را خیره میسازد[۱]

و در جائی دیگر در حق آنکس که سر بر دامن قناعت دارد دعای خیر کرده و چنینش ستوده است :

طوبی لمن ذکر المعاد و عمل للحساب و قنع بالکفاف. ..ح۴۴٫

خوشا به حال آن نیکبخت که بازگشت بحق را همواره بیاد داشته باشد و هم امروز برای روز حساب کار و کوشش کند و خویش را به اندازه کفایت در خرج کردن وادارد.

و در جائی دیگر ما را سخت از زیاده طلبی بر حذر میدارد که : و لا تسئلوا فوق الکفاف و لا تطلبوا منها اکثر من البلاغ.

از جهان بیش از حد کفاف میخواهید و فزونتر از توشه ای که شما را به مقصد رساند نطلبید، در جای دیگر انسان مقتصد و قانع را مستقل و ازاد و بی نیاز میشمارد که : ما عال من اقتصد ح ۱۴۰، آنکس که اقتصاد پیشه کند هرگز عیال کسی نخواهد بود و به تهیدستی گرفتار نخواهد گشت. و این سخن با همه کوتاهی الفاظ بلندی شگرفی از معنی و عمق در خود نهفته دارد چه آنکه سخن عمومیت دارد که تنها خطاب به یک فرد نیست بلکه دائره این سخن اجتماعات را در برمیگیرد، و اجتماعی که مسرف و عیاش نباشد و میانه رو و مقتصد باشد، همواره خود کفا خواهد بود.

اری نعمت استقلال و بی نیازی و قطع وابستگی تنها در سآیه زندگی مقتصدانه و قناعت ورزیدن به دارائی خویش موثر است.

و در جای دیگر علی (ع) سخن را در ارزش ساده زیستی و اکتفا به قدر کفاف به قله بلاغت رسانده میفرماید :”و لا کنزاغنی من القناعه و لا مال اذهب للفاقه من الرضی بالقوت و من اقتصر علی بلغه الکفاف فقد آنتظم الراحه و تبوا خفض الدعه “.

در همه جهان گنجی تمکن بخش تر و بی نیاز کننده تر از قناعت نیست، و ثروتی فقر را نابود کننده تر چون رضایت به اندازه قوت نیست که هرکس به اندازه اکتفا ورزد جاودان به اسایش سازمان یافته و پیوسته دست یابد و در اغوش دلپذیر خوشی و گشایش عیش جای گیرد.

 

 

 

٭٭فلسفه ساده زیستی

در آنچه از سخنان حضرت علی (ع) یاد کردیم ظریفانه راز عظمت مطلب و فلسفه ساده زیستی و حکمتهای گوناگون آن بیان گردیده بود که در زیر به برخی از آن اشاره می کنیم و می گذریم :

۱-فوائد بزرگ ساده زیستی متکی بودن بخویش و استقلال در تمام زمینه هاست زیرا جامعه ای که به عیاشی خو گیرد و ناز پروری و اسراف و تجمل را پیشه سازد به ناچار روزی عیال و نانخور دیگری خواهد شد، و به ناگزیر دست نیاز خویش را به بیگانگان دراز خواهد کرد و حیثیت و شرافت و استقلال خویش را به خطر خواهد آنداخت، و خلاصه جامعه ای وابسته و اسیر خواهد شد.

پیداست که جامعه وابسته به هر قدرتی در سیطره همان قدرت قرار خواهد گرفت و چون فرزندی که عیال و نانخور پدر است در افکار و عادات و اداب و فرهنگ و سیاست و غیره تابع و پیرو آن قدرت خواهد گشت و استقلال و اراده و آزادی از آن جامعه به کلی رخت خواهد بست، و هنگامی که استقلال جامعه ای از دست رفت آزادی و شرافت و اصالت آن نیز از میان خواهد رفت.

اری وابستگی و مصرفی بودن جز زبونی و اسارت و بردگی چیزی به همراه نخواهد داشت.

۲-یک جامعه یا یک فرد مقتصد و قانع هیچ وقت به سختی و بینوائی دچار نمیگردد و فقر و فلاکت در آن جامعه ریشه کن میشود چنین انسان یا جامعه ای در دام وام نمی افتد زیرا نیاز است که انسان را به وام خواستن و التماس کردن و خجلت کشیدن و سربزیر ماندن و امید دارد و چون خرسندی به زندگی ساده ریشه نیاز را بر اورد جائی برای وام و ننگ آن باقی نمی ماند.

۳-در پرتو ساده زیستی، گمشده واقعی که اسایش و راحتی است بدست می اید. مگر نه این است که انسان همواره به دنبال راحتی و اسایش می گردد تا در پناه آن زندگی خوش داشته باشد؟ مگر نه این است که در جست و جوی این گمشده، بشر آن همه تکاپو می کند و روز و شب آرام نمیگیرد؟ مگر نه این است که هدف انسان از تجملات و فزون طلبی، رسیدن به اسایش است؟ مگر نه این است که بشر به غلط، این گمشده را در جمع ثروت و مال می بیند؟ پس همان بهتر که بی تجمل دردسر به قدر کفاف قناعت ورزد و ساده زندگی کند تا با خیال راحت به گمشده خویش دست یابد و این فلسفه را علی (ع) در حکمت ۳۷۱ به خوبی و روشنی بیان داشته و راه را به ما نشان داده است.

۴-چهارمین فایده ساده زیستن راه یافتن به پاکی و پاکیزگی و دوری از آلودگیها و پلیدیهاست که خدا میفرماید :و دیدیم که علی (ع) حیوه طیبه و زندگی پاک را همان زندگی امیخته با قناعت میداند که خدا به پاداش ایمان مؤمن و عمل صالح او موهبت قناعت را در زندگی دنیا نصیب او میکند، کسی که فزون طلب بوده از مرز قناعت بگذرد ثروت همه دنیا او را سیر نخواهد کرد. و اینجاست که در طریق بدست اوردن زندگی هر چه رنگین تر و ثروت هر چه بیشتر به آنواع الودگیها از رشوه اختلاس و ربا و دروغ و حیله و تزویر و ستم و تجاوز و غیره دچار خواهد شد و عصمت روح خود را پاک خواهد ساخت که فزون طلبی و اشرافی زیستن از حب شدید و شیفتگی بدنیا سرچشمه می گیرد و دلبستگی شدید به دنیا مآیه همه گناهان و الودگیهاست.

حُبُّ الدُّنیا رَاسُ کُلِّ خَطِیئَهٍ.                                                                   دنباله دارد

 

[۱]ولکن الله سبحانه جعل رسله اولی قوه فی عزائمهم و ضعفه فیما تری الاعین من حالتهم مع قناعه تملاء القلوب و العیون غنی. (از خطبه ۱۹۰ )خطبه قاصعه.

19دسامبر/16

سر گذشتهای ویژه از زندگی امام

قسمت شانزدهم

حجه السلام والمسلمین کریمی

 

و هر مسئول و مرجعی در محیط خودش قهرا مواجه با مشکلاتی میشود، و چه بسا این مشکلات را با بعضی از افراد در میان می‌گذارد. این یک امر طبیعی است که یک نفر وقتی مسئولیت اداره اجتماعی را به عهده گرفت یک سری موانع سر راه خودش می بینید و او را ناراحت می کند، و گاهی ناراحتیها را در جلسات خصوصی یا عمومی برای افراد بازگو می کند و چون در حوزه علمیه نجف اشرف، هماهنگی در حد اعلا وجود نداشت لذا خواه ناخواه این مشکلات در سر راه حضرت امام در طول مدت ۱۵ سال تبعیدی در عراق وجود داشت، که متأسفانه باید عرض کنم اگر آن هماهنگی لازم بین حوزه علمیه قم و نجف بر ضد این بحث بوجود آمده بود. خلاصه زمینه مشکلات از هر جهت برای ایشان فراهم بود و گاهی عکس العملهائی هم ابراز می کردند، در عین حال ایشان در طول این مدت یک کلمه راجع به این موضوعات در باره کسی حرف نزدند و در تمام مواقع برای خدا صبر کرده و اعصاب خویش را کاملا تحت کنترل قرار داده بودند. و این اگر ریشه ی خدائی نداشته باشد لا اقل برای یک بار هم که شده ممکن است انسان از کسی نام ببرد و مقداری ناراحتی خود را برای بعضی از نزدیکان در میان بگذارد.

از این بالاتر، اینکه پس از سال ۹۰ هجری در حوزه نجف اشراف دگرگونیها و انقلاباتی رخ داد که در بعضی از مجالس علماء حرفهائی زده میشد. در همان آیام حضرت امام پیغام دادند که در بیرونی من کسی حق ندارد یک کلمه راجع به دیگری صحبت کند.

در سحرگاه وحشتزای آخرین شبی که امام در نجف بودند، خدمت امام رسیدیم که دستور العملی از ایشان بگیریم. یک حالت تأثری به من دست داده بود از اینکه می دیدم ایشان نجف را ترک می کنند، و او پس از خدا و حرم مطهر امیر المؤمنین تنها پناهگاه ما بود. خداوندا فردا شب و شبهای دیگر که امام در نجف تشریف ندارند چه خواهد گذشت؟  هزار نکته ابهام جلو ما بود، چنان غصه ما را گرفته بود که با ناراحتی فراوان در حالی که گریه گلو گیرم شده بود عرض کردم : آقا نمیشود از این سفر صرف نظر کنید؟  شما الان دارید تشریف می برید کویت و  آنجا جای امنی نیست –سوریه جای امنی نیست –ایران وضعش آنچنان است –کجا میخواهید بروید؟

امام فرمودند : قصه ما با این قوم در ماه رمضان که چندین بار آمدند اینجا، تمام شد و دیگر نمی گذارند در اینجا بمانم و نمی توانم بمانم. ناگزیر از اینجا باید بروم. سپس فرمودند : من در اینجا با حرم امیر المؤمنین (ع) مأنوس بودم. و راستی ایشان چقدر مقید بودند که هر شب به زیارت حرم مطهر مشرف میشدند و در آیام زیارت اباعبدلله (ع) به کربلا مشرف میشدند.

در زیارت ائمه میخوانیم که شما زنده اید، سخن ما را میشنوید جواب ما را می دهید اما ما نمی شنویم.

ایشان عملا در برخورد با مشاهد مشرفه و در تشرف به زیارت قبور مطهر معصومین مثل اینکه امام را ناظر و حاضر در جلو چشم خود می دیدند. امام در آن شب آخر با حسرت فرمودند که : “من در اینجا با حرم مأنوس بودم اما خدا می داند در این مدت من از دست اهل اینجا چه کشیدم ” با کنایه مقداری از رنجها را در آن شب آخر بیان کردند. آری : خدا میداند چه مشکلاتی برای او فراهم کرده بودند که دست از حرکتش بردارد. در اینجا است که ما به یاد جد بزرگوارش امیر المؤمنین (ع) می افتیم که میفرماید بعد از وفات رسول الله چنین شد و چنان شد، دنیا کوشید که علی (ع) دست از کارش بردارد و برنداشت. فرزند آن حضرت نیز تمام مشکلات و سختیها و تبعیدها را در راه خدا و خدمت به خلق خدا و برای کسب رضای خدا تحمل کرد و از کسی گلآیه ننمود. چنین روشی را در تاریخ از آنبیاء معصومین شنیده بودیم و از ایشان به رای العین دیدیم.

و اما جهات دیگر تقیید ایشان به دعا و قرآن و عبادت این هم یک بخش مهمی است که تا کسی از نزدیک مشاهده نکند نمیتواند آن را درک کند. این اعجوبه تاریخ و نابغه دهر هنگام بحث در مسائل علمی آنچنان به تحقیقات گسترده ای می پرداخت که گوئی جز با علم با چیز دیگر سر وکار ندارد و هنگامی که یک بحث سیاسی پیش می آمد، به سیاست به تمام ابعاد آن التفات میفرمود و اظهار میکرد که گوئی تمام عمر با سیاست سر وکار داشته است، و هنگام عبادت یکی عابد تمام عیار در محراب عبادت ایستاده بود، با خدایش آنچنان راز و نیاز می کرد که گویا زندگی را ترک کرده و فقط به عبادت پرداخته است. خلاصه در هر رشته ای ایشان یک انسان کامل بود.

دستوری از ائمه (ع) به ما رسیده است که مؤمن باید وقتهایش را تقسیم کند، یک قسمتش “یناجی فیه ربه ” با خدای خود مناجات کند، و یک قسمت برای تامین معاش و. ..امام هم یک چنین برنامه منظمی در زندگی دارند، و حتی عبادتش با برنامه است، چه وقت قرآن بخواند بنحوی که ابدا این برنامه بهم نمیخورد.

آن چنان تقیدی به عبادت داشتند که شاید برای بعضی ها این فکر پیش می امد که یک نفر مسئول که می خواهد نظام موجود را بکلی از بین ببرد و نظام عدل اسلامی را بعنوان یک نظام جهان ساز سعادت آفرین برای کل بشر در جامعه معرفی کند، با این همه مشکلات سیاسی چطور میتواند مقدار زیادی از وقت خود را به عبادت و نماز و قرآن و دعا بپردازد !!

باز در اینجا بیاد حضرت امیر المؤمنین (ع) می افتیم که در جنگ صفین نقل می کنند هنگام نماز شد.

بعضی از اصحاب عرض کردند که وقت نماز رسیده است. امام فورا مهیای نماز شدند. یک نفر عرض کرد : شما الان گیر و دار جنگ هستید. حضرت فرمود: مگر نه ما برای اقامه نماز می جنگیم؟

در تشرف امام خمینی به حرم مطهر امیر المؤمنین (ع) با آن آداب خاصی زیارت آن حضرت باز شایان توجه است.

با کمال ادب و متانت اذن دخول میخواندند، سپس از طرف پائین پا وارد حرم میشدند، و مقید بودند که از بالای سر مطهر حضرت امیر (ع) عبور نکنند (چنانکه در روایات وارد شده )و هنگامی که مقابل ضریح مطهر میرسیدند، زیارت دیگری را با نهایت اخلاص میخواندند، بعد دوباره به طرف پائین پا بر می‌گشتند و در گوشه ای از حرم نماز زیارت و دعا نشسته میخواندند. باز دو رکعت نماز و سپس بلند میشدند و با رعایت اداب و اخلاص تمام از حرم مطهر خارج میشدند.

در ایام زیارتی و آیام جمعه برنامه منظم و خاصی برای دعا و نیایش و نماز و قرآن دارند که اگر یک نفر کارش فقط همین باشد به این منظمی نمیتواند برنامه عبادتش را اجرا کند.

و اما برنامه امام در تحقیقات علمی بسیار عجیب و بهت آنگیز است من در این مدت سی و خورده ای سال که در حوزه قم و نجف خدمت رسیده ام، و از کتب مؤلفین هم تا حدودی که توفیق مساعد بوده و مجال داشته ام مطالعه و نگاه کرده ام، و کم و بیش از نظرات محققین اطلاع دارم پس از بررسی دیدم هر یک از محققین یک بعد را در نظرات علمی گرفته اند، افرادی که اهل فن آند و به کتب فقهاء عالیمقدار شیعه مراجعه می کنند، خوب متوجه میشوند که چه میخواهم عرض کنم  حضرت امام وقتی وارد مسائل علمی و تحقیقی میشدند،  تمام ابعاد قضایا را با دقت کافی و وافی بررسی می‌کردند بطوری که وقتی آدم پای بیان علمی ایشان می نشست، می دید هیچ نیازی ندارد که در بعد دیگری مثلا به کتاب یا گفتار دیگران مراجعه کند. مطالب را آنچنان تحقیق می کردند که نقطه ابهام در مطلب باقی نمی ماند.

نمونه این مطلب را در دو بحث بسیار ارزنده و علمی ایشان که در نجف اشرف بحث فرمودند می توان یافت. یکی بحث بیع از اول تا آخر خیارات و دیگری بحث خلل در نماز و بحمد الله کتاب ایشان هم به خط مبارک خودشان زیر نظر این جانب و برادر عزیزم حجه الاسلام و المسلمین آقای خاتم تمام این دوره مکاسب و بحث خلل چاپ شد و در دسترس قرار گرفت. شاهد صدق گفتارم این کتاب است که وقتی مطالعه می کنید، در می یابید که حق تمام مطلب را اداء کردند.

اینجا است که باید عرض کنم یک چنین فردی با آن مقام علمی و آن بعد نظر سیاسی و آن مال آندیشی حق این را دارد که بگوید من نائب حضرت ولی امر سلام الله علیه هستم، و آنصافاً هم باید نائب امام زمان یک چنین شخصیتی ممتازی باشد که با روشش وبا گفتارش و با آندیشه اش بتواند بازگو کننده خصوصیات حضرت ولی امر در میان جامعه اش باشد.

روی این حساب، میتوانیم با این خصوصیات امام، او را نائب بحق امام زمان بدانیم. خداوند متعال وجود سراسر خیر و برکت ایشان را در سآیه وجود سراسر خیر و برکت حضرت ولی عصر (ع) برای مردم مسلمان و پیروان مکتب امام صادق (ع) و عموم مسلمین جهان باقی بدارد و جوانان انقلابی و رزمنده ما را توفیق بیشتری عنایت کند تا با رهنمود های امام بتوانند و بتوانیم مسئولیت بسیار بزرگی را که از زمان رسول الله دست بدست بر عهده علمای عالیقدر شیعه گذاشته شده، از عهده اش برائیم و آن نظام عدل اسلامی را که ائمه ما وعده داده آند به رهبری حضرت امام خمینی و کوشش مردم قهرمان پیاده کنیم تا محیط مهیا شود برای طلوع آفتاب حضرت ولی عصر (ع) و آن رهبر و امام به حق بیاید و در صلح و صفا حکومت کند و ما از برکات آن حکومت هم انشاءالله بهره مند شویم.                                                                                                                                         ادامه دارد

 

19دسامبر/16

فقه

پوشش بانوان وحکم فقهی آن

حجه الاسلام و المسلمین قدیری

احکام نورانی اسلام عزیز بر اساس مصالح و مفاسدی است که شارع مقدس بملاحضه آنها، جعل احکام فرموده است. و لذا گفته میشود که :”واجبات و محرمات شرعیه الطافند در واجبات و محرمات عقلیه، و معنای این عبارت این است که همان مصلحت ها و مفسده هائی که اگر عقل به آنها برسد و آنها را درک کند، بر طبق آنها حکم می کند، شارع مقدس نیز بر طبق آن حکم فرموده است.

و حکم پوشش بانوان از این احکام شریفه است، که قطعا بر حسب مصالحی جعل شده است. علمای اعلام در این بحث گاهی اشاره به علت و فلسفه حجاب فرموده آند، لکن چون بنای این مقاله بر بحث در پیرامون مسأله پوشش از دید فقهی و اشاره اجمالی به ادله آن است، ما از ذکر آنگیزه این حکم و فلسفه آن چشم پوشی می کنیم،و فقه مسأله را بیان می نمائیم. و قبل از آن، دقتی را که علامه بزرگوار و شهید عالی مقدار مرحوم آیه الله مطهری رضوان الله تعالی علیه در معنای حجاب فرموده آند،بنظر خوانندگان میرسانیم :

لغت حجاب بمعنای پرده است، و در قرآن کریم نیز به این معنی امده است :

“حَتّی تَوارَت بِالحِجابِ”

یعنی تا آن وقت که خورشید در پشت پرده مخفی شد. و در دستوری که امیر المؤمنین (ع) به مالک اشتر نوشته است میفرماید :

فَلا تُطَوِّلَنَّ احتِجابَکَ عَن رَعِیَّتِکَ ”

یعنی در میان مردم باش. کمتر خود را در آندرون خانه خود از مردم پنهان کن. حاجب و دربان تو را از مردم جدا نکند، بلکه خودت را در معرض ملاقات و تماس مردم قرار بده تا ضعیفان و بیچارگان بتوانند نیازمندیها و شکایات خود را به گوش تو برسانند، و تو نیز از جریان امور بی اطلاع نمانی.

آنچه بر زن واجب است حجاب به این نحو نیست، چون وظیفه پوشش که اسلام بر زنان مقرر کرده است به این معنی نیست که از خانه بیرون نروند. زندانی کردن و حبس زن در اسلام مطرح نیست.

پوشش زن در اسلام اینست که، زن در معاشرت خود با مردان، بدن خود را بپوشاند و به جلوه گری و خودنمائی نپردازد. بنا بر این آنچه بر زن واجب است خود را از نامحرم بپوشاند، نه اینکه خود را پشت پرده یا در خانه مخفی و زندانی کند.و در آیات و روایات هم کلمه حجاب بکار نرفته، بلکه ستروپوشش را ذکر میکند. و در موردی هم که کلمه حجاب را ذکر فرموده، مربوط به این مسأله نیست، و آن حکمی است مربوط به زنهای پیغمبر اکرم (ص)و مختص به آنها و آیه اینست :

“وَ اِذا سَاَلتُموهُنَّ مَتاعَاً فَاساَلُوهُنَّ مِن وَراءِ حِجابٍ ”

اگر از آنها متاع و کالای مورد نیازی مطالبه می کنید، از پشت پرده از آنها بخواهید. فقها عظام در دوجای فقه :کتاب الصلاه و کتاب النکاح، متعرض این مسأله شده آند، و در آن کلمه “ستر “را به کار برده آند نه کلمه حجاب را. و همین مطلب میتواند جواب عده ای باشد که گمان می کنند اسلام خواسته است زن همیشه پشت پرده و در خانه محبوس باشد و بیرون نرود. خلاصه مسأله مورد بحث این است که بر زن واجب است تمام بدن خود را از نامحرم بپوشاند، البته دستها و صورت از این حکم مستثنی است، مگر اینکه در باز بودن آن مفسده ای مترتب شود، و بر مرد حرام است بغیر از دست و صورت زن نامحرم نظر کند هر چند قصد لذت بردن نداشته باشد. قبل از بحث باید معلوم باشد که نگاه کردن اگر از روی شهوت باشد حرام است حتی در مورد دست و صورت (وجه و کفین )بلکه نظر به محارم یا نظر به هم جنس، بلکه هر گونه نظر اگر به شهوت باشد جایز نیست. و اجماع و ارتکاز متشرعه بر این مطلب قائم است و همچنین نظر اگر مستلزم فساد یا خوف وقوع در حرام باشد جایز نیست اجماعا (بنا بر اجماع فقهاء) و در مورد مسأله ما جائی است که نظر از روی شهوت نباشد و خوف وقوع در حرام نباشد.

این دو جهت باید مورد بحث قرار گیرد :

۱-وجوب ستر بر زن و حرمت نظر بر مرد

۲-جواز نظر به وجه کفین (صورت و دستها )و عدم وجوب ستر.

وجوب ستر بر زن، و حرمت نظر بر مرد :

این مطلب بنحو اجمال اجماعی است بلکه ضروری مذهب است، چنانکه در “جواهر الکلام “امده است

و هر چند وجوب ستر بر زن و حرمت نظر بر مرد دو حکم مختلف هستند، لکن فقهاء این دو حکم را ملازم یکدیگر قرار داده آند که هر جا نظر مرد به زن حرام است، پوشش بر زن واجب است، و هر جا نظر مرد حرام نیست، پوشش زن هم واجب نیست. و لذا آنجا که علماء ادله نظر را ذکر می کنند، بلافاصله ادله ستر را هم بیان می کنند، و علت آن ملازمه ای است که بین دو حکم در این مورد بخصوص ثابت است.

در هر صورت، برای اثبات وجوب ستر و حرمت نظر، به بعض آیات شریفه قرآن استدلال شده است، که در از جمله آنها دو آیه ۳۰و ۳۱ سوره نور است.

@è% šúüÏZÏB÷sßJù=Ïj9 (#q‘Òäótƒ ô`ÏB ôMÏd̍»|Áö/r& (#qÝàxÿøts†ur óOßgy_rãèù ۴ y7Ï۹ºsŒ ۴’s1ø—r& öNçlm; 3 ¨bÎ) ©!$# ۷ŽÎ۷yz $yJÎ/ tbqãèoYóÁtƒ ÇÌÉÈ @è%ur ÏM»uZÏB÷sßJù=Ïj9 z`ôÒàÒøótƒ ô`ÏB £`Ïd̍»|Áö/r& z`ôàxÿøts†ur £`ßgy_rãèù Ÿwur šúïωö۷ム£`ßgtFt^ƒÎ— žwÎ) $tB tygsß $yg÷YÏB ( tûøóΎôØu‹ø۹ur £`Ïd̍ßJ胿۲ ۴’n?tã £`ÍkÍ۵qãŠã_ ( Ÿwur šúïωö۷ム£`ßgtFt^ƒÎ— žwÎ)  ÆÎgÏFs9qãèç۷Ï۹ ÷rr&  ÆÎgͬ!$t/#uä. ..”

به مردان مؤمن بگو دیدگان فرو خوابانند و دامن ها را حفظ کنند، این برای شما پاکیزه تر است، و خدا بدانچه می کنید آگاه است. به زنان مؤمنه بگو دیدگان خویش را فرو خوابانند و دامنهای خویش را حفظ کنند و زیور خویش را آشکار نکنند مگر آنچه پیدا است. سرپوش های خویش بر گریبآنها بزنند. زیور خویش اشکار نکنند مگر برای شوهران یا پدران. ..دلالت آیه شریفه خالی از تامل نیست. چون غض بصر غیر از ترک نظر است، و حفظ فرج غیر از ستر بدن است. و معنای غض بصر کاهش دادن نگاه است، خیره نشدن و تماشا نکردن است، چنانکه در “مجمع البیان “در ذیل آیه کریمه می گوید :

اَصلُ الغَضّ النّقصان ”

ریشه معنای “غض “کاهش و کمی است.

“یُقالُ غَضَّ مِن صَوتِهِ وَ مِن بَصَرِهِ اَی نَقَصَ ”

وقتی که ماده غض به صوت (صدا ) یا بصر (دید )نسبت داده میشود یعنی آن را کاهش داد. بنا بر این معنای “یغضوا من ابصارهم “این است که نگاه را کاهش دهند و خیره نگاه نکنند، و بنظر استقلالی که دقت کردن در خود شخص و ورانداز کردن او است نظر ننمایند. و این معنی غیر از این است که اصلاً به او نگاه نکنند. پس از آیه شریفه حرمت نظر بنحو مطلق اثبات نمیشود، بلکه قدر متیقن از آن، نظر با شهوت است. بخصوص با ملاحظه شان نزول آیه کریمه که در “وسائل الشیعه “هم از آن جا ذکر نموده.

و آن روایت اینست :

“عَن اَبی جَعفَر (ع) قال:

“بِالمَدینَه، وَ کانَ النِّساءُ یَتَقَنَّعنَ خَلفَ آذانِهِنَّ. فَنَظَرَ اِلَیها وَ هِیَ مُقبِلَهٌ، فَلَمّا جازَت نَظَرَ اِلَیها وَ دَخَلَ فی زُقاقٍ قَد سَمّاهُ بِبَنی فُلان، فَجَعَلَ یَنظُرُ خَلفَها وَ اَعتَرَضَ وَجهَهُ عَظمٌ فی الحائِطِ اَو زُجاجَهٌ فَشَقَّ وَجهَهُ. فَلَمّا مَضَت المَراَهُ نَظَرَ فَاِذا الدِّماءُ تَسِیلُ عَلی ثَوبِهِ وَ صَدرِهِ فَقالَ :وَ اللهُ لَآ تِیَنَّ رَسُولَ اَلله (ص) وَ لَاُخبِرَنَّهُ. فَاَتاهُ فَلَمّا رَآهُ رَسُولَ اَللهِ (ص) قالَ :ما هذا؟  فَاَخبَرَهُ، فَهَبَطَ جَبرَئِیلُ بِهذِهِ الآیَهِ :قُل لِلمؤمنینَ. ..”[۱]

جوانی از آنصار در مقابل زنی، در مدینه قرار گرفت –و زنها مقنعه خودشان را پشت گوشها می بستند که مقداری از سر و مقداری زیادی از گردی صورتشان باز بود –این جوان به آن زن نگاه کرد، و نگاه خود را ادامه داد تا زن عبور کرد. و مرد داخل کوچه شد، و باز نظر را به دنبال آن زن ادامه داد تا اینکه استخوان با شیشه ای که در دیوار کوچه بود به صورت او خورد و او را مجروح کرد و خون بر لباس و سینه او جاری شد. آن مرد قسم خورد که نزد پیغمبر (ص)میروم و به او خبر می دهم وقتی خدمت حضرت رسید، و پیغمبر (ص)او را دید فرمود این جراحت چیست؟ جوان ماجرا را به حضرت خبر داد، جبرئیل نازل شد و این آیه شریفه را اورد.

معلوم است که این نظر، از روی شهوت بوده نه مطلق نگاه کردن. و گفتیم نظر از روی شهوت از محل بحث خارج است، و حرمت آن مسلم و اجماعی است. اری فی الجمله وجوب ستر بر زنها از این آیات استفاده میشود، و در مطالب بعد ذکر خواهد شد.

اینک به بررسی آیه دیگر می پردازیم :

آیه ۶۰ از سوره نور چنین میفرماید :

߉Ïãºuqs)ø۹$#ur z`ÏB Ïä!$|¡ÏiY9$# ÓÉL»©۹$# Ÿw tbqã_ötƒ %[n%s3ÏR }§øŠnt=sù  ÆÎgøŠn=tæ îy$oYã_ br& šÆ÷èŸÒtƒ  Æßgt/$uŠÏO uŽöxî ¤M»y_ÎhŽy9tFãB 7puZƒÌ“Î/ ( br&ur šÆøÿÏÿ÷ètFó¡o„ ׎öyz  Æßg©۹ ۳ ª!$#ur ìì‹ÏJy™ ÒOŠÎ=tæ

زنان بازنشسته که امید ازدواج ندارند، باکی نیست در حالی که خود را به زیوری نیاراسته آند، و قصد خود نمائی ندارند جامه خویش به زمین نهند، و اگر از این نیز خود داری کنند برایشان بهتر است. خداوند شنوا و دانا است.

کیفیت استدلال به این آیه شریفه اینست که در این آیه حکم مربوط به زنان سالخورده ای است که امید نکاح ندارند، آنها میتوانند لباس خود را بردارند. از مفهوم  آیه استفاده میشود که برای غیر زنان سالخورده این کار جایز نیست. پس لزوم ستر فی الجمله ثابت میشود. و معلوم است لباسی که در این آیه مورد ذکر است مثل چادر و روسری است صحیحه حلبی هم بر این مطلب دلالت دارد.

“الحَلبَی، عَن اَبی عَبدِاللهِ (ع)”

“اَنَّهُ قَرَاَ : آن یَضَعنَ ثِیابَهَنَّ. قال :”الخِمارُ وَ الجِلبابُ. ..”[۲]

حضرت فرمود :مقصود از آن “یضعن ثیابهن”روسری و چهارقد است. و دلالت مفهومی آیه مبارکه که بر لزوم پوشیدن زن خود را از نامحرم ثابت است.

از جمله این آیات، آیه ۵۹ سوره احزاب است که استفاده وجوب ستر از آن نمیشود، چون ذیل آیه علتی ذکر می کند که معلوم میشود مربوط به وضع زمان پیغمبر است. و در مورد بحث ما قابل استدلال نیست. و آیه این است :

$pkš‰r¯»tƒ ÓÉ<¨Z9$# @è% y7Å_ºurø—X{ y7Ï?$uZt/ur Ïä!$|¡ÎSur tûüÏZÏB÷sßJø۹$# šúüÏRô‰ãƒ £`ÍköŽn=tã `ÏB £`ÎgÎ۶Î۶»n=y_ 4 y7Ï۹ºsŒ #’oT÷Šr& br& z`øùt÷èムŸxsù tûøïsŒ÷sム۳ šc%x.ur ª!$# #Y‘qàÿxî $VJŠÏm§‘

ای پیغمبر به همسران و دخترانت و به زنان مؤمنین بگو که روسری های خویش را به خود نزدیک سازند، این کار برای اینکه شناخته نشوند و مورد اذیت قرار نگیرند نزدیکتر است و خدا آمرزنده و مهربان است.

بنابراین راجع به نظر به اجنبه بدون لذت بهترین دلیل آیه ۶۰ سوره نور، و اجماع و ضرورت است.

گرچه روایاتی در باب هست که هر چند دلالت آنها بر مطلب قابل مناقشه است، لکن چون توجه به آن روایات خالی از فائده نیست بعضی از آنها را ذکر می کنیم.

“عَن اَبی عَبدِاللهِ (ع)قالَ :سَمِعتُهُ” “یَقولُ :”النَّظرَهُ سَهمٌ مٍن سِهامِ اِبلِیسَ مَسمُومٌ،وَکَم مِن نَظرَهٍ اَورَثَت حَسرَهً طَوِیلَهً “[۳]

حضرت صادق (ع) فرمودند: نظر تیری از تیرهای سمی (زهر آگین )ابلیس است و چه بسا نظری (نگاهی) که حسرت طولانی ببار آورده است.

“عَنِ الکاهِلی، قالَ: قالَ أَبُوعَبدِاللهِ (ع) :النَّظرَهُ بَعدَ النَّظرَهِ تَزرَعُ فی القََلبِ الشَّهوَهَ وَکَفی بِها لِصاحِبِها فِتنَه. “[۴]

نظر بعد از نظر در قلب ایجاد شهوت می کند، و این کافی است که صاحبش را به فتنه و فساد بکشد.

“عَنِ عُقبَه، قال :قال ابو عبدالله (ع) النَّظرَهُ سَهمٌ مِن سَهامِ اِبلِیسَ مَسمُومٌ مِن تَرَکَها لِلِّه عَزَّ وَجَلَّ لا لِغَیرِهِ، اَعقَبَهُ اللهُ اَمنَاً وَ اِیماناً یَجِدُ طَعمَهُ “[۵]

حضرت صادق (ع)فرمودند: نظر تیری از تیرهای مسموم ابلیس است. کسی که نظر را برای خدا ترک کند، نه برای غیر خدا. خداوند در پی آن امن و ایمانی به او عطا می فرماید که طعم آن را در خواهد یافت.

“عن الصادق (ع) :مَن نَظَرَ اِلیَ امرَاَهٍ فَرَفَعَ بَصَرَهُ اِلیَ السَّماءِ اَو غَضَّ بَصَرَهُ، لَم یَرتَدَّ اِلَیهِ بَصَرُهُ حَتّی یُزَوِّجَهُ اللهُ مِنَ الحُورِ العِینِ “[۶]

کسی که به زنی نگاه کند، پس چشم خود را از او بردارد، خداوند در همان لحظه به او جزا میدهد، و برای او از حورالعین تزویج میکند.و این روایات بیش از حکم نظر از روی شهوت را نمیرساند، ولی ملاحظه و دقت در این احادیث شریفه لازم است، و امید است ان شاء الله مفید باشد.

جواز نظر به وجه و کفین، و عدم وجوب ستر آن

از آنچه گذشت معلوم شد که پوشانیدن غیر وجه و کفین بر زن واجب است، و نظر به آن بر مرد حرام است. و  در این جهت از لحاظ فقه اسلامی هیچگونه تردیدی وجود ندارد،بلکه همانطور که از صاحب جواهر نقل شد، از ضروریات مذهب است. و در این باره اختلاف و تشکیکی نه از نظر قرآن و روایات و نه از نظر فتاوی نیست.

انچه مورد بحث است، پوشش صورت و دستها تا مچ است که از آن به وجه و کفین تعبیر میشود. و همچنین ظاهر شد که اگر نظر از روی تلذذ یعنی لذت بردن، یا ریبه یعنی خوف لغزش و وقوع در حرام باشد حرام است ولو به وجه و کفین و حتی نسبت به محارم، بلکه نسبت به مماثل و هم جنس. و این دو مطلب قطعی و بدون تردید است.

محل بحث پوشانیدن وجه و کفین، و نظر به آن است، اگر نظر از روی شهوت نباشد و خوف فتنه در بین نباشد.و هر چند بین علماء و فقهاء عظام در این مسأله اختلاف است. بعضی پوشانیدن وجه و کفین را بر زن واجب و نظر به آن را بر مرد حرام میدانند و جمعی پوشانیدن را واجب نمیدانند و نظر را حرام نمیدانند، و عده ای هم احتیاط میکنند. لکن حق مطلب این است که :”ستر واجب نیست و نظر حرمت ندارد “و میتوان چند دلیل بر آن ذکر کرد :

۱-دلیل وجوب پوشیدن زن خودش را از نامحرم، و حرمت نظر مرد به زن نامحرم –چنانکه گذشت –دو ایه شریفه ۳۱ و ۶۰-سوره نور بود که از جهت وجه و کفین اطلاق نداشت. بلکه آیه ۳۱ از ادله عدم وجوب پوشاندن وجه (صورت ) است، و بعدا بیان خواهد شد.  و اما آیه ۵۹ سوره احزاب، وجوب ستر از آن استفاده نمیشود، علاوه بر اینکه “یدنین علیهن من جلابیهن “بمعنای اینست که روسری ها را به خود نزدیک سازند تا در آن پوشیده باشند، نه اینکه روی خود را با روسری بپوشانند که بعضی احتمال داده آند. و فقط از ادله وجوب ستر وحرمت نظر باقی میماند اجماع و ضرورت که دلیل لفظی نیستند تا بتوان به اطلاق آن تمسک کرد، و ادله لفظیه دیگری که ذکر فرموده آند و بعضی از آن را ما نقل کردیم، فقط موردی را بیان می کند که جنبه شهوانی و ریبه وتلذذ در بین است، و همانطور که گفته شد حکم آن مسلم و خارج از بحث است. بنا بر این باید حد اجماع و ضرورت ملاحضه شود، و در مورد وجه و کفین اجماع و ضرورتی نیست، بلکه عده زیادی از فقهاء قائل به عدم وجوب ستر وجه و کفین و جواز نظر به آن هستند. و به عبارت دیگر :

اجماع و ضرورت، دلیل لبی است و در آن قدر متیقین از اجماع و ضرورت ثابت میشود و آن غیر وجه و کفین است، و در وجه و کفین حکم جواز است که اصل اولی در هر موردی است که شک در تکلیف باشد.

۲-با پوشش وجه و کفین خود بخود شعاع فعالیت زن به آندرون خانه محدود میشود، یا در اجتماعات مخصوص زنان. و میتوان یقین داشت که چنین محدودیتی در اسلام نیست، زیرا این به معنای فلج شدن قسمت عظیمی از اجتماع است بدون هیچ سبب عقلائی. و خلاصه ملاحظه نتیجه حکم به وجوب ستر و عدم جواز نظر نسبت به وجه و کفین، و آثاری که در جامعه بر آن مترتب میشود، قطع به عدم وجوب ستر و عدم حرمت نظر میشود.

۳-اگر در اسلام پوشش وجه و کفین بر زنها واجب بود، و بر مردان نظر به وجه و کفین زنها حرام بود، باید مثل اینکه نظر به سایر اعضا زن حرمتش جزمی و قطعی است، آن هم قطعی شود و تردید و شکی نباشد، زیرا در علم اصول گفته شده است که مسائل محل ابتلای عمومی، تردید و شک در تکلیف در آن مسائل بدوی است، و بلاملاحضه عمومی بودن ابتلاء، قطع به نبودن تکلیف حاصل میشود.

مثلا در غسل جمعه گفته میشود که اگر غسل جمعه واجب بود، باید وجوب آن مثل غسل جنابت قطعی شود چون مورد ابتلاء عموم است و قطعی نشدن وجوب در آن، موجب قطع به عدم وجوب است. و امثله آن در فقه زیاد است. از جمله در مسألۀ محل بحث یعنی وجه و کفین :اگر تکلیف الزامی در آن باشد چون مورد ابتلای عموم است بلکه بیش از ستر بقیه اعضاء و نظر به آن مورد ابتلاء است باید قطی باشد. از اینکه می بینیم حتی علماء در آن خلاف فرموده آند، یقین پیدا می کنیم که وجوب ستر و حرمت نظر در بین نیست.

۴-به دو قسمت از آیه ۳۱ سوره نور برای اثبات جواز، استدلال شده اول، جمله Ÿwur šúïωö۷ム£`ßgtFt^ƒÎ— žwÎ) $tB tygsß $yg÷YÏB

دوم، جمله :

tûøóΎôØu‹ø۹ur £`Ïd̍ßJ胿۲ ۴’n?tã £`ÍkÍ۵qãŠã_

در مورد جمله اول، در تفسیر الا ماظهر، خضاب و سرمه و آنگشتر و دستبند  و امثال اینها ذکر شده که در صورت و دو دست تا مچ هستند. و این دلیل است بر جواز باز بودن  دست و صورت، و الا معنائی برای جواز ظاهر بودن اینگونه زینتها نیست.  و در این باره روایات هم هست که ذیلا بیان میشود. و در مورد جمله دوم گفته شده که آیه دلالت دارد بر لزوم پوشانیدن گریبان، و اگر پوشانیدن صورت هم لازم بود بیان میکرد، ولی استدلال به این قسمت از آیه محل تأمل است.

۵-روایاتی که در آنها جواز وجه و کفین معلوم میشود، و از آن استفاده میگردد که آنچه موضوع ستر است مو و سر و امثال آن است از جمله آنها :صحیحه بزنطی :

“عَنِ الرِّضا (ع)، قال :سَأَلتَهُ عَنِ الرَّجُلُ لَهُ آن یَنظُرَ اِلَی شَعرِ اُختِ اِمرَاَتِهِ؟ فَقالَ :لا اِلّا آن تَکونَ مِنَ القَواعِدِ. قُلتُ لَهُ :اُختُ اِمرَاَتِهِ وَ الغَریبَهُ سَواءُ؟

“قال : نَعَم، قُلتُ : فَمالی مِنَ النَّظَرِ اِلَیهِ مِنها. فَقالَ : شَعرُها وَ ذِراعُها ”     (وسائل ج۱۴ ص ۱۴۴ خبر ۱)

بزنطی گفت :سؤال کردم از حضرت رضا (ع) که آیا حلال است بر شخص که نظر به موی خواهر زنش کند، فرمود نه مگر آن زن از قواعد و سالخوردگان باشد. عرض کردم خواهر زن و غریبه مثل هم هستند؟ فرمود آری. عرض کردم چقدر برای من جایز است نگاه کنم؟ فرمود: به موی او و ذراع او. و همینطور که ظاهر است در روایت، موضوع ستر مو و مثل آن است، و اگر وجه و کفین از جهت ستر و نظر محکوم به جواز نبود، ذکر مو و ذراع بدون ذکر آن مورد نداشت. و نظیر این روایات بسیار است که تعرض به تمام آنها ضرورتی ندارد.

۶-روایاتی که صریحا حکم وجه و کفین را بیان میکند :

الف:”خبر مسعده بن زیاد قال :سَمِعتُ جَعفَرَاً وَ سُئِلَ عَمّا تُظهِرا المَراَهُ مِن زِینَتِها

قال (ع):” الوَجهُ وَ الکَفَّین “[۷]

سعده بن زیاد از حضرت صادق (ع) نقل می کند که وقتی از حضرت دربارۀ زینتی که زن می تواند آشکار کند، سؤال شد. فرمود: صورت و دستها.

ب-روایت فضیل بن یسار :

“قال :سألت ابا عبدالله (ع) عَن الذِّراعَینِ مِنَ المَراَهِ مِنَ الزِّینَهِ الَّتی قالَ اللهُ تَعالی ” وَ لا یُبدینَ زینَتَهُنَّ اِلّا لِبُعُو لَتِهِنَّ؟  قالَ :نَعَم وَ مادُونَ الخِمارِ مِنَ الزِّینَهِ وَ مادُونَ السّوارَینِ. “[۸]

فضیل بن یسار می گوید :از امام صادق (ع) پرسیدم آیا ذراعهای زن از قسمتهائی است که باید از غیر محارم بپوشاند. فرمود آری، و آنچه زیر روسری قرار می گیرد باید پوشیده شود، و همچنین از محل دستبند به بالا باید پوشیده شود.

و ما بذکر همین مقدار اکتفا می کنیم، و تفضیل را به کتب مفصله موکول می نمائیم. و از آنچه ذکر شد حکم مسأله ظاهر و واضح است. و از ادله فوق نیز معلوم شد که واجب ستر است و لباس خاصی در آن اعتبار نشده، ولی از لباسی که جلب توجه کند باید اجتناب شود، و دلیل آن همان ارتکاز متشرعه است.بنا بر این، مسأله به این ترتیب است که بر زنها واجب است تمام بدن خود را از مرد نامحرم بپوشانند، و پوشاندن وجه و کفین لازم نیست و بر مردها حرام است به بدن زن نامحرم نگاه کنند، و نظر به وجه و کفین مانع ندارد مگر از روی شهوت باشد یا خوف فتنه در بین باشد و در حجاب لباس خاص اعتبار ندارد ولی جلب توجه نباید بکند.

 

[۱]وسائل ج ۱۴ ص۱۳۸ خبر ۴

[۲]وسائل ج ۱۴ ص۱۴۷ خبر ۲

[۳]وسائل ج۱۴ ص۱۳۸ خبر۱

[۴]وسائل ج۱۴  ص۱۳۹ خب۶

[۵]وسائل ج۱۴ ص۱۳۹ خبر۵

[۶]وسائل ج۱۴ ص۱۳۹ خبر۹

[۷]وسائل ج۱۴ ص۱۴۶ خبر۵

[۸]وسائل ج۱۴ ص۱۴۵ خبر۱

19دسامبر/16

حکومت اسلامی

قسمت پنجم

ویژگیهای قوانین اسلام

ایت الله صانعی

۴-ایات و روایاتی که در رابطه با استفاده از زندگی دنیا و مادیات می باشد :

Æ÷tGö/$#ur !$yJ‹Ïù š۹t?#uä ª!$# u‘#¤$!$# notÅzFy$# ( Ÿwur š[Ys? y7t7ŠÅÁtR šÆÏB $u‹÷R‘‰۹$# ( `Å¡ômr&ur !$yJŸ۲ z`|¡ômr& ª!$# šø‹s9Î) ( Ÿwur Æ÷ö۷s? yŠ$|¡xÿø۹$# ’Îû ÇÚö‘F{$# ( ¨bÎ) ©!$# Ÿw =Ïtä† tûïωšøÿßJø۹$#  ”                                           (آیه ۷۷-سوره قصص )

 

دنبال کن و طلب نما آخرت را به وسیله نیروهای خداداد، از علم و عقل و فکر و دست و پا، و با همه توانت آخرت را و سعادت بعد از مرگ را تامین نما و زندگی دنیا را فراموش نکن و سهمت را بگیر وخوبی کن به جامعه، همانطور که خداوند به تو نیکی کرد.  و فساد و تباهی را دنبال مکن که خداوند مفسدین را دوست نمیدارد.

Oßg÷YÏBur `¨B ãAqà)tƒ !$oY­/u‘ $oYÏ?#uä ’Îû $u‹÷R‘‰۹$# ZpuZ|¡ym ’Îûur ÍotÅzFy$# ZpuZ|¡ym $oYÏ%ur z>#x‹tã ͑$¨Z9$# ”                (آیه ۲۰۱-سوره بقره )

 

پروردگارا به ما نیکی و حسنه در دنیا که توسعه در معیشت است، و حسنه در آخرت که رضایت تو است عنایت کن.

“ضَرَبَ اللهَ مَثَلاً عَبدَاً مَملُوکاً لا یَقدِرُ عَلی شَییءٍ، وَ مَن رَزَقناهُ مِنّا رِزقَاً حَسَناً ” (آیه ۷۷-سوره نمل )

خداوند مثال میزند به دو نفر، که یکی از اختیارات خود استفاده نمی نماید، و اسیر دیگری شده، و کسی که از نعم خداوند استفاده نموده، و  به او روزی نیکو داده ایم.

“قال النبی (ص):یا عَلی، لِلسَّعیدِ ثَلاثُ”

“ثَلاثُ عَلاماتٍ : قُوتُ الحَلالِ فی بَلَده وَ مُجالِسَهُ العُلَماءِ، وَ الصَّلَواتُ الخَمسُ مَعَ الجَماعَهِ. وَ لِلشَّقیِّ ثَلاثُ عَلاماتِ قُوتُ الحَرامِ،  وَ الاِجتِنابُ عَنِ العُلَماءِ وَ الصَّلواتُ الخَمسُ وَحدَهُ ”

حضرت رسول (ص) می فرماید : یا علی، سعادتمند سه نشانه دارد :

۱-روزی حلال بدست می آورد.

۲-همنشین علما است.

۳-نمازهای پیج گانه را با جماعت میخواند

و نشانه های بدبخت و شقی سه چیز است :

۱-روزی حرام

۲-دوری از علماء

 ۳-نمازهای پنج گانه را به تنهائی خواندن.

با توجه به آیات و روایات، خوب معلوم می گردد که اسلام قصدش سرکوب نمودن نمی باشد، بلکه کنترل کردن است، چون روشن است که به زندگی و جهات آن توجه داشته، تا جائی که در ادعیه میخوانیم :خداوند دستور دعا برای توسعه در زندگی و معیشت می دهد. و یا رسول اکرم (ص)روزی حلال را جزء سعادت در کنار نماز جماعت ذکر می نماید، و آنچه هم راجع به مخالفت با هوای نفس آمده، خواسته ای است که گناه باشد، و لذا قرآن در کنار خوف از خداوند ذکرش می کند.
$¨Br&ur ô`tB t$%s{ tP$s)tB ¾ÏmÎn/u‘ ‘ygtRur }§øÿ¨Z9$# Ç`tã ۳“uqolù;$#  ”

(آیه ۴۱ سوره نازعات )

کسی که از مقام پروردگارش بترسد و خود را از امیال نفسانی باز دارد، جایگاهش بهشت است. بدیهی است که مقصود از خوف خدا، خوف از گناه است،  پس بازداشتن خود از پیروی هوی مربوط به معاصی و گناه است نه منطق عقل که قابل کنترل است.

تا اینجا روشن شد که اسلام کنترل کننده است، و این مطابق با فطرت انسان است، چون فطرت انسانی می یابد که آزادی مطلق ضرر دارد و آزادی را می برد، پس باید کنترل شود. و انسان به حساب انسانیت خواستار حد و مرز است، و لذا هیچ جامعه ای بدون حد و مرز و قانون نمی باشد.

عدالت

ویژگی و خصوصیت چهارم عدالت است، که هم در قانونگذاری و هم در اجراء مورد توجه و عنایت بوده و انجام گرفته.

اساسا وقتی که یکی از صفات خداوند عدل است و از اسامی او عادل است، نمی شود او قانونگذار باشد مگر آنکه برابری افراد را ملاحظه نموده باشد، و اگر ظلم میشود و تبعیض چگونه ممکن است سیاهی و سفیدی رنگ، یا زن و مرد بودن که دراختیار من نیست و مربوط به نظام خلقت است، و یا محیط زندگی از جهت مالی که هیچ تأثیری در خوبی و بدی افراد و در ارتکاب عمل شایسته یا ناشایسته ندارد، باعث تفاوت در ارزش عمل خوب و یا تأثیر در کیفر و مجازات گناه و تخلف از قانون باشد؟ و این نیست مگر به خاطر ستم. و دوستی و دشمنی که سرچشمه می گیرد از خویش و نیاز و همه اینها راجع به قانونگذار که الله است، محال و غیر معقول می باشد.

” وَ ما رَبُّکَ بِظَلّامِ لِلعَبیدِ ”

پروردگار تو ستمکار به بندگان نمی باشد.

” وَ مَا اللهُ یُرِیدُ ظُلماً لِلعالَمِینَ ”

خداوند نه تنها ظلم نمی کند، بلکه اراده ظلم هم نمی نماید و خداوند با کسی خویشی ندارد ” لَم یَلِد وَ لَم یُولَد “.

اساسا مسأله برابری انسانها، و از مسائلی است که در اسلام فراوان روی او تکیه شده است.

$¯RÎ) /ä۳»oYø)n=yz `ÏiB 9x.sŒ ۴Ós\Ré&ur öNä۳»oYù=yèy_ur $\/qãèä© Ÿ@ͬ!$t7s%ur (#þqèùu‘$yètGÏ۹ ۴  ”

(سوره حجرات آیه ۱۲)

ای مردم ما همه شما را در ابتدا از مرد و زنی آفریدیم و آنگاه طوائف و قبیله های بسیار گردانیدیم که همدیگر را بشناسید.

و راجع به خلقت همه می گوید :

¢x8u‘$t7tFsù ª!$# ß`|¡ômr& tûüÉ)Î=»sƒø:$#    ”                                                          (سوره مؤمنون آیه ۱۴)

آفرین بر قدرت کامل بهترین افریننده (که شما را اینچنین نیکو آفرید ).

همه را فرزند یک پدر و یک مادر میداند :

$pkš‰r¯»tƒ â¨$¨Z9$# (#qà)®?$# ãNä۳­/u‘ “Ï%©!$# /ä۳s)n=s{ `ÏiB <§øÿ¯R ;oy‰Ïnºur t,n=yzur $pk÷]ÏB $ygy_÷ry— £]t/ur $uKåk÷]ÏB Zw%y`͑ #ZŽÏWx. [ä!$|¡ÎSur 4   ”                                                                              (سوره نساء –آیه ۱)

ای مردم بپرهیزید خودتان را که شما را از یک پدر و مادر آفرید، و از آنها مردان و زنان بسیاری آفرید و این قرآن است که اختلاف رنگها و نژادها و محیطهای جغرافیائی و شرائط خاص زندگی را مرهون جهان خلقت و عوامل طبیعت و نشانه های قدرت افرینند می داند نه عامل برابری.

ô`ÏBur ¾ÏmÏG»tƒ#uä ß,ù=yz ÏNºuq»yJ¡¡۹$# ÇÚö‘F{$#ur ß#»n=ÏG÷z$#ur öNà۶ÏGoYÅ¡ø۹r& ö/ä۳ÏRºuqø۹r&ur 4 ¨bÎ) ’Îû y7Ï۹ºsŒ ;M»tƒUy tûüÏJÎ=»yèù=Ïj9    ”

 

(سوره روم –آیه ۲۲)

از نشانه های خداوند برای دانایان آگاهان، افرینش اسمآنها و زمین با آن همه نعمت، و اختلاف زبآنها و رنگها می باشد.

و یا آنکه می بینیم همین قرآن ملاک انسانیت و معیار ارزشها را پاکی و فضیلت و دوری از گناه و تخلف نکردن از قوانین الهی میداند:

¨bÎ) ö/ä۳tBtò۲r& y‰YÏã «!$# öNä۳۹s)ø?r& 4 ”                                                           (سوره حجرات آیه ۱۳)

محترم ترین و گرامی ترین افراد شما نزد خداوند کسی است که تقوای زیادتر دارد.

مفسرین در ذیل آیه راجع به شان نزول چند وجه نقل کرده آند :

۱-گفتند : ثابت بن قیس هنگامی که خواست کنار پیغمبر بنشیند، کسی که در جوار پیغمبر نشسته بود،  جا برای او باز نکرد. ثابت از این عمل عصبانی شده وان مرد را بنام مادرش بعنوان توهین خطاب کرد و گفت : ای فرزند فلان زن، پیغمبر فرمود : چه کسی این جمله را گفت؟  ثابت عرض کرد من یا رسول الله پیغمبر فرمود : به این حقیقت نگاه کن. او هم بر حسب فرموده رسول الله (ص) نگاه کرد. فرمود :

چه می بینی؟  عرض کرد : افراد سیاه و سفید و سرخ پوست، پیغمبر فرمود : تو هیچ گونه مزیتی بر آنها نداری مگر با تقوی و پاکی. در این موقع آیه نازل شد.

۲-رسول خدا (ص) به قبیله بنی بیاضه امر کرد که ابا هند را که حجام بود زن بدهند آنها عرض داشتند : آیا دختران خود را به بردگان و بندگان خود تزویج نمائیم؟  آیه مزبور در پاسخ این سوال نازل شد،  یعنی باید صرفنظر شود از این تفاخرهای غلط و خرافی و بنا شده بر معیارهای غیر واقعی که اسلام روی همه آنها خط بطلان کشید.

با توجه به این آیات خوب روشن میشود، اسلام چگونه و چه زیبا با نژاد پرستی و اختلاف طبقاتی مخالفت نموده. قران در خطابهایش مردم را بعنوان “یا آیها النّاس “:ای مردم و “یا بَنی آدَم “:ای فرزندان ادم، مورد خطاب قرار می دهد، و هیچگاه به طایفه و قبیله خاص خطاب نمی کند و سخن نمی گوید. و بالاتر آنکه همه انسان ها را از یک پدر و مادر میداند، و منشأ خلقت همه را یک چیز میداند

ô‰s)s9ur $oYø)n=yz z`»|¡SM}$# `ÏB 7s#»n=ߙ `ÏiB &ûüÏÛ    ”    (سوره مؤمنون-آیه ۱۲)

انسان را از فشرده و خلاصه ای از گل افریدیم

“مِنها خَلَقناکُم وَ فیها نُعیدُکُم وَ مِنهُما نُخرِجُکُم تارَهً اُخری ”               (سوره طه –آیه ۵۷)

شما را از خاک افریدیم، و به آن بر می گردانیم و از همان خاک شما را بار دیگر بیرون میاوریم

óOs9r& /œ۳)è=øƒwU `ÏiB &ä!$¨B &ûüÎg¨B    ”                                                 (سوره مرسلات-آیه ۲۰)

آیا شما را از ابی پست نیافریدیم.

“اِنّا خَلَقنا الإِنسانَ مِنْ نُطفَهِ أَمْشاجٍ نَبتَلیهِ، فَجَعلناهُ سَمیعاً بَصیرًا ”  (سوره انسان -آیه ۲ )

همانا ما انسان را از نطفه ای آمیخته شده از نطفه مرد و زن آفریدیم، و سپس او را شنوا و بینا نمودیم.

 

19دسامبر/16

ضرورت رسالت انبیاء

قسمت چهارم

آیت الله جوادی املی

الگوهای قرآن

در شماره قبل، گفتیم که بشر بدون راهنمایان غیبی و آسمانی به سعادت نمیرسد و وجود این راهنمایان برای تکامل بشر لازم است. قران که کتاب هدایت است، تنها به دستورهای کلی اکتفا نمی کند، بلکه الگوهای عینی و نمونه های پیاده شده  را ارائه میدهد، و از مردم میخواهد که پیرو این الگوها و نمونه های عملی باشند.  این  الگوها و نمونه ها همان پیامبران الهی هستند :

ô‰s)©۹ tb%x. öNä۳s9 ’Îû ÉAqߙu‘ «!$# îouqó™é& ×puZ|¡ym `yJÏj9 tb%x. (#qã_ötƒ ©!$# tPöqu‹ø۹$#ur tÅzFy$# tx.sŒur ©!$# #ZŽÏVx. ÇËÊÈ   ”      (سوره احزاب آیه[۲۱])

پیامبر برای شما الگو و سرمشق و نمونه خوبی است، مقتدا و راهنمای خوبی است برای کسانی که امید به خداوند و روز قیامت دارند و بسیار بیاد خدا هستند. یعنی امید به الله باید با پیروی از رسول الله باشد،  زیرا امید بدون اقتداء بی ثمر است،  و اگر توأم با راه و روش، و تهیه مقدمات نباشد تهی و خشک و بی روح است.

قران امیدهای بدون عمل را نفی می کند و می فرماید :

“لَیسَ بِاَمانِیِّکُم. .”

کار فقط با آرزوها و امانی پیش نمیرود، پس اگر خواستید به خداوند امیدوار باشید باید به رسول الله اقتدا کنید. نحوه اقتدا هم روشن است : کسی به پیامبر اقتدا میکند که قیامت را باور داشته و امید به سعادت و حیات ابدی در قیامت داشته باشد، و چنین انسان اقتداگر همیشه به یاد خدا است، یاد خدا در دل و ذکر بر لب دارد :

“وَ ذَکَرَ اللهَ کَثِیراً. ”

الگوهای قرآن انسان کامل هستند، و پیامبر نمونه کامل انسان تربیت یافته خدا است، و بهمین جهت به امت مسلمان فرمان میدهد که از این الگو پیروی کنید.

قرآن راه رسیدن به کمال را علم و ایمان و عمل صالح (شایسته ) می داند.و چون پیامبر این سه اصل را به اکمل وجه دارا  می باشد، لذا مردم را به پیروی او میخواند.

قران پیامبر را دارای اخلاق عظیم معرفی مینماید :

y7¯RÎ)ur 4’n?yès9 @,è=äz 5OŠÏàtã ”             (سوره قلم آیه ۴)

جالب است که همه متاعهای دنیا را خداوند آندک میشمرد و می فرماید :

“قل متاع الدنیا قلیل ”

بهره های دنیا آندک است ولی اخلاق پیامبر را بزرگ و عظیم می شمارد. بنا براین خداوند کسی را شایسته الگو شدن و اسوه قرار گرفتن میداند که آراسته به اخلاق نیک باشد. پس ما نیز باید به انسان کامل که متخلق به اخلاق الهی است اقتداء کنیم تا به کمال مطلوب برسیم.

اکنون به بررسی یکایک این سه اصل و سه رمز کمال می پردازیم :

اصل اول :مقام علمی

خداوند به رسول (ص) دستور میدهد که : علم و دانش را همواره طلب کند،

۳ Ÿwur ö@yf÷ès? Èb#uäöà)ø۹$$Î/ `ÏB È@ö۶s% br& #Ó|Óø)ムšø‹s9Î) ¼çmã‹ômur ( @è%ur Éb>§‘ ’ÎT÷ŠÎ— $VJù=Ïã

(سوره طه، آیه ۱۴۴)

پیش از پایان وحی در خواندن آن عجله و شتاب نکن، و بگو خداوندا بردانشم بیفزای زیرا هر لحظه ای که انسان بپندارد نیازی به کسب علم ندارد و کامل شده است، روز جهل و نادانی او است.

در اینجا نکته قابل توجهی نهفته است و آن اینکه : چون خداوند دستور خواستن و طلب افزایش علم را داده است، پس این دعا طلب افزایش علم را داده است، پس این دعا مستجاب است و گر نه امر به طلب آن نمیکرد پس همانطوریکه تا آخرین لحظه، رسول خدا مامور به این دعا است ما نیز باید به او اقتداء کنیم و باید تا آخر عمر (در دنیا )دنبال علم و دانش برویم. همانگونه که اخلاق پیامبر عظیم است، علم آن حضرت نیز باید هماهنگ با آن خلق عظیم باشد و گر نه بی فایده است. امیر المؤمنین (ع)میفرماید:

“رُبَّ عالِمِ قَد قَتَلَهُ جَهلُهُ وَ عِلمُهُ مَعَهُ لا یَنفَعهُ ”

چه بسا دانشمندی که به جهل او نابودش کرده و عملش نتوانسته است به او نفعی برساند و او را نجات دهد. این چنین عملی نور و روشنائی ندارد، چرا که توأم با اخلاق نیست بنابر این باید به رسول الله اقتدا کرده و دیگران را رها نمود.

انسان مسافری است که به جانب الله می رود، و این مسافرت و این حرکت، جهت و هدف نمی تواند باشد. مقصود از سیر، رفتن بسوی الله است  و هدف باید کمال باشد. و هنگامی به هدف می رسد که مقتداء و راهنما داشته باشد، و لازم است آن مقتدا راهبر و کاردان و راهشناس باشد.

قرآن پیامبر (ص) را چنین معرفی کرده که او میدانید و آگاه است و بیراهه نمی رود :

“وَ النَّجمِ اِذا هَوی ما ضَلَّ صاحِبُکُم وَ ما غَوی ”

سوگند به ستاره هنگامی که فرود می آید (به سمت غروب حرکت می کند )و پیامبر شما اهل ضلالت و گمراهی نیست (انسان ضال یعنی گمراه، و انسان غاوی  یعنی بی هدف )،پس ضلالت بی راهی است و غوایت یعنی بی هدفی. رسول خدا می داند کاروان بشریت را چگونه به سرچشمه کمال و سعادت هدایت کند، زیرا او هم جهت آفرینش و هم هدف خلقت را (که رسیدن به کمال باشد)نیکو میداند. پس به او اقتدا کنید، چون همانطوری که گفتیم عقل به تنهائی برای سعادت بشر کافی نیست.

 

مسیر انسان و راهنمایان الهی

انسان برای همیشه باقی است و از بین نمیرود، بلکه از عالمی به عالمی دیگر می رود مرگ و نابودی نیست، بلکه انتقال از عالمی به عالم دیگر می باشد، پس باید از ابدیت آگاه بود و چیزی تهیه کرد که ابدی و فنانا پذیر و نمیر باشد تا بتوان از اسرار و خصوصیات و چگونگی روز قیامت (یَومَ تُبلی السَّرائِر. ..)آگاه شد، و این بدون راهنمایان الهی امکان پذیر نیست.

در جوامع کمونیستی اگر قانون بدون اتکاء به وحی مطرح است، بدان جهت است که با منطق غلط :

“اِن هِیَ اِلّا حَیاتُنا الدُّنیا نَمُوتُ وَ نَحیی ”

زندگی  این جهان چیزی جز یک امر مادی نیست. ..زنده آند، آنان معتقدند که طالب مرگ زنده آند و  پس از آن خبری نیست. جز جهان طبیعت، حقیقت دیگری وجود ندارد. بر عکس قرآن می گوید :

۴ $yJsù ßì»tFtB Ío4quŠysø۹$# $u‹÷R‘‰۹$# ’Îû ÍotÅzFy$# žwÎ) î@‹Î=s%   ”

(سوره توبه، آیه ۳۸)

متاع دنیا در پیش عالم آخرت آندک و ناچیز است.

ارزش انسان پس از مرگ شروع میشود، و آنجا است که او وارد مرحله جاودانی و عالم زوال ناپذیر میشود. باید برای سعادت آنجا فعالیت کرد. بنا بر این لازم است که از وحی و راهنمایان الهی الهام بگیرد تا بداند برای چه خلق شده و به کدام سمت می رود.

یک انسان تربیت شده الهی و کامل آن سخن می گوید که حضرت امیرالمؤمنین (ع)فرمود :

“لَو کُشِفَ الغِطاءُ ما ازدَدتُ یَقِیناً ”

اگر پرده ها هم بالا برود، بر یقینم چیزی افزوده نمی شود.

اینان از اسرار پشت پرده جهان طبیعت آگاهند و اینان از طریق وحی و الهام به آنچه که برای سعادت انسان مفید است اطلاع می یابند، و اینان راهنمایان بحقند و میبایست راهشان را پیمود و در مسیری که برای ما مشخص کرده آند گام برداشت.

ابعاد راهبران الهی

خداوند برای بهتر شناساندن رسول خدا، ابعاد رهبری او را مشخص می کند و می گوید :

۱-او معصوم و منزه از خطا و اشتباه است

۲-دانا است و علوم و معارف را از خدا فرا می گیرد.

۳-آنچه از طرف خدا بر او وحی میشود، درست ضبط می کند و درست اداء می نماید.

در این صورت ابعاد رهبری سه مرحله دارد :

مرحله اول :تلقی و دریافت علم است، که باید درست بفهمد و اشتباه نکند، و برداشت غلط ننماید.

قرآن می فرماید :

¼çm¯RÎ)ur ã@ƒÍ”\tGs9 Éb>u‘ tûüÏHs>»yèø۹$#، tAt“tR ÏmÎ/ ßyr”۹$# ßûüÏBF{$#،۴’n?tã y7Î۷ù=s% tbqä۳tGÏ۹ z`ÏB tûï͑ɋZßJø۹$# ”   (سوره شعرا، آیه ۱۹۳)

این قرآن نازل شده از طرف پروردگار جهانیان است که جبرئیل آن را بر قلب پیامبر نازل کرده است، تا تو ای پیامبر مردم را آنذار کنی (و آنها را از عذاب خدا بترسانی )پس آنچه که رسول الله دریافت می کند، از فرشته امین است که اهل خیانت نیست و هیچ کم و زیاد نمیکند. قران در این باره می فرماید:

y7¯RÎ) ‘¤)n=çGs9 šc#uäöà)ø۹$# `ÏB ÷bà$©! AOŠÅ۳ym AOŠÎ=tæ    ”

(سوره نمل، آیه ۶)

تو قرآن را از نزد خداوند حکیم و دانا دریافت می کنی، و این خود دلیل بر تایید خداوند است بر صحت دریافت و تلقی پیامبر از خداوند.

علم لدنی نیز بهمین معنی است، نه علمی در برابر معارف دیگر. چون انسان معارف الهی را آگاهی با فکر و اندیشه می فهمد، و گاهی از طریق درون و کسب صفات معنوی ارزنده که به حدی می رسد که بتواند مستقیم از خداوند و نزد خدا دریافت علم نماید و این است معنی علم لدنی. لدن یعنی نزد، یعنی علم دست اول و از سرچشمه گرفته شده، مثل آبی که از سرچشمه گرفته شده، صاف و زلال است و علوم دیگر دست خورده و آلوده و تصرف شده است.

مرحله دوم :مرحله ضبط ونگهداری است، و این صفت بنحو اکمل در پیامبر بوده است. خداوند در سوره اعلی می فرماید :

“سَنُقرِئُکَ فَلا تَنسی ”

این احکام و قوانین الهی را ما بر تو میخوانیم و تو فراموش نمیکنی، یعنی نسیان برای تو نیست و تو ذاتا اینچنین خواهی شد و فراموش کار نیستی. پس در واقع خداوند بالاصاله و بالذات فراموش کار نیست :

” وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیّا ”

(سوره مریم، آیه ۶۴)

پروردگار فراموش نمیکند، و تو ای پیامبر افاضه من الله فراموش نمیکنی یعنی یکی از فیوضات الهی بر تو اینست که حافظه ات را از نسیان مصون داشته است.

سؤال : اگر کسی بگوید ممکن است پیامبر فراموش نکند ولی اشتباه بکند؟ جوابش روشن است چون اگر حکم خدا را آنچه هست نگوید، یا اینکه جای امر، نهی و جای نهی، امر کند، این میشود هوی، و سوره و آنجم این هوی را از پیامبر نفی میکند:

“…$tBur ß,ÏÜZtƒ Ç`tã #“uqolù;$#    ”

÷bÎ) uqèd žwÎ) ÖÓórur 4Óyrqãƒ

(آیه ۳و۴ سوره و النجم )

او از روی هوای نفس سخن نمیگوید (قانونی را عوض نمیکند )و آنچه از وحی است.

مرحله سوم: او در مراحل اظهار و بیان هم که پس از مرحله تلقی و ضبط می آید، معصوم است و همین آیه نیز شاهد است. و نیز آیه ۲۶و ۲۷ سوره جن بر آن گواهی میدهد :

ãNÎ=»tã É=ø‹tóø۹$# Ÿxsù ãÎgôàム۴’n?tã ÿ¾ÏmÎ۷øŠxî #´‰tnr&، žwÎ) Ç`tB 4Ó|Ós?ö‘$# `ÏB 5Aqߙ§‘ ¼çm¯RÎ*sù à۷è=ó¡o„ .`ÏB Èû÷üt/ Ïm÷ƒy‰tƒ ô`ÏBur ¾ÏmÏÿù=yz #Y‰|¹u‘، zOn=÷èu‹Ïj9 br& ô‰s% (#qäón=ö/r& ÏM»n=»y™Í‘ öNÍkÍh5u‘t

خدا دانای غیب است و جز خودش کسی را از غیب آگاه نمی سازد مگر رسولان برگزیده و مورد رضایت خویش را. خدا همیشه مراقب و اسکورت از آنان میکند، و فرشتگان محافظ و مخصوص از پشت سر و پیش روی، پیامبر را محافظت می کنند تا رسالت الهی را به مردم ابلاغ کند. پس آنچه که به مردم میرسد بدون کم و زیاد همان گفتار الله است که در این صورت حجت تمام شده و وحی به مردم رسیده است. و گفتار خداوند حق است :

øšÎ=ôguŠÏj9 ô`tB šn=yd .`tã ۷poYÍh‹t/ 4Ózóstƒur ô`tB  †yr .`tã ۷poYÍh‹t/

(سوره آنفال،  آیه ۴۲)

تا هلاک شوندگان با برهان و دلیل هلاک شوند و هدایت شدگان نیز با بینه و دلیل هدایت یابند.

آری مطالب بسان آفتاب روشن، برای آنان بین و روشن می شود و آنان می پذیرند.

پس بطور خلاصه : رسول الگو، معارف را از خدا می گیرد و بدون کم و زیاد اخذ می کند و آن را با کمال امانت و صداقت حفظ و نگهداری مینماید، و بدون کم و زیاد هم به مردم ابلاغ می کند، و حافظ وحی و پاسداران وحی الهی، این سلسله معارف را بدینگونه به پیامبر و پیامبر به مردم ابلاغ میکنند، و سیره پیامبر شما چنین کسی شایسته الگو بودن است و مقتدای شما باید چنین باشد و شما نیز در مقام عمل باید به او اقتدا کنید و از نور وحی و قرآن و هدایت پیامبر، رهبری شوید در مقام عمل باید به او اقتدا کنید و از نور وحی و قرآن و هدایت پیامبر، رهبری شوید.                                                                   ادامه دارد

 

19دسامبر/16

قوانین کیفری در اسلام

قسمت سوم

مسئله سوم :

بعضی از فقهاء رضوان الله علیهم در شرائط جنگ با بغاه فرموده اند که گروه باغی باید با اخذ سلاح اعم از سرد و گرم باشد، و اعلام جنگ کنند و در برابر امام عادل و یا قوای طرفدار او و یا گروه صالح و عادل صف آرائی بکنند در غیر این صورت حکم باغی جاری نیست. ولی با توجه به آیه شریفه و روایاتی که بعضیها را نقل کردیم و بعضی از آنها بعدا نقل خواهیم شد، صف آرائی و شمشیر و اسلحه بدست گرفتن دلیل محکمی ندارد، بلکه هر کسی و هر گروهی بهر نحوی در عمل در برابر امام عادل ایستادگی کند و یا شمشیر بکشد و برای براندازی حکومت حق قیام کند یا از اجرای قوانین حکومت اسلامی سرپیچی کند، مانند اینکه مالیاتهای اسلامی را (زکات و خمس )در صورتیکه امام عادل و حکومت اسلامی بخواهد ندهد و ممانعت کند لازم است که با او جنگید تا به حق گردن نهد و به اسلام و قوانین اسلامی منقاد باشد. لذا مرحوم شیخ طوسی رضوان الله علیه در “نهآیه” میفرماید :

“کل من خرج علی امام عادل و نکث بیعته و خالفه فی احکامه فهو باغ ”

کسانی که خروج علیه امام بکنند و بیعت امام را بشکنند و دستودات ایشان را مخالفت کنند باغی هستند.

و در روایات زیادی تصریح شده است که کسی که زکات را منع کند کافر است و میشود با او جنگید که فقها فرمودند منظور زمان حکومت اسلامی است، که اگر کسی در برابر امام عادل منع زکات کند و پس از درخواست حکومت ایستادگی کند باید با او جنگید و کشتن او بلامانع است.

پس باغی به هر گروه وسازمان که بهر نحوی در برابر حکومت قرار بگیرد و بالخصوص برای براندازی و تضعیف حکومت اسلامی و امام عادل حرکت کند صادق است، خواه صف ارائی کند و لشگر کشی نماید مانند مزدوران صدام که بامر ایشان در برابر حکومت اسلامی لشکر کشی کرده و به حقوق حقه ملت ایران تجاوز نموده آند و یا جنگ مخفی و چریکی بنمایند مانند منافقین و دیگر گروه های بظاهر مسلمان محارب که برای تضعیف حکومت اسلامی تلاش می کنند. و در اینصورت فرقی نمیکند که در یک سازمان محارب و باغی در تقسیم کار تشکیلاتی میان خودشان عده ای اسلحه بگیرند و به ترور وکشتن افراد صالح و یا به آنفجارات و تخریب و اتش سوزی مشغول باشند، و عده ای دیگر برای تبلیغ آنان و سازماندهی و تقویت مالی و روحی آنان مالا و جانا و قدما تلاش نمایند همه باغی محسوب شده و احکام باغی درباره آنان جاری است.

البته آنچه که لازم و معتبر است اعلام و شروع جنگ از طرف گروه باغی است که مادامی که از طرف گروه و یا سازمان اعلام جنگ نشود نباید مسلمانان صالح جنگ را شروع کنند و پس از اعلام جنگ نیز از طرف گروه باغی لازم است که امام در مرحله اول آنان را تبلیغ و ارشاد نمایند، و شبهات آنان را جواب دهند و مسئله ای که برایشان ایجاد شده است توجیه نمایند. در صورتی که قبول کردند و به حق بازگشتند، نباید با آنها جنگید، بلکه باید با صلح و صمیمیت و برادری با آنان رفتار نمود. و اگر قبول نکردند وبه مبارزه و جنگ خود ادامه دادند لازم است که امام نیز اعلام جنگ بکند و بر مسلمین واجب است که با آنان مبارزه کنند و همانطور که میدانید (سازمان به اصطلاح مجاهدین )مادامی که اعلام جنگ مسلحانه نکرده بودند، هرگز مسئولین و دادگاههای انقلاب با آنان بعنوان یک سازمان محارب و باغی رفتار نمیکردند. ولی از تاریخ ۲۸/۳/۶۰ که با اعلامیه شماره ۲۵ سیاسی و نظامی خود اعلام جنگ مسلحانه کردند، و روز ۳۰ خرداد با اسلحه گرم و سرد به خیابآنها ریختند و حدود سی نفر از برادران عزیز ما را در تهران کشتند و دهها نفر را زخمی کردند، به عنوان باغی و محارب شناخته شدند. و با توجه به ابلاغ و اطلاعیه های دادستان کل انقلاب بالخصوص اعلامیه ده ماده ای که قبل از جریان مذکور صادر شده بود و ارشاد های پیامبر گونه امام است که مکرر به آنحرافات سازمان اشاره کرده بودند، طبق حکم مقدس قرآن و سنت و روش امیر المؤمنین (ع) با آنان رفتار شد.

و از این جهت بود که اعلام شد کسانیکه با اسلحه به خیابآنها بریزند و به روی مردم اسلحه بکشند طبق حکم اسلامی محکوم به مرگ هستند، و در خیابان میشود بحکم اسلام آنان را کشت و اگر در منازل تیمی جمع شوند و علیه اسلام و مسلمین توطئه کنند و مسائل نظامی و تخریب و ترور تهیه کنند، محکوم به اعدام هستند و باید آنان را دستگیر کرد، و موقع دستگیری اگر فرار کنند و تسلیم نشوند حتما باید جنگید تا کشته شوند یا تسلیم حق گردند.

 

مسئله چهارم :

از روایات گذشته و بالخصوص روایت حفص بن غیاث (خبر ۲۴۶ ج۶ تهذیب )چگونگی مبارزه با باغی روشن گردید. و طبق همان روایت فقهای بزرگ اسلام و بالخصوص فقهای شیعه اجماعا فتوی داده آند،

و گروه باغی را از نظر حکمی به دو حالت تقسیم کرده آند :

۱-هنگامی که مرکزیت و رهبریت سازمان و گروه از بین نرفته و باقی باشد،  و برای جمع آوری نیروهای پراکنده و تشویق و تحریک آنان برای جنگ با مسلمین جمع اوری سلاح و وسائل و تدارکات جنگی بکوشند، در این صورت باید فراریها را تحت تعقیب قرار داد و زخمی و دستگیر شدگان را اعدام کرد.

۲-اگر رهبریت و مرکزیت از بین رفته و نابود بشوند و یا دستگیر گردند، در این صورت متواریها را نباید تعقیب کرد و دستگیر شدگان را نباید کشت و همچنین زخمی شدگان را باید مداوا کرد و نباید کشت.

امیر مؤمنان (ع) نیز در جنگ با بغات همین طور رفتار نمودند. در جنگ صفین که هنوز معاویه و دار و دسته او زنده بودند و مردم شام را رهبری می کردند، زخمی شدگان کشته شدند و عایشه دستگیر گردید، دیگر فراریها را تعقیب نفرمودند، و اسراء جنگی را با رفتار نیکو وارشاد لازم و رعایت اخلاق اسلامی ازاد کردند، و خود عایشه را نیز با احترام خاص با همراهی گروهی از بانوان اسلامی به مدینه بازگردانیدند و ازاد کردند

وسائل شیعه ج۱۱ صفحه ۵۶ خبر ۴:

امام هادی (ع) در پاسخ یحیی بن اکثم که از علت دو گونه برخورد کردن حضرت امیر المؤمنین (ع) سؤال کرده است میفرماید :

“وَ اَمّا قَولُکَ آن عَلِیّاً (ع) قَتَلَ اَهلَ صِفِّینَ مُقبِلینَ وَ مُدبِرینَ وَ اَجازَ عَلی جَرِیحِهِم، وَ آنهُ یَوم الجَمَلِ لَم یَتبِع مُولیاً وَ لَم یُجِز عَلی جَریحٍ، وَ مَن اَلقی سِلاحَهُ آمَنَهُ وَ مَن دَخَلَ دارَهُ آمَنَهُ، فَاِنَّ اَهلَ الجَمَلِ قُتِلَ اِمامُهُم وَ لَم یَکُن لَهُم فِئَهُ یَرجِعُونَ اِلَیها، وَ آنما رَجَعَ القَومُ اِلی مَنازِلِهِم غَیرَ مَحارِبینَ وَ لا مُخالِفینَ وَ لا مُنابِذینَ وَ رَضُوا بِالکَفَّ عَنهُم فَکانَ الحُکمُ فیهِم وَضعَ السَّیفَ عَنهُم وَ الکَفَّ عَن اَذا هُم، اِذ لَم یَطلُبُوا عَلَیهِ اَعواناً. وَ اَهلُ صِفّین کانُوا یَرجِعُونَ اِلی فِئَهٍ مُستَعدَّهٍ وَ اِمامٍ یَجمَعُ لَهُمُ السِّلاحَ وَ الدروع و الرِّماحَ وَ السُّیُوفَ و یُسَنّی لَهُمُ العَطاءَ وَ یُهَیِّیءُ لَهُمُ الاَنزالَ وَ یَعُودُ مَریضَهُم وَ یَجبُرُ کسیرهم و یُداوی جَریحَهُم وَ یَحمِلُ راجِلَهُم وَ یَکسُوحا سرهم و یردهم فَیَرجِعُونَ اِلی مُحارَبَتِهِم وَ قِتالِهِم فَلَم یُسا وِ بَینَ الفَریقَینِ فی الحُکمِ لما عرفَ مِنَ الحُکمِ مِن قِتالِ اَهلِ التَّوحِیدِ. ”

میفرماید : اما اینکه پرسیدید چرا علی (ع) در جنگ صفین با کسانی که در حال حمله بودند می جنگیدند و میکشتند و کسانیکه در حال فرار بودند تعقیب میکردند و میکشتند، و آنانکه زخمی میشدند اخرین ضربه را بر پیکرشان وارد میساختند تا کشته شوند، در حالیکه در جنگ جمل فراریها را دنبال نمیکردند، و زخمیها را نمیکشتند، و به آنانکه سلاح بر زمین میگذاشتند و ترک مخاصمه کرده و تسلیم میشدند و یا به خانه های خود میرفتند، و جنگ را رها میکردند تأمین میدادند دلیل اینگونه رفتار ایشان اینستکه :اهل جمل با کشته شدن و از بین رفتن رهبران آنان دیگر مرکزی نبود به آنجا مراجعه کنند و دوباره تشکل پیدا کرده و حمله کنند، بلکه هنگامیکه رهبرانشان کشته شدند آنان به خانه های خود بازگشته و محاربه را ترک نمودند و همان قدر که تحت پیگرد قرار نگیرند راضی شدند و حکم اسلام درباره آنان همان بود که دیگر تعقیب نشوند مادامیکه دوباره برای خودشان سازماندهی نمیکنند. و اما اهل صفین هنوز رهبریت شیطان (معاویه )باقی بود و هر کسی که فرار میکرد به آنجا پناه میبرد زخمیها را مداوا میکرد و روحیه های تضعیف شده را تقویت میکرد و دوباره سازماندهی میشدند و با همه نوع سلاح آنان را مجهز میکرد و با دادن پاداش و مخارج خانواده، آنان را به جنگ تحریک میکرد و دوباره به میدان جنگ باز میگشتند، و لذا علی (ع) میان این دو گروه فرق گذاشتند و حکم اسلام در مبارزه و جنگ با افرادیکه بظاهر مسلمان ولی باغی هستند همین است.

البته روایات زیادی در این زمینه وارد شده است که در وسائل الشیعه باب ۱۴ص۵۵ ج۱۱ و بابهای دیگر نقل شده است.

در اینجا ممکن است سئوالی پیش بیاید و  آن اینکه چرا شرع مقدس اسلام درباره افرادیکه باصطلاح روایات، اهل توحید و یا اهل قبله هستند این چنین با خشونت رفتار میکند، که حتی به کشتن دستگیر شدگان و زخمی شدگان حکم میدهد و علی (ع) چرا اینچنین رفتار میکند. در پاسخ این سوال باید مقداری موقعیت حکومت اسلامی و امام عادل مسلمین را در جامعه اسلامی توضیح دهیم:

اولا این مطلب را میدانیم که حکومت در اسلام خود هدف نیست بلکه وسیله است برای تکامل انسانیت و متمرکز نمودن نیروهای انسان و بسیج آنها بسوی تکامل و جلوگیری از هر نوع آنحراف و آنحطاط و سقوط، و بهره برداری عادلانه از تمام نعمتهای خدادادی و توزیع عادلانه آنها میان مردم و امت، و بالا بردن رشد و آگاهی و سطح فکر مردم و ارشاد و هدایت آنان بسوی الله و کمال مطلق.

ô‰s)s9ur $uZ÷Wyèt/ ’Îû Èe@à۲ ۷p¨Bé& »wqߙ§‘ Âcr& (#r߉ç۶ôã$# ©!$# (#qç۷Ï^tGô_$#ur |Nqäó»©Ü۹$# (. [۱]

öNßg»uZù=yèy_ur Zp£Jͬr& šcr߉öku‰ $tR̍øBrÎ/ u.[2]

ª!$# ’Í<ur šúïÏ%©!$# (#qãZtB#uä Oßgã_̍÷‚ムz`ÏiB ÏM»yJè=—à۹$# ’n<Î) ͑q–Y9$# ( ß“.[۳]

tÈ NèdããBùtƒ Å$rã÷èyJø۹$$Î/ öNßg8pk÷]tƒur Ç`tã ̍x6YßJø۹$# ‘@Ïtä†ur ÞOßgs9 ÏM»t6Íh‹©Ü۹$# ãPÌhptä†ur ÞOÎgøŠn=tæ y]Í´¯»t6y‚ø۹$# ßìŸÒtƒur öNßg÷Ztã öNèduŽñÀÎ) Ÿ@»n=øñF{$#ur ÓÉL©۹$# ôMtR%x. óOÎgøŠn=tæ ۴ “.[۴]

و آیات زیادی که درباره هدف از ارسال رسل و اعزام انبیاء و اولیاء الهی و آنزال کتابهای اسمانی را بیان میکند روشنگر مطالب فوق است و در جامعه اسلامی رهبری امت را باید کسی بعهده بگیرد که دارای ویژگیهای خاص باشد و بتواند این اهداف بزرگ الهی را در میان امت اسلامی پیاده کند. و وقتی به شرائط مرجعیت و رهبریت امت از دیدگاه تشیع و ائمه معصومین علیهم السلام توجه بکنیم می بینیم که آن همه شرائط جز برای پیاده کردن اهداف فوق نبوده است.         ادامه دارد

 

[۱]سوره نحل آیه ۳۶

[۲]سوره آنبیاء آیه ۷۳

[۳]سوره بقره آیه ۲۵۷

[۴]سوره اعراف آیه ۱۵۷

19دسامبر/16

اخلاق در اسلام

قسمت هشتم

حضرت آیت الله مشکینی

تواضع

در روایتی که از حضرت صادق (ع) نقل شده است می فرماید: اگر می خواهی بفهمی که صفت تواضع در تو هست یا نیست، خود را با مسائل جزئی و کوچک امتحان نما، مثلا وقتی در جلسه ای وارد می شوی و تمایل داری در بالای مجلس بنشینی چنانچه در پائین مجلس بنشینی ناراحت می شوی یا نه؟  اگر چنین احساسی داشتی،  بدان که از زیبائی صفت تواضع محروم و به مرض تکبر مبتلا هستی.

یا آنکه در برخورد با افراد، مخصوصا کسانی که بحسب ظاهر در سطحی پائین تر از تو قرار دارند،  آیا دوست داری به تو سلام کنند و در برابرت خضوع نمایند، یا علاقه داری خود در سلام کردن پیشی گیری که صورت اول از مرض تکبر حکایت می کند، و صورت دوم حاکی از تواضع است. و یا اگر کسی تعریف تو را نمود خوشت می آید و چنانچه عیب تو را برایت بیان کرد ناراحت می شوی. این حالت دلیل بر آن است که صفت تواضع در تو وجود ندارد،  در صورتی که انسان متواضع نه فقط از تعریف خوشش نمی اید، بلکه ناراحت هم می شود،  چرا که اکثرا تعریفها بر خلاف واقع است و کسی چه می داند که انسان بین خود و خدا چه کاره است،  و چه بسا در حقیقت کمالی را که تعریف کننده به انسان نسبت می دهد در او وجود ندارد، و کسی که متواضع است نه آنکه این اشتباه را خوش ندارد، بلکه ناراحت می شود.

می دانیم که در نماز جماعت باید جای مأمومین از امام پائین تر نباشد،  و چنانچه جای مأمومین از امام پائین تر باشد،  نماز آنان باطل است، در حالی که اگر محراب امام از مأمومین پائین تر باشد و امام روی زمین و مأمومین در طبقه دوم یا سوم ساختمانی (با حفظ شرائط اتصال ) قرار داشته باشند اشکالی ندارد.

گفته شده است فلسفه این مسئله این است که خداوند متعال خواسته است با این شرط نکته ای را به امام جماعت که پیشوائی دو سه نفر یا صد نفر یا. .. را در نماز بر عهده گرفته است گوشزد فرماید که باید خودت را پائین تر و کوچک تر از دیگران بشماری، باید فروتن و متواضع باشی،  و بهمین جهت باید جای تو از مأمومین پائین تر باشد.

شد گود،  مصلای امام عالی تا آن که مقام خویش پست تر داند هر یک از احکام الهی واعظی است،  و در عمق آنها پند ها و آندرزهای بزرگی نهفته است که ما باید از آنها در تصفیه و تکمیل روحمان استفاده کنیم.

پیغمبر گرامی (ص) که می فرماید: من مبعوث شده ام تا مکارم اخلاق و زیبا ترین صفات روحی را تکمیل کنم،  تربیت و تکمیل بوسیله همین امور است.  دستور می دهد در نماز اینطور باشید،  در برخورد با مردم چنین باشید، چگونه مهمان نوازی کنید و. ..اینها همه به این منظور است که بتدریج بوسیله همین کردارها انسان به عظمت روحی تواضع دست یابد و “بعثت لا تمم مکارم الاخلاق “تحقق یابد.

روایتی است از حضرت عیسی (ع)، و آیه ای راجع به حضرت نوح (ع) که نکته ای در مورد تکبر و تواضع از آنها استفاده می شود :

حضرت عیسی (ع) در مقام موعظه و نصیحت به حواریون و مؤمنان و دعوت آنان به زهد می فرماید :

“بِحَقِّ اَقُولُ لَکُم آن الزَّرعَ لا یَنبُتُ فِی الصَّلدِ ”

به راستی می گویم که دانه بر روی زمین سخت نمی روید. سپس اضافه می کند : که حکمت و علم و مواعظ خدا و آنبیاء در قلبی که دچار کبر و خود بزرگ بینی است تأثیر نمی گذارد و رشد نمی کند،  بلکه در قلب کسانی که دارای صفت تواضع هستند تأثیر می کند، همچنان که دانه در زمینی که پائین است می تواند رشد کند، و گویا در عالم تکوین هم رشد و نمو در فروتنی است، و حتی اگر زمین دارای تواضع نباشد، گر چه دارای شعور نیست، مطلوب نیست و نفعی در آن یافت نمی شود.

در قضیه حضرت نوح (ع) هم در قرآن می فرماید :

“وَ استَوَت عَلیَ الجُودی ”

-آنگاه که طوفان رفته رفته پایان یافت و آب تدریجا کم شد و کشتی حضرت نوح (ع) بنا شد. در جائی مستقر شود در روایت آمده است که کوههای مرتفع و سر به فلک کشیده با خود گفتند که کشتی نوح(ع) بر ما فرود خواهد آمد، ولی در این میان کوه تپه مانندی که کوچک ترین کوه آن منطقه بود بنام کوه “جودی” با خود گفت : من در برابر این کوههای بزرگ چیزی نیستم که آنتظار داشته باشم کشتی نجات بخش نوح (ع) را در خود بپذیرم،  ولی در پی آن، دستور داده شد که کشتی نوح (ع) بر این کوه مستقر شود.

از این قضیه نیز استفاده می شود که گویا حتی در عالم تکوین چیزهائی که دارای فکر و شعور نیستند با تکبر از نعمت الهی محروم می شوند،  و در اثر فروتنی مورد مرحمت خداوند متعال قرار می گیرند.

بنابراین کاملا روشن می شود انسان که از اختیار و شعور برخوردار است اگر قلبش دارای صفت تواضع شود، چنین قلبی مورد رحمت خداوندی و آنوار الهی می شود.

با نگاهی بر تاریخ زندگی بزرگانی که خداوند مقامی و الا به آنها داده است، این نکته را در می یابیم که هر چه مقام آنها بالاتر بوده است بهمان نسبت تواضع شان در برابر خداوند و بندگان خدا بیشتر بوده است، و هیچگاه از میان آنبیاء و ائمه علیهم السلام و علمای بزرگ اسلام شنیده نشده است که در یکی از آنان اثری از تکبر و خودخواهی و خودبزرگ بینی ظاهر شده باشد، و این موضوع نشان می دهد که عظمت روح انسان در تواضع اوست، و نه آنکه تواضع نشانه کوچکی نیست، بلکه علامت بزرگی انسان بشمار می رود.

من به همه دوستان توصیه می کنم اگر می خواهند در پیشگاه پروردگار متعال بزرگ باشند، در برابر فرمان خداوند تسلیم باشند و خودشان را در برابر همکیشان و برادران دینی از هر قشری باشند کوچک ببینند، و اگر شیطان وسوسه ای درانسان ایجاد کند که مثلا من که این همه کمال دارم، علم دارم، مقام دارم، خدمتهای ارزنده دارم، و آن دیگر هیچک از اینها را ندارد، بنا براین من بالاتر از او هستم، باید فورا این وسوسه را از خود دفع کند، چرا که اگر هم همه اینها درست باشد، از کجا که در پیشگاه خداوند قبول شده باشد، از کجا که کارهای انجام شده خالص و بدون ریا بوده است، از کجا که در پیش خدا محبوب قرار گرفته، آیا باز هم موفق خواهد شد، آیا بهمین حال از دنیا می رود. هر انسان عاقلی احتمال می دهد که شاید اصلا کارهایش مورد قبول خداوندی قرار نگرفته باشد، و اگر هم گذشته اش خوب بوده، اینده انسان معلوم نیست، بسا شده است که انسانهائی بی ایمان از دنیا رفته آند، من ازکجا می توانم بدانم که با ایمان کامل از دنیا می روم. بیابراین هیچکس نمی تواند قضاوت کند که از دیگری بهتر هستم، شاید او عاقبت خوبی داشته باشد، و من سرانجام خوبی نداشته باشم.

گویا روایت شده است که متکبر و خود بزرگ بین احمق است. عجب و تکبر از کمی عقل و شعور حکایت می کند.انسان عاقل چگونه به عمل خویش عجب پیدا می کند و آن را زیبا و خود را بزرگ می بیند، در صورتی که نمی داند آیا اعمال او نزد خداوند قبول است یا نه. بنا بر این تکبر با این حال سفاهت است و تواضع در پیشگاه خدا و بندگانش حاکی از عقل و کمال انسان است، مگر در مواردی که خداوند فرموده است.

مسلمانی که در برابر امر خداوند تسلیم است، و خداوند نعمت ایمان را بر او ارزانی داشته است و بهمین جهت او را از کافر برتر داشته است باید خود را نسبت به کافر بهتر و برتر بداند، ولی نسبت به مؤمنین نباید چنین باشد.

خداوند انشاء الله به همه ما توفیق دهد که بیشتر در خودمان بنگریم و با توجه بیشتر در ویژگیهای روحیمان دقت کنیم، و امراض قلبی مان را بشناسیم و بکوشیم تا همۀ امراض و پلیدیهای قلبی را با روشهای اسلامی که برای ما بیان شده بزدائیم، و همۀ زیبائی های اخلاقی و ایمانی که هدف خلقت خداوند است بدست بیاوریم و خویشتن را به آن زیبائی ها آرایش داده و به کمال انسانی برسیم. انسانی که شایسته پیشگاه خداوندی و خلیفه الهی است و در ردیف دوستان خدا و آنبیاء و شهدا و صالحین به سعادت دست یابیم.

ادامه دارد

 

19دسامبر/16

مصاحبه اختصاصی با حجه الاسلام و المسلمین خامنه ای (رئیس محبوب جمهوری اسلامی)

-اکنون که جنگ تحمیلی در آستانۀ پیروزی نهائی قرار گرفته است، تحلیلی از نتایج و دستاوردهای این جنگ را برای انقلاب اسلامی درمنطقه و جهان بیان بفرمایید؟

-درباره این جنگ و نتایج حاصله از او، از آغاز این جنگ تا کنون بحث های زیادی شده و از شخص شخیص امام تا دیگر مسئولان تا گویندگان وائمه جمعه و نویسندگان و غیر هم، تحلیلهای خوب و جالبی کرده ‌اند که جائی برای حرف تازه ای در این مورد نمی ماند. من اگر بخواهم اجمالا در این مورد مطلبی بگویم، باید بگویم : اولا : این جنگ ما را به خطر تهاجم دشمن آگاه کرد. ما قبلا همین دشمن را در پشت مرزهایمان داشتیم و به کار خودمان سرگرم بودیم و نیروئی که بتواند ۲۴ ساعت با او مقابله کند، پشت مرزهایمان نداشتیم.

این جنگ موجب شد ما از این حالت غفلت بیرون آمدیم، توجه و تنبه پیدا کردیم. این تنبه برای ما آثار تبعی بسیار ارزنده ای دارد، ارتشمان منسجم شد، سپاهمان تقویت شد،  تجهیزاتمان (که بسیاری را نمی شناختیم، و بسیاری را مورد اهمیت قرار نمی دادیم ) نگهداری شدند. در عامۀ مردم ما شور جهاد زنده شد. تک تک احاد مردم احساس دفاع از سرزمین اسلامی برایشان پیش آمد. صدها هزار انسان که در جنگ آبدیده و کار کشته شدند، برای جمهوری اسلامی تدارک دیده شد که هر کدامیک به قیمت خونشان، حاضر نیستند آنچه را بدست آوردند از دست بدهند، یعنی جمهوری اسلامی با یک دفاع محکم و متینی مجهز شد.

ثانیاً : مردم ما از آن حالت راحتی که معمولا بعد از پیروزیها درانقلابات بزرگ نصیب یک ملت

می شود،  خارج شدند.حالت رفاه طلبی را کنار گذاشتند. توقعات زودرس را فراموش کردند، و به سختی ها عادت کردند. این برای تداوم خط انقلابی حرکت ملت ما ضروری و لازم بود.

ثالثاً : لطف های الهی را یکی پس از دیگری تجربه کردند. فراموش نکرده ایم که در قرآن کریم تفقه در دین را در سایه نفر در میدآنهای جهاد می داند.

Ÿwöqn=sù txÿtR `ÏB Èe@ä. ۷ps%öÏù öNåk÷]ÏiB ×pxÿͬ!$sÛ (#qßg¤)xÿtGuŠÏj9 ’Îû Ç`ƒÏe$!$#  ”     سوره توبه آیۀ ۱۲۲

علمای بزرگ گفته اند که این تفقه در سایه مشاهدۀ آثار قدرت الهی در ظفر مؤمنان و در شکست معاندان و پیروزی حق بر باطل متجلی است.

ما صدها هزار در جبهه ها، و میلیونها انسان پشت جبهه داریم که اینها زمینه فقاهت و آن درک فقیهانه را از اسلام دارند. توجه به قدرت خدا کردند،دیدند که ما در حال ضعف چگونه بر حریفمان غالب امدیم. دست مقتدر و پشتیبان الهی را دیدند.

رابعاً: انقلاب خودمان را در نظر ملت های دوست و دیگران و دولتهای دشمن و منتظر فرصت، پابرجا و تثبیت کردیم. معلوم شد و ثابت شد که انقلاب، قدرت دفاع از خودش را دارد. گلی که خاری نداشته باشد که از او دفاع بکند، بدست هر گل چینی پرپر خواهد شد. گل سرخ انقلاب ما ثابت کرد که می تواند از خودش دفاع کند.

خامساً: ملتهای دیگر را به آیندۀ انقلاب اسلامی درکل جهان اسلام امیدوار کرد، و آن روزی که انشاءالله آن پیروزی نظامی نهائی بدست بیاید، این امیدواری و این آثار تبعی و دهها آثار دیگر خیلی بیشتر خواهد شد.

البته فوائد بی شمار دیگری وجود دارد مثل تجربه دوستان و دشمنان. تجربه تبلیغات جهانی، تجربۀ نوع برخورد دولتهای منافق با ما. از این قبیل فوائد و عوائد برای ما زیاد داشته است. امیدواریم که خدای متعال ما را از این پیروزیها مغرور و سرمست نکند، و بعد از این پیروزی که انشاءالله امیدواریم خیلی هم دیر نباشد، خدای متعال ما را متوجۀ خودش بکند و مفهوم این جمله را که “الهی ما بنا من نعمه فمنک ” در ذهن ما و در دل ما همواره زنده بدارد و بدانیم که این نعمت پیروزی از خدا است و ما هیچکاره بودیم. در خط اطاعت از الله و آنقیاد به اوامرالله ما را بیشتر پا بر جا بگذارد.

-دشمن بعد از شکست در جنگ نظامی، جنگ تبلیغاتی خودش را تشدید کرده، و در حالی که ما را متهم به ارتباط زیاد با شرق می کند در همان حال ما را متهم می کند که از اسرائیل اسلحه می خریم،  و خلاصه سعی می کنند که پیروزیهای ارتش اسلام را در حد امکان از افکار عمومی دنیا مخفی نگهدارند.لطفا رهنمودهائی در مورد خنثی کردن و مقابله با این جنگ تبلیغاتی شدید بفرمائید؟

-مقابله با تبلیغات با دو چیز توأما  انجام می گیرد :

اول : حسن عمل، زیرا که اگر ما دارای حسن عمل و حسن سلوک در سیاست داخلی و خارجی مان باشیم، تبلیغات دشمنان اگر چه در کوتاه مدت ممکن است که یک آثاری باقی بگذارد، ولی در درازمدت این تبلیغات و صاحبان آنها رسوا خواهند شد.

دوم : تبلیغ بمعنای لغوی نسبت به واقعیتهای جامعه خودمان :یعنی رساندن حقایق بگوش انسانهای منتظر حقیقت و تشنه حقیقت. اگر ما این دو را با هم داشته باشیم همه تبلیغات خنثی خواهد شد. البته بقول شاعر :”چراغ کذب را نبود فروغی “.این بعضی، بعض دیگر را خنثی می کنند.همین دو  اتهام و دو شایعه ای که شما به آنها اشاره کردید، یکی دیگری را خنثی می کند.

درهمان حالی که در رسانه های گروهی دولتهای مرتجع منطقه، ما را متهم به ارتباط با اسرائیل و امریکا کردند، ما را متهم به تحت تأثیر شوروی قرار گرفتن هم کردند، یعنی دو قطب متضاد در عمل. و طبیعی است که انسانهای هوشمند به این دو نگاه کنند، می فهمند که این تبلیغات از صحت و اتقان برخوردار نیست. بنا بر این من از تبلیغات خیلی نگران نیستم، بلکه معتقدم که این تبلیغات در مثال وسیله ای خواهند شد که صاحبان آن تبلیغات هم در افکار عمومی جهان رسوا بشوند. باز هم تکرار میکنم: توصیه من حسن عمل در سیاست داخلی و خارجی و آنگاه رساندن آنچه در جامعه ما جریان دارد به گوش جهانیان. ما بایستی رسانه های جمعی را تقویت کنیم. رادیو و تلویزیون را از متانت و حیثیت مناسب جمهوری اسلامی برخوردار کنیم امام به این نکته توجه وافی دارند، و لذا این است که ملاحظه می کنید نسبت به تبلیغات داخل و خارج همواره توصیه می کنند.

-انقلاب اسلامی بطور بنیادی با امریکا و صهیونیزم در ستیز است. با توجه به اوجگیری حرکتهای اسلامی بویژه در سرزمینهای اشغالی و تزلزل و سقوط رژیمهائی مانند بعث عراق و اردن، خط مشی جمهوری اسلامی را در قبال نابودی صهیونیزم غاصب و فاسد بیان کنید؟

-مبارزه ما با صهیونیزم و بطور ویژه با حکومت صهیونیستها در فلسطین اشغالی یک مبارزه استراتژیک است. اسلام به ما دستور می دهد که هر گاه نقطه ای از نقاط مسلمین در خطر تهاجم یا مورد تهاجم دشمن قرار گرفت، ما باید از آن دفاع بکنیم، و امروز نمونه بارز و واضح این حکم اسلامی، سرزمین عزیز فلسطین و کشور قبله اولیه مسلمین هست که سالهاست در اختیار دشمنان اسلام و مسلمین قرار گرفته.

اولاً: ما از هر کشوری که با صهیونیسم مبارزه کند قویاً حمایت می کنیم، و این حمایت فقط شامل حمایت اخلاقی و سیاسی نیست، بلکه شامل هر نوع حمایتی است که ما بتوانیم بکنیم، حتی حمایت نظامی، و تجهیزاتی و تسلیحاتی.

ثانیاً: درحال حاضر که دستمان به کار جنگ با متجاوزین بعثی در عراق بند هست، هیچ فرصتی را برای مبارزه سیاسی با اسرائیل فرو گذار نمی کنیم. ملاحظه کردید که در کمیسیونهای بزرگ جهانی آنجائی که صحبت از اسرائیل بود، ما خودمان را آنجا حاضر کردیم و سخن حق خودمان را آنجا بگوش همه رساندیم.

ثالثاً: در داخل کشور خودمان و در جهان اسلام راجع به مسئله اسرائیل بقدر وسعمان تبلیغات می کنیم. همانطور که می دانید ما حتی اسکناس هایمان را مزین به تصویر قدس شریف کردیم و سکه های خرد دم دست مردم را همچنین با این تصویر ضرب زدیم. درباره قدس صدها سخنرانی متین و مستدل از طرف مسئولین این جمهوری شده. شعارها و راهپیمائیهای ما مزین به شعار بسود فلسطین و علیه اسرائیل غاصب است. این کار سوم ماست که ما یک کار سیاسی در داخل هم همیشه می کنیم. و کار نهائی ما عبارت است از صف ارائی نظامی در مقابل دشمن غاصب، آنوقتی که راهی بسوی این صف آرائی پیدا کنیم یعنی وقتی که ما از دردسر جنگ با متجاوزین رهائی پیدا کنیم، به هر کشوری که در خط مقدم مشغول جنگیدن هست نیروی نظامی خواهیم فرستاد. این مشروط بر اینست که آن دولت این نیروی نظامی ما را قبول بکند. ما آمادگی داریم داوطلب خواهیم پذیرفت، پول و سلاح و تجهیزات هوائی، زمینی، و انواع و اقسام آن در اختیار نیروهای مبارز خواهیم گذاشت.

-با توجه به پیام تاریخی امام در سالگرد انقلاب و اهمیت فوق العاده حوزه های علمیه برای انقلاب اسلامی در سطح منطقه خاور میانه و جهان، حضرتعالی بعنوان یکی از شخصیتهای برجسته روحانیت چه رهنمودهائی در جهت اصلاح و تصفیه و توسعه کمی و کیفی حوزه های علمیه ارائه می فرمایید؟

-اولین کاری که بنظر من باید انجام بگیرد اینست: یک عده از متفکرین حوزه علمیه و تئوریسین های اصیل حوزه که حوزه را بشناسد و نقائض حوزه را بدانند ونقاط قوت حوزه را درک بکنند، باید بنشینند و طرح حوزه ایده‌آل را بریزند. این کار اول است. من احساس می کنم اقداماتی که در حوزه قم و حوزه مشهد دارد انجام می گیرد برای اصلاح، منقطع از این ریشه اصلی است، یعنی می توانم ادعا بکنم که اغلب کسانی که در خط اصلاح حوزه دارند کار می کنند، نمی دانند که حوزه ای که می خواهند بسازند چه باید باشد و این عیب بزرگی است.

پیشنهاد من اینست که اول یک عده بیشینند با خیال راحت با فرصتهای زیاد حوزه ای را که باید ساخت ترسیم کنند. دراین ترسیم بایستی نکات مهمی را در مورد ملاحظه قرار بدهند: اهم این نکات اینست که از نقاط مثبت شیوه تحصیلی در حوزه های علمیه قدیم غمض عین نکنند. برای اینکه حوزه را مرتب کنند، کلاس بندیهائی به سبک مدارس غربی ترتیب ندهند.

برای اینکه حوزه را مرتب و منظم کنند کار های تخصصی بوجود نیاورند. اهمیت عالم اسلامی و فقیه اسلامی اینست که اگر چه در رشته فقاهت متخصص است، اما این تخصص فراگیری یک علم خاص، یعنی علم فقه نیست، بلکه تفسیر، تاریخ، رجال، حکمت، کلام و شاید بعضی از علوم دیگر در کنار علم فقه می دانیم. اگر ما آمدیم قضیه را تخصصی خشک کردیم، یعنی گفتیم که یک عده محدث بشوند، و یک عده فقیه بشوند، و عده ای دیگر متخصص در رجال شوند. اگر این کار را کردیم از آن نقاط اصلی اهمیت و رشد حوزه های علمیه غمض عین کرده ایم.

ما باید توجه کنیم که بزرگترین علمای ما کسانی بوده آند که در همه این رشته ها با همدیگر یدی داشتند. البته نمی گوئیم که در همه این رشته ها متخصص و در سطوح بالا بودند، خصوصا امروز که گرفتاریهای زیاد این اجازه را نمی دهد. اما می گوئیم مثل رسم و عادت حوزه علمیه در همه اینها بدی داشته باشند. اگر ما آمدیم این تخصص خشک را برقرار کردیم، محقق است که آن موضع ایده آل را نخواهیم داشت. یا مثلا فرض کنید که رسم رابطه احترام آمیز اخلاقی بین استاد و شاگرد که در حوزه های علمیه است باید بهم بزند، برای حوزه مضر خواهد بود.

بنا براین، اگر می خواهیم حوزه را اصلاح کنیم این اصلاح حوزه باید بمعنای تامین کمبودها و اصلاح نقائص و معایب باشد باشد، نه بمعنای تجدید نظر در نقاط مثبتی که حوزه های علمیه قرنها با آن نقاط زندگی کرده اند، و میبینم که بعضی ها توجه ندارند.

بهر حال نکاتی را بایستی از این قبیل در نظر گرفت. حوزه ایده آل آینده را بر مبنای این نکات ترسیم کرد. و این شکل تنظیم شده را روی کاغذ آورد. هم نمودار سازمانی کشید دقیقا تا اداره حوزه مشخص بشود که از کجا است، و هم کاملا پخته کرد و در ذهنیت شنوندگان و گویندگان این تحلیل را به قوام و نضج آورد. اگر این کار شد آنوقت شروعش آسان است، والا الان افراد متعددی درصدد اصلاح حوزه هستند تحت همین نام اصلاح با همین کلیت، در حالی که شاید عده‌ای اصلاح را چیزی می‌دانند بر خلاف آن چیزی که آن عده دیگر می دانند، و شاید هر دو اینها هم اشتباه می کنند، و شکل ثالثی لازم است.

بنا براین پیشنهاد من اینست که اول بایستی آن شکل ایده آل ترسیم بشود، و این شکل ایده آل را  هیچکس جز کسانی که در حوزه بزرگ شده اند و با حوزه خو گرفته اند نمی تواند این کار را انجام بدهد.

اگر از خارج کسانی آمدند حوزه را درست کنند، این حوزه را خراب خواهند کرد. اگر طلبه های کاملا جوانی که حوزه را درست نمی شناسند و نقاط قوتش را درست قدردانی نمی کنند، آنها خواستند این کار را بکنند، اشتباه می کنند. باید تجربه پیران، اطلاعات و آگاهی کارکشتگان و خبره کاران حوزه علمیه با نشاط و تلاش و ابتکار جوانان بهم آمیخته بشود و یک مجموعه ای بوجود بیاید.

اگر این کار ۶ماه یا یکسال هم طول بکشد اشکالی ندارد. در این مدت ربط و ایراد و رد و اشکال و هر چه باید بشود انجام بگیرد، سپس شکل مشخص بشود، این شکل را بصورت متحد بهمه حوزه های بزرگ و کوچک ایران ابلاغ کنند و کسانی هم مشغول مقدماتش بشوند. البته انجام اصلاحات بعد از ترسیم شکل مطلوب، باز هم کار آسانی نیست، اما مشکلترین بخش قضیه همین بخش اول است که من می بینم به این بخش توجهی نمی شود.

-با اینکه دولت در جهت منافع مستضعفین گام بر می دارد، ولی با توجه به تورم روز افزون که معلول عوامل غیر اختیاری داخلی و خارجی است، و با توجه به ازدیاد مالیات ها در سال جدید، که قهرا در نهایت سنگینی آن بر دوش مستضعفین منتقل می شود، چه پیش بینی ها و طرحهائی جهت رفع نیازها و مشکلات مستضعفین در نظر گرفته است؟

-همانطور که گفتید بسیاری از عوامل این تورم ناشی از حوادث غیر اختیاری است و اهم آن حوادث جنگ است. ما اگر جنگ را بسلامتی تمام بکنیم، بسیاری از این چیزهائی که امروز در جامعه ما مشاهده می شود که عامل تورم است از بین خواهد رفت.

اولا : تولید در داخل کشور زیاد خواهد شد.

ثانیا : واردات بنحو سالم و تحت کنترل دولت،  به مراکز خودش خواهد رسید.

ثالثا : صادرات ما و عمده آنها فقط، با شکل مطلوب  و مورد علاقه خودمان بفروش خواهد رفت، و ابتکار عمل دست خودمان خواهد بود.

رابعا : با کار سازنده و خلاق بسیار بزرگی که ویرانیهای جنگ جلو ما گذاشته، اشغال برای بسیاری از مردم بیکار کشور بوجود خواهد امد.

در مجموع، بسیاری از عوامل تورم از بین خواهد رفت،  و تورم خود بخود پائین خواهد امد،  لکن در عین حال کارهای ضربتی هم بایستی انجام بگیرید. یکی از کارهای ضربتی همین کاری است که امروز ستاد بسیج اقتصادی دارد انجام می دهد، تا حدودی هم موفق بوده است. اگر چنانچه شورای اقتصاد بتواند اشراف و نظارت کامل خودش را بر ستاد بسیج اقتصادی تامین بکند و ادامه بدهد، ما امیدواریم که ستاد بسیج این قدرت را پیدا کند که یک عمل ضربتی کاملی برای کوتاه مدت نسبت به مستضعفین و مردم محروم جامعه بوجود بیاورد.

– مجله پاسدار اسلام با هدف ارائه عقائد و فرهنگ اسلامی با استفاده از حوزه علمیه به عنوان منبع اصلی بعد عقیدتی انقلاب منتشر می شود. چه رهنمودهائی برای تکامل و پیشبرد آن در جهت رفع نیازهای فرهنگی و عقیدتی جامعه اسلامی ارائه می فرمائید و چه توصیه ای به مردم در جهت همکاری با این مجله می فرمائید؟

– قبل از رهنمود، بایستی مسرت خودم را از اینکه یک چنین مجله ای بالاخره وجود پیدا کرده ابراز کنم. بی گمان حوزه علمیه قم، یعنی پایگاه اصلی آندیشه اصیل اسلامی و خاستگاه شریفترین، عالیترین و عمیق ترین دریافتهای اسلامی، باید یک تریبونی برای ابراز افکار و آندیشه های علمی خودش فراهم کند و تریبون نشریه است.

کاری که نشریه علمی می کند هیچ کار تبلیغاتی از قبیل رادیو و تلویزیون، روزنامه، اعلامیه و غیره انجام نمی دهند. بنابر این جای این نشریه خالی بوده و خوشحالم که این نشریه بهر حال تحقق پیدا کرده. با تورقی که در این چند شماره مجله شما کردم، بنظرم رسید که نشریه عناوینی خوبی دارد، و روی موضوعات خوبی کار کرده است.

البته پیشنهاد می کنم نشریه را بیشتر علمی و عمیق کنید. از اساتیدی که در این نشریه چیز می نویسند بخواهید مسائلی را که در منبرها، سخنرانی ها، نماز جمعه ها و روزنامه های معمولی می آید در اینجا تکرار نکنند، بلکه چیزهائی را که از حوزه علمیه متوقع هست بیشتر بیان کنند.

متفکرین جامعه، جوآنهای مشتاق جامعه و بسیاری از مردم جامعه امروز اقبالی به حوزه علمیه دارند، مایلند متون حوزه علمیه را درک کنند، و ببینند در اعماق این اقیانوس مواج، ولی مبهم از فنون و علوم و دریافتها و آندیشه ها و استنباط چه می گذرد؟  مسائل فقهی مهم را بصورت علمی بزبان فارسی حلاجی کنید. ای بسا محقق و صاحب آندیشه ای که زبان عربی را خوب نمی داند. پس شما در اینجا به زبان فارسی مسائل را بطور تحقیقی بیان کنید،  چه در فقه و چه در فلسفه، و چه اصول فقه و تفسیر و تاریخ و دیگر فنونی که در حوزه هست مثل رجال، درآیه و غیره. اینها را بیشتر در مجله بیاورید. از اساتید بخواهید که بیشتر صرف وقت کنند. برای هر استادی امکان دارد که هر چند ماه یک مقاله خوب به شما بدهد. شما در میان جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، درمیان فضلای معروف و ناشناخته در این حوزه بزرگ و کهن می توانید کسانی را پیدا کنید، که مجله ای با حجمی چند برابر این مجله را ماه پر کنند و به مردم بدهند.

بهر حال توصیه بنده به مردم و بخصوص به اهل تحقیق و ترفین و درک مفاهیم عمیق اسلامی اینست که از این مجله استقبال کنند و آن را بخوانند و به عین تدبر و تعمق نگاه کنند تا انشاءالله از فوائد او بهره‌مند گردند.

 

19دسامبر/16

مظهر کیمیای هستی

ای مهر،   بسای   بر  افق      سر                   ای    ماه    بیا   زسوی     خاور

تا      شب  رسد  و    بپرده   آن                      نقش رخ    حق   شود     مصور

ای     گل بیشین بشاخ   عصمت                     ای   لاله   بکش   نقاب   بر  سر

ای   مرغ  چمن  مزن   تو آواز                                  دم بند و نوا مخوان   تو   دیگر

ای      بلبل   خوشنوا   حیا   کن                      دیگر   شده  ای   ز   زاغ  کمتر

ای  سرو  مبال و   ناز   مفروش                        شرمت شود ای  درخت  بی بر

ای چشمه مجوش و کم ریا کن                        آنجا که نمی است حوض  کوثر

ای   جغد   بسوز   خانه     خود                        آنجا  که  هماست   سآیه   گستر

در قوس نزول سوی ناسوت                             منزل بگرفت مهر آنور

اندر دل شب  ز مطلع     نور                             گردید عیان مهی منور

شد    غرق  سرور  عالم  کون                        روشن شده دیده پیامبر

در   مولد   نور   پاک     زهرا                             در مقدم آن وجود اطهر

٭         ٭        ٭

ای مظهر کیمیای هستی                               ای پرتو نور پاک داور

ای شاخ گل بباغ توحید                                          ای سرور روان بحشمت و فر

ای بلبل خوشنوای اسرار                                        ای خاک رهت بهشت اخضر

ای جان جهان و نور عالم                                 ای در صدف وجود گوهر

ای قامت تو درخت طوبی                                پر شاخه و برگ و میوه و بر

پروانه عصمت و امامت                                           شمع رخ تو نموده محور

ظاهر نشدی اگر بدنیا                                             از بهر علی نبود همسر

ایجاد اگر علی نمی گشت                                      بهر تو نبود کفو و شوهر

در سآیه ات ای نهال توحید                              پر میوه شد جهان سراسر

یک میوه تو شهید جاوید                                  دیگر حسن آن امام مهتر

زینب که جهان فدای او باد                              گردیده بدامن تو مثمر

دیگر ثمرت امام قائم                                               آن حجت فاتح مظفر

یک میوه دیگرت خمینی                                   که اینک شده نام او بدفتر

اندر شب مولدت عیان شد                                      این میوه ناب و تازه و تر

امروز امام مسلمین است                               و آندر ره حق دلیل و رهبر

همواره مدافع ستمکش                                  خار است بدیده ستمگر

یا رب برسان به مقصد او را                                      حفظش بنما به هر بد و شر

با لطف خدا بیاد زهرا                                              گردیده رحیمیان سخنور

(تابستان ۱۳۴۹-نجف اشرف )

 

سنگر تجلیلگاه. ..

سنگر نشینان حالتی هشیار دارند

چشمان با حق اشنا در کار دارند

ورد زبانشان نغمه “الله اکبر ”

جان بر کف و دل جانب دلدار دارند

٭    ٭    ٭

سنگر نشینان پرده ها یکجا دریدند

نادیدنی ها، رازها، یکباره دیدند

اندر ره معشوق جان، با سر دویدند

تیر بلا را با دل و جانشان خریدند

٭    ٭     ٭

سنگر تجلیلگاه “حق تعالی” است

سنگر سرای کاروان “عرش پیما”است

انجا سخن را باطن و معناست، دیگر

“علم الیقین “را منصب حق الیقین هاست

٭     ٭     ٭

سنگر سرای “ارتش”پیروز ایمان

سنگر، کنام شیرمردان، “پاسداران ”

میعاد گاه جنگجویان “بسیج “است

سنگر مقام “مهدی”موعود قرآن

٭    ٭     ٭

انجا “حقیقت “پرده برگیرد ز رخسار

انجا “ریا”و “شرک “بیرون است از کار

بر قامت گفتار، “احرام “خلوص است

بر چهره کردار،ایمان است و ایثار

٭    ٭    ٭

قم –شفیعی مازندرانی، ۳/۱۱/۶۰

 

19دسامبر/16

نگاهی به رویدادها

جنگ

٭ تیپ عراق در عملیات ام الحسنین در غرب سوسنگرد متلاشی شد. ۲۷/۱۲/۶۱

٭ پس از ۵روز نبرد سنگین در جبهه شوش و دزفول، در عملیات فتح، پایگاه های موشکی و رادار دزفول ازاد شد. در این عملیات نیز مهمترین مناطق نظامی شمال خوزستان با فتح سایت ۴و ۵ ازاد شد. تپه های ۱۰۴ شوش و جنوب رودخانه رقابیه نیز از تحت تصرف صدامیان امریکائی بیرون امد. ۷/۱/۶۱

٭ با ۱۵ هزار اسیر و۸ هزار کشته و ۱۲ هزار زخمی، طی ۷ روز نبرد فتح، عراق ۳۵ هزار نظامی خود را از دست داد. ۸/۱/۶۱

٭ ژنرال دخیل علی هلالی فرمانده نیرو های عراق در رقابیه دستگیر شد.۸/۱/۶۱

٭برای تامین مخارج جنگ با ایران، در اردن مالیات وضع شد. ۸/۱/۶۱

٭ یک پیرمرد بسیجی ۵۰ اسیر عراقی را با یک سلاح کوچک به پشت جبهه منتقل کرد.  ۹/۱/۶۱

٭ یک جنگنده ارتش اسلام، سه هواپیمای جنگی عراقی را سرنگون کرد. ۱۰/۱/۶۱

٭هواپیمای سرنگون شده دشمن در عملیات فتح به ۲۵ فروند رسید. ۱۴/۱/۶۱

٭ هواپیماهای عراقی به جبران آنهدام ارتش چهارم خود، بر سر مردم دزفول بمب ریختند. ۱۵/۱/۶۱

عمران

٭از اوائل سال ۵۹ تاکنون، ۸۶ واحد صنعتی، کشاورزی و عمرانی در سطح استان همدان تأسیس شد. ۱۸/۱۲/۶۰

٭ بزرگترین کوره بطری سازی خاورمیانه بازسازی و اماده بهره برداری شد.کارخانه شیشه و گاز، سالانه ۳۲۰ میلیون بطری و بلور به بازار داخلی عرضه میکند. ۲۵/۱۲/۶۰

٭ بیش از ۱۹۰۰ دستگاه آنواع وسائل کشاورزی بین روستائیان گیلان توزیع شد. ۷/۱

٭ ۱۴ روستای ابهر از روشنائی برق بهره مند شدند. ۷/۱/۶۱

٭ ۴۲۴۶ هکتار زمین به کشاورزان چهار محال و بختیاری واگذار شد. ۷/۱/۶۱

٭ طی سال گذشته ۱۹۰میلیون تومان صرف راهسازی در استان هرمزگان شده است ۱۱/۱/۶۱

اخبار داخلی

٭ ایت الله ربانی شیرازی، در اثر تصادف در جاده دلیجان –قم به ابدیت پیوست. ۱۸/۱۲/۶۰

٭ از سوی امام امت، آیه الله مهدوی کنی به عضویت نگهبان منصوب شد. ۲۲/۱۲/۶۰

٭ در مرکز تکنولوژی هسته ای اصفهان : قرص اورانیوم برای اولین بار در ایران تهیه شد. ۲۶/۱۲/۶۰

٭ ایران سالانه ۹ میلیون تن نفت به سوریه صادر میکند. ۲۶/۱۲/۶۰

٭ ۴۹۳۶ زندانی مشمول عفو امام شدند ۱۴/۱

٭ یک یادداشت تفاهمی در زمینه های سیاسی، اقتصادی، تجاری و نفتی بین ایران و پاکستان امضاء شد. ۱۵/۱/۶۰

 

انقلاب و جهان

٭ مسلمانان کویت ۴۹ امبولانس به هلال احمر ایران هدیه کردند. ۱۳/۱۲/۶۰

٭ ۵ تن از انقلابیون مسلمان مصر محکوم به اعدام شدند. ۱۶/۱۲/۶۰

٭ ۳۱۶۵ نفر توسط رژیم ال خلیفه بحرین دستگیر شدند. ۱۸/۱۲/۶۰

٭ فرانسه سوسیالیست، چهار مسلمان مبارز را به اتهام حمله به بختیار،به حبس ابد محکوم کرد.  ۲۰/۱۲/۶۰

٭وزارت خارجه پشتیبانی کامل ایران از قیام مسلمانان ساحل غربی رود اردن را اعلام داشت. ۷/۱/۶۱

٭ عبد السلام جلود : دربار سعودی ۳۰ میلیارد دلار برای توطئه علیه انقلاب اسلامی سرمآیه گذاری کرده است. ۷/۱/۶۱

٭ حبیب شطی به رئیس جمهور فیلیپین اطمینان داد که کنفرانس اسلامی از مسلمانان مورو حمایت نخواهد کرد. ۷/۱/۶۱

٭ موج اعتصاب، درگیری، راه پیمائی و خشونت در شهرهای فلسطینی بالا گرفت. ۸/۱

٭ محاکمه ۷۳ مبارز مسلمان بحرینی از سر گرفته شد. ۸/۱/۶۱

٭ دانشجویان پسر و دختر دانشگاه کویت با تکبیر به تظاهرات پرداختند. ۹/۱/۶۱

٭ پلیس تونس وحشیانه به یکی از مساجد این کشور یورش برد، در تظاهرات مردم شهر البقالطه تونس یک دانش اموز شهید و ۷۰ نفر دستگیر شدند.  ۹/۱/۶۱

٭ به دعوت آنستیتوی اسلامی لندن، سمینار بررسی دستاوردهای انقلاب اسلامی ایران در لندن برگزار شد.  ۹/۱/۶۱

 

 

 

ضد انقلاب

٭ عوامل ضد انقلاب در سقز یک کتابخانه را با صد جلد قرآن اتش زدند.  ۱۷/۱۲/۶۰

٭ حجت الاسلام چاووشی مسئول دایره سیاسی ایدئولوژیک اداره لجستیک نیروی دریائی توسط منافقین به شهادت رسید. ۱۸/۱۲

٭ضد انقلاب خانه امام جماعت مسجد حجه القائم شیراز را که در جبهه می جنگید، به اتش کشید. ۲۳/۱۲/۶۰

٭ توسط چهار مزدور امریکائی، حجه الاسلام حوسی، عضو جهاد سازندگی و محافظانش به طرز فجیعی به شهادت رسیدند.  ۲۴/۱۲/۶۰

٭ یک شبکه ۳۰ نفری منافقین در رابطه با رادیو و تلویزیون کشف شد.  ۲۷/۱۲/۶۰

٭ از ۴ قاچاقچی در خراسان، ۱۰۵ کیلو و ۵۰۰ گرم تریاک کشف شد.  ۱۶/۱/۶۰

 

جهان

٭ ۷۹ مبارز فلسطینی زیر شکنجه اسرائیلی ها کشته شدند.  ۱۳/۱۲/۶۰

٭تعداد بیکاران امریکا به ده میلیون نفر رسید ۱۶/۱۲/۶۰

٭ سازمان سیا به همکاری با ضد انقلابیون اعتراف کرد ۱۷/۱۲/۶۰

٭ نظامیان شوروی ۴۰۰ مبارز مسلمان افغانی را اعدام کردند ۱۹/۱۲/۶۰

٭ طی یک سال گذشته، ۲۰ میلیون کودک بر اثر گرسنگی در جهان در گذشتند ۲۰/۱۲/۶۰

٭ عراق از آنگلیس و فرانسه ۵۹ جنگنده خرید ۲۳/۱۲/۶۰

٭ پس از ۲۳ سال، اسناد جنایات فرانسویان در الجزایر کشف شد. گورستانی در شهر خشله کشف شده است که در آن اجساد صدها تن از شهدای انقلاب الجزایر قرار دارد. ۱۰/۱/۶۱

٭ رادیو قاهره ایران را بزرگترین خطر برای ثبات منطقه خواند. ۱۵/۱/۶۱

٭ برای حفظ ثبات جان صدام، کماندوهای آنگلیسی محافظان امنیتی صدام را اموزش می دهند.  ۱۶/۱/۶۱

 

19دسامبر/16

نامه ها

٭ اصفهان-برادر ابراهیم مسیبی :

به شما توصیه می کنیم مقالات این مجله و کتابهای ارزنده استاد شهید مرتضی مطهری را بیشتر مورد مطالعه قرار دهید. در شماره‌های اینده، پاسخ به سوالات مذهبی خواهیم داشت و هر گونه سئوال و ابهامی در ذهن شما و دیگر خوانندگان عزیز مجله بود جواب خواهیم داد.

