قسمت سوم
استاد جلال الدین فارسی
عضو ستاد انقلاب فرهنگی
اشاره :
مارکسیسم دارای دو جزء است : ۱- نظریه ای درباره طبیعت (ماتریالیسم دیالکتیک ) .۲- فلسفه مادی تاریخ (ماتریالیسم تاریخی) . از مجموع این دوجز جهان بینی مارکسیستی بوجود می آید.
یک نظریه در شرایط خاص معین بوجود می آید و وقتی شیوه تولید اقتصادی رشد کرد، جبرا روابط تولید ی جدیدی ایجاد می شود.
نیروی محرکه وتحول هر جامعه تضاد است و مهمترین عنصر در روابط تولید مالکیت وسائل تولید است. تحول جامعه همیشه دراثر مبارزه طبقاتی است.
**یک اصل ثابت دیگراز مارکسیسم
یکی دیگرازاصول ثابت مارکسیسم که از همان چند اصل معدود آنهاست این است که : می گویند تحول جامعه از پست به اعلی است. البته این را از تئوری «استنسل » و «داروین» گرفته اند که موجودات ازتک سلولی شروع می شود تا موجودات مرتبه اعلی، و این نتیجه تکامل است، مارکس وانگلس سیر تحول جامعه را هم از پست به اعلی گرفته اند که این دربین فلاسفه تاریخ موردبحث قرار گرفته است. ما می گوییم سیر تاریخ برخلاف پندار مارکس یک سیر تکاملی نیست، حتی بشریت به لحاظ اخلاقی و از نظر روحیه و طرز تفکر وخلق و خوی در طول تاریخ روبه کمال نرفته است و همیشه امروزش بهتراز دیروز نبوده است . ما می بینیم جوامعی سیر تعالی نداشته است، بلکه جامعه یک جامعه ی پژمرده و منحط و سپس منقرض می شودبعلت انحطاطات اخلاقی و روحی که در مردم أنها بوجود آمده است . شما بعنوان یک اصل قبول کرده اید که جامعه یک سیراز پست به عالی است، حالا ببینیم نظریه ی شما درست است یا نه!
**ابطال ابن اصل:
از نظرسیاسی شما می گویید درکمون اولیه آقایی و نوکری نبوده است، و درنظام برده داری که یک مرحله ی بالاتراست حاکم و محکوم درست میشود، نه تنها محکوم، بلکه مملوک ! هیچ عاقلی نمی تواند بگوید که حکومت برده داری مرحله ی تکامل یک جامعه متساوی الحقوق است.
ازنظراقتصادی هم که گفتم آنچه ملک مشترک جامعه بوده است اینجا ارباب مالک، و دهقان بیچاره است.این هم از نظراقتصادی، اما از نظراخلاقی می گویند: درکمون اولیه چون مالکیت مشترک بوده است، هرکس به اندازه ی خودش برداشت می کرده و استثمار هم وجودنداشته است، همه کار می کردندو بتساوی از محصول استفاده می کردند.نه دزدی بوده است نه دروغ، ونه سایر مفاسد. بعد درجامعه ی برده داری اینها پیدا شدند! این هم بهیچ وجه تکامل نیست . شما اخلاق را تابع روابط تولیدمی دانید .روابط تولید از پست به اعلی رفت، اخلاق چرا سرازیر رفت؟! این جاست که مارکس و انگلس اصرار دارند که پیدایش مفاسد خود گام بلندی در تکامل انسان بوده است!
دردرس بیست وسوم عرض کردم که چرا اینها متوجه این مطالب نشده اند؟برای اینکه اینها می خواسته اند جامعه ی سرمایه داری ازبین برود وفکرمی¬کردند راه حل این مسئله آن است که مالکیت را از دست سرمایه دار بگیرند وبه جامعه بدهند، بعد توجیه علمی کرده اند چون حالت تولید (اجتماعی) شده است و با تضاد بین سرمایه داران بزرگ که کوچک هارا می بلعند مثل ماهی های بزرگ که ماهی های کوچک را می¬بلغند، مالکان صنایع تبدیل به یک اقلیت کوچک می شوند، بعد فکر کرده اند که مشکل سرمایه داری به این ترتیب حل می¬شود که طبقه¬ی کارگران صنعتی برکل جامعه مسلط شوند، و علت را نیز جبر تاریخ ذکر کرده اند. اینجاست که اشکالاتی پیدا شده است: اول اینکه تضاد داخلی موجب پیدایش حکومت برده داری نشده است، کما این که در حکومت مدینه روم برسایر شهرها ودهکده ها و زورمندها از بیرون برداخل هجوم خارجی بردند ، ایهن تضاد داخلی نیست، بلکه هجوم است و ربطی به تولید و روابط تولید ندارد.
*یکی از اصول ثابت مارکسیسم …
تحول جامعه از پست به اعلی است…هیچ عاقلی نمی¬تواند بگوید که حکومت برده داری مرحله تکامل یک جامعه متساوی الحقوق است.
تغییر حکومتها نتیجه روابط تولید، یا شیوه ی تولیدو تحول آنها نیست تغییر حکومتها و تاسیس حکومتها درقدیم بوسیله جنگ و هجوم بیگانگان صور ت گرفته است و به هیچ وجه ربطی به تضاد داخلی و امثال آن نداشته است. دیگر اینکه نظامهای استبدادی شاهنشاهی و این جنگها نتیجه تغییر شیوه ی تولید نیست. درتاریخ می بینیم زمینهایی وجود داشته در کنار هم بایک نوع شیوه ی تولید، اما از نظر حکومت یکی استبدادی بوده است، و دیگری دمکراسی، مثل روم واتن اینها دوگونه حکومت داشته اند. درعین حالی که یک شیوه تولید همسان داشته اند! پس می تواند حکومتهای متنوع در کنار هم وجود داشته باشد، درصورتی که روابط تولید ثابت است.
برده داری در بعضی جاها وجود نداشته است. جامعه های اروپای جنوبی یک دوره برده داری داشته اند، یعنی دوره¬ای که درآن کشاورزی و تولید بردگان انجام می گرفته است ومالک زمین همان ارباب برده بوده اند، درحالیکه درآسیا که چندین برابراروپای جنوبی است، نظامی که دران کار تولید برعهده ی بردگان باشد بوجود نیامده است، و اگر برده ای بوده است دویا سه درصد جمعیت را تشکیل می داده است و آنها هم نقش تولیدی ناچیزی داشته اند.
برده داری درایران و هند وچین و جود نداشته است و برده هایی که می¬گویند درخانه ومعبد و دربار کار می کرده اند، اسرای جنگی بوده اند، نه این که صد هزار برده درزمین کارکنند و باز تولید روی دوش آنها باشدو غیر برده مالک باشند، چنانکه در عربستان همین طور بوده است.
انقراض امپراطوری روم به وسیله اقوام مهاجر خارجی صورت گرفته است نه این که بنابر فرضیه ی مارکسیستی طبقه حاکم امپراطور روم بوسیله ی طبقه محکوم آن سرنگون شده باشد.کمونیستها باید بگویند که طبقه ای که حکومت روم را منقرض کرد چه طبقه ای بود، ضمنا به موجب فرضیات مارکسیستی مجبورند طبقه ای را نام ببرند که مترقی بوده است! طبقه ای که روی پیشرفته¬ترین وسائل تولید کار کند.
مارکس میگفت درجامعه ای که من می بینم (پرولترها) یعنی کارگران صنعتی که روی جدیدترین و پیشرفته ترین وسائل تولید کار می کنند مثل کارگرانی که در کارخانجات لندن و فرانسه و آمریکا وآلمان غربی کار میکنند، اینها طبقه مترقی اند، و حکومت آینده مال اینهاست. حالا اگرانقراض امپراطوری روم تفسیر مارکسیستی داشته باشد، باید از توی همین جامعه ی رومی آن طبقه ای که روی پیشرفته ترین وسائل تولید کار میکندحزب درست کند و بعد یک مبارزه طولانی بکند، بعد طبقه حاکم را سرنگون کند! ولی می بینیم قبائل وحشی از بیرون جامعه آمده اند و حکومت روم را سرنگون کرده اند و این حادثه مهم سیاسی هیچ ربطی به روابط تولید ندارد ! حکومت مادها و هخامنشی ها را هم چنین تفسیر کرده اند، درصورتی که برده ها به هیچ وجه درتولید دخالتی نداشته اند .
بعد میرسیم به این که مارکس دوخط سیر برای تحول جامعه فکر کرده است، او دراخر عمرش می بیند در جامعه های آسیایی اولا نظام برده داری نبوده است، ثانیا دولت که او معتقد است سازمانی است در خدمت یک طبقه علیه طبقه ی دیگر، نقش مهمی درتولید دارد، سد به روی رودخانه ها می سازند، قنات حفر می کند، آب را تآمین می کندبرای زراعت کارهایی می کند که خود دهقانان نمی توانند انجام دهند این جاست که فکر کرده یک شیوه ی تولید آسیایی هم هست.بنابراین اگراین شیوه برده داری بوده است، اما در بخشهای بزرگی از دنیا چند برابراروپا و مهد تمدن بوده اند نظام برده داری وجود ندارد.بنابراین تحول جامعه ها یک مسیررا نپیموده است.
با اینکه بشردرتمام دنیا شیوه های تولید مشابه داشته است ازگله داری و کشاورزی وصید و صنعت، بنابراین میان این روابط تولید و این حکومتها و مؤسسه ها و شیوه های تولید آن رابطه ای که مارکس فکرکرده است وجود ندارد.اگر برده داری نتیجه تولیدبود، درتمام دنیا بوجود می آمد.مارکس بعد از مطالعه روی جوامع دیگراین مسیر را عوض کرد و به خطای خود اعتراف کرد، ولی متاسفانه در دوره استالین آمدند گفتند نخیر، خط سیراولی درست است و دچار همان اشکالات شدند.
***
درس سی وسوم این است که دو نوع مالکیت است دربرابر پنج جامعه و نظام و مرحله تکامل تاریخی، ازآقایان می¬پرسیم که مگر نگفتید عنصراساسی در روابط تولید نوع مالکیت است؟ شما می گویید جامعه پنج بار تحول کیفی پیدا می کند، و اساسی ترین تحول روابط است که تغییر پیدا می کند.شما دو تغییر بیشتر نمی توانید نشان بدهید!ما یملک تغییر کرده است، ولی مالکیت دوگونه بیشتر نبوده است: یکی فردی و دیگری اجتماعی، وآخر هم اجتماعی میشود.
برای هریک از این نوع تحولات چاره ای ندارند که یک نوع مالکیت بسازند، اما هر چه در تاریخ مطالعه کرده اند چیزی جز دونوع مالکیت پیدا نکرد ه اند: فردی و اجتماعی!
موضوع این درس بعد از اکتبر ۱۹۱۷ است، درحالی که بیشتر مباحث قبل مربوط به قبل از این تاریخ بود. مابا محک تاریخ، انقلاب اکتبر را آزمایش کردیم و نظریات مارکس را
درباره¬ی انقلابا ت ونیروی محرک آن و کیفیتش و چگونگی آن بیان کردیم و دیدیم که نادرست درآمد.
**
خبرتاریخ مارکس و انگلس
از اینجابه بعد مسئله ی دیگری را مطرح می کنیم و آن اینکه:
مارکس وانگلس آمدند و گفتند که ما قانون حاکم برتحولات جامعه و پدیده های آنرا کشف کردیم وبموجب این قانون وقتی حکومت سرمایه داری سرنگون شود، حکومت سوسیالیستی برقرار می شود، با برقراری حکومت سوسیالیستی مثلا چنین خواهدشد و حتما چنان نخواهد شد، زیرا کمونیستها قائل به جبردر تاریخند.مثلا مارکس می گویدوقتی انقلاب سوسیالیستی شد، اصلا اختلاف طبقاتی ازبین می رود، چه شما بخواهید و چه نخواهید! چرا؟ می گوید: برای اینکه وقتی حکومت سوسیالیستی برقرار شد و تمام کارخانه ها ومعادن وراهها و وسائل نقلیه و زمین به ملکیت عموم درآمد، دیگراین تفاوت طبقاتی نخواهدبودو جامعه ی بی طبقه درست می شود!اینکه می گویند: «جامعه بی طبقه توحیدی» یعنی همین! توحیدش به معنای یکی شدن است!
** نتیجه حکومت کمونیستی
خوب دراین جامعه وقتی طبقات وجود ندارد، مبارزات طبقاتی هم وجودنخواهد داشت. اعتصابات به حق هم نیست، و هر کس اعتصاب کند علیه سوسیالیزم و حاکمیت پرولتاریا یا اقدام کرده است! زندانی می شود و به اردوگاه کارااجباری فرستاده می شود!
دراین درسها ما ازدیدگاه کمونیستها، و نه از دیدگاه مورخین سرمایه داری، به جامعه ی سوسیالیستی مغولستان وچین و شوروی رسیدگی می کنیم و به حرفهای خود آنها استناد می کنیم:
تمام پدیده هایی که مارکس معتقد بود که در جامعه ی سوسیالیستی نباید بوجود بیاید، بوجود آمده است!و تمام پدیده هایی که معتقد بود بوجودمی¬آید، برعکس شد، یعنی بوجودنیامد!بنابراین تفسیراو درباره¬ی پدیده ها و ربط آنها به روابط تولید و غیر ذلک نادرست ازآب درآمده است.
اقتصاد اسلامی
قسمت هشتم
حضرت آیت الله حسین نوری
***
درمباحث گذشته مطالب زیرامد:
تعریف علم اقتصاد –معنای لغوی و اصطلاحی – اقتصاد از علوم اجتماعی است – رابطه علم واقتصاد با علوم دیگر – طرح یک نقشه اقتصادی کامل – احتیاج به این طرح- مبارزه اسلام با اسراف –اسراف چیست-مرزومراتب نیازمندیها- شناخت مرزها- اسراف در راههای خیر-تبذیر – اسراف وعواقب آن- پایه ها و اصول نظام اقتصادی اسلام -۱- اصل مالکیت متنوع.۲-آزادی درکار درارزشهای اسلامی و…
**
نظام اقتصادی اسلام دارای ویژگیهایی است که این ویژگیها پایه ها و اصول آن محسوب میشودو همین ها این نظام شگرف را از سیستم های اقتصادی دیگر جدا و ممتاز می گرداند.
ما درشماره گذشته به شرح یکی از این اصول که عبارت از تنوع اشکال مالکیت دراسلام است پرداختیم و اینک برای بیان دومین اصل از اصول اقتصادی اسلامی مقدمتا توجه خوانندگان محترم را باین موضوع جلب می کنیم:
زیربنای سیستم سرمایه داری
آزادی اقتصادی زیر بنای سیستم سرمایه داری محسوب میگردد و این سیستم به افراد در سه مرحله یعنی درمرحله ی تحصیل مال وثروت و درمرحله استمناء و افزایش دادن به ثروت موجود و در مرحله مصرف کردن اموال خود آزادی نامحدود میدهد.
ضمنا این نکته را نیز میدانیم که نظام سوسیالیستی آزادی اقتصادی را مانند آزادیهای دیگراز همه توده¬ ¬ها سلب میکند.
دراین مورد قبل از بیان نظریه اسلام لازم است که این اصل را که زیر بنای رژیم کاپیتالیستی را تشکیل میدهد بیشتر مورد بررسی قرار بدهیم و اصولا به بینیم چرا و به چه دلیل رژیم به این آزادی نامحدود قائل است؟
وآیا این منطق که خود پایه ای برای سازمان اقتصاد سرمایه داری است تا چه اندازه استحکام دارد؟
طرفداران و بنیان گذاران این سیستم درتفسیراین موضوع به این دو دلیل استناد میکنند:
۱-آزادی =رشد تولید
درتوضیح این مطلب میگویند : آزادی اقتصادی بهترین عامل تحریک کننده نیروهای تولید ومناسب ترین وسیله برای بسیج کردن امکانات و قدرتها در راه تولید عمومی است و چون برای از بین بردن محرومیتها و فقرها و کمبودها راهی جز رشد تولید نداریم لذا درسایه آزادی ای که در میدان تحصیل مال و ثروت و تولید به افراد میدهیم سطح تولید را تا آن اندازه که ممکن است افزایش میدهیم وبه این وسیله فقرها و کمبودها را مرتفع میسازیم.
پاسخ:
در پاسخ به این دلیل توجه به این واقعیت لازم است که افراد بشر چنانکه میدانیم ازلحاظ خلقت مساوی نیستندو برخی دیگر بمراتب ازجهت توانایی فکری و روحی و از جهت قدرت جسمی برتری دارند و ازاینجا است که:
بطور روشن می بینیم که بعضی از افراد قدرت ابتکار و خلاقیت و استعداد کارهای پرارزش را دارند و برخی از اشخاص از جهت فکر و ذوق و استعداد فاقد این خصوصیات میباشند و برخی از افراد چابک وزیرک وفعال و پرتلاش و بعضی تنبل و سست و بی اراده و ضعیف هستند.
با توجه به این واقعیت که از کیفیت آفرینش انسانها سرچشمه میگیرد اکنون اگر درمیدان اقتصاد همه ی این افراد را آزاد بگذاریم وصحنه ی زندگی اقتصادی را با امکانات فراوان دراختیار همه قرار بدهیم آیا مزاحمتها و رقابتها بوجود نخواهد آمد؟
آیا نیرومندترها ضعیفترهارا از صحنه ی تولید خارج نخواهندکرد؟
شما هم اکنون موسسات تولیدی را در جامعه ی سرمایه داری درنظر بگیرند تاببینند وضع چگونه است .این مؤسسات تولیدی واحدهای کوچکی نیستند که هماورد یکدیگر وا ز امکانات مساوی برخوردار باشند تا در اثر آن هر مؤسسه بتواند با مؤسسه دیگری رقابت کند وبه فعالیت خود در راه تولید ادامه بدهد بلکه مؤسسات تولیدی در جامعه ی کاپیتالیستی از لحاظ حجم و کارآیی چنانکه گفتیم تفاوتهای بسیار دارند و همین تفاوتها و رقابتها با سرعت شگفت انگیز ی به پیکار شدید و اصطکاک بین مؤسسات منجر میشود.
طبیعی است که دراین کشمکش سریع و رقابت شدید مؤسسات نیرومند تولیدی مؤسسات دیگر را ورشکست کرده اساس آنها را منهدم میسازند و باین ترتیب بتدریج احتکار تولید بوجود آمده درنتیجه انواع رقابت ها که درجریان تولید بوجود آمده بود ازبین میرود و ریشه ها ومراکز مهم تولید درقبضه تعدادی سرمایه و زورمند قرار می گیرد که آنها برای در دست داشتن این مراکز که سرچشمه منافع آنها است حتی به سوزاندن و بدریا ریختن و نابود کردن هزاران تن سبزی و میوه و گندم و برنج و سایر مایحتاج زندگی انسانها اقدام می کنند و دراین موارد چنانکه میدانیم نمونه ها و آمار فراوانی وجود دارد.
بنابراین رقابت آزاد بعنوان اینکه به تولید رشد و تکامل می بخشد جزدرفاصله ی کوتاهی با آزادی کاپیتالیستی همراهی و همکاری نمیکند و همین آزادی در مدت کوتاهی آزادی را از بسیاری از افراد جلب می کند و در نتیجه رشد تولید جای خود را به «احتکار تولید» میدهد باز هم براین نکته تاکید می¬کنیم که طرفداران سیستم سرمایه داری چنین فکر یا وانمود می کردند که این سیستم در نتیجه حریت اقتصادی موجب تولید بیشتر خواهد شد و فقرها و محرومیتها و نارسائی ها را از بین خواهد برد ولی خود درتجربه دیدند که دراین نظام عده ای منابع ثروت و مجاری آنرا در دست گرفته کم کم مالکین کوچکتر را از میدان بیرون رانده مؤسسات بزرگ و «تراستها» و «کارتلها» بوجود آوردند و بازارهای اقتصاد را بنفع خود قبضه کردند و مسیر رشد تولید را بنفع خودشان تغییر دادند.
**میدانیم تاریخ سیاه استعمار از همین آزادی اقتصادی دنیای سرمایه داری سرچشمه گرفته است.
اکنون این واحدهای اقتصادی بزرگ را که در بخشهای مختلف صنایع، فولاد، برق، اتومبیل، و غیره و در بخشهای بانکو بهره زائی ودر بخشهای بازرگانی و بسیاری از بازارهای اقتصادی جهان را تسخیر کرده اند می بینیم که واحدهای کوچکتر را از میدان خارج کرده و آنها را ساقط نموده اند اینها که براساس مبانی و منافع کاپیتالیستی بوجود آمده اند ضمنا برای تأمین منافع خود باهم وابستگی کامل نیز دارند مثلا شرکتهایی در آمریکا با آلمان غربی، انگلستان، فرانسه، سویس و ژاپن ارتباط دارند و یک هدف را تعقیب می کنند.
علاوه بر رشته های صنعتی و بازرگانی در قلمرو خدمات نیز واحدهای بزرگی تأسیس شده که بخش عمده از فعالیتهای اقتصادی جهان را بعهده دارند که مثلا بسیاری ازشرکت های بیمه و کمپانیهای هواپیمایی و کشتیرانی از این قبیل است.
حتی در قلمرو کشاورزی نیز در آمریکا بویژه درایالات جنوبی تگزاس، آمریکای لاتین، آفریقای شرقی وغربی واحدهای بزرگ کشاورزی، قهوه، پنبه و نیشکر بوجود آمده که صدها هکتار زمین و میلیونها دلارسرمایه و تعداد بسیاری کارگر رادر یک واحد تولیدی جمع کرده و در نتیجه بسیاری از واحدهای اقتصادی ضعیفتر را از پا درآورده اند.
بالاخره دراین مورد حقیقتی که باید مورد توجه خوانندگان محترم قرار بگیرد این است که رژیم سرمایه داری درسایه حریت اقتصادی به موازات تکامل ماشینیسم و بوجود آمدن ابزار و وسائل فنی مجهز و مدرن این مکان را بوجود آورده است که زورمندان به ایجاد مؤسسات اقتصادی بزرگتربپردازند و چون سرمایه داران جزء و انفرادی قدرت مقابله با آنها را نداشته اند به آغوش ورشکستگی و افلاس افتاده اند و روز بروزاین کشمکش بصورت خطرناکتری بشریت را تهدید میکند و فقر ومحرومیت توده های عظیمی از انسانها را گسترش میدهد که اسلام هرگز چنانکه خواهیم گفت این گونه آزادی را که نتیجه و پی آمد آن مظلومیت و محرومیت قشر عظیمی از بشریت است اجازه نمی دهد.
این نکته را باید در نظربگیریم که آنچه درغلبه ی گروه اول و شکست گروه دوم دراین مبارزه ی اقتصادی بیش ازهمه چیز مؤثر بوده است این است که بنگاههای تولیدی و خدماتی بزرگ کالاهای تولیدی و خدمات را چون تولید آنها درسطح بالاتر بود میتوانستند به قیمت ارزانتر عرضه کنند و میکردند و منفعت نیزمیبردند دراین میان واحدهای تولیدی و خدماتی کوچکتر نیز ناگزیر میشدند بهمان قیمت نسبتاً ارزان که معادل نرخ واحدهای تولیدی و خدماتی بزرگ بود بفروشند ولی چون سطح تولیدشان پایین تر بود متضرر میشدند و زیان می¬بردند و همین امر موجب ورشکستگی وسقو ط آنها می¬گردید.
و این قبیل جریانها را که از دستاوردهای سیستم سرمایه داری است چنانکه خواهیم گفت هرگز نظام اقتصادی اسلام نمی¬پذیرد.
خطای اساسی دیگری که در اینجا وجود دارد این است که طرفداران رژیم سرمایه داری تنها به رشد کیفی و کمی تولید تکیه می¬کنند و آنرا وسیله ی ازبین رفتن مشکل فقر و محرومیت معرفی می¬نمایند در حالی که تولید هرقدر هم که رشد پیدا کند بدون در نظرگرفتن توزیع صحیح هرگز نمی تواند سعادت انسانها را تأمین کند زیرا رشد تولید بترتیبی که گفته شد موجب می گردد که ثروتهای کلان در نزد افراد معدودی از اجتماع جمع شود و افراد دیگرجامعه رفته رفته بدامن فقر و محرومیت و بیکاری بیفتند و بالاخره جامعه به دو قطب متضاد تقسیم که یک قطب دراغوش تمرکز و تکاثر نعمت و رفاه غوطه ور و قطب دیگر در چنگال فقر و محرومیت و تنگدستی گرفتار شوند چنانکه هم اکنون دنیای سرمایه داری گرفتاراین کابوس وحشتناک گردیده و روز بروز بیشتر دراعماق این مشکل اقتصادی فرو میرود.
۲-آزادی = خواسته ی فطری
دربیان این دلیل که دلیل دوم طرفداران رژیم سرمایه داری است میگویند: آزادی یک خواسته ی فطری وحق اصیل هرانسان است و ما برای اینکه باین خواسته فطری پاسخ مثبت داده باشیم ازادی با این وسعت را همانطور که در زمینه های دیگر زندگی به انسان داده ایم در زمینه ی اقتصاد نیز این حق راباید به همه انسانها بدهیم وآنرا بمرحله اجرا دربیاوریم.
پاسخ
این نکته درست است که آزادی خواهی خواسته ی فطری هرانسان وحق اصیل عموم است ولی با توجه به تفاوتهایی که افراد بشراز لحاظ ضعف و توانایی جسمی و روحی و فکری باهم دارند اگر در میدان تحصیل مال وثروت مخصوصا با توجه به فقدان تربیت صحیح و فقدان سرمایه های معنوی و اخلاقی و با توجه به محیطی که آتشهای حرص و ولع را شعله ور میسازد آنها را آزاد بگذارند آیا نتیجه چه خواهد شد؟
آیا نتیجه جز این خواهد شد که افراد نیرومند دراین عرصه آزادی نامحدود اسب های حرص و آز خود را آن قدر که میدانند و می¬توانند بتازند و افراد ضعیفتر را که اکثریت جامعه را تشکیل میدهند تحت سیطره ی استثمار و استعمار خود درآورند و از آنها آزادی را به طور کلی سلب کنند.
چنانکه این جریانرا هم اکنون بطور روشن دردنیای سرمایه داری می بینیم بنابراین همین آزادی موجب سلب آزادی از بیشتر افراد خواهد شد. بعلاوه این مطلب نیزروشن است که خواسته ی فطری انسانها هرگز منحصر به آزادی خواهی نیست و انسانها چنان که خواهان آزادی میباشنداستقلال و امنیت را نیز فطرتاً خواستار هستند یعنی همانطور که یکی از خواسته های فطری انسان آزادی است یکی دیگراز خواسته های فطری بشریت استقلال و دیگراز خواسته های وی امنیت است.
ولی آزادی ای که دنیای سرمایه داری غرب به انسانها بعنوان اینکه آن یکی از خواسته های فطری است میدهد علاوه براینکه-چنانکه گفتیم – موجب سلب آزادی ازبسیاری از افراد می گردد باعث سلب استقلال و امنیت از افراد بسیاری میگردد.
میدانیم تاریخ سیاه استعماراز همین آزادی اقتصادی «دنیای سرمایه داری سرچشمه گرفته است» . دنیای سرمایه داری غرب به اتکاء حریت اقتصادی هستی و منابع ثروت بسیاری از ملتها را بلعیده و بغارت برده و استقلال فرهنگی و سیاسی و اقتصادی آنها را نابود ساخته است.
این نکته با گفته روشن است که سیستم صحیح و اصولی آن سیستم است که به کلیه¬ی فطریات بشر توجه کند و در راه اشباع همه ی آنها گام بردارد نه مانند این سیستم که به یکی از خواسته های فطری –آن هم بطور ناقص- توجه کرده و بقیه را فراموش میکند ویا سرکوب میسازد و منافع بسیاری از ملتها و افراد را قربانی مطامع و منافع ملل و افراد دیگر میسازد.
و اما شرح اینکه راه اسلام دراین مورد چگونه است به مقاله دیگر با توفیق خداوند موکول میگردد. ادامه دارد
امام خمینی ثابت و استواراز آغاز تا کنون
ارتش
«… چه احترامی از برای ارتش قائل هستند؟؟ اینها که بخیال خودشان ارتش را از دار و دسته خودشان می¬دانند چه احترامی برای ارتش قائل هستند ارتشی که در تحت اسارت مستشارهای آمریکا باشد، آنها را مصون کنند و اینها را تحت سیطره اینها قرار بدهند، این چه اهانتی است برای ارتش ایران ؟ از برای صاحب منصبها؟ چرا این صاحب منصبها این قدر به ذلت تن میدهند چه شده است که بیدار نمی¬شوند؟»
(به مناسبت سالگرد ۱۵ خرداد درنجف اشرف)
*
«ارتش شاه را نمی¬خواهد، ولی قدرت دردست سران است، مخصوصاً افسران و درجه داران جوان آن با ملت است.»
(مصاحبه با خبرنگارالبیرق ۲۲-۸-۵۷)
* *
«شما خیال کردید که همه ارتش مثل این چند تا الدنگ اند که به جان مردم افتاده اند؟ نه همه آنها این طور نیستند، آنها به ما پیغام دادند اگر وقتش شد آنها هم حاضرند برای کارها.»
(آبا ن۵۷- پاریس)
***
«این جانب به امرای ارتش اعلام می¬کنم که درصورت جلوگیری از تجاوز ارتش و پیوستن آنان به ملت و دولت قانونی، ملی، اسلامی ما آنان را از ملت و ملت را از آنان میدانیم و مانند برادران با آنان رفتارمی¬کنیم.»
(۲۲-۱۱-۵۷ روز پیروزی انقلاب)
*
« ما آزادی و استقلال میخواهیم، ما نمی¬خواهیم که وقتی سراغ نظاممان می¬رویم و ما وقتی سراغ لشکرمان میرویم آمریکایی ها بیایند آن را اداره کنند ویا تحت نظارت مستشاران آمریکایی باشد.
یک ارتش انگل درست کرده اند یک ارتشی که مال ایران را در راه او صرف کنند و او تحت نظارت و تربیت مستشاران آمریکایی و برای آمریکایی ها بخواهد کارکند.»
(سخنرانی امام درتاریخ ۲۸/۷/۱۳۵۷)
**
«شما برادران ارتشی، نیروی دریائی، که امروز بعضی هایتان به اینجا تشریف آورده اید، توجه داشته باشید که شما امروز لشکر پیغمبراسلام هستید، لشکرامام زمان اروحنا له الفداء هستید، الان نظردارد به شماها…نیروهای ما باید نیروهایی باشند که مردم را بخواهند به انسانیت هدایت کنند، فرق مابین نیروی توحیدی و طاغوتی همین است، نیروی طاغوتی میخواست توی سر مردم بزند، از مردم فاصله بگیرد، توجه داشته باشید که هرچه قدرت پیدا کنید شما اندازه محمدرضا پیدا نمی¬کنید و حالا او دریک بستری خوابیده است که مرگ برای او عروسی است.»
(جمهوری اسلامی تاریخ ۱۶/۴/۱۳۵۹)
***
تذکری به ارتشیان و سپاه پاسداران و ژاندارمری و بسیج و شهربانی و همه ی نیروهای غیر نظامی مسلح این است که شما هم اکنون در خدمت اسلام و از جنود «الله» و محافظین کشوراسلامی میباشد، ملت مسلمان ایران از شما قدر دانی می¬کند و شما را از خود و خود را از شما جدا نمیداند و اکنون در جهان کشوری نیست که پیوند ملت و قوای مسلح اش بدین پایه باشد قوای نظامی و انتظامی که از طاغوت بریده اند و به الله پیوسته اند درست درآن زمان که تخلف از طاغوت مساوی با مرگ بود، با تمام توان به صف جانبازان ملت پیوستند با طاغوت به ستیز پرداختند دین خود را به اسلام و میهن خود ادا نموده و خداوند متعال را از خود راضی نمودند و با پاسداران عزیز و تمام قوای منظم و با پشتیبانی ملت بزرگ انقلاب مقدس را به پیروزی رساندند امید ا ست همگان در پیشگاه حق تعالی رو سفید باشند که جمهوری اسلامی را رو سفید نمودند.»
(روزنامه جمهوری اسلامی ۲۳/۱۱/۱۳۵۹)
انتصابات ائمه جمعه
طی یک ماه گذشته از تاریخ ۱۵/۱۰/۶۰ تا تاریخ ۱۵/۱۱/۶۰ازسوی امام خمینی توسط دفتر معظم له انتصابات ذیل جهت اقامه نماز جمعه انجام گردیده است وظرف این مدت ۱۹ شهر و بخش دیگر درکشور جمهوری اسلامی از برکت عظیم نماز جمعه ومراسم وحدت بخش آن بهره مند گردیدند. پاسداراسلام ضمن آرزوی موفقیت برای ائمه جمعه محترم درجهت انجام این رسالت بزرگ و پاسداری از اسلام توفیق روز افزون امت قهرمان اسلام را در سایه احکام قرآن و جمهوری اسلامی از خداوند منان خواستاراست .
اسامی ائمه جمعه جدید و شهرستانهای مربوطه طبق تاریخ صدور حکم
حجه الاسلام شیخ محمد صادق نجمی امام جمعه سلماس
ثقه الاسلام و المسلمین میرزا اصغر علی انتظاری امام جمعه زنوز
ثقه الاسلام شیخ حسین توسلی امام جمعه فارسان
ثقه الاسلام و المسلمین میرزا عبدالرحمن یوسف پور اسکوی آذربایجان
حجه اسلام آقای فاضلیان امام جمعه ملایر
حجه السلام حاج شیخ حسن پورشمسیان امام جمعه ایذه
ثقه الا سلام و المسلمین شیخ ابوطالب رفیع پور امام جمعه سیاهکل
ثقه الاسلام شیخ اکبر فاضلی امام جمعه ابرقو
ثقه الاسلام و المسلمین شیخ عباس مهدوی انار رفسنجان
حجه الاسلام حاج شیخ مهدی توکلی امام جمعه اردکان
حجه الاسلام حاج شیخ محمد تقی نحوی امام جمعه رامسر
حجه الاسلام شیخ محمد حسین مجتهدی امام جمعه بهبهان
ثقه الاسلام سید رفیع توکلی بروات شهرستان
حجه الاسلام حاج شیخ عباس خطیب نجف آبادی امام جمعه سیرجان
ثقه الاسلام آقای شیخ محمد حصاری امام جمعه هرسین
ثقه الاسلام والمسلمین آقای سید علی حسینی امام جمعه شادگان
ثقه الاسلام آقای شیخ علی هدایی مرد آبادکرج
حجه الاسلام آقای حاج شیخ علی ثابتی کبوتراهنگ همدان
حجه الاسلام حاج میرزا عبدالصمد زمانی امام جمعه ترکمن چای
انقلاب و رهبراز دیدگاه دیگران (۲)
«از آنچه در تهران و دیگر شهرستانهای ایران مشاهده کردم، با جرات می¬توانم بگویم که عراق دراین جنگ هیچ پیروزی نخواهد داشت، گرچه تمام ارتش خود را بحرکت دراورد و از شوروی بیشترین هواپیماهای جنگی تحویل بگیرد.»
(روزنامه نگار یونانی ژرژمارفی)
مجله عربی صوت الامه شماره ۱۵
«این اولین بار بود که انقلابی همه جانبه و عمیق علیه استبداد آن هم تحت لوائی سوای آنچه انقلابهای دیگر در قرن اخیر که یا شرقی و یا غربی صورت می¬گرفت، زیر لوای اسلام و توسط مردانی با ایمان علیه طغیان انجام یافت. این انقلاب همه نیروها را شگفت زده کرد و موازنه ها و طرح¬ها¬ی امپریالیستها را دگرگون ساخت. این انقلاب که از روی حق و با یاری مستضعفان همه جهان صورت گرفت، همه نیروها را دچار حیرت ساخت… این انقلاب علیر غم همه مشکلاتی که وجود دارد، از همه مسلمانان و مستضعفان جهان دفاع می کند و این مصداقی است بگفته¬ی خداوند:
«وَنرید ُ اَن نَمُنَِّ عَلَی الَّذینَ استُضعِفوا فِی الاَرضِ وَنَجعَلَهُم اَئمَّهً وَنَجعَلَهُمُ الوارِثین»
لذا هیچ قدرتی نمی تواند دربرابر چنین انقلابی ایستادگی کند؟
(سفیر موریتانی درایران )
(اطلاعات ۷ آذر۶۰)
« انقلاب اسلامی ایران استثنایی بود، شاه را نسبتاً بدون اسلحه برکنار کردید، فداکاری و شهامت شما عجیب بود .عجیب بود که مردمی بدون اسلحه قیام کنند. ما حوادث انقلاب را پیگیری می کردیم …شما به ما درس خوبی یاد داده اید: شهادت طلبی و شجاعت… اسلام نیروی قوی و مهمی است که می تواند نقش مهمی داشته باشد. تلقی خودتان از اسلام را به کشورهای منطقه صادر کنید. انقلاب را به تمام جهان صادر کنید»
(فیدل کاسترودردیداربا هیئت ایرانی در کنفرانس بین المجالس کوبا)
«روح انقلابی درمردم ایران و حمایت بی چون و چرای آنها از جمهوری اسلامی ایران برای ما اروپاییان غیر قابل تصوراست…
انقلاب اسلامی ایران در تمام زمینه ها به پیش می رود، جهاد سازندگی در کنار سایرارگانهای دولتی بکارابادانی روستاها و به راه اندازی مراکز تولیدی مشغول هستند و علیرغم جنگ تحمیلی عراق، فشار غرب و خرابکاریهای گروهکهای ضد انقلاب، درهمه ی رشته ها پیشرفتهای چشمگیر کرده است .»
(سخنگوی مستعفی سازمان عفو بین المللی درالمان –جمهوری اسلامی ۱۵ آذر۶۰)
«این انقلاب نمونه ای از انقلاب اصیل و واقعی می¬باشد که موفق شده است اقشار مختلف مردم را بخود جلب کند، اثرات انقلاب اسلامی در منطقه مداوم و پابرجا خواهدبود.برای مثال سقوط شاه و رهبری امام خمینی درمیان مردم پاکستان بطور مداوم مورد بحث عموم و جلسات خصوصی می¬باشد … رهبری انقلاب ایران بدست روحانیت بود و باید در نظر داشت که روحانیت مردم عادی نیستند و آنان مردانی با شخصیت و دانشمند هستند.»
(دبیر کل اتحادیه مسلمانان پاکستان وعضو برجسته ی حقوق بشراین کشور –نقل از خبرگزاری پارس-کیهان ۲۴آذر۶۰)
« … این جنگ ارتش عربی را در عراق ازدست ما گرفت و نیروی عظیم انقلاب اسلامی ایران را نیز ضعیف کرد که مسئله قدس مسئله اوست، و در نتیجه با همه ی امکانات خود، درکناراعراب برای آزادی قدس خواهد ایستاد. انقلاب اسلامی ایران شدیداً علیه اسرائیل مبارزه میکند و با اشغال سرزمینهای عربی توسط اسرائیل مخالفت می کند. آنچه ما از رهبران آن شنیده ایم و آنچه شبانه روز با رسانه های همگانی گوناگون تکرار می کنند، این است که آنها درانتظار روزی هستند که بتوانند درازاد سازی قدس شرکت کنند. بنابراین ما به آنان پس از این همه مسائل چه باید بگوییم؟ می خواهم دراین زمینه بگویم که هدف از این حمله، ضربه زدن به انقلاب اسلامی ایران است و نه هیچ چیز دیگر.» (حافظ اسد، درگفتگویی با روزنامه ی
الرای العام – اطلاعات ۱/۱۰/۶۰)
قسمتی از وصیت نامه محمدعلی فرزانه
این وصیت نامه ها انسان را می لرزاندو بیدار می کند.
امام خمینی
بسم رب الشهدا و الصدیقین
«من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی و من عرفنی عشقنی و من عشقنی عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فعلی دیته ومن علی دیته ما نادیته»
«حدیث قدسی»
«هرکس که مرا طلب کند خواهد یافت و هرکس مرا بیابد خواهد شناخت و هرکس مرا بشناسد عاشقم خواهدشد و هرکس عاشقم شد عاشقش خواهم شد و هرکس که عاشقش گردم اورا خواهم کشت و هرکس را بکشم دیه ی او برگردن من خواهدبود و هرکس که دیه اش برگردن من باشد دیه اش را خواهم پرداخت.»
پس از ستایش خداوند سبحان و درود بررسول اکرم(ص) و ائمه اطهار بالاخص حضرت مهدی(عج) و نا ئب برحقش امام خمینی رهبر کبیرانقلاب اسلامی ایران و ملت شهید پرورایران و با سلام برپدرومادر و خواهر و برادرانم و تمامی دوستان وآشنایان، من محمد علی فرزانه فرزند حسن براساس رسالت و مسئولیتی که حس نموده بودم درراه الله وبرای پاسداری و حراست ازانقلاب کبیراسلامی که خونبهای ۱۶۰ هزارکشته و مجروح است در جنوب کشورامدم و به جنگ علیه ضد خدا پرداختم.من گام نهادن دراین مسیر خدایی رایک فریضه میدانم و دراین راه اگر دشمن راشکست دهیم پیروزیم و اگر به ظاهر شکست بخوریم و کشته شویم پیروزیم. بهرحال این مایه شکر پروردگار و افتخار برای من و شماست که دراین را ه به درجه شهادت می¬رسیم .
به جایی می روم که ملکوتش نامند آنجا که بهشتش نامند، زندگی ذلت بار را هیچوقت قبول نخواهم کرد. مرگ سرخ و شهادت را برآن ترجیح میدهم. همانطور که قلبم آگاه است به آرزوی خودم خواهم رسید.
هیهات که ۱۸ سال از عمرم گذشت و هنوز اندرخم یک کوچه ام زیرا که از نعمت هایی که پروردگاربه من داده سپاسگزاری نکرده ام و شرمند ه ام و بیشتراز همه ازنعمت بزرگ خداوند ناسپاسی کردم که امام و رهبر ومرجع تقلید ما روح خدا، خمینی بت شکن باشد، توفیق نیافتم آن طور که باید درگفتارش تفکر کنم وتوفیق نیافتم که بیشتر بشناسمش افسوس و صد افسوس که با او هم عصربودم ولی از ولایتش بهره نجستم و به فرامینش نیندیشیدم.
پدر عزیزم درود خدا برتوباد که با امضا نمودن رضایتنامه برای من در حقیقت شهادتنامه مرا امضا کردی، مادرم کوه باش و چون کوه استقامت کن، لحظه ای از نام ویاد خدا غافل مباش، درراه دین بکوش که هرچه بکوشی باز کم است، قامتت را بلند گیر و ندای (الله اکبر و خمینی رهبر) سرده و فریاد شهیدان راه خدا را به مردم برسان که همانا فریاد ما پیروی کردن از خدا وقرآن و خمینی است.
پدر، مادر، خواهر و برادرانم، امکان دارد اتفاقی واقع شود که جنازه ی من بدست شما نرسد . انگاه بیادشهدای کربلا بیفتید و ناراحتی به خود راه ندهید و هروقت دلتان گرفت به گلزارشهدا (شیخان)بروید و به مزاراین همه شهید بنگرید آن وقت درد خود را فراموش خواهید کرد.
درپایان از همگی می خواهم که در هرحال پیرو ولایت فقیه باشید و همیشه روحانیت را سرمشق خود قرار دهید و با کفار ومنافقین و با آمریکا و شوروی و دیگر قدرتهای شیطانی باتمام قوا بجنگید و انتقام خون شهیدان را از آنها بگیرید و در نمازهایتان امام را دعا کنید و همچنین از همه می خواهم که مرا حلال کنند و از دوستان و آشنایان وهمه کس بخواهید که مرا حلال کنند.
سلامتی امام و شما را و طول عمر پربرکت برایتان آرزو می کنم.
والسلام محمد علی فرزانه
پاسداران بزرگ اسلام
شیخ مفید
اگر روحانیون نبودند ما الآن از اسلام اطلاعی نداشتیم
امام خمینی .
*حوزه های علمیه ی اسلامی و به خصوص شیعی به عنوان بزرگترین پایگاه اسلامی درطول تاریخ اسلام، مهمترین مهد پرورش «پاسداران اسلام» بوده و خواهدبود.اگرامام خمینی می¬فرمایند که « اگر روحانیون نبودند ما الان ازاسلام اطلاعی نداشتیم .»از عمق یک واقعیت خبر میدهند، و بهترین دلیل بروجود چنین امری ارائه تاریخ زندگی وشرح حال علمای بزرگ حوزه ها می¬باشد که ضمناً تحلیی نیز از تحول و تطور علمی و چگونگی حفظ و گسترش علوم اسلامی را در بردارد. این « احوال» نگاری گذشته از نشان دادن یک کمیت بی نظیر درکاوش علمی زوایای یک مکتب خاص بنام اسلام جنبه ی سازندگی روحی نیرومندی هم دارد که ناشی از تجسم مکتب در فرد مورد نظرمی باشد، امیدواریم که مورد توجه خوانندگان قراربگیرد:
نام او محمدبن محمدبن نعمان ، کنیه وی ابوعبدالله ولقبش شیخ مفید است .
شیخ مفید در تاریخ ۱۱ ذیقعده سال ۳۳۶ هجری در شهری بنام «عکبرا» به دنیا آمده عکبرا در ۱۰ فرسخی بغداد قرار دارد، و چون بغداد درآن زمان مرکز علم و دانش به شمار میامد، لذا شیخ مفید نیز ازمسقط الراس خود به آنجا مهاجرت کرد، و دربغداد از محضراساتید بزرگ و فقهاء زمان خویش بهره مند گردید، و این یک حقیقتی از علمای بزرگ ماست که هیچ وقت محدود به مکان و پای بند به زادگاه خود نبودند و همیشه بسوی علم و فضیلت درحرکت و تکاپو بودند، وهرگاه آوازه ی فقیهی ودانشمندی را می شنیدند خودرا به او رسانیده و از محضرش بیشترین استفاده را می نمودند.
شیخ مفید از چهره های بسیار درخشان شیعه درجهان اسلام است و اورا به حق می توان استاد الفقهاء و المتکلمین نامید . او اولین کسی است که روش استدلال صحیح و منطقی و راه و رسم مناظره و محادثه را به شاگردانش یاد داد. علم اصول فقه را که در استنباط احکام مورد نیاز بود، و پیش از او نیز بحث آن کم وبیش معمول بوده، بصورت دلپذیر و جامعی در آورده و مسائل متفرقه آنرا جمع آوری کرده و پس از تجزیه و تحلیل ، قواعد اصولی رابسبک منظم و مرتبی تدوین کرد.
ابویعلی جعفری که داماد شیخ مفید است میگوید: مفید شبها مختصری میخوابید، باقی را به نماز یا مطالعه یا تدریس یا تلاوت قرآن مجید می گذرانید.
آری بزرگان ماهنگامی که چشمها بخواب رفته بودمطالعه می¬کردند و از مکتب اهلبیت بیشترین بهره را در دل شب می بردند، و پس از یک خواب کوتاه مدت به نماز و نیایش به درگاه حضرت ذوالجلال بر میخواستند و با تلاوت قرآن فضای وجودشان را از فیوضات الهی عطرآگین می¬ساختند ، ودرست همان گونه که خداوند پیغمبرش را به شب زنده داری و عبادت درشب فرا می خواند، آنان نیز از این دستور خداوندی تبعیت میکردند:« » شب را به نماز و طاعت خداوند برخیز مگر کمی که نیمی ازشب یا اندکی کمتر یا بیشتر از آن را به استراحت بپرداز و به تلاوت آیات قرآن مشغول باش.
چقدر قرآن از آنها جالب یاد می¬کندآنگاه که می فرماید:
« »
شبها پهلو از بستر خواب حرکت دهند(و در دل شب) خدای خود را با بیم و امید بخوانند.
و در آیه دیگر آمده است:« »
اندکی از شب را به خواب رفته و در سحرگاها ن آنها(از درگاه خدا) آمرزش می¬خواستند.
و این بسیار نزد خدا ارزشمنداست که مؤمن سحرگاهان خواب را برخود حرام کرده، چشم از راحتی و آسایش بپوشاند و به یاد خدا نماز و نیاز کند، در حالتی که بین خوف و رجا قرار دارد دعا کند، قرآن بخواند، و خلاصه با خالق و آفریدگارش سخن بگوید و از او سخن بشنود که دعا خواندن با خدا سخن گفتن است وقرآن خواندن سخن خدا را شنیدن .
*شخصیت و مقام علمی شیخ مفید
شیخ مفید از چهره های بسیار درخشان شیعه درجهان اسلام و یکی از مرزبانان نستوه و استوار دژ محکم اسلام است.
شیخ طوسی که خود یکی از شاگردان شیخ مفید است درکتاب فهرست چنین می گوید: محمد بن محمد بن نعمان مکنی به ابی عبدالله و معروف به ابن المعلم از متکلمین شیعه است که درزمان او ریاست شیعه به او منتهی شد ودرعلم صناعت کلام مقدم بر دیگران بود. درفقه نیز سرآمد فقهای زمان بوده، مردی سریع الانتقال وبا فطانت و حاضر جواب بود واو نزدیک به دویست جلد کتاب کوچک و بزرگ تالیف کرده.
نجاشی می گوید: فضیلت او در فقه وکلام و روایت و وثاقت و علم مشهورتراز آن است که توصیف شود.
علامه حلی می¬گوید: او از بزرگترین مشایخ شیعه و رئیس و استاد آنهاست، و هرکه پس از او آمده از علم او استفاده کرده است .
و ازعلمای بزرگ اهل سنت «ابن حجر» درکتاب لسان المیزان می گوید: او عالم شیعه و دارای تالیفات بسیاری است که به دویست کتاب می رسد. مردی بود بسیار زاهد و با خشوع وحریص درفرا گرفتن علم ودانش، گروه زیادی از او استفاده علمی کردند.
و ابن کثیر در«البدایه و النهایه» می گوید: محمد بن محمد بن نعمان ابوعبدالله معروف به ابن المعلم بزرگ شیعه و مصنف و مدافع ایشان بود. درمجلس درس او بسیاری از علمای مذاهب مختلفه حاضرمیشدند.
وابن الندیم درکتاب«الفهرست» از شیخ مفید بعنوان یکی از متکلمین بزرگ شیعه نام می برد، و از او به عنوان «ابن معلم» یاد می¬کندو ستایش می¬نماید.
شیخ مفید نقل می ¬کند: شبی درخواب دیدم که در مسجد کرخ که از مساجد بغداد است نشسته بودم، حضرت زهرا سلام الله علیها را دیدم که دست حسنین گرفته و نزد من آمدند و فرمودند:«یا شیخ علمهماالفقه» ای شیخ آنها را فقه تعلیم کن. پس بیدار شدم ودرحیرت افتادم که این چه خوابی است و چگونه من حسنین را تعلیم دهم.صبح آنروز مادر سید مرتضی«علم الهدی» درحالی که دست سید مرتضی و سید رضی در دستش بود نزد شیخ مفید می آید و می¬گوید یا شیخ علمهما الفقه، شیخ تعبیران خواب را می¬فهمد و دراحترام این دو برادر کمال مبالغه را روا می دارد.
**علامه حلی:
او (مفید) ازبزرگترین مشایخ شیعه و رئیس و استناد آنهاست و هرکه پس از او آمده ازعلم او استفاده کرده است.
*ارتباط شیخ مفید با امام زمان
درظرف سه سال سه توقیع ازناحیه ی امام زمان(عج) به او رسید که امام درخطابهایش به او چنین می¬فرمایند:
۱-لِلاَخِ الاَعَزَّ السَّدیدِ الشّیخِ المُفید: برادر عزیز و استوار شیخ مفید.
۲- سَلامٌ عَلَیکَ اَیُّها العَبدُ الصّالِحُ النّاصِرُ لِلحَقِّ الدّاعی اِلیه: سلام برتوای بنده شایسته خدا و ای یاری دهنده ی حق و دعوت کننده بسوی آن.
و جالب این جاست که درزمان غیبت کبری هیچ توقیعی از ناحیه مقدسه نرسیده است، مگر برای شیخ مفید و شیخ اسدالله کاظمینی رحمهما الله تعالی.
دریکی از این نامه ها که در اواخرماه صفر سال ۴۱۰ از ناحیه مقدسه برای شیخ مفید ارسال شده امام چنین می فرمایند:
بسم الله الرحمن الرحیم، اما بعد سلام برتوای دوستدار مخلص دردین که در ولایت ما مخصوص به یقین گشته ای … پس از ستایش و حمد خداوندی که معبودی جز او نیست و درود به سید ومولی و پیغمبر گرامی ما حضرت محمد(ص) خداوند توفیقت را در یاری از حق مستدام فرماید و پاداشت را در نشر علوم ما براستی زیاد و فراوان نماید… بدان که ما رخصت یافتیم تا تو را به نامه نگاری مشرف ساخته و دستور دهیم احکام ما را به دوستانمان که نزد تو هستند برسانی، خداوند آنان رابه طاعت خود عزیز فرموده وبه وسیله رعایت و حراست خود مهم آنان را کفایت فرماید، پس تو بیاری خدا واقف شو بر آن دشمنانی که از دین خدا بیرون رفته اند.بدانچه اکنون برایت بیان میدارم ودر رساندن آن به سوی آنان که اطمینان داری برآن وجهی که برای تو می نویسم…
ما اگر چه برطبق آنچه خداوندبرای ما وشیعیانمان مصلحت دانسته تا مادامی که دولت دنیا دردست فاسقان است جایمان ازجای ستمگران دوراست، ولی با این حال به احوال شما آگاهیم و چیزی ازاخبار شما برما پوشیده نیست و ما از پیش آمدناگواری که برای شما اتفاق افتاده آگاه هستیم و این پیشامد بدان سبب شد که بسیاری از شما بسوی آن چه پیشینیان صالح از آن روگردان بودند متمایل گشته و بدان عهدی که از ایشان گرفته شده بود پشت پا زدند، گویا اینان نمی دانند که ما درفکر شما هستیم و از یاد شما بیرون نرفته ایم، وگرنه بلای سختی به شما میرسید و دشمنان شما را مستأصل می کردند.پس از خدا بترسید و دربیرون آمدن از فتنه ای که برشما و برسرآنکه اجلش نزدیک شده سایه افکنده است به ماکمک کنید، و حفظ کنید خودرا از آن فتنه، کسی که به آرزویش رسیده باشد، و آن فتنه نشانه ای است برای حرکت کردن و اظهار نمودن شما امر و نهی مارا برای همدیگر، خدا بپایان رساند نور خود را اگر چه مشرکان نخواهند…
چون جمادی الاولی این سال در رسد بدانچه درآن اتفاق می افتد پند گیرید، و برای آنچه پس از آن می آید ازخواب غفلت بیدار شوید. بزودی از آسمان برای شما نشانه و آیت آشکاری ظاهر گردد، ومانند آن نیز از زمین نمودار شود ودر مشرق زمین جریان ناگوار و حزن آوری اتفاق افتد، ومردمی که از اسلام بیرون هستند برسرمردم عراق مسلط گردند، و به کردار ناپسند آنها روزی برمردم عراق تنگ گردد، و پس از این جریان با نابودشدن مرد سرکش از اشرار، اندوه برطرف گردد و از نابودی او مردمان با تقوار و نیکان خوشنود گردند، برای آنان که دراطراف جهان اراده ی انجام حج را دارند وسائل آماده گرددو مارا نیز دراماده کردن و سائل حج به اختیار و توافق ایشان سهمی است که آن با نظم و ترتبت درکار آشکار گردد، پس هریک از شما باید کاری کند که اورا بدوستی و محبت ما نزدیک گرداند، و از آنچه موجب سخط و ناراحتی ماست بپرهیزد، زیرا کارماچنان است که بطورناگهانی درمی رسد و هنگامی درآید که توبه او را سود ندهد و پشیمانی از گناه وی را نجات نبخشد، خداوند راه رستگاری را به شما الهام فرمایدو درتوفیق یابی برحمتش درباره ی شما لطف نماید.
*تالیفات شیخ مفید
شیخ مفید از دانشمندانی است که بسیاری ازعلوم وفنون آثار گرانبهایی از او بیادگار مانده وکمتر علمی از علوم اسلامی یافت می شود که شیخ دراو کتابی تالیف و یا تصنیف نکرده باشد. نجاشی ۱۷۱ جلد کتاب برای شیخ مفید ذکر کرده است، و چون دراینجا نمی¬توان تمام آنها را نوشت، لذا نمونه ای از کتابهای او را نقل میکنیم:
۱-درفقه و فروعات فقه: «مقنعه» و «الفرائض الشرعیه» و «احکام النساء»
۲- دراصول فقه«اصول الفقه»
۳-درعلوم قرآن:«اعجاز القرآن»، « الکلام فی دلائل القرآن»
۴- درعلم کلام:« اوائل المقالات »، « نقض المتزله»
۵-درامامت:«ارشاد» ، « افصاح»، «الایضاح»
۶-درعقاید:«الارکان فی دعائم الدین» و «تصحیح الاعتقاد»
۷-درنقد مذاهب :«الرد علی الجاحظ»، « الرد علی ابن الرشید»، « الرد علی اصحاب الحلاج»
۸- کتابهای بسیاری در موضوعات متفرقه مثل :«اختصاص» ، «مسارالشیعه»، «الاشراف»
*وفات شیخ مفید
پس ازگذشت ۷۸ سال از عمر شریفش درخدمت به اسلام و مسلمین، بالاخره در شب جمعه ۳ماه رمضان سال ۴۱۳هجری در بغداد وفات کرد.سید مرتضی برجنازه ی او نماز خواند و سپس جنازه او را در رواق حرم مطهر کاظمین (علیهما السلام) دفن کردند.
شهید قاضی نورالله درکتاب مجالس المؤمنین نقل کرده که پس از وفات شیخ مفید این ابیات بخط حضرت صاحب الامر (عج) برقبر شیخ مفید یافتند:
لا صَوَّت َ النّاعی بِفَقدِکَ اِنَّه ُ یَومٌ عَلی آلِ الرَّسولِ عَظیمُ
اِن کُنتَ غُیِّبتَ فی جَدثِ اِلثَّری فَالعِلمُ وَالتُّو حیدُ فیکَ مُقیمُ
وَالقائِمُ المَهدِیُّ یَفرَحُ کُلَّما تُلِیَت عَلَیکَ مِنَ الدُّروسِ عُلومُ
آمریکا، منطقه و انقلاب اسلامی
تحلیل سیاسی
ما به این اصل اعتقاد داریم که شرایطی که درجهان بوجود آمده یا خواهد آمد به هیچ وجه جدای از سرنوشت ملت و امت ما و انقلاب اسلامی نخواهد بود.
قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، آمریکا امپراطوری قدرتمند منطقه درارامشی وصف ناپذیر به غارت دار و ندار ملل مستضعف و اجرای اهداف استراتژیک خود مشغول بود، پیمانهای نظامی آمریکا حول مسیرهای آبی و مراکز استراتژیک و ژئوپولتیک بصورت حلقات به هم پیوسته در کشورهای مجاور دریای مدیترانه، بحراحمر، خلیج فارس، و اقیانوس هند عامل تحکیم بدون درد سراین امپراطوری بود به طوری که ۱-پیمان ناتو در شمال مدیترانه از اسپانیا تا ترکیه را زیر پوشش قرار داده بود.۲- پیمان سنتو از ترکیه تا پاکستان مشرف به خلیج و اقیانوس هند منطقه خاور میانه را ناجی و کشتیبان بود.
۳-اتحادهای دو جانبه دراطراف دریای سرخ توسط آمریکا و کشورهای مصر، عربستان، سودان، یمن شمالی و غیره روزنه های نفس کشیدن هر نیروی غیر آمریکایی را بکلی مسدود کرده بود.
و این هر سه بصورت یک نیروی واحد د ر جهت حفظ پایه های اصلی منافع استراتژیک آمریکا در این منطقه از جهان عمل میکردند.
پایه های استراتژیک آمریکا در منطقه عبارتند از :
۱-نفت که قسمت عمده تولید ان درمنطقه در جهت مصارف و منافع غرب می¬باشد.
۲- اسرائیل که قسمت عمده سیاست خاورمیانه¬ای آمریکا را بخود اختصاص داده است(حمله اخیر ریگان درباره اسرائیل )
۳-مبارزه با کمونیسم و جلوگیری از نفوذ و پیشرفت شوروی (خوانندگان توجه فرمایند علی رغم اینکه بلوک شرق و غرب دربسیاری موارد، دارای منافع مشترک می باشند اما دائم در کشمکش برسر منافع می باشند.)
درجلد۸- افشاگری دانشجویان مسلمان پیرو خط امام می¬خوانیم:
۱-اهمیت اولیه ایران به واسطه موقعیت کلیدیش در مجاورت اتحاد شوروی و نقش فزاینده رهبری آن در منطقه خلیج فارس و ناحیه ساحلی اقیانوس هند و موقعیتش بعنوان یکی ازتولید کنندگان اصلی نفت در دنیا و خریدار تولیدات ایالات متحده می باشد. با ثبات و در جهت غرب، ایران به دادن حقوق، اختیارات و امکانات به ایالات متحده بصورت دو جانبه و از طریق همکاری در داخل شبکه سنتو ادامه میدهد.نفت ایران برای دنیای آزاد اهمیت فزاینده ای خواهد داشت.
۲-هدفهای همکاری امنیتی ایالات متحده عبارتنداز :
الف : کمک به ایران برای برقراری یک پایگاه بسیج توانا و مناسب.
ب: ترغیب به مشارکت فعال درمجامع امنیتی طرفدار غرب.
ج: همکاری در بدست آوردن حقوق، اختیارات و امکانات برای آمریکا و متفقین و…
د: کمک به ایران برای مستقر کردن و نگهداری نیروهای پشتیبانی تدارکاتی و رزمی قادر به انجام وظایف دفاعی احتمالی
ه: افزایش دسترسی آمریکا به منا بع نفتی عظیم.
از متن این سند ضمن درک اهداف امپریالیسم براحتی می توان تشخیص داد که آمریکا برای اجرای اهداف استراتژیک و فرعی خود به چه وسعتی روی ایران حساب میکرده است اما …
انقلا ب اسلامی ایران و اخلال در سیستم هماهنگ استراتژیک آمریکا
در بازی شطرنج ابر قدرتها و تقسیم قدرت و با لنتیجه تقیسم منافع و درتلاطم بروز حرکتهای داخل شطرنجی ناگاه انقلاب اسلامی ایران همچون بازیگری که این بازی اصلا سرش نمی شودو روند قابل گذر این بازی را برهم میریزد ظهور کرد و با توجه به مطرح کردن سیاست نه شرقی نه غربی نه درشعار بلکه در عمل به آمریکا نشان داد که :
۱- توازن را درمنطقه برهم خواهد زد
۲- باعث گسترش انقلاب به کشورهای اسلامی خواهدگشت.
۳- و دراین فعل و انفعال غرب (آمریکا) بازنده اصلی خواهد بود.
۴- و شرق نه تنها دیگر قادر به پیشروی نخواهد بود بلکه مجبور به عقب نشینی نیز خواهد شد و چنین نیز شد و حتی ابر سیاستمداران و ابر طراحان سیاستهای استعماری مجبور به اعتراف این واقعیت شدند.
برژنیسکی مشاور رئیس جمهور سابق آمریکا درامورامنیت ملی و سیاستمدار برجسته ی آمریکایی در مقاله ای درنشریه تایمز مورخ ۲۱ژوئیه ۱۹۸۱میگوید:
( … نتیجه غیر قابل اجتناب یک عقب نشینی بزرگ غرب درحوزه خلیج فارس ازبین رفتن تمامی نظام بین المللی ای که آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم برقرار نموده است خواهد بود.بدین ترتیب بحرانی که آمریکا درخلیج فارس با آن روبروست از لحاظ استراتژیک و ژئویولتیک حالت بی سابقه ای دارد و به عقیده ما دشوارترین مبارزه این کشور بعد از جنگ جهانی دوم میباشد چیزی که این کار را دشوارتر می نماید اینست که هیچگونه عکس العمل روشنی وجودندارد زیرا تعداد عوامل گوناگون مؤثر دربحران بسیار زیاد است اول از همه مساله قدرت روز افزون شوروی مطرح است تاهمین سه سال قبل شوروی یا یک نوار متشکل از ترکیه، ایران و پاکستان که تاحدودی هم مورد حمایت افغانستان بیطرف نیز بود از منطقه بدور نگاه داشته شده بود اما امروز منطقه حائل بصورت تهاجمی شوروی درآمده و ایران که یک مانع استراتژیک در مقابل شوروی محسوب می شد ازهم گسیخته است.
توازن استراتژیک بطور محسوسی و آشکاری به نفع شوروی برهم خورده و این عواقب دراز مدتی در منطقه خواهد داشت تمامی منطقه اکنون حالت آسیب پذیری پیداکرده و رهبران دول منطقه احساس آسیب پذیری می کنند.)
بدین ترتیب با بروز حرکت پرجوش و خروش انقلاب اسلامی درایران وموج گسترش آن در منطقه شکافی کمر شکن در قلب امپراطوری بی کران آمریکا حاصل شد.
اکنون دیگر منطقه خلیج فارس هرگز به آمریکا باج های کلان و بی حساب نمی پردازد اکنون دیگر پیمانی به نام سنتو که خط آمریکا را از مدیترانه تا اقیانوس هند ادامه میداد وجود ندارد.
اکنون دبگر نه تنها ژاندارم پرقدرت خلیج بقول برژنیسکی ازهم گسیخته است بلکه خطرتقلیل هرچه بیشتر وسرانجام نابودی منافع آمریکا هران افزایش پیدا می کند.
اکنون دیگر با توجه به حرکت پرالتهاب دانشجویان مسلمان پیرو خط امام که به گفته امام انقلابی بزرگتراز انقلاب اول بود روحیه¬های یآس و شکست در مسلمین و مستضعفین به امید و پیروزی تبدیل شده و تهاجم ایدئولوژیک و قدرت روحی غول آمریکا درهم شکسته است.
و اکنون دیگر بغول برژنیسکی زمان از بین رفتن تمامی نظام بین المللی ای که آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم برقرار نموده است خواهدبود.
بدین ترتیب آمریکا برآن شد که بهر صورتی که هست.
الف- ایران را به شکست بکشاند.
ب- انقلاب اسلامی را وادار به سازش کند.
ج- عوامل مؤثری را جایگزین ایران کند که بتوانند مأموریتهای محوله ایران را انجام دهند و کارکردن روی این ۳مسأله جزء اصلی ترین کارهای آمریکا قرار گرفت و می¬گوید ابتدا روی طرح براندازی بیشتر تکیه کرد.اما با مشاهده اینکه علی رغم همه تلاشها از قبیل کودتاهای مکرر و تحریم اقتصادی و دخالت نظامی و جنگ تحمیلی این طرح نتایج منفی ببار آورد و همچنین با شناختی که ظرف ۳سال در حوادث پی در پی بدست آمدو اصالت انقلاب برهمه و بخصوص آمریکا واضح گشت و ثابت شد که انقلاب اسلامی به هیچ قیمتی حاضر به سازش با قدرتهای استکباری جهان نبوده و تصمیم گرفته است کماکان و تا آخر درتضاد با ضد ارزشهای حاکم برجهان بماند و به گفته امامش (ما تا آخر عمر با آمریکا می جنگیم) و سرانجام بالاجبار پذیرفت که انقلاب اسلامی واقعیتی است و موی دماغی است که دیگر نخواهد گذاشت درمنطقه آب خوش از گلوی امپریالیستها پایین برود. بنا براین آمریکا برای ادامه حیات خود در منطقه با هدفها و اقدامات جدیدی پا به میدان گذاشت تا بلکه بتواند گوشه ای از دردهای متحمل شده از پیروزی انقلاب اسلامی را مرمت کند.
۱- طرح ۸ ماده ای فهد و کنفرانس فارس برای حل مسأله اسرائیل که فلسفه وجودیش بخاطر هدفهای ذیل بود:
الف-حل تضاد بین اعراب و اسرائیل
ب-ایجاد تضاد بین اعراب
ج- منزوی کردن یا به سازش کشاندن رژیمهای مترقی غرب
و پس از شکست این طرح درکنفرانس فاس اکنون ادامه ی همان طرح درالحاق بلندیهای جولان که با هدف به سازش کشاندن تنها رژیم مقاوم ومترقی خط مقدم جبهه می¬باشدقابل تأمل است…
۲-شورای همکاری خلیج برای اطمینان از مسئله صدور نفت و امنیت تنگه هرمز و رفت و آمد کالاهای مبادلاتی غرب و کشورهای منطقه
هرچند که شورای امنیت خلیج بعلت بافت و موقعیت جغرافیایی و عدم یکپارچگی نخواهد توانست جای ایران قبل از انقلاب رابگیرد. اما موقعیتی است که به آمریکا داده شده تا از آن وسیله در منزوی کردن ایران و حفظ منافع خود در خلیج و گرفتن آوانس های سیاسی از ایران استفاده کند.
۳- ما نور ستاره درخشان جهت تحکیم قدرت نظامی آمریکا و تثبیت و حضور هر چه بیشتر و مستقیم نیروهای آمریکا در منطقه
۴-فعال کردن سپاه واکنش سریع به منظور سرکوبی نهضتهای آزادی بخش و دادن اطمینان به رژیم های مرتجع و وابسته حاکم بر …
۵- پیمان استراتژیک آمریکا و اسرائیل به علت حفظ اسرائیل از خطرات احتمالی
۶- توطئه (عربی –فارسی ) کردن جنگ تحمیلی با برنامه های حساب شده
الف-حمله به مراکز نفتی ام العیش در کویت
ب- بمباران پایگاههای اتمی عراق توسط اسرائیل
ج- تجاوز هواپیماهای اسرائیلی به خاک عربستان
د-قضیه بحرین و بدنبال آن قرارداد امنیتی بحرین و عربستان
ه-تبلیغات سوء مبنی برهمکاری نزدیک ایران و اسرائیل
(طرح سیاست خارجی در مرحله کنونی جهت مقابله با سیاستهای آمریکا)
۱-جنگ تا پیروزی
۲-دیپلماسی تهاجمی:
الف-تشکیل جبهه متحد اسلامی
ب- تشکیل سپاه قدس
ج- تشکیل گردان جولان
د-اخراج آمریکا و اسرائیل از سازمان ملل
ه- الغاء حق وتو(قانون جنگل)
اولا- مساله جنگ و رژیم آمریکایی عراق، تبلیغ برای (عربی – فارسی ) کردن جنگ، کمک بی دریغ آمریکا از طریق رژیم های مرتجع منطقه به عراق و اعزام سربازان مصری اردنی و بعضی ملیتهای دیگر به عراق و همه تلاشهای مذبوحانه صدام و اربابانش اکنون در راس توطئه های آمریکا علیه انقلاب اسلامی ایران قرار دارد و همانطور که ملت ما دائم در شعارهایشان فریاد جنگ جنگ تا پیروزی را سر می دهند این جنگ باید تا شکست صدام ادامه یابد و بدین ترتیب امید قطع شده آمریکا ازایران به یأس کامل مبدل خواهد شد.
ثانیا طرح و اقدامات عملی درزمینه سیاست خارجی و دیپلماسی تعرضی به منظور :
الف- نزدیکی با کشورهای مستقل و مترقی جهت منزوی کردن رژیمهای مرتجع
ب- مقابله با حصار اقتصادی نظامی سیاسی آمریکا که پس از شکست کودتاها، بنی صدر، منافقین و جنگ تحمیلی تنها راه تعرض آمریکا برانقلاب اسلامی است.
ج- منفعل کردن آمریکا و رژیمهای مرتجع بجای اینکه خودمان در موضع انفعالی و دفاعی قرار بگیریم.
اقدامات عملی
الف-ادامه جنگ تا پیروزی کامل
ب- تشکیل گردان جولان و اعزام برادران داوطلب، دراین صورت اولین اقدام عملی و نه شعاری در جهت آزاد سازی قدس بوقوع پیوسته.
ج- کوشش جهت اخراج آمریکا و اسرائیل از سازمان ملل
د-الغاء حق وتوی آمریکا (قابل توجه است که آمریکا ۴/۱بود جه سازمان ملل را میدهد و ما میتوانیم بعنوان پیشنهاد کننده تامین ۴/۱ هزینه سازمان ملل به کشورهای غیر متعهد باشیم تا توسط کشورهایی که دارای امکان پرداخت هستند این پول پرداخته شود و آمریکا و اسرائیل درسازمان ملل اخراج گردند.
ه- حمله مستقیم به منافع آمریکا در منطقه و نابود کردن آنچه که تنها به نفع آمریکا مصرف میشود.
و- پروبال دادن به نهضتهای آزادی بخش بخصوص نهضتهای اسلامی که دراین صورت… خواهیم توانست درمقابل هر حربه ی آمریکا، حربه ای داشته باشیم و در مقابل قدرت نظامی و تکنیکی استعمارگران نیروی لایزال خلق خدا را بسیج نماییم و توطئه های چپ و راست بسرکردگی شیطان بزرگ آمریکا را خنثی نماییم. چنین باد انشا الله (والسلام)
در راه قرآن
آیت الله فاضل لنکرانی
عضو جامعه مدرسین و شورای مدیریت مدرسه فیضیه
تفسیر
***
درشماره قبل با یکی از ابعاد اعجاز قرآن (شخصیت رسول الله) آشنا شدیم، هم اکنون به ابعاد دیگران می پردازیم:
*همگونی وهماهنگی
جهت رسائی مطلب وبیان این بعد از اعجاز قرآن، ناچارازبیان مقدماتی هستیم:
۱- یکی از ویژگی های جهان ماده تحویل و تکامل تدریجی آن است، پدیده ها همیشه با تکامل تدریجی پیش می¬روند، از کودکی به جوانی از جوانی به پیری و…
انسان نیز که جزء جهان و یکی ازپدیده های عالم است از این قانون مستثنی نبوده و همیشه در حال تغییر و دگرگونی است . این تحول هم در ساخت جسمی انسان جاری است وهم درافکار و اندیشه های وی.بسیارند کسانی که در ۲۰ سالگی از ایده ای حمایت می¬کرده اند، ولی در سن ۳۰ سالگی از همه ی آنها بریده و به افکار جدیدی پای بند می شوند، این خود دلیل تحول اندیشه و دگرگونی های فکری و روحی انسان است .
اینها هم از یک طرف، از جهت دیگرانسان در حالات مختلف از اندیشه های مختلفی برخورداراست. در حالت امنیت، سلامت، و رفاه به گونه ای فکر می¬کند، ولی در حال فقر، مرض، ترس و ناامنی بگونه ای دیگر در مسافرت از اندیشه ای دفاع می کند، ولی در وطن آن فکر را پوچ و خالی از حقیقت میداند.
۲-هیچ کتابی به جامعیت قرآن نیست، درقرآن که از همه ی معارف بشری بصورت کلی سخن به میان آمده، و در تمام شئونات بشری به طور وسیع و دامنه دار پیش¬رفته است. قرآن هم به آسمان، زمین، ستارگان، کهکشانها اشاراتی شده و هم از انسان، حیوان، عالم غیب، عالم شهود و … گفتگو به میان آمده است.
اکنون بخود قرآن برمی گردیم، و یکی از آیات الهی را مورد رسیدگی قرار داده، و آنگاه نتیجه می¬گیریم. درسوره نساء آیه ۸۳ می خوانیم:
« »
چرادر قرآن تدبر نمی کنند، که اگراز ناحیه خدا نبود تناقض و اختلاف فراوانی دران پیدا می نمودند.
دراین آیه به بعد دیگراعجاز قرآن اشاره شده.این بعد همان بعد هماهنگی و هم¬گوئی آیات الهی است .قرآن با اینکه از موضوعات مختلف سخن گفته و در مدت بیست و سه سال قطعه قطعه بطور تدریجی ناز ل گردیده، در میان همه ی آیات هماهنگی و همگونی کامل برقرار بوده و هیچ گونه تضاد و اختلافی میان آیات بچشم نمی خورد، حتی در موارد بظاهر تکراری با تعمق بیشتر می بینیم در مورد دوم خصوصیت و ویژگی خاصی در نظر گرفته شده است. این خود دلیل اعجاز قرآن و آسمانی بودن و الهی بودن آن است ، چه اگر قرآن تراوشات فکری و روحی مشخص حضرت محمد(ص ) بود، قهراً درایات و مفاهیم و موضوعات و… آن تناقض گوئی، ناهمگونی و تکاذب مشاهده می-گردید، چون رسول الله بالاخره انسان است و بیرون از حوزه قوانین طبیعت نمی باشد، براساس ویژگیهای یک انسان بایست درافکار و اندیشه هایش تغییر و تحول صورت بگیرد، با دگرگونی اندیشه ها، نوآوری، ناهمگونی، تناقض گویی و اختلاف و بعضا تکذیب بعضی از آیات، آیات دیگر را امری قطعی و اجتناب ناپذیراست.
تاریخ نیز گواه صدق این گفتار و مؤید این بعد از اعجاز قرآن است، آن هم از زبان مخالفین، از زبان کسانی که سرسختانه با قرآن می جنگیدند و علیه آن به توطئه برخاسته و کمر به نابودیش بسته بودند. در تاریخ میخوانیم : روزی ابوجهل از ولید بن مغیره خواستاراظهار نظر درباره قرآن شد، وی در پاسخ چنین گفت:«درباره قرآن چه بگویم؟ سوگند به خدا در میان شما کسی آشناتراز من به قصائد و اشعار عرب نیست، در شناخت رموز فصاحت و بلاغت و فنون شعر و رجز کسی به پای من نمی رسد.من به هر گونه شعری حتی اشعار جنیان از دیگران آگاه ترم، ولی بخدا سوگند اینکه محمد می¬گوید به هیچ یک از اینها که گفتم شباهت ندارد. آری بخدا قسم که گفتار محمد دارای حلاوت خاصی است که هر سخن بلیغ و شرینی را در هم می شکند و بر تمام گفتار ها برتری دارد و برتراز آن سخنی متصور نیست.»
ابوجهل گفت: بخدا سوگند اقوام و عشیره¬ات از تو راضی نخواهند گردید مگرانکه بر علیه قرآن چیزی بگویی.
ولید گفت: پس صبر کن د این باره فکری کنم، پس از اندک تأمل گفت: قرآن سحری است که محمد آن را از ساحران گرفته!
به نقل قرطبی ، ولید بن مغیره در پاسخ ابوجهل چنین گفت: «بخدا سوگند از محمد سخنی شنیدم که نه انس را چنین سخنی است و نه جن را. دارای حلاوت و شیرینی خاصی است، سخن تازه و بی سابقه ای است، ریشه دارد، پرثمر، برجسته ترین سخن و برجسته تراز آن سخنی نیست و بشراز گفتن آن عاجز و زبون است. »
گفتیم هماهنگی و همکونی آیات قرآن و عدم اختلاف د رآن دلیل اعجاز قرآن و الهی بودن آنست. اینجا با دو اشکال مواجه می شویم که الزاما پاسخگوی آنها نیز باید باشیم:
۱-شما عدم اختلاف را یکی از نشانه های اعجاز می دانید ، در صورتی که قرآن بیش از کتابهای دیگر مورد تاخت و تاز قرار گرفته و بیش از نوشته های دیگربا اختلافات و «ان قلت قلت» ها رو برگردیده است.حتی عده ای دراین راه با تحمل زحمات طاقت فرسا کتابها و رساله هایی نوشته¬اند .پس کو آن عدم اختلاف و هماهنگی که شما مدعی آن هستید؟کسانی که مدعی چنین اشکالی هستند، پیداست از کار محقق و تحقیق اطلاع کافی ندارند، نمی دانند یک فرد برای کاوش و تحقیق پیرامون یک مسئله چه کارهایی را باید طی کند و از کدام گذرگاه ها بایدبگذرد.
محقق، در راه تحقیق هر راه احتمالی را باید پیش بگیرد و هر مسئله فرضی را در«بوته امکان» گذارده و از آن تحقیق نماید، از این «فرضها» و «امکانها» آنجا که دلیل یکی متقن تر و مستحکم تر باشد او را به عنوان نتیجه تحقیق انتخاب نماید.این بود راه تحقیق و محقق.
درخصوص قرآن نیز مفسرین باهمان راه ابتدا فرضها و امکانها را درباره آیات قرآن بررسی و آنگاه به پاسخگویی پرداخته اند ، یعنی گفته اند اگر درباره این آیه (فرضا) چنین اشکالی پیدا شود پاسخ آن چنین خواهد بود.
دراین میان خائنین به قرآن و اسلام برای ضربه زدن به اسلام و قرآن، اشکالها را بدون پاسخ ها بطور بریده درکتابهایی جمع آوری نموده و دراختیار مردم قرار می دهند، در حالیکه نمی دانند یا نمی خواهند بدانند «الاسلام یعلو و لا یعلی علیه.»
۲-در سوره بقره آیه ۱۰۵ می خوانیم:
« »
هرچه از آیات قرآن نسخ کنیم یا (حکم آن را متروک سازیم) بهتراز آن یا مانند آن بیاوریم.
ودرسوره نحل آیه ۱۰۱ می فرماید:
« • »
و ماهرگاه آیتی را از راه مصلحت نسخ کرده بجای آن آیتی دیگراوردیم، در صورتی که خدا بهتر میداندتا چه چیز نازل کند.
این آیات با صراحت کامل «نسخ» درایات قرآن را روشن می سازد. خود نسخ بهترین مصداق اختلاف و ناهمگونی در قرآن است.
این اشکال حاکی از روشن نبودن مفهوم نسخ برای اشکال کننده است.از این جهت قبلا واژه «نسخ» را در لغت و اصطلاح علماء و دانشمندان مذهبی روشن می کنیم وسپس به پاسخ می¬پردازیم:
نسخ در لغت بمعنی نوشتن چیزی است از روی نوشته ی دیگر، استنساخ و انتساخ نیز از همان است. نسخ در لغت عرب به معنای نقل «تغییر»، «ازبین بردن» نیز آمده است، ولی دراصطلاح اندیشمندان اسلامی نسخ یعنی برداشته شدن حکمی از احکام ثابت دینی دراثر سپری شدن وقت و مدت آن .
با این بیان بخوبی می فهمیم نسخ در قرآن و برداشته شدن حکمی از احکام الهی بدلیل گذشتن زمان حکم و عدم کارائی آن در زمان نسخ باعث تناقض و اختلاف و ناهمگونی نیست، چون حکم قبل از ابتدا کوتاه مدت بوده و برای زمان معین وضع شده بود، نه برای همه زمانها و همه انسانها و نسلها.
اگر باز بگویند نوعا در جایی که بین دو آیه از آیات قرآن اختلاف و منافات وجود داشته باشد مفسرین آیه دوم را ناسخ، و اولی را منسوخ میگویند، این خود حاکی از اختلاف درقرآن است. می گوییم بنظر ما این گونه آیات در قرآن وجود ندارد و بهتر ین گواه با آیه ۸۳ سوره نسا است که به تفضیل درباره اش سخن گفتیم.
مالکیت در اسلام (۲)
اشاره :
دربحث گذشته«کارمولد» را تعریف کردیم و گفتیم که کار تولیدی کاری است که ارزش مصرفی تازه ای بوجود آورد،وبه این نتیجه رسیدیم که کارتولیدی، منشا مالکیت است. اینک دومین منشا مالکیت، یعنی حیازت را مورد بررسی قرارمی دهیم.
شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی
حیازت چیست؟
مقداری از ارزشها مصرفی مورد نیاز انسان بصورت آماده درطبیعت وجود داردمانند: نمک، میوه های جنگلی نظیر بلوط، نارگیل، موزهای وحشی و… اینها و دهها نمونه دیگرازمواد لازم و مورد نیاز انسان،بصورت آماده درطبیعت یافت می شود، دراینجا این سئوال پیش می آیدکه:
آیا رابطه ی انسان با مواد آماده طبیعت چیست؟
بابیان یک مثال و عینیت بخشیدن به بحث، نوع این رابطه رابدست می آوریم: فرض کنید آقای «الف» و آقای «ب » برای آنکه چیزی پیدا کرده بخورند، به جنگل می روند، نفراولی به درخت سیب جنگلی که چند عدد زیر آن افتاده می رسدو آنها را برمی دارد. نفر دومی می آید می بیند نفر اولی سیبها را برداشته است حال (بافرض اینکه در چند متری این درخت درخت سیب دیگری هست که میوه هم دارد) آیا اولا آقای «ب » می تواند بگوید سهم مرا بده، ثانیا چه رابطه ای بین آقای «الف» و آن سیبها وجود دارد؟
در پاسخ سئوال اول، باید به وجدان انسان و منطق فطرت مراجعه کرد. ومی بینیم فطرت و وجدان می گوید: چنین حقی ندارد.
اما پاسخ سئوال دوم چنین است: رابطه ی مالکیت!
حیازت، منشا مالکیت است.
درهمین مثال، اگر نفر اولی ان سیبها را جمع نکرده بود و فقط بالای سر انها ایستاده بودو تماشا می کرد، درچنین حالی نفر دوم از راه رسید و چند عدد سیب را از زمین برداشت، حال آیا نفر اول حق داشت از او بگیرد؟ حتما خواهید گفت: نه!
دراینجا این سوال پیش می آیدکه : چه چیزی باعث شده که در فرض اول، نفر دوم نتوانند نفر اول را الزام کند که سیب را از او بگیرد؟ پاسخ این است که: برداشت از خزانه ی طبیعت، منشا این مالکیت است، زیرا گرچه دربخش گذشته این بحث گفتیم که منشا مالکیت کار تولیدی است که ارزش جدیدی بوجود آورد، و گرچه کاری که دراین مثال، نفر اول انجام داده، کار تولیدی نیست بلکه برداشت از خزانه طبیعت، بشرط این که: به اندازه ی نیاز و در حال فراوانی باشد رابطه مالکیت بین او و آن سیبها ایجاد می کند، و این، مورد قبول فطرت است .
آیا مالکیت ناشی از حیازت نامحدود است ؟
خوبست این معنی رانیز با بیان یک مثال عینی روشن سازیم:فرض کنید آقای «الف» و آقای «ب » پولی روی هم گذاشتند و مشترکاً یک صندوق خیار خریدند تا آنرا با یکدیگر تقسیم کنند. آقای « الف» رفت و به اندازه ی سهم خود خیاربرداشت. دراینجا این سئوال پیش می آید که آیا او با این برداشت مالک شده یا پیش از ان هم مالک بوده است؟ (یعنی درهمان هنگام که پول روی هم گذاشتند و خیار خریدند، او مالک سهم خود بوده است، منتهی مالکیت اوبه صورت مشاع بوده، و این برداشت، سهم او را درهمان مقدار که برداشته، مفروض و معین کرده است.) . اگر بگوییم : آقای «الف» قبل از این برداشت نیزمالک بوده، جای این سوال هست که آیا رابطه ی مالکیت آقای «الف» واقای «ب» و افراد دیگر موجود در بستر تاریخ،با طبیعت آماده، قبل از حیازت سابقه نداشته است؟ آیا میان انسانها و مواد موجود در طبیعت قبل از حیازت، رابطه ی مالکیت مشاع وجود ندارد؟
گاهی به این سئوال این طور پاسخ داده می شودکه چرا وجود دارد زیرا نیاز انسان برای ادامه ی زندگی، به این مواد موجود در طبیعت باعث شده است که انسان سالم اندیش، میان کل انسانیت، و کل طبیعت، اعتبار مالکیت کند، یعنی کل انسانها مالک کل طبیعیند، و هر انسانی سهم مشاعی دراین طبیعت دارد، و حیازت و برداشت، سهم اور ا مفروض می کند،و لذا اگر درزمان فراوانی که دیگر ان هم به آن دسترسی داشته باشند، به اندازه ی نیازش بردارد، منطق فطرت،مالکیت اورا قبول می کند ولی اگر فراوان نبود و با بیش از اندازه ی نیاز برداشت، منطق فطرت اجازه میدهدکه نفر اول باید اجازه بدهد که دوستش هم از آن استفاده بکند. آیا این نشانه ی این نیست که زیر بنای فطری این اندیشه آن است که:
الف، ب، ج و… همه درکل این طبیعت سهیم و شریکند، وچون سهیمند، باید حساب شریکهای دیگرراهم بکنند؟
ازاین بحث چنین نتیجه می گیریم که:
«حیازت وبرداشت از خزانه طبیعت، منشا مالکیت است، مالکیتی محدود و مشروط.
حیازت از نظر مبانی فقهی
البته آنچه گفته شد، صرفنظر از دلایل فقهی، و تنها از دید منطق فطرت بود،اینک باید دید آیا مبانی فقهی ما،این منطق را تایید می کند؟ بررسی متون و منابع فقهی نشان میدهد که این نوع مالکیت مورد تایید فقه اسلامی روایتی از پیامبراسلام (ص) هم از طرق اهل سنت و هم از طریق شیعه به مارسیده که فرموده است:
«الناس شرکاء فی ثلات النار و الماء و الکلاء»
مردم در سه چیز شریکند: آتش (مواد سوختنی)، آب و مرتع (گیاهان سبز موجود که برای دام ها و یا انسانها مورد استفاده است.)
بنابراین اگر درقانون اساسی شوروی درفصل اقتصاد آمده است: «معادن و آبها وجنگلها و مراتع، اموال عمومی هستند و مالکیت نسبت به اینها عمومی است» این ابتکار و اختراع مارکسیستها نیست، بلکه پیش از انها در روایات ما، بصورتهای مختلفی ازاین مالکیت عمومی یادشده است. از آن جمله روایت زیر درکتاب «وسائل الشیعه» (ج۱۴ روایت شماره ۲۷۳) نقل شده است:
«عن ابی بصیر عن ابی جعفر (ع) قال لنا الانفال، قلت : وما الانفال ؟ قال : منهاالمعادن و الاجام و کل ارض لارب لها و کل ارض باد اهلها فهو لنا»
امام باقر(ع) فرمود: معادن، جنگل ها،بیشه ها،زمینهایی که هنوز صاحب ندارند،و یا صاحب داشته اند، ولی ازبین رفته اند، دره ها،و قله ها ی کوهها همه متعلق به امام است، یعنی از آن دولت و امت اسلامی است و مالکیت آن عمومی است وهمه ی مردم در آن شریکند
آیا دولت اسلامی می تواند معادن را به اشخاص واگذار نماید؟
درفقه اسلامی،دربخش «احیاموات» (آباد کردن ز مینهای بی صاحب ) عنوان زیر بچشم می خورد:
« المعادن الظاهره و المعادن الباطنه»
یعنی معادن به دو دسته تقسیم می شوند: یک دسته از معادن، معادنی است ظاهر و آماده که فقط برداشت می خواهد و نیاز به کار و استخراج نیست، مانند: نمک و نفتی که از زیرزمین بیرون زد وامثال اینها)، این گونه معادن، از نمونه های بارز مواد مصرفی آماده درطبیعت است که در اثر حیازت، مالکیت به وجود می آید و مالکیت ان ها منوط به احیا نیست،زیرا خود آن زنده است وحتی «تحجیر» هم دراینجا بی اثراست
زیرا حق تحجیر بعنوان مقدمه احیا اولویت می آورد، و چیزی که احیااولویت می اورد، و چیزی که احیا ندارد، تحجیر هم نخواهد داشت.
دسته ی دیگر معادنی است که نیاز به استخراج دارد،و این نوع معادن فعلا از محور بحث ما بیرون است.
دراینجا این سوال پیش می آیدکه آیا دولت اسلامی می تواند معادن دسته ی اول را به اشخاص واگذار کند، و اگرواگذارکرد، مخصوص آن شخص میشود؟ این هردو،قابل تردید،ومحل بحث است.سئوال اصلی این است که آیا هرکس زودتررفت به سراغ این معادن، حق دارد به اندازه ی نیازش بردارد؟ بعضی از فقهای ما می گویند: به اندازه ی نیازش می تواند بردارد،اما روشن نکرده اند که آیا این حکم به ان اعتبار است که انگیزه ای برای برداشت بیش از حد نیاز نیست؟یا آنکه مطلب بالاتر ازاین است،یعنی حق دارد تنها به اندازه ی نیاز بردارد، و بیش ازحد نیاز،اگر انگیزه ای هم وجود داشته باشد، حق ندارد برداشت کند؟ اینها مسائلی است که لازم است فقها پیرامون آنها بطور گسترده بحث نمایند.علاوه بر دلیل فقهی این موضوع ( حیازت منشا مالکیت است ) و ما آنرا در کتب فقهی بصورت ارسال مسلم می بینیم، حدیثی ازپیامبراسلام(ص) نقل شده است که فرموده:
« من سبق الی مالم یسبق الیه مسلم فهو له»
هرکس رفت چیزی را برداشت،قبل ازاینکه مسلمانی آنرا بردارد، آن چیز مال او است.
بنابراین، هم منطق فطرت،حیازت را به عنوان دومین منشا مالکیت می پذیرد، و هم دین فطرت آنرا مورد تایید قرا ر می دهد.
ادامه دارد
مصاحبه اختصاصی با مهندس میرحسین موسوی
نخست وزیر محبوب ایران
*جنگ
*جبهه متحد اسلامی
* سیاست خارجی
* رابطه با کشورهای منطقه
*برنامه های اقتصادی
* برنامه های آینده ی دولت
* استفاده از مخترعین متخصصین
-با توجه به پیروزهای متوالی سپاه اسلام برجبهه ی کفر، نتیجه ی نهایی جنگ، به خصوص درباره ی موقعیت داخلی و خارجی جمهوری اسلامی را چگونه تحلیل می نمایید؟
– این پیروزیهای اخیر مقدمه ای انشا الله برای پیروزی نهایی ما در جبهه های غرب و جنوب است. طبیعی است که این پیروزی اثرات بسیار عمیقی در خاورمیانه بجا خواهد گذاشت و ما پیش بینی می¬کنیم که بعد از این پیروزی رژیمی از نوع رژیم صدام دیگر نتواند درعراق روی کار باقی بماند و طبیعتا گرایشات ضد امریکایی در منطقه اوج خواهد گرفت. نیرو های اسلامی برای مبارزه با صهیونیزم بسیار منسجم تر خواهندشد وبه تناسب توطئه های امریکا درمنطقه ودر داخل کشورمان کم خواهد شد، بخاطر این که الان عراق به صورت پایگاهی برای توطئه های حتی داخلی درکشور ما به کار می¬رود واز اول انقلاب هم چنین بود و ما در اسنادی که در وزارت خارجه داریم به روشنی دیده می شود که از همان روزهای اوج گیری انقلاب، حرکت ضد اسلامی رژیم عراق شروع می شودکه یک نمونه عینی آن را همه ی مردم میدانند و همه جهان کاملا آن را با چشم خود ش دیده و لمس کرده مسئله ی هجرت امام از عراق به خارج هست که زیر فشار های رژیم صدام صورت گرفت. کلاً ما فکر میکنیم که با این پیروزی ملت ما این فرصت را به دست خواهد آوردکه بار دیگر صدا و ندای حق طلبانه ی خودش را بیشتر از همه بگوش جهانیان برساند، مخصوصا توجه داشته باشیم که کم کم این جنگ تبدیل شده به جنگ بین انقلاب اسلامی و ارتجاع و امریکا و صهیونیزم در منطقه ولی همین پیروزی، پیروزی اسلام قلمداد خواهد شد و می توانیم حدس بزنیم که اثرات روانی این موضوع چه در داخل و چه در خارج، چقدر گسترده خواهدبود.این اثرات هم می تواند جنبه ی نظامی داشته باشد، جنبه ی سیاسی داشته باشد، ولی بیش از همه جنبه ی فرهنگی خواهد داشت.
-به نظر شما توطئه جدید امریکا پس از شکست توطئه جنگ تحمیلی چگونه خواهد بود؟
– امریکا توطئه هایش هیچ موقعه خاتمه پیدا نخواهد کرد، چرا؟ این از طبیعت انقلاب ما سرچشمه می¬گیرد که تا موقعی که این نظامهای استکباری وجود دارد،با آن نظامهای استکباری خواهد جنگید به ویژه امریکا، با امریکا ما ستیزمان تا ازبین رفتن نظام استکباری ادامه خواهد داشت، ما یقین داریم که انقلاب اسلامی کمر استکبار جهانی را که به سرکردگی امریکا درجهان هست درهمین خلیج فارس خواهد شکست و آن ر ا نابود خواهد کرد، برای همین طبیعی است که ما ببینیم که او توطئه میکند، ولی روز به روز من احساس می کنم که آن توطئه ها کمرنگ ترمی شود و اثراتش بر ملت ما و کشور ما کمترمیشود، نیروها منسجم تر دارند می¬شوند و نظام جمهوری اسلامی کم کم دارد قوام پیدا می کند و راههای رو در رویی با این توطئه ها را پیدا می کند.این یک مسئله .
مسئله دوم این هست که من نمی خواهم بگویم چه توطئه هایی می کنند، ما انتظار هرنوع توطئه ای را از سوی امریکاداریم داخلی وخارجی، رنگارنگ جنگی و سیاسی و اقتصادی، همه جورش را ما داریم. من می خواهم بگویم که ما در جهتی حرکت می کنیم که فکر می¬کنم شتاب ما در انسجام نظام جمهوری اسلامی بسیار تندتر و سریعتر از توطئه های امریکا است. این را کاملا احساس می کنم. یعنی شما حساب بکنید که یک سال و نیم قبل ما چقدر آسیب پذیر بودیم . یک سال پیش چقدر آسیب پذیر بودیم، الان چقدر آسیب پذیریم، من معتقد بودم آسیب پذیری ما به مراتب کمتر بوده ازیک سال پیش. ازموقعی که بنی صدر بود، از یکسال ونیم پیش، از دوران دولت موقت، از اوائل انقلاب، این بیشتر رفتن بسوی انسجام را ما درآینده خواهیم داشت.این یک موضوع.
یک موضوع دیگررا هم من فکر می کنم هست که اوائل که شورا انقلابی مردم بالا بود، بعد از بیست ودوم بهمن،همه اش ترس این را داشتیم که شور انقلاب یک روز بخوابد، بدون اینکه ارزشهای خودش را تثبیت کند، ولی ما در طول این سه سال دیدیم که نه آن شورانقلابی از بین رفت، نه ان ارزشها تثبیت نشد،بلکه آن ارزشها تثبیت شدند، یکی از آن ارزشها این است که اگر کسی با ما دشمنی کند بخواهد که پنجه به پنجه ما بیفکند ما ولش نمی کنیم، یعنی ملت ما، مثلا سرمسئله ی عراق تصمیم این بود که بیاید تهران راهم بگیرد، مقاومت کشور ما ادامه پیدا کرد، الان این روحیه وجود دارد، به نظر می آید که در کشور ما تثبیت شده، این خودش یک عامل بازدارنده است. ممکن است یک نیروی بسیار نیرومندی درجهان باشد حتی قادر به شکست کوتاه مدت ما باشد،ولی میداند که با این کار خودش را به دردسری می اندازد که برایش سود و صرفه ای ندارد، چون دردراز مدت به شکست خودش منجر خواهد شد، چراکه ملت ما دست از سر او به هیچ وجه برنمی داردو این چیزی است که در نظام ما به صورت یک ارزش درآمده و این چیزی نیست که به این سادگی ما ازدسش بدهیم، برای همین من می خواهم در مقابل این سئوال شما بگویم که اشاره نمی کنم که چه توطئه هایی بلکه می¬خواهم بگوییم که هر توطئه ای می خواهد درهرشکلی، بهر گستردگی، بهر نوعی باشد ما می توانیم مقابله کنیم.
-شما درمورد تشکیل جبهه ی متحد اسلامی چندی قبل تاکید فراوانی داشتید، ولی متاسفانه در اثر تراکم کار ومشکلات گوناگون درمقام عمل هنوز این هدف والا شکلی به خود نگرفته است، باآنکه واکنشهای مثبتی از سوی برخی از برادران اسلامی بوده است. با توجه به ضرورت آن، علت عدم پی گیری این مسئله چیست؟
-مسئله ی جبهه ی اسلامی واعلام این موضوع درحقیقت به صورت یک محور درسیاست خارجی کشور ما درآمده، یعنی سمت گیری سیاسی خارجی عمدتا در جهت ایجاد جبهه متحد اسلامی ضد استکباری وضد صهیونیستی دارد شکل میگیرد و طبیعی است که وقتی که یک شعار به این شکل محوری خودش داده می شود ما بلافاصله بخاطر شرایط و واقعیتهایی که درجهان امروز وجود دارند نباید منتظرباشیم که این جبهه سریعا تشکیل بشود. این نوع شعارهای محوری یک گرایشات ملموس و عمده ای را به وجود می آورند که دردراز مدت می توانند منجربه ایجاد چنین جبهه بشوند، یعنی درحقیقت اعلام شعار ایجاد زمینه برای تشکیل این جبهه است خود آن جبهه موقعی می تواند صورت بگیرد که قوانین اسلام شکل حکومت اسلامی و برگشت مسلمانان به اسلام اصیل گسترده ترازان باشد که هم اکنون هست،دادن این شعار و تکیه براین شعار و تاکید دائم براین شعاردرحقیقت روند برگشت به سمت اسلام اصیل را درجهان اسلامی سریعتر می¬کند. مثالی می زنیم: الان ازطرف حضرت آیت الله منتظری هفته ی وحدت اعلام شده،همین شعاروحدت به این معنا نیست که از نظر سیاسی ما بلافاصله شاهد این باشیم که برادران اهل سنت و شیعه در سراسرجهان و همه مسلمانان وحدت پیدا بکنند، ولی این شعار وحدت وقتی که داده میشودو رویش پافشاری می شودو اگر خود آن شعار هم اصولی باشد در دراز مدت جایی برای خودش باز می کند، یک زمینه ای درجهان اسلام ایجاد می کند برای ایجاد آن وحدت، یک نمونه ی دیگرمن ذکرمیکنم:
امام روزجمعه آخررمضان را روز قدس اعلام کردند.این به صورت یک پرچمی برافراشته می شود، این پرچم یاران خودش را در طول یکسال، دوسال، ده سال، بیست سال دورخودش جمع می کندو به صورتی درمی آیدکه در جهان اسلامی نیروهایی متوجه بیک نقطه و یک قطب نیروهای خودشان را محوری منسجم می کنند برای مبارزه با صهیونیزم . معمولا شعارهای سیاسی که داده می شود،روزهایی که اعلام می شود، مخصوصا دراین برهه ای که ما در آن قرار داریم و دراین انقلابی که ما درآن سیر می-کنیم، اینها زاییده ی آرمانهای بلند اسلامی است که در جامعه ی ما وجود داردو خود اعلام این آرمانها باعث ایجاد زمینه ای برای عینی شدن آن شعارها درآینده می تواند بشود. درزمینه ی جبهه ی اسلامی هم که نشات گرفته از آرمانها ی بلند انقلاب اسلامی و فرمایشات رهبر انقلاب بود، در حقیقت این کار صورت گرفته، برای اینکه ما درسیاست خارجی از آن حالت پراکندگی نجات پیدابکنیم، نمایندگیها ی ما و فعالیت دولتمردهای ما دراین جهت سوق پیدا بکند، این یک، و ثانیا در جهان اسلامی زمینه ای بوجود بیاید که ما در آینده انشا الله به این جبهه اسلامی نزدیک بشویم، گرچه درهمان اول شروع این شعار عده ی زیادی از نهضتهای آزادی بخش تمایل خودشان را برای گرویدن و برای پیوستن به این جبهه اعلام کردند، این نشان می دهد که این زمینه های عینی خیلی هم دور نیست.
-تاکنون سیاست خارجی ما دروضع تدافعی بوده است، اولا خطوط اصلی سیاست خارجی جمهوری اسلامی رابیان فرمایید، و ثانیا چه طرحی در جهت تهاجمی کردن این سیاست دارید؟
-سیاست خارجی ما اتفاقاً درجهت تدافعی –به اعتقاد من- نبوده، منتهی در جنبه ی تهاجمی تا اندازه ای دچاررکود بوده، یعنی ما به خاطراین که مشکلات و مصائب و مسائل زیادی در داخل داشتیم، غافل بودیم برای اعلام یک سیاست خارجی روشن. خلا ناشی از این عدم اعلام را البته تا اندازه ی زیادی خود مردم انقلابی ما پرکردند، به این ترتیب شعارهایی که دادند اگر دقت بشود، قسمت اعظمی از این شعارها معطوف به اعلام یک سیاست خارجی خاصی هست که درجهان خارج این سیاست خارجی کاملا از زبان مردم درک شده تا آن اندازه ای که الان اگر دولت تحرکی پیدا می کند در اعلام سیاست خارجی، این تحرک ازهمان خواست مردم و از همان سیاست خارجی اعلام شده مردم،نشات می گیرد،منتهی بعد از گذشت نزدیک سه سال از انقلاب الان فرصتی پیش امده،بخاطر این که یک خط ان هم خط اسلام اصیل وخط حزب الله که الان در کشور حاکمیت دارد ما بیشتر بتوانیم از طرق رسمی درزمینه ی اعلام سیاست خارجی خودمان فعال باشیم ودر سطح دیپلماتیک و تماس با مقامات رسمی کشورهای مختلف و مجامع رسمی آن، اعتقادات و باورهای مردم را به گوش جهانیان برسانیم و هم چنین از فنون و شگرد های معمول در اعمال سیاست خارجی یواش یواش بهره گیری بکنیم، و این هم نقصی بوده که داشتیم. ما در سابق خیلی تکیه نمی کردیم که با کشورهای خارج ارتباط برقرار بکنیم، صحبت بکنیم، ارتباطاتی را ایجاد بکنیم،و غیراز ان که درابعاد مختلف به مبارزه برخاستیم در این جهت هم به مبارزه برخیزیم. الان وزارت امور خارجه دراین جهت فعال شده.
-در مورد کشورهای کوچک و ضعیف خلیج فارس شاید برخوردهای حساب نشده ای در گذشته انجام گرفته، آیا برنامه ای در جهت جذب آنها دارید؟
-ببینید دولت برخورد حساب نشده با این کشورهای کوچک نداشته،البته گروههایی درداخل بودند و بخاطر آن اوجگیری حرکتهایی انقلابی یک نوع وحشتی دراین کشورهای خارج وضعیف از انقلاب اسلامی بوجود آمده، در صورتی که خود دولت رسما اعلام کرده که اگر این کشور ها برضد انقلاب ما حرکتی را صورت ندهند و با دشمنان دست ندهند و با آنها متحد نشوند،چشم داشتی نه به خاک آنها دارد، نه به استقلال آنها دارد وبهترین حافظ می تواندباشد، به شرط این که رویه ای دوستانه درقبال انقلاب اسلامی ما بگیرند. طبیعی است که در آینده این سیاست را ما همچنان ادامه خواهیم داد. من فکر می کنم که این کشورها بالاخره بعداز این که سرشان به سنگ خورددررابطه با آمریکا، در رابطه با عراق،و کشورهای دیگر که دائما آنها را تحریک می کنند به سمت ما برگردند،البته این به این معنی نیست که ما هشیارانه به تحولاتی که درکشورها اتفاق می افتد چشنم نداشته باشیم من می خواهم دراینجا این مسئله را عنوان بکنم که اگر یک موقعی خدای ناکرده که ما هیچ موقع چنین چیزی را نمی خواهیم ازاین کشورها احساس بکنیم که توطئه ها علیه انقلاب عینی می شوند، ما هیچ تردیدی برای سرکوبی آن توطئه ها بخودمان نشان نخواهیم داد وبطور قاطع با این توطئه ها به هر شکلی باشد روبرو خواهیم شد. ما دماغ امریکا،و پوزه امریکا را دراینجا بخاک مالیدیم،طبیعی است در مقابل توطئه شیطانهای خیلی کوچکتر می توانیم قویتر عمل بکنیم، ولی ما به هیچ وجه نمی خواهیم که چنین وضعیتی، چنین مسئله ای بین ما واین کشورها، این کشورهای کوچک بوجود بیاید. ما دربعضی از آنها گرایشهای مثبتی را تازگی داریم می بینیم .
-یکی از میراثهای شوم رژیم طاغوت فرهنگ منحط مصرفی است. برای از بین بردن این فرهنگ و برداشتن فاصله های میان قشرهای مختلف، بخصوص آنکه می بینیم در شمال شهر بهترین زندگی را دارند، اما در جنوب شهر و روستاها مردم درمضیقه هستند، شما در این باره چه برنامه هایی دارید؟
-دراین زمینه خوب همانطوری که در سئوالتان کاملاً مشخص است. این بار هم یکی از آن آرمانهای انقلاب اسلامی ما است که در جهت رشد و تعالی مستضعفان جامعه ی ما حرکت بکند، چه از نظر فرهنگی، چه از نظر رفاهی. برای اینکه دولت دراین زمینه موفق باشد مجبوراست که به چند کار دست بزند،البته من از آن جنبه که دولت دست عوام فریبی بزند و بعد یک شعارهایی بدهد، یا اینکه بیاید با یک مقدار سازش، بایک مقدار لغزش کارهایی را صورت بدهد که کالاهای دردسترس مردم بطور وفور قرار بگیرد، ولی درحقیقت این کالای وفور دردسترس همه مردم قرارگرفتن منجر به وابستگی مجدد ما به آمریکا بشود، ابرقدرتها بشود و بعدش هم ذلت بباربیاورد، بازهم فقر بیشتری را به ارمغان بیاورد. ما این را حسابش را کاملا جدا می کنیم، کنار می گذاریم، فکر میکنیم که این مسئله روشن هست که کشوری که در حال جنگ است، کشوری که درحال حصراقتصادی است، کشوری که ابرقدرتها، به ستیز با او برخاستند. کشوری که به صورت بزرگترین قدرت نظامی و مالی و اقتصادی تمام طول تاریخ سیلی این چنین محکم زده، طبیعی است که فشارهایی به این کشور وارد بیاید و این فشارها روی طبقه ی مستضعف جامعه ی ماباشد، یعنی به راحتی نتوانیم در این جهان پر از توطئه وفریب وتخاصم حرکت بکنیم،منتهی دولت همان طوری که اشاره کردم با درنظرگرفتن این جنبه ها چندتا کار را دنبالش هست، یکی این مسئله هست که ما آن کالاهای ضروری مورد احتیاج عموم مردم را بشکلی با آن روبرو بشویم که در دسترس همه قرار بگیردنه قشر خاصی، اگر چه این در دسترس همه قرار گرفتن باعث بشودکه به مردم یک کمی کم برسد، بنظر ما این خیلی بهتر از آن هست که یک عده معدودی از این کالاهای ضروری مورد احتیاج روزانه ی مردم بهره ور بشوند، و یک عده ی دیگری از گرسنگی جان بدهندو ازبین بروندو فشار شدیدی را تحمل بکنند، مثلا مسئله گوشت، مسئله ی قند و شکرونظایر اینها از ان موضوعاتی است،اگر دقت بشود ستاد بسیج اقتصادی که زیر نظردولت کار میکند، بایک فشار بسیار زیاد،تحمل فشار زیاد، تحمل انتقادهای بسیار زیاد، کوشیده که در این زمینه به کمک مردم مستضعف جامعه ی ما بشتابد. با این وضعیت اقتصادی که داریم، با محدودیتهای ارزی که داریم،طبیعی است که یک مقدار معینی می توانیم گوشت وارد بکنیم، و مقدار معینی می توانیم شکر وارد بکنیم و نظایر اینها،خوب اینها را اگر ستاد نمی امد و زیر کلید قرار نمی داد و به بازار آزاد عرضه می شد، به خاطر اینکه یک مقدار کمی از کسانی که پول زیادتر داشتند می توانستند آنها را بخرند و طبیعتا قیمت هاشان به طور شدیدی بالا می رفت، یک عده ای اصلا دسترسی به اینها نمی توانستند پیدا بکنند. ما این سیاست را تا موقعی که ضرورت مصلحت جامعه ی مسلمانان ایجاب می کندادامه خواهیم داد. دراین زمینه هیچ تردیدی نداریم،یعنی نمی توانیم این تحمل را بکنیم که عشایر ما، روستایی ما،جنوب شهری ما دسترسی به شکر نداشته باشند، و یک عده درشمال شهر بنشینند کیک بخورند، شیرینی بخورند، غذاهای پر از شکر بخورند، انواع مختلف مربا جات داشته باشند و به وفور هم دسترسی به شکر و قند و این جور چیزها داشته باشند.
