19دسامبر/16

سیره ائمه اطهار قسمت اول

حجه الاسلام و المسلمین خامنه ای ( رئیس جمهور)

پژوهشی در زندگی امام سجاد (ع)

دربارۀ امام سجاد (ع) سخن گفتن و سیره نوشتن کار دشواری است، زیرا زمینۀ معرفت و آشنائی مردم با این امام بزرگوار بسیار زمینۀ نامساعدی دارد…. در ذهن اغلب سیره نویسان و تحلیل گران اینطور وارد شده است که این بزرگوار در گوشه ای نشسته و به عبادت مشغول بود و کاری به سیاست نداشت. بعضی از مورخان و سیره نویسان این مسأله را با صراحت بیان کرده‌اند و آنهائی که با صراحت اینچنین نگفته اند، برداشتشان از زندگی امام سجاد چیزی جز این نیست، و این معنی را در القابی که به امام داده میشود، و تعبیراتی که از ایشان میشود، به خوبی میتوان فهمید:

برخی از مردم لقب «بیمار» به این بزرگوار می دهند، در حالی که بیماری ایشان همان چند روز واقعۀ عاشورا بود، و ادامه پیدا نکرد، و هر کسی در مدت عمرش چند روز بیمار میشود، گر چه بیماری امام برای مصلحتی خدائی بود که این بزرگوار وظیفه دفاع و جهاد در راه خدا را آن روز نداشته باشد که در آینده بتواند بار سنگین امانت و امات را بر دوش بکشد، و سی و پنج یا سی و چهار سال پس از پدر زنده بماند و دشوارترین دوران امامت شیعه را بگذارند.

شما وقتی سرگذشتهای زندگی امام سجاد را بنگرید، حوادث متنوع و جالب توجه زیادی خواهید دید، همانند دیگر امامان ما، لیکن اگر همۀ اینها را گرد هم آورید به سیرۀ امام سجاد دست نخواهید یافت. سیره هر کسی به معنای واقعی کلمه آنگاه روشن میشود که ما جهت‌گیری کلی آن شخص را بدانیم و سپس به حوادث جزئی زندگی او بپردازیم. اگر آن جهت گیری کلی دانسته شد آن حوادث جزئی هم معنی پیدا میکند، اما اگر چنانچه آن جهت‌گیری کلی دانسته نشد یا غلط دانسته شد، آن حوادث جزئی بی معنی یا دارای معنی نادرستی خواهد شد، و این مخصوص امام سجاد (ع) یا سایر امامان نیست، بلکه این اصل در مورد زندگی همه صدق میکند.

در مورد امام سجاد (ع)، نامۀ آن حضرت به محمد بن شهاب زهری، نمونه ای از یک حادثه در زندگی امام است. این نامه ای است از یک نفر که منسوب به خاندان پیامبر است به دانشمند معروف زمان در این باره نظرهائی میتوان داشت: این نامه می تواند جزئی از یک مبارزه گسترده و وسیع بنیانی باشد، می تواند یک نهی از منکر ساده باشد و میتواند اعتراض یک شخصیت به شخصیت دیگر باشد همانند اعتراض هائی که در طول تاریخ میان دو شخصیت و یا شخصیتها فراوان دیده شده است. از این جریان بخودی خود و جدا از بقیه حوادث آن دوره، چیزی نمیتوان فهمید تکیه من روی این مسأله است که ما اگر حوادث جزئی را بریده از جهت گیری کلی در زندگی امام مورد مطالعه قرار دهیم، بیوگرافی امام فهمیده نخواهد شد، مهم این است که ما جهت گیری کلی را بشناسیم.

نخستین بحث ما دربارۀ جهتگیری کلی امام سجاد (ع) در زندگی است، و این را با قرائنی از کلمات و زندگی خود آن حضرت، و نیز با برداشت کلی از زندگی ائمه (ع) یاد می کنم و توضیح می دهم.

جهت گیری کلی امامان در حوادث زندگی

بنظر ما پس از صلح امام حسن (ع) که در سال چهل هجری اتفاق افتاد، اهل بیت پیامبر به این قانع نشدند که در خانه نشسته و تنها احکام الهی را آنچنان که می فهمند بیان کنند، بلکه از همان آغاز صلح، برنامۀ همه امامان این بود که مقدمات را فراهم کنند تا حکومت اسلامی به شیوه ای که مورد نظرشان بود، بر سر کار آورند، و این را به روشن در زندگی و سخنان امام مجتبی (ع) می بینیم.

پس از اینکه امام حسن (ع) با معاویه صلح کرد، نادانان و ناآگاهان با زبانهای مختلف حضرت را نکوهش می کردند: گاهی او را ذلیل کنندۀ مؤمنین می دانستند و می گفتند: شما این مؤمنین پرشور و پر حماسه ای که در مقابل معاویه قرار داشتند، با صلح خودتون خوار کردید و تسلیم معاویه نمودید، گاهی تعبیرات محترمانه تر و مؤدبانه تری بکار می بردند ولی مضمون یکی بود.

امام حسن (ع) در برابر این اعتراضها و ملامتها جمله ای را خطاب به آنان می گفتند که شاید در سخنان آن حضرت از همه جملات رساتر و بهتر باشد، و آن جمله این است:

«ماتَدری لَعَلَّهُ فِتنَۀٌ لَکُم وَ مَتاعٌ»   «الی حین»

چه می دانی و از کجا میدانی، شاید این یک آزمونی برای شما است؟ و شاید یک متاع و بهره‌ای است برای معاویه تا زمانی محدود، و این جمله اقتباس از آیه قرآن است.

این به روشنی نشان می دهد که حضرت در انتظار آینده ای است، و آن آینده چیزی جز این نمیتواند باشد که حکومت غیر قابل قبول از نظر امام حسن (ع) که بر حق نیست باید کنار برود و حکومت مورد نظر سرکار بیاید. لذا به اینها می گوید که شما از فلسفه کار اطلاع ندارید. چه می دانید شاید مصلحتی در این کار وجود دارد؟

در آغاز صلح، دو نفر از سران شیعه (مسیب بن نجیه و سلیمان بن صرد) با عده ای از مسلمانان خدمت امام مجتبی مشرف شدند و گفتند: ما نیروی زیادی داریم، از خراسان و از عراق و…. و اینها را در اختیار شما میگذاریم و حاضریم معاویه را تا شام تعقیب کنیم. حضرت آنها را رد خلوت به حضور خواستند و مقداری با آن سخن گفتند پس از اینکه بیرون آمدند آرام شده بودند، و نیروهایشان را رها کرده و پاسخ روشنگری هم به عدۀ همراهان خودشان ندادند.

طه حسین مدعی است که این دیدار در حقیقت سنگ زیر بنای اصلی مبارزات تشیع را گذاشت، یعنی میخواهد بگوید امام حسن (ع) با اینها نشستند و مشورت کردند، و در همین دیدار تشکیلات عظیم شیعی را بوجود آوردند بنابراین در زندگی امام حسن (ع) و در کلمات این بزرگوار، این معنی واضح است، گر چه در آن دوران زمینۀ چنین قیامی آماده نبود، زیرا رشد مردم کم و تبلیغات و امکانات مالی دشمن خیلی فراوان بود. دشمن از شیوه هائی استفاده می کرد که امام حسن نمی توانست از آن شیوه ها استفاده کند، مثل دادن پولهای بی حساب، جمع کردن افراد غیر موجه و ناصالح که امام از این کارها نمی توانست بکند، چرا که دست او باز بود، و دست امام حسن بسته.

بدینجهت کار امام حسن (ع) کاربنیانی و بسیار عمیق و زیر بنائی بود. ده سال امام حسن با همان چگونگی ها زندگی کردند. در این مدت افرادی را دور خود جمع کرده و پرورش دادند. عده‌ای در گوشه و کنار با شهادت خودشان، با سخنان مخالفت آمیز خودشان با دستگاه معاویه مخالفت کرده و در نتیجه آنها را تضعیف نمودند.

پس از آن نوبت به امام حسین (ع) رسید آن بزرگوار نیز همان شیوه را در مدینه و مکه و جاهای دیگر دنبال کردند. تا اینکه معاویه از دنیا رفت و حادثه ی کربلا پیش آمد. گر چه حادثۀ کربلا قیامی بسیار مفید و با رور کننده برای آینده اسلام بود، اما بهرحال آن هدفی را که امام حسن و امام حسین دنبال می کردند و به تأخیر انداخت، برای اینکه مردم را مرعوب کرده، یاران نزدیک امام حسن و امام حسین را به دم تیر برده و دشمن را مسلط نمود، و این جریان بطور طبیعی پیش می آمد. اگر قیام امام حسین (ع) به این شکل نبود، حدس بر این است که پس از او و در آینده ای نزدیک امکان حرکتی که حکومت را به شیعه بسپارد وجود داشت. البته این سخن بدین معنی نیست که قیام امام حسین (ع) باید انجام نمیگرفت، بلکه شرائطی که در قیام امام حسین بود، شرائطی بود که ناگزیر باید آن قیام در آن هنگام انجام می گرفت، و در این هیچ شکی نیست. لکن اگر آن شرائط نبود، و اگر امام حسین در آن جریان شهید نمیشد، احتمال زیادی بود که آینده مورد نظر امام حسن (ع) بزودی انجام گیرد. در این معنی روایتی هست که در اینجا می آورم:

در «کافی» ابوحمزه ثمالی از امام باقر (ع) چنین روایت می کند:

«سَمِعتُ اَبا جَعفَر (ع)یَقُولُ:»

«یا ثابِتِ، اِنَّ اللهَ تَبارَکَ وَ تَعالی قَد»

«کانَ وَقَّتَ هذا الأَمرَ فِی السَّبعین»

«هذا الامر»

یعنی حکومت و ولایت اهل بیت، در همه روایاتی که کلمه « هذا الامر» آمده، یا اگر در همه نگوئیم، در اغلب روایاتی که این کلمه هست، مقصود حکومت اهل بیت است، در پاره ای از موارد هم به معنای قیام است نه بمعنای حکومت بهر حال «هذا الامر» یعنی این موضوع موضوعی که در میان تشیع و پیروان امام رائج و معمول بود که سالها از آن سخن می گفتند و آرزویش را داشتند و برایش طرح ریزی می کردند.

امام باقر (ع) در این روایت میفرماید: خدای متعال برای این کار- که مورد نظر ما است و همان حکومت اهل بیت است تاریخی و وقتی تعیین کرده بود که آن وقت سال هفتاد است، یعنی ده سال پس از شهادت امام حسین (ع)

سپس می فرماید:

«فَلَمّا اَن قُتِلَ الحُسَینُ صَلَواتُ اللهُ»

«عَلَیه اِشتَدَّ غَضَبُ اللهِ تَعالی عَلی»

«اَهلِ الأَرضِ، فَاَخَّرَهُ اِلی اَربَعینَ»

«وَمِائَۀ»

هنگامی که امام حسین (ع) به شهادت رسیدند، خشم خدا بر اهل زمین شدید شد و آن تاریخ و موعد را تا سال صدو چهل به تأخیر انداخت، و سال صدوچهل، هشت سال قبل از شهادت امام صادق (ع) است. من در باب زندگینامۀ امام صادق (ع) روی این کلمه صدوچهل یک بحث مفصلی دارم، و تصورمن اینست که، آن ولی امر وقائمی که باید قیام می کرد و حق را میگرفت، می بایست امام صادق (ع) باشد، ولی آن وقت بنی عباس با حرکت عجولانه خود، به خاطر دنیا و هوای نفس، از هر شیوه ای که میخواستند استفاده کرده و زمینه کار را از اهل بیت گرفتند که موعد مقرر از آن وقت هم به تأخیر افتاد. در ادامۀ روایت می فرماید:

«فََحَدَّ ثناکُم فَاَضَعتُم الحَدیثَ وَ کَشَفتُم»

«حِجابَ السّتر (یاقِتاعَ السِّرِ، نسخه بدل»

« است) وَ لَم یَجعَلِ اللهُ لَهُ بَعدَ ذلِکَ»

«وَقتاً عِندَنا، وَ یَمحُوا اللهُ ما یَشاءُ وَ»

«یُثبِتُ وَ عِندَهُ اُمُّ الکِتابِ»

ما جریان را به شما گفتیم و شما آن را افشاء کردید و پردۀ استتار را پس زدید و راز مگو را گفتید، لذا خدای متعال دیگر وقت معینی برای این امر قرار نداد. خداوند وقتها را محو میکند، هر چه را میخواهد نفی و هر چه را میخواهد اثبات می کند. این در عقاید اسلامی ما تردید بردار نیست که آنچه بصورت مسلم برای آینده فرض میشود از نظر پروردگار و قدرت الهی تغییر‌پذیر نیست.  ابوحمزه می گوید:

«حَدَّثتُ بِذلِکَ اَباعَبدِاللهِ (ع)»

«فَقالَ کانَ کَذلِکَ»

این حدیث را خدمت امام صادق (ع) عرض کردم فرمود: آری، قضیه همینطور است. از این نمونه روایات بسیار است، گرچه این روایت از همه روشن تر و واضح تر است.

هدف امامان تشکیل حکومت اسلامی است.

ائمه دنبال این خط و این هدف بودند، و همواره برای تشکیل حکومت اسلامی تلاش می‌کردند. وقتی امام حسین (ع) در ماجرای کربلا به شهادت رسیدند و امام سجاد با آن وضع بیماری به اسارت در آمدند، در حقیقت مسئولیت امام سجاد (ع) از آن لحظه آغاز شد اگر تا آن تاریخ قرار بر این بود که امام حسن و امام حسین آن آینده را تأمین کنند از آن وقت قرار بر این شد که امام سجاد قیام به امر کند، و سپس امامان پس از آن بزرگوار. بنا براین در کل زندگی امام سجاد، ما باید در جستجوی این هدف کلی و خط مشی اصلی باشیم، و بی تردید بدانیم که امام سجاد (ع) در صدد تحقق همان آرمانی بودند که امام حسن و امام حسین آن را دنبال می کردند.

ترسیم کلی زندگی امام سجاد (ع)

امام سجاد در عاشورای سال ۶۱ هجری به امامت رسیدند، و در سال ۹۴ مسموم و شهید شدند. در تمام این مدت آن بزرگوار همان هدف را دنبال کردند. اکنون با این بینش، جزئیات کار امام سجاد (ع) را پیگیری کنید که چه مراحلی را پیمودند و چه تاکتیکهائی را بکار بردند و چه موفقیتهائی را بدست آوردند تمام جملاتی که آن حضرت بیان کردند و حرکاتی که داشتند و دعاهائی را بدست آوردند تمام جملاتی که آن حضرت بیان کردند و حرکاتی که داشتند و دعاهائی که خواندند، و مناجاتها و راز و نیازهائی که بصورت صحیفه سجادیه در آمده است، تمام اینها را با توجه به آن خط کلی باید تفسیر کرد، و همچنین موضعگیریهای امام در طول مدت امامت:

  • موضعگیری در برابر عبیدالله بن زیاد و یزید که بسیار شجاعانه و فداکارانه بود.
  • موضعگیری در مقابل مسرف بن عقبه، کسی که در سال سوم حکومت یزید و به امر او مدینه را ویران کرد و اموال مردم را غارت نمود. در اینجا موضعگیری امام بسیار نرم و ملایم بود.
  • حرکت امام در رویاروئی با عبدالملک بن مروان، قوی ترین و هوشمندترین خلفای بنی‌امیه، که گاهی تند و گاهی ملایم بود.
  • برخورد با عمربن عبدالعزیز.
  • برخوردهای امام با اصحاب و یاران، و توصیه هائی که به دوستانشان داشتند.
  • برخورد با علمای درباری و وابسته به دستگاه های ستمگر حاکم.

تمام این برخوردها و حرکتها را باید با دقت بررسی کرد. و من تصورم اینست که با توجه به این خط کلی، تمام جزئیات و حوادث معناهای بسیار و شیوائی پیدا می کند. و اگر چنانچه با این توجه، وارد زندگی امام سجاد بشویم، آن بزرگوار را انسانی می یابیم که در راه این هدف مقدس که عبارت است از تحقق بخشیدن به حکومت خدا در زمین، و عینیت بخشیدن به اسلام، تمام کوشش خود را به کار برده و از پخته ترین و کار آمدترین فعالیتها بهره گرفته است، و قافلۀ اسلامی را که پس از واقعۀ عاشورا در کمال پراکندگی و آشفتگی بود، تا اندازه چشمگیری پیش برده است، و دو ماموریت بزرگ و مسئولیت اصلی را (که به آن اشاره خواهیم کرد) که امامان ما هر دو را با هم به عهده داشتند، جامۀ عمل پوشانده است، و سیاست و شجاعت و دقت و ظرافت در کارها را رعایت کرده است. و چون همه پیامبران و مردان موفق تاریخ، پس از ۳۵ سال مبارزه خستگی ناپذیر و به انجام رساندن بار رسالت، سرافراز و سربلند از دنیا رفته است، و پس از خود ماموریت را به امام بعد، یعنی امام باقر(ع) سپرده است. واگذاری امامت و ماموریت عظیم تشکیل حکومت خدا در زمین، به امام باقر (ع) فرزندانشان را جمع کردند، سپس اشاره کردند به محمد بن علی یعنی امام باقر (ع) و فرمودند: این صندوق را بردار، این سلاح را بگیر، این امانتی است بدست تو، هنگامی که صندوق را گشودند، در آن قرآن و کتاب بود.

من تصورم اینست که، آن سلاح  رمز فرماندهی انقلابی است و آن کتاب رمز تفکر و پس از خودش سپرده است، و با خیال راحت و وجدان آرام و با سرافرازی بسیار در پیشگاه خدای متعال و نزد انسانهای آگاه، دنیا را وداع گفته و از دنیا رخت بر بسته است.

این بود ترسیم کلی زندگی امام سجاد. اکنون اگر بخواهیم جزئیات رویدادها را بررسی کنیم، باید وضعیت را قبلا مشخص نمائیم.

زندگی امام سجاد یک فصل کوتاه و تعیین کننده ای دارد، نخست آن را یادآور می شویم و پس از آن روند معمولی زندگی امام و اوضاع و احوال زمان و شرائط موجود را تشریح میکنیم فصل کوتاه سرنوشت ساز، دوران پس از کربلا است، یعنی فصل اسارت که فصل بسیار کوتاهی است اما پرهیجان و زیبا و عبرت انگیز و در عین اسارت، سرسختانه و پرخاشگرانه است. امام سجاد در حال اسارت و بیماری همانند قهرمانی بزرگ با گفتار و رفتارش، در این فصل، حماسه می آفریند. در این دوران، امام وضعیتی بکلی متفاوت دارد با آنچه که در دوران اصلی زندگی او مشاهده خواهید کرد. در آن دوران اصلی بنای امام بر کار زیر بنائی ملایم، حساب شده و آرام است که گاهی حتی ایجاب می کند با عبدالملک بن مروان هم در یک مجلس بنشیند و با او رفتاری معمولی و ملایم داشته باشد. اما در این فصل امام را به صورت یک انقلابی پرخروشی میبینید که کمترین سخنی را تحمل نمی کند، و در برابر چشم همه، پاسخهای دندان شکن به دشمنان مقتدر خود میدهد.

در کوفه در مقابل عبیدالله بن زیاد، آن وحشی خونخواری که از شمشیرش خون میریزد و سرمست از بادۀ غرور کشتن فرزند پیامبر و سرمست از پیروزی است، آنچنان سخن می گوید که ابن زیاد دستور می دهد او را بکشید و اگر کار بجای حضرت زینب (س) نبود که خودش را انداخت و گفت من نمیگذارم او را بکشید و دیدند که بایستی یک زن را بکشند و از طرفی بایستی اینها را بعنوان اسرا به شام ببرند، اگر این نبود به احتمال زیاد مرتکب قتل امام سجاد (ع) نیز میشد.

در بازار کوفه همصدا و همزمان با عمه اش زینب و با خواهرش سکینه سخنرانی میکند و مردم را تحریک مینماید و حقایق را افشا میکند. در شام، چه در مجلس یزید و چه در مسجد در برابر انبوه جمعیت، حقایق را با روشنترین بیان بر ملا میکند، و این گفتارها و خطبه ها متضمن حقانیت اهل بیت برای خلافت، و افشای جنایتهای دستگاه حاکم موجود، و هشدار تلخ و زننده به آن مردم غافل و ناآگاه است. در اینجا مقتضی نیست که آن خطبه را بازگو کرده و پرده از ژرفای آن بردارم که این کاری است مستقل. و هر کس بخواهد این خطبه را تفسیر کند باید کلمه کلمه آن را بررسی کرده و با توجه به این مبانی انجام دهد. این وضعیت امام سجاد (ع) بود در دوران حماسه ساز اسارت.

دوران پس از اسارت

این سئوال وجود دارد که چرا امام سجاد (ع) در دوران پس از اسارت بنا را بر ملایمت و نرمش میگذارد و مایل است که تقیه کند و پوششی از دعا و کارهای ملایم بر روی حرکات انقلابی و تند بگذارد، و در دوران اسارت بدانسان به کارهای تند و پرخاشگرانه و آشکار دست بزند؟

پاسخ این است که این فصل، فصلی استثنائی بود. اینجا امام سجاد جز آنکه امام است، و باید زمینۀ کار آینده را برای حکومت الهی و اسلامی فراهم کند، زبان گویائی برای خون های ریخته شدۀ عاشورا است. امام سجاد در اینجا در حقیقت خودش نیست، بلکه زبان خاموش حسین (ع) باید درسیمای این جوان انقلابی در شام و در کوفه تجلی کند. اگر آنجا امام سجاد، اینچنین تند و برنده و تیز و صریح مسائل را بیان نکند، در حقیقت زمینه ای برای کار آیندۀ او باقی نمی ماند، چون زمینۀ کار آینده او خون جوشان حسین بن علی (ع) بود، چنانکه زمینه برای همه قیامهای تشیع در طول تاریخ، خون جوشان حسین بن علی (ع) است. نخست باید به مردم هشدار بدهد سپس پرتو این هشدار بتواند مخالفتهای اصولی، عمیق، متین و دراز مدت خود را آغاز کند. و این هشدار جز با این زبان تند و تیز امکان پذیر نیست نقش امام سجاد (ع) در این سفر نقش حضرت زینب (س) بود، یعنی پیام آور انقلاب حسین بن علی (ع)، اگر مردم بدانند که حسین کشته شد و چرا کشته شد و چگونه کشته شد، آیندۀ اسلام و آیندۀ دعوت اهل بیت به نوعی خواهد بود و اگر ندانند نوع دیگری. بنابراین برای آگاهی و گسترش این شناخت در سطح جامعه، باید همه سرمایه ها را به کار انداخت و تا هرجا ممکن است این کار را انجام داد. لذا امام سجاد مانند سکینه، مانند فاطمه صغری، مانند خود زینب (س)، و مانند تک تک اسیران (هر کسی بقدر توان خویش) یک پیام آور است. همۀ این نیروها باید گرد هم آیند تا بتوانند خون جوشان به غربت ریخته شده امام حسین (ع) را به تمام مناطق بزرگ اسلامی ببرند، یعنی از کربلا شروع کرده و به مدینه برسانند. هنگامی که امام سجاد (ع) وارد مدینه شدند، در برابر زبان و چشم و چهره جستجوگر و پرسنده مردم باید حقایق را بیان کنند، و این اولین اقدام است، لذا این فصل کوتاه از زندگی امام سجاد، فصلی استثنائی است.

فصل بعدی هنگامی آغاز میشود که امام سجاد (ع) در مدینه بعنوان شهروند محترم مشغول زندگی میشود، و کارش را از خانه پیامبر (ص) و حرام او آغاز میکند. برای روشن شدن برنامه امام چهارم (ع) نیاز داریم اوضاع و چگونگی و شرائط زمانش را بررسی نمائیم. این موضوع را به گفتاری دیگر موکول می کنیم.

سیره هرکس به معنای واقعی کلمه آنگاه روشن میشود که ما جهت گیری کلی آن شخص را بدانیم و سپس به حوادث جزئی زندگی او به پردازیم.

امام سجاد (ع) در حال اسارت و بیماری همانند قهرمانی بزرگ با گفتار و رفتارش حماسه می‌آفریند.

 

ادامه دارد

 

19دسامبر/16

شعر

شهیدان خرداد آغازگران نهضت

حجت الله بهجتی (شفق)

 

ای شهیدان آزادی و داد                 ای شده پرپر از باد بیداد

ای به خون خفتگان ره عشق           یکه تازان میدان خرداد

انقلاب از شما شد برومند               وز شما شد وطن آبرومند

ای شهیدان پاک و فداکار                قلعه با نان پرخاش و پیکار

پاسداران شهر شهادت                  مرز بانان ایمان و ایثار

از شما شام امت سحر شد            آفتاب ظفر جلوه گرشد

ای همه پاکبازان عاشق                         ای همه در صفا، صبح صادق

ای همه لاله های شفق گون          ای همه شاخه های شقایق

رو سپید از شما دین و آئین             از شما باغ حق، سرخ و رنگین

کی فتد موج خرداد از جوش!؟ کی شود نوراین شعله خاموش

سرخ گلهای دشت «ورامین»           کی شود در زمانه فراموش؟

طوس و تهران و قم زین میانه           شد به تاریخ ما جاودانه

گشت در ماه خرداد از خون             شهرها لاله سان، سرخ و گلگون

ریخت بردامن خاک، اجساد             همچو انجم به دامان گردون

باشد آغاز نهضت ز خرداد                ماه عصیان و خون، ماه فریاد

خون پاک شهیدان برنا                    هر نمش سیل شد، سیل، دریا

موج زد، بر خروشید و جوشید          نعره زد خشمگین، تندرآسا

آن قدر گرد کاخ ستم تاخت              تا که از پایه بر خاکش انداخت

ای عزیزان در خاک خفته                تازه گلهای دایم شکفته

ای به بزم خدا رو نهاده                   ای زما دوستان رخ نهفته

هان شما زندۀ جاودانید          روح تاریخ و قلب زمانید

در قیام شما شب سر آمد              آفتاب رهائی برآمد

تا قیامت شما را است مدیون          نهضتی کاینچنین پر برآمد

هم شهیدید و هم شاهد ما            در تلاش و تپش قائد ما

شد زخون شما پاکبازان          باغ نهضت گل افشان و خندان

اینک از جای خیزید و بینید               برتر از کهکشان نام ایران

بنگرید از فتوحات اسلام          روز دشمن شده تیره چون شام

جایتان خالی ای گلعذاران               ای چراغ دل دوستداران

جایتان خالی اکنون که بینید            زاری خصم و لبخند یاران

حملۀ «شوش» شور آفرین را           رمز «زهرا» و «فتح المبین» را

ای شهیدان بر آرید سر را                بنگرید اوج فتح و ظفر را

شوکت امت قهرمان را                   ذلت دشمن فتنه گر را

رمز گلواژۀ «یا علی» را                   و آنهمه معجزات جلی را

بنگرید ای شهیدان خرداد                کاخر از خونتان شعله ها زاد

سوخت شیطان و کاخ سفیدش       شد سیه جاودان روی بیداد

مشت خصم ستمباره وا شد           خائن خیره سر بینوا شد

نهضت ما بود آهنین کوه          امت ما همه، شیر نستوه

کوه کی لرزد از حملۀ باد؟!              شیر را از شغالان چه اندوه؟!

گفت رهبر که ما مرد جنگیم            آهنین پنجه و تیز چنگیم

ما سلحشور و دشمن ستیزیم                 تیغ عریان و شمشیر تیزیم

کوه آتش فشانیم و از خشم            بر سر کافران شعله ریزیم

بیست سال ارکشد طول، پیکار                 همچنان پایداریم و ستوار

ای شهیدان محبوب و دلبند             ما به خون شما خورده سوگند

کز ره سرختان رو نتابیم          هست این عهدمان با خداوند

تا ستم از زمین بر نداریم                 دست از جنگ و کین بر نداریم

 

19دسامبر/16

ضرورت رسالت انبیاء

آیت الله جواری آملی

یادآوری میشود که بحثهای ضرورت رسالت انبیائهیه شده از درسهائی است که حضرت آیۀ الله جوادی آملی در کلاسهائی که دفتر تبلیغات اسلامی ترتیب داده بود بیان فرموده اند.

قسمت پنجم

*** دلائل ضرورت رسالت انبیاء

در مقاله گذشته گفتیم که انسان بامردن از بین نمی رود و معاد ضروری و حتمی است. و  بشر هدفی دارد و بسوی هدف حرکت میکند. پس با ضرورت هدف و ضرورت معاد و عدم فنای انسان، راه رسیدن به مقصد و هدف هم باید باشد، چون هدف بدون راه محال است زیرا ممکن نیست قافله ای راهی مقصدی بشود ولی راه نداشته باشد و یا راه را نداند!

*             *              *

بنا براین برای رسیدن به مقصد باید راهنما و کسیکه راه را خوب میشناسد باشد و گرنه به مقصد نمی رسد. قافله بشریت بسوی مقصدی در حرکت است و برای رسیدن بآن نیازمند به راهنما است که همان پیامبران باشند. وجود پیامبر نه تنها خوب است و ما را بمقصد میرساند، بلکه برای رسیدن به تکامل و هدف، لازم است. چون نمیتواند گفت بشر هدف ندارد یا هدف دارد ولی راه ندارد، یا هدف و راه لازم است ولی راه شناس و راه دان نمیخواهد.

انکار هر یک از سه اصل کار آسانی نیست، مخصوصاً انکار اصل سوم چگونه میتوان معاد و قیامت و حرکت انسان را بسوی معاد و قیامت، حق و لازم دانست ولی راهنما را لازم ندانست یا راه را منکر شد و گفت از هر طریق می شود رسید.

* منطق مادّیگرایان و استدلال قرآن:

فرق مادی ها با الهیون همین است که آنان معتقدند هدفی نیست پس راهنما لازم نداریم و این است منطق آنان که قرآن بازگو می کند:

«و قالوا ماهی الاحیوتنا الدنیا نموت و»

«نَحیا وَ مایُهلِکُنا اِلّا الدَّهر»[۱]

زندگی منحصر به همین زندگی طبیعی و دنیا است و پس از مرگ خبری نیست «نموت و نحیا» گروهی می میریم و گروه دیگر زنده میشوند، و زندگی ما خلاصه می شود از میلاد تا لب گور و مرگ. پس مبدئی نیست، و عالم دیگری نیست و هدفی نیست، نیاز به راهنما و راه دان هم نیست!

قرآن آنان را میگوید که آگاهی و بینش ندارند، حرفشان عالمانه نیست و از روی جهل است.

«وَ مالَهُم بِذلِکَ مِن عِلمٍ اِن هُم اِلّا یَظُنُّونَ»[۲]

در مسائل اعتقادی، برهان و علم لازم است وظن و گمان کافی نیست، و مسئله معاد را قرآن پس از قول مادیها مطرح می سازد.

«قُل اللهُ یُحیِیکُم ثُمَّ یُمیتُکُم ثُمَّ»

«یَجمَعُکُم إِلی یَومِ القِیامَۀِ لارَیبَ»

«فیهِ وَلکِنَّ أَکثَرَ النّاسِ لایَعلَمُونَ»[۳]

خداوند شما را زنده می کند و می میراند و سپس شما برای روز قیامتی که شکی در آن نیست جمع میکند ولی اکثر مردم نمیدانند!!

در سورۀ النجم می فرماید:

«إِنَّ الَّذینَ لایُوءمِنُونَ بِالآخِرَۀِ لَیُسَمُّونَ المَلائکَۀَ تَسمِیَۀَ الأُنثی، وَ ما لَهُم بِهِ مِن عِلمٍ إِن یَتَّبِعُونَ إلاّ الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لایُغنی مِنَ الحَقِّ شَیئاً فَأعرِض عَن مَن تَوَلیّ عَن ذِکرِنا وَ لَم یُرِد اِلّا الحَیوۀَ الدُّنیا ذلِکَ مَبلَغُهُم مِنَ العِلمِ، اِنَّ رَبَّکَ هُوَ  أَعلَمُ بِمَن ضَلّ عَن سَبیلِهِ وَ هُوَأَعلَمُ بِمَنِ اهتَدی»[۴]

آنانکه به آخرت ایمان ندارند و ملائکه را دختران (خدا) مینامند اطلاع و آگاهی ندارند و از گمان پیروی میکنند و هرگز گمان نمیتواند ما را از حق بی نیاز سازد…. آنگاه به پیامبر فرمود: از آنانکه از یاد خدا اعراض کردند و روی گرداندند، اعراض کن آنان جز دنیا چیزی نمی‌خواهند و به آخرت اعتقاد ندارند. چون شناخت آنان تا همین جا و پایان زندگی دنیا است.

«ذلِکَ مَبلَغُهُم مِنَ العِلمِ»

علت اینکه آنان غیر از دنیا را نمی خواهند چون غیر از دنیا (آخرت….) را نمیدانند و نمی‌شناسند! با اینکه آخرت هم حق است، پس راه وصول به آن و راهنمای آن (پیامبران) هم حق می باشند!! ولی مادی ها انکار میکنند. در آیه  ۱۲۲ سوره انعام میفرماید:

«`tBurr& tb%x. $\GøŠtB çm»oY÷uŠômr’sù $oYù=yèy_ur ¼çms9 #Y‘qçR ÓÅ´ôJtƒ ¾ÏmÎ/ †Îû Ĩ$¨Y9$# `yJx. ¼ã&é#sW¨B ’Îû ÏM»yJè=—à۹$# }§øŠs9 8l͑$sƒ¿۲ $pk÷]ÏiB 4 šÏ۹ºx‹x. z`Îiƒã— tûï̍Ïÿ»s3ù=Ï۹ $tB (#qçR%x. šcqè=yJ÷ètƒ »

آیا کسیکه مرده است و ما به او حیات داده و نوری برای راه یابی او قرار دادیم که در بین مردم راه برود، با کسیکه در ظلمات است و نمی تواند از تاریکی خارج گردد، یکسان است؟! بشر بر دو قسم است، عده ای مرده اند و در تاریکی مانده اند، و گروهی نیز مرده اند ولی خداوند به آنان نور حیات داده است و با نور حرکت میکنند، آنانکه مرده اند با آنانکه حیات به آنان داده شده است و نور روشنگر به آنان عطاء گردیده است مساوی نیستند. آنان در تاریکی گیر کرده اند و راه نجات ندارند. در ظلمات دنیا و طبیعت غرق شده اند و بیرون ظلمت و تاریکی را نمی بینند حیات و نور آخرت را نمی بینند و بآن هدف آخرتی معتقد نیستند.

با اعتقاد به هدف و راه است که میگوئیم:

«اِهدِنا الصِراطَ المُستَقِیمَ»

ما را به راه راست هدایت کن یا:

«اَلحَمدُ لِلّهِ الَّذی هَدانا لِهذا وَ»

«ما کُنّا لِنَهتَدی لَولا أَن هَدانا اللهُ»

کسیکه میداند معادی هست، راهی هست، بدنبال راه حرکت میکند.

دین، انسان را زنده میکند و حیات میدهد.

«یا أَیُّها الَّذینَ آمَنُوا استَجِیبُوا لِلّهِ»

«وَ لِلرَّسُولِ اِذا دَعاکُم لِما یُحییکُم»

ای گروه مؤمنان خدا و پیامبر هنگامیکه شما را به چیزیکه مایه حیات شماست دعوت میکنند استجابت کنید. در سوره رعد استدلال الهیون را نیز چنین بیان میفرماید:

«اَفَمَن یَعلَمُ اَنَّما أُنزِلَ اِلَیکَ مِن رَبِّکَ»

«الحَقُّ کَمَن هُوَ أَعمی اِنَّما یَتَذَکَّرُ»

«أُولوا الألبابِ»[۵]

آیا آنکس که میداند دین خداوند حق و از طرف پروردگار نازل شده مثل کسی است که کور و نابینا است (و معاد را نمی بیند) میگوید انسان یعنی همین بدن عنصری و همین جسم مادی و اینهم با مرگ از بین می رود؟!

در برابر پیامبر می گفتند: همین  بدن است در زیر خاک می پوسد، قیامت و معاد و زنده شدنی در کار نیست، پایان راه تا لب گور است و پس از آن راهی نیست تا راهنما بخواهد و راههای تا لب گور را هم میدانیم.

در قیامت هر کس کنار سفره عقاید و عمل خود می نشیند و بر خلاف زندگی دنیا که اجتماعی است، زندگی آنجا فردی است.

خانه و زندگی و اقتصاد و سیاست و تجارت و طبابت را خود مردم بلدند، و نیازی به پیامبر نیست. ولی قرآن روشن میسازد که انسان با مرگ از بین نمی رود:

«وَ سَلامٌ عَلَیهِ یَومَ وُلِدَ وَ یَومَ»

«یَمُوتُ وَ یَومَ یُبعَثُ حَیّاً»[۶]

حیات پس از مرگ را اثبات میکند و درباره مسیح میفرماید:

«وَالسَّلامُ عَلَیَّ یَومَ وُلِدتُ وَ یَومَ»

«أَمُوتُ وَ یَومُ أُبعَث حَیّاً»

درود و سلام بر من روزی که ولادت یافتم و روزیکه میمیرم و روزی که زنده و مبعوث میگردم. در آیه ۸۰ همین سوره آنچه که مربوط به کل انسان است روشنتر بیان میکند، مسئله قیامت، زنده شدن، زندگی فردی و پس از مرگ «و نَرِثُهُ ما یَقُولُ وَ یَأتینا فَرداً» آنچه در گفتار داشت ما وارث آنیم و او به تنهائی در پیش ما می آید.

پس قرآن هم حیات بعد از مرگ را تثبیت میکند و هم نظام قیامت را تشریح میکند. یعنی در قیامت هر کسی کنار سفره عقاید و عمل خود می نشیند و بر خلاف زندگی دنیا که اجتماع است، زندگی آنجا فردی است و مثل نظام دنیا نیست.

در سوره انعام آیه ۹۴ می فرماید:

ô‰s)s9ur $tRqßJçG÷¥Å_ ۳“yŠºtèù $yJx. öNä۳»oYø)n=yz tA¨rr& ;o§tB NçFø.ts?ur $¨B öNä۳»oYø۹§qyz uä!#u‘ur öNà۲͑qßgàß ( $tBur 3“ttR öNä۳yètB ãNä.uä!$yèxÿä© tûïÏ%©!$# öNçGôJtãy— öNåk¨Xr& öNä۳ŠÏù (#às¯»x.uŽà° ۴ ‰s)s9 yì©Üs)¨? öNä۳oY÷t/ ¨@|Êur Nà۶Ytã $¨B öNçGYä. tbqßJãã÷“s? » در قیامت خطاب می شود که شما تنها آمدید چنانکه اولین بار تنها متولد شده بودید و آنچه را از نعمت ها که بشما دادیم ترک گفتید و چیزی فعلا در دست شما نیست و آن بُتهائی که معبودتان بود و به امیدی می پرستیدید الآن سمتی ندارند و رابطه بین شما و آنها قطع شده است..

خلاصه کلام قرآن این است که شما مسافر هستید و در این سفر راه و راهنما نیاز دارید و نیاز شما تنها مسکن، غذا، پوشاک و……. نیست تا بگوئید اینها را داریم. نه، شما بطرف عالمی می‌روید که معیارها در آن عالم عوض میشود. آیات سوره نجم میفرماید:

«اَم لَم یُنَبَّنأ بِما فی صُحُفِ مُوسی وَ إِبراهیمَ الَّذی وَ فّی أَلاّ تَزرُ وازِرَۀٌ وِزرَ أُخری وَ أَن لَیسَ لِلإنسانِ إلاّ ما سَعی وَ اَنَّ سَعیَهُ سَوفَ یُری ثُمَّ یُجزیهُ الجَزاءَ الأَ و فی وَ أَنَّ إِلی رَبِّکَ المُنتَهی…»

این حرف موسی و ابراهیم خلیل الرحمان است چنانکه حرف خاتم الانبیاء است و حق است که انسان هر چه بکند جزایش را میبیند.

پس عمل زنده است- جزا و پاداش هست جزا دهنده ای هست، محکمه و بررسی است و هیچ چیز را فرو گذار نمی کند:

«اَم لَم یُنَبَّأ بِما فی صُحُفِ مُوسی»

آیا اینها با خبر نشدند به آنچه که در صحیفه موسی است؟ چیزیکه در صحیفه ابراهیم است، در نامه ها و کتابهای الهی نوشته است:

«اَلاّ تَزِرُ وازِرۀٌ وِزرَ أُخری»

هیچکس بار دیگری را نمی پذیرد، و در قیامت هر کس بار خودش را می کشد و در گرو عمل خودش است:

«وَ أَن لَیسَ لِلإنسانِ إلاّ ما سَعی»

جز نتیجه تلاش و سعی انسان چیزی عایدش نمی شود و نتیجه تلاش خودش را بزودی می بیند، و این درست بر خلاف دید و استدلال مادیها بود که می پنداشتند پس از مرگ خبری نیست و به پیامبر می گفتند:

«ءَاِذا مِتنا وَ کُنّا تُراباً وَ عِظاماً أَئِنّا»

«لَمَبعُوثُونَ»

آیا پس از آنکه مردیم و چیزی بجز خاک و استخوان از ما نماند، آیا دوباره زنده و مبعوث خواهیم شد…..؟

انسان وفات می کند نه فوت، خدا در جوابشان فرمود:

«قُل یَتَوَفّاکُم مَلَکُ المَوتِ الَّذی وَ کِّلِ بِکُم»

اگر بگوئیم که انسان فوت می کند، درست نیست چون فوت یعنی نیست و از بین رفتن، در قرآن فقط یکجا فوت استعمال شده است که آن را هم نفی میکند، فَلافَوتَ…. فوتی نیست.

قرآن درباره مرگ به وفات تعبیر میکند نه فوت، ماده وفات، توفی «متوفی، مستوفی، استیفاء، همه این ها در جائی استعمال میشود که شیء تماماً اخذ می شود و چیزی فروگذار نگردد. نویسنده ای که حق مطلب را بیان کند، میگویند مستوفی نوشت و مستوفی گفت و بیان کرد، پس مستوفی اخذ تام است نه فوت، قرآن میگوید: «یَتَوَفّاکُم مَلَکُ المَوتِ الَّذی وُ کِّلِ بِکُم» فرشته مرگ که موکل شما است تمام حقیقت شما را آن مأمور خدا میستاند و پیش او محفوظ است، یعنی این بدن با تمام ذرات وجودش و نیز جان و روح تو محفوظ است تا دوباره خداوند هر دو را بهم پیوند زند.

ذّرات را با جان و جسم و جان را دوباره بهم در آویزد و زنده کند، نه اینکه گم شود و فانی گردد.

قرآن سیر خلقت بشر را تشریح میکند. از سلاله و خاک تا معاد، این سیر طولانی و طولی خلقت انسان است: سلاله طین بود، بعد نطفه شد بعد علقه، مضغه، بعد عظام شد بعد روح دمیده شد، و انسان گردید. این انسان رشد میکند، جوان می شود و پیر میگردد و سپس میمیرد تا بمعاد و قیامت می رسد. این سیر خلقت را قرآن در سوره مومنون تشریح کرده است:

«وَلَقَد خَلَفنَا الإِنسانَ مِن سُلالَۀٍ مِن طین ثُمَّ جَعَلناهُ نُطفَۀً فی قَرارٍ میکنٍ ثُمَّ خَلَقنا النُّطفَۀَ عَلَقَۀ فَخَلَقنا العَلَقَۀً مُضفَۀً فَخَلَقنَا المُضفَۀً عِظاماً فَکَسَونَا العِظامَ لَحماً ثُمَّ أَنشَأناهُ خَلقاً أخَرَ فَتَبارَکَ اللهُ أَحسَنُ الخالِقینَ ثُمَّ إنَّکُم بَعدِ ذلِکَ لَمَیِتُّونَ ثُمَّ إِنَّکُم یَومَ القِیامَۀِ تُبعَثُونَ»[۷] قرآن پس از بیان مراحل مختلف خلقت از خاک تا معاد، میرساند که انسان از نطفه شروع شده تا معاد ختم می گردد، پس هدف دارد سیر و راهنما دارد و این نیاز ضروری است و شکی در آن نیست.

«قُل هذِهِ سَبیلی أَدعُوا اِلَی اللهِ»

«عَلی بَصیرَۀٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی»[۸]

مادّیون که منکر هدف و معدند، هیچگونه دلیلی برای نفی آن ندارند جز ظاهر امر که بگویند مرگ یعنی نابودی و متلاشی شدن انسان و اینهم بخاطر آن است که انسان را نشناخته اند. پنداشته اند که انسان فقط همین جسم ظاهری است. غافل از اینکه این ذّرات مُتلاشی شده پس از مرگ دوباره جمع میشود، و خداوند قادر است که آنها را دوباره زنده کند و به صورت اوّل برگرداند.

در سوره «نساء» میفرماید:

«tA$s%ur tûïÏ%©!$# (#rãxÿx. ö@yd öNä۳—۹߉tR 4’n?tã ۹@ã_u‘ öNä۳ã¥Îm7t^ム#sŒÎ) óOçFø%Ìh“ãB ¨@ä. A-¨“yJãB öNä۳¯RÎ) ’Å”s9 9,ù=yz >‰ƒÏ‰y_ 3“uŽtIøùr& ’n?tã «!$# $¹/ɋx. Pr& ¾ÏmÎ/ ۸p¨ZÅ_ ۳ È@t/ tûïÏ%©!$# Ÿw tbqãZÏB÷sムÍotÅzFy$$Î/ ’Îû É>#x‹yèø۹$# È@»n=žÒ۹$#ur ω‹Ïèt7ø۹$#  »[۹] کفار می گفتند که آیا می خواهید شما را از مردی با خیر سازیم که میگوید پس از ریزه ریزه شدن، شما دوباره بصورت خلقت جدید در می آئید، او یا دیوانه است و یا دروغ بر خدا می بندد…. قرآن در پاسخ آن میگوید: بلکه آنان که به روز قیامت ایمان ندارند در عذاب و گمراهی بعید و دوری بسر میبرند. بنظر کفار این حرف تازه ای است و غیرقابل قبول، گوینده اش یا بخدا تهمت می زند یا دیوانه است و….. که خداوند پاسخ آنان را داد که اینان به عذاب الهی گرفتارند و سخت در گمراهی بسر می برند و در راه نیستند و در گمراهی بسیار بعیدی قرار دارند.

سپس همین قرآن می فرماید: دانشمندان و آگاهان چنین نیستند:

«“ttƒur tûïÏ%©!$# (#qè?ré& zNù=Ïèø۹$# ü“Ï%©!$# tA̓Ré& šø‹s9Î) `ÏB šÎi/¢‘ uqèd ¨,ysø۹$# ü“ωôgtƒur 4’n<Î) ÅÞºuŽÅÀ ͓ƒÍ•yèø۹$# ω‹ÏJptø:$#  »[۱۰] آنها میدانند که این دین حق است و به راه راست هدایت میکند… و از این آیات استفاده می شود که یکی از مهمترین دلائل ضرورت رسالت انبیاء جریان معاد است و این راهی است که قرآن معرفی کرده است و آنرا راه علمی و قاطع و قانع کننده میداند.

تذکر:

سلسله بحثهائی که از این شماره تحت عنوان پژوهشی در زندگی امام سجاد (ع) به امت همیشه بیدار پاسدار اسلام تقدیم میشود گرچه بیشتر متناسب با دوران اختناق و مبارزه برای تشکیل حکومت اسلامی می باشد و بهمین دلیل در آن زمان مطالعات و بررسیهای فراوانی برای این کار شده است ولی در عین حال چون این فرهنگ ما است برای شناختن چهره اسلام و مفاهیم اسلامی دانستن این بخش از تاریخ اسلام لازم است.

*                  *                        *

ما میدانیم که امام سجاد و دیگر معصومان نزدیک ترین افراد به اسلام بوده اند و آنچه را آنان از اسلام فهمیده اند در حقیقت اسلام واقعی است و عمل و حرکت آنان به طور دقیق نشانگر طرز فکر اسلامی است و چه خوب است که ما از رفتار نزدیکترین انسانها به اسلام، اسلام را به دقت بشناسیم.

*                        *                      *

این یک ضرورت است که در این روزگار باید فرهنگ اسلام را به دنیا بشناسانیم و از این کار هم شیعه و هم برادران سنی به عنوان تفکر اسلامی استفاده خواهند کرد.

*                    *                         *

این نکته را نیز باید یادآور شد که آنچه را ائمه اطهار (ع) برای تحقق آن زحمت و رنج فراوان کشیده اند و با شیوه ها و تاکتیکهای گوناگون و متناسب با شرائط و اوضاع، آن را دنبال می‌کرده اند اکنون در جمهوری اسلامی ایران صورت گرفته است، گرچه ناقص اما بی تردید در همان خط است که آن بزرگواران می خواستند. امید که با الهام از رهنمودهای این پیشوایان بزرگ به تحقق صد در صد اسلام در ایران و جهان دست یابیم. ان شاء الله

پاسدار اسلام ضمن سپاسگزاری فراوان از محبت و لطف بیدریغ حضرت حجه- الاسلام و المسلمین استاد سید علی خامنه ای رئیس جمهور دانشمند و محبوب جمهوری اسلامی ایران که در میان انبوه کارهای سنگین و مسئولیتهای خطیرشان این بخش را به صورت سلسله درسهائی در اختیار جویندگان دانش و پویندگان راه اهل البیت قرار میدهند. موفقیت و سلامتی عافیت کامل معظم له را از خداوند متعال خواستار است.

 

[۱] – سوره جاثیه آیه ۲۴

[۲] – سوره جاثیه آیه ۲۴

[۳] – جاثیه آیه ۲۶

[۴] – سوره نجم آیه های ۲۷-۳۰

[۵] –  سورۀ رعد آیه ۱۹

[۶] –  سورۀ مریم آیه ۱۵

[۷] – سورۀ مؤمنون آیه ۱۲-۱۶

[۸] – سورۀ یوسف آیه ۱۰

[۹] – سوره سبأ آیه ۷و۸

[۱۰] – سورۀ سباء آیه ۶٫

19دسامبر/16

قوانین کیفری در اسلام

قسمت چهارم

حجه الاسلام والمسلمین موسوی تبریزی دادستان کل انقلاب

****

بررسی عناوین با توضیح عنوان «باغی آغاز شد باغی در لغت بمعنای ظلم و تجاوز و در اصطلاح فقهاء شیعه به کسی یا گروهی یا سازمان مسلمانی اطلاق می شود که علیه امام عادل یا رهبری عادل خروج کنند…….

****

ما بعنوان نمونه به چند روایت و دستور از ائمه اطهار (ع) اشاره میکنیم:

شیخ مفید (ره) در کتاب ارشاد خود نامه ای را از حضرت امام حسین (ع) خطاب به مردم کوفه، که توسط حضرت مسلم (ع) ارسال داشته اند نقل میکند. در آخر آن نامه میفرماید:

«وَ لَعَمری مَا الإِمامُ اِلاّ العامِلُ بِالکِتابِ»

«القائِمُ بِالقِسطِ الدّائِنُ بِدِین الحَقِّ الحابِسُ»

«نَفسهُ عَلی ذاتِ اللهِ»

بجان خودم سوگند که رهبری و امامت امت مسلمین را نمیتواند بعهده بگیرد جز شخصی که دارای شرائط زیر باشد:

  • قبل از هر کس خود به دستورات قرآن عمل کند و واجبات اسلامی را ترک نکند.
  • در ایجاد عدالتهای اجتماعی و قسط میان مسلمین کوشا و با ظلم و ستم و ظالم و ستمگر در هر موقعیت بجنگد.
  • خود را مدیون حقیقت بداند و برابر حق تسلیم شود و جز برای حق طلبی تلاش نکند.
  • تمام امکانات و توان خود را در راه الله و برای پیشبرد هدفهای الهی وقف کند، و جز برای پیشبرد اهداف الهی به چیزی فکر نکند.

روایت دوم:

مرحوم طبرسی در کتاب احتجاج خود نقل میکند که امام حسن عسکری (ع) میفرماید:

«وَ اَمّا مَن کانَ مِنَ الفُقَهاءِ صائِناً لِنَفسِهِ»

«حافِظاً لِدِینِهِ، مُطِیعاً لِأَمرِ مَولاهُ وَ مُخالِفاً»

«لِهَواهُ فَلِلعَوامِ أَن یُقَلِّدُوهُ»

یعنی اگر شخصی از فقهاء بزرگ اسلام برای حفظ و بقاء اسلام بکوشد، و نفس خود را از کلیه رذائل نفسانی (قدرت طلبیها- شهوت رانیها- غرض ورزیها- حسادت- کینه و شیطنتها) حفظ کند، و دستورات پروردگار را اطاعت کند و با امیال و خواسته های نفسانی خود مخالفت کند، مردم مسلمان غیر مجتهد ما باید از ایشان پیروی کنند، و مسائل دین خود را اعم از سیاسی، اقتصادی، عبادی، و اجتماعی، نظامی و فرهنگی از ایشان یاد بگیرند.

با توجه به روایتهای گذشته و دیگر روایات و آیات الهی دربارۀ رهبران جامعه اسلامی بسیار واضح و روشن استکه: کسی که امامت مسلمین و رهبری جامعه اسلامی را بعهده میگیرد، جز در راه اسلام و سعادت جامعه اسلامی تلاش نمیکند و جز برای اسلام و جز از اصل اسلام و قرآن سخن نمیگوید، و جز با دشمنان اسلام و حقیقت با کسی عداوت و کینه ای ندارد، و جز برای الله احدی را مقدم نمیدارد، و بالاخره در تمامی اعمال خویش خود را در برابر الله عالم و قادر و متعال مسئول و در برابر مردم مسلمان خدمتگذار میداند، و حکومت خود را یک وظیفه بزرگ و مسئولیت بس سنگین احساس میکند. و روشن استکه در برابر همچون حکومت و یا رهبری قرار گرفتن، مستقیما سدّ راه الله شدن و با خدا جنگیدن است، اگر بظاهر مسلمان و معتقد بخدا باشد. و در چنین رهبری مسلمین اولین وظیفه ای که دارد ارشاد و اصلاح و ابلاغ است که حجّت را تمام کند و مردم ناآگاه را روشن سازد «تعلیمکم کی لاتَجهَلُوا» (علی (ع) میفرماید: وظیفه من این است که شما را آگاه سازم تا در جهالت نمایند.)

و افراد خالص و صالح را از ناخالص جدا سازد، سپس اگر تسلیم حق نشدند و در برابر حق عناد کردند، و جلوی حرکتهای اسلامی و تلاش مسلمین را گرفتند بحکم وظیفه ای که امام دارند و عقل انسان نیز همین را تقاضا میکند، باید آنانکه سدّ راه الله و حرکتهای اسلامی باشند از جلو برداشت، و از موانع گذشت که توقف در اسلام حرام و ادامۀ تلاش و جهاد فی سبیل الله و هجرت برای پیشبرد اسلام واجب است. همانگونه که علی (ع) در جنگ صفین بیان فرمودند:

هنگامیکه از طرف معاویه تبلیغات وسیعی شروع شده بود که علی برای ریاست و قدرت طلبی، مردم را میکشد و عده ای را بکشتن میدهد، و با توجه باینکه رسول اکرم (ص) دربارۀ عمار فرموده بودند که:

«یا عَمّار تَقتُلُکَ الفِئَۀُ الباغِیَۀُ»

تو را گروه باغی خواهند کشت، پس از کشته شدن و شهادت عماریاسر بدست اشرار باغی و مزدوران معاویه، دیدند که در میان مردم کلام رسول الله شایع شد و برای معاویه بسیار شکننده بود.خواستند اثر کلام رسول الله را خنثی کنند، گفتند علی عمار را برای ریاست خودش بجنگ وادار کرد و بکشتن داد، پس علی مجرم است. همانطور که در زمان پهلوی یکی از تبلیغات ساواک این بود که امام مردم را بکشتن میدهد و فعلا منافقین و طرفداران آنان ولیبر الهای ورشکسته و سیاستمداران شیطان کهنه کار تبلیغ میکنند که سیاست باصطلاح نادرست جمهوری اسلامی، جنگ را تحمیل کرده است و یا انفجارها و تخریبها و ترورها را پیش آورده است.

امیرالمؤمنین برای پاسخ به تبلیغات وسیع ضد انقلابیون و معاویه و طرفداران او و آگاه ساختن اذهان مردم فریب خورده خطبه ای ایراد فرمودند که خطبه ۱۳۱ نهج البلاغۀ است:

«اللهُمَّ إِنَّکَ تَعلَمُ اَنَّهُ لَم یَکُنِ الَّذی کانَ مِنّا مُنا فَسَۀً فی سُلطانِ وَ لاَ التِماسَ شَییءٍ مِن فُضُولِ الحُطامِ وَلکِن لِنَرُدَّ المَعالِمَ مِن دِینِکَ وَ نُظهِرَ الإِصلاحَ فی بِلادِکَ، فَیِأمَنَ المَظلُومُونَ مِن عِبادِکَ وَ تُقامَ المُعَطَّلَۀُ مِن حُدُدِکَ اللهُمَّ إِنّی أَوَّلُ مَن أنابَ وَ سَمِعَ وَ أَجابَ، لَم یَسبِقنی اِلّا رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله بالصلاه»

پروردگارا تو خود بهتر میدانی که آنچه از ما انجام میگیرد برای کسب مقام و قدرت و جمع‌آوری مال و ثروت نیست، لکن برای باز گردانیدن آثار اسلام و احیاء قوانین قرآن و ایجاد صلاح و رفاه در میان شهرهای مسلمین است، تا مردم مسلمان و مظلوم و مستضعف آسوده خاطر و از چنگال ستمگران در امان باشند، و حدود تعطیل شده تو دوباره باجرا گذاشته شود. پروردگارا تو خود بهتر میدانی که من اول کسی هستم پس از رسول الله…. بسوی تو حرکت کرده و ندای تو را لبیک گفتم و در برابر تو، به نماز ایستادم.

سپس امیرالمؤمنین (ع) به بعضی از شرائط رهبری امت مسلمین اشاره میکند و نسبت باینکه اگر شرائط مذکور در رهبری وجود نداشته باشد چه خسارتهائی امت اسلامی باید متحمل شود تذکر میدهند:

«وَ قَد عَلِمتُم اَنّهُ لا یَنبَغی اَن یَکُونَ الوالیَ عَلَی الفُرُوجِ وَ الدِّماءِ وَ المَغانِمِ و الأَحکامِ وإِمامَۀِ المُسلِمِینَ البَخیلُ فَتَکُونَ فی أَموالِهِم نَهمَتُهُ وَ لاَ الجاهِلُ فَیُضِلَّهُم بِجَهلِهِ وَ لاَ الجا فی فَیَقطَعُهم بِجَفائِهِ وَ لاَالحائِفُ لِلدُّوَلِ فَیَتَّخِذَ قَوماً دُونَ قَومٍ وَ لاَ المُرتَشی فِی الحُکمِ فَیَذهَبَ بِالحُقُوقِ وَ یَقِفَ بِهادُونَ المَقاطِعِ وَ لاَ المُعَطِّلُ لِلسُّنَّۀِ فَیُهلِکَ الأُمَّۀَ»

میفرماید: شما دانستید که (از تجربیات تاریخ گذشته بدست آورید) برای رهبری و زعامت مسلمین و کسیکه بر مال و جان و ناموس و غنائم و قوانین مسلمین سرپرستی میکند سزاوار نیست که دارای صفات رذیله زیر باشد:

  • بخیل: که اگر حاکم مسلمین بخیل باشد در جمع و کنز بیت المال مسلمین بنفع خودش با حرص و ولع شدید تلاش میکند.
  • جاهل: که با جهل خودش امت را به گمراهی و ضلالت میکشاند.
  • جفاکار: که با ظلم و جفای خودش از مردم قطع میشود و مردم را از خود و از همدیگر دور میسازد.
  • ترسو: که با ترس از دولتها، ناچار به یک دولتی پناه می برد و از جاده مستقیم نه شرقی و نه غربی (وَ لا تَرکَنُوا اِلیَ الَّذینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النّارُ) دور می شود.
  • رشوه خوار: که با اخذ رشوه، حقوق حقه مردم را ضایع میکند و در جای خود حکم الهی و اسلامی را جاری نمیسازد.
  • کسیکه در اجرای دستورات پروردگار سهل انگار و یا بی تفاوت باشد که با تعطیل سنت الهی و دستورات آسمانی، امت را به هلاکت و پرتگاه سقوط کشاند.

برای خواننده محترم از کلمات علی (ع) در این خطبه روشن میشود که چرا علی (ع) در برابر معاویه و طرفداران او و خوارج و دیگر گروههائیکه در برابر ایشان قیام کرده بودند، و برای براندازی حکومت برهبری امیرالمؤمنین شمشیر گرفته بودند، اینچنین رفتار میکرد و میجنگید و هرگز نمیگفت من حکومت را ترک کنم و در قبال خواسته های بنا حق آنان تسلیم شوم، چرا که حق خودش نبود و اصلا خود مطرح نبود، آنچه بود اسلام و احکام اسلام و نجات ملت و مسئولیت در برابر امت بود. و لذا وقتی گروهی با خلیفه سوم (عثمان) بیعت کردند و بعضی از دوستان ایشان اعتراض نمودند که چرا ساکت هستند فرمودند:

«لَقَد عَلِمتُم أَنّی أَحَقَّ الناس بِها مِن غَیری»

«وَ وَ اللهِ لَأسلِمَنَّ ما سَلِمَت اُمُورُ»

«المُسلِمینَ، وَ لَم یَکُن فیها جَورٌ اِلاّ»

«علی خاصه، التماسالا جر ذلک و فضله»

«و زهدا فیماتنا فستموه من زخرفه و زبرجه»

(خطبه ۷۳ فیص الاسلام)

شما میدانید که من برای خلافت و رهبری امت از هر شخص دیگری شایسته ترم، لکن بخدا قسم من خلافت را رها میکنم و برای بدست آوردن آن نمی جنگم، مادامیکه امور مسلمین منظم و صالح باشد و فتنه و فساد برای برچیدن اسلام نباشد و مادامیکه در خدمت دیگران جز خودم احدی از مسلمین مظلوم واقع نشود، و این سکوت برای کسب و طلب اجر و ثواب است که بخاطر مصالح مسلمین صبر کنم، و بجهت بی رغبتی به مال و جاه دنیا است که شما (مردم دنیا) بآن شائق و طالب هستید.

از این سخن نیز روشن میگردد که اگر بصلاح اسلام و مسلمین باشد علی (ع) و پیروان ایشان اگر چه خود را شایسته تر و سزاوارتر برای حکومت نیز بدانند به خاطر آن نمی جنگند و سکوت اختیار می کنند. لکن وقتیکه اسلام و یا مصالح مسلمین را در خطر دیدند و احکام و حدود الهی را تعطیل شده یافتند و حق مسلمین را ضایع شده احساس کردند، واجب است که برای بدست آوردن حکومتیکه احکام الهی احیاء شود و حقوق از دست رفته مردم باز پس گرفته شود قیام کنند و در برابر همچون حکومتی هر کس یا گروهی مبارزه کرد باید بجنگند تا حرکتهای اسلامی شکل گیرد، و امت اسلامی از ضلالت و گمراهی و مظلومیت نجات یابند.

بدیهی است که در برابر چنین حکومتی قیام کردن در حکم مبارزه با اسلام است و بنا بر فتوای بعضی از فقهاء مانند صاحب جواهر مرتکبین آن کافر و یا در حکم کافرند و جنگیدن با بغاۀ یکی از فرائض و واجبات بزرگ اسلامی است و ترک آن معصیت کبیره است و لذا مرحوم محقق در شرائع میفرماید:

«وَ کَیفَ کانَ فَلا خِلافَ بَینَ المُسلِمِینَ»

«فَضلاً عَنِ المُوءمِنینَ فی أَنَّه یَجِبُ قِتالُ»

«مَن خَرَجَ عَلی إمامٍ عادِلٍ وَ التّاَخُّرُ»

«عَنهُ کَبیرَۀٌ وَ الفِرارُ مِن حَربِهِم کَالفِرارِ»

«مِن حَربِ المُشَّرِکِینَ»

یعنی بهر حال در میان مسلمین تا چه رسد به مؤمنین خلافی نیست در اینکه واجب است مبارزه کردن با کسیکه در برابر امام عادل قیام و خروج کند و ترک جنگ با او از گناهان کبیره است و فرار کردن از جنگ با او مانند فرار از جنگ با مشرکین است. تقریبا عموم فقهای بزرگ شیعه و اهل تسنن باین مسئله فتوی داده اند. و ما این بحث را با نقل چند روایت از ائمه معصومین (ع) به پایان میرسانیم:

«محمد بن عمر بن علی (ع) عن ابیه عن جده انَّ النَّبیَّ (ص) قالَ لَهُ: یا علی إِنَّ اللهَ تَعالی قَد کَتَبَ عَلیَ المُؤمِنینَ الجِهادَ فِی الفِتنَۀِ مِن بَعدی کَما کَتَبَ عَلَیهِمُ الجِهادَ مَعَ المُشرکینَ مَعی فَقُلتُ: یا رَسُولَ اللهِ وَمَا الفِتنَۀُ الَّتی کُتِبَ عَلَینا فِیهَا الجِهادُ؟ قالَ فِتنَۀُ قَومٍ یَشهَدُونَ أَن لا إِله إِلاّ الله وَ أَنِّی رَسُولُ اللهِ وَ هُم مُخالِفُونَ لِسُنَّتی وَ طاعِنُونَ فی دینی فَقُلتُ: فَعَلامَ نُقاتِلُهُم یا رَسُولَ اللهِ وَ هُم یَشهَدُونَ أَن لا إِله إلاّ اللهَ وَ أَنَّکَ رَسُولُ اللهِ؟ فَقالَ: عَلی إِحداثِهِم فی دینِهِم وَ فِراقِهِم لِأَمری وَ اِستِحلالِهِم دِماءَ عِترَتی.»

(وسائل الشیعه ج ۱۱ ص ۶۱ حدیث ۷ باب ۲۶)

نوۀ پسری حضرت علی (ع) بنام محمد بن عمر از جد بزرگوارش امیرالمؤمنین فرمود: رسول الله بمن فرمودند: یا علی خداوند متعال بر مؤمنین همانطور که در زمان من و با حضور من جهاد با مشرکین را واجب و لازم گردانیده بود، پس از من نیز بر آنان جهاد در فتنه را لازم کرده است.

من گفتم یا رسول الله فتنه ای که جهاد با آن برای ما واجب است کدام است؟ فرمودند: توطئه و فتنه گروهی استکه بظاهر لا اله الا الله و محمد رسول الله میگویند و از توحید به اسلام راستین و رسالت دم میزنند، در حالی که با سنت و روشهای من مخالف هستند و در دین من طعن میزنند ( یا چیزیکه از دین نیست بنام دین معرفی میکنند و یک ایدئولوژی التقاطی برای خود تنظیم میکنند و یا بظاهر از اسلام و قرآن حرف میزنند و در واقع دین اسلام واقعی را ارتجاعی می‌نامند و مطالب الحادی و نفاق انگیز را بعنوان اسلام راستین معرفی میکنند) همانطوریکه اخیرا نخست وزیر محترم پاریس نشین آقای بنی صدر اعلام کرده بود که در جمهوری دمکراتیک اسلامی ما تنها اسلام نیست که فعالیت میکند بلکه کلیه گروههای غیر اسلامی و ضد اسلامی باصطلاح مترقی!! می توانند در تشکیل دولت ما سهیم باشند و ما اسلامیکه رژیم جمهوری اسلامی و رهبر آن میگوید قبول نداریم آری، درست همانطوریکه رسول الله فرمودند شهادتین را میگویند ولی از پشت باسلام ضربه میزنند (طعن ضربه زدن در خفاء و یا از جای نامعلوم را میگویند همانطوریکه در کشتن شتر بدون اینکه آن بفهمد نیزه را از پشت میآورند و به نحر آن وارد میسازند و این عمل را در لغت طعن میگویند)

پس برای روشن شدن مطلب و محکم تر شدن مسئله که در آینده شبهه ای باقی نماند، علی (ع) میگوید پرسیدم: یا رسول الله آنها که شهادتین را میگویند و بتوحید و رسالت شما شهادت میدهند، پس برای چه با آنان بجنگیم و چرا؟ فرمودند: بجهت اینکه آنان در دینشان چیزهائیکه از دین نیست وارد ساخته اند و از حکومت اسلام و حکومت من و ولایت من بیرون رفته اند و ریختن خون اهل بیت مرا حلال میدانند.

عجبا، چقدر رسول الله مطلب را واضح فرموده اند و چه جالب است تطبیق این روایت و سخن حق با گروهکهای محارب مدعی اسلام راستین ما که از کشتن مانند آیت الله زاهد مجاهد، شهید محراب مدنی و آیه الله عارف و زاهد و مجاهد، شهید دستغیب و آیت الله بهشتی و مطهری و غیره لذت می برند و ریختن خون پاک آن عزیزانرا حلال و بلکه عبادت میشمرند.

حدیث دوم:

ابن شهر آشوب در کتاب مناقب خود از امام باقر (ع) نقل میکند که ایشان کسانیرا که با علی‌(ع) میجنگیدند ذکر کرد و فرمود:

«أما اِنَّهُم أَعظَمُ جُرماً مِمَّن حارَبَ رَسُولَ اللهِ صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه. قِیلَ لَهُ وَ کَیفَ ذلِکَ یَا ابنَ رَسُولِ اللهِ؟ قالَ: أُولئِکَ کانُوا أَهلَ جاهِلِیَّۀٍ وَ هؤلاءِ قَرَأُ وا القُرآنَ وَ عَرَفُوا أَهلَ الفَضلِ فَأتَوا ما أتَوا بَعدَ البَصیرَۀِ». (مستدرک الوسائل ص ۲۵۴ ج ۲ باب ۲۴)

یعنی آنانکه با علی جنگیدند جرمشان از کسانیکه با رسول الله جنگیدند سنگین تر است سئوال شد چرا؟ فرمودند: برای اینکه در زمان رسول الله کسانیکه می جنگیدند جاهل بودند، در حالیکه اینها قرآن را خوانده بودند، و اهل فضل و فضیلت را شناخته بودند، یعنی علی و اهل بیت و مقام زهد و مجاهدت و علم و ورع و شهامت و شایستگی ایشانرا می دانستند و با آگاهی و بصیرت تمام با علی جنگیدند، و لذا جنگ با آنان نیز در بعضی از روایات از جنگ با کفّار جاهل ثوابش بیشتر ذکرشده است.

ما بهمین مقدار از روایات کفایت میکنیم در حالیکه روایات بسیار است. در وسائل الشیعه و تهذیب و مستدرک الوسائل و کتابهای دیگر نقل شده است امیدواریم که انشاءالله برادران و خواهران محترمیکه از روی بی توجهی و یا غفلت و یا مسائل دیگر در دام شیاطین افتاده اند، و سرانجام در برابر اسلام و قرآن و امام عادل مسلمین قرار گرفته و شمشیر کشیده اند، و مصداق باغی در دنیا و آخرت شده اند، هر چه زودتر با تجدید نظر و دقت بیشتر، حق را بشناسند و باطل را رها کنند و بصف بزرگ الهی است امت اسلامی بپیوندند، و ما آنها را از خود جدا نمیدانیم و بلکه با آغوش باز می پذیریم، و برادران و خواهران خود میدانیم که در دام توطئه‌گران گرفتارند همانگونه از علی (ع) نقل شده است که:

«لَم یَکُن یَنسِبُ أَحَدًا مِن أَهلِ حَربِهِ إِلیَ الشِّرِکِ وَ لا إِلیَ النِّفاقِ وَ لکِنَّهُ کانَ یَقُولُ هُم إِخوانُنا بَغَوا عَلَینا». (وسائل الشیعه ج ۱۱ ص ۶۲ خبر ۱۰ باب ۲۶)

یعنی علی (ع) کسانیرا که با ایشان در حال جنگ بودند به شرک و نفاق نسبت نمیدادند و میفرمودند آنان برادران ما هستند که در اثر اشتباه و انحراف علیه ما خروج کردند و بر ما ظلم نمودند.

به امید بیدار شدن دلها و پیوستن عموم برادران و خواهران فریب خورده بصفوف حزب الله.

ادامه دارد

19دسامبر/16

گوشه هایی از دیدگاهها درباره شریعتمداری

پیامبر اسلام فرمود:

«اِذا فَسَدَ العالِمُ فَسَدَ العالِمُ»

اگر عالمی فاسد شد، دنیا را به فساد می کشاند.

آیت الله مشکینی: شریعتمداری آنقدر حب ریاست دارد که حاضر است ملیونها ریال پول مسلمین در این راه صرف شود، و انسان ها جانشان را تلف کنند، این آدم از اول تقوی نداشت.

آیت الله مشکینی:

قانون اساسی که مهمترین اصل آن ولایت فقیه است، این آقا امضاء نکرد این آقا چون عادل نبود قانون اساسی را صحه نگذاشت.

جامعۀ مدرسین قم:

اگر بخواهیم امور خلاف عدالت از شریعت مداری را بشماریم، مثنوی هفتاد من کاغذ شود……. بنا به وظیفه شرعی بر خود لازم دانستیم که سقوط مشارالیه از شایستگی مرجعیت را بالصراحه اعلام نمائیم.

روحانیت مبارز تهران:

آقای شریعتمداری شرائط احراز مرجعیت و صلاحیت تقلید را دارا نمی باشد….. ملت عزیز ایران جریان تأیید شریعتمداری از قانون اساسی و رژیم شاهنشاهی و محکوم نکردن شاه تا پیروزی انقلاب، و جریان حزب خلق مسلمان و اشغال رادیو تلویزیون تبریز و حمله چماق داران به شهر قم را فراموش نکرده اند.

ائمه جمعه اصفهان، یزد، باختران، تبریز و مشهد:

اینجانبان با توجه به آنچه بیان گردید، عدم شایستگی و نفی صلاحیت آقای شریعتمداری را حتی برای تقلید یک نفر اعلام می داریم.

ائمه جمعه استان همدان:

به افرادی که در گوشه و کنار مقلد و بوده اند برسانید که هر چه زودتر عدول کنند و در ایران نباید یک نفر یک لحظه در تقلید بلعم باعورا باقی بماند.

حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی:

برای غربیها سقوط شریعتمداری از سقوط بنی صدر مهم تر است….. همین که خود او (شریعتمداری) مسئله اطلاع از کودتا را اعتراف کرده، نمیتواند مرجع تقلید باشد…… شریعتمداری گفت اگر عَلَم انکار خدا را بیاورند در حرم حضرت معصومه، توی همین حوض، توی همین میدان، من معتقدم تقیه برای ما واجب است.

آیت الله مهدوی کنی:

موقعی که با آقای شریعتمداری صحبت کردیم ایشان گفتند: آیه الله مدنی باید برود، مهندس غروی برکنار، مراغه ای جانشین او، و سپاه هم برداشته شود….. ایشان گفتند باید خطبه آذربایجان شرقی و غربی در اختیار من و عزل و نصب افراد با من باشد.

آیت الله خزعلی:

مهد آرایش لیبرال ها خانه شریعتمداری بود….. ایشان بیشتر ریاستمدارند تا شریعت مدار.

آیت الله ملکوتی امام جمعه تبریز:

شریعتمداری معتقد است که اسلام دین ناقصی است….. اسلامی که شریعتمداری میخواهد اسلامی است که در عربستان و سایر کشورهای مرتجع وجود دارد… مسئول تمام خونهائی که در کردستان ریخته شده، و ریخته خواهد شد، شخص شریعتمداری است… مردم آذربایجان نه تنها ایشان را مرجع نمی شناسند، بلکه از این شخص بیزار و متنفرند.

دادستان کل انقلاب:

شریعتمداری در کودتای نوژه نیز شرکت داشت.

حجۀ الاسلام موسوی خوئینی ها:

شریعتمداری برای حزب خلق مسلمان از آمریکا تقاضای کمک مالی کرده بود.

آیت الله حسین نوری:

ایشان همواره در صدد تضعیف نظام جمهوری اسلامی بوده است.

حجۀ الاسلام سید ابوالفضل موسوی نماینده تبریز:

این مردم غیور آذربایجان خیلی وقت است که این ام الفساد ایران را شناختند.

میر حسین موسوی نخست وزیر:

مردم ممکن است از یک فرد کلاهی که از طریق تقوی منحرف شده بگذرند ولی از یک فرد روحانی که لباس پیامبر خدا را بر تن کرده نمی گذرند.

حجۀ الاسلام قاضی امام جمعه دزفول:

آنچه که باعث شد روحانی نمائی چون شریعتمداری دست به توطئه علیه جمهوری اسلامی بزند حسد بود.

شورای عالی تبلیغات اسلامی:

چنین عنصر نا صالحی نه تنها برای مرجعیت بلکه برای هیچ یک از پستها و مقامات روحانی صلاحیت ندارد.

 

حجه الاسلام هریسی امام جمعه میاند و آب:

آقای شریعتمداری توسط غلامرضا زنجانی با ساواک ارتباط مستقیم داشت.

حجۀ الاسلام شفیعی امام جمعه بابلسر:

شریعتمداری با قانون اساسی شاهنشاهی موافق بود، ولی با قانون جمهوری اسلامی که خونبهای صدها هزار شهید و معلول بود مخالفت می کرد.

حجۀ الاسلام محمدی امام جمعه مرند:

شریعتمداری میخواست فرزند شاه معدوم را به ایران دعوت کند و کشور را به آمریکا بسپارد: دانشجویان پیرو خط امام:

شریعتمداری در خرداد ۵۸، پسرش حسن را بعنوان کانال ارتباطی با جاسوسخانه آمریکا معرفی کرده است….. جاسوسان سیا خبرها را با شریعتمداری در میان میگذارند……. شریعتمداری به یکی از کارگزاران ایرانی سیا گفت در موقع مناسب او را به ایران فرا خواهد خواند…. شریعتمداری به خاقانی توصیه کرده بود که به هیچ وجه خرمشهر راحتی برای رفتن به قم ترک نکند چون مملکت در آن محل به او احتیاج دارد.

*  * *

شریعتمداری به نماینده ساواک:

میگویند من و خمینی اختلاف داریم، من میگویم بلی او مخالف شاه است در حالی که من اینطور نیستم…… سلام مرا به پیشگاه اعلیحضرت برسانید و بعرض برسانید که اطمینان داشته باشند همان مشکلاتی که امروز ایشان دارند ما هم داریم….. من معتقد به آزادی هم زندانیان نیستم، آنهائی را که اطمینان دارید بعد از آزادی تحریکات نمی کنند آزاد کنید….. من به نمایندگان ملک حسن گفتم تمام تلاش من برای حفظ مقام سلطنت است.

شریعتمداری:

من صریحا به عرض اعلیحضرت میرسانم که بهیچوجه با این امر (مراجعت امام به کشور) موافق نیستم.

اعترافات شریعتمداری پس از توطئه بر اندازی:

وظیفه اطلاع دادن جریان کودتا را شرعی ندانستم…. خودم را در پیشگاه خدا مقصر میدانم و بسیار پشیمانم… ملتزم میشوم که در آینده امثال این امور تکرار نشود بلکه با شدت با این نوع افکار و اعمال مبارزه نمایم.

اعترافات مهدی مهدوی:

آقای شریعتمداری گفت اگر این کار بشود و آقای قطب زاده بتواند موفق شود من بلافاصله تایید می کنم…… من پی به اشتباهات خود برده ام و اگر قبلا میدانستم حتی اگر دستم تر بود به بدن این شخص (شریعتمدار) نمی زدم.

حسن نزیه:

با خمینی نمیشود کار کرد و تنها با شریعت مداری می شود کنار آمد.

علی امینی در تلگراف به سران مرتجع منطقه:

یاران را دریابید. شریعتمداری که رفت، امید به قشر میانه ور از بین رفته است.

حضرت سجاد (ع):

اَلاِمامُ السَّجاد(ع): مِن کِتابِهِ المَعرُوفِ اِلی مُحَمَّدِ بنِ مُسّلِمِ الزُّهَری مِن فُقَهاءِ المَدینَۀِ… وَ اعلَم اَنَّ اَدنی ما کَتَمتَ، وَ اَخَفَّ ما احتَمَلتَ، اَن آنَستَ وَحشَۀَ الظّالِمِ وَ سَهَّلتَ لَهُ طَریقَ الغَیّ، بِدُنُوِّکَ مِنهُ حینَ دَنَوتَ وَ اِجابَتِکَ لَهُ حینَ دُعیتَ. فَما اَخوَفَنی اَن تَکُونَ تَبُوُءَ بِاِثمِکَ غَداً مَعَ الخَوَنَۀِ!…. وَ لَم تَرُدَّ باطِلاً حینَ اَیّاکَ. وَ اَحبَبتَ مَن حادَّ اللهَ. اَوَلَیسَ بِدُعائِهِ اِیّاکَ، حینَ دَعاکَ، جَعَلُوکَ قُطباً اَدارُوا بِکَ رَحی مَظالِمِهِم، وَ جِسراً یَعبُرُونَ عَلَیکَ اِلی بَلایاهُم، وَسُلَماً اِلی ضَلالَتِهِم، داعِیاً اِلی غَیِّهِم سالِکاً سَبیلَهُم؟! یَدخُلُونَ بِکَ الشَّکَ عَلیَ العُلَماءِ وَ یَقتادُونَ بِکَ قُلُوبَ الجُّهالِ اِلَیهِم…..

قسمتی از نامه امام سجاد (ع) به محمد بن مسلم زهری یکی از علمای وابسته و منحرف مدینه:

….. بدان: کمترین چیزی که پنهان داشتی، و سبک ترین چیزی که بر دوش گرفتی، این است که با ستمگر در تنهائیش انس گرفتی و با نزدیک شدن به او واجبات به دعوتش راه تباهی را برای او هموار ساختی. من از آن ترسم که فردا همراه دیگر خیانتکاران به خیانت خود اقرار و اعتراف کنی.

……. و آنگاه که (آن ستمگر) تو را به سوی خویش خواند، هیچ ناروائی را جلوگیری نکردی تو با دشمن خدا دوست شدی. مگر نه آن هنگام که ترا دعوت کرد، و از تو مرکز و محوری ساختند و ظلمهای خود را گرداگرد این محور به حرکت در آوردند، و از توپلی ساختند که از آن به سوی فسادها و تباهیهایش عبور کنند، و نردبانی که به طرف ضلالتها و گمراهیهایشان بالاروند تو آنها را به فساد دعوت کردی و خود راه آنان را پیمودی.

بوسیله تو مردم را نسبت به علماء بدبین می کنند، و از راه تو دلهای نادانان و جهال را به سوی خود میکشانند. (تحف العقول ص ۱۹۸) و چه شباهت دارد امروز به دیروز!!

19دسامبر/16

مروری بر تاریخچه و انگیزه های: جنگ از آغاز تا کنون

لازم است یادآوری شود که نوشته موجود تنظیم شده سلسله درسهائی است که استاد هاشمی رفسنجانی به طور ماهانه در اختیار پاسدار اسلام قرار میدهند.

حجه الاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی

اتفاق جالبی است که بحث قبلی ما (وضع موجود جنگ) درست در روزهائی بود که عملیات فتح المبین آغاز شده بود، و در حالی که نتایج عملیات را از نظر کلی میدانستیم از جزئیات اطلاعی نداشتیم.

امروز هم درست همان وضع است، از نیمه شب دیشب عملیات بیت المقدس با رمز یا علی‌بن‌ابی طالب (ع) آغاز شده است. رمز عملیات فتح المبین یا زهرا بود و تصور میشده بهمان اندازه که وضع و شخصیت حضرت علی (ع) با حضرت زهرا (س) تفاوت دارد، در این رمز نیز اشاره ای به تفاوت نتایج این عملیات نسبت به عملیات فتح المبین میباشد عملیات جاری گر چه ممکن است از جهت کمیت در آن سطح نباشد ولی از نظر سرنوشت بسیار قوی تر از عملیات فتح المبین است.

*         *             *

اکنون که باز سخن از جنگ است و در پایان بحث قبلی نیز وعده هائی در این زمینه داده بودیم و باید عمل کنیم، باز می گردیم به اصل جنگ و تاریخچه آن و بررسی انگیزه های جنگ افروزان.

نقشه تجزیه ایران

۱- عربستان

در فاصله بحث قبلی و این بحث نقشه ای بدستم رسیده که در جریان عملیات فتح المبین از سنگرهای متجاوزین عراقی پیدا شده بود. این نقشه که روی آن بسیار کار شده و نقشه حساب شده ای است، عراقیها آن را در سال ۱۹۸۰ چاپ کرده اند این نقشه جدید را قبل از آغاز جنگ برای منطقه ترسیم کرده اند که بر اساس آن کشور جدیدی بنام عربستان در منطقه متولد میشود. حدود عربستان که به طور دقیق در این نقشه ترسیم شده، بجز مناطقی که عراق در جنگ به اشغال خود در آورده بود از سوی جنوب تا بندر ماهشهر و از شرق اهواز و دزفول تا هفت تپه را در بر می گیرد. این نقشه نشانگر توطئه وسیع و برنامه حساب شده ای است که بوسیله بعث عراق با همکاری ارتجاع منطقه و ابر قدرتها در سطح جهان و احتمالا نیروهای منحرف داخلی طرح آن ریخته شده و زمینه اش را نیز فراهم کرده بودند. و این حرکت صدام نه تنها به منظور نجات رژیم خودش بود که برنامه بسیار وسیعی بوده است و ما باید رفته رفته بعد از پیروزی اسناد آن را پیدا کرده و جمع آوری نمائیم، و عوامل و دست اندرکاران آن را دقیقا بشناسیم، تا تاریخ در این فراز به درستی ثبت شود.

میدانیم که آنها از مدتها پیش چیزی بنام سازمان آزادیبخش عربستان درست کرده بودند که چند نفر چاقوکش و یا افرادی در حقیقت غیر سیاسی بنام خلق عرب عامل دست آنها بودند، از مدتی قبل اهواز (الاحواز) میشود و (هـ) هوز به (ح) حطی تبدیل میشود و خرمشهر به (محمره) تغییر نام میدهد، و برای شهرهای دیگر هم یک نام عربی انتخاب می کنند.

از این نکات به اضافه نقشه ای که به آن اشاره کردیم، میتوانیم حدس بزنیم که در ذهن آنها چه بوده است؟!

۲- کردستان

از سوی دیگر بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران حرکتی در کردستان بوجود می آید، و با توجه به این که قاسملو و عزالدین و امثال آنها گرچه در گذشته فقط یک سابقه دوستی با عراق داشتند، ولی بعد از انقلاب سر آنها در آخور عراق بود و از آنجا تغذیه میشدند….. در این رابطه دست روسها تا چه اندازه در کار بود خود مسئله ای است، آمریکا و فرانسه به طور مسلم در کار بودند، و توطئه گران و امپریالیسم غرب با همه شاخه هایش حضور داشتند. و توطئه این بود که از شمال غربی (ارومیه) تا ایلام کشوری بنام کردستان از غرب ایران جدا کنند. و به این ترتیب دو کشور هم مرزو متکی به هم بنام عربستان و کردستان تاسیس نمایند در این طرح نفت شهر و پالایشگاه کرمانشاه و احتمالا چاه های نفتی که در شمال خوزستان وجود دارد برای کردستان و بخش عظیم امکانات و منابع نفتی و بنادر آبادان و ماهشهر و خرمشهر برای عربستان منظور شده است. ضمنا در این طرح، نفت آغاجاری و حدود آن را برای ایران قدیم قرار داده اند.

بنی صدر در توطئه

وقتی به اینجا می رسیم، باید مقداری با سوء ظن بیشتری به نقش بنی صدر برخورد کنیم.

این که بنی صدر:

  • مورد حمایت غرب قرار می گیرد و در زمان ریاست جمهوریش غربیها برایش تلاش بسیار می کنند.
  • رد پایش در گذشته در اسرائیل پیدا میشود جناحهای روسی، آمریکائی داخلی مانند پیکار، منافقین، اتحادیه کمونیستها رنجبران و امثال آنها و حتی مائوئیستها با او آن گونه پیمان استراتژیک دارند.
  • در زمان خودش نمی گذاشت غائله کردستان تمام شود، و اصرار داشت که ما روی آنها فشار نیاوریم و با صلح و صفا با آنها رفتار نمائیم.
  • پا فشاری می کرد که سران بدنام و بدسابقه ارتشی را در ارتش حفظ کند (این شاید از بهترین نقاط قضیه باشد).
  • اصرار داشت فلان امیر ارتش باشد، و فلان افسری که حتی متهم به شرکت در کودتای نوژه بوده یا بیش از متهم و اسناد شرکت او در کودتا بدست آمده از زندان بیرون میآورد و در ارتش سمتهای حساسی به او میدهد.
  • از باقری که نود و نه درصد، اطمینان بود که از جریان طبس بی اطلاع نبوده بلکه دست اندکار جریان بوده است، حمایت میکند.

با توجه به این که به حسب ظاهر، سابقه زندگی و دوران گذشته اش نشان میدهد که چنین طرز تفکری را نداشته است.

اینها همه بیانگر این است که بنی صدر از توطئه (تأسیس دو کشور کردستان و عربستان) دور نبوده و یا شریک توطئه بوده است، و به او وعده داده بودند که بقیه ایران را او داشته باشد، و کردستان هم در اختیار هم پیمانش قاسملو قرار گیرد. و این ساده نیست که قاسملو آن روز با بنی صدر می جنگید و به صورت ظاهر بین این دو نفر خون بوده و از دو طرف عده ای کشته شده، به این آسانی در یک سازمان آنچنانی شریک هم شوند و با شورای مقاومت ملی همکاری کند و عضو شورا شود. با این محاسبات این احتمال قوی میشود که بنی صدر از این توطئه بی اطلاع نبوده و منظور عمده اینجا است که به جنگ بر می گردد.

بنی صدر در جنگ

رویدادهای چهار پنج روز اول جنگ به طور کامل با همین سوء ظن منطبق است و من این را از خود شما میخواهم که مراجعه کنید و رویدادهای روزهای اول جنگ را بررسی کنید. وقتی که جنگ آغاز میشود، عراق  از چند محور شلمچه، طلایه، فکه، میمک، ایلام و قصرشیرین و…. وارد خاک ایران میشود و به سرعت پیش می آید. در حالی که در مورد کردستان با بودن نیروهای هم پیمانشان آسوده خاطر بودند که آنها از شمال کردستان تا مهاباد و همچنین سنندج را تا نزدیک کامیاران در دست دارند، می بینیم سعی می کنند تا کرمانشاه هم پیش بیایند، ایلام را هم بگیرند، از فکه و عین خوش هم تلاش می کنند خودشان را به دزفول برسانند و شمال خوزستان را تصرف کنند و از آجا تا پشت اهواز هم میآیند، از کارون عبور می کنند و به طرف ماهشهر میروند. و در این میان بنی صدر با سیاستهای عوامفریبانه اش اصرار دارد که ما در همین دزفول دفاع می کنیم!! اگر آنجاها را گرفتند ما بعدا پس می گیریم!! این چیز عجیب و مهمی است که اجازه دهد خرمشهر، آبادان، ماهشهر و حتی اهواز که مناطق حیاتی ما است همه گرفته شوند!! با این منطق که بعد ما پس می گیریم و فعلا باید اینجا دفاع کنیم. این مسأله ای بود که بنی صدر و فرماندهان تحت فرمان او بر آن اصرار داشتند ما در شورای عالی دفاع سخت با این مسأله مواجه بودیم و هنگامی که حاضر نشد به خرمشهر نیرو بفرستد کار به آنجا کشید که من گریه کردم تا بهر طوری شده خرمشهر نجات پیدا کند. در خرمشهر عده کمی از نیروهای ما می جنگیدند، آنها می گفتند شما فقط پانصد نفرنیرو بما بدهید ما خرمشهر را حفظ میکنیم. ما در آنجا دزفول گریه کردیم که برای آنها نیرو بفرستید. بهانه آوردند که ما نیرو نداریم، شما بیاورید، من تعهد کردم و گفتم از تهران نیروی کمیته را می آوریم، به اهواز رفتم و به آقای مهدوی کنی تلفن زدم و تعدادی نیرو از کمیته با سرعت به اهواز آمدند، نیروی کمیته ای که اصلا جنگ و میدان ندیده و منطقه ای نمی شناسد، با این حال آنها را با انواع بهانه تراشی از اهواز به خرمشهر منتقل نکردند و اسلحه نیز به آنها ندادند و چون از اهواز به آن طرف، منطقه خطر بود خودشان هم نمیتوانستند بروند.

یکی از توپچی های توپخانه ما که از خرمشهر عقب نشینی کرده بودند گریه می‌کرد، میگفت ما می توانستیم در خرمشهر دفاع کنیم، ما را بیرون آوردند و با این که از اینجا می توانیم خرمشهر را بزنیم به ما اجازه نمی دهند اینها همه نشان میدهد که برنامه بوده است.

این که عراق در ظرف سه چهار روز با آرامش خاطر از تپه و کوه و دشت عبور کند و پادگانهائی مانند عین خوش به آسانی سقوط کند- با آن که سقوط یک پادگان آسان نیست- از تنگه هائی مانند رقابیه و چزابه به آسانی عبور کنند تنگه دوسالک که عبور از آن بسیار مشکل است و اگر آن موقع ما در آنجا یک گروهان داشتیم و درست دفاع می کرد دشمن نمیتوانست عبور کند، از آنجا هم به آسانی عبور کند.

سایتهای اطراف دزفول که صدام آنجا را آنقدر مهم میدانست که می گفت اگر آنجا را تصرف کردند من کلید بصره را می دهم، این سایتها دست ما بود و نیروهای ما آنجا بودند به این آسانی تصرف شود! ، پادگان دژ در اطراف خرمشهر و پادگان حمید به آسانی سقوط کنند!، لشگر ۹۲ زرهی را که از نیرومند ترین لشگرها است مثل کرباس پاره کنند، و سرانجام نزدیک بود اهواز را هم بگیرند (اگر آقای خامنه ای و شهید چمران نرفته بودند و اطراف اهواز را خندق نکنده بودند و همین نیروهای متفرقه و سپاه به دفاع سنگر به سنگر نپرداخته بودند، کار اهواز هم تمام شده بود. اهواز را نیروهای مردمی و افراد جنگهای نامنظم حفظ کردند نه بنی صدر آنها بودند که عراقیها را متوقف کردند. و نگذاشتند دشمن به محدوده عربستان! مورد نظرشان برسد و از آن پس کم کم ما بر جبهه مسلط شدیم و توانستیم مقاومت کنیم)

اینها همه نشان میدهد که به طور قطع توطئه و نقشه این بود که حکومت مردمی ایران را ساقط کنند و دو کشور کوچک عرب و کرد در جنوب و غرب کشور ما به وجود آوردند و بخش عظیمی از منابع  نفتی و انرژی ما را گرفته و در باقیمانده ایران که اکثر خاک ایران است با سقوط دولت مرکزی، دولت دست نشانده ای مانند بنی صدر و جبهه ملی و امثال آنها جایگزین کنند تا مزاحم این دو کشور جدید التاسیس نشوند و فورا با آنها پیمان صلح و همجواری امضاء کنند و سرانجام ایران به سه کشور آمریکائی و یا اگر سوء ظن داشته باشیم مثل کردستان که هم روسیها و هم  آمریکائیها هم نیروهای چپ و هم نیروهای راست عمل می کردند، تجزیه شود.

هنگامی که (بنی صدر) حاضر نشد به خرمشهر نیرو بفرستد کار بآنجا کشید که من گریه کردم.

جبهه متحد ضد انقلاب در جنگ

در این توطئه سازمان منافقین هم دست داشتند و از اول موضع آنها در جنگ مشکوک بود، میرفتند کارشکنی می کردند در جبهه به جای خدمت اسلحه می‌دزدیدند، جاسوسی می کردند و با بنی صدر در همان زمان رفیق بودند و در محافل سری فرماندهان و بنی صدر حضور پیدا می کردند.

در یکی از سفرها که به دزفول رفته بودم وقتی که میخواستم از دفتر بنی صدر بر گردم و سوار هواپیما شوم یکی از چهره های معروف پیکاریها آنجا بود که در همان اتومبیلی که من سوار شدم او هم سوار شد و تا نزدیک هواپیما آمد.

بنابراین نیروهای چپ و راست داخلی و لیبرالها (من به همه لیبرالها نمی توانم این سوء ظن را داشته باشم بلکه قسمت اعظم آنها اگر نگوئیم همه با هم کار میکردند) و بعث عراق، کویت و ارتجاع منطقه اینها همه در این توطئه همدست بودند و برمبنای این محاسبات- که باید درپی اسناد آن هم باشیم – بنی صدر و همدستانش نیز در این توطئه شریک بودند و اگر هم شریک نبودند از بی لیاقتی و بی اطلاعی و خامی و غرور آنها استفاده شده است.

اهواز را نیروی های مردمی و افراد جنگهای نامنظم حفظ کردند نه بنی صدر

بنی صدر و نیروهای مسلح

بنی صدر که جای فرمانده کل قوا بود در شرائطی که حداقل یکی دو ماه خطر جنگ از سوی عراق آشکار بود و لااقل احتمال تجاوز میرفت، خیلی انسان باید کودن باشد که برای نقاط حساس مرزی پیش بینی های لازم را نکند تا دست کم سه چهار روز مقاومت شود و نیرو های مردمی و نیروهای دیگر برسند در حالی که در خرمشهر، بستان، فکه، عین خوش، ایلام و قصر شیرین هیچ کاری انجام نگرفته بود و لشکرهای ۸۱ و ۹۲ و نیروی دریائی آماده نشده بودند (نیروی دریائی تا آن روزهائی که متجاوزین وارد خرمشهر شدند هیچ کار مؤثری نکردند) گر چه عموم ارتشیها از وضع فرماندهی و آن شرائط نگران بودند و نمونه آن، عده ای از تکاوران بودند که با محرک درونی ایمان خودشان آنجا ماندند و مقاومت سرسختانه آنها اشغال خرمشهر را تأخیر انداخت و این تأخیر باعث شد که نیروهای مردمی در آبادان جمع شوند و سپاه تقویت شود و با مقاومت بتوانند آبادان را حفظ کنند و اگر آن تأخیر نبود آبادان نیز به همراه خرمشهر از دست رفته بود.

*            *           *

این جریان را عوامل مذکور راه انداختند و موفقیتهای روزهای اول را بدست آوردند و آن ضربه های کاری را به ما زدند و از آن به بعد هر چه ما زحمت بکشیم برای خنثی کردن آثار همان پنج، شش روز اول است.

توطئه فلج کردن نیروی هوایی

خیانت دیگری که در همینجا باید یادآور شویم (و اسنادش باید پس از این بررسی شود) این است که بنی صدر و همدستانش نیروی زمینی را به کار نگرفتند ولی نیروی هوائی ما را که عظیم ترین نیرو در منطقه بود به میدان آوردند و امکانات عظیم نیروی هوائی را برای انجام وظایفی که به عهده نیروی زمینی است به کار گرفتند و در حقیقت در ماه اول، نیروی هوائی در زمین میجنگید و هواپیماها و موشکهای گران قیمت و خلبانهائی که ده، پانزده سال تجربه داشتند و از سرمایه های کشور بودند، همه اینها را به کار میگرفتند، برای نمونه کاری را که یک پاسگاه ژاندارمری و یا یک گروهان کوچک ارتش مثلا در یک تنگه میبایست انجام دهند و انجام نمیدادند و دشمن با عبور آز آن تنگه وارد یک دشت میشد آنگاه نیروی هوائی را در آن دشت به جنگ میفرستادند.

آمریکا میخواست نیروی هوائی ما را فلج کند تا در آینده این نیرو در منطقه وجود نداشته باشد بهمین جهت بخشی از نیروی هوائی و موشکها و هواپیماهای گران قیمت را در همان روزهای اول هدر دادند و با توجه به این که قطعات یدکی را هم به ما نمی دادند فکر می کردند که هواپیماهای ما بعد از حد مجاز پرواز، دیگر ایمنی پرواز نخواهند داشت و بدین ترتیب بکلی فلج میشوند و این هم تکمیل توطئه حساب شده و همه جانبه آنان بود و می بینیم که بنی صدر در این جنایت شریک است و به جای این که نیروهای زمینی و نیروهای مردمی را در دفاع بکار گیرد نیروهای هوائی را رویاروی زمینی آنها به کار می برد.

در آن زمان که ما از جنگ چیزی نمیفهمیدیم یک شب در پایگاه وحدتی در جلسه ای که خلبان هوا نیروز خودشان را برای روز بعد که قرار بود حمله کنند توجیه می‌‌کردند شرکت کردم حالا که فکر می کنم می بینم تمام آن برنامه هائی که این نیروها انجام میدادند کاری بود که بر عهده نیروی زمینی است و در حمله ای مقداری نیروهای گران قیمت و هواپیما و هلیکوپتر از دست ما گرفته میشد. اگر فرض کنیم این مسائل را بنی صدر نمی فهمیده، حرفی نداریم که نفهمد چرا که او نظامی نبوده و آن مسائل را نمی دانست ولی آن گروه به اصطلاح متخصصین نظامی که اطرافش بوده اند خوب میفهمیدند که چه میکنند

*           *            *

آمریکا میخواست نیروی هوایی ما را فلج کند تا در آینده این نیرو در منطقه وجود نداشته باشد.

از وقتی که بنی صدر رفت توانستیم نیروی هوائی را درست به موقع به کار گیریم- ما هیچ یک از هواپیماها را بی جهت نمی فرستیم که سقوط کند اکنون که هواپیما را در جای خود و به موقع به کار می بریم می بینیم از اول سال جدید تا امروز (۱۰/۲/۶۱) در حالی که حدود ۴۵ فروند هواپیمای عراقی ساقط شد (هر روزبیش از یک هواپیما) ما هیچ هواپیمائی نداریم که آنها ساقط کرده باشند گر چه ممکن است در جریان عملیات یک هواپیما آسیب دیده باشد که آنهم حتی در مواقع معمولی وقتی پرواز زیاد باشد درصدی برای تلفات منظور شده است. برای نمونه اگر ما یک روز ۴۰ سورتی پرواز بکنیم به طور طبیعی چند مورد آسیب دور از انتظار نیست در اول جنگ حتی قدرت دفاع هوائی ما را تنظیم نکرده بودند. ما با داشتن سیستم پیشرفته دفاع هوائی «هاگ» اگر درست از آن استفاده میشد هواپیماهای عراقی نمیتوانستند به مرزهای ما نزدیک شوند، ولی از وقتی که دست آنها کوتاه شد از هاگهای عملیاتی به اندازه ای که داریم استفاده می کنیم البته آنها جنایتی کردند که نگذاشتند همه آنها عملیاتی شود اینها همه شواهد این توطئه تاریخی است که احتمال حضور بنی صدر و برخی از فرماندهان در آن بسیار واضح است.

آغاز مقاومت

مقاومت از زمانی آغاز شد که مقداری از میدان داری بنی صدر گرفته شد و امام شورای عالی دفاع را با آن ترکیب و اختیارات برقرار کردند و از آن موقع است که رفته رفته مردم و مجلس و در حقیقت امام وارد جریان جنگ شدند و حرکت آغاز شد و مدتها طول کشید تا نیروهایمان را همآهنگ وارد عمل کنیم و تا اندازه ای جلوی پیشرفت متجاوزین عراقی را بگیریم گرچه در همین زمان آنها باز پیشرویهائی داشتند و از جمله از کارون عبور کردند ولی کم کم توانستیم پیشروی آنها را سد کنیم و رفته رفته محاصره آبادان را بشکنیم و پیش آمدیم تا به اینجا رسیدیم که اکنون قضیه معکوس شده است.

بعد از عملیات بیت المقدس

این عملیاتی که امروز آغاز شده به نظر من بسیار سرنوشت ساز است و فراز بسیار حساسی است که اگر همه طرحها و برنامه های آن انجام گیرد خطر عراق بکلی از خوزستان دور میشود و بجز باریکه بسیار کوچکی در مرز فکه- که آنهم فکر می‌کنم آزاد شود- تمام خوزستان آزاد خواهد شد و بجای این که ما مورد تهدید صدام باشیم صدام مورد تهدید ما قرار می گیرد و همین جاست که ما باید گلوی صدام را فشار دهیم چرا که دیگر بنا در ما آزاد شده و دست صدام از خلیج فارس کوته است.

حضور بدون منازع ما در سراسر خلیج فارس و محرومیت عراق از بنادر آن و همچنین محرومیت عراق از شط العرب تا زمانی که تکلیف جنگ معلوم شود و خسارات ما را بپردازد اینها اموری است که ما را به پیش میبرد.

تاکنون می گفتیم متجاوز باید از خاک ما بیرون رود و خسارات ما را پرداخت کند و گفتیم اگر بیرون نروید بیرونتان می کنیم و چون بیرون نرفتند ما خودمان آنها را بیرون کردیم حالا ما باید گلوی دشمن را در منطقه غرب خلیج فارس و اسکله البکروفاوو راههای مواصلاتی عراق فشار دهیم و تصور میرود بدون این که نیازی به تهاجم و خونریزی باشد آنجا حضور داشته باشیم و از کشور خودمان دفاع کنیم، منتهی من فکر می کنم دفاع قوی ما از کشور خودمان، مستلزم محرومیت عراق از بخشی امکاناتش می باشد ما بخاطر تأمین خرمشهر چنین مساله ای را خواهیم داشت و همانجا است که باید صبر کنیم تا خواسته های حق خودمان را از عراق بگیریم.

*           *           *

ما بعد از این حمله و رسیدن به اهداف آن دیگر به تدارک امکانات جنگی زیاد نداریم و در نقاطی مانند قصر شیرین و گوشه هایی از ایلام برای بیرون راندن متجاوزین نیروی زیادی نمی خواهیم و رهمان نیروهای موجود در آنجاها کافی هستند، ما باید نیروهایمان را در مرز آرایش دهیم به گونه ای که هموطنان ما با اطمینان خاطر به باز سازی مشغول شوند و در نقاطی که خودمان برحسب لزوم انتخاب می کنیم و اکنون یک نقطه اش را انتخاب کرده ایم عراق را تحت فشار قرار دهیم تا حقوقمان را بگیریم.

البته باید بیدار باشیم که این فیب کارها ما را به جائی نکشانند که منطق حق ماخد شد دار شود، ما همانگونه که گفته ایم نمیخواهیم به خاک دیگران تجاوز کنیم و در سرنوشت مردم عراق دخالت نخواهیم کرد البته علاقمندیم خود مردم عراق سرنوشتشان را به دست گیرند و در این جهت برحسب رسالت اسلامی انسانی از هر کمکی که شر بیگانگان را از سر ملت عراق کوتاه و دستهای پشت پرده را قطع نماید و دیکتاتوری حزب بعث را بشکند دریغ نخواهیم کرد تا مردم عراق آزاد شوند و خودشان تصمیم گیرند گرچه نباید بگونه ای عمل کنیم که دشمنان بتوانند ما را به توسعه طلبی و دخالت در امور دیگران متهم کنند اما فعلا به طور مشخص حقوق و خسارات زیادی را که اعلام خواهیم کرد میخواهیم بگیریم.

بازسازی

تحول عمده بعد از عملیات بیت المقدس این است که مقدار زیادی نیروهای ما آزاد میشوند زیرا که در این عملیات چهار لشگر آزاد همراه با چند تیپ مستقل شرکت دارند که بعد از پایان عملیات فقط بخشی از این لشگرها باید به دفاع بپردازند و بقیه آزاد میشوند همانند عملیات فتح المبین که در آن لشگرهای ۷۷ و ۹۲ و ۲۱ حمزه و ۶۴ قزوین و تیپهای خرم آباد و شیراز، شرکت داشتند ولی بعد از پایان عملیات یک لشگر را برای دفاع گذاشتیم و بقیه برای شرکت در عملیات بیت المقدس آزاد شدند. بعد از این مرحله هم یک لشگر برای دفاع و بقیه اگر عملیات نداشته باشیم، بعد از بازسازی خودشان با نیروهای انسانی و مهندسی عظیمی که دارند همراه با امکانات وزارت دفاع و جهاد و ماشین آلاتی که در جنگ به سنگر کنی و راه سازی و خاک ریز زدن مشغولند با نیروهائی که تجربه آموخته اند به بازسازی منطقه خواهند پرداخت.

همچنین بعد از این عملیات و رسیدن به اهداف آن باید، با استفاده از نیروهائی که در اردوگاههای آوارگان جنگ هستند. و پولهائی که مردم به این منظور به حسابها ریخته اند و عشق مردم به باز سازی این مناطق بازسازی را آغاز کنیم و جنگ‌‌‌زدگان را یک قدم در جهت سازندگی به پیش ببریم و این روستاهای قدیمی را که نوعا عقب مانده بود نوسازی کنیم.

********

 

19دسامبر/16

مناسبتهای مهم

بسمه تعالی

در هر ماه مناسبتها و سالگردهای حوادث بزرگی را تاریخ اسلام و انقلاب اسلامی وجود دارد که بزرگداشت آنها جزء شعائر اسلامی است. پاسدار اسلام ضمن معذرت از این که بدلیل کمی صفحات و ماهانه بودن مجله نمیتواند برای همه این مناسبتها مطالبی داشته باشد و از سوی دیگر مطبوعات روزانه و رادیو تلویزیون در روزهای مربوطه تا اندازه ای حق مطلب را اداء می‌کنند. ما در اینجا فقط به یادآوری برخی از این مناسبتها بسنده می کنیم امید که امت همیشه در صحنه با تعظیم شعائر اسلامی گامهای استوارتری در راه تقوی و تقرب بیشتر به خداوند متعال بردارند.

۶ خرداد (سوم شعبان) سالروز میلاد پرچمدار حریت و آزادی حضرت حسین بن علی (ع) «روز‌پاسدار»

۷ خرداد (چهارم شعبان) میلاد رشید اسلام حضرت اباالفضل العباس (ع).

۸ خرداد (پنجم شعبان) سالروز تولد به ثمر رساننده خون شهیدان کربلا حضرت سجاد (ع).

۱۵ خرداد، آغاز خروش ملت قهرمان ایران. در خرداد ۱۳۴۳ پس از بیانات کوبندۀ امام- حکومت که بوحشت افتاده بود برای آنکه بخیال خود قیام محتمل آینده را در نطفه خفه کند در این روز دست بکشتار مردم قهرمان زد.

۱۷ خرداد اعتراض طلاب حوزۀ علمیه قم و هجوم گارد شاهنشاهی بمدرسه فیضیه (خرداد ۱۳۵۴).

۱۸ خرداد – ۱۵ شعبان، سالروز تولد منجی مستضعفین جهان حضرت مهدی (ع)- این روز از طرف حضرت آیت الله العظمی منتظری بعنوان روز جهانی مستضعفین اعلام گردیده است.

۲۰ خرداد  شهادت آیت الله سید محمد رضا سعیدی در زیر شکنجه دژخیمان رژیم پهلوی (خرداد ۱۳۴۹).

۲۶ خرداد شهادت محمد بخارائی، رضا صفار هرندی- مرتضی نیک نژاد و صادق امانی اعضای هیئتهای مؤتلفه اسلامی (۱۳۴۴).

 

19دسامبر/16

نامه ها

از خوانندگان محترم پاسدار اسلام خواهشمندیم که:

  • قبل از طرح هر سئوالی صفحه پاسخ به سئوالها را بخوانند و از تکرار سئوال بپرهیزید.
  • از ارسال سئوالاتی که خارج از محدوده کاری و تخصصی ما است (مثل شکایات) خودداری فرمایید.
  • مسائل شرعی ساده را به رساله عملیه امام مراجعه کنید و استفتائات را به آدرس:

قم- دفتر استفتاء امام بفرستید.

خوانندگان محترم پاسدار اسلام

حمزه زرگریان رامسر- طلبه ع- الف- محمدرضا حسنان- محمد هاشم کوثری (اقلید) ع- جهانی (کرج)- فیاضیه: سرباز مصطفی بلالی- قم: طلبه احمد ملک محمودی دماوند: قاسم اخگری- تهران: م- عسکری سید محمدعبداللهی- اسلام آباد غرب: ماشاء الله حاتمی- سبزوار: رحیمی- ابوالفضل گندمی- سمیه قزوینی نژاد- اردستان: سید احمد شفیعی- کیاشهر: رمضان اصغری تهران: منصور غلامیان و اطلس پوریوسفیان عبدالکریم میرسلیمانی- علی مندعلی زاده کردستان: امام علی اکبر زاده- بیدگل: احمد حیرانی- سرباز سیاوش جلیل زاده اهل خونین شهر- سیرجان: سیدغلامرضا هاشمی اصغررحیمیان قم: سعید کشمیری- احمد شمس نوری- بیجار: محمد باقر مهدیان انجمن اسلامی مدرسان و کارکنان آموزش فنی و حرفه ای- علی بابا خانلو- قم: طلبه عصمتی و رحمت الله همتی- طلبه حشمت الله مؤذنی- اهواز: دانش آموز احمد اسکندری- بهبهان: سرباز قربان محمد کوهستانیان- شیراز: علی اسیری- برادر افغانی: امیر محمد بهاریان.

خمینی شهر: برادران دانش آموز.

کاشان: طلبه س- ج- ح. تهران: مراد عبداللهی- گیلان: جمشید غریبی

نامه های شما که حاکی از قدردانی و استقبال و پیشنهادات و انتقاداتتان بود ملاحظه شد، ضمن تشکر از زحمات شما امید که به بعضی از آنها جامه عمل بپوشیم. توفیق شما را از خداوند آرزومندیم.

*     *      *

* هنرمندان گرامی خواهران و برادران: تهران: منیره زمانی، بهمن دری، علی حسین فرخی- قم: اسدالله داستانی نبیسی و طلبه سید رضا زارع حسینی- احمد رضا آقایی قمی- سمنان: ذبیح الله محمدی تهران: بهمن دری- سمنان: ذبیح الله محمدی- گرمسار: محمود علیزاده- طلبه عبدالرحمن رضاپور- شاهرود: علی اصغر باقری- قزوین: علی فرهنگ بازار- پاسدار مجروح قنبر علی امینی لارگانی.

تبریز: سرباز جعفر رائی- اصفهان: طلبه علیرضا اسلامی و برادر فرج الله مختاری.

اشعار شما را دریافت کردیم. بنوبه خود از همکاری شما با پاسدار اسلام  ممنونیم. انشاء الله که با استفاده از احساسات لطیف و ذوق و استعداد خود همراه با مطالعه و ممارست و کسب تجربیات بیشتر شعرهای جالبتری برای ما ارسال فرمائید.

*         *          *

* دوستداران تحصیل علوم اسلامی:

تهران: علی سلطانی- تبریز: بهرام محمدیان- آباده: زینب شهنازی- اسدالله قره خانی- بابلسر: طاهره محمد حسین پور مشهد: مریم محمدی- فریدو نکنار: منصوره رضائی- بابل: ص- خیرخواهان و احمد براری- شیروان: حسین بلقان آبادی اصفهان: رمضان یزدانی- بابل: سهراب نقی پور- شیروان: رقیه بلقان آبادی امام شهر: خواهر عزتی- گرگان: سید حسین میر بهبهانی، الشتر: خداداد حیدری تهران: سکینه- الف- شیراز: مختار زنگارکی از علاقه شدید و احساس مسئولیت شما برای تحصیل علوم اسلامی در حوزه علمیه قم قدرانی می کنیم. همانطور که توجه دارید، کمبود امکانات برای جواب گویی به سیل خواسته های جویندگان علم در حوزه‌های علمیه و بخصوص قم وجود دارد. امیداوریم بتوانیم در آینده ای نزدیک با تماس با شورای محترم مدیریت حوزه و مدارس و مکاتب (دخترانه) اطلاعاتی راجع به تحصیل در حوزه قم و نحوه و شرائط آن ر اختیار شما قرار بدهیم.

*        *        *

* رودسر: برادر رضا یزدانی

تمرکز امکانات در شهرهای بزرگ و خصوصا تهران ارث رژیم طاغوت است. و دولت جمهوری اسلامی هیچگاه توان رفع این نقیصه را در کوتاه مدت نخواهد داشت. اما تمرکز امکانات آموزش های علوم اسلامی در تهران و قم که مورد شکایت شماست ناشی از علل دیگری هم مثل کمبود کادر آموزشی و……. می باشد. که باید مورد توجه قرار گیرد.

*         *           *

*- تهران: برادر منفرد. و برادر حمزه شاکری اردکان یزد.

شما میتوانید برای تهیه مقالات اقتصادی آیت الله نوری و درس اخلاق آیت الله مشکینی شماره‌های آخر مجله «پاسدار انقلاب» را از روابط عمومی سپاه پاسداران قم درخواست نمایید.

*       *        *

برادر سرباز محمود باقر زاده (ارومیه)

مقاومت ۱۸ ماهه شما در مناطق مرزی کردستان حاکی از ایمان استوار شما نسبت به جمهوری اسلامی است و تمجید شما از پاسدار اسلام و دست اندرکاران آن نشانی دیگر از اخلاص شماست. برادر هر دو جبهه جنوب و غرب جبهۀ اسلام ضد کفر و ضد باطل است، در هر کجا باشید در خدمت اسلام هستید، اطلاعاتی را که در مورد تحصیل خواسته بودید قبل از برگزاری کنکور از طریق روزنامه ها در اختیار شما قرار خواهد گرفت.

*        *       *

*- آمریکا- برادران انجمن اسلامی حوزه سنت لوئیس:

سلام و درود ما بر شما رسولان اسلام در دیار کفر، از اظهار لطف شما نسبت به پاسدار اسلام متشکریم- امکان قطع مطالب دنباله دار بعلت طولانی بودن موضوعات نیست و درج بیش از این مقدار هم مجله را بصورت کتاب در خواهد آورد. موفق باشید.

*- برادر-ع- ص-ح.

امیدواریم از این پس حداقل اسم خود را ذکر فرمائید- مجلاتی متنوع از آن نوع که شما خواسته بودید بحمدالله زیاد است. بقول رئیس جمهوری آقای خامنه ای «جای این نشریه خالی بوده» و استقبال کم نظیر خوانندگان مؤید این مطلب است.

*- برادر طلبه سید حسین ابراهیمیان:

اگر کمی دقت بفرمائید « پاسدار اسلام» نسبت به عنوانی که شما پیشنهاد فرموده بودید هم اسم با مسمائی است، هم جامع و درخور رسالت حوزه. و هم ابتکاری، و در ضمن این اسم با مشاوره و نظر خواهی از فضلا و دانشمندان انتخاب شده است.

*- زندان زنجان- برادر تواب- رسول پ. ضمن آرزوی توفیق و اخلاص برای شما آیت الله مشکینی و دیگر بزرگان حوزه جز استقرار اسلام و هدایت شما آرزویی ندارند، و مسلم شما را حلال می کنند. در مورد حوزه جواب شما در همین صفحه موجود است.

*- کرج: خواهران- آذر وحدتی- میرابوالقاسمی- محبوبه گودرزی.

هر کس درهر شرائطی می تواند با عمل و ارائه کار خوب مبلغ اسلام و انقلاب باشد و این بستگی به اخلاص و معلومات هر فرد دارد اما بمفهوم خاص آن، این وظیفه متضمن گذراندن دوره هایی در حوزه های علمیه می باشد که در این مورد در همین صفحه پاسخی داریم مراجعه فرمائید.

*- نجف آباد: برادر علیرضا کاظمی برادر پاسدار مرتضی نساج:

از لطف شما متشکریم، از عدم تبلیغ کافی و توزیع مجله در سراسر کشور اطلاع داریم امیدواریم بیاری شما برادران متعهد در هر دو قسمت توفیق بیابیم.

*- مشهد: برادر پاسدار حسن کاظمی: امیدواریم بتوانیم به پیشنهادات شما عمل کنیم. موضع امام در قبال مبارزه مسلحانه گروهها در زمان طاغوت موافق نبوده و کار ارشادی را اصیل می‌دانستند.

*- باختران: خواهر پروانه مهدوی مقدم:

خواهر شهید بودن افتخاری بزرگ است و سعی کنید با خودسازی مستمر و مبارزه با هوای نفس ضعف های خود را جبران کنید. اشکالات و نقائص در تمام نقاط و ارگانها موجود است اما اگر عینک بدبینی را که احیانا ناشی از القائات دشمن و یا ضعف بینش سیاسی می باشد برادرید خواهی دید که انقلاب همچنان پرقدرت براه خود ادامه میدهد.

خداوند همه ما را هدایت فرماید.

*- لندن: محمد- ر:

سلام ما را بپذیرید. از اینکه مجله مورد توجه شما واقع شده خوشحالیم. مجله های درخواستی ارسال شد. منتظر اظهار نظر و همکاری بیشتر شما هستیم.

*- گرگان: آقای – ر-د.

نماز رشته ارتباط با خداوند است در هیچ حالتی آنرا قطع نکنید، شاید بدین واسطه اشکالات شما رفع شود. چون سؤالات شما احتیاج به جوابهایی مفصل دارد ممکن است تدریجا در بخش پرسشها و پاسخها مطرح شود و بهترین منبع برای رفع اشکالات بنیادی شما کتب استاد شهید مرتضی مطهری است.

*- کاشان: برادر طلبه حسین-ن:

انسان و محیط یک رابطه طرفینی دارند شما نیز با خودسازی و ثبات خود سعی در تغییر محیط و تبدیل به احسن بنمائید، پاسخ سؤال دیگرتان را در همین صفحه ملاحظه فرمایید.

*- تهران: برادر دانش آموز علی شفق:

از ارسال طرح هایتان متشکریم. توفیق شما را در پرورش استعدادتان و تکامل آن خواهانیم طرح باید با تکنیک خوب و مناسب با سوژه های لازم مجله باشد.

*- انگلستان: انجمن اسلامی کلچستر:

آنچه از دست ما بیاید دریاری شما کوتاهی نخواهیم کرد. شما پیک اسلام هستید مجله های درخواستی ارسال گردید.

*- استان گیلان: دفتر بررسی و ارشاد و گزینش نیروی انسانی و برادر محمد شیرازی از تهران و برادر محمدرضا اسماعیلی از تهران: برنامه رایگان ما خیلی محدود است. لطفاً وجه اشتراک بفرستید تا مجله ارسال شود.

موفق باشید.

*- تهران: برادر حسین رستگار:

در فکر باز کردن دفتری در تهران هستیم. در مورد عدم مطابقت شماره گذاری مقالات اقتصاد و  اخلاق و…….. با شماره مجله به سر مقاله شماره اول پاسدار اسلام مراجعه فرمائید.

* سرپرست دایره سیاسی ایدئولوژیک پایگاه دریائی شمال:

نامه شما رسید، از تقدیر بی شائبه شما تشکر کرده و ضمن آرزوی موفقیت برای شما و تمام نیروهای مسلمان، امیدواریم پرسنل عزیز آن پایگاه از مجله بهره مند شوند.

*- کنگان بوشهر: خالد بازدار:

امکان ارسال کتاب را نداریم- در مورد سئوال تان درس تفسیر آیت الله فاضل (از شماره اول پاسدار اسلام) پاسخگوی شماست و امیدواریم دیگر سئوالهایتان در بخش پرسشها و پاسخها مطرح شود.

*- لارستان: محمود زارع:

رساله مورد نظر شما را اخیر انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم چاپ و منتشر کرده مراجعه فرمایید و تلفظ غیر صحیح نماز در صورتیکه توان رفع آن باشد نماز را باطل می کند. (مسئله ۱۰۰۰ از رساله امام).

*- کرمان: ریاست فرد- ابوالفضل حسینی- مشهد: محمود مبین مقدم:

جواب مسئله شما راجع به بهره بانک و گوشت سرد در استفتائات مجله شماره یک درج شده و راجع به مالیات و خمس در مجله شماره ۲ درج شده مراجعه فرمائید.

*- مشهد: خواهر اشرف زاده:

ضمن تأیید نواقص موجود بعلت حکومت طولانی طاغوت امیدواریم مسئولین حوزه علمیه و مکاتب دخترانه در رفع مشکلات شما بکوشند تا شما با خیال راحت به تحصیل علوم اسلامی برای خدمت به جامعه بپردازید.

 

 

19دسامبر/16

نگاهی به رویدادها

جنگ

* پاسگاه جیش الشعبی شانه درسی عراق به آتش کشیده شد. ۲۸/۱/۶۱

* رزمندگان اسلام با عملیات « یا صاحب الزمان» از غرب وارد خاک عراق شدند.۲۹/۱/۶۱

* ۲ جنگنده دیگر عراق در منطقه آبادان سرنگون شد. ۳۱/۱/۶۱

* سه فروند هواپیمای سوخوی عراق در جنوب سرنگون شد. ۱/۲/۶۱

* ارتفاعات حساس محور بانه- سردشت، به تصرف مدافعان انقلاب درآمد. ۲/۲/۶۱

* اداره سیاسی ایدئولوژیک ارتش اعلام کرد، تاکنون ۱۳۳ روحانی در جبهه شهید شده اند. ۵/۲/۶۱

* با تصرف ارتفاعات جدید، راههای مرزی کردستان به کنترل ایران درآمد ۸/۲/۶۱

* سحرگاه امروز عملیات «بیت المقدس» با اسم رمز «یا علی بن ابی طالب» بر اساس دستور‌العمل «قرارگاه مرکزی کربلا» آغاز شد. نیروهای ایران بر جاده اهواز- خرمشهر مسلط شدند. ۱۰/۲/۶۱

* لشکر سوم ارتش عراق منهدم شد ۳۲۰۵ اسیر عراقی تا کنون تخلیه شده اند- ۸۰۰ کیلومتر مربع از اراضی اشغالی آزادشد غرب کارون آزاد شد یک ژنرال و ۱۱۲، افسر عراقی اسیر شدند. ۱۱/۲/۶۱

* با آغاز دومین مرحله عملیات «بیت المقدس» بخش دیگری از اراضی جنوب آزاد شد. صدها تن دیگر از فریب خوردگان عراقی کشته و زخمی شدند. تعداد اسراء از مرز پنج هزار تن گذشت. ۱۲/۲/۶۱

* قابوس شاه عمان: مصر از طریق عمان به عراق قطعات یدکی و مهمات می فرستد. ۱۴/۲/۶۱

* ارتش صدام در یک جبهه خوزستان تا مرز عقب نشست. ۱۵/۲/۶۱

عمران

* طی سال گذشته ۱۱۹۱۱ دستگاه تراکتور بین کشاورزان کشور توزیع شد. ۲۳/۱/۶۱

* ۹۲۵ کیلومتر راه روستائی در فریدن احداث شد. ۲۴/۱/۶۱

* در سال گذشته متجاوز از ۲۴ میلیون لامپ در گیلان تولید شد. ۲۸/۱/۶۱

* طی سال گذشته حدود ۵/۴ میلیارد ریال وام به کشاورزان زنجان پرداخت شد. ۲۸/۱/۶۱

* توسط جهاد سازندگی فارس، بیش از ۱۰ هزار قطعه لوازم یدکی جنگ افزارها ساخته شد. ۳۱/۱/۶۱

* ۲۴۰۰ هکتار زمین به کشاورزان گیلان واگذار شد. ۲/۲/۶۱

* رئیس جمهور، ما در هر نقطه از جهان که مبارزه علیه آمریکا و مستکبرین مشاهده شود حضور داریم. ۷/۲/۶۱

* آیت الله العظمی منتظری ۱۵ شعبان را روز جهانی مستضعفین اعلام کرد ۱۱/۱/۶۱

* عده ای از بهائیان سیسان تبریز به دین اسلام مشرف شدند. ۱۲/۲/۶۱

انقلاب و جهان

* طی نطق شدید اللحن وزیر خارجه در اجلاس کویت، طرح ایران برای اخراج صهیونیستها از مناطق اشغالی به کنفرانس غیر متعهدها تسلیم شد. ۱۸/۱/۶۱

* با فریاد الله اکبر و «لا اله الا الله» و یا ایها المسلمون اتحدوا، فلسطین بپاخاست اعتصاب عمومی سراسر اراضی اشغالی را فرا گرفت، صهیونیستها قدس را بخاک و خون کشیدند.  ۲۳/۱/۶۱

* گروه «الاقصی» با راکت به سفارت آمریکا در بیروت حمله کرد. ۲۴/۱/۶۱

* اعراب شرق بیت المقدس و کرانه باختری دست به اعتصاب زدند. ۲۴/۱/۶۱

* بمنظور حمایت از اعتصاب فلسطینی ها، رئیس مجلس از ملتهای جهان خواست در اعتصاب سراسری فردا (۲۵/۱/۶۱) شرکت کنند. ۲۴/۱/۶۱

* رژیم مصر ۵ تن ازعاملان اعدام انقلابی سادات را به شهادت رسانید. ستوان خالد اسلامبولی در حالی که صدایش به شهادتین بلند بود، به رگبار بسته شد. ۲۸/۱/۶۱

* اسرائیل ورود افراد کمتر از ۴۰ سال را به مساجد ممنوع کرد!! ۲۹/۱/۶۱

* دانشجویان دانشگاه نیجریه به حمایت از انقلاب اسلامی ایران دست به تظاهرات زدند. ۱۱/۲/۶۱

* عراق هواپیمای وزیر خارجه الجزایر را که با همراهان عازم سفر به ایران بودند، در مرز ایران و ترکیه سرنگون کرد. ۱۴/۲/۶۱

* در جریان سرنگونی هواپیمای وزیر خارجه الجزایر، ایران و الجزایر سه روز عزای عمومی اعلام کردند. ۱۵/۲/۶۱

ضد انقلاب

* بیش از ۳۹۰ کیلو مواد مخدر در اصفهان کشف شد. ۱۸/۱/۶۱

* ۸ خانه منافقین در تهران کشف، و ۱۱ تروریست دستگیر شدند. ۲۱/۱/۶۱

* عوامل اصلی توطئه ترور امام و اعضای شورای عالی دفاع دستگیر شدند. قطب زاده جزء دستگیر شدگان است. ۲۲/۱/۶۱

* ۵۰ تن از اعضاء و هواداران ردۀ بالای منافقین در بندرعباس دستگیر شدند ۲۳/۱/۶۱

* بیش از یک تن مواد مخدر از چند قاچاقچی حرفه ای در شهرضا کشف شد. ۲۳/۱/۶۱

* حجه الاسلام احسانبخش امام جمعه رشت و ۱۰ تن از نمازگزاران در حادثه انفجار در مسجد کاسه فروشان رشت مجروح شدند. ۲۸/۱/۶۱

* در محور مریوان- بانه ۱۳ روستا از لوث وجود اشرار و ضد انقلابیون پاک شد. ۲۹/۱/۶۱

* در درگیری مسلحانه خوانین فیروزآباد فارس، اردوی نظامی خوانین منهدم شد و عده زیادی از افراد مسلح کشته و یا دستگیر شدند. ۵/۲/۶۱

* ۳۰ تن از اعضاء گروهک کمونیستی «سهند» دستگیر شدند. ۶/۲/۶۱

* ۳۴۵ کیلو مواد مخدر و تعدادی اسلحه و فشنگ در چند شهر کشف شد. ۹/۲/۶۱

* با از هم پاشیدن بیش از ده مرکز اصلی منافقین، ۵۰ عضو کادر مرکزی و تشکیلاتی منافقین دستگیر و کشته شدند. ۱۴/۲/۶۱

توطئه براندازی

توطئه براندازی کشف شد. در این توطئه قطب زاده و دیگر عوامل اصلی کودتای نافرجام دستگیر شدند. ۲۸/۱/۶۱

* مردم قم دارالتبلیغ را اشغال کردند و بدست سپاه سپردند. ۲۸/۱/۶۱

* دست اندرکاران توطئه براندازی افشا شدند. در این توطئه سلطنت طلبان، عده ای روحانی نما، فئودال، چاقوکش، فاحشه و لیبرالها شرکت داشتند. قطب زاده اعتراف کرد که جریان براندازی با اطلاع و همکاری مستقیم شریعتمداری بود. ۳۱/۱/۶۱

* در پی اطلاعیه جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و حمایت جوامع روحانیت و ائمه جمعه سراسر کشور، عدم صلاحیت شریعتمداری برای مرجعیت فاش گردید. ۱/۲/۶۱

* مردم در تظاهرات خود در سراسر کشور با فریاد مرگ بر شریعتمدار، خواهان مجازات شدید عوامل توطئه شدند. ۲۰/۲/۶۱

* هاشمی رفسنجانی: برای غربی ها سقوط شریعتمداری از سقوط بنی صدر بدتر است. ۴/۲/۶۱

* سلطنت طلبها، ساواکی ها و طرفداران بختیار در پاریس به حمایت از شریعتمداری، با آرم شیر و خورشید تظاهرات کردند. ۵/۲/۶۱

* توسط عباسی داماد شریعتمداری، ارتباط مستقیم حکام سعودی با توطئه کودتا فاش شد شریعتمداری برای مسافرت به عربستان تقاضای گذرنامه کرد. ۸/۲/۶۱

* اسناد منتشر نشده ارتباط شریعتمدار با سازمان جاسوسی آمریکا افشا شد. ۹/۲/۶۱

اختراع و اکتشاف

* توسط یک مبتکر شیرازی، ماسک جوشکاری متحرک در ایران ساخته شد. ۷/۱/۶۱

* اولین تلمبۀ خودکار در ایران ساخته شد. ۱۷/۱/۶۱

* یک دانش آموز مسلسل خودکار دستی اختراع کرد. این مسلسل از ۳۹ قطعه تشکیل شده است، ۲ کیلو و ۳۰۰ گرم وزن دارد و با ۳۲ فشنگ کالیبر ۹ تغذیه میشود ۱۷/۱/۶۱

* توسط دو مبتکر ایرانی، دستگاه لبه زنی درب تانکر در ایران ساخته شد. این دستگاه به صورت هیدرولیکی و میکانیکی کار میکند. ۲۳/۱/۶۱

 

19دسامبر/16

اخلاق در اسلام

قسمت دهم

سخاوت (۲)

مصادیق سخاوت

سخاءدارای مصادیق زیادی است. سخاوت درجان، مال،مقام،اولادولذتهانمودهائی ازاین صفت می باشد.  سخاوت وگذشتن ازمقام وریاست بالاترازسخاوت درمال است،چه بساافرادی ازمقام وپست خودشان که بسیارهم والا بوده است، بخاطرخدادست کشیده اند. یکی ازاین بزرگان،بهلول شاگردامام صادق(ع)  بوده.  مردیست بافضل و صاحب علم و از پرورش یافته گان مکتب ائمه اطهار(ع).  ازفضلش همین بس که با پرتاب کلوخی به آن عالمی که به علیه حضرت صادق(ع)  صحبت واشکال می نمود،پاسخی دندان شکن داد که:

اولاً: همانطور که کلوخ همجنس تو (خاک) برتواثرکردپس ابلیس هم می تواند در آتش بسوزد.

ثانیاً: درد ناشی ازبرخورد کلوخ (که موجود است)امکان رؤیت آن نیست پس خداوندهم که موجوداست دیده نخواهد شد.

ثالثاً: اگر افعال ما جبراست ومشیت خدا پس عقاب نباید بشویم، چرابخاطر پرتاب کلوخ ازمن شاکی هستی ؟چنین مردوارسته و بزرگی صلاح براین شد که مقام وشخصیت خود را درمیان مردم ازدست بدهد خود را به دیوانگی بزند. لباسش را کند و همانند کودکان برچوبی به عنوان اسب سوار گردید وداد زد که کنار بروید تا اسب من شما رازیرنگیرد. بچه‌ها اطرافش گردآمدند وازآن پس مشهورشد که بهلول دیوانه شده است. این نمونه ای است از “سخاوت مقام “از انسانی بزرگ وبافضیلت ونمونه های آن دراسلام زیاداست. همچنین می توان ازجابربن یزید جعفی شاگرد ممتاز امام باقر(ع) نام برد. فردی که به امام باقر(ع)عرض می کندیاابن رسول الله آنقدرمعارف الهی واسراربه من القاء فرموده ای که قلبم تنگی می کندوتحملش برایم مشکل شده وافرادی هم که بتوان بدانها اسرارگفت نمی‌یابم چه‌کنم ؟ حضرت فرمود برو در بیرون شهر و سردر چاهی گذار و هرچه می خواهی بگو تاسبک گردی! یک چنین مرد عظیم‌الشان ودرس خوانده وصاحب کمالات ومقامات روحانی بخاطر مصالح دینی واجتماعی که جوّ آن عصر اقتضاء آنرا داشت ازمقامش گذشت و تظاهربه دیوانگی نمود.  این هم یک نوع سخاوت است… سخاوت مقام وآبروبخاطرالله وحفظ شئون اسلام. درضمن درسی است برای کسانیکه لایق اشتغال و اداره پست و مسئولیتی نیستند، اما از آنجا که اسیر حب نفس وجاه ومقام شده اندبر ایشان مشکل است دست بکشند و آنرا به اهلش بسپرند.  چون سخاوت ندارند.  اینان رایا بایدخلعشان کنندودورشان اندازندویا بادسائسی بمانندو سرتا پابرای جامعه و امت وآئین اسلام  ضررو فساد باشنداگر کسی به چنین حالتی برسد که سخاوت درمقام داشته باشد ووقتی ببیند مقام وریاستش بضررجامعه و دین است زود حاضر است رفع ید کند و استعفاء دهد وبا واگذار کردن آن به اهلش سراغ کار دیگری رود، اگر چنین حالتی درخود دید باید از خدا تشکر کند و سجده شکربجا آورد که خداوند چنین روحیه ای به اوداده است.  اینها جزءسخاوتمندان دنیا هستند خیال نکنندکار کوچکی انجام داده اند. برعکس آنکس که چنین نیست و با احراز عدم لیاقت خود برای چنین مسئولیتی، حاضر به ترک پست نیست از بخیلهای دنیا میباشد.  و بدترین بخلها این بخل است. اما سخاوت بنفس و جان که احتیاج به شرح زیادی ندارد چه آنچه جامعه اسلامی کنونی ما خود میدان چنین امتحانی است تا معلوم شود سخاوتمندان کیانند.  آنانکه توانستند از جان بگذرند (شهدای ما )وبه جبهه ها بروند و عاشقانه شهید بشوند از سخیترین مردم جهانند. مقام شهداء والا است، ویکی ازصفات بارز شهید سخاوت جانی اوست.  فرق است بین سخاوت در مال وسخاوت در جان. بنابراین میتوانیم بگوئیم که سخیترین افراد شهدا هستند.

 

مرز سخاوت

سخاوت صفتیاست “حد وسط “که یک طرفش افراط است یعنی اسراف و یک طرفش تفریط است یعنی بخل: اصولاً صفتهای نیکو وزیبای انسانی صفاتی متوسط هستند که بین دو مرحله افراط و تفریط واقع می شوند و سخاوت هم از این قاعده مستثنی نیست بعنوان مثال کسی که مال و ثروتی دارد نسبت بدان سه حالت میتواند داشته باشد.

اول آنکه از مالش آنچه که سزاوار است و اقتضاء دارد انفاق کند و مقداری هم برای خودش نگه دارد. به عبارت دیگر تعهدات خود را در قبال خدا انجام دهد یعنی مالیاتهای واجبش را بپردازد و انفاقهای مستحبی راهم انجام دهد وما بقی را برای زندگی خود وعائله اش نگه  دارد: به این برنامه الهی عمل کردن، حد وسط سخاوت رادارا بودن است.  ثانیاً-هیچ گونه گذشت و پرداختی نداشته باشد حتی یک ریال از ثروتش را به جامعه ندهد، این مرحله تفریط است.  این حالت و صفت، بخل است.

ثالثاً- هر چه دارد می بخشد یعنی افزون برآن مقدار واجب و مستحب انفاق می کند.  بطوریکه خود را در مضیقه قرار میدهد، حتی در مواردی مصرف می کندکه گناه است.  این ریخت وپاش مرحله افراط در سخاوت است و اسراف می باشد.  پس سخاوت صفتی بین دومرحله افراط وتفریط و دو صفت اسراف و بخل است.  همانگونه که تذکر دادیم این حد وسط در تمام صفات نیکومورد نظر است.  از باب نمونه: شجاعت صفتی است بین ترس و تهور. آنجا که اعمال شجاعت وحمله لازم است نشستن وسکون “جبن”است واما بی تردید وبدون تصور وبی مهابا خود را به آب وآتش زدن وهلاک کردن مرحله تهور است که این هم ناپسند می باشد.

آنانکه توانستند از جان بگذرند وبه جبهه ها بروند و عاشقانه شهید بشوند از سخی ترین مردم جهان اند. یکی از صفات بارز شهید سخاوت جانی اوست.

 

درمورد سخاوت از آیات قرآن استفاده می شود که حد متوسط است مثلاً آیه ۲۹ از سوره اسراء میفرماید:

“وَلَا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلَوْلَه ً اِلیَ عُنُقِکَ وَلَا تَّبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلوُمًا مَحْسُورًا “دستت را به گردنت نبند وبه کلی دستت را از هم باز نکن که بنشینی و پشیمان ونادم بشوی. این کنایه است ازاینکه عدم بخشش وعدم انفاق” وَلَا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلوُ لَه ً اَلیَ عُنُقِکَ”و در مقابلش بخشیدن و دست باز نمودن زیادی که هر چه داری بریزی بمیان جامعه که هیچ برایت نماند ” وَلَا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ “و پس از آن “فَتَقْعُدَ مَلوُمًا مَحْسُورًا “به ملامت خودت بنشینی که چرا چنین کردم و بیچاره شدم، هر دو صورت انحراف است و خطا. درتفسیر همین آیه شریفه در روایت است که حضرت صادق(ع) دست برد و یک مشت خاک یا شن از زمین برداشت و چنان دستش راباز کرد که همه اش ریخت، و بار دوم طوری دستش رانگه داشت که هیچ یک ازاو ریخته نشد و برای بار سوم که مشتی خاک برداشت آنرا به حالت نیمه باز قرار داد بطوریکه یک مقدار ریخت و یک مقدار ماند. البته یک مسئله‌ای هست بنام ایثار که بعداً ممکن ا ست متعرض آن بشویم. ائمه (ع) ایثار می کردند که مقامی دیگر است و شرائطی خاص دارد وبرای مثل ما نیست. حضرت امیر (ع) باغ خود را فروخته و همهرا بفقرا داد، به خانه برگشت دید نان ندارد و زهرا و حسنین(ع)  گرسنه اند حضرت ازتمام ثروتش درراه الله میگذشت و زن وفرزندانش هم حاضر بودند گرسنه بمانند وشب گرسنه بخوابند ولی دیگران سیر باشند این برای ما میزان نیست.  البته اگر کسی پیدا شد که زن و بچه اش اینطوری باشند یعنی حاضر باشند جز غذائی اندک ولباسهائی مندرس هرچه دارند انفاق کنند، اشکال ندارد. ولکن افراد عادئی نوعاً حق ندارند یک چنین کاری بکنند.  باز آیه ای از قرآن را شاهد می آوریم که انفاق حد متوسط است.  آیه ۶۷از سوره فرقان که می فرماید:  “وَالَْذیِنَ اِذَااَنْفَقُوا لَمْ یُسِْرفُواوَلَمْ یَِقْتُرُواوَکَانَ بَیْنَ ذالِکَ قَوَامًا “عبادالله کسانی هستند که وقتی انفاق می کنند راه اسراف راپیش نمی گیرند و خساست و لئا مت نیز ندارند و مشیشان بین این دو حالت است و این روش برای عموم بایدمیزان باشد.                                                                                ادامه دارد.

 

19دسامبر/16

اقتصاد اسلامی

قسمت دوازدهم

آیت الله حسین نوری

فصل اول

طرحی از کلیات مسئله سرمایه داری در اسلام

 

بسه تعالی

در قسمت های پیشین این سلسله مباحث، اصول مسائل اقتصادی اسلام، به صورت طرحی از کلیات و مطالب پایه یی و زیربنائی، مورد بحث قرار گرفت، که میتوان آنها رامدخل و پیش درآمدی برای مباحث تحلیلی دیگر دانست. اکنون، که اطلاعات کلی ولازم بدست آمده، فصول جدیدی را در این مباحث میگشائیم، که هر یک به تنهایی، در بردارنده یک بحث محوری و اساسی خواهد بود و بحث های مستقلی را در برخواهد گرفت. اولین مبحثی که اینک مورد بررسی وتجزیه و تحلیل قرار میدهیم، یکی از مباحث مهم اقتصادی اسلام است که در عین حال، با اوضاع و احوال جاری زمان ما نیز تناسب دارد و مکرر مورد سئوال و بحث وکنجکاوی قرار میگیرد.   این بحث، موضوع مهم “سرمایه از نظر اسلام” است، که تجزیه و تحلیل آن، در حال حاضر از ضروریات حیاتی زمان ما به شمار می آید.  “سرمایه “در اسلام،چه ابعادی دارد و این آئین مقدس، مساله سرمایه را – که از مسائل همیشگی زندگی انسان بوده است –ازچه دیدگاهی می نگرد ؟برای روشن شدن مساله، از دیدگاه اسلام و قرآن، یکی از داستان های قرآنی را،که با موضوع مورد بحث ما،تناسب کامل دارد،  مطرح ساخته، مورد بررسی و تحلیل قرار میدهیم.  این داستان، از ثروتمندی بنام “قارون” بحث می کند، اما باید در نظر داشت، که این شخص، تنها به عنوان یک “فرد” مطرح نیست، بلکه قرآن کریم، او را به عنوان یک الگوی قابل بحث و مظهر سرمایه داری معرفی می کند، تا نشان دهد که در قرآن و اسلام، سرمایه داری مذموم چیست.  آیاتی که در این مبحث مورد گفت وگوی ما قرار می گیرد، از آیات سورۀ مبارکۀ قصص است، که هر یک را، در جای خود،مطرح خواهیم کرد.  نخستین آیه ای که از آن استعانت می کنیم، و به وضوح و روشنی، درباره بزرگترین سرمایه‌دار دنیای قدیم –یا بزرگترین ثروتمندی که تاریخ بشر تا امروز از وی نام برده- سخن می گوید، آیه ۷۶ از سورۀ مبارکۀ قصص است.  می فرماید: “اِنَّ قاروُنَ کَانَ مِنْ قوِِْم موُسَی فَبَغِی عَلَیْهِمْ وَ آتَیْنَاهُ مِنَ الْکُنُوِزمَااِنَّ مَفَاتِحَهُ لََتََنُوأُ بِالْعُصْبَهِ اُوُلِی الْقُوَّهِ اِذ ْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ: لَا تَفْرَحْ اِنَّ اللهَ لَا یُحِبُّ الْفَِرحیِنَ”قارون ازقوم موسی بود وبر آنها (افراد قوم خود )ستم روا داشت.  و ما اورا چندان ثروت دادیم که حمل کلیدهای گنجهایش برای گروهی از مردان نیرومند نیز سنگین بود. و افراد قوم قارون به او گفتند مغرور مشو و تکبر مفروش که خداوند مغروران و متکبران را دوست نمیدارد. دراین یک بحث اقتصادی مطرح است و البته،  اقتصاد از دیدگاه اسلام که متعالی ترین و آسمانی ترین و انسانی ترین وجوه اقتصادی است. در پرتو این آیه که شعله یی جاویدان از شعله های چراغ هدایت قرآن کریم است، میتوانیم نور هدایت بگیریم، پیش پای خود را روشن سازیم و در راهی درست و دور ازتاریکی جهالت های  بشری گام برداریم و به جایی برسیم که یکی از کلیدهای بحث اقتصاد اسلامی در آنجاست. بجایی برسیم که آشکارا ببینیم سرمایه وسرمایه داری، دراسلام چگونه مطرح شده است و چه صورتی دارد؟ اساساً، در اسلام، سرمایه داری به چه مفهومی مورد قبول است و به چه معنی مذموم و محکوم شمرده میشود؟ تردیدی نیست که اسلام، برای کارو تلاش بدست آید، محترم می‌شمارد. زیرا اگر قرار بر این شود که انسان صاحب حاصل تلاش و فعالیت خود نباشد، و میان کسی که زحمت می کشد و برای تدارک وسایل آسایش خودبجان می کوشد با کسی که تن بکار نمیدهد و با تنبلی وتن آسایی وقت می گذراند وبه صورت موجودی عاطل وباطل و مفت خور سربار جامعه میشود تفاوتی وجود نداشته باشد، نظام زندگی اجتماع در هم میریزد: ازیکسو، مردان کار و تلاش وقتی ببینند که صاحب نتیجهء زحمات خود نیستند و آنچه با فعالیت شرافتمندانه بدست آورده اند، بنا حق از دستشان گرفته میشود و بین آنها و بیکاره ها و تن پرورها یکسان تقسیم میشود، ازاین بی عدالتی آشکار، که در بعض جوامع بنام (عین عدالت “اجرا میشود) رنجیده و مأ یوس و سرخورده میشوند. درنتیجه دیگردل بکار نمی دهند، دست ازفعالیت و سازندگی می کشند و بدینسان نیروی فعال جامعه، از کالا وتلاش و تولید و باز دهی میمانندو امور جامعه فلج میشود. از سوی دیگر، وقتی بیکاره ها و تن پرورها ببینند که با وجود فراراز کارو سازندگی، وبا وجود بطاعت و عدم قبول مسئولیت، همانقدر از مواهب زندگی برخوردار میشوند که اصحاب کار و زحمت برخوردارند، هرگز خودرا موظف به زحمت و تلاش نمی بینند و نه تنها خودشان تمام عمر را عاطل وباطل میگذرانند، بلکه وضع آنها، عده بسیار دیگری را نیز به تشویق به تنبلی می کند و وامیدارد که دست از کار و تلاش بردارند و در سایه دیوار ها بنشینند و منتظر بمانند که “عدالت گستران مادی نگر!”لقمه را از دست فعالان و زحمت کشان بگیرند و یکسان در دهان هر دو بگذارند.  اگردرمنطق بعض ایدئولوژیها ومکتب های سیاسی و اجتماعی، معنی “برقراری عدالت” این باشد، اسلام چنین عدالتی را عین ظلم و بیعدالتی میداند و محکوم می کند و از آنروی برمی تابد. اماجنبه دیگر قضیه هم مطرح است: در بعض جوامع دیگر نیز، کارگذاران استعمار واستثمار،بنام “آزادی حق مالکیت”به قیمت هر خیانت و جنایتی که باشد، ثروتی نامشروع فراهم می کنند وآنگاه در سایه سرمایه و پول که قدرت و زور را نیزبه دنبال دارد، فقرا و ضعفای زحمتکش را استثمار می کنند ودر سایه رنج و تلاش بی امان آنها هر روز بر ثروت مسموم خود می افزایند حال آن که جزلقمه یی نان بخورو نمیر،حقی برای زحمتکشان و صاحبان اصلی آن ثروت و سرمایه قائل نمی شوند. اسلام، اینگونه “آزادی حق مالکیت”را نیز، نه تنها به رسمیت نمی شناسد که آن را جنایتی شوم نسبت به افراد انسان، که وارثان برحق زمین و مواهب و نعمت های آنند،می شمارد. راه حق و راستی در اقتصاد اسلامی: پس اسلام چه می گوید و بین این دو راه، چه راه دیگری را انتخاب می کند که هم نظام جامعه در هم نریزد، هم بیکاره ها سربار جامعه نباشند؟ هم مردان کارو تلاش دست از فعالیت و سازندگی نکشند،هم تنبلی و تن پروری تشویق و اشاعه نشود؟ هم حق مالکیت مشروع، محترم شمرده شود، هم استثمار از بین برود و در نتیجه کار و زحمت اکثریتی عظیم، یک اقلیت خائن و خونخواردر ثروت های بادآورده ونامشروع غوطه نزنند و خون مستضعفان و خانوادۀ آنها را در شیشه نکنند؟ اینجا نیز، مثل همیشه، اسلام بهترین و متعالی ترین راهها را انتخاب کرده و پیش پای انسان گذاشته که دقایق و جزئیات آن، به روشنی،درآیات روشنگر قرآن روشنائی بخش آمده است. راهی که میتوان ازآن به راه حق و راستی، تعبیر کرد. برای یافتن مدخل این راه، بهتر آنکه نخست ببینیم دراسلام، چگونه سرمایه هایی ناروا (حرام)است.  زیرا که درتمام  مسائل انسان در ارتباط با جامعه اش، شناختن مرز حلال از حرام وروا از ناروا است که راه درست و روشن را پیش پای یک مسلمان میگذارد.  یک فرد انسان، اگر از راه کار شرافتمندانه، فعالیت عقلائی، کسب حلال و هر گونه تلاش و زحمت صحیح و صواب، از مواد جهان ومواهب ونعمتهای زمین برای پیشرفت خود و تعالی بخشیدن به زندگی اش استفاده کند، و بالمآل، با رعایت موازین اسلام زندگی مرفهی برای خود و خانواده اش فراهم کند و مال حلالی بیندوزد، اینگونه سرمایه دار شدن از نظر اسلام نه تنها عیب و ایرادی ندارد، بلکه مقبول و رضایتبخش و درخور تحسین وتشویق نیز هست.