٭قم –برادر احمد خدادادی :

آنچه در مقاله “پاسداران بزرگ اسلام “خواندید، مربوط به سخنان دانشمندان اهل سنت است که می گویند : در رأس هر قرن مجددی، برای مذهب تشیع است. و ما این مطلب را در شماره دوم مجله،  از “ابن اثیر “دانشمند و تاریخ نویس بزرگ اهل سنت نقل کردیم.

٭ لاهور –انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی :

با تقدیر و تشکر از شما عزیزان، مجله ارسال خواهد شد. موفقیت شما را خواهانیم.

٭برادر محمد علی صالحی :

به مقاله حجه الاسلام طاهری خرم ابادی در مجله مراجعه فرمائید.

٭ برادر عین الله احمدی :

درسهای آیت الله مشکینی و ایت الله نوری دنباله مقالاتی است که در مجله “پاسدار انقلاب ” که قبلا منتشر میشد به چاپ رسیده است، شماره های پاسدار انقلاب را از سپاه پاسداران قم درخواست فرمائید.

٭مشهد –خواهر ناوی :

“پاسدار اسلام “سعی میکند برای همه سطوح مقاله داشته باشد، تحلیل های استاد قدیری بیشتر جنبه تخصصی فقهی دارد و نویسنده تلاش زیادی در جهت ساده کردن بیان مطالب مبذول نموده آند و امید است بیش از این هم در صورت امکان این نکته رعایت شود.

٭ برادر رسول فلاحتی :

مقالات مجله اختصاص به سطح خاصی ندارد بلکه سعی در این است که در سطوح مختلف باشد تا هر کس در هر سطحی هست بتواند از میان مقالات موضوع مورد توجه خود را بیابد.

٭ تهران –برادر غلامحسین آذری :

توجه شما به مسئله ولایت فقیه و حکومت اسلامی را ستایش میکنیم، به امید آنکه بتوانیم بیش از پیش در توضیح و بیان این مطلب مهم انجام وظیفه کنیم.

٭ جبهه شوش –برادر رزمنده و گرامی محمد رضا پورورپامی :

از محبت شما سپاسگزاریم، ضمن ارزوی موفقیت و پیروزی کامل برای همه شما به اطلاع میرسانیم که آنچه در خور مجله و توان آن است در مورد حماسه افرینان و رزمندگان بسیار ناچیز است ولی امیدواریم گامی هرچند کوچک در جهت هدف اصلی آنان که همانا معرفی اسلام است برداریم.

٭ قم –برادر ملک سخاوت حسین سندرالوی :

ضمن تشکر از اعلام امادگی شما برای ترجمه مجله به زبآنهای آنگلیسی وارد و در صورت برنامه ریزی و تهیه امکانات از شما و دیگر برادران برای همکاری دعوت خواهیم نمود.

٭ مرند –برادر نوروز علی واحد :

بخاطر آنکه مجله پاسخگوی همه اقشار باشد ضروری است مقالاتی در سطح طلاب حوزه باشد،

امیدواریم دیگران نیز با واژه های اسلامی بیشتر اشنا شوند.

٭ قم –برادر صادق صالحی.

نامه شما به نویسنده مقاله مورد نظر ارجاع گردید تا خود ایشان پاسخ شما را بدهد.

٭ تهران –برادر سید مهدی مؤمنی

پیشنهاد شما ارزنده است و باید مؤمنین از هر نوع اهانت به نام خدا و آیات قرآن پرهیز کنند

٭ رودبار گیلان –برادر شهرام یوسفی :

معنای تقوا نگهداری است ولی چون لازمه نگهداری پرهیز است، لذا مجازا تقوی را پرهیزکاری معنی میکنند.

٭ لنگرود –خواهر سکینه غمگسار :

همواره در طول تاریخ باطلها در مقابل حق و ظلمتها در مقابل نور بوده است. و هر چه دشمنان کوشیده آند، نور خدا را نتوانسته آند خاموش کنند. و اینک اسلام در مقابل تمامی کفر واقع شده است و با تاییدات الهی پیروزی از ماست ضمن تشکر و قدردانی از شما، امیدواریم بزودی برنامه تحصیل در حوزه علمیه برای خواهران فراهم شود. و اما گروه های اسلامی، تا آنجا که از خط اصیل اسلام و امام پیروی کنند مورد قبول خواهند بود.

٭ تهران –برادر بهمن دری اخوی :

مقالات ارزنده شما رسید ولی متاسفانه در تنگنای صفحات معدود قرار دادیم ضمن تشکر از جنابعالی امیدواریم پیشنهادات شما را جامه عمل بپوشانیم.

٭ استانه اشرفیه –دانش اموزان مسلمان پیرو خط امام :

از پیام تسلیت شما سپاسگزاریم. توجه شما نسبت به روحانیت مبارز را تسلیت میستائیم.

٭ مشهد مقدس –برادر (دیپلمه ریاضی منقضی خدمت ۱۶/۱۰/۶۰ )

حضرت امام توجه و اعتماد زیادی به کتابهای استاد شهید مرتضی مطهری دارند. به شما و دیگر برادران و خواهران که از ما در خواست معرفی کتابهای اموزنده و مفید میکنند، توصیه مینمائیم هر چه بییشتر به مطالعه کتابهای این مرد بزرگ بپردازید.

٭ تهران –برادر داوود دروازه بان :

با افزایش صفحات مجله در اینده نزدیک امیدواریم در کلیه ابعاد ایدئولوژی اسلامی بحثهای مفید و ارزنده ای داشته باشیم.

٭ لندن –برادر محمد –ر :

در راه مبارزه با کفر جهانی موفق باشید.

٭قم –اقای حسن ناهیدی :

ضمن تبریک و تسلیت برای شهادت فرزندتان، از اشتباهی که در نام ایشان شده است، معذرت میخواهیم. و بدینوسیله تصحیح میشود : شهید علیرضا ناهیدی از سپاه قم. تاریخ شهادت ۱/۱۰/۶۰ دزفول

٭سانفرانسیسکو –انجمن اسلامی دانشجویان سانفرانسیسکو :

موفقیت شما را در خدمت به اسلام و معرفی هر چه بیشتر انقلاب اسلامی در سراسر جهان خواستاریم.

مجله ارسال خواهد شد.

٭کاشان –برادر احمد محسنی :

با تشکر از شما. برخورد شما با روزنامه های اسلامی (در حالی که همه صادقانه در خطا نقلابند)عادلانه نیست، در ضمن همه آنها مشروح سخنان و اعلامیه های امام را درج می کنند، و حجم مجله چنین امکانی را نمی دهد. امیدواریم به بعضی از پیشنهادات شما عمل کنیم

٭برادران و خواهران –محمود آقادادی عطاء الله سهامی، علی فرهودنیا، علیرضا شریفی، الف-چ، شهرام یوسفی، قاسم برومند، گلبرار رئیسی :

استفتائات شما به دفتر استفتای امام ارجاع شد.

٭تهران –خواهر منصوره میر قاسمی :

چنین چیزی را امام نفرموده آند و این مطلب تهمتی بیش نیست، برخورد امام و سایر مراجع بزرگوار و مسئولین با آنها این شایعات را کاملا رد میکند. ..

٭تهران –برادر محسن قطاری :

در اینده آن شاء الله کتابهای مورد نظر را معرفی خواهیم کرد، ضمنا برای مطالعه بیشتر در زمینه مقاله های منتشر شده میتوان از کتاب هایی که در پاورقی مقاله ها ذکر شده است استفاده نمائید.

٭ لنگرود –برادر سلیمان جیرباغی.

٭ زنجان –برادر مجتبی وزیر حرمی.

٭ امل –برادر حسین اسحاقی.

٭ لارستان –برادر محمد زارع.

٭ رشت –برادر علی جهانی.

٭ بهبهان –برادر یدالله حق نویس.

٭ همدان –دادستان انقلاب اسلامی.

٭ ایلام –برادر جواد شهبازی.

٭ دزفول –برادر عباس نظر زاده.

٭ باختران –برادر مهدی شاملو احمدی.

٭ میبد یزد –برادر محمد علی امامی میبدی.

٭ مهریز –برادر محمد رضا قرائی.

٭ مشهد مقدس –برادر علی اکبر صباغ.

٭ اصفهان –برادر فرج الله شمس.

٭ اصفهان –برادر سید لطف الله طاووسی.

٭ تهران –برادر احمد فجری.

٭ تهران –برادر عبدالله معصومی.

نامه های شما رسید –با تشکر و قدردانی از همکاری خوانندگان عزیز “پاسدار اسلام ” امیدواریم کمال استفاده را از پیشنهادات شما بنمائیم ضمنا بعضی از سؤالات شما در صفحه “نامه های “این شماره و یا شماره های گذشته پاسخ داده شده است.

 

19دسامبر/16

وَ کانَ حَقَّاً عَلَینا نَصرَ المُؤِمِنینَ

Oó¡Î۰ «!$# Ç`»uH÷q§۹$# ÉOŠÏm§۹$# ÇÊÈ

در آغاز پیروزی انقلاب اسلامی، نگرانی امریکا و دیگر قدرتهای شیطانی، بیشتر به خاطر از دست دادن رژیم مزدوری بود که با تمام وجود منافع آنان را تأمین میکرد. آنها از ماهیت و خط مشی و کارائی نظام و انقلاب اسلامی اطلاع چندانی نداشتند، و گمان میکردند با تجربیات و شیوه های آزموده که در مورد انقلابهای دیگر به کار برده آند،به سادگی میتوانند همه چیز را به دلخواهشان تغییر دهند.

انقلاب دوم و سقوط لانه جاسوسی همه چیز را در هم ریخت، و آمریکا در مرحله بعد با اتکا به دوبازوی به ظاهر نیرومند خود. بنی صدر و منافقین و. ..در داخل، و ارتش صدام در جبهه خارج، در دو جبهه سیاسی و نظامی همزمان به جنگ با جمهوری اسلامی پرداخت، ولی انقلاب سوم و سقوط بنی صدر و حامیانش و پایان کارنامه نویسی بنی صدر، برای چندمین بار همه پیش بینیهای دشمنان جهانی انقلاب اسلامی را بر هم زد و با حاکمیت حزب الله وضع جبهه ها با برتری نیروهای اسلام تغییر یافت. ..حصر آبادان شکسته شد، و بستان آزاد گردید در این مدت آمریکا همه رژیمهای مرتجع و مزدور منطقه را برای آنواع کمک به صدام عفلقی بسیج نمود. شورای خلیج منعقد شد، دهها میلیارد دلار تجهیزات و تدارکات و غیره به عراق سرازیر شد، میراژها و تانکها و سلاحهای دیگر از فرانسه و آلمان و مصر و…در اختیار صدام قرار گرفت، و بالاخره آمریکا حسین اردنی و مزدوران دیگری را از کشور های مختلف به کمک صدام گسیل داشت.

ولی بعد از این همه تلاشهای بی امان، ضربه محکم عملیات فتح ارتش صدام را برق آسا در هم شکست و آنگاه که خطر جدی شکست نهائی را در یک قدمی خود دیدند سراسیمه اعلام کردند که بحران از خاورمیانه به خلیج فارس آنتقال یافته، و آمریکا ناگهان اعلام کرد که ادامه جنگ، دیگر به مصلحت نیست. این موضع گیری عجولانه و احمقانه آمریکا نشان داد که جنگ تاکنون “به مصلحت “چه کسی بوده و در آینده !به “صلاح”چه کسی نخواهد  بود. و نقش آمریکا را در جنگی که تاکنون به صلاح بود، و عقب نشینی و وحشت آن را از ادامه جنگی که دیگر به مصلحت نیست، آشکار نمود.

امروز امت اسلام و مستضعفین جهان بیش از هر زمانی به ضرورت ادامه جنگ تا پیروزی نهائی پی برده آند…جنگی که سرنوشت منطقه و جهان، و سرانجام کار اسلام و کفر را تعیین خواهد کرد.

جنگی که با پیروزی ارتش اسلام در اولین گام، نابودی صدام و سپس سقوط رژیمهای مرتجع منطقه را در پی خواهد داشت، و با حاکمیت ملتها راه سپاه اسلام برای نابودی رژیم صهیونیستی و همه ابرقدرتها، و قدرتهای شیطانی دیگر گشوده خواهد شد، وراثت مستضعفین در تمام زمین و وعده حق الهی تحقق خواهد یافت، و انقلاب جهانی اسلام همه جا را فرا خواهد گرفت.

این جنگ نموداری کامل از تمامی جنگهای حق و باطل، و نور و ظلمت، و ایمان و کفر در طول تاریخ بشریت است. جنگی که جندالله و حزب الله و امتی که به فرموده امام امت در طول تاریخ همانند آنها وجود نداشته است، و به فرمان خدای تعالی و زیر سآیه امام زمان (عج)و فرماندهی نایب آن حضرت، امام خمینی با آنگیزه الهی و آزادی و حاکمیت مستضعفین از یک سو، و جبهه متحد جهانی ظلم و استکبار، و نموداری از فرعون ها و ابولهب ها و معاویه ها و یزیدها و یزیدهای تاریخ از سوی دیگر در مقابل یکدیگر قرار گرفته آند. و اکنون امت اسلام دریافته آند پیروزی در این جنگ که بخواست خدا تحقق بخش آرمانی است که همه آنبیاء تا رسول گرامی اسلام و علی، فاطمه، حسن، حسین و دیگر امامان به خاطر آن جان خود و همه یاران عزیزشان را فدا کردند، تا چه اندازه ارزش سرمآیه گذاری و فداکاری دارد، و اگر الجزایر فقط برای رهائی خودش از استعمار فرانسه یک میلیون شهید می‌دهد،ما برای رهائی مستضعفان و تحقق اسلام در همه جهان، و نگهداری و ادامه انقلاب اسلامی تا قیام حضرت مهدی، چه مقدار باید ایثار نمائیم.    رحیمیان

 

19دسامبر/16

یاد شهدا

من به دانشجویان و طبقه روشنفکر متعهد توصیه میکنم که کتابهای این استاد عزیز (استاد علامه شهید آیه الله مطهری )را نگذارند با دسیسه های غیر اسلامی فراموش شود .                                                                                          امام خمینی

این وصیت نامه ها انسان را میلرزاند و بیدار میکند.

امام خمینی

پیام برادر روحانی شهید سید مصطفی (محمد )محمودی

پس از درود فراوان به رهبر کبیر انقلاب بت شکن زمان خمینی بزرگ و ملت رزمنده و قهرمان ایران.

…پیام من به تو ای پدر عزیزم سید مرتضی با خونم به تو پیام می فرستم که باید چون زین العابدین که همچون انقلاب حسین و خون سرخ حسین را بگوش تمام مردم رسانید تو هم باید پیام مرا به تمام انسانها برسانی، و اما تو ای مادر عزیزم به تو می گویم هان ای مادر اگر چه ممکن است برای تو مشکل باشد که فرزندی را از دست داده ای ولی نه مگر آنهائی که بهترین فرزندان خود را فدا کردند مادر نبودند که در شهادت فرزند دلبند خودشان مشتها را گره کردند و با صدای بلند فریاد زدند و گفتند ای مردم به من تسلیت نگوئید بلکه تبریک بگوئیدو من هم آنتظار دارم از تو ای مادر اگر می خواهی که دشمن به ما نخندد تو همچون دیگران مشت را گره کن صدایت را ده برابر تا میتوانی فریاد بزن که ای ابرقدرتها کور خوانده اید تا ایران ما مادرانی چون من دارد امکان ندارد کسی بتواند بما تجاوز کند این ارزو را بگور خواهید برد. ..

قسمتی از وصیتنامه شهید عبدالله شکوری

…موقعیت ما مانند زمان حسین است و اسلام خون می طلبد و قربانی میخواهد، و من به پیروی از حسینم و خمینی عزیزم خون میدهم تا اسلام پایدار بماند.

مگر میشود که پشت سر حسین را خالی گذاشت و خط و حرکت او را تقویت نکرد و خود را مطیع و پیرو حسین دانست.

از مادرم میخواهم که در کوچه که قدم میزند سرش را بالا بگیرد و با افتخار بگوید من فرزندم را در راه خدا دادم، که اگر عجز و ناله بکند اصلا با روح من و با راهی که من آنتخاب کردم مغایرت دارد.

از تمام همشهریان، تمام بچه محله ها و دوستانم میخواهم که فقط و فقط استقامت کنید صبر داشته باشید در مقابل کمبودها و نارسائیها که اگر صبر و استقامت شما نباشد خون ما هم به هدر خواهد رفت… و السلام

طلبه شهید زین العابدین صادقی در سال ۱۳۴۱ در یک خانواده مذهبی از دهات اذر بایجان شرقی به نام (قزل احمد )متولد شد در سن ۵ سالگی مادر خود را از دست داد و با مشکلات فراوان که از کمبود مادر و فقر و بیچیزی گریبانگیر خود و خانواده اش بود بزرگ شد مدتی با کارگری و مدتی با شاگرد قالیبافی بودن تا کلاس پنجم ابتدائی را تمام کرد در سال ۱۳۶۵ برای تحصیل علوم دینی وارد حوزه علمیه قم شد و مشغول مقدمات گردید با شروع انقلاب اسلامی بیشتر اوقاتش را صرف انقلاب نمود از قبیل پخش اعلامیه ها و رساله های حضرت امام و عکسهای معظم له و شرکت در راهپیمائی ها و تظاهرات خیابانی و بعد از پیروزی انقلاب مقدس اسلامی به شهر تبریز مراجعت نموده و در ضمن تحصیل علوم دینی به خدمت سپاه پاسداران اسلامی بطور نیمه وقت سپاه مشغول گردید او واقعا فدائی امام عزیز بود امام را از جانش بیشتر دوست داشت که جانش را فدای اسلام و امام عزیز نمود.

در جریان حزب خلق مسلمان برای اشنائی توده ها با این توطئه آمریکائی فعالیت های چشم گیری داشت و کتکهای زیادی از طرفداران حزب خلق مسلمان خورد که مدتی آثار کتکها در بدنش مانده بود.

بالاخره در اول محرم سال ۱۴۰۲ عازم جبهه های حق علیه باطل گشت و در عملیات افتخار افرین طلوع الفجر به درجه رفیعه شهادت نائل امد و هنوز هم پیکر پاکش بدست نیامده است روحش شاد و راهش پر رهرو باد. لازم به یادآوری است که خون پاک این طلبه شهید در روستای قزل احمد و اطراف اثر عجیبی گذاشت و آنها که در اثر تبلیغات سوء به خواب غفلت رفته بودند موجب تنبه و بیداری آنان شد.

زندگینامه روحانی شهید محمود سلطان زاده

محمود سلطان زاده در سال ۱۳۴۱ در خانواده متوسطی در تهران متولد گردید و از سن یک سالگی در قم ساکن شد. او اخرین فرزند خانواده بود از همان بدو تولد والدین او در تربیت وی بیش از فرزندان دیگر خود کوشش می نموند و مادرش همواره تا مادام که او شیر خوار بود شیر با وضو به او میداد در همان اغاز کودکی نشانه هوش سرشار در او نمایان بود پس از پایان تحصیل دوره راهنمائی در سن ۱۴ سالگی در امتحان ورودی مدرسه حقانی قم شرکت نمود و به مدرسه راه یافت و بدین صورت زندگی طلبگی او از سن چهارده سالگی اغاز گردید. با اغاز انقلاب اسلامی در روز ۱۹ دی ۱۳۵۶ از همان روز اول با عشق به امام فعالانه در مبارزه علیه رژیم سفاک پهلوی شرکت کرد و با شوق بشهادت تا نیمه های شب با مزدوران در نبرد بود تا سرانجام در حالیکه بیش از ۱۶ سال نداشت در بهمن ۵۶ بدست دژخیمان پهلوی افتاد و پس از ۲۰ روز شکنجه در زندان شهبانی قم ازاد گردید.

….در هنگام عزیمت امام به ایران محمود با نارنجکی که خود ساخته بود در اطراف دانشگاه تهران در روز ۹ بهمن بطرف گارد مزدور شاه حمله نموده و نارنجک قبل از پرتاب بطرف مزدوران در دست خود وی منفجر شد در اثر این آنفجار محمود بشدت از ناحیه شکم و دو دست مجروح شد.

بعد از سه سال بیماری از عشق شهادت بیماریش شفا یافت و او که منتظر چنین روزی بود در بسیج ثبت نام نمود و در حمله دار خوئین شرکت کرد و مجروح گردید و مورد عمل جراحی قرار گرفت و مدت ۱۵ روز در بیمارستان مشهد بستری گردید پس از بهبودی به قم بازگشت و مجددا برای اعزام به جبهه در بسیج ثبت نام کرد و سرانجام در روز یکشنبه ۸ اذر در سن ۱۹ سالگی در حمله طریق القدس در جبهه بوستان به آرزوی خود رسید.

 

19دسامبر/16

وضع موجود جنگ

تحلیل سیاسی

حجت الاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی

بسم الله الرحمن الرحیم

برای تحلیل کامل جنگ جاری بین عراق و ایران، باید ابعاد گوناگون آن مورد بررسی قرار گیرد که در اینجا برخی از ابعاد این جنگ مطرح میکنیم و جوانب دیگر آن را بخواست خداوند متعال به آینده موکول مینمائیم.

انگیزه ها…

بنظر میرسد وضع کنونی جنگ و افقی که از آن به چشم میخورد، به نقطه مطلوبی رسیده است و در وضعیتی قرار دارد که نیروهای ما بر جبهه ها مسلط هستند. ولی صدام در این جنگ به بن بست رسیده است، و با وجود برخورداری از ابزار جنگی، نیروهایش روحیه جنگیدن ندارند. آنها بیشتر به ابزار متکی هستند، ولی بکار بردن ابزار کار آسانی نیست، و بدون ایمان از ابزار کاری ساخته نیست. در حالیکه خوشبختانه نیروهای ما هم ابزار دارند و هم آنگیزه که مهمتر ازابزار است.

اساس کار ما آنگیزه داشتن نیروهای ما است نیروهای ما میدانند که برای چه می‌جنگند:

می جنگیدند تا متجاوز را بیرون کنند، می‌جنگند تا ملت عراق را راحت کنند، می جنگند که اسلام را اجراء کنند، ولی صدام برای سربازانش چه توجیهی دارد؟ سربازی که ماهها مثلا در دزفول یا جاهای دیگر در سنگر مانده است و هر لحظه فکر میکند چرا باید در اینجا باشد و وقتی آنگشتش را روی ماشه میگذارد و اگر کمترین توجهی به خودش بکند که برای چه این گلوله را می زند دستش می لرزد و موقعی می‌زند که بخواهد از جانش دفاع کند. بهمین جهت انگیزه داشتن برای چه چیز جنگیدن و هدف مشخص و روحیه داشتن اینها همه مخصوص ما است.

نیروهای ما در شرائط حاضر خیلی آرام و مسلط بر اعصاب خودشان در بسیاری از جبهه ها دفاع می‌کنند و هر جائی مایل باشند حمله می کنند، آنجا که دفاع می کنیم مقدار لازم نیرو می گذاریم و آنجائی که بخواهیم حمله کنیم نیرو متمرکز می کنیم و این نشانگر این است که جنگ در شرائطی قرار گرفته که ایران با امنیت خاطر و با اتکاء به خود و مردم و امکاناتی که میتواند تأمین کند، قادر است ولو آنکه جنگ سالها طول بکشد صبر کند و با حوصله زیاد به جنگ ادامه دهد و این در حالی است که عراق در همه چیز متکی به دیگران است، و حتی اخیرا از سودان و مصر و. ..سرباز وارد کرده است و همچنین کارگران عرب که در عراق مشغول به کارند گذر نامه هایشان را می گیرند و با پول بیشتری آنها را به جبهه میفرستند. بنا بر این در مورد تامین نیرو هم ناچار است از نیروهای اجباری و سرباز وارداتی استفاده کند و تازه همانگونه که اشاره شد توجیه جنگ برای ملتش بسیار مشکل است، در صورتیکه ما اگر نخواهیم جنگ کنیم باید مردم را توجیه کنیم، چون دفاع مسئله ای است که غیر انسان هم برای خودش طبیعی میداند چه رسد به انسان که دفاع برای او حقی مسلم و طبیعی است و مردم بحق می خواهند که ما بجنگ ادامه دهیم، حتی بیشتر از آنچه الان می جنگیم از ما توقع دارند بنا بر این ما در مقابل مردم از ادامه جنگ سرافرازیم ولی مسئولان جنگ تحمیلی در عراق هیچ توجیهی برای مردم عراق ندارند.

 

تدارکات

اما در مورد تدارکات چون آنها در خارج از خاک خودشان می جنگند باید همه چیز را به جبهه بیاورند و با توجه به عدم همکاری و همراهی نیروهای مردمی (بر خلاف ما که قسمت عمده نیازهای غیر نظامی را مردم تدارک میکنند ) و این که صدام ۱۰ الی ۱۲ لشکر را وارد جنگ کرده است و از سوی دیگر بنادر عمده عراق که در خلیج فارس بوده از دستش رفته و باید تجهیزاتش را از کشورهائی مانند کویت، عربستان،و اردن و بنادر دور دست و آنهم اکثرا بصورت قاچاق وارد کند با این خصوصیات اداره و تدارکات جنگ برای آنها کار بسیار مشکلی است. در حالی که ما مهمات را خودمان می سازیم و نیروها را خود مردم تامین می کنند و چون در خاک خودمان هستیم از امکانات بیشتری برخورداریم و نیروی کمتری را هم وارد میدان کرده ایم.

ابزار جنگ

اما در مورد ابزار، آن هم بین هر دو طرف مشترک است و اگر چه گفته می شود که عراق ابزار بیشتری دارد ولی آن هم مورد قبول نیست و تصور میشود که از لحاظ ابزار هم وضع ما بهتر است، عراق کشور کوچکی است و با وجود جبهه وسیع جنگ، رساندن ابزار به تمام جبهه ها کار آسانی نیست.

گر چه عربستان و مصر، اردن، آمریکا و شوروی به صدام تجهیزات برسانند ولی از یک سو وقتی نیروهای ما به آنها هجوم می کنند، صدها توپ و تانک و تفنگ و خودرو و موشک و مهمات آنان را بغنیمت می گیرند و از سوی دیگر چون آنها زیاد متکی به ابزارند و میخواهند از خودشان دفاع کنند،  مجبورند دیواری از اتش بسازند که هر لحظه آن میلیونها دلار هزینه بر میدارد و خرج عمده جنگ مهمات است در حالیکه ما بخش عظیمی از مهمات جنگ و اکثر گلوله های سبک را کارخانه های خودمان تولید می کنند، و از این نظر جنگ و صلح برای ما فرقی نمی کند چون همان خدمه ای که در کارخانه ها کار میکرده آند حالا هم کار میکنند منتهی اگر در سابق ۸ ساعت کار می کردند، الان ممکن است ۱۲ ساعت کار کنند گر چه در بسیاری از موارد در طول جنگ همان ۸ ساعت را کار کرده‌اند و اما آن بخش از مهمات که باید وارد کنیم خیلی زیاد نیست و مجبوریم هم نیستیم که زیاد از آنها مصرف کنیم.

بودجه

گفتیم که چون جنگ ما جنگ ابزار نیست و چون جنگ متکی به مردم است وضع تدارکات ما بسیار خوب است و با آن که نیروهای اسلام در طول یکسال و نیم در وسعت ۸۰۰ کیلومتر در زمین و هوا و دریا می جنگند در عین مشکلات اقتصادی که بر ما تحمیل شده، طوری جنگ را اداره کرده ایم که بتوانیم جنگ را تحمیل کنیم.

بودجه جنگی ما در سطحی است که مثل بودجه  زمان صلح برخی از کشورها است یعنی در کل بودجه بیش از ۱۰% الی ۱۵% برای جنگ اختصاص نیافته است و این کار بسیار عظیمی  است در حالی که کشورهائی مثل اسرائیل در زمان حاضر بیش از ۳۵% بودجه اش را صرف جنگ می کند و کشوری مانند عراق در حال عادی بیش از ۱۸% از بودجه اش را صرف جنگ میکند  بنا براین ما در حال جنگ هم بودجه ای را تنظیم کرده ایم که اگر برای غیر حالت جنگ نیز همین بودجه تعیین میشد قابل قبول بود. پس بودجه هم به صورتی تنظیم شده است که قادر بر ادامه جنگ باشیم ولی اگر ما میخواستیم با اتکاء به ابزار آن هم ازنوع پیشرفته آن بجنگیم مثلا هواپیمائی داریم که میتواند موشکهائی را پرتاب کند که اگر الان بخواهیم بخریم و بر فرض آن که به ما بفروشند برای هر یک از آن موشکها باید ۵۰۰ هزار دلار پرداخت کنیم و همچنین از موشک تاو بهمان مقدار که عراق مصرف می کند ما هم آن مقدار که داریم و امکان زدنش را هم داریم اگر میخواستیم بخریم باید ارقامی نجومی پرداخت می کردیم ولی ما با ار پی جی می‌جنگیم که یک گلوله اش را مثلا هزار تومان میخریم و بوسیله آن یک تانک را میزنیم  یا یک نفر را از کار میندازیم.

دشمنان ما که همان جنگ افروزهای اصلی دنیا هستند یکی از اهدا فشان در جنگها همین است که ما اسلحه های پیچیده را به کار ببریم تا به قیمت گران از آنها بخریم. یکی از این هواپیماها که ساقط شود آنها بی اندازه خوشحال میشوند اگر فشنگی به یک هواپیما اصابت کند که مجبور به تعمیر آن شویم یا مثلاً یکی از زیر دریائی ها یا کشتی ها و ناوچه های ما وارد جنگ شود و غرق شود کارخانه های آنها جشن می گیرند به این امید که دوباره باید از آنها بخریم، ولی ما حاضر نیستیم آن طور بجنگیم و زیر بار آن هم نمی رویم و نیازهای جنگ را در حد موجود میتوانیم با تسلط حفظ کنیم، گر چه از دنیا هم قطع نمائیم.

نیروهای دشمن

در مورد نیروهای صدامی با تحلیلی از عملیات فتح میتوانیم به وضعیت آنها پی ببریم، آنها دقیقا میدانستند که قصد حمله داریم و این چیزی نبود که مخفی باشد حتی بچه ها میدانستند که قرار است حمله انجام گیرد و در مسجد ها هم گفته شده بود و شنیدم امام جمعه یکی از شهر ها هم در نماز گفته بود. افراد عراقی هم که در همین عملیات اسیر شدند می گفتند ما دقیقا از حمله اطلاع داشتیم و برخی از آنها می گفتند فقط دو سه روز بود به این جبهه منتقل شده بودند آنها جای حمله را هم میدانستند و با آن که از جهت سازماندهی، دو لشکر در آنجا داشتند با تزریق تیپهای مستقل حدود چهار لشکر با تمام امکاناتی که در اختیار داشتند در جبهه دزفول متمرکز کرده بودند با این همه وقتی ما زمان را مناسب دیدیم و حمله کردیم همانطور که برای همه معلوم شد فقط در طی چند ساعت جنگ، آنها مثل کرباس از هم پاره شدند. آنها شب قبل از آغاز عملیات فتح در یکی از نقاط در همین جبهه به منظور این که برای حمله ما مانعی ایجاد کنند با اضافه ۱۷۰ تانک بر تانکهای موجود در آن نقطه دست به یک حمله زدند که بیش از یکصد نفر از آنها اسیر گرفتیم و ما فقط ۶ شهید دادیم بنا بر این در حالی که آنها به هیچوجه قدرت حمله  ندارد ما با این وسعت به آنها حمله کردیم وهمانگونه که دیدیم آنها به آسانی یا تسلیم شدند یا فرار کردند یا کشته شدند یعنی حدود بیست هزار نفر کشته و مجروح و بیش از پانزده هزار نفر اسیر شدند. اگر فرض کنیم در کارخانه ای هم می رفتند و جمعیتی در این حد با چوب و چنگال و دندان هم دفاع می کردند اینگونه اسیر نمی شدند ولی آنها با آن هیکل های درشت قطار شدند و به اسارت افتادند، چرا که آنها به زور دینار و دلار و وعده و تهدید و گلوله از پشت سر شبحی هستند که با تشویق و فشار ارتجاع منطقه و امپریالیسم که هستی شان به این جنگ بستگی دارد روی پا نگاه داشته شده اند.

 

وضع سیاسی جنگ

وقتی صدام از تهاجم نظامی مأیوس شد به هجوم سیاسی دست زد به این منظور که جمهوری اسلامی را جنگ افروز و جنگ طلب معرفی کند ولی این تهاجم سیاسی هم به شکست انجامید چرا که خواسته هائی که ما مطرح کرده ایم آنچنان صریح و روشن بود که کسی نمیتواند خدشه ای بر آنها وارد کند، وقتی ما میگوئیم متجاوز باید از خاک ما بیرون رود و متجاوز باید محاکمه شود و خسارت بدهد، اینها اموری نیستند که کسی روی آنها حرفی داشته باشد و هر طرفی که این مسائل را مطرح کند دنیا به او حق میدهد.

علیرغم تمام تلاشهای تبلیغاتی دشمنان انقلاب اسلامی، حقانیت ما بر ملتها روشن شده است، و حتی هیئتهای میانجیگر که به ایران می آیند هیچکدام در مذکراتشان نمی توانند اشکالی بر مواضع ما بگیرند، و هیچیک از آنها نتوانسته مدعی شود که شما حق ندارید بگوئید متجاوز باید از خاک ما بیرون برود و باید خسارت بدهد و متجاوز باید محکوم شود، تنها حرفی که میزنند این است که شما گذشت کنید تا نیروهای دو طرف کشته نشوند و وقتی ما میگوئیم این گذشت ممکن است از جهت دیگر مضر باشد و باعث تشویق متجاوز گردد و اصل کیفر در هر قانونی برای تنبیه متجاوز مورد قبول است و اگر ما گناه به این بزرگی را بدون کیفر بگذاریم به اخلاقیات انسانی خسارت عمده ای وارد کرده ایم، این را هم می پذیرند و این مطلب بیانگر این است که منطق، واقعا قابل قبول است و هر کسی خودش را جای ما بگذارد و منصفانه قضاوت کند حقانیت ما را می پذیرد.

 

آوارگان

وضع جنگ بجز یک نقطه مشکل و منفی که در پی داشته بسیار خوب است و آن مشکل هم با ایمان مردم بطرف یک نقطه مثبت تغییر کرده است که عراق در حد ناچیزی با این مشکل روبرو میباشد، و دلیل آن شیوه ای است که ما در جنگ داریم: ما هرگز به شهرها حمله نمی کنیم و با مردم طرف نیستیم و نمیخواهیم مردم را آواره کنیم، در حالی که اگر میخواستیم خیلی آسان بود، ما از ارومیه تا آبادان در سرتاسر مرزهایمان اگر فقط از توپهای دور بردی که حدود ۴۸ کیلومتر برد دارد و فراوان هم داریم (غیر از حملات هوائی ) استفاده می کردیم و آنها را بر شهرها و روستاهای مرزی عراق فرو میریختیم عراق بهمین اندازه که ما آواره داریم یا بیشتر از آن، آواره داشت ولی این جنایت بزرگی است که ما هرگز نمی توانیم مرتکب شویم.

بنا بر این حدود یک میلیون و نیم آواره جنگی و از طرفی بیش از یک میلیون آواره افغانی به اضافه معاودین عراقی مشکلی بود که قاعدتا باید بر دوش ما سنگینی میکرد و در اغاز خائف بودیم که مبادا این مشکل موجب شود که ما را وادار به تسلیم نمایند. خوشبختانه این پیش بینی معکوس شد و همین آوارگان جنگی و احساس مظلومیت آنان و فعالیت خوب و متمرکزی که بنیاد امور جنگ زدگان با کمک مردم در جهت تأمین مسکن و مدرسه برای بچه های آنان و کارهای فرهنگی که انجام داد، طوری شد که اکنون خود جنگ زدگان انگیزه ادامه جنگ شده آند و آنها با ظلمی که به ایشان شده است اگر تا حدی جبران نشود و متجاوز و ظالم به کیفر نرسد حاضر نیستند به خانه هایشان باز گردند بلکه آنان از ما مطالبه جنگ می کنند، و اردوگاههای جنگ زدگان بهترین جای سربازگیری شده است،  بچه های آنان به میدان جنگ رفته آند و از جنگ دست بر نمی دارند و خودشان در پشت جبهه مردم را به جنگ بر می آنگیزند. وقتی مردم این آوارگان را در اردوگاهها و شهرها و روستاها می بینند، ظلم مجسم صدام را می بینند و برای دفاع از حق آنان تشویق میشوند، این برای ما سازنده شده است ما برای انقلاب چیزی در میان مردم لازم داشتیم که مردم احساس کنند که باید فداکاری کرد و باید از زندگی خودشان مایه بگذارند و حضور این آوارگان بهترین وسیله ای است که روحیه شرکت در جنگ را در مردم ایجاد می کند و به این ترتیب بود که این نقطه منفی که صدام فکر میکرد به ما تحمیل کرده است با جو انقلابی جامعه و ایمان مردم و خلوص جبهه ها به یک نقطه مثبت تبدیل شد.

بنا بر این اکنون به طور کلی هیچ نقطه منفی در جنگ وجود ندارد غیر از خود جنگ که ذاتا یک امر منفی است و خسارت جانی و مالی که در مقابل بدست می آید جبران آنها را میکند و بهر حال دردنیا مطلق نداریم و امور نسبی است. و با کسر وانکسار و رعایت اهم و مهم آنچه که فایده اش بیشتر است مورد توجه قرار می گیرد و روی هم رفته به تعبیر امام این جنگ برای ما نعمت است.

از نظر تلفات و شهدا اگر چه یک شهید هم برای ما سنگین است ولی وقتی بنیاد شهید که آمار تقریبا دقیقی را در اختیار  دارد، رقم نهائی شهدا را اعلام کرد امیدواریم مردم ما زیاد متأسف نشوند زیرا که رقم سنگین نیست. جانبازان انقلاب و جنگ مایه تأسف بزرگی هستند و زندگی مشکلی خواهند داشت ولی افتخاراتی که آنها همراه دارند و با حمایت بیدریغ جامعه از آنان باید تا اندازه ای ضعفشان جبران شود.

 

آینده جنگ

با ترسیمی که از وضعیت جنگ شد بخوبی میتوانیم حدس بزنیم که آینده به سود ما خواهد بود و ما میتوانیم با محاسبه و مطالعه و سنجیدن نتایج و بدون عجله تصمیم بگیریم و اگر مصلحت دیدیم بهمین زودی عراقیها را بیرون می کنیم و در مرزهایمان می ایستیم و اگر مصلحت دیدیم وارد خاک عراق شویم و منطقه ای را بگیریم و بایستیم تا خسارتمان را بگیریم و صدام و حزب بعث را کیفر دهیم و اگر بیشتر مصلحت دیدیم بیشتر عمل میکنیم همه این تصمیمات به شرائط و مصالح بستگی دارد.

 

ره آورد جنگ

تجربه ای که در این جنگ بدست آوردیم و دنیا هم برایش این تجربه حاصل شد بسیار با ارزش است و در اثر این تجربه تصور نمیرود که حتی ابرقدرتی هم فکر تجاوز بما را بکند. با این کیفیتی که مردم ما می‌جنگند فرض کنید آمریکا یک میلیون نظامی در ایران پیاده کند ولی بیش از آنچه که مزدوران بعثی کردند نمیتواند انجام دهد گذشته از آن که آمریکا به این اندازه نمیتواند نیرو بیاورد و کمک رسانی و تدارکاتش هم به این آسانی نیست و بنا بر این همه فهمیده اند که با ایران نمیشود جنگید.

این جنگ شیوه جدیدی را به ملتهای دنیا اموخت و هر یک از کشورهای عربی که واقعا بخواهند با اسرائیل بجنگند با همین شیوه ای که ما جنگیدیم میتوانند اسرائیل را شکست بدهند چون اسرائیل یک کشور سه میلیونی است که بیش از یک میلیون آنها از خود اسرائیل نیستند و از اطراف هم بسته و محصور است و اگر روزی یک جنگ جدی واقع شود بیش از ۸-۱۵ روز نمیتوانند تحمل کند و بعد از آن خفه میشود.

سوریه، اردن یا مصر اگر بخواهند با همین شیوه چند ماه، جنگ را با اسرائیل ادامه دهند کار اسرائیل تمام است و اگر عراق این قدر که با ما جنگید با اسرائیل جنگیده بود اسرائیل نابود شده بود.

یکی دیگر از آثاری که شیوه جدید ما در جنگ، پدید اورده است این است که شاید دیگر در آینده جهان زیر بار اسلحه های پیچیده نرود و این موضوع یک تحول اقتصادی عظیمی را در پی خواهد داشت.

آثار این جنگ در جامعه و مردمی شدن ارتش و آثار دیگری که به برخی از آنها اشاره شد از نکات دیگر این جنگ است که هر کدام از آنها نیاز به بحث مستقلی دارد.

یکی دیگر از مسائل مربوط به این موضوع خیانتهای بنی صدر است در یکسال اول جنگ و تلف کردن بهترین موقعیت ارتش و سپاه و آنبارهای پر از اسلحه است که باید جداگانه مورد بررسی قرار گیرد.                                                                                        پایان

 

19دسامبر/16

اختصاصی پاسدار اسلام

حضرت آیه الله مشکینی

سخاوت

قسمت نهم

پاره ای از صفات والا و خویهای نیک را بر- شمردیم در این شماره یکی دیگر از صفات عالی انسانی یعنی صفت سخاوت را توضیح میدهیم: پیش از بحث درباره این خصلت شریف انسانی و خوی والای روحی باید نکاتی مورد توجه قرار گیرد:

نکته اول: صفت سخاوت از شئون تسلط بر نفس است، یعنی کسی که بر خویشتن تسلط دارد و قوۀ عاقله و خرد او بر نفس اماره و هواهایش حاکمیت و سلطه دارد، یکی از آثارش این استکه در هر جائی لازم باشد اموال خود را بذل می کند و بدانجا می رسد که از جان خود نیز میگذرد.

نکته دوم: صفت سخاوت ضد صفت بخل است که از رذائل اخلاقی به شمار میرود. بخل از صفات حیوانی است و حیوانات نوعا بر حسب غریزه و به طور طبیعی دارای صفت بخل می‌باشند.

حیوانات حز در موارد استثنائی همواره تلاش می کنند تا آنجا که می توانند غذاهای مورد نیازشان را ذخیره و اندوخته کنند و تمام کوشش آنها خوردن و خوابیدن و استراحت است احساس دیگر خواهی بطور انتخابی و آگاهانه ندارند و در اندیشه بذل و سخاوت به همنوع نیستند، چنین صفتی که از امتیازات تعقل و جمع گرائی انسان است، در آنان وجود ندارد. برای نمونه هیچگاه اتفاق نیفتاده است که مورچه ها آنچه را که در لانۀ خود گرد آورده اند در لحظۀ حساسی به یکی از حیوانات مثلاً به گنجشکها ببخشند.

در مقابل میدانیم فرشتگان که از بالاترین مخلوقات خداوند هستند درست عکس حیوانات تمام تلاش و کارشان برای دیگران است و تمام نعمتهائیکه از سوی خداوند متعال به جهانیان میرسد بوسیله فرشتگان انجام می گیرد هر چه در اختیار دارند به دیگران می بخشند. بنابر این حیوانات نمونه کامل صفت بخل و فرشتگان مظهر اتم و نمونه کامل صفت سخاوت هستند.

برتر از سخاوت جود است که از صفات کمالیّه و جمالیّه پروردگار متعال می باشد. در مورد خداوند واژۀ سخاوت به کار نرفته لیکن خداوند جواد است و همه نعمتها و بخششها را او میدهد و خداوند اجودالاجود بین و بخشنده ترین بخشندگان و از همه سخاوتمندان سخی تر است، در قرآن کریم آمده است.

«وَ کانَ اللهُ بِکُلِّ شَییٍ مُقیتا»

مقیت به معنی نیروبخش است، آنچه را که موجودات از صفات ملکوتی و روحانی و مواهب طبیعی دارند همه را خداوند به آنها بخشیده است.

بنابراین صفات سخاوت یکی از صفات الهیست و صفت بخل یکی از صفات حیوانی است. انسانیکه بخواهد صفت سخاوت را بدست آورد، نخست باید به پیرایش صفت حیوانی بخل از درون خود بپردازد و این پلیدی را از روح خود بزداید، تا بتواند به اخلاق انسانی و زیبای سخاوت آراسته گردد و به پایه فرشتگان و بمقام ربوبی نزدیک گردد. انسان بهمان نسبت که با دستیابی به این خوی از حیوانیت فاصله می گیرد، بمقام ربوبی نزدیک میشود و در فضیلت و ستایش این خصلت همین بس که انسان را از حیوانیّت بمقام فرشتگان و ربوبیّت نزدیک می‌کند.

نکته سوم: ارزش سخاوت نه تنها اسلامی است که انسانی نیز هست و نه تنها اسلام سخاوت را خوب و زیبا میداند بلکه زیبائی و حسن این صفت از نظر عقل نیز بدیهی است. چه بسا شخصی که دارای مکتب و مذهب هم نیست، این صفت را دارا می باشد و آنرا ارزشمند و انسانی می‌شناسد.

این شخص در این بُعد دارای صفت کمال است، گر چه از نظر اعتقادات و دیگر ابعاد ناقص است.

در روایت آمده است: گروهی از یمن به قصد جستجو و امتحان و تحقیق دربارۀ نبوّت حضرت رسول (ص) به محضر آنحضرت آمدند. در میان این جمع فردی سخنور و پرگوی بود که با جسارت و بی ادبی سئوالهائی پی درپی مطرح می کرد و در آنچه حضرت پاسخ میدادند، گستاخی مینمود بگونه ای که پیامبر (ص) خشمگین شد و در چهره اش خشم ظاهر گشت و لحظاتی در اندیشه فرو رفت. در این هنگام جبرئیل امین، وحی فرود آورد و گفت:

خداوند سلام میرساند و میفرماید: این مر بسیار سخاوتمند است.

سیمای پیامبر دیگر بار بحالت نخستین باز گشت و به آن شخص فرمود: اگر چنین نبود که جبرئیل از سخاوت تو بمن خبر داد، تو را چنان تنبیه می کردم که برای دیگران مایه عبرت باشد. آنمرد گفت: چون خدای تو سخاوت را می پسندد و دوست میدارد من هم بخدا و به رسالت تو ایمان میآورم، سپس سوگند یاد کرد که تا کنون هیچگاه دست رد بر سینۀ نیازمندی نزده ام. سرانجام همین خصلت نیک انسانی وسیله گرایش او به اسلام شد.

نکته چهارم: سخاوت مراتب و درجات دارد و هر یک از این مراتب و مراحل، قابل توجه و تفکر است، و اسلام برای هر یک از آنها آثاری بیان کرده است. مراتب این خصلت از مال شروع میشود تا به مراحل بالاتر میرسد، همانند سخاوت در مقام و گذشت از راحتی ها و خوشی ها، لذائد دنیوی، و سرانجام در درجه متعالی به سخاوت در جان و حیات میرسد که از تمام مراحل سخاوت بالاتر و والاتر است. بالاترین بخشش ها و جودها گذشتن از جان و حیات در راه معبود و معشوق و هدف است.

اسلام و سخاوت: در اسلام صفت سخاوت یکی از بهترین صفتها بحساب آمده و انسان سخاوتمند از برترین انسانها شمرده شده است. امام رضا (ع) در سخنی کوتاه، سخاوت را چنین توصیف می کند:

«السَّخیُّ قَریبٌ مِنَ اللهِ قَریبٌ مِنَ الجَنَّۀِ»

«قَریبٌ مِنَ النّاسِ»[۱]

انسان سخاوتمند به خدا نزدیک است و به بهشت و به مردم. پس صفت سخاوت چنانکه مایۀ قرب الهی است، عامل محبت مردم نیز میباشد و این چنین خصلتی به بهشت رهنمون میشود. حاتم طائی از مشهور ترین سخاوتمندان جهان است که می توان گفت مظهر سخاوت و نمونه عالی بخشش بوده است، در تمام مدت عمرش در بذل و بخشش هیچگاه دریغ نکرده است. و گاهی حتی خوراک روزانۀ خود را می بخشید و خویشتن با گرسنگی می گذراند.

حاتم، پیامبر گرامی را ندید، اگر چند سالی در زمان نبوت حضرت، زنده بوده است بی تردید به اسلام نگرائید و با کفر و عقائد جاهلیت از دنیا رفت.

فرزند او بنام عدی بن حاتم حضور پیامبر (ص) آمد و اسلام آورد، حضرت او را مورد عنایت خویش قرار داد. روزی پیامبر (ص) باو فرمود: خداوند عذاب جهنم را نسبت به پدرت بخاطر سخاوتی که داشت تخفیف داد، یا عذاب را از او برداشت. در اینجا می بینیم با اینکه خداوند جهنم را جایگاه کافران قرار داده است:

«اُعِدَّت لِلکافِرینَ»

لیکن جهنم هم مراتب دارد، گاهی ممکن است یک صفت خوب پسندیده، عذاب را کم کند و یا اینکه عذاب بکلی برطرف شود، چون جهنم جایگاه کفار است و می بایست یک کافر ضد دین در جهنم بماند، با این حال عذاب هم نمیشود. و به عبارت دیگر آنهائی که دارای صفات خوب بوده اند ولی بخدا و پیامبر ایمان نیاورده اند، به جهنم میروند، و اگر مورد رحمت و الطاف الهی قرار گرفتند، در جهنم عذاب نمی شوند.

گاهی همین رحمت الهی در دنیا نیز شامل حال اینچنین افراد میشود. نوشته اند: سامری پلید با آن همه جنایت و خیانت که کرد، و برای هواپرستی و جاه طلبی مردم را منحرف کرد، و به پرستش گوساله فرا خواند، با این حال هنگامی که حضرت موسی (ع) خواست او را کیفر و این مفسد را اعدام کند، جبرئیل نازل شد و از حضرت موسی خواست که در مجازات او یکدرجه تخفیف دهد. زیرا که او مرد سخاوتمندی بود. از این رو حضرت موسی او را رها کرد و فرمود:

« ó=ydøŒ$$sù  cÎ*sù y7s9 ’Îû Ío4quŠysø۹$# br& tAqà)s? Ÿw }¨$|¡ÏB»[۲]

از مجازات تو چشم پوشیدم، اما در زندگی با هیچ کس نمی توانی تماس بگیری، و اگر خواستی با کسی حرف بزنی چنان ناراحت شوی که خودت از او درخواست کنی که دور شود، و همینطور شد.

امامان ما در این صفت به کمال نهائی رسیده بودند، با رفتارشان بما آموختند که اینچنین باشیم. در روایات آمده است: که مردی خدمت حضرت امیرالمؤمنین (ع) رسید، حضرت از چهره اش دریافتند که نیازمند است و شرم دارد که آشکار کند. امام از او خواست که خواسته اش را روی زمین بنویسد (زیرا در آنوقت وسائل نوشتن مثل امروز نبوده است) آن مرد با انگشت یا با چوب روی زمین هموار نوشت، حضرت از نوشته او دریافتند که هم نیازمند است و هم انسان با سواد دانائی است. امام (ع) دستور داد: دو لباس متناسب و صد دینار پول به او بدهند. گویا بعضی از یاران خواستند بدانند، چرا حضرت این اندازه سخاوتمندانه با او رفتار کرد؟ امام در پاسخ آنان فرمود: پیامبر دستور داد هر انسانی را در جایگاه خود بشناسید و با هر انسانی متناسب با شخصیت و نیازش رفتار کنید. سپس حضرت امیرالمؤمنین (ع) فرمود:

«اِنّی لَاعجَبُ مِمَّن یَشتَری العَبید»

«کَیفَ لا یَشتَری الأَحرارَ بِمَعروُفِهِ»

من تعجب می کنم از کسانی که پول میدهند و برده میخرند چگونه مردم آزاده را با نیکی و احسان خریداری نمی کنند.

فرزدق در آن اشعار مشهوریکه در ستایش حضرت سجاد (ع) سروده است میگوید:

«ما قالَ لا قَطُّ اِلاّ فی تَشَهُّده»

«لَولاَ التَّشهُّدُ کانَت لاؤُهُ نَعَم»

امام سجاد (ع) کسی است که در تمام عمرش (نه) به کسی نگفته است و اگر نبود که در تشهد نماز لا میگوید در منطق این شخص لا پیدا نمیشد، در این بیت فرزدق از خوی سخاوت بعنوان یکی از صفات کمالی امام سجاد (ع) یاد میکند.

کوتاه سخن اینکه: اگر کسی دارای این صفت زیبای انسانی باشد، باید خدا را سپاسگزارد که یکی از ابعاد انسانی او به مرز تکامل رسیده است و همواره بکوشد این صفت را در خودش بیشتر کند و تکامل بخشد.

بالاترین بخشش ها گذشتن از جان در راه معبود و معشوق است.

اقسام سخاوت

سخاوت بر دو قسم است:

  • واجب.
  • مستحب.

سخاوت واجب در مواردی است که انسان باید از مال و جان بگذرد، مثلاً زکات مال، انسان باید در نه چیز حقوق الهی را بپردازد. و همچنین بیست درصد از درآمد که بعنوان خمس واجب شده است. همچنین انفاق واجب است که پرداخت مخارج پدر و مادر و همسر و فرزندان را در بر میگیرد، حج نیز که در تمام عمر یکبار واجب است، کفارات واجب نیز از موارد سخاوت واجب است.

جهاد نیز از مواردی است که انسان باید از جانش بگذرد « این عالیترین درجه سخاوت است که از اصل هستی و حیات مایه بگذارد چون انسان هر چه را ببخشد از عوارض و فروع حیات است، اما جهاد و شهادت گذشتن از اصل زندگی این دنیائی است، و این بالاترین پایگاه انسانی و خصلت خدائی جود و سخاوت است.»

سخاوتها و بخششهای دیگری در رابطه با جان و مقام و مال نیز هست که در اینجا توان بر شمردنش نیست.

سخاوتهای مستحب فراوانست و مرز و حد مشخصی ندارد. انسان هر اندازه از اموالش را پس از پرداخت مالیاتهای واجب در راه خدا بدهد، و انفاق کند از سخاوتهای مستحب شمره میشود. و بدانجا میرسد که انسان از خود دریغ می کند و بدیگران می بخشد و این ایثار است و عالی ترین پایه احساس دیگر خواهی انسان است.

امامان ما به مقام ایثار رسیده بودند.

«یؤثرون علی انفسهم و لوکان»

«بهم خصاصه»

دیگران را بر خویشتن بر می گزینند گرچه خود نیاز داشته باشند.

ادامه دارد.

انسان سخاوتمند به خدا نزدیک است.

 

[۱] – سفینه البحار ج ۲ ص ۶۰۷٫

[۲] – سوره طه آیه ۹۷٫

19دسامبر/16

اسامی شهدا و مجروحین

 

اسامی شهدا

  • مهدی حائری
  • غلامحسین گذری
  • سید عباس موسوی
  • منصور جندقی
  • سید احمد نبوی
  • سید علی طاهری
  • علی خانی
  • علی اکبر محمدی
  • غلامحسین آشوری
  • نعمت الله حاجی جمالی
  • علی محمد بیگی
  • محسن ابوالقاسمی
  • سید حسن موسوی میردهی
  • سید حسن میرزاده دزفولی
  • رضا شمسی
  • مسعود خدادادی
  • محمد ساقی
  • محسن حسنی
  • محمد مجتهدی
  • مجید ولی عبادی
  • محمد جدیدی
  • مهدی ولی
  • مهدی ابوطالبی
  • محمد ابراهیم شایسته
  • محمد روحانی نژاد
  • محمد حسین موسوی
  • مسعود رهگشا

اسامی مجروحین:

  • مهدی نادری
  • صداقت صادقی
  • محمدرضا اسماعیلی
  • محمد جعفر شامخی
  • رمضان زمانی
  • محمد حسین عبداللهی
  • فتحعلی بیگی
  • علی اکبر عطاران
  • یدالله ربیعی
  • فتحعلی زاده نجیب
  • سید عبدالله هاشمی
  • قربانعلی صادقی
  • ناصر خلیلی
  • سعید شکوهی
  • محمدرضا حقیقت
  • سیدحسین میرحسینی
  • قاسم رستمی
  • مجید فیض الله
  • مالک امیری
  • عبدالله باقری

 

 

19دسامبر/16

اقتصاد اسلامی

حضرت آیه‌الله حسین نوری

نقش ولایت فقیه در مسائل اقتصادی

قسمت یازدهم

تعریف علم اقتصاد- معنای لغوی و اصطلاحی- اقتصاد از علوم اجتماعی است- رابطه علم اقتصاد با علوم دیگر- طرح یک نقشۀ اقتصادی کامل- احتیاج به این طرح- مبارزه اسلام با اسراف- اسراف چیست- مرز و مراتب نیازمندیها- شناخت مرزها- اسراف در راههای خیر- تبذیر- اسراف و عواقب آن- پایه ها و اصول نظام اقتصادی اسلام- ۱- اصل مالکیت متنوع- ۲- آزادی در کادر ارزشهای اسلامی.

زیر بنای سیستم سرمایه داری و دلایل آنها برای آزادی نا محدود ۱- آزادی مساوی با رشد تولید ۲- آزادی مساوی با خواسته فطری و پاسخ آنها از نظر ما-

آزادی اقتصادی در کادر ارزشهای اسلامی فکر کاپیتالیستی و فکر اسلامی- تحصیل ثروت از راههای نا مشروع- محدودیت های اقتصادی در کادر ارزشهای اسلامی- محدودیت ذاتی و محدودیت عینی- سرچشمه ذاتی و محدودیت ذاتی تربیت اسلامی است.

یکی از اصول مسائل اقتصاد اسلامی «ولایت فقیه» است که بدون آن موضوعات اقتصادی اسلام هرگز قابل پیاده شدن و تحقق یافتن نیست. یعنی همانطور که رهبر اسلامی در نتیجۀ تخصص در علوم اسلامی، آگاهی از اوضاع و شرائط عصر و زمان خود، مدیریت کافی و شهامت لازم، نقش مهمی را در تأمین استقلال فرهنگی، سیاسی و اجتماعی جامعۀ اسلامی ایفا می کند، نقش بسیار مؤثری را نیز در رابطه با مسائل اقتصادی جامعه عملی میسازد.

هر چند تشریح و تحلیل نقش «ولی فقیه» در مسائل اقتصادی جامعه احتیاج به فرصت بیشتری دارد ولی عجالتاً برای نمونه دو مطلب را که یکی ارتباط با قلمرو قانون گزاری وی دارد و دیگری با از بین بردن فقر مربوط است در اینجا یاد آور میشویم:

الف: قلمرو قانونگذاری

«ولی فقیه» با توجه به کلیات احکام اسلامی و با در نظر گرفتن شرائط و اوضاع زمان، لازم است قوانین و مقرراتی را وضع کند که در سایۀ آن کشور اسلامی خود کفائی و استقلال کامل داشته از کلیۀ وابستگی هائی که ممکن است حیثیّت و عزت مسلمانان را خدشه دار بسازد مصون و محفوظ باشد و بعلاوه در حیات اقتصادی خود بطور روز افزون رو بتکامل برود.

اهمیت این موضوع با توجه باین چند مثال روشن می گردد:

  • لازم است در زمینۀ داد و ستد کالاها مخصوصا بازرگانی خارجی و واردات و صادرات بمنظور تأمین و حفظ استقلال کامل جامعه، قوانینی وضع کند و همچنین با توجه به احتیاجات فرد و اجتماع و درجه بندی مراتب احتیاجات برای جلوگیری از تبذیر و اسراف و تجمل طلبی مقرراتی را تدوین نماید و گرنه استقلال جامعۀ اسلامی به مخاطره میافتد و یا موادّ و نیروها بهدر میرود.
  • با توجه باینکه احیاء زمینهای موات مورد توجه اسلام است و افرادی که باین موضوع مهم اقتصادی قیام می کنند مورد تشویق قرار گرفته اند، اما در این زمینه نیز لازم است از طرف «ولی فقیه» ضوابطی تعیین، و حدّ ومرزها مخصوصا با توجه به مناطق و نواحی کاملاَ مشخّص و به ملّت مسلمان ابلاغ گردد، زیرا اگر ضوابطی در بین نباشد افرادی که دارای امکانات بیشتری میباشند در سایۀ قدرت و امکانات خود به احیاء مقدار زیادی از زمینهای موانی که در مجاورت شهرها و روستاها واقع شده است، اقدام می کنند و در نتیجه افراد دیگری که می خواهند این قبیل زمین ها را احیاء کنند ولی بواسطۀ نداشتن امکانات زیاد قدرت رقابت با آنها را ندارند به زحمت و ضرر میأفتند و میدانیم که اسلام بطور کلی جلو ضرر و مزاحمت را می گیرد و اجازه نمی دهد که افرادی باعث ضرر و مزاحمت افراد دیگر گردند.
  • در زمینۀ تولید انواع کالاها و تاسیس مراکز تولید و همچنین توزیع کالاها لازم است قوانین و ضوابط دقیقی از طرف ولی فقیه تعیین شود تا تولید و توزیع بر اساس ضوابط و موازین دقیق صورت بگیرد و در نتیجه از هدر رفتن مواد و نیروهای انسانی در راه تولید کالاهای غیر ضروری و همچنین از زیاده روی و مصرف بی جا و زیاده روی و اسراف در رابطه با توزیع، جلوگیری کامل بعمل بیاید.

بطور کلّی سیستم اقتصادی اسلام در سطح مقررات و قانونگزاری احتیاج مبرمی به «ولایت فقیه» دارد تا با توجه به شرائط و مناطق زندگی در هر عصر و زمان قوانینی وضع و ضوابطی تعیین کند تا در عین اینکه جلو هرج و مرج و استثمار و ستم را بگیرد، حرکت اقتصادی جامعه بسوی تکامل را تحقق بخشد.

ب- ریشه کن ساختن فقر

در احادیث بسیاری که از اهل بیت عصمت و طهارت سلام الله علیهم صادر گردیده است مذمّت فراوانی از «فقر» بعمل آمده بطوریکه آنرا کابوسی خطرناک و دشمن بزرگ انسانها معرفی کرده اند و ما برای نمونه تعدادی از آنها را در اینجا میآوریم:

حضرت امیرمؤمنان (ع) فرمودند: «از فقر» به خداوند پناه ببرید که باعث عقب ماندگی و نارسائی در امور دینی و موجب پریشانی عقل و نابسامانی فکر است.[۱]

و نیز فرمود:+

«الفَقرُ المَوتُ الاَکبَرُ»

یعنی: فقر بزرگترین مرگ است.[۲]

و نیز حضرتش فرمودند:

تنگدستی افراد زیرک و هشیار را از بیان حجت و دلیل خود گنگ و لال می گرداند و شخص فقیر و بینوا در شهر خود نیز غریب است….[۳]

و فرمود: توانگری در غربت وطن و فقر در وطن غربت است[۴] یعنی مال و ثروت آنقدر نقش دارد که غربت را برای شخص توانگر مانند وطن موجب رفاه او و مرکز آشنائی و الفت میسازد، اما فقیر بواسطه تهیدستی و نداشتن مال حتی در وطن خود نیز غریب و بی آشنا است و در رنج است.

از طرفی این مطلب را نیز میدانیم که دین اسلام این رسالت را بعهده گرفته است که به جهان بشریت زندگی پاکیزه و کامل بدهد و مفاهیم دینی یعنی عقائد و اخلاق و اعمال مردم را بمرحله تکامل برساند و عقل و فکر بشر را نیرومند گرداند. چنین دینی باید در درجه اول «فقر» را که از خطرناکترین دشمن تکامل انسانی و موجب عقب ماندگی فکری و انحطاط عقلی و اخلاقی و باعث از دست رفتن سلامت جسمی است از میان بردارد، زیرا تا فقر در میان مردم وجود دارد طبق گفتار حضرت امیر مؤمنان (ع) ضعف عقلی و انحطاط فکری و انواع نارسائیها نیز موجود است.

البته باین نکته نیز توجه داریم که برخی از افراد باندازه ای کامل میباشند که فقر و سائر شدائد زندگی در روح آنها تأثیر نمیکند و آنان را از انجام وظائف انسانی هرگز باز نمیدارد بلکه آنان در برابر شدائد و مصائب زندگی آبدیده تروکامل تر می گردند ولی بحث در اینجا بر سرنوع افراد است وَ قَلیلٌ مِن عِبادِیَ الشَّکُور.

و بطور کلی هر چیزی در محیط مناسب خود رشد می‌کند و محیط فقر، محیط مناسبی برای رشد برخی از مفاهیم دینی مانند عدالت، امانت، صداقت…. نیست و بطور کلی دانشمندان جامعه شناسی و جرم شناسی و مجرم شناسی روابطی میان: فقر و مرض،

فقر و جهل و انحطاط فرهنگی.

فقر و مرگ زود رس،

فقر و وابستگی سیاسی،

فقر و وابستگی اقتصادی،

فقر و جرائم و جنایات، قائل میباشند.

از دیدگاه مبانی اقتصادی اسلام ریشه کن ساختن «فقر» فقط در رابطه با «ولایت فقیه» میسر می گردد زیرا اسلام از طرفی منابع ثروت جامعه از قبیل دریاها دریاچه ها، رودخانه ها، جنگلها، نی زارها معادن، زمین های موات را که مجموعا «انفال» نامیده میشود در اختیار ولی فقیه قرار داده و از طرف دیگر از لحاظ برنامه تربیتی و فرهنگی او را موظف گردانیده است که به باسواد کردن افراد و شکوفا ساختن استعدادهای آنان قیام کند. و روشن است که «ولی فقیه» با این وضع و با این مقدمات برای همه افراد کار مناسب و مقتضی ایجاد میکند و در سایه این امور هم فقر و بیکاری از میان میرود و هم کشور آباد می گردد و در نتیجه مردم در سطح عمومی از یک زندگی مرفه بهره مند می گردند. بعلاوه مالیّات اسلامی نیز که بودجه بسیار مهمی را تشکیل میدهد تحت نظر ولی فقیه در راه بهبود زندگی مردم صرف میشود.

البته افرادی را نیز که بجهت زیادی سن یا نقص بدنی یا بیماری، قدرت کارکردن ندارند حکومت اسلامی که در رأس آن ولی فقیه قرار گرفته است اداره میکند. روزی پیرمردی که بینائی چشم خویش را از دست داده و ناگزیر دست احتیاج به سوی این و آن دراز می کرد از جلو حضرت امیرمؤمنان (ع) و جمعی که همراه وی بودند عبور کرد حضرتش پرسید این وضع چیست؟

در پاسخ گفتند: « این مرد نصرانی است که ناگزیر سئوال می کند»! آن حضرت با اظهار تأسف فرمود: « این شخص را تا هنگامی که جوان بود و قدرت کار کردن داشت به انجام کار وادار کردید ولی وقتیکه پیر و ناتوان گردید مورد توجه قرار ندادید! از بیت المال مسلمانان او را اداره کنید»[۵]

از حدیث این چند نکته استفاده میشود:

  • هرگز نباید در جامعه اسلامی افرادی که از جهت مضیقه اقتصادی ناچار به سئوال کردن از مردم باشند وجود داشته باشد.
  • این قبیل افراد باید تحت نظر افراد مسئولی با ضوابط معین از بیت المال اداره شوند.
  • در این قبیل موارد، ضوابطی که با سن و سال بازنشستگی و قدرت مزاجی و نقص و سلامت بدن این افراد ارتباط پیدا می کند باید با نظر ولی فقیه معین و مقرر گردد.

این موضوع نیز لازم بتذکر است که تکالیف و وظایفی که اسلام در مورد «فقر» و «فقرا» مقرر کرده و کمک کردن به افراد فقیر را لازم دانسته و پرداخت زکاه و صدقات به آنها را مورد توجه قرار داده، هرگز دلیل آن نیست که «فقر» لازمه نظام اقتصاد اسلامی است و این برداشت که مبانی اقتصادی اسلام طوری تنظیم گردیده است که باید افراد فقیر و تهی دست و تنگدست در اجتماع اسلامی وجود داشته باشد درست نیست، بلکه واقع مطلب این است که دین اسلام در برنامه اقتصادی خود در درجه اول می کوشد فقر را ریشه کن سازد بطوری که همه افراد از یک زندگی توأم با رفاه و منزّه از مضیقه اقتصادی بهره مند باشند ولی این نکته را در نظر گرفته است که اگر در نتیجه عملی نشدن احکام اسلامی و پیاده نشدن برنامه اقتصادی اسلام «فقر» در جامعه راه پیدا کرد، هرگز مردم مسلمان نباید در برابر فقر و فقرا بی تفاوت باشند بلکه وظیفه دارند در چنین موقعیتی به کمک و دستگیری آنها بشتابند و با ایثار و انفاق و احسان به این زخم اجتماعی مرهم نهند و التیام بخشند.

خلاصه این اصل مهم این است که «ولی فقیه» در زمینه اقتصاد از یکسو با اجرای قوانین اسلامی از استثمار و بهره کشی، رباخواری، احتکار، کنز، گرانفروشی، قمار، میخواری، اسراف، تبذیر و تجمل طلبی جلوگیری میکند و ثروتها را در جهت تحقق بخشیدن به عدالت اقتصادی و رفاه بکار میاندازد و از یکسو قوانین لازم و مناسب زمان و مناطق در مورد صادرات، واردات، بازرگانی، تولید، توزیع و تعیین نرخها و قیمت ها وضع می کند.

و از طرف سوم «انفاق» را بر برنامه دقیق و جامع چنانکه ذکر شد مورد بهره برداری کامل قرار میدهد، بعلاوه با وضع مالیاتهای لازم و نظارت کامل بر فعالیت های اقتصادی، جامعه اسلامی را در جهت حیات اقتصادی کامل بحرکت در میآورد و کاروان پویای بشریت را در راه زندگی پیش میبرد.

ادامه دارد

 

[۱] – کلمات قصار نهج البلاغه ۲۹۱٫

[۲] – کلمات قصار نهج البلاغه ۱۶۲٫

[۳] – کلمات قصار نهج البلاغه ۳٫

[۴] – کلمات قصار نهح البلاغه ۵۵٫

[۵] – وسائل الشیعه ج۱۱ ص ۴۹٫

19دسامبر/16

امام خمینی ثابت و استوار از آغاز تا کنون

اسرائیل

خط اسرائیل و اعمال آن را به مردم تذکر دهید (اول محرم ۸۳-۱۳۴۲ بدبختی یک مملکت است که اتکاء پیدا کند، یا ارتباط پیدا کند و یا پیمان ببندد با دولتی که دشمن اسلام است و در مقابل اسلام ایستاده و فلسطین را غصب کرده است.

(۲ جمادی الاول- ۱۳۴۸-۱۳۴۳)

*                *                  *

«این ماده فساد که در قلب کشورهای اسلامی با پشتیبانی دول بزرگ جایگزین شده است، و ریشه های فسادش هر روز کشورهای اسلامی را تهدید میکند، باید با همت کشورهای اسلامی و ملل بزرگ اسلام ریشه کن شود.»

(۲۲ صفر- ۱۳۸۷-۱۳۴۶)

*                  *                             *

«من به دول اسلامی میگویم: آقایان چرا سر نهر دعوا می کنید؟ فلسطین مغصوب است، یهود را بیرون کنید از فلسطین، ای بی عرضه ها!»

(۱۸ شهریور ۱۳۴۳)

*                *                               *

«من به جمیع سران کشورهای اسلامی و دول عربی و غیر عربی اعلام می کنم. علمای ایران، ملت متدین و ارتش نجیب ایران با ملل اسلامی برادر است و در منافع و مضار همدوش آنها است، و از پیمان با اسرائیل دشمن اسلام و دشمن ایران متنفر و منزجز است. این مطالب را به صراحت گفتم، بگذار عمال اسرائیل به زندگی من خاتمه دهند.»

(اعلامیه تحریم شرکت در حزب رستاخیز)

*                          *                              *

«اسرائیل با تبانی و همفکری دولتهای غرب و شرق زائیده شده برای سرکوبی و استعمار ملل اسلامی بوجود آمد، و امروز از طرف همۀ استعمارگران حمایت و پشتیبانی میشود» (۲۸ جمادی الثانی ۹۲)

*                         *                              *

«اینجانب کرارا خطر اسرائیل و عمال آن را گوشزد کرده ام. ملت اسلام تا این جرثومۀ فساد را از بن نکنند روی خوش نمی بینند… ملت اسلام به حکم وظیفۀ انسانی و اخوت و طبق موازین عقلی و اسلامی موظفند که در راه ریشه کن کردن این گماشته استعمار از هیچ فداکاری دریغ نورزند، و با کمک مادی و معنوی و نیز با ارسال خون، دارو، اسلحه و آذوقه، برادران خود را که در جبهۀ جنگ با اسرائیل هستند یاری کنند» (۱۶ رمضان ۹۳)

*                                       *                                 *

«یکی از علل قیام مردم مسلمان ایران علیه شاه، حمایت بی دریغ او از اسرائیل غاصب است، نفت اسرائیل را تأمین میکند… ملت مسلمان ایران و هیچ مسلمانی و اصولا هیچ آزاده ای، اسرائیل را به رسمیت نمی شناسد. و ما همواره حامی برادران فلسطینی و عرب خود خواهیم بود»

(مصاحبه با خبرنگار مدل ایست)

(آبان ۱۳۵۷)

*                         *                                 *

« من از سالهای طولانی راجع به اسرائیل و جنایات او همیشه در خطبه ها و نوشته ها به مسلمین گوشزد کرده ام، که این یک غده سرطانی است در یک گوشه ممالک اسلامی، و اینطور نیست که اکتفا بکنند به همان قدس»

(۲/۳/۵۹)

*                           *                                    *

«من نزدیک به ۲۰ سال است که خطر صهیونیزم بین الملل را گوشزد نموده ام. و امروز خطر آن را برای تمامی انقلابات آزادیبخش جهانی و انقلاب اصیل اسلامی ایران نه تنها کمتر از گذشته نمیدانم، که امروز این زالوهای جهانخوار، با فنون مختلف برای شکست مستضعفان جهان قیام نموده اند. ملت ما و ملل آزاد جهان باید در مقابل این دسیسه های خطرناک با شجاعت و آگاهی ایستادگی نمایند»

(۲۲ بهمن ۵۹)

*           *              *

«به دولتها نصیحت می کنم که اسرائیل غاصب را از کشورهای اسلامی و زمینهای مغصوب بیرون رانند و نژاد پرستی و زبان سالاری را که در اسلام محکوم و مردود است کنار زنند»

(۲۴/۱۱/۶۰)

*      *           *

«سزاوار است کشورهای منطقه با ملت بپا خاسته مظلوم در اراضی اشغالی فلسطین همصدا شده، و از تظاهرات و قیام آنان در مقابل ستمهای اسرائیلی پشتیبانی عملی کنند» (۱۴/۱/۶۱)

 

19دسامبر/16

انتخابات از نظر اسلام و قانون اساسی

قسمت سوم

نوشته: حجه الاسلام یحیی سلطانی

چگونه نظر اکثریت معلوم میشود؟

همانطوریکه از قانون اساسی نقل کردیم اگر یکی از فقهاء واجد شرائط مانند حضرت امام خمینی دام ظله العالی از طرف اکثریت قاطع مردم به مرجعیت و رهبری شناخته شد ولایت امر بر عهده او است و مجلس خبرگان برای تعیین رهبر، یا شورای رهبری اقدام نمیکند و اگر چنین اکثریتی بوجود نیامد مجلس خبرگان رسما تشکیل جلسه میدهد و با شور و تبادل نظر تصمیم میگیرد. نکتۀ قابل توجه اینست که احراز رأی اکثریت مردم به چه صورت خواهد بود؟ آیا بصورت یک رفراندم عمومی از مردم نظر خواهی میشود، یا بگونه ای دیگر آراء مردم بدست میآید و اگر بصورت رفراندم بآراء عمومی مراجعه میشود آیا در زمان حیات رهبر موجود صورت میگیرد یا بعد از بروز حادثه انجام میشود؟ پاسخ این سئوال از قانون اساسی بطور صریح و واضح بدست نمیآید و در قانون تشکیل مجلس خبرگان مربوط به تعیین مقام رهبری که با ۲۱ ماده و شش تبصره در جلسۀ مورخ ۱۰/۷/۱۳۵۹ فقهاء شورای نگهبان تنظیم گردیده در این زمینه توضیحی داده نشده است. ولی از اصل یکصد و هفتم استفاده میشود که اکثریت بطور طبیعی همانطوریکه در مورد امام خمینی بوجود آمده باید بوجود بیاید. بنابراین همانگونه که یکی از فقهاء شورای نگهبان شفاها فرمود مجلس خبرگان پس از اینکه اعضاء آن انتخاب شدند و رسمیت پیدا کرد خود را آماده میکند و پس از بروز حادثه اگر اکثریت متوجه فقیه معینی نشد برای تصمیم گیری تشکیل جلسه میدهد، با توجه بمطالب یاد شده بروز حادثه برای رهبر در هر عصر و زمانی بسیار حساس و آغاز مسئولیت بزرگ ملت و بویژه عالمان دینی است و بر گویندگان مذهبی و افراد متدین و متعهّد لازم است که مردم را بوظیفۀ حساس و خطیر خود متوجه سازند و در هر عصر و زمانی چهرۀ لایق رهبری را اگر مشخص باشد در زمان حیات رهبر موجود بمردم معرفی کنند تا مردم راه خود را بدانند و هنگام بروز حادثه دوران فترت، طولانی نگردد. ملت نمیتواند در اینگونه موارد سریعاً تصمیم بگیرد و باید مسئله را بطور دقیق مورد بررسی قرار دهد و اگر در زمان حیات رهبر فردی که لایق رهبری آینده است نا شناخته باشد تا آنگاه که با تبلیغات مختلف، فرد شایسته را با معیارهای صحیح بشناسد طول میکشد و اگر بخواهد سریع تصمیم بگیرد شاید راه صواب را نیابد. متأسفانه در قانون اساسی و در قانون انتخابات خبرگان زمان معینی برای روشن شدن آراء مردم تعیین نشده و معین نیست که آیا ملت چند روز مهلت دارد که نظریه خود را ابراز نماید؟ و پس از چند روز از گذشتن حادثه مجلس خبرگان باید تصمیم بگیرد؟

و نیز روشن نشده است که ملت با چه وسیله و چگونه باید رأی خود را ابراز نماید؟ آیا بوسیلۀ راه پیمائی ها و تظاهرات اظهار نظر کنند، یا بوسیلۀ طومارها و یا از راه دیگر بمنظر میرسد مجلس خبرگان هنگام تدوین قانون اساسی از تصریح و توضیح این مطالب غفلت کرده است، در حالیکه موضوع، بسیار حساس و قابل اهمیت است زیرا بطور مسلم اگر این مسئله مانند دوران قبل از انقلاب از طریق عادی راه خود را طی کند و دوران فترت طولانی شود بصلاح انقلاب و جمهوری اسلامی نخواهد بود.

راه حل مطلب چیست؟

بنظر میرسد اگر از نظر قانون اساسی مانعی نباشد، صلاح در این است که مسئولین مربوطه، قانونی در این مورد وضع کنند که برای مردم پس از بروز حادثه مهلت بوسیلۀ اجتماعات منظم رأی خود را ابراز نمایند و پس از انقضاء آن مهلت، اگر اکثریت بوجود نیامد مجلس خبرگان کار خود را شروع کند و در طول این مهلت وظایف رهبری را یک شورای مخصوصی موقّتاً عهده دار گردد که اصلا فترتی بوجود نیاید (و البته این شورای موقت باید از فقهاء باشند) و اگر قانونی بگذارندکه هر رهبری بتواند جانشین موقت خود را تا تعیین تکلیف رهبری معین نماید شاید خلاف شرع نباشد و بهترین راه اینست که با تصویب قانون در زمان حیات رهبر در ضمن یک رفراندم عمومی از مردم نظر خواهی شود، در این صورت اگر برای یکی از فقهاء اکثریت بوجود آمد، او بعنوان جانشین رهبر معرفی میشود، و اگر اکثریّت بوجود نیامد، مجلس خبرگان کار خود را شروع میکند و قبل از بروز حادثه تکلیف را معین مینماید.

نگاهی به مدارک مذهبی:

اگر ولایت فقیه را بعنوان نیابت امام غائب (ع) و امتداد اصل امامت بدانیم باید گفت شرعا لازم است که در زمان حیات امام موجود تکلیف رهبری آینده روشن گردد زیرا از مدارک مذهبی استفاده میشود که باید قبل از بروز حادثه فوت امام، جانشین او معین باشد.

در اصول کافی روایاتی وارد شده است که مضمون مشترک آنها اینست: هر کس بمیرد در حالیکه امام نداشته باشد یا امام خود را نشناخته باشد، مرگی چون مرگ جاهلیت و دوران کفر دارد. راوی از امام صادق (ع) نقل میکند که آن حضرت از قول رسول خدا نقل فرمود که هر کس بمیرد و برای او امام نباشد مردن او بنوع مردن جاهلیت است (یعنی در ضلالت و گمراهی مرده است)

«قالَ رَسوُلُ اللهَ: مَن ماتَ وَ لَیسَ لَهُ»

«اِمامٌ فَمیتَتُهُ مِیتَۀٌ جاهِلِیَّۀٌ»

حارث ابن مغیره میگوید: از امام ششم پرسیدم آیا رسول خدا فرموده است که هر کس بمیرد و امام خود را نشناسد، مانند مردن جاهلیت و در جامعه کفر مرده است؟ امام فرمودند آری.

«عَنِ الحارِثِ قالَ: قُلتُ لِأَبی عَبدِاللهِ قالَ رَسُولُ اللهِ: مَن ماتَ لا یَعرِفُ اِمامَهُ ماتَ مِیتَۀً جاهِلِیَّۀ قالَ نَعَم» در حدیث نخست تعبیر اینست که (هر کس بمیرد در حالیکه امام نداشته باشد) و مسلّم است که مقصود نداشتن واقعی نیست زیرا با توجه باینکه طبق مدارک شیعه حجت خدا همیشه روی زمین موجود است این صورت که شخصی بمیرد و برای او امام وجود واقعی نداشته باشد، محقق نمیشود. بنابراین منظور چنانکه در حدیث دوم نیز آمده اینست که امام خود را نشناسد یعنی امام برای او معین و مشخص نباشد. از مجموع روایاتی که درد و باب از اصول کافی آمده است، بدست میآید که مسلمانان معروف بوده است، بدست میآید که این سخن از رسول خدا نقل شده و در بین مسلمانان معروف بوده است. از اینجهت بعضی از روایان صحت آن را از امام پرسیده اند و امام نیز تأیید فرموده است و بعضی از راویان پرسیده اند اگر امام از دنیا برود و مسلمانی از مرکز دور باشد و جانشین او را نشناسد و در اینحال بمیرد مرگ او به چه صورت خواهد بود؟ امام (ع) در جواب فرموده است: برای کسانیکه در مرکز باشند و جانشین امام را نشناسند عذری نیست و کسانیکه در دوردستها باشند وظیفۀ آنها تحقیق است و اگر در حال تحقیق بمیرند معذورند. از مجموع اینگونه احادیث و پرسش و پاسخهائیکه بین امام (ع) و راویان و محدثان بوده است استفاده میشود که بر هر مسلمانی واجب است در هر لحظه ای از لحظات زندگی، امام واجب الاطاعۀ خود را معیّن و مشخص کند، و اگر مسلمانی امام خود را نشناسد و در آن حال بمیرد مقصّر است مگر در حال تحقیق باشد.

و این حدیث شریف که محمد بن مسلم از حضرت امام صادق (ع) نقل کرده است صریحا مطلب را روشن میکند:

«عَن مُحَمَّدِ بنِ مُسلِم، قال قلت لابی عبدالله (ع)……اَفَیَسَعُ النّاسِ اِذا ماتَ العالِمُ اَن لا یَعرِفُوا الَّذی بَعدَهُ فَقالَ اَمّا اَهلُ هذِهِ البَلدَۀِ فَلا (یَعنی المَدینَۀ) وَ اَمّا غَیرِها مِنَ البُلدانِ فَبِقَدرِ مَسیرِهِم»

محمد ابن مسلم میگوید از امام صادق (ع) پرسیدم آیا برای مردم جایز است که هنگام فوت عالم (یعنی امام عالم) امام بعد از او را نشناسند. امام (ع) فرمودند: برای ساکنان این شهر یعنی مدینه جایز نیست و ساکنان شهرهای دیگر فقط بمقدار مسیر آنها تا مدینه در وسعت هستند.

از این حدیث بخوبی استفاده میشود که اگر امام امت مثلا در شهر مدینه از دنیا برود بایستی برای مردم مدینه در همان لحظه جانشین او معین باشد و بر دیگران هم لازم است از لحظه ای که خبر حادثۀ فوت امام را شنیدند بلافاصله برای تحقیق اقدام کنند و مادامیکه که در حال تحقیق میباشند اگر مرگ آنها برسد معذور هستند ولی اگر بی توجه باشند و بدون اینکه در حال تحقیق باشند از دنیا بروند مرگ آنها مرگ جاهلیت است. اینکه امام (ع) میفرماید برای اهل مدینه لازم است همان لحظۀ فوت امام جانشین او معین باشد، شاید بدینجهت باشد که برای آن مردم تحقیق در امر جانشینی امام زمان چندانی نمیخواهد که در مرکز قرار دارند. بنابراین میتوانیم از مجموع مطالب یاد شده نتیجه بگیریم که تعیین و تشخیص جانشین برای امام ممکن و مقدور باشد، لازم است که قبل از بروز حادثه تکلیف ملت روشن گردد تا برای امر امامت، فترتی پیش نیاید.

همانطوریکه اشاره کردیم مدارک مذهبی و روایات وارده در مورد امام اصل است و آنچه از این روایات استفاده میشود مربوط به تکالیف افراد درمورد شناخت امام معصوم است. اگر ولایت فقیه را بعنوان نیابت و امتداد اصل امامت دانستیم و احکام امامت را (جز در موارد استثنائی که مخصوص مقام عصمت است) در مورد ولایت فقیه جاری دانستیم، لزوم تعیین جانشین برای فقیه رهبر قبل از بروز حادثه از مدارک مذهبی بخوبی استنباط میشود و دلیل دیگر بر لزوم تعیین جانشین برای رهبر اینست که در حکومت اسلامی، مشروعیت بسیاری از کارها وابسته باذن یا وکالت از طرف ولی امر است، و موقعیکه ولی امر از دنیا برود وکالت و اذن او باطل و بلا اثر میشود و در این صورت اگر فقیه عادل بعنوان ولی امر نباشد که آن کارها را تنفیذ نماید یا نا مشروع انجام میشود و یا تعطیل می گردد و بضرورت، هیچ تکلیفی تعطیل بردار نیست.

مرجعیت و رهبری:

یکی از چیزهائیکه ممکن است مورد سئوال واقع شود اینست که آیا در قانون اساسی شرط شده است که فقیه رهبر بالفعل باید مرجع تقلید باشد یا نه؟ و بتعبیر دیگر آیا شرط رهبری فقیه اینست که اکثریت در مسائل عملی و فرعی فقهی از او تقلید کنند یا صلاحیت برای فتوی دادن و مرجعیت کافی است؟

در جواب این سئوال باید گفت در اصل پنجم قانون اساسی میگوید:

در زمان غیبت، ولایت امر و امامت امت بر عهدۀ فقیه عادل و با تقوی و…… است که اکثریت مردم او را به رهبری شناخته و پذیرفته باشند.

چنانکه ملاحظه میشود در این اصل سخنی از اینکه باید اکثریت مردم از او تقلید کنند بمیان نیامده است. و در اصل یکصد و هفتم میگوید:

هر گاه یکی از فقهاء واجد شرائط مذکور در اصل پنجم این قانون از طرف اکثریت قاطع مردم به مرجعیت و رهبری شناخته و پذیرفته شده باشد همانگونه که در مورد مرجع عالیقدر تقلید و رهبر انقلاب آیه الله العظمی امام خمینی چنین شده است، این رهبر ولایت امر و همه مسئولیت‌های  ناشی از آنرا بر عهده دارد.

و در اصل یکصدونهم، دو شرط برای رهبر و یا اعضاء شورای رهبری ذکر شده: شرط اول اینست که فقیه دارای صلاحیت علمی و تقوائی لازم برای افتاء و مرجعیت باشد. و شرط دوم اینست که دارای قدرت و مدیریت کافی و نیز دارای بینش سیاسی و اجتماعی باشد. با توجه باینکه اصل یکصدو نهم صریح است در اینکه صلاحیت برای افتاء و مرجعیت کافی است بنا بر مقتضای جمع بین مفاد سه اصل یاد شده از قانون اساسی، استنباط میشود که اگر اکثریت مردم، یکی از فقهاء واجد شرائط را که صلاحیت علمی و تقوائی برای افتاء و مرجعیت دارد به رهبری بپذیرند، ولایت امر برای او ثابت است اگر چه در مسائل فرعی فقهی مورد مراجعۀ مردم نباشد. این مطلب را که بمنظر ما از قانون اساسی استنباط میشود برای یکی از فقهاء شورای نگهبان مطرح کردیم، ایشان نیز همین استنباط را داشتند. به هر حال اگر در قانون اساسی در این زمینه ابهامی وجود داشته باشد تفسیر آن طبق اصل ۹۸ بر عهده شورای نگهبان است.

آیا ولایت برای همۀ فقهاء ثابت است؟

برحسب قانون اساسی، اگر فقیه عادل توسط ملت به رهبری پذیرفته شد و یا بوسیلۀ انتخاب خبرگان رهبر یا شورای رهبری تعیین گردید وظائف قانونی مقام رهبری بر عهدۀ آن فقیه یا شوری محول میشود و دیگر فقهاء که واجد صلاحیت برای مرجعیت و افتاء میباشند در اموری که مربوط به ولیّ امر است مداخله مستقیم و مستقل نمیکنند، ممکن است این سئوال مطرح شود که آیا این مطلب با مدارک مذهبی سازگار است و آیا فقهاء دیگر حق اعمال ولایت را ندارند؟ در جواب باید بگوئیم اگر چه بنظر بعضی از فقهاء ولایت برای هر فقیه عادلی جعل شده و همۀ فقهاء عدول از نظر ولایت در عرض یکدیگر قرار گرفته اند، مخصوصا اگر در علم و تقوی مساوی باشند ولی آنچه بنظر میرسد اینست که حکم موجود در قانون اساسی بدون مدرک عقلی و شرعی نمیباشد. زیرا اگر قرار باشد هر فقیهی بتواند با اقلیتی که او را پذیرفته اند دستگاه مستقلی داشته باشد و در امور دولت مستقلا مداخله و اعمال نظر کند و برای خود عزل و نصب داشته باشد، بطور مسلّم هرج و مرج خواهد شد و مستلزم اختلال در نظام است و بر طبق ادلّه وجوب حفظ نظام، دیگران نباید مداخلۀ مستقیم و مستقلّ داشته باشند و کسی را که امت با رعایت تمام ضوابط شرعی و قانونی بعنوان امام بپذیرد، ناگزیر دیگران باید در امور حکومتی تابع او باشند.

از فضل بن شاذان نقل شده است که گفت: مکرر از امام هشتم حضرت رضا (ع) شنیدم که در یک زمان دو امام یا بیشتر حاکم باشند جواب اینست: که این موضوع چند علت دارد که یکی از آنها اینست: یک نفر همیشه عمل و تدبیر او یکی است (و جامعه تحت رهبری او در خطّ واحدحرکت می کند) ولی دو نفر عمل و تدبیر آنها همآهنگ نیست، بدلیل اینکه تا کنون نیافته‌ایم دو نفر را مگر اینکه تصمیم و ارادۀ آنها مختلف بوده است بنا بر این اگر دو امام حاکم باشند و پیروی از هر دو واجب باشد و هیچکدام بر دیگری اولویّت نداشته باشد و تصمیم و ارادۀ آنها بر خلاف یکدیگر باشد اختلاف و مشاجره بین مردم پدید میآید و موجب فساد میگردد.

«فَاِن قیلَ فَلِمَ لا یَجُوزُ اَن یَکُونَ فِی الاَرضِ اِمامان فی وَقتِ واحدٍ اَو اَکثَرَ مِن ذالِکَ قیلَ لِعلَلٍ مِنها اَنَّ الواحِدَ لا یَختَلِفُ فِعلُهُ وَ تَدبیرُهُ وَ الإثنَین لا یَتّقِقُ فِعلُهُما وَ تَدبِیرُهُما وَ ذالِکَ اَنّا لَم نَجِد اثنَین الا مختلفی الهمم والاراده فاذا کان اثنین ثم اختلف هممها و ارادتهما و تدبیرهما و کانا کلاهما و مفترضی الطاعه لم یکن احد هما اولی بالطاعه من صاحبه فکان یکون فی ذالک اختلاف الخلق و التشاجر و الفساد».

(تفسیر نور الثقلین ج۱ ص ۴۹۸)

در اصول کافی کتاب الحجه از محمد بن ابی العلا نقل شده که او گفت از امام ششم حضرت صادق (ع) پرسیدم آیا میشود روی زمین امام نباشد؟ امام فرمودند: نه، گفتم میشود دو امام باشند؟ فرمود: نه مگر اینکه یکی از آنها صامت باشد (صامت بمعنای ساکت، و مقصود اینست که نباید در امر حکومت مستقلاً مداخله داشته باشد و امر و نهی صادر نماید.) ممکن است گفته شود: احادیث مذکور در مورد امام معصوم است و شامل هر پیشوا نمیشود. جواب اینست که اولا استدلال امام رضا (ع) یک استدلال عقلی است وطبعا یک حکم کلی خواهد بود. و ثانیاً اگر قرار باشد دو امام معصوم بعلت اختلاف سلیقه نتوانند هر دو حاکم باشند، غیر معصوم بطریق اوی نمیتوانند. و نیز باین علت که امام صرف نظر از ابعاد معنوی و آثار تکوینی وجود او برای تنظیم جامعه و رهبری سیاسی جامعه نیز هست، بنابراین هدف نظم و انتظام جامعه است برای مقاصد معنوی، و این نظم با وجود دو و یا چند نفر امکان پذیر نیست.

19دسامبر/16

یادی از شهدا

این وصیت نامه ها انسان را میلرزاند و بیدار میکند

امام خمینی

قسمتی از وصیتنامۀ طلبۀ شهید (فتح المبین)

مصطفی شیری پور

……. اما شما را به پیروی از امام خمینی و اطاعت بی چون و چرا از راهش که همانا راه امام زمان است توصیه می کنم و من در تمامی عمرم نتوانستم خدمتی به این پیر کبیر کنم. شما را توصیه به حمایت شدید از انقلاب می کنم که نعمت بسیار بزرگی را خدا به ما ارزانی داشته است و با هر کس که از روی عناد با این انقلاب دشمن است به مقابله برخیزید……

پاسدار شهید محمد علی بنکدار در عمر کوتاه ولی پربار خود همواره با عشق به خدا و در راه انقلاب و امام در کنار برادر روحانی اش جناب حاج آقای شیخ حسینعلی بنکدار در سنگر حوزه علمیه و همچنین در سپاه و در خط مقدم جبهه انجام وظیفه نمود.

او در عملیات فتح المبین که فرماندهی گروه شهید مدنی از تیپ ۱۷ قم را به عهده داشت به خیل شهیدان پیوست.

قسمتی از وصیتنامه پاسدار شهید محمدعلی بنکدار

بسم رب الشهداء و الصدیقین و الصالحین و به نستعین.

قال الله الحکیم: انما المؤمنون الذین امنوا بالله و رسوله ثم له یرتابوا و جاهدوا باموالهم و انفسهم فی سبیل الله اولئک هم الصادقون (حجرات ۱۵)

منحصرا مؤمنان واقعی آنکسانند که بخدا و رسول او ایمان آوردند و بعداً هیچگاه ریبی بدل راه ندادند و در راه خدا با مال و جانشان جهاد کردند اینان بحقیقت راستگو هستند.

خداوند اکنون که تنها با تو سخن میگویم و تو را شکر گذارم پس تو را شاهد میگیرم عزیزترین و بهترین چیزیکه تو بمن دادی و آن جانم میباشد و چیزی بهتر از آن ندارم پس آنرا در راه تو و برای رضای تو هدیه مینمایم هدیه ای که خود تو بما عنایت فرمودی پروردگارا با تو را شاهید میگیرم که این راه را وجودم با آگاهی کامل انتخاب نمودم و با تمام وجودم شهادت که سعادتی بس بزرگ است می پذیرم چرا که شهادت حد نهائی تکامل یک انسانست به نیز شهادت ردای سرخی است که عاشقان الله را بخود می زیبد و بقول استاد شهید مرتضی مطهری رضوان الله تعالی علیه شهادت مرگی آگاهانه در راه هدف مقدس میباشد و هدفی مقدس تر از اسلام نخواهد بود هدف ما اینست که حاکمیت قانون که همان قرآن کریم است در سراسر جهان بی قرار سازیم…….

ای برادران و خواهران قرآنرا بخوانید و در آن تدبر کنید بیاد دارم شهید محراب حضرت آیه الله مدنی رضوان الله تعالی علیه فرمودند اگر کسی قرآن را بخواند و بی تدبر از آن رد شود نسبت به آن ظلم کرده است. و آنچه که بعد از این سطور در وصیت نامه بچشم میخورد دعوت با طاعت هر چه بیشتر از او امر رهبر کبیر انقلاب دعوت باتحاد و کمک بمستمندان در پنهانی و آشکار تکیه بر آیه شریفه (۲۷۰ بقره) همچنین دعوت باحترام بوالدین و سوگواری حضرت اباعبدالله (ع) و آرزو میکند و میگوید خدایا بر ما منت بگذار و ما را به آن بذار که در خور چنین آیه شریفه ای قرار بگیریم.

یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی اللهم انی اسئلک ان تجعل وفاتی قتلا فی سبیلک تحت رایه نبیک مع اولیائک و اسئلک ان تقتل بی اعدائک و اعداء رسولک. برای خدای را بخون پاک سرور شهیدان حسین بن علی قسم میدهم که ما را مشمول ندای این آیه شریفه قرار دهد و بما توفیق دهد منو یا تشانرا جامه عمل بپوشیم.

والسلام علیکم.

……. تفنگم را بیاورید تا سینۀ دشمن را سوراخ کنم که دیگر تحمل این همه نامردی را ندارم. آخر مگر این ملت آزادیخواه و حق پرست چه کرده است اینچنین ناجوانمردانه بهرشان بسیج گشته اند آخر مگر در این دنیا استقلال و آزادی جرم است که این چنین ملتهای اسلام را به محاصره اقتصادی و نظامی می کشید.

ای مادرم گفتم را بیاورید تا بپوشم که خون من از خون امام حسین (ع) و علی اصغر بخون خفته رنگین تر نیست به جهانخواران شرق و غرب بگویید که اگر خانه و کاشانه ام را به آتش بکشید اگر گلوله های شما قلبم را سوراخ کند آرزوی شنیدن یک کلمه ضعف و زبونی و آرزوی فروختن دینم را بگور خواهد برد.

به آنها بگویید که آنها اگر پیکرم را زنده زنده پاره کنند، اگر پاره های تنم را به آتش بسوزانند، اگر خاکسترم را به دریا بریزند از دل امواج خروشان دریا صدایم را خواهند شنید که فریاد میزنم «اسلام پیروز است، کفر (منافق) نابود است……..

رضا حسن عباسی

شهید طریق القدس

…… وصیت می کنم داوودم را بگذارید پاسدار شود و محمد جوادم را که نامش را به خاطر ارادت به شهید باهنر محمد جواد گذاردم بگذارید طلبه شود تا به اسلام خدمت کنند…… ورپشتی (شهید فتح المبین)

 

19دسامبر/16

پاسداران بزرگ اسلام

اگر روحانیون نبودند ما الان از اسلام اطلاعی نداشتیم.(امام)

سیّدِ رَضی

  • حوزه های علمیه اسلامی و بخصوص شیعی بعنوان بزرگترین پایگاه اسلامی در طول تاریخ اسلام، مهمترین مهد پرورش «پاسداران اسلام» بوده و خواهد بود. اگر امام خمینی می فرمایند که : « اگر روحانیون نبودند ما الان از اسلام اطلاعی نداشتیم»، از عمق یک واقعیت خبر می‌دهند، و بهترین دلیل بر وجود چنین امری، ارائه تاریخ زندگی و شرح حال علمای بزرگ حوزه ها می باشد که ضمنا «تحلیلی نیز از تحول و تطور علمی و چگونگی حفظ و گسترش علوم اسلامی را در بردارد. این «احوال» نگاری گذشته از نشان دادن یک کمیت بی نظیر در کاوش علمی زوایای یک مکتب خاص بنام اسلام جنبه سازندگی روحی نیرومندی هم دارد که ناشی از تجسم مکتب در فرد مورد نظر می باشد. امیدواریم که مورد توجه خوانندگان قرار بگیرد:

بیوگرافی و شرح حال بزرگان را باید از تاریخ گرفت، ولی مگر میشود عظمت و بزرگواری و مقام علمی آنان را که قرنها با ما فاصله دارند، از زبان تاریخی که در آن زمان بیشتر به درگاه سلاطین و ستمگران پناه برده بود، و از درگاه دانشمندان و شخصیات علمی که می بایست به آنها افتخار کند، خود سرانه و یا ناآگاهانه می گذشت، چیزی شنید؟

شگفتا که تاریخ چسان تاریک است که روزها و ماه ها و سالها عتبه بوس شاهان بوده و گوشه گوشه کاخهای ستم آفرین دشمنان بشر را با کنجکاوی فراوان ترسیم نموده، و هزاران چکامه و گفتار و بحر طویل در وصف جامهای شراب و ایوانهای زرین و تختهای جواهر نشان و سفره‌های رنگین، و خلاصه نشستنها و گفتنها و خوردنها و آشامیدنها و رقصیدنها، و از آن طرف زدنها و بستن ها و کشتن ها و غارت کردن ها، گفته و سروده و به این گفته ها و شعر ها نازیده و مباهات کرده، ولی صد افسوس که ساعتی در برابر عالمان و اندیشمندان و افتخار آفرینان و مردان حق و فضیلت، زانوی ادب به زمین نگذارده و از محضر پرفیض آنان دمی استفاده نکرده و گویا نشنیده از پیامبر اسلام فرمود:

در محضر عالمان نشستن عبادت است

بنابراین تاریخ آنگونه که ما میخواهیم گویا نیست،و تنها راه شناخت پاسداران بزرگ اسلام که در آن دوران می زیسته اند، از راه بررسی و تحقیق در لابلای تألیفات گرانبها و کتابهای ارزشمند آنان است.

حال که میخواهیم سخن از سید رضی به میان آوریم، با هم به سراغ کتابهای او می رویم، ولی اینجا باز گناه نابخشودنی تاریخ هویدا میشود، و میبینیم که بجز یک دیوان شعر و چند کتاب ناتمام، و یک نهج البلاغه که ارزنده ترین و جالب ترین آثار سید رضی است، از دیگر کتاب‌های او اثری نیست و اگر باشد ناقص است.

سیدرضی کیست و چگونه زیست؟

سید رضی برادر سید مرتضی است. ششمین جدّ او امام هفتم حضرت موسی بن جعفر (ع) است، و او افتخار انتساب به شجره طیّبه دارد، و اگر شعر حماسه او درباره پدران و نیاکانش بالاترین شعر عرب را به خود اختصاص میدهد بیجهت نیست، چرا که او میداند هر چه در ستایش و فضیلت نیاکانش بگوید، قطره ای از دریای بیکران فضائل اهل بیت گفته و یا سروده است. و اگر دشمنانش در سرودن این شعرها به او خورده گرفته اند بدلیل اینست که نتوانسته اند و نخواهند توانست پی به مقام اهل بیت پیامبر (ص) ببرند. از این رو خواستند نقصی برای سیدرضی ذکر کنند که چرا او در ستایش نیاکانش اینقدر مبالغه و اغراق میکند، و شاید آگاه نبودند که پیامبر، اهل بیت و عترت خود را قرین قرآن و تالی تِلوِ کتاب آسمانی میداند.

سیدرضی در سال ۳۵۹ در بغداد که آن هنگام مرکز فرهنگ اسلامی بود، بدنیا آمد. و در کودکی همنشین علما و دانشمندان بود. بیش از سی سال از عمر خود را با پدرش گذراند، و در اداره امور مردم همکار پدر بود، چرا که سیدمرتضی (برادر بزرگترش) دوران زندگی خود را وقف آموختن و درس خواندن کرده بود، و به امور سیاسی کمتر می رسید. ولی سیدرضی همان گونه که از شعرش پیدا است، از کودکی وارد سیاست شد، و از چنان هوش سرشاری برخوردار بود که طرف مشورت در امور پیچیده سیاسی و اجتماعی قرار میگرفت، و دولتمردان و عموم سیاستمداران از او سخت حساب می بردند و بیش از برادرش تقدیر و احترامش می‌نمودند، چون در سیمای او هیبت و متانتی با شکوه می دیدند.

او با این همه وقار و شخصیت در سنِّ کودکی ده سال را با سختی و تنگدستی گذراند بیش از ۸ سال از عمرش نگذشته بود که پدرش از طرف عضدالدّوله به ایران تبعید شد و با برادرش (عموی سیّدِرضی) در یک قلعه ای زندانی بود. املاک او را مصادره کردند و دوستان و یارانش را یا به قتل رسانده و یا زندانی نمودند.

در این مدت ۱۰ سال، سیدرضی و برادرش تحت سرپرستی مادر تربیت شدند. و این مادر مهربان با آن شرائط زندگی دشوار، آنها را با علم و عالمان آشنا ساخت، و بدرگاه علمای دین برای آموزش آنان توسل جست، و آنچنان در آموزش آنان کوشید که شاید این ده سال در عین سختی و مشکلات ناگوار زندگی، جالب ترین و پرثمرترین سالهای عمر این دو جوان بود که توانستند بهره را از علم و ادب ببرند.

سیدرضی پس از وفات مادرش در ادبیات بسیار شیرین و شیوائی رنجها و مشقتهای او را در راه رفاه و آسایش فرزندانش یادآور میشود تا آنجا که می گوید:

لَو کانَ مِثلُکِ کُلُّ أمٍّ بَرّهً غَنیَ البَنُونُ بِها عَنِ الآباء

اگر تمام مادران همچنان تو خوب و مهربان بودند، فرزندان هیچ حاجتی به پدران نداشتند و از آنان بی نیاز میشدند.

ویژگیهای اخلاقی سیدرضی.

شایسته ترین و نیکوترین اخلاق را علمای بزرگ ما از مکتب اهل بیت (ع) کسب کرده اند، و این صفات پسندیده کم و بیش در آنها دیده میشود، غیر از اینکه بعضی از علماء دارای برخی صفات خوب و در خور ستایش به صورت برجسته تر و نمایان تر بوده اند.

اینک به شمه ای از مزایای اخلاقی سیدرضی می پردازیم جالب اینجا است که تمام این ویژگیها را از اشعار ایشان میتوان کشف کرد، گذشته از اینکه تاریخ نویسان هم ذکر کرده اند:

۱- شهامت و عزت نفس: اگر کسی به بررسی اشعار و نوشته های سیدرضی بپردازد، با کمترین دقت به راد مردی و عزت نفس او پی می برد، چرا که از ظاهر نثر و شعر او کاملا نمایان است.

یکی از موارد آشکار عزت نفس در او این بود که از هیچ کس هدیه ای قبول نمی کرد، تا آنجا که نوشته اند: پدرش هدایائی برای او فرستاد ولی سید باز گرداند و نپذیرفت. و اگر گاهی کسی را با قصیده ای می ستود، به هیچ وجه پول از او نمی گرفت و می گفت:

اُرِیدُ الکَرامَهَ لا المَکرُماتِ وَ نَیلَ العُلا لاَ العَطایَا الجِساما

من کرامت و عزت را خواهانم نه پول و بخشش سخاوتمندان. من شرافت را میخواهم نه پول فراوان را.

نوشته اند که برای برطرف کردن نیاز یکی از نیازمندان، نزد حاکم او را اجابت ننمود. سید بقدری ناراحت شد که در ادبیات شعری می گوید:

فَلَأَ جعَلَنَّ عُقُوبَتی أَبَدًا ألاّ أَمُدَّ یَدًا اِلی اَحَدِ

تو مرا اجابت نکردی. پس از این دیگر به هیچ وجه دستم را نزد دیگران دراز نخواهم کرد. این اولین و آخرین اشتباه بود که از من سر زد.

۲- زهد و پارسائی.

ابن ابی الحدید در شرح حال او چنین می گوید:

«با اینکه در او روحیه ریاست و بزرگ منشی بود، ولی دارای ورع و زهد و تمسک به دین و تعهد به احکام دین نیز بود» البته زهد، آن جائی معنی پیدا میکند که انسان دارای پول و ثروت فراوان باشد و به آنها دل نبندد و چشم پوشد و زهد ورزد، و سید رضی دارای ثروت و املاک زیاد بود، و زندگی زاهدانه ای داشت، چنانکه در یکی از ابیاتش می گوید:

«خَطَبَتِنی الدُّنیا فَقُلتُ تَراجَعی»

دنیا بطرف من میل کرد و به او گفتم برگرد. در جای دیگر چنین می گوید:

طَلَّقتُها أَلفاً لِأَحسِمَ داءَها وَ طِلاقُ مَن عَزَمَ الطِلّاقَ ثَلاثُ

هزار مرتبه دنیا را طلاق گفتم که از شرّش در امان باشم، و طلاق آن کس که قصد طلاق داشته باشد سه طلاقه است.

۳- قدر شناسی و سپاسگزاری:

در روایت است: کسی که سپاس مخلوق را نگوید از عهده سپاس خالق برنیاید. سیدرضی با آن عزت و عفت نفس اگر پایبند به احکام و قوانین قرآن و اسلام نبود، شاید قدرشناسی نمیتوانست یکی از صفات بارز او باشد، ولی این تعهد به دین است که مؤمنین را وا میدارد مجموعه ای از اخلاق ضد و نقیض باشند: با خودپسندان تکبر و با مستمندان تواضع….. در مقابل الله خاضع و سربزیر، و در برابر ستمگران قوی و نیرومند و پرخاشگر……. با زیردستان مدارا و با زورگویان خشونت… شبها را بیاد خدا زنده داشتن و روزها را در خدمت خلق خدا گذراندن و خلاصه هر مؤمنی باید چنین باشد.

سیدرضی آنقدر قدرشناس بود که تا آخر عمر خوبیهای افراد را در ضمن اشعارش یاد میکرد و از آنها تشکر و سپاسگزاری می نمود و می گفت: انسانِ مهذب است که نعمتها و احسان ها را شکر می کند. درباره یکی از دوستانش چنین می سراید:

فَلأَ شکُرَنَّ نِداکَ ما شَکَرَت خُضرُالرِّیاضِ صَنایِعَ الدِّیَمِ

از احسان و لطف تو آنقدر سپاسگزاری می کنم که درختان سبز از الطاف بارانهای پیوسته. شاید یکی از آثار قدرشناسی، وفاء او نسبت به دوستان و یارانش بود، که حتی اگر از دوستی بدی دیده بود، هنگام درماندگیش آن بدی را از یاد برده و به او نیکی و احسان می نمود.

آثار علمی و تألیفات سید رضی:

سید رضی همچون برادرش دارای نبوغ خارق العاده ای بود و با اینکه از سن کودکی (۱۰‌سالگی) شعر می سروده و بعضی از ادباء بزرگ او را از قریش هم شاعر تر می دانند، و با اینکه بیش از ۴۷ سال عمر نکرده و پس از ۱۷ سالگی در امور سیاسی و اجتماعی و قافله داری و ریاست، وقتِ زیادی را گذرانده، علیرغم تمام این امور، او را به حق می توان یکی از علماء برجستۀ زمان خود دانست. و گرچه از نظر علمی در درجه ای پائین تر از سید مرتضی بود، ولی نبوغ و هوش سرشار، توانست از او استادی بزرگ و معلمی شایان تقدیر بسازد.

سید رضی با گردآوری سخنان و خطبه ها و نامه ها و کلمات قصار امیرالمؤمنین (ع) خدمتی بزرگ به عالم انسانیت نموده، و این خود کافی است که او را در جملۀ پاسداران اسلام بشماریم ولی این تنها خدمت او نیست، بلکه او دارای آثار و کتابهائی ارزنده و مفید است، که هر چند بسیاری از آنها از بین رفته و بدست ما نرسیده، اما همین مقدار که الآن در دسترس است، دلیلی بر گستردگی افق علمی سید رضی (ره) می باشد.

اینک برخی از این آثار را می شماریم:

۱- نَهجُ البَلاغَۀ:

این کتاب شریف بی نیاز از تعریف است، و کمتر مسلمانی را میتوان دید که پس از قرآن، از این کتاب استفاده نکند. سید رضی بر اساس ذوق ادبی خود، گفتارها و نوشته های بی‌نهایت بلیغ و فصیح حضرت امیر المؤمنین (ع) را که سرشار از لطائف ادبی و الفاظ زیبا و محسنات لفظی است جمع آوری کرده، و بعضی از واژه های دشوار را شرح و تفسیر نموده که شاید جزا و کمتر کسی می توانست آنها را بفهمد. تا کنون تفسیرها و شرحهای بی شماری بر نهج البلاغه شده است.

۲- حَقائِقُ التَّاویل فِی مُتَشابِهِ التَّنزیلِ:

این کتاب دلیلی زنده و گویا بر توانائی علمی و گستردگی سطح معلومات او می باشد. این اثر علمی همچنانکه از نامش پیدا است، تفسیر متشابهات قرآن است.

متأسفانه بجز جلد پنجم این کتاب از جلدهای دیگرش اثری نیست، و ای کاش سایر جلدهایش نیز موجود بود، تا اینکه بیشتر این بزرگوار را میشناختیم و از محضر درسش بالاترین استفاده را می نمودیم.

۳- رَسائِلُ الشَّریفِ الرَّضی:

نامه هائی است که در طول مدت زندگی نوشته است. این کتاب در سه جلد به چاپ رسیده است.

۴- دیِوانُ شِعر.

۵- مَجازاتُ الاثارِ النَّبَوِیَّۀ.

۶- تَلخیصُ البَیانِ عَن مَجازاتِ القُرآنِ.

۷- الزّیاداتُ قی شِعرِأَ بی تَمّام.

۸- تَعلیقُ خِلافِ الفُقَهاءِ.

۹- اَخبارُ قُضاۀِ بَغداد.

۱۰- الخًصائِصُ.

*   *    *

سرانجام سید رضی در روز یکشنبه ۶ محرم سال ۴۰۶ هجری قمری وفات کرد و در کاظمین به خاک سپرده شد.

 

19دسامبر/16

پای سخن حجه الاسلام سید احمد خمینی

گوشه هائی از ویژگیهای شخصیت امام

  • ارتباط امام با خدا
  • مراتب علمی و تألیفات امام

جنابعالی با داشتن نزدیک ترین ارتباط با شخص امام ارواحنا له الفداء همواره به عنوان یک یاور و معاشر در خدمت معظم له بوده اید و مسلما دقیقترین اطلاعات را از ابعاد گوناگون شخصیت حضرت امام دارید و گنجینه ای از لطایف نکات مربوط به ایشان هستید و سخنان شما در این رابطه به عنوان یک سند ارزنده و دست اول در تاریخ ثبت خواهد شد و با توجه به روح خداجوئی و معنویت امت اسلام و اشتیاق شدید آنان به امام به عنوان تجسمی از اسلام و نموداری از اهل البیت علیهم السلام و اسوه و الگوئی که نیرومندترین تأثیر را در تحول و جهت‌دادن فکری و فرهنگی و عملی و اخلاقی… جامعه اسلامی در بر دارد، مستدعی است اطلاعات و برداشتهای ارزنده خودتان را در موارد ذیل به امت پاسدار اسلام ارزانی فرمائید:

س- عبادت و ارتباط امام با خدا

ج- عبادت و ارتباط امام با خدا چیزی نیست که بتوانم ترسیمش کنم تا آنجا که توانسته ام با دوستان پدرم تماس گرفته ام و از مادرم در این باره سئوالها کرده ام، همه بر این قولند که امام با خدای خود رابطه ای خاص داشت و دارد امام چنان در خدا فانی است و چنان از معشوق خود سخن میگوید که موی بر اندام انسان راست میشود گاهی در مصائب و گرفتاریها که مسئولین خدمت امام میرسند ایشان از خدا سخن میگویند که گوئی هیچ نمی بینند جز خدا، چنان میگویند نترسید که خدا با ماست و چنان از باور و اعتقاد، متکی بخدا می باشند که نور ایمان را دردلهای حاضرین میپاشند. شوخی نیست که تمام دوستان امام او را عابد وزاهد یافته اند نمازهای شب و راز و نیاز امام و گریه و ناله در نیمه های شب چنان شدید است که انسان بی اختیار بگرید میافتد. در ایام جنگ وقتی فشار لشکریان کفرزیاد میشد و فرماندهان خدمت امام میرسیدند امام محکم میگفتند از هیچ نترسید که خدا با ماست.

در نوروز ۴۲ زمانیکه قم کربلا شده بود و مدرسه فیضیه قتلگاه، عده ای آمدند که امام منزلشان را ترک کنند و برای چند شبی در جای دیگر باشند امام بآنان گفتند:

متکی بخدا باشید، بروید که خمینی از اینجا هیچ کجا نخواهد رفت.

و بقدری جمله متکی به خدا را محکم گفتند که حاضرین گریستند و این اتکاء فقط در مقدار و درجه عبادت و رابطه با او «تعالی شأنه» حاصل میشود. بقیه می گویند متکی به خدا باشید ولی گفتن امام و حالت امام در موقع خدای این جملات دیدنی است. وقتی امام از خدا سخن میگویند چهره شان بشاش میشود. و بخدا قسم که این ارتباط موجب پیروزی انقلاب شد. مردم بیجهت بکسی آنهم باین صورت توجه نمی کنند. توکل امام بخدا زبانزد خاص و عام است.

من چند داستان نقل می کنم شاید آنچه میخواهید روشن شود:

****

۱- روزی که عازم کویت شدیم از صبح ساعت ۴ حرکت کردیم و شاید هم زودتر درست بعد از اذان صبح و بعد از آن همه گرفتاریها ساعت ۱۲ و شاید بیشتر سرانجام امام در هتل در بصره استراحت کردند دو ساعت نخوابیده بودند که ساعتشان زنگ زد و بیدار شدند و نماز شب خواندند و بعد هم نماز صبح، میخواهم این موضوع را بگویم که در سخت ترین حالات، راز‌و‌نیاز امام با خدایش قطع نمیشود.

****

۲- شبی که عازم ایران بودیم در هواپیما امام برای نماز شب برخاستند و چنان می گریستند که خدمۀ ارفرانس تعجب کرده بودند و شنیدم که پرسیده بودند: امام از چیزی ناراحت هستند؟ من گفتم که کار هر شب امام است «البته بالال بازی بهم فهماندیم»

****

۳- وقتی امام را از قم می بردند برای زندان امام با حالتی نماز شب خوانده اند که یکی از همراهیان امام مثل اینکه سرگرد عصار بود بعدا بمن گفت که ما تحت تأثیر شدید نماز امام واقع شدیم و یکی از آنها تا تهران گریه کرده بود من به امام گفتم که اینگونه میگویند.

ایشان فرمودند:

من از او پرسیدم چرا گریه میکنی گفت: آقا شما را دوست داریم، گفتم پس چرا مرا دستگیر کرده اید؟ گفت اگر باختیار من بود همین حالا شما را برمیگرداندم قم.

حالات امام بصورتی است که دوست و دشمن شدیدا تحت تأثیر قرار میگیرند. و این بخاطر عبادت است و توکل به خدا. خواهش میکنم از دوستان امام، حالات جوانی معظم له را بپرسید که حتما شنیدنی است.

آیا تعجب نمی کنید که امام در طول پانزده سالی که نجف مشرف بودند هر شب به زیارت مولی امیرالمؤمنین میرفتند و بارها می گفتند که دشمن مرا به این موهبت الهی رساند. راستی باین موضوع فکر کرده اید که امام هر شب حرم مشرف شوند حتی یک شب هم ترک نشود. شبی در عراق کودتا شد و عبور و مرور را قدغن کردند موقع زیارت، امام نبودند، من دلواپس شدم هر اطاقی را گشتم ایشان را نیافتم، رفتم پشت بام دیدم امام رو زبانزد دوست و دشمن است در این زمینه مخصوصا در ایامی که امام عراق بوده اند میتوانید از نزدیکان ایشان سئوال کنید.

****

۴-روز اولی که شاه رفت، ما نوفل لوشاتو بودیم. نزدیک به سیصد الی چهارصد خبرنگار اطراف منزل امام جمع شده بودند. تختی گذاشتند و امام روی آن ایستادند تمام دوربین ها کار میکرد. قرار بود هر چند نفر خبرنگار یک سئوال کند. دو سه سئوال از امام شد که صدای اذان ظهر شنیده شد، بلافاصله امام آنجا را ترک کردند و فرمودند وقت فضیلت نمازظهر میگذرد تمام مردم از اینکه امام بدون جهت صحنه را ترک کردند تعجب کردند کسی از امام خواهش کرد که چند دقیقه ای صبر کنید تا حداقل چهار پنج سئوال دیگر بکنند، امام با عصابنیت فرمودند بهیچوجه نمیشود و رفتند از این قضایا بسیار داریم.

س- مراتب علمی و تألیفات امام:

ج- خوبست از شاگردان امام سئوال کنید اکثر قریب باتفاق مدرسین قم از شاگردان امام می‌باشند.

پیشنهاد میکنم از حضرت آیۀ الله العظمی منتظری مراتب علمی چه معقول و چه منقول و چه عرفان امام را سئوال کنید ولی در مورد تألیفات امام آنچه میدانم و از ایشان هم گاهی پرسیده ام چنین است:

ایشان به مرحوم ملاعلی همدانی گفته اند بیائید و برای ما معقول بگوئید در جواب ملاعلی فرموده اند: استاد معقول جدیدا قم آمده است و مقصودشان مرحوم آیۀ الله سیدابوالحسن قزوینی بوده است، امام پیش ایشان منظومه سبزواری را شروع میکنند و دو سال نزد ایشان منظومه میخوانند و بعد اسفار را شروع میکنند و پس از چند روز می بینند که اسفار را خود میتوانند مطالعه کنند و بمطالبش برسند و احتیاج به استاد ندارد، لذا اسفار را مباحثه می کنند، در این خلال مرحوم آیت الله آقای شاه آبادی به قم میآیند.

امام در این باره فرمودند:

در مدرسه فیضیه ایشان را ملاقات کردم و یک مسئله عرفانی از ایشان پرسیدم شروع کردند بگفتن فهمیدم اهل کار است گفتم میخواهم درس بخوانم ایشان قبول نمیکردند، اصرار کردم تا قبول کردند فلسفه بگویند چون خیال کردند که من طالب فلسفه هستم وقتی قبول کردند گفتم فلسفه خوانده ام و برای فلسفه نزد شما نیامده ام میخواهم عرفان بخوانم «شرح فصوص» ایشان ابا کردند ولی از بس اصرار کردم قبول کردند.