-مسئله دوم این هست که آیا دردراز مدت، یعنی سئوالی است که می شود کرد که سیاستهای دولت در جهت مستضعفان جامعه ماهست یا نه؟ ما بیشتر دلمان را، چشم امیدمان را به این سیاستهای دراز مدت بستیم، این نکته اساسی است، یعنی به این عنوان که آیا صنایع ما، کشاورزی ما، سیاست های کلی ما درجهت رشد و نمو و پیشروی مستضعفان جامعه ی ما خواهند شدیا نه؟ من می خواهم بگویم که دراین زمینه دولت بیشترین توجهش به این مسئله است که درآمدهای عمومی که دست دولت می رسدبه این درآمدهای عمومی خیلی مهم است که ما این بودجه را چه جوری بنویسیم، دست چه قشرهایی این درآمدهای عمومی پخش بشود،کجاها سرمایه گذاری بشود، چه کسانی را به اشتغال بکشاند،نفعش عاید چه کسانی بشود،آن سیاست کلی دولت در این است که این درامد های عمومی واقعا بمصرف عموم برسد، عموم در مملکت ماهمان مستضعفان جامعه معنا می دهند که من دراین زمینه یک مثالی می زنم:
کالا را اسمش را نمی برم، ولی یک مثالی می زنم، فرض کنید یک کالایی رادولت مجبور باشد که سوبسید بدهد، یعنی یک اضافه پرداختی داشته باشد، یک کالایی را وارد می کند، ولی بخاطر این که مورد احتیاج مردم هست یک پولی هم رویش می گذاردکه ارزان دست مردم برسد.خوب،بابت این، یک مخارجی به هزینه ی دولت تحمیل می شود.ما می آییم آن کالا را تجزیه می کنیم،بعد می بینیم که این کالا دونوع مصرف دارد، و علت اینکه اسمش را نمی برم، بخاطر این که می خواهیم سرموقع این مسئله را عنوان بکنیم. این کالا می بینیم دو مصرف دارد:یک مصرف عمومی دارد . خوب، دولت بخاطر نفع مستضعفان در آن زمینه سوبسید می دهد، بخاطر اینکه پول مردم است از پول مردم استفاده می کند که این قیمت در دست پایین باشد. آن فرد جنوب شهری، آن فقیر، آن روستایی ما، آن کس که با حقوق کمی زندگی خودش را می گذراند بتواند از آن کالای ضروری استفاده بکند، یک مقداری از آن کالا به مصرفی می رسد که یک چیزهایی با آن ساخته می شود که مصرف کننده اش طبقات اعیان هستند. ما دیگر در آنجا سوبسید نمی دهیم، یعنی می آییم کالا را دو نرخه می کنیم، یک نرخ برای پخش برای عموم مردم که به همه به یک قیمت مناسب برسد، یک کالایی که فرضا برای مثلا ساختن یک کالای مصرفی و لوکس تا اندازه ی زیادی میرسد . خوب، درآن زمینه ما پول می گیریم.
مازیاد چیز نداریم که آن کالایی که فرضا یک مقدار سودی عاید دولت می کندکه آن سود پنج درصد مردم آن را مصرف می کنند، یک کمی قیمتش بالا برود، بخاطر این که آن بالا رفتن یک مقدار سودی عاید دولت می کند که آن سود پخش می شود و سرشکن می شودبرای عموم مردم مستضعف کشور، یک سیاستی است که الان ما در پیش داریم، مثلا الان یک پروژه هایی دردست اجرا است که برای اولین بار اصلا درایران دارد اجرا می شود آن استفاده کردن از کانالهای فرعی سدها ا ست . این سدها کانالهای متعددی دارند، کانال اصلی دارند، کانال فرعی دارند،کانالهای فرعی در رژیم سابق هیچ موقع به کار گرفته نشدند، بخاطر اینکه سودش به جیب مردم می رفته، بجیب توده های مستضعف ما می رفته،سودی برای مقاطعه کاران نداشته، سودی برای هزار فامیل نداشته، ما آمدیم پروژه هایی طراحی کردیم که با استفاده از نیروی کاری وسیع که تا حدود هزار نفر حساب کردیم که می تواند کارگر جذب بکند، کارگر روستایی جذب بکند، کارگر روستایی جذب بکند، با بیل و کلنگ و وسائل ابتدایی اینها شروع کنند کانال کشی کردن از سدها، برای اینکه سطوح بسیار زیادی را زیر کشت ببرند، زیر آب ببرند،بهمان وسائل ابتدایی اگر دقت بشود، دراین پروژه دو سه تا روحیه حاکم هست، ضد اجنبی هست، ما در اجرای این پروژه از تکنولوژی پیچیده¬ای که باید وارد کنیم از خارج اصلا بهره نگرفتیم، یعنی اتکائمان بهمان وسائل ابتدایی مردم بوده ثانیا این پروژه اشتغال زا است، یعنی پروژه ای است که کارش را یکدفعه سیصد هزارکارگر انجام می دهند. خوب، این برای کشور ما بسیار مهم است، مسئله سوم،نتیجه نهایی اینکه غیر از این که این سیصد هزار نفر بهره وربشوند، باز هم عائد چه کسانی خواهدشد. نزدیک پانصد هزا ر هکتار زمین را زیر کشت می برد. خوب،اینهم باز سودش به طبقات مستضعف جامعه برمی گردد.هرپروژه ای که الان دولت دردست اجرا دارد، اگر دست بگذاریم نگاه بکنیم خواهیم دید که عملا دراین جهت سیر می کند، برای همین من می خواهم اینجا این اشاره را بکنم که وقتی که ما می گوییم حمایت از مستضعفین، وقتی می¬گوییم کمک به مستضعفین، وقتی می گوییم که خط اقتصادی دولت خط حمایت از مستضعفین هست به این معنانیست که ما الان یکدفعه کشور را به ورشکستگی بکشانیم بعد برای یک مدت محدودی به مستضعفین یک چیزی برسانیم. این بیشترین خیانت به مستضعفین است . ما می خواهیم بگوییم که سیاستهای دراز مدت مملکت طوری تنظیم می شود که بیشترین مردم، اکثریت مردم ما بیشترین بهره را ازدرآمدهای عمومی ببرند،بیشترین رشد را پیدا کنند، امکانات بصورت عادلانه بینشان تقسیم بشودو دراین جهت این چیزیست که من می توانستم دراین زمینه توضیح بدهم.
-درضمن این سیاستها ی دراز مدت آیا برنامه ای درنظر دارید برای استفاده از اختراعات و اکتشافاتی که به سبب شکوفایی استعداد مردم بعد از انقلاب و به ویژه بعد از جنگ تحمیلی پیدا شده است؟
-ماالان در طول جنگ و به برکت این جنگ و به برکت این جنگ با اینکه مصائب، ولی برکات زیادی هم بوده: یکی از آن برکات این بوده که ما مجبورشدیم بکارهایی بپردازیم که اگر بزور مارا وادار نمی کردند به آن کارها نمی پرداختیم، که آسان مثلا یک کاری در دسترس ما قرار بگیرد،معمولا آدم دنبال کار سخت نمی رود جز اینها، راه اندازی صنایع ما است جز اینها، تعمیرا ت وسائل بسیار مدرن و پیشرفته است که هیچ موقع تصور نمی شد که بدون احتیاج بکار شناسها، بدون احتیاج بقطعاتی که از خارج باید واردبکنیم.ما موفق بشویم که دراین جنبه ها موفقیتهایی داشته باشیم، ولی الان در طول این جنگ ما می بینیم که این تکنولوژی بسیار پیچیده که کم کم دست مهندسین و متخصصین و مخترعین خودمان دارد رام میشود، یعنی آن چیزی که ما می ترسیدیم به سمتش برویم می بینیم که نه سرنیاز، دیگر مجبوریم که ما خودمان برویم و آستین ها را بالا می زنیم جلو می رویم می بینیم که می توانیم حل بکنیم، شما عظمت مجتمع مس سرچشمه را ببینید،آدم حیرت می¬کند، خوب یک موقعی متخصص ما در مقابل آن مجموعه احساس حقارت می کرد، ولی الان با ان دست و پنجه نرم می کند، می بیند که یک قسمتیش را هم راه انداخته و انشا الله تا سال دیگر با این تلاشی که می شود بیاری خدا ما آنجا را کاملا به کار خواهیم انداخت و شمش مس ومفتول مس را خواهیم داشت. الان سنگ تغلیظ شده مس را تولید می کنند، یا در قسمتهای دیگر ما دقیقا اینرا می بینیم.من فکر می کنم که الان سیاست دولت در جهتی است که حداکثر استفاده را از مخترعین، از مکتشفین،از متخصصهای متعهدو مؤمن می کند.مامثلا در کارخانه های مختلف گاهی می بینیم افراد متخصصی که ممکن است به اندازه ی بعضی از برادرهای ما مؤمن به اسلام به آن طوری که می شناسیم نباشید، ولی می دانیم که آنها هم دلشان برای اسلام می سوزد، دلشان برای انقلاب می سوزد، همین مسئله مخصوصا بعد از رفتن بنی صدر که این تنش ها از بین رفته، آن اختلاف کذایی بین تخصص و مکتب که او عنوان کرد اصلا زمینه اش رفته،می بینیم که اینها برادر وار دور هم جمع می شوندمتخصصها و برادرهای مؤمن و مکتبی یک مجتمعهای بسیار عظیمی را تکان درآن بوجود می آورند.
چندروز بیش رفته بودم سایت مردآباد کرج که اینها تصاویر از ماهواره ها می گیرند که برای ما اهمیت زیادی در آینده خواهد داشت از نظر برنامه ریزی درروی منابع این بهره بری از این سایت اثرات بسیار عمیقی روی برنامه های ما خواهد داشت، و ضمن بهره برای ازمنابع طبیعی خودمان، از آبهای زیرز مینی، از منابع آب سطحی، از محیطهای کشاورزی، چون عکسهایی که اینها دریافت می کنند بصورت پیچیده ای اطلاعات بسیار قیمتی می دهند که دربرنامه ریزی می توانیم از آنها استفاده بکنیم.سطح کشت مثلا الان چقدر است، ازاین چیزها، دیگر الان من زیاد در جزییاتش نمی خواهم بروم، و هم چنین اطلاعات، این مجموعه را الان می دیدم که یکی از برادرهای متخصص باآن روحیه حزب اللهی که در آن محیط حاکم است راه انداخته اند. یک موقع تصور نمی شدکه متخصص ایرانی این آنتن بزرگ را بکار بیندازد.الکترونیکی رابکار بیندازند،آن دستگاه کامپیوتری را بکار بیندازد، الکترونیکی را بکار بیندازد، ولی اینها بکار انداخته بودند و یک فاز از پروژه را بطور موفق می چرخاندند، و درفکر این بودند که پنج فاز این پروژه را بلافاصله همین جور ادامه بدهند تا این مجموعه تمام بشود.
چیزی که آنجا من احساس نکردم این بود که آیا اینجا مکتب کجا قرار گرفته، تخصص کجا قرار گرفته، بخاطر اینکه این دو تا مقوله، دو تا جنسیت مختلف مختلف دارند که نمی توانند مخالف هم باشند. آن یک مقوله است، این یک مقوله، بنی صدر و لیبرالها با پیش کشیدن این مسئله سعی کردند بین نیروهای کاری این مملکت یک نوع جدایی بوجود بیاورند. الان ان جداییها از بین داردمیرود، طبیعی است که درچنین زمینه ای مخترعین ما، مکتشفین ما،متخصصهای ما بهترین کاربرد را داشته باشند برای برپایی این نظام که یک نظام واقعا ضد استکباری است.
-خوب انشا الله در فرصتهای دیگر باز هم صحبتهایی داشته باشیم . به برادرها در آنجا سلام برسانید، واین مجله جزء نشریات بسیار سنگین ما است که چاپ میشود. ان شا الله موفق ومؤید باشید. پایان
نگاهی به رویدادها
*تمام انقلابات ضایعاتش بیشتر، و برداشتش کمتر از انقلاب مابوده است.
۱۱/۹/۶۰
*طلاب و روحانیون تکلیف شرعی الهی دارند که تبلیغ کنند واحکام اسلام را به مردم بفهمانند، ائمه جماعات و ائمه جمعات باید توجه کنند که تکلیفشان این است که مسائل رابه ملت بگویند.
۱۹/۹/۶۰
*راه ماآن روز تمام میشود که همه ی احکام اسلام جاری بشود.
۱۹/۹/۶۰
*داوطلبهازیادتر بروند درجبهه ها، و نگذارند جوانهائی که آنجاهستند خسته شوند.
۱۹/۹/۶۰
*کسانیکه تحصیل را تمام کردند و درحوزه فعالیت تدریسی و تبلیغاتی ندارند، دربلاد دیگری که محتاجند ادا وظیفه کنند. ۱۹/۹/۶۰
*قرآن غنی ترین کتابها ی عالم است درتعلیم و تربیت، منتهی متخصص لازم دارد، این طور نیست که بعضی گمان کرده اند که ما دوتا آیه را بلدیم،پس ما قرآن شناسیم، اسلام شناسیم.
۱۹/۹/۶۰
*پیامبر اسلام به این شهیدان منبرو محراب مباهات می کند.
۲۱/۹/۶۰
*به مردم اطمینان دهید که پیروزهستید،و خدای تبارک و تعالی وعده اش تخلف ندارد.
۲۱/۹/۶۰
*این بار جلوه ی عظمت الهی در جبهه ی گیلان غرب و سرپل ذهاب درخشیدن گرفت.
۲۲/۹/۶۰
*نورخدا در کشورجلوه گر شده، قدراین جلوه ی الهی را بدانید.
۲۸/۹/۶۰
*ازایران صدای وحدت بلند می شود و از حجاز صدای اختلاف .
۲۸/۹/۶۰
* ما از شررضا خان و محمدرضا خلاص شدیم، لکن از شر تربیت یافتگان شرق وغرب به این زودیها نجات نخواهیم یافت. ۷/۱۰/۶۰
* همه قشرها باید قانون و قواعدی راکه در این کشورجاری است حفظ کنند.
۸/۱۰/۶۰
* آنهایی که عمال کشورهای بزرگ هستند نمی گذارند اتحاد بین اهل تشیع و تسنن صورت بگیرد. ۹/۱۰/۶۰
* اگریک میلیارد مسلمانان جهان متحد شوند،شرق و غرب کاری نمی توانند بکنند.
۹/۱۰/۶۰
* به چه مناسبت بعضی از کشورهای منطقه، اسرائیل را رها کرده اند و به ایرانی که از اسلام وقرآن دفاع می کندحمله می کنند. ۹/۱۰/۶۰
*شماببینید به دنبال هفته ی وحدتی که اقای منتظری اعلام کردند با تمام ارزشها و محاسن که به دنبال دارد، از حجاز صدایی بلند می شود که جشن گرفتن برای پیغمبر شرک است.
۹/۱۰/۶۰
جنگ
*۱۰۰۰ هندی مسلمان خواستار اعزام به جبهه های علیه عراق شدند.۱۱ /۹
*آخرین ضد حمله ی دشمن به بستان با نابودی ۲۰ تانک عراقی شکست خورد.
* ۳توپخانه ی عراق با تجهیزاتش سالم بدست نیروهای اسلام افتاد.۱۱/۹/۶۰
*خلبانان ایران ۱۰ میگ و میراژ را در آسمان خوزستان شکار کردند.۱۲/۹/۶۰
* دو گردان نیروهای مخصوص و مکانیزه ی عراق در جنوب بستان تار و مارشد.۱۴/۹
* ۵۵ تانک ونفر بردشمن منهدم شد.
* ۶۰۰ سرباز عراقی درعملیات ضربت ذوالفقار در جبهه ی ایلام کشته و مجروح شدند.
* سپاه پاسداران با غنائم فتح بستان، گردان زرهی تشکیل داد.۱۷/۹/۶۰
* درحمله ی وحشیانه ی میراژهای عراقی، ۹۰ کودک و غیر نظامی ایلام به خاک و خون کشیده شدند. دراین بمباران، ازبمبهای خوشه ای استفاد ه شده بود.۱۹/۹/۶۰
*با شکستن دیواردفاعی عراق در عملیات طلوع فجر، و با آزاد ساختن دشت وسیع گیلانغرب، پیروزی بزرگ ایران در غرب آغاز شد. دراین عملیات بیش از ۱۰۰۰ مزدور عراق به هلاکت رسیدند و متجاوز از ۲۰۰ نفر به اسارت درآمدند.۲۱/۹/۶۰
*عراق همزمان با پیروزی ایران درغرب وحشیانه اهواز را بمباران کرد.۲۱/۹
* ۳ میگ و میراژ عراقی سرنگون شدند.
* ششمین ضد حمله ی عراق در غرب از زمین و هوا سرکوب شد.۲۲/۹/۶۰
*ارتفاعات استراتژیک شیا کوه به تصرف رزمندگان اسلام در آمد.۲۳/۹/۶۰
*۶۵% پالایشگاه شعیبیه عراق در بمباران جنگندههای ایران نابود شد.۲۴/۹/۶۰
*نیروهای ایران دریک منطقه غرب به ۴ کیلومتری مرز سیدند.۲۴/۹/۶۰
* دراثر بمبارانهای وحشیانه ی دشمن، تا کنون بیش از ۴۹۰۰ خانه،بیمارستان، مسجد، مدرسه و مغازه دردزفول ازبین رفته است.۲۴/۹/۶۰
*بخش مرزی از گله پس از ۱۴ ماه آزاد شد.۲۸/۹/۶۰
*توپخانه ی ایران بر ۵ شهر عراق مسلط شد.
* درنبرد «یا امیرالمؤمنین» ۵۰۰ مزدورصدا م به هلاکت رسیدند.۲۸/۹/۶۰
*عراق ۴ ساعت خانه های مردم آبادان را به توپ و راکت بست.۱/۱۰/۶۰
*توپخانه ی ایران تاسیسات پتروشیمی بصره را زیر آتش گرفت.۲/۱۰/۶۰
*۲ هزار عراقی در عملیات تسخیر ارتفاعات گیلانغرب به هلاکت رسیدند.
* ایران کنترل جاده ی قصرشیرین – نفت شهر را بدست گرفتند.۲/۱۰/۶۰
*جنگنده های ایران ناوچه ی عراق را در «الامیه » غرق کردند.۱۲/۱۰/۶۰
*ایران با تصرف موقت چند منطقه عراق،قدرت تعرضی خودرا به نمایش گذاشت.
عمران
*۹۰۰۰ هکتار زمین به کشاورزان مازندران واگذار شد.۱۱/۹/۶۰
* کارخانه حباب لامپ سازی قزوین آغاز بکار کرد.۱۱/۹/۶۰
* روزانه ۱۰ تن پنبه نسوزدر بیرجند تولید می شود.۱۱/۹/۶۰
* پس از انقلاب تا کنون ۱۲۹۸ کیلومتر راه دراستان فارس ایجاد شد.۱۱/۹/۶۰
*جهاد سازندگی به ۳۰ روستای قم برق رساند.۱۱/۹/۶۰
*جهاد سازندگی بیش از۱۰۰۰۰ خودرو و ماشین الات سنگین را درمناطق جنگی تعمیر کرده است.۱۴/۹/۶۰
*۳۰ پل درگلپایگان احداث شد.
*۷۶۴ میلیون ریال وام کشاورزی در اصفهان پرداخت شد.۲۱/۹/۶۰
*۲۰۰۰ هکتار زمین آبی و دیم بین کشاورزان بابل تقسیم شد .۲۴/۹/۶۰
*۷۵۰ میلیون ریال کمک بلاعوض در سال جاری به روستاییان اختصاص یافته است.
*تولید لامپ مهتابی دررشت نسبت به سال گذشته یک میلیون عدد افزایش یافت.
*نیروگاه اتمی در عمران استان بوشهر بکارگرفته می شود.۲۵/۹/۶۰
* بعد از پیروزی انقلاب تاکنون ۵۰۰ کیلومتر راه در آذربایجان شرقی احداث شده است.
*طی سال گذشته توسط مراکز جهاد سازندگی درسراسرکشور، بیش از ۱۳ هزار کیلومتر راه روستایی ساخته شده، و بیش از۱۲۰ هزار هکتار زمین بایر درسطح کشور به زیر کشت رفته است.۲۸/۹/۶۰
*۹/۹ میلیارد ریال وام کشاورزی دراستان فارس پرداخت شد.۳۰/۹/۶۰
*طی ۶ماه گذشته ۷۰ روستای کرمان صاحب برق شد.۳۰/۹/۶۰
*۸۰۰ کیلومتر راه روستایی دراستان لرستان احداث شد.۳/۱۰/۶۰
* پس از پیروزی انقلاب تاکنون ۲۶۶۷۲ تراکتور بین کشاورزان سراسر کشور توزیع شد.
*۱۹۰ شرکت صنعتی، خدماتی، کشاورزی و دامداری دراستان چهارمحال بختیاری تاسیس شد.۵/۱۰/۶۰
*۶۵۰۰ هکتار زمین بایرو دایربین کشاورزان نقده و اشنویه تقسیم شد.۸/۱۰
* با ۵ میلیارد و ۶۸۳میلیون ریال اعتبار، ۹۱۲ پروژه ی عمرانی درگیلان به مورد اجرا گذاشته شده است.۹/۱۰/۶۰
*۳۵ روستای استان بوشهر صاحب برق شدند. ۱۲/۱۰/۶۰
*۵۷۸ روستا درمازندران به شبکه ی برق سراسری پیوستند.۱۳/۱۰/۶۰
اختراع واکتشافات
*به همت یک مهندس جوان، دستگاه جدید ضد عفونی درایران ساخته شد.۲/۱۰
*سازمان پژوهشهای علمی و صنعتی ایران از فیلمهای مستعمل رادیو لوژی، ۱۵۰ کیلومتر نقره خالص استخراج کرد.۲/۱۰/۶۰
اخبار داخلی
*نخست وزیر : اتحاد بین برادران شیعه و سنی درکشور ما باید الگویی برای مسلمانان جهان باشد.۱۱/۹/۶۰
*دادستان کل انقلاب: ماموران بدون کسب مجوز، حق بازداشت افراد،بازرسی منازل و توقیف اموال را ندارند.۱۷/۹/۶۰
* معادیخواه :۱۱۱نفراز مبلغین اعزامی به جبهه ها شهید شده اند.۱۸/۹/۶۰
* آیت الله حسین نوری از سوی حضرت آیت الله منتظری جهت شرکت در برنامه ریزی مسائل اقتصادی کشور معرفی شد.۱۹/۹/۶۰
*همزمان با پیروزیهای بزرگ و پی درپی جندالله و بخصوص شیطان بزرگ امریکا نسبت به انقلاب اسلامی و سرنوشت و آینده ی آن اشتباه از آب درآمد.۲۱/۹/۶۰
*آیت الله منتظری: تمام حسابهی ابرقدرتها و بخصوص شیطان بزرگ آمریکا نسبت به انقلاب اسلامی و سرنوشت و آینده آن اشتباه از آب در آمد. ۲۱/۹/۶۰
*رفسنجانی : نیروهای صدام یا باید تسلیم شوند یا آماده ی مرگ.۲۲/۹/۶۰
*نخست وزیر :من حمایت دولت جمهوری اسلامی ایران را از کشور برادرلیبی اعلام می¬کنم.ما آماده ایم که کارشناسان نفتی خود رابه لیبی اعزام کنیم.۲۳/۹/۶۰
* درپی معرفی از سوی آیت الله منتظری، امام حجت الاسلام و المسلمین سید حسن طاهری خرم آبادی را برای رسیدگی به وضع سپاه منصوب نمود.۲۴/۹/۶۰
*نخست وزیر شایعه ی اعدام اسرای عراقی را به شدت تکذیب کرد.۲۴/۹/۶۰
*رئیس جمهوری تقاضای ایران برای خرید لوازم یدکی ازامریکا را به شدت تکذیب کرد.۲۹/۹/۶۰
*نخست وزیر:ما طالب صلح و آرامش در خلیج فارس هستیم، اما نه به قیمت سلطه ی امریکا دراین منطقه.۱/۱۰/۶۰
*با همکاری دفترتبلیغات حوزه تبلیغات حوزه علمیه ی قم درتابستان گذشته حدود۱۲۰۰۰ نفرازدبیران و معلمان دروس دینی آموزش دیده اند.
* رئیس جمهور: ایران برای صدوراندیشه انقلابی اش احتیاج به کار تروریستی درکشورها ندارد.۵/۱۰/۶۰
*نخست وزیر و وزیر امور خارجه خرید اسلحه از امریکا وشوروی را قویا تکذیب کردند.
*گیرنده ی تصاویر ماهواره ای کرج توسط کارشناسان ایران بکار افتاد.۱۲/۱۰/۶۰
*وزیر خارجه امادگی کامل ایران برای شرکت درجنگ علیه اسراییل را اعلام کرد.
* نخست وزیر رسما والدین اسرای عراقی رابرای شرکت درمراسم ۲۲ بهمن و دیدار بافرزندان خود به ایران دعوت کرد.۱۳/۹/۶۰
انقلاب وجهان
*اعتصاب عمومی دانشگاهها و مدارس عالی سراسرمراکش رافرا گرفت.۱۴/۹/۶۰
*یک فرانسوی در نامه ای به صدا وسیما: برای صلح جهانی، ما به پیروزی مسلمانان نیاز مبرم داریم.۱۴/۹/۶۰
*یک خبرنگار کویتی: من به این نتیجه رسیده ام که شما درجنگ پیروز خواهید شد، چراکه خدا با شما است.۱۴/۹/۶۰
*خبرگزاری فرانسه : افزایش گرایش به اسلام دربین اعضای فعال حزب کمونیست چین باعث اعتراض روزنامه های این کشور شد ه است.۱۵/۹/۶۰
*رژیم نمیری صدها نفردیگر ازمخالفان خود را بازداشت کرد.۱۶/۹/۶۰
*۱۴۰دانشجو توسط پلیس مراکش دستگیرشدند۲۱/۹/۶۰
*اف.بی. آی کتابهای افشاگری دانشجویان پیرو خط امام راتوقیف کرد.
* ۲۰۰۰ هوادار انقلاب اسلامی ایران درعربستان زندانی شدند.۲۳/۹/۶۰
*سه جوان پاکستانی به جرم حمایت از انقلاب اسلامی ایران، درزندانهای رژیم سعودی شکنجه شدند.۲۴/۹/۶۰
*انفجار بمب، سفارت ۶ طبقه رژیم صدام دربیروت را ویران کرد.۲۵/۹/۶۰
* مسلمانان هند حمایت خودرا از انقلاب اسلامی ایران اعلام داشتند.۲۸/۹/۶۰
*۳۰۰ زندانی آزاد شده ی مصری، بار دیگر زندانی شدند.۲۸/۹/۶۰
*عربستان درسال۱۳۵۸ مبلغ ۵ میلیاردو ۱۰۰ میلیون دلار اسلحه خریداری کرد.
* ۷۰۰ عضو دیگر جنش اسلامی مراکش دستگیرشدند.۲/۱۰/۶۰
*خرید وفروش کتابها و نوارها و سخنرانی های امام خمینی دربحرین ممنوع شد.
*وکلای مدافع متهمان به اعدام سادات، دادگاه نظامی مصررا تحریم کردند.۹/۱۰/۶۰
ضد انقلاب
*پدر وپسر حزب اللهی توسط منافقین ترور شدند.۱۱/۹/۶۰
*انباربزرگ مهمات و تدارکات سازمان منافقین درتهران کشف شد.دراین انبار ۲۷۳ قبضه سلاح، ۱۰ قبضه تیربار، ۱۲۰ کیلو تی ان تی، ۱۰۰ عدد نارنجک، ۸۰ هزار فشنگ و تعداد زیادی بی سیم و وسائل نظامی کشف کردند.۱۴/۹/۶۰
*حجه الاسلام مخبر سرپرست کمیته ی ۱۲ تهران، توسط منافقین به شهادت رسید.
*درحمله ی ضد انقلابیون به عزاداران حسینی درارومیه،۲۰ نفر به شهادت رسیدندو تعدادی از جمله زنان و کودکان مجروح شدند.
*پس از درگیری با قاچاقچیان مسلح، ۳۲۶ کیلو مواد مخدر درتهران و زاهدان کشف شد.۲۹/۹/۶۰
*کادرهای اصلی و مرکزی منافقین در خوزستان دستگیر شدند.۳۰/۹/۶۰
*مجتبی استکی نماینده ی شهر کرد و فرمانداراین شهر، درمشهد توسط منافقین به شهادت رسیدند.۲/۱۰/۶۰
*امام جمعه بوکان بدست ضد انقلاب به شهادت رسید.۵/۱۰/۶۰
*منافقین یکی از خواهران عضو انجمن خارج ازکشور درلوس انجلس به شهادت رساندند.۶/۱۰/۶۰
*۳ عضو رده ی بالای منافقین اعدام شدند، ۲ تن از معدومین در انفجار حزب جمهوری شرکت داشتند.۷/۱۰/۶۰
*توسط ۳تروریست مسلح، حجه الاسلام بشارت نماینده ی سمیرم در مجلس شورای اسلامی به شهادت رسید.۸/۱۰/۶۰
*کوپن ۳۴۷هزار لیتر بنزین و روغن موتور درهمدان کشف شد.۹/۱۰/۶۰
*یک پایگاه مهم گروهکهای مسلح غیر قانونی دراطراف بوکان درهم کوبیده شد.
*مرکزمهم مخابراتی منافقین درتهران کشف شد.۱۳/۱۰/۶۰
نوشدارو
امام خمینی : شما ببینید بدنبال هفته وحدتی که آقای منتظری اعلام کردند با تمام ارزشها و محاسن که بدنبال دارد، از حجاز صدایی بلند می شود که جشن گرفتن برای پیغمبر شرک است!
بمناسبت هفته ی وحدت
زاتحاد قوم،قدرتها هویدا می شود. قطره قطره چون به هم پیوست دریا می شود
سنگهای ریز را هرسو برد امواج باد چون بهم جوشید کوهی پای برجامی شود
قوم چون شدمتحد سرچشمه ی رحمت شود می برد گل را نسیمی، چون زهم وا می شود
فردباشد درامان تا هست درآغوش جمع صید شیطان میشود وقتی که تنها می شود
گوسفند آسوده از گرگ است همراه رمه ورجدا افتد نصیب گرگ صحرا میشود
محکم وایمن بود تابرگ باشد زیر درخت چون جدا شد،از زبونی سوده در پا میشود
دست حق باشد میان اجتماع متفق یعنی از قدرت چو حق بی مثل و همتا میشود.
چون به هم پیوست پرهای ضعیف وگشت بال مرغ از آن بال همایون، اوج پیما میشود
کشتزار شرع را وحدت بود آّب حیات باغ دین زین چشمه، سرسبز وشکوفا میشود
درد کشورهای اسلامیست امروز اختلاف وین مرض با داوری وحدت مداوا میشود
«هفته وحدت»که طرحی زانقلاب عدل ماست نوشد اروئیست کز وی مرده احیا میشود
امت اسلام رااین طرح، باز آرد شکوه خوب ازاین مشکل گشا، حل معما می شود
دار دل را استوار از «هفته وحدت» شفق دشمن حق جاودان زین هفته رسوا میشود.
ویژگیهای قوانین اسلام
آیت الله صانعی
عضو فقهای شورای نگهبان عضو جامعه مدرسین
حکومت اسلامی (۲)
بقره ۲۲۹
این حدود دین خداست، ازآن سرکشی نکنید، کسانی که از احکام خداسرپیچی کنند آنان ستمکاران خواهند بود.
نیاز به قانون، و حد و مرزی که بتواند خواسته ها وتمایلات و غرائز کروکور انسان را کنترل نماید جزء ضروریات و بدیهیات می باشدو هیچ جامعه ای را نمی توان یافت مگر با حدود قانون، و این که برخی کوته فکران خیال می کنند اگر خدار ا قبول ننمایند و پیرو دین نباشند آزاد می باشند، و دیگر هرچه می خواهند عمل مینمایند، خود از اشتباهات بزرگ است، چون بهر حال قوانین اجتماعی آزادیش را می نماید.همان طورکه قوانین خلقت و قوانین بهداشتی هم تحدید می نماید، بلکه قوانین اخلاقی و عاطفی و همانند انها هم جلو آزادیها را میگیرد.
یک انسان نمیتواند دریک جامعه دست به مثل دزدی و قتل بزند،چون موحد نمی باشد و قوانین اجتماعی جلویش را می گیرد. پس هر جامعه ای قانون دارد. اما قوانین اسلام خصوصیاتی داردکه بقیه ندارند:
۱- سهولت و آسانی استوار است و هیچگونه حرج و صعوبت در قوانینش وجود نداردو این خصوصیت را می توان از جهاتی به دست آورد و از طرق و راههایی بر ان استدلال کرد. کتاب قانون با نام«رحمن ورحیم» شروع شده. اولین آیه از سوره علق با «بسم الله الرحمن الرحیم» است و با هردو کلمه که معنای بخشندگی و مهربانی را می دهد، همان هدف را تثبیت می کند، چون مهربانی و احسان و بخشندگی با مشکل بودن و سخت بودن قوانین نمی سازد، بلکه از علی علیه الصلاه و السلام نقل شده که یکی از ابعاد رحیم بودن خداوند به تخفیف دادن در دین و برسهولت قرار دادن است.
و نه تنها در اول قرآن، بلکه درهمه ی سور ان که متضمن بیان قوانین است همان طرز شروع شده و برحسب معتقد شیعه« بسم الله» جز هر سوره است و نازل شده، نه آنکه برای یکبار نازل شده یا اصلا برای ابتدا و آغاز بنام خداوند، رسول الله (ص)می گویند،.
۲-آورنده ی قوانین را رحمت برای جهانیان ذکر کرده،
الانبیا ء۱۰۷
ما تو را نفرستادیم مگر آنکه رحمت برای همه ی جهانیان باشی و رئوف به مؤمنین
التوبه ۱۲۸
مهربان به مؤمنین ونیکی و احسان کننده ی به انان معرفی می نماید، و این شاهد دوم بر مدعاست. اگر احکام خداوند مشکل و با مشقت باشد وبرای مردم زحمت ایجاد نمایدچگونه آورنده اش را می توان به دو صفت نامبرده شده در قرآن و همان کتاب قانون، وبا زبان همان قانونگذار که خداوند است توصیف نمود.
۳- آیات و روایات که به طور صراحت مطلب را روشن می نماید.
حج ۷۸
خداوند قرار نداده در دین و قوانینش چیزی که دارای مشقت باشد.
بقره ۱۸۵
خداوند درباره ی شما اراده آسانی داردو هیچگونه اراده ی مشکل کردن و سختی را برشما نداشته و ندارد.
از رسول الله (ص)نقل شده که فرمود:
«بعثت بالحنیفه السمحه»
من مبعوث وبرانگیخته شدم بردین آسان و سماجت وبزرگواری .
و باز ماوقتی که به مقررات اسلامی می نگریم می یابیم که چگونه این اصل سهولت ملاحظه و مراعات شده که گویا، بعضی از آنها بعلت مراعات آن مقرر شده نه غیر، مثلا تکلیف و قانون با اضطراروبا اکراه رفع می شود.
«عن النبی (ص) : رفع عن امتی تسعه الخطا و النسیان، و مااکرهوا علیه، و مالایعلمون و مالایطیقون، وما اضطرو الیه، و الحسد، و الطیره، و التفکر فی الوسوسه فی الخلق مالم ینطق بشقه»
دراین روایت که حضرت رسول اکرم ( ص) موارد رفع تکلیف را ا ز امت بیان میفرماید. یکی از آنها را مورد اضطر ار می شمارد، پس هرگاه مکلف مجبور و مضطر شدبه خوردن حرام یا ترک واجب یامُکرَه برآنها، و اجبارش کردندبوسیله تهدید و ترساندن یا هیچ مواخذه و عقوبتی نمیشود، بلکه هیچ اثر حقوقی و اجتماعی و جرائی که بار نشدنش خلاف امتنان نباشد باز و مترتب نمی شود . کسی را که تهدیدش کردند به قتل و ضرب در رابطه با خوردن مشروبات الکلی مجازات نمی شود و نمی توان اورا حد زد، یا بقیه که به وسیله همان اضطرار باعث تغییر وظیفه می شود.
«التقیه فی کل شی اضطرالیه ابن آدم فقدا حله الله له»
اساسش برهمان نبودن حرج است وچون اگر قانون و حکم با اکراه و اضطرار بماند حرج و مشقت فراوان لازم می اید. و همانند آنها است مرتفع شدن حکم یا جهل و نبودن حجت و علم که در همان حدیث رفع آمده، و در اصول مفصل از آن بحث شده، و در خود قرآن هم بعضی از موارد اضطرار آمده،مانند الکل میته:
بقره ۱۷۳
پس هرکس که بخوردن آنها محتاج شود،در صورتیکه به آنها تمایل نداشته باشد و از اندازه ی سدرمق نیز تجاوز نکند گناهی براو نخواهدبود. وباید توجه داشت این حرجها و اضطرارها همان است که به نظر توده ی مردم مشقت حساب میشودو قابل تحمل نمی باشدبحسب طبع، نه یک ضرورت و حرجی که انسان رابه مرگ تهدید کند. شاهداین مطلب بعلاوه از آنچه دررساله های علمیه آمده است درباب وضو وروزه ونماز. حدیثی است که دراین رابطه از امام صادق (ع) نقل شده که دراین روایت را وی سئوال می کند که اگر ناخنم قطع شده وانگشتم را بسته ام، برای وضو چه کار کنم؟ حضر ت می فرماید:
«یعرف هذا و اشباهه من کتاب الله عزوجل قال الله تعالی: ما جعل علیکم فی الدین من حرج»
جواب این مسئله و امثال این مسئله ازکتاب خدا فهمیده میشود، خداوند می فرماید: خداوند در دینش چیزی که دارای مشقت باشد، قرار نداده است، بعلاوه که الفاظ کتاب وسنت بهمان معانی است که توده ی مردم وعرف می فهمد.
«وما ارسلنا من رسول الله بلسان قومه لیبین لهم»
وما هیچ رسولی درمیان قومی نفرستادیم مگر نه زبان آن قوم، تا برآنها (احکام الهی را) بیان کند. و از اینجا روشن می شودمدرک قاعده کلیه معروفه « الضرورات تبیح المحظورات» وسر و جهت ان و این که این ضرورت یک ضرورت عقلی که امر دائر باشدبین ارتکاب حرام یا تلف شدن ومردن نمی باشد،بلکه همان احتیاج و اضطرار عرفی و مردمی مراد است.
با توجه به چگونگی بیان و وضع قوانین در قرآن بهترمی توان مؤمن به لطف خداوند به یسر وسهولت پی برد.قرآن هنگامی که مسئله قتال و جنگ بادشمن را مطرح و لزوم آن را تذکر می دهد، می گوید:
بقره ۲۱۶
برشما جنگ و قتال بادشمنان اسلام فرض است،هرچند برای شما ناخوش آیند باشد بنظر بدوی و طبیعی، اما چه بسا چیزی را خوش ندارید،اما به نفع و خیر شما است، و چه بسا چیزی را خوش داشته باشید،اما به ضرر وشرشما است،بخاطر انکه خداوندمیداندو شما نمی دانید.معلوم است با این لحن مطلبی را بیان می نماید، انسانها به جهل خود متوجه و به اشتباه آگاه می کردند، واز طرفی به انسان مجاهد می فهماند که مرگ و حیات بدست خداوند است وحتی خود انسان مالک نفس کشیدن خود نمی باشد.
ال عمران ۱۴۵
هیچکس نمی میرد مگر به اذن خداوند بر حسب پرونده ومهلت مقرر، پس میدان جنگ باعث مرگ نمی گردد. همان طورکه در خانه ماندن هم مانع از مرگ نمی شود.
نسا ۷۸
هرکجا باشید مرگ شمار ا فرا می گیرد، هرچند در ساختمانهای آسمان خراش و مستحکم باشید، و با وعده های سعادت و جلب رضایت حق و لقائش راکه به او میدهد، انسانهارا عاشق جنگ و شهادت می نماید، بلکه بعد ازشهادت دیگران از خویشان ورفیقان و دوستان خود راهم دعوت می نماید.
•
گمان نبرید که مرده اند، بلکه زنده و نزد خداوند و صاحب اختیارشان روزی می خورند،و به دیگران مژده و بشارت می دهد که اینجا هیچ خوف وحزن و غم و غصه نمی باشد، پس شما هم بیایید.آنقدر شهادت برای آنها لذت بخش می شود که تنها آرزوی آنها زنده شدن دوباره و شهید شدن می باشد.
عبدالله انصاری درغزوه «احد» شهید شد، فرزندش جابر به خدمت رسول اکرم(ص) آمد، حضرت فرمود: خداوند از پشت پرده و حجاب با پدرت صحبت کردو به او فرمودهرچه می خواهی و آرزو داری درخواست نما.عرض کرد : خدایا خواسته ی من منحصرا بازگشت به دنیا و شهادت دوباره است. خطاب شد : این خواسته ات برخلاف ناموس خلقت است و قابل مستجاب شدن نمی باشد.تقاضای دیگر بنما. عرض کرد: حالات مرا برای اقوام و اقاربم نقل کن. آیه شریفه ی فوق نازل شد.و امروز هم می بینید که چگونه ملت مسلمان ایران از شهادت استقبال می کند و پیروزیهای چشمگیر بدست آورده و می اورد، تاجایی که دشمن را درخاک عراق اسیر کرده و می کشد و به آنها می فهماندکه ما این چنین قدرتی را در رابطه با رهبریهای امام و اتحادو ایمان به خداوند و جهان بعداز مرگ بدست آوریم که باید گفت: مسئله جنگ و پیروزیها نه تنها از بعد بیرون کردن دشمن از وطن و قدرت نظامی باید مورد توجه قرا ر گیرد، بلکه از بعد سیاسی و دینی و انقلابی هم باید مورد مطالعه قرار داد، و خلاصه باید گفت: جنگ تحمیلی دارای برکات است .
ادامه دارد
سرگذشتهای ویژه اززندگی امام (۱۳)
این سیزدهمین قسمت از سرگذشتهای ویژه می باشد که تقدیم دوستداران آن می گردد، لازم به تذکر است که یازده قسمت آن در مجله ی پاسدار انقلاب درج گردید و این چهارمین قسمتی است که توسط حجه الاسلام سید حمید روحانی برشته ی تحریر درآمده است، امید که مورد توجه خوانندگان محترم قرار بگیرد.
*قسمت چهارم
از حضرت امام صادق(ع) منقول است که « کونوا دعاه للناس بغیر السنتکم لیروا منکم الورع و الاجتهاد والصلوه و الخیر فان ذلک داعیه» این روایت بطور خلاصه می خواهد بگوید که یک انسان متعهد و وارسته نه تنها بازبان و بیانش تبلیغ و ارشاد می کند،بلکه اعمال ورفتارش نیز برای مردم سرمشق، الگو و اندرز بخش است و اصولا یک انسان مهذب و خود ساخته به گونه ای است که عملکرد او نیز موجب پند، هدایت و ارشاد مردم می گردد، وراستی که نمونه ی بارز این گونه انسانها امام خمینی است که حرکت و سکون ایشان آموزنده، پند دهنده و ارشاد کننده است و من شخصا دراین زمینه خاطرات ارزنده ای از عملکرد ایشان به یاد گار دارم.:
۱- روزی در نجف اشرف امام خمینی برای برگذاری نماز جماعت خواستند وارد اطاق بیرونی شوند، کفش کن اطاق از کفشهای مردمی که برای شرکت در نماز جماعت بجا گرد آمده بودند انباشته شده بود بطوری که جای پا گذاشتن نبود، ما و دیگر روحانیان و بسیاری از فضلا بدون توجه،پاروی کفشهای مردم می گذاشتیم و رد می شدیم وجز این چاره ای نبود، امام وقتی به کفش کن رسیدو آن وضع را دید توقف کرد و ازپاگذاشتن روی کفش مردم خودداری ورزید و دستور داد کفشها را از سر راه جمع کنند و راه را باز نمایند، تازه خیلی از ما متوجه شدند که پا گذاشتن روی کفش دیگران تصرف در مال غیر است و خالی از اشکال نیست، البته ما دراین موارد خودرا دلخوش می کنیم که ان¬شا الله صاحبان این کفشها به این مقدار تصرف رضایت دارند،لیکن رهبر انقلاب دقیق تر، عمیق تر و باریک بین تر از ان است که ما فکر می کنیم چه آنکه به «عقبات» و مکافات روز جزا باور دارد.
۲- امام درآن روزگاری که هنوز نهضت را آغاز نکرده بود می دیدم وقتی وارد مجلسی می شد هرجا که جا بود می نشست و غالبا دم در و در جمع مردم کوچه و بازار می نشست، برخلاف بسیار ی که حتما باید روی مسند بنشینند، هرچندکه جا تنگ باشد و استخوانها یشان درهم فشرده شودو موجب اذیت و زحمت آنانی شود که در کنارشان نشسته اند. اصولا امام همیشه ازمسند نشینی گریزان بوده اند و گریزانند.
۳- امام در وقت رفت وآمدها و دید و بازدیدها همیشه تنها حرکت می کرد، با دارو دسته نمی رفت واز راه انداختن اصحاب و عساکر و اطرافی متنفر بود، آقای صانعی نقل می کرد که روزی درقم امام می خواستند دیدن یکی از علما برود، لیکن آدرس اورا نداشتندو از من آدرس خواستند . من هرچه اصرار کردم که به عنوان راهنمایی تا درب آن منزل ایشان را همراهی کنم نپذیرفتند.
خاطره ای که درنجف دارم که هروقت یادم می آید خنده ام می گیرد . روزی بعد از پایان درس امام در مسجد شیخ انصاری دوستان ما خبردارشدندکه امام می خواهد به عیادت مرحوم علامه امینی رحمه الله که در منزل بستری بود برود. گروهی دنبال امام راه افتادند تا ایشان را درعیادت علامه امینی همراهی کنند. امام وقتی دم درب منزل آن مرحوم ایستاده بود تااذن ورود بدهند، متوجه شد که جمعی با ایشان آمده اندو می خواهند همراه ایشان وارد منزل شوند. از آنجا که نمی خواست رسما آنرا رد نماید دست به حرکت جالبی زد: منزل مرحوم علامه ی امینی دو در داشت، یکی درب کوچه که وارد راهرو بزرگی می شد و درب دوم درراهرو قرار داشت که به حیاط منزل متصل بود. درب راهرو نیمه بازبود،امام با یک حرکت سریع وارد راهرو شد و باکمال خونسردی درراپشت سرخود بست و در راهرو ایستاد تا اذن ورود برسد.
به این حرکت امام بخوبی نمایانگر درجه ی استنکار و انزجارایشان از رفت و امد با دارودسته و اطرافی می باشدکه ایشان را به چنین حرکتی مجبور می سازد.
گویا درسال ۱۳۴۸ بودکه به ده هزار زوار ایرانی پس اززیارت حج ویزای عراق داده بودند، جمعیت انبوهی از زوار ایرانی در نماز جماعت امام درمدرسه ی بروجردی نجف شرکت می کردندو پس از پایان نماز می خواستنددرخیابانهابا سلام وصلوات امام راهمراهی وبدرقه نمایند. امام هرشب بعداز نماز وقتی می خواست از مدرسه بیرون برود دستور می داد که به مردم اعلام کنند: هیچکس حق ندارد بامن از مدرسه بیرون بیاید زواردرمدرسه مکث می کردند وقتی امام دورمی شد بتدریج خارج می شدند.
امام درشرائطی زوار ایرانی را از حرکت پشت سر خود برحذر می داشت که در عراق سخت تنها و بی یاور بود و برای نمایش قدرت در برابر رژیم جابرعراق که سخت می کوشید امام رادر گوشه نجف ایزوله سازد، شاید حرکت زوار ایرانی پشت سرایشان و ابراز احساسات نسبت به ایشان لازم وضروری بود، لیکن امام از آنجا که به خدا متصل است وجز خدا نمی بیند، هیچگاه خود را تنها احساس نمی کندو نیازی به این گونه نمایش قدرت ندارد.
۴- امام از پس رو پیش رو و اینگونه امورسخت بیزار است. درنجف اشرف خود ناظر بودم که گاهی درحرم مطهر حضرت علی( ع) استخوانهای این پیرمرد در میان انبوه جمعیت درهم فشرده می شد، ولی به کسی اجازه نمی دادکه مردم را کناربزنند و برای ایشان راه باز کنند. درلابلای جمعیت تنه می خورد، صدمه می خورد و مورد اذیت و آزارقرار می گرفت.به ویژه آنکه بسیاری از زوار از دهاتیهایی عرب بودندو بی مبالات و ناموزن راه می رفتند و به ایشا ن سخت صدمه می زدند، لیکن ایشان تمام این فشارها و رنجها را در مشاهده مشرفه تحمل می کرد ولی پس رو و پیش رو هایی را که مرسوم و متداول است تحمل نمی کرد
آقای سید علی شاهرودی پسرمرحوم آیت الله شاهرودی (اعلی الله مقامه) روزی درحرم مطهر حضرت علی (ع)ناظر این جریان بوده است و می بیند که چگونه امام درمیان ازدحام شدید، درهم پیچیده می شود و خطر ان است که زیر دست وپا بیفتد. به دونفری که پشت سرامام بوده انداعتراض می کند که چرا ایستاده اید؟ منتظرید که ایشان برای شما راه بازکنند؟ پاسخ می دهند که جرأت دخالت نداریم،آقا اجازه ی راه بازکردن به ما نمی دهد.سید علی شاهرودی عصبانی می شود، عبا را گوشه ای می افکند و جلو میرود و با سلام و صلوات مردم را ازسر راه ایشان کنارمی زند، امام مرتب دست به پشت اومیزده و اورا از این کار منع می کرده است.
برادر فقید ما مرحوم آقای املایی نقل می کردکه روزی درحرم مطهر حضرت امام حسین(ع) امام خمینی را دیدم که درمیان انبوه زوار گیر کرده و قدمی نمی تواند پیش گذارد.به جلو دویده به کنار زدن مردم و باز کردن راه پرداختم. امام با تعرض و تغیر مرا منع می کردند و من بی توجه به منع ایشان به کار خود ادامه می دادم. یکبار ه متوجه شدم که امام از مسیری که من برای ایشان باز کرده ام نیامده و تغییر مسیر داده در لابلای جمعیت به راه خود ادامه می دهد.
هرشب در برنامه ی تلویزیون پیش از شروع اخبار که چهره ی امام را در میان ازدحام مردم نشان می دهند اگر دقت کنید می بینید که چگونه امام با عصبانیت به پاسداری که گویا می خواسته مردم را از سرراه ایشان دور کند اعتراض دارد و برای او رو ترش کرده است.
۵- چنانکه در پیش خاطر نشان ساختم: امام مقید است تا آنجا که امکان دارد کار خودرا بردیگری تحمیل نکند، کار خود را خودش انجام می دهد، در نجف گاهی اتفاق می افتاد که امام رو پشت بام متوجه میشد که چراغ آشپزخانه یا دست شویی روشن مانده، به خانم و دیگران که درپشت بام بودند دستور نمی داد که بروند چراغ را خاموش کنند خود راه می افتاد و سه طبقه رادر تاریکی پایین می آمد چراغ را خاموش می کرد و باز می گشت. گاهی قلم و یا کاغذ می خواست که در اطاق طبقه دوم منزل بود، به هیچکس حتی به عزیزانش فرزندان شهید مرحوم حاج سید مصطفی دستور نمی داد که برای او کاغذ و قلم بیاورند خودش برمی خاست از پله ها بالا می رفت و یک ورق کاغذویا قلم برمی داشت و بازمی گشت.
۶- نظم امام درزندگی بحدی است که انسان می تواند طبق اجرای برنامه ی کار ایشان ساعت خود را تنظیم نماید. چنانکه در کتاب بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی آورده ام کارکنان منزل امام در نجف اشرف از حرکت و سکون و خواب و بیدار ی و نشست و برخاست ایشان درمی یافتند که چه ساعت از روزو شب است.
۷- امام در زندگی هماره ساده زیست می کند، ساده می پوشد، ساده می خورد، ساده می خورد، ازغذای چرب و نرم هماره پرهیز می کند، ازخوراکهای مقوی دوری می جوید. در نجف غذای مورد علاقه ی ایشان نان وپنیر و مغز گردو بود.
دررفت وآمدپیاده حرکت میکرد و علیرغم اصرار و فشار همه جانبه دوستان و ارادتمندان در نجف از گرفتن اتومبیل و رفت و آمد با ماشین خودداری می ورزید. با انکه بسیاری از فدائیان راه ایشان درکویت و جاهای دیگرآماده بودند که بادل و جان ماشینی ازغیر وجوهات شرعیه به ایشان هدیه نمایند.
ازرفتن به کوفه و گرفتن منزل درآنجا علیرغم گرمای شدید و ۵۰ درجه نجف خود داری می ورزید. حدود ۲۰ سال درنجف اشرف زیست ولی حتی یک شب رادرکوفه نخوابید.
۸- استقامت امام در برابر شدائد و مصائب، خود آموزنده و الهام بخش است . امام علیرغم عواطف و احساسات شدید همانند کوه دربرابر مصائب و ناملایمات ایستادگی می کند و بدینگونه به امت خود درس صبر، استقامت، برد باری و پایداری می دهد.
شهادت ناگهانی شهید مجاهد مرحوم حا ج سید مصطفی خمینی( اعلی الله مقامه) جا داشت که آسمان رابا تمام بزرگیش برسر همه ی آنانکه اورا می شناختند خراب کند. شهید حاج سید مصطفی مجتهدی بود آگاه، عادل، متعهد، مهذب و خودساخته که در تمام ابعاد امام و رهبر امت را پیرو بود و امام درراه ساختن و پرورش او زحمتهای فوق العاده ای کشیده و به او امید ها داشت، با وجود این، آنگاه که خبر شهادت او را در یافت کرد ان چنان بردباری و استقامتی از خود نشان داد که صبر ایوب را بار دیگر درخاطره ها زنده ساخت.
سیری در آثار و نوشته های خطی امام خمینی (۱)
حجه الاسلام احمدی یزدی
بسم الله الرحمن الرحیم
نگرشی برآثارو نوشته های خطی امام خمینی مدظله العالی، این قسمت خلاصه ای ازگفتگویی است که بصورت مصاحبه راجع به آن اثارصورت گرفته است.
قبل از آنکه درباره ی خصوصیات هریک از آن آثار و متون بپردازیم، نکته ای را لازم است تذکردهیم:
درسالهای سابق افرادی که در راه سیر و سلوک الهی بودند،درصدد جستجوی نوشته ها ومطالبی که برای آنها دراین راه مفید است بودند، و درآن موقع نوشته های عالم بزرگ اخلاق و متعبد به تعبدات اسلامی مرحوم حاج میرزا جواد آقای ملکی تبریزی رضوان الله تعالی علیه که از اساتید بزرگ اخلاق بوده است(متوفی ۱۳۴۳ قمری)،دربین پویندگان این راه رایج بود، البته نوشته ی خطی یا استنساخی آنها دستگردان و مورد مطالعه واقع می شد، مانند: لقا الله «سیر وسلوک» یا اعمال السنه، و کتاب اسرا و الصلاه، و در همان موقع عده ای مشغول طبع و نشر آنها بودند.
اما بعضی از خواص اهل معرفت با نوشته های فقیه عالی قدر و عارف زمان، معلم اخلاق و استاد اکبر رهبرانقلاب اسلامی حضرت آیت الله العظمی امام خمینی متع العلما و المسلمین بطول بقائه. هم آشنا بودند. البته درآن فضا جزکتبی بشمار می رفت که کمتر دردسترس عموم قرار داشت ( چون عده ای به محتوی آن نمی رسیدندو از درک مطالب آنها عاجزبودند،لذا رویه ی اساتید اخلاق و هم اهل معرفت این است که این گونه مطالب و آثار دردسترس هرکسی قرار نگیرد تا به اهلش برسد، و روی همین مصلحت بصورت خطی یا استنساخی رد و بدل میشد) و درسالهای بعد چون از تصنیفات ایشان بود دربخش کتابهای قاچاق سیاسی محسوب میشد، وپس ازآن در ردیف کتابهای ممنوعه سیاسی قرار گرفت.دربین اهل معرفت بحث بود که نوشته های حاج میرزا جواد آقای تبریزی (ره) برتری دارد. یا نوشته های امام خمینی مد ظله لکن بجهت شمول نوشته های معظم له برمسائل قرآنی و روائی (اعم از حدیث و دعا، چون دعا هم نوعی حدیث وروایت محسوب می شود،با این تفاوت که چه بسا در دعا مضامین عالیتری مطرح شده) ونکات فلسفی و عرفانی( که در حقیقت ایشان فلسفه را در استخدام عرفان- که مرحله ی بالاتر و عالیتر دربدست آوردن معارف الهی است- در آورده اند) ونظایراینها. عده ای این نوشته هارا ترجیح می دادند.
وبراساس این جهات بود که نوشته های ایشان هم جنبه ی فلسفی برهانی داشت، و هم ازجنبه ی اخلاقی،عرفانی، سلوکی، وهم واجد کلیاتی در معارف و علوم اسلامی مانند مسائل اصول فقه، یا مسائل اجتماعی و سیاسی اسلام و غیره بود. درصورتی که شاید نوشته های دیگران دارای یک جنبه یا چند جنبه ازاین جهات بود. بنابراین، این سری مکتوبات جز منابع اصیل معارف الهی بشمار می رود، و در ردیف متون محکم و متقن در فلسفه وعرفان بحساب می آید، و نباید محققین رشته های علوم اسلامی از انها غافل بمانند.
مرحوم استاد و معلم عزیز و بی الایش آیت الله فکور قدس سره که از بزرگان فقها و علمای اهل معرفت بودند، درباره ی یکی از تصنیفات ایشان می فرمودند: آقای خمینی مطالبی که به عنوان حاشیه و تعلیقه برکتاب مصباح الانس- که ازمتون اصیل کتب عرفان علمی است-مرقوم فرموده اند، درک بسیاری از آنها برمحققین فعلی مشکل و یا نامفهوم است، و اساسا ایشان از ابتدا امر یک سنخ فکر عرفانی خاص بخود داشت.
وبه طور کلی این آثار دارای ویژگی خاصی از نظر ابتکار و عمق می باشد وحاوی بسیاری از مسائل معارف اسلامی می باشد، مانند جهان بینی اسلامی، سیر انسان در عوالم وجود و جهانهای هستی از قبیل دنیا (عالم ملک) برزخ و آخرت، مراحل شناخت انسان، مراحل طی انسان درعوالم الهی که غنیمت انسان و واقعیت سیر انسان را تعیین می دهد. کیفیت ظهور اعمال انسان، نیات و ملکات که سر انسان را تشکل می دهد،افق عالی انسان سرولایت درنبوت و امامت، مسئله معاد،وازاین قبیل مسائل معارف اسلامی تا برسد به مسائل جامعه ی انسان و مانند اینها… که درسلسله ی مباحث آنها اشاره ای به انها خواهد شد.
رهبر انقلاب اسلامی و بنیان گذار جمهوری اسلامی درباره ی این گونه تصنیفات خود به مناسبتی چنین فرمودند:
« اینها رابرای کسانی نوشته ام که درراه هستند.» و مقصود معظم له این چنین دریافت شد: افرادی که درراه سلوک انسانی الهی هستند، این سری نوشته ها برایشان مفید است وگرنه نفعی ندارد.و این واقعیتی است غیر قابل انکار . وآنها که درراه هستند می دانند که چه مشکلات بسیاری برسرراه انسان است، و درمی یابند که مسائل انسانی،سلوکی،عرفانی که ایشان درمقام بیان ذکر نموده اند، درافق عالی حل نموده و راهگشای افراد سالک قرار داده اند.
البته پرتوی از همان مطالب بود که گاهی به تناسب درروزهای آخر ایام تحصیلی که معمولا جنبه ی نصیحتی داشت،یا در موقع مناسب دیگر بیان می فرمودند،وتاثیر بسزایی درجهت دادن به افراد مستعدداشت، اخیرا به مقداری از ان سنخ مطالب در درسها ی تفسیر خود اشاره فرمودند.
ادامه دارد
ضرورت رسالت انبیا
آیت الله جوادی آملی
عضوشورای عالی قضایی و عضو جامعه مدرسین
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از مهمترین مسائلی که قرآن روی آن تکیه کرده است، مسئله ی ضرورت رسالت انبیا و ضرورت نبوت است، و این که بدون وحی الهی توسط پیامبران بشر به سعادت نمی¬رسد.
معمولا انبیا با افرادی که روبرو می¬شدند، آنها یا منکر « عبودیت» بودند، یا منکر «رسالت»، یا منکر «معاد» و یا هرسه، چون هر به موضوع، بر بشر تکالیف و وظایفی ر ا ایجاب میکند.
نوع بت پرستها گرچه معتقد به آفریدگاری در عالم بودند، ولی صرفا این اعتقاد بدون ضمیمه شدن عقیده های دیگر به آن، مشکلی را حل نمی¬کند، آنچه نقش اساسی دارد« عبودیت و رسالت و سرانجام معاداست.»
عبودیت
عبودیت، پرستش خدایی است که بشر را آفریده است، و هم اوست که بشر را میپروراند، او هم خالق است و هم رب «بت پرستان مکه بت ها را ارباب می¬دانستند، ولی پیامبر به آنان می¬فرمود:جز الله ربی نیست.»
حضرت ابراهیم (ع) برای اثبات این عبودیت به طاغوت عمرش می¬گفت : «ربی الذی یحیی ویمیت»
(آنکس که حیات می بخشد و می میراند پروردگار من است.)
و درمورد حیات و موت سخن از رب می¬گفت.
ضرورت رسالت و وحی
اگر عبودیت یک ضرورت است، و همان خدای آفریننده باید پرورش دهنده ی انسان باشد، راه این پرورش هم که راه کمال انسان است باید توسط خدا تغیین شود،انسان موجودی است که می اندیشد و کار می¬کند، انسان با علم و عمل در کار است. فهمیدن بدون کار و کار بدون اندیشه، کمال او را تأمین نمی¬کند.کمال انسان درسایه علمی است که راهنمای عمل هم باشد و انسان هم دراین علم و هم در نحوه ی عمل به راهنمایی الهی نیازمنداست . دراین زمینه عقل و اندیشه های بشری به تنهایی راهگشا و کافی نیست،استدلال قرآن هم این چنین است که:
••
سوره نسا ۱۶۵
یعنی: خدا پیامبران را بعنوان مبشر و منذرفرستاد تا بعد از رسالت مسلم انبیا مردم درقیامت حجتی نداشته باشند و بهانه ای برای فرار از عذاب برایشان نباشد.
اگر عقل به تنهایی کافی و راهگشا بود، خدا نمی فرمود که اگر رسولان را نمی فرستادیم مردم استدلال می¬کردند.
برخی از دانشمندان قدیم هند منکر رسالت بودند و می گفتند:
حرف پیامبران یا موافق عقل یا مخالف عقل است. اگر مخالف عقل باشد که مردود است، و اگر موافق با عقل باشد که نیاز به آن نیست.
البته علمای ما درکتب کلامی (مانند علامه حلی ) اینها را رد کرده اندبه این دلیل که: چه بسا مواردی که از دسترس عقل بیرون است تا عقل موافق یا مخالف باشد و نمی-فهمد تاقضاوت بدرستی یا خلاف بودن آن کند. آنجا هم که می فهمدرسالت انبیا آنرا شکوفا و تایید می کند.
پس همچنان که در آیه گذشت، اگر فرستاده های الهی اعزام نمی شدند حجت برمردم تمام نبود، این همانست که می¬گویند: این همانست که می گویند: عقل چراغ است، نه راه، که همان صراط و دین است که توسط وحی مشخص می¬شود و عقل می گویدکه بدون صراط و دین و راه نمی توان به مقصد رسید.
علاوه بر اینکه علوم بشری غرور آور است و باعث می¬شود که انسان در برابر انبیا موضع بگیرد. قرآن در این باره می گوید
فلما جائتهم رسلهم بالبینات فرحوا بما عند هم من العلم»
مؤمن ۸۳
وقتی انبیا بینات را به آنها ارائه دادند آنها به علوم بشری خودشان اکتفا کردند و دلخوش بودند و همان دانشهای خود را برای سعادت جامعه کافی میدیدند و برای رفع نیازمندیهای خود می گفتند که ما طبیب و مهندس و بنا و تاجرو … داریم. قرآن تاکید می کند که حتی در همین موارد هم علم شما ناقص است، و مثلا به تقسیم باز مانده های ثروت در ارث اشاره می کند که اگر ما بیان نمی کردیم شما روش مفید تر را نمی دانستید، وبه انسان خطاب کرده می گوید:
وما اوتیتم من العلم الا قلیلا
(جز اندکی از دانش بشما داده نشده است.) و میفرمایدکه بدون وحی، بسیاری از چیزها را نمی دانید، چون شما تنها مادی نیستید،علمی که انبیا می آورند تا ابدیت همراه شما هست، ولی علمی که زاییده اندیشه ی بشری باشد همراه انسان نخواهد بود.
علوم جاودانی
علمی که ره آورد انبیا است جاودانی است و برای همیشه با انسان همراه است، ولی دانشهایی که محصول فکر بشر است زوال پذیر است و اگر انسان به همین علوم اکتفا کند سرا نجام پس از مرگ بدون علم می ماند چرا که انسان پس از مرگ فنا نمی شود و مرگ تداوم هستی انسان بعد از رهایی از تن است و معاد نیز انتقال همین روح به تن است.
انسان به ارتقا روح باقی است و روح در مراحل بعد از مرگ نیز زنده است و به علم و معرفت نیاز دارد، علم و معرفتی که مانند خود روح ابدی است و از دسترس مرگ دور است، و چنین علم و معرفتی همان ره آورد وحی انبیا است.
خداشناسی، معرفت او صاف الهی، عدل الهی، شناخت وحی و رسالت و ولایت و عصمت، شناخت قیامت و کیفر و پاداش و میزان و حساب و بهشت و جهنم و … این علوم همیشه هستند. علم اصول دین علمی است که بعد از مرگ شکوفا تر و بارزتر میشود. آشنایی ما با مسائل وحی ونبوت و رسالت و شناخت روح و تجرد آن بعد از مرگ بارزتر وروشن تر می شود.این علوم جاودانی و تأمین کننده ی سعادت بشر است، و درعین حال برسایر علوم بشری پرتو افکن است و آن دانشها ر ا در جهت صحیح هدایت می کند تا سلاح درندگی نشود.
دانشهای بشری بعد از مرگ فنا می شوندو دیگر نقشی برای سعادت انسان ندارد، هیچ طبیبی بعد از مرگ دیگر طبیب نیست، وهیچ مهندسی پس از مرگ با مسائل راه سازی و ساختمان مواجه نیست و… چرا که در آن عالم موضوع چنین مسائلی منتفی است. بنابراین علومی که ره آورد وحی است جاودانه، و دانشهای زاییده ی فکر بشر محدود و زوال پذیر است. قرآن کریم می فرماید:
سوره نحل آیه ۹۶
(آنچه نزد شما است فانی میشود،و آنچه نزد خداوند است باقی است.)
علومی که از روحی الهی سرچشمه می گیرد برای احیا بشریت است و علم سعادتبخش علمی است که به عمل منتهی شود و علم به تنهایی موجب کمال انسان نیست. قرآن کریم و روایات اسلامی روی عقل تکیه فرموده است، نه روی علم. درروایات باب عقل و جهل، جهل در مقابل عقل قرار گرفته است و این بدان معنی است که اگر انسان نداند و یا بداند و به علم خود عمل نکند، درهردوصورت جاهل است، و در کتاب «اصول کافی » اول کتاب عقل و جهل را آورده، آنگاه کتاب علم را، چرا که عقل مهمتر از علم است و تکیه روی دانستن نیست، بلکه تکیه روی عاقل بودن است، و عقل آن علم روشنگری است که در عمل پیاده شود و آنکس که نداند یا بداند و عمل نکند عاقل نیست، حضرت امیر المؤمنین (ع)می فرماید:
«رب عالم قد قتله جهله»
چه بسا دانشمندی که کشته ی جهل خویش است.
عقل با جهل جمع نمی شود، ولی علم با جهل- از دیدگاهی که ذکرشد – گاهی جمع می شود.
پیامبر بزرگوار اسلام(ص) فرمود:«عقل آن است که امیال و غرائز را کنترل نماید.» عقال شتر زانو بندی است که شتر را بسته و مهارمیکند و عقل نیز نوری است الهی که غرایز و شهوات را عقال می نماید و آنها را مهار می نماید، و دراین صورت است که راه پرواز به سوی کمال هموار می شود، در حالیکه اگر انسان رها باشد، غرائز او را به زمین فرو برده و میخکوب می نماید، و به همین جهت قرآن در باره ی علت این که چرا برخی افراد دستور حرکت بسوی جهاد را به کار نمی بندند می فرماید:
توبه ۳۸
سنگینی تان بسوی زمین است و به زمین بسته شده اید، گویا هنگام حرکت می خواهد زمین را نیز همراه خود حرکت دهد، آنکس که به زمین می اندیشد و محصول عمرش درزمین و زمینی است هرگز به رشد و کمال نمی رسد.
درتاریخ یعقوبی از پیامبر اکرم( ص) نقل شده است که فرمود: «خدای متعال کارهای بلند مرتبه و والا را دوست دارد و کارهای پست و فرومایه را نمی پسندد.»
فکرهایی که زمینی است و برای زینت آن به کار گرفته شود پست است و هرگز صعود نمی کند، انسانی که تلاش او روی زمین و برای زمین باشد اگر هم ترقی کند درفروعات است نه در اصول، مانند درختی که ریشه در خاک و زمین دارد آنچه هم از آن می رویند فرو ع و شاخه های همان است نه اصل و ریشه اش.
علم وسیله ای در دست عقل
ازقرآن و سخنان معصومین علیهم السلام چنین بدست می آید که علم باید وسیله ای در دست عقل باشد، قرآن در موردمثالهایی که می زند می فرماید:
عنکبوت ۴۳
(و درک نمی کنند آنها را جز دانایان)
عالم است که می تواند غافل شود، و علم را مقدمه ی عقل قرار داده و در سایه ی عمل به عقل برسد.و منظور حضرت پیامبر (ص) نیز که فرموده خداوند کارهای سطح عالی را دوست می داردهمین مرحله ی عقل است.در آیه ۱۱ سو.ره ی مجادله می فرماید:
(خداوند آنان که از شما ایمان آورده اند، و کسانی که دارای دانش هستند رفعت می بخشد به درجات و مراتب)
دراینجا اگر علم را امتیازی بحساب آورده بر اساس ایمان است، و الاهر عالمی از نظر قرآن رفیع نیست.
مؤمن غیر عالم درجه دارد، ولی مؤمن عالم دارای درجات است . انسان وقتی درسایه ی علم عمل نمود رفیع می شود، و رفعت همراه با محبت است، چون خدا رفیع را می پسندد.
رفعت مستلزم دو چیز است: علم وایمان، و اگر این دو نبود ذلت است، اگر مؤمن بالا می رود، و اگر مؤمن عالم بود بالاتر … و گرنه مؤمن بود و نه عالم، رفیع نیست، پس مورد رضای خداوندنیست. به آنان که ره آورد انبیا را رها کرده و به دانش بشری اکتفا میکنندگفته می شود:
تکویر ۲۶
کجا می روید؟ مگر نه آنکه دنبال کمال هستید، جز این راه، کمال وجود ندارد، هرجا بروید حیرت و یاس و نا امیدی و رها کردن این راه مایه ی سرگردانی و حیرت.
خلاصه
قرآن کریم هم خالق و هم مربی و پرورش دهنده ی همه ی موجودات را خدا مید اند . بنابراین بشر را نیز باید خدا پرورش دهد. علم وعمل که راه کمال است هر دو باید در سایه ی راهنمایی های خدا باشدو وفقط راهنمایی های علمی و رهبریهای عملی خداوند موجب سعادت بشر است.« عقل چراغ است نه راه، علم برای عمل است و عقل باعث رفعت است و انسان رفیع محبوب خدا است و هرکس محبوب خدا شد کمالات لازمه ی انسانیت را به او عطا میفرماید.
ادامه دارد
از مارکسیسم لنینیسم تا استالینیسم
قسمت دوم
استاد جلال الدین فارسی
عضو ستاد انقلاب فرهنگی
اشاره:
مارکسیسم دارای دو جز است:
۱- نظریه ای درباره ی طبیعت که ماتریالیسم دیا لکتیک نام دارد.
۲-ماتریالیسم تاریخی، یا فلسفه ی مادی تاریخ، ازمجموع این دو جزء جهان بینی مارکسیسم بوجود می آید.طبق تعریفاتی که از مارکس نقل کرده اند از آن گاهی تعبیر به جهان بینی، و گاهی به فلسفه وزمانی به نظریه کرده اند.
***
مارکس طبق مدارکی که ذکر کرده ام می گوید: یک نظریه درشرایط خاص بوجود می آید – وشرایط را هم معین کرده است – و یا به پای آن فکر نیز تعبیر پیدا می کند.چنانچه ابتدا انسان از میوه¬ها و دانه های موجود درطبیعت استفاده می کرد،کم کم ماهی صید کرد، بعد ها شکار اضافه شد،بعدگله داری، و بالاخره کشاورزی، این مراحل تحول است درشیوه تولید انسان،بعد مبادله، پا به پای شیوه های تولید درچند مرحله تکامل پیدا کرد.هرشیوه ی تولید ی هم تکامل پیدا کرد.یک روز ماهی را باقلاب صیدمی کردند، و امروز با ناوگانهای عظیم. هم چنین است مکانیزه شدن کشاورزی،البته مارکس به ذهنش راه نیافته بودکه صنعت دردنیا این چنین پیشرفت کند و به نیروهایی از اتم و انرژی های حیرت آور دیگر دست پیدا کند.
بیچاره نمی دانست که با پیشرفت تکنولوژی تعداد کارگران کم می شود یعنی ده نفر برای یک میلیون نفر کار می کنند.او خیال می کرد که کارگران زیاد می شوندو روی وسائل پیشرفته کارمی کنند. سرمایه دارها هم یک مشت می شوند و بزرگها کوچک ها را می خورند، مثل ماهی های بزرگ که کوچک ها را می خورند.
نمی دانست که شرکتهای سهامی درست می شود که هشت میلیون سهام دار داردو بجای اینکه ماهی های بزرگ ماهی های کوچک ر ابخورند،کوچک ها زیاد شده اند، علت اینکه اروپای غربی کمونیست نمی شوند این است که فهمیده اندکه این حرفها نادرست است. کمونیستها پس از آن که از اروپای غربی ومردم تحصیل کرده آن مایوس شدند، رو آوردند به کشورهای غربی،و موج سرخی ایجادکردند. حالا هم به کشور ما آمده اند که از یک محاصره ی اجتماعی و فکری نجات پیداکرده ایم، می خواهند فرصت را ازدست ما بگیرند و فکرخودشان رانشر بدهند تا افراد ما پوچی حرفهای آنها را بفهمند،مدتی انرژی مارا تلف کنند.
نظریه مارکس این است که وقتی شیوه ی تولید اقتصادی رشد و تحول پیدا کرد بدون آنکه به کار برندگان آن بدانند که چرا و به چه کیفیتی تحول پیدا کرده است، جبرا روابط تولیدی جدیدی بین آنها ایجاد می شود و بین این روابط تولید با شیوه ی تولید یک هماهنگی است وبرای اینکه انسان محتاج به لباس وسوخت و غذا است وباید کالاهای مختلف تولید کند، درتلاش با طبیعت علم تغییر می کندو روابط ثابت چند هزار ساله به یک درجه از کمال میرسد، نیروی تولید وشیوه ی تولید در تضاد قرار می گیرند و وضع تولید مختل می شود و باعث نارضایتی و گرسنگی قسمتی از جامعه میشود که نقش مهمی در تولید دارند، منشا بدبختی خودشان را در مالکیت طبقه ای که مالک وسائل تولید است پیدا می کنند، کشمکش سیاسی بین دو طبقه انجام می شود.عده ای طرف طبقه ی پیشرو ضد حکومت را می گیرند،وقتی که این طبقه پیشرو حکومت را سرنگون کردو خودش حاکم شد، اول کارش اختصاص مالکیت وسائل تولید به خودش می باشد،نه به جامعه و زحمت کشان، یک وقت برده دارها مالک بودند،فئودالها از جامعه ی برده داری رشد کردند و رژیم برده داری را سرنگون کردند و خودحاکم شدند، این یک مرحله ی تکامل بود، بعد سرمایه داران در درون جامعه ی فئودالی رشد کردند و آنرا سرنگون کردندوخودشان مالک کارخانه ها و معادن و بانکها و تجارت شدند. هرطبقه وضع مالکیت را به نفع خود تغییر داده است. می بینیم ملاک رنج بردن نیست، مقصود و انگیزه «حاکمیت» است، و اینجاست که مارکس می گوید راه حل مسئله سرمایه داری، حکومت سوسیالیسم و پرولتازیا است، آن هم وقتی مارکسیسم دربین پرولتریا منتشر شد.
اگر از تمام اشکالات برمارکس صرفنظر کنیم،این اشکال باقی است که شما گفتید که در جامعه سوسیالیستی نیروی تولید بسرعت پیش می رود و تا بی نهایت می رسد و تصادم هم بین نیروی تولید و روابط تولید پیدا نمی شود، پس فرضیه شما که گفتید در هر جامعه ای با پیدا شدن وسائل تولید جدید، تصادم ایجاد می شود درست نیست و دربعضی جامعه ها به اعتراف خودتان چنین امری اتفاق نمی افتد، بعلاوه نظام کمونیستی و روابط تولید آن چگونه چیزی است که با هر تحول و پیشرفتی که در وسائل و شیوه ی تولید رخ دهد، با ز با آن سازگار است؟!
علاوه براینها در روسیهی شوروی پس ازانقلاب اکتبر،پیشرفت در علم و صنعت و تکنولوژی درمقایسه با جامعه سرمایه داری بسیار کند بود ه است، بطوری که پس از شصت سال هنوز به جامعه ی سرمایه داری، نه تنها آمریکای پیشرفته، بلکه فرانسه و آلمان و ایتالیا نیازمند است و کالاهایی که شوروی می سازد نامرغوب است.حتی ازلحاظ جنگ افزار، با این که شوروی هدفش درست کردن یک جامعه ی سرا پا نظامی است، معذالک هواپیمایش از امریکا و حتی میراژ فرانسه عقب مانده تر است و آنچه مدل هواپیمای جدید دارندهمه سرقت از طریق جاسوسی و سرقت علمی از جهان غرب است ! جدیدترین هواپیمای شوروی فقط شکاری است و خاصیت بمب افکن راندارد، در حالی که فانتوم هم شکاری است و هم بمب افکن، در چند سال پیش مصریها فشار می آوردند به شوروی که اسلحه ی پیشرفته به ما بدهید.بیچاره سران کرملین نمی توانستند بگویند این چیزهایی که شما می گویید، ما نداریم که به شما بدهیم!
خوب آخرین آرزوی آقای مارکس رسیدن به جامعه ای مثل جامعه ی روسیه شوروی بود، شصت سال هم گذشت، اما این بیچاره ها برای استخراج نفت مناطق سیبری به امریکای سرمایه داری متوسل میشوند.گندم خودش را نمی تواند تولید کند، پس چطور مسئله را حل کرده است؟ اینها مشکلاتی است که مارکسیستها با آن دست به گریبانند.
مارکس ادعا کرده است که هر جامعه ای درطول عمر خود چهاررژیم و نظام بخود دیده است و یک رژیم ونظا م دیگر خواهددید که رژیم سوسیالیستی باشد.می گوید هربار که جامعه ای نظامش را تغییر داده است، یک تحول فکری، یا یک انقلاب کرده است .بالاخره مدعی است که اولین تحول و انقلاب جامعه این بوده است که نظام کمونیستی قدیم به نظام برده داری تحول پیدا کرده است.
بررسی این اصل از دوجهت اهمیت دارد: اول اینکه یکی از پنج تحول است که به عقیده ی مارکس و انگلس امکان پذیر است،و دوم این که بند اول فرضیه اورا تشکیل می دهد، و اگر این بند غلط از آب درآمد،بندهای دیگر مارکس درتصویر تحول تاریخی جامعه ی بشری بیان کرده نادرست خواهدبود. گفتیم که مارکس نیروی محرکه و تحول هربخش جامعه را تضاد درونی اشیا می داند، واین یکی از اصول فلسفه مادی اورا تشکیل می دهد،و گفته است که این تضاد بین نیروی تولید و روابط تولید است، جامعه ی کمونیستی قدیمی راهم وصف کرده، و هم چنین روابط تولید ونیروی تولیدرا.
باز گفتیم که مارکس گفته: مهمترین عنصر درروابط تولید (مالکیت وسائل تولید) است، یعنی اینکه وسائل تولید متعلق به کی و چگونه باشد. می گوید: در کمون اولیه وسائل مادی برا ی تولید مشاعی وجود داشته که ملک جامعه بوده است.پس مارکس باید ملتزم شود بقول خودش که مالکیت جامعه بروسائل تولید بعقیده او پس از رشد نیروی تولید، یعنی بعد از اینکه وسائل تولید و انسانهایی که روی آن کار می کنند به یک درجه از رشدرسید،در آن حال سازگاری با مالکیت اجتماعی نداشته باشد، و این ناسازگاری تشدید شده و تضاد بوجود آمد.
ما می گوییم چرا تضاد بوجود آمد؟ آنهاجوابی ندارند. ما می گوییم اگر حرفهای مارکس درست باشد اصلا تضادی نمی تواند بوجود بیاید !چرا؟ برای اینکه با حرف خود مارکس که معتفد به اصل ثابتی است منافات دارد. به این بیان که درتحول سرمایه داری به سوسیالیستی، مارکس می گویدکه در جامعه ی سرمایه داری تولید حالت اجتماعی داردو میلیونها نفر در کارخانه ها کار میکنند، درحالی که مالکیت بر کارخانه ها خصوصی است، و این باعث ناسازگاری است. راه حل آن چیست؟ می گوید: راه حل سوسیالیستی کردن و اجتماعی کردن مالکیت وسائل تولید است . بنابراین کارگران بر علیه سرمایه داران قیام می کنند و مالکیت کارخانه ها را متعلق به جامعه می کنند.
این یک نظریه معروف و ثابت مارکس است، اما درکمون اولیه ولو اینکه ابزار تولید کوچک ومحدود است، ولی مالکیت اجتماعی است. چرا درآنجا نیروی تولید نمی تواند درچهار چوب مالکیت مشاعی کاربکند.اگر حرفهای مارکس درست باشد باید هیچگاه در جامعه ای که نظام کمونیستی قدیم هست میان نیروی تولید و روابط تولید تضاد بوجود نیاید، و نوع مالکیت که مشاعی اجتماعی است تغییر نکند، در حالیکه مارکس و کمونیستها می گویندتغییر کرده است!
*اشکالی دیگر
اشکال دیگر بر تولید انفرادی است که آقایان می گویند باتولید جمعی در تضاد است، اینها باید تولید انفرادی را مشخص کنند و باید با تاریخ تطبیق کند، چون تاریخ اروپا از هزاران سال پیش مدون است و اسنادی هست که چگونگی تولید و امرار معاش و حکومت کشورها را مشخص کرده است، گرچه مارکس بیچاره نخوانده و ندانسته باشد. درآنجا معلوم است که: مالکیت مشاعی در چه دوره هایی از تاریخ بوده است، دردوره ای که کشاورزی می کرده اند زمین عام و وسائل کشاورزی ملک مشترک کشاورزان بوده است. حدود مزرعه هرقبیله هم مشخص بوده است، مثل حدود کشورهای امروز، ان وقت قبیله ای که خانواده ی هم بوده انددریک مزرعه مشترک کشت می کرده اندو محصول مشاع بوده، پدر یا رئیس قبیله مالک بوده، اما نمی توانسته بفروشد، یعنی متولی و سرپرست بوده است و مزرعه ها هم مقدس. اینکه در تاریخ ایران باستان می بینیم هفت قوم بوده اند همین هفت قبیله خانواده ای بزرگ بوده اند که در کنار هم زندگی می کردند .درروم ویونان همین طور بوده است که با تشکیل دادن مدینه و اجتماع قبایل، خانواده هایی که زمین مشترک ومشاعی داشتند وبه مناطق دیگر دست اندازی کردند و درنتیجه حدود مزارع و مالکیت ها تغییر کرد.
بنابراین کشاورزی وجود داشته درزمانی که مالکیت مشاعی و اجتماعی بوده است، بدون شک گله داری هم بوده، وصید هم بوده.
بنابراین می بینیم یک اشکال بزرگ پیدا می شود، درتفسیر مارکسیستی قضیه که اگر ما کشاورزی را یک شیوه ی تولید مترقی و کامل بدانیم به مرحله ای که پس از گله دار ی آمده و گله داری پس از صید آمده باشد، باید با تغییر هریک از این شیوه های تولیدی اولیه نوع روابط تولیدی و مالکیت هم تغییر کند، و اینجا سومین انقلاب رخ داده باشد.
علاوه بر اینکه اینها معتقدند که روابط تولید مال تولید اجتماعی است و تولید انفرادی روابط تولید ندارد تا آن وقت لازم باشد که روابط تولید پس از رسیدن تولید به رشد و تکامل با آن به حال تضاد درآید و این تضاد نیازمند حل باشد که مبارزه ی طبقاتی بوجود بیایدتا طبقه ای پیروز شود و این تضاد را حل کند.
دراینجا باید تذکر دهم که ما درکتابمان نیامده ایم حرفهای متناقض مارکسیستی رانقل کنیم،بلکه به آنها می گوییم شما معتقدید که قوانین تحولات جامعه را کشف کرده ایدو استناد به تاریخ می کنید و ما مارکسیسم ر ابا محک تجربه تاریخی زده ایم و رد کرده ایم.
*مبارزه ی طبقاتی وجود نداشته است:
دردرس هیجدهم گفته ایم مبارزه ی طبقاتی در جامعه ای که مارکس بنام کمون اولیه خوانده است وجود نداشته است.چرا؟ مبارزه ی طبقاتی احتیاج به یک طبقه ی حاکم مالک و یک طبقه ی محروم داردکه مالکیت طبقهی حاکم سدی است در برابر رشد جامعه، و به زیان یک طبقه ی دیگر است، آن طبقه ی محروم تبدیل می شود به یک طبقه انقلابی مترقی.حالا شما این دوطبقه را دریک جامعه ی کمون اولیه چگونه فرض می کنید؟! شما که می گویید جامعه ی کمون اولیه بی طبقه بوده است! آنجاکه مالکیت اشتراکی بوده است، اگر بگویند برده داری دربطن جامعه رشد کرد، می گوییم شما دو طبقه را که رو در روی هم باشند نشان بدهید، والا مبارزه ی طبقاتی معنی ندارد، چون نتوانسته اند برای جامعه ی کمون اولیه چیزی بنام طبقات و مبارزه ی طبقاتی وجود نداشته است و طبقات، بلکه پس از از بین رفتن مالکیت مشاعی و پیدایش مالکیت فردی بوجود آمده است،یعنی یک طبقه برده داردمالک زمین و آب و یک طبقه بردگان واز بزرگترین تحولات ادعایی مارکس یا تحول از کمون اولیه به برده داری نتیجه ی مبارزه ی طبقاتی نیست، و این اولین جمله ی اعلامیه ما نیست که اصول عقاید مدون مارکسیست است خطا درمی آید، چو ن در آنجا گفته اند: تحول جامعه همیشه دراثر مبارزه ی طبقاتی است !
بقیه درشماره آینده
قیام در محراب یا حماسه جاوید(۴)
حجه الاسلام رضوانی
نماینده مجلس شورای اسلامی
محراب پایگاه عروج انسان
باید متوجه بود که کلیه ی عبادتها وسیله هایی برای قرب بخدا و جلب رضای حضرت اوست که موجب کمال ایده آل انسانیست و چون نماز عالی ترین راه رسیدن به لقا حق و حضور حضرت حق تعالی است،پس محراب هم برترین پایگاه بندگی و سایشگاه سرتسلیم بنده دربرابر او جل شانه وهم پروازگاه عروج روح انسانیست به عالم قدس،و آدمی تا مراحل نهایی درجات ایمان را طی ننموده و دربندگی به کمال نرسد و روح و دل خویش را به تمام با خدا نپیوندد،آن گونه ایثار و فدارکاریکه از نتایج قیام به نماز است در وی پدید نمی آید، و به اضافه فداکاریهای بدون ایمان بخدا هم فاقد ارزش معنوی بوده و شایستگی ابدیت نخواهد داشت.
از این جهت ما نباید از یک بعد و یک دیدگاه به واژه ها و مقررات و برنامه های اسلامی بنگریم، بلکه هریک از دستورات دینی و پایگاههای عبادتی اسلام را بایداز دیدگاههاو ابعاد گوناگونش بررسی وارزیابی کرد تا جای پایی برای مردمی که می خواهند همه چیز را توجیه مادی کنند باز نشود و از انسانهای متعالی دجالهای یک چشمی و حیواناتی کارگر درلباس آدم ساخته نگردد.
مسلمان باید علی وار شب درمحراب عبادت، سر بر استان جانان بر خاک بساید و روز در نبردگاه، دشمنان خدارا بر خاک هلاکت نشاند.
واین محراب در اسلام موضعی خاص و پس ازپیامبر بزرگوار اسلام در تشیع(اسلام راستین) ویژگی چشمگیر تری پیدا کرده است، و ما یحیی «پیامبر زنده گر» را می بینیم که در نتیجه ی یک جرقه ی فکری و یک برق نیایش در محراب بندگی خدا دیده به جهان می گشاید و برا ی احیا امتی با برنامه ی خدا له حق به نبرد علیه طاغوت زمان خود، قیام می کند و درمحراب عشق و پرستشگاه حریت شهید محو شد و خون پاکش چهره زمین و رخساره ی رنگ پریدگان مستضعف را گلگون می نماید، و دنباله ی قیام یحیی را عیسای مسیح ادامه می دهد، و ازآن پس هم چنان یاران عیسی(ع) تا قیام محمد (ص) آن جنبش را دنبال می نمایندو ان نهضت ابراهیمی را زنده نگه می دارند، تا یاران پیامبر نیز در نبردگاه عشق و پرستش، حمزه وار به شهادت می رسند، و پس از پیامبر(ص)، دنباله ی قیامش را دودمانش و در راس آنها امام علی (ع)ادامه می دهند و وارثان ابراهیم یکی پس از دیگری مسئولیت خطیر خویش را تعقیب می کنند و امام علی (ع)را می بینیم که در محراب مسجد کوفه، یعنی پرستشگاه آزادی و قربانگاه محبت و نبردگاه عشق خون فرقش درراه هدفش بدامن محراب می ریزد و دامان محراب برای همیشه بخون سرخش رنگین می نماید تا شیعه ی علی بداند که او باید درمحرابی به نماز قیام کند که دامنی از خون رنگین دارد و رنگی از شهید برچهره، و چراغ خطری سرخ در پیشاپیش محرابش دربرابر هر حقکش و متجاوزی روشن و….
ویاران امام علی (ع)را می بینیم که هرکدام به نوعی محراب بندگی را در نبردگاه رزم با پاسداران طواغیت برسرپا کرده و در آن مفتخرانه خون وجان باهم داده اند، وگاهی چون میثم تمار چوبه ی دار را محراب عشق و عبادتگاه آزادگی خود قرار داد ه وگاهی نیز حجر وار زیر تیغ جلاد، محرابی از فضیلت و ایثاربرپاکرده و درهمان جا خون خود را درراه عقیدت خویش، بردامن محراب فرو ریخته است و همچنان امام حسن (ع)را می نگریم که در نماز از دشمن ضربه می خوردو در محراب ایثار به سم بد کار معاویه غدار به شهادت می رسد و امام حسین (ع)را مشاهده می کنیم که برای ایثار جان ورسیدن به جاودانگی، از مذبح ومحراب ابراهیم و اسماعیل، یعنی از قربانگاه که ابراهیم، اسماعیل، و اسماعیل خودرا در آن پایگاه حرب انسان وشیطان قربان کردند حرکت می کند و برای اقامه ی حق وامحاء و نابودی باطل از قربانگاه و محراب ابراهیم و اسماعیل، تا قربانگاه کربلا پیش میرود ودر روز عاشورا او سرزمین «طف» محرابی از خون می سازدکه تاقیامت چهره های حق جویان از رنگ افتخارآفرین خون شهیدان راه حق سرخ و روی دشمنان حق برای ابد سیاه میشود، و دراین محراب است که جماعتی به امامت حسین(ع) (درحدود ۷۲نفر یا اندکی بیشتر ) درمذبح عشق، محراب ایثارو پرستشگاه ازادی و قربانی خویش دامان محراب را باقیام به نمازخویشتن دردشت خون با وضویی ازخون چنان رنگین می سازند که هیچ آبی نه تنها انرا نمی تواند بشوید،بلکه هر روز تازه وتازه تَرَش نگه می دارد و همانگونه که گفتم قیامگر به نماز در دامان محراب خویش از خاک آمیخته با خون شهید قطعه ای می گذارد تا متوجه باشد دامن محرابش از خون شهید رنگی به چهره دارد تا شراره ی شوق شهادت درکانون قلبش خاموش نگردد و موج خروشان ایثار جان ونیل به جانان درجانش فروکش ننمایدو سخن کوتاه که حضرت سجاد (ع) با نیایشها یش، وزینب با قیامش در شب یازدهم عاشورا درکنار دشت خون وبدنهای گلگون برخاک شهید جبین می ساید تا هرکدام به محراب شکلی بدهند و در ان خاطره ای به یادگارگذراند ورهروان راه خویش را به احیا آن خاطره ها فرا خوانند و هم برخی ازامامان معصوم ما علیهم السلام زندان را محراب عشق و پرستشگاه معبود خویش قرار داده و گاهی نیز ماموران منصور ستمگر امام صادق (ع) را ازاغوش محراب به قتلگاه محبت، نیمه شب می کشاند،و امام موسی بن جعفر(ع) رازیر کند و زنجیر در محراب عبادت به شهادت میرساند، و هرکدام را به گونه ای، و سپس هرشهیدی را بشکلی،ودرهر حال اسلام از محرابها نشانه های آزادگی فراوان و در محرابها خاطره های افتخار آمیز فریاد دارد:
که مسلمین وبویژه شیعیان که حقیقت اسلام را ازدودمان عترت و ولایت باز یافته اند باید خوب متوجه باشند که محراب پایگاه عزت و سربلندی و شرف و فضیلت و فرهنگ و رزم وعشق است، نه جایگاه خاموشی و سکوت و بی حرکتی و تنبلی و موقعیت خواهی و دکانداری و مرید سازی وتفرقه اندازی،و سرانجام هم یک ناندانی آماده برای آقازاده…
ومسلمان، شیعه، باید بداندکه «محراب» سنگراوست،سنگری که باید درآن از خداومکتب وقرآن و راهش حمایت کرد، سنگری که باید در آن از اسلام پاسداری نمودو از دودمان نبوت دفاع کرد…
وسرباز مسلمان باید دراین سنگر با اسلحه ی ایمان، قرآن وعترت حقیقت زندگی، یعنی «عقیدت وجهاد» را به ثبوت رسانید و باید مواظب باشد خوابش نبرد(که هم وضو وهم نمازش باطل می شود، یعنی ) اسلحه ازدستش می افتد،یا در حال خواب دشمن اسلحه اش را می رباید وبراو شبیخون می زند.
ونیز باید توحه داشته باشد که اسلحه اش« توخالی » نباشد، «پر» باشد، پشتوانه داشته باشد، پرمحتوی باشد، پرنیرو باشد.
ودراینجاست که باید روی پای خود بایستد،مستقیم (با استقامت) راست اندام،و دارای فکر مستقیم باشد. نلرزد، نلغزد، خواب زده،مست، سست،بی توجه و بیهوش نباشد،از «قبله » واز آن جهت که ماموریت داردبدانجا توجه داشته باشد،روی نگرداند، حضورقلب داشته باشد،درگاه تسلط تاریکی تا ادامه ی آن ( از نماز مغرب تا صبح) با آهنگ بلند(سوره ی حمد) همگامان را متوجه ی بودن خود در صف و جبهه و محراب بگرداند (مبادا دشمن سو استفاده کند) . و چون هوا روشن شد و در معرض «دید» قرارگرفت احتیاط را از دست ندهد، وتوای مسلمان، دراین سنگر «محراب» باید از دینت، از عقیده ات،از میهنت، از اسلامت، از قرآنت،از امامتت، از امامت، از پیشوایت حمایت کنی، ودربرابر دشمنان، سلاحت را برزمین نگذاری وخواب به دیدگانت راه ندهی وباید متوجه باشی اسلحه ات کاری باشد، کارایی داشته باشد،پرباشد، پشتوانه داشته باشد، اسلحه ی تو ایما ن توست، قرآن توست، تشییع توست، این اسلحه را از قدرت کافی برخوردار ساز( و با محتوای اصول کافی نیز پرمحتوایش ساز)، ازپشت گرمی کامل بهره مندش کن و بدان که این « اسلحه پرندهی کاری» به قیمت خون هزاران شهید چون «حسین » و شیره خواره«اصغرش» بدست تو رسیده، و این «محراب و این سنگر » صندوق امانت نگهدار این خونهای ارزنده است و تونگهبان آن، نکند خدای ناخواسته غفلت کنی و پست نگهبانی را از دست بدهی و آن همه خون را به مفت ببازی اینک تو و این پایگاه امانت خون شهیدان و همت و غیرت تو.
قیام نماز
اگر در آیاتی که در قرآن کریم درخصوص نماز فرود آمده بنگریم می بینیم غالبا یا امر به قیام به نماز شده و یا از قیام کنندگان به نماز بستایش سخن به میان آمده است و از آن جمله : «به نماز قیام کنید»
(به منظور اعلام همبستگی به جبهه ی توحید و عضویت درحزب الله ) به نماز قیام کنید (ویا ترک آن) « به جبهه مشرکین ( واحزاب شیاطین ) نپیوندید»
«به نمازقیام نما…»
«شما زنها به نماز قیام کنید.»
و درنشانیهای اهل ایمان و متقین خداوند فرموده است : (آنها کسانی هستند) که به نماز قیام می کنند.
و پیامبران نیز درپایگاه رفیع دعا از درگاه خدای بی همتا خواسته اند که آنها را ازقیام کنندگان به نمازقرار دهد،چنانکه قهرمان توحید درپیشگاه احدیت به نیایش می ایستد که:
«خدایا من و دودمانم رااز برپادارندگان نماز قرارده و دعایم را به اجابت مقرون فرما
ونیز آنگاه که همسر خود(هاجر) و کودک شیرخوارش (اسماعیل) را از سرزمین خوش آب وهوای شام (دمشق) بسرزمین گرم، سوزان و بی اب و آبادانی مکه منتقل می کند، هدف خویشتن رااز آن مهاجرت عجیب و تحمل آن همه مشقت و هجران توان فرسا، فراهم ساختن پایگاهی برای قیام به نماز بیان می دارد و توفیق قیام به آن،
واز طرفی، کسانی که از روح و حقیقت نماز بدور مانده وتنها به برگزاری صورت خاص ظاهر و خواندن ان اکتفا نموده اند، و یا به تظاهر و ریا و یا از روی بی اعتنایی وسهل انگاری آنرا بجای آورده اندمورد سرزنش و نکوهش شدیدخداوند قرار گرفته اند، بدان گونه که پروردگار با لحنی تند آنان را توبیخ فرموده که:
«وای برنمازگزاران » آنهایی که دربرپاداشتن آن (و شناخت حقیقت نماز و ادای آن دروقت معین و مواظبت برآن و پیاده ساختن روح آن در برنامه ی عملی زندگی) سهل انگاری نموده و به ریا برگذارش می نمایند و روایت هم ناظربرهمین معنی است که.
«نمازگزاران زیاد هستندو قیام کنندگان به نماز اندک»
اکنون که روشن شد باید به نماز قیام کرد، لازم است چهره های گوناگون قیام و آنچه را که دراین زمینه از سخنان پیشوایان دین بدست رسیده مورد تجزیه و تحلیل قرارداد تا هدف از قیام به این امر آسمانی الهی و این عبادت شبانه روزی و معراج پنج هنگام و رزم پنجگاهی، برای برپادارندگان آن روشن تر شود و با دیدی وسیعتر و نگرشی ژرفتر و شوقی بیشتر و ایمانی را سختر ویقینی کامل تر و دقتی عمیق تر و خلوصی زیادتر و توجهی آگاهانه تر به قیام به ان اقدام نمایند.
قیامی که انسان بیحرکت را «حرکت» و متحرک بی جهت را « جهت» و جهت دار را «هدف» ببخشاید دامنه ی دید را تا انتهای ایصال به کمال ایده آل « الله» وسعت دهدوبرکردار ما قیمومت و مراقبت داشته باشد،آن چنان که روح نماز باقیام به نماز برهمه ی پهنه ی زندگی ما حکومت کند و مارا بر همه بی نمازان به شرک پیوسته و مشرکان از حق گسسته و کافران از حق چشم فروبسته و نمازخوانان از خداوند دورگشته حاکم گرداند.
آن گونه قیامی که بحرکت ما دوام و پایداری و سرعت و سلامت بخشد نه فراغت وراحت،جزآنگاه که جان ازتن درآید و مدت تکلیف سرآیدو چهره ی یقین از پشت پرده ی مرگ برآید و آن آخرین نفس، همان نفس راحتی باشد که ازسینه ی ما برای همیشه برآید وخداوند نیز می فرماید:
وعبدت الله مخلصا حتی اتاک الیقین
و تو «ای شهید» خدارا تا آن گاه که یقین به مرگ پیدا کردی خالصانه عبادت نمودی، یعنی تازندگی هست وظیفه ی پرستش نیز هست و اساسا پرستش نیز خود انسان را به مقام «یقین» می رساند و چون مرحله ی مرگ برای انسان عالم «غیب» را جهان «شهود» و «مشهود» می گرداند «عالم یقین» نامیده می شود، وپیامبر اکرم نیز پس از درگذشت «عثمان بن مطعون» فرمود»
«او به مرحله ی یقین رسید»
وخلاصه آن گونه قیامی که « حق قیام» آن گونه که سزاست ادا شود،و امام سجاد (ع)در باره حق نماز می فرماید:
« فان حق الصلاه، فان تعلم انها وفاده الی الله، وانک قائم بها بین یدی الله، فاذا علمت ذلک کنت خلیفا
ان تقوم فیها مقام الذلیل، الراغب، الراهب، الخائف، الراجی، المسکین المتضرع المعظم من قام بین یدیه بالسکون و الاطراق و خشوع الاطراف،ولین الجناح وحسن المناجاه له فی نفسه، و الطلب الیه فی فکاک رقبتک التی احاطت به خطیئتک و استلکتها ذنوبک ولاقوه الا بالله»
و اما حق نماز اینست که :بدانی، قیام به نماز(بمنزله آماده شدن برای دیدار و) ورود بدرگاه خداست( وسخن گفتن با او) و تو درآن حال، دربرابر خدا(به بندگی، پرستش،نیایش وکرنش) قیام نموده ای و اگر به این حقیقت توجه داشته باشی (وبحق عقیده مندباشی) رعایت کمال ادب را خواهی کرد،چونان بنده ای ذلیل، که قلبی از میل و امید و بیم لبریز داشته و چون مستمندی نالان وگریان، درحالیکه بادیده دل تنها نگران عظمت اوست دربرابرش ایستاده، با ارامش و مراقبت و توجه کامل و سربزیری و فروتنی اعضا و خشوع دل، با او به راز ونیاز و خواهش و التماس می پردازی که گردنت را از زیر بار زنجیر سنگین خطاهایی که ترا فرا گرفته و گناهانی که به پرتگاه هلاکت و نابودیت می کشاند رها کند(و از این روست که نماز آزادگر انسان از اسارتهاست ) وبرا ی توفیق به این پیروزی جز نیروی لایزال خداوندی پناهی نخواهدبود.
ادامه دارد
رهنمودهایی از : تاریخ اسلام
حجه الاسلام والمسلمین رسولی
برای تداوم انقلاب اسلامی(۲)
چون بحث و تحقیق دراین باره می توان گفت تا حدودزیادی تاز گی دارد اجاز ه می دهیدقدری بازتر و با توضیحی بیشتر این مقاله را دنبال کنیم:
برخلاف تصور برخی از مغرضان، حضرت محمد(ص) دردوران شیرخوارگی خود از کمال محبت لازم برای یک نوزاد و کودک خردسال برخوردار بود، و هیچگونه کمبودی از این نظر نداشت، و این که ان بزرگوار رابه دایه سپردند وبه میان قبیله ی بنی سعد درخارج از شهر مکه بردند و حلیمه ی سعدیه آن حضرت را شیر داد، نه به خاطریتیمی ا وو نبودن پدرش عبدالله بود، بلکه این شیوه ی بزرگان قریش و اعیان مکه بود که فرزندان خودرا به دایه می سپردند و بخصوص سعی می کردند آنها را درآن دوران سرنوشت ساز زندگی به بادیه وبه میان قبایل ساکن درخارج شهر بفرستند تا دوران رشدروح وجسم را دربادیه بگذرانند و به همین جهت است که می بینیم بسیاری ازهمان بزرگان با وجود زنده بودن پدرومادر و با اینکه از خاندان بزرگ مکه بودند، آنها را به دایه سپرده و درمیان قبیله بزرگ شده اند، که برای نمونه بد نیست بدانید که بنا بگفته ی مقریزی و دیگران حمزه بن عبدالمطلب و ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب هر دو راهمین حلیمه ی سعدیه شیر داد، و هر دوی آنها برادران رضاعی رسول خدا(ص) بودند، و دراین کار هدفهایی را منظور داشتند که از آن جمله بود:
۱- هوای آزاد ومحیط بی سر و صدای صحرا موجب محکم شدن استخوان و رشد و تربیت سالم جسم و جان بچه میشدو افرادی که در آن هوای آزاد تربیت می شدند روحشان نیز همانند هوای آزاد بیابان پرورش می یافت.
۲-زنانی که بچه های خودرا به صحرا به زنان بادیه نشین می سپردند فرصت بهتر و بیشتری برا ی شوهر داری و جلب خاطر او پیدا می کردند، وجلب رضایت شوهر درزندگی داخلی و محیط خانه ی آنان بسیار موثر بود.
۳- عرب بیابانی که در زندگی اجتماعی تابع مقررات قبیله، و در زندگی شخصی تابع عادتهای خویش بود به گرسنگی و تشنگی – که یکی از خصوصیات زندگی فردی آنها بود- خوی می گرفت وگاهی برای اینکه گرسنگی را احساس نکنندبه شکمهای خود سنگ می بستند، ومثلی میان آنان معروف بود که عرب بیابانی ممکن است از سیری بمیرد،ولی از گرسنگی نخواهد مرد.برعکس اعراب شهرنشین که به ناز و نعمت و سایه پروری و استراحت پرورش پیش آمد ناگوار و گرسنگی و تشنگی دران بیابان های خشک و سوزان از پا در می آمدند، ازاین رو پرورش در محیط صحرا و خو گرفتن با گرسنگی و تشنگی و سایر ناملایمات برای آینده ی زندگی آنها بسیار موثر و مفید بود.
۴- اعراب صحرا عموما زبانشا ن فصیح تر از شهرنشینان بود، و این یابخاطر این بود که زبان مردم شهر دراثر رفت وامد کاروانیان مختلف و اختلاط و آمیزش با افراد گوناگون اصالت خود را از دست می داد، و لهجه صحرانشینان که آمیزشی باکسی نداشتند به اصالت و فصاحت خود باقی بود، و یا هوای آزاد بیابان دراین جریان موثر بود، و یاجهات دیگر ی در کار بوده که موجب این اختلاف در لهجه می گشت.
“انا اعربکم، انا قرشی، و استرضعت فی بنی سعد بن بکر ”
– من از همه ی شما فصیح ترم، زیرا که من هم قرشی هستم، و هم در قبیله بنی سعد بن بکر شیرخورده ام.