پروردگار توانا، به حکمت مدبرانه اش ما را آفرید و با تدبیر حکیمانه اش به ما عقل و هوش ونیروی فکری واندیشه داد، وآنگاه مواد این عالم و نعمتهای روی زمین را دراختیار ما قرارداد تا از آنها بهره مند شویم. خداوند به ما امکان داد تا ازمواد و مواهب این جهان برای هر چه بهتر ساختن زندگی خود استفاده کنیم ارزش انسانی خویش را بشناسیم و خود را لایق زندگی مرفه و آسوده بدانیم، فقر وگرسنگی را ازمیان ببریم، بیکاری وبیکارگی را ریشه کن کنیم، غبار بینوائی رااز چهرۀ زندگی بزدائیم، برای تمام افراد جامعه، خانه و آشیا نه وسروسامان زندگی فراهم آوریم، و بطور کلی، یک جامعه خوشبخت، ومرفه ومتعادل وهماهنگ ایجاد کنیم هماهنگ نه بدان معنی که مشوق تنبلی و تن پروری باشد، بلکه بدان معنی که ازراه کارو تلاش برای کسب معاش و تحصیل وسایل رفاه و دارایی را، از این دیدگاه بنگریم، همان است که در قالب وچهار چوب موازین اسلامی (حلال)است همان است که قرآن، پیروان اسلام را بدان تشویق و توصیه میکند. همان است که شرع مقدس می خواهد و میگوید که باید دریک جامعه اسلامی تحقق پذیرد.  زیرا اسلام نمی خواهد که پیروانش بیکاره و تن پرور وفقیرو گرسنه و فلاکت زده و در مانده و بینوا باشند بلکه می خواهد مسلمانان، یک جامعه مرفه، خودکفا، مستقل آسوده، بر خوردار ازنعمتهای زندگی، و بالمال قدرتمند و سربلند تشکیل دهند و جامعۀ هماهنگ را، بدین معنی ایجاد کنند. نقش ولایت فقیه درتعالی جامعه: اما مسئله، بهمین جا ختم نمیشود. در یک جامعه اسلامی که همۀ ثروتمندانش، از راه حلال به مال و رفاه رسیده باشند و مالکیت شان نیز با موازین اسلامی محترم و محفوظ شمرده شود، باز هم مواردی وجودخواهد داشت، که فقر وگرسنگی و محرومیت، چهره زشت خود را نشان دهد و چنگ ودندان تیز کند: پیرمرد و پیرزنی که نیروی کار و فعالیت خودرااز دست داده اند،یا کسی که براثر نقض عضوی بصورت فردی از کار افتاده در آمده است، یا فردی که –چه بطور مادرزادی وچه براثر حادثه و سانحه‌ئی غیرقابل اجتناب –علیل وناتوان شده است ویا بیوه زنی که با کودکان خردسال خود، بی سرپرست مانده است، یا کودکی یتیم که حتی خویشاوندی نیز نداردتا نگهداری از او را عهده دار شوندودهها ودهها از افراد دیگر که هر یک به دلایلی قادر بکارو فعالیت و تأ مین معاش نیستند ونمی تواننددر مسابقه شرافتمندانه کسب روزی شرکت جویند، چه وضعی خواهند داشت ؟آیا این عده، چون به دلایلی که ذکر شد قادر نیستند وسایل رفاه و آسایش خود را بدست آورند، باید همچنان در فقرو گرسنگی ورنج بمانند ؟واز طرف دیگر، آیا ثروتمندان جامعه، چون ثروت خود را از راه حلال و منطبق با موازین اسلامی بدست آورده اند و موازین اسلام مالکیت آنها را محترم و محفوظ و مصون می شمارد، میتوانند با فراغ و آسودگی به سرمایه های خود تکیه کنند و به زندگی رنج آمیز گروه محرومان و مستضعفان  بی اعتناء بمانند ؟و آیا درچنان وضعی فقرا ناچار باید همواره در معرض گرسنگی ودر خطر مرگ و هلاک باشند؟. پاسخ به این سئوالها، منفی است. زیرا قوانین اسلام، دراین موارد نیز ساکت نمانده و محرومان را به حال خود رها نکرده است. زیبایی وشکوه معنای جامعه هماهنگ اسلامی دراین گونه موارد است که بیش از پیش جلوه گر میشود. دراین موارد، دیگر همه افراد جامعه مسئولیت دارند آستین همت بالا بزنند و به یاری محرومان جامعه بشتابند. ولی اینکار، به چه صورتی باید انجام بگیردکه هم نظم و انتظامی داشته باشد، هم کسی از قلم نیفتد، هم میان محرومان تبعیضی صورت نگیرد، و هم کسی از انجام مسئولیت خود و کمک به محرمان شانه خالی نکند؟ طبیعی است که در این میان، باید دستگاهی برای سازمان دادن به چگونگی “دریافتی ها “وهماهنگ و یکسان کردن “پرداختی ها”وجود داشته باشد.  این دستگاه، در زمان حکومت عدل علی(ع)، تشکیلات خزانه بیت المال بوده است که مالیات های اسلامی دریافت شده از توانگران و غنائم جنگی و عائدات مربوط به انفال در آن گرد می آمد و در کمال عدل و مساوات در میان محرومان تقسیم میشد.  و یکی از نمونه های بارز اجرای این عدالت آتش بردن به نزدیک دست عقیل بود که اندکی بیش از حق خود مطالبه کرده بود.  ولی امروز،که سازمان و ساختمان تشکیلاتی جوامع دگرگون شده، اساس همان محور اصلی اسلامی، ولی درقالب وچهار چوبی که حکومت جمهوری اسلامی ترتیب آن را معین خواهد کرد، باید به حل این مسأله پرداخت. زیرا شک نیست که حکومت و حاکمیت ولایت فقیه، بهترین و عملی ترین صورتی را که در این زمان امکان آن باشد، برای حل این مسأله  مقرر و دایرخواهد کرد. چون اصل، در حاکمیت ولایت فقیه از جنبه اقتصادی بر همین محور استوار است که جامعۀ متعادل و هماهنگ ایجاد شود و درآن، از فقر گرسنگی و بیماری و بی مسکنی و بیکاری و ناهماهنگی و درماندگی و ناتوانی اثری نباشد. در قوانین اسلامی، هنگامی که حاکمیت ولایت فقیه برقرارمی شود، فقیه عادل، آنقدر قدرت دارد که می تواند برای ایجاد یک جامعۀ متعادل و هماهنگ از افرادی که سرمایه و ثروت بیشتری دارند، به هر مقدار که صلاح بداند با وضع مالیاتهای عادلانه و مطابق با اوضاع و احوال زمان، حتی بصورت مالیات تصاعدی، از مال وسرمایۀ آنها بگیرد و در میان فقرا و محرومان تقسیم کند.  اینکه شما دراین زمان، می بینید در کشورهای اسلامی همچون عربستان سعودی، پاکستان، ترکیه، اردن، مصر، مراکش، سودان ودیگر ممالک اسلامی دو قطب، یکی قطب ثروتمند های متنعم و دیگری قطب مستضعفان محروم و فقیر وجود دارد، این بر خلاف روح اسلام و موازین شرع است. البته درباره کشور عزیز اسلامی خود ایران نیز توجه داریم که هنوز، درکشور ما هم آن موازین اسلامی بطور کامل پیاده نشده است. و این شگفت نیست.  زیرا که جمهوری اسلامی  کشور ما، فقط سه سال وچند ماه از عمر خود را پشت سر گذاشته است. اگر بدیده انصاف و مروت بنگریم، اعتراف خواهیم کرد که این دوره کوتاه سه ساله –تازه، در صورتی که تمامی آن درکمال آرامش و آسودگی وبدون تلاشهای سرکوبگرانه دشمنان خارجی وزحمت آفرینی های ضد انقلاب داخلی وفارق از درگیریهای جنگ تحمیلی هم میگذشت- برای جبران خرابکاریها و ویرانگریهای ۱۴۰۰سالۀ حکومتهای فسق و فجور و ظلم و فساد پادشاهان و حکام و امرای ستمگر و خونخوار ضد اسلام، کافی نبوده است.  چه رسد به آنکه در این مدت، نه ملت شریف و شهید پرور ما فارغ از فتنه ها و توطئه ها بوده است، و نه گردانندگان حکومت اسلامی، فراغت لازم برای جبران خرابکاریهای ۱۴قرنی و استقرارارکان، و موازین داشته اند.

دشمنان اسلام، ازچه می ترسند؟حتی دشمنان قسم خوردۀ انقلاب و حکومت اسلامی ما، در کمال عجز وبیچارگی، چشم انداز روشنی را که درانتظار این کشور اسلامی این ملت جان برکف وشهید پرور است، می بینند و با درماندگی و هراس و نومیدی، به پیروزی کامل  وقریب الوقوع حکومت اسلامی اعتراف میکنند آنها بخوبی میدانندکه: دور نخواهد بود آن روز خجسته یی که اسلام با همهء لطیفه های الهی ودقیقه های ملکوتی اش، ابعادقوانین حیاط بخش خود را در سراسر خطهء حکومت اسلامی بگستراند.  وهمۀ هراس وعجز تلخ وجانگاه آنان از این است که درهمین مدت کوتاه، دانسته اند که اسلام برای مردم وبرای طبقات گوناگون “ناس”چه می خواهد: اسلام می‌خواهد در قلمرو حکومت خود جامعۀ متعادل وهماهنگی ایجاد کند که درآن، از فقرو محرومیت و ذلت ودرماندگی ودریک تعبیر کلی وکامل: از استضعاف کمترین نشانی باقی نماند.  دانسته اند که با پیاده شدن احکام و قوانین اقتصاداسلامی، یکبار دیگر وبرای همیشه فقر مالی و فرهنگی محرومیت رفاهی و معنوی، پایمال شدن عدالت اجتماعی، گرسنگی و بیکاری از بین خواهد رفت. همۀ افرادجامعه با سواد و تحصیلکرده و بالاتر ازآن صاحب فرهنگ و درک بینش عمیق و آگاهی تزلزل ناپذیر خواهند بود.  هیچکس از بیماری و عدم دسترسی به پزشک و دارو، صدمه نخواهد دید و جان عزیز کف نخواهد داد. هیچکس در زاغه ها و حلبی آبادها زندگی نخواهد کرد، و هرکس خانه یی متناسب با تعداد عائله اش و فراخورشان وفطرت انسانی اش خواهد داشت. و در یک کلام: هر کس که تحت لوای حکومت اسلامی زندگی می کند، حتی اگر مسلمان نباشد و از دین وآئین الهی و آسمانی دیگری پیروی کند، در سایه این حکومت رفاه جسمی و مادی و اجتماعی، بدست خواهد آورد ودر پرتو خورشید تعالی روحی و معنوی و فرهنگی بسر خواهد برد این است جنبه مثبت مال وثروت در چهار چوب مورد قبول موازین اسلامی و شاخه های سایه گستری که از آن سر بر میزند و بالندگی می گیرد اما سرمایه داری مذموم که مورد انتقاد و ناهنجار است وبا فطرت انسانی ناسازگاراست در مقاله های بعد با توفیق خداوند متعال موردبحث قرارگرفت.

ادامه دارد

 

19دسامبر/16

ثابت و استوار از آغاز تا کنون

امام خمینی

هدف و وظیفه

من مصمم هستم از پای ننشینم تا دستگاه فاسد را به جای خود بنشانم و یا در پیشگاه مقدس حق تعالی با عذر وفود کنم.                                             (ذیحجه ۱۳۸۲ هـ)

من به خواست خدا احکام را در هر موقع مناسبی بیان خواهم کرد و تا قلم در دست دارم مخالف مصالح کشور را بر ملا می کنم.                                              (فروردین ۴۲)

ما سکوت را در مقابل خطرهائی که برای اسلام و استقلال کشور پیش بینی می شود جرم می دانیم، گناه بزرگ می دانیم، استقبال از مرگ سیاه می دانیم. پیشوای بزرگ ما حضرت امیرالمؤمنین (ع) سکوت را در مقابل ستمکاری ها جایز نمی دانست ما نیز جایز نمی دانیم.                                                                               (۱۵ خرداد ۴۳)

ما موظفیم از هم اکنون برای شالوده ریزی یک دولت حقه اسلامی کوشش کنیم، تولید مثل کنیم، تبلیغ کنیم تا آنجا که موج پیدا کند و موجها پدید آید و کم کم امتی آگاه و وظیفه شناس به وجود آید، تا اینکه یک نفر ” آدم ” پیدا شود، قیام کند، و حکومت اسلامی تشکیل شود.                                      (حکومت اسلامی – درس پنجم- نجف)

بر همه اقشار ملت تکلیف الهی و وجدانی که با اتحاد کلمه بدون هراس از قدرتها و ابرقدرتها هدف اسلامی خود را تعقیب…

و با قاطعیت و جدیت به سوی هدف پیش روند که وعده خداوند به مستضعفین نزدیک است و کشتن و کشته شدن در راه خدا سرافرازی است.              (۱۶ آبان ۵۷ پاریس)

الان همه ما باید از اسلام پاسداری کنیم.                                               (۱۱/۴/۵۸)

باید حالا هم همان نهضت را با همان رمز با همان کلید پیروزی که همه با هم بودید و همه هم اسلام را می خواستید، باید این را حفظش کنید. اگر این حفظ شد شما را تا آخر نقطه پیروزی می رساند.                                                                             (۱۲/۴/۵۸)

ما می خواهیم این چیزی که در ایران واقع شد و این بیداری که در ایران واقع شد و خودشان را از ابرقدرتها فاصله گرفتند و دست آنها را از مخازن خودشان کوتاه کردند این در همه ملتها و در همه دولت ها پیدا بشود. آرزوی ما این است.                     ( ۲۸/۷/۵۹)

راه ما آن روز تمام می شود که همه احکام اسلام جاری شود.                        (۱۹/۹/۶۰)

وظیفه دینی و ملی ما و شما است که تبلیغات بوقهای آمریکائی و صهیونیستی را خنثی کنیم.                                                                                                    (۱۳/۸/۶۰)

 

19دسامبر/16

ریاست جمهوری

ب- انتخاب ریاست جمهوری:

“پس از مقام رهبری رئیس  جمهور عالیترین مقام رسمی کشور است و مسئولیت اجرای قانون اساسی و تنظیم روابط قوای سه گانه و ریاست قوه مجریه را جز در اموری که مستقیماً بر رهبری مربوط می شود بر عهده دارد رئیس جمهور برای مدت چهار سال با رأی مستقیم مردم انتخاب می شود”.  اصل یکصد و سیزده و یکصدو چهارده قانون اساسی:  چنان که ملاحظه می کنید قانون اساسی وظیفه سنگین انتخاب رئیس جمهور را بر عهده ملت گذارده و توده ملت است که با انتخاب رئیس قسمتی از سرنوشت کشور را تعیین می کند.  مسئولیت اجرای قانون اساسی بر عهده رئیس جمهور است و همانطور یکه اشاره کردیم قوانین هر اندازه عادلانه و دقیق تنظیم شود، اگر صحیح اجرا نگردد نتیجۀ مطلوب نمی دهد و مسئله مهم در اجتماع اجراء صحیح و دقیق قوانین است. یک رئیس جمهور لایق و پایبند باجراء قانون، حافظ حقوق ملت و ضامن سعادت کشور است و بر عکس یک رئیس جمهور نالایق و خود سر، کشور را به هرج و مرج و نابودی میکشاند.

شرایط ریاست جمهوری در قانون اساسی:

رئیس جمهور باید از میان رجال مذهبی و سیاسی که واجد شرائط زیر باشند انتخاب گردد:

ایرانی الاصل،  تابع ایران،  مدیر و مدبر دارای حسن سابقه و امانت و تقوی، مؤمن و معتقد به مبانی جمهوری اسلامی ایران و مذهب رسمی کشور”(اصل یکصدو پانزدهم)

همانطوریکه در گذشته اشاره کردیم شرائطی که در قانون اساسی برای رئیس جمهور ذکر شده حداقل شرائط است.  و باید دانست که در اسلام امر زعامت بسیار مهم است و کسی که عهده دار امر زعامت مسلمین میشود باید در حد اعلای شرائط باشد.  در اسلام برای زمامداران و مسئولان حکومت شرائط بسیاری هست که نمونه ای از آنها را ذکر می کنیم:

از پیامبر (ص) نقل شده است:  امامت و پیشوائی( ریاست بر مردم) جز برای مردی که در او سه خصلت باشد شایسته نیست:  اول ورع و پارسایی است که او را از نافرمانی خدا باز دارد. دوم حلم و بردباری است که بتواند خشم خود را مهار کند سوم حسن سلوک خوشرفتاری با مردم  است بطوری که برای ملت مانند پدر مهربان باشد.  “عَنْ اَبِی جَعْفَر(ع)قَالَ: قَالَ رَسُو لُ اللهِ(ص)لَا تَصْلَحُ الْاِمَامَهُاِلَّالِرَجُلٍ فِیهِ ثَلَاثُ خِصَال:  وَرَعٌ یَحْجُزُهُ عَنْ مَعَاصِی اللهِ وَحِلْمٌ یَمْلِکُ بِهِ غَضَبَهُ  وَحُسْنُ الْوِلَایَهِ عَلَی مَنْ یَلِی حَتَّی یَکُونَ لَهُمْ کَا لْوَالِدِ الرَّحِیمِ” (اصول کافی ج ۱ ص۴۰۷)

و از امام علی (ع) نقل شده است که آن حضرت فرمودند:  کسی که زمامدار و سرپرست مسلمین است و مسئولیت جان و مال ناموس مسلمانان بر عهده اوست و ضامن اجرای حدود و احکام الهی می باشد سزاوار نیست انسانی بخیل و (مال دوست) باشد که در جمع اموال مسلمانان حریص باشد و نه جاهل ( و بی خبر از قانون خدا )باشد که مردم را از مسیر اسلام واقعی منحرف سازد و آنها را گمراه کند و نه فردی ستمگر باشد که مردم را با ستمکاری خود مأیوس و ناامید نماید و نه اهل حیف و میل اموال  باشد که یک عده را بدور خود جمع کند و دیگران را از خود دور سازد و نه رشوه خوارباشد که حقوق افراد را تضییع کند و نه سنت های خدا را تعطیل نماید که امت  اسلامی را به هلاکت معنوی دچار سازد.

“وَقَدْ عَلِمْتُمْ اَنَّهُ لَا یَنْبَغِی اَنْ یَکُونَ الْوَالِی عَلَی اْلفُرُوجِ وَالدِّمَاءِوَالْمَغَانِمِ وَالْاحْکَامِ وَاِمَامَهِ الْمُسْلِمِینَ الْبَخِیلَ فَتَکُونَ فِی اَمْوَالِهِمْ نَهْمَتُهُ وَلَا الْجَاهِلَ فَیُضِلَّهُمْ بِجَهْلِهِ وَلَا الْجَا فِی فَیَقْطَعَهُمْ بِجَفَائِهِ وَلَاالْحَائِفَ لِلدُّولِ فَیَتَّخِذَ قَوْمًادُونَ قَوْمٍ وَلَا الْمُرْتَشِی فِی الْحُکْمِ فَیُذْهِبَ بِالْحُقُوقِ وَیَقِفَ بِهَا دُونَ الْمَقَاطِعِ وَلَا الْمُعَطِّلَ لِلسُّنَّهِ فَیَهْلِکَ الْاُمَّهِ”

(نهج البلاغه صبحی صالح ص ۱۶۹)

بر حسب آنچه از سخنان رسول اکرم (ص) و امام علی(ع)  دست می آید زمامدار مسلمانان باید دارای این خصوصیات باشد:

  • پارسائی و پرهیز از گناه و دوری از نافرمانی خدا همراه با حلم و بردباری به طوری که بدون اعمال غضب و خشم بیجا با مهربانی با مردم روبرو شود.
  • آگاهی کامل از قوانین اسلام و احکام الهی:  اگر زمامدار به احکام خدا آشنا  نباشد و از دستوراتی که پیغمبر اسلام آورده است به خوبی اطلاع نداشته باشد و اسلام را از سرچشمه زلال گفتار ائمه معصومین(ع)  نگرفته باشد، گرفتار اعمال انحرافی و التقاطی میشود و بجای اینکه ملت را به اسلام دعوت کند به نام اسلام آنها را به انحراف می کشاند و چه بسا باعث کفر و ارتداد عده زیادی از مسلمانان می گردد و آنها را به هلاکت می رساند.
  • سخاوت نفسانی و بی اعتنائی به ثروت دنیا. رئیس حکومت معمولاً با قدرت است و در شرائطی قرار می گیرد که جمع مال و ثروت اندوزی برای او میسور است.  ممکن است قسمتی از اموال بیت المال را به خود اختصاص دهد و در خارج و داخل کشور ذخیره کند وملت در آتش فقر و گرسنگی بسوزد و ممکن است با وعده های اجانب و هدایای پرقیمت آنان راه نفوذ آنها را در کشور باز کند و دانسته و یا ندانسته کشور را به استعمار و استثمار بکشاند.
  • اهل ظلم و ستم نباشد: زمامدار اسلامی باید در حد اعلای  عدالت و حلم و بردباری باشد و بر احدی ستم روا ندارد، با زور و قلدری بر مردم حکومت نکند تنها هدف او اجرای عدالت و رعایت ضوابط و قوانین باشد اگر ملت اسلامی از رؤسای خود ستم دیدند و زور خفقان بر آنها حاکم شد از عدالت مأیوس می شوند و کمترین زیان این است که حمایت و پشتیبانی خود را از آنها بر میدارند و هر دولت که از پشتیبانی ملت خود برخوردار نباشد بآسانی ساقط میشود و کشور دچار هرج و مرج می گردد.
  • بیت المال در نظر او اهمیت داشته باشد: اگر زمامدار به تقسیم بیت المال ومصرف بودجۀ کشور اهمیت ندهد و از حیف و میل آن باک نداشته باشد، بتدریج فرصت طلبان وثروت خواهان بدور او جمع میشوند و ثروت مسلمانان را بین خود تسیم مینمایند و خود دارای ثروت و مکنت می گردند و تودۀ مردم محروم می مانند واختلاف عمیق طبقاتی بوجود می آیدوقهرًا انفجار بزرگی را بدنبال خواهد داشت.
  • زمامدار نباید رشوه خوار باشد: همیشه دشمن در کمین است که از نقاط ضعف دولتمردان استفاده کند، اگر زمامدار اهل رشوه باشد اجانب واجنبی خواهان با دادن رشوه اورا بطرف خود متمایل می سازند وبا انعقاد قرار داد های استعماری ذخائرکشوررابغارت میبرند و همیشه سرمایه داران زالو صفت با دادن رشوه خود را از پرداخت مالیاتهای کلان معاف می دارند وتجارتهای پر سود را درانحصار می‌گیرنند و حقوق مستضعفان را پایمال می کنند.
  • زمامدار باید دراجرای سنتهای مذهبی ودینی کوشا باشد: از وظائف بسیار مهم زمامدار در اسلام اینست که مردم را به خدا ومعنویت دعوت کند وآنها را با انجام واجبات و مستحبات شریعت تشویق نماید و سنت های اسلامی را تشویق نماید و سنت های اسلامی را رواج دهد. تجربه نشان داده است که مهمترین عامل انسجام وتحرک امت اسلامی توجه آنها به عبادات ومعنویات است، تنها مسائل مادی وعوامل اقتصادی نمی تواند عامل حرکت و رشد جامعه اسلامی باشد.

 

رابطۀ زمامداری با عبادت دراسلام:

از منابع ومدارک مذهبی استفاده می شود که از نظر اسلام هر اندازه مسئولیتها سنگینتر باشد، مسئول باید رابطه اش باخدا محکمتروعباداتش افزونتروبمظاهر زندگی دنیا بی اعتنا تر باشد.  خداوند در سوره مزمل از قرآن مجید خطاب به پیغمبراسلام می فرماید: سحر خیز باش ودردل شب نماز و قرآن بخوان نصف شب را یا کمی بیشتر اندکی کمتر بیداربمان (و با خدای خود راز ونیاز داشته باش)که ما مسئولیت سنگینی بر عهدۀ تو خواهیم گذاشت

“یَااَ یُّهَاالْمُزَمِّلُ قُمِ الَّلیْلَ اِلَّا قَلِیلَا نِصْفَهُ اَوِانْقُصْ مِنْهُ قَلِیلًا اَوْزِدْ عَلَیْهِ وَرَتِّلِ الْقُرَآنَ تَرْتِیلَا اِنَّا سَنُلْقِیَ عَلَیْکَ قَوْلًا ثَقِیلًا” (المزمل سورهء۷۴آیه۲تا۶)

خداوند قبل ازآنکه مسئولیت سنگین رسالت و ادارۀ امور امت را بر دوش پیامبر بنهد، اورا به شب زنده داری وعبادت می خواند وگوشزد می کند که: چون مسئولیت سنگینی برعهده داری، رابطه ات را با آفریدگار محکمتر کن وخضوع بیشتری داشته باش.  امام علی(ع) هنگامی که مالک اشتررابعنوان زمامداربرای ادارۀ امور مصر می فرستد در اول عهد نامه سفارش می کند که عبادت وطاعت خود را بر هر چیز مقدم بدارد وفرمان خدا را در واجبات ومستحبات اطاعت کند.

“اَمَرَهُ بِتَقْوَی اللهِ وَاِیثَارِطَاعَتِهِ وَاِتِّبَاعِ مَا اَمَرَ بِهِ فِی کِتَابِهِ مِنْ فَرَائِضِهِ وَسُنَنِهِ”

ودرضمن همان عهد نامه می فرماید: بخشی از نیرو و توان وتن خودرادرخدمت خدا بگمار(یعنی قسمتی از اوقات شبانه روزی خودرا برای عبادت خدا صرف کن )و بکوش اعمالت بی عیب وبی نقص باشد (ولو بدنت رنج بسیار ببیند)بهترین اوقات خودرا (برای عبادت وراز ونیاز)بین خود وخدا بگذار، هرچند در حکومت اسلامی اگر با نیت خالص درراه سلامت امت اسلام قدم برداری همۀ کارت برای خداست وهمۀ اوقاتت درراه او صرف می شود.

“فَاَ عْطِ اللهَ مِنْ بَدَنِکَ فِی لَیْلِکَ وَنَهَاِرکَ وَوَفَّ مَا تَقْوَّیْتَ بِهِ الَی اللهِ مِنْ ذَالِکَ کَامِلًا غَیْرَ مَثْلُومٍ وَلَا مَنْقوُصٍ بَالِغًا مِنْ بَدَنِکَ مَا بَلَغَ. .. وَاجْعَلْ لِنَفْسِکَ فِیمَا بَیْنَکَ وَبَیْنَ اللهِ اَفْضَلَ تِلْکَ الْمُوَاقِیتِ وَاَجْزِلْ تِلْکَ الْأِقْسَامِ وَاِنْ کَانَتْ کُلُّهَا لِلَّهِ اِذَاصَلُحَتْ فِیهَا النِّیَّهُ وَسَلُمَتْ مِنْهَا الرَّعِیَّهُ ادامه دارد.

 

 

19دسامبر/16

انقلاب و رهبر از دیدگاه دیگران

انقلاب اسلامی ایران تأثیر بسیاری در ایجاد حرکت های آزادی بخش در آمریکای لاتین گذاشت.  وما این انقلاب را یک انقلاب واقعی و بزرگترین حادثه تاریخ معاصر میدانیم.  (ماریواوگوی نا واکا رانزا، عضو شورای رهبری جبهۀ آزادی بخش السالوا دور فوریه ۱۹۸۲)

*      *      *

انقلاب اسلامی ایران یک رژیم ارتجاعی و دست نشانده امپریالیسم وصهیونیسم را سرنگون ساخته و به جای آن یک رژیم پیشرو که پیشتاز وپیشاهنگ مسلمانان جهان است، بوجود آورده است. .. امام خمینی نه تنها مسیر تاریخ ملت خود را تغییر داده است بلکه مستقیما بر تاریخ نیمه دوم قرن بیستم تأثیر نهاده است (سفیر جمهوری دموکراتیک عربی صحرا درایران ۱۶/۱/۶۱،اطلاعات

*       *      *

پیروزی انقلاب اسلامی ایران پیروزی بزرگی برای امت عربی وملت ایران وتمامی خاور میانه بلکه تمامی نیروهای است که علیه امپریالیسم و صهیونیسم و ارتجاع و تبعیض نژادی درستیز هستند. موضوع ما پیوسته در خط ایدئولوژیک انقلاب ایران بوده است که تمامی مستضعفین را دعوت به اتحاد برای مبارزۀ مشترک علیه امپریالیسم جهانی و صهیونیسم و ارتجاع و تیرگیهای عصرحاضر مینماید.  (نایف حواتمه دبیر کل جبهۀ خلق برای آزادی فلسطین.  )سروش ۱۳۶۰

*       *      *

انقالب اسلامی ایران در قلوب مسلمانان پاکستان جای دارد و امام خمینی و انقلاب یک موضوع  مهم در محافل مسلمانان پاکستان است که همواره درباره آن بحث و گفتگو  میشود.   پادشاهی سعودی که وابستگی اش به آمریکا بر همگان روشن است با اینگونه اعمال نوکری خود را نمایان  ترمی کند، و کشورهای مرتجع منطقه نیز می خواهند با ایجاد اتحاد نامقدس خود انقلاب ا اسلامی ایران را محدود کنند. و جلو تأثیرات آن را بگیرند،  ولی اینان باید بدانند که مستضعفین و ملتها با انقلاب ایران هستند. (رئیس حوزه علمیه المنتظر پاکستان) “مردم بنگلادش نسبت به انقلاب اسلامی واقعی در ایران خوشبین هستند و تمام  محرومین امیدوارند که  انقلاب اسلامی در تمام جهان بر قرار شوند “(مولانا عبدالرحیم رئیس مجمع دمکراتیک اسلامی و نماینده مجلس بنگلادش) ۱۹/۱۱/۶۰

*      *      *

این انقلاب پس از ۱۴۰۰سال روحی تازه به مسلمین داده است وبا ارائه محتوی واقعی به مردم در قلوب آنها جایگزین شده است. …  خواهران وبرادران مسلمان ایرانی ما بدانند که تمامی مسلمانان و مستضعفان جهان بخصوص ۹۰ ملیون مسلمان بنگلادشی با آنها بوده و از آنها حمایت خواهند کرد و هیچ قدرتی در جهان نمی تواند انقلاب اسلامی ایران را از بین ببرد.   (دکتر مستفیض الرحمن رئیس بخش عربی دانشگاه کانادا )۱۹/۱۱/۶۰

*      *      *

مسلمانان لبنان و جهان وحدت اسلامی و رهبری امام خمینی راتنها امید خود را برای رهائی از سلطهء استعمار گران می دانند.   مستضعفان جهان چشم امید به انقالب اسالمی دوخته اند ۰احمد زکی تفاحه از دانشمندان ونویسندگان بزرگ لبنان)

 

 

19دسامبر/16

این است راه قدس…

بسم الله الرحمن الرحیم

رسالت انقلاب اسلامی – به مقتضای قوانین استوار و جهان شمول آسمانی اسلام -، آزادسازی همه انسانها است آزادی انسانها در هر جا و در هر زمان، از تمام زنجیرهای بردگی در پرتو بندگی ” الله ” خالق هستی.

اسلام و انقلاب نشات گرفته از آن، در راه نجات انسانها همه مرزهای ساختگی و پوچ را در هم نوردیده و تنها مرز بین حق و باطل  را به رسمیت می شناسد و بر سر همین مرز است که با تمام توان، ارتش و سپاه خود ار بسیج کرده تا بر باطل فرو کوبد و آن را نابود کند.

انقلاب اسلامی، فرقی بین انواع باطل قائل نبوده و برای اولین بار در تاریخ انقلابهای جهان به دور از هر دو اردوگاه شرق و غرب در مقابل هر دو قدرت حاکم بر جهان مقاوم و استوار ایستاده و در راه انهدام و نابودی باطل و کفر و ستم در همه چهره هایش – از امپریالیسم تا کمونیسم و از صهیونیسم تا همه عواملش و جایگزین کردن حکومت “الله” برهمه صحنه گیتی پیرومندانه و پرخروش به پیش می‌تازد و به همین جهت است که تمام حق جویان جهان از جنوب لبنان، فلسطین اشغالی، مصر و… تا اعماق آفریقا و اقصی نقاط آمریکای لاتین به این انقلاب چشم امید دوخته اند وباطل در تمام شکلها و شیوه هایش از خرد و کلان و در همه جای جهان برای نابودی آن به صورت جبهۀ متحد درآمده است.

جنگی که به نام عراق به سردمداری صدام بر جمهوری اسلامی، تحمیل شده نموداری از این اتحاد جبهه جهانی باطل و کفر به رهبری آمریکا علیه اسلام بوده که با ناکامی درآن خود را در سراشیبی نابودی دیدند و برای نجات خود به ترفندهای دیگری مانند صلح تحمیلی وکودتا و… دست یازیدند که باز هم تیرشان به سنگ خورد  جنگ به اوج خود رسید. خرمشهر آزاد شد… و پرده تبلیغات دروغین دریده شده وناگهان افکار عمومی جهان و منطقه، تحت تاثیر پیروزیهای شگفت انگیز اسلام منقلب گردید و در اینجا بود که دیگر بار مصالح جهانخواران به ویژه آمریکا با صهیونیسم جنایتکار به سختی گره خورده و با چند هدف عمده از جمله:

۱-نابودی و انهدام قدرت فلسطینی ها

۲- انتقام از مسلمانان و شیعیان لبنان به عنوان جزئی از انقلاب اسلامی

۳- برداشتن گامی دیگر در جهت تشکیل اسرائیل بزرگ !!

۴- منصرف کردن افکار عمومی از شکست مفتضحانه بعث صهیونیست در خرمشهر

۵-  کشاندن افکار عمومی امت مسلمان ایران و همچنین رزمندگان اسلام به لبنان

۶- و سرانجام به منظور رهائی صدام و همه مزدورانی که همراه با صدام به دنبال شکست در جنگ با ایران در سرازیری سقوط قرار گرفته اند و… اسرائیل متجاوز حمله وسیع خود را به خاک لبنان آغاز کرد، حمله ای که اوج درنده خوئی صهیونیسم و یگانگی مطلق آمریکا و دیگر امپریالیستهای خونخوار را با اسرائیل نشان داد و از چهره نفاق پرده برداشت و رژیمهای مزدور کشورهای عربی که رفیق دزد و شریک قافله بودند را به خوبی رسوا ساخت. سکوتها، بی تفاوتیها رفت و آمدها تماسها و تلاشها برای پذیرفتن وضع موجود یعنی پذیرفتن آتش بس صهیونیستها و قبول آن از سوی برخی جناحها و صدها رویداد دیگر در این رابطه همه چهره ها و صفها را برای ملتهای رنجیده و محروم آشکار کرد و بیش از پیش همه چشمهای نگران به انقلاب اسلامی دوخته شد.

امروز دیگر همه ملتهای محروم با تجربه انواع تلخی ها و ناکامی‌ها به این نتیجه رسیده‌اند که برای رهائی از چنگال ستمگران متجاوز چاره‌ای جز جنگیدن نیست و برای این جنگ سرنوشت ساز هرگونه وابستگی به شرق یا غرب و حکومت های دست نشانده و شعارهای قومی و ناسیونالیستی و سوسیالیستی و… چیزی جز شکست و ذلت بیشتر به بار نیاورده است.

امروز ملتهای مسلمان و عرب فهمیده اند بهترین شیوه ای که قادر است به راحتی رژیم های مزدور و اسرائیل و ابر قدرت ها را نابود کند همان شیوه ای است که انقلاب اسلامی برای سقوط شاه و جنگ با ارتش متجاوز بعث صهیونیستی به کار گرفت ش%

19دسامبر/16

این وصیت نامه هاانسان را میلرزاند و بیدار میکند: امام خمینی

وصیت نامه ستوان یکم سید عیسی کیانژاد

بسم الله الرحمن الرحیم

بنام خداوند قادر قهار جبار وعادل و بخشنده مهربان،وبنام نامی حضرت محمد(ص)خاتم پیغمبران وبنام مهدی موعود امام زمان(عج)وبنام بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران امام خمینی،وصیت نامهخودرا شروع می کنم.  پدر ومادر عزیزم من مدتها بود که آرزوی رفتن به جبهه را داشتم تا اینکه امروز نصیب من شده است ومن درخودم کمی احساس آرامش می کنم واز عذاب وجدانم کمی آسوده گشته ام زیرا هروقت کشته یا زخمی را میدیدم بخودم می گفتم چرا من نباشم آیا مگر خون من از خون آنها رنگین تراست، نه نیست بلکه آنها ایمان کامل دارند ومن در خودم احساس ضعف می کردم تااینکه امروز توانستم بحول وقوه خدا این ضعف رااز بین ببرم و آماده جنگ درراه اسلام وجمهوری نو پای اسلام بشوم تا اینکه خون ناقابل خودرا فدای اسلام وامام خمینی وایران عزیز بنمایم شاید این خون من قبول درگاه حق قرارگیرد پدر ومادر عزیزم تا دیروز با داشتن فرزندی چون من که هیچ ارزشی برای شما وایران نداشت و امروز شاید بتواند برای شما و ایران ارزشی داشته باشد.  من میروم درجبهه ها بر علیه صدام ومنافقین ووطن فروشان داخلی بجنگم یا اینکه آنان را از بین ببرم یا خود فدا شوم و قطرات خونم را برسرزمین قهرمان پرور ایران در جبهه های جنگ بریزم شاید زآن لاله روید. پدر ومادر دلبندم آنقدر هیجان زده و خوشحالم که نمی توانم درست بنویسم زیرا چون مرغی میمانم که میخواهد خود را به آشیانه برساند هر چه زودتر به مقصد برسد من هم دیوانه وار عاشق رفتن به جبهه هستم و زمان برای من خیلی طولانی شد ونمی دانم چرا زود گذر نیست.  پدر ومادر عزیزم من در دوران زندگیم نتوانستم جبران زحمات شما را بنمایم ومن میدانم که شما حق بزرگی برگردن من داریدو بخواست خدا شهادت نصیب من گردد پدر ومادر عزیزم خواهش می کنم بعد از من گریه و زاری نکنید زیرا طبق آیه شریفه در قرآن (شهیدزنده است)و نمی میرد پس بنا براین برای یک انسان زنده گره کردن درست نیست وهمچنین می خواهم لباس سیاه ببر نکنید هیچ کدامتان از افراد خانواده و مخصوصا بر تن دخترم زیرا که من ازجدم خجالت می کشم، برای اینکه درصحرای کربلا یتیمان امام حسین(ع) معجر ازآنان برداشته اند و نگذاشتند ازآنان عزاداری بکنند وشما که آزادید و هر وقت که خواستید مجلس عزا بگیرید به یاد شهیدان گلگون کفن بخون خفته ایران و شهیدان صحرای کربلا باشید در آخر از همه فامیلان می خواهم اگر اساءه‌ ادبی نسبت به آنان کردم مرا مورد عفو وبخشش خود قراربدهند و از همه تان خواستارم که رهرو خمینی بزرگ باشیدو هر وقت که نماز می خوانید دعا برای خمینی عزیزما بکنید و همواره در هر کجا هستید انقلاب را یاری بنمائید تا انقلاب عزیز ما به پیروزی کامل بحول وقوه خدا برسد انشاءالله.

بسم رب الشهداء

شهید منصور تقوی از یک خانواده متوسط متولد شد وتحصیلات خود در ساری تا دیپلم با تمام رسانید.  بعد ازاخذ دیپلم مدت کوتاهی در حوزه علمیه ساری بتحصیل علوم فقه پرداخت، شهید شناخت ایدئولوژی اسلام راازسال۴۹زیر نظر یکی از روحانیون شهر شروع کرد واستعداد وی در تحصیل علوم اسلامی همگان را به تحسین واداشت.  در زمان طاغوت هیچگونه شغل دولتی نداشته و بکار ساده ای مشغول بود و در جهت بثمر رسیدن انقلاب اسلامی از هیچ کوششی کوتاهی نمیکرد چنانچه درتاریخ ۲۹آبادان۵۷(در آن زمان که رژیم سفاک پهلوی بسوی مردم آتش گشوده بود)در تظاهرات وی را دستگیر و مورد ضرب وجرح قرار دادند چنانکه در اثر ضربات شدید با تون مدتها بیهوش بود وتوسط مأموران به قرارگاه برده شد و شب هنگام اورا با سر وصورت خونین از قرارگاه بیرون انداختند وی در تمام مراحل به ثمر رسیدن انقلاب با ایمانی کامل به مکتب اسلام واعتقادی راسخ به رهبری امام خمینی کوشا بود.  او پس از پیروزی انقلاب، فرهنگ رابهترین سنگربرای مبارزه با شیطان بزرگ آمریکا دانست وخواسته اش این بود فرهنگ طاغوتی سابق رادر مدارس به فرهنگ اسلامی تبدیل کند. چیزی نگذشت که جنگ تحمیلی شروع شد وایشان عازم جبهه جنگ شد و مدت ۷ماه با مزدوران عراقی در جبهه جنوب جنگید.  در اواخر آبان ۶۰ازوزارت آموزش پرورش مأمور در وزارت دفاع قسمت مدیریت ساسی ایدئولوژی ارتش گردید. عصرها در مدرسه شهید بهشتی افتخار انجام وظیفه می نمود با سپاه محل مرتبا در تماس بود شبهای جمعه دریکی ازمحله های تهران پاسداری می داد ضمنا نمایندگی مجله پاسدار اسلام در بخشی از تهران بر عهده او بود، سرانجام درسوم فروردین ۶۱دردرگیری بین منافقین وپاسداران دادستانی اتفاق افتاده بود با کلت خود دراین درگیری به حمایت از پاسداران بطرف منافقین تیر اندازی می کند اولین تیر از جانب منافقین به پاهای او اصابت می کند خوار بار فروشی اورا به مغازه میبرد ولی اوکشان کشان با سنگر گرفتن پشت ماشینها مجددا به طرف منافقین تیر اندازی می کندو پس از استفاده از هفت فشنگ خود متأسفانه با رگبار منافقین به درجه رفیع شهادت نائل میگردد. روحش شاد، راهش پررهرو….. سخنم با آن عده برادرانی هست که جنگ را فراموش کرده اند همانطور که امام عزیزمان فرمودندهمیشه در ذهنمان باشد که در جنگ هستیم دنیا با ما سر جنگ دارد وما سر اسلام دعوا داریم، آری خواهر،برادر ما هم هدفی جز تحقق آرمانهای اسلامی در کشورمان نداریم در پایان سلام ودرود خود رابه هموطنان اسلامی خود می رسانم واز آنها تقاضا دارم به حرفهای امام جامعه عمل بپوشند…. محمد علی سلیمانی (شهیدفتح المبین)

 

19دسامبر/16

پاسدار بزرگ اسلام (۷)

محقق حلّی

*حوزه های علمیۀ اسلامی و بخصوص شیعی بعنوان بزرگترین پایگاه اسلامی درطول تاریخ اسلام، مهمترین مهد پرورش “پاسداراسلام “بوده، وخواهد بود. اگر امام خمینی می فرمایند که”اگر روحانیون نبودند ما الان از اسلام اطلاعی نداشتیم “از عمق یک واقعیت خبرمی دهند وبهترین دلیل بر وجود چنین امری، ارائه تاریخ زندگی وشرح حال علمای بزرگ حوزه ها می باشدکه ضمناً تحلیلی نیز از تحول و تطور علمی وچگونگی حفظ وگسترش علوم اسلامی رادربردارد.  این “احوال”نگاری گذشته از نشان دادن یک کمیت بی نظیر درکاوش علمی زوایای یک مکتب خاص بنام اسلام جنبۀ سازندگی روحی نیرومندی هم دارد که ناشی از تجسم مکتب درفرد مورد نظرمی باشد. امیدواریم که مورد توجه خوانندگان قراربگیرد: افرادی که دررشته های مختلف علوم به برررسی وپژوهش عمیق پرداخته ودر این راه رنج بسیار کشیده و در نتیجه نوآوریها و ابتکاراتی داشته‌اند، آنانرا “محقق” می نامند.

نخستین باری که اصطلاح “محقق”در علوم اسلامی متداول شد واولین شخصیتی که لقب “محقق”گرفت استادبزرگ، فقیه عظیم الشأن ابوالقاسم جعفربن حسن معروف به “محقّق حلّی”(رض) بود. او محقق علی الإطلاق است یعنی هرگاه –بطورمطلق-محقق گفته می شود مراد ومقصود، آن بزرگواراست. شخصیت علمی: محقق حلی کسی است که شهرت علمی اواز لقبش نمایان است.  او بحق شایستگی این لقب را دارد، زیرا در روران خود گذشته از اینکه بزرگترین فقیه ودانشمند شمرده می شد،کتابی درفقه نوشت بنام “شَرَاِئعُ الْاِسْلامِ فِی مَعْرِفَهِ الْحَلالِ وَالْحَرَامِ” که معروف است به کتاب “شَرَایِعْ”است واین اولین باری بود که فقه به این صورت منظم ومرتب در می آمد وشاید نام ایشان بر کتاب نبود، کسی تصور نمی کرد چنین کتابی در اوائل قرن ششم هجری نوشته شده باشد. علامۀ حلی خواهر زاده محقق حلّی است، هنگامی که از او سئوال می کنند: نظر شما درباره محقق چیست ؟در جواب می نویسد: “اِنَّهُ کَانَ اَفْضَلَ اَهْلِ عَصْرِهِ فِی الْفِقْه”او برترین و شایسته ترین شخصیت زمان خود در فقه است. شاید بنظربرسد که این سخنان علامه حلی جامع ترین وصف وتعریف باشد، ولی می بینیم یکی از فقهاء شیعه(شیخ حسن فرزند شهید ثانی، صاحب معالم)ازاین سخن علامه انتقاد کرده ومی گوید: اگر قید “اَهْلِ زَمانِه”رابرداشته بود بهتر و صحیح تر بود زیرا من درزمان خودمان نیز همانند او فقیهی نمی شناسم.  یعنی او بالاترین فقیهی است که (تا زمان صاحب معالم عالم فقاهت به خود دیده است.  ابن داود حلی در کتاب رجال خود چنین می نویسد: “جعفربن حسن. .. حلی محقق،امام،علامه ویگانه شخصیت زمان خود،سخنوری همانند او نیست.  او کسی است که با دلیل برهان خصم را به سکوت وخضوع وا می دارد”تستری در قاموس الرجال می نویسد: “او نخستین کسی است که کتابهای فقهی را به روش وترتیب متأخرین درآورد.  او در کتاب شرایعش نخبۀ آنچه در کتاب”نهایه”شیخ طوسی آمده، گرد آوری کرده است.  “کوتاه سخن اینکه محقق حلی اولین فقیهی است که درتحقیقات فقهی نبوغ داشته ونو آوری نموده وتحقیق کرده است.  وآنچه اورادر تاریخ فقه اسلامی همچون ستاره ای درخشنده وفروزان نگهداشته دو چیز است:

۱-تحقیقات وتألیفات علمی اوکه همیشه زنده و جاوید است ونسلهای متوالی همواره از این منبع زلال استفاده کرده ومی کنند.

۲-تربیت شاگردان برجسته وممتازی که جامع علم وعمل بودند ورهبری دین ودنیای مردم را دردست داشتند.  درزمان محقق حلی حوزه علمیه به شهر حله منتقل شد وحرکت علمی رونق خاصی پیداکرد.  انبوهی از شاگردان بافضیلت در محضر درس استاد حاضر می شدند. ودر”اعلام العرب” نقل شده است که “محقق حلی بیش از چهار صد مجتهد شایسته ومبرزبه عالم اسلامی تحویل داد واین برای هیچ کس قبل از ایشان سابقه نداشته است.  “اینک بعضی از شاگردان برجسته ایشان رانام می بریم:

۱-حسن بن یوسف حلی”علامه حلی “خواهرزاده محقق حلی: شاگردی که شخصیتش اگربرتروبالاتراز استاد نباشد،حتما کمتر نیست. هرگاه”علامه”بطورمطلق گفته می شود مراد این بزرگواراست.

۲-حسن بن داوودحلی صاحب رجال.

۳-سید جلال الدین محمدبن طاوس.

۴-سید غیاث الدین عبد الکریم بن احمدبن طاوس صاحب تألیفات بسیار،ازجمله کتاب “فَرحَهُالغَریّ”.

۵-صفی الدین حلی،شاعروادیب معروف.

۶-شیخ شمس الدین محفوظ بن وشاح

  • شیخ شمس محمدبن صالح.

۸-عزالدین حسن بن ابی طالب الیوسفی، صاحب کتاب ” “کَشْفُ الرُُّمُوز”که از کتب فقهی ارزنده است.

۹-شیخ رضی الدین علی بن یوسف برادرعلامه حلی، صاحب کتاب “العددالقویه”.

گرچه محقق حلی استاد بزرگ فقه واصول است ولی شخصیت علمی اومنحصردراین دو علم نیست.  بلکه او مجموعه ای از علوم وفضائل بود، در عقائد وادبیات ومنطق وحکمت نیز بالاترین بهره راداشت فکری روشن وهوشی سرشار داشت که دربرابر هیچ سئوالی خم به ابرو نمی آورد وچنان حاضر جواب بودکه گوئی مدتها درجواب اندیشیده وفکر کرده است.  هنگامی که دانشمند عالی قدر خواجه نصیر الطوسی رضوان الله علیه به عراق آمده بود، برای دیداری از حوزه علمیه به”حله” رفت ودر محضر درس محقق حاضر شد.   محقق برای تعظیم  و تقدیر از مقام شامخ خواجه از او خواست درس را دنبال کند.   بحث استاد به این جا کشیده شد که:  برای اهل عراق مستحب است در قبله مقداری به طرف چپ میل کنند.  خواجه پرسید:  وجهی برای استحباب نیست،  زیرا اگر تیاسر (میل به طرف چپ ) از قبله به غیراز  قبله باشد حرام است و اگر از غیر قبله به طرف قبله باشد واجب است.   محقق درپاسخ گفت:  تیاسر از قبله به قبله است.   خواجه ساکت شد.   بعد از این محقق کتاب جالبی پیرامون همین مسئله نوشت و برای خواجه نصیرالدین طوسی به ایران فرستاد، که خواجه نیز تحسین وتقدیر کرد.

*      *      *

این بزرگمرد با این همه عظمت  و جلال به اندازه‌های متواضع و فروتن بود که یکی از شاگردانش قصیده ای در ستایش و مدحش سروده وبرای او ارسال می دارد.   وبا اینکه در آن اشعار چیزی جز واقعیت نبوده ولی محقق در جواب او قصیده ای سروده وضمن تشویق وتقدیر از او می نویسد: “من نمیدانم چه او را وادار کرد که باری سنگین بر دوش من بگذارد، در حالی که مردان روزگار نمی توانند این بار را حمل کنند بلکه کوه ها نیز از زیراین بار شانه خالی می کنند، با اینکه من میدانم او به برادران و دوستان شفیق ومهربان است. …

*      *      *

تألیفات محقق:

۱-در اعتقادات: کتَاب” المَسْلَک فِی اصُول ِالدّیِن ”

۲-در منطق: النّکهَهِ فِی الْمَنْطِق”

۳-درادبیات:  سلسله قصیده هائی که بین او وپدرش وهمچنین بین او و دوستش شیخ محفوظ جریان داشت.  این قصیده ها را صاحب اعیان الشیعه نقل کرده است.

۴-در پاسخ به سئوالات:

الف – المَسائِل العِزّیَّه.

ب – المَسائِل المِصْریَّه.

۵ – در اصول فقه:

الف  المَعارجُ فِی اصُولِ الفِقْه.

ب – نَهْجُ الوُصُولِ الی عِلمْ الُاصُولِ.

۶- در فقه:

الف – شَرْحُ نُکَتِ النِّهایَه:  تفسیری است بر کتاب “نهایه” شیخ طوسی.

ب – النَّافِعُ فِی مُخْتَصَرِ الشَّرَائِع:  این کتاب چندین بار چاپ شده، و شرحهای بسیاری بر آن نوشته شده است.

ج – مُخْتَصَرِ مَراسم سلّار.

د – رِسَالَهٌفِی الْقِبْلَهِ.

هـ – “شَرَایِعُ الْإِسْلامِ فِی مَعْرِفَهِ الْحَلالِ وَالْحَرَام “.

معروف به کتاب شرایع.  زنده ترین وارزنده ترین اثری است که از محقق حلی به یادگار مانده ودر تاریخ جاوید خواهد ماند.   با الفاظی کم وعباراتی شیوا وسبکی روان ونظم و ترتیبی بی سابقه و خلاصه روشی جالب وجدید در فقه،  محقق حلی این کتاب نفیس را نوشت و مجموعه ابواب فقه رازیرچهار عنوان قرارداد:

۴۸ کتاب فقهی  بطور تفصیل در این چهار عنوان آمده و کلیات مسائل مربوط به اینها را،  محقق در شرایع جمع آوری نموده است.  هر یک از این ابواب فقهی را نیز به ارکان یا فصل ها و مقدمات تقسیم نموده وهر یک از این ارکان و فصل ها  نیز به بخش های مختلف تقسیم می شوند که گاهی هر جزء از اینها بحث خاص خود را دارد.

خلاصه در تبویت وترتیب مسائل فقهی ابتکار جالبی به کار برده است. این کتاب از آن زمان تا کنون همواره مورد توجه وعلاقه فقهاء و مجتهدین بوده است.

شیخ آقا بزرگ طهرانی رحمهالله علیه در کتاب “الذَّریعَهُ اِلی تَصانیفِ الشِّیعَهَ ”

چنین می نویسد: “علماء از دوران مؤلف تا کنون به این کتاب دلباختند و فقهاء درطول قرنها بر این کتاب تکیه کردند و بحث ها و درس های خودرا پیرامون آن قرار دادند و شرح ها و تفسیرها و حاشیه ها بر آن زدند تا آن جا که می توان گفت: کتاب ها ومنابع فقهی بزرگ ما که پس از محقق تألیف شده،  در حقیقت شرحهائی ازاین کتاب است.  بعضی از این شرح های بی‌شمار تحت این عناوین است:

۱ – اَسَاسُ الأحْکَام

ِ۲ – جَامِعُ الجَوَامِعُ.

۳- جَوَاهِرَ الْکَلام( تألیف آیه الله شیخ حسن نجفی معروف به صاحب جواهرکه از بزرگان فقهاء شیعه است وهم اکنون جواهر او جامع ترین ومفصل ترین کتاب فقهی شمرده می شود ).

۴ – غَایَهُ الْمَرَام.

  • کَشْفُ الْأسْرَار: (یکی از کتاب های معروف ومهم فقهی به شمارمی آید ).
  • کَنْزُ الْأحْکام.
  • مَدَارِکْ الأحْکام:  (صاحب مدارک از نوابغ فقهی شیعه است و از نواده های شهید ثانی است.  آراء محکم او تغییر و تحولی عمیق در فقه وشیعه بوجود آورد )
  •  مَسالِکُ الْأفْهَام تألیف شهید ثانی که از فقهاء جلیل القدر وشخصیت های عظیم اسلام است )
  • مِصْبا حُ الفَقِیه ” (تألیف محقق همدانی که از متأخرین است. تحقیقات ارزنده ایشان در این کتاب،  تأثیر عظیمی درروند تکاملی فقه امروز دارد )
  • هِدَایه الأنام.
  • مَعارج الأحکام.
  • نُکتُ الشَّرایع.

و هر یک از این کتابهای نامبرده مجموعه بزرگی از فقه شیعه است که معروف ومشهور ومورد استفاده فقهاء در طول زمان بوده است.   در سال ۶۰۲ هجری قمری در شهر حله آن هنگام که کشور اسلامی رنج فاجعه ها و بلاهای دولت عباسی و همچنین خرابیها وویرانیهای مغول را با شدت وسختی تحمل می کرد، محقق حلی متولد شد.   وسرانجام پس از هفتاد و چهار سال تلاش بی وقفه در خدمت به اسلام ومسلمین و ترویج احکام آل محمد(ص)، در ماه ربیع الثانی سال ۶۷۶ هجری دنیا را وداع گفت و زندگی جاویدان را آغاز کرد.

 

[۱] -عبادات:  اعمالی است که باید با قصد غربت انجام گیرد مانند نماز، روزه، حج،زکات….. در این بخش مقدمه عبادت که طهارت باشد نیز مورد بحث قرار می گیرد.

[۲] – عقود:   به معاملاتی گفته می شود که دو طرف دارد: ایجاد وقبول مانند عقد نکاح وبیع.

[۳]– ایقاعات:  معاملاتی است که نیاز به دو طرف ندارد مانند طلاق واقرار ونذر وجعاله.

[۴]– احکام: مانند حدود ودیا ت وقصاص.

19دسامبر/16

پرسشها وپاسخها

بنا به پیشنهاد خوانندگان، پاسدار اسلام تصمیم گرفت صفحاتی را تحت عنوان “پرسشها وپاسخها “بگشاید. امید که مورد توجه علاقه مندان قراربگیرد.. قابل ذکراست که سئوالات این بخش ازبین سئوالهای مطرح شده ازطرف شما خوانندگان عزیز بمقتضای اهمیت وشرایط،انتخاب خواهد شد. منتظر سئوالات جالب شما هستیم. سئوال: ولایت با فتح واووکسرواوچه معنی دارد؟ولایت تکوینی چیست؟پاسخ: گفته شده است که “ولایه”بکسر واوبه معنای یاری دادن ونصرت است. وبه فتح آن به معنای سرپرستی وتصدی امراست.  وگفته شده است که هردو به یک معنی است.  وشاید معنی حقیقی آن همان تصدی امر باشد وبه این اعتبار که یاری دادن هم نوعی تصدی امر است به آن ولایت گفته شده معانی دیگری نیز دارد که همه به همین معنی برمی گردد، مانند: کشور یا شهری که تحت سلطهءکسی است، ومانند دوستی وخویشاوندی وهمسایگی وهم پیمانی و…. پس معلوم شد ولایت دراصل به معنای سلطه وقدرت بر تصرف است. واین سلطه به دو نحو است:

۱-سلطه اعتباری وقانونی (ولایت تشریعی): مانند ولایت پدربر فرزند درشئون زندگی وولایت قیم صغاربرآنها.  اینگونه ولایت درامور اجتماعی (یعنی سر پرستی همه شئون یک جامعه از نظر سیاسی واجتماعی واقتصادی)از نظر دموکراسی برای خود افراد است که از راه انتخاب، آن را به حسب اکثریت آراء به شخص یا اشخاص واگذار می کنند.  ولی برای خداوند است واوبه هر کس صلاح بداند واگذار می کند. وبنا برآیۀ شریفۀ

“النَّبِیُّ اَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ اَنْفُسِهِمْ”این ولایت به رسول اکرم(ص)واگذار شده است، وبه مقتضای فرموده آن حضرت: “مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَاعَلیٌّ مَوّلَاهُ”این ولایت پس از ایشان به حضرت امیرالمؤمنین(ع) منتقل شده است وهمواره این ولایت تشریعی وقانونی در ائمه اهل بیت بوده تا رسیده است به حضرت ولی عصرامام زمان (عج). وبنابر نظریه ولایت فقیه، این ولایت از جانب ائمه به فقیه جامع الشرایط درزمان غیبت واگذار شده است.

۲-ولایت تکوینی: از مقابله این واژه با واژه قبل، روشن می شود که این سلطه وقدرت تصرف،یک امر اعتباری و قانونی نیست بلکه قدرت خارجی و سلطه حقیقی است و به هیچ وجه متوقف بر اعتباری و قانونی نیست  وقابل واگذاری نیز نمی باشد فرق دیگری که با ولایت تشریعی دارد، درآن چیزی است که ولایت به آن تعلق می گیرد.  ولایت تشریعی مربوط به امور اجتماعی است که همه ازاعتباریّات هستند، ولی مورد ولایت تکوینی، واقعیت خارجی است به این معنی که ولی به ولایت تکوینی قدرت  تصرف تکوینی وخارجی در واقعیتهای خارجی را داراست.

یک معنای ولایت تکوینی این است که پیغمبراکرم (ص)وائمه هدی(ع)واسطۀ فیض خداوند برای عالمند.  توضیح معنای دقیق این مطلب متوقف بربیان یک زیر بنای فلسفی است که دراینجا گنجایش ندارد.  سئوال: در قرآن می خوانیم:

“رَبَّنَا لَاتُزِغْ قُلُوبَنَا”آیا ممکن است خداوند قلوب مارامنحرف گرداند که ما این دعاراازخداوند بکنیم؟با توجه به اینکه در ادامه آیه آمده است:

“بَعْدَ اِذّ هَدَیْتَنَا”آیا بعد ازهدایت، زنگارگرفتن قلب چه معنی دارد ؟پاسخ: زَیْغ به معنای انحراف از راه راست است. “رَبَّنَا لَاتُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ اِذّ هَدَیْتَنَا “یعنی خداوندا دلهای ما راپس از آنکه هدایت کردی، ازراه ارست منحرف نکن وبرآن هدایت پا برجا وبا استقامت نگهدار. البته واضح است، خداوند پس از هدایتی که از اصل در نهایت انسان قرارداده است، آنهاراگمراه نمیکند، بلکه آنهائی راکه دعوت پیامبران بپذیرند ودرراه آنان قدم بردارند، هدایت دیگری عنایت می فرماید. وکسانی راکه ازدرلجاج وعناد درآیند،یا بخود وا می گذارد،ودر نتیجه دراثر قطع تأییدات ربانی گمراه وکمراه تر می شوند، یا بواسطۀ اعمال وکردارهای نا شایست خود آنها دچار گمراهیهای تازه‌ای می کند ،که این نتیجۀ طبیعی به خدا برمی‌گردد زیرا او عله العلل وسر سلسلۀ علتها وتنها مؤثر دروجوداست. خداوند دربارۀ  هدایت نخستین می فرماید: “اِنَّا هَدَیْنَا السَّبِیلَ اِمَّا شَاکِرًاوَاِمَّا کَفُورًا”(سوره دهر،آیه۳) ضمیر به انسان بر می گردد،یعنی ما هدایت کردیم انسان را به راه راست،حال او می خواهد سپاسگذار باشدیا کفران ورزد، اختیار با خود اوست وهمچنین می فرماید:

“اَلَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ وَلِسَانًا وَشَفَتَیْنِ وَهَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ”(سوره بلد آیه ۱۰)

خداوند در این آیه، پس از بیان نعمتهای طبیعی درخود انسان که چشمان وزبان ولبها باشد، نعمت  هدایت راگوشزد مینماید”وَهَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ”ما هردوراه را(راه درست وراه انحراف)به اونشان دادیم. ودربارۀ  هدایت دوم می فرماید: “اِنَّ الَّذِینَ آمَنُواوَعَمِلوُاالصَّالِحَاتِ یَهْدیِهِمْ رَبَّهُمْ بِاِیمَانِهِمْ”(سوره یونس-آیه۹)

خداوند کسانی را که ایمان آورده وکارهای شایسته انجام داده اند، آنان را بواسطه ایمانشان هدایت می کند، این هدایت پس ازایمان وعمل صالح است. وهمچنین می فرماید: “وَیَزِیدُاللهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْاهُدی”(سوره مریم آیه ۷۶)خداوند برهدایت آنهائی که راه هدایت را پذیرفته اند می افزاید، ونظیراین آیه است، آیۀ دیگر که می فرماید: “وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدی”و از این قبیل است، آیاتی که قرآن راهدایت برای متقین یا نیکو کاران (محسنین)یا مؤمنین ویا مسلمین می شمارد، و آن آیات بسیاری است واز آنها استفاده می شود که پس از اسلام وایمان وتقوی ونیکو کاری خداوند هدایت دیگری راعنایت می فرماید واما درباره آنها که مستحق گمراهی می شوند،در نتیجۀ اعمال زشتشان، آیات زیادی آمده است که در اینجا اشاره ای به بعضی ازآنها میشود: جالب اینجاست که دربارهءهمین “زَیْغ”که مورد سئوال است، خداوند می فرماید: “فَلَمَّا زَاغُوااَزَاغَ اللهُ قُلُوبَهُمْ وَاللهُ لَا یَهْدیِ الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ”(سوره صف-آیه۵)ضمیر به قوم موسی برمی گردد،یعنی آنگاه که آنها منحرف شدند، خداوند دلهایشان رامنحرف نمود،و خداوند فاسقان را هدایت نمی کند. آیات زیادی داریم که درآنها تصریح شده است که خداوند کسانی را گمراه می کند مانند:

“فَمَنْ ُیِرِدِاللهُ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرهُ للْاِسْلَامِ، وَمَنْ یُرِدْ اَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقًا حَرَجًا کَاِنَّمَا یَصَّعَدُ فِی السَّمَاءِکَذَلِکَ یَجْعَلُ اللهُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونََ” (سوره انعام-آیه۱۲۵)کسی را که خداوند بخواهد هدایت کند قلبش را به نور اسلام منوّرومطمئن می گرداند وکسی را که بخواهد گمراه کند، سینه اوراتنگ می گرداند گوئی که به بالا میرود(شاید نظر به کمبوداکسیژن درطبقات بالاباشد)چنین است که خداوند پلیدی را بر کسانی که ایمان نمی آورند قرار میدهد. کسانی که ایمان نمی آورنداگر به جهت درک مطالب باشد،مورد خشم وغضب الهی قرار نمی گیرند،زیرا حجت بر آنها تمام نیست، ولی اکثرا برای جهات دیگر است مانند حسد بر پیامبران وامامان ورهبران دین حق یا تکبر و خود بینی که خودرا ازآنهابزرگتر وبالاتر می پندارند،یا تقلید از روش پدران ویا نیاکان که ترک آن را بر خود دشوار می بینند، یا دلبستگی به شهوات وتمایلات نفسانی که می دانند اگر دین را پذیرفتند،باید بسیاری از آنها را مهار کنند، واز این قبیل امور. چنین کسانی را خدا بدین نحو گمراه می کند وتوفیق گرویدن به دین حق راازآنها سلب می نماید.  واین یا عقوبتی است که خداوند پس از اصراروعناد،بر آنها روا می دارد، یا اثر وضعی خود آن اعمال است و این هم ممکن است نتیجه طبیعی آنها باشد که بسیاری از اعمال ناشایست موجب قساوت قلب می گردد. وممکن است ازقبیل تجسم اعمال باشد که آثار وضعی نامرئی است.

سئوال: آیا میشودازفقهای نگهبان ومصوبات آنها انتقادکرد؟

پاسخ: از هرانسانی بجزمعصوم می شود انتقاد سازنده کرد، ولی در عین حال از مصوبات ولی امر شرعی و کسانی که ولایتشان راازاو می گیرند،نمی شود سرپیچی کرد ولو مورد انتقاد باشد.  واین اختصاص به ولی امر شرعی ندارد بلکه این یک ضرورت اجتماعی است.  مثلا اگر قانونی را مجلس قانونگذاری به اکثریت آراءتصویب کرد آن اقلیت که مخالفت با آن قانون کرده اند هر چند به استدلال اکثریت قانع نشده با شند نمی توانند مخالفت عملی با آن قانون بنما یند به این بهانه که ما آن راتصویب نکرده ایم زیرا هر کس در جامعه ای زندگی می کند باید به قانونی که اکثریت آنرا پذیرفته اندمتعهد باشد اگر چه درمواردی که بنظر وی صحیح نیست حق دارد انتقاد سازنده ای کند.

 

19دسامبر/16

تجسم ایثار

س-شما به عنوان مادر سه شهید اگر مطلبی در مورد فرزندانتان دارید بفرمائید:

بسم الله الرحمن الرحیم و انا لله وانا الیه راجعون. سلام بر امام سلام بر شهیدان راه حق و بررزمندگان اسلام و سلام ودرود بر همهءمؤمنین. من مادر سه شهید، اولین شهید بنام مجید، ازکودکی راه خود راادامه میداد و با سن کم کلاسهای قرآن داشت و بچه خوبی بود.  در همۀ راهپیمائی ها شرکت می کرد ودر ضمن راهپیمائی بهدف خود رسید، وقبل از شهادت من خواب دیدم که یکی از بچه هاشهید می شوند و بعد از یک هفته او به درجه شهادت رسید. واصغر شهید دوم، درهمۀ راهپیمائی ها شرکت میکرد، چه در دوره طاغوت وچه بعد از انقلاب، و در خانه کلاسهای قرآن داشت و فعالیت زیاد داشت و در بسیج هم شرکت داشت وشبها گشت بود و صبحها زود از خواب بیدار می شد و اعلامیه هائی که ضد انقلاب پخش می کردند جمع آوری می‌کرد و بالاخره درتعطیلات شبی که فردای آنروز که میخواست عازم شود تا صبح خوشحال بودو بالاخره در کرخه نور شهید شد. و اما شهید سوم ما بنام خدا بخش مدت ۴ماه در جبهه بود، وقتی که خبر شهادت برادرش را داده بودند اصلاً نگران نشده و گفته بود خدا این لیا قت را به او داده وبه من نداد،و بالاخره در جبهۀ بستان شهید شد.

س-شما وقتی خبر شهادت فرزندانتان  را شنیدید چه احساسی داشتید؟

-من احساسی نکردم، ولی شهید سوم را خیلی قرص تر و محکمتر وبا استقامت تر بودم وحتی وقتی خبر شهادت فرزند سوم رادادند چون من مریض بودم ابتدا به من نگفتند، ولی وقتی شنیدم گفتم انا لله وانا الیه راجعون.

س-شما چه تقاضائی از امام یا مقامات دارید؟

-من فقط تقا ضا دارم که به من هم اجازه جبهه و ملاقات امام را بدهند.

س-چه پیامی برای مردم مسلمان دارید: -برای مردم اینکه امام را تنها نگذارند ودیگر اینکه جبهه را خالی نگذارند و از دادن شهید نگرانی نداشته باشند، و روحانیت را تنها نگذارند که مغرضین سوء استفاده کنند.

مصاحبه با پدرشهید

س-شما از اینکه سه فرزندتان را از دست داده ایدچه احساسی دارید؟

-من احساساتی که دارم فقط شرمنده ام که چرا فعلاًدر جبهه کسی را ندارم.  س-آیا اگر اجازه دهند مقامات مسئول خود شما هم حاضرید به جبهه بروید؟

-من اگر اجازه بدهند حاضرم جان بدهم و حتی برای خود امام هم نامه داده ام و از ایشان تقاضا کرده ام که مرا به جبهه بفرستید ولی هنوز جواب نیامده است.

س-شما چه تقاضائی از امام ویا از مقامات مسئول دارید؟

– فقط خواهش من از امام و مقامات مسئول اینست که اجازه جبهه رفتن را کتباً به من بدهند، و اگر لیاقت زارتشان را هم دارم به من اجازه بدهند که زیارت امام نائل شوم.

س- چه پیامی برای ملت مسلمان ایران دارید؟

– فقط پیام من به مسلمانان ایران اینست که پیرو خط امام باشند و پاسدار خون همه شهیدان اگر هزاران نفر از ما کشته شود بهتر است از اینکه ما یک روحانی را از دست بدهیم.

مصاحبه با برادر شهید س-شمااز اینکه برادران خود را از دست داده اید چه احساسی دارید؟

-من احساسی ندارم زیرا آنها درجبهه درراه اسلام شهید شدند و ما تاخون در بدن داریم وظیفه خود می دانیم که با دشمنان اسلام مبارزه کنیم وآنهارا از خاک خود بیرون کنیم.

س-آیا شما هم مایلیدمانند برادران خودت به جبهه بروی ؟-بله، حتی چند روز قبل هم بنا بود لکن مخالفت شد و گفتند تو باید به درس خود ادامه بدهی، ولی اگر همین الان هم اجازه بدهند حاضرم به جبهه بروم.

 

19دسامبر/16

جدیدترین استفتائات از امام

س- زمینی زراعتی به یک نفر مجانا واگذار شده، ولی از آنجا که او کشاورز نبوده و کار او نجاری است، زمین را فروخته و از پول آن ماشینی برای کارگران خود خریده است. آیا این پول خمس دارد یا نه ؟

ج- زمین اگر جز در آمد کسب نبوده و یا تهیه نشده، پول فروش آن خمس ندارد.

س- طلاقهایی که در رژیم گذشته توسط دادگاه های حمایت خانواده با حکم عدم سازش انجام گرفته است، چه حکمی دارد ؟

ج- اگر طلاق او روی اکراه زوج واقع شده یا بدون اذن او بوده صحیح نیست.

س- آیا الکل صنعتی پا ک است ؟

ج- پاک است.

س- شخصی که سال دارد در بین سال خانه ای که مورد احتیاجش است می خرد و با خریدن خانه مبلغی بدهکار می شود که باید در ظرف دو سال پرداخت نماید. الان که اول سالش رسیده آیا لازم است بدهکاری خود را از سرمایه کسر نماید یا نه؟

ج- اقساط بدهی خانه در هر سال جزء مؤنه آن سال محسوب است و از درآمد آن سال کسر می شود.

س- مبلغ بیست هزار تومان از درآمد سال جهت عزیمت به خانۀ خدا پرداخت نموده ام قرعه برای همین امسال به نام من اصابت نموده است و فعلاً سرسال خمسی اینجانب است آیا به این مبلغ خمس تعلق می گیرد یا خیر ؟

ج- اگر مستطیع هستید و نمی توانید بروید مگر به دادن این پول در این سال خمس ندارد.

س- رزمندگانی که در جبهه ها هستند و همواره ممکن است جا به جا شوند، یا کسانی که دائما برای انجام مأموریت های محوله بین شهر ها در تردد  هستند، وظیفه نماز و روزه آنان چیست؟

ج- حکم مسافر دارند مگر اینکه سی روز با تردید در یک محل بمانند که در این صورت بعد از سی روز نمازشان را تمام بخوانند.

س- اگر خانواده ای بیش از تعداد خودشان سهمیه بگیرند، از نظر شرعی چه حکمی دارد؟

ج- خلاف مقررات دولت اسلامی جایز نیست.

س- اگر زن جوان بعد از فوت یا شهادت همسرش ازدواج نکند، آیا مرتکب گناه شده است؟

ج- گناه نیست ولی بهتر است ازدواج نماید.

س- وارد کردن ارز به ایران و خارج کردن آن به وسیله صرافها یا راههای دیگر به منظور رفع نیاز به ویژه برای ایرانیانی که مقیم خارج هستند یا کسانی که از خارج مقیم ایران هستند، چه صورتی دارد؟

ج- ورود و خروج ارز در کشور اسلامی باید طبق مقررات دولت اسلامی باشد و تخلف از آن جایز نیست.

 

19دسامبر/16

جهاد در قرآن

قسمت هفتم

حجهالاسلام والمسلمین طاهری خرم آبادی نماینده امام در سپاه پاسداران

انواع دفاع

“وَمَالَکُمْ لَا تُقاتِلوُنَ فِی سَبِیل اللهِ وَالْمُسْتَضْعَفِین َمِنَ الرِّجَالِ وَالنِّساءِوَالْولْدَانِ الَّذِینَ یَقوُلوُنَ رَبَّنا اخْرجْناَ مِنْ هَذِهِ الْقَرْیَهِ الظّالِمِ اَهْلُهَا، وَجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیرًا.  الَّذِینَ اَمَنوُایُقَاتِلوُنَ فِی سَبِیلِ اللهِ وَالَّذِینَ کَفَرُوایُقَاتِلوُنَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ، فََقَاتِلوُااوْلیَاءَالشَّیْطانِ، اِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعِفاً “(آیات۷۵-۷۶سوره نساء)

چه شده است شمارا که در راه خدا جهاد نمیکنید،و چرا برای نجات مردم مستضعف از مردها و زنها وبچه هائی که همواره می گویند: پروردگارا ما را از این شهری که مردمش ستمکارند بیرون آور،و از جانب خود برای ما سرپرست و یاوری بفرست.  آنهاکه ایمان آوردند در راه خدا قتال می کنند، و آنان که کافر شدند در راه طاغوت می جنگند پس بجنگید با یاوران و دوستان شیطان، همانا کیدومکرشیطان ضعیف است. این آیه نیز یکی ازموارد ومصادیق “سبیل الله”رابیان فرموده است،و آن یاری مردم مسلمانی است که به استضعاف کشیده شده اند وزیر ضربات شکنجه های طاقت فرسای ستمگران قرار گرفته اند. جمعیتی که در زمان نزول آیه چنین وضعی داشتند، وآیه به آنها نظر دارد، مسلمانانی بودند که پس از هجرت پیامبر (ص) نتوانستند ازمکه خارج شوند، ویا کفار از پیوستن آنان به دیگر مسلمانان جلوگیری می نمودند، ودر مدت زیادی (حدود شش سال تا صلح حدیبیه )گرفتارانواع عذابها وزجرهای معمول آن زمان بودند، و درشرائط بسیار سختی بسر می بردند قرآن نجات این گروه را از اهداف و انگیزه های جهاد و از مصادیق “فی سبیل الله”شمرده است.  و با اینکه “فی سبیل الله “این مورد را فرا می گیرد ولی برای تحریک بیشتر مردم وترغیب آنان به جهاد، این مورد را بالخصوص ذکر نموده است.  زیرا درجات ایمان مردم متفاوت است. یک دسته ایمان و اخلاصشان تا آن حد است که فرمان خدا وراه او، آنان را به حرکت و قیام وا میدارد ودر مقام فداکاری بر می آیند اما پاره‌ای از مردم در عین اینکه مسلمانند وایمان دارند، ولی درجۀ ایمانشان به آن اندازه نیست که فرمان خداوند به تنهائی درآنها ایجاد حرکت کند، بلکه باید از احساسات و وابستگی های فامیلی وعواطف انسانی آنان استفاده شود ومسلمان ها بویژه مهاجرین آنها دارای فامیل و بستگانی بودند که زیر محدودیت هائی بسر می بردند.  وبه تعبیر دیگر،قرآن از تعصب فامیلی و خویشاوندی در مسیر صحیح استفاده نموده است،زیرا حمایت ازخویشانو نزدیکان نسبی و سببی و هر کس که با انسان رابطه نزدیکی دارد و یا مورد احترام او است، از فطریات بشراست، و این به دو گونه ممکن است واقع گردد:

۱-حمایت و پشتیبانی فقط براساس روابط و عصبیت باشد، اگر چه دفاع از باطل و علیه حق باشد.

۲-براساس حق به حمایت و دفاع از منسوبین وخویشان خود برخیزد، و معیار حق وایمان آنها باشد.  اسلام این حس فطری انسانی را در مسیر صحیح و حق قرارمیدهد و انسان را برای حمایت ازخویشان و نزدیکان که مؤمن هستند و دچار استضعاف و ستم گردیده اند، دعوت می کند. و خلاصه آنکه حکم وخواسته فطرت را از انگیزه های باطل وفاسد خالی میکند و آنرا در قالب توحید و حق می ریزد و از مصادیق “فی سبیل الله “قرار می دهد، و در عین حالیکه معیار برای اسلام دفاع ازحق است نه شخص ونه بستگان و نزدیکان، از این حس فطری هم استفاده نموده است، و آنرا در مسیر صحیح وحق و خدا انداخته واز بهره برداری غلط و برای غیر خدا از آن جلوگیری شده است.

واز طرفی هر انسانی نسبت به انسانهای وا مانده وضعیف، انسانهای زیر ستم و شکنجه مخصوصاً آنها که قدرت دفاعی ندارند، احساسی دارد و عواطفش در برابر آنان تحریک میشود، واگر قادر باشد به پشتیبانی و حمایت ازآنها بر می خیزد. و این نیز یکی از دیگر خواسته های فطری انسان است.

البته صرف نظر از آنان که فطرت خدادادی خود را زیر پرده های غرائز و هواها برده واز  شکوفائی استعداد های پاک انسانی خود جلوگیری نموده اند، که در برابر دیدۀ آنها هزاران انسان مظلوم و بی گناه، پایمال امیال و خواسته های حیوانی ستمگران میگردند و دم نمی زنند و یا خود از عوامل ظلم وستم هستند و در یک چشم بهم زدن صدها کودک و پیر مرد و پیر زن را زیر خروارها خاک دفن میکنند. اینها نه تنها فطرت انسانی خود را فراموش نموده واز دست داده اند، بلکه گرگان درانده ای هستند که به جان انسانهای بی پناه افتاده اند وبر همه آنها که از فطرت الهی انسانی برخوردارند لازم و ضروری است که برای نجات انسانهای نا توان و ستم دیده با این خوک صفتان بجنگند.

لذا می بینیم در این آیه، قرآن با لحنی عتاب آمیز از مسلمانان سئوال میکند که چرا برای نجات انسانهائی که به استضعاف کشیده شده اند تحت فشار و شکنجه قرار گرفته اند حرکت نمیکنید و درراه آنان نمی جنگید، و مخصوصا برای تحریک هر چه بیشتر عواطف، نام زنها و کودکان را می برد و از عواطف فطری انسانی در این راه استفاده میکند. آنگاه به معرفی مستضعفین و مردم زیر ستم می پردازد وگفتار آنان را معرف آنها قرار میدهد و می فرماید:

“الَّذیِنَ یَقوُلوُنَ رَبَّنا اَخْرَجْنَا مِنْ هَذهِ الْقَرْیَهِ الظّا لِمِ آَهْلُهَا وَجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ وَلیَّاً وَجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیرًا”جملاتی که بصورت دعا از این گروه نقل شده است از جهاتی حائزاهمیت است: ۱-این گفتار از روح توحید و یکتا پرستی این گروه حکایت می کند، زیرا تنها به خدا پناه برده و از او استمدادجسته اند، ودست نیاز و درخواست بسوی هیچ انسانی حتی برادران مسلما ن خود دراز ننموده تا چه رسد به اینکه از دشمن تقاضا کنند و زیربار ذلت روند. اینجا بجای اینکه همچون سایرمردم از دیگران و احیانا از دشمن استغاثه کنند وازآنان مدد خواهند، از خدایاری می جویند، می گویند: خداوندا مارا از شهری (شهرمکه) که ساکنین واهلش ستمگر هستند خارج فرما، واز جانب خود برای ماسرپرستی قرار بده که ما را یاری دهد.

۲-ازاین دعا چنین استفاده میشود که آن مسلمانهای مستضعف وزیر شکنجه توجه به ضرورت مسئله ولایت ورهبری برای نجات ازستم وظلم ستمگران داشته اند. آنهابخوبی میدانستند که انقلاب و مبارزه علیه استکبار وستم درهرشرائطی نیاز به ولی ورهبردارد، وبدون رهبری امکان موفقیت نیست.

۳-این حقیقت رانیزیافته بودند که این رهبروولی باید ازطرف خدا باشد، ولذابراین جهت تکیه داشتند وگفتند که: “وَجعَل لَنامن لَدنک وَلیا”برای ما از نزد خودت ولی وسرپرستی قراربده.  یعنی ازآن خدا است وباید او فردی رابرای این امر قراردهد، وهمچنین قومی که به یاری آنها برمی خیزند نیزازطرف خدا باشد.  واین هم حکایت ازآن روح توحید ویکتاپرستی آنان دارد که درآن محیط شرک وبت پرستی،چگونه مردمی این چنین موحد میشوند که یاری نمودن پیامبر و یارانش را هم از خدا طلب میکنند، واز پروردگار خود آرزوی فراهم شدن شرائط برای نجات آنان بدست رسول خداو یارانش مینمایند.

۴-این نکته را باید توجه داشت که لحن گفتار در تحریک مسلمین تأثیرفراوانی دارد، زیرا انسانهای موحد و خدا گونه انسانهائی که فطرت خدا پرستی وتوحید در آنان شکوفا گرددیده است هر گاه ببینند که انسانی به خدا متوسل گردیده و از ظلم وستم به خدا پناه میبرد و با او راز ونیاز می کند واستغناء و بی نیازی خودرا از انسانهای دیگر وهمه موجودات نشان میدهد، بهتر و بیشتر برای دفاع و نجات –برای خدا –تحریک میشوند تا انسانی که بخود آنان متوسل شود واز آنها مدد گیرد، زیرا این دریافت فطری انسان است که دفاع از این نوع انسانها که به کمال از خود رسیده اند وخدا جوشده و به مرحلۀ توحید افعالی رسیده اند لازم تر وضروری تر است تاانسانی که ضعف و ناتوانی او را به التماس از این وآن می کشاند آدمی با فطرت پاک و بی آلایش خود نسبت به انسانهای با فضیلت و موحد عشق می ورزد و از درد و رنج آنها درد می کشد و بهتر و سریعتر برای دفاع از آنان حاضر است. از این رو امروز یکی از نتایج انقلاب اسلامی ما، همان حرکتی است که در مردم برای نجات مستضعفین از مسلمانها بوجود آمده است، این حرکت درپرتو ایمانی است که مردم به خدا پیدا نموده اند. و از طرفی تمام مستضعفین جهان و مخصوصاً مسلمین چشم به امام امت وملت انقلابی ایران دوخته اند وهمانگونه که مردم ستمدیده مکه از خداوند می خواستند که پیامبر را به یاری آنان بفرستد و وسیله نجات آنان رابدست پیغمبر ویارانش فراهم سازد.  امروز مردم موحد جهان هم باید از خداوند بخواهند تا با صدور انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام امت استکبار جهانی به زانو درآید وموجبات رهائی مستضعفین فراهم آید و بدنبال آن حکومت جهانی ولی عصر(عجل الله فرجه)با ظهورش تشکیل گردد.  سپس برای روشن شدن هر چه بیشتر راهها و هدفها وتأکید بیشتر بر جهاد و مقاتله در راه خدا در ادامۀ آیه می خوانیم: “الَّذِینَ امَنُوا یُقَاتَلوُنَ فِی سَبیِلِ اللهِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا یُقَاتَلوُنَ فِی سَبیِلِ الطَّاغوُتِ”آنهائی که ایمان آورده اند، در راه خدا می جنگند و آنان که کافرند. درراه طاغوت این مقایسه ای است بین دو گروه ودو جبهه حق وباطل: مؤمن وکافر، از جهت انگیزه و هدفی که می تواندآنان را به نبرد بکشاند. انگیزه مردان مؤمن، راه خداست، یعنی راه بسوی واقعیت و کمال مطلق که حرکت انسان بسوی اوست، و هدف آنان هدفی است که با فطرت و خلقت انسانی منطبق است که پیوستن به ابدیت مطلقه است و این راه طبیعی و فطری هر انسانی است. فداکاری در راهی است که فنا پذیرنیست. اینان در راه کسی قتال می‌کنند که بی نیاز از هر چیزی است و از آن بهره ای نمی برد، وبرای او نیست بلکه بسوی او برای خود انسان است، نفع وسودش عائد خود انسان می شود نه عائد خدا ولی کسانی که به خدا ایمان ندارند قهرا در طاغوت یعنی متجاوزین و مستکبرین، زور گویان چپاولگران وجهانخواران می جنگند فدای مطامع و هواهای نفسانی آنان می شوند جان خود را در راه کسانی می دهند که در حقیقت ذلیل وزبون هستند،از فداکاری مردم بیچاره کور دل بهره میبرند و در نتیجه استکبار و چپاولگری و ظلم و ستم طاغوتها بیشتر می شود، ونه تنها نفعی عائد آن بیچارگان نمی گردد بلکه هلاکت و شقاوت را برای خود می خرند و استفاده و بهره اش برای طاغوت و طاغوتیان است و خلاصه راه مؤمنین در دعوت به قتال و مبارزه با دشمن.  بعد از این نتیجه می گیریم که: پس بجنگید با دوستان شیطان “فَقَاتِلوُا اَوْلِیَاءَالشَّیْطَان” یعنی این که کفار درراه طاغوت که راه شیطان است می جنگند طرفدار و یار شیطان هستند و شما که مؤمن هستید و در راه خدا می جنگید، پس با دوستان شیطان بجنگید تا راهی جز راه خدا نباشد و حرکت همه انسانها به سوی او باشد و به او منتهی شود-و عرصه را بر شیطان و اولیا ءش تنگ کنید و مانع وسد راه خدارانابود سازید.

*        **

آنگاه می فرماید: “اِنَّ کَیْدَ الشَّیلطاِن کَانَ ضَعِیفاً همانا فریب و نیرنگ شیطان سست ونا چیز است. در اینجا به چند مطلب باید توجه داشت:

۱-چرا مکرو فریب شیطان ناچیز وضعیف است؟کید: کاری را گویند که صورت و ظاهرخوبی دارد ولی باطن آن چیز دیگری است راغب اصفهانی در مفردات خود می گوید: کید نوعی حیله ودام نهادن است. و شیطانها چه انسانی و چه غیرانسانی کارشان کید ومکر است، زیرا باطل را بصورت حق وزیبا جلوه میدهندو انسانها را به دام می اندازند و شکار می کنند،انسان بیچاره و غافل تصور می کند که حق است و واقعیت داردوبه سود او و جامعه است، ولی درواقع باطل و پوچ و تو خالی است وبه ضرروزیان جامعه و فرد است. بنابراین کارهای شیطانها و شیطان صفتها و طرفداران شیاطین از همین قبیل است: مکروکیدی بیشتر نیست آنها هیچگاه باطل رابا جلوه واقعی عرضه نمی دارند و نشان نمی دهند وگرنه مردم از آنان تبعیت نمی کنند لذا باطل را بصورت حق ودر لباس حق جلوه میدهند و مردم را با وسوسه فریب میدهند و با حربه باطل به جنگ حق می آیند.  ولی باید توجه داشت که باطل ضعیف و بی‌اساس است زیرا:

۱-اساس عالم خلقت بر حق است نه بر باطل “رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذََا بَاطِلًا”خدایا این عالم راباطل وپوچ وبی هدف نیا فریدی. “وَ مَا خَلَقْنَاالسَّمَاءَوَ الْاَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا بَاطِلَا ذَالِکَ ظَنَّ اَ لَّذِینَ کَفَرُوا” خدایا این علم راباطل و پوچ وبی هدف نیا فریدی.  “وَمَاخَلَقْنَا السَّمَاءَوَالْارَْْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا بَاطِلًا ذَلِکَ ظَنَّ الَّذِینَ کَفَروُا ”  (سوره ص –آیۀ ۲۷)

ما آسمان وزمین و آنچه میان آنها است بر باطل نیافریدیم، این گمان آنهائی است که کا فر هستند. بنابراین کسی که طرفدار حق است حرکتش همگام با عالم خلقت وآفرینش است و مانندکسی است که در مسیر آب در حرکت باشد. و طرفداران باطل برخلاف آفرینش و خلقت سیر میکنند ومانندکسانی هستند که در غیر جهت آب حرکت می کنند. وهر کسی که در جهت مخالف حرکت کل عالم و آفرینش باشد حرکتی است غیرطبیعی موقت و بگفته فلاسفه “الْقَسْرُ لَا یَدوُمُ”حرکتهای قسری مانند حرکت سنگ به طرف بالا و یا حرکت مشک به زیر آب چون با فشار دست انجام می گیرد، دوام ندارد و دوام آن تا وقتی است که فشاروقوه محرکه باقی باشد،وبا  از بین رفتن آن خاتمه می یابد. آنچه با سنن آفرینش و تکوین هماهنگ است دائمی و خلال ناپذیر است و آنچه ناهماهنگ باشد زودگذر و بی‌اساس واز بین رفتنی است و حق دائمی وغالب است کید شیطان نیز از این جهت که باطل است ضعیف است.

۲-آنها که در راه شیطان وطاغوت قرار گرفته اند از ولایت خدا خارج گشته‌اند و به ولایت طاغوت وارد گردیده اند وقهرا اینان از نصرت ویاری خداوند محرومند و پناهگاه و پشتوانه ای جز نیروهای مادی ندارند وماده هر قدر باشدمحدود و غیرقابل اعتماد است ودر مقابل مؤمنین تحت سرپرستی و ولایت خداوند، بااتکاءبه نیروی لایزال و غیرمحدود الهی از نصرت ویاری خداوند و امداد های غیبی او برخوردارند، وهمواره نیروی ایمان ضعیف و ناتوان است “…. اِنَّ الْقُوَّهَ لِله جَمِیعًا”نیرو وهمه قدرت اش از آن خدونداست، و راه طاغوت چون راه خدا نیست نا چار در مقایسه با راه خدا ضعیف است گر چه ممکن است نیروهای شیطانی هر یک نسبت به دیگری قوی ویا قوی تر باشد ولی در قیاس با نیروی الهی سست وناتوان است.

۳- این جمله (اِنَّ کَیْدَالشَّیْطانِ کَانَ ضَعِیفًا) بیان علت برای فرمان جنگ و مقاتله با طرفداران و یاران شیطان است.  و گویا در مقام بیان این مطلب است که چون کید شیطان وهمه توطئه ها و نقشه هائی که دارد ناتوان وناچیز است پس درنگ نکنید وبه مبارزه و جنگ برخیزید و اولیاءشیطان رااز میان بردارید.  یعنی هیچگاه قدرت و نیروی دشمن چشم شما را خیره نسازدو رعب و وحشت شما را نگیرد، زیرا دشمن هر اندازه نیرومند باشد باز هم در برابرحق ضعیف است.

*        **

کوتاه سخن اینکه در این آیه از جهات مختلفی برای تحریک به جنگ استفاده شده که آنها عبارتند از:

۱-ایمان به راه خدا و انگیزه اصلی واساسی از جهاد در اسلام که همان “فی سبیل الله”است

۲-تحریک عواطف و احساسات مردم نسبت به مستضعفین و کسانی که به انواع بلا ها و شکنجه ها مبتلا بودند.

۳-توجه به گرفتاری خویشان و بستگان مسلمانها و استفاده ازعلاقه طبیعی مردم نسبت به خویشاوندان، زیرا مردمی که در مکه گرفتار بودند از بستگان نزدیک مهاجرین بودند. ۴

-از زنان و کودکان به عنوان مستضعفین نام بردن.

۵-معرفی مستضعفین با بیان گفتار آنان و استمدادی که از خداوند می جستند ورازو نیازی که با خدا داشتند.

۶-مقایسه بین مؤمنین و کفار در هدف و انگیزه ای که هریک در قتال و مبارزه دارند و اینکه راه مؤمنین راه خداست و راه کفار راه طاغوت.

۷-تعبیر ازکفار به اولیاءو یاران شیطان وکسانی که سد راه تعالی و تکامل انسانها هستند.

۸-نشان دادن ضعف نیروی طرف مقبل دربرابرنیروهای الهی با جمله “اِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَاِن کَانَ ضَعِیفًا”                                                                                             ادامه دارد.

 

19دسامبر/16

حکومت اسلامی

قسمت ششم

آیت الله صانعی عضو فقهای شورای نگهبان

اسلام وبرابری انسانها

درمسئله برابری ومساوات انسانها اسلام نه تنها به گفتن اکتفا ننموده، بلکه مانند همه برنامه هایش با پیاده کردن درجامعه و عمل به آن، فرهنگ را تغییر داده و فرهنگ اسلامی را جایگزین نموده است. دراسلام معیارشخصیتها امورواقعی مانندتقوی، خدمت به مردم برای خدا،عمل همراه باعلم وجانبازی درراه خداهمانند آنها قرار دارد. این پیغمبر اسلام است که بلال حبشی سیاه را مؤذن خودقرار می دهد و بین او و خالدبن رویحه خثعمی عقد اخوت می بندد یا بین حمزه عموی خود وغلام خود “شهم”عقد اخوت قرار می دهد. یا می بینیم در مسئله ازدواج که از مسائل حساس زندگی است، و درجامعه جاهلی تکیه بر معیارهای غلط از قبیل طایفه وفامیل پول وثروت وزیبائی صورت و اندام و پست ومقام داشت، رسول اکرم با روشی خاصی بااین معیار مبارزه می کند. از امام باقر(ع)نقل شده است که شخصی ازاهل یمامه بنام “جویبر”(یعنی جابر کوچک).

تصغیر در اینجا بخاطر کوچک شمردن وتحقیر کردن)سیاه صورت، آبله رو با قدی کوتاه به محضر رسول اکرم (ص) آمد و مسلمان شد. روزی حضرت رسول بخاطر شفقت و مهربانی به او فرمود:  چه خوب بود ازدواج می نمودی و برای خودت همسری انتخاب می کردی و به این زندگی انفرادی خاتمه می دادی؟

عرض کرد:  چه کسی حاضر است با من ازدواج کند که نه طایفه و فامیل و حسب و نسب دارم، نه مال و ثروت و نه زیبائی و جمال و از اهل مدینه هم نیستم.

پیغمبر فرمود:  ” ای جویبر، اسلام ارزش افراد را عوض کرد.  چه بسا اشخاصی در دوران جاهلیت دارای احترام بودند و اسلام آنها را پائین آورد.  و چه بسا اشخاصی که در آن دوران خوار و ذلیل بودند و اسلام به آنها قدر و منزلت داد.  خداوند به وسیله اسلام معیارهای جاهلیت و افتخار به قبیله و خویشان را از بین برد.  امروز تمام مردم در یک درجه اند و تنها تقوا و طاعت پروردگار معیار شخصیت است، و من کسی را از تو برتر می دانم که تقوایش از تو بیشتر باشد.  به هر چه دستور می دهم اطاعت کن.

سپس او را به خانه زیاد بن لبید معرفی نمود که از شریفترین طایفه خود به نام بنی بیاضه است و فرمود:  به منزل او می روی و می گویی:  رسول الله دستور داده که دخترت” دلفا” را به ازدواج من درآوری.   و پس از آن هم به میل دختر و اجازه پدر انجام پذیرفت.  و همچنین داستان” زینب بنت جهش” که دختر عمه رسول خدا و از اشراف قریش است که حضرت وی را برای زید بن حارثه ( غلام آزاد شده پیغمبر و پسر خوانده اش ) خواستگاری کرد و چون زینب و برادرش به جهت امتیاز نژادی در ابتدا امتناع ورزیدند این آیه شریفه نازل شد:

“وَ ما کَانَ لِمُؤْمِنِ وَلَامُؤْمِنَهٍ اِذَا قَضَی اللهُ وَ رَسُولُهُ اَمْرًا اِنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَْرَهُ مِنْ اَمْرِهِمْ ” (سوره احزاب –آیه ۳۶)

هیچ مرد و زن با ایمانی، بعد از حکم نمودن خدا و رسولش،  حق انتخاب و اختیار ندارند.  و از این تاریخ ها  در اسلام فراوان است.  قرآن که بیانگر فرهنگ اسلامی است،  هنگام نکوهش و توبیخ آنان که مال و ثروت و طایفه و فامیل را معیار ارزش قرار میدهند این چنین می فرماید:

” (#qä۹$s%ur ß`øtwU çŽsYò۲r& ZwºuqøBr& #Y‰»s9÷rr&ur $tBur ß`øtwU tûüÎ/¤‹yèßJÎ/ ÇÌÎÈ   ö@è% ¨bÎ) ’În1u‘ äÝÝ¡ö۶tƒ s-ø—Îh۹$# `yJÏ۹ âä!$t±o„ â‘ωø)tƒur £`Å۳»s9ur uŽsYò۲r& Ĩ$¨Z9$# Ÿw tbqßJn=ôètƒ ÇÌÏÈ   !$tBur ö/ä۳ä۹ºuqøBr& Iwur /ä.߉»s9÷rr& ÓÉL©۹$$Î/ ö/ä۳ç/Ìhs)è? $tRy‰ZÏã #’s”ø۹㗠žwÎ) ô`tB z`tB#uä Ÿ@ÏJtãur $[sÎ=»|¹ y7Í´¯»s9’ré’sù öNçlm; âä!#t“y_ É#÷èÅeÒ۹$# $yJÎ/ (#qè=ÏHxå öNèdur ’Îû ÏM»sùãäóø۹$# tbqãZÏB#uä “ÇÌÐÈ   (سوره سبا – آیه

۳۵-۳۷).

آنان می گفتند اساسا ما عذاب نمیشویم و کیفر نمی بینیم و آلودگیها و گناهان ما و مفاسد اخلاقی ما بی مجازات است،  چون سرمایه دار و طایفه دار هستیم، البته با این راه خود را آزاد در هر گونه ظلم و عیاشی و جنایت می دانسته و به جنایات و بی بند و باریهای خود نقاب خدائی و مذهب به چهره می زدند  و دیگر کسی را هم حق اعتراض نبود، چون اگر خداوند که قانون گذار است و همه قدرتها را دارد، به احترام پول و طایفه مجازات نکند، بنابراین بشر به هیچ وجه نمیتواند مجازات نماید.

ولی خداوند در جواب آنان می گوید: هرگز اموال و اولاد شما چیزی که شما را به ما مقرب گرداند  نیست، مگر آنکه با ایمان و عمل صالح کسی مقرب شود و پاداش  اعمال صالح و پسندیده آنان دو برابراست ودرغرفه های بهشت ابدی ایمن وآسوده خاطرند. [۱]قرآن سخنان آنان را پاسخ می دهد وبه آنها و همه مردم می فهماند: تفاوت در معشیت وزندگی در بشر هست و نمی‌شود انکار کرد و یا از بین برد، چون از بین بردن این اختلافات یعنی از بین بردن اندیشه ها وفکرها ونیروها واستعدادها وتلاشها.  و بدیهی است که این برخلاف نظام خلقت است.  اما این تفاوت نه در حد تفاوت سرمایه داری غرب و استثماراست، بلکه تفاوتی است جزئی، و لذا تعبیر قرآن با تعبیر آنها تفاوت دارد: بگو( ای پیامبر)خداوند است که روزی رابربعضی توسعه و بر بعضی تنگ می گیرد اما این تفاوت مربوط به جهات مادی است وهیچ ارتباط به جهات معنوی وحقوقی و جزائی واخلاقی ندارد. لذا می فرماید: اموال واولاد شما باعث قرب و معنویت نمی شود.  آنچه عامل رشد یک انسان و تکامل اوست عمل صالح ونیکواست همراه با ایمان به خدا، از هر که با شد و در هر کجا.  وپاداش و ثواب هم به خاطر همان عمل نیک همراه با عقیده است.  همین قرآن برای از بین بردن امثال این فرهنگ غلط، تندترین خطاب را به رسول الله (ص) می نماید برای اینکه ضرروزیان آن را بفهماند: “وَلَاتَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعوُنَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاوَهِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدوُنَ وَجْهَهُ، مَا عَلَیْکَ مِنُ حِسَابِهِمْ مِنْ شَیئٍ وَمَا مِنْ حِسَابَکَ عَلَیْهِمْ مِنْ شَیئ ٍفَتَطْرُدَهُمْ فَتَکوُنَ مِنَ الظَّالِمِینَ “(انعام آیه ۵۲) ای پیامبر:

آنان که صبح و شام خدا را می خوانند و خواستار رضای خداوند و توجه او هستند،  زنهار آنها را از خود مران، نه چیزی از حساب آنها بر تو (یا به ضرر تو ) و نه از حساب تو بر آنها (یا به ضرر آنها ) است،  که تو آنها را ترک کنی و از ستمکاران شوی.  این آیه هنگامی نازل می شود که منافقین نقشه ای خائنانه طرح نموده که مردم مسلمان معتقد را که معمولاً از طبقه مستضعف و محروم بودند  از کنار پیامبر دور کنند.  در شأن نزول آیه آمده است:  هنگامی که رسول خدا به رسالت مبعوث شد، مردم محروم و مستضعف اطراف پیامبر را گرفته و این مطلب بر زور مداران و ستمگران مشکل آمد.  به او عرض کردنند: ما چگونه در مجلس شما حاضر شویم با این که غلامان و سیاه پوستان و فقرا و بینوایان اطراف شما حاضر می شوند و اگر شما بپذیرید که زمان آمدن ما و زمان آنها را جدا نمائید، حاضریم مسلمان شویم و به شما کمک کنیم.  این جا است که آیه شریفه نازل می شود و حضرت رسول را از اینگونه رفتار جلوگیری می نماید.  و برای اینکه به روحیه مسلمانان و تغییر فرهنگ آشنایی زیادتر پیدا کنیم و بدانیم چگونه این فرهنگ در زمان پیامبر گرامی،  در مدتی کوتاه  تغییر کرد همچنان که پس از انقلاب اسلامی در ایران تغییر نمود،  باید به یک داستان تاریخی توجه نمایئم: روزی شخصی ثروتمند و خوش لباس در محضر پیامبر اکرم نشسته بود. درآن هنگام مردی فقیر، با لباسی کهنه و مندرس وارد شد و کنار مرد ثروتمند نشست. مرد ثروتمند لباس های خود را جمع کرد. وپیغمبر اسلام که متوجه قضیه شده بود فرمود:  چرا لباس هایت را جمع کردی؟ آیا ترسیدی از فقر او چیزی به و برسد؟ جواب داد:  نه فرمود:  پس چه آملی تو را وادار کرد چنین عملی انجام دهی؟ عرض کرد:  با من همراهی است که مرا به چنین اعمالی ناروا و ناپسند وامی دارد.  یعنی روان و نفس سرکش مرا به خود پسندی و عجب می کشاند.  سپس به منظور جبران عمل ناروای خود،  حاضر شد نصف ثروت خود را به مرد فقیر بدهد.  ولی آن مرد فقیر نپذیرفت.  پرسید چرا ؟ گفت:  می ترسم من هم مثل تو طغیانگر شوم،  اما از تو هم گذشتم و تو را بخشیدم برابری انسان ها از جهت اخلاقی  و اجتماعی در فرهنگ  اسلامی و برنامه  پیامبر اکرم (ص) تا حدی روشن شد.  و اما از جهت قانون گذاری این برابری در همه قوانین اسلام مشهود است به این معنی که عدل و قسط در قانون گذاری رعایت می شود.

ادامه دارد

[۱] امروز هم می بینیم طرفداران حقوق بشر هر جنایتی را تحت عنوان طرفداری ازحقوق انسانها انجام می دهند، و خودرا خدمتگذار بشر می دانند.  مردم فلسطین را آواره می نمایند و در اردوگاه جنگی به سرشان بمب می ریزند.  مردم افغانستان را می کشند و هزاران جنایت دیگر مرتکب می شوند و تازه حق وتو هم در سازمان ملل از آنها است.  برای ملت عظیم الشأن ایران که شخصیت خود را باز یافته، و میرود که انقلابش الگوئی برای همه مردم محروم ومستضعف باشد، پس از پیروزی انقلاب تا به حال چه نقشه ها که طرح نشده، تا جائی که روحانی نما ها و خائن هائی به اسلام وقرآن مثل شریعتمدار و قطب زاده ها نقشه براندازی طرح می کنند.  اما خداوند این چهره ها را معرفی و به ذلت می کشاند که بالاتر از این برای ما متصور نیست.

19دسامبر/16

حوزه

بخشی از آمار، مرکز اهدائی طلاب حوزه علمیه قم به جبهه ها

۱-وجه نقد: حدود۴۰۰هزار تومان، ۲-کنسرو: حدود ۴۹۵ کارتن، ۳- شکر:  ۱۰تن، ۴-سوهان: ۱۲۵۰ کیلو، ۵-آبلیمو:  ۷تن، ۶-عسل: ۲۵۰کیلو ۷-تانکر آب هزار لیتری: ۲۰ عدد،  ۸- نبات:  حدود ۳۰۰۰ (سه هزار)کیلو، ۹-باتری قلمی و متوسط:  حدود ۲۰۰۰عدد، ۱۰- موتور:  ۱۲۵: ۲۰۰دستگاه، ۱۱- اتومبیل: ۳دستگاه،  ۱۲- کلمن:  ۱۲۵۰۰(دوازده هزار پانصد)عدد،  ۱۳ – فانوس:  ۹۶ عدد، ۱۴ – خاکشیر: ۷۰۰ کیلو، ۱۵- چراغ والر:  ۹۴۶ عدد، ۱۶- صابون: ۱۰۰۰ کیلو، ۱۷- گونی:  ۴۰۰۰ تخته،  ۱۸ – شربت پرتقال: ۲۰۰شیشه، ۱۹- سیگار:  ۵۰۰بوکس،  ۲۰- چکمه و کفش کتانی ۳۸۸۸زوج،  ۲۱- لباس وپوشاک حدود:  ۳۰۰هزار تومان، ۲۲- رساله امام وکتاب ۱۶۶۰ جلد.

 

این خدما ت و تلاشهای امدادی پشت جبهه با همکاری روحانیون و سایر اقشار مردم فداکار میهن اسلامی ما صورت گرفته است.

 

دفترانتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم

بسم الله الرمن الرحیم

بمنظور احیای کامل آثار علمی علامه طباطبائی و نشر منظم و سریع آنها بدین وسیله به دفتر انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم این حق داده می شود که نسبت به تهیه وتدوین آثار معظم له در بهترین وضع از لحاظ طبع ونشر و قیمت اقدام نموده و در قدم اول از ترجمه تفسیر المیزان شروع نمایند.

بدین وسیله به عموم علاقه مندان به آثار علمی فیلسوف و مفسر کبیر قرآن استاد علامه طباطبائی اعلام می شود که بزودی می توانند آثار استاد و منجمله تفسیر المیزان را از انتشارات جامعه مدرسین خریداری کنند.  ضمنا برای چندمین بار از ناشرین مختلف می خواهیم بدون نظر این بنیاد دست به انتشار آثار استاد نزنند بنیاد علمی وفکری استاد علامه سید محمد حسین طباطبائی

باطلاع کلیه مراکز مطبوعاتی،  مؤسسات انتشاراتی،  مصححین  و محققین می رساند:  دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم مصمم است کلیه متون ذیل را بتدریج بطور مطلوبی تصحیح و چاپ نماید،  لذا مستدعی است اگر کسانی قبلا در این زمینه متحمل زحماتی شدهاند مارا مطلع فرمایند  تا از دوباره کاریها جلو گیری،و اززحمات قدر دانی شود:  ۱- اصباح الشیعه بمصباح الشریعه – للشیخ نظام الدین الصهرشتی.  ۲- امالی شیخ طوسی.  ۳- الأمامه والتبصرهمن-الحیره- از پدر صدوق.   ۴ – التعلیق – العراقی (المنقذ من الثقلید)، (المرشد الی التوحید ) – للشیخ سدید الدین الحمصی محمود بن علی بن الحسن.   ۵ – امالی – شیخ مفید. ۶-  تأویل الأیات الظاهره فی فضائل العترهالطاهره  – للسید شرف الدین علی الحسینی الاسترآبادی.   ۷ – تقریب المعارف فی علم الکلام  – ابی لاصلاح بن نجم الدین الحلبی ۸ – تمنقیح الرایع  – فاضل مقداد.   ۹ – جامع الشرایع (الکتاب للشرائع) – ابی زکریا یحیی بن احمد بن یحیی بن الحسن بن سعد الهذلی.   ۱۰ – الذخیره فی علم الکلام  – للسید المرتضی علم الهدی ابی القاسم علی بن ابی احمد الحسینی الموسوی ۱۱ – رجال  – نجاشی.  ۱۲ – السرائر الحاوی – للشیخ الفقیه لبی جعفر محمد بن منصور بن احمد ادریس.  ۱۳ – العویص فی الاحکام “المسائل العویصه – للشیخ مفید ۱۴ – فقه الرضا ۱۵- کشف الرموز- عز الدین الحسن بن ابیطالب الیوسفی الآبی ۱۶- کشف المراد- علامه حلی. ۱۷- کنزالفوائد- سید عمید الدین عبدالمطلب بن سید مجد الدین ابوالفوارس محمد بن اعرج حلی ۱۸- المفصح للشیخ الطایفه ۱۹- المقنعه- للشیخ المفید ۲۰- الملخص فی علم الکلام- للسید المرتضی علم الهدی ابی القاسم علی بن احمد الحسینی الموسوی ۲۱- المهذب- للقاضی عبدالعزیز بن البراج الطرابلسی ۲۲- المهذب البارع لابن فهد الحلی ۲۳- منتقی الجمان للشیخ جمال الدین ابی منصور الحسن بن زین الدین الشهید الثانی ۲۴- عده الاصول- للشیخ الطوسی. ۲۵- مجموعۀ رسائل- شیخ طوسی ۲۶- مجمع القاعده و البرهان- للمحقق المقدس الاردبیلی ۲۷- معالم الاصول- ابی منصور الحسن بن الشهید الثانی ۲۸- الروضه البهیه للشهید الثانی ۲۹- مکاسب شیخ انصاری ۳۰- کفایه الاصول آخوند خراسانی. ۳۱- رسائل شیخ انصاری (فرائد الاصول) ۳۲- قاموس الرجال محقق شوشتری.

ضمنا: محجه البیضاء مرحوم فیض کاشانی بزودی در ۸ مجلد با قیمتی مناسب در اختیار عموم قرار می گیرد

از مساعدت و همکاری آن برادران سپاسگزارم.

19دسامبر/16

دانستنیهایی از قرآن

پاداش (اَجر)

چه کسانی پاداش خود را از خدا می گیرند؟

۱-حضرت رسول اکرم (ص): “وَ اِنَّ لَکَ لَأجْرًاغَیْرَمَمْنُونْ”(سورۀ قلم –آیه۳)

والبته تورا پاداشی نا محدوداست.  ۲-نیکو کارانی که خودراتسلیم خدا کنند: “بَلِی مَنْ اَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلِه وَهُوَ مُحْسِنٌ” “فَلَهُ اَْجْرُهُ عِنْدَرَبِّهِ”(سورۀ بقره، آیه۱۱۲)

آری، کسی که خودرا تسلیم خداوند کرده ونیکوکار است، پاداش او نزدخدا است.

۳-جهاد کنندگان درراه الله: “وَ فَضَّلً اللهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَی الْقَاعِدیِنَ أجْرًاعَظِیمًا”(سورهء نساء-آیهء۹۵)

خداوند به جهاد گنندگان بر نشستگان برتری دادبه پاداش بزرگ.

۴-رزمندگان فی سبیل الله:  ومَنْ یُقاتِلْ فِی سَبِیِل الله فَیُقْتَلْ أوْ یَغْلِبْ” “فَسَوْفَ نُؤتیِهِ أجْرًا عَظِیمًا”(سورهءنساء-آیه۷۴)

هرکس درراه خدا کشته شد یا فاتح گردید، زود باشد که او را پاداشی بزرگ بدهیم.

۵- کسی که به قصد مهاجرت از خانه  خود بیرون آید، ومرگ او رافرارسد:

“وَمَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِِه مُهاجِرًا اِلَی اللهِ وَرَسُولِهِ،ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوتُ فَقَدْوَقَعَ أجْرٌاعَلیَ اللهِ” (سورۀ نساء- آیۀ ۱۰۰)

هر گاه کسی از خانه خویش برای هجرت بسوی خدا و رسول اوبیرون آید، و در سفر مرگ وی را فرا رسد، اجر و ثواب چنین کسی بر خدااست.

۶-کسانی که اموال خودرا در روزوشب، پنهان و آشکار، برای خدا انفاق کنند: “اَلَّذیِنَ یُنْفِقوُنَ اَمْوالَهُمْ باِ للَّیِْل وَالنَّهاِرِسرًّاوَعَلَا نِیه ً، فَلَهُمْ اَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِم ْ”(سورۀ بقره- آیه ۲۷۴) کسانی که اموال خود را درشب و روز،پنهان و آشکار انفاق کنند،آنان رانزد پروردگارشان پاداش نیکو خواهد بود.

۷-کسانی که ایمان آورده و تقوی پیشه خود کنند: “وَإن تُؤْمِنُواوَتَتَّقُوافَلَکُمْ اَجْرٌ عَظِیمٌ”(سوره آل عمران-آیه۱۷۹)

هرگاه ایمان آوردیدو پرهیزگار شوید، شما را اجری بزرگ خواهد بود.

۸- کسانی که برای خدا به نیازمندان قرض بدهند: “مَنْ ذَاالَّذِی یُقْرِضُ اللهَ قَرْضًا حَسَنًا فیَُضَاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ اَجْرٌ کَریٌِم “(سوره حدید-آیه ۱۱)

آن کیست که به خداقرض نیکو دهد،تا خدا براو چندین برابر گرداند و پاداش با لطف به او عنایت فرماید.

۹- کسانی که توشۀ آخرت راپیش از مرگ آماده کنند :

“وَمَا تُقَدِّمُوالِأنْفُسِکُمْ مِنْ خَیٍَْرتَجِدُوهُ عِنْدَاللهِ هُوَ خَیَْرًاوَ اَعْْظَمَ اَجْرًا”

هر عمل نیک برای آخرت، پیش فرستید، پاداش آنرا نزد خدا می یابید، و آن اجر وثواب آخرت بسی بهتر وبزرگتر است

۱۰-منافقینی که توبه کنند واطاعت از امر خدا بنمایند:

“… وَاِذَالَاتَیْنَا هُمْ مِنْ لَدُنَّا اَجْرًا عَظِیمًا”(سوره نساء-آیه۶۷)

. .. درآن صورت آنهارا مزدی بزرگ(به پاداش طاعت )عطا می کردیم.

۱۱-پژوهشگران در علم”لَکِنِ الراسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ، وَالّمُؤمِنُونَ یُؤمِنُونَ بِمَااُنْزِلَ اِلَیْکَ وَمَااُنِْزلَ مِنْ قَبْلِکَ وَالْمُقِمِینَ الصَّلاهَ وَ الْمُؤتُونَ الزَّکَاهَ وَ الْمُؤمِنُونَ بِاللهِ وَالْیَوْمِ الْآخِر،اوُلئِکَ سَنُؤْتِیهِمْ اَجْرًعَظِیمًا”(سورءنساء-آیه۱۶۲)

لیکن کسانی از آنها که درعلم قدمی ثابت ونظری عمیق دارند و با ایمان هستند به آنچه بر تو و پیغمبران پیش ازتو نازل شده، و آنانکه نمازبپا می دارند وزکات میدهند، وبه خدا وروزقیامت ایمان می آورند،بزودی خداآنان رااجروپاداش عظیم عطا خواهدکرد.

۱۲-کسانی که قدرت برانتقام داشته ولی عفوکنند:

“فَمَنْ عَفَا وَاَصْلَحَ فَاَجْرُهُ عَلَی الله “(سوره شوری-آیه ۴۱)

اگر کسی عفو کرده وبین خود وخصم عفونمود، اجراوبا خدااست.

۱۳-صابرین وشکیبایان: “وَلَنَجْزِیَّن الَّذیِنَ صَبَروااجْرَهُمْ بِاَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ “(سوره نحل –آیه ۹۶)

والبته به صابرین اجری و پاداشی خواهیم داد، که بهتر از اعمال آنها خواهد بود.

۱۴-وفاداران به پیمان باالله:

“وَ مَنْ اَوْ فی ِبمَا عَاهَدَ عَلیْهُ اللهَ، فَسَیُؤتیهِ اَجْرًا عَظِیمًا “(سوره فتح-آیه۱۰)

وهر که به عهدی که با خدا بسته وفا کند، به زودی خدا به او پاداش بزرگ خواهد داد.

 

19دسامبر/16

روانشناسی وجامعه شناسی

قسمت سوم

درسهای منتشر نشده از شهید حجهاسلام والمسلمین دکتر باهنر

روان شناسی زن

در روان شناسی در مورد اصل”روان” “حقیقت روح”ویا وجود وعدم آن، بحث نمی شود زیرا این مربوطه به رشته فلسفه است (وما هم در این مورد بحثی نداریم)بلکه در روانشناسی از روابط میان روح و جسم وروان وتن مورد نظر است.  درروانشناسی است که باید معلوم شود نمود واثر و بعدی های روح در رابطه با بدن چگونه است ؟حالات روان مانند خشم، مهر،عاطفه، شهامت، ضعف و… چگونه بوجود می آید در روانشناسی حالاتی مانند: زود رنجی، خشم، بی تفاوتی، تحرک، مقاومت، وسایر آثار روحی مورد توجه قرار می گیرد تابا درک و شناخت این مسائل، بتوان راه تکامل و رشد وتربیت را بدست آورد. پس روانشناسی عبارت است از: تبیین حالات روانی و روابط این حالات و تأثیر آنها در یکدیگر ودر بدن. با توجه به مطالب بالا روانشناسی می تواند انواع و اقسام مختلفی داشته باشدمانند:

روان شناسی کودک (که در خصائص و روحیات کودک بحث می کند،وبا بدست آوردن خصلتهای روحی او،بهتر می توانیم اورا تربیت نمائیم )روانشناسی تربیت، روانشناسی رشد وغیره. … در گذشته بحث کوتاهی پیرامون روانشناسی دانشگاه راکه رابطه با انقلاب وجمهوری اسلامی ما داشت مطرح کردیم، اکنون بخشهائی از روان شناسی را مورد بررسی قرار می دهیم که در انقلاب ما وجمهوری اسلامی ما اثر چشمگیر دارد: برای شناخت زن، ابتداباید خصلتهای روحی اورابشناسیم، آنگاه “زن سنتی ایرانی”موضوع بحث واقع خواهدشد وسپس”زن درحوزۀ فرهنگ آریا مهری”وبعد “زن درفرهنگ انقلاب اسلامی”.

 

زن واحساسات وعواطف

خصلتهائی، درزن شکوفاتر از مرد است وکسی در این مسائل تردیدی نداردمانند احساسات وعواطف که درزنان بسیار قوی است مانند: زود گریستن، زود شاد شدن و…. همچنین علاقه به خانه وفرزند، درزن بیش از مرد است، این حالت در پرندگان وحیوانات هم بطور طبیعی به چشم می خورد مثلا کبوتر ماده به تخمها و لانه‌اش عشق می ورزد.  حیوان ماده در ایام بار داری وبعد از زایمان، احساسات مخصوص بخود دارد، و بالاخره بسیاری از احساسات و عواطف که درزن وجود دارد، طبیعی است واحتیاج به ایجاد وپرورش ندارد.

 

ذوق هنری واحساس تعلق در زن

زن برای اینکه تمیز وزیبا جلوه کند علاقه دارد لباسهای رنگین و ظریف بپوشد و به دلربائی بپردازد،واین معنی با وجود زن عجین وآمیخته شده است ودر کشورهای غربی وصنعتی با آن همه تبلیغات نتوانسته اند زن را از این هنرهای طبیعی کاملا جدا کنند بلکه زن همچنان زنانگی خود را حفظ کرده است و طبعاً هم شکلی با مرد، برای او مطرح نیست. زن بطور طبیعی احساس میکند که تعلق به مرد (همسر خود)دارد،و این یک حالت طبیعی وروانی است که باید در پرتو آن، زندگی دو همسر ادامه یابد.  در جوامع صنعتی سعی کردند این حالت را نیز از بین ببرند وبه عنوان بالا بردن شخصیت زن خواستند شخصیت طبیعی زن را مسخ کنند ولی هرگز نتوانستند، زیرا طبعا این رابطه باید باشد تا زندگی خانواده مثل زندگی دو شریک یا نوکر وکارفرما نباشد بلکه پیوند عاطفی، موجب انس والفت وعلاقه متقابل باشد، این یک لطف الهی است.

 

مدیریت خانواده

پس از ازدواج و تشکیل خانواده، بطور طبیعی مرد، مدیر ورئیس خانواده می شود که”الرِّجَالِ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاءِ”البته نا گفته پیداست که این سرپرستی به این عنوان نیست که زن مهجور است ونیاز به قیّم دارد! بلکه مانند افرادی که فی‌المثل به عنوان شورای شهر انتخاب می شوند، مدیریت مرد به عنوان همکاری است، آنهم درمحیط عاطفه علاقه،مسئولیت، نه زور وقلدری یا ضعف وزبونی. اما اینکه چنین وضع پیش می آید که مرد مدیر وسرپرست می شود؟ باز مربوط به خصلتهای زن وخصلتهای مرد می باشد.

 

جاذبۀ جنسی وآفت اجتماعی

ویژگی دیگری که برای زن هست، جاذبه جنسی اوست، با اینکه مرد و زن هر دو غریزه جنسی دارند ولی جاذبه و کشش بیشتر مربوط به زن می باشد، که در اینجا نوعی قدرت برای زن به وجود می آید و نوعی نیاز برای مرد؛ و در نتیجه حالتی پرجذبه به عنوان رابطه متقابل در میان زن و مرد حاصل می شود در رابطه با این جاذبه جنسی است که نوعی آفت اجتماعی یعنی مسئله فساد جنسی مطرح می شود و استعمارگران با همین وسیله در بسیاری از مسائل سیاسی،‌اجتماعی و اقتصادی می توانند نفوذ نمایند.

می توانند جامعه ای را به فساد اخلاقی یا رکورد فکری وعملی بکشانند و ملتی را بی تفاوت نگاه دارند وفرهنگ جامعه ای را وارونه نمایند،نیاز کاذب ومصرف دروغین ایجاد کنندو….

تعادل درپرتو ازدواج

عواطف سیار زن، ونیاز وقدرت جسمی ومدیریت مرد،تعادل جالبی را در محیط خانه به وجود می آورد که به فرموده قرآن: “هُنَّ لِبَاسٌ لَکُمْ وَاَنْتُمْ لِبَاسً لَهُنَّ”آنان (زنان)پوشش برای شما هستند و شما نیز پوشش برای نان هستید(سوره بقره آیه ۱۸۷)روابط دو زوج، برمبنای معیارهای ارزشی،عاطفه مودت و… به وجود می آید ونیازهای طرفین، تعادل زندگی را حفظ می کند ودر عین حال، شخصیت وموقعیت زن ومرد همچنان محفوظ است.  چنانچه یکی از زن ومرد، یک جنبه حقوقی یا اجتماعی را داشت که دیگری نداشت، این مربوط به هویت مخصوص اوست که خداوند اورادرمجموعهء خاصی کامل وبدون نقص آفریده و کمالش دراین است، ونباید با سایر موجودات مقایسه شود.  زیرا او خودموجودی کامل وبی نقص ومردنیز موجودی کامل وبی نقص است مقایسه این دو باهم از نظر آفرینش وطبیعت اصلاً درست نیست.  زن ومرد، در مجموع، مانند دو گل هستند یا دو پرنده زیبا، که هر دودر سیرخود، زیبا و پر جاذبه وکامل هستند، نباید گفت: زن تو سری خورده، عقب افتاده، ضعیف و… هست، زیرا او با همه عواطف واحساسات وظرافت، با هویت انسانی کامل آفریده شده داست وازجهت کمال در خلقت، زن بودن مطرح است نه مقایسه با موجود دیگر، زن بودن یک ضرورت انسانی وتاریخی است وجامعه انسانی منهای زن ساقط خواهد بود، ولذا قرآن مجید هر دو را به این صورت مستقل بیان می کند که:

اَلْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَات وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِقِّات[۱]

 

ادوارسه گانه

درایران برای زن سه دوره قائل باشیم: ۱-زن سنّتی   در قرون اخیر، زن ایرانی یک زن سنتی بود وخصائصی داشت مانند:

۱-خود نگه داری، عفت، پاکی، ودوری از مرد بیگانه ۲

-تعلق به خانه: تمام وجودش برای خانه بود، وبه خانه عشق می ورزید، و اگرکاری غیر از خانه داشت کارهای دستی بود که درخانه انجام می گرفت مانند، جوراب بافی، قالی بافی، خیاطی و… واگر در مزرعه وباغ هم باشوهر خود همکاری داشت، در عین حال خانه داری کار مخصوص او بود.

۳-بیگانگی مطلق از مرد بیگانه.

۴-وابستگی وتعلق کامل به همسر،که هنوز اصطلاح”متعلقه”ازآن دوره به یادگارمانده است.  زن شهری دراین دوره، ازخدمات اجتماعی برکناربود ولی درروستا درخدمات نیز مانند: دامداری، کشاورزی، باغداری، شریک بود و اصولا در روستا آمیخته بود وهمه جا دوش به دوش مرد فعالیت داشت زن دراین دوره ازجهت معلومات و سواد آموزی نیز محروم بود وزنان سواددار تنها می توانستند با خواندن قرآن آشنا باشند. زن سنتی گرچه مزایائی از قبیل پاکی وعفاف وعشق به خانه وخانه داری داشت ولی از جهت دیگر،تحقیرشده، عقب مانده ومشمول اصطلاح “صیغه”بود.

۲-در جامعه غرب زده: بعد از زن سنتی می رسیم به زن در جامعه غربزده، در پنجاه سال اخیر با نفوذ فرهنگ غربی، زن رایک موجود مصرفی بار آوردند و اورا وسیله فروش کالاهای غرب قراردادند، لعابی از علم وتمدن! برروی حقایق کشیدند و زن را به سوی اسارت کالا شدن کشاندند،واز ذوق وظرافت زن استفادۀ نامشروع کردند و تدریجاً اورا هم به بی حجابی کشاندند تا بتوانند مصرفی بودنش را تثبیت کنند زیرا زن سنتی با یک چادر می توانست خودرا محفوظ نگه دارد ولی وقتی چادر کنار رفت، تنوع وجلوه دادن وحالت تجملی اش قهرا پیش می آید ولذا به مصرف کشیده می شود، به همین جهت، از این راه تدریجا فساد جنسی را تبلیغ نموده ودر تبلیغ کالاها از وجود زن استفاده کردند. برای اینکه در ملت، آمادگی برای تسلیم بوجود بیاورند، سعی کردند ملت را ضعیف کنند و در اینجا زن وسیله ترویج فساد شد، زن آماده برای فساد و گرایش به مصرفی شدن گشت، به او تبلیغ کردندکه آدم باید مستقل باشد و بدین ترتیب، او را درعین اسارت از تعلق به خانه وهمسرمستقل بار آوردند، تا کانون خانواده گسسته شود لذا می بینید اختلاف و طلاق وفرار و نرسیدن به بچه ها، در میان زنان حقوق بگیر بیشتربود. البته در این پنجاه سال اخیر سواد و اشتغال در میان زنان بیشترشده، ولی اشتغالی که اورا به اداره متعلق کرد،نه به تولید که از این راه باز مصرف روبراه شود !زیرا اشتغال اگر بر مبنای نیاز باشد بهر حال اشتغال است ولی اگر بر مبنای اصالت خود اشتغال بود،این فریب است ولذا می بینیم حدود چهارصد هزار(۴۰۰۰۰۰)زن شاغل معمولا کار غیر مفید انجام می دادند وغالبا بزک کرده بودند.  در ظرف ده پانزده سالۀ اخیر،سعی می کردند برای خانمها پست بوجود بیاورند، البته کار مطرح نبود بلکه وضعی بوجود آورده بودند که زن از اینکه در خانه نماند، احساس حقارت می کرد اشتغال برای او شخصیت است بدین گونه شعارهای روانی و روحی نو برای زنان تحصیل کردۀ ما درست شد و حضور او در جامعه بطور نسبی بیشتر شد، و همزمان کالای مصرفی شد و به فساد گرایش پیدا کرد.

۳-زن در دوران انقلاب:

انقلاب ما به زن شخصیت داد، یعنی زن مثل یک عنصر در انقلاب از نو متولدشد انقلاب به او احساس مسئولیت داد الان زن و دخترما در جامعه نظرمی دهد پرخاش می کند، غصه می خورد، چون احساس مسئولیت می کند، بعکس گذشته و فرهنگ سابق که فکر وذکرش این بود که آرایش کند و لباس بهتر بپوشد وخود آرایی کند و اشتغال داشته باشد این،تولد یک انسان تازه است که زن با مسائل اجتماعی و حوادث ومسائل انقلاب آشنا باشد چنانکه اشاره شد، زن الان در جامعۀ ما حضور دارد، در تظاهرات، راهپیمائی ها، سخنرانیها بسیج و….  یعنی آن زن جدای از جامعه وارد جامعه شده اما با فرهنگ اسلامی وبدون بی عفتی و فساد. بعکس گذشته، زن در جامعۀ انقلابی به تدریج از خصلت بی عفتی وتجمل پرستی کنار رفته، میزان مصرف لوازم آرایش به حدود یک پنجم ۵/۱رسیده است.  درسه سال اخیر، درست در مقابل آن فرهنگ مصرفی لباس های گرانقیمت تنزل کرده، کیفیت عروسی ها و مهریه ها تفاوت کرده و حتی خانه های بزرگ وسنگین قیمت در صورتی که همه میدانیم این گونه وسائل مصرفی وتجملی،هدف اصلی زنها بود، وبرای آنها جاذبۀ نیرومندی داشت.

 

شرکت زن در حرکتهای انقلابی

درراهپیمائی ها وتظاهرات دیدیم که گاهی تعداد زنان زیادتر ازمردان بود در هیچیک از کشور های اسلامی سابقه نداشته است که زنان در پوشش و با حفظ اسلحه بدست بگیرند و پرخاش کنند و فریاد کنند این، مخصوص انقلاب ما بود، انقلاب ما اثبات کردکه زن می تواند با حفظ عفت مبارزه کند. میزان گذشتهای زن، پول خرج کردن، وقت صرف کردن،به سراغ خانه های بیچاره ها وشهداو دیگران رفتن به سرعت در انقلاب بالا رفت، یعنی حضور زن در کارهای امدادی. از مسائلی که اکنون زنان ما به آنها گرایش فراوانی پیدا کرده اند. مسئله فرهنگ آموزش وپرورش است وباید ازاین مسئله استقبال کرد، چون ما اگر ده میلیون دانش آموز داریم چهارمیلیونش دختر است و اینها احتیاج به معلم متعهد دارند وباید در آموزش آنان از خانمهای متعهد ومسئول استفاده کرد از دیگر مسائلی که زنها در جریان انقلاب به آن توجه پیدا کرده اند امور درمانی ومعالجه است. حتی در گرماگرم انقلاب، کلاسهائی تشکیل شده بود و زنان مبارزدوره های کوتاه مدت زیر نظر بعضی پزشکها وخانم پزشکهای مسئول ومتعهد می دیدند تا بتوانند در کارهای درمانی شرکت کنند باید از این مسئله نیز استقبال کرد وزنان علاقه مند را تشویق کرد که بروند ویاد بگیرند، چه بهتر از همسر وبستگان، زیر دست یک پزشک زن معالجه شوند،و علاوه براین درمؤسسه های امدادی وبنیاد های حمایتی وجودشان ضروری است. از دیگر مسائلی که زنها پس از انقلاب به آن توجه پیدا کرده اند مسئله بسیج است، آمادگی رزمی برای دفاع، یک ضرورت است که بر هر فرد مسلمانی لازم است، حالا دیگر رویاروئی با دشمن عینیت پیدا کرده است و دشمن به میدان آمده است برای اینکه انقلاب را شکست بدهد و این ملت هم انقلاب کرده وبه آن علاقه مند است، از این نظر لازم است در امر بسیج شرکت کند. البته ما درتمام این اموریک اصل داریم وآن اصل “عفت”است ودر هیچ یک از مسائل اجتماعی اجازه نیست که حریم عفت شکسته شود یا زن یک نوع حجابی داشته باشد که برخلاف اسلام باشد مثلا اگر برجستگیهای زن پیدا باشد یا حرکات وی تحریک آمیزباشد وامثال اینها تماماً ممنوع است چه در حال بسیج باشد یا سایر خدمات اجتماعی.  خلاصه آنکه حضور زنان در تمام امور اجتماعی به نحو چشمگیری دیده می شود چه سیاسی، چه آموزشی، چه امدادی و همه اینها زائیدۀ احساس مسئولیت است بر خلاف فرهنگ آریا مهری که زائیده مصرف بود، و به نظر من یکی از افتخارات بزرگ اسلام  این نقشی است که به زن داده شده و باکمال سربلندی به دنیا اعلان می کنیم که تا دیروز که انقلاب اسلامی نبود زن نقش و حضور نداشت درحالی که درانقلاب اسلامی زن نقش دارد درپیام امام هم ملاحظه کردید که میفرماید: ما احساس می کنیم که مرهون قیام زنان هستیم، زن نقش اساسی داشت در پیروزی انقلاب، دنباله و فرعی نبود، الان هم درمسائل باور کردن انقلاب ودرکارهای اجتماعی نقش مؤثری دارد.

ادامه دارد

 

[۱] -مردان خدا ترس وزنان خدا ترس مردان مسکین نواز وزنان مسکین نواز. (سوره احزاب آیه۳۵)

19دسامبر/16

رهنمودهائی ازتاریخ اسلام برای تداوم انقلاب اسلامی

قسمت هفتم

حجه الاسلام والمسلمین رسولی

مسلمانان ایثار گر صدر اسلام

بسمه تعا لی

 

انقلاب اسلامی ما در دنیا و در نوع خود بی نظیر بوده و اگر نمونه و نظیری هم داشته باشد همان انقلاب اسلامی صدر اسلام می باشد که آن هم از ابعاد مختلف موجب اعجاب مورخین جهان گردیده است و هر کس بر مبنای دیدگاه و درک وبرداشت خود آنرا بنوعی تجزیه و تحلیل کرده و چون غالبا ایمان و عقیده ای بخدای یکتا و امدادهای غیبی نداشته‌اند تا جائیکه توانسته اند بهر جریانی رنگ مادیت داده و از دریچۀ دید کوتاه خویش بدان نگریسته اند، چنانچه در انقلاب اسلامی ما نیز که برای رسیدن به حقیقت همان انقلاب اصیل صدر اسلام انجام گرفته بنگاههای خبری و رسانه های تبلیغی عموما همین برداشتها را داشته و از دید های مادی خود اتفاقات را بررسی کرده و پیش بینی می کنند، و بهمین دلیل نیز غالبا در تجزیه و تحلیلهای خود دچار اشتباه وسردرگمی گردیده و پیش بینی های آنان اشتباه ازآب در میآید، و علت اساسی این اشتباه و سردرگمی هم همان بی خبری از عالم غیب و ناباوری آنها نسبت به امدادهای غیبی و کمکهای الهی است. و به تعبیر قرآن:

یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَیَاهَ الدُّنْیَا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَهِهُمْ غَافِلوُنَ”

ظاهری از همین دنیای مادی و علل و اسباب ظاهری را می بینند و از عالم دیگر و پایان کارغافل و بی خبرند.

و از اینجاست که می بینیم قرآن کریم روی ایمان به غیب اینقدر تکیه می کند و آنرا نخستین نشانۀ تقوی می داند، و علت اصلی آن هم همان نقش اساسی و سازنده‌ای است که ایمان به غیب در ساختن یک اجتماع انقلابی دارد و روح امیدی است که در یک نظام جدید مذهبی و نوپائی می‌دهد و نیروی فوق‌العاده و بیرون از انتظاری است که به کمک یک ملت معتقد به مبدأ و معاد می شتابد.

و همین ایمان به غیب بود که مسلمانان صدر اسلام را با دست خالی و نداشتن اسلحه و وسائل جنگی بر نیرومندترین لشکرها و مجهزترین دشمنان اسلام پیروز گردانید که نمونه اش جنگ بدر می باشد، و همین نیرو بود که انقلاب اسلامی ایران و مردم مبارز و مؤمن کشور ما را برخلاف انتظار و با دست خالی بربزرگترین قدرتهای جهان و ایادی آن غلبه داد. و همین امداد بزرگ غیبی بود که مردان پولادینی چون بلال حبشی وصهیب رومی و عمار و پدرش یاسر و امثال آنانرا تربیت کرد که سخت ترین شکنجه رابربدن خود خریدند و دست از پرستش خدای یکتا برنداشته و دشمن را از میدان مبارزه شرمسار سرافکنده بیرون کردند، ودر انقلاب ما نیز هزاران جوان و پیرزن و مرد دلباخته شهادت پرورش داد که ایثارگرانه به زیر تانک دشمن می رفتند و مشتاقانه با اصرار و التماس در میدانهای مین قدم می گذارند تا از میهن اسلامی و آئین مقدس خود دفاع نموده و در میدان جنگ با دشمنان اسلام پیروز وسر بلند بیرون آیند. ما درشماره‌های گذشته نمونه‌هائی از اینگونه از مسلمانان ایثارگر صدر اسلام را برای شما ذکر کردیم و اینک به چند نمونۀ دیگر اشاره می کنیم

عمار یاسر و پدرومادرش: از مسلمانانی که بسختی دچار آزار مشرکین گردید عماروپدرش یاسرومادرش سمیه بودند که این هر سه به جرم اینکه به پیغمبر اسلام ایمان آورده بودند سخت ترین شکنجه هارا از دست مشرکین تحمل کردند تا بالاخره یاسر و سمیه در زیر شکنجه آنان جان سپردند وبفیض شهادت نائل شدند، و عمار نیز از روی تقیه درظاهر با گفتن کلماتی خود را نجات داد و گرنه او نیز به سرنوشت پدرو مادر مسلمانش دچار می گردید اهل تاریخ و همچنین مفسرین در تفسیرآیۀ شریفۀ:

مَنْ کَفَرَبِاللهِ مِنْ بَعِدِ اِیمَانِهَ اِلَّا مَنْ اِکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنَّ بِالْاِیمَانِ وَلَکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًافَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللهِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ “[۱]

نوشته اند که مشرکان قریش جمعی از افراد تازه مسلمان را مانند عمار و یاسر و سمیه وبلال وصهیب و خباب و دیگران را گرفته و برای آنکه دست از آیین خود بردارند شکنجه کردند ویاسر وسمیه چون دست از آیین خود برنداشتند بدست ابوجهل و دیگران شهید شدند، بدین ترتیب که پاهای سمیه را از دو جهت مخالف بردوشتر بستند وسپس با حربه ای بدنش را از میان به دو نیم کردند، و سپس یاسررانیز با ضربتی کشتند و این دو نخستین مسلمانان می بودند که در راه اسلام به درجۀ شهادت نائل شدند، و اما عمار چنان دید آنچه را مشرکین از آنها خواسته بودند برزبان جاری کرد ولی در دل به ایمان خود باقی بود، و همین سبب ناراحتی و اضطراب او شده بود، ودیگران نیزبه رسول خدا(ص)گزارش دادند که عمار کافر شده وازدین دست کشیده، رسول خدا(ص)در پاسخ آنان فرمود: هرگز!براستی عمار کسی است که سرتاپا مملواز ایمان به خداست، و ایمان با گوشت وخون اوآمیخته ومخلوط است.  پس ازاین ماجرا خود عمار نیز با چشم گریان به نزد رسول خدا (ص)آمد ونگران عملی بود که انجام داده بود و سخن کفر آمیز به زبان جاری کرده بود، ولی رسول خدا (ص)او را دلداری داده و اشک دیدگانش راپاک کردو بدو فرمود: باکی بر تو نیست واگر پس از این نیز دچار آنها شدی بهمین گونه خودرانجات ده و همین سخنان را باز گوی. [۲] ودر تفسیر طبری است که چون رسول خدا(ص)، از اوپرسید: عمارچه شده است ؟

عرض کرد: ای رسول خدا عمل بدی از من سر زده زیرا مرا رها نکردند تا آنکه ناچارشدم نام شما را به دشنام ببرم و خدایان آنها را به خوبی یاد کنم !رسول خدا(ص)اشک چشمانش را پاک کردو با آن سخنان او را دلداری داد.  و ابن اثیرو دیگران نقل کرده اند که گاهی عبور رسول خدا(ص)در مکه به عمار و پدرش یاسر افتاد که مشرکین آندو را شکنجه می کردند، حضرت که چنان دید به آندو فرمود: ای خاندان یاسر صبروبردباری پیشه کنید که وعده گاه شما بهشت است.

بلال حبشی:

بلال بن رباح از زمرۀ بردگانی بودکه هنگام بعثت رسول خدا(ص)در مکه بسر می برد وبنا بر مشهور بردۀ امیه بن خلف یکی از سران مشرکین بود ودر خانه او بسرمی برد، بلال همچون افراد بسیاردیگری که ازعلائق مادی آسوده بودند وبا قلبی پاک وآزاد از هرگونه تعصب غلط و هواهای نفسانی نور تابناک اسلام در دلش تابش کرده ودین حق را پذیرفته بود ومال ومنالی نداشت تا ناچار باشد بخاطر حفظ آنها حقیقت را انکار کند، تحت شکنجه وآزار مشرکان و افرادقبیلهء”بنی جمع”که درآنان زندگی می کردقرارگرفت. ابن هشام نقل کرده که امیّه بن خلف روزها هنگامی که ظهر می شداورا ازخانه بیرون می برد وروی سنگهای داغ وتفدیده مکه می خواباند و سنگ بزرگی روی سینه اش می گذارد و بدو میگفت: به خدا سو گند به همین حال خواهی بود تا بمیری و یا ازخدای محمد دست برداری ولات وعزی را پرستش کنی. بلال در همان حال که بود می گفت: احد… احد…. (خدای من یکی است)روزی ورق بن نوفل (پسر عموی خدیجه)بر او بگذشت و بلال را دید که شکنجه اش می دهند واو در همان حال شکنجه می گوید: احد…. احد….. ورقه نیز گفت: احد…. احد…. بخدا سوگند ای بلال که خدا یکی است. .. آنگاه به امیه بن خلف و افراد دیگر قبیله بنی جمح که اوراشکنجه می کردند رو کرده گفت: بخدا سوگند اگر اورا به این حال بکشید من قبرش را زیارتگاه مقدسی قرار خواهم داد وبدان تبرک می جویم و درکتاب “اسد الغابه”داستان شکنجۀ اورانسبت به ابی جهل نیز داده است.  بلال به همین وضع دشوارواسفناک بسرمیبرد تاآنکه رسول خدا(ص) اورا خریداری کرده ودرراه خدا آزاد کرد،ودرپاره ای از نقلها نیز آمده که ابوبکر اوراامیه بن خلف خریداری کرد وآزاد ساخت،و ابن اثیر گفته: رسول خدا(ص) به ابوبکر فرمود اگرچیزی داشتیم بلال را خریداری می کردیم !و ابوبکر پیش عباس بن عبدالمطلب عموی رسول خدا(ص)رفته وجریان را بدو گفت، وعباس وسیلۀ آزادی اورا فراهم ساخت و از صاحبش که زنی از قبیله بنی جمع بود خریداری نمود.

خباب بن الارت:

درشهرمکه جوانی بود بنام “خباب”که بعنوان بردگی در خانۀ زنی از قبیله خزاعه یا بنی زهره بسر می برد و کار او نیز آهنگری واصلاح شمشیرها بود، رسول خدا(ص)با این جوان الفت وانسی داشت ونزد او رفت وآمد می کرد،خباب نیز روی صفا وپاکی طینت درهمان اوائل بعثت رسول خدا (ص)بوی ایمان آوردوگویند: ششمین مردی بود که مسلمان گردید ودرایمان خودنیز محکم وپراستقامت بود و بهر اندازه که اورا شکنجه کردند دست از آئین خود برنداشت. مشرکان مکه اورا می گرفتند ومانندبسیاری دیگر زره آهنین بر تنش کرده در آفتاب داغ و روی ریگهای مکه می نشاندند تا بلکه از فشار حرارت هواوآهن وریگها بستوه بیاید وازدین اسلام دست بردارد، و چون دیدند این عمل در خباب اثری نداردهیزمی افروخته وچون هیزمها سوخت وبصورت آتش سرخ درآمدبدن خباب رابرهنه کرده واز پشت روی آن آتشها خواباندند،خباب گوید: در این موقع مردی از قریش نیز پیش آمد وپای خود راروی سینه من گذارد وآنقدر نگه داشت تا گوشت وپوست بدن من آتش را خاموش کرد و تا پایان عمر جای سوختگی آن آتشها در پشت خباب بصورت برص وپیسی نمودار بود،و چون عمر بخلافت رسید روزی خباب را دیدار کرد واز شکنجه هائی که در صدر اسلام ازدست مشرکان قریش دیده بود سئوال کرد،خباب گفت: به پشت من نگاه کن:  وچون عمر پشت اورادید گفت: تا کنون چنین چیزی ندیده بودم. وازشعبی نقل شده که گوید: خباب از کسانی بود که در برابر شکنجۀ مشرکین بردباری می کرد و حاضر نبود از ایمان به خدای تعالی دست بردارد، مشرکان که چنان دیدند سنگهائی را داغ کرده و پشت او را آنقدر بآن سنگها فشار دادندتا آنکه گوشتهای پشت بدنش آب شد.

*      *      *

مشرکین، گذشته ازآزارهای بدنی ازنظر مالی هم تاآنجا که می توانستند تازه مسلمانان را در مضیقه قرار داده و زیان مالی به آنها می زدند. دربارهءهمین خباب طبرسی مفسر مشهورو دیگران می نویسند: خباب از عاص بن وائل پولی طلبکار بود،وپس از آنکه مسلمان شدبنزد وی آمده مطالبۀ حق خودرا کرد، عاص بدوگفت: طلب تو را نمی دهم تا دست از دین محمد برداری وبدو کافرشوی، وخباب باکمال شهامت و ایمان و مردانگی گفت: من هرگز بدو کافر نمی شوم تا هنگامی که تو بمیری و در روز قیامت مبعوث گردی، عاص گفت باشد تا آنوقت که من مبعوث شدم و به مال وفرزندی رسیدم طلب تو را می پردازم !بدنبال این گفتگو خدای تعالی این آیات را نازل فرمود:

“اَفَرَاَیْتَ الَّذِی کَفَرَ بِآیَاتِنَا وَقَالَ لَاوُتِینَ مَالَا وَوَلَدًا، اَطَّلَعَ الْغَیْبَ اَمِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمَنَ عَهْدًا،کَلَّا سَنَکْتُبُ مَا یَقوُلُ وَنَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدًّا،وَ نَرِثُهُ مَا یَقوُلُ وَیَأْ تِینَا فَرْدًا”[۳]

ابن اثیر ودیگران از شعبی نقل کرده اند که چون شکنجهء مشرکان به خباب زیاد شد بنزد رسول خدا(ص)آمده عرض کرد: آیا از خدا برای ما درخواست یاری ونصرت نمی کنی؟خباب گوید: در این هنگام رسولخدا(ص)که صورتش بر افروخته و سرخ شده بود روبه من کرده فرمود: آنها که پیش از شما بودند باندازه‌ای بردبار و شکیبا بودند که گاهی مردی رامی گرفتند وزمین راحفرکرده او را در زمین می کردند آنگاه اره برنده روی سرش میگذاردند وبا شانه های آهنین گوشت و استخوان ورگهای بدنشان راشانه میکردند ولی آنها دست از دین خود برنمیداشتند…. وازداستانهای جالبی که در این باره نقل کرده این است که می نویسد: کار خباب این بود که شمشیر می‌ساخت.  و رسول خدا(ص)با وی الفت و آمیزش داشت و پیش او میامد، خباب که بردۀ زنی بنام ام انمار بود ماجرارابه آن زن خبر داد، آنزن که این سخن را شنید از آن پس آهن راداغ میکرد و روی سر خباب می گذارد و بدین ترتیب می خواست تا خباب  رااز آمیزش با پیغمبر اسلام و پذیرفتن آیین وی باز دارد، خباب شکایت حال خود را به رسولخدا(ص)کرد و پیغمبر(ص) دربارۀ او دعاکرده گفت:

“الَّلهُمَّ انْصُرخَبَابًا”یعنی خدایا خباب را یاری کن-پس از این دعا “ام انمار”بدرد سری مبتلاشدکه ازشدت درد همچون سگان فریاد میزد، و بالاخره کارش بجائی رسید که بدو گفتند: باید برای آرام شدن این درد، آهن را داغ کرده بر سرت بگذاری واز آن پس خباب پارۀ آهن داغ می کرد و بر سر او میگذارند.