از ایشان پرسیدم چند نفر بودید؟

فرمودند:

گاهی که زیاد میشدیم سه نفر ولی اکثر اوقات من تنها بودم و درس عرفان را نزد ایشان خواندم.

سئوال کردم آیا درس دیگری نزد آقای شاه آبادی خوانده اید؟

فرمودند:

ایام تعطیل و روزهای پنجشنبه و جمعه نزد ایشان مفاتیح الغیب را خواندم و در همان موقع که شرح فصوص و مفاتیح الغیب را میخواندم بر مفاتیح الغیب حاشیه زدم.

پرسیدم دیگر چه کتابهائی را نزد آقای شاه آبادی خواندید؟

فرمودند:

کتاب منازل السائرین را.

پرسیدم چند نفر بودید؟

فرمودند:

من تنها بودم و شاید گاهی یکی دو نفر هم میآمدند ولی پس از چندی میرفتند.

پرسیدم ایشان چگونه بود؟

فرمودند:

من از آقای شاه آبادی سئوال کردم مطالبی را که شما میگوئید در کتاب نیست از کجا میآورید؟ آقای شاه آبادی گفتند: گفته می شود. یعنی از خودم میگویم.

امام اضافه کردند:

ایشان حق بزرگی بر گردن من دارند و ایشان کاملا وارد بودند چه در فلسفه و چه در عرفان.

شاید امروز کسی را نداریم که چون امام عرفان علمی را بداند

پرسیدم مدت چند سال عرفان نزد ایشان خواندید؟

فرمودند:

درست یادم نیست ولی ۵-۶ سال شد.

امام اضافه کردند:

آقای شاه آبادی شرح فصوصی که میگفتند فرق میکرد با شرح فصوصی قیصری، ایشان از خودش خیلی مطلب داشت.

این مطالبی بود که امام چند روز پیش خودشان فرمودند و من عین عبارات ایشان را یادداشت کردم.

از ایشان سئوال کردم حضرتعالی اولین کتابی که نوشتید چه بود؟

فرمودند:

گمان میکنم اولین کتابم و یا بهتر است بگویم اولین چیزی که نوشتم حاشیه بر رأس الجالوت بود و بعد شرح مستقلی بر این حدیث نوشتم و این بعد از تعلم از آقای حدیث نوشتم و این بعد از تعلم از آقای شاه آبادی است. آقای شاه آبادی وقتی قم آمدند من متأهل نبودم بعد از تأهل هم من درس را نزد ایشان ادامه دادم.

از ایشان سئوال کردم تا آنجا که میدانم حضرتعالی در سن ۲۷ سالگی کتاب مصباح الهداید را نوشته اید که عرفانی است و در سن ۲۹ سالگی شرحی بر دعای سحر نگاشته اید و بعضی ها هم میگویند هنوز متأهل نشده بودید که کتاب اربعین حدیث را تألیف نموده اید که ۷ حدیث کتاب مربوط به مسائل عقلیه و ۳۳ حدیث مربوط به اخلاقیات میباشد فرمودند:

درست یادم نیست ولی آنچه در نظرم است این است که حاشیه و شرح رأس الجالوت را اول نوشته ام.

و اضافه کردند:

ولی ممکن است همینطور باشد که تومیگوئی از آنجا که گرفتاریها اجازه بحث بیشتر را نداد ساکت شدم ولی من معتقدم که اولین کتاب امام مصباح الهدایه است و دومین تالیف ایشان شرح دعای سحر و سومین تالیف کتاب اربعین حدیث و کتاب رأس الجالوت پس از مرحوم آقای شاه آبادی است و قهری است که پس از تأهل حضرت امام می باشد و حال اینکه تأهل امام ۲۸ سالگی بوده است و آنچه مسلم است امام در ۲۷ سالگی کتابی را تالیف نموده اند حالا چه بوده است معلوم نیست، حاشیه بر فصوص الحکم و حاشیه بر مفتح الغیب مسلما بعد از تعلم از آقای شاه آبادی است و اسرار الصلوۀ یا معراج السالکین را هم پس از درس مرحوم حاج میرزا آقا ملکی تبریزی نوشته اند که ایشان در مدرسه فیضیه اخلاق می گفته اند تا آنجا که شنیده ام مرحوم آمیرزا جواد آقا ملکی مطالبی در این باره میفرموده اند ولی سر الصلوۀ نبوده است امام در زمانی که اصول میگفته اند رساله طلب و اراده را نوشته اند.

کشف اسرار، خود داستانی مستقل دارد در این زمینه امام فرمودند:

مرحوم حاج شیخ مهدی قمی یکی از علماء قم بود پسری داشت که منحرف و معوج از کار درآمد و اسرار هزار ساله را نوشت که تقریبا به اسلام توهین کرده بود که درست یادم نیست در چه زمینه بود ولی من رد آن کتاب را نوشتم و نام آن را کشف اسرار گذاشتم که کشف اسرار هزار ساله آن مرد بود.

امام اضافه کردند:

درس میدادم وقتی کتاب اسرار هزار ساله را دیدم تصمیم گرفتم بر آن رد بنویسم و جواب بدهم، درسم را یکی دو ماه تعطیل کردم و این کتاب را نوشتم.

خدمت ایشان عرض کردم در این کتاب عصبانی هستید؟

فرمودند:

در آن موقع نبودی که چه توهینهائی به اسلام میشد.

یکی دیگر از کتابهای حضرت امام حدیث جنود عقل و جهل است. حدیثی است در کافی که حضرت جنود عقل و جهل را پیش میکشند که گمانم هفتاد چیز را بعنوان عقل نقل میفرمایند و هفتاد مقابلش را جهل مینامند. امام شرح فرمودند.

یکی دیگر از تألیفات حضرت امام آداب الصلوۀ است که در موقع نماز چه باید کرد تا میرسد به سوره حمد و توحید القدر این کتابی است عرفانی مثل سایر کتابهای امام که یا عرفانی است و یا چاشنی بسیار قوی عرفانی را دارد.

دیگر از تألیفات امام الرسائل است که ایشان چنین نامی را بر آن نگذاشته اند ولی از آنجا که مشتمل بر قاعده لاضرر و لا ضرار و استصحاب و تعادل و تراجیح و اجتهاد و تقلید و تقیه است به این نام خوانده شده است که در ۲ مجلد است.

دیگر از تألیفات حضرتشان کتاب تحریر الوسیله است که یکدوره فقه است با مسائل مستحدثه، مسائلی که امام مطرح فرموده اند این کتاب را در ترکیه شروع و در نجف تمام فرموده اند. در این کتاب امام حواشی خودشان را در متن کتاب وسیلۀ النجاۀ آیت الله آقا سید ابوالحسن اصفهانی قرار داده اند و مسائلی بسیار را بر آن اضافه فرموده اند. داستانی در این زمینه دارم و آن اینست که وقتی این کتاب را در نجف چاپ میکردند روی آن نوشته شده بود تالیف رئیس حوزه علمیه نجف، ایشان شدیدا اعتراض فرمودند و دستور دادند که تمامی آنها را ببرند چاپخانه و محو کنند، با اینکه کتابهای مراجع را به این القاب می نویسند و نسبت به امام بسیار عادی است ولی روح روح الله از این مسائل متأثر می شود و غیر از این هم از رهبر انقلاب اسلامی انتظار نیست. این کتاب بارها و بارها چاپ شده است و چند شرحی را هم که بزرگان بر آن نوشته اند تابحال چاپ شده است در موقع چاپ این کتاب برای اینکه در ایران مانعی درست نشود بنامهای مختلف از جمله کتاب فقه و یا وسیله تالیف آیه الله اصفهانی چاپ شد. (اگر فرصت شود بعضی از مسائل آنرا بیان خواهم کرد)

یکی دیگر از تألیفات امام کتاب بیع است که درسهای امام در طول پانزده سال در نجف می‌باشد و در ۵ مجلد بچاپ رسیده است که جلد پنجم آن در ایران پس از انقلاب چاپ شده کتاب الطهاره بحث های فقهی امام در قم است که ۳ جلد آن چاپ شده است.

حکومت اسلامی یا ولایت فقیه که مجموعه ایست نزدیک به ۲۰ جلسه درس امام در نجف زمانی که امام به بحث ولایت فقیه میرسند اعتراض مرتجعین نجف شروع میشود عده ای تحریک می کنند تا عده ای درس را ترک کنند و متأسفانه موفق هم میشوند و خود امام فرمودند که با شروع این بحث عده ای درس نیامدند که تا آخر نیامدند زیرا لابد معتقد بودند باید شاه و صدام حکومت کنند نه امام و مجتهد جامع الشرائط آنها میگفتند حکومت درشأن فقیه نیست، و چه خون دلها به دوستان صمیمی امام در نجف دادند درگیریها شروع شد و امام را در سختی و تنگنا قرار دادند ولی امام اگر بنا بود با این حرفها کار خود را تعطیل می کردند اصولا کارشان به نجف کشیده نمیشد زیرا در قم مبارزه علیه شاه و دستگاهش را رها میکردند. امام از این حرفها زیاد شنیده بودند لذا وقتی دوستان قلیل ولی صبور و محکم و صمیمی و پا برجای امام طاقتشان طاق می شد و دشنامها آنان را خسته میکرد، نزد امام میآمدند تا جان تازه ای بگیرند امام میفرمودند:

شما کار خودتان را بکنید و گوش باین حرفها ندهید شما مسئولید و باید به مسئولیتتان عمل کنید شما باید برای رهائی مسلمانان سختیها و دشنامها را بجان بخرید و دست از عمل صالح خود بر ندارید. هر چه بشما بگویند و در هر مضیقه ای شما را قرار دهند باندازه یک روز حضرت رسول سختی ندیده اید و دوستان اندکمان که عزمشان جبران کمی جمعیتشان را میکرد با اراده ی آهنین از حضور امام مرخص میشدند از کارهائی که مرتجعین نجف کردند (افرادی که دست بآن کار زدند موجودند) ریختن کتاب حکومت اسلامی در چاه های نجف بود. کتابهائی که ثابت می کرد حکومت از آن رسول خدا و ائمه طاهرین و علماء بزرگی است که شرائط جانشینی امامان بزرگان را دارند. دوستانمان در نجف متوجه شدند که عده ای میآیند منزل امام و درخواست کتاب میکنند و میگویند میخواهیم بفرستیم بصره و یا بغداد و یا شهرهای بزرگ عراق و بعد در آن شهرها خبری از کتاب مذکور.نیست با تعقیب و مراقبت متوجه شدند که آنها کتابها را درشط فرات میریزند. خباثت را می بینید و متوجه میشوید در چه محیطی امام پانزده سال زندگی کرد و چون کوه استوار ماند و بالاخره پیروز شد درد آورتر اینکه در اکثر محافل و مجالس علمی!! کوشش میشد که ثابت شود مجتهدین دارای چنین حقی نیستند. و قسم بآنچه میپرستید و میپرستیم که بعدها معلوم شد که اینان از ساواک شاه پول میگرفته اند، بخدا قسم تمامی آنان از ایادی شاه بودند ولی دوستان امام این فئه قلیله بالاخره بر فئه کثیره غیر معتقد به اسلام و ائمه اطهار پیروز شدند و توانستند کتابهائی را که با خون دل چاپ کردند به کشورهای عربی برسانند چنانچه دیدیم و شنیدیم که در منزل اسلامبولی مصری کتاب حکومت اسلامی امام پیدا میشود و درهمان وقت دوستان امام که هزاران هزار در حوزه علمیه قم بودند این کتابها را با تمام توان چاپ و پخش کردند، حتی همین آقای لاجوردی دادستان تهران جزوات درسها را در مغازه خود علنا فروخت و بعداً دستگیر شد بسرعت برق این کتاب در سراسر حوزه های علمیه و محافل دینی و غیر دینی منتشر شد. مرحوم آیت الله ربانی شیرازی در نشر این کتاب زحمتها کشید که خداوند مقامش عالی است متعالی گرداند. یاران امام در ایران با وجود شکنجه و زندان و تبعید و محدودیت رسالتشان را چه نیکو انجام دادند بعدها هم این کتاب تنظیم شد و به نظر امام رسید و بصورتی ملخص بچاپ رسید. درباره محتوای این کتاب و کشف اسرار و سایر تالیفات امام در شمارۀ آینده خواهم گفت و امیدوارم مسائل را در این زمینه بیاد بیاورم و برای شما بازگو کنم

19دسامبر/16

تحلیلی درباره روزه و بعض مسائل فقهی آن

بسم الله الرحمن الرحیم

چون ماه مبارک رمضان نزدیک میشود، و بنا بر احتیاط روزه هائی را که از ماه رمضان قبل فوت شده، قبل از رسیدن ماه رمضان باید قضا کرد. و لذا مناسب دیدم مباحثی راجع به روزه بطور اختصار، و اشاره اجمالی به بعض مدارک و ادله آن بنمایم، و بهترین راه اینستکه به شیواترین و ارزنده ترین سخن یعنی کلام الله مجید استمداد شود، چرا که آنچه خبر و سعادت بشر است در آن موجود، و قرآن اصل تمام ادله فقه است. در ضمن بحث، بعضی از مسائل روزه بیان خواهد شد. $yg•ƒr’¯»tƒ tûïÏ%©!$# (#qãZtB#uä |=ÏGä. ãNà۶ø‹n=tæ ãP$u‹Å_Á۹$# $yJx. |=ÏGä. ’n?t㠚úïÏ%©!$# `ÏB öNà۶Î=ö۷s% öNä۳ª=yès9 tbqà)­Gs?  $YB$­ƒr& ;NºyŠr߉÷è¨B 4 `yJsù šc%x. Nä۳ZÏB $³ÒƒÍ£D ÷rr& 4’n?tã ۹xÿy™ ×o£‰Ïèsù ô`ÏiB BQ$­ƒr& tyzé& 4 ’n?tãur šúïÏ%©!$# ¼çmtRqà)‹ÏÜム×ptƒô‰Ïù ãP$yèsÛ &ûüÅ۳ó¡ÏB ( `yJsù tí§qsÜs? #ZŽöyz uqßgsù ׎öyz ¼ã&©! ۴ br&ur (#qãBqÝÁs? ׎öyz öNà۶©۹ ( bÎ) óOçFZä. tbqßJn=÷ès?  ãöky­ tb$ŸÒtBu‘ ü“Ï%©!$# tA̓Ré& ÏmŠÏù ãb#uäöà)ø۹$# ”W‰èd Ĩ$¨Y=Ïj9 ;M»oYÉit/ur z`ÏiB 3“y‰ßgø۹$# Èb$s%öàÿø۹$#ur 4 `yJsù y‰Íky­ ãNä۳YÏB tök¤¶۹$# çmôJÝÁuŠù=sù ( `tBur tb$Ÿ۲ $³ÒƒÍsD ÷rr& 4’n?tã ۹xÿy™ ×o£‰Ïèsù ô`ÏiB BQ$­ƒr& tyzé& 3 ߉ƒÌãƒ ª!$# ãNà۶Î/ tó¡ãŠø۹$# Ÿwur ߉ƒÌãƒ ãNà۶Î/ uŽô£ãèø۹$# (#qè=ÏJò۶çGÏ۹ur no£‰Ïèø۹$# (#rçŽÉi9x6çGÏ۹ur ©!$# ۴†n?tã $tB öNä۳۱y‰yd öNà۶¯=yès9ur šcrãä۳ô±n@   (آیات ۱۸۳-۱۸۵ سوره‌بقره)

ای کسانیکه ایمان آوردید، روزه بر شما نوشته و واجب شد، چنانچه بر کسانی که قبل از شما بودند نوشته شد، چنانچه بر کسانی که قبل از شما بودند نوشته شد، شاید تقوی را بکار برید، روزهای معدودی است، پس کسی که از شما مریض یا در سفر باشد عده ای از روزهای دیگر را روزه بگیرد، و بر کسانی که روزه بر آنها طاقت فرسا باشد فدیه واجب است که باید اطعام مسکین کند. پس کسی که زیادتر انفاق بکند برای او بهتر است. و اگر روزه بگیرید برای شما بهتر است. ماه رمضان است که در آن قرآن برای هدایت مردم نازل شده است. پس کسی که حاضر شد از شما در ماه رمضان، باید روزه بگیرد آن را و کسی که از شما مریض یا در سفر باشد، عده ای از روزهای دیگر را روزه بگیرد. خداوند برای شما آسانی را میخواهد و سختی را نمیخواهد، و برای اینکه ماه را اکمال کنید و خدا را به بزرگی یاد کنید برآنچه شما را هدایت کرده، و شاید او را شکر نمائید.

در این آیات، جهاتی قابل توجه است، که به دو جهت آن اشاره می کنیم:

اول: خطاب در آن به مؤمنین است با اینکه تکلیف روزه بلکه همه تکالیف متوجه به مؤمنین و غیر مؤمنین است. و همانطور که ثابت شده کفار مکلف به فروع هستند چنانکه مکلف به اصولند.

و شاید نکته توجیه تکلیف به مؤمنین در این آیه، از این جهت باشد که چون غیر مؤمن از تکالیف الهیه بهره نمیبرد. و فقط مؤمنین هستند که از آن استفاده می کنند، لذا خطاب به آنها متوجه شده، چنانکه راجع به هدایت قرآن در آیه مبارکه است که:

«ذلِکَ الکِتابُ لارَیبَ فیهِ هُدیً لِلمُتَّقینَ»

این کتاب شکی در آن نیست، هدایت برای متقین است. با اینکه قرآن برای همه آمده و اختصاص به متقین یا غیر آنها ندارد، لکن چون تنها متقین هستند که بهره مند میشوند چنین تعبیر فرموده است.

دوم: تکالیف شرعیه دارای مصالح و منافعی است که عاید خود شخص میشود، و جعل آنها برای سعادت و کمال انسانها است و اگر زحمتی در انجام آنها باشد، در مقابل فوائدی که بر آن مترتب میشود ناچیز است، حتی در تکالیفی که در مورد ضرر یا حرج و مشقت جعل شده اند، مثل زکاه، خمس، جهاد و حج مصالح بسیار مهمی در نظر گرفته شده، مثل از بین بردن فقر در اجتماع، و حفظ اسلام و حفظ حدود و ثغور بلاداسلامی، و ایجاد و حفظ وحدت مسلمین و صفوف آنها که هرگونه تحمل ضرر و حرجی در برابر آن آسان است.

ولی روزه آنطور زحماتی که بتوان گفت جعل آن در مورد حرج یا ضرر است وجود ندارد، و اگر زحمتی هم در آن باشد بسیار مختصر است، و فوائدی که بر آن مترتب میشود زیاد است که در آیه مبارکه هم اشاره به بعض آن فوائد می فرماید. و فقط یک فایده کلی است و آن ساخته شدن انسان و به کمال رسیدن او است که همان حالت توجه به خدا و در مقام اطاعت او بودن، و بی توجهی به دنیا، و قدرت بر امساک از مادیّات است، و خلاصه اساس و ریشه تمام حرکتهای اسلامی است که امروز بحمدالله در امت اسلام و در ایران اسلامی دیده میشود.

درست بیاد دارم اولین روزی که رهبر عظیم الشان امام امت روحی له الفداء در نجف اشرف بر منبر درس قرار گرفتند، اولین جمله ای که بعد از نام خدا فرمودند، این بود:

«خدایا ما را به خودت متوجه فرما»

«وما را از غیر خودت منصرف بگردان»

و این مطلب از ویژگیهای خود آن حضرت بود، و با همین ویژگی امت اسلام را رهبری فرمود تا آنها بر شیاطین پیروز شدند، و امروز امتی متوجه به خدا و منصرف از غیر خدا، و قائم به انجام وظائف تا پای شهادت تربیت شده اند.

و در روزه این فایده حاصل میشود که شخص روزه دار آمادگی و قدرت نفسی پیدا می کند برای پذیرش حق و مقاومت در برابر باطل، و اگر بجز همین یک فایده نبود، و زحمت روزه هم به مراتب بیش از این بود که دارد، ارزش داشت که انسان این تکلیف الهی را انجام دهد، و اطاعت پروردگارش بنماید، ولی با این ارزش زیاد و زحمت کم، خداوند عالم در آیه شریفه طوری بیان تکلیف می کند که گویا مؤمنین را برای زحمت آن تسلیت میگوید و دلداری می‌دهد، و اگر این تعبیر صحیح باشد گویا از مؤمنین برای تکلیف عذر می خواهد. و این مطلب از چند جای آیه استفاده میشود:

۱- بعد از اینکه میفرمایند: =ÏGä. ãNà۶ø‹n=tæ ãP$u‹Å_Á۹$# به همین اکتفا نمیکند، با اینکه اکتفاء به آن ممکن بود و هیچ محذور نداشت. در عین حال می فرماید: این تکلیف مخصوص شما نیست و قبل از شما هم بوده ($yJx. |=ÏGä. ’n?t㠚úïÏ%©!$# `ÏB öNà۶Î=ö۷s% ).

۲- علت تکلیف را ذکر می فرماید که این تکلیف برای شما فائده دارد و آن تقوی است (öNä۳ª=yès9 tbqà)­Gs?  ).

۳- روزهائی که واجب است روزه گرفتن در آنها را به کمی و اندکی یاد می کند که چند روزی بیش نیست ($YB$­ƒr& ;NºyŠr߉÷è¨B).

۴- اشخاصی را که از گرفتن روزه در زحمت می افتند، استثناء میکند مانند مریض و مسافر و کسانی که روزه بر آنها طاقت فرسا است. و جالب اینستکه مریض و مسافر را در دو جای همین آیات ذکر و استثناء می کند، که خود می تواند دلیل مستقلی باشد که خداوند نخواسته کسی به مشقت و زحمت بیفتد (`yJsù šc%x. Nä۳ZÏB $³ÒƒÍ£D ÷rr& 4’n?tã ۹xÿy™ ×o£‰Ïèsù ô`ÏiB BQ$­ƒr& tyzé& 4 ’n?tãur šúïÏ%©!$# ¼çmtRqà)‹ÏÜム×ptƒô‰Ïù)، (`tBur tb$Ÿ۲ $³ÒƒÍsD ÷rr& 4’n?tã ۹xÿy™ ×o£‰Ïèsù ô`ÏiB BQ$­ƒr& tyzé&).

۵- تعبیری در ذیل آیه فرموده که خداوند برای شما آسانی خواسته نه مشقت (߉ƒÌãƒ ª!$# ãNà۶Î/ tó¡ãŠø۹$# Ÿwur ߉ƒÌãƒ ãNà۶Î/ uŽô£ãèø۹$#).

بعضی از بزرگان می فرمودند: خداوند یک تکلیف فرموده با اینکه حق او است، گذشته از اینکه تمام تکالیف به نفع و صلاح خود انسان است، و در این تکلیف پنج عذر خواسته.

شقی آن کسی است که عصیان خدا کند و در تکلیف الهی نافرمانی نماید و عذرخواهی و توبه از گناهان خود نکند.

در این آیات شریفه مسائل فقهی متعددی بیان شده است:

  • اصل وجوب روزه ماه رمضان (=ÏGä. ãNà۶ø‹n=tæ ãP$u‹Å_Á۹$#) به ضمیمه (شَهرُ رَمَضانَ) که در آیه بعد آمده است. گذشته از اینکه این مطلب از ضروریات دین است و منکر آن حکم منکر ضروری را دارد.
  • سقوط روزه از مریض و مسافر و لزوم قضاء بر آنها که در دو آیه تکرار شده، و تکرار در دو آیه مبارکه کاشف اهمیت دادن به سقوط روزه از مریض و مسافر است. چنانکه از حضرت باقر (ع)نقل شده که فرمود:

«سَمیّ رَسُولُ اللهِ (ص) قَوماً صامُوا»

«حِینَ أَفطَرَ وَ قَصَّرَ عُصاۀً، وَ قال:»

«هُمُ العٌصاۀُ إِلی یَوم القِیامَۀِ»

حضرت رسول کسانی را که در وقتی که باید افطار کنند روزه گرفتند، گناهکار نامید و فرمود: این اشخاص تا روز قیامت عاصی و گناهکارند. ولی در مقابل بعضی از عامه، روزه را در سفر و مرض جایز میدانند چنانکه از حضرت سجاد(ع) روایت شده که:

«وَ اَمّا صَومُ السَّفَرِ وَ المَرضَ فَانَّ العامَّۀَ»

«قَد اِختلفت فی ذلِکَ، فَقالَ قَومٌ یَصُومُ»

«وَ قالَ آخَرونَ لا یَصُومٌ وَ قالَ قَومٌ»

«إن شاءَ صامَ وَ إن شاءَ أَفطَرَ. وَ اَمّا»

«نَحنُ فَنَقُولُ: یَفطُرُ فِی الحالَینِ»

حضرت فرمود: عامه در روزه مسافر و مریض اختلاف کرده اند. بعضی گفتند روزه بگیرد و برخی گفتند روزه نگیرد و بعضی هم گفتند مخیر است میخواهد روزه بگیرد و میخواهد افطار کند. و اما ما می گوئیم باید مسافر و مریض روزه را افطار کند.

  • سقوط روزه از کسانی که طاقت ندارند که تفسیر به پیر مرد و پیر زن و کسی که مرض عطش دارد و زن باردار و زن شیرده شده است و ثبوت فدیه بر این اشخاص که از جهت مشقت، روزه را افطار کرده اند و بیان اینکه فدیه بر ایشان طعام مسکین است که در روایات مقدار آن یک مد برای هر روز (تقریبا ده سیر) بیان شده که باید گندم یا جو و مثل آن به فقیر داده شود.

(وَ عَلیَ الذَّینَ یُطیقونَهُ فِدیَۀٌ طَعامُ مِسکینَ)

در صحیحه محمد بن مسلم از امام باقر (ع)وارد شده است:

«فی قَولِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عَلیَ الَّذینَ»

«یُطیقُونَهُ فِدیَۀٌ طَعامُ مِسکینَ قالَ:»

«الشَّیخُ الکَبیرُ وَ الذِّی یَأخُذُهُ»

«العُطاشُ……..»[۱]

درباره آیه شریفه حضرت فرمود: مراد از آیه پیر ناتوان و کسی که مرض عطش (تشنگی) دارد، میباشد.

و در صحیحه دیگرِ محمد بن مسلم از حضرت باقر (ع)که:

«الحامِلُ المُقرِبُ وَ المُرضِعُ القَلیلَۀُ»

«اللَّبَن لاحَرَجَ عَلَیهِما أَن تُفطِرافِی»

«شَهرِ رَمَضانَ لِأَنَّهُما لاتُطیقانِ الصَّومَ»

«وَ عَلَیهِما أَن تَتَصَدَّقَ کُلُّ واحِدٍ»

«مِنهُما فی کُلِّ یَوم تُفطِرُ فیهِ بِمُدّ»

«مِن طَعام، وَ عَلَیهِما قَضاءُ کُلِّ یَومٍ»

«أَفطَرَتا فیهِ تَقضِیانَهُ بَعدُ»[۲]

تکالیف شرعی دارای مصالح و منافعی است که عائد خود شخص میشود و برای سعادت و کمال انسان است.

حضرت فرمودند: زنی که وضع حملش نزدیک است و زنی که بچه شیر میدهد و شیر او کم است، میتوانند روزه ماه رمضان را افطار کنند چون طاقت روزه ندارند، و بر آنها است که برای هر روز که افطار می کنند یک مد طعام را صدقه بدهند و بعد آن را قضا نمایند. و از این دو صحیحه هم حکم مذکور در آیه شریقه استفاده میشود.

۴- لزوم تکبیر بعد از ماه رمضان که تفسیر به نماز عید و تکبیرهای آن شده است:

«وَلِتُکمُلُوا العِدَّۀَ وَلِتکَبِّرُو اللهَ عَلی ماهَداکُم»

مرحوم صدوق در کتاب من لایحضره الفقیه از حضرت رضا (ع)نقل می کند که:

«اِنَّما جُعِلَ التَّکَّبِیرُ فِیها یَعنی فِی صَلاۀ»

«العِیدِ أَکثَر مِنهُ فی غَیرِها مِنَ الصَّلَواتِ»

«لِاَنَّ الَتَّکبیرَ إِنَّما هُوَ تَعظیمٌ لِلّهِ وَ»

«تَمجیدٌ عَلی ما هَدی وَ عافی کَما»

«قالَ عَزَّ وَ عَلا: وَلِتُکبِرُوا اللهَ عَلی»

«ما هَداکُم وَلَعَلَّکُم تَشکُرُونَ»[۳]

حضرت فرمودند: تکبیر در نماز عید زیادتر از غیر آن قرار داده شده چون تکبیر، تعظیم و تمجید خدا است بر هدایت و عافیت چنانکه در آیه شریفه فرموده.

و این روایت دلیل است بر اینکه مراد از تکبیر در آیه کریم تکبیرات نماز عید است.

*                            *                                  *

و نظر به اینکه در این ایام، وقت قضای روزه های فوت شده از رمضان سال قبل تنگ میشود، خوانندگان محترم را به این مسأله متوجه میسازم که «احوط تأخیر نینداختن قضاء روزه ماه رمضان گذشته است از ماه رمضان بعد» و بعضی فقهاء آن را از مسلمات شمرده اند بلکه بعضی ادعا کرده اند که خلافی در مسأله نیست، اگر چه دلیل صریحی در آن نداریم، مگر دو روایت ذکر فرموده اند که از آنها استفاده میشود: اگر مریض بین دو رمضان مرضش خوب شود باید روزه را قضا کند که یکی از آن دو روایت از ابی بصیر است:

«وَ اِن صَحَََّ بَینَ الرَّمَضانَینِ فَاِنَّما عَلَیهِ»

«أَن یَقضِیَ الصِّیامَ»[۴]

ولی از این دو روایت استفاده نمیشود که تأخیر تا رمضان بعد جایز نیست، بلکه فقط مستفاد از آنها این است که مرض مستمر تا رمضان بعد موجب سقوط قضاء است، و اگر مستمر نشد و بین دو رمضان خوب شد قضا ساقط نیست. و ساقط نشدن قضا دلیل نیست بر اینکه قضا را باید در همین سال انجام داد چنانکه مرحوم سید یزدی قدس سره در عروه- الوثقی ذکر نموده اند و مورد قبول حضرت امام روحی له الفداء هم در حاشیه عروه واقع شده است، و در تحریر الوسیله هم بیان فرموده اند و عبارت عروه این است:

«الأَ حوَطُ عَدَم تَاخیرِ القَضاءِ اِلی»

«رَمَضانٍ آخَرَ مَعَ التَّمَکُّنِ عَمداً، وَ»

«اِن کانَ لا دَلیلَ عَلی حُرمَتِهِ»

یعنی احوط اینستکه قضاء را تا رمضان بعد با تمکن عمداً تأخیر نیندازد، اگر چه دلیلی بر حرام بودن آن نیست.

وگر چه اصل مسأله عدم جواز تأخیر قضاء تا رمضان بعد مبتنی بر احتیاط است، ولی معروق و مشهور بین علماء اینست که اگر بدون عذر قضای روزه را تأخیر بیندازد تا رمضان بعد، واجب است علاوه بر انجام قضای روزه ها برای هر روز یک مد طعام ( ده سیر گندم یا مثل آن) به فقیر بدهد. و از جمله ادله این مسأله این روایت است:

۱- صحیحه ابن مسلم از حضرت باقر و حضرت صادق (ع):

«سَاَلتُهُما عَن رَجُلٍ مَرِضَ فَلَم یَصُم حَتّی أَدرَکَهُ رَمَضانٌ آخَرُ فَقالا: إن کانِ بَریءَ ثُمَّ تَوانی قَبلَ أَن یُدرَکَهُ الرَّمَضانُ الأخَرُ، صامَ الَّذی أَدرَکَهُ وَ تَصَدَّقَ عَن کُلِّ یَومٍ بِمُدٍّ مِن طَعامِ عَلی مِسکین وَ عَلَیهِ قَضاوءُهُ. وَ إِن کانَ لَم یَزَل مَریضاً حَتّی أَدرَکَهُ رَمَضانٌ أخَرُ صامَ الَّذی أَدرَکَهُ وَ تَصَدَّقَ عَنِ الأَوَّلِ لِکُلِّ یَومٍ مُدٌّ عَلی مِسکین وَ لَیسَ عَلَیهِ قَضاوءُهُ»[۵]

ابن مسلم گفت: از امام باقر و امام صادق (ع) سئوال کردم از مردی که مریض شد و روزه نگرفت تا ماه رمضان دیگر رسید. حضرت فرمود: اگر خوب شده و سستی کرده پیش از آنکه ماه رمضان دیگر برسد، ماه رمضان را که درک کرده روزه بگیرد. و اگر پیوسته مریض بوده تا رمضان دیگر رسیده، ماه رمضان دیگر را روزه بگیرد و از رمضان قبل که فوت شده (و روزه نگرفته) برای هر روز یک مد طعام به مسکین بدهد و در این صورت قضا ندارد.

۲- روایت فضل بن شاذان که علاوه بر حکم مذکور یعنی جمع بین قضا و فدیه، علت حکم هم در آن ذکر شده است:

«فَاِن اَفاقَ فیما بَینَهُما وَلَم یَصُمهُ وَجَبَ»

«عَلَیهِ الفَداءَ لِتَضیِیعِهِ وَ الصَّومَ»

«لِاستِطاعَتِهِ»[۶]

یعنی اگر بین دو رمضان بهبودی حاصل کرد، و روزه فوت شده را نگرفت باید فدیه بدهد چون روزه را ضایع کرده، و سپس روزه را هم بگیرد چون امکان روزه گرفتن را پیدا کرده است.

و مورد هر دو روایت هر چند مرض است لکن حکم در مورد مرض از صراحت آنها و در غیر آن مورد از دو علتی که در روایت دوم است استفاده میشود، پس در هر مورد که روزه افطار شده و قدرت برگرفتن قضای آن در بین سال و تأخیر آن تا رمضان بعد صدق کند، هر دو حکم، فدیه که صدقه دادن به یک مد طعام است و قضای روزه ها ثابت میشود، و در خصوص قضاء علاوه بر روایات، اطلاقات ادلۀ قضاء که از جمله آنها آیه شریفه است دلالت بر وجوب میکند. و الحمد لله رب العالمین.

 

[۱] – وسائل ج ۷ ص ۱۵۰ حدیث ۳٫

[۲] –  وسائل ج۷ ص ۱۵۳ حدیث ۱٫

[۳] – وسائل ج۵ ص ۱۰۵ حدیث ۱٫

[۴] – وسائل ج ۷ ص ۲۴۶ حدیث ۶٫

[۵] – وسائل ج ۷ ص ۲۴۴ حدیث ۱٫

[۶] – وسائل ج ۷ ص ۲۴۶ حدیث ۸٫

 

19دسامبر/16

جدیدترین استفتائات از امام

زیر نظر: حجه الاسلام و المسلمین قدیری عضو حوزه استفتاء امام

س- آیا اطاعت از قوانین دولت اسلامی در همه موارد حتی در مورد مقررات راهنمائی و رانندگی و ضوابط مربوط به توزیع عادلانه ستاد اقتصادی و توزیع خوارو بار که توسط شوراهای مساجد انجام می گیرد و پرداخت مالیات و امثال آنها از نظر شرعی لازم است و عمل نکردن به آنها همانند دیگر واجبات و محرمات موجب گناه است یا خیر؟

ج- مراعات مقررات دولت اسلامی واجب شرعی است و تخلف از آن گناه است.

س- آیا گرفتن پول و ساعت و امثال آن از کسانی که در جنگ به اسارت سربازان اسلام در می آیند و همچنین از کسانی که خودشان در جنگ تسلیم میشوند چه حکمی دارد؟

ج- جایز نیست و حکم غنیمت ندارد و امر آن با دولت اسلامی است.

س- آیا در هنگام خطبه های جمعه قطع اتصال صفوف، شعارهائی که بزبان فارسی داده میشود و ایستادن بخاطر نام امام زمان (عج) موجب بطلان نماز میشود؟

ج- موجب بطلان نماز نمیشود.

س- آیا کارمند میتواند برخی از مطالبات قانونی خود را از دولت نگیرد و معادل آن از اموال دولتی مانند تلفن و نوشت افزار و امثال آنها استفاده شخصی کند؟

ج- حق ندارد.

س- آیا احتکار ارزاق عمومی و اجناس مورد نیاز مردم مخصوصا در شرائط کنونی جنگ و تحریم اقتصادی حکم شرعی آن چیست؟

ج- جایز نیست.

س- کسی که تهران وطن او است و هر روز بدون آن که از شهر خارج شود چهار فرسنگ شرعی یا بیشتر راه می رود آیا چنین شخصی  مسافر محسوب می شود؟

ج- با پیمودن مسافت شرعی و لو در داخل شهر حکم مسافر دارد.

س- کسی که با عذر شرعی مانند سفر و مرض روزه ماه مبارک رمضان را افطار کرده است آیا میتواند قضای آن را از ماه رمضان بعد تاخیر بیندازد و در صورت تاخیر تکلیف شرعی چیست؟

ج- بنا بر احتیاط واجب نباید تأخیر بیندازد و اگر تأخیر انداخت برای هر روز باید یک مد که تقریبا ده سیر است گندم یا نان و مثل آن به فقیر بدهد.

س- آیا به حقوق بازنشستگی خمس تعلق میگیرد؟

ج- حقوق بازنشستگی اگر از حقوق سابق کسر شده خمس دارد.

س- در مواردی که دستور فرموده اید در نماز جماعت برادران اهل سنت شرکت کنیم آیا این نماز از نظر نیت و غیره مثل نمازجماعت شیعه است؟

ج- بهر نحو آنها عمل میکنند انجام دهند.

س- آیا حجاب از ضروریات اسلام است و منکر آن و کسانی که به این دستور الهی مخصوصاً در جامعه اسلامی بی اعتنائی میکنند چه حکمی دارد؟

ج- اصل حکم حجاب از ضروریات است و منکر آن حکم منکر ضروری را دارد و منکر ضروری محکوم بکفر است مگر اینکه معلوم باشد که منکر خدا یا رسول نیست.

 

19دسامبر/16

جهاد در قرآن

حجهالاسلام و المسلمین طاهری خرم آبادی

نماینده امام در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی

انواع دفاع

گفته شد که:

جهاد در لغت کوششی است همراه با مشقت جهاد در قرآن را می توان در موضوعات زیر بحث کرد: ۱- فرمان جهاد و نکوهش از ترک آن ۲- علل عشق به جهاد و فرار از آن ۳- انگیزه جهاد در اسلام ۴- شرائط جهاد… ..

جهاد بدو نوع تدافعی و ابتدائی تقسیم می شود…. گاهی انسان یا جامعه از حیات خود دفاع می کند، گاهی از مال و ثروت خود و گاهی هم از استقلال و آزادی….. در اسلام یکی دیگر از انواع ضروری دفاع، دفاع از ناموس است…… و  از مقدس ترین جهاد تدافعی، دفاع از دین و مکتب (اسلام) می باشد…….. این سئوال که هدف از جهاد در اسلام چیست؟ آیا هدف توسعه ارضی، تصاحب ثروت و یا سلطه بر دیگران می باشد؟ جوابش اینست که خیر، اینها تجاوز است و تجاوز و تعدی از نظر اسلام محکوم است……

نتیجه:

۱- جهاد یک نوع دفاع از حقوق مادی ملتها است، زیرا تنها قانونی که حافظ و تأمین کننده عدالت اجتماعی است، همانا قانون الهی است، و جهاد برای برقراری نظام و قانون الهی است.

۲- و همچنین جهاد، دفاع از حقوق معنوی ملتها است، چه اینکه آزادی، استقلال، عدالت فضیلت های اخلاقی و کرامتها و ارزشهای انسانی با قوانین الهی بهتر از هر نوع نظام و قانون دیگر تأمین می گردد.

۳- جهاد دفاع از حقوق معنوی و ارزشهای والای انسانیت در بعدا بدیت و سیر او به سوی خداوند است، زیرا اطاعت از خداوند و پرستش و عبادت او است که آدمی را به این مقصد بزرگ و هدف از خلقت سوق می دهد و رنگ الهی به خود می گیرد:

«sptóö۷Ϲ «!$# ( ô`tBur ß`|¡ômr& šÆÏB «!$# Zptóö۷Ϲ (»

سوره بقره آیه ۱۳۸

رنگ آمیزی خدا است (که به ما مسلمانان رنگ فطرت ایمان و سیرت توحید بخشید) و هیچ رنگی بهتر از رنگ خدائی نیست.

پس با توجه به این نکته که تمام حقوق مادی و معنوی و ارزشهای انسانی در سایۀ پیاده شدن قوانین الهی احیاء می گردد، کسانی که مانع از اجراء حدود و قوانین الهی میگردند به حقوق انسانیت و بشرهای زیر سلطه آنها تجاوز نموده اند، وسدی برای تکامل و تعالی انسانها شده اند. و بر جامعۀ اسلامی است که در صورت وجود امکانات و شرائط مساعد به دفاع از حقوق بشریت و بسط و توسعۀ ارزشهای انسانی که در سرلوحۀ آنها اعلاء کلمۀ توحید است برخیزد و بانظامهای طاغوتی و مکتبهای مادی و ضد انسانی مبارزه نماید.

لذا می بینیم در اولین برخوردی که بین فرماندۀ سپاه ایران باربعی بن عامر فرستاده سعدوقاص می شود، ربعی بن عامر هدف سپاه اسلام را در چند جمله خلاصه می کند و می گوید: خداوند ما را فرستاده است تا بندگانش را از سختی ها و مشقت های دنیا رهائی بخشیم، و از ظلم و ستم مرامها و مکتبها نجات دهیم، و در سایه عدل اسلامی درآوریم.

و از نفر دومی که با همین فرمانده ملاقات می کند نقل شده است که هدف از آمدن مسلمین را به سرزمین ایران چنین بیان داشته است:

«اِخراجُ العِبادِمِنْ عِبادَهِ الْعِبادِ اِلی»

«عِبادَهِ اللهِ»

ما آمده ایم تا بندگان خدا را از پرستش غیرخدا به پرستش خدا درآوریم. و خلاصه چنین بیان داشتند که ما برای گرفتن سرزمین و با تصاحب مال و ثروت مردم ایران و یا دزدی و غارت نیامده ایم، و قصد تجاوز به حدود و حقوق ملت را نداریم، بلکه برای نجات مردم از بدبختی ها و ستمها و پرسشهای بیجا و بی مورد آمده ایم، و هدفی جز تعالی انسانها نداریم.

لازم است به دو نکته اساسی توجه داشت:

۱- جنگ آخرین علاجی است که برای مبارزه با فساد و تأمین ارزشها و حقوق انسانی بدان متوسل باید شد، و قبل از آن باید با ارشاد و گسترش تبلیغات اسلامی به صورتهای متنوع و گوناگون، جهاد را شروع نمود. و به تعبیر دیگر جهاد با زبان و قلم و صرف مال مقدم بر جهاد باسلاحهای دیگر است. حتی در میدان جنگ هم برای آخرین بار باید نخست دشمن را به اسلام دعوت نمود و سپس آغاز به جنگ کرد.

در حدیث معتبری از امیرالمؤمنین علی (ع) نقل شده است که فرمود:

«بَعَثَنی رَسُولُ اللهِ اِلَی الیَمَین، فَقالَ:»

«یا عَلیّ لاتُقاتِلَنَّ اَحَداً حَتّی تَدعُوهُ»

«اِلی الإِسلامِ، وَ اَیمُ اللهِ لَئِن یَهدِی»

«اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلی یَدَیکَ رَجُلاً خَیرٌ»

«لَکَ مِمّا طَلَعَت عَلَیهِ الشَّمسُ وَ غَرُبَت»

(وسائل الشیعه- کتاب جهاد- باب ۱۰ روایت ۱)

رسول خدا مرا بسوی یمن فرستاد و فرمود: با کسی جنگ نکن تا آنکه او را به اسلام دعوت کنی. بخدا قسم هر آینه اگر هدایت نماید خداوند بدست تو مردی را، بهتر است برای تو از آنچه که آفتاب بر آن طلوع کرده و غروب نموده است.

  • ایمان اگر چه یک امر قلبی و اختیاری است، و یک نوع گرایش دل است به آنچه را که به آن اعتقاد پیدا نموده است و باور کرده است، و نمی شود بازور و جبر کسی را مؤمن نمود یا کافر ساخت، و قهرا جهاد و مبارزه نمی تواند ایمان را در دلها جا دهد، اگر چه بظاهر هم تسلیم گردند و اظهار اسلام نمایند، ولی جهاد این اثر را دارد که محیط را برای بذر ایمان دردلها آماده می سازد و موانع را از سر راه بر می دارد، زیرا در جامعه‌ای که حکومت و نظام آن طاغوتی و غیر الهی است، و شرک و کفر حاکم بر آن است و انواع مفاسد اخلاقی و عامل گرایش بسوی الحاد و ما دیگری در آن وجود دارد، زمینه‌ای برای بذر ایمان و اعتقاد در دلها وجود ندارد، و برای ایجاد زمینۀ مساعد و رفع مانع از ارشاد و تبلیغ، لازم است که با عوامل فساد و دشمنان خدا و خلق جنگید و محیط را برای بذر عقیده و ایمان آذر ساخت.

اینک به مفاد و معنی «فی سبیل الله» که در آیات جهاد بعنوان هدف از جهاد بیان شده است پی می بریم و به این نتیجه می رسیم که مقصود از راه خدا آن است که: جهاد، مردم را در مسیر الهی قرار دهد، و حکومت الله را با برقراری نظام اسلامی در جامعه مستقر نماید.

در بین آیات به چند آیه برخورد می کنیم که هدف از جهاد را با تفصیل بیشتری بیان فرموده است. اینک به بیان این آیات می پردازیم:

۱- «öNèdqè=ÏG»s%ur 4Ó®Lym Ÿw tbqä۳s? ×poY÷FÏù tbqä۳tƒur ßûïÏe$!$# ¬! ( ÈbÎ*sù (#öqpktJR$# Ÿxsù tbºurô‰ã㠞wÎ) ’n?tã tûüÏHÍ>»©à۹$#»

(سورۀ بقره آیه ۱۹۳)

با کافران جهاد و مقاتله کنید تا فتنه و فساد از روی زمین برداشته شود و تنها دین خدا برقرار باشد، و اگر از فتنه و جنگ دست کشیدند (با آنها عدالت کنید) که ستم بر ستمکاران روا نیست.

۲- «öNèdqè=ÏG»s%ur 4Ó®Lym Ÿw šcqä۳s? ×puZ÷GÏù tbqà۶tƒur ß`ƒÏe$!$# ¼ã&—#à۲ ¬! ۴ ÂcÎ*sù (#öqygtGR$#  cÎ*sù ©!$# $yJÎ/ šcqè=yJ÷ètƒ ׎ÅÁt/» (سوره انفال آیه ۳۹)

با کافران مقاتله کنید تا در زمین فتنه و فسادی نماند، و دین خدا آئین همه گردد و چنانچه دست کشیدند خدا به اعمالشان بصیر و آگاه است.

لغات آیه:

فتنه: این واژه دارای معانی و موارد استعمال گوناگون و مختلفی است. فتن در اصل به گذاردن طلا در آتش برای ظاهر شدن خوبی و بدی آن گفته شده است، چنانکه راغب در مفردات نقل کرده است.

و فتنه در این معانی نیز به کار رفته است. امتحان، عذاب یا بلا و شدت، ضلالت و گمراهی، شرک. و همه این معانی خالی از تناسب با همدیگر و با اصل لغت فتن که به معنی گذاردن طلا در آتش است، نمی باشد. زیرا ادخال طلا در آتش وسیله ای برای آزمایش آن است، و بهمین مناسبت برخود آزمایش که مسبب و مولود این عمل و این سبب است اطلاق میشود مانند آیه اَحَسِبَ النّاسُ اَن یُترَکُوا اَن یَقُولُوا آمَنّا وَ هُم لا یُفتَنُون وَ لَقَد فَتَنّا الّذینَ مِن قبلهم»

(سوره عنکبوت آیه ۱)

آیا مردم گمان نموده اند به همین که بگویند ما ایمان آوردیم واگذار میشوند، و آزمایش نمی شوند، و حال آنکه ما امتحان نمودیم آنهائی که قبل از شما بودند.

و آیه: «اِنَّما اَموالُکُم وَ اَولادُکُم فِتنَۀٌ»

اموال و فرزندان شما وسیله آزمایش ما هستند.

و چون آزمایش و امتحان همواره با سختی و عذاب همراه است، بهمین مناسبت به عذاب و شدت و بلا هم فتنه گفته شده است، مانند آیه:

«وَ اتَّقُوا فِتنَۀً لا تُصیبَنَّ الَّذینَ ظَلَمُوا»

«مِنکُم خاصَّۀ»

(سوره انفال- آیه ۲۵)

بپرهیزید از فتنه ای (عذابی) که تنها به آنها که ظلم نموده اند نمی رسد. و چون در مواردی شکنجه ها و عذاب ها که از طرف مشرکین و یا طاغوتها به افراد داده میشد، برای آن بود که آنان را گمراه کنند و به شرک وادار سازند، لذا به چیزی که محصول و نتیجه شدت و بلا است یعنی شرک و گمراهی، فتنه گفته میشود.

دین: دین گاهی بمعنای جزاء به کار رفته است مانند: «یوم الدین» یعنی روز جزا و پاداش و مانند «و  ان الدین لواقع» همانا جزاء و پاداش شدنی است.

و معنی دیگر دین اطاعت و فرمانبرداری است مانند:

«(#âqtãyŠ ©!$# tûüÅÁÎ=øƒèC ã&s! tûïÏe$!$# » (سوره یونس آیه ۲۲)

خدا را با اخلاص خواندند، و برای او طاعت را قرار دادند.

«ö@è% þ’ÎoTÎ) ßNöÏBé& ÷br& y‰ç۷ôãr& ©!$# $TÁÎ=øƒèC çm©۹ tûïÏe$!$# » (سوره زمر – آیه ۱۱)

و مامور شدم که خدا را عبادت نمایم در حالی که خالص باشد عبادت من و برای او باشد طاعت من.

«(#qÝÁn=÷zr&ur óOßgoYƒÏŠ ¬! » (سوره نساء- آیه ۱۴۶)

طاعت خود را برای خدا خالص نمودند. و سومین معنای دین، شریعت و قانون الهی است، بلکه در مورد قوانین بشری نیز به کار رفته است، و تناسب این معنی با معانی اول در این است که برای عمل کردن و یا تخلف نسبت به قوانین، جزا و پاداش وجود دارد، پس قانون و شریعت سبب پاداش میشود و اما تناسبش با معنای دوم در این است که در قانون و شریعت، اطاعت و انقیاد لازم است. و از این قسم است آیه

«¨bÎ) šúïÏe$!$# y‰YÏã «!$# ÞO»n=ó™M}$# » (سوره آل عمران آیه ۱۹)

همانا دین در نزد خداوند اسلام است، یعنی تسلیم شدن در مقابل خدا است. و خلاصه روح دین و زیر بنای آن طاعت و تسلیم در برابر خداوند است. و آیه:

«وَ مَن یَبْتَغِ غَیرَ الإِسلامِ دیناً فَلَن یُقبَلَ مِنهُ»

کسی که غیر اسلام دینی (شریعتی و عقیده ای) را طلب نماید، از او پذیرفته نمیشود.

و از همین قبیل است آیه: « لا اِکراهَ فِی الدِّین» و آیه:

«هو الذی ارسل  رسوله بالهدی و دین الحق»

راغب در مفردات می گوید:

«وَ الدِّینُ یُقالُ لِلطّاعَهِ وَ الجَزاءِ»

«وَ استُعیرَ لِلشَّریعَهِ»

دین را به معنای فرمانبرداری و پاداش میگویند، و مجازا به معنای شریعت گفته شده است

*  * * *

اکنون با توجه به مفهوم و معنی لغات آیه، به تفسیر آیه بپردازیم.

می فرماید: مقاتله کنید با آنان یعنی مشرکین تا دیگر فتنه ای نباشد. منظور از فتنه در آیه، یا عذابها و اذیت و آزارهائی بوده است که مشرکین نسبت به مسلمانان روا میداشتند ( و خلاصه بر طرف شدن بلاها و شدتهائی که از ناحیه مشرکین متوجه مسلمین می گردید) و یا مقصود شرک و گمراهی است.

و بعد می فرماید:

«وَ یَکُونُ الدّینُ لِلهِ»

و اطاعت مخصوص خدا است.

البته جمله دوم بیشتر مناسب با بر طرف شدن شرک است، پس معنی آیه این است که بجنگید و قتال کنید تا مشرکین تا دیگر شرک نباشد و اطاعت از آن خدا باشد.

«فّإِنِ انتَهَوا فَلا عُدوانَ اِلاّ عَلَی الظاّلِمینَ»

یعنی اگر اینها خود از شرک و بت پرستی دست برداشتند و ایمان آوردند، دیگر با آنها نجنگید، زیرا دشمنی روا نیست مگر بر ظالمین یعنی فقط با ظالم که یک مظهرش همان شرک و کفر است باید جنگید، و اگر ظلم و شرک بر طرف گردید، دیگر دشمنی و عداوتی هم نخواهد بود.

در اینجا باید به چند نکته توجه نمود:

۱- این آیه هدف و انگیزه از قتال را بر اساس تکامل و پیشرفت انسانها قرار داده است یعنی بر طرف نمودن شرک و جایگزین نمودن توحید.

بنابراین در جهاد هیچ نوع انگیزه مادی وجود ندارد، و اساسًا منافع شخصی و گروهی مطرح نیست. و نتیجه مبارزه چیزی نیست که فقط عاید جنگجویان شود. و مانند یک تیم پزشکی که با میکرب وبا مثلاً مبارزه می کنند و از بر طرف ساختن آن، همه مردم سود میبرند جنگ یک نوع مبارزه با فساد و ضلالت و گمراهی است، و رفع مانع از حرکت انسانها به سوی کمال که همان قرب به خدا و توحید است می نماید. و انگیزه ای جز حکومت الله و تسلیم نمودن جامعه در برابر خدا و پاک سازی آن از شرک و اطاعت غیر خدا ندارد.

۲- همانگونه که در بحثهای گذشته توضیح داده شد، جهاد در اسلام یک نوع دفاع بلکه عالیترین دفاع از مهمترین حقوق انسانیت است یعنی همان توحید و حکومت الله و این آیه از دو جهت بر این مطلب دلالت دارد: یکی اینکه غایت و نتیجه جهاد را و نقطه ای که قتال در آنجا خاتمه می یابد، بر طرف شدن فتنه یعنی شرک و برقراری توحید و طاعت خدا قرار داده است.

و دیگر اینکه فرموده است: اگر بدون قتال ایمان آوردند و از شرک دست برداشتند قتال هم منتهی میشود و متوقف می گردد.

و این به خوبی روشن میسازد که مقصود انتقامجوئی و رسیدن به منافع مادی استعمار و کشور گشائی و سلطنت و حکومت نیست، زیرا اگر مقصد یکی از این امور باشد، با برطرف شدن شک حاصل نمیشود و جنگ خاتمه نمی یابد.

جامعه ای که شرک و فساد و گمراهی در آن وجود دارد همانند بدن انسانی است که عضوی از آن مبتلا به یک غده چرکین شده است. اگر طبیب و جراح توانست آن را با دوا علاج نماید، از ابتدا دست به عمل جراحی نمی زند، ولی اگر چاره ای نباشد و بیم آن برود که تمام بدن را فراگیر شود، ناچار میشود که عمل جراحی کند و احیانا عضو مزبور را هم قطع نماید. و این بخاطر حفظ مزبور را هم قطع نماید. و این بخاطر حفظ اعضاء دیگر بدن این انسان است.

شرک و الحاد اگر در جامعه ای وجود داشته باشد و با آن مبارزه نشود، کم کم جامعه را فرا می گیرد و سقوط انسانیت را در پی دارد.

لذا اگر چاره ای جز عمل جراحی و قیچی کردن اعضاء فاسد نباشد، برای حفظ حقوق و حیات انسانی دیگران با تحمل ناراحتی، باید به یک عمل جراحی دست زد و جامعه را نجات بخشید.

۳- با توجه به اصل فطری بودن توحید، و اینکه اساسا دین یک امر فطری انسانی است، یعنی در هر انسانی استعداد گرایش به خدا و شناخت او و عبادت او وجود دارد، که این استعداد باید در پرتو تربیت انبیاء به فعلیت برسد، مانند استعدادی که در یک دانه گندم وجود دارد و چه بسا این استعداد از بین برود و چه بسا به فعلیت رسیده و خوشه گندمی می شود.

«óOÏ%r’sù y7ygô_ur ÈûïÏe$#Ï۹ $Zÿ‹ÏZym 4 |NtôÜÏù «!$# ÓÉL©۹$# tsÜsù }¨$¨Z9$# $pköŽn=tæ» (سوره روم- آیه ۳۰)

پس تو (ای رسول) روی به جانب آئین پاک اسلام آور و پیوسته از دین خدا که فطرت خلق را بر آن آفریده است پیروی کن.

*   *     *       *

بنابراین جهاد و مبارزه با شرک، دفاع از حق مشروع و فطری انسانی است، زیرا در شرک هلاک انسانیت و از بین رفتن استعداد و فطرت خدادادی انسانی است، و جنگ با آن ضامن حیات و زندگی او است.

ادامه دارد

 

19دسامبر/16

حقوق تطبیقی

دکتر افتخار جهرمی

عضو حقوقدانان شورای نگهبان

در شماره گذشته تحت عنوان مقدمه درباره حقوق تطبیقی و موضوع آن مختصرا توضیحاتی داده شد و پس از بحث درباره تاریخ حقوق تطبیقی، در مورد روشهای مختلف مطالعات تطبیقی مطالبی بیان گردید در این شماره در ادامۀ بحثهای گذشته، دربارۀ نظامهای مختلف حقوقی توضیحاتی داده میشود.

ج- نظامهای مختلف حقوقی

هر کشوری حقوق خاص خود را دارد، حتی در بعضی از کشورها مثل سویس و ایالات متحده آمریکا در هر کانتون یا هر ایالت قوانین متفاوتی حکومت میکند. بنابراین سئوالی که پیش میآید اینست که با اینهمه تنوع و اختلاف چگونه میتوان حقوق کلیه کشورها را گروه بندی کرد؟ حقیقت اینست که با وجود اختلافات، شباهتهائی وجود دارد که بر اساس آنها میتوان حقوق کشورهای مختلف را به چند «خانواده حقوقی» یا چند «نظام حقوقی» طبقه بندی کرد. در مورد ضابطه این تقسیم بندی بین حقوقدانان توافق کاملی وجود ندارد.

برخی از حقوقدانان مبداء تاریخی حقوق مختلف را ملاک و ضابطه این طبقه بندی قرار داده‌اند. بعضی منابع حقوق و گروه دیگری اصول اولیه و منافعی را که نظام حقوقی در صدد تأمین آن است مبنای تقسیم بندی دانسته اند. همچنین وحدت پایه های فلسفی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی نیز بنظر برخی از مؤلفان میتواند ضابطه خوبی برای قرار گرفتن در یک نظام حقوقی باشد. برخی از حقوقدانان بر اساس دو ضابطه: شباهت تعلیم و تربیت حقوقی و همانندی پایه های فرهنگی اجتماعی، نظامهای بزرگ حقوقی معاصر را به نحو زیر:

نظامهای حقوقی: رومی- ژرمنی، کامن لا کشورهای سوسیالیستی و سرانجام نظام حقوق مذهبی و عرفی تقسیم بندی کرده اند. این تقسیم بندی امروزه مورد قبول بسیاری از حقوقدانان قرار گرفته است. در اینجا درباره هر یک از این نظامها توضیحات مختصری داده میشود:

  • نظام حقوقی رومی- ژرمنی (رومی، آلمانی)

این نظام حقوقی کشورهائی را در بر میگیرد که در آن ممالک، حقوق و علوم مربوط بآن بر مبنای حقوق رومی شکل گرفته است. مطالعات و تعلیمات مؤسسات و دانشکده های حقوق اروپا در قرون ۱۲ و ۱۳ میلادی و بر اساس مجموعه های حقوقی که در زمان امپراطوری ژوستی نیین تدوین گردیده بود موجب ایجاد این نظام حقوقی گردید. اصطلاح رومی ژرمنی بدین سبب انتخاب گردید که در تدوین و رشد این نظام، دانشکده های آلمانی نقش مؤثری داشته اند. این نظام، گذشته ای طولانی بدنبال دارد و منبع عمده آن حقوق رومی است.

حقوق رومی از ۷۵۴ قبل از میلاد مسیح یعنی تاریخ تشکیل رم تا زمان مرگ ژوستی نیین ۵۶۵ میلادی در سه دورۀ پادشاهی، جمهوری و امپراطوری شکل گرفته است و به دستور ژوستی نیین در سه مجموعه کد، دیژست و اینستیتوت جمع آوری شده است. کد مجموعه فرمانهای امپراطوری است و دیژست مجموعه ای از نظریات حقوقدانان رومی می باشد که منبع عمده حقوق روم است از نظریات بیش از ۳۹ حقوقدان در دیژست استفاده شده و نظریات اولپیین و پل بیشتر از دیگران مورد استفاده قرار گرفته، اینستیتوت کتابی برای تعلیم حقوق است و چون مورد تأیید امپراطور ژستی نیین واقع شده جنبه رسمی پیدا کرده است.

نظام حقوقی رومی- ژرمنی از مرزهای اروپا گذشته و به کشورهای آمریکای لاتین، شمال افریقا و آسیا نیز وارد گردیده است.

۲- نظام حقوقی «کامن لا»

«کامن لا، در معنای عام به نظام حقوقی برخی از کشورها مانند انگلستان و ایالات متحده آمریکا گفته میشود که بیشتر به آراءگذشته محاکم متکی میباشد. کامن لا در کشور انگلستان بوجود آمده و امروزه در کشورهای دیگری مانند آمریکا، قسمتی از کانادا و استرالیا نیز این نظام حقوقی حکمفرماست، مبانی حقوقی کامن لا و طرز برداشت حقوق دانان این نظام حقوقی با نظام حقوقی رومی ژرمنی متفاوت است.

مهمترین منبع حقوق در نظام حقوقی اول قانون است ولی در این نظام منبع اصلی حقوق، آراء محاکم است و «کامن لا» در معنای اخص به همین آراء گفته میشود که در قرون ۱۲ و ۱۳ میلادی بوسیله دادگاههای شاهی انگلستان صادر شد و پس از آن بتدریج گسترش پیدا کرد.

علاوه بر منبع مزبور نظام کامن لا، دو منبع دیگر یعنی «انصاف» و قانون نیز دارا میباشد توضیح مطلب اینست که اقامه دعوی در دادگاههای شاهی با صدور فرمانی بنام شاه صورت میگرفت در صورتی که خوانده از اجرای دستور امتناع میکرد رسیدگی آغاز میشد. مشکلاتی که وجود داشت عبارت بود از: هزینه زیاد دادرسی، محدود بودن شکل و نمونه فرمها بنحوی که اگر دعوی جدیدی پیش میآمد که با شکل و محتوای فرامین موجود مغایرت داشت اقامه دعوی امکان پذیر نبود، بعلاوه کامن لا نواقص دیگری داشت مثل اینکه نمیتوانست افراد را مجبور به انجام تعهدات خود نماید و یا از ادامه عمل خلاف آنان جلوگیری کند.

امروزه حقوق اسلام بطور مستقیم و یا غیر مستقیم در نظامهای حقوقی کشورهای زیادی وارد شده است و در زندگی سیاسی و اجتماعی اغلب کشورهای اسلامی نقش اساسی دارد.

این مشکلات بعضی از افراد را مجبور میکرد که برای احقاق حق خود به شاه یا شورای بزرگ او شکایت کنند. در این موارد رسیدگی به مهردار سلطنتی ارجاع میشد مهردار و مأمورین او در این گونه موارد با آزادی کامل و بدون قیود و تشریفات دادگاههای شاهی و بر اساس «انصاف» رسیدگی و بصدور رای مبادرت میکردند.

بدینجهت بتدریج بموازات «کامن لا» «انصاف» هم در انگلستان بعنوان منبع حقوق معمول شد و دادگاههای انصاف بوجود آمد. در ابتدای امر آراء این دادگاهها نظم و نسق خاصی نداشت، ولی با قبول و پذیرش اصل اعتبار امر مختوم در دادگاههای انصاف و لازم الاتباع شمردن آراء در موارد مشابه، نظم و ترتیب منطقی بوجود آمد.

«کامن لا» و «انصاف» بتدریج جنبه محافظه کارانه بخود گرفتند و نمیتوانستند برای برخی از مشکلات که در اثر پیشرفت علم و صنعت بوجود آمده بود، راه حل داشته باشد، لذا نیاز به قانونگذاری بیش از پیش احساس شد. امروزه قانون نیز بعنوان یکی از منابع حقوقی در کشورهائی که دارای نظام حقوقی کامن لا هستند بشمار میرود و قانون گزاری بخصوص از نیمه دوم قرن نوزدهم بعنوان یکی از وسایل مؤثر برای ایجاد تحولات ضروری در نظام حقوقی و اجتماعی مورد استفاده واقع میشود.

۳- نظام حقوقی کشورهای «سوسیالیستی»

حقوق کشورهای سوسیالیستی بر اساس عقائد فلسفی و اقتصادی مارکس و انگلس که توسط لنین تبیین و تکمیل شده است و بنام مارکسیسم- لنینیسم مشهور میباشد، بنیان گزاری شده است. منبع انحصاری حقوق در این کشورها قانون است که بوسیله قوۀ مقننه که بیان کننده خواسته های حزب کمونیسم است تصویب میگردد. در این نظام، قانون بر پایه پیشرفتهای دانش حقوق تنظیم و تصویب نمیشود بلکه با توجه به روابط و نظام اقتصادی که بر پایه مارکسیسم لنینیسم بنا شده مورد قبول و تصویب قرار میگیرد. نظام حقوقی سوسیالیست ابتدا در اتحاد جماهیر شوروی بوجود آمده است. حقوق این کشور بعد از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ بر اساس اصول سوسیالیسم و بر پایه مقروضات و اصول اولیه نظام حقوقی رومی- ژرمنی مدون گردید امروزه حقوق سوسیالیست در جمهوریهای سوسیالیستی اروپای شرقی و آسیا حکمفرماست با این تفاوت که در کشورهای اروپای شرقی بدلیل اینکه قبل از نظام سوسیالیستی، دارای نظام حقوقی رومی- ژرمنی بوده اند همانند اتحاد جماهیر شوروی، حقوق سوسیالیست بر پایه های نظام حقوقی رومی- ژرمنی تحول یافته در صورتی که در کشورهای سوسیالیستی آسیائی ترکیب و تلفیق سوسیالیسم با شرایط و تمدن متمایز این کشورها صورت خاصی پیدا کرده است.

این نکته قابل تذکر است که نباید تصور شود که کشورهای سوسیالیستی دارای حقوق واحدی هستند، بالعکس هر یک از این کشورها حقوق خاص خود را دارد، کما اینکه از لحاظ اقتصادی هم در وضع مشابهی نیستند. اشتراکی شدن ابزار تولید که از اصول سوسیالیسم است هنوز در برخی از کشورهای سوسیالیستی پیاده نشده است. بررسی وضع مالکیت زمین در این کشورها این موضوع را بخوبی روشن میسازد. برای مثال میتوان گفت اراضی زراعتی خصوصی در لهستان از اراضی دولتی آن بمراتب بیشتر است. در صورتی که بموجب قانون اساسی اتحاد شوروی، کلیه اراضی به دولت تعلق دارد. بنابراین حقوق هر یک از کشورهای سوسیالیستی احتیاج به مطالعه جداگانه دارد. در هر حال هدف همه این کشورها رسیدن به جامعه ایست که در آن نیازی به دولت و حقوق نباشد.

۴- نظام حقوقی مذهبی و عرفی:

علاوه بر سه نظام حقوقی که مورد بحث قرار گرفت حقوق اسلام، حقوق یهود و حقوق کلیسائی از مذهب سرچشمه گرفته و حقوق هندی بر پایه عرف بنا نهاده شده است. در بین حقوقهای مذهبی غنی ترین آنها که در کلیه مسائل دارای نظریه و حکم است حقوق اسلام میباشد. برخی از حقوقدانان اروپائی و آمریکائی به حقوق مذهبی از دید تاریخی نگریسته و بعنوان تاریخ حقوق مورد توجه قرار داده اند. در حالی که چنین برخوردی با حقوق اسلام صحیح نمیباشد، امروزه حقوق اسلام بطور مستقیم و یا غیرمستقیم در نظامهای حقوقی کشورهای زیادی وارد شده است و در زندگی سیاسی و اجتماعی اغلب کشورهای اسلامی نقش اساسی دارد. مسلما انقلاب بزرگ اسلامی ایران و توجه نهضتهای آزادی بخش در کشورهای اسلامی به اسلام و تصویب قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که بموجب اصل چهارم آن «کلیه قوانین و مقررات مدنی، جزائی، مالی، اقتصادی، اداری، فرهنگی، نظامی، سیاسی و غیر اینها باید بر اساس موازین اسلامی باشد»، تحول اساسی در نظریه های حقوقی حقوقدانان جهان بوجود خواهد آورد و حقوق اسلام بصورت یک نظام حقوقی مستقلا» مورد توجه قرار خواهد گرفت.

همانطوریکه حقوقدانانی که آشنائی مختصری به حقوق اسلام داشته اند آنرا بصورت یک نظام حقوقی مستقل مطرح کرده اند.

ادامه دارد

 

19دسامبر/16

حوزه

بنیاد پانزده خرداد در پانزدهم خرداد ماه ۱۳۶۰ تأسیس گردیده و اساسنامه آن در مورخۀ ۲۸/۴/۶۰ در ادارۀ ثبت مؤسسات غیر تجاری دادگستری جمهوری اسلامی ایران تحت شماره ۲۳۳۶ بثبت رسیده است و در تاریخ ۲۸/۴/۶۰ در روزنامه رسمی جمهوری اسلامی شماره ۸۴۲۲/۶ اعلام گردیده است. سرمایۀ اولیۀ آن از سوی حضرت امام خمینی مدظله العالی از محل وجوه شرعیه پرداخت گردیده و در ابعاد مختلف اقتصادی فرهنگی، تولیدی، رفاهی خانوادۀ شهداء جانبازان انقلاب و مستضعفین جامعه فعالیت میکند.

در بعد اقتصادی کالاهای مورد نیاز اقشار مزبور را از تولید کننده یا توزیع اصلی با حداقل قیمت ممکن تهیه و با نازلترین قیمت در اختیار خانواده های مذکور قرار میدهد.

این بنیاد تاکنون موفق شده است متجاوز از ۳۰ شعبه اصلی در سراسر ایران و نوعا در مناطق محروم و روستائی احداث نماید که این شعبه ها تاکنون جمعاً بیش از ۷۰ واحد توزیع را دائر کرده اند.

تا کنون این بنیاد در مناطق زیر نسبت به ایجاد شعبه اقدام کرده است:

۱- بوشهر۲- گناباد ۳- طبس ۴- فردوس ۵- میناب با ۲۷ واحد توزیع ۶- جرقویه ۷- کاشان ۸- لارستان ۹- شیراز ۱۰- اقلید ۱۱- کازرون ۱۲- اردبیل ۱۳- کرمان ۱۴- شهربابک ۱۵- رویدشت ۱۶- بروجرد ۱۷- استانه اراک ۱۸- اصفهان ۱۹- خمینی شهر۲۰- دماوند ۲۱- سیرجان ۲۲- برزاوند ۲۳- زرندکرمان ۲۴- کرج ۲۵- بندرجاسک ۲۶- مسجد سلیمان ۲۷- بم ۲۸- بافت ۲۹- بردسیر ۳۰- همدان ۳۱- فریدن ۳۲- پاوه ۳۳- سپیدان.

ضمنا، دفتر مرکزی این بنیاد در تهران است و شماره صندوق پستی آن ۱۵۳۳/۹۵ میباشد.

پاسدار اسلام موفقیت روز افزون این بنیاد و سایر بنیادها را در جهت خدمت مادی و معنوی به مستضعفین عزیز از خداوند متعال خواستار است.

اسامی شهداء و مجروحین روحانیون و پرچمداران انقلاب که در حمله فتح المبین از ۲/۱/۶۱ تا ۹/۱/۶۱ در جبهه جنوب به شهادت رسیده و یا مجروح شده اند

19دسامبر/16

روانشناسی و جامعه شناسی (۲)

درسهایی منتشر نشده از:

شهید حجۀ الاسلام و المسلمین دکتر باهنر

 

در مقالۀ پیش، جامعه شناسی دانشگاه را مورد بررسی قرار دادیم. اکنون قبل از آن که به موضوع دیگری بپردازیم، مختصری پیرامون واژۀ «جامعه» و «اصطلاح» «جامعه شناسی» بحث و گفتگو می کنیم:

جامعه چیست و جامعه شناسی کدام است؟

جامعه عبارت است از: مجموعۀ انسانهائی که برای هدف مشترک، با تقسیم مسئولیت و ایجاد روابط خاص دور هم جمع می شوند. بنابراین هر گروه و جمعیتی جامعه نامیده نمی‌شود. مثلا به عده ای از مردم که در پارک قدم می زنند، جامعه گفته نمی شود، زیرا آنان برای هدف مشترک و روابط خاص، با تقسیم مسئولیتهای جمعی به پارک نرفته اند و دور هم جمع نشده اند، ولی یک ملت و افراد یک کشور جامعه نامیده می شوند، زیرا آنان مردمی هستند که روابطی در میانشان وجود دارد و هر گروه و فردی هم مسئولیتی را پذیرفته، و در مجموع کشور را اداره می کنند و به حیات اجتماعی خود ادامه می دهند.

با توجه به تعریف بالا، جامعه شناسی نیز روشن می شود که عبارت است از: شناخت بافت روابط، تکوین، رشد و هدفهای یک مجتمع انسانی.

همچنانکه یک فرد تولد، رشد، بیماری، سلامت، بیداری، خواب، شکست، پیروزی و مرگ….. دارد، جامعه نیز عینا چنین است. و همانطورکه پیکریک فرد را سلولهای گوناگون و متعدد تشکیل می دهند، و درعین اینکه هر کدام، مسئولیت خاص و روابط ویژه ای دارند، و خود رشد و زندگی می کنند و نوعی حیات مخصوص به خود دارند، جمعا یک هدف را تعقیب می کنند و آن عبارت است از: ادامۀ حیات یک پیکر، جامعه نیز چنین است، یعنی افراد انسانها حکم سلولها، گلبولها و اعضاء و جوارح یک پیکر را دارند که هر کدام با داشتن حیا ت و روابط ویژه و ….. برای نجات و ادامه حیات جامعه می کوشند، پس جامعه حکم یک فرد را دارد.

کدام اصل است، فرد یا جامعه؟

با توجه به مطالب بالا، در جامعه شناسی این بحث مطرح است که: آیا اصالت با فرد است، یا با جامعه؟ به تعبیر دیگر آیا باید اصالت را به فرد بدهیم و بگوئیم: این فرد است که: خواسته هایش و اراده اش و استقلال و رشدش در جامعه اثر دارد، و این افراد رشید هستند که یک جامعۀ رشید بوجود می آوردند و …… یا اینکه بگوئیم: اصل جامعه است و فرد، حکم مهره را در درون جامعه دارد و جامعه است که فرد را بهر سوئی که خواست هدایت می کند فرد با رشد جامعه رشد می یابد، و با ضعف جامعه تضعیف می شود. این کارخانه جامعه است که کار می کند. و اگر این کارخانه نباشد، یک فرد، یک پیچ و مهرۀ دور افتاده ای خواهد بود. بر اساس این دو نظریه، دو نوع فلسفه بوجود آمده است:

اصالت فرد و اصالت جامعه، سوسیالیسم و ایده آلیسم، سوسیالیته و ایدوآلیته.

در مکتوبهای گوناگون تربیتی، سیاسی، فلسفی نیز این بحث پیش می آید و هر کدام طرفدارانی دارد. مثلا «ژان ژاک روسو» در کتاب «امیل» اصالت را به فرد می دهد و روانشناسی تربیتی را بر این اصل آغاز می کند، ولی در همین رشته افرادی هستند که اصالت را به جامعه داده اند.

در مارکسیسم و در جامعۀ سوسیالیسم اصالت مربوط به جامعه است و فرد همانند مهره ای معرفی می شود، بر خلاف مکتبهای غربی که آزادیهای نامحدود بفرد می دهند تا آنجا که بر سرمایه داری وسیع کشیده می شود.

از توضیحات بالا روشن شد که برخی به «فرد» و برخی به «جامعه» اصالت داده اند، ولی اسلام طبق روال روانشناسی و جامعه شناسی مخصوص به خود که بر اساس تعادل و شناخت درست استوار است در اینجا نیز اصالت را به یکی از اینها نداده، بلکه «اصالت فرد آویختۀ با جامعه» را اعلام می کند: از یک سو به فرد رشد می دهد، آزادی می دهد، شخصیت می دهد، استعدادش را به شکوفائی می رساند به او نقش احساس مسئولیت می‌دهد و در بسیاری از روابط اجتماعی، اختیار کامل و حق انتخاب بوی می دهد. مانند معاملات که باید با رضایت خود فرد باشد، و گرنه معامله باطل است، یا ازداوج که با انتخاب و آزادی کامل طرفین، عقد ازدواج اجراء می شود. در انتخاب شغل و رشته و…. نیز همین طور است.

و از سوی دیگر جامعه و امت را مورد اهمیت قرار می دهد، و آنجا که رشد جامعه مطرح است همه چیز را مربوط به جامعه می داند به فرد می گوید: تو منافعت رافدای جامعه کن، با آگاهی و آزادی حرکت را طوری قرار بده که منافع و مصالح جامعه محفوظ بماند، حق نداری هیچ کاری انجام دهی که به زیان جامعه باشد. ولذا قرآن خطابهای دسته جمعی دارد و قوانین کلی جامعه شناسی در قرآن به این صورت است:

«tygsß ßŠ$|¡xÿø۹$# ’Îû ÎhŽy9ø۹$# ̍óst7ø۹$#ur $yJÎ/ ôMt6|¡x. “ω÷ƒr& Ĩ$¨Z9$#»[۱]

یا:

«öqs9ur ¨br& Ÿ@÷dr& #“tà)ø۹$# (#qãZtB#uä (#öqs)¨?$#ur $uZóstGxÿs9 NÍköŽn=tã ;M»x.tt/ z`ÏiB Ïä!$yJ¡¡۹$# ÇÚö‘F{$#ur »[۲]

همچنین مسائل مربوط به امربمعروف و نهی از منکر و جهاد و سایر مسئولیت های اجتماعی، عموما ناظر به عظمت و اصالت جامعه است.

پس از نظر اسلام «اصالت متقابل» در میان فرد و جامعه مطرح است و هر دو اصلند. اسلام در حالی که به فرد مسئول می گوید منافع شخصیت را فدای جامعه ات کن، در عین حال می گوید این کار باید با آزادی و آگاهی و اختیار فرد صورت گیرد و خود فرد حرکتش را باید بگونه ای ترتیب دهد که مصلحت جامعه رعایت شود.

این یک نوع روانشناسی است. اسلام در حالی که جامعه را یک واحد کل می داند و برای آن مرگ و زندگی قائل است و می گوید:

«ô‰s)s9ur $uZõ۳n=÷dr& tbrãà)ø۹$# `ÏB ôMä۳Î=ö۶s% »[۳]

در نظر اسلام فرد و جامعه نسبت به یکدیگر تأثیر متقابل دارند.

«ö@è% (#r玍ř ’Îû ÇÚö‘F{$# (#rãÝàR$$sù y#ø‹x. tb%x. èpt7É)»tã tûïÏ%©!$# `ÏB ã@ö۶s% »[۴]

در همان حال فرد را دارای نقش و مسئولیت می داند و می گوید:

«‘@ä. ¤§øÿtR $yJÎ/ ôMt6|¡x. îpoY‹Ïdu‘ »[۵]

«`yJsù ö@yJ÷ètƒ tA$s)÷WÏB >o§‘sŒ #\ø‹yz ¼çnttƒ »[۶]

خلاصه آنکه از نظر اسلام نقش و حرکت فرد و جامعه نسبت به یکدیگر تاثیر متقابل دارند، همچنانکه تاریخ می تواند فرد را در مسیر خود قرار دهد، فرد نیز تاریخ ساز می‌شود، مانند انبیاء و رهبران الهی و آسمانی.

ضرورت حاکمیت قوانین

همچنانکه برای ادامۀ زندگی یک فرد از جهت «فیزیولوژیکی» نوعی قانون طبیعی لازم و حاکم است، برای رشد و تداوم حیات یک جامعۀ بشر نیز به قوانین احتیاج است که حاکم بر جامعه باشد. چه می شود که یک جامعه می تواند باقی بماند، یا بمیرد؟! اینجا طرح این فلسفه پیش می آید که: جامعه با حفظ هویت اجتماعیش چه قوانینی بر آن حاکم است؟ و علت رشد و یار کودش چیست؟

 

[۱] – بواسطۀ اعمال مردم فساد در خشکی و دریا پدیدار گشت (سوره روم آیه ۴۱).

[۲] – اگر مردم شهرها (روی زمین) ایمان آورده و پرهیزگار می شدند ، ما درهای برکات آسمانها و زمین را بر وی آنها می گشودیم (سورۀ اعراف آیه ۹۶).

[۳] – ما، اقوام و مللی را پیش از شما به کیفر ظلمشان بدست نابودی سپردیم. (سورۀ یونس آیه ۱۳). با این آیات، بهترین قواعد جامعه شناسی ارائه شده است که در پرتو آنها سبب شکستها و پیروزیها بدست می آید و انسانها نتیجه می گیرند.

[۴] – (ای پیامبر) بگو (بمردم) که در زمین سیر کنید پس بنگرید چگونه بوده است سرانجام پیشینیان (روم آیه ۴۲).

[۵] – هر کس در گرو آن چیزی است که بدست آورد (سوره مدثر آیه ۳۸).

[۶] – هر کس به وزن ذره ای نیکی کند، آنرا می بیند (سورۀ زلزله آیه ۷).

19دسامبر/16

رهنمودها

* در کشوری که همۀ مردمش به جنگ میروند، نمیشود کودتا کرد. ۲۲/۱/۶۱

* انشاء الله این کشور را ما به صاحب اصلی آن امام زمان (عج) تحویل میدهیم. ۲۲/۱/۶۱

* مقاومت و فداکاری این زنان بزرگ در جنگ تحمیلی، آنقدر اعجاب آمیز است که قلم و بیان از ذکر آن عاجز و بلکه شرمسار است. ۲۶/۱/۶۱

* یک نصیحت مخلصانه و پدرانه به بانوانی که جوانند و همسرانشان به لقاءالله پیوسته اند می‌نمایم که از ازدواج سرباز نزنند.

* آنچه برای من یک خاطره فراموش نشدنی است، ازدواج یک دختر جوان با یک پاسدار عزیز است که در جنگ هر دو دست خود را از دست داده و از هر دو چشم آسیب دیده. ۲۶/۱/۶۱

* اینجانب در طول این جنگ، صحنه هائی از مادران و خواهران و همسران عزیز از دست داده دیده ام که گمان ندارم در غیر این انقلاب نظیری داشته باشد. ۲۶/۱/۶۱

* مبادا پیروزیها شما را مغرور کند، و از کمکهای غیبی غافل نماید که غرور و غفلت انسان را به تباهی می کشد، ۲۹/۱/۶۱

* فرماندهان و مسئولان موظف هستند که هر کس در یکی از احزاب یا گروه های سیاسی یا دینی وارد شد به او تذکر دهند  ۲۹/۱/۶۱

آنچه شما را پیروز کرد و میکند ژ- ۳ و مسلسل شما نیست، ایمان و اخلاص شماست. ۲۹/۱/۶۱

* فتوحات شما غیر قابل وصف است، لکن اخلاص شما از آن بالاتر است ۲۹/۱/۶۱

* شما ایثار کردید و شما اخلاص مندید و شما بر نفس خود پیروز شدید و ما عقب ماندیم. ۲۹/۱/۶۱

* شهداء را قلم ها می سازند و قلم ها هستند که شهید پرورند. ۹/۲/۶۱

* باید تبلیغات خود را گسترش دهیم و به زبانهای دیگر از قبیل عربی و انگلیسی مسائل را به سایر نقاط دنیا برسانیم. ۹/۲/۶۱

* در کارهای تبلیغی، حوزه علمیه نظارت نماید تا دچار مشکل و اشتباه نشود ۹/۲/۶۱

* دماء شهداء اگر چه بسیار ارزشمند و سازنده است، لکن قلم ها بیشتر میتوانند سازنده باشند. ۹/۲/۶۱

* اهمیت انتشارات مثل اهمیت خونهائی است که در جبهه ها ریخته میشود. ۹/۲/۶۱

* عطر عرق بدن کارگران مثل قطره خون شهداء است. ۱۲/۲/۶۱

* هر دو بلوک غرب و شرق کارگر را ابزار قدرت و منافع خودشان کرده اند ۱۲/۲/۶۱

* آثار استاد شهید مطهری بی استثناء همه خوب و انسان ساز است. ۱۲/۲/۶۱

* خدمتی که مرحوم شهید مطهری به نسل جوان و دیگران کرده است، کم کسی کرده است. ۱۲/۲/۶۱

* روند انقلاب و گذشت زمان در مسیر اهداف الهی و انسانی شما خواهد بود.

* ضمن فراگیری علوم و دانش مورد نیاز کشور خود، الگوئی برای انقلاب اسلامی در خارج باشید.

* از نفوذ افکار، افراد انحرافی و غیر اسلامی در مجامع و محافل تبلیغی خود با روشهای معقول و اسلامی جلوگیری نمائید.

* از کمی عدد در برابر جنود شیطان نهراسید…… ضد انقلاب عمرش به پایان رسیده. ۲۱/۱/۶۱

* باید بیشترین وقت خود را صرف آگاه نمودن نسل جوان بنمائیم. ۲۲/۱/۶۱

* آزادی فلسطین یکی از آرمانها و اهداف همیشگی انقلاب ما بوده و هست. ۲۴/۱/۶۱

* ملت و دولت، آماده است پس از پایان جنگ تحمیلی با دولتهای مترقی عرب به نجات قدس عزیز و ملت مظلوم فلسطین بشتابد. ۲۴/۱/۶۱

* وحشت آمریکائیها و مزدوران اسرائیل از حرکت جدید تودۀ مردم در بیت المقدس با شعار الله اکبر بهترین سند اهمیت و عظمت این حرکت است. ۲۴/۱/۶۱

* انقلاب اگر نتواند پیام جهانی خود را صادر کند، در داخل از پویائی و حرکت می ایستد. ۷/۲/۶۱

* ملت مسلمان ایران با هر دو سیاست آمریکا و شوروی مخالف است و آن را محکوم می کند. ۷/۲/۶۱

* نباید قداست ارگانهای انقلاب اسلامی را از بین برد و آنها را گرفتار تشریفات و کاغذ بازی اداری معمول کنیم. ۹/۲/۶۱

* باید سپاه پیام مکتبی خود را به گوش تمام محرومین و مستضعفین برساند. ۹/۲/۶۱

* رسالت سپاه حفظ انقلاب از توطئه های جهانی دشمنان اسلام و ابرقدرتها در داخل و خارج کشور می باشد. ۹/۲/۶۱

 

19دسامبر/16

رهنمودهایی از تاریخ اسلام برای تداوم انقلاب اسلامی

حجۀ الاسلام و المسلمین رسولی

قسمت ششم

با توجه بدانچه ذکر شد اکنون وارد ماجرا شده و آزارهای مشرکین را نسبت به مسلمانان صدر اسلام یادآور میشویم، البته یک نکته را نیز باید در نظر داشته باشیم که آزار دشمنان اسلام صورتهای گوناگونی داشت یعنی آنهائی را که قوم و قبیله معروف و پشتیبان نیرومندی نداشتند شکنجه و آزار بدنی میکردند تا جائیکه برخی از آنها زیر شکنجه شهید شده و جان می سپردند، و آنها را که عشیره و قوم و قبیلۀ نیرومندی داشتند با تهدید و ارعاب و آزارهای زبانی و ناسزا گوئی و احیانا با تهمت و افتراء در صدد بر می آمدند تا آنها را از صحنۀ مبارزه خارج نموده و ندای حق طلبانۀ آنها را خاموش کنند و در اینجا ما داستان را از خود رسول خدا (ص) شروع می کنیم و شما را در جریان اصلی تاریخ قرار میدهیم:

مشرکان در نزد ابوطالب:

سران مکه و قدرتمندان مشرکی که با تبلیغات رسولخدا (ص) حیثیت اجتماعی و مادی خود را در مخاطره دیدند از جمله اقداماتی که برای جلوگیری از پیشرفت مرام مقدس اسلام نمودند این بود که بفکر افتادند بنزد ابوطالب عموی پیغمبر که سمت ریاست بنی هاشم و کفالت رسول خدا را بعهده داشت بروند و با وی در اینباره مذاکره کرده تا بلکه بتوانند حمایت وی و قبیلۀ بنی هاشم را از پیغمبر اسلام و هدف عالی او باز دارند و بدین ترتیب راه برای حمله و آزار رسول خدا (ص) و احیانا قتل آنحضرت هموار سازند.

چنانچه از تواریخ بر میآید آمدن سران مکه بنزد ابوطالب بدین منظور چند بار تکرار شد و هر مرتبه پیشنهادی میکردند و بنوعی میخواستند تا وی و بنی هاشم را از دفاع و حمایت رسول خدا‌(ص) باز دارند و در هر بار با مخالفت ابوطالب روبرو میشدند مأیوس از نزد وی باز می گشتند تا جائیکه یکباره از او نا امید شده و تصمیم او را در حمایت از آن حضرت قطعی دیدند ابن هاشم می نویسد: سران قریش وقتی مشاهده کردند محمد (ص) همچنان به تبلیغ دین خود مشغول است و ابوطالب نیز بی دریغ از وی حمایت می کند و مانع از آن است که کسی باو صدمه و آزاری برساند چند تن را بعنوان نماینده بنزد ابوطالب فرستادند که از آن جمله بودند: عتبه و شیبه پسران ربیعه، ابوسفیان، ابوالبختری اسود بن مطلب، ابوجهل، ولید بن مغیره، نبیه و منیه- پسران حجاج بن عامر- و عاص بن وائل.

اینان بنزد ابوطالب آمده گفتند: ای ابوطالب این برادر زاده ات بخدایان ما ناسزا میگوید از آئین ما عیبجوئی می کند، دانشمندان ما را بی خرد و سفیه می خواند. پدران ما را گمراه می داند، اینک یا خودت از او جلوگیری کن و یا جلوگیری او را بما واگذار، زیرا تو نیز همانند مائی و ما او را کفایت خواهیم کرد، ابوطالب سخنان آنها را شنید و با خوشروئی و ملایمت آنها را آرام ساخته و با خوش روئی از نزدش بیرون رفتند.

و چون ادامۀ کار رسولخدا (ص) را مشاهده کردند برای بار دوم بنزد ابوطالب آمده و همان سخنان را تکرارکرده و ادامه داده گفتند ای ابوطالب تو درمیان ما مردی بزگوار و شریف هستی و ما برای نخستین بار بنزد تو آمدیم و از تو خواستیم از محمد جلوگیری کنی اما گفتار ما را نادیده گرفتی اینک بخدا سوگند طاقت ما تمام شده و بیش از این نمی توانیم نسبت به پدرانمان دشنام بشنویم و به بزرگان ما بد بگویند و بر خدایان ما عیب بگیرند اینک یا خودت جلوی او را بگیر یا ما بجنگ تو آمده و با هم کار زار می کنیم تا یکی از دو طرف از پای در آید و بهلاکت رسد.

سران قریش از نزد ابوطالب بیرون رفتند ولی ابوطالب بفکر فرو رفت و خود را در محذور سختی مشاهده کرد، از طرفی دشمنی و جدائی از قریش برایش سخت و مشکل بود و از سوی دیگر نمی توانست رسولخدا (ص) را به آنها تسلیم کند و یا دست از یاریش بردارد، این بود که محمد (ص) را خواست و گفتار قریش را به اطلاع آن حضرت رسانید و بدنبال آن گفت: ای محمد اکنون بر جان خود و جان من نگران باش و کاری که از من ساخته نیست و طاقت آنرا ندارم بر من تحمیل نکن.

رسولخدا (ص) گمان کرد عمویش میخواهد دست از یاری او بردارد. از اینرو فرمود: بخدا سوگند اگر خورشید را در دست راست من بگذارند و ماه را در دست چپ من قرار دهند من دست از اینکار بر نمیدارم تا در اینراه هلاک شوم یا آنکه خداوند مرا برایشان نصرت و یاری دهد و بر آنان پیروز شوم و سپس اشک در چشمان آنحضرت حلقه زد و گریست و از جا برخاست و بسوی در اطاق براه افتاد، ابوطالب که چنان دید صدای آنحضرت زده و گفت: فرزند برادر برگرد و چون رسولخدا بازگشت بدو گفت:

برو و هر چه خواهی بگو که بخدا سوگند هرگز دست از یاری تو بر نخواهم داشت!

و در تواریخ دیگر است که قریش در ضمن سخنان خود به ابوطالب گفتند: اگر فقر و نداری سبب شده تا محمد این سخنان را بگوید ما حاضریم مال زیادی را جمع آوردی کرده به او بدهیم به اندازه ای که او ثروتمند ترین مرد قریش گردد و بر همۀ ما مهمتر شود.

و سخن رسولخدا (ص) که فرمود: اگر خورشید را در دست راست من بگذارند و ماه را در دست چپ من قرار دهند از ینکار دست بر نخواهم داشت پاسخ این گفتارشان بود.

و بهر صورت سومین باری که بنزد ابوطالب آمدند پیشنهاد عجیبی کردند و آن این بود که عماره بن ولید را که جوانی زیبا و نیرومند بود بنزد ابوطالب آورده و گفتند: این ابوطالب این عماره را که از همۀ جوانان قریش زیباتر و نیرومندتر است بگیر و در عوض محمد را بما بسپار تا ما او را بقتل رسانیم و عماره را بجای او بفرزندی خود بگیر! ابوطالب گفت: بخدا پیشنهاد زشتی بمن میدهید! آیا فرزند خود را بشما بسپارم تا او را بکشید هرگز اینکار را نخواهم کرد مطعم بن عدی- یکی از سران قریش- گفت: ای ابوطالب بخدا سوگند قوم تو از راه انصاف با تو سخن گفتند و تا جائیکه میتوانستند سعی کردند آزاری بتو نرسانند ولی گویا تو نمی خواهی پیشنهاد دوستانه و گفتار منصفانۀ ایشانرا بپذیری!  ابوطالب گفت: ای مطعم بخدا سوگند گفتارشان منصفانه نبود و این تو هستی که میخواهی با این سخنان دشمنی آنها را نسبت بمن تحریک کنی، حال که چنین است پس هر چه میخواهی بکن و من پیشنهادشان را نخواهم پذیرفت.

شدت آزار مشرکان:

مشرکین که از ملاقاتهای مکرر با ابوطالب نتیجه ای نگرفتند بفکر آزار بیشتری نسبت به رسولخدا (ص) و مسلمانانی که بآنحضرت ایمان آورده بودند افتاده و تصمیم گرفتند فشار خود را نسبت بآنها بیشترکنند تا بلکه بدین وسیله از پیشرفت سریع مرام مقدس اسلام جلوگیری بعمل آوردند، و بدین منظور رؤسای قبائل هر کدام تنبیه و آزار افراد تازه مسلمان قبیلۀ خود را بعهده گرفتند و قرار شد هر کدام جداگانه عهده دار شکنجۀ مسلمانان قبیلۀ خود گردند.

ابوطالب که چنان دید فرزندان هاشم و عبدالمطلب را طلبید و از ایشان خواست تا او را در دفاع از رسول خدا (ص) کمک دهند. آنان نیز پس از استماع گفتار ابوطالب سخنش را پذیرفتند، تنها ابولهب بود که از قبول آن پیشنهاد خودداری کرد و در دشمنی و عداوت خود باقی ماند و بلکه به پیشنهاد سران مشرک مکه آزار رسولخدا (ص) را بعهده گرفت و تا زنده بود از دشمنی و آزار آنحضرت دست برنداشت، و گذشته از آن همسرش ام جمیل و پسرش عتبه را نیز بدشمنی وادار میکرد و آن دو نیز به وی تأسی جستند تا آنجا که ام جمیل خار سر راه رسولخدا‌(ص) میریخت، وشعر در مذمت او می سرود، چنانچه قبل از این مذکور گردید، تا جائیکه سورۀ ابولهب در مذمت آندو نازل گردید و همین امر سبب شد که مقداری از مدت آزارشان بکاهند، و تنبیه شوند.

ابولهب و رسول خدا:

نام ابولهب عبدالعزی بود که بگفتۀ برخی چون عزی نام بتی بود خداوند در قرآن نخواسته است او را  بندۀ بت بخواند و کنیه اش را ذکر فرمود و سبب اینکه به این کنیه نیز او را خوانده است بگفتۀ بعضی آن بود که گونه هایش سرخ فام و برافروخته بوده و سرخی گونه اش را تشبیه به شعلۀ سرخ آتش و زبانۀ دوزخ و جهنم کرده تا بفهماند که او جهدمی است.

و بهر صورت آزاری که رسول خدا (ص) از این مرد در راه تبلیغ دیانت مقدس اسلام دید زیانبخش تر و زیادتر از آزار دیگران بود، زیرا دشمنان دیگر آن جرئت و جسارت را نداشتند که در حضور بنی هاشم و در هر مجلس و محفلی آنحضرت را تمسخر و تکذیب و آزار کنند ولی ابولهب چون خود فرزند نا خلف عبدالمطلب و عموی رسولخدا (ص) بود جرئت اینکار داشت، و گذشته مردم جزیره العرب مخالفت و دشمنی دیگران را غالبا حمل بر حسادت و کینه توزی با بنی هاشم میکردند ولی مخالفت و تکذیب ابولهب را نمی توانستند حمل بر چیزی کنند و از اینجهت تمسخر و استهزاء و تکذیب او در عموم افراد مؤثر واقع میشد.

بعنوان شاهد بنمونه های زیر توجه کنید:

ابن هاشم می نویسد: پیغمبر در ایام برگزاری اعمال حج به منی و جاهای دیگری که محل اجتماع و برگزاری مراسم حج بود میرفت و با قبائل و طوائفی که از اطراف آمده بودند درباره مأموریت و نبوت خویش سخن می گفت و آنها را به توحید و خدا پرستی و نبوت خود دعوت میکرد- آنگاه از قول یکی از زائران نقل میکند که گفته است- من جوان در منی با پدرم سخن می گفتیم، ناگاه پیغمبر ظاهر شد و قبیله های گوناگون را به یگانگی خدا و رسالت خود میخواند و پشت سرش مردی أحول با گونه های بر افروخته و گیسوانی که از هر سوی او آویخته بود دیدیم که او را دنبال میکرد و چون سخن پیغمبر بپایان میرسید او فریاد میزد:

ای بنی فلان سخن او را نپذیرید و پیرویش نکنید که میخواهد شما را از لات و عزی و هم پیمانانتان باز دارد مبادا از او پیروی کنید!

من از پدرم پرسیدم: این احوال کیست؟ گفت: عمویش عبدالعزی فرزند عبدالمطلب یعنی ابولهب است.

ابن شهر آشوب و دیگران از طارق محاربی نقل کرده اند که گوید: مردی را در بازارذی المجاز دیدم که جامه ای سرخ رنگ در برداشت و می گفت:

ایها الناس بگوئید «لا اله الا الله» تا رستگار شوید، و بدنبال او مردی سنگ به پاهایش میزد بدانسان که خون از پاهای او جاری شده بود و می گفت:

مردم او درغگو است سخنش را نشنوید و نه پذیرید من پرسیدم: این مرد کیست؟ گفتند: این جوان پیغمبر است و این مرد عمویش ابولهب.

و در جریان صحیفۀ ملعونه که قریش و همدستانشان برای اینکه رسولخدا (ص) را بزانو در آورند طبق تعهد نامه ای معامله و داد و ستد را با بنی هاشم بر خود ممنوع کردند و ابوطالب و بنی هاشم مجبور شدند سه سال در شعب ابوطالب با کمال سختی و مشقت روزگار خود را بسر برند، می نویسند: ابولهب گذشته از اینکه پیوسته مترصد بود مبادا کسی از خویشان و یا دیگران آذوقه و خوارو بار و سایر مایحتاج زندگی بآنها برساند و یا بفروشد هر گاه کاروانهای تجارتی نیز از خارج وارد مکه میشد بآنها سفارش میکرد تا ممکن است به افرادی که از شعب ابوطالب پیش آنها میروند چیزی نفروشند و اگر جنسی را خواستند بخرند قیمت آنرا چند برابر بگوئید که آنها قدرت خرید نداشته باشند و چنانچه از اینراه خسارتی متوجه شما شد من جبران میکنم و عملا نیز اینکار را میکرد، و پس از این خواهیم خواند که این عمل ابولهب که مردی سرشناس و ثروتمند بود تا چه حد در محاصرۀ اقتصادی و اجتماعی آنها مؤثر بود تا جائیکه گاهی از شدت گرسنگی صدای اطفال گرسنه بنی هاشم از میان شعب ابوطالب بگوش مردم مکه میرسید.

ادامه دارد

19دسامبر/16

در آستانه روز جهانی مستضعفین

بسم الله الرحمن الرحیم

در آستانه پیروزی نهائی جمهوری اسلامی ایران در جنگ تحمیلی، پانزده شعبان زاد روز مصلح جهانی و منجی انسانها حضرت ولی عصر حجت بن الحسن، مهدی موعود (عج) فرا میرسد، روزی که در آن آن امید به پیروزی حق و عدالت و حرکت به سوی تحقق آرمانهای الهی انبیاء تولدی دوباره یافت.

اعتقاد بر اصل امامت به عنوان مکمل نبوت و ادامه رسالت پیامبران الهی و اعتقاد بر امامان معصوم (ع) که دوازدهمین و آخرین آنان یعنی امام زمان «عج» هم اکنون زنده در پس پرده غیبت به سرمیبرد و اعتقاد به اینکه آنحضرت واسطه فیض الهی است و همچون خورشید عالمتاب از پس ابرهای غیبت برجهان هستی، نور ایمان و گرمی زندگی می بخشد.

….. و انتظار، یعنی آمادگی و تلاش همواره برای ظهور و قیام آنحضرت به منظور نابودی ستم وجور و بر قرار کردن حق و عدالت و حکومت «الله» در سراسر گیتی و تحقق وعده های الهی در مورد وراثت مستضعفان در زمین و پیروی از ولایت فقیه، یعنی نیابت حضرت ولی عصی «عج» که عالیترین نمونه بارز آن در تاریخ غیبت آنحضرت اکنون در وجود حضرت امام خمینی تجلی یافته است.

…. اینها همه از ویژگیهای حرکت بخش اسلام و تشیع است که دلهای مومنان به «الله» را چنان از نور امید و حرارت ایمان آکنده میکند که در راه رسیدن به حق و مبارزه علیه باطل عاشقانه و ایثار گرانه سر از پا نشناخته در سودای رضای «الله» جانشان را به عنوان کمترین ثمن در طبق اخلاص تقدیم می کنند و شهادت به کامشان از عسل مصفی شیرین تر است. برخورداری از چنین پشتوانه ای است که انقلاب اسلامی را به پیروزی رساند و آن را در برابر صدها توطئه ای که هر یک از آنها چه بسا می توانست هر انقلابی را  هر چه هم نیرومند باشد به تباهی و نابودی بکشاند، آسیب ناپذیر کرد، بلکه همانگونه که همه دیدیم- و حتی به اعتراف یکی ازمفسران بزرگ غربی- هر طرحی که برای شکست و سرنگونی این انقلاب به کار گرفته شده نه آن که زیانی به آن نرسانده که همان نقشه به عاملی در جهت تثبیت و نیرومندی بیشتر جمهوری اسلامی تبدیل گردیده است. میتوان گفت گسترده ترین و مهمترین این توطئه ها جنگی است که استکبار جهانی بر علیه جمهوری اسلامی به راه انداخت. جنگ بی نظیری که با تمام پیش بینیهای لازم و حساب شده به منظور خفه کردن انقلاب اسلامی در داخل مرزهای ایران و نابودی آن آغاز شد ولی به خواست خدا و با ویژگیهای مکتب و امت اسلام به انسجام و تثبیت بیشتر جمهوری اسلامی و شکست مفتضحانه دشمنان اسلام انجامید.

و از همه مهمتر این که به توده های مستضعف جهان آموخت که میتوانند با قدرت ایمان و وحدت و بدون حمایت بیگانه با همه قدرتهای شرق و غرب بجنگند و با بدست گرفتن سرنوشت خویش به همه حقوق خود دست یابند و این خود نموداری از صدور انقلاب اسلامی و گامی ارزنده در جهت جهانی شدن آن به شمار میرود.

چه زیبا و بدیع است تقارن این پیروزیها با روز پانزدهم شعبان روزی که نوید بخش حکومت جهانی اسلام است و روزی که از سوی امید امام و امت حضرت آیۀ الله العظمی منتظری به عنوان روز جهانی مستضعفان پیشنهاد شده است.

این پیشنهاد ارزنده که از وجدان بیدار انسانی و بشارات ادیان آسمانی و اعتقاد قطعی اسلام و تشیع الهام گرفته است به زودی در اعماق قلوب همه مستضعفان جا گرفت و فصلی نو در گرایش توده ها و ملتهای جهان به انقلاب اسلامی گشود. والسلام

رحیمیان

 

19دسامبر/16

منطق شهید منطقی است آمیخته با منطق عشق

سوم شعبان میلاد سرورشهیدان حضرت امام حسین (ع) و روز پاسدار را گرامی می داریم.

از نظر اسلام و در فرهنگ مسلمانان که با طرز تفکر اسلامی فکر می کنند، کلمه شهید یک کلمۀ بسیار نورانی و مقدسی است که دیگر مفاهیم عالی اسلامی و انسانی را با آن می سنجند.

سرور شهیدان امام حسین (ع)، در راه کربلا اشعاری را می خواند که مضمون آن چنین است:

«اگر چه دنیا زیبا و دوست داشتنی است و آدم را به طرف خودش می کشد، اما جهان پاداش الهی، از دنیا خیلی زیباتر است.

و اگر مال دنیا را آخر کار باید گذاشت و رفت، پس چرا در راه خدا انفاق نشود؟

و اگر بدنهای ما ساخته شده که آخر کلار بمیرد، پس چرا در راه خدا، با شمشیرها قطعه قطعه نشود؟»

***

منطق شهید منطقی است آمیخته با منطق عشق، آنهم منطق عشق الهی از یکطرف، و منطق «اصلاح» و «مصلح» از طرف دیگر.

منطق شهید را بامنطق افراد معمولی نمیتوان مقایسه کرد و باصطلاح نمیشود منطق شهید را کوچک کرد و در منطق افراد عادی گنجاند.

اگر بگویم: قهرمان، مافوق قهرمان است. اگر بگویم مصلح، مافوق مصلح است. هرچه بگویم: مافوق آنست، هیچ کلمه ای جای این کلمه را هرگز نمیگیرد.

تربت شهید:

تو خدا را عبادت میکنی، ولی سر به روی خاکی بگذار که تماس کوچکی با خون شهید داشته باشد، تا اجر و ثواب تو صد برابر شود. یعنی ارزش شهید را درک کن، که خاک تربت او به نماز تو ارزش میدهد.

بویژه شهیدانی همچون شهیدان کربلا، شهیدان راه آزادی و حقیقت.

استاد شهید آیت الله مطهری

 

19دسامبر/16

سیره ائمه اطهار قسمت اول

حجه الاسلام و المسلمین خامنه ای ( رئیس جمهور)

پژوهشی در زندگی امام سجاد (ع)

دربارۀ امام سجاد (ع) سخن گفتن و سیره نوشتن کار دشواری است، زیرا زمینۀ معرفت و آشنائی مردم با این امام بزرگوار بسیار زمینۀ نامساعدی دارد…. در ذهن اغلب سیره نویسان و تحلیل گران اینطور وارد شده است که این بزرگوار در گوشه ای نشسته و به عبادت مشغول بود و کاری به سیاست نداشت. بعضی از مورخان و سیره نویسان این مسأله را با صراحت بیان کرده‌اند و آنهائی که با صراحت اینچنین نگفته اند، برداشتشان از زندگی امام سجاد چیزی جز این نیست، و این معنی را در القابی که به امام داده میشود، و تعبیراتی که از ایشان میشود، به خوبی میتوان فهمید:

برخی از مردم لقب «بیمار» به این بزرگوار می دهند، در حالی که بیماری ایشان همان چند روز واقعۀ عاشورا بود، و ادامه پیدا نکرد، و هر کسی در مدت عمرش چند روز بیمار میشود، گر چه بیماری امام برای مصلحتی خدائی بود که این بزرگوار وظیفه دفاع و جهاد در راه خدا را آن روز نداشته باشد که در آینده بتواند بار سنگین امانت و امات را بر دوش بکشد، و سی و پنج یا سی و چهار سال پس از پدر زنده بماند و دشوارترین دوران امامت شیعه را بگذارند.

شما وقتی سرگذشتهای زندگی امام سجاد را بنگرید، حوادث متنوع و جالب توجه زیادی خواهید دید، همانند دیگر امامان ما، لیکن اگر همۀ اینها را گرد هم آورید به سیرۀ امام سجاد دست نخواهید یافت. سیره هر کسی به معنای واقعی کلمه آنگاه روشن میشود که ما جهت‌گیری کلی آن شخص را بدانیم و سپس به حوادث جزئی زندگی او بپردازیم. اگر آن جهت گیری کلی دانسته شد آن حوادث جزئی هم معنی پیدا میکند، اما اگر چنانچه آن جهت‌گیری کلی دانسته نشد یا غلط دانسته شد، آن حوادث جزئی بی معنی یا دارای معنی نادرستی خواهد شد، و این مخصوص امام سجاد (ع) یا سایر امامان نیست، بلکه این اصل در مورد زندگی همه صدق میکند.

در مورد امام سجاد (ع)، نامۀ آن حضرت به محمد بن شهاب زهری، نمونه ای از یک حادثه در زندگی امام است. این نامه ای است از یک نفر که منسوب به خاندان پیامبر است به دانشمند معروف زمان در این باره نظرهائی میتوان داشت: این نامه می تواند جزئی از یک مبارزه گسترده و وسیع بنیانی باشد، می تواند یک نهی از منکر ساده باشد و میتواند اعتراض یک شخصیت به شخصیت دیگر باشد همانند اعتراض هائی که در طول تاریخ میان دو شخصیت و یا شخصیتها فراوان دیده شده است. از این جریان بخودی خود و جدا از بقیه حوادث آن دوره، چیزی نمیتوان فهمید تکیه من روی این مسأله است که ما اگر حوادث جزئی را بریده از جهت گیری کلی در زندگی امام مورد مطالعه قرار دهیم، بیوگرافی امام فهمیده نخواهد شد، مهم این است که ما جهت گیری کلی را بشناسیم.

نخستین بحث ما دربارۀ جهتگیری کلی امام سجاد (ع) در زندگی است، و این را با قرائنی از کلمات و زندگی خود آن حضرت، و نیز با برداشت کلی از زندگی ائمه (ع) یاد می کنم و توضیح می دهم.

جهت گیری کلی امامان در حوادث زندگی

بنظر ما پس از صلح امام حسن (ع) که در سال چهل هجری اتفاق افتاد، اهل بیت پیامبر به این قانع نشدند که در خانه نشسته و تنها احکام الهی را آنچنان که می فهمند بیان کنند، بلکه از همان آغاز صلح، برنامۀ همه امامان این بود که مقدمات را فراهم کنند تا حکومت اسلامی به شیوه ای که مورد نظرشان بود، بر سر کار آورند، و این را به روشن در زندگی و سخنان امام مجتبی (ع) می بینیم.

پس از اینکه امام حسن (ع) با معاویه صلح کرد، نادانان و ناآگاهان با زبانهای مختلف حضرت را نکوهش می کردند: گاهی او را ذلیل کنندۀ مؤمنین می دانستند و می گفتند: شما این مؤمنین پرشور و پر حماسه ای که در مقابل معاویه قرار داشتند، با صلح خودتون خوار کردید و تسلیم معاویه نمودید، گاهی تعبیرات محترمانه تر و مؤدبانه تری بکار می بردند ولی مضمون یکی بود.

امام حسن (ع) در برابر این اعتراضها و ملامتها جمله ای را خطاب به آنان می گفتند که شاید در سخنان آن حضرت از همه جملات رساتر و بهتر باشد، و آن جمله این است:

«ماتَدری لَعَلَّهُ فِتنَۀٌ لَکُم وَ مَتاعٌ»   «الی حین»

چه می دانی و از کجا میدانی، شاید این یک آزمونی برای شما است؟ و شاید یک متاع و بهره‌ای است برای معاویه تا زمانی محدود، و این جمله اقتباس از آیه قرآن است.

این به روشنی نشان می دهد که حضرت در انتظار آینده ای است، و آن آینده چیزی جز این نمیتواند باشد که حکومت غیر قابل قبول از نظر امام حسن (ع) که بر حق نیست باید کنار برود و حکومت مورد نظر سرکار بیاید. لذا به اینها می گوید که شما از فلسفه کار اطلاع ندارید. چه می دانید شاید مصلحتی در این کار وجود دارد؟

در آغاز صلح، دو نفر از سران شیعه (مسیب بن نجیه و سلیمان بن صرد) با عده ای از مسلمانان خدمت امام مجتبی مشرف شدند و گفتند: ما نیروی زیادی داریم، از خراسان و از عراق و…. و اینها را در اختیار شما میگذاریم و حاضریم معاویه را تا شام تعقیب کنیم. حضرت آنها را رد خلوت به حضور خواستند و مقداری با آن سخن گفتند پس از اینکه بیرون آمدند آرام شده بودند، و نیروهایشان را رها کرده و پاسخ روشنگری هم به عدۀ همراهان خودشان ندادند.

طه حسین مدعی است که این دیدار در حقیقت سنگ زیر بنای اصلی مبارزات تشیع را گذاشت، یعنی میخواهد بگوید امام حسن (ع) با اینها نشستند و مشورت کردند، و در همین دیدار تشکیلات عظیم شیعی را بوجود آوردند بنابراین در زندگی امام حسن (ع) و در کلمات این بزرگوار، این معنی واضح است، گر چه در آن دوران زمینۀ چنین قیامی آماده نبود، زیرا رشد مردم کم و تبلیغات و امکانات مالی دشمن خیلی فراوان بود. دشمن از شیوه هائی استفاده می کرد که امام حسن نمی توانست از آن شیوه ها استفاده کند، مثل دادن پولهای بی حساب، جمع کردن افراد غیر موجه و ناصالح که امام از این کارها نمی توانست بکند، چرا که دست او باز بود، و دست امام حسن بسته.

بدینجهت کار امام حسن (ع) کاربنیانی و بسیار عمیق و زیر بنائی بود. ده سال امام حسن با همان چگونگی ها زندگی کردند. در این مدت افرادی را دور خود جمع کرده و پرورش دادند. عده‌ای در گوشه و کنار با شهادت خودشان، با سخنان مخالفت آمیز خودشان با دستگاه معاویه مخالفت کرده و در نتیجه آنها را تضعیف نمودند.

پس از آن نوبت به امام حسین (ع) رسید آن بزرگوار نیز همان شیوه را در مدینه و مکه و جاهای دیگر دنبال کردند. تا اینکه معاویه از دنیا رفت و حادثه ی کربلا پیش آمد. گر چه حادثۀ کربلا قیامی بسیار مفید و با رور کننده برای آینده اسلام بود، اما بهرحال آن هدفی را که امام حسن و امام حسین دنبال می کردند و به تأخیر انداخت، برای اینکه مردم را مرعوب کرده، یاران نزدیک امام حسن و امام حسین را به دم تیر برده و دشمن را مسلط نمود، و این جریان بطور طبیعی پیش می آمد. اگر قیام امام حسین (ع) به این شکل نبود، حدس بر این است که پس از او و در آینده ای نزدیک امکان حرکتی که حکومت را به شیعه بسپارد وجود داشت. البته این سخن بدین معنی نیست که قیام امام حسین (ع) باید انجام نمیگرفت، بلکه شرائطی که در قیام امام حسین بود، شرائطی بود که ناگزیر باید آن قیام در آن هنگام انجام می گرفت، و در این هیچ شکی نیست. لکن اگر آن شرائط نبود، و اگر امام حسین در آن جریان شهید نمیشد، احتمال زیادی بود که آینده مورد نظر امام حسن (ع) بزودی انجام گیرد. در این معنی روایتی هست که در اینجا می آورم:

در «کافی» ابوحمزه ثمالی از امام باقر (ع) چنین روایت می کند:

«سَمِعتُ اَبا جَعفَر (ع)یَقُولُ:»

«یا ثابِتِ، اِنَّ اللهَ تَبارَکَ وَ تَعالی قَد»

«کانَ وَقَّتَ هذا الأَمرَ فِی السَّبعین»

«هذا الامر»

یعنی حکومت و ولایت اهل بیت، در همه روایاتی که کلمه « هذا الامر» آمده، یا اگر در همه نگوئیم، در اغلب روایاتی که این کلمه هست، مقصود حکومت اهل بیت است، در پاره ای از موارد هم به معنای قیام است نه بمعنای حکومت بهر حال «هذا الامر» یعنی این موضوع موضوعی که در میان تشیع و پیروان امام رائج و معمول بود که سالها از آن سخن می گفتند و آرزویش را داشتند و برایش طرح ریزی می کردند.

امام باقر (ع) در این روایت میفرماید: خدای متعال برای این کار- که مورد نظر ما است و همان حکومت اهل بیت است تاریخی و وقتی تعیین کرده بود که آن وقت سال هفتاد است، یعنی ده سال پس از شهادت امام حسین (ع)

سپس می فرماید:

«فَلَمّا اَن قُتِلَ الحُسَینُ صَلَواتُ اللهُ»

«عَلَیه اِشتَدَّ غَضَبُ اللهِ تَعالی عَلی»

«اَهلِ الأَرضِ، فَاَخَّرَهُ اِلی اَربَعینَ»

«وَمِائَۀ»

هنگامی که امام حسین (ع) به شهادت رسیدند، خشم خدا بر اهل زمین شدید شد و آن تاریخ و موعد را تا سال صدو چهل به تأخیر انداخت، و سال صدوچهل، هشت سال قبل از شهادت امام صادق (ع) است. من در باب زندگینامۀ امام صادق (ع) روی این کلمه صدوچهل یک بحث مفصلی دارم، و تصورمن اینست که، آن ولی امر وقائمی که باید قیام می کرد و حق را میگرفت، می بایست امام صادق (ع) باشد، ولی آن وقت بنی عباس با حرکت عجولانه خود، به خاطر دنیا و هوای نفس، از هر شیوه ای که میخواستند استفاده کرده و زمینه کار را از اهل بیت گرفتند که موعد مقرر از آن وقت هم به تأخیر افتاد. در ادامۀ روایت می فرماید:

«فََحَدَّ ثناکُم فَاَضَعتُم الحَدیثَ وَ کَشَفتُم»

«حِجابَ السّتر (یاقِتاعَ السِّرِ، نسخه بدل»

« است) وَ لَم یَجعَلِ اللهُ لَهُ بَعدَ ذلِکَ»

«وَقتاً عِندَنا، وَ یَمحُوا اللهُ ما یَشاءُ وَ»

«یُثبِتُ وَ عِندَهُ اُمُّ الکِتابِ»

ما جریان را به شما گفتیم و شما آن را افشاء کردید و پردۀ استتار را پس زدید و راز مگو را گفتید، لذا خدای متعال دیگر وقت معینی برای این امر قرار نداد. خداوند وقتها را محو میکند، هر چه را میخواهد نفی و هر چه را میخواهد اثبات می کند. این در عقاید اسلامی ما تردید بردار نیست که آنچه بصورت مسلم برای آینده فرض میشود از نظر پروردگار و قدرت الهی تغییر‌پذیر نیست.  ابوحمزه می گوید:

«حَدَّثتُ بِذلِکَ اَباعَبدِاللهِ (ع)»

«فَقالَ کانَ کَذلِکَ»

این حدیث را خدمت امام صادق (ع) عرض کردم فرمود: آری، قضیه همینطور است. از این نمونه روایات بسیار است، گرچه این روایت از همه روشن تر و واضح تر است.

هدف امامان تشکیل حکومت اسلامی است.

ائمه دنبال این خط و این هدف بودند، و همواره برای تشکیل حکومت اسلامی تلاش می‌کردند. وقتی امام حسین (ع) در ماجرای کربلا به شهادت رسیدند و امام سجاد با آن وضع بیماری به اسارت در آمدند، در حقیقت مسئولیت امام سجاد (ع) از آن لحظه آغاز شد اگر تا آن تاریخ قرار بر این بود که امام حسن و امام حسین آن آینده را تأمین کنند از آن وقت قرار بر این شد که امام سجاد قیام به امر کند، و سپس امامان پس از آن بزرگوار. بنا براین در کل زندگی امام سجاد، ما باید در جستجوی این هدف کلی و خط مشی اصلی باشیم، و بی تردید بدانیم که امام سجاد (ع) در صدد تحقق همان آرمانی بودند که امام حسن و امام حسین آن را دنبال می کردند.

ترسیم کلی زندگی امام سجاد (ع)

امام سجاد در عاشورای سال ۶۱ هجری به امامت رسیدند، و در سال ۹۴ مسموم و شهید شدند. در تمام این مدت آن بزرگوار همان هدف را دنبال کردند. اکنون با این بینش، جزئیات کار امام سجاد (ع) را پیگیری کنید که چه مراحلی را پیمودند و چه تاکتیکهائی را بکار بردند و چه موفقیتهائی را بدست آوردند تمام جملاتی که آن حضرت بیان کردند و حرکاتی که داشتند و دعاهائی را بدست آوردند تمام جملاتی که آن حضرت بیان کردند و حرکاتی که داشتند و دعاهائی که خواندند، و مناجاتها و راز و نیازهائی که بصورت صحیفه سجادیه در آمده است، تمام اینها را با توجه به آن خط کلی باید تفسیر کرد، و همچنین موضعگیریهای امام در طول مدت امامت:

  • موضعگیری در برابر عبیدالله بن زیاد و یزید که بسیار شجاعانه و فداکارانه بود.
  • موضعگیری در مقابل مسرف بن عقبه، کسی که در سال سوم حکومت یزید و به امر او مدینه را ویران کرد و اموال مردم را غارت نمود. در اینجا موضعگیری امام بسیار نرم و ملایم بود.
  • حرکت امام در رویاروئی با عبدالملک بن مروان، قوی ترین و هوشمندترین خلفای بنی‌امیه، که گاهی تند و گاهی ملایم بود.
  • برخورد با عمربن عبدالعزیز.
  • برخوردهای امام با اصحاب و یاران، و توصیه هائی که به دوستانشان داشتند.
  • برخورد با علمای درباری و وابسته به دستگاه های ستمگر حاکم.

تمام این برخوردها و حرکتها را باید با دقت بررسی کرد. و من تصورم اینست که با توجه به این خط کلی، تمام جزئیات و حوادث معناهای بسیار و شیوائی پیدا می کند. و اگر چنانچه با این توجه، وارد زندگی امام سجاد بشویم، آن بزرگوار را انسانی می یابیم که در راه این هدف مقدس که عبارت است از تحقق بخشیدن به حکومت خدا در زمین، و عینیت بخشیدن به اسلام، تمام کوشش خود را به کار برده و از پخته ترین و کار آمدترین فعالیتها بهره گرفته است، و قافلۀ اسلامی را که پس از واقعۀ عاشورا در کمال پراکندگی و آشفتگی بود، تا اندازه چشمگیری پیش برده است، و دو ماموریت بزرگ و مسئولیت اصلی را (که به آن اشاره خواهیم کرد) که امامان ما هر دو را با هم به عهده داشتند، جامۀ عمل پوشانده است، و سیاست و شجاعت و دقت و ظرافت در کارها را رعایت کرده است. و چون همه پیامبران و مردان موفق تاریخ، پس از ۳۵ سال مبارزه خستگی ناپذیر و به انجام رساندن بار رسالت، سرافراز و سربلند از دنیا رفته است، و پس از خود ماموریت را به امام بعد، یعنی امام باقر(ع) سپرده است. واگذاری امامت و ماموریت عظیم تشکیل حکومت خدا در زمین، به امام باقر (ع) فرزندانشان را جمع کردند، سپس اشاره کردند به محمد بن علی یعنی امام باقر (ع) و فرمودند: این صندوق را بردار، این سلاح را بگیر، این امانتی است بدست تو، هنگامی که صندوق را گشودند، در آن قرآن و کتاب بود.

من تصورم اینست که، آن سلاح  رمز فرماندهی انقلابی است و آن کتاب رمز تفکر و پس از خودش سپرده است، و با خیال راحت و وجدان آرام و با سرافرازی بسیار در پیشگاه خدای متعال و نزد انسانهای آگاه، دنیا را وداع گفته و از دنیا رخت بر بسته است.

این بود ترسیم کلی زندگی امام سجاد. اکنون اگر بخواهیم جزئیات رویدادها را بررسی کنیم، باید وضعیت را قبلا مشخص نمائیم.

زندگی امام سجاد یک فصل کوتاه و تعیین کننده ای دارد، نخست آن را یادآور می شویم و پس از آن روند معمولی زندگی امام و اوضاع و احوال زمان و شرائط موجود را تشریح میکنیم فصل کوتاه سرنوشت ساز، دوران پس از کربلا است، یعنی فصل اسارت که فصل بسیار کوتاهی است اما پرهیجان و زیبا و عبرت انگیز و در عین اسارت، سرسختانه و پرخاشگرانه است. امام سجاد در حال اسارت و بیماری همانند قهرمانی بزرگ با گفتار و رفتارش، در این فصل، حماسه می آفریند. در این دوران، امام وضعیتی بکلی متفاوت دارد با آنچه که در دوران اصلی زندگی او مشاهده خواهید کرد. در آن دوران اصلی بنای امام بر کار زیر بنائی ملایم، حساب شده و آرام است که گاهی حتی ایجاب می کند با عبدالملک بن مروان هم در یک مجلس بنشیند و با او رفتاری معمولی و ملایم داشته باشد. اما در این فصل امام را به صورت یک انقلابی پرخروشی میبینید که کمترین سخنی را تحمل نمی کند، و در برابر چشم همه، پاسخهای دندان شکن به دشمنان مقتدر خود میدهد.