واین را هم بدنیست بدانید که چون ورود رسولخدا(ص) بزندگی حلیمه و خانواده ی او موجب خیر و برکت فراوانی شده بودو ازهمان لحظه ای که حلیمه ی سعدیه این نوزاد شریف و بزرگوار را در آغوش گرفت درهای رحمت الهی بسوی او وخاندان، وبلکه قبیله اش باز شد، کمال محبت را به محمد(ص) می کردندو نه تنها حلیمه ی سعدیه، بلکه شوهر و فرزندان وقبیله ی او بیش از یک فرزند ویایک برادر و برادرزاده نسبت به او عشق و علاقه داشتند، و ما وقتی زیبایی منظر و ملاحت آن حضرت و اخلاق و رفتار و خوشرویی اور ا نیز بدانچه گفته شد ضمیمه کنیم بخوبی می دانیم که نه تنها دراین دوران از زندگی کمبود محبت نداشت، بلکه بیش از یک نوزاد معمولی محبت دید و از این نظر هیچگونه کمبودی نداشت،و به همین سبب بود که می بینیم پس ازپایان شیرخوارگی هم حلیمه آن حضرت رابه نزد مادرش آمنه می آورد،ولی با اصرار زیاد و بهانه های گوناگون دوباره اورا آمنه گرفته وبه میان قبیله ی بنی سعدمیبردو سه سال دیگر آن حضرت را نزد خود نگه میدارد،وبهتر است که این ماجرا را با توضیح بیشتر که شاهدی برگفتار گذشته ی ما نیز می باشد اززبان خود حلیمه بشنوید که می گوید: سالی که ما دچار قحطی و خشکسالی شده بودیم به همراه شوهر و کودک شیرخوار خود بازنان بنی سعد به شهر مکه رفتیم تا هرکدام کودکی از قریش گرفته وبرا ی شیردادن و بزرگ کردن به قبیله آوریم.مرکب ما الاغ خاکستری رنگ بود وشتری پیری نیز به همراه داشتیم که بخدا قسم قطره ای شیر نداشت..
شبی را که در مکه بودیم ازبس کودک گرسنه ما گریه کرد خواب نرفتیم، نه درسینه ی من شیری بود که اورا سیر کند،و نه پستانهای شتر، تنها امید به آینده بود که ما را به سوی مکه پیش می برد، الاغ ما به قدری لاغر و وامانده بود که کندی را ه رفتن آن حیوان، قافله بنی سعد را خسته کرد.بهر ترتیبی بود خود را به شهر مکه رساندیم و به دنبال بچه های شیرخوار قریش رفتیم،زنان بنی سعد در کوچه های مکه به راه افتادند ومردان قریش نیز ازآمدن ما با خبر گشتند و هرکسی نوزادی داشت به نز د ما می آمد وبرای سپردن بچه ی خود با ما به گفتگو می پرداخت، با هریک از زنان بنی سعد درباره ی شیردادن و پرستاری رسول خدا(ص) گفتگو می کردند،همین که می فهمید آن کودک یتیم است از نگهداری و پذیرفتن او خودداری می کرد و می گفت:
کودکی که پدرش مرده و تحت کفالت مادر و جد خود زندگی می کند چه امید سود و بهره ای از او می توان داشت ؟ وآیا این مادر و جد درباره ی او چه میخواهند بکنند؟
هریک اززنان بنی سعد کودکی پیدا کرده و آماده ی بازگشت بصحرا شدند و تنها من بودم که دسترسی به کسی پیدا نکردم و از پذیرفتن کودک آمنه هم روی همان جهت که یتیم بود خودداری می کردم،اما وقتی دیدم زنان بنی سعد می خواهند حرکت کنند بشوهرم گفتم: خوش ندارم که درمیان تمام این زنان من بدون آنکه بچه ای پذیرفته باشم –دست خالی – به میان قبیله باز گردم،وبخدا هم اکنون می روم و همان بچه یتیم را گرفته با خود می آورم.
شوهرم نیز وقتی سخن مرا شنید این پیشنهاد را پذیرفته و موافقت کرد و بدنبال آن اظهار داشت : امید است که خداوند دراین فرزند برکتی برای ما قرار بدهد.
حلیمه می گوید: سپس بنزد عبدالمطلب رفته و آن حضرت را گرفتم و با خود آوردم،وتنها چیزی که مرا پذیرفتن وی واداشت همان بود که جز او کودکی نیافتم، وچون برای نخستین بار آن طفل را در دامان خود گذارده تا شیرش بدهم،مشاهده کردم هردو پستانم از شیر پر شد،به حدی که او خورده و سیر گردید و سپس فرزند خود- عبدالله- رانیز شیر دادم و اونیز سیر شد و هردو بخواب رفتند.شوهرم نیز برخاسته به نزد شتر رفت و مشاهده کرد پستانهای شتر نیز پرشده است و مقداری که مورد احتیاج بود دوشید و هردو خورده سیر شدیم و آن شب را با کمال راحتی وآسودگی بسر بردیم، صبح که شد شوهرم گفت: ای حلیمه بخدا سوگند کودک با برکتی نصیب تو گردیده!گفتم : اری من نیز چنین خیال می کنم.
زنان بنی سعد با همراها ن خود به قصد بازگشت حرکت کردند و مانیز با آنها براه افتادیم، و با کمال تعجب مشاهده کردیم همان الاغی که بزحمت راه می رفت چنان به تندی براه افتاد که هیچیک از الاغهای دیگر به تندی او را ه نمی رفت تا جایی که زنان بنی سعد گفتند: این دختر ابی ذوءیب آهسته¬تر بران مگر این همان الاغ وامانده ای نبود که هنگام آمدن بر آن سوار بودی؟ گفتم: چرا همان است. زنان با تعجب گفتند: بخدا اتفاق تازه ای برا یش افتاده! و چون بسرزمین بنی سعد و خانه و دیار خود رسیدیم در آن سرزمینی که من جایی را مانند آنجا بی آب و علف سراغ داشتم ازآن روز به بعد هنگامی گوسفندان ما از چراگاه باز می گشتندشکمشان سیر و پستانهانشان پراز شیر بود، و این موضوع اختصاص به گوسفندان ما داشت و سایر گوسفندان بدینگونه نبودند.
باری روز به روز خیر وبرکت در خانه ی ما رو به تزاید بود تا آن حضرت دوساله شد ومن او را از شیر گرفتم، ورشد آن کودک با دیگران تفاوت داشت، بدان سان که درسن دو سالگی کودکی درشت اندام و نیرومند گشته بود، وپس از اینکه دو سال از عمرش گذشت اورا به نزد مادرش آمنه برگرداندیم،اما به واسطه ی خیرو برکتی که درمدت توقف او در زندگی خود دیده بودیم مایل بودیم به هرترتیبی که شد ه دوبار ه اورا از مادرش باز گرفته به میان قبیله ی خود ببریم، از این رو به آمنه گفتم: خوب است این فرزندرا نزد ما بگذاری تابزرگ شود، زیرا من از وبای شهر مکه (و هوای ناسازگار این شهر) برا و بیمناکم، ودراین باره اصرار ورزیده تا بالاخره آمنه راضی شد و اورا به ما باز گر داند.
و درباره ی رفتار و اخلاق کریمه ی آن حضر ت نیز حلیمه چنین می گوید:
درمدت شیر خوارگی، آن حضر ت عدالت را مراعات می کرد، یعنی شیر پستان را ست مرا او می خوردو پستان دیگر را برای فرزند خودم می گذارد، وفرزندم نیز گویا مراعات احترام او را می کردو تا آن حضرت شیر نمی خورد وی لب به پستان چپ نمی زد.و دیگر آنکه گوید: هرروز صبح که بچه ها از خواب بیدار می شدند معمولا خسته و کسل وچشمانشان بهم چسبیده بود ولی آن حضر ت همیشه شاداب و پاکیزه از خواب برمی خاست.
واز علاقه و محبتی که رسول خدا(ص) نسبت به این زن و فرزندانش داشته است می توان پی برد که حلیمه و فرزندان او از هیچگونه محبتی نسبت به آن حضرت دریغ نداشته و چیزی را فرو گذار نکرده اند، زیرا می بینیم پیامبر گرامی اسلام تا پایان عمر از خاطرات خود درآن زمان یاد می کردو درفرصتهای گوناگون از حلیمه و فرزندانش قدر دانی می نمود.
ودر بحار الانوار از کازرونی نقل کرده که حلیمه پس از آنکه رسول خدا(ص)با خدیجه ازدواج کرده بود به مکه آمد و از خشکسالی و تلف شدن اموال و مواشی به آن حضرت شکایت برد، رسول خدا(ص) با خدیجه دراین بار ه گفتگو کردو خدیجه چهل گوسفند ویک شتر به حلیمه داد وبدین ترتیب حلیمه با مالی بسیار به سوی قبیله خود بازگشت، و سپس بار دیگر پس از ظهور اسلام وبعثت پیغمبر به مکه آمدو با شوهرش اسلام را اختیار کرد ه و مسلمان شدند.
وابن عبدالبرودیگران در کتاب«استیعاب »و غیره نقل کرده اند که حلیمه درجنگ حنین- درجعرانه – بنزد رسول خدا(ص) امد و ان حضرت به احترام وی از جابرخاست و ردای خودر ا برا ی او پهن کرد و اورا روی ردای خویش نشانید.
ودرداستان محاصره ی طائف شیماء (خواهر رضاعی آن حضرت) بدست سربازان اسلام اسیر گردید و چون خود را دراسارت ایشان دید بدانها گفت: من خواهر رضاعی سید وبزرگ شما هستم، اورا به نزد رسول خدا (ص) آوردند و سخنش را به ان حضر ت گزارش دادند، پیغمبر اکر م از وی نشانه ای برای صدق گفتارش خواست و او نشانه ای داد وچون حضرت او را شناخت ردای خویش را پهن کرد و اورا روی آن ردا نشانید و اشک دردیدگانش گردش کرد، سپس بدو فرمود: اگر می خواهی تورا در قبیله ات بازگردانم و اگر مایل هستی در کمال احترام و محبوبیت نزد ما بمان، شیماء تمایل خود ر ا به بازگشت نزد قبیله ی خویش اظهار کرد، آنگاه مسلمان شد و رسول خدا(ص) نیز چند گوسفند و چند شتر و سه بنده و کنیزی بدو عطا فرمود و اورا نزد قبیله اش باز گرداند.
وبدین ترتیب می رسیم به سن پنج سالگی رسول خدا(ص) وپنج سال از عمر شریف ان حضرت را پشت سر می گذاریم و دیدیم که دراین دوران هیچگونه کمبودی در محبت نداشت و عقده ای از این نظر دردل پاک او جایگیر نشده بود، اکنون مرحله ی دوم از زندگی آن حضرت را درخانه ی عبدالمطلب و دردامان پرمهر جد بزرگوارش از زیر نظر بگذرانیم:
عبدالمطلب به این فرزند خیلی علاقه داشت و محبت می ورزید، و سببش نیز یکی یتیمی آن بزرگوار بود که عبدالمطلب به این وسیله می خواست جبرا ن فقدا ن پدر را برای نوه ی خود بنماید، و دیگر مکارم اخلاق و تربیت و نبوغ و و ادب این فرزند جد بزرگوار ش را شیفته ی خود ساخته بود، و از همه ی اینها مهمتر اطلاعاتی بودکه عبدالمطلب از روی تواریخ گذشته و گفتارکاهنان ودانشمندان درباره ی اینده درخشان و پرشکوه این فرزند بدست آورده بود و او را در نظر عبدالمطلب فرزندی بزرگ و پر اهمیت جلوه می داد.
درمقاله ی پیشین نیز این جمله را خوانده ایم که فرزندان عبدالمطلب به منظور حشمت پدر روی فرش مخصوصی که کنا ر خانه ی کعبه برای وی گستراندند جلوس نمی کردند، ولی بدستور وی حق ممانعت از جلوس نوه ی خردسال ومورد علاقه اش را روی فرش مزبور نداشتند، ودرمورد رفتار خود به آنها چنین گفت: فرزندم ر ابحال خود بگذارید که بخدا سوگند مقامی بس ارجمند و آینده ای درخشان دارد، ومن روزی را می بینم که برشما سیادت کند و مردم را به فرمان خویش درآورد، و سپس اورا می گرفت و درکنار خویش روی فرش می نشانید و دست بر شانه اش می کشید و گونه اش را می بوسید.
ادامه دارد
چرا(آیات خدارا) دروجود خویشتن به چشم بصیرت نمی نگرید؟
وفی انفسکم افلا تبصرون
زبان آمار
بدن انسان
۴میلیارد بشرزنده که فعلاً ساکن زمین اند، ازیک کرمک ویک تخمک، یعنی از ۸میلیارد سلول جنسی که ۳لیتر حجم دارند، بوجود آمده اند،که ۵/۳ میلیارد کرمک آن حجمش ازیک قرص آسپرین کمترخواهد بود.
سلولی که اساس پیدایش انسان را تشکیل می دهد وزن آنرا۱۵/۱۰۰۰۰۰۰۰ گرم تجاوز نمی کند. همین سلول کوچک، روز تولد تقریبا به ۳کیلوگرم می رسد، و این براثر تقسیمات پی در پی همان سلول کوچک است که تقریبا به۲۰۰ میلیون سلول میرسد.
سلولهای بدن در زمان بلوغ ده هزار بلیارد است که داراری۱۰×۱۷¬ اتم درهمه سلولها است.
کسی که ۷۰ سال عمرکرده و قلبش به طور متوسط دقیقه ای ۷۰ مرتبه ضربان داشته ۲۵۷۵۴۴۰۰۰۰ مرتبه در عمرش طپیده است،رگهای بدن ۱۱۲ هزار کیلو.متر است.
سطح مویرگها ی بدن حدود یک هکتار و ده هزار مترمربع است.
هرکلیه یک میلیون و دویست هزار دستگاه صافی (نفرون) بطول ۵ سانتیمتر دارد که طول تمامش ۱۲۰ کیلومتر می شود.
طول تمام مویرگهای کلیه درحدود ۶۰ کیلومتر است و درسال ۴۳۸ لیتر ادرار محتوی ۹/۲۱ کیلوگرم مواد جامد از کلیه ها دفع می شود.
۳۰۰ میلیون حبابچهی هوایی (اکوئول) در ریه های شخص بالغ وجود دارد که سطح کل آنها ۹۰ مترمربع است که سالی ۳ میلیون و ۹۲۴ هزار لیتر حجم هوای ورودی به انها است.
وزن مغز آدمی ۲ درصد کل اکسیژن مورد نیاز بدن، سهمیه ی مغز است، مغزی که ۹ میلیارد سلول عصبی درقشرش و ۱۲ میلیارددرکلیه قسمتهایش وجود دارد و ۷ کیلومتر راه دررشته های عصبی درهر دقیقه بعنوان تحریکات عصبی عبور می کند، درحالی که درسیم هادی برق این رقم به ۱۸ کیلومتر در دقیقه می رسد.
هر گلبول قرمز درعمر۱۲۰ روزه اش ۳۰۰ هزار مرتبه درریه اکسیژن گیری کرده تابه همهی بدن نرساند.
ریه دارای ۸۰ هزار حجره است، و درشبانه روز ۲۸۰۰۰ بار باز وبسته میشود.
مردمک چشم مرکب از ۹ ورقه ی جداگانه است که قطرمجموع انها بقدر کلفتی یک ورقه کاغذ نازک می باشد،ورقه ی داخلی چشم مرکب از شمش ها و مخروطهایی است که تعداد شمشها به ۳۰ میلیون،و تعداد مخروطها به ۳ میلیون عدد بالغ می شود، این شمشها و مخروطها به تناسب کامل نسبت به مردمک چشم واقع شده اند.
قسمتی از دستگاه گوش انسانی عبارت از یک رشته هلالهای ریز، ولی بی نهایت ظریف است که تعداد آنها تا ۴۰۰۰ میرسد، این هلالها شبیه به آلت موسیقی است وطور ی تعبیه شده اند که همهی اصوات را از صدای ضعیف حرکت برگها تا غرش رعد همه را به سلولهای مغز منتقل می سازد.
غده هایی اطراف زبان هستند که در هر شبانه روز درحدود ۳۰۰ گرم تا ۱۱۰۰ گرم بزاق برای نرم کردن غذا و هضم آن و رطوبت دهان ترشح می کنند.
ناخن هرروز۱۱۹/۰ میلیمتر رشد متوسط دارد، و در سرما بحداقل ۱۱۲/۰ و در گرما به حداکثر ۱۲۳/۰ می رسد و در ۲۲ سالگی ۱۷ روز طول می کشد تا ناخن ها به اندازه ی طول خود درروی انگشتان، رشدکند، و در ۳۹ سالگی این غددبه ۱۳۲ و در ۴۰ سالگی به ۱۳۶ روز می رسد.
«جلت قدره الخالق تعالی»
سالگرد انقلاب
نگرشی کوتاه بر:
جریانات بعد از انقلاب
هم اکنون که درآستانه ی سومین سالگرد انقلاب اسلامی ایران هستم جادارد که با نگاهی گذرا به جریانات سیاسی، فرهنگی،اقتصادی و نظامی انقلاب اسلامی و جمع بندی آنها، رهنمودی برای آینده انقلاب بدست آوریم.
اما بررسی و تحلیل جزئیات دوران پیش از انقلاب و پس از آن رابه دیگر جرائد روزانه و هفتگی و خصوصا رادیو وتلویزیون که گذشته از وسعت، دارای منابع کافی نیزمی باشند واگذار کرده و درخور یک مجله ی ماهانه تنها به ترسیم و تشریح اهم آن می پردازیم تا با بهره گیری از آنچه بوقوع پیوسته هرچه پرتوانتر و با ثبات تر به راه الهی خود ادامه دهیم.
۱- جریانات مهم فکری –سیاسی:
کلاً باسه جریان کلی درطول انقلاب که ریشه در سالهای قبل از پیروزی انقلاب دارند مواجه بوده ایم، ملی گراها ولیبرالها جریان چپ چینی، یا امریکایی وچپ روسی البته قشری سلطنت طلب و وابسته و طرفدار سرسخت آمریکا و غرب داشته ایم که چون جو انقلابی جامعه اجازه بروز به آنها نمی داده و یکنوع شرم اجتماعی درقبال اظهار عقاید خود داشته اندبه ریز چتر یکی از این سه گروه جمع شده اند:
الف-ملی گراها و لیبرالها که جمعا خط متمایل به غرب را دارند و نقش دلال انقلابی را بازی می کنند، به لحاظ ماهیت تفکرات خود وابسته ی به غرب هستند، ودر نتیجه دارای عقاید و تفکرات التقاطی که ممزوجی ازعلوم و عقاید قومی و تاریخی می باشد، هستند، وروی اساس علم زدگی و تمدن زدگی همیشه خود را نیازمند به غرب برای برخورداری از دستاوردهای آنها میدانند و با یک انقلاب جدی که پایه های وابستگی را قطع کندمخالفند، و فقط از انقلاب و استقلال قطع استبداد و بهره وری از آزادی نسبی نوع غربی را می فهمند و خواهانند.البته عده ای از لیبرالها که عقاید مذهبی بیشتری نسبت به ملی گراها داشتند، طبیعی است که روابط نزدیکتری با خط اصیل اسلامی برقرار کردند تا شاید آنان را براه خودبرند، این طیف که شامل : جبهه ملی، نهضت آزادی، و دراواخر دفتر هماهنگی بنی صدر میشد، ازابتدا باهم پیوند نزدیک داشتند و از نوچه های جریانی واحد بودند.
دردوران انقلاب خواهان مذاکره و سازش با شاه وامریکا بودند، و با وحشتی عجیب از قدرت امریکا و شاه با اشعار «شاه باید برود» مخالفت می کردند، ولی پس از تأکید امت مسلمان، بمنظور حفظ پرستیز خود سکوت اختیار کرده و با دوپهلو کارکردن سیاست صبر و انتظار پیش گرفتند. رسانه های گروهی غربی نیزآنان را دربوق کرده وطوری وانمود میکردند که اینان مهره های اساسی درحرکت مردم هستند.
پس از سقوط شاه و پیروزی مردم در ۲۲ بهمن درصحنه ی سیاسی ظاهرشده و سعی کردند بانشان دادن خود بعنوان کسانی که دارای قدرت علمی و تجربی کافی درامور سیاسی و اداره ی مملکت هستند و بدون آنها تثبیت انقلاب امکان پذیر نیست، قدرت را دردست گیرند و تبلیغ کردند که برای تمام معضلات انقلاب فرمولهای آماده شدهای که سریعا تاثیر خودرا می گذارد و برطرف می نمایددارند. خط: اصیل انقلاب به خاطر بعد مذهبی آنها حسن نیت نشان داده و قدرت رابدانها سپرد که عمدتا دردولت موقت تجمع کردند. پس از آنکه این دولت نتوانست بخواست واقعی مردم پاسخ دهد، درکناردولت خط اصیل به تثبیت قانونی انقلاب اسلامی پرداخت. عده ای از آنها با مخالفتها و ارائه طرحهای انحرافی وارد معرکه شدند پس از شکست، علم مخالفت را برافراشتند، و عده ای دیگر کجدار و مریز سرکردند، تا آنکه درانقلاب دوم وفتح لانه جاسوسی که عکس العمل طبیعی مردم به خط انحرافی آنها بود ضربه ی بزرگی خورده و از صحنه ی سیاسی طرد شدند.
بنی صدر که در این مدت منافقانه توانسته بود با نزدیک کردن خود به خط انقلاب و امام و سکوت درقبال خط لیبرالها، حتی با انتقاد از آنها و مخالفت نمایی با چپ ها که درحقیقت رقیب سیاسی خط لیبرالها بودند افکار مردم را نسبت به خود جلب کند.
پس از مدتی او توانست با استفاده ی ازهمین نفاق وقدرتی که به دست آورده بود دوباره بقیه اعوان و انصار خود را(ملی گراهاو لیبرالها) از سوراخهای انزوا بیرون بکشدو قدرت مانور به ایشان بدهد،اینان دراین مدت سعی کردند که قدرت رادر دست گیرند و با مخالفت جدی با دگرگونی دانشگاهها و ادارات و دیگر نهادهای جامعه و تبلیغ طرحها رفورمی برای اصلاح مشکلات و تاکید روی رفاهیات وبراه اندازی مشاغل از طریق ارتباط کانالهای قطع شده با غرب و هیاهوی آزادی ها ی اجتماعی از نوع فرانسوی! وبه راه اندازی هرج ومرج سیاسی توانستند قشرهای وسیعی ازضد انقلاب و یا ناراضی از انقلاب را جمع کنند و وارد عمل شوند که امت همیشه درصحنه به رهبری امام خود وارد عمل شدو چنان ضربه ای کاری بدانها زد که اجبارا سقوط کرده و بدامان اربابان خود گریختند و باروکردن ماهیت وابسته و دلال خودبه مخالفت جدی با اسلام پرداختند.
ب- چپ چینی، ودر حقیقت آمریکایی که اینها نیز ماهیتا با اسلام مخالف بوده واز اول باطرح شعارهای تند و چپ روی شدید به مخالفت بانظام جمهوری اسلامی پرداختند و می خواستند جامعه ای نظیر چین را الگو قرار داده و ایران را براساس آن بسازند.
این طرزتفکر از آنجا که زاییده سرمایه داری و لیبرالیسم غربی بود،بدامان مادراصلی خود برگشت کرد و همانند رهبران خوددر سطح جهانی به توافق رسیده اند،در داخل ایران با کانال غرب، یعنی لیبرالها و ملی گراها مرتبط شدند و دست دردست هم برای نابودی انقلاب اسلامی حرکت کردند وچپ ترین انها «پیکار» بود که ظاهرا با لیبرالها هم مخالف بود ولی با مجاهدین بزرگترین حامی بنی صدر ارتباطات نزدیک سازمانی داشتند!وبقیه شان هم که مثل حزب رنجبران، ویا طوفان و… طرفداری از بنی صدر را شعار خود قرار داده بودند.
ج-چپ روسی، اینان که سابقه ی سیاسی کاریشان درایران کمتر از لیبرالها نیست، برخلاف آنها از نظرتئوری و عملی تمایل به کمونیسم روسی دارند، و اصلا خود دست پرورده ی آن هستند .پیرآنها حزب توده است که از بطنش سازمان چریکها فدایی خلق، و دمکرات کردستان و.. بیرون آمده اند.
حزب توده که وابستگی مستقیمی به روسیه دارد و درضمن با تجربه نیز می باشد ازابتدا سیاسی همانند خود روسیه داشته و با پررویی وسماجت سعی در کسب قدرت ازطریق نفوذ و طرفداری ازخط اصیل انقلاب داشته و دارد و جز انتقاد و تبلیغ کمونیسم، برخورد قهر آمیز با انقلاب وجمهوری اسلامی نداشته است.
فداییان خلق هم که ابتدا از ان در وارد شده بودند سرانجام تحت ارشادات پیرخود، یعنی حزب توده، اکثریت به راه صلاح! قدم گذاشتند، اقلیت نیز به راه هم پالکی های چینی رفتند. اما دمکراتها که خود بهتر میدانید چه کردند، و هم چنین منافقین چون منافقین ازنظر سیاسی متمایل به روسیه بودند و حتی برای آن جاسوسی هم می نمودند واسلام ناب وانقلابی! آنها هم آغشته به تئوریهای روسی می باشد،اما درمرحله عمل با دمکراتها روش آمریکارا برگزیدند.
درانتهای این گذرسریع، نکته ای است که وقتی خدا نباشد و دین و ایمان نباشد،احتمال ثبات روی هیچ خطی نخواهدبود،چراکه خطهای مختلف سیاسی که ناشی از وابستگی به قدرتهای سیاسی جهانی است دارای ماهیت مادی است و تمام اهداف، اغراض سیاسی آنها روی امور مادی و کسب قدرت دور می زند،منتهی هریک بنحوی آن مادیت را طلب می نمایند،وچون درنهایت یک چیز را می خواهند، پس وحدت این به ظاهر اضداد محال نیست، وروی همین تحلیل می بینیم که مجاهدین خلق که نوچه ی لیبرالیسم (نهضت آزادی) وملی گراها (جبهه ملی) هستند و اندیشه های مارکسیسم روسی خود را با برداشتهای انحرافی از اسلام و گاهی تمایل به ملی گرایی صیقل داده اندو تحلیلهای تاریخی مادی را ارائه می دهندو خودرادشمن شماره یک امپریالیسم میدانند با پیکاری چینی و لیبرالیسم غربی و دمکرات روسی و سرهنگ معزی شاهنشاهی دست به دست هم می دهندتا اسلام را براندازند،به قول شهید آیت الله مطهری:کمونیسم و امپریالیسم دو تیغه ی یک قیچی اند که برای …
۲-اقتصاد
اقتصاد ما نیز تاکنون سه مرحله را طی کرده: مرحله ی اول که دوران دولت موقت و حکومت لیبرالهاست، با این شکل و با این سیاست شروع می شودکه : هدف عمده ی خود را «راه اندازی صنایع و تمثیت امورمربوطه» اعلام می کند. صنایع ما که قریب به اتفاق ان صنایع وابسته و مونتاژ بود،اولا راه انداز ی آن بدون ارتباط مجدد و تعیین منافع مورد نظرگردانندگان آن، یعنی غربیان امکان نداشت.ثانیا صاحبان آن که اکثراً از وابستگان به دربار و سرمایه داران بزرگ بودند، معادل و بیشتر ارزش کارخانه خود ازبانکها پول گرفته و فرار کرده بودند و صنایعی که مالکیت آنها مشخص نبود و اگر هم بود،صاحبان آن به علت عدم احساس امنیت همکاری نمی کردند،چگونه ممکن بود را ه بیفتد؟
تاکید براین موضع،امریکا را امیدوارنمود اما عمدتا بعلت عدم پذیرش مردم که به کارشکنی و چوب لای چرخ دولت گذاشتن تفسیر می شد،شورای انقلاب بانک ها و تعدادی از صنایع راملی کرد. و درهمین زمانها طرح پیشنهادی قانون اساسی که ازطرف همینها تهیه شده بوددرمجلس خبرگان مورد تصویب خط اصیل اسلامی قرار نگرفت واصول خاصی را درجهت پیاده کردن اقتصاد اسلامی تدوین نمود که چندان خوشایند آنان واقع نشد.
یکی دیگر از سیاستهای دولت موقت لغو سریع و بدون مطالعه ی قرار دادهای نظامی اقتصادی با کشورهای غربی بودکه درجهت منافع آنان انجام گرفت، زیرا تعدادی از قرار دادها درجهت منافع ما بود. ثانیا در صورت امتناع انجام قرار دادها ازسوی انان، حداقل ما ادعای خسارت می کردیم،نه انکه درنتیجه ی عملکرد غلط دولت موقت نتیجه برعکس شود.
پس از رفتن دولت موقت، بنی صدر با شعارهای به ظاهر جالب، ولی درعمق وابسته به میدان آمد و اولین کار او ادغام بانکها بود. شعار عمدهی او تلفیق اقتصاد با معنویت بود. می خواست محتکران و سرمایه داران و فئودالها را با معنویت و تلقین وادارکند تا آزادانه! درجهت منافع مستضعفین حرکت نمایند! و حتی درروابط اقتصادی با خارج شعار «نه شرقی نه غربی» را به رفتن بسوی اروپای غربی و ژاپن تفسیر می کرد و می¬خواست به آنها درس معنویت اقتصادی بدهد تا از زیرنفوذ امریکا بدر آیند، اما در پی همین شعارها، اعوان و انصارسرمایه داران و فئودالها در دفتر هماهنگی تجمع کردند تا با همکاری اقتصاد دانان درمدارس غرب،اقتصاد توحیدی را پیاده کنند!
یکی دیگر از برنامه های اقتصادی او بزرگ کردن مسئله متخصصین غیر مؤمن به انقلاب بود و می¬گفت باید آنها را جذب اقتصاد نمود.
مرحله سوم: بطور اساسی پس از خلع بنی صدر و آمدن شهید رجایی بود که در واقع اززمان نخست وزیری آن شهید شروع شد. محور اساسی دراین مقطع جهت دادن اقتصاد بسمت مستضعفین بود، و محور دومش تکیه روی برنامه ریزی صحیح و مطالعه درنیازها و پیاده کردن قوانین اسلامی بااستفاده ازتخصص های مؤمن در محدودهی قانون اساسی بود. اولویت دادن به کشاورزی ودامپروری، صنایع مادر و راه اندازی آنها با حداکثر استفاده از متخصصین داخلی و عدم استفاده از تکنولوژی پیچیده و اکتفا به واردات کالاهای ضروری و غیرلوکس و ایجاد تسهیلات در ملی کردن بازرگانی خارجی و توزیع عادلانه ی کالاهای ضروری تا رفع کمبود… از اهم برنامه های این خط اصیل می باشدکه به موفقیتهایی هم دست یافته اند،و ما آرزوی پیاده نمودن تمام آنها را می نماییم.
۳- نظامی
دراین بعد دو مسئله وجود دارد.اول نفس ارتش و دوم حمله ی نظامی به ایران. درارتش می توان گفت که پس از پیوستن توده ی آن به انقلاب وعدم رودر رویی بامردم، امام قبل و بعد از ۲۲ بهمن آنرا ثبت و تایید کردند، و تنها به تصفیه و مجازات سران خائن،و عفو بقیه امر فرمودند شعارخائنانه انحلال ارتش مطرح شد که پذیرفته نشد. با یک طرح عجولانه و خائنانه (تیمسار مدنی)، یعنی یک ساله شدن سربازی و انتقال پرسنل به اوطان خود پادگانها خالی گشت و ضربه ی سنگینی به ارتش مخصوصا درنیروی زمینی وارد آمد.
توسط سران خائن تصفیه شده وبا همکاری باقی مانده ها که نتیجه نیمه کارماندن تصفیه بعلت مخالفت لیبرالها بود، طرح یک کودتا ریخته شدکه با هوشیاری برادران نظامی وفادار و مردم خنثی گردید. بنی صدر درزمان فرماندهی کل قوا سعی درسوق ارتش بسوی فرد پرستی نمود که با شکست روبروگشت.
ادارات سیاسی – ایدئولوژیک و اطلاعات و ارشاد جهت ارتقا آگاهی نظامیان تشکیل شد و مراکزآموزشی خصوصا دانشکده افسری ارتش با پذیرش افراد حزب اللهی، آموزش پرسنل مؤمن و متخصص ارتش، راه مکتبی شدن ارتش را آغاز نمود. ابتکارات در ارتش بکار افتاد، وجای مشاورین غربی را باقدرت پرنمود.
اما درباره ی حمله ی نظامی به ایران،یک تجاوزنظامی از طرف امریکا به بهانه ی ازادی گروگانها صورت گرفت که درطبس بقدرت الهی شکست خورد.و دراین مسئله فرمانده خائن نیروی هوایی دخالت داشت،و دستور برق آسای بنی صدر برای بمباران هلیکوپتر های حاوی اسناد و شهادت منتظرالقائم و..
و بطورگسترده تر حمله نظامی عراق در مرزهای طولانی جنوب و غرب بوده که خاک ما را مورد تجاوز قرار دادند.بعلت عدم آمادگی و انسجام لازم نیروی زمینی،ابتدا مقداری وارد خاک ما شدند، ولی بعد با رفع نواقص، ارتش همراه با مردم و پاسداران ضربات مهلکی به ارتش متجاوز زدند جنگ آوارگی دو میلیون افراد بومی منطقه نبرد و خرابیهای اقتصادی را در پی داشت،ولی ورزیدگی یک ارتش منسجم و نیرومند و مبتکر و آمادگی و آموزش عمومی مردم، و تثبیت و آسیب ناپذیری بیشتر جمهوری اسلامی از نظر سیاسی و نظامی درسطح منطقه از نتایج مثبت آن بشمار می رود.
۴-فرهنگی
چهارقسمت اصلی را دراین جا اشاره می نماییم: اول مسئله آموزش ابتدایی و متوسطه است که با حذف ابتدایی قسمتهایی از کتب درسی و معلمان طاغوتی و انحلال مدارس مختلط و خارجی شروع گشت و با تهیه و تألیف کتب جدید و تاکید روی پرورش و تصفیه معلمین و دانش آموزان وابسته به گروهها (درسال ۶۰) ادامه پیدا کرد. در سال ۵۸و۵۹ مدارس عرصه جولان گروهکها بود که امسال پایا ن پذیرفت.
دوم آموزش عالی است که ابتدا با همان سبک طاغوتی و غربی با تصفیه ی وابستگان مستقیم به رژیم قبل شروع شد، ولی چون نیروهای اصیل کارآیی لازم را از آن برای محو گرایش و آثار نه شرقی ونه غربی ندیدند،تعطیل کرده و به برنامه ریزی اصولی در ابعاد گوناگون آن پرداختند که ان شا الله در اینده ای نزدیک به نتیجه خواهد رسید.
مسئله سوم حوزه های علمیه است که همانند دوران انقلاب در جهت تثبیت انقلاب و جهت دادن به ان شرکت مستقیم داشته اند و نیروهای کارا وفعال خود را چه در قسمت اجرایی، و چه درقسمت تبلیغی و توجیهی بکار گرفته اند، استقبال بیشتر نیروهای جوان از حوزه ها از دیگر نتایج انقلاب می باشد.
نیاز روز افزون مردم و نهادها و دستگاههای دولتی به حوزه و استقبال بی نظیر نیروهای جوان و مستعد بدانجا، لزوم برنامه ریزی جدیدی را بوجود آورده و بررسی و تدریس بعضی از موضوعات و کتبی که کمتر توجه به آن می شد از تحولات حوزه ها پس از انقلاب می باشد.
ارتباطات جمعی، یعنی رادیو تلویزیون و مطبوعات و سینما و تئاتر یکی دیگر از مسائلی است که انقلاب بدان جهتی دیگر داد. البته مطبوعات سریعتر از بقیه توانستند خود را با انقلاب تطبیق دهند، خصوصا پس از تعطیل روزنامه های لیبرال و احزاب وابسته و اداره دو موسسه بزرگ مطبوعاتی بوسیله دوتن از نمایندگان امام، رادیو تلویزیون نیز به سبب تغییر وتحولات مدام نتوانسته بود برنامه ی درخور توجه ارائه دهد، ولی اخیرا تثبیت بیشتری پیداکرده و کارهایش روی غلطک افتاده، اما وضع سینما و تئاتر جالب نبوده، بعلت آنکه نیروهای حزب اللهی از محیطهای گناه الود و کثیف هنر سینما و تئاتر بدور بوده اند. نتیجتاً کمبود نیرو وجود دارد و اثرات جالب و چشمگیری بوجود نیامده،فیلم ها هم بیشتر وارداتی و تجارتی بوده است.
مسئله آخر تبلیغات است که به علت عدم تمرکزو برنامه ریزی صحیح و تجهیز نیروهای مبلغ، مسئله روی خط صحیح انجام نگرفت.اما با نیاز مبرمی که احساس شد و نتیجه ی مثبتی که از کارهای پراکنده بدست آمد، اخیرا سازمان تبلیغات زیر نظر شورای عالی تبلیغات تشکیل یافته که امید است با همکاری وزارت ارشاد و خارجه گامهای بلندی درجهت به انجام رساندن این رسالت عظیم برداشته شود.
نتیجه گیری
مرور دقیق برحوادث گذشته از حوصله یک مقاله خارج است و نتیجه گیری صحیح ازآنها مهمتر می¬باشد .برایند نتایج بدست آمده از سه سال تلاش را در دو بخش زیر می توان خلاصه نمود:
الف- درقسمت فکری، سیاسی،فرهنگی،ما توانستیم پس از افشای سیاسی و وابسته ی گروهها و افراد غیر حزب اللهی، ضربه ی مهلکی برآنها وارد نماییم و امت مسلمان ما تجربه کرده که« به چهره های غیرمؤمن به اسلام و غیر متعبد بدان نمی توان اعتماد نمود» و از همین راه پی بردکه: اعتقاد عمیق به اسلام و تعبد به آن و خصوصاً ولایت فقیه، شرط اساسی برای فلاح و پیروزی در صحنه های سیاسی می باشد. پس از این واقعه و انسجام دستگاهها ی اجرایی و ملت،الان نیاز فوق العاده ای به مربیان اخلاق و علوم اسلامی دربین اقشار وسیع پیداشده ۱۱۰ میلیون دانش اموز، بسیج، ارتش، سپاه، جهاد سازندگی، مساجد،کانونهای دینی، کارخانه ها، ادارات مختلف، دانشگاهها، بخش های فرهنگی، سفارتخانه ها، مهاجرین ایرانی، کشورهای مسلمان و مسلمانان کشور های غرب وشرق و … همه مربی آشنا به اسلام می طلبند.وزارت دادگستری به هزاران قاضی شروع نیازمند است، و از آن طرف استعدادهایی خواهان بعهده گرفتن این وظایف هستند.
پس باید مهمترین برنامه ی ما در سال آینده و پس از آن تربیت اسلام شناسان اصیل باشد.
و همچنین برروحانیون مسئول و فضلا و مدرسین شهرستانها است که در برنامه ریزی و تهیه امکانات چاره بیندیشند،و نیز برنامه ریزی جهت تهیه امکانات و آموزش پرسنل مورد نیاز دررشته های گوناگون هنری وخصوصا سینما، تئاتر،تلویزیون برای پیاده کردن و عرضه نمودن بی نهایت سوژه های اسلامی در بعد اخلاقی، تربیتی،تاریخی و حماسی به مردم و دیگر مسلمانان جهان، از کارهای مهم در سال آینده می باشد. انجام تمام این امور براین امر مترتب است که وحدت خودرا درسایه ی رهبری امام و ولایت فقیه حفظ کنیم، و از کینه ها و حسدها و قدرت طلبی بدور باشیم، انشا ا…
ب-درابعاد نظامی و اقتصادی
در بعد نظامی، تازمانی که امت براه اسلامی خود ادامه دهد، هیچ خطری متوجه آن نخواهد بود، واگر هم شد سرکوب می گردد. ادامه آموزش پرسنل جدید نظامی و افراد شاغل آن، و بکارگیری ابتکارات و استعدادهای آن جهت خود کفایی تدوین نتایج و تجربیات جنگ تحمیلی و تدریس و آموزش به پرسنل و مردم بجای تئوریهای وارداتی و هر چه مردمی ترکردن نیروی نظامی از طریق آموزش مداوم امت مسلمان می توانداز اهم برنامه های چهارمین سال انقلاب باشد.
ودرجهت امنیت داخلی، نیز باید از تجربیات بدست آمده و جمع بندی و آموزش آنها به برادران سپاه ومامورین انتظامی جهت سرکوب اشرار و خصوصا تروریسم، آنهم تروریستی که سازمان سیا و ابرقدرتها پشت آن هستند استفاده کرد تا دیگر فاجعه هایی همچون گذشته اتفاق نیفتد.
و در زمینه ی اقتصادی با ادامه ی برنامه ی اعلام شده ازطرف دولت و مصوبات مجلس باید براستفاده بیشتر از نیروهای متخصص و مؤمن و آموزش و تربیت کادر مورد لزوم آن همت گماشت، وبا کمک مردم سعی در خود کفایی مواد خوراکی در داخل نمود، و ضمن ارشادات، آنان را ا ز اسراف و تبذیر بدور داشت.
امید که باتلاش هرچه بیشتر مسئولان و عمل به رهنمودهای حضرت امام خمینی ارواحنا له الفدا حاکمیت اسلام در همه ی زمینه ها تثبیت شود و مستضعفان وارثان زمین شوند.
والسلام
سراب سیاسی پس از مشروطیت
چگونگی گسترش و عملکرد کمونیسم درایران (۵)
۲- حزب توده
ملی شدن صنعت نفت
پس ازآنکه شوروی از امتیاز نفت شمال منصرف گشت و طرح شرکت مختلط نفت ایران و روسیه را مطرح نمود(در مذاکره با احمد قوام نخست وزیروقت در مسکو) طرح تهیه، وبه مجلس پانزدهم برای تصویب فرستاده شد، و مجلس آنرا رد کرد، و ماده ی واحد ه ای را در مهر ۱۳۲۶با ۱۰۲ رأی موافق و دو رأی ممتنع تصویب نمود که بموجب آن هرنوع واگذاری به خارجی ها ممنوع گردید و تنها می شد نفت شمال را به روسیه فروخت، و دربند «ه» ماده ی واحده تصریح شده بود که برای استیفای حقوق ملت ایران، دولت خواستار تجدید نظر درقرار داد سال ۳۳ با انگلیس می باشدودراجرای همین بند پس از دو سال چانه زدن با انگلیسی ها و بحث و مذاکره قرار داد الحاقی«گس گلشائیان» (گلشاییان وزیر دارایی وقت و گس نماینده شرکت انگلیس) تهیه گشت. طرح این قرار داد در زمانی تهیه شد که درپی ترور شاه حکومت نظامی برقرار بود و روزنامه ها و احزاب از آزادی برای اظها رنظر برخوردار نبودند.
در آذر ۱۳۲۹ کمیسیون مخصوص نفت به مجلس گزارش داد قرارداد الحاقی برای برگرداندن حقوق ملت ایران کافی نیست و با آن مخالفت کرد. در ۲۶/۹/۲۹ مصدق طی نطقی در مجلس محاسن ملی شدن نفت را برشمرد و سپس پیشنهادی با امضای یازده نفر از نمایندگان (کاندیدهای جبهه ملی) درباره ملی شدن نفت به رئیس مجلس داده شد که بعلت عدم امضای کافی مطرح نگردید.
درپی همین پیشنهادها، سخنرانیها و میتینگهایی توسط مردم برپا شد وروحانیون به پشتیبانی از ملی شدن نفت پرداختند، درنتیجه ی این جو،کمیسیون نفت مجلس دراسفند ۲۹ ملی شدن نفت را پذیرفت و به تصویب مجلس رسید. رزم آرا نخست وزیر وقت که دراین گیرودار سرگرم مذاکره با انگلیسی ها بود تا منافع آنان را تأمین نماید بدست «شهید خلیل طهماسبی از فداییان اسلام» بدرک واصل گردید.
در ۶/۲/۳۰ کمیسیون نفت هیئت مختلطی از نمایندگان مجلسین شورا وسنا و دولت را تعیین، تا دولت با نظارت انها، از شرکت سابق نفت انگلیس و ایران خلع یدکند. مصدق نیزبا اظهار تمایل مجلس نخست وزیر شد ودر ۱۲/۲/۳۰ کابینهی خود را معرفی نمود. پس از آنکه انگلیس پی برد ایران مصمم است نفت را طی کند، آن را قبول نکرد و امریکا را (ترومن) واسطه نمود، و خود نیز به شیوه های مختلفی از قبیل حصر اقتصادی، تهدید نظامی، ووادارکردن بازار به نخریدن نفت ایران دست زد(شرح آنرا در تاریخ جبهه ی ملی خواهیم آورد) و دراین اوضاع و احوال موضع گیریها ی حزب توده از دغل بازی و ناشی گری خاصی برخوردار بود.پس از مطرح گشتن ملی شدن نفت ابتداء شعار «الغاقرار داد نفت جنوب» را داد و جمعیتی تحت نام« جمعیت ملی مبارزه با کمپانی نفت انگلیس و ایران» ترتیب دادو زیراین چتر و شعار میتینگ هایی برپانمود، اما می دانیم ملی شدن صنعت نفت اصالتی دیگر دارد و از عمق خواست یک ملت ریشه می گیردو «الغا» دولت را یک طرف قضیه قرار دهد، طبیعی است که انگلیس الغا یک طرفه ی قرار داد را نخواهدپذیرفت. پس از مدتی شعار ر اعوض نمود و ندای« اعلان بطلان قرار داد نفت جنوب» را سرداد و در کنگره ی گروه مذکور اسم انرا به « جمعیت ملی مبارزه با کمپانی های نفتی امپریالیستی در ایران » تغییر داد، و بازمدتی به مانورپرداخت، وبار دیگر«ملی شدن صنعت نفت جنوب» را شعار خود قرار داد و نام جمعیت را به « جمعیت ملی مبارزه با استعمار» برگرداند.
مسئله روشن درتمام این شعارها و رنگ عوض کردنها این است که مسئله ی روسیه مطرح نشود،شعارها بنحوی انتخاب می شد که شایدبتواند زیر همان عنوان و با استفاده از تحریک و بوجود آوردن جو بیثباتی و مطرح نمودن خود به عنوان یک اهرم قدرتمند اجتماعی منافع ارباب را تأمین نماید. برای این که درفرهنگ حزب توده امپریالیسم و استعمار و نفت جنوب هیچ یک شامل روسیه نخواهد گشت.
در این مدت با تشکیل میتینگ ها و تظاهرات خیابانی به زد و خورد با پلیس و مردم میپرداخت. برای نمونه : درتیرماه ۱۳۳۰ بعنوان تظاهرات برعلیه ورود «هریمن» نماینده ی ترومن به ایران، با پلیس درگیرشدند که دراین درگیری حدود ۲۰ نفرکشته و چند صد نفرزخمی شدند.
اگربخواهیم بهتر جوی را که حزب توده می ساخت و روشهایی که بکار می برد ترسیم کنیم به سازمان منافقین خلق خودمان شبیه بودند و این تشبیه ما را از شرح بیشتر بی نیاز خواهدکرد. روزنامه های آنها نیز به فحاشی می پرداختند. روزنامه ی مردم ملی کردن نفت را دلالی برای امپریالیسم دانست، روزنامه ی آنها «داریا» به مدیریت حسن ارسنجانی که اززندانیان حزب توده پشتیبانی می کرد، جبهه ملی را بورژوایی خواند که سعی در فعالیت برای امریکا درمنابع ایران و توافق با هیئت حاکمه دارد، و آنها را عوام فریب خواند و نوشت:« ملی شدن صنعت نفت نقاب سیاهی است که چهره های داغدارو ننگین را می پوشاند.
بدنیست بدانیم که روسها (ایوانف درتاریخ نوین ) دراین مورد چه میگوید:
باید خاطرنشان ساخت که حزب توده ایران نیز درمرحله ی ملی شدن صنایع نفت اشتباه بزرگی مرتکب شد، به این معنی که جنبه های ضد امپریالیستی بورژوازی ملی را را درست ارزیابی نکرد و بورژوازی ملی را با بورژوازی کمپرادوریکی دانست، این امر باعث چپ روی حزب توده ایران نسبت به جبهه ملی، دولت مصدق و سیاست اوشد.
درسال ۳۱ برنامه ی حزب برای زمانه کنونی «منتشر شد که در آن گفته شده بود» حزب توده ی ایران حزب طبقه ی کارگر و دارای کشور از اردوی جنگ و تجاوز و پیوستن به جبهه ی صلح و دمکراسی جهانی، جبهه ای که اتحاد شوروی سوسیالیستی درپیشاپیش ان قرار دارد» می باشدو« این قانون اساسی نمی تواند برای ما صلح و آزادی و استقلال را تأمین نمایدو می باید بوسیله ی یک قانون اساسی دمکراتیک تعویض شود» و نیز « برانداختن رژیم سلطنتی، فئودالها، مالکین بزرگ وسرمایه داران وابسته به امپریالیسم، وبرقرار ساختن جمهوری دمکراتیک توده ای .»
درپاییز سال ۳۱ دکتر رضا رادمنش دبیر کل حزب درراس هیئتی به نمایندگی حزب توده درنوزدهمین کنگره حزب کمونیست شوروی درمسکو شرکت کرد و طی نطقی حزب توده را حزب طبقات زحمتکش بارهبری طبقه کارگر و مسلح به ایدئولوژی مارکسیسم لنینیسم معرفی کرد.
همانطور که گفتیم درون حزب اختلافاتی بود، یک جناح قاسمی و کیانوری، و جناح دیگر شرمینی بود. رادمنش،روستا و طبری که در خارج بودند عده ای رابرای شرکت در جشن سالیانه ی حزب کمونیست چین دعوت کردند که قاسمی،فروتن وبقراطی بعنوان این دعوت و شرمینی برای تحصیل بخارج رفتند. البته مسافرت به چین صورت نگرفت و در نتیجه درکنگره ی ۱۹ مسکو شرکت کردند.
اینان برنگشتند و باتنها ماندن کیانوری درهیئت اجرایی،جناح بی طرف مثل یزدی، علوی و بهرامی قدرت یافتند . البته اختلافات پابرجا بود.حزب در چنین اوضاع داخلی و آنچنان موضع گیری اجتماعی که در قبال نفت داشت کودتای ۲۸ مرداد رخ داد.
کودتای آمریکایی ۲۸ مرداد
درجریان کودتای ۲۸ مرداد عوامل و پارامترهای تاثیر مستقیم و غیر مستقیم داشتند که تنها در این جا نقش خود پرستانه و خائنانه حزب توده را ترسیم خواهیم کرد.
اما خیانت، ناشی از عدم اجرا و یا کوتاهی در وظایف است، «۲۸ مرداد نقطه ی عطفی درحیات حزب توده بود… رهبری حزب توده که از انجام وظایف خود طی یکسال قبل از ۲۸ مرداد،یعنی از قیام سی تیر باز ماند… از امکانات موجود خود در روبرو شدن با کودتا استفاده نکرد. البته نمی خواهیم بگوییم که اگر حزب توده به وظایف خود عمل می کرد، کودتایی صورت نمی گرفت، عامل اساسی کودتا عدم حضور مردم در صحنه بودکه در جای خود خواهد آمد، ولی خود پرستی که محور اصلی جهت گیری حزب در قبال جریان کودتا بود باید نشان داده شود. برای جلوگیری از کودتا،داشتن اطلاعات صحیح از اهم اموراست،و چندین ماه قبل از کودتا حزب تحت عنوان مقدمات کودتا فراهم می شود «توطئه کودتا راباید به جنگ ضد کودتا مبدل ساخت» واین اطلاعات را حداقل می توان گفت که از طریق «سازمان نظامی » خود بدست می آورد برا ی پی بردن به امکانات سازمان نظامی حزب درکسب اطلاع از کودتا و شناساندن چهره های خبیث کودتا اشاره میکنیم که: طبق مدارک رژیم گذشته پرسنل نظامی دستگیر شده ی این سازمان ۱۰ نفر سرهنگ تمام،۱۳نفرسرهنگ دوم، ۶۲ نفرسرگرد،۱۰۰ سروان، ۱۹۶ ستوان، ۶۳نفر دانشجو،۱۷نفر درجه دار بودند . اکثر پرسنل افسر که درادارات مختلف نظامی کشور پراکنده بودند حتی دررکن دوم ارتش و حکومت نظامی تهران هم افسران حضورداشتند.
بازمطبوعات حزب توده در ۲۲/۵ نوشتند:« مردم شرافتمند ایران: توطئه ی خائنانه ی کودتا درشرف اجراست، برای درهم شکستن این توطئه آماده شوید.» و گردانندگان اصلی را سرلشکر زاهدی، سرلشکر با تمانفلیج (معدوم درجمهوری اسلامی)، سرلشگر گرزن، سپهبد شاه بختی معرفی کردند.
کودتا ابتدا قرار بود در ۲۳ مرداد ۳۲ صورت بگیرد، اما خنثی گردید و سرهنگ نصیری رئیس گارد که برای بازداشت مصدق رفته بوده دستگیر و سرهنگ نصیری رئیس گارد که برای بازداشت مصدق رفته بود دستگیر شد و شاه فرار کرد و به بغداد رفت. دراین چند روز نبودشاه درایران وقایع زیادی اتفاق افتاد که برای شناسایی چهره های سست و فریبنده وانقلابی و ملی کافی است.اما نکته ی اساسی دربحث ما این است که حزب توده می خواست از اب گل الود ماهی بگیرد،یعنی اگر هم قرار است کودتا سرکوب شود حزب برنده ی این رزم باشد و تحلیلهای بعدی حزب ودیگرهم پالکیهای چپ آنها نشانگر این مطلب می باشد.
جزیی می گوید:از امکانات خود استفاده نکردند«و ابوانف می نویسد:«کمیته مرکزی حزب توده… ضمن انتشار بیانیه ای خطاب به مردم ایران خواستار استقرار جمهوری دموکراتیک در کشور، ازادی احزاب و… گردید، مع ذالک رهبری حزب توده ایران فقط به انتشاربیانیه و ترتیب دادن تظاهرات و میتینگ ها قناعت کرد و در شرائط موجود تصمیمات ضروری وقاطع برای متحد ساختن کلیه ی نیروهای ضد امپریالیستی و دموکراتیک به منظور مقاومت درمقابل توطئه ها و یورشهای جدید و بعدی امپریالیستها بعمل نیاورد.»
شعارهای حزب درجریان فرار شاه: پیروز باد ملت، برچیده باد سلطنت، پیروز باد جمهوری دمکراتیک بود. خود نیز با انتشار جزوه ها و حرفهایی که دریلنوم های بعدی خود درزیر سالن های سربسته ی امن و امان کشورهای اروپای شرقی و روسیه زدند به خیانتهای خود اقرار کرده و به تئوری پردازی برای تطبیق نعل به نعل اصول مارکسیمسم لنینیسم با موضع گیریهای کلی خود پرداختند که خواهیم رسید.اما قیام ملی!پس از زد و خورد مختصری درخیابانهای تهران که روی هم چند ساعت بیشتر طول نکشید
در۲۸ مرداد شکست خورد؟ روزهای پس از کودتا هم« رهبری حزب توده دستور برگذاری میتینگهای موضعی و شعار نویسی و پخش تراکت و اعلامیه را داد.در آبان ۳۲ اعلامیه ای به امضای کمیته ی ایالیتی تهران منتشرشد که طی آن کودتا چیان و همکاران آنان به سختی تهدید شده بودند.
این بود کل عملیات «ضد کودتا» که حزب توده بدا ن دست زد.
ادامه دارد
درراه قرآن (۲)
تفسیر
آیت الله فاضل لنکرانی
عضو جامعه مدرسین و شورای مدیریت مدرسه فیضه
در مقاله ی گذشته به اجمال از «اعجاز قرآن» سخن گفتیم، هم اکنون با بیانی دیگر و تفضیلی بیشتر با « ابعاد مختلف اعجاز قرآن» آشنا می شویم . قبلا جهت روشن شدن این مسئله ناچار از بیان مقدمه ای هستیم:
۱- می دانیم انسانها از نظر تفکر، دوق، احساس، علاقه با همدیگر تفاوت عمده و اساسی دارند وازاین جهت در جستجوی کمالات و پاسداری از فنون مختلفه روشهای گوناگونی درپیش می گیرند. بر همین اساس می بینم دسته ای تمام هستی اش را در راه رسیدن به صفتهای مختلف سپری میکنند، و عده ای با تحمل مشقات طاقت فرسا به تحصیل فلسفه و یا دیگر علوم و معارف مادی و معنوی می پردازند. این از یکطرف، از طرف دیگر خود علوم هریک به بخشهای گوناگون و انواع مختلف تقسیم می گرددبطوریکه یک فرد به تنهایی قادر به تحقیق پیرامون بخشهای گوناگون حتی یک علم نمی باشد، علم طب را می بینیم، با این که یک علم است، دارای بخشهای گوناگون چشم، گوش و … است .بدیهی است هیچگاه یک فرد نمی تواند نسبت به همه بخشهای علم طب تخصص کافی داشته باشد، تنها با تحمل رنجهای طاقت فرسا ممکن است نسبت به قسمتهایی از ان تخصص داشته و در حد امکان از زوایای آن اطلاعاتی بدست آورد.
۲- قرآن با اینکه کتاب نور، هدایت، و خروج از ظلمات به نوراست، کتابی است که از علوم و معارف زیادی سخن بمیان آورده و در لابلای آیات از اصول اعتقادی گرفته تا فضایل اخلاقی و تا سیاست و قوانین انسان ساز وقصص و حکایات و همین طور رخدادهای آینده و از موجودات آسمانی و فلکیات و بالاخره آنچه در سعادت دنیوی و اخروی انسان دخالت مستقیم و غیر مستقیم داشته بحث کرده است.
این سخن ادعای محض نیست، کتابی که با قرآن مختصر آشنایی داشته باشندبا وجدان سلیم جامعیت این کتاب آسمانی را لمس خواهندکرد. با این بیان می خواهیم این مسئله را اثبات کنیم که اعجاز قرآن منحصر هب یک بعد( بلاغت، فصاحت، نمی باشد. اعجاز قرآن در ابعاد مختلف و جنبه های گوناگون متصور است.
بررسی دو آیه از آیات قرآن و جمع بندی این دو، گفتار فوق را به اثبات می رساند. در آیه ی۱سوره ابراهیم میخوانیم:
••
قرآن کتابی است که به تو فرستادیم تامردم رابه امر خدا از ظلمات (جهل وکفر ) بیرون آری و به عالم نوررسانی و برای خدای مقتدر ستوده صفات رهسپار گردانی.
و درآیه ی ۸۸ سوره ی اسرا می خوانیم:
بگو ای پیامبر که اگر جن وانس متفق شوند که مانند این قرآن کتابی بیاورند هرگز نتوانند هرچند همه پیشینیان یکدیگر باشند.
دراین آیات انسانها (حتی جن و موجودات مخفی) درهمه ی زمانها و مکانها (چه واژه الناس به دلیل نورو هادی بودن قرآن منحصربه انسانهای عصر رسول الله نمی باشد.)برای مقابله با قرآن و نشان دادن نظیر ان فراخوانده شده اند. انسانها با همان ویژگی ها و استعدادها و ذوقها و احساسهای مختلف آن هم در طول قرون و سالیان متمادی .
ما، اگر اعجاز قرآن را تنها دربعد فصاحت و بلاغت بدانیم( همانطورکه اکثر مفسرین تصور کرده اند) قرآن معجزه است، اما نه برای همه، بلکه برای عده ای خاص، آنها که بلاغت را احساس می کنند و از فصاحت بهره ای دارند، بعکس، اگر اعجاز قرآن را در ابعاد مختلف و جهات گوناگون فرض کنیم قرآن معجزه است برا ی همه ی نسلها با ذوقها و احساسها و تفکرهای مختلف و تخصصهای گوناگون.
ما معتقدیم با توجه به جامعیت قرآن و مختلف بودن استعداد، تفکر، ذوق، احساس و… انسانها اعجاز قرآن در زمینه های مختلف و جهات گوناگون است. چه در آیات یاد شده نحوه ی مقابله و این که با چه نوع علم وفن خاصی مردم باید نظیر بیا ورند ذکر نشده و در آیات فوق هیچ نوع انصرافی به علم و یا فن و یژه ای اشاره نشده است.
اکنون اعجاز قرآن را در زمینه های مختلف بررسی می کنیم:
۱- شخصیت پیامبر
قرآن شخصیت رسول را معجزه مید اند و انسانها را برای آوردن همانند آن دعوت به مقابله می کند، آنجا که می خوانیم: • .
و هرگاه آیات روشن ما برخلق تلاوت شود منکران معاد که امیدوار به لقا ما نیستند به رسول ما اعتراض کرده و گفته اند که قرآنی غیر از این هم بیاوریم، یاهمین را به قرآن دیگر مبدل سازیم، ای رسول ما در پاسخ آنها بگو مرا نرسد که از پیش خود قرآن را تبدیل کنم، من اگر عصیان به پروردگار کنم از عذاب روز بزرگ قیامت سخت می ترسم. بگو ای رسول اگر خدا نمی خواست هرگزبرشما تلاوت این قرآن نمی کردم و شما را به احکام و حقایق آن آگاه نمی ساختم، من عمری از این پیش میان شما زیستم، آیا تعقل نمی کنید؟
دراین آیه قرآن با واژه ی «افلا تعقلون» انسانهایی را دعوت می کند در شخصیت رسول الله با قرآنی که آورده کمی بیندیشد و ببینند پیامبر که تا چهل سالگی بدون این که علمی بیاموزد و دانشی کسب نماید، و یا حتی شعر ونثری به زبان جاری ویا خطابه ای ایراد کند یکباره کتابی می آورد جامع همه ی معارف انسانی تا جایی که انسانهای عصر خود شگفت زده و بهت زده می شوند، ولی دشمنان درمیان بهت و حسرت به یاوه سرایی می پردازند و عده ای می¬گویند پیامبر این علوم را از رومیان فرا گرفته است،قرآن با پاسخ دندان شکن می فرماید:
و ما می دانیم کافران می گویند آن کس که مطالب این قرآن ر ابه رسول می آموزد بشری است اعجمی غیر فصیح و این قرآن را خود به زبان عربی فصیح در آورده .
و دسته ای دیگر می گویند محمد این مطالب را از سلمان فارسی آموخته است، درحالیکه سلمان فارسی درمدینه به پیامبر ایمان آورد و بیشتر آیات قرآن قبلاً در مکه نازل شده بود.
ادامه دارد.
جدیدترین استفتائات از امام
س- با توجه به اینکه دولت اسلامی است و پشتیبانی از آن تکلیف شرعی است، آیا مالیاتی که باید بدولت پرداخت نمود می توان بجای خمس محسوب داشت؟
ج- دادن مالیات کفایت از خمس نمی کند.
س- اشخاصی که کشاورزنیستند،ولی به نام کشاورز از مسئولین امور تراکتور را به قیمت ارزانی می خرند که در بازار به قیمت گرانتر بفروشند،آیا لازم است آنها رابه مسئولین معرفی کردیاخیر؟
ج- اگر عمل آنها خلاف مقررات است اطلاع داده شود.
س- آیا کالباس و سوسیس که در بازارفروخته می شود حلال است یا حرام؟
ج- محکوم به طهارت و حلیت است، مگر آنکه معلوم باشد که چیز نجس یا حرامی با آن مخلوط است.
س- خشکشوییهایی که لباسهای مردم را با مواد شمیایی مانند بنزین وسایر مواد پاک کننده می شویندو آنها را اطو می کنند، آیا از نظر شرعی پاک هستند یاخیر؟ چون ممکن است افرادی که پاکی و نجاست را مراعات نمی کنندنیز لباس خود را به این خشک شوییها بدهند؟
ج- محکوم به طهارت است و احتمال نجس بودن دستگاه کافی برای حکم به نجاست نیست.
س- شخصی از انشعاب آب خانه یا مغازه اش علاوه برمصرف خودش بدون اجازه ی سازمان آب به دیگر ان هم آب میدهدو پول انر ا می گیرد، این کار برای صاحب انشعاب وبرای کسی که با دادن پول آب و هزینه ی انشعاب فرعی از ان آب استفاده می کند چه حکمی دارد؟
ج- تصرف در آب مزبور بدو ن مراعات مقررات دولت اسلامی جایز نیست.
س-آیا فروختن سلاح بکسانی که برا ی حفظ خود و یا دفاع از منطقه خود خرید می نماید جایز است یاخیر؟
ج- بدون مراعات مقررات دولت اسلامی جایز نیست.
س- ماهی کنسرو شده که از خارج وارد می شود حلال است یاحرام؟
ج- اگر احتمال دهید که وارد کننده مسلمان احراز تذکیه حیوان را کرده و آن را در دسترس مسلمین قرار داده محکوم به حلیت است.
س- آیا مس بدن شهیدی که احتیاج به غسل ندارد موجب غسل می شود؟
ج- مس بدن شهید در معرکه غسل ندارد.
س- غسل و کفن شهید در چه صورتی ساقط، و در چه صورتی واجب است؟
ج- غسل وکفن از شهید در معرکه جنگ ساقط است، و سایر شهدای مسلمین حکم باقی مسلمین را دارند .
س- ایا ممکن است از خمس و سهم امام به افراد غیر سید پرداخت یا خیر؟
ج- بدون اجازه نباید داد و لو به سید.
س- مبدا مسافت در تهران از کجا حساب می شود، و نمازهایی که قبل ازفهیمدن حکم خوانده شده چه صورت دارد؟
ج- مبداء مسافت در بلاد کبیره مثل تهران منزل است، وکسی که تهران وطن او نیست وهر روز از محل سکونت و حدود ان خارج می شود برای کار، نمی تواند قصد اقامه نماید و حکم مسافر را دارد و چنانچه برخلاف وظیفه عمل کرده باید قضا نماید.
س- اگر شخصی برا ی رفت وامد خود وسیله نقلیه ای بخرد، آیا لازم است خمس آنرا بدهد، یا از مخارج سالیانه محسوب می شود؟
ج- اگر درزندگی احتیاج به ان دارد و فقط برای کارو کسبش نیست خمس ندارد.
س- کسانی که بخارج از کشور می روند و پول غیر ایرانی را به صراف داده و درعوض تومان دریافت میکنند، این معامله صحیح است یا خیر؟
ج- تخلف از مقررات دولت اسلامی جایزنیست.
س- اگردر محل کار، نماز جماعت در خارج وقت فضیلت خوانده شود، ثواب نماز جماعت بیشتر است یا اینکه شخص، نماز فرادی ر ا در اول وقت بخواند؟
ج- اگر طوری است که در محل کار جماعت خواندن تعظیم شعایر محسوب است اولی جماعت خواندن است.
جهاد در قرآن (۲)
(تفسیر ایات جهاد)
حجه اسلام و المسلیمن طاهری خرم آبادی
نماینده امام درسپاه پاسداران انقلاب اسلامی
-۲
توبه ۴۲
ترجمه: کوچ کنید چه دشوار باشد و چه آسان و جهادکنید با مالها و جانهای خود در را ه خدا، این بهتر است برای شما اگر آگاه باشید.
لغات آیه :خفافاً و ثقالاً جمع خفیف و ثقیل است و این دو حال هستند از نفر، یعنی کوچ کنید درحالی که این نفرو حرکت برشما سنگین و دشوار است یا سهل وآسان.
دشواری و سنگینی جهاد یا به جهت علاقه ها وتعلق خاطرهایی است که آدمی به زندگی مادی دارد و یا مشکلاتی است که در جهاد، تهیه ی مقدمات آن است.
بنابراین تفسیری که بعضی از مفسرین از آیه نموده اند و خفافاً و ثقالاً ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تفسیر به مصداق و مورد است و معنی آیه اختصاص به سنگینی از جهت خاصی ندارد، بلکه هر نوع دشواری و مشکلی راشامل می باشدچه از نظرروحی و چه ازنظر جسمی، وخلاصه ی آیه این است که د ر هر صورت چه دشوار باشد و چه آسان، جهاد در راه خدا را با مال وجان انجام دهید.
بعد ازاین ایه توبیخ و سرزنش کسانی که ازرفتن به تبوک برای جهاد با رومی ها خودداری نمودند شروع می شود و در ضمن آیات زیادی به انگیزه های آنان و پیامد این عمل اشاره شده است.اینان سه گروه بودند:
۱-گروه منافقین که به علت دوری راه و گرمای شدید و کمبود مواد غذایی و یا برای توطئه علیه حکومت اسلام از رفتن به جنگ خود داری کردند که بیشتر منظور آنان توطئه درغیاب پیامبر(ص) بود، و داستان مسجد ضرار که در سوره ی توبه مطرح گردیده است و روابطی که با ابوعامر فراری داشتندشاهد برآن است وبه همین خاطرپیعمبر(ص) علی(ع) را درمدینه ؟؟؟؟؟ تا ازخطری که ازناحیه ی منافقین ؟؟؟؟؟؟؟جانب اسلام را تهدید می نمودجلو گیری نماید.منافقین برای این که موجبات حرکت علی (ع) را فراهم سازند، به شایعه سازی پرداختندو چنین وانمود کردند که علی (ع) به واسطه ی گرمی و دوری راه و مشکلات سفر ازرفتن به جهاد خود داری نموده است، ولی پیامبر (ص) پس از اطلاع از این شایعه جمله ی معروف «انت منی به منزله هارون من موسی » را فرمود، یعنی نسبت تو با من مانند نسبتی است که هارون برادر موسی با او داشت و همانگونه که او خلیفه و جانشین موسی بود تو نیز جانشین من هستی.
۲-گروه دوم آنها که فقط بواسطه منافع مادی و یا ترس از دشمن و ابرقدرتی چون روم که حدود چهل هزار نفر در مرز سوریه و حجاز درنزدیک دژ محکمی بنام «تبوک» مستقر ساخته بود از جهاد خودداری نمودندو با بهانه جویی های بچه گانه و عذرهای بدتر از گناه از قبیل این که می ترسیم با برخورد با زنهای زیبا ی رومی درگمراهی قرار گیریم از شرکت و همگامی بامسلمین سرباز زدند.
۳-چند نفری هم بودند که به پیامبر (ص) وعده دادندکه پس از جمع کردن محصول خود به لشکراسلام ملحق می شوند، ولی در نتیجه ی مسامحه موفق نشدند.اینان افرادی مسلمان بودند، ولی مسلمانانی مسامحه کارو سود جو، ولذا پس از مراجعت ازتبوک با فرمان پیامبر (ص) مسلمانان با آنها قطع رابطه نمودند و با این عمل آنها را تنبیه ساختندو درنتیجه به درگاه خداوند رفته و به توبه پرداختند، توبه ی انها پذیرفته ی درگاه الهی گردید و به آغوش اسلام و مسلمین بازگشتند.
جهت این که این گروه را پیغمبر (ص) تنبیه نمود شاید این باشد که فرق است بین کسانی که توطئه می کنند و با اساس اسلام و کیان مسلمین به مبارزه برخاسته اند و یا غیر مؤمن بجهاد و مبانی اسلامی هستند و ریشه های اعتقادی آنها متزلزل است و قابلیت اصلاح ندارند، با کسانی که ریشه های اعتقادی پا برجایی داشته، ولی براثر هوی و هوس ها راه انحراف راگرفته وقابل اصلاح هستند، لذا باید جامعه ی اسلامی به اصلاح این گروه بپردازد و نگذارد که به مسیر انحرافی خود ادامه دهند.داستان این سه گروه و پاره ای از اوصاف منافقین و کارشکنی آنها دراین سوره تا آیات ۸۳ بررسی شده است.
علاقه های مادی مهمترین مانع ازجهاد و علاقه ی بخدا مهمترین عامل محرک
توبه ۲۴
دراین آیه اصول علاقه ها و گرایشهای مادی که مانع از جهاد و فداکاری می شود بیان شده است و آنها عبارتند از:
۱-علاقه به پدران
۲-فرزندان
۳- برادران
۴-همسران
۵-فامیل وعشیره
که این پنج نوع را می توان از نوع علاقه های طبیعی برشمردچه این که فرزند جزیی ازپدرو مادر و برادران شاخه هایی از یک اصل واحد می باشدو قهرا علاقه های متقابلی که بین پدرو فرزند و برادر وجود دارد ازا ین اصل طبیعی سرچشمه می گیرد.
علاقه ی به همسر نیز از غرائز جنسی نشات می گیرد، علاوه براین که او را مایه ی آرامش و سکون خود می یابدو فامیل وقبیله هم براثر قرابت و نزدیکی و برگشتن همه به یک اصل و ریشه واحد یک نوع علاقه بین آنان وجود دارد که در قرآن هم از قرابت و خویشاوندی به رحیمیت و ارحام تعبیر شده است . این تعبیر کنایه از آن است که همه بیک اصل و ریشه برمی گردند و ازیک رحم سرچشمه می گیرند.
اموال بدست آمده و تجارت ومسکن هم از اموری است که هر انسانی بجهت رفاه و آسایش و یا وسیله ای برای لذتهای حیوانی به آنها علاقه مند است و آنها را به عنوان و سیله و مقدمه برای مطلوب و محبوب دیگری که خود و لذات حیوانی است میخواهد.ولی منشا و ریشه همه ی این گرایشها و علاقه ها علاقه ای است که آدم بخود و کمال خود دارد.انسان خود خواه و کمال دوست است و علاقه های دیگر همه از این غریزه نشات می گیرد.
پدر، مادر،فرزند،برادر، فامیل را از آن جهت دوست دارد که از خود میداند و از وجود آنان لذت می برد.همسر رانیز برای آسایش و وسیله ای برای ارضا غریزه ی خود می یابد، مال و تجاره و منزل و سایر وسائل رفاهی و مادی برای بهره برداری به نفع خویش محبوب و مطلوب است، پس اصل و محور همه علاقه ها خویشتن گرایی و کمال یابی است که در هر انسانی نهفته است.
مسائل معنوی هم چون علم، فضایل اخلاقی، نوع دوستی،عواطف انسانی و… همه وهمه برگشتش به علاقه ایست که به خویش دارد و کمالی که برای خود می خواهد.چیزی که هست مردم درتشخیص کمال و سعادت دچاراختلاف نظر می شوند، یکی کمال را درلذات گرایی می داند، دیگری درعلم و اخلاق و خدمت به جامعه و یا قرب بخداو حق که محور اصلی و اساسی اخلاق است و همچنین …
اینها اصول علاقه هایی است که مانع از جهاد می شود، زیرا جهاد از خود گذشتگی می خواهد و صرفنظر ازهمه ی این لذتها و علاقه ها باید بشود تابتواند جهاد کند.البته نحوه و شکل جلوگیری این امور از جهاد تفاوت می کند.گاهی ممکن است فردی از زن، فرزند، پدر، مادر خود نتواند دل بکند و به میدان نبرد که احتمال خطر و کشته شدن در آن هست برود، ویا آن قدر به زندگی علاقه دارد که نمی تواند تصور جهاد را بنماید.و در پاره ای از موارد ممکن است فرزند یا پدر و یا دیگر ازخویشاوندان رودرروی او قرار گیرند، چنانکه درشأن نزول آیه گفته شده است که بعضی از مسلمانها کراهت داشتندکه با پدران و یا فرزندان و فامیل خود درجنگها روبرو شوند و در نتیجه از شرکت در جنگ به همین جهت ناراحت بودند.
و هم چنین اساسا جنگ موجب رکود بازارو اقتصاد کشورمی شود و خسارات مالی فراوانی ببار می آورد و درزمان نزول آیه از دو نظر ضربه ی اقتصادی بجنگ جویان وارد می شد یکی از جهت تعطیل شدن کسب و تجارت درایام نبرد، و دیگر از جهت روابط اقتصادی که براثر درگیری پدید می آید، همان گونه که در مورد اعلان برائت ازمشرکین و ممنوعیت ورود آنان به مسجدالحرام و یا مکه خسارتهای مالی به مردم مسلمان مکه وارد گردید.
ویا نظیر مسائلی که در انقلاب اسلامی ایران پدید آمد که به محاصره ی اقتصادی ازطرف ابرقدرتها و هم پیمانان آنان کشید، یا آنکه جنگ تحمیلی عراق خسارتهای فراوانی بوجود آورد و اساساً جنگ کمبودها و ضررو زیانهای مالی و اقتصادی فراوانی بدنبال داردو حتی آنها که در جبهه ی جنگ نیستنداز این ضرر و زیان در امان نخواهند بود.درهرحال بگونه های مختلفی این علاقه ها دست و پاگیر انسان می شودوقیافه ی جنگ را در نظرها هولناک و مخوف می سازد، و انسان باید از خود گذشته تا به همه ی این امور پشت پا زندو درراه خدا قدم بردارد، گرچه با دید دیگری انسان مجاهد نیز از خود نمی گذرد، بلکه از غیر خود چشم می پوشد و خود واقعی خویش را می یابدو کمال حقیقی و لذتهای دائمی را بر آنچه و هم وخیال است ترجیح می دهد و به میدان نبرد می رود اونیز برای خود و نیل به لقا خدا که کمال مطلق و مطلوب حقیقی است وارد صحنه کارزار میشود وگذشتش ازلذائذ زود گذر وفانی است نه لذتهای واقعی وابدی.
یعنی علاقه به زن و فرزند و طلا ونقره و چهارپایان و کشاورزی برای انسان جلوه داده شده است وگرایش و میل طبیعی درانسان نسبت به این امور پدید آمده است، ولی همه اینها لذتهای زندگی دنیا و مادی است و حسن عاقبت درنزد خداوند است،و در مورد همسر می فرمایدوقرار داد بین شما(یعنی زن ومر د) دوستی و رحمت را.بنابراین آنچه مطلوب است برتری علاقه به خدا ورسول و جهاداست برعلاقه های دیگر، و توجه به این که این علائق مانع ازحرکت بسوی «الله» نشود و انسان را در محصوره ی ماده و مادیات متوقف نسازدو درمقام تضاد بین خدا و غیر خدا، خدارا مقدم دارد،و لحن قرآن دراین آیه ان است که مسلمان باید علاقه و گرایشش بخدا و رسول بیشتر باشد، و غیراز این خلاف انتظار ازیک انسان با ایمان است، وبراین مطلب عقل و فطرت سلیم هم گواهی می دهد.
بیان مطلب: همانطورکه توضیح داده شد اساس و منشا همه محبتها و علاقه ها حب و علاقه ایست که آدمی به کمال خود دارد و اگر انسان به این حقیقت توجه کند و باور کند که کمال مطلق خداونداست و کمال انسان در پرتو ارتباط و قرب به او است و همه کمالات مادی و معنوی منهای اوفانی و باطل است، خواه ناخواه علاقه ی انسان به خدا بیش از هرچیز دیگر خواهد شد،زیرا میداند تنها با نزدیک شدن بخداوند و گونه خدایی پیداکردن به مطلوب و کمال واقعی میرسد، پس او و هرچه به او بستگی دارد محبوب انسان می گردد.
فرزندی که به پدرو مادر علاقه مند است،چون هستی خود را از آن دو می بینداگر این حقیقت را درک کند که هستی او و پدرو همهی هستها پرتویی از هستی حق است قهرا علاقه بخدا را برعلاقه به پدر ومادر و فرزند مقدم می دارد.
انسان موحد آن انسانی است که همه چیز را ظل و سایه حق متعال می بیند و خود را فانی فی الله می یابد وبه حدی ممکن است برسد که خویشتن را هم فراموش نماید و تنها و تنها اورا ببیند وبه او دل بنددو نه چیز دیگر.
بقره ۱۶۵
آنها که ایمان آورده اند شدید تراست علاقه ی آنان بخداوند از دیگران.
درکتاب وسائل الشیعه باب امربه معروف و نهی از منکر روایات زیادی درزمینه حب فی الله و بغض فی الله، یعنی دوستی برای خدا و دشمنی برای او از معصومین وارد شده است که یکی از آن روایات این است:
عن ابی عبدالله(ع) قال: من احب لله و ابغض لله و اعطی لله فهو ممن کمل ایمانه
یعنی: کسی که دوست دارد برای خداو دشمن دارد برای او و می بخشد برای او از جمله کسانی است که ایمانش کامل گردیده است .
وباید توجه داشت که علاقه به رسول خدا و جهاد در راه خدا که در این آیه مطرح شده است و هم چنین علاقه به اولیا خدا و ائمه معصومین نیزبرای خدا و یک نوع علاقه بخداوند است، زیرا اینها انسانهای کامل وبزرگی هستند که بواسطه قرب ونزدیکی که به حق دارند مورد علاقه و محبت قرار می گیرند.
ادامه دارد.
سفیرجمهوری اسلامی ایران در دمشق
حجه الاسلام سید علی اکبر محتشمی
چگونه یک توطئه دیگر آمریکا در منطقه شکست خورد؟
***
روز ۲۹ نوامبر ۱۹۸۱ (۸آذر ماه ۶۰) خبر گزاریها خبر از سفر فیلیپ حبیب به خاورمیانه و دیدار اسرائیل، سعودی و سوریه دادند. درابتدا قرار بود که حبیب ازسعودی دیدن کند، ولی دراثر ارتباطی که سفارت امریکا دربیروت با وزارت خارجه امریکا برقرارکرد، قرار براین شد که فیلیپ حبیب ابتدا به بیروت وارد شود .لازم به یاد آوری است که سفر حبیب قرار بود قبل ار تشکیل کنفرانس سران عرب درفاس آغازگردد، ولی لبنان به امریکا پیشنهاد کرد ه بود که خوبست این سفر تا روشن شدن موافقت نامه ی کنفرانس فاس به تاخیر افتد، که به طوری که موریس درایبر بعنوان سخنگوی وزارت خارجه ی امریکا اظهار داشت: دیدار حبیب از خاور میانه برای پایین آوردن بحران در خاور میانه و هرچه مستحکم تر نمودن آتش بس میان رژیم (اشغالگر قدس) و فداییان فلسطینی درلبنان می¬باشد، این دیدار درست پس از گذشت چهارماه از دیدار قبلی حبیب به منطقه صورت گرفته است .
هدف سفر اولی حبیب به منطقه دررابطه با حل اختلاف سوریه و رژیم اشغالگر قدس در مورد موشکهای سوری درلبنان، و همچنین برای کمک به حکومت لبنان درمهار کردن بحران نظامی که از زحله تا بیروت کشیده شده بود انجام شد،ولی هم اکنون خاورمیانه دورنمای دیگری دارد، طرح فهد با شکست مواجه است، همچنین پیشنهاد شرکت نیروهای کشور اروپایی درصحرای سینا که عکس العملهای حادی دربعضی از کشورهای عربی بوجود آورده است.
***
بهرحال حبیب به اتفاق معاون وزیر خارجه امریکا در مسائل خاورمیانه آقای موریس داریبر ساعت یک بعدازظهر در حالی که الیاس سرکیس درلبنان نبود با یک هواپیمای خصوصی وارد فرودگاه بیروت شد و مدیرکل تشریفات قصر ریاست جمهوری، آقای خلیل حداد و سفیر آمریکا دربیروت از او استقبال کردند.
روزنامه ها نوشتند که حبیب بلافاصله مذاکرات خود را با وزیر خارجه ی لبنان فواد پطروس درمنزل او شروع کرد.پس ازدیدار با وزیر خارجه ی لبنان، رئیس فالانژهای لبنان، آقای پیر جمیل و پسرش بشیر جمیل به منزل سفیر امریکا،روبرت دیلون برای دیدار با حبیب آمدند و مذاکرات آنان با حبیب حدود یک ساعت و چهل دقیقه بطول انجامید.
روزنامه های سوریه از مسافرت به خاورمیانه سخت انتقاد کردند. تشرین می نویسد: که این سفر گامی درست برای توطئه جدید امریکا در منطقه است و انتظار می رود فشارامریکا در این روزها به کشورهای جبهه پایداری شدت یابد، واین صحیح نیست که بگوییم حبیب آمده است تا مشکل استقرار موشکهای سوری را در بقاع لبنان حل کند، و یا اجرای آتش بس را مستحکم کند،همانگونه که واشنگتن سعی دارد وانمود نمایدجبهه ی پایداری به رهبری شجاعانه ی سوریه خوب ازمقاصدی که امریکا دارد و انرا مخفی میکند مطلع است.
حبیب روز۳۰ نوامبر ۱۹۱۸ (۹آذر۶۰) مذاکرات مفصلی با رئیس مجلس شورا، کامل اسعد و نخست وزیر، شفیق وزران و وزیر خارجه فواد پطروس و با سیاسیونی همچون صائب سلام و رئیس جنبش میهنی لبنان،آقای ولید جنبلاط انجام داد.این گفتگوها در پشت دربهای بسته بودو فاش نشد، ولی چنین به نظرمی رسد که حبیب دنبال این است که مسئله تازه ای در خلال مذاکراتش بدست آورد تا امریکا آنرا مستمسکی جهت توطئه های آتیه قرار دهد.
***
فیلیپ حبیب روز اول دسامبر ۱۹۱۸ (۱۰آذر۶۰) وارد دمشق شد،درفرودگاه مدیر اداره ی امریکا در وزارت خارجه ی سوریه،آقای صباح قبانی و معاون رئیس تشریفات وزارت خارجه آقای دالاتی از او استقبال کردند. حبیب دردمشق با عبدالحلیم خدام و حافظ اسد دیدار کرد، اما عبدالحلیم خدام با سردی هرچه تمامتر با او برخورد کرد و رسما به او گفت که امریکا به هیچ وجه دررابطه با برقراری امنیت و صلح درمنطقه کاری انجام دهد، چرا که با بستن قرار داد های استراتژیکی با اسراییل هم اکنون خود یک طرف نزاع درمنطقه خاورمیانه شده است.
انتظار می رود که حبیب در مورد پیشنهاد باز گرداندن موشکهای سوری از لبنان با جواب شدید منفی خدام مواجه گردیده باشد.
بگین دراین روزها تهدید کرده است در صورتی که حبیب نتواند با مذاکره، مسئله ی موشکی سوریه رادر لبنان حل کند، مابا دخالت نظامی به آن خاتمه خواهیم داد،دررابطه با ورود حبیب به دمشق، روزنامه های سوریه حملات شدید ی به او کردنده اند،مثلا تشرین می نویسد: آن کسانی که حبیب را به خاورمیانه فرستاده اند اشتباه کرده اند، زیرا آنان خیال کرده اند که می توانند اجرای آنچه را که درگذشته با شکست روبرو شده،هم اکنون انجام دهند،سوریه مواضعش مشخص ست و تحت فشار و تروری که ازسوی بیگانگان تحمل می کند دست از موضعش برنخواهد داشت.
دررابطه با سفیر حبیب به سوریه، یونایتد پرس از مصادر دیپلماتیک نقل کرد که حبیب از دمشق رفت بدون این که نتیجه ای دررابطه با وضع لبنان و مشکل موشکی سوریه ببرد، و اضافه می کند که حافظ اسد به حبیب گفته است که موضع سوریه دراین مسئله تغییر پذیر نیست و ما موشکهار ا درجهت نیروهایمان درلبنان ضروری می دانیم.
***
روزسوم دسامبر (۱۲آذر۶۰)، فیلیپ حبیب از دمشق واردامام شد و بلافاصله با ملک حسین دیدار، و درمورد خاور میانه و مشکلات داخلی لبنان گفتگو کردند، و این اولین بار یست که حبیب به اردن در رابطه با اوضاع منطقه سفر می کند، گفته می شود سفر حبیب به اردن دررابطه با یک سلسله برنامه هایی باشدکه فلسطینی ها تدارک دیده اند برای حمله از سرزمینهای اردن به اسراییل، دراین سفر حبیب نیز با مصر بدران نخست وزیر اردن و مروان القاسم وزیر خارجه ی اردن نیز دیدار و گفتگو کردند.
***
فیلیپ حبیب روز چهارم دسامبر۱۹۱۸ (۱۳آذر۶۰) پس از دیدار ملک حسین و یک روز اقامت دراردن از راه زمینی قدم به سرزمین اشغالی فلسطین نهادو با دولتمردان اشغالگرقدس وارد مذاکره شد، درحقیقت گزارش خدمات خود را به آنان داد.یکی از نزدیکان وزیر خارجه رژیم اشغالگر نقل کرد که اسحق شامیر به حبیب گفته است اسراییل ازاین وضع به هیچ وجه راضی نیست و بسیار نگران از استحکام سنگرها و نیروهای متراکم فلسطینی ها درجنوب لبنان است، حبیب دیدارش را با شامیر اظهار کرد که دیدار حبیب از اردن دررابطه با کوششهای روز افزون فداییان فلسطینی بوده است که می¬خواهند از اردن به اسراییل حمله کنند،حبیب با وزیر دفاع رژیم اشغالگر،از یک شارون نیزبه مدت نود دقیقه گفتگو کردکه هیچ خبری از محتوای آن پخش نشده است.
سخنگوی وزارت خارجه ی رژیم اشغالگر اعلام کرد که حبیب روز پنج دسامبر از راه قاهره به سعودی پرواز خواهد کرد وبه اسراییل بازخواهد گشت تا با بگین دیدار نماید. در این میان روزنامه ی سوری تشرین زیر عنوان ( حبیب و التفجیرات المدویه) نوشت در زمانی که فیلیپ حبیب در خاورمیانه طرحهایی را پیشنهاد می کند،و در عین حال سربسته اعراب را تهدید می نماید.
وزیر جنگ صهیونیستها،شارون، لیست عریض و طویلی از سلاح درخواستی رژیم اشغالگر را به امریکا داده است و به یقین امریکا این درخواست را با در نظرگرفتن موافقت نامه های استراتژیکی اجابت خواهد کرد، روزنامه ی تشرین سپس تهدیدها ی امریکا رابه انفجارات اخیر لبنان و انفجاری که در ازبکیه دمشق اتفاق افتاد به هم ربط می دهد.
***
روز پنج دسامبر۱۹۱۸(۱۴آذر ۶۰) حبیب وارد ریاض شد،بعد از آنکه یک توقف کوتاه درقاهره نمود و در خلال آن با سفیر امریکا درمصر آقای آترتون بمدت یک ساعت در فرودگاه قاهره گفتگو کرد. یونایتدپرس از قول منابع دیپلماتیک در جده خبر داد که حبیب در جریان کش و قوسهای طرح فهد در مورد صلح در خاور میانه قرار می گیرد. رادیو ریاض گفت که حبیب با ملک خالد و ولیعهد فهد در حالی که سفیرامریکا درسعودی، ریچارد مورفی حضور داشت دیدار و گفتگو کرد وگفته می شود که این مذاکرات دررابطه با طرح فهد و جنوب لبنان و مسئله موشکهای سوریه دردره های لبنان بوده است.
***
روز۶ دسامبر(۱۵آذر۶۰)فیلیپ حبیب برای بار دوم از ریاض به تل آریو وارد شد، دراین حال بودکه رادیو اسراییل گفت که یکی از نزدیکان نخست وزیر رژیم اشغالگر گفته است که شارون به حبیب تذکر داد که اسراییل حتما مجبور خواهد شد که در مسئله جنوب لبنان دخالت وسیع نماید .و از حبیب خواسته است که این مطلب را به مسئولین لبنان که با آنان ملاقات خواهد کرد برساند. بسیار جالب است که رادیوی رژیم اشغالگر فلسطین مرتب اظهار میداشت که حبیب گزارش گفتگوهای خود را با سران کشورهای عربی به مسئولین اسراییل می دهد، این حرف گفته های مسئولان سوریه را ثابت میکندکه اظهار داشتند که امریکا خود طرف نزاع در خاورمیانه است نه واسطه برای حل اختلافات ولذا حبیب به عنوان نماینده ی خود اسراییل گزارش کاربه وزیر خارجه ی رژیم اشغالگر می دهد .
دراین حال روزنامه های سوری سخت به اسراییل و حبیب حمله کردند.هم چنین بعضی شخصیتهای سازمان آزادی بخش فلسطین طی مصاحباتی حبیب را زیر رگبار حمله ی تبلیغاتی خود قرار دادند، ابوجهاد معاون رئیس کل قوای سازمان آزادی بخش مورنینگ گفت که حبیب کوشش می کند توطئه وزیر دفاع امریکا، هیگ را در جنوب متحقق سازد، آن توطئه در سه چیز خلاصه می شود:
۱- ازدیاد نیروهای بین المللی در جنوب لبنان تا جنوب درست دراختیار آنان قرار گیرد.
۲-گسترش دائره نیروهای فوق العاده بصورتی که مناطق تحت کنترل نیروهای مشترک عربی را نیز دربرگیرد. به این منظور که این نیروها درمحاصره قرار گیرند.
۳-جلوگیری از رسیدن اسلحه به مقاومت فلسطین و نیروهای مشترک عرب تا انقلاب فلسطین را محاصر ه نمایند.
این سه نکته با اضافه به بازگر داندن موشکهای سوری از دره های جنوب اهداف حقیقی حبیب است، و این که می گویند حبیب برای استقرار آتش بس آمده است چیزی جز حیله نیست.
سخنگوی وزارت خارجه رژیم اشغالگرقدس خبرداد که حبیب با شامیر وزیرخارجه اسراییل ۹۰ دقیقه مذاکره کرد و حبیب معتقد است که اتش بس در جنوب لبنان ادامه خواهدیافت و اظهار امیدواری کرد که در ماموریتهایش بتواندمشکله ی جنوب لبنان را حل کند، ولی اضافه کرد که این مشکله دراین مرحله بکی حل نخواهد شد.
***
روزهشتم دسامبر۸۱ (۱۷ آذر۶۰)حبیب از سرزمینهای اشغالی به لبنان واردشد و در چند ساعتی که در بیروت بود یا رئیس جمهور لبنان، الیاس سرکیس دیدار و در مورد نتایج سفرش با سرکیس گفتگو کرد. پس ازاین دیدار، مقامات لبنانی و امریکایی سعی کردند هیچگونه معلوماتی را در زمینه ی صحبتها ندهند.
سفر ده روزه حبیب که محتوای جز تطمیع و تهدید نسبت به نیروهای موجود درمنطقه چیز دیگری نداشت، دربرابر سرسختی و مقاومت نیروهای انقلابی منطقه مخصوصا قاطعیت سوریه سخت بی نتیجه بود، تنها چیزی را که به بار آورد تعداد زیادی از افراد بیگناه بودند که براساس تاکتیک امریکا درزمانی که نماینده اش درمنطقه است دراثر انفجارات حاصله جان خود را ازدست دادند.
***
درهرحال بنظرمی رسد که تحول چشمگیری درسال جدید بوجود آید،چرا که رفته رفته خطها وموضعگیریها مشخص تر می شود و امریکا نیز تصمیم دارد که قدرت سران مقاوم منطقه را درهم بکوبد، لیبی را زیر فشارهای کوبنده ی اقتصادی و محاصره ی اقتصادی و سوریه را از طریق امرای مرتجع منطقه درفشار قرار داده تا دیگر نیرویی درخاورمیانه نباشد تا بتواند دربرابر نوایای اهریمنانه ی او ایستادگی کند.
ازسوی دیگر سفر سیشون به سرزمین اشغالی فلسطین زنگ خطر دیگری رابه صدا درآورد، چرا که او با چهره ای سوسیال نماو در واقع یکی از صهیونیستهای بین المللی بود که قدم به این سرزمین گذارد. او با قیافه ای به اصطلاح انقلابی می خواست راه را برای دیگر سران کشورهای اروپایی باز کند. میتران این فرد بی شخصیت نیز به عنوان اولین رئیس یک کشور اروپایی می خواهد جرأت بخرج دهدو سد خوف و وحشت سران کشورهای اروپایی را بشکند.امریکا تصمیم داردبا در دست داشتن مزدورانی چون میتران و شیسون و سران کشورهایی چون مصر، سودان، سعودی، اردن،مغرب وتونس منطقه خاور میانه را یکسره تیول خود نمایدو این ملتهای منطقه و امت اسلامی است که می باید استقامت کنندو توطئه های شیطان بزرگ را خنثی نمایند.
درکنار رفت وآمدهای فیلیپ حبیب به سرزمین های اشغالی، شیسون وزیر خارجه ی فرانسه پس از ۱۴ سال قطع رابطه ی فرانسه با اسراییل،به سرزمینهای اشغالی فلسطین قدم نهاد،دراین سفر شیسون سعی کردکدورتهای سابق رژیم اشغالگر قدس را بزداید، و لذا آنچه را که می خواستند اجابت کرد .روابط مستقیم فرانسه و در نتیجه اروپا،رفت وامدهای اروپایی بدون ترس و وحشت از اعراب به سرزمینهای اشغالی،فروش اسلحه ی فرانسوی به رژیم اشغالگر، صحه گذاردن بر موافقت نامه ی کمپ دیوید، رد کردن طرحهای بازار مشترک اروپا،درونیز که درمیان اعراب به طرح «بندقیه» معروف است و درآن مسئله ی فلسطین و حقوق فلسطینی ها ازسوی اروپا مطرح گردیده است،و شیسون اظهار داشته که مسئله فلسطین به ما اروپاییها،حتی امریکا که از دوستان اسراییل هستیم هیچ ربطی ندارد . مشکلات منطقه راباید خود طرفهای درگیر درمنطقه حل وفصل نمایند،و درثانی طرح و نیز با موافقت نامه های کمپ دیوید مغایرات دارد، و نیز با خط مشی اروپا درحال حاضرمغایرت دارد، چراکه شرکت نیروهای انگلستان و ایتالیا و هلند در صحرای سینا چیزی نیست که درآن طرح گنجانده شده باشد، ولذا این طرح عملا کنار گذاشته شده است،و نیز شیسون ترتیب سفر میتران را در تاریخ ۱۰تا ۱۲ فوریه ۱۹۸۲ به سرزمین اشغالی فلسطین داده است. و همه اینها از حلقه ها ی یک زنجیر هستند.
اخلاق در اسلام (۵)
حضرت آیۀ الله مشکینی
امردهم
یکی دیگر از اموری که بعنوان مقدمه باید به آن اشاره نمائیم این است که انسان دارای سه قوه می باشد که عبارت است از: ۱- قوۀ عاقله، ۲- قوۀ شهویه، ۳- قوۀ غضبیه، که در علم اخلاق دربارۀ این قوا و آثار آنها بحث می شود.
قوه عاقله
توجه قوۀ عاقلۀ انسان بر موجودات و تفکر و تعقل در حقایق آنها را «عقل نظری» گویند و این علم را علم نظری با حکمت نظری می نامند. در حکمت نظری همۀ موجودات مورد بحث قرار می گیرند، لیکن آن قسمت از حکمت نظری که دربارۀ خداوند متعال صحبت می کند، حکمت متعالیه و آن بخش که عالم طبیعت و تکوین را مورد بحث قرار می دهد «طبیعات» نامیده می شود. و اگر قوۀ عاقله افعال صادره از انسان را مورد توجه قرار دهد و این قوه برای تشخیص و درک مصالح و مفاسد افعال بکار گرفته شود آنرا «عقل عملی» یا حکمت عملی گویند.
بنابراین علم حکمت بر دو قسم است: حکمت نظری و حکمت عملی حکمت عملی که بحث و تعقل در افعال را بر عهده دارد بنوبۀ خود به سه بخش تقسیم می شود:
۱- بحث و توجه در امور مربوط به شخص انسانی بمنظور تزکیه و تصفیۀ نفس که این علم تزکیه نفس است.
۲- بحث و توجه قوۀ عاقله به امور مربوط به محیط خانواده و دقت و تحقیق دربارۀ آنها که بنام علم تدبیر منزل است.
۳- بحث و تعقل و تحقیق در مورد امور مربوط به محیط شهر یا کشور یا همۀ دنیا، و نظر دربارۀ مصالح و مفاسد امور و اعمال مربوط به جامعه که آنرا علم سیاست مدن یا حکمت سیاست مدن می نامند.
در علم اخلاق، حکمت تدبیر منزل و حکمت سیاست مدن مورد بحث نیست و فقط بخش اول، یعنی علم تزکیه نفس که شخص انسان مورد توجه است به علم اخلاق ارتباط دارد. بنابراین از مجموع انشعابات مربوط به قوۀ عاقله که گاهی آنرا «قوۀ ناطقه» نیز می گویند، علم تزکیه نفس در علم اخلاق مورد بحث می باشد.
قوه شهویه
انسان دارای نیروئی است که مبداء جذب منافع است. این نیرو باعث می شود که انسان همواره تمام منافع و خوشی ها و راحتی ها و لذتها را بسوی خود جذب نماید. انسان بعنوان جزئی از این جهان و ارتباطی که با آن دارد می خواهد بطرق گوناگون و بوسیلۀ قوائی که در او وجود دارد از همۀ لذتهای دنیا استفاده نماید، از دیدنیها، شنیدنیها، چشیدنیها، بوئیدنیها، ملموسات، خوردنیها، آشامیدنیها و عمل جنسی و دیگر تمتعات دنیا و در جستجوی بهترین آنهاست، و بالاخره در انسان نیروئی است که می خواهد تمام چیزهائی که با وجود او تماس و ارتباط دارد بسوی خود جذب و جلب نموده و از آنها لذت ببرد و این نیرو را قوۀ شهویه یا قوۀ اشتهاء می نامند.
قوه غضبیه
قوۀ غضبیه مبداء دفع است. بر خلاف قوۀ شهویه که قوۀ جاذبه است، قوۀ غضبیه دافعه است. وجود این قوه موجب می شود که انسان همواره آنچه را که به ضرر اوست از خود دفع نماید، و یکی از آثار این قوه سلطه جوئی و استکبار و برتری طلبی و تلاش برای غلبه بر همنوع و بر همه چیز است.
بنابراین در انسان سه قوه وجود دارد که هر یک مبداء و منشاء یک امری است. انسان با داشتن این سه قوه موجودی است که هم با فرشتگان و هم با حیوانات شریک است، چرا که قوۀ عاقله مشترک بین انسان و فرشتگان است و فرشتگان قوۀ شهویه و غضبیه را دارا نیستند و در قوۀ شهویه و غضبیه با حیوانات مشارکت دارد، و حیوانات دارای قوۀ عاقله نیستند.
گاهی در کتابهای اخلاقی از این سه قوه بشکل دیگری تعبیر شده است به این ترتیب که می گویند انسان دارای سه نفس است:
۱- نفس ملکی ۲- نفس بهیمی ۳- نفس سبعی که باید توجه داشت منظور از این سه نفس همان قوای عاقله و شهویه و غضبیه است. همانگونه که قبلاً اشاره شد هر یک از این قوای سه گانه منشاء تولید افعال و مبداء وجود آثاری در انسان است، ولی این افعال و آثار در همه موارد خیر، ویا در همۀ موارد شرنیستند، بلکه به حسب موارد و اقتضاءات گاهی خیر و گاهی شر می باشند، مثلاً برخی از آثار و اموری که از قوۀ عاقله نشأت گرفته مانند پیدا کردن توحید و معاد و اعتقادات دیگر و پیروی کردن از آنها خیر است و اموری مانند مکرو حیله و غلبه بر دیگران بویسلۀ فریب و دیگر شیطنتها از آثار شر قوۀ عاقله بشمار میرود، و همچنین آثار و افعال نشأت گرفته از قوۀ شهویه و غضبیه ممکن است در بعضی موارد خیر، و در بعضی دیگر شر باشد. بنابراین آثاری که از این قوای سه گانه بروز مینماید شش قسم می شود و هر یک از آنها یا وصفی است و یا خلقی که بعداً گفته خواهد شد.
در مورد آثار قوای عاقله و غضبیه و شهویه، در برخی از کتابها و گفتارها به این نحو تعبیر شده که انسان دارای چهار نوع صفات است: ۱- صفات ملکی ۲- صفات شیطانی ۳-صفات بهیمی ۴- صفات سبعی، که منظور از صفات ملکی امور خیر، و صفات شیطانی آثار شر نشأت گرفته از قوۀ عاقله است، و صفات بهیمی و سبعی نیز همان آثار تولد یافته از قوۀ شهویه و غضبیه است.
در هر صورت در علم اخلاق از این سه قوه و پدیده های مربوط به آنها بحث خواهیم کرد، گرچه انسان دارای قوای دیگری نیز هست که علمای اخلاق آنها را نیز در کتب اخلاقی مورد بررسی قرار داده اند، مانند قوای غاذیه ومُنمیه و مولده که انسان در این سه قوه با نباتات شریک است، و به لحاظ این سه نیرو جزء نباتات محسوب می شود، چرا که هم انسان و هم نباتات تغذیه می کنند، رشد و نمومی نمایند و دارای نیروی تولید هستند، همچنانکه می توان انسان را جزء اجسام دانست بدانجهت که دارای جسم است.
ولیکن ما از بیان این قبیل قوا در این بحث صرف نظر می کنیم، زیرا که در علم اخلاق باید از صفاتی بحث شود که در تحت ارادۀ انسان باشد، بطوری که اگر آن صفت خوب است و در انسان وجود ندارد بتواند تحصیل نماید، و اگر دارد به تکمیل آن بپردازد، و چنانچه از صفات و امور زشت و بداست از خود بزداید، و بدیهی است قوائی که خارج از اراده و اختیار انسان است در علم اخلاق مورد بحث قرار نمی گیرند.
در علم اخلاق از صفاتی بحث میشود که تحت اراده انسان است به طوری که اگر آن صفت خوب است و در انسان وجود ندارد بتواند تحصیل نماید و چنانچه از امور بد و زشت است از خود بزداید.
امر یازدهم
در مورد روان و نفس انسان بحثی در علم اخلاق مطرح است که: آیا اصل اولی و فطرت و طبیعت در روح و نفس انسانی کشش بسوی کمال و سعادت و اخلاق فاضله و حرکت و سیر در راه صحیح و مستقیم است و خارج شدن از این مسیر طبیعی بوسیلۀ عاملی خارج از وجود انسان انجام می گیرد، یا آنکه طبیعت انسان و مسیر طبیعی او میل بسوی نقص و زشتی ها و رذائل است و خروج از این سیر طبیعی و حرکت بسوی کمال به عاملی دیگر نیاز دارد تا او را وادار نماید از آن مسیر طبیعی خارج و راه کمال و مستقیم را بپیماید؟
بنظر می رسد از دو قول و مسلکی که بیان شد، درستی قول دوم را می توانیم از آیات قرآن کریم استفاده نمائیم. توضیح بیشتر اینکه انسان فطرتاً بسوی نقص می رود و به زشتیها گرایش دارد، گویا انسان بر سردوراهی ها چه از نظر فکری، وچه از جهت اخلاقی و یا عملی اگر آزاد و مختار باشد طرف زشتی و رذیلت و نقص را انتخاب میکند و بسوی کمال و فضیلت نمی رود، مگر آنکه نیروئی او را به این طریق سوق دهد. و شاهد بر این مطلب آیاتی است که ذیلاً به آنها اشاره می کنیم:
۱- «وَ العَصر اِنّ الإِنسانَ لَفِی خُسرٍ، اِلاّ الّذِینَ آمَنوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ……»
سوگند به عصر که همانا- طبیعت- انسان در خسران وزیان است، مگر کسانی که ایمان آورده اند و کارهای شایسته انجام دهند.
حکم عام- در خسران بودن- روی مستثنی منه، یعنی انسان آمده است و منظور از انسان در این آیه و در آیاتی که بعداً ذکر خواهد شد. طبیعت انسان است و حکم روی آن طبیعت قرار گرفته است نه افراد. بنابراین معنی این می شود که فطرت و طبیعت انسان بگونه ای است که همواره- در اندیشه، باور، عقیده، صفات و اعمال- راه خسران وزیان را می پوید و طبعاً اندیشه ها و باورهای باطل و صفات رذیله و اعمال زشت را انتخاب می کند، و فقط کسانی که به خدا ایمان آورده اند و براساس ایمان اعمال صالح را پیش گرفته اند مستثنی هستند، چرا که نیروی ایمان و عمل صالح انسانی را از انتخاب راه خسران جلوگیر و مانع می شود. پس این آیه مثل اینکه روشن می کند که مقتضای طبیعت انسان زیانکاری و طلب زیان است.
۲- آیۀ ۳۴ سورۀ ابراهیم (ع):
« »
به تحقیق- ذات و طبیعت- انسان ظلوم (بسیار ظلم کننده) و کفار (بسیار ناسپاس) است. «ظلم» عبارت است از: «وضع الشء فی غیرموضعه» یعنی چیزی را در غیر جای خود قرار دادن، و این انسان است که در اندیشه و صفات و عمل، اندیشۀ انحرافی و صفات رذیله و اعمال زشت را انتخاب می کند و این خود، ظلم است و انسان ذاتاً ظلوم (بسیار ظلم کننده است) است.
۳- آیۀ ۹ سورۀ معارج:
«اِنّ الإنسانَ خُلِقَ هَلُوعاً»
– ذات- انسان بسیار حریص آفریده شده است. انسان ذاتاً نسبت به مال، جاه، شهوات و هواهای نفسانی حریص است.
۴- آیۀ ۵ سورۀ قیامت:
«بَل یُرِیدُ الإنسانُ لِیَفجُرَ اَمامَهُ»
طبیعت انسان این است که پیوسته در مسیر زندگی خویش و در هر گامی که بجلو میگذارد اراده می کند که به راه فجور، یعنی خروج از حد شرع و دایرۀ عقل و راه مستقیم الهی گام نهد و براه انحراف و هوی و هوس رود، و این آیه برای اثبات مدعای ما از آیات قبل واضح تر است.
۵- آیۀ ۶ سورۀ علق:
« • اَن رَآهُ استَغنی »
انسان آنگاه که خود را بی نیاز دید، همانا طغیانگر و سرکش می شود. اگر زنجیر فقر و نیازها انسان را کنترل نکند، سرکش و طاغی می شود و از فرمان عقل و شرع سر میپیچد، و این اقتضای طبیعت انسان است.
بنابراین می توان گفت از آیات استفاده می شود که انسان در ذاتش نهفته است که همواره راه خسران و زیان را انتخاب می کند، و در بحثی که در علم روانشناسی نیز مطرح است که آیا انسان بالفطره و بنحو کلی به سردوراهی ها از راه صلاح و عقل و شرع، یا راه هوسها و هواها کدامیک را انتخاب می کند؟ ممکن است ما با استفاده از آیات و بعنوان یک قانون کلی فرض دوم را قائل شویم.