امیرالمؤمنین(ع) در مرگ خباب سخنانی فرموده که شدت آزاروشکنجه هائی را که در راه اسلام کشیده بخوبی معلوم میگردد،خباب بنا بر مشهوردرسال ۳۷ هجری در کوفه از دنیا رفت وطبق وصیتی که کرده بود بدنش را در خارج شهر کوفه دفن کردند،و در آن هنگام علی(ع)درصفین بود،و خباب که هنگام رفتن آن حضرت بصفین بیماربود بخاطرهمان بیماری نتوانسته بود درجنگ شرکت کند در غیاب آنبزرگوارازدنیا رفت، وچون علی(ع)مراجعت کردوازمرگ وی مطلع شددرباره اش فرمود:

“یَرْحَمُ اللهُ خَبَابَ بْنَ الْأرت فَلَقَدْ اَسْلَمَ رَاغِبًا،وَهَاجَرَطَائِعًا،وَقَنَعَ بِالْکَفَافِ،وَرَضِیَ عَنِ  اللهِ وَعَاشَ مُجَاهِدًا” [۴]

خدا رحمت کند خباب بن ارت را که از روی رغبت و میل اسلام آورد و مطیعانه(و سربفرمان)هجرت کرد وبمقدار کفایت (زندگی)قناعت کرد واز خداوند (درهرحال)خشنود راضی بود، و مجاهد زندگی کرد. ودر نقل ابن اثیر و دیگران است که بدنبال این جملات فرمود: وببلای بدنی مبتلا گردید، وخدا پاداش کسی را که کار نیک کند تباه نخواهد کرد. این بود شمه‌ای از آزار و شکنجه افراد تازه مسلمان که از دست مشرکین وکفار مکه دیدند، و ما بعنوان نمونه ذکر کردیم و درتاریخ زندگی بسیاری از مسلمانان صدر اسلام مانند عبد الله بن مسعود وصهیب ودیگران نمونه های فراوانی از اینگونه آزارهای بدنی وزیانهای مالی که بجرم پیروی از حق از سوی مشرکین دیدند در تاریخ بچشم می خورد، و بنوشتۀ اهل تاریخ تدریجا کار بجائی رسید که ابو جهل وجمعی از مردم قریش دست از کاروزندگی کشیده وجستجو میکردندتا ببینند چه کسی به دین اسلام در آمده و چون مطلع میشدند که شخصی تازه مسلمان شده بنزدش می رفتند، اگر شخص محترم وقبیله داری بود واز ترس قوم وقبیله اش نمی توانستند اورا به قتل برسانند یا بیازارند، زبان به ملامت وی گشوده سرزنشش می کردند مثل آنکه می گفتند: آیا دین پدرت را که بهتر از این دین وآیین بود رها ساخته ای !ازاین پس ما تورا نزد مردم به بی خردی و نادانی معرفی خواهیم کرد و قدر وشوکتت را بی ارزش خواهیم ساخت. واگر مردتاجر وپیشه وری بود او را تهدید به کسادی بازار و نخریدن جنس و ورشکستگی وامثال اینها میکردند، و اگر از مردمان فقیر ومهاجران بردگان بودند به انواع آزارها مبتلا می ساختند تا آنجا که گاهی دست از دین برمی داشتند.  از سعید بن جبیر نقل شده که گوید: به ابن عباس گفتم: براستی کار زجروشکنجه مشرکین نسبت با صحاب رسولخدا(ص)بدان حد بود که ناچار می شدند از دین خود دست بردارند؟ پاسخ داد آری بخدا سوگند گاهی آنها را چنان آزاروشکنجه می دادند وگرسنه و تشنه می داشتند که قادر نبودند سر پا به ایستند و نا چار می شدند برای رهائی خودهر چه را مشرکین می خواستند بر زبان جاری سازند، که اگر به آنها می گفتند: مگر لات و عزی خدای شما نیستند ؟می گفتند: چرا. وحتی گاهی اتفاق افتاد که حشراتی چون”جعل”(سرگین غلطان )ویا حشرات دیگری را که روی زمین راه میرفتند بآنها نشان داده می گفتند: مگراین خدای تو نیست ؟جواب میداد: چرا!

ادامه دارد.

 

[۱] وهر کس پس از ایمان آوردنش بخدا کافر شود، نه آنکس که مجبور گشته(وازروی اکراه سخن کفر بر زبان جاری کرده)اما دلش استوار به ایمان است بلکه آنکس که سینهءخودرا به کفر گشوده غضب خدا بر آنهاست و عذابی بزرگ دارند(سوره نحل آیه۱۰۶)

[۲] -تفسیر فخر رازی ج۲۰ص۱۲۱

[۳] -آیا دیدی آنکس که به آیات ما کافر شد وگفت: مال وفرزند بسیاری بمن خواهند داد، مگرازغیب خبریافته واز خدای رحمن پیمانی گرفته، هرگز چنین نخواهد بود ما آنچه را گوئید ثبت خواهیم کرد وعذاب اورا افزون می کنیم، وآنچه را گوید بدو می دهیم ولی نزد ما به تنهائی خواهد آمد (سورهء مریم آیه ۷۷)

[۴] نهج البلاغهء –فیض-ص۱۰۹۸وبدنبال آن فرمود: “طُوبِی لِمَنْ ذَکَرَالْمِعَادَ وَعَمَلَ لِلْحِسَابِ وَقَنَعَ بِالْکَفَافِ وَضِیَ عَنِ اللهِ”یعنی خوشا بحال کسی که در یاد معاد وروزجزا باشد وبرای حساب کار کند وباندازهء کفایت قانع باشد واز خدای خود راضی وخوشنود باشد.

19دسامبر/16

رهنمودها

امام:

*آثار رحمت خدا و حمایت امام زمان سلام الله علیه در جبهه ها ظاهر شده و میشود.  ۲۷/۲/۶۱

*رزمندگان با قلب پاک و بازوهای قوی خود به کارشان ادامه دهند که ان شاءالله نصرت نزدیک است.   ۲۷/۲/۶۱

*امروز تبلیغات یک ویژگی خاصی دارد و بر همه مردم لازم است که تبلیغات کنند.  ۲۷/۲/۶۱

*هوشیار با شید که پیروزیهای هر چند عظیم و حیرت انگیز،  شما را از یاد خداوند که نصر و فتح در دست او است غافل نکند۴/۳/۶۱

* کاری نکنید که قرآن کریم  برای برخورد با شما حکومتهای منطقه تکلیف نماید وما به حکم خدا با شما رفتار کنیم.   ۴/۳/۶۱

* ستاره درخشنده این پیروزیها تا نفخ صور بر تارک تاریخ نور افشانی خواهد کرد.  ۴/۳/۶۱

* دولت مصر و اردن اگر عرضه داشتند ودر فکر شرف انسانی و عربی بودند خود را از اسارت رژیم صهیونیستی اسرائیل رهائی می بخشیدند.   ۸/۳/۶۱

*از اسراء جنگ که درد ست شما یند، هر چند گناهکارند دلجوئی کنید و با آنان رفتار اسلامی  انسانی داشته باشید.  ۸/۳/۶۱

*دولتهای منطقه تا فرصت از دست نرفته دست از توطئه و سمپاشی‌ها علیه ایران نیرومند  بردارید.   ۸/۳/۶۱

*فتح خرمشهر یک مسئله عادی نیست،  بلکه ما فوق طبیعت است.   ۹/۳/۶۱

*ما در مقابل هر سلطه جوئی ایستاده ایم  وتا توان داریم مخالفت می کنیم. .  ۱۰/۳/۶۱

*با برگزاری کنفرانس در بغداد ننگی برای خودتان ایجاد می کنید که با دریاها نمی شود شست.   ۱۲/۳/۶۱

*اگر حضرت عیسی هم بیاید نمی تواند این مرده (صدام) را زنده کند.  ۱۲/۳/۶۱

*اسرائیل اگر انگشتش را به بحر محیط بزند، آن بحر نجس می شود.   ۱۲/۳/۶۱

*باید قدمهای بلند را سریع برداریم و در عین حال صد در صد اسلامی هم باشد    ۱۲/۳/۶۱

*من طرفداری از طرح استقلال اسرائیل و شناسائی او را برای مسلمانان یک فاجعه و برای دولتهای اسلامی یک انتحار می دانم ۱۶/۳/۶۱

*امروز از خطر ناکترین امور، طرح کمپ دیوید و طرح فهد است که اسرائیل و جنایات اورا تحکیم می کند.   ۱۶/۳/۶۱

 

آیت الله العظمی منتظری:

*اگر می خواهیم تبلیغات در افراد مؤثر باشد، باید با عمل مردم را دعوت به اسلام کنیم.   ۲۱/۳/۶۱

*باید مسئولین تبلیغات با دسته بندی علوم مختلف اسلامی و تهیه جزوات و کتابهای مفید وآسان، آنهارا در اختیار جوانان و نوجوانان و دیگر اقشار مردم قرار دهند.   ۲۱/۳/۶۱

*خونهای پاک روحانیون شیعه و سنی موجب تحکیم وحدت مسلمین خواهد شد.   ۲۲/۲/۶۱

*سران کشورهای خلیج فارس  تا وقت نگذشته است به اسلام وصف مسلمین برگردید.  ۲۵/۲/۶۱

*مردم آگاه و مسلمان ایران با شعار مرگ بر آمریکا  سعی کنند اجناس آمریکائی هم کمتر مصرف شود.  ۲۵/۲/۶۱

*بر شما لازم است که پس از مجهز شدن به سلاح علم و عمل صالح، این مکتب رهائی بخش را به توده های میلیونی مردم دنیا عرضه گنید.  ۱/۳/۶۱

* از فرصتهای زود گذر حداکثر برای کسب دانش مورد نیاز و تأمین کمبودهای علمی جامعه، استفاده نمائید.  ۲/۳/۶۱

*مسائل فردی و احیانا گروهی، شما را از تعقیب خط اصلی که همان خط اسلام اصیل و مقام معظم رهبری انقلاب است باز ندارد.  ۲/۳/۶۱

*از مسئله قدس عزیز و اشغال آن توسط نژاد پرستان غاصب اسرائیل غفلت نکنید و آن را همچون گذشته در رأس مسائل خود قرار دهید.   ۲/۳/۶۱

 

19دسامبر/16

ریشه های علوم تجربی در اسلام

حجه الاسلام سید محمدهاشمی اصفهانی

دکتر حسن عارفی

شیر وشیر خوارگی ۴

آیه ایکه بعنوان سرآغازو محور بحث درگذشته مطرح شد آیه ۲۳۲ازسوره بقره بود این آیه گرچه ازنظر کمیت وحجم درحد یک آیه متوسط قرآن است ولی از حیث محتوی و کیفیت بیانگر دوران حساسی از زندگی کودک می باشد که با کوچکترین غفلتی به موفقیت و سلامتی جسم وجان انسان ضربه وارد میسازد زیرا هرگونه خلل و افراط و تفریطی در کمیت ونوع تغذیه یک نوزاد توازن جسمی و روحی او را برای همیشه برهم می زند.  در مقالات گذشته مسائلی که بنا بود مورد بحث و گفتگو قرارگیرد دو دسته بود یکدسته مسائلی که مربوط به جهات جسمی نوزاد وروش صحیح تغذیه برای سلامت جسمی او بودودسته دیگرمسائلی بود که رعایت کردن ورعایت نکردن آن منافع ومضار روحی داشتو هر کدام از این مسائل در جای خود دارای اهمیت فوق العاده می باشد، در میان مسائل دسته اول چند مسئله را بخاطر اهمیتی که داشت طرح نمودیم حال برای گستردگی وتکمیل بحث لازم است مسئله را پی گیری نمائیم. گفتیم شیر مادر از حیث ترکیبات دارای خصوصیاتی است که شیر غیر مادر فاقد آن است خصوصا اگراز پستان مادرتغذیه کند که ارزش بیشتری دارد این واقعیت رابا استشهادونقل دو حدیث یکی از پیامبر ودیگری از امیرالمؤمنین مبنی بر اینکه هیچ نوع غذا وشیری بهتر و با برکت تر از شیر مادر وجود ندارد ثابت گردید.  این برتری وامتیاز شاید بخاطر این باشد که ترکیب وساختمان این ماده غذائی صددرصد براساس نیازهای طبیعی کودک انجام شده است از این جهت هیچ گونه کمبودی ندارد.  اگرچه در مقاله گذشته قسمتی از نظریات دانشمندان معاصررادرزمینه خصوصیات ومنافع، این ماده حیاتی یادآور شدیم اکنون برای تکمیل بحث قسمتی از این نظریات راباذکر نام دانشنمدان مطرح می کنیم تا ابهامی در این زمینه باقی نماند. در گذشته قسمتی از تحقیقات ومطالعات ویافته های دانشمندان را ارائه نمودیم، لکن تحقیقات دیگری نیز در لابلای کتب ومجلات بزرگ وکوچک طبی وجود دارد که برای ادای حق مطلب و تکمیل آن یاد آوریش لازم است با ذکر تاریخچه و سیرتاریخی وفوائد تغذیه نوزاد با شیر مادرمی توان کمک بزرگی به نوزادان آینده انجام داد.  هاگن من Haagensenمؤلف کتاب بیماری های پستان چنین نوشته است: بعقیده محقق علوم انسانی وزمین شناسان درحدود۱۶۰ملیون سال پیش پستانداران پا به عرصه وجودگذاشتند وغدد پستان پستانداران منجمله انسان ذخیره ذی قیمت ووالائی برای نوزادان خود بوده و مهیا برای ارائه تغذیه نوزادان بوده  است. این نوع تغذیه نوزادان از بدو خلقت تا چندی پیش ادامه داشته است. سئوال این است که چرا بشر ناگهان پشت پا باین موهبت الهی زده است وناگهان شیر مادر را که بدون شک از ارجحیت خاصی برای تغذیه نوزاد بر خورداراست کنار گذاشته و شیری که با خصوصیات بیولژیکی وزیست شناسی ما تطبیق میکند قطع نماید. ساموئل فومن Samuel Fomon استاد طب کودکان چنین بیان داشته دراوائل قرن۱۹کمترین نوزادی می توانست زنده بماندمگراینکه از شیر مادر تغذیه می شده ودر لندن نوزادانی که دراوائل قرن از شیر مادر تغذیه نمی‌شدند از هر ۸نوزاد ۷نفر فوت می شدند۱۹۱۱فورسیت Forstyو دانشمندان فوق بیان داشتند که به علت این شیوع مرگ ومیراستخدام دایه برای شیردادن نوزادان در صورتی که مادر بعللی قادر به تغذیه نوزادبا شیر خود نباشد شایع شد.  دربعضی نقاط جهان بجای تغذیه نوزادان با شیر مادر، ازشیر حیوانات دیگر مثل خر و بز و گاو استفاده می شد ولی رضایت بخش نبود وبمقدارکافی وبموقع نمی توانستند آماده نمایند. ووردباریWordbury در۱۹۲۵نتایج مطالعات خودراچنین بیان داشت که درسالهای ۱۹۱۶۱۹۱۱تعداد زیادی ازمادران نوزادان خود را۲-۳شیرمی دادندولی مطابق بررسی های Bain بین درسال ۱۹۴۸درحدود ۶۵%نوزادان در امریکا دربدو تولد از شیر مادر تغذیه می شدند در حالیکه در ۱۹۵۸فقط ۲۵%نوزادان از شیر مادر تغذیه ومطابق مطالعات Marlinezدرسال ۱۵۱۹۷۳-۱۰%نوزادان از شیر مادر تغذیه می شدند.  آمار های فوق با نسبت مشابهی در اروپا تطبیق می کند بنابرآنچه آمار نشان می دهد شیردادن به نوزادان در اروپا وآمریکا رو به کاعش است.  چنانچه در کتاب سال اطفال آمده در ۱۹۷۹درانگلستان فقط۲۰-۳۰%زنان نوزادان خود را شیر می دهند و این نسبت بعد از اینکه نوزاد ۱۴روز رسید رو به کاهش است.  آلن کانپین گام  Cunnin Ghim Allensدرمطالعاتش باین نتیجه رسید که گرفتاری به بیماریهای وخیم در سال اول عمرنوزادانی که ازشیر مادر تغذیه نموده اند شایع نیست ودرمقایسه درد شکم  Colic رنیت وضایعات جلدی در نوزادانی که از شیر غیرمادر تغذیه نموده اند شایعتر بوده است. درمطالعاتی که گرولیGruleوهمکارانش در۳۵سال پیش بر۲۰۰۰نوزاد درشیکاگوی آمریکا انجام شد نشان داد که نوزادانی که از شیرمادرتغذیه کرده اندبیشتر به بیماریهای عفونی گوارش وریوی مبتلاء شده‌اند به عفونت خونی ومنیژیت نیز در نوزادانی که از شیر مادر تغذیه شده اند شیوع کمتری داشته است این آمار نیز امروز درممالک نیز رو برشد صادق است و همچنین نوزادانی که از شیر مادر تغذیه می کنند در مقابل ابتلای به عفونت ریویSyneytial Virusمقاومت نشان می دهند Sehefer,Oeanyاز وزارت بهداری آمریکا چنین می گوید نوزادانEskimoکه درسال اول عمر با شیر غیر مادر تغذیه  شده اند مبتلاء به بیماری عفونی گوش میانی شده اند دوگلاسDouglasدرمقاله تحقیقاتی خود می نویسد در اجتماعاتی که از نظر مالی وضع خوبی ندارند و وضع اقتصادی آنها بد است مرگ ومیر با تغذیه نوزاد ارتباط دارددر چنین اجتماعات فقیر نوزادانی که با شیرغیر مادر تغذیه می شوند مرگ و میر بیشتر است ولی در اجتماعی که فقر وجود ندارد و تفاوت زیادی بین نوزادانی که از شیر مادر تغذیه می شوند و آنهائی که از شیر غیر مادر تغذیه میشوند  وجود ندارد پومیل Pomalrsومیردبال نونتMirdbalfontدردویست نوزادی که بواسطه در دپیدیاسهال دربیمارستان بستری شده اند بررسی نمود دریافت که ۹۵%نوزادان از شیر غیر مادر تغذیه می شده اند وکمتر از ۴%از شیر مادر تغذیه می کرده اند آمار فوق در تأیید مقاله Douglas است که در اجتماعات فقیر(مثل مردمی که درپور توریک زندگی میکنند)عفو نتهای ریوی و گوارشی در نوزادانیکه ازشیرغیر مادر تغذیه می کند شایع تراست.  مطابق گزارشهایSalberسال بروفئن لب Feinlbibدر۱۹۶۶وگزارشPiueraریورادر۱۹۷۱وFomanفومن واندرسAndersonدر۱۹۷۲تغذیه نوزادان با شیر غیر مادر در گذشته بیشتر در بین خانواده های متمکن و تحصیل کرده متمایل به تغذیه نوزادان خود با شیر مادر شده اند. موضوع فوق توسط محققینی بنامهای کلاکن برک Klakien bergولارسن Larsonدرسوئد وتوسطVewsonدر۱۹۶۲رچاردبرنال Richardsدر۱۹۷۰درانگلستان تأیید شده است ولی آمارهای جمع آوری شده توسط Riveraریورادرنیو یورک چنین نشان می دهد: که خانواده های کم درآمد. بیش از خانواده‌های متمکن تابامروزاز شیر غیر مادراستفاده می کنند واین نشان دهنده اینست که اطلاعات علمی راجع به فوائد شیرمادر در سوئد و انگلستان بیش از آمریکاست ولی بطور کلی تغذیه شیر مادر در ممالک اروپائی وآمریکائی کاهش یافته وآمارهای موجوداز بلژیک انگلیس وآمریکا موید این ادعاست ولی بعقیده Chan Harris هاریس چان در۱۹۶۹خانواده پزشکان بیشتر متما یل به تغذیه نوزاد با شیر مادر می باشند ومطابق بررسی های سال برSalberوFinlebفین لب درسال ۱۹۶۶نوزادان متولد شده در خانواده دانشجویان کالجها بیشتراز شیر مادر تغذیه می شوند. مطابق مطالب جمع آوری شده توسط تایلرTaylorلی ندهLyndaeورتینگنتون   WorthingtonیونیBunnieگواینکه بطور کلی درصد ما درانیکه نوزاد خود را از شیر مادر تغذیه می کنند کاهش یافته ولی جالب آنست نوزادانیکه درخانواده های تحصیل کرده در آمریکا متولد می شوند بیشتر با شیر مادر تغذیه می شوند و این مطالب مؤید این حقیقت است که بتدریج تحصیل کرده‌ها ومتمکنین بفوائد شیر مادرپی برده و نوزاد خود را از این موهبت الهی که حد اقل ۱۶۰ملیون سال در اختیار بشر بوده است بهره مند مینمایند.  در صد مادران شیرده در بعضی ممالک متمدن مثل آمریکا به کمتر از ۵%رسیده واین جای بسی تأسف است که با وجود ارائه مدارک دقیق راجع به خواص وفوائد شیر مادروتمایل تحصیل کرده ها ومتمولین به تغذیه نوزاد با شیر مادر توده مردم بطرف تغذیه نوزادان با شیر غیر مادر راهنمائی شده اند.  ادامه دارد.

 

 

19دسامبر/16

سیری در کشف اسرار و حکومت اسلامی

حجه الاسلام سید احمد خمینی

بسم الله الرحمن الرحیم

قول داده بودم مطلبی کوتاه از کشف اسرار و حکومت اسلامی یا کتاب ولایت فقیه و سایر کتب امام بنویسم بار دیگر به کشف اسرار مراجعه کردم. مسائلی درآن دیدم که حیفم آمد از آن بگذرم.  این کتاب پرخاشی است علیه زور و تجاوز و بی دینی با اینکه در چهل سال قبل نوشته شده ولی با مقایسه با کتابها و روزنامه های چهل سال قبل از نثری خوب برخوردار است در این کتاب به مسائلی برمیخوریم که معلوم است امام از همان موقع در فکر حکومت اسلامی بوده اند در صفحه ۱۳۸کتاب مذکور آمده است: خدای تعالی با این آیه (که اشاره است به آیه بالای صفحه “اَطِِ‍‍ِیعُواللهَ وَاطِیعُواالرَّسُولَ وَاوُلیَ الْأمِْرمِنْکُمْ”) تشکیل حکومت اسلامی داده است تا روز قیامت و پرروشن است که فرمانبرداری کسی جز این سه را واجب نکرده و چون بر تمام امت واجب کرده اطاعت اولوالامر را، آنچه باید مورد بررسی قرار گیرد آنست که این اولوالامر چه کسانی هستند بعضی میگویند که آنها پادشاهان و امراهستند !!خدا واجب کرده بر مردم که اطاعت کنند از سلاطین و پادشاهان خود !!! اینک ما از عقل خدا داده داوری میخواهیم: خدای جهان پیغمبر اسلام را فرستاد با هزاران احکام آسمانی و پایه ی حکومت خود رابر اصل توحید و عدالت بنا نهاد… همین خدا که پایه عدل را درجهان با فداکاریهای مسلمانان استوار نمود واز ستمکاریها و بی عفتیها جلوگیری کرد آیابه مردم امر میکند که همه اطاعت کنید از آتاتورک که همه میدانند با دینداران چه کارها کرد و با مردم چه ستمکاریها نمود؟ یا بگوید باید از پهلوی اطاعت کنیدکه همه دیدید چه کرد؟!!! که اگر کسی بخواهد مخالفت های صریح او را با قرآن وخدا بشمارد شاید نیازمند بیک کتاب گردد، چنین خدائی که خود اساس دین و عدل را بپا کرده خود به دست خود به خراب آن امر نموده، دانشمندان او را به خدائی و عدل داد نمی پذیرند و مقام خدائی از چنین بیهوده کاری منزه است.  پس از این مطلب و مطلب بسیار دیگر درصفحه ۲۸۱میفرمایند: تنها حکومتی که خرد آن را حق میدانند و با آغوش گشاده و چهره باز آن را میپذیرند. حکومت خدا است. ما نمی گوئیم حکومت حتماً باید با فقیه باشد بلکه میگوئیم حکومت باید با قانون خدائیکه صلاح کشور و مردم است اداره شود واین بی نظارت روحانی صورت نمی گیرد. این کلام چهل سال قبل امام است و در پاریس در تمامی مصاحبه ها در جواب اینکه جمهوری اسلامی یعنی چه؟ آیا بمعنای اینست که روحانیون در رأس قرار گیرند امام بلا استثناء می فرمودند: جمهوری اسلامی یعنی جمهوری‌ای که با اتکاء به مردم تشکیل میشود ولی محتوای آن صددرصد اسلامی است و یا در بعضی از مصاحبه ها فرمودند: نظارت با روحانیون است. در بعضی فرموده اند: ما نمی خواهیم روحانیون دررأس حکومت باشند خیر بلکه روحانیون ناظرند تا خلاف اسلام نشود. در اینجا این سئوال پیش میآید که پس چرا روحانیون در رأس حکومت قرار گرفتند رئیس جمهور روحانی است بعضی از وزراء روحانی میباشد. این سئوال را امام اینگونه جواب دادند فرمودند: به دولت موقت نگاه کنید یک روحانی نیست حتی وزارت ارشاد را به غیر روحانی داده بودیم این کار دنبال همان نوع تفکر پاریس بود ولی بعدا بر خورد کردیم به اینکه آنگونه که مردم و ما میخواستیم که مسائل اسلام صددرصد رعایت شود نشد ما گفته بودیم که روحانی رادر رأس قرارنمی دهیم اما نه بصورتی مطلق حتی اگر غیر روحانی ای باشد که به اسلام معتقد نباشد نه ما در زمانی که یک روحانی یا غیر روحانی در تمام زمینه ها مثل هم باشند.  غیر روحانی را در  مشاغل اجرائی بر روحانی ترجیح میدهیم ولی دیدیم که نه !!آنان به آنصورت به اسلام عمل نمی کنند. در این صورت نه اسلام اجازه چنین کاری را میدهد و نه مردم مسلمان ایران. تازه این موضوع را در مورد دولت می گفتم و الا در مورد قضاء که باید مجتهد عادل باشد و مجلس راهم که مردم انتخاب می کنند و من میگویم که در دولت هم که تنها وزیر کشور و ارشاد معمم هستند. از این گذشته عمامه که نباید موجب شود که اگر کسی لایق بودبر سر آن گذاشته نشود. برگردیم به کشف اسرار در مباحث گوناگون این کتاب بر میخوریم به حملات خیلی تند به حکومت رضا خان. این را نباید فراموش کرد که روحانیون در چهل سال قبل نوعا کاری باین کارها نداشته اند. در زمانی امام این مطالب را گفته‌اند که بسیاری روحانیون دخالت در امور را حرام می دانستند نه تنها آنموقع حتی وقتی امام شروع به مبارزه کردند- سال ۴۲را می گویم –درآنموقع هم عده ای ازخدا بی خبر گفتند امام از روحانیون و حوزه علمیه قم نیست. در کشف اسرار آمده است: ما می گوئیم دولتی که چندین هزار افراد مظلوم کشور را درمعبد بزرگ مسلمین و جوار امام عادل با شصت تیر و سرنیزه سوراخ سوراخ و پاره پاره کند این دولت، دولت کفر است واعانت آن عدیل کفر و بدترازکفر است.  مامی گوئیم دولتی که بر خلاف قانون کشورو قانون عدل، یک گروه دیوان آدم – خواررابنام پاسبان در هر شهر و ده به جان زنهای عفیف بی جرم مسلمان بیندازدو حجاب عفت را با زور سرنیزه از سرآنها برباید و محترمات رادر لگد انداخته وبچه های مظلوم آنان را سقط کند این دولت دولت ظالمانه واعانت به آن عدیل کفر است.  ما حکومت دیکتاتوری را ظالمانه وعمال آنرا ظالم و ستمکار میدانیم، هر کس آنها را محترم بداند از شرف و انصاف بوئی نبرده است.  آن روزنامه هائی که ازاعمال ظالمانه دیکتاتور گریزپا طرف داری می کند کمک کار باصول وحشیانه. دیکتاتوری میباشد وباید اوراق آنها را در میدانها آتش زدودر جای دیگر کتاب کشف اسرار آمده است: دستوری که دولت دیکتاتوری رضاخان قاچاقداده به یک پول سیاه ارزش ندارد و باید حتما قانونهائی که در آن زمان از مجلس گذشته اوراقش را سوزاند و محو کرد وکلای زوری آن روزها حق وکالت امروز را ندارند و اگر مجلس امروزمجلس باشد باید اعتبارنامه آنها را ردکند. در جای دیگرکشف اسرار آمده است: آن حرف بی خردانه که از مغز یک سرباز بیسواد (رضاخان)تراوش کرده بود پوسید و کهنه شد فقط قانون خداست که  خواهد ماندودست تصرف روزگار آن راکهنه نمی کند. در جای دیگر کشف اسرار آمده است: کسی که گفته بود من یک سرباز دزد را از تمام معارف ایران بالاتر و بهتر میدانیم او معنی روحانی و معارف رانمیداند گر چه معارف آنروز (معارف زمان رضا خان)از سرباز دزد هم خیلی ننگین تر بود لکن رضا خان فهم صلاح وفسادرانداشت و فشارها ی اوبه روحانیین برای اصلاح نبود، او میخواست ریشه رااز بیخ بکند.  در جای دیگر آمده است: ملاها از همان روزهای اول، تصدی رضا خان را بر خلاف مصالح کشور تشخیص دادند و تا توانستند عمومی و وقتی نشد مخفیانه و خصوصی فسادهای خانمانسوز او رابه مردم گوشزد کردند.  درجای دیگر کشف اسرار امام به رنگین نامه ها و روزنامه های آنروزها حمله کردندو فرموده اند که: نوک قلم واوراق ننگینی که درآن روز نشر افکار و الفاظ بی خردانه رضاخان رامی کردند صدها مقابل مسموم تر وبدتر است از نوک سوزن احمدیها. درجای دیگر کتاب آمده است: جمله کلام اینکه این زمامداران خائن بی خرد این اجزاء بزرگ و کوچک شهوت پرست قاچاقچی باید عوض شوند تاکشورعوض شود وگر نه از این روزگاربد تری خواهید دید (روزگاری)که اکنون داریدپیش آن بهشت است. مگر امروز کشور ما را باید جزءکشورها بحساب آورد. اگر این زندگی و این کشور را خوب بدانیم دیگر لغت بد را از قاموس جهان باید محو کنیم. امام درآخر کتاب کشف الاسرارعلاوه بردوآیه واعدوالهم ما استطعتم الی اخره راآورده اندو می فرمایند: هم میهمان عزیز،خوانندگان گرامی، برادران ایمانی،جوانان ایران دوست،ایرانیان عظمت خواه مسلمانان عزت طلب دین داران استقلال خواه: اینک این فرمانهای آسمانی است این دستورات خدائی است که خدای جهان برای حفظ استقلال کشور اسلامی و بنای سرفرازی به شما ملت قرآن و پیروان خود فرو فرستاده است.  آنها را بخوانید و تکرارکنید و پیرامون آن دقت کنید وآنها را بکار بندید تا استقلال و عظمت شما برگردد و پیروزی وسر افرازی را دوباره در آغوش گیرید و گرنه راه نیستی وزندگی سراسر ذلت و خواری را خواهید پیمود و طعمه جهانخواران خواهید شد ! بار دیگر تذکر این نکته را ضروری میدانم که این کتاب در چهل سال پیش وشاید بیشتر نوشته شده است مسائلی که امام طرح فرمودند مسائلی است که بالاخره با تلاش و پشت کار بآن رسیدند خداوند موفق ترشان فرماید.

 

نگاهی به کتاب حکومت اسلامی

کتاب ولایت فقیه یاحکومت اسلامی که ۱۶ درس میباشد موجب سروصدای بسیار در نجف وایران شد، البته سرو صدائی که در نجف شد،درست عکس سروصدائی بود که در قم و ایران گردید. ارتجاع حاکم بر نجف با تمام نیرو به کمک دستهای آشکار و پنهان رژیم شاه کوشیدند تا از گسترش بینش انقلابی امام با تمام وجود جلوگیری کنند آنان افرادی راکه درس امام می آمدند با تهدید مانع از شرکت در جلسه درس می شدند بسیاری از کتابها را نابود کردند، و بعضی از افرادی راکه مسائل رادرست درک نمی کردند وادار میکردند تا با امام تماس بگیرند و بگویند که نجف تحمل اینگونه حرفها را ندارد ولی امام، امام بود و کارش را برای جهان اسلام دنبال میکرد نه چند نفری که نفس حوزه نجف در دستشان بود و با کمال وقاحت هر دروغی ونسبتی را که برای پیش بردن نفسشان صلاح می دانستند می گفتند.  بگذرم از نجف که روزهای بسیار بسیار تلخی بر امام و یاران اندکش در این شهر گذشت در ایران ابتدا قم وتهران و بعد هم اصفهان و مشهد وشهرهای دیگر دوستان ویاران امام به پلی کپی کردن درسهای امام مشغول شدند.  و بحمدالله موفق هم بودند در این کتاب که بیش از۲۰۰صفحه است بیشتر روی این موضوع تکیه شده است که باید از صفر شروع کرد حال این موضوع را در بعضی از صفحات میشود دید ودربعضی از صحفات مطلب به گونه ایست که این معنا از آن استفاده میشود. باید متکی به نفس بود باید جلوی تبلیغات سوئی که میگوید ما نمیتوانیم حکومت کنیم را گرفت. من هرگز به فکر بررسی کتاب نیستم بلکه چند مطلب از کتاب مذکور را میاورم و خوانندگان را به خواندن کتاب دعوت می کنم. امام به بوروکراسی موجود در ایران تاخته اند و معتقداند حکومت اسلام بدون این تشریفات می باشد.  استعمار و کسانی را که در داخل و خارج به هر چه بیشتر مستعمره شدن ما کوشش می کنندرا ترسیم کرده اند و نقش تبلیغات را در این زمینه ذکر کرده اند دلائل لزوم تشکیل حکومت از قرآن و سنت نقل شده است و طرزحکومت اسلامی و اختلاف با سایر طرز حکومتها، شرائط زمامدار و شرائط زمامدار در دوره غیبت که میرسد به فقیه، ولایت اعتباری و ولایت تکوینی، حکومت وسیله ای است برای تحقق هدفهای عالی خدائی و انسانی و خصال لازم برای تحقق این هدفها واثبات ولایت فقیه از طریق نص و بالاخره برنامه مبارزه برای تشکیل حکومت اسلامی و مقاومت درمبارزه ای طولانی. اصلاح حوزه های روحانیت و از بین بردن آثار فکری و اخلاقی استعمار که می رسد به اصلاح مقدس نماها و تصفیه حوزه ها و در نهایت براندازی حکومتهای جائر در صفحه ۱۷۳ آمده است: ما موظفیم برای تشکیل حکومت اسلامی جدیت کنیم. اولین فعالیت مارا در این راه تبلیغات تشکیل می دهد بایستی از راه تبلیغات پیش بیائیم. درهمه عالم و همیشه همینطور بوده است چند نفر باهم می نشستند فکر می کردند تصمیم میگرفتند و به دنبال آن تبلیغات می کردند. کم‌کم بر نفرات همفکر اضافه میشد سرانجام بصورت نیروئی دریک حکومت بزرگ نفوذ کرده یا با آن جنگیده وآنرا ساقط می کردند. محمد علی میرزائی رااز بین می بردند وحکومت مشروطه تشکیل میدادند همیشه ازاول قشون و قدرتی درکار نبوده است. فقط ازراه تبلیغات پیش میرفتند قلدریها و زورگوئیها رامحکوم میکردند، ملت راآگاه می ساختند و بمردم می‌فهماندند که این قلدریها غلط است کم‌کم دامنه تبلیغات توسعه می یافت و همه گروههای جامعه رافرا میگرفت مردم بیدارو فعال می شدند و به نتیجه می رسیدند. شما الان نه کشوری دارید ونه لشگری، ولی تبلیغات برای شما امکان دارد. دشمن نتوانسته همه وسائل تبلیغاتی راازدست شما بگیرد. البته مسائل عبادی را باید یاد بدهید اما مهم مسائل سیاسی اسلام است،مسائل اقتصادی و حقوقی اسلام است اینها محور کار بوده و باید باشد وظیفه ما این است که از حالا برای پایه ریزی یک دولت حقه اسلامی کوشش کنیم، تبلیغ کنیم تعلیمات  بدهیم همفکر بسازیم و یک موج تبلیغاتی و فکری بوجود آوریم تا یک جریان اجتماعی پدید آید وکم کم توده های آگاه وظیفه شناس و دیندار در نهضت اسلامی متشکل شده قیام کنند وحکومت اسلامی تشکیل دهند. تبلیغات و تعلیمات دو فعالیت مهم واساسی ماست. در جاوی دیگراین کتاب آمده است: مردان بزرگ که دارای سطح فکر وسیعی می باشند هیچگاه مأ یوس نگردیده وبوضع فعلی خود که در زندان و اسارت بسرمیبرند و معلوم نیست آزاد می شوند یا نه نمیاندیشند و برای پیشبرد هدف خویش درهر شرایطی که باشند طرح نقشه میکنند تا بعداً اگر توانستندشخصاً آن طرح رابه مرحله اجراء درآورند و اگر خودشان فرصت نیافتند دیگران هر چندبعداز۲۰۰-۳۰۰سال دنبال این طرح بروند و اجرا نمایند.  اساس بسیاری ازنهضتهای بزرگ بهمین صورتها بوده است.  بانقل جملاتی چند از صفحات آخر کتاب ولایت فقیه صحبت درباره کتابهای امام راتمام می کنم در صفحه ۱۹۷کتاب مذکور آمده است:  روزی مرحوم آقای بروجردی مرحوم آقای حجت مرحوم آقای صدر مرحوم آقای خوانساری (رض)برای مذاکره در یک امر سیاسی در منزل ما جمع شده بودند به آنان عرض کردم که شما قبل از هر کار تکلیف این مقدس نما ها را روشن کنید با وجود آنها مثل این است که دشمن به شما حمله کرده و یک نفر هم محکم دستهای شمارا گرفته باشد اینهائی که اسمشان مقدسین است –نه مقدسین واقعی-ومتوجه مفاسد و مصالح نیستند دستهای شما را بسته اند واگر بخواهید کاری انجام دهید حکومتی را بگیرید مجلسی را قبضه کنید که نگذارید این مفاسد واقع شود آنها شما رادر جامعه ضایع میکنند.   شما باید قبل ازهر چیز فکری برای آنها بکنید، امروز جامعه مسلمین طوری شده که مقدسین ساختگی جلو نفوذ اسلام و مسلمین را می گیرند و به اسم اسلام به اسلام صدمه بزنند، ریشه این جماعت که در جامعه وجود دارد در حوزه های روحانیت است در حوزه‌هایی نجف و قم ومشهد ودیگر حوزه‌ها افرادی هستند که روحیه مقدس نمائی دارند و از اینجا روحیه و افکار سوء خود را بنام اسلام در جامعه سرایت می دهند اینها هستند که اگر یک نفر پیدا شود بگوید بیائید زنده باشید بیائید نگذارید ما زیر پرچم دیگران زندگی کنیم نگذارید آمریکا و انگلیس اینقدر بما تحمیل کنند، نگذارید اسرائیل اینطور مسلمانان را فلج کند با او مخالفت میکنند. این جماعت را ابتدا باید نصیحت وبیدار کرد و به آنها گفت. … بیدار شوید به این حقایق و واقعیت ها توجه کنید خودتان را تا باین اندازه مهمل بار نیاورید شما با این اهمال کاریها می خواهید که ملائکه اجنحه خود را زیرپای شما پهن کنند مگر ملائکه تنبل پرورند ملائکه بالشان را زیر پای امیرالمؤمنین پهن می کنند. .. هر گاه که بعد از تذکر و ارشاد و نصیحت های مکرر بیدار نشده و به انجام وظیفه برنخاستند معلوم می شود تصورشان از غفلت نیست بلکه درد دیگری دارندآنوقت حسابشان طور دیگری است.

در اینجا مناسب است نامه ای که حضرت امام در سال ۱۳۶۳هجری قمری نوشته اند که نشان دهنده استواری وثبات فکری و سیاسی امام ازآغاز تا کنون میباشد در اختیار خوانندگان عزیز قرار گیرد.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

قَالَ الله تعالی قُلْ اِنَّمَا اَعْظَکُمْ بِواحِدَه اِنْ تَقوُموُا لِلهِ مَثْنَی وَ فُرَادَا.

خدای تعالی در این کلام شریف ازسر منزل تاریک طبیعت تا منتهای سیر انسانیت را بیان کرده و بهترین موعظه هائی است که خدای عالم از میانه تمام مواعظ انتخاب فرموده و این یک کلمه را پیشنهاد بشر فرموده این کلمه تنها راه اصلاح دو جهان است قیام برای خدا است که ابراهیم خلیل الرحمن را بمنزل خلت رسانده و ازجلوه های گوناگون عالم طبیعت رهانده خلیل آسا در علم الیقین زن، ندای لااحب الافلین زن قیام الله است که موسی کلیم را با یک عصا بفرعونیان چیره کرد وتمام تخت و تاج آنها را بباد فنا داد و نیزاورا بمیقات محبوب رساندو بمقام صعق وصحو کشاند قیام برای خدا است که خاتم النبیین (ص) را در یک تنه برتمام عادات وعقائد جاهلیت غلبه داد وبتها را از خانه خدا برانداخت و بجای آن توحید وتقوی راگذاشت و نیز آن ذات مقدس را بمقام قاب قوسین او ادنی رساند خودخواهی وترک قیام برای خدا ما را به این روزگار سیاه رسانده و همه جهانیان را برما چیره کرده و کشورهای اسلامی را زیرنفوذ دیگران درآورده قیام برای منافع شخصی است که روح ووحدت وبرادری را در ملت اسلامی خفه کرده قیام برای نفس است که بیش از ده ملیون جمعیت شیعه رابطوری ازهم متفرق وجداکرده که طعمه مشتی شهوت پرست پشت میز نشین شدند، قیام برای شخص است که یک نفر مازندرانی بی سواد را بر یک گروه چندین ملیونی چیره میکند که حرث ونسل آنها را دست خوش شهوات خود کند، قیام برای نفع شخصی است که الان هم چند نفر کودک خیابان گرد رادر تمام کشور براموال ونفوس واعراض مسلمانان حکومت داده قیام برای نفس اماره است که مدارس علم ودانش را تسلیم مشتی کودک ساده کرده و مراکز علم قرآن رامرکز فحشاء کرده، قیام برای خود است که موقوفات مدارس ومحافل دینی را برایگان تسلیم مشتی هرزه گرد بی شرف کرده و نفس از هیچکس در نمی‌آید، قیام برای نفس است که چادر عفت را ازسرزنهای عفیف مسلمان برداشت و الان هم این امرخلاف دین و قانون در مملکت جاری است وکسی علیه آن سخنی نمی گوید، قیام برای نفع های شخصی است که روز نامه هاکه کالاهای پخش فساد اخلاق است امروز هم همان نقشه ها راکه از مغز خشک رضاخان بی شرف تراوش کرده تعقیب میکند و درمیان توده پخش می کنند قیام برای خود است که مجال به بعضی ازاین وکلای قاچاق داده که درپارلمان بر علیه دین وروحانیت هر چه میخواهد بگوید وکسی نفس نکشد هان ای روحانیین اسلامی علماء ربانی ای دانشمندان دیندار، ای گویندگان آیین دوست ای دین داران خداخواه ای خدا خواهان حق پرست، ای حق پرستان شرافتمند، ای شرافتمندان وطن خواه ای وطن خواهان باناموس موعظت خدای جهان را بخوانید و یگانه راه اصلاحی راکه پیشنهاد فرموده بپذیرید و ترک نفعهای شخصی کرده تا بهمه سعادتهای دو جهان نائل شوید وبا زندگی شرافتمندانه دو عالم دست در آغوش شوید. اِنَّ لِله فِی اَیّام دَهْرَکُمْ نَفَحاتِ اِلّا فَتَعْرِضُوا لهَا.  امروز روی است که نسیم روحانی الهی وزیدن گرفته وبرای قیام اصلاحی بهترین روز است اگر مجال را از دست بدهید و قیام برای خدا نکنید و مراسم دینی را عودت ندهیدفردا است که مشتی هرزه گرد شهوترن بر شما چیره شوند و تمام آئین وشرف شما را دست خوش اغراض باطله خود کنند.  امروز شماها در پیشگاه خدای عالم چه عذری دارید همه دیدید کتابهای یک نفر تبریزی بی سرو پا را که تمام آئین شما ها را دستخوش ناسزا کرد ودر مرکز تشیع بامام صادق وامام غائب روحی له الفداء آن همه جسارت ها کرد و هیچ کلمه از شماها صادر نشد. امروز چه عذری در محکمه خدا دارید،این چه ضعف و بیچاره ایست که شماها را فراگرفته ای آقای محترم کهاین صفحات را جمع آوری نمودید و بنظر علماء بلاد و گویندگان رساندیدخوب است یک کتابی هم فراهم آورید که جمع تفرقه آنان را کندو همه آنان را درمقاصد اسلامی همراه کرده از همه امضاء می گرفتید که اگر در یک گوشه مملکت بدین جسارتی میشد همه یک دل و (یک) جهت از تمام کشور قیام میکردند خوب است دینداری رادست کم از بهائیان یاد بگیرید که اگر یک نفرآنها در یک دیه زندگی کنداز مراکز حساس آنها بااو رابطه دارند و اگر جزئی تعدی باو شود برای او قیام کنند. شماها که بحق مشروع خود قیام نکردید خیره سران بی دین از جای بر خاستند و در هرگوشه زمزمه بی دینی را آغاز کردند و بهمین زودی بر شما تفرقه زده هاچنان چیره شوند که اززمان رضا خان روزگارتان سخت تر شود.  ومن یخرج من بیته مهاجرا الی الله ورسوله ثم یدرکه الموت فقدوقع اجره علی الله. ۱۱شهر جمادی الاولی۱۳۶۳سید روح الله خمینی

 

19دسامبر/16

شعر

حجه الاسلام بهجتی (شفق)

خرمشهر آزاد شد

 

گشت چو آزاد و رها شهر خون                         رفت غم و غصه ز دلها برون

کفر بدوزخ چو سرازیر شد                        دهر پر از نعرۀ تکبیر شد

چشمه شوق است زهر دل،  روان            نقش نشاط است زهر رخ،  عیان

بام و در و کوچه چراغان شده                   پیروجوان، شاد و غزل خوان شده

نغمه تبریک و غریو سرور                          ریخته در جام جهان، شوق و شور

بسکه شده برفلک آوازها                         مانده ملک در عجب از رازها

شیر دلان، ضربه محکم زدند                    نقشه دشمن همه برهم زدند

شرزه هژیران و نبرد آوران                        عشق پرستان و خدا باوران

بتکدهء شرک برانداختند                           پرچم توحید برافراختند

باتبر رزم، زکفر و نفاق                            ریشه بریدند و شکستند ساق

ای دل و جان باخته،  صدام دون                       دیدی از اورنگ شدی سرنگون!!

دیدی از این امت پرتوش و تاب                  ریخت به جان توچه رنج و عذاب

خرمگسا، معرکه آرا شدی                      لیگ در این معرکه رسوا شدی

روبهگا، گرچه دلیر آمدی                          منهزم از صولت شیر آمدی

بولهبا، بوالهوسی تا به چند؟!                   وحی خدا را چه رسانی گزند؟!

صعوهء مسکین چه کند با عقاب                        بحر کجا صدمه خورد از حباب؟!

عاقبت بود از اول عیان                            چیست سرانجام هوس جز زیان؟!

*      *      *

ای همه خصمان بداندیش و پست            کوردلان،  یاوه سرایان مست

خود نه شما عربده برداشتند؟!                 رایت مستکبری افراشتید؟!

پس چه شد آن عربده و شوروشر             و آنهمه گستاخی و لاف ظفر ؟

شکر که دیدید سرانجام کار                     ذلت و رسوائی خود آشکار

طالع منحوس شما در جنوب                    کرد ز پیکار دلیران غروب

گرچه شد از جور شما “شهر خون”           کرببلاوار زخون لاله گون

لیک زجانبازی شیر افکنان                               پاک شداین شهر زاهریمنان

رست زبند غم وآزاد شد                         باز به جام “خرم ” آبادشد

ابلهک ای دشمن نادان پست                   خوب چشیدی زیلان ضرب شست

بیهوده جنبیدی ودیدی جزا                      نیست تورا غیر هلاکت سزا

*     *      *

امت ما آگاه وزاده اند                             یاری حق را همه آماده اند

معرفت آموخته ازرهبرند                          خاسته از مکتب پیغمبرند

در هنرستان بزرگ علی                          صد هنر آموخته فاش وجلی

ارث برانند به ززهرای پاک                         درملکوتند چو مه تابناک

مائده خوارند زخوان حسین                      در تن آنهاست روان حسین

مایۀ بیداری هرامتند                              عاشق آزادی هر ملتند

کفر ستیزان که حزب الله اند                    خوب زرمزعظمت آگهند

روز،هژبرند وسحر عابدند                         پاکدل وبی هوس وزاهدند

هم به عزا گرد وغرور آفرین                      هم به صفا نخبۀ اهل زمین

همتشان چون فلک با شکوه                    سختی وستواریشان مثل کوه

بار خدایا همه را یار باش                                 حافظ این نسل فداکار باش

ده همه را صبرو ثبات وشکیب                  کن همه را فتح نهائی نصیب

رهبر ما را که بود دین پناه                               یا رب از آفاق بدارش نگاه

کاین هنری مرد که عیسی دم است                 معجزه گر چون پسر مریم است

بت شکن قرن وخلیل خداست                 سوی سعادت همه را رهنماست

چشمۀ مهر است وفروغ افکن است          دیده اسلام بدو روشن است

مایۀ امید بنی آدم است                         پیر جماران ودل آدم است

 

19دسامبر/16

ضرورت رسالت انبیاء

قسمت ششم

آیت الله جوادی آملی عضو شورایعالی قضائی

در بحث گذشته ادله ای بر ضرورت رسالت و حتمی بودن وحی از قرآن کریم در سه اصل ذکر کردیم: اصل اول: انسان موجودی است که از عالمی به عالمی دیگر منتقل میشود، و هدفی دارد: پس از بین نمیرود. اصل دوم: هدف بدون راه ممکن نیست اگر مسافری قصدسفر داشته باشد، و هدف و مقصدی داشته باشد، ولی راهی نباشد، امکان ندارد به مقصد برسد. اصل سوم: اگرمقصد در دنیا خلاصه میشد،امکان داشت انسان تا اندازه ای به هدف برسد،ولی هدف اعم از دنیا و آخرت است سعادت انسان نیز اعم از سعادت دنیوی واخروی است، و بخش اخرویش مهمتر ازدنیوی است. بنابراین تشخیص این راه در اختیارهرفردنیست، و راهنما لازمست تا آدمی دراین راه دورودراز به کمال و مقصد و سعادتش برسد. ضرورت رسالت سنت الهی است خداوند بشر را آفریده، و او را بدون راهنما رها نمی کند، واین سنت الهی است. اگر گیاهی را خدا آفرید، لوازم پرورش او را هم می آفریند. ممکن نیست خدا گیاه بیافریند، ولی باران نفرستد. کسی که مسئول تربیت کودک است، نمیشود کودک را بدون حامی و سرپرست رها کند، چون مسئول تربیت او است. همانطورکه درآفرینش ونظام هستی هیچ موجودی بدون عوامل کمال ورشد امکان رشد ندارد، آفرینش انسان هم اینچنین است. خداوند انسان را به حال خودش واگذار نمی کندکه درهربی راهه ای برود، بلکه برای او راهنماو رهبر فرستاده است. اینک دلیلی از قرآن کریم برای این موضوع می آوریم: “لَمْ یَکُنْ الَّذِینَ کَفَرُوامِنْ أهْلِ الْکِتَابِ وَالْمُشِْرکیِنَ مُنْفَکّیِنَ حَتّی تأتیَهُمُ الْبَیِّنَهُ “(سوره بینه-آیه ۱)

بشر خواه آنها که مشرکند و خواه آنها که اهل کتابند، منفک از رسالت نیستند، و این سنت خدا است. در صورتی که آفرینش گیاهان از باران جدا نیست، و پرورش کودکان از سرپرستی پدر ومادر جدا نیست، بشر هم از راهنما و بینه جدا نیست.

بیّنه کی است ؟ در ادامه آیه گذشته میفرماید: “رسولٌ مِنَ اللهِ یَتْلوُاصُحُفًا مُطَهَّرَه ً “بینه رسول خدا است که صحیفه های پاکیزه را برای مردم می خواند. و این صحف مطهره اشاره به ره آورد پیامبر است که وقتی آمد چه می آورد. و آنچه آورده شریعت و دین نامگذاری میشود. فعلا بحث ما در اصل نبوت است، و اینکه وجود انسانی الهی که برخورد اراز وحی معجزه و عصمت باشد، لازم است.

بنابراین خدا هرگز بشر را بدون رسولی که بینه و روشنگر باشد رها نمیکند.  باید رسول آنگونه باشد که حجت خدا بر مردم باشد وراه هدایت وضلالت رابرهمه کس روشن گرداند.  “قَدْ تَبَیَّنَ الرُشْدُ مِنَ الْغَیِّ” بعد از آنکه پیامبر احکام را آورد، مردم در قبال او به سه دسته تقسیم میشوند:

۱-گروهی براستی  می پذیرند، ودراین راه استقامت می ورزند.

۲-گروهی بطور جدی تکذیب میکنند، ودرراه خود ایستادگی می نمایند.

۳- گروهی بینابین هستند، گاهی ازاین طرف و گاهی از آنطرف.

یعنی همانطور که ازنظر سلامتی بدن، مردم سه دسته اند: یا زنده و یا مرده و یا زنده ولی بیمار، از نظر جان هم، از این سه حال بیرون نیستند. جان و روان آدمی را زنده و سالم است که همانا مؤمن وعالم میباشد. و یا زنده و مریض است که او مسلمان فاسق است.  و یا اینکه جان مرده است که در آن صورت کافر می با شد.

پس جانها درمقابل دعوت انبیا این سه حالت را دارند، و لذا خداوند درسوره مبارکه حج، آیه ۵۲میفرماید:

“وَمَا أرْ سَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رسولٍ وَلا نَبیٍّ اِلاَّ اِذَا تَمَنّی اَلْقیَ الشَّیْطانُ فِی أُمُنیهٍ”

هیچ فرستاده وپیامبری را قبل از تو ای پیغمبر نفرستادیم جز اینکه در برنامه او و آنچه مورد تمنی و آرزوی او بوی، شیطان القاء دسیسه و فتنه گری کرد. و این فتنه گری در بعضی آنچنان اثر گذاشت که آنها را ازپای درآورد و کافر شدند، ودربعضی از افراد مقداری اثر گذاشت که آنهارا مریض کرد و مسلمانان فاسق شدند، و در عده‌ای به هیچ وجه اثر نگذاشت که آنها مؤمن عالمند.  هر پیامبری بیاید شیطان مانع او است، و بدون هیچ تردیدی شیطنتش را اعمال میکند و فتنه هایش را القاء مینماید.  ولی در ادامه آیه چنین میخوانیم: “فَیَنْسَخُ الله ُ مَا یُلْقِی الْشَیطانُ” خداوند فتنه ها ودسیسه های او را نسخ میکند وازبین میبرد، وهمانا برنامه پیامبران اجرا شدنی  است.  “ثُمَّ یُحْکِمُ اللهُ آیاتِهِ وَاللهُ علیمٌ حَکیمٌ” ولی درمیان این فتنه گریها است که انسانها امتحان میشوند و سه دسته از امتحان بیرون می آیند. آشوبگریهای شیطان بر چه کسانی اثر می گذارد: فتنه گریهای شیطان در دو گروه اثر میگذارد:

۱-آنها که قلبشان مریض است: “الَّذِینَ فِی قُلوُبِهِمْ مَرَضٌ”

۲-آنها که قساوت قلب دارند و سخت دل هستند.  این دو گروه در یک آیه قرآن ذکر شده اند، درآیه ۵۳از سوره حج که ادامه آیه گذشته است چنین می فرماید: “لِیَجْعَلَ مَا یُلْقِی الشَّیْطانُ فِتْنَهً لِلَّذِینَ فِی قُلوُبُهُمْ “تا خداوند به آن القاءات شیطان، کسانی را که دلهایشان مبتلا به مرض وقساوت است بیازماید.  آنانکه دلهایشان بیماراست، مسامانان فاسق هستند که هنوز ازحیات اسلامی بهره دارند.  قرآن افرادی را که با شنیدن صدای نا محرم تحریک میشوند مریض میداند، و لذا به همسران پیامبر دستورمی دهد که صدا ها را نازک و رقیق نکنید تا آنان که دلهایشان مریض است، طمع نکنند.  “فَلَا تَخْضَعْنَ بِا لْقَوِْل فَیَطلمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ “(سورهاحزاب-آیه۳۲۱) زنهار نازک نرم با مردان سخن مگوئید مبادا آنکه دردلش بیماری(هوی وهوس )است به طمع افتد. انسانی که به دنبال صدای نا محرم حرکت طمع آمیز دارد، قلبش مریض است و اگر این قلب را معالجه نکند، مصداق این آیه شریفه میشود:  “فِی قُلوُبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمْ اللهُ مَرَضًا”

قلوب آنها بیمار است و خداوند بیماری آنان را افزونتر می کند. اسلام مکتبی است که بی عفتی را مرض میداند. و همچنین سایرمعاصی نیز مرض است. و این فاسقان درمقابل منافقین قرار دارند، زیرا منافق مریض نیست بلکه مرده است. وقتی کافر مرده باشد یقیناً منافق مرده است، و این هر دو مرده اند و دیگر حیات ندارند. ولی مسلمان فاسق بازحیات دارد گرچه مریض و بیمار است. و اما غرض از سخت دلان “القاسیه قلوبهم “کفار ومنافقین میباشند.  هنگامی که خلافکاریها ادامه پیدا میکند، وگناهان صغیره به گناهان کبیره مبدل می شود، سرانجام قلب قسی خواهد شد، وآنوقت است که دیگرتعالیم انبیاء درآنها اثر نمی گذارد.  خدای متعال درآیه ۱۶سوره حدید قساوت دل را مطرح می کند: “اَلَمْ یَأ ِن لِلَّذِینَ امَنوُا أنْ تَخْشَعَ قُلوُبُهُمْ لِذِکِْراللهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلَا یَکوُنوُا کَا لََّذِینَ أوُتوُُاا لْکِتَابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَیْکُمْ الَأ مَدُ فَقَسَتْ قُلوُبُهُمْ”

آیا هنگام آن نرسیده است که آنانکه گفتند ما ایمان داریم دلهاشان بیاد خدا بلرزد و خاشع گردد، و به آنچه از حق نازل شد توجه کنند، و مانند کسانی که پیش ازاین کتاب آسمانی بر آنها نازل شد نباشند که دورۀ طولانی بر آنها گذشت و دلهاشان رنگ قساوت گرفت. برای توضیح آیه، اگر دقت کرده باشید آبهای معدنی همراه رسوبات است، و در مسیری که طی میکند کم‌کم رسوبات در مسیر آب ناخالص زیاد میشود و به صورت تل بزرگی در می آید، و حتی راه را برخودش می بندد. امراض در وجود آدمی مانند همان رسوبات آب معدنی است، اگر طول کشید ودر مقام علاج بر نیامد، به مرحله قساوت دل میرسد و میمیرد، و راه را برای رسیدن به کمال بر روی خودش میبندد. و اما در گروه سوم، آنان که برنامه انبیا را پذیرفتند. یعنی آن گروه مؤمن عالم که آشوب گریهای شیطان در او اثر نمی گذارد در ادامه آیه قبل (سوره حج –آیه ۵۴)میفرماید:

“وَلِیَعْلَمَ الَّذِینَ أوتوُالْعِلْمَ أنَّهُ لْحَقُ مِنْ رَبِکَ فَیُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلوُبُهُمْ “باید  آنانکه علم به آنها داده شده(۱) بدانند که ره آورد انبیا حق است از پروردگار تو، پس ایمان بیاورند و بپذیرند و قلوب آنها در مقابل این ره آورد خاضع و خاشع شودکه اخبات همان نهایت خشوع وکرنش است.

بنابراین، آنانکه مورد آرزوی پیامبرانند این دسته سومند، و اینها چون پذیرفتند ازنعمت توفیق و هدایت برخوردار می‌شوند:

“وَاِنَّ اللهَ لَهادِالَّذِینَ آمَنوُا اِلیَ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ”(سوره حج-آیه۵۴)

و همانا خداوندهدایت میفرماید مؤمنین را به راه راست و مستقیم.  خداوند به اینها دو هدایت عنایت فرموده، یکی هدایت عام که شامل همه میشود: وَهَدَینَاهُ النَّجْدَیْنَ” اورا به راه خیرو شر رهنمون ساختیم.  وهدایت دوم، هدایت مخصوص است که شامل آنهائی می شود که ره آورد انبیاء را پذیرفتند.

نتیجۀ بحث:

دراینجا بحث به اختصار بیان میشود: اول: سنت الهی است که بشر از پیامبران و دعوت آنها جدا نیست،و پیامبران  بینه الهی هستند.  و این مطلب برای مشرکین و اهل کتاب هم هست.  دوم: مردم در مقابل انبیاء ودعوت آنها به سه دسته تقسیم میشوند:

۱-آنانکه تکذیب می کنند و می ایستند که اینها کفارند.

۲-گروهی بینابین هستند که اینها مسلمان فاسق و بیمارند، واگر دراین گمراهی ادامه دهند و خود را معالجه نکنند، میمیرند و جزء دسته اول میشوند.

۳-آنانکه ره آورد انبیاء الهی را پذیرفتند و از هدایت دوم خداوند بهرمند گردیدند و مشمول هدایت خاصه الهی شدند.  ادامه دارد

  • معمولاً این گونه موارد، کلمات با فعل مجهول استعمال میشود مانند”اوُتوُا الْعِلْمَ”برای اینکه کسی خیال نکندمن به زحمت خودم عالم شدم و به این مقام رسیدم اگر کسی چنین فکر کرد راه قارون را طی میکند قارون هم می گفت: خودم عالم به اقتصاد بودم و این مال را بدست آْوردم.  باید انسان بداند آنچه پیدا میکند از خدا است.  درسوره نحل می فرماید: “مَابِکُمْ مِنْ نِعْمَهٍ فَمِنَ الله”چه بسا افرادی که خواستند دانشمند بشوند ولی نشدند، و چه بسا افرادی که علمی آموختند ولی عملی نیندوختند، وچه بسا افرادی که نیمه راه برگشتند پس آنچه نعمت است از خداوند است،ولذا درآیه شریفه میفرماید: آنهاکه علم به ایشان داده شد،و نگفته است: آنها که خود تحصیل علم کردند.

خدا هرگز بشر رابدون رسولی که بنیه و روشنگر باشد رها نمی کند باید رسول آنگونه باشد که حجت خدا بر مردم باشد و راه هدایت و ضلالت را بر همه کس روشن گرداند.

 

19دسامبر/16

عاشورای ۷تیر سند حقانیت انقلاب اسلامی

 

امام:

چند نفر عزیزکه بسیار خاطرشان عزیزاست گرفتن از ملت،ملت را عقب نمی‌نشاند صفها فشرده تر می شود و مشتها گره اش محکمتر می شود

بررسی و تحلیل وقایع اجتماعی، در ظرف زمانی خود نمی‌تواند تمام نتایج را نمایان سازد.  چرا که اهداف حادثه آفرینان و مفسران مخالف و موافق آن، بر حد سیاستی ضعیف و قوی مبتنی است. اما کندو کاو حوادث آنگاه که بصورت تاریخ در می‌آید، پیامدهایش تجسم یافته و به پدیده عینی تبدیل می شود و لذا انکار و اثباتش آسان است وقابل فهمتر. تازه اینگونه تحلیل ها بر این فرضیه استوار است که صرفا مادی و بدون حضور قدرت “خداوند”انجام پذیرد شما دراین مدت سه سال و اندی که ازپیروزی انقلاب می گذرد وحتی قبل از آن، در هیچ یک از تحلیلهای جراید،نشریات و صداهای بیگانه شرقی و غربی و وابستگان مختلف داخلی آنها، مشاهده نخواهید کرد که ازمسئله ای بنام “حق و مشیت خداوند نام ببرند وآنرا به حساب آورند.  و علت غلط ازآب درآمدن تمام پیش بینیهای آنها از روند انقلاب نیز همین است زیرا ما بر اساس این پیش‌گوئیها باید تاکنون هزاران بار شکست خورده باشیم!تازه‌ترین حرفهای آنان نیز حاکی از استمرارکوریشان دارد! والحمدالله که چنین هست “ذَرْهُمْ یَأْ کُلوُا و َیَتَمَتَّعو ُایَُلْهُهمْ الْأَمَلَ فَسَوْفَ یَعْلَموُنَ” (سوره حج-آیه۳)

ای پیامبر: این کافران رابه خور و خواب ولذات حیوانی واگذار تا آمال وآرزوها یدنیوی آنها را غافل گرداند و نتیجه این کامرانی بیهوده را بزودی در یابند.  در تحلیل هر حادثه ای که دشمن در جهت نابودی و مقابله با نیروهای مؤمن بوجود می آورد، به حساب آوردن “خدا”این تضمین را می دهد که سستی و شکست مکر و حیله باطل حتمی است.  امروز یکسال از هفت تیر می گذرد یوم اللهی دیگر در تاریخ و نهضت وشهادت بزرگانی از انقلاب اسلامی که ما میخواهیم ضمن قدردانی از این عزیزان و از این روز،برخی از نتایج عینی ببار آمده یکساله آنرا برشمریم. قلمهای خیانت بار و ذهن های نکته‌گیر و حتی مغزهای منحرف، این فاجعه را از ابعاد مختلفی تفسیر میکنند ونتایج مورد نظر خود را اثبات می نمایند که درستی و نادرستی آنهابا محک تجربه امکانپذیر است و ما میخواهیم بگوئم که طراحان این جنایت نه تنها به نتایج پیش بینی شده خود نرسیدند بلکه به نابودی هم کشیده شده اند.

 

شکست اهداف طراحان:

ماهیت دست اندرکاران فاجعه هفت تیر شیطانی است، آن هم وابسته به شیطان بزرگ و این گفته و برداشت مردم ماست اما چقدر اسناد و مدارک رسمی و غیررسمی وادله وبراهین، ارتباط مستقیم بین مجریان وکاخ نشینان برون مرزی را اثبات میکند، بماند حداقل این است که شیوه و تربیت اهدافی که بر آن بار میکردند ارتباط تنگاتنگ وهمسوئی دقیقی را بین منافع عاملین اجراء وامپریالیسم نشان می دهد. انقلاب اسلامی ایران به ضرورت ماهیت اسلامی خود، دشمن آشتی ناپذیر امپریالیسم و صهیونیسم (کفر جهانی)می باشد که این برای آنها هم مسلم است.  روی همین جهت کینه‌ای آتشین از اسلام و رهبران آن در دل دارند که زبانه هائی ازآن را بصورت کلمات از آنتن‌ها و قلمهای خود به خورد مردم جهان میدهند.  انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی شیوه ای فاشیستی است که از درنده خوئی و کینه‌ای عمیق سرچشمه می‌گیرد چنین شیوه ای را در عصر امروزی جز از آمریکا (در ویتنام)و صهیونیسم (در فلسطین)وروسیه (درافغانستان)سراغ نداریم. حال ببینیم که اهداف طراحان و مجریان فاجعه چه بود؟ وقتی التقاط نفاق چپ در مقابل تضاد اصلی !یعنی”جمهوری اسلامی”ودررأس آن روحانیت و شخصیتهای سیاسی مذهبی، و التقاط لیبرالیسم راست نیز در شرف طردشدن واز بین رفتن قرار می گیرد به هم می پیوندند و به این نتیجه می رسند که: الف: تکیه روی مردم و جو شانتاژیسم با وجود اهرمهای قدرت روحانیت بی فایده است و توان براندازی رژیم را ندارند. ب: قدرت رژیم منهای امام خمینی روی شانه روحانیت آگاه و رجال مذهبی است و قدرت برنامه ریزی و اجرا نیز به عهده همین ها است که باید نابود شوند. ج: با توجه به اینکه رژیم درگیر جنگی تمام عیار است، هر چه ضربه‌ها متمر کز تر و سریعتر باشد قدرتش را در جهت از هم پاشیدگی بافت سیاسی هیئت حاکمه و اشائه یا بر دلهای مردم طرفدار آنان و به صحنه آوردن مخالفین(که برای خود طرفداران خیالی زیادی را محاسبه می کردند )و منزوی و بی اعتبار ساختمن رژیم در انظار جهانیان، بیشتر خواهد کرد: بااز بین بردن امکان حل بحران‌های سیاسی –نظامی –اقتصادی ناشی از ضربه وارده ظهور آنها را براریکۀ سیاست به‌سادگی امکان پذیر می سازد وبا کمک نیروهای بالقوه در سازمان سیاسی نظامی خود(منافقین خلق)و نیز زمینه مساعد بین المللی، سریعا ایران را زیر چتر خود کشیده و…. روی همین جهت اینها سعی میکنند با یک برنامه ریزی دقیق، هر چه بیشترمسئولین درجه یک انقلاب را به قتلگاه بکشند که با نظر خداوند بزرگ موفق نمیشوند. اما چهره های بزرگ و مغزهای متفکری را که برای پرورش هر کدام از آنها سالها و عمرها وقت میطلبد، مانندآیت الله بهشتی، حجت الاسلام محمد منتظری، حجهالاسلام حقانی و وزیران مدیری چون کلانتری، قندی، فیاض بخش، عباسپور رااز انقلاب گرفتند و در ظاهر پیروزی بزرگی به دست آوردند. این اهداف از پیش تعیین شده بر این فرضیه بنا شده که: علت اصلی ثبات رژیم، وجود همین چند روحانی وشخصیت سیاسی است و الا اکثریت مرم یا بی تفاوت هستند و یا طرفدار ما !!امام تحلیل فرمودند که این خیال باطلی است چرا که اولا خداوند یاران خود را به نیروهای غیبی یاری می دهد وثانیا: اینها سردارانی هستند که هر کدامشان بیفتند، دیگری علم را بلند خواهد کرد وثالثا: مردم خواهان اسلام و روحانیت هستند و همیشه در صحنه حاضرند. طراحان فاجعه به آرمانهای خود نرسیدند و در نتیجه شکستی کامل نسیبشان شد، چون براساس تفسیری مادی در محاسبه قدرت وکسب اطلاعات لازم ازمیزان دخالت پارامترهای مختلف اجتماعی،سیاسی، فرهنگی ونظامی اشتباه کرده بودند این را اربابان آنها نیز اقرار کردهاند و خودشان نیز فهمیده اند ودر فردای نزدیکی با تحلیلهای پر طمطراق اعلان “اشتباهات فاحش”می کنند وبا متهم کردن یکدیگر جمع ناپایدارشان از هم پاشیده می شود.

 

نتایج مثبت فاجعه:

هفت تیر فاجعه بود و حادثه ای شوم ولی همان مقدار که برای دشمن بد بود و نتایج معکوس داشت برای ما وملت ما نتایج خوب وثمرات ارزنده ای داشت.  در این روز عزیزانی از دست دادیم همچون بهشتی و محمد منتظری که هر یک استوانه ای محکم برای انقلاب وملتی برای ملت ما بودند ولی خون این شهیدان همچون زندگی پربرکتشان-چنان جوششی داشت که برای همیشه ملت ما را در مقابل توطئه ها و خطرات واکسینه کرد و صلابت بخشید و بسیاری ازبی تفاوتان و مردگان ما را روحی تازه داد و ایمانی قوی عطا کرد.  اگر از تمام نتایج خوب این فاجعه بگذریم، همین یک نتیجه برای ما بسیار ارزشمند است.  دراینجا بجااست ازحضرت امیرالمؤمنین(ع)  جمله ای را نقل کنیم که همین معنی را در بردارد: در خطبه نهج البلا غه چنین میفرماید: “فَمَا نَزْدَادُ عَلیَ کُلِّ مُصِیبَهٍ وَشِدَّهٍ اِلَّا اِیْمَانًا وَ مُضِیًّا عَلَی الْحَقِّ وَ تَسْلِیمًا لِلْأمِْر وَ صَبْرًا عَلَی مَضَضِ الْجِرَاح ِ”درهرمصیبت وسختی که به ما روی میآورد ایمان مارا افزونتر وحرکت مارادر مسیر حق و تسلیم شدن مارا درمقابل امر الهی و صبر ما را در برابر نا ملایمات بیشتر میکند. آری انسان می بایست دردها و رنجها و فراقها ومصیبت ها را همواره تحمل کندو آنچنان تلخی مصیبت را در کام خود بچشد تا اینکه درجۀ تحمل او صددرصد شود. آن وقت است که با روانی آسوده و با قلبی مطمئن و نیرومند حوادث و پیشامدهای دوران را می پذیردو از آنها می گذرد و این امواج کوبنده خورد کننده را همچون کشتی ای محکم وبا صلابت می زداید ودر خود فرو می برد. وآن وقت است که می تواند امانت خدائی را که آسمانها و زمین و کوهها عرضه شد و تاب مقاومت نیاوردند واز زیر بارش شانه خالی کردندبا همتی علی گونه بر دوش خود حمل کند و دنیا را به اعجاب وا دارد.  و آن وقت است که روح بزرگش سیل اندوه ها و غم ها و افسردگی‌هارا پس زند زیرا این بار روح خدا دراو دمیده واین روح چنان اورا نیرو داده است که تمام پیش‌بینیها و پیشگوئیهای استعمارگران درمورد اواشتباه از آب درمیآیدچراکه شناختن انسانی برای آنان که از خدا دورند میسر نیست.

 

یادی از شهید بهشتی

گر چه هفتم تیربا سختی و دشواری گذشت و گر چه درآن روز قلب هر انسان با وجدانی آزرده شده و گر چه آنروز ازدرها و دیوارها وکوی ها و خیابانها و شهرها وقصبه ها و روستاهای کشورمان خون می بارید و گرچه اشکهای اولیای خدا چون سیلی روان بود وگر چه آن روز امت امام با ناله و فریاد، عزیزان به خون خفتۀ خودرابا چشمانی گریان و قلبهائی آزرده وداع می کردند ولی با این حال هفت تیربرای ما درسی بود جاودانی برای دشمنان ننگی ابدی. ما را بر آن داشت که بهشتی را-گر چه تاکنون ناشناخته است –قدری بشناسیم و به مقام والای این مرد الهی کمی پی ببریم با دشمن همانگونه که امام سجاد(ع) می فرماید احمق و نادان است وگرنه چرا آیت الله بهشتی را شهید کرد؟مردم شناخت کمتری از شهید بهشتی در زندگیش داشتند ولی پس ازشهادتش عنوان سرور شهیدان انقلاب گرفت و چه بجاست این لقب برای این سرور.  این بزرگمردی که تا آخرین روز حاضر نشد ازخودش دفاع کند.  و برای خداآنهمه ناسزاها وگستاخیها و بدزبانیها و جسارتها و بی احترامیها و دشنامهای دشمنان را بشنود وعلی وار سکوت کند.  چرا که او خود را به خدا فروخته بود و همۀ این دردها ورنجها با قلبی آکنده و لبریز از عشق به الله تحمل کرده وچنان تاب آورده که دشمنان را بهت زده و حیران سا خت، و اگراو را به شهادت نرسانده بودند همچنان ناشناخته میماند.  از یادمان نمی رود آن لبخند و تبسم شیرین که برلبان مبارکش نقش بسته بود، هنگامی که خبرنگار از او سئوال کرد چرا روز ۱۷ شهریور ۵۹ یاران رئیس جمهور (آن گمراهِ نفرین شدهِ غاصب) به شما آنهمه توهین و جسارت کردند؟در جواب فرمود:  لابد نظر لطفی بما دارند.  وحاضر نشد آن یاوه گویان از خدا بی خبر را نفرین کند.  این سرور شهیدان انقلاب صبر کرد وپایداری نمودواستقامت ورزید که هزاران چکامه و مقاله نمیتواند آن استقامت را ترسیم کند یا بسراید و تنها قرآن است که از او وامثال او تجلیل و تقدیر می کند آنگاه که می فرماید: “اِنَّ الَّذِینَ قَالوُا رَبُّنَا اللهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلَ عَلَیْهِمُ الْمَلَاِئکَهُ اَنْ لَا تَخَافوُاوَلَا تَحْزَنوُاوَابَشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتِی کُنْتُمْ توُعَدُونَ”(سوره فصلت-آیه۳۰)آنان که گفتند پروردگارما”الله”است وبراین ایمان پایدارماندند، فرشتگان برآنها نازل شوند ومژده دهندکه نهراسیدوافسرده نباشیدوشمارابه همان بهشتی که وعده دادندبشارت باد. استقامت درعین سختی بالذت است ودل پسند. پایداری گرچه رنج آوراست واندوه بارولی چون برای خداودرراه خدااست، برای مردان خداخوش است ودلخواه. اگراین دریای بیکران فضیلت وتقوی استقامت نداشت امام درباره اونمیفرمود: “بهشتی یک ملت بود برای ملت ما”درست است که اومظلوم زندگی کردومظلوم به شهادت رسیدولی بگفته امام خاری درچشم دشمنان بود. ومگرآنهامی تواننداین خاررابارفتن بهشتی وپیوستن به ملاءاعلی ازچشم خودخارج کنند؟!اگرنام بهشتی همچونام دشمنانش خاموش ویادش راازیادبرده بودنداین سخن حقیقت داشت ولی آن بی خردان بابه شهادت رساندن بهشتی عزیزیاداورابرای تمام نسلهادرتاریخ باقی گذاردند. وهمین جااست که روایت حضرت رسول (ص)تحقق می یابدکه همواره این دین بوسیله فاجرین(وفاسقین)تأییدمیشود. همینقدرکه ملت دشمن خودراشناخت باهرکه آن دشمن بیشتردشمنی کند،محبت ودوستی ملت بااوبیشترمی شود. بهشتی شهید شد ولی با شهادتش توانست به جامعه ما ایمانی پاک و یقینی بزرگ و تصمیمی آهنین و عزمی راسخ ووحدتی کامل واتحاد همگانی و استقامتی جاودان واحساسی دقیق و رفتاری خداگونه و خروشی ممتد و فریادی بلند ببخشد

یادی از شهید محمد منتظری:

سخن از محمد منتظری گفتن براستی دشوار است چرا که سخن هر چه زیاد و جامع باشد نمی تواند ابعاد شخصیت این تربیت شدۀ امام خمینی وفرزند خلف آیت الله العظمی منتظری را دربرگیرد. او دلباخته خدا وعاشق انقلاب و شاگرد راستین امام و پدر جنبشهای آزادیبخش و استاد انقلابیون و برادر تمام مستضعفین و محرومین والگو ئی از یک مجاهد با ایمان بود.  او در پیشبرد انقلاب همانگونه که امام فرمودند سر از پا نمی شناخت وبیش از۲۰ساعت در شبانه روز به فعالیت و حرکت مداوم وبی وقفه مشغول بود.  اوعقیده داشت باید ساعتهای خواب وآسایش را به هر نحو کم کرد وبه فعالیت پرداخت.  او می گفت: “ما عمر زیاد نمی کنیم چون دشمن فراوان داریم، بنابراین باید هر چه میتوانیم از اوقات زندگی خود رابیشتر درخدمت انقلاب و امت اسلام صرف کنیم “و چه خوب فهمیده بود. دشمن تاب تحمل اورا نداشت و در کمین بود که او را از سر راه خود بردارد و با به شهادت رساندنش خواست نام اورا برباد دهد. و چه کور خوانده بود !محمد منتظری پس ازشهادتش چنان جلوه‌ای کرد که اگر در ایام حیاتش افراد معدودی اورا می شناختند امروز دنیا در برابر عظمت وشخصیت فوق العاده او سر تتعظیم فرود آورده است و دوستان همچنان از نور این آفتاب درخشان کسب نور می کنند و هدایت می جویند و استفاده میبرند و دشمنان همواره از خیره خیره نگریستن به این مور الهی کور می شوند و نابود می گردند و این شیوه مردان خداست که با دوستان مهربان و با دشمنان شدید و بی رحم “اَشِدَّاءَ عَلیَ الْکُفَّا ِررُحَمَاءِ بَیْنَهُمْ” و شهید محمد منتظری درحیات و پس از شهادت چنین بود. این مختصر گنجایش ذکر مبارزات اوچه در رژیم سابق وچه پس ازانقلاب را ندارد و این را باید تاریخ نویسان با دقت بررسی وتحلیل کنند ودر تاریخ ثبت نمایند ولی تنها چیزی که می توان گفت اینست که:  او دشمن درجه یک آمریکا حساب می شدو آنقدر درتضعیف خط آمریکا پس از انقلاب کوشید که یکی از نتایج آن بالا رفتن سطح آگاهی مردم وسپس تسخیر لانه جاسوسی بوسیله دانشجویان مسلمان پیرو خط امام بود.  آنقدردشمنان قسم خورده انقلاب از او صدمه دیدند که حتی تاب شنیدن سخنان او را هم نداشتند و با شایعه پراکنیها و تبلیغات مسموم بالاترین تلاش خود را در تضعیف روحیه او و در نتیجه دور نگه داشتن او از ملت کردند. با این حال میتوان گفت: او به جای ضربه خوردن، پایدارتر و با استقامت‌تر شد و حملات سهمگین خود را همچون گذشته بر پیکر پلید استعمار ودست نشاندگان وخود فروختگان آن باشدتی بیشتر وصلابتی افزونتر فرود آورد و جنایتها وخیانتهای آنان را بر ملا ساخت.  وگرچه خود در این راه رنج بسیار دید ولی با تلاشهای پی گیر خوددرخت دشمنی با آمریکا و درخت دوستی با مستضعفین را بار ووبارورتر ساخت و ما باید راه اورا دنبال کنیم ودر آبیاری این درخت کوشا باشیم. شاید بسیاری از مردم از بعد الهی محمد منتظری کمتر اطلاعی داشته باشند ولی آنانکه با او بودند و از نزدیک او را می دیدند بخوبی دریافته بودند که او تنها برای خداکار میکند ونظری جز بدست آوردن رضای خدا ندارد. یکی از دوستان میگفت: “شبی محمد منزل ما بود. نیمه شب گذشته بودکه حرکتی در دل شب مرا بیدار کرد. برخواستم ببینم چه خبراست؟در کنار آشپزخانه دیدم زیلوئی فرش شده وسری به سجده رفته است، ودر آن هنگام که چشمها خواب و صداها خاموش و سکون وسکوت کاملی فضا را پر کرده است، پردهء سکوت شب به آهنگ دلنشین مناجات و رازونیاز محمد منتظری باخدای خود، دریده شده وفضاراچنان روحانیت ومعنویتی بخشیده بود که مرا نیز منقلب کرد.  پس از نماز متوجه من شدو با ناراحتی گفت: (من نمی خواستم کسی از حالم با خبر شود ولی الان که سر من نزد تو فاش شد، رازی نیستم تا زنده ام با کسی در میان بگذاری )

 

یادی از شهید غلامحسین حقانی

بیش از چهل بهار از عمر پر برکتش نمی گذشت که بدست نوکران افتخاری شیطان بزرگ در فاجعه هفت تیر ۱۳۶۰در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی همراه دیگر یاران امام خمینی بشهادت رسید.  وی در سال ۱۳۳۵وارد حوزه علمیه قم شد و پس طی مقدمات وسطح و کسب علم و معرفت از محضر اساتید بزرگ حوزه موفق به حضور در حوزه درس امام خمینی گردید.  همگام با تحصیل، از تبلیغ و رفتن به میان مردم و استفاده از منبر ومحراب برای ارشاد و آگاه کردن مردم غافل نبود و در حال و هوای افکار و اندیشه های امام خمینی پرواز میکرد ومیگفت و می‌نوشت. با مؤسسۀ درراه حق همکاری نزدیک داشت وجزواتی را برای این مؤسسه تهیه میکرد درسال ۱۳۴۶کتاب” اسلام پیشرو نهضتها”  را تألیف ومنتشر نمود شهید دارای تألیفات دیگری هم هستند که منتشر نشده است. این روحانی مبارز نیز همچون دیگر همرزمان خود از شر ساواک در امان نبوده و بارها گرفتار این دژخیمان گشت در سال۵۴پس از باز گشت از مسافرت خارج (به عراق خدمت امام هم رفته بود)دستگیر وپس ازشکنجه های فراوانبه ۱۲سال زندان محکوم گردید. سرانجام با اوج گیری انقلاب از زندان آزاد شده ودر مسیر سرنگونی شاه و تشکیل جمهوری اسلامی به تلاش ادامه داد اسفند ۵۷ به نمایندگی امام روانه سیستان و بلو چستان و هرمزگان می شود و به ایفای نقش در این دو استان آشفته می پردازد و سپس به امام جماعت بندر عباس منصوب می گرددودر حل وفصل امور و شکل دادن به پایگاه هوائی و دریائی بندرعباس نقش بسزائی ایفا میکند. تاآنکه از طرف مردم به نمایندگی مجلس شورا انتخاب می شود ایشاندر سال ۵۹در شورای هماهنگ تبلیغات اسلامی و شورای عالی تبلیغات اسلامی مشغول به فعالیت شد فعالیت شد وعلاوه برکارهای شورای تبلیغات و مجلس شورای از تشکیل کلاس و تدریس نیز باز نماند و شبانه روز به تلاش مشغول بود. در۲۲بهمن ۵۹یک سفر تبلیغی به کشورهای یمن جنوبی وشمالی، عربستان سعودی،لبنان وسوریه نمود واهداف انقلاب اسلامی راتوجیه وتشریح کرد…. راهشان گرامی و راهشان مستدام باد.

 

19دسامبر/16

فقه

تحلیلی درباره شب قدر و بعض مسائل روزه

حجه الاسلام والمسلمین قدیری

بعد از حمد و سلام و درود بر همه انبیا و اولیا به ویژه پیغمبر ما و ائمه معصومین و سلام بر امام بزرگوار و امت شهید پرور و شهدا اسلام و همه مجاهدین فی سبیل الله، سلام بر میهمانان خدا، سلام بر کسانی که نفسهای آنان تسبیح و خواب آنها عبادت است.

سلام بر آنان که لیاقت دعوت خداوند را دارند و پذیرای آنند. سلام بر ماهی که روزهای آن بهترین روزها و شبهای آن بهترین شبهاست. سلام بر ماهی که در آن شب قدر هست که در فضیلت بالاتر از هزار ماه است  و در آن ملائکه و روح به تمام امور و تقدیرات به اذن پروردگارشان نازل می شوند. سلام بر کسانی که مهبط نزول این امور و تقدیراتند.

در زیارت معتبره حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام وارد است:

” اِرادَه الرَِبِّ فی مَقادیراُمُورِهِ تَهبِطُ اِلَیکُم و تَصدُرُ مِن بُیُوتِکُم “[۱]

یعنی اراده پروردگار در تقدیرات امور او به شما نازل می شود و از منزل های شما صادر می شود. گذشته از تعبیرات عجیبه ای که در زیارت جامعه نسبت به آنان دارد و این مضمون همان مضمون آیه شریفه سوره قدر است و انشاءالله اجمالاً بیان خواهد شد. و لذا سوره قدر می تواند بر وجود امام در هر زمان دلیل باشد که حضرتش مهبط اراده پروردگار در مقادیر امور و محل نزول ملائکه و روح به تمام امور است.

در سوره قدر نسبت نزول را به قرآن درشب قدر به صورت ماضی داده:

” اِنّا اَنزَلناهُ فی لَیبَهِ القَدرِ ”

یعنی ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم، ولی نسبت نزول ملائکه و روح را در این شب به صورت فعل مضارع بیان فرموده:

” تَنَزَّلُ المَلائِکَهُ و الرُّوحُ فیها بِاِذنِ رَبِّهِم مِن کُلِّ اَمرِ ”

یعنی ملائکه و روح در شب قدر باذن پروردگارشان به تمام امور نازل می شوند، و اهل ادب گفته اند اسناد فعل مضارع به خصوص در مثل این مورد که ظرف اسناد متکرر و مستمر است دلالت بر استمرار می کند. از این آیه به ملاحظه این که هر سال شب قدر دارد معلوم می شود که ملائکه و روح هر سال در شب قدر نازل می شوند. حال این سئوال پیش می آید که ملائکه و روح هر سال بر چه کسی نازل می شوند.

و گذشته از این که خود این جمله دلیل بر وجود امام در هر زمان هست، در روایات معتبره از معصومین (ع) هم اصل سئوال طرح شده و هم جواب این سئوال داده شده است و بیان شده که هر سال در شب قدر ملائکه و روح بر امام زمان نازل می شوند و تقدیرات بر وجود مبارکش عرضه می شود. سلام ما بر کسانی که قدر این روزهای عزیز و شبهای پرارزش را بدانند و خود را مجهز کنند و متوجه به خدا و منصرف از غیر او شوند و وقتی ماه رمضان می گذرد انسانهایی الهی و مورد غفران حق تعالی باشند و چنانچه در حدیث شریف است شقی و بد عاقبت کسی است که این ماه بگذرد و از غفران و آمرزش خدا محروم شود.

اینکه از فرصت استفاده می کنیم و قبل از ورود در بحث فقهی به ذکر روایاتی می پردازیم که مناسب است به آن توجه شود:

روایتی است از حضرت صادق (ع) که فرمودند: پدرم از پدرش از جدّش از رسول خدا (ص) نقل فرمود که حضرت فرمودند:

” مَن صامَ شَهرَ رَمَضان و حَفِظَ فَرجَهُ و لِسانَهُ و کَفّ اَذاهُ عن النّاسِ غَفَرَ اللهُ لَهُ ذُنُوبَهُ ما تَقَدَّمَ مِنْها وَ ما تَاخَّرَ و اَعتَقَهُ مُن النّارِ و اَحَلَّهُ دارَ القَرارِ و قَبِلَ شَفاعَتَهُ بِعَدَدِ رَملِ عالِجِ مِن مُذنِبِی اَهلِ التَّوحیدِ.”[۲]

یعنی کسی که ماه رمضان روزه بگیرد و دامن و زبان خودش را از گناه حفظ کند و خودش را از اذیت به مردم نگهدارد، خداوند تمام گناهان او را می آمرزد و او را از آتش جهنم آزاد و در بهشت وارد می کند و شفاعت او را نسبت به گناهکاران از اهل توحید قبول می‌کند. و روایت دیگر از حضرت باقر (ع) منقول است که فرمودند:

” اَنَّ اللهِ تعالی ملائکهً مُوکِّلینَ بالصّائِمینَ یَستَغفِرُونَ لَهُم فی یَومٍ مِن شَهرِ رَمِضانِ اِلی اخِرِهِ، و یُنادِونَ الصّائمینَ کُلَّ لَیلَهٍ عندَ اِفطارِهِم. اَبشِرُوا عبادالله فَقَد جِعتُم قُلیلاً و سَتَشبَعُونَ کثیراَ، بُورِکتُم و بُورِکُ فیکُم، حَتّی اِذا کانَ اخِرُ لَیلَهٍ مِن شَهرِ رَمَضانِ نادَوهُم ابَشِرُوا عباداللهِ فَقَد غَفَرَاللهُ لَکُم ذُنُوبَکُم و قَبِلَ تَوبَتَکُمفَانظُرُوا کَیفَ تَکُونُونَ فیما تَستانِفُون ” [۳]

یعنی خداوند ملائکه ای دارد که موکل به روزه داران  هستند و طلب آمرزش برای آنان در هر روز ماه رمضان می کنند. تا آخر ماه رمضان و هر شب وقت افطار روزه داران را ندا می کنند: که ای بندگان خدا بشارت باد شما را، گرسنگی کمی تحمل کردید و سیری بسیار در پیش دارید و چون شب آخر ماه رمضان فرا رسد روزه داران را ندا می کنند که ای بندگان خدا بشارت باد شما را خداوند گناهان شما را آمرزید و توبه شما را قبول کرد ببینید در آینده چگونه عمل خواهید کرد.

و روایت دیگر که ذکر آن را مناسب می بینیم روایتی است راجع به حکمت جعل روزه که چرا خداوند روزه را واجب کرده و آن صحیحۀ هشام بن الحکم است که از حضرت صادق (ع) از علت روزه سئوال کرد و حضرت فرمود:

” اِنَّما فَرَضَ اللهُ الصیام  لِیَستَوِیَ بِهِ الغَنِیُّ والفَقیر، و ذلک اَنَّ الغنیُّ لَم یَکُن لِیَجِدَ مَسَّ الجوعِ فَیَرحَمَ الفقیرَ لِاَنَّ الغنیَّ کُلَّما اَرادَ شَیئاً قَدََرَ عَلیه، فَاراداللهُ تعالی اَن یستوی بَینَ خَلقِه و اَن یُذیقَ الغَنیُّ مَسَّ الجُوعَ والالَمِ لِیرّقَ علی الضّعیفِ و یَرحَمَ الجائِعَ ” [۴]

یعنی خداوند روزه را بدین جهت واجب کرد که بین غنی و فقیر تساوی برقرار شود چون غنی و بی نیاز گرسنگی را نمی فهمد تا بر فقیر رحم کند چون غنی هر چه بخواهد بر آن قدرت دارد و لذا خداوند متعال خواست تا بین خلقش تساوی برقرار کند و اثر و درد گرسنگی را به شخص غنی بچشاند تا بر ضعیف رقّت کند و بر گرسنه رحم نماید.

و چه نیکو توجه خداوند متعال به بندگانش از این حدیث ظاهر می شود که حتی روزه را برای این جعل فرموده که قدرتمندان به فکر بیفتند و ضعفاء از محرومیت به درآیند و این بالاترین وظیفه برای اشخاص قدرتمند است که فکر ضعفاء و محرومین جامعه باشند. همه اشخاص نمی توانند قدرتمند باشند و طبیعی است که در هر اجتماعی عده ای دارای قدرت و دیگران فاقد آن هستند، بر قدرتمندان است که به حال دیگران هم بیندیشند و در فکر رفع محرومیت ها و جبران ضعف های آنان نیز باشند.

و به مناسبت ماه مبارک رمضان سئوالاتی در نظر گرفته ام که با استدلالی اجمالی به جواب آنها بپردازم:

اول: از شبهای معروف به لیالی قدر کدام یک شب قدر بودن آن اقوی است ؟

دوم – کسانی که شغلهایی دارند که نمی توانند با داشتن آن شغل روزه بگیرند تکلیف آنها چیست ؟

سوم –  کسی که از روی علم و عمد روزه ماه رمضان را افطار کند، وظیفه شخصی او از قضاء و کفاره و حکم جزائی او در محکمه اسلامی چیست ؟

اما جواب سئوال اول: از مجموع روایات باب و ادله دیگر و بعض روایات خاصه می توان فهمید که شب قدر بیست و سوم ماه مبارک رمضان است.

نظر خوانندگان محترم را به بعض روایاتی که در این باب رسیده و کیفیت استدلال به آنها و بعد از آن به ادله مطلب جلب می کنیم:

موثّقه حسان بن مهران از حضرت صادق (ع):

” سَاَلتُهُ عن لَیلَهِ القَدرِ فَقالَ: اِلتَمِسْها فی لَیلَهِ اِحدی و عِشرینَ اَو لَیلهِ ثَلثٍ و عِشرینَ ” [۵]

از حضرت سئوال کردم از شب قدر فرمود: آن را در شب بیست و یکم یا بیست و سوم جستجو کن. از این حدیث شریف معلوم می شود شب قدر مردّد بین یکی از این دو شب است بنابراین شب نوزدهم نفی می شود و روایاتی که شب قدر را مردد بین یکی از سه شب نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم ذکر کرده نسبت به شب نوزدهم حل می شود و این شب از اطراف تردید خارج می شود مثل روایت حسان که گفت:

” سَالتُ اَباعبدالله (ع) عَنْ لَیلَهِ القدر قال اُطلُبُها فی تِسعَ عَشَرَهَ واحدی و عِشرینَ و ثلاثَ و عِشرینَ ” [۶]

از حضرت صادق (ع) سئوال کردم از شب قدر فرمود طلب کن آن را بین نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم.

وهر چند در روایات به طور ابهام و تردید شب قدر بیان شده و حتی در بعض احادیث فرموده اند:

” ما اَیسَرَ لَیلَتَینِ فیما تَطلُبُ ”

یعنی چقدر کم است دو شب برای عبادت در آنچه طلب می کنی که فضل شب قدر است. لکن به چند دلیل می توان فهمید که شب قدر همان شب بیست و سوم است که ذیلا به آن اشاره می شود.

  1. اعمال خاصه ای در این شب وارد شده مثل دو غسل که اهمیت و فضیلت این شب را بر شبهای دیگر کشف می کند.
  2. خواندن هزار مرتبه سوره قدر در این شب وارد شده که می تواند موید این باشد که شب قدر همین شب است.
  3. خواندن سوره دخان در این شب رسیده که اول آن سوره است:

” اِنّا اَنزَلناهُ فی لَیلَهِ المُبارَکَهِ ”

یعنی ما قرآن را در لیله مبارکه نازل کردیم، و لیله مبارکه همان شب قدر است چنانکه سوره قدر دلالت دارد که قرآن در شب قدر نازل شده است.

  1. بعض روایاتی که شب قدر را در سه شب ذکر کرده مثل روایت زراره امضاء تقدیرات را درشب بیست و سوم ذکر نموده و روایت زراره این است:

” قالَ اَبوعَبدِاللهِ (ع): التَّقدیرُ فی لَیلهِ تِسعَهَ عَشَرَ و الاِبرامُ فی لیلهِ اِحدی و عِشرینَ و الاِمضاءُ فی لَیلهِ ثَلثٍ و عِشرینَ.” [۷]

حضرت صادق (ع) فرمودند تقدیر در شب نوزدهم می شود و در شب بیست و یکم محکم و مهیای برای امضاء می شود و امضاء و گذشتن تقدیرات در شب بیست و سوم است. و چون معلوم است که شب قدر یک شب بیشتر نیست معلوم می شود که این شب همان شب امضاء تقدیرات یعنی شب بیست و سوم است.

 

روایت سفیان بن السط – قال:

” قُلتُ لِاَبی عبدالله (ع) اللّیالی الَّتی یُرجی فیها مِن شهر رمضانِ فقال ” تِسعَ عَشَرَهَ و اِحدی و عِشرینَ و ثلاثَ و عِشرینَ. قُلتُ فَاِن اَخَذَت اِنساناً الفَترَهُ اَو مَاالمُعتَمَدَهُ علیه مِن ذلک. فقال ثَلثَ و عِشرینَ ” [۸]

حضرت فرمود شبهایی که در آنها امید می رود که شب قدر باشد نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم است. سفیان گفت اگر کسی معذور باشد به کدام اعتماد کند. حضرت فرمود: بیست و سوم.

  1. قصه شخصی به نام جهنی که از حخضرت باقر منقول است که فرمود:

” اِنَّ الجَهنیُّ اَتَی النَّبیََّ (ص)، فقال یا رَسول الله اِنَّ لی اِبِلاً و غَنَماً و غُلُمهً ( عَمَله ) فَاُحِبُّ اَن تَامُرَنی بِلیلهِ اَدخُلُ فیها فَاشهَدُ الصَّلاهَ و ذلک فی شهر رمضان، فَدَعاهُ رسول اللهِ فَسارَّهُ فی اُذُنِهِ فکان الجُهنیُّ اِذا کانَ لیلهَ ثلاثٍ و عِشرینَ دَخَلَ بِاِبِلِه و غَنَمِهِ  و اَهلِهِ الی المینهِ.”[۹]

جهنی خدمت پیغمبر اکرم رسید و عرض کرد من شتران و گوسفندان و کارگرانی دارم، دوست دارم که یک شب در ماه رمضان معین فرمائی تا من به نماز حاضر شوم. حضرت در گوش او مطلبی را سری فرمودند بعدا جهنی شبهای بیست و سوم ماه رمضان با شتران و گوسفندان و کارگرانش وارد مدینه می شد. و به جز اینها روایات دیگری هم هست.

از این ادله اطمینان حاصل می شود که شب قدر شب بیست و سوم ماه رمضان است.

و اما جواب از سئوال دوم: و آن تکلیف کسانی که در ماه مبارک رمضان شغلی دارند که با آن شغل نمی توانند روزه بگیرند مثل دروگری که اگر بخواهد درو کند و روزه بگیرد طاقت ندارد و از شدت گرما نمی تواند روزه بدارد. یا کسی که در جبهه جنگ اگر بخواهد فعالیتهای جنگی داشته باشد و روزه بگیرد قدرت ندارد و مثالهای دیگر. این اشخاص چند دسته اند: یک دسته آنها که می توانند و جایز است عملی که منافات با روزه دارد را ترک کنند مثل دروگر بتواند دروگری نکند و روزه بگیرد و در زندگی به زحمت و مشقت نیفتد، این اشخاص باید روزه بگیرند و حق ندارند به خاطر کار روزه را افطار کنند و اگر نمی توانند جمع بین کار و روزه کنند کار را ترک کنند و روزه بگیرند زیرا وجوب روزه برای این شخص هیچ گونه مزاحمی ندارد.

دسته دوم: آنها که اگر بخواهند کار را ترک کنند در زندگی به مشقت می افتند بنابراین لازم نیست کار را ترک کنند ولی حق ندارند از همان اول روزه را افطار کنند چون اول وقت روزه مزاحمی ندارد وقتی روزه بر آنها حرجی شد و به مشقت افتادند می توانند افطار کنند چون لازم نیست کار را ترک کنند و خود را به مشقت بیندازند ولازم نیست روزه را ادامه دهند چون فعلا دارای حرج و مشقت است.

دسته سوم: کسانی که عمل منافی روزه بر آنها واجب است مثل کسانی که در جبهه مستقر هستند و لازم و واجب شرعی است برآنها که فعالیتهای جنگی داشته باشند اگر این اشخاص نتوانند هم روزه بگیرند و هم به واجبشان عمل کنند در صورتی که واجب اهم باشد مثل جنگ، باید روزه را افطار کنند چون مزاحمت بین دو تکلیف اهم و مهم است و برای عمل به تکلیف اهم باید تکلیف مهم مخالفت شود ولی در این صورت هم از همان اول حق ندارند روزه را افطار کنند بلکه وقتی مزاحمت واقع شد که در بین روز نتواند جنگ کند و روزه باشد می تواند روزه را افطار کند. و ناگفته نماند که این بیان مربوط به کسانی است که در جبهه مسافر نباشند مثل اینکه قصد ده روز در یک محل کرده باشند و الا مسافر در هر صورت نباید روزه بگیرد.

و اما جواب از سئوال سوم: یعنی  وظیفه شخصی و حکم جزائی کسی که از روی علم و عمد روزه ماه مبارک رمضان را بدون عذر افطار کند بر چنین شخصی واجب است قضای روزه و کفارۀ آن که اگر افطار به حرام نباشد ( مانند خوردن چیزی که اگر روزه نبود خوردنش حرام نبود )، یکی از سه چیز است: بنده آزاد کردن یا شصت مسکین اطعام کردن یا شصت روز روزه گرفتن و اگربه حرام باشد ( مانند خوردن چیزی که اگر روزه نبود هم خوردنش حرام بود) کفاره جمع است که هم باید بنده آزاد کند وهم شصت مسکین اطعام نماید وهم شصت روز روزه بگیرد.

علاوه بر قضا و کفاره اگر نزد حاکم شرع ثابت شود که شخص بدون عذر روزه ماه رمضان را افطار کرده حاکم  او را تعزیر می کند. اگر مرتبه دوم مرتکب این جرم شد بار دیگر او را تعزیر می کند و اگر مرتبه سوم بعد از دو تعزیر مرتکب شد کشته می شود و بنابر بعض اقوال باز تعزیر می شود و بعد از مرتبه چهارم  کشته می شود.

دلیل ثبوت قضاء گذشته از ضرورت فقه تعبیرات وارده در ادله مفطرات و ادله ای که حکم قضای ماه رمضان را بیان می کند که تفصیل آنها ضرورتی ندارد و دلیل ثبوت کفاره و خصال آن روایات بسیاری است که از جمله آنها صحیحه ابن سنان است:

 

“عَنْ اَبِی عَبْدِالله(ع) فِی َرجُلٍ اَفْطَرَ مِنْ شَهِْررَمَضان مُتَعَمِّدًا یَوْمًا وَاحِدًامنْ غَیِْرعُذٍْرقَالَ(ع): یَعْتِقُ نَسَمَهً اَوْ یصُومُ شهرَ مُتتابِعینِ اَوْ یُطْعِمُ سِتِّینَ مِسْکِینًافَِانْ لَمْ یَُقْدِرْیَتَصَدَّقُ بِمَا یُطِیقُ”[۱۰]

 

ابن سنان از حضرت صادق(ع) نقل میکند درباره مردی که بدون عذریک روز روزه ماه رمضان را عمدا افطار کرد حضرت فرمود: بنده آزاد کند یا دو ماه پیدرپی روزه بگیرد یا شصت مسکین اطعام کند و اگر قدرت ندارد هر مقدار میتواند صدقه دهد. و اما دلیل کفاره جمع باافطار حرام روایت حضرت رضا(ع)است که در آن این جمله ذکر شده: “اَوْ اَفْطَرَ عَلَی حَراٍم فِی شَهِْررَمضان “فَعَلَیْهِ ثَلَاثُ کَفّاراتٍ”[۱۱] و روایت از جهت سند بحث مفصلی دارد که در محلش ذکر شده ودر هر صورت این روایت دلیل مسأله است.[۱۲] واما دلیل تعزیر حاکم شرع چنین مجرمی راکه روزه ماه مبارک رمضان را بدون عذر افطار کرده صحیحه برید عجلی است که از حضرت باقر(ع) سئوال کرد:

“عَنْ رَجُلٍ شَهِدَ عَلَیْهِ شُهُودٌ اَنَّهُ اَفْطَرَ مِنْ شَهِْرَرمَضانِ ثَلَا ثَهَ اَیًّامٍ.  قَالَ(ع)  یُسْألُ هَلْ عَلَیْکَ مِنْ اَفْطاِرکَ فِی شَهِْررَمَضانَ اِثُمٌ فَاِنْ  قَالَ لَا،فَاِنَّ عَلَی الْامَامِ اَنْ یقتُلهُ وَ اِن قالَ نعَمْ، فَانَّ عَلَی الامامِ انْ یُنْکِهَهُ ضَرْبًا.  “[۱۳]

از حضرت سئوال کرد درباره مردی که شهود بر او شهادت دادند که سه روز از ماه رمضان افطار کرده، حضرت فرمود از اوبپرسند آیا این کار را گناه میداند.  اگر گفت نه امام او را می کشد واگر گفت بلی بر امام است که اورا تعزیرکند.  معنای این حدیث این است که اگر مجرم این افطار راحلال بداند کشته میشود والا تعزیر میشود. وگر چه در حکم بتعزیرروایت مطلق است ولی روایت دیگر درباره بعضی از مفطرات بیست وپنج شلاق ذکر کرده و ظاهر این است که تجاوز از موردش بدون دلیل است واختیار کیفیت تعزیر با حاکم شرع است و اگر جرم بعداز تعزیراول دو مرتبه تکرار شد بار دیگر تعزیر ثابت است وبعد از آن اگر مرتبه سوم تکرار شد مجرم کشته میشود و دلیل مسأله،  گذشته از شهرت بین فقهاء موثقه”سماعه”است:

“سَألْتُهُء عَنْ رَجُلٍ اُ خِذَ فِی شَهِْررَمضانَ وَقَدْ اَفْطَرَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ وَقَدْ رُفِعَ اِلیَ الْامَامِ ثَلاثَ مَرَّاتٍ قال(ع) یُقتَلُ فِی الثَّاِلثَهِ”. [۱۴]

سماعه میگوید از حضرت سئوال کردم (معلوم است که از امام معصوم سئوال کرده چون سماعه چنین مطلبی راازغیر امام نقل نمیکند )از مردی که دستگیر شد و سه مرتبه روزه را افطار کرده بود ودر هر سه بار او را نزد امام (حاکم شرع)بردند حضرت فرمود مرتبه سوم کشته میشود. وباید معلوم باشد که حکم قتل درصورتی است که قبل ازآن دو تعزیر شده باشد والا تنهاسه مرتبه افطار موجب قتل نیست.  و بعض علماء فرموده اند که قتل بعد ازتکرار جرم در مرتبه چهارم است و روایت مرسله ای هم برآن هست و البته احتیاط بسیار خوب است که حتی الامکان بخصوص درد ماء و نقوس مراعات آن لازم است.  ازخداوند تعالی توفیق نیل بفیوضات ماه مبارک رمضان و شبهای قدررا مسألت داریم. والحمدلله رب العالمین

 

  1. مشایخ ثلاثه ( کلینی و شیخ طوسی و شیخ صدوق ) رحمهم الله این زیارت رانقل نموده اند بلکه مرحوم شیخ صدوق در کتاب من لا یحضره الفقه فرموده: برای این کتاب این زیارت را انتخاب کردم زیراکه آن باعتبار و روایت اصح زیارت است نزدمن و فرموده همین زیارت مارا کافی و وافی است.
  2. وسائل ج ۷ ص ۱۷۴ روایت ۸٫
  3. وسائل ج ۷ ص ۱۷۶ روایت ۱۰٫
  4. وسائل ج ۷ ص ۲ روایت ۱٫
  5. وسائل ج ۷ ص ۲۵۸ روایت ۱
  6. وسائل ج ۷ ص ۲۶۳ روایت ۲۱
  7. وسائل ج ۷ ص ۲۵۹ روایت ۲
  8. وسائل ج ۷ ص ۲۶۱ روایت ۸
  9. وسائل ج ۷ ص ۲۶۲ روایت ۱۶

[۱۰] -وسائل ج۷ص۲۸روایت۱٫

[۱۱] -وسائلج۷ص۳۵روایت۱٫

[۱۲]-زیرا اولاً اصحاب به روایت عمل کرده اند و درصحت روایات کفایت می کند که فقهاء اسلام که در شناخت احکام  اسلام ومدارک آن تخصص دارندروایتی را به عنوان مدرک حکمی قبول کنند وبر طبق آن فتوا دهند. و ثانیاً اشکالی در این روایت نیست مگر از جهت عبدالواحدبن عبدوس وعلی بن محمدبن قتیبه که جماعتی فرموده اند وثاقت ایشان ثابت نشده است وبهمین دلیل طریق مرحوم صدوق بفضل بن شاذان را رد می کنند زیرا این دو نفر در این طریق هستند لکن قرائنی هست که از مجموع آن وثوق واطمینان بوثاقت این دو نفر حاصل می شود ولذاهم این روایت که مورد بحث ما است معتبر است و هم طریق مرحوم صدوق بفضل بن شاذان: واما قرائن نسبت بعبدالواحدبن عبدوس:

۱-ایشان از مشایخ صدوق هستند که مرحوم صدوق بلاواسطه از ایشان نقل روایت فرموده اند واین مطلب به مکرراً درروایات دیده شده است. بخصوص که در بعض مواردمرحوم صدوق بعد از ذکر نام اوفرموده است رضی الله عنه که معلوم است مورد علاقه صدوق بوده  کهبرای او طلب رضایت خداوند نموده است.

۲-مرحوم صدوق درکتاب عیون الاخبار روایتی رااز سه طریق نقل فرموده  که یکی از آنها از طریق عبدالواحدین عبدوس است و بعداز نقل این روایت صدوق فرموده اندوحدیث عبدالواحدبن عبدوس عندی اصح و ظاهر این عبارت شهادت صدوق است بصحت روایت از جهت وثاقت راوی.

۳-صدوق درآخر جلداول عیون الاخبار فرموده است که آنچه راشیخ او محمدبن الحسن بن الولید تصحیح نکرده باشد درتصنیفاتش نقل نمی کند پس از نقل این روایت معلوم میشود مورد تصحیح محمدبن الحسن بن الولید است واین شهادت ااست باینکه عبدالواحدنزد محمدبن الحسن موثق است.  واما قرائن نسبت به علی بن محمدبن قتیبه:

– ۱-شیخ طوسی دربارۀ او فرموده است انه تلمیذ الفضل بن شاذان النیسابوری فاضل واین عبارت مدح ایشان است.

۲-نجاشی در حق او فرموده است: علیه اعتمد ابو عمرو الکشی فی الرجال،پس بشهادت نجاشی ایشان مورد اعتماد کشی است که از رجالیین معروف است و خود این تعبیر ازنجاشی مدح نجاشی است ازاو.

۳-اعتماد کشی بر اوست و اضافه کرده است درباره او که انه صاحبالفضل بن شاذان وراویه کتبه له. واین قرائن هرچند بعض آنها بتنهائی دلیل بروثاقت راوی نیست ولی از ملاحظه مجموع آنها اطمینان حاصل میشود باعتبار این دونفر و اعتبار روایاتی که نقل می کنند وهر چند این مباحث ازحوصله نشریه و مجله خارج است لکن چون بعض برادران خاستند که در جهات تخصصی سطح مقاله بالاترباشد اشاره‌ای بسند این حدیث کردیم که البته از آن مطلب کلی تری استفاده میشود که اهمیت آن کم نیست وآن صحت طریق مرحوم صدوق بفضل بن شاذان است واز موقعیت استفاده میکنیم که بعض روایاتی راکه مادرمقاله ها باسم روایت نقل میکنیم از جهت سند تمام نمیدانیم لکن دراستفاده های فقهی بآنها استناد نمی کنیم و نقل آن درموردی است که مربوط  با ستنباط حکم فقهی نیست و فقها هم دراین مورد مسامحه را تجویز میکنند  واین قبیل روایات را نقل میفرمایند.

[۱۳] -وسأئل ج۷ص۱۷۸روایت۱٫

[۱۴] وسائل ج۷ص۱۷۹روایت ۲٫

19دسامبر/16

قوانین کیفری در اسلام

قسمت پنجم

محارب

حجهالاسلام والمسلمین موسوی تبریزی

دادستان کل انقلاب اسلامی

عنوان دوم از عناوینی که دادگاههای انقلاب اسلامی در محاکمه مجرمین موردتمسک قرار میدهند عنوان محارب است که از طرف شرع مقدس اسلام کیفرهای متفاوتی برای محارب تعیین شده است.  قبل از اینکه وارد مسئله محارب بشویم، بلحاظ اینکه درسلسله مقالات ما جزای محارب اولین حدی است که درباره آن بحث می‌کنیم لازم است که درمقدمه مطالبی را متذکر شویم:

۱-حکمت اجرای حدود وتعزیرات وکیفرهای اسلامی و منافع آن درجامعه مسلمین: از امام باقر(ع)  نقل شده است که “حَدٌّ یَقَامُ فِی الْاَرْضِ أزْکَی فِیهَا مِنْ مَطَرٍ اَرْبَعِینَ لَیْلهٍ وَ اَیَّامِهَا”(وسائل الشیعه ج۱۸ ص۲۰۸خبر۲)حنان بن سدیر می گوید امام باقر فرمودند: یک حدالهی که بوسیله آن مجرمی در روی زمین کیفر می شود برای پاکسازی وحیات جامعه و تزکیه آن از چهل شبانه روز باران بهتر ومفیدتراست.

“یَحْیَی الْارْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا”

(زنده می کند خداوند زمین را پس از مردنش)فرمودند:

“لَیْسَ یُحْیِیهَا بَا لْقَطْرِ وَلَکِنْ یَبْعُثُ اللهُ رِجَالًا فَیُحْیَونَ الْعَدْلَ فَتَحْیَ الْارْضُ لِاِحْیَاءَ الْعَدْلِ وَالْاِقََامَهُالْحَدِّ فِیَهِ اَنْفَعُ فِی الْاَرْضِ مِنَ الْقَطْرِاَرْبَعِینَ صَبَاحًا”(وسائل ج۱۸ ص۳۰۸ خبر۳)

یعنی مراد این نیست که خداوند با قطرات باران زمین را زنده میکند لکن منظور این است که پروردگار مردان بزرگی رابرانگیخته میکند و آنان عدالت وآثار آنرا در روی زمین احیاء می کنند وزمین با احیاء عدالت زنده میشود و یقینا اجرای حدوددر روی زمین از چهل روز متوالی باران مفیدتر وبارورتر است. از رسول الله(ص) نیز نقل شده است که فرموده اند:

“سَاعَهُ اِمَاٍم عَاِدلٍ اَفْضَلُ مَنْ عِبَادَهِ سَبْعِینَ سِنَه وَ حَدٌّ یُقَامُ لِلَّهِ فِی الْاَرْضِ اَفْضَلَ مِنْ مَطَر اَرْبَعِینَ صَبَا حًا”(وسائل الشیعه ج۱۸ص۳۰۸خبر۵)

یک ساعت حکومت امام و رهبر عادل (که عدالت را در روی زمین میگسترد و احکام حیات بخش اسلام رابا اجرا می گذارد و مردم را باالهام ازقرآن رهبری میکند) از عبادت هفتاد سال بهتر است و یک حدی که درروی زمین اجرا میشود از باران چهل روز برتر است و امثال این روایات در فوائد و فضیلت اجرای حدود الهی و آثار آن درجامعه ودر خصوص فرد مجرم بسیار زیاد است.  ما یک روایت نیز دربارهء فائدهء اجرای حد در خصوص مجرم نقل می کنیم و سپس به توضیح مطلب می پردازیم:

“عَنْ حَمْرَان قَالَ: سَأَلْتُ اَبَا جَعْفَرٍ(ع) عَنْ رَجُلٍ اُقِیمَ عَلَیْهِ الْحَدُّ فِی الدُّنْیَا اَیْعَاقَبُ فِی الْاَخِرَهِ؟فَقَالَ: اللهُ اَکْرَمُ مِنْ ذَلِکَ”(وسائل الشیعه ج۱۸ص۳۰۹خبر۷)

حمران می گوید از امام باقر(ع)سئوال کردم کسی که درباره او حد الهی اجرا شده است و دردنیا به کیفر گناه خود رسیده است آیا در روز قیامت نیز مجازات میشود ؟حضرت فرمودند: خداوند بزرگتر و مهربان‌تر از این است دوباره زور قیامت او را مجازات کند پر واضح است که وقتی جزایی اعمال بد وگناهان درروزقیامت بوسیله اجرای حد در دنیا ساقط شود چقدر به نفع خود مجرم است چرا که مجازات دنیوی محدودو ناچیز است درحالی که عقاب اخروی ابدی و نامحدود ودردناک است. توضیح مطلب: اسلام دو راه را برای تزکیه وپاکسازی مجامع انسانها و اصلاح آنان از آلودگیها و پلیدیها پیش گرفته است. یک راه که نسبتا دراز مدت است راه ارشاد و تعلیم انسانها و تربیت آْنان با اعتقادات و اخلاقیات اسلامی و تقویت ایمان وتقوی درقلوب مسلمین تا بوسیله ایمان قوی و تقوی وخوف از عقاب اخروی دنبال گناهان وآلودگیها نروند واز ظلم وزوروخیانت اجتناب کنند.

قرآن کریم درآیات متعددی هدف وحکمت وارسال واعزام انبیاءرا همین مسئله ذکر کرده است و در آیه شریفه ۱۶۲سوره آل عمران میفرماید:

“لَقَدْ مَنَّ اللهَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ اِذْ بَعَثَ فِیِهمْ رَسوُلًامِنْ اَنْفُسِهُمْ یَتْلوُا عَلَیْهِمْ آیَهوَیُزَکِیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَاِنْ کَانوُامِنْْ قَبْل لَفِی َظلالٍ مُبِین”

خداوند منت نهاد بر مسلمین که از خود آنان رسولی را مبعوث نمود که بخواند برای آنها آیات الهی را و پاک سازی کند قلوب و اجتماع آنان را و تعلیم دهد کتاب و دانش های محکم را برای آنان اگر چه قبلاً در گمراهی آشکاربودند.

وهمینطور آیه۱۲۹سوره بقره که حضرت ابراهیم دردعای خویش در زمان بنای کعبه از خداوند میخواهدومیگوید:

رَبَّنَا وَبْعَثْ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلوُا عَلَیْهِمْ آیَاتُکَ وَ یُعَلِّمُهُمْ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَوَیُزَکِّیهِمْ اِنَّکَ اَنْتَ الْعَزِیزُالْحَکِیمُ”

وآیه شریفه ۱۵۷سوره اعراف که در تعریف پیامبر اسلام وبرنامه‌های ارشادی وو اصلاحی ایشان چنین می فرماید:

“اَلَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ االنَّبیَّ اَلْأُمِّیَ الَّذِی یَجِدوُنَهُ مَکْتوُبًاعِنْدَهُمْ فِی التَّوْرَاهَ وَالْإِنْجِیلَ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَیَْنْهَهُمْ عَنَ الْمُنْکَرِ وَ یَحِلُّ لَهُمْ الطَّیِّبَاتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ اَصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ”

آنان که پیروی می کنند از پیامبر ورسولی که امی است(مکتب ندیده و درس نخوانده ویا اهل ام القری یعنی مکه است)،کسی که اوصاف اورا درکتابهای آسمانی تورات وانجیل خوانده‌اند و شناخته اند،آنان رابه پاکترین وبهترین عملها، راهها و انتخابها هدایت می کند و وادار میسازد و از زشتی ها و فسادها و مضرات اجتماعی و فردی نهی مینماید و پاکیهارا برای آنان حلال و پلیدیها و فسادها را حرام میکند و زنجیرهای اسارت از هر نوع که باشد از پشت آنان بر می‌دارد و آنان رااز محاصره قدرتهای شیطانی طاغوتیان و زنجیر هواهای نفسانی درنده و غرائز سرکش نجات می بخشد. و روایت و آیات زیادی که در این زمینه وارد شده است بعلاوه رفتار و روش خود رسول الله و ائمه اطهار (ع) که همگی دلالت میکند بر اینکه: مرحله اول و اصیل در اسلام و اهداف و روشهای اولیاء خدا اصلاح مردم و پاکسازی جوامع بشری بوسیله ارشاد وتعلیم وتربیت است و از این طریق است که انسانها می توانند سیر تکاملی الهی خود را بپیمایند وبر نفس وغرائز خود غالب آیند وریشه ظلم وفساد و زورگوئی و قدرت نمائی قدرت طلبی و استثمار و استعمار برچیده شود ونه‌ تنها مردم بسوی گناه نروند که از ارتکاب گناه نزد وجدان خود شرمنده باشندو احساس ناراحتی وشرم وخجلت کنند. ما با یک سیر مختصر در حالات اصحاب رسول الله و ائمه اطهار (ع) میبینیم که اصحاب خاص آنان، آنچنان ساخته شده بودند که بسوی گناه نمی رفته و آلوده نمی شدند و اگر احتمالا یک از آنها لغزش پیدا میکرد و به گناه آلوده می شد، خواب راحت نداشت تا اینکه خودرا به پیشگاه رسول الله و یا امیر المؤمنین(ع)  معرفی کند واعلام کند و اعتراف نماید که مرتکب گناهی شده است واز مولی درخواست مجازات کند و کیفر الهی را ببیند و سنگینی حد الهی را در بدن خود احساس کند تا راحت شود واز شرمندگی و خجلت وجدان خود نجات پیدا کند و لذا بیشترین وقت ائمه اطهار(ع) و رسول الله صرف ارشاد و تعلیم مردم می شد وروایات ماازترغیب وتشویق مردم برای یاد گیری وتعلیم وتربیت وتزکیه نفس و تهذیب آن و مجاهدت باهواهای نفسانی وایجاد رابطه مستقیم با خداوند در تمامی حالات برای جلو گیری از گناهان فراوان است.

راه دوم که راه کوتاه مدت نیز هست. مجازات وکیفر دادن مجرمین است که از این طریق جلوی هوسرانان وزورمندان واستثمارگران وکسانی که با ارشاد قابل اصلاح نیستند باید گرفت وگرنه همین افراد فاسد اگر خود را در جامعه ببینند و دربرابر اعمال قدرت و ظلم وخیانت وفحشاءومنکر آنها سدی نباشد و مجازات نشوند طغیان می کنند و به اشاعه فحشاء و منکر در جامعه مشغول می شوند و جلو ارشاد و اصلاح مردم را هم از طریق اعمال زور و قدرت و هم از طریق ترویج فحشاء و منکر می گیرند و مردم ارشاد نشده تا را دعی در برابرخود نبینند طبق خواسته غرائز نفسانی خود به سوی گناه کشیده میشوند، همانگونه که در زمان حکومت ستمشاهی پهلوی بر همگان روشن شد که اکثریت جامعه ما آلوده شدند وافراد صالح اگر میخواستند ارشاد واصلاح کنند،موانع ایجاد می کردند و جلوی اصلاح را میگرفتند ودر مقابل تمام امکانات مادی وفرهنگی وتبلیغی را در اختیار فسادگران برای ترویج فحشاءو منکر می گذاشتند: روزنامه ها ومجلات ورادیو و تلویزیون هنرپیشگان خود فروخته و مزدو از داخل وخارج، سینماها و تآترها، وحتی کتب داستان ورمانها، قلمزنها، مدیحه سرایان، شعرا و طنز نویسها، همه وهمه بجز درصد ناچیزی در اختیار مترفین و طغیانگران وفساد گران قرار گرفته و برای ترویج فساد ومنکرکوشیدند وکار را بجائی رساندند که کثیفترین وبی شرمانه‌ترین عمل را در ماه مبارک رمضان سال ۵۵ در شیراز در ملاء عام از هنر پیشگان سیاه پوست آفریقا به نمایش گذاشتند و با کمال وقاحت وبی شرمی اسم آنرا هنر اصیل انسان ویا اصیل ترین هنر انسان نامیدند و بنام فرهنگ وهنر در برابر ملت ما به نماش گذاشتند و با کمال تأسف که بجز عده کمی از علمای بزرگ،آنانکه امروز احساس مسئولیت کرده و در برابر جمهوری اسلامی توطئه میکنند و نق میزنند آن روز لب تکان نداده و گویا آبی از آب تکان نخورده به نماز و روزه وتدریس در حوزه مشغول شدند و در ماه مبارک رمضان گناه به آن بزرگی در دیدگاه آقایان انجام گرفت ودم بر نیاوردند. و سرانجام اگر حدود الهی اجراءشود و مجرم به کیفر خود برسدو توأم با مجازات مجرم، فرهنگ صحیح اسلام در جامعه رشد پیدا کند و مردم تبلیغ و ارشاد بشوند، آن افرادی که آلوده نشده ولی استعدادآلودگی دارند بسوی گناه نمی روند وارشاد وتبلیغ میتواند درقلوب پاک وغیر مسموم آثار خود را بگذارد پس  با اجرای حدود الهی نقطه های سیاه و فاسد قلبهای پاکسازی و قلوب برای اصلاح آماده میشودو جامعه با اجرای دقیق مجازات و کیفرهای اسلامی، راه مستقیم وتکامل خود را طی می کندو اینجاست که معنای کلمات ائمه معصومین (ع) روشن می شود که اجرای یک حد از باران چهل شبانه روز در جامعه بارورترومفیدتر است و مارا دراینجا به همین مقدارکفایت می کنیم وآثار اجتماعی وروانی اجرای حدود دربارۀ خود مجرم و کسانی که اجرای حد را مشاهده میکنند بسیار زیاد و بحث طولانی دارد که امید است خوانندگان گرامی خود به تحقیق وبرسی بپردازند.

 

دوم: تعریف حد وتعزیر

حد در لغت به معنای منع ومانع شدن است وبه اعتبار اینکه با اجرای حدود وکیفرهای اسلامی از گناه در جامعه منع میشود و برای گناه کار اجرای حدود مانع بحساب میآید وکیفرهای خاصی را که از طرف شارع مقدس اسلام کمیت وکیفیت آنها در مقابل جرائم خاص مشخص شده وتعیین گشته است در اصطلاح فقها وروایات، بر آنها حد اطلاق شده است مانند: حد محارب، زنا، لواط، ارتداد سرقت، شرب وخمروقذف وغیره.  تعزیر: در لغت بمعنای تأدیب، منع کردن کمک و یاری نمودن و با شدت زدن است و باعتبار اینکه بااجرای کیفرهای اسلامی انسانهای مجرم تأدیب می شوندواز گناهان اجتناب میکنند وبه نابودی گناه  در جامعه میکند و سرانجام مجرم بسزای عمل خود میرسد مجازات آن قسم از گنا هانی که در شرع مقدس اسلام از نظر کمی و کیفی مشخص و تعیین نشده است بلکه تعداد و کیفیت آنرا بعهده حاکم شرع گذاشته است تعزیر نامیده میشود که بسیاری از گناهان اینگونه است.  سوم: در شرع مقدس اسلام تمام جرائم وگناهان اعم از کبیره وصغیره مجازات وکیفر دارد.  اگر حد مخصوصی مشخص شده است که همان اجرا می شود و گرنه بحکم حاکم شرع و با تعیین او کیفر میشودوگرنه بحکم حاکم شرع با تعیین او کیفر میشود.

“عَنْ اَبِی عَبْدِاللهِ(ع)  قَالَ: قَالَ رَسوُلُ اللهِ(ص): اِنَّ الله عَزَّوَجَلَّ جَعَلَ لِکُلِّ شَیءٍ حَدًّا وَ جَعَلَ عَلیَ مِنْ تَعَدِّی حَدًّا مِنْ حُدوُدِاللهِ عَزَّوَجَلَّ حَدًّا مَا دُونَ الْأَرْبَعَهِالشُّهَدَاءمَسْتوُرَا عَلیَ الْمُسْلِمِینَ”(وسائل الشیعه ج۱۸ص۳۱۰خبر ۲)

امام صادق(ع) نقل میکند که رسول الله فرمودند: خداوند برای هر جرمی حدی معین فرموده است و برای هر کسی که از حدود الهی تجاوز کند حدی معین کرده است و در زنا کمتر از شهادت را خواسته است که از اطلاع مسلمین مخفی و پوشیده نگاه داشته شود.

و همچنین به روایات اول وسوم وپنجم باب ۲-ابواب مقدمات الحدود ج۱۸ وسائل الشیعه ص۳۰۹مراجعه شود.                                                        ادامه دارد

 

19دسامبر/16

گزارشی از جبهه -راهیان قدس

تهیه ونتظیم: محمد حسین رحیمیان

 

برای اولین بارپس از دهها روز تلاش مداوم، پاسدار اسلام مفتخر شد گزارش گونه ای هر چند مختصر از مناطق جنگی جنوب با همکاری بی دریغ همه برادرانی که درتهیه این گزارش مارا یاری کردند تقدیم خوانندگان گرامی بنماید.  هر چند دوربینهای فیلمبرداری وعکاسی وصدها نوشته وگفتار نمی‌توانند پرده از جنایات بعثیون مزدور غرب وشرق بردارد چرا که جبهه ای بطول استکبار جهانی صهیونیزم و آمریکا وشوروی وبعرض دست نشاندگان عراقی واردنی ومصری ومراکشی و…. را فقط با چشم دل وسر میتوان مشاهده کرد جنگ علیرغم اینکه واژه ای است بسیار خشن لکن بفرموده امام برای ما نعمت بود و برکات معنوی اقتصادی سیاسی زیادی در پی داشت. از این رو برای اینکه چهره‌ای از جنگ در کربلای خوزستان (همزمان با عملیات بیت المقدس)را ترسیم کرده باشیم از ابتدای ورود نیروها شروع می کنیم: نیروهای انسانی آموزش دیده مردمی و عشایرو پاسدار ازشهرستانها به پایگاهی بنام منتظران شهادت (گلف)دراهواز اعزام شده وبنا براحتیاج لشکرها وتیپها وپایگاههای مختلف بر اساس حق تقدم جذب میشوند به افرادی که برای اولین باربه جبهه آمده اند پلاک وکارت شناسائی داده می شود و مشخصات و رسته آموزشی آنها در پرونده (با شماره پلاک وکارت)ثبت می گردد تا بدینوسیله در موقع شهادت یا مجروح شدن شناسائی شوند.  پس از سازماندهی از پایگاه مستقر دراهواز به پایگاهها و قرارگاههای پشت خط درجبهه و از آنجا بر اساس نیاز جبهه ها به خطوط مختلف جبهه اعزام میشوند.  هر لشکر یا تیپ وگردان آتشیار باقسمتهای مختلف از قبیل موتوری، لجستیکی، تدارکات ومهمات و اورژانس و پشتیبانی و ذخیره و… با توجه به موقعیت مکانی در محل های مناسب و مستقل مستقر می شوند که دارای حصاری از خاکریز وسنگرهای انفرادی و اجتماعی می باشد. نکته جالب توجه هنگام تقسیم نیروها این است که برای زودتررفتن به خط بین نیروها با مسئولین مشاجره لفظی پیش میایدو چنانچه اشخاص با مسئولین آشنا باشند برای سبقت درجانبازی پارتی بازی شده و زودتر از دیگران به خط مقدم اعزام میشوند. چون بالاخره کارهای پشت جبهه نیز احتیاج به نیروهای کثیری دارد از این رو در داخل جبهه ها هرگاه کسی را بخواهند تنبیه کنند تهدید به برگرداندن از جبهه به اهواز می نمایند. بجز تیپهای مستقل و لشکرهای سازمانی گوناگون که در ارتش جمهوری اسلامی با توپخانه وکاتیوشاو پدافندوغیره در مناطق جنگی مستقر است، لشکر ها وتیپهای جدیدی از ابتدای جنگ با نیروهای سپاه ومردم تشکیل شده که اسامی برخی از آنها عبارتست از: تیپهای مستقل کربلا،امام حسین، المهدی،عاشورا،محمد رسول الله نور، ۱۷قم، امام رضا، ثارالله، ۴۶ فجر،نجف اشرف،امام سجاد، ۷دزفول،المصطفی، علی بن ابیطالب وبیت المقدس ولشکر ۳۰زرهی سپاه وقرارگاههای مشترک لشکرهای نصر وفتح.. …

*     *      *                                                                                                                                                نیروهای فنی وماهر اعزامی به اهواز نیز از طریق استانداری و ستادهای جهاد سازندگی به کار گاهها وتعمیرگاههای پشت جبهه یا داخل منطقه جنگی فرستاده می شوند که از اهمیت ویژه ای در کمک رسانی به پیشبرد سریع حمله ها و پیروزیها برخوردار است. از اغلب شهر ها از جمله. سمنان، اصفهان، نجف آباد، فارس، قم، تهران، شیراز، مشهد، زنجان، قزوین، یزد، کرمان، خرم آباد و بوشهرو…. یک واحد ستاد جهاد سازندگی با انواع تجهیزات سنگین به منطقه جنگ اعزام شده است که از رشادت واز جان گذشتگی راننده های ماشین آلات سنگین جهاد در ایجاد دپووایجاد سنگرها باید قدردانی کرد. آشپز خانه ها و انبارهای اعانات مردم با تأمین انواع غذاهای گرم وسردو میوه و ارسال یخ و تانکرهای آب با شور و هیجان خاصی (فقط با فرستادن یک صلوات) حلال مشکلات و برطرف کننده نیازهای جبهه‌ها هستند. از آشپزخانه ارتش، مستقر در منطقه که برادران بسیجی و پاسدار خودرا سرویس می کنند نیز باید تشکر کرد. مسئول تدارکات لشکرزرهی درباره کمکهای مردم به جبهه اظهار داشت: پیروزی مهمی که دراین جبهه ها داشتیم مدیون پشتیبانی مردم می باشد کلیه کمک های ارسالی مردم به اهواز می رسد وهر واحدی اجناس مورد نیاز خودرا از انبار مرکزی دریافت می نماید. هر چه به خط اول نزدیک می شویم امکانات زیاد تر است، حتی در خط مقدم خونین شهرهنگامیکه دشمن هنوز تسلیم نشده بود اکثر مردم اجناسی از قبیل شربت و کمپوت وبستنی و هندوانه و غذاهای گرم به اینجا آورده بودند و آنقدر فراوان بود که بین اسرای عراقی با آن کثرتشان نیزتقسیم می کردند اجناس آنها (اهدائی مردم )را زودتر تخلیه کنیم”

***

فرمان شروع حمله از سنگر فرماندهی قرار گاه کربلا مستقر در منطقه با حضور فرماندهان ارتش و سپاه صادر می گردد. خبرهاواطلاعیه ها ی مربوط به جنگ بلا فاصله از همانجا به تهران ارسال میشود. ورود شخصیتهای مذهبی وکشوری با تشکیل جلسات دعا و رازو نیاز حالت خاصی به محوطه قرارگاه می بخشد. مهندس موسوی نخست وزیر و همچنین آیات عظام مشکینی وجنتی وصدوقی وخلخالی وآقای فخرالدین حجازی و دیگر نمایندگان مجلس از جمله شخصیتهائی بودند که برای بازدید عملیات بیت المقدس به جبهه های جنگ آمده بودند آیت الله مشکینی ضمن مصاحبه با پاسداراسلام دررابطه با علت حضورشان در جبهه فرمودند: “جبهه امروز واقعاً کربلا و عاشورااست من معتقدم جبهه جنگ حسینی همین جااست منتهی کار ما اجازه نمی داد. پس از مدتی کار فرصت را غنیمت شمردم و آمدم اینجا که اگر نتوانم سربازی باشم وبا دشمنان بجنگم حد اقل در پشت جبهه دعا گوی آنها باشم از جهتی دیگر علت آمدن مااستخاره ای بود که من کردم،آیه ای آمد که خیلی شوق و اطمینان قلب پیداکردم و تری الملائکه حافین من حول العرش یسبحون بحمد ربهم و قضی بینهم بالحق وقیل الحمد لله رب العالمین”که خدا می فرماید فرشتگان را دراطراف مقر سلطنت (عرش) الهی می بینم که دور مقر سلطنت می چرخند و به تسبیح و ستایش مشغولند. اینجا قرارگاه کربلا را دیدم که واقعاً مقر سلطنت توحیدی است زیرا فرمانده‌هان سپاه و ارتش، روحانی، طلبه، نماینده مجلس واقشار مختلف همه با هم برابر و برادر جمع شده اند وصمیمانه وخالصانه، هم با خدا رازونیاز میکنند و هم نقشه وطرح حمله را می کشند وهم به رزمندگان روحیه می دهند. این صفا و صمیمیت برای من دیدنش خیلی پر ارزش بود. “ساعت “س”نزدیک است همه دلها آکنده از شوق وشعف است. یکی می گوید من شهید می شوم، دیگری اظهار میدارد امشب راه کربلا باز می شود و برادری وصیتننامه خود را تکمیل میکند. عده ای نیز با خواندن اشعار مذهبی آرزوی دیدارمرقد امام حسین را می کردند. بالاخره لحظه موعود فرا می رسد: جناب سرهنگ صیاد شیرازی فرمانده نیروی زمینی با وجود اشتغال زیاد در هنگام صرف غذا چگونگی شروع عملیات را چنین شرح دادند:

 

مرحله اول عملیات بیت المقدس:

” مرحله اول عملیات بیت المقدس با رمز یا علی بن ابیطالب رأس ساعت ۳۰دقیقه بامداد روز جمعه دهم اردیبهشت ماه ۱۳۶۱درجبهه بسیار گسترده خوزستان با عبور بیش از سه هزار خودرو و هزاران نفر نیرو بوسیله پلهای شناوروقایق… از رود کارون بیاری پروردگار یکتا وهمت رزمنگان اسلام آغاز شد. با هدفهائی که پیش بینی شده بود ضربه ای مهلک بر پیکر ارتش بعث عراق زده شد،نیروهای اسلام پیشروی خودشان را از رودخانه تا محور آسفالته (حدود۲۰کیلومتر) اهواز خرمشهر ادامه دادندو بسیاری از نیروهای صدام و سازوبرگشان را نابود وبیشاز۳۰۰۰نفر اسیر گرفتند. همزمان،عملیات جدیدی در منطقه فکه درادامه عملیات فتح المبین و در محدوده عملیات بیت المقدس آغاز کردیم که رزمندگان اسلام در ساعت ۵۴/۳ بامداد با به اسارت در آوردن بیش از ۷۰۰نفراز سربازان عراقی ارتفاعات ۱۸۲را آزاد کردند.                                 ***

مرحله دوم عملیات:

آزاد سازی غرب جاده اهواز خونین شهرتا مرزهای بین المللی بود.  دشمن بین جاده تا مرز،حد فاصل ایستگاه حسینیه وگرمدشت کانالی عریض و عمیق حفر کرده بودکه وقتی نیروهای ما حمله میکنند داخل آن بیافتند ولی از آنجائی که خدا با ماست هنگام شروع عملیات بیش از ۳۰ دستگاه تانک ونفربردشمن در حال فراردرهمین کانال افتاد که همان روز اول تخلیه و برای استفاده از آن به خط مقدم فرستاده شد. در قسمت های دیگر نیروها تا مرز پیشروی کردند و حتی چندین کیلومتردشمن رادر داخل خاکشان تعقیب نمود و پس از ضربه زدن ومنهدم ساختتن خودرو های دشمن به مرز باز گشتند وپدافند کردند و خصم زبون با خفت وخواری و بجای گذاشتن انواع تجهیزات سبک و سنگین و زرهی بعد از حدود ۲۰ ماه اشغال این مرزوبوم به خارج مرزها رانده شد. هنوز شمال جاده در محدودهپادگان حمید وجنوب آن تا نزدیکی خرمشهراشغال است و فقط حدود ۵۰کیلو متراز وسط جاده اهواز خرمشهر ازاد شده است.  دلاوران اسلام با۱۵کیلومتر پیشروی ازجاده خونین شهر تا مزر بین المللی دشمن را حتی درسنگرهایشان غافلگیر نموده و فرصت فرارراازایشاان سلب کرده و صدها نفرشان را به سزای اعمالشان رساندند.  متجاوزین بعثی تصور میکردند با ساختن صدها سنگربتونی ضد بمب می توانند برای همیشه در سرزمین شهید پرور ایران بمانندولی با دبجای گذاشتن حتی بعضی از خودروهای روشن، کشته شده یا فرارکردندهواپیماهای دشمن بدون هدف با ارتفاع کم بیابان را بمباران می  کردندو اجسادوسنگرهای از دست رفته خود شانراحتی به رگبار می بستند.  بوسیله پدافند پایگاه علی بن ابیطالب درشرق جاده خرمشهر یکی از هواپیماهای میگ مورد هدف قرار گرفت و سقوط کرد (وبه دهها هواپیمای سقوط کرده موجود درمنطقه پیوست )خلبان آن که سعی داشت داخل خاکریزهای خودشان فرود آید با شلیک چند تیر رزمندگان بناچار داخل خاکریزهای خودی فرود آمد. مسئله قابل توجه هجوم صدها خودرو ونفربراز نیروهای خودی بطرف محل سقوط خلبان با وجود اتش متداوم دشمن بود سرانجام خلبان رادر هوا دستگیر نموده وبه پایگاه بردند که درباز جوئی های اولیه اعتراف کرد: “سیزده بار فقط برای کوبیدن این پایگاه آمده است “و از آنجائی که فاقد معنویت هستند هیچ یک از بمبمها به هدف نمی خوردوبه اطراف خاکریزهای پایگاه اصابت می کرد.

مرحلۀ سوم عملیات:                             ***

در شمال خونین شهر یعنی در منطقۀ مرزی شلمچه و برای محاصره کامل خونین شهر بودکه با موفقیت انجام شد و بدنبال ترس و وحشت شدیدی که سراپای دشمن را فرا گرفته بود از پادگان حمید و هویزه در قسمتهای جفیروکوشک تا حدود مرزعقب رفتند و پاسگاه مرزی بدست قوای اسلام افتاد[۱].

قسمت اعظم جاده از اهواز تانزدیک خونین شهرآزاد شد و قسمتی از جاده در ۳۰ کیلومتری اهوازکه بریده شده بود بوسیله صدها کمپرس ماکادام وشن آماده توسط جهاد سازندگی سمنان تعمیر شد و بلا فاصله تردد خودروهای حمل تدارکات و غیره پس از ۱۹ ماه اشغال آغاز شد.  ریلها و تراورسها وحتی شنهای خط قطار اهواز –خرمشهر توسط مزدوران بعثی غارت شده و برای سنگر سازی از آن استفاده می کرده اند البته سنگرهای سربازان عادی خیلی ساده بنظر می رسید در صورتی که سنگر های فرماندهی و بعثیون با رنگ آمیزی کاغذ دیواری نیز تزئین شده بود. پادگان حمید و شهر هویزه انسان را به یاد هیتلر و مغول و چنگیز می‌انداخت ولی صدام روی آنها را هم سفید کرده بود. درهویزه فقط یک مسجد ویک ساختمان مخروبه سالم بود، تنها به خراب کردن شهر اکتفا نکرده بودند بلکه با بلدوزرروی خرابه ها را مسطح کرده بودندو از آن به عنوان تپه های مسلط بر اهواز استفاده می نمودند. در لابه لای آوارها، گوشه های یخچال و بخاری و کمد لباس وگهواره ووسایل خانه دیده می شد همچنین میدانهای مین و سنگرهای تیربار حد فاصل هویزه تا سوسنگردرا فرا گرفته بود. عکس روبرو یک سرباز عراقی از اهالی بصره بنام ابوحاتم را نشان می دهد که ضمن تسلیم خود، اطلاعاتی در باره یک حمله نیروهای دشمن را به رزمندگان اسلام میدهد ولی بلافاصله بعنوان اسیر به تهران اعزام می شود.  چند روز بعد که بکمک اطلاعات این جوانمرد مسلمان عراقی حمله دشمن دفع می شود و صحت گفتارش به ثبوت می رسد وی را آزاد می کنند ومستقیما به آبادان بر می گردد و در شکستن حصر آبادان بر می گردد و جزء۸ نفر داوطلبی بود که با رفتن روی مین و باز نمودن راه عبور رزمندگان اسلام شهید می شود. روحش شاد ویادش گرامی باد

مرحله چهارم عملیات:

ساعت ۵/۱۰بعداز ظهر روز شنبه ۱/۳/۶۱آغاز شد وتا ۴۸ساعت بعد درگیری و پاک سازی وتسلیم اسراءادامه داشت تانکها و نفربرها در قسمت غرب خونین شهر با آتش شدیدی وارد عمل شدند.  و همراه با نیروهای پیاده استحکامات دشمن درخونین شهر را نابود کرده وداخل شهر شدند.  جای زخمی ها و شهدا سریعا با نیروهای ذخیره پرمی شد.  یکی از فرماندهان می گفت درعملیات بیت المقدس چند بار گردانم متلاشی شد و مجددا در زمان کوتاهی سازماندهی می یافت.  شکستن دیوارهای آهنین و آتشین دشمن و عبور از رده های سیم خاردارو انواع مینها وتله های انفجاری ومنطقه ای که دشمن ۲۰ ماه روی آن کار کرد وجاده کشی کرده بود، بعلاوه موانعی از قبیل رود کارون و قسمت های آبگرفتگی و باطلاقها وسازماندهی دقیق لشکرهای پیاده و زرهی، شکست دشمن دراین عملیات بدست رزمندگان اسلام شوخی نبود و خدای نا کرده کسی فکر نکند که شهدای ما بی تجربه بودند و بی جهت شهید شدند.  منطقه عجیب و پنج برابر وسعت عملیات فتح المبین بود. بالاخره شهری که در ابتدای جنگ ۲۴روز مردم با دست خالی در آن مقاومت کردند این بزدلان عامل دست صدام وآمریکا ظرف چند ساعت متلاشی وتسلیم شدند و خونین شهر آزاد شد

 

***

وانت ها وکمپرسی ها و اتو بوس ها مشغول تخلیه اسرا به پشت جبهه بودند.  وسائل نقلیه و سلاحهای بغنیمت گرفته شده و خود روهای خودی رفت و آمد در خرمشهر را مشکل کرده و ترافیکی سنگین تر ازترافیک تهران ایجاد شده بود. خاک ریزها و سنگرهای منهدم شده واجساد بعثیان و انبوه مهمات،پیاده روها و بلوارهای شهر رااشغال کرده بود.  نخلهای خرما در نقاط متفاوت نیز توسط این جانیان قطع شده بود و اکثرا قسمت بالای درختان پریده بود.  گمرک انبارهای تجارتی و دولتی، غارت و به آهن پاره تبدیل شده بود ظهر دوشنبه ۳/۳/۶۱رزمندگان اسلام در مسجد جامع خرمشهر دسته جمعی اذان گفتند و برای اولین بار برادر موسوی نخست وزیر جمهوری اسلامی ایران در آنجا سخنرانی کرد.  بکمک دلاوران نیروی دریائی  و ارتش جمهوری اسلامی بلافاصله درحوالی پل منهدم شده خرمشهر –آبادان پل های شناور ایجاد و ارتباط با آبادان بر قرار شد. حجه الاسلام خلخالی در مصاحبه ای با پاسدار اسلام در جبهه های جنگ علت حضورشان را چنین گفتند: من هر وقت پیروزی رزمندگان اسلام را می شنوم درهرکجا که باشم دلم برای جبهه پر می زند وبا اینکه کار متراکمی داشتم خودمان را به جبهه رساندیم. وی افزود ما در یک موقعیت ممتازی هستیم و امروزه جهان این معنی را درک میکند و لذا میبینیم که عراق با تبلیغات، ارتش و ملت خود را دعوت به استقامت می کند و شما ملاحظه می کنید که بیش ازصدها نفر از افسران عالیرتبه و فرماندهان اینها اسیر گشته اند ولی در واقع تسلیم شده اند.

***

وقتی لطف خدا شامل حال یک ملتی می شود.  و نور ایمان درقلوب رزمندگان اسلام تبلور پیدا میکند.  ستون آهنین دشمن که به انواع سلاحها مجهز هستند بوسیله چهار نفر آر-پی – جی زن با ایمان در هم می شکند یا گلوله ها وموشکها ی ما با یاد خدا به هدف می خورد ومستقیما تانک یا سنگر دشمن را منهدم می کند یا دو نفر بسیجی هزاران نفر اسیر را هدایت می کنند و یا خمپاره ای در وسط جمع نمازگزاران در حال نیایش زمین می خورد و حتی یک نفرهم مجروح نمی‌شود. نه صدام، بلکه اربابان او هم نمی توانند بر چنین ملتی غلبه پیدا کنند. فرماندۀ یکی ازگردانهای تیپ نجف اشرف می گفت: “در شب اول حمله خرمشهروقتی یکی ازبرادران شهید شده بود از فرط خستگی در حالی که گوشی بیسیم در دستم بود خوابم برد در خواب دیدم همان برادر شهید به اتفاق چند آقای خوش صورت در کنار یکدیگر نشسته اند. از وی پرسیدم پس امام زمان کجاست که ما او را در جبهه ها نمی بینیم؟ اشاره کرد به بغل دستش وگفت: آقا امام زمان مقابل تو همینجا نشسته است. با حالت شوق آمیز پرسیدم  پس سربازان شما کجایند که بکمک ما بیایند؟ امام اشاره ای به همان رزمندگان کرده و فرمودند سربازان من همین افرادی هستند که دارند می جنگند”. یکی از شبها در خط حسینیه قبل از مرحله دوم عملیات بیت المقدس هنگامی که آتش دشمن سنگین بود و از هر طرف گلوله های توپ وخمپاره بزمین می خورد،یک گلوله توپ درتجمع کامیونهای حامل موشک ومهمات اصابت کرد ولی بخواست خدا کوچکترین خسارتی وارد نشد در حالی اگریک ترکش به گوشه ای از مهمات میخورد صدها نفرکشته و زخمی و میلیونها تومان زیان به ما می رسید.