در کوفه در مقابل عبیدالله بن زیاد، آن وحشی خونخواری که از شمشیرش خون میریزد و سرمست از بادۀ غرور کشتن فرزند پیامبر و سرمست از پیروزی است، آنچنان سخن می گوید که ابن زیاد دستور می دهد او را بکشید و اگر کار بجای حضرت زینب (س) نبود که خودش را انداخت و گفت من نمیگذارم او را بکشید و دیدند که بایستی یک زن را بکشند و از طرفی بایستی اینها را بعنوان اسرا به شام ببرند، اگر این نبود به احتمال زیاد مرتکب قتل امام سجاد (ع) نیز میشد.

در بازار کوفه همصدا و همزمان با عمه اش زینب و با خواهرش سکینه سخنرانی میکند و مردم را تحریک مینماید و حقایق را افشا میکند. در شام، چه در مجلس یزید و چه در مسجد در برابر انبوه جمعیت، حقایق را با روشنترین بیان بر ملا میکند، و این گفتارها و خطبه ها متضمن حقانیت اهل بیت برای خلافت، و افشای جنایتهای دستگاه حاکم موجود، و هشدار تلخ و زننده به آن مردم غافل و ناآگاه است. در اینجا مقتضی نیست که آن خطبه را بازگو کرده و پرده از ژرفای آن بردارم که این کاری است مستقل. و هر کس بخواهد این خطبه را تفسیر کند باید کلمه کلمه آن را بررسی کرده و با توجه به این مبانی انجام دهد. این وضعیت امام سجاد (ع) بود در دوران حماسه ساز اسارت.

دوران پس از اسارت

این سئوال وجود دارد که چرا امام سجاد (ع) در دوران پس از اسارت بنا را بر ملایمت و نرمش میگذارد و مایل است که تقیه کند و پوششی از دعا و کارهای ملایم بر روی حرکات انقلابی و تند بگذارد، و در دوران اسارت بدانسان به کارهای تند و پرخاشگرانه و آشکار دست بزند؟

پاسخ این است که این فصل، فصلی استثنائی بود. اینجا امام سجاد جز آنکه امام است، و باید زمینۀ کار آینده را برای حکومت الهی و اسلامی فراهم کند، زبان گویائی برای خون های ریخته شدۀ عاشورا است. امام سجاد در اینجا در حقیقت خودش نیست، بلکه زبان خاموش حسین (ع) باید درسیمای این جوان انقلابی در شام و در کوفه تجلی کند. اگر آنجا امام سجاد، اینچنین تند و برنده و تیز و صریح مسائل را بیان نکند، در حقیقت زمینه ای برای کار آیندۀ او باقی نمی ماند، چون زمینۀ کار آینده او خون جوشان حسین بن علی (ع) بود، چنانکه زمینه برای همه قیامهای تشیع در طول تاریخ، خون جوشان حسین بن علی (ع) است. نخست باید به مردم هشدار بدهد سپس پرتو این هشدار بتواند مخالفتهای اصولی، عمیق، متین و دراز مدت خود را آغاز کند. و این هشدار جز با این زبان تند و تیز امکان پذیر نیست نقش امام سجاد (ع) در این سفر نقش حضرت زینب (س) بود، یعنی پیام آور انقلاب حسین بن علی (ع)، اگر مردم بدانند که حسین کشته شد و چرا کشته شد و چگونه کشته شد، آیندۀ اسلام و آیندۀ دعوت اهل بیت به نوعی خواهد بود و اگر ندانند نوع دیگری. بنابراین برای آگاهی و گسترش این شناخت در سطح جامعه، باید همه سرمایه ها را به کار انداخت و تا هرجا ممکن است این کار را انجام داد. لذا امام سجاد مانند سکینه، مانند فاطمه صغری، مانند خود زینب (س)، و مانند تک تک اسیران (هر کسی بقدر توان خویش) یک پیام آور است. همۀ این نیروها باید گرد هم آیند تا بتوانند خون جوشان به غربت ریخته شده امام حسین (ع) را به تمام مناطق بزرگ اسلامی ببرند، یعنی از کربلا شروع کرده و به مدینه برسانند. هنگامی که امام سجاد (ع) وارد مدینه شدند، در برابر زبان و چشم و چهره جستجوگر و پرسنده مردم باید حقایق را بیان کنند، و این اولین اقدام است، لذا این فصل کوتاه از زندگی امام سجاد، فصلی استثنائی است.

فصل بعدی هنگامی آغاز میشود که امام سجاد (ع) در مدینه بعنوان شهروند محترم مشغول زندگی میشود، و کارش را از خانه پیامبر (ص) و حرام او آغاز میکند. برای روشن شدن برنامه امام چهارم (ع) نیاز داریم اوضاع و چگونگی و شرائط زمانش را بررسی نمائیم. این موضوع را به گفتاری دیگر موکول می کنیم.

سیره هرکس به معنای واقعی کلمه آنگاه روشن میشود که ما جهت گیری کلی آن شخص را بدانیم و سپس به حوادث جزئی زندگی او به پردازیم.

امام سجاد (ع) در حال اسارت و بیماری همانند قهرمانی بزرگ با گفتار و رفتارش حماسه می‌آفریند.

 

ادامه دارد

 

19دسامبر/16

شعر

شهیدان خرداد آغازگران نهضت

حجت الله بهجتی (شفق)

 

ای شهیدان آزادی و داد                 ای شده پرپر از باد بیداد

ای به خون خفتگان ره عشق           یکه تازان میدان خرداد

انقلاب از شما شد برومند               وز شما شد وطن آبرومند

ای شهیدان پاک و فداکار                قلعه با نان پرخاش و پیکار

پاسداران شهر شهادت                  مرز بانان ایمان و ایثار

از شما شام امت سحر شد            آفتاب ظفر جلوه گرشد

ای همه پاکبازان عاشق                         ای همه در صفا، صبح صادق

ای همه لاله های شفق گون          ای همه شاخه های شقایق

رو سپید از شما دین و آئین             از شما باغ حق، سرخ و رنگین

کی فتد موج خرداد از جوش!؟ کی شود نوراین شعله خاموش

سرخ گلهای دشت «ورامین»           کی شود در زمانه فراموش؟

طوس و تهران و قم زین میانه           شد به تاریخ ما جاودانه

گشت در ماه خرداد از خون             شهرها لاله سان، سرخ و گلگون

ریخت بردامن خاک، اجساد             همچو انجم به دامان گردون

باشد آغاز نهضت ز خرداد                ماه عصیان و خون، ماه فریاد

خون پاک شهیدان برنا                    هر نمش سیل شد، سیل، دریا

موج زد، بر خروشید و جوشید          نعره زد خشمگین، تندرآسا

آن قدر گرد کاخ ستم تاخت              تا که از پایه بر خاکش انداخت

ای عزیزان در خاک خفته                تازه گلهای دایم شکفته

ای به بزم خدا رو نهاده                   ای زما دوستان رخ نهفته

هان شما زندۀ جاودانید          روح تاریخ و قلب زمانید

در قیام شما شب سر آمد              آفتاب رهائی برآمد

تا قیامت شما را است مدیون          نهضتی کاینچنین پر برآمد

هم شهیدید و هم شاهد ما            در تلاش و تپش قائد ما

شد زخون شما پاکبازان          باغ نهضت گل افشان و خندان

اینک از جای خیزید و بینید               برتر از کهکشان نام ایران

بنگرید از فتوحات اسلام          روز دشمن شده تیره چون شام

جایتان خالی ای گلعذاران               ای چراغ دل دوستداران

جایتان خالی اکنون که بینید            زاری خصم و لبخند یاران

حملۀ «شوش» شور آفرین را           رمز «زهرا» و «فتح المبین» را

ای شهیدان بر آرید سر را                بنگرید اوج فتح و ظفر را

شوکت امت قهرمان را                   ذلت دشمن فتنه گر را

رمز گلواژۀ «یا علی» را                   و آنهمه معجزات جلی را

بنگرید ای شهیدان خرداد                کاخر از خونتان شعله ها زاد

سوخت شیطان و کاخ سفیدش       شد سیه جاودان روی بیداد

مشت خصم ستمباره وا شد           خائن خیره سر بینوا شد

نهضت ما بود آهنین کوه          امت ما همه، شیر نستوه

کوه کی لرزد از حملۀ باد؟!              شیر را از شغالان چه اندوه؟!

گفت رهبر که ما مرد جنگیم            آهنین پنجه و تیز چنگیم

ما سلحشور و دشمن ستیزیم                 تیغ عریان و شمشیر تیزیم

کوه آتش فشانیم و از خشم            بر سر کافران شعله ریزیم

بیست سال ارکشد طول، پیکار                 همچنان پایداریم و ستوار

ای شهیدان محبوب و دلبند             ما به خون شما خورده سوگند

کز ره سرختان رو نتابیم          هست این عهدمان با خداوند

تا ستم از زمین بر نداریم                 دست از جنگ و کین بر نداریم

 

19دسامبر/16

ضرورت رسالت انبیاء

آیت الله جواری آملی

یادآوری میشود که بحثهای ضرورت رسالت انبیائهیه شده از درسهائی است که حضرت آیۀ الله جوادی آملی در کلاسهائی که دفتر تبلیغات اسلامی ترتیب داده بود بیان فرموده اند.

قسمت پنجم

*** دلائل ضرورت رسالت انبیاء

در مقاله گذشته گفتیم که انسان بامردن از بین نمی رود و معاد ضروری و حتمی است. و  بشر هدفی دارد و بسوی هدف حرکت میکند. پس با ضرورت هدف و ضرورت معاد و عدم فنای انسان، راه رسیدن به مقصد و هدف هم باید باشد، چون هدف بدون راه محال است زیرا ممکن نیست قافله ای راهی مقصدی بشود ولی راه نداشته باشد و یا راه را نداند!

*             *              *

بنا براین برای رسیدن به مقصد باید راهنما و کسیکه راه را خوب میشناسد باشد و گرنه به مقصد نمی رسد. قافله بشریت بسوی مقصدی در حرکت است و برای رسیدن بآن نیازمند به راهنما است که همان پیامبران باشند. وجود پیامبر نه تنها خوب است و ما را بمقصد میرساند، بلکه برای رسیدن به تکامل و هدف، لازم است. چون نمیتواند گفت بشر هدف ندارد یا هدف دارد ولی راه ندارد، یا هدف و راه لازم است ولی راه شناس و راه دان نمیخواهد.

انکار هر یک از سه اصل کار آسانی نیست، مخصوصاً انکار اصل سوم چگونه میتوان معاد و قیامت و حرکت انسان را بسوی معاد و قیامت، حق و لازم دانست ولی راهنما را لازم ندانست یا راه را منکر شد و گفت از هر طریق می شود رسید.

* منطق مادّیگرایان و استدلال قرآن:

فرق مادی ها با الهیون همین است که آنان معتقدند هدفی نیست پس راهنما لازم نداریم و این است منطق آنان که قرآن بازگو می کند:

«و قالوا ماهی الاحیوتنا الدنیا نموت و»

«نَحیا وَ مایُهلِکُنا اِلّا الدَّهر»[۱]

زندگی منحصر به همین زندگی طبیعی و دنیا است و پس از مرگ خبری نیست «نموت و نحیا» گروهی می میریم و گروه دیگر زنده میشوند، و زندگی ما خلاصه می شود از میلاد تا لب گور و مرگ. پس مبدئی نیست، و عالم دیگری نیست و هدفی نیست، نیاز به راهنما و راه دان هم نیست!

قرآن آنان را میگوید که آگاهی و بینش ندارند، حرفشان عالمانه نیست و از روی جهل است.

«وَ مالَهُم بِذلِکَ مِن عِلمٍ اِن هُم اِلّا یَظُنُّونَ»[۲]

در مسائل اعتقادی، برهان و علم لازم است وظن و گمان کافی نیست، و مسئله معاد را قرآن پس از قول مادیها مطرح می سازد.

«قُل اللهُ یُحیِیکُم ثُمَّ یُمیتُکُم ثُمَّ»

«یَجمَعُکُم إِلی یَومِ القِیامَۀِ لارَیبَ»

«فیهِ وَلکِنَّ أَکثَرَ النّاسِ لایَعلَمُونَ»[۳]

خداوند شما را زنده می کند و می میراند و سپس شما برای روز قیامتی که شکی در آن نیست جمع میکند ولی اکثر مردم نمیدانند!!

در سورۀ النجم می فرماید:

«إِنَّ الَّذینَ لایُوءمِنُونَ بِالآخِرَۀِ لَیُسَمُّونَ المَلائکَۀَ تَسمِیَۀَ الأُنثی، وَ ما لَهُم بِهِ مِن عِلمٍ إِن یَتَّبِعُونَ إلاّ الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لایُغنی مِنَ الحَقِّ شَیئاً فَأعرِض عَن مَن تَوَلیّ عَن ذِکرِنا وَ لَم یُرِد اِلّا الحَیوۀَ الدُّنیا ذلِکَ مَبلَغُهُم مِنَ العِلمِ، اِنَّ رَبَّکَ هُوَ  أَعلَمُ بِمَن ضَلّ عَن سَبیلِهِ وَ هُوَأَعلَمُ بِمَنِ اهتَدی»[۴]

آنانکه به آخرت ایمان ندارند و ملائکه را دختران (خدا) مینامند اطلاع و آگاهی ندارند و از گمان پیروی میکنند و هرگز گمان نمیتواند ما را از حق بی نیاز سازد…. آنگاه به پیامبر فرمود: از آنانکه از یاد خدا اعراض کردند و روی گرداندند، اعراض کن آنان جز دنیا چیزی نمی‌خواهند و به آخرت اعتقاد ندارند. چون شناخت آنان تا همین جا و پایان زندگی دنیا است.

«ذلِکَ مَبلَغُهُم مِنَ العِلمِ»

علت اینکه آنان غیر از دنیا را نمی خواهند چون غیر از دنیا (آخرت….) را نمیدانند و نمی‌شناسند! با اینکه آخرت هم حق است، پس راه وصول به آن و راهنمای آن (پیامبران) هم حق می باشند!! ولی مادی ها انکار میکنند. در آیه  ۱۲۲ سوره انعام میفرماید:

«`tBurr& tb%x. $\GøŠtB çm»oY÷uŠômr’sù $oYù=yèy_ur ¼çms9 #Y‘qçR ÓÅ´ôJtƒ ¾ÏmÎ/ †Îû Ĩ$¨Y9$# `yJx. ¼ã&é#sW¨B ’Îû ÏM»yJè=—à۹$# }§øŠs9 8l͑$sƒ¿۲ $pk÷]ÏiB 4 šÏ۹ºx‹x. z`Îiƒã— tûï̍Ïÿ»s3ù=Ï۹ $tB (#qçR%x. šcqè=yJ÷ètƒ »

آیا کسیکه مرده است و ما به او حیات داده و نوری برای راه یابی او قرار دادیم که در بین مردم راه برود، با کسیکه در ظلمات است و نمی تواند از تاریکی خارج گردد، یکسان است؟! بشر بر دو قسم است، عده ای مرده اند و در تاریکی مانده اند، و گروهی نیز مرده اند ولی خداوند به آنان نور حیات داده است و با نور حرکت میکنند، آنانکه مرده اند با آنانکه حیات به آنان داده شده است و نور روشنگر به آنان عطاء گردیده است مساوی نیستند. آنان در تاریکی گیر کرده اند و راه نجات ندارند. در ظلمات دنیا و طبیعت غرق شده اند و بیرون ظلمت و تاریکی را نمی بینند حیات و نور آخرت را نمی بینند و بآن هدف آخرتی معتقد نیستند.

با اعتقاد به هدف و راه است که میگوئیم:

«اِهدِنا الصِراطَ المُستَقِیمَ»

ما را به راه راست هدایت کن یا:

«اَلحَمدُ لِلّهِ الَّذی هَدانا لِهذا وَ»

«ما کُنّا لِنَهتَدی لَولا أَن هَدانا اللهُ»

کسیکه میداند معادی هست، راهی هست، بدنبال راه حرکت میکند.

دین، انسان را زنده میکند و حیات میدهد.

«یا أَیُّها الَّذینَ آمَنُوا استَجِیبُوا لِلّهِ»

«وَ لِلرَّسُولِ اِذا دَعاکُم لِما یُحییکُم»

ای گروه مؤمنان خدا و پیامبر هنگامیکه شما را به چیزیکه مایه حیات شماست دعوت میکنند استجابت کنید. در سوره رعد استدلال الهیون را نیز چنین بیان میفرماید:

«اَفَمَن یَعلَمُ اَنَّما أُنزِلَ اِلَیکَ مِن رَبِّکَ»

«الحَقُّ کَمَن هُوَ أَعمی اِنَّما یَتَذَکَّرُ»

«أُولوا الألبابِ»[۵]

آیا آنکس که میداند دین خداوند حق و از طرف پروردگار نازل شده مثل کسی است که کور و نابینا است (و معاد را نمی بیند) میگوید انسان یعنی همین بدن عنصری و همین جسم مادی و اینهم با مرگ از بین می رود؟!

در برابر پیامبر می گفتند: همین  بدن است در زیر خاک می پوسد، قیامت و معاد و زنده شدنی در کار نیست، پایان راه تا لب گور است و پس از آن راهی نیست تا راهنما بخواهد و راههای تا لب گور را هم میدانیم.

در قیامت هر کس کنار سفره عقاید و عمل خود می نشیند و بر خلاف زندگی دنیا که اجتماعی است، زندگی آنجا فردی است.

خانه و زندگی و اقتصاد و سیاست و تجارت و طبابت را خود مردم بلدند، و نیازی به پیامبر نیست. ولی قرآن روشن میسازد که انسان با مرگ از بین نمی رود:

«وَ سَلامٌ عَلَیهِ یَومَ وُلِدَ وَ یَومَ»

«یَمُوتُ وَ یَومَ یُبعَثُ حَیّاً»[۶]

حیات پس از مرگ را اثبات میکند و درباره مسیح میفرماید:

«وَالسَّلامُ عَلَیَّ یَومَ وُلِدتُ وَ یَومَ»

«أَمُوتُ وَ یَومُ أُبعَث حَیّاً»

درود و سلام بر من روزی که ولادت یافتم و روزیکه میمیرم و روزی که زنده و مبعوث میگردم. در آیه ۸۰ همین سوره آنچه که مربوط به کل انسان است روشنتر بیان میکند، مسئله قیامت، زنده شدن، زندگی فردی و پس از مرگ «و نَرِثُهُ ما یَقُولُ وَ یَأتینا فَرداً» آنچه در گفتار داشت ما وارث آنیم و او به تنهائی در پیش ما می آید.

پس قرآن هم حیات بعد از مرگ را تثبیت میکند و هم نظام قیامت را تشریح میکند. یعنی در قیامت هر کسی کنار سفره عقاید و عمل خود می نشیند و بر خلاف زندگی دنیا که اجتماع است، زندگی آنجا فردی است و مثل نظام دنیا نیست.

در سوره انعام آیه ۹۴ می فرماید:

ô‰s)s9ur $tRqßJçG÷¥Å_ ۳“yŠºtèù $yJx. öNä۳»oYø)n=yz tA¨rr& ;o§tB NçFø.ts?ur $¨B öNä۳»oYø۹§qyz uä!#u‘ur öNà۲͑qßgàß ( $tBur 3“ttR öNä۳yètB ãNä.uä!$yèxÿä© tûïÏ%©!$# öNçGôJtãy— öNåk¨Xr& öNä۳ŠÏù (#às¯»x.uŽà° ۴ ‰s)s9 yì©Üs)¨? öNä۳oY÷t/ ¨@|Êur Nà۶Ytã $¨B öNçGYä. tbqßJãã÷“s? » در قیامت خطاب می شود که شما تنها آمدید چنانکه اولین بار تنها متولد شده بودید و آنچه را از نعمت ها که بشما دادیم ترک گفتید و چیزی فعلا در دست شما نیست و آن بُتهائی که معبودتان بود و به امیدی می پرستیدید الآن سمتی ندارند و رابطه بین شما و آنها قطع شده است..

خلاصه کلام قرآن این است که شما مسافر هستید و در این سفر راه و راهنما نیاز دارید و نیاز شما تنها مسکن، غذا، پوشاک و……. نیست تا بگوئید اینها را داریم. نه، شما بطرف عالمی می‌روید که معیارها در آن عالم عوض میشود. آیات سوره نجم میفرماید:

«اَم لَم یُنَبَّنأ بِما فی صُحُفِ مُوسی وَ إِبراهیمَ الَّذی وَ فّی أَلاّ تَزرُ وازِرَۀٌ وِزرَ أُخری وَ أَن لَیسَ لِلإنسانِ إلاّ ما سَعی وَ اَنَّ سَعیَهُ سَوفَ یُری ثُمَّ یُجزیهُ الجَزاءَ الأَ و فی وَ أَنَّ إِلی رَبِّکَ المُنتَهی…»

این حرف موسی و ابراهیم خلیل الرحمان است چنانکه حرف خاتم الانبیاء است و حق است که انسان هر چه بکند جزایش را میبیند.

پس عمل زنده است- جزا و پاداش هست جزا دهنده ای هست، محکمه و بررسی است و هیچ چیز را فرو گذار نمی کند:

«اَم لَم یُنَبَّأ بِما فی صُحُفِ مُوسی»

آیا اینها با خبر نشدند به آنچه که در صحیفه موسی است؟ چیزیکه در صحیفه ابراهیم است، در نامه ها و کتابهای الهی نوشته است:

«اَلاّ تَزِرُ وازِرۀٌ وِزرَ أُخری»

هیچکس بار دیگری را نمی پذیرد، و در قیامت هر کس بار خودش را می کشد و در گرو عمل خودش است:

«وَ أَن لَیسَ لِلإنسانِ إلاّ ما سَعی»

جز نتیجه تلاش و سعی انسان چیزی عایدش نمی شود و نتیجه تلاش خودش را بزودی می بیند، و این درست بر خلاف دید و استدلال مادیها بود که می پنداشتند پس از مرگ خبری نیست و به پیامبر می گفتند:

«ءَاِذا مِتنا وَ کُنّا تُراباً وَ عِظاماً أَئِنّا»

«لَمَبعُوثُونَ»

آیا پس از آنکه مردیم و چیزی بجز خاک و استخوان از ما نماند، آیا دوباره زنده و مبعوث خواهیم شد…..؟

انسان وفات می کند نه فوت، خدا در جوابشان فرمود:

«قُل یَتَوَفّاکُم مَلَکُ المَوتِ الَّذی وَ کِّلِ بِکُم»

اگر بگوئیم که انسان فوت می کند، درست نیست چون فوت یعنی نیست و از بین رفتن، در قرآن فقط یکجا فوت استعمال شده است که آن را هم نفی میکند، فَلافَوتَ…. فوتی نیست.

قرآن درباره مرگ به وفات تعبیر میکند نه فوت، ماده وفات، توفی «متوفی، مستوفی، استیفاء، همه این ها در جائی استعمال میشود که شیء تماماً اخذ می شود و چیزی فروگذار نگردد. نویسنده ای که حق مطلب را بیان کند، میگویند مستوفی نوشت و مستوفی گفت و بیان کرد، پس مستوفی اخذ تام است نه فوت، قرآن میگوید: «یَتَوَفّاکُم مَلَکُ المَوتِ الَّذی وُ کِّلِ بِکُم» فرشته مرگ که موکل شما است تمام حقیقت شما را آن مأمور خدا میستاند و پیش او محفوظ است، یعنی این بدن با تمام ذرات وجودش و نیز جان و روح تو محفوظ است تا دوباره خداوند هر دو را بهم پیوند زند.

ذّرات را با جان و جسم و جان را دوباره بهم در آویزد و زنده کند، نه اینکه گم شود و فانی گردد.

قرآن سیر خلقت بشر را تشریح میکند. از سلاله و خاک تا معاد، این سیر طولانی و طولی خلقت انسان است: سلاله طین بود، بعد نطفه شد بعد علقه، مضغه، بعد عظام شد بعد روح دمیده شد، و انسان گردید. این انسان رشد میکند، جوان می شود و پیر میگردد و سپس میمیرد تا بمعاد و قیامت می رسد. این سیر خلقت را قرآن در سوره مومنون تشریح کرده است:

«وَلَقَد خَلَفنَا الإِنسانَ مِن سُلالَۀٍ مِن طین ثُمَّ جَعَلناهُ نُطفَۀً فی قَرارٍ میکنٍ ثُمَّ خَلَقنا النُّطفَۀَ عَلَقَۀ فَخَلَقنا العَلَقَۀً مُضفَۀً فَخَلَقنَا المُضفَۀً عِظاماً فَکَسَونَا العِظامَ لَحماً ثُمَّ أَنشَأناهُ خَلقاً أخَرَ فَتَبارَکَ اللهُ أَحسَنُ الخالِقینَ ثُمَّ إنَّکُم بَعدِ ذلِکَ لَمَیِتُّونَ ثُمَّ إِنَّکُم یَومَ القِیامَۀِ تُبعَثُونَ»[۷] قرآن پس از بیان مراحل مختلف خلقت از خاک تا معاد، میرساند که انسان از نطفه شروع شده تا معاد ختم می گردد، پس هدف دارد سیر و راهنما دارد و این نیاز ضروری است و شکی در آن نیست.

«قُل هذِهِ سَبیلی أَدعُوا اِلَی اللهِ»

«عَلی بَصیرَۀٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی»[۸]

مادّیون که منکر هدف و معدند، هیچگونه دلیلی برای نفی آن ندارند جز ظاهر امر که بگویند مرگ یعنی نابودی و متلاشی شدن انسان و اینهم بخاطر آن است که انسان را نشناخته اند. پنداشته اند که انسان فقط همین جسم ظاهری است. غافل از اینکه این ذّرات مُتلاشی شده پس از مرگ دوباره جمع میشود، و خداوند قادر است که آنها را دوباره زنده کند و به صورت اوّل برگرداند.

در سوره «نساء» میفرماید:

«tA$s%ur tûïÏ%©!$# (#rãxÿx. ö@yd öNä۳—۹߉tR 4’n?tã ۹@ã_u‘ öNä۳ã¥Îm7t^ム#sŒÎ) óOçFø%Ìh“ãB ¨@ä. A-¨“yJãB öNä۳¯RÎ) ’Å”s9 9,ù=yz >‰ƒÏ‰y_ 3“uŽtIøùr& ’n?tã «!$# $¹/ɋx. Pr& ¾ÏmÎ/ ۸p¨ZÅ_ ۳ È@t/ tûïÏ%©!$# Ÿw tbqãZÏB÷sムÍotÅzFy$$Î/ ’Îû É>#x‹yèø۹$# È@»n=žÒ۹$#ur ω‹Ïèt7ø۹$#  »[۹] کفار می گفتند که آیا می خواهید شما را از مردی با خیر سازیم که میگوید پس از ریزه ریزه شدن، شما دوباره بصورت خلقت جدید در می آئید، او یا دیوانه است و یا دروغ بر خدا می بندد…. قرآن در پاسخ آن میگوید: بلکه آنان که به روز قیامت ایمان ندارند در عذاب و گمراهی بعید و دوری بسر میبرند. بنظر کفار این حرف تازه ای است و غیرقابل قبول، گوینده اش یا بخدا تهمت می زند یا دیوانه است و….. که خداوند پاسخ آنان را داد که اینان به عذاب الهی گرفتارند و سخت در گمراهی بسر می برند و در راه نیستند و در گمراهی بسیار بعیدی قرار دارند.

سپس همین قرآن می فرماید: دانشمندان و آگاهان چنین نیستند:

«“ttƒur tûïÏ%©!$# (#qè?ré& zNù=Ïèø۹$# ü“Ï%©!$# tA̓Ré& šø‹s9Î) `ÏB šÎi/¢‘ uqèd ¨,ysø۹$# ü“ωôgtƒur 4’n<Î) ÅÞºuŽÅÀ ͓ƒÍ•yèø۹$# ω‹ÏJptø:$#  »[۱۰] آنها میدانند که این دین حق است و به راه راست هدایت میکند… و از این آیات استفاده می شود که یکی از مهمترین دلائل ضرورت رسالت انبیاء جریان معاد است و این راهی است که قرآن معرفی کرده است و آنرا راه علمی و قاطع و قانع کننده میداند.

تذکر:

سلسله بحثهائی که از این شماره تحت عنوان پژوهشی در زندگی امام سجاد (ع) به امت همیشه بیدار پاسدار اسلام تقدیم میشود گرچه بیشتر متناسب با دوران اختناق و مبارزه برای تشکیل حکومت اسلامی می باشد و بهمین دلیل در آن زمان مطالعات و بررسیهای فراوانی برای این کار شده است ولی در عین حال چون این فرهنگ ما است برای شناختن چهره اسلام و مفاهیم اسلامی دانستن این بخش از تاریخ اسلام لازم است.

*                  *                        *

ما میدانیم که امام سجاد و دیگر معصومان نزدیک ترین افراد به اسلام بوده اند و آنچه را آنان از اسلام فهمیده اند در حقیقت اسلام واقعی است و عمل و حرکت آنان به طور دقیق نشانگر طرز فکر اسلامی است و چه خوب است که ما از رفتار نزدیکترین انسانها به اسلام، اسلام را به دقت بشناسیم.

*                        *                      *

این یک ضرورت است که در این روزگار باید فرهنگ اسلام را به دنیا بشناسانیم و از این کار هم شیعه و هم برادران سنی به عنوان تفکر اسلامی استفاده خواهند کرد.

*                    *                         *

این نکته را نیز باید یادآور شد که آنچه را ائمه اطهار (ع) برای تحقق آن زحمت و رنج فراوان کشیده اند و با شیوه ها و تاکتیکهای گوناگون و متناسب با شرائط و اوضاع، آن را دنبال می‌کرده اند اکنون در جمهوری اسلامی ایران صورت گرفته است، گرچه ناقص اما بی تردید در همان خط است که آن بزرگواران می خواستند. امید که با الهام از رهنمودهای این پیشوایان بزرگ به تحقق صد در صد اسلام در ایران و جهان دست یابیم. ان شاء الله

پاسدار اسلام ضمن سپاسگزاری فراوان از محبت و لطف بیدریغ حضرت حجه- الاسلام و المسلمین استاد سید علی خامنه ای رئیس جمهور دانشمند و محبوب جمهوری اسلامی ایران که در میان انبوه کارهای سنگین و مسئولیتهای خطیرشان این بخش را به صورت سلسله درسهائی در اختیار جویندگان دانش و پویندگان راه اهل البیت قرار میدهند. موفقیت و سلامتی عافیت کامل معظم له را از خداوند متعال خواستار است.

 

[۱] – سوره جاثیه آیه ۲۴

[۲] – سوره جاثیه آیه ۲۴

[۳] – جاثیه آیه ۲۶

[۴] – سوره نجم آیه های ۲۷-۳۰

[۵] –  سورۀ رعد آیه ۱۹

[۶] –  سورۀ مریم آیه ۱۵

[۷] – سورۀ مؤمنون آیه ۱۲-۱۶

[۸] – سورۀ یوسف آیه ۱۰

[۹] – سوره سبأ آیه ۷و۸

[۱۰] – سورۀ سباء آیه ۶٫

19دسامبر/16

قوانین کیفری در اسلام

قسمت چهارم

حجه الاسلام والمسلمین موسوی تبریزی دادستان کل انقلاب

****

بررسی عناوین با توضیح عنوان «باغی آغاز شد باغی در لغت بمعنای ظلم و تجاوز و در اصطلاح فقهاء شیعه به کسی یا گروهی یا سازمان مسلمانی اطلاق می شود که علیه امام عادل یا رهبری عادل خروج کنند…….

****

ما بعنوان نمونه به چند روایت و دستور از ائمه اطهار (ع) اشاره میکنیم:

شیخ مفید (ره) در کتاب ارشاد خود نامه ای را از حضرت امام حسین (ع) خطاب به مردم کوفه، که توسط حضرت مسلم (ع) ارسال داشته اند نقل میکند. در آخر آن نامه میفرماید:

«وَ لَعَمری مَا الإِمامُ اِلاّ العامِلُ بِالکِتابِ»

«القائِمُ بِالقِسطِ الدّائِنُ بِدِین الحَقِّ الحابِسُ»

«نَفسهُ عَلی ذاتِ اللهِ»

بجان خودم سوگند که رهبری و امامت امت مسلمین را نمیتواند بعهده بگیرد جز شخصی که دارای شرائط زیر باشد:

  • قبل از هر کس خود به دستورات قرآن عمل کند و واجبات اسلامی را ترک نکند.
  • در ایجاد عدالتهای اجتماعی و قسط میان مسلمین کوشا و با ظلم و ستم و ظالم و ستمگر در هر موقعیت بجنگد.
  • خود را مدیون حقیقت بداند و برابر حق تسلیم شود و جز برای حق طلبی تلاش نکند.
  • تمام امکانات و توان خود را در راه الله و برای پیشبرد هدفهای الهی وقف کند، و جز برای پیشبرد اهداف الهی به چیزی فکر نکند.

روایت دوم:

مرحوم طبرسی در کتاب احتجاج خود نقل میکند که امام حسن عسکری (ع) میفرماید:

«وَ اَمّا مَن کانَ مِنَ الفُقَهاءِ صائِناً لِنَفسِهِ»

«حافِظاً لِدِینِهِ، مُطِیعاً لِأَمرِ مَولاهُ وَ مُخالِفاً»

«لِهَواهُ فَلِلعَوامِ أَن یُقَلِّدُوهُ»

یعنی اگر شخصی از فقهاء بزرگ اسلام برای حفظ و بقاء اسلام بکوشد، و نفس خود را از کلیه رذائل نفسانی (قدرت طلبیها- شهوت رانیها- غرض ورزیها- حسادت- کینه و شیطنتها) حفظ کند، و دستورات پروردگار را اطاعت کند و با امیال و خواسته های نفسانی خود مخالفت کند، مردم مسلمان غیر مجتهد ما باید از ایشان پیروی کنند، و مسائل دین خود را اعم از سیاسی، اقتصادی، عبادی، و اجتماعی، نظامی و فرهنگی از ایشان یاد بگیرند.

با توجه به روایتهای گذشته و دیگر روایات و آیات الهی دربارۀ رهبران جامعه اسلامی بسیار واضح و روشن استکه: کسی که امامت مسلمین و رهبری جامعه اسلامی را بعهده میگیرد، جز در راه اسلام و سعادت جامعه اسلامی تلاش نمیکند و جز برای اسلام و جز از اصل اسلام و قرآن سخن نمیگوید، و جز با دشمنان اسلام و حقیقت با کسی عداوت و کینه ای ندارد، و جز برای الله احدی را مقدم نمیدارد، و بالاخره در تمامی اعمال خویش خود را در برابر الله عالم و قادر و متعال مسئول و در برابر مردم مسلمان خدمتگذار میداند، و حکومت خود را یک وظیفه بزرگ و مسئولیت بس سنگین احساس میکند. و روشن استکه در برابر همچون حکومت و یا رهبری قرار گرفتن، مستقیما سدّ راه الله شدن و با خدا جنگیدن است، اگر بظاهر مسلمان و معتقد بخدا باشد. و در چنین رهبری مسلمین اولین وظیفه ای که دارد ارشاد و اصلاح و ابلاغ است که حجّت را تمام کند و مردم ناآگاه را روشن سازد «تعلیمکم کی لاتَجهَلُوا» (علی (ع) میفرماید: وظیفه من این است که شما را آگاه سازم تا در جهالت نمایند.)

و افراد خالص و صالح را از ناخالص جدا سازد، سپس اگر تسلیم حق نشدند و در برابر حق عناد کردند، و جلوی حرکتهای اسلامی و تلاش مسلمین را گرفتند بحکم وظیفه ای که امام دارند و عقل انسان نیز همین را تقاضا میکند، باید آنانکه سدّ راه الله و حرکتهای اسلامی باشند از جلو برداشت، و از موانع گذشت که توقف در اسلام حرام و ادامۀ تلاش و جهاد فی سبیل الله و هجرت برای پیشبرد اسلام واجب است. همانگونه که علی (ع) در جنگ صفین بیان فرمودند:

هنگامیکه از طرف معاویه تبلیغات وسیعی شروع شده بود که علی برای ریاست و قدرت طلبی، مردم را میکشد و عده ای را بکشتن میدهد، و با توجه باینکه رسول اکرم (ص) دربارۀ عمار فرموده بودند که:

«یا عَمّار تَقتُلُکَ الفِئَۀُ الباغِیَۀُ»

تو را گروه باغی خواهند کشت، پس از کشته شدن و شهادت عماریاسر بدست اشرار باغی و مزدوران معاویه، دیدند که در میان مردم کلام رسول الله شایع شد و برای معاویه بسیار شکننده بود.خواستند اثر کلام رسول الله را خنثی کنند، گفتند علی عمار را برای ریاست خودش بجنگ وادار کرد و بکشتن داد، پس علی مجرم است. همانطور که در زمان پهلوی یکی از تبلیغات ساواک این بود که امام مردم را بکشتن میدهد و فعلا منافقین و طرفداران آنان ولیبر الهای ورشکسته و سیاستمداران شیطان کهنه کار تبلیغ میکنند که سیاست باصطلاح نادرست جمهوری اسلامی، جنگ را تحمیل کرده است و یا انفجارها و تخریبها و ترورها را پیش آورده است.

امیرالمؤمنین برای پاسخ به تبلیغات وسیع ضد انقلابیون و معاویه و طرفداران او و آگاه ساختن اذهان مردم فریب خورده خطبه ای ایراد فرمودند که خطبه ۱۳۱ نهج البلاغۀ است:

«اللهُمَّ إِنَّکَ تَعلَمُ اَنَّهُ لَم یَکُنِ الَّذی کانَ مِنّا مُنا فَسَۀً فی سُلطانِ وَ لاَ التِماسَ شَییءٍ مِن فُضُولِ الحُطامِ وَلکِن لِنَرُدَّ المَعالِمَ مِن دِینِکَ وَ نُظهِرَ الإِصلاحَ فی بِلادِکَ، فَیِأمَنَ المَظلُومُونَ مِن عِبادِکَ وَ تُقامَ المُعَطَّلَۀُ مِن حُدُدِکَ اللهُمَّ إِنّی أَوَّلُ مَن أنابَ وَ سَمِعَ وَ أَجابَ، لَم یَسبِقنی اِلّا رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله بالصلاه»

پروردگارا تو خود بهتر میدانی که آنچه از ما انجام میگیرد برای کسب مقام و قدرت و جمع‌آوری مال و ثروت نیست، لکن برای باز گردانیدن آثار اسلام و احیاء قوانین قرآن و ایجاد صلاح و رفاه در میان شهرهای مسلمین است، تا مردم مسلمان و مظلوم و مستضعف آسوده خاطر و از چنگال ستمگران در امان باشند، و حدود تعطیل شده تو دوباره باجرا گذاشته شود. پروردگارا تو خود بهتر میدانی که من اول کسی هستم پس از رسول الله…. بسوی تو حرکت کرده و ندای تو را لبیک گفتم و در برابر تو، به نماز ایستادم.

سپس امیرالمؤمنین (ع) به بعضی از شرائط رهبری امت مسلمین اشاره میکند و نسبت باینکه اگر شرائط مذکور در رهبری وجود نداشته باشد چه خسارتهائی امت اسلامی باید متحمل شود تذکر میدهند:

«وَ قَد عَلِمتُم اَنّهُ لا یَنبَغی اَن یَکُونَ الوالیَ عَلَی الفُرُوجِ وَ الدِّماءِ وَ المَغانِمِ و الأَحکامِ وإِمامَۀِ المُسلِمِینَ البَخیلُ فَتَکُونَ فی أَموالِهِم نَهمَتُهُ وَ لاَ الجاهِلُ فَیُضِلَّهُم بِجَهلِهِ وَ لاَ الجا فی فَیَقطَعُهم بِجَفائِهِ وَ لاَالحائِفُ لِلدُّوَلِ فَیَتَّخِذَ قَوماً دُونَ قَومٍ وَ لاَ المُرتَشی فِی الحُکمِ فَیَذهَبَ بِالحُقُوقِ وَ یَقِفَ بِهادُونَ المَقاطِعِ وَ لاَ المُعَطِّلُ لِلسُّنَّۀِ فَیُهلِکَ الأُمَّۀَ»

میفرماید: شما دانستید که (از تجربیات تاریخ گذشته بدست آورید) برای رهبری و زعامت مسلمین و کسیکه بر مال و جان و ناموس و غنائم و قوانین مسلمین سرپرستی میکند سزاوار نیست که دارای صفات رذیله زیر باشد:

  • بخیل: که اگر حاکم مسلمین بخیل باشد در جمع و کنز بیت المال مسلمین بنفع خودش با حرص و ولع شدید تلاش میکند.
  • جاهل: که با جهل خودش امت را به گمراهی و ضلالت میکشاند.
  • جفاکار: که با ظلم و جفای خودش از مردم قطع میشود و مردم را از خود و از همدیگر دور میسازد.
  • ترسو: که با ترس از دولتها، ناچار به یک دولتی پناه می برد و از جاده مستقیم نه شرقی و نه غربی (وَ لا تَرکَنُوا اِلیَ الَّذینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النّارُ) دور می شود.
  • رشوه خوار: که با اخذ رشوه، حقوق حقه مردم را ضایع میکند و در جای خود حکم الهی و اسلامی را جاری نمیسازد.
  • کسیکه در اجرای دستورات پروردگار سهل انگار و یا بی تفاوت باشد که با تعطیل سنت الهی و دستورات آسمانی، امت را به هلاکت و پرتگاه سقوط کشاند.

برای خواننده محترم از کلمات علی (ع) در این خطبه روشن میشود که چرا علی (ع) در برابر معاویه و طرفداران او و خوارج و دیگر گروههائیکه در برابر ایشان قیام کرده بودند، و برای براندازی حکومت برهبری امیرالمؤمنین شمشیر گرفته بودند، اینچنین رفتار میکرد و میجنگید و هرگز نمیگفت من حکومت را ترک کنم و در قبال خواسته های بنا حق آنان تسلیم شوم، چرا که حق خودش نبود و اصلا خود مطرح نبود، آنچه بود اسلام و احکام اسلام و نجات ملت و مسئولیت در برابر امت بود. و لذا وقتی گروهی با خلیفه سوم (عثمان) بیعت کردند و بعضی از دوستان ایشان اعتراض نمودند که چرا ساکت هستند فرمودند:

«لَقَد عَلِمتُم أَنّی أَحَقَّ الناس بِها مِن غَیری»

«وَ وَ اللهِ لَأسلِمَنَّ ما سَلِمَت اُمُورُ»

«المُسلِمینَ، وَ لَم یَکُن فیها جَورٌ اِلاّ»

«علی خاصه، التماسالا جر ذلک و فضله»

«و زهدا فیماتنا فستموه من زخرفه و زبرجه»

(خطبه ۷۳ فیص الاسلام)

شما میدانید که من برای خلافت و رهبری امت از هر شخص دیگری شایسته ترم، لکن بخدا قسم من خلافت را رها میکنم و برای بدست آوردن آن نمی جنگم، مادامیکه امور مسلمین منظم و صالح باشد و فتنه و فساد برای برچیدن اسلام نباشد و مادامیکه در خدمت دیگران جز خودم احدی از مسلمین مظلوم واقع نشود، و این سکوت برای کسب و طلب اجر و ثواب است که بخاطر مصالح مسلمین صبر کنم، و بجهت بی رغبتی به مال و جاه دنیا است که شما (مردم دنیا) بآن شائق و طالب هستید.

از این سخن نیز روشن میگردد که اگر بصلاح اسلام و مسلمین باشد علی (ع) و پیروان ایشان اگر چه خود را شایسته تر و سزاوارتر برای حکومت نیز بدانند به خاطر آن نمی جنگند و سکوت اختیار می کنند. لکن وقتیکه اسلام و یا مصالح مسلمین را در خطر دیدند و احکام و حدود الهی را تعطیل شده یافتند و حق مسلمین را ضایع شده احساس کردند، واجب است که برای بدست آوردن حکومتیکه احکام الهی احیاء شود و حقوق از دست رفته مردم باز پس گرفته شود قیام کنند و در برابر همچون حکومتی هر کس یا گروهی مبارزه کرد باید بجنگند تا حرکتهای اسلامی شکل گیرد، و امت اسلامی از ضلالت و گمراهی و مظلومیت نجات یابند.

بدیهی است که در برابر چنین حکومتی قیام کردن در حکم مبارزه با اسلام است و بنا بر فتوای بعضی از فقهاء مانند صاحب جواهر مرتکبین آن کافر و یا در حکم کافرند و جنگیدن با بغاۀ یکی از فرائض و واجبات بزرگ اسلامی است و ترک آن معصیت کبیره است و لذا مرحوم محقق در شرائع میفرماید:

«وَ کَیفَ کانَ فَلا خِلافَ بَینَ المُسلِمِینَ»

«فَضلاً عَنِ المُوءمِنینَ فی أَنَّه یَجِبُ قِتالُ»

«مَن خَرَجَ عَلی إمامٍ عادِلٍ وَ التّاَخُّرُ»

«عَنهُ کَبیرَۀٌ وَ الفِرارُ مِن حَربِهِم کَالفِرارِ»

«مِن حَربِ المُشَّرِکِینَ»

یعنی بهر حال در میان مسلمین تا چه رسد به مؤمنین خلافی نیست در اینکه واجب است مبارزه کردن با کسیکه در برابر امام عادل قیام و خروج کند و ترک جنگ با او از گناهان کبیره است و فرار کردن از جنگ با او مانند فرار از جنگ با مشرکین است. تقریبا عموم فقهای بزرگ شیعه و اهل تسنن باین مسئله فتوی داده اند. و ما این بحث را با نقل چند روایت از ائمه معصومین (ع) به پایان میرسانیم:

«محمد بن عمر بن علی (ع) عن ابیه عن جده انَّ النَّبیَّ (ص) قالَ لَهُ: یا علی إِنَّ اللهَ تَعالی قَد کَتَبَ عَلیَ المُؤمِنینَ الجِهادَ فِی الفِتنَۀِ مِن بَعدی کَما کَتَبَ عَلَیهِمُ الجِهادَ مَعَ المُشرکینَ مَعی فَقُلتُ: یا رَسُولَ اللهِ وَمَا الفِتنَۀُ الَّتی کُتِبَ عَلَینا فِیهَا الجِهادُ؟ قالَ فِتنَۀُ قَومٍ یَشهَدُونَ أَن لا إِله إِلاّ الله وَ أَنِّی رَسُولُ اللهِ وَ هُم مُخالِفُونَ لِسُنَّتی وَ طاعِنُونَ فی دینی فَقُلتُ: فَعَلامَ نُقاتِلُهُم یا رَسُولَ اللهِ وَ هُم یَشهَدُونَ أَن لا إِله إلاّ اللهَ وَ أَنَّکَ رَسُولُ اللهِ؟ فَقالَ: عَلی إِحداثِهِم فی دینِهِم وَ فِراقِهِم لِأَمری وَ اِستِحلالِهِم دِماءَ عِترَتی.»

(وسائل الشیعه ج ۱۱ ص ۶۱ حدیث ۷ باب ۲۶)

نوۀ پسری حضرت علی (ع) بنام محمد بن عمر از جد بزرگوارش امیرالمؤمنین فرمود: رسول الله بمن فرمودند: یا علی خداوند متعال بر مؤمنین همانطور که در زمان من و با حضور من جهاد با مشرکین را واجب و لازم گردانیده بود، پس از من نیز بر آنان جهاد در فتنه را لازم کرده است.

من گفتم یا رسول الله فتنه ای که جهاد با آن برای ما واجب است کدام است؟ فرمودند: توطئه و فتنه گروهی استکه بظاهر لا اله الا الله و محمد رسول الله میگویند و از توحید به اسلام راستین و رسالت دم میزنند، در حالی که با سنت و روشهای من مخالف هستند و در دین من طعن میزنند ( یا چیزیکه از دین نیست بنام دین معرفی میکنند و یک ایدئولوژی التقاطی برای خود تنظیم میکنند و یا بظاهر از اسلام و قرآن حرف میزنند و در واقع دین اسلام واقعی را ارتجاعی می‌نامند و مطالب الحادی و نفاق انگیز را بعنوان اسلام راستین معرفی میکنند) همانطوریکه اخیرا نخست وزیر محترم پاریس نشین آقای بنی صدر اعلام کرده بود که در جمهوری دمکراتیک اسلامی ما تنها اسلام نیست که فعالیت میکند بلکه کلیه گروههای غیر اسلامی و ضد اسلامی باصطلاح مترقی!! می توانند در تشکیل دولت ما سهیم باشند و ما اسلامیکه رژیم جمهوری اسلامی و رهبر آن میگوید قبول نداریم آری، درست همانطوریکه رسول الله فرمودند شهادتین را میگویند ولی از پشت باسلام ضربه میزنند (طعن ضربه زدن در خفاء و یا از جای نامعلوم را میگویند همانطوریکه در کشتن شتر بدون اینکه آن بفهمد نیزه را از پشت میآورند و به نحر آن وارد میسازند و این عمل را در لغت طعن میگویند)

پس برای روشن شدن مطلب و محکم تر شدن مسئله که در آینده شبهه ای باقی نماند، علی (ع) میگوید پرسیدم: یا رسول الله آنها که شهادتین را میگویند و بتوحید و رسالت شما شهادت میدهند، پس برای چه با آنان بجنگیم و چرا؟ فرمودند: بجهت اینکه آنان در دینشان چیزهائیکه از دین نیست وارد ساخته اند و از حکومت اسلام و حکومت من و ولایت من بیرون رفته اند و ریختن خون اهل بیت مرا حلال میدانند.

عجبا، چقدر رسول الله مطلب را واضح فرموده اند و چه جالب است تطبیق این روایت و سخن حق با گروهکهای محارب مدعی اسلام راستین ما که از کشتن مانند آیت الله زاهد مجاهد، شهید محراب مدنی و آیه الله عارف و زاهد و مجاهد، شهید دستغیب و آیت الله بهشتی و مطهری و غیره لذت می برند و ریختن خون پاک آن عزیزانرا حلال و بلکه عبادت میشمرند.

حدیث دوم:

ابن شهر آشوب در کتاب مناقب خود از امام باقر (ع) نقل میکند که ایشان کسانیرا که با علی‌(ع) میجنگیدند ذکر کرد و فرمود:

«أما اِنَّهُم أَعظَمُ جُرماً مِمَّن حارَبَ رَسُولَ اللهِ صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه. قِیلَ لَهُ وَ کَیفَ ذلِکَ یَا ابنَ رَسُولِ اللهِ؟ قالَ: أُولئِکَ کانُوا أَهلَ جاهِلِیَّۀٍ وَ هؤلاءِ قَرَأُ وا القُرآنَ وَ عَرَفُوا أَهلَ الفَضلِ فَأتَوا ما أتَوا بَعدَ البَصیرَۀِ». (مستدرک الوسائل ص ۲۵۴ ج ۲ باب ۲۴)

یعنی آنانکه با علی جنگیدند جرمشان از کسانیکه با رسول الله جنگیدند سنگین تر است سئوال شد چرا؟ فرمودند: برای اینکه در زمان رسول الله کسانیکه می جنگیدند جاهل بودند، در حالیکه اینها قرآن را خوانده بودند، و اهل فضل و فضیلت را شناخته بودند، یعنی علی و اهل بیت و مقام زهد و مجاهدت و علم و ورع و شهامت و شایستگی ایشانرا می دانستند و با آگاهی و بصیرت تمام با علی جنگیدند، و لذا جنگ با آنان نیز در بعضی از روایات از جنگ با کفّار جاهل ثوابش بیشتر ذکرشده است.

ما بهمین مقدار از روایات کفایت میکنیم در حالیکه روایات بسیار است. در وسائل الشیعه و تهذیب و مستدرک الوسائل و کتابهای دیگر نقل شده است امیدواریم که انشاءالله برادران و خواهران محترمیکه از روی بی توجهی و یا غفلت و یا مسائل دیگر در دام شیاطین افتاده اند، و سرانجام در برابر اسلام و قرآن و امام عادل مسلمین قرار گرفته و شمشیر کشیده اند، و مصداق باغی در دنیا و آخرت شده اند، هر چه زودتر با تجدید نظر و دقت بیشتر، حق را بشناسند و باطل را رها کنند و بصف بزرگ الهی است امت اسلامی بپیوندند، و ما آنها را از خود جدا نمیدانیم و بلکه با آغوش باز می پذیریم، و برادران و خواهران خود میدانیم که در دام توطئه‌گران گرفتارند همانگونه از علی (ع) نقل شده است که:

«لَم یَکُن یَنسِبُ أَحَدًا مِن أَهلِ حَربِهِ إِلیَ الشِّرِکِ وَ لا إِلیَ النِّفاقِ وَ لکِنَّهُ کانَ یَقُولُ هُم إِخوانُنا بَغَوا عَلَینا». (وسائل الشیعه ج ۱۱ ص ۶۲ خبر ۱۰ باب ۲۶)

یعنی علی (ع) کسانیرا که با ایشان در حال جنگ بودند به شرک و نفاق نسبت نمیدادند و میفرمودند آنان برادران ما هستند که در اثر اشتباه و انحراف علیه ما خروج کردند و بر ما ظلم نمودند.

به امید بیدار شدن دلها و پیوستن عموم برادران و خواهران فریب خورده بصفوف حزب الله.

ادامه دارد

19دسامبر/16

گوشه هایی از دیدگاهها درباره شریعتمداری

پیامبر اسلام فرمود:

«اِذا فَسَدَ العالِمُ فَسَدَ العالِمُ»

اگر عالمی فاسد شد، دنیا را به فساد می کشاند.

آیت الله مشکینی: شریعتمداری آنقدر حب ریاست دارد که حاضر است ملیونها ریال پول مسلمین در این راه صرف شود، و انسان ها جانشان را تلف کنند، این آدم از اول تقوی نداشت.

آیت الله مشکینی:

قانون اساسی که مهمترین اصل آن ولایت فقیه است، این آقا امضاء نکرد این آقا چون عادل نبود قانون اساسی را صحه نگذاشت.

جامعۀ مدرسین قم:

اگر بخواهیم امور خلاف عدالت از شریعت مداری را بشماریم، مثنوی هفتاد من کاغذ شود……. بنا به وظیفه شرعی بر خود لازم دانستیم که سقوط مشارالیه از شایستگی مرجعیت را بالصراحه اعلام نمائیم.

روحانیت مبارز تهران:

آقای شریعتمداری شرائط احراز مرجعیت و صلاحیت تقلید را دارا نمی باشد….. ملت عزیز ایران جریان تأیید شریعتمداری از قانون اساسی و رژیم شاهنشاهی و محکوم نکردن شاه تا پیروزی انقلاب، و جریان حزب خلق مسلمان و اشغال رادیو تلویزیون تبریز و حمله چماق داران به شهر قم را فراموش نکرده اند.

ائمه جمعه اصفهان، یزد، باختران، تبریز و مشهد:

اینجانبان با توجه به آنچه بیان گردید، عدم شایستگی و نفی صلاحیت آقای شریعتمداری را حتی برای تقلید یک نفر اعلام می داریم.

ائمه جمعه استان همدان:

به افرادی که در گوشه و کنار مقلد و بوده اند برسانید که هر چه زودتر عدول کنند و در ایران نباید یک نفر یک لحظه در تقلید بلعم باعورا باقی بماند.

حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی:

برای غربیها سقوط شریعتمداری از سقوط بنی صدر مهم تر است….. همین که خود او (شریعتمداری) مسئله اطلاع از کودتا را اعتراف کرده، نمیتواند مرجع تقلید باشد…… شریعتمداری گفت اگر عَلَم انکار خدا را بیاورند در حرم حضرت معصومه، توی همین حوض، توی همین میدان، من معتقدم تقیه برای ما واجب است.

آیت الله مهدوی کنی:

موقعی که با آقای شریعتمداری صحبت کردیم ایشان گفتند: آیه الله مدنی باید برود، مهندس غروی برکنار، مراغه ای جانشین او، و سپاه هم برداشته شود….. ایشان گفتند باید خطبه آذربایجان شرقی و غربی در اختیار من و عزل و نصب افراد با من باشد.

آیت الله خزعلی:

مهد آرایش لیبرال ها خانه شریعتمداری بود….. ایشان بیشتر ریاستمدارند تا شریعت مدار.

آیت الله ملکوتی امام جمعه تبریز:

شریعتمداری معتقد است که اسلام دین ناقصی است….. اسلامی که شریعتمداری میخواهد اسلامی است که در عربستان و سایر کشورهای مرتجع وجود دارد… مسئول تمام خونهائی که در کردستان ریخته شده، و ریخته خواهد شد، شخص شریعتمداری است… مردم آذربایجان نه تنها ایشان را مرجع نمی شناسند، بلکه از این شخص بیزار و متنفرند.

دادستان کل انقلاب:

شریعتمداری در کودتای نوژه نیز شرکت داشت.

حجۀ الاسلام موسوی خوئینی ها:

شریعتمداری برای حزب خلق مسلمان از آمریکا تقاضای کمک مالی کرده بود.

آیت الله حسین نوری:

ایشان همواره در صدد تضعیف نظام جمهوری اسلامی بوده است.

حجۀ الاسلام سید ابوالفضل موسوی نماینده تبریز:

این مردم غیور آذربایجان خیلی وقت است که این ام الفساد ایران را شناختند.

میر حسین موسوی نخست وزیر:

مردم ممکن است از یک فرد کلاهی که از طریق تقوی منحرف شده بگذرند ولی از یک فرد روحانی که لباس پیامبر خدا را بر تن کرده نمی گذرند.

حجۀ الاسلام قاضی امام جمعه دزفول:

آنچه که باعث شد روحانی نمائی چون شریعتمداری دست به توطئه علیه جمهوری اسلامی بزند حسد بود.

شورای عالی تبلیغات اسلامی:

چنین عنصر نا صالحی نه تنها برای مرجعیت بلکه برای هیچ یک از پستها و مقامات روحانی صلاحیت ندارد.

 

حجه الاسلام هریسی امام جمعه میاند و آب:

آقای شریعتمداری توسط غلامرضا زنجانی با ساواک ارتباط مستقیم داشت.

حجۀ الاسلام شفیعی امام جمعه بابلسر:

شریعتمداری با قانون اساسی شاهنشاهی موافق بود، ولی با قانون جمهوری اسلامی که خونبهای صدها هزار شهید و معلول بود مخالفت می کرد.

حجۀ الاسلام محمدی امام جمعه مرند:

شریعتمداری میخواست فرزند شاه معدوم را به ایران دعوت کند و کشور را به آمریکا بسپارد: دانشجویان پیرو خط امام:

شریعتمداری در خرداد ۵۸، پسرش حسن را بعنوان کانال ارتباطی با جاسوسخانه آمریکا معرفی کرده است….. جاسوسان سیا خبرها را با شریعتمداری در میان میگذارند……. شریعتمداری به یکی از کارگزاران ایرانی سیا گفت در موقع مناسب او را به ایران فرا خواهد خواند…. شریعتمداری به خاقانی توصیه کرده بود که به هیچ وجه خرمشهر راحتی برای رفتن به قم ترک نکند چون مملکت در آن محل به او احتیاج دارد.

*  * *

شریعتمداری به نماینده ساواک:

میگویند من و خمینی اختلاف داریم، من میگویم بلی او مخالف شاه است در حالی که من اینطور نیستم…… سلام مرا به پیشگاه اعلیحضرت برسانید و بعرض برسانید که اطمینان داشته باشند همان مشکلاتی که امروز ایشان دارند ما هم داریم….. من معتقد به آزادی هم زندانیان نیستم، آنهائی را که اطمینان دارید بعد از آزادی تحریکات نمی کنند آزاد کنید….. من به نمایندگان ملک حسن گفتم تمام تلاش من برای حفظ مقام سلطنت است.

شریعتمداری:

من صریحا به عرض اعلیحضرت میرسانم که بهیچوجه با این امر (مراجعت امام به کشور) موافق نیستم.

اعترافات شریعتمداری پس از توطئه بر اندازی:

وظیفه اطلاع دادن جریان کودتا را شرعی ندانستم…. خودم را در پیشگاه خدا مقصر میدانم و بسیار پشیمانم… ملتزم میشوم که در آینده امثال این امور تکرار نشود بلکه با شدت با این نوع افکار و اعمال مبارزه نمایم.

اعترافات مهدی مهدوی:

آقای شریعتمداری گفت اگر این کار بشود و آقای قطب زاده بتواند موفق شود من بلافاصله تایید می کنم…… من پی به اشتباهات خود برده ام و اگر قبلا میدانستم حتی اگر دستم تر بود به بدن این شخص (شریعتمدار) نمی زدم.

حسن نزیه:

با خمینی نمیشود کار کرد و تنها با شریعت مداری می شود کنار آمد.

علی امینی در تلگراف به سران مرتجع منطقه:

یاران را دریابید. شریعتمداری که رفت، امید به قشر میانه ور از بین رفته است.

حضرت سجاد (ع):

اَلاِمامُ السَّجاد(ع): مِن کِتابِهِ المَعرُوفِ اِلی مُحَمَّدِ بنِ مُسّلِمِ الزُّهَری مِن فُقَهاءِ المَدینَۀِ… وَ اعلَم اَنَّ اَدنی ما کَتَمتَ، وَ اَخَفَّ ما احتَمَلتَ، اَن آنَستَ وَحشَۀَ الظّالِمِ وَ سَهَّلتَ لَهُ طَریقَ الغَیّ، بِدُنُوِّکَ مِنهُ حینَ دَنَوتَ وَ اِجابَتِکَ لَهُ حینَ دُعیتَ. فَما اَخوَفَنی اَن تَکُونَ تَبُوُءَ بِاِثمِکَ غَداً مَعَ الخَوَنَۀِ!…. وَ لَم تَرُدَّ باطِلاً حینَ اَیّاکَ. وَ اَحبَبتَ مَن حادَّ اللهَ. اَوَلَیسَ بِدُعائِهِ اِیّاکَ، حینَ دَعاکَ، جَعَلُوکَ قُطباً اَدارُوا بِکَ رَحی مَظالِمِهِم، وَ جِسراً یَعبُرُونَ عَلَیکَ اِلی بَلایاهُم، وَسُلَماً اِلی ضَلالَتِهِم، داعِیاً اِلی غَیِّهِم سالِکاً سَبیلَهُم؟! یَدخُلُونَ بِکَ الشَّکَ عَلیَ العُلَماءِ وَ یَقتادُونَ بِکَ قُلُوبَ الجُّهالِ اِلَیهِم…..

قسمتی از نامه امام سجاد (ع) به محمد بن مسلم زهری یکی از علمای وابسته و منحرف مدینه:

….. بدان: کمترین چیزی که پنهان داشتی، و سبک ترین چیزی که بر دوش گرفتی، این است که با ستمگر در تنهائیش انس گرفتی و با نزدیک شدن به او واجبات به دعوتش راه تباهی را برای او هموار ساختی. من از آن ترسم که فردا همراه دیگر خیانتکاران به خیانت خود اقرار و اعتراف کنی.

……. و آنگاه که (آن ستمگر) تو را به سوی خویش خواند، هیچ ناروائی را جلوگیری نکردی تو با دشمن خدا دوست شدی. مگر نه آن هنگام که ترا دعوت کرد، و از تو مرکز و محوری ساختند و ظلمهای خود را گرداگرد این محور به حرکت در آوردند، و از توپلی ساختند که از آن به سوی فسادها و تباهیهایش عبور کنند، و نردبانی که به طرف ضلالتها و گمراهیهایشان بالاروند تو آنها را به فساد دعوت کردی و خود راه آنان را پیمودی.

بوسیله تو مردم را نسبت به علماء بدبین می کنند، و از راه تو دلهای نادانان و جهال را به سوی خود میکشانند. (تحف العقول ص ۱۹۸) و چه شباهت دارد امروز به دیروز!!

19دسامبر/16

مروری بر تاریخچه و انگیزه های: جنگ از آغاز تا کنون

لازم است یادآوری شود که نوشته موجود تنظیم شده سلسله درسهائی است که استاد هاشمی رفسنجانی به طور ماهانه در اختیار پاسدار اسلام قرار میدهند.

حجه الاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی

اتفاق جالبی است که بحث قبلی ما (وضع موجود جنگ) درست در روزهائی بود که عملیات فتح المبین آغاز شده بود، و در حالی که نتایج عملیات را از نظر کلی میدانستیم از جزئیات اطلاعی نداشتیم.

امروز هم درست همان وضع است، از نیمه شب دیشب عملیات بیت المقدس با رمز یا علی‌بن‌ابی طالب (ع) آغاز شده است. رمز عملیات فتح المبین یا زهرا بود و تصور میشده بهمان اندازه که وضع و شخصیت حضرت علی (ع) با حضرت زهرا (س) تفاوت دارد، در این رمز نیز اشاره ای به تفاوت نتایج این عملیات نسبت به عملیات فتح المبین میباشد عملیات جاری گر چه ممکن است از جهت کمیت در آن سطح نباشد ولی از نظر سرنوشت بسیار قوی تر از عملیات فتح المبین است.

*         *             *

اکنون که باز سخن از جنگ است و در پایان بحث قبلی نیز وعده هائی در این زمینه داده بودیم و باید عمل کنیم، باز می گردیم به اصل جنگ و تاریخچه آن و بررسی انگیزه های جنگ افروزان.

نقشه تجزیه ایران

۱- عربستان

در فاصله بحث قبلی و این بحث نقشه ای بدستم رسیده که در جریان عملیات فتح المبین از سنگرهای متجاوزین عراقی پیدا شده بود. این نقشه که روی آن بسیار کار شده و نقشه حساب شده ای است، عراقیها آن را در سال ۱۹۸۰ چاپ کرده اند این نقشه جدید را قبل از آغاز جنگ برای منطقه ترسیم کرده اند که بر اساس آن کشور جدیدی بنام عربستان در منطقه متولد میشود. حدود عربستان که به طور دقیق در این نقشه ترسیم شده، بجز مناطقی که عراق در جنگ به اشغال خود در آورده بود از سوی جنوب تا بندر ماهشهر و از شرق اهواز و دزفول تا هفت تپه را در بر می گیرد. این نقشه نشانگر توطئه وسیع و برنامه حساب شده ای است که بوسیله بعث عراق با همکاری ارتجاع منطقه و ابر قدرتها در سطح جهان و احتمالا نیروهای منحرف داخلی طرح آن ریخته شده و زمینه اش را نیز فراهم کرده بودند. و این حرکت صدام نه تنها به منظور نجات رژیم خودش بود که برنامه بسیار وسیعی بوده است و ما باید رفته رفته بعد از پیروزی اسناد آن را پیدا کرده و جمع آوری نمائیم، و عوامل و دست اندرکاران آن را دقیقا بشناسیم، تا تاریخ در این فراز به درستی ثبت شود.

میدانیم که آنها از مدتها پیش چیزی بنام سازمان آزادیبخش عربستان درست کرده بودند که چند نفر چاقوکش و یا افرادی در حقیقت غیر سیاسی بنام خلق عرب عامل دست آنها بودند، از مدتی قبل اهواز (الاحواز) میشود و (هـ) هوز به (ح) حطی تبدیل میشود و خرمشهر به (محمره) تغییر نام میدهد، و برای شهرهای دیگر هم یک نام عربی انتخاب می کنند.

از این نکات به اضافه نقشه ای که به آن اشاره کردیم، میتوانیم حدس بزنیم که در ذهن آنها چه بوده است؟!

۲- کردستان

از سوی دیگر بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران حرکتی در کردستان بوجود می آید، و با توجه به این که قاسملو و عزالدین و امثال آنها گرچه در گذشته فقط یک سابقه دوستی با عراق داشتند، ولی بعد از انقلاب سر آنها در آخور عراق بود و از آنجا تغذیه میشدند….. در این رابطه دست روسها تا چه اندازه در کار بود خود مسئله ای است، آمریکا و فرانسه به طور مسلم در کار بودند، و توطئه گران و امپریالیسم غرب با همه شاخه هایش حضور داشتند. و توطئه این بود که از شمال غربی (ارومیه) تا ایلام کشوری بنام کردستان از غرب ایران جدا کنند. و به این ترتیب دو کشور هم مرزو متکی به هم بنام عربستان و کردستان تاسیس نمایند در این طرح نفت شهر و پالایشگاه کرمانشاه و احتمالا چاه های نفتی که در شمال خوزستان وجود دارد برای کردستان و بخش عظیم امکانات و منابع نفتی و بنادر آبادان و ماهشهر و خرمشهر برای عربستان منظور شده است. ضمنا در این طرح، نفت آغاجاری و حدود آن را برای ایران قدیم قرار داده اند.

بنی صدر در توطئه

وقتی به اینجا می رسیم، باید مقداری با سوء ظن بیشتری به نقش بنی صدر برخورد کنیم.

این که بنی صدر:

  • مورد حمایت غرب قرار می گیرد و در زمان ریاست جمهوریش غربیها برایش تلاش بسیار می کنند.
  • رد پایش در گذشته در اسرائیل پیدا میشود جناحهای روسی، آمریکائی داخلی مانند پیکار، منافقین، اتحادیه کمونیستها رنجبران و امثال آنها و حتی مائوئیستها با او آن گونه پیمان استراتژیک دارند.
  • در زمان خودش نمی گذاشت غائله کردستان تمام شود، و اصرار داشت که ما روی آنها فشار نیاوریم و با صلح و صفا با آنها رفتار نمائیم.
  • پا فشاری می کرد که سران بدنام و بدسابقه ارتشی را در ارتش حفظ کند (این شاید از بهترین نقاط قضیه باشد).
  • اصرار داشت فلان امیر ارتش باشد، و فلان افسری که حتی متهم به شرکت در کودتای نوژه بوده یا بیش از متهم و اسناد شرکت او در کودتا بدست آمده از زندان بیرون میآورد و در ارتش سمتهای حساسی به او میدهد.
  • از باقری که نود و نه درصد، اطمینان بود که از جریان طبس بی اطلاع نبوده بلکه دست اندکار جریان بوده است، حمایت میکند.

با توجه به این که به حسب ظاهر، سابقه زندگی و دوران گذشته اش نشان میدهد که چنین طرز تفکری را نداشته است.

اینها همه بیانگر این است که بنی صدر از توطئه (تأسیس دو کشور کردستان و عربستان) دور نبوده و یا شریک توطئه بوده است، و به او وعده داده بودند که بقیه ایران را او داشته باشد، و کردستان هم در اختیار هم پیمانش قاسملو قرار گیرد. و این ساده نیست که قاسملو آن روز با بنی صدر می جنگید و به صورت ظاهر بین این دو نفر خون بوده و از دو طرف عده ای کشته شده، به این آسانی در یک سازمان آنچنانی شریک هم شوند و با شورای مقاومت ملی همکاری کند و عضو شورا شود. با این محاسبات این احتمال قوی میشود که بنی صدر از این توطئه بی اطلاع نبوده و منظور عمده اینجا است که به جنگ بر می گردد.

بنی صدر در جنگ

رویدادهای چهار پنج روز اول جنگ به طور کامل با همین سوء ظن منطبق است و من این را از خود شما میخواهم که مراجعه کنید و رویدادهای روزهای اول جنگ را بررسی کنید. وقتی که جنگ آغاز میشود، عراق  از چند محور شلمچه، طلایه، فکه، میمک، ایلام و قصرشیرین و…. وارد خاک ایران میشود و به سرعت پیش می آید. در حالی که در مورد کردستان با بودن نیروهای هم پیمانشان آسوده خاطر بودند که آنها از شمال کردستان تا مهاباد و همچنین سنندج را تا نزدیک کامیاران در دست دارند، می بینیم سعی می کنند تا کرمانشاه هم پیش بیایند، ایلام را هم بگیرند، از فکه و عین خوش هم تلاش می کنند خودشان را به دزفول برسانند و شمال خوزستان را تصرف کنند و از آجا تا پشت اهواز هم میآیند، از کارون عبور می کنند و به طرف ماهشهر میروند. و در این میان بنی صدر با سیاستهای عوامفریبانه اش اصرار دارد که ما در همین دزفول دفاع می کنیم!! اگر آنجاها را گرفتند ما بعدا پس می گیریم!! این چیز عجیب و مهمی است که اجازه دهد خرمشهر، آبادان، ماهشهر و حتی اهواز که مناطق حیاتی ما است همه گرفته شوند!! با این منطق که بعد ما پس می گیریم و فعلا باید اینجا دفاع کنیم. این مسأله ای بود که بنی صدر و فرماندهان تحت فرمان او بر آن اصرار داشتند ما در شورای عالی دفاع سخت با این مسأله مواجه بودیم و هنگامی که حاضر نشد به خرمشهر نیرو بفرستد کار به آنجا کشید که من گریه کردم تا بهر طوری شده خرمشهر نجات پیدا کند. در خرمشهر عده کمی از نیروهای ما می جنگیدند، آنها می گفتند شما فقط پانصد نفرنیرو بما بدهید ما خرمشهر را حفظ میکنیم. ما در آنجا دزفول گریه کردیم که برای آنها نیرو بفرستید. بهانه آوردند که ما نیرو نداریم، شما بیاورید، من تعهد کردم و گفتم از تهران نیروی کمیته را می آوریم، به اهواز رفتم و به آقای مهدوی کنی تلفن زدم و تعدادی نیرو از کمیته با سرعت به اهواز آمدند، نیروی کمیته ای که اصلا جنگ و میدان ندیده و منطقه ای نمی شناسد، با این حال آنها را با انواع بهانه تراشی از اهواز به خرمشهر منتقل نکردند و اسلحه نیز به آنها ندادند و چون از اهواز به آن طرف، منطقه خطر بود خودشان هم نمیتوانستند بروند.

یکی از توپچی های توپخانه ما که از خرمشهر عقب نشینی کرده بودند گریه می‌کرد، میگفت ما می توانستیم در خرمشهر دفاع کنیم، ما را بیرون آوردند و با این که از اینجا می توانیم خرمشهر را بزنیم به ما اجازه نمی دهند اینها همه نشان میدهد که برنامه بوده است.

این که عراق در ظرف سه چهار روز با آرامش خاطر از تپه و کوه و دشت عبور کند و پادگانهائی مانند عین خوش به آسانی سقوط کند- با آن که سقوط یک پادگان آسان نیست- از تنگه هائی مانند رقابیه و چزابه به آسانی عبور کنند تنگه دوسالک که عبور از آن بسیار مشکل است و اگر آن موقع ما در آنجا یک گروهان داشتیم و درست دفاع می کرد دشمن نمیتوانست عبور کند، از آنجا هم به آسانی عبور کند.

سایتهای اطراف دزفول که صدام آنجا را آنقدر مهم میدانست که می گفت اگر آنجا را تصرف کردند من کلید بصره را می دهم، این سایتها دست ما بود و نیروهای ما آنجا بودند به این آسانی تصرف شود! ، پادگان دژ در اطراف خرمشهر و پادگان حمید به آسانی سقوط کنند!، لشگر ۹۲ زرهی را که از نیرومند ترین لشگرها است مثل کرباس پاره کنند، و سرانجام نزدیک بود اهواز را هم بگیرند (اگر آقای خامنه ای و شهید چمران نرفته بودند و اطراف اهواز را خندق نکنده بودند و همین نیروهای متفرقه و سپاه به دفاع سنگر به سنگر نپرداخته بودند، کار اهواز هم تمام شده بود. اهواز را نیروهای مردمی و افراد جنگهای نامنظم حفظ کردند نه بنی صدر آنها بودند که عراقیها را متوقف کردند. و نگذاشتند دشمن به محدوده عربستان! مورد نظرشان برسد و از آن پس کم کم ما بر جبهه مسلط شدیم و توانستیم مقاومت کنیم)

اینها همه نشان میدهد که به طور قطع توطئه و نقشه این بود که حکومت مردمی ایران را ساقط کنند و دو کشور کوچک عرب و کرد در جنوب و غرب کشور ما به وجود آوردند و بخش عظیمی از منابع  نفتی و انرژی ما را گرفته و در باقیمانده ایران که اکثر خاک ایران است با سقوط دولت مرکزی، دولت دست نشانده ای مانند بنی صدر و جبهه ملی و امثال آنها جایگزین کنند تا مزاحم این دو کشور جدید التاسیس نشوند و فورا با آنها پیمان صلح و همجواری امضاء کنند و سرانجام ایران به سه کشور آمریکائی و یا اگر سوء ظن داشته باشیم مثل کردستان که هم روسیها و هم  آمریکائیها هم نیروهای چپ و هم نیروهای راست عمل می کردند، تجزیه شود.

هنگامی که (بنی صدر) حاضر نشد به خرمشهر نیرو بفرستد کار بآنجا کشید که من گریه کردم.

جبهه متحد ضد انقلاب در جنگ

در این توطئه سازمان منافقین هم دست داشتند و از اول موضع آنها در جنگ مشکوک بود، میرفتند کارشکنی می کردند در جبهه به جای خدمت اسلحه می‌دزدیدند، جاسوسی می کردند و با بنی صدر در همان زمان رفیق بودند و در محافل سری فرماندهان و بنی صدر حضور پیدا می کردند.

در یکی از سفرها که به دزفول رفته بودم وقتی که میخواستم از دفتر بنی صدر بر گردم و سوار هواپیما شوم یکی از چهره های معروف پیکاریها آنجا بود که در همان اتومبیلی که من سوار شدم او هم سوار شد و تا نزدیک هواپیما آمد.

بنابراین نیروهای چپ و راست داخلی و لیبرالها (من به همه لیبرالها نمی توانم این سوء ظن را داشته باشم بلکه قسمت اعظم آنها اگر نگوئیم همه با هم کار میکردند) و بعث عراق، کویت و ارتجاع منطقه اینها همه در این توطئه همدست بودند و برمبنای این محاسبات- که باید درپی اسناد آن هم باشیم – بنی صدر و همدستانش نیز در این توطئه شریک بودند و اگر هم شریک نبودند از بی لیاقتی و بی اطلاعی و خامی و غرور آنها استفاده شده است.

اهواز را نیروی های مردمی و افراد جنگهای نامنظم حفظ کردند نه بنی صدر

بنی صدر و نیروهای مسلح

بنی صدر که جای فرمانده کل قوا بود در شرائطی که حداقل یکی دو ماه خطر جنگ از سوی عراق آشکار بود و لااقل احتمال تجاوز میرفت، خیلی انسان باید کودن باشد که برای نقاط حساس مرزی پیش بینی های لازم را نکند تا دست کم سه چهار روز مقاومت شود و نیرو های مردمی و نیروهای دیگر برسند در حالی که در خرمشهر، بستان، فکه، عین خوش، ایلام و قصر شیرین هیچ کاری انجام نگرفته بود و لشکرهای ۸۱ و ۹۲ و نیروی دریائی آماده نشده بودند (نیروی دریائی تا آن روزهائی که متجاوزین وارد خرمشهر شدند هیچ کار مؤثری نکردند) گر چه عموم ارتشیها از وضع فرماندهی و آن شرائط نگران بودند و نمونه آن، عده ای از تکاوران بودند که با محرک درونی ایمان خودشان آنجا ماندند و مقاومت سرسختانه آنها اشغال خرمشهر را تأخیر انداخت و این تأخیر باعث شد که نیروهای مردمی در آبادان جمع شوند و سپاه تقویت شود و با مقاومت بتوانند آبادان را حفظ کنند و اگر آن تأخیر نبود آبادان نیز به همراه خرمشهر از دست رفته بود.

*            *           *

این جریان را عوامل مذکور راه انداختند و موفقیتهای روزهای اول را بدست آوردند و آن ضربه های کاری را به ما زدند و از آن به بعد هر چه ما زحمت بکشیم برای خنثی کردن آثار همان پنج، شش روز اول است.

توطئه فلج کردن نیروی هوایی

خیانت دیگری که در همینجا باید یادآور شویم (و اسنادش باید پس از این بررسی شود) این است که بنی صدر و همدستانش نیروی زمینی را به کار نگرفتند ولی نیروی هوائی ما را که عظیم ترین نیرو در منطقه بود به میدان آوردند و امکانات عظیم نیروی هوائی را برای انجام وظایفی که به عهده نیروی زمینی است به کار گرفتند و در حقیقت در ماه اول، نیروی هوائی در زمین میجنگید و هواپیماها و موشکهای گران قیمت و خلبانهائی که ده، پانزده سال تجربه داشتند و از سرمایه های کشور بودند، همه اینها را به کار میگرفتند، برای نمونه کاری را که یک پاسگاه ژاندارمری و یا یک گروهان کوچک ارتش مثلا در یک تنگه میبایست انجام دهند و انجام نمیدادند و دشمن با عبور آز آن تنگه وارد یک دشت میشد آنگاه نیروی هوائی را در آن دشت به جنگ میفرستادند.

آمریکا میخواست نیروی هوائی ما را فلج کند تا در آینده این نیرو در منطقه وجود نداشته باشد بهمین جهت بخشی از نیروی هوائی و موشکها و هواپیماهای گران قیمت را در همان روزهای اول هدر دادند و با توجه به این که قطعات یدکی را هم به ما نمی دادند فکر می کردند که هواپیماهای ما بعد از حد مجاز پرواز، دیگر ایمنی پرواز نخواهند داشت و بدین ترتیب بکلی فلج میشوند و این هم تکمیل توطئه حساب شده و همه جانبه آنان بود و می بینیم که بنی صدر در این جنایت شریک است و به جای این که نیروهای زمینی و نیروهای مردمی را در دفاع بکار گیرد نیروهای هوائی را رویاروی زمینی آنها به کار می برد.

در آن زمان که ما از جنگ چیزی نمیفهمیدیم یک شب در پایگاه وحدتی در جلسه ای که خلبان هوا نیروز خودشان را برای روز بعد که قرار بود حمله کنند توجیه می‌‌کردند شرکت کردم حالا که فکر می کنم می بینم تمام آن برنامه هائی که این نیروها انجام میدادند کاری بود که بر عهده نیروی زمینی است و در حمله ای مقداری نیروهای گران قیمت و هواپیما و هلیکوپتر از دست ما گرفته میشد. اگر فرض کنیم این مسائل را بنی صدر نمی فهمیده، حرفی نداریم که نفهمد چرا که او نظامی نبوده و آن مسائل را نمی دانست ولی آن گروه به اصطلاح متخصصین نظامی که اطرافش بوده اند خوب میفهمیدند که چه میکنند

*           *            *

آمریکا میخواست نیروی هوایی ما را فلج کند تا در آینده این نیرو در منطقه وجود نداشته باشد.

از وقتی که بنی صدر رفت توانستیم نیروی هوائی را درست به موقع به کار گیریم- ما هیچ یک از هواپیماها را بی جهت نمی فرستیم که سقوط کند اکنون که هواپیما را در جای خود و به موقع به کار می بریم می بینیم از اول سال جدید تا امروز (۱۰/۲/۶۱) در حالی که حدود ۴۵ فروند هواپیمای عراقی ساقط شد (هر روزبیش از یک هواپیما) ما هیچ هواپیمائی نداریم که آنها ساقط کرده باشند گر چه ممکن است در جریان عملیات یک هواپیما آسیب دیده باشد که آنهم حتی در مواقع معمولی وقتی پرواز زیاد باشد درصدی برای تلفات منظور شده است. برای نمونه اگر ما یک روز ۴۰ سورتی پرواز بکنیم به طور طبیعی چند مورد آسیب دور از انتظار نیست در اول جنگ حتی قدرت دفاع هوائی ما را تنظیم نکرده بودند. ما با داشتن سیستم پیشرفته دفاع هوائی «هاگ» اگر درست از آن استفاده میشد هواپیماهای عراقی نمیتوانستند به مرزهای ما نزدیک شوند، ولی از وقتی که دست آنها کوتاه شد از هاگهای عملیاتی به اندازه ای که داریم استفاده می کنیم البته آنها جنایتی کردند که نگذاشتند همه آنها عملیاتی شود اینها همه شواهد این توطئه تاریخی است که احتمال حضور بنی صدر و برخی از فرماندهان در آن بسیار واضح است.

آغاز مقاومت

مقاومت از زمانی آغاز شد که مقداری از میدان داری بنی صدر گرفته شد و امام شورای عالی دفاع را با آن ترکیب و اختیارات برقرار کردند و از آن موقع است که رفته رفته مردم و مجلس و در حقیقت امام وارد جریان جنگ شدند و حرکت آغاز شد و مدتها طول کشید تا نیروهایمان را همآهنگ وارد عمل کنیم و تا اندازه ای جلوی پیشرفت متجاوزین عراقی را بگیریم گرچه در همین زمان آنها باز پیشرویهائی داشتند و از جمله از کارون عبور کردند ولی کم کم توانستیم پیشروی آنها را سد کنیم و رفته رفته محاصره آبادان را بشکنیم و پیش آمدیم تا به اینجا رسیدیم که اکنون قضیه معکوس شده است.

بعد از عملیات بیت المقدس

این عملیاتی که امروز آغاز شده به نظر من بسیار سرنوشت ساز است و فراز بسیار حساسی است که اگر همه طرحها و برنامه های آن انجام گیرد خطر عراق بکلی از خوزستان دور میشود و بجز باریکه بسیار کوچکی در مرز فکه- که آنهم فکر می‌کنم آزاد شود- تمام خوزستان آزاد خواهد شد و بجای این که ما مورد تهدید صدام باشیم صدام مورد تهدید ما قرار می گیرد و همین جاست که ما باید گلوی صدام را فشار دهیم چرا که دیگر بنا در ما آزاد شده و دست صدام از خلیج فارس کوته است.

حضور بدون منازع ما در سراسر خلیج فارس و محرومیت عراق از بنادر آن و همچنین محرومیت عراق از شط العرب تا زمانی که تکلیف جنگ معلوم شود و خسارات ما را بپردازد اینها اموری است که ما را به پیش میبرد.

تاکنون می گفتیم متجاوز باید از خاک ما بیرون رود و خسارات ما را پرداخت کند و گفتیم اگر بیرون نروید بیرونتان می کنیم و چون بیرون نرفتند ما خودمان آنها را بیرون کردیم حالا ما باید گلوی دشمن را در منطقه غرب خلیج فارس و اسکله البکروفاوو راههای مواصلاتی عراق فشار دهیم و تصور میرود بدون این که نیازی به تهاجم و خونریزی باشد آنجا حضور داشته باشیم و از کشور خودمان دفاع کنیم، منتهی من فکر می کنم دفاع قوی ما از کشور خودمان، مستلزم محرومیت عراق از بخشی امکاناتش می باشد ما بخاطر تأمین خرمشهر چنین مساله ای را خواهیم داشت و همانجا است که باید صبر کنیم تا خواسته های حق خودمان را از عراق بگیریم.

*           *           *

ما بعد از این حمله و رسیدن به اهداف آن دیگر به تدارک امکانات جنگی زیاد نداریم و در نقاطی مانند قصر شیرین و گوشه هایی از ایلام برای بیرون راندن متجاوزین نیروی زیادی نمی خواهیم و رهمان نیروهای موجود در آنجاها کافی هستند، ما باید نیروهایمان را در مرز آرایش دهیم به گونه ای که هموطنان ما با اطمینان خاطر به باز سازی مشغول شوند و در نقاطی که خودمان برحسب لزوم انتخاب می کنیم و اکنون یک نقطه اش را انتخاب کرده ایم عراق را تحت فشار قرار دهیم تا حقوقمان را بگیریم.

البته باید بیدار باشیم که این فیب کارها ما را به جائی نکشانند که منطق حق ماخد شد دار شود، ما همانگونه که گفته ایم نمیخواهیم به خاک دیگران تجاوز کنیم و در سرنوشت مردم عراق دخالت نخواهیم کرد البته علاقمندیم خود مردم عراق سرنوشتشان را به دست گیرند و در این جهت برحسب رسالت اسلامی انسانی از هر کمکی که شر بیگانگان را از سر ملت عراق کوتاه و دستهای پشت پرده را قطع نماید و دیکتاتوری حزب بعث را بشکند دریغ نخواهیم کرد تا مردم عراق آزاد شوند و خودشان تصمیم گیرند گرچه نباید بگونه ای عمل کنیم که دشمنان بتوانند ما را به توسعه طلبی و دخالت در امور دیگران متهم کنند اما فعلا به طور مشخص حقوق و خسارات زیادی را که اعلام خواهیم کرد میخواهیم بگیریم.

بازسازی

تحول عمده بعد از عملیات بیت المقدس این است که مقدار زیادی نیروهای ما آزاد میشوند زیرا که در این عملیات چهار لشگر آزاد همراه با چند تیپ مستقل شرکت دارند که بعد از پایان عملیات فقط بخشی از این لشگرها باید به دفاع بپردازند و بقیه آزاد میشوند همانند عملیات فتح المبین که در آن لشگرهای ۷۷ و ۹۲ و ۲۱ حمزه و ۶۴ قزوین و تیپهای خرم آباد و شیراز، شرکت داشتند ولی بعد از پایان عملیات یک لشگر را برای دفاع گذاشتیم و بقیه برای شرکت در عملیات بیت المقدس آزاد شدند. بعد از این مرحله هم یک لشگر برای دفاع و بقیه اگر عملیات نداشته باشیم، بعد از بازسازی خودشان با نیروهای انسانی و مهندسی عظیمی که دارند همراه با امکانات وزارت دفاع و جهاد و ماشین آلاتی که در جنگ به سنگر کنی و راه سازی و خاک ریز زدن مشغولند با نیروهائی که تجربه آموخته اند به بازسازی منطقه خواهند پرداخت.

همچنین بعد از این عملیات و رسیدن به اهداف آن باید، با استفاده از نیروهائی که در اردوگاههای آوارگان جنگ هستند. و پولهائی که مردم به این منظور به حسابها ریخته اند و عشق مردم به باز سازی این مناطق بازسازی را آغاز کنیم و جنگ‌‌‌زدگان را یک قدم در جهت سازندگی به پیش ببریم و این روستاهای قدیمی را که نوعا عقب مانده بود نوسازی کنیم.

********

 

19دسامبر/16

مناسبتهای مهم

بسمه تعالی

در هر ماه مناسبتها و سالگردهای حوادث بزرگی را تاریخ اسلام و انقلاب اسلامی وجود دارد که بزرگداشت آنها جزء شعائر اسلامی است. پاسدار اسلام ضمن معذرت از این که بدلیل کمی صفحات و ماهانه بودن مجله نمیتواند برای همه این مناسبتها مطالبی داشته باشد و از سوی دیگر مطبوعات روزانه و رادیو تلویزیون در روزهای مربوطه تا اندازه ای حق مطلب را اداء می‌کنند. ما در اینجا فقط به یادآوری برخی از این مناسبتها بسنده می کنیم امید که امت همیشه در صحنه با تعظیم شعائر اسلامی گامهای استوارتری در راه تقوی و تقرب بیشتر به خداوند متعال بردارند.

۶ خرداد (سوم شعبان) سالروز میلاد پرچمدار حریت و آزادی حضرت حسین بن علی (ع) «روز‌پاسدار»

۷ خرداد (چهارم شعبان) میلاد رشید اسلام حضرت اباالفضل العباس (ع).

۸ خرداد (پنجم شعبان) سالروز تولد به ثمر رساننده خون شهیدان کربلا حضرت سجاد (ع).

۱۵ خرداد، آغاز خروش ملت قهرمان ایران. در خرداد ۱۳۴۳ پس از بیانات کوبندۀ امام- حکومت که بوحشت افتاده بود برای آنکه بخیال خود قیام محتمل آینده را در نطفه خفه کند در این روز دست بکشتار مردم قهرمان زد.

۱۷ خرداد اعتراض طلاب حوزۀ علمیه قم و هجوم گارد شاهنشاهی بمدرسه فیضیه (خرداد ۱۳۵۴).

۱۸ خرداد – ۱۵ شعبان، سالروز تولد منجی مستضعفین جهان حضرت مهدی (ع)- این روز از طرف حضرت آیت الله العظمی منتظری بعنوان روز جهانی مستضعفین اعلام گردیده است.

۲۰ خرداد  شهادت آیت الله سید محمد رضا سعیدی در زیر شکنجه دژخیمان رژیم پهلوی (خرداد ۱۳۴۹).

۲۶ خرداد شهادت محمد بخارائی، رضا صفار هرندی- مرتضی نیک نژاد و صادق امانی اعضای هیئتهای مؤتلفه اسلامی (۱۳۴۴).

 

19دسامبر/16

نامه ها

از خوانندگان محترم پاسدار اسلام خواهشمندیم که:

  • قبل از طرح هر سئوالی صفحه پاسخ به سئوالها را بخوانند و از تکرار سئوال بپرهیزید.
  • از ارسال سئوالاتی که خارج از محدوده کاری و تخصصی ما است (مثل شکایات) خودداری فرمایید.
  • مسائل شرعی ساده را به رساله عملیه امام مراجعه کنید و استفتائات را به آدرس:

قم- دفتر استفتاء امام بفرستید.

خوانندگان محترم پاسدار اسلام

حمزه زرگریان رامسر- طلبه ع- الف- محمدرضا حسنان- محمد هاشم کوثری (اقلید) ع- جهانی (کرج)- فیاضیه: سرباز مصطفی بلالی- قم: طلبه احمد ملک محمودی دماوند: قاسم اخگری- تهران: م- عسکری سید محمدعبداللهی- اسلام آباد غرب: ماشاء الله حاتمی- سبزوار: رحیمی- ابوالفضل گندمی- سمیه قزوینی نژاد- اردستان: سید احمد شفیعی- کیاشهر: رمضان اصغری تهران: منصور غلامیان و اطلس پوریوسفیان عبدالکریم میرسلیمانی- علی مندعلی زاده کردستان: امام علی اکبر زاده- بیدگل: احمد حیرانی- سرباز سیاوش جلیل زاده اهل خونین شهر- سیرجان: سیدغلامرضا هاشمی اصغررحیمیان قم: سعید کشمیری- احمد شمس نوری- بیجار: محمد باقر مهدیان انجمن اسلامی مدرسان و کارکنان آموزش فنی و حرفه ای- علی بابا خانلو- قم: طلبه عصمتی و رحمت الله همتی- طلبه حشمت الله مؤذنی- اهواز: دانش آموز احمد اسکندری- بهبهان: سرباز قربان محمد کوهستانیان- شیراز: علی اسیری- برادر افغانی: امیر محمد بهاریان.

خمینی شهر: برادران دانش آموز.

کاشان: طلبه س- ج- ح. تهران: مراد عبداللهی- گیلان: جمشید غریبی

نامه های شما که حاکی از قدردانی و استقبال و پیشنهادات و انتقاداتتان بود ملاحظه شد، ضمن تشکر از زحمات شما امید که به بعضی از آنها جامه عمل بپوشیم. توفیق شما را از خداوند آرزومندیم.

*     *      *

* هنرمندان گرامی خواهران و برادران: تهران: منیره زمانی، بهمن دری، علی حسین فرخی- قم: اسدالله داستانی نبیسی و طلبه سید رضا زارع حسینی- احمد رضا آقایی قمی- سمنان: ذبیح الله محمدی تهران: بهمن دری- سمنان: ذبیح الله محمدی- گرمسار: محمود علیزاده- طلبه عبدالرحمن رضاپور- شاهرود: علی اصغر باقری- قزوین: علی فرهنگ بازار- پاسدار مجروح قنبر علی امینی لارگانی.

تبریز: سرباز جعفر رائی- اصفهان: طلبه علیرضا اسلامی و برادر فرج الله مختاری.

اشعار شما را دریافت کردیم. بنوبه خود از همکاری شما با پاسدار اسلام  ممنونیم. انشاء الله که با استفاده از احساسات لطیف و ذوق و استعداد خود همراه با مطالعه و ممارست و کسب تجربیات بیشتر شعرهای جالبتری برای ما ارسال فرمائید.

*         *          *

* دوستداران تحصیل علوم اسلامی:

تهران: علی سلطانی- تبریز: بهرام محمدیان- آباده: زینب شهنازی- اسدالله قره خانی- بابلسر: طاهره محمد حسین پور مشهد: مریم محمدی- فریدو نکنار: منصوره رضائی- بابل: ص- خیرخواهان و احمد براری- شیروان: حسین بلقان آبادی اصفهان: رمضان یزدانی- بابل: سهراب نقی پور- شیروان: رقیه بلقان آبادی امام شهر: خواهر عزتی- گرگان: سید حسین میر بهبهانی، الشتر: خداداد حیدری تهران: سکینه- الف- شیراز: مختار زنگارکی از علاقه شدید و احساس مسئولیت شما برای تحصیل علوم اسلامی در حوزه علمیه قم قدرانی می کنیم. همانطور که توجه دارید، کمبود امکانات برای جواب گویی به سیل خواسته های جویندگان علم در حوزه‌های علمیه و بخصوص قم وجود دارد. امیداوریم بتوانیم در آینده ای نزدیک با تماس با شورای محترم مدیریت حوزه و مدارس و مکاتب (دخترانه) اطلاعاتی راجع به تحصیل در حوزه قم و نحوه و شرائط آن ر اختیار شما قرار بدهیم.

*        *        *

* رودسر: برادر رضا یزدانی

تمرکز امکانات در شهرهای بزرگ و خصوصا تهران ارث رژیم طاغوت است. و دولت جمهوری اسلامی هیچگاه توان رفع این نقیصه را در کوتاه مدت نخواهد داشت. اما تمرکز امکانات آموزش های علوم اسلامی در تهران و قم که مورد شکایت شماست ناشی از علل دیگری هم مثل کمبود کادر آموزشی و……. می باشد. که باید مورد توجه قرار گیرد.

*         *           *

*- تهران: برادر منفرد. و برادر حمزه شاکری اردکان یزد.

شما میتوانید برای تهیه مقالات اقتصادی آیت الله نوری و درس اخلاق آیت الله مشکینی شماره‌های آخر مجله «پاسدار انقلاب» را از روابط عمومی سپاه پاسداران قم درخواست نمایید.

*       *        *

برادر سرباز محمود باقر زاده (ارومیه)

مقاومت ۱۸ ماهه شما در مناطق مرزی کردستان حاکی از ایمان استوار شما نسبت به جمهوری اسلامی است و تمجید شما از پاسدار اسلام و دست اندرکاران آن نشانی دیگر از اخلاص شماست. برادر هر دو جبهه جنوب و غرب جبهۀ اسلام ضد کفر و ضد باطل است، در هر کجا باشید در خدمت اسلام هستید، اطلاعاتی را که در مورد تحصیل خواسته بودید قبل از برگزاری کنکور از طریق روزنامه ها در اختیار شما قرار خواهد گرفت.

*        *       *

*- آمریکا- برادران انجمن اسلامی حوزه سنت لوئیس:

سلام و درود ما بر شما رسولان اسلام در دیار کفر، از اظهار لطف شما نسبت به پاسدار اسلام متشکریم- امکان قطع مطالب دنباله دار بعلت طولانی بودن موضوعات نیست و درج بیش از این مقدار هم مجله را بصورت کتاب در خواهد آورد. موفق باشید.

*- برادر-ع- ص-ح.

امیدواریم از این پس حداقل اسم خود را ذکر فرمائید- مجلاتی متنوع از آن نوع که شما خواسته بودید بحمدالله زیاد است. بقول رئیس جمهوری آقای خامنه ای «جای این نشریه خالی بوده» و استقبال کم نظیر خوانندگان مؤید این مطلب است.

*- برادر طلبه سید حسین ابراهیمیان:

اگر کمی دقت بفرمائید « پاسدار اسلام» نسبت به عنوانی که شما پیشنهاد فرموده بودید هم اسم با مسمائی است، هم جامع و درخور رسالت حوزه. و هم ابتکاری، و در ضمن این اسم با مشاوره و نظر خواهی از فضلا و دانشمندان انتخاب شده است.

*- زندان زنجان- برادر تواب- رسول پ. ضمن آرزوی توفیق و اخلاص برای شما آیت الله مشکینی و دیگر بزرگان حوزه جز استقرار اسلام و هدایت شما آرزویی ندارند، و مسلم شما را حلال می کنند. در مورد حوزه جواب شما در همین صفحه موجود است.

*- کرج: خواهران- آذر وحدتی- میرابوالقاسمی- محبوبه گودرزی.

هر کس درهر شرائطی می تواند با عمل و ارائه کار خوب مبلغ اسلام و انقلاب باشد و این بستگی به اخلاص و معلومات هر فرد دارد اما بمفهوم خاص آن، این وظیفه متضمن گذراندن دوره هایی در حوزه های علمیه می باشد که در این مورد در همین صفحه پاسخی داریم مراجعه فرمائید.

*- نجف آباد: برادر علیرضا کاظمی برادر پاسدار مرتضی نساج:

از لطف شما متشکریم، از عدم تبلیغ کافی و توزیع مجله در سراسر کشور اطلاع داریم امیدواریم بیاری شما برادران متعهد در هر دو قسمت توفیق بیابیم.

*- مشهد: برادر پاسدار حسن کاظمی: امیدواریم بتوانیم به پیشنهادات شما عمل کنیم. موضع امام در قبال مبارزه مسلحانه گروهها در زمان طاغوت موافق نبوده و کار ارشادی را اصیل می‌دانستند.

*- باختران: خواهر پروانه مهدوی مقدم:

خواهر شهید بودن افتخاری بزرگ است و سعی کنید با خودسازی مستمر و مبارزه با هوای نفس ضعف های خود را جبران کنید. اشکالات و نقائص در تمام نقاط و ارگانها موجود است اما اگر عینک بدبینی را که احیانا ناشی از القائات دشمن و یا ضعف بینش سیاسی می باشد برادرید خواهی دید که انقلاب همچنان پرقدرت براه خود ادامه میدهد.

خداوند همه ما را هدایت فرماید.

*- لندن: محمد- ر:

سلام ما را بپذیرید. از اینکه مجله مورد توجه شما واقع شده خوشحالیم. مجله های درخواستی ارسال شد. منتظر اظهار نظر و همکاری بیشتر شما هستیم.

*- گرگان: آقای – ر-د.

نماز رشته ارتباط با خداوند است در هیچ حالتی آنرا قطع نکنید، شاید بدین واسطه اشکالات شما رفع شود. چون سؤالات شما احتیاج به جوابهایی مفصل دارد ممکن است تدریجا در بخش پرسشها و پاسخها مطرح شود و بهترین منبع برای رفع اشکالات بنیادی شما کتب استاد شهید مرتضی مطهری است.

*- کاشان: برادر طلبه حسین-ن:

انسان و محیط یک رابطه طرفینی دارند شما نیز با خودسازی و ثبات خود سعی در تغییر محیط و تبدیل به احسن بنمائید، پاسخ سؤال دیگرتان را در همین صفحه ملاحظه فرمایید.

*- تهران: برادر دانش آموز علی شفق:

از ارسال طرح هایتان متشکریم. توفیق شما را در پرورش استعدادتان و تکامل آن خواهانیم طرح باید با تکنیک خوب و مناسب با سوژه های لازم مجله باشد.

*- انگلستان: انجمن اسلامی کلچستر:

آنچه از دست ما بیاید دریاری شما کوتاهی نخواهیم کرد. شما پیک اسلام هستید مجله های درخواستی ارسال گردید.

*- استان گیلان: دفتر بررسی و ارشاد و گزینش نیروی انسانی و برادر محمد شیرازی از تهران و برادر محمدرضا اسماعیلی از تهران: برنامه رایگان ما خیلی محدود است. لطفاً وجه اشتراک بفرستید تا مجله ارسال شود.

موفق باشید.

*- تهران: برادر حسین رستگار:

در فکر باز کردن دفتری در تهران هستیم. در مورد عدم مطابقت شماره گذاری مقالات اقتصاد و  اخلاق و…….. با شماره مجله به سر مقاله شماره اول پاسدار اسلام مراجعه فرمائید.

* سرپرست دایره سیاسی ایدئولوژیک پایگاه دریائی شمال:

نامه شما رسید، از تقدیر بی شائبه شما تشکر کرده و ضمن آرزوی موفقیت برای شما و تمام نیروهای مسلمان، امیدواریم پرسنل عزیز آن پایگاه از مجله بهره مند شوند.

*- کنگان بوشهر: خالد بازدار:

امکان ارسال کتاب را نداریم- در مورد سئوال تان درس تفسیر آیت الله فاضل (از شماره اول پاسدار اسلام) پاسخگوی شماست و امیدواریم دیگر سئوالهایتان در بخش پرسشها و پاسخها مطرح شود.

*- لارستان: محمود زارع:

رساله مورد نظر شما را اخیر انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم چاپ و منتشر کرده مراجعه فرمایید و تلفظ غیر صحیح نماز در صورتیکه توان رفع آن باشد نماز را باطل می کند. (مسئله ۱۰۰۰ از رساله امام).

*- کرمان: ریاست فرد- ابوالفضل حسینی- مشهد: محمود مبین مقدم:

جواب مسئله شما راجع به بهره بانک و گوشت سرد در استفتائات مجله شماره یک درج شده و راجع به مالیات و خمس در مجله شماره ۲ درج شده مراجعه فرمائید.

*- مشهد: خواهر اشرف زاده:

ضمن تأیید نواقص موجود بعلت حکومت طولانی طاغوت امیدواریم مسئولین حوزه علمیه و مکاتب دخترانه در رفع مشکلات شما بکوشند تا شما با خیال راحت به تحصیل علوم اسلامی برای خدمت به جامعه بپردازید.

 

 

19دسامبر/16

نگاهی به رویدادها

جنگ

* پاسگاه جیش الشعبی شانه درسی عراق به آتش کشیده شد. ۲۸/۱/۶۱

* رزمندگان اسلام با عملیات « یا صاحب الزمان» از غرب وارد خاک عراق شدند.۲۹/۱/۶۱

* ۲ جنگنده دیگر عراق در منطقه آبادان سرنگون شد. ۳۱/۱/۶۱

* سه فروند هواپیمای سوخوی عراق در جنوب سرنگون شد. ۱/۲/۶۱

* ارتفاعات حساس محور بانه- سردشت، به تصرف مدافعان انقلاب درآمد. ۲/۲/۶۱

* اداره سیاسی ایدئولوژیک ارتش اعلام کرد، تاکنون ۱۳۳ روحانی در جبهه شهید شده اند. ۵/۲/۶۱

* با تصرف ارتفاعات جدید، راههای مرزی کردستان به کنترل ایران درآمد ۸/۲/۶۱

* سحرگاه امروز عملیات «بیت المقدس» با اسم رمز «یا علی بن ابی طالب» بر اساس دستور‌العمل «قرارگاه مرکزی کربلا» آغاز شد. نیروهای ایران بر جاده اهواز- خرمشهر مسلط شدند. ۱۰/۲/۶۱

* لشکر سوم ارتش عراق منهدم شد ۳۲۰۵ اسیر عراقی تا کنون تخلیه شده اند- ۸۰۰ کیلومتر مربع از اراضی اشغالی آزادشد غرب کارون آزاد شد یک ژنرال و ۱۱۲، افسر عراقی اسیر شدند. ۱۱/۲/۶۱

* با آغاز دومین مرحله عملیات «بیت المقدس» بخش دیگری از اراضی جنوب آزاد شد. صدها تن دیگر از فریب خوردگان عراقی کشته و زخمی شدند. تعداد اسراء از مرز پنج هزار تن گذشت. ۱۲/۲/۶۱

* قابوس شاه عمان: مصر از طریق عمان به عراق قطعات یدکی و مهمات می فرستد. ۱۴/۲/۶۱

* ارتش صدام در یک جبهه خوزستان تا مرز عقب نشست. ۱۵/۲/۶۱

عمران

* طی سال گذشته ۱۱۹۱۱ دستگاه تراکتور بین کشاورزان کشور توزیع شد. ۲۳/۱/۶۱

* ۹۲۵ کیلومتر راه روستائی در فریدن احداث شد. ۲۴/۱/۶۱

* در سال گذشته متجاوز از ۲۴ میلیون لامپ در گیلان تولید شد. ۲۸/۱/۶۱

* طی سال گذشته حدود ۵/۴ میلیارد ریال وام به کشاورزان زنجان پرداخت شد. ۲۸/۱/۶۱

* توسط جهاد سازندگی فارس، بیش از ۱۰ هزار قطعه لوازم یدکی جنگ افزارها ساخته شد. ۳۱/۱/۶۱

* ۲۴۰۰ هکتار زمین به کشاورزان گیلان واگذار شد. ۲/۲/۶۱

* رئیس جمهور، ما در هر نقطه از جهان که مبارزه علیه آمریکا و مستکبرین مشاهده شود حضور داریم. ۷/۲/۶۱

* آیت الله العظمی منتظری ۱۵ شعبان را روز جهانی مستضعفین اعلام کرد ۱۱/۱/۶۱

* عده ای از بهائیان سیسان تبریز به دین اسلام مشرف شدند. ۱۲/۲/۶۱

انقلاب و جهان

* طی نطق شدید اللحن وزیر خارجه در اجلاس کویت، طرح ایران برای اخراج صهیونیستها از مناطق اشغالی به کنفرانس غیر متعهدها تسلیم شد. ۱۸/۱/۶۱

* با فریاد الله اکبر و «لا اله الا الله» و یا ایها المسلمون اتحدوا، فلسطین بپاخاست اعتصاب عمومی سراسر اراضی اشغالی را فرا گرفت، صهیونیستها قدس را بخاک و خون کشیدند.  ۲۳/۱/۶۱

* گروه «الاقصی» با راکت به سفارت آمریکا در بیروت حمله کرد. ۲۴/۱/۶۱

* اعراب شرق بیت المقدس و کرانه باختری دست به اعتصاب زدند. ۲۴/۱/۶۱

* بمنظور حمایت از اعتصاب فلسطینی ها، رئیس مجلس از ملتهای جهان خواست در اعتصاب سراسری فردا (۲۵/۱/۶۱) شرکت کنند. ۲۴/۱/۶۱

* رژیم مصر ۵ تن ازعاملان اعدام انقلابی سادات را به شهادت رسانید. ستوان خالد اسلامبولی در حالی که صدایش به شهادتین بلند بود، به رگبار بسته شد. ۲۸/۱/۶۱

* اسرائیل ورود افراد کمتر از ۴۰ سال را به مساجد ممنوع کرد!! ۲۹/۱/۶۱

* دانشجویان دانشگاه نیجریه به حمایت از انقلاب اسلامی ایران دست به تظاهرات زدند. ۱۱/۲/۶۱

* عراق هواپیمای وزیر خارجه الجزایر را که با همراهان عازم سفر به ایران بودند، در مرز ایران و ترکیه سرنگون کرد. ۱۴/۲/۶۱

* در جریان سرنگونی هواپیمای وزیر خارجه الجزایر، ایران و الجزایر سه روز عزای عمومی اعلام کردند. ۱۵/۲/۶۱

ضد انقلاب

* بیش از ۳۹۰ کیلو مواد مخدر در اصفهان کشف شد. ۱۸/۱/۶۱

* ۸ خانه منافقین در تهران کشف، و ۱۱ تروریست دستگیر شدند. ۲۱/۱/۶۱

* عوامل اصلی توطئه ترور امام و اعضای شورای عالی دفاع دستگیر شدند. قطب زاده جزء دستگیر شدگان است. ۲۲/۱/۶۱

* ۵۰ تن از اعضاء و هواداران ردۀ بالای منافقین در بندرعباس دستگیر شدند ۲۳/۱/۶۱

* بیش از یک تن مواد مخدر از چند قاچاقچی حرفه ای در شهرضا کشف شد. ۲۳/۱/۶۱

* حجه الاسلام احسانبخش امام جمعه رشت و ۱۰ تن از نمازگزاران در حادثه انفجار در مسجد کاسه فروشان رشت مجروح شدند. ۲۸/۱/۶۱

* در محور مریوان- بانه ۱۳ روستا از لوث وجود اشرار و ضد انقلابیون پاک شد. ۲۹/۱/۶۱

* در درگیری مسلحانه خوانین فیروزآباد فارس، اردوی نظامی خوانین منهدم شد و عده زیادی از افراد مسلح کشته و یا دستگیر شدند. ۵/۲/۶۱

* ۳۰ تن از اعضاء گروهک کمونیستی «سهند» دستگیر شدند. ۶/۲/۶۱

* ۳۴۵ کیلو مواد مخدر و تعدادی اسلحه و فشنگ در چند شهر کشف شد. ۹/۲/۶۱

* با از هم پاشیدن بیش از ده مرکز اصلی منافقین، ۵۰ عضو کادر مرکزی و تشکیلاتی منافقین دستگیر و کشته شدند. ۱۴/۲/۶۱

توطئه براندازی

توطئه براندازی کشف شد. در این توطئه قطب زاده و دیگر عوامل اصلی کودتای نافرجام دستگیر شدند. ۲۸/۱/۶۱

* مردم قم دارالتبلیغ را اشغال کردند و بدست سپاه سپردند. ۲۸/۱/۶۱

* دست اندرکاران توطئه براندازی افشا شدند. در این توطئه سلطنت طلبان، عده ای روحانی نما، فئودال، چاقوکش، فاحشه و لیبرالها شرکت داشتند. قطب زاده اعتراف کرد که جریان براندازی با اطلاع و همکاری مستقیم شریعتمداری بود. ۳۱/۱/۶۱

* در پی اطلاعیه جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و حمایت جوامع روحانیت و ائمه جمعه سراسر کشور، عدم صلاحیت شریعتمداری برای مرجعیت فاش گردید. ۱/۲/۶۱

* مردم در تظاهرات خود در سراسر کشور با فریاد مرگ بر شریعتمدار، خواهان مجازات شدید عوامل توطئه شدند. ۲۰/۲/۶۱

* هاشمی رفسنجانی: برای غربی ها سقوط شریعتمداری از سقوط بنی صدر بدتر است. ۴/۲/۶۱

* سلطنت طلبها، ساواکی ها و طرفداران بختیار در پاریس به حمایت از شریعتمداری، با آرم شیر و خورشید تظاهرات کردند. ۵/۲/۶۱

* توسط عباسی داماد شریعتمداری، ارتباط مستقیم حکام سعودی با توطئه کودتا فاش شد شریعتمداری برای مسافرت به عربستان تقاضای گذرنامه کرد. ۸/۲/۶۱

* اسناد منتشر نشده ارتباط شریعتمدار با سازمان جاسوسی آمریکا افشا شد. ۹/۲/۶۱

اختراع و اکتشاف

* توسط یک مبتکر شیرازی، ماسک جوشکاری متحرک در ایران ساخته شد. ۷/۱/۶۱

* اولین تلمبۀ خودکار در ایران ساخته شد. ۱۷/۱/۶۱

* یک دانش آموز مسلسل خودکار دستی اختراع کرد. این مسلسل از ۳۹ قطعه تشکیل شده است، ۲ کیلو و ۳۰۰ گرم وزن دارد و با ۳۲ فشنگ کالیبر ۹ تغذیه میشود ۱۷/۱/۶۱

* توسط دو مبتکر ایرانی، دستگاه لبه زنی درب تانکر در ایران ساخته شد. این دستگاه به صورت هیدرولیکی و میکانیکی کار میکند. ۲۳/۱/۶۱

 

19دسامبر/16

اخلاق در اسلام

قسمت دهم

سخاوت (۲)

مصادیق سخاوت

سخاءدارای مصادیق زیادی است. سخاوت درجان، مال،مقام،اولادولذتهانمودهائی ازاین صفت می باشد.  سخاوت وگذشتن ازمقام وریاست بالاترازسخاوت درمال است،چه بساافرادی ازمقام وپست خودشان که بسیارهم والا بوده است، بخاطرخدادست کشیده اند. یکی ازاین بزرگان،بهلول شاگردامام صادق(ع)  بوده.  مردیست بافضل و صاحب علم و از پرورش یافته گان مکتب ائمه اطهار(ع).  ازفضلش همین بس که با پرتاب کلوخی به آن عالمی که به علیه حضرت صادق(ع)  صحبت واشکال می نمود،پاسخی دندان شکن داد که:

اولاً: همانطور که کلوخ همجنس تو (خاک) برتواثرکردپس ابلیس هم می تواند در آتش بسوزد.

ثانیاً: درد ناشی ازبرخورد کلوخ (که موجود است)امکان رؤیت آن نیست پس خداوندهم که موجوداست دیده نخواهد شد.

ثالثاً: اگر افعال ما جبراست ومشیت خدا پس عقاب نباید بشویم، چرابخاطر پرتاب کلوخ ازمن شاکی هستی ؟چنین مردوارسته و بزرگی صلاح براین شد که مقام وشخصیت خود را درمیان مردم ازدست بدهد خود را به دیوانگی بزند. لباسش را کند و همانند کودکان برچوبی به عنوان اسب سوار گردید وداد زد که کنار بروید تا اسب من شما رازیرنگیرد. بچه‌ها اطرافش گردآمدند وازآن پس مشهورشد که بهلول دیوانه شده است. این نمونه ای است از “سخاوت مقام “از انسانی بزرگ وبافضیلت ونمونه های آن دراسلام زیاداست. همچنین می توان ازجابربن یزید جعفی شاگرد ممتاز امام باقر(ع) نام برد. فردی که به امام باقر(ع)عرض می کندیاابن رسول الله آنقدرمعارف الهی واسراربه من القاء فرموده ای که قلبم تنگی می کندوتحملش برایم مشکل شده وافرادی هم که بتوان بدانها اسرارگفت نمی‌یابم چه‌کنم ؟ حضرت فرمود برو در بیرون شهر و سردر چاهی گذار و هرچه می خواهی بگو تاسبک گردی! یک چنین مرد عظیم‌الشان ودرس خوانده وصاحب کمالات ومقامات روحانی بخاطر مصالح دینی واجتماعی که جوّ آن عصر اقتضاء آنرا داشت ازمقامش گذشت و تظاهربه دیوانگی نمود.  این هم یک نوع سخاوت است… سخاوت مقام وآبروبخاطرالله وحفظ شئون اسلام. درضمن درسی است برای کسانیکه لایق اشتغال و اداره پست و مسئولیتی نیستند، اما از آنجا که اسیر حب نفس وجاه ومقام شده اندبر ایشان مشکل است دست بکشند و آنرا به اهلش بسپرند.  چون سخاوت ندارند.  اینان رایا بایدخلعشان کنندودورشان اندازندویا بادسائسی بمانندو سرتا پابرای جامعه و امت وآئین اسلام  ضررو فساد باشنداگر کسی به چنین حالتی برسد که سخاوت درمقام داشته باشد ووقتی ببیند مقام وریاستش بضررجامعه و دین است زود حاضر است رفع ید کند و استعفاء دهد وبا واگذار کردن آن به اهلش سراغ کار دیگری رود، اگر چنین حالتی درخود دید باید از خدا تشکر کند و سجده شکربجا آورد که خداوند چنین روحیه ای به اوداده است.  اینها جزءسخاوتمندان دنیا هستند خیال نکنندکار کوچکی انجام داده اند. برعکس آنکس که چنین نیست و با احراز عدم لیاقت خود برای چنین مسئولیتی، حاضر به ترک پست نیست از بخیلهای دنیا میباشد.  و بدترین بخلها این بخل است. اما سخاوت بنفس و جان که احتیاج به شرح زیادی ندارد چه آنچه جامعه اسلامی کنونی ما خود میدان چنین امتحانی است تا معلوم شود سخاوتمندان کیانند.  آنانکه توانستند از جان بگذرند (شهدای ما )وبه جبهه ها بروند و عاشقانه شهید بشوند از سخیترین مردم جهانند. مقام شهداء والا است، ویکی ازصفات بارز شهید سخاوت جانی اوست.  فرق است بین سخاوت در مال وسخاوت در جان. بنابراین میتوانیم بگوئیم که سخیترین افراد شهدا هستند.

 

مرز سخاوت

سخاوت صفتیاست “حد وسط “که یک طرفش افراط است یعنی اسراف و یک طرفش تفریط است یعنی بخل: اصولاً صفتهای نیکو وزیبای انسانی صفاتی متوسط هستند که بین دو مرحله افراط و تفریط واقع می شوند و سخاوت هم از این قاعده مستثنی نیست بعنوان مثال کسی که مال و ثروتی دارد نسبت بدان سه حالت میتواند داشته باشد.

اول آنکه از مالش آنچه که سزاوار است و اقتضاء دارد انفاق کند و مقداری هم برای خودش نگه دارد. به عبارت دیگر تعهدات خود را در قبال خدا انجام دهد یعنی مالیاتهای واجبش را بپردازد و انفاقهای مستحبی راهم انجام دهد وما بقی را برای زندگی خود وعائله اش نگه  دارد: به این برنامه الهی عمل کردن، حد وسط سخاوت رادارا بودن است.  ثانیاً-هیچ گونه گذشت و پرداختی نداشته باشد حتی یک ریال از ثروتش را به جامعه ندهد، این مرحله تفریط است.  این حالت و صفت، بخل است.

ثالثاً- هر چه دارد می بخشد یعنی افزون برآن مقدار واجب و مستحب انفاق می کند.  بطوریکه خود را در مضیقه قرار میدهد، حتی در مواردی مصرف می کندکه گناه است.  این ریخت وپاش مرحله افراط در سخاوت است و اسراف می باشد.  پس سخاوت صفتی بین دومرحله افراط وتفریط و دو صفت اسراف و بخل است.  همانگونه که تذکر دادیم این حد وسط در تمام صفات نیکومورد نظر است.  از باب نمونه: شجاعت صفتی است بین ترس و تهور. آنجا که اعمال شجاعت وحمله لازم است نشستن وسکون “جبن”است واما بی تردید وبدون تصور وبی مهابا خود را به آب وآتش زدن وهلاک کردن مرحله تهور است که این هم ناپسند می باشد.

آنانکه توانستند از جان بگذرند وبه جبهه ها بروند و عاشقانه شهید بشوند از سخی ترین مردم جهان اند. یکی از صفات بارز شهید سخاوت جانی اوست.

 

درمورد سخاوت از آیات قرآن استفاده می شود که حد متوسط است مثلاً آیه ۲۹ از سوره اسراء میفرماید:

“وَلَا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلَوْلَه ً اِلیَ عُنُقِکَ وَلَا تَّبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلوُمًا مَحْسُورًا “دستت را به گردنت نبند وبه کلی دستت را از هم باز نکن که بنشینی و پشیمان ونادم بشوی. این کنایه است ازاینکه عدم بخشش وعدم انفاق” وَلَا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلوُ لَه ً اَلیَ عُنُقِکَ”و در مقابلش بخشیدن و دست باز نمودن زیادی که هر چه داری بریزی بمیان جامعه که هیچ برایت نماند ” وَلَا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ “و پس از آن “فَتَقْعُدَ مَلوُمًا مَحْسُورًا “به ملامت خودت بنشینی که چرا چنین کردم و بیچاره شدم، هر دو صورت انحراف است و خطا. درتفسیر همین آیه شریفه در روایت است که حضرت صادق(ع) دست برد و یک مشت خاک یا شن از زمین برداشت و چنان دستش راباز کرد که همه اش ریخت، و بار دوم طوری دستش رانگه داشت که هیچ یک ازاو ریخته نشد و برای بار سوم که مشتی خاک برداشت آنرا به حالت نیمه باز قرار داد بطوریکه یک مقدار ریخت و یک مقدار ماند. البته یک مسئله‌ای هست بنام ایثار که بعداً ممکن ا ست متعرض آن بشویم. ائمه (ع) ایثار می کردند که مقامی دیگر است و شرائطی خاص دارد وبرای مثل ما نیست. حضرت امیر (ع) باغ خود را فروخته و همهرا بفقرا داد، به خانه برگشت دید نان ندارد و زهرا و حسنین(ع)  گرسنه اند حضرت ازتمام ثروتش درراه الله میگذشت و زن وفرزندانش هم حاضر بودند گرسنه بمانند وشب گرسنه بخوابند ولی دیگران سیر باشند این برای ما میزان نیست.  البته اگر کسی پیدا شد که زن و بچه اش اینطوری باشند یعنی حاضر باشند جز غذائی اندک ولباسهائی مندرس هرچه دارند انفاق کنند، اشکال ندارد. ولکن افراد عادئی نوعاً حق ندارند یک چنین کاری بکنند.  باز آیه ای از قرآن را شاهد می آوریم که انفاق حد متوسط است.  آیه ۶۷از سوره فرقان که می فرماید:  “وَالَْذیِنَ اِذَااَنْفَقُوا لَمْ یُسِْرفُواوَلَمْ یَِقْتُرُواوَکَانَ بَیْنَ ذالِکَ قَوَامًا “عبادالله کسانی هستند که وقتی انفاق می کنند راه اسراف راپیش نمی گیرند و خساست و لئا مت نیز ندارند و مشیشان بین این دو حالت است و این روش برای عموم بایدمیزان باشد.                                                                                ادامه دارد.