علم اخلاق که حضرت رسول اکرم (ص) فرموده است:
«اِنَّما بُعِثتُ لِأتُمَمِّمَ مَکارِمَ الأخلاقِ»
بر این پایه است که انسان را متنبه کند و او را آگاهی دهد و فضائل و رذائل را برایش بیان نماید و آراستگی فضائل و آثار و فوائد آنها را مجسم کند و مفاسد رذائل را روشن نماید تابسوی خسران و زیان که مقتضای طبیعی انسان است نرود، و انسان بتواند خود را تحت نظارت و مراقبت و کنترل عقل و شرع در راه رشد و کمال قرار دهد. بنابراین معلوم شد که انسان بطور طبیعی راه خسران را انتخاب می کند، مگر آنکه معتصم به عصمت الهی شود.
ادامه دارد
اقتصاد اسلامی(۷)
حضرت آیت الله حسین نوری
درحوزه علمیه قم
پایه ها و اصول نظام اقتصادی اسلام
۱- اصل مالکیت متنوع
۲- آزادی در کادر ارزشها ی اسلامی
بهترین راه شناخت «نظام اقتصادی اسلام» در مقایسه با مکاتب اقتصادی دیگر شناختن پایه ها واصولی است که این نظام شگرف بر انها استوار گردیده است.
البته توجه به این نکته نیز لازم است که« نظام اقتصادی اسلام » درحقیقت مجموعه ای است از پایه ها و قوانین و مفاهیم که آنها رویهم رفته در ارتباط با اصول و ضوابط دیگر اسلام این نظام را تشکیل می دهند.
بنابراین اگر احیانا «یک قانون که جز اقتصاد کمونیستی یا کاپیتالیستی است در اسلام نیز عینا» وجود داشته باشد نباید چنین تصور کرد که اقتصاد اسلام با اقتصاد کمونیستی یا کاپیتالیستی مشابهت دارد، با اینکه عین یکدیگر می باشند.
زیرا اقتصاد اسلامی- چنانکه گفتیم- از یک مجموعه و از یک کل، تشکیل یافته است که این مجموعه رویهم رفته با اقتصاد کاپیتالیستی و کمونیستی کاملا مغایر است و میان آنها و این مجموعه هرگزمشابهی و جود ندارد.
اینک به شرح پایه ها واصولی که نظام اقتصادی اسلام برآنها استوار شده است می پردازیم:
الف- اصل مالکیت متنوع:
برای توضیح این مطلب باید توجه داشت که سیستم سرمایه داری به « مالکیت فردی» بعنوان یک اصل و قاعده ی عمومی معتقد است، و لذا به افراد جامعه خود امکانات و سیعی می دهد که به فعالیت ها و تلاشهای گوناگون بپردازند تا هرچه می توانند انواع ثروتها را به مالکیت خویش دربیاورند و «مالکیت عمومی» در این سیستم جزدر مواردی که ضرورت ایجاب کند مورد قبول نیست و فقط در مواردی که ضرورتی پیش بیاید ناگزیر یکی از منابع در آمدها یا ثروت معین دیگر را از دایره ی مالکیت خصوصی خارج دانسته آن را ملی اعلام می کنند.
بنابراین آنچه در این سیستم تنها اصل است مالکیت خصوصی است، و ملی کردن یک ثروت بعنوان یک حالت استثنایی و رفع ضرورت اجتماعی پذیرفته شده است.
سیستم سوسیالستی درست عکس جامعه ی سرمایه داری است، در این سیستم مالکیت عمومی بعنوان یک اصل کلی شامل کلیه ی ثروتهای کشور از قبیل زمینها، معادن، دریا، دریاچه ها، جنگل، کارخانه ومحصولات آن، و رودخانه و غیره می گرددو به مالکیت خصوصی بصورت استثنا و بطور نادر در بعضی از موارد اعتراف می کنند.
براساس این دواصل که بطور کلی مورد قبول این دو مکتب است، درجامعه ی سرمایه داری اصل عمومی مالکیت فردی، و درجامعه ی سوسیالیستی اصل عمومی مالکیت اشتراکی است.
اما نظام اقتصادی اسلام نه با سیستم سرمایه داری که مالکیت خصوصی را تنها اصل می داند موافق است، ونه با جامعه ی سوسیالیستی که مالکیت اشتراکی را یک قاعده اساسی و عمومی می داند هم عقیده است،بلکه این مکتب آسمانی برای پی ریزی یک اقتصاد کامل و سعادت آفرین از آغاز مالکیت را به ۳شکل مختلف قائل گردیده و هریک از این ۳ نوع رابه طورمستقل در برابر هم قرار داده و برای هریک از آنها میدان عمل مخصوصی مترتب ساخته، و بالاخره هریک از آنها را پایه ی نوعی از ارزشها و مفاهیم معینی قرار داده است.
انواع سه گانه ی مالکیت از نظر اقتصادی اسلامی به این شرح است:
۱- مالکیت دولتی
کلیه ثروتهایی که درفقه اسلامی «انفال» نامیده می شوداز قبیل دریاها،دریاچه ها، رودخانه ها و سایر آبهای عمومی، جنگل ها، نیزارها، بیشه های طبیعی، کوهها، معادن، زمینهای موات،زمینهایی که صاحب معین ندارد مراتعی که حریم نیست و همچنین ارث بدون وارث و اموال مجهول المالک و اموالی که از غاصبین مسترد می شود( و صاحبان اصلی آنها معلوم نیست) همه اینها در سیطره ی مالکیت دولتی است، یعنی در اختیار حکومت اسلامی است تا براساس مصالح عمومی و اهداف انسانی که مورد نظر اسلام است با برنامه ریزی کامل مورد استفاده و بهره برداری قرار بگیرد.
۲- مالکیت خصوصی
اسلام برای کارو کوشش وفعالیت های اقتصادی ثواب و فضیلت بسیار و میدان عمل وسیعی قائل، و به مالکیت خصوصی افرادی که در سایه تلاش خود بر اساس ضوابط معینی اموالی را بدست می آورند معتقد است، و تصرفات آنان را دراین اموال تحت شرایط معینی نافذ و صحیح می داند.
۳- مالکیت عمومی
زمینهای آبادی را که لشکریان اسلام در هنگام جنگ با کفار با قهر و غلبه از انها گرفته و جز قلمرو زمینهای اسلام کرده اند و جنگ هم با اذن ولی امرمسلمین صورت گرفته باشدهمه مسلمانان بعنوان مالکیت عمومی مالک می باشند.
این قبیل زمینها تحت اختیار حکومت اسلامی که سرپرست امور مسلمانان است قرار می گیرد تا بر اساس برنامه ریزی کاملی مورد بهره برداری قرار داده عایدات آنها را در راه تأمین مصالح عمومی مسلمانان از قبیل ساختن پلها، مدارس،بیمارستانها، و تاسیس راههای مورد نیاز خرج نماید.
یک اشتباه بزرگ
با توضیحی که داده شد این نکته روشن گردید که برخی ازافراد همینقدر که می بینند و دین اسلام برای قسمتی از اموال و ثروتها و همچنین برای برخی از ابزار تولید، مالکیت خصوصی قائل است نظام اقتصادی اسلام را متهم ساخته و آن را نظام سرمایه داری نامید ه اند مرتکب اشتباه بزرگی شده اند، چنانکه بعضی دیگر نیز به مناسبت اینکه اسلام برای قسمتی از اموال، مالکیت عمومی و اشتراکی قائل گردیده است آنرا متهم کرده ونظام سوسیالیستی اش نامیده اند مرتکب همین اشتباه بزرگ شده اند.
زیرا شکل مالکیت خصوصی و همچنین مالکیت عمومی در نظر اسلام قاعده و اصل عمومی نیست و مالکیت در اسلام دارای اشکال گوناگون است، درصو.رتی که در جامعه ی سرمایه داری « مالکیت خصوصی» و در جامعه ی سوسیالیستی «مالکیت عمومی» است، واگر احیانا تغییر و تخلفی نسبت به آنها در برخی ازموارد مشاهده می شود این تغییر و تخلف به طور استثنایی وندرت است.
ب- آزادی اقتصادی در چهار چوب ارزشهای معنوی و اخلاقی اسلام:
برای توضیح کیفیت آزادی اقتصادی در اسلام توجه به این نکته ی مهم لازم است که شالوده ی اساسی سیستم کاپیتالیستی و زیر بنای ان عبارت از «ازادی اقتصادی» است .
این سیستم نه تنها آنرا شعار خود قرار داده بلکه تمام قوانین علمی اقتصاد سرمایه داری تفسیری است از واقعیتی که در چهار چوب این آزادی مجسم گردیده است.
و بطورکلی آزادی ای که اساس کاپیتالیستی را تشکیل می دهد در این ۳مرحله خلاصه می شود:
۱- آزادی در تولید و تحصیل ثروت:
نظام سرمایه داری به افراد امکان و اجازه می دهد که از هرراهی درراه تولید و تحصیل ثروت بکوشندو دراین راه حتی عناصر تولید از قبیل زمین و ابزار و دریا و معادن و غیره را نیز در شعاع نسبتا وسیعی به مالکیت خصوصی خود دربیاورند.
۲-آزادی درافزایش دادن ثروتهای موجود:
سیستم کاپیتالیستی بهر فردی این فرصت و امکان را میدهد از هرطریقی که بخواهد با وسائل و اسلوبهای مختلف به استمنا و افزایش دادن ثروت خود اقدام نماید.
۳-آزادی در مصرف کردن اموال :
این سیستم آزادی در مصرف کردن اموال را بطور وسیع تجویز می کند بطوریکه هر فردی آزادی دارد که بهر نحو بخواهد برای رفع هر گونه نیاز و خواسته های خویش اموال خودرا خرج کند، فقط دولت گاهی می تواند بخاطر تأمین برخی از مصالح عمومی از مصرف کردن بعضی از کالاها جلوگیری کند.
آزادی با این وسعت که گفته شد زیربنای سیستم کاپیتالیستی است، اما شرح این مطلب که این نظریه و مکتب براساس کدام دلیل و برهان استوارگردیده است، و همچنین آزادی ای که مورد نظر اسلام است به فرصت دیگر موکول می گردد.
ادامه دارد
امام خمینی ثابت و استوار از آغاز تا کنون
من کرارا اعلام خطر کرده ام: خطر برای دیانت مقدسه، خطر برای استقلال مملکت، خطر برای اقتصاد کشور. من از کلمۀ ” الکفر ملّه واحده” که از سازمانها بدست و دهانها افتاده متاسفم. این کلام برخلاف نص کلام الله و برای پشتیبانی از اسرائیل و عمال اسرائیل است، مقدمۀ شناسائی اسرائیل است برای پشتیبانی از عمال اسرائیل و فرقۀ ضاله منحرفه است.
من متأسفم از اینکه در مملکت اسلام بر خلاف قانون اساسی، اوراق ضالۀ مخالف با نص قرآن و ضرورت دین مقدس نشر می شود و دولتها از آن پشتیبانی می کنند، کتاب انتقاد که بر رد قرآن مجید نوشته شده، و طرح قانون خانواده که بر خلاف احکام ضروریه اسلام و خلاف نص کلام الله مجید طبع و منتشر می گردد و کسی نیست از دولتها استیضاح کند.
من متاسفم از رفتار سازمانها با مجالس تبلیغ احکام و عزاداری پرسید مظلومان علیه الصّلاۀ و السلام.
….. من به جمیع دول اسلامی و مسلمین جهان در هر جا هستند اعلام می کنم که ملت عزیز شیعه از اسرائیل و عمال اسرائیل متنفرند و از دولتهائی که با اسرائیل سازش می کنند متنفرو منفرجرند. این ملت ایران نیست که با اسرائیل منفور در حال سازش است. ملت ایران از این گناه بزرگ بری است، این دولتها هستند که بهیجوجه مورد تایید ملت نیستند. از خداوند تعالی عظمت اسلام و حفظ احکام اسلام را خواستارم. اعلامیه ۱۳۴۳٫
(قسمتهائی از سخنان تاریخی امام بمناسبت احیای کاپیتولاسیون در تاریخ ۲۰ ج ۲/۸۴ مطابق ۴ آبانماه ۴۳):
….. اگر نفوذ روحانیون باشد نمی گذارد که این ملت یک روز اسیر انگلیس و یک روز اسیر آمریکا باشد. اگر نفوذ روحانیون باشد نمی گذارد که اسرائیل اقتصاد ایران را قبضه کند، نمی گذارد کالاهای اسرائیل آنهم بدون گمرک در ایران فروخته شود…. اگر نفوذ روحانیون باشد نمی گذارد در بیت المال چنین هرج و مرجی واقع شود. اگر نفوذ روحانیون باشد نمی گذارد هر دولتی هر کاری که خواست انجام دهد هر چند صد درصد بر ضد ملت باشد. اگر نفوذ روحانیون باشد نمی گذارد که دختر و پسر در آغوش هم کشتی بگیرند و افتضاح بار بیاورند….. اگر نفوذ روحانیون باشد نمی گذارد که دختران عفیف مردم در مدارس زیردست جوانها باشند و زنها را به مدرسۀ پسرانه و مردها را به مدرسۀ دخترانه بفرستند و فساد راه بیندازند…. اگر نفوذ روحانیون باشد نمی گذارد یک دست نشاندۀ آمریکائی این غلطها را بکند، بیرونش می کنند از ایران.
…. آن آقایانی که می گویند باید خفه شد اینجا هم باید خفه شویم و دم درنیاوریم. آیا در این مورد هم می گویند باید خفه شد؟ در اینجا هم ساکت باشیم و دم در نیاوریم؟ ما را بفروشند و ساکت باشیم؟ قرآن ما را بفروشند و ساکت باشیم؟ استقلال ما را بفروشند و ساکت باشیم؟
و الله گناهکار است کسی که داد نزند. و الله مرتکب کبیره است کسی که فریاد نکند. ای سران اسلام بداد اسلام برسید. ای علمای نجف بداد اسلام برسید. ای علمای قم بداد اسلام برسید، رفت اسلام!
…… رئیس جمهور آمریکا باید بداند این معنی را بداند که امروز در پیش ملت ما از منفورترین افراد بشر است که چنین ظلمی به ملت اسلامی کرده است. امروز قرآن با او خصم است، ملت ایران با او خصم است. دولت آمریکا بداند این مطلب را که او را در ایران ضایع و مفتضح کردند.
…… باید برای آشپز آمریکائی، میکانیک آمریکائی، اداری آمریکائی، اداری فنی، کارمندان فنی آمریکائی و خانواده هایشان مصونیت باشد، لیکن علمای اسلام، وعاظ اسلام و خدمتگزاران اسلام در تبعید و زندان باشند…… اینها در کتاب تاریخ سند دست دادند که رفاه حال ملت در قطع نفوذ روحانیت است. یعنی رفاه حال این ملت در قطع ید رسول الله است. روحانیون که از خودشان چیزی ندارند، هر چه دارند از رسول الله دارند. باید قطع ید رسول الله از این ملت بشود. اینها را می خواهند تا اسرائیل با خیال راحت هر کاری را انجام دهد تا آمریکا با دل راحت هرچه می خواهد بکند. امروز تمام گرفتاری ما از آمریکاست. تمام گرفتاری ما از اسرائیل است، اسرائیل هم از آمریکاست.
پاسخ به چند نامه
برادر جهانگیر رضایی-تهران
ضمن تشکر از محبتهای شما و از اظهار تمایل به همکاری با مجله ی پاسداراسلام، موفقیت شما را درخدمت هر چه بیشتر به انقلاب و اسلام خواستاریم، شما هم در آن کارخانه می توانید دین خودتان را به نحو احسن ادا نمایید.
برادرحمید فرناق- تهران
با تشکر از لطفتان نسبت به پاسدار اسلام امیدواریم به خواسته ی شما جامه ی عمل پوشانده شود.
برادر محمد جواد ملکوتیان –اصفهان
با عرض سلام، و ضمن تشکر از پیشنهادات شما، امیدواریم در آینده از آنها استفاده کنیم، البته بعضی از مسائل هست که درج آنها با روش مجله مناسبت ندارد.
برادر علی محمد عندلیب- اصفهان
از عواطف بی شائبه ی شما نسبت به روحانیت مبارز و اساتید محترم حوزه علمیه قم سپاسگزاریم، توفیقات بی پایان شمارا از درگاه حضرت احدیت مسئلت داریم .
برادرروحانی حسین خجسته – قم
باتشکر از شعرارسالی شما که از نظر محتوا جالب بود،امیدواریم در آینده از اشعاربهترشما استفاده کنیم.
برادران مجاهد افغانی
با تشکر از نامه و نشریاتی که ارسال داشته اید، امیدواریم درآینده نیز نشریات خودتان را بفرستید.
بروجن- برادر حجت الله اسکندریان
تهران – سرباز وظیفه برادر علی نقی نظری
درمورد اشتراک مجله «پاسدار اسلام » می توانید مبلغ ۶۰۰ ریال بابت اشتراک یکسال مجله بحساب ۶۰۰ بانک ملت شهرستان قم- شعبه ی میدان شهدا واریز و فیش فوق را همراه باآدرس کامل وقید اولین شماره مجله ی مورد نیاز به آدرس صندوق پستی ۳۲۰ ارسال تا مجله ی پاسدار اسلام همه ماهه برایتان فرستاده شود.
پاسدار شهید محمود زعفرانی
محمود رضا زعفرانی به سال ۱۳۳۶ در اهواز در خانواده ای متدین تولد یافت. از همان اوان کودکی به اذان گفتن علاقه ی عجیبی داشت ودر هرمسجد و هرکجا نماز تشکیل می شد مؤذن بود و همیشه درمسجد حضورداشت، انگار که فرزند مسجد بود. به روحانیون علاقه ی وافری از خود نشان می داد و هرجا یک روحانی میدید عشق وشوری درقلبش بوجود می آمد. پس از گذراندن دوران تحصیلی ابتدایی و دبیرستان مدتی رابه فراگیری علوم دینی صرف کرد. به اسلام و مطالعه کتابهای مذهبی و فراگیری قرآن چنان علاقه نشان می داد که هرجا مجلس دینی تشکیل می شد در ان حضور می یافت.او در هنر نقاشی مهارت خاصی داشت، به طوری که یکبار دیدن کسی، تصویرش را عینا بصورت طبیعی ترسیم می کرد. هوش سرشاری داشت، بقسمی که درکلاس درس با توضیح آموزگار درس را فرا می¬گرفت و نیاز مجدد به مطالعه نداشت. خیلی بردبار و صبور بود،و تمام سختی ها را با خونسردی تمام پشت سر می گذاشت. ایمان واخلاق خوش دروجودش آشکار بود. او قبل از انقلاب به خدمت نظام وظیفه رفت و دربخش زرهی مسئول تانک در فرمانداری نظامی بود و در همان دوران خفقان دست از تبلیغ اسلام برنداشت و هرروز قسمتی از تانک را از کار می انداخت و چندین تانک را با این روش از صحنه خیابانها به تعمیر گاه می فرستاد، تا جایی که مشکوک شدند و به او اعتراض شده بود که چرا همیشه تانک شما خراب می شود؟ سپس بهنگام فرمان امام مبنی برترک ارتش تانک را رها کرده و با اسلحه ی خود به میان مردم می شتابد و همراه پدرش از اهواز خارج شده و در هفت تپه مخفی می شود، با اسلحه اش مأمور حفاظت هفت تپه از شر اشرار شاه و بختیار می گردد. و گفته بود اگر برای دستگیریم بیایند تا آخرین فشنگم با آنان خواهم جنگید.
درزمانی که مسئول تانک بود با وجود این که مورد هجوم و پرتاب سنگ مردم قرار می گرفت، حتی یک تیر به طرف مردم شلیک نکرد، و به دوستانش درارتش گفته بود انقلاب اسلامی پیروز می شود، بیایید به مردم بپیوندید، پس از انقلاب و فرمان امام مبنی برحضور در پادگانها به لشکر ۹۲ زرهی اهواز مراجعه کرد و هنگامی که حجه الاسلام خامنه ای برا ی ازدید به آنجا رفته بود مورد تحلیل قرار گرفت.پس از اتمام نظام وظیفه برای خدمت به اسلام وارد کمیته شد و پس از آن مدتی را در بسیج و سپس به عضویت سپاه درآمد.او با این که در ارتش می توانست خدمت کند واز حقوق خوبی برخوردار بود و حتی با وجود این که قبل ازآمدن سپاه در دانشکده ی افسری پذیرفته شده بود احساس می کرد که برای حفظ دستاوردهای انقلاب باید در سپاه باشد. وی به هنگام جنگ تحمیلی بارها دراهواز با تیربار به قلب دشمن حمله کرده و باعث تعجب دوستانش شده بود و از شهامتش همین بس که کوچکترین ترسی دردلش نبود، گلوله های خمپاره اش چنان به هدف می خورد که همه را متعجب می کرد، پس از این که پدرش به قم منتقل شد، درجبهه ی آبادان حضور یافت و پس از رشادتها و حماسه هایی که از خود گذاشت دریک نبردی سخت پس از فتح تپه های میدان تیر آبادان و خنثی کردن ضد حمله در ۲۶/۲/۶۰ دراثر اصابت گلوله توپ دشمن کافر به جمع کاروان شهدا پیوست، این شهید عزیز به هنگام شهادت تشنه بود و با لبی تشنه به دیدار مولایش حسین(ع) شتافت.
ازشهید محمودرضا زعفرانی فقط یک دست و یک پا بجا ماند، وهمرزمانش را داغدار ساخت.
روحش شاد و یادش گرامی باد
پاسداران بزرگ اسلام(۲)
ثقه الاسلام کلینی
اگر روحانیون نبودند ما الان ازاسلام اطلاعی نداشتیم
امام خمینی
حوزه های علمیه ی اسلامی و بخصوص شیعی بعنوان بزرگترین پایگاه اسلامی در طول تاریخ اسلام، مهمترین مهد پرورش «پاسداراسلام» بوده و خواهد بود. اگر امام خمینی می فرمایندکه «اگر روحانیون نبودند ما الان از اسلام اطلاعی نداشتیم.» از عمق یک واقعیت خبر می دهند، وبهترین دلیل بروجود چنین امری، ارائه تاریخ زندگی و شرح حال علمای بزرگ حوزه ها می باشد که ضمنا تحلیلی نیز از تحول و تطور علمی و چگونگی حفظ و گسترش علوم اسلامی را در بردارد. این «احوال» نگاری گذشته ازنشان دادن یک کمیت بی نظیر درکاوش علمی زوایای یک مکتب خاص بنام اسلام جنبهی سازندگی روحی نیرومندی هم داردکه ناشی از تجسم مکتب درفرد موردنظرمی باشد،امیدواریم که مورد توجه خوانندگان قرار بگیرد:
محمدبن یعقوب کلینی، ملقب به ثقه الاسلام کلینی می نویسد:«ازخواص شیعه این است که در سرهر صدسال هجری (یک قرن) مجددی برای مذهب ایشان است، ودرراس قرن دوم امام رضا(ع) و اول قرن سوم محمد بن یعقوب کلینی و اول قرن چهارم سید مرتضی علم الهدی بوده است.»
وچقدر جالب است که درراس قرن پانزدهم هجری- که همین قرن معاصراست- نوررهبر عظیم الشان ما امام خمینی، عالم را فرا گرفته است، وبدون شک اورا می توان بهترین و کاملترین مصداق تجدید کننده ی مذهب دانست.
شرح حال کلینی
متاسفانه ازاینکه دانشمند بزرگوار و افتخار عالم تشیع مرحوم کلینی درقرن سوم هجری می زیسته اطلاع مختصری از زندگی پرخیر و برکت وی دردست است و تاکنون نقاط مبهم و نامعلوم فراوانی در شرح حال زندگی اش موجود است که علیرغم تلاشها و تحقیقات زیادی که امروزه بعمل آمده، بی نتیجه مانده و پرده از ان سالیان درازی که این وارث انبیا درخدمت به اسلام و مسلمین سپری کرده هم چنان برداشته نشده است.
آنچه از تاریخ می توان استفاده کرد این که کلینی،ثواب خاص امام زمان(ع) را درک کرده و بسیاری از احادیث و اخبار را از مصدر اصلی و دست اولش اخذ کرده است.
سال ولادت مرحوم کلینی معلوم نیست، ولی سال وفاتش را ۳۲۸یا ۳۲۹ هجری ذکرکرده اند .مکان ولادت او قریه ای است به نام کلین که لقب آن بزرگوار مشتق از اسم همین قریه است.کلین قریه ای است در ۳۸ کیلومتری جنوب غربی شهر ری، و از این قریه فقها و محدثین زیادی برخاسته اند که از ان جمله محمد بن یعقوب کلینی «ثقه الاسلام» و دایی او مرحوم «علان» است.
مرحوم کلینی مدنی درکلین به امامت و رهبری تشیع پرداخت، و سپس به بغداد هجرت کرد و در انجا نیز به تدریس علوم اهل بیت اشتغال داشت.
نجایی می گوید: «او در زمان خود، شیخ و پیشوای شیعه بود درری، و حدیث را ازهمه بیشتر ضبط کرده و بیشتر از همه مورد اعتماد است.»
ابن طاووس حلی می گوید: «توثیق و امانت کلینی مورد اتفاق همگان است.»
ابن اثیر صاحب کتاب الکامل فی التاریخ می گوید:«او به فرقه ی امامیه درقرن سوم هجری زندگی تازه ای بخشید، و پیشوا و عالم بزرگ وفاضل و مشهود درآن مذهب است.»
ابن حجر عسقلانی می گوید:« کلینی از رؤساء فضلاء شیعه است در ایام مقتدر عباسی.»
ملا محمد تقی مجلسی می گوید:«حق این است که درمیان علماء شیعه مانند کلینی نیامده است، و هرکه در اخبار و ترتیب کتاب او دقت کند درمی یابد که اوازجانب خداوند تبارک وتعالی مؤیّد بوده است.»
محقق حلی درمقدمهی معتبر می گوید: نظربه این که فقهاء ما رضوا ن الله علیهم زیادند و تألیفات فراوان دارند، و نقل اقوال همه ی انها غیر مقدور است. من به سخن مشهورین به فضل و تحقیق وحسن انتخاب اکتفا کرده ام و از کتب این فضلاء به آنچه اجتهاد آنها هویدا است و مورد اعتماد خودشان بوده است اکتفا کرده ام از جمله کسانی که نقل می کنم، از قدمای زمان ائمه، حسن بن محبوب احمد بن ابی بزنطی، حسین بن سعید اهوازی، فضل بن شاذان نیشابوری و یونس بن عبدالرحمن، و ازمتاخرین محمد بن بابویه قمی (شیخ صدوق) و محمد بن یعقوب کلینی .
کتاب کافی
آنچه کلینی را به امامت اسلام در طول قرون و اعصار معرفی کرده،کتاب کافی است، و اینک که از شرح حال این بزرگ مردتاریخ اطلاع زیادی دردست نیست، کتاب کافی،کافی است که عظمت و بزرگواری اورا به ما بشناساند.
شیخ کلینی اولین کسی است که اخبار را مبوّب (تقسیم بندی ) کرده و «الکافی» وی اولین کتاب از کتب اربعه شیعه است، واین کتاب که همچنان مؤلفش بسیار عظیم و افتخار آفرین است دارای ۱۵۱۷۶ حدیث می باشد.
تألیف این کتاب ۲۰ سال طول کشید و هنگامی که کلینی دربغداد بوده است کتاب خاتمه یافته، ولی معلوم نیست شروع کتاب کی ودرکجا بوده است.
شیخ مفید درباره ی کتاب کافی چنین می گوید : «کافی درردیف جلیل ترین کتب شیعه وسودمند ترین آنها است.»
محمد بن مکی عاملی «شهید اول » می گوید: « کتاب کافی در علم حدیث است، و شیعه مانندش را ننوشته است.»
شیخ زین الدین «شهید ثانی» می گوید: «بجان خودم هیچ نویسنده ای مانند کافی رابرشته تألیف درنیاورده است،وقدر و منزلت کلینی و جلالت او ازاین کتاب نمایان است.»
محقق کرکی می گوید: « این کتاب از احادیث شرعی و اسرار دینی مقداری جمع آوری نموده که درکتاب دیگری یافت نمیشود.»
«کافی» شریفترین وکاملترین وجامعترین کتاب است،زیرا که درمیان آنها شامل اصول و خالی از عیب و فضول است.»
مولی محمد امین استرآبادی در کتاب فوائد المدینه می گوید:« ما از اساتید و علمای خود شنیده ایم که در اسلام کتابی تألیف نشده که برابریا نزدیک کتاب کافی است.
امتیازات کافی
۱- ازاینکه شیخ کلینی درزمان نواب اربعه یا نمایندگان و نایبان خاص امام زمان(عج) می زیسته است، لذا قطعاً ازآنها استفاده ی شایانی درمورد احادیث کرده است، و از این رو بیشتر می توان به کتاب وی اعتماد کرد.والبته این بدان معنی نیست که تمام احادیث را بدون تحقیق بپذیریم، بلکه باید اهل فن آنها رامورد بررسی قرار دهند و اسناد و رواه حدیث رابا دقت مطالعه کرده صحیح را از ضعیف تشخیص داده، سپس در دسترس عموم قرار دهند، و این تحقیق می بایست درمورد تمام کتب و مراجع حدیث انجام پذیرد و البته قبل از همه ی انها کتب اربعه ی شیعه که مأخذو منابع اصلی حدیث بشمار میروند، باید زیر نظر متخصصین و دانشمندانی که در علم حدیث و رجال تخصص وافر دارند،مراجعه و تنقیح شوند.
۲- یکی از بزرگان محققین گفته است: «روش کلینی درترتیب احادیث هرباب این است که حدیث درست تر وصحیح تر را در اول باب قرار داده و سپس به احادیث مجمل و مبهم می پردازد، ازاین جهت احادیث آخر هرباب غالبا خالی از ابهام نیست.»
۳-یکی از امتیازات کافی این است که کلینی سلسله سند را تا به امام، درهرحدیث نقل می کند، و آنجا که صدر سند را حذف کرده است، جایی است که ازکتاب دیگر نقل کرده، و سلسله ی سند رابه آن کتاب حواله می دهد.
تألیفات کلینی
آنچه درکتب تراجم نقل شده پنج کتاب دیگراز شیخ کلینی نقل کرده اند:
۱- کتا ب تفسیر الرؤیا
۲- کتاب الرجال
۳- کتاب الرد علی القرامطه
۴- کتاب الرسائل (رسائل ائمه علیهم السلام)
۵-کتاب ما قیل فی الائمه من الشغر
وفات کلینی
کلینی درسال ۳۲۸یا ۳۲۹ هجری در بغداد وفات کرد و در مقبره ی خود در باب الکوفه بغداد بخاک سپرده شد.مقبره ی او در سمت شرقی دجله نزد باب جس عقیق واقع شده است. وقرنها است که شیعیان بزیارت آن بزرگوار می روند، و برادران اهل تسنن هم براحترام آن مقبره و تعظیم کلینی اتفاق دارند.
علامه مجلسی می گوید: «مقبره ی کلینی در مولوی خانه ی بغداد است، و به «شیخ المشایخ» معروف است و عامه و خاصه آنرا زیارت می کنند.من از جماعتی از شیعیان شنیدم که ان مقبره محمدبن یعقوب کلینی است و خودم اور ا در همانجا زیارت کردم.»
پیش بسوی حکومت جهانی مهدی (عج)
بسم الله الرحمن الرحیم
اکنون در آستانۀ ۱۲ بهمن سالروز (اذا جاء نصر الله و الفتح و….) بازگشت پیروزمندانۀ امام «روح الله» بر پیکر خونین «امت» از هجرتی بس دراز و پربار و سالگرد «یوم الله» ۲۲ بهمن، نهال انقلاب پیروزمند اسلام به آغاز چهارمین سال خود نزدیک می شود. ۲۲ بهمن، روزی که آرزوی میلیونها شهید راه خدا با پیروزی «انقلاب اسلامی» و بر قراری اولین «حکومت اسلامی» بعد از صدر اسلام به رهبری حضرت امام خمینی ارواحنا له الفداء برآورده شد.
۲۲ بهمن سرآغاز فصلی نوین در تاریخ اسلام و انقلاب اسلامی که نموداری از تجلی آیات الهی و معجزات انبیاء و حوادث تاریخی آنان را در پی داشت، انقلابی همچون نوح نجات بخش و پیروز بر طوفانهای مهیب. ابراهیم گونه، بت شکن، ایثارگر بهترین فرزندان خود (مطهری، مفتح، بهشتی مدنی و…… در راه خدا) و به تنهائی مقاوم در برابر کفر جهانی. موسی وارفرعون ستیز و منجی مستضعفان، و مسیحا نفس زندگی بخش دلها. پیروسنت محمدی (ص) و شیعۀ راه علی (ع) و منادی «وحدت امت»
۲۲ بهمن، نقطۀ اوج انقلابی که که جباران مستکبر را از تخت سلطنت بزیر کشید و مستضعفان را وارثان زمین گردانید انقلابی که سنگریزه های طبس اش، سپاه ابراهۀ زمان (آمریکا) را درهم کوبید و توطئۀ «کفار جاهلیت» را در نوژه متلاشی کرد، همزمان بر «کسری» و «قیصر» شرق و غرب پشت نمود، سر سخت چون شعب ابی طالب در برابر حصر اقتصادی ایستاد و پیروزمند بر جبهه متحد ضد انقلاب در جنگ «احزاب» تاخت و در یک زمان در نبرد بی امان با ناکثین (بنی صدر، لیبرالها منافقین و……) قاسطین (صدامیان و کمونیستها و….) و مارقین (فریب خوردگان منافقان و…..) پیروزی آفرید.
۲۲ بهمن نقطۀ عطفی در تاریخ انسانیت که جهادش برای مستضعفان سازندگی، و برای مستکبران تجاوزگر مرگبار، بوسه زن بر دست کارگر و کشاورز زحمتکش، وقطع کننده دست ابی لهب های غارتگر در «مطلع الفجر» آن خورشید اسلام درخشیدن گرفت و طنین «لا اله الا الله»، «محمد رسول الله» مرزهای ساختگی را در هم ریخت، وستگلاخها را از «طریق القدس» برچید تا «ارتش» ایمان و «سپاه» نور برای ستیز با کفر و ظلمات (امپریالیسم، صهیونیسم، کمونیسم) «بسیج» شود و زمینه را برای رسیدن به انقلاب حضرت مهدی (عج) و برقراری حکومت عدل جهانی فراهم آورد. رحیمیان
تحلیلی درباره چند مسئله شرعی
حجه الاسلام و المسلمین قدیری
بسم الله الرحمن الرحیم
س- سئوالاتی از دفتر استفتا حضرت امام دربارهی مالیات و سربازی و رفتن بجبهه بدون رضایت پدر ومادر شده که جواب مطابق فتوای آن حضرت داده شده است که مالیات کفایت از وجوه شرعیه نمیکند و مراعات مقررات دولت اسلامی لازم است، ورفتن به سربازی بر حسب مقررات دولت اسلامی لازم است و اگر از نظر مقررات رفتن به جبهه برشخص متعین شده باید برود و در غیر این صورت موجب اذیت والدین باشد مراعات حال آنها ر ابکند. ممکن است توضیحی دربارهی وجه این مسائل بدهید .
ج- بسمه تعالی، از آثار و نتایجی که بر دولت حقه و حکومت اسلامیه مترتب است این است که مراعات قوانین و مقررات آن لازم و واجب شرعی است، مثل سایر واجبات از قبیل نماز و روزه، و تخلف از مقررات دولت اسلامی گذشته از مجازات قانونی که ممکن است داشته باشد عقوبت اخروی هم دارد و برهان این مدعی با خودآن است، چو ن پس از فراغ ازاین که حکومت لازم است و حکومت باید اسلامی باشد لزوم مراعات قوانین آن دلیل خاصی نمی خواهد و معنی لزوم حکومت لزوم مراعات مقررات آن است. بنابراین خیلی از مسائلی که در رژیم طاغوتی و غیر اسلامی حل نشده بود، دررژیم اسلامی حل است.درسابق گفته می شد که مالیات اسلامی خمس و زکات و سایر وجوه شرعیه است و مالیاتی که دولتها از درآمد و اموال وچیزهای مخصوص می گرفتند محکوم به غصب بود، ولی امروز اگر دولت اسلامی برا ی حفظ نظام مالیاتی مقرر نماید برهمه واجب شر عی است که آنرا بپردازند و بر تخلف از آن عقاب و عذاب الهی مترتب است، واین مطلب ربطی به وجوه شرعیه ندارد و منافاتی بین واجب بودن مالیات و واجب بودن خمس و غیر آن نیست. بنابراین باید گفت چون مراعات مقررات دولت اسلامی لازم است، دادن مالیات واجب شرعی است و وجوه شرعیه راهم برحسب حکم الهی باید داد و هیچیک بجای دیگری محسوب نمی شود.
ونیز در سابق گفته میشد که رفتن مشمولین نظام وظیفه به سربازی لزوم ندارد، بلکه اگر فرار هم بکنند مانع ندارد و حتی دراواخر عمر رژیم فرار از پادگانها طبق حکم حضرت امام روحی له الفدا واجب بود، ولی امروز برهر فرد مشمول واجب شرعی است که برطبق مقررات وارد نظام سربازی شود و اگر تخلف کند معصیت کار است و فرار از سربازی حرام است.
واما در خصوص شرکت د رجبهه ها ی جنگ، باید به این نکته توجه داشته باشیم که شرکت درجنگ امروز بر تمام افراد ملت واجب است بوجوب کفایی که همه افراد باید از عهده ی این تکلیف برایند که یا خودشان بجنگ بروند و یا به مقدار کفایت افرادی را اعزام دارندبلی، اگربه مقدار کفایت درجبهه ها موجود شد، کسانی که در جبهه هستند منتی بردیگران دارند که تکلیف را از عهده ی آنها برمی دارند و در این جهت فرقی بین زن ومرد و پیرو جوان نیست، زیرا در دفاع اینگونه تفصیلات و شرائطی که درجهاد، یعنی جنگ ابتدایی با کفار ذکر شده اعتبار ندارد، پس بر همه واجب است که دراین امر شرکت داشته باشند، چه فرزندان، وچه والدین آنها، و اگر اعزام افراد به مقدار کافی موقوف باشد به اینکه پدرومادر ها فرزندان خود ر ا به جبهه بفرستند باید آنها را اعزام دارند و رضایت بدهند. بلی اگر به مقدار کفایت موجود باشد و از نظر مقررات دولت اسلامی رفتن شخص بجبهه متعین ولازم نشده باشدو رفتن موجب اذیت والدین شود، مراعات حال ایشان را بکند و حاصل اینکه صوری دراین مسئله هست.
۱- صورت نبود نیروی انسانی درجبهه به مقدار کفایت که در این صورت برهمه لازم و واجب شرعی است نیرو به مقدار کافی تحصیل کنند و فرزندان و پدر و مادران دراین جهت فرقی ندارند، و اگر فرزند مهیای رفتن به جبهه است پدر و مادر حق ندارند از او ممانعت کنند.
۲- درصورتی که از نظر مقررات بر شخص رفتن جبهه لازم باشد مثل افرادی که در ارتش یا سپاه هستند یا کسانی که عمل و هنر خاصی داشته باشند که وجود آنها در جبهه لازم باشد.براین اشخاص هم لازم است شرکت کنند و پدرومادر حق ممانعت ندارند.
۳-صورتی که افراد به مقدار کافی درجبهه موجود باشند و از نظر مقررات رفتن به جبهه برشخص لازم نباشد،دراین صورت اگر پدر و مادر از رفتن فرزند اذیت می شوند فرزند رعایت حال انها را بکند و نیزباید معلوم باشد که این تفصیل مربوط به قبل از رفتن به جبهه است و اما بعد از رفتن وشرکت و استقرار درجبهه نباید از مقررات جبهه ها تخلف شود، هرچند شخص بدون رضایت پدرومادر رفته باشد، زیرا مراعات مقررات بخصوص در جبهه برواجب دیگر تقدم دارد.
ومناسب است اشاره ای به مدرک فقهی مشروط بودن اعمال فرزند و مشروط نبودن آن باذن یا رضایت پدرومادر، یامانع بودن منع یا کراهت ایشان بشود، فقها عظام رحمه الله علیهم مسئله را به این نحو عنوان فرموده اند که آیا در اعمال مستحبه فرزند، نظیر روزه ی مستحبی و حج مستحبی اذن یا رضایت پدر شرط است یامنع یا کراهت او مانع است یا هیچیک ثابت نیست، و عین این بحث امروز مورد حاجت است که حکم شرکت یا سپاه یا رفتن او به جبهه بدون اذن یا رضایت پدر ومادرچیست؟
کبریاتی که ممکن است توهم شود که دلیل مسئله است چهارعنوان است:
۱- وجوب اطاعت والدین
۲- وجوب برّ و احسان به انها
۳- حرمت عقوق
۴- اشتراط اذن والدین در عبادات
اما وجوب اطاعت فقط به دو روایت در آن برخوردیم که خودمتن آنها قرینه عدم وجوب است،
“اَمّا والِدَیکَ فَاَطِمهُما وَ اِن اَمَراکَ اَن تَخرُجَ مِن اَهلِکَ وَمالَکَ فَاخرُج فَاِنّه مِنَ الِایمانِ”
و امر اطمعها، هرچند فی نفسه ظاهر در وجوب است، لکن به قرینه ذیل روایت از ان صرف می شود، زیرا مقطوع است که امر ایشان به خروج از اهل و مال و جوب اطاعت ندارد و کلمه «من الایمان» هم موید است که امرا طعهما وجوبی نیست ،و روایت دوم درقضیه ایست منقول از پیغمبر اکرم(ص) که:
« اِنّ الرَّسُول َ استَفسَرَ مِن الرَّجُل ِاَنَّهُ هَل یَقتُلُ اَبا هُ لَو اَمَرَهُ النَّبِیُّ قالَ نَعَم قالَ(ص): اِنّی لا امُرکَ بِذ لِکَ وَانَّما امُرکَ بِاطاعَتِهِ»
و هرچند«انما امرک باطاعته» فی نفسه ظهور در وجوب اطاعت دارد، ولی امر عقیب توهم خطر وجوبی نیست.بنابراین کبرای وجوب اطاعت بدون دلیل است، و اما وجوب برّ و احسان بوالدین هر چند مقتضای قرآن کریم است:
“وَقَضَی رَبُّکَ اَلّا تَعبُدوا اِلّا اِیّاهُ وَبِالوالِدَینِ اِحسانا”
وروایات هم در این باب زیاد است. لکن گذشته ازاینکه ماده احسان و برخود قرینه است براینکه امرآن وجوبی نیست معلوم است که برّ واحسان بنحو مطلق واجب نیست وقدر متقین مورد وجوب ان موردی است که عنوان عقوق بر تر ک آن مترتب باشد که بحث خواهدشد.
علاوه بر اینکه بجا آوردن اعمال واجبه یا مستحبه بدون اذن و رضایت پدرومادر، بلکه با منع آنها خلاف احسان و برّ نیست،بلکه گاهی احسان هم هست، مثل اینکه به نیابت آنها بجا آورده شود یا به قصد اهدا ثواب به آنها انجام می گیرد.واما حرمت عقوق هرچند ثابت است بحسب روایات و از جمله ان روایتی است درنماز جماعت که:
“ان الرجل یسمع ابواه الکلام الغلیظ افهل یقتدی به، قال (ع) نعم مالم یکن عاقاقا طعا”
لکن نمی توانیم برای اشتراط رفتن فرزندان بجبهه یا غیر آن باذن یا رضایت پدرو مادر به آن تمسک کنیم، زیرا عقوق بمعنی منع حقوق است و حق داشتن پدرو مادر دراین مورد اول کلام است. بلی، اگر رفتن فرزند به جبهه یا غیر آن و همچنین اعمال دیگر فرزند موجب اذیت ایشان باشد عقوق صدق می کند، ولذا ذکر شدکه اگر رفتن به جبهه واجب نشده از نظر مقررات و غیر آن و موجب اذیت والدین می شود مراعات حال آنها رابکند.واما اشتراط اذن والدین در عبادت فرزند در بعض موارد خاصه رسیده و کلی نیست و روایات آن هم خالی از ضعف سند یا دلالت نیست و تفصیل موکول است به محل خودش و این مختصر گنجایش آنر ا ندارد.
**لزوم پرداخت مالیات و عدم کفایت ان از وجوه شرعیه
** وجوب رفتن به سربازی برای مشمولین
** بحث درباره لزوم یا عدم لزوم رضایت والدین برا ی رفتن به جبهه و ارگانها
والحمدلله رب العالمین
جدیدترین استفتائات از امام
زیر نظر: حجه الاسلام و المسلمین قدیری عضو حوزه استفتاء امام
پرسشهائی در مسائل گوناگون فقهی از امام شده است و ما بعضی از آنها را که بیشتر مورد حاجت مردم است جمع آوری کرده و منتشر میسازیم، به امید اینکه پاسخگوی بسیاری از سئوالات برادران و خواهران ارجمند ما باشد، و چه بسا گرفتاریهائی را رفع کند، و چه بسیارند که مسائلی مشابه آنچه در اینجا نوشته میشود دارند، ولی دستشان به دفتر استفتای امام نمیرسد، یا اینکه تا سئوالی جواب داده شود وقت زیادی از آنان گرفته میشود، لذا بر آن شدیم که این فصل نوین را در این مجله بگشائیم و برخی از استفتاهائی را که حضرت امام جواب گفته اند در دسترس عموم قرار بدهیم که هم رفع بعضی از نیازها شود، و هم در بالابردن سطح معلومات مذهبی گامی برداشته باشیم:
س- آیا هدیه ای که برای انسان میآورند، اگر سال از آن بگذرد خمس دارد یا خیر؟
ج- خمس ندارد.
س- پولی که برای جهیزیه دختر، اندک اندک کنار میگذارند و بدختر نبخشیده اند، آیا سرسال خمس دارد یا خیر؟
ج- اگر از ارباح مکاسب است خمس دارد.
س- شطرنج بدون پول حرام است یا خیر؟
ج- حرام است.
س- آیا دینار (یا پولهای خارجی دیگر) جایز است بوسیلۀ صراف تبدیل به تومان یا حواله شود؟
ج- مقررات دولت اسلامی باید مراعات شود.
س- نظر امام راجع به قمه زنی و شبیه خوانی و روضه خوانی و عزاداری چیست؟
ج- در وضع موجود قمه نزنند و شبیه خوانی اگر مشتمل بر محرمات و موجب وهن مذهب نباشد مانع ندارد، اگر چه روضه خوانی بهتر است و عزاداری برای سید مظلومان از افضل قربات است.
س- رانندگی اتومبیل برای بانوان چه صورت دارد؟
ج- با حفظ حجاب و وظایف شرعیه مانع ندارد.
س- آیا بانوان میتوانند آموزش فنون نظامی ببینند یا خیر؟
ج- آموزش نظامی برای بانوان با مراعات کامل وظایف شرعیه مانع ندارد، و اگر موقت است به اینکه نامحرم آنها را آموزش دهد احتراز نمایند.
س- آیا بهرۀ بانکی را میتوان دریافت کرد و به جنگزدگان کمک نمود؟
ج- گرفتن بهرۀ پول جایز نیست و اگر گرفت و از شناسائی صاحب آن مایوس است، باید به فقیر صدقه دهد.
س- آیا آهنگهائی که از رادیوتلویزیون پخش میشود از نظر شرعی اشکال ندارد؟
ج- موسیقی مطرب حرام است و صداهای مشکوک مانع ندارد.
س- آیا مدرسه رفتن و تحصیل کردن دختر، در این زمان مانعی دارد یا خیر؟ و در صورتیکه پدر اجازه ندهد چه باید کرد؟
ج- اگر از نظر حجاب و غیر آن مراعات وظیفۀ شرعی را بکنید مانع ندارد، ولی خوب است رضایت پدر خود را تحصیل نمائید.
س- دختری که با لغه و عاقله است، و میخواهد با جوانی مسلمان و متدین ازدواج کند، ولی پدر بواسطۀ امور مادی اجازه نمیدهد، آیا دختر بدون اذن پدر میتوان ازدواج کند یا خیر؟
ج- اذن پدر در ازدواج دختر باکره شرط است، مگر در صورتیکه از تزویج به کفو منع کند و دختر نیاز به ازداوج داشته باشد و بترسد که اگر از این ازدواج صرفنظر کند شوهر خوبی برای او پیدا نشود.
س- کشیدن تریاک و خرید و فروش تریاک و کشت خشخاش چه صورتی دارد؟
ج- اعتیاد به تریاک جایز نیست و معتاد در صورت عدم لزوم ضرر باید آنرا ترک کند و خرید و فروش یا کشت منوط است به مقررات دولت اسلامی و تخلف جایز نیست.
س- در بعضی از مناطق ایران در مورد ازدواج برنامه ای دارند و آن اینست که از طرف مقامات مسئول دستور میدهند که ورقۀ آزمایش خون تهیه کنند، چنانچه دکتر زن برای این آزمایش وجود نداشته باشد، دکتر مرد میتواند این وظیفه را انجام دهد یا خیر؟ و نیز اگر دکتر زن وجود دارد، ولی در اثر بی توجهی یا غیره دکتر مرد انجام میدهد، اشکال دارد یا خیر؟
ج- اگر آزمایش مستلزم لمس یا نظر حرام باشد جایز نیست.
س- عده ای با خواندن زیارت و دعا و شرکت در مجالس عزاداری مخالفت میکنند و میگویند قرآن خواندن در صورت نفهمیدن معانی آیات فایده ای ندارد و با خواندن قرآن در مجالس ترحیم نیز مخالفت مینمایند. نظر امام چیست؟
ج- خواندن زیارت و ادعیۀ ماثوره و عزاداری برای سید مظلومان و صلوات بر پیغمبر و آل از افضل قربات و آدم ساز است، و قرائت قرآن از مستحبات و اهداء ثواب آن به اموات موجب مثوبت است.
س- زنانی که عادت ماهانۀ خود را میگذرانند و از خواندن نماز معذورند، آیا میتوانند در نماز جمعه یا جماعت در غیر مسجد شرکت کنند؟
ج- میتوانند در اجتماع برای نماز شرکت کنند، و صورتاً متابعت نمایند، ولی نباید نماز بخوانند.
س- آیا استفادۀ مرد از حلقۀ ازدواج از جنس طلای سفید (پلاتین) جایز است؟
ج- مانع ندارد.
س- از قدیم در مساجد حائلی مثل پرده بین زنان و مردان بوده، و اکنون عده ای میگویند پرده و دیوار بین زنان و مردان در حال نماز خواندن و موعظه کردن لزوم ندارد، نظر امام در این باره چیست؟
ج- در صورتیکه مفسده ای نیست پرده لزوم ندارد. بلی در نماز، احتیاط مستحب آنست که زن عقب تر از مرد باشد، مگر در صورتی که بین آنها حائلی مثل پرده باشد.
س- نظر امام دربارۀ گوشت سرد که در کشور توزیع میشود چیست؟
ج- اگر احتمال داده شود که وارد کننده مسلمان احراز تذکیه حیوان را کرده و آنرا در دسترس مسلمین قرار داده محکوم به حلیت است.
سرگذشتهای ویژه از زندگی امام (۳)
حجه الاسلام سید حمید روحانی مورخ انقلاب و نویسنده «تحلیلی از نهضت امام خمینی» و کتابهای دیگر، یار و همراه امام در نجف، پاریس و قم این بار برای پویندگان راه حق دریچهای بسوی ویژگیهای زندگی امام می گشایند.
در شماره های پیش قسمتی از آن از نظرتان گذشت و اینک دنبالۀ آن:
امام در حدود پانزده سالی که در نجف می زیستند هر شب ساعت ۳ در کنار قبر حضرت علی بودند(۵)
بسم الله الرحمن الرحیم
چنانکه قبلاً یادآوری کردم از ویژگیهای امام اینکه اسلام را با تمام ابعادش می بیند، میشناسد و بکار می بندد و هر کاری را نیز در جای خودش انجام می دهد، عبادت به جای خود، سیاست به جای خود، مسائل سیاسی، اجتماعی و اخلاقی هر یک به جای خود. اینجور نیست که هیچیک از مسائل و موضوعات اسلامی، دیگری را تحت الشعاع قرار دهد. در این یازده سالی که در نجف در محضر امام بودم هرگز نشد که حوادث و رویدادهای بزرگ سیاسی موجب آن شود که امام از برنامۀ «حوزه ای» و تدریس فقه اسلام باز بمانند و یا باسردی وبی حالی این برنامه را انجام دهد. ما و بسیاری از شاگردان درس ایشان بارها اتفاق می افتاد که بعلت حوادث گوناگون سیاسی یا در سر درس حاضر نمی شدیم، و یا با سردی و نگرانی در درس ایشان شرکت می کردیم، لیکن امام در همان لحظات حساسی که بزرگترین مسائل سیاسی و حوادث و رویدادهای روزگار در زندگی ایشان پیش آمده بود، وقتی بر کرسی تدریس می نشستند به جوری مسائل فقهی را موشکافی می کرد و آنچنان به تحقیق و بررسی مسائل علمی میپرداخت که انگار نه انگار حادثه ای رخ داده است. همانروز که فرزند عزیز ایشان برادر بزرگوارم علامۀ شهید مرحوم حاج سید مصطفی اعلی الله مقامه از طرف رژیم ضد اسلامی بعث عراق دستگیر و به بغداد برده شد، در برنامۀ درسی امام کوچکترین تغییری روی نداد و میتوانم بگویم از روزهای دیگر عمیق تر و گسترده تر در مباحث مختلف علمی غور کردند و نیز بدنبال شهادت مرحوم حاج سید مصطفی که بطور ناگهانی واقع شد و ضربه ای بود که به نظر من میتوانست آسمان را با تمام بزرگیش بر سر بازماندگان و یاران نزدیک آن شهید فرود آورد، دیدیم که نه تنها در روحیۀ امام کوچکترین خللی ایجاد نکرد و ایشان همانند کوهی استوار در برابر این فاجعۀ سنگین ایستاد، بلکه به زعما و علمای حوزه که درسها را بمناسبت این واقعه تعطیل کرده بودند اعتراض کرد که از تعطیلی درسها و رکود حوزه جلوگیری نمایند و درسها را شروع کنند، و خود نیز وقتی بر کرسی تدریس نشست آنچنان در مباحث علمی به غور و بررسی پرداخت علمی که «کان لم یکن شئیا مذکورا» گفتم هرگز مسئله ای و موضوعی و یا حادثه و واقعه ای نتوانسته ایشان را از وظایف و رسالتهائی که در ابعاد مختلف به عهده دارد باز بدارد و موضوعی موضوع دیگری را تحت الشعاع قرار دهد. با اینکه امام به رونق حوزه های علمی و درس و بحث علوم اسلامی تا آنجا اهتمام دارد که حاضر نیست بخاطر شهادت فرزند دلبندش بیش از چند روزی درس حوزه تعطیل باشد هیچگاه مسائل حوزه ها افکار و اندیشههای ایشان را تا آنجا بخود مشغول نمی کند که ایشان را از امور و مسئولیت های دیگرش باز بدارد و چه بسا مقاماتی که از مبارزه و مسئولیتهای دیگر خود دست کشیدند به بهانۀ آنکه میخواهیم حوزه را حفظ کنیم و اگر به مبارزه ادامه دهیم به حوزه لطمه میخورد و طلاب از درس خواندن باز می مانند.
(۶)
اهتمام امام به مسائل عبادی و معنوی را در پیش بطور نمونه بازگو کردیم و یادآور شدیم که امام بعبادت و تهذیب و خودسازی چقدر اهمیت میدهد و میدانیم که ایشان در راه تهذیب نفس و خودسازی چه زحمتها کشیده و رنجها برده است، لیکن می بینیم همین توجه بمسائل عبادی و معنویت و خودسازی هیچگاه موجب آن نشده که امام به گوشه نشینی و انزوا طلبی و به ذکر و ورد و عرفان بافی سرگرم شود و همه چیز را فراموش کند.
بعضی گمان می کنند که به یاد خدا بودن و با خدا اتصال داشتن تنها با ذکر و ورد گفتن ظاهری و تسبیح گرداندن ممکن است، ولی در این میان می بینیم که امام را برنامۀ دیگری است که ویژۀ خودشان میباشد.
امام بنابه اعتراف بسیاری از صاحبنظران متعهدی که با ایشان سالیان درازی از نزدیک ارتباط داشته اند «دائم الذکر» می باشد و پیوسته قلبشان به یاد خدا می طپد و مطمئن است، لیکن هیچگاه دیده نشده که امام تسبیح بگرداند و یا لب بجنباند، و باصطلاح ذکر بگوید. در طول سالیان درازی که در نجف در محضر ایشان بودم و گاهی اتفاق می افتاد در ملاقات عمومی که شبها داشتند بیش از نیم ساعت مجلس در سکوتی ممتد فرو میرفت، هرگز ندیدم که امام بظاهر بذکر گفتن مشغول باشد و لب ایشان به نشانۀ ذکر و ورد و دعا بجنبد. در صورتی که همچنانکه یاد آور شدم به اعتراف بسیاری از افراد متدین و آگاهی که سالیان درازی با ایشان از نزدیک ارتباط داشتند امام همیشه به ذکر خدا و حمد و ثنای خالق یکتا مشغول است و کمتر لحظه ای است که ذکر خدا نگوید و شکر الهی بجا نیاورد ولی به یاد خدا بودن و خدا را خواندن چه ربطی دارد به بسبیح زدن و لب جنباندن و معرکه گرفتن و ریاکاری و عوام فریبی که بعضی ها به آن مبتلا هستند.
و این از ویژگیهای امام است که با آنکه اغلب اوقات به ذکر خدا مشغول است از تظاهر به آن بیزار است.
و باز از ویژگیهای ایشان است که علیرغم توجه و اهتمامی که به زیارت، عبادت و دعا و ثنا دارد، از امور اجتماعی و تلاش در رفع گرفتاری های مردم و خدمت به خلق غافل نیست و این جور نیست که فکر کند اگر مفاتیح بدست گرفت و بالا سر مرقد مطهر بزرگواری نشست و به دعا و زیارت مشغول شد دیگر باید همه چیز را فراموش کند و هیچ احساس مسئولیتی نکند و حتی کار شخصی و امور زندگی خود را بر دیگری تحمیل کند و دل خوش باشد که اهل معنویت است و همیشه یک دست تسبیح و دست دیگر مفاتیح در مشاهد مشرفه و مساجد و معابد به ذکر و ورد مشغول و سرگرم میباشد. یکی از علما برای من نقل میکرد که یک سال تابستان به اتفاق امام و چند تن دیگر از روحانیون به مشهد مشرف شدیم و خانه دربستی گرفتیم، برنامه ما چنین بود که بعد از ظهرها پس از یکی دوساعت استراحت از خواب بلند می شدیم و بطور دسته جمعی روانۀ حرم مطهر می شدیم و پس از زیارت و نماز و دعا به خانه مراجعت و در ایوان با صفائی که در آن خانه بود می نشستیم و چائی میخوردیم برنامه امام این بود که با جمع به حرم می آمدند، ولی دعا و زیارتشان را خیلی مختصر می کردند و تنها به منزل بر می گشتند و آن ایوان را آب جارو می کردند، فرش پهن می کردند، سماور را روشن و چائی را آماده می ساختند و وقتی که ما از حرم باز می گشتیم برای ما چائی می ریختند. یکروز من از ایشان سئوال کردم که این چه کاریه، زیارت و دعا را بخاطر آنکه برای رفقا چائی درست کنید مختصر می کنید و با عجله به منزل باز می گردید؟ می گفت که امام در جواب فرمودند:
من ثواب این کار را کمتر از آن زیارت و دعا نمی دانم واقعاً هزار نکتۀ باریکتر زمو اینجاست. شاید بعضی همین را مستمسک قرار دهند که بلی باید در خدمت جامعه بود، دعا و مفاتیح را گذاشت کنار و عبادت به جز خدمت خلق نیست، به تسبیح و سجاده و دلق نیست، لیکن نباید فراموش کنند که همین امام عزیز که طبق نقل، ثواب آب و جارو کردن و چائی درست کردن برای هم سفران خود را کمتر از ثواب دعا و زیارت نمی داند قبلاً گفتیم که در تمام مدت اقامت ایشان در نجف جز در موارد استثنائی برنامۀ زیارت هر شبۀ ایشان هرگز ترک نشد. در اغلب ایام زیارتی در کنار قبر امام حسین (ع) بودند، در دهۀ عاشورا هر روز زیارت عاشورای معروفه را با صد مرتبه سلام و صد مرتبه لعن می خواندند، بیش از پنجاه سال است که شاید کمتر اتفاق افتاده باشد که فجر طالع شود و چشم امام در خواب بوده باشد، به تهجد و سحرخیزی چقدر اهمیت می دهد. در ماه رمضان در هوای پنجاه درجۀ گرمای نجف با آن سن و سال و ضعف مفرط روزی ۱۸ ساعت روزه می گرفت و تا نماز مغرب و عشاء را همراه با نوافل بجا نمی آورد افطار نمی کرد. و همین امام در غروب روزی، وقتی خبردار می شود که رژیم فاشیستی بعث عراق می خواهد چند نفر از مردم بیگناه عراق از جمله مرحوم قیّانچی و بصر اوی را به جوخۀ اعدام بسپرد، نه تنها نماز جماعت را تعطیل می کند، بلکه از بجاآوردن نماز اول وقت نیز صرف نظر می کند و فرماندار نجف و دیگر مقامات را بحضور می طلبد تا بتواند جان چند نفر مسلمان را از خطر نجات بخشد.
براستی یافتن خط امام و بکاربستن آن دشوار و برای همه کس امکان پذیر نمیباشد؟ و چه بسا افراط و تفریط هائی که مایۀ نگرانیها و مصیبتهائی در جامعۀ اسلامی شده است، چه بسا افرادی که فکرشان از مفاتیح فراتر نرفته و از اسلام جز مفاتیح چیزی درک نکرده اند و در برابر افرادی همانند مرحوم دکتر علی شریعتی که اساساً مفاتیح و دعا را مورد تاخت و تاز قرار داده و اسلام را فقط در بعد دیگرش نگریسته اند که هر دو اشتباه و دور از خط اسلام و امام است.
من روی این نکته تأکید کردم که امام در آن حدود پانزده سالی که در نجف می زیستند جز در موارد استثنائی هر شب ساعت ۳ از شب در کنار قبر حضرت امام علی (ع) بودند و حتی وقتی حکومت نظامی اعلام می شد و رفت و آمد در خیابانها ممنوع بود به پشت بام خانه می رفت و از دور امام خود را زیارت می کرد.
عبادت و قانون
حکومت اسلامی
ایت الله صانعی
عضو شورای نگهبان عضو فقهای جامعه مدرسین
آنچه از قران و سنت و سخنان رهبران اسمانی و الهی و سیره آنها بدست می آید اینکه هدف همه انبیاء و آنچه برایش رنج دیده و زحمت کشیده اند و جان خود را برایش بخطر انداخته اند، همانا بندگی خداوند و عبودیت بوده است .
“و لقد بعثنا فی کل امه رسولا ان اعبدو الله ” (۱۶)
بلکه از جای دیگر استفاده می شود که خلقت همه موجوداتی که دارای حیاتی همراه با درک هستند برای همان است .
“و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون “(۱۷)
نیافریدم و خلق نکردم جن و انس را مگر برای عبادت. اما باید توجه داشت که عبادت خلاصه نمیشود در انجام یک سلسله از واجبات و مستحبات بقصد قربت و اطاعت از فرمان او، همان طرز که خلاصه نمی شود در معنای وسیع تر، یعنی انجام عمل برای خداوند، که در سخنان رهبران و ائمه معصومین اطلاق عبادت شده مثل اینکه از امام حسن عسکری (ع)نقل شده :
“لیست العباده کثره الصیام و الصلاه و انما العباده کثره التفکر فی امر الله ” (۱۸)
عبادت منحصر در زیاد نماز مستحب و روزه مستحبی گرفتن نمی باشد، بلکه عبادت به زیاد فکر کردن و استخدام نمودن عقل است .
یا در حالات ابوذر نقل شده که عبادت او زیاد ترش تفکر و اندیشیدن بوده، بلکه آن عبادت عبارت است از : تسلیم در مقابل قوانین او و اطاعت از آن در همه ابعاد زندگی، از قوانین و حقوق فردی و اجتماعی، و قوانین عبادی و جزائی و قضائی تا مقررات اجرائی و امور مربوط به حکومت باید رعایت شود، که در حقیقت این همان حاکمیت “الله” است .
“ان الحکم الا لله امر ان لا تعبدوا الا ایاه” (۱۹)
حکومت نمی باشد، مگر برای خداوند، دستور داده عبادت ننمایند مگر او را .
در کنار هم قرار دادن اختصاص حاکمیت و عبادت به خداوند گویای همان معنای وسیع است .
تا اینجا روشن شد که حاکمیت قانون خداوند است که باید بخاطر آن تا سر حد جان فداکاری کرد، و همانا شهادت حسین (ع)و یارانش و شهادت همه شهدای انقلاب و نهضت اسلامی ایران به جهت ان انجام گرفته، و با توجه به اینکه قانون اساسی جمهوری اسلامی الهام گرفته از کتاب و سنت است، و توجه عمیق به اسلام دارد، مخصوصا “اصل ۴ و اصول ۹۱و ۹۴ و ۹۶ ان که در رابطه با مخالف نبودن مقررات و قوانین و ائین نامه مملکت با احکام اسلام، و در رابطه با عدم مغایرت مصوبات مجلس با ان باید گفت :
همانا ارزشی را که جامعه ما برای احکام خداوند قائل است شبیه ان را باید برای قوانین مملکت قائل باشد، و همان دقتی که راجع به انها می نماید، راجع به مقررات مملکت اسلامی باید نمود، چون در رابطه با مقام”ولایت فقیه” که سرچشمه گرفته از “ولایت الله ” است .
برای اثبات ارزش حاکمیت مقام رهبری و امامت کافی است که توجه شود به انچه شیخ محدث بزرگوار شیخ صدوق متوفای سال ۳۸۱ هجری، برای اثبات جواز قصاص مسلم در کشتن کافر معاهد، یعنی کسی که با مقام امامت و حکومت اسلامی قرار داد زندگی مسالمت امیز بسته که می گوید :
“و الخلاف علی الامام و الامتناع علیه یوجبان القتل فما دون ذلک، کما جاء فی المولی اذا وقف بعد اربعه اشهر امره الامام بان یفیء او یطلق، فمتی لم یفیء و امتنع من الطلاق ضربت عنقه لامتناعه علی امام المسلمین ” (جواهر الکلام ج ۲ ص ۱۵۳ )
مخالفت با امام و امتناع ورزیدن از او امرش موجب قتل است… همچنانکه درباره “مولی ” یعنی کسی که قسم می خورد که با زنش آمیزش نکند، اگر چهار ماه بگذرد و امام او را امر کند که یا رجوع کند به همسرش، و یا او را طلاق دهد، اگر از طلاق دادن امتناع ورزید باید کشته شود، زیرا او مخالفت با امام مسلمین کرده است .نمی توان باور نمود که انسان مسلمان انقلابی نسبت به آنها بی تفاوت یا خدای نخواسته نقض قوانین را بنماید، که خود گناهی است بزرگ، و تخلف از مقررات و قوانین حکومت الهی را باید گفت : انان که نقض قانون می نمایند و مقررات را دانسته و فهمیده نادیده می گیرند در خط ضد انقلاب و طرفدار طاغوت می باشند
“و الذین کفروا اولیاؤهم الطاغوت ” (۲۰)
بدون تفاوت بین مردم و ملت و مسئولین دولت در سه قوه قضائیه یا اجرائیه یا مقننه. و باید توجه داشت که ضد انقلاب منحصر به فراریهای در خارج و داخل که علیه جمهوری اسلامی رسما”و صریحا” ایستاده اند نمی باشند، بلکه این افراد هم همانند انها هستند عملا”، بلکه بدتر، چون همراه با “نفاق” است و دوروئی مخصوصا” اگر در قوای حاکم باشد که حاکمیت بخاطر انقلاب و شهداء و رهبریهای امام و تلاش ملت برایشان حاصل شد .
آیا می توان از قانون شکنی یک سپاهی، یا یک ارتشی، یا بسیجی، یا یک روحانی مسئول گذشت ؟ و ایا می توان با کلمه اشتباه شده و تخصص نداشته و اینکه به فلان نهاد وابسته است از مجازات صرفنظر کرد ؟ و ایا با جهات دیگر همانند اینها می توان گفت یک بام و دو هوا ؟
در خاتمه باید یک نکته را تذکر دهم که تخلف از قانون و مقررات، یک معصیت و گناه عادی نمی باشد که خداوند با صرف پشیمانی از او بگذرد، بلکه خیانت به حقوق همه است. چگونه باید خود را از عذاب خداوند نجات داد، کاری است مشکل، همانطور که قبول یک مسئولیت با عدم آگاهی و مدیریت باز گناه، و بر تخلف ها مؤاخذه می شود هر چند با غفلت باشد، که متکلمین گفته اند :
“الا متناع بالاختیار لاینا فی الاختیار ”
یعنی انچه را از گناهان که انسان مقدمات ان را با اختیار انجام داده، بر ان مؤاخذه و عذاب می شود، هر چند هنگام عصیان، قدرت ترک و مخالفت نمودن نداشته باشد .
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل ادامه دارد
۱۶- سوره نحل ایه ۳۶
۱۷- سوره ذاریات ایه ۵۶
۱۸- تحف العقول صفحه ۳۶۲
۱۹- سوره یوسف ایه ۴۰
۲۰- سوره بقره ایه ۲۵۷
جهاد در قرآن
(تفسیر آیات جهاد)
بسم الله الرحمن الرحیم
از جمله مسائلی که در قرآن از اهمیت زیادی برخوردار است مسئله «جهاد» است. جهاد از «جَهد» (بفتح جیم) و یا از «جٌهد» (بضم جیم) بمعنی طاقت و مشقت گرفته شده است. راغب صاحب کتاب المفردات فی غریب القرآن میگوید:
«الجِهادُ استِفراغُ الوسعِ فِی مُدافَعَۀِ العَدُو»
جهاد نهایت رساندن تمام قدرت توان است در دفاع از دشمن.
در هر حال معنی جهاد تلاش و کوششی است که همراه با مشقت باشد.
آیۀ ۷ عنکبوت و ۱۴ لقمان روشنگر همین معنا است:
«وَ وَصَّیَنا الأَنسانَ بِوالِدَیهِ حُسناً وَ اِن جاهَداکَ لِتُشرِکَ بِی ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلمٌ فَلا تُطِعهُما»
انسان را سفارش نمودیم که با پدر و مادر به نیکی رفتار نماید و اگر آنان تلاش و کوشش نمودند تا تو را از راه صحیح توحید به شرک گرایش دهند، پس آنان را فرمانبردار مباش.
با توجه بمعنی و مفهوم گسترده ای که جهاد دارد و هر نوع تلاش و کوششی که با مشقت همراه است «جهاد» نامیده میشود، آنرا به دو نوع «جهاد با نفس» یا خودسازی و «جهاد با دشمن» تقسیم میکنند، و در گفتار معصومین سلام الله علیهم نیز به این دو نوع از جهاد اشاره شده است، و دو فصل از جهاد، با نفس و عدو در کتب حدیث وجود دارد، و همانگونه که جهاد و مبارزه با دشمن مشکلات و رنج و مشقت دارد جهاد با هواها و هوسها و قوای حیوانی نیز رنج و دشواری فراوان دارد که برای آنها که خود را در مسیر خود سازی قرار داده اند تحمل آن مشقات لازم و ضروری است، تا آنجا که موفقیت در مبارزه با دشمن هم بستگی دارد به خودسازی و پشت پازدن به آنچه را که پایبند انسانهاست هرگز روح عافیت طلب و تن پرور یک انسان آمادگی برای وارد شدن در صحنۀ نبرد و پیکار را ندارد، و هیچگاه آنهائی که هدفی جز منافع شخصی و لذتهای حیوانی و بهتر زیستن ندارند با عشق و شوق به میدان دشمن نمیروند و خود را با خطرات مواجه نمیسازند، انسان از خود گذشته ای باید تا جان و مال خویش را در طبق اخلاص بگذارد و در راه «الله» جانبازی نماید.
و بر همین اساس است که در کلام پیامبر (ص) جهاد با نفس جهاد بزرگتر نامیده شده است.
جهاد در قرآن
در قرآن از جهاد با دو واژه یاد شده است، یکی واژۀ جهاد و دیگر واژۀ قتال، که بمعنی کارزار نمودن و جنگیدن است. واژه جهاد که بمعنی تلاش و کوشش است تمام اقسام جهاد و شیوههای مبارزه با دشمن چه دشمن باطنی، یعنی نفس، و چه دشمن ظاهری، و چه جهاد با مال، بیان، قلم، و نظائر آنرا شامل است و اختصاص بنوع خاصی ندارد، مگر آنکه شواهد و قرائنی در کلام باشد که بنوع خاصی آنرا اختصاص دهد، ولی واژۀ «قتال» بنوع خاصی از جهاد گفته میشود که همان جنگیدن با دشمن ظاهری است.
قرآن موضوعات و مسائل زیادی را با یکی از این دو واژه مطرح ساخته است که از جمله آنها امور زیر است:
۱- فرمان جهاد و نکوهش از ترک آن.
۲- علل عشق به جهاد و علل فرار از جهاد
۳- انگیزه جهاد در اسلام
۴- شرائط
فرمان جهاد در قرآن
آیات در ترغیب و تشویق و فرمان به جهاد در قرآن فراوان است و برای نمونه به چند آیه اشاره میشود:
« » در برخی از آیات مخاطب را پیامبر (ص) قرار داده و در واقع رهبر را بگرد آوردن مردم و حرکت آنان برای مبارزه با دشمن مامور ساخته است مانند آیۀ:
« • »
ای پیامبر جهاد کن با کفار و منافقین.
و آیۀ « • »
ای پیامبر مؤمنین را ترغیب نما بر کارزار نمودن.
و در پاره ای از آیات جامعۀ مؤمنین مورد خطاب قرار گرفته و دعوت به جهاد نموده است مانند آیه ای که هم اکنون مورد بحث قرار میگیرد، در این آیۀ مؤمنین را به سه موضوع اساسی فرمان داده است: موضوع اول تقوی است، یعنی خود نگهداری از نافرمانیها و کجرویها و خارج شدن از مسیر حق و صراط مستقیم و به تعبیر دیگر خودسازی و مجاهده با هواها و هوسهای نفسانی.
موضوع دوم طلب نمودن وسیله است. «وَ ابتَغُوا اِلَیهِ الوَسِیلَۀَ» یعنی طلب کنید بسوی او وسیله را.
واژۀ وسیله بمعنی رسیدن و وصل شدن بچیزی است که با شوق و رغبت همراه است:
«قال الراغب فی المفردات: الوسیله، التوصل الی الشیء برغبه وهی اخص من الوصیله لتضمنها لمعنی الرغبه قال تعالی و ابتغوا الیه الوسیله و حقیقه الوسیله الی الله مراعاه سبیله بالعلم و العباده و تحری مکارم الشریعه و هی کالقربه»
ترجمه: وسیله وصل شدن چیزی است با رغبت و چون خصوصیت رغبت و علاقه در آن منظور است، لذا اخص از وصیله (باصاد) که هر نوع اتصالی را شامل است میباشد و حقیقت وسیله بسوی خدا که در آیه بدان امر شده است مراعات راه خدا با علم و عبادت و متصف شدن به فضائل و اخلاق بزرگ شریعت است و وسیله مانند قرب و نزدیک شدن است که با اعمال صالحه و عبادی حاصل میشود.
شیخ طوسی قدس سره در تبیان در تفسیر آیه میگوید:
«توسلت الیک ای تقربت»
یعنی: نزدیک شدم به تو
و معنی آیه اینست: طلب کنید بسوی او وسیله را، یعنی قربت را.
بنابر آنچه را که راغب و شیخ طوسی و دیگری از مفسرین گفته اند معنی آیه این میشود که: نزدیک شدن و قرب بخداوند را طلب نمائید. بعضی دیگر وسیله را «مایتوصل به الی الشیء و یتقرب به الیه» معنی کرده اند، یعنی چیزی که سبب وصل و قرب میشود، همان معنا و مفهومی که در زبان فارسی از کلمه وسیله منظور است و گفته میشود وسیلۀ رفتن وسیله را وسائل کار، یعنی مقدمه و ابزار رسیدن به هدف.
قال فی لسان العرب. «الوسیله فی الاصل ما یتوصل به الی الشیء و یتقرب به الیه و وسل فلان الی الله وسیله اذا عمل عملا «تقرب به الیه» یعنی وسیله در اصل چیزی است که توسط آن بچیزی دیگر رسیده میشود و نزدیک باو میگردد، و آنگاه که انسان عملی انجام دهد که به واسطه آن نزدیک بخداوند شود گفته میشود:
«وسل فلان الی الله وسیله و فی اقرب الموارد الوسیله ما یتقرب به الی الغیر»
وسیله چیزی است که بسبب آن به غیر نزدیک میشود.
بنابراین معنا و منظور از آیه اینست که طلب کنید بسوی خدا آنچه سبب قرب و نزدیکی شما به او میگردد، و مقصود در هر دو معنا یکی است چه گفته شود طلب کنید قرب و نزدیکی به او را، و چه گفته شود طلب کنید چیزی را که موجب قرب و نزدیکی به او میشود.
منظور از جهاد آن نوع فداکاری و کوششی است که فقط برای خدا انجام میشود.
ائمه معصومین وسائل الی الله هستند.
درپاره ای از روایات آیه بر ائمه تطبیق شده است و آنان را وسیله الی الله نامیده اند مانند: حدیثی که ابن شهر آشوب نقل میکند قال: قال امیرالمؤمنین فی قوله تعالی:
«وابتغوا الیه الوسیله انا وسیلۀ»
یعنی امیرالمؤمنین فرمود در بیان این جمله از آیه (وابتغوا الیه الوسیله): «من وسیلۀ خداوند هستم».
و در عیون اخبار الرضا نقل میکند از علی بن موسی الرضا (ع) قال قال رسول الله (ص):
«اِلّاَئّمۀُ مِن وُلدِالحُسَین عَلَیهِ السّلام مَن اَطاعَهُم فَقَد اَطاعَ اللهَ وَ مَن عَصاهُم فَقَد عَصَی اللهَ هُمُ العُروَۀُ الوُثقی، وَ هُمُ الوَسِیلَۀُ اِلیَ اللهِ تَعالی»
یعنی علی بن موسی الرضا فرمود که پیغمبر فرمود: امامان از فرزندان حسین هستند، هر کس آنان را اطاعت کند خداوند را اطاعت نموده، و هر کس که آنان را نافرمانی نماید خدا را نافرمانی کرده است، آنها دستگیره محکم الهی هستند و وسیله بسوی خداوند.
در این روایت گر چه آیه را ذکر ننموده است، ولی بعید نیست اشاره بهمان آیه باشد.
در تفسیر علی ابن ابراهیم آیه را چنین تفسیر میکند:
«تقربوا الیه بالامام»
نزدیک شوید بسوی او بتوسط امام
منظور از این روایات تطبیق آیه است برامام، یعنی یکی از روشن ترین و کاملترین مصادیق وسیله ائمه هستند که موجب قرب و نزدیک شدن انسانها بخدا میشوند و اساساً اگر رهبری و امامت ائمه معصومین نباشد، قرب بخدا حاصل نمیگردد، همانگونه که در روایات زیادی مسئله ولایت شرط قبولی و پذیرش اعمال قرار داده شده است
وسیله یا درجه ای از درجات بهشت
در برخی از روایات شیعه و سنی وارد شده است که وسیله نام یکی از عالیترین منازل و درجات بهشت است. در روضه کافی خطبه ای از امیر المؤمنین نقل میکند که بنام خطبۀ وسیله نامیده شده است، چه اینکه خصوصیات وسیله که یکی از منازل و درجات بهشتی است در آن بیان شده است، در ابتداء آن خطبه میفرماید:
«اَیّها النّاسُ اِنّ اللهَ عَزّ وَ جَلَ وَعَدَ نَبِیّهُ مُحَمَداً صَلّی الله عَلَیه الوَسِیلَۀَ وَ وَعَدَه الحَقّ ولَن یُخلِفَ اللهُ وَعدَه اَلا وَ اِنّ الوَسِیلَۀَ اَعلی دَرَجِ الجَنّۀ….»
ای مردم بدرستیکه خداوند وعده داده است به پیامبرش محمد (ص) وسیله را، و وعده خداوند حق است و خداوند وعدۀ خود را تخلف نمیکند، آگاه باشید که وسیله عالیترین درجات بهشت است، سپس اوصاف آنرا شرح میدهد.
و از رسول خدا (ص) نیز روایت شده است که فرمود:
«سَلُوا الله لِی الوَسِیلَۀَ فَإِنّها دَرَجَۀٌ فِی الجَنَّۀِ لا یَنالُها اِلاّ عَبدٌ واحِدٌ واَرَجُواَن اَکُونَ اَناهُو»
سئوال کنید از خداوند برای من وسیله را، زیرا آن درجه ای است در بهشت که نمیرسد به آن، مگر یکی از بندگان خدا، و امیدوارم که آن بنده من باشم.
و دریکی از دعاها هم میخوانیم:
«واعط محمداً الوسیله»
عطا فرما بمحمد وسیله را
ولی باید توجه داشت که این معنا نیز با معنای آیه تنافی ندارد، زیرا این درجه اعلی که در بهشت برای پیامبر هست تجسم همان مقام قرب و نزدیکی پیامبر است بخداوند که قهراً مقام قرب رسول را هیچ فردی نخواهد داشت، و ما هم از خدا برای رسول این مقام را طلب میکنیم برای خود با این دعا ارزشی در درگاه الهی مییابیم، چون دیگر دعاها و طلب رحمتهائی که برای رسول خدا مینمائیم.
موضوع سوم در آیۀ جهاد در راه خداست که هم جهاد با نفس را شامل است، و هم جهاد با دشمن را.
رابطه سه موضوع در آیه
بعضی از مفسرین فرموده اند که رابطۀ این سه موضوع از قبیل ذکر خاص بعد از عام است، زیرا «تقوی» مفهومی است عام که شامل قرب و وسائل قرب الی الله میشود و وسیله که بمعنی تقرب یا وسیله تقرب است شامل جهاد و غیر جهاد از اعمال عبادی دیگر میشود و جهاد اخص از وسیله است، همانطور که وسیله اخص از تقوی است، و چون وسیله و جهاد از اهمیت خاصی برخوردار است، لذا جداگانه ذکر شده اند، ولی میتوان گفت که این سه موضوع هر کدام مقدمه و راه برای دیگری است، زیرا قدم اول برای رسیدن بحق خودسازی و پاک ساختن صفحۀ دل از کدورتها و تیرگیهائی است که بدنبال نافرمانیها و گناهان در آن پدید آمده است و تا انسانی خود را از بند وقید اسارت هواها و هوسها و شیطانها رهائی نبخشد و فکر و دل خود را از آلودگی ها، حسدها، بغضها و کینهها و علاقههای گوناگون دست و پاگیر مادی پاک نسازد، و خلاصه جهت و هدف را برای خود در ایده و عمل انتخاب نکند نمیتواند بسوی خدا راهی بیابد و به مقام قرب نائل گردد.
پس باید اول حالت تقوی و خود نگهداری از گناه در انسان پدید آید تا بتواند در مسیر حرکت و سیر الی الله قرار گیرد. گرچه تقوی خود نیز بعضی از درجات قرب بخدا را شامل است، ولی بادارا بودن مقام تقوی همه درجات قرب پیموده نمیشود و تقوی نیز خود دارای مراحل و درجاتی است، پس اگر کسی بخواهد بدرجات عالی از قرب و خدا گونه شدن راه یابد ضروری است که باید متقی باشد و با آلودگیهای اخلاقی پاک ساخت و عشق و شوق خدا در فکر و روانش شعله ور گردید آمادۀ جانبازی و فداکاری در راه معشوق و معبودش میشود، و تا انسانی از خود و لذتهای خود و حیات و هستی خویش برای خدا نگذرد و علاقۀ به خدا را بر علاقههای دیگر ترجیح ندهد در مقام مجاهده بر نمیآید، زیرا منظور از جهاد آن نوع فداکاری و کوششی است که فقط برای خدا انجام میشود و هدف و انگیزۀ دیگری جز او ندارد، لذا پس از بیان دو موضوع خود سازی و خداجوئی با جمله «وَجاهِدُوا فِی سَبیلِهِ» فرمان جهاد میدهد. و سپس بعنوان نتیجه آن سه میفرماید «لعلکم تفلحون»، یعنی بدنبال تقوی و خودسازی و قرب بخداوند و جهاد در راه خدا، ظفرو پیروزی و رسیدن به یک جامعۀ ایده آل خواهد بود، جامعه ای که در آن جامعه عدالت، تقوی، قرب بخدا وجود دارد و زمینههای شکوفا شدن و پرورش یافتن استعدادهای مادی و معنوی مهیا است که در پرتو آن فلاح و ظفر اخروی و جهان دیگر هم خواهید یافت.
ادامه دارد
دیداری با: فاتحین مجروح
طریق القدس
اینجانب موسی کهنموئی اعزامی از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سرخس، هم اکنون در بیمارستان آیت الله کاشانی بستری می باشم.
س- در کدامیک از جبهه ها و در چه تاریخی مجروح شدید؟
ج- جبهه ما بطرف تنگه جذابیه بود که یک تنگه خیلی حساس است و تمام تدارکات دشمن از آنجا بداخل مرزمان کشیده می شد و نیروی تقویتی دشمن از آنجا وارد ایران می شد. ماموریت ما از آنطرف بستان بود، چند گردان حرکت کردیم، دو شب و دو روز در راه بودیم که در اینمدت نه آب بما رسید و نه غذائی. دشمن هیچوقت فکر نمی کرد که نیروی ایران از آنجا وارد عمل شود. شب آخر در یکی از دیدبانهای ایران چند لحظه ای استراحت کردیم و سپس به دیدگاه دوم که ۳ کیلومتری دشمن بود رسیدیم، آنجا هم مقداری توقف کردیم تا اینکه وقت ماموریت فرا رسید و پیشروی را ادامه دادیم تا به یک کیلومتری دشمن در حدود ۲۰۰ تانک دشمن بچشم می خورد.
در اولین ساعت حمله چند سنگر انفرادی بود که بتصرف ما درآمد، سپس به سنگرهای اجتماعی حمله بردیم و آنها را در آنجا هم شکست دادیم، جلوتر یک میدان مین دشمن بود که مقداری از برادران در آنجا شهید شدند، سپس به سنگرهای اجتماعی رسیدیم که بشکل لوزی بود. دشمن که خود را شکست خورده می دید پا بفرار گذاشت، رسیدیم به توپخانه دشمن، در آنجا هر چه بچشم می خورد توپ بود و خیابان کشی کرده بودند و آنچنان مستقر بودند که تمام وسائل زندگی و حتی تلویزیون نیز موجود بود، گویا می خواستند تا ابد آنجا بمانند. به امید خدا این سنگرها را هم فتح کردیم.
هوا تاریک شده و مغرب فرا رسیده بود، و از اینکه دو شبانه روز بود که بدون غذا و آب در حرکت بودیم و فرمانده ما نیز مجروح شده بود صلاح در این دیدند که همانجا توقف کنیم و در مقابل ضد حمله احتمالی دشمن بخود حالت تدافعی بگیریم. شب را در همان سنگرهای دشمن خوابیدیم. صبح که شد منتظر ضد حمله آنها بودیم، ولی هیچ خبری نبود، چرا که دیگر راه گریز برای دشمن باقی نمانده بود. از این طرف سپاه اسلام آماده بود، و از آنطرف هم باطلاق بود و نمی توانستند به آنجا فرار کنند.
مقداری از صبح گذشته بود که تانکهای ما حمله را از سر گرفته و دشمن را زیر آتش شدید خود قرار دادند. ما نیز به حرکت و پیشروی ادامه دادیم. در این هنگام بود که من دیدم پایم سنگین شد و خون به جریان افتاد. من که وسائل پانسمان و کمکهای اولیه از قبل داشتم استفاده کردم و برادرها ما را دیدند و ما را به بیمارستان انتقال دادند.
س- نظر شما درباره آینده جنگ چیست؟
ج- آینده جنگ که برای همه برادرها روشن است که جنگ بنفع ما هست، ولی ما از جنگ نمی ترسیم و خیلی هم به جنگ اشتیاق نداریم، چون جنگ خسارات دو جانبه دارد، ملت عراق هم ملت مسلمان است، و آن صدام و حزب بعثش هست که واقعاً جنگ می خواهند و نمی خواهند که ملتهای اسلام در پناه اسلام زندگی کنند. ما مسلمانها نه خواهان جنگ هستیم، و نه به کسی اجازه خواهیم داد که ضربه به اسلام و به ملتمان بزند.
س- در آغاز حمله چه حالت و احساسی داشتید؟
ج- در آغاز حمله اصلاً یک طوری بود که وقتی دستور حمله صادر شد، برادران می پریدند به هوا، هر چه می گفتند بنشینید، از نظر امنیتی درست نیست، یک روحیه دیگری داشتند و شوق عجیبی داشتند، اصلا خودشان را نمی توانستند کنترل کنند.
س- پیامی اگر دارید بفرمائید؟
ج- من خیلی کوچکتر از آنم که به ملت ایران پیام بدهم.
بنام خداوند یکتای بی همتا. بنده علی باقری، بچه اراکم و ساکن تهران هستم.
شبی بارانی بود و از پارچه سفید به بازوهایمان بستیم که اگر داخل عراقی ها شدیم مشخص بشویم، و به دهلاویه رفتیم و از آنجا به سمت تپه الله اکبر رفتیم که به برادرانمان در آنجا ملحق شویم و متاسفانه آب رودخانه زیاد بود و نتوانستیم عبور کنیم و دو تا از بچه ها را آب برد، و ارتش هم که شبانه می خواست پل بروی رودخانه بزند بر اثر شدت آتش نتوانست. از آنجا رو به بستان حرکت کردیم. و صبحش وقتی برخاستیم به فرمانده مان گفتیم ما نیامده ایم اینجا بخوابیم، حرکت دادند ما را و رفتیم مابین بستان و خونین شهر، و چون ما که ده پانزده نفری جلو بودیم، از خاک ریزی رد شدیم و به دویست متری ارتش عراق روبرو شدیم، در آنجا پنج شش نفر از برادران مجروح شدند، دو سه تا شان هم شربت شهادت نوشیدند، نفر آخری من بودم که تک افتاده بودم و خمپاره آمد زد دستم را از کار انداخت و صورت و یک شانه ام را مجروح کرد. با اینحال که ما هنوز با ارپی جی به آنها حمله نکرده بودیم، چند تا از تانکهایشان شروع کردند به فرار، و فقط خمپاره می انداختند، و چون ما سنگر نداشتیم چند نفر از ما مجروح شدند، و ما را به سوسنگرد آوردند و اهواز و از آنجا به اصفهان.
س- پدر، سن شما چند سال است؟
ج- در حدود ۶۵ سال
– شغلتان چیست؟ شغلم کارگری است، همه کار انجام می دادم، باغبانی و کشاورزی و کارگری.
س- از کجا اعزام شدید؟
ج- از بسیج منطقه شمیران تهران و در پادگان امام حسین دوره دیدیم، و بعد از آن از پادگان امام حسین اعزام شدیم به کردستان و همش از دو ماه و نیمی که در کردستان بودیم ده بیست روز استراحت کردیم، و بعداً داوطلب شدیم، البته نمی خواستند بفرستند واسم نویسی کردیم در پادگان امام حسین. آنها گفتند باید ده بیست روز در اینجا باشید و با نیرو بروید. ماندیم و با نیرو حرکت کردیم.
من شش تا فرزند دارم که سه تا از پسرانم در مبارزات از اول انقلاب شرکت داشتند.
هر چه آتش می آمد، از لطف خدا و امام زمان ما پیشروی می کردیم، با آنهمه مهماتی که آنها دارند و خودروها و تانکهائی که آنها دارند. این قدرت الهی است. من دیدم از روی زمین این هلکوپترها تا نزدیک بستان می آیند و دور می زنند و تیراندازی می کنند و خمپاره ها در نزدیکی هلیکوپترها می خورد زمین، الحمدالله هیچ آسیبی به آن نمی رسید.
***
س- شما خودتان را معرفی کنید.
ج- من فریدون سبحانی عضو بسیج. بیست و پنج سال دارم، دهم آبان ماه به جبهه اعزام شدیم. در این حمله اخیر وقتی که بنا شد حمله شروع بشود برای آزاد سازی بستان، در پشت بستان تپه های شنی وجود دارد، مقداری شن نرم است، و ما از این محل عبور کردیم و پشت نیروهای بعثی عراق قرار گرفتیم، و پشت اینها یک میدان مین بود که حدود ده متر این میدان مین را برادرها پاکسازی کرده بودند که بتوانیم عبور کنیم، از سیم خاردار اول آنها رد شدیم و به سیم خاردار دوم رسیدیم، نیروهای بعثی عراق متوجه شدند که یک نیروئی دارد از پشت سر رو به آنها می آید، بطرف ما رگبار مسلسل گرفتند و ما روی زمین دراز کشیدیم و حدود یک ربع ساعت زیر آتش آنها قرار داشتیم که خوشبختانه بوسیله نیروی الهی و معجزه، به هیچیک از برادران آسیبی نرسید. بعد از یک ربع برادران الله گویان در آن محوطه دشت پراکنده شدند، با آنکه آن میدان هنوز مینهایش خنثی نشده بود، ولی بلطف الهی هیچ یک از مینهائی که کارگذاشته بودند نتوانست عمل بکند، و بوسیله آر پی جی و اسلحه های سبک که داشتیم به آنها حمله کردیم و آنها متواری شدند و دنبال آنها گذاشتیم و پی در پی تانکهای آنها را می زدیم و سنگرهای آنها را پاکسازی می کردیم و تنها چیزی که در این حمله بود، چون از این مرحله نمی توانست نیروهای زرهی وارد عمل بشود، ما با سلاحهای سبک و نیروی الهی توانستیم با نیروی کفر و مجهز به اسلحه های سنگین و تانک و زره پوش بود غالب بشویم.
***
من خدا کرم نصرتی از بوشهر از ستاد جنگهای نامنظم شهید چمران. در جبهه دهلاویه زخمی شدم، و محصل هستیم و هفده سال دارم و کلاس چهارم دبیرستان می باشم، و در ۲۸ مهر ماه به جبهه اعزام شدم، و نقش من در این حمله صف مقدم بود و بیسیم چی بودم و از گروه پیشمرگ بودم و دو تا از خاک ریزهای دشمن را گرفتیم که بقیه نیروها آمدند و با ما مستقر شدند. و علت رفتن من به جبهه این بود که چون در نماز جمعه اعلام شده بود که برای احیاء دین خدا و نابودی دشمنان دین خدا به جبهه بروید، ما به جبهه رفتیم تا هر چه زودتر این مزدوران بعثی را که در خاک کشورمان بودند بیرون کنیم.
آن شوقی که ما داشتیم، روحیه همه ما نمونه بود، اصلاً ما کمتر از سلاحمان استفاده کردیم. وقتی نزدیک خاک ریز آنها رسیدیم دیدم اصلاً سنگرهای آنها خالی است و با سلاح الله اکبر پیش رفتیم و آن شب همه به یاد مهدی(عج) بودند. و اولی که ما حرکت کردیم این عقیده من است که نوری بالای سر ما روشن شد، حتی یکبار روی سر ما چرخید که همه بچه ها تکبیر گفتند، و موقعی که از خاک ریز می خواستیم حرکت کنیم همه این نور را دیدند برادرهای ارتشی هم این نور را دیدند و ما گفتیم این دست صاحب الزمان(ع) است که از موقع حرکت با ما بود. ما بیست نفر بودیم که چهار صد نفر از تکاورهایشان را گرفتیم کشتیم.
***
من اصغر فرزین از بسیج مبارکه اعزام شدم به جبهه بستان. شانزده سال دارم. قبل از آنجا چند وقتی در اهواز بودیم، بعد ما را به خط مقدم بردند، و در ساعت ۷ به ما مهمات لازم را دادند، و ساعت ده و نیم اعلام آماده باش کردند و به خاک ریز دشمن حمله کردیم و بعد از ربع ساعت متوجه شدند که ما حمله کرده ایم که بسوی ما تیراندازی کردند و بچه های ما وقتی دیدند که زخمی می شوند الله اکبر گویان رفتند جلو و همینطور که با الله اکبر می رفتند جلو انگار امام زمان داشت می رفت جلو و بچه ها هم پشت سرش دارند می روند جلو و ما هنوز به خاک ریز آنها نرسیده بودیم که آنها فرار کردند که ما رفتیم جلو و بعضی از بچه ها که اسلحه هایشان گیر کرده بود رفتند و اسلحه های آنها را برداشته و از آن سلاحها استفاده کردند. نیروی کمکی که بما رسید مجدداً شروع کردیم به کوبیدن دشمن. تقریباً ما چهار کیلومتر آن طرف بستان بودیم که من از ناحیه سر بوسیله ترکش زخمی شدم. و خوشبختانه ما کشته زیاد ندادیم و زخمی زیاد داشتیم.
من سرباز وظیفه سعید علی بخشی جزء سربازان لشکر ۷۷ بودم. مدت ۹ ماه است در جبهه هستم. و در جبهه دهلاویه سوسنگرد مدت یکماه مستقر بودیم. ما با کلمه یا حسین شروع کردیم و به پیش رفتیم و تعدادی زخمی دادیم، البته یکی دو تا هم شهید دادیم تا به خاک ریز دشمن رسیدیم، درآنجا دشمن مقاومت زیادی کرد و با آنها درگیری زیادی داشتیم و حدود نیم ساعت درگیری داشتیم و من خودم حدود چهار کلیومتر پنج کیلومتر، یعنی سه خاک ریز دشمن را گرفته بودیم که زخمی شدم.
هماهنگی خیلی خوب بود، همه با هم هماهنگی داشتیم، از نظر پاسدار، ارتش، بسیج و توپخانه و نیروهای زرهی کاملاً هماهنگ بودیم. وقتی خاک ریز دشمن را می گرفتیم نیروهای زرهی می آمدند و تانکها را مستقر می کردند، و ما دوباره به خاک ریز بعدی می رفتیم که دشمن روحیه اش را از دست داده بود و فرار می کرد و طاقت مقابله با ما را نداشت.
عامل برتری و پیروزی ما در این جبهه ها این است که ما تمام سربازها و بسیج و سپاه ایمان داریم و هدفمان معلوم است و منظور هدف است و هدف وقتی که مشخص باشد مرگ هیچ مسئله ای نیست. ما افتخار می کنیم که شهید می شویم، از شهید شدن ترسی نداریم و این برای اینست که هدف مشخص است و ما برای خدا می جنگیم. کسی که برای خدا بجنگد از هیچکس ترسی ندارد و همیشه هم پیروز است و تا هنگامی که جنگ ادامه دارد من شرکت خواهم کرد.
س- نظر شما درباره آینده جنگ چیست؟
ج- انشاء الله با پیروزی کامل این جنگ را خاتمه می دهیم، یعنی ما می دانیم که پیروز می شویم، ما هدفمان اسلام است، پیاده کردن اسلام راستین است. ما تمام ابر قدرتها را پوزه شان را بخاک می مالیم.
من سید حسن سید صالحی از تهران. مدت سه ماه است که در جبهه بودم و پاسدار کمیته منطقه ۴ تهران هستم. من بعنوان فرمانده دسته چهار از گروهان ۲ گردان امام رضا، از گروه شهید چمران هستم.
س- آینده جنگ؟
ج- آینده جنگ مسلم است که پیروزی از آن ماست. تازه این یک تفاله کوچکی است از تفاله هائی که در جهان وجود دارد، و این که نابود شد انشاءالله به امید خدا برای آینده و پیشبرد انقلابمان کارهای زیادی داریم.
***
من محمد اسماعیل محمدیان اعزامی از زنجان از تیپ ۱۲ زنجان و سرباز هستم و در ۲۳ مهر ماه بود که به جبهه اعزام شدیم. ما در نزدیک سوسنگرد بودیم، موقع حمله ما را به جلو بردند در خاک ریز دوم با دشمن مواجه شدیم و بر اثر ترکش خمپاره مجروح شدم. در این حمله همه با هم هماهنگ بودند، و در جلو برادران پاسدار و بسیجی حرکت می کردند و همکاری خوبی داشتیم.
س- علت برتری ما در این پیروزی چه بود؟
ج- علت آن ایمان ما بود، اسلام بود، و چون اسلام حق است، اسلام پیروز است، و آن فرمانده ای هم که ماداشتیم واقعاً سرباز امام زمان بود. یک آتشی در آن شب حمله در گرفته بود که حتی یک بوته هم در زمین بدون گلوله نبود، و آن عامل برتری مان همان ایمان ما و فرماندهی امام زمان بود، و چون ما حق بودیم و نه متجاوز بودیم.
سراغ علم برو
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
علامه طباطبائی رضوان الله علیه، همانطوری که علماً شاگرد قرآن و مفسر کبیر قرآن بود، عملاً هم شاگرد قرآن کریم بود. قرآن حیات انسان را در پرتو علم میداند. قرآن میگوید شما پیرو رسول اکرم باشید و رسول الله اسوه (سرمشق) باشد برای شما.
« » سوره احزاب آیه ۲۱
قرآن ائتساء و اقتداء به رسول الله را با تشریح خطوط کلی آن بیان کرده چهرۀ رسولالله(ص) را قرآن بیان کرده، آنگاه فرموده به پیامبر اسلام سلام الله علیه اقتدا کنید. رسول خدا (ص) فرموده:
«قل رب زدنی علما»
سراغ علم برو
ویژگیهای علمی و عملی فیلسوف بزرگ شرق علّامه طباطبائی
از دیدگاه آیت الله جوادی آملی
عضو شورای عالی قضائی
هم علمت را از خدا بگیر
در علم هرگز قانع نباش و اکتفا نکن
قرآن حیات رسول الله را حیات علمی کرده و علم را از معلم حقیقی، یعنی خدا میداند و به رسول الله (ص) دستور میفرماید:
«قل رَبِّ زِدنی عِلماً»
در اسلام روزی جهل بشر آغاز میشود که بگوید علمم به همین اندازه کافی است، احساس عطش نکند. خداوند به رسو الله فرمود: «قل رب زدنی علما»، بعد بما فرموده اسوۀ شما رسول الله باشد. همچنین خدا در قرآن کریم به موسی کلیم دستور میدهد که از آن بنده ای که ما به او علم لدنی دادیم استفاده کن و در پی آن موسی کلیم میگوید: «اَ اَمضِیَ حُقُباً» من برای فرا گرفتن علم از آن معلم الهی و لو آنکه هشتاد سال راه بروم میکوشم تا به سراغ علم بروم و معلمم را پیدا کنم «دوران هشتاد ساله را حقب میگویند»، «اوامضی حقبا» من در تاریکیها میروم سیرهای دریائی و صحرائی میکنم، اگر چه سفرم هشتاد سال هم طول بکشد ادامه میدهم تا به سراغ آن معلم برسم.
صاحب جواهر رضوان الله علیه میگوید: یاد گرفتن علم جزء خطوط کلی اسلام است، این نظیر وضو گرفتن نیست که جزء دستورات جزئی اسلام است، این فقیه نامور در جواهر میگوید: رسول خدا اسلام الله علیه فرمود:
«اطلبوا العلم و لو بالصین»
هزارها فرسنگ هم که شد بدنبال علم بروید، ولی در مسافرت اگر خواستید وضو بگیرید یک یا دو کیلومتر بدنبال آب بروید، اگر آب پیدا نکردید تیمم کنید، میشود بجای وضو با دو کیلومتر راه رفتن و نا امید شدن تیمم کرد، اما نمیشود برای تحصیل علم به دو کیلومتر یا سه کیلومتر بسنده کرد، آنجا فرمود در طول زمین تا چین هم که شد بدنبال علم بروید، در قرآن فرمود در طول زمان اگر هشتاد سال هم طول کشید بدنبال علم بروید، فروعات جزئی را میشود با دو کیلومتر رفتن بسنده کرد، اما خطوط کلی و اصیل اسلام را نمیشود با یک حدی محدود کرد. اینها خطوط کلی اسلام است، یعنی دستور خدا به رسول اکرم عام است «قل رب زدنی علما» دستور خدا به موسی کلیم عام است که فرمود برو از آن بنده ای که «آتَیناهُ مِن لَدُنّا عِلماً» یاد بگیر. حضرت موسی کلیم سلام الله علیه هم گفت «اَو اَمضی حُقُباً» من اگر هشتاد سال هم باشد این راه را ادامه میدهم تا به معلم الهی برسم، و بیان رسول اکرم سلام الله علیه هم فرمود «اطلبوا لعلم و لوبالصین» این نشان میدهد که دین اسلام دین علم است و فراگیری علم خواه در طی زمان، خواه در امتداد زمان.
علامه طباطبائی رضوان الله علیه شاگرد این مکتب است، مکتبی که خطوط کلی آن را فراگیری علم تشکیل میدهد.
علامه وقتی که زندگی نامه اش را با قلم خود می نویسد می گوید «وقتی از نجف به ایران مراجعت کردم و به زادگاهم تبریز در طی ده سال ماندم، دورۀ ده ساله تبریز را دوران خسارت روحی می شمارد که من در نجف بهره می بردم، به قم که آمدم بهره می بردم، ولی در تبریز در اثر آن حوادث سخت تاریخی ده سال مجبور شدم بمانم و آنرا دوران خسارت روح می داند، چون دوران تدریس نیست و تألیف و نشر عقاید و افکار نیست” با اینکه بیش از ده رساله از رساله های علمی و سنگین را در تبریز نوشت، باز می گوید شاید در آن ده سال دیگران در حوزههای علمیه بودند و به اندازۀ ایشان در تبریز کار نکردند، او بیش از ده رسالۀ علمی می نویسد، ولی می گوید دوران خسارت روحی من است. در قم است که می تواند «المیزان» تالیف کند، تفسیر کبیر را عرضه کند، در قم است که می تواند حوزۀ سنگین فلسفه را اداره کند و گرم کند، در قم است که می تواند شاگردان فروزانی که هر یک اختر تابناکی اند بپروراند، این امکانات وسیع و بلند چون در حوزۀ علمیۀ قم «عُشّ آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین» است ممکن است، ولی در تبریز میسر نبود.
رساله های «اثبات ذات»، «اسماء و صفات» «افعال»، «وسائط و علل واسطۀ فیض بین، مبدا و خلق»، «قوه و فعل» را (که از محکمترین رسائل در فلسفه بشمار می رود در تبریز نوشته)، «ولایت»، «نبوت»، «انسان قبل الدنیا»، «انسان فی الدنیا»، «انسان بعد الدنیا» را در تبریز نوشته و فرموده در این رساله ها بین عقل و شرع تطبیق شد. همه این همتهای والا را در تبریز اعمال کرد، ولی مع ذالک می گوید این دوران خسارت عمر من است، دوران خسارت روح من است، زیرا دورانی است که انسان نمی تواند بگوید «رب زدنی علما». آنچه در نجف آموخت در تبریز پیاده کرد، چیزی در تبریز نیندوخت و نیاموخت، بازدۀ خاصی نداشت، ره آورد تازهای نداشت، مگر اینکه از کیسه مصرف می کرد، از سرمایه مصرف می کرد، بر سرمایه نیفزود، اما وقتی قم آمد افکار را عرضه کرد، دانشمندان به حوزۀ درسش راه پیدا کردند، با سئوالات عمیق روبرو شد، جهان علم او را شناخت، سئوالاتی بحضورش آمد، کم کم دست بقلم کرده و تفسیر کبیرالمیزان را نوشت، از یکطرف، و از سوی دیگر مسائل عمیق فلسفی را تدوین کرد، پس روحش پیروی از مکتب «قل رب زدنی علما» است.
بُعد فلسفی علامه طباطبائی را اجمالاً اشاره می کنیم تا روشن شود که روش زندگیش روش فلسفی بود، یعنی او حکیمانه می اندیشید، اولاً سعی کرد که مرز فلسفه را از مرز علوم، خواه علوم تجربی، خواه علوم اعتباری جدا کند، در بحثهای فلسفی جزاستدلال محض که به بدیهیات تکیه می کند بچیزی تکیه نمی کند. آن بدیهی محض و عقل محض است که میگوید ما نیاز به پیامبر داریم، نیاز به مبدا و معاد داریم. سعی کرد مسائل نظری را به مسائل بدیهی ارجاع دهد، و در این کار مسائل تجربی و علوم اعتباری را مخلوط نکند، یعنی علم را با فلسفه مخلوط نکند، علوم اعتباری را با علوم فلسفی مخلوط نکند، برای اینکه مرز فلسفه مشخص بشود تا پیکر استدلال های فلسفی از آزمایشهای علمی و علوم اعتباری منزه شود، تا در نتیجه این فکر بشود فکر فلسفی.