***

غنائم جنگی:

برادر جعفری فرمانده لشکر۳۰زرهی سپاه پاسداران درباره چگونگی بدست آمدن غنائم چنین اظهار داشت. به لطف خدا و تحقق فرموده آیت الله العظمی منتظری که”سپاه پاسداران باید به سلاح سنگین مجهز شود “کارمان راشروع کردیم. با بدست آوردن غنائم زرهی از حصر آبادان درعملیات طریق القدس (بستان)وارد عمل شدیم و بعد ازعملیات فوق بکمک برادران مسئول، تشکیلات تیپ ۳۰ زرهی پایه‌ریزی شد. با سازماندهی برای عملیات فتح المبین (شوش وسایت)در سراسر منطقه از عین خوش تا دزفول و شوش ورقابیه وارد عمل شدیم. درعملیات فتح المبین با غنائم بسیار زیاد بدست آمده درحد یک لشکر شدو پس از عملیات بیت المقدس از حد یک لشکر هم گذشت.

سازماندهی لشکر بتناسب نیاز جبهه ها صورت گرفته و در ضمن یک سازماندهی خوبی برای نیروهای پیاده بوده وهست. فعالیت نیروهای ما علاوه بر شرکت در عملیات، در نقات پدافندی نیز بوده است وادوات زرهی ما در سراسرجبهه های خوزستان همدوش نیروهای رزمنده در خط مقدم نقش بسزائی داشته است.  بخصوص در عملیات بیت المقدس وخرمشهر که بدترین و دشوارترین شرایط فعالیت زرهی این لشکر در بین نیروهای پیاده و فرماندهان مشهور ونمونه بود وهر جا که لازم می شد ویا فرماندهان درخواست می کردند سریعا ظرف چند ساعت نیروی لازم را با سازو برگ کامل وارد عمل می کردیم. در حمله ها غنائمی که بدست ما می افتد چندنوع است: یک نوع است که خود عراقی ها در اوائل حمله روشن گذاشته و میروند که بوسیله افراد اموزش دیده وآماده ما همانجا مورد استفاده قرار می گیرد.  یکنوعش هم خراب شده یا در داخل کانالها وباتلاقها میماند که (به پشت جبهه)با کمر شکن به تعمیرگاه لشکر منتقل می شود. تعدادی از دستگا هها همانطوری که داخل سنگرها هست و نیروهای ما آنها را غافلگیر میکند بغنیمت گرفته می شود برای تخلیه تانکها و زره پوشها حتی از خود عراقیهای تسلیم شده استفاده کرده و بعد از رساندن به پایگاه اسیرشان می کنیم برای نمونه فقط در یک باتلاق بیش از ۷۰ تانک سالم با همت برادران تخلیه شد.  ولی یک چیزی که قابل توجه هست و از نظرعملیات نظامی خیلی مهم است این است که:

” تا حالا هر جائی که ما سر دشمن رفتیم و تانکها را گرفتیم، تانک با بیسیم آماده بکار گلوله گذاری شده و با موتور روشن بجا مانده، که این نشان می دهد دشمن درتمام عملیات هجومی ما، در حالت آماده باش و با حالات آماده باش مورد حمله ما قرار گرفته واین قدرت وتحرک وشجاعت همراه با ایمان نیروهای ما را نشان میدهد.  دشمن تجهیزات خیلی خوبی برای ما بجا گذاشته که ما نیز خیلی خوب بر علیه خودشان استفاده می کنیم.” لازم بتذکر است دستگاههای  غنیمتی مورد نیاز ارتش جمهوری اسلامی و نیروی هوایی و جهاد سازندگی رابرای بکار گیری به آنها می دهیم.  انواع ادوات بدست آمده در این جمله ها عبارتند از: “الف-مدرن ترین تانکهای ساخت روسیه تی۷۲،تی۶۲و تی ۵۵در حد چندین تیپ کامل و پی ام پی های ۱و۲و۳و انواع نفربرهای جدید و خشایار و توپخانه و خود روهای توپداردر حد چند لشکر. ب-انواع موشکها وموشک اندازهای بن هارت وموشکهای مالیوتکاوموشک اندازهای جدید و موشکهای سام ۶وسام۷وسام ۹٫ ج-انواع پدافندهای زرهی شیلیکا و دو شیکا وضد هوائی های۴لول و۲لول ویک لول وخمپاره اندازهای مختلف و ماشین آلات راهسازی ومهمات لازم برای جنگیدن سالهای متمادی.  د-مدرن ترین دستگاههای مخابراتی و میلیونها مترسیم وکابل برق وتلفن وبطور کلی تمام تجهیزات مورد نیاز چند لشکر عظیم زرهی.                            ***

عده ای از برادران بسیجی مشغول جمع آوری مهمات بودند فرمانده آنها بطور عادی با قیافه مشابه دیگران برای سر کشی به منطقه می آید.  هنگامی که او را مشاهده می کنند به وی می گویند چرا بیکار ایستادهای، او نیز دعوتشان را اجابت نموده ومشغول کار میشود، آنروز طی می شود و فردا می فهمند که ایشان فرمانده خودشان بوده است به لطف خدا آموزش و تعمیرات ادوات زرهی با نیرو های فنی مردمی و سپاه بدون نیاز به قطعات یدکی و مستشاران خارجی در کوتاهترین مدت صورت می پذیرد و انشاءالله درآینده مانند ژ-۳ به همه نیروهای بسیجی و مردمی آموزش سلاح سنگین وزرهی می دهیم تا یک مملکت وارتش ۲۰ میلیونی زرهی بوجود آید. دررابطه با سخنان حجهالاسلام هاشمی رفسنجانی “ما یک تیپ زرهی مجهز با انواع سلاحهای شنی و موشک انداز ونیروهای رزمی پیاده آن آماده کرده ایم که هر موقع دستور بدهند بدون آنکه به مأموریت های درون مرزی خودمان لطمه ای بخورد برای جنگ با صهیونیست اشغالگر وارد عمل کنیم.” برادر جعفری در پایان افزود: من از طرف همه نیروهای مسلح می گویم.  دراین شهرهای خوزستان که خون پاک مقدس هزاران هزار شهدای ما ریخته شده است باید از ورود افراد ضد انقلاب وفاسد جلو گیری شود.

 

نقش روحانیت درجنگ:

آیت الله مشکینی همچنین در مورد نقش روحانیت فرمودند.  همه نقش روحانیت (خلاصه می شود در)وجود امام که در رأس روحانیت قرار گرفته و تمام اینها از آثاروجود این مرد بزرگ است که خدا بما عنایت کرده بعد از وجود ایشان، انصاف مطلب این است که از روز اول پیروزی هر جا آتش فتنه وفسادی پیداشددر هر کارخانه و مؤسسه ودر هر منطقه وشهر وروستا روحانیت بوسیله پند و اندرز و موعظه نقش تعیین کننده ای داشته است.  همچنین روحانیت با حضور مرتب در جبهه وبا نثار شهدای زیاد بیش از همه تانکها و سلاحها به رزمندگان روح ونیرو داده است آقای فخرالدین حجازی نماینده مجلس شورای اسلامی که هنگام عملیات اغلب در جبهه ها حضور دارند، نظرشان را در مصاحبه باپاسدار اسلام چنین اظهار نمودند:

” نه تنها که برما که بر دنیا مشخص شد که این پیروزی یک پیروزی معنوی است و مسلم است که تنها عناصری معنویت را در مردم تقویت می کنند که خود دارای معنویت باشند اشعه وجودی امام، روحانیون مبارزه و مؤمن و فقیهی هستند که توانستند با اخلاص و پارسائی و تواضع و هماهنگی خویش چنین شوری را در میان جوانان مبارزما بوجود بیاورند واکنون همین چراغهای هدایت که دراین صحنه گسترده مانند ستارگان می درخشند لباسهای نظامی به تن دارند وتنها با عمامه سیاه وسفیدشان مشخص می شوند که اینها اعلام هدایتند ولی آنچه موجب شادمانی وشگفتی است تنها روحانیون به هدایت گفتاری خویش قناعت می‌کنند بلکه علما نیز در صحنه حضور دارند از شرکت در امور تدارکات و پشت جبهه و پخش کتابها گرفته تا حضور در سنگر و رویاروئی مستقیم با خود دشمن، و این حضور و مبارزه و ایمان در روحیه جوانان ما اثر گذاشته که چنین معجزۀبزرگ تاریخی رابوجود بیاورند من به آقایان روحانی می گویم که پس از چهارده قرن شما سرانجام توفیق یافته اید که حکومت معنوی را در این سرزمین بوجود آورید ولی باید کوشید که این حکومت حفظ شود ودرسراسرجهان گسترش یابد.

***

نقش آمبولانسها درحمل سریع مجروحین به اورژانس پشت خط واز آنجا به بیمارستانهای اهواز و همچنین هلی کوپترهای هوا نیروز مؤثر است خواهران وبرادران مجروح در بیمارستان و نقاهتگاههای اهواز همچون خواهر ومادری دلسوز برادران مجروح راپرستاری می کنند هنگام حمله در طول مسیر آمبولانسها مردم مسلمان عشایرحومه اهواز، ابراز احساسات کرده و با لیوانهای آب وشربتی که دردست دارند به آمبولانسها التماس توقف ونوشیدن آنرا می کنند. اجساد عراقی درجای مناسب دفن میشود. اسرا، پس از شمارش به ستاد تخلیه اسراء وهمچنین شهدا به ستاد تخلیه شهداءبه پشت جبهه انتقال می یابند. راه آهن فرودگاه اهوازدرحمل سریع مجروحین واسراء با تمام امکانات موجودشان از هیچگونه فعالیتی فروگذاری نمی‌کنند و مجموعا ۳۶میلیون جمعیت با مال وجان خود مستقیم و غیرمستقیم جنگ را با پیروزی بپیش میبرند تا به کربلا رسیده و ازآنجا به قدس بروند راستی جای شهدایی که می خواستند این پیروزی را مشاهده کنند خالی است وبالاخره امید است با توجه به این شکست قادسیه صدام هیچ کشوری دیگربخود اجازه حمله و تجاوزبه خاک جمهوری اسلامی ایران راندهد.  در اهتزازباد پرچم خونین انقلاب اسلامی ایران، نابود بادکفر جهانی به سر کردگی صهیونیسم وابرقدرتهای عامل آن.  پر برکت باد وجود پر افتخارامام امت خمینی بزرگ ویاران با وفایش.

***

در پایان به منظورتجلیل از دو نفرازبرادران عزیزیکه در تهیه این گزارش ما رامساعدت نمودند و در فتح خرمشهر به شهادت رسیدند، اشاره ای کوتاه بوضع زندگی آنان می نمائیم: شهید محمد علی جعفری درسال ۱۳۴۱دریک خانواده مذهبی کشاورز در روستای یزد آباد اصفهان متولد شد وی همراه با پدروبرادرانش در سنگر مزرعه مشغول بکار گشت.  ثمره ازدواج وی یک پسر ویک دختربود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در مأموریتهای گوناگون به کردستان وبجبهه های جنگ آمد وپس ازخدمت فراوان به جبهه ها درتاریخ ۳/۳/۶۱درخرمشهربه لقاءالله پیوست پدر شهید درباره فرزندش گفت: الحمدلله که محمدعلی به آرزوهایش رسید وما خدا را از اینکه بما چنین عنایتی عطا فرموده شکر می کنیم.  شهید محمد علی جعفری آنقدربی آلایش بود که حتی تا چند روز پس از رفتنش به جبهه اطلاع نداشت که برادرش یکی از فرماندهان جبهه های جنوب است. شهید عبد الرسول سر تاج در۱۳۳۴درکربلا متولد شد و تحصیلات ابتدائی را دردبستان حسینی کربلا گذراند وپس از مهاجرت به اصفهان وگذراندن دوران نوجوانی برای امرارمعاش در یک سنگبری مشغول بکار گردید قبل از انقلاب به خدمت سربازی رفت و چون وی را به ظفار اعزام کرده بودند پس ازچهار ماه فرار کرد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی بفرمان امام خود را معرفی وبقیه خدمت سربازی راانجام داد. همزمان با جریان پاوه حدود یکسال در کردستان با ضدانقلاب جنگید در مأموریتهای دستگیری آمریکائیان در شمال وتحویل به دانشجویان پیرو خط امام و دستگیری قاچاقچیان در سیستان و بندر عباس شرکت داشت و همچنین چهار، ماهدر سومار قبل از عملیات فتح المبین درشوش به جبهه های جنوب آمد وبا شرکت در عملیات بیت االمقدس ساعت ۵/۱۱- ۲/۳/۶۱ بوسیله آتش کاتیوشادرخونین شهر به شهادت رسید. شهید رسول سرتاج درقسمتی از وصیتنامه خود می نویسد:

” در مرگ وشهادت من کاری نکنید که دشمنان اسلام وجمهوری اسلامی خشنودشوند مرگ درراه خدا را سعادت میدانم و برای حاکمیت اسلام میجنگم پدرومادر عزیز هوشیار باشید درجریان مسائل کشور و جهان قرار گیرید قرآن خوانده ودستورات اسلامی را اجرا کنید.  کاری نکنید که “خسرالدنیا والاخره”بشوید واز امام عزیزم روح خدا خمینی عزیز پیروی ورهروی کنید پس از هر نماز برای امام دعا کنید.

[۱] -قسمتی از یک سند (پیام صدام) دراین رابطه

استدعا دارم از اینکه زمینی را به اداره خودتان (۱)ترک می کنید احساس تلخی ومرارت نکنید چرا که این عقب نشینی طبق برنامه است و البته ما به شما نگفته بودیم و هیچ گاه در ذهن شما خطور نمی کرد که این زمین را برای خود نگهدارید. ما مکرر اعلام کردیم که این زمین را و زمینهای دیگررا که گرفتیم فقط به خاطر این بوده است که از سرزمین وملت خودمان دفاع کنیم(۱)

 

19دسامبر/16

مناسبتهای مهم

اول تیر-صدور فرمان تاریخی امام مبنی بر عزل اولین رئیس جمهوری ایران پس از ثبوت خیانتهای وی و رأی قاطع مجلس شورای اسلامی بر عدم کفایت سیاسی او (۱۳۶۰) هفتم تیر –تکرار عاشورائی دیگر درایران، در اثر انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی وبه شهادت رسیدن شهید مظلوم آیت الله بهشتی و۷۲ تن از یاران با وفای امام امت. (۱۳۶۰)

هشتم رمضان –وفات حضرت ابوطالب(سه سال قبل از هجرت)

دهم رمضان –وفات حضرت خدیجه –(سه سال قبل از هجرت)

شانزدهم رمضان –ولادت سبط اکبر حضرت اما حسن مجتبی(ع) (سوم هجری)

هفدهم رمضان –اولین نبرد اسلام با کفر (جنگ بدر)

هجدهم رمضان –فتح اندلس بدست مسلمانان _حدود ۱۳۱هجری قمری)

نوزدهم رمضان-ضربت خوردن امیرالمؤمنین(ع)درمحراب مسجد کوفه (۴۰هجری)

بیستم رمضان- فتح مکه (۸هجری) بیست یکم رمضان –شهادت حضرت امیرالمؤمنین(ع)(۴۰هجری)

بیست یکم تیر- کشف توطئه کودتای نا فرجام آمریکائی. (۱۳۵۹)

بیست چهارم رمضان –روز جهانی قدس –به امر امام امت و امید مستضعفان روز جمعه آخرماه مبارک رمضان بعنوان روز جهانی قدس و حمایت از مستضعفان اعلام گردید.

بیست نهم رمضان –غزوه حنین (۸هجری)

اول شوال-روز عید فطر

 

19دسامبر/16

نامه ها

دوستدارن و علاقه مندان محترم پاسداراسلام برادران و خواهران:

مشهد- علی اکبر صباغ، قائن- غلام رضا صادقی، قم – امرالله افتخاری، تهران- محمود جعفر نژاد، محمد امیری، غلامرضا ساداتی، جواد سلامی زاده، امام شهر- علی اصغر باقری،  تویسرکان – حسین کرمی کهنوئی،  مشهد- آموزگار دبستان شهید شرافت، قم- علی غیبی، کرمان- مصطفی صفری،  اصفهان- محمد حسین فقیهی، همدان- علی حمزه خانی،  حوزه مشهد- حیدر کرابی، دزفول- علی محمد فضیلت پور،  قم- سید محمد علی آل هاشم،  نوق رفسنجان – مجید عباسپور، بشرویه، خراسان حسن صفری نادری،  بابل علی حسنی،  شهرام امیری،  ولی الله اسدنیا،  بابلسر- طاهر محمد حسین پور،  رودسر- ربابه صفری،  گلوگاه- سیده کلثوم موسوی،  اهواز- ابولحسن محمدیان،

از همکاری و پیشنهادات شما متشکریم.  امیدواریم بتوانیم با گذشت زمان و با همکاری بیشتر شما هر چه سریعتر مجله  را تکامل بخشیم* تهرن – برادر یعقوب ملک زاده: برای فعالیتهای تدریسی به نهضت سواد آموزی منطقه خود مراجعه کنید و گزارش توهین به مقدسات مذهبی توسط کارکنان ایتالیایی شرکت نام برده را به مسئولین بدهید تا اقدامات لازم را انجام دهند.

* تبریز- خواهر ربابه وثوقی:

“تکه های ادبی” شما رسید. ضمن تشکر از همکاریتان آرزو می کنیم که همواره در کسب دانش و معلومات بیشتر پرورش استعداد خود موفق باشیم.

*پیرانشهر- برادر سرباز رستم قادری:  موفقیت شما را در مرزداری از مرزهای اسلامی خواهانیم.

*تهران- برادر حسین غدیری:

برای اطلاع از زندگی و بیو گرافی امام به کتبی که در این باره تحریر شده مراجعه کنید و مسائل خود را از دفتر استفتاءات امام سئوال فرمائید.

*جهاد شهریار- برادر موسی کمالی

از همکاری و علاقه شما به پاسدار اسلام متشکریم. امید که بتوانیم در نشر و تبلیغ  احکام اسلام موفق باشیم.

*اندیمشک- برادر حسین حسینی:

شما می توانید مسئله خود را به صورت یک استفتاء به دفتر استفاءات امام در قم بفرستید و جواب آن را دریافت کنید و شکایت خود را در مورد رأی صادره دادگاه به شورای عالی قضائی بفرستید تا رسیدگی کنند.

*شیراز- برادرطلبه علی اکبر کلانتری:

در اعتماد امت مسلمان ایران به حوزۀ علمیه و اساتید آن شکی نیست و همین مسئله نیز علت استقبال بی نظیر جامعه از پاسدار اسلام گردیده است.  توفیق شما را در کسب معلومات و ارائه آن خواهانیم.

* روابط عمومی استانداری ایلام:

ضمن اعلام وصول کتاب دیوان جنگ و فرهنگ مردم ایلام از شما متشکریم و موفقیت شما را خواهانیم

* سمنان- برادر پاسدار علی رضا همتیان:

کوش ما نیز در جهت تکامل و غنی شدن می باشد.  موفق باشید.

* تفت- برادر علی محمد دهقانه:

از آنجا که اصول دین تقلیدی نیست مطالعه در زمینه اصول اعتقادی مهمتر است و بهترین منبع برای عموم کتب شهید آیت الله مطهری می باشد.

موفقیت شما را خواهانیم.

* اهواز- برادر پاسدار ابوالحسن محمدیان

سعی دست اندارکاران مجله نیز در غنی تر شدن وجالب تر شدن آن است و امیدوارند با افزایش حجم مجله  در آینده بتوانند عناوین بیشتری را بگنجانند.

*مشهد- برادر طلبه علی اصغر صالحی:

برای تهیه شماره های در خواستی مجله به نمایندگی آن (روزنامه جمهوری) مراجعه فرمائید و یا با ارسال پول از قم مجله برای شما ارسال خواهد شد.

*تبریز- برادر خلیل مسینا تی اسکوتی:

موضوع پیدایش زبانها از ابحاث عمیق اجتماعی است باید کتبی که در مورد ریشه یابی ( پیدایش و رشد) زبانهای مختلف و تشعبات آنها نوشته شده است مراجعه فرمائید.

* سنقر- برادر محمد ولی زبونی:

باطلاع شما و دیگر علاقه مندان می رسانیم از آنجا که مجله ما خبری نیست خبرنگار به آن معنی احتیاجی نیست بهترین همکاری برادران می تواند معرفی مجله به دیگران و کمک در توزیع ان باشد.  از علاقه و همکاری شما متشکریم.

* برادر سید رسول امامی:

با تشکر از شما، در صورت نیاز از همکاری شما و سایر برادران استفاده خواهیم کرد.

* برادر محسن قطاری:

مجله پاسدار اسلام امکان تشکیل چنین کلاسهای را ندارد امیدو اریم که حوزۀ علمیه قم بتواند در آینده برای تعطیلات شما معلمان برنامه ای ترتیب دهد.

* اندیمشک- برادر اکبر تجاوند:

ضوابط گزینش دانشجو مربوط به ادارات و سازمانهای مربوطه می باشد.  می توانید پیشنهادات و انتقادات خود را به آنجا ارسال دارید.

*شیراز- برادرنجیم فلاحتی:

در مورد تحصیل فلسفه و یا ریاضیات این خود شما هستید که با توجه به ضرورتها و دیگر عوامل باید تصمیم بگیرید، در حوزه  پس از طی دروس مقدمات و سطح می توانید رشته فلسفه را دنبال کنید.  از دانشکده الهیات نیز می توانید اطلاعات لازم را بیرید.

*دفتر فرهنگی انجمن اسلامی دانشجویان در آمریکا و کانادا –حوزه برکلی –

ازاین که مجله پاسدار اسلام بدست شما رسیده ومورد توجه شما واقع شده خوشحالیم وان شاالله که ازاین پس مورد توجه واستفاده شما واقع گردد. ازدرگاه خداوند بزرگ برای شما آرزوی توفیق، ثبات وپیروزی داریم.  *مشهد-برادر سید علی اصغر با مشکی: ضمن آرزوی موفقیت برای شما متذکر میشویم که از درج آگهی معذوریم وفعلا چنین برنامه ای نداریم. *قزوین-برادرعین الله احمدی: آثاراستاد شهید آیت الله مطهری بحمدالله توسط انتشارات جامعه مدرسین ودیگر انتشارات در تیراژهای  بالایی چاپ می شود ونیازی به تکرار نیست چون رسالت یک مجله نوآوری است وتا کنون اثر منتشر نشده ای بدست ما نرسیده ولی سعی میکنیم در مناسبتهای مهم قسمتهائی از مقالات ایشان را نقل نمائیم.  ودر مورد ویژه نامه امکانات فعلی مجله اجازه چنین کاری را نمی دهد.

*رودبار گیلان: برادر شهرام یوسفی:  تقوی همانگونه که استاد شهید آیت الله مطهری در مقاله اول ده گفتار بیان فرموده اند بهتراست به خود نگهداری ترجمه شود و پرهیزکاری با ورع بیشتر تناسب دارد البته پرهیز کردن یعنی اجتناب ودوری کردن از گناه همچنان که می شودبا کناره گیری از جامعه باشد و نیز می توان درمیان  جامعه زندگی کرد و از گناه دوری کرد این هم پرهیز است بهر حال چون درادبیات فارسی تقوی به پرهیزکاری ترجمه شده معروف شده است اکنون اگر بخواهیم در ترجمۀ آیه ای و یا حدیثی تقوی را خود نگهداری معنی کنیم موجب اشتباه خواننده می شود و لذا گفته شده است غلط مشهور بهتر از صحیح غیر مشهور است البته در الفاظ نه در اعمال.  اما شعر سعدی که نوشته بودید، ربطی به تقوی ندارد و اما حادث وقدیم دو اصطلاح فلسفی است ولذا بحث استاد مطهری اختصاص به نظریات فلاسفه و متکلمین دارد.

*خمام گیلان –خواهر فاطمه سلیم چهر: تا زمانی که حزب الله همچون شما خواهران فداکاری (که حاضر به پرداخت ما یملک خود در راه نشر اسلام هستند)را دارد شکست نخواهد خورد. .  انشاء الله که این مجله به راه تکاملی خود ادامه خواهد داد.  موفق باشید.

*لنگرود- خواهر زهره بذری: ضمن تشکر از توجه شما به مجله ممکن است بتوانید از  کتاب “روش رئالیسم” اثر علامه طبا طبائی با توضیحات آیت الله شهید  مطهری استفاده نمائید. در مورد قسمت دوم سئوالتان یاد آوری می کنیم که ما از مرکزی که اختصاص به آموزش مبلغ برای خارج از کشور داشته باشد بی اطلاعیم.

*تهران-برادر داود حاتم آبادی:  تذکر شما بجا بود از دقت شما متشکریم آنرا در مقاله بعدی تصحیح خواهیم کرد.

 

19دسامبر/16

نگاهی به رویدادها

جنگ

*پادگان حمید آزاد شد.  هویزه به محاصره نیرو های اسلام در آمد.  ۱۸/۲/۶۱

*جفیر آزاد شد.   جاده های سوسنگرد اهواز و خرمشهر اهواز آزاد شد ۱۹/۲/۶۱

*شلمچه آزاد شد.                                ۲۰/۲/۶۱

*نیروهای اسلام به انبارهای عمومی خرمشهر رسیدند.  ۵جنگنده دیگر عراق سرنگون شد.  ۲۲/۲/۶۱

*۵۱۲۴نظامی عراق در عملیات بیت المقدس اسیر شدند.  ۲۵/۲/۶

*۸۰ کیلومتر مربع از راضی خوزستان درعملیات کوشک آزاد شد.   ۵۰دستگاه تانک ونفر بر عراق در این عملیات نابود شد. ۲۸/۲/۶۱

*یک گردان تانک نفربر عراق کاملا منهدم شد. تعداد هواپیماهای سرنگون شده دشمن درعملیات بیت المقدس به ۴۶ فروند رسید ۱/۳/۶۱

*درادامه سومین مرحله عملیات بیت المقدس نیروهای اسلام در راههای منتهی به خرمشهر پیروزمندانه پیش می روند این عملیات با رمز یا محمدبن عبد الله آغاز شد.  ۲/۳/۶۱

*۳هزار عراقی دیروز به اسارت درآمدند، ۶۷ افسر عالیرتبه عراق جزو اسرا هستند -۳تیپ زرهی و نیروی مخصوص بکلی نابود شد.   نبرد از دروازه های خرمشهر به محلات کشیده شده.   و سرانجام بعد ازظهر امروز خرمشر آزاد شد ۳/۳/۶۱

*۳هواپیما و یک هلیکوپتر عراق بر فراز خرمشهر وآبادان سرنگون شد.   تعداد اسرای عراق از ۱۱هزار گذشت -۱۸ هزار نظامی عراق کشته وزخمی شدند –سپاه اسلام در مسجد جامع خرمشهر نماز خواندند.   ۴/۳/۶۱

*۲فروند هواپیمای متجاوز عراق در حوالی آبادان سرنگون شد. عراق از داخل خاک خود مسجد جامع خرمشهرومناطق مسکونی آبادان را به توپ بست.   ۸/۳/۶۱

*همزمان با بمباران جنوب لبنان توسط صهیونیستها، عراق صف راهپیمایان ۱۵ خرداد را درایلام بمباران کرد. در این بمباران وحشیانه بیش از ۵۰شهید و۱۵۰ مجروح برجای گذاشت.   ۱۶/۳/۶۱

 

عمران

*توسط کارشناسان ایرانی، یک منبع جدید گاز درشمال خراسان کشف شد.  ۱۶/۲/۶۱

*۳۰۵روستا در خوزستان و۱۳روستای قائم شهر صاحب برق شدند.  ۲۱/۲/۶۱

*کارخانه قند مغان باظرفیت روزانه۵۰۰۰تن آغازبکار کرد.         ۳۰/۲/۶۱

*طی ۳سال بعد ازپیروزی انقلاب ۳۷۸روستای کرمان صاحب برق شدند.  ۳/۳/۶۱

*قسمت دوم مجتمع مس سرچشمه آغاز بکار کرد.  ۸/۳/۶۱

*دومین چاه نفت پازنان خوزستان بدست کارکنان ایرانی آماده بهره برداری شد.  ۹/۳/۶۱

*تولید چدن ذوب آهن اصفهان ازمرز ۵۸هزار تن درماه گذشت.  ۱۱/۳/۶۱

*۴۰۰ روستا در کهکیلویه وبویر احمد زیر پوشش لوله کشی آب آشامیدنی قرار گرفتند.  ۱۳/۳/۶۱

اخبار داخلی

*۴۸۱نفر از توابین گروهکها ومحکومین تبریز مورد عفو قرار گرفتند.  ۲۹/۲/۶۱

*طی سخنانی در خرمشهر، نخست وزیر خواستار ادامه نبرد رهائی بخش به رهبری ولایت فقیه تا آزادی کامل قدس شد.  ۵/۳/۶۱

*۷مجروح جنگی در حرم امام رضا(ع) شفا یافتند ۱۲/۳/۶۱

*آیت الله العظمی منتظری خواستار برگزاری کنگره ائمه جمعه کشور های اسلامی شد.  ۱۳/۳/۶۱

 

انقلاب و جهان

*پلیس کویت، شنوندگان صدای جمهوری اسلامی ایران را۳۰۰دینار جریمه می کند.   ۲۰/۲/۶۱

*سفیر فلسطین در تهران: با رهنمودهای امام وآیت الله منتظری اعتصابات عمومی در سراسر فلسطین اشغالی ادامه دارد. ۲۲/۲/۶۱

*حکام مصر یک گروه جدید از انقلابیون مسلمان را بازداشت کرند.   ۲۷/۲/۶۱

* ژنرال هیگ:  پیروزیهای ایران منافع آمریکا را به خطر انداخته است.   ۲۸/۲/۶۱

*بدنبال تظاهرات و اعتصابات عمومی مردم رژیم صدام در نجف، کربلا، اربیل، بصره، و سلیمانیه حکومت نظامی اعلام کرد ۲۲محصل وغیر نظامی در درگیری با مأمورین بعثی به شهادت رسیدند ۲۹/۲/۶۱

*وزیر دفاع آمریکا: پیروزی ایران در جنگ بر خلاف منافع آمریکا است ۱/۳/۶۱

*رژیم بحرین ۷۳مسلمان انقلابی رابه حبس های دراز مدت محکوم کرد. ۲/۳/۶۱

*پلیس کویت ایرانیان مقیم آن کشور رامورد ضرب وشتم قرار داد ۶/۳/۶۱

*آمریکا،  فرانسه،  مصر و رژیم صهیونیستی از تأثیرات پیروزی های ایران ابراز نگرانی کردند. ۹/۳/۶۱

*بمنظور بررسی راههای مقابله با انقلاب اسلامی ایران، کشورهای شورای همکاری خلیج فارس در ریاض تشکیل جلسه دادند.  ۹/۳/۶۱

 

جهان

*وزارت خارجه ایران به دولت مزدور مصر و سایر مرتجعین عرب، از دخالت در امور ایران هشدارداد. ۲۱/۲/۶۱

*مردم مصر علیه کمک های نظامی این کشور به عراق تظاهرات کردند. ۲۶/۲/۶۱

*آمریکا ۲پایگاه هوائی درصحرای “نقب” برای اسرائیل ساخت ۲۸/۲/۶۱

*رژیم آل سعود ۱۵میلیارد دیگر به صدام وام داد. ۲۹/۲/۶۱

*جبهه پایداری حمایت خود رااز انقلاب اسلامی اعلام کرد.  ۴/۳/۶۱

*آمریکا ۱۰۰میلیون دلار کمک نظامی بلا عوض در اختیار اسرائیل گذاشت. ۶/۳/۶۱

*خرابکاران عراقی با ۴اتومبیل مواد منفجره در کویت دستگیر شدند. ۸/۳/۶۱

۴۴۳ جسد قربانی استعمار فرانسه درالجزایر کشف شد. ۹/۳/۶۱

*هیئت ایرانی هنگام سخنرانی رئیس جمهور فرانسه، کنفرانس بین المللی کار راترک کرد.  ۱۳/۳/۶۱

*اسرائیل از زمین وهوا مردم بی دفاع لبنان رابه بمب و گلوله بست.  بمبارانهای لبنان ۶۰۰کشته ومجروح بر جای گذاشت ۱۶/۳/۶۱

 

ضد انقلاب

*منافقین در حمله به صندوق تعاونی صنفی، پنج نفر را به جرم حزب اللهی بودن به شهادت رسانده عده ای را زخمی کردند. ۱۶/۳/۶۱

*در سه راه سلفچکان، ۷قاچاقچی با۱۲۸۹کیلو تریاک دستگیر شدند. ۱۸/۲/۶۱

*بر اثر انفجار یک بمب قوی در مقابل سفارت سوریه در تهران ۱۲اتومبیل منهدم شده و۱۱تن مجروح شدند ۲۰/۲/۶۱

*۸۶۵کیلم مواد مخدر در تهران، نیشابور وشاهرود کشف شد. ۲۱/۲/۶۱

*با کشف ۱۰ لانه تیمی۷۰تن از اعضای گروهک آمریکائی پیکار، در شیراز دستگیر شدند،عاملان ترور آیت الله دستغیب جزء دستگیر شدگان هستند ۲۲/۲/۶۱

*۴تکاور پلیس در میدان ونک بدست منافقین به شهادت رسیدند ۲۳/۲/۶۱

*با کشف دو لانه تیمی وطی سه درگیری خیابانی، ۱۸ عضو فعال منافقین دستگیر شدند،منافقین قصد حمله به رژه پاسداران در روز ۳ شعبان را داشتند ۱۰/۳/۶۱

*بیش از ۲۷ کیلو هروئین در خراسان کشف شد ۱۱/۳/۶۱

*۲تکاور پلیس بدست منافقین در خیابان جمهوری اسلاممی ایران شهید شدند.  ۱۳/۳/۶۱

*منافقین تروریست، رئیس دایره سیاسی ایدئولوژیک پلیس راه ژاندارمری را شهید کردند. ۱۶/۳/۶۱

 

اختراع واکتشاف

*باتلاش یک مهندس ایرانی، دستگاه تحریک عضله در ایران ساخته شد.  ۱۵/۵/۶۱

*جهاد دانشگاهی ۱۵ماده شیمیائی تهیه کرد. ۲۹/۲/۶۱

*۲روستا زاده در فارس دستگاه سمپاشی ساختند.  ۲۹/۲/۶۱

یک صنعتگر مبتکر ایرانی اولین پرس هیدرولیک ۱۲۰تنی را در ایران ساخت.  ۱/۳/۶۱

*یک مبتکر شیرازی موفق به ساخت تلمبه خودکار شد.  ۱/۳/۶۱

 

 

19دسامبر/16

هنر

حجهالاسلام صادقی اردستانی

هنرهای اسلامی:

در متون تاریخی، آنجا که سخن از”هنر واحیانا هنراسلامی”بمیان آمده است بیشترین نظر به نقاشی، موسیقی، کاشی‌کاری معماری، خطاطی، مجسمه سازی، وبالاخره به نویسندگی بوده، واین بخشهای هنری، از مظاهر هنروتمدن اسلامی شمرده شده است، چنانکه “ژوزف ماک کاپ”در کتاب عظمت مسلمین در اسپانیا “جرجی زیدان در کتاب اریخ تمدن اسلام “و سیزده تن ازاستادان ومستشرین دانشگاههای انگلستان در کتاب”میراث اسلام “چنین عناوینی راازمقوله های هنر های اسلامی شمرده اند، که هویت وماهیت وشعاع کاربرد هر یک از این هنرها، در مباحث آتی، در حد و توان ولزوم، مورد تحلیل وارزیابی قرار خواهد گرفت. اما اکنون پس از این پیش درآمد،سخن را از معنی ومفهوم وپایگاه هنر در جامعه آغاز می کنیم:

تعریف هنر

هنر در دیدگاه هریک ازآگاهان ودانشمندان ذی ربط، یعنی عرفا، اخلاقیون فلاسفه، مذهبیون،الهیون،روان شناسان وخلاصه ادباء و هنرمندان،دارای معانی ومفاهیم و مصادیق مختلفی است، وبر این اساس محتوی و ابعاد و فلسفۀ ویژه ای خواهد داشت، که درزمینه مناسب مورد ارزیابی قرار می دهیم. از مجموع تعاریف صاحبنظران آنچه “رالئونتولستوی” نویسنده ومتفکر روسی، گفته است شاید مناسبترین و نزدیکترین تعریف به واقعیت باشد. تولستوی چنین می گوید: هنر تجلی خارجی احساسات خارجی نیرومندی است که،انسان آنرا تجربه وآزمایش کرده است ما واین تجلی ظاهری بوسیله خطها، رنگها،حرکات واشارات واصوات صورت می پذیرد[۱] وی نیز می افزاید:

” هنر یک فعالیت انسانی است، وعبارت است از اینکه انسانی آگاهانه وبیاری علائم مشخص ظاهری، احساساتی راکه خود تجربه کرده است، به دیگران انتقال دهد، بطوری که این احساسات بدیگران سرایت کند و آنان نیز این احساسات  ا تجربه نمایند، و از همان مراحل حسی که او گذشته است بگذرند[۲]  سپس به دنبال پذیرش وانتخاب  این تعریفها در مورد اهمیت ورسالت هنر اضافه می کند:

هنر وسیله ارتباط انسانهاست برای حیات بشر، وبرای سیر بسوی سعادت فردوجامعه انسانی، واین موضوع لازم وضروری است ![۳]

 

هنر برای هنر

باتوجه به تعریفهای یاد شده وهمانندهای آن،از سوی هنر شناسان ودست اندرکاران، هنر دوگونه برخورد وتلقی دارد هنر برای هنر،وهنر بعنوان وسیله وعهده داریک رسالت. درمورد تفسیر هنر برای هنر،اگرچه این “تز”بظاهر طرفداراننسبتا زیادی دارد،وبسیاری این شعاررامی دهند،وغوغا ها بپا میکنند امادرواقع چنانکه اشارت رفت، عموما این معنی از مرحله شعار تجاوز نمی کند، ودرواقع تعداد   طرفداران این “تز”شاید بطور درصداز شمار انگشتان تجاوز نکند،و افراد زیادی درپشت این ماسک،وبا ارائه این شعار خواستهو یا خواسته های دیگری راجستجو می کنند،که بیشتر جنبه مادی دارد،واتفاقا از سوی همین گروه است که،کیان هنر، به ابتذال ونشیب کشیده شده است!چنانکه نوشته اند: هنرراهنرمندان بزرگ تاریخ وهنرمندان عصر ما،منحرف کرده اند وبه ابتذال امروزی رسانده اند [۴]

رسالت هنر

درمورد پیام و رسالت  هنر، گرچه منظور ما از این عنوان، مفهوم وابعاد گستردۀ فرهنگی وانسانی آنست، اما بهتراست این معنی رادرسطح وسیعتری بررسی کنیم، وازپیام ورسالت هنر، برای انسان رنج کشیده امروزسخن بگوئیم که هنرهمچون بسیاری از مواهب وپدیده های جهان هستی وسیله وراه است برای رسیدن به هدفهای متعالی وبرتر که، انسانها درزندگی خواهان آن هستند، چنانکه تاریخ هنر این معنی راعموما به اثبات رسیده است.  اما متأسفانه در دنیای امروز، برخی هنرراوسیله کسب شهرت ونردبان صعود بقله مقام قرار داده اند، بعضی از این کانال، دستیابی به اهداف سیاسی رادرنظرداشته اند، برخی از این راه خواسته های فکری وهنری خویش را در یک جامعه ویا جوامع مختلف گسترش داده اند. وسرانجام برخی هم بدین وسیله برای دست یافتن به بازار وتجارت وسرمایه وسود، این نیروی فعال و خلاق را بکار گرفته اند و آنرا از اوج پویائی وشکوفائی انسانی، به پستی وزبونی کشانده اند !طبیعی است که چنین بهره گیریهای ناروا،بردامن هنرمند لکه تباهی وبر جان هنر فاجعه درد ناکی است، که روح عرفانی وظرافت طبع ونازک خیالی هنرمند ونیز آرمانهای بلند وانسانی اورا می میراند وبهر حال چرخ مهیب سیم وزر، استعداد وشکوفائی اوراخورد می کند، واحیانا به پوکی وپوچی سوق می دهد، و اینجاست که قهرا هنرمند، ازاوج عظمت به گود ذلت سوق می نماید !آری”هنر اکنون درچنین وضعی است در وضعی که بدترین مأموریتها وزشت ترین و ناهنجارترین رسالتها بدست هنر سپرده شده است.  درحالیکه رسالت هنر درست بر عکس آنست که امروز می کند![۵]

فاجعه هنر

. واینجاست که درپرتو چنین تضاد عظیمی که میان روح وآمال هنرمند وبازار تقاضای هنری وجود دارد این هنر برای او وجامعه فاجعه ایجاد می کند، ولکه ننگی بر چهرۀ انسانی آن جامعه نقش می بندد، که حتی جامعه های غربی نیز با آن همه آلودگی مادی وفساد سرمایه داری، گاهی چنان ضربه،می خورد که آثار  شوم این تضادرا بارها درجرائد و مطبوعات دیده ایم. “کاراگانوف”نویسنده آمریکائی میگوید: تجربه هنر امروز نشان می دهد که تلاش هنرمندان، درجهت مسخ واقعیات است [۶]آری هنگامیکه هنر، این سلاح ظریف وبرنده،ازنیام خویش بطور ناشیانه و مجنونانه خارج شد، و در دست سوداگران جاه ومقام ومال وثروت قرارگرفت، بدنبال آن تباهی ها و مفاسد دردناکی جوامع بشری را می آلاید،و روزگار انسان زدائی فرا میرسد.  روشن است با انسان زدائی، در اجتماعات راه همۀ زشتی ها، در مسیر انسان گشوده می گردد و کار بدانجا می رسد، که در همان ” غرب دیوانه” نویسندۀ دردمندی مانند”کارگانوف” فریاد برآوردکه:  “در جریان انسان زدائی،  که صفات انسانی از بین می رود، زوال حسن زیبائی و رشد سلیقه های خورده “بورژوائی” که مترادف با ابتذال است، جای عمده ای دارد، و فرهنگ  عمومی در دست سوداگران، تنها حربه ای بر ضد بشریت نیست بلکه حربه مخوفی است که، با پیشرفت اجتماعی و هنر سر تعارض دارد… و  محافل باصطلاح هنری آمریکا،  شیوه مرسوم در هنر “بورژوازی” را با قانون و قیح تجارت درآمیخته، و این قانون با این جمله بیان  میشود”پول بو ندارد باین معنی که پول را میتوان و بایستی از هر طریقی بچنگ آورد، و نحوه تحصیل آن هیچ اهمیتی ندارد”[۷]

آری،  در این رهگذر است که،  در جوامع سرمایه اری، نه تنها هنر که شاخه مهمی از فرهنگ جامعه است بلکه کل فرهنگ و صنعت برای رسیدن به منافع تجاری و سلطه جوئی و سیاستهای مسموم و ضد انسانی وسیله خطرناکی می گردد، و طبیعی است که قیود معنوی و موازین انسانی، در چنین جوامعی، چه سرنوشت  شوم و نکبت باری به دنبال خواهد داشت.

روزنامه کیهان می نویسد” این یکی از خصوصیات جامعه آمریکائی است،  که هر چیزی را وارد تجارت یا صنعت می کند.  آموزش،  فرهنگ و هنر،  سیاست، ماری جوانا، مسائل منافی عفت،  تخلف،  جنایت، جنگ، و حتی فعالیتهای انتخاباتی، در ایالات متحده از این مستثنی نیستند…. [۸]

بنابراین، در جوامعی که هنر بعنوان یکی از عظیمترین پایگاه های فرهنگی در آن مطرح است، تاکنون از هنر تلقی مادی داشته و این برخورد با تعریف ” لئون تولستوی” که “هنر را وسیله ارتباط بین انسانها، برای حیات بشر، و برای سیر بسوی سعادت فرد و جامعه انسانی ” می داند منافات و تناقض چشمگیری دارد، اینجاست که هنرمند با وجدان متعهد بویژه در جامعه انقلابی امروزه باید تار و پودهای عنکبوتی تقلید غربی را از جان و فکر خود بگسلد، و هنر را از اسارت و ابتذال مرگباری که با آن دست بگریبان است نجات بخشد، تا این قدرت عظیم و خلاق، راه طبیعی خویش را بازیابد، و در مسیر راستین خویش بجریان افتد، و بهدف واقعی خود که،  عبارت است از،  رشد آفرینی هدایتگری و سازندگی راه یابد.  و مژده آور راستین برای بشریت کنونی باشد.

مسئولیت هنرمند:

برای این منظور، هنرمندی که می خواهد مسئولانه وارد میدان جامعه شود، و هنر متعهد بیآفریند، ضروری است در مراحل زیر خود را تا حد زیادی باسلاح علم و آگاهی مجهز سازد.

  • مفاهیم انسانیت را با همه ابعاد و اسرار، و با همه محتواهای پربار و شکوهمند، تا آن حدی که، برای درک خلاقیت هنری وی نقش مستقیم و اساسی دارد بیاموزد و باز شناسد.
  • ویژگیهای حیات بشر را در مراحل مادی و معنوی، فلسفه آنرا با توجه به یک بینش سالم و صلاح اسلامی اجتماعی نیک درک کند.
  • سعادت انسانرا، که در تعریف هنر، بعنوان هدف هنر بیان گردید، و خواسته ای است که،همه برای آن تلاش می کنند، با همه مفاهیم معنوی و انسانی، مورد مطالعه و شناخت قرار دهد.
  • بر خلاف برداشت غلط و یک بعدی دنیای متمدن روز، که تاکنون از نردبان هنر برای دریافت منافع فردی، حب ذات، حب مقام، و سرانجام برای ارضاء شهوتهای فردی و مادی تلاش می کند، هنر را در جهت رشد و مصالح و سعادت فرد و جامعه بکارگیرد.

مسئولیت مسئولین:

با توجه به جنین شناختهائی  است، که هنرمند راه راستین خود را باز می یابد، و با عهد و مسئولیت همآغوش می گردد، و دارای قداست و رسالت می شود، و میتواند در یک جامعه اسلامی دارای شرافت حیاتی شود، و مسئولین آن جامعه هم برای عرضه و پویائی و تقویت چنین هنری،  پیش از دیگران و بیش از دیگران، زمینه رشد و تکاپو را فراهم آورند، و بدین خاطر است که مقام ریاست جمهوری، حجه الا اسلام خامنه ای تاکید می کنند” باید هنر بعنوان رسا ترن زبان، برای انتقال ایده های شریف مورد توجه باشد، و تشویق هنرمندان متعهد جامعه،  و نیز پرورش هنرمند، یک اقدام اساسی تلقی گردد”[۹]

شیخ” محمد تقی جعفری” استاد بزرگوار و فیلسوف عالیقدر می نویسد: تا کنون احساس لزوم آموزش وتربیت انسانی، از نمودهای هنری، برای اکثریت مردم، یک تکلیف و احساس ضروری تلقی نشده است، از نمودهای هنری، برای اکثریت مردم، یک تکلیف واحساس ضروری تلقی نشده است، این به عهده رهبران ومربیان جامعه است، که با تعلیم وتربیت صحیح، ضوابط یک نمود و هنری سازنده، وطرز برداشت وبهره برداری نمودهای هنری را در مراحل مختلف مردم از نظر شرایط ذهنی، در مجرای آموزش قراربدهند[۱۰] بنابراین، با طی اینگونه مراحل است، که هنر علیل وبیماردنیای متمدن امروز،وهنر پرویده فرهنگ فاسد طاغوت در جامعه اسلامی انقلابی ما،میتواند شخصیت خودراباز یابد وبه حیات طبیعی خود نزدیک شود، در این جامعه اسلامی، هنرمند با شرافت ووجدان انسانی، خودراوآفرینش هنری خودرا، قهرمانانه عرضه می کند،وهنراووسیله رشد و تکامل جامعه می گردد،چنانکه ازاین وسیله تا کنون در جهت تخریب استفاده می شده است !و ما ازاین پس پیرامون این مقوله، مشروحتر بحث خواهیم کرد. .. ادامه دار

[۱] -(۱-۲-۳)هنر چیست؟ص۵۳و۵۷

 

 

[۴] -هنر برای موعودص۹

[۵] -هنر برای موعود ص۹

[۶] -سینما، سیاست، تجارت ص۴۱

[۷]– سینما، سیاست، تجارت ص۷و۴۶

[۸] -کیهان ۶/۱۰/۱۳۶۰شماره ۱۱۴۶۸

[۹] -روزنامه جمهوری صبح پنجشنبه

[۱۰] -نگاهی به فلسفه  هنراز دیدگاه اسلام ص۴

19دسامبر/16

استراتژی ابر قدرت آمریکا

استاد جلال الدین فارسی عضو ستاد انقلاب فرهنگی

استراتژی ایالات متحده آمریکا از دیر زمان بر این هدف عمده استوار شده است که در نیمکره غربی مقام برتر و ممتازی داشته باشد و همواره ابرقدرت بماند که هیچ رقیبی نتواند سیطره او را بر این نیمکره به خطر اندازد. طراحان استراتژی دولت آمریکا همیشه اطمینان داشته اند که هیچ قدرتی از درون نیمکره غربی بدون اینکه توسط نیرویی از خارج آن پشتیبانی شود، قادر نیست در برابر قدرت بلامنازع آمریکا قد علم کند یا سیطره مطلقه آن را به مخاطره افکند. پس در تحقق این هدف، و برای جلوگیری از چنان پیشامد مخاطره آمیزی همواره سعی کرده است تا نیمکره غربی را از سیاستهای نظامی و غیر نظامی دولتهای غیر آمریکایی بدور و بر کنار نگهدارد. چه، هرگاه این دولتها بتوانند در مسائل قاره آمریکا بنحوی مداخله و شرکت نمایند و بتدریج برای خود پایگاه های قاره ای در آن بدست آورند خواهند توانست سیطره آمریکا را بر آن قاره تهدید کنند. این یگانه راه برای آن دولتهاست. بهمین جهت، دولت آمریکا با طرح و تسمک به اصل معروف مونروئه، این راه را بروی قدرتهای غیر آمریکائی بست.

اروپا تنها قاره ایست که تاریخش به تاریخ قاره آمریکا دوخته است. و تنها جایی است که احتمال دارد قدرتی از آن برخاسته، سیطره ایالات متحده آمریکا را بر نیمکره غربی به خطر اندازد. از اینرو آمریکا همواره سعی داشته است اولا: نگذارد چنین قدرتی در اروپا به وجود آید. ثانیا: نگذارد هیچ قدرتی بر سرتاسر اروپا مسلط شود تا سپس باین فکر بیافتد که قدرتش را تا آمریکا بسط دهد. بدین منظور از سیاست حفظ توازن قدرتهای اروپائی پیروی کرده بطوریکه رویه ثابت در سیاست خارجی آن شده است. تا کنون هر دولتی که در اروپا خواسته است رقبای خویش را از میدان بدر کند و قدرتی عظیم بهم بزند بطوریکه سیطره آمریکا را در نیمکره غربی به خطر اندازد، آمریکا در برابرش بپاخاسته و در کنار دولت یا دولتهایی قرار گرفته که توانسته اند توازن نیروهای اروپایی را باز جای خود آورند.

این هدف و سیاست جهان است که دولت انگلیس نیز از دوره «هانری هشتم» داشته و پیروی کرده است. بدینسان سیاست خارجی دو ابر قدرت آمریکا و انگلیس چندین دهه است که بر حفظ و اعاده توازن نیروهای اروپائی استوار می باشند. این همان هدف و سیاستی است که سران آمریکا از «الکساندر هامیلتن» تا «ویلسن» تا «ریگان» داشته اند. و در اجرای آن آمریکا در کنار آندسته از دولتهای اروپائی که طرف ضعیف تر را تشکیل می داده اند وارد دو جنگ جهانی اول و دوم شده است.

آمریکا از آغاز قرن بیستم متوجه سیاستهای آسیایی شده است- مداخله سیاسی آمریکا در آسیا همواره با تردید و تناقض و ندانم کاری و تشتت مساعی بوده است. همین می رساند که اهمیت این مداخلات برای منافع حیاتی آمریکا هرگز بپایه اهمیتی که سیاستش در نیمکره غربی یا اروپا داشته است نمی رسیده است. با این همه جالب است که در آسیا نیز همان هدف را پیروی کرده و سیاستی نظیر آن در پیش گرفته است: هدف و سیاست حفظ توازن نیروهای آسیایی.

این سیاست و هدف در مورد چین بیشتر از سایر مسائل آسیایی بروز و ظهور داشته است. آمریکائیها در مورد چین سیاست دروازه های باز را مطرح ساختند. ابتدا از آن منظورهای تجارتی داشتند. اما وقتی دولتهای دیگر بویژه ژاپن خواستند برچین مسلط شوند و دروازه های آن را بروی سایر دولتها ببندند. آمریکائیها هدفهای سیاسی و نظامی را نیز از خلال سیاست دروازه های باز دنبال کردند. سیاست آسیائی آمریکا این شد که دروزاه های چین را بروی همه دولتها و پیش و بیش از همه خودش بگشاید. این سیاست که اجزاء و حرکاتش انسجام لازم هم نداشت از این عقیده ناشی شده بود که دولتی که بر چین مسلط شود قدرتی بهم خواهد بست که امنیت و موجودیت ایالات متحده آمریکا را تهدید می کند.

بدینسان، امنیت و موجودیت ایالات متحده در گرو حفظ توازن نیروها در اروپا و آسیا گشت. خطری که متوجه این موجودیت است از قاره آمریکا دور شد، و وضعیت آمریکا، با دیگر دولتها، که خطرهای دورو نزدیک تهدیدشان می کند فرق کرد. این فرق و تفاوت احوال، موضع آمریکا را نسبت به سیاست خارجی و جنگ شکل و رنگ بخشید. دولتهایی که خطرهای نزدیک و دور تهدیدشان می کند مجبورند همواره در حوادث و قضایای سیاسی منطقه یا جهان مشارکت کنند تا بتوانند با حضور دائمی و موثرشان منافع و موجودیت خود را حفظ کنند. فعالیتهای سیاسی آنها در زمان صلح، و فعالیت جنگی آنان به یکسان اثر حیاتی دارد. آنها معتقد به نظریه کلوزو تیز می شوند که می گوید: جنگ ادامه سیاست است با وسائلی دیگر. هر دولتی منافعی دارد که برای حفظ و توسعه آن یک سلسله فعالیت با وسائل گوناگون می کند. این فعالیتها خواه صلح آمیز باشد و خواه نظامی، همه در جهت تحقق همان هدف واحد سیر می کنند. سیاست خارجی این دولتها یک تلاش مستمر وقفه ناپذیر است که در هنگام ولادت و تاسیس آنها آغاز می شود و به مرگ آنها ختم می گردد. اما آمریکا که هیچ خطر نزدیکی حیاتش را تهدید نمی کرد نظریه دیگری را پذیرفته بود که می گوید:

«سیاست خارجی امری دائمی نیست و همین که خطر بر هم خوردن توازن نیروها، و افروخته شدن آتش جنگ بر طرف شد پایان می گیرد، و دولت می تواند فارغ از آنچه در جهان می گذرد پا به دامن بکشد.»

این سیاست و نظریه آمریکا بود تا جنگ جهانی دوم. در این زمان اوضاع و احوال جهانی تغییرات اساسی یافت، بطوریکه آمریکا مجبور شد برای حفظ موجودیت خویش در همه مسائل و حوادث جهانی شرکت و مداخله کند و قدرت و نفوذ خویش را هر چه بیشتر توسعه دهد. اما هدف دیرینه آمریکا همچنان بر جا ماند: حفظ و اعاده توازن نیروها در اروپا و آسیا! در اروپا، دولت شوروی، و در آسیا دولت چین کمونیست، این توازن را بر هم می زند. ماهیت این دو تهدید جدید با تهدیدهای قبلی فرق داشتند. در جهگ جهانی دوم آمریکا مداخله کرد تا خطر آلمان هیتلری در اروپا را و خطر استعمار ژاپن در آسیا را دفع کند. بدین گمان که با از بین بردن آلمان سایر دولتهای اروپا خواهند توانست توازن نیروها را در اروپا حفظ کنند. و همین که در آسیا قدرت جنگی ژاپن را در هم شکست چین ملی که هم پیمان آمریکا است، پایگاه حفظ توازن در آسیا خواهد گشت.

اما این تصور با حوادث جاری پس از جنگ جهانی بر باد رفت. اروپای غربی در چنان ضعف اقتصادی و نظامی ای بود که نمی توانست به تنهایی در برابر ابر قدرت شوروی که توازن نیروهای اروپا را به خطر می انداخت بایستد و در این کار به کمک و همکاری دائمی آمریکا نیاز داشت. چین در ۱۹۴۸ بدست کمونیستها افتاد. با سقوط چین به چنگ کمونیستها، هیچ قدرتی در سراسر آسیا یارای ایستادگی در برابر چین و شوروی را نداشت پس آمریکا رویه گذشته را ترک کرد و از نیمکره غربی بدر آمده در همه حوادث و تلاشهای بین المللی حضور فعال یافت. سیاست خارجی این دولت از ۱۹۴۷ نخست در چهار تلاش و اصل جدید و سپس در دهه ۱۹۵۰ روشش تلاش و اصل نمودار گشت:

اصل چهار «ترومن»، اصل محدود سازی توسعه کمونیسم، طرح مارشال، و اصل پیمانهای نظامی که بعدها اصل کمک های خارجی، و اصل آزادسازی ملتهای زیر سلطه کمونیسم بر آن افزوده شد.

استراتژی محدود سازی:

استراتژی ایالات متحده آمریکا پس از جنگ جهانی دوم، زنجیره ای است از چندین حلقه، نخستین حلقه آن از همین اصل سیاست خارجی آمریکا «محدودسازی توسعه کمونیسم» نام گرفته است زیرا، عنصر اصلی آن را تشکیل می داده است. کسی که پایه آن را ریخت و چهار چوبش را ترسیم کرد. «ژرژکنان» سیاستمدار آمریکایی و کارشناس نامدار مسائل شوروی است. این سیاست را دولت ترومن پسندیده و بکار بست. سیاست محدودسازی Policy of containment مربوط می شود به تحولات اساسی که بر اثر شکست نازیها و پیدایش یک خلاء سیاسی و از هم پاشیدگی اقتصادی در اروپای پس از جنگ در توازن نیروهای بین المللی بوجود آمد. توده های مردم در کشورهای اروپای غربی که با دادن تلفات سنگینی و خسارات مادی هنگفت، و تحمل فشارهای روحی و مصائب گوناگون بلحاظ مادی و روحی ضعیف شده بودند این آمادگی را یافته بودند که تحت تاثیر تبلیغات کمونیستها قرار گیرند یا زیر تهدید ارتش سرخ تسلیم شوند. علاوه بر این، روسیه استالینی تصمیم جدی داشت که بکمک قدرت مسلح و مداخله مستقیم، کشورهای اروپای غربی را زیر سلطه خود در آورد، و کاری را که در اروپای شرقی و بعضی از دولتهای اروپای مرکزی کرده است تکرار کند یا این که زیر سایه مخوف ارتش سرخ اقلیتهای کمونیست را وا دارد تا با دیگران بر سر سلطه سیاسی به کشمکش بر خیزند و با شیوه های قهرآمیز به قدرت برسند. چنانکه در چکسلواکی اتفاق اتفاده بود. این نگرانیها بسیاری از دولتهای اروپائی را بفکر انداخت تا در برابر توسعه طلبی روسیه شوروی در اروپا به نیرو و کمک ابرقدرت آمریکا تکیه کنند و متحد دولتی شوند که سلاح هسته ای را در انحصار خویش دارد.

سیاست محدودسازی بصورتی که «کنان» مطرح ساخت بر اساس تحلیل دقیقی از شوروی نسبت به کشورهای غربی بنا نهاده شده بر اساس این تصور شوروی که کشورهای سرمایه داری غرب یگانه مانع در برابر توسعه کمونیسم بشمار می آیند و هرگاه اروپای غربی سقوط کند و در آن چند دولت کمونیستی روی کار آیند کار آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین ساخته است «کنان» در این باره می گوید: «استراتژی شوروی همواره در حال گرفتن نبض کشورهای اروپای غربی است و در هر سو کنجکاوی می کند تا حلقه های ضعیف در زنجیره کشورهای غیرکمونیست یا کشورهایی را بیابد که خلأ قدرت درآن پدید آمده است و می توان از آنجا نفوذ کرد و از طریقش فشار آورد و از آن بعنوان نقطه پرش و پایگاهی استفاده کرد برای ایجاد تغییراتی که تحقق هدف های دراز مدت طرح ریزی شده را میسر می سازد، استراتژی شوروی خاصیت نرمش و انعطاف دارد و بر این فرضیه بنیان شده است که حرکت تاریخ بسود آن است، و خود را برای رسیدن به هدفهای استراتژیکی به زمان و دوره خاصی محدود نساخته است. و نیز بلحاظ ایدئولوژیک دست و پای خود را نبسته و مقید به وسائل و روشهای خاصی در وصول به مقصود ننموده است. روسیه شوروی بیش از آلمان نازی به عواقب و آثار اعمال و سیاستهایش می اندیشد و با تدبیری بیش از آن اتخاذ سیاست و طریقه نمی کند. بهمین جهت با همه شور و شوقی که به کسب قدرت و توسعه طلبی دارد هرگز انقلاب سوسیالیستی خود را متهورانه به خطر نمی اندازد و با موجودیت آن قمار نمی کند و هرگز سیاستی را دنبال نمی نماید که به برخورد مستقیم با نیروی مسلح غرب بکشد. فرصت غرب درست در همین نکته نهفته است. محدودسازی شوروی در داخل مناطق نفوذی که تا کنون بدست آورده است و تحت فشار گذاشتن آن ممکن است دو اثر اساسی توأم داشته باشد:

الف- جلو توسعه طلبی آن را بگیرد و نگذارد دولتهای تازه ای ببلعد.

ب- تحت فشار شدید و پیوسته غرب کمونیستها مجبور به ترک استراتژی توسعه طلبی جهانی خود شوند. باین دلیل که شوروی ها هرگز در اجرای سیاستهای لجبازی نخواهند کرد که ثمری جز شکست مستمر ببار نمی آورد و ممکن است به یکی از دو نتیجه منتهی شود: ۱- فروریختن رژیم شوروی ۲- دست زدن آن به یک جنگ گسترده بمنظور دستیابی قهرآمیز به هدف. احتمال دوم بعید است، زیرا شوروی در نتیجه جنگ جهانی دوم ضعیف شده است در حالی که ایالات متحده آمریکا در اوج قدرت خویش است و صاحب سلاح هسته ای است سلاحی که هنوز شورویها بدست نیاورده اند.

«ترومن» – رئیس جمهور آمریکا- به استراتژی محدودسازی عنصر دیگری افزود، و آن یک توجیه ایدئولوژیک بود در حالیکه «کنان» تکیه اش روی این واقعیت بود که زور را تنها با زور می توان مقابله کرد «ترومن» می گفت استراتژی جدید یک ضرورت اساسی است که دفاع از آزادی و دمکراسی در برابر تلاش سلطه جویانه کمونیستها لازم آورده است سلطه جویی که به تنها موجودیت آمریکا بلکه همه ارزشهای انسانی را تهدید کند.

استراتژی محدودسازی در عمل تکیه بر آثار بازدارنده نیروی هوایی استراتژیک آمریکا و قدرت منهدم کردن کامل و قطعی شوروی بوسیله بمبهای هسته ای داشت. و بر چهار فرضیه اصلی نهاده شده بود:

۱- جنگ گسترده، تنها شکلی از جنگ است که ممکن است در آینده با شوروی رخ دهد آنهم بعلت هجوم مستقیم شوروی به ایالات متحده آمریکا یا به اروپای غربی.

۲- تفوق هوایی یک نیروی بازدارنده استراتژیک قاطع را تشکیل می دهد. زیرا توانایی آن در منهدم کردن دشمن یا وارد آوردن تلفات و (خسارتهای سهمگین) بر آن چندان است که اگر دشمن دست به حمله تجاوزکارانه ای علیه غرب بزند در حقیقت دست به خودکشی زده است.

۳- شورویها تا زمانی که ذخیره کافی از سلاح هسته ای و وسائل فعال حمل ونقل آن و توانایی دفاع کافی در برابر بمب افکنهای استراتژیک نداشته باشند جرات بکاربردن اسلحه را ندارند.

۴- تکیه اساسی بر یکی از رسته های نیروهای مسلح- مثلا نیروی هوائی- از لحاظ اقتصادی بسیار بصرفه تر از آن است که نیروی زمینی بزرگی همراه با نیروی دریایی عظیمی تدارک و نگهداری شود.

در صحت این فرضیه ها حتی زمانی هم که شوروی سلاح هسته ای را از انحصار آمریکا بیرون آورد و در سپتامبر ۱۹۴۹ صاحب بمب اتمی شد. در نظر سیاستمداران آمریکا تردیدی حاصل نگشت. در نظر آنان و در نظر افکار عمومی آمریکا فکر بکار بردن اسلحه با فکر «جنگ گسترده» آمیخته بود. آنان به «جنگ محدود» راه نبرده بودند و نمی پنداشتند که جنگ تنها در یکی از دو صورت در می گیرد: ۱- حمله کمونیستها به اروپای غربی ۲- حمله مستقیم شوروی به ایالات متحده آمریکا و در این هر دو صورت جنگ یک جنگ گسترده خواهد بود. سیاست محدودسازی در اجرا و عمل شکل محاصره کردن روسیه شوروی، دولتهای تابعه اش بوسیله دیواری ضخیم از پیمانها و پایگاههای نظامی پراکنده در هر نقطه و کشور را گرفت. در اروپای غربی پیمان اتلانتیک شمالی درست شد در نتیجه آن نیروی استراتژیک ضربتی غرب در اروپا تشکیل یافت که وسیله ای بود برای بازدارندگی و عقیم نهادن حرکت توسعه طلبانه شوروی در این قاره سرنوشت ساز. پانزده دولت به عضویت آن در آمدند که تنها یکی – آنهم ترکیه- غیر اروپایی بود. اجرای استراتژی محدودسازی در آسیا با عقد یک سلسله پیمان دفاعی و قراردادهایی آغاز شد که ترتیبات امنیتی منطقه ای معینی را می داد، مانند پیمان امنیت متقابل میان آمریکا و استرالیا و زلاندنو بمنظور دفاع از منطقه اقیانوس آرام، و پیمان امنیت متقابل میان آمریکا و ژاپن، قرارداد آمریکا و کره جنوبی در ۱۹۵۳ که طرفین متعهد می شوند در صورت وقوع تجاوزی علیه هر یک از آندو در منطقه اقیانوس آرام بکمک یکدیگر بشتابند. در همین سال آمریکا و چین ملی قرار دادی بستند که بموجب آن آمریکا متعهد می شد از فرمن و جزایر پسکادور در رابر هر تهدیدی که از طرف چین کمونیست صورت گیرد دفاع کند آمریکا پس از بستن این قراردادهای دو جانبه گامی فراتر نهاده در سپتامبر ۱۹۵۴ یک پیمان دسته جمعی تازه بوجود آورد بنام پیمان آسیای جنوب شرقی یا «سیتو» شامل هشت دولت که عبارت بودند از آمریکا، انگلیس، فرانسه، استرالیا، زلاندنو، پاکستان، تایلند، فیلی پین.

در خاورمیانه، پیمان بغداد بسته شد که بعدها با کنار رفتن عراق، پیمان مرکزی نام گرفت. ابتدا، انگلیس، عراق و ترکیه و پاکستان و ایران در آن عضویت داشتند.

عراق پس از انقلاب جمهوری در ژوئیه ۱۹۵۸ از آن بیرون رفت بلافاصله آمریکا که عضو ناظر آن بود به عضویت کامل آن درآمد. سپس ایران با انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ از آن پیمان خارج گشت هدف پیمان این بود که نگذارد انقلابهای ملی و ضد استعماری در چهار کشور عضو به پیروزی برسد، حکومتهای ملی و مردمی در این منطقه را براندازد، دست شوروی را از منطقه ای که بخش اعظم ذخائر نفتی جهان را در بر دارد و حائز اهمیت استراتژیک عظیمی است تهی نگهدارد.

ادامه دارد.

 

19دسامبر/16

امام خمینی ثابت و استوار از آغاز تا کنون

ادامه مبارزه

من مصمم هستم از پای ننشینم تا دستگاه فاسد را به جای خود بنشانم و یا در پیشگاه مقدس حق تعالی با عذر وفور کنم.

(ذیحجه ۱۳۸۲)

ما برای اسلام این همه اهانت شده و می شویم. ما در انتظار حبس و زجر و اعدام نشسته ایم. بگذار دستگاه جبار هر عمل غیر انسانی که می خواهد بکند.

(۱۳۴۲- چهلم فاجعه قم)

… تحت نظر علمای اعلام و حجج اسلام و خطبای عظام، اجتماعات خود را خصوصا در روز جمعه هر چه بیشتر فشرده تر کنید و به مراسم و شعائر مذهبی اهمیت دهید و در مقابل زورگوئیها و قانون شکنی‌ها ساکت ننشینید. (۷ جمادی الثانیه ۱۳۸۴)

در شرائطی که دارند اسلام را از بین می برند، بساط اسلام را بهم می ریزند خاموش ننشینید، مانند نصرانیها که نشستند درباره روح القدس و تثلیث صحبت کردند تا آمدند گرفتند و از بینشان بردند.

(حکومت اسلامی درس ۱۱)

امروز روزی است که اگر دیر بجنبید شما را از بین می برند. نابودتان می کنند. اسلام را محو می کنند. باید جنبش داشته باشید تا بتوانید قوانین اسلام را حفظ کنید، تا حصون اسلام باشید.

(حکومت اسلامی- درس ۶)

وظیفه ملت غیور ایران است که از منافع آمریکا و اسرائیل در ایران جلوگیری کرده، آن را مورد هجوم قرار دهند، هر چند به نابودی آن بیانجامد. (۱۶ رمضان ۱۳۹۳)

هرگز ملت مسلمان ایران تن به ذلت نخواهد داد. ملت عظیم الشأن ایران نهضت خود را ادامه داده و هرگز سستی به خود راه نمی دهد.(۱۵/۶/۵۷)

انقلاب ایران یک نهضت اسلامی است که ادامه دارد و با رفتن یا ماندن شاه نیز ادامه دارد. (۱۶/۸/۵۷)

من از همه ملت ایران تقاضا دارم که همانطور که در اول در میدان مبارزه با کفر همه جا حاضر بوده اید و در صحنه این مبارزه همه حاضر بودید باز هم ادامه بدهید که ادامه این نهضت برای اسلام است و اسلام عزیز این حق را به ما همه دارد که در راه او هر جانفشانی که می توانیم و هر اقدامی که می توانیم بکنیم.

(۲۶/۱/۶۰)

راه ما آن روز تمام می شود که همه احکام اسلام جاری شود. (۱۹/۹/۶۰)

 

19دسامبر/16

انقلاب و رهبر از دیدگاه دیگران

شور و هیجان عجیبی در نوجوانان مسلمان ایرانی است و اینها با این روحیه و ایمان قوی در آینده تمام جهان را تسخیر خواهند کرد. آنها بزرگترین انقلابیون جهان خواهند بود.

(رئیس مرکز اسلامی «بسنین» در کانادا)

جمهوری اسلامی ۱۲/۱۱/۶۰

***

کلیه مسلمانان آگاه جهان که وجدان بیدار دارند باید از رهبر مردم و انقلاب اسلامی ایران پشتیبانی کامل نمایند تا اسلام پیروز گردد و مسلمین جهان بسوی ترقی و پیروزی گام بردارند… از زمانی که انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی در ایران به ثمر رسید، مسلمانان جزایر «آنتیل» این انقلاب را انقلاب خود دانسته و در حقیقت این انقلاب نه فقط برای ایران بلکه الگو و نمونه ای برای تمامی مسلمانان جهان است… امام خمینی فردی آگاه در امور و قائد برای کلیه مسلمانان جهان هستند، و مسلمانان جزایر آنتیل رهبری واقعی برای آزادسازی قبله مسلمین یعنی قدس و سرزمینهای اشغال شده اسلامی را در ایشان می بینند.

(رهبر جمعیت اسلامی جزایر آنتیل در دریای کارائیب)

جمهوری اسلامی ۱۲/۱۱/۶۰

***

«ما با وجود تمام مشکلاتی که در شرایط کنونی با آن روبرو هستیم به ایران آمدیم تا بار دیگر حمایت ملت فلسطین و سازمان خود را از انقلاب مردم مسلمان ایران و رهبری آن اعلام کنیم و با دستاوردهای این انقلاب آشنا شویم… ما از پیروزی انقلاب اسلامی ایران بی اندازه خوشحال شدیم چرا که این انقلاب با واژگونی رژیم وابسته شاه و همکار صهیونیسم، ملت مسلمان ایران را دوباره به ما پیوند داد. و ما مجدداً یادآور می شویم در مبارزه با آمریکا و نوکران آن در منطقه همچنان در کنار جمهوری اسلامی ایران ایستاده ایم.»

(محمد ابوعزه معاون دبیر کل سازمان فلسطینی الصاعقه)

کیهان، ۱۲/۱۱/۶۰

***

«یکی از ویژگیهای انقلاب اسلامی ایران اصالت و اخلاص اسلامی آن است که در سطح وسیع بین مردم به چشم می خورد… از نظر من که یک غربی و فرد غیر اسلامی هستم این معجزه است که یک انقلاب مکتبی و الهی بتواند در جهان امروز اینطور تحقق پیدا کرده و در جهت استقرار عدالت به پیش برود. و این انقلاب بدون شک از جانب خداوند حمایت می شود… دولتها از طرف گوناگون سعی دارند در مقابل این انقلاب ایستادگی کنند و کوشش می کنند که جهان را از حقیقت این انقلاب دور نگهدارند و مردم هم هنوز واقعیت و طبیعت انقلابی ایران را درک نکرده اند… ملت ایران و امام خمینی یک کار عظیم تاریخی را به انجام رساندند، لذا آمریکا تصمیم گرفت از طریق جنگ تحمیلی ضربه ای به انقلاب وارد سازد ولی مقاومت ملت ایران این کوشش آنها را نیز نقش بر آب کرد.»

(رابرت کالسون، دانشمند کانادائی)

کیهان، ۱۴/۱۱/۶۰

«انقلاب اسلامی ایران با سیاست نه شرقی و نه غربی خود یک انقلاب پیشتاز بشمار می رود و کلیه ملل مسلمان مسئولند برای رسیدن به استقلال و پیشرفت واقعی، همین سیاست را در پیش گیرند… دشمنان انقلاب اسلامی باید بدانند که برای از بین بردن جمهوری اسلامی باید اول تمامی مردم مسلمان و مجاهد ایران را نابود کنند تا بتوانند به هدف خود برسند.»

(رشید بن عیسی متفکر بزرگ الجزایری)

***

 

19دسامبر/16

پاسداران بزرگ اسلام (۸)

اگر روحانیون نبودند ما الآن از اسلام اطلاعی نداشتیم.

امام خمینی

علامه حلّی

دانشجویان علوم دینی بر سه دسته اند:

۱- گروهی علم دین را برای رسیدن به اهداف و آرمانهای دنیوی می خواهند. اینان را اگر دانشی باشد جز در راه شیطان و متابعت هواهای نفسانی مصرف نمی کنند. این گروه از دانش پژوهان خود گمراهند و دیگران را به گمراهی و انحراف می کشانند.

۲- عده ای دانش را برای خود دانش می خواهند. اینها علم را واژه مقدسی می دانند که با کمال اخلاص در برابرش سر تعظیم فرود آورده و در فراگیریش تلاش بسیار می کنند ولی حاضر نیستند آنچه آموخته اند – اگر حق هم باشد- بدیگران بیاموزند اینان نیز تعهدی ندارند و اسلام برای آنها ارزشی قائل نیست چرا که عالم بی عمل درخت بی ثمر است.

۳- گروهی از متعهدان و مخلصان – که در طول تاریخ کم و نادر بوده اند- علم را تنها برای خدا می خواهند. علم اینها جهت دار است و این جهت است که دارندگان علوم الهی را همچون ستارگانی روشن و پرفروغ در تاریخ نگهداشته و برای آنها بالاترین مقامی که از درکش عقلها را به حیرت وا داشته قائل است. یکی از این عالمان عامل و دانشمندان متعهد که افکار و آثار جاویدانش تا قیام قیامت به ما و نسلهای آینده نور می دهد و علم جهت دار می بخشد، علامه حلی قدس سره است.

علامه کیست؟

پاسدار بزرگ اسلام و از بزرگترین فقهای شیعه، جامع علوم عقلیه و نقلیه و صاحب تألیفات گرانقدر بی شمار، علاه علی الاطلاق، ابن المطهر، سدید الدین حسن بن یوسف حلی هر جا علامه گفته می شود اسم این بزرگ مرد به ذهن می آید یعنی در محیط فقیهان «علامه» برای ایشان علم شده است و راستی این اسم چقدر با مسمی است. به استثنای علامه حلی، در طول قرون متمادی دانشمندی ندیده ایم که بیش از ۵۰۰ جلد کتاب در علوم و فنون مختلف تألیف کرده باشد و قبل از اینکه ۲۶ سال او تمام شود، کتابهائی که در حکمت و کلام نوشته است به پایان رسیده شروع به تألیف در کتابهای فقهی کند و تا هشتاد سالگی لحظه ای از نوشتن باز نایستد، در همه جا و در همه حال بنویسد. سواره، پیاده، در مسافرت، در وطن در حال صحت و مرض، شادی و غم، آزادی و اختناق و خلاصه از نوشتن جهت دار در راه الله و برای خدمت به بندگان او هیچگاه امتناع نورزد.[۱] و آنچه از کتابها و نوشته های این شخصیت والای انسانیت می توان دید، هوش سرشار و استعداد خدادادی کم نظیر و تسلط فوق العاده ی او بر دانش ها بویژه علوم اسلامی است.[۲]

هنگامی که در یکی از بحثهایش آراء و نظرات مختلف را مورد بررسی و مقایسه قرار می دهد نظر خود را آنچنان مستدل و متین بیان می کند و با دلیل و برهان نظرات دیگران را رد می کند که انسان را بی اختیار وادار به پذیرفتن رأی خود می نماید و البته این دلیلی جز تبحر و آگاهی و اطلاع فراوان او ندارد. و چه دلیلی بالاتر از آن همه کتابی که به یادگار گذاشت و محصول پربرکتی که از عمر خود در اختیار همگان قرار داد که هرگاه به این باغهای روح افزا سری بزنیم میوه های تازه و پر طراوت می چینیم.

***

علامه حلی در شب جمعه ۲۷ رمضان ۶۴۸ هجری قمری، در زمان حکومت ستمگر دوران هلاکوخان مغولی، در یک خانواده ای که معروف به علم و تقوی بود در شهر مذهبی حله که مرکز علم در آن زمان بود متولد شد. هنوز اولین بهار زندگی خود را نگذرانده بود که ارتش خون خوار هلاکو، پایتخت خلافت اسلامی (بغداد) را محاصره کرد. او بدون شک هیچگاه فراموش نمی کرد که با دیگر کودکان هم سن و سال خود برای فرار از ظلم و ستم کفار مغول- که بی شباهت به بعثیان امروز نبودند، به بلندیهای اطراف حله پناه بردند، و پس از گذشت مدتی کوتاه پدر او بهمراه دیگر علمای حله برای نگهداری از حریم اسلامی و آثار اهل بیت عصمت و طهارت بناچار دیداری با آن سفاک ستمگر داشتند تا اینکه توانستند حله را- که مرکز پیروان و شاگردان مکتب اهل بیت بود- از دایره نفوذ او دور نگهدارند. تمام این قضایا بر او گذشت در حالی که عمرش از هشت بهار تجاوز نمی کرد.

***

علامه در آغاز، شاگردِ پدر خود بود و علوم شرعیه را نزد او و دائی بزرگوارش محقق حلی- که یکی از بزرگترین و معروف ترین فقهای تاریخ تشیع است، آموخت. و چه بجا است که شاگرد محقق، علامه باشد.

فلسفه و هیئت را نزد استاد عالی مقام خواجه نصیر الدین طوسی یاد گرفت. خود او بهنگام صحبت از استادش می گوید: الهیات شفای ابن سینا را و یادداشتهائی در علم هیئت- بتألیف خود خواجه- نزد او آموختم. استادان دیگری در دیگر علوم داشته است ولی ما به ذکر نام این سه بزرگوار اکتفا می کنیم.

***

مقام علمی

شخصیت و مقام علمی علامه حلی بر احدی پوشیده نیست. دوست و دشمن او را به عظمت یاد کرده و در مقابل آن همه آثار علمی و تحقیقی با اعجاب و حیرت می نگرند.

صفدی یکی از دانشمندان اهل سنت در کتاب اعیان العصر چنین می گوید: فیلسوفی با اخلاق و بردبار، آنقدر از علوم و دانشهای مختلف برخوردار بود که آوازه او سراسر جهان را فراگرفته بود. مردم برای رسیدن به او و کسب علم از مکتب او تحمل هرگونه سختیها و خطرها می کردند و خلاصه گروه های بسیاری از محضر درس او استفاده کرده و خود استاد شدند.

ابن حجر می گوید: او علمای بسیاری در علوم و فنون مختلف به جامعه اسلامی تحویل داد.

میرزا عبدالله افندی در کتاب ریاض العلماء می گوید: خدای رحمتش کند، او براستی آیت خدا در روی زمین بود و حقوق بزرگی بر شیعیان اثنا عشری دارد، چه از نظر بیان و زبان و تدریس و چه از نظر تألیف و تصنیف. جامع جمیع علوم بود و در تمام این علوم تألیف کرد. علامه فیلسوف، متکلم، فقیه، محدث، اصولی، ادیب و شاعری ماهر بود. بسیاری از فضلا و بزرگان زمان خود از سنی و شیعی در مکتب درس او علم آموختند.

سید حسن صدر در کتاب ارزشمند «تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام» می نویسد: مدرسه عالی علامه حلی پانصد مجتهد به عالم اسلام تحویل داد.

و خلاصه درباره عظمت علمی او آنچه بگویند کم است نوشته اند: پس از اینکه سلطان محمد خدابنده در یک جلسه، بدست ایشان تشیع را اختیار کرد (و پس از آن ملت ایران پیرو مذهب اهل بیت شدند، و بزرگترین افتخارات را در طول قرون آفریدند و تمام اینها به برکت وجود علامه حلی است که ایران و ایرانیان را به مذهب اهل بیت هدایت کرد) از وی خواست که وقت بیشتری نزد او بماند و علامه نیز فرصت را غنیمت شمرده مدتی در آنجا بود و از امکانات حکومتی استفاده بیشتری در ترویج و نشر علوم اهل بیت نمود و یکی از ابتکارات جالب او این بود که مدرسه سیار تأسیس کرد، یعنی یک مدرسه مستقل که چند اطاق برای تدریس با تمام امکانات در آن بود و علامه حلی بوسیله این مدرسه متحرک و متنقل به شهرهای زیادی مسافرت می کرد و هر جا می رفت شاگردانی جدید برای خود انتخاب می کرد و آنان را به علوم اسلامی آشنا می ساخت.

***

علامه حلی آثار و تألیفات ارزشمند بسیاری دارد ولی آنچه تا امروز باقی مانده و نورافشانی می کند در حدود صد کتاب است: ۲۰ کتاب بزرگ در فقه، ۷ کتاب در اصول فقه، ۲ کتاب در تفسیر  قرآن، بیش از ۳۰ جلد در علوم کلام و اعتقادات و اصول دین، ۳ جلد در علم رجال، ۲۶ جلد در حکمت و فلسفه و منطق، ۲ جلد در ادعیه، ۳ جلد در نحو، ۲ جلد در فضائل اهل بیت و کتابهای متنوع دیگر که اینک برخی از این کتابها را فهرست وار نقل می کنیم:

۱- اِرْشادُ الأَذهان اِلی اَحْکامِ الْاِیمان: یکی از ارزشمندترین کتابهای فقهی است که تا کنون دانشمندان شرحهای زیادی بر آن نوشته اند. این کتاب شریف دارای ۱۵۰۰۰ مسأله است.

۲- کِتابُ الألْفَیْنَ: در این کتاب ۱۰۳۸ دلیل عقلی و نقلی در امامت و خلافت و عصمت امیرالمؤمنین علی(ع) موجود است که علامه به درخواست فرزندش این کتاب را نگاشت.

۳- البابُ الحادی عَشْر: در اصول دین و آنچه بر عموم مکلفین واجب است بیش از ۳۰ شرح بر این کتاب نوشته شده است.

۴- تَبْصِرَهُ الْمُتَعَلِّمین فِی اَحْکامِ الدِّین: از مهمترین متون فقهی است و یک دوره کاملی از فقه است که به اختصار نوشته شده. فقهاء اهمیت بسیاری برای این کتاب ارجمند قائلند.

۵- تَحرِیرُ الْاَحکامِ الشَّرعِیّهِ عَلَی مَذْهَبِ الْاِمامِیه: دوره کاملی از فقه است، گر چه به روش استدلالی تحریر نشده ولی علامه حلی فتاوی خود را در این کتاب جمع آوری نموده است. و به زبان ساده تر رساله عملیه علامه است که دارای ۴۰۰۰۰ مسأله است.

۶- تذکره الفقهاء: دائره المعارف بزرگی در فقه خلافی است. علامه حلی در این کتاب به بررسی فتاوای علماء شیعه و سنی پرداخته و نظر خود را نیز نقل کرده است.

۷- تَهذیبُ الوُصُولِ اِلی عِلْمِ الْاُصُول: و این کتاب نیز از کتب درسی و تحقیقی ارزنده و از متون اصلی اصول به حساب می آید. بسیاری از علمای بزرگ به بررسی کتاب پرداخته و بر آن حاشیه زده اند.

۸- قَواعِدُ الاَحْکامِ فی مَعْرِفَهِ الحَلال و الحرام: ده ها هزار مسأله شرعیه در این کتاب به چشم می خورد. و در آخر کتاب، وصیتی است به فرزندش که این وصیت شامل محاسن اخلاقی است.

۹- الأَدعِیَهُ الفاخِرَهُ: ادعیه ای که از اهل بیت رسیده است در چهار جلد.

۱۰- الاَسْرارُ الخَفِیّهُ فِی العُلُومِ العَقْلِیّه: در حکمت

۱۱- الإشاراتُ اِلی مَعْنی الاِشاراتِ: شرح اشارات ابن سینا

۱۲- التّعلِیمُ التّامُّ فِی الْحِکمَهِ وَ الْکَلامِ: در علم فلسفه و کلام.

۱۳- جَواهِرُ المَطالِبِ فِی فَضائِلِ اَمیرَ المُؤمِنینَ عَلیِّ بنِ اَبی طالِب(ع)

۱۴- خُلاصَهُ الْاَقْوالِ فی مَعْرِفَهِ اَحْوالِ الرِّجالِ: در علم رجال

۱۵- القول الوجیز: در تفسیر قرآن

۱۶- کَشفُ المُرادِ فی شَرحِ تَجریدِ الاعتِقادِ: در عقائد

۱۷- مُختَصَرُ شَرحِ نَهْجِ البَلاغَه

۱۸- مُخْتَلَفُ الشِّیعَهَ فی اَحکامِ الشَّریعَهِ.

۱۹- المَطالِبُ العِلّیّهَ فی عِلمِ الْعَرَبیَّه: در ادبیات و نحو

۲۰- المِنهاجٌ فی مَناسِکِ الْحاج: در اعمال حج

۲۱- نِهایَهُ المَرامِ فی عِلمِ الْکَلامِ: در علم کلام- ۴ جلد

۲۲- الدُّرُ وَ الْمَرْجانُ فِی الاَحادِیثِ الصِّحاحِ وَ الحِسانِ: در حدیث- ۱۰ جلد

۲۳- جَواباتُ المَسائِلِ المهنائیه: در پاسخ به سئوالات

۲۴- تَجرِیدُ الْاَبحاثِ فی مَعْرِفَهِ العلوم الثَّلاث: در منطق و فلسفه طبیعی و حکمت الهی

۲۵- اِثْباتُ الرَّجْعَهِ

۲۶- اِستِقصاءُ الاِعْتِبارِ: در معانی اخبار و احادیث. علامه گوید: هر حدیثی که به ما رسیده است در این کتاب ذکر کردیم و پیرامون سند حدیث بحث کردیم و محکم و متشابه آن را و آنچه در متن حدیث بر اصول و ادبیات مشتمل است و آنچه از آن استفاده و استنباط می شود از احکام یادآور شدیم و تا کنون مثل این کتاب نوشته نشده است.

 

[۱] – نوشته اند که یک وقت علامه حلی به قصد استراحت چند روزی به یکی از ییلاقهای خوش آب و هوا مسافرت کرد. پس از برگشتن به وطن، مدتی گذشت و فرزند خود «فخر المحققین» را در نماز جماعت نمی دید. روزی از وی پرسید: چرا به جماعت حاضر نمی شوی؟ فخر المحققین به پدر گفت: من در عدالت شما شک کرده ام! پرسید چرا؟ جواب داد: شما چند روز از عمر خود را برای تفریح و استراحت گذراندی و هیچ خدمتی انجام ندادی؟ علامه در پاسخ گفت: اتفاقا من در این چند روز کتاب، «تبصره المتعلمین» نوشته ام. فرزند از پدر عذرخواهی کرد و ارادت او به پدرش بیشتر شد. بجا است که بدانیم این کتاب یکی از مهمترین متون فقهی است و دارای ۸۰۰۰ مسأله است.

[۲] – راستی حیرت انگیز است اندیشه این مرد بزرگ. روزی در مجلس علامه مجلسی قدس سره بحث درباره علامه حلی بود. یکی از شاگردان گفت: اگر نوشته های علامه حلّی را بر سالیان عمرش تقسیم کنیم به این نتیجه می رسیم که معدل نوشتن او روزی هزار سطر است. مجلسی فرمود: تألیفات ما هم کمتر نیست. یکی از شاگردان جواب داد: فرق شما و ایشان این است که از شما تألیف است و از علامه تصنیف. (البته ناگفته نماند که بسیاری از کتابهای علامه مجلسی نیز تصنیف است ولی به اندازه علامه حلی نیست.)

19دسامبر/16

پایان جنگ؟

بسم الله الرحمن الرحیم

ممکن است در دنیای ما کسانی باشند که در اثر عدم درک صحیح از عمق انقلاب اسلامی و مکتب اسلام و تضاد و ستیزی که ماهیت این مکتب آسمانی با ظلم و استکبار دارد. در مورد حوادثی که از آغاز تاریخ پرماجرای انقلاب اسلامی تا کنون که لحظات سرنوشت ساز جنگ تحمیلی فرا رسیده است تحلیلهای ما دیگرایانه یا تنگ نظرانه ای ارائه دهند و از باب مثال همین جنگ جاری را پدیده ای ساده در رابطه با اختلاف دو کشور همجوار بر سر قطعه ای از زمین گمان کنند و اگر باصطلاح بی طرف! باشند پایان جنگ و زندگی مسالمت آمیز بین طرفین نزاع را آرزو کنند و اگر دوستان ساده اندیشی باشند، خواهان خاتمه جنگ همراه با پیروزی نسبی ایران باشند لیکن با اندکی تعمق در آئین نجات بخش اسلام و اعتقاد به حکومت جهانی آن با ظهور حضرت مهدی(عج) و انقلابی که از چنین آئین و اعتقادی نشأت گرفته و شعار تا انقلاب مهدی نهضت ادامه دارد این نکته مبرهن و روشن می شود که مبارزه با رژیم شاه و منحرفین و جنگ با عراق بعنوان نماینده کفر و استکبار جهانی، در حقیقت نبردی است بی امان با استکبار و کفرو ستم که هیچگونه سازش و انعطافی در آن راه ندارد و در این فراز حساس از تاریخ بشریت، اسلام با تجلی دوباره اش در انقلاب اسلامی و آگاهی ژرف توده های ملیونی مسلمان و بسیج همگانی آنان را برای حاکمیت اسلام با سلاح ایمان و ایثار و شهادت یکباره و یک جا تمامی تاریخ پر شکوه حق جویان را از هابیل تا حسین(ع) تجسم بخشیده و در جبهه ای استوار کانهم بنیان مرصوص و پایدار کالجبل الراسخ با همه جهان کفر و استکبار و تمام اشکال باطل به ستیز برخاسته است و بسوی تحقق آرمانی که همه انبیاء و اولیاء و شهداء تاریخ بر سر آن جهان سپرده اند یعنی برقراری حکومت الله و بندگان شایسته اش در زمین با فرا رسیدن انقلاب جهانی مهدی (عج) پیش می تازند. بدیهی است در مقابل چنین انقلابی جبهه ای که نمایانگر اوج درندگی و خونخواری و ستم و کفر است در چهره استکبار جهانی حاکم بر بشریت امروز به خصوص امپریالیسم و صهیونیسم که موجودیت خود را در برابر جبهه اسلام در معرض نابودی مطلق می بیند با تمام توان با استفاده از شیوه های شیطانی شان به جنگ همه جانبه با انقلاب اسلامی برخاسته اند و در نتیجه هم اکنون جنگی بزرگ و بزرگتر از دو جنگ جهانی در گرفته است، جنگی که از یک سوامپریالیسم و کمونیسم و صهیونیسم و تمام رژیمهای مزدورشان متحد شده اند که نموداری از آن را در اتفاق آراء اصحاب وتو و نوکرانشان در شورای امنیت و سلاحهای روسی و فرانسوی و امثالهم و کمکهای گوناگون آمریکا بوسیله مصر و اردن و… و دهها ملیارد دلار کمک ریگان از جیب عربستان و کویت!!! و حمله اسرائیل به لبنان بسود صدام عفلقی و هزار و یک نمونه دیگر، مشهور جهانیان است. جنگی که سرنوشت تاریخ راورق خواهد زد و آنقدر ادامه خواهد یافت تا یکی از دو جبهه نابود شود یا انقلاب اسلامی و میلیونها مسلمان شهادت طلب متکی به قدرت خداوندی و یا تمام رژیمهای باطل و ضد انسانی و مستکبران جهانخوار و استعمارگران غارتگر نابود شوند نه اسلام و انقلاب اسلامی و امت اسلام با آنها سازش خواهند کرد که امام امت فرموده است بعد از شاه نوبت آمریکا است و اسرائیل باید نابود شود و… و نه آنها از انقلاب اسلامی که موجودیتشان را در معرض نابودی قرار داده، دست خواهند کشید که البته انقلاب اسلامی تا کنون پیروز بوده و پیروزی آن در آینده نیز با حفظ ویژگیهایش با توجه به وعده های الهی و اعتقادات اسلامی ما، قطعی خواهد بود.

بنابراین جنگ به این زودی پایان پذیر نخواهد بود که بعد از باز پس گرفتن سرزمینهای اشغال شده نوبت تامین آنهاست و بعد از آن باید خسارتها گرفته شود و متجاوز محاکمه و محکوم و نابود شود. صدام رفتنی است و با رفتن صدام رژیمهای مرتجع و آمریکائی منطقه یکی پس از دیگری در برابر سیل خروشان انقلاب اسلامی ریشه کن و حکومتهای مردمی و اسلامی جایگزین آنها خواهد شد و در نتیجه امنیت آمریکائی!! از منطقه رخت بر خواهد بست و دیگر شیرهای نفت و دیگر مخازن بسوی آمریکا و دیگر جنایتکاران بسته خواهد شد. و در همین شرائط است که کاخ های افسانه ای سیاه و سرخ و پایه های اصلی ابر قدرتی و قلدری فرو خواهد ریخت و آنگاه که اسباب قلدری و زور ابرقدرتها و حکومتهای جنگل که چیزی جز رژیمهای مزدور و ایادی کثیفشان در کشورهای کوچک نیست از آنها گرفته شود و منابع بیشمار کشورهای جهان سوم بخصوص کشورهای اسلامی و منابعی مثل نفت سعودی و امثال آن از گلوی آنها بریده شود و دیگر چگونه می توانند رژیمی جنایتکار و خونخوار مانند رژیم اسرائیل را سرپا نگهدارند.

امروز همه می دانند که اسرائیل متکی بقدرت آمریکا است و قدرت آمریکا متکی به ایادی مزدورانش در کشورهای کوچک و منابع اقتصادی این کشورها است و با یک محاسبه ساده در می یابیم که نابودی قطعی اسرائیل آنگاه امکان پذیر است که ابرقدرتی ابرقدرتها نابود شود و بهترین راه برای مبارزه با آمریکا و ابرقدرتهای دیگر آزادی کشورهای اسلامی و جهان سوم از چنگال ابرقدرتها است و بهمین جهت است که امام تنها راه رسیدن به آزادی قدس را عراق می دانند و جنگ جاری در حقیقت جنگی است برای گشودن طریق القدس و هر یک از پیروزیهایش گامی است بسوی بیت المقدس و ضربه مهلکی است بر سر رژیمهای مزدور منطقه و زلزله ایست در پایه های جهانخواری آمریکا و دیگر ابرقدرتها که واکنش این آثار را در سخن پراکنی بگین علیه جمهوری اسلامی ایران و امام خمینی ارواحنا له الفداء و ابراز نگرانی عمیق و حرکتهای مذبوحانه امپریالیستها مخصوصاً ریگان و وحشت روز افزون رژیمهای مرتجع در این روزها دیدیم.

آری این جنگ، یعنی جنگ بین جبهه حق با جبهه جهانی باطل تا نابودی همه مزدوران وابسته و تمام ابرقدرتهای مستکبر از جمله آمریکا و اسرائیل ادامه خواهد یافت و آنگاه پایان این جنگ فرا می رسد که با ظهور مصلح جهانی مهدی موعود(عج)، جبهه باطل و ظلم بکلی نابود شود و حکومت عدل جهانی اسلام بر سراسر صفحه گیتی استقرار یابد.

والسلام رحیمیان

 

19دسامبر/16

پرسشها و پاسخها

س- اخیرا موارد زیادی مشاهده شده که به آیه «لیس للانسان الا ما سعی» برای اثبات «اصالت کار» در بحث اقتصادی «ارزش» استناد شده آیا مورد استناد ارتباطی به موضوع دارد؟

ج- ما بدون اینکه به اصل مطلب که مورد استدلال واقع شده است، نظر داشته باشیم آیه را مورد بررسی قرار می دهیم. برای شناخت معنای آیه باید آیات قبل و بعد آنرا که از نظر ادبی هم با آن مرتبط است مورد مطالعه قرار دهیم.

اصولا نمی شود یک جمله از یک آیه یا یک آیه از یک سلسله بهم پیوسته آیات را مورد استدلال و بررسی قرار داد. مثل اینکه به این قسمت از آیه «وَ لا تَقْرَبُوا الصَّلاه» استناد و تمسک کنیم (که: به نماز نزدیک نشوید!) در حالیکه ذیل و بقیه آنرا «و انتم سکاری» (در حالیکه شما مست هستید) در نظر نگیریم.

آیه مورد سوال در سوره نجم است که در میان این آیات واقع شده است «… اَمْ لَمْ یُنَبَّأَ بِمَا فی صُحُفِ مُوسی* وَ اِبراهیِمَ الّذی وَ فیّ* اَلّا تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرُ اُخْری* وَ اَنْ لَیْسَ لِلْاِنْسانِ اِلّا ما سَعی* وَ اِنَّ سَعْیَهُ سَوفَ یُری* ثُمَّ یُجزیهُ الْجَزاءَ الْاَوفی…»

«… یا اینکه آگاه نشده است به آنچه در کتاب موسی (تورات) و در صحف ابراهیم وفادار آمده است که هیچ کس مسئول گناه دیگری نیست و اینکه برای انسان نیست، مگر آنچه را با سعی و کوشش خویش بدست آورده است و اینکه سعی و کوشش او ملاحظه خواهد شد و سپس بر آن سعی کاملترین جزای خود را دریافت خواهد کرد…»

در اینجا چند نکته است:

۱- ممکن است آیه قبل یعنی «اَلّا تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرَ اُخْری» که آیه مورد بحث بر آن عطف شده است در مورد عقوبتهای دنیوی در بعضی کلمات، بعنوان اقتباس آمده باشد. البته این مطلب بعنوان یک احتمال ذکر می شود.

باید توجه داشت که اقتباس غیر از استشهاد است و اقتباس دلیل بر این نیست که آیه شامل عقوبتهای دنیوی نیز هست. گرچه خود مطلب صحیح است و اصل این است که کسی جرم دیگری را متحمل نشود. هر چند که بعضی خواسته اند به آیه «لاتزر وازره…» تمسک کنند و شبهه ای در مورد حکم بثبوت دیه بر عاقله در صورت قتل خطا ایراد کنند که علماء جواب آنانرا چنین گفته اند که: این آیه ربطی به عقوبتها و ضمانتهای دنیوی ندارد.

بنابراین بحث فوق شاهد بر اینست که اگر قرینه بر عدم ارتباط آیه «لیس للانسان…» به امور اقتصادی نباشد، لااقل قرینه بر عکس نیست. مضافا به اینکه ارتباط میان این دو آیه به مجرد عطف است و این نمی تواند شاهد بر وحدت مورد باشد.

۲- آیات بعد بتصریح دلالت دارد بر اینکه همان سعی که در آیه قبل آمده است در آینده مورد ملاحظه قرار خواهد گرفت و در برابر آن، جزای کامل داده خواهد شد. و واضح است که مراد جزای روز قیامت است.

نتیجتاً این سلسله آیات دلالت دارد بر اینکه مراد از سعی، اعمال زشت و نیکوی انسان است در این دنیا، که بطور کامل و وافی در قیامت مجازات می شود. و معنی آیه اینست که در روز قیامت وضع هر انسانی در گرو اعمالی است که در دنیا انجام داده است. و ان لیس للانسان الا ما سعی و ان سعیه سوف یری ثم یجزیه الجزاء الا وفی… ترتیب آیات نشانگر آنست که انسان در گرو اعمال خویش است و همانا مورد بررسی قرار خواهد گرفت و جزای کامل آنها را هم دریافت خواهد نمود و چون مراد از جزاء، جزای اخروی است پس آیه ربطی به شئون اقتصادی ندارد.

۳- مفسرین در تفسیر این آیه هفت قول نقل کرده اند، که هیچکدام بر این تفسیر، یعنی ربط آیه به شئون اقتصادی، مطابقت ندارد. بلکه همه اتفاق دارند که آیه مربوط به آخرت است.

ما در اینجا سخن علامه طباطبائی قدس سره را در تفسیر این آیه، برای روشن شدن مطلب نقل می کنیم: «مراد از لام در (للانسان) ملکیت حقیقیه است. یعنی آن چیزی که بشخص مالک، متقوم است و باقی است به بقاء او. و اصلا از او جدا نمی شود و آن نیست مگر آنچه را که انسان از کارهای نیک و زشت انجام می دهد. و اما آنچه را که انسان وابسته به خود می داند در چارچوب زندگی اجتماعی از اموال و فرزندان و مقام و مانند آن از زخارف دنیا وابستگی آنها یک امر اعتباری و وهمی است، که تا انسان در این منزلِ امتحان قرار دارد با اوست، و به مجرد کوچ کردن و پیوستن به ابدیت و عالم آخرت او را رها خواهد نمود. بنابراین، معنی آیه اینست که انسان مالک نیست چیزی را بنحوی که تمام آثار آن از خیر و شر و سود و زیان حقیقیه عاید او شود، مگر عملی را که با کوشش خود انجام داده است…»

۴- آنهائیکه به این آیه در مسائل اقتصادی تمسک کرده اند می گویند:

آیه دلالت دارد بر «اصالت کار در اسلام» و اینکه انسان ثروت را فقط از راه کار و کوشش باید بدست آورد. این مطلب منافات دارد با اصول مسلمه، بلکه ضروری فقه اسلامی بنحو عموم (دقت کنید که این مطلب با ضروری فقه منافات دارد نه با ضروری دین) زیرا گذشته از منافع مالی که از راه سرمایه در اسلام بدست می آید، مانند اجاره، مزارعه، مساقات و مضاربه، مواردی نیز هست که انسان بدون کار و سرمایه مالک می شود. مثل هبه، ارث و غیر ذلک.

بهرحال در اینکه آیه ربطی به شئون اقتصادی ندارد شبهه ای نیست و این گونه تشبثات متأسفانه موجب می شود که اصل مطلب هم اگر صحیح باشد، بخاطر ضعف استدلال لوث شود.

س- حضرت علی(ع) می فرمایند که: «فرزندان را برای زمان آینده تربیت کنید» آیا این سخن مولا بیانگر ضرورت تغیر قوانین اسلام در تطابق با خواست زمان و مکان نیست؟

ج- از امیرالمؤمنین(ع) نقل شده که فرمودند «لا تَقْسِرُوا اَوْلادَکُم عَلی آدابِکُم فَانّهُم مَخْلُوقُونَ لِزَمانِ غَیرِ زَمانِکُم» یعنی عادات و رسوم زمان خود را بر فرزندانتان تحمیل نکنید، که آنها برای زمانی غیر از زمان شما آفریده شده اند.

بنابراین منظور امیرالمؤمنین(ع) آداب و رسوم هر زمان است که نباید فرزندان را ملزم به آنها کرد و هیچ ربطی به شئون دینی و احکام اسلامی ندارد. بعبارت واضح تر در تعلیم و تربیت فرزندان در رابطه با مسائل زندگی باید به آنها فرصت ابتکار و نوآوری داد و جلو پیشرفت و تکامل آنها را نباید گرفت بلکه باید کمکشان کرد زیرا زمان آنها غیر از زمان پدرانشان است و هر زمانی ضرورتهای خاص خود را دارد که باید طبق آنها جامعه تکامل یابد. مثلا اگر در علم پزشکی اجتماع ما بر همان روال قدیم باقی می ماند ولی در مقابل، تکنیک ادوات و ابزار جنگی با این سرعت سرسام آور پیش می رفت، در این جنگهای عظیم چگونه می توانستیم این همه معلول و مجروح را معالجه کنیم. و اگر علم پزشکی در مبارزه با امراض و کنترل بیماریهای واگیر مانند وبا و… پیش می رفت و در نتیجه رشد جمعیت افزایش می یافت ولی از آنطرف تکنیک و صنعت در همان سطح ابتدائی می ماند چه مقدار مشکلات برای بشر از نظر مواد خوراکی –  حمل و نقل- مسکن و… پیش می آمد.

پس در هر زمان بموجب ضرورتهای جامعه همه افراد باید خود را تکامل دهند و فرزندان امروز که مردان فردایند، مهم ترین نقش را به عهده خواهند داشت…

س- آیا داشتن رأی اکثریت مردم از شرایط فقاهت و ولایت امر است؟! اگر جواب مثبت است چه تضمینی برای این هست که اکثریت مردم اشتباه نکنند؟

ج- رأی اکثریت مردم به هیچ وجه از شرائط فقاهت نیست، بلکه از نظر قانون اساسی در صورتی که فقیه جامع الشرائط مورد قبول عامه واقع شود «رهبری» او ثابت می باشد، مانند حضرت امام خمینی دام ظله و اگر چنین اتفاق کلمه ای پیش نیامد بوسیله «مجلس خبرگان» رهبر یا شورای رهبری تعیین می شود. و این ربطی به اصل فقاهت و مقام مرجعیت ندارد. البته رهبری و اداره جامعه بدون پذیرش مردم ممکن نیست و گرچه شرایط رهبری- در نظریه ولایت فقیه- از نظر اسلامی مشخص است ولی تعیین شخص یا اشخاص نشده است و اگر بنا باشد هر فقیهی ولایت و رهبری جامعه را مستقلا بعهده گیرد، روشن است که هرج و مرج و بی نظمی در جامعه حکمفرما خواهد شد. و بهترین راه برای تعیین شخص پس از دارا بودن شرایط، پذیرش جامعه است.

البته ممکن است اکثریت مردم اشتباه کنند و لغزش جامعه ها در طول تاریخ بسیار بوده است. ولی ما امیدواریم با رهنمودهای رهبران دینی در این زمان بویژه ارشادات پیامبر گونه امام امت ارواحنا فداه آگاهی و بینش جامعه تا زمان ظهور مهدی(عج) به حدی برسد که منحرفین نتوانند در میان صفوف مردم رخنه کنند.

 

19دسامبر/16

تجسم ایثار

مروری بر زندگی شهید جلال صنعتی مهریزی

… او در آمریکا تحصیل می کرد و بودنش در آنجا می توانست برای انقلاب اسلامی مفید باشد هم از جهت تبلیغی و هم از جهت کسب دانش و تخصص مورد نیاز کشور، اما هیچکدام از اینها نتوانست آتشی را که در درون او روشن شده بود خاموش کند و عطش او را سیرآب نماید. راهی وطن شد تا در کنار انبوه یاران در جبهه های نبرد از کلاس حسین(ع) کسب معرفت کند بعنوان سرباز به ارتش پیوست اما پس از آموزش او را در پادگان گذاشتند و چون قانعش نکرد فرار کرد تا بعنوان بسیجی در جبهه ها پیکار کند و همین استدلال او را در دادگاه نظامی از مجازات فرار تبرئه کرد. و سرانجام در عملیات فتح المبین به آرزوی خود رسید و شهید شد .

از نواری که در شب حمله بیادگار گذاشته می توان اخلاص و درک بالای او را دریافت وقتی از خاطرات خود در آمریکا سخن می گوید، بجای هر آنچه دیگران معمولاً نقل می کنند، از امام و انقلاب حرف می زند از آنروزی می گوید که مقداری مدارک گمشده یک آمریکائی را می یابند و صاحبش را پیدا می کنند و وقتی آمریکایی شماره تلفن برای ابراز تشکر می خواهد، می گوید دسته جمعی بگویید:

زنده باد خمینی!

و آنها (آمریکایی با دوستانش) نیز چنین می کنند.

اما وقتی حضور مردم را در صحنه تحلیل می کند:

تهران رفته بودم سوار تاکسی شدم راننده تاکسی پرسید حمله چه وقت است؟ (و سؤال همه این بود) همه می دانند… باید هم بدانند… خوشیها و ناراحتیهای این انقلاب برای مردم است بقول یزدیها «شترسواری و دولا دولا» نمی شود که یک حمله بزرگی بکنیم و تمام امکاناتش را از مردم بخواهیم… و گولشان بزنیم بگوئیم اگر خدای ناکرده، خدا خواست که ما شکست بخوریم خوب مردم می دانند و خودشان را می رسانند تا هر نوع کمکی لازم باشد بکنند که بیشتر شکست بخوریم… و من مطمئنم که سرباز های عراق می دانند که حمله بزرگ است و این خود بهترین وسیله برای تضعیف روحیه دشمن است…

و وقتی از شهادت می گوید:

«… بعد از یکسال و نیم در جبهه ماندن حالیم شده که اولها فرار می کردیم که کشته نشویم… حالا فهمیدیم که نه اینجوری نیست برای شهیدن شدن نمازهای شب باید خوند، گریه ها باید کرد و صد در صد خودت را باید پاک کنی و آن بتهای درونی را نابود کنی و تمام آن بناهای خیالی شرکی که در دوران عمرت در درون خود ساختی، آنها را باید با یک تبر توحید بشکنی… و بعد آماده شوی…»

در پایان سند کتبی صداقت (وصیت) را که در این کلمات و جملات مجسم کرده ببینید:

… صلاح دیدم بمیرم تا اسلام زنده بماند. من شهادت را خیلی دوست دارم، شبها را نماز شب خواندم و از خدا تقاضای شهادت کردم. حتی سر قبر شهدای گمنام شوش رفتم و هزار صلوات برای شادی روح آنان فرستادم و ۸ رکعت نماز خواندم تا واسطه شوند خدا مرا شهید کند و بعد از گرفتن یک ضد انقلاب که می خواست چندین اسلحه از منطقه خارج کند و سپردن او به دادستانی سپاه اهواز با اینکه کنایه ای آمد که مرا خواهد کشت و با چنین برنامه ای خدا را گواه می گیریم که خوشحال شدم چرا که فقط با شهادت انشاءالله می توانم نزد خدا بروم شهادت را وسیله رضای خدا می دانم و هر قدم که بر می دارم می گویم:

بسم الله الرحمن الرحیم. شب امام خمینی را در خواب دیدم که من پشت سر ایشان راه می رفتم و می گفتم ما همه سرباز توایم خمینی- گوش بفرمان توایم خمینی چند کوچه را چنین رفتیم تا به مسجد امام رسیدیم بعد از امام دعا برای آمدن امام مهدی کردند و رفتند داخل که ناگهان در خواب امام مهدی را دیدم در حالیکه عبا و عمامه مشکی خیلی خیلی نورانی داشتند ولی شلوار و بلوز (پیراهن) امام مهدی سرخ رنگ بود سرخی را در دنیا هرگز ندیدم. دویدم زیر بغل امام خمینی را گرفتم که بیائید امام مهدی را ببینید که امام خمینی راحت نتوانستند بلند شوند. برادری را صدا کردم تا امام را بلند کنیم، بله تفسیر این بنظر خودم انشاءالله شهید می شوم و به آرزوی خود می رسم چون لباس سرخ بتن داشتند عزادار می شوند با رفتن من چون من سرباز امام مهدی هستم و اینکه برادری را صدا کردم که بیاید کمک امام خمینی تا ایشان را بلند کنیم این پیام من است که با انگشتانم و خونم بر زمین خواهم نوشت که ای برادران و خواهرانی که بعد از من زنده اید زیر بغل امام خمینی را بگیرید و ایشان را تنها نگذارید که هر کس تنها گذاشت وای بحالش، خلاصه آخرین صحبتم با پدر عزیزم و مادر مهربانم اینستکه می دانید همه امکانات زندگی برای من جور بود یعنی می توانستم برگردم و زندگی مرفه و راحتی داشته باشم یعنی هرگز آنگونه نبود که فقر زندگی به من فشار آورد تا به جبهه روم تا از این فقر خلاص شوم. خیر هرگز. می دانید که هر دفعه به مرخصی آمدم دوستانم پیشنهاد شغل و پست بمن می دادند ولی چون شعار من در حقیقت لا اله الا الله بود همه بتها را پشت سرگذاشتم و خدا را چسبیدم و خدا را سپاس که مرا براه راست هدایت فرمود و امکانات برایم فراهم آورد تا در جبهه حاضر شوم و بخواست او محبت والدین و برادر و خواهر از دلم کم و لذت عبادت و بندگی خدا در دلم بیشتر شد. شهید شدنم زمان زیادی را در پیش دارد ولی امیدوارم، مقام شهادت هر چه زودتر نصیبم شود، اما اگر زنده ماندم دیگر لباس شخصی بتن نخواهم کرد و تا ابد در لشکر امام خمینی باقی خواهم ماند.

ولی خدا را به شهادت اباعبدالله الحسین قسم می دهم که مرا شهید کند چرا که دوست دارم از مرگ طبیعی نجات و همچو حسین در جبهه اسلام کشته شوم که اگر چنین نشود در شیعه بودنم شک می کنم. آخر مگر من شیعه حسین نیستم پس خدا مرا چرا شهید نمی کنی…

جلال صنعتی مهریزی.

 

19دسامبر/16

جدیدترین استفتائات از امام

س- زیاده روی در مصرف آب و برق بخصوص در زمینه ای که موجب کمبودهائی در سطح عمومی شود گرچه بهای آنرا پرداخت نمایند از نظر شرعی چه حکمی دارد؟

ج- زیاده روی در مصرف آب و برق بر خلاف قانون دولت و حرام است و موجب ضمان نیز می گردد.

س- حقوق بازنشستگی که عموما طبق قرار داد از درآمد سالهای قبل کسر شده است و پرداخت آن به زمان بازنشستگی اختصاص یافته، آیا به مجرد دریافت باید خمس آنرا بدهند یا پس از کسر مؤنه و سر سال باید خمس آن پرداخت شود؟

ج- چنانچه طبق قرارداد باید پس از بازنشستگی حقوق را دریافت دارد جزء درآمد سال است و پس از کسر مونه سر سال باید خمس آن را پرداخت کند.

س- آیا خمس و سهم امام را می توان به حسابهائی که بمنظور کارهای عام المنفعه اعلام شده است واریز نمود و در هر کار خیر دیگری مطابق دلخواه مصرف کرد؟

ج- باید خمس و سهم امام را به مرجع تقلید یا وکیل مسلم الوکاله او بدهند یا طبق اجازه ایشان مصرف شود.

س- داخل شدن در مسجد با پای عرق کرده که باعث آلوده شدن فرش مسجد می شود و بوی عرق مردم را اذیت می کند چه حکمی دارد؟

ج- اگر فرش مسجد آلوده می شود و مؤمنین اذیت می شوند اجتناب نمایند.

س- آیا کسی که تهران را وطن خود قرار داده است تمام تهران وطن او حساب می شود یا فقط محدوده محلی که منزل او در آنجا قرار دارد وطن اوست؟

ج- میزان محله ای است که در آن محل قصد زندگی دائمی دارد.

س- کسی که وطن او تهران است در بازگشت از سفر، برای قطع شدن سفر آیا رسیدن به خانه لازم است یا رسیدن به محله کافیست؟

ج- میزان رسیدن به محله ای است که منزل شخص در آن محله قرار دارد.

س- کسی که در آمد سال جاری (خمسی اش) مبلغ بیست هزار تومان به منظور ثبت نام حج به بانک پرداخت نموده ولی بعد از قرعه کشی، رفتنش به حج به سالهای بعد موکول شده است آیا در آخر سال باید خمس این مبلغ را پرداخت نماید یا خیر؟

ج- اگر از سالهای قبل حج بر او مستقر نشده و در این سال به حج نمی رود باید خمس بدهد.

س- آیا مبدأ مسافت شرعی در تهران از کجا منظور می شود؟

ج- در مثل تهران که از شهرهای بزرگ خارق العاده است مبدا مسافت از منزل حساب می شود.

س- اگر کسی نتوانست خطبه های نماز جمعه را درک کند و فقط به نماز جمعه برسد و اقتدا کند آیا از نماز ظهر کفایت می کند؟

ج- کفایت می کند.

 

19دسامبر/16

حوادث و مناسبتهای مهم

دوم مرداد- انتخابات ریاست جمهوری دومین رئیس جمهور، برادر شهید محمد علی رجائی (۱۳۶۰)

دوم مرداد- شهادت حجت الاسلام سید حسن بهشتی و برادر زاده سه ساله ایشان (۱۳۶۰)

پنجم مرداد- مرگ محمدرضا پهلوی در قاهره ۱۳۵۹

هفتم مرداد- فرار مفتضحانه بنی صدر و رجوی خائن به فرانسه توسط خلبان شاه معدوم (۱۳۶۰)

هشتم مرداد- شهادت حجت الاسلام کامیاب نماینده مردم مشهد در مجلس شورای اسلامی. (۱۳۶۰)

نهم شوال- ازدواج پیامبر اکرم(ص) با خدیجه کبری (سال ۲۸ قبل از هجرت)

یازدهم مرداد- شهادت شیخ فضل الله نوری. (۱۲۸۸)

دوازدهم مرداد- انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران (۱۳۵۸)

دوازدهم مرداد- تنفیذ حکم ریاست جمهوری برادر شهید رجائی بدنبال بیش از ۱۳ میلیون رای ملت مسلمان (۱۳۶۰)

چهاردهم مرداد- سالروز انقلاب مشروطیت (۱۲۸۵)

پانزدهم شوال- شهادت حضرت حمزه – عموی پیامبر اکرم(ص)- در جنگ احد.

پانزدهم مرداد- شهادت دکتر سیدحسن آیت نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی

هفدهم شوال- غزوه خندق (سال پنجم هجری قمری)

بیست و یکم مرداد- سالروز سقوط تل زعتر و قتل عام ملت فلسطین در سال ۱۹۷۶ میلادی (۱۳۵۵)

بیست و دوم مرداد- شهادت سید علی اندرزگو معروف به شیخ عباس تهرانی (۱۳۵۷)

بیست و پنجم شوال- شهادت امام جعفر صادق علیه السلام (۱۴۸ هجری قمری)

بیست و هشتم مرداد- کودتای آمریکا علیه نهضت ملت مسلمان ایران. (۱۳۳۲)

بیست و نهم مرداد- سالروز کشتار فجیع مردم مسلمان در سینما رکس آبادان توسط رژیم منحوس پهلوی. (۱۳۵۷)

سوم مرداد- فاجعه کشتار هزاران نفر از مردم مسلمان بی گناه در مسجد گوهرشاد به دستور رضاخان. (۱۳۱۴)

 

19دسامبر/16

دانستنیهایی از قرآن

قتال (جنگ)

قتال در راه خدا و نبرد با کفار و دشمنان اسلام، چه نتایج و اثراتی در دنیا و آخرت برای مؤمنین دارد؟

۱- بخشش گناهان

«… وَ قَاتَلُو وَ قُتِلوا لَأُکَفِّرَّنَ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِم»

… و جهاد کرده و کشته شدند، همانا گناهان آنان را محو می کنیم (آنهارا می بخشیم)

۲- پاداش آنان بهشت است:

«öNßg¨Yn=Ï{÷Š_{ur ;M»¨Zy_ “̍øgrB `ÏB $pkÉJøtrB ㍻yg÷RF{$# $\/#uqrO ô`ÏiB ωYÏã «!$# »

و آنها را به بهشتهائی می بریم که زیر درختانش نهرها جاری است. این پاداشی است از جانب خدا. (۱۹۵- آل عمران)

۳- پاداش عظیم:

«۴ `tBur ö@ÏG»s)ム’Îû È@‹Î۶y™ «!$# ö@tFø)ã‹sù ÷rr& ó=Î=øótƒ t$öq|¡sù Ïm‹Ï?÷sçR #·ô_r& $\K‹Ïàtã »(۷۴- نساء)

 

و هر کس در جهاد در راه خدا کشته شد یا پیروز گشت، بزودی (در بهشت) به او اجری عظیم خواهیم داد.

۴- غنیمتهای فراوان:

«وَعَدَکُمُ اللهُ مَغانِمَ کَثیرهً تَأخُذُونَها فَعَجَّلَ لَکُم هَذِه»

خدا به شما وعده غنیمتهای بسیار داده که آنها را بدست می آورید. و در این امر تعجیل فرمود.

۵- کوتاه شدن دست دشمنان:

«وَ کَفَّ اَیْدِی النّاسِ عَنْکُم وَ لِتَکُونَ آیَهً لِلْمُؤمِنینَ»

و دست (شر) مردم (کافر) را از سر شما کوتاه کرد تا آیه و دلیلی برای اهل ایمان باشد.

۶- هدایت به راه راست:

«öNä۳tƒÏ‰ôgtƒur $WÛºuŽÅÀ $VJ‹É)tFó¡•B »

(۲۰- فتح)

و شما را به راه راست هدایت می کند.

۷- غنیمتهای دیگر:

«۳“t÷zé&ur óOs9 (#râ‘ωø)s? $pköŽn=tæ ô‰s% xÞ%tnr& ª!$# $pkÍ۵ ۴ tb%x.ur ª!$# ۴’n?tã Èe@à۲ &äóÓx« #\ƒÏ‰s% »

(۲۱- فتح)

و خدا به شما وعده غنیمتهای دیگری فرموده که هنوز قادر بر آن نیستید، و علم خدا محیط بر آن است و خدا بر هر چیز توانا است.

۸- فرار دشمن:

«öqs9ur ãNä۳n=tF»s% tûïÏ%©!$# (#rãxÿx. (#âq©۹uqs9 t»t/÷ŠF{$# §NèO Ÿw šcr߉Ågs† $|‹Ï۹ur Ÿwur #ZŽÅÁtR sp¨Zߙ «!$# ÓÉL©۹$# ô‰s% ôMn=yz `ÏB ã@ö۶s% »(۲۲- فتح)

و اگر کافران با شما به جنگ برخیزند، از قتال شما پشت گردانیده و فرار خواهند کرد و پس از آن هیچ یار و یاوری نخواهند یافت و این سنت الهی بوده است (که همواره حق بر باطل پیروز خواهد شد).

۹- دوستی خداوند:

«¨bÎ) ©!$# =Ïtä† šúïÏ%©!$# šcqè=ÏG»s)ム’Îû ¾Ï&Î#‹Î۶y™ $yÿ|¹ Oßg¯Rr(x. Ö`»uŠ÷Yç/ ÒÉqß¹ö¨B »

(۴- صف)

خدا آن مؤمنان را که در صف جهاد کافران مانند سد آهنین همدست و پایدارند دوست می دارد، گویا آنان چون بنائی استوار ساخته شده اند.

۱۰- خیر و برکت و رستگاری:

«šÍ´¯»s9’ré&ur ãNßgs9 ÝVºuŽöyÜø۹$# ( y7Í´¯»s9’ré&ur ãNèd tbqßsÎ=øÿßJø۹$# »(توبه- ۸۸)

تمام خیرات و نیکوئیها مخصوص آنها است، و هم آنان رستگار و پیروزند.

۱۱- هراس دشمنان:

«$pkš‰r’¯»tƒ tûïÏ%©!$# (#qãZtB#uä (#qè=ÏG»s% šúïÏ%©!$# Nä۳tRqè=tƒ šÆÏiB ͑$¤ÿà۶ø۹$# (#r߉Éfu‹ø۹ur öNä۳ŠÏù Zpsàù=Ïñ »

(۱۲۳- توبه)

ای اهل ایمان با کفاری که به شما نزدیکند جنگ کنید و باید از شما خشونت (و نیرومندی و قوت) ببینند (تا اینکه از سپاه اسلام به وحشت افتند)

۱۲- معامله با الله:

«(#rçŽÅ³ö۶tFó™$$sù ãNä۳Ïèø‹u;Î/ “Ï%©!$# Läê÷ètƒ$t/ ¾ÏmÎ/ ۴ šÏ۹ºsŒur uqèd ã—öqxÿø۹$# ÞOŠÏàyèø۹$#  »(۱۱۱- توبه)

بشارت باد شما را به این معامله ای (که با خدا کردید) و همانا آن پیروزی بزرگی است.

۱۳- پاداش نیکو:

«@è% tûüÏÿ¯=yÜßJù=Ïj9 z`ÏB É>#tôãF{$# tböqtãô‰çGy™ ۴’n<Î) BQöqs% ’Í<‘ré& <¨ù’t/ 7‰ƒÏ‰x© öNåktXqè=ÏG»s)è? ÷rr& tbqßJÎ=ó¡ç„ ( bÎ*sù (#qãè‹ÏÜè? ãNä۳Ï?÷sムª!$# #·ô_r& $YZ|¡ym »(فتح- ۱۶)

(ای پیامبر) به اعرابی که (از جنگ) تخلف کردند بگو که شما دعوت شده اید برای نبرد با قومی شجاع و نیرومند که جنگ کنید تا آن هنگام که تسلیم شوند پس اگر اطاعت (امر خدا) کردید، خدا به شما اجر نیکو خواهد داد.

 

19دسامبر/16

دستاوردهای پیروزی

حجت الاسلام والمسلمین هاشمی رفسنجانی

رئیس مجلس شورای اسلامی و نماینده امام در شورای عالی دفاع

پس از فتح خرمشهر

این سومین گفتاری است که با مجله پاسدار اسلام داریم. اولین گفتار درست روزهایی بود که عملیات فتح المبین آغاز شد و دومین گفتار مقارن با شروع عملیات بیت المقدس بود. فکر می کنم در قسمت دوم گفته باشم که عملیات بیت المقدس با اهدافی که برای آن منظور شده بود سرنوشت ساز و دارای اهمیت بسیار است. با آنکه همه اهداف عملیات بیت المقدس تأمین نشد و یک بخش از آن باقی ماند ولی تا حدی که تامین شد (هشتاد درصد یا بیشتر) همانگونه که انتظار می رفت، سرنوشت ساز شد. در نتیجه عملیات بیت المقدس، ارتش عراق از قدرت مانور و هجوم ساقط شد و با توجه به اطلاعات رسیده، ارتش بعثی بعد از این عملیات دیگر در هیچ نقطه ای نمی تواند حتی یک حمله وسیعی را انجام دهد، زیرا که بجز شکستهای پی در پی حوزه عملیات سال گذشته که در شمال آبادان، شرق کارون، بستان، فکه، تنگه چزابه و طراح و منطقه غرب، بر ارتش عراق وارد شد و نیروهای بسیاری را از دست داد، در دو عملیات اخیر حداقل شش لشکر آن نابود شد.

در عملیات فتح المبین بیش از ۱۵۰۰۰ اسیر گرفتیم و حداقل همین مقدار کشته و زخمی و معلول داشتند. و در نتیجه سی هزار نفر یعنی سه لشگر کامل عراق از بین رفت. در عملیات بیت المقدس نیز بیش از پانزده هزار اسیر و تحقیقاً همین مقدار کشته و مجروحی که دیگر از میدان خارج شده یعنی ۳۰۰۰۰ نفر (سه لشگر) دیگر از بین رفتند و بدین ترتیب در طی این دو عملیات در مدت کمتر از دو ماه جمعاً شش لشگر عراق به کلی نابود شدند. و اگر فرض کنیم که در عملیات دیگری که قبلا به آنها اشاره شد، دو سه لشکر عراق نابود شده باشد که قطعاً همینطور بوده زیرا فقط در آبادان نزدیک به دو لشکر عراق نابود شد، با همه اینها دیگر لشکر جانداری برای عراق باقی نمی ماند. آنچه که عراق دارد ترکیبی است از لشکرهای گوناگون فراری و معلولینی که از بیمارستانها در آمده اند که در نظام ارتش این وصله پینه ها هیچوقت به لشکر قدرت نمی دهد. چیزی که عراق داشت حدود دو لشکر بود که از پادگان حمید تا هویزه و کوشک پخش بودند و در مرحله سوم عملیات بیت المقدس توانست آنها را فراری دهد و از مهلکه بیرون ببرد. البته آنها هم لشکر دست نخورده نبودند، لشکرهای نیمه جانی بودند که آنها را نجات داد. در غرب نیروی کمی داشت که آنها را به حالت دفاعی در تپه ها عقب کشید و ناچار حالت دفاع و سنگرگیری در ارتفاعات، معبرها، تنگه ها، سرپلها و امثال آن را پیش گرفت. از سوی دیگر در طول جبهه ها از سر پل ذهاب تا آبادان، هم ناچار است نیروهائی برای پاسگاهها و پشت پاسگاهها و مکانهای حساس دیگر پخش کند. مقداری نیرو هم در شمال، در برابر کردها دارد. در طویله و حوالی آن نیز مقداری نیرو دارد که آنها هم حالت دفاعی ضعیفی دارند، بنابراین آنچه که برای عراق مانده همان دو لشکری است که از خوزستان خارج کرد و نیم لشکر یا یک لشکری که از عملیات فتح المبین نجات داد و در این میان مقداری نیروی دیگر در گوشه و کنار دارد که اینها دیگر لشکری برای جنگیدن نیستند.

عملیات بیت المقدس بویژه مرحله اخیر آن که فتح خرمشهر بود وضع را از چند جهت بطور کلی عوض کرد و حالت کاملا جدیدی را در منطقه پدید آورد: حالتی که درجهت اعتبار ایران و بموازات آن باعث تضعیف عراق و مرتجعین منطقه و در نهایت آمریکا گردید.

غیر از سه لشکری که در این عملیات از عراق بکلی نابود شد، ما می دانیم و همه ناظران نظامی هم می دانند که هیچ نقطه ای برای عراق در دشت بهتر از خرمشهر قابل دفاع نبود. به عبارت دیگر اگر عراق قدرت دفاعی داشت هیچ جائی برای آن بهتر از خرمشهر نبود و وقتی که نتوانست در چنین جائی دفاع کند بدین معنی است که در هیچ جای دیگر قدرت دفاع نخواهد داشت.

همانطور که می دانیم خرمشهر از طرف جنوب و شرق با کارون وشط العرب متصل است که عبور از آنها در حال جنگ بطور وسیع تقریبا غیرممکن است. نمی توان پل بزرگ احداث کرد و با قایق و امثال آن نیز نمی توان نیروی قابل توجهی منتقل کرد بعلاوه نیروها در راه منهدم می شوند. از طرف غرب نیز متکی به خود عراق و متصل به خاک آن بود. فقط دالانی بود که اگر عراق می توانست از آن دفاع کند ما نمی توانستیم وارد خرمشهر شویم بنا بر این برای کشوری که امکان دفاع داشته باشد، بهترین شرایط امکان دفاع در چنین جائی است که از سه طرف آسوده خاطر است و فقط از یک طرف می تواند وارد شود و نیرویی که بخواهد از یک طرف وارد شود علاوه بر اینکه از جلو با نیروها و سنگرها مواجه می شود از دو طرف راست و چپ هم مورد حمله قرار می گیرد بخصوص ما از طرف راستمان از داخل خاک عراق در معرض خطر بودیم اینکه عراق نتوانست در خرمشهر دفاع کند، با آنکه در شهر بود و سنگر ایجاد نموده و از خراب شدن ساختمانها باکی نداشت، از آب استفاده می کرد حتی سیل بندی که ما در شمال خرمشهر داشتیم برای عراق بهترین سنگر طبیعی بوده که با کمی دست کاری که روی آن کرده بود، مهمترین خاک ریز شده بود نخلستانها و امکانات شهری در اختیارش بود. پشتش به عراق بود و با زدن یک پل روی شط العرب از جنوب هم می توانست از بصره کمک برساند… هر چه فکر کنید بهترین امکانات دفاعی در آنجا وجود داشت با این همه در ظرف ۲۴ ساعت در مرحله چهارم عملیات بیت المقدس، خرمشهر سقوط کرد. این مسئله بسیار مهمی بود که نه ما فرصت یافتیم که اهمیت آنرا بخوبی به جهان معرفی کنیم و نه آنهائی که فهمیدند، خواستند به درستی آن را بازگو کنند، فتح چنین جائی می تواند اوج پیروزی یک ارتش باشد.

زمانی که ما، در خرمشهر با نیروی ناچیزی (بین صد تا پانصد نفر) دفاع می کردیم در حالی که از هیچ یک از این امکانات هم استفاده نمی کردیم بیست و چهار (۲۴) روز عراقیها را پشت دروازه شهر معطل کردیم ولی عراق بیست و چهار(۲۴) ساعت هم نتوانست ما را معطل کند و در نتیجه این حادثه، ضربه حیثیتی عظیمی بر ارتش عراق وارد شد.

این پیروزی، وضع سیاسی عراق را نیز به کلی درهم ریخت چرا که از شمال تا جنوب جبهه ها از لحاظ سیاسی هیچ نقطه ای مثل خرمشهر، برای عراق با ارزش نبود. اشغال خرمشهر بهمان نسبت که حیثیت ما را تضعیف می کرد برای عراق حیثیت بود زیرا نقطه اوج هدف عراق شط العرب بود که با اشغال خرمشهر در طرفین ساحل آن نیرو داشت و بهمین جهت روی خرمشهر خیلی حساب می کرد. جهان نیز از لحاظ سیاسی روی خرمشهر حساب می کرد گر چه گرفتن نقاطی مانند سایتها در دزفول و تنگه رقابیه و تنگه بالای بستان و طراح و امثال آن و همچنین عبور از کارون در اولین عملیات بیت المقدس از نظر نظامی بسیار با ارزش بود اما گرفتن خرمشهر ارزش سیاسی اش فوق العاده بود.

همه دنیا حتی مردم عوام دنیا روی خرمشهر حساب کرده بودند. خرمشهر نامی بود که در اذهان همه یک سنبل و یک علامت بود. تا زمانی که ما خرمشهر را نگرفته بودیم اگر کسی می پرسید خرمشهر را پس گرفتید و طبعا جواب منفی بود، می گفت: پس عراق باقی است. ولی بعد از گرفتن خرمشهر، مسأله برعکس شد و از جهت سیاسی و روحی اعتبار عراق بسیار پائین آمد.

عراق از زمانی که فهمید در مقابل ما توان مقاومت ندارد شیوه تبلیغاتی جدیدی را پیش گرفت و مدعی عقب نشینی شد. شکست می خورد و می گفت ما عقب نشینی کردیم. در دنیا نیز هیاهو راه می افتاد که عراق عقب نشینی کرده است، آنها واقعیت را می فهمیدند ولی در پرتو تبلیغات می توانستند واقعیات را بپوشانند ولی در خرمشهر ادعای عقب نشینی برای ارتشی که بیست ماه جنگیده است و از آغاز هم چنین جائی هدفش بود و با آنهمه زحمت آنجا را گرفته بود، احمقانه بود و هیچ کسی هم نمی خواست تا این اندازه خود را احمق نشان بدهد و بگوید من باور کرده ام که عراق عقب نشینی کرده است.

اصل قضیه جای تردید نبود و سرعت عمل و اسرای فراوان هم نشانگر واقعیت بود ولی باز هم عراق با نهایت پر روئی گفت: ما از خرمشهر بیرون آمدیم و برخی از بوقهای تبلیغاتی دنیا هم گفتند: اما وقتی ناگهان ده هزار اسیر را ما از خرمشهر در آوردیم و یک جا جمع کردیم و خبرنگاران در آمدند، آنها را و صفهای طولانی شان را در نوبت گیری برای تسلیم شدن دیدند، دیگر زمینه ادعاها و تبلیغات عراق از بین رفت.

در نتیجه زمینه آخرین مانور تبلیغی عراق از آن گرفته شد. ضربه حیثیتی نظامی خورد، ضربه واقعی نظامی خورد، ضربه سیاسی خورد، در برابر مردمش رسوا شد، روحیه ارتشش به کلی متزلزل شد به طوری که با داشتن آن همه نیرو در خرمشهر که فقط ده هزار نفرشان اسیر شدند نتوانستند بیست و چهار ساعت در آنجا مقاومت کنند.

عراق دیگر قدرت دفاعی هم نداشت به خصوص از همان زمانی که از هویزه و… فرار کرده بود. ارتشی که فرار می کند حالت دفاعی هم نمی تواند بخود بگیرد. قدرت هجوم که به کلی نداشت، حیثیت سیاسی و نظامی اش هم از دست رفته بود و دروغگو هم از آب درآمد.

در مقابل تمام نقاط ضعف عراق، ایران نقاط قوت به دست آورد. تمام ادعاهایش صادق در آمد و نیرومند از کار درآمد و از نظر سیاسی برد وسیعی کرد.

در چنین شرائطی اوضاع منطقه دگرگون شد. ناگهان چشم آمریکا، روس، اروپائیها و ارتجاع منطقه باز شد و یک قدرت بسیار عظیم و ریشه دار تثبیت شده ای در منطقه دیدند. ایران امروز از زمان شاه نیرومندتر است. کشوری تا این حد متکی به مردم و برخوردار از روحیه پیروزی و انقلابی بعد از فتح خرمشهر مثل آن در منطقه و حتی در دنیا وجود ندارد.

مردم یک دوره ریاضت سه، چهار ساله را پشت سر گذاشته اند و یاد گرفته اند که می توانند خود کفا زندگی کنند و روی پای خودشان بایستند و امیدی که دشمنان به وضع اقتصادی ما بسته بودند که از پا در آید، معکوس شد و ایران از گذشته قوی تر شد.

شاه متکی بود به پنج، شش میلیون بشکه نفتی که صادر می کرد و اگر روزی شیر نفت بسته می شد، وضعیت او معلق می شد، در حالی که ما صدور نفت را در حال محاصره تا سیصد و حتی دویست هزار بشکه رساندیم و بخوبی مقاومت کردیم. دشمن نیز در این روزها دانست که ما نفت را به اندازه خواست خودمان صادر می کردیم. تقریبا از اوائل اسفندماه بود که دیگر به مقداری که تأمین شویم، صادر کردیم. در شرائطی که جنگ بود و عراق ماهشهر و خارک را میزد، به بوشهر و آبادان حمله می کرد، نفت مطلوب ما صادر می شد و این نشانگر امکان اقتصادی ما بود. در همین زمان با قراردادهای تهاتری با کشورهای همسایه مثل ترکیه و پاکستان و همچنین سوریه و کشورهای دور و نزدیک پای خودمان را محکم کرده بودیم که این هم از دستاوردهای همین پیروزیها بود.

از سوی دیگر به دنبال این پیروزیها، در ارتباطات کشورهای جنوب خلیج تفرقه افتاد و شورای همکاری خلیج متزلزل شد. برخی از کشورهای کوچک خلیج به ما توجه کردند و فهمیدند که در آینده اگر به ما متکی باشند از اتکاء به عراق بهتر است. و سرانجام همه شرائط یک کشور نیرومند در ایران به وجود آمد، کشور نیرومندی که نسبت به عراق صاحب حق هم هست کشوری که بیست ماه جنگیده است و این همه خسارات و تلفات داده و هزارها کیلومتر از خاکش را اشغال کرده بودند. دهها شهر و صدها روستایش را خراب کرده اند و اکنون با ادعای حق و با قدرت گرفتن حقش، با اتکاء به مردم، با پشتوانه محکم اقتصادی، اعتبار فوق العاده سیاسی و انقلابی در منطقه بروز کرده است. کشوری که به بدترین وضع دچار شده بود و با بهم خوردن رژیم شاه دهها سال لازم داشت تا یک نظام انقلابی تا این حد جا بیفتد و به یک قدرت عظیم تبدیل شود.

در چنین شرائطی برای دشمنان ما وجود عراق به تنهائی در میدان برای مقابله با ما کافی نبود، باید بیشترین کوشش را با کمک دوستانش به کار گیرد تا خود را از سقوط حفظ کند. برای بستن دست ایران مقتدر یک توطئه وسیع طرح می شود و نیروهای گوناگونی هر کدام در فراخور امکان خودش وارد عمل می شود. آمریکا برای آن که همه آنها را دلگرم کند ناچار می شود ظهور کند و وزارت خارج آمریکا بطور رسمی اعلام می کند که ما در هفته آینده در خاورمیانه فعال خواهیم بود و بوقهای تبلیغاتی نیز خطر ایران را برای منطقه بزرگ می کند. بعد از آن عراق خود را به موش مردگی می زند و دیگر نمی تواند قهرمان قادسیه باشد حالت مظلوم نمائی بخود می گیرد، صدام مخفی می شود، دیگر سخنرانی نمی کند و ظاهر نمی شود و کسی او را نمی بیند شایعه هائی پخش می شود به ویژه غربیها به این شایعه دامن می زنند که صدام سقوط کرده و کنار گذاشته شده و چند نفر کشته شده اند شورای انقلاب و شورای فرماندهی به جای صدام اعلامیه می دهد و اعلام آتش بس می کنند، نیروهایش را عقب می کشد، شورای همکاری کشورهای خلیج تشکیل می شود و بجائی راه نمی برند گر چه نفس تشکیل آن مسئله است.

حمله اسرائیل به لبنان

اسرائیل آخرین ژاندارم رسمی آمریکا در لبنان وارد عمل می شود بخصوص که جنوب لبنان نفس کش تبلیغاتی ایران هم بود و نیروهای وفادار به ما در آنجا بودند. برای نجات صدام و بستن دست ایران باید فکری شود! برای دلگرم کردن کشورهای مرتجع خلیج که به صدام کمک کرده بودند و اکنون دچار ترس شده اند باید فکری شود! و بالاخره جنایت عظیم اسرائیل علیه جنوب لبنان آغاز می شود، با این هدف که آنجا را خطر مهم منطقه جلوه دهند، و ایران نیروهایش را متوجه آنجا کند! دستاویزی برای عراق به منظور اعلام آتش بس و مظلوم نمائی و حفظ اعتبار از دست رفته صدام و حزب بعث فراهم کنند!

بهانه ای برای فشار آوردن علیه ایران درست کنند! میانجی های کنفرانس اسلامی هم دست اندرکارند و مجموعه این عوامل شروع به کار می کنند که خوشبختانه حرکت صحیح ایران تقریبا همه این توطئه ها را خنثی کرد. در این میان فقط مصیبت ما جنوب لبنان و جنایتی است که برای مردم لبنان و فلسطینی ها پیش آمد و این خسارت عمده جنگ بود.

این که ما به سرعت متوجه جنوب لبنان شدیم و به سرعت نیرو فرستادیم و برای شرکت در جنگ با اسرائیل اعلام آمادگی کردیم، در حالی که هیچ یک از کشورهای عربی غیر از سوریه و مردم فلسطین و مردم لبنان که درمحل بودند چنین کاری را نکردند: اینها موجب شد تا بخشی از توطئه ها خنثی شود و دیگر نتوانستند به ایران فشار وارد کنند که جنگ با عراق را رها کند و به آنجا برود. ما نشان دادیم که اگر دیگران مرد باشند و در جنگ علیه اسرائیل شرکت کنند ما از آنها زودتر و بیشتر می توانیم وارد عمل شویم ما مهمترین تیپ هایمان را فرستادیم؛ نیروهائی از تیپ ذوالفقار و محمد رسول الله که نیروهای زبده ای بودند، نشان دادیم که با حفظ جبهه خودمان آمادگی شرکت وسیع و قوی در جنگ با اسرائیل را داریم. البته آنها با این اقدام ما امیدوار شدند که ما را بکلی به آنجا بکشانند. به این شکل که وقتی احساس کردند ما به جنگ با اسرائیل اهمیت می دهیم خواستند برگ جدیدی بزنند و عراق اعلام کرد مشروط بر آن که ایران آتش بس را قبول کند بما راه عبور خواهد داد و بدین ترتیب می خواست با ایجاد یک حالت روانی، نیروهای ما به لبنان منتقل شوند و در نتیجه بطور کامل به آنجا کشیده شویم و در اینجا از نظر نظامی عاجز شویم ولی این توطئه نیز با رهنمودها و موضع صریح امام خنثی شد. و در همین حال حضور ما در جبهه جنگ با اسرائیل به مقدار قابل توجهی حفظ و تقدم ما بر دیگران ثابت شد. تبلیغات خرید اسلحه از اسرائیل به کلی خنثی گردید و ادعاهای دروغ رژیمهای عربی که مدعی بودند می خواهند با اسرائیل بجنگند بکلی بی اثر و به رسوائی کشیده شد و از این جهت نیز ما ضرری نکردیم فقط ضرر اساسی در این توطئه این بود که فلسطینی ها ضربه خوردند و جنوب لبنان اشغال شد و سوریه نتوانست کاری جدی انجام دهد.

هر چند در حال حاضر اسرائیل دراین کارش پیروز است ولی چنانچه ما درست حرکت کنیم آینده اسرائیل با این کار در خطر بیشتری قرار گرفته و در جائی آمده که می شود اسرائیل را در آنجا بکلی منهدم یا تضعیف کرد و قدرت اسرائیل و ماشین جنگی آن را از کار انداخت، مشروط بر آنکه حرکت بعدی در منطقه بطور صحیح انجام گیرد.

حوادث آینده

ما در داخل به همان شیوه اسلامی گذشته مان عمل کردیم و با پرهیز از این که عملیاتی پیش بیاید که نیروهائی از عراق یا ایران کشته شوند و خسارات مالی و مجروح و مصیبت و خرابی باقی بگذارد، بعد از عملیات بیت المقدس، عجله نکردیم و با این که همه انتظار داشتند ما در خرمشهر متوقف نشویم و بسوی بصره حرکت کنیم و یا از قصر شیرین به خانقین و بسوی بغداد برویم و یا از جبهه میانه بسوی العماره پیش رویم که امکان همه آنها بود، لیکن ما تا کنون صبر انقلابی کردیم و به عراق و صدام وبعث مهلت دادیم و به حامیان عراق فرصت دادیم تا تسلیم حق شوند و حقوق ایران را بپردازند و قبول کنند که صدام و بعث عراق محاکمه شوند ولی متاسفانه آنها در این جهت یک قدم هم پیش نیامدند، تنها یک حرکت مثبت انجام شد که آن هم به نفع عراق بود، عراق یک مقدار نیروهایی که در دشت و در شهرهای اشغالی ما در غرب داشت بیرون کشیده و در سنگرهای مستحکم مستقر نمود در حالی که اگر عراق یک ضربه کاری هم در غرب می خورد، بعد از آن در مرزهای غربی اش بکلی نیروی دفاعی نداشت و راه ما برای رفتن بهر جا که می خواستیم باز بود. آنها می دانستند وقتی ما حمله می کنیم برای عراق دیگر چیزی باقی نخواهد ماند، البته ممکن بود بخاطر وضعیت منطقه ما هم تلفات زیادی بدهیم زیرا در تپه ها و ارتفاعات صعب العبور حتی اگر یک گروهان در موضع محکم بماند و مقاومت کند می تواند بسیاری از نیروهای مهاجم را از پا در آورد و ما ناچار بودیم بخاطر رفتن به قصر شیرین تلفات بدهیم و البته این کار را می کردیم.

این کار عراق که بمنظور گرفتن یک خط دفاعی محکم تر انجام گرفت و از نظر خودشان کار عاقلانه ای بود از نظر ما هم که بهر حال لازم بود با تلفات طرفین، قصر شیرین و نفت شهر و سومار و دهلران و… را بگیریم و با این کار بدون تلفات آنجاها را گرفتیم از این جهت مثبت است و اگر چه از نظر انهدام نیروی دشمن همانند پادگان حمید و هویزه یک فرصتی از دست ما رفت لیکن از این جهت که معمولاً انهدام نیرو همیشه همراه با مقدار زیادی کشته است که ما از آن پرهیز داریم، عمیقا خوشحالیم.

هم اکنون وضع بهمین صورتی که می بینیم درآمده است، وضعی که عراقیها بنا ندارند تسلیم حق شوند اربابان عراق نیز مایل نیستند ایران بطور کامل پیروز و موفق جنگ را به پایان ببرد و حقوقش را بگیرد و با گرفتن حقش نیرومندتر شود و از نیرومندتر شدن ایران پرهیز دارند و گویا همه راهها را برای ما بسته اند و فقط راه بکار بردن زور را باز گذاشته اند همان کاری که در فتح المبین و بیت المقدس کردیم. باید منتظر حوادث آینده جنگ باشیم. والسلام

۱۹/۴/۶۱

تا اینجای سخن که در هفته قبل انجام گرفت، هنوز عملیات سرنوشت ساز رمضان آغاز نشده بود و پیش از شروع عملیات نمی شد درباره برنامه آینده مان سخن بگوئیم و صحبت در این مورد به بعد از شروع عملیات موکول شد که دو سه روز بعد از آن عملیات رمضان آغاز شد.

در برنامه قبل گفتیم که دشمنان انقلاب اسلامی و ابرقدرتها و عمالشان مایل بودند حالت نه صلح و نه جنگ بماند، حالتی که از شوم ترین حالات در روابط کشورها و مناطق است حالتی که ابرقدرتها برای نفوذ و برای فروش اسلحه، ایجاد تفرقه، ترساندن، معوق ماندن برنامه های اقتصادی و سازندگی استفاده می کنند.

ابرقدرتها همواره از حالت وحشت بهره برداری می کنند و این وضع را در اکثر نقاط دنیا به وجود آورده اند و ما با همین تشخیص به این نتیجه رسیدیم که باید جنگ را پایان دهیم ولی پایان یافتن جنگ به چند صورت امکان داشت با صلحی که حقوقمان را نگیریم را تنبیه نکنیم که بسیار بد بود زیرا چنین کاری:

الف: حیثیت انقلاب را پائین می آورد

ب: با حق سازگار نیست در حالی که انقلاب ما باید مدافع حق باشد.

ج: زمینه را برای این که متجاوز دیگری در منطقه پیدا شود و تاریخ جنگ تحمیلی عراق را یک بار یا چند بار دیگر تکرار نماید، حفظ می کند.