 

19دسامبر/16

اقتصاد اسلامی

قسمت دوازدهم

آیت الله حسین نوری

فصل اول

طرحی از کلیات مسئله سرمایه داری در اسلام

 

بسه تعالی

در قسمت های پیشین این سلسله مباحث، اصول مسائل اقتصادی اسلام، به صورت طرحی از کلیات و مطالب پایه یی و زیربنائی، مورد بحث قرار گرفت، که میتوان آنها رامدخل و پیش درآمدی برای مباحث تحلیلی دیگر دانست. اکنون، که اطلاعات کلی ولازم بدست آمده، فصول جدیدی را در این مباحث میگشائیم، که هر یک به تنهایی، در بردارنده یک بحث محوری و اساسی خواهد بود و بحث های مستقلی را در برخواهد گرفت. اولین مبحثی که اینک مورد بررسی وتجزیه و تحلیل قرار میدهیم، یکی از مباحث مهم اقتصادی اسلام است که در عین حال، با اوضاع و احوال جاری زمان ما نیز تناسب دارد و مکرر مورد سئوال و بحث وکنجکاوی قرار میگیرد.   این بحث، موضوع مهم “سرمایه از نظر اسلام” است، که تجزیه و تحلیل آن، در حال حاضر از ضروریات حیاتی زمان ما به شمار می آید.  “سرمایه “در اسلام،چه ابعادی دارد و این آئین مقدس، مساله سرمایه را – که از مسائل همیشگی زندگی انسان بوده است –ازچه دیدگاهی می نگرد ؟برای روشن شدن مساله، از دیدگاه اسلام و قرآن، یکی از داستان های قرآنی را،که با موضوع مورد بحث ما،تناسب کامل دارد،  مطرح ساخته، مورد بررسی و تحلیل قرار میدهیم.  این داستان، از ثروتمندی بنام “قارون” بحث می کند، اما باید در نظر داشت، که این شخص، تنها به عنوان یک “فرد” مطرح نیست، بلکه قرآن کریم، او را به عنوان یک الگوی قابل بحث و مظهر سرمایه داری معرفی می کند، تا نشان دهد که در قرآن و اسلام، سرمایه داری مذموم چیست.  آیاتی که در این مبحث مورد گفت وگوی ما قرار می گیرد، از آیات سورۀ مبارکۀ قصص است، که هر یک را، در جای خود،مطرح خواهیم کرد.  نخستین آیه ای که از آن استعانت می کنیم، و به وضوح و روشنی، درباره بزرگترین سرمایه‌دار دنیای قدیم –یا بزرگترین ثروتمندی که تاریخ بشر تا امروز از وی نام برده- سخن می گوید، آیه ۷۶ از سورۀ مبارکۀ قصص است.  می فرماید: “اِنَّ قاروُنَ کَانَ مِنْ قوِِْم موُسَی فَبَغِی عَلَیْهِمْ وَ آتَیْنَاهُ مِنَ الْکُنُوِزمَااِنَّ مَفَاتِحَهُ لََتََنُوأُ بِالْعُصْبَهِ اُوُلِی الْقُوَّهِ اِذ ْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ: لَا تَفْرَحْ اِنَّ اللهَ لَا یُحِبُّ الْفَِرحیِنَ”قارون ازقوم موسی بود وبر آنها (افراد قوم خود )ستم روا داشت.  و ما اورا چندان ثروت دادیم که حمل کلیدهای گنجهایش برای گروهی از مردان نیرومند نیز سنگین بود. و افراد قوم قارون به او گفتند مغرور مشو و تکبر مفروش که خداوند مغروران و متکبران را دوست نمیدارد. دراین یک بحث اقتصادی مطرح است و البته،  اقتصاد از دیدگاه اسلام که متعالی ترین و آسمانی ترین و انسانی ترین وجوه اقتصادی است. در پرتو این آیه که شعله یی جاویدان از شعله های چراغ هدایت قرآن کریم است، میتوانیم نور هدایت بگیریم، پیش پای خود را روشن سازیم و در راهی درست و دور ازتاریکی جهالت های  بشری گام برداریم و به جایی برسیم که یکی از کلیدهای بحث اقتصاد اسلامی در آنجاست. بجایی برسیم که آشکارا ببینیم سرمایه وسرمایه داری، دراسلام چگونه مطرح شده است و چه صورتی دارد؟ اساساً، در اسلام، سرمایه داری به چه مفهومی مورد قبول است و به چه معنی مذموم و محکوم شمرده میشود؟ تردیدی نیست که اسلام، برای کارو تلاش بدست آید، محترم می‌شمارد. زیرا اگر قرار بر این شود که انسان صاحب حاصل تلاش و فعالیت خود نباشد، و میان کسی که زحمت می کشد و برای تدارک وسایل آسایش خودبجان می کوشد با کسی که تن بکار نمیدهد و با تنبلی وتن آسایی وقت می گذراند وبه صورت موجودی عاطل وباطل و مفت خور سربار جامعه میشود تفاوتی وجود نداشته باشد، نظام زندگی اجتماع در هم میریزد: ازیکسو، مردان کار و تلاش وقتی ببینند که صاحب نتیجهء زحمات خود نیستند و آنچه با فعالیت شرافتمندانه بدست آورده اند، بنا حق از دستشان گرفته میشود و بین آنها و بیکاره ها و تن پرورها یکسان تقسیم میشود، ازاین بی عدالتی آشکار، که در بعض جوامع بنام (عین عدالت “اجرا میشود) رنجیده و مأ یوس و سرخورده میشوند. درنتیجه دیگردل بکار نمی دهند، دست ازفعالیت و سازندگی می کشند و بدینسان نیروی فعال جامعه، از کالا وتلاش و تولید و باز دهی میمانندو امور جامعه فلج میشود. از سوی دیگر، وقتی بیکاره ها و تن پرورها ببینند که با وجود فراراز کارو سازندگی، وبا وجود بطاعت و عدم قبول مسئولیت، همانقدر از مواهب زندگی برخوردار میشوند که اصحاب کار و زحمت برخوردارند، هرگز خودرا موظف به زحمت و تلاش نمی بینند و نه تنها خودشان تمام عمر را عاطل وباطل میگذرانند، بلکه وضع آنها، عده بسیار دیگری را نیز به تشویق به تنبلی می کند و وامیدارد که دست از کار و تلاش بردارند و در سایه دیوار ها بنشینند و منتظر بمانند که “عدالت گستران مادی نگر!”لقمه را از دست فعالان و زحمت کشان بگیرند و یکسان در دهان هر دو بگذارند.  اگردرمنطق بعض ایدئولوژیها ومکتب های سیاسی و اجتماعی، معنی “برقراری عدالت” این باشد، اسلام چنین عدالتی را عین ظلم و بیعدالتی میداند و محکوم می کند و از آنروی برمی تابد. اماجنبه دیگر قضیه هم مطرح است: در بعض جوامع دیگر نیز، کارگذاران استعمار واستثمار،بنام “آزادی حق مالکیت”به قیمت هر خیانت و جنایتی که باشد، ثروتی نامشروع فراهم می کنند وآنگاه در سایه سرمایه و پول که قدرت و زور را نیزبه دنبال دارد، فقرا و ضعفای زحمتکش را استثمار می کنند ودر سایه رنج و تلاش بی امان آنها هر روز بر ثروت مسموم خود می افزایند حال آن که جزلقمه یی نان بخورو نمیر،حقی برای زحمتکشان و صاحبان اصلی آن ثروت و سرمایه قائل نمی شوند. اسلام، اینگونه “آزادی حق مالکیت”را نیز، نه تنها به رسمیت نمی شناسد که آن را جنایتی شوم نسبت به افراد انسان، که وارثان برحق زمین و مواهب و نعمت های آنند،می شمارد. راه حق و راستی در اقتصاد اسلامی: پس اسلام چه می گوید و بین این دو راه، چه راه دیگری را انتخاب می کند که هم نظام جامعه در هم نریزد، هم بیکاره ها سربار جامعه نباشند؟ هم مردان کارو تلاش دست از فعالیت و سازندگی نکشند،هم تنبلی و تن پروری تشویق و اشاعه نشود؟ هم حق مالکیت مشروع، محترم شمرده شود، هم استثمار از بین برود و در نتیجه کار و زحمت اکثریتی عظیم، یک اقلیت خائن و خونخواردر ثروت های بادآورده ونامشروع غوطه نزنند و خون مستضعفان و خانوادۀ آنها را در شیشه نکنند؟ اینجا نیز، مثل همیشه، اسلام بهترین و متعالی ترین راهها را انتخاب کرده و پیش پای انسان گذاشته که دقایق و جزئیات آن، به روشنی،درآیات روشنگر قرآن روشنائی بخش آمده است. راهی که میتوان ازآن به راه حق و راستی، تعبیر کرد. برای یافتن مدخل این راه، بهتر آنکه نخست ببینیم دراسلام، چگونه سرمایه هایی ناروا (حرام)است.  زیرا که درتمام  مسائل انسان در ارتباط با جامعه اش، شناختن مرز حلال از حرام وروا از ناروا است که راه درست و روشن را پیش پای یک مسلمان میگذارد.  یک فرد انسان، اگر از راه کار شرافتمندانه، فعالیت عقلائی، کسب حلال و هر گونه تلاش و زحمت صحیح و صواب، از مواد جهان ومواهب ونعمتهای زمین برای پیشرفت خود و تعالی بخشیدن به زندگی اش استفاده کند، و بالمآل، با رعایت موازین اسلام زندگی مرفهی برای خود و خانواده اش فراهم کند و مال حلالی بیندوزد، اینگونه سرمایه دار شدن از نظر اسلام نه تنها عیب و ایرادی ندارد، بلکه مقبول و رضایتبخش و درخور تحسین وتشویق نیز هست.

پروردگار توانا، به حکمت مدبرانه اش ما را آفرید و با تدبیر حکیمانه اش به ما عقل و هوش ونیروی فکری واندیشه داد، وآنگاه مواد این عالم و نعمتهای روی زمین را دراختیار ما قرارداد تا از آنها بهره مند شویم. خداوند به ما امکان داد تا ازمواد و مواهب این جهان برای هر چه بهتر ساختن زندگی خود استفاده کنیم ارزش انسانی خویش را بشناسیم و خود را لایق زندگی مرفه و آسوده بدانیم، فقر وگرسنگی را ازمیان ببریم، بیکاری وبیکارگی را ریشه کن کنیم، غبار بینوائی رااز چهرۀ زندگی بزدائیم، برای تمام افراد جامعه، خانه و آشیا نه وسروسامان زندگی فراهم آوریم، و بطور کلی، یک جامعه خوشبخت، ومرفه ومتعادل وهماهنگ ایجاد کنیم هماهنگ نه بدان معنی که مشوق تنبلی و تن پروری باشد، بلکه بدان معنی که ازراه کارو تلاش برای کسب معاش و تحصیل وسایل رفاه و دارایی را، از این دیدگاه بنگریم، همان است که در قالب وچهار چوب موازین اسلامی (حلال)است همان است که قرآن، پیروان اسلام را بدان تشویق و توصیه میکند. همان است که شرع مقدس می خواهد و میگوید که باید دریک جامعه اسلامی تحقق پذیرد.  زیرا اسلام نمی خواهد که پیروانش بیکاره و تن پرور وفقیرو گرسنه و فلاکت زده و در مانده و بینوا باشند بلکه می خواهد مسلمانان، یک جامعه مرفه، خودکفا، مستقل آسوده، بر خوردار ازنعمتهای زندگی، و بالمال قدرتمند و سربلند تشکیل دهند و جامعۀ هماهنگ را، بدین معنی ایجاد کنند. نقش ولایت فقیه درتعالی جامعه: اما مسئله، بهمین جا ختم نمیشود. در یک جامعه اسلامی که همۀ ثروتمندانش، از راه حلال به مال و رفاه رسیده باشند و مالکیت شان نیز با موازین اسلامی محترم و محفوظ شمرده شود، باز هم مواردی وجودخواهد داشت، که فقر وگرسنگی و محرومیت، چهره زشت خود را نشان دهد و چنگ ودندان تیز کند: پیرمرد و پیرزنی که نیروی کار و فعالیت خودرااز دست داده اند،یا کسی که براثر نقض عضوی بصورت فردی از کار افتاده در آمده است، یا فردی که –چه بطور مادرزادی وچه براثر حادثه و سانحه‌ئی غیرقابل اجتناب –علیل وناتوان شده است ویا بیوه زنی که با کودکان خردسال خود، بی سرپرست مانده است، یا کودکی یتیم که حتی خویشاوندی نیز نداردتا نگهداری از او را عهده دار شوندودهها ودهها از افراد دیگر که هر یک به دلایلی قادر بکارو فعالیت و تأ مین معاش نیستند ونمی تواننددر مسابقه شرافتمندانه کسب روزی شرکت جویند، چه وضعی خواهند داشت ؟آیا این عده، چون به دلایلی که ذکر شد قادر نیستند وسایل رفاه و آسایش خود را بدست آورند، باید همچنان در فقرو گرسنگی ورنج بمانند ؟واز طرف دیگر، آیا ثروتمندان جامعه، چون ثروت خود را از راه حلال و منطبق با موازین اسلامی بدست آورده اند و موازین اسلام مالکیت آنها را محترم و محفوظ و مصون می شمارد، میتوانند با فراغ و آسودگی به سرمایه های خود تکیه کنند و به زندگی رنج آمیز گروه محرومان و مستضعفان  بی اعتناء بمانند ؟و آیا درچنان وضعی فقرا ناچار باید همواره در معرض گرسنگی ودر خطر مرگ و هلاک باشند؟. پاسخ به این سئوالها، منفی است. زیرا قوانین اسلام، دراین موارد نیز ساکت نمانده و محرومان را به حال خود رها نکرده است. زیبایی وشکوه معنای جامعه هماهنگ اسلامی دراین گونه موارد است که بیش از پیش جلوه گر میشود. دراین موارد، دیگر همه افراد جامعه مسئولیت دارند آستین همت بالا بزنند و به یاری محرومان جامعه بشتابند. ولی اینکار، به چه صورتی باید انجام بگیردکه هم نظم و انتظامی داشته باشد، هم کسی از قلم نیفتد، هم میان محرومان تبعیضی صورت نگیرد، و هم کسی از انجام مسئولیت خود و کمک به محرمان شانه خالی نکند؟ طبیعی است که در این میان، باید دستگاهی برای سازمان دادن به چگونگی “دریافتی ها “وهماهنگ و یکسان کردن “پرداختی ها”وجود داشته باشد.  این دستگاه، در زمان حکومت عدل علی(ع)، تشکیلات خزانه بیت المال بوده است که مالیات های اسلامی دریافت شده از توانگران و غنائم جنگی و عائدات مربوط به انفال در آن گرد می آمد و در کمال عدل و مساوات در میان محرومان تقسیم میشد.  و یکی از نمونه های بارز اجرای این عدالت آتش بردن به نزدیک دست عقیل بود که اندکی بیش از حق خود مطالبه کرده بود.  ولی امروز،که سازمان و ساختمان تشکیلاتی جوامع دگرگون شده، اساس همان محور اصلی اسلامی، ولی درقالب وچهار چوبی که حکومت جمهوری اسلامی ترتیب آن را معین خواهد کرد، باید به حل این مسأله پرداخت. زیرا شک نیست که حکومت و حاکمیت ولایت فقیه، بهترین و عملی ترین صورتی را که در این زمان امکان آن باشد، برای حل این مسأله  مقرر و دایرخواهد کرد. چون اصل، در حاکمیت ولایت فقیه از جنبه اقتصادی بر همین محور استوار است که جامعۀ متعادل و هماهنگ ایجاد شود و درآن، از فقر گرسنگی و بیماری و بی مسکنی و بیکاری و ناهماهنگی و درماندگی و ناتوانی اثری نباشد. در قوانین اسلامی، هنگامی که حاکمیت ولایت فقیه برقرارمی شود، فقیه عادل، آنقدر قدرت دارد که می تواند برای ایجاد یک جامعۀ متعادل و هماهنگ از افرادی که سرمایه و ثروت بیشتری دارند، به هر مقدار که صلاح بداند با وضع مالیاتهای عادلانه و مطابق با اوضاع و احوال زمان، حتی بصورت مالیات تصاعدی، از مال وسرمایۀ آنها بگیرد و در میان فقرا و محرومان تقسیم کند.  اینکه شما دراین زمان، می بینید در کشورهای اسلامی همچون عربستان سعودی، پاکستان، ترکیه، اردن، مصر، مراکش، سودان ودیگر ممالک اسلامی دو قطب، یکی قطب ثروتمند های متنعم و دیگری قطب مستضعفان محروم و فقیر وجود دارد، این بر خلاف روح اسلام و موازین شرع است. البته درباره کشور عزیز اسلامی خود ایران نیز توجه داریم که هنوز، درکشور ما هم آن موازین اسلامی بطور کامل پیاده نشده است. و این شگفت نیست.  زیرا که جمهوری اسلامی  کشور ما، فقط سه سال وچند ماه از عمر خود را پشت سر گذاشته است. اگر بدیده انصاف و مروت بنگریم، اعتراف خواهیم کرد که این دوره کوتاه سه ساله –تازه، در صورتی که تمامی آن درکمال آرامش و آسودگی وبدون تلاشهای سرکوبگرانه دشمنان خارجی وزحمت آفرینی های ضد انقلاب داخلی وفارق از درگیریهای جنگ تحمیلی هم میگذشت- برای جبران خرابکاریها و ویرانگریهای ۱۴۰۰سالۀ حکومتهای فسق و فجور و ظلم و فساد پادشاهان و حکام و امرای ستمگر و خونخوار ضد اسلام، کافی نبوده است.  چه رسد به آنکه در این مدت، نه ملت شریف و شهید پرور ما فارغ از فتنه ها و توطئه ها بوده است، و نه گردانندگان حکومت اسلامی، فراغت لازم برای جبران خرابکاریهای ۱۴قرنی و استقرارارکان، و موازین داشته اند.

دشمنان اسلام، ازچه می ترسند؟حتی دشمنان قسم خوردۀ انقلاب و حکومت اسلامی ما، در کمال عجز وبیچارگی، چشم انداز روشنی را که درانتظار این کشور اسلامی این ملت جان برکف وشهید پرور است، می بینند و با درماندگی و هراس و نومیدی، به پیروزی کامل  وقریب الوقوع حکومت اسلامی اعتراف میکنند آنها بخوبی میدانندکه: دور نخواهد بود آن روز خجسته یی که اسلام با همهء لطیفه های الهی ودقیقه های ملکوتی اش، ابعادقوانین حیاط بخش خود را در سراسر خطهء حکومت اسلامی بگستراند.  وهمۀ هراس وعجز تلخ وجانگاه آنان از این است که درهمین مدت کوتاه، دانسته اند که اسلام برای مردم وبرای طبقات گوناگون “ناس”چه می خواهد: اسلام می‌خواهد در قلمرو حکومت خود جامعۀ متعادل وهماهنگی ایجاد کند که درآن، از فقرو محرومیت و ذلت ودرماندگی ودریک تعبیر کلی وکامل: از استضعاف کمترین نشانی باقی نماند.  دانسته اند که با پیاده شدن احکام و قوانین اقتصاداسلامی، یکبار دیگر وبرای همیشه فقر مالی و فرهنگی محرومیت رفاهی و معنوی، پایمال شدن عدالت اجتماعی، گرسنگی و بیکاری از بین خواهد رفت. همۀ افرادجامعه با سواد و تحصیلکرده و بالاتر ازآن صاحب فرهنگ و درک بینش عمیق و آگاهی تزلزل ناپذیر خواهند بود.  هیچکس از بیماری و عدم دسترسی به پزشک و دارو، صدمه نخواهد دید و جان عزیز کف نخواهد داد. هیچکس در زاغه ها و حلبی آبادها زندگی نخواهد کرد، و هرکس خانه یی متناسب با تعداد عائله اش و فراخورشان وفطرت انسانی اش خواهد داشت. و در یک کلام: هر کس که تحت لوای حکومت اسلامی زندگی می کند، حتی اگر مسلمان نباشد و از دین وآئین الهی و آسمانی دیگری پیروی کند، در سایه این حکومت رفاه جسمی و مادی و اجتماعی، بدست خواهد آورد ودر پرتو خورشید تعالی روحی و معنوی و فرهنگی بسر خواهد برد این است جنبه مثبت مال وثروت در چهار چوب مورد قبول موازین اسلامی و شاخه های سایه گستری که از آن سر بر میزند و بالندگی می گیرد اما سرمایه داری مذموم که مورد انتقاد و ناهنجار است وبا فطرت انسانی ناسازگاراست در مقاله های بعد با توفیق خداوند متعال موردبحث قرارگرفت.

ادامه دارد

 

19دسامبر/16

ثابت و استوار از آغاز تا کنون

امام خمینی

هدف و وظیفه

من مصمم هستم از پای ننشینم تا دستگاه فاسد را به جای خود بنشانم و یا در پیشگاه مقدس حق تعالی با عذر وفود کنم.                                             (ذیحجه ۱۳۸۲ هـ)

من به خواست خدا احکام را در هر موقع مناسبی بیان خواهم کرد و تا قلم در دست دارم مخالف مصالح کشور را بر ملا می کنم.                                              (فروردین ۴۲)

ما سکوت را در مقابل خطرهائی که برای اسلام و استقلال کشور پیش بینی می شود جرم می دانیم، گناه بزرگ می دانیم، استقبال از مرگ سیاه می دانیم. پیشوای بزرگ ما حضرت امیرالمؤمنین (ع) سکوت را در مقابل ستمکاری ها جایز نمی دانست ما نیز جایز نمی دانیم.                                                                               (۱۵ خرداد ۴۳)

ما موظفیم از هم اکنون برای شالوده ریزی یک دولت حقه اسلامی کوشش کنیم، تولید مثل کنیم، تبلیغ کنیم تا آنجا که موج پیدا کند و موجها پدید آید و کم کم امتی آگاه و وظیفه شناس به وجود آید، تا اینکه یک نفر ” آدم ” پیدا شود، قیام کند، و حکومت اسلامی تشکیل شود.                                      (حکومت اسلامی – درس پنجم- نجف)

بر همه اقشار ملت تکلیف الهی و وجدانی که با اتحاد کلمه بدون هراس از قدرتها و ابرقدرتها هدف اسلامی خود را تعقیب…

و با قاطعیت و جدیت به سوی هدف پیش روند که وعده خداوند به مستضعفین نزدیک است و کشتن و کشته شدن در راه خدا سرافرازی است.              (۱۶ آبان ۵۷ پاریس)

الان همه ما باید از اسلام پاسداری کنیم.                                               (۱۱/۴/۵۸)

باید حالا هم همان نهضت را با همان رمز با همان کلید پیروزی که همه با هم بودید و همه هم اسلام را می خواستید، باید این را حفظش کنید. اگر این حفظ شد شما را تا آخر نقطه پیروزی می رساند.                                                                             (۱۲/۴/۵۸)

ما می خواهیم این چیزی که در ایران واقع شد و این بیداری که در ایران واقع شد و خودشان را از ابرقدرتها فاصله گرفتند و دست آنها را از مخازن خودشان کوتاه کردند این در همه ملتها و در همه دولت ها پیدا بشود. آرزوی ما این است.                     ( ۲۸/۷/۵۹)

راه ما آن روز تمام می شود که همه احکام اسلام جاری شود.                        (۱۹/۹/۶۰)

وظیفه دینی و ملی ما و شما است که تبلیغات بوقهای آمریکائی و صهیونیستی را خنثی کنیم.                                                                                                    (۱۳/۸/۶۰)

 

19دسامبر/16

ریاست جمهوری

ب- انتخاب ریاست جمهوری:

“پس از مقام رهبری رئیس  جمهور عالیترین مقام رسمی کشور است و مسئولیت اجرای قانون اساسی و تنظیم روابط قوای سه گانه و ریاست قوه مجریه را جز در اموری که مستقیماً بر رهبری مربوط می شود بر عهده دارد رئیس جمهور برای مدت چهار سال با رأی مستقیم مردم انتخاب می شود”.  اصل یکصد و سیزده و یکصدو چهارده قانون اساسی:  چنان که ملاحظه می کنید قانون اساسی وظیفه سنگین انتخاب رئیس جمهور را بر عهده ملت گذارده و توده ملت است که با انتخاب رئیس قسمتی از سرنوشت کشور را تعیین می کند.  مسئولیت اجرای قانون اساسی بر عهده رئیس جمهور است و همانطور یکه اشاره کردیم قوانین هر اندازه عادلانه و دقیق تنظیم شود، اگر صحیح اجرا نگردد نتیجۀ مطلوب نمی دهد و مسئله مهم در اجتماع اجراء صحیح و دقیق قوانین است. یک رئیس جمهور لایق و پایبند باجراء قانون، حافظ حقوق ملت و ضامن سعادت کشور است و بر عکس یک رئیس جمهور نالایق و خود سر، کشور را به هرج و مرج و نابودی میکشاند.

شرایط ریاست جمهوری در قانون اساسی:

رئیس جمهور باید از میان رجال مذهبی و سیاسی که واجد شرائط زیر باشند انتخاب گردد:

ایرانی الاصل،  تابع ایران،  مدیر و مدبر دارای حسن سابقه و امانت و تقوی، مؤمن و معتقد به مبانی جمهوری اسلامی ایران و مذهب رسمی کشور”(اصل یکصدو پانزدهم)

همانطوریکه در گذشته اشاره کردیم شرائطی که در قانون اساسی برای رئیس جمهور ذکر شده حداقل شرائط است.  و باید دانست که در اسلام امر زعامت بسیار مهم است و کسی که عهده دار امر زعامت مسلمین میشود باید در حد اعلای شرائط باشد.  در اسلام برای زمامداران و مسئولان حکومت شرائط بسیاری هست که نمونه ای از آنها را ذکر می کنیم:

از پیامبر (ص) نقل شده است:  امامت و پیشوائی( ریاست بر مردم) جز برای مردی که در او سه خصلت باشد شایسته نیست:  اول ورع و پارسایی است که او را از نافرمانی خدا باز دارد. دوم حلم و بردباری است که بتواند خشم خود را مهار کند سوم حسن سلوک خوشرفتاری با مردم  است بطوری که برای ملت مانند پدر مهربان باشد.  “عَنْ اَبِی جَعْفَر(ع)قَالَ: قَالَ رَسُو لُ اللهِ(ص)لَا تَصْلَحُ الْاِمَامَهُاِلَّالِرَجُلٍ فِیهِ ثَلَاثُ خِصَال:  وَرَعٌ یَحْجُزُهُ عَنْ مَعَاصِی اللهِ وَحِلْمٌ یَمْلِکُ بِهِ غَضَبَهُ  وَحُسْنُ الْوِلَایَهِ عَلَی مَنْ یَلِی حَتَّی یَکُونَ لَهُمْ کَا لْوَالِدِ الرَّحِیمِ” (اصول کافی ج ۱ ص۴۰۷)

و از امام علی (ع) نقل شده است که آن حضرت فرمودند:  کسی که زمامدار و سرپرست مسلمین است و مسئولیت جان و مال ناموس مسلمانان بر عهده اوست و ضامن اجرای حدود و احکام الهی می باشد سزاوار نیست انسانی بخیل و (مال دوست) باشد که در جمع اموال مسلمانان حریص باشد و نه جاهل ( و بی خبر از قانون خدا )باشد که مردم را از مسیر اسلام واقعی منحرف سازد و آنها را گمراه کند و نه فردی ستمگر باشد که مردم را با ستمکاری خود مأیوس و ناامید نماید و نه اهل حیف و میل اموال  باشد که یک عده را بدور خود جمع کند و دیگران را از خود دور سازد و نه رشوه خوارباشد که حقوق افراد را تضییع کند و نه سنت های خدا را تعطیل نماید که امت  اسلامی را به هلاکت معنوی دچار سازد.

“وَقَدْ عَلِمْتُمْ اَنَّهُ لَا یَنْبَغِی اَنْ یَکُونَ الْوَالِی عَلَی اْلفُرُوجِ وَالدِّمَاءِوَالْمَغَانِمِ وَالْاحْکَامِ وَاِمَامَهِ الْمُسْلِمِینَ الْبَخِیلَ فَتَکُونَ فِی اَمْوَالِهِمْ نَهْمَتُهُ وَلَا الْجَاهِلَ فَیُضِلَّهُمْ بِجَهْلِهِ وَلَا الْجَا فِی فَیَقْطَعَهُمْ بِجَفَائِهِ وَلَاالْحَائِفَ لِلدُّولِ فَیَتَّخِذَ قَوْمًادُونَ قَوْمٍ وَلَا الْمُرْتَشِی فِی الْحُکْمِ فَیُذْهِبَ بِالْحُقُوقِ وَیَقِفَ بِهَا دُونَ الْمَقَاطِعِ وَلَا الْمُعَطِّلَ لِلسُّنَّهِ فَیَهْلِکَ الْاُمَّهِ”

(نهج البلاغه صبحی صالح ص ۱۶۹)

بر حسب آنچه از سخنان رسول اکرم (ص) و امام علی(ع)  دست می آید زمامدار مسلمانان باید دارای این خصوصیات باشد:

  • پارسائی و پرهیز از گناه و دوری از نافرمانی خدا همراه با حلم و بردباری به طوری که بدون اعمال غضب و خشم بیجا با مهربانی با مردم روبرو شود.
  • آگاهی کامل از قوانین اسلام و احکام الهی:  اگر زمامدار به احکام خدا آشنا  نباشد و از دستوراتی که پیغمبر اسلام آورده است به خوبی اطلاع نداشته باشد و اسلام را از سرچشمه زلال گفتار ائمه معصومین(ع)  نگرفته باشد، گرفتار اعمال انحرافی و التقاطی میشود و بجای اینکه ملت را به اسلام دعوت کند به نام اسلام آنها را به انحراف می کشاند و چه بسا باعث کفر و ارتداد عده زیادی از مسلمانان می گردد و آنها را به هلاکت می رساند.
  • سخاوت نفسانی و بی اعتنائی به ثروت دنیا. رئیس حکومت معمولاً با قدرت است و در شرائطی قرار می گیرد که جمع مال و ثروت اندوزی برای او میسور است.  ممکن است قسمتی از اموال بیت المال را به خود اختصاص دهد و در خارج و داخل کشور ذخیره کند وملت در آتش فقر و گرسنگی بسوزد و ممکن است با وعده های اجانب و هدایای پرقیمت آنان راه نفوذ آنها را در کشور باز کند و دانسته و یا ندانسته کشور را به استعمار و استثمار بکشاند.
  • اهل ظلم و ستم نباشد: زمامدار اسلامی باید در حد اعلای  عدالت و حلم و بردباری باشد و بر احدی ستم روا ندارد، با زور و قلدری بر مردم حکومت نکند تنها هدف او اجرای عدالت و رعایت ضوابط و قوانین باشد اگر ملت اسلامی از رؤسای خود ستم دیدند و زور خفقان بر آنها حاکم شد از عدالت مأیوس می شوند و کمترین زیان این است که حمایت و پشتیبانی خود را از آنها بر میدارند و هر دولت که از پشتیبانی ملت خود برخوردار نباشد بآسانی ساقط میشود و کشور دچار هرج و مرج می گردد.
  • بیت المال در نظر او اهمیت داشته باشد: اگر زمامدار به تقسیم بیت المال ومصرف بودجۀ کشور اهمیت ندهد و از حیف و میل آن باک نداشته باشد، بتدریج فرصت طلبان وثروت خواهان بدور او جمع میشوند و ثروت مسلمانان را بین خود تسیم مینمایند و خود دارای ثروت و مکنت می گردند و تودۀ مردم محروم می مانند واختلاف عمیق طبقاتی بوجود می آیدوقهرًا انفجار بزرگی را بدنبال خواهد داشت.
  • زمامدار نباید رشوه خوار باشد: همیشه دشمن در کمین است که از نقاط ضعف دولتمردان استفاده کند، اگر زمامدار اهل رشوه باشد اجانب واجنبی خواهان با دادن رشوه اورا بطرف خود متمایل می سازند وبا انعقاد قرار داد های استعماری ذخائرکشوررابغارت میبرند و همیشه سرمایه داران زالو صفت با دادن رشوه خود را از پرداخت مالیاتهای کلان معاف می دارند وتجارتهای پر سود را درانحصار می‌گیرنند و حقوق مستضعفان را پایمال می کنند.
  • زمامدار باید دراجرای سنتهای مذهبی ودینی کوشا باشد: از وظائف بسیار مهم زمامدار در اسلام اینست که مردم را به خدا ومعنویت دعوت کند وآنها را با انجام واجبات و مستحبات شریعت تشویق نماید و سنت های اسلامی را تشویق نماید و سنت های اسلامی را رواج دهد. تجربه نشان داده است که مهمترین عامل انسجام وتحرک امت اسلامی توجه آنها به عبادات ومعنویات است، تنها مسائل مادی وعوامل اقتصادی نمی تواند عامل حرکت و رشد جامعه اسلامی باشد.

 

رابطۀ زمامداری با عبادت دراسلام:

از منابع ومدارک مذهبی استفاده می شود که از نظر اسلام هر اندازه مسئولیتها سنگینتر باشد، مسئول باید رابطه اش باخدا محکمتروعباداتش افزونتروبمظاهر زندگی دنیا بی اعتنا تر باشد.  خداوند در سوره مزمل از قرآن مجید خطاب به پیغمبراسلام می فرماید: سحر خیز باش ودردل شب نماز و قرآن بخوان نصف شب را یا کمی بیشتر اندکی کمتر بیداربمان (و با خدای خود راز ونیاز داشته باش)که ما مسئولیت سنگینی بر عهدۀ تو خواهیم گذاشت

“یَااَ یُّهَاالْمُزَمِّلُ قُمِ الَّلیْلَ اِلَّا قَلِیلَا نِصْفَهُ اَوِانْقُصْ مِنْهُ قَلِیلًا اَوْزِدْ عَلَیْهِ وَرَتِّلِ الْقُرَآنَ تَرْتِیلَا اِنَّا سَنُلْقِیَ عَلَیْکَ قَوْلًا ثَقِیلًا” (المزمل سورهء۷۴آیه۲تا۶)

خداوند قبل ازآنکه مسئولیت سنگین رسالت و ادارۀ امور امت را بر دوش پیامبر بنهد، اورا به شب زنده داری وعبادت می خواند وگوشزد می کند که: چون مسئولیت سنگینی برعهده داری، رابطه ات را با آفریدگار محکمتر کن وخضوع بیشتری داشته باش.  امام علی(ع) هنگامی که مالک اشتررابعنوان زمامداربرای ادارۀ امور مصر می فرستد در اول عهد نامه سفارش می کند که عبادت وطاعت خود را بر هر چیز مقدم بدارد وفرمان خدا را در واجبات ومستحبات اطاعت کند.

“اَمَرَهُ بِتَقْوَی اللهِ وَاِیثَارِطَاعَتِهِ وَاِتِّبَاعِ مَا اَمَرَ بِهِ فِی کِتَابِهِ مِنْ فَرَائِضِهِ وَسُنَنِهِ”

ودرضمن همان عهد نامه می فرماید: بخشی از نیرو و توان وتن خودرادرخدمت خدا بگمار(یعنی قسمتی از اوقات شبانه روزی خودرا برای عبادت خدا صرف کن )و بکوش اعمالت بی عیب وبی نقص باشد (ولو بدنت رنج بسیار ببیند)بهترین اوقات خودرا (برای عبادت وراز ونیاز)بین خود وخدا بگذار، هرچند در حکومت اسلامی اگر با نیت خالص درراه سلامت امت اسلام قدم برداری همۀ کارت برای خداست وهمۀ اوقاتت درراه او صرف می شود.

“فَاَ عْطِ اللهَ مِنْ بَدَنِکَ فِی لَیْلِکَ وَنَهَاِرکَ وَوَفَّ مَا تَقْوَّیْتَ بِهِ الَی اللهِ مِنْ ذَالِکَ کَامِلًا غَیْرَ مَثْلُومٍ وَلَا مَنْقوُصٍ بَالِغًا مِنْ بَدَنِکَ مَا بَلَغَ. .. وَاجْعَلْ لِنَفْسِکَ فِیمَا بَیْنَکَ وَبَیْنَ اللهِ اَفْضَلَ تِلْکَ الْمُوَاقِیتِ وَاَجْزِلْ تِلْکَ الْأِقْسَامِ وَاِنْ کَانَتْ کُلُّهَا لِلَّهِ اِذَاصَلُحَتْ فِیهَا النِّیَّهُ وَسَلُمَتْ مِنْهَا الرَّعِیَّهُ ادامه دارد.

 

 

19دسامبر/16

انقلاب و رهبر از دیدگاه دیگران

انقلاب اسلامی ایران تأثیر بسیاری در ایجاد حرکت های آزادی بخش در آمریکای لاتین گذاشت.  وما این انقلاب را یک انقلاب واقعی و بزرگترین حادثه تاریخ معاصر میدانیم.  (ماریواوگوی نا واکا رانزا، عضو شورای رهبری جبهۀ آزادی بخش السالوا دور فوریه ۱۹۸۲)

*      *      *

انقلاب اسلامی ایران یک رژیم ارتجاعی و دست نشانده امپریالیسم وصهیونیسم را سرنگون ساخته و به جای آن یک رژیم پیشرو که پیشتاز وپیشاهنگ مسلمانان جهان است، بوجود آورده است. .. امام خمینی نه تنها مسیر تاریخ ملت خود را تغییر داده است بلکه مستقیما بر تاریخ نیمه دوم قرن بیستم تأثیر نهاده است (سفیر جمهوری دموکراتیک عربی صحرا درایران ۱۶/۱/۶۱،اطلاعات

*       *      *

پیروزی انقلاب اسلامی ایران پیروزی بزرگی برای امت عربی وملت ایران وتمامی خاور میانه بلکه تمامی نیروهای است که علیه امپریالیسم و صهیونیسم و ارتجاع و تبعیض نژادی درستیز هستند. موضوع ما پیوسته در خط ایدئولوژیک انقلاب ایران بوده است که تمامی مستضعفین را دعوت به اتحاد برای مبارزۀ مشترک علیه امپریالیسم جهانی و صهیونیسم و ارتجاع و تیرگیهای عصرحاضر مینماید.  (نایف حواتمه دبیر کل جبهۀ خلق برای آزادی فلسطین.  )سروش ۱۳۶۰

*       *      *

انقالب اسلامی ایران در قلوب مسلمانان پاکستان جای دارد و امام خمینی و انقلاب یک موضوع  مهم در محافل مسلمانان پاکستان است که همواره درباره آن بحث و گفتگو  میشود.   پادشاهی سعودی که وابستگی اش به آمریکا بر همگان روشن است با اینگونه اعمال نوکری خود را نمایان  ترمی کند، و کشورهای مرتجع منطقه نیز می خواهند با ایجاد اتحاد نامقدس خود انقلاب ا اسلامی ایران را محدود کنند. و جلو تأثیرات آن را بگیرند،  ولی اینان باید بدانند که مستضعفین و ملتها با انقلاب ایران هستند. (رئیس حوزه علمیه المنتظر پاکستان) “مردم بنگلادش نسبت به انقلاب اسلامی واقعی در ایران خوشبین هستند و تمام  محرومین امیدوارند که  انقلاب اسلامی در تمام جهان بر قرار شوند “(مولانا عبدالرحیم رئیس مجمع دمکراتیک اسلامی و نماینده مجلس بنگلادش) ۱۹/۱۱/۶۰

*      *      *

این انقلاب پس از ۱۴۰۰سال روحی تازه به مسلمین داده است وبا ارائه محتوی واقعی به مردم در قلوب آنها جایگزین شده است. …  خواهران وبرادران مسلمان ایرانی ما بدانند که تمامی مسلمانان و مستضعفان جهان بخصوص ۹۰ ملیون مسلمان بنگلادشی با آنها بوده و از آنها حمایت خواهند کرد و هیچ قدرتی در جهان نمی تواند انقلاب اسلامی ایران را از بین ببرد.   (دکتر مستفیض الرحمن رئیس بخش عربی دانشگاه کانادا )۱۹/۱۱/۶۰

*      *      *

مسلمانان لبنان و جهان وحدت اسلامی و رهبری امام خمینی راتنها امید خود را برای رهائی از سلطهء استعمار گران می دانند.   مستضعفان جهان چشم امید به انقالب اسالمی دوخته اند ۰احمد زکی تفاحه از دانشمندان ونویسندگان بزرگ لبنان)

 

 

19دسامبر/16

این است راه قدس…

بسم الله الرحمن الرحیم

رسالت انقلاب اسلامی – به مقتضای قوانین استوار و جهان شمول آسمانی اسلام -، آزادسازی همه انسانها است آزادی انسانها در هر جا و در هر زمان، از تمام زنجیرهای بردگی در پرتو بندگی ” الله ” خالق هستی.

اسلام و انقلاب نشات گرفته از آن، در راه نجات انسانها همه مرزهای ساختگی و پوچ را در هم نوردیده و تنها مرز بین حق و باطل  را به رسمیت می شناسد و بر سر همین مرز است که با تمام توان، ارتش و سپاه خود ار بسیج کرده تا بر باطل فرو کوبد و آن را نابود کند.

انقلاب اسلامی، فرقی بین انواع باطل قائل نبوده و برای اولین بار در تاریخ انقلابهای جهان به دور از هر دو اردوگاه شرق و غرب در مقابل هر دو قدرت حاکم بر جهان مقاوم و استوار ایستاده و در راه انهدام و نابودی باطل و کفر و ستم در همه چهره هایش – از امپریالیسم تا کمونیسم و از صهیونیسم تا همه عواملش و جایگزین کردن حکومت “الله” برهمه صحنه گیتی پیرومندانه و پرخروش به پیش می‌تازد و به همین جهت است که تمام حق جویان جهان از جنوب لبنان، فلسطین اشغالی، مصر و… تا اعماق آفریقا و اقصی نقاط آمریکای لاتین به این انقلاب چشم امید دوخته اند وباطل در تمام شکلها و شیوه هایش از خرد و کلان و در همه جای جهان برای نابودی آن به صورت جبهۀ متحد درآمده است.

جنگی که به نام عراق به سردمداری صدام بر جمهوری اسلامی، تحمیل شده نموداری از این اتحاد جبهه جهانی باطل و کفر به رهبری آمریکا علیه اسلام بوده که با ناکامی درآن خود را در سراشیبی نابودی دیدند و برای نجات خود به ترفندهای دیگری مانند صلح تحمیلی وکودتا و… دست یازیدند که باز هم تیرشان به سنگ خورد  جنگ به اوج خود رسید. خرمشهر آزاد شد… و پرده تبلیغات دروغین دریده شده وناگهان افکار عمومی جهان و منطقه، تحت تاثیر پیروزیهای شگفت انگیز اسلام منقلب گردید و در اینجا بود که دیگر بار مصالح جهانخواران به ویژه آمریکا با صهیونیسم جنایتکار به سختی گره خورده و با چند هدف عمده از جمله:

۱-نابودی و انهدام قدرت فلسطینی ها

۲- انتقام از مسلمانان و شیعیان لبنان به عنوان جزئی از انقلاب اسلامی

۳- برداشتن گامی دیگر در جهت تشکیل اسرائیل بزرگ !!

۴- منصرف کردن افکار عمومی از شکست مفتضحانه بعث صهیونیست در خرمشهر

۵-  کشاندن افکار عمومی امت مسلمان ایران و همچنین رزمندگان اسلام به لبنان

۶- و سرانجام به منظور رهائی صدام و همه مزدورانی که همراه با صدام به دنبال شکست در جنگ با ایران در سرازیری سقوط قرار گرفته اند و… اسرائیل متجاوز حمله وسیع خود را به خاک لبنان آغاز کرد، حمله ای که اوج درنده خوئی صهیونیسم و یگانگی مطلق آمریکا و دیگر امپریالیستهای خونخوار را با اسرائیل نشان داد و از چهره نفاق پرده برداشت و رژیمهای مزدور کشورهای عربی که رفیق دزد و شریک قافله بودند را به خوبی رسوا ساخت. سکوتها، بی تفاوتیها رفت و آمدها تماسها و تلاشها برای پذیرفتن وضع موجود یعنی پذیرفتن آتش بس صهیونیستها و قبول آن از سوی برخی جناحها و صدها رویداد دیگر در این رابطه همه چهره ها و صفها را برای ملتهای رنجیده و محروم آشکار کرد و بیش از پیش همه چشمهای نگران به انقلاب اسلامی دوخته شد.

امروز دیگر همه ملتهای محروم با تجربه انواع تلخی ها و ناکامی‌ها به این نتیجه رسیده‌اند که برای رهائی از چنگال ستمگران متجاوز چاره‌ای جز جنگیدن نیست و برای این جنگ سرنوشت ساز هرگونه وابستگی به شرق یا غرب و حکومت های دست نشانده و شعارهای قومی و ناسیونالیستی و سوسیالیستی و… چیزی جز شکست و ذلت بیشتر به بار نیاورده است.

امروز ملتهای مسلمان و عرب فهمیده اند بهترین شیوه ای که قادر است به راحتی رژیم های مزدور و اسرائیل و ابر قدرت ها را نابود کند همان شیوه ای است که انقلاب اسلامی برای سقوط شاه و جنگ با ارتش متجاوز بعث صهیونیستی به کار گرفت ش%

19دسامبر/16

این وصیت نامه هاانسان را میلرزاند و بیدار میکند: امام خمینی

وصیت نامه ستوان یکم سید عیسی کیانژاد

بسم الله الرحمن الرحیم

بنام خداوند قادر قهار جبار وعادل و بخشنده مهربان،وبنام نامی حضرت محمد(ص)خاتم پیغمبران وبنام مهدی موعود امام زمان(عج)وبنام بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران امام خمینی،وصیت نامهخودرا شروع می کنم.  پدر ومادر عزیزم من مدتها بود که آرزوی رفتن به جبهه را داشتم تا اینکه امروز نصیب من شده است ومن درخودم کمی احساس آرامش می کنم واز عذاب وجدانم کمی آسوده گشته ام زیرا هروقت کشته یا زخمی را میدیدم بخودم می گفتم چرا من نباشم آیا مگر خون من از خون آنها رنگین تراست، نه نیست بلکه آنها ایمان کامل دارند ومن در خودم احساس ضعف می کردم تااینکه امروز توانستم بحول وقوه خدا این ضعف رااز بین ببرم و آماده جنگ درراه اسلام وجمهوری نو پای اسلام بشوم تا اینکه خون ناقابل خودرا فدای اسلام وامام خمینی وایران عزیز بنمایم شاید این خون من قبول درگاه حق قرارگیرد پدر ومادر عزیزم تا دیروز با داشتن فرزندی چون من که هیچ ارزشی برای شما وایران نداشت و امروز شاید بتواند برای شما و ایران ارزشی داشته باشد.  من میروم درجبهه ها بر علیه صدام ومنافقین ووطن فروشان داخلی بجنگم یا اینکه آنان را از بین ببرم یا خود فدا شوم و قطرات خونم را برسرزمین قهرمان پرور ایران در جبهه های جنگ بریزم شاید زآن لاله روید. پدر ومادر دلبندم آنقدر هیجان زده و خوشحالم که نمی توانم درست بنویسم زیرا چون مرغی میمانم که میخواهد خود را به آشیانه برساند هر چه زودتر به مقصد برسد من هم دیوانه وار عاشق رفتن به جبهه هستم و زمان برای من خیلی طولانی شد ونمی دانم چرا زود گذر نیست.  پدر ومادر عزیزم من در دوران زندگیم نتوانستم جبران زحمات شما را بنمایم ومن میدانم که شما حق بزرگی برگردن من داریدو بخواست خدا شهادت نصیب من گردد پدر ومادر عزیزم خواهش می کنم بعد از من گریه و زاری نکنید زیرا طبق آیه شریفه در قرآن (شهیدزنده است)و نمی میرد پس بنا براین برای یک انسان زنده گره کردن درست نیست وهمچنین می خواهم لباس سیاه ببر نکنید هیچ کدامتان از افراد خانواده و مخصوصا بر تن دخترم زیرا که من ازجدم خجالت می کشم، برای اینکه درصحرای کربلا یتیمان امام حسین(ع) معجر ازآنان برداشته اند و نگذاشتند ازآنان عزاداری بکنند وشما که آزادید و هر وقت که خواستید مجلس عزا بگیرید به یاد شهیدان گلگون کفن بخون خفته ایران و شهیدان صحرای کربلا باشید در آخر از همه فامیلان می خواهم اگر اساءه‌ ادبی نسبت به آنان کردم مرا مورد عفو وبخشش خود قراربدهند و از همه تان خواستارم که رهرو خمینی بزرگ باشیدو هر وقت که نماز می خوانید دعا برای خمینی عزیزما بکنید و همواره در هر کجا هستید انقلاب را یاری بنمائید تا انقلاب عزیز ما به پیروزی کامل بحول وقوه خدا برسد انشاءالله.

بسم رب الشهداء

شهید منصور تقوی از یک خانواده متوسط متولد شد وتحصیلات خود در ساری تا دیپلم با تمام رسانید.  بعد ازاخذ دیپلم مدت کوتاهی در حوزه علمیه ساری بتحصیل علوم فقه پرداخت، شهید شناخت ایدئولوژی اسلام راازسال۴۹زیر نظر یکی از روحانیون شهر شروع کرد واستعداد وی در تحصیل علوم اسلامی همگان را به تحسین واداشت.  در زمان طاغوت هیچگونه شغل دولتی نداشته و بکار ساده ای مشغول بود و در جهت بثمر رسیدن انقلاب اسلامی از هیچ کوششی کوتاهی نمیکرد چنانچه درتاریخ ۲۹آبادان۵۷(در آن زمان که رژیم سفاک پهلوی بسوی مردم آتش گشوده بود)در تظاهرات وی را دستگیر و مورد ضرب وجرح قرار دادند چنانکه در اثر ضربات شدید با تون مدتها بیهوش بود وتوسط مأموران به قرارگاه برده شد و شب هنگام اورا با سر وصورت خونین از قرارگاه بیرون انداختند وی در تمام مراحل به ثمر رسیدن انقلاب با ایمانی کامل به مکتب اسلام واعتقادی راسخ به رهبری امام خمینی کوشا بود.  او پس از پیروزی انقلاب، فرهنگ رابهترین سنگربرای مبارزه با شیطان بزرگ آمریکا دانست وخواسته اش این بود فرهنگ طاغوتی سابق رادر مدارس به فرهنگ اسلامی تبدیل کند. چیزی نگذشت که جنگ تحمیلی شروع شد وایشان عازم جبهه جنگ شد و مدت ۷ماه با مزدوران عراقی در جبهه جنوب جنگید.  در اواخر آبان ۶۰ازوزارت آموزش پرورش مأمور در وزارت دفاع قسمت مدیریت ساسی ایدئولوژی ارتش گردید. عصرها در مدرسه شهید بهشتی افتخار انجام وظیفه می نمود با سپاه محل مرتبا در تماس بود شبهای جمعه دریکی ازمحله های تهران پاسداری می داد ضمنا نمایندگی مجله پاسدار اسلام در بخشی از تهران بر عهده او بود، سرانجام درسوم فروردین ۶۱دردرگیری بین منافقین وپاسداران دادستانی اتفاق افتاده بود با کلت خود دراین درگیری به حمایت از پاسداران بطرف منافقین تیر اندازی می کند اولین تیر از جانب منافقین به پاهای او اصابت می کند خوار بار فروشی اورا به مغازه میبرد ولی اوکشان کشان با سنگر گرفتن پشت ماشینها مجددا به طرف منافقین تیر اندازی می کندو پس از استفاده از هفت فشنگ خود متأسفانه با رگبار منافقین به درجه رفیع شهادت نائل میگردد. روحش شاد، راهش پررهرو….. سخنم با آن عده برادرانی هست که جنگ را فراموش کرده اند همانطور که امام عزیزمان فرمودندهمیشه در ذهنمان باشد که در جنگ هستیم دنیا با ما سر جنگ دارد وما سر اسلام دعوا داریم، آری خواهر،برادر ما هم هدفی جز تحقق آرمانهای اسلامی در کشورمان نداریم در پایان سلام ودرود خود رابه هموطنان اسلامی خود می رسانم واز آنها تقاضا دارم به حرفهای امام جامعه عمل بپوشند…. محمد علی سلیمانی (شهیدفتح المبین)

 

19دسامبر/16

پاسدار بزرگ اسلام (۷)

محقق حلّی

*حوزه های علمیۀ اسلامی و بخصوص شیعی بعنوان بزرگترین پایگاه اسلامی درطول تاریخ اسلام، مهمترین مهد پرورش “پاسداراسلام “بوده، وخواهد بود. اگر امام خمینی می فرمایند که”اگر روحانیون نبودند ما الان از اسلام اطلاعی نداشتیم “از عمق یک واقعیت خبرمی دهند وبهترین دلیل بر وجود چنین امری، ارائه تاریخ زندگی وشرح حال علمای بزرگ حوزه ها می باشدکه ضمناً تحلیلی نیز از تحول و تطور علمی وچگونگی حفظ وگسترش علوم اسلامی رادربردارد.  این “احوال”نگاری گذشته از نشان دادن یک کمیت بی نظیر درکاوش علمی زوایای یک مکتب خاص بنام اسلام جنبۀ سازندگی روحی نیرومندی هم دارد که ناشی از تجسم مکتب درفرد مورد نظرمی باشد. امیدواریم که مورد توجه خوانندگان قراربگیرد: افرادی که دررشته های مختلف علوم به برررسی وپژوهش عمیق پرداخته ودر این راه رنج بسیار کشیده و در نتیجه نوآوریها و ابتکاراتی داشته‌اند، آنانرا “محقق” می نامند.

نخستین باری که اصطلاح “محقق”در علوم اسلامی متداول شد واولین شخصیتی که لقب “محقق”گرفت استادبزرگ، فقیه عظیم الشأن ابوالقاسم جعفربن حسن معروف به “محقّق حلّی”(رض) بود. او محقق علی الإطلاق است یعنی هرگاه –بطورمطلق-محقق گفته می شود مراد ومقصود، آن بزرگواراست. شخصیت علمی: محقق حلی کسی است که شهرت علمی اواز لقبش نمایان است.  او بحق شایستگی این لقب را دارد، زیرا در روران خود گذشته از اینکه بزرگترین فقیه ودانشمند شمرده می شد،کتابی درفقه نوشت بنام “شَرَاِئعُ الْاِسْلامِ فِی مَعْرِفَهِ الْحَلالِ وَالْحَرَامِ” که معروف است به کتاب “شَرَایِعْ”است واین اولین باری بود که فقه به این صورت منظم ومرتب در می آمد وشاید نام ایشان بر کتاب نبود، کسی تصور نمی کرد چنین کتابی در اوائل قرن ششم هجری نوشته شده باشد. علامۀ حلی خواهر زاده محقق حلّی است، هنگامی که از او سئوال می کنند: نظر شما درباره محقق چیست ؟در جواب می نویسد: “اِنَّهُ کَانَ اَفْضَلَ اَهْلِ عَصْرِهِ فِی الْفِقْه”او برترین و شایسته ترین شخصیت زمان خود در فقه است. شاید بنظربرسد که این سخنان علامه حلی جامع ترین وصف وتعریف باشد، ولی می بینیم یکی از فقهاء شیعه(شیخ حسن فرزند شهید ثانی، صاحب معالم)ازاین سخن علامه انتقاد کرده ومی گوید: اگر قید “اَهْلِ زَمانِه”رابرداشته بود بهتر و صحیح تر بود زیرا من درزمان خودمان نیز همانند او فقیهی نمی شناسم.  یعنی او بالاترین فقیهی است که (تا زمان صاحب معالم عالم فقاهت به خود دیده است.  ابن داود حلی در کتاب رجال خود چنین می نویسد: “جعفربن حسن. .. حلی محقق،امام،علامه ویگانه شخصیت زمان خود،سخنوری همانند او نیست.  او کسی است که با دلیل برهان خصم را به سکوت وخضوع وا می دارد”تستری در قاموس الرجال می نویسد: “او نخستین کسی است که کتابهای فقهی را به روش وترتیب متأخرین درآورد.  او در کتاب شرایعش نخبۀ آنچه در کتاب”نهایه”شیخ طوسی آمده، گرد آوری کرده است.  “کوتاه سخن اینکه محقق حلی اولین فقیهی است که درتحقیقات فقهی نبوغ داشته ونو آوری نموده وتحقیق کرده است.  وآنچه اورادر تاریخ فقه اسلامی همچون ستاره ای درخشنده وفروزان نگهداشته دو چیز است:

۱-تحقیقات وتألیفات علمی اوکه همیشه زنده و جاوید است ونسلهای متوالی همواره از این منبع زلال استفاده کرده ومی کنند.

۲-تربیت شاگردان برجسته وممتازی که جامع علم وعمل بودند ورهبری دین ودنیای مردم را دردست داشتند.  درزمان محقق حلی حوزه علمیه به شهر حله منتقل شد وحرکت علمی رونق خاصی پیداکرد.  انبوهی از شاگردان بافضیلت در محضر درس استاد حاضر می شدند. ودر”اعلام العرب” نقل شده است که “محقق حلی بیش از چهار صد مجتهد شایسته ومبرزبه عالم اسلامی تحویل داد واین برای هیچ کس قبل از ایشان سابقه نداشته است.  “اینک بعضی از شاگردان برجسته ایشان رانام می بریم:

۱-حسن بن یوسف حلی”علامه حلی “خواهرزاده محقق حلی: شاگردی که شخصیتش اگربرتروبالاتراز استاد نباشد،حتما کمتر نیست. هرگاه”علامه”بطورمطلق گفته می شود مراد این بزرگواراست.

۲-حسن بن داوودحلی صاحب رجال.

۳-سید جلال الدین محمدبن طاوس.

۴-سید غیاث الدین عبد الکریم بن احمدبن طاوس صاحب تألیفات بسیار،ازجمله کتاب “فَرحَهُالغَریّ”.

۵-صفی الدین حلی،شاعروادیب معروف.

۶-شیخ شمس الدین محفوظ بن وشاح

  • شیخ شمس محمدبن صالح.

۸-عزالدین حسن بن ابی طالب الیوسفی، صاحب کتاب ” “کَشْفُ الرُُّمُوز”که از کتب فقهی ارزنده است.

۹-شیخ رضی الدین علی بن یوسف برادرعلامه حلی، صاحب کتاب “العددالقویه”.

گرچه محقق حلی استاد بزرگ فقه واصول است ولی شخصیت علمی اومنحصردراین دو علم نیست.  بلکه او مجموعه ای از علوم وفضائل بود، در عقائد وادبیات ومنطق وحکمت نیز بالاترین بهره راداشت فکری روشن وهوشی سرشار داشت که دربرابر هیچ سئوالی خم به ابرو نمی آورد وچنان حاضر جواب بودکه گوئی مدتها درجواب اندیشیده وفکر کرده است.  هنگامی که دانشمند عالی قدر خواجه نصیر الطوسی رضوان الله علیه به عراق آمده بود، برای دیداری از حوزه علمیه به”حله” رفت ودر محضر درس محقق حاضر شد.   محقق برای تعظیم  و تقدیر از مقام شامخ خواجه از او خواست درس را دنبال کند.   بحث استاد به این جا کشیده شد که:  برای اهل عراق مستحب است در قبله مقداری به طرف چپ میل کنند.  خواجه پرسید:  وجهی برای استحباب نیست،  زیرا اگر تیاسر (میل به طرف چپ ) از قبله به غیراز  قبله باشد حرام است و اگر از غیر قبله به طرف قبله باشد واجب است.   محقق درپاسخ گفت:  تیاسر از قبله به قبله است.   خواجه ساکت شد.   بعد از این محقق کتاب جالبی پیرامون همین مسئله نوشت و برای خواجه نصیرالدین طوسی به ایران فرستاد، که خواجه نیز تحسین وتقدیر کرد.

*      *      *

این بزرگمرد با این همه عظمت  و جلال به اندازه‌های متواضع و فروتن بود که یکی از شاگردانش قصیده ای در ستایش و مدحش سروده وبرای او ارسال می دارد.   وبا اینکه در آن اشعار چیزی جز واقعیت نبوده ولی محقق در جواب او قصیده ای سروده وضمن تشویق وتقدیر از او می نویسد: “من نمیدانم چه او را وادار کرد که باری سنگین بر دوش من بگذارد، در حالی که مردان روزگار نمی توانند این بار را حمل کنند بلکه کوه ها نیز از زیراین بار شانه خالی می کنند، با اینکه من میدانم او به برادران و دوستان شفیق ومهربان است. …

*      *      *

تألیفات محقق:

۱-در اعتقادات: کتَاب” المَسْلَک فِی اصُول ِالدّیِن ”

۲-در منطق: النّکهَهِ فِی الْمَنْطِق”

۳-درادبیات:  سلسله قصیده هائی که بین او وپدرش وهمچنین بین او و دوستش شیخ محفوظ جریان داشت.  این قصیده ها را صاحب اعیان الشیعه نقل کرده است.

۴-در پاسخ به سئوالات:

الف – المَسائِل العِزّیَّه.

ب – المَسائِل المِصْریَّه.

۵ – در اصول فقه:

الف  المَعارجُ فِی اصُولِ الفِقْه.

ب – نَهْجُ الوُصُولِ الی عِلمْ الُاصُولِ.

۶- در فقه:

الف – شَرْحُ نُکَتِ النِّهایَه:  تفسیری است بر کتاب “نهایه” شیخ طوسی.

ب – النَّافِعُ فِی مُخْتَصَرِ الشَّرَائِع:  این کتاب چندین بار چاپ شده، و شرحهای بسیاری بر آن نوشته شده است.

ج – مُخْتَصَرِ مَراسم سلّار.

د – رِسَالَهٌفِی الْقِبْلَهِ.

هـ – “شَرَایِعُ الْإِسْلامِ فِی مَعْرِفَهِ الْحَلالِ وَالْحَرَام “.

معروف به کتاب شرایع.  زنده ترین وارزنده ترین اثری است که از محقق حلی به یادگار مانده ودر تاریخ جاوید خواهد ماند.   با الفاظی کم وعباراتی شیوا وسبکی روان ونظم و ترتیبی بی سابقه و خلاصه روشی جالب وجدید در فقه،  محقق حلی این کتاب نفیس را نوشت و مجموعه ابواب فقه رازیرچهار عنوان قرارداد:

۴۸ کتاب فقهی  بطور تفصیل در این چهار عنوان آمده و کلیات مسائل مربوط به اینها را،  محقق در شرایع جمع آوری نموده است.  هر یک از این ابواب فقهی را نیز به ارکان یا فصل ها و مقدمات تقسیم نموده وهر یک از این ارکان و فصل ها  نیز به بخش های مختلف تقسیم می شوند که گاهی هر جزء از اینها بحث خاص خود را دارد.

خلاصه در تبویت وترتیب مسائل فقهی ابتکار جالبی به کار برده است. این کتاب از آن زمان تا کنون همواره مورد توجه وعلاقه فقهاء و مجتهدین بوده است.

شیخ آقا بزرگ طهرانی رحمهالله علیه در کتاب “الذَّریعَهُ اِلی تَصانیفِ الشِّیعَهَ ”

چنین می نویسد: “علماء از دوران مؤلف تا کنون به این کتاب دلباختند و فقهاء درطول قرنها بر این کتاب تکیه کردند و بحث ها و درس های خودرا پیرامون آن قرار دادند و شرح ها و تفسیرها و حاشیه ها بر آن زدند تا آن جا که می توان گفت: کتاب ها ومنابع فقهی بزرگ ما که پس از محقق تألیف شده،  در حقیقت شرحهائی ازاین کتاب است.  بعضی از این شرح های بی‌شمار تحت این عناوین است:

۱ – اَسَاسُ الأحْکَام

ِ۲ – جَامِعُ الجَوَامِعُ.

۳- جَوَاهِرَ الْکَلام( تألیف آیه الله شیخ حسن نجفی معروف به صاحب جواهرکه از بزرگان فقهاء شیعه است وهم اکنون جواهر او جامع ترین ومفصل ترین کتاب فقهی شمرده می شود ).

۴ – غَایَهُ الْمَرَام.

  • کَشْفُ الْأسْرَار: (یکی از کتاب های معروف ومهم فقهی به شمارمی آید ).
  • کَنْزُ الْأحْکام.
  • مَدَارِکْ الأحْکام:  (صاحب مدارک از نوابغ فقهی شیعه است و از نواده های شهید ثانی است.  آراء محکم او تغییر و تحولی عمیق در فقه وشیعه بوجود آورد )
  •  مَسالِکُ الْأفْهَام تألیف شهید ثانی که از فقهاء جلیل القدر وشخصیت های عظیم اسلام است )
  • مِصْبا حُ الفَقِیه ” (تألیف محقق همدانی که از متأخرین است. تحقیقات ارزنده ایشان در این کتاب،  تأثیر عظیمی درروند تکاملی فقه امروز دارد )
  • هِدَایه الأنام.
  • مَعارج الأحکام.
  • نُکتُ الشَّرایع.

و هر یک از این کتابهای نامبرده مجموعه بزرگی از فقه شیعه است که معروف ومشهور ومورد استفاده فقهاء در طول زمان بوده است.   در سال ۶۰۲ هجری قمری در شهر حله آن هنگام که کشور اسلامی رنج فاجعه ها و بلاهای دولت عباسی و همچنین خرابیها وویرانیهای مغول را با شدت وسختی تحمل می کرد، محقق حلی متولد شد.   وسرانجام پس از هفتاد و چهار سال تلاش بی وقفه در خدمت به اسلام ومسلمین و ترویج احکام آل محمد(ص)، در ماه ربیع الثانی سال ۶۷۶ هجری دنیا را وداع گفت و زندگی جاویدان را آغاز کرد.

 

[۱] -عبادات:  اعمالی است که باید با قصد غربت انجام گیرد مانند نماز، روزه، حج،زکات….. در این بخش مقدمه عبادت که طهارت باشد نیز مورد بحث قرار می گیرد.

[۲] – عقود:   به معاملاتی گفته می شود که دو طرف دارد: ایجاد وقبول مانند عقد نکاح وبیع.

[۳]– ایقاعات:  معاملاتی است که نیاز به دو طرف ندارد مانند طلاق واقرار ونذر وجعاله.

[۴]– احکام: مانند حدود ودیا ت وقصاص.

19دسامبر/16

پرسشها وپاسخها

بنا به پیشنهاد خوانندگان، پاسدار اسلام تصمیم گرفت صفحاتی را تحت عنوان “پرسشها وپاسخها “بگشاید. امید که مورد توجه علاقه مندان قراربگیرد.. قابل ذکراست که سئوالات این بخش ازبین سئوالهای مطرح شده ازطرف شما خوانندگان عزیز بمقتضای اهمیت وشرایط،انتخاب خواهد شد. منتظر سئوالات جالب شما هستیم. سئوال: ولایت با فتح واووکسرواوچه معنی دارد؟ولایت تکوینی چیست؟پاسخ: گفته شده است که “ولایه”بکسر واوبه معنای یاری دادن ونصرت است. وبه فتح آن به معنای سرپرستی وتصدی امراست.  وگفته شده است که هردو به یک معنی است.  وشاید معنی حقیقی آن همان تصدی امر باشد وبه این اعتبار که یاری دادن هم نوعی تصدی امر است به آن ولایت گفته شده معانی دیگری نیز دارد که همه به همین معنی برمی گردد، مانند: کشور یا شهری که تحت سلطهءکسی است، ومانند دوستی وخویشاوندی وهمسایگی وهم پیمانی و…. پس معلوم شد ولایت دراصل به معنای سلطه وقدرت بر تصرف است. واین سلطه به دو نحو است:

۱-سلطه اعتباری وقانونی (ولایت تشریعی): مانند ولایت پدربر فرزند درشئون زندگی وولایت قیم صغاربرآنها.  اینگونه ولایت درامور اجتماعی (یعنی سر پرستی همه شئون یک جامعه از نظر سیاسی واجتماعی واقتصادی)از نظر دموکراسی برای خود افراد است که از راه انتخاب، آن را به حسب اکثریت آراء به شخص یا اشخاص واگذار می کنند.  ولی برای خداوند است واوبه هر کس صلاح بداند واگذار می کند. وبنا برآیۀ شریفۀ

“النَّبِیُّ اَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ اَنْفُسِهِمْ”این ولایت به رسول اکرم(ص)واگذار شده است، وبه مقتضای فرموده آن حضرت: “مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَاعَلیٌّ مَوّلَاهُ”این ولایت پس از ایشان به حضرت امیرالمؤمنین(ع) منتقل شده است وهمواره این ولایت تشریعی وقانونی در ائمه اهل بیت بوده تا رسیده است به حضرت ولی عصرامام زمان (عج). وبنابر نظریه ولایت فقیه، این ولایت از جانب ائمه به فقیه جامع الشرایط درزمان غیبت واگذار شده است.

۲-ولایت تکوینی: از مقابله این واژه با واژه قبل، روشن می شود که این سلطه وقدرت تصرف،یک امر اعتباری و قانونی نیست بلکه قدرت خارجی و سلطه حقیقی است و به هیچ وجه متوقف بر اعتباری و قانونی نیست  وقابل واگذاری نیز نمی باشد فرق دیگری که با ولایت تشریعی دارد، درآن چیزی است که ولایت به آن تعلق می گیرد.  ولایت تشریعی مربوط به امور اجتماعی است که همه ازاعتباریّات هستند، ولی مورد ولایت تکوینی، واقعیت خارجی است به این معنی که ولی به ولایت تکوینی قدرت  تصرف تکوینی وخارجی در واقعیتهای خارجی را داراست.

یک معنای ولایت تکوینی این است که پیغمبراکرم (ص)وائمه هدی(ع)واسطۀ فیض خداوند برای عالمند.  توضیح معنای دقیق این مطلب متوقف بربیان یک زیر بنای فلسفی است که دراینجا گنجایش ندارد.  سئوال: در قرآن می خوانیم:

“رَبَّنَا لَاتُزِغْ قُلُوبَنَا”آیا ممکن است خداوند قلوب مارامنحرف گرداند که ما این دعاراازخداوند بکنیم؟با توجه به اینکه در ادامه آیه آمده است:

“بَعْدَ اِذّ هَدَیْتَنَا”آیا بعد ازهدایت، زنگارگرفتن قلب چه معنی دارد ؟پاسخ: زَیْغ به معنای انحراف از راه راست است. “رَبَّنَا لَاتُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ اِذّ هَدَیْتَنَا “یعنی خداوندا دلهای ما راپس از آنکه هدایت کردی، ازراه ارست منحرف نکن وبرآن هدایت پا برجا وبا استقامت نگهدار. البته واضح است، خداوند پس از هدایتی که از اصل در نهایت انسان قرارداده است، آنهاراگمراه نمیکند، بلکه آنهائی راکه دعوت پیامبران بپذیرند ودرراه آنان قدم بردارند، هدایت دیگری عنایت می فرماید. وکسانی راکه ازدرلجاج وعناد درآیند،یا بخود وا می گذارد،ودر نتیجه دراثر قطع تأییدات ربانی گمراه وکمراه تر می شوند، یا بواسطۀ اعمال وکردارهای نا شایست خود آنها دچار گمراهیهای تازه‌ای می کند ،که این نتیجۀ طبیعی به خدا برمی‌گردد زیرا او عله العلل وسر سلسلۀ علتها وتنها مؤثر دروجوداست. خداوند دربارۀ  هدایت نخستین می فرماید: “اِنَّا هَدَیْنَا السَّبِیلَ اِمَّا شَاکِرًاوَاِمَّا کَفُورًا”(سوره دهر،آیه۳) ضمیر به انسان بر می گردد،یعنی ما هدایت کردیم انسان را به راه راست،حال او می خواهد سپاسگذار باشدیا کفران ورزد، اختیار با خود اوست وهمچنین می فرماید:

“اَلَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ وَلِسَانًا وَشَفَتَیْنِ وَهَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ”(سوره بلد آیه ۱۰)

خداوند در این آیه، پس از بیان نعمتهای طبیعی درخود انسان که چشمان وزبان ولبها باشد، نعمت  هدایت راگوشزد مینماید”وَهَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ”ما هردوراه را(راه درست وراه انحراف)به اونشان دادیم. ودربارۀ  هدایت دوم می فرماید: “اِنَّ الَّذِینَ آمَنُواوَعَمِلوُاالصَّالِحَاتِ یَهْدیِهِمْ رَبَّهُمْ بِاِیمَانِهِمْ”(سوره یونس-آیه۹)

خداوند کسانی را که ایمان آورده وکارهای شایسته انجام داده اند، آنان را بواسطه ایمانشان هدایت می کند، این هدایت پس ازایمان وعمل صالح است. وهمچنین می فرماید: “وَیَزِیدُاللهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْاهُدی”(سوره مریم آیه ۷۶)خداوند برهدایت آنهائی که راه هدایت را پذیرفته اند می افزاید، ونظیراین آیه است، آیۀ دیگر که می فرماید: “وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدی”و از این قبیل است، آیاتی که قرآن راهدایت برای متقین یا نیکو کاران (محسنین)یا مؤمنین ویا مسلمین می شمارد، و آن آیات بسیاری است واز آنها استفاده می شود که پس از اسلام وایمان وتقوی ونیکو کاری خداوند هدایت دیگری راعنایت می فرماید واما درباره آنها که مستحق گمراهی می شوند،در نتیجۀ اعمال زشتشان، آیات زیادی آمده است که در اینجا اشاره ای به بعضی ازآنها میشود: جالب اینجاست که دربارهءهمین “زَیْغ”که مورد سئوال است، خداوند می فرماید: “فَلَمَّا زَاغُوااَزَاغَ اللهُ قُلُوبَهُمْ وَاللهُ لَا یَهْدیِ الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ”(سوره صف-آیه۵)ضمیر به قوم موسی برمی گردد،یعنی آنگاه که آنها منحرف شدند، خداوند دلهایشان رامنحرف نمود،و خداوند فاسقان را هدایت نمی کند. آیات زیادی داریم که درآنها تصریح شده است که خداوند کسانی را گمراه می کند مانند:

“فَمَنْ ُیِرِدِاللهُ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرهُ للْاِسْلَامِ، وَمَنْ یُرِدْ اَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقًا حَرَجًا کَاِنَّمَا یَصَّعَدُ فِی السَّمَاءِکَذَلِکَ یَجْعَلُ اللهُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونََ” (سوره انعام-آیه۱۲۵)کسی را که خداوند بخواهد هدایت کند قلبش را به نور اسلام منوّرومطمئن می گرداند وکسی را که بخواهد گمراه کند، سینه اوراتنگ می گرداند گوئی که به بالا میرود(شاید نظر به کمبوداکسیژن درطبقات بالاباشد)چنین است که خداوند پلیدی را بر کسانی که ایمان نمی آورند قرار میدهد. کسانی که ایمان نمی آورنداگر به جهت درک مطالب باشد،مورد خشم وغضب الهی قرار نمی گیرند،زیرا حجت بر آنها تمام نیست، ولی اکثرا برای جهات دیگر است مانند حسد بر پیامبران وامامان ورهبران دین حق یا تکبر و خود بینی که خودرا ازآنهابزرگتر وبالاتر می پندارند،یا تقلید از روش پدران ویا نیاکان که ترک آن را بر خود دشوار می بینند، یا دلبستگی به شهوات وتمایلات نفسانی که می دانند اگر دین را پذیرفتند،باید بسیاری از آنها را مهار کنند، واز این قبیل امور. چنین کسانی را خدا بدین نحو گمراه می کند وتوفیق گرویدن به دین حق راازآنها سلب می نماید.  واین یا عقوبتی است که خداوند پس از اصراروعناد،بر آنها روا می دارد، یا اثر وضعی خود آن اعمال است و این هم ممکن است نتیجه طبیعی آنها باشد که بسیاری از اعمال ناشایست موجب قساوت قلب می گردد. وممکن است ازقبیل تجسم اعمال باشد که آثار وضعی نامرئی است.

سئوال: آیا میشودازفقهای نگهبان ومصوبات آنها انتقادکرد؟

پاسخ: از هرانسانی بجزمعصوم می شود انتقاد سازنده کرد، ولی در عین حال از مصوبات ولی امر شرعی و کسانی که ولایتشان راازاو می گیرند،نمی شود سرپیچی کرد ولو مورد انتقاد باشد.  واین اختصاص به ولی امر شرعی ندارد بلکه این یک ضرورت اجتماعی است.  مثلا اگر قانونی را مجلس قانونگذاری به اکثریت آراءتصویب کرد آن اقلیت که مخالفت با آن قانون کرده اند هر چند به استدلال اکثریت قانع نشده با شند نمی توانند مخالفت عملی با آن قانون بنما یند به این بهانه که ما آن راتصویب نکرده ایم زیرا هر کس در جامعه ای زندگی می کند باید به قانونی که اکثریت آنرا پذیرفته اندمتعهد باشد اگر چه درمواردی که بنظر وی صحیح نیست حق دارد انتقاد سازنده ای کند.

 

19دسامبر/16

تجسم ایثار

س-شما به عنوان مادر سه شهید اگر مطلبی در مورد فرزندانتان دارید بفرمائید:

بسم الله الرحمن الرحیم و انا لله وانا الیه راجعون. سلام بر امام سلام بر شهیدان راه حق و بررزمندگان اسلام و سلام ودرود بر همهءمؤمنین. من مادر سه شهید، اولین شهید بنام مجید، ازکودکی راه خود راادامه میداد و با سن کم کلاسهای قرآن داشت و بچه خوبی بود.  در همۀ راهپیمائی ها شرکت می کرد ودر ضمن راهپیمائی بهدف خود رسید، وقبل از شهادت من خواب دیدم که یکی از بچه هاشهید می شوند و بعد از یک هفته او به درجه شهادت رسید. واصغر شهید دوم، درهمۀ راهپیمائی ها شرکت میکرد، چه در دوره طاغوت وچه بعد از انقلاب، و در خانه کلاسهای قرآن داشت و فعالیت زیاد داشت و در بسیج هم شرکت داشت وشبها گشت بود و صبحها زود از خواب بیدار می شد و اعلامیه هائی که ضد انقلاب پخش می کردند جمع آوری می‌کرد و بالاخره درتعطیلات شبی که فردای آنروز که میخواست عازم شود تا صبح خوشحال بودو بالاخره در کرخه نور شهید شد. و اما شهید سوم ما بنام خدا بخش مدت ۴ماه در جبهه بود، وقتی که خبر شهادت برادرش را داده بودند اصلاً نگران نشده و گفته بود خدا این لیا قت را به او داده وبه من نداد،و بالاخره در جبهۀ بستان شهید شد.

س-شما وقتی خبر شهادت فرزندانتان  را شنیدید چه احساسی داشتید؟

-من احساسی نکردم، ولی شهید سوم را خیلی قرص تر و محکمتر وبا استقامت تر بودم وحتی وقتی خبر شهادت فرزند سوم رادادند چون من مریض بودم ابتدا به من نگفتند، ولی وقتی شنیدم گفتم انا لله وانا الیه راجعون.

س-شما چه تقاضائی از امام یا مقامات دارید؟

-من فقط تقا ضا دارم که به من هم اجازه جبهه و ملاقات امام را بدهند.

س-چه پیامی برای مردم مسلمان دارید: -برای مردم اینکه امام را تنها نگذارند ودیگر اینکه جبهه را خالی نگذارند و از دادن شهید نگرانی نداشته باشند، و روحانیت را تنها نگذارند که مغرضین سوء استفاده کنند.

مصاحبه با پدرشهید

س-شما از اینکه سه فرزندتان را از دست داده ایدچه احساسی دارید؟

-من احساساتی که دارم فقط شرمنده ام که چرا فعلاًدر جبهه کسی را ندارم.  س-آیا اگر اجازه دهند مقامات مسئول خود شما هم حاضرید به جبهه بروید؟

-من اگر اجازه بدهند حاضرم جان بدهم و حتی برای خود امام هم نامه داده ام و از ایشان تقاضا کرده ام که مرا به جبهه بفرستید ولی هنوز جواب نیامده است.

س-شما چه تقاضائی از امام ویا از مقامات مسئول دارید؟

– فقط خواهش من از امام و مقامات مسئول اینست که اجازه جبهه رفتن را کتباً به من بدهند، و اگر لیاقت زارتشان را هم دارم به من اجازه بدهند که زیارت امام نائل شوم.

س- چه پیامی برای ملت مسلمان ایران دارید؟

– فقط پیام من به مسلمانان ایران اینست که پیرو خط امام باشند و پاسدار خون همه شهیدان اگر هزاران نفر از ما کشته شود بهتر است از اینکه ما یک روحانی را از دست بدهیم.

مصاحبه با برادر شهید س-شمااز اینکه برادران خود را از دست داده اید چه احساسی دارید؟

-من احساسی ندارم زیرا آنها درجبهه درراه اسلام شهید شدند و ما تاخون در بدن داریم وظیفه خود می دانیم که با دشمنان اسلام مبارزه کنیم وآنهارا از خاک خود بیرون کنیم.

س-آیا شما هم مایلیدمانند برادران خودت به جبهه بروی ؟-بله، حتی چند روز قبل هم بنا بود لکن مخالفت شد و گفتند تو باید به درس خود ادامه بدهی، ولی اگر همین الان هم اجازه بدهند حاضرم به جبهه بروم.

 

19دسامبر/16

جدیدترین استفتائات از امام

س- زمینی زراعتی به یک نفر مجانا واگذار شده، ولی از آنجا که او کشاورز نبوده و کار او نجاری است، زمین را فروخته و از پول آن ماشینی برای کارگران خود خریده است. آیا این پول خمس دارد یا نه ؟

ج- زمین اگر جز در آمد کسب نبوده و یا تهیه نشده، پول فروش آن خمس ندارد.

س- طلاقهایی که در رژیم گذشته توسط دادگاه های حمایت خانواده با حکم عدم سازش انجام گرفته است، چه حکمی دارد ؟

ج- اگر طلاق او روی اکراه زوج واقع شده یا بدون اذن او بوده صحیح نیست.

س- آیا الکل صنعتی پا ک است ؟

ج- پاک است.

س- شخصی که سال دارد در بین سال خانه ای که مورد احتیاجش است می خرد و با خریدن خانه مبلغی بدهکار می شود که باید در ظرف دو سال پرداخت نماید. الان که اول سالش رسیده آیا لازم است بدهکاری خود را از سرمایه کسر نماید یا نه؟

ج- اقساط بدهی خانه در هر سال جزء مؤنه آن سال محسوب است و از درآمد آن سال کسر می شود.

س- مبلغ بیست هزار تومان از درآمد سال جهت عزیمت به خانۀ خدا پرداخت نموده ام قرعه برای همین امسال به نام من اصابت نموده است و فعلاً سرسال خمسی اینجانب است آیا به این مبلغ خمس تعلق می گیرد یا خیر ؟

ج- اگر مستطیع هستید و نمی توانید بروید مگر به دادن این پول در این سال خمس ندارد.

س- رزمندگانی که در جبهه ها هستند و همواره ممکن است جا به جا شوند، یا کسانی که دائما برای انجام مأموریت های محوله بین شهر ها در تردد  هستند، وظیفه نماز و روزه آنان چیست؟

ج- حکم مسافر دارند مگر اینکه سی روز با تردید در یک محل بمانند که در این صورت بعد از سی روز نمازشان را تمام بخوانند.

س- اگر خانواده ای بیش از تعداد خودشان سهمیه بگیرند، از نظر شرعی چه حکمی دارد؟

ج- خلاف مقررات دولت اسلامی جایز نیست.

س- اگر زن جوان بعد از فوت یا شهادت همسرش ازدواج نکند، آیا مرتکب گناه شده است؟

ج- گناه نیست ولی بهتر است ازدواج نماید.

س- وارد کردن ارز به ایران و خارج کردن آن به وسیله صرافها یا راههای دیگر به منظور رفع نیاز به ویژه برای ایرانیانی که مقیم خارج هستند یا کسانی که از خارج مقیم ایران هستند، چه صورتی دارد؟

ج- ورود و خروج ارز در کشور اسلامی باید طبق مقررات دولت اسلامی باشد و تخلف از آن جایز نیست.

 

19دسامبر/16

جهاد در قرآن

قسمت هفتم

حجهالاسلام والمسلمین طاهری خرم آبادی نماینده امام در سپاه پاسداران

انواع دفاع

“وَمَالَکُمْ لَا تُقاتِلوُنَ فِی سَبِیل اللهِ وَالْمُسْتَضْعَفِین َمِنَ الرِّجَالِ وَالنِّساءِوَالْولْدَانِ الَّذِینَ یَقوُلوُنَ رَبَّنا اخْرجْناَ مِنْ هَذِهِ الْقَرْیَهِ الظّالِمِ اَهْلُهَا، وَجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیرًا.  الَّذِینَ اَمَنوُایُقَاتِلوُنَ فِی سَبِیلِ اللهِ وَالَّذِینَ کَفَرُوایُقَاتِلوُنَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ، فََقَاتِلوُااوْلیَاءَالشَّیْطانِ، اِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعِفاً “(آیات۷۵-۷۶سوره نساء)

چه شده است شمارا که در راه خدا جهاد نمیکنید،و چرا برای نجات مردم مستضعف از مردها و زنها وبچه هائی که همواره می گویند: پروردگارا ما را از این شهری که مردمش ستمکارند بیرون آور،و از جانب خود برای ما سرپرست و یاوری بفرست.  آنهاکه ایمان آوردند در راه خدا قتال می کنند، و آنان که کافر شدند در راه طاغوت می جنگند پس بجنگید با یاوران و دوستان شیطان، همانا کیدومکرشیطان ضعیف است. این آیه نیز یکی ازموارد ومصادیق “سبیل الله”رابیان فرموده است،و آن یاری مردم مسلمانی است که به استضعاف کشیده شده اند وزیر ضربات شکنجه های طاقت فرسای ستمگران قرار گرفته اند. جمعیتی که در زمان نزول آیه چنین وضعی داشتند، وآیه به آنها نظر دارد، مسلمانانی بودند که پس از هجرت پیامبر (ص) نتوانستند ازمکه خارج شوند، ویا کفار از پیوستن آنان به دیگر مسلمانان جلوگیری می نمودند، ودر مدت زیادی (حدود شش سال تا صلح حدیبیه )گرفتارانواع عذابها وزجرهای معمول آن زمان بودند، و درشرائط بسیار سختی بسر می بردند قرآن نجات این گروه را از اهداف و انگیزه های جهاد و از مصادیق “فی سبیل الله”شمرده است.  و با اینکه “فی سبیل الله “این مورد را فرا می گیرد ولی برای تحریک بیشتر مردم وترغیب آنان به جهاد، این مورد را بالخصوص ذکر نموده است.  زیرا درجات ایمان مردم متفاوت است. یک دسته ایمان و اخلاصشان تا آن حد است که فرمان خدا وراه او، آنان را به حرکت و قیام وا میدارد ودر مقام فداکاری بر می آیند اما پاره‌ای از مردم در عین اینکه مسلمانند وایمان دارند، ولی درجۀ ایمانشان به آن اندازه نیست که فرمان خداوند به تنهائی درآنها ایجاد حرکت کند، بلکه باید از احساسات و وابستگی های فامیلی وعواطف انسانی آنان استفاده شود ومسلمان ها بویژه مهاجرین آنها دارای فامیل و بستگانی بودند که زیر محدودیت هائی بسر می بردند.  وبه تعبیر دیگر،قرآن از تعصب فامیلی و خویشاوندی در مسیر صحیح استفاده نموده است،زیرا حمایت ازخویشانو نزدیکان نسبی و سببی و هر کس که با انسان رابطه نزدیکی دارد و یا مورد احترام او است، از فطریات بشراست، و این به دو گونه ممکن است واقع گردد:

۱-حمایت و پشتیبانی فقط براساس روابط و عصبیت باشد، اگر چه دفاع از باطل و علیه حق باشد.

۲-براساس حق به حمایت و دفاع از منسوبین وخویشان خود برخیزد، و معیار حق وایمان آنها باشد.  اسلام این حس فطری انسانی را در مسیر صحیح و حق قرارمیدهد و انسان را برای حمایت ازخویشان و نزدیکان که مؤمن هستند و دچار استضعاف و ستم گردیده اند، دعوت می کند. و خلاصه آنکه حکم وخواسته فطرت را از انگیزه های باطل وفاسد خالی میکند و آنرا در قالب توحید و حق می ریزد و از مصادیق “فی سبیل الله “قرار می دهد، و در عین حالیکه معیار برای اسلام دفاع ازحق است نه شخص ونه بستگان و نزدیکان، از این حس فطری هم استفاده نموده است، و آنرا در مسیر صحیح وحق و خدا انداخته واز بهره برداری غلط و برای غیر خدا از آن جلوگیری شده است.

واز طرفی هر انسانی نسبت به انسانهای وا مانده وضعیف، انسانهای زیر ستم و شکنجه مخصوصاً آنها که قدرت دفاعی ندارند، احساسی دارد و عواطفش در برابر آنان تحریک میشود، واگر قادر باشد به پشتیبانی و حمایت ازآنها بر می خیزد. و این نیز یکی از دیگر خواسته های فطری انسان است.

البته صرف نظر از آنان که فطرت خدادادی خود را زیر پرده های غرائز و هواها برده واز  شکوفائی استعداد های پاک انسانی خود جلوگیری نموده اند، که در برابر دیدۀ آنها هزاران انسان مظلوم و بی گناه، پایمال امیال و خواسته های حیوانی ستمگران میگردند و دم نمی زنند و یا خود از عوامل ظلم وستم هستند و در یک چشم بهم زدن صدها کودک و پیر مرد و پیر زن را زیر خروارها خاک دفن میکنند. اینها نه تنها فطرت انسانی خود را فراموش نموده واز دست داده اند، بلکه گرگان درانده ای هستند که به جان انسانهای بی پناه افتاده اند وبر همه آنها که از فطرت الهی انسانی برخوردارند لازم و ضروری است که برای نجات انسانهای نا توان و ستم دیده با این خوک صفتان بجنگند.

لذا می بینیم در این آیه، قرآن با لحنی عتاب آمیز از مسلمانان سئوال میکند که چرا برای نجات انسانهائی که به استضعاف کشیده شده اند تحت فشار و شکنجه قرار گرفته اند حرکت نمیکنید و درراه آنان نمی جنگید، و مخصوصا برای تحریک هر چه بیشتر عواطف، نام زنها و کودکان را می برد و از عواطف فطری انسانی در این راه استفاده میکند. آنگاه به معرفی مستضعفین و مردم زیر ستم می پردازد وگفتار آنان را معرف آنها قرار میدهد و می فرماید:

“الَّذیِنَ یَقوُلوُنَ رَبَّنا اَخْرَجْنَا مِنْ هَذهِ الْقَرْیَهِ الظّا لِمِ آَهْلُهَا وَجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ وَلیَّاً وَجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیرًا”جملاتی که بصورت دعا از این گروه نقل شده است از جهاتی حائزاهمیت است: ۱-این گفتار از روح توحید و یکتا پرستی این گروه حکایت می کند، زیرا تنها به خدا پناه برده و از او استمدادجسته اند، ودست نیاز و درخواست بسوی هیچ انسانی حتی برادران مسلما ن خود دراز ننموده تا چه رسد به اینکه از دشمن تقاضا کنند و زیربار ذلت روند. اینجا بجای اینکه همچون سایرمردم از دیگران و احیانا از دشمن استغاثه کنند وازآنان مدد خواهند، از خدایاری می جویند، می گویند: خداوندا مارا از شهری (شهرمکه) که ساکنین واهلش ستمگر هستند خارج فرما، واز جانب خود برای ماسرپرستی قرار بده که ما را یاری دهد.

۲-ازاین دعا چنین استفاده میشود که آن مسلمانهای مستضعف وزیر شکنجه توجه به ضرورت مسئله ولایت ورهبری برای نجات ازستم وظلم ستمگران داشته اند. آنهابخوبی میدانستند که انقلاب و مبارزه علیه استکبار وستم درهرشرائطی نیاز به ولی ورهبردارد، وبدون رهبری امکان موفقیت نیست.

۳-این حقیقت رانیزیافته بودند که این رهبروولی باید ازطرف خدا باشد، ولذابراین جهت تکیه داشتند وگفتند که: “وَجعَل لَنامن لَدنک وَلیا”برای ما از نزد خودت ولی وسرپرستی قراربده.  یعنی ازآن خدا است وباید او فردی رابرای این امر قراردهد، وهمچنین قومی که به یاری آنها برمی خیزند نیزازطرف خدا باشد.  واین هم حکایت ازآن روح توحید ویکتاپرستی آنان دارد که درآن محیط شرک وبت پرستی،چگونه مردمی این چنین موحد میشوند که یاری نمودن پیامبر و یارانش را هم از خدا طلب میکنند، واز پروردگار خود آرزوی فراهم شدن شرائط برای نجات آنان بدست رسول خداو یارانش مینمایند.

۴-این نکته را باید توجه داشت که لحن گفتار در تحریک مسلمین تأثیرفراوانی دارد، زیرا انسانهای موحد و خدا گونه انسانهائی که فطرت خدا پرستی وتوحید در آنان شکوفا گرددیده است هر گاه ببینند که انسانی به خدا متوسل گردیده و از ظلم وستم به خدا پناه میبرد و با او راز ونیاز می کند واستغناء و بی نیازی خودرا از انسانهای دیگر وهمه موجودات نشان میدهد، بهتر و بیشتر برای دفاع و نجات –برای خدا –تحریک میشوند تا انسانی که بخود آنان متوسل شود واز آنها مدد گیرد، زیرا این دریافت فطری انسان است که دفاع از این نوع انسانها که به کمال از خود رسیده اند وخدا جوشده و به مرحلۀ توحید افعالی رسیده اند لازم تر وضروری تر است تاانسانی که ضعف و ناتوانی او را به التماس از این وآن می کشاند آدمی با فطرت پاک و بی آلایش خود نسبت به انسانهای با فضیلت و موحد عشق می ورزد و از درد و رنج آنها درد می کشد و بهتر و سریعتر برای دفاع از آنان حاضر است. از این رو امروز یکی از نتایج انقلاب اسلامی ما، همان حرکتی است که در مردم برای نجات مستضعفین از مسلمانها بوجود آمده است، این حرکت درپرتو ایمانی است که مردم به خدا پیدا نموده اند. و از طرفی تمام مستضعفین جهان و مخصوصاً مسلمین چشم به امام امت وملت انقلابی ایران دوخته اند وهمانگونه که مردم ستمدیده مکه از خداوند می خواستند که پیامبر را به یاری آنان بفرستد و وسیله نجات آنان رابدست پیغمبر ویارانش فراهم سازد.  امروز مردم موحد جهان هم باید از خداوند بخواهند تا با صدور انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام امت استکبار جهانی به زانو درآید وموجبات رهائی مستضعفین فراهم آید و بدنبال آن حکومت جهانی ولی عصر(عجل الله فرجه)با ظهورش تشکیل گردد.  سپس برای روشن شدن هر چه بیشتر راهها و هدفها وتأکید بیشتر بر جهاد و مقاتله در راه خدا در ادامۀ آیه می خوانیم: “الَّذِینَ امَنُوا یُقَاتَلوُنَ فِی سَبیِلِ اللهِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا یُقَاتَلوُنَ فِی سَبیِلِ الطَّاغوُتِ”آنهائی که ایمان آورده اند، در راه خدا می جنگند و آنان که کافرند. درراه طاغوت این مقایسه ای است بین دو گروه ودو جبهه حق وباطل: مؤمن وکافر، از جهت انگیزه و هدفی که می تواندآنان را به نبرد بکشاند. انگیزه مردان مؤمن، راه خداست، یعنی راه بسوی واقعیت و کمال مطلق که حرکت انسان بسوی اوست، و هدف آنان هدفی است که با فطرت و خلقت انسانی منطبق است که پیوستن به ابدیت مطلقه است و این راه طبیعی و فطری هر انسانی است. فداکاری در راهی است که فنا پذیرنیست. اینان در راه کسی قتال می‌کنند که بی نیاز از هر چیزی است و از آن بهره ای نمی برد، وبرای او نیست بلکه بسوی او برای خود انسان است، نفع وسودش عائد خود انسان می شود نه عائد خدا ولی کسانی که به خدا ایمان ندارند قهرا در طاغوت یعنی متجاوزین و مستکبرین، زور گویان چپاولگران وجهانخواران می جنگند فدای مطامع و هواهای نفسانی آنان می شوند جان خود را در راه کسانی می دهند که در حقیقت ذلیل وزبون هستند،از فداکاری مردم بیچاره کور دل بهره میبرند و در نتیجه استکبار و چپاولگری و ظلم و ستم طاغوتها بیشتر می شود، ونه تنها نفعی عائد آن بیچارگان نمی گردد بلکه هلاکت و شقاوت را برای خود می خرند و استفاده و بهره اش برای طاغوت و طاغوتیان است و خلاصه راه مؤمنین در دعوت به قتال و مبارزه با دشمن.  بعد از این نتیجه می گیریم که: پس بجنگید با دوستان شیطان “فَقَاتِلوُا اَوْلِیَاءَالشَّیْطَان” یعنی این که کفار درراه طاغوت که راه شیطان است می جنگند طرفدار و یار شیطان هستند و شما که مؤمن هستید و در راه خدا می جنگید، پس با دوستان شیطان بجنگید تا راهی جز راه خدا نباشد و حرکت همه انسانها به سوی او باشد و به او منتهی شود-و عرصه را بر شیطان و اولیا ءش تنگ کنید و مانع وسد راه خدارانابود سازید.

*        **

آنگاه می فرماید: “اِنَّ کَیْدَ الشَّیلطاِن کَانَ ضَعِیفاً همانا فریب و نیرنگ شیطان سست ونا چیز است. در اینجا به چند مطلب باید توجه داشت:

۱-چرا مکرو فریب شیطان ناچیز وضعیف است؟کید: کاری را گویند که صورت و ظاهرخوبی دارد ولی باطن آن چیز دیگری است راغب اصفهانی در مفردات خود می گوید: کید نوعی حیله ودام نهادن است. و شیطانها چه انسانی و چه غیرانسانی کارشان کید ومکر است، زیرا باطل را بصورت حق وزیبا جلوه میدهندو انسانها را به دام می اندازند و شکار می کنند،انسان بیچاره و غافل تصور می کند که حق است و واقعیت داردوبه سود او و جامعه است، ولی درواقع باطل و پوچ و تو خالی است وبه ضرروزیان جامعه و فرد است. بنابراین کارهای شیطانها و شیطان صفتها و طرفداران شیاطین از همین قبیل است: مکروکیدی بیشتر نیست آنها هیچگاه باطل رابا جلوه واقعی عرضه نمی دارند و نشان نمی دهند وگرنه مردم از آنان تبعیت نمی کنند لذا باطل را بصورت حق ودر لباس حق جلوه میدهند و مردم را با وسوسه فریب میدهند و با حربه باطل به جنگ حق می آیند.  ولی باید توجه داشت که باطل ضعیف و بی‌اساس است زیرا:

۱-اساس عالم خلقت بر حق است نه بر باطل “رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذََا بَاطِلًا”خدایا این عالم راباطل وپوچ وبی هدف نیا فریدی. “وَ مَا خَلَقْنَاالسَّمَاءَوَ الْاَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا بَاطِلَا ذَالِکَ ظَنَّ اَ لَّذِینَ کَفَرُوا” خدایا این علم راباطل و پوچ وبی هدف نیا فریدی.  “وَمَاخَلَقْنَا السَّمَاءَوَالْارَْْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا بَاطِلًا ذَلِکَ ظَنَّ الَّذِینَ کَفَروُا ”  (سوره ص –آیۀ ۲۷)

ما آسمان وزمین و آنچه میان آنها است بر باطل نیافریدیم، این گمان آنهائی است که کا فر هستند. بنابراین کسی که طرفدار حق است حرکتش همگام با عالم خلقت وآفرینش است و مانندکسی است که در مسیر آب در حرکت باشد. و طرفداران باطل برخلاف آفرینش و خلقت سیر میکنند ومانندکسانی هستند که در غیر جهت آب حرکت می کنند. وهر کسی که در جهت مخالف حرکت کل عالم و آفرینش باشد حرکتی است غیرطبیعی موقت و بگفته فلاسفه “الْقَسْرُ لَا یَدوُمُ”حرکتهای قسری مانند حرکت سنگ به طرف بالا و یا حرکت مشک به زیر آب چون با فشار دست انجام می گیرد، دوام ندارد و دوام آن تا وقتی است که فشاروقوه محرکه باقی باشد،وبا  از بین رفتن آن خاتمه می یابد. آنچه با سنن آفرینش و تکوین هماهنگ است دائمی و خلال ناپذیر است و آنچه ناهماهنگ باشد زودگذر و بی‌اساس واز بین رفتنی است و حق دائمی وغالب است کید شیطان نیز از این جهت که باطل است ضعیف است.

۲-آنها که در راه شیطان وطاغوت قرار گرفته اند از ولایت خدا خارج گشته‌اند و به ولایت طاغوت وارد گردیده اند وقهرا اینان از نصرت ویاری خداوند محرومند و پناهگاه و پشتوانه ای جز نیروهای مادی ندارند وماده هر قدر باشدمحدود و غیرقابل اعتماد است ودر مقابل مؤمنین تحت سرپرستی و ولایت خداوند، بااتکاءبه نیروی لایزال و غیرمحدود الهی از نصرت ویاری خداوند و امداد های غیبی او برخوردارند، وهمواره نیروی ایمان ضعیف و ناتوان است “…. اِنَّ الْقُوَّهَ لِله جَمِیعًا”نیرو وهمه قدرت اش از آن خدونداست، و راه طاغوت چون راه خدا نیست نا چار در مقایسه با راه خدا ضعیف است گر چه ممکن است نیروهای شیطانی هر یک نسبت به دیگری قوی ویا قوی تر باشد ولی در قیاس با نیروی الهی سست وناتوان است.

۳- این جمله (اِنَّ کَیْدَالشَّیْطانِ کَانَ ضَعِیفًا) بیان علت برای فرمان جنگ و مقاتله با طرفداران و یاران شیطان است.  و گویا در مقام بیان این مطلب است که چون کید شیطان وهمه توطئه ها و نقشه هائی که دارد ناتوان وناچیز است پس درنگ نکنید وبه مبارزه و جنگ برخیزید و اولیاءشیطان رااز میان بردارید.  یعنی هیچگاه قدرت و نیروی دشمن چشم شما را خیره نسازدو رعب و وحشت شما را نگیرد، زیرا دشمن هر اندازه نیرومند باشد باز هم در برابرحق ضعیف است.

*        **

کوتاه سخن اینکه در این آیه از جهات مختلفی برای تحریک به جنگ استفاده شده که آنها عبارتند از:

۱-ایمان به راه خدا و انگیزه اصلی واساسی از جهاد در اسلام که همان “فی سبیل الله”است

۲-تحریک عواطف و احساسات مردم نسبت به مستضعفین و کسانی که به انواع بلا ها و شکنجه ها مبتلا بودند.

۳-توجه به گرفتاری خویشان و بستگان مسلمانها و استفاده ازعلاقه طبیعی مردم نسبت به خویشاوندان، زیرا مردمی که در مکه گرفتار بودند از بستگان نزدیک مهاجرین بودند. ۴

-از زنان و کودکان به عنوان مستضعفین نام بردن.

۵-معرفی مستضعفین با بیان گفتار آنان و استمدادی که از خداوند می جستند ورازو نیازی که با خدا داشتند.

۶-مقایسه بین مؤمنین و کفار در هدف و انگیزه ای که هریک در قتال و مبارزه دارند و اینکه راه مؤمنین راه خداست و راه کفار راه طاغوت.

۷-تعبیر ازکفار به اولیاءو یاران شیطان وکسانی که سد راه تعالی و تکامل انسانها هستند.

۸-نشان دادن ضعف نیروی طرف مقبل دربرابرنیروهای الهی با جمله “اِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَاِن کَانَ ضَعِیفًا”                                                                                             ادامه دارد.

 

19دسامبر/16

حکومت اسلامی

قسمت ششم

آیت الله صانعی عضو فقهای شورای نگهبان

اسلام وبرابری انسانها

درمسئله برابری ومساوات انسانها اسلام نه تنها به گفتن اکتفا ننموده، بلکه مانند همه برنامه هایش با پیاده کردن درجامعه و عمل به آن، فرهنگ را تغییر داده و فرهنگ اسلامی را جایگزین نموده است. دراسلام معیارشخصیتها امورواقعی مانندتقوی، خدمت به مردم برای خدا،عمل همراه باعلم وجانبازی درراه خداهمانند آنها قرار دارد. این پیغمبر اسلام است که بلال حبشی سیاه را مؤذن خودقرار می دهد و بین او و خالدبن رویحه خثعمی عقد اخوت می بندد یا بین حمزه عموی خود وغلام خود “شهم”عقد اخوت قرار می دهد. یا می بینیم در مسئله ازدواج که از مسائل حساس زندگی است، و درجامعه جاهلی تکیه بر معیارهای غلط از قبیل طایفه وفامیل پول وثروت وزیبائی صورت و اندام و پست ومقام داشت، رسول اکرم با روشی خاصی بااین معیار مبارزه می کند. از امام باقر(ع)نقل شده است که شخصی ازاهل یمامه بنام “جویبر”(یعنی جابر کوچک).

تصغیر در اینجا بخاطر کوچک شمردن وتحقیر کردن)سیاه صورت، آبله رو با قدی کوتاه به محضر رسول اکرم (ص) آمد و مسلمان شد. روزی حضرت رسول بخاطر شفقت و مهربانی به او فرمود:  چه خوب بود ازدواج می نمودی و برای خودت همسری انتخاب می کردی و به این زندگی انفرادی خاتمه می دادی؟

عرض کرد:  چه کسی حاضر است با من ازدواج کند که نه طایفه و فامیل و حسب و نسب دارم، نه مال و ثروت و نه زیبائی و جمال و از اهل مدینه هم نیستم.

پیغمبر فرمود:  ” ای جویبر، اسلام ارزش افراد را عوض کرد.  چه بسا اشخاصی در دوران جاهلیت دارای احترام بودند و اسلام آنها را پائین آورد.  و چه بسا اشخاصی که در آن دوران خوار و ذلیل بودند و اسلام به آنها قدر و منزلت داد.  خداوند به وسیله اسلام معیارهای جاهلیت و افتخار به قبیله و خویشان را از بین برد.  امروز تمام مردم در یک درجه اند و تنها تقوا و طاعت پروردگار معیار شخصیت است، و من کسی را از تو برتر می دانم که تقوایش از تو بیشتر باشد.  به هر چه دستور می دهم اطاعت کن.

سپس او را به خانه زیاد بن لبید معرفی نمود که از شریفترین طایفه خود به نام بنی بیاضه است و فرمود:  به منزل او می روی و می گویی:  رسول الله دستور داده که دخترت” دلفا” را به ازدواج من درآوری.   و پس از آن هم به میل دختر و اجازه پدر انجام پذیرفت.  و همچنین داستان” زینب بنت جهش” که دختر عمه رسول خدا و از اشراف قریش است که حضرت وی را برای زید بن حارثه ( غلام آزاد شده پیغمبر و پسر خوانده اش ) خواستگاری کرد و چون زینب و برادرش به جهت امتیاز نژادی در ابتدا امتناع ورزیدند این آیه شریفه نازل شد:

“وَ ما کَانَ لِمُؤْمِنِ وَلَامُؤْمِنَهٍ اِذَا قَضَی اللهُ وَ رَسُولُهُ اَمْرًا اِنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَْرَهُ مِنْ اَمْرِهِمْ ” (سوره احزاب –آیه ۳۶)

هیچ مرد و زن با ایمانی، بعد از حکم نمودن خدا و رسولش،  حق انتخاب و اختیار ندارند.  و از این تاریخ ها  در اسلام فراوان است.  قرآن که بیانگر فرهنگ اسلامی است،  هنگام نکوهش و توبیخ آنان که مال و ثروت و طایفه و فامیل را معیار ارزش قرار میدهند این چنین می فرماید:

” (#qä۹$s%ur ß`øtwU çŽsYò۲r& ZwºuqøBr& #Y‰»s9÷rr&ur $tBur ß`øtwU tûüÎ/¤‹yèßJÎ/ ÇÌÎÈ   ö@è% ¨bÎ) ’În1u‘ äÝÝ¡ö۶tƒ s-ø—Îh۹$# `yJÏ۹ âä!$t±o„ â‘ωø)tƒur £`Å۳»s9ur uŽsYò۲r& Ĩ$¨Z9$# Ÿw tbqßJn=ôètƒ ÇÌÏÈ   !$tBur ö/ä۳ä۹ºuqøBr& Iwur /ä.߉»s9÷rr& ÓÉL©۹$$Î/ ö/ä۳ç/Ìhs)è? $tRy‰ZÏã #’s”ø۹㗠žwÎ) ô`tB z`tB#uä Ÿ@ÏJtãur $[sÎ=»|¹ y7Í´¯»s9’ré’sù öNçlm; âä!#t“y_ É#÷èÅeÒ۹$# $yJÎ/ (#qè=ÏHxå öNèdur ’Îû ÏM»sùãäóø۹$# tbqãZÏB#uä “ÇÌÐÈ   (سوره سبا – آیه

۳۵-۳۷).

آنان می گفتند اساسا ما عذاب نمیشویم و کیفر نمی بینیم و آلودگیها و گناهان ما و مفاسد اخلاقی ما بی مجازات است،  چون سرمایه دار و طایفه دار هستیم، البته با این راه خود را آزاد در هر گونه ظلم و عیاشی و جنایت می دانسته و به جنایات و بی بند و باریهای خود نقاب خدائی و مذهب به چهره می زدند  و دیگر کسی را هم حق اعتراض نبود، چون اگر خداوند که قانون گذار است و همه قدرتها را دارد، به احترام پول و طایفه مجازات نکند، بنابراین بشر به هیچ وجه نمیتواند مجازات نماید.

ولی خداوند در جواب آنان می گوید: هرگز اموال و اولاد شما چیزی که شما را به ما مقرب گرداند  نیست، مگر آنکه با ایمان و عمل صالح کسی مقرب شود و پاداش  اعمال صالح و پسندیده آنان دو برابراست ودرغرفه های بهشت ابدی ایمن وآسوده خاطرند. [۱]قرآن سخنان آنان را پاسخ می دهد وبه آنها و همه مردم می فهماند: تفاوت در معشیت وزندگی در بشر هست و نمی‌شود انکار کرد و یا از بین برد، چون از بین بردن این اختلافات یعنی از بین بردن اندیشه ها وفکرها ونیروها واستعدادها وتلاشها.  و بدیهی است که این برخلاف نظام خلقت است.  اما این تفاوت نه در حد تفاوت سرمایه داری غرب و استثماراست، بلکه تفاوتی است جزئی، و لذا تعبیر قرآن با تعبیر آنها تفاوت دارد: بگو( ای پیامبر)خداوند است که روزی رابربعضی توسعه و بر بعضی تنگ می گیرد اما این تفاوت مربوط به جهات مادی است وهیچ ارتباط به جهات معنوی وحقوقی و جزائی واخلاقی ندارد. لذا می فرماید: اموال واولاد شما باعث قرب و معنویت نمی شود.  آنچه عامل رشد یک انسان و تکامل اوست عمل صالح ونیکواست همراه با ایمان به خدا، از هر که با شد و در هر کجا.  وپاداش و ثواب هم به خاطر همان عمل نیک همراه با عقیده است.  همین قرآن برای از بین بردن امثال این فرهنگ غلط، تندترین خطاب را به رسول الله (ص) می نماید برای اینکه ضرروزیان آن را بفهماند: “وَلَاتَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعوُنَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاوَهِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدوُنَ وَجْهَهُ، مَا عَلَیْکَ مِنُ حِسَابِهِمْ مِنْ شَیئٍ وَمَا مِنْ حِسَابَکَ عَلَیْهِمْ مِنْ شَیئ ٍفَتَطْرُدَهُمْ فَتَکوُنَ مِنَ الظَّالِمِینَ “(انعام آیه ۵۲) ای پیامبر:

آنان که صبح و شام خدا را می خوانند و خواستار رضای خداوند و توجه او هستند،  زنهار آنها را از خود مران، نه چیزی از حساب آنها بر تو (یا به ضرر تو ) و نه از حساب تو بر آنها (یا به ضرر آنها ) است،  که تو آنها را ترک کنی و از ستمکاران شوی.  این آیه هنگامی نازل می شود که منافقین نقشه ای خائنانه طرح نموده که مردم مسلمان معتقد را که معمولاً از طبقه مستضعف و محروم بودند  از کنار پیامبر دور کنند.  در شأن نزول آیه آمده است:  هنگامی که رسول خدا به رسالت مبعوث شد، مردم محروم و مستضعف اطراف پیامبر را گرفته و این مطلب بر زور مداران و ستمگران مشکل آمد.  به او عرض کردنند: ما چگونه در مجلس شما حاضر شویم با این که غلامان و سیاه پوستان و فقرا و بینوایان اطراف شما حاضر می شوند و اگر شما بپذیرید که زمان آمدن ما و زمان آنها را جدا نمائید، حاضریم مسلمان شویم و به شما کمک کنیم.  این جا است که آیه شریفه نازل می شود و حضرت رسول را از اینگونه رفتار جلوگیری می نماید.  و برای اینکه به روحیه مسلمانان و تغییر فرهنگ آشنایی زیادتر پیدا کنیم و بدانیم چگونه این فرهنگ در زمان پیامبر گرامی،  در مدتی کوتاه  تغییر کرد همچنان که پس از انقلاب اسلامی در ایران تغییر نمود،  باید به یک داستان تاریخی توجه نمایئم: روزی شخصی ثروتمند و خوش لباس در محضر پیامبر اکرم نشسته بود. درآن هنگام مردی فقیر، با لباسی کهنه و مندرس وارد شد و کنار مرد ثروتمند نشست. مرد ثروتمند لباس های خود را جمع کرد. وپیغمبر اسلام که متوجه قضیه شده بود فرمود:  چرا لباس هایت را جمع کردی؟ آیا ترسیدی از فقر او چیزی به و برسد؟ جواب داد:  نه فرمود:  پس چه آملی تو را وادار کرد چنین عملی انجام دهی؟ عرض کرد:  با من همراهی است که مرا به چنین اعمالی ناروا و ناپسند وامی دارد.  یعنی روان و نفس سرکش مرا به خود پسندی و عجب می کشاند.  سپس به منظور جبران عمل ناروای خود،  حاضر شد نصف ثروت خود را به مرد فقیر بدهد.  ولی آن مرد فقیر نپذیرفت.  پرسید چرا ؟ گفت:  می ترسم من هم مثل تو طغیانگر شوم،  اما از تو هم گذشتم و تو را بخشیدم برابری انسان ها از جهت اخلاقی  و اجتماعی در فرهنگ  اسلامی و برنامه  پیامبر اکرم (ص) تا حدی روشن شد.  و اما از جهت قانون گذاری این برابری در همه قوانین اسلام مشهود است به این معنی که عدل و قسط در قانون گذاری رعایت می شود.

ادامه دارد

[۱] امروز هم می بینیم طرفداران حقوق بشر هر جنایتی را تحت عنوان طرفداری ازحقوق انسانها انجام می دهند، و خودرا خدمتگذار بشر می دانند.  مردم فلسطین را آواره می نمایند و در اردوگاه جنگی به سرشان بمب می ریزند.  مردم افغانستان را می کشند و هزاران جنایت دیگر مرتکب می شوند و تازه حق وتو هم در سازمان ملل از آنها است.  برای ملت عظیم الشأن ایران که شخصیت خود را باز یافته، و میرود که انقلابش الگوئی برای همه مردم محروم ومستضعف باشد، پس از پیروزی انقلاب تا به حال چه نقشه ها که طرح نشده، تا جائی که روحانی نما ها و خائن هائی به اسلام وقرآن مثل شریعتمدار و قطب زاده ها نقشه براندازی طرح می کنند.  اما خداوند این چهره ها را معرفی و به ذلت می کشاند که بالاتر از این برای ما متصور نیست.

19دسامبر/16

حوزه

بخشی از آمار، مرکز اهدائی طلاب حوزه علمیه قم به جبهه ها

۱-وجه نقد: حدود۴۰۰هزار تومان، ۲-کنسرو: حدود ۴۹۵ کارتن، ۳- شکر:  ۱۰تن، ۴-سوهان: ۱۲۵۰ کیلو، ۵-آبلیمو:  ۷تن، ۶-عسل: ۲۵۰کیلو ۷-تانکر آب هزار لیتری: ۲۰ عدد،  ۸- نبات:  حدود ۳۰۰۰ (سه هزار)کیلو، ۹-باتری قلمی و متوسط:  حدود ۲۰۰۰عدد، ۱۰- موتور:  ۱۲۵: ۲۰۰دستگاه، ۱۱- اتومبیل: ۳دستگاه،  ۱۲- کلمن:  ۱۲۵۰۰(دوازده هزار پانصد)عدد،  ۱۳ – فانوس:  ۹۶ عدد، ۱۴ – خاکشیر: ۷۰۰ کیلو، ۱۵- چراغ والر:  ۹۴۶ عدد، ۱۶- صابون: ۱۰۰۰ کیلو، ۱۷- گونی:  ۴۰۰۰ تخته،  ۱۸ – شربت پرتقال: ۲۰۰شیشه، ۱۹- سیگار:  ۵۰۰بوکس،  ۲۰- چکمه و کفش کتانی ۳۸۸۸زوج،  ۲۱- لباس وپوشاک حدود:  ۳۰۰هزار تومان، ۲۲- رساله امام وکتاب ۱۶۶۰ جلد.

 

این خدما ت و تلاشهای امدادی پشت جبهه با همکاری روحانیون و سایر اقشار مردم فداکار میهن اسلامی ما صورت گرفته است.

 

دفترانتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم

بسم الله الرمن الرحیم

بمنظور احیای کامل آثار علمی علامه طباطبائی و نشر منظم و سریع آنها بدین وسیله به دفتر انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم این حق داده می شود که نسبت به تهیه وتدوین آثار معظم له در بهترین وضع از لحاظ طبع ونشر و قیمت اقدام نموده و در قدم اول از ترجمه تفسیر المیزان شروع نمایند.

بدین وسیله به عموم علاقه مندان به آثار علمی فیلسوف و مفسر کبیر قرآن استاد علامه طباطبائی اعلام می شود که بزودی می توانند آثار استاد و منجمله تفسیر المیزان را از انتشارات جامعه مدرسین خریداری کنند.  ضمنا برای چندمین بار از ناشرین مختلف می خواهیم بدون نظر این بنیاد دست به انتشار آثار استاد نزنند بنیاد علمی وفکری استاد علامه سید محمد حسین طباطبائی

باطلاع کلیه مراکز مطبوعاتی،  مؤسسات انتشاراتی،  مصححین  و محققین می رساند:  دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم مصمم است کلیه متون ذیل را بتدریج بطور مطلوبی تصحیح و چاپ نماید،  لذا مستدعی است اگر کسانی قبلا در این زمینه متحمل زحماتی شدهاند مارا مطلع فرمایند  تا از دوباره کاریها جلو گیری،و اززحمات قدر دانی شود:  ۱- اصباح الشیعه بمصباح الشریعه – للشیخ نظام الدین الصهرشتی.  ۲- امالی شیخ طوسی.  ۳- الأمامه والتبصرهمن-الحیره- از پدر صدوق.   ۴ – التعلیق – العراقی (المنقذ من الثقلید)، (المرشد الی التوحید ) – للشیخ سدید الدین الحمصی محمود بن علی بن الحسن.   ۵ – امالی – شیخ مفید. ۶-  تأویل الأیات الظاهره فی فضائل العترهالطاهره  – للسید شرف الدین علی الحسینی الاسترآبادی.   ۷ – تقریب المعارف فی علم الکلام  – ابی لاصلاح بن نجم الدین الحلبی ۸ – تمنقیح الرایع  – فاضل مقداد.   ۹ – جامع الشرایع (الکتاب للشرائع) – ابی زکریا یحیی بن احمد بن یحیی بن الحسن بن سعد الهذلی.   ۱۰ – الذخیره فی علم الکلام  – للسید المرتضی علم الهدی ابی القاسم علی بن ابی احمد الحسینی الموسوی ۱۱ – رجال  – نجاشی.  ۱۲ – السرائر الحاوی – للشیخ الفقیه لبی جعفر محمد بن منصور بن احمد ادریس.  ۱۳ – العویص فی الاحکام “المسائل العویصه – للشیخ مفید ۱۴ – فقه الرضا ۱۵- کشف الرموز- عز الدین الحسن بن ابیطالب الیوسفی الآبی ۱۶- کشف المراد- علامه حلی. ۱۷- کنزالفوائد- سید عمید الدین عبدالمطلب بن سید مجد الدین ابوالفوارس محمد بن اعرج حلی ۱۸- المفصح للشیخ الطایفه ۱۹- المقنعه- للشیخ المفید ۲۰- الملخص فی علم الکلام- للسید المرتضی علم الهدی ابی القاسم علی بن احمد الحسینی الموسوی ۲۱- المهذب- للقاضی عبدالعزیز بن البراج الطرابلسی ۲۲- المهذب البارع لابن فهد الحلی ۲۳- منتقی الجمان للشیخ جمال الدین ابی منصور الحسن بن زین الدین الشهید الثانی ۲۴- عده الاصول- للشیخ الطوسی. ۲۵- مجموعۀ رسائل- شیخ طوسی ۲۶- مجمع القاعده و البرهان- للمحقق المقدس الاردبیلی ۲۷- معالم الاصول- ابی منصور الحسن بن الشهید الثانی ۲۸- الروضه البهیه للشهید الثانی ۲۹- مکاسب شیخ انصاری ۳۰- کفایه الاصول آخوند خراسانی. ۳۱- رسائل شیخ انصاری (فرائد الاصول) ۳۲- قاموس الرجال محقق شوشتری.

ضمنا: محجه البیضاء مرحوم فیض کاشانی بزودی در ۸ مجلد با قیمتی مناسب در اختیار عموم قرار می گیرد

از مساعدت و همکاری آن برادران سپاسگزارم.

19دسامبر/16

دانستنیهایی از قرآن

پاداش (اَجر)

چه کسانی پاداش خود را از خدا می گیرند؟

۱-حضرت رسول اکرم (ص): “وَ اِنَّ لَکَ لَأجْرًاغَیْرَمَمْنُونْ”(سورۀ قلم –آیه۳)

والبته تورا پاداشی نا محدوداست.  ۲-نیکو کارانی که خودراتسلیم خدا کنند: “بَلِی مَنْ اَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلِه وَهُوَ مُحْسِنٌ” “فَلَهُ اَْجْرُهُ عِنْدَرَبِّهِ”(سورۀ بقره، آیه۱۱۲)

آری، کسی که خودرا تسلیم خداوند کرده ونیکوکار است، پاداش او نزدخدا است.

۳-جهاد کنندگان درراه الله: “وَ فَضَّلً اللهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَی الْقَاعِدیِنَ أجْرًاعَظِیمًا”(سورهء نساء-آیهء۹۵)

خداوند به جهاد گنندگان بر نشستگان برتری دادبه پاداش بزرگ.

۴-رزمندگان فی سبیل الله:  ومَنْ یُقاتِلْ فِی سَبِیِل الله فَیُقْتَلْ أوْ یَغْلِبْ” “فَسَوْفَ نُؤتیِهِ أجْرًا عَظِیمًا”(سورهءنساء-آیه۷۴)

هرکس درراه خدا کشته شد یا فاتح گردید، زود باشد که او را پاداشی بزرگ بدهیم.

۵- کسی که به قصد مهاجرت از خانه  خود بیرون آید، ومرگ او رافرارسد:

“وَمَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِِه مُهاجِرًا اِلَی اللهِ وَرَسُولِهِ،ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوتُ فَقَدْوَقَعَ أجْرٌاعَلیَ اللهِ” (سورۀ نساء- آیۀ ۱۰۰)

هر گاه کسی از خانه خویش برای هجرت بسوی خدا و رسول اوبیرون آید، و در سفر مرگ وی را فرا رسد، اجر و ثواب چنین کسی بر خدااست.

۶-کسانی که اموال خودرا در روزوشب، پنهان و آشکار، برای خدا انفاق کنند: “اَلَّذیِنَ یُنْفِقوُنَ اَمْوالَهُمْ باِ للَّیِْل وَالنَّهاِرِسرًّاوَعَلَا نِیه ً، فَلَهُمْ اَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِم ْ”(سورۀ بقره- آیه ۲۷۴) کسانی که اموال خود را درشب و روز،پنهان و آشکار انفاق کنند،آنان رانزد پروردگارشان پاداش نیکو خواهد بود.

۷-کسانی که ایمان آورده و تقوی پیشه خود کنند: “وَإن تُؤْمِنُواوَتَتَّقُوافَلَکُمْ اَجْرٌ عَظِیمٌ”(سوره آل عمران-آیه۱۷۹)

هرگاه ایمان آوردیدو پرهیزگار شوید، شما را اجری بزرگ خواهد بود.

۸- کسانی که برای خدا به نیازمندان قرض بدهند: “مَنْ ذَاالَّذِی یُقْرِضُ اللهَ قَرْضًا حَسَنًا فیَُضَاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ اَجْرٌ کَریٌِم “(سوره حدید-آیه ۱۱)

آن کیست که به خداقرض نیکو دهد،تا خدا براو چندین برابر گرداند و پاداش با لطف به او عنایت فرماید.

۹- کسانی که توشۀ آخرت راپیش از مرگ آماده کنند :

“وَمَا تُقَدِّمُوالِأنْفُسِکُمْ مِنْ خَیٍَْرتَجِدُوهُ عِنْدَاللهِ هُوَ خَیَْرًاوَ اَعْْظَمَ اَجْرًا”

هر عمل نیک برای آخرت، پیش فرستید، پاداش آنرا نزد خدا می یابید، و آن اجر وثواب آخرت بسی بهتر وبزرگتر است

۱۰-منافقینی که توبه کنند واطاعت از امر خدا بنمایند:

“… وَاِذَالَاتَیْنَا هُمْ مِنْ لَدُنَّا اَجْرًا عَظِیمًا”(سوره نساء-آیه۶۷)

. .. درآن صورت آنهارا مزدی بزرگ(به پاداش طاعت )عطا می کردیم.

۱۱-پژوهشگران در علم”لَکِنِ الراسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ، وَالّمُؤمِنُونَ یُؤمِنُونَ بِمَااُنْزِلَ اِلَیْکَ وَمَااُنِْزلَ مِنْ قَبْلِکَ وَالْمُقِمِینَ الصَّلاهَ وَ الْمُؤتُونَ الزَّکَاهَ وَ الْمُؤمِنُونَ بِاللهِ وَالْیَوْمِ الْآخِر،اوُلئِکَ سَنُؤْتِیهِمْ اَجْرًعَظِیمًا”(سورءنساء-آیه۱۶۲)

لیکن کسانی از آنها که درعلم قدمی ثابت ونظری عمیق دارند و با ایمان هستند به آنچه بر تو و پیغمبران پیش ازتو نازل شده، و آنانکه نمازبپا می دارند وزکات میدهند، وبه خدا وروزقیامت ایمان می آورند،بزودی خداآنان رااجروپاداش عظیم عطا خواهدکرد.

۱۲-کسانی که قدرت برانتقام داشته ولی عفوکنند:

“فَمَنْ عَفَا وَاَصْلَحَ فَاَجْرُهُ عَلَی الله “(سوره شوری-آیه ۴۱)

اگر کسی عفو کرده وبین خود وخصم عفونمود، اجراوبا خدااست.

۱۳-صابرین وشکیبایان: “وَلَنَجْزِیَّن الَّذیِنَ صَبَروااجْرَهُمْ بِاَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ “(سوره نحل –آیه ۹۶)

والبته به صابرین اجری و پاداشی خواهیم داد، که بهتر از اعمال آنها خواهد بود.

۱۴-وفاداران به پیمان باالله:

“وَ مَنْ اَوْ فی ِبمَا عَاهَدَ عَلیْهُ اللهَ، فَسَیُؤتیهِ اَجْرًا عَظِیمًا “(سوره فتح-آیه۱۰)

وهر که به عهدی که با خدا بسته وفا کند، به زودی خدا به او پاداش بزرگ خواهد داد.

 

19دسامبر/16

روانشناسی وجامعه شناسی

قسمت سوم

درسهای منتشر نشده از شهید حجهاسلام والمسلمین دکتر باهنر

روان شناسی زن

در روان شناسی در مورد اصل”روان” “حقیقت روح”ویا وجود وعدم آن، بحث نمی شود زیرا این مربوطه به رشته فلسفه است (وما هم در این مورد بحثی نداریم)بلکه در روانشناسی از روابط میان روح و جسم وروان وتن مورد نظر است.  درروانشناسی است که باید معلوم شود نمود واثر و بعدی های روح در رابطه با بدن چگونه است ؟حالات روان مانند خشم، مهر،عاطفه، شهامت، ضعف و… چگونه بوجود می آید در روانشناسی حالاتی مانند: زود رنجی، خشم، بی تفاوتی، تحرک، مقاومت، وسایر آثار روحی مورد توجه قرار می گیرد تابا درک و شناخت این مسائل، بتوان راه تکامل و رشد وتربیت را بدست آورد. پس روانشناسی عبارت است از: تبیین حالات روانی و روابط این حالات و تأثیر آنها در یکدیگر ودر بدن. با توجه به مطالب بالا روانشناسی می تواند انواع و اقسام مختلفی داشته باشدمانند:

روان شناسی کودک (که در خصائص و روحیات کودک بحث می کند،وبا بدست آوردن خصلتهای روحی او،بهتر می توانیم اورا تربیت نمائیم )روانشناسی تربیت، روانشناسی رشد وغیره. … در گذشته بحث کوتاهی پیرامون روانشناسی دانشگاه راکه رابطه با انقلاب وجمهوری اسلامی ما داشت مطرح کردیم، اکنون بخشهائی از روان شناسی را مورد بررسی قرار می دهیم که در انقلاب ما وجمهوری اسلامی ما اثر چشمگیر دارد: برای شناخت زن، ابتداباید خصلتهای روحی اورابشناسیم، آنگاه “زن سنتی ایرانی”موضوع بحث واقع خواهدشد وسپس”زن درحوزۀ فرهنگ آریا مهری”وبعد “زن درفرهنگ انقلاب اسلامی”.