ایشان مقاله ای در تشخیص علوم اعتباری و مقاله ای در تشخیص علم و فلسفه نوشته اند و مرز هر یک از اینها را بیان کردند و فرمودند فلسفه مرزش اینست، در جهان واقعیت هائی است و ما نمی توانیم واقعیت های جهان را انکار کنیم. آن کسی که واقعیت های جهان را انکار می کند «صوفی» است، سفسطه می کند، و با آن نمی شود بحث کرد، پس واقعیتی در جهان هست و تمام واقعیت ها که در جهان هست بدیهی و روشن نیست، به چند دلیل:
۱- می بینیم بین اندیشمندان در واقعیتهای جهان اختلاف است، یکی چیزی را اثبات می کند و دیگری نفی می کند. ۲- یک اندیشمند در طی زمان دو رأی مختلف دارد. پس اینچنین نیست که انسان در شناخت واقعیت و جهان بینی اشتباه نکند. گاهی چیزی که واقعیت دارد آدم خرافی می پندارد، گاهی امر خرافی را واقعیت می داند. آن علمی که در شناخت واقعیت نقش دارد و نشانه های واقعیت را بررسی می کند و با آن نشانه می شود فهمید که چه چیز واقعیت دارد و چه چیز واقعیت ندارد «فلسفه» است. فلسفه در هستی بحث می کند، در واقعیت بحث می کند. چیزی که بحثش دربارۀ خواص یک شیء خاص است، آن علمی است نه فلسفی، پس مرز علم از فلسفه جداست و احیاناً علومی هم که مربوط به پدیده های مادی نیست، ولی جزء باید هائی است که بشر ساخته جزء علوم اعتباری است، آن هم مرزش از مرز فلسفه جداست. قراردادها و قانونهائی که بشر بحث می کند، یا وضع می کند تا بشر خوب زندگی کند، اینها جزء علوم اعتباری است که البته به علوم واقعی تکیه می کند، ولی جزء مسائل فلسفی نیست. وقتی مرز علوم اعتباری از مرز علوم فلسفی جدا شد، و مرز علوم تجربی و آزمایشی از مرز فلسفه و علوم فلسفی- علم به معنای اعم- جدا شد آنگاه انسان اندیشه اش، اندیشۀ حکیمانه خواهد بود، یعنی شسته و صاف و پاک، نه علوم اعتباری را مخلوط می کند نه علوم تجربی را مخلوط می کند. بعنوان نمونه می شود این مطلب را ذکر کرد در کتابهای فلسفی در بحثهای علت و معلول، علت را به چند قسم تقسیم می کنند، یکی از آنها علت فاعلی است، آنگاه علت فاعلی را به چند قسم تقسیم می کنند، یکی از آنها «فاعل بالقصد» است، و یکی هم «فاعل بالجبر»، و در قبالش «فاعل بالاختیار». علامه طباطبائی چون علوم اعتباری را از فلسفه جدا و مرزهای اینها را مشخص کرد می فرماید: «فاعل بالجبر» و «فاعل بالاختیار» در علوم قرار دادی از یکدیگر جدا هستند، ولی در فلسفه فاعل بالجبرو فاعل بالاختیار هر دو در یک نوع بنام فاعل بالقصد مندرجند، بعنوان مثال: یک وقت انسان پای دیواری نشسته است می بیند اگر از پای دیوار حرکت نکند این دیوار منهدم می شود و بحیات او خاتمه می دهد، اینجا می نشیند و فکر می کند و نتیجه می گیرد که باید از پای دیوار برخاست، این کارش کار قصدی وارادی و اختیاری است. یکوقت دیگری می گوید اگر از اینجا بر نخیزی، دیوار را به رویت منهدم میکنم، او را وادار می کند که از پای دیوار برخیزد، اینجا هم می نشیند فکر می کند، میاندیشد که من اگر برنخیزم دیوار را بر رویم ویران می کند و به عمرم خاتمه داده می شود. اینجا هم بر می خیزد. از نظر مسائل فلسفی در هر دو قسم با اراده و اختیار برخاسته است و هیچ فرق فلسفی بین این دو قسم نیست، ولی در مسائل و علوم قرار دادی نظیر قانون تجارت که درچه صورت معامله باطل و کجا معامله صحیح است، گفته اند اگر معامله و خرید و فروش به اختیار باشد صحیح، و اگر با اجبار باشد صحیح نیست. در علوم قرار دادی بین جبر و اختیار فرق می گذارند و دو نوع می دانند، ولی در مسائل فلسفی جبرواختیار هر دو در یک نوع مندرجند، هر دو فاعل بالقصدند. آن وقتی که دست انسان را گرفتند از جائی به جائی بیرون بردند آن فعل انسانی نیست، همانطوریکه لباسش رفت، اوهم رفت، او را بردند، تا اینکه انسان بگوید این کار کار جبری است، این کار ذهنی است. اصلاً در اینجا این نشان می دهد که باید فکر، فکر فلسفی باشد تا به این دقت برسند، که در علوم اعتباری بین جبر و اختیار فرق است، نه در مسائل فلسفی.
نوآوری علامه در فلسفه
و چون روحش روح عقلی بود، در مسائل فلسفی چند نوع نوآوری داشت یک اینکه روش فلسفی را روش ریاضی کرد، یعنی هر مسئله ای را در جای خودش نقل کرد در ریاضیات، بنابراین است که هر مسئله را در جائی نقل کنند که هم گذشته را روشنتر کند، و هم زمینه ای باشد برای آینده، لذا در مسائل ریاضی مقدمه ای نظیر «کما سیجییء، کما فی محله» نیست، این اگر باشد مسئله مبرهن نخواهد بود. در کتابهائی که فلاسفه اسلامی نوشته اند چون این دقت رعایت نمی شد احیاناً مسئله ای را در باب و فصل خودش ذکر نمی کردند، نیاز داشتند از مقدماتی که در آینده می آید کمک بگیرند، لذا این مسئله را با «کماسیجیء، کما فی محله» می گذراندند، مسئله ای که با کما سیجییء گذرانده شود مسئله استدلالی نخواهد بود و فکر طرف را هم فکر استدلالی ببار نخواهد آورد، ولی مسئله اگر به «کما تقدم» حل بشود، این گذشته را روشنتر می کند. علامه طباطبائی رضوان الله علیه مسائل فلسفی را چه در «بدایۀ الحکمه» و چه در «نهایۀ الحکمه»، و چه در درس خارج که تنظیم می کردند بهمین روش ریاضی شروع می کردند و اداره می کردند، یعنی هر مسئلهای را در جای خودش نقل می کردند که این گذشته را روشن کند و زمینهای باشد برای آینده میفرمودند ما نیاز نداریم که ده تا دلیل در یک جا ذکر کنیم که مقدمات بعضی از آنها را باید آینده حل کند، بلکه در هر باب ممکن است حتی یک دلیل ذکر کنیم و به آن اکتفا بکنیم که مقدماتش یا همانجا حل شده باشد یا سابقاً حل شده باشد. این روش ریاضی است که در فلسفه پیاده کرده. این را در نوع کتابهایش بخوبی می بینید.
نمونۀ دیگر در این بخش مسئلۀ جعل است. جعل در اسفار و منظومه و در سایر کتابها و یا بسیاری از کتابها این چنین تدوین می شود که آیا وجود مجعول است یا ماهیت، در برابر اینکه وجود اصیل است یا ماهیت اصیل است، لکن دیگران بزحمت افتادند که این مسئله «جعل» موضعش کجاست؟ فرق مسئله جعل با اصالۀ الوجود چیست؟ ولی علامه کوشیده است مسئله جعل را در مسئله «علیت» نقل بکند، یعنی بعد از اینکه اصل علیت تثبیت شد و ثابت شد نظام، نظام علیت و معلولیت است، آنگاه بحث می شود که علت چه چیز به معلول می دهد؟ وجود اعطاء می کند یا ماهیت؟ مسئلۀ جعل وجود و جعل ماهیت جزء شعب مسائل علیت است، لذا همانجا جا می افتد، می شود از ارکان آن باب کمک گرفت و اما دیگران که این دقت را نکردند، مسئله جعل را در غیرباب علیت و معلولیت مطرح کرده اند، به این فکر افتاده اند و مانده اند که فرقش با مسئلۀ اصالت وجود چیست؟ و رابطه اش در همانجائی که نقل شده با مسائل آن موضع چیست؟ این نشان می دهد که روش، روش ریاضی نیست. نتیجه آن که مرحوم علامه تابع خطوط کلی اسلام بود، اسلام چون بر اساس علم استوار است از علم حمایت می کند، نه زمان می شناسد نه زمین نه چین را کافی می داند، نه هشتاد سال را. هم می گوید چین برو، هم اگر هشتاد سال هم شد برو، چرا؟ چون هر چه علم بازتر شود، اسلام شکوفاتر می شود زیرا اسلام روی علم و عقل استوار است، هر چه علم و عقل گسترش پیدا کند شکوفائی اسلام بیشتر می شود. اینکه اسلام از هیچ چیز به اندازۀ علم و عقل جانبداری نمی کند برای این است که خود روی علم و عقل استوار است، و به رهبر اسلام و رسول اکرم صلوات الله و سلامه علیه فرمود: «رب زدنی علما» خطوط اسلام مشخص شد، و بعد فرمود رسول الله سلام الله علیه اسوۀ شماست. و علامه طباطبائی ائتساء و اقتداء به این اسوه کرد، شاگرد این اسوه و مفسر کلام این اسوه بود، لذا آن دورانی که چندین رسالۀ سنگین می نویسد مع ذالک می گوید دوران خسارت روح من است، برای اینکه در برابر «المیزان» در برابر سایر کتابهای فلسفی و عقلی و روائی که در آن تدوین و تالیف کرده است، آنها را کم می داند و تا آخرین لحظه هم میکوشد که بین عقل و شرع تطبیق بدهد و راه عقل اگر راه شرع نباشد آنرا «نکرا» و «وهم» میداند، و هرگز شرع را از عقل جدا نمی داند و می کوشد متشرعی باشد حکیم و حکیمی باشد متشرع، و عمر را در این راه بگذراند و بخاطر اینکه نقش علامه در حفظ علوم که از ثقلین (کتاب و سنت و عترت علیهم السلام) رسیده است روشنتر شود، بعد از اینکه شاگردانش را به علوم فلسفی آشنا کرد، سطح و خارجی فلسفه را برای آنها تدریس کرد، آنها را به علوم عقلی آشنا کرد همزمان با آن قرآن را تدریس می کرد و همچنین روایات را، شاید برای عده ای تازگی داشته باشد که ایشان برای شاگردانی که چندین سال خدمتشان مسائل فلسفی و عقلی را می آموختند و مهمترین کتابهای اسلامی را در محضرشان آموختند، برای آنها چند جلد بحار تدریس کرد، آن مجلداتی که مربوط به مبدا و نبوت و معاد بود تدریس کرد، می فرمود حدیث را به عنوان معدن علم و خزانۀ علم باید در حوزه مطرح کرد و در س گفت وروی آن بحث کرد. چندین جلد بحار را چند سال درس می داد و چون این روایات اهل بیت شیفتگی می آورد و ایشان را شیفته و جذب کرده بود، وقتی به این روایات می رسیدند، نه تنها متن را، بلکه سند را هم کاملاً می خواندند و می فرمودند اینها شاگردان ائمه اند، اینها را حفظ کنیم، تمام رواۀ را که اسمشان در روایات بود می آورد، روایت را از متن شروع نمی کرد، ولو هم ضعیف بود می گفت اینها زحمت کشیدند علوم اسلامی و اهل بیت (ع) را به ما رسانده اند، این نشانۀ شیفتگی شان به علوم ثقلین بود، و مسئلۀ معاد و مرگ و احتضار و تمثل انبیاء و اولیاء برای محتضر که در آن روایات مطرح می شد حالشان جداً عوض می شد. در یک روایتی دارد که معصوم (ع) فرمود که «محتضر، ائمه (ع) و صدیقه طاهره سلام الله علیهما» را می بیند، و در همان روایت حضرت فرمود: ولی این مطلب را برای همه نقل نکنید شاید نتوانند تحمل کنند که چگونه فاطمۀ زهرا را می بیند، چگونه مثل مرد آن زن را می بیند، شاید نتواند تحمل کند. و در آن روایات دارد که هیچ حالی برای مؤمن گواراتر از آن لحظۀ احتضار نیست، برای اینکه در عمرش کسانی را که آرزوی آنها را داشت و در عمرش ندیده آنوقت می بیند. انسان وقتی ببیند مهمانانی به منزل او آمدند، رسول الله آمد، علی بن ابیطالب آمد معصومین دیگر علیهمالسلام آمدند، هیچ لحظه ای برای محتضر گواراتر از آن لحظه نیست که معصومین (ع) کنار بالینش بیایند وقتی به اینجا رسید می دیدیم اشک بود که شبکۀ چشم این عالم ربانی را پر می کرد، روحش با انبیاء و اولیاء محشور باشد و راهش که راه احیاء علوم اسلامی و کتاب و سنت معصومین علیهم السلام است مستدام باشد.
«غفرالله لنا و لکم»
و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته
مالکیت در اسلام
اشاره:
در کلاسهائی که از سوی دفتر تبلیغات اسلامی برای طلاب حوزه علمیه قم برقرار شده بود. شهید مظلوم حضرت آیه الله دکتر بهشتی درسهائی دربارۀ مالکیت در اسلام تدریس نمودند و پاسدار اسلام متن این درسها را که توسط دفتر تبلیغات فراهم شده بود در طی چند شماره تقدیم امت مسلمان مینماید. لازم بتذکر است که متن درسهای موجود تاکنون بچاپ نرسیده، گر چه از شهید مظلوم تحت همین عنوان آثار دیگری بچاپ رسیده است.
مالکیت در اسلام
شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی
بحث در مالکیت است، مقداری پیرامون اصل مالکیت صحبت میکنیم، و مقداری هم پیرامون مالکیت در اسلام. فهرست مطالبی که انشاءالله گفته میشود به این ترتیب است:
مالکیت: تعریف مالکیت، مال، ملک، ارزش مصرفی، منشاء مالکیت.
الف- مالکیت خدا و منشاء و حدود آن.
ب- مالکیت انسان و منشاء و حدود آن.
ج- انواع مالکیت
د- مالکیت فردی و انواع آن.
ه- مالکیت جمعی و انواع آن.
و- آثار مالکیت.
ز- حق تصرف.
ح- حق واگذاری.
ط- انتقال قهری.
تعریف مالکیت
مالکیت رابطه ایست اجتماعی- اعتباری و قراردادی میان اجتماع که بیانگر مشروعیت تصرف مالک در ملک خویش و جلوگیری تصرف دیگران در آن است. این مشروعیت در نظامهای مختلف اجتماعی متفاوت است. مالکیت یک امر عینی فیزیکی عبارت از این است که چیزی در جهان واقعیت داشته باشد، هر چند هیچ ذهنی و صاحب ذهنی در جهان نباشد، مثلاً اگر چنانچه هیچ موجودی در دنیا نباشد، این درخت کنار خیابان را درک کند، باز درخت واقعیت خارجی دارد.
و اما واقعیتهای اعتباری که عموم واقعیتهای اجتماعی را تشکیل میدهند عبارت از چیزهائی است که واقعیت آنها مشروط به وجود اعتبار کنندگان و صاحبان ذهن در جهان است.
مالکیت از این قسم دوم است، وجوب تکلیفی، نه وجودی- احکام تکلیفی یعنی واجب، حرام، مستحب، مباح و مکروه- اگر در جهان اشخاص صاحب ذهنی وجود نداشته باشند معنی ندارد چه (چیز) بر کسی واجب است؟ وجوبی تحقق پیدا نمیکند. احکام وضعی هم همینطور است که منتزع از یک سلسله احکام تکلیفی است و موضوع برای یک سلسله احکام تکلیفی. مثال:
آقا دست به این کتاب نزن، چرا؟ از صاحبش اجازه گرفته ای؟ این مال فلانی است. اینها در موقعی است که یک اعتبار اجتماعی وجود داشته باشد و الامعنی ندارد. پس مالکیت دارای یک واقعیت اعتباری است، و این امر اعتباری در زندگی اجتماعی بوجود میآید، و گرنه اگر تک انسانی در دنیا بود حتی زمینۀ فکر کردن به این مطالب نیز برایش پیدا نمیشد، چرا؟ برای اینکه این روابط مال وقتی است که انسانها در کنار هم زندگی میکنند و یک سلسله قرار دادها بین آنان بوجود میآید، و لازم نیست که این قرار دادها بین دو گروه بوجود بیاید، گاهی قرار و مدارها خودبخود بوجود میآید، مثلاً همین کتاب شما تازنده اید مال خود شماست و رابطۀ کتاب با شما فردی است، و اگر بشهادت رسیدید به ورثه میرسد و گروهی میشود.
خوب کار این رابطه چیست؟ و حرف حسابی کدام است؟ این رابطه میگوید مالک حق تصرفات گوناگون در این ملک دارد، و حق دارد بگوید دیگران در آن تصرف نکنند، و این مشروعیت امری است نسبی که در جوامع مختلف فرق میکند و نسبتش در زمانهای مختلف فرق میکند، حق تصرف در بعض جوامع برای مالک مثلاً آزاد و مطلق است و درجای دیگر محدود. و همینطور جلوگیری و اختیارات که از تصرف دیگران دارد، گاهی کم و گاهی مطلق است.
مالکیت خداوند
و اما مالکیت خدا برجهان هستی:
می گوئیم در خداوند مالکیت حقیقی است، و در انسانها ممکن است حقیقی باشد و ممکن است نباشد. در همین مالکیت خداوند، باز میبینیم امری اعتباری است، به یک معنی که تا ما انسانها و این رابطۀ مالکیتی که در زندگی آنهاست تحقق پیدا نکند، ذهن ما سراغ مالکیت خدا نمیرود، یعنی این اعتبار برای خودمان تحقق پیدا نمیکند. البته این بحث در این مقطع زمانی از بحثهای کم ثمر است.
مال وملک
مسئلۀ بعد «مال و ملک» است.
معنی ملک معلوم است: چیزی که انسان مالک اوست، ملک یعنی مملوک. و اما «مال» چیزی است که دارای ارزش مصرفی، مستقیم یا غیر مستقیم برای انسان باشد.
«ارزش مصرفی» یعنی اینکه بتواند یکی از خواستهای زندگی انسان را ارضاء کند مثلاً گندم سیب، گوشت، شیر، پوست، پنبه، پشم و چوب، اینها تمام مصرفی است، ولی گاهی معنی وسیع تری نیز دارد، مثلاً یک تابلوی زیبای نقاشی ارزش مصرفی دارد. کار یک معلم و پزشک و آرایشگر تمام اینها هرکدام به یک معنی ارزش مصرفی دارد. و در اینجا باید بحث شود کار حلال کدام و حرام کدام است و باید یک قید اضافه شود و آن اینکه اگر مثل هوا فراوان در دسترس همه باشد به او «مال» میگویند یا نه. مثل آب را مال میتوان گفت؟ و آیا شرط عدم فراوانی باید به او اضافه شود یا نه؟ اموال عمومی چه معنی دارد که میگویند دریاها از اموال عمومی است؟
از این بحث نیز بگذریم، زیرا بحث لفظی در اینجا ثمره ای ندارد و فقط بعنوان یادآوری گفتم. «مال» بچیزی میگویند که لااقل دارای ارزش مصرفی باشد، و ارزش مصرفی هم معنایش وسیعتر از آنست که ابتدا به ذهن انسان میرسد و جالب این است که مسئلۀ رابطۀ مال و ارزش مصرف در همین کتابهای فقهی که خوانده اید آمده است، البته کلمۀ ارزش نیست. بعنوان مثال از شرح لمعه میخوانیم و بعد قسمتی از مکاسب:
متاجر لمعه در شرایط مبیع میفرماید:
«یشترط کون المبیع مما یملک ای یقبل الملک شرعاً فلا یصح بیع الحر و ما لا نفع فیه غالباً کالحشرات»
می بینید بحث میشود از چیزی که غالباً سودی ندارد.
شیخ انصاری (ره) که از نظر قدرت تحلیل و سلامت اندیشه فقاهتی انصافاً یک چهرۀ ممتاز است در قرن پیش، ایشان مطلب را دقیق تر از این مطرح کرده است، میفرماید:
«القول فی شرائط العوضین یشترط فی کل منهما کونه متمولاً لأنّ البیع لغۀ مبادلۀ مال بمال و قداحترزوا بهذا الشرط عمالا ینتفع به منفعۀ مقصودۀ للعقلاء محللۀ فی الشرع لأن الأوّل لیس بمال عرفاً کالخنافس والدیدان فانّه یصح عرفاً سلب المصرف لها و نفی الفائدۀ عنها و الثانی لیس بمال شرعاً کالخمروالخنریر»
پس اگر شما در اقتصاد امروز مسئلۀ سودمندی ارزش مصرفی را میبینید بدانید که مسئله مخلوق جدید نیست، این یک تصور عرفی و عمومی است که حتی در کتابهای فقهی ما در بخش اقتصاد به ذهن فقهاء میآید و انرا مطرح میکنند. البته نمیخواهم بگویم آهنگ بحث در اینجا و آنجا یکی است، بلکه میخواهم بگویم اصل اندیشه وجود دارد، آنجا که میفرماید چیزی که مصرف ندارد مال نیست عرفاً در کرم و مورچه و شرعاً در مثل خوک و شراب.
و بعد در اینجا شیخ نکتۀ ظریفی را نقل میکند و آن اینکه آیا ملک و مال عام وخاص مطلقند، یا من و جهند. متساویانند و یا نه؟ اگر عام و خاصند چه صورت آنرا دارند، و بعد ایشان اثبات میکند که عام و خاص من و جهند، بروید و مطالعه کنید.
پس بعنوان نتیجه در تعریف مال میگوئیم: آنچه که منفعت محلله مقصوده داشته باشد «مال» است خواه فراوان باشد یا نه. و اگر در طلیعۀ بحث به ملک و مال و ارزش مصرفی پرداختیم بخاطر آن است که در ادامه بحث مورد نیاز است.
مالکیت خدا و منشأ و حدود آن
منطق فطرت برای پدید آورندۀ یک شیء حق تصرف در آنرا میپذیرد. براین اساس خدا مالک جهان شناخته میشود. زیرا او هستی بخش جهان است، و به عبارت دیگر مالکیت خدا بر سراسر عالم امری است منطبق با منطق فطری.
« • »
سوره یونس آیه ۶۸
گفته اند خدا بچه ای برای خود قرار داده، خدا پاک و والاست از این چرندیات او بی نیاز است، و هرچه در آسمانها و زمین است مال اوست، و شما هم دلیلی بر این حرفها ندارید و چیزهائی که نمیدانید دربارۀ خدا میگوئید.
در آیات قرآن «له» زیاد داریم، اما علت انتخاب این آیه به اعتبار قبلش بود. قالو اتخذالله ولدا- که مثل اینکه چیزی ندارد میخواهد پیدا کند و آنوقت جواب میدهد- هو الغنی- و برای بیان غنا میگوید- له ما فی السموات و ما فی الارض- یعنی آیه در زمینۀ مالکیت خدا برجهان است بمعنی اجتماعی در ذهن ما، و این بود که ما این آیه را انتخاب کردیم والا آیات دیگری نیز هست.
در قراردادهای اجتماعی، مالک باید سند داشته باشد، اما در مورد خداوند اینطور نیست مثلاً در مورد عبای شما دلیل بر مالکیت شما قاعدۀ- ید- است، و اگر در دادگاه ثابت شد که مال شما نیست از شما میگیرند. برای ساختن خانه اگر برای جواز ساختمان به شهرداری مراجعه کردید از شما سند میخواهد ولی برای مالکیت خدا سند لازم نیست، چون یک امر قرار دادی نیست، بلکه فطری است. اگر کسی خدا را قبول کرد مالکیت او را نیز قبول میکند- بیده الامر- اختیارها همه بدست اوست.
حدود مالکیت خداوند
مالکیت خداوند هیچ حدومرزی ندارد، چون همۀ موجودات وجودشان از خداست. مالکیت او نسبت به جهان، مالکیتی مطلق است بدون هیچ حدومرزی.
مالکیت انسان، و منشأ و حدود آن
در این مطلب بحثی نیست که مالکیت بشر در همۀ جهان پذیرفته شده است. در نظامهای مختلف اجتماعی، حتی نظامهای مارکسیستی و شوروی هم مردم را الان مالک لباس و ماشین و حتی خانه میدانند. در این بحث نیست که حتی در سوسیالیسم کامل هم مسئلۀ مالکیت انسان نسبت به اشیاء مطرح است، اینها هم مطالبی نیست که مطرح شود.
منشأ مالکیت انسان چیست
همانطوریکه گفتیم منطق فطرت برای پدید آورنده یک چیز حق تصرف در آنرا میپذیرد و او را مالک آن میشناسد و حق تصرف، خودبخود برای او پیدا میشود. و چون خلق نسبی میکند مالکیتش نسبی است. در اینکه انسان خلاقیت دارد تردیدی نیست، مثلاً پنبه ای که لباس میشود کار ریسنده و بافنده و دوزنده هر کدام خلاقیت است که اثر در آن کرده است، یعنی در آن ارزش مصرفی جدید میآفریند که قبلاً در پنبه نبود.
مثلاً اگر کتابهائی که برای بردن به حجره یا خانه خریده اید بخواهید با یک بسته پنبه ببندید نمیشود، چون میافتد. و اما اگر این پنبه را کسی در آن کار کرد و طناب شد بدرد کار شما میخورد و همان نخ و طناب برای آقایان عمامه میشود؟ اگر عمامه هم بشود قبا نمیشود. بنابراین بافنده ارزش مصرفی جدیدی در این میآفریند و اگر توی بازار بروید و بگوئید قبا، تازه شما را بسراغ دوزنده میفرستند و او کار دیگری انجام میدهد، پس اگر خلاقیت منشاء طبیعی برای اعتبار مالکیت است، هر کس این خلاقیت را داشته باشد مالکیت را هم دارد، و لذا گفته اند صاحب پیراهن و خیاط در لباس مادامی که مزد دوخت را نداده باشد شریکند، منتهی نمیتواند خیاط بدون اجازۀ مالک، آن را به بازار ببرد و بفروشد، چون تزاحم دارد ملک او با این.
بحث دیگر اینکه: آیا هر کاری منشاء مالکیت است:
در اینجا باید بگوئیم کار خلاق و مولد که ارزش مصرفی درست کند منشاء مالکیت است، نه هر کاری، مثلاً پاره کردن کاغذ که کار روی یک ماده طبیعی انجام میگیرد منشاء مالکیت نمیشود. وقتی شما خاک را تبدیل به خشت خام میکنید و خشتها را با گل ملات روی هم میچینید و طاق میزنید و یک کلبه میسازید، کار خلاق و مولد انجام داده اید، کلبه ای ساخته اید که بدرد سکونت میخورد. و گاهی این کار شما مولد و خلاق نیست، مثل اینکه این خانه را خراب کنید، این مولد نیست، مگر اینکه لازم باشد خراب کردن آن برای بنای جدید.
مالکیت انسان محدود است
مالکیت انسان که منشاء آن مولد بودن اوست محدود است، نه مطلق، زیرا انسان در هر کار تولیدی از مواد موجود در طبیعت استفاده میکند موادی که در خلق و تولیدات نقشی نداشته است، نسبت به آنها مالک نیست، مثلاً در همان خشت زنی شما نسبت به کارتان و شکلی که بخاک دادید مالک خشت شده اید، بعد که خشتها را روی هم چیدید و دیوار ساختید و کلبه ساختید مالک کلبه میشوید، ولی اصل خاک نتیجه تولید شما نیست از اینجهت ملک شما نیز نیست، و نتیجه در آنجائی ظاهر میشود که اگر باران کلبه را دوباره بصورت خاک درآورد، آیا بازملک خاکها است یا نه؟ – گفتیم که بحث فقهی مال بعد- بنابراین سازندۀ این خشت به یک اعتبار مالک و در حد معینی مالکیت او ثابت است.
در بیابان خدا ۱۰ من گندم میکارید، ۵/۶ ماه دیگر ۱۰۰ من تولید میشود، این ۱۰۰ من مال کیست؟ مال زراع است، اگر در زمین غصبی هم بکارد مال خود اوست، حالا آیا راستی مال خود اوست؟ اگر باران نمیآمد ۱۰ من گندمش هم از بین رفته آب باران هم شریک است، اگر نور آفتاب نبود و مواد گوناگون از هوا جذب نمیشد این آقا ۱۰۰ من گندم نداشت، پس اگر آفتاب نبود و هوا نبود و اگر و اگر…….
معلوم شد که این آقا سهم کوچکی دارد، ابر و باد و مه و خورشید در کارند تا این آقا با پاشیدن ۱۰ من گندم، ۱۰۰ من بدست بیاورد. در اینجا باید اضافه کنیم به آنچه که گذشت از ابروباد و مه و خورشید، تجربه ای که در کشت و کار از اجتماع آموخته و سهمی هم برای اجتماع. پس ما فهمیدیم که کار خلاق و مولد منشاء اعتبار مالکیت است تا یک حدودی است، و این حدود هم کمتر از آن چیزی است که اول به ذهنمان میآمد.
در تفکر سوسیالیستی در این محاسبه جلو میرود تا آنجا که میگویند اصلاً کار خلاق و مولد منشاء مالکیت او نیست، منشاء مالکیت جامعه است. میگوید اما آب و خاک و هوا و باران و زمین مال جامعه، و این کار هم (نتیجه) تجربۀ جامعه است، امنیت هم مال جامعه است. بنابراین آنچه خود تولید میکند ملک جامعه میشود، چون در حقیقت او نیست که تولید میکند، جامعه است. این یکی از زیربناهای اندیشۀ سوسیالیسم مالکیت اشتراکی و جمعی است. این تفکر آنها است، ولی تند میروند به این دلیل که نقش ویژۀ یک فرد انسان غیر قابل انکار است، ولو خیلی ضعیف، یک درصد و یا یک درهزار. فرد انسان نقش دارد.
انسان اولی که تجربۀ محصول بیشتر بدست آوردن را یافت، این خلاقیت مال اوست یا نه قطعاً مال اوست. جامعه خلاقیتش بستگی به فرد دارد. جامعه میتواند امکانات و ابزار خلاقیت را به فرد بدهد. خلاقیتها معمولاً مربوط به فرد یا چند فرد که مشترکاً کاری را انجام میدهند میباشد.
رازهای نماز
حجۀ الاسلام رضوانی نماینده مجلس شورای اسلامی
قیام در محراب یا حماسهی جاوید(۳)
اکنون که شعاعی از انوار تابناک منبع روشنی بخش وضو شبستان دل ما را روشن ساخت، بدنبال آن اشعۀ تابنده حرکت کنیم تابه پایگاه پر نور صفا بخش سکونت آفرین رازهای فراوانی که در قیام به این فریضه الهی نهفته است. پی ببریم که پیامبر اسلام علیه و آله الصلاه و السلام فرموده است: «نماز نور مؤمن است»
آری، نماز چراغی فروزنده است که در قلب برپا دارندۀ آن جهانی نورانی و پر فروغ پدید میآورد که در پرتو آن نور، تا ماوراء حجابهای نور را بنگردو به معراج کمال انسانیت عروج نماید و آیات کبرای خدای را در جهان جان و جان جهان مشاهده نماید. و چهره های اهریمنی را ببیند و بشناسد و بار جم و طرد و نابود ساختنشان رویشان را سیاه گرداند، که بنا به گفتار پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله: «نماز سیاه گر چهرۀ (منفور) شیطان (و مظاهر شیطان) است.»
این برنامۀ خود پرور، کمال بخش و جامعه ساز اسلامی، از دیدگاههای گوناگون قابل بررسی و ارزیابی است که به نکاتی چند از برداشتهائی که به اتکاء آیات و روایات اسلامی از این عبادت حساب شدۀ الهی شده اشاره میشود و بخشی از واقعیتها و حقایقی که در ژرفای این برنامۀ آرامش زای عظیم اسلامی نهفته است مورد تجزیه و تحلیل قرار میگیرد. باشد که راهی روشنتر، از مرداب بهیمیت، به معراج انسانیت، و از غرقاب هلاکت به محراب سعادت، و از تنگنای غیب به فراخنای شهود، بیابیم و از این نماز خسته کننده و بیروح و منزجر کننده ای که متاسفانه باید گفت: در حال حاضر برای بیشتر نمازگزاران جامعۀ ما بصورت یک نوار ضبط صوت در آمده که طوطی وار و اتوماتیک طبق عادت انجام میشود، دست بر داریم و به نمازی قیام کنیم که:
به جسم جان، به جان توان، به توان حرکت، به حرکت جهت، به جهت هدف، به هدف تکامل، و به تکامل کمال ببخشد و قیامگر نماز را تا اوج برترین قلۀ «خداگونگی» و قرب رشد دهد.
به نمازی قیام کنید که به دل نور، ایمان، آرامش، امید، احساس، عاطفه، جوشش، عشق، حرارت، محبت، مهر، خشوع، رهبت، ترس از حق، شجاعت، شهامت، شوق، شور، شعف، خشم مقدس و یقین…. ببخشاید.
به نمازی قیام کنیم که به سر، فکر، شعور، فهم، عقل، کاوش، دقت، اراده، عزم، تصمیم، عمق، تعمق و تفکر و جهت و بصیرت و…. ببخشاید به نمازی قیام کنیم که به چشم دید، راهیابی، حقیقت بینی، واقع نگری و….. و به گوش شنوائی، درک، نیروگیرندگی فرمان خدا، قدرت شنیدن فریادهای دردمندان و….. به سینه شرح صدری وسیع، جهان بینی ای عمیق، سوزی ستم سوز، حرارتی پرشور، معرفتی دقیق، شناختی ژرف، و آتش فشانی خاموش ناپذیر و….. و به زبان ذکری دائم، نیایشی خالص، سپاسی نیکو، ستایشی بسزا، گفتاری حق، فریادی بجا، خروشی بموقع، سخنانی پرسوز و دردگو، و درمان بیان، و عیانگر انگیزه های دردهای آشکار و نهان، و راهنمای راه برانداختن ریشه های دردها و مفاسد جهان، و پر ضبط وراز دار وقاطع. و به دست و پا حرکتی خستگی ناپذیر و تلاشی پیگیر، و برکتی پایدار…… ارزانی دارد. به نمازی قیام کنیم که بجامعه ایمانی پاک، یقینی کامل، امیدی وسیع اراده ای آهنین، عزمی استوار، تصمیمی فولادین، اتحادی محکم، وحدتی یکپارچه، گامی استوار، استقامتی پایدار، بینشی ژرف، کوششی پایدار، تلاشی خستگی ناپذیر، خردی مستحکم، نیروئی ترقی بخش، توانی ظالم افکن، قدرتی طاغوت کش، رزمی موسائی، توکلی ابراهیمی محبتی محمدی، شجاعتی علوی، حلمی حسنی، شهامتی و شهادتی حسینی……. بخشیده و هرگونه تشکل، تحزب، تفکر، برابری، برادری، همگامی، همرزمی، ایستادگی، استقلال، عزت، شرافت، عفت، جلال، جمال، اوج و عظمت و موفقیت و فلاح واقعی را بدان اجتماع ببخشاید، به نمازی قیام کنیم که پس از ادای آن سنگینی بار رسالت انبیاء و مسئولیت کمرشکن آنها را بر دوش و پشت خود لمس نموده و صداقت صدیقان را درون سینۀ خود احساس نمائیم و شور و شوق و آگاهی شهیدان را در دل و رزمگاهشان را بر سر راه بازیافته و اقدامات اصلاح طلبانه مصلحین (و صالحین) را در رفتار خویش به ثبوت رسانیم.
نمازی که در قیام به آن، خدا را برکردارمان ناظر، آتش قهرش را در برابرمان حاضر، و مرگ را در تعقیبمان بی امان، و خود را گروگان کردار خویش بنگریم. نمازی که تعیین کنندۀ اعتقاد، مکتب، فکر و جهت ما باشد. نمازی که معرف انتخاب ما و مبین راه ما و شناسگر جبهۀ ما باشد. نمازی که با قیام به آن، خود را چون کرۀ چشم در حدقۀ آن محاصرۀ «حسابگاه» خدا ببینیم. نمای که اذانش، اقامه اش، اذکارش، اورادش تکبیراتش، تسبیحاتش، رکوعهایش، سجده هایش، دعاهایش و تعقیباتش همه و همه بیانگر روح مکتب، هدف، جهت و جبهه برپا دارنده نماز باشد، بگونه ای که همۀ مخالفان خدا و حق و قرآن و ولایت و عدالت هنگامیکه جامعۀ قیامگر نماز را ببینند، اگر چه نمازگزار باشند قیام این گروه را علیه خود، تشخیص بدهند، همچنانکه نمازگزاران صف معاویه، برپادارندگان نماز را در صف امام علی (ع)، علیه خود باز میشناختند و همانگونه که نماز خوانان لشکر یزید و همگامان عمر سعد قیام حسینی و یارانش را به نماز به مخالفت خود، بخوبی تشخیص می دادند و بهمین جهت آنها را هنگام قیام به نماز تیرباران کردند.
و اینک به توفیق خداوند متعال نماز را از ابعاد گوناگونش بررسی می کنیم.
نماز آبادگر زمین و مساجد
در اینجا برای شروع در مطلب به گفتاری از پیامبر راستین اسلام، آخرین سفیر الهی تمسک میجوئیم، باشد که روح بزرگ آن پاکمرد هستی، در انجام این کارم یاری دهد و آنچه را که حق است به قلمم جاری سازد. آنحضرت فرمود:
«آنگاه که خدای متعال مشاهده کرد مردم منطقه ای در نافرمانیش پافشاری می نمایند و در میان آنها سه نفر از افراد مؤمن (وابسته به حزب الله، همفکر، همراه، همجهت و هم هدف) باشند، خدای بزرگ به آنها ندا در میدهد که: ای گروه گناه پیشه کار، اگر در میان شما مردم نبودند افراد با ایمانی که:
۱- به جلال من با یکدیگر محبت می ورزند.
۲- با نمازشان زمین و مسجدهای مرا آبادان می کنند.
۳- نیمه های شب، از لغزشهای خود و خوف (مقام مسئولیت) آمرزش می جویند (به نیکوکاری، بدکاریهای گذشته را تدارک نموده و با تلاش زیادتر خود را به کاروان تکاملی که از آن به سبب لغزش دورافتاده اند می رسانند).
اگر بخاطر آنها نبود، عذاب خویش را بی باکانه بر شما فرو می فرستادم (و همه را نابود میساختم)
از گفتار فوق بر می آید که محبتها باید بر اساس تحقق جلال خدا در زمین بین افراد ایجاد شود و پیوند قلبی مسلمین، بمنظور پیاده ساختن جلال خدا در زمین باشد، و بهمین سبب ماه رمضان مسلمین در نیمه های شب بپا می خیزند و به نیایش می ایستند و از درگاه حق جل جلاله تمنا مینمایند که از جلال خود زیباترین جلوه های آنرا به انسانها عنایت فرماید تا جامعه ای خداگونه بوجود آید که لازمۀ پدید آمدن چنین مجتمعی نفی و نابود ساختن همۀ جلالهای فرعونی و ضد خدائی است و نماز هم که وسیلۀ هم صف گردیدن و هم پیوند بودن است، حتی با حرکتهای هماهنگ باید بدین منظور برگزار شود.
نمازی که آبادگر زمین و مساجد خدا باشد، با اینکه نماز در مسجد برگزار میشود و برپادارندگان نماز به مسجد شکوه و رونق می بخشند، اما خداوند می گوید: نمازی که زمین و مسجدهای مرا آبادان کند، که در این سخن پروردگار زمین را در بیان بر مسجد مقدم می دارد که خود دلیل بر اهمیت و تقدم نقش نماز است در آبادی زمین بر مسجد.
و براستی اگر به نماز آنگونه که باید و شایسته است قیام شود آبادکننده زمین و مسجدهای خداست، زیرا آثار نماز در خیابانها، بازارها، کوچه ها، گذرگاهها، جاده ها، اداره ها، دادگاهها، دادگستری ها، سندیکاها، خانۀ انصافها، و در همۀ خشکیها و دریاهای سرزمین های اسلامی مشاهده میشود که بدان سبب مردم گردفحشاء نمی گردند، به فساد و تجاوز اقدام نمی نمایند، و با اخوت و همبستگی و روح وحدت در یک صف بدون اینکه حق فردی بوسیلۀ فرد دیگری ضایع شود جامعه خویش را اداره می کنند. این نماز خوشبین کنندۀ مردم ناآشنا به نماز و اسلام است، به نماز و اسلام.
در حالیکه اگر نمازی که باید انسان و جامعه را از ارتکاب فحشاء و ناپسندکاریها باز دارد این نقش را ایفا نکند، یعنی مردم نمازگزار از انجام کارهای ناشایسته خودداری ننمایند و آثار علمی نماز در نظام خانواده ها و اجتماعات اسلامی مشاهده نشود و مردم از نمازگزار و سپس از نماز (آگاهانه یا ناخودآگاه) متنفر و روگردان می شوند، همچنانکه در زمان ما، انزجار عجیبی از گروه نمازگزار و نماز، بویژه در بین قشر جوان و تحصیلکرده دیده میشود که بیشترشان نیز به رفتار غیر اسلامی و ناانسانی نمازگزاران غیر متعهد و متظاهر استناد می کنند و حتی گاهی سوءنیت هم ندارند، زیرا می بینند که رباخوار بیرحم، گرانفروش بی انصاف، رشوه گیر بی شخصیت، و امثال اینها از افراد صف اول نماز جماعت ها هستند، و یا مشاهده می نمایند که بازنشسته رشوه خوار و متجاوز دیروز نمازخوان قرآن بردست، مفاتیح در بر ذکر بر لب امروز شده است، و از این قبیل
اینگونه نمازها ویرانگر زمین و مساجد خداست، زیرا مردم نا آشنای به نماز و اسلام را از نماز و اسلام می رماند و می راند و خدای متعال از این گونه نمازگزاران به سرزنش یاد نموده که «وای بر نمازگزاران» و پیامبر اکرم (ص) می فرماید: «کسی که نمازش او را از ارتکاب زشتی ها و کارهای ناروا باز ندارد، نماز او اثری جز اینکه آن نمازگزار را از خدا دور می کند (در حالیکه نماز باید وسیلۀ تقرب شود) نخواهد داشت
و امام صادق علیه السلام فرموده : «کسی که دوست می دارد بداند نمازی که گزارده مورد پذیرش واقع شده یا نشده، به رفتار خود بنگرد که آیا نمازش او را از کارهای زشت و ناروا باز میدارد یا خیر؟ آن مقدار که در پرتو نماز از زشتی ها دست می کشد، بهمان اندازه نمازش مورد قبول قرار گرفته است»
و این قیام زندگی ساز و انسان پرور برای ابراز بندگی در برابر خدای دادگر و سرکشی در مقابل بیداد گران ستمگستر باید در محراب برگزار شود.
محراب
آنگاه که زکریا در محراب مسجد «بیت المقدس» عظمت روحی و بلندی همت و از خودگذشتگی حضرت مریم (ما در ارجدار حضرت عیسی (ع)) و پیوستگی عمیق دل و جان او را بخدا مشاهده نمود، به ویژه که از ارزاق ملکوتی برخوردار بود سخت تحت تاثیر جذبۀ روحانی او قرار گرفت و شیفتۀ فداکاریش شد که چگونه سرمایۀ عمر خویش را در خدمت خدای جهان وقف نموده است و بهمین سبب حس علاقه به فرزند در وی تحریک شد (که اگر فرزند به این خوبیست منهم خواستار فرزند هستم) و دست به نیایش برداشت که:
«پروردگار از پیشگاه (با عظمت) مرا دودمانی پاک (و فرزندی نیک سرشت) ببخشای» ، و آنزمان که در محراب عبادت به نماز قیام کرد فرشتگان مژدۀ ولادت «یحیی» پیامبر رزمندۀ پاک سرشت پارسای بزرگ منش را به او ابلاغ نمودند
و اگر کسی در قیام یحیای پیامبر رزمگر علیه ستمگر زمانش بنگرد، ارتباط دعای زکریا را در محراب (نبردگاه) با آن نبردگر فداکار در می یابد و آثار جهشها و انقلابهای فکری یک انسان را در مشاهدۀ یک پدیدۀ جهشزا، و نقش آنرا در تغییر سرنوشت انسانها باز میشناسد.
و باید دانست که محراب یعنی محل حرب (جای جنگ، پایگاه نبرد، سرزمین پیکار) و جایگاهی که در آن به نماز قیام میکنند «محراب» نامیده میشود، چه در مسجد باشد یا جای دیگر، که گاهی نیز سیاهچال زندان برای چون موسی بن جعفر (ع) محراب عبادت میگردد. و بنا به آنچه راغب در مفردات القرآن گفته است «محراب مسجد را از اینرو به این نام نامگذاری نموده اند که در آنجا محار به و جنگ شیطان و هوای نفس (با عقل) در میگیرد، و پاره ای گفته اند بدینجهت آنرا محراب گویند که آدمی باید در چنان جائی خود را از سرگرمیهای دنیوی دور ساخته و با آنچه که خاطر انسان را از یاد خدا باز می دارد نبرد نماید»
و باید گفت از اینجهت نیز محراب است که در آنجا باید به نبرد علیه همۀ دشمنان توحید و انسانیت قیام نمود، و بدینوسیله کسب نیرو و آمادگی کرد، و چون آدمی در نبردگاه به کارزار قیام میکند و در کارزار احتمال هر یک از کشتن و کشته شدن بجاست. پس محراب (مذبح) قربانگاه است ( ویکی از اسرار اینکه شیعه هنگام قیام به نماز در پیشاپیش محرابش خاک شهیدی را می گذارد که بر سینۀ آن خون رزمندگان فداکار اسلام فرو ریخته اشاره به ادامۀ همین راه، و یا دهمین برنامه و اعلام آمادگی برای پیگیری همان هدف است).
و از اینرو در این جایگاه باید مسلمان پا بر سر همۀ خواستهای نفسانی بگذارد و تمایلات شخصیت کش را زیر پانهد و کارد بر حلقوم تمام اسماعیلهای زندگی (وابستگیهای مادی) خود بگذارد. بنابراین مسجد قربانگاه است نه گداخانه، و جانبازستان است نه بیمارستان، و خونخانه است نه چایخانه، و پایگاه نابودی هواهاست نه میدان تاخت و تازهوسها، و جایگاه مسابقۀ خیرات است نه پایگاه رقابت موقعیتها، و مکان تقدیس و تشریح هدف شهید است نه تحریف آن و جای دست رزمگر و خاک شهید بوسی است نه دستهائی که تنها برای پول دراز میشود و یا دردست جنایتکاران قرار میگیرد، و خلاصه کلاس درس است و روشنگری نه ایستگاه نشر خرافات، و دانشگاه انسان سازی است نه مرید سازی، و سخن کوتاه همۀ برنامههای اسلامی باید در مسجد و در متن محراب طراحی شود، و در خارج پیاده گردد تا نماز آبادگر زمین خدا بگردد.
و مسلمان از آغاز سحرگاه و برخاستن از خواب، تا هنگام عشاء و موقع خفتن در محراب، در صف قیام کنندگان به نماز قیام می کند تا قدرت و آمادگی و ایستادگی خود را به رخ همۀ جهانیان کشیده و به تمام نیروهای اهرمنی و ضد توحیدی اعلام نبرد کند و بگوید: «که همگان در یک صف علیه شما در حال بسیج هستیم و از مرد و زن همه سر در فرمان حق و جان برکفیم و تا آخرین قطرۀ خون ما را در این قربانگاه بر خاک نریزید و گلبولهای ما را با گلبولهای شهیدان پیوند ندهید نخواهید توانست پیوند ما را با مکتبهای ببرید و به حریم عقیده و مرز میهن اسلامی ما آهنگ تجاوز کنید.»
رهنمودهائی از: تاریخ اسلام برای تداوم انقلاب اسلامی
حجه الاسلام و المسلمین رسولی
یکی از وظایف و مسئولیتهای گویندگان و نویسندگان متعهد در رابطه با انقلاب اسلامی و حفظ دستاوردهای این انقلاب خونین نگهداری روحیۀ انقلابی و آمادگی مردم مسلمان و فداکاری است که همه چیز خود را برای بثمر رسیدن این انقلاب مقدس در طبق اخلاص گذارده و اکنون نیز پس از گذشتن بیش از سه سال هدف هر گونه توطئه از سوی دشمنان داخلی و خارجی قرار گرفته معلوم نیست برای دفاع از اسلام عزیز تا کجا و تا کی باید پایداری نموده و استقامت ورزند. برای تامین این منظور ممکن است نظرات گوناگون و طرحهای مختلفی ابراز و ارائه شود که بنظر نگارنده، با تجربه ای که در مقدار تاثیر آنها دارم، برای تودۀ مردم مسلمان و متعهدی که بار این انقلاب را بدوش میکشند، شاید از همه مؤثرتر، بیان نمونه هائی از تاریخ گذشتۀ اسلام و پاسداری و استقامتهای حیرتانگیزی است که مسلمانان در برابر ناملایمات ناشی از قیامها و نهضتهای اصیل و آزادیبخش خود داشتند که براستی این ناملایمات انقلاب ما با تمام پی آمدهای دشوار و مشکلاتی را که بدنبال داشت، با توجه به کم و کیف و ابعاد آن، در برابر آنها بسیار ناچیز مینماید، و از همۀ این تاریخها گویا تر و از نظر مورخین و سیره نویسان نیز زنده تر همان تاریخ صدر اسلام است که با مطالعه اجمالی یک دوره از این تاریخ زنده و گویا صدق گفتار مابعیان مشاهده خواهد گردید.
اکنون بد نیست برای اطلاع بیشتر باز هم قدری بجلو برویم و زندگی مردم جزیره العرب (یعنی زادگاه اسلام) را از سالها قبل از ظهور اسلام بررسی کنیم تا بدانیم که اینان درچه وضعی بودند و با پذیرش اسلام ناگهان با چه مشکلاتی مواجه شدند و بدنبال آن در اثر استقامت و پایداری، به چه عظمت و قدرتی رسیدند که پشت همۀ ابرقدرتهای زمان را به لرزه درآورده و برای چندین قرن بزرگترین قدرت جهان را تشکیل دادند. و شاید بهتر آن باشد که مطلب را از افراد و شخصیتها آغاز کنیم و از همه بهتر مطالعۀ زندگانی رهبر گرامی اسلام و خود رسول خدا (ص) میباشد که بر خلاف نوشتۀ برخی از نویسندگانی که اصرار دارند وضع زندگی آن حضرت را قبل از ازدواج با خدیجه وضع دشوار و بسیار سختی نشان دهند، و بدنبال آن برداشتهای غلطی بکنند و از روی غرض ورزی و یا نادانی آن بزرگوار را انسانی عقده ای که کمبود محبت و خوشی داشته معرفی کنند، از رفاه و آسایش نسبی برخوردار بوده، و از نظر مادی در فشار و مضیقه نبوده است، و تنها بخاطر نجات امت خود و دفاع از مظلومان و نجات محرومان از سلطۀ جمعی ستمکار و رباخوار و سودجو بود که دچار آنهمه آزار و شکنجه و سختی گردید. و برای توضیح بیشتر لازم است قدری به تاریخ بنگریم، و در این باره قسمتی از نوشتۀ یکی از نویسندگان معاصر را برای شما نقل میکنیم. وی در شرح زندگانی رسول خدا (ص) در دوران کودکی مینویسد:
«شش ساله بود که مادرش آمنه در گذشت و پس از مرگ آمنه، جد وی «عبدالمطلب» سرپرستی و نگهداری او را بعهده گرفت و تا زنده بود از فرزند زادۀ خود بخوبی نگاهبانی میکرد و او را سخت گرامی میداشت. میدانیم که زندگانی عرب حتی در خانوادههای اشرافی توام با تجمل فراوان نیست، بلکه گاه بدانچه دیگران آنرا ضروری میدانند توجهی ندارند. زندگانی عبدالمطلب و ابوطالب نیز تجملی نداشته است، اما هیچیک از مورخان صدر اول ننوشته اند که «محمد» در کودکی بسختی میزیست، یا بیشتر از همسالان خود رنج و مرارت کشید. هیچیک ننوشته اند او یتیم بود و از محبت محروم ماند. این استنباطها و بحث و تحقیقها را ما برای اولین بار در نوشتۀ غربیان میخوانیم. مورخان مسلمان نوشته اند محبتی که عبدالمطلب و ابوطالب نسبت به «محمد» داشتند به حد شیفتگی رسیده بود.»
نویسنده آنگاه قسمتی از ترجمۀ کتاب «محمد پیغمبری که از نو باید شناخت» را نقل کرده که میگوید: «محمد بن عبدالله (ص) یک رنجبر بمعنای واقعی بود……. هیچ کس را نمیتوان یافت که به اندازۀ پیغمبر اسلام در کودکی و جوانی رنج برده باشد. من تصور میکنم یکی از علل اینکه در قرآن به دفعات توصیه شده نسبت به یتیمان و مساکین ترحم نمایند و از آنها دستیگری کنند همین بوده که محمدبن عبدالله، دورۀ کودکی را با یتیمی گذراند……. در دوره ای از عمر، که اطفال دیگر تمام اوقات خود را صرف بازی میکنند، محمد خردسال مجبور شد که تمام اوقات خود را صرف کار برای تحصیل معاش نماید، آنهم یکی از سخت ترین کارها، یعنی نگاهداری گله».
در رد سخنان نویسنده این کتاب میگوید:
«این نویسنده گفتار خود را از روی ماخذی همچون کتابهای ابن قتیبه و ابن سعد و طبری و مسعودی و کلینی و بلاذری و دیگران گرفته و خوشبختانه همۀ این اسناد در دست است».
«نمی گویم اگر کسی گفت «محمد» رنجبر بوده، یا در دوران کودکی بیش از کودکان دیگر ستم دیده است، از مقام پیغمبر اسلام کاسته است و نمیگویم، برای محمد افتخاری است که خاندان او بزرگ و بزرگ زاده باشند، چه او همچون گهر نسبت از خویشتن میکند، میگویم ماخذ ما و فرنگیان یکی است، پس وقتی نتیجه، مخالف یکدیگر است نباید سخنان فرهنگی را فقط بخاطر آنکه فرنگی است بپذیریم. میگویم ما هنوز بدان درجه از فقر علمی نرسیده ایم که غربیان بهتر از ما به تاریخ دین ما و زندگانی پیشوایان دینی ما آگاه باشند. هنوز چنان تهیدست نشده ایم که کتب کلام و فلسفه و تاریخ ما را مغرب زمینیان نا آگاه از مقدمات عربیت بهتر از ما تدریس کنند…..»
ابن هشام نوشته است:
«عبدالمطلب جامه ای در سایه کعبه میگسترد، پسران وی گرداگرد آن گستردنی مینشستند تا عبدالمطلب از خانه بیرون آید و هیچ یک از آنان بخاطر حرمت وی روی گستردنی نمینشست، محمد که کودکی خردسال بود میآمد تا بر آن گستردنی بنشیند، عموهایش او را باز میداشتند. عبدالمطلب چون چنین میدید میگفت پسرم را واگذارید، به خدا سوگند او مرتبتی دارد. آنگاه محمد(ص) را با خود بر آن گستردنی مینشاند و پشت او را به دست خود میمالید و آنچه محمد میکرد او را خوش میآمد نوشتۀ یعقوبی نیز تقریباً در کلمات قریب به نوشتۀ ابن هاشم و در مطلب با آن همانند است. یعقوبی دربارۀ محبت ابوطالب نسبت به پیغمبر چنین مینویسد: «عبدالمطلب به سن یکصدوبیست سالگی، و گویند یکصدو چهل سالگی در گذشت و رسول الله هشت ساله بود. بهنگام مرگ این ابیات را به ابیطالب گفت:
اُوصِیکَ یا عَبدَ مَنافٍ بَعدی بِمُفرد بَیدَ اَبِیهِ فَرد فارَقَهُ و هوَ ضَجِیعُ المَهدِ فَکُنتُ کَالأمِّ لَهُ فِی الوَجد تُدنِِیهِ مِن اَحشائِها والکَبدِ فَانتَ مِن اَرجی بَنِیَّ عِندی لِدَفع ضَمیمٍ اَولِشَدِّ عَقدٍ
از این بیتها میزان دلبستگی عبدالمطلب به محمد و ابهت وی در دیدۀ او معلوم میشود. یعقوبی مینویسد:
«ابوطالب سرپرستی محمد را بعهده گرفت. وی مردی بزرگوار محمد را به بهترین وجه سرپرستی کرد.»
گمان دارم سرّ اختلاف نظر ما و دانشمندان مغرب زمین- هرگاه غرض رانی و تعصب مسیحیت یا عواملی از این قبیل درمیان نباشد- اینست که آنان روح کلمات مشرق زمینی را بخصوص در مواردی که این کلمات مفسر آداب و اخلاق و زندگانی آنهاست در نمییابند چنانکه ما نیز نسبت به غربیان چنینیم.
مردم جزیرۀ العرب با پذیرش اسلام ناگهان با مشکلاتی مواجه شدند و بدنبال آن در اثر استقامت و پایداری به عظمت و قدرتی رسیدند که پشت همه ابرقدرتهای زمان را به لرزه در آوردند.
گوسفند چرانی در زندگانی بدوی یکی از رسوم معمولی مرد و زن خانه و از کارهای تفریحی کودکان قبیله است. اگر محمد گوسفند ابوطالب رابچراند نشانۀ رنجبری او نیست، و اگر در آبگیر مدینه تن خود را جبران کند، اگر در هشت سالگی بخاطر دلبستگی که به عموی خود دارد، با لابه از وی بخواهد که او را همراه خود به سفر شام برد، معنی آن این نیست که زندگی رقت بار او مشقت سفر را بروی تحمیل کرده است. اصولاً هر کس به زندگی عرب جزئی آشنائی داشته باشد میداند که سادگی و کمخرجی این نوع معیشت نیازی به تلاش و کوشش ندارد. نمیدانم کلمۀ «رنجبر» در ترجمۀ فارسی معادل کدام کلمۀ اروپائی است، ولی به هر حال استعمال این کلمه دربارۀ محمد به مفهوم اقتصادی آن درست نیست، هر چند وی در عبادت خدا و تبلیغ فرمان او بیش از هر کس رنج برده است. اما پیداست که مؤلف محترم از این کلمه این مفهوم را نمیخواهد.
نگارنده گوید: این نویسندۀ محترم معاصر یک مطلب را هم فراموش کرده که بنویسد و آن این است که گوسفندهائی را که رسول خدا (ص) میچرانید تعدادی از آنها نیز از خود آنحضرت بود که از مادرش آمنه به ارث برده بود و بهر صورت برای کسی گوسفند چرانی نکرد و احتیاجی هم به چنین کاری نداشت، و از نظر احترام نیز به خصوص پس از گذشت چند سال از عمر شریف و رسیدن به عنفوان جوانی در اثر امانت و پاکدامنی مورد احترام عام و خاص مردم مکه قرار گرفت تا جائی که همانطور که میدانیم به «امین» معروف شد و خدیجه با ثروت فراوانی که داشت شیفتۀ اخلاق و پاکدامنی و عظمت روح او گردید و خود مقدمات ازدواج با آنحضرت را فراهم نمود، و با کمال اشتیاق به همسری او درآمد و از آن به بعد نیز ثروت بی حد خود را در اختیار آن بزرگوار قرار داد و بدنبال از هرگونه رفاه و امکانی در زندگی برخوردار گردید و هیچگونه کمبودی در زندگانی مادی خود نداشت و دچار عقدۀ حقارت و یا کمبود محبت نیز نشده بود. اما از روزی که تصمیم گرفت با نابرابریهای ناشی از افزون طلبیها و ظلم و ستمها و سود جوئیهای نامشروع بجنگد و بر ضد طاغوتیان زمان و مستکبران قیام کند و پرچم دفاع از محرومان را بدوش کشد، با انواع مشکلات و رنجها و مصائب مواجه گردید، بخصوص پس از رسیدن به چهل سالگی و ماموریت بزرگ الهی که در این باره بدو محول گردید که با انواع تهمتها و زخم زبانها و شکنجههای روحی و جسمی هم مواجه گردید و تا پایان عمر شریف و پر برکت خود برای انجام این ماموریت و بثمر رساندن آن انقلاب و نهضت و حفظ و حراست آن آئین مقدس پیوسته رنج برد و بهرگونه آزار و اذیتی مبتلا گردید تا آنجا که بر طبق آن حدیث معروف فرمود:
«ما اوذی نبی مثل ما اوذیت»
هیچ پیامبری همانند من اذیت و آزار ندید!
از روزی که (پیغمبر اسلام) تصمیم گرفت بر ضد طاغوتیان زمان و مستکبران قیام کند با انواع مشکلات و رنجها مواجه کردید….. تا آنجا که فرمود. هیچ پیامبری همانند من اذیت و آزار ندید. ادامه دارد
مصاحبه اختصاصی با: حجه الاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی
رئیس مجلس شورای اسلامی و نماینده امام در شورای عالی دفاع
جنگ
-جنابعالی بعنوان نماینده امام در شورای عالی دفاع وضعیت و کارائی نیروهای اسلام را در حد ممکن(از لحاظ امنیتی ) بیان فرمائید :
بنظر من، مجموعا “وضع نیروهای ما در جبهه ها خوب است، یعنی از هر وقت که حساب کنیم از زمان جنگ تا بحال، الان وضعمان بهتر است، اولا “نیروهای ما کاملا ” دوره دیده اند، تجربه ای دارند، تقریبا” همه آشنائی با جنگ پیدا کرده اند، فنون جنگ را عملاً در میدانها تجربه کرده اند. فرصت استراحت و تعویض نیرو را هم پیدا کرده ایم، یکنواخت توی جبهه ها نمانده اند که کسل و خسته شوند، گاهی مرخصی می روند، گاهی از مقدم جبهه می آیند پشت جبهه. نیروهای مردمی که از طریق سپاه و بسیج تزریق می شوند به جبهه ها، کمک خیلی خوبی هستند. هم به ارتش روح می دهند، و هم بخاطر رشادتها و فداکاریهائی که از خود نشان می دهند برای آنها سرمشقند، از طرفی از آنها خیلی چیز یاد می گیرند. فن و تجربه و مهارت ارتش هماهنگ شده با فداکاریهای بچه های داوطلب. خوب، داوطلب ها نوعا” فداکارترند چون مخصوصا” برای شهادت یا پیروزی می آیند میدان، هیچ چیز غیر از این توی فکرشان نیست، این حالت برای ارتش هم سازندگی پیدا کرده. الان بدنه ارتش ما تقریبا” از راس تا ذیل همگی از جنگ استقبال می کنند، هیچ خستگی نشان نمی دهند. این بیشترین چیزی است که من رویش تکیه می کنم. تعداد نیرو هم به اندازه کافی در جبهه ها داریم. با فتح آبادان نیروئی آزاد کردیم که آن نیروئی می تواند در هر جبهه ای که بخواهیم حمله کنیم حضور پیدا کند. در گذشته جبهه ها حالت تعادل پیدا کرده بود قدرت حمله نه آنها داشتند و نه در خیلی جاها ما، ولی الان ما نیروی متحرک داریم جابجا می توانیم بکنیم. اینکه حمله کردن برای ما آسان شده، همین اندازه برای عراق دشوار شده، یعنی عراق همینکه در یکجا یک لشکرش تار و مار شد(شکست جدیدش در بستان) مشکلش را مضاعف می کند و برای ما یک موقعیت بهتر مضاعفی را ایجاد کرده .
ما از لحاظ افراد خوبیم، از لحاظ روحیه خوبیم، از لحاظ امکانات جنگی هم خوبیم، چون یک مقدار چیزهائی داشتیم که احتیاج به تعمیر داشته، در این فاصله تعمیر کردیم، کارخانه های مهمات سازی مان راه افتاده خوب، و فعالتر چیزهائی که نیاز فوری جنگ است بسرعت تامین می کند. یک مقدار از عراقی ها در آبادان و جاهای دیگر گرفتیم، این هم اضافه شده بر امکاناتمان. بنظر من کاملا ما در وضع تصمیم گیرنده هستیم. در جنگ ما موقعیت های سیاسی و اجتماعی را می سنجیم و نقطه ای را انتخاب می کنیم برای ضربه زدن. باید به آینده جنگ به همین دلیل که عرض می کنم امیدوار بود.
-از نظر کلی نتایجی که جنگ تاکنون در بعد داخلی و خارجی بنفع جمهوری اسلامی داشته تحلیل فرمائید :
البته جنگ را نمی شود همه اش را نفع حساب کرد، به هر حال جنگ حالت اولش تخریب و تباهی است. اگر این جنگ نمی شد خیلی بهتر بود. بعنوان یک چیزی که بر ما تحمیل شد وارد عمل شدیم، والا ما جنگ نمی خواستیم. بهتر این بود که جنگ نمی شد و ما دنبال کارهای سازندگی بودیم. من دیشب که فیلم مستند- عملیات حمله به شهر بستان – را دیدم و این جسد های عراقیهائی که توی سنگرها افتاده بودند، سخت متأثر می شود انسان، آنها هم نیروهای دنیای اسلام هستند، ما هم همینطور. این همه گلوله که دود می شود، این همه دستگاههای گرانقیمت که می سوزد، این همه نیروهائی که آنجا تلف می شود، نیروئی که تلف می شود، مردمی که آواره شدند، کینه ای که این جنگ باقی می گذارد بین مردم، خانواده هائی که از شان کسی می میرد از دو طرف، حالا ما شهید می دهیم و آنها از شان کشته می شوند، معلولهائی که می مانند، مخارجی که شده، وابستگیهائی که جنگ برای کسانی که وارد جنگ هستند یک مقداری ایجاد می کند، همه اینها ضرر است، ولی خوب ضرری است که تحمیل شده، منتهی برای ما یک آثار مثبتی هم داشته، آثار مثبتش این بوده که یک مقدار مردم توجه کرده اند که این انقلاب، انقلاب عمیقی است و دشمن دارد، و باید آمادگی بیشتری برای فداکاری داشته باشند. ثانیا” ارتشی که در ایران بوده ارتش وسیعی بوده، دهها سال بدون جنگ زندگی کرده، واقعا” ارتش نبوده بدان معنا. یک چیزهائی خوانده بودند و یک تمرینهای غیر واقعی کرده بودند ارتش الان واقعا” ارتش است. در کنار جنگ، مردم ما بخاطر شرکت در جنگ و دیدن جنگ روحیه نظامی پیدا کرده اند، آموزش دیدند. این همه نیروی تعلیم دیده که ما پیدا کردیم و تجربه دار. این یک بیمه ای است برای آینده یعنی ملت ما و ارتش ما مجموعا” الان جوری هستند که خطری را بخوبی می توانند دفع بکنند. و حالت دوستی و روابط مردم در صحنۀ فداکاری، اینهم چیزیست که در دوران جنگ بدست آمده، یعنی مردم یک همبستگی بیشتری پیدا کردند، بخاطر جنگ، دیدن دشمن قوی که آمریکاست و بلوک غرب و عمالش در منطقه. اینها هم است.
البته خود جهاد از دیدگاه اسلامی، اینکه آدم در محیط جهاد زندگی بکند و بیک نحوی شرکت در جهاد داشته باشد که «باب من ابواب الجنه». انصافاً» در جامعۀ ما این حالت سازندگی و روح دهی خودش را هنوز دارد، این حالت، حالت مفیدی است برای جامعه، بجای اینکه به رخوت و رکود و «اخلاد الی الارض» برود، بطرف «صعودالی الله» و حالات روحانی و حالات فداکاری و از خود مایه گذاشتن رفته. اینها برای یک جامعه خیلی مفید است. حالا تبعات جنگ در آینده هست. جبران اینهمه خسارت، اینهمه خرابی، ادارۀ این همه معلول و مخارجی هم که کردیم برای جنگ که زیاد بود، ما بخشی از بودجه مان را اولویت دادیم بطرف جنگ و آنجا صرف کردیم. شاید بفرض که امسال هم جنگ تمام بشود، سال آینده را هم گرفتار تبعات جنگ از نظر اقتصادی باشیم. آنجا هم فداکاری دارد که برای ما سازندگی دارد، و هم کمبود دارد که جنبۀ منفی اش است.
نهضتهای آزادیبخش.. برنامههای مجلس.. حوزه علمیه.. وضعیت ضد انقلاب
********
– آینده و پایان جنگ که حتماً با پیروزی نهائی و قطعی جمهوری اسلامی خواهد بود چگونه و در چه زمانی پیش بینی میشود؟
دقیقاً که نمیشود این چیزها را پیش بینی کرد، ولی بنظر من اینکه ما الان آمادگی داریم ارتشمان ساخته شده و سپاهمان آماده است و بسیج مان خوب مردم شرکت میکنند، عراق هم درست نقطۀ مقابل ما هست از هر جهت الان در حالت ضعف است. من فکر میکنم تا پایان امسال بتوانیم وضع جنگ را به نقطه مطلوب برسانیم.
*****
– در طی جنگ همانگونه که اشاره فرمودید طرفین ضایعات و خسارات فراوانی متحمل شدند، ولی در عین حال یقیناً پیروزی نهائی جمهوری اسلامی در جنگ نا برابری که بین ما بدون کمک خارجی و عراق با کمک همۀ ابرقدرتها و کشورهای مرتجع منطقه در جریان است نتایج مطلوبی برای انقلاب اسلامی خواهد داشت که ارزش تحمل همۀ ضایعات را دارد، لطفاً نتایج این پیروزی را در یک تحلیل کلی بیان فرمائید:
تا همین جا که رسیدیم، یعنی همین مقدار که ما رسیدیم، تا اینجا خیلی مهم است تا چه رسد به آینده، یعنی با این فرض که دنیا میداند که ما تنهای تنها داریم میجنگیم و عراق حمایت امریکا، فرانسه، آلمان، عربستان سعودی و کشورهای دیگر مرتجع منطقه را دارد دست اندرکار جنگیم. خوب کشوری که تازه انقلاب کرده، مشکلات انقلاب بوده، محاصره انقلاب کرده، مشکلات انقلاب بوده، محاصره اقتصادی بوده، و در داخل گروهکهائی که از آزادیها استفاده کردند و گروهکهای ضد اسلام اینها همکار با دشمن هستند، قبل از این جنگ، حرکتهای تجزیه طلبانه ای در کردستان وجود داشته که هنوز هم وجود دارد. مجموعۀ این همه مسائل، بعلاوه مسئله ای مثل مسئلۀ بنی صدر که رئیسجمهور یک مملکتی آنطور خیانت کند، تروریست از آب در بیاد، فرماندۀ کل قوا باشد بعد برود با دشمن همکاری بکند، همۀ اینها را دشمن میداند. یک ملتی با اینگونه مشکلاتش و اینجور خوب بجنگد و با توجه به اینکه عراق هم ارتش نیرومندی به بهانۀ جنگ با اسرائیل در این مدت تهیه کرده بود، یعنی عراق ۱۲ لشکر نیرومند داشت و همه آمادۀ جنگ. ما هیچ وضعمان اینجوری نبود، یعنی ما آمادۀ جنگ به آن شکل اصلاً نبودیم، ارتش را تصفیه کرده بودیم، ارتش را داشتیم عوض میکردیم، جابجا میکردیم، حالت ارتش حالت آماده جنگی نبود. تا اینجا دنیا فهمیده که این انقلاب خیلی نیرومند است. اگر قدمهای بعد از این پیشتر برود و ما کاملاً پیروز از آب در بیائیم آنموقع جهان و منطقه روی ایران حساب دیگری خواهد کرد، یعنی ایران بعنوان یک دژ تسخیر ناپذیر اسلام تثبیت میشود در منطقه، آنموقع شاید ما ثمرات خوبی برای مستضعفین جهان بتوانیم ارائه دهیم. از طرفی از لحاظ اخلاقی هم مستضعفین دنیا برای ما ارزش زیادی قائل شوند، یعنی ما در جنگ علیرغم اینهمه مشکلات، اخلاق و اصول اسلامی را فراموش نکردیم، کارهائی که عراق کرد، ما خیلی بهتر از آن میتوانستیم بکنیم، یعنی موشک به شهر زدن، مراکز مردمی را کوباندن، اینها برای ما خیلی آسان بود، ما این کار را نکردیم، حتی ما با منابع اقتصادی عمرانی عراق که در خدمت جنگ نبوده به آنها هم کار نداشتیم، تا این حد مواظبت میکردیم، چون ما میدانیم آیندۀ عراق مال ملت عراق است و فکر ملت عراق هستیم، از طرفی ما در همین موقعی که با آنها در جنگ هستیم، آنها تمام مخالفین خودشان را میآورند در مرز تحویل ما میدهند، یعنی آواره میکنند در مملکت. ما بیش از صدهزار عراقی آواره را الان پذیرائی میکنیم، اینهمه آواره داریم خودمان، آوارۀ افغانی را داریم، آوارههای داخلی جنگ را بیش از یک میلیون داریم، یک میلیون و نیم. آوارههای عراقی را که آنها میخواهند بر ما تحمیل کنند ما با چهرۀ باز از آنها پذیرائی میکنیم و مثل مردم خودمان پذیرائی میکنیم، اینها خیلی با ارزش است. دنیای غرب، امپریالیستها، ابرقدرتها، اینها چشمشان کور است، اینها را نمیبینند، شاید هم برایشان ارزش نداشته باشد، اما بهرحال وجدان بشری این مسائل را میفهمد و ارزش میگذارد. اینها در دراز مدت خیلی اثر میگذارد روی معرفی کردن اسلام و معرفی کردن واقعیت این ملت انقلابی. من خیال میکنم اگر ما تا آخر هم این رویه را ادامه بدهیم، پای بند اصول و اخلاق باشیم، فتح واقعی این است، غیر از آنکه وجدان خودمان هم راحته، که ما به وظایف انسانی و اسلامیمان عمل کردیم و حتی در جنگ حالت انتقامی و این چیزها بخودمان نگرفتیم.
*******
– در مورد آثار جنگ و پیروزی آن به نفع جمهوری اسلامی بر منطقه بویژه دولت جنایتکار صهیونیست و کشورهای مرتجع منطقه توضیح بیشتری لطف فرمائید:
در کوتاه مدت اسرائیل و وابستگان اسرائیل از این جنگ خوشحالند، برای اینکه الان ارتش عراق، ارتش ایران، و بالطبع خیلی از ارتشهای منطقه که با عراق همکاری میکنند گرفتار این جنگ هستند که به اسرائیل نمیرسند، البته عراق هیچوقت به اسرائیل نمی رسید علیه اسرائیل، بهرحال وجود داشت. اگر یک روزی در عراق یک دولت مردمی روی کار میآمد، این خطر برای اسرائیل بود که این ارتش قوی برود آنطرف. متاسفانه با این ضربه هائی که الان ارتش عراق میخورد اسرائیل خوشحال است و حتی کشورهائی مثل سعودی اینها هم گرچه خودشان شریکند به یک نحو در جنگ کمک میکنند به عراق، پول میدهند، امکانات میدهند، ولی از اینجهت که میبینند ما هامشغولیم و گرفتاریم شاید بنفعشان باشد، چون اردوگاه امپریالیسم همین را میخواهد ولی در درازمدت پیروزی ایران و تثبیت ایران هر دوی اینها را میترساند، یعنی آنروزی که ایران پیروز بشود بر عراق، مخصوصاً اگر به اینجا برسیم که در عراق یک دولت مردمی بیاید روی کار و همان ارتش بهم ریخته، منتهی جنگ دیده را دوباره سازمان بدهد، بقایای ارتش عراق را با حمایتی که ما خواهیم کرد به طرف اسرائیل برود. اسرائیل شاید از نتایج جنگ که پیروزی جمهوری اسلامی باشد وحشت داشته باشد، بلکه ممکن است این پیروزی در آینده خیلی بکار بیاید در این جهت.
نهضتهای آزادیبخش
– در مورد نهضتهای آزادیبخش به ویژه حرکتهائی که در منطقه و شمال آفریقا اوج گرفته احساس میشود آنگونه که انتظار میرفت و منطبق با شعارهائی که برخاسته از عمق انقلاب اسلامی است کمک فعالی نشده است، دلیل آن چه بوده و تاکنون چه کرده ایم و چه برنامه ای خواهیم داشت:
خوب طبیعی است که یک ملتی که انقلاب کرده تا خود این انقلاب جا بیفتد مشکلات داخلی خودش تقدم دارد، مخصوصاً دشمنان میخواهند که ما نپردازیم به آنها و برای ما دائماً در داخل مشکل درست کردند. خود آن نهضتها هم میفهمند که مصلحت خود آنها هم این است که ما در درجۀ اول خودمان را بجائی برسانیم، یعنی همۀ امیدها از اینجا برخاسته که یک انقلابی شده، شکست بخورد آنها این امیدشان اصلاً از دست میرود، ملتها مایوس میشوند. ما اگر بتوانیم که میتوانیم انقلاب خودمان از تحکیم کنیم. یک الگوی جدیدی برای جوامع جدید که در حال انقلاب هستند بدهیم، بزرگترین خدمت را کردیم. من همیشه حرفم این است که صدور انقلاب، کمک به مستضعفین و انقلابیون بیشتر به این است که ما خودمان را نشان بدهیم بدنیا که میشود یک ملتی هر چند هم دشمنش قوی باشد قیام بکند و انقلاب بکند و پیروز شود و خودش را بسازد. ملت وقتی میبیند که ما با این همه مشکلات، خودمان را به اینجا رساندیم، این برایش مهمّه. ما از کی کمک گرفتیم، ما وقتی که انقلاب کردیم در این دنیا هیچکس به ما کمک نمیکرد، تمام کشورهای اطراف ما با ما مخالف بودند با انقلاب ما، شرق و غرب را شاه باج داده بود و داشت. خودمان بودیم، حالا هم بهترین نوع کار برای انقلاب ممکن است و البته تا آن مقداری که مقدور بوده، آنطور هم نبوده که کمک نکنیم، ما به افغانستان کمک کردیم، به جاهای دور دست تر کمک کردیم، لااقل از لحاظ فرهنگی و تبلیغی و حمایت سیاسی همه اینها کمک کردیم. ما وقتی که با آفریقای جنوبی آنجور رفتار میکنیم، با اسرائیل آنجور رفتار میکنیم، با مغرب آنجور رفتار میکنیم، با فیلیپین آنجور رفتار میکنیم، همه روابطمان را قطع میکنیم و به آنها نفت نمیدهیم و به آنها با آن شدت برخورد میکنیم، اینها کمک به نهضتهای منطقه است دیگر. در جاهائی مثل لبنان که بیشتر حضور داریم و کمک میکنیم، هم کمک کردیم و کمک عمدۀ ما این است که آنها ببینند که این انقلاب پیروز شده، بعد از تثبیتش میتواند پایگاه مهمتری باشد.
******
– جنابعالی چند سفر به خارج داشتید و همگان نتایج مطلوب آنرا احساس کردند، آیا در آینده سفرهایی از این قبیل به کشورهای دوست و یا دعوت متقابل از رهبران آن کشورها مطرح است؟
این بیشتر مربوط به وزارت خارجه میشود. وزارت خارجۀ ما همانطور که میدانید از اول انقلاب تا این اواخر فلج بوده، تازه دو سه ماهی است که آقای موسوی دارند آنجا را پایه ریزی میکنند. روزی که وزارت خارجه آماده بشود که فعالیتهای وسیع بکند و برنامهریزی بکند و از امکانات برای این اهدافی که شما میگوئید استفاده بکند، ما میتوانیم حرکت حساب شده ای داشته باشیم، و ما هم انتظار داریم با آن زمینه هائی که در وزارت امور خارجه درست شده، آیندۀ وزارت خارجه مان، و بالطبع حرکت سیاسی خارجیمان فعالتر شود.
پس فعلاً برنامۀ خاصی تنظیم نشده؟
عرض کردم وزارت خارجه باید این کارها را بکند، و من نمیدانم که آیا آنها برنامه دارند یا ندارند، تا چقدر دارند از آنها خواسته شده که این کارها را بکنند.
مجلس شورای اسلامی
– در رابطه با مجلس شورای اسلامی الان چه مسائل و موضوعاتی را به حسب اولویت در برنامۀ کار مجلس دارید؟
ما امسال از اول گفتیم یک مقدار کارهای اصولی داریم، یک مقداری هم کارهای روزانه که برایمان پیش میآید، کارهای اصولیمان را یک مقدارش انجام دادیم و یک مقدارش راهم داریم انجام میدهیم. آنچه که الان در دستمان است همین حالا لایحۀ دیوان عدالت اداری است که یکی از بنیادهای مهم پیش بینی شده در قانون اساسی است که امروز هم در مجلس مطرح است، و لایحۀ دولتی کردن بازرگانی خارجی است که شور اولش مطرح شده، آنهم در دستور است. لایحۀ اراضی شهری است که کارش تمام شده و فقط با شورای نگهبان مسائلی داریم که داریم حل میکنیم. لایحۀ، اراضی کشاورزی است که آنهم هم بصورت طرح و هم لایحه الان در کمیسیونها مطرح است دارد رویش کار میشود، و تقسیمات کشوری است که مجلس دارد فشار میآورد به وزارت کشور، دارد کار میکند، امیدواریم امسال انجام بشود. مسئلۀ بانکها و رباست که از دولت خواستیم، دولت دارد تعقیب میکند، ما هم تعقیب میکنیم، اگر بیاید و این مسئله حل بشود، خیلی مهم است. در بعد اقتصادی و اسلامی قضیۀ بازرسی کل کشور بوده که تاسیس شد و ما لایحه اش را تصویب کردیم. شوراهاست که لایحه اش آماده است داریم انجام میدهیم. و مسئلۀ مهم مالکیتها است و وضع صنعت کشور است که باید بجائی برسد، الان کمیسیونهائی دارد در دولت کار میکند، مجلس هم آنجا حضور دارد که برنامه ریزی بشود برای آینده. البته کارهائی مثل کابینه بوده که امسال انجام دادیم، مکرر پیش آمده. لایحۀ احزاب بود، مطبوعات بود. احزاب را تصویب کردیم، مطبوعات را شور دومش را داریم، روی هم رفته بنظر میرسد که تا آخر امسال ما همۀ کارهای بنیادی را در رابطه با تحکیم وضع انقلاب و تعیین و تکلیف ارگانهای مختلف انجام بدهیم انشاءالله.
*******
– مجلس در شرائط کنونی چه مشکلاتی بر سر راه تصویب قوانین مهم و حیاتی دارد و اصولاً دلیل تقاضای شما از امام برای حل این مشکلات چه بود و نقش این حکم در بازکردن دست مجلس را بیان فرمائید:
این مسئله یکی از چیزهای مهمی بود که باز هم رویش کم کار شده، همانطوری که شما میدانید، ببینید اگر اینجور بود که ما یک جامعه ای از ابتدا میخواستیم شروع بکنیم و یک جامعۀ اسلامی از صفر شروع بکنیم مثل زمان پیغمبر (ص)، خوب این یک شکلی داشت خورده خورده بمناسبت پیش آمدها قانون میگذراندیم و میرفتیم جلو، و یا اگر یک جامعۀ اسلامی داشتیم، وارث یک جامعۀ اسلامی بودیم، خوب یک مقدار اصلاحات جزئی میکردیم یا تداوم میدادیم به آنها، و اگر عمل نمیشد عملش را درست میکردیم، اینجور بود، کار راحت بود، انقلاب واقعاً انقلاب است، از یک جامعۀ غیراسلامی تا حدودی پیشرفته ما میخواهیم منتقل بشویم به یک جامعۀ اسلامی، این خیلی مشکل است انقلاب عمیق است، اکثراً درک نمیکنند که چقدر چیزها باید زیرورو بشود، دهها کتاب قانون وجود دارد که اینها هیچ تقیدی به اسلام نداشتند، هر جور مصلحت دیدند قانون گذراندند، روابط اجتماعی اسلامی نبوده، روابط اقتصادی اسلامی نبوده، روابط سیاسی اسلامی نبوده، روابط فرهنگی اسلامی نبوده، معیارها غیراسلامی بوده، روابط سیاست خارجه اسلامی نبوده، جامعه هم یک جامعه سطح ساده ای نیست، مثل کامبوج نیستیم که حالا یک کشور کشاورزی را بخواهیم عوض بکنیم، یک کشوری است که شما هر کجا میروید میبینید کارخانههای عظیم و مؤسسات بزرگ غول پیکری، گرچه مونتاژ، وجود دارد. ثروتهای عظیم اینجا و آنجا انباشته است، روابط خارجی نزدیک بیست میلیارد دلار ما مبادلات اقتصادی داریم در سال، و خیلی چیزهای مهم اینها همه با معیارهای غیر اسلامی یا مخلوط اسلامی و غیر اسلامی وجود دارد، اینها باید عوض بشود، نه باطل محض است که یک دفعه همه چیز روشن باشد و اینها را بریزند بهم، نه حق محض است که تثبیت کنیم، مخلوطی از حق و باطل است. در اینطور مواردی حکومت اگر بخواهد اسلامی باشد، خیلی مشکلات دارد، یعنی خیلی چیزها را باید مراعات کند که دست و پاگیر است، یعنی اگر بخواهد از اینجا یکدفعه همه چیز اسلامی باشد، اینهمه اقلیتهائی که در کشور هستند و روابطی که با اینها بوده و هست، البته این در اسلام پیش بینی شده است. اسلام برای این مراحل هم حکم دارد، خوشبختانه کامل است. «ولایت فقیه» در حکومت برای همین گونه موارد است، یعنی باید یک تصمیمات موقتی گرفت و مرحلۀ انتقالی را فکری برایش کرد. اینها با احکام اولیۀ اسلام (اصطلاحاً احکام اولیۀ اسلام میگویند، و الا اینها همه احکام اولیه هستند به یک معنی) نمیشود کاری کرد، خود ولایت فقیه اصل اولیۀ اسلام است. شما در زمان خود پیغمبر میبینید که آن جامعۀ سادۀ جاهلیت آنروز را پیغمبر به تدریج اسلامی کرد، میبینید ربا را در چند مرحله تحریم میکند، مشروبات الکلی در چند مرحله به آنصورت تحریم میشوند و ممنوع میشوند. ما در همۀ مسائلمان الان اینگونه هستیم، بعلاوه پیچیدگیهای اقتصادی وسیاسی که داریم، یعنی یک تصمیمات موقتی ناچاریم بگیریم، این تصمیمات موقت را مجلس اگر بخواهد بصورت قانون بگذراند، خوب شورای نگهبان ناظر است و باید از لحاظ اسلامی اینها را تایید بکند، ممکن است که موافق نباشد، در بعضی از مواردش بخاطر اینکه با احکام اولیۀ اسلام سازگار نیست، بدون کمک ولایت فقیه ما نمیتوانیم این کارها را تمام بکنیم، و مشکلات را حل بکنیم، خوب، این تصمیم امام یک مقدار بما کمک کرد، قسمت عمده اش بیشتر تشخیص موضوع بود.
یکی از مشکلات باز جامعۀ ما این است که عادت کرده همان چیزهائی که مال خود جامعه است تشخیصش مال خود متخصص است آنها را هم عادت کرده از فقیه و مرجع تقلید بگیرد. این رسالههای عملیه را اگر شما ببینید بیشتر از مسائلشان موضوعی است که برای سهولت کار مقلدین آورده اند اینجا، والا یک چیزهائی است که باید خود مردم تشخیص بدهند. همین وضع در مسائل اجتماعی هم الان هست، یعنی توقع این است که حتی مسائلی که عرف متخصص باید تشخیص بدهد باز از فقیه میگیرند، و اینطور چیزها اینست که آن حکم امام یک مقدار روشنگری داشت و هدایت داشت به مجلس، اینها حقوق خودش هست، مقدار کمش هم ممکن است از ولایت فقیه باشد. به هر حال من خیال میکنم یکی از مشکلات بسیار عظیم انقلاب اسلامی همین است، تشخیص اینکه در این مرحلۀ انتقالی یکسری تصمیمات موقت باید گرفته بشود، که اگر تثبیت بشود حکومت اسلامیمان، نیاز به اینها نداریم در جامعۀ غیر اسلامی هم نیاز به اینها نداریم، فقط این دوران انتقالی از غیر اسلامی به اسلامی نیاز به تصمیمات موقت داریم که مشکل مجلس، مشکل قانون گذاری، مشکل دولت اینجاست.
******
– به منظور شکافته شدن بیشتر، یکی از موارد را بعنوان مثال بیان فرمائید:
مثال، همین زمین شهری، خیلی مثال داریم. زمین شهری، خوب همۀ فقهاء میدانند، مردم هم میدانند که بیابانهای خدامال کسی نیست. در دوران گذشته رسم بود با رژیم قبلی با ادارۀ ثبت، شهرداریها برنامه هائی داشتند، میرفتند بیابانها را میگرفتند، خط میکشیدند دورش، یا یک دیوار میکشیدند، یا یک خیابانی آسفالت میکردند و میگفتند اسمش «شهرک» شد و یک لولۀ آب از بودجۀ دولت میآمد رویش، میشد زمین و تجارت میکردند، متری تا چند هزار تومان میفروختند، دهها بار اینها دست بدست گشته توی دست مردم، در صورتی که اصلش مال مردم بوده، مال اشخاص نبوده در همۀ ایران چنین چیزی وجود دارد، به دلیل نبودن اقتصاد درست، پولهای بسیاری از مردم رفته توی این خط کار، زمین شده مثلاً متری فرض کنید سه چهار هزار تومان، دو سه هزار تومان، یک کارگر و یک کارمند برای اینکه بخواهد دویست متر زمین را داشته باشد خانه بسازد، همۀ اندوختۀ تمام دوران زندگیش را که بیاورد تازه زمین نمیتواند بخرد، و تازه از یک ممر نامشروعی است که اسلام هم قبول نداشته، ولی خوب این مخلوط شده به اینکه یک نیمه احیائی اسم رویش گذاشته اند یا سند ثبتی است یا یک معامله عن تراض شده و پولی داده و سندی گرفته، حالا هم دست اشخاص است، اگر بخواهیم اینجوری بگذریم باز در شرائط موجود هم روز بروز گرانتر میشود، مخصوصاً که حالا ما داریم یکسری کارها را مثل تجارت خارجی، یاربوی، یا اینها را میبندیم، پولها باز میآید توی همین خط، یعنی باعث میشود که زمین متری دوهزار تومان بشود، ده هزار تومان، همه کارها کشیده میشود به این دلال بازیها و اینها، اینکه نمیشود آزاد بگذاریم، یعنی محروم کردن برای همیشه مردم را از منزل، بخواهیم جلویش را بگیریم، به مشکل برخورد میکنیم که بعضیهایشان پول داده اند خریده اند، بعضی هایشان به ارث برایشان رسیده، بعضی هایشان یک دستی در اینها برده اند و خیال میکنند احیاء کرده اند که در واقع احیا نیست، شبهه احیاء دارد، مخلوط از حق و باطل است، بعضی هایشان هم شاید واقعاً یکنوع چیزهائی باشد، شاید یک کارمندی رفته اندوخته اش را داده و یک قطعه زمین در بیابان از یک کسی خریده، ذخیره اش هست، یا پنج قطعه خریده، چه بکنیم با اینها، نمیشود یکباره بدون هیچ ملاحظه ای همه را لغو کرد، چون این چیزها را دارد، نمیشود ابقاء کرد آنطور است، خوب اینجا باید ولایت فقیه باتوجه بوضع موجود و با مشورت با خبرهها یک فکری بکند برای این مشکل، و این تنگنائی که از گذشته برای ما به ارث رسیده یکجوری رفع کنیم که هم زمین دست مردم بیاید و هم حقوق مردم ضایع نشود و هم مراعات حقوق مشروع مردم بشود، البته یک تصمیم کلی که آدم میگیرد بهرحال یک ضایعات اینجوری هم دارد، ولایت فقیه برای همین جاست. این ضایعات کوچک را تحمل بکنند بخاطر مصالح کلی جامعه. این یک مسئله. در اراضی کشاورزی هم همین حرف هست، در تجارت خارجی هم همین حرف است، در خرید نیازهای مردم هم که واسطهها و دلالها و محتکرین میکردند همین حرف هست، در سهام کارخانجات، بانکها همین حرف هست، و در برخورد با ضد انقلاب باز همین مسائل از بعد دیگری هست، مسائل اساسی کشور اینها را دارد. در پاکسازی ادارات همین حرف هست.
ضد انقلاب
– وضعیت موجود ضد انقلاب را در داخل و خارج بیان فرمائید، با توجه به اینکه ضد انقلاب و اربابانشان بدلیل ضربههای مهلکی از انقلاب اسلامی خورده و میخورند، بسادگی از انقلاب دست بردار نیستند، در مورد هوشیاری و نحوۀ برخورد ملت انقلابی با توطئههای ضد انقلاب چه رهنمودهائی دارید؟
ضد انقلاب یک طیف وسیعی دارد، در انقلاب ما چونکه ابعاد انقلاب تا هر قدر وسیعتر باشد شامل هر بخش از جامعه بشود آنجا یک مقدار دشمن درست میکند، ما در برخورد با عوامل رژیم گذشته یک بخش وسیعی ضد انقلاب داریم. ساواک که منحل شد، وزارت دربار که منحل شد، سران ارتش که تصفیه شدند، سران کشوری که تصفیه شدند، دلالها و عوامل اینها که تصفیه شدند، اینها همه با خانواده هایشان و دوستانشان و کسانی که از ناحیۀ آنها نان میخوردند. میدانید که چه بخش عظیمی هستند. سرمایه داران نامشروع که در این کشور بودند میدزدیدند، میچاپیدند در صورتهای مختلف، اینها هستند، ولگردها، تمام کسانی که از ناحیۀ نامشروع زندگی میکردند، از بودجۀ مشروب، قمار، کاباره ها، سینماها، بلیط بخت آزمائیها و از این چیزهائی که بود بیمههای منسوخ شده، اینها همه یک طیف دشمن اسلامند، در کنار اینها گروهکها هم هستند که داعیۀ سیاسی دارند، یا اصولاً ضد دینند، از انقلاب اسلامی بدشان میآید. خوب زیادند اینطور آدمها، یا آنها که داعیه هم دارند، مثلاً مارکسیستند، ملی گرایند، و چیزهائی از این قبیل، وسوسیالیستند، اینها آنوقتی که میبینند روابط اسلامی دارد برقرار میشود، اینها هم ناراحتند. آن بخش اولی که گفتم آنها زمینه ای میشوند برای رشد این گروهکها، یعنی اینها داعیۀ سیاسی مطرح میکنند، آنها میآیند زیر پرچم اینها و به اسم اینها با اینها همکاری میکنند، میشوند یک سازمان، لذا مثلاً گروهی مثل سازمان منافقین- به اصطلاح مجاهدین خلق- اینها رشد میکنند حسابی، آنهم از ناحیۀ همانها، و بیشتر بچهها و طیف ضد انقلاب به اینها میپیوندند در این دو سه سال هم که آزادی بوده امکانات هم متاسفانه دست بنی صدر و اینها افتاده بود، زمینۀ رشد اینها خیلی شد و راه افتادند حسابی، یکنوع همبستگی هم برای خودشان درست کرده بودند و خیال میکردند میتوانند اسلام را از صحنه بیرون کنند. خوشبختانه این بدنۀ اصلی جامعه و تودۀ مردم، حضوری که روحانیت در مردم دارد با نفوذی که امام دارند، اینها همه عواملی بود که باعث شد اکثریت مردم حسابی در مقابل آنها بایستند و همانطور که میدانید خوب با اینها مبارزه شد، یعنی مردم خوب مبارزه کردند، تا آنجائی که آدم میتواند بفهمد در حال حاضر این مرحله از فعالیتهای ضد انقلاب خیلی ضربه خورده، چیزی از او نمانده است، البته آن عوامل اصلیشان زود خودشان را پنهان کردند و کنار رفتند و زیر زمین اند، شاید خیلیهایشان مانده باشد از عوامل اصلی، ولی آنها خیلی نیستند، آنها اهل کار نیستند، کارها را این جوانها و بچههای فریب خورده میکردند که اینها هم عدۀ زیادشان شاید آنطور که میگویند، هشتاد درصدشان بیشتر، نود درصدشان یا باز داشتند، یا از میدان در رفته اند، کار فعالی نمیتوانند بکنند، ولی تروریسم بصورت مرض مزمن است. تروریسم را به آسانی نمیشود کندش، چون خود تصفیه تروریستها خودش تروریست میزاید، یعنی شما وقتی که یک نفری را اعدام میکنید بجرم ترور، برادر دارد، خواهر دارد، دوست دارد، فامیل دارد، حالت کینه توزی به آنها دست میدهد، آنها حالت انتقام جوئی میگیرند. از طرفی دشمنهای داخلی و خارجی هم اینها را تحریک میکنند و کمکشان میکنند، راه زندگیشان را باز میکنند. این حالت ممکن است خیلی طول بکشد، منتهی دیگر فقط همین قدر اثر دارد که ناامنی ایجاد بکند، بهدفشان دیگر نمیتوانند برسند، یعنی الان آنها دیگر هدف دار نمیتوانند مبارزه بکنند، صرفاً عکس العملی وانفعالی و کینه توزانه میخواهند خودشان را نشان بدهند، یا مثلاً انتقامی بگیرند از این موردی، از این کارها خواهدبود. بنظر من یکی از مراحل مهم انقلاب که برخورد با این گروهکها بود که در زمینۀ آزادی رشد کرده بودند. در کنار جنگ، موقع مناسبی هم پیش آمد و پایاپای پیروزی ما در جنگ انشاءالله، در بعد ضد انقلاب داخلی هم پیروزی پیش میآید، و اگر مسئلۀ پیش بینی نشده ای پیش نیاید من فکر میکنم بعد از جنگ ما زمینه برای حرکتهای سازندگی در کشورمان داریم.
حوزه علمیه
– جنابعالی گر چه اکنون مسئولیتهای بزرگی در صحنۀ سیاسی کشور دارید، ولی بعنوان یک روحانی در رابطه با حوزههای علمیه نظرتان را بیان فرمائید:
در مورد حوزه، متاسفانه بعد از انقلاب، یا خوشبختانه هر دو آن، بسیاری از نیروهای حوزه بخاطر نیازهای انقلاب ناچار شدند در اطراف کشور پخش شوند و به کارهای غیر حوزهای بپردازند. در دستگاه دادگستری، در مجلس، درنهادها، در جنگ، در نماز جمعهها، در خدماتی که وجود دارد، تبلیغات و من الان در حوزه نیستم، ولی میتوانم حدس بزنم که حوزه مقدار زیادی از نیروهای تعلیم دهنده و سازندۀ خودش را در این جهت از دست داده، البته اینها آثار دیگری دارد، چون حوزه را اصلاً میخواهیم برای اسلام، اینها دارند نتایج کارشان و تحصیلاتشان را میگیرند، باید هم اینجوری باشد، ولی من خیال میکنم که یک بخش از مدرسین و علمای حوزه باید خیلی پابرجا در حوزه بمانند و تلاش کنند که درسها و حوزههای تحصیلی حوزه را گرم نگه بدارند. این آیۀ شریفه:
«ما کان المؤمنون لینفروا کافه فلولا نفرمن کل فرقه طائفه لیتفقهوا فی الدین»
یک تفسیرش اینست که: یک عده ای نروند جنگ و بمانند برای آینده درس بخوانند و چیز یاد بگیرند برای تعلیم. درست است که الان داریم از ذخیره سالهای گذشته استفاده میکنیم، اما هر مقدار ما پیش میرویم جامعه نیاز به روحانیون متعهد درس خوانده بیشتر دارد، ضمناً من الان این را یک ضرورت میبینم که باید حوزههای درسی گرم بشود، جدی تر بشود، طلبه هائی باشند که مثل کلاسهای درس دولتی که مقیدند باشند حضورشان اجبار باشد درس بخوانند، البته با وسعتی بیشتر یعنی با همان حوصله و با آن پشتکاری که طلبهها قبلاً درس میخواندند، به اضافه حضور مداوم، گرم نگه داشتن حوزهها این کار را بکنند. خوشبختانه چون حالا حکومت اسلامی است، اگر نواقصی هم در حوزه است به آسانی میتوانند حل بکنند، مسائل مسکن، مسائل تهیۀ کتاب، مسائل برنامه ها، مسائل دیگری که در جنبش بود که گاهی مانع درس خواندن ماها میشد، اینها را هم ندارند، بهتر میتوانند درس بخوانند. شما خیلی تاکید کنید در مجله که ما الان بیشتر از گذشته نیاز به تحصیل کردههای علوم دینی داریم، البته یک استقبالی هم از طرف جوانها شده، خیلی از دانشجوها به ما مراجعه میکنند و سئوال میکنند که ما برویم حوزه درس بخوانیم، فکر هم میکنم، خوب هم هست که یکعده ای بیایند، جائی که آمادگی تحصیلی دیگری دارند بیایند آنجا هم درس بخوانند بجاست.
******
– تشکر میکنیم که وقت گرانبهایتان را در اختیار ما گذاشتید.
– من هم از شما متشکرم که زحمت میکشید و این کارهای فرهنگی و سازنده را دارید، انشاءالله که موفق تر باشید، سلام ما را به همکاران و دوستان حوزه برسانید.
پاسدار انقلاب… …پاسدار اسلام
بسم الله الرحمن الرحیم
بدیهی است که هدف اسلام از تشکیل حکومت و جنگ و جهاد و امثال آنها فراهم کردن زمینه اشاعه و اجراء احکام حیات بخش الهی و برداشتن موانع از سرراه رشد و هدایت و سعادت انسانها است، بنابراین مسئله تبلیغ و بیان معارف بیکران اسلامی و گشودن دریچه هائی از انوار تابناک علوم قران و عترت پاک فرا راه انسانها یکی از خطوط اصلی اسلام و از مهمترین وظایف هر فرد مسلمان می باشد. بر حوزه های علمیه و کارشناسان راستین اسلام است که همه انچه را در مرحله ثبوت برای ائین آسمانی اسلام مسلم است در صحنه نبرد اندیشه ها و عقاید به اثبات برسانند و با پیروزی در این صحنه جهانیان را به صراط مستقیم اسلام هدایت نمایند که تمامی شهیدان ازهابیل تا سید الشهداء(ع) و از شهیدان کربلا تا دهها هزار شهید کربلای ایران برای خدا و اسلام شهید شدند، و اسلام برای هدایت و سعادت انسانها است.
در راستای چنین مسئولیت سنگینی است که مجله”پاسدار انقلاب” با بهره گیری عمده از خاستگاه انقلاب اسلامی، یعنی حوزه علمیه قم در۱۸ شماره تقدیم امت مسلمان گردید. استقبال پرشور جامعه اسلامی(که بگوشه ای از آن در سر مقاله شماره۱۷ پاسداران انقلاب اشاره گردید) باعث امیدواری بیشتر و سنگینی افزون تر بار مسئولیت گردید،و بالاخره پاسداران انقلاب در ادامه راه خود بخواست خداوند منان با استفاده بیشتر از حوزه علمیه و شخصیتهای برجسته اسلام با نام”پاسداران اسلام” بمنظور تبلیغ و اشاعه گوشه هائی از انوار و معارف قران و پیغمبر و خاندان پاکش به این راه ادامه می دهد .
ناگفته نماند که تایید و نظر مثبت فقیه عالیقدر حضرت ایه الله منتظری دام ظله و تشویق کریمانه معظم له بر اطمینان و استواری انجام این وظیفه خطیر افزود.
از سوی دیگر همفکری و همکاری بی دریغ جمع کثیری از چهره های برجسته اسلامی(که آثار برخی از آنان از شماره های آینده تقدیم خوانندگان عزیز خواهد شد) در تامین مقالات و انتخاب موضوعات و مشورت و نظارت در امور مربوطه مهمترین کمک در جهت انجام این رسالت بزرگ بشمار می رود.
پیشاپیش از تمامی امت قهرمان اسلام و شخصیتهای بزرگ اسلامی و همه نهادهای انقلابی بویژه سپاه پاسداران این بازوی نیرومند اسلام و روحانیت که در جهت تهیه یا توزیع”پاسدار اسلام” همکاری کرده و خواهند کرد صمیمانه سپاسگزاریم. رحیمیان
پاسداران بزرگ اسلام
اگر روحانیون نبودند ما الآن از اسلام اطلاعی نداشتیم امام خمینی
شیخ طوسی
حوزه های علمیۀ اسلامی و بخصوص شیعی بعنوان بزرگترین پایگاه اسلامی در طول تاریخ اسلام، مهمترین مهد پرورش «پاسداران اسلام» بوده و خواهد بود. اگر امام خمینی می فرمایند که: اگر روحانیون نبودند ما الان از اسلام اطلاعی نداشتیم، از عمق یک واقعیت خبر می دهند، و بهترین دلیل بر وجود چنین امری، ارائه تاریخ زندگی و شرح حال علمای بزرگ حوزه ها میباشد که ضمناً تحلیلی نیز از تحول و نظور علمی و چگونگی حفظ و گسترش علوم اسلامی را در بر دارد. این «احوال» نگاری گذشته از نشان دادن یک کمیت بی نظیر در کاوش علمی زوایای یک مکتب خاص بنام اسلام جنبۀ سازندگی روحی نیرومندی هم دارد که ناشی از تجسم مکتب در فرد مورد نظر می باشد. امیدواریم که مورد توجه خوانندگان قرار بگیرد:
شیخ طوسی، ابو جعفر محمد بن حسن در سال ۳۸۵ هجری قمری در جوار امام هشتم (ع) در طوس چشم بدنیا گشود. طوس در آن وقت مرکز علوم اهلبیت و دانشگاه بزرگ معارف اسلامی بحساب می آمد، چرا که این شهر مقدس منزل و بارگاه امام رضا (ع) است و جاذبه آدم ربایش دلهای عشاق را از دور و نزدیک بسوی خویش می کشاند. شیخ طوسی الگوی علوم اسلامی و مفسر بزرگ قرآن در ۲۰ سالگی با کوله باری سنگین از علوم و فنون مختلف بطرف بغداد مهاجرت کرد در این هجرت مورخین سخنی به میان نیاورده اند، ولی از آنجا که در هجرت همواره تکامل انسان مطرح است، بویژه اگر انسان هجرت را با اختیار خود برگزیند، از این رومی توان اولین هجرت شیخ را از طوس به بغداد برای رسیدن به حدی از تکامل فقهی و فراگرفتن فقه و دیگر علوم اسلامی نزد استاد فقه و اصول و اقیانوس علم و ادب و فضیلت و زهد و تقوی، پیشوا و رهبر بزرگ شیعیان در آن زمان «شیخ مفید رضوان الله علیه» دانست.
این شاگرد در محضر استاد بزرگوارش پنج سال بماند و از برکت وجودش استفادۀ شایان برد و از او هیچ وقت جدا نشد تا اینکه وعدۀ حق فرا رسید و در سال ۴۱۳ شیخ مفید آن وعده را لبیک گفته به جوار حق تعالی شتافت.
پس از شیخ مفید، رهبری دین و پیشوائی مذهب به درخشنده ترین چهره های علمی و بارزترین شاگردان شیخ مفید، «سید مرتضی (علم الهدی)» انتقال یافت. شیخ طوسی این فرصت را نیز غنیمت شمرده و ملازمت این استاد را برخود لازم دانسته از محضر مقدس این دریای بیکران بیشترین بهره را گرفت، و استاد نیز به او عنایتی شایان داشت و او را مقدم بر دیگر شاگردانش می دانست. این ملازمت بیست و سه سال بطول انجامید، تا اینکه این استاد عالیقدر نیز وفات یافت.
آن روز دیگر در آسمان علم و فضیلت درخشنده تر و نورانی تر از شیخ طوسی وجود نداشت، لذا پرچم رهبری مسلمین را این بزرگوار بدست گرفت، منزلش در منطقۀ کرخ بغداد مأوی و پناهگاه امت شد که گاه بیگاه بسوی او شتافته و مشکلات و مسائل دشوار خود را در مجلسش مطرح کرده و از او راه حل مشکلات و کشف اسرار علوم و رازهای پیچیدۀ احکام فقهیه را میخواستند. و چه شباهتی داشت محضر درسش با درس مؤسس مذهب امام صادق (ع)، زیرا علمای شیعه و سنی برای فرا گرفتن علوم اهل بیت در مقابلش زانو می زدند و در سخنان متینش متون پیچیدۀ علمی را جستجو میکردند در کتاب «الکنی و الالقاب» مرحوم شیخ عباس قمی شمارش شاگردان حضرت را بیش از ۳۰۰ مجتهد شیعی و بی شماری از علمای اهل تسنن ذکر کرده است.
هجرت دوم
شیخ طوسی تا سال ۴۰۸ هجری در بغداد بود و همواره در تربیت و تعلیم علماء و مجتهدین میکوشید تا اینکه دستهای پلید منافقین و دشمنان دین از این وحدت بزرگ مسلمانان رنج برده و شروع به تفرقه افکنی کردند. شیخ با حکمت و متانت این آشوبها و فتنه ها را تا حدودی خاموش نمود، ولی آنها که نمی توانستند وحدت مسلمانان را به ببینند و این رهبری همگانی را صدمه ای بزرگ و مرگی جبران ناپذیر برای زندگی ننگین میکرب وار خود می پندارند هیچگاه نمی توانند دست از توطئه و نقشه های خائنانه بردارند و متاسفانه هیچ نصیحتی نمیتواند در قلبهای تاریک و سیاهشان کمترین تاثیری بگذارد. این میکربهای خطرناک در هر دوره و زمانی بوده و هستند و مسلماً دوره شیخ طوسی مستثنی نیست.
رفته رفته برنامه های وحدت برانداز منافقین فتنه انگیز افزایش یافت و آتش فتنه که روزانه افروخته تر می گشت، ناگهان بزرگترین کتابخانۀ شیعیان را فرا گرفته و سوزانید. این کتابخانه آنقدر اهمیت داشت که او را «دارالعلم» می نامیدند. استاد محمد کرد علی در جزء ششم کتاب «خطط الشام» نقل کرده که:
این مرکز بزرگ علمی دارای بیش از ده هزار از معتبر ترین و کمیابترین کتابها و آثار علمی بوده است.»
یاقوت حموی در کتاب «معجم البلدان» چنین نوشته است:
این کتابخانه که ابونصر شاپور فرزند اردشیر کتابهایش را وقف عموم کرده، دارای بهترین و معتبرترین کتابهای خطی بود.»
این آتش سوزی منحصر به کتابخانۀ ابونصر نبود، بلکه آتش به منطقۀ کرخ رسیده و آشوب آنچنان توسعه یافت که حتی به علامۀ دوران «شیخ طوسی» هم احترام نگذاشته و کتابخانه اش را آتش زدند، گویا این منافقین از خدا بی خبر همیشه با علم و عالمان مخالف و دشمن بودهاند.
«ابن اثیر (مورخ بزرگ) در کتاب «الکامل» می نویسد:
در سال ۴۴۹ هجری منزل ابو جعفر طوسی، فقیه شیعیان در کرخ را غارت کردند و آنچه در او بود به یغما بردند.»