د: اصولا در رابطه با عراق و منطقه وضعی پیش آمده که می شود قدمی اساسی برداشت و چنانچه این قدم را بر نداریم خطا است. لذا ما تصمیم گرفتیم جنگ را پایان دهیم اما آنطور که خودمان فکر می کنیم و به نحوی که به مصلحت کشور خودمان و منطقه و فردای منطقه باشد به طور طبیعی انجام این کار به این شکل بود که پیش از پایان جنگ در قدم اول مناطق حساس خودمان را از تیر رس صدام دور کنیم زیرا خرمشهر و آبادان یعنی مهمترین بندر و مهمترین مرکز صنعتی ما، پالایشگاه عظیم ما که باید پنجاه درصد پالایش نفت را در کشور انجام دهد، در وضع موجود که عراق از آن سوی اروند رود و همچنین در غرب خرمشهر از داخل خاک عراق، این دو نقطه را زیر آتش دارد، نه قابل بازسازی است و نه قابل استفاده. در غرب هم، چنین وضعی را داریم و ارتفاعاتی در دست دشمن هست که می توانند بخش دیگری از کشور ما را مانند قصر شیرین و چند شهر دیگر را نگذارند بازسازی کنیم و باید مردم آنجاها آواره باشند اولین کار ما در چنین شرایطی این است که کشورمان را از شر این وضع نجات دهیم زیرا قطعنامه ای که شورای امنیت سازمان ملل تصویب کرده و توطئه ای که از سوی بعضی از ابرقدرتها طرح شده در این جهت است که می خواهند این حالت را حفظ کنند و در نتیجه کشور ما برای مدتی طولانی ویران بماند و ما نتوانیم ویرانیها را بسازیم و همیشه جمعی از مردم ما آواره باشند ولی عراق با کمکهائی که از شیاطین جهان دریافت می کند روی پای خود بایستد با این تفاوت که ما بخاطر این که نمی خواهیم به مردم ظلم کنیم به شهرهای مرزی عراق آسیب نمی رسانیم و مردم مرزی عراق می توانند با آرامش زندگی کنند اما شهرها و روستاهای مرزی ما به خاطر قساوت صدام که بهیچ وجه پایبند چیزی نیست تا این وضع هست باید نا امن باشند. بعد از این که ما این مرحله را تمام کردیم باز مسئله در این حد نمی ماند و باید مساله صدام و بعث حل شود و عملیات رمضان بخشی از همین برنامه ماست که در دست اجراء می باشد. در صورتی که عملیات رمضان با پیروزی به پایان برسد ما به همه اهدافمان خواهیم رسید. قسمت عمده نیروهای عراق را که قبلا در مورد آن صحبت شد، در این منطقه منهدم می کنیم و دیگر در عراق نیروی مقاومی نخواهد بود شهرهای خودمان را در منطقه حساس صنعتی و حیاتی از تیررس دشمن دور می کنیم و به آنجا فرصت سازندگی خواهیم داد با ضربه ای که به عراق می زنیم حامیان عراق را در منطقه و خارج آن مایوس می کنیم و ملت عراق را امیدوار می کنیم.

خوشبختانه طی این چند روز بسیاری از چیزها را که حدث می زدیم برای ما ملموس شد. وقتی ما این عملیات را آغاز کردیم درست کسانی که دشمن ما بودند همه جا صدایشان بلند شد و با ورود ما به خاک عراق مخالفت کردند و دوستان ما در همه جا موافقت کردند، ملتها در کشورهای جنوب خلیج فارس ملت و دولت سوریه، دانشجویان اسلامی کشورهای اروپائی و مستضعفان و مسلمانان خالص همه کشورهای اسلامی موافقت کردند در مراسمی که همین دیروز در پاریس برگزار شد به مدت چهار ساعت هزاران نفر نیروهای مبارز جهان اسلام و بسیاری از کشورهای اسلامی در آن شرکت داشتند و همچنین اجتماع بزرگی که در مسجد جامع پایتخت بنگلادش انجام شد و بعد به اشغال سفارت آمریکا منجر شد و تظاهراتی که در کراچی و دیگر شهرهای پاکستان برگزار شد و جالب تر از همه تظاهراتی که اسرای عراقی در تهران انجام دادند و خواستار ورود ما به خاک عراق شدند و به طور کلی طبق گزارشهائی که نمایندگی های ما از سر تا سر دنیا می دهند نیروهای خالص و ضد استکباری و ضد استعماری جهان، از این عمل استقبال کردند.

در مقابل، نیروهای اهریمنی دنیا مخالفت کردند و حتی ضد انقلاب کشور خودمان، مثل بختیار و رجوی، این دشمنان صریح ما اعلامیه دادند و مخالفت کردند و صدام هم به جنون کشیده شد و این جنایات عظیم را در ایلام و کرمانشاه و همدان و غیره مرتکب شد و روی خودش را سیاه کرد که این جنایت نیز می تواند برای ما مفید و مؤثر باشد زیرا بخشی از انگیزه جهاد که در ملت ما و جوانهای ما وجود دارد به خاطر همان جنایات صدام بوده است. مظالمی که در دزفول و اهواز با کوبیدن مراکز مردمی مانند بیمارستانها و مدارس و زدن موشکها به مناطق مسکونی و انداختن توپ به شهرها و روستاها و تخریب مناطق مسکونی از صدام سر زد همه اینها اموری بود که نیروهای جنگنده ما را در راهشان و انگیزه جهادشان مؤمن تر و جدی تر کرده است و در این مرحله که چند هفته ای بود صدام خود را به موش مردگی زده بود و صلح طلب شده بود و مقداری در روحیه مردممان افت می دیدیم این جنایتگری صدام دوباره همان روحیه قبلی را زنده کرد و به گمان من صدام دارد به دست خودش قبر خود را می کند و پایه های حزب بعث عراق را سست تر می کند.

ما ضمن این که از وضعی که به سر مردم شهرهائی مثل همدان و باختران و ایلام و خرم آباد و غیره پیش آمد متاثریم و به آنها و خانواده های شهدا تسلیت می گوئیم و برای مجروحین و معلولین و آسیب دیده های این حملات متاسفیم اما آنها بدانند که همین مظالم نیز در راه تثبیت جمهوری اسلامی و شکست صدام می تواند موثر باشد.

بهر حال باید منتظر باشیم تا با پایان عملیات رمضان بتوانیم قضاوت اساسی را بکنیم که به نظر من نقطه عطفی در تاریخ این منطقه خواهد بود.

۲۶/۴/۶۱

 

19دسامبر/16

رهنمودها

امام:

* روحانیون مردم را مهیا نگهدارند. آمریکا به این زودی در ایران قطع طمع نمی کند. ۱۷/۳/۶۱

* کسی که بخواهد به جنت و لقاء الله برسد، باید زحمت را تحمل کند و دلسرد نشود. ۱۷/۳/۶۱

* باید برای کمک کشورهای اسلامی به آمریکا، استرجاع کنیم. ۱۹/۳/۶۱

* اگر حزب بعث عراق دست بردارد و مردم عراق خودشان حکومت تعیین کنند، یک شاهی از آنها نمی خواهیم ۲۳/۳/۶۱

* خدا این ملت مظلوم را به یک جمعیت حزب اللهی متحول کرد. ۲۳/۳/۶۱

* این ننگ در تاریخ ثبت می شود که ما می خواهیم برویم با دشمن اعراب بجنگیم و دولت عراق از ما رشوه می خواهد. ۲۴/۳/۶۱

* خدای تبارک و تعالی ممکن است که در آخرت ایران را حجت قرار دهد بر آنهائی که بر ظلم ساخته اند و تسلیم ظالم شدند و قیام نکردند. ۲۴/۳/۶۱

* با تعهد به احکام اسلام و جمهوری اسلامی، در خدمت بندگان خدا و مستضعفین باشید. ۲۵/۳/۶۱

* امید است در هر جا که هستید اداره شما و پستهای شما مبدل به یک عبادتگاه شود و خدمتهای شما عبادت باشد. ۲۵/۳/۶۱

* اگر جهاد (سازندگی) نبود پیروزی به این سرعت بدست نمی آمد. ۲۹/۳/۶۱

* اگر بفهمند این عزاداری برای چیست آن وقت ما را ملت گریه نمی گویند، ما را ملت حماسه می خوانند. ۱/۴/۶۱

* اگر شهادت های دلخراش واقع نمی شد، دلباختگان آمریکا در صحنه می ماندند. ۸/۴/۶۱

* هر چند برای همه شهدا و بویژه شهدای هفت تیر عظمت و بزرگواری قائلم، لکن شناخت من از شهید محمد منتظری و مجاهدات ارزشمند او بیشتر است، و نمی توان تأسف شدید خویش را در فقدان آنان پنهان کرد. ۸/۴/۶۱

* شهید بزرگوار و فقیه متعهد و فداکار اسلام «شهید صدوقی عزیز» رضوان الله علیه شهید بزرگی بود که در تمام صحنه های انقلاب حضور داشت. ۱۲/۴/۶۱

* قربانی برای یک انقلاب بزرگ نشانه یک پیروزی و نزدیک شدن به هدف است. ۱۲/۴/۶۱

* علماء و فضلای حوزه علمیه علاوه بر اوقات تعطیل در ایام اشتغال بخشی از اوقات شریف خود را صرف تبلیغات نمایند ۱۴/۴/۶۱

آیت الله العظمی منتظری:

* اگر دول مرتجع به صدام یاری نمی کردند، امروز دو ارتش قوی و مسلمان ایران و عراق در حال جنگ با اسرائیل بودند. ۱۹/۳/۶۱

* در شرایط فعلی از انقلاب، دشمنان اسلام و بشریت آینده خود را تاریک پیش بینی می کنند. ۱۹/۳/۶۱

* اگر همین عربستان شیر نفت خود را به سوی آمریکا ببندد، در عرض یکماه آمریکا به زانو در می آید. ۲۰/۳/۶۱

* با منطق ایمان و شهادت، سلاحهای اسرائیل را استقبال کنید. ۲۰/۳/۶۱

* جوانان غیور ایرانی به طرف مسجد الاقصی جلو خواهند افتاد و دیگر مسلمانان جهان به دنبال آنها خواهند بود. ۲۲/۳/۶۱

* کشورهای اسلامی باید در خط مقدم جبهه تمام امکانات خود را علیه اسرائیل بسیج کنند. ۲۷/۳/۶۱

* منافقین با جنایت «۷ تیر» چهره کریه خود را بیشتر به نمایش گذاشتند. ۳۰/۳/۶۱

* یک عده ترمزچی بعنوان ملک بر مسلمین حکومت می کنند و انشاءالله به برکت شما ملت، به زباله دانی تاریخ خواهند رفت. ۳۰/۳/۶۱

* باید مسلمانان را برای یک راهپیمائی به سوی مسجدالاقصی بسیج کرد. ۲/۴/۶۱

* حمله همه جانبه اسرائیل به لبنان، زنگ خطری است که علیه اسلام و سرزمینهای اسلامی به صدا در می آید. ۱۹/۳/۶۱

* ما مطمئنیم که ملت مسلمان عراق در این حرکت حساب شده ما را یاری کرده و به ما ملحق خواهند شد. ۲/۴/۶۱

 

19دسامبر/16

سخنرانی نیمه شعبان ۱۴۰۲ هـ. ق سومین شهید محراب آیت الله صدوقی

بعد از حمد وافر و ثنای بی منتها نثار بارگاه قدس با عظمت حضرت رب العزه عز سلطانه و درود بی حد و حصر و صلوات و تحیات زاکیات نثار روان پاک حضرت ختمی مرتبت منجی عالم بشریت محمدبن عبدالله(ص) و دوازده نفر از جانشینان به حق آن حضرت، خاصه حضرت بقیه الله ارواحنا فداه.

درود بی شمار و سلام وافر به رهبر کبیر انقلاب، بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران امام بزرگوار، حضرت آیت الله العظمی امام خمینی. درود و سلام به ارواح عالیه شهدای اسلام از صدر اسلام تا کنون خاصه شهدای انقلاب و بالاخص شهداء جنگ تحمیلی در جنوب و غرب کشور و شهیدان گوشه و کنار بدست دژخیمان از «شهید محراب[۱]»، «شهید راه محراب»[۲]سایر دوستان و برادرانی که در راه تداوم انقلاب شربت شهادت نوشیدند. سلام بر امت بپاخاسته ایران خاصه برادران حاضر در این محفل و بالاخص روحانیت مبارز.

بعد از عرض تبریک بمناسبت میلاد با سعادت حضرت مهدی(عج) و اظهار تشکر از شما برادران و از آن نورچشمانی که در اینجا سرودی زیبا خواندند ومحفل ما را به سرود خود به شعف و وجد در آوردند…

خیلی شرمنده ام از اینکه آقایان تشریف آورده اید در اینجا از بیانات این جانب خواسته باشید بهره ای ببرید. من گوینده رسمی نیستم، گاه گاهی بر سبیل ندرت – اتفاقی بیفتد- وقت عزیز عزیزان را می گیرم. و در این شب که میلاد مسعود حضرت بقیه الله است، به اجازه برادران روحانی، یک جمله از خطبه نهج البلاغه امیرمؤمنان(ع) به مناسبت پیش آمدهائی که از یک سال قبل تا کنون رخ داده، که ببینیم در آن روز مولا چه نظری داشته و چه دستوری داده، به سمع شما برادران برسانم و اگر لغزشی در بیان دارم از همه حاضرین معذرت می خواهم.

در خطبه ۱۲۷ نهج البلاغه هنگامی که امیر مؤمنان، خوارج را نصیحت می فرمود به اینجا می رسد که:

«سیهلک فی صنفان: محب مفرط یذهب به الحب الی غیر الحق و مبغض مفرط یذهب به البغض الی غیر الحق، و خیر الناس فی حالا النمط الاوسط فالزموه و الزموا السوادا الاعظم فان یدالله مع الجماعه و ایاکم و الغرفه فان الشاذ من الغنم للذئب الا من دعا الی هذا الشعار فاقتلوه»[۳]

حضرت در هزار و سیصد و شصت سال قبل فرمود: دو طایفه درباره من هلاک می شوند. طایفه اول دوستان افراطی که زیادی در حب و افراط در دوستی، آنان را به غیر حق می کشاند اینکه گروهی که غلو کردند درباره امیرمومنان و او را به مقام خدائی رساندند طایفه ای هستند «علی غیر الحق». این دوستی آنان را به غیر حق برد و هلاک شدند و حتی به عقیده ما نجس اند و باید از آنها پرهیز کرد (مسلمان گوینده لا اله الا الله و لکن نجس). صنف دوم: دشمنان افراطی، دشمنانی که دشمن، آنان را به غیر حق و به غیر واقع کشید. «ناصبین»، دشمنان سرسخت امیرالمؤمنین(ع).

مقایسه با جمهوری اسلامی:

جبهه اول را ذکر نمی کنم و درباره آنها بحث نمی نمایم. ولی طایفه دوم: آنان که دشمنی را به جائی رساندند که جای پای آشتی نگذاشتند. چه دشمنیها، چه سرسختیها از اول انقلاب تا کنون کردند. ما گرفتار یک مشت به ظاهر وارد در خط و کسانی که مسئولیت این کشور جمهوری اسلامی ما را عهده دار شدند، از دولت موقتش بگیر تا به بنی صدر ملعون و اتباعش گروهکها، فدائیها، سایر کسانی که جزء دشمنی جزترور، جز کشتن، جز بستن، جز اذیت کردن چیز دیگری در قاموسشان نبوده و نیست. یک قدمی به کردستان بگذارید بطرف غرب بروید. سال گذشته رفتم و امسال هم روز گذشته مراجعت کردم و دوازده روز در آنجا در کنار برادران پاسدار- بسیج- جهاد- ارتشیها بودم و چه بهره ها بردم و چقدر نیرو گرفتم.

نیروی ایمان اگر بخواهی بگیری چند روزی را به طرف کردستان یا به طرف جنوب در کنار برادران رزمنده که جز خدا چیز دیگری در آنجا نیست، توجه کن، هر چه هست خدا، ایمان، عقیده، توجه به اسلام فداکاری، جانبازی، عشق به شهادت، عشق به امام امت. اشک می ریزد و می گوید سلام من خدمت امام برسان. هر کس- آنجا- برود بهره ای که خود می گیرد به مراتب زیادتر است از بهره هائی که آنها می گیرند. از روحانیت نیرو بگیر. ایمانت را کامل کن. در ایمان راسخ شو- ثابت شو.

چه ضایعه هائی، چه کارهای زشتی دولت موقت در آنجا کرده بود، که هرگاه نام دولت موقت برده می شود، کردها (برادران مسلمان کرد) و همچنین برادران شیعه چقدر ناراحت می شوند. فرستادن آن هیئت حسن نیت به آن طرف و به آن دیار که چه بسیار جوانان ارزنده ای از ما به شهادت رسیدند در اثر سوء نیت هیئت حسن نیت و چه اذیت ها و چه آزارها! چه نقشه ها که تمام آنچه را که هنوز در قسمت کردستان و غرب از این گروهکها، از این کومله، از این حزب دموکرات می بینید، در آن دوره تخم آن پاشیده شد. و غرس شجره عداوت نسبت به جمهوری اسلامی در آن دوره و در آن زمان شد که خدا ریشه هر چه غرب زده است بکند. (الهی آمین) و شر آنها را که هنوز هم در گوشه و کنار هستند بکند.

چندی پیش بمن گزارش دادند یکی از غرب زده ها در یک مجلس خصوصی صحبت کرده بود و گفته بود که: بدانند هنوز در ادارات دولت، در وزارت خانه ها امثال کشمیریها و کلاهی ها هستند! خودشان را به این دلخوش می کردند و پس از سه سال و خورده ای از انقلاب گذشته، هنوز در انتظار این هستند که ضایعه ای بیافرینند، یک ناراحتی ایجاد کنند، عملی انجام دهند که این انقلاب از تداوم بیفتد و واژگونه شود. برگشت کند تا خدای نخواسته بتوانند به آن مقاصد شومی که دارند برسند که عمده مقصد اینها این است که دست شرق و غرب را بر این کشور جمهوری اسلامی مسلط کنند، ولکن هیهات! هیهات! این ملت فداکار که عزیزان خود را از دست می دهد و هیچ اظهار ناراحتی از خود نشان نمی دهد…

یک زنی در همین ایلام، در همین بمباران اخیر، که جوانش شهید شده در یک محفلی گفته بود: من خیلی خرسندم از اینکه فرزندم شهید شد و این بمب بر سر جمعیت نیامد. همین جمله را امروز به سمع شریف امام هم رساندم، شرح مبسوطی هم امام صحبت فرمودند ولی متأسفانه هر چند روحانیت مبارز کار خودش را انجام می دهد و کوتاهی نکرده (و نمی کند) ولی در برابر، اشخاصی بی تفاوت از روحانیت هستند و عجب دارم چرا مردم به حساب آنها نمی رسند؟!

حالا دیگر بس است. به فکر جمهوری اسلامی باشید. به فکر انقلاب باشید. می ترسم خدای ناکرده دور هم جمع شوند و کم کم قدرتی پیدا کنند و یک ضایعه ای بیافرینند، کما اینکه کسانی که در دوران نهضت و درگیری حرفی نمی زدند و صحبتی نمی کردند زیرا می ترسیدند ولی امروز که بحمدالله ترسی نیست چرا پا در میان نمی گذارید؟! چرا در کردستان که این همه نیاز به یک روحانی دارد قدمی به آن حدود نمی گذارید؟! مردم آن حدود را ارشاد کنید. به قدری کمبود روحانیت در آن منطقه هست که حساب ندارد و تمام سفارشاتی هم که برادران آن سامان داشتند این بود که برای ما روحانی بفرستید…

«خیر الناس النمط الاوسط» بهترین طایفه آنهائی هستند که نه دشمنی در مقام افراط دارند نه دوستی افراطی، معتدلند مثل شما برادران، شما کسانی که از اول انقلاب، پیش از انقلاب همیشه در صحنه بوده و هستید و خدمت خود را به جمهوری اسلامی و تداوم انقلاب آن گونه که انتظار بود، به حد اعلا انجام داده اید، و امیر مؤمنان دستور می دهند که مردم همیشه ملازم نمط اوسط و آن طریقه وسط باشند، راه حق را گرفته، صراط مستقیم را اتخاذ کرده، ملازم همچو جمعیتی باشید.

مردم! از سواد اعظم (عامه مردم) کناره گیری نکنید. دست خدا با جماعت است، مبادا از جماعت مسلمین دور بشوید نبادا تفرقه ایجاد کنید. نبادا بنشینید دور هم و برای امام امت نقشه بکشید! مبادا این توطئه هائی که خانمان برانداز است، اگر موفق شوید سراغ آن جهت بروید چه خیال باطلی! چه خیال واهی! چه کسی را شما می توانید به تباهی و فساد بکشید. تمام کسانی که با شما هستند به ده هزار نمی رسند. مردم همه انقلابی اند. مردم همه در راه جمهوری اسلامی اند. مردم همه فدای امام اند. و اگر کسی از شما از جمعیت کنار شد، شش دانگش اختصاص به شیطان دارد، مملوک شیطان است خواه معمم باشد یا مکلا باشد، در هر مقام و پستی باشد، این مملوک و مامور شیطان است. شیطان او را برده و فریب داده کما اینکه اگر یک گوسفندی- به بیان امیرالمومنین- از گله جدا شد، حتما خوراک گرگ خواهد شد.

دو سه شعر- گرچه من اهل شعر نیستم، از مرحوم ادیب الممالک فراهانی بمناسبت همین جمله فرمایش حضرت امیرالمومنین علیه السلام که می فرماید:

«الشاذ من الغنم للذئب»

عرض می کنم…

چون بره بیچاره، به چوپانش نپیوست         و از بیم به صحرا در، نه خفت و نه بنشست

خرسی به شکار آمد و بازوش فرو بست     با ناخن و دندان ستخوانش همه بشکست

شد بره ما طعمه آن خرس زبر دست         افسوس از آن بره نوزاده سرمست

فریاد از آن خرس کهن سال ستمکار

ای مردمی که از جمعیت جدا می شوید، کجا می روید؟ چه می خواهید بکیند؟ چه نقشه ای دارید؟ به گمانتان این ملت بپاخاسته شهید داده خواهد گذاشت که شما به آن منویات فاسده خودتان برسید؟ هرگز! هرگز! در هر مقامی باشی در برابر تو خواهند ایستاد و آنچنان با تو مبارزه کنند که از اعلی علیین به اسفل السافلینت برسانند کما اینکه رساندند.

ما باید آشکار بگوئیم: کسانی که خطشان خط غیر امام است، کسانی که راهشان راه امام امت نیست (راه شیطان می روند). ما دو راه و دو خط نداریم، یک راه داریم و آن هم صراط مستقیم اسلام و ایمان که رهبرش امام امت است و هر کس از این راه منحرف شود در راه شیطان است «و ان هذا صراطی مستقیما فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله».

صراط امام صراطی است مستقیم. هر کس نفسی در برابر امام بکشد و حرفی در برابر این مرد بزرگی که از اول اسلام تا کنون – بعد از ائمه طاهرین- نظیرش دیده نشده چشم روزگار مانندش را ندیده از علمش، از تقوایش، از فهمش، از سیاستش، از بیانش از قلمش. یک اعجوبه ای است که دنیا مانندش را ندیده و بعد هم نخواهد دید…

آخرین بیان امیرالمؤمنین را هم برای برادران ترجمه کنم. شاهد بر اینکه این طایفه کسانی که ایجاد تفرقه می کنند، کسانی که از جمعیت جدا می شوند تکلیف آنها روشن است. هر کس از جماعت مسلمین جدا شود مملوک شیطان است. حالا ما چه وظیفه ای داریم نسبت به اینها. آنها که دوری کردند و ایجاد تفرقه نمودند از ما نیستند… امام علی(ع) می فرماید: کسی که مردم را به تفرقه دعوت کند (کسی که بخواهد کودتا کند… جماران را بمباران کند… امام و چندین هزار را با توپ نابود کند. کسی که بخواهد این کشوری که با خون صد هزار شهید آبرو گرفته و به این صورت اسلامی در آمده … کسی که دعوت به تفرقه می کند، کسی که دعوت به جدائی می کند) او را بکشید.

«فاقتلوه و لو کان تحت عمامتی»

حضرت می فرماید: او را بکشید ولو زیر عمامه علی پنهان شده باشد. (تکبیر)…

یک موضوع هم هست که نمی دانم آقایان اجازه می دهند عرض کنم یا نه؟ نمی دانم اینجا جایش هست یا نه؟ آن موضوع این است: مردم گروه گروه می خواهند امام را زیارت کنند و خدمت امام برسند، چهره امام را ببینند اعم از اینکه موفق بشوند دست امام را ببوسند یا نه… چطور شده مقام رهبری باید در ۵/۲ متر اطاق زندگی کند، مردم هم از زیارتش محروم باشند. یک جائی برای مقام رهبری لازم است. جائی که اگر ده هزار، پانزده هزار، بیست هزار جمعیت خواستند زیارت امام بکنند بتوانند و همیشه امام در زحمت و رنج نباشند.

یک مطلب دیگر می خواهم راجع به آیت الله منتظری علانیه و آشکار بگویم: این مرد به تمام معنی شایسته است (تکبیر). من بالغ بر چهل سال است که با این شخص محترم (آشنایم) چه فقهاتش، چه علوم دیگرش، چه زهد و تقوی و ایمان راسخش من یک هوادار صد در صد او هستم. مردی است از هر جهت شایسته و… باید شما مردم اگر یک کسی در گوشه و کنار درباره این شخصیت محترم توهین می کند، زبان به انتقاد می گشاید تو دهنی محکم به او بزنید.

هر چه بخواهیم درباره این دوست عزیزم (آیت الله منتظری) صحبت کنم با این خستگی نمی توانم ولیکن بطور کلی باید بدانید که شایستگی بتمام معنی در او هست مورد تایید روحانیت مبارز هست، و هر کس هم که درباره او انتقاد کند ما او را دشمن روحانیت و دشمن انقلاب… و دشمن اسلام می دانیم. آیت الله منتظری کسی است که ۲۴ سال قبل تقریرات درس مرحوم آیت الله بروجردی در زمان حیات ایشان نوشته است، حالا اگر کسی در گوشه و کنار انتقادی می کند باید سخت جلوش را گرفت. محکم بزنید بر دهن دشمن روحانیت. بزنید بر دهن دشمن آیت الله منتظری بالاخص.

 

[۱] – آیه الله شهید مدنی امام جمعه تبریز.

[۲] – آیه الله شهید دستغیب امام جمعه شیراز.

[۳] – «شاذ» در اینجا بمعنی شذوذ و کمی نیست. شاذ در اینجا به معنی کسانی است که از جمعیت دور بشوند، از جماعت بر کنار بشوند. این را برای تذکر عرض کردم که بیانات بعدی مولا امیرالمؤمنین با این جهت وفق بدهد و اگر گمان کنید که شاذ به معنی نادر و کم باشد با بیان بعدی حضرت وفق نمی دهد «فان الشاذ من الناس للشیطان کما آن الشاذ من الغنم للذئب»

و در آخرش هست «الامن دعا الی هذا الشعار فاقتلوه ولو کان تحت عمامتی هذه» هر کس دعوت به این شعار (تفرقه) بکند او را بکشید ولو زیر عمامه من باشد.

19دسامبر/16

فقه

تحلیلی درباره حج و معنای استطاعت

حجت الاسلام و المسلمین قدیری

سه ماه شوال و ذیقعده و ذیحجه معروف به ماههای حج هستند و با اینکه حج در ماه ذیحجه انجام می شود علت اینکه دو ماه دیگر را از ماههای حج شمرده اند اینست که عمره تمتع که یکی از دو جزء حج تمتع است فقط در این دو ماه و چند روز اول ماه ذیحجه واقع می شود. و نیز احرام برای حج باید در خصوص این ماهها باشد. از اینجهت مناسب است مقالات این ماهها را اختصاص به مطالبی راجع بحج بدهیم امید است انشاءالله مفید و مورد رضایت خداوند باشد حج از ارکان دین است و در صحیحه زراره از حضرت باقر(ع) است که «بُنِیَ الاِسْلامُ عَلی خَمْسِ، عَلَی الصَّلوهِ وَ الزَّکاهِ وَ الْحَجِّ وَ الصَّوْمِ وَ الْوِلایَهِ» یعنی اسلام بر پنج چیز بنا نهاده شده است که پایه و زیر بنای اسلامند نماز و زکاه و حج و روزه و ولایت.

از این تعبیر معلوم می شود اسلام بدون یکی از این امور که بمنزله پایه های آنند ممکن نیست چنانکه سقف بدون پایه امکان ندارد و شاید علت اینکه این پنج امر زیر بنای اسلام معرفی شده اند با اینکه واجبات و فروع دین منحصر بآنها نیست خصوصیتی است که در هر یک از این امور است نماز مرکب سلوک و براق سیر الی الله است که الصلوه معراج المؤمن و زکاه بنیه اقتصادی اسلام و حج وحدت مسلمین و ظهور عظمت اسلام و روزه باعث همآهنگی و همگونی اغنیاء و فقراء و مایه توجه بخدا و انصراف از ماسوی که خود عامل مهم در قدرت اسلام است و ولایت اهلبیت علیهم السلام از همه واجبات بالاتر و اساسی ترین رکن اسلام است که از طریق این بزرگواران می توان اسلام را شناخت بلکه اسلام در اتباع از ولایت ایشان است. بعضی بزرگان فرمودند که ولایت در این حدیث شریف اعم از ولایت اهلبیت عصمت است و مراد حکومت حق است که حکومت اسلامی است و در عصر غیبت حضرت ولی امر عجل الله تعالی فرجه الشریف ولایت از آن فقیه است و بسیار دقت ارزنده ای است گر چه اگر ولایت را بمعنای خاص هم که ولایت اهلبیت است بدانیم باز هم حدیث شریف شامل ولایت فقیه در زمان غیبت هست چه آنکه ولایت فقیه ادامه ولایت اهلبیت است که فرمود:

«فَاِنَّهُمْ حُجَّتیْ عَلَیْکُمْ وَ اَنا حُجَّهُ اللهِ»

و شکر خدا را که در زمانی زندگی می کنیم که مهمترین رکن اسلام که مساله ولایت است در مسیر حقیقی خود واقع شد و در سایه ولایت فقیه که همان ولایت پیغمبران و امامان است زیست می نمائیم و از خداوند متعال خواهانیم که توفیق انجام وظیفه خطیری که در این باره بر عهده فرد فرد ما است و شکرگزاری از این نعمت بزرگ را بما مرحمت بفرماید.

آیه حج:

«للهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ اِلَیْهِ سَبیلاً وَ مَنْ کَفَرَ فَاِنَّ الله غَنیٌّ عَنِ الْعالَمینَ»

برای خدا است بر مردم حج خانه کعبه کسانی که استطاعت رفتن بسوی آن را داشته باشند.

و کسی که کفر بورزد و به حج واجب نرود خداوند از همه جهانیان بی نیاز است.

دو نکته در این آیه هست که تذکر آن را مناسب می بینیم یکی اینکه تکلیف حج در این آیه شریفه بزبان امر بیان نشده یعنی نفرموده مردم حج بجا آورند یا باید مردم حج بجا آورند بلکه تکلیف را بعنوان دِیْن و عهده بیان فرموده که حج برای خدا بر عهده مردم است یعنی حج دِیْن است که دائن آن خدا و مدیون مردمند و خداوند از مردم طلبکار حج است و مردم بدهکار آن هستند و این تعبیر اهتمام خداوند را نسبت بتکلیف حج می رساند و نکته دیگر اینکه نسبت بترک حج در آیه شریفه تعبیر به کفر شده که این تعبیر دلیل دیگری بر اهمیت حج است و در روایات بسیار، تارک حج کافر شمرده شده است و البته مراد کفر در مقابل اسلام نیست که احکام خاص از قبیل نجاست بدن و غیر آن دارد، بلکه مراد مشارکت تارک حج با کفار است در اینکه بهره ای از اسلام نمی برند و درکاتی که برای کفار هست برای آنان هم هست.

استطاعت چیست؟

شرط است در وجوب حج استطاعت از جهت مال و صحت بدن و قوت آن و باز بودن راه و امنیت آن و وسعت وقت و کفایت آن برای رسیدن بحج. و دلیل مساله اجماع و کتاب و سنت است چنانکه در جواهر فرموده بِاِجْماعِ الْمُسْلِمین، وَ النَّصِ فِی الکِتابِ الْمُبینِ وَ المُتَواتِر مِنْ سُنَّهِ سَیِّدِ الْمُرْسَلینَ بَلْ لَعَلَّ ذلِکَ مِنْ ضَرُوریّاتِ الدِّینِ کَأَصْلِ وُجُوبِ الحَجِّ و در اینجهت بحثی نیست، سخن در مفهوم و معنای استطاعت است مرحوم سید در عروه الوثقی فرموده است:

لا خِلافَ وَ لا اِشْکالَ فی عَدَمِ کِفایَهِ القُدْرَهِ الْعَقْلِیَّهِ فی وُجُوبِ الحَجِّ، بَلْ یُشتَرَطُ فیه الاِسْتِطاعَهُ الشَّرْعِیَّهُ وَ هِیَ کَما فی جُمْلَهٍ مِنَ الْاَخْبارِ الزّاد وَ الرّاحِلَه.

یعنی بین علماء اختلاف و اشکالی نیست در اینکه قدرت عقلی در وجوب حج کافی نیست که اگر کسی بتواند بحج برود بهر نحو باشد ولو با قرض یا با مشقت بدون وسیله حج بر او واجب باشد بلکه استطاعت شرعی شرط حج است و معنای استطاعت شرعی وجود زاد و راحله است چنانکه در اخبار وارد شده است. و مراد از زاد و راحله توشه راه و مرکب سواری است یعنی مخارج و وسیله سفر. و مراد مرحوم سید از اخبار روایاتی است که در تفسیر آیه شریفه وارد شده است مثلا صحیحه هشام بن الحکم عن ابی عبدالله(ع) فی قَولِهِ عَزَّوَجَلّ: وَلِلهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ اِلَیْهِ سَبیلا ما یَُعنی بِذلِکَ؟ قالَ مَنْ کانَ صَحیحاً فی بَدَنِهِ مُحَلِّی سَرْ بُه لَهَُ زادٌ وَ راحِلَهٌ

وسائل ج ۸ ص ۲۳ حدیث ۷

یعنی هشام از حضرت صادق درباره استطاعت در آیه شریفه سئوال کرد که مقصود از آن چیست حضرت فرمود (کسی که بدن او صحیح باشد و راه حج برای او باز باشد و زاد و راحله داشته باشد). و صحیحه محمد بن یحیی خثعمی. قالَ: سَاَلَ حَفْصُ الْکَناسِی اَبَا عَبْدِالله(ع) وَ اَنا عِنْدَهُ عَنْ قَولِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ وَللهِ علی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ اِلَیْهِ سَبیلا. ما یُعْنی بِذلِکَ قالَ: مَنْ کانَ صَحیحاً فی بَدَنِهِ مُحَلًّی سَرْبُه لَهُ زادٌ وَ راحِلَهٌ فَهُوَ مِمَّنْ یَسْتَطیعُ الْحَجِّ…

وسائل ج ۸ ص ۲۲ حدیث ۴

یعنی محمد بن یحیی گفت حفص از حضرت صادق سئوال کرد و من نزد آن حضرت بودم راجع بآیه شریفه که مقصود از استطاعت در آن چیست فرمود کسی که بدن او سالم و راه حج رفتن برای او باز و زاد و راحله داشته باشد مستطیع است. و بعض روایات دیگر که در تفسیر آیه شریفه رسیده و زائد بر صحت بدن و باز بودن راه استطاعت را فقط بداشتن زاد و راحله دانسته است. و بعضی از علماء این روایات را مطلق دانسته و در مواردی که شک در اعتبار چیزی در استطاعت باشد باطلاق این روایات تمسک می کنند و می فرمایند باطلاق له زاد و راحله استطاعت شخص را در مورد شک اثبات می کنیم.

مثلا در مورد این مساله که شخص مصرف حج را دارد ولی ازدواج نکرده و حاجت به ازدواج دارد و اگر پول را در حج صرف کند نمی تواند ازدواج کند،  و بالعکس اگر با آن پول ازدواج کند نمی تواند بحج برود مرحوم سید در عروه الوثقی فرموده است:

صَرّحَ جَماعَهٌ بِوُجُوبِ الْحَجِّ وَ تَقْدیمِهِ عَلی التَّزویجِ بَلْ قالَ بَعْضُهُمْ وَ اِنْ شَقَّ عَلَیْهِ تَرَکَ التَّزویجَ. یعنی عده ای از علماء فرموده اند بر چنین شخصی واجب است بحج برود و حج را بر ازدواج مقدم بدارد بلکه بعضی از ایشان فرموده اند هر چند ترک ازدواج برای این شخص مشقت داشته باشد باید بحج برود و دلیلی که ما از بعض علمائی که درک کردیم و قائل بچنین مطالبی بودند شنیده ایم اطلاق ادله مفسره آیه شریفه است چون این شخص زاد و راحله دارد و باطلاق این اخبار استطاعت او ثابت می شود پس باید بحج برود.

درست بیاد دارم که روزی بر حسب اتفاق درس یکی از علماء معروف رفتم و بحث او در اطراف همین مساله بود که اگر کسی ازدواج نکرده و نیاز بازدواج دارد و پولی دارد که بمقدار مصارف حج است ولی اگر صرف در حج کند نمی تواند ازدواج نماید.

استاد فرمود باید بحج برود چون اخبار مفسره آیه شریفه مطلق هستند بعد اشکالی ذکر نمود که اگر بحج رفت ازدواج او چه خواهد شد؟ از این اشکال جواب داد که اطلاق دلیل اقتضا می کند که حج برود هر چند نتواند ازدواج کند باز اشکالی ذکر کرد که اگر فرض کنیم این شخص در صورت ترک ازدواج بحرام میافتد چه باید گفت؟ جواب داد که آیا باختیار بحرام می افتد یا بدون اختیار اگر بدون اختیار است که معذور است و اگر باختیار است باید خود را از حرام باز دارد و در هیچیک از این دو فرض مانعی از استطاعت و وجوب حج در بین نیست.

و باندازه ای بعضی از اعاظم متعبد باین اطلاق هستند که در مواردی که همه علماء استثناء می کنند مثل دیون و ضروریات زندگی از جمله ازدواج ضروری، بدلیل حرج تمسک کرده اند و فرموده اند از جهت حکومت دلیل حرج بر اطلاق اخبار مفسره آیه شریفه می فهمیم که با داشتن زاد و راحله در صورتی که ضروریات زندگی موجود نباشد حج واجب نیست هر چند استطاعت شرعیه که داشتن زاد و راحله است حاصل است.

و نیز جمعی رجوع بکفایت یعنی داشتن شغل و حرفه و کسی که بتواند بعد از مراجعت از حج با آن زندگی خود را اداره کند را در استطاعت شرط نمی دانند و می گویند اگر کسی بتواند بحج برود و مصارف آنرا داشته باشد مستطیع است و باید برود هر چند بعد از مراجعت از حج کاری که با آن ادامه زندگی دهد نداشته باشد و لذا می فرماید اشخاصی که از وجوه شرعیه ارتزاق می کنند یا فقرائی که با گدائی زندگی می نمایند اگر بمقدار رفتن بحج مالی پیدا کردند باید بحج بروند هر چند بعد از حج باید با وجوه شرعیه یا با گدائی اعاشه کنند و دلیل این مطلب را اطلاق ادله زاد و راحله که همان اخبار مفسره استطاعت است ذکر می کنند و بر خواننده عزیز از این بیان و تقریبی که گذشت مخفی نیست که التزام باین مطالب صحیح نیست و استطاعت تنها داشتن زاد و راحله نیست و در موارد لزوم حَرَج استطاعت حاصل نیست و توهم اینکه استطاعت هست، و دلیل حرج وجوب حج را بر می دارد، واضح البطلان است و از نفس مسائلی که ذکر شد می توان فهمید، که استطاعت همانطور که عقلی نیست شرعی هم نیست و اینطور نیست که شارع مقدس بر استطاعت لغت خاصی داشته باشد بلکه استطاعت نظیر همه الفاظ دیگر است که فهم معنای آن با اهل لغت و عقلا است بنا بر این بهتر است تعبیر کنیم استطاعت بمفهوم عقلائی آن شرط وجوب حج است و هیچگونه تعبدی از طرف شرع در معنای استطاعت نشده و اگر در تفسیر استطاعت اخباری رسیده که در آنها استطاعت بمعنای داشتن زاد و راحله آمده است نه از این نظر است که استطاعت نزد شارع با استطاعت عرفی و عقلائی فرق داشته باشد بلکه همان استطاعت عقلائی را باین بیان ذکر کرده یعنی کسی را که عقلا دارای زاد و راحله بدانند مستطیع می داند و کسی که با نیاز بازدواج ازدواج نکرده یا ضروریات زندگی را ندارد یا بعد از برگشتن نتواند با کار زندگی خود را اداره کند هر چند بمقدار مصارف حج داشته باشد بنظر عقلا دارای زاد و راحله نیست و استطاعت ندارد.

بنابراین تمسک باطلاق در اینجا مورد ندارد چون شرع مقدس در اینجا تعبدی ندارد تا با اطلاق دلیل بخواهیم آن را کشف کنیم بلکه مفهوم استطاعت عقلائی است و باید از عرف وعقلا آنرا جستجو کرد و لذا در هیچیک از مسائلی که ذکر کردیم استطاعت حاصل نیست چون عقلا وقتی شخص را مستطیع و دارای زاد و راحله سفر می بینند که همه ضروریات زندگی را داشته باشد و مدیون کسی نباشد و بعد از مراجعت بتواند زندگی خود را اداره کند و نیازی بدلیل حرج نیست بلکه دلیل حرج در این مسائل مورد ندارد.

ضمنا معلوم شد طلاب علوم دینیه که از وجوه شرعیه ارتزاق می کنند، اگر از غیر وجوه شرعیه مالی بدست بیاورند که مقدار حج باشد ولی بعد از برگشت از حج باید با شهریه حوزه علمیه و وجوه شرعیه ارتزاق کنند مستطیع نیستند.

بنابراین در بیان حقیقت استطاعت باید گفت مستطیع کسی است که اضافه بر زن و لوازم زندگی از خانه و اثاث البیت و مرکب سواری اگر بآن نیاز دارد و شغلی که با آن خود و عائله اش را اداره کند، مصارف حج را داشته باشد این مفهوم عقلائی است و مطابق فتاوای بسیاری از علماء اعلام و فقهای عظام نیز هست از جمله عزیز عزیزان و افتخار فقیهان و نور چشم عالمان و مرجع تقلید شیعیان و امید محرومان و مستضعفان حضرت آیت الله العظمی امام خمینی مدظله العالی معنای استطاعت را اینطور فرموده اند و مسائلی که متفرع بر آن ذکر شد تماما مطابق با فتوای آنحضرت است.

در ضمن آنچه درباره استطاعت شرط شده از تخلیه سرب که باز بودن راه است یا استطاعت زمانه که وقت ضیق نباشد بطوری که شخص متمکن از وصول به حج نباشد، یا استطاعت بدنیه که مریض نباشد بطوری که تمکن از رفتن نداشته باشد و رجوع بکفایت که قبلاً بآن اشاره شد از همین مفهوم عقلائی استفاده می شود و نیازی بدلیلهای جداگانه برای هر یک نداریم اگر چه فقهاء در مقام استدلال بر آن بر آمده اند و باجماع یا روایات برای هر یک تمسک نموده اند در حالی که تمسک باجماع در مثل این مساله که مستند قائلین معلوم و مختلف است صحیح نیست زیرا وجه حجیت اجماع که کشف آن از قول معصوم(ع) است حاصل نیست و روایاتی که در این موارد ذکر شده خالی از ضعف سند نیست مگر اینکه با عمل اصحاب منجر شود و از این روایات است:

۱- خبر ابی الربیع الشامی: سُئِلَ اَبُوعَبْدِاللهِ(ع) عَنْ قَولِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ وَلِلهِ عَلَی النَّاسِ حِجُِّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ اِلَیْهِ سَبِیلاً فَقَالَ: ما یَقُولُ النَّاسُ؟ قَالَ: فَقُلْتُ لَهُ: الزّادُ وَ الرّاحِلَهُ. قالَ: فَقالَ اَبُوعَبدِاللهِ: قَدْسُئِلَ اَبُوجَعْفَر(ع) عَنْ هذا فَقالَ: هَلَکَ النّاسُ اِذاً، لَئِنْ کانَ مَنْ کانَ لَهُ زادٌ وَ راحِلَهٌ قَدْرَ ما یَقُوتُ عِیالَهُ و یَسْتَغْنی بِهِ عَنِ النّاسِ یَنْطَلِقُ اِلَیْهِمْ فَیَسْلُبَهُمْ اِیّاهُ لَقَدْ هَلَکوا اِذاً. فَقیلَ لَهُ: فَمَا السَّبیلُ؟ قالَ: فَقالَ: السَّعَهُ فی المْالِ، اِذا کانَ یَحِجُّ بِبَعْضٍ وَ یُبْقی بَعْضاً لِقوتِ عِیالِهِ.

و مشایخ ثلاثه این روایت را نقل فرموده اند و مرحوم مفید هم بنحو ارسال روایت را از ابی الربیع نقل فرموده است و درهر صورت از جهت سند با الزام به عمل اصحاب روایت قابل استناد است و دلالت روایت هم شاهد مدعای ما است که استطاعت تنها وجود زاد و راحله نیست و وقتی شخص مستطیع است که سعه در مال داشته باشد و برای تشخیص این معنی باید بعرف و عقلا مراجعه کرد نه تعبیر شرعی و ترجمه روایت چنین است ابی الربیع شامی نقل می کند که از حضرت صادق در تفسیر آیه شریفه سئوال شد حضرت فرمود مردم چه می گویند گفت زاد و راحله. حضرت فرمود از حضرت باقر چنین سئوالی شد، حضرت فرمود اگر کسی زاد و راحله داشته باشد بمقدار قوت خانواده اش که از مردم بی نیاز باشند و آنرا از آنها بگیرند و بحج برود، هلاک خواهند شد، سئوال شد پس سبیل در آیه شریفه چیست؟ فرمود: سعه در مال لازم است که با بعضی بحج برود و بعضی را برای قوت عیالش قرار دهد از این روایت معلوم می شود که استطاعت سعه در مال است برای استغناء از مردم.

زیرا این دو تعبیر در روایت است (السِّعَهُ فِی الْمالِ)- (یستغنی به عن الناس) و از همین دو تعبیر می فهمیم که کسی مستطیع است که از خودش بقدری داشته باشد که مستغنی از دیگران باشد و تمام آنچه در استطاعت از وجود مصارف زندگی و رجوع بکفایت ذکر شده از همین تعبیر استفاده می شود.

۲- خبر اعمش عن الصادق(ع) در تفسیر «سبیل» در آیه شریفه قال:

«هُوَ الزّادُ و الرّاحِلَهُ مَعَ صِحَّهِ الْبَدَنِ وَ اَنْ یَکُونَ لِلْاِنْسانِ ما یُخْلِفُهُ عَلی عِیالِهِ وَ ما یَرْجِعُ اِلَیه مَنْ بَعْدِ حُجَّهٍ»

یعنی استطاعت زاد و راحله است با صحت بدن و اینکه شخص بقدری داشته باشد که برای مخارج عیالش بگذارد و چیزی داشته باشد که بعد از برگشت از حج با آن خود را اداره کند.

و بحث از جهت سند این روایت مثل روایت سابقه است و دلالت آن هم مدعای ما را نزدیک می کند اگر چه در آن توسعه صراحت ندارد.

والحمد لله رب العالمین

ادامه دارد.

 

19دسامبر/16

ریشه های علوم تجربی در اسلام

قسمت پنجم

حجه الاسلام سید محمدهاشمی اصفهانی

دکتر حسن عارفی

شیر و شیرخوارگی

در بحثهای گذشته بخشی از مسائل شیرخواری مورد بررسی قرار گرفت و حاصل بحثهای گذشته این بود که دانشمندان علوم تجربی و نیز منابع اسلامی ما اهمیت خاصی برای شیر مادر قائلند و بنا بر آنچه از تحقیقات دانشمندان علوم تجربی بدست آمده فرزندانی که از جهت تغذیه شیرمادر کمبودی نداشته باشند از سلامت نسبتا بهترین برخوردارند و به عکس اطفالی که از شیر مادر تغذیه نشده یا اگر شده اند قابل توجه نبوده است، همواره در معرض ابتلاء به بیماریهای ناشی از آن می باشند. برای روشن شدن اهمیت بحث و توجه دادن بمادران شیرده تازه ترین نظریات دانشمندان علوم تجربی که اخیرا اظهار داشته اند از نظر خوانندگان محترم می گذرد .

به عقیده نویسنده کتاب Avery schaffer آنچه ارجحیت شیر مادر بر شیر غیرمادر را بیان می کند، اختلافات ترکیبات شیمیائی را نباید تنها در نظر گرفت، بلکه مهم جنبه روحی روانی این شیردادن از پستان مادر است.

مطالعه روی پستانداران دیگر غیر از انسان نشان داده است که وضع هیجانی و ثبوت وضع روانی و خرسندی و رضایت خاطر مادر و عکس العمل صحیح در مقابل ترس و وحشت، بستگی به تماس بدن نوزاد پستاندار با بدن گرم مادر دارد. احساس صمیمیت بین مادر و فرزندی و با هم بودن، و موقع تغذیه در تماس جلدی بودن فقط با تغذیه شیرمادر از سینه مادر بحد اعلا در طرفین تجلی می کند.

تذکر این نکته لازم است که بعضی نوزادان با آنکه مدتها از شیر مادر استفاده کرده اند، آن گرمی خاص مادر فرزندی بین آنها بوجود نمی آید و بر عکس نوزادانی هستند که از شیر مادر استفاده نکرده ولی رابطه مادر و فرزند سرشار از عاطفه و محبت می باشد.

کمیته ای که راجع به مسائل مادر و فرزند و تحت نظر انجمن تحقیقاتی ملی توسط Aldrich است بیانیه ای منتشر نمود و امروز هم هنوز نتایج گرفته در آن کمیته مورد قبول است. مفاد بیانیه این است:

«بعنوان غذا، شیر مادر هنوز بهترین نوع شیر برای نوزاد است، گرچه همیشه یک غذای کامل بعد از چند هفته نخواهد بود»

جمع مطالعات دیگران راجع به شیر مادر در یک جمله خلاصه شده:

«شیر مادر روی هم رفته در سطح جهانی در نوزاد و مادر احساس رضایت در طرفین خلق کرده و احساس امنیت برای نوزاد و احساس حمایت در طرفین ایجاد می کند».

شیر مادر خود بخود در پستان مادر ترشح شده، مادر بدون صرف وقت زیاد (در مقایسه با شیر غیر مادر) می تواند نوزاد خود را از این نعمت خدادادی بهره مند کند. تغذیه با شیر مادر نقطه ای از رشد در سیر تکاملی مادر است که از نظر فزیولژیکی و سایکولژیکی برای مادر بسیار مهم است.

«گوردن» در ارتباط با احتیاجات پروتئین نوزاد در دوران رشد، مطالب خود را چنین نتیجه گیری می کند که: تغذیه نوزاد با شیر مادر باید در اجتماع مورد تشویق دیگران قرار گیرد. و این نه تنها از نقطه نظر احساس رضایت مادر و فرزند بلکه از نقطه نظرهای تمیز بودن و سادگی راه تغذیه و فوائد بسیار زیاد شیر مادر است.

باید مادران را به شیر دادن نوزادان خود تشویق و بخصوص توسط اشخاص مطلع راهنمائی نمود ولی بهیچ وجه نباید مادران را به زور وادار کرد که نوزادان خود را شیر بدهند.

«لونف» مادران را به دو گروه تقسیم می کند:

۱- مادرانی که عاشق و شیفته آنند که این نعمت خدا دادی که بنا بگفته نویسندگان شیره جان خود را که محققین علوم انسانی و زمین شناسان قدمت ۱۶۰ میلیون ساله برای آن قائل اند، یعنی شیردادن از پستان خود را با چاشنی لبخند و تبسم مادری به نوزاد عزیز خود به رایگان هدیه کنند.

۲- مادرانی که از شیر دادن به علتهای اجتماعی و عاطفی و خانوادگی و شخصی، از تغذیه نوزاد با شیر خود وحشت دارند و از این عمل طبیعی گریزانند.

۳- در بین دو گروه فوق، گروه هائی دیگر هستند که احتیاج به راهنمائی و ارشاد توسط فامیل، اطرافیان و نرس و پرستار طبیب اطفال و متخصصین زنان و مامائی دارند، تا اطلاعات کافی تقدیم آنها شده و به سئوالات آنها جواب داده شود.

«دوروثی فرانسز» در کتاب خود چنین می نگارد: «شیر انسان با ترکیبی مناسب برای تغذیه نوزاد انسان در سینه مادر آماده شده است. لازم است مادران را به ارزش این نعمت خدادادی آگاه نمود تا در هر محل و در هر زمان از این غذای کافی و مفید برای تغذیه نوزادان استفاده شود.»

قطع زودرس شیر مادر و جانشین نمودن موادی غیر از شیر مادر ممکن است ایجاد مسائل طبی و بیماریهای مختلف در سنین بالا بنماید. گو اینکه کوشش فراوان برای تهیه و ساختن شیری دقیقا مشابه با شیر مادر شده است ولی تا کنون موفق به ساختن چنین شیری که دقیقا با شیر مادر از نظر ترکیب و خواص و فوائد تطبیق کند ساخته نشده است. بنابراین مادران باید از این حقیقت آگاه بوده و گول تبلیغات شرکتهای سازنده شیرهای ساختگی را نخورند، زیرا شرکتهای داروئی و سازنده شیرهای ساختگی- چنانچه بعدا خواهد آمد- فقط جبنه انتفاعی موضوع را در نظر داشته و با تبلیغات جهانی سعی در به فروش رساندن چیزهائی می شود که فرسنگها با شیر حقیقی و نوع تغذیه و راه و روش – تغذیه- از نظر غذائی، شیمیائی، امکان بیماری زائی و مرگ و میر در نوزادان- با شیر والای مادر که می توان آن را آب حیات انسانها نامید، فرق دارد.

به تفصیل خواهیم گفت که شیرهای غیر مادر چگونه در جهان و با چه سیاستی جایگزین شیر مادر شده است، و شرکتهای سازنده شیر فقط جنبه مالی موضوع را در نظر داشته و دارند، و به قول معروف: گربه به هیچ وجه برای رضای خدا موش نمی گیرد، بلکه فقط و فقط برای برطرف کردن گرسنگی او است. L.A.Hanson از دانشگاه سوئد در مقاله خود می نویسد میکروبهای مخصوص Anaronic Bacterium Bifidum در داخل روده ها به میکروب های روده ای Colifirm Bacteria در نوزادانی که از شیر مادر تغذیه می کنند، به نوزادانی که از شیر غیر مادر تغذیه می کنند از نظر تعداد غلبه دارد. و این ترکیب در نوزادانی که از شیر غیر مادر تغذیه می کنند معکوس است. بهمین دلیل نوزادانی که شیر مادر می نوشند کمتر به اسهال مبتلا می شوند.

در گلوی نوزادانی که از شیر مادر تغذیه می کنند اغلب تعداد کمتری از میکروبهای Escherichia Coli در مقایسه با نوزادانی که کاملا از شیر غیر مادر تغذیه می کنند وجود دارد. شاید علت شیوع بیماریهای عفونی معلول میکروب فوق و بعلت وجود بیش از حد این میکروب در گلو باشد. در این مقاله نیز مجددا ذکر شده است که نوزادانی که از شیر مادر تغذیه می کنند به بیماریهای ریوی و گوش درد Otitis Media کمتر مبتلا می شوند و همچنین سپتی سمی (عفونت خونی) در نوزادانی که از شیر مادر تغذیه می کنند کمتر است.

از نقطه نظر ایجاد مصونیت، شیرمادر حاوی مقدار فراوان IGA می باشد و این برخلاف مقداری است که در سرم مادر وجود دارد. شیر مادر حاوی IGA بر ضد میکروبهای E.Coli او ویروسهای poliovirus و میکروب pneumo strepto Cocci Coccus, می باشد.

IGA شیر مادر از نظر انتی زنی با IGAسرم مادر متفاوت است. IGA موجود در شیر مادر سبب ایجاد سیستم مقاومتی موضعی می شود و بدین ترتیب ایجاد محافظت مخاط ها از اثر میکروبها می شود.

در کتاب سال مربوط به زنان و مامائی G. G. Bacon and G.M. Wylie همین گزارش را داده است که خانواده هائی که از نظر اجتماعی در سطح بالاتری هستند در آمریکا و ممالک دیگر، نوزادان خود را با شیر مادر تغذیه می کنند. و این بر عکس چیزی است که در گذشته وجود داشته است.

«برورو» در نیوزیلند اطفال مدرسه ای را معاینه و مورد بررسی قرار داد و نتیجه مطالعاتش چنین است که اطفالی که از شیر مادر تغذیه شده اند دارای کیفیت صحبت کردن و قدرت خواندن بهتر و روانی تری از اطفالی هستند که از شیر غیر مادر تغذیه شده اند.

«هودز» و همکارانش نوشته اند که در شیر بعد از تولد (انموز) انتی باری های متعدد بر ضد ویروسهای Loxackievirus و E. Coli و استافیلوکک وجود دارد. و این IGA که از شیر مادر وارد دستگاه گوارش نوزاد می شود بدون تغییر در مدفوع وجود داشته و دفع می شود. نوزادانی که از شیر غیرمادر تغذیه می شوند از این IGA که مقاومت روده ها را در مقابل بیماریها بالا می برد محروم اند. ویروسهای شیر که بر مبنای شیر گاو ساخته شده دارای نمک به مقدار فراوان می باشند فرمول شیر موجود در تجارت نیز دارای مقداری نمک بیش از شیر مادر می باشد و این مقدار نمک چه در شیر گاو و چه در شیرهائی که بر مبنای شیر گاو ساخته شده و همچنین شیرهای ساخته شده از ترکیبات دیگر، همگی دارای نمک بیش از مقدار لزوم و احتیاج می باشد.

و این ازدیاد نمک شیرهای مختلف در مقایسه با شیر مادر را مسئول فشارخون های بالای دوران بعدی زندگی می دانند. بعلت نارس بودن انزیم ها در اوائل دوران بعد از تولد Enzyme Immaturity ممکن است بعضی اسیدهای امینه در خون بالا رود و بیماری های مختلف زیر را به وجود آورند.

مثل:

Tyrosinosis

Temporary Hyper me

Thioninaemia

Phenyl Alaninaemia

بیماریهای فوق در نوزادانی که از شیر مادر تغذیه می نمایند نادر و بیشتر در نوزادانی دیده می شود که از شیر غیرمادر تغذیه شده اند.

ادامه دارد.

 

19دسامبر/16

روانشناسی و جامعه شناسی

قسمت چهارم

درسهای منتشر نشده از شهید حجت الاسلام و المسلمین دکتر باهنر

نظام اداری کشور

۱- نظام بوروکراسی:

یکی از نظامهای منفور اداری، نظام بوروکراسی است که متأسفانه در کشور ما هنوز بصورت ارثی از رژیم پیش باقی مانده است.

بورکراسی نظامی است که در آن برای انجام یک امر، واسطه ها و روابط بسیاری ایجاد می شود تا حل آن با زمان بیشتر و ایادی زیادتر و با دست اندازهای گوناگونی برخورد نماید.

خصیصه دوم بوروکراسی، تمرکز سیستم اداری است. یعنی برای تصمیم گیریها در امور کشور، تمام شاخ و برگهای یک نظام، به یک نقطه اتصال دارند به گونه ای که مرکز تصمیم گیریها یک جا است، که در این صورت اگر مسئولان کشور حتی در یک نقطه دور دست هم بخواهند کاری را انجام دهند، باید طوری از کانالهای گوناگون عبور کنند تا سرانجام به تصمیم گیری برسد و نتیجه این هم باز معطل شدن مردم و انجام کار به تأخیر افتادن است.

عوامل بوروکراسی:

عواملی که در رژیم گذشته موجب به وجود آمدن نظام بوروکراسی در سازمانهای اداری شده بود، عبارتند از:

الف- بی اعتمادی: بر اثر عدم اعتماد به افراد، هر مقام بالاتری لازم بود پائین تر را کنترل کند و…

ب- سیستم استبداد: هنگامی که نظام اجتماعی همواره با خودکامگی و استبداد همراه باشد، کسی قدرت تصمیم گیری نخواهد داشت و کسی را سهیم قدرت خویش نخواهد نمود،

ج- ایجاد کار کاذب: برای اینکه جلوی آفت بیکاری را بگیرند و در نتیجه جلوی شورش را هم بگیرند و برای اینکه همه را نوعی سرگرم کننده، اشتغال کاذب به وجود می آورند مانند تشکیل سپاه باصطلاح دانش، ترویج و…

به منظور همین اشتغال کاذب، گروه دیگر را بدون آنکه نیازی به آنان باشد، در ادارات استخدام می کردند، مثلا: در یک اداره ای که ۱۲ نفر تمام کارهای آن را با بودجه مختصر انجام می دادند، یک مرتبه در رابطه با اشتغال کاذب و سرگرمی، تعداد نفرات پنجاه نفر می شد با اطاقهای بیشتر و با بودجه کلان و سپس بوروکراسی بوجود می آمد. در چنین اداره ای که یک رئیس- مثلا- یک سند را امضاء می کرد، اکنون باید از دست چند نفر بگذرد تا امضاء شود، تا اینکه همه- فرضا- کار کرده باشند!

یکی از بلاهائی که ما با آن دست به گریبانیم و سنگی است در راه انقلاب اسلامی ما، این نظام اداری موروثی از رژیم پیش است که هر چه «طرح انقلابی» باشد، در مسیر نظام اداری به مشکلات برخورد می کند و انجام نمی گیرد.

***

۲- تصفیه اداری:

دومین مشکلی که در نظام اداری، انقلاب اسلامی ما با آن روبرو است و باید همه ارگانهای کشور بویژه دانشمندان و اندیشمندان درباره آن بیندیشند، موضوع تصفیه اداری است، که چگونه تصفیه کنیم؟ اینک که پرونده های بسیاری از کارمندان از بین رفته و از سوابق آنها کمتر چیزی در دست مانده، چگونه سوابق آنان را به خوبی بدست بیاوریم؟ و چه تعداد از افراد را تصفیه کنیم؟

از یک طرف سیستم اداری باد کرده و متورم شده از سابق بدون احتیاج به آن همه افراد، از طرف دیگر می گوئیم: باید تصفیه شود و کم تصفیه شده است. و اتفاقا بر اثر لزوم تصفیه، بی اعتمادی و دلسردی در کارمند و کارگر به وجود آمده و پشتکار ندارند. از طرف دیگر، قوانین حاکم بر ادارات لغو شده و فروکش کرده. علاوه بر اینها نهادهای انقلابی در کنار ادارات رشد کرده اند و کار را از دست نظام اداری گرفته اند: مثل دادگاههای انقلاب نسبت به دادگستری و جهاد سازندگی نسبت به ادارات کشاورزی و عمران روستائی!

البته لازم به یادآوری است که نهادهای انقلابی لازمه پیشرفت انقلاب بوده و هست و در عمل هم لزوم و کارائی آنها ثابت شده است.

اکنون باید بیندیشیم که چه باید کرد؟ آیا با یک میلیون و ششصد هزار کارمند با حدود ۹۸ میلیارد تومان بودجه و حقوق، با توجه به مسائل پیش، چه باید کرد؟! این بار سنگین را از دوش انقلاب چگونه برداریم؟ هیچ می دانید که حدود پنجاه درصد (۵۰٪) تمام بودجه را باید حقوق بپردازیم و تمام کشور می ماند با بقیه بودجه؟!

۳- موضوع مهارتها و تخصصها:

ما از طریق نهادهای انقلابی، کار را سریع پیش می بریم و واسطه ها را هم قطع می کنیم ولی نظام اداری می گوید:

این کارهائی که کرده اید، طبق مهارت و تخصص نبوده و به این دلیل اشتباه کرده اید مثلا حمامی در یک روستای کوچک توسط نهاد انقلابی درست شده که می شود در چهار روستا درست شود. یا مثلا برق را فورا به روستا داده ولی حساب کامل قدرت کشش برق را نکرده است یا جاده ای را ساخته ولی با یک سیل نابود می شود!!

اکنون برای حفظ و تداوم انقلاب، در این موقعیت خاص و با چنین شرایطی، در مقابل بی مهارتی آن، و معطل شدن دو سال پروژه این، چه باید کرد؟

ما، علاوه بر مهارتها، متخصص و ماهری را می خواهیم که انسان و مؤمن باشد، ضد انقلاب نباشد، شرائط را دارا باشد، پاسدار مجروح را به جای جراحی نکشد! برای همین است که گفتیم: انقلاب فرهنگی از لوازم اولیه انقلاب ما است که متخصص، مومن، مسلمان و متعهد تربیت کنیم، نه فقط متخصص. بلکه مانند برخی از پزشکها که در گرماگرم جنگ از مرگ نمی هراسیدند و به معالجه و جراحی مجروحین می پرداختند در رشته های دیگر نیز متخصصانی تربیت کنیم که تخصص را توأم با ایمان و تعهد داشته باشد.

۴- تبعیض در حقوقها:

از اینها گذشته، در این نظام اداری موروثی به تبعیض بی حد و حساب حقوقها نیز مبتلا هستیم. در رژیم گذشته، اختلاف حقوقها اختلاف یک با صد بود. یعنی یک نفر هزار تومان! قبلا در شورای انقلاب این کار تعدیل شد و حداقل حقوقها به ۲۵۰۰ تومان و حداکثر به ۱۶۰۰۰ تومان و اندی رسید، ولی هنوز فاصله حقوقها با هم زیاد است و باید راه حلی اساسی برای دراز مدت جهت این مشکل پیدا کرد.

۵- ساعات کار و میزان تعطیلی:

یکی دیگر از مشکلات در سیستم اداری گذشته، موضوع اختلاف ساعت کار و میزان تعطیلی، میان کارمند و کارگر بود، کارگر هشت ساعت و کارمند هفت ساعت کار می کرد تازه کارمند از این طرف و آن طرف هم می زد و قدری چای می خورد وقدری هم به صحبت می گذراند. حال با توجه به این مسأله- آن هم در شرائطی که کشور نیاز جدی به بازسازیهای همه جانبه دارد- این سئوال پیش می آید که: آیا ساعت کار کارگر را کم کنیم یا ساعت کار کارمند را زیاد کنیم؟

اگر ساعات کار کارگر را کم کنیم، به تولید کشور لطمه می زند و اگر به ساعات کار کارمند بیفزائیم، به همین اندازه کم هم برای کارمند کار نیست. بعلاوه آنجا می نشیند و گاهی نیز ممکن است به حرف های ضد انقلابی بپردازد.

***

ارزش کار:

اصولا باید دید ارزش کار در اسلام به چه وضع است؟ لازم است در اینجا فکر کنیم که یک کارگر که آجر می دهد و یک معمار یا مدیر که فقط نظارت می کند، آیا ارزش کارشان چگونه باید باشد؟ تفکر و زحمت مغزی یک مهندس را با یک کارگر عادی چگونه باید مقایسه کنیم؟ آیا کار یک راننده تراکتور که پنج هکتار زمین را شخم می زند با کار کارگر دیگری که صد متر زمین را با بیل می کند، چگونه ارزش گذاری کنیم؟ آیا پارچه بافی با ماشین که فرضا در ۸ ساعت بالغ بر ۵۰۰۰متر می شود و با دست حدود نیم متر، چگونه مقایسه و ارزش گذاری شود؟ بعلاوه سهم ماشین با کارگر باید چگونه باشد؟ آیا به حساب نیاز اجتماعی حساب کنیم یا به حساب قدرت کار و تولید؟

در گذشته یک نفر وارد کننده و توزیع کننده، می توانست با چند تلفن و توزیع کالا به وسیله کارگر، در روز چند میلیون تومان بدست بیاورد و حسابدارش ۲۰۰۰۰ تومان در ماه حقوق بگیرد ولی کارگر تا آخر سال ۲۰۰۰۰ تومان بیشتر نداشته باشد! و چنین تبعیض ظالمانه ای که با هیچ معیاری سازگار نبود، در کشور حاکم بود. اکنون که ما وارث این اختلاف فاحش هستیم چه باید بکنیم؟

نمونه دیگر این وضع، مسأله پزشکان است. در گذشته یک پزشک در ماه فقط از طریق کارتهای بیمه حدود ۹۰۰۰۰ تومان می گرفت، مطب شخصی هم داشت، حقوق دولتی هم داشت. حال، آیا ما برای حل این مشکل، پزشکی را ملی اعلام کنیم و بگوئیم کسی حق مطب داشتن ندارد که حقوقش فقط ۱۶۰۰۰ تومان باشد- و در این صورت فورا به خارج می رود- یا راه حل دیگری نیز وجود دارد؟

بنظر می رسد اساسی ترین راه حل این مشکل، انقلاب فرهنگی است که از روز نخست به دانشجوی پزشکی می گوئیم: با این شرط تو را پرورش می دهیم که هر وقت فارغ التحصیل شدی برای مردم باشی. مطب خصوصی نداشته باشی. در ایام تحصیل نصف وقت را در روستا با مردم باشی. و در این صورت با روش مردمی بار می آید.

چند طرح و پیشنهاد:

خلاصه آنکه از طرفی به هیچ وجه نظام گذشته را نمی توان پذیرفت زیرا با اسلام سازش ندارد و از طرفی هم داغ نمی توانیم بشویم و تمام کارها را یکسان بدانیم و همه را مجبور کنیم یکسان، پشت ساعت کار کنند البته ممکن است ارزش گذاریها بر مبنای یک برسه باشد که حداقل یک و حداکثر سه گردد.

در اینجا بعنوان راه حل این مشکلات، چند اصل را ارائه می دهیم و صاحب نظران را به تفکر و تحقیق دعوت می کنیم:

  • برابری همه مردم در استفاده از حد متعارف رفاه زندگی، مانند: بهداشت، مسکن، غذا، لباس و… که به طور متعارف و نه اشرافی گری و اسراف و تبذیر برای همه تأمین گردد.
  • تأمین نیازها: در درجه اول باید از طریق کار مفید برای جامعه باشد، نه از طریق مثلا تقسیم پول نفت. باید کاری که بازده داشته باشد، تأمین کننده نیازهای زندگی افراد باشد اعم از کار دستی، کشاورزی، علمی، تربیتی، ارشادی، تبلیغی، عاطفی، بدنی و…
  • از اشرافیگری، اسراف، تکاثر، احتکار و امثال آنها جدا اجتناب شود که در نتیجه سطح زندگی پائین برود و مثلا قیمت گذاریها هم آسان گردد. ضمنا ولایت فقیه هم می تواند از جمع مال و تکاثر در صورت اتفاق جلوگیری نماید.
  • تعیین مقرری برای افراد معلول، از کار افتاده، کارگران بیکار و… از طریق بیت المال در مورد تأمین اجتماعی، بیمه و درمان رایگان، فرهنگ رایگان و تأمین مقداری از نیازهای اولیه بطور مجانی.

هیچ می دانید که یک میلیون و ششصد هزار کارمند دولت ۵۰ ٪ (۹۸ میلیارد تومان) بودجه را بابت حقوق دریافت می کنند و تمام کشور (۳۵ میلیون) می ماند و بقیه بودجه؟

 

19دسامبر/16

سیره ائمه(ع)

قسمت دوم

پژوهشی در زندگی امام سجاد(ع)

حجت الاسلام و المسلمین خامنه ای رئیس جمهور دانشمند و محبوب

برای  این که مشخص شود که امام سجاد(ع) حرکت خود را چگونه و با چه هدف و چه تاکتیکهائی آغاز کرد، لازم است مقداری درباره وضعیت کلی مخالفین دستگاه خلافت و طرف داران ائمه(ع) در رابطه با خلفای بنی‌امیه بحث کنیم و وضعیت کلی طرفداران ائمه(ع) فصل مستقلی است که اگر بتوانیم بتفصیل در این بحث وارد شویم، بسیاری از مشکلات و مسائل زندگی آن حضرت حل خواهد شد. و پس از آن به خصوصیات اقداماتی که امام سجاد(ع) انجام دادند می رسیم. (البته نمی دانیم چقدر بتفصیل بتوانیم وارد بحث شویم).

زمینه اجتماعی

هنگامی که حادثه عاشورا رخ داد، در سراسر عالم اسلام تا آنجائی که خبر رسید، بخصوص در حجاز و عراق حالت رعب و وحشتی میان شیعیان و طرفداران ائمه بوجود آمد، زیرا احساس شد که حکومت یزید تا این حد هم آماده است که حکومت خود را تحکیم کند، یعنی تا حد کشتن حسین بن علی(ع) که فرزند پیامبر و در همه جهان اسلام به عظمت و اعتبار و قداست شناخته شده بود. و این رعب که آثارش در کوفه و مدینه نمایان بود، پس از گذشت زمانی با چند حادثه دیگر کامل شد- که یکی از آن حوادث، حادثه حره بود- و اختناق شدیدی در منطقه نفوذ اهل بیت یعنی حجاز (بویژه مدینه) و همچنین عراق (بویژه کوفه) بوجود آمد. ارتباطات ضعیف شد و کسانی که طرفدار ائمه بودند و مخالفان بالقوه دستگاه خلافت بنی امیه به شمار می آمدند، در حال ضعف و تردید بسر می بردند.

روایتی از امام صادق(ع) نقل شده که آن حضرت وقتی درباره اوضاع ائمه قبل از خودشان صحبت می کردند، فرمودند:

«اِرْتَدَّ النّاسُ بَعْدَ الْحُسَیْنِ اِلّا ثَلاثَهَ»

مردم پس از امام حسین(ع) مرتد شدند مگر سه نفر و در روایتی هست پنج نفر و بعضی روایات هفت نفر هم ذکر کرده اند. در روایتی که از حضرت سجاد(ع)- که راویش ابوعمر مهدی است- می گوید: از امام سجاد شنیدم که فرمود:

«ما بِمَکَّهَ وَ الْمَدینَهَ عِشْرُونَ رَجُلاً یُحِبُّنا»[۱]

در همه مکه و مدینه بیست نفر نیستند که ما را دوست می دارند.

این دو حدیث را از این باب نقل کردم که وضع کلی جهان اسلام نسبت به ائمه و طرفداران ائمه روشن شود یعنی این خفقانی که بوجود آمد یک چنین حالتی را بوجود آورد که طرفداران ائمه متفرق، پراکنده، مأیوس و مرعوب بودند و امکان یک حرکت جمعی برای آنها نبود. البته در همان روایت امام صادق(ع) هست:

«ثُمَّ اِنَّ النّاسَ لَحِقُوا وَ کَثُرُوا»

مردم تدریجا ملحق شدند و زیاد شدند.

تشکیلات مخفی

اگر همین مسأله ای که ذکر شد یک مقدار با تفصیل بیشتر بخواهیم بیان کنیم به این ترتیب می شود که: بعد از حادثه شهادت امام حسین(ع) مقداری مردم مرغوب شدند لکن آن چنان ترسی نبود که بکلی نظام تشکیلات پیروان اهل بیت را بهم بریزد. دلیلش هم این است که ما می بینیم حتی در همان هنگامی که اسرای کربلا را به کوفه آوردند، حرکاتی مشاهده می شود که این حرکات حاکی از وجود تشکیلات شیعه است.

البته وقتی از «تشکیلات پنهانی شیعه» سخن می گوئیم منظور یک تشکیلات منسجم کامل به شکلی که امروز در دنیا معمول است، نمی باشد بلکه منظورمان رابطه های اعتقادی است که مردم را به یکدیگر متصل می کند و وادار به فداکاری می نماید و به کارهای پنهانی بر می انگیزد و در نتیجه یک مجموعه را در ذهن انسان ترسیم می کند.

در همان روزهائی که خاندان پیامبر(ص) در کوفه بودند، در یکی از شبها در محلی که آنها زندانی بودند سنگی فرود می آید. سنگ را بر می دارند، می بینند کاغذی به آن بسته است. در آن کاغذ نوشته شده بود: «حاکم کوفه شخصی را پیش یزید (در شام) فرستاده که درباره وضعیت و سرنوشت شما از او کسب تکلیف کند. اگر تا فردا شب (مثلا) صدای تکبیر شنیدید، بدانید که شما در همین جا کشته خواهید شد و اگر نشنیدید بدانید که وضع بهتر خواهد شد»[۲]

ما هنگامی که این داستان را می شنویم بخوبی درک می کنیم که یک نفر از دوستان و اعضای این تشکیلات در داخل دستگاه حاکم ابن زیاد حضور دارد و قضایا را می داند و به زندان دسترسی دارد و اطلاع دارد که برای زندانیها چه ترتیباتی و چه پیش بینیهائی شده و می تواند خبر را با صدای تکبیر به اهل بیت برساند و با این شدت عمل که بوجود آمده بود، چنین چیزهائی نیز دیده می شد.

نمونه دیگر عبدالله بن عفیف ازدی که مرد نابینائی است در همان مراحل اولیه ورود اسرا به کوفه از خود عکس العمل نشان می دهد که منجر به شهادتش می شود، و از این قبیل افراد چه در شام و چه در کوفه پیدا می شدند که هنگام برخورد با اسراء نسبت به آنها اظهار علاقه و ارادت می کردند یا گریه می کردند یا همدیگر را ملامت می کردند (و چنین حوادثی در مجلس یزید و در مجلس ابن زیاد نیز پیش آمده است).

بنابراین با این که ارعاب شدیدی در اثر این جریان پیش آمده بود، اما آنچنان نبود که بکلی نظام کار دوستان اهل بیت را از هم بپاشد و آنها را دچار پراکندگی و ضعف بنماید، لکن بعد از گذشت مدتی حوادث دیگری پیش آمد که این حوادث اختناق را بیشتر کرد. و از اینجا می توانیم بفهمیم، حدیث «ارتد الناس بعد الحسین» مربوط به دوران آن حوادث یا پس از آن حوادث است و یا مربوط به فاصله‌هائی است که در این بین وجود داشته است.

در طول دوران این چند سال- قبل از آن که آن حادثه مهم و کوبنده بوجود بیاید- شیعیان به ترتیب دادن کارهایشان و بازگرداندن انسجام قبلی خودشان دست می زنند. در اینجا «طبری» چنین نقل می کند:

«فَلَمْ یَزَلِ الْقَومُ فی جمع آله الحرب و الاستعداد للقتال…»

یعنی آن مردم (مقصود شیعیان است) ابزار جنگ جمع می کردند و خودشان را برای جنگ آماده می کردند، و پنهانی مردم را از شیعه و غیر شیعه به خونخواهی حسین بن علی(ع) دعوت می کردند و گروه گروه مردم به آنها پاسخ مثبت می دادند. و این وضعیت همچنان ادامه داشت تا یزید بن معاویه از دنیا رفت.

بنابراین می بینیم با اینکه فشار و اختناق زیاد بود، در عین حال این حرکات هم انجام می گرفت- همانگونه که طبری نقل می کند- و شاید بهمین دلیل است که مؤلف کتاب «جهاد الشیعه» با آن که یک نویسنده غیر شیعی است و نسبت به امام سجاد(ع) نظرات واقع بینانه ای ندارد اما حقیقتی را درک کرده و آن این است که می گوید:

«گروه شیعیان پس از شهادت حسین(ع) مانند یک تشکیلات منظمی در آمدند که اعتقادات و روابط سیاسی، آنان را به یکدیگر پیوند می داد و دارای اجتماعات و رهبرانی بودند و همچنین دارای نیروهای نظامی بودند. و جماعت توابین نخستین مظهر این تشکیلات هستند.»

پس احساس می کنیم با وجود این که تشکیلات شیعی در اثر حادثه عاشورا دچار ضعف شده بود اما حرکات شیعی در قبال این ضعف مشغول فعالیت بود که مجددا آن تشکیلات را به وضع اول در آورد، تا اینکه «واقعه حره» پیش آمده.

بنظر من «واقعه حره» در تاریخ تشیع مقطع بسیار عظیمی است که ضربت بزرگی را وارد آورد.

واقعه حره دقیقا در سال ۶۳ هجری اتفاق افتاده است. جریان بطور خلاصه به این صورت است که در سال ۶۲ هجری جوان کم تجربه ای از بنی امیه والی مدینه شد. او فکر کرد برای بدست آوردن دل شیعیان مدینه خوب است عده ای از آنها را برای مسافرت و دیدار با یزید دعوت کند و همین کار را کرد. عده ای از سران مسلمانان و بعضی از صحابه و بزرگان مدینه را- که غالبا از علاقمندان به حضرت سجاد(ع) بودند- برای رفتن به شام دعوت کرد که بروند با یزید مأنوس شوند و این اختلافات کم شود. اینان به شام رفتند و با یزید ملاقات کردند و چند روزی مهمان او بودند و پذیرائی شدند. سپس یزید به هر کدام از آنها مبالغ زیادی پول (در حد ۵۰ هزار درهم و صد هزار درهم) داد و اینها به مدینه برگشتند.

همین که به مدینه رسیدند- چون فجایعی که در دستگاه یزید اتفاق می افتاد دیده بودند زبان به انتقاد از یزید گشودند. مسأله درست بعکس شد، اینها بجای تعریف از یزید مردم را به جنایات او آگاه کردند و به مردم گفتند: یزید چگونه می تواند خلیفه باشد در حالی که اهل شرب خمر، بازی با سگها و اهل انواع و اقسام فسق و فجور است و ما او را از خلافت خلع کردیم. عبدالله بن حنظله[۳] یکی از مردمان با شخصیت و موجه مدینه بود که پیشاپیش مردم علیه یزید قیام کردند و یزید را خلع و مردم را به سوی خود دعوت نمودند.

این حرکت موجب آن گردید که یزید از خود عکس العمل نشان دهد و در نتیجه یکی از سرداران پیرو فرتوت بنی امیه بنام «مسلم بن عقبه» را همراه با عده ای به مدینه فرستاد و از او در خواست کرد که مردم مدینه را خاموش کند. مسلم بن عقبه به مدینه آمد و چند روزی شهر با به منظور در هم شکستن مقاومت مردم محاصره کرد. سپس وارد شهر شد و آنقدر کشتار و ظلم کرد و فجایع به بار آورد که در تاریخ اسلام جزء نمونه های کم نظیر است.

او چنان در کشتار و ظلم زیاده روی کرد که پس از آن حادثه، او را «مسرف» نام گذاشتند و به او «مسرف بن عقبه» می گفتند. ماجراهای واقعه حره زیاد است و من نمی خواهم شرح تمام ماجراها را بدهم همین اندازه باید بگویم که آن حادثه بزرگترین وسیله ارعاب دوستان و پیروان اهل بیت شد، بخصوص در مدینه که عده ای گریختند، عده ای کشته شدند و گروهی از یاران خوب اهل بیت همچون عبدالله بن حنظله و دیگران به شهادت رسیدند و جایشان خالی ماند. این خبر به تمام اقطار عالم رسید و معلوم شد که دستگاه حکومت قاطعانه در مقابل این حرکات ایستاده و اجازه هیچگونه اقدامی نمی دهد.

حادثه بعدی که باز موجب سکوت و ضعف شیعیان شد، حادثه شهادت «مختار» در کوفه و تسلط عبدالملک بن مروان بر همه جهان اسلام بود.

بعد از مرگ یزید، خلفائی که آمدند یکی معاویه بن یزید بود که بیش از سه ماه حکومت نکرد. پس از او مروان بن حکم آمد که دو سال یا کمتر خلافت کرد و بعد از او عبدالملک به خلافت رسید که او یکی از مدبرترین خلفای بنی امیه است. درباره او گفته اند:

«کان عبدالملک اشدهم شکیبه و اقساهم عزیمه»

عبدالملک توانست تمام عالم اسلام را در مشت خودش بیاورد و یک حکومت مسلطی توأم با ارعاب و اختناق شدید ایجاد کند.

تسلط عبدالملک بر حکومت متوقف بر این بود که رقبای او از بین بروند. مختار که مظهر تشیع بود قبل از روی کار آمدن عبدالملک بدست مصعب بن الزبیر نابود شد ولی عبدالملک می خواست به دنباله های حرکت مختار و غیره و حرکتهای دیگر تشیع خط پایان بکشد و همین کار را کرد و در حقیقت شیعه در عراق بویژه کوفه که در آن زمان یکی از مراکز اصلی شیعه بود دچار رکود و خاموشی شد.

در هر صورت این حوادث از حادثه عاشورا شروع شد و دنباله‌هائی داشت از قبیل واقعه حره و سرکوب کردن حرکت «توابین»[۴] در عراق و شهادت مختار و شهادت ابراهیم بن مالک اشتر نخعی و دیگر بزرگان شیعه که پس از شهادت این عده حرکات آزادیخواهانه، چه در مدینه و چه در کوفه – که دو مرکز اصلی تشیع بود- سرکوب شد و اختناق شدیدی نسبت به تشیع در عالم اسلام بوجود آمد و پیروان ائمه(ع) در نهایت غربت و تنهائی باقی ماندند.

مواضع امام در دوران خفقان

بعضی فکر می کنند اگر امام سجاد می خواست در مقابل دستگاه بنی امیه مقاومت کند، بایستی او هم علم مخالفت را بر می داشت و یا این که مثلا به مختار یا عبدالله بن حنظله ملحق می شد و یا اینکه رهبری آنها را بدست می گرفت و آشکارا مقاومت مسلحانه می کرد. با در نظر گرفتن وضعیت زمان حضرت سجاد(ع) می فهمیم که این تفکر با توجه به هدف ائمه(ع) که آن را پس از این بیان خواهم کرد، یک تفکر نادرستی است.

اگر ائمه(ع) از جمله امام سجاد علیه السلام در آن شرائط می خواستند به چنین حرکات آشکار و قهرآمیزی دست بزنند یقینا ریشه شیعه کنده می شد و هیچ زمینه ای برای رشد مکتب اهل بیت و دستگاه ولایت و امامت در دوران بعد باقی نمی ماند بلکه همه از بین می رفت و نابود می شد. لذا می بینیم امام سجاد(ع) در قضیه مختار اعلام همآهنگی نمی کنند، گرچه در بعضی از روایات آمده است که ارتباطاتی پنهانی با مختار داشتند ولی هیچ شکی نیست که آشکارا با او هیچ روابطی نداشته اند و حتی در بعضی از روایات گفته می شود که امام سجاد نسبت به مختار بدگوئی می کنند و این هم خیلی طبیعی به نظر می رسد که این یک عمل تقیه آمیزی باشد که رابطه ای بین آنها احساس نشود.

البته اگر مختار پیروز می شد حکومت را بدست اهل بیت می داد اما در صورت شکست اگر بین امام سجاد و او رابطه مشخص و واضحی وجود می داشت یقینا نقمت آن دامن امام سجاد(ع) و شیعیان مدینه را هم می گرفت و رشته تشیع قطع می شد. لذا امام سجاد هیچگونه رابطه آشکاری را با او برقرار نمی کنند.

در روایت آمده است که وقتی مسلم بن عقبه در ماجرای حره به مدینه می آمد، کسی شک نکرد که اولین شخصیتی که مورد نقمت او قرار می گیرد علی بن الحسین(ع) است. لکن امام سجاد(ع) با تدبیر و روش حکیمانه طوری رفتار کردند که این بلا از سر ایشان دفع شد و آن حضرت باقی ماندند و طبعا محور اصلی شیعه باقی ماند.

البته روایاتی در بعضی از کتب- از جمله بحار الانوار- هست که حاکی از اظهار تذلل حضرت سجاد پیش مسلم بن عقبه است و من هم این روایت ها را تکذیب قطعی می کنم برای این که:

اولا: این روایات به هیچ سند صحیحی متکی نیست.

ثانیا: روایات دیگری وجود دارد که آنها را از جهت مضمون تکذیب می کند.

در ملاقات امام سجاد با مسلم بن عقبه روایات متعددی هست که هیچکدام با همدیگر سازگار نیستند و چون برخی از آن روایات با منش و روش ائمه منطبق تر و سازگار تر است، ما آنها را می پذیریم و بطور طبیعی قبول می کنیم. وقتی ما آنها را قبول کردیم، آن روایات دیگر بکلی مردود خواهد بود و من شک ندارم که آن روایات نادرست است.

بهر حال آنگونه رفتاری که در برخی از آن روایات هست از امام سجاد(ع) صادر نشده، لیکن شک هم نیست که حضرت برخورد خصمانه با مسلم بن عقبه نکردند چرا که اگر آن چنان برخوردی داشتند، حضرت را بقتل می رساند و این برای جریان فکری امام حسین(ع) که باید بوسیله امام سجاد(ع) تعقیب می شد، خسارت جبران ناپذیری بود. لذا است که امام سجاد می مانند و همانطور که در روایت امام صادق(ع) دیدیم کم کم مردم ملحق شدند و زیاد شدند. کار امام سجاد – در حقیقت- در چنین زمینه سخت و نامساعد و غیر قابل ادامه ای شروع می شود.

البته دستگاه عبدالملک- که بیشترین دوران امامت سی و چند ساله امام سجاد را این حکومت گرفته بود- کمال اشراف و نظارت را بر زندگی امام سجاد(ع) داشت، جاسوسهائی گماشته بود که وضع زندگی امام سجاد- حتی مسأله داخلی و خصوصی آن حضرت- را به او گزارش می دادند.

***

حضرت سجاد(ع) کنیزی داشتند که پس از آزاد کردن با او ازدواج نمودند. این خبر به عبدالملک رسید. نامه ای به امام سجاد نوشت و حضرت را در این قضیه شماتت کرد. با این نامه می خواست به حضرت بفهماند که مواظب کارهای او هست و از جریانات زندگی امام با خبر است و ضمنا می خواست نوعی بحث و مناظره ناشی از هم خون بودن و هم طائفه بودن بکند. در نامه نوشت که این کار خلاف روش قریش بود و تو که از قریش بودی نمی بایست چنین کاری بکنی! البته حضرت در جواب او پاسخ خیلی تندی می دهند که حدیث جالبی است. حضرت در این جواب نشان می دهند که از این برخورد نیمه دوستانه و نیمه مغرضانه عبدالملک هیچگونه استقبال نکردند.

این داستان مربوط به آن دورانی است که حضرت مقداری کار خودشان را آغاز کرده بودند.

اهداف امام

اینک زمینه کار امام سجاد روشن شد. حالا امام می خواهد در این زمینه و این وضعیت، کار خود را آغاز کند. اینجا به هدف و روشی که ائمه در پیش گرفته اند مختصر اشاره ای می کنم سپس به جزئیات زندگی آن حضرت با این روش می پردازیم.

بدون شک هدف نهائی حضرت سجاد ایجاد حکومت اسلامی است و همانگونه که در آن روایت امام صادق(ع) – که در مقاله قبل ذکر شد- آمده است خدای متعال سال ۷۰ را برای حکومت اسلامی در نظر گرفته بود و چون در سال ۶۰ حضرت حسین بن علی(ع) به شهادت رسید، به سال ۱۴۷-۱۴۸ به تأخیر افتاد، این کاملا حاکی از این است که هدف نهائی امام سجاد و سایر ائمه ایجاد یک حکومت اسلامی است. اما حکومت اسلامی در آن شرائط چگونه بوجود می آمد؟ این به چند چیز نیازمند است:

۱- باید اندیشه درست اسلامی که ائمه(ع) حامل واقعی آن هستند و همین اندیشه است که باید مبنای حکومت اسلامی قرار بگیرد، تدوین و تدریس و منتشر شود.

بعد از اینکه در طول سالیان متمادی، جامعه اسلامی از تفکر درست اسلامی جدا مانده، چگونه می توان حکومتی بر مبنای تفکر اصیل اسلامی بوجود آورد، در حالی که زمینه سازی فکری میان مردم انجام نگرفته باشد و آن احکام اصیل تدوین نشده باشد.

بزرگترین نقش امام سجاد(ع) این است که تفکر اصیل اسلامی یعنی توحید، نبوت، مقام معنوی انسان، ارتباط انسان با خدا و بقیه چیزها را تدوین کرده است و مهمترین نقش صحیفه سجادیه همین بود. شما صحیفه سجادیه را در نظر بگیرد سپس اوضاع فکری اسلامی مردم آن دوران را هم در نظر بگیرید خواهید دید اینها چقدر با هم فاصله دارد. درهمان وقتی که همه مردم دنیای اسلام در جهت مادیگری و به سوی حرکات و انگیزه های مادی سیر می کردند و از شخص خلیفه (که عبدالملک مروان است) تا علمای اطرافی او (از جمله محمد بن شهاب زهری که بعداً از این علماء درباری اسمی خواهم آورد) همه فکر خودخواهی و دنیا خواهی را تعقیب می کنند، امام سجاد(ع) به مردم خطاب می کند و چنین می گوید:

«اولا حر یضع هذه اللمامه لاهله»

آیا آزاد مردی نیست که این پس مانده دهان سگ را برای اهلش بگذارد.

تفکر اسلامی در این جمله عبارت است از: هدف گیری معنویات و حرکت در راه رسیدن به آرمانهای معنوی و اسلامی و انسان را در رابطه با خدا و در رابطه با تکالیف قرار دادن. و این درست نقطه مقابل آن چیزی است که حرکت مادی مردم آن روز ایجاد می کرد. این نمونه ای بود که بیان کردم و امام سجاد از قبیل این نمونه باید کارهای فراوانی را انجام می داد که نتیجه این کارها این باشد که تفکر درست اسلامی به صورت واقعی خود در فضای جامعه اسلامی محفوظ بماند و از بین نرود. این اولین کار امام سجاد بود.

۲- آشنا کردن مردم را نسبت به حقانیت آن کسانی که حکومت باید بدست آنها تشکیل شود. درحالی که تبلیغات ضد خاندان پیامبر در طول ده ها سال تا دوران امام سجاد(ع) غوغا کرده و عالم اسلام را پر کرده و احادیث مجعول فراوانی از قول پیامبر در خلاف جهت حرکت اهل بیت و حتی در مواردی مشتمل بر سب و لعن اهل بیت جعل شده و در بین مردم پخش شده بود، و مردم هیچگونه آگاهی از مقام معنوی و واقعی اهل بیت نداشتند، چگونه می توان حکومتی بدست اهل بیت تشکیل داد؟

بنابراین یکی از اهداف و حرکتهای مهم دیگر امام سجاد این است که می بایست مردم را نسبت به حقانیت اهل بیت و اینکه مقام ولایت و امامت و حکومت حق اینها است و اینان خلیفه واقعی پیامبر هستند، روشن سازند و مردم نیز می بایست به این مسأله آشنا شوند. و این مطلب ضمن اینکه جزء ایدئولوژی و تفکر اسلامی است، در عین حال ماهیت سیاسی دارد یعنی یک حرکت سیاسی است بر ضد دستگاه حاکم.

۳- امام سجاد(ع) باید تشکیلاتی بوجود می آورد که آن تشکیلات بتواند محور اصلی حرکتهای سیاسی آینده باشد. در جامعه ای که مردم بر اثر اختناق و فقر و فشارهای مالی و معنوی و هم نوعی، به تنهائی و جدائی و دوری و از هم گسستگی عادت کرده اند، حتی شیعه تحت آن چنان فشار و ارعابی قرار گرفته اند که تشکیلاتشان متلاشی شده است، امام سجاد(ع) چگونه می تواند دست تنها یا با یک عده افراد غیر منظم و غیر متشکل کار خود را آغاز کند؟

بنابراین کار دیگر امام سجاد(ع) این است که تشکیلات شیعی را به راه بیاندازد. این چیزی که از دیدگاه ما از دوران امیرالمؤمنین(ع) وجود داشته و سپس در ماجرای عاشورا و واقعه حره و واقعه مختار تقریبا زمینه هایش متلاشی شده، این را نوسازی و بازسازی کند.

نتیجه این که امام سجاد(ع) سه کار اصلی دارد:

اول: تدوین اندیشه اسلامی به صورت درست و طبق ما انزل الله، پس از آن که مدتهائی بر تحریف یا فراموشی این اندیشه گذشته است.

دوم: اثبات حقانیت اهل بیت و استحقاق آنها نسبت به خلافت و ولایت و امامت.

سوم: ایجاد تشکیلات منسجم برای پیروان آل محمد(ص) یعنی پیروان تشیع.

این سه کار اصلی است که ما باید بررسی کنیم و ببینیم در دوران حیات امام سجاد(ع) کدام یک از این سه کار در دست انجام بوده است. در کنار این سه کار، کارهای دیگری هم وجود دارد که اینها کارهای حاشیه ای یا ضمنی است. از جمله اینکه گاهی اظهاراتی و حرکاتی از خود امام یا از طرف یاران ایشان انجام بگیرد که آن فضای اختناق را تا حدودی باز کند.

ما می بینیم در ماجراهای متعددی که یاران امام یا خود امام در مجامع (البته آنوقت که استحکامات بیشتری پیدا کرده بودند) به اظهاراتی دست می زنند که این اظهارات فقط برای این است که آن فضای مختنق را بشکند و یک هوای لطیفی در بین این جو گرفته بوجود بیاید. این یکی از کارهای حاشیه ای است که نمونه هایش را یادآور خواهم شد.

یکی دیگر از کارهای حاشیه ای، دست و پنجه نرم کردن های خفیفی با دستگاه های حکومتی یا وابستگان به آنها است، مثل قضایائی که بین امام سجاد(ع) و عبدالملک بارها اتفاق افتاده است و مثل اموری که بین حضرت با علمای منحرف وابسته به عبدالملک (از قبیل محمد بن شهاب زهری) رخ داده و همچنین بعضی از درگیری هائی که بین یاران ائمه و خلفا گذشته است، که اینها به منظور این بوده که مقداری از آن جو گرفته را باز کنند. در مقالات بعدی- با خواست خدا- نسبت به جزئیات اینها بحث می کنیم.

اگر کسی با همین مقدار که من بیان کردم وارد شود در روایات اخلاقی، موعظه ها، نامه ها و دیگر روایاتی که از زبان امام سجاد(ع) نقل شده و یا برخوردهائی که در زندگی امام سجاد بوده، تمام آنها برایش معنی پیدا می کند، یعنی خواهد دید که همه آن اظهارات و برخوردها در یکی از این سه خطی است که اشاره کردیم و اینها در کل برای ایجاد حکومت اسلامی است، البته امام در فکر این نبودند که حکومت اسلامی در زمان خودشان تشکیل شود چون می دانستند که این در آینده- یعنی در حقیقت در دوران امام صادق(ع)- تشکیل خواهد شد.

 

[۱] – بحارالانوار، ج ۴۶ ص ۱۴۳- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج ۴ ص ۱۰۴٫

[۲] – این داستان را ابن اثیر در تاریخش (الکامل) نقل کرده است.

[۳] – حنظله همان جوانی است که قبل از اینکه شب دامادیش به صبح برسد، به ارتش حضرت رسول(ص) ملحق شد و در غزوه احد به شهادت رسید، و ملائکه او را غسل دادند لذا معروف است به حنظله غسیل الملائکه.

[۴] – حرکت توابین اولین عکس العمل حادثه عاشورا بود که در کوفه رخ داد. پس از شهادت امام حسین(ع) بعضی از شیعیان همدیگر را مورد مؤاخذه و عتاب قرار می دادند زیرا دعوت امام(ع) را اجابت نکرده و برای یاری او به جبهه نشتافته بودند و دیدند چیزی این گناه را پاک نمی کند مگر انتقام خون ابی عبدالله(ع) از قاتلین و دشمنان آن حضرت و لذا به کوفه آمدند و با پنج نفر از بزرگان شیعه اجتماع و گفتگو کردند. و در نتیجه سلیمان بن صرد خزاعی را رهبر خویش قرار داده و حرکت مسلحانه آشکار را، آغاز کردند.

شب جمعه ۲۵ ربیع الثانی سال ۶۵ هجری به زیارت مرقد مطهر امام حسین(ع) آمدند و اینقدر گریه و ضجه کردند که تا کنون روزی مثل آن روز دیده نشده است. سپس قبر را وداع کرده و برای مبارزه و نبرد با رژیم به شام رفتند و با ارتش بنی امیه جنگیدند و همگی کشته شدند.

نکته جالب در حرکت توابین این است که آنان با اینکه در کوفه بودند، مع ذلک به شام رفته و با رژیم جنگیدند، برای اینکه ثابت کنند که قاتل امام حسین یک شخص و یا بعضی از اشخاص نیست بلکه این رژیم است که امام را به شهادت رسانده است.

19دسامبر/16

سرگذشتهای ویژه از زندگی امام ۱۷

قسمت سوم

حجه الاسلام والمسلمین کریمی عضو جامعه مدرسین

یکی از چیزهائی که آدمی ناخودآگاه – بر حسب غریزه اش – دنبال او می رود، عبارت است از تکیه بر نظر خود و ابتکار خود و نادیده گرفتن نظرات دیگران، ولی آنچه که در روش انبیاء و ائمه معصومین علیهم السلام ملاحظه می کنیم، می بینیم شیوه پسندیده آنها بر این غریزه استوار نبوده، بلکه می کوشیدند آنچه که حق و صلاح است همان را اتخاذ کنند ولو ابتکارش از دیگری باشد.

حضرت رسول (ص)، تمام مقصدش این نبود که عادات و رسوم محیط حجاز را از بین ببرد، بلکه غرضش این بود که ایجاد دگرگونی در آنچه که صلاح جامعه نیست بنماید، ولی آن رسوم و عاداتی که با اشکال برخورد ندارد باقی باشد.

منطق قرآن هم همین است، می فرماید:

«وَ اتَّبِع مِلَّهَ اِبراهیمَ حَنیفاً»

قرآن در عین حالی که از تقلید کورکورانه آباء و نیاکان نکوهش می کند، در این آیه می فرماید: از روش ابراهیم (ع) پیروی بکن. این به آن معنی است که آنچه حق است ولو از گذشتگان باشد، از آنها پیروی بکن.

یک چنین روشی را ما به رأی العین می دیدیم حضرت امام خمینی زیاد بر آن تکیه داشتند.

مقصدشان فقط این نبود که در هر امری وارد می شوند، باید طبق ابتکار ایشان کار انجام بگیرد، بلکه می کوشیدند هر امری که به صلاح جامعه است انجام بگیرد. و اگر یک روشی رواج داشت که ضامن صلاح جامعه بود می فرمودند، همان روش را ادامه بدهید.

در رابطه با حوزه نجف و امتحان آقایان طلاب و درجه بندی پایه تحصیلات که موجب تفاوت در برخورداری از مزایای حوزه بود، مطلبی خدمتشان عرض کردم، فرمود: بسیار خوب است، همینطور رفتار کنید.

سپس برای اینکه ابعاد مطلب برای شخص خودم روشن شود عرض کردم که یک چنین روشی را بعضی از آقایان، قبل از ما تا حدودی اتخاذ کرده اند، و اگر ما بخواهیم انجام بدهیم اقتباس از دیگران خواهد بود. تا من این عرض را خدمتشان کردم، یک قیافه جدی و حالت خاصی در ایشان پیدا شد و فرمود: «مگر چه اشکال دارد. کاری که ابتکارش از دیگران بوده و در آن کار تجربه کسب کرده اند و دیده اند کار خوبی است، ما همان کار را انجام می دهیم. این چه حرفی است که بعضی از آقایان می گویند هر کاری را باید ابتکارش از خودمان باشد. نه خیر، کاری که خوب است ولو دیگران از قبل انجام داده اند، ما همان را پیروی می کنیم».

یک چنین روحیه ای که از ندای درونی باشد نه روی ملاحظه کاری و از روی عقیده به لزوم پیروی از حق ولو نزد هر کس باشد، این روحیه را تنها در ایشان یافتم، گرچه ممکن است کم و بیش این روحیه در دیگران هم باشد، لکن التزام به آنکه هر چه حق است می پذیریم ولو از هر کس باشد، و آنچه باطل است نمی پذیریم گرچه از نزدیکترین شخص باشد، التزام عملی به این مطلب، ظاهرا انحصاری ایشان باشد.

و این روش مرا بیاد فرموده حضرت امیرالمومنین(ع) می اندازد که فرمود:

«اُنظُرُوا اِلی ما قالَ، وَلا تَنظُرُوا اِلی مَنْ قالَ»

به گوینده در سنجش حق و باطل کار نداشته باشید، بلکه در خود مطلب تأمل کنید، اگر حق است بپذیرید، و اگر باطل است طردش کنید.

یک چنین روشی و فکری جز از قرآن و سنت رسول اکرم و انبیاء و ائمه علیهم السلام نمی تواند از چیز دیگری الهام بگیرد، و الا نوعا مردم به یک سری اعتبارات وابسته اند، که بیشتر حساب شخص می کنند نه حساب مطلب. در منطق قرآن آنچه درست است رعایت حق و مراعات مصلحت نه مراعات شخص گوینده، و تمام رهنمودهای امام خمینی بر این اساس است.

***

امام دنیا را با بعد وسیعی ملاحظه می فرمودند، و آینده دنیا را در امتداد خیلی طولانی نظر می کردند، و این حساب را می کردند که ایشان در یک گوشه، مسئولیتی را عهده دارند، و مسئولیت گوشه ای دیگر در این امتداد تاریخ، به عهده دیگران است. و باید کوشید افرادی که لیاقت عهده دار شدن این مسئولیت را دارند، کم کم آنها را وارد صحنه کرد و کار به آنها واگذار کرد تا ساخته شوند و هر کسی بتواند در مقطع زمانی خودش این امتداد تاریخ را اداره بکند.

این روحیه هم همان روحیه انبیاء و ائمه(ع) است، بر خلاف امراء و سلاطین مادی که زندگی را در محدوده حیات موقت خودشان خلاصه می بینند، و می کوشند هر چه هست برای همین مقطع زمانی خودشان فراهم سازند، و هیچ کاری به آینده ندارند.

در همین رابطه داستانی در نجف پیش آمد. بعضیها خیال داشتند روشی را اتخاذ کنند که روی ملاحظه سلسله مراتب مراجع عالیقدر شیعه، این روش خیلی سازگار نبود. بر این اساس، برادران ناراحت شدند از اینکه آن آقایان در این کار بنا دارند موقعیت و حیثیت اجتماعی حضرت امام را نادیده بگیرند، و این بر دوستان خیلی گران آمد. بنده به اتفاق دو نفر از دوستان مأمور شدیم از طرف کلیه دوستان خدمت امام برسیم و به ایشان عرض کنیم که چنین مطلبی است و آن آقایان چنین برنامه ای را در نظر گرفته اند.

من با نهایت احترامی که برای استاد بزرگوارم قائل بوده و هستم، ولی چون در صحبت کردن صریحتر بودم لذا بعنوان سخنگوی دوستان خدمتشان عرض کردم: هر محیطی آداب و رسومی دارد، و ظاهراً مراعات رسوم، اشکال شرعی نداشته باشد و موقعیت حضرتعالی طوری است که شما برای عامه مسلمین هستید و موقعیت شما باید برای اسلام و مسلمین حفظ شود، و آقایان با آن برنامه ای که دارند می خواهند این موقعیت شما را نادیده بگیرند، یا خدای نخواسته به خیال خودشان هتک کرامت شما کنند. لذا ما از شما خواهش می کنیم بر اساس آداب و رسوم حاکم در این محیط برنامه آقایان را نپذیرید.

قصه مربوط بود به تشکیل جلسه ای در رابطه با وفات یکی از مراجع. ما مطالب را خدمت ایشان بنظر خودمان طوری مستدل و منطقی بیان کردیم که عقیده شخص بنده این شد که الآن حضرت امام می پذیرند.

سخنان ما که تمام شد، ایشان یک قصه ای نقل کردند و به یک مطلبی اشاره نمودند و بدنبال آن یک مطلب جدی آموزنده فرمودند که ما در مقابل عظمت روحی ایشان، احساس حقارت و شرمساری کردیم.

فرمودند: «در گذشته که برق نبود و کوچه ها تاریک بود، یکی از آقایان به جائی می رفت، و طبق مرسوم یک شخصی هم جلو ایشان فانوس بدست گرفته بود. اتفاقا عازم مجلسی بود که یک آقای دیگری هم عازم آن مجلس بود. در راه که برخورد کردند، این آقا یک مقدار از آن دیگری فاصله گرفت تا معلوم شود که ایشان یک تشکیلات جدائی دارد و یک فانوس کَش مخصوصی و می خواست که موقعیتش شناخته شود.»

پس از نقل این داستان چنین فرمودند:

«اگر روز قیامت، ما را در محضر رسول الله(ص) به صف وا دارند، و از این چیزها از ما سئوال کنند، آیا آقایان برای این سئوال جوابی در نظر گرفته اند که مثلا این جلوتر باشد آن عقب تر باشد، این زودتر باشد آن دیرتر باشد. این اعتباراتی که آقایان در نظر می گیرند، اگر در آن صف، حضرت رسول(ص) از ما سئوال کرد، آیا جوابی داریم بگوئیم؟»

سپس به دنبال آن سخن، این مطلب ارزنده رهنمود دهنده را فرمودند:

«ما پیر شدیم، و این حوزه قبل از ما بجود آمده و بعد از ما هم باید بماند، و اداره شود و باید اداره اش بدست علماء باشد. اگر ما افرادی را بشناسیم که مواهبی دارند و لیاقت اداره حوزه را در آینده می توانند داشته باشند، وظیفه ما است که آنان را وارد صحنه کنیم و به حوزه معرفی کنیم تا کم کم در اجتماع شناخته شوند، و فردائی که ما نیستیم بتوانند حوزه را اداره کنند. لذا به آن برنامه ای که آنها تهیه کرده اند، عمل کنید.

این بعد نظر همان بعد نظر امام صادق(ع) است که می کوشید افرادی را برای فرا گرفتن معارف و اداره اجتماع وا دارد، تا در زمانها و مکانهای مختلف بتوانند جامعه را اداره کنند. و این روحیه را ما از نزدیک از ایشان دیدیم. من و دوستان و برادرانی که در آن جلسه بودند همه معتقدیم که این الهام می گرفت از دستور خدا و رسول الله(ص). و این بیانگر عقیده و روحیه حضرت امام بود که در هر اجتماعی، آنها که مصدر کار هستند باید بکوشند افرادی را تربیت کنند که فردا آن افراد مصدر کار بشوند، برای اینکه کار مربوط به زمان خاصی نیست.

***

یکی از مطالب که در تجربه برای همه معلوم است، این است که انسان خواسته های خودش را هر وقت که دلش بخواهد نمی تواند جامه عمل بپوشاند، بلکه هر کاری یک وقتی دارد، و لذا امام معصوم می فرماید:

«اِنَّ الأُمُورَ مَرهُونَهٌ بِاَوقاتِها»

این یک رهنمودی است که ائمه(ع) بما داده اند، و تجربه آدمی نمی تواند هر کاری را در هر وقت خواست انجام بدهد، بلکه هر کاری یک امکانات و شرائطی می خواهد که همیشه مهیا نیست، و در وقتی که این امکانات هست اگر استفاده نکنند، فرصت را غنیمت نشمرند، فرصت از دست می رود و معلوم نیست دوباره این فرصت بدست آید.

یک چنین مطلبی را حضرت امام بسیار روی آن تکیه داشتند و در بحث مکاسبشان شاید ده ها بار تذکر دادند که همه کارها را (نوشتن، مطالعه، تحقیق، عبادت، کسب کمالات معنوی و…) در جوانی کسب کنید و انجام بدهید، و از موقعیت استفاده کنید.

بر این اساس هیچ کاری را در وقتش به عذری از اعذار تأخیر نمی انداختند. وقت مطالعه را به اینکه مثلا الآن فلان شخص آمده است و بگذاریم برای بعد، تاخیر نمی انداختند. در هر کاری که وارد می شدند، مثل اینکه تمام محدوده حیات همین یک ساعت است، به این نحو کوشش داشتند در غنیمت شمردن فرصت و بما هم بارها و بارها توصیه می فرمودند که بکوشید هیچگاه فرصت از دست ندهید. و در این رابطه حضرت امیر(ع) جمله ای دارند در عهدنامه خطاب به مالک اشتر، می فرماید:

«کار هر روز را درآن روز انجام بده و بفردا نینداز» برای اینکه اگر کار امروز را برای فردا گذاشتی، با کار فردا می شود دو کار، و همچنین…

بر این اساس حضرت امام روحی له الفداء تجدید نظرشان در «تحریر الوسیله» به اضافه بعضی ملحقات، در ایامی بود که ایشان به صورت تبعید در ترکیه بسر می بردند و درآن فرصت حدود یکسال که در آنجا بودند از اول تا آخر تحریرالوسیله را تجدید نظر می فرمودند که فعلا در دسترس عموم علاقمندان یک کتاب بسیار ارزنده و پرمحتوائی است که خود حضرت امام هم در یک مقدمه کوتاهی در همان کتاب اشاره فرموده اند که این ها را من در ایامی که در ترکیه تبعید بوده ام، یادداشت کرده ام. اگر غیر از آن اعتقاد بود که می گوید: کار امروز را واگذار بفردا مکن، هرگز چنین اثر گرانبهائی امروز در دسترس مردم قرار نمی گرفت.

بعد از اینکه به نجف آمدند با تمام مشکلاتی که داشتند بحث بیع شروع کردند که در این بحث مجموعه ای است از تحقیقات علمی راجع به فقه معاملات که در ضمن آن بحث ولایت فقیه را هم استطراداً متعرض شدند که البته در چاپ به مقداری که در کتاب نویسی متداول است مختصر شده است. و الا اصل بحث را بسیار گسترده تر متعرض شده اند و اگر کسی در موقعیت ایشان بود با آن همه مشکلاتی که ایشان داشتند، شاید کمتر کسی پیدا بشود که بتواند به چنین کارهای فکری بسیار ارزنده و مهمی دست بزند و به این صورت که مورد قبول اهل نظر در مجامع علمی واقع شود، در آید.

یادم می آید در اوائل بحث ولایت فقیه، عده ای بر ایشان بصورت اعتراض و شبیه به اعتراض ایراد می گرفتند، که در وضع فعلی شما چه وقت می توانید حکومت اسلامی را تشکیل بدهید. که الآن مشغول بحث فقهی و تنظیم برنامه اش هستید، ایشان می فرمود:

قضایا را نباید با این فکر وارد شد. بلکه این کار بزرگ دارای ابعاد و مقدمات زیاد است ما فعلا برنامه اش را تنظیم می کنیم، اگر توانستیم خودمان حکومت را پیاده می کنیم، و الا برنامه تنظیم شده ای باشد که نسلهای آینده وقتی آمدند، دوباره وقتشان برای تنظیم برنامه تلف نشود.

و در این استشهاد می فرمودند به روشی که یکی از سیاسیون بزرگ قرن اخیر در منطقه آسیا داشت، که نظام حکومت را در زندان نوشت و منطقش هم این بود که اگر ما نرسیدیم این نظام را پیاده کنیم، نظام را طرح ریزی می کنیم، دیگران می آیند نظام آماده را اجرا می کنند.

ایشان در هر کاری که وارد می شد (همانطور که در بسیاری از سخنرانیهای پس از انقلاب اشاره فرموده اند) که آنچه ما انجام می دهیم بعنوان اداء وظیفه است خواه آن هدفی که ما تعقیب می کنیم به نتیجه برسد و خواه نرسد، ما وظیفه مان را انجام داده و باید انجام بدهیم.

و بر این اساس بود که این حرکت انقلابی را همواره پیگری می کردند تا بحمدالله، خداوند منان هم یاری فرمود و ملت هم با همآهنگی کامل کمک کردند و به پیروزی رسید.

 

19دسامبر/16

اقتصاد اسلامی

قسمت سیزدهم

آیت الله حسین نوری

فصل اول

طرحی از کلیات مسئله سرمایه داری در اسلام

واژه «سرمایه داری» در مباحث اقتصادی و اجتماعی معمولا بیانگر آن گونه از سیستم اقتصادی است که در آن از جنبه اقتصادی سرمایه های خصوصی، نقشی اساسی در فعالیت های اقتصادی را دارند.

و از جنبه اجتماعی، آزادی و فعالیت اقتصادی افراد بطور وسیع در آن ملحوظ و موجود است.

جلوه ها و جنبه های این نوع آزادی اقتصادی و آثار ناشی از آن، در این سه قسمت خلاصه می شود:

۱- آزادی افراد در زمینه کسب و تحصیل مال و ثروت و همچنین در زمینه تولید از هر راهی که ممکن و میسر باشد.

در این نظام کلیه منابع ثروت نوعاً بطور آزاد در اختیار افراد قرار گرفته است که آنها بتوانند با انواع بهره برداری از آنها به تحصیل ثروت و مال بپردازند.

بعلاوه انجام خدمات و هرگونه کاری که موجب بدست آوردن مال و پول است در این سیستم آزاد است.

۲- آزادی افراد در افزایش دادن به ثروت و مال موجود خود از هر راهی که ممکن باشد.

۳- آزادی در مصرف کردن مال و ثروت در هر راهی که صاحبان اموال بخواهند و بهر کیفیتی که مطلوب آنها باشد.

ما بتوفیق خداوند در فرصت دیگر علت اینکه چه نوع طرز تفکر، آنها را باین راه کشانده و آزادی باین وسعت را با چه منطقی توجیه می کنند را توضیح داه پاسخ خواهیم گفت. اکنون لازم است برخی از زوایا و مزایای سرمایه داری را مورد بحث و تحلیل قرار بدهیم.

سیر تحول نظام سرمایه داری

بسیاری از اقتصاد دانان و پژوهشگران جامعه شناسی در بررسی سیر تحولات و تطورات تاریخی سیستم های اقتصادی، قرن شانزدهم میلادی را آغاز عصر سرمایه داری می دانند.

ولی این تصور درست نیست. هر چند که نظام سرمایه داری در این قرن به مرحله مهمی از دوران رشد خود گام نهاد اما نباید فراموش کرد که حتی در اجتماعات باستانی هم سرمایه داری و جلوه هائی از انواع نظامهای آن وجود داشته است که ما – بعدا- نمونه هائی از آنرا ذکر خواهیم کرد.

البته باین نکته توجه داریم که مهم ترین عواملی که موجب شد تا «رژیم سرمایه داری» در قرن شانزدهم میلادی در عصر تاریخی خاصی وارد شود و رونق مخصوصی پیدا کند بدین شرح است:

۱- جنگهای صلیبی:

این سلسله جنگهای خونبار که در تاریخ جهان اثراتی دگرگون کننده و پر دامنه داشت و در طول مدت چند قرن ادامه یافت یکی از آثار آن این بود که به جدائی خاور از باختر خاتمه داد و ارتباط وسیعی بین مشرق و مغرب جهان ایجاد کرد و مخصوصا موجب گستردگی روابط اقتصادی و مبادلات بازرگانی اروپا و آسیا گردید.

۲- توسعه صنایع

همگام با بوجود آمدن ارتباط وسیعی بین مشرق و مغرب و بهبود وسائل ارتباطی، علم و دانش نیز با سرعت رو به گسترش رفت و در نتیجه رشته های گوناگون صنعتی نیز در قلمروهای مختلف بوجود آمد و با عبور از مرزها در عرصه وسیعی از جهان گسترش یافت و این امر نتیجتاً در رشد سرمایه داری و پیشرفت آن تأثیر وسیعی داشت.

۳- اکتشافات بزرگ جغرافیائی:

در قرون پانزده و شانزده میلادی، سطح مسکون دنیا نیز رو به گسترش گذاشت. در این عصر مناطق مختلفی از سطح زمین که تا آن زمان نامکشوف و دور از دسترسی سایر جهانیان مانده بود کشف گردید و در نتیجه سیل مهاجرت و مسافرت به این سرزمینهای نویافته آغاز شد و در پی گسترش دامنه ارتباطات، افقهای اقتصادی و بازرگانی جهان نیز بطور بی سابقه وسعت و دامنه یافت.

مشخصات سیستم سرمایه داری

نظام سرمایه داری مشخصات و خصوصیاتی دارد که قبل از هر چیز شناخت آنها لازم بنظر می رسد ما آنها را با مقایسه با مشخصات نظام اقتصادی اسلام ذکر می کنیم آنها بطور کلی عبارت از این سه موضوع است:

۱- مبانی حقوقی:

در نظام سرمایه داری، اساس مبانی حقوقی بر اصل «احترام مالکیت خصوصی» – آنهم بیک مفهوم بسیار وسیع- استوار است به موجب این اصل، مالکان عوامل و وسائل تولید، یعنی دارندگان پول و سرمایه و صاحبان زمین و سایر منابع ثروت و همچنین دارندگان نیروی کار و فعالیت، مالک مطلق و بی چون و چرای ثروت و امکانات تولیدی خود هستند.

بر اساس اصل احترام مالکیت، سرمایه داران و بطور کلی مالکان اموال می توانند پول و سرمایه خود را به هر کس که مایل باشند مثلا وام بدهند و هر مقدار بهره که بخواهند و قادر به گرفتن آن باشند از وام گیرنده دریافت کنند. یا اینکه می توانند بعنوان کار فرما وارد فعالیت های تولیدی شوند و هرگونه مواد را بهر اندازه که بخواهند تولید کنند. و یا امکان و آزادی آن را دارند که سرمایه خود را در صنایع بکار اندازند و هر گونه صنعتی که موجب جلب مال و ثروت باشد بوجود بیاورند.

مالکان زمین نیز در مورد املاک و اراضی خود صاحب قدرت و اختیارات تام و تمام هستند چنانکه می توانند زمین خود را بهر قیمتی که بخواهند و بتوانند بفروش رسانند یا آنرا بعنوان اجاره یا هر نوع دیگر از انواع معاملات به دیگران واگذار کنند و از حقوق و عوائد ناشی از آن بهره مند شوند.

کارگران و کارمندان نیز می توانند به میل شخصی خود، نیروی کار و فعالیت خویش را در مقابل دریافت مزد و حقوق معین به خواستاران خدمات و نیروی فعال عرضه کنند.

کارفرمایان بطور کلی در نظام سرمایه داری نقش مؤثر و اساسی دارند با بکارگیری امکانات مالی و قدرتهائی که از روابط خاصی بدست می آورند در زمینه های گوناگون زمینه ها و امکانات دریافت سود را برای خود فراهم می آورند.

و بالاخره در این نظام مالکیت خصوصی بطور وسیع، سود، بهره، مزد و حقوقی که با آنها مرتبط می گردد بطور گسترده و پردامنه ای نافذ و محترم است و این موضوع یکی از شاخص های عمده سرمایه داری است.

اما مالکیت اسلامی

در اینجا برای روشن شدن بحث از دیدگاه اسلام، نخستین نکته ای که باید به آن توجه داشت این است که در دین اسلام نظام اقتصادی از نظام ایدئولوژی و اخلاقی و سیاسی جدا نیست و لذا مبانی ایدئولوژی و سیاسی و اخلاقی اسلامی تأثیر فراوانی در امور اقتصادی می گذارد و موجب برداشتهای مخصوص و آثار خاصی در زمینه های مختلف اقتصادی می گردد. روی همین جهت تفاوت میان مالکیتی که دنیای سرمایه داری به آن معتقد است و آنرا مبنای حقوق مخصوص خود قرار داده است با مالکیتی که اسلام آنرا معتبر می داند و افراد مسلمان باید بر اساس مفاهیم اسلامی آنرا مورد توجه قرار بدهند تفاوت از زمین تا آسمان است…

اسلام اولا هرگز مالکیت خصوصی را با آن وسعتی که دنیای سرمایه داری بآن معتقد است قبول ندارد (ما بعدا بتوفیق خداوند متعال به شرح این موضوع خواهیم پرداخت)

و ثانیا: مالکیت خصوصی را هرگز تنها اصل در زمینه مالکیت نمی داند بلکه همان طور که در مواردی به مالکیت خصوصی معتقد است در موارد دیگر که بسیار وسیعتر است به مالکیت حکومتی اعتقاد دارد و کلیه منابع ثروت از قبیل دریاها، دریاچه ها، زمینهای موات و زمین هائی که مالک معین ندارد. جنگلها، معادن، رودخانه ها، نی زارها و قله کوهها را زیر پوشش مالکیت حکومتی قرار می دهد، چنانکه در مورد مخصوصی بعضی از منابع را زیر عنوان مالکیت عمومی و ملی مندرج می سازد.

و ثالثا: مالکیت خصوصی را با مفهوم و برداشت خاصی مطرح می سازد و آن مفهوم این است که ذاتا مالک همه چیز خدا است که آفریننده و هستی بخش همه موجودات است و هر کس هر چه را که دارد خداوند به او بر اساس موازین مخصوصی بعنوان عاریت و در سایه شرائط مخصوصی داده است.

و این اعطاء خداوند وسیله ای برای امتحان افراد است تا در کیفیت تحصیل مال و ثروت و افزایش دادن به آن و همچنین در طرز مصرف کردن آن، ایمان و اعتقاد افراد و همچنین روحیات و اخلاق آنان که دارای مراتب بسیار متفاوتی می باشند روشن گردد و معلوم شود که تلقی و برداشت این شخص از مالکیت چگونه است؟ و آیا راهی را که خداوند معین کرده است در نظر خواهد گرفت یا نه؟ و نیز این مال را که خداوند بعنوان عاریت و امانت به او سپرده است و مقرراتی را در انواع تصرف کردن در مال، و به مصرف رساندن آن معین کرده است آیا مراعات خواهد کرد یا نه؟

آیا این فرد مال و ثروت را وسیله ای برای ترمیم کمبود های جامعه و رفع نارسائیها قرار خواهد داد یا وسیله تفاخر و تکبر؟

آیا در فکر رفع مشکلات محرومین و مستضعفین خواهد افتاد و یا این مال و ثروت را وسیله ظلم و استثمار قرار خواهد داد؟

آیا این ثروت و کالا را در جای لازم و مناسب خود مصرف خواهد کرد و به توزیع آن بطور عادلانه خواهد پرداخت و یا آنرا کنز و احتکار خواهد کرد؟

آیا آنرا در راه بالا بردن سطح افکار عمومی و تعلیم و تربیت مصرف خواهد نمود یا در راه معصیت و فحشاء بکار خواهد برد؟

روی همین اصل است که قرآن کریم در موارد متعددی مال را وسیله امتحان افراد معرفی می کند و در آیه ۲۸ از سوره انفال می گوید:

«(#þqßJn=÷æ$#ur !$yJ¯Rr& öNà۶ä۹ºuqøBr& öNä.߉»s9÷rr&ur ×puZ÷GÏù žcr&ur ©!$# ÿ¼çny‰YÏã íô_r& ÒOŠÏàtã »

و در آیه ۱۵ از سوره تغابن می گوید:

«!$yJ¯RÎ) öNä۳ä۹ºuqøBr& ö/ä.߉»s9÷rr&ur ×puZ÷GÏù ۴ ª!$#ur ÿ¼çny‰YÏã íô_r& ÒOŠÏàtã »

 

در این دو آیه اموال وسیله امتحان و آزمایش افراد معرفی و برای کسانی که از این امتحان سربلند بیرون بیایند فضیلت و مزد عظیم مقرر گردیده و در ۷۰ مورد سخن از «انفاق» بمیان آمده و روی این نکات تاکید شده است:

۱- وَ ما اَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیئٍ فَهُوَ یُِخْلِفُهُ

هر چه را که در راه خدا انفاق کنید مطمئن باشید که خداوند جای آنرا پر می کند.

۲- وَ اَنْفِقُوا مِمّا جَعَلََکُمْ مُسْتَخْلِفینَ فیه.

از آنچه که خداوند شما را در آن خلیفه و جانشین خود قرار داده است انفاق کنید (یا اینکه شما را جانشین گذشتگاه قرار داده است که بهر تقدیر تعبیر جالبی است).

روشن است که این گونه تعبیرات در تحریک افراد به انفاق و خرج کردن مال در راه تأمین مصالح جامعه تاثیر بسیار مهمی دارد.

۳- در انفاق خود میانه روی را در نظر بگیرید. اسراف نکنید و ضمنا بخودتان هم سخت نگیرید.

۴- کسانی که پیش از فتح و پیروزی اسلام بر کفر یعنی در حال جهاد و در راه جهاد و اعلاء کلمه حق انفاق می کنند با کسانی که پس از تحقق پیروزی و پایان جهاد انفاق می کنند هرگز مساوی نیستند و آنانکه در حال جهاد برای تقویت جبهه اسلام و پیشرفت امور جنگی و نظامی انفاق می کنند فضیلت و ثواب بیشتری را بدست می آورند.

۵- بهوش باشید که انفاق و خرج کردن مال خود را هرگز با منت گذاشتن و خودستائی بی اجر و باطل نسازید و هیچگاه مال خود را از روی ریا و خود نمائی خرج نکنید.

۶- از فرصت ها و امکاناتی که در زمینه خرج کردن مال در راه اصلاح جامعه و رفع کمبودها دارید استفاده کنید و قبل از فرا رسیدن مرگ و از دست رفتن فرصت ها در این راهها گام بردارید که این فرصت ها همیشگی نیست.

و بالاخره این کتاب آسمانی در ۱۰ مورد از جهاد بوسیله مال سخن گفته است و با تأکید هر چه بیشتر آنرا یکی از مراتب مهم جهاد در راه خدا و یکی از وظایف مهم انسانها و موجب فضیلت و پاداش الهی قلمداد کرده است.

بالاتر از همه اینها قرآن کریم افق وسیعتری را در دیدگاه صاحبان مال و ثروت می گشاید و آنانرا به «ایثار» دعوت می کند و به آنها در پرتو ایمان به خداوند بزرگ و پاداشهای مهم معنوی آنقدر وسعت نظر و کرامت طبع می دهد که با اینکه خودشان احتیاج شدید به مال و ثروت خود دارند احتیاجات جامعه را بر احتیاجات خودشان مقدم بدارند و برای رفع مشکلات مردم و از بین بردن فقر و نیازمندیهای آنها با شور و شوق مخصوصی که تنها از «ایمان بخداوند» سرچشمه می گیرد ایثار کنند و یؤثرون علی انفسهم ولو کان بهم خصاصه را تحقق می بخشند.

این بود قسمت مختصری از تفاوتهائی که میان «اقتصاد اسلامی» و اقتصاد سرمایه داری موجود است.

اینک بقیه بحث را برای شماره بعد بفضل و توفیق الهی موکول می نمائیم.

 

19دسامبر/16

قوانین کیفری در اسلام

قسمت ششم

حجت الاسلام و المسلمین موسوی تبریزی دادستان کل انقلاب اسلامی

محارب

اشاره:

قبل از ورود به بررسی دومین عنوان یعنی «محارب» لازم بود از مقدماتی بحث شود. اول: حکمت اجرای حدود و تعزیرات و کیفرهای اسلامی و منافع آن برای جامعه مسلمین. دوم: تعریف حد و تعزیر سوم: وجود کیفر برای تمام جرائم و گناهان اعم از کبیره و صغیره در شرع مقدس اسلام…

چهارم:

ارتکاب گناهان کبیره اعم از آن که فعل حرام و یا ترک واجب باشد، در صورتی که بیش از دوبار تکرار شود و پس از هر دفعه از انجام معصیت کبیره، با نظر حاکم شرع صالح به کیفر برسد (اعم از تعزیر یا حد)، پس از دفعه سوم بنا بر فتوای مشهور علماء و فقهای بزرگ اسلام و دلالت روایات اهل بیت عصمت علیهم السلام- جز در مورد زنای غیر محصنه به اعدام محکوم می شود و او را می کشند. و در ارتکاب زنای غیر محصنه پس از دفعه چهارم به مرگ محکوم است اگر بعد از هر دفعه ارتکاب به مجازات شرعی محکوم شده و حکم اسلامی درباره وی اجراء گردیده باشد.

نخست دلیل مطلب و احیانا اقوال برخی از فقهاء را نقل می کنیم، سپس به مختصر توضیحی درباره علت و حکمت این سختگیری می پردازیم:

روایت اول: در کتاب وسائل الشیعه ج ۱۸ باب ۵ از ابواب مقدمات الحدود، روایت اول:

«محمد بن یعقوب کلینی عن محمد بن یحیی عن احمد بن محمد عن صفوان عن یونس عن ابی الحسن الماضی علیه السلام قال: اَصْحابُ الکَبائِرِ کُلّها اِذا اُقیمَ عَلَیهِمُ الحَدَّ مَرَتَّین قُتِلُوا فی الثّالِثَه.[۱]

امام موسی بن جعفر(ع) فرمودند:

صاحبان گناهان کبیره، هر گناهی باشد، اگر پس از دوبار کیفر شدن باز برای دفعه سوم مرتکب آن گناه بشوند کشته می شوند و به اعدام محکوم می گردند.

لازم به توضیح است که مراد از حدّ در روایت، مطلق کیفرهای اسلامی است خواه حد اصطلاحی فقهی باشد که از جانب شرع مقدس اسلام تعیین شده و یا تعزیرات که تعیین حدود آنها به عهده و نظر قاضی شرع واگذار شده است. و همینطور در بیشتر روایات که حد تعبیر شده است شامل تعزیرات نیز می باشد.

روایت دوم:

محمد بن یعقوب کلینی، عن علی بن ابراهیم عن محمدبن عیسی عن یونس عن اسحاق بن عمار عن ابی بصیر قال: قال ابوعبدالله علیه السلام: الزّانی یُجْلَدُ ثَلاثاً وَ یُقْتَلُ فی الرّابِعَهِ یعنی جلد ثلاث مرات[۲]

ابی بصیر اسدی میگوید: امام صادق علیه السلام فرمودند: مرتکبین عمل قبیح زنا اگر سه بار به کیفر اسلامی رسیده اند و پس از هر عمل زنا به حکم قاضی شرع صد تازیانه (که حد اسلامی است) درباره وی به اجراء در آمده است، پس از دفعه چهارم به اعدام محکوم می شوند و باید کشته شوند.

همانطور که توجه دارید رابطه بین این دو روایت، رابطه عموم و خصوص مطلب است یعنی روایت قبلی عام است با لفظ (کلها) فرمودند و همه معصیت ها را (اعم از زنا و غیره) شامل می شود، ولی روایت دوم فقط در مورد زنا سخن می گوید، لذا با روایت دوم روایت اول را تخصیص می زنیم و اگر از نظر سند نیز بعضیها شبهه داشته باشند، لااقل با قاعده کلی که درباره حدود از اهل بیت عصمت علیهم السلام وارد شده است که فرموده اند:

«الحُدُودُ تُدْرَءُ بالشُّبهات» یعنی کلیه حدود و کیفرهای اسلامی با ایجاد شبهه دفع می شوند و نمی شود به اجراء گذاشت، درباره زنا نمی توانیم پس از دفعه سوم حکم به قتل بدهیم که یک حد از حدود الهی است و با ایجاد شبهه ای که بوسیله روایت دوم شده است، نمی توان حکم کرد لذا کلیه فقهاء بزرگ- که من اطلاع دارم- همگی درباره زنا فتوی داده اند و یا لااقل احتیاط واجب می دانند که پس از دفعه چهارم مرتکب زنا کشته شود.

و اما درباره گناهان دیگر هیچ دلیلی بر اینکه در دفعه چهارم کشته شود و دفعه سوم اعدام نشود وجود ندارد مگر دو مطلب یکی اینکه وقتی در مورد زنا- که یکی از گناهان بسیار بزرگ است- در دفعه چهارم کشته می شود، در مورد دیگر گناهان که به آن عظمت نیست بطریق اولی باید دفعه چهارم باشد.

جواب این دلیل بسیار روشن است، چرا که در فقه ما (امامیه) قیاس باطل است و اولویت و فحوی نیز بهیچ وجه معلوم نیست در غیبت مثلا داریم که «اَشَدُّ مِنَ الزِّنا» از زنا بدتر است، و درباره ربا و رشوه- خواری و اهانت به مسلمین و دیگر گناهان کبیره روایات بسیاری داریم که دلالت می کنند بر اینکه از زنا در نظر پروردگار مغضوب تر است، و همینطور «ارتداد» که یک فساد عقیدتی است علیرغم اینکه زنا تنها فساد اخلاقی و عملی است و نمی شود گفت کسی که مرتد ملی است و تا بحال سه بار مرتد شده و حبس شده و توبه کرده، پس از دفعه چهارم اعدام شود و پس از دفعه سوم نشود و قیاس کنیم به زنا. و علاوه اینکه روایت صحیح و محکم و صریح داریم که درباره همه گناهان کبیره می فرماید که دفعه سوم کشته شوند.

مطلب دوم که بعضی استدلال کرده اند، روایتی است که در «مستدرک الوسائل» جلد سوم از کتاب فقه الرضا، از امام(ع) نقل می کند که فرمودند:

«اَصْحابُ الکَبائِرِ کُلّها اِذا اُقیمَ عَلَیهِمُ الحَدُّ مَرَّتَین قُتِلُوا فی الثّالثَه و شارِبُ الْخَمْرِ فِی الرّابِعَهِ»

صاحبان گناهان کبیره اگر دوبار بر آنها کیفر اسلامی اجرا گردید در مرتبه سوم کشته می شوند مگر شارب الخمر (شراب خوار) که در دفعه چهارم کشته می شود. ولی این روایت از نظر سند مخدوش و مرسل است و نمی شود در برابر روایت صحیح و صریح به این روایت عمل کرد و حدود الهی را تعطیل نمود که خود از گناهان کبیره است. لذا امام امت در «تحریر الوسیله» مسئله ۱۲ ازمسائل حد شرب خمر می فرماید:

«لَو شَرِبَ کِراراً وَ لَم یُحَدّ خِلالها کَفی عَن الجَمیعِ حَدَّ واحِدٌ وَلَو شَرِب فَحُدَّ قُتِلَ فی الثّالِثه وَ قیلَ فِی الرّابِعَهِ»

اگر کسی بارها مشروب بخورد و در میان آنها مجازات نشود برای همه دفعات یک بار حد الهی- که هشتاد ضربه شلاق است- درباره وی اجراء می شود ولکن اگر پس از هربار کیفر شده باشد، پس از دفعه سوم محکوم به اعدام می شود و باید کشته شود، و بعضی ها گفته اند در دفعه چهارم کشته می شود، می بینیم که ایشان فتوی به دفعه سوم دادند و قول مخالف را با لفظ «قیل» (نقل می کنند) آورده که دلیل بر ضعف این قول است.

علت سخت گیری:

و اما حکمت و علت سخت گیری بسیار روشن و واضح است، برای اینکه کسی که آنچنان آلوده به گناه و فساد است که حتی پس از سه بار مجازات و یا دو بار مجازات – با شرائطی که در اسلام است- هنوز نمی تواند خود را اصلاح کند و باز در جامعه موجب فساد می شود، یعنی اگر در اجتماع دیدند که یک نفر هر روز مرتکب گناه می شود و چند ضربه شلاق می خورد و باز به کار خود ادامه می دهد، و اگر این رفتار در میان مردم شیوع پیدا کرد، ابهت و عظمت و قدسیت حدود الهی و حتی احترام احکام اسلام در جامعه از میان می رود و یک حالت تجری و عصیان و بی اعتنائی به فرامین پروردگار و اعمال صالحه پیدا می شود، و در نتیجه وجود چنین افرادی و بقاء آنها موجب فساد اخلاقی و فکری و اعتقادی در جامعه می شود، لازم است که با آنان با قاطعیت مبارزه نمود و ریشه فساد را قطع کرد قرآن کریم می فرماید:

«¢OèO tb%x. spt7É)»tã tûïÏ%©!$# (#q䫯»y™r& #“r&þq¡۹$# br& (#qç/¤‹Ÿ۲ ÏM»tƒ$t«Î/ «!$# (#qçR%x.ur $pkÍ۵ šcrâä̓ôgtGó¡o„ »

(سوره روم- آیه ۱۰)

سرانجام و عاقبت کسانی که آن اعمال زشت و کردار بد را انجام می دادند، این شد که آیات الهی را تکذیب کرده و این آیات را به مسخره گرفته و استهزاء می کردند.

در روایت است که امام باقر(ع) می فرماید:

«الذَّنْبُ عَلَی الذَّنْبِ یُقْسِی الْقَلْبَ وَ اِذا قَسِیَ الْقَلْبُ کَفَرَ الأِنْسانُ»

انباشته شدن گناهان و ارتکاب مکرر گناه موجب قساوت قلب است و وقتی قلب قساوت پیدا کرد انسان جری می شود و به خدای خود کفر می ورزد.

در وسائل الشیعه جلد ۱۸ ص ۳۱۴ خبر ۳ از امام رضا (ع) نقل می کند که فرمودند:

«اِنَّ عِلَّهَ القَتْلِ مِنَ اِقامَهِ الحَسَدِ فی الثّالِثَهِ عَلی الزّانی و الزّانِیَه لِاِسْتِحْقاقِهِما وَ قِلّهَ مُبالاتِهِما بِالضَّربِ حَتّی کَأَنَّهُ مُطلَقٌ لَهُما ذلِک الشَّیئِ وَ عِلَّهٌ اُخْری اَنّ المُستَخِفَّ بِاللهِ وَ بِالحَدِّ کافرٌ فَوَجَبَ عَلَیهِ القَتْلُ لِدُخُولِهِ فی الکُفر»

حکمت اینکه پس از مرتبه سوم افراد خاطی زناکار را می کشند این است که آنها به زدن و جزای کمتر از کشتن اعتنائی ندارند و نسبت به آن ترس و واهمه ای در دلشان راه نمی دهند و گویا آنها رها شده هستند. و در ارتکاب گناه اگر کشتن نباشد آزادند، علاوه بر اینکه آنان با تکرار گناهان پس از اجرای حدود خداوند، حدود الهی را سبک می شمارند و در حقیقت عملا بی اعتنائی  گردن کشی خود را در برابر پروردگار متعال و مجازاتی که از طرف خدا معین شده است، اعلام می کنند و کسی که این چنین باشد کافر می شود و کشتن او به سبب کفرش واجب است.

روایات زیادی نیز در این موضوع وارد شده است، لکن ما به همین مقدار کفایت می کنیم. و اگر نبود که در دفعه سوم یا چهارم مرتکبین گناهان کبیره را باید کشت، حکمت و مصلحتی که در اجرای حدود الهی و تعزیرات در اجتماع است- و ما در مقالات قبلی به آن اشاره کردیم- بدست نمی آمد بلکه اجرای حدود (صرفاً بدون اعدام) موجب بی اعتنائی به حدود شده و به ضد حکمت و مصلحت تبدیل می شود.

پنجم:

یکی از شرایط اجرای حدود الهی بلوغ و رشد کسانی که مرتکب جرم شده اند و کسانی که به سن بلوغ و رشد عقلی نرسیده اند، هرگز به حدود الهی مجازات و کیفر نمی شوند. این مطلب در میان فقهاء اسلام اعم از شیعه و سنی مورد اتفاق است و روایات زیادی در این زمینه رسیده است:

۱- وسائل الشیعه جلد ۱۸ باب ۸ (ابواب مقدمات الحدود) صفحه ۳۱۶:

«عَن علی علیه السلام قال: لا حَدَّ عَلی مجنُونٍ حَتّی یُفیقَ وَ لا عَلی صَبِّی حَتّی یُدرِکَ وَ لا عَلَی النّائِمِ حَتّی یَستَیقظَ»

بر دیوانه حدی نیست تا اینکه بهبودی یابد و عاقل شود، و بر بچه غیر بالغ تا موقعی که به حد بلوغ برسد و بر کسی که در خواب است تا وقتی که بیدار شود حدی نیست.

۲- مرحوم شیخ مفید رضوان الله علیه در ارشاد فرموده اند که: علمای اهل تسنن و شیعه کلا جریانی را که در زمان حکومت خلیفه دوم پیش آمد، نقل کرده اند و آن اینکه یک زن دیوانه ای مورد تجاوز مردی واقع شده بود و شهود شهادت دادند و مطلب برای خلیفه ثانی ثابت شد و دستور داده که بر او تازیانه بزنند، هنگامی که او را برای اجرای حد می بردند، امیرالمؤنین (ع) دیدند و فرمودند که گناه این دیوانه چیست که می خواهند او را حد بزنند؟ در پاسخ گفته شد که شخصی با او زنا کرده و فرار نموده است و دلیل بر زنای این زن اقامه شده و خلیفه دستور داده تا او را تازیانه بزنند. حضرت فرمودند:

«رُفِعَ القَلَمُ عَنِ الْمَجْنونِ حَتّی یُفیقِ وَ اِنّها مَغْلوبَهٌ عَلی عَقْلِها وَ نَفْسِها.»

یعنی تکلیف برداشته شده از دیوانه تا زمانی که عقل و رشد پیدا کند و دیوانه مغلوب است در برابر عقل و نفس خودش یعنی استقلال فکری و استقرار عقلی ندارد تا مورد مؤاخذه قرار گیرد.

(وسائل الشیعه ج ۱۸ خبر ۲ باب ۸)

روایات زیاد دیگری در این زمینه از رسول اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) وارد شده است و همه فقهای بزرگ اسلام به این مسئله فتوی داده اند، اگر چه کور دلان دشمنان انقلاب و اسلام و شیطان بزرگ و مزدوران داخلی و خارجی آن در بوقهای تبلیغایت امپریالیستی، یکی از تهمتهائی که به دادگاه های انقلاب اسلامی و حکومت ایران می زنند، اعدام بچه های غیر بالغ و غیر مکلف است، که البته این قبیل تهمت های ناروا از جانب دشمنی مانند آمریکا و کسانی که از انقلاب اسلامی سیلی خورده و مانند مار زخم دیده اند متوقع است. و ما انتظار نداریم که بهتر از این باشد، لکن ملت ما باید بدانند که اسلام اساس احکام دادگاه های انقلاب است و هیچ قاضی شرعی نمی تواند یک دختر و یا پسری را که به سن تکلیف نرسیده است به حد مشخص شده – از طرف شرع- مانند اعدام محکوم کند. و هم اکنون ما، در زندانها پسرانی را داریم که چهارده ساله اند و بعضی حتی تا چهار مورد قتل انجام داده و بهترین فرزندان اسلام و انقلاب را به شهادت رسانده اند لکن بعلت صغر سن قاتل، قاضی شرع نتوانسته است حکم اعدام او را صادر کند و محکوم به زندان تأدیبی شده است.

و اما تعزیرات و تأدیب بچه نابالغ جایز و لازم است. و آنچه که فعلا دادگاه های انقلاب اسلامی درباره بچه های نابالغ اعمال می کنند، همان تأدیب است که شامل حبس و شلاق که کمتر از حد است می باشد، و این مقدار برای جلوگیری از فساد در جامعه و ارشاد بچه های آلوده به گناه لازم است و نمی شود جلوی اینگونه بچه ها را رها کرد تا در جامعه به گناه و ظلم و تجاوز مشغول شوند.

ادامه دارد

 

[۱] – سند روایت بسیار معتبر و تمام افرادی که در سند آمده اند، معتبر و مورد اعتماد هستند و به اصطلاح فقهی روات صحیحه است، بویژه اینکه یکی از روایت حدیث یونس بن عبدالرحمن است. یونس از بزرگان فقهای اصحاب ائمه است.

قاسم جعفری یکی از اصحاب امام حسن عسکری(ع) نقل می کند که گفت: روزی کتاب «یوم و لیله» یونس بن عبدالرحمن را بدست گرفته بودم. امام فرمودند: این کتاب تصنیف کیست؟ عرض کردم: از یونس بن عبدالرحمن است. امام فرمودند:

«اعطاه الله بکل حرف نورا یوم القیامه»

خداوند در برابر هر حرف آن کتاب، برای یونس نوری از انوار بهشتی عطا نماید.

و همچنین یکی از اصحاب بزرگوار و متعهد امام رضا(ع) که اهل قم و وکیل ایشان در قم بودند می گوید: از امام پرسیدم که من همیشه نمی توانم شما را ملاقات کنم، راهم دور و وسائل غیر ممکن است. از چه کسی مسائل دینی خود را یاد بگیرم و ارشاد و راهنمائی بشوم؟ فرمودند: مسائل دینی خود را از یونس بن عبدالرحمن یاد بگیر.

و باز در حدیث صحیح دیگر است که امام رضا(ع) سه بار برای ایشان بهشت را ضمانت فرموده اند.

[۲] – سند این روایت اگر چه بمقدار اعتبار قبلی نیست به جهت اختلافی که در محمد بن عیسی عبیدی میان علماء رجال و اهل خبره و فن وجود دارد لکن با توجه به توثیق ایشان از جانب بیشتر بزرگان علم رجال از قبیل نجاشی که دقت بیشتری دارد و به آسانی کسی را توثیق نمی کند، و با توجه به واهی بودن ادله افرادی که در تضعیف ایشان سخن گفته اند روایت قابل اعتماد و موثقه است به اعتبار اسحاق بن عمار و لذا بیشتر فقهای بزرگ به این روایت عمل نموده و طبق آن فتوی داده اند.

19دسامبر/16

مسلمانان ایثارگر

قسمت هشتم

حجت الاسلام و المسلمین رسولی

با نفوذ سریع اسلام در میان عشائر عرب و توده های مردم حجاز، فشارسران قریش و سردمداران مکه نیز نسبت بمسلمانان بیشتر و شکنجه و آزارشان به آنها زیادتر می شد تا بدانجا که گاهی آنها را به دم شتران بسته و در بیابان رها می کردند و یا در زیر شلاق و تازیانه می کشتند.

و این شیوه جنایتکارانه مخصوص به سردمداران مکه و پولداران از خدا بی خبر قریش و جزیره العرب نبوده بلکه در گذشته و آینده تاریخ اسلام نیز نظائر آن و بلکه سخت تر از آنرا مشاهده می کنیم که مردانی الهی بفرمان خدای تعالی و یا به پیروی از آنها برای مبارزه با ظلم و بی عدالتی قیام می کنند و مردمانی پاک باخته از روی صفای دل بدنبال آنان حرکت می کنند و برای تحقق بخشیدن به آرمان مقدس خود و گسترش عدل و داد با کمال فداکاری همه چیز خود را در طبق اخلاص گذارده به راه می افتند.

و نخستین مانعی را که سر راه خود با آن برخورد می کنند همین از خدا بی خبران و جانوران خطرناکی هستند که حرکت اینان را مخالف با منافع نامشروع و ریاست و سلطه جوئی خود تشخیص داده به جنگ با اینان بر می خیزند و گوئی سالهای سال با این مردمان پاک دل و با ایمان پدرکشتگی و عداوت دیرینه داشته و انواع شکنجه و آزار را درباره آنان روا داشته و برای سرکوبی و نابودی آنها از هیچ جنایتی دریغ ندارند.

قرآن کریم در این باب داستانها و نمونه‌هائی دارد که از آنجمله داستان اصحاب اخدود است که آنرا در ضمن چند آیه کوتاه اینگونه بیان می دارد:

«قُتِلَ اَصحابُ الاُخْدُودِ، اِذْ هُمْ عَلَیها قُعُودُ، وَ هُمْ عَلی ما یَفْعَلُونَ بِالْمُؤمِنینَ شُهُود، وَ ما نَقَمُوا مِنْهُم اِلّا اَنْ یُوءمِنُوا بِاللهِ العَزیزِ الحَمید»

یعنی نابود شدند (مرگ و نابودی بر) اصحاب اخدود (همان مردم ستمگر و بی رحمی) که آتش سختی (در گودالها) بر افروختند و بر کنار آن (گودالهای آتش) نشستند و (با کمال قساوت و بیرحمی) سوختن مردمان با ایمان را که به آتش افکنده بودند نظاره می کردند و دشمنی و عداوتی با آن مردمان با ایمان نداشتند جز همان که به خدای مقتدر و حمید ایمان آورده بودند…

آری تنها جرم این مردمان دلباخته و با ایمان بخدا همان دلباختگی و ایمانشان بخدای یکتا بود و بسیار بوده اند مردان و زنان و کودکان دلباخته ای که به جرم همین دلباختگی بخدا در آتش خشم دشمنان خدا سوخته و خاکستر شده اند.