 

زن واحساسات وعواطف

خصلتهائی، درزن شکوفاتر از مرد است وکسی در این مسائل تردیدی نداردمانند احساسات وعواطف که درزنان بسیار قوی است مانند: زود گریستن، زود شاد شدن و…. همچنین علاقه به خانه وفرزند، درزن بیش از مرد است، این حالت در پرندگان وحیوانات هم بطور طبیعی به چشم می خورد مثلا کبوتر ماده به تخمها و لانه‌اش عشق می ورزد.  حیوان ماده در ایام بار داری وبعد از زایمان، احساسات مخصوص بخود دارد، و بالاخره بسیاری از احساسات و عواطف که درزن وجود دارد، طبیعی است واحتیاج به ایجاد وپرورش ندارد.

 

ذوق هنری واحساس تعلق در زن

زن برای اینکه تمیز وزیبا جلوه کند علاقه دارد لباسهای رنگین و ظریف بپوشد و به دلربائی بپردازد،واین معنی با وجود زن عجین وآمیخته شده است ودر کشورهای غربی وصنعتی با آن همه تبلیغات نتوانسته اند زن را از این هنرهای طبیعی کاملا جدا کنند بلکه زن همچنان زنانگی خود را حفظ کرده است و طبعاً هم شکلی با مرد، برای او مطرح نیست. زن بطور طبیعی احساس میکند که تعلق به مرد (همسر خود)دارد،و این یک حالت طبیعی وروانی است که باید در پرتو آن، زندگی دو همسر ادامه یابد.  در جوامع صنعتی سعی کردند این حالت را نیز از بین ببرند وبه عنوان بالا بردن شخصیت زن خواستند شخصیت طبیعی زن را مسخ کنند ولی هرگز نتوانستند، زیرا طبعا این رابطه باید باشد تا زندگی خانواده مثل زندگی دو شریک یا نوکر وکارفرما نباشد بلکه پیوند عاطفی، موجب انس والفت وعلاقه متقابل باشد، این یک لطف الهی است.

 

مدیریت خانواده

پس از ازدواج و تشکیل خانواده، بطور طبیعی مرد، مدیر ورئیس خانواده می شود که”الرِّجَالِ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاءِ”البته نا گفته پیداست که این سرپرستی به این عنوان نیست که زن مهجور است ونیاز به قیّم دارد! بلکه مانند افرادی که فی‌المثل به عنوان شورای شهر انتخاب می شوند، مدیریت مرد به عنوان همکاری است، آنهم درمحیط عاطفه علاقه،مسئولیت، نه زور وقلدری یا ضعف وزبونی. اما اینکه چنین وضع پیش می آید که مرد مدیر وسرپرست می شود؟ باز مربوط به خصلتهای زن وخصلتهای مرد می باشد.

 

جاذبۀ جنسی وآفت اجتماعی

ویژگی دیگری که برای زن هست، جاذبه جنسی اوست، با اینکه مرد و زن هر دو غریزه جنسی دارند ولی جاذبه و کشش بیشتر مربوط به زن می باشد، که در اینجا نوعی قدرت برای زن به وجود می آید و نوعی نیاز برای مرد؛ و در نتیجه حالتی پرجذبه به عنوان رابطه متقابل در میان زن و مرد حاصل می شود در رابطه با این جاذبه جنسی است که نوعی آفت اجتماعی یعنی مسئله فساد جنسی مطرح می شود و استعمارگران با همین وسیله در بسیاری از مسائل سیاسی،‌اجتماعی و اقتصادی می توانند نفوذ نمایند.

می توانند جامعه ای را به فساد اخلاقی یا رکورد فکری وعملی بکشانند و ملتی را بی تفاوت نگاه دارند وفرهنگ جامعه ای را وارونه نمایند،نیاز کاذب ومصرف دروغین ایجاد کنندو….

تعادل درپرتو ازدواج

عواطف سیار زن، ونیاز وقدرت جسمی ومدیریت مرد،تعادل جالبی را در محیط خانه به وجود می آورد که به فرموده قرآن: “هُنَّ لِبَاسٌ لَکُمْ وَاَنْتُمْ لِبَاسً لَهُنَّ”آنان (زنان)پوشش برای شما هستند و شما نیز پوشش برای نان هستید(سوره بقره آیه ۱۸۷)روابط دو زوج، برمبنای معیارهای ارزشی،عاطفه مودت و… به وجود می آید ونیازهای طرفین، تعادل زندگی را حفظ می کند ودر عین حال، شخصیت وموقعیت زن ومرد همچنان محفوظ است.  چنانچه یکی از زن ومرد، یک جنبه حقوقی یا اجتماعی را داشت که دیگری نداشت، این مربوط به هویت مخصوص اوست که خداوند اورادرمجموعهء خاصی کامل وبدون نقص آفریده و کمالش دراین است، ونباید با سایر موجودات مقایسه شود.  زیرا او خودموجودی کامل وبی نقص ومردنیز موجودی کامل وبی نقص است مقایسه این دو باهم از نظر آفرینش وطبیعت اصلاً درست نیست.  زن ومرد، در مجموع، مانند دو گل هستند یا دو پرنده زیبا، که هر دودر سیرخود، زیبا و پر جاذبه وکامل هستند، نباید گفت: زن تو سری خورده، عقب افتاده، ضعیف و… هست، زیرا او با همه عواطف واحساسات وظرافت، با هویت انسانی کامل آفریده شده داست وازجهت کمال در خلقت، زن بودن مطرح است نه مقایسه با موجود دیگر، زن بودن یک ضرورت انسانی وتاریخی است وجامعه انسانی منهای زن ساقط خواهد بود، ولذا قرآن مجید هر دو را به این صورت مستقل بیان می کند که:

اَلْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَات وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِقِّات[۱]

 

ادوارسه گانه

درایران برای زن سه دوره قائل باشیم: ۱-زن سنّتی   در قرون اخیر، زن ایرانی یک زن سنتی بود وخصائصی داشت مانند:

۱-خود نگه داری، عفت، پاکی، ودوری از مرد بیگانه ۲

-تعلق به خانه: تمام وجودش برای خانه بود، وبه خانه عشق می ورزید، و اگرکاری غیر از خانه داشت کارهای دستی بود که درخانه انجام می گرفت مانند، جوراب بافی، قالی بافی، خیاطی و… واگر در مزرعه وباغ هم باشوهر خود همکاری داشت، در عین حال خانه داری کار مخصوص او بود.

۳-بیگانگی مطلق از مرد بیگانه.

۴-وابستگی وتعلق کامل به همسر،که هنوز اصطلاح”متعلقه”ازآن دوره به یادگارمانده است.  زن شهری دراین دوره، ازخدمات اجتماعی برکناربود ولی درروستا درخدمات نیز مانند: دامداری، کشاورزی، باغداری، شریک بود و اصولا در روستا آمیخته بود وهمه جا دوش به دوش مرد فعالیت داشت زن دراین دوره ازجهت معلومات و سواد آموزی نیز محروم بود وزنان سواددار تنها می توانستند با خواندن قرآن آشنا باشند. زن سنتی گرچه مزایائی از قبیل پاکی وعفاف وعشق به خانه وخانه داری داشت ولی از جهت دیگر،تحقیرشده، عقب مانده ومشمول اصطلاح “صیغه”بود.

۲-در جامعه غرب زده: بعد از زن سنتی می رسیم به زن در جامعه غربزده، در پنجاه سال اخیر با نفوذ فرهنگ غربی، زن رایک موجود مصرفی بار آوردند و اورا وسیله فروش کالاهای غرب قراردادند، لعابی از علم وتمدن! برروی حقایق کشیدند و زن را به سوی اسارت کالا شدن کشاندند،واز ذوق وظرافت زن استفادۀ نامشروع کردند و تدریجاً اورا هم به بی حجابی کشاندند تا بتوانند مصرفی بودنش را تثبیت کنند زیرا زن سنتی با یک چادر می توانست خودرا محفوظ نگه دارد ولی وقتی چادر کنار رفت، تنوع وجلوه دادن وحالت تجملی اش قهرا پیش می آید ولذا به مصرف کشیده می شود، به همین جهت، از این راه تدریجا فساد جنسی را تبلیغ نموده ودر تبلیغ کالاها از وجود زن استفاده کردند. برای اینکه در ملت، آمادگی برای تسلیم بوجود بیاورند، سعی کردند ملت را ضعیف کنند و در اینجا زن وسیله ترویج فساد شد، زن آماده برای فساد و گرایش به مصرفی شدن گشت، به او تبلیغ کردندکه آدم باید مستقل باشد و بدین ترتیب، او را درعین اسارت از تعلق به خانه وهمسرمستقل بار آوردند، تا کانون خانواده گسسته شود لذا می بینید اختلاف و طلاق وفرار و نرسیدن به بچه ها، در میان زنان حقوق بگیر بیشتربود. البته در این پنجاه سال اخیر سواد و اشتغال در میان زنان بیشترشده، ولی اشتغالی که اورا به اداره متعلق کرد،نه به تولید که از این راه باز مصرف روبراه شود !زیرا اشتغال اگر بر مبنای نیاز باشد بهر حال اشتغال است ولی اگر بر مبنای اصالت خود اشتغال بود،این فریب است ولذا می بینیم حدود چهارصد هزار(۴۰۰۰۰۰)زن شاغل معمولا کار غیر مفید انجام می دادند وغالبا بزک کرده بودند.  در ظرف ده پانزده سالۀ اخیر،سعی می کردند برای خانمها پست بوجود بیاورند، البته کار مطرح نبود بلکه وضعی بوجود آورده بودند که زن از اینکه در خانه نماند، احساس حقارت می کرد اشتغال برای او شخصیت است بدین گونه شعارهای روانی و روحی نو برای زنان تحصیل کردۀ ما درست شد و حضور او در جامعه بطور نسبی بیشتر شد، و همزمان کالای مصرفی شد و به فساد گرایش پیدا کرد.

۳-زن در دوران انقلاب:

انقلاب ما به زن شخصیت داد، یعنی زن مثل یک عنصر در انقلاب از نو متولدشد انقلاب به او احساس مسئولیت داد الان زن و دخترما در جامعه نظرمی دهد پرخاش می کند، غصه می خورد، چون احساس مسئولیت می کند، بعکس گذشته و فرهنگ سابق که فکر وذکرش این بود که آرایش کند و لباس بهتر بپوشد وخود آرایی کند و اشتغال داشته باشد این،تولد یک انسان تازه است که زن با مسائل اجتماعی و حوادث ومسائل انقلاب آشنا باشد چنانکه اشاره شد، زن الان در جامعۀ ما حضور دارد، در تظاهرات، راهپیمائی ها، سخنرانیها بسیج و….  یعنی آن زن جدای از جامعه وارد جامعه شده اما با فرهنگ اسلامی وبدون بی عفتی و فساد. بعکس گذشته، زن در جامعۀ انقلابی به تدریج از خصلت بی عفتی وتجمل پرستی کنار رفته، میزان مصرف لوازم آرایش به حدود یک پنجم ۵/۱رسیده است.  درسه سال اخیر، درست در مقابل آن فرهنگ مصرفی لباس های گرانقیمت تنزل کرده، کیفیت عروسی ها و مهریه ها تفاوت کرده و حتی خانه های بزرگ وسنگین قیمت در صورتی که همه میدانیم این گونه وسائل مصرفی وتجملی،هدف اصلی زنها بود، وبرای آنها جاذبۀ نیرومندی داشت.

 

شرکت زن در حرکتهای انقلابی

درراهپیمائی ها وتظاهرات دیدیم که گاهی تعداد زنان زیادتر ازمردان بود در هیچیک از کشور های اسلامی سابقه نداشته است که زنان در پوشش و با حفظ اسلحه بدست بگیرند و پرخاش کنند و فریاد کنند این، مخصوص انقلاب ما بود، انقلاب ما اثبات کردکه زن می تواند با حفظ عفت مبارزه کند. میزان گذشتهای زن، پول خرج کردن، وقت صرف کردن،به سراغ خانه های بیچاره ها وشهداو دیگران رفتن به سرعت در انقلاب بالا رفت، یعنی حضور زن در کارهای امدادی. از مسائلی که اکنون زنان ما به آنها گرایش فراوانی پیدا کرده اند. مسئله فرهنگ آموزش وپرورش است وباید ازاین مسئله استقبال کرد، چون ما اگر ده میلیون دانش آموز داریم چهارمیلیونش دختر است و اینها احتیاج به معلم متعهد دارند وباید در آموزش آنان از خانمهای متعهد ومسئول استفاده کرد از دیگر مسائلی که زنها در جریان انقلاب به آن توجه پیدا کرده اند امور درمانی ومعالجه است. حتی در گرماگرم انقلاب، کلاسهائی تشکیل شده بود و زنان مبارزدوره های کوتاه مدت زیر نظر بعضی پزشکها وخانم پزشکهای مسئول ومتعهد می دیدند تا بتوانند در کارهای درمانی شرکت کنند باید از این مسئله نیز استقبال کرد وزنان علاقه مند را تشویق کرد که بروند ویاد بگیرند، چه بهتر از همسر وبستگان، زیر دست یک پزشک زن معالجه شوند،و علاوه براین درمؤسسه های امدادی وبنیاد های حمایتی وجودشان ضروری است. از دیگر مسائلی که زنها پس از انقلاب به آن توجه پیدا کرده اند مسئله بسیج است، آمادگی رزمی برای دفاع، یک ضرورت است که بر هر فرد مسلمانی لازم است، حالا دیگر رویاروئی با دشمن عینیت پیدا کرده است و دشمن به میدان آمده است برای اینکه انقلاب را شکست بدهد و این ملت هم انقلاب کرده وبه آن علاقه مند است، از این نظر لازم است در امر بسیج شرکت کند. البته ما درتمام این اموریک اصل داریم وآن اصل “عفت”است ودر هیچ یک از مسائل اجتماعی اجازه نیست که حریم عفت شکسته شود یا زن یک نوع حجابی داشته باشد که برخلاف اسلام باشد مثلا اگر برجستگیهای زن پیدا باشد یا حرکات وی تحریک آمیزباشد وامثال اینها تماماً ممنوع است چه در حال بسیج باشد یا سایر خدمات اجتماعی.  خلاصه آنکه حضور زنان در تمام امور اجتماعی به نحو چشمگیری دیده می شود چه سیاسی، چه آموزشی، چه امدادی و همه اینها زائیدۀ احساس مسئولیت است بر خلاف فرهنگ آریا مهری که زائیده مصرف بود، و به نظر من یکی از افتخارات بزرگ اسلام  این نقشی است که به زن داده شده و باکمال سربلندی به دنیا اعلان می کنیم که تا دیروز که انقلاب اسلامی نبود زن نقش و حضور نداشت درحالی که درانقلاب اسلامی زن نقش دارد درپیام امام هم ملاحظه کردید که میفرماید: ما احساس می کنیم که مرهون قیام زنان هستیم، زن نقش اساسی داشت در پیروزی انقلاب، دنباله و فرعی نبود، الان هم درمسائل باور کردن انقلاب ودرکارهای اجتماعی نقش مؤثری دارد.

ادامه دارد

 

[۱] -مردان خدا ترس وزنان خدا ترس مردان مسکین نواز وزنان مسکین نواز. (سوره احزاب آیه۳۵)

19دسامبر/16

رهنمودهائی ازتاریخ اسلام برای تداوم انقلاب اسلامی

قسمت هفتم

حجه الاسلام والمسلمین رسولی

مسلمانان ایثار گر صدر اسلام

بسمه تعا لی

 

انقلاب اسلامی ما در دنیا و در نوع خود بی نظیر بوده و اگر نمونه و نظیری هم داشته باشد همان انقلاب اسلامی صدر اسلام می باشد که آن هم از ابعاد مختلف موجب اعجاب مورخین جهان گردیده است و هر کس بر مبنای دیدگاه و درک وبرداشت خود آنرا بنوعی تجزیه و تحلیل کرده و چون غالبا ایمان و عقیده ای بخدای یکتا و امدادهای غیبی نداشته‌اند تا جائیکه توانسته اند بهر جریانی رنگ مادیت داده و از دریچۀ دید کوتاه خویش بدان نگریسته اند، چنانچه در انقلاب اسلامی ما نیز که برای رسیدن به حقیقت همان انقلاب اصیل صدر اسلام انجام گرفته بنگاههای خبری و رسانه های تبلیغی عموما همین برداشتها را داشته و از دید های مادی خود اتفاقات را بررسی کرده و پیش بینی می کنند، و بهمین دلیل نیز غالبا در تجزیه و تحلیلهای خود دچار اشتباه وسردرگمی گردیده و پیش بینی های آنان اشتباه ازآب در میآید، و علت اساسی این اشتباه و سردرگمی هم همان بی خبری از عالم غیب و ناباوری آنها نسبت به امدادهای غیبی و کمکهای الهی است. و به تعبیر قرآن:

یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَیَاهَ الدُّنْیَا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَهِهُمْ غَافِلوُنَ”

ظاهری از همین دنیای مادی و علل و اسباب ظاهری را می بینند و از عالم دیگر و پایان کارغافل و بی خبرند.

و از اینجاست که می بینیم قرآن کریم روی ایمان به غیب اینقدر تکیه می کند و آنرا نخستین نشانۀ تقوی می داند، و علت اصلی آن هم همان نقش اساسی و سازنده‌ای است که ایمان به غیب در ساختن یک اجتماع انقلابی دارد و روح امیدی است که در یک نظام جدید مذهبی و نوپائی می‌دهد و نیروی فوق‌العاده و بیرون از انتظاری است که به کمک یک ملت معتقد به مبدأ و معاد می شتابد.

و همین ایمان به غیب بود که مسلمانان صدر اسلام را با دست خالی و نداشتن اسلحه و وسائل جنگی بر نیرومندترین لشکرها و مجهزترین دشمنان اسلام پیروز گردانید که نمونه اش جنگ بدر می باشد، و همین نیرو بود که انقلاب اسلامی ایران و مردم مبارز و مؤمن کشور ما را برخلاف انتظار و با دست خالی بربزرگترین قدرتهای جهان و ایادی آن غلبه داد. و همین امداد بزرگ غیبی بود که مردان پولادینی چون بلال حبشی وصهیب رومی و عمار و پدرش یاسر و امثال آنانرا تربیت کرد که سخت ترین شکنجه رابربدن خود خریدند و دست از پرستش خدای یکتا برنداشته و دشمن را از میدان مبارزه شرمسار سرافکنده بیرون کردند، ودر انقلاب ما نیز هزاران جوان و پیرزن و مرد دلباخته شهادت پرورش داد که ایثارگرانه به زیر تانک دشمن می رفتند و مشتاقانه با اصرار و التماس در میدانهای مین قدم می گذارند تا از میهن اسلامی و آئین مقدس خود دفاع نموده و در میدان جنگ با دشمنان اسلام پیروز وسر بلند بیرون آیند. ما درشماره‌های گذشته نمونه‌هائی از اینگونه از مسلمانان ایثارگر صدر اسلام را برای شما ذکر کردیم و اینک به چند نمونۀ دیگر اشاره می کنیم

عمار یاسر و پدرومادرش: از مسلمانانی که بسختی دچار آزار مشرکین گردید عماروپدرش یاسرومادرش سمیه بودند که این هر سه به جرم اینکه به پیغمبر اسلام ایمان آورده بودند سخت ترین شکنجه هارا از دست مشرکین تحمل کردند تا بالاخره یاسر و سمیه در زیر شکنجه آنان جان سپردند وبفیض شهادت نائل شدند، و عمار نیز از روی تقیه درظاهر با گفتن کلماتی خود را نجات داد و گرنه او نیز به سرنوشت پدرو مادر مسلمانش دچار می گردید اهل تاریخ و همچنین مفسرین در تفسیرآیۀ شریفۀ:

مَنْ کَفَرَبِاللهِ مِنْ بَعِدِ اِیمَانِهَ اِلَّا مَنْ اِکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنَّ بِالْاِیمَانِ وَلَکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًافَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللهِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ “[۱]

نوشته اند که مشرکان قریش جمعی از افراد تازه مسلمان را مانند عمار و یاسر و سمیه وبلال وصهیب و خباب و دیگران را گرفته و برای آنکه دست از آیین خود بردارند شکنجه کردند ویاسر وسمیه چون دست از آیین خود برنداشتند بدست ابوجهل و دیگران شهید شدند، بدین ترتیب که پاهای سمیه را از دو جهت مخالف بردوشتر بستند وسپس با حربه ای بدنش را از میان به دو نیم کردند، و سپس یاسررانیز با ضربتی کشتند و این دو نخستین مسلمانان می بودند که در راه اسلام به درجۀ شهادت نائل شدند، و اما عمار چنان دید آنچه را مشرکین از آنها خواسته بودند برزبان جاری کرد ولی در دل به ایمان خود باقی بود، و همین سبب ناراحتی و اضطراب او شده بود، ودیگران نیزبه رسول خدا(ص)گزارش دادند که عمار کافر شده وازدین دست کشیده، رسول خدا(ص)در پاسخ آنان فرمود: هرگز!براستی عمار کسی است که سرتاپا مملواز ایمان به خداست، و ایمان با گوشت وخون اوآمیخته ومخلوط است.  پس ازاین ماجرا خود عمار نیز با چشم گریان به نزد رسول خدا (ص)آمد ونگران عملی بود که انجام داده بود و سخن کفر آمیز به زبان جاری کرده بود، ولی رسول خدا (ص)او را دلداری داده و اشک دیدگانش راپاک کردو بدو فرمود: باکی بر تو نیست واگر پس از این نیز دچار آنها شدی بهمین گونه خودرانجات ده و همین سخنان را باز گوی. [۲] ودر تفسیر طبری است که چون رسول خدا(ص)، از اوپرسید: عمارچه شده است ؟

عرض کرد: ای رسول خدا عمل بدی از من سر زده زیرا مرا رها نکردند تا آنکه ناچارشدم نام شما را به دشنام ببرم و خدایان آنها را به خوبی یاد کنم !رسول خدا(ص)اشک چشمانش را پاک کردو با آن سخنان او را دلداری داد.  و ابن اثیرو دیگران نقل کرده اند که گاهی عبور رسول خدا(ص)در مکه به عمار و پدرش یاسر افتاد که مشرکین آندو را شکنجه می کردند، حضرت که چنان دید به آندو فرمود: ای خاندان یاسر صبروبردباری پیشه کنید که وعده گاه شما بهشت است.

بلال حبشی:

بلال بن رباح از زمرۀ بردگانی بودکه هنگام بعثت رسول خدا(ص)در مکه بسر می برد وبنا بر مشهور بردۀ امیه بن خلف یکی از سران مشرکین بود ودر خانه او بسرمی برد، بلال همچون افراد بسیاردیگری که ازعلائق مادی آسوده بودند وبا قلبی پاک وآزاد از هرگونه تعصب غلط و هواهای نفسانی نور تابناک اسلام در دلش تابش کرده ودین حق را پذیرفته بود ومال ومنالی نداشت تا ناچار باشد بخاطر حفظ آنها حقیقت را انکار کند، تحت شکنجه وآزار مشرکان و افرادقبیلهء”بنی جمع”که درآنان زندگی می کردقرارگرفت. ابن هشام نقل کرده که امیّه بن خلف روزها هنگامی که ظهر می شداورا ازخانه بیرون می برد وروی سنگهای داغ وتفدیده مکه می خواباند و سنگ بزرگی روی سینه اش می گذارد و بدو میگفت: به خدا سو گند به همین حال خواهی بود تا بمیری و یا ازخدای محمد دست برداری ولات وعزی را پرستش کنی. بلال در همان حال که بود می گفت: احد… احد…. (خدای من یکی است)روزی ورق بن نوفل (پسر عموی خدیجه)بر او بگذشت و بلال را دید که شکنجه اش می دهند واو در همان حال شکنجه می گوید: احد…. احد….. ورقه نیز گفت: احد…. احد…. بخدا سوگند ای بلال که خدا یکی است. .. آنگاه به امیه بن خلف و افراد دیگر قبیله بنی جمح که اوراشکنجه می کردند رو کرده گفت: بخدا سوگند اگر اورا به این حال بکشید من قبرش را زیارتگاه مقدسی قرار خواهم داد وبدان تبرک می جویم و درکتاب “اسد الغابه”داستان شکنجۀ اورانسبت به ابی جهل نیز داده است.  بلال به همین وضع دشوارواسفناک بسرمیبرد تاآنکه رسول خدا(ص) اورا خریداری کرده ودرراه خدا آزاد کرد،ودرپاره ای از نقلها نیز آمده که ابوبکر اوراامیه بن خلف خریداری کرد وآزاد ساخت،و ابن اثیر گفته: رسول خدا(ص) به ابوبکر فرمود اگرچیزی داشتیم بلال را خریداری می کردیم !و ابوبکر پیش عباس بن عبدالمطلب عموی رسول خدا(ص)رفته وجریان را بدو گفت، وعباس وسیلۀ آزادی اورا فراهم ساخت و از صاحبش که زنی از قبیله بنی جمع بود خریداری نمود.

خباب بن الارت:

درشهرمکه جوانی بود بنام “خباب”که بعنوان بردگی در خانۀ زنی از قبیله خزاعه یا بنی زهره بسر می برد و کار او نیز آهنگری واصلاح شمشیرها بود، رسول خدا(ص)با این جوان الفت وانسی داشت ونزد او رفت وآمد می کرد،خباب نیز روی صفا وپاکی طینت درهمان اوائل بعثت رسول خدا (ص)بوی ایمان آوردوگویند: ششمین مردی بود که مسلمان گردید ودرایمان خودنیز محکم وپراستقامت بود و بهر اندازه که اورا شکنجه کردند دست از آئین خود برنداشت. مشرکان مکه اورا می گرفتند ومانندبسیاری دیگر زره آهنین بر تنش کرده در آفتاب داغ و روی ریگهای مکه می نشاندند تا بلکه از فشار حرارت هواوآهن وریگها بستوه بیاید وازدین اسلام دست بردارد، و چون دیدند این عمل در خباب اثری نداردهیزمی افروخته وچون هیزمها سوخت وبصورت آتش سرخ درآمدبدن خباب رابرهنه کرده واز پشت روی آن آتشها خواباندند،خباب گوید: در این موقع مردی از قریش نیز پیش آمد وپای خود راروی سینه من گذارد وآنقدر نگه داشت تا گوشت وپوست بدن من آتش را خاموش کرد و تا پایان عمر جای سوختگی آن آتشها در پشت خباب بصورت برص وپیسی نمودار بود،و چون عمر بخلافت رسید روزی خباب را دیدار کرد واز شکنجه هائی که در صدر اسلام ازدست مشرکان قریش دیده بود سئوال کرد،خباب گفت: به پشت من نگاه کن:  وچون عمر پشت اورادید گفت: تا کنون چنین چیزی ندیده بودم. وازشعبی نقل شده که گوید: خباب از کسانی بود که در برابر شکنجۀ مشرکین بردباری می کرد و حاضر نبود از ایمان به خدای تعالی دست بردارد، مشرکان که چنان دیدند سنگهائی را داغ کرده و پشت او را آنقدر بآن سنگها فشار دادندتا آنکه گوشتهای پشت بدنش آب شد.

*      *      *

مشرکین، گذشته ازآزارهای بدنی ازنظر مالی هم تاآنجا که می توانستند تازه مسلمانان را در مضیقه قرار داده و زیان مالی به آنها می زدند. دربارهءهمین خباب طبرسی مفسر مشهورو دیگران می نویسند: خباب از عاص بن وائل پولی طلبکار بود،وپس از آنکه مسلمان شدبنزد وی آمده مطالبۀ حق خودرا کرد، عاص بدوگفت: طلب تو را نمی دهم تا دست از دین محمد برداری وبدو کافرشوی، وخباب باکمال شهامت و ایمان و مردانگی گفت: من هرگز بدو کافر نمی شوم تا هنگامی که تو بمیری و در روز قیامت مبعوث گردی، عاص گفت باشد تا آنوقت که من مبعوث شدم و به مال وفرزندی رسیدم طلب تو را می پردازم !بدنبال این گفتگو خدای تعالی این آیات را نازل فرمود:

“اَفَرَاَیْتَ الَّذِی کَفَرَ بِآیَاتِنَا وَقَالَ لَاوُتِینَ مَالَا وَوَلَدًا، اَطَّلَعَ الْغَیْبَ اَمِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمَنَ عَهْدًا،کَلَّا سَنَکْتُبُ مَا یَقوُلُ وَنَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدًّا،وَ نَرِثُهُ مَا یَقوُلُ وَیَأْ تِینَا فَرْدًا”[۳]

ابن اثیر ودیگران از شعبی نقل کرده اند که چون شکنجهء مشرکان به خباب زیاد شد بنزد رسول خدا(ص)آمده عرض کرد: آیا از خدا برای ما درخواست یاری ونصرت نمی کنی؟خباب گوید: در این هنگام رسولخدا(ص)که صورتش بر افروخته و سرخ شده بود روبه من کرده فرمود: آنها که پیش از شما بودند باندازه‌ای بردبار و شکیبا بودند که گاهی مردی رامی گرفتند وزمین راحفرکرده او را در زمین می کردند آنگاه اره برنده روی سرش میگذاردند وبا شانه های آهنین گوشت و استخوان ورگهای بدنشان راشانه میکردند ولی آنها دست از دین خود برنمیداشتند…. وازداستانهای جالبی که در این باره نقل کرده این است که می نویسد: کار خباب این بود که شمشیر می‌ساخت.  و رسول خدا(ص)با وی الفت و آمیزش داشت و پیش او میامد، خباب که بردۀ زنی بنام ام انمار بود ماجرارابه آن زن خبر داد، آنزن که این سخن را شنید از آن پس آهن راداغ میکرد و روی سر خباب می گذارد و بدین ترتیب می خواست تا خباب  رااز آمیزش با پیغمبر اسلام و پذیرفتن آیین وی باز دارد، خباب شکایت حال خود را به رسولخدا(ص)کرد و پیغمبر(ص) دربارۀ او دعاکرده گفت:

“الَّلهُمَّ انْصُرخَبَابًا”یعنی خدایا خباب را یاری کن-پس از این دعا “ام انمار”بدرد سری مبتلاشدکه ازشدت درد همچون سگان فریاد میزد، و بالاخره کارش بجائی رسید که بدو گفتند: باید برای آرام شدن این درد، آهن را داغ کرده بر سرت بگذاری واز آن پس خباب پارۀ آهن داغ می کرد و بر سر او میگذارند.

امیرالمؤمنین(ع) در مرگ خباب سخنانی فرموده که شدت آزاروشکنجه هائی را که در راه اسلام کشیده بخوبی معلوم میگردد،خباب بنا بر مشهوردرسال ۳۷ هجری در کوفه از دنیا رفت وطبق وصیتی که کرده بود بدنش را در خارج شهر کوفه دفن کردند،و در آن هنگام علی(ع)درصفین بود،و خباب که هنگام رفتن آن حضرت بصفین بیماربود بخاطرهمان بیماری نتوانسته بود درجنگ شرکت کند در غیاب آنبزرگوارازدنیا رفت، وچون علی(ع)مراجعت کردوازمرگ وی مطلع شددرباره اش فرمود:

“یَرْحَمُ اللهُ خَبَابَ بْنَ الْأرت فَلَقَدْ اَسْلَمَ رَاغِبًا،وَهَاجَرَطَائِعًا،وَقَنَعَ بِالْکَفَافِ،وَرَضِیَ عَنِ  اللهِ وَعَاشَ مُجَاهِدًا” [۴]

خدا رحمت کند خباب بن ارت را که از روی رغبت و میل اسلام آورد و مطیعانه(و سربفرمان)هجرت کرد وبمقدار کفایت (زندگی)قناعت کرد واز خداوند (درهرحال)خشنود راضی بود، و مجاهد زندگی کرد. ودر نقل ابن اثیر و دیگران است که بدنبال این جملات فرمود: وببلای بدنی مبتلا گردید، وخدا پاداش کسی را که کار نیک کند تباه نخواهد کرد. این بود شمه‌ای از آزار و شکنجه افراد تازه مسلمان که از دست مشرکین وکفار مکه دیدند، و ما بعنوان نمونه ذکر کردیم و درتاریخ زندگی بسیاری از مسلمانان صدر اسلام مانند عبد الله بن مسعود وصهیب ودیگران نمونه های فراوانی از اینگونه آزارهای بدنی وزیانهای مالی که بجرم پیروی از حق از سوی مشرکین دیدند در تاریخ بچشم می خورد، و بنوشتۀ اهل تاریخ تدریجا کار بجائی رسید که ابو جهل وجمعی از مردم قریش دست از کاروزندگی کشیده وجستجو میکردندتا ببینند چه کسی به دین اسلام در آمده و چون مطلع میشدند که شخصی تازه مسلمان شده بنزدش می رفتند، اگر شخص محترم وقبیله داری بود واز ترس قوم وقبیله اش نمی توانستند اورا به قتل برسانند یا بیازارند، زبان به ملامت وی گشوده سرزنشش می کردند مثل آنکه می گفتند: آیا دین پدرت را که بهتر از این دین وآیین بود رها ساخته ای !ازاین پس ما تورا نزد مردم به بی خردی و نادانی معرفی خواهیم کرد و قدر وشوکتت را بی ارزش خواهیم ساخت. واگر مردتاجر وپیشه وری بود او را تهدید به کسادی بازار و نخریدن جنس و ورشکستگی وامثال اینها میکردند، و اگر از مردمان فقیر ومهاجران بردگان بودند به انواع آزارها مبتلا می ساختند تا آنجا که گاهی دست از دین برمی داشتند.  از سعید بن جبیر نقل شده که گوید: به ابن عباس گفتم: براستی کار زجروشکنجه مشرکین نسبت با صحاب رسولخدا(ص)بدان حد بود که ناچار می شدند از دین خود دست بردارند؟ پاسخ داد آری بخدا سوگند گاهی آنها را چنان آزاروشکنجه می دادند وگرسنه و تشنه می داشتند که قادر نبودند سر پا به ایستند و نا چار می شدند برای رهائی خودهر چه را مشرکین می خواستند بر زبان جاری سازند، که اگر به آنها می گفتند: مگر لات و عزی خدای شما نیستند ؟می گفتند: چرا. وحتی گاهی اتفاق افتاد که حشراتی چون”جعل”(سرگین غلطان )ویا حشرات دیگری را که روی زمین راه میرفتند بآنها نشان داده می گفتند: مگراین خدای تو نیست ؟جواب میداد: چرا!

ادامه دارد.

 

[۱] وهر کس پس از ایمان آوردنش بخدا کافر شود، نه آنکس که مجبور گشته(وازروی اکراه سخن کفر بر زبان جاری کرده)اما دلش استوار به ایمان است بلکه آنکس که سینهءخودرا به کفر گشوده غضب خدا بر آنهاست و عذابی بزرگ دارند(سوره نحل آیه۱۰۶)

[۲] -تفسیر فخر رازی ج۲۰ص۱۲۱

[۳] -آیا دیدی آنکس که به آیات ما کافر شد وگفت: مال وفرزند بسیاری بمن خواهند داد، مگرازغیب خبریافته واز خدای رحمن پیمانی گرفته، هرگز چنین نخواهد بود ما آنچه را گوئید ثبت خواهیم کرد وعذاب اورا افزون می کنیم، وآنچه را گوید بدو می دهیم ولی نزد ما به تنهائی خواهد آمد (سورهء مریم آیه ۷۷)

[۴] نهج البلاغهء –فیض-ص۱۰۹۸وبدنبال آن فرمود: “طُوبِی لِمَنْ ذَکَرَالْمِعَادَ وَعَمَلَ لِلْحِسَابِ وَقَنَعَ بِالْکَفَافِ وَضِیَ عَنِ اللهِ”یعنی خوشا بحال کسی که در یاد معاد وروزجزا باشد وبرای حساب کار کند وباندازهء کفایت قانع باشد واز خدای خود راضی وخوشنود باشد.

19دسامبر/16

رهنمودها

امام:

*آثار رحمت خدا و حمایت امام زمان سلام الله علیه در جبهه ها ظاهر شده و میشود.  ۲۷/۲/۶۱

*رزمندگان با قلب پاک و بازوهای قوی خود به کارشان ادامه دهند که ان شاءالله نصرت نزدیک است.   ۲۷/۲/۶۱

*امروز تبلیغات یک ویژگی خاصی دارد و بر همه مردم لازم است که تبلیغات کنند.  ۲۷/۲/۶۱

*هوشیار با شید که پیروزیهای هر چند عظیم و حیرت انگیز،  شما را از یاد خداوند که نصر و فتح در دست او است غافل نکند۴/۳/۶۱

* کاری نکنید که قرآن کریم  برای برخورد با شما حکومتهای منطقه تکلیف نماید وما به حکم خدا با شما رفتار کنیم.   ۴/۳/۶۱

* ستاره درخشنده این پیروزیها تا نفخ صور بر تارک تاریخ نور افشانی خواهد کرد.  ۴/۳/۶۱

* دولت مصر و اردن اگر عرضه داشتند ودر فکر شرف انسانی و عربی بودند خود را از اسارت رژیم صهیونیستی اسرائیل رهائی می بخشیدند.   ۸/۳/۶۱

*از اسراء جنگ که درد ست شما یند، هر چند گناهکارند دلجوئی کنید و با آنان رفتار اسلامی  انسانی داشته باشید.  ۸/۳/۶۱

*دولتهای منطقه تا فرصت از دست نرفته دست از توطئه و سمپاشی‌ها علیه ایران نیرومند  بردارید.   ۸/۳/۶۱

*فتح خرمشهر یک مسئله عادی نیست،  بلکه ما فوق طبیعت است.   ۹/۳/۶۱

*ما در مقابل هر سلطه جوئی ایستاده ایم  وتا توان داریم مخالفت می کنیم. .  ۱۰/۳/۶۱

*با برگزاری کنفرانس در بغداد ننگی برای خودتان ایجاد می کنید که با دریاها نمی شود شست.   ۱۲/۳/۶۱

*اگر حضرت عیسی هم بیاید نمی تواند این مرده (صدام) را زنده کند.  ۱۲/۳/۶۱

*اسرائیل اگر انگشتش را به بحر محیط بزند، آن بحر نجس می شود.   ۱۲/۳/۶۱

*باید قدمهای بلند را سریع برداریم و در عین حال صد در صد اسلامی هم باشد    ۱۲/۳/۶۱

*من طرفداری از طرح استقلال اسرائیل و شناسائی او را برای مسلمانان یک فاجعه و برای دولتهای اسلامی یک انتحار می دانم ۱۶/۳/۶۱

*امروز از خطر ناکترین امور، طرح کمپ دیوید و طرح فهد است که اسرائیل و جنایات اورا تحکیم می کند.   ۱۶/۳/۶۱

 

آیت الله العظمی منتظری:

*اگر می خواهیم تبلیغات در افراد مؤثر باشد، باید با عمل مردم را دعوت به اسلام کنیم.   ۲۱/۳/۶۱

*باید مسئولین تبلیغات با دسته بندی علوم مختلف اسلامی و تهیه جزوات و کتابهای مفید وآسان، آنهارا در اختیار جوانان و نوجوانان و دیگر اقشار مردم قرار دهند.   ۲۱/۳/۶۱

*خونهای پاک روحانیون شیعه و سنی موجب تحکیم وحدت مسلمین خواهد شد.   ۲۲/۲/۶۱

*سران کشورهای خلیج فارس  تا وقت نگذشته است به اسلام وصف مسلمین برگردید.  ۲۵/۲/۶۱

*مردم آگاه و مسلمان ایران با شعار مرگ بر آمریکا  سعی کنند اجناس آمریکائی هم کمتر مصرف شود.  ۲۵/۲/۶۱

*بر شما لازم است که پس از مجهز شدن به سلاح علم و عمل صالح، این مکتب رهائی بخش را به توده های میلیونی مردم دنیا عرضه گنید.  ۱/۳/۶۱

* از فرصتهای زود گذر حداکثر برای کسب دانش مورد نیاز و تأمین کمبودهای علمی جامعه، استفاده نمائید.  ۲/۳/۶۱

*مسائل فردی و احیانا گروهی، شما را از تعقیب خط اصلی که همان خط اسلام اصیل و مقام معظم رهبری انقلاب است باز ندارد.  ۲/۳/۶۱

*از مسئله قدس عزیز و اشغال آن توسط نژاد پرستان غاصب اسرائیل غفلت نکنید و آن را همچون گذشته در رأس مسائل خود قرار دهید.   ۲/۳/۶۱

 

19دسامبر/16

ریشه های علوم تجربی در اسلام

حجه الاسلام سید محمدهاشمی اصفهانی

دکتر حسن عارفی

شیر وشیر خوارگی ۴

آیه ایکه بعنوان سرآغازو محور بحث درگذشته مطرح شد آیه ۲۳۲ازسوره بقره بود این آیه گرچه ازنظر کمیت وحجم درحد یک آیه متوسط قرآن است ولی از حیث محتوی و کیفیت بیانگر دوران حساسی از زندگی کودک می باشد که با کوچکترین غفلتی به موفقیت و سلامتی جسم وجان انسان ضربه وارد میسازد زیرا هرگونه خلل و افراط و تفریطی در کمیت ونوع تغذیه یک نوزاد توازن جسمی و روحی او را برای همیشه برهم می زند.  در مقالات گذشته مسائلی که بنا بود مورد بحث و گفتگو قرارگیرد دو دسته بود یکدسته مسائلی که مربوط به جهات جسمی نوزاد وروش صحیح تغذیه برای سلامت جسمی او بودودسته دیگرمسائلی بود که رعایت کردن ورعایت نکردن آن منافع ومضار روحی داشتو هر کدام از این مسائل در جای خود دارای اهمیت فوق العاده می باشد، در میان مسائل دسته اول چند مسئله را بخاطر اهمیتی که داشت طرح نمودیم حال برای گستردگی وتکمیل بحث لازم است مسئله را پی گیری نمائیم. گفتیم شیر مادر از حیث ترکیبات دارای خصوصیاتی است که شیر غیر مادر فاقد آن است خصوصا اگراز پستان مادرتغذیه کند که ارزش بیشتری دارد این واقعیت رابا استشهادونقل دو حدیث یکی از پیامبر ودیگری از امیرالمؤمنین مبنی بر اینکه هیچ نوع غذا وشیری بهتر و با برکت تر از شیر مادر وجود ندارد ثابت گردید.  این برتری وامتیاز شاید بخاطر این باشد که ترکیب وساختمان این ماده غذائی صددرصد براساس نیازهای طبیعی کودک انجام شده است از این جهت هیچ گونه کمبودی ندارد.  اگرچه در مقاله گذشته قسمتی از نظریات دانشمندان معاصررادرزمینه خصوصیات ومنافع، این ماده حیاتی یادآور شدیم اکنون برای تکمیل بحث قسمتی از این نظریات راباذکر نام دانشنمدان مطرح می کنیم تا ابهامی در این زمینه باقی نماند. در گذشته قسمتی از تحقیقات ومطالعات ویافته های دانشمندان را ارائه نمودیم، لکن تحقیقات دیگری نیز در لابلای کتب ومجلات بزرگ وکوچک طبی وجود دارد که برای ادای حق مطلب و تکمیل آن یاد آوریش لازم است با ذکر تاریخچه و سیرتاریخی وفوائد تغذیه نوزاد با شیر مادرمی توان کمک بزرگی به نوزادان آینده انجام داد.  هاگن من Haagensenمؤلف کتاب بیماری های پستان چنین نوشته است: بعقیده محقق علوم انسانی وزمین شناسان درحدود۱۶۰ملیون سال پیش پستانداران پا به عرصه وجودگذاشتند وغدد پستان پستانداران منجمله انسان ذخیره ذی قیمت ووالائی برای نوزادان خود بوده و مهیا برای ارائه تغذیه نوزادان بوده  است. این نوع تغذیه نوزادان از بدو خلقت تا چندی پیش ادامه داشته است. سئوال این است که چرا بشر ناگهان پشت پا باین موهبت الهی زده است وناگهان شیر مادر را که بدون شک از ارجحیت خاصی برای تغذیه نوزاد بر خورداراست کنار گذاشته و شیری که با خصوصیات بیولژیکی وزیست شناسی ما تطبیق میکند قطع نماید. ساموئل فومن Samuel Fomon استاد طب کودکان چنین بیان داشته دراوائل قرن۱۹کمترین نوزادی می توانست زنده بماندمگراینکه از شیر مادر تغذیه می شده ودر لندن نوزادانی که دراوائل قرن از شیر مادر تغذیه نمی‌شدند از هر ۸نوزاد ۷نفر فوت می شدند۱۹۱۱فورسیت Forstyو دانشمندان فوق بیان داشتند که به علت این شیوع مرگ ومیراستخدام دایه برای شیردادن نوزادان در صورتی که مادر بعللی قادر به تغذیه نوزادبا شیر خود نباشد شایع شد.  دربعضی نقاط جهان بجای تغذیه نوزادان با شیر مادر، ازشیر حیوانات دیگر مثل خر و بز و گاو استفاده می شد ولی رضایت بخش نبود وبمقدارکافی وبموقع نمی توانستند آماده نمایند. ووردباریWordbury در۱۹۲۵نتایج مطالعات خودراچنین بیان داشت که درسالهای ۱۹۱۶۱۹۱۱تعداد زیادی ازمادران نوزادان خود را۲-۳شیرمی دادندولی مطابق بررسی های Bain بین درسال ۱۹۴۸درحدود ۶۵%نوزادان در امریکا دربدو تولد از شیر مادر تغذیه می شدند در حالیکه در ۱۹۵۸فقط ۲۵%نوزادان از شیر مادر تغذیه ومطابق مطالعات Marlinezدرسال ۱۵۱۹۷۳-۱۰%نوزادان از شیر مادر تغذیه می شدند.  آمار های فوق با نسبت مشابهی در اروپا تطبیق می کند بنابرآنچه آمار نشان می دهد شیردادن به نوزادان در اروپا وآمریکا رو به کاعش است.  چنانچه در کتاب سال اطفال آمده در ۱۹۷۹درانگلستان فقط۲۰-۳۰%زنان نوزادان خود را شیر می دهند و این نسبت بعد از اینکه نوزاد ۱۴روز رسید رو به کاهش است.  آلن کانپین گام  Cunnin Ghim Allensدرمطالعاتش باین نتیجه رسید که گرفتاری به بیماریهای وخیم در سال اول عمرنوزادانی که ازشیر مادر تغذیه نموده اند شایع نیست ودرمقایسه درد شکم  Colic رنیت وضایعات جلدی در نوزادانی که از شیر غیرمادر تغذیه نموده اند شایعتر بوده است. درمطالعاتی که گرولیGruleوهمکارانش در۳۵سال پیش بر۲۰۰۰نوزاد درشیکاگوی آمریکا انجام شد نشان داد که نوزادانی که از شیرمادرتغذیه کرده اندبیشتر به بیماریهای عفونی گوارش وریوی مبتلاء شده‌اند به عفونت خونی ومنیژیت نیز در نوزادانی که از شیر مادر تغذیه شده اند شیوع کمتری داشته است این آمار نیز امروز درممالک نیز رو برشد صادق است و همچنین نوزادانی که از شیر مادر تغذیه می کنند در مقابل ابتلای به عفونت ریویSyneytial Virusمقاومت نشان می دهند Sehefer,Oeanyاز وزارت بهداری آمریکا چنین می گوید نوزادانEskimoکه درسال اول عمر با شیر غیر مادر تغذیه  شده اند مبتلاء به بیماری عفونی گوش میانی شده اند دوگلاسDouglasدرمقاله تحقیقاتی خود می نویسد در اجتماعاتی که از نظر مالی وضع خوبی ندارند و وضع اقتصادی آنها بد است مرگ ومیر با تغذیه نوزاد ارتباط دارددر چنین اجتماعات فقیر نوزادانی که با شیرغیر مادر تغذیه می شوند مرگ و میر بیشتر است ولی در اجتماعی که فقر وجود ندارد و تفاوت زیادی بین نوزادانی که از شیر مادر تغذیه می شوند و آنهائی که از شیر غیر مادر تغذیه میشوند  وجود ندارد پومیل Pomalrsومیردبال نونتMirdbalfontدردویست نوزادی که بواسطه در دپیدیاسهال دربیمارستان بستری شده اند بررسی نمود دریافت که ۹۵%نوزادان از شیر غیر مادر تغذیه می شده اند وکمتر از ۴%از شیر مادر تغذیه می کرده اند آمار فوق در تأیید مقاله Douglas است که در اجتماعات فقیر(مثل مردمی که درپور توریک زندگی میکنند)عفو نتهای ریوی و گوارشی در نوزادانیکه ازشیرغیر مادر تغذیه می کند شایع تراست.  مطابق گزارشهایSalberسال بروفئن لب Feinlbibدر۱۹۶۶وگزارشPiueraریورادر۱۹۷۱وFomanفومن واندرسAndersonدر۱۹۷۲تغذیه نوزادان با شیر غیر مادر در گذشته بیشتر در بین خانواده های متمکن و تحصیل کرده متمایل به تغذیه نوزادان خود با شیر مادر شده اند. موضوع فوق توسط محققینی بنامهای کلاکن برک Klakien bergولارسن Larsonدرسوئد وتوسطVewsonدر۱۹۶۲رچاردبرنال Richardsدر۱۹۷۰درانگلستان تأیید شده است ولی آمارهای جمع آوری شده توسط Riveraریورادرنیو یورک چنین نشان می دهد: که خانواده های کم درآمد. بیش از خانواده‌های متمکن تابامروزاز شیر غیر مادراستفاده می کنند واین نشان دهنده اینست که اطلاعات علمی راجع به فوائد شیرمادر در سوئد و انگلستان بیش از آمریکاست ولی بطور کلی تغذیه شیر مادر در ممالک اروپائی وآمریکائی کاهش یافته وآمارهای موجوداز بلژیک انگلیس وآمریکا موید این ادعاست ولی بعقیده Chan Harris هاریس چان در۱۹۶۹خانواده پزشکان بیشتر متما یل به تغذیه نوزاد با شیر مادر می باشند ومطابق بررسی های سال برSalberوFinlebفین لب درسال ۱۹۶۶نوزادان متولد شده در خانواده دانشجویان کالجها بیشتراز شیر مادر تغذیه می شوند. مطابق مطالب جمع آوری شده توسط تایلرTaylorلی ندهLyndaeورتینگنتون   WorthingtonیونیBunnieگواینکه بطور کلی درصد ما درانیکه نوزاد خود را از شیر مادر تغذیه می کنند کاهش یافته ولی جالب آنست نوزادانیکه درخانواده های تحصیل کرده در آمریکا متولد می شوند بیشتر با شیر مادر تغذیه می شوند و این مطالب مؤید این حقیقت است که بتدریج تحصیل کرده‌ها ومتمکنین بفوائد شیر مادرپی برده و نوزاد خود را از این موهبت الهی که حد اقل ۱۶۰ملیون سال در اختیار بشر بوده است بهره مند مینمایند.  در صد مادران شیرده در بعضی ممالک متمدن مثل آمریکا به کمتر از ۵%رسیده واین جای بسی تأسف است که با وجود ارائه مدارک دقیق راجع به خواص وفوائد شیر مادروتمایل تحصیل کرده ها ومتمولین به تغذیه نوزاد با شیر مادر توده مردم بطرف تغذیه نوزادان با شیر غیر مادر راهنمائی شده اند.  ادامه دارد.

 

 

19دسامبر/16

سیری در کشف اسرار و حکومت اسلامی

حجه الاسلام سید احمد خمینی

بسم الله الرحمن الرحیم

قول داده بودم مطلبی کوتاه از کشف اسرار و حکومت اسلامی یا کتاب ولایت فقیه و سایر کتب امام بنویسم بار دیگر به کشف اسرار مراجعه کردم. مسائلی درآن دیدم که حیفم آمد از آن بگذرم.  این کتاب پرخاشی است علیه زور و تجاوز و بی دینی با اینکه در چهل سال قبل نوشته شده ولی با مقایسه با کتابها و روزنامه های چهل سال قبل از نثری خوب برخوردار است در این کتاب به مسائلی برمیخوریم که معلوم است امام از همان موقع در فکر حکومت اسلامی بوده اند در صفحه ۱۳۸کتاب مذکور آمده است: خدای تعالی با این آیه (که اشاره است به آیه بالای صفحه “اَطِِ‍‍ِیعُواللهَ وَاطِیعُواالرَّسُولَ وَاوُلیَ الْأمِْرمِنْکُمْ”) تشکیل حکومت اسلامی داده است تا روز قیامت و پرروشن است که فرمانبرداری کسی جز این سه را واجب نکرده و چون بر تمام امت واجب کرده اطاعت اولوالامر را، آنچه باید مورد بررسی قرار گیرد آنست که این اولوالامر چه کسانی هستند بعضی میگویند که آنها پادشاهان و امراهستند !!خدا واجب کرده بر مردم که اطاعت کنند از سلاطین و پادشاهان خود !!! اینک ما از عقل خدا داده داوری میخواهیم: خدای جهان پیغمبر اسلام را فرستاد با هزاران احکام آسمانی و پایه ی حکومت خود رابر اصل توحید و عدالت بنا نهاد… همین خدا که پایه عدل را درجهان با فداکاریهای مسلمانان استوار نمود واز ستمکاریها و بی عفتیها جلوگیری کرد آیابه مردم امر میکند که همه اطاعت کنید از آتاتورک که همه میدانند با دینداران چه کارها کرد و با مردم چه ستمکاریها نمود؟ یا بگوید باید از پهلوی اطاعت کنیدکه همه دیدید چه کرد؟!!! که اگر کسی بخواهد مخالفت های صریح او را با قرآن وخدا بشمارد شاید نیازمند بیک کتاب گردد، چنین خدائی که خود اساس دین و عدل را بپا کرده خود به دست خود به خراب آن امر نموده، دانشمندان او را به خدائی و عدل داد نمی پذیرند و مقام خدائی از چنین بیهوده کاری منزه است.  پس از این مطلب و مطلب بسیار دیگر درصفحه ۲۸۱میفرمایند: تنها حکومتی که خرد آن را حق میدانند و با آغوش گشاده و چهره باز آن را میپذیرند. حکومت خدا است. ما نمی گوئیم حکومت حتماً باید با فقیه باشد بلکه میگوئیم حکومت باید با قانون خدائیکه صلاح کشور و مردم است اداره شود واین بی نظارت روحانی صورت نمی گیرد. این کلام چهل سال قبل امام است و در پاریس در تمامی مصاحبه ها در جواب اینکه جمهوری اسلامی یعنی چه؟ آیا بمعنای اینست که روحانیون در رأس قرار گیرند امام بلا استثناء می فرمودند: جمهوری اسلامی یعنی جمهوری‌ای که با اتکاء به مردم تشکیل میشود ولی محتوای آن صددرصد اسلامی است و یا در بعضی از مصاحبه ها فرمودند: نظارت با روحانیون است. در بعضی فرموده اند: ما نمی خواهیم روحانیون دررأس حکومت باشند خیر بلکه روحانیون ناظرند تا خلاف اسلام نشود. در اینجا این سئوال پیش میآید که پس چرا روحانیون در رأس حکومت قرار گرفتند رئیس جمهور روحانی است بعضی از وزراء روحانی میباشد. این سئوال را امام اینگونه جواب دادند فرمودند: به دولت موقت نگاه کنید یک روحانی نیست حتی وزارت ارشاد را به غیر روحانی داده بودیم این کار دنبال همان نوع تفکر پاریس بود ولی بعدا بر خورد کردیم به اینکه آنگونه که مردم و ما میخواستیم که مسائل اسلام صددرصد رعایت شود نشد ما گفته بودیم که روحانی رادر رأس قرارنمی دهیم اما نه بصورتی مطلق حتی اگر غیر روحانی ای باشد که به اسلام معتقد نباشد نه ما در زمانی که یک روحانی یا غیر روحانی در تمام زمینه ها مثل هم باشند.  غیر روحانی را در  مشاغل اجرائی بر روحانی ترجیح میدهیم ولی دیدیم که نه !!آنان به آنصورت به اسلام عمل نمی کنند. در این صورت نه اسلام اجازه چنین کاری را میدهد و نه مردم مسلمان ایران. تازه این موضوع را در مورد دولت می گفتم و الا در مورد قضاء که باید مجتهد عادل باشد و مجلس راهم که مردم انتخاب می کنند و من میگویم که در دولت هم که تنها وزیر کشور و ارشاد معمم هستند. از این گذشته عمامه که نباید موجب شود که اگر کسی لایق بودبر سر آن گذاشته نشود. برگردیم به کشف اسرار در مباحث گوناگون این کتاب بر میخوریم به حملات خیلی تند به حکومت رضا خان. این را نباید فراموش کرد که روحانیون در چهل سال قبل نوعا کاری باین کارها نداشته اند. در زمانی امام این مطالب را گفته‌اند که بسیاری روحانیون دخالت در امور را حرام می دانستند نه تنها آنموقع حتی وقتی امام شروع به مبارزه کردند- سال ۴۲را می گویم –درآنموقع هم عده ای ازخدا بی خبر گفتند امام از روحانیون و حوزه علمیه قم نیست. در کشف اسرار آمده است: ما می گوئیم دولتی که چندین هزار افراد مظلوم کشور را درمعبد بزرگ مسلمین و جوار امام عادل با شصت تیر و سرنیزه سوراخ سوراخ و پاره پاره کند این دولت، دولت کفر است واعانت آن عدیل کفر و بدترازکفر است.  مامی گوئیم دولتی که بر خلاف قانون کشورو قانون عدل، یک گروه دیوان آدم – خواررابنام پاسبان در هر شهر و ده به جان زنهای عفیف بی جرم مسلمان بیندازدو حجاب عفت را با زور سرنیزه از سرآنها برباید و محترمات رادر لگد انداخته وبچه های مظلوم آنان را سقط کند این دولت دولت ظالمانه واعانت به آن عدیل کفر است.  ما حکومت دیکتاتوری را ظالمانه وعمال آنرا ظالم و ستمکار میدانیم، هر کس آنها را محترم بداند از شرف و انصاف بوئی نبرده است.  آن روزنامه هائی که ازاعمال ظالمانه دیکتاتور گریزپا طرف داری می کند کمک کار باصول وحشیانه. دیکتاتوری میباشد وباید اوراق آنها را در میدانها آتش زدودر جای دیگر کتاب کشف اسرار آمده است: دستوری که دولت دیکتاتوری رضاخان قاچاقداده به یک پول سیاه ارزش ندارد و باید حتما قانونهائی که در آن زمان از مجلس گذشته اوراقش را سوزاند و محو کرد وکلای زوری آن روزها حق وکالت امروز را ندارند و اگر مجلس امروزمجلس باشد باید اعتبارنامه آنها را ردکند. در جای دیگرکشف اسرار آمده است: آن حرف بی خردانه که از مغز یک سرباز بیسواد (رضاخان)تراوش کرده بود پوسید و کهنه شد فقط قانون خداست که  خواهد ماندودست تصرف روزگار آن راکهنه نمی کند. در جای دیگر کشف اسرار آمده است: کسی که گفته بود من یک سرباز دزد را از تمام معارف ایران بالاتر و بهتر میدانیم او معنی روحانی و معارف رانمیداند گر چه معارف آنروز (معارف زمان رضا خان)از سرباز دزد هم خیلی ننگین تر بود لکن رضا خان فهم صلاح وفسادرانداشت و فشارها ی اوبه روحانیین برای اصلاح نبود، او میخواست ریشه رااز بیخ بکند.  در جای دیگر آمده است: ملاها از همان روزهای اول، تصدی رضا خان را بر خلاف مصالح کشور تشخیص دادند و تا توانستند عمومی و وقتی نشد مخفیانه و خصوصی فسادهای خانمانسوز او رابه مردم گوشزد کردند.  درجای دیگر کشف اسرار امام به رنگین نامه ها و روزنامه های آنروزها حمله کردندو فرموده اند که: نوک قلم واوراق ننگینی که درآن روز نشر افکار و الفاظ بی خردانه رضاخان رامی کردند صدها مقابل مسموم تر وبدتر است از نوک سوزن احمدیها. درجای دیگر کتاب آمده است: جمله کلام اینکه این زمامداران خائن بی خرد این اجزاء بزرگ و کوچک شهوت پرست قاچاقچی باید عوض شوند تاکشورعوض شود وگر نه از این روزگاربد تری خواهید دید (روزگاری)که اکنون داریدپیش آن بهشت است. مگر امروز کشور ما را باید جزءکشورها بحساب آورد. اگر این زندگی و این کشور را خوب بدانیم دیگر لغت بد را از قاموس جهان باید محو کنیم. امام درآخر کتاب کشف الاسرارعلاوه بردوآیه واعدوالهم ما استطعتم الی اخره راآورده اندو می فرمایند: هم میهمان عزیز،خوانندگان گرامی، برادران ایمانی،جوانان ایران دوست،ایرانیان عظمت خواه مسلمانان عزت طلب دین داران استقلال خواه: اینک این فرمانهای آسمانی است این دستورات خدائی است که خدای جهان برای حفظ استقلال کشور اسلامی و بنای سرفرازی به شما ملت قرآن و پیروان خود فرو فرستاده است.  آنها را بخوانید و تکرارکنید و پیرامون آن دقت کنید وآنها را بکار بندید تا استقلال و عظمت شما برگردد و پیروزی وسر افرازی را دوباره در آغوش گیرید و گرنه راه نیستی وزندگی سراسر ذلت و خواری را خواهید پیمود و طعمه جهانخواران خواهید شد ! بار دیگر تذکر این نکته را ضروری میدانم که این کتاب در چهل سال پیش وشاید بیشتر نوشته شده است مسائلی که امام طرح فرمودند مسائلی است که بالاخره با تلاش و پشت کار بآن رسیدند خداوند موفق ترشان فرماید.

 

نگاهی به کتاب حکومت اسلامی

کتاب ولایت فقیه یاحکومت اسلامی که ۱۶ درس میباشد موجب سروصدای بسیار در نجف وایران شد، البته سرو صدائی که در نجف شد،درست عکس سروصدائی بود که در قم و ایران گردید. ارتجاع حاکم بر نجف با تمام نیرو به کمک دستهای آشکار و پنهان رژیم شاه کوشیدند تا از گسترش بینش انقلابی امام با تمام وجود جلوگیری کنند آنان افرادی راکه درس امام می آمدند با تهدید مانع از شرکت در جلسه درس می شدند بسیاری از کتابها را نابود کردند، و بعضی از افرادی راکه مسائل رادرست درک نمی کردند وادار میکردند تا با امام تماس بگیرند و بگویند که نجف تحمل اینگونه حرفها را ندارد ولی امام، امام بود و کارش را برای جهان اسلام دنبال میکرد نه چند نفری که نفس حوزه نجف در دستشان بود و با کمال وقاحت هر دروغی ونسبتی را که برای پیش بردن نفسشان صلاح می دانستند می گفتند.  بگذرم از نجف که روزهای بسیار بسیار تلخی بر امام و یاران اندکش در این شهر گذشت در ایران ابتدا قم وتهران و بعد هم اصفهان و مشهد وشهرهای دیگر دوستان ویاران امام به پلی کپی کردن درسهای امام مشغول شدند.  و بحمدالله موفق هم بودند در این کتاب که بیش از۲۰۰صفحه است بیشتر روی این موضوع تکیه شده است که باید از صفر شروع کرد حال این موضوع را در بعضی از صفحات میشود دید ودربعضی از صحفات مطلب به گونه ایست که این معنا از آن استفاده میشود. باید متکی به نفس بود باید جلوی تبلیغات سوئی که میگوید ما نمیتوانیم حکومت کنیم را گرفت. من هرگز به فکر بررسی کتاب نیستم بلکه چند مطلب از کتاب مذکور را میاورم و خوانندگان را به خواندن کتاب دعوت می کنم. امام به بوروکراسی موجود در ایران تاخته اند و معتقداند حکومت اسلام بدون این تشریفات می باشد.  استعمار و کسانی را که در داخل و خارج به هر چه بیشتر مستعمره شدن ما کوشش می کنندرا ترسیم کرده اند و نقش تبلیغات را در این زمینه ذکر کرده اند دلائل لزوم تشکیل حکومت از قرآن و سنت نقل شده است و طرزحکومت اسلامی و اختلاف با سایر طرز حکومتها، شرائط زمامدار و شرائط زمامدار در دوره غیبت که میرسد به فقیه، ولایت اعتباری و ولایت تکوینی، حکومت وسیله ای است برای تحقق هدفهای عالی خدائی و انسانی و خصال لازم برای تحقق این هدفها واثبات ولایت فقیه از طریق نص و بالاخره برنامه مبارزه برای تشکیل حکومت اسلامی و مقاومت درمبارزه ای طولانی. اصلاح حوزه های روحانیت و از بین بردن آثار فکری و اخلاقی استعمار که می رسد به اصلاح مقدس نماها و تصفیه حوزه ها و در نهایت براندازی حکومتهای جائر در صفحه ۱۷۳ آمده است: ما موظفیم برای تشکیل حکومت اسلامی جدیت کنیم. اولین فعالیت مارا در این راه تبلیغات تشکیل می دهد بایستی از راه تبلیغات پیش بیائیم. درهمه عالم و همیشه همینطور بوده است چند نفر باهم می نشستند فکر می کردند تصمیم میگرفتند و به دنبال آن تبلیغات می کردند. کم‌کم بر نفرات همفکر اضافه میشد سرانجام بصورت نیروئی دریک حکومت بزرگ نفوذ کرده یا با آن جنگیده وآنرا ساقط می کردند. محمد علی میرزائی رااز بین می بردند وحکومت مشروطه تشکیل میدادند همیشه ازاول قشون و قدرتی درکار نبوده است. فقط ازراه تبلیغات پیش میرفتند قلدریها و زورگوئیها رامحکوم میکردند، ملت راآگاه می ساختند و بمردم می‌فهماندند که این قلدریها غلط است کم‌کم دامنه تبلیغات توسعه می یافت و همه گروههای جامعه رافرا میگرفت مردم بیدارو فعال می شدند و به نتیجه می رسیدند. شما الان نه کشوری دارید ونه لشگری، ولی تبلیغات برای شما امکان دارد. دشمن نتوانسته همه وسائل تبلیغاتی راازدست شما بگیرد. البته مسائل عبادی را باید یاد بدهید اما مهم مسائل سیاسی اسلام است،مسائل اقتصادی و حقوقی اسلام است اینها محور کار بوده و باید باشد وظیفه ما این است که از حالا برای پایه ریزی یک دولت حقه اسلامی کوشش کنیم، تبلیغ کنیم تعلیمات  بدهیم همفکر بسازیم و یک موج تبلیغاتی و فکری بوجود آوریم تا یک جریان اجتماعی پدید آید وکم کم توده های آگاه وظیفه شناس و دیندار در نهضت اسلامی متشکل شده قیام کنند وحکومت اسلامی تشکیل دهند. تبلیغات و تعلیمات دو فعالیت مهم واساسی ماست. در جاوی دیگراین کتاب آمده است: مردان بزرگ که دارای سطح فکر وسیعی می باشند هیچگاه مأ یوس نگردیده وبوضع فعلی خود که در زندان و اسارت بسرمیبرند و معلوم نیست آزاد می شوند یا نه نمیاندیشند و برای پیشبرد هدف خویش درهر شرایطی که باشند طرح نقشه میکنند تا بعداً اگر توانستندشخصاً آن طرح رابه مرحله اجراء درآورند و اگر خودشان فرصت نیافتند دیگران هر چندبعداز۲۰۰-۳۰۰سال دنبال این طرح بروند و اجرا نمایند.  اساس بسیاری ازنهضتهای بزرگ بهمین صورتها بوده است.  بانقل جملاتی چند از صفحات آخر کتاب ولایت فقیه صحبت درباره کتابهای امام راتمام می کنم در صفحه ۱۹۷کتاب مذکور آمده است:  روزی مرحوم آقای بروجردی مرحوم آقای حجت مرحوم آقای صدر مرحوم آقای خوانساری (رض)برای مذاکره در یک امر سیاسی در منزل ما جمع شده بودند به آنان عرض کردم که شما قبل از هر کار تکلیف این مقدس نما ها را روشن کنید با وجود آنها مثل این است که دشمن به شما حمله کرده و یک نفر هم محکم دستهای شمارا گرفته باشد اینهائی که اسمشان مقدسین است –نه مقدسین واقعی-ومتوجه مفاسد و مصالح نیستند دستهای شما را بسته اند واگر بخواهید کاری انجام دهید حکومتی را بگیرید مجلسی را قبضه کنید که نگذارید این مفاسد واقع شود آنها شما رادر جامعه ضایع میکنند.   شما باید قبل ازهر چیز فکری برای آنها بکنید، امروز جامعه مسلمین طوری شده که مقدسین ساختگی جلو نفوذ اسلام و مسلمین را می گیرند و به اسم اسلام به اسلام صدمه بزنند، ریشه این جماعت که در جامعه وجود دارد در حوزه های روحانیت است در حوزه‌هایی نجف و قم ومشهد ودیگر حوزه‌ها افرادی هستند که روحیه مقدس نمائی دارند و از اینجا روحیه و افکار سوء خود را بنام اسلام در جامعه سرایت می دهند اینها هستند که اگر یک نفر پیدا شود بگوید بیائید زنده باشید بیائید نگذارید ما زیر پرچم دیگران زندگی کنیم نگذارید آمریکا و انگلیس اینقدر بما تحمیل کنند، نگذارید اسرائیل اینطور مسلمانان را فلج کند با او مخالفت میکنند. این جماعت را ابتدا باید نصیحت وبیدار کرد و به آنها گفت. … بیدار شوید به این حقایق و واقعیت ها توجه کنید خودتان را تا باین اندازه مهمل بار نیاورید شما با این اهمال کاریها می خواهید که ملائکه اجنحه خود را زیرپای شما پهن کنند مگر ملائکه تنبل پرورند ملائکه بالشان را زیر پای امیرالمؤمنین پهن می کنند. .. هر گاه که بعد از تذکر و ارشاد و نصیحت های مکرر بیدار نشده و به انجام وظیفه برنخاستند معلوم می شود تصورشان از غفلت نیست بلکه درد دیگری دارندآنوقت حسابشان طور دیگری است.

در اینجا مناسب است نامه ای که حضرت امام در سال ۱۳۶۳هجری قمری نوشته اند که نشان دهنده استواری وثبات فکری و سیاسی امام ازآغاز تا کنون میباشد در اختیار خوانندگان عزیز قرار گیرد.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

قَالَ الله تعالی قُلْ اِنَّمَا اَعْظَکُمْ بِواحِدَه اِنْ تَقوُموُا لِلهِ مَثْنَی وَ فُرَادَا.

خدای تعالی در این کلام شریف ازسر منزل تاریک طبیعت تا منتهای سیر انسانیت را بیان کرده و بهترین موعظه هائی است که خدای عالم از میانه تمام مواعظ انتخاب فرموده و این یک کلمه را پیشنهاد بشر فرموده این کلمه تنها راه اصلاح دو جهان است قیام برای خدا است که ابراهیم خلیل الرحمن را بمنزل خلت رسانده و ازجلوه های گوناگون عالم طبیعت رهانده خلیل آسا در علم الیقین زن، ندای لااحب الافلین زن قیام الله است که موسی کلیم را با یک عصا بفرعونیان چیره کرد وتمام تخت و تاج آنها را بباد فنا داد و نیزاورا بمیقات محبوب رساندو بمقام صعق وصحو کشاند قیام برای خدا است که خاتم النبیین (ص) را در یک تنه برتمام عادات وعقائد جاهلیت غلبه داد وبتها را از خانه خدا برانداخت و بجای آن توحید وتقوی راگذاشت و نیز آن ذات مقدس را بمقام قاب قوسین او ادنی رساند خودخواهی وترک قیام برای خدا ما را به این روزگار سیاه رسانده و همه جهانیان را برما چیره کرده و کشورهای اسلامی را زیرنفوذ دیگران درآورده قیام برای منافع شخصی است که روح ووحدت وبرادری را در ملت اسلامی خفه کرده قیام برای نفس است که بیش از ده ملیون جمعیت شیعه رابطوری ازهم متفرق وجداکرده که طعمه مشتی شهوت پرست پشت میز نشین شدند، قیام برای شخص است که یک نفر مازندرانی بی سواد را بر یک گروه چندین ملیونی چیره میکند که حرث ونسل آنها را دست خوش شهوات خود کند، قیام برای نفع شخصی است که الان هم چند نفر کودک خیابان گرد رادر تمام کشور براموال ونفوس واعراض مسلمانان حکومت داده قیام برای نفس اماره است که مدارس علم ودانش را تسلیم مشتی کودک ساده کرده و مراکز علم قرآن رامرکز فحشاء کرده، قیام برای خود است که موقوفات مدارس ومحافل دینی را برایگان تسلیم مشتی هرزه گرد بی شرف کرده و نفس از هیچکس در نمی‌آید، قیام برای نفس است که چادر عفت را ازسرزنهای عفیف مسلمان برداشت و الان هم این امرخلاف دین و قانون در مملکت جاری است وکسی علیه آن سخنی نمی گوید، قیام برای نفع های شخصی است که روز نامه هاکه کالاهای پخش فساد اخلاق است امروز هم همان نقشه ها راکه از مغز خشک رضاخان بی شرف تراوش کرده تعقیب میکند و درمیان توده پخش می کنند قیام برای خود است که مجال به بعضی ازاین وکلای قاچاق داده که درپارلمان بر علیه دین وروحانیت هر چه میخواهد بگوید وکسی نفس نکشد هان ای روحانیین اسلامی علماء ربانی ای دانشمندان دیندار، ای گویندگان آیین دوست ای دین داران خداخواه ای خدا خواهان حق پرست، ای حق پرستان شرافتمند، ای شرافتمندان وطن خواه ای وطن خواهان باناموس موعظت خدای جهان را بخوانید و یگانه راه اصلاحی راکه پیشنهاد فرموده بپذیرید و ترک نفعهای شخصی کرده تا بهمه سعادتهای دو جهان نائل شوید وبا زندگی شرافتمندانه دو عالم دست در آغوش شوید. اِنَّ لِله فِی اَیّام دَهْرَکُمْ نَفَحاتِ اِلّا فَتَعْرِضُوا لهَا.  امروز روی است که نسیم روحانی الهی وزیدن گرفته وبرای قیام اصلاحی بهترین روز است اگر مجال را از دست بدهید و قیام برای خدا نکنید و مراسم دینی را عودت ندهیدفردا است که مشتی هرزه گرد شهوترن بر شما چیره شوند و تمام آئین وشرف شما را دست خوش اغراض باطله خود کنند.  امروز شماها در پیشگاه خدای عالم چه عذری دارید همه دیدید کتابهای یک نفر تبریزی بی سرو پا را که تمام آئین شما ها را دستخوش ناسزا کرد ودر مرکز تشیع بامام صادق وامام غائب روحی له الفداء آن همه جسارت ها کرد و هیچ کلمه از شماها صادر نشد. امروز چه عذری در محکمه خدا دارید،این چه ضعف و بیچاره ایست که شماها را فراگرفته ای آقای محترم کهاین صفحات را جمع آوری نمودید و بنظر علماء بلاد و گویندگان رساندیدخوب است یک کتابی هم فراهم آورید که جمع تفرقه آنان را کندو همه آنان را درمقاصد اسلامی همراه کرده از همه امضاء می گرفتید که اگر در یک گوشه مملکت بدین جسارتی میشد همه یک دل و (یک) جهت از تمام کشور قیام میکردند خوب است دینداری رادست کم از بهائیان یاد بگیرید که اگر یک نفرآنها در یک دیه زندگی کنداز مراکز حساس آنها بااو رابطه دارند و اگر جزئی تعدی باو شود برای او قیام کنند. شماها که بحق مشروع خود قیام نکردید خیره سران بی دین از جای بر خاستند و در هرگوشه زمزمه بی دینی را آغاز کردند و بهمین زودی بر شما تفرقه زده هاچنان چیره شوند که اززمان رضا خان روزگارتان سخت تر شود.  ومن یخرج من بیته مهاجرا الی الله ورسوله ثم یدرکه الموت فقدوقع اجره علی الله. ۱۱شهر جمادی الاولی۱۳۶۳سید روح الله خمینی

 

19دسامبر/16

شعر

حجه الاسلام بهجتی (شفق)

خرمشهر آزاد شد

 

گشت چو آزاد و رها شهر خون                         رفت غم و غصه ز دلها برون

کفر بدوزخ چو سرازیر شد                        دهر پر از نعرۀ تکبیر شد

چشمه شوق است زهر دل،  روان            نقش نشاط است زهر رخ،  عیان

بام و در و کوچه چراغان شده                   پیروجوان، شاد و غزل خوان شده

نغمه تبریک و غریو سرور                          ریخته در جام جهان، شوق و شور

بسکه شده برفلک آوازها                         مانده ملک در عجب از رازها

شیر دلان، ضربه محکم زدند                    نقشه دشمن همه برهم زدند

شرزه هژیران و نبرد آوران                        عشق پرستان و خدا باوران

بتکدهء شرک برانداختند                           پرچم توحید برافراختند

باتبر رزم، زکفر و نفاق                            ریشه بریدند و شکستند ساق

ای دل و جان باخته،  صدام دون                       دیدی از اورنگ شدی سرنگون!!

دیدی از این امت پرتوش و تاب                  ریخت به جان توچه رنج و عذاب

خرمگسا، معرکه آرا شدی                      لیگ در این معرکه رسوا شدی

روبهگا، گرچه دلیر آمدی                          منهزم از صولت شیر آمدی

بولهبا، بوالهوسی تا به چند؟!                   وحی خدا را چه رسانی گزند؟!

صعوهء مسکین چه کند با عقاب                        بحر کجا صدمه خورد از حباب؟!

عاقبت بود از اول عیان                            چیست سرانجام هوس جز زیان؟!

*      *      *

ای همه خصمان بداندیش و پست            کوردلان،  یاوه سرایان مست

خود نه شما عربده برداشتند؟!                 رایت مستکبری افراشتید؟!

پس چه شد آن عربده و شوروشر             و آنهمه گستاخی و لاف ظفر ؟

شکر که دیدید سرانجام کار                     ذلت و رسوائی خود آشکار

طالع منحوس شما در جنوب                    کرد ز پیکار دلیران غروب

گرچه شد از جور شما “شهر خون”           کرببلاوار زخون لاله گون

لیک زجانبازی شیر افکنان                               پاک شداین شهر زاهریمنان

رست زبند غم وآزاد شد                         باز به جام “خرم ” آبادشد

ابلهک ای دشمن نادان پست                   خوب چشیدی زیلان ضرب شست

بیهوده جنبیدی ودیدی جزا                      نیست تورا غیر هلاکت سزا

*     *      *

امت ما آگاه وزاده اند                             یاری حق را همه آماده اند

معرفت آموخته ازرهبرند                          خاسته از مکتب پیغمبرند

در هنرستان بزرگ علی                          صد هنر آموخته فاش وجلی

ارث برانند به ززهرای پاک                         درملکوتند چو مه تابناک

مائده خوارند زخوان حسین                      در تن آنهاست روان حسین

مایۀ بیداری هرامتند                              عاشق آزادی هر ملتند

کفر ستیزان که حزب الله اند                    خوب زرمزعظمت آگهند

روز،هژبرند وسحر عابدند                         پاکدل وبی هوس وزاهدند

هم به عزا گرد وغرور آفرین                      هم به صفا نخبۀ اهل زمین

همتشان چون فلک با شکوه                    سختی وستواریشان مثل کوه

بار خدایا همه را یار باش                                 حافظ این نسل فداکار باش

ده همه را صبرو ثبات وشکیب                  کن همه را فتح نهائی نصیب

رهبر ما را که بود دین پناه                               یا رب از آفاق بدارش نگاه

کاین هنری مرد که عیسی دم است                 معجزه گر چون پسر مریم است

بت شکن قرن وخلیل خداست                 سوی سعادت همه را رهنماست

چشمۀ مهر است وفروغ افکن است          دیده اسلام بدو روشن است

مایۀ امید بنی آدم است                         پیر جماران ودل آدم است

 

19دسامبر/16

ضرورت رسالت انبیاء

قسمت ششم

آیت الله جوادی آملی عضو شورایعالی قضائی

در بحث گذشته ادله ای بر ضرورت رسالت و حتمی بودن وحی از قرآن کریم در سه اصل ذکر کردیم: اصل اول: انسان موجودی است که از عالمی به عالمی دیگر منتقل میشود، و هدفی دارد: پس از بین نمیرود. اصل دوم: هدف بدون راه ممکن نیست اگر مسافری قصدسفر داشته باشد، و هدف و مقصدی داشته باشد، ولی راهی نباشد، امکان ندارد به مقصد برسد. اصل سوم: اگرمقصد در دنیا خلاصه میشد،امکان داشت انسان تا اندازه ای به هدف برسد،ولی هدف اعم از دنیا و آخرت است سعادت انسان نیز اعم از سعادت دنیوی واخروی است، و بخش اخرویش مهمتر ازدنیوی است. بنابراین تشخیص این راه در اختیارهرفردنیست، و راهنما لازمست تا آدمی دراین راه دورودراز به کمال و مقصد و سعادتش برسد. ضرورت رسالت سنت الهی است خداوند بشر را آفریده، و او را بدون راهنما رها نمی کند، واین سنت الهی است. اگر گیاهی را خدا آفرید، لوازم پرورش او را هم می آفریند. ممکن نیست خدا گیاه بیافریند، ولی باران نفرستد. کسی که مسئول تربیت کودک است، نمیشود کودک را بدون حامی و سرپرست رها کند، چون مسئول تربیت او است. همانطورکه درآفرینش ونظام هستی هیچ موجودی بدون عوامل کمال ورشد امکان رشد ندارد، آفرینش انسان هم اینچنین است. خداوند انسان را به حال خودش واگذار نمی کندکه درهربی راهه ای برود، بلکه برای او راهنماو رهبر فرستاده است. اینک دلیلی از قرآن کریم برای این موضوع می آوریم: “لَمْ یَکُنْ الَّذِینَ کَفَرُوامِنْ أهْلِ الْکِتَابِ وَالْمُشِْرکیِنَ مُنْفَکّیِنَ حَتّی تأتیَهُمُ الْبَیِّنَهُ “(سوره بینه-آیه ۱)

بشر خواه آنها که مشرکند و خواه آنها که اهل کتابند، منفک از رسالت نیستند، و این سنت خدا است. در صورتی که آفرینش گیاهان از باران جدا نیست، و پرورش کودکان از سرپرستی پدر ومادر جدا نیست، بشر هم از راهنما و بینه جدا نیست.

بیّنه کی است ؟ در ادامه آیه گذشته میفرماید: “رسولٌ مِنَ اللهِ یَتْلوُاصُحُفًا مُطَهَّرَه ً “بینه رسول خدا است که صحیفه های پاکیزه را برای مردم می خواند. و این صحف مطهره اشاره به ره آورد پیامبر است که وقتی آمد چه می آورد. و آنچه آورده شریعت و دین نامگذاری میشود. فعلا بحث ما در اصل نبوت است، و اینکه وجود انسانی الهی که برخورد اراز وحی معجزه و عصمت باشد، لازم است.

بنابراین خدا هرگز بشر را بدون رسولی که بینه و روشنگر باشد رها نمیکند.  باید رسول آنگونه باشد که حجت خدا بر مردم باشد وراه هدایت وضلالت رابرهمه کس روشن گرداند.  “قَدْ تَبَیَّنَ الرُشْدُ مِنَ الْغَیِّ” بعد از آنکه پیامبر احکام را آورد، مردم در قبال او به سه دسته تقسیم میشوند:

۱-گروهی براستی  می پذیرند، ودراین راه استقامت می ورزند.

۲-گروهی بطور جدی تکذیب میکنند، ودرراه خود ایستادگی می نمایند.

۳- گروهی بینابین هستند، گاهی ازاین طرف و گاهی از آنطرف.

یعنی همانطور که ازنظر سلامتی بدن، مردم سه دسته اند: یا زنده و یا مرده و یا زنده ولی بیمار، از نظر جان هم، از این سه حال بیرون نیستند. جان و روان آدمی را زنده و سالم است که همانا مؤمن وعالم میباشد. و یا زنده و مریض است که او مسلمان فاسق است.  و یا اینکه جان مرده است که در آن صورت کافر می با شد.

پس جانها درمقابل دعوت انبیا این سه حالت را دارند، و لذا خداوند درسوره مبارکه حج، آیه ۵۲میفرماید:

“وَمَا أرْ سَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رسولٍ وَلا نَبیٍّ اِلاَّ اِذَا تَمَنّی اَلْقیَ الشَّیْطانُ فِی أُمُنیهٍ”

هیچ فرستاده وپیامبری را قبل از تو ای پیغمبر نفرستادیم جز اینکه در برنامه او و آنچه مورد تمنی و آرزوی او بوی، شیطان القاء دسیسه و فتنه گری کرد. و این فتنه گری در بعضی آنچنان اثر گذاشت که آنها را ازپای درآورد و کافر شدند، ودربعضی از افراد مقداری اثر گذاشت که آنهارا مریض کرد و مسلمانان فاسق شدند، و در عده‌ای به هیچ وجه اثر نگذاشت که آنها مؤمن عالمند.  هر پیامبری بیاید شیطان مانع او است، و بدون هیچ تردیدی شیطنتش را اعمال میکند و فتنه هایش را القاء مینماید.  ولی در ادامه آیه چنین میخوانیم: “فَیَنْسَخُ الله ُ مَا یُلْقِی الْشَیطانُ” خداوند فتنه ها ودسیسه های او را نسخ میکند وازبین میبرد، وهمانا برنامه پیامبران اجرا شدنی  است.  “ثُمَّ یُحْکِمُ اللهُ آیاتِهِ وَاللهُ علیمٌ حَکیمٌ” ولی درمیان این فتنه گریها است که انسانها امتحان میشوند و سه دسته از امتحان بیرون می آیند. آشوبگریهای شیطان بر چه کسانی اثر می گذارد: فتنه گریهای شیطان در دو گروه اثر میگذارد:

۱-آنها که قلبشان مریض است: “الَّذِینَ فِی قُلوُبِهِمْ مَرَضٌ”

۲-آنها که قساوت قلب دارند و سخت دل هستند.  این دو گروه در یک آیه قرآن ذکر شده اند، درآیه ۵۳از سوره حج که ادامه آیه گذشته است چنین می فرماید: “لِیَجْعَلَ مَا یُلْقِی الشَّیْطانُ فِتْنَهً لِلَّذِینَ فِی قُلوُبُهُمْ “تا خداوند به آن القاءات شیطان، کسانی را که دلهایشان مبتلا به مرض وقساوت است بیازماید.  آنانکه دلهایشان بیماراست، مسامانان فاسق هستند که هنوز ازحیات اسلامی بهره دارند.  قرآن افرادی را که با شنیدن صدای نا محرم تحریک میشوند مریض میداند، و لذا به همسران پیامبر دستورمی دهد که صدا ها را نازک و رقیق نکنید تا آنان که دلهایشان مریض است، طمع نکنند.  “فَلَا تَخْضَعْنَ بِا لْقَوِْل فَیَطلمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ “(سورهاحزاب-آیه۳۲۱) زنهار نازک نرم با مردان سخن مگوئید مبادا آنکه دردلش بیماری(هوی وهوس )است به طمع افتد. انسانی که به دنبال صدای نا محرم حرکت طمع آمیز دارد، قلبش مریض است و اگر این قلب را معالجه نکند، مصداق این آیه شریفه میشود:  “فِی قُلوُبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمْ اللهُ مَرَضًا”

قلوب آنها بیمار است و خداوند بیماری آنان را افزونتر می کند. اسلام مکتبی است که بی عفتی را مرض میداند. و همچنین سایرمعاصی نیز مرض است. و این فاسقان درمقابل منافقین قرار دارند، زیرا منافق مریض نیست بلکه مرده است. وقتی کافر مرده باشد یقیناً منافق مرده است، و این هر دو مرده اند و دیگر حیات ندارند. ولی مسلمان فاسق بازحیات دارد گرچه مریض و بیمار است. و اما غرض از سخت دلان “القاسیه قلوبهم “کفار ومنافقین میباشند.  هنگامی که خلافکاریها ادامه پیدا میکند، وگناهان صغیره به گناهان کبیره مبدل می شود، سرانجام قلب قسی خواهد شد، وآنوقت است که دیگرتعالیم انبیاء درآنها اثر نمی گذارد.  خدای متعال درآیه ۱۶سوره حدید قساوت دل را مطرح می کند: “اَلَمْ یَأ ِن لِلَّذِینَ امَنوُا أنْ تَخْشَعَ قُلوُبُهُمْ لِذِکِْراللهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلَا یَکوُنوُا کَا لََّذِینَ أوُتوُُاا لْکِتَابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَیْکُمْ الَأ مَدُ فَقَسَتْ قُلوُبُهُمْ”

آیا هنگام آن نرسیده است که آنانکه گفتند ما ایمان داریم دلهاشان بیاد خدا بلرزد و خاشع گردد، و به آنچه از حق نازل شد توجه کنند، و مانند کسانی که پیش ازاین کتاب آسمانی بر آنها نازل شد نباشند که دورۀ طولانی بر آنها گذشت و دلهاشان رنگ قساوت گرفت. برای توضیح آیه، اگر دقت کرده باشید آبهای معدنی همراه رسوبات است، و در مسیری که طی میکند کم‌کم رسوبات در مسیر آب ناخالص زیاد میشود و به صورت تل بزرگی در می آید، و حتی راه را برخودش می بندد. امراض در وجود آدمی مانند همان رسوبات آب معدنی است، اگر طول کشید ودر مقام علاج بر نیامد، به مرحله قساوت دل میرسد و میمیرد، و راه را برای رسیدن به کمال بر روی خودش میبندد. و اما در گروه سوم، آنان که برنامه انبیا را پذیرفتند. یعنی آن گروه مؤمن عالم که آشوب گریهای شیطان در او اثر نمی گذارد در ادامه آیه قبل (سوره حج –آیه ۵۴)میفرماید:

“وَلِیَعْلَمَ الَّذِینَ أوتوُالْعِلْمَ أنَّهُ لْحَقُ مِنْ رَبِکَ فَیُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلوُبُهُمْ “باید  آنانکه علم به آنها داده شده(۱) بدانند که ره آورد انبیا حق است از پروردگار تو، پس ایمان بیاورند و بپذیرند و قلوب آنها در مقابل این ره آورد خاضع و خاشع شودکه اخبات همان نهایت خشوع وکرنش است.

بنابراین، آنانکه مورد آرزوی پیامبرانند این دسته سومند، و اینها چون پذیرفتند ازنعمت توفیق و هدایت برخوردار می‌شوند:

“وَاِنَّ اللهَ لَهادِالَّذِینَ آمَنوُا اِلیَ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ”(سوره حج-آیه۵۴)

و همانا خداوندهدایت میفرماید مؤمنین را به راه راست و مستقیم.  خداوند به اینها دو هدایت عنایت فرموده، یکی هدایت عام که شامل همه میشود: وَهَدَینَاهُ النَّجْدَیْنَ” اورا به راه خیرو شر رهنمون ساختیم.  وهدایت دوم، هدایت مخصوص است که شامل آنهائی می شود که ره آورد انبیاء را پذیرفتند.

نتیجۀ بحث:

دراینجا بحث به اختصار بیان میشود: اول: سنت الهی است که بشر از پیامبران و دعوت آنها جدا نیست،و پیامبران  بینه الهی هستند.  و این مطلب برای مشرکین و اهل کتاب هم هست.  دوم: مردم در مقابل انبیاء ودعوت آنها به سه دسته تقسیم میشوند:

۱-آنانکه تکذیب می کنند و می ایستند که اینها کفارند.

۲-گروهی بینابین هستند که اینها مسلمان فاسق و بیمارند، واگر دراین گمراهی ادامه دهند و خود را معالجه نکنند، میمیرند و جزء دسته اول میشوند.

۳-آنانکه ره آورد انبیاء الهی را پذیرفتند و از هدایت دوم خداوند بهرمند گردیدند و مشمول هدایت خاصه الهی شدند.  ادامه دارد

  • معمولاً این گونه موارد، کلمات با فعل مجهول استعمال میشود مانند”اوُتوُا الْعِلْمَ”برای اینکه کسی خیال نکندمن به زحمت خودم عالم شدم و به این مقام رسیدم اگر کسی چنین فکر کرد راه قارون را طی میکند قارون هم می گفت: خودم عالم به اقتصاد بودم و این مال را بدست آْوردم.  باید انسان بداند آنچه پیدا میکند از خدا است.  درسوره نحل می فرماید: “مَابِکُمْ مِنْ نِعْمَهٍ فَمِنَ الله”چه بسا افرادی که خواستند دانشمند بشوند ولی نشدند، و چه بسا افرادی که علمی آموختند ولی عملی نیندوختند، وچه بسا افرادی که نیمه راه برگشتند پس آنچه نعمت است از خداوند است،ولذا درآیه شریفه میفرماید: آنهاکه علم به ایشان داده شد،و نگفته است: آنها که خود تحصیل علم کردند.

خدا هرگز بشر رابدون رسولی که بنیه و روشنگر باشد رها نمی کند باید رسول آنگونه باشد که حجت خدا بر مردم باشد و راه هدایت و ضلالت را بر همه کس روشن گرداند.

 

19دسامبر/16

عاشورای ۷تیر سند حقانیت انقلاب اسلامی

 

امام:

چند نفر عزیزکه بسیار خاطرشان عزیزاست گرفتن از ملت،ملت را عقب نمی‌نشاند صفها فشرده تر می شود و مشتها گره اش محکمتر می شود

بررسی و تحلیل وقایع اجتماعی، در ظرف زمانی خود نمی‌تواند تمام نتایج را نمایان سازد.  چرا که اهداف حادثه آفرینان و مفسران مخالف و موافق آن، بر حد سیاستی ضعیف و قوی مبتنی است. اما کندو کاو حوادث آنگاه که بصورت تاریخ در می‌آید، پیامدهایش تجسم یافته و به پدیده عینی تبدیل می شود و لذا انکار و اثباتش آسان است وقابل فهمتر. تازه اینگونه تحلیل ها بر این فرضیه استوار است که صرفا مادی و بدون حضور قدرت “خداوند”انجام پذیرد شما دراین مدت سه سال و اندی که ازپیروزی انقلاب می گذرد وحتی قبل از آن، در هیچ یک از تحلیلهای جراید،نشریات و صداهای بیگانه شرقی و غربی و وابستگان مختلف داخلی آنها، مشاهده نخواهید کرد که ازمسئله ای بنام “حق و مشیت خداوند نام ببرند وآنرا به حساب آورند.  و علت غلط ازآب درآمدن تمام پیش بینیهای آنها از روند انقلاب نیز همین است زیرا ما بر اساس این پیش‌گوئیها باید تاکنون هزاران بار شکست خورده باشیم!تازه‌ترین حرفهای آنان نیز حاکی از استمرارکوریشان دارد! والحمدالله که چنین هست “ذَرْهُمْ یَأْ کُلوُا و َیَتَمَتَّعو ُایَُلْهُهمْ الْأَمَلَ فَسَوْفَ یَعْلَموُنَ” (سوره حج-آیه۳)

ای پیامبر: این کافران رابه خور و خواب ولذات حیوانی واگذار تا آمال وآرزوها یدنیوی آنها را غافل گرداند و نتیجه این کامرانی بیهوده را بزودی در یابند.  در تحلیل هر حادثه ای که دشمن در جهت نابودی و مقابله با نیروهای مؤمن بوجود می آورد، به حساب آوردن “خدا”این تضمین را می دهد که سستی و شکست مکر و حیله باطل حتمی است.  امروز یکسال از هفت تیر می گذرد یوم اللهی دیگر در تاریخ و نهضت وشهادت بزرگانی از انقلاب اسلامی که ما میخواهیم ضمن قدردانی از این عزیزان و از این روز،برخی از نتایج عینی ببار آمده یکساله آنرا برشمریم. قلمهای خیانت بار و ذهن های نکته‌گیر و حتی مغزهای منحرف، این فاجعه را از ابعاد مختلفی تفسیر میکنند ونتایج مورد نظر خود را اثبات می نمایند که درستی و نادرستی آنهابا محک تجربه امکانپذیر است و ما میخواهیم بگوئم که طراحان این جنایت نه تنها به نتایج پیش بینی شده خود نرسیدند بلکه به نابودی هم کشیده شده اند.

 

شکست اهداف طراحان:

ماهیت دست اندرکاران فاجعه هفت تیر شیطانی است، آن هم وابسته به شیطان بزرگ و این گفته و برداشت مردم ماست اما چقدر اسناد و مدارک رسمی و غیررسمی وادله وبراهین، ارتباط مستقیم بین مجریان وکاخ نشینان برون مرزی را اثبات میکند، بماند حداقل این است که شیوه و تربیت اهدافی که بر آن بار میکردند ارتباط تنگاتنگ وهمسوئی دقیقی را بین منافع عاملین اجراء وامپریالیسم نشان می دهد. انقلاب اسلامی ایران به ضرورت ماهیت اسلامی خود، دشمن آشتی ناپذیر امپریالیسم و صهیونیسم (کفر جهانی)می باشد که این برای آنها هم مسلم است.  روی همین جهت کینه‌ای آتشین از اسلام و رهبران آن در دل دارند که زبانه هائی ازآن را بصورت کلمات از آنتن‌ها و قلمهای خود به خورد مردم جهان میدهند.  انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی شیوه ای فاشیستی است که از درنده خوئی و کینه‌ای عمیق سرچشمه می‌گیرد چنین شیوه ای را در عصر امروزی جز از آمریکا (در ویتنام)و صهیونیسم (در فلسطین)وروسیه (درافغانستان)سراغ نداریم. حال ببینیم که اهداف طراحان و مجریان فاجعه چه بود؟ وقتی التقاط نفاق چپ در مقابل تضاد اصلی !یعنی”جمهوری اسلامی”ودررأس آن روحانیت و شخصیتهای سیاسی مذهبی، و التقاط لیبرالیسم راست نیز در شرف طردشدن واز بین رفتن قرار می گیرد به هم می پیوندند و به این نتیجه می رسند که: الف: تکیه روی مردم و جو شانتاژیسم با وجود اهرمهای قدرت روحانیت بی فایده است و توان براندازی رژیم را ندارند. ب: قدرت رژیم منهای امام خمینی روی شانه روحانیت آگاه و رجال مذهبی است و قدرت برنامه ریزی و اجرا نیز به عهده همین ها است که باید نابود شوند. ج: با توجه به اینکه رژیم درگیر جنگی تمام عیار است، هر چه ضربه‌ها متمر کز تر و سریعتر باشد قدرتش را در جهت از هم پاشیدگی بافت سیاسی هیئت حاکمه و اشائه یا بر دلهای مردم طرفدار آنان و به صحنه آوردن مخالفین(که برای خود طرفداران خیالی زیادی را محاسبه می کردند )و منزوی و بی اعتبار ساختمن رژیم در انظار جهانیان، بیشتر خواهد کرد: بااز بین بردن امکان حل بحران‌های سیاسی –نظامی –اقتصادی ناشی از ضربه وارده ظهور آنها را براریکۀ سیاست به‌سادگی امکان پذیر می سازد وبا کمک نیروهای بالقوه در سازمان سیاسی نظامی خود(منافقین خلق)و نیز زمینه مساعد بین المللی، سریعا ایران را زیر چتر خود کشیده و…. روی همین جهت اینها سعی میکنند با یک برنامه ریزی دقیق، هر چه بیشترمسئولین درجه یک انقلاب را به قتلگاه بکشند که با نظر خداوند بزرگ موفق نمیشوند. اما چهره های بزرگ و مغزهای متفکری را که برای پرورش هر کدام از آنها سالها و عمرها وقت میطلبد، مانندآیت الله بهشتی، حجت الاسلام محمد منتظری، حجهالاسلام حقانی و وزیران مدیری چون کلانتری، قندی، فیاض بخش، عباسپور رااز انقلاب گرفتند و در ظاهر پیروزی بزرگی به دست آوردند. این اهداف از پیش تعیین شده بر این فرضیه بنا شده که: علت اصلی ثبات رژیم، وجود همین چند روحانی وشخصیت سیاسی است و الا اکثریت مرم یا بی تفاوت هستند و یا طرفدار ما !!امام تحلیل فرمودند که این خیال باطلی است چرا که اولا خداوند یاران خود را به نیروهای غیبی یاری می دهد وثانیا: اینها سردارانی هستند که هر کدامشان بیفتند، دیگری علم را بلند خواهد کرد وثالثا: مردم خواهان اسلام و روحانیت هستند و همیشه در صحنه حاضرند. طراحان فاجعه به آرمانهای خود نرسیدند و در نتیجه شکستی کامل نسیبشان شد، چون براساس تفسیری مادی در محاسبه قدرت وکسب اطلاعات لازم ازمیزان دخالت پارامترهای مختلف اجتماعی،سیاسی، فرهنگی ونظامی اشتباه کرده بودند این را اربابان آنها نیز اقرار کردهاند و خودشان نیز فهمیده اند ودر فردای نزدیکی با تحلیلهای پر طمطراق اعلان “اشتباهات فاحش”می کنند وبا متهم کردن یکدیگر جمع ناپایدارشان از هم پاشیده می شود.

 

نتایج مثبت فاجعه:

هفت تیر فاجعه بود و حادثه ای شوم ولی همان مقدار که برای دشمن بد بود و نتایج معکوس داشت برای ما وملت ما نتایج خوب وثمرات ارزنده ای داشت.  در این روز عزیزانی از دست دادیم همچون بهشتی و محمد منتظری که هر یک استوانه ای محکم برای انقلاب وملتی برای ملت ما بودند ولی خون این شهیدان همچون زندگی پربرکتشان-چنان جوششی داشت که برای همیشه ملت ما را در مقابل توطئه ها و خطرات واکسینه کرد و صلابت بخشید و بسیاری ازبی تفاوتان و مردگان ما را روحی تازه داد و ایمانی قوی عطا کرد.  اگر از تمام نتایج خوب این فاجعه بگذریم، همین یک نتیجه برای ما بسیار ارزشمند است.  دراینجا بجااست ازحضرت امیرالمؤمنین(ع)  جمله ای را نقل کنیم که همین معنی را در بردارد: در خطبه نهج البلا غه چنین میفرماید: “فَمَا نَزْدَادُ عَلیَ کُلِّ مُصِیبَهٍ وَشِدَّهٍ اِلَّا اِیْمَانًا وَ مُضِیًّا عَلَی الْحَقِّ وَ تَسْلِیمًا لِلْأمِْر وَ صَبْرًا عَلَی مَضَضِ الْجِرَاح ِ”درهرمصیبت وسختی که به ما روی میآورد ایمان مارا افزونتر وحرکت مارادر مسیر حق و تسلیم شدن مارا درمقابل امر الهی و صبر ما را در برابر نا ملایمات بیشتر میکند. آری انسان می بایست دردها و رنجها و فراقها ومصیبت ها را همواره تحمل کندو آنچنان تلخی مصیبت را در کام خود بچشد تا اینکه درجۀ تحمل او صددرصد شود. آن وقت است که با روانی آسوده و با قلبی مطمئن و نیرومند حوادث و پیشامدهای دوران را می پذیردو از آنها می گذرد و این امواج کوبنده خورد کننده را همچون کشتی ای محکم وبا صلابت می زداید ودر خود فرو می برد. وآن وقت است که می تواند امانت خدائی را که آسمانها و زمین و کوهها عرضه شد و تاب مقاومت نیاوردند واز زیر بارش شانه خالی کردندبا همتی علی گونه بر دوش خود حمل کند و دنیا را به اعجاب وا دارد.  و آن وقت است که روح بزرگش سیل اندوه ها و غم ها و افسردگی‌هارا پس زند زیرا این بار روح خدا دراو دمیده واین روح چنان اورا نیرو داده است که تمام پیش‌بینیها و پیشگوئیهای استعمارگران درمورد اواشتباه از آب درمیآیدچراکه شناختن انسانی برای آنان که از خدا دورند میسر نیست.

 

یادی از شهید بهشتی

گر چه هفتم تیربا سختی و دشواری گذشت و گر چه درآن روز قلب هر انسان با وجدانی آزرده شده و گر چه آنروز ازدرها و دیوارها وکوی ها و خیابانها و شهرها وقصبه ها و روستاهای کشورمان خون می بارید و گرچه اشکهای اولیای خدا چون سیلی روان بود وگر چه آن روز امت امام با ناله و فریاد، عزیزان به خون خفتۀ خودرابا چشمانی گریان و قلبهائی آزرده وداع می کردند ولی با این حال هفت تیربرای ما درسی بود جاودانی برای دشمنان ننگی ابدی. ما را بر آن داشت که بهشتی را-گر چه تاکنون ناشناخته است –قدری بشناسیم و به مقام والای این مرد الهی کمی پی ببریم با دشمن همانگونه که امام سجاد(ع) می فرماید احمق و نادان است وگرنه چرا آیت الله بهشتی را شهید کرد؟مردم شناخت کمتری از شهید بهشتی در زندگیش داشتند ولی پس ازشهادتش عنوان سرور شهیدان انقلاب گرفت و چه بجاست این لقب برای این سرور.  این بزرگمردی که تا آخرین روز حاضر نشد ازخودش دفاع کند.  و برای خداآنهمه ناسزاها وگستاخیها و بدزبانیها و جسارتها و بی احترامیها و دشنامهای دشمنان را بشنود وعلی وار سکوت کند.  چرا که او خود را به خدا فروخته بود و همۀ این دردها ورنجها با قلبی آکنده و لبریز از عشق به الله تحمل کرده وچنان تاب آورده که دشمنان را بهت زده و حیران سا خت، و اگراو را به شهادت نرسانده بودند همچنان ناشناخته میماند.  از یادمان نمی رود آن لبخند و تبسم شیرین که برلبان مبارکش نقش بسته بود، هنگامی که خبرنگار از او سئوال کرد چرا روز ۱۷ شهریور ۵۹ یاران رئیس جمهور (آن گمراهِ نفرین شدهِ غاصب) به شما آنهمه توهین و جسارت کردند؟در جواب فرمود:  لابد نظر لطفی بما دارند.  وحاضر نشد آن یاوه گویان از خدا بی خبر را نفرین کند.  این سرور شهیدان انقلاب صبر کرد وپایداری نمودواستقامت ورزید که هزاران چکامه و مقاله نمیتواند آن استقامت را ترسیم کند یا بسراید و تنها قرآن است که از او وامثال او تجلیل و تقدیر می کند آنگاه که می فرماید: “اِنَّ الَّذِینَ قَالوُا رَبُّنَا اللهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلَ عَلَیْهِمُ الْمَلَاِئکَهُ اَنْ لَا تَخَافوُاوَلَا تَحْزَنوُاوَابَشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتِی کُنْتُمْ توُعَدُونَ”(سوره فصلت-آیه۳۰)آنان که گفتند پروردگارما”الله”است وبراین ایمان پایدارماندند، فرشتگان برآنها نازل شوند ومژده دهندکه نهراسیدوافسرده نباشیدوشمارابه همان بهشتی که وعده دادندبشارت باد. استقامت درعین سختی بالذت است ودل پسند. پایداری گرچه رنج آوراست واندوه بارولی چون برای خداودرراه خدااست، برای مردان خداخوش است ودلخواه. اگراین دریای بیکران فضیلت وتقوی استقامت نداشت امام درباره اونمیفرمود: “بهشتی یک ملت بود برای ملت ما”درست است که اومظلوم زندگی کردومظلوم به شهادت رسیدولی بگفته امام خاری درچشم دشمنان بود. ومگرآنهامی تواننداین خاررابارفتن بهشتی وپیوستن به ملاءاعلی ازچشم خودخارج کنند؟!اگرنام بهشتی همچونام دشمنانش خاموش ویادش راازیادبرده بودنداین سخن حقیقت داشت ولی آن بی خردان بابه شهادت رساندن بهشتی عزیزیاداورابرای تمام نسلهادرتاریخ باقی گذاردند. وهمین جااست که روایت حضرت رسول (ص)تحقق می یابدکه همواره این دین بوسیله فاجرین(وفاسقین)تأییدمیشود. همینقدرکه ملت دشمن خودراشناخت باهرکه آن دشمن بیشتردشمنی کند،محبت ودوستی ملت بااوبیشترمی شود. بهشتی شهید شد ولی با شهادتش توانست به جامعه ما ایمانی پاک و یقینی بزرگ و تصمیمی آهنین و عزمی راسخ ووحدتی کامل واتحاد همگانی و استقامتی جاودان واحساسی دقیق و رفتاری خداگونه و خروشی ممتد و فریادی بلند ببخشد

یادی از شهید محمد منتظری:

سخن از محمد منتظری گفتن براستی دشوار است چرا که سخن هر چه زیاد و جامع باشد نمی تواند ابعاد شخصیت این تربیت شدۀ امام خمینی وفرزند خلف آیت الله العظمی منتظری را دربرگیرد. او دلباخته خدا وعاشق انقلاب و شاگرد راستین امام و پدر جنبشهای آزادیبخش و استاد انقلابیون و برادر تمام مستضعفین و محرومین والگو ئی از یک مجاهد با ایمان بود.  او در پیشبرد انقلاب همانگونه که امام فرمودند سر از پا نمی شناخت وبیش از۲۰ساعت در شبانه روز به فعالیت و حرکت مداوم وبی وقفه مشغول بود.  اوعقیده داشت باید ساعتهای خواب وآسایش را به هر نحو کم کرد وبه فعالیت پرداخت.  او می گفت: “ما عمر زیاد نمی کنیم چون دشمن فراوان داریم، بنابراین باید هر چه میتوانیم از اوقات زندگی خود رابیشتر درخدمت انقلاب و امت اسلام صرف کنیم “و چه خوب فهمیده بود. دشمن تاب تحمل اورا نداشت و در کمین بود که او را از سر راه خود بردارد و با به شهادت رساندنش خواست نام اورا برباد دهد. و چه کور خوانده بود !محمد منتظری پس ازشهادتش چنان جلوه‌ای کرد که اگر در ایام حیاتش افراد معدودی اورا می شناختند امروز دنیا در برابر عظمت وشخصیت فوق العاده او سر تتعظیم فرود آورده است و دوستان همچنان از نور این آفتاب درخشان کسب نور می کنند و هدایت می جویند و استفاده میبرند و دشمنان همواره از خیره خیره نگریستن به این مور الهی کور می شوند و نابود می گردند و این شیوه مردان خداست که با دوستان مهربان و با دشمنان شدید و بی رحم “اَشِدَّاءَ عَلیَ الْکُفَّا ِررُحَمَاءِ بَیْنَهُمْ” و شهید محمد منتظری درحیات و پس از شهادت چنین بود. این مختصر گنجایش ذکر مبارزات اوچه در رژیم سابق وچه پس ازانقلاب را ندارد و این را باید تاریخ نویسان با دقت بررسی وتحلیل کنند ودر تاریخ ثبت نمایند ولی تنها چیزی که می توان گفت اینست که:  او دشمن درجه یک آمریکا حساب می شدو آنقدر درتضعیف خط آمریکا پس از انقلاب کوشید که یکی از نتایج آن بالا رفتن سطح آگاهی مردم وسپس تسخیر لانه جاسوسی بوسیله دانشجویان مسلمان پیرو خط امام بود.  آنقدردشمنان قسم خورده انقلاب از او صدمه دیدند که حتی تاب شنیدن سخنان او را هم نداشتند و با شایعه پراکنیها و تبلیغات مسموم بالاترین تلاش خود را در تضعیف روحیه او و در نتیجه دور نگه داشتن او از ملت کردند. با این حال میتوان گفت: او به جای ضربه خوردن، پایدارتر و با استقامت‌تر شد و حملات سهمگین خود را همچون گذشته بر پیکر پلید استعمار ودست نشاندگان وخود فروختگان آن باشدتی بیشتر وصلابتی افزونتر فرود آورد و جنایتها وخیانتهای آنان را بر ملا ساخت.  وگرچه خود در این راه رنج بسیار دید ولی با تلاشهای پی گیر خوددرخت دشمنی با آمریکا و درخت دوستی با مستضعفین را بار ووبارورتر ساخت و ما باید راه اورا دنبال کنیم ودر آبیاری این درخت کوشا باشیم. شاید بسیاری از مردم از بعد الهی محمد منتظری کمتر اطلاعی داشته باشند ولی آنانکه با او بودند و از نزدیک او را می دیدند بخوبی دریافته بودند که او تنها برای خداکار میکند ونظری جز بدست آوردن رضای خدا ندارد. یکی از دوستان میگفت: “شبی محمد منزل ما بود. نیمه شب گذشته بودکه حرکتی در دل شب مرا بیدار کرد. برخواستم ببینم چه خبراست؟در کنار آشپزخانه دیدم زیلوئی فرش شده وسری به سجده رفته است، ودر آن هنگام که چشمها خواب و صداها خاموش و سکون وسکوت کاملی فضا را پر کرده است، پردهء سکوت شب به آهنگ دلنشین مناجات و رازونیاز محمد منتظری باخدای خود، دریده شده وفضاراچنان روحانیت ومعنویتی بخشیده بود که مرا نیز منقلب کرد.  پس از نماز متوجه من شدو با ناراحتی گفت: (من نمی خواستم کسی از حالم با خبر شود ولی الان که سر من نزد تو فاش شد، رازی نیستم تا زنده ام با کسی در میان بگذاری )

 

یادی از شهید غلامحسین حقانی

بیش از چهل بهار از عمر پر برکتش نمی گذشت که بدست نوکران افتخاری شیطان بزرگ در فاجعه هفت تیر ۱۳۶۰در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی همراه دیگر یاران امام خمینی بشهادت رسید.  وی در سال ۱۳۳۵وارد حوزه علمیه قم شد و پس طی مقدمات وسطح و کسب علم و معرفت از محضر اساتید بزرگ حوزه موفق به حضور در حوزه درس امام خمینی گردید.  همگام با تحصیل، از تبلیغ و رفتن به میان مردم و استفاده از منبر ومحراب برای ارشاد و آگاه کردن مردم غافل نبود و در حال و هوای افکار و اندیشه های امام خمینی پرواز میکرد ومیگفت و می‌نوشت. با مؤسسۀ درراه حق همکاری نزدیک داشت وجزواتی را برای این مؤسسه تهیه میکرد درسال ۱۳۴۶کتاب” اسلام پیشرو نهضتها”  را تألیف ومنتشر نمود شهید دارای تألیفات دیگری هم هستند که منتشر نشده است. این روحانی مبارز نیز همچون دیگر همرزمان خود از شر ساواک در امان نبوده و بارها گرفتار این دژخیمان گشت در سال۵۴پس از باز گشت از مسافرت خارج (به عراق خدمت امام هم رفته بود)دستگیر وپس ازشکنجه های فراوانبه ۱۲سال زندان محکوم گردید. سرانجام با اوج گیری انقلاب از زندان آزاد شده ودر مسیر سرنگونی شاه و تشکیل جمهوری اسلامی به تلاش ادامه داد اسفند ۵۷ به نمایندگی امام روانه سیستان و بلو چستان و هرمزگان می شود و به ایفای نقش در این دو استان آشفته می پردازد و سپس به امام جماعت بندر عباس منصوب می گرددودر حل وفصل امور و شکل دادن به پایگاه هوائی و دریائی بندرعباس نقش بسزائی ایفا میکند. تاآنکه از طرف مردم به نمایندگی مجلس شورا انتخاب می شود ایشاندر سال ۵۹در شورای هماهنگ تبلیغات اسلامی و شورای عالی تبلیغات اسلامی مشغول به فعالیت شد فعالیت شد وعلاوه برکارهای شورای تبلیغات و مجلس شورای از تشکیل کلاس و تدریس نیز باز نماند و شبانه روز به تلاش مشغول بود. در۲۲بهمن ۵۹یک سفر تبلیغی به کشورهای یمن جنوبی وشمالی، عربستان سعودی،لبنان وسوریه نمود واهداف انقلاب اسلامی راتوجیه وتشریح کرد…. راهشان گرامی و راهشان مستدام باد.

 

19دسامبر/16

فقه

تحلیلی درباره شب قدر و بعض مسائل روزه

حجه الاسلام والمسلمین قدیری

بعد از حمد و سلام و درود بر همه انبیا و اولیا به ویژه پیغمبر ما و ائمه معصومین و سلام بر امام بزرگوار و امت شهید پرور و شهدا اسلام و همه مجاهدین فی سبیل الله، سلام بر میهمانان خدا، سلام بر کسانی که نفسهای آنان تسبیح و خواب آنها عبادت است.

سلام بر آنان که لیاقت دعوت خداوند را دارند و پذیرای آنند. سلام بر ماهی که روزهای آن بهترین روزها و شبهای آن بهترین شبهاست. سلام بر ماهی که در آن شب قدر هست که در فضیلت بالاتر از هزار ماه است  و در آن ملائکه و روح به تمام امور و تقدیرات به اذن پروردگارشان نازل می شوند. سلام بر کسانی که مهبط نزول این امور و تقدیراتند.

در زیارت معتبره حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام وارد است:

” اِرادَه الرَِبِّ فی مَقادیراُمُورِهِ تَهبِطُ اِلَیکُم و تَصدُرُ مِن بُیُوتِکُم “[۱]

یعنی اراده پروردگار در تقدیرات امور او به شما نازل می شود و از منزل های شما صادر می شود. گذشته از تعبیرات عجیبه ای که در زیارت جامعه نسبت به آنان دارد و این مضمون همان مضمون آیه شریفه سوره قدر است و انشاءالله اجمالاً بیان خواهد شد. و لذا سوره قدر می تواند بر وجود امام در هر زمان دلیل باشد که حضرتش مهبط اراده پروردگار در مقادیر امور و محل نزول ملائکه و روح به تمام امور است.

در سوره قدر نسبت نزول را به قرآن درشب قدر به صورت ماضی داده:

” اِنّا اَنزَلناهُ فی لَیبَهِ القَدرِ ”

یعنی ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم، ولی نسبت نزول ملائکه و روح را در این شب به صورت فعل مضارع بیان فرموده:

” تَنَزَّلُ المَلائِکَهُ و الرُّوحُ فیها بِاِذنِ رَبِّهِم مِن کُلِّ اَمرِ ”

یعنی ملائکه و روح در شب قدر باذن پروردگارشان به تمام امور نازل می شوند، و اهل ادب گفته اند اسناد فعل مضارع به خصوص در مثل این مورد که ظرف اسناد متکرر و مستمر است دلالت بر استمرار می کند. از این آیه به ملاحظه این که هر سال شب قدر دارد معلوم می شود که ملائکه و روح هر سال در شب قدر نازل می شوند. حال این سئوال پیش می آید که ملائکه و روح هر سال بر چه کسی نازل می شوند.

و گذشته از این که خود این جمله دلیل بر وجود امام در هر زمان هست، در روایات معتبره از معصومین (ع) هم اصل سئوال طرح شده و هم جواب این سئوال داده شده است و بیان شده که هر سال در شب قدر ملائکه و روح بر امام زمان نازل می شوند و تقدیرات بر وجود مبارکش عرضه می شود. سلام ما بر کسانی که قدر این روزهای عزیز و شبهای پرارزش را بدانند و خود را مجهز کنند و متوجه به خدا و منصرف از غیر او شوند و وقتی ماه رمضان می گذرد انسانهایی الهی و مورد غفران حق تعالی باشند و چنانچه در حدیث شریف است شقی و بد عاقبت کسی است که این ماه بگذرد و از غفران و آمرزش خدا محروم شود.

اینکه از فرصت استفاده می کنیم و قبل از ورود در بحث فقهی به ذکر روایاتی می پردازیم که مناسب است به آن توجه شود:

روایتی است از حضرت صادق (ع) که فرمودند: پدرم از پدرش از جدّش از رسول خدا (ص) نقل فرمود که حضرت فرمودند:

” مَن صامَ شَهرَ رَمَضان و حَفِظَ فَرجَهُ و لِسانَهُ و کَفّ اَذاهُ عن النّاسِ غَفَرَ اللهُ لَهُ ذُنُوبَهُ ما تَقَدَّمَ مِنْها وَ ما تَاخَّرَ و اَعتَقَهُ مُن النّارِ و اَحَلَّهُ دارَ القَرارِ و قَبِلَ شَفاعَتَهُ بِعَدَدِ رَملِ عالِجِ مِن مُذنِبِی اَهلِ التَّوحیدِ.”[۲]

یعنی کسی که ماه رمضان روزه بگیرد و دامن و زبان خودش را از گناه حفظ کند و خودش را از اذیت به مردم نگهدارد، خداوند تمام گناهان او را می آمرزد و او را از آتش جهنم آزاد و در بهشت وارد می کند و شفاعت او را نسبت به گناهکاران از اهل توحید قبول می‌کند. و روایت دیگر از حضرت باقر (ع) منقول است که فرمودند:

” اَنَّ اللهِ تعالی ملائکهً مُوکِّلینَ بالصّائِمینَ یَستَغفِرُونَ لَهُم فی یَومٍ مِن شَهرِ رَمِضانِ اِلی اخِرِهِ، و یُنادِونَ الصّائمینَ کُلَّ لَیلَهٍ عندَ اِفطارِهِم. اَبشِرُوا عبادالله فَقَد جِعتُم قُلیلاً و سَتَشبَعُونَ کثیراَ، بُورِکتُم و بُورِکُ فیکُم، حَتّی اِذا کانَ اخِرُ لَیلَهٍ مِن شَهرِ رَمَضانِ نادَوهُم ابَشِرُوا عباداللهِ فَقَد غَفَرَاللهُ لَکُم ذُنُوبَکُم و قَبِلَ تَوبَتَکُمفَانظُرُوا کَیفَ تَکُونُونَ فیما تَستانِفُون ” [۳]

یعنی خداوند ملائکه ای دارد که موکل به روزه داران  هستند و طلب آمرزش برای آنان در هر روز ماه رمضان می کنند. تا آخر ماه رمضان و هر شب وقت افطار روزه داران را ندا می کنند: که ای بندگان خدا بشارت باد شما را، گرسنگی کمی تحمل کردید و سیری بسیار در پیش دارید و چون شب آخر ماه رمضان فرا رسد روزه داران را ندا می کنند که ای بندگان خدا بشارت باد شما را خداوند گناهان شما را آمرزید و توبه شما را قبول کرد ببینید در آینده چگونه عمل خواهید کرد.

و روایت دیگر که ذکر آن را مناسب می بینیم روایتی است راجع به حکمت جعل روزه که چرا خداوند روزه را واجب کرده و آن صحیحۀ هشام بن الحکم است که از حضرت صادق (ع) از علت روزه سئوال کرد و حضرت فرمود:

” اِنَّما فَرَضَ اللهُ الصیام  لِیَستَوِیَ بِهِ الغَنِیُّ والفَقیر، و ذلک اَنَّ الغنیُّ لَم یَکُن لِیَجِدَ مَسَّ الجوعِ فَیَرحَمَ الفقیرَ لِاَنَّ الغنیَّ کُلَّما اَرادَ شَیئاً قَدََرَ عَلیه، فَاراداللهُ تعالی اَن یستوی بَینَ خَلقِه و اَن یُذیقَ الغَنیُّ مَسَّ الجُوعَ والالَمِ لِیرّقَ علی الضّعیفِ و یَرحَمَ الجائِعَ ” [۴]

یعنی خداوند روزه را بدین جهت واجب کرد که بین غنی و فقیر تساوی برقرار شود چون غنی و بی نیاز گرسنگی را نمی فهمد تا بر فقیر رحم کند چون غنی هر چه بخواهد بر آن قدرت دارد و لذا خداوند متعال خواست تا بین خلقش تساوی برقرار کند و اثر و درد گرسنگی را به شخص غنی بچشاند تا بر ضعیف رقّت کند و بر گرسنه رحم نماید.

و چه نیکو توجه خداوند متعال به بندگانش از این حدیث ظاهر می شود که حتی روزه را برای این جعل فرموده که قدرتمندان به فکر بیفتند و ضعفاء از محرومیت به درآیند و این بالاترین وظیفه برای اشخاص قدرتمند است که فکر ضعفاء و محرومین جامعه باشند. همه اشخاص نمی توانند قدرتمند باشند و طبیعی است که در هر اجتماعی عده ای دارای قدرت و دیگران فاقد آن هستند، بر قدرتمندان است که به حال دیگران هم بیندیشند و در فکر رفع محرومیت ها و جبران ضعف های آنان نیز باشند.

و به مناسبت ماه مبارک رمضان سئوالاتی در نظر گرفته ام که با استدلالی اجمالی به جواب آنها بپردازم:

اول: از شبهای معروف به لیالی قدر کدام یک شب قدر بودن آن اقوی است ؟

دوم – کسانی که شغلهایی دارند که نمی توانند با داشتن آن شغل روزه بگیرند تکلیف آنها چیست ؟

سوم –  کسی که از روی علم و عمد روزه ماه رمضان را افطار کند، وظیفه شخصی او از قضاء و کفاره و حکم جزائی او در محکمه اسلامی چیست ؟

اما جواب سئوال اول: از مجموع روایات باب و ادله دیگر و بعض روایات خاصه می توان فهمید که شب قدر بیست و سوم ماه مبارک رمضان است.

نظر خوانندگان محترم را به بعض روایاتی که در این باب رسیده و کیفیت استدلال به آنها و بعد از آن به ادله مطلب جلب می کنیم:

موثّقه حسان بن مهران از حضرت صادق (ع):

” سَاَلتُهُ عن لَیلَهِ القَدرِ فَقالَ: اِلتَمِسْها فی لَیلَهِ اِحدی و عِشرینَ اَو لَیلهِ ثَلثٍ و عِشرینَ ” [۵]

از حضرت سئوال کردم از شب قدر فرمود: آن را در شب بیست و یکم یا بیست و سوم جستجو کن. از این حدیث شریف معلوم می شود شب قدر مردّد بین یکی از این دو شب است بنابراین شب نوزدهم نفی می شود و روایاتی که شب قدر را مردد بین یکی از سه شب نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم ذکر کرده نسبت به شب نوزدهم حل می شود و این شب از اطراف تردید خارج می شود مثل روایت حسان که گفت:

” سَالتُ اَباعبدالله (ع) عَنْ لَیلَهِ القدر قال اُطلُبُها فی تِسعَ عَشَرَهَ واحدی و عِشرینَ و ثلاثَ و عِشرینَ ” [۶]

از حضرت صادق (ع) سئوال کردم از شب قدر فرمود طلب کن آن را بین نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم.

وهر چند در روایات به طور ابهام و تردید شب قدر بیان شده و حتی در بعض احادیث فرموده اند:

” ما اَیسَرَ لَیلَتَینِ فیما تَطلُبُ ”

یعنی چقدر کم است دو شب برای عبادت در آنچه طلب می کنی که فضل شب قدر است. لکن به چند دلیل می توان فهمید که شب قدر همان شب بیست و سوم است که ذیلا به آن اشاره می شود.