شیخ طوسی که اوضاع را هر روز آشفته تر می دید و امکان هیچگونه مصالحه ای برای او نبود، به ناچار هجرت کرده و به جوار حضرت امیرالمؤمنین سلام الله علیه پناهنده شد. اگر شیخ طوسی با منافقین سازش کرده بود، قطعاً می توانست در آنجا با کمال عزت و احترام بماند و به ادامۀ تدریس بپردازد، ولی از آنجا که مردان خدا «اَشِدّاءُ عَلی الکُفّارِ» هستند و با دشمنان هیچ وقت سر سازش ندارند، و از آنجا که شیخ علم را برای خود علم نمی خواست، بلکه علم را برای خدا و در راه خدمت به امت اسلامی میخواست، لذا بغداد را ترک گفته و به نجف اشرف مهاجرت کرد که در آنجا اولین حوزۀ علمیه و دانشگاه اسلامی را تشکیل دهد و افتخار تاسیس این مرکز بزرگ فقهی که در طول سالها و قرون خدمات بی شماری به اسلام و مسلمین داشته، به خود اختصاص داد.
شخصیت علم
پس از گذشت بیش از هزار سال از ولادت شیخ طوسی می بینیم اسم مبارکش بر سر زبانها و لابلای کتابها همچنان زنده و جاویدمانده است، و تا قیامت این اسم با جلال و عظمت برده خواهد شد. آیا پس از سپری شدن ده قرن و گذشت نسل های مختلف، چگونه می توان چنین حکمی قاطع دربارۀ یک فرد بیان داشت؟ اینجاست که ارزش زحمات شبانه روزی این شخصیت کم نظیر تاریخ برای ما معلوم میگردد بیائیم سری به با قیات صالحات و آثار ارزندۀ علمی او بزنیم تا شاید به مقداری از عظمت او پی ببریم.
متاسفانه بعضی از فرصت طلبان فکر می کنند که زیاد نوشتن میتواند آنها را در صف مفاخر علمی ما قرار دهد، غافل از اینکه تهی بودن آنان از محتوای علمی برای دانشمندان و علماء بسیار روشن است.
در اینجا ناچارم این نکته را توضیح دهم که بسیاری از علمای بزرگ ما در عین پرمحتوی بودن و دانشمند بودن، تالیفات بسیاری نیز دارند که امیدواریم بتوانیم در شماره های آینده از آن بزرگان نیز یادی کنیم و اندکی دین خود را نسبت به آنها ادا کنیم چرا که بقاء دین و مذهب مرهون خدمات و زحمات آنان است.
امام صادق (ع) به یکی از اصحابش فرمود:
«اُکتُبُوا فَإِنَّکُم لا تُحفَظُونَ حَتّی تَکتُبُوا»
بنویسید، چه با نوشتن محفوظ خواهید ماند. و در روایات دیگر به مفضل بن عمر می فرماید:
«اُکتُب وَ بُثّ عِلمَکَ فِی اِخوانِکَ فَاِن مُتّ فَاَورِث کُتُبَکَ بَنِیکَ فَإنَّهُ یَأتِی عَلی النّاسِ زَمانٌ هَرجٌ لا یَأنَسُونَ فِیهِ اِلاّ بِکُتُبِهِم»
بنویس و علومت را به برادرانت بسپار که پس از مرگت، میراث فرزندانت این کتابها باشد. همانا که زمانی سخت و پرآشوب بر مردم خواهد رسید که تنها به کتابهایشان مانوس خواهند بود.
اگر تاریخ تاریک را ورق بزنیم خواهیم یافت که چه دورانهای دشوار و پر آشوبی بر یاران اهلبیت و علمای دین رسید، که بدون شک تنها آثار علمی آنها است که شخصیت و حیثیت آنان را حفظ کرده و تا ابد حفظ خواهد کرد.
یکی از برجسته ترین شخصیت ها شیخ طوسی (ره) است. مهمترین و مفیدترین آثار باقیۀ او دو کتاب «تهذیب» و «استبصار» است که دو کتاب از کتب اربعه شیعه بشمار می آید. شیعه را چهار کتاب است که مدارک اصلی فقه و حدیث می باشد که عبارتند از «کافی» و «من لا یحضره الفقیه» و «تهذیب» و «استبصار» و این بزرگوار دو کتاب اساسی را از خود به یادگار گذاشته است.
یکی از ممیزات تالیفات شیخ طوسی اصالت آنها است، یعنی این کتابها منابع اساسی و اصیل ما بحساب می آید. کتابخانۀ سید مرتضی که بیش از هشتاد هزار کتاب داشت، پس از او زیر نظر شیخ طوسی قرار گرفت و شیخ هم بیشترین استفاده را از آنها کرد، و در همان زمان دو کتاب تهذیب و استبصار را به رشتۀ تحریر در آورد. او به این دو کتاب اکتفا نکرد، بلکه در بسیاری از علوم و فنون از قبیل: فقه اصول، تفسیر، کلام، رجال، ادعیه و حدیث کتابهائی تالیف کرده که مورد اعتماد و اقتباس و استفادۀ علماء و عموم مردم در طول قرون و ادوار بوده است.
شیخ آقا بزرگ طهرانی (ره) در کتاب «حیاه الشیخ طوسی) ۵۰ کتاب از کتابهای شیخ طوسی را ذکر کرده است که آنچه تاکنون چاپ شده بشرح زیر است:
۱- کتاب الرجال، یکی از عمده ترین کتابها در این فن است که مورد حاجت فقهاء و محدثین است.
۲و۳- تهذیب الاحکام و «الاستبصار فی اختلف من الاخبار» که ذکر آنها گذشت.
۴- «الخلاف»، که اختلافات فقهی مسلمین را در آن ذکر کرده، و در موارد اختلاف رای ارجح را بیان نموده است.
۵- «التبیان»، کتابی بی نظیر در تفسیر قرآن است و شیخ طبرسی در مجمع البیان اعتراف به اقتباس و استفاده از او نموده است. دارای ۱۰ جزء بزرگ است و چندین بار چاپ شده است.
۶- «مصباح المتهجّد»، در ادعیه و عبادات است.
۷- «الامالی»، آنچه آن بزرگوار با شاگردانش در نجف اشرف املاء کرده است. از احادیث و اخبار ائمۀ معصومین علیهم السلام.
۸- «العده» در اصول فقه.
۹- کتاب «النهایه» در اصول و فروع دین، این کتاب از اولین تالیفات شیخ است.
۱۰- «اختیار الرجال»
۱۱- «الفهرست».
۱۲- «المبسوط فی الفقه»
۱۳- «الایجاز فی الفرائض»
۱۴- «تلخیص الشافی فی الإمامه»
۱۵- «الغیبه».
۱۶- «الاقتصاد الهادی الی طریق الرشاد.»
و اما کتابهائی که تاکنون چاپ نشده، و یا در اثر آتش سوزی کتابخانۀ کرخ بغداد سوخته، و یا بدلیل دیگری از بین رفته بدین شرح است:
۱۷- «الجمل و العقود فی العبادات»
۱۸- «المفصح فی الامامه»
۱۹- «مختصر المصباح فی الادعیه».
۲۰- «هذایۀ المسترشد»
۲۱- «مناسک الحج»
۲۲- «مختصر اخبار المختار»
۲۳- «مسالۀ فی تحریم الفقاع»
۲۴- «فی وجوب الجزیه»
۲۵- «فی العمل بخبر الواحد»
۲۶- «المسائل القیّمه»
۲۷- «مقتل الحسین (ع)»
۲۸- «مختصر فی عمل یوم و لیله»
۲۹- «مساله الغار»
۳۰- «المسائل فی الفرق بین النبی و الامام».
۳۱- «ما لایسع المکلف الاخلال به»
۳۲- «ما یعلل و ما لایعلل»
۳۳- «شرح الشرح فی الاصول»
۳۴- «مقدمه فی المدخل الی علم الکلام»
۳۵- «ریاضه العقول»
۳۶- «تمهید الاصول»
۳۷- «اصول العقائد»
۳۸- «انس الوحید»
۳۹- «مسائل ابن البراج»
۴۰- «المسائل الالیاسیه»
۴۱- «المسائل الجنبلائیه»
۴۲- «المسائل الحائریه»
۴۳- «المسائل الحلبیه»
۴۴- «المسائل الدمشقیه»
۴۵- «المسائل الرازیه»
۴۶- «المسائل الرجبیه»
۴۷- «مساله فی الاحوال»
۴۸- «تعلیق مالایسع»
۴۹- «مسالۀ فی مواقیت الصلاه»
۵۰- «الکافی فی الکلام»
وفات شیخ طوسی
پس از گذشت ۱۲ سال از عمر پربرکت شیخ طوسی در نجف اشرف، بالاخره عمر ظاهریش (۷۵ سال) در این دنیای فانی تمام شد، و در شب ۲۲ محرم الحرام سال ۴۶۰ هجری زندگی جاویدان خود را در دارآخرت و منزلگاه ابدی آغازید. بنابر وصیتش او را در منزل خود دفن کردند، و منزلش نیز پس از وفاتش طبق وصیتش مسجدی شد که هم اکنون به مسجد طوسی معروف است.
تحلیلی درباره: پاسخ امام به رئیس مجلس شورای اسلامی
حجه الاسلام و المسلمین: قدیری
بسم الله الرحمن الرحیم
آنچه در حفظ نظام جمهوری اسلامی دخالت دارد که فعل یا ترک آن موجب اختلال نظام میشود و آنچه ضرورت دارد که ترک آن یا فعل آن مستلزم فساد است، و آنچه فعل یا ترک آن مستلزم حرج است، پس از تشخیص موضوع بوسیلۀ اکثریت و کلای مجلس شورای اسلامی با تصریح به موقت بودن آن مادامی که موضوع محقق است و پس از رفع موضوع خود بخود لغو میشود، مجازند در تصویب و اجرای آن، و باید تصریح شود که هر یک از متصدیان اجرا از حدود مقرر تجاوز نمود مجرم شناخته میشود و تعقیب قانونی و تعزیر شرعی میشود.
بسم الله الرحمن الرحیم
محضر شریف حضرت آیت الله العظمی امام خمینی مدظله العالی. چنانکه خاطر مبارک مستحضر است قسمتی از قوانینی که در مجلس شورای اسلامی به تصویب میرسد به لحاظ تنظیمات کل امور و ضرورت حفظ مصالح یا دفع مفاسدی است که بر حسب احکام ثانویه بطور موقت باید اجرا شود و در متن واقع مربوط به اجرای احکام وسیاستهای اسلام و جهاتی است که شارع مقدس راضی به ترک آنها نمیباشد، و در رابطه با اینگونه قوانین با اعمال ولایت و تنفیذ مقام رهبری که طبق قانون اساسی قوای سه گاه را تحت نظر دارند احتیاج پیدا میشود. علیهذا تقاضا دارد مجلس شورای اسلامی را در این موضوع مساعدت و ارشاد فرمائید.
بسم الله الرحمن الرحیم
س- بنظر شما حدود اختیاراتی که حضرت امام در رابطه با سئوال اخیر حضرت حجه الاسلام والمسلمین آقای هاشمی رفسنجانی به مجلس شورای اسلامی داده اند چه مقدار است؟
ج- گرچه دربارۀ جواب شریف حضرت امام روحی له الفداء تفسیرهای مختلف شده و برداشتهای متفاوت از آن نموده اند، بعضی اظهار داشتند که ایشان ولایت فقیه اعمال فرموده اند، برخی گفتند اختیاراتی به مجلس شورای اسلامی داده اند، و حتی جمعی توهم کردند که ولایت فقیه به مجلس تفویض شده، با اینکه شرعاً قابل تفویض نیست، و دستهای خیال کردند که اختیارات شورای نگهبان تحدید شده است، لکن آنطور که اینجانب از عبارت شریفۀ آنحضرت فهمیدم هیچیک از آنچه ذکر شد نیست. نه اعمال ولایتی شده و نه اختیاراتی زائد برآنچه مجلس شورای اسلامی داشت به آن واگذار گردیده، و نه تحدیدی در اختیارات شورای نگهبان شده است، بلکه چون سئوال برادر عزیزمان راجع به این بود که مجلس در تصویب بعض قوانین به اشکال برخورد میکند و در مضیقه واقع میشود، حضرت امام در جواب، مجلس را راهنمائی فرمودند که در اسلام بن بست نیست و حتی در موارد مشکله هم راه حل و علاج مقرر شده است. اگر مطلبی موجب خلل در اصل اسلام و جمهوری اسلامی باشد باید از بین برود، هرچه مهم باشد و اگر چیزی موجب فساد باشد باید از آن جلوگیری شود، و اگر امری مستلزم حرج شود جایز است از آن صرفنظر شود، و نیز اگر امر دائر شود بین حفظ نظام جمهوری اسلامی و قیام به واجبی از واجبات دیگر، باید حفظ نظام مقدم شود، چون از همۀ واجبات دیگر مهمتر است و اگر امر دائر شود بین جلوگیری یکی از دو مفسده، لازم است دفع افسد و ترک اکثر المحذورین و اشد القبیحین. واینها مطالبی است که در علم اصول مفصلاً بحث شده است و قواعدی است که در موارد تزاحم باید به آنها رجوع کرد، و حضرت امام با این جمله پر محتوای خود اشاره به آن فرمودند و مجلس شورای اسلامی را مرجع تشخیص موضوع آن معرفی نمودند، و البته این معرفی به این معنی نیست که با این حکم مجلس جهت تشخیص تعیین شده تا اعمال ولایت باشد، بلکه فقط بیان آنحضرت جنبۀ ارشادی دارد، یعنی مجلس را راهنمائی بچیزی که در صلاحیت مجلس است فرمودند، زیرا تشخیص آنچه بر خلاف نظام جمهوری اسلامی یا موجب فساد یا عسر و حرج در جامعه است از وظایف مجلس شورای اسلامی است. و تو هم نشود که چرا مرجع تشخیص شورای نگهبان مقرر نشده، زیرا اولاً تشخیص این مطالب مربوط به ملت و وکلای ملت است، و ثانیاً اختیارات شورای نگهبان در حدود مخالفت و موافقت با شرع مقدس و قانون اساسی است و تشخیص موضوع در این محدوده نیست و از اختیارات ایشان خارج است. بنابراین اختیار تازه ای بمجلس داده نشده و فقط در جواب سئوال از اینکه اگر در تصویب قوانین به اشکال برخورد کنیم و در ضیق واقع شویم چه کنیم، تنبیه و ارشاد فرمودند به اینکه در موارد تزاحم قواعد باب تزاحم و در موارد حرج ادلۀ حرج را مراعات کنید. بنابراین آنچه بعضی توهم کردند و حتی ترتیب اثر هم به آن دادند که با قانون اساسی مخالفت شده یا شورای نگهبان محدود شده صرفاً از جهت توجه نداشتن به روش حضرت امام و دقت نکردن در دقائق فرمایش ایشان است. بلی یک نکته هست و آن اینکه اگر بدون مراعات تزاحم بین افسد و فاسد مجلس ارتکاب فاسد را تصویب نماید شورای نگهبان حق دارد آنرا رد کند، ولی اگر مجلس تزاحم بین آن دو را با اکثریت آراء تصویب کند و برای دفع افسد رای به ارتکاب دیگری بدهد شورای نگهبان نمیتواند آنرا رد نماید، ولی این نه تنها محدود کردن اختیارات شورای نگهبان نیست، بلکه عین مراعات حدود آن است، و از آنچه ذکر کردیم معلوم شد حاجتی به تعبیر احکام ثانویه نیست که بعضی از اعاظم فرموده اند تا انکه توهم شود احکام اسلام متغیر است، بلکه اعتقاد ما بر این است که همۀ احکام شرعیه تعلق به عناوین موضوعات خود دارد و تماماً احکام اولیه هستند، حتی در موارد تقیه و مآلاً موضوعات مختلفه و احکام مختلفه هستند و هیچگاه دو حکم به موضوعی تعلق ندارد تا یکی اولی و دیگری ثانوی باشد، و محل بحث این مسائل این مختصر نیست و در اصول بطور تفصیل مبرهن است. و نکتۀ دیگر توجه به خصوصیتی است که در عبارت مبارکۀ حضرت امام مورد عنایت ایشان بوده و آن اینکه تصویباتی که در موارد مذکوره میشود مادامی است نه دائمی و علت این مطلب ظاهر است چون وقتی تزاحم یا حرج موجب ترک یا فعلی شود تا تزاحم یا حرج موجود است. این تاثیر راهم دارد. هر وقت تزاحم یا حرج مرتفع شد تاثیر هم از بین میرود. و از این موقعیت استفاده میکنم و اذهان را متوجه میسازم که در این عبارت مختصر به چه نکات دقیق و مطالب عمیقی اشاره شده و چقدر از روی حساب کلمات آن ادا شده که هر چه بیشتر در آن تامل شود جهات بیشتری فهمیده میشود، و میتوان راجع به ان تعبیر کرد: «بابٌ مِنَ العِلمِ یَنفَتِحُ مِنهُ اَبوابٌ» دوام سایۀ بلند پایۀ امام امت را از خداوند متعال خواهانیم. خدایا تا انقلاب مهدی(عج) خمینی را نگهدار.
والسلام
تفسیر
آیهالله فاضل لنکرانی
عضو جامعه مدرسین و شورای مدیریت مدرسه فیضیه
در راه قران
قران معجزه ای در ابعاد بی نهایت
سخن از”اعجاز قران” و شناختن عظمت این کتاب نور و روشنائی، هدایت و بصیرت، قانون و شریعت، و این کلام بی همانند انقلاب افرین و انسان ساز الهی است برای اشنائی با هر پدیده ای ابتداء باید با صفات برجسته ان پدیده اشنا شد. برجسته ترین صفات قران نیز”اعجاز قران” و معجزه بودن ان است.
برای اینکه بدانیم چرا و چگونه قران معجزه است، قبلاً باید واژه و حقیقت اعجاز و معجزه بودن را مشخص کنیم و انگاه از اعجاز قران سخن بگوئیم، و لذا این مقاله بر محور دو عنوان ذیل ادامه خواهد یافت :
۱-حقیقت اعجاز
۲-قران معجزه ای جاوید
حقیقت اعجاز
معجزه و اعجاز از واژه عربی”عجز” گرفته شده اند که بمعنای ناتوانی می باشد. “اعجاز” باصطلاح دستور زبانی و ادبی مصدر است و بمعنای ناتوان ساختن می باشد، چنانکه معجز و معجزه اسم فاعل و بمعنای ناتوان کننده میباشد وقتی گفته میشود قران معجزه است، منظور این است که دیگران را در مقابل پیامبر و رسول الهی ناتوان و عاجز می گرداند تا نتوانند تکذیبش کنند و بدین واسطه صداقت پیغمبران تایید می شود .
اعجاز و معجزه در اصطلاح کلامی انجام گرفتن کاری است توسط پیامبران الهی که خارق العاده باشد یعنی یک عمل شگفت انگیز و خلاف معمول و خلاف عادت همانند سبزگردانیدن درخت بی برگ در غیر فصل سبز شدن گیاهان، و این کار به منظور متقاعد ساختن مردم جهت تصدیق نبوت و رسالت رسولان صورت میگیرد. هر پیامبر به تناسب افکار محیط و زمان زندگی اش معجزه ای داشتند. بزرگترین معجزه حضرت محمد(ص) نیز قران مجید است
شرائط اعجاز
برای تحقق اعجاز و بازشناسی ان، از کارهای بظاهر معجزه شرائط اساسی ذیل لازم و ضروری است :
۱-مقرون به دعوت بودن
معجزه باید مقرون به دعوت باشد، یعنی در زمانی انجام بگیرد که ان فرد در مقام ادعای نبوت و دعوت مردم به ائین اسمانی خود باشد.
۲-موضوع ادعا و دعوت
موضوع ادعا و دعوت شخص معجزه گر حتما”باید مربوط به مسائل نبوت و امامت باشد، انجام دادن کار فوق العاده در جهت اثبات منافع دنیوی و ادعاهای مادی معجزه محسوب نمیشود.
۳-احتمال صدق و کذب
موضوع دعوت باید از مسائل و قضایائی باشد که در ان هم احتمال صدق، یعنی درستی و راستی و هم احتمال کذب، یعنی دروغ داده شود، چه اگر یک طرف قضیه متصور باشد اوردن معجزه عبث و بی فایده و در جهت تحقیق اثبات مسئله ای نخواهد بود.
۴-خارق العادگی
معجزه باید خارق عادت و در هم شکننده روال عادی طبیعت باشد، یعنی عملی باشد خارج از قدرت و توانائی بشر و تنها پیامبران به اذن خدا توانائی انجام ان را داشته باشند.
۵-تحدی
معجزه باید مقرون به تحدی باشد، یعنی پیامبر از دیگر انسانها بخواهد انچه را خود انجام می دهد دیگران انجام بدهند، طبیعی است با عجز و ناتوانی دیگران از انجام کارهای پیامبران و اوردن معجزه از این طریق رسالت انان به اثبات می رسد .
۶-تطابق
تطابق نیز شرط اساسی معجزه است، یعنی باید گفتار و رفتار مدعی پیامبری منطبق بر یکدیگر باشد.
اینها شرائط اعجاز است، و عملی که مجموعه این شرائط را دارا باشد”معجزه می گویند و قران دارای تمام این ویژگیها است .
قران معجزه جاوید
قران مجید این کتاب رهاگر و نجات بخش معجزه خاتم پیامبران است، پیامبران پیشین معجزه هایشان مقطعی بود و استمرار در بستر زمان نداشت، یعنی فاقد جنبه جاودانگی بود مانند زنده کردن مرده، شفا دادن بیماران لاعلاج، نابینای مادرزاد و …
اما معجزه آخرین پیامبر هیچکدام از اینها نبود، زمانشمول و تاریخ گیر بود، معجزه او یک کتاب و یک نوشته بود که باید خوانده شود-قران-و باید ملاک جدائی و تفریق و بازشناسائی حق و باطل قرار گیرد-فرقان-و باید مردم را از زیریوغ اسارت و بردگی ابدان و اجسام بسوی نور و روشنائی، رهائی فلاح و پرستش وجود یگانه و بی همتای”الله” رهنمون شود و هدایت کند.
اری معجزه او قران بود، اب حیات همیشه جاری در طول قرون و فراسوی ازمنه و امکنه و نوری همیشه پرتو افکن بر شبستان پر ابهام تاریخ و…
و اکنون در افقهای روشن این کتاب جاویدان الهی به نظاره ایستاده و معجزه های ان را مشاهده کنیم و جنبه های جاودائی اعجازش را در ابعاد بی نهایت بشناسیم :
۱-جاودانگی اعجاز قران
گفتیم معجزه اخرین پیامبر خدا یک معجزه مقطعی نبوده و نیست، معجزه ای زمانشمول و جاودانه می باشد و سفره نعمتی است که برای تمام بشریت در همه نسلها گسترده شده، قران خود چنین میفرماید: “تبارک الذی نزل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیرا ”
پرخیر و برکت است ان(خدائی) که قران را(قرانی که مفرق حق و باطل است) بر بنده خود نازل فرموده تا(اندرزهای وی) اهل عالم را متذکر(و خدا ترس) گرداند.
۲-اعجاز قران در ابعاد بی نهایت
علاوه بر اینکه قران معجزه جاودانه است، معجزه ای در ابعاد بی نهایت می باشد. اعجاز قران در چند بعد محدود نمی باشد، در ابعادی بی نهایت است که ممکن است برخی از آنها را بشناسیم. تعدادی از این ابعاد اعجازی قران را در ادامه این مقاله و گفتار خواهیم شناخت، اری این ابعاد بسیار گسترده و به تعبیر رساتر بی نهایت را در قران می خوانیم :
“و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شیء ”
و ما بر تو این قران را فرستادیم تا حقیقت هر چیز را بیان کند.
۳-تحدی به مماثله
قران انسانها را به مماثله تحدی نموده است، یعنی انها را به مبارزه طلبیده و از انها خواسته است که مثل قران یا همانند سوره و ایه ای از قران را بیاورند و انها نتوانستند و نمی توانند. در سوره بقره می خوانیم :
“قل لئن اجتمعت الانس و الجن علی ان یأتوا بمثل هذا القران لایأتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهیرا ”
بگو(ای پیغمبر) اگر جن و انس متفق شوند که مانند این قران کتابی بیاورند، هرگز نتوانند، هر چند که همه پشتیبان هم باشند .
۴-تحدی به بلاغت
قران کتابی بلیغ، فصیح و بسیار زیبا می باشد. شیوه ادبی ان نیز نه شعر است و نه نثری از گونه نثرهای معمولی، شیوه ویژه ای است که فقط می توان ان را شیوه ادبی قران نامید و بی مانند است که بتوان مثال زد. قران از نظر ادبی و زیبائی سخن نیز شعرا و سرایندگان عرب و غیرعرب را به مبارزه طلبید و تحدی کرده است و کسی نتوانسته است تاکنون همانند ان یا قسمتی از ان را بسازد و بسراید، این معجزه ادبی قران است. در همین زمینه در قران می خوانیم :
“ام یقولون افتراه قل فاتوا بسوره مثله و ادعوا من استطعتم من دون الله، ان کنتم صادقین”
یونس ایه۳۸
آیا(کفار) می گویند(محمد قران را بافته است)؟ بگو(ای رسول) شما هم از هرکس توانستید درخواست کمک بنمائید و یک سوره مانند این قران بیاورید. اگر شما راست می گوئید.
۵-تحدی به عدم اختلاف
قران کتابی بزرگ است دارای سوره ها و ایه های زیادی است، با این حال هیچ اختلاف و تناقضی نمی توان در ان پیدا کرد. هیچ ایه ان با ایات دیگر مخالفت ندارد و این”معجزه” است. انسانهای عادی نمی توانند چنین چیزی بسازند. قران عدم اختلاف ایات را یکی از موارد تحدی قرار داده و مخالفین را به مبارزه طلبیده و انان در صحنه شکست خورده و گریخته اند :
“افلا یتدبرون القران و لو کان من عند غیر الله، لوجدوا فیه اختلافا کثیرا ”
چرا در قران تدبر نمی کنند، اگر ان از جانب غیرخدا بود البته که اختلاف و تناقض گوئی زیادی در ان می یافتند .
۶-تحدی به گزارش از غیب
یکی دیگر از موارد اعجاز قران گزارش دادن از اخبار غیبی است. قران هم از اخبار زمان گذشته بصورت غیب خبر داده، و هم از آینده مانند خبردادن قرآن از اینکه در مدت معین میان مردم روم و ایران جنگ واقع می شود و در ان جنگ رومیان غالب می شوند.
اینها گوشه هائی ازابعاد اعجازی قرآن می باشد، اما باید گفت مهمترین بعد اعجاز قران”بعد تشریعی” ان است، یعنی از نظر قانون گزاری و تشریع قران برتر از همه قوانین موجود در میان بشریت می باشد و انسانها در هیچ زمانی نخواهند توانست همانند شریعت و قوانین اجتماعی قران بیاورند و با ان مماثله کنند. در تشریع و تبیین اعجاز قران باید روی این جنبه(جنبه تشریعی) تکیه کرد، هر چند که دیگر جنبه ها هر کدام دارای لطف ویژه ای می باشد .
جمع بندی و نتیجه گیری
قران بعنوان یک معجزه ثابت در بستر زمان جاری است و توالی قرون و گذشت زمان و تفاوت و اختلاف اقلیمی و قومیتها و زبان و نژاد در ان تاثیری ندارد. قران در همه زمانها و برای همه نسلها از همه نژادها در شرائط گوناگون به عنوان یک معجزه الهی قابل فهم و درک است. معجزه بودن قران به این دلیل ثابت شده است که هیچ کس نتوانسته است تاکنون در ان مواردی که قران تحدی کرده و باصطلاح به مبارزه طلبیده از عهده ان برآمده و مثل قران را بیاورد و این مسئله در تمام ابعاد صدق می کند، هم بعد ادبی و بلاغت قران، هم بعد وحدت و هماهنگی قران، و هم اخبار غیبی، هم بعد تشریعی و تقنینی قران، روی همین اصل باید گفت”قران معجزه ای در ابعاد بی نهایت است “.
ادامه دارد
اختصاصی پاسداران
حضرت آیه الله مشکینی
اخلاق در اسلام
امر نهم :
برخی توهم کرده اند که نفس و روح انسانی متعدد است و انسان دارای چندین نفس میباشد، و در بعضی از روایات جملاتی که مؤید این مطلب است دیده میشود،چنانچه نقل شده است که روزی کمیل بن زیاد نخعی که یکی از شاگردان برجسته تربیت شده در مکتب اسلام و حضرت علی(ع) و از بهترین یاران ان حضرت بود از حضرت امیرالمؤمنین(ع) پرسید :
یا امیرالمؤمنین ارید ان تعرفنی نفسی. میخواهم نفس و روان را برای من تعریف فرمائید. حضرت فرمود: و ای الا نفس ترید؟ کدامیک از نفس ها و روح ها را میخواهی بتو بیاموزم؟ عرض نمود هل هی الا نفس واحده، آیا ان جز یک نفس و روان است؟ حضرت فرمود: انما هی اربع، همانا نفس چهار قسم است .
۱-نفس نامیه نباتیّه ۲-نفس حسیّه حیوانیه ۳-نفس ناطقه قدسیّه ۴-نفس کلیه الهیّه
روایات فوق گرچه در کتابها شده است، ولی روایتی ضعیف و غیر قابل اعتماد است واگر هم صحیح باشد به کمالات و مراتب و درجات نفس مربوط میشود، نه آنکه واقعا”انسان دارای چندین روح و نفس میباشد. البته ما در اینجا در مقام این بحث نیستیم که آیا هر یک از نفس های چهارگانه فوق الذکر حقیقتهائی مختلف و موجودهائی جداگانه هستند یا آن که یک حقیقتند که دارای مراتب میباشد، و اگر هم فرض کنیم که هر یک از آنها حقایق جداگانه و موجوداتی مستقل باشند. تردیدی نیست که انسان بیشتر از یک روح ندارد لیکن روح و نفس انسانی دارای مراتبی است، چنانچه تعبیراتی مانند نفس لوامه و نفس اماره و نفس مطمئنه دلیلی بر تعدد نفوس مختلفه نیستند و همه آنها از مراتب و حالات و اوصافی که موجب کمال و سعادت نفس است و شمه ای از حالاتی که سبب تنزل و شقاوت نفس است را بیان کنیم .
حالات نفس
در قرآن کریم از هر دو نوع حالات نفس چه انهائی که مربوط به کمال و سعادت آنست، چه حالاتی که مربوط به تنزل و شقاوت نفس است ذکر شده است.
نفس سلیم
مثلا”در مورد کمالات نفس به این آیه توجه می کنیم :
“یوم لاینفع مال و لابنون الا من اتی الله بقلب سلیم” سوره شعرا ایه ۸۹
روز قیامت که مال و فرزندان برای انسان سودی نخواهد داشت جز ان کس که با قلب سلیم به پیشگاه خداوندی وارد شود.
سلیم یکی از صفات قلب است و قلب سلیم قلبی است که از انحراف و عقاید خلاف سالم باشد، و از امام صادق(ع) نقل شده که فرمودند:قلب سلیم قلبی است که در آن غیر از الله چیزی نباشد” .
و در اینصورت نفس دارای یکی از مهمترین مراحل کمال است که انسان غیر از حب”الله” هیچ علاقه دیگری نداشته باشد و در قلب او فقط”الله” باشد.
و در روایت دیگری از پیغمبر اسلام (ص)نقل شده است که فرمود:
“لا یکمل ایمان الرجل حتی اکون عنده احب الیه من ابیه و امه و ولده و ماله و نفسه”
ایمان انسان بحد کمال نمیرسد مگر انکه من در نزد او از پدر، مادر و فرزندان و مال و جان او محبوبتر باشم .
بنابراین نفس سلیم نفسی است که غیر از خدا و کسانیکه آنها بخاطر خدا مورد محبت انسان هستند در ان وجود نداشته باشد.
نفس منیب
حالت دیگر قلب و نفس، منیب است که قلب منیب یا نفس منیبه میگویند، یعنی قلب و نفسی که پیوسته رجوع به خدا داشته باشد. در قران کریم می فرماید:
“من خشی الرحمن بالغیب و جاء بقلب منیب” سوره ق ایه ۳۳
کسی که در حال خلوت از خداوند میترسد و قلبی منیب را-به پیشگاه خداوند-آورده است ترسیدن از خدا در خلوت یکی از مهمترین حالات قلب است، یعنی نفس و قلب تا آنجا خدا را شناخته که خلوت و جلوت برای او فرقی ندارد، هیچکس هم نباشد خوف”الله” در او هست بر خلاف برخی قلبها که در حضور مردم و در صورت اطلاع آنان به گناه و کار زشت تن نمی دهند، ولی در خلوت و اگر کسی نباشد به گناه و امر زشت آلوده میشوند و چنین قلبی نیست به آنجا نرسید که همواره و در هر حال خدا را حاضر و ناظر بداند و قلبی نیست که پیوسته با خدا باشد و بسوی او رجوع نماید.
نفس یا قلب مهتدی
یکی دیگر از حالات قلب، مهتدی است. قرآن میفرماید:
“من یؤمن بالله یهد قلبه” سوره تغابن ایه ۱۱
کسی که مؤمن به خداوند شود خداوند قلب او را هدایت و راهنمائی میکند، قلب هدایت یافته درمسیر عقاید و احکام الهیه به راه می افتد، راه را می شناسد و می فهمد برایش روشن میشود که باید چه عقایدی را پیدا کند و سراغ چه اعمالی برود.
نفس مطمئنه
یکی دیگر از حالات معروف و نفس طمانینه است که در قران مجید میفرماید:
“الا بذکر الله تطمئن لقلوب” سوره رعد ایه ۲۸
همانا با یاد خدا دلها طمانینه و آرامش پیدا میکند. و در آخر سوره الفجر میفرماید:
“یا ایتها النفس المطمئنه رجعی الی ربک راضیه مرضیه”
نفس مطمئنه، نفسی است که ارامش پیدا کرده است، به این معنی که انسان چنان با هواهای نفسانی خود مبارزه میکند، و با انجام واجبات و ترک محرمات به تربیت و تکمیل نفس همت می گمارد که دیگر به غیر خدا اعتنائی نداشته و بسوی گناه نمی رود و چنان ارامش و اطمینانی در او پیدا میشود که همانند کوه ثابت و استوار(کالجبل الراسخ)میشود که هیچیک از گناهان و هواهای نفسانی و شهوات و دنیا و حب مال و جاه نمیتواند او را اغوا کند. مراحل بالای این حالت مثل ائمه اطهار علیهم السلام چنانست که حتی فکر گناه نیز در انها را پیدا نمی کند. صفت طمانینه یکی از بهترین حالات نفس است و چنین نفسی است که وقتی از این دنیا میرود به او خطاب میشود که ای نفس مطمئنه بسوی پروردگار خویش بازگرد که هم تو از نعمتها و الطاف و مراحم خدا راضی خواهی بود، و هم خداوند از تو راضی خواهد بود .
نفس یا قلب متقی
مرتبه دیگر از مراتب و حالات نفس، نفس متقی است، نفسی که دارای پروا و باک است. همچنان که انسان وسواسی از هر چیزی که احتمال نجاست ان را میدهد از ان دوری میکند، نفس گاهی نیز چنان حالت پروائی پیدا میکند که بسیار محتاط میشود و در اجتناب از گناه حالتی همانند وسواس پیدا می کند. نفس یا قلبی که دارای چنین حالتی باشد”نفس متقیه” یا”قلب متقی” نامیده میشود .
“قران مجید در ایه۳۲ از سوره حج میفرماید :”و من یعظم شعائر الله فانها من تقوی القلوب”
کسی که قلب و روانش به مرتبه تقوی دست یابد، شعائر خدا را بزرگ میشمارد و خدا و انچه که اثار و نشانه های اوست بزرگ میدارد دین خدا، مساجد خدا، احکام خدا، مؤمنین، مکه، کعبه و …بالاخره انچه که دارای ارتباط با خداست در نظر چنان انسانی عظیم و بزرگ جلوه میکند، زیرا که نفس او مزین به تقوی گردیده است .
نفس یا قلب مخبت
یکی دیگر از حالات زیبای نفس اخبات است و ان حالتی است که انسان در برابر دستورات خداوند خاضع باشد. در ایه۵۴ سوره حج میفرماید .
“فیؤمنوا به فتخبت له قلوبهم”
ایمان به خدای اورند انگاه قلوبشان در برابر او خاضع شود، و چون قلب و نفس در پیشگاه خدا و دستوراتش خاضع و خاشع شد دیگر سر جنگ و نافرمانی و طغیان نسبت به احکام الهی نخواهد داشت
نفس تزکیه
یکی دیگر از صفات نفس و قلب پاکیزگی است، چنانکه خداوند متعال در سوره شمس چندین قسم به آفتاب، ماه، آسمان، زمین، و… یاد میفرماید، انگاه میفرماید .
“قد افلح من زکیها ” سوره الشمس ایه ۹
رستگار کسی است که نفس را تزکیه و پاکیزه نماید .
بدیهی است برای رسیدن به این مرتبه نیاز بکوشش زیاد است، قبل از هر چیزی نفس از صفات رذیله پاک گردد و انگاه زمینه برای جایگزینی صفات حسنه و رشد و کمال فراهم گردیده و انسان دارای نفس زکیه شود و به رستگاری و فلاح دست یابد .
نفس لوامه
یکی دیگر از صفات نفس لوامه است .”لوام” یعنی کثیر اللوم، زیاد ملامت کننده، زیاد سرزنش کننده. انسان ممکن است گاهی چنان باشد که هر چه هم گناه کند هیچگونه پشیمانی و ملامت در خویش احساس نکند که چنین نفسی سقوط کرده است، ولی نفسی که بعد از لغزش و گرفتاری به گناه فورا به خود بازمیگردد و خویشتن را قبل از هرکس مورد ملامت و سرزنش و توبیخ قرار میدهد چنین حالتی برای نفس یکی از حالات شریفه و مراتب بسیار خوب برای نفس است. در قران مجید سوره قیامت ایه ۱و ۲ میفرماید.
“لا اقسم بیوم القیمه و لا اقسم بالنفس اللوامه”
سوگند به روز قیامت، و سوگند به نفس لوامه .
بدیهی است چیزهائی که خداوند بر آنها سوگند یاد فرموده بخاطر شرافت و قداستی است که در انها وجود دارد و در ایه فوق خداوند متعال به نفس لوامه قسم یاد فرموده است. و البته چنین است که اگر انسان نفس خویش را انچنان تربیت نماید که در برابر گناه، حالت پشیمانی و سرزنش به خویش در او حاصل شود به یکی از مراحل کمال دست یافته است.
نفس ملهمه
یکی دیگر از اوصاف نفس، “ملهمه” است. چنانچه در سوره شمس ایه۸ میفرماید.
“فالهمها فجورها و تقویها”
خداوند متعال فجور و تقوی، امور زشت و امور خیر نفس را به نفس الهام فرموده است(به همان نفس تزکیه که در ایه قبل اشاره فرموده و در بالا تحت عنوان نفس زکیه ذکر نمودیم) و البته در صورت عادت به گناه الهام از سوی خداوند قطع میشود.
در مقابل صفات و حالاتی که به برخی از انها اشاره نمودیم و موجب کمال و سعادت نفس است، حالات و صفاتی نیز وجود دارد که سبب شقاوت نفس است، که ذیلا”قسمتی از انها را ذکر میکنیم .
نفس آثمه
اگر قلب و نفس انسان به گناه عادت کرد، ان را”قلب آثم” یا”نفس آثمه” گویند،چنانچه در سوره بقره ایه۲۳۸ میفرماید.
“و من یکتمها فانه آثم قلبه”
کسیکه(گناه) کتمان شهادت را مرتکب شود، چنین کسی(معلوم میشود) که دارای قلب آثم است. کسی که معتاد به گناه است، در ارتکاب گناه جری است.
عملکرد ناپسند و گناهان سبب میشود که قلب از خداوند غافل و منصرف گردد.
نفس یا قلب غافل
یکی از حالاتی که موجب سقوط نفس و قلب است غفلت است عملکرد ناپسند و گناهان سبب میشود که قلب از خداوند غافل و منصرف گردد. در ایه۲۸ سوره کهف میفرماید.
“و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا”
خطاب به پیغمبر گرامی(ص) دستور میفرماید که مبادا از کسی اطاعت و پیروی کنی که قلب او را از ذکرمان غافل گرداندیم.
قلب یا نفس مطبوع
طبع و ختم تقریبا”به یک معنی” است. “طبع”به معنی مهر و موم شدن است و گاهی ممکن است قلب انسان چنین حالتی پیدا کند. در ایه۱۰۱ سوره اعراف چنین میفرماید.
“کذلک یطبع الله علی قلوب الکافرین”
اینچنین خداوند دلهای کافران را مهر و موم مینماید.
انگاه که انسان نسبت به خداوند جری شود و آنچه از اصول وفروع که از سوی خداوند به او عرضه میشود نپذیرفت و یا پذیرفت، ولی با بی اعتنائی به دستورات خداوند، مرتکب معاصی شد، قلب او حالتی پیدا میکند که گوئی بر آن مهر و موم میخورد و دیگر هیچ موعظه و اندرز و امر و نهی پروردگار در آن تاثیر نمیگذارد و این یکی از حالات سقوط نفس و قلب است.
کوردلی
یکی دیگر از حالات قلب و نفس کوری است. در ایه۴۶ سوره حج میفرماید:
“انها لا تعمی الابصار و لکن تعمی القلوب التی فی الصدور”
گاهی چشمهای سرکور نیست، لکن(چشم) دلها و روانها که در سینه ها جای دارد کور میشود، غیر خدا را می بیند و خدا را نمی بینند، خواسته های نفسانی را می بیند، و لیکن خواسته های الهی را نمی بینند، چنین قلبی کور است و ان را”قلب اعمی” یا”نفس عمیاء” میگویند.
اگر انسان حس کند مناجات خدا برایش لذت بخش نیست باید بفهمد که قلب او مریض است.
قلب اغلف یا نفس غلفا
در ایه۸۸ سوره بقره میفرماید:
“و قالوا قلوبنا غلف”
همچنانکه شمشیر در غلاف مستور میشود گوئی دل نیز در غلافی قرار میگیرد که دیگر آنچه را باید ببیند و بشنود نمی تواند ببیند و بشنود و چنین حالتی موجب شقاوت قلب انسان میشود.
نفس یا قلب مریض
در ایه۱۰ سوره بقره می فرماید.
“فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا”
دلهایشان گرفتار مرض است پس خدا مرض انان را افزون نماید. مرض همان حالتی است که از گناه در دل پیدا میشود و همچنانکه مریض به غذا و آنچه به صلاح اوست میل پیدا نمیکند و غذاهای لذیذ در ذائقه اش لذت ندارد و شیرین در ذائقه اش تلخ است، قلب و نفس مریض نیز چنانست که مواعظ الهی، احکام خدا، مصالح دنیا و آخرت در نظر او زشت و تلخ است، اما آنچه برای او ضرر دارد و هواهای نفسانی در ذائقه او شیرین است. و این مرض قلب است و همانطور که مرض جسمانی اگر معالجه نشود منجر به مرگ میشود، مرض قلب نیز موجب هلاکت انسان میشود. اگر انسان حس کند آنچه را باید بخواهد نمی خواهد، مناجات خدا و انجام دستورات خدا برایش لذت بخش نیست، بلکه در ذائقه او تلخ میاید، باید بفهمد که قلب او مریض است، و باید هرچه زودتر با مراجعه به آیات و متخصصین فن، اطبای قلب، مؤمنین خالص، انسانهای با خدا و علمای متعهد و رهروان راه ما انبیاء به درمان قلب مریضش برخیزد و بهبودی و شفای ان را تحمیل نماید .
نفس یا قلب زائغ
یکی دیگر از حالات و صفات ساقط کننده قلب، “زیغ” است که در اثر گناه حاصل میشود .”زیغ” حالتی است در قلب که همواره انسان بر سر دو راهی ها و در هنگام انتخاب راه در اعتقاد و در اخلاق و در عمل راه انحراف و مسیر منحرف را انتخاب میکند .انسان پیوسته در همه شئون زندگی و در تمام لحظات عمرش و در ابعاد اعتقادی و اخلاقی و عملی و در امور ظاهری و باطنی و…بر سر دوراهی ها قرار می گیرد و سعادتمند کسی است که درهمه موارد فقط راه خدا وصراط مستقیم وصحیح را انتخاب نماید، ولی کسی که قلبش دچار زیغ شده باشد همیشه راه مقابل حق را برمیگزیند .خداوند متعال در ایه۷ سوره آل عمران میفرماید .
“فاما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه”
انان که در دلهاشان زیغ است متشابهات قران را دنبال می کنند(تا بتوانند طبق خواسته خودشان انها را معنی کنند).انتخاب آیات متشابهات قران مجید بمنظور این که بتوان مطابق خواسته های شخصی برداشت نمود نمونه ای از زیغ و انحراف قلب است .
نفس قاسیه
یکی دیگر از حالات نفس و قلب قساوت است، چنانچه در آیه۱۳ سوره مائده میفرماید .
“و جعلنا قلوبهم قاسیه ”
دلهاشان را سخت گرداندیم
و ایه۱۶ سوره حدید، “فقست قلوبهم” .دلهاشان قساوت پیدا کرده .و همچنین در آیات دیگر این صفت برای قلب ذکر گردیده است .قساوت حالت سختی و سفتی است مانند سنگ و اهن که هیچ چیز در انها نفوذ و تاثیر نمیکند .گاهی قلب چنین میشود که هیچ موعظه و اندرز و عبرتی و هر چیزی که سبب تنبه و بیداری مؤمن میشود مانند مرگ، زلزله و حوادث دیگر و بالاخره کلمات الهی و آیات قرانی در ان تاثیر نمی کند و چنین قلبی را”قاسی” گویند .
ریب
یکی دیگر از حالات قلب حالت”ریب” است، و ریب حالت تردید و شک در اموری است که انسان باید به آنها اذعان و اعتقاد داشته باشد .تردید در اصول : خدا، معاد، نبوت، امامت و تردید در فروع و مسائل دیگر .خداوند متعال در آیه ۴۵ سوره میفرماید :
“و ارتابت قلوبهم فهم فی ریبهم یترددون”
دلهاشان را ریب فرا گرفته و همواره در میان ریب و تردیدشان در حرکت می باشند، و این یکی از موجبات شقاوت نفس است که واجب است انسان در چنین حالتی فورا”با مراجعه به آیات و روایات و متخصصین ریب و تردید را از خود زائل نماید که اگر این حالت در انسان زیاد بماند به حالت انکار کشیده میشود .
قلب رائن یا نفس رائنه
“رین” یکی دیگر از حالات قلب و نفس است .”رین” بمعنی زنگ زدگی است، و همانگونه که در ائینه زنگار گرفته تصاویر منعکس نمیشود آئینه قلب نیز که باید تجلیگاه خدا و جلال و کمال و عظمت خداوندی باشد، اگر زنگار گرفت این قابلیت را از دست می دهد .گر چه نمیتوان خدا را با چشم سر دید، ولی با دیده دل و صافی قلب انسان می تواند خدا و عظمت و جلال او را ببیند و خدا را بشناسد، و بر عکس قلب زنگ زده که هیچ چیز در آن منعکس نمیشود قهرا”به سراغ شیطان و هواهای نفسانی خواهد رفت .در ایه۴ از سوره مطففین می فرماید :
“کلا بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون”
کردار انان بر دلهاشان زنگار افکنده است .
در آیه شریفه علت پیدایش زنگ را نیز بیان فرموده و ارتکاب گناهان را موجب حالت زنگ زدگی قلب شمرده است .بنابر این هر گناهی مقداری تیرگی و غبار در قلب انسان ایجاد می کند که فورا”باید با توبه و برداشتن گامی در راه خیر آن را بشوید تا جلای قلب را از دست ندهد، و به همین جهت در روایت وارد شده است :
“طوبی لعبد یجد یوم القیمه تحت کل ذنب استغفر الله”
خوشا بحال بنده ای که روز قیامت-در نامه عملش-بدنبال هر گناهی استغفار و توبه ای را دریابد(که بر آن گناه خط قرمزی کشیده باشد)و این بدان معنی است که انسان باید تیرگی حاصل از گناه را فورا “شستشو دهد و پاک نماید، و گرنه موجب زنگ زدگی قلب می شود و دیگر خدا و مواعظ خدا در او اثر نمی کند .
نفس اماره
نفس تربیت نشده بالاخص در زمان جوانی”اماره بالسوء” است .”اماره” بمعنی زیاد دستور دهنده، انهم دستور به کارهای بد و ناپسند .قران مجید در داستان حضرت یوسف (ع)این حالت نفس را نام برده است ،در ایه۵۳ سوره یوسف(ع) می فرماید :
“ما أبری نفسی ان النفس لاماره بالسوء ”
من نفس خویش را تبرئه نمی کنم، همانا نفس بسیار امر کننده به بدی است .
کلام فوق ظاهرا”از قول زلیخا است، انگاه که در مقام شهادت و استنطاق و استیضاح قرار گرفت، حق روشن شد و اعتراف نمود که او خود درخواست و پیشنهادات کار زشت را مطرح کرده بود و این اعتراف را در وقتی انجام داد که حضرت یوسف(ع) در آن جا حضور نداشت تا یوسف بداند، گر چه غایب است به او خیانت نمی کند .
همچنین احتمال دارد که این سخن از قول حضرت یوسف(ع) نقل شده باشد، و ممکن است که هر دو را شامل شود، و در هر صورت قران این کلام را بعنوان یک واقعیت میداند که :
“ان النفس لاماره بالسوء ”
محققا”نفس بسیار دستور دهنده به بدی است .
نفسی که تحت تربیت صحیح اسلامی و انسانی قرار نگرفته همواره انسان را به کارهای زشت و گناهان و تمام کارهائی که مطابق هوای نفس است امر می نماید .چنین نفسی همانند کودکی است که هر چه را می بیند می خواهد، خواه برای او خوب باشد یا بد، به نفعش باشد یا به ضررش .و همچنان که طفل با تربیت و پیمودن راه رشد و کمال از تمایلات کودکانه دست بر می دارد، نفس تربیت نشده که اماره بالسوء است نیز بوسیله تربیت باید این حالت را از خود زائل نماید .
نتیجه :
نتیجه انچه که در امر نهم یاداور شدیم این شد که :نفس انسان یک نفس بیشتر نیست. لیکن روح یا نفس این موجود عجیب دارای صفات مختلف است : صفات حسنه و صفات رذیله، و به تعبیر دیگر نفس یا رو ح انسان دارای درجات و درکات است. درجات که تصاعد به سوی کمال است و رسیدن به مقام نفس سلیم، نفس مطمئنه و…و درکات که تنزل و سقوط به پستی و شقاوت است که نفس مطبوع، اعمی مریض و آثم نمونه های ان است . بنابراین کلیه حالات خوب یا بد نفس مراحل نفس هستند و به هیچ وجه این حالات دلیل بر تعدد نفس و روح انسانی نیستند، و در علم اخلاق از همین مراحل و حالات یا درجات و درکات نفس بحث می شود و انچه که ذکر کردیم اجمالی از برخی این حالات بود که انشاء الله به توفیق الهی در مقام خودش دیگر صفاتی که موجب سعادت نفس و صفاتی که سبب شقاوت ان می شود برخواهیم شمرد .
از خداوند متعال می خواهیم که تمام صفات رذیله نفسانی را که در قلوب ما وجود داشته یا بوسیله گناهان تحصیل کرده ایم موفق شویم از خویشتن دور سازیم و با اتصاف به همه صفات حسنه که در ایات و روایات وارد شده به کمال الهی و انسانی دست یابیم و یا چنین مقامی از این دنیا رخت بربندیم .
ادامه دارد
از مارکسیسم لنینیسم تا استالنینیسم
استاد جلال الدین فارسی
عضو ستاد انقلاب فرهنگی
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از فلسفه هائی که در قرون اخیر رو در روی مکتب آسمانی اسلام قرار گرفته است و سیر تحولی داشته «ماتریالیسم دیالکتیک» و «ماتریالیسم تاریخی» است.
در یک دوره این مکتب دوران بی دولتی را میگذرانده، و در این دوره خطرش برای اسلام بسیار ناچیز بوده است، بلکه اصلاً در قلمرو کشورهای اسلامی وارد نشده است. اما پس از انقلاب اکتبر روسیه، این فلسفه صاحب یک دولت شده، و علاوه بر آن یک سازمان بین المللی سیاسی نظامی هم تشکیل شده تا این فلسفه را بسط و نشر دهد.
حملۀ این فلسفه ابتداء به فلسفه و نظام سرمایه داری بود، اما پس از اینکه توانست دولتی در روسیه بوجود بیاورد در خود این فلسفه تحولی پیدا شد که از شکل اصلی اش منحرف شد، به این منظور که تا حدود ممکن با واقعیات سیاسی اجتماعی مطابقت کند. و بعد از این تحول، تغییر دیگری نیز پیدا کرد و آن اینکه در کشورهای صنعتی فقط تبلیغ شود. چون مارکس معتقد بود که فلسفه او متعلق به (پرولتاریا) یا طبقۀ کارگر سرمایه داری پیشرفته است، یعنی طبقه ای است که روی پیشرفته ترین وسائل تولید سرمایه داری جامعه کار میکند، بهمین جهت معتقد بود که این فلسفه باید در کشورهای صنعتی نشر پیدا کند.
اما وقتی که در روسیه نیمه فئودالی و نیمه سرمایه داری، دولتی بوسیلۀ معتقدان به این فلسفه و مذهب بوجود آمد، «لنین» تغییراتی در این نظریه داد و مدعی شد که این فلسفه را باید در کشورهای آسیائی و آفریقائی و غیر سرمایه داری که با استعمارگران و سرمایهداری خارجی روبرو هستند ترویج کرد، و شروع کرد به نشر این فلسفه در این کشورها. با اینکه میدانیم مطابق همین نظریه، این فلسفه نمیتواند مورد اعتقاد طبقات ماقبل سرمایه داری قرار بگیرد، ولی چون لنین میدانست که این نظریه درست نیست و نشر آن در روسیه فئودالی ثابت کرده بود که همه میتوانند به آن معتقد شوند و بر خلاف آنچه مارکس و انگلیس میپنداشتند. مخصوص یک طبقه نیست. در اینجا بود که (بینالملل کمونیسم) شروع کرد به نشر این افکار در کشورهای آسیائی و آفریقائی، و در میان دانشگاهها و دانشجویان و روشنفکران. در بعضی از کشورها این تجربه با موفقیت هم انجام شد. در کشورهای اسلامی این حمله ادامه دارد.
عمل سران و تئوریسینهای مارکسیست نشان میدهد که آنها معتقد شده اند که فلسفۀ آنها عملی نیست و نادرست است. اینها به این نحوه هم عمل نمیکنند که برعدۀ قلیلی که در یک مکتب دارند و معتقد به مسلک آنها هستند تکیه کنند و یک دولت مارکسیست لنپنیست بوجود بیاورند، چنانچه عمل شوروی و چین در سالهای اخیر نشان داده و ثابت کرده است که آنها معتقد به این نحوه عمل نیستند.
با شیوههای تبلیغاتی پایۀ معتقدات مردم کشورها را سست میکند و آنان را از دین و معتقداتشان و علاقه به وطن دور میسازند و باور و ایمان آنان را متزلزل میکنند، سپس از این تشتت و خلاء ایمانی و عاطفی بهره برداری میکنند تا بوسیلۀ یک نیروی دیگر در همین کشورها حکومتهای این کشورها را سرنگون کنند. روسیه شوروی پیش از آنکه روی یک جنبش کارگری برای ایجاد حکومت کمونیستی در این کشورها تکیه کند، به دستگاه اطلاعاتی خودش اتکاء میکند، و این دستگاه اطلاعاتی نیروهای موجود در یک کشور را اعم از سازمانهای سیاسی و غیر سیاسی، ولو اینکه مارکسیست نباشند ارزیابی و سپس هماهنگ میکند و بعد دست به واژگونی و انقلاب میزند.
گاهی باتکیه به جنبشهای قومی یا باصطلاح خلقی این کار را انجام میدهد. سیاست شوروی این حقیقت را ثابت کرده است، مخصوصاً از آن وقتی که شوروی سیاست همزیستی مسالمت آمیز را با بلوک سرمایه داری پیش گرفت و معتقد شد که دولتهای کمونیسم و کاپیتالیسم میتوانند در کنار هم زندگی کنند، و به موجودیت خود برای مدتی طولانی ادامه دهند. اتکاء به این شیوۀ عمل بیش از پیش و شاید بتوان گفت انحصاری شد، و این یک فکر ضد مارکسیستی است که از دورۀ لنین پیدا و عملی شد، و بعد از استالین در سطح جهانی بکار بسته شد تا منتهی شد به همکاری و همزیستی بینالمللی با ایالات متحدۀ آمریکا. بر اثر آن شوروی بعنوان یک دولت سوسیالیست مدعی طرفداری از جنبشهای ضداستعماری وطن پرستانه، اعتباری در این کشورها ندارد، و بعد تقسیم مصالح بین شوروی و آمریکا در این کشورها به اعتبارش لطمه زد و اسلحه فروشی و همکاری با سلطنتها آبروی شوروی و اصلاً مرام کمونیسم را برد.
از اینجهت میبینیم که شوروی در جنگ جهانی دوم در ایران به سازمانها و جنبشهای قبیله ای و قومی تکیه میکند. یک حزب در کردستان درست میکند، یک حزب در آذربایجان، در عین حال یک حزب توده هم هست که معتقد به تضاد کارگر و سرمایه دار است. منطق، مارکسیستی است، اما چرا شوروی، آذربایجانی و کرد و عرب را علیه یکدیگر تحریک میکند؟ برای اینکه میداند یک حزب مارکسیست نمیتواند در کشوری مثل ایران پابگیرد و حکومت را سرنگون کند. این تجربه نشان میدهد که استالین و رهبری حزب کمونیست شوروی به مارکسیست که میگوید مبارزه طبقاتی است ایمان ندارند.
معمولاً سازمان بین الملل کمونیسم جنبشهای کمونیستی را هدایت میکند، اما ارتش سرخ و ادارۀ اطلاعاتی آن جنبشهای ناسیونالیستی را دامن میزند. در دورۀ طاغوت از عراق عوامل ارتش شوروی در بغداد طرح تجزیه ایران را به خلقها و مناطق مستقل و خود مختار اجرا میکردند، و روزنامهها و کتابهای مختلف منتشر میکردند برای تجزیه کردن ملت به خلقهای عجیب و غریب، در حالیکه همینها در کشورهای عربی با مبارزۀ مردم عرب در راه وحدت مخالفت میکردند و میگفتند شما میخواهید بین فئودالها و دهقانها و بین سرمایه دار و کارگرها در تمام این کشورها توافق و وحدت ایجاد کنید، این درست نیست باید در هر کشور مبارزۀ طبقاتی بشود و سرمایه دارها سرنگون شوند و اگر این کشورها هنوز به دوران سرمایه داری نرسیده اند، باید دهقانها را علیه فئودالها تحریک کرد و حکومت فئودالی را در این کشورها برانداخت.
عمل سران و تئوریسینهای مارکسیست نشان میدهد که آنها معتقد شده اند که فلسفه آنها عملی نیست و نادرست است. با شیوههای تبلیغاتی پایه معتقدات مردم کشورها راسست میکنند و آنان را از دین و معتقداتشان و علاقه به وطن دور میسازند.
بنابراین ما با فلسفۀ مارکسیسم بعنوان یک فلسفۀ تخریبی روبرو هستیم که کارش تجزیه وحدت اعتقادی است، علاوه بر تجزیه وحدت سیاسی و دینی ما، و چون بخشی از امت اسلام زبان واحد، مصالح مشترکی دارند و متمایزتر از دیگران هستند با وحدت آنها نیز مخالفند و به طریق اولی با وحدت مسلمین مخالفند. آنوقت ضمن اینکه عقاید مردم راسست میکنند، مقاومت آنها را نیز در مقابل بیگانه و یک تجاوز نظامی سست میکنند. این یک جنگ روانی است که اگر خدای نکرده دشمن در این جنگ موفق شود، ممکن است پیش از حمله دشمن سقوط کنیم، یا احتمال مقاومت کم باشد، چنانکه امپریالیسم آمریکا که در راس بلوک سرمایه داری قرار دارد و ما سابقه اش را داریم میخواهد ما را تجزیه کند و ایمان ما را متزلزل کند، و وقتی آنها مسلط هم بودند در اخلاق و ایمان و وحدت ما افساد میکردند.
بررسی انقلاب فرهنگی از دید اسلام و مارکسیسم
راه مقابله با هر مکتب:
برای مقابله با هر مکتب اول باید آنرا شناخت، چنانکه از قدیم در جنگ این قاعده اساسی بوده است که دشمن را بشناس. در تاریخ فلسفه هم گفته شده است: که برای مقابله با فلسفه باید فلسفه را آموخت. از اینجهت ما باید مارکسیسم را خوب بشناسیم و این کاری سهل است. در فرصت و فراغتی که داشته ام سه جلد کتاب نوشته ام بنام (درسهائی دربارۀ مارکسیسم). از محاسن آن کتاب این است که بصورت درس است و مطالب تکرار شده است و خود آموزی را میماند، و خودمارکسیستها هم در زمان طاغوت از این کتاب برای فهمیدن مارکسیسم استفاده میکردند، مخصوصاً که اسناد و اقوالی ضمیمۀ آن شده است.
در جلد دوم و سوم این کتاب بعض متون مارکسیستی هست که خود آنها منتشر نمیکنند و جزء کتابهای منسوخۀ آنها است، زیرا اولاً با بقیۀ حرفهای مارکس و انگلس منافات دارد، ثانیاً با سیاست دول کمونیست سازگار نیست. این متون را هر کس بخواند مجهز میشود و میتواند با آنها روبرو شود. راه درست آنست که دوستان درسها را بخوانند، چون تدریس همۀ آنها مشکل است و وقت زیاد میخواهد. بنابراین دوستانی که پیشرفتی میکنند یک مرکز تحقیقاتی تشکیل بدهند، اقوال دیگری را که هست، و کارهای دیگری را که کمونیستها میکنند مورد بررسی و نقد قرار دهند تا ما بتوانیم با آنان مقابلۀ دائمی کنیم.
مثلاً در مناظره ای که راجع به انقلاب فرهنگی در تلویزیون دیدیم مطالبی مطرح شده که در درس اول جلد اول درسهائی دربارۀ مارکسیسم آمده است آنجا گفته ام:
مارکسیستها معتقدند تغییر عقاید و تحول فرهنگی یک مقدمه ای در خارج و در زندگی مادی دارد و آن شرائط مادی زندگی جامعه است که شیوۀ تولید و وسائل تولید مهمترین عنصر آن است. هرگونه شیوه و وسائل تولید در جامعه ای باشد، همانگونه عقیده و فرهنگ بوجود خواهد آمد. جامعه از نظر فکر و عقیده و وسائل تولید است. متن هایش در آن کتاب موجود است. از اینجهت آنها معتقدند که هیچ انقلابی در عقیده و افکار و در نظام حکومت رخ نمیدهد و حکومت تازه ای روی کار نمیآید مگر اینکه شرائط تولید تغییر کند، یعنی وسائل تولید ترقی کند. مثلاً از تولید کشاورزی به تولید صنعتی تحول پیدا کند و آن نیز یک مراحل تکاملی دارد که جامعۀ انگلیس و فرانسه و آمریکا به نهایتش رسیده اند. به ادعای آنها وقتی این گونه وسائل تولید پیدا شد، افکار و عقاید جدید و انقلاب فرهنگی هم رخ میدهد استدلال میکنند که نظام کلی جامعه اعم از آراء و عقاید و افکار و تولید و وسائل تولید بر این اساس است که قبل از اینکه فکر و عقلی باشد، یک جهان مادی بوده است، و با تحول این ماده گیاه و موجودات تک یاختهای بوجود آمده و با تکامل این یاختۀ تک سلولی، موجودات متنوعی پیدا شده اند، تا اینکه موجود عاقل بوجود آمده است. بنابراین ماده مقدم بر عقل است، چنانکه تفکر و تصور ما مسبوق به جهان ماده هست و مستقل از ارادۀ ما است و چون چنین است هیچ عقل کلی وجزئی قبل از جهان مادی وجود نداشته است.از اینها نتیجه میگیرند که تا در یک کشور شیوۀ تولید عوض نشود و تکامل پیدا نکند و با روابط تولید و نوع مالکیت تضاد پیدا نکند و این تضاد شدید نشود و دو طبقه طرفین تضاد رشد نکنند و یکی حکومت دیگری را سرنگون نکند و روابط تولید را تغییر ندهد، انقلاب فرهنگی رخ نمیدهد. لذا بعضی از بیسوادان، انقلاب فرهنگی را در انقلاب در نظام اجتماعی و سیاسی و اقتصادی جامعه معنی میکنند.
اصلاً به فرهنگ در عربی «الثقافه» و به فرانسه «کلتور» و به انگلیسی «کلچر» میگویند، یعنی تمدن معنوی و سنن و آداب و دین و افکار و عرف و نظام آموزش و علم و دانش و تعلیم و تعلم کلمۀ «ثقافه» که معادل کلمۀ فرهنگ به فارسی است منسوب به قبیلۀ «ثقیف» است، چون این قبیله معروف بوده است به باسوادها، و درس خوانده هایش و کسانی که خط نوشتن میدانستند و به هوش و درایت هم معروف بودند.
آنوقت تغییر در این فرهنگ، یعنی تغییر در عقاید و اخلاق و جهان بینی یک جامعه. وقتی تصور جامعه از مقام انسان از سرنوشت انسان، کیفیت آفرینش و مبدا و معاد تغییر کرد اخلاقش نیز پا به پای این جهان بینی تغییر میکند.
تصور مردم یک جامعه نسبت به مقام حکومت هر چه باشد حکومت همان سان شکل میگیرد. اگر حکومت را مسئولیت بدانند نه (طعمه) و وسیلۀ غارت و تفاخر و یک کار خطرناک پر زحمت بدانند که مردم مواظب آنها هستند، این یک نوع حکومت بوجود میآورد، مثلاً در این حکومت، کسی برای رسیدن به آن زدوبند نمیکند. وقتی حکومت عبارت از سلطه گری و امتیاز نبود، دوز و کلک و افتراء از بین میرود، اما اگر حکومت (طعمه) و امتیاز و سلطه بود، همه دنبالش میروند و دسته بندیها و سازمانهای متخاصم و جبهه گیری علیه مردم و نسبت دادن ناآگاهی به تودههای مردم در صورت رای ندادن به آنها از پی آمدهای آنست.
این منافقین میگویند: «انقلاب فرهنگی یعنی از بین بردن مناسبات اقتصادی و سیاسی استثماری»، و اینجا اختلاف ما با این مارکسیست زدههای جاهل شروع میشود. این نیمه عالمانی که نه میخوانند و نه حقیقت را میپذیرند.
ما میگوئیم که مناسبات اقتصادی یک جامعه از دید اسلامی وقتی تغییر میکند که انقلاب در قلب و فکر و عقاید مردم رخ دهد و شما مدعی هستید که روابط اقتصادی و سیاسی که تغییر کرد عقاید تغییر میکند، و این چیزی است که مارکسیسم گفته و تجربۀ تاریخ نادرستی آنرا ثابت کرده است.
حتی در روسیه که انقلاب سوسیالیستی رخ داد، این شیوۀ تولید نبود که آراء و عقاید مردم را عوض کرد و انقلاب بوجود آورد. وسائل تولید روسیه عقب مانده بود، و اگر بنا بود طبق نظریۀ مارکس و انگلس انقلاب بپا شود، هنوز هم انقلاب در روسیه نشده بود. طبق اسنادی که هست لنین فهمید که فرضیۀ مارکس درست نیست از راه نشر فکرمارکسیستی وارد شد و عده ای معتقد به سوسیالیسم درست کرد و در اثر تغییر این ذهنها بود که انقلاب کردند، و بعد از آن دنبال شرائط زندگی مادی جامعه رفتند و تازه شروع کردند به عوض کردن شیوۀ تولید، آنهم با قرض گرفتن از آمریکای سرمایه داری که طبق نظریۀ مارکس یک دوران تاریخی از آنها عقب تر بود! بنابه نظر مارکس باید آمریکا یک دوره عقب تر باشد، پس چرا اینها احتیاج به آمریکا دارند! چرا پس از ۶۰ سال، تکنولوژی را از آنها قرض میکنند! چرا هیچ چیز غیر از اسلحه که برای آدم کشی و فروختن به رژیمهای سلطنتی«مثل شاه» است نمیتوانند بسازند.
تجربۀ شوروی ثابت کرد بر خلاف گفتۀ مارکس، مارکسیسم متعلق به طبقۀ پرولتاریای جامعۀ سرمایه دار نیست و دهقانان و پیشه وران و دانشجویان و سایر اقشار به آن عقیده پیدا نمیکنند. ما خود دیدیدم که بچههای اشراف و فئودالهای روسیه این عقاید را نپذیرفتند. آن کسی که با زندگی مرفه به انقلاب روسیه پیوست و زندان و کشته شدن را بجان خرید، هیچ رابطه ای با طبقۀ خود و وسائل تولید و منافع فردی و طبقاتی نداشت. بنابراین عقاید و افکار و جهان بینی انسان تابع وضع طبقاتی او نیست، بلکه در اختیار و اراده او است. همان است که اسلام گفته است: عقیدۀ انسان بسته به اینست که چه نوع زندگی و رفتاری را انتخاب کند، و این عقاید است که مادیات انسان را تغییر میدهد. طبق همین عقیده است که خداوند میفرماید: «قرآن (هدی للمتقین) است». انسان باید زمینۀ اخلاص و خداترسی و هراس از رذیلت و ترس از کیفر خدا داشته باشد تا هدایت پذیر باشد و عقیده و جهانبینی اش تغییر کند و اسلامی شود.
تحول اعتقادی مقدمۀ صلاح اخلاقی و شایستگی در کردار و رفتار است. «ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات»
کسانی که ایمان آوردند و کارهای پسندیده کردند و این به ارادۀ انسان صورت میگیرد. شرائط دیگر ممکن است در انسان اثر کند، اما در نهایت تعیین کنندۀ ارادۀ آدمی است. اینجا است که از خانوادۀ فرعون و مبلغان فرعون، مؤمن به موسی (ع) پیدا میشود. باز اینجاست که پسر نوح با او مخالفت میکند و فرزند امام در مقابل امام میایستد، یک فرزند امام با فرزند دیگرش فرق دارد، با اینکه در یک محیط بوده اند و عوامل وراثنی هم ثابت بوده است، چرا؟ برای اینکه ارادۀ انسان است که تعیین کننده است و خدا راه خیر و شر را به بشر یاد داده است و مختار اوست.
در اینجاست که خود مارکس که تئوری نوشته خلافش را میبیند. مشاهده میکند که سرمایه دارها به جنبش کارگری پیوسته اند و کارگران با او مخالفت میکنند! اگر این تئوری درست بود هیچ یک از این مطالب نبود، و لنین تاجر و مائوی اشراف زاده به این جنبش نمیپیوستند.
موسی (ع) در خانۀ فرعون زندگی میکرد، اما دیدن نزاع بین یک محروم با طبقۀ بالا او را به طرفداری از طبقۀ زیر دست کشید و راه بیابان پیش گرفت و چوپان شد و به اندیشۀ نجات مستضعفین فرو رفت. اینها همه ارادۀ موسی است. این جوانهای انقلابی ما هستند که زندگی مرفه را ترک گفته اند و هیچیک از این مقاصد را که مارکس گفته ندارند. پیغمبر برای آزادی بردهها قد برافراشت، اما عده ای از همینها در برابرش قرار گرفتند. قاتل حمزۀ سید الشهداء یک برده بود.
در ایران ما، نخست و پیش از همه انقلاب فرهنگی رخ داد و تا به اتمام نرسید ما پیروز نشدیم. این مکتب شهید پرور بود که ماظفرمند شدیم. مسئلۀ انقلاب فرهنگی که بعد طرح شد این است که آن تحول امتداد پیدا کند و به دانشگاه، یعنی آخرین سنگر فرهنگی استعمار برود و آنجا را تغییر دهد میگویند: «دانشگاه همیشه سنگر مبارزه بوده است»! مگر دانشگاه یک چیز منسجم است؟ مگر فرهنگیان و گوسفند پیش شاه مراکش و شاه حسین رژه میرفتند؟ مگر این قضات و وکلای دادگستری و دیگر عناصر فاسد و ساواکیها و افسران گارد همه از دانشگاه بیرون نیامده بودند، و لیست صدها نفرشان موجود است؟ دکترهائی که نزدیک هزار نفرشان در دوران کوتاه پس از انقلاب رفته اند، از همین قماشند.
می گویند مغزها هجرت کرده است، چرا؟ چون آزادی نیست! میپرسیم: در رژیم طاغوت چقدر آزادی بود که ما آنرا سلب کرده ایم!؟ اینها خون آشام ترین افراد جامعهاند و همه از دانشگاه در آمده اند.
مارکس و انگلس خیال میکردند که تنها سرمایه دار انند که استعمارمی کنند، ولی اکنون ثابت است که دانش داران خطرناکتر از سرمایه داران هستند. اینها که علمشان وسیلۀ استثمار بشر است. این مغزهای فراری بالای شهر مطب دائر کرده و ویزیتهای گران قیمت داشتند. یک پزشک زن درآمدی مطابق پنجاه هزار تومان در روز داشت. همین پزشکان بودند که از بانکها پول به ربا میگرفتند و بیمارستان شخصی مانند تارعنکبوت برای بدام انداختن بیماران بیچاره درست میکردند. همۀ اینها فارغ التحصیل دانشگاهند. مهندسینی که در مقاطعه کاریها خیانت کردند. تئوریسینهای رژیم طاغوت، سران حزب توده همه از دانشگاه بیرون آمده اند. این دانشگاه محتوی خوب و بد و محتوی انسان مجاهد مسلمان پاک و هم چنین عناصری است که همه ملت را حاضرند نابود کنند تا به ثروت و لذت و شهوت برسند، امروز میخواهند از دانشگاه چیزی در برابر انقلاب اسلامی درست کنند.
از اینجهت باید دانشگاهیان به صفوف ملت بپیوندند مثل آنهائی که امروز سه هزارشان به جهاد سازندگی پیوسته اند که نمیخواهند پشت میز بنشینند. اینها هستند دانشگاهیان متناسب و هماهنگ با انقلاب. انقلاب آموزشی و انقلاب در دانشگاه آخرین مرحلۀ آن انقلاب فرهنگی است که از دهها سال پیش به جریان افتاد و در ۲۲ بهمن به پیروزی رسید. بنابراین انقلاب فرهنگی مقدمه و نخستین مرحله در هر انقلاب است.
در چین کمونیست عاقبت برای از بین رفتن بقایای فرهنگ سرمایه داری به فلسفۀ اسلام دربارۀ انقلابها بازگشتند، در صورتی که مارکس و انگلس میگویند که خودبخود بعد از تغییر نظام سرمایه داری و استعماری، انقلاب فرهنگی هم میشود. در چین که حکومت کارگری برقرار شد و روابط تولید سابق هم از بین رفت، چه احتیاجی به انقلاب در افکار بود؟
بعد از مردن مائو آنها به راه دیگر رفتند، موسیقی جاز که مال آمریکاست، حالا به چین رفته است. لباس زنان سی سال پیش پاریس و لندن به آنجا رفته است. آن انقلاب فرهنگی و این هم بازگشت از آن و هیچ کدام تابع شرائط مادی نبوده است!
یکی از علل دشمنی کمونیستها با انقلاب ایران این است که این انقلاب ما سند زنده ای برای ابطال تئوریهای مارکسیستی دربارۀ انقلاب است. اینها میخواهند آنرا از بین ببرند و مسخ کنند، لذا قبل از پیروزی انقلاب تئوری میدادند، در اروپا و در کشورهای عربی و به زبانهای مختلف منتشر میکردند، از این قبیل که: در ایران، یا در گزارشی که از قیام و اعتصاب مردم تبریز نوشته اند: «طبقۀ خورده بورژوا به رهبری روحانیت مترقی قیام کرده است» «مرگ بر امپریالیسم آمریکا، مرگ بر شاه، زنده باد مارکس و انگلس» اینها امروز نمیتوانند چنین بگویند، اما در صدد آشفته کردن اوضاعند، لذا میگویند:
«رود خروشان انقلاب متوقف شد، یا گندید!»
اطلاعات و تحقیقات از نظر اسلام
حجه الاسلام صادقی اردستانی
بسم الله الرحمن الرحیم
در برابر دستور بجای امام خمینی مبنی بر وجوب جاسوسی و گروه اطلاعات، بخاطر «حفظاسلام» و پیشگیری از «خطر خونریزی مسلمانان» با دو بازتاب مثبت و منفی برخورد کردیم، دریافت مثبت مسئله بطور جدی از سوی «حزب الله» و آگاهان و شیفتگان انقلاب عظیم اسلامی، و یاران و انصار متعهد پایگاه الهی «ولایت فقیه» بود، که موضوع شدیداً مورد توجه و انقیاد قرار گرفت، و بدنبال آن تلاش و تجسس بی امان خود را بر اساس یک «تکلیف حتمی شرعی» برای دست یافتن به عناصر محارب و مفسد با نهایت خلوص و پشتکار، دلاورانه آغاز کردند و همکاری عملی خود را با نیروهای انتظامی و مسئولان قضائی بی باکانه مبذول داشتند، و به راستی برای کشف «خانۀ تیمی» و لانه های فتنه و توطئه، آثار چشمگیری بجا گذاشتند، و پیروزی های بزرگی هم در این زمینه بدست آمد که بنا به اعتراف مسئولان، هشتاد درصد نیروهای مخرب خنثی گردید.
اما بازتاب منفی مسئله، از سوی دو گروه بود: مغرضین آگاه، و مخلصین ناآگاه! مغرضین آگاه، همانهائی بودند که مطلب را در نشریات و اوراق پاره های خود نقد و تحلیل کردند و آنرا با «عمل ساواک» در رژیم طاغوت مقایسه نمودند، و با توجه به اینکه خود عمل جاسوسی را در داخل و خارج، بمنظور تخریب و قتل و شکستن جمهوری اسلامی عملاً روا می داشتند دستور امام را بباد انتقاد گرفتند، و سوژه های تبلیغاتی مسمومی، برای بنگاههای تجارتی و خبر پراکنی دشمن فراهم نمودند!
و مخلصین ناآگاه هم، ظاهراً همانهائی هستند که بطور نمونه و بحسب اعتراف امام نامه نوشتند که قرآن می فرماید: لا تجسسوا… در مورد دیگران تفتیش و تجسس نکنید…. و معلوم است که این نوع برداشت یک بعدی و سطحی، همچنانکه امام در پاسخ اشاره فرمودند، اگر انگیزۀ آن خلوص هم باشد، برداشت و نظری «احمقانه» بیش نخواهد بود! چه اینکه اینگونه افراد با نظام سیاسی و حکومتی اسلامی طبعاً بیگانه اند، و عظمت مصالح عالی اسلامی و اجتماعی را معمولاً نادیده می گیرند!
ارزیابی مسئله
اینجاست که باید مسئله را بهتر ارزیابی کنیم که، اصولاً قرآن چگونه تجسس را ممنوع میکند؟
آیا تجسس و تفتیش مشروع هم داریم و ارتباط آنرا با مسائل سیاسی اسلام چگونه باید توجیه نمود؟ و بهربحال مبنای شرعی و عقلی جاسوسی و اطلاعات در مورد فرد یا افراد بر چه اساسی استوار می گردد؟ بدین خاطر بحث را در سه مرحله تحلیل و پیگیری می کنیم:
الف: تجسس ممنوع
قرآن کریم ضمن اینکه معایب اخلاقی را بیان می کند، یکی از آنها را نیز تجسس و معرفی مینماید و با عبارت «لا تجسسوا…. اهل ایمان را از این خصلت نهی می کند. و در این باب اخبار و احادیث فراوانی هم وجود دارد که به دو نمونه آن اشاره می کنیم:
۱- «مَن اتَّبَعَ عَوراتِ المُسلِمِینَ، فَضَحَهُ اللهُ فِی قُعرِ بَیتِهِ» هر کس اسرار درونی و پنهانی مسلمانان را پیگیری و افشا کند، خداوند او را، اگر چه داخل خانه اش هم شده، به کیفر این عمل مفتضح و رسوا می گرداند.
۲- «نَهَی اللهُ المُؤمِنَ اَن یَتَّبِعَ عَوراتِ اَخِیهِ المُؤمِنِ»
خداوند فرد مؤمن را از اینکه اسرار برادر مؤمن خود را کاوش و افشا کند، منع کرده است.
دربارۀ این دو روایت و اکثر احادیثی که در این مورد وارد شده است، توجه به سه نکتۀ اساسی ضروری و قابل دقت است:
۱- اینگونه روایات، روی مسئلۀ ایمان تکیه زیاد دارد، و روشن است که رعایت این مسئلۀ اخلاقی بر معیار ایمان تجسس کننده و تجسس شونده استوار است، بنابراین اگر افرادی یا گروهی در اصول زیر بنائی ایمان، فاقد موضع، یا مخالف و محارب و مفسد علیه اسلام و ایمان بودند، حالت برخورد با اهل ایمان پیدا می کنند، و از مزایا و ویژگی های ایمان بی بهره خواهند بود، و طبعاً حساب آنها هم جدا می شود.
۲- مطلب دیگری که در بسیاری از روایات بچشم می خورد، موضوع «برادری» است، و از کاوش و تفتیش نسبت به برادر مؤمن نهی گردیده است، حال اگر افرادی قید و پیمان برادری را از ریشه قطع کردند، وقتی موضع تهاجم و تخریب و توطئه برای محو اساس برادری گرفتند، آیا باز هم مراقبت و بازرسی آنان غیر مجاز است؟!
۳- عمدۀ فلسفۀ «منع تجسس» روی دو جهت است: خودداری از اعمال بدگمانی و سوءظن، و رعایت شئون حریت و امنیت حقوقی و اجتماعی افراد.
حالا اگر افرادی خود زمینه بدگمانی و نا امنی را بوجود آورند، و با زمینه سازیها وجوآفرینیها، برای تجسس کننده، بجای ظن، علم و یقین، فراهم نمودند، و بلکه اصولاً برای حفظ امنیت فرد یا گروهی، امنیت جمع و یک نظامی را به مخاطره انداختند، آیا باز هم «منع تجسس» کلیّت دارد؟ و شئون آنان محفوظ است؟ و مصالح یک نظام و یک امت و یک مکتب را می توان فدای هوسهای توطئه آلود و زهرآگین آنان نمود؟! و بالاخره آیا طبق قاعده اصولی «ما مِن عامٍ الاّ و قَدخُصّ» این مسئله اخلاقی قاعدۀ عامی است که برای مصالح و شرائط برتر باید تخصیص بخورد و موارد استثنائی داشته باشد؟
باری، اگر مصالح برتر و کلّی تر اقتضا کند، محدث و مفسر بزرگوار اسلامی «مرحوم مجلسی» در تفسیر روایاتی که تجسس را ممنوع می کند می گوید:
«ولکن یجب علیه من باب النهی عن المنکر، زجره عنها علی الشروط و التفاصیل»
از باب نهی از منکر واجب است کسی را که مرتکب گناهانی می شود که با دین منافات دارد طبق شرائطی او را از این عمل باز دارند، و طبیعی است که برای جلوگیری از برخی گناهان نخست تحقیق و آگاهی لازم است.
ب: معیار دستور امام
امام، رهبر کبیر انقلاب ضمن سه سخنرانی مسئله «گروه اطلاعات و جاسوسی» را مطرح کردند و امت حاضر در صحنه را بعنوان یک تکلیف شرعی به این مهم دعوت نمودند ، و معیار سخن خویش را بر دو اساس استوار ساختند:
۱- «حفظ نفوس» و جلوگیری از خونریزی مسلمانان و صالحان و برگزیدگان و خدمت گزاران امت، که بر وجوب این مطلب نیز آیات و روایات فراوانی داریم.
۲- «حفظ اسلام» و معلوم است این مهم که ببهای خون هزاران شهید و مصدوم و معلول بدست آمده، باید با قطع و طرد تمام خارها و موانع آنرا حفظ نمود، و با فدای مال و جان، اسلام عزیز را نگهداشت.
ملاحظه کنید، وقتی برای حیات اسلام احساس خطر شود، دایرۀ مبارزه از تجسس وتفتیش و دستگیری و حبس و تبعید و تعزیر وسیع تر می گردد، و برای خاموش کردن آتش فتنه و فساد قرآن فرمان قتل می دهد:
«وَ قاتِلُوهُم حَتّی لاتَکُونَ فِتنَۀٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلهِ»
و امام هم در کتاب شریف «تحریر الوسیله» باب دفاع از اسلام و جامعۀ اسلامی، دفاع را «بأیۀ وسیلۀٍ ممکنۀ» با هر وسلیۀ ممکن واجب می داند.
ج: دلائل مسئله
اضافه بر مطالبی که در بالا گذشت، و تا حدی از آن اعتبار و لزوم «گروه اطلاعات و تحقیقات» در مورد «جاسوسی» علیه عناصر مفسد و مخرب و ترور به اثبات رسید، اکنون بطور خلاصه به سراغ ادلۀ شرعی مسئله می رویم:
۱- وقتی قرآن کریم می فرماید:
« • »
در برابر دشمن «هرگونه» که می توانید با تجهیز قوه و قدرت آماده شوید، از عمومیت و گستردگی و شمول «ما استطعتم» یعنی هر چه در توان دارید استفاده می کنیم که یکی از راههای مؤثر «تجهیزقوا» در برابر دشمن، خواه داخلی و خواه خارجی، خواه کافر و خواه منافق، اینست که در مورد توطئه ها و هجومهای خصمانۀ آنان، نخست تحقیق و تفتیش بعمل آوریم، رمز و راز نقشه ها و توطئه های آنان را کشف کنیم، و قبل از آنکه دست بخون بیگناهان بیالایند، نقشه ها و طرحهای شوم آنان را خنثی نمائیم.
وقتی برای حیات اسلام احساس خطر شود دایره مبارزه از تجسس و نقش و دستگیری و حبس و تبعید و تعزیز وسیعتر می گردد و برای خاموش کردن آتش فتنه و فساد قرآن فرمان قتل میدهد.
در این باره باید اضافه کنیم که از آیات دفاع، نهی از منکر، حفظ نفوس و شئون اسلامی نیز برای استدلال و اثبات این معنی می توان بهره های فراوانی گرفت.
۲- در باب سنت قولی و عملی هم دلائل و شواهد فراوانی وجود دارد که برخی را از نظر می گذرانیم:
الف: «ریان» می گوید از امام رضا (ع) شنیدم:
«کان رسول الله اذا بعث جیشا فاتهم امیراً بعث معه من ثقاته من یتجسس له خبره
هرگاه پیامبر ارتشی به جبهۀ جنگ می فرستاد، برای آن فرماندهی بر می گزید و یک عده افراد آگاه و مورد اعتماد خود را برای کسب اطلاعات و تحقیقات و دریافت اخبار جنگ همراه او گسیل می داشت.
ب- در نهج البلاغه در فرامین جنگی و نظامی علی (ع) با عناوین «رقباء» و «عیون» یعنی بازرسان و نگهبانان برخورد می کنیم، مانند:
«اِجعَلُوا لَکُم رُقَباءَ فِی صَیاصِی الجِبالِ …. وَ اعلَمُوا اَنَّ مُقَدَّمَۀَ القَومِ عُیُونُهُم»
نهج البلاغه نامه ۱۱
بر سر کوهها و کف دره ها، مراقبین و جاسوسها بگذارید، و بدانید که جلوداران سپاه، نگهبانان آنان هستند.
ج- پیغمبر در جنگ «بدر» جاسوس و گزارشگری فرستاد تا تعداد نفرات و مسیر حرکت ارتش دشمن را شناسائی کند.
«فَلَمّا یَقرُبُ بَدراً اَخَذَ عَیناً لِلقَوم فَاَخبَرَهُ بِهِم»
د- علی (ع) در مورد نظارت و بازرسی کارمندان اداری به «مالک اشتر» می نویسد: «کارمندان را دقیقاً زیر نظر داشته باش، و بازرسان کارشناس و وفادار و درستکار برای آنان نگهبان و جاسوس قرار بده، زیرا خبر گیری و بازرسی پنهانی تواز کارمندان موجب الزام و دقت آنان بر حفظ امانت خواهد بود .
و بهر حال برای مراقبت و تفتیش، که یک ضرورت سیاسی و اجتماعی است از اینگونه دلائل و شواهد روانی و تاریخی فراوان وجود دارد.
اقتصاد اسلامی در حوزه علمیه قم
حضرت آیه الله حسین نوری
اسراف و آثار و عواقب ان
یکی از مهمترین مباحث اقتصادی اسلام، بحث درباره “اسراف”و پی امدهای ان می باشد، و ما در این مورد مفهوم وسیع اسراف و ایات قرانی و ادله دیگر را ذکر کردیم، اکنون برای تکمیل ان بحث نظری به احادیث می افکنیم :
احادیث پیشوایان بزرگ اسلام همانطور که رفاه زندگی انسانها و فراوانی روزی ها و ثروتها را مولود “اقتصاد” بمعنای تنظیم برنامه تولید و توزیع و مصرف بر اساس اعتدال میداند. پدیده فقر در جوامع بشری، محرومیتها و فقدان برکت در زندگی را معلول اسراف و تبذیر معرفی میکند .
این نکته نیز چنانکه قبلا”تذکر دادیم قابل توجه است”اعتدال”و میانه روی را که مراعات ان مورد تاکید فراوان و همچنین”اسراف” را که احتراز از ان مورد اهتمام قرار گرفته است هرگز نباید در صرف مال و ثروت محدود کنیم بلکه باید استعدادها و شایستگی ها و نیروهای انسانی –اعم از فکری و بدنی- را که اهمیت و موقعیت و کارائی ان از مال و ثروت نیز به مراتب بیشتر است بحساب بیاوریم و در مصرف کردن ان نیز رعایت اعتدال و میانه روی و احتراز از اسراف را یک وظیفه اسلامی و انسانی بدانیم .
ونیز با توجه به وسعت مفاهیم انها هرگز نباید انها را در محدوده زندگی یک فرد یا یک خانواده مورد مطالعه قرار بدهیم، بلکه لازم است انها را شاخص و مقیاس زندگی اقتصادی جامعه اسلامی بدانیم.
بطور کلی احادیثی را که از پیشوایان بزرگ دینی درباره اسراف و اعتدال امده است میتوان به ۳ دسته تقسیم کرد :
دسته اول احادیثی است که میانه روی و رعایت اعتدال در زندگی را یک وظیفه مهم اسلامی معرفی میکند و مسلمانان را به رعایت ان ترغیب مینماید و اسراف و تبذیر را یکی از گناهان بزرگ میداند و افراد را از ارتکاب ان بر حذر میدارد. این احادیث بسیار است، ما در اینجا برای نمونه به ذکر دو حدیث اکتفا میکنیم :
۱-حضرت امیرالمؤمنین(ع) فرمودند : “کن سمحا و لا تکن مبذرا و کن مقدرا و لا تکن مقترا ” یعنی در خرج کردن مال خود سخاوتمند باش، ولی هرگز اسراف و تبذیر مکن، و نیز مال و ثروت خود را بر اساس اندازه گیری صحیح خرج کن، اما هیچوقت سخت گیر مباش و از خرج کردن مال در موارد لازم مضایقه مکن (۱)
۲-و ان حضرت در هنگام وفات به فرزندش وصیت میکند : در معیشت خود هرگز و هیچوقت اعتدال و میانه روی را از دست مده (۲)
دسته دوم روایاتی است که عواقب و آثار زیان بار اسراف و فوائد میانه روی را گوشزد مینماید و اینها مقداری از آنهاست :
الف-حضرت رسول اکرم(ص) فرمودند ۳چیز موجب نجات و رستگاری انسانها است :
۱-سخن از روی عدالت گفتن در حال خشنودی و غضب .
۲-ترس از خداوند در آشکار و نهان .
۳-رعایت اعتدال و میانه روی در حال فقرو توانگری (۳)
ب-و نیز ان حضرت فرمود :”خداوند کسی را که در معیشت خود میانه روی را رعایت کند توانگر میسازد و کسی را که تبذیر و اسراف نماید محروم میگرداند (۴)
ج- و نیز فرمود :”هر کس اقتصاد و میانه روی را رعایت کند هرگز دچار فقر نمی شود (۵)
د- حضرت صادق (ع) فرمود :”هر ساختمانی که در ساختن ان مراعات میانه روی نشده و از روی اسراف بنا گردید موجب مسئولیت شدید و وبال صاحب خود خواهد بود ” (۶)
ه –حضرت باقر (ع) فرمود :”در زندگی کسی که اعتدال و میانه روی وجود ندارد، خیر و برکت نیز وجود نخواهد داشت (۷)
و- حضرت امیرالمؤمنان (ع) فرمودند :”اعتدال در خرج کردن موجب فراوانی مال و ثروت و اسراف باعث سقوط می گردد (۸)
ز- حضرت صادق (ع) فرمود :”اسراف موجب کم شدن برکت است”
دسته سوم روایاتی است که حد و میزان اسراف و میانه روی را بیان میکند و ما برای نمونه مقداری از انها را در اینجا می اوریم :
الف- حضرت صادق (ع) به یکی از محدثین که اسحاق بن عمار نام داشت فرمود :
“کمترین اسراف در این ۳ چیز است :
۱-دور ریختن ان مقدار از اب را که از اشامیدن اضافه امده است .
۲-به دور انداختن هسته خرما پس از خوردن خرما (چون از هسته خرما ماده غذائی مخصوصی برای شتران ساخته میشود ).
۳-لباس شرکت در اجتماعات را با لباس موقع کاریکی قرار دادن (۹)
توضیح این موضوع این است :افرادی که در زندگی خود نظم و برنامه ای دارند معمولا “برای خود دو نوع لباس تهیه می کنند، لباسی برای شرکت در اجتماع که ان را موقعی که از منزل خود به بیرون قدم می گذارند دربر می نمایند و لباس دیگری را در داخل خانه و یا موقع انجام کار می پوشند که در زبان عربی به اولی “ثوب صون”، و به دومی “ثوب بذله” گفته می شود و در بسیاری از احادیث ما این دو تا را یکی قرار دادن نوعی اسراف محسوب گردیده، چنانکه برای هر یک از دو موضوع یاد شده لباس جداگانه قرار دادن نوعی اقتصاد و حفظ مال قلمداد شده است .
ب- سلیمان بن صالح میگوید از حضرت صادق (ص) پرسیدم کمترین حد اسراف چیست ؟ حضرتش فرمودند :”لباس نو را در موقع کار و در داخل خانه پوشیدن” (۱۰)
ج- حضرت امیرالمومنان (ع) فرمودند : اسرافکاران را در ابتداء با این ۳ علامت میتوان شناخت :
۱- نحوه غذا خوردن : که افراد اسرافکار معمولاً”از لحاظ کمیت یا کیفیت برای خود غذائی را که بالاتر از شان و احتیاج انها است تهیه می نمایند .
۲- برای آشامیدن خود، آشامیدنیهای افزونتر و بالاتر از شان و احتیاج خود را فراهم میکنند .
۳- در پوشیدن لباس برای خود لباسی را تهیه میکنند که از نیاز و شان آنها بالاتر است (۱)
د- حضرت صادق (ع) فرمودند :”خداوند اقتصاد و میانه روی را دوست و اسراف را دشمن میدارد، حتی دور انداختن هسته خرما و دور ریختن ابی که از اشامیدن اضافه امده است نوعی اسراف است”
(۱۲)
ه- اسحاق بن عبد العزیز میگوید شخصی از حضرت صادق (ع) پرسید که ما در یک نقطه از راه مکه میخواستیم احرام ببندیم و چون نخاله همراه نداشتیم پس از استعمال داروی نظافت، آرد بریدن خود مالیدیم و من از این موضوع سخت ناراحت شدم .
حضرتش فرمود :ایا ناراحتی تو از این جهت است که فکر میکنی مبادا در این مورد اسراف کرده باشی؟
فرمود :چیزی که بدن را از لحاظ بهداشت اصلاح میکند موجب اسراف نمی گردد . اسراف این است که “مال” در غیر مورد احتیاج و بر خلاف میزان لازم خرج شود (۱۳)
و- حضرت رسول اکرم (ص) از راهی عبور میکرد، مردی را بنام “سعد” دید که در حال وضو گرفتن است و بیش از اندازه لازم اب مصرف میکند، حضرت بوی فرمود :”این اسراف چیست ؟”
او گفت : مگر در وضو گرفتن هم اسراف هست ؟
فرمود :”اری، هر چند در کنار نهر جاری هم وضو گرفته شود”(۱۴)
با توجه به آنچه که درباره “اسراف” ذکر کردیم این نکته روشن گردید که علت عمده پیدایش فقرها و محرومیت ها در اجتماع بشری و یا کمبود و نارسائی در زمینه وسائل رفاه زندگی و تعلیم و تربیت چیزی جز اسراف و تبذیر و عدم رعایت اعتدال در خرج مال و ثروت نیست. این حقیقت برای خوانندگان محترم در صورتی که فقط برای نمونه آمار و ارقام ثروتهای کلانی را که در راه تسلیحات خرج میشود در نظر بگیرند واضح میشود. که این، یکی از ان ارقام است :
مرکز علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد (یونسکو) در پاریس در بوتلن شماره ۴۴۷ مورخ۸ آبان ۱۳۴۳ خود اعلام کرده است. هزینه ساختمان یک طیاره بمب افکن از نوع پروتوتیب مطابق با حقوق ۰۰۰/۲۵۰ نفر آموزگار در یک سال تمام است !
همچنین هزینه این بمب افکن مساویست با ساختمان ۳۰ دانشکده علوم که در هر کدام از آنها یکهزار دانشجو به تحصیل مشغول باشند !
همچنین هزینه ساختمان یک بمب افکن معادل است با ساختمان ۷۵ بیمارستان که هر کدام یکصد تختخواب داشته و کاملا “مجهز و آماده باشند !
برای ساختمان یک طیاره شکاری مافوق صوت هزینه ای لازم است که با ان میتوان ۰۰۰/ ۶۰۰ خانه آپارتمان بنا نمود !
امروزه در هر ساعت از هر شبانه روز ۰۰۰/۰۰۰/۱۴ دلار در دنیا خرج تسلیحات میگردد، در حالی که ملت های بسیاری در دنیا فاقد مسکن، بیمارستان، مدرسه، آزمایشگاه، و وسائل کشاورزی و خلاصه وسیله رفاه و ادامه زندگی هستند . به عقیده کارشناسان یونسکو با خرج یک هزار و هشتصد میلیون دلار حداقل ۵۰ درصد از بی سوادان دنیا را میتوان باسواد کرد و با بهای۱۳۰ هواپیما از نوع اف-۱۰۴ میتوان دنیا را باسواد نمود ! ادامه دارد
۱-نهج البلاغه، کلمات قصار ۳۳
۲-بحار الانوار ج ۷۱ ص ۳۴۴
۳-وسائل ج ۱۵ ص ۲۵۸
۴-
۵-بحار الانوار ج ۷۱ ص ۳۴۴
۶-وسائل ج ۳ ص ۲۵۸
۷- شافی ص ۲۱۹
۸- وسائل ج ۱۵ ص ۲۵۸
۹- بحار الانوار ج ۷۱ ص ۳۴۴
۱۰- ۱۱-وسائل ج ۳ص ۳۷۴
۱۲- شافی ص ۲۱۹
۱۳- وسائل ج ۱۵ ص ۲۵۷
۱۴- وسائل ج ۱۵ ص ۲۶۰
۱۵- سنن ابن ماجه ج ۱ حدیث ۴۲۵
امام خمینی ثابت و استوار از آغاز تا کنون
قسمتیهایی از اعلامیه های امام بمناسبت اولین سالروز قیام اسلامی ۱۵ خرداد (در تاریخ ۱۵ خرداد ۴۳-محرم الحرام ۸۴):
علماء اسلام وظیفه دارند از احکام مسلّمهی اسلام دفاع کنند، از استقلال ممالک اسلامی پشتیبانی نمایند، از ستمکاریها و ظلمها اظهار تنفر کنند، از پیمان با دشمنان اسلام و استقلال و ممالک اسلام اظهار انزجار کنند ،از اسرائیل و عمال اسرائیل دشمنان قران مجید و اسلام و کشور برائت جویند، از اعدامهای بی جهت و تبعید های دسته جمعی و محاکمات غیر قانونی و محکومیتهای بدون مجوز بیزاری جویند صلاح حال ملت و مملکت را در هر حال بیان کنند اینها جرم است؟! اینها ارتجاع سیاه است؟! تبلیغات دینی و بیان قانون شکنی ها ارتجاع سیاه شناخته شده و ممنوع گردیده، محافل دینی و مجامع مذهبی محتاج به اجازه شهربانیها است، دستجات عزاداری بر حضرت سید الشهداء علیه الصلاه و السلام باید محدود و ممنوع باشد. ما نمی دانیم اینها چه بستگی به اسرائیل و عمال اسرائیل دارند؟ آیا برای مملکت کهن سالی مثل ایران ننگ نیست که دولت اسرائیل بگوید ما حمایت از ایران می کنیم، ایران بزرگترین تحت الحمایه اسرائیل است؟ آیا خلاف مصالح کشور نیست که مطالب خود ساخته بی سروپائی را در افواه ملت بیندازد و روزنامه ها در اطرافش بحث کنند و ضعف دولت را بر ملا نمایند،این سیاست غلط نیست؟ این فضیحت نیست؟ اینها ملت را خواب فرض کردند. ما برای دفاع از اسلام و ممالک اسلامی و استقلال ممالک اسلامی در هر حال مهیا هستیم، برنامه ما که برنامه اسلام است، وحدت کلمه مسلمین است، اتحاد ممالک اسلامی است، برادری با جمیع فرق مسلمین است، در تمام نقاط عالم هم پیمانی با تمام دول اسلامی است در سراسر جهان مقابل صهیونیست،مقابل اسرائیل، مقابل دول استعمار طلب، مقابل کسانیکه ذخائر این ملت فقیر را به رایگان میبرند و ملت بدبخت در اتش فقر و بیکاری و بینوائی می سوزد. در حضور چهره های رنگ پریده از گرسنگی و بینوائی، دائماً “دولتها دم از ترقی و پیشرفتهای اقتصادی می زنند، این حقائق تلخ ما را به تنگ آورده،علمای اسلام را رنج می دهد. اگر اینها ارتجاع سیاه است، بگذار ما مرتجع باشیم.
ما روز۱۲ محرم را عزای ملی اعلام می کنیم، بگذار ما را مرتجع بخوانند، کهنه پرست بدانند ما از عواقب این اعمال جائرانه خائف هستیم و نصیحت کردیم و خیر و صلاح را گوشزد کردیم و رعایت نشده است.
علاقه علماء اسلام به ممالک و قوانین اسلامی علاقه الهی ناگسستنی است. ما از جانب خدای تعالی مامور حفظ ممالک اسلامی و استقلال آنها هستیم و ترک نصیحت و سکوت را در مقابل خطرهائی که پیش بینی میشود برای اسلام و استقلال مملکت جرم می دانیم، گناه بزرگ می دانیم، استقبال از مرگ سیاه میدانیم پیشوای بزرگ ما حضرت امیرالمؤمنین (ع)سکوت را در مقابل ستمکاری جایز نمی دانست و ما نیز جایز نمی دانیم.
وظیفه ما ارشاد ملت است، ارشاد دولتها است، ارشاد جمیع دستگاهها است. ما از این وظیفه بخواست خدای تعالی خودداری نمیکنیم در این زمان سکوت در مقابل ستمکاری اعانت به ستمکاران است. وظایف اسلامی وظیفه مراجع اسلام است، وظیفه علماء اسلام است، وظیفه خطباء اسلام است، وظیفه تمام ملت است، وظیفه تمام ممالک اسلام و ملل اسلامی است.
ما امید واثق داریم که ملل اسلامی در آتیه نزدیکی بر استعمار چیره شود، و ما در موقع خود بخواست خدای تعالی از هیچگونه فداکاری دریغ نمی کنیم. از خدای تعالی صلاح حال ممالک اسلامی و ملل اسلام و دولتهای اسلامی را خواستاریم.
“اَللّهُمَّ اَجعَل اَفئِدَهً مِنَ النّاسِ تَهوِی اِلَینا ” و السلام علی من اتبع الهدی
۱۵ خرداد ۴۳ محرم الحرام ۸۴
انقلاب و رهبر از دیدگاه دیگران
«آیت الله روح الله الخمینی براستی که مستحق عنوان امام امت است، آن امامتی که از امامعلی(ع) به ارث برده است. من عقیده دارم او تنها کسی است که امروز در جهان اسلام مستحق این عنوان است، چرا که وی آثار ذلت و خواری و سستی را از چهرۀ تمامی رهبران امروزی جهان اسلام زدوده است…. آیۀ الله خمینی اعتبار اسلام را در نظر ملل اسلامی و غیر اسلامی بازگردانید و تاریخ حتماً این آثار را ثبت کرده و زنده و جاوید نگاه خواهد داشت. امام خمینی تجسم زنده ای از حضرت علی (ع) است. زنده باد خمینی، افزون باد امثالش در جهان اسلام».
(وزیر تعلیمات و امور مذهبی الجزایر کیهان ۱۹/۸/۶۰)
****
«این انقلاب از آن تمام مسلمانان جهان است و تنها به ایرانیان مربوط نمی شود. این انقلاب ما و شما و تمام مسلمانان و مستضعفان در جهان است… هم اکنون در جهان فقط یک حکومت اسلامی داریم و آن حکومت امام خمینی است، زیرا فقط این حکومت، قوانین شریعت اسلام را بکار می برد، اما بقیه حکومتها هیچکدام اسلامی نیستند و من بجز حکومت اسلامی ایران از حکومت اسلامی دیگری خبر ندارم.»
(شیخ یوسف جبرئیل، روحانی قدس کیهان ۳۰/۸/۶۰)
*****
«انقلاب ایران از صداقت و شرافت موج می زند، زیرا که صدائی از وجدان برخاسته و اوجگیر امام خمینی است. من امیدوارم این انقلاب همچون الگوئی آزادیبخش در کشورهای دیگری که تحت حاکمیت سرمایه دارانه، استثمار گرانه و غرب گرایانه رژیم هائی مانند رژیم شاه بسر می برند ایفای نقش بکند».
(ویلیام ورثی نویسنده و روزنامه نگار)
معروف آمریکائی، اطلاعات ۲۷/۸/۶۰
«انقلاب اسلامی ایران نمونۀ جدیدی از تکامل انسان و اجتماع ارائه داده است که این الگو با میراث روحی ملتها و فق می دهد، و این دلیل دشمنی غرب با او است…… خمینی به زندگی ایرانیان معنی بخشید».
(متفکر بزرگ فرانسه روژیه گارودی)
مجلۀ عربی صوت الامه شمارۀ ۱۵
****
«آنچه در انقلاب ایران برای من مهم است این است که برای اولین بار انقلابی با طرح فرهنگی تولید یافته است، و برای اولین بار یک واقعۀ فرهنگی دستگاه شیطانی شاه را سرنگون کرد…. عطش جوانان به اسلام میرود تا دنیای خداوند را روی زمین بسازد…. من به ایدئولوژی غربی معتقد نیستم و آنچه را بخواهم در اسلام می یابم…. من به انقلاب ایران اعتماد دارم.»
(قسمتهائی از سخنان بن بلا)
(مبارزه بزرگ الجزائر)
جمهوری اسلامی ۷ مرداد ۶۰
« من حمایت کامل خود را از انقلاب اسلامی ایران اعلام می کنم.مادامی که ایران به اتکال خویش به خداوند و امت واحدی ادامه دهد، انشاءالله به اهداف خود دست می یابد…… تجاوز عراق به ایران با حمایت مستقیم امپریالیزم جهانی صورت گرفته است. من صدام را تجاوزگری می دانم که با تسلیحاتش در جهت منافع دشمنان اسلام عمل می کند».
(شیخ محمد الغزالی رهبر جناح غیر وابستۀ اخوان المسلمین)
نقل از نشریۀ کرسنت اینترناشنال
نوامبر ۱۹۸۱
*****
«امام خمینی مسلمانی راستین است. او برادر اسلامی ماست. مسلمانان با اختلاف مذاهبشان برادران اسلامی همدیگرند، و خمینی همچنان من در زیر پرچم اسلام حرکت می کند.»
(شیخ از هر مصر- نقل از روزنامۀ «الشرق» بیروت ۲/۲/۱۹۷۹)
احزاب سیاسی پس از مشروطیت (۴)
چگونگی گسترش و عملکرد کمونیسم در ایران
۲- حزب توده
پس از طفره رفتن روسها از تخلیۀ سریع ایران، پیشنهاد طرح ایجاد کمیسیونی سه جانبه با شرکت دولتهای روس و انگلیس و آمریکا برای حل مسائل ایران و تخلیۀ قوای متفقین توسط «بوین» وزیرا مورخاجه انگلیس داده شد، که روسها بدواً موافق بودند، ولی بعداً مخالفت نمودند.
حزب توده نیز به تبع ولی نعمت خود! مخالفت خود را با کمیسیون سه جانبه ابراز کرد.
موضع گیری حزب توده در قبال ظهور و سقوط فرقۀ دمکرات آذربایجان (برهبری پیشه وری وانگلوک روسها) در سالهای ۲۴ و ۲۵ باز هم نشانگر وابستگی این حزب به بیگانه می باشد، چرا که در آغاز خود را در جهت توافق با آنها سوق داد (باطناً موافق نبود)، ولی پس از شکست فرقه، روزنامۀ مردم نوشت:
«البته ما نباید طرفدار آن باشیم و لو بقیمت خونریزی درجهان به پیروزی موقتی نائل آئیم. بهتر آنست که ما در پناه صلح جهانی و پیشرفت آزادی در سراسر عالم پیش رویم»
چنانکه خواهیم دید ورود ارتش ایران به آذربایجان با توافق روسها عملی شد و این موضع گیری نیز از آن توافق ناشی می گردد.