و اجمال داستانی که مفسران در ذیل این آیات نقل می کنند این بوده که شاهی خودخواه و ستمگر همچون دیگر شاهان تاریخ بر سر مردمی بی گناه از اهل نجرن که بدین مسیح در آمده بودند می تازد و به آنان تکلیف می کند تا بدبین یهود باز گردند و آنها را تهدید به قتل می نماید و چون مردم نجران فرمان او را گردن نمی نهند و دست از دین خود بر نمی دارند، دستور می دهد گودالهائی را حفر کنند و در آنها هیزم ریخته و آتش بزنند و آن مردم بی گناه و مومن را در میان گودالهای آتش ریخته و می سوزاند تا بدانجا که بر طبق حدیثی امام باقر علیه السلام فرمود:

زنی را از مردم نجران آوردند که کودکی در بغل داشت و چون آتش برافروخته را دید وحشت کرد و خواست تا تسلیم آنان شود که آن کودک بزبان آمده گفت:

«لاتَهابی وَ اَرْمینی وَ نَفْسکِ فِی النّارِ فَإِنَّ هذا وَ اللهِ فی اللهِ قَلیلٌ…»

مادر جان نترس که بخدا این شکنجه ها در راه خدا اندک است، و مرا نیز با خودت در آتش بیفکن… و آن زن با ایمان نیز همین کار را کرد و خود و کودکش در آتش خشم آن شاه ستمگر سوختند.

و نظیر این داستان و این مردان و زنان و کودکان معصومی که فقط و فقط به جرم ایمان بخدا دچار اینگونه شکنجه های جان فرسا و زجر و قتل ها گشته و به آتش خشم و کینه ستمگران خون آشام و شاهان جنایت پیشه سوختند و در راه خدا بدن پاکشان را بصورت ذغال و خاکستری سوخته تقدیم کردند، در تاریخ اسلام بسیار است.

و از همین رو است که امام صادق(ع) در حدیثی فرمود:

«قَدْ کانَ قَبْلَکُم قَومٌ یُقْتَلُونَ وَ یُحَرَّقُونَ وَ یُنْشَرُونَ بِالمَناشیر تضیق عَلَیهِمْ الْاَرضُ بِرَحبِها فَمایَرُدُّهُم عَمّاهُم عَلَیهِ شَیءٌ مِمّا هُمْ فِیهِ مِنْ غَیرِتَرَه وَ تَرُوا مِنْ فِعْلِ ذلِکَ بِهِم وَلاَذی بَل مانَقَمُوا مِنْهُم اِلّا اَنْ یُوءمِنُوا بِاللهِ العَزیزِ الحَمیدِ، فَاسْئَلُوا رَبّکُم دَرَجاتِهِمْ وَ اصبِرُوا عَلی نَوائِبِ دَهْرِکُم تُدرِکُوا سَعیَهُم»

یعنی- براستی گروهی از مردم پیش از شما بودند که آنها را کشته و می سوزاندند و بوسیله اره آنان را اره می کردند و زمین با همه فراخی آن بر آنان تنگ شد ولی آنان را از آنچه بدان معتقد بودند باز نداشت بدون آنکه ستمگران از آنها خونی طلبکار باشند و یا آزاری از ایشان دیده و مشاهده کرده باشند، و جرم آنها تنها همان بود که بخدای مقتدر و ستوده ایمان می آوردند، پس از خدای خود درجات آنها را درخواست کنید و بر سختیهای روزگار بردبار باشید تا کوشش و تلاش آنها را درک کنید (و به آنها برسید).

و اگر بخواهیم راه دوری نرویم و همه داستانهای تاریخ را نادیده گرفته و زنده ترین و نزدیکترین شاهد و نمونه را برای شما نقل کنیم به این ماجرای جانگداز و جنایت فجیعی که همین چند روز قبل بدست مدعیان دفاع از خلق انجام شده توجه کنید:

در صفحه ۹ روزنامه جمهوری اسلامی شماره ۸۸۰ سال چهارم (سه شنبه ۲۲ شعبان ۱۴۰۲) چنین آمده است:

منافقین خانواده یک کارگر را به شهادت رساندند

بار دیگر دست جنایتکاران از خدا بی خبر و ایادی و مزدوران داخلی کفر جهانی به سرکردگی آمریکای جهانخوار از آستین منافقین بدرآمد و تنی چند از رهروان راه الله را که آرزوی شتافتن به سویش را داشتند به شهادت رساند، شهید اسماعیل صفدری که از کارگران مؤمن و مسلمان و از پیروان صدیق خط امام و عضو انجمن اسلامی کارخانه «پاریس خودرو» بود شنبه شب گذشته همراه با خانواده اش در خانه بدست منافقین شهید و در آتش جور و ستم آمریکای جنایتکار و صهیونیسم بین الملل سوخت و خاکستر شد.

آنها این برادر کارگر و عضو انجمن اسلامی را بجرم دفاع از اسلام و انقلاب اسلامی و پیروی از امام و ولایت فقیه ددمنشانه و سبعانه شهید کردند. لیکن این سئوال پیش می آید، ای جلادان و خون آشامانی که با ددمنشی خود روی چنگیز و دیگر جنایتکاران تاریخ را سفید کرده اید گناه و جرم آن کودک یک ساله و خانواده او چه بود که آنها را به مسلسل بستید و بعد هم وحشیانه با ریختن بنزین و انفجار بمب آتش زا آنها را به خاکستر مبدل کردید؟

در همین رابطه در صفحه ۲ همان روزنامه این قسمت را نیز می خوانید:

اظهارات یک شاهد عینی در رابطه با قتل عام یک خانواده توسط منافقین.

بدنبال قتل عام یک خانواده ۴ نفری که توسط منافقین ضدخلق در خیابان پاکباز تهران روی داد یک شاهد عینی نکات تازه ای را فاش کرد.

وی که بشدت گریه می کرد گفت:

وقتی منافقین به خانه آقای صفدری رفتند اعضای خانه را به کنار دیواری برده و آنان را به رگبار بستند پس از این عمل کودک خانواده را نیز که از ترس فریاد می کشید به رگبار بسته و سپس بنزین بر روی اجساد ریخته و با پرتاب نارنجک بر روی اجساد که منجر به آتش گرفتن اجساد شد از محل می گریزند.

وی گفت: تنی چند از همسایگان که این صحنه وحشتناک را دیده اند هم اکنون در حال اغما بسر می برند.

و من وقتی این جریان را خواندم ضمن تأثر شدید بر این فکر افتادم که چقدر جنایات وحشیانه این یک مشت از خدا بی خبر و خون آشام زیاد شده که یک چنین عمل فجیع و بی سابقه ای را انجام می دهند و انعکاس آن در جامعه ما بهمین مقدار بوده که در یک روزنامه صبح بصورت عادی منعکس شود و مردم نیز بطور عادی از کنار آن می گذرند، و گرنه در کجای دنیا یک چنین جنایتی سابقه دارد که فردی را بجرم حزب اللهی بودن و پیرو خط رهبر مذهبی و اسلامی خود بودن به این طرز فجیع بقتل برسانند و سپس در مورد زن و کودک بی گناه او نیز این چنین رفتار ددمنشانه و وحشیانه ای بنمایند، و انعکاس آن نیز در وسائل ارتباط عمومی بهمین اندازه باشد که دیدید.

و براستی همانگونه که در انقلاب اسلامی ما نمونه هائی از ایثار و فداکاری در راه خدا دیده شده که نظیر آن را در تاریخ صدر اسلام نیز نمی توان مشاهده کرد، بهمین نسبت نیز از سوی دشمنان انقلاب جنایتها و دشمنیهائی در برابری و مقاومت با اینان بچشم می خورد که نظیرش را در هیچ تاریخی نمی توان مشاهده کرد.

و بدین ترتیب ما دو گروه را که از هر جهت مخالف یکدیگر هستند در مقابل خود مشاهده می کنیم:

۱- مردمان با ایمان و پاک باخته ای که در راه عشق به «الله» و تبلیغ دین خدا عالی ترین ایثارها و بالاترین گذشتها را می کنند تا جائیکه مال و جان و فرزند و هر عزیزی را در این راه فدا می کنند، و تا سر حد شهادت برای مبارزه با کفر و ظلم و بی عدالتی می ایستند و شهادت را بزرگترین سعادت می دانند، و انبیاء الهی و امامان دین پیوسته پیشروان این گروه و رهروان این قافله و بطور کلی رهبران و راهنمایان اینان بوده اند.

۲- دنیاپرستان و ریاست طلبانی که هیچگونه ایمانی بخدا و روز جزا ندارند و برای رسیدن به خواسته های نفسانی و ریاست و مقام از هیچ جنایتی دریغ ندارند و تا حدی در این راه پیش رفته اند که ظلم و جنایت را حق خود می دانند و بعقیده «ماکیا ولیها» اساسا هدف خلقت را همین می دانند، و جز این حق و حقیقتی نمی شناسند.

و در این مبارزه حق و باطل آنچه را پیش روی خود می بینیم پیروزی گروه اول بر دوم است که اگر چند صباحی هم این مبارزه طول بکشد و باطل جولانی هم داشته باشد بالاخره پیروزی از آن حق بوده و باطل رفتنی است. و خسران دنیا و آخرت برای کسانی است که راه دوم را انتخاب کرده و پشت پا به مبدأ و معاد زنده اند، و از اینرو کسی که می خواهد در راه مردان خدا و گروه نخست گام نهد باید آماده همه گونه بلا و سختی و مشکلات و گرفتاری باشد، و بداند که این سنت الهی است درباره مردانی که سعادت و رستگاری آنها را می خواهد، و برای رسیدن به کمال و بهشت ابدی باید این راه را طی کنند، و چقدر این تعبیر قرآن کریم جالب است که می فرماید:

«÷Pr& óOçFö۶Å¡ym br& (#qè=äzô‰s? sp¨Yyfø۹$# $£Js9ur Nä۳Ï?ù’tƒ ã@sW¨B tûïÏ%©!$# (#öqn=yz `ÏB Nä۳Î=ö۶s% ( ãNåk÷J¡¡¨B âä!$y™ù’t7ø۹$# âä!#§ŽœØ۹$#ur (#qä۹̓ø۹ã—ur 4Ó®Lym tAqà)tƒ ãAqߙ§۹$# tûïÏ%©!$#ur (#qãZtB#uä ¼çmyètB 4ÓtLtB çŽóÇnS «!$# ۳ Iwr& ¨bÎ) uŽóÇnS «!$# Ò=ƒÌs%[1] »

آیا گمان کرده اید که داخل بهشت خواهید شد و هنوز داستانهای مردمانی که قبل از شما آمده اند به شما نرسیده که سختیها و دشواریها بر آنان می رسید و می لغزیدند تا جائی که پیامبر و کسانی که با او ایمان آورده بودند می گفتند: یاری خدا کجاست؟!…

و در روایات اهل بیت عصمت و طهارت هم تعبیرهای جالب و سخنان ارزنده ای آمده که بد نیست قسمتی از آنها را بازگو کنیم، از آنجمله این حدیث معروف است که بطور متواتر از رسول خدا و ائمه اطهار نقل شده که فرموده اند:

«اِنَّ اَشَدَّ النّاسِ بَلاءٌ الاَنْبِیاءِ ثُمّ الّذینَ یَلُونَهُم ثُمّ الْاَمثَلُ فَالاَمثَل »[۲]

سخت ترین مردم در بلا پیغمبران هستند و پس از آن کسانی که از دیگران به آنها نزدیکترند، و پس از آن بر حسب درجه و منزلت هر چه نزدیکتر به آنها باشند بهمان نسبت بلا و گرفتاری آنها بیشتر از دیگران است.

و در حدیث دیگری است که مردی نزد امام باقر(ع) شرفیاب شده عرضکرد بخدا قسم من شما را دوست دارم.

«وَاللهِ اِنّی لَاُحِبُّکُم اَهْلَ الْبَیتِ؟ قالَ فَاتَّخِذِ لِلْبَلاءِ جِلْباباً»[۳]

امام (ع) در جواب او فرمود:

پس جامه بلاء را برگیر، یعنی اگر راست می گوئی آماده هرگونه بلاء و گرفتاری باش.

و جالب تر در چند حدیث آمده است (با مختصر تفاوتی از کلمات) امام صادق و فرزند بزرگوارش حضرت موسی بن جعفر (ع) فرمودند:

«مَثَلُ المُؤمِنِ مَثَل کَفَتّی المیزان کُلّما زِیْدَ فی اِیمانِهِ زِیدَ فی بَلائِهِ»[۴]

داستان مؤمن داستان دو کفه ترازو است که بهر اندازه در ایمان او افزوده شود بهمان نسبت در بلاء و گرفتاریش افزوده گردد.

و از این جالب تر در حدیث آمده است که بلاء هدیه و تحفه و سوغاتی است از جانب خدای تعالی که امام باقر(ع) فرمود:

«اِنّ اللهَ عَزَّوَجَلّ لَیَتَعاهَدُ الْمُؤمِنَ بِالْبَلاءِ کَما یَتَعاهَدُ الرَّجُلُ اَهْلَهُ بِالهَدِیّهِ مِن الْغیبَهِ»

براستی که خدای عزوجل یادآوری می کند مؤمن را بوسیله بلاء چنانچه مردی که در غیاب خانواده خود هست آنها را با هدیه و سوغات یادآوری می کند.

و در حدیث دیگری آمده است که:

«اِنَّ اللهَ اِذا اَحَبّ عَبداً غَتّهُ بِالبَلاءِ غَتّاً»

خدا وقتی بنده ای را دوست بدارد او را در بلاء و گرفتاری غرق می کند.

و روی همین پایه و اساس است که (چنانچه اشاره شد) می بینیم که مردان خدا به استقبال بلاها می روند و شکنجه ها و شهادت خود و عزیزان خود را در راه خدا بزرگترین فیض می دانند و پیوسته آرزوی آنرا دارند، و همین اشتیاق به شهادت است که سدی محکم در برابر دشمنان دین و کافران ایجاد می کند، و همه حسابهای مادی حسابگران را بر هم می ریزد، چنانچه در تاریخ اسلام نمونه های فراوانی برای آن دیده ایم، مانند جنگ بدر و احزاب و حنین، و در زمان خود نیز شاهد بهترین نمونه آن یعنی جنگ تحمیلی عراق علیه ایران بوده ایم که با تمام کمکهای مادی و سیاسی که از همه ابرقدرتهای شرق و غرب و حکام مرتجع منطقه به عراقیها رسید با این همه در برابر سپاهیان اسلام که بدون دریافت هیچگونه کمکی چگونه مفتضحانه شکست خوردند و از راهی که آمده بودند پس از بجای گذاردن ادوات و وسائل جنگی ریز و درشت فراوان و ده ها هزار اسیر و کشته با کمال سرافکندگی و خفت و خواری بازگشتند.

ادامه دارد.

 

[۱] – سوره بقره، آیه ۲۱۴٫

[۲] – اصول کافی، ج ۲، ص ۲۵۲٫

[۳] – بحارالانوار، ج ۶۷، ص ۲۳۸٫

[۴] – بحارالانوار، ج ۶۷، ص ۲۱۰ و ۲۴۳٫

19دسامبر/16

جهاد در قرآن

قسمت هشتم

حجه الاسلام و المسلمین طاهری خرم آبادی

نماینده امام در سپاه پاسداران

عوامل پیروزی

عوامل مادی

عوامل و شرایط پیروزی به دو نوع مادی و معنوی تقسیم می شود. عوامل مادی نیروهای رزمی و نظامی است که با تکامل بشر در تکنیک و صنعت تکامل یافته و در هر زمان نوع خاصی از آن بکار می رود. و بهمین دلیل نیروهای مادی دچار دگرگونی و تغییر است. قرآن نیز بر نوع خاصی از آن تکیه نمی کند بلکه تأکید بر آماده نمودن نیرو و قوه دارد تا بر نیروی رزمی مورد استفاده در هر زمان تطبیق نماید.

در این مورد می فرماید:

«(#r‘‰Ïãr&ur Nßgs9 $¨B OçF÷èsÜtGó™$# `ÏiB ;o§qè% ÆÏBur ÅÞ$t/Íh‘ È@ø‹yÜø۹$# »(سوره انفال آیه ۶۰)

تا آن حد که بتوانید از نیرو (و ادوات جنگی) و اسبان سواری برای (مبارزه) با آنان (دشمنان) فراهم سازید.

نکته قابل توجه در این آیه این است که به کار بردن آخرین توان و قدرت را در تهیه نیرو لازم شمرده است. بنابراین آمادگی نظامی و تهیه ابزار و وسائل رزمی برای مقابله با دشمن بر همه مسلمین واجب و ضروری است، و لذا خطاب در این آیه متوجه مردم است گرچه در آیات قبل و بعد از این آیه، خطاب به پیغمبر شده است. شاید سر مطلب این باشد که بر هر فردی لازم است برای دفاع از خود و دیگران تهیه نیرو نماید اگر چه با فراگرفتن فنون نظامی و آموزشهای رزمی باشد.

سپس می فرماید:

«تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَاللهِ وَ عَدُوَّکُمْ وَ آخَرینَ مِنْ دُونِهِم لا تَعْلَمُونَهُمُ اللهُ یَعْلَمُهُم»

این آمادگی رزمی و تهیه ابزار جنگ برای این است که دشمنان خدا و خود را با آن بترسانید و همچنین دشمنانی که شما از آنها آگاهی ندارید ولی خدا به آنان آگاه است.

این جمله مفهوش این است که تهیه نیرو تنها برای نبرد با دشمنانِ شناخته شده ای که در حال جنگ با شما هستند کافی نیست، بلکه باید همیشه آمادگی رزمی و نظامی داشته باشید تا هم دشمنانِ آشکارِ حاضر در صحنه را با آن بترسانید و هم دشمنانی که ممکن است پس از این در صحنه نبرد قرار گیرند و فعلا دوست نما و منافق هستند و با آهنگ نبرد ننموده اند ولی در آینده ممکن است با آنان درگیر شوید.

در هر حال باید پیش بینی های لازم را برای دفاع و جهاد بنمایند و آمادگی رزمی در هر زمانی برای مقابله با دشمن ضروری است.

در ادامه آیه می فرماید:

«وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیئٍ فی سَبیلِ اللهِ یُوَفَّ اِلَیْکُمْ وَ اَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ»

آنچه را که در راه خدا انفاق نمائید نتیجه اش و ثمره اش به خود شما بر می گردد و به شما ظلم نمی شود.

در این جمله به یک مسئله اساسی اشاره شده است و آن اینکه هر عمل و قدمی که در راه خدا برداشته شود محو و نابود نمی شود بلکه باقی و جاوید است و به خود انسان بازگشت می کند.

«ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَاللهِ باقٍ»

آنچه نزد شما است تمام می شود و آنچه نزد خداوند است باقی است. و در مورد دفاع و جهاد- از دو نظر- نتیجه عمل به انسان بر می گردد: مادی و معنوی.

از جهت معنوی بسیار روشن است زیرا کمالات و آثاری برای نفس انسانی در پرتو فداکاری و جهاد در راه خدا پدید می آید و همچنین نتایجی بصورت نعمتهای الهی و بهشت جاودان در عالم پس از مرگ جلوه گر می شود و به فرموده امیر المؤمنین(ع)

«اِنَّ الجَهادَ بابٌ مِنْ اَبْوابِ الجَنَّهِ فَتَحَهُ اللهُ لِخاصَّهِ اَوْلیائِهِ»

جهاد دری از درهای بهشت است که به روی دوستان مخصوص خدا باز می شود. اینها همه آثار معنوی و نفسانی است که به شخص مجاهد باز می گردد.

«`tBur y‰yg»y_ $yJ¯RÎ*sù ߉Îg»pgä† ÿ¾ÏmÅ¡øÿuZÏ۹ ۴ ¨bÎ) ©!$# ;ÓÍ_tós9 Ç`tã tûüÏJn=»yèø۹$# »(عنکبوت آیه ۵)

کسی که جهاد می کند همانا برای خود (و به نفع خود) جهاد می نماید و خداوند از همه عالم بی نیاز است.

منظور از آیه این است که نتیجه جهاد به خود انسان باز می گردد و این انسان مجاهد است که از منافع عملش بهره مند می شود.

و اما نتیجه مادی جهاد را اگر بررسی کنیم می بینیم در جامعه ای که دفاع و جهاد وجود دارد و امتی که در راه ایده و عقیده اش و حفظ کیان و شخصیت اجتماعیش از بذل جان و مال دریغ نمی کند، آن امت و آن جامعه زنده و پایدار و دارای شخصیت و استقلال مادی و معنوی است.

بنابراین اگر کسی در راه خدا مال یا وقت یا نیرو و هر چیز دیگر را انفاق کند و برای دفاع و از بین بردن دشمن، قدرت و نیرو تهیه نماید، خود این انسان – از نتیجه انفاق و عملش- در همین عالم بهره مند می شود زیرا خود او فردی از جامعه و امتی است که برای حفظ و بقاء آن کوشیده است. و اگر جان خود را در این راه فدا نمود باز از زندگی جاوید با آثار عجیبی که آن حیات دارا است برخوردار شده و در هر صورت هیچ ضرر و زیانی ندیده است و مورد ستم قرار نگرفته است. و این است معنای کلام خدا:

«وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیءٍ فی سَبیلِ اللهِ یُوَفَّ اِلَیْکُمْ وَ اَنْتُمْ لا تُظْلَمونَ»

-توفیه الشّیئ بذله وافیا:

توفیه: یعنی بذل نمودن چیزی را بطور تمام و کمال. پس معنی جمله این است که هر چیزی را در راه خدا انفاق نمائید، خود آن چیز بطور تمام و کمال به خود شما داده می شود و به شما ظلم نمی شود. یعنی اگر مالی را در راه خدا انفاق کردی از نتایج و عوایدش در این عالم بهره مند می شوی و در آن عالم نیز از حقیقت و واقعیت جاودانی آن که بصورت دیگر تجسم می یابد برخوردار خواهی شد. و اگر جان خویش را در راه خدا دادی، جانی قوی تر و نیرومندتر و با ارزشهای والاتری می یابی.

عوامل معنوی

در آیات قرآن به پاره ای از عوامل و شرایط اشاره شده است که از سنخ ابزار و اسباب مادی نیستند بلکه برخورداری از یک سلسله ویژگیها و صفات روحی و اخلاقی محسوب می شوند که از جمله آنها امور زیر است:

۱- ثبات و استقامت در برابر دشمن و فرار نکردن از میدان جنگ

۲- یاد خدا

۳- اطاعت از خدا و رسول و اهتمام به مسئله فرماندهی در دستورات رزمی

۴- اتحاد و همبستگی

آیه ای که همه این امور در آن بیان شده است آیه ۴۴ و ۴۵ سوره انفال است:

«$yg•ƒr’¯»tƒ šúïÏ%©!$# (#þqãZtB#uä #sŒÎ) óOçGŠÉ)s9 Zpt¤Ïù (#qçFç۶øO$$sù (#rãà۲øŒ$#ur ©!$# #ZŽÏWŸ۲ öNä۳¯=yè©۹ šcqßsÎ=øÿè? »

«(#qãè‹ÏÛr&ur ©!$# ¼ã&s!qߙu‘ur Ÿwur (#qããt“»uZs? (#qè=t±øÿtGsù |=ydõ‹s?ur ö/ä۳çt†Í‘ ( (#ÿrçŽÉ۹ô¹$#ur 4 ¨bÎ) ©!$# yìtB šúïΎÉ۹»¢Á۹$# »

ای کسانی که ایمان آورده اید هرگاه با گروهی از دشمن مواجه شدید پایداری کنید و خدا را پیوسته یادآرید تا اینکه پیروز شوید. و همه پیرو فرمان خدا و رسول او باشید و هرگز با هم نزاع و اختلاف نداشته باشید زیرا در اثر تفرقه شکست می خورید و قدرت شما نابود خواهد شد، بلکه بردبار و صبور باشید که همانا خدا با صابرین است.

ثبات و استقامت

منظور از ثبات- در آیه – که امر به آن شده است فرار نکردن از دشمن است، یعنی هنگامی که با گروهی و دسته ای از دشمنان روبرو می شوید، ثابت و پایدار در برابر آنان بمانید.

در همین زمینه در آیه ۱۶ سوره انفال می فرماید:

«$yg•ƒr’¯»tƒ z`ƒÏ%©!$# (#þqãZtB#uä #sŒÎ) ÞOçGŠÉ)s9 tûïÏ%©!$# (#rãxÿx. $Zÿômy— Ÿxsù ãNèdq—۹uqè? u‘$t/÷ŠF{$#  `tBur öNÎgÏj9uqム۷‹Í´tBöqtƒ ÿ¼çntç/ߊ žwÎ) $]ùÌhystGãB @A$tGÉ)Ïj9 ÷rr& #¸”ÉiystGãB 4†n<Î) ۷pt¤Ïù ô‰s)sù uä!$t/ 5=ŸÒtóÎ/ šÆÏiB «!$# çm1urù’tBur ãN¨Yygy_ ( š[ø©Î/ur 玍ÅÁpRùQ$# »

ای کسانی که ایمان آورده اید هرگاه با کفار از نزدیک روبرو شدید، به آنان پشت نکنید. و هر کس در چنین روزی پشت به دشمن نماید به طرف غضب الهی روی آورده و جایگاهش جهنم است که بدترین منزل خواهد بود، مگر آنها که برای بهتر جنگ کردن و تغییر سنگر دادن یا به دسته دیگری پیوستن جای خود را عوض می کنند.

لغات آیه:

زَحفاً: گفته اند زحف به معنای نزدیک بودن است. «قال فی المجمع، الزحف: الدُّنوّ قلیلاً قلیلاً» زحف کم کم نزدیک شدن است. و همچنین به معنای جمعیت فشرده  و زیادی که ناگهان حمله ور می شوند معنی شده است.

ادبار: جمع دبر است به معنی پشت.

متحرفا: تحرف آن است که جنگجو جابجا شود یعنی سنگری که در آن قرار دارد کم کم رها کند و سنگر تازه ای انتخاب نماید تا امکان بهتر جنگیدن داشته باشد و تسلط بیشتری بدست آورد.

التحیز: تحیز گرفتن مکان است و منظور این است که رزمنده از حالت انفراد و تک روی در آید و به جمعیت بپیوندد و با آنها بطور جمع به جنگ بپردازد.

البواء: به معنی رجوع است. و منظور از «باء بغضب» آن است که بر می گردد در حالی که غضب خداوند را بهمراه دارد.

بنابراین معنی دو آیه این می شود که در برخورد با دشمن و نزدیک شدن به آنها فرار نکنید و به آنان پشت ننمائید و کسی که در چنین شرایطی از دشمن فرار نماید، بازگشته است در حالی که غضب خداوند با خود دارد و جایگاه او جهنم است و بد بازگشتنی است، مگر آنکه فرار و جدا شدن او برای انتخاب مکان بهتر و یا پیوستن به جمعیتی دیگر از لشکر باشد.

و به تعبیر دیگر اگر عقب نشینی تاکتیکی باشد مانعی ندارد ولی اگر بخاطر ترس و فرار از مرگ و شهادت باشد با غضب خداوند همراه شده است.

در این دو آیه در عین حالی که فرار و عقب نشینی را به شدت تقبیح نموده است عقب نشینی هائی که برای بهتر جنگیدن و بکار بردن تاکتیک های نظامی انجام می گیرد تجویز نموده است. و با استناد بهمین آیه فرار از صحنه نبرد یکی از گناهان کبیره شمرده شده است و باید توجه داشت که آیه اختصاص به جنگهای صدر اسلام ندارد بلکه عمومیت و کلیت دارد و هر زمانی را شامل است.

از ائمه(ع) نیز روایات زیادی در همین مورد رسیده است که فرار از زحف، یکی از معاصی کبیره است. از جمله روایتی است در کافی از امیرالمؤمنین(ع) که فرمود:

«اِنَّ الرُّعْبَ وَ الْخَوفَ مِنْ جِهادِ الْمُسْتَحَقِّ لِلْجِهادِ وَ الْمُتَوازِرینَ عَلیَ الضَّلالِ ضَلالٌ فِی الدّینِ وَ سَلْبٌ لِلدَُّنیا مَعَ الذُّلِّ وَ الصَّغارِ وَ فیهِ استیجابُ النّارِ بِالفَرارِ مِنَ الزَّحْفِ عِندَ حَضرَهٍ القِتالِ. یَقُولُ اله عَزَّوَجَلّ: یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اِذا لَقیتُمُ الَّذینَ کَفَرُوا زَحَفاً فَلاتُوَلّوهُم الأَدبار.»

همانا هراس و خوف از جهاد و مبارزه با کسانی که می بایست با آنان مبارزه کرد و آنان که بر گمراهی سازمان تشکیل داده اند، خود یک نوع گمراهی در دین و از دست دادن دنیا همراه با ذلت و پستی است، و در این کار عذاب الهی واجب می گردد برای آنان که در جنگ از دشمن فرار کنند. خداوند می فرماید: «یا اَیُّها الّذینَ آمَنُوا…»

و در خطبه ۱۲۴ نهج البلاغه چنین می فرماید:

«وَ اَیْمُ اللهِ لَئِنْ فَرِرْتُم مِنْ سَیْفِ العاجِلَه لاتَسْلَمُوا مِنْ سَیْف الآخِرَه انَّ فِی الفِرارِ مُوجدَهَ الله وَ الذَّلَّ اللّازِمَ وَ العارَ الباقِی وَ اِنَّ الفارَّ لَغَیر مَزیدٍ فی عُمرِه و لا مَحجُوز بَیْنَه وَ بَینَ یَوْمِه»

قسم به خدا اگر از شمشیر دنیا فرار کنید، از شمشیر آخرت سالم نمی مانید، و همانا در فرار کردن خشم و غضب خدا است و ذلت و عار ابدی و فرار کننده چیزی بر عمرش افزوده نمی شود و این فرار مانع و حاجزی بین او و روز او یعنی روزمرگ و اجل او نمی گردد.

و در خطبه ۱۱ نهج البلاغه در کلامی که حضرت محمد بن حنفیه را در روز جنگ جمل مخاطب قرار می دهد آنگاه که پرچم را به او واگزار می نماید، چنین می فرماید:

«تَزُولُ الْجِبالُ وَ لا تَزِلَّ. عَضَّ عَلی ناجِذِکَ. اَعِرِاللهَ جُمْجُمَتَکَ نِدْفِی الْاَرضِ قَدَمَکَ. اِرْمِ بِبَصَرَکَ اَقْصَی الْقَومِ وَ غُضَّ بَصَرَکَ وَ اعْلَم اَنَّ النَّصْرَ مِنْ عِنْدِاللهِ سُبْحانَهُ.

کوه ها اگر از جای کنده شوند، تو در جای خود در هنگامه نبرد پایدار باش و حرکت مکن. دندان روی دندان بگذار. سرت را به خدا بسپار. پای خود را چون میخ در زمین بکوب. چشم بینداز تا انتهای لشکر را ببینی و بدان که نصرت و یاری از نزد خدای سبحان است.

در این جملات حضرت علی(ع) عالی ترین تعابیر را در بیان استقامت و پایداری بیان فرموده است و مخصوصا جمله:

«سرت را به خدا بسپار»

که بهترین رهنمودی است برای استقامت و پایداری.

ادامه دارد.

 

19دسامبر/16

ضرورت رسالت انبیاء

قسمت هفتم

آیت الله جوادی آملی

عضو شورای عالی قضائی

شیطان علیرغم اینکه گمراه کننده و مضل است ولی در انبیاء که هدایت یافته از طرف خدا می باشند و معصوم از گناه هستند هیچ تاثیری و نفوذی ندارد و نمی تواند داشته باشد.

دلیل دیگری بر ضرورت رسالت انبیاء

«$tBur (#râ‘y‰s% ©!$# ¨,ym ÿ¾Ín͑ô‰s% øŒÎ) (#qä۹$s% !$tB tAt“Rr& ª!$# ۴’n?tã ۹Ž|³o0 `ÏiB &äóÓx« ۳ ö@è% ô`tB tAt“Rr& |=»tGÅ۳ø۹$# “Ï%©!$# uä!%y` ¾ÏmÎ/ ۴Óy›qãB #Y‘qçR “Y‰èdur Ĩ$¨Y=Ïj9»

(سوره انعام آیه ۹۱)

آنها که خداوند را آنطوری که باید بشناسند، نشناخته اند می گویند: چیزی بر بشر نازل نشده است! بگو چه کسی کتابی که نور و هدایت برای مردم است بر موسی(ع) نازل کرده است؟!

از این آیه چنین برداشت می شود که منکران وحی و نبوت، خدا را نشناختند، زیرا ممکن نیست خدا بشر را بیافریند و او را راهنمائی نکند. اگر خدا خالق است باید رب و پرورنده همه باشد، بنابراین انسان باید از این ربوبیت استفاده کند برای اینکه انسان چون درخت یا حیوان نیست که فقط از مواد غذائی مادی رشد و تکامل کند. او علاوه بر جسم دارای روحی است مجرد که بیشتر باقی است و هرگز از بین نمی رود.

و به عبارت دیگر: خدا که پروردگار جهان و انسان است، باید از همین راه انسان را کامل سازد. و پرورش انسان و تکامل او از راه اندیشه و فکر، عقیده و اخلاق و عمل صالح است. پس اگر انسانی منکر وحی و رسالت بود، معلوم است که خدا را نشناخته، چون خدا هرگز بشر را بدون برنامه رها نمی سازد. زیرا خداوند که انسان را آفریده پرورنده انسان هم هست و پرورش او از راه اندیشه و اعتقاد و عمل صالح و اخلاق است که باید در خور روح و جان انسان باشد و هرگز نابود شدنی نیست بلکه از عالمی به عالم دیگر می رود. بنابر این انسان اعتقاد و اندیشه ای لازم دارد و کسی باید این عقیده را مقرر سازد که از آینده انسان با خبر باشد.

و در کوتاه سخن، مبنای آیه بر این چهار مقدمه استوار است:

۱- انسان هرگز نابود نمی شود، بلکه از این جهان به جهان دیگر منتقل می شود.

۲- انسان به اندیشه و عمل صالح و اعتقاد نیاز دارد.

۳- کسی که این برنامه را مقرر داشته، باید از آینده و جهان دیگر آگاه باشد که خداوند می باشد.

۴- منکر نبوت منکر خدا است.

با این مقدمات ضرورت رسالت انبیاء و رابطه اش با مبداء و معاد روشن می شود.

اقسام نبوت:

نبوت بر دو قسم است:

۱- نبوت عامه ۲- نبوت خاصه

نبوت عامه اختصاص به شخص معینی ندارد و درباره اصل نبوت بحث می کند. و اما نبوت خاصه درباره نبوت اشخاص مثل حضرت موسی(ع) و حضرت عیسی(ع) و انبیاء دیگر بحث می کند. در نبوت خاصه عقل را راهی نیست که معلوم کند مثلا زید پیامبر است یا عمرو… ولی عقل ملکاتی را می فهمد و می داند که این عالم بدون پیامبر نخواهد بود و حتما خداوند برای مردم پیامبری را آفریده است. و پیامبر هم خصایص و مشخصاتی دارد از قبیل معجزه و عصمت و علم غیبت و نزول وحی بر او، عقل این چیزها را به عنوان نشانه ها و علائم می یابد و آن کسی که دارای این نشانه ها باشد به حکم عقل پیامبر است و اگر این نشانه ها را نداشته باشد پیامبر نیست. این قسمت مربوط به عقل است ولی آیا زید پیامبر است یا عمرو، با نقل و شواهد دیگر معلوم می شود.

درباره نبوت خاصه، آیه ۱۲۴ سوره انعام می فرماید:

«#sŒÎ)ur öNßgø?uä!%y` ×ptƒ#uä (#qä۹$s% `s9 z`ÏB÷sœR 4Ó®Lym 4’tA÷sçR Ÿ@÷VÏB !$tB u’ÎAré& ã@ߙ①«!$# »

هنگامی که آیه ای بر پیامبر نازل می شد کفار می گفتند: ما ایمان نمی آوریم مگر اینکه همانند معجزه و آیاتی که بر پیامبران خدا نازل می شد بر ما نیز نازل شود.

خداوند در جواب آنها چنین می فرماید:

«اللهُ اَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ»

خدا می داند که رسالت خود را در کجا قرار دهد (و چه کسی شایسته و لایق مقام رسالت است)

بنابراین، بحث درباره اینکه رسول اکرم(ص) یا حضرت موسی و حضرت عیسی شایسته است یا نه، بحث جداگانه ای است و مربوط به نبوت خاصه است، ولی بحث ما پیرامون ضرورت رسالت انبیاء است.

هدایت و عصمت انبیاء:

راهنمایانی که برای انسان فرستاده می شوند، به تعبیر قرآن هدایت شده و از نعمت های خاص الهی برخوردار هستند. همواره در نمازهای یومیه، آیه آخر سوره حمد (فاتحه) را تکرار می‌کنیم که (خدایا) ما را به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای رهنمون ساز و این راه همانا راه انبیاء و اولیاء الهی است.

در سوره انعام از آیه ۸۳ تا ۸۹ همین معنی را می رساند که خداوند آنان را هدایت کرده است. پس از ذکر نام بسیاری از انبیاء می فرماید:

«اُولئِکَ الَّذینَ آتَیْناهُمُ الِکتابَ وَ الْحُکْمُ وَ النُّبُوَه»

ما به این انبیاء کتاب و حکم و نبوت دادیم.[۱]

سپس می فرماید:

«فَاِنْ یَکْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَکَّلْنابِها قَوماً لَیْسُوا بِها بِکافِریِنَ»

اگر آنان (مشرکین) به این پیامبران ایمان نیاورند، گروهی هستند که به اینها ایمان آورند و کفر نورزند.

آنگاه قرآن به رسول اکرم(ص) می فرماید:

«اُولئِکَ الَّذینَ هَدَی الله»

این انبیاء کسانی هستند که خدا اینان را هدایت کرده است. و این هدایت، هدایت خاصه است که همراه با عصمت است و گرنه هدایت عامه خداوند شامل همه کس و همه چیز می شود:

«اِنّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ اِمّا شاکِراً وَ اِمّا کَفُوراً»

(آیه ۳  سوره دهر)

ما راه (حق و باطل) را به او (انسان) نشان دادیم، چه او هدایت پذیرد یا کفران ورزد.

بنابراین منظور از هدایتی که خداوند به پیامبران داده- و در آیه آمده است- هدایت خاصه است. بهمین جهت به پیامبر اکرم می فرماید:

«فَبِهُداهُمُ اقْتَدِه»

تو نیز تابع این هدایت الهی باش نه اینکه تابع و پیرو انبیاء پیشین باشی، بلکه تو نیز همانند آنان که به وحی تکیه داشتند و بدون اجر و مزد کار می کردند، به وحی تکیه کن و بگو:

«@è% Hw öNä۳è=t«ó™r& Ïmø‹n=tã #·ô_r& ( ÷bÎ) uqèd žwÎ) ۳“tø.ό šúüÏJn=»yèù=Ï۹ » (انعام- آیه ۹۰)

من از شما مزدی نمی خواهم جز اینکه همه جهانیان به یاد خدا باشند.

قرآن پس از ذکر هدایت خاصه می فرماید:

«وَ مَنْ یَهْدِی الله فَما لَهُ مِنْ مُضِلِّ، اَلَیْسَ اللهُ بِعَزیزٍ ذِی انْتِقام»

کسی که خدا او را هدایت کند، مضل و گمراه کننده ای ندارد. و این نفی جنس است، یعنی جنس اضلال و گمراهی برای او نیست. بنابراین گمراه کننده در پیامبران هیچ نفوذی ندارد و نمی تواند داشته باشد و این همان عصمت است. و ارزش عصمت از این جا فهمیده می شود، زیرا در هدایت عامه چنین خاصیت و اثری نیست.

شیطان گمراه کننده است:

در سوره یس آیه ۶۰ می فرماید:

« óOs9r& ô‰ygôãr& öNä۳ö‹s9Î) ûÓÍ_t6»tƒ tPyŠ#uä cr& žw (#r߉ç۷÷ès? z`»sÜø‹¤±۹$# ( ¼çm¯RÎ) ö/ä۳s9 Ar߉tã ×ûüÎ۷•B »

ای فرزندان آدم، مگر از شما پیمان نگرفتیم که شیطان را نپرستید (پیرو شیطان نباشید) زیرا که او دشمن بزرگ شما است.

و درآیه ۶۲ از همین سوره می فرماید:

«ô‰s)s9ur ¨@|Êr& óOä۳ZÏB yxÎ۷Å_ #·ŽÏWx. »

(شیطان گمراه کننده است) و بسیاری از شما (مردم) را گمراه کرده است.

در این مقدمه چنین نتیجه می گیریم که شیطان مضل و گمراه کننده است و بسیاری را به گمراهی کشانده است.

اینک به این صغری و کبری نیز توجه بفرمائید:

در سوره انعام- همانگونه که ذکر شد- می فرماید: خدا انبیاء را هدایت کرده است. و در سوره زمر می فرماید: هر کس را خدا هدایت کند گمراه در او نفوذ ندارد و همچنین در سوره کهف آیه ۱۷ می فرماید:

«`tB ωöku‰ ª!$# uqßgsù ωtGôgßJø۹$# ( ÆtBur ö@Î=ôÒム`n=sù y‰ÅgrB ¼çms9 $|‹Ï۹ur #Y‰Ï©ó‘D »

هر که را خدا راهنمائی کند، او بحقیقت هدایت شده است و هر که را گمراه سازد، هرگز برای او راهنمائی نخواهی یافت.

و در سوره نساء این اوصاف را مشخص تر کرده است آنگاه که می فرماید:

«وَ مَنْ یُطِعِ اللهَ وَ الرَّسُولَ فَاوُلئِکَ مَعَ الَّذینَ اَنْعَمَ اللهُ عَلَیْهِم مِنَ النَبِیینَ وَ الصِّدِیقیِنَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحیِنَ وَ حَسُنَ اُولئِکَ رَفیقاً»

کسی که اطاعت خدا و پیامبر نماید او با کسانی است که خدا به آنان نعمت داده از پیامبران و صدیقین و شهداء و نیکوکاران، و اینان دوستان خوبی می باشند.

و این نعمت همانا نعمت نبوت و هدایت خاصه و عصمت است نه نعمت مادی.[۲]

در این آیه موارد «انعمت علیهم» سوره حمد مشخص و روشن شده است.

اینک، پس از این مقدمه و صغری و کبری این نتیجه بدست می  آید که: شیطان علیرغم اینکه گمراه کننده و مضل است ولی در انبیاء که هدایت یافته از طرف خدا می باشند و معصوم از گناه هستند هیچ تأثیر و نفوذی ندارد و نمی تواند داشته باشد. و ما هم هر روز در نمازهای یومیه از خدا می خواهیم که راه این اشخاصی که خدا آنها را به نعمت هدایت خاصه متنعم نموده است، یعنی راه انبیاء و صدیقین و شهداء و نیکوکاران را به ما نشان دهد و ما را به همان راه هدایت کند و ما با آنان باشیم چون آنان دوستان خوبی برای انسان هستند و هرگز گمراه نمی شوند و مورد غضب و خشم خدا نیستند.

«$tRω÷d$# xÞºuŽÅ_Ç۹$# tLìÉ)tGó¡ßJø۹$#  xÞºuŽÅÀ tûïÏ%©!$# |MôJyè÷Rr& öNÎgø‹n=tã Ύöxî ÅUqàÒøóyJø۹$# óOÎgø‹n=tæ Ÿwur tûüÏj9!$žÒ۹$# »

انبیاء و مردم:

مردم در برابر ره آورد انبیاء سه دسته اند:

  • عده ای آنان را رد کردند.
  • گروهی پذیرفتند ولی با انحراف
  • عده ای هم بدون انحراف پذیرفتند.

در سوره فاطر آیه ۳۲ می خوانیم:

«§NèO $uZøOu‘÷rr& |=»tGÅ۳ø۹$# tûïÏ%©!$# $uZøŠxÿsÜô¹$# ô`ÏB $tRϊ$t7Ïã ( óOßg÷YÏJsù ÒOÏ۹$sß ¾ÏmÅ¡øÿuZÏj9 Nåk÷]ÏBur ӉÅÁtFø)•B öNåk÷]ÏBur 7,Î/$y™ ÏNºuŽöy‚ø۹$$Î/ ÈbøŒÎ*Î/ «!$# ۴ šÏ۹ºsŒ uqèd ã@ôÒxÿø۹$# 玍Î۷x6ø۹$# »

مردم در برابر میراث پیامبران برگزیده خدا سه دسته اند: دسته ای با انکار رسالت به خودشان ظلم کردند چون کسی نمی تواند به نظام الهی صدمه بزند و خداوند غنی بالذات است.

گر جمله کائنات کافر گردند                      بر دامن کبریاش ننشیند گرد

«tr #bÎ) (#ÿrãàÿõ۳s? ÷LäêRr& `tBur ’Îû ÇÚö‘F{$# $YèŠÏHsd  cÎ*sù ©!$# ;ÓÍ_tós9 ÏHxq »

(ابراهیم- آیه ۸)

اگر شما و تمام اهل زمین کافر شوید، به خداوند که غنی بالذات و بی نیاز است زیان نمی رسانید، بلکه به خودتان صدمه می زنید و ستم می کنید.

بنابراین همانطور که گفته شد عمل به عامل ارتباط دارد و سود و زیانش مستقیم به خودش می رسد. مثل درخت میوه که ثمره اش مال خودش است و رهگذر هم احیانا از سایه اش استفاده می کند. و همچنین ثمره عمل صالح مربوط به خود انسان است.

«اِنْ اَحْسَنْتُمْ اَحْسَنْتُم لِاَنْفُسِکُم وَ اِنْ اَسَأتُم فَلَها»

اگر نیکی کردید و عمل صالح انجام دادید برای خودتان است و اگر هم بدی کردید، بخودتان کرده اید. پس:

«وَ مِنْهُم ظالِمٌ لِنَفْسِه»

نیز بهمین جهت اطلاق می گردد یعنی انکار رسالت ظلم به خود کردن است.

«وَ مِنْهُم مُقْتَصِدٌ»

یعنی کسانی که مقتصداند و در راه هستند آسیبی نمی رسانند و قدرت هدایت دیگران را هم ندارند و خلاصه متوسط و میانه رو هستند.

«وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بالْخَیراتِ»

و اما دسته سوم آن کسانی هستند که پیشرو و پیشقدم در نیکی ها می باشند به اذن خدا و این برتری و فضیلت عظیمی است.

ادامه دارد

 

[۱] – البته کتاب و حکم و نبوت با هم فرق دارند و هر یک معنای خاصی دارد که در جای خود مطرح می شود.

[۲] – هنگامی که امیرالمؤمنین(ع) به ولایت و خلافت می رسد مسئله نعمت مطرح می شود. «اَلیَومَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَاَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی» یعنی امروز دین شما را کاملتر و نعمت خود را بر شما تمام کردم و نعمت ولایت نیز ظاهرا به نعمت نبوت منصرف می شود و اطلاق می گردد و غرض از «نعیم» در آیه «ولتسئلن یومذ عن النعیم» امامت و ولایت است. امام رضا(ع) فرمود: «نحن النعیم» مقصود از نعیم ما اهل بیت هستیم. زیرا شأن خدا اجل از این است که بپرسد نان و آب و میوه را چه کرده اید؟ پس منظور از نعیم این است که در اصل امامت و نبوت چه کرده اید؟

19دسامبر/16

اخلاق در اسلام

قسمت یازدهم

آیت الله مشکینی

بخل

پیامبر اکرم(ص)

خصلتان لاتجتمعان فی مسلم البخل و سؤالخلق

دو صفت است که در مسلمان جمع نمی شود یکی صفت بخل و دیگری بد اخلاقی

بخل عبارت از این است که انسان حاضر نباشد از دارائی، ثروت و مقام خود در هیچ راهی ولو اینکه اسلام دستور داده باشد، صرف نظر کرده و رفع ید نماید. و به عبارت دیگر این صفتی است که انسان را از بذل مال و دارائی خود- هر چند کم باشد- منع می کند و آنچنان ممسک و نگهدارنده می شود که در موارد لازم هم حاضر به گذشت نیست. و این یکی از اوصاف پلیدی است که در نفس انسان است. و این صفت گاهی در خلقت و سرشت انسان پیدا می شود. یعنی بدون اختیار در انسان خلق شده است، و گاهی هم در اثر تربیت پدر و مادر و محیط در انسان بوجود می آید.

خداوند به انسان نیروئی داده است که مسلط بر صفات و اخلاق خود باشد. و هر انسان عاقلی می تواند بدترین صفت را به تدریج و با کوشش از خود دور کند و از صفحه قلبش بزداید و این صفت – بخل- هم از آن صفاتی است که انسان باید بکوشد آن را از خود زائل نماید.

از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است که فرمود: خِصْلَتَانِ لَا تَجْتَمِعان فی مُسْلِمٍ الْبُخْلِ وَ سُوءُ الْخُلْقِ

دو صفت است که در مسلمان جمع نمی شود: یکی صفت بخل و دیگری بداخلاقی. مؤمن نمی شود این دو صفت را داشته باشد یعنی اگر دارای این صفتها باشد یا اینکه هیچ ایمان ندارد و یا هم در ایمان او نقصی هست، زیرا بخل سبب می شود که انسان به گناهان زیادی گرفتار شود.

روایت دیگری از حضرت رسول(ص) است که فرمود: یا علی با سه طایفه مشورت مکن ۱- ترسو ۲- بخیل ۳- حریص به مال و جاه دنیا.

این سه طایفه افرادی هستند که قابلیت شور ندارند، پس اگر انسان با یک نفر بخیل طرف مشورت قرار بگیرد، طوری رأی خواهد داد که به ضرر مشورت کننده تمام خواهد شد، زیرا ممکن است انسان بخواهد در راهی قدم بردارد که ناگزیر باید از مال، جان، اولاد و مقام و لذائذ دنیوی بگذرد و اگر طرف شور بخیل باشد، قهراً جلوگیری خواهد کرد و آن سعادت را از دست انسان خواهد گرفت. و این به تجربه ثابت شده و بسیار اتفاق افتاده است که انسانی بوسیله مشورت از یک کار خوب و با ثمر منصرف شده و پس از مدتی فهمیده است که آن شخصی که با او مشورت کرده روی غریزه ترس یا بخل یا حرصی که داشته اظهار نظر کرده است و آن شخص مشورت کننده را از راه مستقیم منحرف نموده است.

منشأ بخل

از روایات استفاده می شود که منشأ اصلی بخل، سوء ظن بخدا است و گاهی ممکن است خود بخیل هم نداند که منشاء بخلش بدگمانی به الله است زیرا آن هنگام که خدا به او دستور می دهد که باید از اموال خود در راه خدا بذل کنی او این فرمان را اطاعت نمی کند برای اینکه می ترسد اموالش تمام شود. اگر او واقعاً به خدا بدگمان نبود می دانست که همان خدائی که از اول این پول را به او داد، قادر است که آن پول را بستاند و یا اینکه اگر در راه خدا انفاق کرد، خدا هم به او نظر لطف کرده و پول را بر می گرداند و گاهی چند برابر آن پول را به او می دهد.

هرگاه انسان مطمئن شد که خدا رزاق است و روزی به دست او است و خدا وعده داده است که اگر کسی در راه او انفاق کند در دنیا و آخرت چند برابر به او می دهد، با این وعده های الهی، جائی برای بخل ورزیدن نمی ماند چه در مال و چه در مقام و…

بنابراین ریشه بخل بر می گردد به بدگمانی به پروردگار و نشناختن خدا و اعتناء نکردن و یا باور نکردن وعده های الهی و این از بدترین حالات و اوصاف است.

مصادیق بخل

۱- در روایات مصادیقی برای بخل ذکر شده است. مثلاً اولین مرحله بخل عبارت از بخل ورزیدن در انجام واجبات الهی است. و این اولین و مهمترین بخلی است که شرعا هم حرام است. چنانچه در روایت آمده است که:

«اَبْخَلُ النّاسِ مَنْ بَخِلَ بِما فَرَضَهُ اللهُ عَلَیه»

بخیلترین مردم کسی است که به آنچه خدا بر او واجب و لازم دانسته و بر عهده او گذاشته بخل ورزد و اعمال و فرایضش را انجام ندهد.

۲- رسول خدا فرمود:

«اِنَّ اَعْجَزَ الناسِ مَنْ عَجَزَ مِنَ الدُّعاءِ وَ اَنَّ اَبْخَلَ النّاسِ مَنْ بَخِلَ بِالسَّلامِ»[۱]

ناتوان ترین مردم کسی است که از دعا کردن عاجز باشد و بخیلترین مردم کسی است که در سلام کردن بخل ورزد. همچنین از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمود:

«الْبَخیلَ مَنْ بَخِلَ بِالسَّلامِ»

در این روایت یکی دیگر از مصادیق بخیل ذکر شده است، و او کسی است که در سلام کردن بخل می ورزد، و هیچ وقت در سلام سبقت نمی گیرد بلکه همواره منتظر است مردم به او سلام کنند و او جواب بگوید یا اینکه از جواب سلام دادن هم سستی و تنبلی بکند.

۳- پیامبر گرامی(ص) می فرماید:

«اَلْبَخیلُ مَنْ ذُکِرْتُ عِنْدَهُ فَلَمْ یُصَلِّ عَلَیَّ»

بخیل کسی است که نام مرا بشنود و بر من درود نفرستد. بنابراین کسی که نام حضرت رسول(ص) را بشنود و صلوات نفرستد یکی از بخیلان به شمار میآید.

و کوتاه سخن اینکه بخل منحصر به امور مادی و اموال نمی شود بلکه بخل ورزیدن در بسیاری از امور معنوی نیز صدق می کند، که سه مورد آن را ذکر کردیم.

نتیجه بخل

از امام باقر(ع) نقل شده است که: اگر کسی در موارد انفاق خودداری کند و بخل ورزد، در آینده گرفتار خواهد شد و چند برابر آن را درجائی که خدا راضی نیست مصرف خواهد کرد و هیچ اجر و مزدی نیز نخواهد یافت.

گویا حضرت می فرماید که عاقبت بخل چنین است. و بسیار دیده شده است کسانی که اموالشان را در راهی که مورد رضای الله و سعادت خودشان و حیات بخشیدن به جامعه است مصرف نمی کنند و گذشت ندارند سرانجام ناچار می شوند که چند برابر آن اموال را در راه های باطل و بیهوده صرف کنند. و چه بسا اتفاق افتاده است که افراد بخیل اموال زیادی را با خون دل جمع کرده اند و دیگران با دزدی و تقلب از آنها گرفته اند یا اینکه پس از مرگشان خویشان آنها بر آن اموال مسلط شده و در موارد گناه مصرف نموده اند.

علاج بخل:

کسی که خدای نکرده در خودش چنین غریزه پلیدی را احساس می کند باید فورا در صدد اصلاح خود بر آید و این صفت پلید و زشت را از خودش دور کند. همچنانکه اگر انسان دچار مرض خطرناکی شد- با حکم عقل- فورا به طبیب مراجعه می کند و تلخی داروها را و گاهی رنج جراحی را برای رهائی از مرض تحمل می کند، در این مرض نفسانی نیز باید بی درنگ به معالجه خود بپردازد.

آیات زیادی در این مورد داریم، از جمله آیه ۲۶۸ از سوره بقره که می فرمایقد:

«ß`»sÜø‹¤±۹$# ãNä.߉Ïètƒ tø)xÿø۹$# Nà۲ããBù’tƒur Ïä!$t±ósxÿø۹$$Î/ ( ª!$#ur Nä.߉Ïètƒ ZotÏÿøó¨B çm÷ZÏiB WxôÒsùur»

شیطان به شما وعده فقر می دهد و امر به فحشاء می کند و خداوند به شما وعده آمرزش و احسان می دهد.

آری! هرگاه انسان می خواهد از اموال و دارائی و سایر موارد انفاق، در راه هدفش گذشت کند، ناگهان چیزهائی در قلبش خطور می کند که اگر امروز انفاق کردی فردا بیچاره می شوی، فرزندانت گرسنه می مانند، کسی به تو کمک نخواهد کرد و خلاصه این وسوسه های شیطانی – همانطور که قرآن می فرماید- بر انسان عارض می شود و شیطان وعده فقر می دهد یعنی در دل انسان القاء می کند که خودت نیازمندی! انفاق مکن! و از آن طرف امر به فحشاء می کند و انسان را به کارهای زشت وا می دارد. ولی در مقابل خدا به شما وعده آمرزش و مغفرت و احسان می دهد یعنی خدا به شما می گوید:

اموال خودتان را در راه من انفاق کنید و من با احسان خودم جبران خواهم کرد، و گناهان شما را هم خواهم آمرزید. و لذا در روایت دارد که در این آیه دو چیز از شیطان ذکر شده و دو چیز از الله: شیطان وعده فقر می دهد و دستور گناه ولی خداوند هم آمرزش گناهان را وعده می دهد و هم پر کردن جای آنچه را که در راه او بخشش کرده اید.

از روایتی چنین استفاده می شود که: در قلب انسان دو دریچه است. از یک دریچه ای فرشته ها الهاماتی بر قلب انسان وارد می سازند و مطالب صحیحی در قلب القاء می کنند. و در مقابل دریچه ای است که شیطان از آن دریچه وسوسه ها و القائاتی می کند. از جمله این وسائس همین است که در مراحلی به او وعده فقر می دهد و در مواردی تحریص به گناه می کند.

بنابراین صفتی که در مقابل سخاوت است، صفت پلید بخل است. به همان اندازه که سخاوت در پیشگاه خدا و در میان مردم خوب و مطلوب است، صفت بخل ناپسند و مورد تنفر مردم است. همانگونه که در بحث سخاوت ذکر کردیم که در روایت دارد: سخاوتمند به خدا و بهشت و مردم نزدیک است، همچنین بخیل دور از الله و دور از بهشت و مردم است. یعنی هم خدا انسان بخیل را دشمن می دارد و هم بخیل در نتیجه کارهائی که انجام می دهد از بهشت دور است و هم اینکه جامعه برای او ارزشی قائل نیست.

ادامه دارد

 

[۱] – بحار الانوار، ج ۷۶، ص ۱۱٫

19دسامبر/16

موضع امام در برابر منافقین و لیبرالها

حجت الاسلام سید احمد خمینی

س- موضع امام در مقابل منافقین، بنی صدر و لیبرالها چیست؟

ج- مسئله موضعگیری امام در مقابل منافقین چیزی نیست که مربوط به بعد از انقلاب باشد، این رشته سر دراز دارد. ناچارم کمی بعقب برگردم. زمانی که مجاهدین خلق علیه شاه دست بمبارزه مسلحانه زدند، بعلت اینکه کاری بود که تا آن موقع سابقه نداشت، برای مبارزین چه روحانی و چه غیر روحانی جالب بود تا آنروز هر چه بود اعلامیه بود و سخنرانی، مبارزه بشکل مسلحانه آن هم بصورتی سازمان یافته و تشکیلاتی نبود. وقتی سر و صدای مجاهدین بلند شد و یکی دو عملیات صورت گرفت جاذبه آن موجب شد تا روحانیون دست اندرکار مبارزه علیه رژیم از آنان ترویج کنند و بعضی ها پا را فراتر گذاشته و کمک مالی می کردند و بعضیها پا را فراتر گذاشته و عضو شدند. دیگر در هر محفلی نام آنها بود و ترویج خوبی آنها و تدین و تقوایشان حضرت آیت الله العظمی آقای منتظری و آیت الله طالقانی و آقای هاشمی رفسنجانی و آقای خامنه ای و سایر دوستان از کوچک و بزرگ همه تعریف می کردند و تمجید این داستان ادامه پیدا کرد و کار بجائی رسید که مراجع عظام هم بنفع آنان اعلامیه دادند البته آقایان مراجع موقعی که بعضی از آنها را می خواستند اعدام کنند نوشتند که اینان آدم های متدین و حافظین قرآنند آنها را نکشید. در این موقع این سئوال برای همه بود که کسی که در راس مبارزات است یعنی امام چرا کلمه ای درباره اینان نمی گوید. من از این باب نام همه را در تایید مجاهدین بردم تا معلوم شود حنیف نژاد و میهن دوست و سایرین را از منافقین نمی خواندند آنها را نماز شب خوانانی معرفی کرده بودند که یکی از بزرگان امروز ایران من را در تهران خواست و گفت شنیده ام می خواهی نجف بروی گفتم آری گفت بآقا بگو اینان حکومت را می گیرند و شما ناچار آنها را تایید می کنید ولی تایید شما دیگر دیر شده است پس تا دیر نشده است آنها را تایید کنید. گفتم چشم و رفتم و بامام گفتم و امام سکوت کردند. آری آنان را اینگونه معرفی کرده بودند و افراد مذکور آنان را تایید می کردند ولی تنها و تنها نه امام تایید کردند و نه برای آنان پول دادند و نه حاضر شدند کلمه ای درباره آنان بگویند. از امام در این زمینه سؤال کردم فرمودند:

من کتابهای اینان را خواندم دیدم اسلامی نیست و انحراف دارد لذا تایید نکردم.

اینجا این سؤال پیش می آید که این کتابها را که همه خوانده بودند در قم و تهران و مشهد وسایر شهرها همه مبارزین چیز فهم خوانده بودند پس چه شد که آنها هیچ نگفتند و تایید کردند و پول دادند.بعقیده من آنان دست بکاری می زدند که بقیه حاضر نبودند لذا جذب حرکات متهورانه آنان شدند و انحراف آنها را از مکتب یا متوجه نمی شدند و یا چیزی که مهم باشد تلقی نمی کردند. ولی امام چه! امام که خود سمبل شجاعت است جذب حرکات آنان نشدند و با دقت و تیزبینی با اعتقادات آنان برخوردی ایدئولژیک کردند آنرا مطابق با آنچه خود یافته بودند ندیدند لذا حاضر به هیچگونه عملی نشدند.

من بعید می دانم که اولی های آنان بهتر از آخری هایشان باشند. همه از یک قماشند اقتصاد ساده را که در بست یک اقتصاد مارکسیستی است مگر چه کسانی نوشتند همان اولی ها شناخت را مگر چه کسانی نوشتند همان اولیها اینکه آنها خیلی متدین هستند و چه هستند و چه هستند را برایشان در آورده بودند. از طرفی چون مارکسیستها خدا را قبول نداشتند اینها می گفتند خدا هست و نماز هم می خواندند سردمداران مبارزان روحانی همین را قبول کردند و تبلیغات بنفع آنها شروع شد.

یادم است امام فرمودند:

آقای دعائی آمد پیش من و گریه کرد که ولو چند کلمه از اینان تائید کنید.

البته خود برادر عزیز و مبارزم دعائی هم این را بارها گفته است، آقای مطهری شهید بزرگوارمان و آقای منتظری و طالقانی که برای امام نامه نوشته بودند که تائید کنید ولی چون امام، امام است زیر بار تعریفهای زیاد همه نرفتند و در این موضوع هم مثل سایر موضوعات خود تصمیم گرفتند و برای همه افتخار آفریدند.

این یک دوره. دوره بعد از ۵۴ که دیگر معلوم بود همه برگشتند ولی باز امام کلمه ای نفرمودند تا از پاریس آمدیم. در قم مجاهدین خواستند با امام ملاقات کنند حضرت امام فرمودند:

«اصول الدین خود را بنویسید و بعد بیائید.»

در این موضوع لطافت بسیار ظریفی خوابیده است و آن اینکه مثل اینکه امام آنانرا مسلمان نمی داند و فرموده اند اول اصول الدین خود را بنویسید و بعد ملاقات کنید.

آنها نوشتند بعد امام فرمودند باید در روزنامه ها چاپ کنید آنها چاپ کردند وقتی خدمت امام رسیدند امام آنها را خیلی نصیحت کردند که دست از این کارهایتان بردارید و مانند سایرین باشید و الا روزی که احساس کنم کاری بر خلاف می کنید بمردم معرفیتان می کنم. حضرت امام در آن جلسه حجت را با آنها تمام کردند. دیری نپائید که آنها پا از گلیم خود بیرون گذاشتند و امام هم بمردم معرفیشان کردند. امام آنها را آمریکائی می دانستند که می خواهند در ظاهر بروسیه بگویند با شمائیم.

اینها از خطرناکترین عناصری هستند که انقلاب ما با آنها روبرو بوده و هست امیدوارم برادران سپاه روزی همه آنانرا دستگیر نموده و بجزای اعمالشان برساند. این آمریکائیهای روسی بهترین افراد ما را کشته اند و هنوز هم که هنوز است دست بردار نیستند، آنها بهشتی عزیز و محمد منتظری و دستغیب و مدنی و باهنر و رجائی و صدوقی و صدها افراد ارزنده ای چون اینان را کشتند، اینها به هیچکس رحم نمی کنند حتی اعضاء خودشان. اگر روزی عضوی از اعضاء آنان سئوالی داشته باشد اول به او اخطار می کنند و بعد جواب سئوال او را با گلوله می دهند، مگر شریف واقفی و صمدیه لباف را همینها نکشتند. پیکاریها و اینها هیچ فرقی در آدم کشی ندارند.

بحمدالله امروز چهره کریهشان بر مردم ما روشن شده است و اگر بعضی ها ابهامی داشتند با نوع قتل ها و کشتار و بمب گذاریهای آنها که بی گناهان را می کشند ابهامشان بر طرف شده است خداوند ذلیل و خوارترشان کند. ولی مردم ما باید توجه داشته باشند که آنها هنوز تمام نشده اند و باید همانگونه که امام فرموده اند با هوشیاری کامل مواظب رفت و آمدهای مشکوک باشند، باید دادگاههای انقلاب در مقابل آنها کوتاه نیایند.

اینان ریاکارانه بهر وسیله ای که می شد می خواستند خودشان را به امام نزدیک کنند از هر دری وارد می شدند، مثلا برای امام نامه می نوشتند ولی وقتی دیدند امام جواب آنها را نمی دهند بمن می نوشتند، وقتی دیدند من جواب نمی دهم از دیگران دست بردار نبودند. در ابتدا امام می خواستند آنان را هدایت کنند در این زمینه تلاش ها شد ولی فایده نداشت آنها از اجانب الهام می گرفتند.

بنی صدر هم چیزی شبیه منافقین بود با این تفاوت که نه امام ماهیت کثیفش را می شناختند و نه مردم، لذا در مناصب مهم مملکتی هم قرار گرفت. ضربه ای که کشور و انقلاب از بنی صدر خورد کمتر از ضربه ای نبود که از مجاهدین خورد. بنی صدر با خارج و داخل ساخته بود تا انقلاب اسلامی ای را که امام و امت قبول داشتند از بین ببرد. او به اسلام فقاهت عقیده نداشت، او هم به اسلامی معتقد بود که منافقین معتقد بودند یعنی تا آنجا که با فکر آنها جور در آید اسلام درست است از آن پس نه. امام هم زمانی که فهمیدند او دارای چه نوع تفکراتی است فاتحه اش را خواندند و مردم را از شرش یعنی شر آمریکا و دست نشاندگان آن راحت کردند.

بنی صدر با تمامی ضد انقلاب در داخل و خارج ساخته بود او می کوشید تا همه آنها را متحد کند تا امام و یارانشان را از بین ببرد. او تلاش می کرد بهر وسیله ای که شده است حکومت کند حال استقلال و آزادی و جمهوری اسلامی ای که مردم برای آن شهید شدند چه می شود! هر چه می خواهد بشود؟!

موضع گیری امام در مقابل بنی صدر را به سه دوره می شود تقسیم کرد:

دوره اول که امام سعی داشتند او را براه راست هدایت کنند، چون همه گمراهان در ضمن ماهیت نحس او را هم نمی شناختند لذا در اعلامیه هایشان در سخنرانیهایشان از او تعریف می کردند و هر وقت خدمت امام می رسید او را تشویق می کردند و نصیحت می فرمودند.

دوره دوم که دوره ای بس سخت بود که بما و امام و امت بسیار سخت گذشت، دوره ای است که ماهیت آمریکائیش بر امام روشن شده بود. بر امام روشن شده بود که او با منافقین ضد خدا و انسان و انسانیت ساخته است و برای نابودی جمهوری اسلامی حاضر است با تمام اشرار دست برادری دهد و از تمام نیروهای اجنبی کمک گیرد.

در این دوره مسئولیت امام خیلی سنگین بود از طرفی افراد فهمیده و کاردان می آمدند که این خائن دارد بلائی بر سر ایران میآورد که شاه نیاورده است از طرف دیگر بعلت تعریفهای امام، او مقبول عامه شده بود. در این دوره امام شروع کردند به گفتن و تشریح کردن مواضع ضد جمهوری مثلا اینکه هر کس قوه قضائیه را تضعیف کند خائن است، هر کس مجلس و دولت را تضعیف کند آمریکائی و خائن است. خوب چه کس و یا کسانی تضعیف می کردند معلوم است. امام مردم را مهیا می کردند تا خود صغری و کبری را بچینند و نتیجه بگیرند. کم کم مردم روشن شدند و مقصود امام را فهمیدند. وقتی امام مردم را روشن کردند آنوقت کار را تمام کردند. بقدری امام خوب و عالی پیش رفتند که بعقیده من از عهده هیچ کس این گونه برخورد بر نمی آمد.

دوره سوم هم که با یکی دو سخنرانی صریحا او را بمردم معرفی نمودند.

امام در مقابل لیبرالها هم موضعی چون بنی صدر داشتند به دولت موقت نگاه کنید این دوره ای است که امام از آنان شناختی نداشتند. امام شناخت نداشتند خوب حق داشتند برای اینکه در طول مبارزاتشان با آنها محشور نبودند امام کی آنها را می شناختند و از مواضع فکری آنها اطلاعی داشتند؟ در اینجا این سئوال است که چرا آنهائی که اینها را می شناختند صریحا بامام نگفتند که اینان دارای چه دیدگاه هائی هستند؟ جواب این سئوال روشن است اولا آنها هم افراد دولت موقت را نمی شناختند و یا اگر می شناختند اوضاع اول انقلاب بصورتی بود که نمی شد غیر از این تصمیم گرفت. آنها چهره های شناخته شده ای بودند که مردم آنها را قبول داشتند ولی این نباید درست باشد برای اینکه در ابتدا هم مثل حالا امام هر کس را انتخاب می کردند مردم قبول می کردند. خوب شرائط بصورتی بود که پیش آمد آنچه نباید پیش می آمد. رئیس لیبرالها بنی صدر بود و موضع امام در مقابل بنی صدر هر چه بود در مقابل لیبرالها هم همان است.

***

گفتیم موضع امام در مقابل بنی صدر هر چه بود در مقابل لیبرالها هم همان است و اکنون مناسب است درباره لیبرالیسم و لیبرال بحث نمائیم و آنگاه موضع امام را در قبال آنها بیان کنیم.

لیبرال: طرفدار آزادی: آزادی خواه:

(فرهنگ معین)

لیبرالیسم: نظریه طرفداران آزادی در مقابل سوسیالیسم و رهبری دولت قرار دارد.

۲- اختصاصا فرضیه ای که طبق آن دولت نباید در روابط اقتصادی افراد و اشخاص طبقات جامعه یا ملت دخالت کند:

(فرهنگ معین)

ریشه لاتینی لیبرالیسم بمعنای نظریه یا سیاستی است که خواهان حفظ درجاتی از آزادی است در برابر دولت و یا ارگان های دیگری که سلب کننده و بخطر اندازنده آزادی است. لیبرالیسم می گوید مردم نمی توانند خودسرانه عمل کنند بلکه باید تابع قانون باشند و قانون باید از آنها حمایت کند و در امور کلی و عمومی مردم باید از طریق مجلسی بر دولت نظارت کنند.

یعنی درست مثل وضع خیلی از کشورها که مردم با انتخابات خود نمایندگانی را انتخاب می کنند که آنها بر دولت نظارت می کنند که اگر قدم کج گذاشت به حسابشان برسند.

در زمینه فلسفی به نظریه جان لاک انگلیسی می رسد. که دارائی، زندگی، سلامت و آزادی هر کس محفوظ است و هیچ کس حق تعرض به اینها را ندارد. در زمینه اقتصاد و اندیشه های اقتصادی لیبرالیسم چیزی در مقابل سوسیالیسم است یعنی مقاومتی است در برابر تسلط دولت بر حیات اقتصادی، حتی لیبرالیسم اقتصادی مخالف محدود کردن تجارت با مالیات بر واردات است یعنی هر کس هر کاری که توانست بکند. البته به اصول لیبرالیسم صدمه بزند و بطور کلی منکر مداخله ضرر آور دولت در تولید و توزیع است. پس باین معنا باید توجه کنیم که لیبرالیسم بر فردگرائی تکیه دارد در مقابل قدرت دولت. البته چه دولتی بعدا می آید ولی همین اندازه باین مطلب اشاره کنیم که چون بورژوازی تنها از طریق پیکار بر ضد دولتهای مطلقه پلیسی و نظامی می توانست مکان خوب اجتماعی کسب کند مجبور بود بر فردگرائی اصرار ورزد و این موضوع را در فلسفه لیبرالیسم و اقتصاد آن می توان دید دولت قبل از ظهور لیبرالیسم چیزی بود نماینده خدا و هر کاری که دلش می خواست می کرد و بقیه هم می بایست گوش بفرمان پادشاه و یا دولت که نمایندگان خدا بودند باشند لیبرالیسم مکتبی شد که هر فرد را آزاد دانست و گفت زیر بار آنچنان دولتی نباید رفت.

از نظر اقتصادی معتقدند که هر فرد خود صاحب اختیار منافع اقتصادی خویش است و وظیفه دولت بر طرف کردن موانعی است که بر سر راه نظام طبیعی از این نوع قرار می گیرد و دولت هم نماینده مردم است نه خدا و باین نتیجه رسیده بودند که بر اساس قوانین طبیعی هرگاه اقتصاد بآن صورتی که ترسیم کردیم رها شود در نهایت در جهت رفاه عموم گسترش خواهد یافت. به شرط این که سعی هر فردی در جهت کسب سود برای خودش باشد و با دیگران تبانی نکند (یعنی تحت شرایط رقابت آزاد) لیبرالیسم معتقد است در این صورت رفاه عموم به بهترین وجه تأمین می گردد. ولی این شرائط تنها هنگامی فراهم می آیند که هر عرضه کننده ای خود تولید کننده باشد یا بعبارت دیگر هر کارگری خود مالک وسائل تولیدش باشد. پس باید توجه داشت که اقتصاد لیبرالیستی فرض خود را بر وجود جامعه ای از تولید کنندگان کوچک قرار می دهد البته قدرت اقتصادی هر صاحب کالائی را در محدوده نظامی وسیع فرض می کنندکه در آن نظام هیچ فرد نمی تواند کوچکترین تأثیری در مکانیسم قیمت داشته باشد و لذا هیچگاه قادر نخواهد بود به عنوان قدرتی عرض اندام کند و بر سایر صاحبان کالا مسلط گردد و باصطلاح کار را بآنجا بکشاند که دیگر ارگانها و کارخانجات یا ور شکست شوند و یا جذب آن و بعد نیروئی گردند که مثلا در آمریکا رئیس جمهوری، تعیین کنند لیبرالیسم معتقد است که الزاماً تحت چنین شرایطی تعادل بین عرضه و تقاضا یعنی یک اقتصاد سالم بوجود می آید.

موضع لیبرالیسم در مقابل مسائل اقتصادی درست مشابه موضعی است که در مقابل دولت و مسائل سیاسی دارد یعنی لیبرالیسم جهشی است در مقابل اعتقاد به این که دولت نماینده خداست. در اثر مبارزات بسیار مشروعیت دولت را بعنوان نماینده خدا و قدرت بلاواسطه آسمانی آن گرفتند و گفتند نه، شما هم مثل ما هستید فقط مردم شما را تعیین می کنند تا بر کارها نظارت داشته باشید در این جا موردی نمی بینم که بیشتر وارد بحث شویم ولی همین اندازه بدانیم که تقریبا در مقابل لیبرالیسم سوسیالیسم است.

اما سوسیالیسم که معتقد به قدرت دولت است برای اینست که همه بدبختیها را در فردگرائی و انباشته شدن ثروت فرد که بر اثر آن قدرت سیاسی را بدنبال دارد می داند بهمین جهت است که هدف در سوسیالیسم مالکیت یا نظارت جامعه بر وسائل تولید، سرمایه، زمین، اموال می باشد و اداره آنها به نفع عموم است. البته اختلاف در این مکتب از همین جا سرچشمه می گیرد زیرا مالکیت و نظارت یک امر وسیع و کشداری است که حد و مرزش قابل شناسائی نیست و یا شناسائی آن بسیار مشکل است بطور کلی مهمترین مسئله ای که در سوسیالیسم می توان نشان داد که تمام افراد معتقد باین مکتب، آن را قبول داشته باشند تقدم جامعه و منافع عمومی بر فرد و منافع فردی است درست در مقابل اندیوید و آلیزم: که سعادت فرد را غایت عمل اجتماعی و زندگی می شمارد و این دسته می گویند سرانجام سودجوئی فرد به سودجوئی جامعه کشیده می شود و اینان مخالف نظارت نامحدود دولت بر امور اجتماعی می باشند مخفی نماند که پیدایش مارکسیسم در نیمه قرن نوزدهم نقطه تحول بسیار بزرگی در اندیشه سوسیالیستی است زیرا تمامی دستجات و جنبشهای سوسیالیستی با تفاوتهائی تحت تأثیر این مکتب قرار گرفتند سوسیالیستها می گویند فرد عضو جامعه است نه در مقابل جامعه و این موجب شد تا مکاتیب مختلفی بوجود آمد از آنارشیزم و سندیکالیزم تا سوسیالیسم چه دموکراتیک آن و چه مسیحی آن که از بحث خارج می شویم اما آنچه همه اینها را تحت تأثیر قرار داده است مارکسیسم است که عنوان سوسیالیسم علمی را یدک می کشد، حال که از لیبرالیسم به سوسیالیسم کشیده شدیم این جمله را هم عرض کنم که سوسیالیسم لیبرال معتقد به لزوم کنترل وسائل تولیدی است ولی در امر توزیع محصول، کنترل را باطل می داند یعنی از حرف اولشان برگشتند اینها لیبرالهای چپ هستند چرا که در اول آزادی را مادام که بغیر ضرر نزند جایز می دانستند ولی سوسیالیسم مارکسیستی معتقد به کنترل وسائل تولید و توزیع است و ماشاءالله تا دلتان بخواهد سوسیالیسم شقوقات دارد این را فراموش نکنیم که آنچه بعنوان دولت قبل از لیبرالیسم مطرح بوده است با آنچه که بعنوان دولت در سوسیالیسم مطرح است و یا بهتر است بگوئیم آنچه را که لیبرالیستها بعنوان دولت زیر بارش نمی رفتند با آنچه را که سوسیالیسم در بست خودش را در اختیار دولت قرار می دهد زمین تا آسمان فرق می کند. داستانی بذهنم آمد بد نیست که بگویم:

یکی از دانشمندان بزرگ اروپا مسیحی بود بعد از مدتی منکر دین و دیانت و خدا و پیغمبر شد که قهرا کشیش و اهل محل از او رنجیدند و او به الحاد خود باقی بود و مطالعه می کرد و پس از چند سالی دوباره مسیحی شد کشیش خوشحال آمد منزل دانشمند مسیحی شده که الحمدالله بدینمان برگشتی خیلی بد بود اگر مشرک می مردی تبریک عرض می کنم من می دانستم بالاخره بخودمان بر می گردی تو آدمی نبودی که دست از مسیحیت بکشی از چهره نورانیت پیدا بود و هست!!! که خدا بالاخره ترا هدایت خواهد کرد دانشمند مذکور همینطور گوش می کرد آخرش به کشیش گفت پدر جان تو اگر بخواهی مسیحی ای که من شدم بشوی یک دوره ۸ ساله کفر لازم داری من از دین تو و معتقدات تو عبور کردم و تکامل یافتم رسیدم بکفرم و بعد تکامل پیدا کردم و حالا رسیده ام به آنچه که مسیحیون واقعی می گویند. حال دولتی را که سوسیالیستها خود را در اختیار آن قرار می دهند یک چنین فرقی دارد زیرا در سوسیالیسم و بهتر است بگوئیم در مارکسیسم وضع دولت بدین گونه است که پرولتاریا پس از دست گرفتن قدرت برای عبور ازمرحله جامعه طبقه ای به جامعه بدون طبقه رژیم سیاسی به وجود خواهد آورد به نام دیکتاتوری پرولتاریا که در آن قدرت سیاسی در دست یک طبقه منحصر یعنی پرولتاریاست پرولتاریها پس از انتقال مالکیت وسائل تولید از افراد به دولت و حذف همه ی طبقات استثمارکننده خود نیز بعنوان طبقه از میان خواهند رفت و بدنبال آن همه پدیده های طبقاتی از میان خواهند رفت و مبارزه انسان با انسان تبدیل می شود به مبارزه انسان با طبیعت با عرض معذرت که الکلام یجر الکلام گردید بگردیم به لیبرالیسم مورد بحث لیبرالیسم بدو شعبه لیببرالیسم سیاسی و لیبرالیسم اقتصادی تقسیم می گردد. پس همانطور که آوردم لیبرالیسم سیاسی عبارت است از آزادی فکر و منطق عمل فرد تا آنجا که منافی آزادی دیگران نباشد وطرفداری از اصالت فرد و همینطور لیبرالیسم اقتصادی یعنی فرد آزاد است هر معامله ای را انجام دهد بدون اینکه هیچگونه کنترل سیاسی و دولتی او را محدود کند. واضح است که این آزادی بدون در و پیکر در هر جامعه ای که فرض شود قابل دوام نیست معلوم است که عده ای با ارتباط با دست اندرکاران و سردمداران می توانند معاملات بزرگ را در دست گیرند و هر کاری که دلشان بخواهد بکنند این عمل کم کم موجب می شود که سر و صدای عده ای در آید و بفکر کنترل بیافتند و کنترل هم بدین صورت که کارخانجات و سازمانهای بزرگ تجاری را دولت زیر نظر بگیرد قهری است که این موجب می شود عده ای با این وضع مبارزه کنند زیرا منافعشان بخطر می افتد لذا در اینجا دو دسته بوجود می آید یکی آن دسته که می خواهند حالت قبل را حفظ کنند که لیبرالهای محافظه کار نام می گیرند و عده ای هم چپ روی مختصری می کنند که لیبرال سوسیالیست نامیده می شوند باز این اجتناب ناپذیر است که وقتی لیبرالیسم سوسیالیسم بر کل یا جزء جامعه ای حاکم شد لیبرالیسم سیاسی بخطر خواهد افتاد چرا که دیگر اجازه نمی دهند که هر کسی هر چه دلش خواست بگوید و بهر چه مایل بود اعتراض نماید. قهری است که لیبرال محافظه کار محدوده آزادی عمل سیاسی خود را خیلی وسیع می داند و هم چنین دایره کارهای اقتصادی را باندازه قدرت فرد در مبارزات تجاری می داند ولی یک لیبرال سوسیالیست هرگز وسعت عمل سیاسی خود و دیگران را بآن اندازه نمی دانند در اینجاست که در اصل اینکه در چه محدوده ای آزادی موجب زیان دیگران نمی شود بحث بمیان میآید: واضح است که اختلاف بسیار می گردد و محافظه کار دایره آزادی غیر مضرب دیگران را تا خدا می کشاند ولی دسته دیگر این را قبول ندارند باز در این جاست که باید در اصل مفهوم لیبرالیسم سیاسی بحث کرد چرا که با روشن شدن آن تا اندازه ای می شودمحدوده لیبرالیسم اقتصادی را در دو حالتش بررسی نمود. خوب حالا این آقایان ایرانی که معروف به لیبرال ها شده اند چه می گویند آیا اینها می گویند که باید آزادانه مجلسی درست نمودکه ناظر بر کار دولت گردد و همه آزادند و محدوده آزادی آنان بآن اندازه است که بدیگران لطمه وارد نیاید این که چیز بدی نیست مگر الان جمهوری اسلامی این را نمی گوید نه آقایان آزادی را در محدوده ای می گیرند که در تعارض مستقیم و رو در رو با اسلام است.

مثلا فرد آزاد است مشروب بخورد. بآن اندازه هم بخورد که بهیچ کس ضرر نزند درست مثل کسی که در کنار خیابان بستنی می خورد در اینجا اسلام می گوید این حرفها نیست طرف را بیاورید جلوی جمعیت و حدش بزنید. اگر کسی دزدی کرد و با بیّنه ثابت شد شکی نیست که باید حدش جاری شود ولی لیبرالها چه می گویند. می گویند اگر صاحب مال گفت ای بابا حالا دیگه ببخشیدش. ولش می کنند علاوه بر این اصلا به چه مجوزی در مقابل دزدی دست قطع کنند دیدید که صریحا گفتند و به لایحه قصاص حمله کردند. و در این مسئله که چه موقع وقت جاری شدن حدود اسلام است بحث نکردند بلکه اصولا مجازات را غیر متناسب با عمل انجام شده می دانستند و می دانند. مقصودم همین هائی است که مسلمان هستند و معروف به لیبرال. پس بعضی از لیبرالها مقداری از احکام را قبول ندارند و می گویند این مال هزار و چهارصد سال قبل و در جامعه حضرت رسول بوده است. یک موقع است بحث می کنند که ما قبول داریم که حد دزد چیست و حد زنا چه و حد شرب خمر چه و بقیه حدود را مو بمو آنچه در قرآن و روایات آمده است قبول داریم ولی امروز را روزی نمی دانیم تا این حدود جاری شود. ولی یک موقع است که می گویند این حدود با عاطفه سازگار نیست خوب شخصی که احکام اسلام را مال هزار و چهارصد (۱۴۰۰) سال قبل می داند صریحا می گوید اسلام جواب احتیاجات جامعه امروز ما را نمی دهد و یا می گوید اسلام احکام خشن و زننده ای دارد و با روح انسان سازگار نیست خوب واضح است موضع امام در مقابل اینها چیست قبلا هم گفتم ولی نمی دانم به چه مناسبت به این دسته لیبرال گفتند.

 

19دسامبر/16

نامه ها

علاقه مندان مجله پاسدار اسلام:

عبدالرحمن یوسف میش کش (دزفول) برادر قنبر محمدی (دزفول) خواهر معصومه عبداللهی (قائم شهر) برادر سید رسول امامی (نجف آباد)- برادر محمد واعظ (بوشهر- دیر)- عبدالله بهبهانی- (بهبهان)- خواهر فروغ فریدونی- (رودسر)- شهاب الدین ادریس آبادی- (امام شهر)- خواهر فاطمه- ج (فسا)- عبدالرضا بسی (دزفول)- محمد حسن نیک- خواهر شهره راجعیان (صومعه سرا)

از ارسال نامه و انتقادات و پیشنهادات شما خیلی متشکریم انشاءالله که به مرور زمان به بعضی از پیشنهادات مفید شما جامعه عمل بپوشانیم. موفق و مؤید باشید.

* دوستداران خوش ذوق مجله پاسدار اسلام

حمید رضائی (قم) – مهدی کامران (بابل) برادر صادق هوشمند (بهبهان)- برادر پاسدار بهمن دری (تهران)- برادر ابو- سعید احمدبن سلمان (اوقاف تهران- برادر آموزگار فریدون حاتمی (قم).

اشعار و نوشته های شما رسید ضمن قدردانی از همکاری شما آرزو می کنیم که در آینده بتوانید با پرورش استعدادهای خود اشعار جالبتری برای ما بفرستید.

برادر فتحعلی اخویان- کوهدشت لرستان

بهیچ وجه نباید در مقابل دیگران به گناه خود اعتراف کرد بلکه فقط در خلوت با خدای خود باید در میان گذاشت. جلسات فقط باید برای بحث کلی پیرامون اخلاق اسلامی و وظایف شرعی در راه خود سازی باشد.

* برادر شیخ محمدی:

لطفا استفتاء خود را به دفتر امام- قم بفرستید. و ضمنا اطلاعاتی که راجع به پلاتین دارید به همان دفتر اطلاع دهید.

** خواهر- م.پ.ش:

راجع به آن خواهری که نوشته بودید، آن هنگام که در مدرسه برای مقابله با گروه های منافق فعالیت می کند و ازدواج را تاخیر می اندازد، خدمت ارزنده ای نموده است و هیچ گناهی ندارد، و اکنون که آن برادر شهید شده است، معنی ندارد که ایشان از ازدواج سر باز زند و همانطور که شما او را نصیحت کرده اید وظیفه او ازدواج است. و خواب هم هیچ حجیت ندارد و نمی توان به آن تکیه کرد.

* خواهر منصوره میرقاسمی- تهران:

مجرد وقت گذراندن و سرگرمی حرام نیست. آهنگهای مطرب که مختص مجالس لهو و طرب و عیاشی است حرام است نه هر آهنگ، و در مورد آهنگ مشکوک نیز شنیدن آن جایز است. لطفا سئوالات دیگر را از دفتر استفتاءات امام بپرسید.

* مشهد مقدس- برادر ص.ف.و:

رجعتی که در آیه انکار شده است برگشتن بدکاران به دنیا و از سرگرفتن زندگی دنیائی است و این ربطی به رجعت ائمه ندارد. مسأله رجعت در روایات زیادی آمده است و اما دلیلی بر تعیین مقدار حکومت امام زمان(عج) نداریم. و اما برگشتن کافر به دنیا- در زمان ظهور- گبر چه اصلی ندارد ولی بهرحال این مطلب اشکال هم ندارد زیرا برگشتن کافر برای زندگی دوباره نیست بلکه برای عبرت دیگران است.

* مشهد- برادران نظریان:

کسانی که حجت بر آنها تمام نشده است چه از جهت دوری از صدای حق و چه از جهت ضعف دوری ادراک معذورند و خداوند آنان را به همان اندازه که حجت بر آنها تمام شده است مؤاخذه می نماید. البته در آخرت چه خواهد شد، خدا می داند و بس.

* بهبهان- برادر سرباز وظیفه قربان کوهستانیان:

۱- در هیچ جای قرآن، انسان اشرف مخلوقات خوانده نشده است.

۲- ما درست نمی دانیم که فرشتگان چگونه مخلوقاتی هستند ولی شکی نیست که مقربان درگاه خدا و امینان وحی و مدیرات امر و وسائط رحمت الهی می باشند. بنابراین نباید انسان خود را افضل از آنان بشمارد، البته مقصود انسانهای عادی هستند که در مسیر کمال می باشند نه آنانکه به سر حد کمال نهائی رسیده اند.

* لنگرود- برادر علی چهره ساء:

۱- وقت ظهور امام زمان برای هیچ کس معلوم نیست ولی بهر حال ما وظیفه داریم تا حد مقدور عدالت را برقرار کنیم و منتظر او که برقرار کننده عدالت عمومی در سراسر جهان است باشیم.

۲- آمدن انسان در این دنیا برای امتحان است که خوبی نیکان و بدی بدان آشکار گردد.

* رشت- برادر عسکر ستوده:

این میثاق از اول وجود انسان بوده و همواره با او همراه است گرچه انسان از او غفلت می کند ولی در مواقع حساس که از همه عوامل ظاهری مأیوس می شود، یکباره کشش باطنی او را به سوی آن واقعیت فراموش نشدنی که بر همه جا مهیمن و مسلط و پروردگار همه موجودات است هدایت می کند و احساس می کند پناهی بجز او ندارد و این همان عهد و پیمان الهی است که با وجود و سرشت او آمیخته است گرچه باز هم پس از نجات فراموشش می کند.

* زابل- برادر استوار دوم ژاندارمری محمد علی گزمه:

عکس و مشخصات گمشده خود را در روزنامه های پر تیراژ روزانه که در تمام کشور توزیع می شود درج کنید مجله پاسدار اسلام از درج آگهی معذور است. موفق باشید.

* بجنورد- برادر دانش آموز محمدتقی عزیزیان:

شما نباید انتظار اینرا داشته باشید که پیشنهادات شما سریعا ترتیب اثر داده شود زیرا پیشنهاد باید منطبق با چهارچوب کلی مجله و در خور امکانات فعلی آن باشد و بفرض مثبت بودن پیشنهاد، بخاطر مشکلات موجود برای اجراء زمان لازم دارد.

* آغا جاری- برادر عزت الله اشتری:

چنانچه بارها متذکر شده ایم محور محتوای مجله، مسائل ایدئولوژی است و مسائل سیاسی در حد ضرورت گنجانده می شود در ضمن تقدم و تأخر «رهنمودها» از اهمیت آن نخواهد کاست و تعداد صفحات نیز افزون شد.

* برادر دانش آموز محمد کاظمینی:

در مورد آشنایی با علوم اسلامی کتب استاد شهید مطهری و دیگر اساتید و بزرگان می تواند نیاز شما را مرتفع سازد و برای نویسنده شدن هم مثل هر کار دیگری داشتن سرمایه لازم و تمرین و ممارست و مراجعه به آثار دیگران و از همه مهمتر داشتن هدف و انگیزه روشن و نیز استعداد و ذوق لازم، ضروری است. موفق باشید.

* باختران- خواهر فرح شیرمحمدی:

درسهای ولایت فقیه حجه الاسلام و المسلمین محی الدین حائری امام جمعه شیراز بصورت کتاب چاپ شده و اخیرا در مجله سروش تفسیر قرآن از ایشان منتشر می شود. موفق باشید

* قم- برادر حمید رضائی:

هرگونه که انسان نذر کرد (با شرائطش) باید عمل کند در مورد سئوال دومتان عرض می کنیم که نفعی بر دانستن آن مترتب نیست و خدا داند که چه خواهد شد و اما در مورد آموزش عربی تلویزیون ۲ برنامه دارد همچنین کتب آموزشی در این باره چاپ شده است.

* جبهه خرمشهر- برادر سرباز سلیمان فرجی:

انشاءالله که بتوانیم به پیشنهادات شما عمل کنیم و همانطور که شما در آنجا ایثارگرانه از مرزها دفاع می کنید ما نیز مرزهای عقیده و ایمان اسلامی را پاسداری نمائیم.

* علی آبادکتول- برادر سید حسین نصرتی

امکان ارسال نوارهای دروس آیت الله مشکینی را نداریم و در ضمن هر کسی می تواند با پر کردن فرم اشتراک که در مجله چاپ می شود مشترک گردد. موفق باشید

* باختران- برادر مهاجر جنگی حسینعلی مرادی.

توفیق و صبر از درگاه خداوند برایتان آرزو داریم. توجه داشته باشید که عکس شهداء زیاد است و صفحات ما محدود و از این نظر نوبت رعایت می شود.

* تهران- داوود علی بابائی:

داستان شما رسید اما سعی کنید طوری بنویسید که ما بتوانیم بخوانیم. موفق باشید

* تهران- برادر امیر حسین رحمانی:

امکان تغییر شماره حساب در شرایط فعلی نیست و تا آنجا که ما اطلاع داریم تمام بانکها می توانند و وظیفه دارند پول اشتراک شما را قبول کرده و به شماره حساب ما واریز نمایند.

 

19دسامبر/16

نگاهی به رویدادها

جنگ

*دو هواپیما و یک ناوچه عراق نابود شد.

۱۷/۳/۶۱

*شناور تجسسی عراق در جنوب البکر با آتش هلیکوپتر ایران نابود شد. ۲۶/۳/۶۱

*در اثر حملات همه جانبه و موفق ایران به تاسیسات نظامی «پادگان گرمک» عراق حدود پنجاه درصد از خودروهای مستقر در این پادگان و یک انبار بزرگ مهمات از بین رفت. ۳۰/۳/۶۱

*نیروهای عراق قصر شیرین را منهدم کردند. ۲/۴/۶۱

*کویت هفتاد دستگاه تریلی حامل چهل دستگاه تانک و نفر بر و صندوق های مهمات به عراق فرستاد. ۶/۴/۶۱

*عراق مهران را ویران کرد و به ارتفاعات گریخت. ۱۰/۴/۶۱

*حملات توپخانه عراق به آبادان و خرمشهر ۴۰ شهید و مجروح بجای گذاشت. ۱۰/۴/۶۱

*بعثیها در حال فرار موسیان را با خاک یکسان کردند. ۱۳/۴/۶۱

*عراق سراسر ارتفاعات غرب را مین گذاری کرد. ۱۵/۴/۶۱

*عراق به تلافی شکستهای پی در پی باختران و ایلام و خرم آباد را بمباران کرد در این بمباران های ناجوانمردانه ۵۶ نفر شهید شدند و ۴۹۸ نفر مجروح شدند.

۲۴/۴/۶۱

*هاشمی رفسنجانی: دست رژیم عراق را می شکنیم و حقمان را از حلقومشان در می آوریم، شهرهائی که خراب شده با پول های نفت عراق می سازیم. ۱۹/۴/۶۱

*۳۸ هزار مین دشمن در مناطق آزاد شده کشف و منهدم شد. ۱۹/۴/۶۱

*در حملات توپخانه عراق به آبادان و خرمشهر ۲۳ تن مجروح و ۳ تن شهید شدند. ۲۰/۴/۶۱

*مصر مقادیر جدیدی اسلحه جهت مقابله با ایران به عراق داد. ۲۰/۴/۶۱

*حمله نهائی برای سرکوب متجاوز بنام عملیات رمضان و اسم رمز «یا صاحب الزمان ادرکنی» در خاک عراق آغاز شد. اولین خاکریزهای دشمن سقوط کرد ۲۳/۴/۶۱

* ریگان: حمله ایران به عراق منطقه را به خطر می اندازد. ۲۳/۴/۶۱

* با متلاشی کردن ۴ تیپ زرهی و مکانیزه دشمن، قوای اسلام ۲۵ کیلومتر در خاک عراق پیشروی کردند. ۲۴/۴/۶۱

* لشکرهای ۳ و ۹ ارتش عراق درهم کوبیده شد. ۲۴/۴/۶۱

جنگ لبنان

* اسرائیل با ۲۰۰۰۰ سرباز و ۵۰۰ تانک به جنوب لبنان حمله کرد. صهیونیستها ۲۰ کیلومتر از جنوب لبنان را اشغال کردند. ۱۷/۳/۶۱

* هیئت بلند پایه نظامی سیاسی ایران به سوریه عزیمت کرد. ۱۹/۳/۶۱

* اسرائیل از زمین و هوا و دریا بیروت را زیر آتش گرفت. ده ها جنگنده اسرائیلی دره بقاع را بمباران کردند. ۲۰/۳/۶۱

* سوریه، سازمان آزادیبخش فلسطین و جنبش امل آتش بس را بدون خروج متجاوزین صهیونیست از تمام خاک لبنان رد کردند. ۲۲/۳/۶۱

* اولین نیروهای اعزامی ایران با اسرائیل وارد جنگ شدند. ۲۳/۳/۶۱

* اسرائیل با بمب خوشه ای بیروت را به خاک و خون کشید. ۲۳/۳/۶۱

* رئیس مجلس شورای اسلامی قبول آتش بس در جنوب لبنان را شدیدا محکوم کرد. ۲۳/۳/۶۱

* از طرف هلال احمر جمهوری اسلامی ایران یک بیمارستان مجهز ۱۰۰ تختخوابی ۳ تن دارو و وسائل دیگر به جنوب لبنان ارسال شد. ۲۳/۳/۶۱

* با همکاری فالانژهای مسیحی، صهیونیستها به مرکز شهر بیروت رسیدند. ۲۹/۳/۶۱

* کماندوهای فلسطینی در یک حمله ۱۰۰ نظامی، ۱۲ تانک و ۸ خودرو صهیونیستها را نابود کردند. ۲/۴/۶۱

* ۱۲۷ کشور جهان خواستار مجازات اسرائیل شدند. ۶/۴/۶۱

* صهیونیستها بخش شرقی مسیحی نشین بیروت را به کنترل خود در آوردند. ۱۳/۴/۶۱

* اسرائیل ۹ ساعت بر سر مسلمانان بیروت بمب، خمپاره و موشک ریخت. ۲۰/۴/۶۱

عمران

*در خجسته روز ۱۵ شعبان، بزرگترین سیلوی خاورمیانه در مشهد افتتاح شد. ۱۹/۳/۶۱

* نیروگاه گازی مشهد برای اولین بار بدست متخصصین ایرانی راه اندازی شد. ۲۳/۳/۶۱

* ۹۵۰ دستگاه ماشین آلات کشاورزی بین روستائیان گرگان توزیع شد ۲۶/۳/۶۱

* ۲۰ کارگاه قالیبافی در کهگیلویه و بویر احمد تأسیس شد. ۲۶/۳/۶۱

* با تلاش صنعتگران و متخصصان ایرانی کارخانه اسفالت کرمان راه اندازی شد. ۲۹/۳/۶۱

* جهاد سازندگی ۳۵۰ کیلومتر راه روستائی و ۲۲ مسجد و مدرسه در ایلام احداث کرد. ۲۹/۳/۶۱

* ۶۸ حلقه چاه، پل، استخر و ۳۵ کیلومتر راه روستائی در بخش رضوانشهر انزلی احداث شد. ۱۳/۴/۶۱

* برای اولین بار در ایران کوره ذوب لعاب کاشی سازی مورد بهره برداری قرار گرفت. ۱۵/۴/۶۱

* ۲۰۵ مدرسه روستائی طی سال گذشته در مناطق محروم استان زنجان احداث شد. ۱۵/۴/۶۱

ضد انقلاب

* حجت الاسلام امینی نژاد سرپرست دایره سیاسی ایدئولوژیک بندر امام خمینی به شهادت رسید. ۲۲/۳/۶۱

* با بمب آتش زا منافقین یکی از اعضاء بسیج با همسر و دو فرزندش را در آتش سوزاندند. ۲۳/۳/۶۱

* در تهاجم وحشیانه به یک دفتر کاروان حج، منافقین ضد خلق ۴ بی گناه را با رگبار مسلسل و انفجار سه راهی به شهادت رساندند. ۲۶/۳/۶۱

* با کشف میلیونها تومان کالای قاچاق ۱۸۰ قاچاقچی در زاهدان دستگیر شدند. ۲۹/۳/۶۱

* صابون سهمیه بندی شده ۱۰ هزار خانواده از دو محتکر کشف شد. ۱/۴/۶۱

* ضد انقلاب، یک روحانی مبارز اهل سنت را با ۶۱ سال سن در باختران به شهادت رساند. ۲/۴/۶۱

*طی خرداد ماه در تهران و چند شهر دیگر ده ها باند قاچاقچی با ۳۰۹۴ کیلو مواد مخدر دستگیر شدند. ۲/۴/۶۱

* با دستگیری یک باند بزرگ قاچاق ۲۸۴۰ کیلو تریاک کشف شد. ۳/۴/۶۱

* ۵۰ کادر مهم منافقین در کرج دستگیر شدند. ۸/۴/۶۱

* فقیه عارف و یاور مستضعفان «آیت الله صدوقی» پس از نماز جمعه بدست منافقین به شهادت رسید. ۱۱/۴/۶۱

* در پی کشف ۴ خانه تیمی، ۲۹ مسئول و عضو مؤثر منافقین در قزوین دستگیر شدند. ۱۵/۴/۶۱

* به دنبال کشف ۵۹ خانه تیمی، ۱۵۰ منافق مسلح در خوزستان کشته یا دستگیر شدند. ۱۶/۴/۶۱

* منافقین، همسر یک کارگر حزب اللهی را هنگام افطار شهید و فرزند او را مجروح کردند و خانه اش را به آتش کشیدند. ۱۹/۴/۶۱

* شبکه بمب گذار مزدور عراق در جوانرود و باختران کشف شد. ۲۳/۴/۶۱

جهان

* ایران و لیبی برای تشکیل ارتش آزادیبخش اسلامی توافق کردند ۲۶/۳/۶۱

* رژیم بعث عراق ۵۸۰ عراقی بیدفاع را زیر آتش توپخانه روانه ایران کرد ۲۷/۳/۶۱

* صدها مسلمان مصری در اطراف کاخ مبارک به نشانه اعتراض علیه صهیونیستها دست به راهپیمائی زدند. ۲۹/۳/۶۱

* ۸ وزیر کابینه صدام تصفیه شدند ۸/۴/۶۱

* انگلیس یک قرارداد ۲۰۰ میلیون پوندی با عربستان منعقد کرد. ۹/۴/۶۱

انقلاب و جهان

* نویسندگان و روزنامه نگاران لبنان برای جلوگیری از تجاوز اسرائیل از امام خمینی استمداد کردند. ۱۹/۳/۶۱

* مسلمانان قاهره سفارت اسرائیل را در مصر آتش زدند. ۲۲/۳/۶۱

* پنجاه مسلمان انقلابی در مصر دستگیر شدند. ۲۴/۳/۶۱

* صد نهضت آزادیبخش جهان خواستار تشکیل سپاه قدس و جبهه متحد اسلامی شدند. ۲۵/۳/۶۱

* فرانسه و عمان از پیروزیهای آینده ایران ابراز نگرانی کردند. ۳۰/۳/۶۱

* رژیم تونس زندانیان مسلمان را مورد آزار و شکنجه قرار داد. ۲/۴/۶۱

* رئیس دادگاه محاکمه کننده خالد اسلامبولی توسط انقلابیون مصر به هلاکت رسید. ۸/۴/۶۱

 

19دسامبر/16

یادی از شهدا

این وصیت نامه ها انسان را می لرزاند و بیدار می کند. امام خمینی

قسمتی از وصیتنامه پاسدار شهید محمد ابراهیم زاده

… با سلام و درود فراوان به رهبر کبیر انقلاب اسلامی که ما را از دوران ضلالت بار پهلوی نجات داد و راه حرکت به سوی لقاء الله را به مردم نشان داد و با سلام خدمت پدر و مادر و خواهران عزیزن هم اکنون که چند ساعتی دیگر برای حمله به دشمن بعثی که آلت دست ابرقدرتها است باقی نمانده چند کلمه ای بعنوان وصیت می نویسم تا شاید پیامی باشد برای تداوم انقلاب.

پدر و مادر عزیزم و همچنین خواهران خوبم هیچگاه کمک و یاری به رهبر و انقلاب را فراموش نکنید و همیشه او را سرمشق قرار دهید که او نیز از تبار پاک رسولان و امامان است همیشه گوشتان به سخنان گوهر بار او باشد و سعی کنید سخنان او را در زندگی خود مو به مو پیاده نمائید و پیرو او باشید. که پیروی از او به سعادت رسیدن است.

مادر و خواهران عزیزم حجابتان را کاملتر و بهتر کنید که این خود مشت محکمی است بر دهان ضد انقلاب، نمازهایتان را ترک نکنید و حتما اول وقت بجا آورید، قرآن را بسیار بخوانید و دستورات آنرا عملی نمائید. با شایعه پراکنی مبارزه کنید و از شیوع آن جلوگیری نمائید.

پدر خوبم شما هم همچنین، قرآن را سعی کنید زیاد بخوانید و از آن کاملا بهره برداری نمائید. حتما به مسجد بروید و نماز را به جماعت بخوانید امام را تا می توانید همه شما دعا کنید تا خداوند او را از گزند حوادث تا ظهور مهدی(عج) نگاهدارد و همچنین تمام رزمندگان اسلام را دعا کنید که دعاهای مردم در اینجا نقش بسزایی دارد و تمام پیروزیها در اثر این دعاها است…

… شما مادر عزیزم اجر مرا در نزد خدا از بین نبرید فکر کنید که شب عروسی من است و همانطور خوشحالی کنید و با گریه خود دشمن را شاد نکنید…

… بامید پیروزی اسلام و مسلمین و به امید به اهتزاز در آوردن پرچم اسلام در کلیه بلاد کفر

قسمتی از وصیتنامه طلبه و پاسدار شهید محمد فلاح

… خداوندا: دوست می دارم این جان ناقابل را، این خون کثیف را در راه پاک و پر ارزش تو هدیه کنم، به جبهه می روم با چشمی باز و با فکری روشن و با عشقی به معشوق خداوند بزرگ. تنها هدف من این است که رضایت خداوند تبارک و تعالی را جلب کنم، همانگونه که پروردگار می فرماید:

«قاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونکم»

با آنهائی که با شما می جنگند بجنگید.

رسول اکرم می فرماید:

«و احین یا رب سعیدا و توفنی شهیدا»

خدایا مرا سعید زنده بدار و شهید بمیران. آری برادران، این مکتب انسان ساز اسلام است که تنها با خون حفظ می شود، مثل درختی که تنها با آب زنده می ماند. ناراحت نباشید که این خونها ریخته می شود چونکه اینها در راه خدا و اسلام شهید شدند و اسلام را جانی تازه بخشیدند.

برادران، امیدوارم که ادامه دهنده خون شهیدان باشید و ولایت فقیه این امام بزرگوار و معلم بزرگ زندگانی و رهبر کبیر انقلاب و یار با وفایش آیت الله منتظری را حتی به قیمت جان پشتیبانی کنید و از هر گزند دشمنان حفظ کنید.

چند توصیه به برادران و خواهران عزیز و گرامی:

۱- بکلیه برادران کارمند و کارگر و همه عزیزان که چرخ مملکت را میگردانند توصیه می کنم که شما در برابر خداوند مسئول هستید اگر کم کاری و عملی بر خلاف موازین شرعی انجام دهید.

۲- از کلیه معلمان می خواهم که سعی کنند طوری شاگردان را تربیت کنند که فقط در مسیر اسلام حرکت کنند.

۳- به کلیه برادران و خواهران در هر سنی که هستند توصیه می کنم که مطالعه را رها نکنند چونکه یادگیری سواد، زمان بخصوص نیست، مخصوصا علوم انسانی که در اولویت قرار دارد.

۵- به تمام افراد مسلح و نظامی که بحق وظیفه خود را خوب انجام دادند توصیه می کنم که این مملکت فرمانده اش امام زمان است سعی کنید بهتر حفاظت کنید.

۶- توصیه ام به برادران بسیج این بازوهای قدرتمند ولایت فقیه و سربازان امام زمان(عج) این است که سنگرها را رها نکنید و مردم را به مساجد و اتحاد دعوت کرده و این را هم بگویم که تنها نیروی جاذبه شما اخلاق اسلامی و عمل صالح است و فقط در هر کاری خدا را در نظر بگیرید…

 

19دسامبر/16

ابرقدرتها و ایران

بسم الله الرحمن الرحیم

در قرن بیستم و در اوج به اصطلاح تمدن بشری ، حکومت جنگل و حاکمیت زور بر دوش بشریت سنگینی می کند و هر حکومتی به اندازه توانش با سیاست زورمداری و با استفاده از ابزارهای نظامی و اقتصادی و تبلیغاتی که  در اختیار دارد ، در استثمار و استعمار انسانها می کوشد. و اگر در حکومت جنگل ، حیوانات نسبت به همنوع خود تا حدود زیادی انعطاف دارند و هر حیوانی در حد زور و درندگی اش ، حیوانات ضعیف تر دیگر را که همنوع خود نیستند ، به کام خود می کشد ، انسان مسخ شده جهان امروز به تعبیر شیوای قرآن ” بل هم اضل سبیلا ” از حیوانات درنده نیز پست تر گردیده و بدترین جنایتها را نسبت به همنوع خود روا داشته و آنچه را که ابرقدرتها و قدرتهای جنایتکار در ویتنام ، کامبوج ، شبه قاره هند ، افغانستان ، ایران ، فلسطین ، لبنان ، آفریقا ، آمریکای لاتین و … بر سر همنوعان خود آورده اند ، یک عمر هزار ساله باید تا من یکی از هزار گویم.

در سایه سیستم حکومت زور ، دیگر جائی برای آزادی ، استقلال و مسائل اخلاقی و انسانی وجود نداشته و حتی خود ابرقدرتها همچنان به صورت حیوانات درنده به یکدیگر می نگرند و هر کدام در موارد نقاط ضعف ، از دیگری باج می گیرند و در حقیقت آزادی و استقلال هر یک به عدم قدرت بیشتر طرف مقابل محدود می شود و تصمیم گیری های مهم ابرقدرتها نیز در صحنه بین المللی بدون توافق مشترک و بده و بستان بین طرفین انجام پذیر نیست . هر جا آمریکا و ایادیش دست یه جنایتی می زنند قطعا بدون اطلاع و موافقت روسیه نیست و آنجا که شوروی مرتکب تجاوزی می شود بدون توافق با آمریکا نیست . مگر نه آن است که آمریکا و صهینونیسم  جنایتکار با کمک نوکرانشان درمنطقه ، دیوانه وار مردم فلسطین و مسلمانان لبنان را قتل عام کرده و نیروهای مسلح فلسطین را زنده زنده در گورستان کشورهای آمریکایی منطقه به گور فرستادند . و شوروی حامی خلقها و سازمانهای آزادی بخش !! با سکوت مرگبار خود همه این جنایتها را امضاء کرد! همچنان که در آغاز ، جزء اولین امضاء کنندگان موجودیت اسرائیل بود! و مگرنه آن است که شوروی بی شرمانه به افغانستان مقاوم تجاوز می کند و در ازاء آن ، آمریکا جای پای خود را در آب های اقیانوس هند و خلیج محکمتر می کند و …

و در صحنه بازی سیاست در استادیوم ! سازمان دول و شورای ضد امنیت ! که به دروغ نام آنها را سازمان ملل و شورای امنیت نهاده اند ، با لگد وحشیانه و زورمدارانه حق وتو سرنوشت ملتها را به بازی می گیرند و در مواردی نیز که مصلحت همه ی ابرقدرتها ایجاب می کند مانند آتش بس در جنگ تحمیلی آنگاه که صدام مزدور در لغزشگاه سقوط قطعی قرار می گیرد به اتفاق آراء مورد تصویب قرار می دهند و بالاخره در شرائطی که در جهان زورمداری حتی ابرقدرتها با زبان زور با یکدیگر سخن می گویند و از همدیگر باج می گیرند، طبیعی است که ابرقدرتهای فرتوت و نیمچه ابرقدرت و دیگر رژیمهای حاکم بر جهان نیز به طور عمده در همان روال به زندگی وحشیانه و ننگین خود ادامه می دهند.

در این میان ، جمهوری اسلامی ایران به عنوان پدیده های جدید همه ارزش های پوسیده و سبعانه حاکم بر تمام نظامهای جهان را در هم شکسته و استوار و قاطع با اتکاء به قدرت خدا و بندگان با ایمانش بدون آنکه به هیچ یک از ابرقدرتها باج دهد ، ایستاده و برای اولین بار ارزش های الهی و سعادت بخش اسلام را به ملتهای جهان ارائه نموده است . و به عنوان نمونه می بینیم برای نخستین بار در تاریخ ، حق وتو برای چند دولت زورمند که سالها به عنوان یک واقعیت انکار ناپذیر و حق مسلم برای صاحبان آن حتی در افکار ملتهای جهان جا افتاده بود ، رسما از سوی ایران به عنوان یک قانون ضد بشری و بدتر از قانون جنگل مطرح می شود و زمینه انهدام پایه های برتری جوئی ابرقدرتها را درافکار خفته بیدار می کند.

بدیهی است در برابر چنین نظامی که برخاسته از معیارهای الهی و اسلامی است و در طبع خود ، مبارزه با همه نظامهای زورمدارانه حاکم بر جهان را دربردارد – و به سرعت ملتهای به جان آمده را بر علیه آنها خواهد شورانید – تمام رژیمهای جنایتکار و ابرقدرتها برای نابودی آن کمر همت بسته اند و ما در حوادث و توطئه های بی شمار قبل و بعد از انقلاب ، جای پای آنها را شاهد بوده و هستیم و نمودار برجسته آن ، جنگ تحمیلی است که در تاریخچه آن از آغاز تاکنون ، از یک سو دست آمریکا و صهینونیسم و رسواترین سرسپردگان آنان را آشکار می بینیم و از سوی دیگر روزانه جایگزینی تانکهای بی شمار تی ـ۷۲ پیشرفته و هواپیماهای میگ روسی را به جای سلاحهای فرسوده و منهدم شده ارتش بعثی صهیونیستی عراق مشاهده می کنیم و در حقیقت آمریکا با اسلحه شوروی با جمهوری اسلامی می جنگد ، اگر چه شوروی مزورانه تا کنون سعی داشته است چهره کریه خود را از مردم بیدار ما بپوشاند ولی امروز امت قهرمان اسلام ، دشمنان خود را به خوبی شناخته و شعار نه شرقی ، نه غربی برایش به صورت یک شعور کامل در آمده است و در پرتو همین شعور اسلامی است که جمهوری اسلامی را با قدرت ایمان و ایثار به صورت مستقل ترین و نیرومندترین حکومتهای جهان در آورده و با خنثی ساختن انواع توطئه های چپ و راست و مقابله با تمام مشکلات و جنگهای نظامی ، اقتصادی ، تبلیغاتی و تروریستی روز بروز نیرومندتر در صحنه جهانی ، جای خود را باز می کند . در صورتی که اگر چنین جنگی را همراه با تحریم اقتصادی و موج تروریستی و مشکلات دیگری که همه قدرتهای جهان برای جمهوری اسلامی پیش آورده اند ، به جای آن در سطح جهانی ، علیه هر کشور دیگری حتی آمریکا یا شوروی به کار می گرفتند ، به سقوط قطعی کشیده می شد . و اینجاست که درمی یابیم : با ثبات ترین و قوی ترین کشور جهان جمهوری اسلامی ایران است که با اتکاء به قدرت لایزال قادر متعال ، به پیروزی نهائی خواهد رسید. انشاءالله

والسلام رحیمیان

 

19دسامبر/16

ثابت و استوار از آغاز تاکنون

امام خمینی

وحدت مسلمین

“کرارا دولتهای اسلامی را دعوت به اتحاد و برابری نموده ام در مقابل اجانب و ایادی آنها که می خواهند با ایجاد نفاق در بین مسلمین و دولتهای اسلامی ، ممالک عزیز ما را در تحت اسارت و ذل استعمار نگهدارند و از مخازن معنوی و مادی آنها استفاده کنند.”

( ۲۹ صفر ۸۷ )

“اگر سران کشورهای اسلامی از اختلافات داخلی دست بردارند و با اهداف عالیه اسلام آشنا شوند و به سوی اسلام گرایش پیدا کنند اینگونه اسیر و ذلیل استعمار نمی شوند.”

( ۱/ذیحجه ۱۳۹۰ )

“مسلمین به حکم اسلام باید ید واحده باشند که بتوانند دست اجانب و مستعمرین را از دخالت در کشور خود قطع کنند.”

( ۴ ذیقعده ۹۱ )

“الان تکلیف است ، همه ما مسلمین وحدت کلمه . . باید داشته باشیم . . در راس همه کلمات این است که همه متفق الکلمه باید باشند و اگر کسی تخلف کند به اسلام خیانت کرده.”

( سخنرانی در نجف اشرف )

“اگر خدای نخواسته ما با هم اختلاف کنیم و آن جهت الهی را که خدای تبارک و تعالی به ما امر فرموده است که “واعتصموا بحبل الله” را فراموش کنیم یک وقت می بینید که عنایت خدا کنار می رود.”

( ۱۱/۱/۵۹ )

“ای مسلمانان جهان که به حقیقت اسلام ایمان دارید بپاخیزید و در زیر پرچم توحید و در سایه تعلیمات اسلام مجتمع شوید و دست خیانت ابرقدرتان را از ممالک خود و خزائن سرشار آن کوتاه کنید و مجد اسلام را اعاده کنید و دست از اختلافات و هواهای نفسانی بردارید که شما دارای همه چیز هستید.”

( ۲۱/۶/۵۹ )

“امروز چون گذشته همه بدبختیهای مسلمانان از تفرقه و عدم اجتماع در زیر پرچم پر افتخار اسلام است.”

( ۲۱/۱/۶۱ )

 

19دسامبر/16

انتصابات ائمه جمعه

از تاریخ ۱۸/۱۲/۶۰ تا تاریخ ۳۰/۵/۶۱ از سوی امام خمینی توسط دفتر معظم له انتصابات ذیل جهت اقامه نماز جمعه انجام گردیده است وظرف این مدت شهرها و بخش های دیگری از کشور جمهوری اسلامی از برکت عظیم نماز جمعه و مراسم وحدت بخش آن بهره مند گردیدند :

ثقه الاسلام سید تقی صفوی                                                  ماسال گیلان

حجه الاسلام سید جواد مدنی                                                 بجستان

حجه الاسلام سید محمد حسینی                                           فریدونشهر

حجه الاسلام شیخ محمود بیانی                                              زابل

ثقه الاسلام شیخ تقی وحیدی                                                        ماهان کرمان

ثقه الاسلام و المسلمین شیخ عبدالرحیم نهاوندی                               هفتگل

حجه الاسلام شیخ مجتبی یعسوبی                                         سنقر

حجه الاسلام شیخ سیف الله قاسمپور                                              خمینن

ثقه الاسلام شیخ عباس مغیثی                                               نهاوند

ثقه الاسلام شیخ عبدالله محمدی اصفهانی                                        بندرکناوه

حجه الاسلام شیخ موسی شاعری                                          کردکوی

ثقه الاسلام و المسلمین شیخ محمد تقی منتظری                              اقلید

ثقه الاسلام و المسلمین شیخ ناصح ملائی                                        ساوج

ثقه الاسلام و المسلمین شیخ محمد علی خامی                               اسکوی

ثقه الاسلام شیخ رمضان روحانی                                             گویم

ثقه الاسلام میرزا محمد حافظ زاده                                           خداآفرین

ثقه الاسلام سید محمد میر غنی زاده                                               بافق یزد

حجه الاسلام شیخ محمد حسین طیبی                            کردخوردملایر

حجه الاسلام شیخ عباس صبائی                                             ساوجبلاغ

حجه الاسلام شیخ محمد ایمانی                                             پل دختر

ثقه الاسلام و المسلمین سید قاسم یعقوبی                                      ایوان غرب

ثقه الاسلام شیخ محمد مبشری

ثقه الاسلام شیخ علی رسولی زنجانی                                     نطنز

ثقه الاسلام سید حسین حسینی                                            آبدانان

حجه الاسلام شیخ غیاث الدین محمدی                                     فام ئین همدان

حجه الاسلام شیخ محمد مروج                                               قوچان

ثقه الاسلام والمسلمین حاج میرزا ابراهیم رحیمی                              نقده

حجه الاسلام حاج میر آقا زنجانی                                             زنجان

ثقه الاسلام شیخ احمد صالحی                                               ازنا

ثقه الاسلام سید ضیاء حسینی                                               رودبار الموت

حجه الاسلام شیخ احمد محسنی                                           تربت حیدریه

حجه الاسلام شیخ محمد حسین بهجتی                                   اردکان یزد

ثقه الاسلام والمسلمین شیخ ابراهیم منطقی سعادتی                                مردآباد کرج

ثقه الاسلام شیخ محسن حیدری                                             ماه شهر

حجه الاسلام حاج شیخ اسحق درزیان                                      بهمن میر

حجه الاسلام شیخ حسینی                                                   چالوس

19دسامبر/16

انقلاب و رهبر از دیدگاه دیگران

” انقلاب اسلامی در ایران چهره واقعی اسلام را به دنیا نشان داد. انقلاب اسلامی ، ایران را از پایگاه مقدم استعمار آمریکا که توسط آن به قسمت مهمی از منطقه تسلط داشت رهانیده است . ما پایداری مردم ایران را تحسین می کنیم ومی دانیم که مردم ایران در این رابطه مواجه با تلفات و ضایعات مهمی شده اند و آنچه را که با آن مواجه هستند از جانب استعمار است … باید به حق گفت که اکثر انقلابهای زمان ، اگرچه سالها از عمر خود را سپری کرده و اصیل هم هستند ، لیکن نتوانسته اند به اندازه ی انقلاب اسلامی جوان ایران به نهضتهای آزادی خواهانه جهان و احقاق ملل تحت ستم دنیا خدمت بکنند و اگر بنا باشد در این باب یکی یکی به دست آوردهای این انقلاب اسلامی که استراتژی سیاسی و نظامی جهان را به اضافه استراتژی سیاسی و نظامی منطقه را به نفع ملتها و علیه رژیمهای مستبد و خودکامه دگرگون ساخته است اشاره کنم نیاز به وقت فراوانی دارد.

ولی کافی است بگوئیم که حتی دشمنان ملت عرب وملل تحت ستم دنیا و حتی خود رژیم اشغالگر قدس بارها و بارها از انقلاب اسلامی ایران به وحشت افتاده و بارها از ارابابس یعنی آمریکا گله کرد که چرا نمی تواند جلوی نفوذ و تاثیر انقلاب اسلامی ایران را که منجر به پیروزی فلسطین می شود بگیرد .”

( حافظ اسد رئیس جمهور سوریه )

” مسئله مهمی که بسیار روی من تاثیر گذاشت این بود که برای اولین بار یک انقلاب اسلامی بزرگ در دنیا صورت گرفت و من شاهد بودم که اسلام نیز به صورت مدرن و مترقی آمده و انقلاب مردم را پیش می برد”.

( صفیه بزّی ، زن انقلابی بزرگ الجزایری )

” ملتهای محروم جهان چشم امید به انقلاب اسلامی ایران دوخته اند و ملت ایران باید با آگاهی به مبارزات خود علیه امپریالیسم جهانی ادامه دهد… انقلاب ایران از مذهب اصیل سرچشمه گرفته و از درون ملت جوشیده است ”

( دکتر انریکه ماسا یکی از نویسندگان معروف مکزیک ) کیهان ۱۰/۱۱/۶۰

” مسلمانان آفریقای جنوبی بسیار علاقه مند به پیگیری حرکت انقلاب اسلامی ایران هستند و دعا می کنند آنچه در این کشور به عنوان یک الگو انجام گرفت ، در تمام دنیا به وقوع بپیوندد… مسلمانان تا کنون مکتب اسلام را به صورت تئوری آموخته اند اما با وقوع انقلاب اسلامی در ایران ، قوانین اسلام عملا به مورد اجرا در آمد … حقیقت و خلوص انقلای اسلامی ایران مهمترین پدیده ای است که توانست قلوب توده های سراسر جهان را به دست آورد و به همین جهت موقعیت انقلاب اسلامی طوری است که نه تنها مسلمانان جهان بلکه ملل غیر مسلمان نیز توجه بسیار زیادی به آن نشان می دهند.”

( ابوبکر محمد نایب رئیس شورای اسلامی در آفریقای جنوبی ) کیهان ۱۴/۱۱/۶۰

” بدون شک رهبر انقلاب که مرد دین ودنیا است ، رمز پیروزی انقلاب ایران است . برای امام خمینی تمام قلب های آزادگان دنیا و تمام مستضعفان و محرومان دنیا می تپد او فقط متعلق به ملت ایران نیست ، تمام مستضعفین دنیا چه مسلمان و چه غیر مسلمان او را نجات دهنده خود می دانند ….. در حالی که در غرب به آیت الله خمینی تهمت می زنند ، آیت الله از روی انسانیت و نوع دوستی از حقوق مردم فلسطین حمایت می کند و از اینکه مسیحیان از جمهوری اسلامی ایران طرفداری می کنند ، خرسند است “.

( اسقف کاپوچی ، اسقف اعظم بیت المقدس )

 

19دسامبر/16

بررسی یک اشتباه رایج درباره آیه استضعاف

آیت الله شهید مطهری

من کس دیگری  جز شهید مطهری سراغ ندارم که بتوانم بگویم بی استثناء آثارش خوب است.                 امام خمینی

 

گفته شده است که قرآن در مبارزه میان مستضعفان و مستکبران ، پیروزی نهائی را – همان طور که ماتریالیسم تاریخی بر اساس منطق دیالکتیک نوید می دهد – از آن مستضعفان می داند ، آنجا که می فرماید:

” ߉ƒÌçRur br& £`ßJ¯R ’n?t㠚úïÏ%©!$# (#qàÿÏèôÒçGó™$# †Îû ÇÚö‘F{$# öNßgn=yèøgwUur Zp£Jͬr& ãNßgn=yèôftRur šúüÏO͑ºuqø۹$# ”    ( آیه ۵ – سوره قصص )

اراده ما بر این است که بر مستضعفان تاریخ منت نهیم وآنان را پیشوا و وارثان زمین قرار دهیم .

ولی این قابل قبول نیست . چرا ؟ برای اینکه اولا : قرآن در آیات دیگر خود با صراحت تمام سرانجام و سرنوشت تاریخ را به صورت و شکل دیگر بیان کرده است . و ثانیا : برخلاف آنچه رایج و معمول است اساسا آیه استضعاف هیچ اصل کلی بیان نکرده است .

پس بحث ما درباره ی این آیه در دو قسمت است :

اما قسمت اول : درآیاتی چند از قرآن سرانجام و سرنوشت تاریخ ، و ضمنا مسیر و بستر تکامل تاریخ به صورت پیروزی ایمان بر بی ایمانی ، پیروزی تقوا بر بی بند و باری پیروزی صلاح بر فساد ، پیروزی عمل صالح و خداپسند بر عمل ناشایسته بیان شده است در سوره نور آیه ۵۵ می خوانیم :

” y‰tãur ª!$# tûïÏ%©!$# (#qãZtB#uä óOä۳ZÏB (#qè=ÏJtãur ÏM»ysÎ=»¢Á۹$# óOßg¨ZxÿÎ=øÜtGó¡uŠs9 ’Îû ÇÚö‘F{$# $yJŸ۲ y#n=÷‚tGó™$# šúïÏ%©!$# `ÏB öNÎgÎ=ö۶s% £`uZÅj3uKã‹s9ur öNçlm; ãNåks]ƒÏŠ ”Ï%©!$# ۴Ó|Ós?ö‘$# öNçlm; Nåk¨]s9Ïd‰t7ãŠs9ur .`ÏiB ω÷èt/ öNÎgÏùöqyz $YZøBr& 4 ÓÍ_tRr߉ç۶÷ètƒ Ÿw šcqä.Ύô³ç„ ’Î۱ $\«ø‹x© ۴”

در این آیه کسانی که به آنها وعده و نوید پیروزی نهائی و خلافت و وراثت زمین داده شده مومنان شایسته کارند . در این آیه برخلاف آیه استضعاف که بر استضعاف شدگی و محرومیت و مظلومیت تکیه شده است بر خصلتی ایدئولوژیکی و دیگر اخلاقی و رفتاری تکیه شده است ، و در حقیقت پیروزی و سلطه نهائی ، نوعی عقیده و نوعی ایمان و نوعی رفتار را اعلام می دارد . به عبارت دیگر ، در این آیه پیروزیِ انسانِ به ایمان رسیده و حقیقت دریافته و راست کردار ، اعلام شده است . و آنچه در این پیروزی نوید داده شده ، یکی استخلاف است یعنی تصاحب قدرت و کوتاه کردن دست قدرتهای پیشین ، و دیگر استقرار دین یعنی تحقق یافتن همه ارزشهای اخلاقی و اجتماعی اسلام از عدل ، عفاف و تقوا ، شجاعت ، ایثار ، محبت ، عبادت ، اخلاص ، تزکیه نفس و غیره . سوم : نفی هر گونه شرک در عبادت یا طاعت.

در سوره ی اعراف آیه ۱۲۸  نیز چنین آمده است :

” tA$s% 4Óy›qãB ÏmÏBöqs)Ï۹ (#qãY‹ÏètGó™$# «!$$Î/ (#ÿrçŽÉ۹ô¹$#ur ( žcÎ) uÚö‘F{$# ¬! $ygèO͑qム`tB âä!$t±o„ ô`ÏB ¾Ínϊ$t6Ïã ( èpt7É)»yèø۹$#ur šúüÉ)­FßJù=Ï۹  ”

موسی به مردم خود گفت از خداوند استعانت بجوئید و شکیبا باشید ، همانا زمین ملک خدا است ، به هر کس از بندگان خود بخواهد وراثت آن را  واگذار می کند و اما عاقبت و پایان از آن متقیان است .

یعنی سنت الهی این است که در نهایت امر ، متقیان وارث زمین خواهند بود .

در سوره انبیاء آیه ۱۰۵ می فرماید :

” ô‰s)s9ur $oYö;tFŸ۲ ’Îû ͑qç/¨“۹$# .`ÏB ω÷èt/ ̍ø.Ïe%!$# žcr& uÚö‘F{$# $ygèO̍tƒ y“ÏŠ$t6Ï㠚cqßsÎ=»¢Á۹$# ”

در زبور ، پس از آنکه یک بار دیگر ( در کتابی دیگر ) یادآوری کرده بودیم ، نوشتیم که وراثت زمین به بندگان شایسته ی من خواهد رسید . در این زمینه آیات دیگر نیز هست ..

و اما قسمت دوم بحث درباره آیه استضعاف : حقیقت این است که آیه استضعاف به هیچ وجه درصدد بیان اصل کلی نیست . این اشتباه که فرض شده این آیه یک اصلی را بیان می کند از آنجا پیدا شده که این آیه را که مرتبط و پیوسته به آیه قبل  و آیه بعد است ، از آنها جدا کرده اند .

اینک مجموع سه آیه :

” ¨bÎ) šcöqtãöÏù Ÿxt㠒Îû ÇÚö‘F{$# Ÿ@yèy_ur $ygn=÷dr& $Yèu‹Ï© ß#ÏèôÒtGó¡o„ Zpxÿͬ!$sÛ öNåk÷]ÏiB ßxÎn/x‹ãƒ öNèduä!$oYö/r& ¾ÄÓ÷ÕtGó¡o„ur öNèduä!$|¡ÏR 4 ¼çm¯RÎ) šc%x. z`ÏB tûïωšøÿßJø۹$# . ߉ƒÌçRur br& £`ßJ¯R ’n?t㠚úïÏ%©!$# (#qàÿÏèôÒçGó™$# †Îû ÇÚö‘F{$# öNßgn=yèøgwUur Zp£Jͬr& ãNßgn=yèôftRur šúüÏO͑ºuqø۹$# . z`Åj3yJçRur öNçlm; ’Îû ÇÚö‘F{$# y“̍çRur šcöqtãöÏù z`»yJ»ydur $yJèdyŠqãZã_ur Nßg÷YÏB $¨B (#qçR$Ÿ۲ šcrâ‘x‹øts†  ”

( سوره قصص – آیه ۴-۶)

این سه آیه به یکدیگر مرتبط اند ومجموعا یک مطلب را بیان می کنند . معنی مرتبط سه آیه این است : فرعون در زمین برتری جوئی کرد ومردم زمین را فرقه فرقه کرد ، گروهی از آنان را ذلیل و ضعیف می ساخت ، پسران آنها را سر می برید و دخترانشان را باقی می گذاشت ، او از مفسدان بود و حال آنکه ما اراده می کردیم که بر همان استضعاف شدگان از ناحیه فرعون منت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان قرار دهیم و آنان را در زمین مستقر سازیم و به دست آنان به فرعون و هامان آن را نشان دهیم که از آن حذر می کردند .

می بینیم که جمله ” z`Åj3yJçRur öNçlm; ’Îû ÇÚö‘F{$#  ” و جمله ” y“̍çRur šcöqtãöÏù z`»yJ»ydur …” از آیه سوم ، عطف است به جمله ” ان نمن ” از آیه دوم ومتمم مفاد آن است . بنابراین این دو آیه را نمی توان از یکدیگر مجزا ساخت از طرف دیگر می بینیم محتوای جمله دوم از آیه سوم یعنی جمله ” ونری فرعون و هامان ” مربوط است به محتوای آیه اول ، و سرنوشت فرعون را که در آیه اول جباریت هایش مطرح شده ، مطرح کرده است . پس آیه سوم را از آیه اول نمی توان جدا کرد و چون آیه سوم عطف به آیه دوم و متمم آن است ، آیه دوم را نیز از آیه اول نمی توان جدا کرد . اگر آیه سوم نبود یا در آیه سوم سرنوشت فرعون و هامان مطرح نشده بود ، ممکن بود آیه دوم را از آیه اول جدا کنیم و مستقل بگیریم و از آن یک اصل کلی استفاده کنیم ، اما پیوند جداناشدنی این سه آیه به یکدیگر مانع استفاده یک اصل کلی است .

آنچه استفاده می شود این است که فرعون برتری جوئی و تفرقه اندازی و استضعاف گری و فرزند کشی می کرد ، در حالی که در همان وقت اراده ما بر آن قرار داشت که بر همان مردم تحقیر شده و مظلوم و محروم منت نهیم و آنها را پیشوایان و وارثان قرار دهیم پس “الذین” در آیه اشاره به “معهود” است نه عام استغراقی.

و اساسا نمی توان احتمال داد که آیه می خواهد بگوید بنی اسرائیل به دلیل آنکه مستضعف بودند به امامت و وراثت می رسیدند خواه موسی به عنوان پیامبر ظهور می کرد و خواه نمی کرد ، خواه تعالیم آسمانی  موسی آمده بود و خواه نیامده بود ، خواه آنها به آن تعالیم آسمانی گرویده بودند و خواه نگرویده بودند.

این مطلب را آیت الله شهید مطهری در کتاب “جامعه وتاریخ” نقل کرده است و به علت اهمیت مطلب آن را با اختصار در اینجا آوردیم . کسانی که بیشتر و بهتر می خواهند با این بحث آشنا شوند به صفحه ۴۳۰-۴۵۰ کتاب مراجعه فرمایند.

 

19دسامبر/16

پاسداران بزرگ اسلام ( ۹ )

اگر روحانیون نبودند ما الان از اسلام اطلاعی نداشتیم .        امام خیمنی

علامه حلّی (۲)

علامه به فرزندش : همواره کوشش کن از سرازیری نقصان به اوج کمال بالا روی و از فرود گاه جهل به قله عرفان اوج گیری.

گرچه بنای ما در این بحث بر اختصار است ، ولی به آسانی گذشتن از مقام شامخ علامه حلی که یکی از بزرگترین ارکان فقهی و دینی ما است ، ستمی است به روحانیت و ستمی است بزرگتر به مذهب . از این رو ، در این شماره نیز به یاد آن بزرگمهر تاریخ اسلام سخنی کوتاه داریم :

همچنان که در شماره قبل یادآور شدیم علامه حلی به سن ۲۶سالگی که رسید کتابهای حکمت و کلام خود را تالیف کرده بود ، و از آن پس به نگارش کتابهای فقهی پرداخت. و به گواه تاریخ درسن جوانی بر تمام دانشمندان و علمای زمان خود برتری داشت . آنقدر تالیفات ارزنده در فقه دارد که تا امروز مورد نظر و توجه بی سابقه علماء و فقهاء بوده و خواهد بود. سه جلد کتاب مفصل در فقه نوشته است که هر یک به سبک و روش خاصی است و با هم شباهتی ندارد : در یکی از اینها ( کتاب مختلف الشیعه ) اقوال و آراء علمای شیعه را مورد بررسی قرار داده و اختلافات فقهی آنان را ذکر می کند . و در کتابی دیگر به نام “تذکره الفقها” نظر علما و دانشمندان شیعه و سنی را ذکر می کند . و در سومین کتاب مفصل فقهی که “منتهی المطلب”نام دارد اقوال و نظرات تمام مذاهب مسلمانان را تجزیه و تحلیل نموده است .

و همچنین دو کتاب بزرگ دیگر در فقه دارد به نام “تحریر الاحکام ” و ” قواعد الاحکام ” که این دو کتاب شامل ده ها هزار مساله شرعیه است و علمای بسیاری تاکنون بر این کتاب ها حاشیه زده اند . سه کتاب مختصر دیگر در فقه دارد  به نامهای “ارشاد الذهان ” و ” ایضاح الاحکام” و ” تبصره المتعلمین ” که هر یک به ترتیب از دیگری کوتاهتر است . بنگریم می بینیم یک دوره کاملی از فقه است و همواره در مجامع علمی تدریس وعلما برای آن اهمیت و ارج بسیاری قائلند.

کوتاه سخن اینکه کتابهای بی شمار علامه – که برخی از آنها را در شماره گذشته نقل کردیم – آن چنان توجه دانشمندان را به خود جلب کرد که موافق و مخالف ، دوست و دشمن در برابر عظمت و بزرگی او چاره ای جز تعظیم و تقدیر نداشتند ، و جوامع علمی ما تا قیام قائم از این دریای بی کران علم و فضیلت بهره مند خواهند شد.

شیعه شدن سطان خدابنده :

سلطان محمد خدابنده یکی از سلاطین مغول بود . روزی با ناراحتی زن خود را در یک مجلس سه طلاقه گفت . پس از مدتی پشیمان شد و خواست رجوع کند . علمای مذاهب اسلامی او را منع کردند . سلطان گفت : در تمام مسائل اختلاف دارید آیا در این مساله کسی نیست که اجازه رجوع مجدد بدهد . گفتند : ما در این مساله اجماع داریم وهیچ راهی برای ازدواج بدون محلّل باقی نمی ماند . یکی از وزرا گفت : یکی از فقها مسلمین در حله است و ایشان این طلاق را یک طلاق می دانند . علما سلطان را نصیحت کردند که از او استمداد نکند زیرا مذهب او بر دلیل و برهان نیست . ولی سلطان گفت : بهتر است او را هم به اینجا دعوت کنیم و نظرش را بخواهیم ، اگر نظر او با کتاب و سنت می خواند چه بهتر که – در این مساله – از او تبعیت کنیم .

سلطان شخصی را به حله – مرکز عالم تشیع در آن دوران – فرستاد و علامه را به مناظره  و بحث دعوت کرد . هنگامی که علامه به مجلس سلطان آمد، تمام علما و دانشمندان مذاهب مختلف در آنجا حاضر بودند ، علامه سلام کرده و کفش خود را زیر بغل گرفته و پیش سلطان نشست.

بعضی از علمای درباری را این روش علامه خوش نیامد لذا از او سئوال کردند : چرا در برابر سلطان تعظیم نکردی ؟ علامه فرمود : رکوع و سجود برای غیر خدا جایز نیست ، و پیامبر هیچ گاه برای مخلوقی تعظیم  نمی کرد بلکه بر او سلام می کرد.

خداوند می فرماید: ” یا اَیُّها الَّذینَ آمَنُوا لاتَدخُلُوا بُیُوتاً غَیرَ بُیُوتِکُم حَتّی تَستَاُنِسُوا و تُسَلِّمُوا علی اهلِها ”

ای اهل ایمان : هرگز به خانه ای غیر از خانه خودتان وارد نشوید مگر اینکه با صاحبش انس گرفته و به اهل آن خانه سلام کنید.

خلاصه پس از مقداری صحبت کردن و رد و بدل شدن بعضی از سخنان ، علامه گفت : چگونه اصحاب مذاهب اربعه اجتهاد را در خود حصر کردند و برای دیگران جایز ندانستند . اگر هیچ یک از اینها در زمان پیامبر نبودند ، ما رهبری داریم که در زمان پیامبر بوده است و او علی بن ابی طالب (ع) که نفس رسول الله و برادر ایشان و پسر عموی آن بزرگوار و وصی آن حضرت است و ما آنچه داریم از علی (ع) و فرزندانش داریم . سپس بحثی طولانی بین او و دیگران رخ داد و در همان مجلس حقانیت مذهب اهل بیت برای سلطان ثابت شد و از آن پس سلطان اعلان تشیع کرد و کم کم تشیع در سراسر ایران منتشر شد. و امروز که ما از این نعمت بزرگ الهی برخورداریم از برکات وجود علامه حلی رضوان الله علیه است .

سلطان خدابنده –پس از اعلان تشیع – آنقدر به علامه علاقه و محبت نشان داد تا آن جایی که بنا به درخواست ایشان ، مدرسه ی ( سیاره ) متحرکی برای وی ساخت و علامه هنگام ورود به کرمانشاه ( مرکز مدرسه سیاره ) به وسیله این مدرسه متحرک به بسیاری از شهرها و دهات اطراف مسافرت کرده و مجالس درس برقرار می نمود. از جمله کتاب هایی که علامه در مجاورت سلطان نوشت ، کتاب “الفین” بود که این کتاب دربردارنده هزارو سی و هشت دلیل بر ولایت و خلافت امیرالمومنین (ع) است. تقسیم بندی حدیث :

تا زمان علامه حلی تقسیم بندی حدیث به این ترتیبی که الان هست ، متداول نبود و علما ما حدیث را تنها به سبب ضعف سند یا علتهای دیگر نمی پذیرفتند ولی این اصطلاحاتی که اینک بین علمای حدیث معروف است در آن وقت معروف نبود . تا اینکه علامه حلی آمد و حدیث را به پنج قسمت تقسیم نمود :[۱]

  • صحیح ۲- حسن ۳- موثق ۴- ضعیف ۵- مرسل.

در اینجا بود که بعضی از اخباریان را خوش نیامد و به مبارزه با آن بزرگوار برخاستند . اخباریان گروهی از علما هستند که مبانی اصولی را قبول ندارند و معتقدند که هر چه در مکتب اربعه ( کافی – من لا یحضره الفقیه – تهذیب – استبصار ) آمده صحیح است و نباید کسی آنها را تضعیف کند.

برخی از متعصبین آنها آنقدر با علامه به مبارزه برخاستند که چنین تبلیغ می کردند : روزی که تقسیم بندی اخبار شروع شد ، دین از بین رفت !

همواره بزرگان ما در طول تاریخ گرفتار مقدس نماها و یا ابلیس صفتانی بودند که مقدس مآبانه با دین و احکام دین می جنگیدند ، و همانطور که امام امت خمینی بزرگ بارها تاکید کرده اند : باید جلوی این مقدسین احمق را گفت والا هیچ کاری پیش نمی رود.

از جمله دروغهای شاخ داری که دشمنان علامه حلی درباره او تبلیغ می کردند ، یک خوابی است که متاسفانه بسیاری از کتاب نویسان مومن و بی غرض نیز این خواب را – بدون توجه – در کتابهای خود نقل کرده اند .

نوشته اند که پس از وفات علامه فرزندش او را در خواب دید از او سئوال کرد : بر شما چه گذشت ؟ علامه جواب داد : ” لَولاکِتابُ الاَلفَین و زیارهُ الحُسَینِ لَقَصَمَتِ الفَتوی ظَهرَ اَبیکَ نِصفَین” یعنی اگر تالیف کتاب الفین وزیارت ابی عبدالله (ع) نبود ، فتواهایی که من دادم کمر مرا دو نیم می کرد!

هیچ شکی نیست که این خواب و اساسا این مطلب دروغ و غلط است زیرا یک نفر مجتهد در فتواهائی که می دهد یا ماجور است ( اگر مطابق واقع باشد ) ویا معذور است ( اگر با واقع مطابقت نداشته باشد ) برای اینکه او تمام توان ونیروی خود را در این راه مصرف کرده است و از این گذشته این خواب مخالف صریح متن قرآن است در آنجا که می فرماید : ” فَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّهٍ خَیراً یَرَهُ . و مَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّهٍ شَرّاً یَرَهُ ” انسان نتیجه هر ذره کار خیر را در آخرت می بیند . و آیات و روایات زیادی داریم که هر کار خوب و بدی را انسان می کند . در قیامت نتیجه اثرش را خواهد دید. چه رسد به اینکه یک نفر تمام عمر خود را در راه خدمت به اسلام و قرآن صرف کند.

آنچه مسلم است همان اخباریهایی که با اصولیین مخالف هستند . چنین خواب دروغی را که برای کوبیدن شخصیت آن دانشمند جلیل القدر ساخته اند ، و گذشته از اینکه خواب هیچ حجیت شرعی ندارد و نمی شود به خواب تمسک کرد ، همان طور که متذکر شدیم این سخن و امثال آن ، مخالف قرآن وسنت است و تنها برای شکستن روحیه افراد و بی ارزش جلوه دادن علم وعمل صالح است . آنچه مایه تاسف است اینکه بعضی از ساده اندیشان کتابهایی در این باب نوشته اند وبا ذکر خواب هایی ، ارزش علم را پائین آورده و از آن طرف برای شاهان ستمکاری که در طول تاریخ زندگی ننگینشان چه ظلمها وستمها که بر ملتهای خودشان روا نداشتند ، خواب های طلائی نقل می کنند که خلاصه در بهشت ! ومقام امن ! و فردوس برین ! هستند. و کوتاه سخن اینکه می خواهند ثابت کنند که خدا جنت را به بها نمی دهد بلکه به بهانه می دهد ! البته ما منکر نیستیم که گاهی یک زیارت باحال ، گناهان بسیاری را از یک بنده مومن می زداید ولی این به آن معنی نیست که یک انسان تمام عمرش را در جنایت و خیانت و لهو و لعب بگذراند و پس از مرگش خدا به بهانه ای او را بیامرزد.

” و اَن لَیسَ لِلاِنسانِ اِلّا ما سَعی و اَنَّ سَعیُه سَوفَ یُری ثُمَّ یُجزیهُ الجَزاءَ الاَوفی ”

برای انسان نیست چیزی جز آنکه انجام داده است ، و همانا پاداش سعی و عمل خود را خواهد دید ، و در آخرت به کاملترین پاداش خود خواهد رسید.

وصیت علامه حلی:

علامه حلی در آخر کتاب ” قواعد الاحکام ” وصیتی دارد برای فرزندش که این وصیت شامل محاسن اخلاقی است . قسمتهایی از این وصیت بسیار جالب علامه را در اینجا نقل می کنیم :

” … تو را وصیت می کنم – همچنان که خداوند وصیت را بر من واجب کرده است – به تقوای پروردگار ، زیرا تقوی سنتی است پا برجا و استوار و فریضه ای است واجب و لازم و سپری است نگهدارنده و ذخیره ای است جاودان و بهترین چیزی است که انسان برای روز رستاخیز تهیه می کند … دستورات الهی را اجرا کن و آنچه خدا را راضی کند انجام ده … اوقات خود را در فراگرفتن فضیلت های علمی صرف کن ، و همواره کوشش کن از سرازیری نقصان به اوج کمال بالا روی و از فرودگاه جهل به قله عرفان اوج گیری . و تو را وصیت می کنم به نیکی کردن و برادران را یاری نمودن و در مقابل بدی احسان کردن و نیکوکاران را ممنون شدن . و زنهار از دوستی با فرومایگان و نادانان بلکه باید همواره یار دانشمندان وهمنشین فضلاء باشی زیرا این همنشینی ، استعداد تو را برای تحصیل کمال برمی انگیزد و ملکه ای برای تو می شود که مجهولات خود را دریابی . و باید امروز تو بهتر از دیروزت باشد و تو را نصیحت می کنم به بردباری و توکل و رضایت . در هر روز و شب نفس خود را محاسبه کن . بسیار استغفار کن خدا را …. و بر تو است که نماز شب را بپا داری زیرا رسول خدا (ص) بر آن اصرار کرد و فرمود : هر کس شب خود را با نماز شب به پایان رسانید و سپس مرد ، بهشت برای او است .

و بر تو باد به نیکی و احسان به خویشاوندان ( صله رحم ) زیرا عمر را زیاد می کند . و تو را به اخلاق نیکو وصیت می کنم ، پیامبر فرمود : ” اِنَّکُم لَن تَسَعُوا النّاسَ بِاَموالِکُم فَسِعُوهُم بِاَخلاقِکُم ” مردم را با اموال خود نمی توانید راضی کنید ، پس آنان را با اخلاقتان خشنود نمائید. به ذریّه حضرت رسول (ص) نیکی کن زیرا خدای تبارک وتعالی وصیت خود را نسبت به آنها تاکید فرموده است و خوبی به آنان را پاداش رسالت و هدایت حضرت رسول (ص) قرار داده است .” قُل لااَسئَلُکُم علیهِ اَجرً اِلّاَالمَوَدَّهَ فی القُربی ” بگو ( ای پیامبر ) من از شما پاداشی نمی خواهم جز محبت و مودت در حق خویشاوندان … فقها و دانشمندان را تعظیم و تکریم کن زیرا رسول خدا (ص) فرمود : ” مَن اَکرَمَ فقیهاً مُسلِماً لَقی الله یَومَ القیامهِ و هو عنه راضٍ و من اهانَ فقیهاً مسلِماً لقی الله یوم القیامهِ و هو علیه ِ غَضبان ” هرکس فقیه مسلمانی را گرامی بدارد روز قیامت خدا را در حالی ملاقات میکند که از او راضی باشد و هر کس فقیه مسلمانی را اهانت کند خدا را در روز قیامت در حالی دیدار می کند که بر او غضب کرده باشد… و زنهار از مخفی نگهداشتن و کتمان علم و آن را از شایستگان منع کردن خداوند می فرماید : ” ¨bÎ) tûïÏ%©!$# tbqßJçFõ۳tƒ !$tB $uZø۹t“Rr& z`ÏB ÏM»uZÉit7ø۹$# ۳“y‰çlù;$#ur .`ÏB ω÷èt/ $tB çm»¨Y¨t/ Ĩ$¨Z=Ï۹ ’Îû É=»tGÅ۳ø۹$#   y7Í´¯»s9’ré& ãNåkß]yèù=tƒ ª!$# ãNåkß]yèù=tƒur šcqãZÏ軯=۹$#  ” (سوره بقره – ۱۵۹)

آنان که آیاتی را که برای راهنمایی مردم فرستادیم ، و بعد از آنکه برای هدایت مردم در کتاب بیان کردیم ، پنهان می کنند ، آنان را خدا و تمام لعن کنندگان لعن می کنند ….