  1. اعمال خاصه ای در این شب وارد شده مثل دو غسل که اهمیت و فضیلت این شب را بر شبهای دیگر کشف می کند.
  2. خواندن هزار مرتبه سوره قدر در این شب وارد شده که می تواند موید این باشد که شب قدر همین شب است.
  3. خواندن سوره دخان در این شب رسیده که اول آن سوره است:

” اِنّا اَنزَلناهُ فی لَیلَهِ المُبارَکَهِ ”

یعنی ما قرآن را در لیله مبارکه نازل کردیم، و لیله مبارکه همان شب قدر است چنانکه سوره قدر دلالت دارد که قرآن در شب قدر نازل شده است.

  1. بعض روایاتی که شب قدر را در سه شب ذکر کرده مثل روایت زراره امضاء تقدیرات را درشب بیست و سوم ذکر نموده و روایت زراره این است:

” قالَ اَبوعَبدِاللهِ (ع): التَّقدیرُ فی لَیلهِ تِسعَهَ عَشَرَ و الاِبرامُ فی لیلهِ اِحدی و عِشرینَ و الاِمضاءُ فی لَیلهِ ثَلثٍ و عِشرینَ.” [۷]

حضرت صادق (ع) فرمودند تقدیر در شب نوزدهم می شود و در شب بیست و یکم محکم و مهیای برای امضاء می شود و امضاء و گذشتن تقدیرات در شب بیست و سوم است. و چون معلوم است که شب قدر یک شب بیشتر نیست معلوم می شود که این شب همان شب امضاء تقدیرات یعنی شب بیست و سوم است.

 

روایت سفیان بن السط – قال:

” قُلتُ لِاَبی عبدالله (ع) اللّیالی الَّتی یُرجی فیها مِن شهر رمضانِ فقال ” تِسعَ عَشَرَهَ و اِحدی و عِشرینَ و ثلاثَ و عِشرینَ. قُلتُ فَاِن اَخَذَت اِنساناً الفَترَهُ اَو مَاالمُعتَمَدَهُ علیه مِن ذلک. فقال ثَلثَ و عِشرینَ ” [۸]

حضرت فرمود شبهایی که در آنها امید می رود که شب قدر باشد نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم است. سفیان گفت اگر کسی معذور باشد به کدام اعتماد کند. حضرت فرمود: بیست و سوم.

  1. قصه شخصی به نام جهنی که از حخضرت باقر منقول است که فرمود:

” اِنَّ الجَهنیُّ اَتَی النَّبیََّ (ص)، فقال یا رَسول الله اِنَّ لی اِبِلاً و غَنَماً و غُلُمهً ( عَمَله ) فَاُحِبُّ اَن تَامُرَنی بِلیلهِ اَدخُلُ فیها فَاشهَدُ الصَّلاهَ و ذلک فی شهر رمضان، فَدَعاهُ رسول اللهِ فَسارَّهُ فی اُذُنِهِ فکان الجُهنیُّ اِذا کانَ لیلهَ ثلاثٍ و عِشرینَ دَخَلَ بِاِبِلِه و غَنَمِهِ  و اَهلِهِ الی المینهِ.”[۹]

جهنی خدمت پیغمبر اکرم رسید و عرض کرد من شتران و گوسفندان و کارگرانی دارم، دوست دارم که یک شب در ماه رمضان معین فرمائی تا من به نماز حاضر شوم. حضرت در گوش او مطلبی را سری فرمودند بعدا جهنی شبهای بیست و سوم ماه رمضان با شتران و گوسفندان و کارگرانش وارد مدینه می شد. و به جز اینها روایات دیگری هم هست.

از این ادله اطمینان حاصل می شود که شب قدر شب بیست و سوم ماه رمضان است.

و اما جواب از سئوال دوم: و آن تکلیف کسانی که در ماه مبارک رمضان شغلی دارند که با آن شغل نمی توانند روزه بگیرند مثل دروگری که اگر بخواهد درو کند و روزه بگیرد طاقت ندارد و از شدت گرما نمی تواند روزه بدارد. یا کسی که در جبهه جنگ اگر بخواهد فعالیتهای جنگی داشته باشد و روزه بگیرد قدرت ندارد و مثالهای دیگر. این اشخاص چند دسته اند: یک دسته آنها که می توانند و جایز است عملی که منافات با روزه دارد را ترک کنند مثل دروگر بتواند دروگری نکند و روزه بگیرد و در زندگی به زحمت و مشقت نیفتد، این اشخاص باید روزه بگیرند و حق ندارند به خاطر کار روزه را افطار کنند و اگر نمی توانند جمع بین کار و روزه کنند کار را ترک کنند و روزه بگیرند زیرا وجوب روزه برای این شخص هیچ گونه مزاحمی ندارد.

دسته دوم: آنها که اگر بخواهند کار را ترک کنند در زندگی به مشقت می افتند بنابراین لازم نیست کار را ترک کنند ولی حق ندارند از همان اول روزه را افطار کنند چون اول وقت روزه مزاحمی ندارد وقتی روزه بر آنها حرجی شد و به مشقت افتادند می توانند افطار کنند چون لازم نیست کار را ترک کنند و خود را به مشقت بیندازند ولازم نیست روزه را ادامه دهند چون فعلا دارای حرج و مشقت است.

دسته سوم: کسانی که عمل منافی روزه بر آنها واجب است مثل کسانی که در جبهه مستقر هستند و لازم و واجب شرعی است برآنها که فعالیتهای جنگی داشته باشند اگر این اشخاص نتوانند هم روزه بگیرند و هم به واجبشان عمل کنند در صورتی که واجب اهم باشد مثل جنگ، باید روزه را افطار کنند چون مزاحمت بین دو تکلیف اهم و مهم است و برای عمل به تکلیف اهم باید تکلیف مهم مخالفت شود ولی در این صورت هم از همان اول حق ندارند روزه را افطار کنند بلکه وقتی مزاحمت واقع شد که در بین روز نتواند جنگ کند و روزه باشد می تواند روزه را افطار کند. و ناگفته نماند که این بیان مربوط به کسانی است که در جبهه مسافر نباشند مثل اینکه قصد ده روز در یک محل کرده باشند و الا مسافر در هر صورت نباید روزه بگیرد.

و اما جواب از سئوال سوم: یعنی  وظیفه شخصی و حکم جزائی کسی که از روی علم و عمد روزه ماه مبارک رمضان را بدون عذر افطار کند بر چنین شخصی واجب است قضای روزه و کفارۀ آن که اگر افطار به حرام نباشد ( مانند خوردن چیزی که اگر روزه نبود خوردنش حرام نبود )، یکی از سه چیز است: بنده آزاد کردن یا شصت مسکین اطعام کردن یا شصت روز روزه گرفتن و اگربه حرام باشد ( مانند خوردن چیزی که اگر روزه نبود هم خوردنش حرام بود) کفاره جمع است که هم باید بنده آزاد کند وهم شصت مسکین اطعام نماید وهم شصت روز روزه بگیرد.

علاوه بر قضا و کفاره اگر نزد حاکم شرع ثابت شود که شخص بدون عذر روزه ماه رمضان را افطار کرده حاکم  او را تعزیر می کند. اگر مرتبه دوم مرتکب این جرم شد بار دیگر او را تعزیر می کند و اگر مرتبه سوم بعد از دو تعزیر مرتکب شد کشته می شود و بنابر بعض اقوال باز تعزیر می شود و بعد از مرتبه چهارم  کشته می شود.

دلیل ثبوت قضاء گذشته از ضرورت فقه تعبیرات وارده در ادله مفطرات و ادله ای که حکم قضای ماه رمضان را بیان می کند که تفصیل آنها ضرورتی ندارد و دلیل ثبوت کفاره و خصال آن روایات بسیاری است که از جمله آنها صحیحه ابن سنان است:

 

“عَنْ اَبِی عَبْدِالله(ع) فِی َرجُلٍ اَفْطَرَ مِنْ شَهِْررَمَضان مُتَعَمِّدًا یَوْمًا وَاحِدًامنْ غَیِْرعُذٍْرقَالَ(ع): یَعْتِقُ نَسَمَهً اَوْ یصُومُ شهرَ مُتتابِعینِ اَوْ یُطْعِمُ سِتِّینَ مِسْکِینًافَِانْ لَمْ یَُقْدِرْیَتَصَدَّقُ بِمَا یُطِیقُ”[۱۰]

 

ابن سنان از حضرت صادق(ع) نقل میکند درباره مردی که بدون عذریک روز روزه ماه رمضان را عمدا افطار کرد حضرت فرمود: بنده آزاد کند یا دو ماه پیدرپی روزه بگیرد یا شصت مسکین اطعام کند و اگر قدرت ندارد هر مقدار میتواند صدقه دهد. و اما دلیل کفاره جمع باافطار حرام روایت حضرت رضا(ع)است که در آن این جمله ذکر شده: “اَوْ اَفْطَرَ عَلَی حَراٍم فِی شَهِْررَمضان “فَعَلَیْهِ ثَلَاثُ کَفّاراتٍ”[۱۱] و روایت از جهت سند بحث مفصلی دارد که در محلش ذکر شده ودر هر صورت این روایت دلیل مسأله است.[۱۲] واما دلیل تعزیر حاکم شرع چنین مجرمی راکه روزه ماه مبارک رمضان را بدون عذر افطار کرده صحیحه برید عجلی است که از حضرت باقر(ع) سئوال کرد:

“عَنْ رَجُلٍ شَهِدَ عَلَیْهِ شُهُودٌ اَنَّهُ اَفْطَرَ مِنْ شَهِْرَرمَضانِ ثَلَا ثَهَ اَیًّامٍ.  قَالَ(ع)  یُسْألُ هَلْ عَلَیْکَ مِنْ اَفْطاِرکَ فِی شَهِْررَمَضانَ اِثُمٌ فَاِنْ  قَالَ لَا،فَاِنَّ عَلَی الْامَامِ اَنْ یقتُلهُ وَ اِن قالَ نعَمْ، فَانَّ عَلَی الامامِ انْ یُنْکِهَهُ ضَرْبًا.  “[۱۳]

از حضرت سئوال کرد درباره مردی که شهود بر او شهادت دادند که سه روز از ماه رمضان افطار کرده، حضرت فرمود از اوبپرسند آیا این کار را گناه میداند.  اگر گفت نه امام او را می کشد واگر گفت بلی بر امام است که اورا تعزیرکند.  معنای این حدیث این است که اگر مجرم این افطار راحلال بداند کشته میشود والا تعزیر میشود. وگر چه در حکم بتعزیرروایت مطلق است ولی روایت دیگر درباره بعضی از مفطرات بیست وپنج شلاق ذکر کرده و ظاهر این است که تجاوز از موردش بدون دلیل است واختیار کیفیت تعزیر با حاکم شرع است و اگر جرم بعداز تعزیراول دو مرتبه تکرار شد بار دیگر تعزیر ثابت است وبعد از آن اگر مرتبه سوم تکرار شد مجرم کشته میشود و دلیل مسأله،  گذشته از شهرت بین فقهاء موثقه”سماعه”است:

“سَألْتُهُء عَنْ رَجُلٍ اُ خِذَ فِی شَهِْررَمضانَ وَقَدْ اَفْطَرَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ وَقَدْ رُفِعَ اِلیَ الْامَامِ ثَلاثَ مَرَّاتٍ قال(ع) یُقتَلُ فِی الثَّاِلثَهِ”. [۱۴]

سماعه میگوید از حضرت سئوال کردم (معلوم است که از امام معصوم سئوال کرده چون سماعه چنین مطلبی راازغیر امام نقل نمیکند )از مردی که دستگیر شد و سه مرتبه روزه را افطار کرده بود ودر هر سه بار او را نزد امام (حاکم شرع)بردند حضرت فرمود مرتبه سوم کشته میشود. وباید معلوم باشد که حکم قتل درصورتی است که قبل ازآن دو تعزیر شده باشد والا تنهاسه مرتبه افطار موجب قتل نیست.  و بعض علماء فرموده اند که قتل بعد ازتکرار جرم در مرتبه چهارم است و روایت مرسله ای هم برآن هست و البته احتیاط بسیار خوب است که حتی الامکان بخصوص درد ماء و نقوس مراعات آن لازم است.  ازخداوند تعالی توفیق نیل بفیوضات ماه مبارک رمضان و شبهای قدررا مسألت داریم. والحمدلله رب العالمین

 

  1. مشایخ ثلاثه ( کلینی و شیخ طوسی و شیخ صدوق ) رحمهم الله این زیارت رانقل نموده اند بلکه مرحوم شیخ صدوق در کتاب من لا یحضره الفقه فرموده: برای این کتاب این زیارت را انتخاب کردم زیراکه آن باعتبار و روایت اصح زیارت است نزدمن و فرموده همین زیارت مارا کافی و وافی است.
  2. وسائل ج ۷ ص ۱۷۴ روایت ۸٫
  3. وسائل ج ۷ ص ۱۷۶ روایت ۱۰٫
  4. وسائل ج ۷ ص ۲ روایت ۱٫
  5. وسائل ج ۷ ص ۲۵۸ روایت ۱
  6. وسائل ج ۷ ص ۲۶۳ روایت ۲۱
  7. وسائل ج ۷ ص ۲۵۹ روایت ۲
  8. وسائل ج ۷ ص ۲۶۱ روایت ۸
  9. وسائل ج ۷ ص ۲۶۲ روایت ۱۶

[۱۰] -وسائل ج۷ص۲۸روایت۱٫

[۱۱] -وسائلج۷ص۳۵روایت۱٫

[۱۲]-زیرا اولاً اصحاب به روایت عمل کرده اند و درصحت روایات کفایت می کند که فقهاء اسلام که در شناخت احکام  اسلام ومدارک آن تخصص دارندروایتی را به عنوان مدرک حکمی قبول کنند وبر طبق آن فتوا دهند. و ثانیاً اشکالی در این روایت نیست مگر از جهت عبدالواحدبن عبدوس وعلی بن محمدبن قتیبه که جماعتی فرموده اند وثاقت ایشان ثابت نشده است وبهمین دلیل طریق مرحوم صدوق بفضل بن شاذان را رد می کنند زیرا این دو نفر در این طریق هستند لکن قرائنی هست که از مجموع آن وثوق واطمینان بوثاقت این دو نفر حاصل می شود ولذاهم این روایت که مورد بحث ما است معتبر است و هم طریق مرحوم صدوق بفضل بن شاذان: واما قرائن نسبت بعبدالواحدبن عبدوس:

۱-ایشان از مشایخ صدوق هستند که مرحوم صدوق بلاواسطه از ایشان نقل روایت فرموده اند واین مطلب به مکرراً درروایات دیده شده است. بخصوص که در بعض مواردمرحوم صدوق بعد از ذکر نام اوفرموده است رضی الله عنه که معلوم است مورد علاقه صدوق بوده  کهبرای او طلب رضایت خداوند نموده است.

۲-مرحوم صدوق درکتاب عیون الاخبار روایتی رااز سه طریق نقل فرموده  که یکی از آنها از طریق عبدالواحدین عبدوس است و بعداز نقل این روایت صدوق فرموده اندوحدیث عبدالواحدبن عبدوس عندی اصح و ظاهر این عبارت شهادت صدوق است بصحت روایت از جهت وثاقت راوی.

۳-صدوق درآخر جلداول عیون الاخبار فرموده است که آنچه راشیخ او محمدبن الحسن بن الولید تصحیح نکرده باشد درتصنیفاتش نقل نمی کند پس از نقل این روایت معلوم میشود مورد تصحیح محمدبن الحسن بن الولید است واین شهادت ااست باینکه عبدالواحدنزد محمدبن الحسن موثق است.  واما قرائن نسبت به علی بن محمدبن قتیبه:

– ۱-شیخ طوسی دربارۀ او فرموده است انه تلمیذ الفضل بن شاذان النیسابوری فاضل واین عبارت مدح ایشان است.

۲-نجاشی در حق او فرموده است: علیه اعتمد ابو عمرو الکشی فی الرجال،پس بشهادت نجاشی ایشان مورد اعتماد کشی است که از رجالیین معروف است و خود این تعبیر ازنجاشی مدح نجاشی است ازاو.

۳-اعتماد کشی بر اوست و اضافه کرده است درباره او که انه صاحبالفضل بن شاذان وراویه کتبه له. واین قرائن هرچند بعض آنها بتنهائی دلیل بروثاقت راوی نیست ولی از ملاحظه مجموع آنها اطمینان حاصل میشود باعتبار این دونفر و اعتبار روایاتی که نقل می کنند وهر چند این مباحث ازحوصله نشریه و مجله خارج است لکن چون بعض برادران خاستند که در جهات تخصصی سطح مقاله بالاترباشد اشاره‌ای بسند این حدیث کردیم که البته از آن مطلب کلی تری استفاده میشود که اهمیت آن کم نیست وآن صحت طریق مرحوم صدوق بفضل بن شاذان است واز موقعیت استفاده میکنیم که بعض روایاتی راکه مادرمقاله ها باسم روایت نقل میکنیم از جهت سند تمام نمیدانیم لکن دراستفاده های فقهی بآنها استناد نمی کنیم و نقل آن درموردی است که مربوط  با ستنباط حکم فقهی نیست و فقها هم دراین مورد مسامحه را تجویز میکنند  واین قبیل روایات را نقل میفرمایند.

[۱۳] -وسأئل ج۷ص۱۷۸روایت۱٫

[۱۴] وسائل ج۷ص۱۷۹روایت ۲٫

19دسامبر/16

قوانین کیفری در اسلام

قسمت پنجم

محارب

حجهالاسلام والمسلمین موسوی تبریزی

دادستان کل انقلاب اسلامی

عنوان دوم از عناوینی که دادگاههای انقلاب اسلامی در محاکمه مجرمین موردتمسک قرار میدهند عنوان محارب است که از طرف شرع مقدس اسلام کیفرهای متفاوتی برای محارب تعیین شده است.  قبل از اینکه وارد مسئله محارب بشویم، بلحاظ اینکه درسلسله مقالات ما جزای محارب اولین حدی است که درباره آن بحث می‌کنیم لازم است که درمقدمه مطالبی را متذکر شویم:

۱-حکمت اجرای حدود وتعزیرات وکیفرهای اسلامی و منافع آن درجامعه مسلمین: از امام باقر(ع)  نقل شده است که “حَدٌّ یَقَامُ فِی الْاَرْضِ أزْکَی فِیهَا مِنْ مَطَرٍ اَرْبَعِینَ لَیْلهٍ وَ اَیَّامِهَا”(وسائل الشیعه ج۱۸ ص۲۰۸خبر۲)حنان بن سدیر می گوید امام باقر فرمودند: یک حدالهی که بوسیله آن مجرمی در روی زمین کیفر می شود برای پاکسازی وحیات جامعه و تزکیه آن از چهل شبانه روز باران بهتر ومفیدتراست.

“یَحْیَی الْارْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا”

(زنده می کند خداوند زمین را پس از مردنش)فرمودند:

“لَیْسَ یُحْیِیهَا بَا لْقَطْرِ وَلَکِنْ یَبْعُثُ اللهُ رِجَالًا فَیُحْیَونَ الْعَدْلَ فَتَحْیَ الْارْضُ لِاِحْیَاءَ الْعَدْلِ وَالْاِقََامَهُالْحَدِّ فِیَهِ اَنْفَعُ فِی الْاَرْضِ مِنَ الْقَطْرِاَرْبَعِینَ صَبَاحًا”(وسائل ج۱۸ ص۳۰۸ خبر۳)

یعنی مراد این نیست که خداوند با قطرات باران زمین را زنده میکند لکن منظور این است که پروردگار مردان بزرگی رابرانگیخته میکند و آنان عدالت وآثار آنرا در روی زمین احیاء می کنند وزمین با احیاء عدالت زنده میشود و یقینا اجرای حدوددر روی زمین از چهل روز متوالی باران مفیدتر وبارورتر است. از رسول الله(ص) نیز نقل شده است که فرموده اند:

“سَاعَهُ اِمَاٍم عَاِدلٍ اَفْضَلُ مَنْ عِبَادَهِ سَبْعِینَ سِنَه وَ حَدٌّ یُقَامُ لِلَّهِ فِی الْاَرْضِ اَفْضَلَ مِنْ مَطَر اَرْبَعِینَ صَبَا حًا”(وسائل الشیعه ج۱۸ص۳۰۸خبر۵)

یک ساعت حکومت امام و رهبر عادل (که عدالت را در روی زمین میگسترد و احکام حیات بخش اسلام رابا اجرا می گذارد و مردم را باالهام ازقرآن رهبری میکند) از عبادت هفتاد سال بهتر است و یک حدی که درروی زمین اجرا میشود از باران چهل روز برتر است و امثال این روایات در فوائد و فضیلت اجرای حدود الهی و آثار آن درجامعه ودر خصوص فرد مجرم بسیار زیاد است.  ما یک روایت نیز دربارهء فائدهء اجرای حد در خصوص مجرم نقل می کنیم و سپس به توضیح مطلب می پردازیم:

“عَنْ حَمْرَان قَالَ: سَأَلْتُ اَبَا جَعْفَرٍ(ع) عَنْ رَجُلٍ اُقِیمَ عَلَیْهِ الْحَدُّ فِی الدُّنْیَا اَیْعَاقَبُ فِی الْاَخِرَهِ؟فَقَالَ: اللهُ اَکْرَمُ مِنْ ذَلِکَ”(وسائل الشیعه ج۱۸ص۳۰۹خبر۷)

حمران می گوید از امام باقر(ع)سئوال کردم کسی که درباره او حد الهی اجرا شده است و دردنیا به کیفر گناه خود رسیده است آیا در روز قیامت نیز مجازات میشود ؟حضرت فرمودند: خداوند بزرگتر و مهربان‌تر از این است دوباره زور قیامت او را مجازات کند پر واضح است که وقتی جزایی اعمال بد وگناهان درروزقیامت بوسیله اجرای حد در دنیا ساقط شود چقدر به نفع خود مجرم است چرا که مجازات دنیوی محدودو ناچیز است درحالی که عقاب اخروی ابدی و نامحدود ودردناک است. توضیح مطلب: اسلام دو راه را برای تزکیه وپاکسازی مجامع انسانها و اصلاح آنان از آلودگیها و پلیدیها پیش گرفته است. یک راه که نسبتا دراز مدت است راه ارشاد و تعلیم انسانها و تربیت آْنان با اعتقادات و اخلاقیات اسلامی و تقویت ایمان وتقوی درقلوب مسلمین تا بوسیله ایمان قوی و تقوی وخوف از عقاب اخروی دنبال گناهان وآلودگیها نروند واز ظلم وزوروخیانت اجتناب کنند.

قرآن کریم درآیات متعددی هدف وحکمت وارسال واعزام انبیاءرا همین مسئله ذکر کرده است و در آیه شریفه ۱۶۲سوره آل عمران میفرماید:

“لَقَدْ مَنَّ اللهَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ اِذْ بَعَثَ فِیِهمْ رَسوُلًامِنْ اَنْفُسِهُمْ یَتْلوُا عَلَیْهِمْ آیَهوَیُزَکِیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَاِنْ کَانوُامِنْْ قَبْل لَفِی َظلالٍ مُبِین”

خداوند منت نهاد بر مسلمین که از خود آنان رسولی را مبعوث نمود که بخواند برای آنها آیات الهی را و پاک سازی کند قلوب و اجتماع آنان را و تعلیم دهد کتاب و دانش های محکم را برای آنان اگر چه قبلاً در گمراهی آشکاربودند.

وهمینطور آیه۱۲۹سوره بقره که حضرت ابراهیم دردعای خویش در زمان بنای کعبه از خداوند میخواهدومیگوید:

رَبَّنَا وَبْعَثْ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلوُا عَلَیْهِمْ آیَاتُکَ وَ یُعَلِّمُهُمْ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَوَیُزَکِّیهِمْ اِنَّکَ اَنْتَ الْعَزِیزُالْحَکِیمُ”

وآیه شریفه ۱۵۷سوره اعراف که در تعریف پیامبر اسلام وبرنامه‌های ارشادی وو اصلاحی ایشان چنین می فرماید:

“اَلَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ االنَّبیَّ اَلْأُمِّیَ الَّذِی یَجِدوُنَهُ مَکْتوُبًاعِنْدَهُمْ فِی التَّوْرَاهَ وَالْإِنْجِیلَ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَیَْنْهَهُمْ عَنَ الْمُنْکَرِ وَ یَحِلُّ لَهُمْ الطَّیِّبَاتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ اَصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ”

آنان که پیروی می کنند از پیامبر ورسولی که امی است(مکتب ندیده و درس نخوانده ویا اهل ام القری یعنی مکه است)،کسی که اوصاف اورا درکتابهای آسمانی تورات وانجیل خوانده‌اند و شناخته اند،آنان رابه پاکترین وبهترین عملها، راهها و انتخابها هدایت می کند و وادار میسازد و از زشتی ها و فسادها و مضرات اجتماعی و فردی نهی مینماید و پاکیهارا برای آنان حلال و پلیدیها و فسادها را حرام میکند و زنجیرهای اسارت از هر نوع که باشد از پشت آنان بر می‌دارد و آنان رااز محاصره قدرتهای شیطانی طاغوتیان و زنجیر هواهای نفسانی درنده و غرائز سرکش نجات می بخشد. و روایت و آیات زیادی که در این زمینه وارد شده است بعلاوه رفتار و روش خود رسول الله و ائمه اطهار (ع) که همگی دلالت میکند بر اینکه: مرحله اول و اصیل در اسلام و اهداف و روشهای اولیاء خدا اصلاح مردم و پاکسازی جوامع بشری بوسیله ارشاد وتعلیم وتربیت است و از این طریق است که انسانها می توانند سیر تکاملی الهی خود را بپیمایند وبر نفس وغرائز خود غالب آیند وریشه ظلم وفساد و زورگوئی و قدرت نمائی قدرت طلبی و استثمار و استعمار برچیده شود ونه‌ تنها مردم بسوی گناه نروند که از ارتکاب گناه نزد وجدان خود شرمنده باشندو احساس ناراحتی وشرم وخجلت کنند. ما با یک سیر مختصر در حالات اصحاب رسول الله و ائمه اطهار (ع) میبینیم که اصحاب خاص آنان، آنچنان ساخته شده بودند که بسوی گناه نمی رفته و آلوده نمی شدند و اگر احتمالا یک از آنها لغزش پیدا میکرد و به گناه آلوده می شد، خواب راحت نداشت تا اینکه خودرا به پیشگاه رسول الله و یا امیر المؤمنین(ع)  معرفی کند واعلام کند و اعتراف نماید که مرتکب گناهی شده است واز مولی درخواست مجازات کند و کیفر الهی را ببیند و سنگینی حد الهی را در بدن خود احساس کند تا راحت شود واز شرمندگی و خجلت وجدان خود نجات پیدا کند و لذا بیشترین وقت ائمه اطهار(ع) و رسول الله صرف ارشاد و تعلیم مردم می شد وروایات ماازترغیب وتشویق مردم برای یاد گیری وتعلیم وتربیت وتزکیه نفس و تهذیب آن و مجاهدت باهواهای نفسانی وایجاد رابطه مستقیم با خداوند در تمامی حالات برای جلو گیری از گناهان فراوان است.

راه دوم که راه کوتاه مدت نیز هست. مجازات وکیفر دادن مجرمین است که از این طریق جلوی هوسرانان وزورمندان واستثمارگران وکسانی که با ارشاد قابل اصلاح نیستند باید گرفت وگرنه همین افراد فاسد اگر خود را در جامعه ببینند و دربرابر اعمال قدرت و ظلم وخیانت وفحشاءومنکر آنها سدی نباشد و مجازات نشوند طغیان می کنند و به اشاعه فحشاء و منکر در جامعه مشغول می شوند و جلو ارشاد و اصلاح مردم را هم از طریق اعمال زور و قدرت و هم از طریق ترویج فحشاء و منکر می گیرند و مردم ارشاد نشده تا را دعی در برابرخود نبینند طبق خواسته غرائز نفسانی خود به سوی گناه کشیده میشوند، همانگونه که در زمان حکومت ستمشاهی پهلوی بر همگان روشن شد که اکثریت جامعه ما آلوده شدند وافراد صالح اگر میخواستند ارشاد واصلاح کنند،موانع ایجاد می کردند و جلوی اصلاح را میگرفتند ودر مقابل تمام امکانات مادی وفرهنگی وتبلیغی را در اختیار فسادگران برای ترویج فحشاءو منکر می گذاشتند: روزنامه ها ومجلات ورادیو و تلویزیون هنرپیشگان خود فروخته و مزدو از داخل وخارج، سینماها و تآترها، وحتی کتب داستان ورمانها، قلمزنها، مدیحه سرایان، شعرا و طنز نویسها، همه وهمه بجز درصد ناچیزی در اختیار مترفین و طغیانگران وفساد گران قرار گرفته و برای ترویج فساد ومنکرکوشیدند وکار را بجائی رساندند که کثیفترین وبی شرمانه‌ترین عمل را در ماه مبارک رمضان سال ۵۵ در شیراز در ملاء عام از هنر پیشگان سیاه پوست آفریقا به نمایش گذاشتند و با کمال وقاحت وبی شرمی اسم آنرا هنر اصیل انسان ویا اصیل ترین هنر انسان نامیدند و بنام فرهنگ وهنر در برابر ملت ما به نماش گذاشتند و با کمال تأسف که بجز عده کمی از علمای بزرگ،آنانکه امروز احساس مسئولیت کرده و در برابر جمهوری اسلامی توطئه میکنند و نق میزنند آن روز لب تکان نداده و گویا آبی از آب تکان نخورده به نماز و روزه وتدریس در حوزه مشغول شدند و در ماه مبارک رمضان گناه به آن بزرگی در دیدگاه آقایان انجام گرفت ودم بر نیاوردند. و سرانجام اگر حدود الهی اجراءشود و مجرم به کیفر خود برسدو توأم با مجازات مجرم، فرهنگ صحیح اسلام در جامعه رشد پیدا کند و مردم تبلیغ و ارشاد بشوند، آن افرادی که آلوده نشده ولی استعدادآلودگی دارند بسوی گناه نمی روند وارشاد وتبلیغ میتواند درقلوب پاک وغیر مسموم آثار خود را بگذارد پس  با اجرای حدود الهی نقطه های سیاه و فاسد قلبهای پاکسازی و قلوب برای اصلاح آماده میشودو جامعه با اجرای دقیق مجازات و کیفرهای اسلامی، راه مستقیم وتکامل خود را طی می کندو اینجاست که معنای کلمات ائمه معصومین (ع) روشن می شود که اجرای یک حد از باران چهل شبانه روز در جامعه بارورترومفیدتر است و مارا دراینجا به همین مقدارکفایت می کنیم وآثار اجتماعی وروانی اجرای حدود دربارۀ خود مجرم و کسانی که اجرای حد را مشاهده میکنند بسیار زیاد و بحث طولانی دارد که امید است خوانندگان گرامی خود به تحقیق وبرسی بپردازند.

 

دوم: تعریف حد وتعزیر

حد در لغت به معنای منع ومانع شدن است وبه اعتبار اینکه با اجرای حدود وکیفرهای اسلامی از گناه در جامعه منع میشود و برای گناه کار اجرای حدود مانع بحساب میآید وکیفرهای خاصی را که از طرف شارع مقدس اسلام کمیت وکیفیت آنها در مقابل جرائم خاص مشخص شده وتعیین گشته است در اصطلاح فقها وروایات، بر آنها حد اطلاق شده است مانند: حد محارب، زنا، لواط، ارتداد سرقت، شرب وخمروقذف وغیره.  تعزیر: در لغت بمعنای تأدیب، منع کردن کمک و یاری نمودن و با شدت زدن است و باعتبار اینکه بااجرای کیفرهای اسلامی انسانهای مجرم تأدیب می شوندواز گناهان اجتناب میکنند وبه نابودی گناه  در جامعه میکند و سرانجام مجرم بسزای عمل خود میرسد مجازات آن قسم از گنا هانی که در شرع مقدس اسلام از نظر کمی و کیفی مشخص و تعیین نشده است بلکه تعداد و کیفیت آنرا بعهده حاکم شرع گذاشته است تعزیر نامیده میشود که بسیاری از گناهان اینگونه است.  سوم: در شرع مقدس اسلام تمام جرائم وگناهان اعم از کبیره وصغیره مجازات وکیفر دارد.  اگر حد مخصوصی مشخص شده است که همان اجرا می شود و گرنه بحکم حاکم شرع و با تعیین او کیفر میشودوگرنه بحکم حاکم شرع با تعیین او کیفر میشود.

“عَنْ اَبِی عَبْدِاللهِ(ع)  قَالَ: قَالَ رَسوُلُ اللهِ(ص): اِنَّ الله عَزَّوَجَلَّ جَعَلَ لِکُلِّ شَیءٍ حَدًّا وَ جَعَلَ عَلیَ مِنْ تَعَدِّی حَدًّا مِنْ حُدوُدِاللهِ عَزَّوَجَلَّ حَدًّا مَا دُونَ الْأَرْبَعَهِالشُّهَدَاءمَسْتوُرَا عَلیَ الْمُسْلِمِینَ”(وسائل الشیعه ج۱۸ص۳۱۰خبر ۲)

امام صادق(ع) نقل میکند که رسول الله فرمودند: خداوند برای هر جرمی حدی معین فرموده است و برای هر کسی که از حدود الهی تجاوز کند حدی معین کرده است و در زنا کمتر از شهادت را خواسته است که از اطلاع مسلمین مخفی و پوشیده نگاه داشته شود.

و همچنین به روایات اول وسوم وپنجم باب ۲-ابواب مقدمات الحدود ج۱۸ وسائل الشیعه ص۳۰۹مراجعه شود.                                                        ادامه دارد

 

19دسامبر/16

گزارشی از جبهه -راهیان قدس

تهیه ونتظیم: محمد حسین رحیمیان

 

برای اولین بارپس از دهها روز تلاش مداوم، پاسدار اسلام مفتخر شد گزارش گونه ای هر چند مختصر از مناطق جنگی جنوب با همکاری بی دریغ همه برادرانی که درتهیه این گزارش مارا یاری کردند تقدیم خوانندگان گرامی بنماید.  هر چند دوربینهای فیلمبرداری وعکاسی وصدها نوشته وگفتار نمی‌توانند پرده از جنایات بعثیون مزدور غرب وشرق بردارد چرا که جبهه ای بطول استکبار جهانی صهیونیزم و آمریکا وشوروی وبعرض دست نشاندگان عراقی واردنی ومصری ومراکشی و…. را فقط با چشم دل وسر میتوان مشاهده کرد جنگ علیرغم اینکه واژه ای است بسیار خشن لکن بفرموده امام برای ما نعمت بود و برکات معنوی اقتصادی سیاسی زیادی در پی داشت. از این رو برای اینکه چهره‌ای از جنگ در کربلای خوزستان (همزمان با عملیات بیت المقدس)را ترسیم کرده باشیم از ابتدای ورود نیروها شروع می کنیم: نیروهای انسانی آموزش دیده مردمی و عشایرو پاسدار ازشهرستانها به پایگاهی بنام منتظران شهادت (گلف)دراهواز اعزام شده وبنا براحتیاج لشکرها وتیپها وپایگاههای مختلف بر اساس حق تقدم جذب میشوند به افرادی که برای اولین باربه جبهه آمده اند پلاک وکارت شناسائی داده می شود و مشخصات و رسته آموزشی آنها در پرونده (با شماره پلاک وکارت)ثبت می گردد تا بدینوسیله در موقع شهادت یا مجروح شدن شناسائی شوند.  پس از سازماندهی از پایگاه مستقر دراهواز به پایگاهها و قرارگاههای پشت خط درجبهه و از آنجا بر اساس نیاز جبهه ها به خطوط مختلف جبهه اعزام میشوند.  هر لشکر یا تیپ وگردان آتشیار باقسمتهای مختلف از قبیل موتوری، لجستیکی، تدارکات ومهمات و اورژانس و پشتیبانی و ذخیره و… با توجه به موقعیت مکانی در محل های مناسب و مستقل مستقر می شوند که دارای حصاری از خاکریز وسنگرهای انفرادی و اجتماعی می باشد. نکته جالب توجه هنگام تقسیم نیروها این است که برای زودتررفتن به خط بین نیروها با مسئولین مشاجره لفظی پیش میایدو چنانچه اشخاص با مسئولین آشنا باشند برای سبقت درجانبازی پارتی بازی شده و زودتر از دیگران به خط مقدم اعزام میشوند. چون بالاخره کارهای پشت جبهه نیز احتیاج به نیروهای کثیری دارد از این رو در داخل جبهه ها هرگاه کسی را بخواهند تنبیه کنند تهدید به برگرداندن از جبهه به اهواز می نمایند. بجز تیپهای مستقل و لشکرهای سازمانی گوناگون که در ارتش جمهوری اسلامی با توپخانه وکاتیوشاو پدافندوغیره در مناطق جنگی مستقر است، لشکر ها وتیپهای جدیدی از ابتدای جنگ با نیروهای سپاه ومردم تشکیل شده که اسامی برخی از آنها عبارتست از: تیپهای مستقل کربلا،امام حسین، المهدی،عاشورا،محمد رسول الله نور، ۱۷قم، امام رضا، ثارالله، ۴۶ فجر،نجف اشرف،امام سجاد، ۷دزفول،المصطفی، علی بن ابیطالب وبیت المقدس ولشکر ۳۰زرهی سپاه وقرارگاههای مشترک لشکرهای نصر وفتح.. …

*     *      *                                                                                                                                                نیروهای فنی وماهر اعزامی به اهواز نیز از طریق استانداری و ستادهای جهاد سازندگی به کار گاهها وتعمیرگاههای پشت جبهه یا داخل منطقه جنگی فرستاده می شوند که از اهمیت ویژه ای در کمک رسانی به پیشبرد سریع حمله ها و پیروزیها برخوردار است. از اغلب شهر ها از جمله. سمنان، اصفهان، نجف آباد، فارس، قم، تهران، شیراز، مشهد، زنجان، قزوین، یزد، کرمان، خرم آباد و بوشهرو…. یک واحد ستاد جهاد سازندگی با انواع تجهیزات سنگین به منطقه جنگ اعزام شده است که از رشادت واز جان گذشتگی راننده های ماشین آلات سنگین جهاد در ایجاد دپووایجاد سنگرها باید قدردانی کرد. آشپز خانه ها و انبارهای اعانات مردم با تأمین انواع غذاهای گرم وسردو میوه و ارسال یخ و تانکرهای آب با شور و هیجان خاصی (فقط با فرستادن یک صلوات) حلال مشکلات و برطرف کننده نیازهای جبهه‌ها هستند. از آشپزخانه ارتش، مستقر در منطقه که برادران بسیجی و پاسدار خودرا سرویس می کنند نیز باید تشکر کرد. مسئول تدارکات لشکرزرهی درباره کمکهای مردم به جبهه اظهار داشت: پیروزی مهمی که دراین جبهه ها داشتیم مدیون پشتیبانی مردم می باشد کلیه کمک های ارسالی مردم به اهواز می رسد وهر واحدی اجناس مورد نیاز خودرا از انبار مرکزی دریافت می نماید. هر چه به خط اول نزدیک می شویم امکانات زیاد تر است، حتی در خط مقدم خونین شهرهنگامیکه دشمن هنوز تسلیم نشده بود اکثر مردم اجناسی از قبیل شربت و کمپوت وبستنی و هندوانه و غذاهای گرم به اینجا آورده بودند و آنقدر فراوان بود که بین اسرای عراقی با آن کثرتشان نیزتقسیم می کردند اجناس آنها (اهدائی مردم )را زودتر تخلیه کنیم”

***

فرمان شروع حمله از سنگر فرماندهی قرار گاه کربلا مستقر در منطقه با حضور فرماندهان ارتش و سپاه صادر می گردد. خبرهاواطلاعیه ها ی مربوط به جنگ بلا فاصله از همانجا به تهران ارسال میشود. ورود شخصیتهای مذهبی وکشوری با تشکیل جلسات دعا و رازو نیاز حالت خاصی به محوطه قرارگاه می بخشد. مهندس موسوی نخست وزیر و همچنین آیات عظام مشکینی وجنتی وصدوقی وخلخالی وآقای فخرالدین حجازی و دیگر نمایندگان مجلس از جمله شخصیتهائی بودند که برای بازدید عملیات بیت المقدس به جبهه های جنگ آمده بودند آیت الله مشکینی ضمن مصاحبه با پاسداراسلام دررابطه با علت حضورشان در جبهه فرمودند: “جبهه امروز واقعاً کربلا و عاشورااست من معتقدم جبهه جنگ حسینی همین جااست منتهی کار ما اجازه نمی داد. پس از مدتی کار فرصت را غنیمت شمردم و آمدم اینجا که اگر نتوانم سربازی باشم وبا دشمنان بجنگم حد اقل در پشت جبهه دعا گوی آنها باشم از جهتی دیگر علت آمدن مااستخاره ای بود که من کردم،آیه ای آمد که خیلی شوق و اطمینان قلب پیداکردم و تری الملائکه حافین من حول العرش یسبحون بحمد ربهم و قضی بینهم بالحق وقیل الحمد لله رب العالمین”که خدا می فرماید فرشتگان را دراطراف مقر سلطنت (عرش) الهی می بینم که دور مقر سلطنت می چرخند و به تسبیح و ستایش مشغولند. اینجا قرارگاه کربلا را دیدم که واقعاً مقر سلطنت توحیدی است زیرا فرمانده‌هان سپاه و ارتش، روحانی، طلبه، نماینده مجلس واقشار مختلف همه با هم برابر و برادر جمع شده اند وصمیمانه وخالصانه، هم با خدا رازونیاز میکنند و هم نقشه وطرح حمله را می کشند وهم به رزمندگان روحیه می دهند. این صفا و صمیمیت برای من دیدنش خیلی پر ارزش بود. “ساعت “س”نزدیک است همه دلها آکنده از شوق وشعف است. یکی می گوید من شهید می شوم، دیگری اظهار میدارد امشب راه کربلا باز می شود و برادری وصیتننامه خود را تکمیل میکند. عده ای نیز با خواندن اشعار مذهبی آرزوی دیدارمرقد امام حسین را می کردند. بالاخره لحظه موعود فرا می رسد: جناب سرهنگ صیاد شیرازی فرمانده نیروی زمینی با وجود اشتغال زیاد در هنگام صرف غذا چگونگی شروع عملیات را چنین شرح دادند:

 

مرحله اول عملیات بیت المقدس:

” مرحله اول عملیات بیت المقدس با رمز یا علی بن ابیطالب رأس ساعت ۳۰دقیقه بامداد روز جمعه دهم اردیبهشت ماه ۱۳۶۱درجبهه بسیار گسترده خوزستان با عبور بیش از سه هزار خودرو و هزاران نفر نیرو بوسیله پلهای شناوروقایق… از رود کارون بیاری پروردگار یکتا وهمت رزمنگان اسلام آغاز شد. با هدفهائی که پیش بینی شده بود ضربه ای مهلک بر پیکر ارتش بعث عراق زده شد،نیروهای اسلام پیشروی خودشان را از رودخانه تا محور آسفالته (حدود۲۰کیلومتر) اهواز خرمشهر ادامه دادندو بسیاری از نیروهای صدام و سازوبرگشان را نابود وبیشاز۳۰۰۰نفر اسیر گرفتند. همزمان،عملیات جدیدی در منطقه فکه درادامه عملیات فتح المبین و در محدوده عملیات بیت المقدس آغاز کردیم که رزمندگان اسلام در ساعت ۵۴/۳ بامداد با به اسارت در آوردن بیش از ۷۰۰نفراز سربازان عراقی ارتفاعات ۱۸۲را آزاد کردند.                                 ***

مرحله دوم عملیات:

آزاد سازی غرب جاده اهواز خونین شهرتا مرزهای بین المللی بود.  دشمن بین جاده تا مرز،حد فاصل ایستگاه حسینیه وگرمدشت کانالی عریض و عمیق حفر کرده بودکه وقتی نیروهای ما حمله میکنند داخل آن بیافتند ولی از آنجائی که خدا با ماست هنگام شروع عملیات بیش از ۳۰ دستگاه تانک ونفربردشمن در حال فراردرهمین کانال افتاد که همان روز اول تخلیه و برای استفاده از آن به خط مقدم فرستاده شد. در قسمت های دیگر نیروها تا مرز پیشروی کردند و حتی چندین کیلومتردشمن رادر داخل خاکشان تعقیب نمود و پس از ضربه زدن ومنهدم ساختتن خودرو های دشمن به مرز باز گشتند وپدافند کردند و خصم زبون با خفت وخواری و بجای گذاشتن انواع تجهیزات سبک و سنگین و زرهی بعد از حدود ۲۰ ماه اشغال این مرزوبوم به خارج مرزها رانده شد. هنوز شمال جاده در محدودهپادگان حمید وجنوب آن تا نزدیکی خرمشهراشغال است و فقط حدود ۵۰کیلو متراز وسط جاده اهواز خرمشهر ازاد شده است.  دلاوران اسلام با۱۵کیلومتر پیشروی ازجاده خونین شهر تا مزر بین المللی دشمن را حتی درسنگرهایشان غافلگیر نموده و فرصت فرارراازایشاان سلب کرده و صدها نفرشان را به سزای اعمالشان رساندند.  متجاوزین بعثی تصور میکردند با ساختن صدها سنگربتونی ضد بمب می توانند برای همیشه در سرزمین شهید پرور ایران بمانندولی با دبجای گذاشتن حتی بعضی از خودروهای روشن، کشته شده یا فرارکردندهواپیماهای دشمن بدون هدف با ارتفاع کم بیابان را بمباران می  کردندو اجسادوسنگرهای از دست رفته خود شانراحتی به رگبار می بستند.  بوسیله پدافند پایگاه علی بن ابیطالب درشرق جاده خرمشهر یکی از هواپیماهای میگ مورد هدف قرار گرفت و سقوط کرد (وبه دهها هواپیمای سقوط کرده موجود درمنطقه پیوست )خلبان آن که سعی داشت داخل خاکریزهای خودشان فرود آید با شلیک چند تیر رزمندگان بناچار داخل خاکریزهای خودی فرود آمد. مسئله قابل توجه هجوم صدها خودرو ونفربراز نیروهای خودی بطرف محل سقوط خلبان با وجود اتش متداوم دشمن بود سرانجام خلبان رادر هوا دستگیر نموده وبه پایگاه بردند که درباز جوئی های اولیه اعتراف کرد: “سیزده بار فقط برای کوبیدن این پایگاه آمده است “و از آنجائی که فاقد معنویت هستند هیچ یک از بمبمها به هدف نمی خوردوبه اطراف خاکریزهای پایگاه اصابت می کرد.

مرحلۀ سوم عملیات:                             ***

در شمال خونین شهر یعنی در منطقۀ مرزی شلمچه و برای محاصره کامل خونین شهر بودکه با موفقیت انجام شد و بدنبال ترس و وحشت شدیدی که سراپای دشمن را فرا گرفته بود از پادگان حمید و هویزه در قسمتهای جفیروکوشک تا حدود مرزعقب رفتند و پاسگاه مرزی بدست قوای اسلام افتاد[۱].

قسمت اعظم جاده از اهواز تانزدیک خونین شهرآزاد شد و قسمتی از جاده در ۳۰ کیلومتری اهوازکه بریده شده بود بوسیله صدها کمپرس ماکادام وشن آماده توسط جهاد سازندگی سمنان تعمیر شد و بلا فاصله تردد خودروهای حمل تدارکات و غیره پس از ۱۹ ماه اشغال آغاز شد.  ریلها و تراورسها وحتی شنهای خط قطار اهواز –خرمشهر توسط مزدوران بعثی غارت شده و برای سنگر سازی از آن استفاده می کرده اند البته سنگرهای سربازان عادی خیلی ساده بنظر می رسید در صورتی که سنگر های فرماندهی و بعثیون با رنگ آمیزی کاغذ دیواری نیز تزئین شده بود. پادگان حمید و شهر هویزه انسان را به یاد هیتلر و مغول و چنگیز می‌انداخت ولی صدام روی آنها را هم سفید کرده بود. درهویزه فقط یک مسجد ویک ساختمان مخروبه سالم بود، تنها به خراب کردن شهر اکتفا نکرده بودند بلکه با بلدوزرروی خرابه ها را مسطح کرده بودندو از آن به عنوان تپه های مسلط بر اهواز استفاده می نمودند. در لابه لای آوارها، گوشه های یخچال و بخاری و کمد لباس وگهواره ووسایل خانه دیده می شد همچنین میدانهای مین و سنگرهای تیربار حد فاصل هویزه تا سوسنگردرا فرا گرفته بود. عکس روبرو یک سرباز عراقی از اهالی بصره بنام ابوحاتم را نشان می دهد که ضمن تسلیم خود، اطلاعاتی در باره یک حمله نیروهای دشمن را به رزمندگان اسلام میدهد ولی بلافاصله بعنوان اسیر به تهران اعزام می شود.  چند روز بعد که بکمک اطلاعات این جوانمرد مسلمان عراقی حمله دشمن دفع می شود و صحت گفتارش به ثبوت می رسد وی را آزاد می کنند ومستقیما به آبادان بر می گردد و در شکستن حصر آبادان بر می گردد و جزء۸ نفر داوطلبی بود که با رفتن روی مین و باز نمودن راه عبور رزمندگان اسلام شهید می شود. روحش شاد ویادش گرامی باد

مرحله چهارم عملیات:

ساعت ۵/۱۰بعداز ظهر روز شنبه ۱/۳/۶۱آغاز شد وتا ۴۸ساعت بعد درگیری و پاک سازی وتسلیم اسراءادامه داشت تانکها و نفربرها در قسمت غرب خونین شهر با آتش شدیدی وارد عمل شدند.  و همراه با نیروهای پیاده استحکامات دشمن درخونین شهر را نابود کرده وداخل شهر شدند.  جای زخمی ها و شهدا سریعا با نیروهای ذخیره پرمی شد.  یکی از فرماندهان می گفت درعملیات بیت المقدس چند بار گردانم متلاشی شد و مجددا در زمان کوتاهی سازماندهی می یافت.  شکستن دیوارهای آهنین و آتشین دشمن و عبور از رده های سیم خاردارو انواع مینها وتله های انفجاری ومنطقه ای که دشمن ۲۰ ماه روی آن کار کرد وجاده کشی کرده بود، بعلاوه موانعی از قبیل رود کارون و قسمت های آبگرفتگی و باطلاقها وسازماندهی دقیق لشکرهای پیاده و زرهی، شکست دشمن دراین عملیات بدست رزمندگان اسلام شوخی نبود و خدای نا کرده کسی فکر نکند که شهدای ما بی تجربه بودند و بی جهت شهید شدند.  منطقه عجیب و پنج برابر وسعت عملیات فتح المبین بود. بالاخره شهری که در ابتدای جنگ ۲۴روز مردم با دست خالی در آن مقاومت کردند این بزدلان عامل دست صدام وآمریکا ظرف چند ساعت متلاشی وتسلیم شدند و خونین شهر آزاد شد

 

***

وانت ها وکمپرسی ها و اتو بوس ها مشغول تخلیه اسرا به پشت جبهه بودند.  وسائل نقلیه و سلاحهای بغنیمت گرفته شده و خود روهای خودی رفت و آمد در خرمشهر را مشکل کرده و ترافیکی سنگین تر ازترافیک تهران ایجاد شده بود. خاک ریزها و سنگرهای منهدم شده واجساد بعثیان و انبوه مهمات،پیاده روها و بلوارهای شهر رااشغال کرده بود.  نخلهای خرما در نقاط متفاوت نیز توسط این جانیان قطع شده بود و اکثرا قسمت بالای درختان پریده بود.  گمرک انبارهای تجارتی و دولتی، غارت و به آهن پاره تبدیل شده بود ظهر دوشنبه ۳/۳/۶۱رزمندگان اسلام در مسجد جامع خرمشهر دسته جمعی اذان گفتند و برای اولین بار برادر موسوی نخست وزیر جمهوری اسلامی ایران در آنجا سخنرانی کرد.  بکمک دلاوران نیروی دریائی  و ارتش جمهوری اسلامی بلافاصله درحوالی پل منهدم شده خرمشهر –آبادان پل های شناور ایجاد و ارتباط با آبادان بر قرار شد. حجه الاسلام خلخالی در مصاحبه ای با پاسدار اسلام در جبهه های جنگ علت حضورشان را چنین گفتند: من هر وقت پیروزی رزمندگان اسلام را می شنوم درهرکجا که باشم دلم برای جبهه پر می زند وبا اینکه کار متراکمی داشتم خودمان را به جبهه رساندیم. وی افزود ما در یک موقعیت ممتازی هستیم و امروزه جهان این معنی را درک میکند و لذا میبینیم که عراق با تبلیغات، ارتش و ملت خود را دعوت به استقامت می کند و شما ملاحظه می کنید که بیش ازصدها نفر از افسران عالیرتبه و فرماندهان اینها اسیر گشته اند ولی در واقع تسلیم شده اند.

***

وقتی لطف خدا شامل حال یک ملتی می شود.  و نور ایمان درقلوب رزمندگان اسلام تبلور پیدا میکند.  ستون آهنین دشمن که به انواع سلاحها مجهز هستند بوسیله چهار نفر آر-پی – جی زن با ایمان در هم می شکند یا گلوله ها وموشکها ی ما با یاد خدا به هدف می خورد ومستقیما تانک یا سنگر دشمن را منهدم می کند یا دو نفر بسیجی هزاران نفر اسیر را هدایت می کنند و یا خمپاره ای در وسط جمع نمازگزاران در حال نیایش زمین می خورد و حتی یک نفرهم مجروح نمی‌شود. نه صدام، بلکه اربابان او هم نمی توانند بر چنین ملتی غلبه پیدا کنند. فرماندۀ یکی ازگردانهای تیپ نجف اشرف می گفت: “در شب اول حمله خرمشهروقتی یکی ازبرادران شهید شده بود از فرط خستگی در حالی که گوشی بیسیم در دستم بود خوابم برد در خواب دیدم همان برادر شهید به اتفاق چند آقای خوش صورت در کنار یکدیگر نشسته اند. از وی پرسیدم پس امام زمان کجاست که ما او را در جبهه ها نمی بینیم؟ اشاره کرد به بغل دستش وگفت: آقا امام زمان مقابل تو همینجا نشسته است. با حالت شوق آمیز پرسیدم  پس سربازان شما کجایند که بکمک ما بیایند؟ امام اشاره ای به همان رزمندگان کرده و فرمودند سربازان من همین افرادی هستند که دارند می جنگند”. یکی از شبها در خط حسینیه قبل از مرحله دوم عملیات بیت المقدس هنگامی که آتش دشمن سنگین بود و از هر طرف گلوله های توپ وخمپاره بزمین می خورد،یک گلوله توپ درتجمع کامیونهای حامل موشک ومهمات اصابت کرد ولی بخواست خدا کوچکترین خسارتی وارد نشد در حالی اگریک ترکش به گوشه ای از مهمات میخورد صدها نفرکشته و زخمی و میلیونها تومان زیان به ما می رسید.

***

غنائم جنگی:

برادر جعفری فرمانده لشکر۳۰زرهی سپاه پاسداران درباره چگونگی بدست آمدن غنائم چنین اظهار داشت. به لطف خدا و تحقق فرموده آیت الله العظمی منتظری که”سپاه پاسداران باید به سلاح سنگین مجهز شود “کارمان راشروع کردیم. با بدست آوردن غنائم زرهی از حصر آبادان درعملیات طریق القدس (بستان)وارد عمل شدیم و بعد ازعملیات فوق بکمک برادران مسئول، تشکیلات تیپ ۳۰ زرهی پایه‌ریزی شد. با سازماندهی برای عملیات فتح المبین (شوش وسایت)در سراسر منطقه از عین خوش تا دزفول و شوش ورقابیه وارد عمل شدیم. درعملیات فتح المبین با غنائم بسیار زیاد بدست آمده درحد یک لشکر شدو پس از عملیات بیت المقدس از حد یک لشکر هم گذشت.

سازماندهی لشکر بتناسب نیاز جبهه ها صورت گرفته و در ضمن یک سازماندهی خوبی برای نیروهای پیاده بوده وهست. فعالیت نیروهای ما علاوه بر شرکت در عملیات، در نقات پدافندی نیز بوده است وادوات زرهی ما در سراسرجبهه های خوزستان همدوش نیروهای رزمنده در خط مقدم نقش بسزائی داشته است.  بخصوص در عملیات بیت المقدس وخرمشهر که بدترین و دشوارترین شرایط فعالیت زرهی این لشکر در بین نیروهای پیاده و فرماندهان مشهور ونمونه بود وهر جا که لازم می شد ویا فرماندهان درخواست می کردند سریعا ظرف چند ساعت نیروی لازم را با سازو برگ کامل وارد عمل می کردیم. در حمله ها غنائمی که بدست ما می افتد چندنوع است: یک نوع است که خود عراقی ها در اوائل حمله روشن گذاشته و میروند که بوسیله افراد اموزش دیده وآماده ما همانجا مورد استفاده قرار می گیرد.  یکنوعش هم خراب شده یا در داخل کانالها وباتلاقها میماند که (به پشت جبهه)با کمر شکن به تعمیرگاه لشکر منتقل می شود. تعدادی از دستگا هها همانطوری که داخل سنگرها هست و نیروهای ما آنها را غافلگیر میکند بغنیمت گرفته می شود برای تخلیه تانکها و زره پوشها حتی از خود عراقیهای تسلیم شده استفاده کرده و بعد از رساندن به پایگاه اسیرشان می کنیم برای نمونه فقط در یک باتلاق بیش از ۷۰ تانک سالم با همت برادران تخلیه شد.  ولی یک چیزی که قابل توجه هست و از نظرعملیات نظامی خیلی مهم است این است که:

” تا حالا هر جائی که ما سر دشمن رفتیم و تانکها را گرفتیم، تانک با بیسیم آماده بکار گلوله گذاری شده و با موتور روشن بجا مانده، که این نشان می دهد دشمن درتمام عملیات هجومی ما، در حالت آماده باش و با حالات آماده باش مورد حمله ما قرار گرفته واین قدرت وتحرک وشجاعت همراه با ایمان نیروهای ما را نشان میدهد.  دشمن تجهیزات خیلی خوبی برای ما بجا گذاشته که ما نیز خیلی خوب بر علیه خودشان استفاده می کنیم.” لازم بتذکر است دستگاههای  غنیمتی مورد نیاز ارتش جمهوری اسلامی و نیروی هوایی و جهاد سازندگی رابرای بکار گیری به آنها می دهیم.  انواع ادوات بدست آمده در این جمله ها عبارتند از: “الف-مدرن ترین تانکهای ساخت روسیه تی۷۲،تی۶۲و تی ۵۵در حد چندین تیپ کامل و پی ام پی های ۱و۲و۳و انواع نفربرهای جدید و خشایار و توپخانه و خود روهای توپداردر حد چند لشکر. ب-انواع موشکها وموشک اندازهای بن هارت وموشکهای مالیوتکاوموشک اندازهای جدید و موشکهای سام ۶وسام۷وسام ۹٫ ج-انواع پدافندهای زرهی شیلیکا و دو شیکا وضد هوائی های۴لول و۲لول ویک لول وخمپاره اندازهای مختلف و ماشین آلات راهسازی ومهمات لازم برای جنگیدن سالهای متمادی.  د-مدرن ترین دستگاههای مخابراتی و میلیونها مترسیم وکابل برق وتلفن وبطور کلی تمام تجهیزات مورد نیاز چند لشکر عظیم زرهی.                            ***

عده ای از برادران بسیجی مشغول جمع آوری مهمات بودند فرمانده آنها بطور عادی با قیافه مشابه دیگران برای سر کشی به منطقه می آید.  هنگامی که او را مشاهده می کنند به وی می گویند چرا بیکار ایستادهای، او نیز دعوتشان را اجابت نموده ومشغول کار میشود، آنروز طی می شود و فردا می فهمند که ایشان فرمانده خودشان بوده است به لطف خدا آموزش و تعمیرات ادوات زرهی با نیرو های فنی مردمی و سپاه بدون نیاز به قطعات یدکی و مستشاران خارجی در کوتاهترین مدت صورت می پذیرد و انشاءالله درآینده مانند ژ-۳ به همه نیروهای بسیجی و مردمی آموزش سلاح سنگین وزرهی می دهیم تا یک مملکت وارتش ۲۰ میلیونی زرهی بوجود آید. دررابطه با سخنان حجهالاسلام هاشمی رفسنجانی “ما یک تیپ زرهی مجهز با انواع سلاحهای شنی و موشک انداز ونیروهای رزمی پیاده آن آماده کرده ایم که هر موقع دستور بدهند بدون آنکه به مأموریت های درون مرزی خودمان لطمه ای بخورد برای جنگ با صهیونیست اشغالگر وارد عمل کنیم.” برادر جعفری در پایان افزود: من از طرف همه نیروهای مسلح می گویم.  دراین شهرهای خوزستان که خون پاک مقدس هزاران هزار شهدای ما ریخته شده است باید از ورود افراد ضد انقلاب وفاسد جلو گیری شود.

 

نقش روحانیت درجنگ:

آیت الله مشکینی همچنین در مورد نقش روحانیت فرمودند.  همه نقش روحانیت (خلاصه می شود در)وجود امام که در رأس روحانیت قرار گرفته و تمام اینها از آثاروجود این مرد بزرگ است که خدا بما عنایت کرده بعد از وجود ایشان، انصاف مطلب این است که از روز اول پیروزی هر جا آتش فتنه وفسادی پیداشددر هر کارخانه و مؤسسه ودر هر منطقه وشهر وروستا روحانیت بوسیله پند و اندرز و موعظه نقش تعیین کننده ای داشته است.  همچنین روحانیت با حضور مرتب در جبهه وبا نثار شهدای زیاد بیش از همه تانکها و سلاحها به رزمندگان روح ونیرو داده است آقای فخرالدین حجازی نماینده مجلس شورای اسلامی که هنگام عملیات اغلب در جبهه ها حضور دارند، نظرشان را در مصاحبه باپاسدار اسلام چنین اظهار نمودند:

” نه تنها که برما که بر دنیا مشخص شد که این پیروزی یک پیروزی معنوی است و مسلم است که تنها عناصری معنویت را در مردم تقویت می کنند که خود دارای معنویت باشند اشعه وجودی امام، روحانیون مبارزه و مؤمن و فقیهی هستند که توانستند با اخلاص و پارسائی و تواضع و هماهنگی خویش چنین شوری را در میان جوانان مبارزما بوجود بیاورند واکنون همین چراغهای هدایت که دراین صحنه گسترده مانند ستارگان می درخشند لباسهای نظامی به تن دارند وتنها با عمامه سیاه وسفیدشان مشخص می شوند که اینها اعلام هدایتند ولی آنچه موجب شادمانی وشگفتی است تنها روحانیون به هدایت گفتاری خویش قناعت می‌کنند بلکه علما نیز در صحنه حضور دارند از شرکت در امور تدارکات و پشت جبهه و پخش کتابها گرفته تا حضور در سنگر و رویاروئی مستقیم با خود دشمن، و این حضور و مبارزه و ایمان در روحیه جوانان ما اثر گذاشته که چنین معجزۀبزرگ تاریخی رابوجود بیاورند من به آقایان روحانی می گویم که پس از چهارده قرن شما سرانجام توفیق یافته اید که حکومت معنوی را در این سرزمین بوجود آورید ولی باید کوشید که این حکومت حفظ شود ودرسراسرجهان گسترش یابد.

***

نقش آمبولانسها درحمل سریع مجروحین به اورژانس پشت خط واز آنجا به بیمارستانهای اهواز و همچنین هلی کوپترهای هوا نیروز مؤثر است خواهران وبرادران مجروح در بیمارستان و نقاهتگاههای اهواز همچون خواهر ومادری دلسوز برادران مجروح راپرستاری می کنند هنگام حمله در طول مسیر آمبولانسها مردم مسلمان عشایرحومه اهواز، ابراز احساسات کرده و با لیوانهای آب وشربتی که دردست دارند به آمبولانسها التماس توقف ونوشیدن آنرا می کنند. اجساد عراقی درجای مناسب دفن میشود. اسرا، پس از شمارش به ستاد تخلیه اسراء وهمچنین شهدا به ستاد تخلیه شهداءبه پشت جبهه انتقال می یابند. راه آهن فرودگاه اهوازدرحمل سریع مجروحین واسراء با تمام امکانات موجودشان از هیچگونه فعالیتی فروگذاری نمی‌کنند و مجموعا ۳۶میلیون جمعیت با مال وجان خود مستقیم و غیرمستقیم جنگ را با پیروزی بپیش میبرند تا به کربلا رسیده و ازآنجا به قدس بروند راستی جای شهدایی که می خواستند این پیروزی را مشاهده کنند خالی است وبالاخره امید است با توجه به این شکست قادسیه صدام هیچ کشوری دیگربخود اجازه حمله و تجاوزبه خاک جمهوری اسلامی ایران راندهد.  در اهتزازباد پرچم خونین انقلاب اسلامی ایران، نابود بادکفر جهانی به سر کردگی صهیونیسم وابرقدرتهای عامل آن.  پر برکت باد وجود پر افتخارامام امت خمینی بزرگ ویاران با وفایش.

***

در پایان به منظورتجلیل از دو نفرازبرادران عزیزیکه در تهیه این گزارش ما رامساعدت نمودند و در فتح خرمشهر به شهادت رسیدند، اشاره ای کوتاه بوضع زندگی آنان می نمائیم: شهید محمد علی جعفری درسال ۱۳۴۱دریک خانواده مذهبی کشاورز در روستای یزد آباد اصفهان متولد شد وی همراه با پدروبرادرانش در سنگر مزرعه مشغول بکار گشت.  ثمره ازدواج وی یک پسر ویک دختربود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در مأموریتهای گوناگون به کردستان وبجبهه های جنگ آمد وپس ازخدمت فراوان به جبهه ها درتاریخ ۳/۳/۶۱درخرمشهربه لقاءالله پیوست پدر شهید درباره فرزندش گفت: الحمدلله که محمدعلی به آرزوهایش رسید وما خدا را از اینکه بما چنین عنایتی عطا فرموده شکر می کنیم.  شهید محمد علی جعفری آنقدربی آلایش بود که حتی تا چند روز پس از رفتنش به جبهه اطلاع نداشت که برادرش یکی از فرماندهان جبهه های جنوب است. شهید عبد الرسول سر تاج در۱۳۳۴درکربلا متولد شد و تحصیلات ابتدائی را دردبستان حسینی کربلا گذراند وپس از مهاجرت به اصفهان وگذراندن دوران نوجوانی برای امرارمعاش در یک سنگبری مشغول بکار گردید قبل از انقلاب به خدمت سربازی رفت و چون وی را به ظفار اعزام کرده بودند پس ازچهار ماه فرار کرد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی بفرمان امام خود را معرفی وبقیه خدمت سربازی راانجام داد. همزمان با جریان پاوه حدود یکسال در کردستان با ضدانقلاب جنگید در مأموریتهای دستگیری آمریکائیان در شمال وتحویل به دانشجویان پیرو خط امام و دستگیری قاچاقچیان در سیستان و بندر عباس شرکت داشت و همچنین چهار، ماهدر سومار قبل از عملیات فتح المبین درشوش به جبهه های جنوب آمد وبا شرکت در عملیات بیت االمقدس ساعت ۵/۱۱- ۲/۳/۶۱ بوسیله آتش کاتیوشادرخونین شهر به شهادت رسید. شهید رسول سرتاج درقسمتی از وصیتنامه خود می نویسد:

” در مرگ وشهادت من کاری نکنید که دشمنان اسلام وجمهوری اسلامی خشنودشوند مرگ درراه خدا را سعادت میدانم و برای حاکمیت اسلام میجنگم پدرومادر عزیز هوشیار باشید درجریان مسائل کشور و جهان قرار گیرید قرآن خوانده ودستورات اسلامی را اجرا کنید.  کاری نکنید که “خسرالدنیا والاخره”بشوید واز امام عزیزم روح خدا خمینی عزیز پیروی ورهروی کنید پس از هر نماز برای امام دعا کنید.

[۱] -قسمتی از یک سند (پیام صدام) دراین رابطه

استدعا دارم از اینکه زمینی را به اداره خودتان (۱)ترک می کنید احساس تلخی ومرارت نکنید چرا که این عقب نشینی طبق برنامه است و البته ما به شما نگفته بودیم و هیچ گاه در ذهن شما خطور نمی کرد که این زمین را برای خود نگهدارید. ما مکرر اعلام کردیم که این زمین را و زمینهای دیگررا که گرفتیم فقط به خاطر این بوده است که از سرزمین وملت خودمان دفاع کنیم(۱)

 

19دسامبر/16

مناسبتهای مهم

اول تیر-صدور فرمان تاریخی امام مبنی بر عزل اولین رئیس جمهوری ایران پس از ثبوت خیانتهای وی و رأی قاطع مجلس شورای اسلامی بر عدم کفایت سیاسی او (۱۳۶۰) هفتم تیر –تکرار عاشورائی دیگر درایران، در اثر انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی وبه شهادت رسیدن شهید مظلوم آیت الله بهشتی و۷۲ تن از یاران با وفای امام امت. (۱۳۶۰)

هشتم رمضان –وفات حضرت ابوطالب(سه سال قبل از هجرت)

دهم رمضان –وفات حضرت خدیجه –(سه سال قبل از هجرت)

شانزدهم رمضان –ولادت سبط اکبر حضرت اما حسن مجتبی(ع) (سوم هجری)

هفدهم رمضان –اولین نبرد اسلام با کفر (جنگ بدر)

هجدهم رمضان –فتح اندلس بدست مسلمانان _حدود ۱۳۱هجری قمری)

نوزدهم رمضان-ضربت خوردن امیرالمؤمنین(ع)درمحراب مسجد کوفه (۴۰هجری)

بیستم رمضان- فتح مکه (۸هجری) بیست یکم رمضان –شهادت حضرت امیرالمؤمنین(ع)(۴۰هجری)

بیست یکم تیر- کشف توطئه کودتای نا فرجام آمریکائی. (۱۳۵۹)

بیست چهارم رمضان –روز جهانی قدس –به امر امام امت و امید مستضعفان روز جمعه آخرماه مبارک رمضان بعنوان روز جهانی قدس و حمایت از مستضعفان اعلام گردید.

بیست نهم رمضان –غزوه حنین (۸هجری)

اول شوال-روز عید فطر

 

19دسامبر/16

نامه ها

دوستدارن و علاقه مندان محترم پاسداراسلام برادران و خواهران:

مشهد- علی اکبر صباغ، قائن- غلام رضا صادقی، قم – امرالله افتخاری، تهران- محمود جعفر نژاد، محمد امیری، غلامرضا ساداتی، جواد سلامی زاده، امام شهر- علی اصغر باقری،  تویسرکان – حسین کرمی کهنوئی،  مشهد- آموزگار دبستان شهید شرافت، قم- علی غیبی، کرمان- مصطفی صفری،  اصفهان- محمد حسین فقیهی، همدان- علی حمزه خانی،  حوزه مشهد- حیدر کرابی، دزفول- علی محمد فضیلت پور،  قم- سید محمد علی آل هاشم،  نوق رفسنجان – مجید عباسپور، بشرویه، خراسان حسن صفری نادری،  بابل علی حسنی،  شهرام امیری،  ولی الله اسدنیا،  بابلسر- طاهر محمد حسین پور،  رودسر- ربابه صفری،  گلوگاه- سیده کلثوم موسوی،  اهواز- ابولحسن محمدیان،

از همکاری و پیشنهادات شما متشکریم.  امیدواریم بتوانیم با گذشت زمان و با همکاری بیشتر شما هر چه سریعتر مجله  را تکامل بخشیم* تهرن – برادر یعقوب ملک زاده: برای فعالیتهای تدریسی به نهضت سواد آموزی منطقه خود مراجعه کنید و گزارش توهین به مقدسات مذهبی توسط کارکنان ایتالیایی شرکت نام برده را به مسئولین بدهید تا اقدامات لازم را انجام دهند.

* تبریز- خواهر ربابه وثوقی:

“تکه های ادبی” شما رسید. ضمن تشکر از همکاریتان آرزو می کنیم که همواره در کسب دانش و معلومات بیشتر پرورش استعداد خود موفق باشیم.

*پیرانشهر- برادر سرباز رستم قادری:  موفقیت شما را در مرزداری از مرزهای اسلامی خواهانیم.

*تهران- برادر حسین غدیری:

برای اطلاع از زندگی و بیو گرافی امام به کتبی که در این باره تحریر شده مراجعه کنید و مسائل خود را از دفتر استفتاءات امام سئوال فرمائید.

*جهاد شهریار- برادر موسی کمالی

از همکاری و علاقه شما به پاسدار اسلام متشکریم. امید که بتوانیم در نشر و تبلیغ  احکام اسلام موفق باشیم.

*اندیمشک- برادر حسین حسینی:

شما می توانید مسئله خود را به صورت یک استفتاء به دفتر استفاءات امام در قم بفرستید و جواب آن را دریافت کنید و شکایت خود را در مورد رأی صادره دادگاه به شورای عالی قضائی بفرستید تا رسیدگی کنند.

*شیراز- برادرطلبه علی اکبر کلانتری:

در اعتماد امت مسلمان ایران به حوزۀ علمیه و اساتید آن شکی نیست و همین مسئله نیز علت استقبال بی نظیر جامعه از پاسدار اسلام گردیده است.  توفیق شما را در کسب معلومات و ارائه آن خواهانیم.

* روابط عمومی استانداری ایلام:

ضمن اعلام وصول کتاب دیوان جنگ و فرهنگ مردم ایلام از شما متشکریم و موفقیت شما را خواهانیم

* سمنان- برادر پاسدار علی رضا همتیان:

کوش ما نیز در جهت تکامل و غنی شدن می باشد.  موفق باشید.

* تفت- برادر علی محمد دهقانه:

از آنجا که اصول دین تقلیدی نیست مطالعه در زمینه اصول اعتقادی مهمتر است و بهترین منبع برای عموم کتب شهید آیت الله مطهری می باشد.

موفقیت شما را خواهانیم.

* اهواز- برادر پاسدار ابوالحسن محمدیان

سعی دست اندارکاران مجله نیز در غنی تر شدن وجالب تر شدن آن است و امیدوارند با افزایش حجم مجله  در آینده بتوانند عناوین بیشتری را بگنجانند.

*مشهد- برادر طلبه علی اصغر صالحی:

برای تهیه شماره های در خواستی مجله به نمایندگی آن (روزنامه جمهوری) مراجعه فرمائید و یا با ارسال پول از قم مجله برای شما ارسال خواهد شد.

*تبریز- برادر خلیل مسینا تی اسکوتی:

موضوع پیدایش زبانها از ابحاث عمیق اجتماعی است باید کتبی که در مورد ریشه یابی ( پیدایش و رشد) زبانهای مختلف و تشعبات آنها نوشته شده است مراجعه فرمائید.

* سنقر- برادر محمد ولی زبونی:

باطلاع شما و دیگر علاقه مندان می رسانیم از آنجا که مجله ما خبری نیست خبرنگار به آن معنی احتیاجی نیست بهترین همکاری برادران می تواند معرفی مجله به دیگران و کمک در توزیع ان باشد.  از علاقه و همکاری شما متشکریم.

* برادر سید رسول امامی:

با تشکر از شما، در صورت نیاز از همکاری شما و سایر برادران استفاده خواهیم کرد.

* برادر محسن قطاری:

مجله پاسدار اسلام امکان تشکیل چنین کلاسهای را ندارد امیدو اریم که حوزۀ علمیه قم بتواند در آینده برای تعطیلات شما معلمان برنامه ای ترتیب دهد.

* اندیمشک- برادر اکبر تجاوند:

ضوابط گزینش دانشجو مربوط به ادارات و سازمانهای مربوطه می باشد.  می توانید پیشنهادات و انتقادات خود را به آنجا ارسال دارید.

*شیراز- برادرنجیم فلاحتی:

در مورد تحصیل فلسفه و یا ریاضیات این خود شما هستید که با توجه به ضرورتها و دیگر عوامل باید تصمیم بگیرید، در حوزه  پس از طی دروس مقدمات و سطح می توانید رشته فلسفه را دنبال کنید.  از دانشکده الهیات نیز می توانید اطلاعات لازم را بیرید.

*دفتر فرهنگی انجمن اسلامی دانشجویان در آمریکا و کانادا –حوزه برکلی –

ازاین که مجله پاسدار اسلام بدست شما رسیده ومورد توجه شما واقع شده خوشحالیم وان شاالله که ازاین پس مورد توجه واستفاده شما واقع گردد. ازدرگاه خداوند بزرگ برای شما آرزوی توفیق، ثبات وپیروزی داریم.  *مشهد-برادر سید علی اصغر با مشکی: ضمن آرزوی موفقیت برای شما متذکر میشویم که از درج آگهی معذوریم وفعلا چنین برنامه ای نداریم. *قزوین-برادرعین الله احمدی: آثاراستاد شهید آیت الله مطهری بحمدالله توسط انتشارات جامعه مدرسین ودیگر انتشارات در تیراژهای  بالایی چاپ می شود ونیازی به تکرار نیست چون رسالت یک مجله نوآوری است وتا کنون اثر منتشر نشده ای بدست ما نرسیده ولی سعی میکنیم در مناسبتهای مهم قسمتهائی از مقالات ایشان را نقل نمائیم.  ودر مورد ویژه نامه امکانات فعلی مجله اجازه چنین کاری را نمی دهد.

*رودبار گیلان: برادر شهرام یوسفی:  تقوی همانگونه که استاد شهید آیت الله مطهری در مقاله اول ده گفتار بیان فرموده اند بهتراست به خود نگهداری ترجمه شود و پرهیزکاری با ورع بیشتر تناسب دارد البته پرهیز کردن یعنی اجتناب ودوری کردن از گناه همچنان که می شودبا کناره گیری از جامعه باشد و نیز می توان درمیان  جامعه زندگی کرد و از گناه دوری کرد این هم پرهیز است بهر حال چون درادبیات فارسی تقوی به پرهیزکاری ترجمه شده معروف شده است اکنون اگر بخواهیم در ترجمۀ آیه ای و یا حدیثی تقوی را خود نگهداری معنی کنیم موجب اشتباه خواننده می شود و لذا گفته شده است غلط مشهور بهتر از صحیح غیر مشهور است البته در الفاظ نه در اعمال.  اما شعر سعدی که نوشته بودید، ربطی به تقوی ندارد و اما حادث وقدیم دو اصطلاح فلسفی است ولذا بحث استاد مطهری اختصاص به نظریات فلاسفه و متکلمین دارد.

*خمام گیلان –خواهر فاطمه سلیم چهر: تا زمانی که حزب الله همچون شما خواهران فداکاری (که حاضر به پرداخت ما یملک خود در راه نشر اسلام هستند)را دارد شکست نخواهد خورد. .  انشاء الله که این مجله به راه تکاملی خود ادامه خواهد داد.  موفق باشید.

*لنگرود- خواهر زهره بذری: ضمن تشکر از توجه شما به مجله ممکن است بتوانید از  کتاب “روش رئالیسم” اثر علامه طبا طبائی با توضیحات آیت الله شهید  مطهری استفاده نمائید. در مورد قسمت دوم سئوالتان یاد آوری می کنیم که ما از مرکزی که اختصاص به آموزش مبلغ برای خارج از کشور داشته باشد بی اطلاعیم.

*تهران-برادر داود حاتم آبادی:  تذکر شما بجا بود از دقت شما متشکریم آنرا در مقاله بعدی تصحیح خواهیم کرد.

 

19دسامبر/16

نگاهی به رویدادها

جنگ

*پادگان حمید آزاد شد.  هویزه به محاصره نیرو های اسلام در آمد.  ۱۸/۲/۶۱

*جفیر آزاد شد.   جاده های سوسنگرد اهواز و خرمشهر اهواز آزاد شد ۱۹/۲/۶۱

*شلمچه آزاد شد.                                ۲۰/۲/۶۱

*نیروهای اسلام به انبارهای عمومی خرمشهر رسیدند.  ۵جنگنده دیگر عراق سرنگون شد.  ۲۲/۲/۶۱

*۵۱۲۴نظامی عراق در عملیات بیت المقدس اسیر شدند.  ۲۵/۲/۶

*۸۰ کیلومتر مربع از راضی خوزستان درعملیات کوشک آزاد شد.   ۵۰دستگاه تانک ونفر بر عراق در این عملیات نابود شد. ۲۸/۲/۶۱

*یک گردان تانک نفربر عراق کاملا منهدم شد. تعداد هواپیماهای سرنگون شده دشمن درعملیات بیت المقدس به ۴۶ فروند رسید ۱/۳/۶۱

*درادامه سومین مرحله عملیات بیت المقدس نیروهای اسلام در راههای منتهی به خرمشهر پیروزمندانه پیش می روند این عملیات با رمز یا محمدبن عبد الله آغاز شد.  ۲/۳/۶۱

*۳هزار عراقی دیروز به اسارت درآمدند، ۶۷ افسر عالیرتبه عراق جزو اسرا هستند -۳تیپ زرهی و نیروی مخصوص بکلی نابود شد.   نبرد از دروازه های خرمشهر به محلات کشیده شده.   و سرانجام بعد ازظهر امروز خرمشر آزاد شد ۳/۳/۶۱

*۳هواپیما و یک هلیکوپتر عراق بر فراز خرمشهر وآبادان سرنگون شد.   تعداد اسرای عراق از ۱۱هزار گذشت -۱۸ هزار نظامی عراق کشته وزخمی شدند –سپاه اسلام در مسجد جامع خرمشهر نماز خواندند.   ۴/۳/۶۱

*۲فروند هواپیمای متجاوز عراق در حوالی آبادان سرنگون شد. عراق از داخل خاک خود مسجد جامع خرمشهرومناطق مسکونی آبادان را به توپ بست.   ۸/۳/۶۱

*همزمان با بمباران جنوب لبنان توسط صهیونیستها، عراق صف راهپیمایان ۱۵ خرداد را درایلام بمباران کرد. در این بمباران وحشیانه بیش از ۵۰شهید و۱۵۰ مجروح برجای گذاشت.   ۱۶/۳/۶۱

 

عمران

*توسط کارشناسان ایرانی، یک منبع جدید گاز درشمال خراسان کشف شد.  ۱۶/۲/۶۱

*۳۰۵روستا در خوزستان و۱۳روستای قائم شهر صاحب برق شدند.  ۲۱/۲/۶۱

*کارخانه قند مغان باظرفیت روزانه۵۰۰۰تن آغازبکار کرد.         ۳۰/۲/۶۱

*طی ۳سال بعد ازپیروزی انقلاب ۳۷۸روستای کرمان صاحب برق شدند.  ۳/۳/۶۱

*قسمت دوم مجتمع مس سرچشمه آغاز بکار کرد.  ۸/۳/۶۱

*دومین چاه نفت پازنان خوزستان بدست کارکنان ایرانی آماده بهره برداری شد.  ۹/۳/۶۱

*تولید چدن ذوب آهن اصفهان ازمرز ۵۸هزار تن درماه گذشت.  ۱۱/۳/۶۱

*۴۰۰ روستا در کهکیلویه وبویر احمد زیر پوشش لوله کشی آب آشامیدنی قرار گرفتند.  ۱۳/۳/۶۱

اخبار داخلی

*۴۸۱نفر از توابین گروهکها ومحکومین تبریز مورد عفو قرار گرفتند.  ۲۹/۲/۶۱

*طی سخنانی در خرمشهر، نخست وزیر خواستار ادامه نبرد رهائی بخش به رهبری ولایت فقیه تا آزادی کامل قدس شد.  ۵/۳/۶۱

*۷مجروح جنگی در حرم امام رضا(ع) شفا یافتند ۱۲/۳/۶۱

*آیت الله العظمی منتظری خواستار برگزاری کنگره ائمه جمعه کشور های اسلامی شد.  ۱۳/۳/۶۱

 

انقلاب و جهان

*پلیس کویت، شنوندگان صدای جمهوری اسلامی ایران را۳۰۰دینار جریمه می کند.   ۲۰/۲/۶۱

*سفیر فلسطین در تهران: با رهنمودهای امام وآیت الله منتظری اعتصابات عمومی در سراسر فلسطین اشغالی ادامه دارد. ۲۲/۲/۶۱

*حکام مصر یک گروه جدید از انقلابیون مسلمان را بازداشت کرند.   ۲۷/۲/۶۱

* ژنرال هیگ:  پیروزیهای ایران منافع آمریکا را به خطر انداخته است.   ۲۸/۲/۶۱

*بدنبال تظاهرات و اعتصابات عمومی مردم رژیم صدام در نجف، کربلا، اربیل، بصره، و سلیمانیه حکومت نظامی اعلام کرد ۲۲محصل وغیر نظامی در درگیری با مأمورین بعثی به شهادت رسیدند ۲۹/۲/۶۱

*وزیر دفاع آمریکا: پیروزی ایران در جنگ بر خلاف منافع آمریکا است ۱/۳/۶۱

*رژیم بحرین ۷۳مسلمان انقلابی رابه حبس های دراز مدت محکوم کرد. ۲/۳/۶۱

*پلیس کویت ایرانیان مقیم آن کشور رامورد ضرب وشتم قرار داد ۶/۳/۶۱

*آمریکا،  فرانسه،  مصر و رژیم صهیونیستی از تأثیرات پیروزی های ایران ابراز نگرانی کردند. ۹/۳/۶۱

*بمنظور بررسی راههای مقابله با انقلاب اسلامی ایران، کشورهای شورای همکاری خلیج فارس در ریاض تشکیل جلسه دادند.  ۹/۳/۶۱

 

جهان

*وزارت خارجه ایران به دولت مزدور مصر و سایر مرتجعین عرب، از دخالت در امور ایران هشدارداد. ۲۱/۲/۶۱

*مردم مصر علیه کمک های نظامی این کشور به عراق تظاهرات کردند. ۲۶/۲/۶۱

*آمریکا ۲پایگاه هوائی درصحرای “نقب” برای اسرائیل ساخت ۲۸/۲/۶۱

*رژیم آل سعود ۱۵میلیارد دیگر به صدام وام داد. ۲۹/۲/۶۱

*جبهه پایداری حمایت خود رااز انقلاب اسلامی اعلام کرد.  ۴/۳/۶۱

*آمریکا ۱۰۰میلیون دلار کمک نظامی بلا عوض در اختیار اسرائیل گذاشت. ۶/۳/۶۱

*خرابکاران عراقی با ۴اتومبیل مواد منفجره در کویت دستگیر شدند. ۸/۳/۶۱

۴۴۳ جسد قربانی استعمار فرانسه درالجزایر کشف شد. ۹/۳/۶۱

*هیئت ایرانی هنگام سخنرانی رئیس جمهور فرانسه، کنفرانس بین المللی کار راترک کرد.  ۱۳/۳/۶۱

*اسرائیل از زمین وهوا مردم بی دفاع لبنان رابه بمب و گلوله بست.  بمبارانهای لبنان ۶۰۰کشته ومجروح بر جای گذاشت ۱۶/۳/۶۱

 

ضد انقلاب

*منافقین در حمله به صندوق تعاونی صنفی، پنج نفر را به جرم حزب اللهی بودن به شهادت رسانده عده ای را زخمی کردند. ۱۶/۳/۶۱

*در سه راه سلفچکان، ۷قاچاقچی با۱۲۸۹کیلو تریاک دستگیر شدند. ۱۸/۲/۶۱

*بر اثر انفجار یک بمب قوی در مقابل سفارت سوریه در تهران ۱۲اتومبیل منهدم شده و۱۱تن مجروح شدند ۲۰/۲/۶۱

*۸۶۵کیلم مواد مخدر در تهران، نیشابور وشاهرود کشف شد. ۲۱/۲/۶۱

*با کشف ۱۰ لانه تیمی۷۰تن از اعضای گروهک آمریکائی پیکار، در شیراز دستگیر شدند،عاملان ترور آیت الله دستغیب جزء دستگیر شدگان هستند ۲۲/۲/۶۱

*۴تکاور پلیس در میدان ونک بدست منافقین به شهادت رسیدند ۲۳/۲/۶۱

*با کشف دو لانه تیمی وطی سه درگیری خیابانی، ۱۸ عضو فعال منافقین دستگیر شدند،منافقین قصد حمله به رژه پاسداران در روز ۳ شعبان را داشتند ۱۰/۳/۶۱

*بیش از ۲۷ کیلو هروئین در خراسان کشف شد ۱۱/۳/۶۱

*۲تکاور پلیس بدست منافقین در خیابان جمهوری اسلاممی ایران شهید شدند.  ۱۳/۳/۶۱

*منافقین تروریست، رئیس دایره سیاسی ایدئولوژیک پلیس راه ژاندارمری را شهید کردند. ۱۶/۳/۶۱

 

اختراع واکتشاف

*باتلاش یک مهندس ایرانی، دستگاه تحریک عضله در ایران ساخته شد.  ۱۵/۵/۶۱

*جهاد دانشگاهی ۱۵ماده شیمیائی تهیه کرد. ۲۹/۲/۶۱

*۲روستا زاده در فارس دستگاه سمپاشی ساختند.  ۲۹/۲/۶۱

یک صنعتگر مبتکر ایرانی اولین پرس هیدرولیک ۱۲۰تنی را در ایران ساخت.  ۱/۳/۶۱

*یک مبتکر شیرازی موفق به ساخت تلمبه خودکار شد.  ۱/۳/۶۱

 

 

19دسامبر/16

هنر

حجهالاسلام صادقی اردستانی

هنرهای اسلامی:

در متون تاریخی، آنجا که سخن از”هنر واحیانا هنراسلامی”بمیان آمده است بیشترین نظر به نقاشی، موسیقی، کاشی‌کاری معماری، خطاطی، مجسمه سازی، وبالاخره به نویسندگی بوده، واین بخشهای هنری، از مظاهر هنروتمدن اسلامی شمرده شده است، چنانکه “ژوزف ماک کاپ”در کتاب عظمت مسلمین در اسپانیا “جرجی زیدان در کتاب اریخ تمدن اسلام “و سیزده تن ازاستادان ومستشرین دانشگاههای انگلستان در کتاب”میراث اسلام “چنین عناوینی راازمقوله های هنر های اسلامی شمرده اند، که هویت وماهیت وشعاع کاربرد هر یک از این هنرها، در مباحث آتی، در حد و توان ولزوم، مورد تحلیل وارزیابی قرار خواهد گرفت. اما اکنون پس از این پیش درآمد،سخن را از معنی ومفهوم وپایگاه هنر در جامعه آغاز می کنیم:

تعریف هنر

هنر در دیدگاه هریک ازآگاهان ودانشمندان ذی ربط، یعنی عرفا، اخلاقیون فلاسفه، مذهبیون،الهیون،روان شناسان وخلاصه ادباء و هنرمندان،دارای معانی ومفاهیم و مصادیق مختلفی است، وبر این اساس محتوی و ابعاد و فلسفۀ ویژه ای خواهد داشت، که درزمینه مناسب مورد ارزیابی قرار می دهیم. از مجموع تعاریف صاحبنظران آنچه “رالئونتولستوی” نویسنده ومتفکر روسی، گفته است شاید مناسبترین و نزدیکترین تعریف به واقعیت باشد. تولستوی چنین می گوید: هنر تجلی خارجی احساسات خارجی نیرومندی است که،انسان آنرا تجربه وآزمایش کرده است ما واین تجلی ظاهری بوسیله خطها، رنگها،حرکات واشارات واصوات صورت می پذیرد[۱] وی نیز می افزاید:

” هنر یک فعالیت انسانی است، وعبارت است از اینکه انسانی آگاهانه وبیاری علائم مشخص ظاهری، احساساتی راکه خود تجربه کرده است، به دیگران انتقال دهد، بطوری که این احساسات بدیگران سرایت کند و آنان نیز این احساسات  ا تجربه نمایند، و از همان مراحل حسی که او گذشته است بگذرند[۲]  سپس به دنبال پذیرش وانتخاب  این تعریفها در مورد اهمیت ورسالت هنر اضافه می کند:

هنر وسیله ارتباط انسانهاست برای حیات بشر، وبرای سیر بسوی سعادت فردوجامعه انسانی، واین موضوع لازم وضروری است ![۳]

 

هنر برای هنر

باتوجه به تعریفهای یاد شده وهمانندهای آن،از سوی هنر شناسان ودست اندرکاران، هنر دوگونه برخورد وتلقی دارد هنر برای هنر،وهنر بعنوان وسیله وعهده داریک رسالت. درمورد تفسیر هنر برای هنر،اگرچه این “تز”بظاهر طرفداراننسبتا زیادی دارد،وبسیاری این شعاررامی دهند،وغوغا ها بپا میکنند امادرواقع چنانکه اشارت رفت، عموما این معنی از مرحله شعار تجاوز نمی کند، ودرواقع تعداد   طرفداران این “تز”شاید بطور درصداز شمار انگشتان تجاوز نکند،و افراد زیادی درپشت این ماسک،وبا ارائه این شعار خواستهو یا خواسته های دیگری راجستجو می کنند،که بیشتر جنبه مادی دارد،واتفاقا از سوی همین گروه است که،کیان هنر، به ابتذال ونشیب کشیده شده است!چنانکه نوشته اند: هنرراهنرمندان بزرگ تاریخ وهنرمندان عصر ما،منحرف کرده اند وبه ابتذال امروزی رسانده اند [۴]

رسالت هنر

درمورد پیام و رسالت  هنر، گرچه منظور ما از این عنوان، مفهوم وابعاد گستردۀ فرهنگی وانسانی آنست، اما بهتراست این معنی رادرسطح وسیعتری بررسی کنیم، وازپیام ورسالت هنر، برای انسان رنج کشیده امروزسخن بگوئیم که هنرهمچون بسیاری از مواهب وپدیده های جهان هستی وسیله وراه است برای رسیدن به هدفهای متعالی وبرتر که، انسانها درزندگی خواهان آن هستند، چنانکه تاریخ هنر این معنی راعموما به اثبات رسیده است.  اما متأسفانه در دنیای امروز، برخی هنرراوسیله کسب شهرت ونردبان صعود بقله مقام قرار داده اند، بعضی از این کانال، دستیابی به اهداف سیاسی رادرنظرداشته اند، برخی از این راه خواسته های فکری وهنری خویش را در یک جامعه ویا جوامع مختلف گسترش داده اند. وسرانجام برخی هم بدین وسیله برای دست یافتن به بازار وتجارت وسرمایه وسود، این نیروی فعال و خلاق را بکار گرفته اند و آنرا از اوج پویائی وشکوفائی انسانی، به پستی وزبونی کشانده اند !طبیعی است که چنین بهره گیریهای ناروا،بردامن هنرمند لکه تباهی وبر جان هنر فاجعه درد ناکی است، که روح عرفانی وظرافت طبع ونازک خیالی هنرمند ونیز آرمانهای بلند وانسانی اورا می میراند وبهر حال چرخ مهیب سیم وزر، استعداد وشکوفائی اوراخورد می کند، واحیانا به پوکی وپوچی سوق می دهد، و اینجاست که قهرا هنرمند، ازاوج عظمت به گود ذلت سوق می نماید !آری”هنر اکنون درچنین وضعی است در وضعی که بدترین مأموریتها وزشت ترین و ناهنجارترین رسالتها بدست هنر سپرده شده است.  درحالیکه رسالت هنر درست بر عکس آنست که امروز می کند![۵]

فاجعه هنر

. واینجاست که درپرتو چنین تضاد عظیمی که میان روح وآمال هنرمند وبازار تقاضای هنری وجود دارد این هنر برای او وجامعه فاجعه ایجاد می کند، ولکه ننگی بر چهرۀ انسانی آن جامعه نقش می بندد، که حتی جامعه های غربی نیز با آن همه آلودگی مادی وفساد سرمایه داری، گاهی چنان ضربه،می خورد که آثار  شوم این تضادرا بارها درجرائد و مطبوعات دیده ایم. “کاراگانوف”نویسنده آمریکائی میگوید: تجربه هنر امروز نشان می دهد که تلاش هنرمندان، درجهت مسخ واقعیات است [۶]آری هنگامیکه هنر، این سلاح ظریف وبرنده،ازنیام خویش بطور ناشیانه و مجنونانه خارج شد، و در دست سوداگران جاه ومقام ومال وثروت قرارگرفت، بدنبال آن تباهی ها و مفاسد دردناکی جوامع بشری را می آلاید،و روزگار انسان زدائی فرا میرسد.  روشن است با انسان زدائی، در اجتماعات راه همۀ زشتی ها، در مسیر انسان گشوده می گردد و کار بدانجا می رسد، که در همان ” غرب دیوانه” نویسندۀ دردمندی مانند”کارگانوف” فریاد برآوردکه:  “در جریان انسان زدائی،  که صفات انسانی از بین می رود، زوال حسن زیبائی و رشد سلیقه های خورده “بورژوائی” که مترادف با ابتذال است، جای عمده ای دارد، و فرهنگ  عمومی در دست سوداگران، تنها حربه ای بر ضد بشریت نیست بلکه حربه مخوفی است که، با پیشرفت اجتماعی و هنر سر تعارض دارد… و  محافل باصطلاح هنری آمریکا،  شیوه مرسوم در هنر “بورژوازی” را با قانون و قیح تجارت درآمیخته، و این قانون با این جمله بیان  میشود”پول بو ندارد باین معنی که پول را میتوان و بایستی از هر طریقی بچنگ آورد، و نحوه تحصیل آن هیچ اهمیتی ندارد”[۷]

آری،  در این رهگذر است که،  در جوامع سرمایه اری، نه تنها هنر که شاخه مهمی از فرهنگ جامعه است بلکه کل فرهنگ و صنعت برای رسیدن به منافع تجاری و سلطه جوئی و سیاستهای مسموم و ضد انسانی وسیله خطرناکی می گردد، و طبیعی است که قیود معنوی و موازین انسانی، در چنین جوامعی، چه سرنوشت  شوم و نکبت باری به دنبال خواهد داشت.

روزنامه کیهان می نویسد” این یکی از خصوصیات جامعه آمریکائی است،  که هر چیزی را وارد تجارت یا صنعت می کند.  آموزش،  فرهنگ و هنر،  سیاست، ماری جوانا، مسائل منافی عفت،  تخلف،  جنایت، جنگ، و حتی فعالیتهای انتخاباتی، در ایالات متحده از این مستثنی نیستند…. [۸]

بنابراین، در جوامعی که هنر بعنوان یکی از عظیمترین پایگاه های فرهنگی در آن مطرح است، تاکنون از هنر تلقی مادی داشته و این برخورد با تعریف ” لئون تولستوی” که “هنر را وسیله ارتباط بین انسانها، برای حیات بشر، و برای سیر بسوی سعادت فرد و جامعه انسانی ” می داند منافات و تناقض چشمگیری دارد، اینجاست که هنرمند با وجدان متعهد بویژه در جامعه انقلابی امروزه باید تار و پودهای عنکبوتی تقلید غربی را از جان و فکر خود بگسلد، و هنر را از اسارت و ابتذال مرگباری که با آن دست بگریبان است نجات بخشد، تا این قدرت عظیم و خلاق، راه طبیعی خویش را بازیابد، و در مسیر راستین خویش بجریان افتد، و بهدف واقعی خود که،  عبارت است از،  رشد آفرینی هدایتگری و سازندگی راه یابد.  و مژده آور راستین برای بشریت کنونی باشد.

مسئولیت هنرمند:

برای این منظور، هنرمندی که می خواهد مسئولانه وارد میدان جامعه شود، و هنر متعهد بیآفریند، ضروری است در مراحل زیر خود را تا حد زیادی باسلاح علم و آگاهی مجهز سازد.

  • مفاهیم انسانیت را با همه ابعاد و اسرار، و با همه محتواهای پربار و شکوهمند، تا آن حدی که، برای درک خلاقیت هنری وی نقش مستقیم و اساسی دارد بیاموزد و باز شناسد.
  • ویژگیهای حیات بشر را در مراحل مادی و معنوی، فلسفه آنرا با توجه به یک بینش سالم و صلاح اسلامی اجتماعی نیک درک کند.
  • سعادت انسانرا، که در تعریف هنر، بعنوان هدف هنر بیان گردید، و خواسته ای است که،همه برای آن تلاش می کنند، با همه مفاهیم معنوی و انسانی، مورد مطالعه و شناخت قرار دهد.
  • بر خلاف برداشت غلط و یک بعدی دنیای متمدن روز، که تاکنون از نردبان هنر برای دریافت منافع فردی، حب ذات، حب مقام، و سرانجام برای ارضاء شهوتهای فردی و مادی تلاش می کند، هنر را در جهت رشد و مصالح و سعادت فرد و جامعه بکارگیرد.

مسئولیت مسئولین:

با توجه به جنین شناختهائی  است، که هنرمند راه راستین خود را باز می یابد، و با عهد و مسئولیت همآغوش می گردد، و دارای قداست و رسالت می شود، و میتواند در یک جامعه اسلامی دارای شرافت حیاتی شود، و مسئولین آن جامعه هم برای عرضه و پویائی و تقویت چنین هنری،  پیش از دیگران و بیش از دیگران، زمینه رشد و تکاپو را فراهم آورند، و بدین خاطر است که مقام ریاست جمهوری، حجه الا اسلام خامنه ای تاکید می کنند” باید هنر بعنوان رسا ترن زبان، برای انتقال ایده های شریف مورد توجه باشد، و تشویق هنرمندان متعهد جامعه،  و نیز پرورش هنرمند، یک اقدام اساسی تلقی گردد”[۹]

شیخ” محمد تقی جعفری” استاد بزرگوار و فیلسوف عالیقدر می نویسد: تا کنون احساس لزوم آموزش وتربیت انسانی، از نمودهای هنری، برای اکثریت مردم، یک تکلیف و احساس ضروری تلقی نشده است، از نمودهای هنری، برای اکثریت مردم، یک تکلیف واحساس ضروری تلقی نشده است، این به عهده رهبران ومربیان جامعه است، که با تعلیم وتربیت صحیح، ضوابط یک نمود و هنری سازنده، وطرز برداشت وبهره برداری نمودهای هنری را در مراحل مختلف مردم از نظر شرایط ذهنی، در مجرای آموزش قراربدهند[۱۰] بنابراین، با طی اینگونه مراحل است، که هنر علیل وبیماردنیای متمدن امروز،وهنر پرویده فرهنگ فاسد طاغوت در جامعه اسلامی انقلابی ما،میتواند شخصیت خودراباز یابد وبه حیات طبیعی خود نزدیک شود، در این جامعه اسلامی، هنرمند با شرافت ووجدان انسانی، خودراوآفرینش هنری خودرا، قهرمانانه عرضه می کند،وهنراووسیله رشد و تکامل جامعه می گردد،چنانکه ازاین وسیله تا کنون در جهت تخریب استفاده می شده است !و ما ازاین پس پیرامون این مقوله، مشروحتر بحث خواهیم کرد. .. ادامه دار

[۱] -(۱-۲-۳)هنر چیست؟ص۵۳و۵۷

 

 

[۴] -هنر برای موعودص۹

[۵] -هنر برای موعود ص۹

[۶] -سینما، سیاست، تجارت ص۴۱

[۷]– سینما، سیاست، تجارت ص۷و۴۶

[۸] -کیهان ۶/۱۰/۱۳۶۰شماره ۱۱۴۶۸

[۹] -روزنامه جمهوری صبح پنجشنبه

[۱۰] -نگاهی به فلسفه  هنراز دیدگاه اسلام ص۴

19دسامبر/16

استراتژی ابر قدرت آمریکا

استاد جلال الدین فارسی عضو ستاد انقلاب فرهنگی

استراتژی ایالات متحده آمریکا از دیر زمان بر این هدف عمده استوار شده است که در نیمکره غربی مقام برتر و ممتازی داشته باشد و همواره ابرقدرت بماند که هیچ رقیبی نتواند سیطره او را بر این نیمکره به خطر اندازد. طراحان استراتژی دولت آمریکا همیشه اطمینان داشته اند که هیچ قدرتی از درون نیمکره غربی بدون اینکه توسط نیرویی از خارج آن پشتیبانی شود، قادر نیست در برابر قدرت بلامنازع آمریکا قد علم کند یا سیطره مطلقه آن را به مخاطره افکند. پس در تحقق این هدف، و برای جلوگیری از چنان پیشامد مخاطره آمیزی همواره سعی کرده است تا نیمکره غربی را از سیاستهای نظامی و غیر نظامی دولتهای غیر آمریکایی بدور و بر کنار نگهدارد. چه، هرگاه این دولتها بتوانند در مسائل قاره آمریکا بنحوی مداخله و شرکت نمایند و بتدریج برای خود پایگاه های قاره ای در آن بدست آورند خواهند توانست سیطره آمریکا را بر آن قاره تهدید کنند. این یگانه راه برای آن دولتهاست. بهمین جهت، دولت آمریکا با طرح و تسمک به اصل معروف مونروئه، این راه را بروی قدرتهای غیر آمریکائی بست.

اروپا تنها قاره ایست که تاریخش به تاریخ قاره آمریکا دوخته است. و تنها جایی است که احتمال دارد قدرتی از آن برخاسته، سیطره ایالات متحده آمریکا را بر نیمکره غربی به خطر اندازد. از اینرو آمریکا همواره سعی داشته است اولا: نگذارد چنین قدرتی در اروپا به وجود آید. ثانیا: نگذارد هیچ قدرتی بر سرتاسر اروپا مسلط شود تا سپس باین فکر بیافتد که قدرتش را تا آمریکا بسط دهد. بدین منظور از سیاست حفظ توازن قدرتهای اروپائی پیروی کرده بطوریکه رویه ثابت در سیاست خارجی آن شده است. تا کنون هر دولتی که در اروپا خواسته است رقبای خویش را از میدان بدر کند و قدرتی عظیم بهم بزند بطوریکه سیطره آمریکا را در نیمکره غربی به خطر اندازد، آمریکا در برابرش بپاخاسته و در کنار دولت یا دولتهایی قرار گرفته که توانسته اند توازن نیروهای اروپایی را باز جای خود آورند.

این هدف و سیاست جهان است که دولت انگلیس نیز از دوره «هانری هشتم» داشته و پیروی کرده است. بدینسان سیاست خارجی دو ابر قدرت آمریکا و انگلیس چندین دهه است که بر حفظ و اعاده توازن نیروهای اروپائی استوار می باشند. این همان هدف و سیاستی است که سران آمریکا از «الکساندر هامیلتن» تا «ویلسن» تا «ریگان» داشته اند. و در اجرای آن آمریکا در کنار آندسته از دولتهای اروپائی که طرف ضعیف تر را تشکیل می داده اند وارد دو جنگ جهانی اول و دوم شده است.

آمریکا از آغاز قرن بیستم متوجه سیاستهای آسیایی شده است- مداخله سیاسی آمریکا در آسیا همواره با تردید و تناقض و ندانم کاری و تشتت مساعی بوده است. همین می رساند که اهمیت این مداخلات برای منافع حیاتی آمریکا هرگز بپایه اهمیتی که سیاستش در نیمکره غربی یا اروپا داشته است نمی رسیده است. با این همه جالب است که در آسیا نیز همان هدف را پیروی کرده و سیاستی نظیر آن در پیش گرفته است: هدف و سیاست حفظ توازن نیروهای آسیایی.

این سیاست و هدف در مورد چین بیشتر از سایر مسائل آسیایی بروز و ظهور داشته است. آمریکائیها در مورد چین سیاست دروازه های باز را مطرح ساختند. ابتدا از آن منظورهای تجارتی داشتند. اما وقتی دولتهای دیگر بویژه ژاپن خواستند برچین مسلط شوند و دروازه های آن را بروی سایر دولتها ببندند. آمریکائیها هدفهای سیاسی و نظامی را نیز از خلال سیاست دروازه های باز دنبال کردند. سیاست آسیائی آمریکا این شد که دروزاه های چین را بروی همه دولتها و پیش و بیش از همه خودش بگشاید. این سیاست که اجزاء و حرکاتش انسجام لازم هم نداشت از این عقیده ناشی شده بود که دولتی که بر چین مسلط شود قدرتی بهم خواهد بست که امنیت و موجودیت ایالات متحده آمریکا را تهدید می کند.

بدینسان، امنیت و موجودیت ایالات متحده در گرو حفظ توازن نیروها در اروپا و آسیا گشت. خطری که متوجه این موجودیت است از قاره آمریکا دور شد، و وضعیت آمریکا، با دیگر دولتها، که خطرهای دورو نزدیک تهدیدشان می کند فرق کرد. این فرق و تفاوت احوال، موضع آمریکا را نسبت به سیاست خارجی و جنگ شکل و رنگ بخشید. دولتهایی که خطرهای نزدیک و دور تهدیدشان می کند مجبورند همواره در حوادث و قضایای سیاسی منطقه یا جهان مشارکت کنند تا بتوانند با حضور دائمی و موثرشان منافع و موجودیت خود را حفظ کنند. فعالیتهای سیاسی آنها در زمان صلح، و فعالیت جنگی آنان به یکسان اثر حیاتی دارد. آنها معتقد به نظریه کلوزو تیز می شوند که می گوید: جنگ ادامه سیاست است با وسائلی دیگر. هر دولتی منافعی دارد که برای حفظ و توسعه آن یک سلسله فعالیت با وسائل گوناگون می کند. این فعالیتها خواه صلح آمیز باشد و خواه نظامی، همه در جهت تحقق همان هدف واحد سیر می کنند. سیاست خارجی این دولتها یک تلاش مستمر وقفه ناپذیر است که در هنگام ولادت و تاسیس آنها آغاز می شود و به مرگ آنها ختم می گردد. اما آمریکا که هیچ خطر نزدیکی حیاتش را تهدید نمی کرد نظریه دیگری را پذیرفته بود که می گوید:

«سیاست خارجی امری دائمی نیست و همین که خطر بر هم خوردن توازن نیروها، و افروخته شدن آتش جنگ بر طرف شد پایان می گیرد، و دولت می تواند فارغ از آنچه در جهان می گذرد پا به دامن بکشد.»

این سیاست و نظریه آمریکا بود تا جنگ جهانی دوم. در این زمان اوضاع و احوال جهانی تغییرات اساسی یافت، بطوریکه آمریکا مجبور شد برای حفظ موجودیت خویش در همه مسائل و حوادث جهانی شرکت و مداخله کند و قدرت و نفوذ خویش را هر چه بیشتر توسعه دهد. اما هدف دیرینه آمریکا همچنان بر جا ماند: حفظ و اعاده توازن نیروها در اروپا و آسیا! در اروپا، دولت شوروی، و در آسیا دولت چین کمونیست، این توازن را بر هم می زند. ماهیت این دو تهدید جدید با تهدیدهای قبلی فرق داشتند. در جهگ جهانی دوم آمریکا مداخله کرد تا خطر آلمان هیتلری در اروپا را و خطر استعمار ژاپن در آسیا را دفع کند. بدین گمان که با از بین بردن آلمان سایر دولتهای اروپا خواهند توانست توازن نیروها را در اروپا حفظ کنند. و همین که در آسیا قدرت جنگی ژاپن را در هم شکست چین ملی که هم پیمان آمریکا است، پایگاه حفظ توازن در آسیا خواهد گشت.

اما این تصور با حوادث جاری پس از جنگ جهانی بر باد رفت. اروپای غربی در چنان ضعف اقتصادی و نظامی ای بود که نمی توانست به تنهایی در برابر ابر قدرت شوروی که توازن نیروهای اروپا را به خطر می انداخت بایستد و در این کار به کمک و همکاری دائمی آمریکا نیاز داشت. چین در ۱۹۴۸ بدست کمونیستها افتاد. با سقوط چین به چنگ کمونیستها، هیچ قدرتی در سراسر آسیا یارای ایستادگی در برابر چین و شوروی را نداشت پس آمریکا رویه گذشته را ترک کرد و از نیمکره غربی بدر آمده در همه حوادث و تلاشهای بین المللی حضور فعال یافت. سیاست خارجی این دولت از ۱۹۴۷ نخست در چهار تلاش و اصل جدید و سپس در دهه ۱۹۵۰ روشش تلاش و اصل نمودار گشت:

اصل چهار «ترومن»، اصل محدود سازی توسعه کمونیسم، طرح مارشال، و اصل پیمانهای نظامی که بعدها اصل کمک های خارجی، و اصل آزادسازی ملتهای زیر سلطه کمونیسم بر آن افزوده شد.

استراتژی محدود سازی:

استراتژی ایالات متحده آمریکا پس از جنگ جهانی دوم، زنجیره ای است از چندین حلقه، نخستین حلقه آن از همین اصل سیاست خارجی آمریکا «محدودسازی توسعه کمونیسم» نام گرفته است زیرا، عنصر اصلی آن را تشکیل می داده است. کسی که پایه آن را ریخت و چهار چوبش را ترسیم کرد. «ژرژکنان» سیاستمدار آمریکایی و کارشناس نامدار مسائل شوروی است. این سیاست را دولت ترومن پسندیده و بکار بست. سیاست محدودسازی Policy of containment مربوط می شود به تحولات اساسی که بر اثر شکست نازیها و پیدایش یک خلاء سیاسی و از هم پاشیدگی اقتصادی در اروپای پس از جنگ در توازن نیروهای بین المللی بوجود آمد. توده های مردم در کشورهای اروپای غربی که با دادن تلفات سنگینی و خسارات مادی هنگفت، و تحمل فشارهای روحی و مصائب گوناگون بلحاظ مادی و روحی ضعیف شده بودند این آمادگی را یافته بودند که تحت تاثیر تبلیغات کمونیستها قرار گیرند یا زیر تهدید ارتش سرخ تسلیم شوند. علاوه بر این، روسیه استالینی تصمیم جدی داشت که بکمک قدرت مسلح و مداخله مستقیم، کشورهای اروپای غربی را زیر سلطه خود در آورد، و کاری را که در اروپای شرقی و بعضی از دولتهای اروپای مرکزی کرده است تکرار کند یا این که زیر سایه مخوف ارتش سرخ اقلیتهای کمونیست را وا دارد تا با دیگران بر سر سلطه سیاسی به کشمکش بر خیزند و با شیوه های قهرآمیز به قدرت برسند. چنانکه در چکسلواکی اتفاق اتفاده بود. این نگرانیها بسیاری از دولتهای اروپائی را بفکر انداخت تا در برابر توسعه طلبی روسیه شوروی در اروپا به نیرو و کمک ابرقدرت آمریکا تکیه کنند و متحد دولتی شوند که سلاح هسته ای را در انحصار خویش دارد.

سیاست محدودسازی بصورتی که «کنان» مطرح ساخت بر اساس تحلیل دقیقی از شوروی نسبت به کشورهای غربی بنا نهاده شده بر اساس این تصور شوروی که کشورهای سرمایه داری غرب یگانه مانع در برابر توسعه کمونیسم بشمار می آیند و هرگاه اروپای غربی سقوط کند و در آن چند دولت کمونیستی روی کار آیند کار آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین ساخته است «کنان» در این باره می گوید: «استراتژی شوروی همواره در حال گرفتن نبض کشورهای اروپای غربی است و در هر سو کنجکاوی می کند تا حلقه های ضعیف در زنجیره کشورهای غیرکمونیست یا کشورهایی را بیابد که خلأ قدرت درآن پدید آمده است و می توان از آنجا نفوذ کرد و از طریقش فشار آورد و از آن بعنوان نقطه پرش و پایگاهی استفاده کرد برای ایجاد تغییراتی که تحقق هدف های دراز مدت طرح ریزی شده را میسر می سازد، استراتژی شوروی خاصیت نرمش و انعطاف دارد و بر این فرضیه بنیان شده است که حرکت تاریخ بسود آن است، و خود را برای رسیدن به هدفهای استراتژیکی به زمان و دوره خاصی محدود نساخته است. و نیز بلحاظ ایدئولوژیک دست و پای خود را نبسته و مقید به وسائل و روشهای خاصی در وصول به مقصود ننموده است. روسیه شوروی بیش از آلمان نازی به عواقب و آثار اعمال و سیاستهایش می اندیشد و با تدبیری بیش از آن اتخاذ سیاست و طریقه نمی کند. بهمین جهت با همه شور و شوقی که به کسب قدرت و توسعه طلبی دارد هرگز انقلاب سوسیالیستی خود را متهورانه به خطر نمی اندازد و با موجودیت آن قمار نمی کند و هرگز سیاستی را دنبال نمی نماید که به برخورد مستقیم با نیروی مسلح غرب بکشد. فرصت غرب درست در همین نکته نهفته است. محدودسازی شوروی در داخل مناطق نفوذی که تا کنون بدست آورده است و تحت فشار گذاشتن آن ممکن است دو اثر اساسی توأم داشته باشد:

الف- جلو توسعه طلبی آن را بگیرد و نگذارد دولتهای تازه ای ببلعد.

ب- تحت فشار شدید و پیوسته غرب کمونیستها مجبور به ترک استراتژی توسعه طلبی جهانی خود شوند. باین دلیل که شوروی ها هرگز در اجرای سیاستهای لجبازی نخواهند کرد که ثمری جز شکست مستمر ببار نمی آورد و ممکن است به یکی از دو نتیجه منتهی شود: ۱- فروریختن رژیم شوروی ۲- دست زدن آن به یک جنگ گسترده بمنظور دستیابی قهرآمیز به هدف. احتمال دوم بعید است، زیرا شوروی در نتیجه جنگ جهانی دوم ضعیف شده است در حالی که ایالات متحده آمریکا در اوج قدرت خویش است و صاحب سلاح هسته ای است سلاحی که هنوز شورویها بدست نیاورده اند.

«ترومن» – رئیس جمهور آمریکا- به استراتژی محدودسازی عنصر دیگری افزود، و آن یک توجیه ایدئولوژیک بود در حالیکه «کنان» تکیه اش روی این واقعیت بود که زور را تنها با زور می توان مقابله کرد «ترومن» می گفت استراتژی جدید یک ضرورت اساسی است که دفاع از آزادی و دمکراسی در برابر تلاش سلطه جویانه کمونیستها لازم آورده است سلطه جویی که به تنها موجودیت آمریکا بلکه همه ارزشهای انسانی را تهدید کند.

استراتژی محدودسازی در عمل تکیه بر آثار بازدارنده نیروی هوایی استراتژیک آمریکا و قدرت منهدم کردن کامل و قطعی شوروی بوسیله بمبهای هسته ای داشت. و بر چهار فرضیه اصلی نهاده شده بود:

۱- جنگ گسترده، تنها شکلی از جنگ است که ممکن است در آینده با شوروی رخ دهد آنهم بعلت هجوم مستقیم شوروی به ایالات متحده آمریکا یا به اروپای غربی.

۲- تفوق هوایی یک نیروی بازدارنده استراتژیک قاطع را تشکیل می دهد. زیرا توانایی آن در منهدم کردن دشمن یا وارد آوردن تلفات و (خسارتهای سهمگین) بر آن چندان است که اگر دشمن دست به حمله تجاوزکارانه ای علیه غرب بزند در حقیقت دست به خودکشی زده است.

۳- شورویها تا زمانی که ذخیره کافی از سلاح هسته ای و وسائل فعال حمل ونقل آن و توانایی دفاع کافی در برابر بمب افکنهای استراتژیک نداشته باشند جرات بکاربردن اسلحه را ندارند.

۴- تکیه اساسی بر یکی از رسته های نیروهای مسلح- مثلا نیروی هوائی- از لحاظ اقتصادی بسیار بصرفه تر از آن است که نیروی زمینی بزرگی همراه با نیروی دریایی عظیمی تدارک و نگهداری شود.

در صحت این فرضیه ها حتی زمانی هم که شوروی سلاح هسته ای را از انحصار آمریکا بیرون آورد و در سپتامبر ۱۹۴۹ صاحب بمب اتمی شد. در نظر سیاستمداران آمریکا تردیدی حاصل نگشت. در نظر آنان و در نظر افکار عمومی آمریکا فکر بکار بردن اسلحه با فکر «جنگ گسترده» آمیخته بود. آنان به «جنگ محدود» راه نبرده بودند و نمی پنداشتند که جنگ تنها در یکی از دو صورت در می گیرد: ۱- حمله کمونیستها به اروپای غربی ۲- حمله مستقیم شوروی به ایالات متحده آمریکا و در این هر دو صورت جنگ یک جنگ گسترده خواهد بود. سیاست محدودسازی در اجرا و عمل شکل محاصره کردن روسیه شوروی، دولتهای تابعه اش بوسیله دیواری ضخیم از پیمانها و پایگاههای نظامی پراکنده در هر نقطه و کشور را گرفت. در اروپای غربی پیمان اتلانتیک شمالی درست شد در نتیجه آن نیروی استراتژیک ضربتی غرب در اروپا تشکیل یافت که وسیله ای بود برای بازدارندگی و عقیم نهادن حرکت توسعه طلبانه شوروی در این قاره سرنوشت ساز. پانزده دولت به عضویت آن در آمدند که تنها یکی – آنهم ترکیه- غیر اروپایی بود. اجرای استراتژی محدودسازی در آسیا با عقد یک سلسله پیمان دفاعی و قراردادهایی آغاز شد که ترتیبات امنیتی منطقه ای معینی را می داد، مانند پیمان امنیت متقابل میان آمریکا و استرالیا و زلاندنو بمنظور دفاع از منطقه اقیانوس آرام، و پیمان امنیت متقابل میان آمریکا و ژاپن، قرارداد آمریکا و کره جنوبی در ۱۹۵۳ که طرفین متعهد می شوند در صورت وقوع تجاوزی علیه هر یک از آندو در منطقه اقیانوس آرام بکمک یکدیگر بشتابند. در همین سال آمریکا و چین ملی قرار دادی بستند که بموجب آن آمریکا متعهد می شد از فرمن و جزایر پسکادور در رابر هر تهدیدی که از طرف چین کمونیست صورت گیرد دفاع کند آمریکا پس از بستن این قراردادهای دو جانبه گامی فراتر نهاده در سپتامبر ۱۹۵۴ یک پیمان دسته جمعی تازه بوجود آورد بنام پیمان آسیای جنوب شرقی یا «سیتو» شامل هشت دولت که عبارت بودند از آمریکا، انگلیس، فرانسه، استرالیا، زلاندنو، پاکستان، تایلند، فیلی پین.

در خاورمیانه، پیمان بغداد بسته شد که بعدها با کنار رفتن عراق، پیمان مرکزی نام گرفت. ابتدا، انگلیس، عراق و ترکیه و پاکستان و ایران در آن عضویت داشتند.

عراق پس از انقلاب جمهوری در ژوئیه ۱۹۵۸ از آن بیرون رفت بلافاصله آمریکا که عضو ناظر آن بود به عضویت کامل آن درآمد. سپس ایران با انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ از آن پیمان خارج گشت هدف پیمان این بود که نگذارد انقلابهای ملی و ضد استعماری در چهار کشور عضو به پیروزی برسد، حکومتهای ملی و مردمی در این منطقه را براندازد، دست شوروی را از منطقه ای که بخش اعظم ذخائر نفتی جهان را در بر دارد و حائز اهمیت استراتژیک عظیمی است تهی نگهدارد.

ادامه دارد.

 

19دسامبر/16

امام خمینی ثابت و استوار از آغاز تا کنون

ادامه مبارزه

من مصمم هستم از پای ننشینم تا دستگاه فاسد را به جای خود بنشانم و یا در پیشگاه مقدس حق تعالی با عذر وفور کنم.

(ذیحجه ۱۳۸۲)

ما برای اسلام این همه اهانت شده و می شویم. ما در انتظار حبس و زجر و اعدام نشسته ایم. بگذار دستگاه جبار هر عمل غیر انسانی که می خواهد بکند.

(۱۳۴۲- چهلم فاجعه قم)

… تحت نظر علمای اعلام و حجج اسلام و خطبای عظام، اجتماعات خود را خصوصا در روز جمعه هر چه بیشتر فشرده تر کنید و به مراسم و شعائر مذهبی اهمیت دهید و در مقابل زورگوئیها و قانون شکنی‌ها ساکت ننشینید. (۷ جمادی الثانیه ۱۳۸۴)

در شرائطی که دارند اسلام را از بین می برند، بساط اسلام را بهم می ریزند خاموش ننشینید، مانند نصرانیها که نشستند درباره روح القدس و تثلیث صحبت کردند تا آمدند گرفتند و از بینشان بردند.

(حکومت اسلامی درس ۱۱)

امروز روزی است که اگر دیر بجنبید شما را از بین می برند. نابودتان می کنند. اسلام را محو می کنند. باید جنبش داشته باشید تا بتوانید قوانین اسلام را حفظ کنید، تا حصون اسلام باشید.

(حکومت اسلامی- درس ۶)

وظیفه ملت غیور ایران است که از منافع آمریکا و اسرائیل در ایران جلوگیری کرده، آن را مورد هجوم قرار دهند، هر چند به نابودی آن بیانجامد. (۱۶ رمضان ۱۳۹۳)

هرگز ملت مسلمان ایران تن به ذلت نخواهد داد. ملت عظیم الشأن ایران نهضت خود را ادامه داده و هرگز سستی به خود راه نمی دهد.(۱۵/۶/۵۷)

انقلاب ایران یک نهضت اسلامی است که ادامه دارد و با رفتن یا ماندن شاه نیز ادامه دارد. (۱۶/۸/۵۷)

من از همه ملت ایران تقاضا دارم که همانطور که در اول در میدان مبارزه با کفر همه جا حاضر بوده اید و در صحنه این مبارزه همه حاضر بودید باز هم ادامه بدهید که ادامه این نهضت برای اسلام است و اسلام عزیز این حق را به ما همه دارد که در راه او هر جانفشانی که می توانیم و هر اقدامی که می توانیم بکنیم.

(۲۶/۱/۶۰)

راه ما آن روز تمام می شود که همه احکام اسلام جاری شود. (۱۹/۹/۶۰)

 

19دسامبر/16

انقلاب و رهبر از دیدگاه دیگران

شور و هیجان عجیبی در نوجوانان مسلمان ایرانی است و اینها با این روحیه و ایمان قوی در آینده تمام جهان را تسخیر خواهند کرد. آنها بزرگترین انقلابیون جهان خواهند بود.

(رئیس مرکز اسلامی «بسنین» در کانادا)

جمهوری اسلامی ۱۲/۱۱/۶۰

***

کلیه مسلمانان آگاه جهان که وجدان بیدار دارند باید از رهبر مردم و انقلاب اسلامی ایران پشتیبانی کامل نمایند تا اسلام پیروز گردد و مسلمین جهان بسوی ترقی و پیروزی گام بردارند… از زمانی که انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی در ایران به ثمر رسید، مسلمانان جزایر «آنتیل» این انقلاب را انقلاب خود دانسته و در حقیقت این انقلاب نه فقط برای ایران بلکه الگو و نمونه ای برای تمامی مسلمانان جهان است… امام خمینی فردی آگاه در امور و قائد برای کلیه مسلمانان جهان هستند، و مسلمانان جزایر آنتیل رهبری واقعی برای آزادسازی قبله مسلمین یعنی قدس و سرزمینهای اشغال شده اسلامی را در ایشان می بینند.