چنانچه در احزاب کمونیست رایج است جناح بندیها و تقابلها همیشه بوده و گاهی تا آنجا پیش می رود که به انشعابات، و یا کودتاهای خونین می انجامد. حزب توده نیز مستثنی نیست، اختلافات فکری از سال ۲۴ در آنها بوجود آمده بود. «دکتر اپریم» در سال ۲۴ جزوه ای آماده کرد بنام «چه باید کرد» که نقدی بود بر حزب و از پخش آن توسط کمیتۀ مرکزی جلوگیری بعمل آمد، ولی در سال ۲۵ پس از شکست پیشه وری اختلافات مقداری شدت گرفت، و جزوۀ «چه باید کرد» با یک مقدمه و سه فصل انتشار یافت. قسمت اول دربارۀ شرائط کنونی (در همان سالها)، قسمت دوم آیا حزب توده کافی برای اوضاع کنونی ایران هست؟ و قسمت سوم تئوری در طریق اصلاح حزب توده، و اینکه حزب پیشرو نیست و باید «جبهۀ مردم» را تشکیل داد.
در تاریخ ۱۵/۱۰/۲۵ هیئت اجرائی موقت که بجای کمیتۀ مرکزی اداره حزب را بعهده گرفته بود تا تدارک دومین کنگره را ببیند، در پی انتقاداتی از خود برآمده و بار دیگر بر عدم خروج از قانون اساسی تاکید نمود، و تا اطلاعیه ثانی هرگونه تظاهرات و اعلامیه را ممنوع به آذربایجان، تبلیغات رژیم، بدبینی مردم نسبت به حزب توده و اختلاف نظرهای داخلی باشد.
پس از چندی دوباره فیلشان یاد هندوستان کرد و به حیله گری افتادند و گفتند:
«حزب ما فوق العاده خرسند و مسرور و مفتخر خواهد بود اگر از طرف روحانیون روشنفکر و دانشمندان مورد حمایت قرار گیرد و آرزو دارد که تمام متدینین به دیانت اسلام بدون توجه به بهتانهای دشمنان، مطمئن باشند که حزب تودۀ ایران حامی جدی تعالیم مقدس اسلام خواهد بود و با آن ذره ای معاندت و مخالفت نخواهد داشت» و بار دیگر تصریح می کنند که برای رسیدن به هدفهای سیاسی و اجتماعی خود دست به قیام مسلحانه و شورش و اعمال شدت نخواهند زد.
حزب توده در پی این حوادث از آنجا که جو را مناسب نمی دید، انتخابات دورۀ پانزدهم را تحریم کرد و مجلس پانزدهم پس از یک سا ل و ۴ ماه فترت، در ۲۵، ۴، ۲۶ افتتاح شد. بنوشتۀ مجله «رزم» از ۱۲۲ نفر نماینده مجلس، ۶۲ نفر مالک بزرگ، ۱۰ نفر کارخانه دار، ۲۲ نفر کارمند عالیرتبه و ۲۸ نفر وکیل دادگستری بودند.
حضور قوای روسیه در شمال و لگدپرانیهای پیشه وری در آذربایجان و مانورهای حزب توده در مرکز و بعضی از شهرستانها، قوام (نخست وزیر وقت) را به مذاکره با روسها کشاند، و روی همین روال در تاریخ ۱۳/۵/۲۵ کابینۀ خود را ترمیم کرد و سه وزیر از حزب توده را داخل کابینۀ خود عمود که عبارت بودند از: وزارتخانه های بهداری، فرهنگ و پیشه و هنر. و سرانجام پس از دو ماه و نیم در ۲۴/۷/۲۵ با انحلال کابینه و معرفی دولت جدید وزرای حزب توده را اخراج نمود.
در ادامۀ همان اختلاف نظرها و جناح بندیها خلیل ملکی برای خود گروهی ترتیب داده بود و زمینۀ بدست آوردن قدرت بیشتری را درون حزب می چید، فراکسیونی در کمیتۀ ایالتی تهران بوجود آورد، و در تیرماه ۲۶ در سومین کنفرانس ایالتی تهران اکثریت را گروه ملکی با اعلام اطلاعیه ای انشعاب کرده و خود را «جمعیت سوسیالیست تودۀ ایران» نام نهادند و گفتند که ادامه دهندگان جنبه های مترقی حزب توده ایران می باشند. سران این گروه مرتد! که اعلامیه را امضاء کرده عبارت بودند از: خلیل ملکی، فریدون توللی، انورخامه، جلال آل احمد، مهندس حسین ملک، محمد امین محمدی، مهندس ناصحی، محمد سالک، محمد علی جواهری، مهندس زاوش، دکتر رحیم عابدی، و مهندس اسماعیل زنجانی . این گروه با بی مهری ارباب بزرگ خود (روسها) روبرو شده، و ضمن اقرار به اشتباه خود انحلال جمعیت سوسیالیست را اعلام کردند.
«ایوانف» در این مورد می نویسد:
«عمال انگلستان بمنظور تضعیف جنبش دمکراتیک سعی داشتند تادرون حزب توده ایران و اتحادیه های کارگری شکاف ایجاد کنند. در ماه ژانویه ۱۹۴۸ اعمال مزبور موفق شدند به کمک عده ای معدود برهبری خلیل ملکی مرتد در حزب توده ایران ایجاد تفرقه کنند ولی این تحریکات به نتیجه نرسید و خلیل ملکی پس از ۱۹ روز مجبور شد انشعاب کند و از حزب خارج شود».
تشکیل کنگره دوم
مجموعه این جریانات، حزب توده را بر آن داشت تا تجدید نظری در خود نموده و دستی بر سر و روی خود بکشد. در اوائل سال ۲۷ موفق به تشکیل دومین کنگره حزب گردیدند. این کنگره تصمیماتی را در پی داشت که مرامنامه و اساسنامه جدید و تجدید سازمان، و انتخاب کادرهای بالا از اهم آن بشمار می رفت.
مهمترین قسمت جالب در این کنگره را می توان این نکته دانست که: «تعلیمات داخلی حزب بر پایه مارکسیسم لنینیسم قرار گرفت» چرا که تا قبل از کنگره، حزب همواره سعی می کرد مانند کهک سرخود را زیر برف نموده و از اعلام مارکسیسم بعنوان اساس ایدئولوژی حزب طفره برود تا شاید بتواند مردم مسلمان ایران را بفریبد، که قسمتهائی از آنرا در سطور قبل ذکر کردیم، ولی وقتی مشاهده نمود از این مسئله طرفی نمی بندد، پرده نفاق را کنار زد تا طریقی دیگر را برای بدست آوردن قدرت بیازماید، در حالیکه در کنار تشکیلات حزب بطور جنبی به آموزش مارکسیسم همت می گماشت و با کسانی که در این مسئله کار می کردند همکاری نزدیک داشت.
طبق اساسنامه حزب مصوبه کنگره دوم، کمیته مرکزی شامل ۱۹ نفر عضو اصلی، و ۱۵ نفر مشاور می شد که مجموعاً پلنوم «(جلسه عمومی) کمیته عمومی را تشکیل می دادند. این عده عبارت بودند از: «دکتر رضا رادمنش، احسان طبری، دکتر حسین جودت، رضا روستا، دکتر فریدون کشاورز، دکتر غلامحسین فروتن، عبدالصمد کامبخش، دکتر بهرامی، دکتر مرتضی یزدی، احمد قاسمی، محمود بقراطی، دکتر کیانوری، مهندس علوی، مهندس شرمینی، صمد حکیمی، علی امیر خیزی، عبدالحسین نوشین، ایرج اسکندری، بابازاده، و مشاورین: امان الله قریشی، جهانگیر افکاری، مرتضی راوندی، محمدحسین تمدن، علی متقی، شاندارمینی، سید اشرفی، مهندس صادق انصاری بزرگ علوی، قاضی، محضری، فرهی، مهندس اماموردی، صیاد نژاد مریم فیروز.
پلنوم ها هر ۳ ماه یکبار باید برگزار می شد، و یازده نفر هیئت اجرائیه و ۵ نفر کمیسیون تفتیش حزب را از میان خود انتخاب می کردند که انتخاب شدگان را رادمنش، بهرامی، طبری، جودت، کشاورز، فروتن، یزدی، قاسمی، بقراطی، کیانوری، علوی (هیئت اجرائیه) و شرمینی، حکیمی، امیرخیزی، نوشین، بابازاده (اعضاء کمیسیون) تشکیل می دادند.
کامبخش، ایرج اسکندری و رضا روستا (دبیر اول شورای متحده مرکزی) پس از وقایع آذربایجان بخارج رفته بودند و در آن کنگره شرکت نداشتند. در پلنوم، دکتر رادمنش به سمت دبیر کل، وطبری بعنوان دبیر سیاسی، و کشاورز بعنوان دبیر تشکیلاتی حزب برگزیده شدند و مسئولیتهای دیگران را اینچنین تقسیم نمودند، کیانوری مسئول (تشکیلات)، طبری (مطبوعات)، قاسمی (تعلیمات)، کشاورز (تبلیغات)، فروتن (اطلاعات)، بهرامی (دهقانان)، یزدی (فعالیتهای خارج حزب)، علوی (مالی) و بقراطی (کارگران). این کنگره توانست اثراتی در فعال شدن حزب داشته باشد، بطوریکه در ۱۵/۱۱/۲۷ چندین هزار نفر را در مراسم یاد بود دکتر تقی ارانی در امامزاده عبدالله جمع کرد و در همین روز شاه که قصد ورود در مجلس جشنی در دانشکده حقوق را داشت، در حال پیاده شدن از ماشین مورد هدف گلوله های طپانچه شخصی بنام «ناصر فخرائی» قرار گرفت و مجروح گشت، ضارب دردم با گلوله های مامورین بقتل رسید. دولت اعلام کرد که ضارب وابسته به حزب توده بوده است. ایوانف در این باره می نویسد:
«در تاریخ ۴ فوریه سال ۱۹۴۹ بمنظور سرکوب سازمانهای ملی و دمکراتیک ایران، سوء قصد تحریک آمیزی نسبت به شاه ترتیب داده شد، پس از آن ارتجاع کوشید تا شخص سوء قصد کننده را به حزب توده ایران منتسب نماید»
با کشته شدن ضارب مسئله روشن نشد (حزب توده نیز این مسئله را بعهده نگرفت). هر چند که شاه نیز در کتاب ماموریت برای وطنم از کشته شدن ضارب با تاسف یاد می کند ، ولی مجله خواندنیها در همان زمان نوشت که این کار را «رزم آرا» بدستور انگلیس (حتماً چون شاه متمایل به آمریکا بوده) انجام داده است، و قصد کودتا داشته، شاه هم گفته بود نکشید، و آنها ضارب را کشته بودند خلاصه در پی این حادثه، به ارتش آماده باش داده شد و حزب توده غیر قانونی اعلام گشت و شش نفر از هیئت اجرائی همراه با دو نفر از کمیسیون تفتیش و یک نفر هم از مشاورین دستگیر شدند، طبری رادمنش و کشاورز بخارج فرار کردند (پس از انقلاب اسلامی به ایران بازگشتند) و تنها از هیئت اجرائی بهرامی و فروتن ماندند که تا اواخر ۲۹ با شرمینی، قریشی و متقی رهبری حزب را بدست داشتند، هر چند که حزب وضع مناسبی نداشت، چرا که فعالیت علنی نداشت، روزنامه های آن بسته شده بودند، چاپخانه های آن توسط دولت ضبط شد. در فاصله سالهای ۲۷ تا ۲۸ تنها چند پلی کپی منتشر کردند، و در فاصله سال ۲۸ روزنامه مردم هفتگی در قطع کوچک را چاپ کرد، و در سال ۲۹ با ترتیب دادن چاپخانه ای دوباره روزنامه مردم در قطع بزرگ و روزانه را چاپ نمودند .
و مهمتر اختلافات درون گروهی که در کنگره دوم هم حل نشده بود، بین هشت نفر زندانی و پنج نفر بیرونی وجود داشت. پس از فرار زندانیان، کمیته ۸ نفری تشکیل و شرمینی در راس سازمان جوانان قرار گرفت.
زندانیان و فراریان محکوم به اعدام شدند، ولی مواجه شد با جریانات مصدق و ملی شدن صنعت نفت، که حزب با استفاده از این فرصت موفق شد با کمک سازمان نظامی خود، ده نفر از سران خود را از زندان قصر فراری دهد. با فرار سران، حزب دوباره جانی تازه گرفت و در حوادث ملی شدن صنعت نفت به ادامه نقش خود در خدمت به شوروی و اقمارش پرداخت.
ادامه دارد
اخبار
جنگ
*خمپاره اندازان سپاه مقر تانکها و خودروهای عراق در خونین شهر را به اتش کشیدند ۱۱/۸/۶۰
*دزفول و اهواز قهرمان باردیگر آماج حملات موشک های۹ متری عراق قرار گرفت ۱۲/۸/۶۰
*ارتفاعات استراتژیک”داشبند” بتصرف نیروهای انقلاب درآمد ۱۳/۸/۶۰
*حمله توپخانه عراق به دزفول و اهواز۷۱ غیرنظامی را به خاک و خون کشید ۱۹/۸/۶۰
*بدنبال تحمل۳۵ هزار کشته و مجروح و دادن۷ هزار اسیر، عراق گروه دیگری از سربازان مصر را به جبهه جنگ علیه ایران فرستاد ۲۶/۸/۶۰
*ایران با عملیات طریق القدس، شهر بستان و۷۰ روستا و مهمترین راه تدارکاتی دشمن را پس از۴۲۷ روز اشغال آزاد ساخت. این بزرگترین پیروزی ارتش اسلام از آغاز جنگ تاکنون بوده.
اختراع و اکتشاف
*با استفاده از رادیاتور، یک جوان مبتکر کولر و شوفاژ ساخت ۱۰/۸/۶۰
*پژوهشگران ایرانی موفق شدند دو ماده اولیه پر مصرف صنایع داروئی را در داخل کشور تهیه نمیایند. این مواد شامل”پارا استامینوفن” داروی تب بر و مشتقات داروئی”اسید نیکوتکنیک” و یک نوع سم دفع آفات نباتی می باشد ۱۲/۸/۶۰
*یک پاسدار توپ۳۰ میلیمتری با ویژگیهای جدید اختراع کرد ۲۶/۸/۶۰
*برای اولین بار در ایران دستگاه آزمایشگاهی الکترونیکی(فانکشن ژنراتور) ساخته شد ۲۶/۸/۶۰
*یک جوان روستائی شیرازی کمباین ساخت ۴/۹/۶۰
عمران
*وزارت نیرو اعلام کرد: ۱۹۳روستا در۳ ماه اول امسال صاحب برق شده اند ۸/۸/۶۰
*بزرگترین کارخانه تولید اسفنج خاورمیانه در شیروان آغاز بکار کرد ۱۴/۸/۶۰
۲* فرستنده رادیو تلویزیونی جدید در خوزستان و اصفهان آغاز بکار کرد ۱۰/۹/۶۰
طرح فهد
*امام: هیچ ننگ بالاتر از این نیست که ملتهای اسلامی و عرب تسلیم طرح فهد شوند، هرکس با طرح فهد مخالفت نکند خائن به اسلام است ۲۶/۸/۶۰
*رئیس جمهور: قویا”از دولتهای انقلابی و ملتهای مسلمان می خواهیم طرح فهد را اجازه ندهند در کنفرانس سران عرب مطرح شود، به همه ملتها و دولتها اعلام می کنم که آمریکا در تدارک تجاوز به کشورهای منطقه است.
*ملت ایران به پیشنهاد ایه الله منتظری با راهپیمائی عظیم خود طرح آمریکائی فهد را محکوم کرد
۳۰/۸/۶۰
*آیت الله منتظری از شرکت یکپارچه مردم در راهپیمائی محکومیت طرح فهد تشکر کرد ۱/۹/۶۰
*لیبی کنفرانس سران عرب در فاس را تحریم کرد ۳۰/۸/۶۰
*عربستان اعتراف کرد طرح فهد دنباله قرار داد کمپ دیوید است ۱/۹/۶۰
*عبدالحلیم خدام: نه ما و نه ما فلسطینیان حق نداریم که کمپ دیوید جدید را بپذیریم ۳/۹/۶۰
*پس از۵ ساعت بحث پیرامون طرح فهد کنفرانس سران عرب در فاس شکست خورد ۵/۹/۶۰
*عرفات طرح۸ ماده ای فهد را مثبت تلقی کرد ۹/۸/۶۰
اخبار داخلی
*نخست وزیر در سخنرانی نماز جمعه: خط اقتصادی دولت خط حمایت از مستضعفان است ۹/۸
*امام:وظیفه دینی و ملی ما و شما است که تبلیغات بوقهای آمریکائی و صهیونیستی را خنثی کنیم۱۳/۸
*آیه الله منتظری در تلگرامی به نخست وزیر: انتظار ملت مقاوم ایران از دولت حفظ خط رهبری امام است ۱۳/۸
*هاشمی رفسنجانی :حالت بیدارباش و ادامه فعالیت باید محفوظ باشد ،تا ما ریشه تروریسم را در سایه قاطعیت قوانین کیفری اسلام بکنیم ۱۷/۸
*عارف و فیلسوف بزرگ اسلام ایه الله علامه طباطبائی درگذشت ۲۴/۸
*امام: تفاهم بین ملت و دولت وقتی است که بین روحانیت و ملت باشد ۲۴/۸
*رئیس جمهور: هر طرحی که در غیاب ایران برای امنیت خلیج فارس تهیه شود از نظرما بی اعتبار است
۲۵/۸
*امام خمینی: مع الاسف باید بگوئیم از اول نهضت تا بحال تبلیغاتمان در خارج صفر بوده است ۲۵/۸
*دادستان انقلاب: تاکنون۹۰% عوامل فعال و خرابکار سازمان منافقین دستگیر شده اند ۲۵/۸
*هاشمی رفسنجانی: بگذارید بجای اینکه ما با سربازهای فریب خورده عراق مواجه شویم، با تفنگداران رسمی آمریکا مواجه گردیم ۲۶/۸
*۱۲میلیارد دلار پول اسلحه ایران از آمریکا مطالبه شد ۵/۹
*رئیس مجلس آمادگی ایران برای جواب گوئی به مانور نظامی آمریکا و انگلیس در خلیج فارس را اعلام کرد ۸/۹
انقلاب و جهان
*آمریکا هزینه تجاوز نظامی به طبس را ۱۹۳ میلیون دلار اعلام کرد ۹/۸
*سفیر جمهوری دمکراتیک صحرا در تهران انقلاب اسلامی ایران برای جنبشهای ازادی بخش جهان بمنزله یک مادر است ۱۰/۸
*حسنی مبارک به سرمایه داران آمریکا اطمینان داد انقلاب ایران در مصر تکرار نخواهد شد ۱۱/۸
*عراق به شرکت مزدوران مصری در جنگ علیه ایران اعتراف کرد ۱۳/۸
*روزنامه زودیچه زایتونک آلمان: انقلاب ایران نه تنها کشورهای اسلامی را فرا گرفته، بلکه از مرزهای اروپا نیز گذشته است ۱۴/۸
*با وجود اختناق شدید، برای اولین بار تظاهرات دانشجویان مسلمان اندونزی به خیابانها کشیده شد. تظاهرکنندگان شعار الله اکبر و خمینی رهبر می دادند ۱۴/۸
*وزارت خارجه استقرار نیروهای چند ملیتی را در صحرای سینا محکوم کرد ۱۰/۸
*بگین به توسعه همکاری آمریکا و سرائیل برای مقابله با گسترش انقلاب اسلامی اعتراف کرد ۱۷/۸
*وزیر تعلیمات و امور مذهبی الجزایر: امام خمینی اعتبار اسلام را به ملل اسلامی و غیراسلامی بازگرداند. امام خمینی تجسم زنده ای از حضرت علی(ع) است، او براستی که مستحق عنوان امام امت است ۱۹/۸
*وزیر خارجه اسرائیل رشد اسلام در منطقه را خطرناکترین تهدید اعلام کرد ۱۹/۸
*ایران خواستار استقرار نیروهای حافظ صلح اسلامی تا حاکمیت مردم در افغانستان شد ۲۰/۸
*وزیر دفاع ایالات متحده: آمریکا محتاج حضور نظامی در خلیج فارس است ۲۱/۸
*پلیس فرانسه به همراهی منافقین به دانشجویان مسلمان ایرانی حمله کرد ۲/۹
*صدام: عراق بدون قید و شرط حاضربه هر گونه کمک به نیروهای مخالف ایران است ۳/۹
*افغانستان طرح ایران را رد کرد ۷/۹
*خالدالاسلامبولی در حالی که قران به دست گرفته بود در دادگاه فریاد زد: “فرعون را کشتم تا آرمان اسلام تحقق یابد ۱۰/۹
*منافقین و ضدانقلابیون در پناه پلیس انگلیس دست به تظاهرات بر علیه جمهوری اسلامی زدند ۱۰/۹
*یک خواهر سیاهپوست افریقائی مسلمان با ارسال نامه و۵ راند کمک به انقلاب اسلامی نوشته است: فراموش نکنید که انقلاب باید ادامه پیدا کند ۱۰/۹
*نظامیان مصر امام جمعه شهر الصعید و عده ای از مسلمانان مصر را بهنگام نماز شهید کردند ۲۰/۸
*دو رهبر جنبش اسلامی مصر زیر شکنجه شهید شدند ۲۱/۸
جهان
*با تصویب فروش آواکسهای پرنده با خدمه آمریکائی، خاک عربستان رسما “در کنترل مقامات آمریکائی درآمد ۹/۸
*کویت در یک سال گذشته ۵/۳ میلیارد دلار به عراق کمک کرده است ۱۰/۸
*تعداد دستگیر شدگان مسلمان در سودان از مرز۱۵ هزار گذشت ۱۰/۸
*دولت سوریه از فروش آواکس به عربستان استقبال کرد ۱۱/۸
*به بهانه مقابله باتهدید احتمالی سوریه اردن خواستار تقویت دفاع هوائی خود توسط آمریکا شد۱۳/۸
*با پرداخت۲۰۰ میلیون دلار از سوی عراق، شوروی به اردن موشک سام۶ می دهد ۱۷/۸
*تعداد بیکاران در آمریکا به ۸/۵ میلیون نفر رسید ۱۸/۸
*چتربازان لشکر ضربتی آمریکا در مصر پیاده شدند ۱۹/۸
*آمریکا۴ فروند اف-۱۶ به مصر می دهد ۲۱/۸
*همزمان با مانور بزرگ دریائی آمریکا و ۶کشور اروپائی در مدیترانه، مانور شیطان بزرگ در مصر، سومالی، سودان و عمان اغاز شد ۲۳/۸
*جهت جلوگیری از کاهش قیمت فروش، بازار مشترک اروپا یک میلیون تن میوه و سبزی را به ارزش
۲۵۰ میلیون مارک را نابود کرد ۲۳/۸
*نماینده عربستان در سازمان ملل: عربستان هراس ندارد که بگوید اسرائیل را به رسمیت می شناسد ۲۵/۸/۶۰
*کیسینجر پس از۲ ساعت با وانت، زیر باران گوجه فرنگی و تخم مرغ گندیده از دانشگاه برزیل فرار کرد ۲۸/۶۰
*آواکسهای آمریکا حفاظت آسمان مصر را به عهده گرفتند ۳۰/۸/۶۰
*پولیساریو دو شهر را از تصرف ارتش مراکش خارج کرد ۱/۹/۶۰
*یکی از عاملان اعدام سادات: ما برای دینمان شهید می شویم و با شهادت ماست که اسلام بارور خواهد شد ۱/۹/۶۰
*عرفات: اگر امریکا”ساف” را به رسمیت بشناسد، “ساف” نیز اسرائیل را به رسمیت خواهد شناخت ۴/۹
ضد انقلاب
*در تقاطع خطوط راه اهن نارنجک منافقین دو کودک و یک چوپان را تکه تکه کرد ۹/۸
*ضد انقلاب دراشنویه یک خانواده کرد مسلمان را قتل عام کرد ۹/۸
*در مهاباد ضد انقلاب۴ عضو جهاد سازندگی را سوزاند ۹/۸
*در اراک منافقین یک نوجوان۱۴ ساله را در حال وضو گرفتن بشهادت رساندند ۲۳/۸
*منافقین با انفجار دو بمب در راه اهن یک مادر و کودک خردسالش را تکه تکه و ۱۸نفر را مجروح کردند ۴/۹
*در عاشورای حسینی، عوامل امریکا مردم بی دفاع بوکان را بخاک و خون کشیدند ۱۷/۸
*حجه الاسلام خلیلی بدست منافقین در کرمان بشهادت رسید ۲/۹
*۱۰۰۰ نفر از فریب خوردگان ایل قلخانی از عراق به ایران بازگشتند
*طی یک هفته، بیش از یکصد تن از اعضاء و رده های بالای گروهکهای وابسته دستگیر شدند ۳۰/۸
کشفیات
*۲۹۰ کیلو هروئین خالص از قاچاقچیان بین المللی در زاهدان کشف شد .
*از ۴۳ مسافر قاچاق میلیونها ریال ارز خارجی و طلا و جواهر کشف شد .
*در کرمان،شیراز، اصفهان و خمین ۸۶۵ کیلو تریاک کشف شد ۳/۹/۶۰
*بیش از ۴۰ میلیون تومان فرش قاچاق کشف شد ۴/۹/۶۰
*۱۱۰۳ کیلو مواد مخدر از یک شیره کشخانه در مشهد کشف شد ۵/۹/۶۰
نهضت حسینی«ع» جان مایۀ عزت انسان
تهیه و تدوین حجتالاسلام والمسلمین محمدرضا مصطفیپور
نهضت حسینی ادامه بعثت نبوی(ص) و دلمایه هر عزّت و جانمایه هر فخر است و چون نهضت حسینی اساس عزت است، مناسب است در طی چند اصل، معنای عزّت و فخر، تحلیل و استناد آن به نهضت حسینی تعلیل شود وآن اصول عبارت است.(۱)
قلمرو قدرت مشخص کننده محدوده عزت
اصل یکم. عزّت که به نفوذ ناپذیری ترجمه میشود، جنبه سلبی او به حیثیت اثباتی آن تکیه میکند، زیرا صلابت، ستبری، استحکام و بالاخره قوّت و قدرتِ چیزی مایه نفوذناپذیری او از بیگانه، و پایه نفوذ وی در غیر است. لذا سِعه و ضیق آن یعنی عزت محدود به قلمرو قدرت است. اگر موجودی مقتدر، ازلی و ابدی باشد و هر موجود دیگری به افاضه او یافت شود، عزّت چنان موجودی بالذات و دایمی بوده و اعتزاز هر موجود دیگر به اِعزاز او خواهد بود و هر اندازه پیوند با آن عزیز بالذات بیشتر باشد، تعزّز بهآن افزونتر خواهد شد.
خدای سبحان قدیر ذاتی است؛ قدرت بیکران او عزت نامحدود را بههمراه دارد. تنها رابط میان خدا و خلق او وحی الهی است که از آن به عنوان «کتاب عزیز» یاد میشود، متمسّکان به این حبل متین عزتآور، انبیا و اولیا(ع) و پیروان راستین آنان هستند.
بیگانگان متمرّد، هرچند به عزّت کاذب تعزّز نمایند، ذلیل واقعیاند و در صحنه ظهور حقیقت یعنی معاد، عزّتِ دروغین آنها زدوده، و ذلّتِ راستین آنان روشن میشود؛ رهنمود قرآن و عترت (ع) در اینباره چنین است:
تمام عزّت از آن خداست؛ «أَیبتغون عندهم العزّه فإنّ العزّهَ للّه جمیعاً».(۲)
خداوند، پروردگارِ عزّت است؛ «سبحان ربّک ربّ العزّه عمّا یصفون».(۳)
هر کس خواهان عزّت است، بداند که آن در اختیار خداست؛ «من کان یرید العزّه فللّه العزّه جمیعاً».(۴)
آنچه از خداوند به عنوان تعلیم و تزکیه ظهور مینماید، وحی عزیز است؛…«وإنّهلکتاب عزیزٌ.»(۵)
عزت ذاتی خدا و عزت تبعی مومنان
مؤمنان به کلامِ عزیزِ الهی، در قبال عزت خداوند که ذاتی و اصیل است، از عزّت تَبَعی و عرضی برخوردارند؛ «ولله العزّه ولرسوله وللمؤمنین»؛(۶) «یَا من تعزّز بقدرته…ای کسیکه به قدرتش عزیز شده. یا عزیزاً لایُضامُ …ای عزیزی که شکست نمیخورد. یا مَن ذَلّ کلّ شیء لعزّته.(۷) ای کسیکه همۀ اشیاء در برابر عظمت او ذلیل و خوارند.
رسولاکرم(ع) فرمود: «أعِزَّ أمرَاللهِ یُعِزّک الله؛(۸) فرمان خدا را عزیزدار تا خدا تو را عزیز گرداند»
عزت غلط و دروغین از منظر قرآن کریم
قرآنکریم که جریان عزّتِ صحیح، اعم از حقیقت و مجاز را بازگو فرمود، ماجرای عزّتِ غلط را گوشزد میکند:
أفرأیتَ مَنِ اتّخذَ إلههُ هَواه وأَضلّه الله علی علمٍ؛(۹) آیا دیدی کسیرا که معبود خود را هوای نفس خویش قرار داده و خداوند او را با آگاهی(بر اینکه شایستۀ هدایت نیست) گمراه ساخته»
ما علمتُ لکم من إلهٍ غیری؛(۱۰)؛(فرعون گفت:) من جز خودم خدایی برای شما سراغ ندارم»
فقال أنا ربّکم الأعلی؛(۱۱)؛و (فرعون) گفت: من پروردگار برتر شما هستم»
«بل الّذین کفروا فی عزّهٍ وشقاقٍ (۱۲)؛ ولی کافران گرفتار غرور و اختلافند»
«وإذا قیلَ لَهُ اتقّ الله أخَذَته العزّهُ بالإثم (۱۳)؛ و هنگامی که به آنها گفته میشود «از خدا بترسید» لجاجت و تعصب، آنها را به گناه میکشاند.»
وقالوا بعزّهِ فرعون إنّا لَنَحنُ الغالبون (۱۴)؛(ساحران گفتند:) به عزت فرعون، ما قطعاً پیروزیم!»
«أنا أکْثَرُ منک مالاً وأعَزّ نفراً (۱۵)؛ صاحب باغ به دوستش گفت:) من از نظر ثروت از تو برتر و از نظر نفرات نیرومندترم.»
یقولون لئن رَجَعْناإلیالمدینه لَیُخرِجَنّ الأعزُّ مِنّا الأذلّ…(۱۶)آنها میگویند: «اگر به مدینه برگردیم، عزیزان ذلیلان را بیرون میکنند!» «در حالی که عزّت مخصوص خدا و رسول او و مومنان است ولی منافقان نمیدانند)»
چنین عزیز بیجهتی مُستحقِّ کیفر تلخ دوزخ است و در آن صحنه به وی گفته میشود: «ذُق إنّک أنت العزیز الکریم(۱۷)بچش که (به پندار خود) بسیار قدرتمند بودی!»
جز صورت عشق حق، هرچیز که من دیدم
نیمیش دروغ آمد، نیمیش دَغَل دارد(۱۸)
اکنون که معنای عزّت و امتناع عزّت حقیقی برای غیرحق عزّوجلّ و لزوم پرهیز از عزّتِ غلط و کاذب معلوم شد، تنها راه نیل به کمال، جستوجوی معارف نظری و مطالب عملی تعزّز مجازی است که سهم بندگان صالح خواهد بود و ما آن را از سیرت علمی و سنّت عملی حضرت اباعبداللهالحسین(ع) میآموزیم تا به عزّت وی اعتزاز و به فخر او افتخار کنیم.
عزت و افتخار انسان در پرتو معرفت صائب و عمل صالح
اصل دوم. عزّت و افتخار انسان که موجودی متفکر و مختار است، در پرتو معرفتِ صائب و عملِ صالحِ او تأمین میشود. بررسی معرفتِ عالَم و آدم و پیوند بین آنها، مسبوق به شناخت اصل معرفت و آگاهی از مقدار واقعنمایی آن و کیفیّت انطباق «ذهن» بر «عین» و نحوه انتقال عین به ذهن است.
و همه معرفت ها باید به معرفتِ ناب منتهی گردد که همان سلطان علوم و ملکه معارف، یعنی وحی معصومانه انبیا و اولیای معصوم الهی است که در پرتو عروج به مقام مخْلَصین، هر چه مییابند، حق است. رهآورد آن ذوات مقدّس به مثابه مبادی بیّن و بدیهی، بلکه اوّلی است نسبت به دانشهای بشری که البته اصول صحیح این دانشها نیز به الهام خدای سبحان حاصل شده است.
نزاهت از سطه گری و سلطه پذیری مقتضای عزت و افتخار
اصل سوم. عزّت و افتخار انسان، بعد از جهانبینی صحیح و اعتقاد کامل، در ظلّ استقلال، آزادی، تمامیّت ارضی و سایر حقوق فردی و اجتماعی در سطح محلّ، منطقه و بینالملل است، و چون اقتضای آزادگی اخلاقی به استناد جهانبینی توحیدی، خواستن و حفظ نمودن حقوق یادشده برای دیگر همنوعان است، بنابراین مقتضای اعتزاز و افتخار جامعه برین انسانی، همانا نزاهت از سلطهگری و برائت از سلطهپذیری است.
حکومت دینی، برجسته ترین نعمت خدا
داشتن حکومت دینی و زندگی در فضای سبز آن، از منظر حسین بن علی(ع)، از برجستهترین نعمتهای معنوی خداست؛ آن حضرت(ع) در اینباره چنین فرموده است: «…فلم أزَل ظاعناً مِنْ صُلْبٍ إلی رَحِمٍ فی تقادُم الاَیّام الماضیه والقرونِ الخالیهِ، لَم تُخرِجْنی لرأفتک بی ولُطْفِک لی وإحسانِک إلیّ فی دَوْلَهِ أیّام الکُفْره الّذین نَقَضُوا عهدَک وکَذَّبُوا رُسُلَک، لکنّک أخْرَجْتَنی رأفهً منک وتحنّناً علیّ للّذی سبق لی مِنَ الهُدی، الذی فیه یَسَّرتَنی وفیه أنشأتَنی و…»؛(۱۹) یعنی پروردگارا تو را سپاس میگویم که مرا در عهد جاهلیت و حکومت جابرانه کافران به دنیا نیاوردی، بلکه هماره از اصلاب و ارحام عبور دادی تا عصر بعثت و تکامل آن در مدینه به استقرار حکومت دینی که در آن اهتدا آسان است، زیرا قدرتِ مشروع دینی که پایگاه مردمی آن تزلزلناپذیر است، حافظ حقوق عزّتآفرین و افتخارآور، یعنی استقلال، آزادی، تمامیّت ارضی و مانند آن خواهد بود.
منهج عدل و قوام آسمان ها و زمین
اگر نظام تشریع با تکوین هماهنگ باشد، حتماً اعتزاز ملّت و افتخار امّت، در پرتو صیانت حقوق مزبور تأمین است، زیرا بالْعَدلِ قامتِ السمواتُ والأرضُ:
دور فلکی یکسره بر منهج عدل است
خوش باش که ظالم نبرد راه به منزل(۲۰)
امام حسین (ع) اسوه عزت و افتخار
اصل چهارم. عزّت و افتخار انسان، بعد از احراز اصول گذشته، به داشتن اسوهای است که عزّتِ ممثَّل و فخرِ مجسّد باشد، زیرا شهودِ عزّت عینی و رؤیتِ فخر خارجی، زمینه اقتدار را فراهم میکند؛ چه اینکه الگوی عزیز و فاخر، در تأمین اعتزاز و افتخار پیروان خود سعی بلیغ دارد. عصاره آن کشش و این کوشش، تشکیل نظامی عزّتمند و فخرمدار خواهد بود و همه افرادی که در چنین نظام عزیزی بهسر میبرند، از عزّت و فخر نِسْبی برخوردار میشوند.
بیان شمهای از حیات متالهانه امام حسین(ع)
نمونه بارز اسوه مزبور در تاریخ شرفبار اسلامی، حضرت امام حسین(ع) است؛ لذا شمّهای از حیات متألهانه این انسان کامل بازگو میشود و اجمالی از صحنه سیاه ستم اموی ارایه میگردد تا اندیشه عارفانه امام حسین(ع) و انگیزه عاشقانه آن حضرت در احیای دین که مایه عزت و فخر است، و اماته کفر که پایه ذلّت و ننگ است، تبیین شود و وظیفه سنگین عزّتخواهان و افتخارطلبان معلوم شود.
امام حسین(ع) سبط رسول اکرم(ص) فرزند علی و فاطمه و برادر امام حسن و پدر نُه امام معصوم(ع)، در سوم شعبان سال چهارم هجرت بهدنیا آمد و قبل از ثَدی مادر، از زبان رسول گرامی اسلام(ص) شیر ملکوتی را امتصاص کرد و آن حضرت(ص) در گوش راست وی اذان و در گوش چپ او اقامه فرمود و او را طبق رهنمود وحی الهی، «حسین»(ع) نامید و در روز هفتمِ میلاد عقیقه داد و دستور تراشیدن موی سر کودک و به وزن آن نقره صدقه دادن را صادر فرمود.
امام حسین (ع) مشمول مهم ترین آیات قرآنی
امام حسین(ع) تا سال دهم هجرت، صحابت جدّ اکرم(ص) خود را ادراک نمود و در این مدّت کوتاه کودکی و نوجوانی، مشمول مهمترین آیات قرآن کریم که پیرامون برجستهترین فضایل انسانی نازل شد، قرار گرفت؛ مانندِ «اِنّما یرید الله لیذهب عنکم الرّجس أهلالبیت ویطهّرکم تطهیراً (۲۱)خداوند فقط میخواهد پلیدی گناه را از شما اهلبیت دور کند و شما را کاملاً پاک سازد» که بیانگر طهارت و عصمت دوده طه و یس است، و نظیر «فَمَن حاجّک فیه مِن بَعد ما جاءک من الْعلم فقل تعالوا نَدعُ أبنائَنا وأبنائکم ونسائَنا ونسائکم وأَنْفُسَنا وأَنْفسَکمْ ثمّ نَبتَهل فَنَجعَل لَعنَتَ الله علی الکاذبین»(۲۲) و مثل «…قل لاأسئلکم علیه أجراً الّا المودّهَ فی القُربی وَمن یَقْتَرفْ حسنهً نزد له فیها حسناً إنّ الله غفورٌ شکورٌ (۲۳)بگو من هیچ پاداشی برای از شما بر رسالتم درخواست نمیکنم، جز دوست داشتن نزدیکانم(=اهل بیتم)و هرکس کار نیکی انجام دهد، بر نیکیاش میافزایم، چرا که خداوند آمرزنده و سپاسگذار است» و شبیه «ویطعمونَ الطعام علی حبّه مسکیناً ویتیماً وأسیراً * إنّما نطعمکم لِوجهالله لانرید منکم جزاءً ولاشکوراً (۲۴)، و غذای (خود) را با اینکه به آن علاقه (و نیاز) دارندبه مسکین و یتیم و اسیر میدهند* (و میگویند:) ما شما را بخاطر خدا اطعام میکنیم و هیچ پاداش و سپاسی نمیخواهیم» و سایر آیاتی که درباره انسانهای کاملِ مَهبَطِ وحی ومُخْتَلَفِ ملائکه فرود آمده است.
همتایی امام حسین (ع) با قرآن کریم*
و از طرفی مشمول حدیث متواتر رسول گرامی(ص) قرار گرفت که فرمود: «اِنّی تارکٌ فیکم الثَقَلین کتاب الله وعترتی أهلبیتی…»؛(۲۵) از این کلام نورانی که صاحبِ «ما ینطقُ عنالهوی*إن هوإلّاوحی یُوْحی»(۲۶) آن را ابلاغ نمود، همتایی عترتِ طاهرین (علیهمالسلام) که یکی از آن ذوات مقدس امام حسین(ع)است، با قرآن حکیم استفاده میشود؛ یعنی قرآن کریم،اگر در هر عصری به صورت انسان کامل درآید، در دوران امام حسین(ع) به صورت آن حضرت متمثّل میشود و اگر امام معصوم هر دورهای به صورت یک کتاب مدوّن درآید، میشود قرآن حکیم.
بنابراین، هیچ حقیقتی در ظاهر یا باطن قرآن یافت نمیشود، مگر آنکه امام معصوم(ع) آن را یافته است، و هیچ وصف یا فعلی برای امام معصوم(ع) ثابت نمیشود، مگر آنکه منبع اصلی آن در قرآن کریم ثبت شده است.
امام حسین (ع) مجرای کوثر رسالت و مصداق خیر کثیر
خصیصه امام حسین(ع) در بین اختران سپهر عصمت و طهارت ایناست که مجرای کوثر رسالت و خیر کثیر نبوّت و ولایت و امامت است، زیرا کوثر که بهمعنای عطای کثیر الهی است و بشارت آن از سوره کوثر استنباط میشود، دارای مصادیق فراوان علمی و عینی است، لیکن به شهادت ذیل آن که دشمنِ عنود، رسول گرامی را اَبتَر میداند و همین ذیل در مقام تحدید است، دارای مفهوم خواهد بود. منطوق آیه، اَبتر و منقطعالنسل بودن دشمن لَدُودِ پیامبر گرامی اسلام است و مفهوم آن، متّصلالنسل بودن رسول گرامی است، و مقصود از دوام نسل، صرف تداوم نسب شناسنامهای نیست، چون اگر فرزند پیامبری نظیر پسر نوح یا فردی عادی و بیتفاوت باشد، آن پیامبر از جهت ولایت و مقام معنوی عقیم و اَبْتر است، هرچند از نظر شناسنامه وَلود و صاحب نسل باشد.
تحقق دوام نسب معنوی پیامبر (ص) در مجرای فیض حسینی
آنچه خواسته دشمنِ عنود بوده است، انقطاع نسل معنوی رسول اکرم(ص) بود و آنچه توسطِ وحی وعده داده شد، دوام نَسَب معنوی آن حضرت است و تداوم این رشته معنوی، توسط حضرت فاطمه زهرا(س) در مجرای فیض خاص حسینی صورت پذیرفت؛ چه اینکه پیامبر اکرم(ص) هنگام کامگیری حضرت اباعبدالله بهوسیله زبان خود و نوشیدن شیر ملکوتی امام حسین قبل از تغذیه به شیر مادر، به این تداوم نسل معنوی اشارت نمود و چنین فرمود: «اَبَی الله إلّا ما یرید هی فیک وفی ولدک».(۲۷)
صحابت امام علی (ع) و امام حسن (ع)
بدینوسیله آن حضرت سرسلسله اولوالامر مطاع از امامان حسینی است و همگان، مانند سایر اصحاب کسا، مشمول آیه «أطیعوا الله وأطیعوا الرسول وأُولی الأمر منکم» (۲۸) خواهند بود.
بهمنظور صیانت کوثر از گزند مهاجمان جَمَل و صفّین و نهروان و سایر دشمنانِ حَقود، امام علی(ع) عنایت ویژهای به حفظ حسینبنعلی(ع) اِعمال میفرمود؛ امام حسین(ع) تا سال سیام هجرت، افتخار صحابت پدر بزرگوار خود، امام علی امیرمؤمنان (ع) را ادراک نمود و در بطش و نشط آن حضرت سهیم، و در قبض و بسط امام زمان خود شرکت داشت و در جهادهای تحمیلی مبارز نستوه بود. بعد از شهادت علی بن ابیطالب(ع) افتخار مصاحبت امام حسن(ع) را به مدت ده سال پیدا کرد و در قیام و قعود آن حضرت، وظیفه معصومانه خویش را به خوبی ایفا کرد، و پس از شهادت امام مجتبی(ع) به مدت ده سال همانند امیرمؤمنان(ع) صبر نمود؛ در حالی که «فی العین قذی وفی الحَلْق شجی»(۲۹)، زیرا دهای معاویه و نیرنگ سیاسی امویان از یک سو، احترام گذاشتن به صلحنامه تحمیلی امام حسن(ع) از سوی دیگر، و آماده نبودن افکار عمومی در اثر رقود و رکود فرهنگی از سوی سوم، چارهای جز صبر جگرسوز به همراه نداشت.
ترسیم خلاصه هویت امام حسین (ع)
خلاصه هویّت امام حسین(ع) را میتوان چنین ترسیم کرد:
- آن حضرت همتای قرآنی است که نه تنها وَریثِ صُحُف گذشته است، بلکه مُهَیمِنِ بر آنها است.
- وارث همه انبیا و اولیایی است که مأمور نهضت الهی بودهاند؛ لذا هنگام خروج از مدینه آیهای را تلاوت کرد که یادآور خروج حضرت کلیمِ خدا از مصر بود، و زمان ورود به مکّه آیهای را قرائت کرد که تذکره ورود حضرت موسی(ع) به مَدْیَن بود، و در بین راه کربلا جریان شهادت حضرت یحیی و بریدن سر او را به خاطر میآورد و….
- پیوند ویژه با خاتم پیامبران داشت که در مقطعِ هبوطِ نبوّت، مستحق لَقَب عزّتْآفرینِ «أنا من حسین» بود و در مقطع صعود امامت، شایسته وصفِ افتخارآورِ «حسینٌ منّی»(۳۰) میشد.
امام حسین (ع) اسوه عزت و الگوی فخر مسلمانان
چنین انسان عزیز و فاخری که مظهر تامّ این دو نام از نامهای مبارک الهی است، میتواند اسوه عزّت و الگوی فخر ملّتِ مسلمان و امّت متدیّن باشد، و بر جامعه ءعزّتمدار و فَخرمحور لازم است که در تمام شئون علمی و عملی به آن امام همام ائتسا کند:
عزّتخواه و فخرطلب، حتماً پیرو سیّد شهیدان شاهدِ انسانیّت خواهد بود، وگرنه دعوای او مشفوع به برهان نبوده و کالای کاسد او در سوق تحقیق خریدار ندارد.
تحصیلی بودن عزت و افتخار
اصل پنجم. عزّت و افتخار کمالهای تحصیلی است و مقدمات آن وجودی است نه وجوبی، و تحصیل آن واجب مطلق است نه مشروط، و مُنَجّز است نه مُعَلّق، مگر نسبت به اموری که در حصول آن قدرت عقلی سهیم باشد.
تحلیل عمیق اوضاع سیاسی عصر حسینی
بررسی اسوه بودن سالار شهیدان(ع) که مصباح هدایت و سفینه نجات است، بدون تحلیل عمیق تاریخی اوضاع سیاسی عصر آن حضرت ممکن نیست، زیرا نهضتی که فروغ آن هماره بر تارک تاریخ میتابد و همه معادلات ریاضی را نادیده میگیرد، و رهبر آن جنگ خونین نابرابر را تحمّل میکند و با همه اعضای خاندان وحی و نبوّت به استقبال آن میرود، و قیامی که صفحه غابر و صحنه قادم را به دست نسیان میسپارد و سالف و آنف را در پیشگاهش بهکُرْنِش وا میدارد، و بالاخره اسلام «نَبَویالحدوث» را «حسینی البقاء» میکند، حتماً دارای ابعاد عریق علمی، فقهی، حقوقی و سرانجام سیاسی است.
عناصر محوری سیاست سیاه اموی عبارت بود از:
- تفکیک قرآن از عترت که سهمگینترین سانحه سیهرویی امویان محسوب میشود.
- بعد از تفکیک این دو از هم، هرکدام را جداگانه مُثْلَه علمی کردن؛ به این وضع که تهْمَتِ تحریف قرآن از یکسو، و تصدّی تفسیر آن به رأی از سوی دیگر، و حمایت از تز مشئوم منع تدوین حدیث از سوی سوم، و جَعْل احادیث و نشر شَفَهی آن در قدح اهلبیت عصمت، به ویژه حضرت امیرمؤمنان (ع) از سوی چهارم، و نشر اخبار منحول در مدح دستاندرکاران سقیفه و ترویج ضمنی آل ابیسفیان و مانند آن از سوی پنجم.
- تبدیل خلافت به سلطنت و نَبذ مآثر و طرد آثار پربرکت امامت، و التزام به لوازمِ منحوس سلطنت.
- تبدیل اسلام ناب به جاهلیتِ مستور و گاهی مشهور.
- احیای بدعت و اماته سنّت در تمام شئون فردی و اجتماعی، به طوری که استقلال امّت اسلامی به استعباد، استثمار، استبداد، استحمار و استعمار مبدّل شد.
- ایجاد اختلاف و شکاف میان مردم و اهلبیت عصمت(علیهمالسلام) از یک سو، دامن زدن به شقاقهای فراموش شده کهن، مانند آنچه بین اوس و خزرج بود از سوی دیگر، حمایت از نژادپرستی و قبیلهگرایی جاهلی از سوی سوم، و بالاخره در قبال ندای اتحاد و اعتصام عمومی به «حَبْل الله»، نعره عفریتانه «منّا أمیرٌ ومنکم أمیرٌٌ» را تکرار کردن و شعار مشئوم فرعونی «وقد أفْلَحَ الْیوم مَن استعلی»(۳۱) را تبلیغ نمودن، و اقتصاد کشور را به پای سیاست سلطه اموی تضحیه کردن و بنیهاشم را از حقوق مسلّم آنان محروم نمودن، و صدها مصائب و متاعب دیگر که عرصه زندگی را بر آزادمنشان به صورت قفس آهنین در میآورد، محصول آن بود.
راز لجاجت امویان با معارف قرآن و عترت
سرّ لجاج امویان با معارف قرآن و عترت این بود که اینان قبل از فتح مکه کافر بودند و بعد از فتح آن منافقانه مُسْتَسلم شدند، نه مسلم، و بعد از ارتحال رسول اکرم(ص) اَحْقاد غزوه بدر، اُحُد، حنین، خندق و… را به کار انداختند؛ لذا گاهی در غائله سقیفه و زمانی در تعیین شخص خاص و گاهی در شورای از پیش استنتاج شده و بالاخره در مرحله چهارم، با قتل و خونریزی حکومت را به غارت بردن، و در بخش نهایی آن را بعد از تبدیل به سلطنت، موروثی ساختن و در زمان حیات معاویه برای یزید، بهعنوان ولایتعهدی بیعت گرفتن، سپس با روی کار آمدن وی تمام اوضاع مملکت تحول محسوس یافتن، همه اینها از آثار مشئوم نفاق و کفر درونی اینان بوده است.
ویژگی های منفی یزید نسبت به معاویه
خصوصیّتِ منفی یزید نسبت به معاویه، محصول خامی و جوانی او بود، زیرا وی در سال بیست و پنج هجرت به دنیا آمد و تقریباً بیست سال از امام حسین(ع) کوچکتر بود و معتاد به خمر، لَعْبِ با کَلب و مفاسد دیگر بود، و بیش از سه سال و اندی سلطنت نکرد و در هر سال فاجعه دلخراشی را مرتکب شد؛ چون در سال اولِ حکومتِ استبدادی خویش غائله خونبار کربلا را به راه انداخت، در سال دوم سلطنتِ استعبادی خود قتل عام و هتک عِرض و اباحهگری را نسبت به مردم متدیّن مدینه روا داشت، در سال سومِ امارت استعماری و استثماری خویش هدم کعبه و کشتن بیگناهان فراوان در حرم را عهدهدار بود. این بود نموداری از سیاست سیاه اموی.
بی اطلاعی مردم آن زمان از معارف اسلام
مردم برخی از مناطق آن روزگار، در اثر بُعد مسافت از حَرَم وحی و رسالت و فقدان معلومات عمومی و انحصار رسانههای تبلیغی به سخنگویان اموی، و انس به رسوبات جاهلی و نفوذ امپراطوریهای کسرا و قیصر، بهویژه شکستخوردههای روم در دربار امویان، اطلاع عمیقی از معارف اسلام نداشتند؛ در نتیجه، ایمان کامل به آن پیدا نکردند، و مؤمنان راستین که نسل اول و دوم انقلاب اسلامی عصر رسالت را تشکیل میدادند نیز یا رحلت کردند یا در اثر سالمندی از صحنه سیاست خارج شدند و برخی از آنان نیز به سوء عاقبت گرفتار آمدند؛ لذا دست تطاول طاغیان اموی به تضعیف قرآن و تزییف عترت و تخدیر امت از هر سو دراز شد. سپس سیاست منحوس غَطْرَسه و سرکوب و کبریایی، با اعدام، تبعید، زندان، شکنجه و اضرار مخالفان به شدت اعمال شد، بهطوری که نه مآثر اسلامی ملحوظ میشد و نه آثار عربی مراعات.
راز بازگشت امام حسین و امام حسن (ع) از کوفه به مدینه
شاید سرّ مراجعت امام حسن و امام حسین(علیهماالسلام) و همه اعضای خاندان آنان از کوفه به مدینه، بعد از پذیرش صلح تحمیلی معاویه، همین باشد که باید از فضای طَغوی به محیط تقوی هجرت کرد تا زمینه اصلاح طاغیان فراهم شود؛ چه اینکه شعار برخی در طول تاریخ این است: «ربّنا أخرجنا من هذه القریه الظالم أهلها».(۳۲)پروردگارا ما را از این شهر (مکه) که اهلش ستمگرند بیرون ببر
بیماری حاکم، حکومت و محکوم در نظام اموی
اصل ششم. عزّت و افتخار حسینی در این است که نظام اموی که در آن حاکم، حکومت و محکوم بیمار بودند، فضای بیمارستان، یعنی خود مملکت، با ویروس غَطْرَسه حاکمان آلوده بود، راه نفوذ بیگانگانِ مطرود شرق و غرب باز بود، و همگان در عین تکالب و تهاجم نسبت به منافع یکدیگر هدف مشترکی داشتند به نام هدم اسلام و محو حامیان راستین آن.
همراهی ماموریت الهی امام حسین (ع) با عشق، نه معجزات ظاهری
ماموریّت آن حضرت، همانند مسئولیّت پیامبران الهی بود؛ با این تفاوت اساسی که آن ذوات مقدّس به معجزاتی نظیر عصا و یدِ بیضا مسلّح بودهاند و امام حسین(ع) با دست خالی بدون معجزه ظاهری. امّا و صد امّا «کاروان حسینی»، اعم از زن و مرد، خرد و کلان، شهری و روستایی، مدنی، مکی و عراقی، با طینت عشق تخمیر شدند و با کوثر عشق آبیاری، و با دست هنرمند معمار عشق، تصویر و با نفخ عاشقانه مصدر عشق زنده شدند و در فضای عشق نفس کشیدند و در بوستان عشق همآوای دیگر عاشقان، نغمهسرای ظلمستیزی شدند، و همانطوری که معماران کعبه، حضرت خلیل و ذبیح(علیهماالسلام)، ذرّه ذرّه این بنای جهانی توحید را با آهنگ دلنواز «رَبّنا تقبّل منّا»(۳۳) ساختند، قافله کربلا، قطره قطره خونهای طیّب و طاهر را با نوای دلانگیز «إن کان الإسلام لایستقیم إلّابقتلی فیا سیوف خذینی»(۳۴) نثار کردند.
در فرهنگ متقن دین، این عناصر محوری معقول و مقبول است:
- خون شهید طیب و پاکیزه معنوی است.
- مرز و بومی که در آن شهید آرمیده است، طیّب و پاکیزه معنوی است.
- سرزمین طیّب و پاکیزه به اذن خداوند که باغ عالم را میآراید، میوه میدهد. اینک مدارک عناصر محوری مزبور در زیارت شهدا آمده است: «طبتم و طابت الأرض الّتی فیها دفنتم»(۳۵) و در قرآن کریم آمده است: و البلد الطیّب یخرج نباته بإذن ربّه.(۳۶)
جاذبه، رمز پیروزی خون بر شمشیر
راز و رمز پیروزی خون شهید بر هر سلاح مدرن آن است که تأثیر درس و بحث و تصنیف و تألیف، از سنخ علم حصولی و مفهوم ذهنی است، لیکن تأثیر شهادت شاهدان، جانبازی معلولان جنگی، و اسارت آزادگان از قبیل جاذبه است اولاً، و کیمیاگری است ثانیاً. آن گوهر ناب غیبی، چونان آهنربا، آهن سرد و فسرده را جذب مینماید اوّلاً، آنگاه نظیر کیمیاگری آن را به طلای خالص متحوّل میکند ثانیاً. معتادان به قال و قیل مدرسه، جریان جاذبه را کوچک نشمرند و مبتلایان به مفاهیم ذهنی ماجرای کیمیا را انکار نکنند:
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
و آنکه این کار ندانست در انکار بماند(۳۷)
بنابراین، در عصر امام حسین(ع) ضرورت نهضت به نصاب تامّ خود رسید و تنها راه آن، بذل نفس و نثار نفیسِ بود و خون دودهء طه و یس، شاخصترین بهای کالای گران دین بوده است، زیرا کسی که در عرصه جهاد اوسط عقل را بر نفس پیروز کرد و به اخلاق صحیح و عادلانه متخلّق شد، و در صحنه جهاد اکبر عشق را بر عقل قاهر نمود و به شهود غیب نایل آمد، حتماً در جهاد اصغر که جنگ فیزیکی با دشمن بیرونی است، ظفرمند خواهد شد.
تحلیل پیروزی در کربلا از زبان امام سجاد (ع)
لذا وقتی در شام از حضرت امام سجاد(ع) پرسیده شد که در جریان کربلا چه گروهی غالب شد، آن حضرت در پاسخ فرمود: اگر خواستی بدانی چه کس پیروز شد، هنگام نماز اذان و اقامه بگو، مییابی نام خداوند و پیامبر در آن مطرح است و میفهمی که اهل بیت وحی و نبوت غالب شدند.(۳۸)
معاویه خود را همتای رسول اکرم(ص) میپنداشت، در برخی از جمعهها اصلاً نام آن حضرتصلی الله علیه و آله و سلم را در خطبه نماز مطرح نمیکرد و با شنیدن نام مبارک پیامبر اسلام(ص)در اذان میگفت: «پیامبر بلندهمت بود و به هوس خویش نام خود را کنار نام خداوند یاد کرد… ».(۳۹)
تزکیه و تعلیم، منظور اصلی نهضت حسینی
اندیشه و انگیزه نهضت امام حسین(ع) در مرحله ابقای اسلام و حکومت دینی، همان هدف برین پیامبر بزرگ الهیصلی الله علیه و آله و سلم در مرحله احداث و تأسیس بود؛ یعنی تعلیم کتاب و حکمت و تزکیه نفوس از اوساخ جاهلی منظور اصلی بود؛ لذا حسین بن علی(ع) در صدد برآمد که با بهترین وضع سیّئات اموی را به حسنات نبوی و علوی تبدیل کند. به همین جهت، موعظت الهی را که دعوت مردم به ایستادگی برای خدا، خواه تنها یا باهم بود، آغاز کرد؛ «قل إنّما أعظکم بواحده أن تقوموا لله مثنی و فرادی ثمّ تتفکّروا ما بصاحبکم من جنّهٍ».(۴۰)
آنگاه دعوت به قرآن، هدایت به عترت، ارشاد به انسجام، و هماهنگی کامل و لازم میان این دو وزنه وزین، سپس دعوت به وحدت و هم آوایی آحاد امّت با هم و ترک هرگونه اَحقاد کهن و ترغیب ولایتمداری آنان نسبت به عترت طاهرین و ترهیب آنها از نفوذ پذیری از آثار جاهلیت و ایقاظ مردم و تحریک آنان به سبک قیادی آن، نه به صورت سیاقی، زیرا محرّک اگر خود پیشگام و قائد باشد، موفّق است و اگر پسگام و سائق باشد، کامیاب نخواهد بود.
تجربه نشان داد، رهبری که پیشآهنگ باشد و برود و به امت بگوید بیایید، به نتیجه میرسد؛ ولی کسی که با سخنرانی، فقط مشوّق دیگران است و میگوید بروید، به مقصد نایل نمیشود.
تحلیل سیاقی بودن رهبری امام حسین (ع)
امام حسین(ع) بعد از تبیین اصول و معارف ناب، و راهنمایی راه و روش، و بازگو کردن آثار تلخ و شیرین در ضمن کلام یا کتاب، حرکت نمود و به مخاطبان خود ندا داد بیایید، زیرا در مکّه بعد از انجام عمره مفرده که از اول قصد آن را داشت(نه آنکه از آغاز، نیّت حج تمتع و عمره تمتع کرده باشد و آنگاه آن را به عمره مفرده تبدیل نموده باشد که در برخی مقاتل و تاریخ آمده است، چون چنین مطلبی پشتوانه حدیثی ندارد و آنچه در روایات معتبر وارد شده، این است که آن حضرت از اول به نیّت عمره مفرده معتمر شد)، در حضور همگان سخنرانی فرمود که بخشی از آن کلمات نورانی چنین است: « … مَنْ کان باذلاً فینا مُهْجَتَهُ وَموطّناً علی لقاء الله نفسَهُ، فلیرحل معنا فإنّی راحلٌ مصبحاً ان شاء الله تعالی»؛(۴۱) هر کس خون دل خویش را در راه دین بذل میکند و بر دیدار خدای سبحان توطین نفس کرده و لقاءالله را وطن خود قرار داده است، با ما حرکت کند و من بامداد، رحلت و سفر خود را شروع میکنم.
بیدارگری های امام حسین (ع) در زمان امامت خویش
لازم است عنایت شود که آن حضرت(ع) در طی سالیان متمادی، مخصوصاً در عصر مسئولیت امامت خویش، امت اسلام را با محاضره، مناظره، مکاتبه و محاجّه به انحای گونهگون بیدار نمود و اتمام حجت کرد؛ یک سال قبل از مرگ معاویه، همایشی همچون جریان غدیر خم در منی تشکیل داد و بیش از هفتصد نفر را جمع کرد که اکثر آنان از تابعان و عدّهای نیز از اصحاب رسول اکرمصلی الله علیه و آله و سلم بودند و در آن محفل عظیم بسیاری از مناقب اهل بیتِ عصمت(علیهمالسلام) را بازگو کرد و آنان اعتراف کردند و برخی از مثالب امویان را ذکر کرد و در صدر مقال نافع خود فرمود: «فإنّی أخاف أن یندرس هذا الحق و یذهب… »(۴۲)؛ من میترسم این دین الهی که حق است، مندرس و فرسوده شود.
همین هراس از اندراس مدرسه وحی که خوف معقول و به جا بود، در متن نامه رسمی آن حضرت(علیهالسلام) به سران بصره ثبت شد و در آن مکتوب چنین رقم خورد: «…و أنا أدعوکم إلی کتاب الله و سنّه نبیّه، فإنّ السنّه قد أُمیتت و البدعه قد أُحییت فإن تسمعوا قولی أهدکم إلی سبیل الرشاد».(۴۳) این نامه در چند نسخه تدوین و به «مالک بن مسمع بکری»، «احنف بن قیس»، «منذر بن جارود»، «مسعود بن عمر»، «قیس بن هیثم»، «عمرو بن عبید بن معمّر» و «یزید بن مسعود نهشلی» داده شد؛ پیک آن حضرت در ایصال این رساله، «سلیمان ابو زرین» بود که شرح جریان آن از حوزه رسالت این پیام وجیز خارج است.
صلاحیت حاکم و اوصاف از منظر امام حسین (ع)
امام حسین(ع) ضمن ارزیابی ارکان نظاممند حکومت دینی، به صلاحیت حاکم و اوصاف والی عنایت کرد و چنین فرمود: «فلعمری ما الإمام إلاّ الحاکم بالکتاب، القائم بالقسط و الدائن بدین الحق، الحابس نفسه علی ذات الله»؛(۴۴) تنها کسی صلاحیت امامت و رهبری امت را دارا است که به قرآن عمل کند و به قسط و عدل تمسّک نماید و به دین حق متدیّن باشد و خویشتن را در محدوده دستور الهی نگه دارد، و از آن تعدّی نکند.
رهایی مردم از جهل علمی و جهالت عملی
سیّدالشهدا(ع) برای احیای حق و ابطال باطل و افشای امویان و رهایی مردم از جهل علمی و جهالت عملی و نجات آنان از استبداد و هرگونه سیستم ستمزا و عدلزدا، هیچ چارهای جز تضحیه و تأسیر دودهء طه و یس نداشت و به چنین قیامی که نه مسبوق به مثل بود و نه ملحوق به نظیر، اقدام کامل کرد و بههیچوجه در آن دریغ نفرمود؛ «… و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهاله و حیره الضلاله… ».(۶۱)
تحلیل جامعه شناسانه امام از زمان و مکان نهضت
اقدام شجاعانه به چنین فداکاری بیمانند، گذشته از رهنمود غیبی در رؤیا یا حالت منامی، همراه با تحلیل جامعهشناسانه همهجانبه بود، زیرا همانطوری که انتخاب زمان نهضت بسیار درست بود، تعیین سرزمین قیام نیز کاملاً بررسی شده بود، چون نه حجاز آماده چنین قیام آزادیخواهانه بود و نه یمن و نه مناطق دیگر. تنها عراق آمادگی خود را طبق دعوتنامه متواتر اعلام کرد؛ چه اینکه بعد از «واقعه طفّ»، طولی نکشید که برخی از نتایج نهضت پیش از اماکن دیگر در همان منطقه ظهور نمود و مردم همان مرز و بوم بیش از دیگران، راه قیام در برابر طغیان اموی را پیمودهاند.
به هر تقدیر، عراق مناسبترین سرزمین برای طرح نهضت و خصوص کوفه شایستهترین شهر برای قیام بود؛ گرچه طاغیان لدود اموی با شهید نمودن نایب خاص حضرت ابی عبدالله(ع)، یعنی مسلم بن عقیل و حامیان وی، راه ورود آن حضرت(ع) را به کوفه بستند و قافله نستوه را بهجایی که نه کمک مردمی و نه کمک طبیعی در آنجا بود، به نزول اجباری وادار کردند.
ره آورد قیام حسینی و جنبه الهی و انسانی آن
اصل هفتم. عزّت و افتخار حسینی(ع) به عنوان یک جریان فکری و حقوقی، از رهآوردهای مسلّم قیام عاشورا است. جنبه الهی آن، اسوه سالکان کوی دیانت است و جنبه انسانی آن قدوه راهیان راه حریّت مردمی است؛ هرچند حریّت راستین فقط در پرتو وحی آسمانی تأمین میگردد. امام حسین(ع) نه تنها اصل نهضت را مخصوص خود نمیدانست، بلکه هماره دیگران را به چنین قیامی فرا میخواند. البته مراتب مأموریت و درجات رسالت انسانها یکسان نیست.
سرّ تعمیم قیام همان عمومیّت زیربنای آن است، زیرا استقلال، آزادی، امنیّت، تمامیت ارضی و سایر حقوق یک امت متمدن و متدین، سبب اصلی مبارزه در برابر حکومت غاشمان طاغی است و نزاهت از ضیْم و زبوبی و برائت از ذلّت و فرومایگی، و نجات از بردگی و خواری، دستمایه اصیل جهاد در قبال سلطه باغیان یاغی است.
امام حسین(ع) در ندا، نوا، آوا و صدای خویش، جریان کربلا را به عنوان تمثیل و نمونه یاد میکرد، نه به عنوان قضیّه شخصی و انحصاری که دیگران در آن سهیم نباشند؛ یعنی قصّه نینوا صبغه مثال دارد نه تعیّن، و اینک چند شاهد:
شاهد اول؛ عذاب سلطه پذیر بی تفاوت
- آن حضرت(ع) از رسول گرامی اسلام(ص) نقل کرد: «هر کس سلطان ستمکاری را ببیند که حرام خدا و حرمت الهی را حلال میداند، عهد خدا را میشکند، مخالف سنّت پیامبر خداست، در بین مردم به گناه و تجاوز عمل میکند، و آن را به فعل یا قول خود تغییر ندهد، سزاوار است خداوند چنین شخص سلطهپذیرِ بیتفاوت را با آن ظالم یک جا وارد کند… ».(۴۶)
محتوای این حدیث نبوی، اختصاصی به امام معصوم(ع) ندارد؛ هر چند هر قیامی باید به اذن آن حضرت در عصر حضور و به اذن نایب وی در زمان غیبت باشد.
شاهد دوم؛ به استقبال شهادت رفتن
- آن حضرت(ع) به طور رسمی اعلام فرمود: «مگر نمیبینید که به حق عمل نمیشود و از باطل اجتناب نمیشود؛ هر مؤمنی به لقای خدا راغب گردد»؛(۶۳) یعنی به استقبال شهادت برود. این دستور، هر فرد و گروه متعهد دینی را در بر میگیرد.
شاهد سوم؛ اختصاص نداشتن قیام علیه یزید
- امام حسین(ع) در برابر پیشنهاد «مروان بن حکم» و ادعای نصیحت خیرخواهانه راجع به قبول بیعت یزید فرمود: «علی الإسلام السلام، إذ قد بُلِیت الاُمّه براعٍ مثل یزید»؛(۴۸) یعنی سلام تودیع و خداحافظی اسلام وقتی مطرح است که مسئول اداره امور امت اسلامی، زمامداری مانند یزید باشد. از این تعبیر معلوم میشود که شخص یزید خصوصیت ندارد، بلکه هر والی و حاکم که مانند یزید بود و در هر عصر یا نسلی باشد، مقاومت در برابر او لازم است و هیچ ویژگیای برای امام معصوم(علیهالسلام) نیست. البته رهبری قیام در اختیار ولی معصوم است.
شاهد چهارم؛ تبری هر مسلمان از حکومت استبداد و مانند آن
- امام حسین(ع) در تعبیری دیگر به مروان فرمود: «… مِثلی لا یبایع مثله»؛(۴۹) یعنی کسی که مثل من به اصول اسلام باور دارد و معارف حقوق اجتماعی آن، از قبیل عدل، مواسات و مساوات را در ظل رهنمود شریعت میپذیرد، هرگز با مثل یزید، هرکس باشد، بیعت نمیکند؛ از این بیان جامع استنباط میشود که هر مسلمانی عهدهدار تبرّی از حکومت استبداد، استعباد و مانند آن است.
- امام حسین(ع) عنصر محوری پرهیز از پیروی حاکم جائر را لزوم تحرّز از ذلّت و وجوب حیازت عزّت دانست و این اصل، یعنی تولّی عزّت و تبرّی از ذلّت، اختصاصی به امام معصوم ندارد، بلکه اجرای آن بر هر متدین متعهدی لازم است. بیان آن حضرت در نزاهت از ذلّت و برائت از بردگی و فرار و صیانت از اقرار ذلیلانه این است: «ألا و إنّ الدّعیّ بن الدعیّ قد ترکنی بین السلّه و الذلّه و هیهات له ذلک هیهات منّی الذلّه، أبی الله ذلک ورسوله و المؤمنون و جدود طهرت و حجور طابت ان نؤثر طاعه اللئام علی مصارع الکرام».(۵۰)
مقصود آن حضرت(ع) از کلمه «منّا»، خصوص اهل بیت عصمت(علیهمالسلام) نیست، زیرا لزوم تحرّز از سلطه بیگانه و مذلّت استبداد، از خصایص اَسْرَه عصمت(علیهمالسلام) نیست؛ لذا فرمود: خداوند از ذلت ما اِبا دارد و پیامبر تأبّی دارد و مؤمنان امتناع میورزند….
با این تحلیل معلوم میشود، آنچه آن حضرت(ع) درباره تنزّه از پذیرش ذلّت که به صورت دست بیعت دراز کردن یا زبان اعتراف گشودن ظهور میکند، فرمودهاند، وظیفه همه رادمردان دینی است؛ «لا أعطیکم بیدی إعطاء الذلیل و لا أقرّ لکم إقرار العبید».(۵۱)
- فرهنگ حسینی(ع) که در ثنایای سیرت و سنّت آن حضرت و صحابه صهبای صهیبپرور وی بارز بود، نشان تعمیم و توسعه آن در حوزه دینی است؛ مثلاً پرهیز از فَتْک و ترور «ابن زیاد» توسط حضرت مسلم در خانه هانی که «شریک بن اعور» بیمار در آنجا بستری بود و عبیدالله بن زیاد به عیادت وی آمد، زیرا وقتی به آن حضرت پیشنهاد ترور ابن زیاد را دادند و وی نپذیرفت، در جواب سؤال اعتراضآمیز گفت: رسول خدا فرمود: «إنّ الإیمان قید الفتک لایفتک مؤمن»؛(۵۲) یعنی ایمان مانع ترور کردن است و مؤمن کسی را ترور نمیکند. این حکم اختصاصی به امام معصوم و نایب خاص او ندارد، بلکه وظیفه هر مسلمان است، و همچنین به پرهیز از آغاز جنگ در جریان برخورد «حرّ بن یزید ریاحی» با سالار شهیدان که یک وظیفه همگانی است و اختصاصی به معصوم(ع) ندارد.
همچنین تمام مطالب را با همراهان خود مطرح کردن و آنان را به دعوت مبهم و هدف مجهول سوق ندادن و خطر را از آنها مستور نکردن، از وظایف همگان است و توجه به آن در متن قیام امام حسین(ع) کاملاً مشهود است، زیرا آن حضرت به طور مکرّّر، جایگاه خطیر این نهضت را گوشزد میکرد و با آگاهی از شهادت مسلم بن عقیل(ع)، اصحاب خود را مخیّر بین رفتن و ماندن نمود؛ چه اینکه در شب عاشورا آنان را آزاد گذاشت و مخیّر کرد. همه این امور که نشان عزّت و افتخار است، از اوصاف و نیز از وظایف مشترک میان امام و امّت است.
شاهد هفتم؛ وظیفه امر به معروف و نهی از منکر
- وظیفه امر به معروف و نهی از منکر، بدون اَشَر و بَطَر که در وصایای تاریخی امام حسین(ع) میتابد، از رسالتهای عمومی است و هیچ اختصاصی به انسان معصوم ندارد؛ چه اینکه تکلیف اصلاح مفاسد اجتماعی ویژه آن حضرت نبوده و نیست؛ در بخشی از وصیتنامه مکتوب امام حسین(ع) چنین آمده است: «… و إنّی لم أخرج أشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً و إنّما خرجت لطلب الإصلاح فی أُمّه جدّی، أُرید أن آمر بالمعروف و أنهی عن المنکر و أسیر بسیره جدّی و أبی».(۵۳)
یاد و نام امام حسین (ع) در انقلاب و جنگ تحمیلی
چه اینکه اِحنَت و کینه طاغی باغی، مایه محنت و مِهانت عدالتپروران خواهد بود، و زندگی در چنین فضایی رنج آور، و مرگ عزیزانه و فاخرانه در آن سبب سعادت است؛ چه اینکه آنحضرت فرمودهاند: «لا أری الموت إلّاسعاده و الحیاه مع الظالمین إلّابرماً».(۵۴)
این بیان نورانی امام حسین(ع) رسالت همگان را تبیین میکند؛ لذا بسیاری از پیامهای بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، امام راحلِ که با بنان یا بیان ایشان به امت گرانقدر اسلام میرسید، مزیّن به رهنمودهای سیّد الشهداء(ع) بود، و مبارزان نستوه انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی، با مرثیه رسای آن حضرت، ایرانزمین را از لوث استبداد و رَوث استعمار تطهیر کردند.
پینوشت:
۱ـ دیوان حافظ.
۲ـ نساء، آیه ۱۳۹٫
۳ـ صافات، آیه ۱۸۰٫
۴ـ فاطر، آیه ۱۰٫
۵ـ سوره فصّلت، آیه ۴۱٫
۶ـ سوره منافقون، آیه ۸٫
۷ـ البلد الأمین، دعای جوشن کبیر، ص ۴۰۹٫
۸ـ نهجالفصاحه، ج۲، ص۶۴۹٫
۹ـ جاثیه، آیه ۲۳٫
۱۰ـ قصص، آیه ۳۸٫
۱۱ـ نازعات، آیه ۲۴٫
۱۲ـ ص، آیه ۲٫
۱۳ـ بقره، آیه ۲۰۶٫
۱۴ـ شعراء، آیه ۴۴٫
۱۵ـ سوره کهف، آیه ۳۴٫
۱۶ـ سوره منافقون، آیه ۸٫
۱۷ـ سوره دخان، آیه ۴۹٫
۱۸ـ دیوان شمس تبریزی.
۱۹ـ بحار الانوار، ج ۹۵، ص ۲۱۶؛ دعای عرفه امام حسین(علیهالسلام).
۲۰ـ دیوان حافظ.
۲۱ـ سوره احزاب، آیه ۳۳٫
۲۲ـ سوره آلعمران، آیه ۶۱٫
۲۳ـ شوری، آیه ۲۳٫
۲۴ـ انسان، آیات ۹ ـ ۸٫
۲۵ـ جامع ترمذی، ص۵۴۱ و مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۰۹ و….
۲۶ـ نجم، آیات ۴ ـ ۳٫
۲۷ـ بحار الانوار، ج۴۳، ص۲۵۴٫
۲۸ـ نساء، آیه ۵۹٫
۲۹ـ نهجالبلاغه، خطبه ۳٫
۳۰ـ بحار الانوار، ج ۴۳، ص ۲۶۱٫
۳۱ـ طه، آیه ۶۴٫
۳۲ـ نساء، آیه ۷۵٫
۳۳ـ بقره، آیه ۱۲۷٫
۳۴ـ ر.ک: اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۵۸۱٫
۳۵ـ اقبال الاعمال، ص ۳۳۵٫
۳۶ـ اعراف، آیه ۵۸٫
۳۷ـ دیوان حافظ.
۳۸ـ بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۱۷۷٫
۳۹ـ اعلام الهدایه، ج۵، ص۲۰۹٫
۴۰ـ سوره سبأ، آیه ۴۶٫
۴۱ـ اللهوف، ص ۶۰٫
۴۲ـ الاحتجاج، ج ۲، ص ۲۹۱٫
۴۳ـ همان، ص ۱۲۵ ـ ۱۲۳٫
۴۴ـ الارشاد، ج ۲، ص ۳۹٫
۴۵ـ التهذیب، ج ۶، ص ۱۱۳،(زیارت اربعین).
۴۶ـ بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۳۸۲٫
۴۷ـ همان، ج ۷۵، ص ۱۱۶٫
۴۸ـ بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۳۲۶٫
۴۹ـ همان، ص ۳۲۴٫
۵۰ـ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۸۳٫
۵۱ـ همان، ج ۴۵، ص ۷٫
۵۲ـ بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۴۳٫
۵۳ـ بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۲۸٫
۵۴- همان، ص ۱۹۲٫
سوتیتر:
۱٫
عزّت و افتخار انسان که موجودی متفکر و مختار است، در پرتو معرفتِ صائب و عملِ صالحِ او تأمین میشود. بررسی معرفتِ عالَم و آدم و پیوند بین آنها، مسبوق به شناخت اصل معرفت و آگاهی از مقدار واقعنمایی آن و کیفیّت انطباق «ذهن» بر «عین» و نحوه انتقال عین به ذهن است
۲٫
چون اقتضای آزادگی اخلاقی به استناد جهانبینی توحیدی، خواستن و حفظ نمودن حقوق یادشده برای دیگر همنوعان است، بنابراین مقتضای اعتزاز و افتخار جامعه برین انسانی، همانا نزاهت از سلطهگری و برائت از سلطهپذیری است
۳٫
آنچه خواسته دشمنِ عنود بوده است، انقطاع نسل معنوی رسول اکرم(ص) بود و آنچه توسطِ وحی وعده داده شد، دوام نَسَب معنوی آن حضرت است و تداوم این رشته معنوی، توسط حضرت فاطمه زهرا(س) در مجرای فیض خاص حسینی صورت پذیرفت
۴٫
وظیفه امر به معروف و نهی از منکر، بدون اَشَر و بَطَر که در وصایای تاریخی امام حسین(ع) میتابد، از رسالتهای عمومی است و هیچ اختصاصی به انسان معصوم ندارد؛ چه اینکه تکلیف اصلاح مفاسد اجتماعی ویژه آن حضرت نبوده و نیست
۵٫
بسیاری از پیامهای بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، امام راحلِ که با بنان یا بیان ایشان به امت گرانقدر اسلام میرسید، مزیّن به رهنمودهای سیّد الشهداء(ع) بود، و مبارزان نستوه انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی، با مرثیه رسای آن حضرت، ایرانزمین را از لوث استبداد و رَوث استعمار تطهیر کردند
راه، فقط راه ولایت است
به براهین قطعی، عقلی و نقلی، مباحث قرآنی، هیچگاه شجره وجود، دارِ هستی از ثمره که کمالش است، از میوه که انسان کامل است، خالی نخواهد بود.
نمیشود زمین خالی از حجت بوده باشد و آن حجت، واسطه در فیض الهی است. او میگیرد به ما میدهد و ما از ناحیه او میگیریم و همه آحاد مردم در هر عصر، هر دورهای که بوده باشند، به هر مذهب و ملت هستند، همه رعیت او هستند، خواه شیعه، خواه سنی، خواه فِرق دیگر، یهود و نصاری، آن بتپرستهای هندی و دیگران ـ خواه بدانند و خواه ندانند ـ رعیت آن انسان کاملند. همه دارند نان آن انسان کامل را میخورند و نگهدار همه، حافظ همه، قیّم امور همه به اذنالله، سرپرست همه، آن انسان کامل است. میزان و معیار اوست، داریم به سوی او میرویم.
رسولالله جهاد را بر دو قسم فرمود. جهاد اصغر و جهاد اکبر. جهاد اصغر همان جنگ کردن با دشمنان بیگانه است به شرایطی که در جهاد آمده.
سپاه اسلام وقتی برگشتند از آن جهاد، رسولالله فرمود: مرحبا به آن قومی که از جهاد اصغر برگشتند، جهاد اکبر در پیش دارند. یکی در میان آن جمعیت عرض کرد: یا رسولالله! جهاد اکبر چیست؟ رسولالله فرمود: جهاد اکبر، جهاد با نفس است.
سپاه و لشکر را به دست هر کس نمیسپارید، سردار لشکر باید برتر از آنها باشد، هوشمندتر از آنها باشد، بیدارتر از آنها باشد، سرباز را به دست هر کس نمیدهید و هر کسی را بر آنها امیر قرار نمیدهید، در این جهاد اکبر که سیر تکاملی انسانی است، انسان میخواهد به مقام قرب الهی برسد، سعادت ابدی پیدا کند، رستگار بشود برای ابد، انسان بشود که آخرین مرتبه کمال است برای آفریده، برای مخلوق، آخرین مرتبه کمال، انسان است، انسان، اشباحالرجال نه، انسان، آخرین مرتبه، انسان است. فرمود جهاد اکبر است. جهاد که جهاد اکبر است دیگر درباره سردار است. امیر سپاه، بزرگ قوم. آن امیر، آن سردار سپاه، آن پیشوای مردم، آن سالار قاطبۀ امت باید از دیگران قویتر باشد، برتر و بالاتر باشد. آحاد اشخاص و افراد هر عصر را آن نوابغ را هم که جمع بفرمایید همه آنها رعیت آن انسان کاملند.
شما یک گلّه گوسفند را به دست یکی از آحاد گوسفند نمیدهید. به دست کسی میدهید که برتر از گوسفندان باشد، بتواند آنها را بگرداند، اداره کند و بتواند گوسفندان را از چنگال گرگ خونآشام حفظ بنماید. همانطور که آنجا گوسفندان را میدهید به دست کسی که حافظ و قیّمشان باشد، بتواند اینها را نیکو اداره کند، مدینه فاضله انسانی را، جمعیت انسان را، قاطبه بشر را درباره او چه میپندارید؟ باید به دست هر کسی داد؟ هر کسی میتواند قائد مردم باشد؟ امام مردم باشد؟ امام مردم، متّصف به جمیع اسما و صفات الهی، باید کسی باشد که قرآن که برنامه تکامل سیر انسانی است، عِدل آن کتاب باشد. لفظ بخواند؟ نه! ترجمه تحتاللفظی بداند؟ نه! دستور زبان عربی خوانده، نحو و صرف خوانده، میتواند جملهها را به ظاهر ترکیب بنماید؟ نه! گیرم چند تا تفسیر فارسی و عربی هم خوانده؛ نه! آن کسی که جانش، ظرف حقایق قرآن است. از این مرحله لفظی و کتبی و نقشی قرآن گرفته تا برسیم به قرآن لوح محفوظ، یس والقرآن الحکیم، تا آن مرحله عالی قرآن که قرآن حکیم است، جان آنچنان کسی که قائد مردم است، عِدل قرآن است، همسنگ قرآن است، باید جانش ظرف حقایق قرآن باشد. انسان است. میخواهد به سعادت برسد و سعادت آدمی این است که اُنس و ارتباط با عالم اله پیدا کند. از عالم ماده و مادیات، از صفات حیوانی، از اعوجاج و انحراف به در آید. به قله شامخ کوه معرفت برسد و چنین کسی که مردم را به چنان مقامی برساند، هر کسی نمیتواند باشد. اینکه شیعه اثنیعشری میگویند امام. اینکه پیغمبر فرمود امام. اینکه بزرگان ما فرمودند امام. پیغمبر و آل پیغمبر فرمودند امام، امامت اصلی است و اصیل، موضوعی است مهم. همانطور که این آفتاب در آسمان جسمانی، ظاهری در بلندی میبینید نور میدهد به پیکر اجسام، امام آن کسی است که به جانها نور میدهد، به ارواح نور میدهد، دلها را به سوی اللهُ نور السموات و الارض میکشاند. معصوم است از همه گناهان. از آنچه طبع از آنها بیزاری دارد. حرف خیلی مهم است. موضوع خیلی سنگین است. آن کسی که از امامت رویگردان شده، آن کسی که از امام اعراض کرده، آن کسی که در مسیر تکامل انسانی که صراط مستقیم است، جز راه پیغمبر و آل پیغمبر، جز حقیقت قرآن نیز برکنار شده، به مثل آن جمعیتی است، سربازانی هستند که قائد ندارند، امیر ندارند، به هر طرف روی آوردند، پراکنده شدند، مشوّش و مضطرب شدند، دشمن بر آنها مسلط شده و آن مردمی که در جهاد اکبر خودشان را به امام نسپردند، این مردمی هستند که طعمه نفس شدند. طعمه نفس. این حرف را هم از آن حدیث استفاده میکنیم و هم اینکه در کافی از زبان حضرت امام صادق(ع) هم آمده است آن کسی که از امامت منحرف شده است، مثل آن گوسفندی را میماند که از چوپانش منحرف شده و طعمه گرگی خونآشام میشود. در این باره راجع به این ۲ موضوع، سردار آن سپاه و سردار این سپاه، راجع به سردار جهاد اصغر و امیر جهاد اکبر که آنجا از سردار سپاه منحرف شده، هلاک میشود و اینجا از سردار سپاهش در جهاد اکبر در سیر تکامل انسانی منحرف شده، هلاک میشود، مولوی در مثنوی آورده:
اصل لشکر بیگمان سرور بُود
قوم بیسرور تن بیسر بُود
سرور لشکر کیست؟ آن که اصل لشکر است. آن که پیشوای لشکر است. آن که امیر لشکر است. او سرور دیگران است. سرور لشکر، اصل لشکر است. او فرمانده است. او راهنماست. او مواظب است. او مراقب است.
اگر کسی از راه ولایت و امامت به جایی نرسیده، راه دیگر برایش نیست و دیگر نمیتواند چیزی به چنگ بیاورد. چند بار به عرض رساندم که هر کس چیزی گرفته، از راه ولایت گرفته. نفرمایید علوم دیگر، معارف دیگر، نه اینکه بخواهم آنها را تکذیب کنم و بگویم بد است، نخیر! خیلی خوب است. آن طبیب محترم است. آن برزگر محترم است. آن جراح محترم است. آن حصیرباف محترم است و دیگر شغلهای گوناگون که در اجتماع هست و دارند همه دست هم گرفته پیکر اجتماع را اداره میکنند، محترم. اما طبیب را تا آن وقتی میخواهیم که دندان داریم و دندان به درد بیاید. تا برای آن وقت میخواهیم که تن داریم و تن تب میکند. مهندس را تا آن وقتی میخواهیم که اینجا هستیم و خانه و زندگی میخواهیم. نسّاج را، حصیرباف را تا آن وقتی که اینجا هستیم و احتیاج به فرش داریم و همینطور… اما اینها اَمَدشان به سر میآید. وقتشان تمام میشود. دیگر کار به جایی میرسد که حصیرباف نمیخواهیم. طبیب نمیخواهیم. مهندس و معمار نمیخواهیم. دیگر بنّا احتیاج نداریم. دیگر خیاط نمیخواهیم. حرف پیغمبر و آل پیغمبر، یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر این است که آن چیز که برای ابدتان است، آن چیز که برای سعادت همیشگیتان است، آن را فراموش نکنید.
هر کسی که از اینجا رخت بربسته دیگر مهندس و معمار، دیگر طبیب چه کار میرسد برای او؟ اما طبیب روحانی برایش کار رسیده. آن بذرهایی که در جان او پاشیده، آن بذرها سبز میشود برای او. این حرفها که در این منبرها میشنوید، اینها برایتان کار میرسد. اینها را با خودتان میبرید. اینها برای شما سبز میشوند. اینها میشوند روحٌ و ریحانٌ و جنّهُ نعیم. نه اینکه عرض کنیم آن علوم، آن صنایع، اختراعات، اکتشافات، غلط؛ نخیر! همه محترم، شریف. عرض نمیکنیم غلط. اما ببین که دردت چیست؟ ببین چه میخواهی؟ درست است که این برق خیلی اهمیت دارد. «ادیسون» که به ظاهر مخترع است خداوند نعمت خوبی به او داده البته این برق خیلی قدر و قیمت دارد اما این برق برای امور ظاهری ماست. برای آب و خاک ماست. برای اینجای ماست. جسم روشن میکند. به چشم ظاهری کمک میکند در دیدنش، اما بیایید از برقی که پیغمبر و آل پیغمبر، آن برقی که قرآن چند جا خود قرآن را و پیغمبر را تعبیر فرمود به نور، از آن نور فروغ بگیرید. این نور برق، جان را نورانی نمیکند. قرآن، گفتار حق، فرمایشات پیغمبر و آل پیغمبر، یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر، سفرای الهی جان را نور میدهند. بیایید از آن برق نور بگیرید. به فکر ابدتان هم باشید که ما فقط آدم اینجایی نیستیم. عوالمی در پیش داریم. آن که باید نور جان شما بشود، به کارتان بیاید او را دریابید.
اصل لشکر بیگمان سرور بُود
قوم بیسرور تن بیسر بُود
این همه که مرده و پژمردهای
زان بُود که ترک سرور کردهای(۱)
سرکشی میکنی، از این سرکشی میدانی چه کار میکنی؟ از این سرکشی داری سر خودت را میکَنی. داری حیات خودت را از بین میبری.
شبپره گر وصل آفتاب نخواهد
رونق بازار آفتاب نکاهد(۲)
از این سرکشی دارد سر خودش را میکَند والّا به مقام ولایت طوری نمیشود؛ آسیبی به او نمیرسد.
نماز کدام است؟! روزه کدام است؟! اینها دارد جان او را میپروراند. اینها عَرَض نیست. اینها جوهر است. علم و عمل جوهر هستند که سرّ انسان را میپرورانند.
همانگونه که در جهاد اصغر نیازمند امیر و سردار سپاه هستیم و نمی توانیم هر کسی را به رهبری برگزینیم، در جهاد اکبر که البته مهمتر است، نباید دست ارادت به هر کسی بدهیم.
ما کشتینشستگانیم. این کشتی، ناخدا دارد. مردم روی زمین الان در کشتی نشستهاند. ناخدای این کشتی، امام است. آن کسی که الان حجهالله است. آن کسی که قطب عالم امکان است. ولیّالله اعظم است. الان ما همه رعیت او هستیم. زیر پرتو او هستیم.
جناب رسولالله فرمود: مَثل اهل بیت من، مثال کشتی نوح است. هر کسی در آن کشتی نشست، نجات یافت؛ اگرنه هلاک شد. آن که نجاتدهندۀ انسان است.
صفوان جمّال مىگوید: به حضور امام صادق(ع) رفتم و در مورد امام بعد از ایشان سؤال کردم که کیست؟
امام صادق(ع) در پاسخ سؤال من فرمود: صاحب مقام امامت، بازى و بیهودهگرى نمىکند «لا یلهو و لا یلعب». در همین هنگام موسى بن جعفر(ع) را که در آن هنگام کودک بود، دیدم، و همراهش یک بزغاله مکى بود. آن بزغاله را گرفته بود و به او مىگفت: خدایت را سجده کن.
امام صادق(ع) او را در آغوش گرفت و فرمود: پدر و مادرم به فداى کسى که بازى و بیهودهگرى نمىکند(۳). بزغاله که وسیله بازى کودکان است، برخورد حضرت موسى بن جعفر(ع) با بزغاله، بازى کودکانه نبود، بلکه از این برخورد، استفاده ذکر خدا مىکرد. یعنی این را به ما گفته که امام، اهل لهب و لعب نیست؛ به بزغاله میگوید به پروردگارت سجده کن. چون سجود تو به پروردگار به معنای تقرب به حق است. چون سجود به پروردگار یعنی تقرب به حق. بهترین مقام است برای بنده سجده. سجده. نمیبینی هر چه نزدیک میشوی، ذکرت قویتر میشود؟ در رکوع میگویی سبحان ربّیالعظیم و بحمده اما در سجود سبحان ربّیالأعلی و بحمده. هر چه نزدیکتر میشوی، ذکر قویتر میشود.
آنهایی که قدر خود را ندانستهاند، زندگی را لهو و لعب و بازیچه دانستهاند. آنهایی که قدر انسانی را ندانستند، شب و روز را به بطالت گذراندند. آنهایی که طعمه غذای انسانی را به چنگ نیاوردند، به غذای حیوانی رو آوردند.
او نبیند جز که اصطبل و علف
از شقاوت دور باشد از شرف
امام صادق فرمود: در هیچ حال شیطان غضبناکتر از آن وقت نیست که بندهای را در حال سجده میبیند. چون خودش از سجده نکردن مطرود شده، ملعون شده، وقتی دیگری را به سجده میبیند، دیگر این حال بدترین حال است برای او. خیلی غضبناک است. خیلی خشمآلود است که دیگری را در حال سجده مشاهده میکند.
داری کجا میروی؟ کجا؟ بگو جایی نیست آقا که. راه دیگری نیست که. العلم، حقیقت علم، ظرف علم. چرا نباید این حرفها را گوش کنیم؟ یک وقتی انگشت ندامت به دندان میگیرید آه داشتیم چه میکردیم؟ آه داشتیم چه میکردیم؟ ۲۳ ساعت مال تو، یک ساعت دیگر هم مال تو. آن ۲۳ ساعت برای اینجای تو؛ آن یک ساعت مال ابد تو.
یک وقتی خدا نکند که پیش بیاید برای شما مبادا یک وقتی آهی از دل برآید که چه کار میکردیم؟!.
این بنده و جنابعالی که آحاد رعیت هستیم همه وقت با عالم طبیعت، خیال ما با عالم مثال، عقل ما با عالم عقول میتواند ارتباط پیدا کند به اندازه اعتدال مزاجی ما و ترکیب عناصری ما و ظرفیت و قابلیت و استعداد و زمینه ما تا چه برسد به انسان کامل عینالشّهود. یاسین قلب قرآن است. امام قلب وجود است. امیرالمؤمنین فرمود: من قلبالله ام. این نه گزاف است. اینها سرّی دارد. اینها حرفی دارد. اینطور نیست که قلب را در لغت بگیرید قلب یعنی دل. علی میگوید: من دل خدا هستم؛ مگر خدا دل دارد؟ بله! تا ببینیم حرف چیست؟ اینها همه رمز است؛ اینها همه رمز است.
بزرگان همه فرمودند: انبیا هر چه آوردند، رمز است «ذیالنون کبیر» در رسالهای که در نبوت در قبل از اسلام نوشته است، گفته انبیا هرچه آوردهاند، رمز است. «فارابی» گفته انبیا هرچه آوردهاند رمز است. شیخالرئیس، در ۲ جا از رسالهاش نوشته است، در رساله نبوت و یکی در اواخر شفا، انبیا هرچه آوردهاند رمز است. بزرگان دیگر نیز گفتهاند انبیا هرچه آوردهاند رمز است. ما رمزپیمایی میکنیم و همه این مراتب حق است. قرآن مراتب دارد و همه مراتب آن حق است. از این ظاهر گرفته تا به مرحله عالی برسیم.
پینوشت:
- مولوی
- سعدی
- اصول کافی، ج ۲
سوتیتر:
۱٫
همانگونه که در جهاد اصغر نیازمند امیر و سردار سپاه هستیم و نمی توانیم هر کسی را به رهبری برگزینیم، در جهاد اکبر که البته مهمتر است، نباید دست ارادت به هر کسی بدهیم.
ضرورت حفظ موازنه بین خوف و رجا
بررسی موجبات بقای صفت خوف
گفتیم که مؤمن مَؤدب باید خوف و رجا داشته باشد و دچار افراط و تفریط نشود، چرا که اگر خوف بر رجا غلبه پیدا کند، صفت یأس و اگر رجا بر خوف غالب شود، احساس ایمنی از مکر خدا در انسان ایجاد خواهد شد و این بیادبی باعث سقوط سالک میشود. در اینجا سؤالی مطرح میشود: انسان برای حفظ بقا و همچنین حفظ موازنه بین خوف و رجا چه کار میتواند انجام دهد؟
۱ـ توجه به نقص مطلق انسان
اهل معرفت میگویند کسی که میخواهد صفت خوف از او مفارقت نکند، باید نسبت به ۴ مطلب دقت و توجه داشته باشد، اول اینکه باید بداند معنویت و عبودیت انسان مؤمن در کمال نقص قرار دارد؛ یعنی هنگامی که میخواهد به عبودیت حق قیام کند باید این را بداند که او در کمال نقص است و از کسی که نقص دارد، هیچ کمالی به وجود نمیآید. همچنین حسناتی هم که از او صادر میشود به هیچ وجه لایق مقام قدس ربوبی نیست.
وقتی صادره اول، پیغمبر اکرم(ص) میفرمایند: «ما عبدناک حق عبادتک و ما عرفناک حق معرفتک»(۱) ما به کدامیک از اعمال خود میتوانیم افتخار کنیم و به کدامیک از رفتارهای خود میتوانیم بنازیم؟ آیا میتوان به چند رکعت نمازِ دست و پاشکسته خود تکیه کرد؟! منظور من این نیست که ما باید دقیقاً همان کاری را انجام دهیم که پیغمبر اکرم(ص) انجام میدادند؛ چون هر کدام از ما وظیفهای داریم که باید طبق آن عمل کنیم؛ اما آیا این اعمالی که ما انجام میدهیم، قابلیت توجه کردن دارد؟! همه اعمال ما در پیشگاه پروردگار مایه شرمساری، خجالت و سرافکندگی است، پس دقت به این مطلب به خوف انسان بقا میبخشد و آن را حفظ میکند که زائل نشود. علاوه بر این، از بسیاری مفاسد مانند «عُجب» نیز جلوگیری میکند.
۲ـ توجه به مواقف هولناک آخرت
مطلب دوم که باید مورد توجه قرار بگیرد، این است که باید دانست راه آخرت که در پیشِ روی ماست، خیلی دقیق و ضیق است. منازل بسیاری را باید طی کرد تا به پیشگاه پروردگار رسید. از سکرات مرگ گرفته تا قبر و برزخ، حشر و نشر، حساب و کتاب، میزان و صراط و… که علی علیهالسلام از آن به «عقبههای کئود»؛(۲) یعنی گردنههای پیچ در پیچ تعبیر فرمودهاند. اگر انسان بداند سفر آخرت چقدر پرخطر است و چه مواقفی را باید پشت سر بگذارد ـ که هیچ راهی هم برای فرار از آنها نیست ـ هرگز حالت خوف را از دست نمیدهد.
۳ـ توجه به گناهان و خطاهای گذشته
مطلب سومی که اگر در نظر انسان باشد، بقای خوف او را تضمین میکند آن است که به خطاها و گناهانی که در گذشته انجام داده است توجه داشته باشد؛ چه خطاهایی که به خاطر دارد، چه گناهانی که به خاطر ندارد و چه آنهایی که به طور کلی از آنها غافل است. گاهی ما مرتکب گناهانی میشویم که اصلاً متوجه گناه بودن آنها نیستیم و اصلاً هم برای آن پشیمان نمیشویم؛ مثل غیبتی که آبرو و زندگی کسی را از بین برده و ما فکر کردهایم اصلاً غیبت نیست. پس باید از گناهانی که از آن غافل بودهایم نیز شرمنده باشیم. شاید همین خطاها ـ نعوذبالله ـ ما را از ادامه مسیر کمال ساقط کند و یا به غضب الهی دچار سازد. باید به این فکر کرد که خداوند در مورد خطاهایی که از ما سر زده است، چگونه رفتار میکند؟! آیا ما را میبخشد یا عقوبت میکند؟!
۴ـ توجه به سوءخاتمه برخی مؤمنین
مطلب چهارمی که باعث حفظ و بقای خوف میشود این است که انسان به عاقبت افرادی که زمانی در صراط مستقیم بودند ولی در آخر زندگی دچار سوءخاتمه شدند توجه کند و عبرت بگیرد. افرادی در تاریخ بودهاند که ابتدا انسانهای مؤمن و متدینی بودهاند، اما در نهایت با دست خالی از ایمان و عمل صالح از دنیا رفتهاند. چه کسی میتواند ضمانت کند که ما از این دسته نباشیم؟! به خصوص اینکه ممکن است ما هنگام مرگ به واسطه علایق دنیوی تحت فشار قرار بگیریم و ـ نعوذبالله ـ ایمانمان را از دست بدهیم؛ این خطر خیلی جدی و محتمل است. شاید هنگام ورود به نشئه برزخ، دستمان از معنویات خالی شود و وضع امروزمان را نداشته باشیم.
معیار اصلی برای عاقبت به خیر شدن و به سعادت رسیدن، سالم عبور کردن از نشئه دنیا به نشئه آخرت است. آیا این وضعیت نامشخص، خوف ندارد؟! اگر کسی نسبت به این ۴ مطلب توجه داشته باشد، هیچگاه خوف از دلش مفارقت نکرده و تهی نمیشود.
تطبیق بحث با روایات
در این باره روایات زیادی وجود دارد و همه این فرمایشات بزرگان، برگرفته از روایات است. امام صادق(ع) در روایتی به ۲ مورد از مواردی که گفتیم اشاره داشته و میفرمایند: «المؤمن بین مخافتین»؛ مؤمن بین دو خوف قرار دارد، «ذنب قد مضی لا یدری ما صنع الله فیه»؛ یک: خوف از گناهی که در گذشته انجام داده و نمیداند خدا در مورد آن گناه با او چه میکند؟ آیا او را میبخشد و یا عقابش میکند؟! «و عمر قد بقی لا یدری ما یکتسب فیه من المهالک»؛ دوم: خوف از اینکه نمیداند باقیمانده عمرش چگونه خواهد گذشت؟! آیا باز هم سراغ گناه و ارتکاب معاصی میرود یا گذشته را جبران میکند و در مسیر طاعت و بندگی، عمرش را میگذراند؟! «فهو لا یصبح إلا خائفا»؛ لذا مؤمن با این حال، هیچ شبی را به روز نمیآورد؛ مگر اینکه خوف دارد، «ولا یصلحه إلا الخوف»؛(۳) و هیچ چیز مانند خوف و بیم او را اصلاح نمیکند؛ یعنی چارهای جز خوف ندارد و هیچ چیز حالش را خوب نمیکند.
نظیر این روایت از علی(ع) هم نقل شده است که میفرمایند: «ان المؤمن لا یصبح إلا خائفا و إن کان محسنا و لا یمسی إلا خائفا و إن کان محسنا؛ مؤمن شب را به صبح نمیرساند؛ مگر اینکه خائف است؛ حتی اگر نیکوکار باشد». این روایت سطح مطلب را بالاتر میآورد و بحث از حسنات را پیش میکشد؛ با آنکه در روایت قبل سخن از گناه بود. «لأنه بین أمرین بین وقت قد مضی لا یدری ما الله صانع به؛ چرا که او خود را بین دو چیز میبیند؛ یک: زمانی که از دست رفته و نمیداند خدا با گذشتهاش چه کار خواهد کرد». «و بین أجل قد اقترب لا یدری ما یصیبه من الهلکات؛(۴) دوم: اجلی که نزدیک شده و او نمیداند چه موجبات هلاکتی در پیش دارد و چه بلاهایی به سرش خواهد آمد».
روایت دیگر از «حمزه بن حمران» است که میگوید از امام صادق(ع) شنیدم که پیغمبر اکرم(ص) خطبهای خواندند و فرمودند: «إن المؤمن یعمل بین مخافتین؛ مؤمن بین دو خوف عمل میکند»، «بین أجل قد مضی لا یدری ما الله صانع فیه و بین أجل قد بقی؛ بین فرصتی که گذشته و نمیداند خدا در این فرصت با او چه کرده و بین فرصتی که باقی مانده و نمیداند در نهایت چه عاقبتی خواهد داشت». «فلیأخذ العبد المؤمن من نفسه لنفسه و من دنیاه لآخرته و فی الشبیبه قبل الکبر و فی الحیاه و قبل الممات؛(۵) پس بنده مؤمن باید از خودش برای خود و از دنیایش برای آخرتش بهره بگیرد و از تمام توانش استفاده کند؛ آن هم در جوانی، قبل از آنکه به پیری برسد و در زمان حیات، قبل از آنکه به مرگ و زمان رفتن برسد».(۶)
بررسی موجبات بقای صفت رجا
«اعمال صالحه» دلیلی اشتباه برای امیدواری
برای اینکه در کنار این خوف، امید و رجا نیز در انسان حفظ شود و با حفظ آن بین آن دو نیز موازنه برقرار گردد، باید به کرم و بذل و رحمت الهی توجه کند. توجه به اینکه ما با رحمت واسعه حق و فضل و کرم بینهایت پروردگار سر و کار داریم، امیدساز است.
امام باقر(ع) در روایتی میفرمایند: «قال رسولالله قال الله تبارک و تعالی لایتکل العاملون علی أعمالهم التی یعملونها لثوابی؛ پیغمبر اکرم(ص) فرمودهاند که خداوند فرموده است کسانی که برای رسیدن به ثواب من عمل نیک انجام میدهند، به اعمالشان اتکا نکنند!»، «فإنهم لواجتهدوا و أتعبوا أنفسهم أعمارهم فی عبادتی کانوا مقصرین غیربالغین فی عبادتهم کنه عبادتی فیما یطلبون عندی من کرامتی والنعیم فی جناتی و رفیع الدرجات العلی فی جواری؛(۷) چرا که اگر آنان در تمام عمر تلاش کنند و در راه عبادتم خود را به زحمت بیندازند، باز هم نمیتوانند به کُنه عبادت من دست پیدا کنند و به آنچه از کرامت و بزرگواری من میخواهند، یعنی به بهشت و جایگاه بلند نزد من برسند». پیغمبر فرمودهاند من به کنه عبادت پروردگار نرسیدم، آیا شما میخواهید برسید؟! آیا میخواهید با عبادتهایتان کرامت، نعیم جنت و مقام رفیع درجات بهشت را در جوار من درک کنید و به مقام قرب خدا برسید؟! آیا با این کارها میشود به چنین جایگاهی رسید؟!
رجای صحیح با «اعتماد به رحمت خدا و امید به فضل او»
بعد پیغمبر میفرمایند: خدای متعال پس از این خوفی که در دل بندگان میاندازد و آنان را متوجه نقایصشان میکند، دری از رحمت را به روی آنان گشوده و میفرماید: «و لکن برحمتی فلیثقوا؛ لکن همه باید به رحمت من اعتماد کنند». «و فضلی فلیرجوا؛ و به فضل من امیدوار باشند». «و إلی حسن الظن بی فلیطمئنوا؛ دلگرمیشان به گمان نیکی باشد که نسبت به من دارند». «فإن رحمتی عند ذلک تدرکهم؛ چرا که در این صورت، رحمت من آنها را درمییابد»؛ لذا اگر انسان امید و رجا داشته باشد، رحمت الهی شامل حالش میشود و باید به این وعده الهی امید داشته باشد. «و منی یبلغهم رضوانی و مغفرتی تلبسهم عفوی؛ و کرم من آنها را به رضوانم میرساند و مغفرتم لباس عفو را بر قامت آنها میپوشاند». «فإنی أنا الله الرحمن الرحیم و بذلک تسمیت؛(۸) زیرا من خدای رحمان و رحیم هستم و به همین خاطر به این نام نامیده شدهام». پس اگر ما به این مسائل توجه داشته باشیم، موازنه بین خوف و رجا حفظ میشود و از راه صواب خارج نمیشویم.
موازنه بین خوف و رجا
با توجه به نکته آخری که در روایت بود، معلوم میشود سرّ خوف و رجا در أسمای الهی است؛ آنجا که خدا موجبات رجا را میشمرد، در مقام تعلیل میفرماید: به همین خاطر است که من رحمان و رحیم نامیده شدهام. همین اشاره کافی است که ما بفهمیم سرّ خوف الهی در اسمای جلالیه پروردگار و سرّ رجای به او در أسمای جمالیه او نهفته است؛ یعنی وجود أسمای جلالیه باعث ایجاد خوف و وجود أسمای جمالیه باعث پیدایش رجا میشود. همه این اسامی باید در قلب عبد مؤمن جلوه کند تا او به ایمان کامل برسد و مؤمن گردد، اگرنه ایمان و باور به یکی از آنها برای مؤمن بودن کافی نیست، حتی یکی نباید بر دیگری ترجیح داشته باشد. خوف و رجا باید به طور مساوی در دل بنده مؤمن قرار گیرد تا ثمربخش باشد و او را در مسیر معنوی حرکت دهد.
امام صادق(ع) در روایتی میفرمایند: «و ارج الله رجاء لا یجریک علی معصیته؛ به خدا امید داشته باش؛ اما امیدی که به تو جرأت معصیت ندهد». آنقدر به او رجا داشته باش که از عذابش احساس ایمنی نکنی! «و خفه خوفا لا یؤیسک من رحمته؛(۹) و از او بترس، اما نه خوفی که تو را به سرحد یأس از رحمت خدا برساند». این همان موازنه میان خوف و رجاست که باید در قلب مؤمن همیشه برقرار باشد.
ـ ـ ـ ـ ـ ـــــــــــــــــــــ ـ ـ ـ ـ ـ
پینوشتها
۱ـ بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۲۳؛ «تُرا آنچنان که حق عبادت تُست، عبادت نکردم و آنچنان که حق معرفت تست نشناختم».