قرآن عزیز را تلاوت کن و در معانی آیات بیاندیش و دستورات و منهیات آن را اطاعت کن . اخبار و احادیث حضرت رسول (ص) و آثار آن حضرت را دنبال کن و در معانی آنها بحث و بررسی و دقت نظر داشته باش و من برای تو کتابهای بسیاری را به یادگار گذاشتم که به تمام آنها می توانی مراجعه کنی و بهره مند شوی . و اما آنچه برای من و به نفع من می توانی انجام دهی اینکه با من پیمان ببندی که در بعضی از اوقات از خدا طلب مغفرت برای من کنی و ثواب برخی از اطاعتها را به من ببخشی و یاد من کم  نکنی که وافاداران تو را به بی وفایی نسبت دهند و همچنین بیشتر از حد مرا یاد نکنی که اندشمندان تو را به عجز و ناتوانی نسبت دهند بلکه در خلوت به یاد من باش و پس از نمازهایت برای من دعا کن …..

سرانجام پس از زیارت بیت الله الحرام ، علامه حلی به حله بازگشت و در روز شنبه ۲۱ محرم سال ۷۲۶ هجری قمری دار فانی را وداع گفته و به لقاءالله شتافت .

جسد پاک و مقدسش را به نجف آورده و در جوار حضرت امیرالمومنین (ع) – در حرم مطهر – به خاک سپردند و آنان که به زیارت مرقد مقدس مولی امیرالمومنین (ع) مشرف می شوند ، کنار قبر علامه حلی توفقی کرده و عرض ادب می کنند.

 

۱٫صحیح: حدیثی را می گویند که تمام روات آن امامی اثنا عشری و عادل باشند.

حسن: حدیثی است که درسند آن یکنفر یا بیشتر امامی باشد ولی عدالت وی ثابت نشده باشد و فقط او را به گونه ای مدح و ستایش کرده اند. البته در صورتی که سایر روات آن حدیث حداقل در این سطح باشند.

موثق: حدیثی است که در سند آن یک نفر یا بیشتر غیر امامی باشد ولی توثیق شده باشد . در حالی که سایر روات حداقل در این سطح باشند.

ضعیف: حدیثی است که در سند آن یک نفر یا بیشتر تضعیف شده باشند.

مرسل: حدیثی است که یک نفر یابیشتر از روات آن شناخته نشده باشند.

19دسامبر/16

تجسم ایثار

مروری بر زندگی پاسدار شهید جعفر حیدریان مسئول آموزش و عضو شورای فرماندهی سپاه قم

سبز پوش دلیر ، پرکار کم گوی ، خوش سیمای خنده رو ، شهید عاشق.. جعفر حیدریان سال ۱۳۳۵ شمسی در قریه ” فردو” روستایی در کویر قم، زاده شد.

زندگی پررنج و زحمت خود را با ایمان به خدا جلا داد و در صحنه های سیاسی دوران خویش نظر داشت . کار روزانه و تحصیل شبانه ، فراهم نمودن مخارج زندگی مادی ، درگیری با پسر اویسی جلاد، اختفا ، … تا محافظت از مراسم ورود امام و پس از آن پیوستن به سپاه قم و پاسداری منزل امام و بعد هم روانه کردستان شدن …..

نشان از یک زیست شرافتمندانه اسلامی دارد.

“اولین روزی که در سپاه قم با او روبرو شدم سخن از این می گفت که “عمل به وظیفه شرعی” او را واداشته تا این لباس را بپوشد . اهل مطالعه بود اما تاکید داشت که مطالعه را برای عمل می خواهد . وقتی مسئول حفاظت بیت امام شد آثار بی خوابی بر چهره اش نمودار بود . از او سئوال کردم که چرا ؟ جواب داد : هر وقت به یاد مسئولیتم میافتم و برخی از سستی ها را در اطرافم می بینم ، بر خود می لرزم هر چند که ملائکه الله حافظ ایشان هستند و ما وسیله ایم . چه بسیار شبهایی که او را در نمازخانه سپاه به راز و نیاز ، دیدم .

وقتی مسائل کردستان پیش آمد با تعدادی از برادران داوطلب به کردستان اعزام شد . سنندج در اشغال گروهکهای آمریکایی بود و بچه ها در پادگان و باشگاه افسران محاصره شدند برادر حیدریان با دیگر یاران از خود گذشته محاصره را شکسته و به باشگاه رسیدند و پاکانی نیز به خون نشستند اما بر اثر خیانت و نارسائی های دولت لیبرال باشگاه باز محاصره شد و چهل روز به سختی بر عزیزان ما گذشت. بر اثر نبود امکانات چه برادرانی که روبروی چشمان دیگران شهید می شدند … اما حیدریان که فرماندهی را به عهده داشت با خواندن قرآن و زیارات و سخن گفتن ، به برادران روحیه و درس مقاومت می داد .

اولین بار که پس از کردستان دیدمش تبریک گفتم که بالاخره نجات یافتی پاسخم داد:

اگر شهید می شدم تبریک داشت ! گفتم چه خوب مقاومت کردی گفت : ” و ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی “…

… از کردستان خاطرات بسیاری داشت و شاهد بودم که در مقاطع گوناگونی آنها را به عنوان تجربه به دیگران منتقل می کرد.

روی پله های جلو روابط عمومی سپاه بچه ها بگردش حلقه زده بودند و او داشت از حرکت ستون زرهی در یک جاده کوهستانی کردستان و فعالیت و ایثار سروان صیاد ( سرهنگ ) حرف می زد که می کوشید هماهنگی لازم در حرکت ستون بین بچه های سپاه و ارتش به وجود آید تا کارایی و بازدهی لازم رابدهد…

با اصرار او را در قم نگه داشتند و مسئولیت آموزش را به او دادند و پس از مدتی که مسئولیتش به شخص دیگری واگذار شد روانه جنوب شد و به آرزوی دیرین خود که حضور در جبهه بود ، رسید.

آخرین باری که او را دیدم به مرخصی آمده بود پس از گفتگو هنگام  خداحافظی اظهار نمود که شاید دیگر همدیگر را نبینیم گفتم انشاءالله برمی گردی . جواب داد یعنی هنوز لیاقت شهادت را ندارم ؟ ”

یک روز قبل از حمله گسترده فتح المبین جعفر در تب وتاب و کوشش بود . مسئولیت و فرماندهی حمله را در قسمت “تپه چشمه” به عهده داشت … حمله پیروزمندانه پیش می رفت پس از زخمی شدن وقتی به هوش آمد ناگهان تکان شدیدی به خود داد. و فریاد کشید تپه ۲۴۰- تپه ۲۴۰٫٫٫ و به سوی دیار معبود پر کشید و عروج نمود. روانش شاد و راهش گرامی . باشد که این چهره ی خدایی و محبوب الگوی دوستان و آشنایانش باشد و این چند سطر گوشه ای از روحیات او را ترسیم کرده باشد.       والسلام.

 

19دسامبر/16

جدیدترین استفتائات از امام

س- احرام برای حج را که باید در شهر مکه انجام گیرد آیا در محلات جدید هم جایز است یا نه ؟

ج- از محلات مکه هم کفایت می کند.

س- در صورت عدم امکان رمی جمره در روز به واسطه ازدحام جمعیت ، آیا جایز است به جای روز گذشته یا آینده ، شب رمی جمره نمود یا خیر ؟

ج- در صورت عذر مانع ندارد.

س- شخصی به اندازه رفتن به حج و مراجعت پول دارد ولی منزل شخصی ندارد و احتیاج به منزل نیز دارد ، آیا منزل خریدن مقدم است یا به مکه رفتن ؟

ج- اگر احتیاج به منزل ملکی دارد ، در منزل صرف کند . و در فرض مذکور مستطیع نیست.

س- زنها و پیرمردان و کسانی که خوف مشقت دارند ، آیا جایز است شب دوازدهم رمی جمره نموده به مکه رفته و دیگر به منی برنگردند ؟

ج- در صورت عذر اشکال ندارد ولی قبل از نصف شب نباید بیرون بروند.

س- شایع است که محل ذبح قربانی را در وادی محسر ( خارج از منی ) قرار داده اند آیا ذبح در این مسلخ جدید مجزی است یا نه ؟

ج- باید در منی ذبح کنند و ذبح در مسلخ جدید صحیح است.

س- جمره عقبی را که از ۳ طرف سیمان کاری نموده اند و فقط یک طرف باز است آیا می توان از اطرافی که سیمان شده است رمی جمره نمود یا نه ؟

ج- اگر احراز نمی شود که رمی جمره شده است کفایت نمی کند.

س- زنان و پیرمردانی که در رفتن از منی به مکه بعد از روز دوازدهم ذیحجه ، به علت کثرت جمعیت به مشقت می افتند ، آیا می توان آنها را قبل از ظهر حرکت داد یا نه ؟

ج- با وجود عذر مانع ندارد.

س- حجاجی که مدینه بعد هستند در صورتی که عزیمت به جحفه مشقت داشته باشد می توانند از جده یا یکی از میقاتهای نزدیک مثل حدیبیه برای عمره تمتع محرم شوند یا خیر ؟

ج- باید به یکی از مواقیت معروفه مثل جحفه بروند و اگر ممکن نیست با نذر از جده محرم شوند و احتیاطاً در جده تجدید احرام کنند.

س- در صورت ازدحام و کثرت جمعیت آیا می توان بیشتر از بیست و شش ذراع و نیم ، طواف نمود یا نه ؟

ج- در صورت امکان باید در حد طواف کنند و اگر ممکن نیست طواف در خارج حد مانع ندارد با مراعات اقرب فالأقرب.

 

19دسامبر/16

حج ، مجمع جهانی مسلمانان

حجه الاسلام والمسلمین موسوی خوئینی ها

” اِنَّ اَوَّلَ بَیتٍ وُضِعَ لِلناسِ لَلَّذی  بِبَکَّهَ مِبارَکاً و هُدیً لِلعالَمینَ ”

در ارتباط با مسئله حج ، از این نقطه بحث را آغاز می کنیم : تعبیراتی که طی چند آیه در مورد حج  و خانه خدا ( کعبه ) می بینیم ، در اطراف یک محور خاص دور زده است . در همین آیه ای که اشاره شد ، آمده است : اولین خانه ای که برای “مردم” ساخته شد همان خانه ای است که برای هدایت عالمیان می باشد.

در آیه دیگر می خوانیم :

” وَ اِذا جَعَلنا البَیتَ مَثابَهً لِلناسِ وَاَمناً ”

ما این خانه را مرجعی برای “مردم” قرار دادیم و محلی برای ایمنی و آسایش آنها . باز در اینجا “مردم” محور است و جعل الهی بر محور مردم است.

در آیه دیگر آمده است:

” جَعَلَ اللهُ الکَعبَهَ البَیتَ الحَرامَ  قِیاماً لِلنّاسِ ”

خداوند کعبه را که بیت الحرام است مایه ی قوام واستواری مردم قرار داده است . حتی آن جائی که قرآن درباره وجوب حج و در تشریع حج بحث می کند می فرماید:

” وَ لِلّهِ عَلی النّاسِ حِجُّ البَیتِ مَنِ استَطاعَ اِلَیهِ سَبیلاً ”

باز در اینجا “مردم” محور و ملاک حکم الهی هستند ، واین در جائی است که آیات احکامی که از طرف خداوند تشریع شده بیشتر با تعبیر “مومن” و “مومنون” و امثال اینها آمده است.

با توجه به این آیات وآیه ی ” وَاَذِّن فی النّاسِ بالحَجِّ ” ذهن انسان به این نکته متوجه می شود که عنایت خاصی به این مفهوم بوده است . یکی از این آیات حج ، به دنبال آیه ای آمده است که مربوط به امامت و رهبری است :

” و اِذِابتَلی اِبراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ  فَاَتَمَّهُنَّ ، قالَ اِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ اِماماً ”

پس از آنکه خداوند ابراهیم را به ابتائات و مصیبتهای بزرگ آزمود و ابراهیم هم از این آزمایشها به نیکوئی بیرون آمد خداوند فرمود: من تو را برای “مردم” امام و رهبر قرار دادم . به دنبال این آیه ، آیه ی :

” واِذا جَعَلنا البَیتَ مَثابَهٌ لِلنّاسِ ”

آمده است.

از مجموعه این آیات ، چه در بحث امامت و چه در بحث وجوب و تشریع حج کعبه به عنوان بیت و خانه ای برای مردم در ابتدا این نکته را استفاده می کنیم که از جمله چیزهایی که برای درست حرکت کردن و جهت را گم نکردن ضرورت دارد، مسئله امامت است . تا امامت از طرف خداوند برای مردم جعل نشود و فردی که در کوران ابتلائات و برخورد با موانعی که در سر راه ساخته شدن انسان است ، آن موانع را نشکند و از آزمایشات به نیکی بیرون نیاید و سپس خداوند او را برای امامت جامعه برانگیزاند ، تا چنین نشود جامعه نمی تواند یک حرکت هم آهنگ جهت دار تکاملی والی الله را طی کند.

ضرورت یک مجمع سیاسی واحد :

از این آیات چنین برمی آید که مردم حتما باید امامی برای حرکت خودشان داشته باشند و این حرکت هماهنگ مردمی با رهبری یک امامی که خداوند او را قرار داده باشد تمام نمی شود. مگر اینکه کعبه ای وجود داشته باشد . البته در فرهنگ ما “کعبه” است ، ولی این یک اصلی است که در تمام حرکتهای سیاسی پیدا می شود ، یعنی در یک حرکت سیاسی جهانی امروز هم یک چنین تفکری وجود دارد که همه کشورها با فلسفه های سیاسی و اقتصادی متفاوت – حتی برای اینکه قدرت های بزرگ ، این کشورهای کوچکتر را زیر سلطه خودشان بکشند- در نهایت به یک “مجمع سیاسی واحد” احساس کرده اند که نیاز دارند .

و به عبارت  روشن تر ، ما در یک حرکت الهی با مسئله کعبه برخورد می کنیم ، اما در حرکت های ضد مردمی هم می بینیم که قدرت های ضد الهی و ضد مردمی به این نکته توجه کرده اند که برای هماهنگ شدن قبائل و گروههای مختلف با فلسفه های سیاسی مختلف و فرهنگها و قومیت های متفاوت ، یک مرجعی باید باشد که اینها را در آنجا دور هم جمع کند که همان سازمان ملل است.

آن سیاسیتهای بزرگ جهانی هم برای رسیدن به اهداف خودشان توجه کرده اند که باید یک مرجع سیاسی جهانی درست کنند ، البته با تفاوت بسیاری که بین “کعبه ” و مجمع سازمان ملل وجود دارد.

یکی از تفاوتها همین است که سازمان ملل چون ساخته شده دست قدرتهای بزرگ است ، طبعا در جهت منافع آنها حرکت می کند ولی کعبه به دست یکی از پیامبران بزرگ الهی و به امر خدا ساخته شده است . لذا فاصله مجمع سازمان ملل با حج و کعبه ، در ارتباط با منافع مردم ، به اندازه فاصله بین آمریکا است تا خدا !

کنگره عمومی :

همانطور که تذکر دادیم، در یک حرکت هماهنگ مردم که امامتش هم با ابراهیم است ، خداوند یک امر دیگر را ضروری دانسته و آن اینکه : این توده های عظیمی که در این حرکت توحیدی با رهبری ابراهیم (ع) می خواهند حرکت خود را آغاز کنند ، یک مجمع جهانی هم لازم دارند. باید اینها در یک مرکزی اجتماع کنند و در آنجا همه یک آهنگ داشته باشند . این ضرورتی بود که گویا در نهاد و درون یک حرکت سیاسی خوابیده است که یک کنگره عمومی واحد لازم است . در حرکت احزاب سیاسی هم همین مسئله هست. احزاب سیاسی هم بین خودشان یک نشست های سالانه عمومی دارند که از سران شاخه ها و شعبه های حزب تشکیل می شود ، با این تفاوت که حج یک کنگره عبادی سیاسی است اما مجامع امروزی دنیا – در بین احزاب کشورها – صرفا یک مجمع سیاسی است . و این هم ارتباط دارد با آن تفاوت جوهری بین حرکت توحیدی انبیاء و حرکت سیاسی احزاب و دستجات سیاسی دنیا[۱] .

نکته بسیار مهمی که در اینجا به چشم می خورد این است که در حرکت های سیاسی بسیار دیده شده که نمایندگان مردم اگر جدای از خود مردم در یک تصمیم گیری سیاسی وارد بشوند ، قدرتهای بزرگتر با اینها سازش می کنند ، اما در آنجایی که یک حرکت سیاسی را خود مردم اداره می کنند هیچ وقت مردم را نمی شود به سازش وادار کرد زیرا مردم نمایندگی از طرف کسی ندارند . در آنجائی که خود مردم و توده ها هستند ، گویا یک واقعیت و حقیقتی وجود دارد که در آنجائی که نمایندگان مردم هستند آن واقعیت و حقیقت وجود ندارد لذا صلابت یک حرکت سیاسی متکی به خود مردم خیلی نیرومندتر و شدیدتر است از آن حرکتی که نمایندگان مردم آن را اداره می کنند.

از این رو می بینیم که در این کنگره عبادی سیاسی توحیدی و ابراهیمی در مکه، مردم به این اجتماع دعوت شده اند.

نکته مهم دیگری که در اینجا هست این است که در کنگره های احزاب و جمعیت های سیاسی ، محور به وجود آمدن آن کنگره ، مسائل سیاسی است. اما در مساله حج ، محور مسائل عبادی است ، و در مسائل سیاسی از متن این حرکت عبادی می جوشد. بنابراین مکانیزم کنگره حج طوری است که حرکت سیاسی اش با آن بعد عبادی از انحراف محفوظ می ماند ، ولی در کنگره های سیاسی دنیا این حالت وجود ندارد زیرا تمام نمایندگان یک حزب سیاسی صرفا مسائل سیاسی را در کنگره مطرح می کنند ، و به هیچ وجه روح عبادت و معنویت و ارزش های الهی و اسلامی در آنجا مطرح نیست . البته ممکن است بعضی از افراد و عناصر آن احزاب سیاسی ، چنین اعتقاداتی داشته باشند اما اصول یک کنگره بر مبنای بررسی مسائل سیاسی و تصمیم گیری های سیاسی صرف است به همین جهت می بینیم دسته بندی ها هم  صرفا دسته بندی های سیاسی است اما در حج ، در کنار یک حرکت عبادی سمبلیک ، مسائل سیاسی نیز مطرح می شود.

مردم که از زیارت خانه خدا و مناجات و نیایش با پروردگار فارغ می شوند و از آن مقامات و جایگاه هایی که یاد آور حماسه های بزرگ حرکت های الهی تاریخ بشر است ، از مقام ابراهیم ، مقام اسماعیل و همچنین سایر مقاماتی که تاریخچه عمومی حرکت توحیدی را از ابتدای آغاز حرکت بشر تا امروز بیان می کند ، از این جایگاه های مقدس می گذرند ، در چنان فضای عبادی که مردم در یک جو واحد جهانی به طول تاریخ قرار می گیرند ، با یک آهنگ از نژادها و ملتهای مختلف در حالی که همه تبعیضات خودشان را دور ریخته اند ، همه با لباس یکنواخت در آنجائی که اصلا تفاخرهای مادی نمی تواند خودنمائی کند و هر فردی احساس می کند که سرنوشتش با سرنوشت همه انبیاء تاریخ گره می خورد ، در چنین جوی باید این مردم به مسائل سیاسی خودشان هم بپردازند ، لذا این حرکت سیاسی در پناه آن حرکت عبادی از هر گونه انحراف و فساد مصون می ماند.

در اینجا خود مردم وجود دارند… از آن کشاورزهای روستاهای سراسر دنیا تا شهر نشین ها اما در کنگره های احزاب سیاسی یا در سازمان ملل اصلا فضای عبادت و توجه به یک مبداء و گره خوردن با تاریخ انبیاء الهی اصلا وجود ندارد .

تاریخ احزاب سیاسی نشان داده که غالبا به یک دگم بسیار خشنی گرفتار می شوند که واقعیت های ملموس زندگی خودشان را هم فراموش می کنند.

حج یک عبادت سمبلیک است :

حج یک عبادت سمبلیک است . اگر این سمبلیک بودن را در آن ملاحظه نکنیم ، خود به خود مثل نماز ، یک عبادتی نیست که خودش اصالت داشته باشد . مثلا سعی بین صفا و مروه که عبارت از راه رفتن بین دو کوه صفا و مروه است ، خود این راه رفتن یک اصالتی در عبادت ندارد . همه ی مردم همیشه دارند راه می روند . اگر صرف راه رفتن و بین دو کوه حرکت کردن اصالت داشته باشد ، تمام روستائیان مردم ایران بین کوه ها حرکت می کنند ولی این حرکت کردن ها هیچ ربطی به عبادت ندارد ولی راه رفتن بین دو کوه صفا و مروه یک مفهوم سمبلیک دارد .

در مسئله حج محور مسائل عبادی است ، و مسائل سیاسی از متن این حرکت عبادی می جوشد.

نماز یک عبادتی است که خودش اصالت دارد . روزه نیز از آن عباداتی است که خودش جوهره عبادت دارد و اصالت در عبادت است . اما دور خانه خدا گشتن ، اگرمفهوم سمبلیک نداشت ، تنها دور یک نقطه ای گشتن ، یک روح معنویت در انسان ایجاد نمی کند.

هنگامی که انسان به اعمال و عبادات حج می نگرد ، می بیند تاریخچه ای است بسیار فشرده و اجمالی از مبداء حرکت انسان تا پایانش . در این زمینه همه آن کسانی که خواسته اند فلسفه حج را توجیه کنند، هر کدام ذهنشان متوجه یک بعد از این عبادات شده است ، و با توجه به سمبلیک بودن حج و اینکه بیانگر اجمالی تاریخچه ی حرکت بشر است ، لذا هر فردی در ارتباط با تخصص و بینش خویش و چون به بخشی از زندگی مردم بیشتر توجه داشته است ، حج را هم در آن رابطه دیده ، مثلا فرض کنید اگر کسی تخصصش در مسائل اقتصادی است ، حج را بیشتر در مفهوم اقتصادی توجیه می کند . اگر کسی جامعه شناس یا روانکاو است ، سعی می کند مناسک حج را در همان بعد خودش توجیه کند .

در هر صورت یک عبادت سمبلیک است که تمام اقوام با همه اختلافات قومی و قبیله ای این حرکت سمبلیک را انجام می دهند و در وجودشان حس می کنند، یعنی طواف خانه خدا یک عبادتی است که با توجه به سمبلیک بودنش ، نه ارتباط به زبان و نه به فرهنگ اقوام و قبائل دارد.

سعی صفا و مروه ، وقوف در عرفات و رمی جمرات نیز همین طور است . این هم یکی از خصوصیات مناسک حج است که طبعا کمکی است برای اینکه مردم در تصمیم گیری های سیاسی بیشتر هماهنگ شوند و جهت گیری واحدی داشته باشند.        ادامه دارد.

 

  1. بعضی ها در گذشته برای توجیه روشنفکرانه اسلام ومذهب به چنین چیزی کشانده می شدند که همچنان که احزاب سیاسی دارای مرامنامه واساسنامه هستندو یک فلسفه سیاسی و اقتصادی برای خودشان دارند ، اسلام هم یک فلسفه سیاسی اقتصادی ویک مرامنامه حزبی است برای امت اسلام . من این مطلب را درست نمی دانم . تفاوت فراوانی است بین اسلام وآن چیزی که به عنوان اساسنامه یا مرامنامه قابل قبول اعضای یک حزب سیاسی است یعنی امت اسلامی به عنوان اعضای یک حزب سیاسی نیستند . اسلام در ابعادی از زندگی انسان واردمی شود که احزاب سیاسی اصلا کاری با آن مسائل ندارند . اسلام نقش فعال و دقیقی در روابط اجتماعی ، خانوادگی و کلیه مسائل عاطفی و روابط زندگی مردم تا جزئی ترین فعالیت های اقتصادی ، ایفا می کند در صورتی که اعضای یک حزب سیاسی در همه این امور با همدیگر پیمان وقراراداد مشترکی ندارند.
19دسامبر/16

حوادث و مناسبتهای مهم

سوم شهریور – اشغال ایران توسط متفقین و اخراج رضا خان از ایران ( ۱۳۲۰ )

هشتم شهریور – فاجعه انفجاری نخست وزیری و شهادت رئیس جمهور محبوب رجائی و نخست وزیر ارجمند حجت الاسلام دکتر باهنر ( ۱۳۶۰ )

نهم شهریور – آزادی کرخه نور در طرح عملیاتی شهید رجائی و باهنر ( ۱۳۶۰ )

یازدهم ذیقعده – ولادت امام علی بن موسی الرضا علیه السلام ( ۴۸ هجری قمری )

یازدهم شهریور – آغاز جنگ جهانی دوم ( ۱۹۳۹ میلادی )

چهاردهم شهریور – شهادت آیت الله قدوسی دادستان کل انقلاب اسلامی ( ۱۳۶۰ )

پانزدهم شهریور – شهادت سرتیپ دستجردی رئیس کل شهربانی و از مجروحین حادثه انفجار نخست وزیری ( ۱۳۶۰ )

هفدهم ذی قعده – اعدام انقلابی ناصرالدین شاه توسط میرزا رضا کرمانی رحمه الله علیه (۱۳۱۳ هجری قمری )

هفدهم شهریور – یکی از ایام الله و روزی که رژیم منحوس پهلوی با به شهادت رساندن بیش از ۴۰۰۰ نفر از مردم شریف تهران در جمعه خونین ، پایان حکومت ننگین خود را اعلام کرد. ( ۱۳۵۷ )

نوزدهم شهریور – درگذشت ابوذر زمان آیت الله طالقانی ( ۱۳۵۸ )

بیستم شهریور – شهادت شهید محراب آیت الله مدنی امام جمعه تبریز در محراب نماز جمعه ( ۱۳۶۰ )

بیست و یکم شهریور – شهادت شیخ محمد خیابانی ( ۱۲۹۹ )

بیست وچهارم شهریور – سپتامبر سیاه و کشتار فلسطینی ها به دست شاه حسین جلاد در اردن ( ۱۳۴۹ )

بیست ونهم ذی قعده – شهادت امام محمد تقی علیه السلام ( ۲۲۰ هجری قمری )

سی و یکم شهریور – آغاز تجاوز رژیم بعثی صهیونیستی عراق به جمهوری اسلامی ایران ( ۱۳۵۹ )

 

19دسامبر/16

دانستنیهائی از قرآن

منافقین

  • منافقین همگام با کفار در جهنم اند :

” y‰tãur ª!$# šúüÉ)Ïÿ»oYßJø۹$# ÏM»s)Ïÿ»oYßJø۹$#ur u‘$¤ÿä۳ø۹$#ur u‘$tR tL©èygy_ tûïÏ$Î#»yz $pkŽÏù ۴ }‘Ïd óOßgç۶ó¡ym 4 ÞOßguZyès9ur ª!$# ( óOßgs9ur Ò>#x‹tã ×LìÉ)•B  ” ( ۶۸- توبه )

خداوند مردان منافق و زنان منافق و کافرین را وعده ی آتش دوزخ همیشگی داده است و همان جهنم آنان را کافی است ، و خدا آنها را لعن کرده و به عذاب ابد می افکند.

  • منافقین در پست ترین جایگاه دوزخ اند :

” ¨bÎ) tûüÉ)Ïÿ»oYçRùQ$# ’Îû Ï۸ö‘¤$!$# È@xÿó™F{$# z`ÏB ͑$¨Z9$# `s9ur y‰ÅgrB öNßgs9 #·ŽÅÁtR ” ( 145- نساء )

همانا منافقین در پست ترین جایگاه جهنم اند و برای آنان هرگز یاوری نخواهی یافت.

  • باید با شدت با منافقین برخورد کرد :

” $pkš‰r’¯»tƒ ÓÉ<¨Z9$# ωÎg»y_ u‘$¤ÿà۶ø۹$# tûüÉ)Ïÿ»oYßJø۹$#ur õáè=øñ$#ur öNÍköŽn=tã  ” ( ۷۳- توبه )(۹- تحریم)

ای پیامبر با کفار و منافقین مبارزه کن و بر آنان سخت گیر ( و با شدت و خشونت معامله کن ).

  • منافقین دوباره عذاب می شوند :

” ۴Nåkæ۵Éj‹yèãZy™ Èû÷üs?§¨B ” ( 101 – توبه )

آنها را دوباره ( قبل از مرگ و بعد از مرگ ) عذاب می کنیم .

  • دروغ از صفات برجسته منافقین است :

”  ª!$#ur ߉pkô¶tƒ ¨bÎ) tûüÉ)Ïÿ»uZßJø۹$# šcqç/ɋ»s3s9 ،(#ÿrä‹sƒªB$# öNåks]»yJ÷ƒr& Zp¨Zã_ (#r‘‰|Ásù `tã È@‹Î۶y™ «!$#” ( ۱- منافقون )

خدا گواهی می دهد که منافقین دروغ گویند ، و قسمهای دروغ خود را سپر جان خویش قرار داده اند که بدین وسیله مردم را از راه خدا دور کنند.

  • باید با هوشیاری و دقت توطئه های آنان را خنثی کرد :

۴ç/èf –r߉yèø۹$# ÷Lèeö‘x‹÷n$$sù ۴ ÞOßgn=tG»s% ª!$# ( ۴’¯Tr& tbqä۳sù÷sム ” ( ۴ – منافقون )

ای پیامبر : بدان که اینان دشمنان واقعی شما هستند ، از آنها برحذر باش . خدا آنها را بکشد چقدر از حق روبرگردانند.

  • خدا هرگز آنها را نمی بخشد :

” íä!#uqy™ óOÎgøŠn=tæ |NöxÿøótGó™r& óOßgs9 ÷Pr& öNs9 öÏÿøótGó¡n@ öNçlm; `s9 tÏÿøótƒ ª!$# öNçlm; 4 ¨bÎ) ©!$# Ÿw “ωöku‰ tPöqs)ø۹$# šúüÉ)Å¡»xÿø۹$#  ” ( ۶- منافقون )

ای پیامبر : چه برای آنها استغفار بکنی یا نکنی ، خدا هرگز آنان را نمی بخشد که همانا خدا فاسقین را هدایت نمی کند.

  • منافقین را از طرز سخن گفتن می توان شناخت :

” ۴ óOßg¨Ysù̍÷ètGs9ur ’Îû Ç`óss9 ÉAöqs)ø۹$# ” ( ۳۰ – محمد )

آنان را در طرز سخن گفتنشان به خوبی خواهی شناخت .

  • اگر منافقین دست نکشند ، آنها را هر جا دیدید به قتل برسانید :

” ûÈõ©۹ óO©۹ ÏmtG^tƒ tbqà)Ïÿ»oYßJø۹$# tûïÏ%©!$#ur ’Îû NÎgÎ/qè=è% ÖÚt¨B šcqàÿÅ_ößJø۹$#ur ’Îû ÏpuZƒÏ‰yJø۹$# š¨ZtƒÎøóãZs9 öNÎgÎ/ ¢OèO Ÿw štRrâ‘Îr$pgä† !$pkŽÏù žwÎ) Wx‹Î=s% ، šúüÏRqãèù=¨B ( $yJuZ÷ƒr& (#þqàÿÉ)èO (#rä‹Ï{é& (#qè=ÏnFè%ur Wx‹ÏFø)s? ، sp¨Zߙ «!$# †Îû šúïÏ%©!$# (#öqn=yz `ÏB ã@ö۶s% ( `s9ur y‰ÅgrB Ïp¨ZÝ¡Ï۹ «!$# WxƒÏ‰ö۷s? ”

( ۶۰ – ۶۲ – احزاب )

اگر بعد از این ، منافقان و آنان که در دلهاشان مرض و ناپاکی است و آنان که در مدینه ( برضد اسلام ) تبلیغات سوء می کنند ، دست نکشند ما هم تو را برایشان برانگیزیم و از آن پس جز اندک زمانی نزد شما ( در مدینه ) نخواهند ماند . اینان رانده شدگان درگاه حق اند ، هرجا پیدا شدند آنان را دستگیر کنید و به قتل برسانید . این سنت الهی است که در همه ادوار گذشته برقرار بوده ، و سنت خدا هرگز تغییر نخواهد کرد.

  • منافقین فرصت طلب هستند :

” tûïÏ%©!$# tbqÝÁ­/uŽtItƒ öNä۳Î/ bÎ*sù tb%x. öNä۳s9 Óx÷Fsù z`ÏiB «!$# (#þqä۹$s% óOs9r& `ä۳tR öNä۳yè¨B bÎ)ur tb%x. tûï̍Ïÿ»s3ù=Ï۹ Ò=ŠÅÁtR (#þqä۹$s% óOs9r& øŒÈqóstGó¡tR öNä۳ø‹n=tæ Nä۳÷èuZôJtRur z`ÏiB tûüÏZÏB÷sßJø۹$# ۴ ª!$$sù ãNä۳øts† öNà۶oY÷t/ tPöqtƒ ÏpyJ»uŠÉ)ø۹$# ۳ ” ( ۱۴۱ – نساء )

منافقین آن کسانند که مراقب اوضاع شما هستند ، اگر خدا به شما پیروزی مرحمت کرد می گویند : مگر ما با شما نبودیم ؟! و اگر کفار سهمی از پیروزی بردند می گویند : مگر ما نبودیم که شما  را به اسرار و اوضاع مسلمانان آگاه کردیم و شما را از آسیب آنان نگهداشتیم ؟! فردای قیامت خدا بین شما ( مومنین ) و این گروه ( منافقین ) حکم خواهد کرد.

 

19دسامبر/16

رهنمودها

امام:

  • ای جوانان غیور عراق ! فرصتی را که خداوند به شما عنایت نموده غنیمت شمرید و مردانه قیام کنید و سرنوشت خویش را به دست بگیرید.  ۲۴/۴/۶۱
  • تکلیف ملتها است که با فشار و اعتصاب و تهدید ، دولتهای خود را در برابر اسرائیل مجبور به عمل کنند . ۲۶/۴/۶۱
  • ملتی که ابرقدرت آمریکا را با ذلت و خواری راند، از طبلهای توخالی سازمان های ساخته آن نمی ترسد. ۲۶/۴/۶۱
  • فلسطینی ها ! نه غرب به درد شما می خورد و نه شرق. با ایمان به خدا و تکیه بر سلاح، با اسرائیل بجنگید. ۲۶/۴/۶۱
  • ملت ایران تصمیمات شورای امنیت و سازمان های بی ارزش را جز ورق پاره هایی در خدمت ” وتوکنندگان” نمی داند.                                         ۲۶/۴/۶۱
  • ایران خطر است برای آمریکا و شوروی ایران رحمت است برای شما ( کشورهای اسلامی منطقه ) ۴/۵/۶۱
  • با دولت هایی که دست از کمک به عراق برندارند ، معامله مجرم می کنیم .                                                                 ۴/۵/۶۱
  • به دولتهای کشورهای اسلامی نصیحت می کنم که به این مجرم اصلی ( عراق ) و آن مجرم اصلی تر که آمریکا باشد کمک نکنید. ۴/۵/۶۱
  • در خطابه ها و مراسم دینی مسلمین را به وحدت کلمه و اتحاد مسیر دعوت نمائید.                                                                 ۱۶/۵/۶۱
  • امید است حجاج محترم کشورهای اسلامی در وحدت کلمه کوشا و از اخوت ایمانی که خداوند تعالی بین مسلمین امر فرموده است غفلت ننمایند و از تفرقه افکنی که کار شیطان و شیاطین است احتراز نمایند. ۱۶/۵/۶۱
  • مسلمانان جهان را از آنچه در لبنان عزیز و ایران مجاهد و افغانستان مظلوم از ستمکاران و جهانخواران می گذرد مطلع کنید. ۱۶/۵/۶۱
  • کسی که برای خدا کار می کند در هیچ جهت شکست نمی خورد .۱۷/۵/۶۱
  • از اول من گفتم که ما به شرط اینکه پیروز بشویم در میدان نیامدیم ، ما برای اداء یک وظیفه اسلامی، وجدانی و ملی وارد شدیم در این میدان .۱۷/۵/۶۱
  • فداکاری های این ملت در تاریخ محفوظ می ماند. ۱۷/۵/۶۱
  • کسانی که فیلم سازند ، باید معلوم شود که آیا تحول حاصل شده برایشان ، تحول روحی یا اینکه باز همان ته مانده های سفره شاه هست در قلب هایشان .                                                         ۱۷/۵/۶۱
  • حزب بعث همان طور که با پیروزی عقب نشستند ! با پیروزی هم بروند سراغ یک کار دیگری ، بروند پاریس با آن دیگران هستند با آنها بنشینند و یک دولت عراقی تشکیل بدهند . ۱۷/۵/۶۱
  • نظام لازم است لکن زیاده روی و مردم را تحت فشار گذاشتن غیر اسلامی است .                                                                 ۱۸/۵/۶۱
  • قضات ملاحظه بکنند که مبادا یک وقت یک مظلومی را به اسم ظالم به حبس نیندازند و خدای نخواسته به اعدام . ۱۸/۵/۶۱

آیت الله العظمی منتظری :

  • در آستانه روز قدس باید جهان را متوجه خطر آمریکا کرد . ۲۱/۴/۶۱
  • باید با هر وسیله ممکن افکار عمومی مسلمانان را متوجه خطر روزافزون توطئه های دشمنان اسلام به خصوص آمریکا و دست نشاندگانش همچون رژیم اسرائیل و بعث عراق نمود. ۲۱/۴/۶۱
  • ملت ایران برای راهیابی به جبهه قدس راهی جز عراق ندارد. ۲۳/۴/۶۱
  • اگر مسلمانان انگیزه چهره واقعی سران رژیم بعث و اسرائیل را بشناسند، هیچگاه اجازه سکوت در قبال جنایات آنان را به خود نخواهند داد.۲۳/۴/۶۱
  • روز قدس می تواند فرصتی برای تحکیم پیوند الهی بین مسلمانان جهان و آشنائی به ماهیت آمریکا و اسرائیل باشد. ۲۳/۴/۶۱
  • ۵ قدرت بزرگ و استعمار گر جهان برای نجات صدام به فکر چاره افتادند.                                                         ۲۴/۴/۶۱
  • امیدوارم راه کربلای حسینی به دست جوانان فداکار و عزیز اسلام باز شود.                                                                 ۲۴/۴/۶۱
  • وظیفه سنگینی نسبت به معرفی محتوای انقلاب اسلامی به جهانیان داشته و داریم. ۱۸/۵/۶۱
  • از وظائف مهم سفرا و کارداران ، جذب توده های ملتهای جهان به انقلاب اسلامی است . ۱۸/۵/۶۱

 

19دسامبر/16

شعر

حجه الاسلام بهجتی (شفق)

مثلی برای دنیا پرستان

میان منجلابی نفرت انگیز                شبی آمد به دنیا کرمکی ریز

در آغوش قذارت پرورش یافت           وزآن آلودگی عمری خورش یافت

از آن گنداب لبریز از پلیدی               قضا را موقعی بیرون خزیدی

فضائی دید از آلودگی دور                هوائی نغز و دنیائی پر از نور

زمینی در پناه آسمانی                   گشاده عالمی ، نیکو جهانی

چراغ آفتاب افکنده پرتو                   شده گیتی ز فیضش تازه و نو

بخود پیچید و گفت اینجا چه زیباست چرا ما را در آن گندابه ماواست

مزابل نیست جای زندگانی              کشم رخت خود از آنجا نهانی

ولی زاندیشه یاران دمساز               هوای منجلابش زد بسر، باز

بشد بر کرم مسکین ، کار مشکل     فروشد چون گره در عقده دل

بپیچید و بسر اغزید و تا فرق            دوباره شد در آن آلودگی غرق

ببرد از یاد آن گسترده جا را             فرامش کرد آن نور و صفا- را

***

چه مانند است حال اهل دنیا           بدین آلوده کرم نفرت افزا

جهان چون منجلابست وجهان دوست در این گنداب هایم در تکاپوست

بسر غلطد میان این لجن زار            ز دنیای دگر ، نبود خبردار

وگر لختی شود چشم دلش باز ب     جنبد در دل او میل پرواز

علایق بنددش صد رشته بر پر           دوباره در هوس گردد شناور

نهد غفلت چنانش بند برپای که        نتواند دگر جنبیدن از جای

***

بلی روح بشر را گاهگاهی              بود سوی جهان غیب، راهی

مگر چون بیند آن نور وصفا را            رها سازد جهان بی وفا را

زآب و گل نظر بردارد و دل                نبندد دل در این ویرانه منزل

دریغ ار بازاین مسکین خود رای         نهد با دست خود زنجیر بر پای

نکو آن کس که چشم از خواب وا کرد         ز زنجیر هوس، جان  را رها کرد

وز آن بهتر کسی باشد کز آغاز                 جهان را دید ورانداز خویشتن باز

نگشت از دل بدین مردار، راغب                 نشد مفتون این رویای کاذب

خردمندان بدنیا دل نبستند              زترس دام ، دست از دانه شستند

سبک روح از سر دنیا گذشتند          چو موج ، آسان از این دریا گذشتند

***

جهان سرچشمه آلودگی هاست      برون زین دخمه بس آسود گی هاست

تو روزی پرگشا زین دخمه تنگ          بزن پا بر سر این هفت اورنگ

بکن پرواز از مرز زمانه                     جهانها بین در آنسو بیکرانه

همه روشنتر از کانون خورشید                 لبالب از نشاط و شور و امید

بود جای تو بس برتر زافلاک             ندانم از چه دل بستی بدین خاک

جهان باشد چو نقش چشم بندان     که دارد جلوه ها در چشم نادان

ولی نبود به جز نقشی خیالی         بود همچون حباب از آب ، خالی

حقیقت بر تو چون گردد پدیدار           ببینی هیچ بود از اول کار

خجل گردی که دل بر هیچ بستی     نخورده می فرو رفتی بمستی

چو آن کودک که یابد کرم شب تاب    همی پندارد آنرا گوهری ناب

کند بر جمع طفلان نخوت و ناز          که چون من کیست در عالم سرافراز؟

ولی چون آید اندر روشنایی             کند واقع به چشمش خود نمائی

ببیند نیست غیر از کرمکی خوار        خجل گردد از آن بیهوده پندار

محمد حسین بهجتی (شفق)

 

19دسامبر/16

شهریور ، ماه ایثار و شهادت

شهریور ماه قیام ، ماه خون و ماه شهادت است . شهریور که خود دو حرف نخستینش را از شهادت گرفته است تا اینکه تناسب لفظی هم با تناسب معنوی بین این دو واژه “شهادت” و “شهریور” جمع شود . هنگامی که نام این ماه برده می شود ، روز شهدا و میدان شهدا از یک سو و فاجعه ی انفجار نخست وزیری و شهادت آیت الله مدنی وآیت الله قدوسی و دیگر شهادتهای دردناک و در عین حال افتخار آفرین از سوی دیگر در خاطره ها تجدید می شود.

شهریور ماه قیام است زیرا در هفدهم این ماه خشم ملت ایران آن چنان بالا گرفت که خروشی ممتد به دنبال داشت و این خروش مبدل به قیامی همگانی شد و مزدوران و دست نشاندگان را که دریایی از خون شهیدان در جمعه خونین به وجود آورده بودند ، در همین دریا غرق کرد و خلاصه طوفان خشم توده های مستضعف و محروم آن چنان متجاوزین و جنایتکاران را در هم کوبید که تا قیام قیامت جز ننگ و نکبت از آنان نام و نشانی نخواهد بود.

شهریور ماه خون است زیرا در ۲۶ همین ماه بود که شاه حسین اردنی ، این نسخه ی علی البدل پهلوی و این سفاک خون آشام تاریخ ،  خونین جمعه ای در اردن به وجود آورد… لوله های توپ ، تانک و مسلسل را به روی هزاران پیر وجوان ، کوچک و بزرگ ، زن و مرد فلسطینی باز کرد و این بی گناهان محروم را که جرمی جز بی پناهی و در به دری نداشتند ، مظلومانه به خاک و خون کشید.

و آن همه بوقهای تبلیغاتی غربی وعربی به جای محکوم کردن به شاه حسین آفرین گفتند آری همین ها که امروز اسرائیل را به کشتار مردم لبنان و فلسطین تشویق می کنند ، آن روز از شاه اردنی می خواستند که فلسطینیان را نابودسازد! و همین پلیدان روزگار که آن روز شاه حسین را کمک می کردند تا سپتامبر سیاه در اردن بپا دارد ، امروز به صدام – این پلیدترین پلیدان تاریخ – یاری می کنند تا ماههای خونین در ایران پدید آورند . و اگر شاه اردن جنایت خودش را در ۲۶ شهریور آغاز کرد ، صدام نیز جنگ تحمیلی را در ۳۱ همین ماه بر علیه اسلام و مسلمین آغازید ، باشد که در شهریور همین سال شاهد نابودی او  و مزدورانش به دست رزمندگان دلاور اسلام باشیم.

شهریور ماه شهادت است زیرا در هشتمین روز این ماه خونین ، دو یار وفادار امام در آتش منافقین جنایتکار سوختند و برای همیشه از این همه رنجها و دردها و مصیبت های دنیوی راحت شدند و به جوار معشوق شتافتند ولی دنیایی از غم و اندوه فراق ، خشم و نفرت وکینه دشمنان ، افتخار و مباهات و سربلندی برای ما باقی گذاشتند و بر ما است که راه رجائی و باهنر را هشیارانه دنبال کنیم، و هر یک در سنگر خدمت خویش مانند آن عزیزان ، بیشتر و بهتر انجام وظیفه نمائیم وانتقام خون این شهیدان راه الله را از دشمنان دون صفت ، مجدّانه بگیریم و برای شادی روح آنان ، نبرد را با دشمن اصلی ، آمریکای جهانخوار از یاد نبریم.

لحظه به لحظه زندگی افتخار انگیز رجائی شهید ، درس است و عبرت … این انسان وارسته ای که از دست فروشی کار خود را شروع کرد تا آن هنگام که یک معلم ساده بود و فرزندان این مرز و بوم را تربیت اسلامی کرد و در راه مبارزه با ظلم و ستم به سیاه چالهای رژیم منحوس پهلوی افتاد و در آنجا چقدر شکنجه های بدنی و روحی را برای خدا تحمل کرد و حسرت یک آه را بر دل دشمنانش گذاشت … وتا آنجا که وزیر آموزش و پرورش شد و از آن پس نماینده مردم در مجلس شورای اسلامی و نخست وزیری و سرانجام ریاست جمهوری …  در تمام این مدت عمرش یک قدم به نفع دشمنان برنداشت و اگر آن روز شکنجه های شاه معدوم را تحمل می کرد ، در این دوران شکنجه های طاقت فرسای روحی از سوی پیشوایان کفر و نفاق ، و پست فطرتان هواپرست را آنقدر تحمل کرد که آن شکنجه های شاهنشاهی در برابرش هیچ است …

ولی یک خواهش نکرد ، یک ناله نکرد ، یک لحظه از پیکار آرام نشد و سرانجام در حین خدمت به مردم با کمال سربلندی شهادت را در آغوش گرفت ، و شهادتش آن چنان دشمن را به وحشت انداخت که زنده بودنش.

باهنر … این عالم عامل … مجاهد خستگی ناپذیر ، پرکار در پنهانی و فروتن در جمع مردم ، برای خدا می اندیشید و برای خدا کار می کرد و برای خدا هم جان سپرد . آنان که با او بودند می گفتند : روحیه این بزرگ مرد دانشمند در تمام عمر یکسان بود ، نه آمد دنیا در نظر او جلوه ای داشت و نه نیامد روزگار . نه در زندان و تبعید از یاد خدا دور بود و نه هنگام سخن گفتن و کتاب نوشتن.

ما اگر باهنر را از دست دادیم ، در حقیقت دو شخصیت را از دست دادیم: یک نخست وزیر و یک دانشمند . باهنر تنها یک نخست وزیر نبود ، یک دانشمندی بود که سالها باید حوزه علمیه و دانشگاه با هم همکاری کنند تا شاید همانند این وجود ارزنده ، شخصیتی را به جامعه اسلامی تحویل دهند و باهنر آن چنان خود را ساخته بود که در زمان جدائی دانشگاه از حوزه ، هم نمودی و مظهری بارز از این دو پایگاه علمی بود و هم رابطی نیرومند بین این دو.

شهید باهنر را از این یکی دو سال پس از پیروزی نمی توان شناخت ، باید از حوزه علمیه و دانشگاه استمداد کرد تا او را معرفی کنند. ولی هر چه بگویند باز هم کم است زیرا شخصیت علمی باهنر دارای ابعاد گوناگونی است که هر یک به جای خود مورد تقدیر و ستایش است .

شهریور ماه شهادت است … در بیستم این ماه ، آیت الله مدنی ، نماینده امام و امام جمعه تبریز ، مجسمه تقوی و فضیلت و پارسائی ، که زهد وتقوای او زبانزد خاص و عام بود ، در محراب نماز جمعه همچون جدش امیرالمومنین (ع) به دست یکی از شقی ترین منافقین روزگار به شهادت رسید.

در چهاردهم این ماه نیز شاهد شهادت آیت الله قدوسی ، مرد علم و عمل و مبارزه بودیم. خدمات بی شمار این شهید چه قبل از انقلاب ، در سنگر حوزه و چه بعد از انقلاب در سنگر دادستانی ، و آن خلوص و قلب پاک و صفای باطن ایشان ، برای همیشه در تاریخ جاودان خواهد ماند.

سرتیپ دستجردی رئیس کل شهربانی که در اثر فاجعه ی جانگداز انفجار نخست وزیری مجروح شده بود ، در پانزدهم این ماه به دیگر یاران امام ملحق شد.

نام این شهیدان همراه با دیگر شهدای تاریخ در جهان زنده خواهد ماند. و ارواحشان در جوار حضرت حق تعالی متنعم اند.

” فی مَقعَدِ صِدقٍ عَندَ مَلیکٍ مُقتَدِرٍ ”

 

19دسامبر/16

فقه

تحلیلی درباره ماههای حج و بعض مسائل عمره

حجه الاسلام و المسلمین قدیری

در مقاله قبل اشاره شد که ماه شوال و ذی القعده و ذی الحجه را ” اشهر حج” یعنی ماههای حج نامیده اند و علت آن این است که اِحرام برای حج در غیر این ماهها صحیح نیست و نیز وقت قسمتی از اعمال حج تمتّع که عمره تمتّع است از اول ماه شوال شروع می شود. و وقت بعض اعمال مثل طواف حج و سعی آن تا آخر ذی حجه ادامه دارد. بنابراین مجموع این سه ماه وقت مجموع اعمال حج تمتع است به طوری که اگر عمره ی تمتع قبل از ماه شوال به جا آورده شود صحیح نیست و تاخیر اعمال حج از آخر ذی حجه جایز نیست . و لذا این ماهها را ماههای حج نامیده اند . و البته در توضیح آنچه گفتیم ناگفته نماند که یکی از فرقهایی که عمره تمتع و عمره مفرده و همچنین حج تمتع و حج اِفراد دارد این است که عمره ی تمتع بدون حج تمتع ممکن نیست ، چنانچه حج تمتع بدون عمره ی تمتع معنی ندارد . بر خلاف عمره ی مفرده که بدون حج واقع می شود ، و حج اِفراد نیز بدون عمره امکان دارد و آنچه ذکر شد به بلحاظ مجموع اعمال عمره ی تمتع و حج تمتع است که چون از یکدیگر جدا نمی شوند مجموعا یک عمل به شمار می روند و وقت آن از اول شوال تا آخر ذیحجه است ، اگر چه بعض اعمال آن وقت مخصوص دارد مثل اینکه وقت عمره تمتع به تنگ شدن وقت برای وقوف به عرفات منتهی می شود و وقت وقوفین و اعمال منی از ظهر عرفه شروع و به آخر ایام تشریق ( که روز یازدهم و دوازدهم و سیزدهم است ) ختم می شود. در این مقاله پیرامون ماههای حج و بعض مسائل عمره بحث می کنیم:

ماههای حج:

کلمات اصحاب رضوان الله تعالی علیهم در این مساله مختلف و اقوالی از ایشان نقل شده است:

اول_ ماههای حج از اول شوال تا آخر ماه ذی الحجه است و این قول مرحوم محقق در “شرایع” و مرحوم شیخ در ” نهایه” است و صاحب مدارک از مرحوم صدوق همین قول را نقل نموده است .

دوم_ ماههای حج دو ماه شوال و ذی القعده و ده روز اول ذی الحجه است که صاحب جواهر این قول را از جماعتی نقل نموده است .

سوم_ ماههای حج دو ماه مذکور و ۸ روز اول ذی الحجه است و این قول از مرحوم ابن زهره منقول است.

چهارم_ ماههای حج دو ماه و نه روز و شب عید است تا طلوع فجر روز عید که از مبسوط و خلاف نقل شده است .

پنجم_ ماههای حج دو ماه و نه روز و شب عید تا طلوع آفتاب روز عید است و این قول از ابن ادریس حکایت شده است . و قول صحیح همان قول اول است که ماههای حج سه ماه تمام است.

و دلیل مطلب از قرآن مجید ” الحَجُّ اَشهُرٌ مَعلُوماتٌ ” حج ماههای معلوم است . و اشهر جمع شهر است یعنی ماه و ظاهر شهر تمام آن است که همان قول اول می باشد و از اخبار وارده از معصومین علیهم السلام در این باب روایات بسیاری است:

  1. صحیح معاویه بن عمار عن ابی عبدلله علیه السلام قال ” اِنَّ اللهَ تَعالی یَقُولُ:اَلحَجُّ اَشهُرٌمَعلُوماتٌ فَمَن فَرَضَ فِیهِنَّ الحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الحَجِّ وَ هِیَ:شَوّال و ذوالقعده و ذوالحجَّه”

معاویه بن عمار از حضرت صادق (ع) در تفسیر آیه شریفه روایت کرده که حضرت فرمودند این ماهها شوال و ذوالقعده و ذوالحجه هستند و این همان قول اول است.

  1. روایت دیگر معاویه بن عمار:

عن ابی عبدالله (ع) :” فی قول الله تعالی:الحج اشهر معلومات فمن فرض فیهن الحج …”وَ اَلفَرضُ هُوَالتَّلبِیَهُ وَ الاِشعارُ وَ التَّقلیدُ فَاَیُّ ذلکَ فَعَلَ فَقَد فَرَضَ الحجُّ وَ لا یُفرَضُ الحجُّ اِلّا فی هذِهِ الشُهُورِ الَّتی قالَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ:الحج اشهر معلومات وَ هِیَ شَوّال و ذوالقعده و ذوالحجه”

یعنی معاویه در تفسیر آیه مبارکه از حضرت صادق روایت کرده که مراد از فرض در آیه تلبیه و اشعار و تقلید است که شروع حج با آنها است و در بیان اشهر معلومات فرمودند آنها ماههای شوال و ذوالقعده و ذوالحجه هستند که همان قول اول است.

  1. خبر زراره عن ابی جعفر(ع) قال:

” اَلحجُّ اَشهُرُ مَعلوُماتٌ شَوّال و ذوالقعده و ذوالحجه، لَیسَ لِاَحَد اَن یُحرِمَ بِالحَجِّ فِیما سِواهُنَّ “.

زراره از حضرت باقر نقل می کند که حج ماههای معلوم است (شوال و ذوالقعده و ذوالحجه ) و کسی نمی تواند برای حج محرم شود مگر در این ماهها.

  1. در موثقه سماعه هست که :

” ان اشهر الحج شوال و ذوالقعده و ذوالحجه ” وگر چه اصحاب بین اقوال ذکر شده اختلاف کرده اند لکن ظاهر این است که این اختلاف معنوی نیست و اثری ندارد و مجرد اختلاف لفظی است ، زیرا در وقت احرام چه برای عمره و چه برای حج و در وقت اعمال حج و عمره اختلافی بین علماء نیست.

بعض مسائل عمره:

  1. چنانچه حج گاهی واجب است و گاهی مستحب ، عمره هم گاهی واجب است و گاهی مستحب ، اما استحباب عمره فی الجمله از ضروریات فقه است و از اخبار هم استفاده می شود مثل صحیحه زراره قال:

” قُلتُ لِاَبی جَعفَرٍ(ع): اَلَّذی یَلِی الحَجُّ فِی الفَضلِ؟قالَ:اَلعُمرَهُ المُفرَدَهُ”

یعنی زراره گفت از حضرت باقر سئوال کردم از چیزی که در فضیلت در درجه ی بعد از حج است ، فرمود : عمره مفرده .

و اما وجوب عمره مانند حج فی الجمله نیز بدون اشکال در فقه ثابت است و اخبار زیادی بر آن دلالت می کند مثل صحیحه زراره عن ابی جعفر (ع) قال:” اَلعُمرَهُ واجِبَهٌ عَلی اَلخَلقِ بِمَنزِلَهِالحَجِّ ،لِاَنَّ اللهَ تَعالی یَقُولُ :وَ اَتِمُّوا الحَجَّ وَ العُمرَهَ اللهِ.”

زراره از حضرت باقر نقل می کند که فرمود: عمره بر مردم واجب است مثل حج زیرا خداوند می فرماید حج و عمره را برای خدا به پایان برسانید.

و مثل صحیحه معاویه بن عمار عن ابی عبدالله (ع) قال: ” اَلعُمرَهُ واجِبَهٌ عَلَ الخَلقِ بِمَنزِلَهِ الحَجِّ عَلی مَن استَطاعَ اِلَیهِ سَبیلاً، لِانَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ یَقُولُ وَ اَتِمُّو االحجَّ وَ العُمرَهَ لِلِهِ”.

معاویه بن عماراز حضرت صادق نقل می کند که فرمود عمره بر مردم واجب است مانند حج بر کسی که  بر آن استطاعت پیدا کند ، زیرا خداوند می فرماید: حج و عمره را برای خدا به پایان آورید.

و روایات دیگری هم دلالت بر وجوب عمره دارد.

  1. از صحیحه معاویه بن عمار که در مساله قبل نقل شد و غیر آن از روایات دیگر استفاده می شود که شرط وجوب عمره استطاعت است و نیز ظاهر آنها این است که اگر شخص برای عمره استطاعت داشته باشد واجب است عمره به جا آورد هر چند برای حج استطاعت نداشته باشد. و این مطلب موجب شده است که بعض علماء فتوی داده اند اگر کسی از طرف دیگری به نیابت برای حج برود چون در آنجا خودش برای عمره مستطیع می شود واجب است بعد از انجام حج نیابی یک عمره مفرده هم برای خودش به جا آورد. و فرموده اند: ظاهر اخباری که دلالت بر وجوب عمره می کند همین است . و نیز فرموده اند از روایاتی که دلالت می کند بر اِجزاء و کفایت عمره تمتع از عمره مفرده استفاده می شود که وظیفه اولی عمره مفرده است و عمره تمتع کفایت از آن می کند ، پس معلوم می شود هر شخص که مستطیع برای عمره ی مفرده باشد باید برای انجام آن به مکه برود هر چند مستطیع برای حج نباشد. و این روایات را در مساله بعد نقل می کنیم . ولی نسبت به مشهور از علما داده شده که بر کسانی که در صورت استطاعت برای حج وظیفه آنها حج تمتع است و آنهارا ” نائی” می گویند ( یعنی اشخاصی که از مسجدالحرام دور هستند مثل ما ایرانی ها اگر برای عمره فقط مستطیع شوند بر آنها انجام عمره واجب نیست.)

مرحوم سید طباطبائی در عروه الوثقی فرموده اند:”وَ هَل تَجِبُ عَلی مَن وَظیفَتُهُ حَجَّ التَمَتُّع اِذا استِطاعَ لَها وَلَم یَکُن مُستَطیعاً لِلحَجّ؟ اَلمَشهُور عَدَمُهُ، بَل اَرسَلَهٌ  بَعضُهُم اِرسالَ المُسَلَّمات وَ هُوَ الاَقوی…”

یعنی آیا بر کسی که وظیفه اش حج تمتع است ( نائی ) اگر مستطیع برای عمره شد و مستطیع برای حج نبود عمره واجب است؟

مشهور این است که واجب نیست بلکه بعضی آن را مسلّم دانسته اند و اقوی عدم وجوب است.

و از کلمات فقهای عظام مثل مرحوم شهید ثانی و صاحب جواهر و غیر آنها استفاده می شود که عمره مفرده وظیفه کسی است که حاضر مسجدالحرام باشد و بر دیگران عمره ی مفرده واجب نیست و وظیفه ی آنها عمره ی تمتع است و چون عمره تمتع از حج جدا نیست طبعا کسی که برای عمره تمتع استطاعت پیدا کند استطاعت برای حج تمتع هم دارد ، در نتیجه کسانی مثل ما که از مکه دور هستیم اگر برای عمره مفرده استطاعت پیدا کنیم و برای حج مستطیع نباشیم عمره واجب نیست و فقط در صورتی عمره واجب است که استطاعت برای حج و عمره داشته باشیم بخلاف کسانی که نزدیک مسجدالحرام هستند و آنها در صورت استطاعت برای عمره مفرده باید عمره مفرده به جا آورند هرچند برای حج مستطیع نباشند.

و اقوی همان است که مرحوم سید و شهید و صاحب جواهر فرموده اند که بر اشخاص دور از مکه عمره مفرده واجب نیست و واجب آنها با وجود استطاعت ، عمره ی تمتع است . و کافی است در دلیل بر مساله اصل برائت از وجوب عمره مفرده بر نائی.

زیرا در ادله وجوب عمره اطلاقی نیست که اثبات وجوب عمره مفرده بر هر کس که استطاعت بر آن پیدا کرد بنماید. و نهایت چیزی که از آن ادله به تمام اقسامش اثبات می شود وجوب عمره است بر مستطیع به آن و اما اینکه این عمره مفرده است یا تمتع ، ادله ساکت از آن است . و روایاتی که بلسان اِجزاء عمره تمتع وارد شده اثبات وجوب عمره مفرده نمی کند ، چون لسان اِجزا ء اعم است از اینکه واجب عمره تمتع بوده یا عمره مفرده . بنابراین اصل اقتضای عدم وجوب عمره مفرده می کند مگر در مورد متیقن و آن نسبت یکسانی است که نائی نیستند و حاضر مسجدالحرام هستند ونسبت به اشخاص نائی و دور از مسجدالحرام عمره ی تمتع واجب است که منفک از حج تمتع نیست و استطاعت بر عمره ی تمتع همان استطاعت بر حج تمتع است . بنابراین کسانی که استطاعت حج ندارند و از جاهای دور به نیابت دیگری به حج می روند بر آنها انجام عمره مفرده واجب نیست هر چند استطاعت عمره داشته باشد.

  1. در مساله قبل گفته شد که وظیفه اشخاص دور از مکه ( نائی ) عمره تمتع است و اشخاص نزدیک عمره مفرده است. این سئوال پیش می آید که میزان دوری و نزدیکی چیست و حد بعد چه مقدار است؟

مرحوم سید در عروه الوثقی فرموده اند: ” وَحَدُّ البُعدِ ثَمانیَهٌ وَ اَربَعُونَ مِیلاً مِن کُلِّ جانِبٍ عَلَی المَشهُورِ الاَقوَی لِصَحیحَهِ زُرارَهِ عَن اَبی جَعفَر(ع) قُلتَ لَهُ، قَول اللهِ عَزَّوَجَلَّ فِی کِتابِه:” ذلِکَ لِمَن لَم یَکن اَهلُهُ حاضِری المَسجِدِالحَرام” فقال (ع) _یَعنی اَهلِ مَکِّه لَیسَ عَلَیهِم مُتعَه: کُلّ مَن کانَ اَهلُهُ ثَمانیَهٍ وَ اَربَعینَ مِیلاً، ذات عرق و عسقان کَما یَدور حَولَ مَکَّه فَهُوَ مَمَّن دَخَلَ فِی هذِه الایَه وَ کُلُّ  مَن کانَ اَهلُهُ وًَراءَ ذلِکَ فَعَلَیهِ المُتعَه”. بنابراین ، حدّ بعد ۴۸ میل از هر طرف است ( ۱۶فرسخ ) بنا بر مشهور به دلیل روایت صحیحه زراره در تفسیر آیه مبارکه.

و اقوال دیگر هم در مساله هست که در کتب مفصّله ذکر نموده اند و صحیحه زراره برای اثبات قول مشهور و ردّ سایر اقوال کافی است و نیازی به بیان آن اقوال و ادلّه آنها و ردّشان نیست.

  1. همانطور که قبلا اشاره شد عمره تمتع از عمره ی مفرده کفایت می کند و خلافی در مساله نیست و دلیل آن اخباری است که در مقام وارد شده .

مثل صحیح حلبی عن ابی عبدالله (ع) ” اِذا تَمَتَّعَ الرَّجُلُ بِالعُمرَهِ فَقَد قَضی ما عَلَیهِ مِن فَریضَهِ العُمرَهِ.”

یعنی اگر کسی عمره ی تمتع به جا آورد عمره واجب خود را انجام داده است.

و مثل صحیح معاویه بن عمار عن ابی عبدالله (ع) قال :” اَلعَُمرَهُ واجِبَهٌ عَلَی الخَلقِ بِمَنزِلَهِ الحَجِّ عَلی مَنِ استَطاعَ”

“… قالَ قُلتُ لَهُ: فَمَن تَمَتَّعَ اِلَی الحَجِّ اَیُجزی ذلکَ عَنهُ ؟ قالَ: نَعَم.”

یعنی عمره بر مردم واجب است مثل حج بر هر کس استطاعت پیدا کند…..

معاویه بن عمار گفت از حضرت صادق (ع) سئوال کردم کسی که عمره ی تمتع به جا آورد کفایت می کند فرمود: بلی و روایات دیگری که در این باب دلالت بر مطلب می کند ، و در مساله قبل گفتیم که هر چند بعضی از این روایات بلسان اِجزاء وارد شده مثل صحیح معاویه لکن این لسان اعم است از اینکه واجب اولی عمره ی مفرده باشد بلکه با اینکه واجب عمره ی تمتع باشد هم کمال ملایمت را دارد.

  1. چنانچه گفته شد عمره بحسب اضل بر همه اشخاصی که استطاعت بر آن پیدا کردند واجب است منتهی بر اشخاصی که دور هستند عمره ی تمتع که منفک از حج تمتع نیست واجب است و بر حاضر مسجدالحرام عمره ی مفرده واجب است ، فقهاء عظام اقسام دیگری هم برای عمره ی واجب فرموده اند:

مرحوم سید طباطبائی در عروه الوثقی فرموده است:” قَد تَجِبُ العُمرَهُ بِالنَّذرِوَ الحَلفِ وَ العَهدِ وَ الشَّرطِ فِی ضِمنِ العَقدِ وَ الاِجارَهِ ….. و مرحوم محقق در شایع فرموده است : وَ قَد تَجِبُ بِالنَّذرِ وَ ما فی مَعناهٌ وَ الاِستیجار” و بعض فقها دیگر هم همین تعبیرات را فرموده اند و نظیر این بیان را در نمازهای نافله و روزه های مستحبی فرموده اند که ممکن است به نذر نماز نافله یا روزه استحبابی واجب شود و در آن باب این نتیجه را گرفته اند که اگر گفتیم تطوع لمن علیه الفریضه جایز نیست چنانکه در روزه قائل هستیم که تا ذمه شخص مشغول به روزه واجب است روزه مستحبی نمی تواند بگیرد. لکن ممکن است با نذر ، تطوع مبدل به فریضه شود و روزه بر شخص واجب شود پس اگر ذمه انسان مشغول به روزه واجب باشد می تواند روزه دیگری که نذر کرده را بگیرد و این تطوع نیست بلکه اتیان به فریضه است.

لکن حق موافق تحقیق چنانچه افتخار محققین و نور چشم مدققین ، امام بزرگوار و رهبر عالی مقدار حضرت آیه الله العظمی الخمینی روحی له الفدا افاده فرموده اند:

“هیچ حکمی از عنوان موضوع خودش سرایت به موضوع دیگری نمی کند و معقول نیست حکم از عنوان موضوعش به غیر آن عنوان تعدی کند.”

و موضوع استحباب نماز یا روزه یا عمره است و موضوع وجوب در نذر وفاء بنذر است و حکم وجوب از عنوان موضوعش که وفاء بنذر است سرایت به موضوع دیگر مثل نماز یا روزه یا عمره نمی کند بنا بر این در مورد نذر روزه دو حکم است ودو موضوع : حکم اول استحباب و موضوع آن روزه و حکم دوم وجوب و موضوع آن وفاء بنذر است ، پس روزه هنوز باستحباب و تطوع باقی است ، و چون تطوع لمن علیه الفریضه در صوم جایز نیست پس کسی که روزه واجب بر ذمه دارد با نذر هم نمی تواند روزه مستحبی بگیرد .

و همچنین در مساله با نذر عمره واجب نمی شود بلکه عمره به حکم اولی خود باقی است و موضوع وجوب در نذر وفاء بنذر است . و همچنین در عهد و یمین و استیجار احکام متعدد و موضوعات مختلفه هستند. و باز مرحوم سید طباطبائی در عروه الوثقی فرموده اند: ” وَتَجِبُ اَیضاً لِدُخُولِ مَکَّهِ…”

یعنی یکی از موارد وجوب عمره موردی است که شخص بخواهد داخل مکه شود. البته نه با این معنی که عمره واجب است بلکه با این معنی که چون دخول به مکه بدون احرام جایز نیست ، احرام واجب است و چون از احرام خارج نمی شود مگر با انجام اعمال عمره برای خروج از احرام باید عمره به جا آورد.

و دلیل مساله ،صحیحه محمد بن مسلم است قال: سَاَلتُ اَبا جَعفَر (ع) “هَل یَدخُلُ الرَّجُلُ مَکَّهَ بِالاِحرامٍ قالَ (ع) لا….”

یعنی محمد بن مسلم گفت از حضرت باقر سوال کردم آیا شخص می تواند بدون احرام داخل مکه شود فرمود نه…. و بعض روایات دیگر است که دلالت بر این مساله دارد.

  1. گرچه عمره واجبه مثل حج واجب یک بار در عمر بیشتر نیست ، زیرا امتثال امر به طبیعتی بایجاد یک مصداق از آن طبیعت حاصل می شود ، لکن مستحب است تکرار عمره مثل تکرار حج ، و روایات صریحاً دلالت بر آن می کند مثل صحیحه معاویه بن عمار عن ابی عبدالله (ع) قال:

“اِعتَمَرَ رَسُولُ الله (ص) ثَلاثَ عُمَرٍ مُتِفَرِّقاتٍ…” که نقل سه عمره است از فعل پیغمبر اکرم و این مطلب خالی از اشکال  است. و اشکال در این است که آیا بین دو عمره فاصله ای معتبر است یا نه و بر فرض اعتبار مقدار فاصله چقدر است؟ علماء در این مساله اختلاف نموده اند و مرحوم سید در عروه الوثقی می فرماید:” وَلاَقوی عَدَمُ اِعتِبارِ الفَصلِ.” و مرحوم شهید اول می فرماید: یک ماه باید بین دو عمره فاصله باشد . و مرحوم محقق فرموده است : فصل ده روز است به بعضی از علما دستور داده شده که فصل را یکسال می دانند . و منشاء اختلاف ، اختلاف روایاتی است که در مقام رسیده است . و اخبار به چند طایفه تقسیم می شوند :

اول_ اخباری که دلالت می کند بر اعتبار فصل به یکسال . مثل صحیح حلبی عن ابی عبدالله ثم قال : ” العُمرَهُ فی کُلِّ سَنَهٍ مَرّه”

و صحیح زراره عن ابی جعفر قال : ” لا یَکُونُ عُمُرَتانِ فی سَنَهٍ”.

دوم_اخباری که دلالت بر اعتبار فصل به یک ماه می کند : مثل صحیح عبدالرحمان بن الحجاج عن ابی عبدالله (ع) فی کتاب علی (ع) ” فی کُلِّ شَهرٍ عُمرَهٌ”. و موثقه یونس بن یعقوب قال: سَمِعتُ اَبا عبدالله کانَ یَقولُ:” فی کلِّ شَهرٍ عُمرهٌ” و بعض روایات دیگر.

سوم- اخباری که دلالت بر اعتبار فصل تا ده روز می کند ، مثل خبر علی بن ابی حمزه از حضرت موسی بن جعفر که در ضمن آن از حضرت نقل می کند ” و لِکُلِّ شَهرِ عُمرَهٌ فَقُلتُ یَکونُ اَقَلّ ؟ فقال : ” فی کُلِّ عَشرَهِ اَیّامٍ “. ولی این اختلاف بین اخبار مرتفع است به اینکه اخبار دسته سوم که دلالت بر فصل ده روز می کند از جهت سند ضعیف است . و اخبار دسته اول که دلالت بر فصل یکسال می کند نزد اصحاب رضوان الله تعالی علیهم معمول نیست . بنابراین اخبار دسته دوم که دلالت بر فصل تا یک ماه می کند بدون معارض باقی می ماند ، ولی دلالت این اخبار بر اعتبار فصل چندان واضح نیست ، چون تعبیر فی کل شهر عمره یا لکل شهر عمره ممکن است در مقام این باشد که بیش از یک ماه نباید بین دو عمره فاصله انداخت و هر ماهه باید عمره به جا آورد که البته حمل بر مراتب فصل و استحباب می شود . و در مقام این نیست که در کمتر از یک ماه نباید به جا آورد و اگر احتمال اول ظاهر نباشد لااقل دو احتمال هست . بنابراین باطلاقات استحباب عمره تمسک می کنیم ، پس اقوی چنانکه صاحب عروه فرموده اند عدم اعتبار فصل است اگر چه احوط در فصل کمتر از یک ماه اتیان عمره  است به قصد رجاء چنانکه حضرت امام در تعلیقه فرموده اند.

والحمدلله رب العالمین .

 

19دسامبر/16

انتخابات از نظر اسلام وقانون اساسی

قسمت پنجم

حجه الاسلام یحیی سلطانی

زمامداران در اسلام

زندگی زمامداران در اسلام :

زندگی زمامداران و بزرگان هر ملت سرمشق است و پیشوایان هر قوم الگوی زنده ای برای آنها محسوب می شوند زیرا در هر انسانی میل همگونی و همسانی با انسانهای کامل موجود است و هر فردی می کوشد خود را همانند انسانهائی سازد که آنان را کامل می داند و چون غالب انسانها به زندگی دنیا و مادیات توجه بیشتر دارند به زندگی رؤسا و فرمانروایان چشم می دوزند جمله ی معروف ( النّاسُ علی دینِ مُلُوکِهِم ) مردم بر روش پادشاهان خود هستند ، به همین حقیقت نظر دارد. اگر سران قوم به پاکی و سادگی و توجه به امور معنوی معروف شدند دیگران نیز به معنویت روی می نهند و اگر اهل عیاشی و خوش گذرانی  و فساد اخلاق باشند مردم نیز به فساد کشانده می شوند . از مدارک مذهبی استفاده می شود که زمامداران اسلام باید ساده و بی آلایش زندگی کنند و به صراحت برخی از روایات می گوید :

که باید زندگی خود را با طبقات ضعیف و محروم کشور همسان سازد، از امام علی (ع) نقل شده است که آن حضرت به مردی به نام عاصم بن زیاد که تارک دنیا شده بود و زن و فرزند او در این باره غمناک بودند فرمود : آیا از همسرت حیا نداری و به فرزندت  ترحم نمی کنی ( که دنبال کار و کوشش نمی روی و خانواده ی خود را در سختی قرار داده ای ) تو فکر می کنی خدائی که غذاهای پاکیزه را بر تو حلال کرده است نمی پسندد که تو از آنها بهره مند شوی . عاصم گفت یاامیرالمومنین پس چرا شما لباس خشن بر تن دارید و غذای ساده و خشک می خورید؟

امام فرمود : وای بر تو خدای عزوجل بر پیشوایان عادل واجب فرموده که زندگی خودشان را با طبقه ی ضعیف مردم هم سطح قرار دهند .

” فی احتجاج امیرالمومنین (ع) علی عاصم بن زیاد حین لبس العباء وترک الملاء و شکاه اخوه الربیع بن زیاد الی امیرالمومنین انه قد غم اهله و اهزن ولده بذلک فقال امیرالمومنین علی بعاصم ابن زیاد فجیئی به فلما رآه عبس فی وجهه فقال له اما استحییت من اهلک اما رحمت ولدک ؟ اتری الله احل لک الطیبات وهو یکره اخذک منها ؟ فقال عاصم یا امیرالمومنین فعلی ما اقتصرت فی مطعمک علی الجشوبه و فی ملبسک علی الخشونه فقال و یحک ان الله عزوجل فرض علی ائمه العدل ان یقدروا انفسهم بضعفه الناس”               ( اصول کافی ج ۱ ص ۴۱۰ )

حابر بن عبدی نیز سخنی به همین مضمون در اصول کافی از امام علی (ع) نقل کرده است و از معلی بن خنیس نیز نقل شده است که او به امام ششم حضرت صادق (ع) عرض کرد : اگر نعمت حکومت که در دست فلان افراد است در دست شما قرار می گرفت ما نیز در کنار شما در نعمت زندگی می کردیم امام (ع) فرمود: معلی چه آرزوی دور از حقیقتی داری ، اگر حکومت در دست ما قرار بگیرد ما را جز پاسداری شبها و بار سنگین اجرای امور در روزها و لباس خشن و ساده و نان خشک سهمی نیست .

” عن المعلی بن خنیس قال : قلت لابی عبدالله یوما جعلت فداک ذکرت آل فلان و ما هم فیه من النعیم فقلت: لو کان هذا الیکم لعشنا معکم فقال هیهات یا معلی اماوالله ان لوکان ذاک ما کان الا سیاحه النهار و لبس الخشن و اکل الجشب”

( اصول کافی ج ۱ ص ۴۱۰)

ساده زندگی کردن برای دولتمردان و فرمانروایان اسلام یک امر لازم و معمول بوده است در بین افرادی که به نام اسلام حکومت می کردند ، مدتی پس از رسول خدا تا موقعی که مسلمانان در صحنه بودند و در زمان حکومت علی (ع) به طور چشم گیری رعایت می شد .

مردی به نام عتبه بن مرثد حاکم آذربایجان شد هنگام ورود به آذربایجان خوراک مخصوصی به نام ( خبیص ) برای او آوردند که بسیار شیرین و خوش طعم بود عتبه آن خوراک لذیذ را بسیار پسندیده یافت از این جهت تقاضا کرد که از همان خوراک مقداری برای زمامدار مرکزی فراهم نمایند مقدار زیادی از آن خوراک تهیه و به وسیله دو شتر برای مرکز حمل شد وقتی آن طعام را به حضور حاکم مرکز آوردند پرسید چیست ؟ آورنده جواب داد : این طعامی است که آنرا ( خبیص ) می گویند و از آذربایجان برای شما آورده ام حاکم وقت پس از چشیدن طعام آنرا بسیار مطبوع یافت پرسید ؟ آیا همه ی مسلمانان آذربایجان از همین طعام سیر می شوند ؟ جواب داد : نه ، حاکم مرکز دستور داد طعام را برگرداند و در نامه ای برای عتبه نوشت خبیص که تو برای ما فرستاده ای نه از دسترنج پدرت بوده و نه از دسترنج مادرت سعی کن از آنچه تو در خانه ات می خوری مسلمانان دیگر نیز بخورند و برای زندگی خود امتیازی قرار مده .              ( شرح ابن ابی الحدید ج۳ ص ۱۰۱ )

در نهج البلاغه در نامه معروف امام علی (ع) به عثمان ابن حنیف نیز آمده است :

(( امام شما از لباس به دو جامه ی کهنه و از خوراک به دو قرص نان اکتفا کرده است به خدا قسم از دنیای شما طلائی نپذیرفته و از غنائم دنیا مالی ذخیره نکرده ام و به جای جامه ی کهنه ای که پوشیده ام جامه ی دیگری آماده ندارم اگر بخواهم می توانم بهترین عسلهای تصفیه شده را به دست بیاورم و بهترین نان را از مغز گندم تهیه کنم و عالی ترین لباس را از بافته های حریر و ابریشم آماده نمایم ولی دور است که هوای نفس بر من غلبه کند و حرص آز مرا به انتخاب خوارکی های گوناگون وادار نماید و حال آنکه شاید در حجاز و یا یمامه فردی باشد که به قرص نانی طمع ندارد و سیری را یاد نمی آورد آیا با شکم سیر بخوابم و در اطرافم شکمهای گرسنه باشد آیا به اینکه مردم مرا رئیس مومنان می خوانند قناعت کنم و با آنان در سختیهای روزگار شریک نباشم ؟ )).

رفتار خانواده ی زمامداران در اسلام:

اسلام به اخلاق و رفتار زمامداران و پیشوایان توجه خاصی داشته است و علاوه بر اینکه شرائط سنگینی از جهت علم و تقوی برای آنها قرار داده تاکید فرموده است که زندگی و رفتار خانواده ی آنها نمونه ی کاملی از شرف و انسانیت و معنویت باشد.

قرآن مجید در سوره ی احزاب با جمله ی :

” و لقد کانَ لکم فی رسُول اللهِ اُسوهٌ حسنهٌ ”

به مسلمانان می آموزد که باید زندگی رسول خدا (ص) برای شما الگو باشد و در همان سوره به همسران رسول اکرم (ص) دستور می دهد که بدون توجه به زیور دنیا زندگی کنند و عفت و پاکدامنی را در حد اعلا رعایت نمایند . زنان پیغمبر (ص) هنگامی که به همسری آن حضرت در آمدند طبعا به خانه مردی آمده بودند که پیشوای بزرگ اسلام و عرب محسوب می شد در آن روزگار پیغمبر اکرم (ص) در مدینه شخصا حاکم اسلام بود و مقدمات یک حکومت وسیع اسلامی را فراهم می کرد و طبیعی است که در این شرایط همسران وی خود را از زنان دیگر برتر و بالاتر می دانند و شاید در این اندیشه بودند که یک زندگی نسبتا با تجمل را که در شان بانوان اشراف عرب بوده است آغاز کنند از این جهت ( بنا بر نقل بعضی از مفسرین ) از پیامبر خواستند که به خرج آنها اندکی بیافزاید و به زندگی آنها سرو سامانی ببخشد . خداوند پیامبر خود را مورد خطاب قرار داد و فرمود :

” ای پیامبر به همسرانت بگو اگر خواهان زندگی و زیور دنیا هستید بیایید تا حقوق شما را بپردازم و با خیر و خوبی شما را رها کنم و اگر خدا و رسول و معنویت و زندگی آخرت را می خواهید خداوند برای نیکوکاران شما پاداشی بزرگ مهیا فرموده است .”

در این آیه ی شریفه خداوند با کمال صراحت به پیامبر دستور می دهد : اگر همسرانت به هوس زندگی و زیور مادی به خانه ات آمده اند باید آنها را طلاق بدهی .

( خانه ی تو خانه ی شرف و معنویت است )

و سپس همسران آن حضرت را مستقیما مورد خطاب قرار داده و فرموده است (( ای همسران پیامبر اگر یکی از شما گناه آشکاری مرتکب گردد او را دو برابر دیگران عذاب می کنیم  و هر کدام از شما از خدا و رسول پیروی کرد و عمل نیکی انجام داد و پاداش نیک به او داده می شود ))         ( آیه ۲۸ تا ۳۰ از سوره احزاب )

آری عمل ناشایسته و خلاف قانون اگر از همسران رسول خدا (ص) مشاهده شود در زنان دیگر نیز اثر سوء دارد و بر عکس اگر آنها اعمال  و رفتار نیک داشته باشند بانوان دیگر هم از آنها پیروی می کنند و چون کارهای نیک یا بد آنها اگر آشکار باشد دو اثر دارد ( یکی اثر فردی و دیگر اثر اجتماعی ) دو برابر نیز جزا خواهد داشت .

در آیه ی دیگر خداوند به همسران پیغمبر دستور عفت و مراقبت می دهد و می فرماید: (( ای همسران پیامبر شما مانند زنان دیگر نیستید ) ، ( شما همسر پیشوای ملت و در خانه ی رهبر امت هستید ) اگر تقوی پیشه کنید و پرهیزکار باشید ( در نزد خدا عزیزتر خواهید بود ).

در صحبت کردن ( با نامحرمان مواظب باشید نرم و نازک و مهیج صحبت نکنید ، درمقابل مرد نامحرم ) خاضعانه سخن نگوئید تا نظر افراد ناسالم و هوس باز دنبال شما نباشد ( تا می توانید ) در خانه ی خود قرار بگیرید و مانند زنان جاهلیت بدون حفظ حجاب از خانه بیرون نیائید ( واجبات خدا را رعایت کنید ) نماز بخوانید ( و اگراندوخته ای داشته باشید ) زکوه مالتان را بدهید و فرمان خدا و رسول را اطاعت نمائید و آنچه از آیات خدا و حکمت در خانه ی شما تلاوت می شود به یاد داشته باشید ))           آیه  ۳۲ تا ۳۴ احزاب

با توجه به اینکه آیات یاد شده به دنبال آیه “اسوه” آمده است به خوبی استفاده می شود که علت فرمان اکید خداوند به همسران پیامبر (ص) در خصوص رعایت عفت و انتخاب زندگی ساده این است که زندگی آنها الگوی زندگی برای خانواده ها در امت اسلامی بوده است ، بنابراین خانواده ی هر کدام  از پیشوایان و زمامداران اسلامی از مقام رهبری و رئیس جمهوری تا استانداران و فرمانداران و سران ارتش و دیگران لازم است وظایف اسلامی را در حد اعلا رعایت نمایند زیرا هر کدام از آنها به نوبه ی خود برای عده ای الگو خواهند بود.

خلاصه گفتار :

بار دیگر به طور فهرست خلاصه مطالب گذشته را تکرار می کنیم : کسی که بخواهد در حکومت اسلامی زعامت و ریاستی را عهده دار شود باید دارای این مشخصات باشد :

  1. با تقوی و پرهیزگار ، عادل و پارسا ، دور از هرگونه معصیت وگناه
  2. دارای حلم و بردباری و حسن اخلاق و خوش رفتاری با مردم و زیردستان
  3. دارای زندگی ساده و بی آلایش و بی اعتنا به جلوه های فریبنده دنیا توام با رعایت عفت و پاکدامنی در خانواده باشد.
  4. پایبند به اجرای سنت های دینی و مذهبی و انجام واجبات الهی
  5. دارای دانش کافی و آگاهی از فقه اسلامی همراه با بینش عمیق سیاسی و مدیریت کافی و حسن تدبیر برای اداره ی امور .

از شرایط یاد شده دانش و  تقوی و عدالت و مدیریت کافی برای همه ی مسئولین حکومت لازم است و به تناسب وظایفی که بر عهده آنها محول می شود وجود بعضی از شرایط در الویت قرار می گیرد . مثلا کسانی که از قوه قضائیه هستند حلم و بردباری وآگاهی کافی از قوانین قضائی برای آنها ضروری است و برای کسانی که به عنوان قوه مجریه کار می کنند عدالت و تقوی و حسن معاشرت ضروری تر است و برای قوه مقننه آگاهی از فقه اسلامی و بینش عمیق سیاسی در حد اعلای لزوم است .

چه کسانی باید کاندیدا شوند ؟

در امر انتخاب ولی امر و رهبر امت در قانون اساسی سخنی از کاندیدا شدن فقها به میان نیامده بلکه از اصل پنجم قانون اساسی و اصل یک صد و هفتم استفاده می شود که رهبر یا شورای رهبری از بین فقهاء موجودین انتخاب می شوند بدون اینکه فقهاء خود را کاندیدا کرده باشند و این طبیعی ترین نوع انتخاب است و رهبری که از این راه بدون اینکه از طرف او تبلیغاتی شده باشد به طور طبیعی برگزیده شود ، مردمی ترین رهبر است ولی در انتخاب رئیس جمهوری افرادی برای انتخاب شده داوطلب می شوند و خود را کاندید می نمایند . قانون اساسی در اصل یک صد و شانزدهم می گوید :

” نامزدهای ریاست جمهوری باید قبل از شروع اتنخابات آمادگی خود را رسما اعلام کنند”

در اینجا باید یادآور شویم ، کسانی که خود را برای ریاست جمهوری نامزد  می کنند لازم است شرایط موجود خود را با شرایطی که برای ریاست و زعامت اسلامی لازم است ( آنها را شرح دادیم ) تطبیق دهند و اگر خود را شایسته زعامت اسلامی ندیدند نامزد نشوند و بار سنگین مسئولیت ریاست را بر دوش نگیرند و اگر برای انجام مسئولیت ریاست فردی را از خود شایسته تر دیدند او را بر خود مقدم بدارند و از او حمایت کنند اسلام تاکید فرموده که باید رؤسا و زمامداران شایسته ترین افراد مردم باشند و همان طوری که در گذشته اشاره کردیم از دیدگاه اسلام هرگاه زمامدارای یک جامعه در دست افرادی قرار بگیرد که از آنها دانشمند تر و شایسته تر برای آن کار موجود باشند آن جامعه رو به سقوط و انحطاط می رود . و همان طوری که از حدیث نبوی استفاده می شود اگر افرادی در حکومت اسلامی عهده دار ریاست شوند و زمینه را برای فاضل تر و شایسته تر از خود باقی نگذارند در صورتی که فاضل تر موجود باشد عمل آنها خیانت به خدا و پیامبر (ص) و امت اسلامی محسوب می شود .

مرحوم علامه امینی ( قدس سره ) درکتاب الغدیر جلد هشتم صفحه ۲۹۱ این حدیث را از رسول خدا (ص) نقل می کند :

” مَن تَقَدَّمَ علی قَومِ مِنَ المُسلِمین و هو یَری اَنَّ فیهم مَن هو اَفضَلَ مِنهُ فَقَد خانَ اللهَ و رسُولَهُ والمُسلِمینَ”

هر کس خود را بر قومی مقدم بدارد ( و پیشوایی آنها را به عهده بگیرد ) در حالی که بداند در بین آن ملت فاضل تر ( و شایسته تر ) از او ( برای آن کار ) وجود دارد آن شخص به خدا و رسول و جمیع مسلمانان خیانت کرده است .

بنابراین اگر مسلمان متعهد و مکتبی و واجد شرایط لازم نامزد ریاست شود ولی رفیق و رقیب خود را از خود متعهدتر وعالمتر وشایسته تر بداند و شرایط لازم را در او بیشتر بیابد چه بسا وظیفه و واجب شرعی باشد که به نفع او کنار برود و مردم را برای رای دادن به او تشویق نماید و اگر مسلمانی واجد شرایط نباشد و از عهده زمامداری اسلامی برنیاید ودر عین حال داوطلب ریاست شود شرعا مسئول است واز تفکر اسلامی و تربیت واخلاق اسلامی بهره ای ندارد و به شیوه دموکراسی های غربی عمل کرده است .

امت اسلامی باید بکوشد تا زندگی نامزدهای ریاست را دقیقا بررسی کند و در احوالات آنها مطالعه نماید و از افراد نزدیک کسب اطلاع کند و از میان کاندیدها بهترین آنها را انتخاب کند. ملت در انجام رسالت خود در انتخابات از نظر اسلام وظایف مهمی دارد که مشروح ومفصل آن را در فصل جداگانه ای انشاءالله مورد بحث قرار می دهیم .

 

19دسامبر/16

روانشناسی وجامعه شناسی

قسمت پنجم

درسهای منتشر نشده از شهید حجه الاسلام و المسلمین دکتر باهنر

نوجوانان پس از انقلاب

در ارائه بحث جامعه شناسی و روانشناسی لازم است از این دیدگاه به نوجوانان کشورمان نیز نظری بیفکنیم . البته ابعادی از بحث مورد نظر ما است که با انقلاب اسلامی ایران تماس داشته باشد و همه مباحث مربوط به نوجوانان ، از حوصله ی بحث ما خارج است .

دوران انتقال

نوجوانی دوران انتقال از کودکی به جوانی است . دورانی است که سالهای بلوغ را تشکیل می دهد که به تعبیر قرآن ، نوعی رشد و آمادگی برای زندگی است آنجا که می فرماید :

” ولا تَقرَبُوا مالَ الیَتیمِ اِلّا بِلََّتی هی اَحسَنُ حَتّی یَبلِغَ اَشُدَّهُ” [۱] یا ” ولمّا بَلَغَ اَشُدَّهُ آتَیناهُ حُکماً و عِلماً” [۲]

و اکنون در صدد بحث فقهی نیستیم که به طور تفصیل درباره بلوغ بحث کنیم و موضوع “سن” را که در “بلوغ” قابل بحث است ، مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم ، یا ابعاد دیگر بلوغ مثل “بعد جنسی” رامورد بحث قرار دهیم بلکه تنها اشاره ای می کنیم که : سنین بلوغ معمولا از حدود ۱۱ سالگی تا حدود ۱۷ سالگی است .

تذکر این نکته لازم است که دختر و پسر پس از تولد معمولا مانند هم رشد می کنند و ترقی جسمی را ادامه می دهند ولی از حدود ۱۰-۱۱ سالگی رشد دختر سریعتر می شود و از پسر جلو می افتد و همچنان تا ۱۸ سالگی از پسر جلوتر است ولی در این سن تقریبا متوقف می شود اما پسر همچنان به رشد خود ادامه می دهد و طبعا از دختر جلو می افتد . ناگفته پیدا است که این نظریات طبق معدل گیری علمی و آماری به دست می آید و در این گونه مباحث به افراد استثنایی توجه نیست .

از دوران نوجوانی که دوران انتقال از کودکی است ، به دوران جوانی می رسد. جوان در این دوران خویشتن را مستقل می داند و خود را از مردان و زنان بزرگ ، کمتر نمی داند . خود تصمیم می گیرد و وابستگی به خانواده را که در دوران نوجوانی پذیرفته بوده تقریبا نفی می کند .

دوران طوفانها و بحرانها:

این دوران پرماجراترین زمانهای زندگی است زیرا نوجوان در این دوران از جهتی زیر چتر حمایت خانواده است ، و از جهتی چیزهائی را می داند احساس می کند ، کم کم می خواهد خودش تصمیم بگیرد ، از یک سو نمی تواند یک تصمیم جدی بگیرد و از سوی دیگر نمی خواهد طفیلی باشد و بدین سان امواج روحی و حالت عصیان و لجبازی به او دست می دهد ، پدر و مادر تعجب می کنند که چه شده ؟ چرا این بچه یک مرتبه تغییر یافته ؟ ولی این حالت برای عموم نوجوانان که ایام انتقال را می گذرانند طبیعی و عادی است : در واقع نوجوان می خواهد خود تصمیم بگیرد ، قفسها را بشکند ، لذا عصیان می کند ، به درس و تکلیف و وظایف خود اهمیت نمی دهد و لذا در کلاس های درس هم سخت ترین کلاس از جهت اداره و مدیریت ، کلاس هائی است که محصلین آنها از ۱۱-۱۲ تا ۱۶-۱۷ ساله ها هستند مدیریت کودکان دبستانی و جوانان از این کلاسها آسان تر است .

در این دوران بسیار حساس ، توجه به مسائل روانی و خواستهای نوجوانان بسیار مهم است ، و باید غرور نوجوان ، شخصیت او ، احساسات او و بالاخره نظریاتش مورد توجه قرار گیرد و با توجه به آنها به تربیت و ساختنش همت گماشت…

نوجوان و انقلاب اسلامی :

مباحث روانی و تربیتی در این دوران بسیار است ولی آنچه با انقلاب در رابطه است حقایقی است که از جمله آنها این است که نوجوان قبل از انقلاب آن حالت طبیعی فیزیولوژیکی را داشت و به خود اجازه ورود به صحنه سیاست را نمی داد ، گوئی مسائل سیاسی و اجتماعی مخصوص به دوران های بعد از بلوغ بود و تا قبل از سنین دانشگاه عملا وارد سیاست نمی شد ، گر چه زمینه هم آماده نبود و فشار و اختناق جلوگیری می کرد ولی در هر حال چنین بود و در غیر دانشگاه مسائل سیاسی هرگز به صورت جدی مطرح نمی شد .

به برکت انقلاب اسلامی ، مباحث سیاسی در محیط دبیرستان راه یافت و به سرعت اوج گرفت به طوری که رژیم منفور پیش را گیج ومتحیر ساخت و رژیم با این پدیده تازه غافلگیر شد ، زیرا همیشه در دانشگاه مواظب جوانان بودند و انتظار این پدیده را در محیط مدارس نداشتند و بالاخره این روحیه آن چنان رشد کرد که طوفان خشونت و اعتراض و طغیان از مدارس حرکت کرد و همچون آتش فشان ، هستی وابستگان به رژیم را به آتش کشید.

کتابهای در سطح بالا مانند نوشته های “شهید مطهری” که قبلا در دانشگاه ها مورد توجه دانشجویان بود ، در دبیرستان ها نیز مورد توجه و مطالعه قرار گرفت و با آشنائی نوجوانان با مباحث ایدئولوژیکی اسلام ، روح انقلابی در مدارس اوج گرفت و اندیشه و تفکر مکتبی به وجود آمد و با این شرایط و شرایط انقلابی دیگر و طوفان و عصیان و پرخاش و مشت های گره شده ، رژیم سقوط کرد و جمهوری اسلامی بر پا شد.

نکته قابل دقت این است که نوجوان تازه از خفقان نجات یافته مشتش بر ضد ظلم و اختناق گره شده و بالا رفته به اطراف می نگرد تا مشت را فرود بیاورد . رژیم استبداد نیست ، ولی حرارت و داغی هست و جائی که این حرارت را اعمال کند پیدا نمی کند ، فریاد کشیده و مرده باد می خواهد بگوید ، ولی شاه نیست تا “مرگ بر شاه” بگوید. در اینجا  یک حالت روانی خاصی برای نوجوان به وجود آمده و خلاءای را احساس می کند ، این حالت بسیار حساس است و وجود این خلاء اهمیت بسیاری دارد این خلاء باید پر شود ولی از راه صحیح که نوجوان سنگری بیابد و در سنگر انقلاب با سایر موانع و مشکلاتی که در راه انقلاب است بجنگد و گرنه گروهها از این خلاء و داغی و حرارت نوجوان استفاده کرده از راه عمل باطل و با تغذیه زیانبخش آن را پر می کنند .[۳]

گروهها :

در مسیر انقلاب گروههایی بودند که با ملت مسلمان همراه بودند ولی با عقیده و ایدئولوژی غیر اسلامی . در یک هدف خاص با ما هم صدا بودند و فکر می کردند که چون مذهبی ها نمی توانند از پیروزی ها استفاده کنند ، آنها استفاده خواهند کرد . زیرا آنها سازماندهی داشتند و ما نداشتیم. با این حساب آنان به خودشان امیدوار بودند ولی بعدا دیدند که جمهوری اسلامی تاسیس شد و به امر امام شورای انقلاب و نخست وزیری و نهادهای انقلابی یکی پس از دیگری جوشید و به وجود آمد از درون انقلاب تشکل و سازماندهی نیز شکوفا شد و “خط امام” خود هسته مرکزی برای سازمان و تشکیلات مسلمانان گشت و سرانجام گروهها چون دیدند نمی توانند در این مسیر قرار گیرند ، شروع کردند به نق زدن و به اصطلاح انتقاد کردند ولی باز دیدند انقلاب به پیش می رود و وحدت و سازماندهی آن منظم تر می شود و نظام جدید مستقر می گردد ، این بار تصمیم گرفتند با رفتاری خصمانه با نظام جمهوری اسلامی روبرو شوند .

البته گروههای چپ گرا و غیر اسلامی خیلی زود مسیر خود را مشخص کردند و به مخالفت و جنگ پرداختند و در استانهای کشور به آتش افروزی و کارشکنی دست زدند ولی گروههائی که از نام اسلام هم استفاده می کردند و به ظاهر جنبه های اسلامی را هم در نظر داشتند ، ابتدا کج دار و مریز رفتار کردند ولی چون دیدند ملت در کنار رهبر مسلمانان هستند و تشکل هر روز مستحکم تر می شود، شروع به مخالفت با قانون اساسی کردند ، در انتخابات دوره اول ریاست جمهوری باز بحث داشتند و سپس به درون نظام آمد ولی مجددا به انتقاد پرداختند ، نا انتقاد صحیح که عیب جوئی.

برای اینکه معلوم شود که آیا اینان انتقاد سازنده مورد نظرشان بود یا عیب جوئی و تخریب ، باید نگاهی به ۱۵ ماه پس از پیروزی انقلاب افکند که آیا مجموع کارهایی که شورای انقلاب کرده و در حدود هزار و سیصد لایحه عملی تصویب کرده بود هیچکدام خوب نبود؟ ! حداقل صد تا یا پنجاه تا هم خوب نبود که یک بار بگویند بارک الله ؟ ملی شدن کارخانه ها که مورد نظرشان بود ، بعد از ملی شدن به این هم انتقاد کردند ! تقسیم زمین را خوب می دانستند و پس از عملی شدن آن به آن بد گفتند ! در انتخابات اگر یک مرحله ای هم می شد اینان می گفتند که دو مرحله ای خوب است ولی در دو مرحله ای بودن هم انتقاد کردند ! و خلاصه اینان منتظر بودند که شورای انقلاب و نظام جمهوری اسلامی تصمیمی بگیرد ، به هر صورت بود بد می گفتند مثلا یک نقیضه از دادگاه انقلاب یا ارگانهای دیگر ببینند و به رخ بکشند و بالاخره بد گفتند و شایعه ساختند و ..[۴]

و در این میان عده ای از نوجوانان که آن حالت خلاء را داشتند و جائی نداشتند که مشتشان را بکوبند ، اغوا شده و به خیال خود جای فریاد را یافتند…!

مجاهدین خلق

در اینجا لازم است در رابطه با مباحث نوجوانان قدری این سازمان را تبیین کنیم و در یک بحث کوتاه ، مباحث فکری ، فلسفی و اجتماعی مربوط به این گروه را مورد بررسی قرار دهیم :

بعد از سالهای ۴۱-۴۲ که نهضت اسلامی امام شروع و اسلام رسما وارد صحنه های مبارزاتی شده بود و گرایش به اسلام در دانشگاه و جوانان به وجود آمده بود ، این گروه توانست مبارزه را بیشتر در میان جوانان و دانشگاه ببرد و تشکل و نیروی بیشتری به آن بدهد و نقش موثری در این جهت داشته باشد و در این میان افرادی که در مسیر مبارزاتی امام بودند ، اینان را تقویت می کردند و نیازهای مادی آنانرا هم مرتفع می نمودند و ما می گفتیم چون یک حرکت اسلامی ! است باید به آن کمک کرد و کمک می کردیم تا تدریجا قدری تشکل یافتند .

پس از تشکل گفتند چون ما می خواهیم به صورت یک گروه و یک سازمان تشکیلاتی در بیائیم بایستی ایدئولوژی  و مکتب داشته باشیم ، چون یک گروه سیاسی که می خواهد یک مبارزه را ادامه بدهد و بعد طرح یک حکومتی را برای آینده بریزد بایستی یک ایدئولوژی مدون و منظم داشته باشد ، آنگاه رهبرانشان شروع کردند به اینکه ایدئولوژی مدوّن گروه و سازمان را بنویسند موقعی این تصمیم را گرفتند که به تدریج به صورت گروه مخفی که مورد خطر هم بودند در آمده بودند و در شرایط زیر زمینی مشغول تدوین ایدئولوژی سازمان خود شده بودند : در آن موقع ایدئولوژی اسلامی به صورتی که الان ما در دست داریم که آثاری از متفکرین اسلامی به سرعت نوشته شد و تحقیق شد و در اختیار قرار گرفت تدوین و منظم نبود. و البته بار اسلامی ما غنی است ، منابع اسلامی ما بسیار بسیار پربها و پر ارج است و کار اسلامی هم شده بود اما ایدئولوژی مدون یعنی اینکه دقیقا شروع بشود  به اینکه جهان بینی این مکتب چیست ؟ و از کجا شروع می شود؟ زیر بنا و اصول چیست ؟ و بعد چطوری وارد مسائل اجتماعی و مسائل حکومتی می شویم ؟ نظام اقتصادی و حکومتی چگونه ا ست ؟ یعنی یک مجموعه ای که این مجموعه را وقتی که بخواهیم پیاده بکنیم یک نظام مکتبی ، فکری ، اقتصادی ، اجتماعی بتواند بیرون بیاورد ، ایدئولوژی اسلامی ، به این صورت تدوین شده و شکل یافته کم کار شده بود ، تحقیق اسلامی شده بود و برنامه اسلامی هم غنی بود ، افرادی هم مشغول تحقیق بودند و هستند و بعد هم شدند ولی مقصود این است که یک مجموعه مدون ( همان طور که گروههای چپ گرا و مکتبهای الحادی یک مجموعه درست می کردند و می گفتند ، این فلسفه ما است . این زیر بنا است ، یا روبنا ، این نظام است این ایدئولوژی است ، این جهان بینی است ) وجمع و جور شده که خوراک آماده برای یک گروه سیاسی باشد .به این صورت در اختیارشان نبود .

اینها شروع کردند در شرایط مخفی به تنظیم ایدئولوژی ، از یک طرف متظاهر به اسلام بودند و با قرآن و با  نهج البلاغه آشنا بودند و از طرف دیگر، مطالعات مارکسیستی زیاد کرده بودند چون می خواستند شیوه انقلاب را یاد بگیرند و برای اینکه مطالعات سیاسی داشته باشند از کتابهای چپیها و مارکسیستها زیاد خوانده بودند ( چنانکه خود دانشمندان و دانشجویان اسلامی نیز به عنوان یک مطالعه فلسفی ، اجتماعی ، مکتبی ، کتابهای دیگران را هم مطالعه می کنند تا ببینند اسلام چه می گوید تا بتوانند بحث کنند ). در هر حال آنها مطالعاتشان در زمینه کتابهای مارکسیستی زیاد بود ، از طرفی هم ظاهراً ایمان اسلامی داشتند و آشنائی با یک مقدار کم از قرآن و نهج البلاغه !! آمدند یک مجموعه مدون ایدئولوژیک بنویسند ، نتیجه چه شد؟ چون یک مقدار در افکار و مغز و اندیشه هایشان حرفهای منظم و کلاسه شده و مدون الحادی مارکسیستی به عنوان “علم” وجود داشت ، معلوماتی و اطلاعاتی مطالعه کرده بودند و می خواستند اسلام را بنویسند ، با آن محتوی مطالعاتی خود بدین ترتیب اندیشه های مارکسیستی را به آن علاقه و ایمان اسلامیشان اضافه کردند و از این دو یک ایدئولوژی تدوین شد و لذا کتاب “شناخت ” در آمد ، کتاب “راه انبیاء” درآمد، کتابهای دیگری درآمد ، درسهای ساده درباره اقتصاد ( اقتصاد به زبان ساده ) و غیر ذلک . این گونه کتابها و نشریه ها نوشته شد که آدم وقتی اینها را نگاه می کند می بیند که قرآن و نهج البلاغه در آنها هست . اسم خدا و توحید است ، اینها همه هست ، ولی وقتی که دقیق می شود ، ( به شرطی که قبلا در زمینه مارکسیستی و مکتبهای الحادی مطالعه کرده باشد ) ، می بیند درست آن خط مارکسیستی تعقیب شده و درست روی آن فراز و نشیبها  و درها وتپه هایی که مارکسیسم تعیین کرده است ، ولی یک فرش بسیار زیبائی از اسلام روی آن مسیر انداخته است یعنی جاده ، جاده مارکسیستی است ، گردنه ها و فراز و نشیبها را به روال مارکسیستی طی کرده است ، اصول به گونه ای تنظیم شده که همان اصول است ولی آن بستری که روی آن انداخته شده که به چشم آدم می خورد ، خیلی هم زیباست و گاهی هم خیلی جالب است ، از قرآن و نهج البلاغه و تعالیم اسلامی است و پیداست که با وجود این روکش اسلامی ، این جاده به هدف الحادی می رسد نه مکتب خدائی !                ادامه دارد.

 

[۱]

[۲]

[۳]

[۴]

19دسامبر/16

اقتصاد اسلامی

قسمت چهاردهم

آیت الله حسین نوری

بررسی انگیزه های کسب مال و ثروت در اسلام و در نظام سرمایه داری

مال و ثروت در نظام سرمایه داری وسیله ی تفاخر و تکبر و سودجوئی و ذخیره پرستی است، در حالی که اسلام ، مال و ثروت را وسیله ی خدمت به جامعه مسلمانان می داند.

در قسمت های پیش ، ضمن بحثی که پیرامون طرحی از کلیات مساله سرمایه داری در اسلام مطرح شد، به گفت و گویی درباره ی ” نظام اسلامی و سیستم سرمایه داری” پرداختیم.

در شماره های قبل ، گفته شد که نظام سرمایه داری ، و جلوه هایی از انواع آن ، در اجتماعات باستانی هم وجود داشته است. ولی در قرن شانزدهم میلادی بود که نظام سرمایه داری ، از شیوه های سنتی جدا شد و به مرحله ی مهمی از دوران رشد خود گام نهاد. مهمترین عوامل پیدایش این تحول در نظام سرمایه داری نیز عبارت بود از:

  1. جنگ های خونبار صلیبی که چند قرن ادامه یافت و موجب نزدیکی و ارتباط وسیع مشرق و مغرب جهان گردید.
  2. توسعه ی صنایع ، بهبود وسایل ارتباطی و گسترش علوم گوناگون که باعث شد تا رشته های مختلف نیز در عرصه های گوناگون به وجود آید و در رشد سرمایه داری نقش مهمی ایفا کند.
  3. اکتشافات بزرگ جغرافیایی ، که باعث گسترش سطح مسکون جهان و رواج مسافرت و مهاجرت های دسته جمعی و گسترش دامنه ی ارتباطات و فعالیت ها و مبادلات بازرگانی گردید و فعالیت های اقتصادی را وسعت بخشید.

هم چنین گفتیم که نظام سرمایه داری مشخصات و خصوصیاتی دارد که در مقایسه با مشخصات نظام اقتصادی اسلام، می تواند روشنگر مسائل بسیار و از جمله تفاوت های فراوان این دو نظام باشد. مشخصات سیستم سرمایه داری را به سه بخش:”مبانی حقوقی” ، “مبانی نفسانی” و “مبانی اقتصادی” تقسیم کردیم.

در شماره پیش ، درباره ی مشخصه اول یعنی مبانی حقوقی نظام سرمایه داری و مقایسه ی آن با موازین اقتصاد اسلامی بحث کردیم و اکنون دنباله بحث را ادامه می دهیم.

۲- مبانی نفسانی در نظام سرمایه داری:

در بحث پیرامون دومین مشخصه نظام سرمایه داری یعنی مبانی نفسانی و انگیزه های درونی که در فعالیت های اقتصادی و کسب مال و ثروت موثر است . هنگامی نتیجه ی مطلوب به دست خواهد آمد که مسائل مربوط به آن را با انگیزه های فعالیتهای اقتصادی در اسلام مقایسه کنیم.

آنچه در وهله ی اول توجه هر پژوهشگر منصف و بی غرضی را جلب می کند و لازم است نیز پیش از همه چیز مورد توجه قرار بگیرد این است که : انگیزه ی فعالیت های اقتصادی در نظام سرمایه داری چیزی جز سودجوئی و ذخیره طلبی نیست.

البته از نظامی که با سرمایه ی معنوی توام نیست و بر اساس ماده گرائی پی ریزی شده است جز این نباید انتظار داشت.

بر اساس این انگیزه ، تولیدکنندگان تمام سعی و تلاش خود را به گونه ای فزاینده و رو به تزاید تنها در این جهت به کار می برند که کالاهایی را تولید کنند و یا خدماتی را انجام دهند که در آن حد اکثر سود مادی متصور و موجود باشد.

این گونه تولیدکنندگان و انجام دهندگان خدمات- چه به صورت فردی فعالیت کنند و چه به صورت گروهی و شراکتی فعالیت داشته باشند- در هر صورت همواره با یکدیگر رقابتی شدید دارند و در مسیر این رقابت ها هر یک می کوشند تا با نزدیکتر کردن نرخ فروش با قیمت تمام شده ی کالاها یا با بهبود و برتری بخشیدن به کیفیت انواع کالاهای تولیدی و یا با تبلیغات وسیع تر و پرخرج تر و موثرتر خریداران هر چه بیشتری را به سوی تولیدات یا خدمات خود جلب کنند و بدین گونه بر رقبای خود در صحنه ی اقتصاد پیروز شوند و حتما در صورت امکان آنها را به ورشکستگی و افلاس بکشانند و با این روش غیر انسانی رقبا خود را از سر راه بردارند.

آنها در این قبیل فعالیت ها جز به بدست آوردن سود بیشتر به موضوعات اجتماعی مهم دیگری از قبیل اینکه آیا این کالاها و خدمات ، حوائج چه کسانی را تامین خواهد کرد ؟

آیا احتیاجات مستضعفان مرتفع خواهد شد ؟ یا تفنن طلبی متمکنین و مستکبران اشباع خواهد گشت ؟ آیا با پرداختن آنها به تولید کالاهایی که فقط به درد تفنن طلبی و تجمل خواهی متمکنین و پولداران خواهد خورد افراد دیگری و دستگاههای دیگری هم در اجتماع وجود دارد که برای رفع نیازمندیهای طبقات محروم و مستضعف و محتاج به فعالیتهای اقتصادی بپردازد یا نه ؟ آنها هرگز در این گونه موضوعات فکر نمی کنند و شعاع فکرشان در حقیقت به اینگونه موضوعات نمی رسد چون محور و مداری جز سود شخصی و نفع فردی ندارند.

تبلیغات آنها نیز اغلب در نقش موثری که در جلب و جذب متقاضیان و خریداران دارد بسیار اغراق آمیز است و غالبا موجب فریب خوردن متقاضیان می گردد.

از همین موضوع نیز می توان روحیه ی حاکم بر نظام سرمایه داری کاپیتالیستی را نیز شناسائی کرد.

“پل ساموئلسن”که یکی از پژوهشگران مسائل اقتصادی است می نویسد:

یک ضرب المثل آمریکائی که امروزه به صورت مربی و راهنمای جهان سرمایه داری درآمده است این است :

“اگر صد دلار پول داری ، فقط ۲۰ دلار آن را سرمایه گذاری کن و ۸۰ دلار دیگر را  در راه تبلیغ تولیدات خود به مصرف برسان.

وی سپس می افزاید : این ضرب المثل به صاحبان پول و ثروت در جهان سرمایه داری می آموزد که ” تولید” منهای ” تبلیغ” مانند تولید خانگی است که در چهار دیواری های محدود و محیطهای در بسته صورت می گیرد و تنها عده ی معدودی از آن مطلع می شوند ، در نتیجه در میان خریداران برای خریدن و به دست آوردن آن کالا رقابتی به وجود نمی آید.

حال آنکه ” تولید” به اضافه ی ” تبلیغ” همچون به نمایش در آوردن کالا در ملاء عام است و به عبارت دیگر ” تولید” یعنی: ایجاد کالا در انبار زیرزمینی که دور از چشم دیگران است و ” تبلیغ” یعنی انتقال کالا از زیرزمین به یک ” ویترین آراسته ” که نگاه دیگران را جلب و هوس خریداران را در آنان تحریک می کند.

یک مسلمان کامل مال و ثروت را در شکل نهایی خود تنها وسیله ای برای رفع احتیاجات خود و جامعه اش و تحصیل مال را فقط تلاشی برای خدمت به افراد مسلمان و جوامع اسلامی می داند.

بر همین اساس است که بازاریابهای حرفه ای در جهان سرمایه داری معتقدند هر چه این ویترین آراسته تر باشد قدرت جذب و تحریک بیشتری خواهد داشت و برای هر چه آراسته تر بودن ویترین باید تبلیغات هر چه وسیع تری را انجام داد زیرا در دنیای تبلیغات همیشه این اطمینان وجود دارد که۸۰ دلاری که خرج تبلیغات می شود  به مقدار مضاعف از جیب مصرف کننده بیرون خواهد آمد و به ۲۰ دلاری که سرمایه گذاری شده افزوده خواهد شد.

بدین گونه یک جنبه از جنبه های اقتصادی و سرمایه داری یعنی تلاش برای کسب سود هر چه بیشتر ، از هر راهی که ممکن باشد و هر چند موجب اغفال و فریب مردم گردد آشکار می گردد.

از سوی دیگر متقاضیان و مصرف کننندگان انواع کالاها و خدمات نیز که تحت تاثیر نظام سرمایه داری قرار گرفته اند در مقام تقاضا به رقابتی شدید و موثر می پردازند و همواره کوشش می کنند تا بهترین کالاها و خدمات مورد نیاز خود را که در بازار خرید و فروش وجود دارد ، بدون اینکه در فکر رفع حوائج افراد محتاج تر و مستضعفین باشند و بدون اینکه برای رفع نیازمندیهای شدید و مبرم آنها در فکر ایثار و کمک به آنان باشند ، به خود اختصاص دهند:

از این رو لازمه ی بقاء و تداوم این سیستم وجود عرضه و تقاضای وسیع و رقابت شدید تولیدکنندگان از یک سو و رقابت مصرف کنندگان از سوی دیگر است بدون اینکه ” ایثار” و “گذشت” و فکر رفع حوائج شدید محرومان و مستضعفان در بین باشد و این خود یکی از خصوصیات مهم سرمایه داری است .

پس بی جهت نیست که وجود بازار و رقابت کامل و میکانیزم عرضه و تقاضا آن چنان با ضوابط این نظام در هم آمیخته که نظام سرمایه داری با ” اقتصاد بازار” مترادف گردیده است.

از دیدگاه اسلام :

اما همین مساله ، از دیدگاه اسلام چنان تغییر شکل می دهد که نظام اقتصادی اسلام را به طور کلی از سیستم سرمایه داری جدا می سازد با این معنا که :

یکی از امتیازات اقتصاد اسلامی – چنانکه قبلا نیز گفته ایم- این است که اسلام ساخت نظام اقتصادی خود را بر پایه ی خدا شناسی و معارف اعتقادی وایدئولوژیکی و موازین اخلاقی استوار می نماید. و لذا انگیزه ی فعالیتهای اقتصادی از دیدگاه اسلام هرگز بر پایه دو عنصر خطرناک  و انسانیت سوز ” سودجوئی” و ” ذخیره پرستی” که پایه نظام سرمایه داری است نمی تواند باشد.

در اسلام ایمان و اعتقاد به این واقعیت که مالک همه چیز خداوند است و هر آنچه را که به صورت مال و سرمایه در دست انسانها است به عنوان عاریت و برای آزمایش و به جهت رفع حوائج انسانها به آنها داده شده است، تغییر شکل مهمی درنظام اقتصادی به وجود می آورد و یک تحول بنیادی و بینش و تفکر عمیق و اساسی در افراد ایجاد می کند و افق فکر و فهم انسانها آنقدر اوج می گیرد و به رشد و تعالی می رسد که فقط برای خدا به کسب مال و ثروت می پردازند و برای جلب خشنودی پروردگار متعال به تامین مصالح و احتیاجات خود و جامعه ی خویش اقدام می کنند به طوری که یک مسلمان کامل مال و ثروت را در شکل نهائی خود تنها وسیله ای برای رفع احتیاجات خود و جامعه اش و تحصیل مال را فقط تلاشی برای خدمت به افراد مسلمان و جوامع اسلامی می داند.

و احتیاجات را نیز درجه بندی می کند و با وجود احتیاجات شدیدترکسب مال را برای مصرف کردن در آن راه بر احتیاجاتی که شدید تر نیست مقدم می دارد.

این است که از نظر اسلام انگیزه ی انسانها ی مومن در کسب مال  و ثروت هرگز بر محور آن دو عنصر خطرناک و غیر انسانی یعنی سودجوئی و ذخیره طلبی که اساس نظام کاپیوتالیستی است نمی گردد بلکه بر محور رفع حوائج افراد و خدمت به جامعه می چرخد.

قرآن کریم از کسانی تمجید می کند که در عین اشتغال به کار و تجارت به یاد “خدا” نیز باشند و در این رابطه می گوید:

” رجال لا تلهیهم تجاره و لابیع عن ذکرالله”          (سوره نور آیه ۳۷ )

روشن است کار و تجارتی که توام با یاد خدا باشد بر اساس خدمت به بندگان خدا صورت خواهد گرفت نه بر اساس سود جوئی و ذخیره پرستی.

و نیز قرآن مجید برای تاکید بر این مطلب مسلمانان را مورد خطاب قرار داده می گوید:

” یا ایها الذین آمنوا لا تلهکم اموالکم ولا اولادکم عن ذکرالله ومن یفعل  ذلک فاولئک هم الخاسرون ”

( سوره منافقون آیه ۹ )

ای اهل ایمان : اموال و فرزندانتان هرگز شما را از یاد خدا باز ندارد وکسانی که این چنین باشند دچار زیان و خسران گردیده اند.

مردی به حضرت صادق (ع) عرض کرد: ” ما در راه کسب مال و ثروت تلاش می کنیم و دوست داریم که امکانات مالی فراوان داشته باشیم .”

حضرتش قبل از هر چیز مساله هدف را مورد توجه قرار داد و پرسید : هدف شما در کسب وکار و تلاشتان چیست ؟

گفت : می خواهیم خود و خانواده خود را اداره کنیم و برای خویشاوندان خویش نیز- در صورتی که در مضیقه ی اقتصادی باشند – رفاه و وسعت ایجاد نمائیم و در راه خداوند در راه تامین مصالح عمومی از اموال و ثروت خود خرج کنیم و برای انجام مراسم حج و شرکت در این اجتماع پرشکوه عبادی سیاسی اقدام نمائیم .

آن حضرت کسب مال و ثروت در راه چنین اهدافی را مورد تایید و تمجید قرار دادند.

(ج ۱۲ وسائل ص ۱۹ )

ادامه دارد.

 

19دسامبر/16

سرگذشتهای ویژه از زندگی امام ۱۸

قسمت چهارم

حجه الاسلام و المسلمین کریمی عضو جامعه مدرسین

برخورد حکیمانه با حوادث روزگار

انبیا که پرچم رسالت سماوی را به دوش می کشیدند ، برای اینکه بتوانند افراد را جذب کنند و خدا را در دل آنان زنده گردانند و مردم را به سوی خدا سوق دهند ، لازم می دیدند که در برخورد با قضایا ، تا آنجا که مربوط به تصمیم گیری خودشان می شد ، برخوردی حکیمانه و واقع بینانه داشته باشند . لذا بسا برخوردی ملایم با افرادی می کردند که ظاهری زننده و خشن داشتند ، لکن پشت این ظاهر ناپسند یک مصلحت عالی می دیدند که ناچار برخوردهای بد را تحمل می کردند . و گاهی برخی از افراد برخوردی بسیار نرم و فریبنده داشتند ولی چون ملاحظه می شد که ماورای این برخورد فریبنده ، خدعه و نیرنگی در کار است ، تصمیم به طرز دیگری گرفته می شد . این یک شیوه ای بود که انبیاء (ع) در طول تاریخ با امت های خودشان داشتند و تاریخ بسیاری از این جریانات را ثبت کرده است .

با در نظر گرفتن چنین روشی، هنگامی که در برخوردهای استاد بزرگوار امام خمینی روحی له الفداء تامل کنیم می بینیم طرز برخوردشان همانند برخورد انبیاء است. با قضایا همواره حکیمانه و تحلیل گرانه و واقع بینانه برخورد می کردند و می کنند. چه در مصائبی که بر ایشان وارد می شد و چه در تماسهایی که افراد با ایشان داشتند و چه در قضایایی که در طول انقلاب پیش می آمد . چه بسا قضایایی پیش می آمد که افراد عادی در قبال چنین قضایا و حوادثی توان تحمل را از دست داده و اظهار عجز و ناتوانی می نمودند . ولی حضرت امام با آن برخورد حکیمانه ، پیامد قضایا را در نظر می گرفتند و همچون کوهی استوار و پا برجا از این قضایا و حوادث می گذشتند . و در برخورد با افراد نیز تنها اسلام و خدمت به اسلام برای ایشان مطرح بود نه صورت ظاهر افراد.

یادم می آید یکی از شبها در حرم مطهر امیرالمومنین (ع) جماعتی از اروپا در رابطه با دانشجویان مسلمان برای دیدار با امام آمده بودند . ظاهر آنها یک ظاهر ناپسندی – به تعبیر ما – در محیط ما بود چه از نظر وضع  قیافه و لباس و چه از نظر طرز برخورد و صحبت. لکن ما شاهد بودیم که حضرت امام به گونه ای با آنها برخورد کردند که گوئی با دوستان قدیمی شان نشسته و مشغول صحبت کردن می باشند . آن چنان آنها مجذوب امام شدند که پس از چند دقیقه صحبت با امام ، از کنار ایشان بلند شدند ، با یک دنیا نیرو و ایمان و امید و خلاصه هر یک از آنها حامل رسالت و پیامی از طرف امام برای مرکز عملیات و فعالیتهای فرهنگی خودشان شدند  .

این داستان ما را به یاد زندگی رسول الله (ص) می اندازد که چه بسا از افراد مدینه افرادی با بغض و کینه خدمت ایشان می آمدند و هدفشان تنها انکار رسالت کردن و به پیامبر اذیت و آزار رساندن بود. ولی روش برخورد حضرت با واردین به مدینه به گونه ای بود که آن کسی که با بغض و کینه وارد می شد پس از یک دیدار مختصر با رسول الله (ص) ، در برگشت با یک دنیا محبت و علاقه به دیار خود بازمی گشت و درواقع پیام برِ حضرت رسول (ص) به قوم و قبیله خودش می شد.

حضرت امام خمینی نیز در برخورد با گروه ها و افراد مختلفی که از اروپا ، آسیا ، آمریکا و سایر مناطق می آمدند ، آن چنان بود که با یک نشست و یک دیدار چنان افراد را مجذوب می کرد که در برگشت پیام آور امام به شهرهای خود می شدند.

یکی از برخوردهای حکیمانه امام ، همان برخوردی بود که با مصیبت جانگداز شهادت فقید سعید آیت الله حاج سید مصطفی رحمت الله علیه داشتند . چنان فرزندی که یار امام در تبعید ، انیس ایشان در جلسات بحث و امید او برای اداره شئون آینده مسلمین بود .چنان پدری ، چنین فرزندی را نا به هنگام از دست بدهد یک امر طبیعی نیست. باید پس از وفات ایشان یک عجز و انکساری در امام پیدا می شد. لکن هنگامی که امام از فقدان جانگداز چنین وجود ارزنده ای مطلع شدند با ایمانی قوی صبر کردند و یک ذره انکسار در سیمای نورانی شان پدیدار نشد، تنها جمله ای که فرمودند این بود” مصطفی امید آینده ی اسلام بود”.

در یازدهمین روز وفات آن مرحوم که برای تدریس تشریف آوردند ، در ابتدای سخن اشاره فرمودند که خداوند تبارک وتعالی الطاف خفیه ای دارد و وفات مرحوم آقا مصطفی را یکی از الطاف خفیه الهی  دانستند، زیرا امام با توجه به پیامد این حادثه فهمیدند که وفات آن مرحوم ، اسلام را زنده و انقلاب را پربار و پیروزی را نزدیک می سازد.

این حادثه ما را به یاد واقعه کربلا می اندازد که مورخین نوشته اند حضرت اباعبدالله (ع) هرگاه یکی از یارانشان شهید می شدند ، آثار انبساط و گشاده روئی در سیمای مبارک آن بزرگوار پیدا می شد. و این امر علتی نداشت مگر اینکه حضرت می دیدند که در رسیدن به هدف عالی و والای رسول الله (ص) باید چنین قربانی هایی داد و هر چه قربانی تحویل داده می شود ، انسان خودش را به هدف نزدیکتر می بیند.

اگر قضایای آن روز ( قبل از انقلاب ) ایران را نیز بررسی کنیم می بینیم ، اگر شخصی دیگر – به استثنای امام خمینی – در مقابل این قضایا قرار می گرفت ، زانوی عجز به زمین می زد و از ادامه ی کار مایوس و نا امید می گشت ، ولی فراموش نمی کنیم که هر گاه قضایای خونبار ایران را به اطلاع امام می رساندیم ، هرچه قضایا شدیدتر و فشار رژیم طاغوتی شاه بر مردم بیشتر می شد ، کوشش و جدیت امام در پی گیری هدف و چاره اندیشی برای بارور ساختن انقلاب بیشتر و حضرتش امیدوارتر می شدند . و این عین همان برخورد حضرت رسول (ص) و امام حسین (ع) و دیگر امامان معصوم ما با قضایا و حوادث زمانهای خودشان بود.

از طرف دیگر می بینیم گاهی – در بعضی از برخوردها- آنقدر امام ناراحت و متاثر می شدند که شاید مردم عادی در این گونه موارد هیچ نگران و متاثر نمی شدند .

از آن جمله یادم می آید روزی مرحوم آقا مصطفی به دفتر استفتاء آمدند و فرمودند آقا چند روزی است که خوابشان کم شده ، اشتها به غذا ندارند و نمی دانم چه سببی دارد؟ شما با ایشان صحبت کنید و ببینید نگرانی امام از چیست ؟

این نگرانی امام همزمان بود با اولین اخراج دسته جمعی ایرانیان از عراق ، که حزب بعث منفور عراق در نظر داشت حوزه علمیه نجف را منحل نموده و روحانیونی را که گرد امیرالمومنین (ع) جمع شده بودند متفرق کند.

من و برادر عزیزمان حجت الاسلام آقای خاتم ، با هم خدمت حضرت امام مشرف شدیم . ما تصور می کردیم که چون حوزه علمیه نجف در حال  انحلال و برچیده شدن است امام ناراحت و نگرانند . از این رو پیرامون همین موضوع با امام صحبت کردیم و من خدمت ایشان عرض کردم :

گر چه ممکن است حوزه نجف منحل شود ولی دانشگاه علوم تشیع همیشه از نظر مکان در نوسان بوده است و آنچه که این دانشگاه را پا برجا واستوار نگه داشته ، مکان دانشگاه نیست بلکه علما و دانشمندانی بوده اند که همواره می کوشیدند این دانشگاه امام صادق (ع) را به هر قیمتی که شده حفظ کنند و الان هم به حمدالله چنین علمایی هستند. خدا عمر شما را مستدام بدارد. عرایض ما که تمام شد ایشان فرمودند :” نگرانی من برای این مطلب نیست ، نگرانی من برای چیز دیگر است . حوزه نجف از احترام خاصی در انظار مردم بالاخص جامعه اسلامی و به ویژه  جامعه شیعه برخوردار بوده و در طول ۱۰۰۰ سال خدمات بسیار والا و پر ارزشی به مردم عرضه داشته و بزرگانی از علماء از همین حوزه برخاسته اند وصاحب تالیفات و تصنیفات و خدمات شایان تقدیری بوده اند . بر ما لازم است احترام چنین حوزه ای را  نگهداریم ، چرا که احترام به این حوزه احترام به اسلام و مذهب تشیع است . ولی مع الاسف شنیده ام بعضی از آقایان به عده ای گفته اند همراه ما به ایران بیائید و برای شما از دولت پروانه اقامت می گیریم و شما را در آنجا محافظت می کنیم . و امروز تماس با دولت طاغوتی یعنی همکاری با آمریکا ، همکاری با خائنین به مذهب امام صادق (ع) .

سپس حضرت امام فرمودند ” این برای من غیر قابل تحمل است که در زمان ما، افرادی از همین حوزه نجف هستند که از بیانشان پیدا است با رژیم شاه تماس دارند . از اینجا بروند وبا دولت طاغوت دست نشانده آمریکا روابط تنگاتنگ برقرار کنند . واین کار آنها آبروی هزار ساله نجف را می برد.

امام در قبال چنین مساله ای مدتها رنج می بردند که چرا باید از چنان حوزه ای که همانند صاحب جواهر ومرحوم کاشف الغطاء و دیگر اساتید فقه شیعه و سدهای شکست ناپذیر پرورش یافته اند ، چنان مطالبی به گوش برسد وروابطی از افراد آن حوزه با حکومتهای غیر اسلامی و خائن شنیده شود.

همچنین هنگامی که امام شنیده بودند عده زیادی از یارانشان در ایران ، در زندان ها و تبعیدها در زیر شکنجه ها به سر می برند ، سخت ناراحت شده بودند که این ناراحتی امام ما را به یاد روش رسول الله (ص) و حضرت امیرالمومنین (ع) و فرزندان گرامیشان می اندازد که در برخورد با قضایا آنجایی که مربوط به اسلام و مسلمین می شد سخت نگران می شدند.

ولی در مجموع این ناراحتی ها و نگرانی ها هیچ گونه تاثیری در ادامه ی کار و پیگیری هدف و تصمیم گیری حکیمانه امام نداشت ، بلکه پس از این حوادث و ناگواریها در کار جدی تر و مصمم تر می شدند .

در سال آخر اقامت امام در نجف اشرف ، ماه رمضان بود که از طرف هیئت حاکمه ی حزب بعث عراق خدمت امام آمدند و به ایشان پیشنهاد سکوت کردند و امام نپذیرفتند آنها هم بیشتر فشار آوردند . لذا امام مجبور به ترک نجف اشرف شدند .

ملاحظه بفرمائید یک شخصی که حائز مقام شامخ مرجعیت – و نه در حد سایر مراجع بلکه بالاتر از آنهاست – که اکثریت جهان تشیع مقلد ایشان و دنیا در انتظار رهنمودهای ایشان است و از نظر سنی هم در یک سن بالائی – در حدود ۸۰ سال – هنگامی که می بینند دیگر توان پیگیری هدف مقدس خودشان را در کنار مرقد امیرالمومنین (ع) ندارند تصمیم به مهاجرت می گیرند ، مهاجرت به کویت و از آنجا به سوریا!

هنگامی که دولت ناجوانمرد کویت اجازه ورود امام به خاک آن کشور را نمی دهد ومرز را به روی امام می بندد ، ناچار امام عازم اروپا می شوند ، اگر آن برخورد حکیمانه و مآل اندیشانه با قضایا نبود ، هیچ باعقل نمی ساخت که یک چنین مقام شامخی در یک چنین سنی از کنار مرقد امیرالمومنین صلوات الله علیه راهی اروپا بشوند ولی حضرتش هیچگاه به صورت قضایا نگاه نمی کند بلکه سیرت قضایا را در نظر می گیرند .

از خدا خواهانیم که بر ما منت گذارد به دوام عمر پر برکت امام و دوام توفیق مردم شهید پرور و قهرمان و در صحنه ایران تا این انقلاب را به رهبری امام تا ظهور حضرت ولی عصر (عج) ادامه داده و پرچم پرافتخار انقلاب و اسلام را به دست آن حضرت بسپارند.

انشاءالله تعالی.

 

19دسامبر/16

اخلاق در اسلام

قسمت دوازدهم

آیت الله مشکینی

اخلاص

آن انسانی خلیفه الله است که ناپاکیهای جامعه را بشوید و تبدیل به پاکی و خلوص کند و انسانهای آلوده را تزکیه نماید.

یکی از صفات کمالی انسان اخلاص است . اخلاص و خلوص در واژه عربی به معنای پاک بودن از چیزهای مخلوط است . مثلا گندم خالص یعنی چیزی غیر از گندم در آن نیست طلای خالص طلائی است که غیر از طلا چیز دیگری در آن نباشد. مقصود از اخلاص – در کتب اخلاقی –  خالص بودن عقاید وآراء انسان و خالص بودن اعمال انسان است.

بنابراین خلوص دو مرحله دارد:

۱-خلوص در اعتقادات  ۲- خلوص در اعمال

خلوص در اعتقادات معنایش این است که انسان باورهایی که باید راجع به مکتب و مذهبی پیدا کند ، این باورها خالص باشد و مخلوط با باورهای انحرافی و غیر صحیح نباشد . اگر انسان در این مرحله خلوص نداشته باشد ایمانش ناقص و مخلوط است گاهی تعبیر می شود به اینکه ایمان او التقاطی است . باورهای او التقاطی است.

یکی از آیاتی که هم اخلاص در ایمان و هم اخلاص در عمل را ثابت می کند و اشاره ای به التقاط دارد ، این آیه است :

“tûïÏ%©!$# (#qãZtB#uä óOs9ur (#þqÝ¡Î۶ù=tƒ OßguZ»yJƒÎ) AOù=ÝàÎ/ y7Í´¯»s9’ré& ãNßgs9 ß`øBF{$# Nèdur tbr߉tGôg•B ”

( سوره انعام – آیه ۸۲ )

کسانی که ایمان آوردند و ایمانشان را مخلوط به ظلم نکردند ، در امنیت خواهند بود و هدایت نصیبشان خواهد شد . بنابراین ایمان باید مخلوط با ظلم نباشد.

مثلا درباره یهودیان ، اگر بگوئیم به خدا ایمان دارند ، ایمانشان مخلوط است زیرا خدا را جسمی می دانند که گاهی در بهشت راه می رود و حضرت آدم را صدا می زند و آدم پشت درختها مخفی می گردد و خدا او را نمی بیند !! آیا این اعتقاد به توحید است که در تورات جعلی آمده است؟

این ایمان مخلوط به ظلم است یعنی مخلوط به عقیده انحرافی است . و هر عقیده انحرافی و عمل انحرافی ظلم حساب می شود. و همین ایمان مخلوط را در ” نصاری” می بینیم که معتقدند خدا ” ثالث ثلاثه ” است یعنی خدا را مجموعه ی سه نفر می دانند پدر و پسر و روح القدوس!!

و همچنین اگر کسی معتقد به نبوت باشد و در ضمن معتقد باشد که پیامبر گناه می کند و معصوم نیست و یا اینکه معاد را قبول دارد ولی معتقد است مثلا معاد روحانی است و جسمانی نیست و امثال اینها…

پس اگر کسی می خواهد خلوص در اعتقادات داشته باشد و ایمانش را مخلوط به ظلم نکند باید همه باورها و معتقداتش طبق موازین الهی و اسلامی باشد. خلوص در ایمان مخلوط نشدن عقائد انحرافی و غیراسلامی در آن است.

و اما اخلاص در عمل مربوط است به انگیزه انجام آن عمل یعنی اگر انگیزه عمل خدا و اطاعت امر خدا باشد ، این عمل خالص است . آن انگیزه و علت غائی که انسان را به حرکت وا می دارد و به کاری مشغول می کند ، اگر الهی باشد آن عمل شریف است و هر عملی که انگیزه اش زشت و پلید باشد آن عمل زشت و ناخالص است .

پیغمبر اسلام (ص) فرمود ” اِنَّمَا الاَعمالُ بِالنِّیاتِ” یا در روایت است ” لِکُلِّ امرِئٍ مانَوی” عملها به وسیله نیت است و بر هر انسانی از عملش آن می رسد که انگیزه آن عمل است ، یعنی روح عمل و شرافت و فضیلت و ارزش عمل به وسیله انگیزه و علت غائی آن است.

و اخلاص در منطق و قرآن و روایات و در بحث علم اخلاق ، معنایش این است که انگیزه انسان برای عمل خدائی باشد ، و امر خدا او را به سوی هر عملی حرکت دهد. و اسلام برای اخلاص ارزش زیادی قائل شده است.

وقتی که بهشتیان بعد از تمام شدن اعمال به “بهشت” جایگاه ابدیشان وارد می شوند و آن همه نعمتهای ارزنده ی جاودانی را از طرف خدا می بینند ، آن وقت است این جمله را می گویند “اِنِّ رَبَّنالَغَفورٌشَکورٌ” پروردگار ما بخشنده و شکرگذار است یعنی برای کارهای نیک ما این همه پاداش خوب عطاء فرموده است .

امام صادق (ع) نیز می فرماید : خداوند شکرگذار است ، سپس این جمله را می فرماید “اِنِّ العَبدَ لَیُضَلّئ رَکعَتَین یُریدُ بِهِماوَجهَ اللهِ فَیَغفِرُاللهُ لَهُ وَ یُدخِلهُ الجَنَّهَ” بنده ی خدا با دو رکعت نمازی که خالصانه برای خدا انجام داده ، خداوند او را مورد مغفرت و آمرزش قرار می دهد و به بهشت می برد.

قرآن درباره حضرت ابراهیم می فرماید:

“ما کانَ اِبراهیمُ یَهُودِیّا وَلانَصرانِیّاً وَّ لکِن کانَ حَنیفاً مُسلِماً” یهودیان می گفتند ابراهیم از ما است ، و نصرانی ها نیز ـ در زمان نزول قرآن ـ می گفتند ابراهیم از ما است ولی قرآن آنها را تکذیب کرده و می گوید حضرت ابراهیم مسلمان حنیف بوده است .

در اینجا امام صادق (ع) می فرماید ” یعنی حضرت ابراهیم خالص بود ” . در بعد عقیدتی عقائدی خالصانه داشت و اعمال او نیز خالصانه بود و تنها انگیزه اش الله بود.

بنابراین خداوند در قرآن ابراهیم را به عظمت یاد می کند و او را خالص معرفی می کند.

به هر حال یکی از بهترین اوصاف کمالی هر انسانی خلوص است. انسان هر مسلکی داشته باشد باید در آن مسلک صاف و پاک باشد و دور از التقاط و نفاق و دوروئی که اینها از زشت ترین صفات انسان است. لازم است انسان قبل از هر چیزی تفحص کند و مکتب و مذهبی را انتخاب کند و سپس در آن مکتب خالص باشد و نفاق نداشته باشد.

در آیات آخر سوره واللیل می خوانیم “وَسَیُجَنِّبُها الاَتقَی الَّذی یُوتی مالَهُ یَتَزَّکّی” کسی که از جهنم دوری می کند ، کسی که با تقواتر است و تقوای او زیاد است ، از اموال خود به دیگران می بخشد و در راه خدا انفاق می کند برای اینکه خود را پاکیزه کند. یعنی مجاهدات مالی و جانی می کند بدین منظورکه روحش و افکارش از التقاطها و آشفتگیها و عقاید انحرافی پاک شود و همچنین عملش از نفاق و ریاء و امثال اینها پاکیزه گردد. ” یوتی ما له یتزکی ” بخشش به منظور تزکیه و پاک شدن افکار و عقاید و اعمال او است.

در ادامه آیه می خوانیم ” وَمالِاَحَدٍ عِندَهُ مِن نِعمَهٍ تُجزی اِلّا ابتِغاءَ وَجهِ رَبِّهِ اِلاَعلی” هرکاری که این انسان با تقوا انجام می دهد به این منظور نیست که در مقابل نیکی کسی نیکی و احسان کند بلکه او چون ایمان دارد کارهای الهی خود را بدون انتظار نیکی انجام می دهد و تنها رضای پروردگار خود را می طلبد. مومن عملش برای این جهت است بنابراین تنها عملی که برای خدا انجام بگیرد خالص است و آن اعمال و اعتقاداتی که مشوب به باورهای انحرافی نباشد خالص است و انبیاء آمده اند که انسان را به این کمال برسانند که هم از نظر افکار و باورها پاک و خالص باشد و هم از نظر اعمال.

آن انسانی غرض از خلقت است که اعمال و افکارش خالص و برای خدا باشد ، و آن انسانی خلیفه الله است که ناپاکیهای جامعه را بشوید و تبدیل به پاکی و خلوص کند و انسانهای آلوده را تزکیه نماید.

البته این نکته هم باید گوشزد شود که رسیدن به این مقام بسیار مشکل است . خالص کردن عقاید و اعمال یکی از کارهای سخت انسان است و البته رسیدن به مراحل کمال انسانی باید هم مشکل باشد زیرا این بالاترین ارزشی است که در عالم وجود تصور می شود. انسان کامل و انسان خالص ارزشش فوق اینها است و در تحصیل این مقام هر چه انسان زحمت بکشد کم است و هر چه به سختیها و ناهمواریها و گرفتاریها تن در دهد باز هم کم است که به آن مرحله والا برسد.

در روایت  است که “هَلَکَ النّاسُ اِلّا العالِموُنَ وَهَلَکَ العالِموُنَ اِلَّا العامِلوُنَ وَ هَلَکَ العامِلوُنَ اِلَّا المُخلِصوُنَ وَ المُخلِصوُنَ فِی خَطَرٍ عَظیمٍ”

تمام این چهار میلیارد انسانی که می بینید ، به طرف انحراف می روند مگر کسانی که دانش الهی داشته باشند و تمام این دانشمندان و علماء در هلاکتند مگر کسانی که بر طبق دانششان کاملاً پای بند بوده و عمل کنند و عمل کنندگان نیز در هلاکتند مگر آنان که در عمل به درجه اخلاص رسیده باشند. و همان افرادی که به مرحله اخلاص رسیده اند ، آنها هم نباید صددرصد خاطر جمع باشند ، آنها هم باید پیوسته در فکر خود بوده و خود را از خطرهای بزرگی که در راهشان است نگهدارند.

هر عملی که انسان برای خدا انجام می دهد ، آن عمل پیروز است و خدا هم به نیروهای غیبی کمکش می کند . و ما در آیات و روایات می بینیم که مسلمانان صدر اسلام چه نیروئی پیدا کردند و چطور با عِدّه کم و عُدّه کم ( نیروی کم و وسائل و ابزار جنگی کم ) توانستند بر دشمنان پیروز شوند ( البته گاهی هم در جنگ شکست می خوردند ولی روی هم رفته پیروزی با مسلمانان بود ) و این پیروزیها هیچ عاملی جز ایمان خالص و قوی ندارد . و ما بحمدالله در این ایام همین خلوص را در رزمندگان خودمان در جبهه های حق علیه باطل می بینیم و آثار معجزه آسای  این خلوص را در پیروزیهای پی در پی مشاهده می کنیم. ادامه دارد

 

19دسامبر/16

استراتژی ابرقدرت آمریکا

قسمت دوم

استاد جلال الدین فارسی عضو ستاد انقلاب فرهنگی

استراتژی انتقام گیری گسترده

استراتژی انتقام گیری گسترده Massive Retaliationاستراتژی است که “والس” در آغاز دهه ۱۹۵۰ اصولش را طراحی کرده است . وی معتقد بود استراتژی جدید به منزله ی تصحیح خطاها و نقاط ضعفی است که در اجرای سیاست محدود سازی علیه شوروی در مرحله ی پس از خاتمه جنگ جهانی دوم بروز کرده است. عقیده داشت استراتژی انتقام گیری هم موثرتر است و هم از نظر اقتصادی بسیار به صرفه تر از استراتژی محدودسازی ، اساس استراتژی جدید را آزادی در انتقام گیری فوری و خشن با وسائل و در نقاطی که ایالات متحده ی آمریکا انتخاب می کرد تشکیل می داد . این بدان معنا بود که هرگاه کمونیستها بخواهند هیات موجود روابط نیروهای بین المللی را به نحوی از انحاء تغییر دهند ، باید منتظر کیفری به صورت یک انتقام گیری هسته ای باز دارنده باشند.

منطق والس که روش وی معروف به سیاست لبه پرتگاه جنگ هسته ای بود ، این بود که یگانه راه بازداشتن هر متجاوزی در آینده این است که او را به این باور بداری که در صورت دست زدن به تجاوز ، ضربات انتقامی خشن به او وارد خواهد آمد که تجاوزش را بزبان او پایان خواهد داد.

علاوه بر این معنا که گذشت، طراحان ومبلغان این استراتژی حسن دیگری به آن نسبت می دادند و آن این بود که در صورت درگیری مسلحانه بین المللی ، آمریکا نه تنها قادر خواهد بود موجودیت دولتهایی را که در کشاکش آن به خطر افتاده است حفظ کند بلکه می تواند با به کار بردن سلاح هسته ای آزادی ملتهایی را که پیش از این با سلطه ی کمونیستی سلب شده است به آنان باز دهد . از اینرو اجرای استراتژی انتقام گیری گسترده و خشن محدود به محاصره ی بلوک کمونیست و محدود سازی آن نیست بلکه بالاتر، آزاد سازی ملتهای اسیر این بلوک ، سرانجام در هم شکستن آن است . این استراتژی نظامی وماجراجویانه و خطرناک بعد روانی هم داشت و پیش از همه افکار عمومی آمریکا را ارضاء می کرد . افکار عمومی آمریکا مخالف جنگ های محدود بود و عقیده به رویه و اصل قدیمی آمریکا در سیاست خارجی داشت که می گفت یا نباید وارد جنگ شد یا باید وارد جنگ گسترده شد ! مردم آمریکا خاطره ی بدی از جنگ محدود کره داشتند و نمی خواستند زیانهای مادی و تلفات و خفّت شکستهای آن جنگ را بار دیگر ببینند.

استراتژی انتقام گیری گسترده در عمل سه پایه داشت :

  1. کاهش تعداد نیروی زمینی آمریکا که باعث می شد بودجه ی نظامی آن دولت به مقدار قابل ملاحظه ای کاهش یابد وصرف نیازهای مردم شود.
  2. برپاکردن دیواره ای به دور بلوک شوروی و محاصره ی آن از همه سوی خاورمیانه و خاور دور به وسیله ی پیمان بغداد و پیمان آسیای جنوب شرقی.
  3. ممانعت از این که کمونیستها پا از مرز حد فاصل دو بلوک شرق و غرب فرا نهند به وسیله ی نیروی هسته ای بازدارنده ای که تحت فرماندهی نیروی هوایی استراتژیک آمریکا قرار دارد در صورت لزوم ، و تلقی هر تلاشی که از طرف شوروی ها یا چینی ها برای عبور از این مرز صورت گیرد به عنوان دلیل کافی جهت دست زدن آمریکا به یک جنگ گسترده علیه آنها.

گرچه ترومن – رئیس جمهور – واچشون وزیر خارجه او ، در اجرای استراتژی محدود سازی برای جلوگیری از هر گونه حمله به خاک آمریکا یا به خط دفاعی اول آن در اروپای غربی به قدرت هسته ای ضربتی آمریکا تکیه داشتند ، اما هرگز حاضر نبودند برای دفاع از مناطق جغرافیایی دیگری مثلا در آسیا با آفریقا تهدید به کار گرفتن سلاح هسته ای کنند ، چنانچه تجربه ی جنگ کره هم نشان داد و در آنجا برای مقابله با تهدید و تجاوز کمونیستها به سلاح های معمولی اکتفا ورزیدند و پای سلاح هسته ای را به میدان نکشیدند . این تفاوتی است که میان استراتژی انتقام گیری گسترده “والس” با استراتژی محدود سازی “کنان” و ” ترومن” وجود داشت.