(رهبر جمعیت اسلامی جزایر آنتیل در دریای کارائیب)

جمهوری اسلامی ۱۲/۱۱/۶۰

***

«ما با وجود تمام مشکلاتی که در شرایط کنونی با آن روبرو هستیم به ایران آمدیم تا بار دیگر حمایت ملت فلسطین و سازمان خود را از انقلاب مردم مسلمان ایران و رهبری آن اعلام کنیم و با دستاوردهای این انقلاب آشنا شویم… ما از پیروزی انقلاب اسلامی ایران بی اندازه خوشحال شدیم چرا که این انقلاب با واژگونی رژیم وابسته شاه و همکار صهیونیسم، ملت مسلمان ایران را دوباره به ما پیوند داد. و ما مجدداً یادآور می شویم در مبارزه با آمریکا و نوکران آن در منطقه همچنان در کنار جمهوری اسلامی ایران ایستاده ایم.»

(محمد ابوعزه معاون دبیر کل سازمان فلسطینی الصاعقه)

کیهان، ۱۲/۱۱/۶۰

***

«یکی از ویژگیهای انقلاب اسلامی ایران اصالت و اخلاص اسلامی آن است که در سطح وسیع بین مردم به چشم می خورد… از نظر من که یک غربی و فرد غیر اسلامی هستم این معجزه است که یک انقلاب مکتبی و الهی بتواند در جهان امروز اینطور تحقق پیدا کرده و در جهت استقرار عدالت به پیش برود. و این انقلاب بدون شک از جانب خداوند حمایت می شود… دولتها از طرف گوناگون سعی دارند در مقابل این انقلاب ایستادگی کنند و کوشش می کنند که جهان را از حقیقت این انقلاب دور نگهدارند و مردم هم هنوز واقعیت و طبیعت انقلابی ایران را درک نکرده اند… ملت ایران و امام خمینی یک کار عظیم تاریخی را به انجام رساندند، لذا آمریکا تصمیم گرفت از طریق جنگ تحمیلی ضربه ای به انقلاب وارد سازد ولی مقاومت ملت ایران این کوشش آنها را نیز نقش بر آب کرد.»

(رابرت کالسون، دانشمند کانادائی)

کیهان، ۱۴/۱۱/۶۰

«انقلاب اسلامی ایران با سیاست نه شرقی و نه غربی خود یک انقلاب پیشتاز بشمار می رود و کلیه ملل مسلمان مسئولند برای رسیدن به استقلال و پیشرفت واقعی، همین سیاست را در پیش گیرند… دشمنان انقلاب اسلامی باید بدانند که برای از بین بردن جمهوری اسلامی باید اول تمامی مردم مسلمان و مجاهد ایران را نابود کنند تا بتوانند به هدف خود برسند.»

(رشید بن عیسی متفکر بزرگ الجزایری)

***

 

19دسامبر/16

پاسداران بزرگ اسلام (۸)

اگر روحانیون نبودند ما الآن از اسلام اطلاعی نداشتیم.

امام خمینی

علامه حلّی

دانشجویان علوم دینی بر سه دسته اند:

۱- گروهی علم دین را برای رسیدن به اهداف و آرمانهای دنیوی می خواهند. اینان را اگر دانشی باشد جز در راه شیطان و متابعت هواهای نفسانی مصرف نمی کنند. این گروه از دانش پژوهان خود گمراهند و دیگران را به گمراهی و انحراف می کشانند.

۲- عده ای دانش را برای خود دانش می خواهند. اینها علم را واژه مقدسی می دانند که با کمال اخلاص در برابرش سر تعظیم فرود آورده و در فراگیریش تلاش بسیار می کنند ولی حاضر نیستند آنچه آموخته اند – اگر حق هم باشد- بدیگران بیاموزند اینان نیز تعهدی ندارند و اسلام برای آنها ارزشی قائل نیست چرا که عالم بی عمل درخت بی ثمر است.

۳- گروهی از متعهدان و مخلصان – که در طول تاریخ کم و نادر بوده اند- علم را تنها برای خدا می خواهند. علم اینها جهت دار است و این جهت است که دارندگان علوم الهی را همچون ستارگانی روشن و پرفروغ در تاریخ نگهداشته و برای آنها بالاترین مقامی که از درکش عقلها را به حیرت وا داشته قائل است. یکی از این عالمان عامل و دانشمندان متعهد که افکار و آثار جاویدانش تا قیام قیامت به ما و نسلهای آینده نور می دهد و علم جهت دار می بخشد، علامه حلی قدس سره است.

علامه کیست؟

پاسدار بزرگ اسلام و از بزرگترین فقهای شیعه، جامع علوم عقلیه و نقلیه و صاحب تألیفات گرانقدر بی شمار، علاه علی الاطلاق، ابن المطهر، سدید الدین حسن بن یوسف حلی هر جا علامه گفته می شود اسم این بزرگ مرد به ذهن می آید یعنی در محیط فقیهان «علامه» برای ایشان علم شده است و راستی این اسم چقدر با مسمی است. به استثنای علامه حلی، در طول قرون متمادی دانشمندی ندیده ایم که بیش از ۵۰۰ جلد کتاب در علوم و فنون مختلف تألیف کرده باشد و قبل از اینکه ۲۶ سال او تمام شود، کتابهائی که در حکمت و کلام نوشته است به پایان رسیده شروع به تألیف در کتابهای فقهی کند و تا هشتاد سالگی لحظه ای از نوشتن باز نایستد، در همه جا و در همه حال بنویسد. سواره، پیاده، در مسافرت، در وطن در حال صحت و مرض، شادی و غم، آزادی و اختناق و خلاصه از نوشتن جهت دار در راه الله و برای خدمت به بندگان او هیچگاه امتناع نورزد.[۱] و آنچه از کتابها و نوشته های این شخصیت والای انسانیت می توان دید، هوش سرشار و استعداد خدادادی کم نظیر و تسلط فوق العاده ی او بر دانش ها بویژه علوم اسلامی است.[۲]

هنگامی که در یکی از بحثهایش آراء و نظرات مختلف را مورد بررسی و مقایسه قرار می دهد نظر خود را آنچنان مستدل و متین بیان می کند و با دلیل و برهان نظرات دیگران را رد می کند که انسان را بی اختیار وادار به پذیرفتن رأی خود می نماید و البته این دلیلی جز تبحر و آگاهی و اطلاع فراوان او ندارد. و چه دلیلی بالاتر از آن همه کتابی که به یادگار گذاشت و محصول پربرکتی که از عمر خود در اختیار همگان قرار داد که هرگاه به این باغهای روح افزا سری بزنیم میوه های تازه و پر طراوت می چینیم.

***

علامه حلی در شب جمعه ۲۷ رمضان ۶۴۸ هجری قمری، در زمان حکومت ستمگر دوران هلاکوخان مغولی، در یک خانواده ای که معروف به علم و تقوی بود در شهر مذهبی حله که مرکز علم در آن زمان بود متولد شد. هنوز اولین بهار زندگی خود را نگذرانده بود که ارتش خون خوار هلاکو، پایتخت خلافت اسلامی (بغداد) را محاصره کرد. او بدون شک هیچگاه فراموش نمی کرد که با دیگر کودکان هم سن و سال خود برای فرار از ظلم و ستم کفار مغول- که بی شباهت به بعثیان امروز نبودند، به بلندیهای اطراف حله پناه بردند، و پس از گذشت مدتی کوتاه پدر او بهمراه دیگر علمای حله برای نگهداری از حریم اسلامی و آثار اهل بیت عصمت و طهارت بناچار دیداری با آن سفاک ستمگر داشتند تا اینکه توانستند حله را- که مرکز پیروان و شاگردان مکتب اهل بیت بود- از دایره نفوذ او دور نگهدارند. تمام این قضایا بر او گذشت در حالی که عمرش از هشت بهار تجاوز نمی کرد.

***

علامه در آغاز، شاگردِ پدر خود بود و علوم شرعیه را نزد او و دائی بزرگوارش محقق حلی- که یکی از بزرگترین و معروف ترین فقهای تاریخ تشیع است، آموخت. و چه بجا است که شاگرد محقق، علامه باشد.

فلسفه و هیئت را نزد استاد عالی مقام خواجه نصیر الدین طوسی یاد گرفت. خود او بهنگام صحبت از استادش می گوید: الهیات شفای ابن سینا را و یادداشتهائی در علم هیئت- بتألیف خود خواجه- نزد او آموختم. استادان دیگری در دیگر علوم داشته است ولی ما به ذکر نام این سه بزرگوار اکتفا می کنیم.

***

مقام علمی

شخصیت و مقام علمی علامه حلی بر احدی پوشیده نیست. دوست و دشمن او را به عظمت یاد کرده و در مقابل آن همه آثار علمی و تحقیقی با اعجاب و حیرت می نگرند.

صفدی یکی از دانشمندان اهل سنت در کتاب اعیان العصر چنین می گوید: فیلسوفی با اخلاق و بردبار، آنقدر از علوم و دانشهای مختلف برخوردار بود که آوازه او سراسر جهان را فراگرفته بود. مردم برای رسیدن به او و کسب علم از مکتب او تحمل هرگونه سختیها و خطرها می کردند و خلاصه گروه های بسیاری از محضر درس او استفاده کرده و خود استاد شدند.

ابن حجر می گوید: او علمای بسیاری در علوم و فنون مختلف به جامعه اسلامی تحویل داد.

میرزا عبدالله افندی در کتاب ریاض العلماء می گوید: خدای رحمتش کند، او براستی آیت خدا در روی زمین بود و حقوق بزرگی بر شیعیان اثنا عشری دارد، چه از نظر بیان و زبان و تدریس و چه از نظر تألیف و تصنیف. جامع جمیع علوم بود و در تمام این علوم تألیف کرد. علامه فیلسوف، متکلم، فقیه، محدث، اصولی، ادیب و شاعری ماهر بود. بسیاری از فضلا و بزرگان زمان خود از سنی و شیعی در مکتب درس او علم آموختند.

سید حسن صدر در کتاب ارزشمند «تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام» می نویسد: مدرسه عالی علامه حلی پانصد مجتهد به عالم اسلام تحویل داد.

و خلاصه درباره عظمت علمی او آنچه بگویند کم است نوشته اند: پس از اینکه سلطان محمد خدابنده در یک جلسه، بدست ایشان تشیع را اختیار کرد (و پس از آن ملت ایران پیرو مذهب اهل بیت شدند، و بزرگترین افتخارات را در طول قرون آفریدند و تمام اینها به برکت وجود علامه حلی است که ایران و ایرانیان را به مذهب اهل بیت هدایت کرد) از وی خواست که وقت بیشتری نزد او بماند و علامه نیز فرصت را غنیمت شمرده مدتی در آنجا بود و از امکانات حکومتی استفاده بیشتری در ترویج و نشر علوم اهل بیت نمود و یکی از ابتکارات جالب او این بود که مدرسه سیار تأسیس کرد، یعنی یک مدرسه مستقل که چند اطاق برای تدریس با تمام امکانات در آن بود و علامه حلی بوسیله این مدرسه متحرک و متنقل به شهرهای زیادی مسافرت می کرد و هر جا می رفت شاگردانی جدید برای خود انتخاب می کرد و آنان را به علوم اسلامی آشنا می ساخت.

***

علامه حلی آثار و تألیفات ارزشمند بسیاری دارد ولی آنچه تا امروز باقی مانده و نورافشانی می کند در حدود صد کتاب است: ۲۰ کتاب بزرگ در فقه، ۷ کتاب در اصول فقه، ۲ کتاب در تفسیر  قرآن، بیش از ۳۰ جلد در علوم کلام و اعتقادات و اصول دین، ۳ جلد در علم رجال، ۲۶ جلد در حکمت و فلسفه و منطق، ۲ جلد در ادعیه، ۳ جلد در نحو، ۲ جلد در فضائل اهل بیت و کتابهای متنوع دیگر که اینک برخی از این کتابها را فهرست وار نقل می کنیم:

۱- اِرْشادُ الأَذهان اِلی اَحْکامِ الْاِیمان: یکی از ارزشمندترین کتابهای فقهی است که تا کنون دانشمندان شرحهای زیادی بر آن نوشته اند. این کتاب شریف دارای ۱۵۰۰۰ مسأله است.

۲- کِتابُ الألْفَیْنَ: در این کتاب ۱۰۳۸ دلیل عقلی و نقلی در امامت و خلافت و عصمت امیرالمؤمنین علی(ع) موجود است که علامه به درخواست فرزندش این کتاب را نگاشت.

۳- البابُ الحادی عَشْر: در اصول دین و آنچه بر عموم مکلفین واجب است بیش از ۳۰ شرح بر این کتاب نوشته شده است.

۴- تَبْصِرَهُ الْمُتَعَلِّمین فِی اَحْکامِ الدِّین: از مهمترین متون فقهی است و یک دوره کاملی از فقه است که به اختصار نوشته شده. فقهاء اهمیت بسیاری برای این کتاب ارجمند قائلند.

۵- تَحرِیرُ الْاَحکامِ الشَّرعِیّهِ عَلَی مَذْهَبِ الْاِمامِیه: دوره کاملی از فقه است، گر چه به روش استدلالی تحریر نشده ولی علامه حلی فتاوی خود را در این کتاب جمع آوری نموده است. و به زبان ساده تر رساله عملیه علامه است که دارای ۴۰۰۰۰ مسأله است.

۶- تذکره الفقهاء: دائره المعارف بزرگی در فقه خلافی است. علامه حلی در این کتاب به بررسی فتاوای علماء شیعه و سنی پرداخته و نظر خود را نیز نقل کرده است.

۷- تَهذیبُ الوُصُولِ اِلی عِلْمِ الْاُصُول: و این کتاب نیز از کتب درسی و تحقیقی ارزنده و از متون اصلی اصول به حساب می آید. بسیاری از علمای بزرگ به بررسی کتاب پرداخته و بر آن حاشیه زده اند.

۸- قَواعِدُ الاَحْکامِ فی مَعْرِفَهِ الحَلال و الحرام: ده ها هزار مسأله شرعیه در این کتاب به چشم می خورد. و در آخر کتاب، وصیتی است به فرزندش که این وصیت شامل محاسن اخلاقی است.

۹- الأَدعِیَهُ الفاخِرَهُ: ادعیه ای که از اهل بیت رسیده است در چهار جلد.

۱۰- الاَسْرارُ الخَفِیّهُ فِی العُلُومِ العَقْلِیّه: در حکمت

۱۱- الإشاراتُ اِلی مَعْنی الاِشاراتِ: شرح اشارات ابن سینا

۱۲- التّعلِیمُ التّامُّ فِی الْحِکمَهِ وَ الْکَلامِ: در علم فلسفه و کلام.

۱۳- جَواهِرُ المَطالِبِ فِی فَضائِلِ اَمیرَ المُؤمِنینَ عَلیِّ بنِ اَبی طالِب(ع)

۱۴- خُلاصَهُ الْاَقْوالِ فی مَعْرِفَهِ اَحْوالِ الرِّجالِ: در علم رجال

۱۵- القول الوجیز: در تفسیر قرآن

۱۶- کَشفُ المُرادِ فی شَرحِ تَجریدِ الاعتِقادِ: در عقائد

۱۷- مُختَصَرُ شَرحِ نَهْجِ البَلاغَه

۱۸- مُخْتَلَفُ الشِّیعَهَ فی اَحکامِ الشَّریعَهِ.

۱۹- المَطالِبُ العِلّیّهَ فی عِلمِ الْعَرَبیَّه: در ادبیات و نحو

۲۰- المِنهاجٌ فی مَناسِکِ الْحاج: در اعمال حج

۲۱- نِهایَهُ المَرامِ فی عِلمِ الْکَلامِ: در علم کلام- ۴ جلد

۲۲- الدُّرُ وَ الْمَرْجانُ فِی الاَحادِیثِ الصِّحاحِ وَ الحِسانِ: در حدیث- ۱۰ جلد

۲۳- جَواباتُ المَسائِلِ المهنائیه: در پاسخ به سئوالات

۲۴- تَجرِیدُ الْاَبحاثِ فی مَعْرِفَهِ العلوم الثَّلاث: در منطق و فلسفه طبیعی و حکمت الهی

۲۵- اِثْباتُ الرَّجْعَهِ

۲۶- اِستِقصاءُ الاِعْتِبارِ: در معانی اخبار و احادیث. علامه گوید: هر حدیثی که به ما رسیده است در این کتاب ذکر کردیم و پیرامون سند حدیث بحث کردیم و محکم و متشابه آن را و آنچه در متن حدیث بر اصول و ادبیات مشتمل است و آنچه از آن استفاده و استنباط می شود از احکام یادآور شدیم و تا کنون مثل این کتاب نوشته نشده است.

 

[۱] – نوشته اند که یک وقت علامه حلی به قصد استراحت چند روزی به یکی از ییلاقهای خوش آب و هوا مسافرت کرد. پس از برگشتن به وطن، مدتی گذشت و فرزند خود «فخر المحققین» را در نماز جماعت نمی دید. روزی از وی پرسید: چرا به جماعت حاضر نمی شوی؟ فخر المحققین به پدر گفت: من در عدالت شما شک کرده ام! پرسید چرا؟ جواب داد: شما چند روز از عمر خود را برای تفریح و استراحت گذراندی و هیچ خدمتی انجام ندادی؟ علامه در پاسخ گفت: اتفاقا من در این چند روز کتاب، «تبصره المتعلمین» نوشته ام. فرزند از پدر عذرخواهی کرد و ارادت او به پدرش بیشتر شد. بجا است که بدانیم این کتاب یکی از مهمترین متون فقهی است و دارای ۸۰۰۰ مسأله است.

[۲] – راستی حیرت انگیز است اندیشه این مرد بزرگ. روزی در مجلس علامه مجلسی قدس سره بحث درباره علامه حلی بود. یکی از شاگردان گفت: اگر نوشته های علامه حلّی را بر سالیان عمرش تقسیم کنیم به این نتیجه می رسیم که معدل نوشتن او روزی هزار سطر است. مجلسی فرمود: تألیفات ما هم کمتر نیست. یکی از شاگردان جواب داد: فرق شما و ایشان این است که از شما تألیف است و از علامه تصنیف. (البته ناگفته نماند که بسیاری از کتابهای علامه مجلسی نیز تصنیف است ولی به اندازه علامه حلی نیست.)

19دسامبر/16

پایان جنگ؟

بسم الله الرحمن الرحیم

ممکن است در دنیای ما کسانی باشند که در اثر عدم درک صحیح از عمق انقلاب اسلامی و مکتب اسلام و تضاد و ستیزی که ماهیت این مکتب آسمانی با ظلم و استکبار دارد. در مورد حوادثی که از آغاز تاریخ پرماجرای انقلاب اسلامی تا کنون که لحظات سرنوشت ساز جنگ تحمیلی فرا رسیده است تحلیلهای ما دیگرایانه یا تنگ نظرانه ای ارائه دهند و از باب مثال همین جنگ جاری را پدیده ای ساده در رابطه با اختلاف دو کشور همجوار بر سر قطعه ای از زمین گمان کنند و اگر باصطلاح بی طرف! باشند پایان جنگ و زندگی مسالمت آمیز بین طرفین نزاع را آرزو کنند و اگر دوستان ساده اندیشی باشند، خواهان خاتمه جنگ همراه با پیروزی نسبی ایران باشند لیکن با اندکی تعمق در آئین نجات بخش اسلام و اعتقاد به حکومت جهانی آن با ظهور حضرت مهدی(عج) و انقلابی که از چنین آئین و اعتقادی نشأت گرفته و شعار تا انقلاب مهدی نهضت ادامه دارد این نکته مبرهن و روشن می شود که مبارزه با رژیم شاه و منحرفین و جنگ با عراق بعنوان نماینده کفر و استکبار جهانی، در حقیقت نبردی است بی امان با استکبار و کفرو ستم که هیچگونه سازش و انعطافی در آن راه ندارد و در این فراز حساس از تاریخ بشریت، اسلام با تجلی دوباره اش در انقلاب اسلامی و آگاهی ژرف توده های ملیونی مسلمان و بسیج همگانی آنان را برای حاکمیت اسلام با سلاح ایمان و ایثار و شهادت یکباره و یک جا تمامی تاریخ پر شکوه حق جویان را از هابیل تا حسین(ع) تجسم بخشیده و در جبهه ای استوار کانهم بنیان مرصوص و پایدار کالجبل الراسخ با همه جهان کفر و استکبار و تمام اشکال باطل به ستیز برخاسته است و بسوی تحقق آرمانی که همه انبیاء و اولیاء و شهداء تاریخ بر سر آن جهان سپرده اند یعنی برقراری حکومت الله و بندگان شایسته اش در زمین با فرا رسیدن انقلاب جهانی مهدی (عج) پیش می تازند. بدیهی است در مقابل چنین انقلابی جبهه ای که نمایانگر اوج درندگی و خونخواری و ستم و کفر است در چهره استکبار جهانی حاکم بر بشریت امروز به خصوص امپریالیسم و صهیونیسم که موجودیت خود را در برابر جبهه اسلام در معرض نابودی مطلق می بیند با تمام توان با استفاده از شیوه های شیطانی شان به جنگ همه جانبه با انقلاب اسلامی برخاسته اند و در نتیجه هم اکنون جنگی بزرگ و بزرگتر از دو جنگ جهانی در گرفته است، جنگی که از یک سوامپریالیسم و کمونیسم و صهیونیسم و تمام رژیمهای مزدورشان متحد شده اند که نموداری از آن را در اتفاق آراء اصحاب وتو و نوکرانشان در شورای امنیت و سلاحهای روسی و فرانسوی و امثالهم و کمکهای گوناگون آمریکا بوسیله مصر و اردن و… و دهها ملیارد دلار کمک ریگان از جیب عربستان و کویت!!! و حمله اسرائیل به لبنان بسود صدام عفلقی و هزار و یک نمونه دیگر، مشهور جهانیان است. جنگی که سرنوشت تاریخ راورق خواهد زد و آنقدر ادامه خواهد یافت تا یکی از دو جبهه نابود شود یا انقلاب اسلامی و میلیونها مسلمان شهادت طلب متکی به قدرت خداوندی و یا تمام رژیمهای باطل و ضد انسانی و مستکبران جهانخوار و استعمارگران غارتگر نابود شوند نه اسلام و انقلاب اسلامی و امت اسلام با آنها سازش خواهند کرد که امام امت فرموده است بعد از شاه نوبت آمریکا است و اسرائیل باید نابود شود و… و نه آنها از انقلاب اسلامی که موجودیتشان را در معرض نابودی قرار داده، دست خواهند کشید که البته انقلاب اسلامی تا کنون پیروز بوده و پیروزی آن در آینده نیز با حفظ ویژگیهایش با توجه به وعده های الهی و اعتقادات اسلامی ما، قطعی خواهد بود.

بنابراین جنگ به این زودی پایان پذیر نخواهد بود که بعد از باز پس گرفتن سرزمینهای اشغال شده نوبت تامین آنهاست و بعد از آن باید خسارتها گرفته شود و متجاوز محاکمه و محکوم و نابود شود. صدام رفتنی است و با رفتن صدام رژیمهای مرتجع و آمریکائی منطقه یکی پس از دیگری در برابر سیل خروشان انقلاب اسلامی ریشه کن و حکومتهای مردمی و اسلامی جایگزین آنها خواهد شد و در نتیجه امنیت آمریکائی!! از منطقه رخت بر خواهد بست و دیگر شیرهای نفت و دیگر مخازن بسوی آمریکا و دیگر جنایتکاران بسته خواهد شد. و در همین شرائط است که کاخ های افسانه ای سیاه و سرخ و پایه های اصلی ابر قدرتی و قلدری فرو خواهد ریخت و آنگاه که اسباب قلدری و زور ابرقدرتها و حکومتهای جنگل که چیزی جز رژیمهای مزدور و ایادی کثیفشان در کشورهای کوچک نیست از آنها گرفته شود و منابع بیشمار کشورهای جهان سوم بخصوص کشورهای اسلامی و منابعی مثل نفت سعودی و امثال آن از گلوی آنها بریده شود و دیگر چگونه می توانند رژیمی جنایتکار و خونخوار مانند رژیم اسرائیل را سرپا نگهدارند.

امروز همه می دانند که اسرائیل متکی بقدرت آمریکا است و قدرت آمریکا متکی به ایادی مزدورانش در کشورهای کوچک و منابع اقتصادی این کشورها است و با یک محاسبه ساده در می یابیم که نابودی قطعی اسرائیل آنگاه امکان پذیر است که ابرقدرتی ابرقدرتها نابود شود و بهترین راه برای مبارزه با آمریکا و ابرقدرتهای دیگر آزادی کشورهای اسلامی و جهان سوم از چنگال ابرقدرتها است و بهمین جهت است که امام تنها راه رسیدن به آزادی قدس را عراق می دانند و جنگ جاری در حقیقت جنگی است برای گشودن طریق القدس و هر یک از پیروزیهایش گامی است بسوی بیت المقدس و ضربه مهلکی است بر سر رژیمهای مزدور منطقه و زلزله ایست در پایه های جهانخواری آمریکا و دیگر ابرقدرتها که واکنش این آثار را در سخن پراکنی بگین علیه جمهوری اسلامی ایران و امام خمینی ارواحنا له الفداء و ابراز نگرانی عمیق و حرکتهای مذبوحانه امپریالیستها مخصوصاً ریگان و وحشت روز افزون رژیمهای مرتجع در این روزها دیدیم.

آری این جنگ، یعنی جنگ بین جبهه حق با جبهه جهانی باطل تا نابودی همه مزدوران وابسته و تمام ابرقدرتهای مستکبر از جمله آمریکا و اسرائیل ادامه خواهد یافت و آنگاه پایان این جنگ فرا می رسد که با ظهور مصلح جهانی مهدی موعود(عج)، جبهه باطل و ظلم بکلی نابود شود و حکومت عدل جهانی اسلام بر سراسر صفحه گیتی استقرار یابد.

والسلام رحیمیان

 

19دسامبر/16

پرسشها و پاسخها

س- اخیرا موارد زیادی مشاهده شده که به آیه «لیس للانسان الا ما سعی» برای اثبات «اصالت کار» در بحث اقتصادی «ارزش» استناد شده آیا مورد استناد ارتباطی به موضوع دارد؟

ج- ما بدون اینکه به اصل مطلب که مورد استدلال واقع شده است، نظر داشته باشیم آیه را مورد بررسی قرار می دهیم. برای شناخت معنای آیه باید آیات قبل و بعد آنرا که از نظر ادبی هم با آن مرتبط است مورد مطالعه قرار دهیم.

اصولا نمی شود یک جمله از یک آیه یا یک آیه از یک سلسله بهم پیوسته آیات را مورد استدلال و بررسی قرار داد. مثل اینکه به این قسمت از آیه «وَ لا تَقْرَبُوا الصَّلاه» استناد و تمسک کنیم (که: به نماز نزدیک نشوید!) در حالیکه ذیل و بقیه آنرا «و انتم سکاری» (در حالیکه شما مست هستید) در نظر نگیریم.

آیه مورد سوال در سوره نجم است که در میان این آیات واقع شده است «… اَمْ لَمْ یُنَبَّأَ بِمَا فی صُحُفِ مُوسی* وَ اِبراهیِمَ الّذی وَ فیّ* اَلّا تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرُ اُخْری* وَ اَنْ لَیْسَ لِلْاِنْسانِ اِلّا ما سَعی* وَ اِنَّ سَعْیَهُ سَوفَ یُری* ثُمَّ یُجزیهُ الْجَزاءَ الْاَوفی…»

«… یا اینکه آگاه نشده است به آنچه در کتاب موسی (تورات) و در صحف ابراهیم وفادار آمده است که هیچ کس مسئول گناه دیگری نیست و اینکه برای انسان نیست، مگر آنچه را با سعی و کوشش خویش بدست آورده است و اینکه سعی و کوشش او ملاحظه خواهد شد و سپس بر آن سعی کاملترین جزای خود را دریافت خواهد کرد…»

در اینجا چند نکته است:

۱- ممکن است آیه قبل یعنی «اَلّا تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرَ اُخْری» که آیه مورد بحث بر آن عطف شده است در مورد عقوبتهای دنیوی در بعضی کلمات، بعنوان اقتباس آمده باشد. البته این مطلب بعنوان یک احتمال ذکر می شود.

باید توجه داشت که اقتباس غیر از استشهاد است و اقتباس دلیل بر این نیست که آیه شامل عقوبتهای دنیوی نیز هست. گرچه خود مطلب صحیح است و اصل این است که کسی جرم دیگری را متحمل نشود. هر چند که بعضی خواسته اند به آیه «لاتزر وازره…» تمسک کنند و شبهه ای در مورد حکم بثبوت دیه بر عاقله در صورت قتل خطا ایراد کنند که علماء جواب آنانرا چنین گفته اند که: این آیه ربطی به عقوبتها و ضمانتهای دنیوی ندارد.

بنابراین بحث فوق شاهد بر اینست که اگر قرینه بر عدم ارتباط آیه «لیس للانسان…» به امور اقتصادی نباشد، لااقل قرینه بر عکس نیست. مضافا به اینکه ارتباط میان این دو آیه به مجرد عطف است و این نمی تواند شاهد بر وحدت مورد باشد.

۲- آیات بعد بتصریح دلالت دارد بر اینکه همان سعی که در آیه قبل آمده است در آینده مورد ملاحظه قرار خواهد گرفت و در برابر آن، جزای کامل داده خواهد شد. و واضح است که مراد جزای روز قیامت است.

نتیجتاً این سلسله آیات دلالت دارد بر اینکه مراد از سعی، اعمال زشت و نیکوی انسان است در این دنیا، که بطور کامل و وافی در قیامت مجازات می شود. و معنی آیه اینست که در روز قیامت وضع هر انسانی در گرو اعمالی است که در دنیا انجام داده است. و ان لیس للانسان الا ما سعی و ان سعیه سوف یری ثم یجزیه الجزاء الا وفی… ترتیب آیات نشانگر آنست که انسان در گرو اعمال خویش است و همانا مورد بررسی قرار خواهد گرفت و جزای کامل آنها را هم دریافت خواهد نمود و چون مراد از جزاء، جزای اخروی است پس آیه ربطی به شئون اقتصادی ندارد.

۳- مفسرین در تفسیر این آیه هفت قول نقل کرده اند، که هیچکدام بر این تفسیر، یعنی ربط آیه به شئون اقتصادی، مطابقت ندارد. بلکه همه اتفاق دارند که آیه مربوط به آخرت است.

ما در اینجا سخن علامه طباطبائی قدس سره را در تفسیر این آیه، برای روشن شدن مطلب نقل می کنیم: «مراد از لام در (للانسان) ملکیت حقیقیه است. یعنی آن چیزی که بشخص مالک، متقوم است و باقی است به بقاء او. و اصلا از او جدا نمی شود و آن نیست مگر آنچه را که انسان از کارهای نیک و زشت انجام می دهد. و اما آنچه را که انسان وابسته به خود می داند در چارچوب زندگی اجتماعی از اموال و فرزندان و مقام و مانند آن از زخارف دنیا وابستگی آنها یک امر اعتباری و وهمی است، که تا انسان در این منزلِ امتحان قرار دارد با اوست، و به مجرد کوچ کردن و پیوستن به ابدیت و عالم آخرت او را رها خواهد نمود. بنابراین، معنی آیه اینست که انسان مالک نیست چیزی را بنحوی که تمام آثار آن از خیر و شر و سود و زیان حقیقیه عاید او شود، مگر عملی را که با کوشش خود انجام داده است…»

۴- آنهائیکه به این آیه در مسائل اقتصادی تمسک کرده اند می گویند:

آیه دلالت دارد بر «اصالت کار در اسلام» و اینکه انسان ثروت را فقط از راه کار و کوشش باید بدست آورد. این مطلب منافات دارد با اصول مسلمه، بلکه ضروری فقه اسلامی بنحو عموم (دقت کنید که این مطلب با ضروری فقه منافات دارد نه با ضروری دین) زیرا گذشته از منافع مالی که از راه سرمایه در اسلام بدست می آید، مانند اجاره، مزارعه، مساقات و مضاربه، مواردی نیز هست که انسان بدون کار و سرمایه مالک می شود. مثل هبه، ارث و غیر ذلک.

بهرحال در اینکه آیه ربطی به شئون اقتصادی ندارد شبهه ای نیست و این گونه تشبثات متأسفانه موجب می شود که اصل مطلب هم اگر صحیح باشد، بخاطر ضعف استدلال لوث شود.

س- حضرت علی(ع) می فرمایند که: «فرزندان را برای زمان آینده تربیت کنید» آیا این سخن مولا بیانگر ضرورت تغیر قوانین اسلام در تطابق با خواست زمان و مکان نیست؟

ج- از امیرالمؤمنین(ع) نقل شده که فرمودند «لا تَقْسِرُوا اَوْلادَکُم عَلی آدابِکُم فَانّهُم مَخْلُوقُونَ لِزَمانِ غَیرِ زَمانِکُم» یعنی عادات و رسوم زمان خود را بر فرزندانتان تحمیل نکنید، که آنها برای زمانی غیر از زمان شما آفریده شده اند.

بنابراین منظور امیرالمؤمنین(ع) آداب و رسوم هر زمان است که نباید فرزندان را ملزم به آنها کرد و هیچ ربطی به شئون دینی و احکام اسلامی ندارد. بعبارت واضح تر در تعلیم و تربیت فرزندان در رابطه با مسائل زندگی باید به آنها فرصت ابتکار و نوآوری داد و جلو پیشرفت و تکامل آنها را نباید گرفت بلکه باید کمکشان کرد زیرا زمان آنها غیر از زمان پدرانشان است و هر زمانی ضرورتهای خاص خود را دارد که باید طبق آنها جامعه تکامل یابد. مثلا اگر در علم پزشکی اجتماع ما بر همان روال قدیم باقی می ماند ولی در مقابل، تکنیک ادوات و ابزار جنگی با این سرعت سرسام آور پیش می رفت، در این جنگهای عظیم چگونه می توانستیم این همه معلول و مجروح را معالجه کنیم. و اگر علم پزشکی در مبارزه با امراض و کنترل بیماریهای واگیر مانند وبا و… پیش می رفت و در نتیجه رشد جمعیت افزایش می یافت ولی از آنطرف تکنیک و صنعت در همان سطح ابتدائی می ماند چه مقدار مشکلات برای بشر از نظر مواد خوراکی –  حمل و نقل- مسکن و… پیش می آمد.

پس در هر زمان بموجب ضرورتهای جامعه همه افراد باید خود را تکامل دهند و فرزندان امروز که مردان فردایند، مهم ترین نقش را به عهده خواهند داشت…

س- آیا داشتن رأی اکثریت مردم از شرایط فقاهت و ولایت امر است؟! اگر جواب مثبت است چه تضمینی برای این هست که اکثریت مردم اشتباه نکنند؟

ج- رأی اکثریت مردم به هیچ وجه از شرائط فقاهت نیست، بلکه از نظر قانون اساسی در صورتی که فقیه جامع الشرائط مورد قبول عامه واقع شود «رهبری» او ثابت می باشد، مانند حضرت امام خمینی دام ظله و اگر چنین اتفاق کلمه ای پیش نیامد بوسیله «مجلس خبرگان» رهبر یا شورای رهبری تعیین می شود. و این ربطی به اصل فقاهت و مقام مرجعیت ندارد. البته رهبری و اداره جامعه بدون پذیرش مردم ممکن نیست و گرچه شرایط رهبری- در نظریه ولایت فقیه- از نظر اسلامی مشخص است ولی تعیین شخص یا اشخاص نشده است و اگر بنا باشد هر فقیهی ولایت و رهبری جامعه را مستقلا بعهده گیرد، روشن است که هرج و مرج و بی نظمی در جامعه حکمفرما خواهد شد. و بهترین راه برای تعیین شخص پس از دارا بودن شرایط، پذیرش جامعه است.

البته ممکن است اکثریت مردم اشتباه کنند و لغزش جامعه ها در طول تاریخ بسیار بوده است. ولی ما امیدواریم با رهنمودهای رهبران دینی در این زمان بویژه ارشادات پیامبر گونه امام امت ارواحنا فداه آگاهی و بینش جامعه تا زمان ظهور مهدی(عج) به حدی برسد که منحرفین نتوانند در میان صفوف مردم رخنه کنند.

 

19دسامبر/16

تجسم ایثار

مروری بر زندگی شهید جلال صنعتی مهریزی

… او در آمریکا تحصیل می کرد و بودنش در آنجا می توانست برای انقلاب اسلامی مفید باشد هم از جهت تبلیغی و هم از جهت کسب دانش و تخصص مورد نیاز کشور، اما هیچکدام از اینها نتوانست آتشی را که در درون او روشن شده بود خاموش کند و عطش او را سیرآب نماید. راهی وطن شد تا در کنار انبوه یاران در جبهه های نبرد از کلاس حسین(ع) کسب معرفت کند بعنوان سرباز به ارتش پیوست اما پس از آموزش او را در پادگان گذاشتند و چون قانعش نکرد فرار کرد تا بعنوان بسیجی در جبهه ها پیکار کند و همین استدلال او را در دادگاه نظامی از مجازات فرار تبرئه کرد. و سرانجام در عملیات فتح المبین به آرزوی خود رسید و شهید شد .

از نواری که در شب حمله بیادگار گذاشته می توان اخلاص و درک بالای او را دریافت وقتی از خاطرات خود در آمریکا سخن می گوید، بجای هر آنچه دیگران معمولاً نقل می کنند، از امام و انقلاب حرف می زند از آنروزی می گوید که مقداری مدارک گمشده یک آمریکائی را می یابند و صاحبش را پیدا می کنند و وقتی آمریکایی شماره تلفن برای ابراز تشکر می خواهد، می گوید دسته جمعی بگویید:

زنده باد خمینی!

و آنها (آمریکایی با دوستانش) نیز چنین می کنند.

اما وقتی حضور مردم را در صحنه تحلیل می کند:

تهران رفته بودم سوار تاکسی شدم راننده تاکسی پرسید حمله چه وقت است؟ (و سؤال همه این بود) همه می دانند… باید هم بدانند… خوشیها و ناراحتیهای این انقلاب برای مردم است بقول یزدیها «شترسواری و دولا دولا» نمی شود که یک حمله بزرگی بکنیم و تمام امکاناتش را از مردم بخواهیم… و گولشان بزنیم بگوئیم اگر خدای ناکرده، خدا خواست که ما شکست بخوریم خوب مردم می دانند و خودشان را می رسانند تا هر نوع کمکی لازم باشد بکنند که بیشتر شکست بخوریم… و من مطمئنم که سرباز های عراق می دانند که حمله بزرگ است و این خود بهترین وسیله برای تضعیف روحیه دشمن است…

و وقتی از شهادت می گوید:

«… بعد از یکسال و نیم در جبهه ماندن حالیم شده که اولها فرار می کردیم که کشته نشویم… حالا فهمیدیم که نه اینجوری نیست برای شهیدن شدن نمازهای شب باید خوند، گریه ها باید کرد و صد در صد خودت را باید پاک کنی و آن بتهای درونی را نابود کنی و تمام آن بناهای خیالی شرکی که در دوران عمرت در درون خود ساختی، آنها را باید با یک تبر توحید بشکنی… و بعد آماده شوی…»

در پایان سند کتبی صداقت (وصیت) را که در این کلمات و جملات مجسم کرده ببینید:

… صلاح دیدم بمیرم تا اسلام زنده بماند. من شهادت را خیلی دوست دارم، شبها را نماز شب خواندم و از خدا تقاضای شهادت کردم. حتی سر قبر شهدای گمنام شوش رفتم و هزار صلوات برای شادی روح آنان فرستادم و ۸ رکعت نماز خواندم تا واسطه شوند خدا مرا شهید کند و بعد از گرفتن یک ضد انقلاب که می خواست چندین اسلحه از منطقه خارج کند و سپردن او به دادستانی سپاه اهواز با اینکه کنایه ای آمد که مرا خواهد کشت و با چنین برنامه ای خدا را گواه می گیریم که خوشحال شدم چرا که فقط با شهادت انشاءالله می توانم نزد خدا بروم شهادت را وسیله رضای خدا می دانم و هر قدم که بر می دارم می گویم:

بسم الله الرحمن الرحیم. شب امام خمینی را در خواب دیدم که من پشت سر ایشان راه می رفتم و می گفتم ما همه سرباز توایم خمینی- گوش بفرمان توایم خمینی چند کوچه را چنین رفتیم تا به مسجد امام رسیدیم بعد از امام دعا برای آمدن امام مهدی کردند و رفتند داخل که ناگهان در خواب امام مهدی را دیدم در حالیکه عبا و عمامه مشکی خیلی خیلی نورانی داشتند ولی شلوار و بلوز (پیراهن) امام مهدی سرخ رنگ بود سرخی را در دنیا هرگز ندیدم. دویدم زیر بغل امام خمینی را گرفتم که بیائید امام مهدی را ببینید که امام خمینی راحت نتوانستند بلند شوند. برادری را صدا کردم تا امام را بلند کنیم، بله تفسیر این بنظر خودم انشاءالله شهید می شوم و به آرزوی خود می رسم چون لباس سرخ بتن داشتند عزادار می شوند با رفتن من چون من سرباز امام مهدی هستم و اینکه برادری را صدا کردم که بیاید کمک امام خمینی تا ایشان را بلند کنیم این پیام من است که با انگشتانم و خونم بر زمین خواهم نوشت که ای برادران و خواهرانی که بعد از من زنده اید زیر بغل امام خمینی را بگیرید و ایشان را تنها نگذارید که هر کس تنها گذاشت وای بحالش، خلاصه آخرین صحبتم با پدر عزیزم و مادر مهربانم اینستکه می دانید همه امکانات زندگی برای من جور بود یعنی می توانستم برگردم و زندگی مرفه و راحتی داشته باشم یعنی هرگز آنگونه نبود که فقر زندگی به من فشار آورد تا به جبهه روم تا از این فقر خلاص شوم. خیر هرگز. می دانید که هر دفعه به مرخصی آمدم دوستانم پیشنهاد شغل و پست بمن می دادند ولی چون شعار من در حقیقت لا اله الا الله بود همه بتها را پشت سرگذاشتم و خدا را چسبیدم و خدا را سپاس که مرا براه راست هدایت فرمود و امکانات برایم فراهم آورد تا در جبهه حاضر شوم و بخواست او محبت والدین و برادر و خواهر از دلم کم و لذت عبادت و بندگی خدا در دلم بیشتر شد. شهید شدنم زمان زیادی را در پیش دارد ولی امیدوارم، مقام شهادت هر چه زودتر نصیبم شود، اما اگر زنده ماندم دیگر لباس شخصی بتن نخواهم کرد و تا ابد در لشکر امام خمینی باقی خواهم ماند.

ولی خدا را به شهادت اباعبدالله الحسین قسم می دهم که مرا شهید کند چرا که دوست دارم از مرگ طبیعی نجات و همچو حسین در جبهه اسلام کشته شوم که اگر چنین نشود در شیعه بودنم شک می کنم. آخر مگر من شیعه حسین نیستم پس خدا مرا چرا شهید نمی کنی…

جلال صنعتی مهریزی.

 

19دسامبر/16

جدیدترین استفتائات از امام

س- زیاده روی در مصرف آب و برق بخصوص در زمینه ای که موجب کمبودهائی در سطح عمومی شود گرچه بهای آنرا پرداخت نمایند از نظر شرعی چه حکمی دارد؟

ج- زیاده روی در مصرف آب و برق بر خلاف قانون دولت و حرام است و موجب ضمان نیز می گردد.

س- حقوق بازنشستگی که عموما طبق قرار داد از درآمد سالهای قبل کسر شده است و پرداخت آن به زمان بازنشستگی اختصاص یافته، آیا به مجرد دریافت باید خمس آنرا بدهند یا پس از کسر مؤنه و سر سال باید خمس آن پرداخت شود؟

ج- چنانچه طبق قرارداد باید پس از بازنشستگی حقوق را دریافت دارد جزء درآمد سال است و پس از کسر مونه سر سال باید خمس آن را پرداخت کند.

س- آیا خمس و سهم امام را می توان به حسابهائی که بمنظور کارهای عام المنفعه اعلام شده است واریز نمود و در هر کار خیر دیگری مطابق دلخواه مصرف کرد؟

ج- باید خمس و سهم امام را به مرجع تقلید یا وکیل مسلم الوکاله او بدهند یا طبق اجازه ایشان مصرف شود.

س- داخل شدن در مسجد با پای عرق کرده که باعث آلوده شدن فرش مسجد می شود و بوی عرق مردم را اذیت می کند چه حکمی دارد؟

ج- اگر فرش مسجد آلوده می شود و مؤمنین اذیت می شوند اجتناب نمایند.

س- آیا کسی که تهران را وطن خود قرار داده است تمام تهران وطن او حساب می شود یا فقط محدوده محلی که منزل او در آنجا قرار دارد وطن اوست؟

ج- میزان محله ای است که در آن محل قصد زندگی دائمی دارد.

س- کسی که وطن او تهران است در بازگشت از سفر، برای قطع شدن سفر آیا رسیدن به خانه لازم است یا رسیدن به محله کافیست؟

ج- میزان رسیدن به محله ای است که منزل شخص در آن محله قرار دارد.

س- کسی که در آمد سال جاری (خمسی اش) مبلغ بیست هزار تومان به منظور ثبت نام حج به بانک پرداخت نموده ولی بعد از قرعه کشی، رفتنش به حج به سالهای بعد موکول شده است آیا در آخر سال باید خمس این مبلغ را پرداخت نماید یا خیر؟

ج- اگر از سالهای قبل حج بر او مستقر نشده و در این سال به حج نمی رود باید خمس بدهد.

س- آیا مبدأ مسافت شرعی در تهران از کجا منظور می شود؟

ج- در مثل تهران که از شهرهای بزرگ خارق العاده است مبدا مسافت از منزل حساب می شود.

س- اگر کسی نتوانست خطبه های نماز جمعه را درک کند و فقط به نماز جمعه برسد و اقتدا کند آیا از نماز ظهر کفایت می کند؟

ج- کفایت می کند.

 

19دسامبر/16

حوادث و مناسبتهای مهم

دوم مرداد- انتخابات ریاست جمهوری دومین رئیس جمهور، برادر شهید محمد علی رجائی (۱۳۶۰)

دوم مرداد- شهادت حجت الاسلام سید حسن بهشتی و برادر زاده سه ساله ایشان (۱۳۶۰)

پنجم مرداد- مرگ محمدرضا پهلوی در قاهره ۱۳۵۹

هفتم مرداد- فرار مفتضحانه بنی صدر و رجوی خائن به فرانسه توسط خلبان شاه معدوم (۱۳۶۰)

هشتم مرداد- شهادت حجت الاسلام کامیاب نماینده مردم مشهد در مجلس شورای اسلامی. (۱۳۶۰)

نهم شوال- ازدواج پیامبر اکرم(ص) با خدیجه کبری (سال ۲۸ قبل از هجرت)

یازدهم مرداد- شهادت شیخ فضل الله نوری. (۱۲۸۸)

دوازدهم مرداد- انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران (۱۳۵۸)

دوازدهم مرداد- تنفیذ حکم ریاست جمهوری برادر شهید رجائی بدنبال بیش از ۱۳ میلیون رای ملت مسلمان (۱۳۶۰)

چهاردهم مرداد- سالروز انقلاب مشروطیت (۱۲۸۵)

پانزدهم شوال- شهادت حضرت حمزه – عموی پیامبر اکرم(ص)- در جنگ احد.

پانزدهم مرداد- شهادت دکتر سیدحسن آیت نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی

هفدهم شوال- غزوه خندق (سال پنجم هجری قمری)

بیست و یکم مرداد- سالروز سقوط تل زعتر و قتل عام ملت فلسطین در سال ۱۹۷۶ میلادی (۱۳۵۵)

بیست و دوم مرداد- شهادت سید علی اندرزگو معروف به شیخ عباس تهرانی (۱۳۵۷)

بیست و پنجم شوال- شهادت امام جعفر صادق علیه السلام (۱۴۸ هجری قمری)

بیست و هشتم مرداد- کودتای آمریکا علیه نهضت ملت مسلمان ایران. (۱۳۳۲)

بیست و نهم مرداد- سالروز کشتار فجیع مردم مسلمان در سینما رکس آبادان توسط رژیم منحوس پهلوی. (۱۳۵۷)

سوم مرداد- فاجعه کشتار هزاران نفر از مردم مسلمان بی گناه در مسجد گوهرشاد به دستور رضاخان. (۱۳۱۴)

 

19دسامبر/16

دانستنیهایی از قرآن

قتال (جنگ)

قتال در راه خدا و نبرد با کفار و دشمنان اسلام، چه نتایج و اثراتی در دنیا و آخرت برای مؤمنین دارد؟

۱- بخشش گناهان

«… وَ قَاتَلُو وَ قُتِلوا لَأُکَفِّرَّنَ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِم»

… و جهاد کرده و کشته شدند، همانا گناهان آنان را محو می کنیم (آنهارا می بخشیم)

۲- پاداش آنان بهشت است:

«öNßg¨Yn=Ï{÷Š_{ur ;M»¨Zy_ “̍øgrB `ÏB $pkÉJøtrB ㍻yg÷RF{$# $\/#uqrO ô`ÏiB ωYÏã «!$# »

و آنها را به بهشتهائی می بریم که زیر درختانش نهرها جاری است. این پاداشی است از جانب خدا. (۱۹۵- آل عمران)

۳- پاداش عظیم:

«۴ `tBur ö@ÏG»s)ム’Îû È@‹Î۶y™ «!$# ö@tFø)ã‹sù ÷rr& ó=Î=øótƒ t$öq|¡sù Ïm‹Ï?÷sçR #·ô_r& $\K‹Ïàtã »(۷۴- نساء)

 

و هر کس در جهاد در راه خدا کشته شد یا پیروز گشت، بزودی (در بهشت) به او اجری عظیم خواهیم داد.

۴- غنیمتهای فراوان:

«وَعَدَکُمُ اللهُ مَغانِمَ کَثیرهً تَأخُذُونَها فَعَجَّلَ لَکُم هَذِه»

خدا به شما وعده غنیمتهای بسیار داده که آنها را بدست می آورید. و در این امر تعجیل فرمود.

۵- کوتاه شدن دست دشمنان:

«وَ کَفَّ اَیْدِی النّاسِ عَنْکُم وَ لِتَکُونَ آیَهً لِلْمُؤمِنینَ»

و دست (شر) مردم (کافر) را از سر شما کوتاه کرد تا آیه و دلیلی برای اهل ایمان باشد.

۶- هدایت به راه راست:

«öNä۳tƒÏ‰ôgtƒur $WÛºuŽÅÀ $VJ‹É)tFó¡•B »

(۲۰- فتح)

و شما را به راه راست هدایت می کند.

۷- غنیمتهای دیگر:

«۳“t÷zé&ur óOs9 (#râ‘ωø)s? $pköŽn=tæ ô‰s% xÞ%tnr& ª!$# $pkÍ۵ ۴ tb%x.ur ª!$# ۴’n?tã Èe@à۲ &äóÓx« #\ƒÏ‰s% »

(۲۱- فتح)

و خدا به شما وعده غنیمتهای دیگری فرموده که هنوز قادر بر آن نیستید، و علم خدا محیط بر آن است و خدا بر هر چیز توانا است.

۸- فرار دشمن:

«öqs9ur ãNä۳n=tF»s% tûïÏ%©!$# (#rãxÿx. (#âq©۹uqs9 t»t/÷ŠF{$# §NèO Ÿw šcr߉Ågs† $|‹Ï۹ur Ÿwur #ZŽÅÁtR sp¨Zߙ «!$# ÓÉL©۹$# ô‰s% ôMn=yz `ÏB ã@ö۶s% »(۲۲- فتح)

و اگر کافران با شما به جنگ برخیزند، از قتال شما پشت گردانیده و فرار خواهند کرد و پس از آن هیچ یار و یاوری نخواهند یافت و این سنت الهی بوده است (که همواره حق بر باطل پیروز خواهد شد).

۹- دوستی خداوند:

«¨bÎ) ©!$# =Ïtä† šúïÏ%©!$# šcqè=ÏG»s)ム’Îû ¾Ï&Î#‹Î۶y™ $yÿ|¹ Oßg¯Rr(x. Ö`»uŠ÷Yç/ ÒÉqß¹ö¨B »

(۴- صف)

خدا آن مؤمنان را که در صف جهاد کافران مانند سد آهنین همدست و پایدارند دوست می دارد، گویا آنان چون بنائی استوار ساخته شده اند.

۱۰- خیر و برکت و رستگاری:

«šÍ´¯»s9’ré&ur ãNßgs9 ÝVºuŽöyÜø۹$# ( y7Í´¯»s9’ré&ur ãNèd tbqßsÎ=øÿßJø۹$# »(توبه- ۸۸)

تمام خیرات و نیکوئیها مخصوص آنها است، و هم آنان رستگار و پیروزند.

۱۱- هراس دشمنان:

«$pkš‰r’¯»tƒ tûïÏ%©!$# (#qãZtB#uä (#qè=ÏG»s% šúïÏ%©!$# Nä۳tRqè=tƒ šÆÏiB ͑$¤ÿà۶ø۹$# (#r߉Éfu‹ø۹ur öNä۳ŠÏù Zpsàù=Ïñ »

(۱۲۳- توبه)

ای اهل ایمان با کفاری که به شما نزدیکند جنگ کنید و باید از شما خشونت (و نیرومندی و قوت) ببینند (تا اینکه از سپاه اسلام به وحشت افتند)

۱۲- معامله با الله:

«(#rçŽÅ³ö۶tFó™$$sù ãNä۳Ïèø‹u;Î/ “Ï%©!$# Läê÷ètƒ$t/ ¾ÏmÎ/ ۴ šÏ۹ºsŒur uqèd ã—öqxÿø۹$# ÞOŠÏàyèø۹$#  »(۱۱۱- توبه)

بشارت باد شما را به این معامله ای (که با خدا کردید) و همانا آن پیروزی بزرگی است.

۱۳- پاداش نیکو:

«@è% tûüÏÿ¯=yÜßJù=Ïj9 z`ÏB É>#tôãF{$# tböqtãô‰çGy™ ۴’n<Î) BQöqs% ’Í<‘ré& <¨ù’t/ 7‰ƒÏ‰x© öNåktXqè=ÏG»s)è? ÷rr& tbqßJÎ=ó¡ç„ ( bÎ*sù (#qãè‹ÏÜè? ãNä۳Ï?÷sムª!$# #·ô_r& $YZ|¡ym »(فتح- ۱۶)

(ای پیامبر) به اعرابی که (از جنگ) تخلف کردند بگو که شما دعوت شده اید برای نبرد با قومی شجاع و نیرومند که جنگ کنید تا آن هنگام که تسلیم شوند پس اگر اطاعت (امر خدا) کردید، خدا به شما اجر نیکو خواهد داد.

 

19دسامبر/16

دستاوردهای پیروزی

حجت الاسلام والمسلمین هاشمی رفسنجانی

رئیس مجلس شورای اسلامی و نماینده امام در شورای عالی دفاع

پس از فتح خرمشهر

این سومین گفتاری است که با مجله پاسدار اسلام داریم. اولین گفتار درست روزهایی بود که عملیات فتح المبین آغاز شد و دومین گفتار مقارن با شروع عملیات بیت المقدس بود. فکر می کنم در قسمت دوم گفته باشم که عملیات بیت المقدس با اهدافی که برای آن منظور شده بود سرنوشت ساز و دارای اهمیت بسیار است. با آنکه همه اهداف عملیات بیت المقدس تأمین نشد و یک بخش از آن باقی ماند ولی تا حدی که تامین شد (هشتاد درصد یا بیشتر) همانگونه که انتظار می رفت، سرنوشت ساز شد. در نتیجه عملیات بیت المقدس، ارتش عراق از قدرت مانور و هجوم ساقط شد و با توجه به اطلاعات رسیده، ارتش بعثی بعد از این عملیات دیگر در هیچ نقطه ای نمی تواند حتی یک حمله وسیعی را انجام دهد، زیرا که بجز شکستهای پی در پی حوزه عملیات سال گذشته که در شمال آبادان، شرق کارون، بستان، فکه، تنگه چزابه و طراح و منطقه غرب، بر ارتش عراق وارد شد و نیروهای بسیاری را از دست داد، در دو عملیات اخیر حداقل شش لشکر آن نابود شد.

در عملیات فتح المبین بیش از ۱۵۰۰۰ اسیر گرفتیم و حداقل همین مقدار کشته و زخمی و معلول داشتند. و در نتیجه سی هزار نفر یعنی سه لشگر کامل عراق از بین رفت. در عملیات بیت المقدس نیز بیش از پانزده هزار اسیر و تحقیقاً همین مقدار کشته و مجروحی که دیگر از میدان خارج شده یعنی ۳۰۰۰۰ نفر (سه لشگر) دیگر از بین رفتند و بدین ترتیب در طی این دو عملیات در مدت کمتر از دو ماه جمعاً شش لشگر عراق به کلی نابود شدند. و اگر فرض کنیم که در عملیات دیگری که قبلا به آنها اشاره شد، دو سه لشکر عراق نابود شده باشد که قطعاً همینطور بوده زیرا فقط در آبادان نزدیک به دو لشکر عراق نابود شد، با همه اینها دیگر لشکر جانداری برای عراق باقی نمی ماند. آنچه که عراق دارد ترکیبی است از لشکرهای گوناگون فراری و معلولینی که از بیمارستانها در آمده اند که در نظام ارتش این وصله پینه ها هیچوقت به لشکر قدرت نمی دهد. چیزی که عراق داشت حدود دو لشکر بود که از پادگان حمید تا هویزه و کوشک پخش بودند و در مرحله سوم عملیات بیت المقدس توانست آنها را فراری دهد و از مهلکه بیرون ببرد. البته آنها هم لشکر دست نخورده نبودند، لشکرهای نیمه جانی بودند که آنها را نجات داد. در غرب نیروی کمی داشت که آنها را به حالت دفاعی در تپه ها عقب کشید و ناچار حالت دفاع و سنگرگیری در ارتفاعات، معبرها، تنگه ها، سرپلها و امثال آن را پیش گرفت. از سوی دیگر در طول جبهه ها از سر پل ذهاب تا آبادان، هم ناچار است نیروهائی برای پاسگاهها و پشت پاسگاهها و مکانهای حساس دیگر پخش کند. مقداری نیرو هم در شمال، در برابر کردها دارد. در طویله و حوالی آن نیز مقداری نیرو دارد که آنها هم حالت دفاعی ضعیفی دارند، بنابراین آنچه که برای عراق مانده همان دو لشکری است که از خوزستان خارج کرد و نیم لشکر یا یک لشکری که از عملیات فتح المبین نجات داد و در این میان مقداری نیروی دیگر در گوشه و کنار دارد که اینها دیگر لشکری برای جنگیدن نیستند.

عملیات بیت المقدس بویژه مرحله اخیر آن که فتح خرمشهر بود وضع را از چند جهت بطور کلی عوض کرد و حالت کاملا جدیدی را در منطقه پدید آورد: حالتی که درجهت اعتبار ایران و بموازات آن باعث تضعیف عراق و مرتجعین منطقه و در نهایت آمریکا گردید.

غیر از سه لشکری که در این عملیات از عراق بکلی نابود شد، ما می دانیم و همه ناظران نظامی هم می دانند که هیچ نقطه ای برای عراق در دشت بهتر از خرمشهر قابل دفاع نبود. به عبارت دیگر اگر عراق قدرت دفاعی داشت هیچ جائی برای آن بهتر از خرمشهر نبود و وقتی که نتوانست در چنین جائی دفاع کند بدین معنی است که در هیچ جای دیگر قدرت دفاع نخواهد داشت.

همانطور که می دانیم خرمشهر از طرف جنوب و شرق با کارون وشط العرب متصل است که عبور از آنها در حال جنگ بطور وسیع تقریبا غیرممکن است. نمی توان پل بزرگ احداث کرد و با قایق و امثال آن نیز نمی توان نیروی قابل توجهی منتقل کرد بعلاوه نیروها در راه منهدم می شوند. از طرف غرب نیز متکی به خود عراق و متصل به خاک آن بود. فقط دالانی بود که اگر عراق می توانست از آن دفاع کند ما نمی توانستیم وارد خرمشهر شویم بنا بر این برای کشوری که امکان دفاع داشته باشد، بهترین شرایط امکان دفاع در چنین جائی است که از سه طرف آسوده خاطر است و فقط از یک طرف می تواند وارد شود و نیرویی که بخواهد از یک طرف وارد شود علاوه بر اینکه از جلو با نیروها و سنگرها مواجه می شود از دو طرف راست و چپ هم مورد حمله قرار می گیرد بخصوص ما از طرف راستمان از داخل خاک عراق در معرض خطر بودیم اینکه عراق نتوانست در خرمشهر دفاع کند، با آنکه در شهر بود و سنگر ایجاد نموده و از خراب شدن ساختمانها باکی نداشت، از آب استفاده می کرد حتی سیل بندی که ما در شمال خرمشهر داشتیم برای عراق بهترین سنگر طبیعی بوده که با کمی دست کاری که روی آن کرده بود، مهمترین خاک ریز شده بود نخلستانها و امکانات شهری در اختیارش بود. پشتش به عراق بود و با زدن یک پل روی شط العرب از جنوب هم می توانست از بصره کمک برساند… هر چه فکر کنید بهترین امکانات دفاعی در آنجا وجود داشت با این همه در ظرف ۲۴ ساعت در مرحله چهارم عملیات بیت المقدس، خرمشهر سقوط کرد. این مسئله بسیار مهمی بود که نه ما فرصت یافتیم که اهمیت آنرا بخوبی به جهان معرفی کنیم و نه آنهائی که فهمیدند، خواستند به درستی آن را بازگو کنند، فتح چنین جائی می تواند اوج پیروزی یک ارتش باشد.

زمانی که ما، در خرمشهر با نیروی ناچیزی (بین صد تا پانصد نفر) دفاع می کردیم در حالی که از هیچ یک از این امکانات هم استفاده نمی کردیم بیست و چهار (۲۴) روز عراقیها را پشت دروازه شهر معطل کردیم ولی عراق بیست و چهار(۲۴) ساعت هم نتوانست ما را معطل کند و در نتیجه این حادثه، ضربه حیثیتی عظیمی بر ارتش عراق وارد شد.

این پیروزی، وضع سیاسی عراق را نیز به کلی درهم ریخت چرا که از شمال تا جنوب جبهه ها از لحاظ سیاسی هیچ نقطه ای مثل خرمشهر، برای عراق با ارزش نبود. اشغال خرمشهر بهمان نسبت که حیثیت ما را تضعیف می کرد برای عراق حیثیت بود زیرا نقطه اوج هدف عراق شط العرب بود که با اشغال خرمشهر در طرفین ساحل آن نیرو داشت و بهمین جهت روی خرمشهر خیلی حساب می کرد. جهان نیز از لحاظ سیاسی روی خرمشهر حساب می کرد گر چه گرفتن نقاطی مانند سایتها در دزفول و تنگه رقابیه و تنگه بالای بستان و طراح و امثال آن و همچنین عبور از کارون در اولین عملیات بیت المقدس از نظر نظامی بسیار با ارزش بود اما گرفتن خرمشهر ارزش سیاسی اش فوق العاده بود.

همه دنیا حتی مردم عوام دنیا روی خرمشهر حساب کرده بودند. خرمشهر نامی بود که در اذهان همه یک سنبل و یک علامت بود. تا زمانی که ما خرمشهر را نگرفته بودیم اگر کسی می پرسید خرمشهر را پس گرفتید و طبعا جواب منفی بود، می گفت: پس عراق باقی است. ولی بعد از گرفتن خرمشهر، مسأله برعکس شد و از جهت سیاسی و روحی اعتبار عراق بسیار پائین آمد.

عراق از زمانی که فهمید در مقابل ما توان مقاومت ندارد شیوه تبلیغاتی جدیدی را پیش گرفت و مدعی عقب نشینی شد. شکست می خورد و می گفت ما عقب نشینی کردیم. در دنیا نیز هیاهو راه می افتاد که عراق عقب نشینی کرده است، آنها واقعیت را می فهمیدند ولی در پرتو تبلیغات می توانستند واقعیات را بپوشانند ولی در خرمشهر ادعای عقب نشینی برای ارتشی که بیست ماه جنگیده است و از آغاز هم چنین جائی هدفش بود و با آنهمه زحمت آنجا را گرفته بود، احمقانه بود و هیچ کسی هم نمی خواست تا این اندازه خود را احمق نشان بدهد و بگوید من باور کرده ام که عراق عقب نشینی کرده است.

اصل قضیه جای تردید نبود و سرعت عمل و اسرای فراوان هم نشانگر واقعیت بود ولی باز هم عراق با نهایت پر روئی گفت: ما از خرمشهر بیرون آمدیم و برخی از بوقهای تبلیغاتی دنیا هم گفتند: اما وقتی ناگهان ده هزار اسیر را ما از خرمشهر در آوردیم و یک جا جمع کردیم و خبرنگاران در آمدند، آنها را و صفهای طولانی شان را در نوبت گیری برای تسلیم شدن دیدند، دیگر زمینه ادعاها و تبلیغات عراق از بین رفت.

در نتیجه زمینه آخرین مانور تبلیغی عراق از آن گرفته شد. ضربه حیثیتی نظامی خورد، ضربه واقعی نظامی خورد، ضربه سیاسی خورد، در برابر مردمش رسوا شد، روحیه ارتشش به کلی متزلزل شد به طوری که با داشتن آن همه نیرو در خرمشهر که فقط ده هزار نفرشان اسیر شدند نتوانستند بیست و چهار ساعت در آنجا مقاومت کنند.

عراق دیگر قدرت دفاعی هم نداشت به خصوص از همان زمانی که از هویزه و… فرار کرده بود. ارتشی که فرار می کند حالت دفاعی هم نمی تواند بخود بگیرد. قدرت هجوم که به کلی نداشت، حیثیت سیاسی و نظامی اش هم از دست رفته بود و دروغگو هم از آب درآمد.

در مقابل تمام نقاط ضعف عراق، ایران نقاط قوت به دست آورد. تمام ادعاهایش صادق در آمد و نیرومند از کار درآمد و از نظر سیاسی برد وسیعی کرد.

در چنین شرائطی اوضاع منطقه دگرگون شد. ناگهان چشم آمریکا، روس، اروپائیها و ارتجاع منطقه باز شد و یک قدرت بسیار عظیم و ریشه دار تثبیت شده ای در منطقه دیدند. ایران امروز از زمان شاه نیرومندتر است. کشوری تا این حد متکی به مردم و برخوردار از روحیه پیروزی و انقلابی بعد از فتح خرمشهر مثل آن در منطقه و حتی در دنیا وجود ندارد.

مردم یک دوره ریاضت سه، چهار ساله را پشت سر گذاشته اند و یاد گرفته اند که می توانند خود کفا زندگی کنند و روی پای خودشان بایستند و امیدی که دشمنان به وضع اقتصادی ما بسته بودند که از پا در آید، معکوس شد و ایران از گذشته قوی تر شد.

شاه متکی بود به پنج، شش میلیون بشکه نفتی که صادر می کرد و اگر روزی شیر نفت بسته می شد، وضعیت او معلق می شد، در حالی که ما صدور نفت را در حال محاصره تا سیصد و حتی دویست هزار بشکه رساندیم و بخوبی مقاومت کردیم. دشمن نیز در این روزها دانست که ما نفت را به اندازه خواست خودمان صادر می کردیم. تقریبا از اوائل اسفندماه بود که دیگر به مقداری که تأمین شویم، صادر کردیم. در شرائطی که جنگ بود و عراق ماهشهر و خارک را میزد، به بوشهر و آبادان حمله می کرد، نفت مطلوب ما صادر می شد و این نشانگر امکان اقتصادی ما بود. در همین زمان با قراردادهای تهاتری با کشورهای همسایه مثل ترکیه و پاکستان و همچنین سوریه و کشورهای دور و نزدیک پای خودمان را محکم کرده بودیم که این هم از دستاوردهای همین پیروزیها بود.

از سوی دیگر به دنبال این پیروزیها، در ارتباطات کشورهای جنوب خلیج تفرقه افتاد و شورای همکاری خلیج متزلزل شد. برخی از کشورهای کوچک خلیج به ما توجه کردند و فهمیدند که در آینده اگر به ما متکی باشند از اتکاء به عراق بهتر است. و سرانجام همه شرائط یک کشور نیرومند در ایران به وجود آمد، کشور نیرومندی که نسبت به عراق صاحب حق هم هست کشوری که بیست ماه جنگیده است و این همه خسارات و تلفات داده و هزارها کیلومتر از خاکش را اشغال کرده بودند. دهها شهر و صدها روستایش را خراب کرده اند و اکنون با ادعای حق و با قدرت گرفتن حقش، با اتکاء به مردم، با پشتوانه محکم اقتصادی، اعتبار فوق العاده سیاسی و انقلابی در منطقه بروز کرده است. کشوری که به بدترین وضع دچار شده بود و با بهم خوردن رژیم شاه دهها سال لازم داشت تا یک نظام انقلابی تا این حد جا بیفتد و به یک قدرت عظیم تبدیل شود.

در چنین شرائطی برای دشمنان ما وجود عراق به تنهائی در میدان برای مقابله با ما کافی نبود، باید بیشترین کوشش را با کمک دوستانش به کار گیرد تا خود را از سقوط حفظ کند. برای بستن دست ایران مقتدر یک توطئه وسیع طرح می شود و نیروهای گوناگونی هر کدام در فراخور امکان خودش وارد عمل می شود. آمریکا برای آن که همه آنها را دلگرم کند ناچار می شود ظهور کند و وزارت خارج آمریکا بطور رسمی اعلام می کند که ما در هفته آینده در خاورمیانه فعال خواهیم بود و بوقهای تبلیغاتی نیز خطر ایران را برای منطقه بزرگ می کند. بعد از آن عراق خود را به موش مردگی می زند و دیگر نمی تواند قهرمان قادسیه باشد حالت مظلوم نمائی بخود می گیرد، صدام مخفی می شود، دیگر سخنرانی نمی کند و ظاهر نمی شود و کسی او را نمی بیند شایعه هائی پخش می شود به ویژه غربیها به این شایعه دامن می زنند که صدام سقوط کرده و کنار گذاشته شده و چند نفر کشته شده اند شورای انقلاب و شورای فرماندهی به جای صدام اعلامیه می دهد و اعلام آتش بس می کنند، نیروهایش را عقب می کشد، شورای همکاری کشورهای خلیج تشکیل می شود و بجائی راه نمی برند گر چه نفس تشکیل آن مسئله است.

حمله اسرائیل به لبنان

اسرائیل آخرین ژاندارم رسمی آمریکا در لبنان وارد عمل می شود بخصوص که جنوب لبنان نفس کش تبلیغاتی ایران هم بود و نیروهای وفادار به ما در آنجا بودند. برای نجات صدام و بستن دست ایران باید فکری شود! برای دلگرم کردن کشورهای مرتجع خلیج که به صدام کمک کرده بودند و اکنون دچار ترس شده اند باید فکری شود! و بالاخره جنایت عظیم اسرائیل علیه جنوب لبنان آغاز می شود، با این هدف که آنجا را خطر مهم منطقه جلوه دهند، و ایران نیروهایش را متوجه آنجا کند! دستاویزی برای عراق به منظور اعلام آتش بس و مظلوم نمائی و حفظ اعتبار از دست رفته صدام و حزب بعث فراهم کنند!

بهانه ای برای فشار آوردن علیه ایران درست کنند! میانجی های کنفرانس اسلامی هم دست اندرکارند و مجموعه این عوامل شروع به کار می کنند که خوشبختانه حرکت صحیح ایران تقریبا همه این توطئه ها را خنثی کرد. در این میان فقط مصیبت ما جنوب لبنان و جنایتی است که برای مردم لبنان و فلسطینی ها پیش آمد و این خسارت عمده جنگ بود.

این که ما به سرعت متوجه جنوب لبنان شدیم و به سرعت نیرو فرستادیم و برای شرکت در جنگ با اسرائیل اعلام آمادگی کردیم، در حالی که هیچ یک از کشورهای عربی غیر از سوریه و مردم فلسطین و مردم لبنان که درمحل بودند چنین کاری را نکردند: اینها موجب شد تا بخشی از توطئه ها خنثی شود و دیگر نتوانستند به ایران فشار وارد کنند که جنگ با عراق را رها کند و به آنجا برود. ما نشان دادیم که اگر دیگران مرد باشند و در جنگ علیه اسرائیل شرکت کنند ما از آنها زودتر و بیشتر می توانیم وارد عمل شویم ما مهمترین تیپ هایمان را فرستادیم؛ نیروهائی از تیپ ذوالفقار و محمد رسول الله که نیروهای زبده ای بودند، نشان دادیم که با حفظ جبهه خودمان آمادگی شرکت وسیع و قوی در جنگ با اسرائیل را داریم. البته آنها با این اقدام ما امیدوار شدند که ما را بکلی به آنجا بکشانند. به این شکل که وقتی احساس کردند ما به جنگ با اسرائیل اهمیت می دهیم خواستند برگ جدیدی بزنند و عراق اعلام کرد مشروط بر آن که ایران آتش بس را قبول کند بما راه عبور خواهد داد و بدین ترتیب می خواست با ایجاد یک حالت روانی، نیروهای ما به لبنان منتقل شوند و در نتیجه بطور کامل به آنجا کشیده شویم و در اینجا از نظر نظامی عاجز شویم ولی این توطئه نیز با رهنمودها و موضع صریح امام خنثی شد. و در همین حال حضور ما در جبهه جنگ با اسرائیل به مقدار قابل توجهی حفظ و تقدم ما بر دیگران ثابت شد. تبلیغات خرید اسلحه از اسرائیل به کلی خنثی گردید و ادعاهای دروغ رژیمهای عربی که مدعی بودند می خواهند با اسرائیل بجنگند بکلی بی اثر و به رسوائی کشیده شد و از این جهت نیز ما ضرری نکردیم فقط ضرر اساسی در این توطئه این بود که فلسطینی ها ضربه خوردند و جنوب لبنان اشغال شد و سوریه نتوانست کاری جدی انجام دهد.

هر چند در حال حاضر اسرائیل دراین کارش پیروز است ولی چنانچه ما درست حرکت کنیم آینده اسرائیل با این کار در خطر بیشتری قرار گرفته و در جائی آمده که می شود اسرائیل را در آنجا بکلی منهدم یا تضعیف کرد و قدرت اسرائیل و ماشین جنگی آن را از کار انداخت، مشروط بر آنکه حرکت بعدی در منطقه بطور صحیح انجام گیرد.

حوادث آینده

ما در داخل به همان شیوه اسلامی گذشته مان عمل کردیم و با پرهیز از این که عملیاتی پیش بیاید که نیروهائی از عراق یا ایران کشته شوند و خسارات مالی و مجروح و مصیبت و خرابی باقی بگذارد، بعد از عملیات بیت المقدس، عجله نکردیم و با این که همه انتظار داشتند ما در خرمشهر متوقف نشویم و بسوی بصره حرکت کنیم و یا از قصر شیرین به خانقین و بسوی بغداد برویم و یا از جبهه میانه بسوی العماره پیش رویم که امکان همه آنها بود، لیکن ما تا کنون صبر انقلابی کردیم و به عراق و صدام وبعث مهلت دادیم و به حامیان عراق فرصت دادیم تا تسلیم حق شوند و حقوق ایران را بپردازند و قبول کنند که صدام و بعث عراق محاکمه شوند ولی متاسفانه آنها در این جهت یک قدم هم پیش نیامدند، تنها یک حرکت مثبت انجام شد که آن هم به نفع عراق بود، عراق یک مقدار نیروهایی که در دشت و در شهرهای اشغالی ما در غرب داشت بیرون کشیده و در سنگرهای مستحکم مستقر نمود در حالی که اگر عراق یک ضربه کاری هم در غرب می خورد، بعد از آن در مرزهای غربی اش بکلی نیروی دفاعی نداشت و راه ما برای رفتن بهر جا که می خواستیم باز بود. آنها می دانستند وقتی ما حمله می کنیم برای عراق دیگر چیزی باقی نخواهد ماند، البته ممکن بود بخاطر وضعیت منطقه ما هم تلفات زیادی بدهیم زیرا در تپه ها و ارتفاعات صعب العبور حتی اگر یک گروهان در موضع محکم بماند و مقاومت کند می تواند بسیاری از نیروهای مهاجم را از پا در آورد و ما ناچار بودیم بخاطر رفتن به قصر شیرین تلفات بدهیم و البته این کار را می کردیم.

این کار عراق که بمنظور گرفتن یک خط دفاعی محکم تر انجام گرفت و از نظر خودشان کار عاقلانه ای بود از نظر ما هم که بهر حال لازم بود با تلفات طرفین، قصر شیرین و نفت شهر و سومار و دهلران و… را بگیریم و با این کار بدون تلفات آنجاها را گرفتیم از این جهت مثبت است و اگر چه از نظر انهدام نیروی دشمن همانند پادگان حمید و هویزه یک فرصتی از دست ما رفت لیکن از این جهت که معمولاً انهدام نیرو همیشه همراه با مقدار زیادی کشته است که ما از آن پرهیز داریم، عمیقا خوشحالیم.

هم اکنون وضع بهمین صورتی که می بینیم درآمده است، وضعی که عراقیها بنا ندارند تسلیم حق شوند اربابان عراق نیز مایل نیستند ایران بطور کامل پیروز و موفق جنگ را به پایان ببرد و حقوقش را بگیرد و با گرفتن حقش نیرومندتر شود و از نیرومندتر شدن ایران پرهیز دارند و گویا همه راهها را برای ما بسته اند و فقط راه بکار بردن زور را باز گذاشته اند همان کاری که در فتح المبین و بیت المقدس کردیم. باید منتظر حوادث آینده جنگ باشیم. والسلام

۱۹/۴/۶۱

تا اینجای سخن که در هفته قبل انجام گرفت، هنوز عملیات سرنوشت ساز رمضان آغاز نشده بود و پیش از شروع عملیات نمی شد درباره برنامه آینده مان سخن بگوئیم و صحبت در این مورد به بعد از شروع عملیات موکول شد که دو سه روز بعد از آن عملیات رمضان آغاز شد.

در برنامه قبل گفتیم که دشمنان انقلاب اسلامی و ابرقدرتها و عمالشان مایل بودند حالت نه صلح و نه جنگ بماند، حالتی که از شوم ترین حالات در روابط کشورها و مناطق است حالتی که ابرقدرتها برای نفوذ و برای فروش اسلحه، ایجاد تفرقه، ترساندن، معوق ماندن برنامه های اقتصادی و سازندگی استفاده می کنند.

ابرقدرتها همواره از حالت وحشت بهره برداری می کنند و این وضع را در اکثر نقاط دنیا به وجود آورده اند و ما با همین تشخیص به این نتیجه رسیدیم که باید جنگ را پایان دهیم ولی پایان یافتن جنگ به چند صورت امکان داشت با صلحی که حقوقمان را نگیریم را تنبیه نکنیم که بسیار بد بود زیرا چنین کاری:

الف: حیثیت انقلاب را پائین می آورد

ب: با حق سازگار نیست در حالی که انقلاب ما باید مدافع حق باشد.

ج: زمینه را برای این که متجاوز دیگری در منطقه پیدا شود و تاریخ جنگ تحمیلی عراق را یک بار یا چند بار دیگر تکرار نماید، حفظ می کند.

د: اصولا در رابطه با عراق و منطقه وضعی پیش آمده که می شود قدمی اساسی برداشت و چنانچه این قدم را بر نداریم خطا است. لذا ما تصمیم گرفتیم جنگ را پایان دهیم اما آنطور که خودمان فکر می کنیم و به نحوی که به مصلحت کشور خودمان و منطقه و فردای منطقه باشد به طور طبیعی انجام این کار به این شکل بود که پیش از پایان جنگ در قدم اول مناطق حساس خودمان را از تیر رس صدام دور کنیم زیرا خرمشهر و آبادان یعنی مهمترین بندر و مهمترین مرکز صنعتی ما، پالایشگاه عظیم ما که باید پنجاه درصد پالایش نفت را در کشور انجام دهد، در وضع موجود که عراق از آن سوی اروند رود و همچنین در غرب خرمشهر از داخل خاک عراق، این دو نقطه را زیر آتش دارد، نه قابل بازسازی است و نه قابل استفاده. در غرب هم، چنین وضعی را داریم و ارتفاعاتی در دست دشمن هست که می توانند بخش دیگری از کشور ما را مانند قصر شیرین و چند شهر دیگر را نگذارند بازسازی کنیم و باید مردم آنجاها آواره باشند اولین کار ما در چنین شرایطی این است که کشورمان را از شر این وضع نجات دهیم زیرا قطعنامه ای که شورای امنیت سازمان ملل تصویب کرده و توطئه ای که از سوی بعضی از ابرقدرتها طرح شده در این جهت است که می خواهند این حالت را حفظ کنند و در نتیجه کشور ما برای مدتی طولانی ویران بماند و ما نتوانیم ویرانیها را بسازیم و همیشه جمعی از مردم ما آواره باشند ولی عراق با کمکهائی که از شیاطین جهان دریافت می کند روی پای خود بایستد با این تفاوت که ما بخاطر این که نمی خواهیم به مردم ظلم کنیم به شهرهای مرزی عراق آسیب نمی رسانیم و مردم مرزی عراق می توانند با آرامش زندگی کنند اما شهرها و روستاهای مرزی ما به خاطر قساوت صدام که بهیچ وجه پایبند چیزی نیست تا این وضع هست باید نا امن باشند. بعد از این که ما این مرحله را تمام کردیم باز مسئله در این حد نمی ماند و باید مساله صدام و بعث حل شود و عملیات رمضان بخشی از همین برنامه ماست که در دست اجراء می باشد. در صورتی که عملیات رمضان با پیروزی به پایان برسد ما به همه اهدافمان خواهیم رسید. قسمت عمده نیروهای عراق را که قبلا در مورد آن صحبت شد، در این منطقه منهدم می کنیم و دیگر در عراق نیروی مقاومی نخواهد بود شهرهای خودمان را در منطقه حساس صنعتی و حیاتی از تیررس دشمن دور می کنیم و به آنجا فرصت سازندگی خواهیم داد با ضربه ای که به عراق می زنیم حامیان عراق را در منطقه و خارج آن مایوس می کنیم و ملت عراق را امیدوار می کنیم.

خوشبختانه طی این چند روز بسیاری از چیزها را که حدث می زدیم برای ما ملموس شد. وقتی ما این عملیات را آغاز کردیم درست کسانی که دشمن ما بودند همه جا صدایشان بلند شد و با ورود ما به خاک عراق مخالفت کردند و دوستان ما در همه جا موافقت کردند، ملتها در کشورهای جنوب خلیج فارس ملت و دولت سوریه، دانشجویان اسلامی کشورهای اروپائی و مستضعفان و مسلمانان خالص همه کشورهای اسلامی موافقت کردند در مراسمی که همین دیروز در پاریس برگزار شد به مدت چهار ساعت هزاران نفر نیروهای مبارز جهان اسلام و بسیاری از کشورهای اسلامی در آن شرکت داشتند و همچنین اجتماع بزرگی که در مسجد جامع پایتخت بنگلادش انجام شد و بعد به اشغال سفارت آمریکا منجر شد و تظاهراتی که در کراچی و دیگر شهرهای پاکستان برگزار شد و جالب تر از همه تظاهراتی که اسرای عراقی در تهران انجام دادند و خواستار ورود ما به خاک عراق شدند و به طور کلی طبق گزارشهائی که نمایندگی های ما از سر تا سر دنیا می دهند نیروهای خالص و ضد استکباری و ضد استعماری جهان، از این عمل استقبال کردند.

در مقابل، نیروهای اهریمنی دنیا مخالفت کردند و حتی ضد انقلاب کشور خودمان، مثل بختیار و رجوی، این دشمنان صریح ما اعلامیه دادند و مخالفت کردند و صدام هم به جنون کشیده شد و این جنایات عظیم را در ایلام و کرمانشاه و همدان و غیره مرتکب شد و روی خودش را سیاه کرد که این جنایت نیز می تواند برای ما مفید و مؤثر باشد زیرا بخشی از انگیزه جهاد که در ملت ما و جوانهای ما وجود دارد به خاطر همان جنایات صدام بوده است. مظالمی که در دزفول و اهواز با کوبیدن مراکز مردمی مانند بیمارستانها و مدارس و زدن موشکها به مناطق مسکونی و انداختن توپ به شهرها و روستاها و تخریب مناطق مسکونی از صدام سر زد همه اینها اموری بود که نیروهای جنگنده ما را در راهشان و انگیزه جهادشان مؤمن تر و جدی تر کرده است و در این مرحله که چند هفته ای بود صدام خود را به موش مردگی زده بود و صلح طلب شده بود و مقداری در روحیه مردممان افت می دیدیم این جنایتگری صدام دوباره همان روحیه قبلی را زنده کرد و به گمان من صدام دارد به دست خودش قبر خود را می کند و پایه های حزب بعث عراق را سست تر می کند.

ما ضمن این که از وضعی که به سر مردم شهرهائی مثل همدان و باختران و ایلام و خرم آباد و غیره پیش آمد متاثریم و به آنها و خانواده های شهدا تسلیت می گوئیم و برای مجروحین و معلولین و آسیب دیده های این حملات متاسفیم اما آنها بدانند که همین مظالم نیز در راه تثبیت جمهوری اسلامی و شکست صدام می تواند موثر باشد.

بهر حال باید منتظر باشیم تا با پایان عملیات رمضان بتوانیم قضاوت اساسی را بکنیم که به نظر من نقطه عطفی در تاریخ این منطقه خواهد بود.

۲۶/۴/۶۱

 

19دسامبر/16

رهنمودها

امام:

* روحانیون مردم را مهیا نگهدارند. آمریکا به این زودی در ایران قطع طمع نمی کند. ۱۷/۳/۶۱

* کسی که بخواهد به جنت و لقاء الله برسد، باید زحمت را تحمل کند و دلسرد نشود. ۱۷/۳/۶۱

* باید برای کمک کشورهای اسلامی به آمریکا، استرجاع کنیم. ۱۹/۳/۶۱

* اگر حزب بعث عراق دست بردارد و مردم عراق خودشان حکومت تعیین کنند، یک شاهی از آنها نمی خواهیم ۲۳/۳/۶۱

* خدا این ملت مظلوم را به یک جمعیت حزب اللهی متحول کرد. ۲۳/۳/۶۱

* این ننگ در تاریخ ثبت می شود که ما می خواهیم برویم با دشمن اعراب بجنگیم و دولت عراق از ما رشوه می خواهد. ۲۴/۳/۶۱

* خدای تبارک و تعالی ممکن است که در آخرت ایران را حجت قرار دهد بر آنهائی که بر ظلم ساخته اند و تسلیم ظالم شدند و قیام نکردند. ۲۴/۳/۶۱

* با تعهد به احکام اسلام و جمهوری اسلامی، در خدمت بندگان خدا و مستضعفین باشید. ۲۵/۳/۶۱

* امید است در هر جا که هستید اداره شما و پستهای شما مبدل به یک عبادتگاه شود و خدمتهای شما عبادت باشد. ۲۵/۳/۶۱

* اگر جهاد (سازندگی) نبود پیروزی به این سرعت بدست نمی آمد. ۲۹/۳/۶۱

* اگر بفهمند این عزاداری برای چیست آن وقت ما را ملت گریه نمی گویند، ما را ملت حماسه می خوانند. ۱/۴/۶۱

* اگر شهادت های دلخراش واقع نمی شد، دلباختگان آمریکا در صحنه می ماندند. ۸/۴/۶۱

* هر چند برای همه شهدا و بویژه شهدای هفت تیر عظمت و بزرگواری قائلم، لکن شناخت من از شهید محمد منتظری و مجاهدات ارزشمند او بیشتر است، و نمی توان تأسف شدید خویش را در فقدان آنان پنهان کرد. ۸/۴/۶۱

* شهید بزرگوار و فقیه متعهد و فداکار اسلام «شهید صدوقی عزیز» رضوان الله علیه شهید بزرگی بود که در تمام صحنه های انقلاب حضور داشت. ۱۲/۴/۶۱

* قربانی برای یک انقلاب بزرگ نشانه یک پیروزی و نزدیک شدن به هدف است. ۱۲/۴/۶۱

* علماء و فضلای حوزه علمیه علاوه بر اوقات تعطیل در ایام اشتغال بخشی از اوقات شریف خود را صرف تبلیغات نمایند ۱۴/۴/۶۱

آیت الله العظمی منتظری:

* اگر دول مرتجع به صدام یاری نمی کردند، امروز دو ارتش قوی و مسلمان ایران و عراق در حال جنگ با اسرائیل بودند. ۱۹/۳/۶۱

* در شرایط فعلی از انقلاب، دشمنان اسلام و بشریت آینده خود را تاریک پیش بینی می کنند. ۱۹/۳/۶۱

* اگر همین عربستان شیر نفت خود را به سوی آمریکا ببندد، در عرض یکماه آمریکا به زانو در می آید. ۲۰/۳/۶۱

* با منطق ایمان و شهادت، سلاحهای اسرائیل را استقبال کنید. ۲۰/۳/۶۱

* جوانان غیور ایرانی به طرف مسجد الاقصی جلو خواهند افتاد و دیگر مسلمانان جهان به دنبال آنها خواهند بود. ۲۲/۳/۶۱

* کشورهای اسلامی باید در خط مقدم جبهه تمام امکانات خود را علیه اسرائیل بسیج کنند. ۲۷/۳/۶۱

* منافقین با جنایت «۷ تیر» چهره کریه خود را بیشتر به نمایش گذاشتند. ۳۰/۳/۶۱

* یک عده ترمزچی بعنوان ملک بر مسلمین حکومت می کنند و انشاءالله به برکت شما ملت، به زباله دانی تاریخ خواهند رفت. ۳۰/۳/۶۱

* باید مسلمانان را برای یک راهپیمائی به سوی مسجدالاقصی بسیج کرد. ۲/۴/۶۱

* حمله همه جانبه اسرائیل به لبنان، زنگ خطری است که علیه اسلام و سرزمینهای اسلامی به صدا در می آید. ۱۹/۳/۶۱

* ما مطمئنیم که ملت مسلمان عراق در این حرکت حساب شده ما را یاری کرده و به ما ملحق خواهند شد. ۲/۴/۶۱

 

19دسامبر/16

سخنرانی نیمه شعبان ۱۴۰۲ هـ. ق سومین شهید محراب آیت الله صدوقی

بعد از حمد وافر و ثنای بی منتها نثار بارگاه قدس با عظمت حضرت رب العزه عز سلطانه و درود بی حد و حصر و صلوات و تحیات زاکیات نثار روان پاک حضرت ختمی مرتبت منجی عالم بشریت محمدبن عبدالله(ص) و دوازده نفر از جانشینان به حق آن حضرت، خاصه حضرت بقیه الله ارواحنا فداه.

درود بی شمار و سلام وافر به رهبر کبیر انقلاب، بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران امام بزرگوار، حضرت آیت الله العظمی امام خمینی. درود و سلام به ارواح عالیه شهدای اسلام از صدر اسلام تا کنون خاصه شهدای انقلاب و بالاخص شهداء جنگ تحمیلی در جنوب و غرب کشور و شهیدان گوشه و کنار بدست دژخیمان از «شهید محراب[۱]»، «شهید راه محراب»[۲]سایر دوستان و برادرانی که در راه تداوم انقلاب شربت شهادت نوشیدند. سلام بر امت بپاخاسته ایران خاصه برادران حاضر در این محفل و بالاخص روحانیت مبارز.

بعد از عرض تبریک بمناسبت میلاد با سعادت حضرت مهدی(عج) و اظهار تشکر از شما برادران و از آن نورچشمانی که در اینجا سرودی زیبا خواندند ومحفل ما را به سرود خود به شعف و وجد در آوردند…

خیلی شرمنده ام از اینکه آقایان تشریف آورده اید در اینجا از بیانات این جانب خواسته باشید بهره ای ببرید. من گوینده رسمی نیستم، گاه گاهی بر سبیل ندرت – اتفاقی بیفتد- وقت عزیز عزیزان را می گیرم. و در این شب که میلاد مسعود حضرت بقیه الله است، به اجازه برادران روحانی، یک جمله از خطبه نهج البلاغه امیرمؤمنان(ع) به مناسبت پیش آمدهائی که از یک سال قبل تا کنون رخ داده، که ببینیم در آن روز مولا چه نظری داشته و چه دستوری داده، به سمع شما برادران برسانم و اگر لغزشی در بیان دارم از همه حاضرین معذرت می خواهم.

در خطبه ۱۲۷ نهج البلاغه هنگامی که امیر مؤمنان، خوارج را نصیحت می فرمود به اینجا می رسد که:

«سیهلک فی صنفان: محب مفرط یذهب به الحب الی غیر الحق و مبغض مفرط یذهب به البغض الی غیر الحق، و خیر الناس فی حالا النمط الاوسط فالزموه و الزموا السوادا الاعظم فان یدالله مع الجماعه و ایاکم و الغرفه فان الشاذ من الغنم للذئب الا من دعا الی هذا الشعار فاقتلوه»[۳]

حضرت در هزار و سیصد و شصت سال قبل فرمود: دو طایفه درباره من هلاک می شوند. طایفه اول دوستان افراطی که زیادی در حب و افراط در دوستی، آنان را به غیر حق می کشاند اینکه گروهی که غلو کردند درباره امیرمومنان و او را به مقام خدائی رساندند طایفه ای هستند «علی غیر الحق». این دوستی آنان را به غیر حق برد و هلاک شدند و حتی به عقیده ما نجس اند و باید از آنها پرهیز کرد (مسلمان گوینده لا اله الا الله و لکن نجس). صنف دوم: دشمنان افراطی، دشمنانی که دشمن، آنان را به غیر حق و به غیر واقع کشید. «ناصبین»، دشمنان سرسخت امیرالمؤمنین(ع).

مقایسه با جمهوری اسلامی:

جبهه اول را ذکر نمی کنم و درباره آنها بحث نمی نمایم. ولی طایفه دوم: آنان که دشمنی را به جائی رساندند که جای پای آشتی نگذاشتند. چه دشمنیها، چه سرسختیها از اول انقلاب تا کنون کردند. ما گرفتار یک مشت به ظاهر وارد در خط و کسانی که مسئولیت این کشور جمهوری اسلامی ما را عهده دار شدند، از دولت موقتش بگیر تا به بنی صدر ملعون و اتباعش گروهکها، فدائیها، سایر کسانی که جزء دشمنی جزترور، جز کشتن، جز بستن، جز اذیت کردن چیز دیگری در قاموسشان نبوده و نیست. یک قدمی به کردستان بگذارید بطرف غرب بروید. سال گذشته رفتم و امسال هم روز گذشته مراجعت کردم و دوازده روز در آنجا در کنار برادران پاسدار- بسیج- جهاد- ارتشیها بودم و چه بهره ها بردم و چقدر نیرو گرفتم.

نیروی ایمان اگر بخواهی بگیری چند روزی را به طرف کردستان یا به طرف جنوب در کنار برادران رزمنده که جز خدا چیز دیگری در آنجا نیست، توجه کن، هر چه هست خدا، ایمان، عقیده، توجه به اسلام فداکاری، جانبازی، عشق به شهادت، عشق به امام امت. اشک می ریزد و می گوید سلام من خدمت امام برسان. هر کس- آنجا- برود بهره ای که خود می گیرد به مراتب زیادتر است از بهره هائی که آنها می گیرند. از روحانیت نیرو بگیر. ایمانت را کامل کن. در ایمان راسخ شو- ثابت شو.

چه ضایعه هائی، چه کارهای زشتی دولت موقت در آنجا کرده بود، که هرگاه نام دولت موقت برده می شود، کردها (برادران مسلمان کرد) و همچنین برادران شیعه چقدر ناراحت می شوند. فرستادن آن هیئت حسن نیت به آن طرف و به آن دیار که چه بسیار جوانان ارزنده ای از ما به شهادت رسیدند در اثر سوء نیت هیئت حسن نیت و چه اذیت ها و چه آزارها! چه نقشه ها که تمام آنچه را که هنوز در قسمت کردستان و غرب از این گروهکها، از این کومله، از این حزب دموکرات می بینید، در آن دوره تخم آن پاشیده شد. و غرس شجره عداوت نسبت به جمهوری اسلامی در آن دوره و در آن زمان شد که خدا ریشه هر چه غرب زده است بکند. (الهی آمین) و شر آنها را که هنوز هم در گوشه و کنار هستند بکند.

چندی پیش بمن گزارش دادند یکی از غرب زده ها در یک مجلس خصوصی صحبت کرده بود و گفته بود که: بدانند هنوز در ادارات دولت، در وزارت خانه ها امثال کشمیریها و کلاهی ها هستند! خودشان را به این دلخوش می کردند و پس از سه سال و خورده ای از انقلاب گذشته، هنوز در انتظار این هستند که ضایعه ای بیافرینند، یک ناراحتی ایجاد کنند، عملی انجام دهند که این انقلاب از تداوم بیفتد و واژگونه شود. برگشت کند تا خدای نخواسته بتوانند به آن مقاصد شومی که دارند برسند که عمده مقصد اینها این است که دست شرق و غرب را بر این کشور جمهوری اسلامی مسلط کنند، ولکن هیهات! هیهات! این ملت فداکار که عزیزان خود را از دست می دهد و هیچ اظهار ناراحتی از خود نشان نمی دهد…

یک زنی در همین ایلام، در همین بمباران اخیر، که جوانش شهید شده در یک محفلی گفته بود: من خیلی خرسندم از اینکه فرزندم شهید شد و این بمب بر سر جمعیت نیامد. همین جمله را امروز به سمع شریف امام هم رساندم، شرح مبسوطی هم امام صحبت فرمودند ولی متأسفانه هر چند روحانیت مبارز کار خودش را انجام می دهد و کوتاهی نکرده (و نمی کند) ولی در برابر، اشخاصی بی تفاوت از روحانیت هستند و عجب دارم چرا مردم به حساب آنها نمی رسند؟!

حالا دیگر بس است. به فکر جمهوری اسلامی باشید. به فکر انقلاب باشید. می ترسم خدای ناکرده دور هم جمع شوند و کم کم قدرتی پیدا کنند و یک ضایعه ای بیافرینند، کما اینکه کسانی که در دوران نهضت و درگیری حرفی نمی زدند و صحبتی نمی کردند زیرا می ترسیدند ولی امروز که بحمدالله ترسی نیست چرا پا در میان نمی گذارید؟! چرا در کردستان که این همه نیاز به یک روحانی دارد قدمی به آن حدود نمی گذارید؟! مردم آن حدود را ارشاد کنید. به قدری کمبود روحانیت در آن منطقه هست که حساب ندارد و تمام سفارشاتی هم که برادران آن سامان داشتند این بود که برای ما روحانی بفرستید…

«خیر الناس النمط الاوسط» بهترین طایفه آنهائی هستند که نه دشمنی در مقام افراط دارند نه دوستی افراطی، معتدلند مثل شما برادران، شما کسانی که از اول انقلاب، پیش از انقلاب همیشه در صحنه بوده و هستید و خدمت خود را به جمهوری اسلامی و تداوم انقلاب آن گونه که انتظار بود، به حد اعلا انجام داده اید، و امیر مؤمنان دستور می دهند که مردم همیشه ملازم نمط اوسط و آن طریقه وسط باشند، راه حق را گرفته، صراط مستقیم را اتخاذ کرده، ملازم همچو جمعیتی باشید.

مردم! از سواد اعظم (عامه مردم) کناره گیری نکنید. دست خدا با جماعت است، مبادا از جماعت مسلمین دور بشوید نبادا تفرقه ایجاد کنید. نبادا بنشینید دور هم و برای امام امت نقشه بکشید! مبادا این توطئه هائی که خانمان برانداز است، اگر موفق شوید سراغ آن جهت بروید چه خیال باطلی! چه خیال واهی! چه کسی را شما می توانید به تباهی و فساد بکشید. تمام کسانی که با شما هستند به ده هزار نمی رسند. مردم همه انقلابی اند. مردم همه در راه جمهوری اسلامی اند. مردم همه فدای امام اند. و اگر کسی از شما از جمعیت کنار شد، شش دانگش اختصاص به شیطان دارد، مملوک شیطان است خواه معمم باشد یا مکلا باشد، در هر مقام و پستی باشد، این مملوک و مامور شیطان است. شیطان او را برده و فریب داده کما اینکه اگر یک گوسفندی- به بیان امیرالمومنین- از گله جدا شد، حتما خوراک گرگ خواهد شد.

دو سه شعر- گرچه من اهل شعر نیستم، از مرحوم ادیب الممالک فراهانی بمناسبت همین جمله فرمایش حضرت امیرالمومنین علیه السلام که می فرماید:

«الشاذ من الغنم للذئب»

عرض می کنم…

چون بره بیچاره، به چوپانش نپیوست         و از بیم به صحرا در، نه خفت و نه بنشست

خرسی به شکار آمد و بازوش فرو بست     با ناخن و دندان ستخوانش همه بشکست

شد بره ما طعمه آن خرس زبر دست         افسوس از آن بره نوزاده سرمست

فریاد از آن خرس کهن سال ستمکار

ای مردمی که از جمعیت جدا می شوید، کجا می روید؟ چه می خواهید بکیند؟ چه نقشه ای دارید؟ به گمانتان این ملت بپاخاسته شهید داده خواهد گذاشت که شما به آن منویات فاسده خودتان برسید؟ هرگز! هرگز! در هر مقامی باشی در برابر تو خواهند ایستاد و آنچنان با تو مبارزه کنند که از اعلی علیین به اسفل السافلینت برسانند کما اینکه رساندند.

ما باید آشکار بگوئیم: کسانی که خطشان خط غیر امام است، کسانی که راهشان راه امام امت نیست (راه شیطان می روند). ما دو راه و دو خط نداریم، یک راه داریم و آن هم صراط مستقیم اسلام و ایمان که رهبرش امام امت است و هر کس از این راه منحرف شود در راه شیطان است «و ان هذا صراطی مستقیما فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله».

صراط امام صراطی است مستقیم. هر کس نفسی در برابر امام بکشد و حرفی در برابر این مرد بزرگی که از اول اسلام تا کنون – بعد از ائمه طاهرین- نظیرش دیده نشده چشم روزگار مانندش را ندیده از علمش، از تقوایش، از فهمش، از سیاستش، از بیانش از قلمش. یک اعجوبه ای است که دنیا مانندش را ندیده و بعد هم نخواهد دید…

آخرین بیان امیرالمؤمنین را هم برای برادران ترجمه کنم. شاهد بر اینکه این طایفه کسانی که ایجاد تفرقه می کنند، کسانی که از جمعیت جدا می شوند تکلیف آنها روشن است. هر کس از جماعت مسلمین جدا شود مملوک شیطان است. حالا ما چه وظیفه ای داریم نسبت به اینها. آنها که دوری کردند و ایجاد تفرقه نمودند از ما نیستند… امام علی(ع) می فرماید: کسی که مردم را به تفرقه دعوت کند (کسی که بخواهد کودتا کند… جماران را بمباران کند… امام و چندین هزار را با توپ نابود کند. کسی که بخواهد این کشوری که با خون صد هزار شهید آبرو گرفته و به این صورت اسلامی در آمده … کسی که دعوت به تفرقه می کند، کسی که دعوت به جدائی می کند) او را بکشید.

«فاقتلوه و لو کان تحت عمامتی»

حضرت می فرماید: او را بکشید ولو زیر عمامه علی پنهان شده باشد. (تکبیر)…

یک موضوع هم هست که نمی دانم آقایان اجازه می دهند عرض کنم یا نه؟ نمی دانم اینجا جایش هست یا نه؟ آن موضوع این است: مردم گروه گروه می خواهند امام را زیارت کنند و خدمت امام برسند، چهره امام را ببینند اعم از اینکه موفق بشوند دست امام را ببوسند یا نه… چطور شده مقام رهبری باید در ۵/۲ متر اطاق زندگی کند، مردم هم از زیارتش محروم باشند. یک جائی برای مقام رهبری لازم است. جائی که اگر ده هزار، پانزده هزار، بیست هزار جمعیت خواستند زیارت امام بکنند بتوانند و همیشه امام در زحمت و رنج نباشند.

یک مطلب دیگر می خواهم راجع به آیت الله منتظری علانیه و آشکار بگویم: این مرد به تمام معنی شایسته است (تکبیر). من بالغ بر چهل سال است که با این شخص محترم (آشنایم) چه فقهاتش، چه علوم دیگرش، چه زهد و تقوی و ایمان راسخش من یک هوادار صد در صد او هستم. مردی است از هر جهت شایسته و… باید شما مردم اگر یک کسی در گوشه و کنار درباره این شخصیت محترم توهین می کند، زبان به انتقاد می گشاید تو دهنی محکم به او بزنید.

هر چه بخواهیم درباره این دوست عزیزم (آیت الله منتظری) صحبت کنم با این خستگی نمی توانم ولیکن بطور کلی باید بدانید که شایستگی بتمام معنی در او هست مورد تایید روحانیت مبارز هست، و هر کس هم که درباره او انتقاد کند ما او را دشمن روحانیت و دشمن انقلاب… و دشمن اسلام می دانیم. آیت الله منتظری کسی است که ۲۴ سال قبل تقریرات درس مرحوم آیت الله بروجردی در زمان حیات ایشان نوشته است، حالا اگر کسی در گوشه و کنار انتقادی می کند باید سخت جلوش را گرفت. محکم بزنید بر دهن دشمن روحانیت. بزنید بر دهن دشمن آیت الله منتظری بالاخص.

 

[۱] – آیه الله شهید مدنی امام جمعه تبریز.

[۲] – آیه الله شهید دستغیب امام جمعه شیراز.

[۳] – «شاذ» در اینجا بمعنی شذوذ و کمی نیست. شاذ در اینجا به معنی کسانی است که از جمعیت دور بشوند، از جماعت بر کنار بشوند. این را برای تذکر عرض کردم که بیانات بعدی مولا امیرالمؤمنین با این جهت وفق بدهد و اگر گمان کنید که شاذ به معنی نادر و کم باشد با بیان بعدی حضرت وفق نمی دهد «فان الشاذ من الناس للشیطان کما آن الشاذ من الغنم للذئب»

و در آخرش هست «الامن دعا الی هذا الشعار فاقتلوه ولو کان تحت عمامتی هذه» هر کس دعوت به این شعار (تفرقه) بکند او را بکشید ولو زیر عمامه من باشد.

19دسامبر/16

فقه

تحلیلی درباره حج و معنای استطاعت

حجت الاسلام و المسلمین قدیری

سه ماه شوال و ذیقعده و ذیحجه معروف به ماههای حج هستند و با اینکه حج در ماه ذیحجه انجام می شود علت اینکه دو ماه دیگر را از ماههای حج شمرده اند اینست که عمره تمتع که یکی از دو جزء حج تمتع است فقط در این دو ماه و چند روز اول ماه ذیحجه واقع می شود. و نیز احرام برای حج باید در خصوص این ماهها باشد. از اینجهت مناسب است مقالات این ماهها را اختصاص به مطالبی راجع بحج بدهیم امید است انشاءالله مفید و مورد رضایت خداوند باشد حج از ارکان دین است و در صحیحه زراره از حضرت باقر(ع) است که «بُنِیَ الاِسْلامُ عَلی خَمْسِ، عَلَی الصَّلوهِ وَ الزَّکاهِ وَ الْحَجِّ وَ الصَّوْمِ وَ الْوِلایَهِ» یعنی اسلام بر پنج چیز بنا نهاده شده است که پایه و زیر بنای اسلامند نماز و زکاه و حج و روزه و ولایت.

از این تعبیر معلوم می شود اسلام بدون یکی از این امور که بمنزله پایه های آنند ممکن نیست چنانکه سقف بدون پایه امکان ندارد و شاید علت اینکه این پنج امر زیر بنای اسلام معرفی شده اند با اینکه واجبات و فروع دین منحصر بآنها نیست خصوصیتی است که در هر یک از این امور است نماز مرکب سلوک و براق سیر الی الله است که الصلوه معراج المؤمن و زکاه بنیه اقتصادی اسلام و حج وحدت مسلمین و ظهور عظمت اسلام و روزه باعث همآهنگی و همگونی اغنیاء و فقراء و مایه توجه بخدا و انصراف از ماسوی که خود عامل مهم در قدرت اسلام است و ولایت اهلبیت علیهم السلام از همه واجبات بالاتر و اساسی ترین رکن اسلام است که از طریق این بزرگواران می توان اسلام را شناخت بلکه اسلام در اتباع از ولایت ایشان است. بعضی بزرگان فرمودند که ولایت در این حدیث شریف اعم از ولایت اهلبیت عصمت است و مراد حکومت حق است که حکومت اسلامی است و در عصر غیبت حضرت ولی امر عجل الله تعالی فرجه الشریف ولایت از آن فقیه است و بسیار دقت ارزنده ای است گر چه اگر ولایت را بمعنای خاص هم که ولایت اهلبیت است بدانیم باز هم حدیث شریف شامل ولایت فقیه در زمان غیبت هست چه آنکه ولایت فقیه ادامه ولایت اهلبیت است که فرمود:

«فَاِنَّهُمْ حُجَّتیْ عَلَیْکُمْ وَ اَنا حُجَّهُ اللهِ»

و شکر خدا را که در زمانی زندگی می کنیم که مهمترین رکن اسلام که مساله ولایت است در مسیر حقیقی خود واقع شد و در سایه ولایت فقیه که همان ولایت پیغمبران و امامان است زیست می نمائیم و از خداوند متعال خواهانیم که توفیق انجام وظیفه خطیری که در این باره بر عهده فرد فرد ما است و شکرگزاری از این نعمت بزرگ را بما مرحمت بفرماید.

آیه حج:

«للهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ اِلَیْهِ سَبیلاً وَ مَنْ کَفَرَ فَاِنَّ الله غَنیٌّ عَنِ الْعالَمینَ»

برای خدا است بر مردم حج خانه کعبه کسانی که استطاعت رفتن بسوی آن را داشته باشند.

و کسی که کفر بورزد و به حج واجب نرود خداوند از همه جهانیان بی نیاز است.

دو نکته در این آیه هست که تذکر آن را مناسب می بینیم یکی اینکه تکلیف حج در این آیه شریفه بزبان امر بیان نشده یعنی نفرموده مردم حج بجا آورند یا باید مردم حج بجا آورند بلکه تکلیف را بعنوان دِیْن و عهده بیان فرموده که حج برای خدا بر عهده مردم است یعنی حج دِیْن است که دائن آن خدا و مدیون مردمند و خداوند از مردم طلبکار حج است و مردم بدهکار آن هستند و این تعبیر اهتمام خداوند را نسبت بتکلیف حج می رساند و نکته دیگر اینکه نسبت بترک حج در آیه شریفه تعبیر به کفر شده که این تعبیر دلیل دیگری بر اهمیت حج است و در روایات بسیار، تارک حج کافر شمرده شده است و البته مراد کفر در مقابل اسلام نیست که احکام خاص از قبیل نجاست بدن و غیر آن دارد، بلکه مراد مشارکت تارک حج با کفار است در اینکه بهره ای از اسلام نمی برند و درکاتی که برای کفار هست برای آنان هم هست.

استطاعت چیست؟

شرط است در وجوب حج استطاعت از جهت مال و صحت بدن و قوت آن و باز بودن راه و امنیت آن و وسعت وقت و کفایت آن برای رسیدن بحج. و دلیل مساله اجماع و کتاب و سنت است چنانکه در جواهر فرموده بِاِجْماعِ الْمُسْلِمین، وَ النَّصِ فِی الکِتابِ الْمُبینِ وَ المُتَواتِر مِنْ سُنَّهِ سَیِّدِ الْمُرْسَلینَ بَلْ لَعَلَّ ذلِکَ مِنْ ضَرُوریّاتِ الدِّینِ کَأَصْلِ وُجُوبِ الحَجِّ و در اینجهت بحثی نیست، سخن در مفهوم و معنای استطاعت است مرحوم سید در عروه الوثقی فرموده است:

لا خِلافَ وَ لا اِشْکالَ فی عَدَمِ کِفایَهِ القُدْرَهِ الْعَقْلِیَّهِ فی وُجُوبِ الحَجِّ، بَلْ یُشتَرَطُ فیه الاِسْتِطاعَهُ الشَّرْعِیَّهُ وَ هِیَ کَما فی جُمْلَهٍ مِنَ الْاَخْبارِ الزّاد وَ الرّاحِلَه.

یعنی بین علماء اختلاف و اشکالی نیست در اینکه قدرت عقلی در وجوب حج کافی نیست که اگر کسی بتواند بحج برود بهر نحو باشد ولو با قرض یا با مشقت بدون وسیله حج بر او واجب باشد بلکه استطاعت شرعی شرط حج است و معنای استطاعت شرعی وجود زاد و راحله است چنانکه در اخبار وارد شده است. و مراد از زاد و راحله توشه راه و مرکب سواری است یعنی مخارج و وسیله سفر. و مراد مرحوم سید از اخبار روایاتی است که در تفسیر آیه شریفه وارد شده است مثلا صحیحه هشام بن الحکم عن ابی عبدالله(ع) فی قَولِهِ عَزَّوَجَلّ: وَلِلهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ اِلَیْهِ سَبیلا ما یَُعنی بِذلِکَ؟ قالَ مَنْ کانَ صَحیحاً فی بَدَنِهِ مُحَلِّی سَرْ بُه لَهَُ زادٌ وَ راحِلَهٌ

وسائل ج ۸ ص ۲۳ حدیث ۷

یعنی هشام از حضرت صادق درباره استطاعت در آیه شریفه سئوال کرد که مقصود از آن چیست حضرت فرمود (کسی که بدن او صحیح باشد و راه حج برای او باز باشد و زاد و راحله داشته باشد). و صحیحه محمد بن یحیی خثعمی. قالَ: سَاَلَ حَفْصُ الْکَناسِی اَبَا عَبْدِالله(ع) وَ اَنا عِنْدَهُ عَنْ قَولِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ وَللهِ علی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ اِلَیْهِ سَبیلا. ما یُعْنی بِذلِکَ قالَ: مَنْ کانَ صَحیحاً فی بَدَنِهِ مُحَلًّی سَرْبُه لَهُ زادٌ وَ راحِلَهٌ فَهُوَ مِمَّنْ یَسْتَطیعُ الْحَجِّ…

وسائل ج ۸ ص ۲۲ حدیث ۴

یعنی محمد بن یحیی گفت حفص از حضرت صادق سئوال کرد و من نزد آن حضرت بودم راجع بآیه شریفه که مقصود از استطاعت در آن چیست فرمود کسی که بدن او سالم و راه حج رفتن برای او باز و زاد و راحله داشته باشد مستطیع است. و بعض روایات دیگر که در تفسیر آیه شریفه رسیده و زائد بر صحت بدن و باز بودن راه استطاعت را فقط بداشتن زاد و راحله دانسته است. و بعضی از علماء این روایات را مطلق دانسته و در مواردی که شک در اعتبار چیزی در استطاعت باشد باطلاق این روایات تمسک می کنند و می فرمایند باطلاق له زاد و راحله استطاعت شخص را در مورد شک اثبات می کنیم.

مثلا در مورد این مساله که شخص مصرف حج را دارد ولی ازدواج نکرده و حاجت به ازدواج دارد و اگر پول را در حج صرف کند نمی تواند ازدواج کند،  و بالعکس اگر با آن پول ازدواج کند نمی تواند بحج برود مرحوم سید در عروه الوثقی فرموده است:

صَرّحَ جَماعَهٌ بِوُجُوبِ الْحَجِّ وَ تَقْدیمِهِ عَلی التَّزویجِ بَلْ قالَ بَعْضُهُمْ وَ اِنْ شَقَّ عَلَیْهِ تَرَکَ التَّزویجَ. یعنی عده ای از علماء فرموده اند بر چنین شخصی واجب است بحج برود و حج را بر ازدواج مقدم بدارد بلکه بعضی از ایشان فرموده اند هر چند ترک ازدواج برای این شخص مشقت داشته باشد باید بحج برود و دلیلی که ما از بعض علمائی که درک کردیم و قائل بچنین مطالبی بودند شنیده ایم اطلاق ادله مفسره آیه شریفه است چون این شخص زاد و راحله دارد و باطلاق این اخبار استطاعت او ثابت می شود پس باید بحج برود.

درست بیاد دارم که روزی بر حسب اتفاق درس یکی از علماء معروف رفتم و بحث او در اطراف همین مساله بود که اگر کسی ازدواج نکرده و نیاز بازدواج دارد و پولی دارد که بمقدار مصارف حج است ولی اگر صرف در حج کند نمی تواند ازدواج نماید.

استاد فرمود باید بحج برود چون اخبار مفسره آیه شریفه مطلق هستند بعد اشکالی ذکر نمود که اگر بحج رفت ازدواج او چه خواهد شد؟ از این اشکال جواب داد که اطلاق دلیل اقتضا می کند که حج برود هر چند نتواند ازدواج کند باز اشکالی ذکر کرد که اگر فرض کنیم این شخص در صورت ترک ازدواج بحرام میافتد چه باید گفت؟ جواب داد که آیا باختیار بحرام می افتد یا بدون اختیار اگر بدون اختیار است که معذور است و اگر باختیار است باید خود را از حرام باز دارد و در هیچیک از این دو فرض مانعی از استطاعت و وجوب حج در بین نیست.

و باندازه ای بعضی از اعاظم متعبد باین اطلاق هستند که در مواردی که همه علماء استثناء می کنند مثل دیون و ضروریات زندگی از جمله ازدواج ضروری، بدلیل حرج تمسک کرده اند و فرموده اند از جهت حکومت دلیل حرج بر اطلاق اخبار مفسره آیه شریفه می فهمیم که با داشتن زاد و راحله در صورتی که ضروریات زندگی موجود نباشد حج واجب نیست هر چند استطاعت شرعیه که داشتن زاد و راحله است حاصل است.

و نیز جمعی رجوع بکفایت یعنی داشتن شغل و حرفه و کسی که بتواند بعد از مراجعت از حج با آن زندگی خود را اداره کند را در استطاعت شرط نمی دانند و می گویند اگر کسی بتواند بحج برود و مصارف آنرا داشته باشد مستطیع است و باید برود هر چند بعد از مراجعت از حج کاری که با آن ادامه زندگی دهد نداشته باشد و لذا می فرماید اشخاصی که از وجوه شرعیه ارتزاق می کنند یا فقرائی که با گدائی زندگی می نمایند اگر بمقدار رفتن بحج مالی پیدا کردند باید بحج بروند هر چند بعد از حج باید با وجوه شرعیه یا با گدائی اعاشه کنند و دلیل این مطلب را اطلاق ادله زاد و راحله که همان اخبار مفسره استطاعت است ذکر می کنند و بر خواننده عزیز از این بیان و تقریبی که گذشت مخفی نیست که التزام باین مطالب صحیح نیست و استطاعت تنها داشتن زاد و راحله نیست و در موارد لزوم حَرَج استطاعت حاصل نیست و توهم اینکه استطاعت هست، و دلیل حرج وجوب حج را بر می دارد، واضح البطلان است و از نفس مسائلی که ذکر شد می توان فهمید، که استطاعت همانطور که عقلی نیست شرعی هم نیست و اینطور نیست که شارع مقدس بر استطاعت لغت خاصی داشته باشد بلکه استطاعت نظیر همه الفاظ دیگر است که فهم معنای آن با اهل لغت و عقلا است بنا بر این بهتر است تعبیر کنیم استطاعت بمفهوم عقلائی آن شرط وجوب حج است و هیچگونه تعبدی از طرف شرع در معنای استطاعت نشده و اگر در تفسیر استطاعت اخباری رسیده که در آنها استطاعت بمعنای داشتن زاد و راحله آمده است نه از این نظر است که استطاعت نزد شارع با استطاعت عرفی و عقلائی فرق داشته باشد بلکه همان استطاعت عقلائی را باین بیان ذکر کرده یعنی کسی را که عقلا دارای زاد و راحله بدانند مستطیع می داند و کسی که با نیاز بازدواج ازدواج نکرده یا ضروریات زندگی را ندارد یا بعد از برگشتن نتواند با کار زندگی خود را اداره کند هر چند بمقدار مصارف حج داشته باشد بنظر عقلا دارای زاد و راحله نیست و استطاعت ندارد.

بنابراین تمسک باطلاق در اینجا مورد ندارد چون شرع مقدس در اینجا تعبدی ندارد تا با اطلاق دلیل بخواهیم آن را کشف کنیم بلکه مفهوم استطاعت عقلائی است و باید از عرف وعقلا آنرا جستجو کرد و لذا در هیچیک از مسائلی که ذکر کردیم استطاعت حاصل نیست چون عقلا وقتی شخص را مستطیع و دارای زاد و راحله سفر می بینند که همه ضروریات زندگی را داشته باشد و مدیون کسی نباشد و بعد از مراجعت بتواند زندگی خود را اداره کند و نیازی بدلیل حرج نیست بلکه دلیل حرج در این مسائل مورد ندارد.

ضمنا معلوم شد طلاب علوم دینیه که از وجوه شرعیه ارتزاق می کنند، اگر از غیر وجوه شرعیه مالی بدست بیاورند که مقدار حج باشد ولی بعد از برگشت از حج باید با شهریه حوزه علمیه و وجوه شرعیه ارتزاق کنند مستطیع نیستند.

بنابراین در بیان حقیقت استطاعت باید گفت مستطیع کسی است که اضافه بر زن و لوازم زندگی از خانه و اثاث البیت و مرکب سواری اگر بآن نیاز دارد و شغلی که با آن خود و عائله اش را اداره کند، مصارف حج را داشته باشد این مفهوم عقلائی است و مطابق فتاوای بسیاری از علماء اعلام و فقهای عظام نیز هست از جمله عزیز عزیزان و افتخار فقیهان و نور چشم عالمان و مرجع تقلید شیعیان و امید محرومان و مستضعفان حضرت آیت الله العظمی امام خمینی مدظله العالی معنای استطاعت را اینطور فرموده اند و مسائلی که متفرع بر آن ذکر شد تماما مطابق با فتوای آنحضرت است.

در ضمن آنچه درباره استطاعت شرط شده از تخلیه سرب که باز بودن راه است یا استطاعت زمانه که وقت ضیق نباشد بطوری که شخص متمکن از وصول به حج نباشد، یا استطاعت بدنیه که مریض نباشد بطوری که تمکن از رفتن نداشته باشد و رجوع بکفایت که قبلاً بآن اشاره شد از همین مفهوم عقلائی استفاده می شود و نیازی بدلیلهای جداگانه برای هر یک نداریم اگر چه فقهاء در مقام استدلال بر آن بر آمده اند و باجماع یا روایات برای هر یک تمسک نموده اند در حالی که تمسک باجماع در مثل این مساله که مستند قائلین معلوم و مختلف است صحیح نیست زیرا وجه حجیت اجماع که کشف آن از قول معصوم(ع) است حاصل نیست و روایاتی که در این موارد ذکر شده خالی از ضعف سند نیست مگر اینکه با عمل اصحاب منجر شود و از این روایات است:

۱- خبر ابی الربیع الشامی: سُئِلَ اَبُوعَبْدِاللهِ(ع) عَنْ قَولِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ وَلِلهِ عَلَی النَّاسِ حِجُِّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ اِلَیْهِ سَبِیلاً فَقَالَ: ما یَقُولُ النَّاسُ؟ قَالَ: فَقُلْتُ لَهُ: الزّادُ وَ الرّاحِلَهُ. قالَ: فَقالَ اَبُوعَبدِاللهِ: قَدْسُئِلَ اَبُوجَعْفَر(ع) عَنْ هذا فَقالَ: هَلَکَ النّاسُ اِذاً، لَئِنْ کانَ مَنْ کانَ لَهُ زادٌ وَ راحِلَهٌ قَدْرَ ما یَقُوتُ عِیالَهُ و یَسْتَغْنی بِهِ عَنِ النّاسِ یَنْطَلِقُ اِلَیْهِمْ فَیَسْلُبَهُمْ اِیّاهُ لَقَدْ هَلَکوا اِذاً. فَقیلَ لَهُ: فَمَا السَّبیلُ؟ قالَ: فَقالَ: السَّعَهُ فی المْالِ، اِذا کانَ یَحِجُّ بِبَعْضٍ وَ یُبْقی بَعْضاً لِقوتِ عِیالِهِ.

و مشایخ ثلاثه این روایت را نقل فرموده اند و مرحوم مفید هم بنحو ارسال روایت را از ابی الربیع نقل فرموده است و درهر صورت از جهت سند با الزام به عمل اصحاب روایت قابل استناد است و دلالت روایت هم شاهد مدعای ما است که استطاعت تنها وجود زاد و راحله نیست و وقتی شخص مستطیع است که سعه در مال داشته باشد و برای تشخیص این معنی باید بعرف و عقلا مراجعه کرد نه تعبیر شرعی و ترجمه روایت چنین است ابی الربیع شامی نقل می کند که از حضرت صادق در تفسیر آیه شریفه سئوال شد حضرت فرمود مردم چه می گویند گفت زاد و راحله. حضرت فرمود از حضرت باقر چنین سئوالی شد، حضرت فرمود اگر کسی زاد و راحله داشته باشد بمقدار قوت خانواده اش که از مردم بی نیاز باشند و آنرا از آنها بگیرند و بحج برود، هلاک خواهند شد، سئوال شد پس سبیل در آیه شریفه چیست؟ فرمود: سعه در مال لازم است که با بعضی بحج برود و بعضی را برای قوت عیالش قرار دهد از این روایت معلوم می شود که استطاعت سعه در مال است برای استغناء از مردم.

زیرا این دو تعبیر در روایت است (السِّعَهُ فِی الْمالِ)- (یستغنی به عن الناس) و از همین دو تعبیر می فهمیم که کسی مستطیع است که از خودش بقدری داشته باشد که مستغنی از دیگران باشد و تمام آنچه در استطاعت از وجود مصارف زندگی و رجوع بکفایت ذکر شده از همین تعبیر استفاده می شود.

۲- خبر اعمش عن الصادق(ع) در تفسیر «سبیل» در آیه شریفه قال:

«هُوَ الزّادُ و الرّاحِلَهُ مَعَ صِحَّهِ الْبَدَنِ وَ اَنْ یَکُونَ لِلْاِنْسانِ ما یُخْلِفُهُ عَلی عِیالِهِ وَ ما یَرْجِعُ اِلَیه مَنْ بَعْدِ حُجَّهٍ»

یعنی استطاعت زاد و راحله است با صحت بدن و اینکه شخص بقدری داشته باشد که برای مخارج عیالش بگذارد و چیزی داشته باشد که بعد از برگشت از حج با آن خود را اداره کند.

و بحث از جهت سند این روایت مثل روایت سابقه است و دلالت آن هم مدعای ما را نزدیک می کند اگر چه در آن توسعه صراحت ندارد.

والحمد لله رب العالمین

ادامه دارد.