استراتژی انتقام گیری گسترده برای اولین بار در اثنای جنگ هند و چین در ۱۹۵۴ به معرض امتحان دشواری در آمد. آن تجربه سخت ثابت نمود که تهدیدهای هیات حاکمه آمریکا به دست زدن به یک جنگ گسترده با استعمال سلاح هسته ای در سطح تاکتیکی و استراتژیک جز یک توپ تو خالی نبوده است . به همین جهت هم ، آن تهدید برای دشمن متجاوز هرگز باور کردنی و در نتیجه موثر نبوده است. زیرا بازدارندگی نتیجه ی دوعامل توام است :

  1. تهدید به نیروی منهدم کننده و مهلک ۲٫ باور شدن آن توسط طرفی که فکر تجاوز و توسعه در سر می پروراند. مثلا وقتی درجنگ هند و چین موقعیت نظامی فرانسه به شدت به خطر افتاد و نزدیک بود تسلیم شود ، دولت آمریکا بر سر یک دو راهی قرار گرفت که راه سومی در کنارش نبود :
  2. دست زدن به یک عکس العمل خشن به منظور اثبات اینکه منظورش از نوع تهدیدی که در مرحله اتخاذ استراتژی انتقام گیری گسترده تبلیغ می کرده چیست.
  3. اتخاذ موضع منفی ، و تن دادن به وضع پیش آمده . آمریکا راه دوم را پیش گرفت علاوه بر اینکه آیزنهاور و دولتش زیر فشار قرار گرفته بودند و افکار عمومی آمریکا هم مایل نبودند تجربه ی جنگ محدود کره تکرار شود . ملاحظات استراتژیکی هم وجود داشت که مانع از تصاعد جنگ می شد . از جمله اینکه آمریکا چنان نیروی زمینی ای نداشت که برای پیروزی در جنگی از نوع جنگهای آسیایی کافی باشد ، در نتیجه جز دو تصمیم در برابر سران آمریکا نماند :
  4. با بمبارانهای مستمر هوایی از پیشروی نیروهای کمونیست جلوگیری کنند . این کار با توجه به تجربه ی جنگ کره ، موفقیت آمیز نبود . وانگهی جنگ پارتیزانی هند و چین در جنگلهای انبوه و فراز کوهستانها جریان داشت و همین سبب می شد اثر بمباران هوایی محدود و کم شود . بنابراین ، در هند وچین مثل کره ، وجود یک نیروی زمینی بزرگ وکار آزموده ضرورت حیاتی داشت .
  5. در اجرای اصول اساسی که پایه استراتژی انتقام گیری گسترده بود به خاک چین حمله شود.

این کار صورت نگرفت ، و به چین حمله نشد . جنگ با شکست رسوا و خردکننده ی فرانسه پایان یافت و این دولت ناچار از منطقه شمال هند وچین عقب نشسته آن را به سلطه مطلقه کمونیستها واگذاشت .

این نتیجه ی منفی و نامطلوب ، راه را به روی حمله ی انتقادی نسبت به اصول پایه آن استراتژی بگشود به طوری که انتقاد از اصول آن استراتژی فراتر رفته دولت و کنگره آمریکا را در بر گرفت . یکی از گزارشهای رسمی حکایت از این داشت که تجربه به طرزی غیر قابل شک و تردید ثابت کرد که استراتژی انتقام گیری گسترده در برابر جنگهای محدود و کشمکشهای محلی قادر به هیچ کار و چاره ای نیست ، و آمریکا با تهدیدهای مکرر به جنگ هسته ای باعث وحشت و نگرانی متحدان خود شده است ، بدون اینکه بتواند دشمنان خود را بترساند و از تجاوز و توسعه بازدارد .

آمریکا با چنین سیاستی به حالت ناتوانی و ندانم کاری رقت آوری افتاده است. یکی از گزارش های کمیته روابط خارجی سنای آمریکا این استراتژی غیر واقع بینانه را مورد استفاده قرار داده می گفت: پایان انحصار هسته ای در دست آمریکا همراه با افزایش روز افزون توان و استراتژی ضربتی شوروی، آمریکا را در ایجاد وضعیت نظامی تازه ای که به دیپلماسی امکان وصول به هدف هایش را بدهد با مشکلات سختی روبرو کرده است.

این انتقادات سرانجام سبب گشت که آمریکا دست از این استراتژی بردارد و به نظریه ای واقع بینانه تر روی آورد  به استراتژی بین المللی جدیدی که استراتژی واکنش قابل انعطاف نام گرفت، توسط دولت کندی از آغاز ۱۹۶۰ به اجرا گذاشته شد.

استراتژی واکنش قابل انعطاف

استراتژی واکنش قابل انعطاف Flexible Response استراتژی است که آمریکا از آغاز دهه ۱۹۶۰ پیش گرفت و پیمان آتلانتیک شمالی را از سال ۱۹۶۷ پایه طراحی سیاست های نظامی خود قرار داد.

انگیزه ای که به اتخاذ این استراتژیک کشانید گرایش در این جهت بود که دیپلماسی آمریکا در مقابله با کشمکش های گوناگونی که ایالات متحده آمریکا به حکم ارتباط های بین المللی دامنه دارش وارد آنها می شود از تحرک و امکان مانور بیشتری برخوردار شود. کسی که خطوط کلی این استراتژی را ترسیم و اصول و فرضیات اساسی آن را مشخص نمود “ژنرال ماکسول تایلور” رئیس سابق ستاد مشترک ارتش آمریکا است . وی در دفاع از آن گفته است که قدرت نظامی آمریکا را به گونه ای تحول می بخشد که می تواند با هر مبارزه جوئی مقابله کند و هر مشکلی را که در برابرش نمایان گردد به خوبی حل کند . برای اینکه آمریکا بتواند چنین استراتژی و قدرتی داشته باشد بایستی وسایل بازدارندگی و جنگ خویش را اعم از معمولی و هسته ای ، استراتژی تاکتیکی را متنوع گرداند و آن هم به این ترتیب عملی است :

  1. ایجاد نیروهای مجهز به چنان موشکهای استراتژیکی که نتوان آنها را در پایگاه یا در مرحله ی پرتاپ نابود کرده تا بتوان حتی پس از آنکه دشمن به حمله ی هسته ای دست زده است ضربه های مهلک کاری به او وارد ساخت.
  2. ایجاد نیروهای سبکباری مجهز به جدیدترین سلاحها که بتوان آنها را در شرایط جنگ های محدود به کار برد. در جنگهایی که ژنرال تایلور چنین تعریف کرده است : کشمکش مسلحی که میدانش محدود تر ازجنگ گسترده هسته ای دو بلوک است .
  3. برپاکردن یک زنجیره از پیمانهای نظامی .
  4. تضمین اینکه وسایل و امکاناتی که به برنامه ی تسلیحاتی آمریکا اختصاص یافته است با نهایت شایستگی و دقت به کار گرفته شود استراتژی واکنش قابل انعطاف با همان چهار چوب پیشنهاد ژنرال تایلور در محافل دولتی آمریکا و در دستگاههای مسئول امنیت ملی آن کشور حسن استقبال پیدا کرد و آوازه ای به هم زد. به دنبال آن چندین تحلیل استراتژیک تخصصی در دفاع از آن و در تشریح نقاط مثبت آن منتشر شد.

بارزترین آنها تحلیلی بود که ( هرمان کاهن ) کارشناس امنیتی مشهور آمریکا درباره ی آن ارائه داد . و از استراتژیی که در اساس و هدفها بسیار شبیه استراتژی پیشنهادی تایلور بود و نام سیاست بازدارندگی چند گونه ای بر آن نهاده بود دفاع می کرد . استدلال کاهن بر این فرضیه استوار بود که ایالات متحده آمریکا همیشه بر سر دو راهی اننحار متقابل و خلع سلاح یک جانبه قرار نخواهدگرفت ، و میان این دو راه خطرناک و بعید میدانی وسیع از فرصتهای گوناگون و راههای قابل پیمودن و بی خطر هست . بنابراین برای اینکه  از این ورطه ای که بر سر آن دو راهی هست دور شویم و مخیر به پیمودن یکی از آن دو نشویم باید وسایل بازدارندگی خویش را متنوع سازیم و چنان تکامل بخشیم که بر تاثیر آن بسیار بیافزاید و به حدی که امریکا نه تنها قادر باشد دشمنان را از هجوم گسترده به قاره ی آمریکا باز دارد بلکه بتواند هرگونه تهدید و باجگیری هسته ای و تحریکات منطقه ای را هم که در آن وسائل جنگ معمولی یا وسائل جنگ پاراتیزانی و نامنظم به کار می رود خنثی نماید . بر اساس چنین تصور کلی استراتژیکی به کاهن می گفت نیروی بازدارنده فعال و پرتحرک آمریکا باید از عناصر زیر تشکیل یابد :

  1. ذخائر ایالات متحده آمریکا از سلاحهای هسته ای چند برابر شود ، و بر قدرت تخریبی آنها افزوده گردد . بدین طریق می توان دشمنی را که خود از این گونه سلاح دارد از به کار بردن وتهدید کردن به وسیله ی آن بازداشت .
  2. نیروهای نظامی معمولی تکمیل گردد تا برای مقابله با تحریکات نسبتا کم اهمیت منطقه ای بتوان آنها را به کا ر برد ، بدون اینکه نیازی به سلاحهای نابود کننده گسترده باشد.
  3. احتمال آسیب دیدن نیروی استراتژیک ضربتی انتقام گیرنده ی آمریکا هر چه کمتر شود با اتخاذ تدابیر پیش گیرنده ای از قبیل :

الف-  ترتیب دادن یک سیستم دیده بانی و مراقبت و هشدار دهنده ای که از مهارت و دقت فنی فوق العاده ای برخوردار باشد و به بمب افکنهای استراتژیک فرصت  و امکان دهد تا بدون تاخیر و به محض اطمینان از نزدیکی وقوع حمله ی دشمن به سوی هدف های تعیین شده به پرواز در آید.

ب- بخش بزرگی از ناوگان هوایی آمریکا همیشه در حال پرواز باشد تا در معرض یک حمله ی نابود کننده بر روی زمین نباشد.

ج- بقیه ی هواپیماهای جنگی در پایگاه هایی باشند که از هم دور و پراکنده اند تا دشمن فرصت نابود کردن یکباره ی آنها را نیابد و در صورت زدن پایگاهها آسیب ها به حداقل ممکن برسد .

د- موشکها به جای پایگاه ثابت بر سکوهای متحرکی مانند تریلی یا قطار سوار شوند تا دشمن به آسانی نتواند موضع آنها را شناسائی کند .

ه- تعداد دیگری از این موشکها در زیر دریائی های اتمی پنهان شود که خود در اعماق دریاها و اقیانوس ها پنهانند .

و- مراکز فرماندهی چنان حفاظت شوند که از انهدام و آسیب دیدن مصون باشد و پس از وارد آمدن نخستین ضربه های حمله ی غافلگیرانه ی هسته ای دشمن ، فرماندهان و مسئولانی وجود داشته باشند که ضربه های انتقام گیرانه ی متقابل را وارد کنند.

  1. چنان قدرتی که بتواند دشمن را با ضربه ی نخستین کاملا نابود کند همیشه در اختیار نگاه داشته شود.
  2. دستگاهها و موسسات دفاع غیر نظامی که یکی از ارکان بازدارندگی است هر چه تکمیل تر شود ، زیرا هر گاه مردم آمریکا تامین کافی نداشته و به خوبی حمایت نشوند به آسانی زیر فشار دشمن قرار می گیرند و احتمال تسلیم شدن آنان زیادتر می شود و در همان حال توانایی این مردم در وارد آوردن ضربه ی انتقامی برای دشمن باورنکردنی خواهد بود بنابراین ، نبودن یک دستگاه فعال دفاع غیر نظامی از عواملی است که دشمن را به حمله و تحریکات خصمانه برمی انگیزد.

اینها خطوط کلی استراتژی واکنش قابل انعطاف و فهرستی از عناصر تشکیل دهنده نیروی بازدارنده و جنگی پیشنهادی کاهن است .

کندی- رئیس جمهور وقت آمریکا ، استراتژی واکنش قابل انعطاف را پسندید و بر آن نام استراتژی نیروی ضد حمله ی کنترل شده  Controlled counter – Forse نهاد. رابرت مکنامارا وزیر دفاع اسبق آمریکا خصائص علمی آن را مشخص نموده به اجرا درآورد . کندی در سال ۱۹۶۱ در برابر کنگره ی آمریکا از این استراتژی دفاع کرده و در محاسن آن گفت که هم انعطاف پذیر و قابل تطبیق در شرایط و احوال مختلف است و هم در عین حال کاری و قاطع ، و امکان می دهد با هر یک از انواع جنگها – چه جهانی و چه محدود ، خواه هسته ای باشد و خواه معمولی ، بزرگ باشد یا کوچک – مقابله ی موفقیت آمیز شود . تاکید کرد این امر اهمیت حیاتی دارد که بتوانیم صدمات ضربه ی نخستین را تحمل کرده و سپس چنین ضربه ی متقابل انتقام گیرنده ای بر دشمن وارد آوریم که تاسیسات کشورش را منهدم کرده ، خسارات و تلفاتی بر او وارد کند چند برابر خسارات و تلفاتی که با ضربه نخستین خود بر آمریکا وارد ساخته است . کندی توضیح داد که چرا آمریکا و متّحدانش به نیروهای مسلحی نیاز دارند که بتوانند به وسیله اش با سلاحهای معمولی وارد جنگ محدودی شوند . و افزود : در صورتی که نیروهای مجهز به سلاحهای معمولی از عهده ایفای نقش خود عاجز آمدند هیچ مانعی وجود ندارد ، برای اینکه در همان جنگ محدود سلاح هسته ای به کار برده شود او گوشزد کرد که یک جنگ محدود به یک جنگ جهانی تحول پیدا کند . وظیفه ی ما این است که برای حفظ جنگ در دائره ی محدود آن هر گونه وسیله و طریقه ای را بیازمائیم و نگذاریم جنگ محدود به سطح یک جنگ هسته ای گسترده تصاعد پیدا کند .

از تصویب و اجرای این استراتژی مدت زمانی نگذشته بود که خطر تازه ای در افق نمایان گشت که آن نیروی بازدارندگی را که تکیه گاه استراتژی واکنش قابل انعطاف بود تا حدودی بی اثر می کرد .

ابر قدرت شوروی برای کاستن از اثر استراتژی جدید آمریکا دست به ساختن شبکه ای از موشکهای دفاعی زد تا به قدر امکان از مقدار تخریبی که در یک حمله هسته ای علیه او صورت خواهد گرفت بکاهد . کارشناسان و حکام نظامی آمریکا پس از گفتگوهای پیگیر و خسته کننده تصمیم گرفتند برنامه ای مشابه آنچه شوروی ها به اجرا گذاشته بودند پیش گیرند که در ۱۹۶۷ برنامه ی “سانتینل” لقب گرفت و منظور از آن مصون داشتن شهرهای ایالات متحده ی آمریکا در برابر موشکهای هسته ای دشمن بود . سپس تبدیل به برنامه دیگری شد که علاوه بر شهرها ، پایگاه های موشکهای تهاجمی استراتژیک آمریکا را هم مصونیت می بخشید . کارآیی و ارزش استراتژیک این دو برنامه هنوز مورد شک و تردید است .

 

19دسامبر/16

سیره ی ائمه (ع)

قسمت سوم

پژوهشی در زندگی امام سجاد (ع)

حجه الاسلام و المسلمین خامنه ای رئیس دانشمند و محبوب

در گفتارهای قبلی به اینجا رسیدیم که برای تشکیل حکومت اسلامی که هدف همه ائمه علیهم السلام ، و از جمله امم سجاد علیه السلام بود ، امام به سه چیز احتیاج داشت ، که بدون تمهید این سه مقدمه امکان تشکیل حکومت اسلامی نبود.

اول : مردم را با اندیشه درست اسلامی آشنا کند. و این اندیشه را که به خاطر فعالیت حاکمان جائر در طول زمان به فراموشی سپرده شده ، یا تحریف شده بود ، به صورت اول به یاد مردم بیاورد. و عامه ی مردم و همه ی جامعه ی اسلامی را تا هر مقداری که بتواند و تا هر اندازه ای که موج تبلیغات و تعلیمات امام گسترش پیدا کند ، نسبت به حقایق و اصول اسلام آشنا کند.

دوم : حقیقت مساله امامت ، یعنی حکومت اسلامی و حاکمیت اسلامی و حاکمیت حکام حقیقی اسلام را برای مردم روشن کند ، و مردم را از آنچه که در جامعه اسلامی آن روز می گذشت ، یعنی حاکمیت حاکمان زور و کفر و حاکمان فسق و نفاق آگاه کند و به آنها بفهماند که آنچه در جامعه اسلامی مانند حکومت عبدالملک و امثال اینها می گذرد ، این آن حاکمیتی نیست که اسلام برای جامعه خود خواسته است . زیرا تا مردم نسبت به این مسئله هوشیار نشوند ، و به خود نیایند ، و از آن حالت تخدیر که به مرور زمان برایشان بوجود آمده ، بیرون نیایند ، تبدیل این حاکمیت که مورد نظر امام سجاد (ع) بود ، ممکن نبود.

سوم : تشکیل یک جمعی را بدهد و تحزبی را به وجود بیاورد که اعضای آن ، کادرهای ساخته و پرداخته دستگاه امامت باشند.

با این سه کار زمینه برای تشکیل حکومت اسلامی و نظام علوی امکان پذیر می شد. البته قبلا گفتم الان هم تاکید می کنم ، امام سجاد (ع) برخلاف امام صادق (ع) نظرشان این نبود که در زمان خودشان این حاکمیت تبدیل پیدا کند ، و حکومت اسلامی برقرار شود ، زیرا معلوم بود که زمینه در دوران زندگی امام سجاد آماده نمی شد ، ظلم و اختناق و تاریکی و فشار بیش از اینها بود که در ظرف این سی سال بتوان آنها را برطرف کرد ، بلکه امام سجاد (ع) برای دوران آینده کار می کرد . حتی به قرائن متعددی می فهمیم که امام باقر (ع) هم در دوران زندگیشان به قصد این نبودند که حکومت اسلامی را در زمان خودشان تشکیل بدهند . یعنی از سال ۶۱ تا سال ۹۵ (ه-ق) که شهادت امام سجاد است ، و از سال ۹۵ تا سال ۱۱۴ که شهادت امام باقر است ، هیچ کدام از اینها به این فکر که در زمان خودشان این حکومت تشکیل بشود ، نبودند . و لذا برای دراز مدت کار می کردند . بنابراین همان گونه که اشاره شد روش امام سجاد برای دراز مدت بود.

اکنون می خواهیم به بیانات امام سجاد (ع) وارد شویم و آنچه را که گفتیم ، از گفته های امام سجاد بیرون بیاوریم. چون وقتی ما زندگی امام سجاد را تحلیل می کنیم ، اصلی ترین منبع ما برای این منظور ، کلمات خود آن حضرت است.

همان گونه که در مورد زندگی همه ائمه (ع) دأب و روش  ما همین است . ما اظهارات خود ائمه و روایاتی که صادر از زبان خود ائمه هست را بهترین منبع و مدرک برای شناخت زندگی آنها می دانیم منتهی قبلا هم در یکی از گفتارها اشاره کردیم که ما این بیانات را در صورتی درست درک می کنیم که به جهت ائمه و مقصود و مقصد آنها از این مبارزه و تلاش  و سیری که می کردند ، آشنا باشیم . و در غیر این صورت کلماتی را که خواهم گفت ، بد معنا خواهیم کرد. و حالا که به آن آشنا شدیم ، که تازه خود آن آشنایی هم به برکت بیانات خوشان هست ، خواهیم دید که ما از کلمات ائمه (ع) چه استفاده های درستی در این زمینه می کنیم .

قبل از آنکه وارد بحث شویم ، باید نکته ی کوتاهی را یادآوری کنیم ، و آن این که امام (ع) چون در دوران اختناق زندگی می کردند ، و نمی توانستند مفاهیم مورد نظرشان را آشکار و صریح بیان کنند ، از شیوه ی موعظه و دعا استفاده می کردند . دعا مربوط به صحیفه سجادیه است که آن را بعدا ذکر می کنیم . و موعظه مربوط به بیانات و روایاتی است که از آن نقل شده است . در غالب بیانات امام سجاد (ع) ، یا شاید بتوان گفت در همه ی لحن کلام ، لحن موعظه است . و در ضمن بیان موعظه و نصیحت ، آنچه را که قبلا اشاره کردم امام بیان کرده اند و شما وقتی به این بیانات نگاه کنید ، روش حکیمانه ی بسیار زیرکانه ای را مشاهده می کنید که امام در پیش گرفتند . و با آن روش ضمن اینکه به ظاهر دارند مردم را موعظه و نصیحت می کنند ، آنچه را که می خواهند در ذهن مردم جا بگیرد آن را به مردم القاء می کنند و این بهترین نحو انتقال و القاء ایدئولوژی و افکار درست است .

در اینجا کلمات امام را که در کتاب ” تحف العقول ” نقل شده است ، مورد بررسی قرار می دهیم . در این مطالبی که از امام سجاد علیه السلام نقل می شود ، ما چند نوع مطلب مشاهده می کنیم که به همین جهاتی که ذکر شده ، اشاره می کنند.

یک نوع آن بیاناتی است که خطاب به عامه مردم است و از خود بیان هم پیدا است ، که شنونده و خواننده این بیان عده ی خاصی از نزدیکان و خصیصین و از کادرهای امام سجاد نیستند.

در این خطاب که به عامه مردم است ، دائما به آیات استناد می شود . چرا که عامه مردمی که امام سجاد را به عنوان یک امام نگاه نمی کنند ، برای حرفهایش دلیل می خواهند ، استدلال می خواهند . به همین جهت امام یا به آیات استدلال می کنند ، یا با استعاره از آیات کمک می گیرند . در این روایات شاید پنجاه مورد یا بیشتر ، آیه ی قرآن یا به صورت مستقیم یا به صورت استعاره مشاهده می شود . ولی در بیان بعدی چون مخاطب مومنین اند این طور نیست ، زیرا آنها امام سجاد را می شناسند ، و امام سجاد برای آنها که سخن او را قبول دارند ، به آیات قرآن استناد نمی کنند . لذا از اول تا آخر که نگاه کنید ، آیه قرآن بسیار کم است.

روایات مفصلی است در” تحف العقول” که می فرماید:

“موعظه لسائر اصحابه و شیعته و تذکیره ایاهم کل یوم جمعه”

این موعظه مال این بوده که اصحاب حضرت و شیعیان حضرت و دوستان حضرت ، آن را هر روز جمعه در مجامع خودشان ، یا به طورغیر جمع ، به طور انفرادی بخوانند. در اینجا دایره مخاطبین ، دایره وسیعی است که این نکته از قرائنی که در خود این روایت مفصل هست ، استنباط می شود . در این روایت مفصل اولا خطاب به صورت ” ایها المومنون _ ایها الاخوه ” و امثال اینها نیست ، ” ایها الناس” است که خطاب به عام است . در حالی که در بعضی از روایات دیگر ، خطاب به مومنین است . بنابراین خطاب عمومی است .

ثانیا در این روایت ، چیزی که دستگاه را به صورت مورد مواخذه و عتاب قرار بدهد ، موجود ندارد . صرفا بیان عقائد ، بیان آنچه که انسان باید بداند و یادآوری اعتقادات و معارف اسلامی است. و همان طور که عرض کردم همه به زبان موعظه هست که این گونه شروع می شود: “ایها الناس اتقوا الله و اعلموا انکم الیه راجعون ” سخن با لحن موعظه شروع می شود و می فرماید :

تقوای خدا پیشه کنید و بدانید که به سوی خدا برمی گردید و آنگاه به عقاید اسلامی می رسد و مردم را توجه می دهد به اینکه شما باید اسلام را به درستی بفهمید . این معنایش این است  که اسلام را به درستی نمی دانید . در حقیقت ، در ضمن این بیان انگیزه شناخت درست اسلام را در مردم بیدار می کند.

مثلا ببینید امام سجاد (ع) چقدر از شیوه ی جالبی استفاده کرده ، در اینجا می فرماید که ” الا و ان اول ما یسالا نک عن ربک الذی کنت تعبده ” در همین روال نصیحت پیش می روند ، می گویند بترس از آن وقتی که تو را در قبر بگذارند ، و نکیر و منکر به سراغ تو بیایند و اولین چیزی که از تو سوال کنند ، از خدای تو است ، که او را عبادت میکنی . یعنی انگیزه ی شناخت خدا و فهمیدن توحید را در ذهن مستمعشان بیدار می کنند. “و عن تبیک الذی ارسل الیک” از پیامبری که به سوی تو فرستاده شده ، سئوال می کنند انگیزه شناخت مسئله نبوت را در آن زنده می کنند . “و عن دینک الذی کنت تدین به ” از دینت سئوال می کنند .”و عن کتابک الذی کنت تتلوه” ازکتابت سئوال می کنند.

آنگاه در خلال این عقاید اصلی و این مطالب اساسی اسلام یعنی توحید ، نبوت ، قرآن و دین آن نکته اساسی مورد نظرشان را بیان می کنند : “و عن امامک الذی کنت تتولاه” ، از آن امامی که تو ولایت آن را داری سئوال می کنند ، مسئله ی امامت را در اینجا مطرح می کنند ، مسئله امامت در زبان ائمه یعنی مسئله حکومت ، فرقی بین مسئله ولایت و مسئله امامت در زبان ائمه نیست ، اگر چه ولی و امام ممکن است معناهای متفاوتی داشته باشد ، اما این دو مسئله _مسئله ولایت و مسئله امامت _در زبان امامت یکی است ، مراد یکی است . امامی که اینجا ذکر می کنند یعنی آن کسی که هم متکفل ارشاد و هدایت توست از نظر دینی ، هم متکفل اداره ی امور زندگی توست از نظر دنیا ، یعنی جانشین پیغمبر . خوشبختانه امروز در زندگی ، در وضع کنونی در ایران ، مردم معنای امام را خوب می فهمند . در دوره ی گذشته از امام مردم آن معنای درستش را نمی فهمند ، ما امروز می گوئیم امام یعنی رهبر جامعه ، یعنی آن کسی که ما هم دینمان را از او یاد می گیریم ، هم اداره ی دنیامان به دست اوست . اطاعت او هم در امور دینی ، هم در امور دنیا بر ما واجب است.

معنای امام خوشبختانه بعد از انقلاب برای ذهن ما مردم جا افتاده است ، لیکن شما ملاحظه کنید که در دنیای تشیع ، در طول قرنهای متوالی چطور این مسئله به غلط جا افتاده بود. مردم خیال می کردند که یک نفری در جامعه حکومت می کند که اداره ی امور زندگی در دست اوست ، قبض و بسط می کند ، جنگ می کند ، صلح می کند  هرکار می خواهد می کند، مالیات می بندد ، به مردم امر و نهی می کند . یک نفر هم در جامعه هست که دین انسان را درست می کند ! آن اولی حاکم است ، این دومی در زمان قرنهای بعد از غیبت عالم است ، و در زمان مثلا ائمه امام است. یعنی امام در دوران ائمه را ، ما به مثابه عالم دینی در دوران غیبت تصور می کردیم ، که یک تصور غلطی است .

کلمه امام یعنی پیشوا و همان طوری که در مورد زندگی امام صادق (ع) گفته ام ، امام صادق وقتی که می آمدند در منی یا در عرفات ، فریاد می کشیدند ( یا ایها الناس ان رسول الله و هو الامام ) پیغمبر امام بود . امام یعنی آن کسی که هم امور دینی مردم دست اوست و هم امور دنیایی مردم . در جامعه ی اسلامی دوران عبدالملک مروان ، که امام سجاد آن وقت زندگی می کردند ، این معنی غلط جا افتاده بود . امامت جامعه ، یعنی اداره امور زندگی مردم و قبض و بسط نظام زندگی آنها که بخش مهم امامت است ، و این از دست اهل گرفته شده و به دست نا اهل گرفته شده بود و آن نا اهل خودش را امام می دانست و مردم او را در طول مدت امام شناخته بودند . یعنی مردم عبدالملک مروان و پیش از او مروان و پیش از او یزید و بعد از عبدالملک هم کسان دیگر را امام شناخته بودند . و آنان را به عنوان رهبر جامعه و حاکم بر نظام اجتماعی مردم قبول کرده بودند . و این در ذهن جا افتاده بود.

 

وقتی که امام سجاد (ع) می فرماید : از امامت ، در قبر از تو سئول می کنند ، یعنی به تو می گویند که تو امام درستی انتخاب کرده بودی ؟ و آن کسی که بر تو حکومت می کرد ، آن کسی که رهبری جامعه ات به دست او بود ، آیا او به راستی امام بود ؟ به راستی آن همان کسی بود که خدا به امامت او را راضی بود ؟ با این مطلب مردم را نسبت به این مسئله حساس می کند ، بیدار می کند . به این وسیله امامت را که آن روز دستگاه بنی امیه مایل نبود به کلی راجع به آن صحبتی بشود ، امام در روال موعظه ، در ضمن یک گفتار خطاب به عامه ی مردم ، در ذهن مردم بیدار می کند و زنده می کند . این یکی از روشهای خیلی آرام امام سجاد (ع) است ، که بعد به روشهای تندترش نیز می رسیم.

بنابراین ، در این بیان عمومی که مربوط به عامه مردم است ، می بینیم که امام به زبان موعظه معارف اسلامی ، و از جمله آن معارفی را که مورد نظر خاص خود آن حضرت هست ، در ذهن مردم زنده می کند ، و سعی می کند که مردم این چیزها را یاد بگیرند آنچه که در این نوع خطاب مورد توجه است ، دو نکته است :

اول اینکه این بیانات امام که خطاب به عامه مردم است از نوع آموزش نیست . از نوع تذکر و یادآوری است . یعنی در این بیان امام نمی نشیند مسئله توحید را برای مردم باز کند و بشکافد ، یا مسئله نبوت را برای مردم تفسیر کند . بلکه تذکر می دهد ؛ یادآوری می کند . از مسئله نبوت چرا ؟ به خاطر اینکه در جامعه آن روز که امام سجاد در آن زندگی می کردند ، هنوز فاصله تا زمان پیغمبر آنقدر نشده که عقاید اسلامی به طور کلی انحراف پیدا کند و تحریف بشود. در آن روز بسیار کسانی بودند که پیغمبر را دیده بودند ، و دوران خلفای راشدین بر آنها گذشته بود و ائمه بزرگ خودمان امیرالمومنین ، امام حسن ، امام حسین علیهم السلام را دیده بودند ، و از لحاظ نظام اجتماعی آنچنان وضعی پیش نیامده بود که مردم نسبت به مسئله توحید و نبوت یا نسبت به مسئله معاد و قرآن دچار اشتباه و تحریف بنیانی و اصولی باشند . بله ، یادشان رفته بود ، زندگی مادی موجب شده بود که مردم فکر اسلام و فکر اعتقاد به اسلام و گرایش به آن را به کلی فراموش کنند.

آنچنان جریانهای دنیایی و مادی در جامعه ، مردم را زیر فشار گذاشته بود که اصلا فکر اینکه در زندگی انسان ، برای مسابقه در معنویات و خیرات میدانی وجود دارد ، از ذهن مردم خارج شده بود و کسی به فکر فرا گرفتن این نبود . اگر هم فرا می گرفتند ظواهر و امور سطحی را فرا می گرفتند . برداشتی را که مردم در دوران رسول اکرم (ص) و همچنین در دوران متصل به زمان پیغمبر اکرم از توحید داشتند ، آن احساس و آن حساسیت را و آن درکشان را این مردم نداشتند . احتیاج به تذکر داشت که این درک را پیدا کنند . چیزی نبود که تحریف شده باشد تا بخواهند آن را تصحیح کنند.

برخلاف دوران های بعد ، مانند دوران امام صادق (ع) که مسئله این طور نبود . در آن وقت متکلمین زیادی و به اصطلاح متفلسفین از اسلامیها پیدا شده بودند ، که تحت نامهای گوناگونی در مساجد بزرگ ، مثل مسجد مدینه و حتی مسجد الحرام و مثل مسجد شام می نشستند ، و عقاید و افکار انحرافی را تدریس می کردند . آنجا مثل ” ابن ابی العوجائی” پیدامی شد که زندقه ، یعنی بی اعتقادی به خدا را تدریس و بیان می کرد ، استدلال می کرد . لذا شما در بیانات امام صادق (ع) که نگاه کنید ، می بینید که توحید به این هست که در مقابل استدلال خصم ، استدلال بیابید. در بیانات امام سجاد (ع) چنین چیزی نیست . حضرت نمی خواهد به صورت استدلالی مطالب اسلامی را بیان کند ، بلکه یادآوری و اشاره می کند. “در قبر از تو راجع به توحید و نبوت می پرسند” می بینید این برای این است که یک تکانی بخورد و برود دنبال این مسئله و این چیزی را که در ذهنش به دست فراموشی سپرده شده است ، مجدداً به یاد بیاورد.

خلاصه مطلب این که ، در دوران امام سجاد (ع) چیزی که حاکی از برگشت از تفکرات اسلامی حتی به وسیله حکام باشد ، وجود ندارد . البته در یک مورد به نظر من می رسد و آن شعر یزید است ، که یزید در مجلسی که اسرای اهل بیت را وارد کردند ، شعری از روی سرمستی خواند و گفت : ” لعبت هاشم بالملک فلا_خبر جاء ولا وحی نزل…” یعنی بنی هاشم با حکومت بازی می کردند و مسئله دین و وحی … درکار نبود. در این مورد هم می توان گفت که اگر غلطی کرده ، مست و در حالت مستی این سخن را گفته است . والا حتی مثل خود عبدالملک یا حجاج ، کسانی نبودند که آشکارا با اندیشه توحید یا اندیشه نبوت مخالفت کنند . عبدالملک مروان کسی بود که آنقدر تلاوت قرآن می کرد که یکی از قراء قرآن شناخته شده بود . منتهی وقتی که به او خبر دادند تو خلیفه شدی و به حکومت رسیدی ، قرآن را بوسید و گفت :  “هذا فراق بینی و بینک ” یعنی دیگر دیدار من و تو به قیامت افتاد . حقیقت هم همین بود که دیگر به قرآن مراجعه نمی کرد. حجاج بن یوسف که شما شنیدید این همه ظالم بوده و یقیناً آن مقدار که شما شنیده اید ، کمتر از ظلم واقعی اوست ، وقتی بر منبر خطبه می خواند در خطبه هایش مردم را امر به تقوای خدا می کرد. بنابراین آنچه که در زندگی امام سجاد (ع) وجود دارد ، یادآوری اندیشه های اسلامی و تذکر دادن آنها به مردم بود ، تا فکر مردم را از آب و گل جریانها و انگیزه های مادی خارج کند و به فکر خدا و دین و قرآن بیاندازد.

نکته دوم همانی است که قبلاً اشاره کردیم که امام در این بیان عمومی هم ناگهان در روی مسئله امامت تکیه می کند . یعنی در خلال مسائل اسلامی که می گوید ، مثل این است که مثلا در دوران رژیم گذشته کسی با شما اینجوری حرف بزند ، آقایان به فکر خدا باشید ، به فکر مسئله توحید باشید، به فکر مسئله نبوت باشید ، به فکر مسئله حکومت باشید … ببینید عیناً امامتی که ما اینجا داریم بی بیان امام سجاد می فهمیم . می بینیم همین کلمه حکومت در دوران رژیم گذشته ، خوب چیز خطرناکی بود. اگر کسی می خواست اینجا بگوید مردم به فکر مسئله حکومت باشید ، این حرفی نبود که دستگاه به آسانی از آن بگذرد. اما وقتی به زبان موعظه ، در زبان یک آدم زاهد و عابد ، بیان می شود ، برای دستگاه یک مقداری قابلیت قبول پیدا می کند. یعنی اینقدر حساسیت برانگیز نیست. این یک نوع . نوع دوم از بیانات امام سجاد (ع) آن بیاناتی است که خطاب به یک عده خاصی است ، مشخص نیست خطاب به کیست . اما کاملاً مشخص است که خطاب به یک عده ای است که آن عده با دستگاه حاکم مخالفند . آنها کی می توانند باشند ؟…        ادامه دارد

 

19دسامبر/16

ریشه های علوم تجربی در اسلام

قسمت ششم

حجه الاسلام سید محمد هاشمی اصفهانی دکتر حسن عارفی

شیر و شیرخوارگی

تاثیر شیر گاو بر روی جذب کلسیم :

با وجود بالا بودن تراکم کلسیم در شیر گاو ، جذب کلسیم به علت نوع چربی موجود در شیر گاو خوب نخواهد بود .

با در نظر گرفتن موضوع فوق ، جذب فسفر از شیر تغذیه شده گاو زیاد است . و این موضوع سبب ازدیاد فسفر و کاهش سطح کلسیم در خون می شود . بنابراین شیرهای مصنوعی که از شیر گاو تهیه می شود یا شیر های مصنوعی با ترکیب مشابه شیر گاو ، این خطر را ایجاد می کند که هیپوکلیس ( کمی کلسیم ) و تتانی ( تشنج ) در نوزاد به وجود آورد . با کوشش فراوان در صنعت شیرسازی شیرهای با فسفر کم ساخته شده است .

Cot Deaths مرگ در گهواره :

سانحه ای شناخته شده و همان گونه که در جای دیگر ذکر شد مطابق آمار سالانه ۱۰۰۰ کودک را  ناگهانی در بستر به کام مرگ می کشد . و این مرگ و میر ناگهانی با شیر غیر مادر فراوان تر است و تنها راهی که می توان این مرگ های ناگهانی را کاهش داد تشویق مادران به تغذیه نوزادان با شیر مادر است . ولی چنان که Gunther   در ۱۹۷۲ در مجله تغذیه گزارش داده است ، تا به حال فعالیتی در جهت تغییر و تعدیل تغذیه مصنوعی با شیر مادر در جهت  کاهش مرگ ومیر ناگهانی نوزادان انجام نگرفته تا بتوان از این سانحه جانسوز جلوگیری نمود.

در ۱۹۵۱ “روبینسون” در یک مطالعات کنترل شده بین نوزادانی که از شیر مادر تغذیه می شدند و نوزادانی که از شیر غیر مادر تغذیه می شدند از نقطه نظر بیماری زائی و مرگ و میر ، به این نتیجه رسید که در سنین ۷-۱ ماهگی درجه شیوع مرگ و میر و عفونتهای مختلف در بین نوزادانی که از شیر مادر تغذیه می شوند کمتر است . و در صورت بروز بیماری ، شدت بیماری کمتر و بهبودی کاملتر است . Svirsky-Cross   توانست با تغذیه از شیر مادر ایجاد مقاومت بیشتر نماید و اسهال همه گیر در ” نرسری” Nerseries  را کنترل و از اشاعه عفونت جلوگیری ، و بیماری را در پرستاری های کودکان متوقف کند.

همان گونه که قبلا نیز گفته ایم ، ازدیاد مقاومت در نوزادانی که از شیر مادر تغذیه می شوند به علت فاکتوری در شیر مادر است که سبب رشد Lacto Baccillus Bifioms   شده و در نتیجه مواد تجزیه می شود و مواد جدیدی ایجاد می گردد که این مواد انتهائی باعث اسید شدن محتویات روده می شود و در نتیجه رشد میکروبهای F-Coli   در محیط اسید روده متوقف می شود .

تاثیر شیر مادر از نقطه نظر رشد و نمو :

نوزادانی که از شیر مادر و شیر غیر مادر تغذیه می شوند ، از بدو تولد تا سن ۴ ماهگی دارای منحنی رشد و سرعت تقریبا یکسان هستند ولی بعد از سن ۴ ماهگی سرعت رشد نوزادانی که از شیر مادر تغذیه می کنند بیشتر است . اگر چه رشد نوزادانی که از شیر مادر تغذیه می شوند بعد از سن ۴ ماهگی کمتر از نوزادانی است که از شیر غیر مادر تغذیه کرده اند ولی در حدود سن مدرسه رفتن ، رشد آنها به اندازه نوزادانی خواهد رسید که از شیر غیر مادر تغذیه می کنند.

مطالعات طولانی نشان داده است که رشد آهسته نوزادانی که با شیر مادر تغذیه می شوند  برای ایجاد سلامتی و سالم بودن انسان مناسبتر است و این با در نظر گرفتن این نکته که نوزادانی که از شیر مادر تغذیه می کنند و در دوران اول عمر و طفولیت و بلوغ چاق تر از معمولند و در سنین بالا بیشتر به بعضی بیماریها مبتلا می شوند ، تطبیق می کند.

چاقی در بین نوزادانی که از شیر مادر تغذیه می کنند نادرتر و بیماری های مختلف ناشی از آن نیز کمتر است .

“گرابار” معتقد است که عدم انسداد صحیح استخوانهای صورتی و رشد آنها و مسائل پزشکی مربوط به “ارتودونتیک” Orthodontic در بین نوزادانی که از شیر غیر مادر تغذیه می شوند بیشتر است و اختلاف رشد اسکلت استخوانهای  Maxillofacial   در نوزادانی که از شیر غیر مادر تغذیه می شوند نیز بیشتر دیده می شود ، و این انحراف رشد استخوانها و دندانها را مربوط به مکیدن از پستانکی لاستیکی و یا بهتر بگوئیم مصنوعی می داند .

رشد روانی :

” نیوتن” عقیده دارد که ترشح هورمون Prolactin در بدن مادر شیر ده و متحد شدن آن با تحریکات حس پوستی از طرف نوزاد به مادر ایجاد عکس العملی در مادر می کند که آن را احساس مادری Mothering  نامیده اند .

این بیان بعضی مادرها است که نوزادانی که با شیرمادر تغذیه شده اند ، مادران به این فرزندان احساس نزدیکی مخصوصی بیش از فرزندانی که از همین مادران است که با شیر غیر مادر تغذیه شده اند .

در مقاله تحقیقاتی و جامعی که راجع به مرگ در گهواره توسط Shirley Tonkin  از دانشگاه Anckland در نیوزیلاند نگاشته شده نشان می دهد که در بین سالهای ۱۹۷۰ و ۱۹۷۱ و ۱۹۷۲ در حدود ۸۶  نوزاد ناگهانی در گهواره به کام مرگ کشیده شده اند از این ۸۶ نوزاد ۸۳  نوزاد از شیر غیر مادر استفاده می کردند در حالی که فقط ۳ نفر آنها از شیر مادر استفاده می کردند . در دانشگاههای دیگر نیز به نتیجه مشابهی رسیده اند . علت مرگ ومیر این نوزادان را در گهواره ناشی از ترکیب شیرهای غیر مادر ، آلرژی و حساسیت مخاط و التهاب را تا فیلاکس یا تغییر استعداد نوزاد و ابتلاء به عفونت ها دانسته اند .

آنچه ممکن است برای نوزادی که از شیر مصنوعی تغذیه می شود خطرناک باشد ، عمل مکانیکی مک زدن و فرق عمل مکیدن نوزادی است که از سینه مادر تغذیه می کند و نوزادی که از شیر مصنوعی تغذیه می شود .

با گذاشتن نوک پستان در دهان نوزاد، عمل مکیدن ضعیفی توسط زبان و آرواره تحتانی به روی نوک پستان فشار آورده ، ناحیه اروئولا  Areola  را بر ضد سقف دهان تحت فشار قرار می دهد و این اعمال فیزیکی سبب فشار بر روی Milk Cisterns  میشود ، جریان یافتن شیر به کمک فشار بر روی Lacteal Acini  انجام می شود و این توسط مکیدن نوزاد ادامه می یابد ( توسط Evans Mackeith  نشان داده شده است ) ولی در حقیقت مکیدن رول جزئی را در تکنیک غذا خوردن نوزاد بازی می کند.

محققین متوجه شده اند که نوزادانی که از شیر مصنوعی تغذیه می شوند در حفره دهانی آنها منضمات چربی مربوط به عمل مکیدن بیشتر وجود دارد . دخالت این تغییرات حفرات دهانی که شامل بزرگی زبان و قوی بودن عضلات زبان و Buccal Sucking Pads  در انسداد راه هوایی و مرگ ناگهانی در نوزادانی که از شیر غیر مادر تغذیه می کنند مورد توجه قرار گرفته و عاملی برای مرگ ناگهانی نوزادان به حساب می آورند.

توسط وسائل الکتریکی و قرار دادن الکترودها در روی عضلات مختلف ، موقع نوشیدن شیر از پستان مادر و از شیشه شیر ، به این نتیجه رسیده اند که عمل عضلات Suprahyoid  در نوزادانی که از شیر مصنوعی تغذیه می کنند بیشتر است و این در تائید نظریه دانشمندان فوق است .

مقاله Joed Wraymid   جالب است ، علت کاهش در صد زنانی که نوزادان خود را شیر می دهند ، مربوط به تبلیغات شرکت های سازنده شیر مصنوعی و مراجعت زنان از روستاها به شهرها و استخدام در دوائر دولتی و ملی و عدم امکان تغذیه نوزادان با شیر مادر می دانند.  در تایلند که مادران اکثریت به اتفاق در مناطق روستائی ، نوزادان خود را از شیر مادر تغذیه می کنند سوء تغذیه در ۶ ماه اول عمر تقریبا دیده نمی شود.

در شیلی که درصد تغذیه نوزادان با شیر مادر کاهش یافته ، سوء تغذیه Malnutrilion در سال اول مسئله عمومی می باشد و مرگ و میر در آمریکای لاتین در بین نوزادانی که از شیر غیر مادر تغذیه می کنند بالا است و ارتباط بسیار قوی بین بدی تغذیه مواد پروتئینی و کالری و نقص رشد مغز نشان داده شده است بنابراین در مناطقی از جهان که شیر مادر غذای ماههای اول نوزادان ( به خصوص در ممالک در حال رشد) بوده است ، سوء تغذیه پروتئین و کالری بسیار نادرتر و در نتیجه رشد مغزی بهتر بوده است .

در چین چون به ارزش شیر مادر پی برده و قوانین اجتماعی حاکم راضی به جایگزین شیر مادر با هیچ شیر و غذای دیگر نیست و شیر مادر را ارجح بر تمام غذاها در چند ماه اول عمر می دانند ، قوانینی وضع نموده اند که خانمها بعد از وضع حمل ، دو ماه مرخصی داشته تا بتوانند نوزادان خود را شیر بدهند ، وموقع برگشت به کار در وسط روز و در موقع فعالیت روزانه وکار ، به فواصل لازم دو نیم ساعت مرخصی به مادر شیرده داده می شود تا نوزاد خود را در نزدیکی محل کار او سکنا دارد شیر بدهد . و لذا در چنین مادران اکثرا ۱۸ ماه تا ۲۴ ماه نوزادان خود را از شیر خود تغذیه می کنند.    ادامه دارد.

 

19دسامبر/16

رهنمودهایی از تاریخ اسلامی برای تداوم انقلاب اسلامی

قسمت نهم

حجه الاسلام والمسلمین رسولی

محاصره اقتصادی

مراحلی از مبارزه ی حق و باطل و توطئه هایی راکه دشمنان اسلام برای سرکوبی و محدود کردن قیام مقدس پیامبر گرامی اسلام طرح ریزی کرده بودند در شماره های پیشین ملاحظه کردید . یعنی مراحل تطمیع تهدید ، مسخره و ریشخند و هوچی گری و تهمت و افتراء ، و بالاخره زجر  و شکنجه و آزار مسلمانانی که به رسول خدا ایمان آورده بودند.

و از آنجه که توطئه های دشمنان اسلام و به طور کلی دشمنان ملتهای محروم و مستضعف و سرکوبگران نهضتهای ملی و توده ای مردم شبیه به یکدیگر بوده و همگی از یک اندیشه و یا اندیشه های مادی و استعمارگر تراوش می کند می توانیم حدس بزنیم که مراحل بعدی توطئه چه خواهد بود.

یعنی می توانیم حدس بزنیم که پی از به کار بردن سلاح تهدید ، و تطمیع ، و تبلیغات دروغین و تهمت و افتراء ، و زجر و شکنجه ، و کارگر نبودن آنها سلاح بعدی دشمن چه خواهد بود و مراحل بعدی آن چیست ؟

محاصره ی اقتصادی و قطع رابطه :

در تاریخ نهضتها و قیامهای مذهبی و ملی یکی از حربه ها و توطئه هایی که از طرف دشمنان معمولا به کار می رود محاصره ی اقتصادی و قطع روابط مادی و تجاری است و ما چون در انقلاب اسلامی خود به یاری خدا این مراحل را یکی پس از دیگری پشت سر گذارده ایم به خوبی می دانیم که چرا مشرکین پس از اینکه از تهدید و تطمیع و تهمت و آزار و شکنجه نتیجه ای نگرفتند دست به محاصره ی اقتصادی بنی هاشم و قطع رابطه با آنها و مسلمانان مکه زدند و سه سال تمام بدان گونه با کمال قساوت و بی رحمی با عزیزان خود رفتار کردند و چگونه با شنیدن صدای الجوع کودکان بنی هاشم از دامنه ی شعب ابی طالب بی تفاوت از آنجا می گشتند، و آنها که خود را “آل الله” و عزیزان خدا و پرده داران حرم خدا می دانستند به این جنایت بزرگ تن دادند ، و این ننگ را برای خود در طول تاریخ خریداری کردند.

و ما در اینجا نخست به نقل اصل داستان از روی تاریخ اقدام نموده و سپس به رهنمودهایی از این قسمت از تاریخ اسلام می پردازیم ، مورخان در این باب از تاریخ می نویسند:

مشرکین قریش که برای جلوگیری از گسترش دین اسلام و تعالیم رسول خدا (ص) به تنگ آمده بودند و به هر وسیله ای متشبث شده  و چنگ می زدند نتیجه ای عایدشان نمی شد این بار نقشه ی تازه و خطرناکی کشیدند و پس از انجمنها و مشورتهایی که کردند تصمیم به عقد قراردادی همه جانبه برای قطع رابطه و محاصره ی بنی هاشم و نوشتن تعهد نامه ای در این باره گرفتند و این تصمیم را عملی کرده و به تعبیر روایات آن “صحیفه ی ملعونه” و قرارداد ظالمانه را تنظیم کرده و هشتاد نفر از یزرگان قریش پای آن را امضاء کردند.

مندرجات و مفاد آن تعهد نامه که شاید مرکب از چند ماده بوده در جملات زیر خلاصه می شد:

امضاءکنندگان زیر متعهد می شوند که از این پس هر گونه معامله و داد و ستدی را با بنی هاشم و فرزندان مطلب قطع کنند.

به آنها زن ندهند و از آنها زن نگیرند.

چیزی به آنها نفروشند و چیزی از ایشان نخرند.

هیچ گونه پیمانی با آنها نبندند و در هیچ پیش آمدی از ایشان دفاع نکنند.

تا هنگامی که بنی هاشم محمد را برای کشتن به قریش نسپارند و یا به طور پنهانی یا آشکار محمد را نکشند پای بند عمل به این قرارداد باشند

این تعهد نامه ننگین و ضد انسانی به امضاء رسید و برای آنکه کسی نتواند تخلف کرده و همگی مقید به اجرا آن باشند آن را در خانه ی کعبه آویختند و از آن پس آن را به مرحله ی اجرا در آوردند .

نویسنده ی آن مردی بود به نام منصور بن عکرمه- و برخی هم نضر بن حارث را به جای او ذکر کرده اند- که پیغمبر (ص) درباره اش نفرین کرد و در اثر نفرین آن حضرت انگشتانش ازکار افتاد و فلج گردید.

ابو طالب که از ماجرا مطلع شد بنی هاشم را گرد آورد و از آنها خواست تا در برابر مشرکان از رسول خدا (ص) دفاع کنند و وظیفه ی خطیر خود را از نظر عشیره و فامیل در آن موقعیت حساس انجام دهند و افراد قبیله نیز همگی سخن ابوطالب را پذیرفتند ، تنها ابو لهب بود که مانند گذشته سخن ابو طالب را نپذیرفت و در سلک مشرکین قریش رفته و به دشمنی خویش با رسول خدا (ص) و بنی هاشم ادامه داد.

ابوطالب که دید بنی هاشم با این ترتیب نمی توانند در خود شهر مکه زندگی را به سر ببرند آنها را به دره ای در قسمت شمالی شهر که متعلق به او بود – و به شعب ابو طالب موسوم بود- برد، و جوانان و به خصوص فرزندانش علی و طالب و عقیل را موظف کرد که شدیداً از پیغمبر اسلام نگهبانی و محافظت کنند و به همین منظور گاهی در یک شب چند بار بالای سر رسول خدا (ص) می آمد و او را از بستر بلند کرده و دیگری را به جای او می خوابانید و آن حضرت را به جای امن تری منتقل می کرد، و پیوسته مراقب بود مبادا گزندی به آن حضرت برسد ، و به راستی قلم عاجز است که فداکاری ابوطالب را در آن مدت که حدود سه سال طول کشید بیان کند و رنجی که آن بزرگوار در دفاع از وجود مقدس رسول خدا (ص) متحمل شد روی صفحات کتاب منعکس سازد.

مشرکین قریش گذشته از اینکه خودشان داد و ستد و معامله ای با بنی هاشم نمی کردند از دیگران نیز که می خواستند چیزی به آنها بفروشند و یا آذوقه ای برای ایشان ببرند جلوگیری می کردند و حتی دیده بانانی را گماشته بودند که مبادا کسی برای آنها خوراکی  و آذوقه ببرد ، و در موسم حج و فصل های دیگری هم که معمولا افراد برای خرید و فروش آذوقه از خارج به مکه می آمدند آنها را نیز به هر ترتیبی بود تا جایی که می توانستند از داد و ستد با ایشان ممانعت می کردند ، مثل اینکه متعهد می شدند اجناس آن ها را بچند برابر قیمتی  که بنی هاشم خریداری می کنند از ایشان خریداری کنند ، و یا آنها را به غارت اموال تهدید می کردند ،  وامثال اینها.

برای مقابله با این محاصره ی اقتصادی ، خدیجه آن همه ثروتی را که داشت همه را در همان سالها خرج کرد ، و خود ابوطالب نیز تمام دارایی خود را داد ، و خدا می داند که بر بنی هاشم در آن چند سال چه گذشت و زندگی را چگونه به سر بردند.

البته در میان قریش مردمانی هم بودند که از اول زیر بار آن تعهد ستمگران نرفتند مانند مطعم بن عدی – که گویند حاضر به امضاء آن نشد – و یا افرادی هم بودند که به واسطه ی خویشاوندی با بنی هاشم یا خدیجه ، مخفیانه گاهگاهی خوار و بار و یا آرد  و غذایی آن هم در دل شب و دور از چشم دیده بانان قریش به شعب می رساندند اما وضع به طور عموم بسیار رقت بار و دشوار می گذشت چه شبهای بسیاری شد که همگی گرسنه خوابیدند ، و چه اوقات زیادی که در اثر نداشتن لباس و پوشش برخی از خیمه و چادر بیرون نمی آمدند .

در پاره ای از تواریخ آمده که گاه می شد صدای ” الجوع” و فریاد گرسنگی بچه ها و کودکان که از میان شعب بلند می شد به گوش قریش و مردم مکه می رسید.

از کسانی که در آن مدت به طور مخفیانه آذوقه برای بنی هاشم می آورد حکیم بن – حزام برادر زاده ی خدیجه بود ، که روزی ابوجهل او را مشاهده کرد و دید غلامش را برداشته و مقداری گندم برای عمه اش خدیجه می برد ، ابو جهل بدو آویخت و گفت : به خدا دست از تو بر نمی دارم تا در مکه رسوایت کنم.

ابوالبختری ( برادرابوجهل ) سر رسید و به ابوجهل گفت : چه شده ؟ گفت: این مرد برای بنی هاشم آذوقه برده است ! ابوالبختری گفت: این آذوقه ای است که از عمه اش خدیجه پیش او امانت بوده و اکنون برای صاحب آن می برد ، آیا ممانعت می کنی که کسی مال خدیجه را برایش ببرد؟ جلوی او را رها کن ابوجهل دست بر نداشت و همچنان ممانعت می کرد .

بالاخره کار به زد  و خورد کشید و ابوالبختری استخوان فک شتری را که در آنجا افتاده بود برداشت و چنان بر سر ابوجهل کوفت که سرش شکست و به شدت او را مجروح ساخت ، و آنچه در این میان برای ابوجهل دشوار و ناگوار بود این بود که می ترسید این خبر به گوش بنی هاشم برسد و موجب دلگرمی و شماتت آنها از وی گردد، و از این رو ماجرا را به همان جا پایان داد و سرو صدا را کوتاه کرد ولی با آن حال حمزه بن عبدالمطلب آن منظره را از دور مشاهده کرد و خبر آن را به اطلاع رسول خدا (ص) و دیگران رسانید و از جمله ابوالعاص بن ربیع داماد آن حضرت و شوهر زینب دختر رسول خدا (ص) بود که هر گاه می توانست قدری آذوقه تهیه می کرد ، و آن را بر شتری بار کرده شب هنگام به کنار دره و شعب ابی طالب می آورد سپس مهارش را به گردنش انداخته او را به میان دره راه می کرد و فریاد می زد که بنی هاشم از ورود شتر به دره با خبر گردند ،  و رسول خدا (ص) بعدها که سخن از ابوالعاص به میان می آمد این مهر و محبت او را یادآوری می کرد و می فرمود : حق دامادی را نسبت به ما در آن وقت انجام داد.

در این چند سال فقط در دو فصل بود که بنی هاشم و به خصوص رسول خدا (ص) نسبتا آزادی پیدا می کردند تا از شعب ابی طالب بیرون آمده و با مردم تماس بگیرند و اوقات دیگر را بیشتر در همان دره به سر می بردند.

این دو فصل یکی ماه ذی حجه و دیگری ماه رجب بود که در ماه ذی حجه قبائل اطراف و مردم جزیره العرب از اطراف برای انجام مراسم حج به مکه می آمدند و در ماه رجب نیز برای عمره به مکه رو می آوردند ، رسول خدا (ص) نیز برای تبلیغ دین مقدس اسلام و انجام ماموریت الهی خویش در این دو موسم حداکثر استفاده را می کرد و چه در منی و عرفات و چه در شهر مکه و کوچه و بازار نزد بزرگان قبائل  و مردمی که از اطراف به مکه آمده بودند می رفت و دین خود را بر آنها عرضه می کرد و آنها را به اسلام دعوت می نمود ، ولی بیشتر اوقات به دنبال رسول خدا (ص) پیرمردی را که گونه ای سرخ فام داشت مشاهده می کردند که به آنها می گفت : گول سخنان او را نخورید که او برادرزاده ی من است و مردی دروغگو و ساحر است . این پیرمرد دور از سعادت کسی جز همان ابولهب عموی رسول خدا (ص) نبود. و همین سخنان ابوالهب مانع بزرگی برای پذیرفتن سخنان رسول خدا (ص) از جانب مردم می گردید و به هم می گفتند : این مرد عموی او است و به وضع او آشناتر است و او را بهتر می شناسد چنانچه پیش از این ذکر شد.

باری سه سال یا چهار سال – بنا بر اختلاف تواریخ – وضع به همین منوال گذشت و هر چه طول می کشید کار بر بنی هاشم سخت تر می شد و بیشتر در فشار زندگی  و دشواریهای ناشی از آن قرار می گرفتند ، و در این میان فشار روحی ابوطالب و رسول خدا (ص) از همه بیشتر بود.

تصمیم چند تن از بزرگان قریش برای دریدن صحیفه ی ملعونه :

استقامت و پایداری بنی هاشم در برابر مشرکان و تعهدنامه ی ننگین آنها و تحمل آن همه شدت و سختی – با همه دشواریهایی که برای آنان داشت به سود رسول خدا (ص) و پیشرفت اسلام تمام شد ، زیرا از طرفی موجب شد تا جمعی از بزرگان قریش که آن تعهد نامه را امضاء کرده بودند به حال آنان رقت کرده  و عواطف و احساسات آنها را نسبت به ابوطالب و خویشان خودکه در زمره ی بنی هاشم بودند تحریک کند و در فکر نقض آن پیمان ظالمانه بیفتند ، و از سوی دیگر افراد زیادی بودند که در دل متمایل به اسلام گشته ولی از ترس قریش جرأت اظهار عقیده و ایمان به رسول خدا (ص) را نداشتند و نگران آینده بودند ، این استقامت و پایداری برای اینگونه افراد حقانیت اسلام و ماموریت الهی پیغمبر (ص) را مسلم کرد و سبب شد تا عقیده ی باطنی خود را اظهار کرده و آشکار در سلک مسلمانان در آیند.

از کسانی که شاید زودتر از همه به فکر نقض پیمان افتاد و بیش از سایر بزرگان قریش برای این کار کوشش کرد – به نقل تواریخ – هشام بن عمرو بود که از طرف مادر نسبتش به هاشم بن عبد مناف می رسید و در میان قریش دارای شخصیت و مقامی بود ، و در مدت محاصره نیز کمک زیادی به مسلمانا ن و بنی هاشم کرد و از کسانی بود که در خفا و پنهانی خوار و بار و آذوقه بار شتر کرده و به دهانه ی دره می آورد و آن را به میان دره رها می کرد تا به دست بنی هاشم افتاده و مصرف کنند.

روزی هشام بن عمرو به نزد زهیر بن ابی امیه که – او نیز با بنی هاشم بستگی داشت و – مادرش عاتکه دختر عبدالمطلب بود آمده و گفت : ای زهیر تا کی باید شاهد این منظره ی رقت بار باشی  ؟ تو اکنون در آسایش و خوشی به سر می بری ، غذا می خوری ، لباس می پوشی با زنان آمیزش می کنی ، اما خویشان نزدیک تو به آن وضع هستند که خود می دانی ، نه کسی به آنها چیز می فروشد و نه چیزی از ایشان می خرند نه زن به آنها می دهند و نه از ایشان زن می گیرند؟…

هشام دنباله ی سخنان خود را ادامه داد گفت :

  • به خدا اگر اینان خویشاوندان ابوالحکم ( یعنی ابوالجهل ) بودند و تو از وی می خواستی چنین تعهدی برای قطع رابطه با آنها امضاء کند او هرگز راضی نمی شد!

زهیر- که سخت تحت تاثیر سخنان هشام قرار گرفته بود – گفت: من یک نفر بیش نیستم آیا به تنهایی چه می توانم بکنم و چه  کاری از من ساخته است ، به خدا اگر شخص دیگری مرا در این کار همراهی می کرد من اقدام به نقض آن می کردم ، هشام گفت : آن دیگری من هستم که حاضرم تو را در این کار همراهی کنم !

زهیر گفت : ببین تا بلکه شخص دیگری را نیز با ما همرا ه کنی .

هشام به همین منظور نزد معظم بن عدی وابوالبختری ( برادر ابوجهل ) و ربیعه بن اسود که هر کدام شخصیتی داشتند رفت و با آنها نیز به همان گونه گفتگو کرد و آنها را نیز بر این کار متفق و هم عقیده کرد و برای تصمیم نهایی و طرز اجرای آن قرار گذاردند شب هنگام در دماغه ی کوه “حجون” در بالای مکه اجتماع کنند و پس از اینکه در موعد مزبور حضور به هم رسانیدند زهیر بن ابی امیه به عهده گرفت که آغاز به کار کند و آن چند تن دیگر نیز دنبال کار او را بگیرند .

چون فردا شد زهیر بن ابی امیه به مسجدالحرام آمد و پس از طوافی که اطراف خانه ی کعبه کرد ایستاد و گفت: ای مردم مکه آیا رواست که ما آزادانه و در کمال آسایش غذا بخوریم و لباس بپوشیم ولی بنی هاشم از بی غذایی و نداشتن لباس بمیرند و نابود شوند؟ به خدا من از پای ننشینم تا این ورق پاره ی ننگین را که متضمن آن قرارداد ظالمانه است از هم پاره کنم!

ابوجهل که در گوشه ی مسجد ایستاده بود فریاد زد : به خدا دروغ گفتی ، کسی نمی تواند قرارداد را پاره کند .زمعه بن اسود گفت : تو دروغ می گویی و به خدا سوگند ما از همان روز اول حاضر به امضای آن نبودیم ، مطعم بن عدی از آن سو داد زد: حق با شما دو نفر است و هر کس جز این بگوید دروغ گفته ، ما از مضمون این قرارداد و هر چه در آن نوشته است بیزاریم ، هشام بن عمرو نیز سخنانی به همین گونه گفت ، ابوجهل که این سخنان را شنید گفت: این حرفها با مشورت قبلی از دهان شما خارج می شود و شما شبانه روی این کار تصمیم گرفته اید.

خبر دادن رسول خدا (ص) از سرنوشت صحیفه :

در خلال این ماجرا شبی رسول خدا (ص) از طریق وحی مطلع گردید و جبرئیل به او خبر داد که موریانه همه ی آن صحیفه ی ملعونه را خورده و تنها قسمتی را که “بسمک اللهم ” در آن نوشته شده بود باقی گذارده و سالم مانده است ، حضرت این خبر را به ابوطالب داد ، و ابوطالب به اتفاق آن حضرت و جمعی از خاندان خود به مسجدالحرام آمد و در کنار کعبه نشست . قریشیان که او را دیدند پیش خود گفتند : حتما ابوطالب از این قطع رابطه خسته شده و برای آشتی و تسلیم محمد به ما بدین جا آمده از این رو نزد وی آمده و پس از ادای احترام بدو گفتند :

  • ای ابیطالب گویا برای رفع اختلاف و تسلیم برادرزاده ات محمد آمده ای؟

گفت: نه ! محمد خبری به من داده و دروغ نمی گوید او می گوید: پروردگار به وی خبر داده که موریانه را مامور ساخته تا آن صحیفه را به استثنای آن قسمت که نام خدا در آن است همه را بخورد اکنون کسی را بفرستید تا آن صحیفه را بیاورد ، اگر دیدید که سخن او راست است و موریانه آن را خورده بیائید و از خدا بترسید و دست از این ستمگری بردارید ، و اگر دروغ گفته بود من حاضرم او را تحویل شما بدهم !

همگی گفتند : ای ابوطالب گفتارت منصفانه است و از روی عدالت و انصاف سخن گفتی و به دنبال آن تعهد نامه را پائین آورده و دیدند به همان گونه که ابوطالب خبر داده بود جز آن قسمتی که جمله ی ” بسمک اللهم ” در آن بود بقیه را موریانه خورده است .

این دو ماجرا سبب شد که قریش به دریدن صحیفه حاضر گردند و موقتا دست از لجاج و عناد و قطع رابطه بردارند ولی با این همه احوال بزرگان ایشان حاضر به پذیرفتن اسلام نشدند و گفتند : باز هم ما را سحر و جادو کردید . اما جمع بسیاری از مردم با مشاهده ی این ماجرا مسلمان شدند .

تعهد نامه پاره شد و رابطه ی مردم با بنی هاشم به صورت عادی در آمد و در این ماجرا گروهی دیگر به پیروان اسلام افزوده شد اما بزرگان قریش مانند ابوجهل و عتبه و شیبه و دیگران همچنان به دشمنی و عداوت خود با رسول خدا (ص) و آزار مسلمانان ادامه دادند ، و با تمام این احوال دست از عناد و لجاجت برنداشتند.

ادامه دارد.

 

19دسامبر/16

جهاد در قرآن

قسمت نهم

حجه الاسلام و المسلمین طاهری خرم آبادی نماینده امام در سپاه پاسداران

عوامل پیروزی

(عوامل معنوی)

در مقاله گذشته بحثی پیرامون آیه ۴۵ سوره انفال داشتیم :

“$yg•ƒr’¯»tƒ šúïÏ%©!$# (#þqãZtB#uä #sŒÎ) óOçGŠÉ)s9 Zpt¤Ïù (#qçFç۶øO$$sù (#rãà۲øŒ$#ur ©!$# #ZŽÏWŸ۲ öNä۳¯=yè©۹ šcqßsÎ=øÿè?  (#qãè‹ÏÛr&ur ©!$# ¼ã&s!qߙu‘ur Ÿwur (#qããt“»uZs? (#qè=t±øÿtGsù |=ydõ‹s?ur ö/ä۳çt†Í‘ ( (#ÿrçŽÉ۹ô¹$#ur 4 ¨bÎ) ©!$# yìtB šúïΎÉ۹»¢Á۹$# ”

و در آنجا به تفسیر قسمت  اول آیه ( ثبات ) پرداختیم و اینک تفسیر قسمتهای دیگر این آیه را ملاحظه فرمائید .

یاد خدا :

یاد خدا در تمام حالات و شرایط کمال مطلوب و تنها رسیدن به هدف و نقطه نهائی سیر انسان است. قرآن مومنین را به این ویژگی یاد می نماید که در تمام حالات به یاد خدا هستند :

” اَلَّذینَ یَذکُروُنَ اللهَ قیاماً وَ قُعوداً ”

” وَ عَلی جَنوُبِهِم”

آنان که خدا را یاد می کنند در حال ایستادن و نشستن و آنگاه که به پهلو خوابیده اند. وگر چه مسئله ذکر و یاد خدا به عنوان یک دستور و وظیفه در موارد زیادی مطرح گردیده است ولی در ضمن آیات جهاد و فرمان به ثبات و استقامت ، از یک عنایت خاصی برخوردار است ، زیرا مهمترین ابزار و نیرومندترین عامل در جنگهای مکتبی و دینی ، بعد معنوی و روحی جنگجو و رزمنده است . یعنی اتکاء به خدا و نیروی بی حد و لایزال الهی و وعده ی نصرت و یاری خداوند از یک سو و هدف از فداکاری و نبرد_ که خدا و راه او است _ از سوی دیگر ، نیروی فوق العاده و عجیبی را در انسان ایجاد می کند . و پایداری و استقامت مولود این فکر و اندیشه است.

بنابراین هر اندازه توجه به خدا و اتکاء به او بیشتر باشد قهرا نیروی بیشتری در جهت پایداری به دنبال دارد.

در آیه می فرماید : ” واذکُروااللهَ کَثیراً” یعنی مردم را دعوت می کند که خدا را زیاد یاد کنید و کلمه “کثیر” را قیدی برای ذکر آورده است و این دلیل است بر تاکید بیشتر و اهمیت مساله ذکر و تاثیر آن در ثبات و پایداری و غلبه بر دشمن .

پرواضح است که یاد خدا در هر شرایطی باید متناسب با آن شرایط باشد مثلا اگر فرموده اند: در حالی که می خواهی گناه کنی به یاد خدا باش ، منظور توجه به حرمت او و عظمت فرمان او و عقاب او است . و قهراً آنچه از یاد خدا که تناسب با صحنه نبرد و میدان جنگ دارد آن است که : انسان بداند که مرگ و زندگی به دست خداوند است ، خدا مولا و تکیه گاه او است و او تحت ولایت خدا قرار دارد.

” y7Ï۹ºsŒ ¨br’Î/ ©!$# ’n<öqtB tûïÏ%©!$# (#qãZtB#uä ¨br&ur tûï͍Ïÿ»s3ø۹$# Ÿw 4’n<öqtB öNçlm; ”

( سوره محمد _ آیه ۱۱ )

خدا یار و مولای مومنان است و همانا کافران را یار و مولائی نیست.

” ª!$#ur ’Í<ur tûüÏZÏB÷sßJø۹$# ”

( آل عمران _ ۶۸ )

خدا ولی مومنین است.

“ª!$# ’Í<ur šúïÏ%©!$# (#qãZtB#uä ”

( بقره _ آیه ۲۵۷ )

خدا یار اهل ایمان است.

مسمانان صدر اسلام در برابر ارعابها و تهدیدهای دشمن و در میدانهای جنگ کراراً می گفتند:

” حَسبُنااللهُ وَ نِعمَ الوَکیلَ نِعمَ المَولی وَ نِعمَ النَّصیرَ”

خدا ما را کفایت است و او بهترین یاور و مولا و یاری کننده است . و گاهی فریاد می زدند و شعار می دادند در برابر شعار دشمن:

” اللهُ مَولانا وَ لا مَولی لَکُم”

خداوند مولا و یاور ما است و شما را مولا و یاری دهنده ای نیست.

و همچنین به وعده الهی که هر کس او را یاری کند خداوند او را مدد و یاری خواهد نمود:

” bÎ) (#rçŽÝÇZs? ©!$# öNä.÷ŽÝÇZtƒ ôMÎm6s[ãƒur ö/ä۳tB#y‰ø%r& ”

( سوره محمد _ آیه ۷ )

اگر خدا را یاری کنید ، خدا هم شما را یاری می کند و ثابت قدم می گرداند، توجه می کردند ومعتقد بودند که سرانجام جنگ یکی از دو پیروزی خواهد بود: یا غلبه بر دشمن و یا کشته شدن در راه خدا و به عالی ترین حیات و زندگی نائل شدن.

این راه  و روش اسلام است و تمام مسلمانان در تمام ادوار تاریخ باید در همین راه قدم بردارند.

اطاعت از خدا و رسول

روح و حقیقت اسلام ، تسلیم بودن انسان در مقابل خدا و رسول است . و این موضوع در آیات زیاد به گونه های مختلف مطرح شده است و نظیر تعبیری که در این آیه است در حدود ۳۰ مورد دیده می شود. ولی منظور از اطاعت خدا و رسول در آیه مورد بحث ، اطاعت در مسائلی است که به جهاد و صحنه نبرد مربوط می شود، چه در احکام ودستوراتی که به طور کلی وجود دارد و چه فرمان هایی که فرمانده در هنگام جنگ صادر می نماید.

و ظاهراً منظور از اطاعت رسول _ در آیه _ اطاعت از فرمانهای رسول الله است که درجنگ ها صادر می فرموده است، زیرا اطاعت در احکام و دستورات کلی ، اطاعت از خداوند است چون او قانونگذار و دستور دهنده است و رسول خدا در ابلاغ است . و آنچه به رسول خدا اختصاص دارد امر و فرمانی است که به عنوان ولیّ امر و فرمانده کلّ قوا صادر می نماید. گر چه به یک معنی اطاعت از این امر هم اطاعت از خداونداست ، یعنی چون خدا فرموده است که از رسول الله اطاعت کنید، اطاعت رسول لازم و واجب می شود.

” مَن یُطِعِ الرَّسولَ فَقَد اَطاعَ اللهَ”

کسی که رسول را اطاعت کند خدا را اطاعت نموده است.

و همچنین کسی که از طرف پیامبر ، فرمانده باشد یا امامان معصوم که جانشینان پیامبر و اولی الامر می باشند، یا فقیه و ولی مسلمین که نیابت از امام معصوم دارد، در همه این موارد اطاعت از آنها واحب است به اعتبار اینکه اطاعت از خدا است.

و مسئله اطاعت از خدا و رسول یا هر فرماندهی که به نحوی اطاعت او ارتباط با خدا پیدا می کند و ارج نهادن به فرماندهی خصوصاً در جنگ ، از اساسی ترین عوامل پیروزی یک ارتش است. و مهمترین مشکل امیرالمومنین (ع) در جنگ با معاویه همین مسئله بود که در خطبه های نهج البلاغه به آن اشاره می فرماید و بارها از دست آن مردم آرزوی مرگ می نماید.[۱]

اتحاد و همبستگی

این نیز یکی دیگر از مهمترین عوامل پیروزی است که در این آیه به آن اشاره شده است می فرماید:

” وَلا تَنازَعوا فَتَفشَلوا وَ تَذهَبَ ریحَکُم”

با همدیگر به نزاع و مخاصمه بر نخیزید زیرا نتیجه ای جز ضعف و زبونی ندارد و به دنبال آن عزت و عظمت و دولت خود را از دست می دهید.

در اینجا “مفردات راغب” ریح را به معنی غلبه گرفته است . البته اصل ریح به معنی باد است و باد هنگامی که می وزد چیزهایی را به حرکت در می آوزد  وگاهی درختهای کهن را ریشه کن می نماید و چه بسا ساختمانی را هم ویران سازد، و غلبه و پیروزی بر دشمن هم مانند بادهای سنگین همه چیز دشمن را از بیخ و بن می کَند و به همین مناسبت لفظ “ریح” در این مورد به طورمجاز به کار رفته است.

بنابراین معنی آیه این است که اختلاف و کشمکش مانع از پیروزی و غلبه بر دشمنان است، و بنابراین که ریح به معنی عزت و دولت باشد ، اختلافات از بین برنده حکومت می شود.

در هر حال اختلاف مهمترین عامل سقوط یک جامعه است . و اگر در ارتش و نیروی مسلح یک جامعه اختلاف پدید آید شکست هم امری تخلف ناپذیر است ، حتی اگر اختلاف در آراء و تاکتیکهای نظامی هم داشته باشند سرانجامی جز شکست ندارند. و اینجا است که مسئله فرماندهی واحد و اطاعت یک پارچه از فرمانده ، از ضرورت های اولیه یک ارتش و یک نیروی مسلح است. امیرالمومنین (ع) در یکی از خطبه های نهج البلاغه که از دست یاران خود درد دل میکند چنین می فرماید:

“وَاللهِ یمیت القلب و یَجلِبُ الهَمِّ مِن اِجتماعِ هوُلاءِ القَومِ عَلی باطِلِهِم و تَفَرُّقِکُم عَن حَقِّکُم”

به خدا قسم که دل می میرد و حزن و اندوه آدم را فرا می گیرد از اتحاد و انفاق این قوم ( منظور معاویه و یارانش می باشد ) بر باطل خود و تفرق و جدائی شما از حقی که دارید.

و در جمله دیگر می فرماید : ای مردمی که بدنهای شما با هم جمع است ولی افکار و آراء شما از هم دور و جدای از یکدیگر…

و اتفاقا دشمن هم همیشه از این نقطه ضعف استفاده می کند و آخرین تلاش خود را برای ایجاد اختلاف و نزاع و کشمکش در جبهه های جنگ به کار می برد ، همان گونه که جامعه ما خود شاهد این تلاش و آثار سوء آن پس از پیروزی انقلاب بوده است. همین که انقلاب پیروز گردید وحدت و یکپارچگی ملت _ که قبل از پیروزی چشم دشمن را خیره کرده بود _ مهمترین هدف حملات دشمن قرار گرفت ، و با پدید آوردن گروهها و دسته های گوناگون و ایجاد اختلاف بین قشرهای مختلف جامعه ، آن انسجام و یکپارچگی را متزلزل ساخت ، گر چه مقداری از این انشعابها خاصیت هر انقلابی است که در مرحله سازندگی قرار می گیرد و ضرورت انقلاب آن را اقتضاء می کند ولی توسعه آن امری عادی وطبیعی نبود ، و می رفت که در درون نیروهای مسلح هم رخنه کند و بحثها و نزاع ها و اختلاف در آراء و افکار ، شیرازه ی آن را از هم بپاشد ولذا جنگ تحمیلی عراق ماه ها متوقف گردید وموفقیت چشمگیری نصیب نمی شد. و خلاصه ثمره تلخ اختلاف و نزاع را هم در جبهه های جنگ دیدیم و هم در پشت جبهه ها در مسائل مختلف سیاسی و اقتصادی و آثار شوم آن برای همگان لمس گردید . اما عنایات الهی و رهبری داهیانه رهبر کبیر انقلاب و عشق و ایمان و هوشیاری اکثریت ملت ، موجب شد که این حربه نیز از دشمن گرفته شود و با تصفیه و طرد عناصر اختلاف انگیز و از بین بردن و محو گروههای منحرف و عوامل امپریالیسم شرق و غرب، توانستیم یکپارچگی از دست رفته را باز یابیم، انسجام و همبستگی عجیبی بین نیروهای مسلح ما پدید آمد ، به طوری که در کوتاه ترین زمانهای ممکن شاهد فتح و پیروزیهای پی در پی گردیدیم.

آری این است آثار وحدت و همبستگی و آن بود آثار شوم و ذلت بار اختلاف و جدائی!! ادامه دارد

 

  1. به خطبه های ۲۷و۲۹و۳۴ نهج البلاغه مراجعه شود.
19دسامبر/16

ضرورت رسالت انبیاء

قسمت هشتم

آیت الله جوادی آملی عضو شورای عالی قضائی

در بحث گذشته مطالبی از قرآن بیان شد مبنی بر اینکه بشر هرگز بدون وحی به سعادت نمی رسد . یکی از آیات قرآن در این زمینه ، آیه ۹۱ سوره انعام است که می فرماید :

” $tBur (#râ‘y‰s% ©!$# ¨,ym ÿ¾Ín͑ô‰s% øŒÎ) ت(#qä۹$s% !$tB tAt“Rr& ª!$# ۴’n?tã ۹Ž|³o0 `ÏiB &äóÓx« ”

آنان که رسالت پیغمبران را نپذیرفتند خدا را درست نشناختند که گفتند : خداوند پیامبری را به سوی بشر نفرستاده است .

خدارا درست نشناختند که خدا رب العالمین است ، باید آنها را بپرورد و به کمال برساند و کمال انسان بدون وحی میسر نیست . آنها که انبیاء را نپذیرفتند خدا را نشناختند . مگر ممکن است خداوند مردم را بیافریند که به سمت مقصدی بروند و آنان را بدون رهنما رها کند ؟ هرگز خدا چنین نمی کند.

خصائص پیامبر اسلام :

قرآن در بخشی از آیاتش انبیاء را عموما معرفی می کند و در بخشی دیگر ، درباره خصوص پیامبر اسلام در امور مختلف سخن می گوید مانند :

  1. وجود او ضروری و لازم است .
  2. نقش پیامبر در جامعه چیست ؟
  3. وظیفه بشر در برابر او چیست ؟

بنابراین قران هم راهنمائی پیامبران را بیان می کند و هم وظیفه امتها را در برابر آنها.

گاهی قرآن ، پیامبر اسلام را به عنوان رحمت برای جهانیان معرفی می کند ، چنان که در سوره انبیاء آیه ۱۰۷ می خوانیم :

” !$tBur š»oYù=y™ö‘r& žwÎ) ZptHôqy‘ šúüÏJn=»yèù=Ïj9 ”

ما تو را نفرستاریم مگر این که رحمت برای جهانیان باشی.

از این آیه استفاده می شود که :

  1. شعاع رسالت پیامبر اسلام (ص) هم جهانی است و هم همیشگی و جاودانی . او رحمت جهانی است یعنی منطقه ای و مقطع زمانی نیست که از این رحمت منقطع باشد.
  2. او رحمت است یعنی هر چه برای امت خیر و خوبی است آورده ( اثبات ) و در میان آنچه آورده چیزی که رحمت نباشد نیست ( نفی ). قانون او بر اساس رحمت است پس اگر یک حکمش خلاف رحمت باشد رحمت جهانی نخواهد بود و آنچه را دستور نداده مطابق رحمت نبوده است .

پس دعوت او عمومی و دائمی و توام با رحمت است . جامع همه ی اینها در سوره مائده آیه ۳ آمده است :

“۴tPöqu‹ø۹$# àMù=yJø.r& öNä۳s9 öNä۳oYƒÏŠ àMôJoÿøCr&ur öNä۳ø‹n=tæ ÓÉLyJ÷èÏR  ”

امروز دین شما را برای شما کامل کردم و نعمت خود را برای شما به اتمام رساندم . و این نعمت الهی به وسیله پیامبر (ص) به کمال رسید.

دعوت بر اساس بصیرت و آگاهی :

خط مشی رسول اکرم (ص) در تمام مصاحبه ها  و تعلیم و تربیت ها ومناظره ها از روی بصیرت و آگاهی بوده است . در قرآن بحثی به نام : “پاسخ به سئوالات” دارد با عناوینی از قبیل :

” یَسئَلُونَکَ عن الرُّوحِ”.”یَسئَلُونَکَ ماذا یُنفِقُون”.”یَسئَلُونک عن الاَهِلَّهِ”.”یَسئَلُونک ماذا اُحِلَّ لَهُم”.”یَسئَلُونک عن السّاعهِ”.”یَسئَلُونک عن الیَتامی”.”یَسئَلُونک عن الاَنفالِ.”

و اینها مطالبی در امور معنوی و مادی است که از پیامبر (ص) به عناوین مختلف می پرسیدند و قرآن پاره ای از سئوالات آنان و پاسخ های رسول اکرم (ص) را مطرح کرده است .

خط مشی پیامبر (ص) در این امور چنین بوده که در سوره یوسف آیه ۱۰۸ می خوانیم :

” ö@è% ¾Ínɋ»yd þ’Í?ŠÎ۶y™ (#þqãã÷Šr& ’n<Î) «!$# ۴ ۴’n?tã >ouŽÅÁt/ O$tRr& Ç`tBur ÓÍ_yèt6¨?$#  ”

بگو این خط مشی من  و خط رسالت و وحی و نبوت من است و آن این است که به خدا ( کمال نامحدود ) دعوت می کنم و این دعوت من از روی بصیرت است ، خط من و پیروانم همین است . یعنی می فهمم چه می گویم . می یابم که به کدام جهت هدایت می کنم و می یابم که چگونه هدایت می کنم . اگر سخنی مستدل و هدف دار و مشخص نباشد “عَلی بَصیرَه” نیست.

پیروان من نیز دارای همین خط اند ، پس کسی که دعوتش برهانی نیست ، مستدل و “عَلی بَصیره” نیست ، قهرا پیرو پیامبر (ص) هم نمی باشد . پیروان پیامبر (ص) کسانی هستند که دعوت آنها به سوی الله از روی بصیرت و بینائی است و کسی بصیر است که هم با چشم دل ، برهانی بیندیشد و هم وابستگی اش به آن ، به بینش درونیش فروغ دهد که روشن شود.

کسی که دعوت می کند ولی عمل نمی کند چنین کسی دعوت الی الله ندارد زیرا بصیر نیست ، و اگر بصیر بود عمل می کرد.

در یکی از احادیث نبویه آمده است که پیامبر (ص) چنین فرمود : داستان من و برخی از پیروان من مانند کسی است که آتش افروخته و اصرار می کند که پروانه ها وحشرات ، خود را به آن آتش نیافکنند تا نسوزند ، ولی آنها به این آتش گرایش دارند . من اصرار می کنم که از آتش دور شوند ولی آنها حساب نمی کنند و مواظب زیان جان خود نیستند و کارشان از روی بصیرت نیست لذا خود را به آتش می اندازند. کسی که عمل نمی کند ، کارش و دعوتش بر روی آگاهی و بصیرت نیست . از این رو صور ذهنیه و محفوظات او نه برای او نور است و نه برای شنونده .

رنج پیامبر به خاطر رنج دیگران :

یکی از خصائص پیامبر (ص) این است که اگر امتش به زحمت بیفتند ، تحملش برای پیامبر گران است . در سوره توبه آیه ۱۲۸ می خوانیم :

” ô‰s)s9 öNà۲uä!%y` Ñ^qߙu‘ ô`ÏiB öNà۶Å¡àÿRr& ͕tã Ïmø‹n=tã $tB óOšGÏYtã ëȃ̍ym Nà۶ø‹n=tæ šúüÏZÏB÷sßJø۹$$Î/ Ô$râäu‘ ÒOŠÏm§‘  ”

شما را رسولی از خودتان ( از نوع بشر ) آمد. آنچه شما رنج می کشید – از فقره و پریشانی و جهل و فلاکت – بر او دشوار می آید ، او بر آسایش و نجات شما حریص و به مومنین عطوفت و مهربان است .

قرآن درباره پیامبران تعبیراتی دارد که چنین است : ما بر قوم “ثمود” برادرشان “صالح” را فرستادیم . بر قوم “عاد” برادرشان “هود” را فرستادیم. بر قوم “مدیَن” برادرشان “شُعَیب” را فرستادیم.

اما درباره پیامبر اسلام (ص) می گوید : او از متن جان شما برخاست .

در قرائت “انفسکم” بفتح فاء نیز نقل شده یعنی نفیس تر و گرامی تر فرد انسانی به عنوان رسول آمده است .

اطاعت رسول اطاعت خدا است :

از خصائص پیامبر اینکه اطاعت او اطاعت از خداست . در سوره نساء آیه ۶۹ آمده است :

” `tBur ÆìÏÜム©!$# tAqߙ§۹$#ur y7Í´¯»s9’ré’sù yìtB tûïÏ%©!$# zNyè÷Rr& ª!$# NÍköŽn=tã z`ÏiB z`¿ÍhŠÎ;¨Y9$# tûüÉ)ƒÏd‰Å_Á۹$#ur Ïä!#y‰pk’¶۹$#ur tûüÅsÎ=»¢Á۹$#ur 4 z`Ý¡ymur y7Í´¯»s9’ré& $Z)ŠÏùu‘ ”

کسی که مطیع خدا و رسول باشد ، با کسانی محشور می شود که از نعمتهای خاصه ی الهی برخوردارند مانند پیامبران و صدیقین و شهداءو نیکوکاران.

و در آیه ۸۰  از همین سوره است :

” `¨B ÆìÏÜムtAqߙ§۹$# ô‰s)sù tí$sÛr& ©!$#  ”

کسی که مطیع رسول باشد ، خدا را اطاعت کرده است زیرا رسول سخنی جز پیام خدا ندارد.

پیشی نگرفتن بر رسول :

موضوع دیگر درباره پیامبر اینکه باید اعمال و اخلاق و رفتار مسلمان به دنبال رسول اکرم (ص) باشد و از او جلو نیفتند . او را سرمشق و الگو قرار دهند. در سوره حجرات آیه ۱ می خوانیم :

” $pkš‰r’¯»tƒ tûïÏ%©!$# (#qãZtB#uä Ÿw (#qãBÏd‰s)è? tû÷üt/ ēy‰tƒ «!$# ¾Ï&Î!qߙu‘ur ”

ای کسانی که ایمان آورده اید بر خدا و رسولش پیشی نگیرید . چنان که قرآن فرشتگان را چنین توصیف کرده :

” ۴ ö@t/ ׊$t6Ï㠚cqãBtõ۳•B  Ÿw ¼çmtRqà)Î۷ó¡o„ ÉAöqs)ø۹$$Î/ Nèdur ¾Ín̍øBr’Î/ šcqè=yJ÷ètƒ ”

( انبیاء – آیه ۲۷ )

فرشتگان بندگان گرامی خدا هستند ، در گفتار از خدا پیشی نمی گیرند و فرمان خدا را انجام می دهند ، یعنی تابع فرمان خدا هستند . مومنین نیز باید در سخن وعمل و اعتقاد و اخلاق مطیع خدا و پیامبر باشند.

در آیه ۲ سوره حجرات می فرماید :

” $pkš‰r’¯»tƒ tûïÏ%©!$# (#qãZtB#uä Ÿw (#þqãèsùös? öNä۳s?ºuqô¹r& s-öqsù ÏNöq|¹ ÄcÓÉ<¨Y9$# ”

ای کسانی که ایمان آورده اید صدای خود را بلندتر از صدای پیامبر نکنید . حرمت مجلس پیامبر را نگه دارید . بلند تر از او حرف نزنید ( درکنار مزارشان نیز چنین باشید چون حیات و ممات آنها یکسان است و آنها همیشه زنده اند ، لذا باید در کنار قبور معصومین ، رعایت ادب شود ، حتی در زیارت خواندن ).

در کنار علم باید عمل باشد. عمل نور است و اگر کسی بد رفتار کند این نور او را رها می سازد.

از پیامبر اکرم (ص) روایت شده که فرمود :

” العلم یَهتِفُ بِالعَمَلِ فَاِن اَجابَهُ و الّا اِرتَحَلَ ”

علم منادی عمل است ، اگر انسان ندای علم را محترم شمرد و به آنچه آموخته بود عمل کرد ، این علم می ماند و گر نه کوچ می کند . آری اگر عمل نبود علم کوچ می کند . علم یک سلسله صور ذهنی نیست بلکه نوری است که خداوند آن را در قلب هر کس که می خواهد قرار می دهد :

” العلم نُورٌ یَقذِفُهُ اللهُ فی قَلبِ مَن یَشاء ”

چنین علمی ارزان به دست نمی آید .

در اصول کافی یک بحثی هست تحت عنوان “بابُ المُستَاکِلِ بِعلمِه” کسی که از راه علمش نان می خورد یعنی محقق و فاضل است ولی منطق “لااَسئَلُکُم علیه اَجراً” را ندارد ، منطق او فخرفروشی است که اگر چیزی یاد گرفت آن را در جائی می گوید که چهره ها به او متوجه شوند ، چنین کسانی علم را وسیله دنیا قرار داده اند تا به مقام و منصب دنیوی نائل شوند.

چنین نیست که هر کس کنار سفره ولی عصر (عج) نشست ، عاقبت به خیر گردد . شرائطش سنگین است. حوادث و آزمایشهای سخت روزگار سر راه انسان است . اگر انسان از اینها خلاص شد کار مهمی انجام داده است ، اینکه در قیامت به عالم می گویند :

” قِف وَاشفَع”

بایست و شفاعت کن ، به هر عالمی چنین نمی گویند ، بلکه به آن عالمی که مشمول :

” عَلی بَصیرَهٍ اَنا و مَنِ اتَّبَعَنی”

شود ، در جلسه استاد مودب و با وضو و طهارت باشد – آنطور که شهید رضوان الله علیه درکتاب “منیه المرید” بیان داشته – برای رضای خدا درس بخواند ، این رسالت الهی را درست به عهده گیرد و به آن وفا کند . و برای اینکه فکرش عمیق گردد مقداری ریاضی و منطق بخواند و با علوم برهانی سروکار داشته باشد ( زیرا اگر علوم ادبی بود ، ذوق کافی بود ولی چون علوم برهانی است باید فکر را با اصول برهانی عادت دهد ) . در آنجا است که متعلم صدا را بلند تر از معلم نکند .

و از اینکه ائمه هدی (ع) بعد از خود ، امور را به ولایت فقیه ارجاع دادند ، باید از آنها اطاعت کرد و هیچ کس حق پیشدستی از آنها را ندارد . پس از اینکه امامان ما ولایت فقیه را امضاء کردند ، دیگر چون و چرا معنی ندارد.

در آیه ۷ سوره حشر می خوانیم :

” !$tBur ãNä۳۹s?#uä ãAqߙ§۹$# çnrä‹ã‚sù $tBur öNä۳۹pktX çm÷Ytã (#qßgtFR$$sù ۴ ”

هر چه رسول (ص) برای شما آورد ، آن را بگیرید  هر چه را نهی کرد از آن دوری کنید ، زیرا رسول اکرم  (ص) نور افکن قوی است چنانکه در آیه ۴۵ سوره احزاب می خوانیم :

” $pkš‰r’¯»tƒ ÓÉ<¨Z9$# !$¯RÎ) y7»oYù=y™ö‘r& #Y‰Îg»x© #ZŽÅe³t6ãBur #\ƒÉ‹tRur $·ŠÏã#yŠur ’n<Î) «!$# ¾ÏmÏRøŒÎ*Î/ %[`#uŽÅ ur #ZŽÏY•B ”

ای پیامبر ما تو را گواه بر خلق ، مژده دهنده خوبان و ترساننده بدان فرستادیم و تو را فرستادیم  که به اذن خدا مردم را به سوی او دعوت کنی  و چراغ فروزان عالم باشی .

این رسول اکرم (ص) شاهد بر امت است و اعمال امت را چه در حیات و چه در ممات می داند ، و در قیامت شهادت خواهد داد . او نمونه است و در همه حالات به اذن خدا حاضر است . بشارت دهنده به خیر و ترساننده از کارهای بد است . به اذن خدا دعوت به الله می کند و چراغ روشن بخش است . نورافکن قوی است ، اگر کسی این چراغ قوی را رها کند به تاریکی می افتد.

در آیه ۳۱ سوره آل عمران می فرماید :

” ö@è% bÎ) óOçFZä. tbq™۷Åsè? ©!$# ‘ÏRqãèÎ۷¨?$$sù ãNä۳ö۷Î۶ósムª!$# ”

اگر شما دوست دار خدا هستید مرا اطاعت کنید تا خدا شما را دوست بدارد . و عالی ترین کمال آن وقت است که آثار  لطف خدا  در محبوبش ظاهر می شود .

آری چنان که خدا فرموده است به دنبال حبیب الله حرکت کنید تا محبوب خدا شوید.

ادامه دارد.

 

19دسامبر/16

قوانین کیفری در اسلام

قسمت هفتم

حجه الاسلام والمسلمین موسوی تبریزی دادستان کل انقلاب اسلامی

محارب

اشاره :

قبل از ورود به بررسی دومین عنوان یعنی “محارب” لازم بود از مقدماتی بحث شود . اول: حکمت اجرای حدود و تعزیرات و کیفرهای اسلامی و منافع آن برای جامعه مسلمین . دوم : تعریف حد و تعزیر. سوم : وجود کیفر برای تمام جرائم و گناهان اعم از کبیره و صغیره در شرع مقدس اسلام . چهارم : ارتکاب گناهان کبیره اعم از آن که فعل حرام و یا ترک واجب باشد در صورتی که بیش از دو بار تکرار شود و بعد از هر دفعه ارتکاب به مجازات شرعی رسیده باشد به اعدام محکوم می شود . پنجم : یکی از شرایط اجرای حدود بلوغ و رشد کسانی است که مرتکب جرم شده اند.

ششم

یکی از اشکالاتی که دشمنان انقلاب همواره برای لکه دار ساختن چهره منور جمهوری اسلامی در رسانه های گروهی و بلندگوهای امپریالیستی آن تکیه کرده و جنجال می آفرینند ، اعدام کردن بچه ها و زنهای حامله در جمهوری اسلامی است . ما نه به خاطر پاسخ به آنان که آنها آنقدر با اسلام دشمن  و کینه دارند که اگر در ایران اعدام و یا زندانی اصلا وجود نداشته باشد باز برای سرکوبی جمهوری اسلامی و سلطه پیدا کردن خودشان از هیچ تهمت و افترائی فروگذار نخواهد بود و مسلمین را رها نخواهند ساخت ، لکن برای روشن شدن اذهان برادران و خواهران مسلمان بی طرف و مستقل و آزاد که احیانا از احکام مقدس اسلام اطلاع کافی ندارند حکم بچه های نابالغ را در شماره قبل متذکر شدیم و اینک به حکم زنهای حامله بچه دار که فرزندانشان شیرخواره هستند از نظر اسلام می پرازیم و با توجه به اینکه دادگاههای انقلاب اسلامی بر اساس احکام اسلام حکم خود را صادر می کنند ، دفع این گونه تهمتها بسیار روشن و مبرهن خواهد بود.

شیخ طوسی (ره ) در کتاب حدود “نهایه” می فرماید: “واَلمَراه اِذا زَنَت و هی حامِلٌ لم یَقُم علیها حَدّ : لاالرَّجم و لاالجَلد حتّی تَضَعَ ما فی بَطنها و تَخرُجُ مِن نِفاسِها و تُرضِعَ وَلَدَها فاذا فَعَلَت ذلک اُقیمَ علیها الحدِّ : رَجماً کان اَو جَلداً”

می فرماید اگر زنی مرتکب عمل زنا بشود در حالی که حامله است بر او حد اجرا نمی گردد ، نه سنگسار می شود و نه شلاق بر او می زنند تا هنگامی که وضع حمل کند و پس از گذشت مدت نفاس که ده روز است و زمانی که بچه شیر می خورد . و پس از بی نیاز شدن بچه از مادر حد را بر او جاری می کنند.

صاحب جواهر در کتاب حدود جواهر می فرماید: ” ولا یُقامُ الحَدُّ فَضلاً عنِ القِصاصِ وَلَو جَلداً کَما صَرَّحَ بِهِ الفاضِلُ و غَیرُه علی الحامِلِ و لو مِن زِنا حتّی تَضَعَ وَلَدَها و تَخرُجُ مِن نَفاسِها بِلا خِلاف اَجِدُهُ نَصّاً و فَتوی بَل و لا اِشکالَ مَعَ فرضِ خَوفِ الضَّررِ علی وَلَدِها لَو جُلِدَت لِِعَدَمَ السَّبیلِ علیه اِذ لا تَزِرُ وازِرَهٌ وِزرَ اُخری کما صَرَّحَ بِهِ فی الخَبَرِ المَرویِّ عن اِرشادِ المُفیدِ بَل و حتّی تُرضِعَ الولَدَ اِن لَم یَکن لَه مُرضِعَهٌ بلا خِلافٍ اَجِدهُ فیه اَیضاً حتّی لو کان جَلداً یُخشی منهُ الضَّرَرُ بِرِضاعِها لَه”.

یعنی حدود الهی – اگر چه شلاق باشد – درباره ی زن حامله اجرا نمی شود تا چه رسد به قصاص ، اگر چه از زنا حامله شده باشد تا هنگامی که وضع حمل کند و از نفاس خارج شود . این مطلب در بیان فقها اتفاقی است و من قول خلاف این را نیافتیم . سپس می فرماید : بلکه هیچ شبهه ای نیست که در صورتی که مادری اگر شلاق بخورد به بچه اش ضرر می رسد نباید حدود را اجرا کرد ، چرا که پروردگار می فرماید : هیچ کس به علت گناه دیگری مجازات نمی شود . و در اینجا بچه بی گناه است و به خاطر گناه مادر نباید به فرزند او آسیبی برسد . و اگر وضع حمل کند ولی به بچه اش شیر بدهد و شلاق خوردن موجب کم شدن یا قطع شیر بشود حتما باید از اجراء حد خودداری کرد.

حضرت امام امت در کتاب حدود تحریر الوسیله می فرماید : مساله ۸ “لا یُقامُ الحَدُّ رَجماً و لا جَلداً علیٌّ الحامِلِ و لَو کانَ حَملُه مِن الزِّنا حتی تَضَعَ حَملَها و تَخرُجَ من نِفاسِها اِن خیفَ فی الجَلدِ الضُّرَرُ عَلی وَلَدِها و حتّی تُرضِعَ وَلَدَها اِن لَم یَکُن لَه مُرضِعَهٌ و لَو کانَ جَلداً اِن خیفَ الاِضرارٌ بِرِضاعِها و لَو وُجِدَ لَهُ کافِلٌ یَجِبُ علیها الحدُّ مَعَ عَدَمِ الخَوفِ علیهِ”         ج دوم صفحه ۵۹۵

یعنی حدود الهی نه شلاق و نه سنگسار کردن و نه دیگر حدود مانند کشتن و اعدام بر زن حامله اجرا نمی شود اگر چه بچه خود را از طریق نامشروع به بار آورد و باید صبر کرد تا روزی که وضع حمل کند و از نفاس خارج بشود و بچه از شیر مادر بی نیاز گردد در صورتی که زن دیگری متکفل شیر دادن به او نباشد و اگر در اجرای شلاق بیم آن باشد که شیر مادر کمتر بشود و یا قطع گردد نباید شلاق به او زد . مگر آنکه کسی متکفل شیر دادن به او باشد که در آن صورت اگر برای بچه ضرری نباشد حد را باید جاری کرد.

همان طور که توجه کردید درمیان فقها بزرگ اسلام از قدماء و متاخرین هیچ کس نداریم که معتقد باشد زن حامله را می شود اعدام کرد و یا شلاق زد . و حرام بودن این مطلب یکی از مسلمات فقه شیعه وبرادران اهل تسنن است .

از برادران اهل تسنن به یک نقل کفایت می کنیم :

در جلد پنجم : الفقه علی المذاهب الاربعه جزائری ، که یکی از علمای اهل تسنن است و کتاب خودش را بر اساس تمامی مذاهب چهار گانه اهل تسنن نوشته است در ص ۶۳ چنین می گوید :

“اِتَّفَقَ الفُقَهاءُ عَلی اَنَّ المَراًهً لا تُجلَدُ فی حالِ الحَملِ بَل تُوأَخِّرُ حتّی تَضَعَ الجَنین و یَزولُ الم ُ الوِلادهِ و تَبراٌ من النِفاسِ حِفظاً للجنینِ و المراهِ لِئَلّا یَهلُکا بِاجتماع الجَلدِ و اَلَمِ الوِلادَهِ و مَرَضِ النِّفاسِ لِمارویَ عن الاِمامِ کَرَمَ اللهُ وَجهَهُ اَنَّهُ خَطَبَ المُسلمینَ فقالَ : اَیُّها النّاسُ اَقیموا علی اَرِقّائِکُمُ الحَدّ مَن اَحصَن منهم و من لَم یُحصن

وَرَوَی الخَمسَهُ غَیرالبَخاری عن عِمرانِ بن حُصَین رَضی اللهُ عنه: انَّ امرَاَهً مِن جهنیه اَتَت رَسُولَ اللهِ (ص) وَ هی حُبلی مِنَ الزِّنافقالت یا نبیِّ الله اُصِبتُ حَدّا فَاَقِمهُ عَلَیَّ فَدَعا نَبیُِ الله (ص) وَلیُِها فقالَ: اَحسِن اِلَیها فَاِذا وَضَعت فاُتینی بِها فَفَعَلَ فَاَمَرَ بها نبیِّ الله (ص) فَشَکَت علیها ثِیابها ثُمَّ اَمَرَ بِها فَرُجِمَت ثم صَلّی فقال عُمَر: تُصَلّی علیها یا نَبّی الله و قَد زَنَت؟! فقال: لقد تابَت توبَهً لَو قُسِّمَت بَینَ سَبعینَ مِن اَهلِ المَدینهِ لَوَ سِعَتُهُم وَهَلَ وُجِدَت تَوبه اَفضَل من اَن جادَت بِنَفسِها لِله تعالی.فَیُوءخَذُ من الحدیثِ اِقامَه الحَدِّ علی العبدِ و الاَمَهِ مَن کانَ مُحصِناً اَو غَیر مُحصِنٍ کما یُوءخَذُ من الحَدیثِ تاخیرُ الحَدِّ عن النَّفساءِحتّی تَصِحَّ و یُتمّ نفاسها و تَرضَعَ طِفلَها حتّی یُستَغنی عنها رَحمهً بِالجَنین و هذا من یُسرِ الاسلامِ.”

یعنی : فقها اهل تسنن اتفاق دارند بر اینکه زن حامله را از نظر اسلام شلاق نمی زنند تا وقتی که وضع حمل کند و از نفاس خارج بشود چرا که حفظ جان بچه و مادر لازم است و اگر درد حاملگی و درد و ناراحتی وضع حمل و دوران نفاس با درد اجرای حد توام باشد ، احتمال هلاکت و از بین رفتن هر دو است و لازم است که هر دو را حفظ کرد ، و از امام علی (ع) نقل شده است که در برابر مردم در یکی از خطبه ها فرمودند : ای مردم ! بر بردگان خود نیز در صورتی که مرتکب جرمی می شوند و عمل زنا را انجام می دهند حد جاری کنید . صاحب کتب صحاح ششگانه اهل تسنن غیر از بخاری از عمران بن حصین نقل می کند که روزی از طایفه جهنیه زنی که حامله بود و مرتکب زنا شده حضور رسول الله آمد و اظهار کرد که یا رسول الله مرتکب عملی که موجب حد است شده ام ، درباره ی من حد الهی را اجرا کن . رسول الله ولی آن زن را خواست و فرمود: این زن را با نیکی حفظ کن و هنگامی که وضع حمل کرد پیش من بیاور . رفتند و پس از آنکه وضع حمل کرد او را پیش رسول الله آورد. حضرت دستور داد لباسش را بر روی او انداختند و محکم بستند سپس دستور داد سنگسارش کردند و پس از فوتش خود رسول الله (ص) بر او نماز خواند. عمر در آنجا حاضر بود با تعجب پرسید آیا بر زنی که زنا کرده است نماز می خوانی؟ فرمود: او توبه ای کرده ( که آنقدر محکم و واقعی است ) اگر در میان هفتاد نفر از اهل مدینه تقسیم بشود آنها را نجات می دهد و آیا توبه ای را بهتر از این یافتی که شخصی خودش را در برابر خداوند تسلیم کند ( نظرشان به این است که خودش آمده و اعتراف کرده و درخواست نموده که مجازات شود ودر برابر حدود و کیفر الهی با کمال میل تسلیم شده است و قهرا این چنین توبه پاک کننده است ) پس صاحب کتاب مذکور می گوید: از این حدیث چند مطلب استفاده می شود یکی اینکه بردگان اگر زنا کنند خواه محصنه باشند یا غیر محصنه باید مجازات شوند . دوم اینکه اگر زن حامله مرتکب زنا شد باید مهلت داد تا وضع حمل بنماید و از دوران نفاس فارغ شود و بچه خود را شیر بدهد تا اینکه بچه از مادر بی نیاز بشود و این حکم از جهت رحمت پروردگار برای جنین است و بر آسان بودن احکام اسلام و مطابق بودن آن با مصلحت انسان دلالت می کند تا اینجا با نقل اقوال روشن شد که اجماع فقها مسلمین بر این است که  زن حامله را نباید اعدام کرد و یا شلاق زد اگر چه شرعا مستحق آنها باشد و تا بی نیاز شدن بچه از تربیت مادر باید صبر کرد و اما ادله مسئله بر اجماع فوق الذکر دو چیز است : ۱- آیه شیفه ولا تَزِر وازِرَهٌ وِزرَ اُخری [۱] هیچ فردی به جهت جرم دیگران کیفر و مجازات نمی شود . روشن است که اگر زن حامله یا شیرده وقتی اعدام بشود یا شلاق بخورد تنها او نیست که کیفر می بیند و صدمات مجازات را تحمل می کند بلکه به جنین و یا بچه ای که شیر می خورد و به تربیت مادر نیاز دارد شدیدا لطمه می خورد در حالی که هیچ گناهی را انجام نداده است و طبق آیه شریفه کسی که مجرم نیست نباید کیفر بشود . . .آیات اهل بیت عصمت (ع) نیز به همین مطلب تصریح کرده اند.

۲- روایات که بسیار است و ما به نقل چند تا از آنها که از نظر سند و ظهور قابل استناد است کفایت می کنیم :

اول: مرحوم مجلسی در روضه المتقین فی شرح من لا یحضر الفقیه ج ۱۰ ص ۳۸ می فرماید :”و روی الشیخ فی الموثق عن عمار الساباطی قال : سَالتُ اَبا عبدالله (ع) عن مُحصِنَهِ زَنَت  و هی حُبلی قال : تَقِرُّ حتّی تَضَعَ ما فی بَطنِها و تُرضِعُ ولدهاثم ترجم” شیخ صدوق (ره) در کتاب من لا یحضر الفقیه در خبر موثق از عمار ساباطی نقل می کند که عمار می گوید از امام صادق (ع) سئوال کردم درباره ی زن حامله ای که مرتکب زنای محصنه گشته است فرمودند : باید صبر کرد تا اینکه بچه را به دنیا بیاورد و او را شیر دهد سپس سنگسار می شود.

دوم : روایت ۲۳ جلد دهم ، تهذیب باب حدود زنا : روایت مفصل است ما نقل به معنی می کنیم و در جائی که لازم باشد عین عبارت امام را نقل می کنیم . و سند روایت تا حدی صحیح است میثم تمار رضوان الله تعالی علیه نقل می کند که روزی یک زن حامله که وضع حمل او نزدیک بود حضور امیرالمومنین (ع) مشرف شد و گفت یا امیرالمومنین مرتکب زنا گشته ام مرا تطهیر کن. خداوند تو را تطهیر کند . چرا که عذاب دنیا به مراتب از عذاب آخرت که نامحدود و لاینقطع هست بهتر است.

حضرت فرمود: از چه چیز تو را تطهیر کنم ؟ گفت برای اینکه زنا کرده ام . فرمودند : آیا شوهر داری ؟ گفت بلی . فرمودند: هنگام ارتکاب عمل قبیح شوهرت در مسافرت و غایب بود یا در محل زندگی تو حاضر بود؟ گفت: حاضر بود. فرمودند : برو پس از وضع حمل پیش من بیا تا تطهیرت کنم هنگامی که آن زن دور گشت به طوری که دیگر صدای امیرالمومنین را نمی شنید حضرت عرض کرد : پروردگارا خودت می دانی که این شهادت است ( یعنی اعتراف به زنا چهار مرتبه حضور حاکم شرع در حکم شهادت است که زنا را پیش حاکم ثابت می کند و باید حکم داد) پس از مدتی دوباره حضور امام آمد و گفت : من وضع حمل نمودم مرا تطهیر کن . حضر ت طوری برخورد کرد که گویا نمی داند و فرمود از چه چیز تو را تطهیر کنم ؟ گفت: زنا کرده ام دوباره حضرت سئوالات قبلی را تکرار کردند و ایشان همچون بار گذشته پاسخ دادند سپس فرمودند : برو تا دو سال کامل بچه ات را شیر بده و سپس بیا . رفت و پس از دو سال آمد اعتراف به زنا کرد و حضرت سئوالات را تکرار کردند و ایشان به همان نحو پاسخ گفتند سپس فرمودند : برو بچه ات را نگهدار تا آنقدر رشد کند که بتواند بخورد و بیاشامد و درک کند و از پشت بامی و یا در چاهی نیافتد و سپس بیا آن زن در حالی که شدیدا ناراحت بود و گریه می کرد برگشت و رفت و در نیمه راه عمروبن حریث مخزومی یکی از اصحاب امیرالمومنین (ع) او را دید و گفت چرا گریه می کنی ؟ گفت برای اینکه پیش امیرالمومنین رفتم تا مرا تطهیر و کیفر کند فرمودند برو و بچه را تکفل و نگهداری کن و پس از رشد بچه بیا و من می ترسم تا آن موقع مرگ مرا دریابد و بدون اینکه در دنیا کیفر بشوم با خدای خود ملاقات کنم . عمروبن حریث گفت برگرد و من پیش امیرالمومنین متعهد می شوم که نمی خواهم و احکام تو را ضایع نمی کنم بلکه مطیع تو و پیرو روش پیامبر تو هستم . عمروبن حریث مخزونی که برای کفالت و تعهد نگهداری بچه آنجا بود می گوید: نگاه کردم به چهره مبارک مولی امیرالمومنین دیدم که دو گونه مبارک علی آنچنان سرخ شده است که گویا آب انار بر آنها پاشیده شده است به ایشان عرض کردم یا امیر المومنین من خیال می کردم کار خوبی انجام دادم و مورد رضایت و رغبت حضرت عالی است و گرنه نمی کردم و الان که می بینم ناراحت هستید نمی کنم . فرمودند : آیا پس از ثبوت گناه با چهار بار اعتراف و شهادت علیه خودش این حرفها را می زنی ؟ هرگز ، باید به هر نحوی شده است بچه را نگهداری کنی . سپس دستور دادند آن زن را با کیفیت خاصی سنگسار کردند که روایت مفصل است ولی محل استشهاد ما همین مقدار بود که نقل کردیم.

حدود الهی نه شلاق و نه سنگسار کردن و نه دیگر حدود مانند اعدام بر زن حامله اجرا نمی شود اگر چه بچه خود را از طریق نامشروع به دست آورد.

خوانندگان گرامی خوب است که به چند نکته در روایت توجه بیشتری بکنند:

  1. اینکه انسان وقتی به فساد خودش پی ببرد و فهمید که گناه او را آلوده و ناپاک کرده است و روح او را کسل و مریض نموده است ومتوجه شد که باید علاج کرد به آسانی و با آغوش باز داروی روحی را قبول می کند که کیفر اسلامی است.
  2. همانطور که در مقالات قبلی گفته شد : کیفر دنیوی به مراتب آسانتر از کیفر اخروی است و اصلا قابل قیاس نیست و طبق روایات خداوند کریم تر از آن است که در آخرت نیز مجازات کند.
  3. ایمان و تعهد این زن که او را وادار به اعتراف و طلب کیفر می کند.
  4. استنکاف امیرالمومنین (ع) از ثبوت جرم. و این مطلب باید مورد توجه حکام محترم شرع و برادران بازپرس و بازجوی دادسراهای انقلاب قرار گیرد که پا فشاری باثبات جرمی نداشته باشند. زنا و لواط و فسادهای اخلاقی از نظر اسلام مردود است و خود باعث رواج فحشاء و منکر و از بین رفتن ابهت گناه در جامعه می شود.
  5. مورد بحث خودمان که چقدر اسلام برای نگهداری بچه در حالت جنین و در زمان شیرخوارگی و پس از آن تا موقع رشد اهمیت می دهد و سلامت بچه را می خواهد و کوردلان چه اتهاماتی واهی به اسلام و مسلمین می زنند.
  6. حرمت تعطیل حدود الهی پس از ثابت شدن گناه و اینکه تعطیل حدود و سهل انگاری در آن و حتی تاخیر آن گناه است و رسما با خداوند محاربه و دشمنی کردن است. و السلام .

ادامه دارد.

 

 

۱٫سوره ی انعام آیه ی ۱۶۴

19دسامبر/16

نامه ها

  • برادران : محمدجواد هم آوند (باختران) محسن ابروش (طلبه قم)- حاج شیخ محمد حسن ذاکر الحسینی خراسانی . سید ابراهیم موسوی (طلبه مشهد)- حسین دانشبدی ( تهران) – سید حسین میرزاده (ملایر)- آفاق غضنفری (بندرعباس)- غلامرضا مومنی (سرباز تهران)- سید محمد باقری(طلبه مشهد)- استوار دوم علی اکبر طاهری (خرمشهر)- سید محمد کاووسی (دزفول)- سعید یغمائی (تهران)- حسین عربانیان- حاج شیخ حسن ایزدی (طلبه مشهد)- یزدان بابازاده. سید محسن سیادتی (مشهد)- اصغر امینی (هرند)- خواهر لاله (تهران).

اشعار ، مقالات ، خاطرات و طرحهای شما را ملاحظه کردیم .امیدوارم که ضمن استعدادها و خلق آثار خوب در تمام زمینه های هنری به کوشش و زحمت شما برادران متعهد خلاءهای موجود را در این بخش ، پر کنیم و قلم را از دست طاغوت پرستان خارج نمائیم . انشاءالله …

  • دوستداران مجله پاسدار اسلام برادران وخواهران :

سید سعید حسینی (دانشجوی شیراز)- محمد علی شاکری (تهران)- عبدالحسین آقا گل تبار و علیرضا قاسم زاده (بندپی بابل)- حیدر مرشدی (سرباز- مراغه)- مهرداد رضائیان (سرباز شیراز)- جعفر شریعتی مقدم (تنکابن)- محمد کیانی شهمیرزادی (فریدون کنار)- احمدعلی شفیعی (شیراز)- کرباسی (مشهد)- حمیدرضا ارغشی (فردوس)- طلعت زمانی (نجف آباد).

پیشنهادات – انتقادات شما را دریافت کردیم . انشاءالله که بتوانیم بعضی از آنها را تحقق بخشیم . موفق باشید.

  • برادر عبدالحسین زرشناس (دزفول) : ما در اولین فرصت ( پس از چاپ مجله) اشتراکها را ارسال می کنیم ممکن است تاخیر از پست یا عدم وضوح آدرس باشد. موید باشید.
  • برادر ع – ل (مرکز تربیت معلم شیراز) : مبلغ ارسالی را دریافت کردیم . خداوند به شما ایثارگران وسربازان متعهد حزب الله اجر زیاد عنایت فرماید. توفیق شما را خواهانیم .
  • برادر اسلامی (لنگرود) : برای آگاهی بیشتر از مواضع ایدئولوژیکی و سیاسی جنبش مسلمانان مبارز به کتابی از سپاه پاسداران به همین نام مراجعه کنید (در مراکز فرهنگی سپاه موجود است). و اما مسئله تضاد یک بحث فلسفی است و مطلب را ساده نمی شود بیان کرد انشاءالله که با رشد فکری در آینده ای نزدیک آن را درک کنید.
  • برادر یا خواهر ع – م – ف از تهران : سئوال خود را از قم- دفتر استفتائات امام بپرسید . موفق باشید.
  • برادر قاسم احسانی (فریدون کنار) : مسلما فرمول خاصی برای کتاب خواندن وجود ندارد اما ابتدا باید کتب نویسنده های متعهد را از ساده به مشکل شروع به مطالعه کرد و وقتی چارچوبهای اعتقادی به نحوی که با هر وسوسه ای نلغزد ،شکل گرفت و توان علمی لازم پیدا شد کارهای تحقیقاتی را شروع کرد و از تجربیات وروشهای محققان استفاده نمود.
  • برادر جلیل نیستانی : برای تهیه شماره های مورد لزوم می توانید مبلغ ۲۵ تومان به دفتر مجله ارسال دارید تا برای شما فرستاده شود .
  • خواهر منیژه غلامی (تهران) : این شما هستید که باید با برآورد موقعیت – امکانات مادی و خانوادگی – استعداد – ( هدف و … در مورد ادامه تحصیل خود تصمیم بگیرید تنها می توانیم به شما بگوئیم که وقتی نیت شما “الله” باشد ارزش دارد .
  • خواهر “م” از لاهیجان: بسیارند افراد متعهد و مسلمان که از بی توجهی خانواده خود و عدم درک صحیح آنها از مسائل مهم زندگی و جامعه کنونی در رنجند واین صبر و ثباتشان اجر خواهد داشت شما سعی کنید با انتخاب راهی که با کمترین برخورد خانوادگی هدف شما را تامین کند ؛ خود را از این تردید بیرون بکشید . امیدواریم با ازدواجی مناسب سریعتر نجات یابید.
  • برادر جمشید – ر- (باختران): در حالیکه برادران شما در جبهه های جنگ و کار و سازندگی شبانه روزی مشغول کوشش ، جانفشانی هستند بعید است که هنوز در بند چنین مسائلی باشید . سعی کن به جبهه بروی که آنجا بهترین محیط برای پرورش اراده و خودسازی می باشد.
  • برادر میر صانعی – خوانسار: رجوع از مجتهد غیر اعلم به مجتهد اعلم واجب است پس از تحقیق و حصول اطمینان و همچنین واجب است عدول از تقلید مجتهدی که عدم عدالت وی ثابت شده باشد .
  • برادر م – خ – مشهد مقدس : ۱- اگر در موردی پس از تقلید ثابت شد که آن مجتهد لیاقت مرجعیت ندارد ، واجب است از تقلید او دست کشیده و به مرجعی عادل و باتقوی رجوع نمود.۲- نماز و روزه های ترک شده باید قضا شود و در مورد روزه کفاره نیز تا آنجا که قدرت دارید باید بپردازید ولو در دراز مدت . ولی اگر به هیچ وجه قدرت کفاره دادن پیدا نکنید و قادر بر روزه گرفتن نیز نباشید ، خداوند غفور و مهربان است و امید است که با توبه واقعی و برگشت به درگاه پرمهرش از رحمت واسعه او برخوردار شوید .
  • برادر آهن ساز – گرگان : شعری که در اسلام مذمت شده ، آن شعری است که دارای مضامین خلاف شرع یا خلاف اخلاق باشد مثلا در مذمت و دشنام مومنین یا ستایش ظالمین و ستمکاران و مانند آن باشد ، وگرنه اصل شعر گفتن مذموم و بد نیست بلکه از ائمه در رابطه با شعر گفتن در مدح اهل بیت و ذکر فضائل و مصائب آنان ، روایاتی که دلالت بر تائید و ترغیب میکند رسیده است بلکه اشعاری به خود آن بزرگواران منسوب شده است .
  • سازمان برنامه و بودجه – لرستان : سئوال خود را به دفتر استفتائات امام در قم بفرستید.
  • برادر رضا شعبانپور – نی ریز فارس : راجع به مساله مورد نظر ، فرقی میان زمان حیات و وفات نمی باشد .
  • کانون شکوفه های قرآن شهرستان قاین : احکام شرعیه تابع مصالح و مفاسد واقعی است که نمی توان به آنها پی برد ، مگر اینکه از مصادر وحی روایتی رسیده باشد . و آنچه از فلسفه احکام ذکر می شود حکمتها و منافع است ، آنچه به عنوان علت احکام بیان می کنند ، چیزی به جز احتمالات نیست . در مورد مسافرت در ماه رمضان ، روایات زیادی وارد شده است ، آنچه صحیح و مورد اعتماد است دلالت بر برتری اقامت و جواز مسافرت دارد و تنها یک حدیث غیر معتبر دلالت بر تفصیل دارد که مسافرت قبل از ۲۳ مکروه و پس از آن مکروه نیست.
  • برادر –ح ف – بهشهر : پول نان را بدهکار نیستید زیرا او ظاهرا بخشیده است و پول بستنی را باید به فقیری بدهید به قصد صدقه از طرف صاحبش.
  • برادر محمد حسن جلالی – مازندران : به احتمال زیاد ، این گونه شبهات ناشی از یک نوع وسواس است ولی اگر مطمئن باشید که دچار ریا می شوید ، قطعا ترک جماعت که عمل مستحبی است لازم است ولی در این میان باید به خودسازی بپردازید و این بیماری روانی که ناشی از خودپسندی است علاج نمائید که یک راه آن توجه به گناهان و عیبهای خود می باشد.
  • خواهران . م- مشهد: با توجه به اینکه بخش استفتائات امام فقط جوابگوی پرسشهایی است که به دفتر امام می رسد باید سئوال خود را به عنوان دفتر امام بفرستید . و در صورت نیاز می توانید با ذکر آدرس ، نامه خصوصی به دفتر مجله بنویسید.
  • برادر مصطفی عباسی (لامرد – لارستان): همه وقتی از مادر متولد می شوند ذهنشان خالی است و به مرور زمان و در برخورد با طبیعت و شکوفائی فطرت انسانی و سعی و کوشش فراوان اندوخته های ذهنی و مهارتهای عملی خود را افزایش می دهند شما هم اگر سعی کنید و بخواهید به اندازه استعدادتان بدان خواهید رسید . نا امید نباشید.
  • برادر اصغر امینی (هرند) : برای تهیه شماره های قبل می توانید با ارسال پول به دفتر مجله آنها را دریافت کنید و علت اختلاف تعداد آیات قرآن اختلاف در تعدادی از آیات می باشد که عده ای آنها را دو آیه و عده ای یک آیه به حساب آورده اند . موفق باشید.
  • برادر رسول پرویزی (زنجان) : خودسازی “فرمول” مخصوصی ندارد با انجام احکام الهی و دوری از محرمات و به جا آوردن مستحبات و در کنار آن بالا بردن سطح معلومات خود می توانید خودسازی کنید .
  • خواهر ش – ب (دزفول) : نامه شما حاکی از دلهره و وحشت از مشکلی است اما بدانید که کورترین گره ها هم به دست توانای یک انسان صبور باز خواهد شد- اگر مسئله شما ازدواج است و اکراه دارید قبول نکنید و اگر اجبار خانوادگی است به دادگاه شکایت کنید این حق شرعی و قانونی شماست . آدرس ما قم – صندوق ۳۲۰ ، هیئت تحریریه می باشد.
  • برادر احمد جمشیدی (تویسرکان): رساله امام که مورد اعتماد ما است همان رساله ای است که اخیرا از طرف انتشارات جامعه مدرسین (شماره ۲۴۰) چاپ شده و طبق فتوای امام می توان خواند در مورد سئوال چهارمتان یادآوری می کنیم که عکس شهید باید به تایید سپاه – جهاد – بنیاد شهید و یا یک روحانی سرشناس برسد .
  • خواهر حوا فرمانبر – املش : از اینکه پاسخ به سئوالات شما بسیار مفصل است ، لذا شما را به کتاب جهان بینی توحیدی استاد شهید مطهری ارجاع می دهیم (کتاب دوم ) در مورد سئوال اول نیز بهتراست نگاهی به فهرست کتابهای تاریخی در یکی از کتاب خانه های بزرگ بفرمایید.

 

19دسامبر/16

نگاهی به رویدادها

جنگ

  • به تلافی شکست های پی درپی ، بمب افکن ها ی صدام جنایتکار ۸۰۰ تن از راه پیمایان قدس را در همدان شهید و مجروح کردند . ۲۶/۴/۶۱
  • تیپ۱۰ گارد صدام در هم شکسته شد شمار هواپیماهای سرنگون شده در عملیات رمضان به ۶ فروند رسید . ۲۶/۴/۶۱
  • پاتک های سنگین دشمن برای تصرف پاسگاه زید شکست خورد . تیپ های ۶ و ۸ مکانیزه و ۳۵ و ۱۰ زرهی لشکر ۶ و ۹ عراق در هم کوبیده شد.                                         ۲۹/۴/۶۱
  • ۱۰۰ هزار مین ضد تانک و ضد نفر در جبهه باختران کشف و خنثی شد.                                                         ۲۹/۴/۶۱
  • رزمندگان اسلام به مواضع دشمن در عمق ۲۰-۲۵ کیلومتری خاک عراق نفوذ کردند . در این عملیات وسیع انهدامی که در ۲۵۰ کیلومتر مربع انجام گرفت ۱۱۰ تیپ عراق در هم کوبیده شد . ۲۱۰۰ مزدور عراقی کشته ومجروح شدند و ۵۸۰ تانک و نفر بر زرهی دشمن منهدم شد . ۲/۵/۶۱
  • در ادامه عملیات رزمندگان اسلام برای تسخیر دژهای مثلثی دشمن ۱۵۰ کیلومتر مربع از خاک عراق فتح شد . ۷۰ تانک و نفر بر عراقی در نخستین ساعات نبرد نابود شد .                                         ۷/۵/۶۱
  • تریلرهای حامل تانک و توپ عربستان وارد بغداد شدند . ۹/۵/۵۱
  • یک هواپیما و یک هلیکوپتر مزدوران صدامی درمنطقه عملیاتی جنوب سرنگون شد.                                                         ۹/۵/۶۱
  • ۳۰۰ افسر عراق به دستور صدام تیرباران شدند . ۱۳/۵/۶۱
  • پاسگاه مرزی کاسکاف عراق با نفرات آن بکلی نابود شد.                                                         ۱۴/۵/۶۱
  • مزدوران بعثی ۳۲ خانه را در آبادان ویران کردند . ۱۸/۵/۶۱

عمران

  • ۳۵ روستای مازندران صاحب برق شدند. ۲۶/۴/۶۱
  • کارخانه اسفالت سازی کرمان با ظرفیت ۱۲۰ تن در ساعت راه اندازی شد .                                                                 ۲۹/۴/۶۱
  • بعد از انقلاب تا کنون ۹۲۹ کیلومتر راه اصلی و روستائی در آذربایجان شرقی احداث شده است .                                 ۳/۵/۶۱
  • ۵۹ هزار تن چدن طی یک ماه در کارخانه ذوب آهن اصفهان تولید شد.                                                                 ۷/۵/۶۱
  • مرکز تلفن خودکار ساخت ایران در مجتمع مس سرچشمه به کار افتاد.                                                                 ۱۲/۵/۶۱
  • یک تصفیه خانه ۸۰۰ متر مکعبی در مراغه مورد بهره برداری قرار گرفت.                                                         ۲۱/۵/۶۱

ضد انقلاب

  • منافقین یک پاسدار ۱۹ ساله را پیش چشم مادرش بر سر سفره افطار شهید کردند . این جنایتکاران حرفه ای پس از به شهادت رساندن این نوجوان ، خانه را به آتش کشیدند .                                                 ۲۹/۴/۶۱
  • ۶۷۱ کیلو تریاک در خراسان کشف شد. ۳/۵/۶۱
  • با کشف ۴ خانه تیمی ۵۰ عضو منافقین دستگیر و ۵ نفر به هلاکت رسیدند .                                                                 ۴/۵/۶۱
  • از ۳ باند قاچاق بین المللی ۵۳۵۵ کیلو تریاک کشف شد .         ۹/۵/۶۱
  • یکی از حساس ترین بخشهای سازمان منافقین متلاشی شد در این عملیات بیش از ۲۰ خانه تیمی سقوط کرد و ۶۰ عضو و کادر فعال منافقین دستگیر یا معدوم شدند .                                                 ۱۱/۵/۶۱
  • در عملیات گسترده یا حسین در اهواز حدود ۳۰۰ تن از هواداران و اعضای فعال منافقین کشته ، زخمی یا دستگیر شدند . ۱۸/۵/۶۱

اخبار داخلی

  • ۹۳ محکوم دادگاه انقلاب ارتش عفو شدند. ۵/۵/۶۱
  • رئیس جمهور : از دولتهایی که دشمن ما را کمک می کنند ، گذشت نخواهیم کرد.                                                                 ۷/۵/۶۱
  • رئیس مجلس : در خاک عراق تا آنجا پیش می رویم که خواسته هایمان را بگیریم .                                                         ۷/۵/۶۱
  • زنان یکی از مناطق اصفهان ۶ کیلو طلا و جواهر به جبهه های نبرد هدیه کردند.                                                         ۱۲/۵/۶۱
  • مردم گیلان غرب در میان استقبال پر شور رزمندگان اسلام به شهر خود باز گشتند.                                                                 ۱۳/۵/۶۱
  • ۵۴۲ محکوم دادگاه های انقلاب مشمول عفو امام شدند. ۱۸/۵/۶۱

انقلاب و جهان

  • علی رغم مخالفت رژیم مراکش ، دانشجویان انقلابی این کشور در اعتراض به اشغال لبنان ، دست به تظاهرات زدند. ۳/۵/۶۱
  • تیم تیراندازی جانبازان ایران به خاطر افشای جنایات آمریکا از مسابقات بین المللی انگلیس محروم شدند. ۶/۵/۶۱
  • انفجار بمب – توسط ابوبلال ، مجاهد عراقی – در وزارت برنامه ریزی عراق ، جمعی از مقامات عالی رتبه عراقی را هلاک کرد . ۱۱/۵/۶۱
  • ۱۳ تن از اعضای یک سازمان مذهبی در مصر دستگیر شدند . ۱۲/۵/۶۱
  • ۵۰ هزار نفر از مردم کویت علیه اسرائیل تظاهرات کردند . ۱۸/۵/۶۱
  • مجاهدین عراقی سفارت عراق در پاریس را منفجر کردند. ۲۱/۵/۶۱

جهان

  • هواپیماهای صهیونیستی دو روز متوالی بیروت را بمباران کردند .                                                         ۲/۵/۶۱
  • شاه حسین و وزیر خارجه اسرائیل در سوئیس ملاقات کردند . ۳/۵/۶۱
  • رئیس جمهور: کسانی که فلسطینی ها را دعوت به کشورشان میکنند تا آنان را از خط اول مبارزه با صهیونیستها دور کنند بزرگترین خدمت به آمریکا و صهیونیزم را انجام میدهند .                                         ۵/۵/۶۱
  • فرانسه وآلمان سیستم ضد هوایی مدرن در اختیار عراق گذاشتند. ۷/۵/۶۱
  • سفارت آمریکا در پرو منفجر شد . ۷/۵/۶۱
  • هواپیماهای اسرائیل ۱۴۰ بار بیروت را بمباران کردند . ۱۱/۵/۶۱
  • عربستان سعودی بازسازی ارتش عراق را پذیرفت . ۱۳/۵/۶۱
  • هزاران فلسطینی خشمگین در مقابل سفارتهای آمریکا ، اردن و عربستان در دمشق تجاوز صهیونیستها را محکوم کردند. ۱۹/۵/۶۱
  • صدام ازنافرمانی در ارتش بعث شدیدا ابراز نگرانی کرد. ۱۹/۵/۶۱
  • معاون رئیس ستاد ارتش صهیونیستی به دست رزمندگان فلسطینی به هلاکت رسید. ۲۱/۵/۶۱
  • صدام رسما به شکست بغداد در برگزاری کنفرانس غیر متعدها اعتراف کرد.                                                                 ۲۱/۵/۶۱

 

19دسامبر/16

یادی از شهدا

این وصیت نامه ها انسان را می لرزاند و بیدار می کند   امام خمینی

قسمتی از وصیت نامه شهید حسین مداحی

… و ای خواهران من دوست دارم در مرگم زینب وار استقامت داشته باشید و زینب وار با دشمنان به مبارزه بپردازید.

سخنی با دوستان و آشنایان نزدیک :

به راه پاک روح الله ایمان داشته باشید و با وحدت بیشتر در راه اهداف جمهوری اسلامی پیش روید. دستهای مرا از تابوت بیرون بگذارید تا دنیا پرستان بدانند که دست خالی از این دنیا می روم و چشمهای مرا باز بگذارید تا کوردلان بدانند که کورکورانه این راه را انتخاب نکرده ام مرا در زادگاه خودم دفن کنید و بر روی سنگ قبرم این شعر را بنویسید:

آنکس که تو را شناخت جان را چه کند

فرزند و عیال و خانمان را چه کند

دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی

دیوانه تو هر دو جهان را چه کند

در آخر از خداوند پیروزی اسلام را بر کفر جهانی خواستارم .

قسمتی از زندگی نامه شهید جبار بلوکی

شهید در سال ۱۳۴۲ در روستای کورنده لاهیجان در یک خانواده مسلمان و مذهبی به دنیا آمد . در جوانی به کشاورزی اشتغال داشت . قلب پاک  و ضمیر روشن که خدا به او عطا کرده بود باعث شد که بتواند از عهده مسائل اجتماعی به خوبی برآید .

از این رو در سال ۵۵ و ۵۶ که هنوز تظاهرات ملت مسلمان ایران آشکار نشده بود ، به ندای رهبر انقلاب لبیک گفته و در محدوده لنگرود و لاهیجان سعی در بیداری و بسیج مردم علیه شاه نمود. پس از انقلاب ، گروهکهای منافق او را سد راه خود می دانستند چرا که او در سرکوبی ضد انقلابیون خصوصا منافقین نقش بزرگی داشت . او مبارزه با کفار بعثی را بر ازدواج ترجیح می داد و لذا بیش از چهار بار در جبهه ها شرکت جست و سرانجام در عملیات بیت المقدس به شهادت رسید.

روحش شاد و راهش جاودانه باد.

قسمتی از وصیتنامه شهید سید حیدر یحیوی

” به یاد شهیدانی که چون ندای حق را شنیدند عاشقانه به سوی او شتافتند و در اوج انسانیت با خون خود حقیقت را گواهی کردند .

“… ای مسلمانان حقیقت جو بدانید که تا آخرین قطره خونمان در راه اسلام خواهیم جنگید و کوشش خواهیم کرد که انشاءالله در این راه به فیض شهادت نائل شویم . روزعروسی من روز شهادت من است پس برای من عزاداری نکنید بلکه جشن بگیرید….”

لازم به تذکر است که یکی از برادران این شهید سعید ، به دام منافقین افتاد و پدر و مادر عکس و مشخصات او را در اختیار مقامات مسئول قرار دادند ، و سرانجام پس از دستگیری اعدام شد . ولی شهید ما حیدر یحیوی راه خدا را پیش گرفته و به امر رهبر کبیر انقلاب به جبهه حق علیه باطل رفت و به شهادت رسید . پدر شهید در پیامی گفت :

من نه از اعدام فرزند منحرفم ناراحت شدم ، چرا که اطاعت از امر امام بود و نه از شهادت فرزند دیگرم چرا که شهادت ایده و آرزوی او بود.

قسمتی از وصیتنامه شهید عادل کرمی عضو بسیج تهران ( ۱۶ ساله )

… پدرم و مادرم شما که به من ایراد می گرفتید که کوچک هستی و باید درس بخوانی و جبهه ها را به برادران سربازت و  پاسدارانی که بزرگسال هستند بسپاری ، بیائید و در اینجا جمشید داداشی ۱۳ ساله را ببینید که با آن جثه کوچکش چگونه روحیه می دهد و فعالیت می کند . پدر و مادر عزیز ما در اینجا امام زمان (ع) را در هر لحظه حس می کنیم و معجزات او را لمس می کنیم .

… به همه شما عزیزان وصیت می کنم که نماز جمعه و دعای کمیل و دعای توسل را فراموش نکیند و برای امام عزیزمان همیشه این دعا را بکنید.

خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار از عمر ما بکاه و بر عمر او بیفزا آمین فرزند شما عادل ۲۳/۱۲/۶۰ جبهه شوش

 

19دسامبر/16

امام خمینی ثابت و استوار از آغاز تا کنون

(قانون)

این نکته لازم است یاد آوری شود که استناد و تکیه ما روی قانون اساسی از طریق “الزموهم بما الزمواعلیه ا نفسهم”می باشد.

نه اینکه قانون اساسی از نظر ما تمام باشد .اگر علماء از طریق قانون حرف می زنند, برای این است که اصل دوم متمم قانون اساسی، تصویب هر قانون خلاف قرآن را از قانونیت انداخته است و الا ما لنا و القانون؟! مائیم و قانون اسلام . علما اسلامند و قرآن کریم، علما اسلامند و احادیث نبوی علما اسلامند و احادیث ائمه اسلام علیهم السلام، هر چه موافق دین و قوانین اسلام باشد، با کمال تواضع به آن گردن می نهیم و هر چه مخالف دین و قرآن باشد ولو قانون اسلامی باشد ولو التزامات بین المللی باشد ما با آن مخالفیم”.

(سخنرانی امام در تاریخ ۱۱/۹/۴۱)

“مگر ما میگوئیم دولت نباشد؟ ما می گوئیم دولت باشد ولی خاضع برای قوانین اسلام و لااقل برای قانون اساسی خاضع باشد.ما که نمیگوئیم که دولت نباشد ما که نمیگوئیم که میخواهیم مثل آن کسانی که در هزاران سال پیش بودند و داخل غارها زندگی می کردند زندگی کنیم!

کدام روحانی به شما این حرف را زده است؟!

(دوم ذی حجه ۸۳ در مسجد اعظم قم،پس از آزادی)

جمهوری اسلامی معنایش این است که یک جمهوری باشد و قوانینش همان قوانین اسلام باشد. تمام قوانینی که غیر از اسلام است، قانون نیست، مورد رضای ما و ملت ما نیست. ۲۷/۳/۵۸

“…بر خلاف مقررات، خلاف شرع است نباید عمل بکنند… باید به همان طوری که قانون اساسی اسلامی مقرر کرده است و ملت به آن رأی داده است باید به همان طور عمل شود و اسباب این نشود که هر طایفه ای برای خودشان یک حکومتی داشته باشند و یک کارهائی بر خلاف مقررات بکنند”.

(۲۷/۵/۵۹)

“هیچ کس به غیر قانون الهی حکم نکند و تمام مجری قانون باشند و کسی در حدود غیر قانونی عمل نکند”

(۱/۱/۶۰)

“همه باید مقید به این باشید که قانون را بپذیرید ولو بر خلاف رأی شما باشد باید بپذیرید برای اینکه میزان اکثریت است و تشخیص شورای نگهبان که این مخالف قانون نیست و مخالف اسلام هم نیست.میزان این است…بعد از اینکه یک چیزی قانونی شد دیگر نق زدن در او اگر بخواهد مردم را تحریک بکند مفسد فی الارض است و باید دادگاه با او عمل مفسد فی الارض بکند.”

(۶/۳/۶۰)

“تمام قوانین بر خلاف شرع زمان طاغوت باید دور ریخته شود…شورای نگهبان، شورای قضائی بخشنامه بکنند و همه جا بگویند به اینکه این قوانین سابق که مخالف شرع بوده، نباید عمل بشود و اگر کسی عمل بکند مجرم است و باید محاکمه بشود…اگر خدای نخواسته بر خلاف موازین اسلامی عمل شود باید ،فاتحه این جمهوری را بخوانیم”

(۱/۶/۶۱)

 

19دسامبر/16

انقلاب و رهبر از دیدگاه دیگران

“انقلاب اسلامی ایران یک انقلاب مردمی مترقی در جهان نوین است. بنابراین تمام مسلمانان جهان بدان امیدهای بسیار بسته اند. این انقلاب چهره حقیقی اسلام را به همه جهانیان عرضه کرد و امروزه انقلاب ایران عصر حکومت توده های مردمی را نوید میدهد و مردم ایران گام های بزرگی بر داشته اند و یک حرکت انقلابی اصیل را به ثمر رسانیده اند. خداوند به امام خمینی طول عمر بدهد تا به دست او مسلمانان نه تنها در ایران بلکه در همه جهان به آرزوی خویش برسند…. انقلاب ایران نعمتی بود از سوی خدا ، نه فقط برای ملت ایران ، بلکه حتی برای ملتهای عرب.

( سرهنگ معمر قذاقی رهبر لیبی)

سروش ۱۳۳

* * *

” استعمار فرانسه ۶۸ % مردم مسلمان سنگال را از سایر ملل اسلامی جدا کرد، و انقلاب اسلامی ایران باعث شکوفایی اسلام در این کشور شد… خون کسانی که در راه تحقق انقلاب اسلامی ایران ریخته شده ، خونی است که در راه پیروزی تمام مسلمانان جهان صرف شده است”

(شیخ توری سردبیر نشریه تحقیقات اسلامی از سنگال )

جمهوری اسلامی ۱۵/۱۱/۶۰

* * *

ما احساس میکنیم انقلاب ایران به عنوان اولین تجربه از تشکیل دولتی بر اساس اصول و مقاهیم اسلامی متعلق به تمامی مسلمانان است ، و مسئولیت تحقق وحدت اسلامی را بر عهده دارد تا مسلمانان بتوانند در برابر استعمار کافر و رژیمهای وابسته به آن که همواره از اختلافات مذهبی بین مسلمانان بهره برداری می کنند سدی ایجاد نمایند.

انقلاب اسلامی ایران میتواند به مسلمانان آگاهی دهد که این انقلاب از موضع فرقه ای سر چشمه نگرفت بلکه با یک موضع اسلامی گسترده آغاز شده است و اعتقاد عمیقی به بحث سازنده میان مسلمانان و همکاری بین آنان دارد و به آنان می آموزد که در زمینه های مختلف عقیدتی – مذهبی و موضع گیریهای سرنوشت ساز سیاسی وجوه مشترکی دارند و همین شناخت موجب میگردد که وحدت را مسئله اساسی حال و آینده خویش بدانند .

(سید محمد حسین فضل الله ، از علمای لبنان )

اطلاعات ۱۷/۱۰/۶۰

* * *

“این انقلاب از آن تمام مسلمانان جهان است و تنها به ایرانیان مربوط نمی شود . این انقلاب ما و شما و تمام مستضعفان جهان است و لیل آن هم واضح است زیرا شاه مدفون با تمام ذلت و خواری نقشه های امپریالیسم را در منطقه اجرا و با جبروت و طغیان با ملت خود رفتار میکرد…ملت مسلمان فلسطین و دیگر اقلیت ها نسبت به انقلاب اسلامی نظر ویژه ای دارند ، زیرا انقلاب را انقلاب خود میدانند و حاضرند در راه حفاظت از آن جان و مال و همه چیزهای گرانبهای خود را فدا کنند و علمای فلسطین به یقین امام خمینی را عالمی دانا و مسلط و مجتهد و امامی دلیر و شحاع و قائدی هوشمند می دانند که رهبری تمام مسلمانان را به عهده دارند و ان شاالله خداوند ایشان را پیروز میگرداند و همه مطمئن هستند که به زودی ایشان در صف اول در مسجد الاقصی در پیشاپیش آنان نماز خواهند گذارد.

(شیخ یوسف جبرئیل از روحانیون برجسته فلسطین)

19دسامبر/16

فقط یک دقیقه سکوت!!!

بسم الله الرحمن الرحیم

دو سال از آغاز جنگ تحمیلی گذشت ،جنگی که دشمنان اسلام و بشریت برای بر اندازی جمهوری اسلامی و خاموش کردن نور انقلاب اسلامی در منطقه به راه انداختند جنگی که تمام کسانی که از انقلاب اسلامی ضربه دیده بودند و یا در معرض آسیب و ضرر بودند هر کدام به نوعی در آن شرکت داشتند و در حقیقت رژیم بعثی صهیونیستی عراق که بیشتر از دیگران در برابر انقلاب اسلامی آسیب پذیر بود با پشتیبانی تسلیحاتی ،اقتصادی، سیاسی ،تبلیغاتی و … تمام ابر قدرتها و ایادی مرتجع آنان به نمایندگی از همه آنها با تمام توان به یک جنگ تمام عیار علیه جمهوری اسلامی دست یازید ،  به این امید که جمهوری نو بنیاد اسلامی زیر بار سنگین و کمر شکن خرابیهای  بازمانده ودوران ستمشاهی و مشکلات ناشی از انقلاب و تحت فشار تحریم اقتصادی و جنگ سیاسی تبلیغاتی جهانی و با توجه به درگیریهای گروهکها و نفوذ افرادی مانند بنی صدر و … با هجوم نظامی صدام در کوتاه ترین مدت به تجزیه و سقوط کشیده شود.ولی همانگونه که اصل انقلاب اسلامی در ارکان استکبار جهانی زلزله افکند و تمام توده های مستضعف جهان را بیداری و حرکت بخشید ، جنگ تحمیلی نیز بر خلاف اهداف برنامه ریزی شده آن و علیرغم تمام خرابیها و خسارات وارده در پرتو فداکاری سلحشورانه ایثارگران اسلام به طور شگفت انگیز و معجزه آسا صد درصد نتیجه معکوس داد وموجب شد که جمهوری اسلامی ایران به عنوان با ثبات ترین و نیرومند ترین قدرت در منطقه و حتی در جهان به بیانی که در سر مقاله شماره قبل گفتیم- تجلی یافت ، در داخل نیز موجب شد  تا راهی که انقلاب و مردم می بایست در طول سالهای سال بپیمایند برق آسا طی کنند و ملت در بعد معنوی به اوجی از عظمت و رفعت برسد که به قول حضرت امام مدظله در طول تاریخ ملتی بی نظیر شود و از نظر فرهنگی و سیاسی به حدی از رشد رسد که در هیچ یک از کشورهای جهان نمونه آن وجود نداشته باشد و از نظر استقامت و صلابت و انواع ویژگیهای متعالی به آن چنان تکاملی برسد که علیرغم موج عظیم تبلیغات جهانی دشمنان ، جهانیان را به شگفتی و خضوع واداشته و به توده های مستضعف شور حرکت و شورش علیه مستکبران بخشد و چنان پیروزیهای پی در پی جمهوری اسلامی و تابش نور انقلاب در منطقه هیجان ایجاد کرد که امپر یالیسم و صهیونیسم ، وحشت زده در مقابل صلابت و عظمت انقلاب اسلامی به جنون خشم و خونخواری کشیده شدند و دیوانه وار همچون سگ هار به جان مردم بی پناه افتادند. بمباران های مکرر مردم در شهرهای غربی ایران و لبنان و … تا انفجار خیابان خیام در تهران و قتل عام فلسطینیها در صبرا و شتیلا و هزاران نمونه دیگر نمودارهائی از آتش خشم و انتقام دیوانه وار و ترس ابر قدرتها از نهضت اسلامی و خروش توده های مستضعف می باشد.

با جنایاتی که از سوی آمریکا و صهیونیسم و اعمال آنان و با سکوت ننگین و زشت و همکاری روسیه در طی این جنگ علیه اسلام و در لبنان عزیز در پی پیروزیهای ارتش اسلام بر سر ملت های محروم لبنان و فلسطین انجام گرفت ،چهره کریه امپریالیسم و کمونیسم بیش از پیش آشکار گشت و از سوی دیگر چهره تمام مزدورانی که مزدورانه دم از اسلام یا عربیت می زدند به خوبی هویدا گردید .و سران عرب در فاس موجودیت و امنیت اسرائیل را آن هم بعد از اشغال لبنان به رسمیت شناختند و در کنار صدام ، ایران اسلامی را محکوم کردند و در اجلاس فوق العاده وزرای خارجه عرب که بعد از قتل عام صبرا و شتیلا در شورای اتحادیه عرب تشکیل یافت ، تنها دستاورد عملی آن!یک دقیقه سکوت برای این فاجعه بزرگ تاریخ بشری بود ، سکوتی سمبلیک ! و پر معنی ! سکوتی که نشانگر سرسپردگی و خفقان مرگبار تاریخی آنان در برابر جنایات آمریکا بود.و این است مصیبت بزرگی که دست به گریبان و حاکم بر- سرنوشت ملتهای مسلمان است و وقت آن رسیده که ملتها “استرجاع” نماینده و به سوی الله و حکومت اسلامی رجوع کنند که بحمدالله- بنا بر اطلاعات رسیده- در ظلمت این فجایع بزرگ ، فجر صادق انقلاب اسلامی در میان ملتها طلوع نموده و با شناختن کامل این نوکران خیانتکار از همه آنها مایوس شده و فقط وفقط چشم امید به اسلام و انقلاب اسلامی دوخته اند و با جنایات روز افزون و آشکار سران کفر ، گام اول صدور انقلاب یا به تعبیر بهتر طلوع انقلاب اسلامی در کشورهای اسلامی تحقق یافته است و دیگر چه باک که رژیم مزدور سعودی اینچنین وحشت زده و سبعانه بر حجاجی که مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل سر داده ایند بتازد که ملتها راه خود را یافته و دشمنان خود را شناخته اند و این جنایات اثری جز تسریع حرکت انقلاب جهانی اسلام نخواهد داشت. والسلام .

رحیمیان