۲ـ «تجهزوا رحمکم الله و انتقلوا بأفضل ما بحضرتکم من الزاد و هو التقوی و اعلموا أن طریقکم إلی المعاد و ممرکم علی الصراط و الهول الأعظم أمامکم علی طریقکم عقبه کئوده و منازل مهوله مخوفه لابد لکم من الممر علیها و الوقوف بها فإما برحمه من الله فنجاه من هولها و عظم خطرها و فظاعه منظرها و شده مختبرها و إما بهلکه لیس بعدها انجبار»؛ مهیا شوید خدای شما را بیامرزد، جابهجا شوید با بهترین چیزی که پیش شماست از توشه و آن توشه پرهیزکاری است، بدانید راه شما به سوی قیامت است، گذرگاه شما صراط است، بیم بزرگ در پیش شماست، بر سر راهتان گردنههای غیر قابل عبور است، منزلهای هولناک و بیمناک است که برای شما ناچار از گذشتن بر آنها است…. بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۳۹۳٫
۳ـ الکافی، ج ۲، ص ۷۰٫
۴ـ بحارالانوار، ج ۶۷، ص ۳۸۲٫
۵ـ الکافی، ج ۲، ص ۷۰٫
۶ـ این روایت خطاب به جوانهاست، از ما که گذشت؛ ما نزدیک مرگ هستیم؛ شما مراقب باشید پایتان در چالههای دنیا نرود، دنیا زود میگذرد… قدر جوانیتان را بدانید؛ چون روزی میآید که حسرت این روزها را میخورید…!
۷ـ این اشاره به همان مطلب اول بود که عرض کردم.
۸ـ الکافی، ج ۲، ص ۷۱٫
۹ـ تحفالعقول، ص ۳۰۴٫
سوتیتر
۱.
ایمان و باور به یکی از آنها برای مؤمن بودن کافی نیست، حتی یکی نباید بر دیگری ترجیح داشته باشد. خوف و رجا باید به طور مساوی در دل بنده مؤمن قرار بگیرد تا ثمربخش باشد و او را در مسیر معنوی حرکت دهد.
اربعین حسینی؛ امکان حضور در تاریخی دیگر
مقدمه
نظر به حضور باشکوه خیل عاشقان حضرت ابا عبدالله(ع) در راهپیماییهای اربعین در سالهای اخیر، در خدمت استاد طاهرزاده در رابطه با پیادهرویِ شکوهمند اربعینِ سالار شهیدان، سؤالاتی را مطرح کردیم؛ به امید آنکه بتوانیم بهترین نگاه را به این رخداد عظیم داشته باشیم.
*در حرکت اربعینیِ مردم در این سالها چه چیز را باید احساس کرد و مدّنظر قرار داد؟
بسم الله الرّحمن الرّحیم. شیعه موضوع اربعین را به عنوان یک فرهنگ مدّنظر دارد، به همان معنایی که در حرکت انبیا و اولیای الهی بهخصوص در مورد حضرت موسی علی نبینا و آله و علیهالسلام» داریم که حضرتِ حق میقات و ملاقات او را با چهل شب یعنی «اربعینِ لیل» به تمام و کمال رساند تا نشان دهد اربعین، رمز کمال است و در اربعین حقیقت هر کاری ظهور میکند و مسیری که با خلوص همراه باشد پس از چهل روز خود را در جلوه حکمت به میان میآورد.(۱)
ابتدا باید روشن شود یعنی چه که میگوییم اربعین جهت بلوغ اعمال الهی، یک فرهنگ است، تا بعداً به موضوع اربعینِ عاشورا بیشتر نگاه بیندازیم.
عنایت داشته باشید فرهنگ مقابله با انبیای الهی همیشه فرهنگ کمیّتگرا بوده است و دشمنان انبیا همیشه به کمیّتها امیدوار بودهاند و نه به کیفیتها و به امور الهی و معنوی. امیدواری به اسلحهها در این دوران یک نمونه امیدواری به کمیّتهاست، در حالی که روش انبیا این است که در عین استفاده از کمیّتها، نگاه شان به نقش کیفیتها در عالم است، و در واقع کمیّتها بهانه است تا خداوند خودش را ماورای کمیّتها نشان بدهد. اینکه خدا شمشیر را بهدست انبیا میدهد، غیر از این است که شمشیر به دست کفار میافتد، کفار همه امیدشان به شمشیر است، ولی خداوند شمشیر را بهدست انبیا میدهد تا افقی برتر از این ابزارها برای شان محسوس شود، به همین جهت شما ملاحظه میکنید انبیا از شمشیر و اسلحه و کمیّتها استفاده میکنند، ولی همیشه در مسیر حرکت خود به جاهایی میرسند که خداوند در این عرصهها خودش به صحنه آید و کاری را که باید بکند ظاهر شود.(۲) اینجاست که میبینیم کیفیتی که عرض شد به صورت نسیمهای رحمانی در تاریخ، ماورای کمیّتها به ظهور میرسد به همان معنایی که حضرت امام خمینی رضوانالله تعالی علیه متذکر شدند: «خرمشهر را خدا آزاد کرد»، زیرا واقعاً اسلحهها و فعالیت رزمندگان عزیز در حدّی نبود که بتواند با قدرت نظامی دشمن مقابله کند.
حرکات بدون بنبست
با نظر به حضور کیفیتها در فعالیتهای الهی شما به این نتیجه میرسید که حرکت انبیا و اولیای الهی هرگز بنبست ندارد، زیرا بنبست مربوط به فعالیتهای مادی و کمیّتگراست. اساساً اگر دقت شود در حرکات انبیا و اولیا و فعالیتهای معنوی، بنبست معنا نمیدهد تا کسی در این مسیرها بگوید نمیدانم چه کار کنم و برای ادامه کار تحلیل نداشته باشد، زیرا عامل محرک انسان در تاریخ، تنها امور مادی نبوده که اگر انسان از امور مادی شکست خورد از حرکت بازایستد.
شیعه براساس زیرساختهای معنویِ خود در مسیری که انتخاب کرده هیچ وقت متوقف نمیشود، بل در یک حرکت مستمر همواره از هویت معنوی و کیفی خود بهره میبرد. شواهد تاریخیِ زیادی در این رابطه هست. از نمونههایی که شیعه به بنبست نمیرسد زیرا با اسلحهها و کمیّتها حیات خود را تعریف نکرده است؛ موضوع اربعین حضرت سیدالشهدا علیهالسلام است که ۴۰ روز بعد از واقعه عاشورا مطرح شد. اربعینِ عاشورا از این جهت که قاعده بیبنبست بودنِ حرکات معنوی و الهی را نشان میدهد، تابلوی بسیار زلالی است.
حضرت امام حسن عسکری علیهالسلام در این رابطه یکی از شاخصههای مؤمن را زیارت اربعین معرفی میکنند،(۳) زیرا در زیارت اربعین رجوع به امامی است که در معادلات آن تاریخ ۴۰ روز قبلش کشته شده و به ظاهر تمامشده است. این فرق میکند با نحوه شهادت بقیۀ ائمه علیهمالسلام لذا بصیرت خاصی باید در میان باشد تا در آن فضای تاریخی پس از ۴۰ روز از شهادت امام حسین(ع) به آن صورت خاص به آن امام رجوع شود.
عرض بنده در رابطه با اربعین به این معناست که اربعینِ حضرت سیدالشهدا(ع) مثل کامل شدن اربعین موسوی[حضرت موسی کلیم الله]، محل ظهور و به نتیجه رسیدن نهضت آن حضرت است که ۴۰ روز پیش در عاشورا شروع شد و نه تنها پس از ۴۰ روز فراموش نشد، بلکه به بلوغ خود رسید. این فرهنگ را ما با نظر به اربعین پاس میداریم و متوجه هستیم این حرکت، یک فرهنگ است، فرهنگی که نشان میدهد امام معصومی که آن طور به شهادت رسیده و بدن مبارکشان در زیر سم اسبها قرار گرفته؛ به طوری که از نظر کمیّتگراها کار آن امام به پایان رسیده، آن امام تمام نشده است. حقیقتی در عالم مدّنظر شیعیان است که ما با شهادت امام، هیچ احساس تمام شدن نمیکنیم. این نشان میدهد معادلات دیگری در عالم جریان دارد و شیعه متوجه آن معادلات است و روی چنین اساسی در هر اربعینی به امام رجوع میکند، چرا که میداند اسلحهها نقشآفرین نیستند و کمیّتها اساس عالم را تشکیل نمیدهند و به کارگیری ابزارها بهانه است تا معلوم شود ابزارها سرنوشت کارها را تعیین نمیکنند.
جنبش حزبالله با نظر به فرهنگ اربعین میتواند مقابل اسرائیل بایستد و تاریخ جدیدی را در این دوران رقم بزند که در نتیجه آن، رزمندگان فلسطین در غزه آن طور مقابل حملههای شبانهروزی اسرائیل ایستادگی کنند و برای خود معنای جدیدی پدید آورند. اسرائیل را فرهنگ اربعین نابود میکند و آلسعود را به چنین بیآبروییهایی میکشاند.
ماورایِ اسلحهها
اربعین یعنی ما نیز در محاصره کامل توسط لشکر یزید اسلحه بهدست میگیریم همانطور که انبیا در مقابل کفار اسلحه بهدست گرفتند، اما میدانیم ماورای اسلحهها در حال رقم زدن حضور تاریخی خاصی هستیم که معادلات جهان استکبار را به هم میزند. در همین رابطه وقتی حزبالله در جنگ ۳۳ روزه با اسرائیل، هیبت اسلحههای این رژیم نامشروع را شکست، رهبر معنوی انصار حزبالله در یمن حرکت خاص خود را شکل میدهد و نگران قدرت تسلیحاتی آلسعود نمیشود، به همان معنایی که حرکت امام خمینی(رض) در ۱۵ خرداد ۴۲ با فرهنگ اربعینیِ پیروزی خون بر شمشیر پایهگذاری شد. ۱۵ خردادی که ما مثل کربلا کشته دادیم ولی متوقف نشدیم.
شیعه در اربعین نشان داد در اوج پیروزیِ اسلحهها، این کیفیتها هستند که نقشآفرین بودهاند زیرا حرکات معنوی و الهی باطن دارند و اسلحهها حجاب باطن آن حرکات نمیشوند؛ مگر آنکه حرکات الهی از باطن خود تهی شوند و از این جهت اصرار بزرگان دین بر فعالیتهای فرهنگی جهت معنا دادن به حرکات دینی از این روست که آن باطن همیشه مدّنظر باشد و جامعه اسلامی در ظاهرِ دین متوقف نشود و حضور نرم معنویت جای خود را به حضور سخت مادیت ندهد.
راز بالندگی، احساس عاشورایی در اربعین است که یک احساس فردی نیست، بلکه احساسی است اجتماعی و موجب تقابل با استکبار میگردد، زیرا ناظر به واقعیتی است که در عالم به وقوع پیوسته و میتواند به بهترین شکل مناسبات انسانی را به سوی جامعهای معنوی و عدالتمحور مدیریت کند.
اساساً شیعه در تمام طول تاریخ، هویت کیفیتگرای خود را حفظ نموده و با آن زندگی کرده و جلو رفته است؛ به همان شکلی که عهد خود را با حرکت کیفیِ حضرت سیدالشهدا علیهالسلام در فرهنگ اربعینی حفظ نموده است. ولی شیعه در سالهای اخیر به خود آمده که نمیتواند با مدرنیته به جهت روحیه استکباری ای که در آن وسعت یافته، زندگی دینی خود را ادامه بدهد و مدرنیته مزاحم زندگی دینیِ تمدنساز شیعه است. از وقتی شیعه فهمید مدرنیته با رویکرد استکباریاش مزاحم ادامه زندگی دینیِ تمدنساز است، نطفههای انقلاب اسلامی شکل گرفت و منجر به تحقق انقلاب اسلامی شد و بزرگداشت اربعین نیز با هویت دیگری ظهور کرد و میرود تا این نوع حرکت که در این اربعینها شروع شده، حالت هویتبخشی برای همه شیعیان داشته باشد.
حضور انقلاب اسلامی در هر جا که حرکتی قدسی در میان است
هویتبخشیِ حرکت اربعین از آن جهت در حال رشد است که شیعه متوجه شده غرب در حال بیهویت کردن ملتها و استحاله آنها در فرهنگ غربی است. از این جهت موضوع تقابل ۲ کشور در میان نیست بلکه تقابلِ ۲ تمدن در ۲ زمین متفاوت در میان است، در حالی که تقابل روسیه با آمریکا در یک زمین و در فضای فرهنگ مدرنیته است. هستند افرادی که میخواهند هویت دینی داشته باشند و از فضای سکولاریته غرب هم خود را آزاد کنند، اما چون معنای تمدن دینی را نمیدانند، ناخودآگاه ادامه غرب میشوند و اگر هم ادامه غرب نباشند، مقابل غرب نخواهند بود و همین امر موجب میشود از طریق تمدنِ حاکم یعنی تمدن غربی، بلعیده شوند. از این جهت باید اربعین را به عنوان حضور هویت خاص شیعه در راستای تقابلِ تمدنی با فرهنگ سکولاریته غرب، مدّنظر قرار داد و متوجه بود اگر انقلاب اسلامی حضور فرهنگ قدسیِ این تاریخ است، هر جا حرکتی قدسی در میان باشد، حتماً انقلاب اسلامی به عنوان مددکار ـ و نه تصاحب کننده آن حرکت قدسی ـ باید در میدان باشد، چه آن میدان در ونزوئلا باشد و چه عراق. البته معنای این حضور آن نیست که انقلاب اسلامی بخواهد آن حرکت را با سلیقه خود مدیریت کند، بلکه تنها باید متذکر هویت ضدسکولار آن حرکت باشیم تا در عین آنکه از طریق فرهنگ سکولاریته تصاحب نشود، از رویکرد تمدنیِ آن نیز غفلت نگردد.
در سالهای اخیر بیشتر روشن شد فرهنگی که غرب به بشریت عرضه کرد اولاً: به گفته «یورگن هابرماس» و عمومِ پُستمدرنها یک پروژه ناتمام است. ثانیاً: در ذات خود ضدمعنوی است، به همان معنایی که «رنه گنون» در کتاب «سیطره کمیّت» متذکر این مسأله شده است. این ۲ مسأله موجب شده فضای تقابلِ تمدنی با رویکرد کیفی، مقابل فرهنگ غربی ظهور کند و روز به روز به اندازهای که غرب چهره ضدمعنوی خود را بیشتر نشان دهد، این تقابل بیشتر ظهور نماید و شور خاص خود را پیدا کند. اگر تعریف انسان بر مبنای «اُمانیسم» شد و میل و هوسِ او ملاک بدی و خوبی و هست و نیست قرار گرفت، نوع زندگی و سبک زندگی شکل خاصی به خود میگیرد که در غرب شاهد آن هستید، ولی اگر انسان را بر مبنای نگاهی که اسلام به انسان دارد معنا کنیم، به کلی نوع زندگی و سبک آن فرق خواهد کرد. در آن صورت تعجب نمیکنید که در عراق در یک خانه، چندین خانواده زندگی کنند؛ آن هم به صورتی بسیار ساده، زیرا آن مردم نمیخواهند دنیا برای شان چندان بزرگ باشد؛ در همین رابطه ملاحظه میکنید در عین این که ثروت چندانی ندارند راحت میتوانند از دنیا بگذرند و از زوّار حضرت امام حسین علیهالسلام به شکل ایثارگرانه و شایسته پذیرایی کنند.
نمونه فوق یک نمونه است که چگونه ماورای ملاکهای غربی خود را ببینیم، هرچند این کار، کار آسانی نیست و به قول مرحوم دکتر فردید قلب ما از غرب عبور کرده است ولی عقلمان هنوز از غرب عبور نکرده است و همه چیز را با عقل غربی مورد ارزیابی قرار میدهیم، گرچه گرایش به غرب نداریم ولی هنوز خانه و زندگیمان را با عقل غربی شکل میدهیم؛ یعنی تقابل تمدنی با غرب داریم، ولی در زمین غرب زندگی میکنیم. باید آرامآرام به جایی برسیم تا در زمینی که خودمان برای تمدن آینده تعریف کردهایم وارد شویم و حرکت کنیم؛ و این از بحثهای بسیار مهمی است که باید از اجمال درآید و تفصیل یابد.
احساس امّتِ واحده بودن در اربعین
*این شخصی که گوسفند و شتر و گوسالهاش را ذبح میکند تا برای زوّار امام حسین علیهالسلام طعام درست کند، اصلاً معنای مبارزه با غرب را آن طور که ما معنا میکنیم، میفهمد؟
آری! میفهمد ـ و از این جهت اربعین ایرانی و عراقی هم در میان نیست ـ ولی این مبارزه را به معنای تاریخی که در آن قرار دارد، میفهمد.
شیعه با شعور و درک خود همیشه کیفیت را بر کمیّت غالب کرده است تا در حیات دینیِ بدون بنبست حرکت کند و اربعینی که در حال ظهور است، انعکاس همان فرهنگ در این تاریخ است تا آرامآرام در فضای سیطره فرهنگ غربی، معنای خود را نشان دهد و احساس یک امت بودن به شیعه و در نهایت به جهان اسلام برگردد. بعد از سیطره فرهنگ غرب بر جهان اسلام ما به فرقههایی تبدیل شدیم و از جهاتی مقابل هم قرار گرفتیم و حال با نظر به شخصیت امامی که در راستای تحقق معنویت شهید شده، از سکولاریسم عبور میکنیم و این شروع تحقق انسجامی است که از دست رفته است.
حضور اربعین در این سالها نشان میدهد ظرفیتهای مهمی در این رخداد به میدان آمده تا بر خلاف سالها تبلیغِ سکولاریسم، عزمِ باقی ماندن در الهیات دینی و وفاداری به عقل قدسی به ظهور برسد و امکان تجربه جهان دیگری مدّنظر بشریت قرار گیرد. این است آنچه میتوان این روزها در حرکت اربعین مردم احساس کرد.
عبور از سیطره کمّیتها
*اینکه فرمودهاید شهدای ما در دوران دفاع مقدس همین فضای اربعین را داشتند، آیا ما هم در این تاریخ در فضای اربعین میتوانیم آن شور و صفای رزمندگان را تجربه کنیم؟
حتماً میتوانیم! مشروط به آن که مثل رزمندگانِ دفاع مقدس شرایط تاریخی خود را درست درک کنیم. بنده در اینجا نمیخواهم مفصلاً این نکته را مطرح کنم، ولی همین اندازه که متوجه شویم حضرت امام خمینی رضوانالله تعالی علیه تاریخ جدیدی بنا کردند و آن، تاریخِ روبهرو شدن با تاریخ سیطره کمیّتها بود، میفهمیم در کجای تاریخ هستیم و چه چیزی را باید نشانه بگیریم و از کجا عبور کنیم و به سوی کدام مقصد حرکت نماییم. این تاریخ ماست و شهدا در این فرهنگ و در این زمان در فضای توحید افعالی و توحید صفاتی پروریده شدند و با این فرهنگ، انقلاب اسلامی شکل گرفت. این انقلاب توسط یک شخص آگاه به مسائل سیاسی محقق نشد که جایی برای کمّیتها و ابزارهای قدرت قائل باشد. این انقلاب توسط یک عارفِ به حضور همهجانبه خدا در عالم ظهور کرد، تازه عارفی که عارف به حاکمیّت اسمالله در این تاریخ بود. ملاحظه میکنید که ما در حال حاضر در اوج قدرت اسلحهها نسبت به تاریخ گذشته هستیم. تصورش را هم نمیتوان کرد که شخصی به نام امام خمینی رضوانالله تعالی علیه، ماورای حضوری که اسلحهها دارند بیاید و بگوید آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند. این راز آن چیزی است که رزمندگان ما در جبهه تکهتکه میشدند ولی پیروزی را حس میکردند و امروز هم اگر متوجه غلبه کیفیت بر کمیّت شویم با همان احساس عمل میکنیم و هدفگیری مینماییم و حرکت میکنیم و شور و صفای رزمندگان را در خود مییابیم.
نگاهِ اصالت دادن به کیفیت در مقابل کمیّتِ ۳۰ هزار نفری دشمن موجب شد امام حسین علیهالسلام تکهتکه شوند، ولی پیروز بمانند و این در اولین اربعین ظهور کرد و معلوم شد محاسبه حضرت سیدالشهدا علیهالسلام درست بود. دلیل پیروزی امام حسین علیهالسلام را در وسط میدان کربلا در روز عاشورا نباید جستوجو کرد، آن پیروزی را در اولین اربعین و در اربعینهای بعدی جستوجو نمایید. اربعین امام حسین علیهالسلام یعنی شما بعد از ۴۰ روز که از شهادت امام گذشته اظهار میداری: «السلام علیک یا حجهالله». تعبیرهای زیارت اربعین را ببینید؛ یعنی ای سیدالشهدا! تو حجت ما هستی و بر تو سلام میکنیم و ما هم با تو و در کنار تو هستیم.
البته عرایض بنده در رابطه با حضور تاریخیِ شیعه از طریق اربعین دارای اجمال است و نیاز به تفصیل دارد، عین مسائل مدرنیته که بعد از مدتی تفصیل پیدا کرده و تا حدّی قابل فهم شد. إنشاءاللّه معنای حضور تاریخی ما در این زمانه نیز آرامآرام قابل فهم میگردد.
بین رزمندگانِ دفاع مقدس و کسانی که در پیادهروی اربعین شرکت میکنند این وجه مشترک هست که هر دو احساس حضور در تاریخی را میکنند که توسط حضرت امام خمینی(رض) شکل گرفت و همه سعی دارند رسالت تاریخیِ تحقق این تاریخ را به عهده بگیرند، منتها به شکلهای مختلف.
در تقابل تمدنیِ پیشآمده، یک روح است که افراد را دربرگرفته و احساس مشترکی است که همه در آن قرار دارند و از این جهت بین آن خانمی که برای زوّار نان میپزد و ظاهراً نمیداند چرا آن کار را میکند، و بین آن طلبه و استاد دانشگاهی که میدانند با حضور در پیادهروی اربعین در حال تغییر دادن معادلات جهانند، هیچ فرقی نیست؛ دقیقاً هر دو در صحنه تقابلِ تاریخی بین کیفیت با کمیّت وارد شدهاند و احساس حضوری دارند که زبانِ تبیین آن هنوز ظهور نکرده است، زیرا این حضور، احساس حضور خاصی است که قلبها درک میکنند، ولی عقلها هنوز مفهوم درستی از آن نیافتهاند و به همین جهت هم همه بیشتر از نظر قلبی نسبت به همدیگر احساس نزدیکی دارند هرچند از نظر عقلی از همدیگر فاصله داشته باشند.
باید متوجه باشیم پروژه مدرنیته شکست خورده است. در این رابطه باید خود را معنا کنیم و تاریخمان را بسازیم. این مسأله اصلی تاریخ ماست و غفلت از آن، غفلت از اساسیترین مسأله زندگی است.
امیدی بزرگ
*در جایی فرموده بودید این پیادهرویِ اربعین که در این سالها شروع شده، از این جهت تمدنساز است و یک تاریخ به حساب میآید که ملاحظه میشود چگونه دستها و دلها به سوی هدفی مشخص اشاره دارد و یا در جایی دیگر گفتهاید غرب هم از یک جهت یک تمدن است با عقل خاصی که دارد که در زمان خود دستها و دلهای مردمِ آن سرزمین برای تحقق اهدافی مشخص در کنار هم قرار گرفت. با توجه به این امر آیا میتوان گفت عملاً تقابل تمدن اسلامی با تمدن غربی به صورت بالفعل وارد مرحله عملیاتی خود شده و از مرحله تئوریکِ خود گذشته است؟
همیشه هر وقت تمدنی به صحنه تاریخ آمده همینطور بوده که دستها و دلهای آن ملت در کنار هم قرار میگرفته و همه به هدفی واحد اشاره میکردند و به سوی آن جلو میرفتند. غرب با این تصور تمدن خود را شروع کرد که آینده تاریخ را بسازد و اندیشمندان آن دوران بهخصوص فیلسوفان، آدمهای جدّی و مصممی بودند برای یک کار بزرگ و با تمام وجود به صحنه آمدند تا به گمان خود آینده بشر را بسازند، بعد که به نفس امّاره گرفتار شدند ـ که داستانش مفصل است ـ همه چیز برعکس شد و روحیه استعمارگری، همه آن انگیزهها را در حجاب برد. مسلّم همه تمدنها وقتی ظهور میکنند که دلها و دستها همه یکی میشود، آن هم به سوی یک هدف متعالی؛ اگرنه آن چنان پیوندی که منجر به یک تمدن شود به میان نمیآید، حال اگر صاحبان آن تمدن بعدها نتوانند نفس امّاره را کنترل کنند، منجر به انحطاط آن تمدن میشود و در نهایت به سقوط آن میانجامد. در غرب هدفِ بهرهبرداری از طبیعت برای زندگی بهتر منجر به استعمار شد، زیرا در متن آن حرکت نحوهای از سکولاریته نهفته بود. تفاوت ما با غرب این است که زیرساختهای انقلاب اسلامی و تمدن اسلامی را انگیزههای سکولار تعیین نکرده است، بلکه رجوع به عالم قدس و معنویت و کیفیتهای عالمِ وجود تعیین نموده و این امید بزرگی را به میان آورده، امیدی که اگر از انگیزههای قدسی و الهی عدول نشود، واقعاً به نتیجه میرسد، زیرا انگیزه اصلی این حرکت، ایجاد عالَمی است که اسلام حرف اول و آخر را بزند.
اگر از این زوّار که سیلآسا در حال حرکتند بپرسید با چه انگیزهای این حرکت را شروع کردید، ممکن است از واژههای مشهور استفاده کنند که مثلاً میخواهیم به زیارت برویم، درست هم میگویند ولی در باطن این سخنها و در باطن این زیارت، نظر به نوعی از زندگی معنوی دارند که میخواهند آن نوع زندگی را به تاریخ خود برگردانند. در انقلاب اسلامی هم این موضوع مشهود بود که مثلاً مادربزرگ بنده با نیت آن که حضرت امام خمینی رضوانالله تعالی علیه به عنوان یک مجتهد فرمودهاند در تظاهرات شرکت کنند، میآمدند ولی در باطن این سخن نظر به نوعی از جامعه داشتند که در آن جامعه، اسلام باید همه مناسبات را تعیین کند، به همان معنای تحقق تمدن اسلامی. مادربزرگ بنده حتی نمیگفت شاه نمیخواهیم، اما طوری ما را تشویق میکرد که در عمل همان میشد که شاه باید برود. این یک بحث اساسی است که متوجه باشیم گاهی بار تاریخی واژهها بیشتر از معنایی است که ظاهر آن واژهها نشان میدهند، مثل همین حرکت تاریخی مردمی که در حال پیادهروی به سوی کربلا هستند. بار تاریخی این کار، احساسی است که میرود تا سرنوشت این ملت را شکل دهد و بر اثر آن تمدنی مناسب این روح و روحیه ظهور کند.
در رابطه با بعضی از واژههایی که روح تاریخ زمانه را مینمایانند خدمتتان عرض کنم که در اواخر عمر رژیم شاهنشاهی یکی از روزهایی که از اصفهان برای درس خواندن به قم میرفتم، خدمت رفقایی که در ایوان مدرسه حجت نشسته بودند رسیدم، پرسیدند شعار جدید را شنیدهای؟ گفتم نه! گفتند شعارِ جدید عبارت است از: «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی». باور بفرمایید احساس کردم تمام معنای مبارزه در این ۳ کلمه ظهور کرده است. اینقدر این شعار در آن زمان حرف داشت که غیرممکن است آن احساس را شمایی که در آن تاریخ نبودهاید، در این زمان در خود بیابید. این شعار، زبان سالها مبارزه بود و سالها طول کشید تا این شعار ظهور کرد، چندین سال همه میخواستند همین را بگویند ولی زبانِ اظهار آن تولّد نیافته بود. هرکس آن شعار را میشنید حس میکرد فتحی صورت گرفته است. شما ممکن است در این زمان این شعار را یک جمله عادی به حساب آورید، ولی در آن زمان این یک شعار نبود، یک احساس چندساله بود که در این جمله به ظهور آمده بود. در همین رابطه عرض کردم واژههای مناسب حرکت اربعینی که در این تاریخ شکل گرفته، هنوز متولّد نشده و با واژههای تاریخ گذشته نمیتوان آنچه را در حالِ وقوع است گزارش داد.
مردمی که در راهپیمایی اربعین در این تاریخ شرکت میکنند هنوز زبانی برای توصیف احساس خود ندارند و ممکن است وقتی از انگیزه کارشان سؤال کنید با زبان مشهورات جواب دهند در حالی که احساس تاریخی آنها چیز دیگری است.
حرکتی در اولین مرحله
*آیا به همان صورتی که استکبار سعی دارد به انقلاب اسلامی ضربه بزند و فکر انقلابی را در حجاب ببرد، امکان این کار برای حرکتی که در اربعین شکل گرفته است وجود دارد؟
مسلّم وجود دارد زیرا هویت فرهنگ مدرنیته ضدمعنویت است و با هر حرکتی که در فرهنگ غربی نگنجد مقابله میکند، ولی ما با روحیهای که دائماً سعی داریم حرکات خود را بازخوانی کنیم و ضعفهای آن را تقلیل دهیم، میتوانیم از فتنههای غرب عبور کنیم به همان معنایی که انقلاب اسلامی دائماً از طریق رهبر حکیم انقلاب حفظهالله، نسبت به اهداف خود بازخوانی میشود.
انقلاب اسلامی دارای ۳ مرحله بود. مرحله اول انقلاب، طوری بود که دشمن اصلاً نمیتوانست آن را ببیند. در مرحله دوم که یک مرتبه انقلاب صورت عملیاتی به خود گرفت، انقلاب خیلی جلوتر از آنچه دشمنان فکر میکردند جلو رفت، آنچنان با سرعت جلو میرفت که تا دشمن میخواست قدم دیروز را بررسی کند، انقلاب چند قدم جلوتر رفته بود. در مرحله سومِ انقلاب بود که دشمن توانست خود را بازخوانی کند و انواع فتنهها و کودتاها و جنگ ۸ ساله را به انقلاب تحمیل نماید که البته ملاحظه کردید چون انقلاب در زمین دشمن بازی نمیکرد توانست از نقشههای دشمن جان به در برد. در مورد حرکت اربعین در مقایسه با انقلاب اسلامی، ما در مرحله اول هستیم و دشمن هنوز نمیفهمد معنای این حرکت چیست. از این مرحله که گذشت و حرکت جهانی شیعه معنادار شد، حتماً تقابل شروع میشود. تفاوت قضیه آن است که بحمدالله دشمن در فهم حرکت کیفیِ اربعین فوقالعاده ضعیف شده است و به یک معنا ما با مرحله انحطاط مدرنیته روبهرو هستیم تا آن حدّ که برای مقابله با این جریان دست به دامن آلسعود و تکفیریها میشود که در نتیجه با شکست آلسعود به عنوان دفع یکی از موانع حرکت معنوی جهان اسلام کار ما سرعت بیشتری به خود میگیرد.
کار بزرگی در حال وقوع است
*رهبر بزرگوار انقلاب حفظهالله در سخنرانی مورخ ۲ اردیبهشت ۹۲، یکی از واجبترین کارها در فعالیتهای فرهنگی را آفتشناسی آن فعالیتها عنوان فرمودند، در آفتشناسی نیاز به شناخت ملاک داریم تا آن آفتهایی که دامنگیرِ انقلاب اسلامی شد برای حرکت اربعین پیش نیاید. به نظر شما چه ملاکهایی را برای شناخت آفتهای حرکتِ اربعین باید مدّنظر داشته باشیم؟
چند چیز را باید مدّنظر داشت، یکی اینکه مواظب باشیم در زمین دشمن که همان فرهنگ مدرنیته است با ملاکهای آن فرهنگ بازی نکنیم، به این معنا که دقت داشته باشیم با نگاه غربی همدیگر را و حرکات این مردم را نگاه نکنیم و نخواهیم همه چیز مطابق ارزشهای غربی جلو رود. دیگر این که سعی کنیم تعریف درستی از این حرکت داشته باشیم. در مورد اربعین ۲ تعریف، مقابل ما وجود دارد؛ یکی اینکه حرکت اربعین را صرفاً یک عبادتِ فردی تعریف کنیم، دیگر آنکه آن را در عین قدسی و معنوی بودن، حرکتی اجتماعیـ سیاسی بدانیم برای آنکه از آن طریق دستورات دین به جامعه برگردد و از آن به بعد فرهنگ سکولاریته مناسبات اجتماعی ـ تربیتی ما را مدیریت نکند. اگر تعریف این حرکت درست شد، افق آینده آن روشن میشود و معلوم میشود کجا باید برویم و فعلاً کجا هستیم و در حال حاضر چه انتظاری باید از این حرکت داشته باشیم و چگونه باید در متن این حرکت به حضور در تاریخی دیگر فکر کرد و روشنکننده آن راهی که راه حضور در تاریخ دیگر است، چیست؟ اگر این حرکت درست تعریف شود، میتوانیم به دگرگونیِ معنای سیاست امیدوار باشیم؛ چیزی که با انقلاب اسلامی شروع شده است. با تعریف درست این حرکت تلقی تازهای از زندگی پدید میآید، زیرا هیچ اصلاحی ممکن نیست جز با آمادگی روحی و اخلاقی مشترک مردمان و داشتن طرحی برای آینده و این در حرکت اربعینی مردم به چشم میخورد، هرچند فعلاً در ابتدای این حرکت هستیم.
چیستیِ حرکت اربعینیِ این تاریخ
*شما در تعریفی که برای انقلاب اسلامی دارید، حقیقت انقلاب را برمیگردانید به شخصیت اشراقی حضرت امام خمینی(رض) به آن معنا که چون انقلاب اسلامی به قلب امام خمینی اشراق شده، سیره ایشان محل تفصیل انقلاب اسلامی است. حال سؤال این است: آیا میتوانیم حرکت اربعین را به سیره امام حسین علیهالسلام برگردانیم یا موضوع را باید به شکل دیگری تفسیر کرد؟
همینطور که میفرمایید ما ذات و گوهر انقلاب اسلامی را ـ به همان معنایی که بر قلب امام خمینی رضوانالله تعالی علیه اشراق شده ـ بر میگردانیم به اراده الهی در این تاریخ برای عبور از فرهنگ مادی این دوران. در حرکت اربعین هم همان اراده الهی است که در این زمان به صحنه آمده است، تا بعد از ۴۰۰ سال که از رنسانس غرب گذشته است، بشر را متذکر یک فتح تاریخی کند. منتها همانطور که انقلاب اسلامی در ذیل حرکت امام حسین علیهالسلام انجام شد و ۱۵ خرداد ۴۲، حضرت امام خمینی رضوانالله تعالیعلیه بحث پیروزی خون بر شمشیر را مطرح کردند، در این زمان نیز این ایده حضرت امام حسین علیهالسلام است که در حرکت اربعینیِ مردم ظهور کرده تا راهی که انقلاب اسلامی در مقابل بشرِ این دوران گشود، به صورتی وسیعتر در جهان شیعی به ظهور برسد و نفی کلّی استکبار را رقم بزند و پیرو آن، حکّام دستنشانده استکبار نیز از میان برداشته شوند.
پس از ۴۰۰ سال از رنسانس ـ به عنوان یک حرکت برای زندگی برتر به روش سکولار ـ معلوم شد آن روش نمیتواند جواب نیازهای اصلی بشر را بدهد و در تاریخی که با حرکت اربعین در حال ظهور است، این پیام به گوش میرسد که در ۴۰۰ سال گذشته هیچ نفعی عاید بشر نشد و این حضوری که شما در حرکت اربعینی مردم ملاحظه میکنید نشانهای است از اینکه مردم میخواهند بیرون از فرهنگ غرب، زندگی خود را معنا ببخشند.
در انقلاب اسلامی مردم سریعاً تذکرات و رهنمودهای حضرت امام رضوانالله تعالی علیه را تصدیق میکردند، زیرا حرف امام، حرف مردم بود. خداوند در سوره آلعمران میفرماید: ای پیغمبر! بگو؛ «آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَینا؛(۴) ما به خدا و به آنچه بر ما نازل شده ایمان آوردیم. یعنی نور وحی الهی بر قلب سلمانها و ابوذرها هم به صورت اجمال نازل شده است. ولی صاحب این حقیقت به صورت تفصیلی حضرت پیامبر اعظم صلواتاللّه علیه و آله هستند. در حال حاضر هم نوری بر قلب شیعه اربعینی نازل شده. آفت مهم این حرکت آن است که حقیقت این حرکت را نبینیم و آفت دیگر آن است که این حرکت معنوی را صرفاً کمّی نگاه کنیم. نباید اجازه داد موضوعی به این بزرگی تفسیر کمّی بشود و در حدّ یک حرکت سیاسی تقلیل یابد که در آن صورت حقیقت آن در حجاب میرود، همانطور که اگر در حدّ یک حرکت معنویِ فردی تقلیل یابد، حقیقت آن در حجاب میرود.
بر روی همین شهادتها باید حساب باز کرد
*با توجه به آنچه از صحبتهای شما دریافت کردیم؛ اولاً: وظیفه ما به تفصیل و تبیین کشیدن اجمال حرکت مردم است با نظر انداختن به استکبارستیزیِ این حرکت تا آنچه در ذهن مردم است به بهترین شکل در این تاریخ به صحنه بیاید. ثانیاً: تذکر به این نکته است که پیادهروی اربعین در راستای تمدن مهدوی است و این مورد نیز باید مدّنظر باشد بدون آنکه بخواهیم به عنوان قیّم مردم کارها را در دست بگیریم و از شکوفایی بومی و طبیعی آن حرکت که در هر ملتی شکل خاص خود را دارد، جلوگیری نماییم.
این برداشت درستی است که حرکت اربعینی در زیر سایه امام حسین علیهالسلام در تاریخِ طلوع انقلاب اسلامی، حرکتی ضداستکباری است و با هویت خاصی که دارد تلاش میکند به جای سیطره فرهنگ سکولاریته، معنویت و کیفیت، اصالت پیدا کند.
بهترین نگاه نهتنها به کربلا بلکه به عالم، نگاه جابر بن عبدالله رحمهالله علیه است و این نگاه، نگاهی است که فرهنگ اربعینی را شکل میدهد. لذا در اوج سیطره ظاهری کمیّتها و شهادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام و شهادت اصحاب حضرت، متوجه است که باید بر روی همین شهادتها حساب باز کرد زیرا همیشه باید بر روی حضور کیفیتها در تاریخ حساب باز کنیم و همین نگاه است که به شما میگوید امیدوار باشید که مردم مظلوم یمن و بحرین و فلسطین حتماً پیروز میشوند، زیرا همیشه در فضای سیطره کمیتها اگر حرکتی مرعوب سیطره کمیتها نشود، ضعف کمّیتها و قوّت کیفیتها ظهور میکند. اساساً جهت تاریخ در جهت همان فتح تاریخیِ شهدای کربلا در اربعین است. هر مظلومی که ذیل فرهنگ امام حسین علیهالسلام در مقابل غلبه استکبارِ فکری ـ فرهنگی قرار گیرد، پیروز میشود. شما در این زمانه ملاحظه کردید چطور مردم غزه در مقابل سیل غلبه اسلحهها پیروز شدند ولی کرانه باختری به جهت غفلت از مقابله با استکبار، سالهاست مزۀ پیروزی را نچشیده. شاخههای جهادی غزه با فرهنگ حسینی مقابله با اسرائیل را شکل دادند و با این که عموماً سنی مذهبند، با صراحت گفتند ما به حسین[علیهالسلام] اقتدا کردیم، به این معنا که در فضای مقابله با دشمن و در فضایِ بهکارگیری اسلحهها به چیزی ماورای اسلحهها امید بستند. اینکه رهبر معظم انقلاب میفرمایند کرانه باختری هم باید مسلح شود، به جهت آن است که در دل بهکارگیری اسلحهها، ایثار حسینی ظهور میکند.
عقلِ فهم اربعین
با عقل پوزیتیویستی و کمیّتگرا؛ این حرکات که شما در پیادهروی اربعین دارید، خرافه محسوب میشود.
اما عقلی که شیعه از طریق اربعین به آن رسیده و به وسیله آن اربعین را فهم کرده، عقلِ کیفیتگراست و تنها از این عقل است که ماورای سیطره کمیّتها، به کار میآید و نه تنها خرافه نیست بلکه به جدّیترین و واقعیترین واقعیات نظر دارد، واقعیاتی که روح فرهنگ کمیّتگرایِ یزیدی از دیدن و درک آن محروم است. سوبژکتیویته که سراسر غرب را فراگرفته است، آنها را به خرافیترین ملتها در طول تاریخ تبدیل کرده و امروز مردم غرب با فرهنگ تجدد در حال گذران عمر در این خرافاتند. سوبژکتیویته میگوید آنچه انسان به حکم ذهن خود واقعی میداند، واقعی است، زیرا انسان هرگز به حقیقت دست نمییابد پس آنچه را تصور میکند واقعی است، به عنوان واقعیت باید پذیرفت. تحت تأپیر این نگاه به چیزهایی باور دارند که آن چیزها هیچ حضور کیفی در عالم ندارند و به هیچ حقیقتی، ماورای عالم ماده اشاره نمیکنند. حرکت اربعینی شیعه در این تاریخ، حرکتی است برای عبور از این پندارها و از این خرافهها و نظر به کیفیترین تمدن که همان تمدن مهدوی است. این حرکت، حرکتی است که ریشه در روح انسانها دارد و باید اجازه دهیم ظهور کند، نه آنکه با تصدیگری و قیّممآبی بخواهیم در کنترل ما درآید. خداوند در راستای به صحنه آوردنِ مردم در حیات دینی، به رسول خود صلواتاللّه علیه و آله میفرماید: «فَذَکِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّر، لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ؛(۵) ای پیامبر! به مردم تذکر بده، روح آنها آن تذکرات را میشناسد، بنا نیست تو بر آنها سیطره پیدا کنی.
اربعین؛ حرکتی پایدار و رو به جلو
*شما انقلاب را به ۳ مرحله تقسیم کردید و فرمودید در مرحله سوم، غرب نسبت به انقلاب به خود آمد و دست به انواع فتنهها زد و ما با غرب وارد تقابل فرهنگی شدیم. غرب، فرهنگ الهیِ انقلاب ما را نشانه گرفت و ما هر اندازه بتوانیم با اصالت دادن به کیفیتها، از فرهنگ سکولار غرب عبور کنیم، چهرههای متعالی انقلاب را ظاهر میکنیم. حال در حرکت اربعینی هم باید بر روی همین کیفیت تأکید کرد تا گرفتار حجابها و آفات این حرکت نشویم و یا گزینههای دیگری هم برای به ظهور آمدن چهرههای متعالی این حرکت وجود دارد؟
باب خوبی را جهت تفکر در این مورد باز کردید که برمیگردد به تجربه ما نسبت به انقلاب اسلامی و راز ریزشهایی که پیش آمد. آنهایی که نسبتشان را با انقلاب اسلامی غلط تعریف کرده بودند، بدون استثنا ریزش کردند و عملاً امید دشمن را جهت سیطره بر انقلاب اسلامی زیاد نمودند. آنها تعریفی که از انقلاب اسلامی برای خودشان داشتند چیزی نبود جز زندگی در زیر سایه استکبار، در عین دیانت فردی. در رابطه با حرکت اربعین هم این آفت هست، به همین جهت هرچه تعریف خود را نسبت به این حرکت دقیقتر کنیم، این حرکت با ریزش کمتری جلو میرود. ما تجربهای را که در حرکت اربعین داریم، در انقلاب اسلامی نداشتیم لذا در حال حاضر حرکات استکبار را دقیقتر و خوبتر میتوانیم رصد کرده و پیشبینی کنیم. مسلّم آمریکا به عنوان نماینده روح استکبار در این تاریخ، به انحطاط رسیده و هر تمدنی که به انحطاط برسد سقوط خواهد کرد. نمونۀ انحطاط آمریکا این که به جایی رسیده که برای رسیدن به اهدافش به ارتجاعیترین جریانهای موجودِ منطقه تکیه کرده است و بنده امید دارم حرکت اربعینی شیعه به بهترین شکل نشان دهد آمریکا چه اندازه ناتوان است. ابرقدرتها با هیبت زنده هستند، اگر هیبتشان بشکند خلاص میشوند و اتفاقاً هیبت آمریکا در همین منطقه ما بیشتر ظهور دارد و در اینجا هم هست که بهتر میشکند و در نتیجه با تبیین قدسی حرکت اربعینی با ریزشهای چشمگیری روبهرو نخواهیم بود زیرا از یک طرف آنهایی که انگیزههای سکولار دارند وارد این نوع حرکات نمیشوند تا بعد از مدتی بخواهند بروند و از طرف دیگر استکبار جهانی گرفتار انحطاط شده و جذابیت سابق خود را از دست داده است. از این جهت میتوان گفت حرکت اربعینی که در حال حاضر شروع شده، حرکتی است پایدار و رو به جلو.
مشکلترین قسمت کار به میان آوردن زبانی است که این فکر را تبیین کند که اراده الهی ماورای اراده استکبار، به صحنه این تاریخ آمده است تا بشریت از این طریق راه اُنس با خدا را در همه مناسبات فردی و اجتماعی بیابد و گمان نکند سیاست از دیانت جداست. به محض آن که میخواهید روح استکبارستیزیِ حرکت اربعین را مدّنظرها قرار دهید، طرف مقابل، این واژهها را سیاسیِ صِرف میشناسد و عملاً روح این حرکت درست تبیین نمیشود مگر آن که زبانی ظهور کند که مخاطَبِ ما را متوجه کند چگونه میتوان در حرکات استکبارستیزی نظر به عالم قدس و معنا داشت.
تجربه روح مهدوی در اربعین
*در جایی فرموده بودید نگاههای انقلابیون واقعی و سالم به انقلاب نگاههای متفاوت بود و در نگاهشان به انقلاب حالت شدت و ضعف و تشکیک وجود داشت. آیا در نگاه به اربعین هم موضوع همینطور است و اگر اینچنین است معیار و ملاک برای کامل ترین نگاه چیست؟
مسلّم نگاه به هر امر قدسی همیشه تشکیکی است، اعم از نگاه به انقلاب اسلامی و یا به حرکت اربعین و یا حتی نگاه به اصل اسلام. در بین انقلابیون عدهای میخواستند شاه برود برای اینکه شاه متدین نیست و به بیحجابی دامن میزند، بدون آن که متوجه باشند باید از طریق انقلاب اسلامی از استکبار عبور کرد و حضرت امام رضوانالله تعالی علیه آرامآرام مردم را متوجه حقیقت انقلاب کردند. شاید بتوان گفت در ابتدای امر به ندرت کسی مانند حضرت امام میدانست این انقلاب تا کجاها حرف دارد و کجاها را نشانه گرفته است، کمکم مردم متذکر امری شدند که به صورت اجمالی در خود داشتند و به امام نزدیک شدند. در حرکت اربعین هم موضوع همینطور است، به نظر میرسد حداقلِ قصه این است که همه میخواهند برگردند به سرنوشت دینی، تا آنکه سرنوشت انسانها را دین معلوم کند، اما سرنوشت دینی را چطور معنا میکنند؟ به صورت فردی و یا تمدنی؟ إنشاءاللّه مقداری که جلو میآییم، موضوعِ نظام دینی مدّنظرها قرار میگیرد، به همان معنایی که به مهدویت نظر دارد و متوجه میشود در این مسیر باید از استکبار عبور کند. همانطور که ما باید از صفویه عبور میکردیم تا به انقلاب اسلامی میرسیدیم. ما در انقلاب مشروطه هنوز در شاکله صفویه به سر میبردیم و شاه بود که نقش تعیینکننده در سرنوشت مملکت را به دست داشت نه شریعت الهی، و سلسله صفویه طوری نبودند که بخواهند جدای از غرب، راه خود را ادامه دهند حتی بعد از صفویه در انقلاب مشروطه، قانون اساسیِ مشروطه از بلژیک گرفته میشود و مبنایش نگاه اُمانیستی است. در اربعین نیز باید به مرور موانع را پشت سر بگذاریم تا آنجا که دستها و دلها با گفتمانی که افقش مهدویت است یکی بشود.
یکی از عراقیها گفته بود ما در موسم اربعین، از نظر ایثار، حال و هوای دیگری داریم که در غیر آن زمان آن طور نیستیم. در اربعین هویت فرهنگ مهدوی برای آنها پیش میآید که در ایثار، نهایت تلاش را دارند و مال و ثروت دنیا برایشان بیارزش میشود؛ ولی در غیر زمان اربعین به عنوان یک تاجر و یا یک کاسب به منافع خود فکر میکنند. با توجه به این نکته عرض میکنم اگر ما با نظر به فرهنگ اربعین به شخصیت خود وسعت بدهیم و نسبتمان را با همدیگر اربعینی کنیم، دست و دلهایمان یکی میشود و مثل فضای اربعین خیلی راحت میتوانیم کنار همدیگر باشیم، چون کیفیتها بر کمیّتها غالب شده است و همیشه اینطور بوده که وقتی تنها کمیّت بر روح و روان افراد و جوامع حاکم باشد، خصومت به میان میآید و جوامع متلاشی میشوند چون همه گرگ همدیگر میگردند ولی وقتی کیفیتها حاکم باشد روحها وسعت مییابد و انسانها راحت همدیگر را تحمل میکنند، این شاخصه هویت مهدوی است که شنیدهاید در آن فرهنگ، گرگ و گوسفند بر سر یک آخور غذا میخورند؛ به این معنا که خصومتها به مدارا و رفاقت تبدیل میشود و شما در اربعین این نوع رابطه را میبینید که چگونه افراد خیلی راحت همدیگر را تحمل میکنند و نسبت به همدیگر ایثار دارند.
*ملاحظه میکنید که امروز پدیده داعش به صورتی که به یک معنا ادعای کیفیتگرایی دارد، از گرایش مردم به دین در حال سوءاستفاده است؛ اولاً: میتوان گفت این کاری که اینها مدّنظر دارند، کیفیتگرایی است؟ ثانیاً: تفاوت حرکت اربعین که یک حرکت کیفیتگراست با حرکت داعشیها چیست و چگونه باید عمل کرد که این حرکت به آن سمت و سو سوق پیدا نکند؟
ابتدا باید عرض کنم حرکت داعشیها خارج از پشت پرده عوامل تحریککننده آنها که مربوط به صهیونیستهاست، یک حرکت کاملاً کمیّتگراست و همین امر موجب میشود دشمنان به راحتی بتوانند آنها را بازی دهند. به گفته آقای دکتر محمدجواد لاریجانی، نگاه داعش به اسلام همان نگاه اسرائیل به دین حضرت موسی علیهالسلام است. اسرائیل صورت آن نوع روحیه یهودیگری است که حسگرایی شاخصه آن است، یهودیتی که عباداتشان تماماً قالبی است و اصلاً چیزی به نام حضور قلب در آنها معنا ندارد، سلفیها هم دقیقاً همینطور هستند؛ به همین جهت با عرفان و عرفا سخت مخالفند و از دین قدسی تنها ظاهر آن را گرفتهاند با همان تصورات مادی، حتی در رابطه با بهشت و دوزخ تصورشان مادی است. ما کمیّت را در حد رعایت قالب دین نفی نمیکنیم بلکه معتقدیم این قالبها باطن و قلب دارند. پدیده داعش و بهطور کلی وهابیت نشان داد بهترین راه برای نجات جهان اسلام کیفیتگرایی است که در متن دین نهفته است. به همین جهت غیر از سلفیها بقیه مسلمانان هیچگونه گرایشی به داعشیها پیدا نکردند زیرا جهان اسلام به نور اسلام و به نور اهل البیت علیهمالسلام، با کیفیت زنده است.
ـ ـ ـ ـ ـ ـ
پینوشتها
۱ـ در روایت داریم: «مَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً ظَهَرَتْ یَنَابِیعُ الْحِکْمَهِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِه؛ (جامع الأخبار، ص: ۹۴) هرکس ۴۰ روز خود را برای خدا خالص کند، چشمههای حکمت از قلب او بر زبانش جاری میشود.
۲ـ خداوند به رسول خود صلواتاللّه علیه و آله میفرماید: «وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمى؛(انفال/۱۷) آنگاه که نیزه میاندازی تو نیستی که نیزه میاندازی، بلکه خداست که نیزه میاندازد.
۳ـ حضرت امام حسن عسکری علیهالسلام میفرمایند: «عَلَامَاتُ الْمُؤْمِنِ خَمْسٌ؛ صَلَاهُ الْإِحْدَى وَ الْخَمْسِینَ وَ زِیَارَهُ الْأَرْبَعِینَ وَ التَّخَتُّمُ فِی الْیَمِینِ وَ تَعْفِیرُ الْجَبِینِ وَ الْجَهْرُ بِبِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ؛ علامتهای مؤمن ۵ چیز است: ۵۰ رکعت نماز و «زیارت اربعین» و انگشتر در دست راست کردن و پیشانی بر خاک نهادن و «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» را بلند گفتن.
۴ـ آلعمران/ ۸۴٫
۵ـ غاشیه/ ۲۱ و ۲۲٫
سوتیتر:
- شیعه براساس زیرساختهای معنویِ خود در مسیری که انتخاب کرده هیچ وقت متوقف نمیشود، بل در یک حرکت مستمر همواره از هویت معنوی و کیفی خود بهره میبرد. شواهد تاریخیِ زیادی در این رابطه هست از نمونههایی که شیعه به بنبست نمیرسد زیرا با اسلحهها و کمیّتها حیات خود را تعریف نکرده است
جنبش حزبالله با نظر به فرهنگ اربعین میتواند مقابل اسرائیل بایستد و تاریخ جدیدی را در این دوران رقم بزند که در نتیجه آن، رزمندگان فلسطین در غزه آن طور مقابل حملههای شبانهروزی اسرائیل ایستادگی کنند و برای خود معنای جدیدی پدید آورند. اسرائیل را فرهنگ اربعین نابود میکند و آلسعود را به چنین بیآبروییهایی میکشاند.
۳٫
بین رزمندگانِ دفاع مقدس و کسانی که در پیادهروی اربعین شرکت میکنند این وجه مشترک هست که هر دو احساس حضور در تاریخی را میکنند که توسط حضرت امام خمینی(رض) شکل گرفت و همه سعی دارند رسالت تاریخیِ تحقق این تاریخ را به عهده بگیرند، منتها به شکلهای مختلف.
۴٫
با عقل پوزیتیویستی و کمیّتگرا؛ این حرکات که شما در پیادهروی اربعین دارید، خرافه محسوب میشود. اما عقلی که شیعه از طریق اربعین به آن رسیده و به وسیله آن اربعین را فهم کرده، عقلِ کیفیتگراست و تنها از این عقل است که ماورای سیطره کمیّتها، به کار میآید و نه تنها خرافه نیست بلکه به جدّیترین و واقعیترین واقعیات نظر دارد
۵٫
در مورد حرکت اربعین در مقایسه با انقلاب اسلامی، ما در مرحله اول هستیم و دشمن هنوز نمیفهمد معنای این حرکت چیست. از این مرحله که گذشت و حرکت جهانی شیعه معنادار شد، حتماً تقابل شروع میشود. تفاوت قضیه آن است که بحمدالله دشمن در فهم حرکت کیفیِ اربعین فوقالعاده ضعیف شده است
۶٫
در مورد اربعین ۲ تعریف، مقابل ما وجود دارد؛ یکی اینکه حرکت اربعین را صرفاً یک عبادتِ فردی تعریف کنیم، دیگر آنکه آن را در عین قدسی و معنوی بودن، حرکتی اجتماعیـ سیاسی بدانیم برای آنکه از آن طریق دستورات دین به جامعه برگردد و از آن به بعد فرهنگ سکولاریته مناسبات اجتماعی ـ تربیتی ما را مدیریت نکند
۷٫
حرکت اربعینی که در حال حاضر شروع شده، حرکتی است پایدار و رو به جلو. مشکلترین قسمت کار به میان آوردن زبانی است که این فکر را تبیین کند که اراده الهی ماورای اراده استکبار، به صحنه این تاریخ آمده است تا بشریت از این طریق راه اُنس با خدا را در همه مناسبات فردی و اجتماعی بیابد و گمان نکند سیاست از دیانت جداست
فضائل قمر بنی هاشم(ع) در زیارتنامه حضرت عباس(ع)
حجتالاسلام سیدجواد حسینی
جمال حق ز سر تا پاست عباس
به یکتایی قسم یکتاست عباس
بنازم غیرت و عشق و وفا را
که عطشان بر لب دریاست عباس
مقدمه
ازدواج امیرمؤمنان علی«ع» با حضرت امالبنین(فاطمه کلابیّه) با مشورت عقیل، برادر نسبشناس حضرت انجام گرفت و حضرت نیز با این هدف، با شجاعترین و اصیلترین خانواده عرب پیوند خانوادگی برقرار نمود که از طریق این ازدواج، دارای فرزندان شجاع و نجیب شود و این آرزو در حضرت عباس و برادران ایشان تحقق یافت.
مسلمانان خصوصاً شیعیان، حضرت عباس را بعد از بابالحوائجی، بیشتر به شجاعت و رشادت میشناسند، هر چند در کربلا زمینهای پیش نیامد که عباس آن شجاعت حیدری را به نمایش گذارد، چرا که امام حسین«ع» به او مأموریت جنگی ندادند، بلکه دستور دادند برای اهل حرم و کودکان تشنه، آب تهیه کند.
با این حال، ریشه شجاعت و کرامت و همینطور مقامات حضرت فقط در این نیست که از نسل حیدر و یا از خانواده شجاع و اصیل عرب است، بلکه اصلیترین راز شجاعت، کرامت و کمالات او در بندگی خدا، بزرگ داشتن او و اطاعت و پیروی محض از او، پیامبر و امامان معصوم علیهمالسلام نهفته است.
آنچه پیش رو دارید، نگاهی گذرا به فضائل و اوصاف مهمی است که در زیارتنامه آن حضرت به آنها اشاره شده است، همچون بندگی، اطاعت خدا و رسول و امامان، بصیرت دینی، صبر و بردباری و تعهد و وفاداری و… امید که دوستداران و عاشقان حضرتش از این مقال توشه برگیرند و فراروی خویش در رسیدن به کمال و قلّه بندگی قرار دهند.
۱ـ بندگی خدا
شیخ بزرگوار، جعفربن قولِوِیه قمی (بسند معتبر از «ابوحمزه ثمالی») از حضرت صادق«ع» درباره ابوالفضل العباس«ع» زیارتنامهای نقل کرده است که در بخشی از آن میخوانیم: «السلام علیک ایها العبد الصالح المطیع لله و لرسوله و لامیر المؤمنین والحسن والحسین صلیالله علیهم و سلم… (۱) سلام بر تو ای بنده صالح، و فرمانبر خدا و رسول خدا و امیرمؤمنان علی«ع» و حسن و حسین که رحمت خدا و درود بر آنان باد!».
مقام بندگی
مقام بندگی مقام بس رفیع و بلندی است که دستیابی به آن در واقع به منزله صعود و اشراف به تمام مقامات دیگر است. این را هم منابعی دینی تأیید میکنند و هم سرگذشت پاکان و بزرگان نشان میدهد. حضرت علی«ع» فرمودند: « هرگاه خداوند بندهای را دوست بدارد، به او عبادت و بندگی نیک را الهام میکند»(۲).
حضرت صادق«ع» فرمودند: «بندگی(خدا) گوهری است که باطن آن خداوندگاری (یعنی قدرت و توانایی) است»(۳).
مقصود از «ربوبیت» خداوندگاری است نه خدایی، هر صاحبقدرتی خداوندگار چیزهایی است که تحت نفوذ اوست. جناب عبدالمطلب به ابرهه که به قصد خراب کردن کعبه آمده بود، گفت: «انی رب الابل و ان للبیت رب؛ من صاحب شترانم [که برای مطالبه آنها آمدهام] اما خانه، خود صاحبی دارد».
ما تعبیر بالا را به پیروی از یک حدیث معروف که در «مصباحالشریعه» آمده است، آوردیم. آن حدیث میفرماید: «همانا بندگی خدا [و پیمودن صراط قرب به حق] گوهری است که باطن آن خداوندگاری (قدرت و توانایی) است»(۴).
بشر همواره در تلاش بوده و هست تا راهی پیدا کند که بر خود و جهان تسلط یابد. فعلاً درباره اینکه چه راههایی را برای این هدف برگزیده و در آن راه کامیاب و یا ناکام شده است، کاری نداریم. در میان آن راهها یک راه است که وضع عجیبی دارد. از این نظر که کسانی تنها وقتی از این راه استفاده میکنند که چنان هدفی نداشته باشند؛ یعنی هدفشان کسب قدرت و تسلط بر جهان نباشد؛ بلکه هدفشان «تذلل»، «خضوع»، «فنا» و «نیستی» از خود باشد. آن راه عجیب «راه عبودیت» است.(۵)
حضرت عباس«ع» در اوج عبادت و بندگی قرار داشت. در روایات تاریخی میخوانیم: «و بین عینیه اثر السجود؛(۶) [در پیشانی] و بین چشمان او اثر سجده [نمایان] بود».
نقل شده است صورت قاتل عباس«ع» که از طایفه «بنیدارم» بود سیاه شده بود، علت را از او پرسیدند، گفت: «من مردی را که در وسط پیشانی او اثر سجده بود کشتم که نامش عباس بود».(۷)
و «جعفر نقدی» درباره حضرت عباس میگوید: «او از بزرگان اهل بیت است از نظر دانش و پارسایی و نیایش و عبادت». و صدالبته بندگی انواعی دارد که یکی از آنها نماز و سجدههای طولانی است.(۸)
حضرت رسولالله اعظم«ص» فرمودند: «نمودها یا زمینههای بندگی ۵ چیز است: خالی بودن شکم (کمخوری)، خواندن [و عمل نمودن به] قرآن، شببیداری (و نماز شب)، تضرع و زاری هنگام [سحر] صبح [صادق] و گریه از ترس خداوند»(۹).
تمام موارد فوق به خوبی در حضرت عباس«ع» تبلور یافته بود و اوج تمام این عبادات در شب عاشورا در ایشان و دیگر یاران حضرت امام حسین«ع» به خوبی بروز و ظهور نمود و شب عاشورا را برای خواندن نماز، تلاوت قرآن و گریه از خوف الهی مهلت گرفتند که «لهم دوی کدوی النحل؛(۱۰) برای آنها زمزمهای مانند شورش زنبور عسل بود (و گریه و ناله میکردند)».
تبلور حقیقت بندگی در حضرت عباس«ع»
«عنوان بصری» محضر امام صادق«ع» عرض کرد: حقیقت بندگی چیست؟ حضرت فرمودند: ۳ چیز است: ۱ـ اینکه بنده، خود را در آنچه خداوند واگذار نموده است، مالک نداند. ۲ـ بنده خود برای خود تدبیر [و اندیشه] نکند. ۳ـ تمام سرگرمی و کارش انجام امر خداوند که به او فرمان داده است و نهی او که از آن نهی کرده است، باشد. پس زمانی که خود را مالک آنچه خداوند داده نداند، انفاق در آنچه امر کرده است آسان خواهد شد و زمانی که بنده تدبیر خود را به خدا واگذار کند، مصائب و سختیهای دنیا بر او سهل و آسان میگردد و هنگامی که بنده مشغول انجام امر و نهی خداوند باشد، وقتی برای جدال (ناحق) و افتخارات (نابجا) با مردم نخواهد داشت و هرگاه خداوند بندهای را با آن ۳ چیز گرامی دارد، دنیا بر او آسان میشود» (۱۱)
حضرت عباس«ع» این قلههای بندگی را به خوبی فتح کرده بود؛ چرا که با حرکت از مدینه همراه حسین«ع» به سمت مکه و کوفه و کربلا آن هم در اوج آرزوهای دوران جوانی و لذتجویی، به تمام لذتهای دنیا پشت کرد و بیش از ۵ ماه مشقت سفر را تحمل نمود و هرگز در مقابل وعدههای دشمن تمایل نشان نداد و به حقیقت ترس از دیگران از وجود او رخت بربسته بود و مصائب دنیا را بر او سهل و آسان مینمود. هنگام پیکار این رجز را خواند: «از مرگ نمیهراسم هنگامی که فریاد زند، تا هنگام مقابله با شجاعان آنان را با شمشیر به زیر افکنم، من نفس خود را حفظ و نگهدارنده پسر پیامبر قرار دادهام، من عباسم که سِمَت سقایی دارم و در روز ملاقات از مرگ بیم ندارم»(۱۲).
و این فقط شعار نبود، بلکه زمانی که «نوفل ازرق» دست راست او را از بدن جدا کرد، در اوج درد جسمانی، گویا آن را اصلاً احساس نکرد و فریاد زد: «به خدا سوگند اگر دست راستم را جدا کردید، من همیشه حامی دینم خواهم بود و حامی امامی که در ایمانش صادق است، و فرزند پیامبر پاک و امین میباشد».(۱۳)
و هنگام قطع دست چپ فریاد زد: «ای نفس! از کافران مهراس، و به رحمت خدا شاد باش، به پیغمبر که او مولای برگزیده خداست. اینان را که دست چپم را به ستم قطع کردند، پروردگارا! به آتش بسوزان».(۱۴)
این جملات حقیقت بندگی را به خوبی نشان میدهد؛ چرا که «هان علیه الانفاق» و حتی جان خود را در راه خدا تقدیم میکند، و «هان علیه المصائب» تا آنجا که قطع شدن دست را بدون هیچ ناله و شکایتی به راحتی میپذیرد و فریاد حمایت از امام و دین خویش سر میدهد.
و «هان علیه الدنیا» و از تمام دنیا به راحتی دست میشوید، بدون کمترین درد و رنجی و این همان حقیقت بندگی است.
بنده اوست نه من
سهل تسری میگوید: «بندهای خریدم و به خانه آوردم. از او پرسیدم نامت چیست؟ گفت: تا چه خوانی. گفتم: چه غذایی میل داری؟ گفت: هر غذایی تو به من دهی! سپس پرسیدم: چه پوشی؟ گفت: هر چه شما تهیه کنی. گفتم: چه خواهی؟ گفت: بنده را با خواست چه کار؟
سپس سهل گفت: یک شب را تا صبح به استغفار و گریه پرداختم و با خود همی گفت: اگر او بنده است، پس من چه کارهام؟».(۱۵)
حضرت عباس به حقیقت چنین بندهای بود؛ جز خواست خدا و امام خویش خواستهای نداشت. این صفات بندگی حضرت عباس میتواند برای تمام کسانی که دم از عشق و ارادت به حضرت میزنند، سرمشق باشد تا سعی کنند در زندگی چون ایشان بنده خالص خدا، اهل عبادت و سجدههای طولانی باشند.
۲ـ اطاعت از خدا و رسول و امامان
فضیلت دیگری که در این زیارت برای حضرت ابوالفضلالعباس(ع) ذکر شده است «المطیع لله و لرسوله و لامیرالمؤمنین و الحسن و الحسین…» است. سراپای عباس اطاعت از خدا و رسول بود. همان چیزی که قرآن دستور داده است: اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولیالامر منکم؛ از خدا و رسولش و صاحبان امر اطاعت کنید. «قل این کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله و یغفرلکم ذنوبکم»(۱۶) اگر خدا را دوست دارید از من پیروی کنید.
مهمترین انحرافی که بعد از رحلت رسول اکرم«ص» در جامعه اسلامی رخ داد، انحراف از اطاعت رسول و صاحبان امر یعنی ۱۲ امام بود. حضرت زهرا«س» فرمودند: «امادالله لو ترکوا الحق علی اهله و اتبعوا عتره نبیه لما اختلف فی الله اثنان؛(۱۷) قسم به خدا اگر حق را به اهلش واگذار میکردند و از عترت رسول خدا اطاعت مینمودند، دو نفر درباره (حکم) خداوند با یکدیگر اختلاف نمیکردند».
آری! تمام بلاهایی که جامعه اسلامی میکشد، از عدم اطاعت رسول و امامان معصوم است. عباس مطیع محض امام خویش بود.
حضرت رضا(ع) فرمودند: «هر کس از ما جدا شود، هلاک میشود و پیرو ما اهل نجات است و اگر کسی ولایت ما را منکر شود، کافر است و پیرو ما مؤمن است(۱۸)…هر کس در محبت ما بمیرد، بر خداوند است که او را با ما مبعوث گرداند. ما نور هستیم برای کسی که از ما پیروی کرده و به ما اقتدا کند، پس هر کس از ما روی بگرداند، از ما نیست و هر کس از ما نباشد، چیزی از اسلام ندارد».(۱۹)
۱ـ تسلیم امام حسن«ع»
وقتی امام حسن مجتبی«ع» مجبور شدند به خاطر مصالحی با معاویه صلح کنند، بودند کسانی که تسلیم حضرت نشدند و اعتراض کردند. یکی از کسانی که جزو نیروهای حضرت بود و در این امر تسلیم بود و کمترین اعتراضی نکرد، حضرت عباس«ع» بود و همینطور در جریان تیرباران نمودن تابوت امام حسن مجتبی«ع» یکی از کسانی که به غیرت آمد و خواست از این امر انتقام بگیرد، حضرت عباس بود، ولی وقتی متوجه شد حضرت امام حسن«ع» به برادرشان حسین«ع» وصیت کردهاند در تشییع جنازه من خونریزی نشود «و بالله اقسم علیک ان تهریق فی امری محجمه دم» و امام حسین«ع» نیز گوشزد فرمودند: «والله لو لا عهد الحسن«ع» الی تجعن الدماء؛(۲۰) به خدا قسم اگر توصیه حسن«ع» برادرم بر حفظ خونها (و خونریزی) نبود… از کسانی که تسلیم امر شد و کمترین اعتراضی نکرد، حضرت عباس«ع» بود.
۲ـ برای کودکان آب بیاور
روز عاشورا عباس چون تنهایی امام حسین«ع» را مشاهده کرد، نزد برادر آمد و گفت: آیا مرا رخصت میدهی تا به میدان روم(و با این دشمنان وارد جنگ شوم)؟ امام حسین«ع» فرمود: ای برادر! تو صاحب پرچم و علمدار من هستی و اگر برای تو حادثه پیش آید، گویا لشکر من شکست خورده است.
عباس عرض کرد: ای برادر! سینهام احساس تنگی میکند و از زندگی خسته شدهام و میخواهم اجازه میدان و رزم دهی تا از این منافقان انتقام گیرم.
امام حسین«ع» فرمودند: برای این کودکان کمی آب تهیه کن.(۲۱)
با اینکه عباس شدیداً تمایل به جنگ داشت و برای یک انسان شجاع خیلی سخت است وقتی عزم خود را برای جنگیدن جزم کرده است از آن منصرف شود؛ ولی عباس مطیع محض امام خویش است. وقتی امام حسین«ع» برخلاف میلی قلبی او فرمان میدهد برای اهل حرم و کودکان تشنه آب تهیه کند، عباس نیز اطاعت میکند.
رو مدارا کن تو با اشرار شام
دخترانم کم زنند در راه شام
ضرب شستت را اگر اعدا چشند
زینبم را اندرین ره میکشند
این یعنی تسلیم و مطیع محض امام خویش بودن و خواست امام خود را بر خواست خود مقدم دانستن.
اطاعتپذیری حضرت عباس«ع» با بیانهای مختلف در زیارتنامه آن حضرت آمده است، از جمله میخوانیم: «و اشهد الله انک مضیت علی ما مضی به البدریون و المجاهدون فی سبیلالله المناصحون له فی جهاد اعدائه المبالغون فی نصره اولیائه الذابون ان احبائه فجزاک الله افضل الجزاء و اکثر الجزاء واد فر الجزاء و اوفی جزاء احد ممن و فی بیعته و استجاب له دعوته و اطاع ولاه امره؛(۲۲) گواهی میدهم و خدا را گواه میگیرم که تو از دنیا رفتی با همان مقام رفیعی که شهدای بدر [بر اثر اطاعت رسول خدا«ص»] به آن مقام رسیدند و دیگر مجاهدان راه خدا و خیرخواهان دین خدا در راه جهاد با دشمنان خدا، و آنهایی که در یاری دوستان خدا تلاش نمودند و دفاع از دوستان خدا نمودند، به آن مقام دست یافتند. پس خدا به شما بهترین و بیشترین و کاملترین پاداش را عنایت فرماید، جزای کسی که به عهدش وفا نموده است و دعوت الهی را اجابت کرده است و از والیان امر الهی اطاعت نموده است».
تعبیر «ما مضی به البدریون»، «المبالغون فی نصره اولیائه»، «وفی بیعته» و «اطاع ولاه امره» همه بیانگر اطاعت والا و بالای حضرت عباس از خداوند متعال و امام زمان خویش است. آنقدر تأکید در این عبادات وجود دارد که بیش از آن نمیتوان در اطاعتپذیری عباس سخن گفت.
در عبارت دیگر میخوانیم: «و حشرک مع النبّین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین … مقتدیا بالصالحین و متبعا للنبیّن؛(۲۳) خداوند تو را با انبیا و راستگویان و شهدا و نیکان محشور نماید. در حالی از دنیا رفتی که به صالحان اقتدا نمودی و از رسولان پیروی نمودی». در این عبارات نیز اطاعتپذیری عباس«ع» از انبیا و خوبان که همان امامان هستند، موج میزند.
۳ـ بصیرت عمیق
فضیلت سومی که در زیارت آن حضرت آمده است، آگاهی عمیق و بصیرت نافذ حضرت عباس«ع» است: «و انک مضیت علی بصیره من امرک مقتدیا بالصالحین…؛(۲۴) و در کار خود [که عمری در راه رضای خدا صرف نمودی] با بصیرت (و حجت) از جهان درگذشتی در حالی که (همیشه) به صالحان اقتدا نمودی».
بصیرت عباس«ع» نیز در واقع اثر بندگی و اطاعت او از خدا و رسول و امامان بود. استاد شهید مرتضی مطهری درباره ریشه بصیرت و روشنبینی میفرماید: «کمال و قدرتی که بر اثر عبودیت و اخلاص و پرستش واقعی نصیب بشر میگردد، منازل و مراحلی دارد، اولین مرحله این است که الهامبخش و تسلطبخش بر نفس خویشتن است. به عبارت دیگر، کمترین نشانه قبولی عمل انسان نزد پروردگار [و تأیید بندگی] این است که بینشی نافذ پیدا میکند. روشن و بینای خود میگردد. قرآن کریم میفرماید: «ان تتقوا الله یجعل لکم فرقاناً؛(۲۵) اگر تقوای الهی داشته باشید، خداوند مایه تمیز [و بصیرت] برای شما قرار میدهد».
و نیز میفرماید: «والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا؛(۲۶) آنان که در راه ما بکوشند، ما راههای خویش را به آنها مینمایانیم».
حضرت عباس«ع» بر اثر بندگی خدا و شاگردی خاندان عصمت و طهارت به مرحلهای عالی رسیده بود که به خوبی حق را از باطل تشخیص میداد و روشنبینی و بصیرت خاصی داشت که هرگز حق را و رهبری حق را رها نکرد و به دام باطل گرفتار نشد.
عصر تاسوعا ابنزیاد برای عباس توسط شمر بن ذیالجوشن، دام «اماننامه» پهن کرد، و شمر با صدای بلند فریاد کشید: «این بنوا اختنا؟ این العباس و اخوته؟ کجایند فرزندان خواهر ما».(۲۷) عباس و برادرانش کجایند؟ عباس و برادرانش به او اعتنا نکردند.
امام حسین«ع» فرمود: «اجیبوه ولو کان فاسقا، اگر چه آدم فاسقی است، اما جوابش را بدهید».
حضرت عباس«ع» و برادران گفتند: چه میگویی؟ شمر گفت: شما در امانید، خودتان را با حسین به کشتن ندهید، و شما از امیرالمؤمنین یزید اطاعت کنید!
عباس«ع» با بصیرت عمیقی که داشت، فریاد کشید: «خدا تو و امان تو را لعنت نماید، چگونه ما در امان باشیم، ولی فرزند رسول خدا«ص» امان نداشته باشد؟ و چگونه امر میکنی که ما جزو فرمانبران ملعونان و اولاد ملعونان باشیم؟».(۲۸)
به خاطر همین روشنبینی و بصیرت ژرف او بود که حضرت صادق«ع» تمام موضعگیریها و آگاهیهای حضرت عباس را تأیید نموده، فرمودند: «عموی ما عباس دارای بصیرت ژرف بود و ایمان محکم و پایدار داشت و در رکاب امام حسین«ع» جهاد نمود و نیکو مبارزه کرد تا به شهادت رسید»(۲۹).
۴ـ مجاهد بردبار
فضیلت چهارمی که برای حضرت عباس«ع» در زیارتنامه آن حضرت آمده، تلاش و بردباری است؛ «فنعم الصابر المجاهد المحامی الناصر والاخ الدافع عن اخیه…؛(۳۰) پس شما (در راه دفاع از برادر) نیکو صبر کردی و جهاد و حمایت و نصرت کامل نمودی و برادری(هستی) که از برادر خویش دفاع نمودی».
استاد شهید مطهری مینویسد: «مرحله چهارم [از آثار عبادت] این است که خود بدن از هر لحاظ تحت فرمان و اراده شخص درمیآید، به طوری که در حوزه بدن خود شخص اعمال خارقالعاده سر میزند.»(۳۱)
در روایات هم به این مسأله اشاره شده است. حضرت صادق«ع» فرمودند: «ما ضعف بدن عما قویت علیه النیه؛ آنچه را که نیت (و همت و اراده نفس) در آن قوی گردد، بدن از انجام آن ناتوانی نشان نمیدهد».
این حدیث میگوید اگر اراده انسان بر اثر قرب الهی، عبادت و پاکی، قوی و محکم، صابر و بردبار باشد، بدن او نیز مقاوم و بردبار میشود.
حضرت عباس هم نفسش و هم بدنش در اختیار او بودند، لذا به خوبی در حوادث صبر و بردباری و مقاومت به خرج داد.
وقتی در شب عاشورا امام حسین«ع» در تاریکی از همه بیعت خود را برداشت و به آنان اجازه داد میتوانند بروند… وقتی چراغ روشن شد، عباس(ع) اولین کسی بود که سخن گفت و عرض کرد ما برای چه از تو دست برداریم؟ برای اینکه پس از تو زنده بمانیم؟! خدا نکند هرگز چنین روزی را ببینیم.(۳۲)
هنگام پا گذاشتن به نهر علقمه
به دریا پا نهاد و تشنه برگشت
حسینش تشنه بود از آب لب بست
گذشت از آب و کسب آبرو کرد
به سوی خیمهها با آب رو کرد
حضرت عباس«ع» شب عاشورا را به عبادت و شبزندهداری به صبح آورده بود و روز عاشورا، هم تشنه بود و هم گرسنه. از این گذشته مصیبت دیده بود. طبعاً بدن ضعیف میشود؛ ولی اراده آهنین و محکم عباس که بر اثر بندگی خدا نصیب او شده بود، آنچنان بدن را قوی کرده و بردباری را بر اراده مسلط کرده بود که در یک حمله به شط فرات دشمن زبون را از دور شط دور نمود و آنها را فراری داد و هشتاد نفر را به هلاکت رساند.(۳۳) مشک را پر آب نمود، خواست خود نیز آب بیاشامد، مشتی از آب برگرفت تا نزدیک لبهای خشکیده آورد، ناگهان به یاد تشنگی حسین و فرزندانش افتاد، و بلافاصله آب را ریخت.
به دریا پا نهاد و خشک لب بیرون شد از دریا
مروت بین جوانمردی نگر غیرت تماشا کن
این جریان اوج صفت «صابر» بودن و «حامی» بودن عباس را به نمایش میگذارد. اگر زاهدان و عارفان از حرام پرهیز میکنند و در مقابل حرام صبر میکنند، حضرت عباس«ع» در اوج تشنگی و تمایل شدید به نوشیدن آب، آنچنان بر نفس خویش مسلط است و صبر را تمرین کرده است که از خوردن آب مباح نیز خودداری میکند تا علاوه بر «صبر» حامی بودن را نیز به رخ دشمن بکشد.
وقتی دست راست آن حضرت قطع میشود، به سرعت، مشک و پرچم را به دست چپ گرفت و آنچنان بر بدن مسلط بود و صبر پیشه ساخت که گویا احساس درد نمیکند و فاصله بیش از ۵۰۰ متر را طی کرد تا اینکه دست چپ او را نیز قطع نمودند. اینجا نیز با قدرت فوق انسانی مشک را به دندان گرفت و باز به راه خویش ادامه داد که صبر نیز از صبر او به تعجب آمد.(۳۴)
جا دارد که حضرت امام سجاد«ع» بفرمایند: «خدا عمویم عباس را رحمت کند! او خود را فدای برادرش حسین«ع» نمود و ایثار کرد تا اینکه هر دو دست او قطع شد و خداوند به او همانند جعفر طیار دو بال عطا فرمود که در بهشت با فرشتگان پرواز کند». و فرمودند: برای عباس نزد خدای متعال منزلت و درجهای است که تمام شهدا در قیامت به آن درجه و منزلت غبطه میخورند».(۳۵)
جمعبندی
در زیارتنامه حضرت عباس«ع» که با سند معتبر از حضرت صادق«ع» نقل شده است، چند صفت برجسته برای آن بزرگوار ذکر شده است: عبد صالح و بنده خالص خدا، مطیع محض و مخلص خدا و رسول و امامان معصوم«ع»، صابر و بردبار در سختیها، حامی برادر و اهل بیت عصمت و بصیرت عمیق و ژرف. داشتن این صفات به خوبی در عرصه کربلا به نمایش گذاشته شد.
پینوشتها
۱ـ تهذیب، شیخ طوسی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۶۵ هـ ش، ج ۶، ص ۶۵، باب ۱۸، بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، داراحیاء التراث العربی، بیروت، ج ۹۷، ص ۴۲۶، باب ۶، و ج ۲۸.
۲ـ غررالحکم، عبدالواحدا مدی، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، ۱۳۶۶ هـ ش، ص ۱۹۸، شماره ۴۲۹۲.
۳ـ مصباح الشریعه، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۰۰ هـ ق، ص ۷، باب ثانی.
۴ـ اشاره شد که در متن روایت «جوهرٌ» دارد، نه «جوهره».
۵ـ ولاءها و ولایتها، مرتضی مطهری، دفتر انتشارات اسلامی، قم، وابسته به جامعه مدرسین، بیتا، ص ۸۵.
۶ـ بحارالانوار، همان، ج ۴۵، صص ۳۰۷ـ۳۰۶.
۷ـ همان، ج ۴۹، ص ۲۸۸؛ الوقایع و الحوادث، ج ۷، ص ۳۰.
۸ـ زینب کبری، جعفر نقدی، اول، بیجا، ص ۱۲.
۹ـ مستدرک الوسائل، میرزاحسین نوری، قم، ۱۴۰۸ هـ ق، ج ۱۱، ص ۲۴۴، ح ۱۲۸۷۵.
۱۰ـ اصول کافی، کلینی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ هـ ش، ج ۴، ص ۴۶۸.
۱۱ـ «ما حقیقه العبودیه؟ قال: ثلاثه اشیاء: ان لا یری العبد لنفسه فیما خوّله الله ملکا… و لا یدبر العبد لنفسه تدبیرا و اشتغاله فیما امره الله به و نهاه عنه فاذا لم یری العبد لنفسه فیما خوله الله ملکا هان علیه الانفاق فیما امره الله تعالی ان ینفق فیه و اذا فوض العبد تدبیر نفسه علی مدبره هان علیه مصائب الدنیا و اذا اشتغل العبد بما امره الله تعالی و نهاه لا یتضرع فیها الی المراء و المباهاه مع الناس فاذا اکرم الله العبد بهذه الثلاثه هان علیه الدنیا.» بحارالانوار، ج ۱، ص ۲۲۷٫
۱۲ـ مناقب ابن شهرآشوب، قم، انتشارات علامه، اول، ج ۴، ص ۱۰۸٫
۱۳ـ والله ان قطعتموا یمینی/ انی احامی ابداً عن دینی
و عن امام صادق الیقینی/ نجل النبی الطاهر الامینی
۱۴ـ یا نفس لا تخش من الکفار/ و ابشری برحمه الجبار
مع النبی السید المختار/ قد قطعوا ببغیهم یساری ـ فاصلهم یا رب حرّ النار.
مقتل مقرّم، سیدعبدالرزاق موسوی مقرّم، ترجمه عقیقی بخشایشی، نوید اسلام، قم، چهارم، ۱۳۸۹ ش، صص ۲۲۹ـ۲۲۸٫
۱۵ـ کتاب «تجلی» نویسنده کریم محمودحقیقی، بیتا و بیجا، ص ۸۲٫
۱۶ـ آلعمران، ۳۱٫
۱۷ـ بحارالانوار، ج ۳۶، ص ۳۵۳٫
۱۸ـ تفسیر فرات کوفی، فرات ابن ابراهیم کوفی، مؤسسه چاپ و نشر وزارت ارشاد اسلامی، تهران، ۱۴۱۰ ق، ج ۲، ص ۱۰۴٫
۱۹ـ ر.ک، الارشاد، شیخ مفید، قم، مکتبه بصیرتی، بیتا، ص ۱۹۱٫
۲۰ـ همان، ص ۱۹۳٫
۲۱ـ ر.ک: بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۴۲؛ قصه کربلا، نظری منفرد، قم، انتشارات سرور، دوازدهم، ۱۳۸۳ هـ ش، ص ۳۹۸٫
۲۲ـ تهذیب، همان، ج ۶، ص ۶۶ـ۶۵؛ مفاتیح الجنان، زیارت حضرت عباس علیهالسلام، ص ۷۶۵٫
۲۳ـ همان.
۲۴ـ همان.
۲۵ـ انفال، ۲۹٫
۲۶ـ عنکبوت، ۶۹٫
۲۷ـ شمر دایی عباس نبود، بلکه با امالبنین همقبیله بود، به این اعتبار فرزندان خواهر صدا کرد.
۲۸ـ مقتل مقرّم، سیدعبدالرزاق موسوی مقرّم، ترجمه عقیقی بخشایشی، نوید اسلام، قم، چهارم، ۱۳۸۹، صص ۱۴۵ـ۱۴۴٫
۲۹ـ نفس المهموم، شیخ عباس قمی، بصیرتی، قم، ص ۱۷۶؛ و ر.ک: اعیان الشیعه، سیدمحسن امینی، ج ۷، ص ۴۳۰؛ ابصارالعین، شیخ محمد سماوی، انتشارات بصیرتی، قم، اول، بیتا، ص ۲۵٫
۳۰ـ مفاتیحالجنان، ص ۷۶۵، زیارتنامه حضرت عباس علیهالسلام.
۳۱ـ ولاءها و ولایتها، ص ۹۶٫
۳۲ـ ارشاد شیخ مفید، قم، آلالبیت الاحیاء التراث، ج ۲، ص ۹۲؛ قصه کربلا، نظری منفرد، همان، ص ۲۴۵٫
۳۳ـ ابصارالعین، همان، ص ۲۵؛ قصه کربلا، همان، ص ۳۴۸٫
۳۴ـ ر.ک: مناقب ابن شهرآشوب، همان، ج ۴، ص ۱۰۸؛ قصه کربلا، همان، ص ۳۴۹؛ مقتل مقرّم، صص ۱۴۵ـ۱۴۴٫
۳۵ـ ابصارالعین، همان، ص ۲۵؛ قصه کربلا، همان، ص ۳۴۷٫
سوتیترها:
۱٫
حضرت عباس«ع» قلههای بندگی را به خوبی فتح کرده بود؛ چرا که با حرکت از مدینه همراه حسین«ع» به سمت مکه و کوفه و کربلا آن هم در اوج آرزوهای دوران جوانی و لذتجویی، به تمام لذتهای دنیا پشت کرد و بیش از ۵ ماه مشقت سفر را تحمل نمود و هرگز در مقابل وعدههای دشمن تمایل نشان نداد و به حقیقت ترس از دیگران از وجود او رخت بربسته بود و مصائب دنیا را بر او سهل و آسان مینمود
۲٫
حضرت عباس«ع» بر اثر بندگی خدا و شاگردی خاندان عصمت و طهارت به مرحلهای عالی رسیده بود که به خوبی حق را از باطل تشخیص میداد و روشنبینی و بصیرت خاصی داشت که هرگز حق را و رهبری حق را رها نکرد و به دام باطل گرفتار نشد.
حبیب نجیب
با اصحاب معصومین
سیری در زندگی و کارنامه درخشان حبیب بن مظاهر اسدی
غلامرضا گلیزواره
از نسل بنیاسد
نسب «حبیب بن مظاهر» به تیرهای از طوایف عرب به نام بنیاسد میرسد. این طایفه خاندانی از عربهای عدنانی موسوم به بنیاسد بن خزیمه میباشند که خود به ۱۴ شاخه منقسم میگردند، اما بعد از پراکنده شدن در منطقه شامات(سوریه کنونی) و عراق، به بخشهای دیگری تقسیم شدند. آنان در صحاری نجد و تهامه و بر کرانه واحهها(منابع آب جاری در بیابان) اقامت داشتهاند.
در هنگام بعثت نبی اکرم(ص) و طلوع تابناک اسلام، عدهای از بزرگان این قبیله به ویژه مکیها در میان مسلمانان صدر اسلام دیده میشدند، همچون «قیس بن عبدالله اسدی» که از مهاجران به حبشه، همراه «جعفر بن ابیطالب» به شمار میرود.(۱)
عبدالله بن جحش و عکاشه بن محصن از اصحاب رسولالله(ص) از تیره بنیاسد هستند. حضرت خدیجه کبری امالمؤمنین، اولین زنی که اسلام آورد، همسر پیامبر خدا و نیز زینب دختر جحش زوجه دیگر حضرت محمد مصطفی(ص) که برای این خاندان افتخارات مهمی را رقم زدند، از بنیاسد هستند.(۲)
برخی از افراد عشیره یادشده در غزوه بدر حماسهآفرینی نمودند. سال نهم هجرت هیأتی از بنیاسد به محضر خاتم پیامبران آمدند و اسلام آوردند. آنان در فتوحات عراق و ایران به ویژه در نبرد قادسیه از خود رشادت و فداکاری نشان دادند. آنها در عراق به ویژه اطراف کوفه و بصره ساکن شدند.
ایشان در نبرد جمل، صفین و نهروان در رکاب حضرت امیرالمؤمنین امام علی(ع) با دشمنان و مخالفان آن حضرت در ستیز بودند. شماری از بنیاسد در حماسه کربلا، قیام توابین و نهضت مختار حضوری مؤثر داشتهاند و برخی از افراد این سلسله همچون ابوالعباس نجاشی کوفی اسدی در شمار راویان ائمه قلمداد گردیدهاند. «کُمیت بن زید اسدی»، شاعر شیعی که در مدح و منقبت و مراثی اهل بیت عصمت و طهارت عبیهم السلام سرودههای آموزنده و ارزندهای دارد، منتسب به بنیاسد میباشد.(۳)
مهمترین تیره از طایفه بنیاسد که در خوزستان و نواحی جنوبی و مرکزی عراق ساکن گردیدند و در دولت آلبویه اقتداری قابل تحسین به دست آوردند و موفق شدند بیش از یک قرن در حله، اهواز و هویزه امارتی بنیان نهند، «بنیمزید» میباشند. از روزگار محاصره در عراق مجموعهای از عشایر بنیاسد که به آنان «اهل الجزایر» میگویند، در جنوب نهر فرات و حوالی کربلا اسکان یافتهاند که شهرت آنان، گرایش به تشیع است.(۴)
در منطقه خراسان، کرمان، همدان، اصفهان (تیران و کرون) خاندانهایی از نسل بنیاسد زندگی میکنند.(۵)
رو به سوی خورشید امامت
حبیب فرزند مظاهر فرزند رئاب بن اشتر اسدی، ۱۴ سال قبل از هجرت در سرزمین یمن دیده به جهان گشود. از زندگانی او در سنین نوجوانی، جوانی و میانسالی آگاهی دقیق و درستی در دست نمیباشد، اما به گزارش ابن حجد عسقلانی، ایشان عصر پیامبر اعظم(ص) را درک کرده است.(۶)
مدارک دیگر متذکر گردیدهاند که وی به محضر نبی اکرم(ص) شرفیاب گردیده و از آن حضرت احادیثی آموخته و نقل نموده است، سپس ملازم مولای متقیان گردیده و از یاران خاص آن امام همام به شمار آمده است.(۷)
حبیب در نبردهایی که امیر مؤمنان با مخالفان، امویان و خوارج داشته اند، همراه آن حضرت شرکت جسته است.(۸) مورخان نوشتهاند: تاریخ درخشان اسلام، حبیب را سرافراز و مفتخر نشان میدهد. سرافراز و سربلند که تمامی ایام، ملتزم رکاب امام علی و غرق در دریای محبت او بود و در صحنههای نبرد به پیروی از اسوهاش شمشیر مینواخت. و در قداست و تقوا تابع محض آن فروغ امامت بود.
در تمامی جبههها و عرصهها با سلاح رزم و بیانی رسا از امام بر حق خود دفاع مینمود.
در جنگ جمل همگام با امام در طلیعه سپاه حرکت میکرد و قهرمان و پیروز صحنه نبرد به شمار میآمد.
در پگاه صفّین، آنگاه که یاران یکی بعد از دیگری به شهادت میرسیدند، حبیب را هیچ چیزی از فتح و ظفر بازنمیداشت، از مرگ هراسی به دل راه نمیداد، گاه با شمشیر و زمانی با نیزه، قلب تیره خصم دونصفت را میشکافت. تاریخ صدر اسلام مشحون از صلابت و استواری و پایمردی اوست و تمامی تاریخنگاران و رجالنویسان به دلاوری بینظیر و ایمان استوارش گواهی دادهاند.
آنگاه که توطئهای شوم، تارک تاریخ را سیاه ساخت و آن منافق شقی، خون مقدس نخستین امام را بر محراب عبادت مسجد کوفه جاری ساخت، حبیب با بصیرتی ناشی از نور تقوا و ایمان در گرد و غبار فتنه و فساد و تباهی، دست امام حسن مجتبی(ع) را برای بیعت آن وجود مبارک فشرد و مکرر و مداوم در رکاب سید جوانان بهشت به تأیید، یاری و حمایتش پرداخت.
معاویه با نیرنگی ماهرانه در صفوف جامعه اسلامی رخنه افکند، عوام را فریب داد و خواص ناآگاه را با زور تهدید کرد و شرایط آشفتهای رقم خورد که در آن امام تنها ماند. معاویه مکر خود را گسترش داد و جعده دختر اشعث را فریفت و به وسیله وی امام حسن(ع) را به شهادت رساند.
حبیب همچنان ثابت و استوار در پی کاروان امامت، بعد از دومین فروغ ولایت به سیمای تابناک امام حسین(ع) نگریست و در کنار آن حضرت قرار گرفت.(۹)
بر کرانه کمالات
حبیب از قامتی جذاب برخوردار بود و او را به عنوان مردی دارای جمال و کمال وصف کردهاند. به وی «حبیب نجیب» هم گفتهاند چرا که از یاران سالخورده امام حسین(ع) در قیام کربلا به شمار میرود.
تمامی افراد عشیرهاش او را تکریم مینمودند و به گفتهها، توصیهها و هشدارهایش عمل میکردند. او اگرچه در اصل از اهالی یمن بود و سالیان متمادی در حجاز به سر میبرد، ولی سرانجام همراه عدهای از خویشاوندانش در کوفه و حومه آن اقامت گزید.
حبیب را از یاران وارسته امیرمؤمنان(ع) و در ردیف عمرو بن حمق خزاعی، میثم تمّار و رُشَید هَجَری به حساب آوردهاند و از او به عنوان یکی از اکابر تابعین یاد نمودهاند. سیرهنویسان نگاشتهاند حبیب صرفاً در رزمها ملازم رکاب حضرت علی(ع) نبوده است، بلکه از خواص آن خورشید ولایت و در ردیف اصحاب مقرّب مولای متقیان ثبت گردیده است.(۱۰)
حبیب بینش فوقالعادهای داشت و از دانش غیبی نیز برخوردار بود. یکی از روایاتی که بیانگر کمالات معنوی، اوج ایثار و خلوص حبیب میباشد، گفتوگویش با میثم تمار، سپس رشید هَجَری از یاران نزدیک حضرت علی(ع) میباشد.
در یکی از روزها فرزند تمار سوار بر مرکب خویش در حوالی محله بنی اسد کوفه در حال عبور از کوچهای بود، حبیب که به حالت سواره حرکت میکرد، به سوی میثم که از طریق مادرش با او همنسب بود، رفت و آن دو با یکدیگر مشغول گفتوگو شدند و به قدری به هم نزدیک شدند که گردن اسبشان به هم رسیده بود. حبیب در این حال با فراستی که بر اثر تقوا و ایمان به دست آورده بود، گفت: گویا مردی را مینگرم که جلو پیشانی او مو ندارد و در کنار دارالرزق خربزه میفروشد، او را به اتهام دوستی با خاندان نبوت به دار آویختهاند و شکم او را میشکافند. این سخن کنایه از آن بود که: ای میثم! با تو چنین خواهند کرد. میثم که نور پارسایی و پرهیزکاری دل و ذهنش را منور ساخته بود، گفت: مردی را میشناسم که سیمای سرخگونه دارد، دو گیسویش از طرفین آویخته است، او از خانهاش برای یاری فرزند زاده رسول اکرم(ص)، حضرت حسین بن علی بیرون میآید و در این راه کشته میشود و سرش را در شهر کوفه میگردانند. یعنی: ای حبیب! تو هم چنین سرنوشتی داری.
حبیب و میثم بعد از این گفتوگوی غیبی که از کمالات هر دو حکایت داشت، از هم جدا شدند، افرادی که در آنجا حضور داشتند و سخن این دو انسان پارسا را شنیدند با یکدیگر اینگونه نجوا کردند: ما دروغگوتر از این دو مرد ندیدهایم! هنوز آنان متفرق نگردیده بودند که دیدند رُشَید هَجَری در آنجا حاضر گردید و از ایشان جویای حال حبیب و میثم گردید، حاضران پاسخ دادند تا لحظاتی قبل اینجا بودند و چنین مطالبی بر زبان آوردند که باورنکردنی بود و رفتند، رشید گفت: خداوند متعال میثم تمار را رحمت کند که ذکر آخر حدیث را فراموش کرد که به آورنده سر حبیب در کوفه از طرف دربار عبیدالله بن زیاد صد درهم بیشتر پاداش میدهند. رشید این سخن را گفت و آن محل را ترک نمود. جماعت مستمع گفتند: به خدا سوگند این شخص از آنان کذابتر است، اما طولی نکشید که همین معترضان با دو چشم خود عین آنچه را که آن سه نفر خبر داده بودند، دیدند و از آنچه تکذیب کرده بودند، نادم گشتند.
این ماجرا مؤید آن است که این رادمردان به درجهای از صفای درونی رسیده بودند که حضرت علی(ع) آنان را لایق تحمل اسرار و علوم میدانست. این وارستگان با اینکه میدانستند به طرز فجیعی کشته میشوند، برای احقاق حق و محو باطل، دست از حمایت خاندان طهارت برنداشتند و حتی از گفتوگو درباره چنین فرجام خونینی لذت میبردند.(۱۱)
بعد از به هلاکت رسیدن معاویه و روی کار آمدن یزید ملعون، وقتی به حبیب بن مظاهر خبر رسید حضرت امام حسین(ع) با فرزند معاویه بیعت نکرده و با جمعیتی از یاران و بستگان خود از مدینه عازم مکه گردیده است، همراه عدهای از مؤمنان کوفه دعوتنامهای برای سالار شهیدان نوشت که در فرازی از آن آمده بود: «ما امام و رهبر نداریم، به سوی ما بیایید، باشد که خداوند ما را برای اجرای حق همدست و همیار کند، اکنون در کوفه نعمان بن بشیر از جانب یزید فرمانروایی میکند، اما ما شیعیان نزدش نمیرویم و در جماعت وی شرکت نمیکنیم و اگر بدانیم شما به کوفه میآیید، به خواست خداوند متعال او را از کوفه بیرون میکنیم تا روانه شام گردد، سلام و رحمت و برکات الهی بر تو باد».
این نامه را عبدالله بن مسمع و عبدالله بن وال به سرعت به مکه برده و تحویل امام حسین(ع) دادند. وقتی امام نامه بزرگان کوفه را دریافت نمود، مسلم بن عقیل پسرعموی خود را که انسانی پارسا و سلحشور بود، به عنوان نایب خود راهی کوفه نمود.(۱۲)
بسیج همگانی
مسلم بن عوسجه اسدی به همراه حبیب بن مظاهر، اهالی کوفه و حومه آن را برای بیعت با امام حسین(ع) تهییج و بسیج مینمودند، مردم دسته دسته به خانه مختار میآمدند و با نایب امام، حضرت مسلم بن عقیل بیعت میکردند. در این هنگام فرزند عقیل برای امام نامه نوشت و خاطرنشان ساخت ۱۸ هزار نفر بیعت کردهاند و اکنون شرایط برای ورود آن حضرت به کوفه مهیاست. اوضاع این شهر چند روزی به نفع جبهه حق بود، اما فتنهانگیزان شرایط را به سود امویان تغییر دادند و با ورود عبیدالله بن زیاد به کوفه آنچنان اختناق رعبآوری بر این دیار شیعیان حاکم گردید که وقتی حضرت مسلم(ع) نماز جماعت اقامه کرد و از مسجد شهر بیرون آمد، کسی او را همراهی نمینمود.
شخصیتهای برجسته شیعه دستگیر و روانه زندان شدند؛ در این میان موقعیت حبیب بن مظاهر به شدت در مخاطره قرار گرفت زیرا او نقش مؤثری برای پیریزی قیام حضرت مسلم داشت و مردمان زیادی را برای بیعت با او فراخواند. خویشاوندان حبیب او را پنهان نمودند تا از گزند کارگزاران و جاسوسان ابنزیاد مصون بماند. بعد از به شهادت رسیدن مسلم بن عقیل(ع) و حبس مشاهیر کوفه، فرزند زیاد، بر اوضاع مسلط گردید و مرزها و راههای منتهی به این شهر را کاملاً در کنترل قرار داد.(۱۳)
نامهای نورانی
زمانیکه حضرت امام حسین(ع) از مکه بیرون آمده و عازم کربلا شدند، نامهای برای بزرگان کوفه نوشتند اما برای حبیب بن مظاهر مکتوبی اختصاصی ارسال نمودند که مؤید تقرب وی نزد سالار شهیدان میباشد. در این نامه آمده است: «از حسین فرزند علی فرزند ابیطالب به حبیب فرزند مظاهر مرد فقیه و دانشور، اما بعد، ای حبیب! تو به قرابت ما با رسول اکرم آگاهی و بهتر از دیگران در این باره شناخت داری، تو انسانی آزاده و اهل غیرتی، بنابراین جانفشانی خود را در راه ما دریغ مدار که در روز قیامت و سرای جاوید رسول خدا(ص) جزای آن را خواهد داد…». حبیب با همسر خود در مخفیگاه خویش به سر میبرد که پیکی نامه امام را تحویل وی داد.
حبیب در فکر آن بود که کسی از مضمون نامه امام اطلاع نیابد و تا او را دستگیر نکردهاند خود را به کربلا برساند. او حتی تقیه را آنچنان پیشه کرد که هدف خویش را از همسر خود پنهان میداشت، اما این بانوی باغیرت که از محتوای نامه امام آگاهی داشت، خطاب به همسر خویش گفت: فرزند زاده رسول خدا تو را به یاری میطلبد و تو از پیوستن به او تعلل میورزی؟ فردای قیامت جواب پیامبر را چه میدهی؟ حبیب که نمیخواست راز خود را نزد او فاش کند، گفت: من سالخورده و ازکارافتادهام، به علاوه اگر راهی کربلا گردم، پسر زیاد، خانهام را خراب میکند، اموالم را غارت نموده و تو را اسیر مینماید. همسرش گفت: آیا به راستی با این بهانهها میخواهی درباره فرزند رسول خدا(ص) قصور بورزی؟ حبیب وقتی اصرار و صداقت همسرش را درباره خاندان عترت دید، به وی گفت: آرام باش، مطمئن باش که این محاسن سفید را به خون گلویم گلگون خواهم ساخت. سپس عزم و اراده خود را به همسرش گفت.(۱۴)
به سوی کربلا
حبیب مترصد فرصتی بود تا دور از چشم مأموران ابنزیاد عازم کربلا گردد و به امام حسین(ع) بپیوندد، او از مخفیگاه خویش بیرون آمد، هنگام عبور از کوچهای دید بازار آهنگران ازدحامی خاص دارد، لحظاتی بعد برایش مسجل شد که کوفیان مشغول آماده کردن شمشیرها، تیز کردن نیزهها و نعل نمودن مرکبهای خویشند، آهی سوزان از درون دل کشید و در همین حین مسلم بن عوسجه اسدی را که با وی نسبت خویشاوندی نیز داشت دید، بعد از احوالپرسی به او گفت: اینجا چه کار داری؟ مگر نمیدانی مولای مان امام حسین(ع) به سرزمین «طف» قدم نهاده است و نیاز به حامی دارد؟ بشتاب تا خود را به او برسانیم و ایشان را یاری نماییم، مسلم که گویا خود را به همین منظور آماده میساخت، گفت: من آماده حرکتم.
آن دو پیر باوفا، پنهانی از کوفه بیرون آمدند تا به سوی کوی شهادت روانه شوند. حبیب قبل از حرکت، سلاح و اسب خود را به غلام خویش داد و به وی گفت: این شمشیر را زیر لباسهای خود مخفی کن و با این مرکب از فلان مسیر عبور کن و در انتظار من باش تا به تو ملحق گردم. غلام از کوفه بیرون آمد. حبیب در مکان مشخصی خود را به غلام رساند.
حبیب بر اسب خویش سوار گردید و به غلام گفت: تو را در راه خدا آزاد کردم، هر جا که میخواهی برو. غلام با اصرار و التماس گفت: مرا هم با خود به نینوا ببر، میخواهم جان خویش را فدای حسین(ع) نمایم. مرا از نیل به این سعادت بزرگ و فیض عظیم محروم مساز. حبیب درخواست او را قبول کرد و باهم به جانب کربلا حرکت کردند. وقتی حوالی اردوگاه حسینی رسیدند، یاران حضرت اباعبدالله(ع) به استقبال این سلحشور سالخورده رفتند. حضرت زینب کبری(س) وقتی جنب و جوش اصحاب را مشاهد کرد، دلیلش را جویا شد، گفتند: حبیب میآید. آن بانوی مکرمه فرمودند: سلام مرا به حبیب برسانید. هنگامی که اصحاب امام با حبیب ملاقات کردند، درود دختر بزرگوار امام علی(ع) را به وی ابلاغ نمودند. حبیب مشتی خاک از زمین کربلا برداشت و بر سر و روی خود ریخت و گفت: وای بر من، من چه کسی هستم که این بانوی بزرگوار به من سلام برساند.(۱۵)
از قراین برمیآید که حبیب به محض اطلاع از ورود امام حسین(ع) به کربلا، به سوی آن حضرت شتافته، بهگونهای که روز پنجم و ششم محرمالحرام در این سرزمین بوده است. برخی روایات هم خاطرنشان ساختهاند حبیب قبل از آنکه امام به کربلا برسند، به آن حضرت پیوسته است، زیرا در مسیر راه وقتی حضرت سیدالشهدا از شهادت مسلم بن عقیل(ع) مطلع گردید، ۱۲ پرچم مهیا ساخت، یاران ۱۱ پرچم را به دوش گرفتند و یکی از آنها بدون صاحب ماند، امام فرمودند: به زودی صاحبش خواهد آمد. ناگاه دیدند از دور غباری برخاسته و شخصی به سوی شان میآید. امام فرمود: او صاحب این رایت است، وقتی نزدیک شد دیدند حبیب بن مظاهر است.(۱۶)
فراز و فرود یک فراخوانی
حبیب وقتی به دشت نینوا رسید و دید یاران امام حسین اندکند، خطاب به سالار شهیدان عرض کرد: تیرهای از عشیره بنیاسد که با من نسبت خویشاوندی و قرابت دارند در این حوالی به سر میبرند، اگر اجازه دهید به سوی آنان رفته و برای یاری شما دعوتشان کنم. امام پذیرفتند و حبیب به سوی قوم خود شتافت. وقتی به مقرّ آنان رسید، گفت: ای فرزندان اسد، خویشاوندان گرامی، برای تان ارمغانی گرانقدر و نفیس آوردهام که هیچ کسی برای اقوام خود بهتر و برتر از آن نیاورده است. حسین، فرزند علی، پسر فاطمه زهرا دخت گرامی نبیاکرم، در جوار شما فرود آمده است. دشمنان شقی، گِردش را گرفته و قصد کشتن او را دارند، شما را دعوت میکنم که به یاری او بشتابید و از او دفاع کنید و حرمت رسول خدا را نگاه دارید. سوگند به خداوند متعال، اگر امام حسین(ع) را یاری کنید، شرافت دنیا و آخرت را به خود اختصاص دادهاید…
سخنان حبیب که خاتمه یافت، ابن بشر اسدی از جای برخاست و پاسخ داد: ای ابوالقاسم (حبیب فرزندی به نام قاسم داشته است) خدای تو را پاداش دهد. چه افتخاری برای مان آوردهای، افتخاری که آدمی به عزیزترین فرد خودش تقدیم میکند. من نخستین کسی هستم که دعوت تو را لبیک میگویم. گروهی دیگر با ابن بشر همگام و همراه گردیدند و قصد کربلا نمودند.
خائنی در آن میان بود، وقتی این جریان را شنید، به سرعت خود را به امویان رساند و از اعزام طایفهای از بنیاسد به کربلا گزارش داد. عمر بن سعد، پانصد سوار به سرداری ازرق به سوی آنان اعزام نمود. وقتی سواران سفاک اموی با اسدیان روبهرو گردیدند، ازرق از آنان خواست به منزل خویش برگردند، ولی ایشان ابتدا قبول نکردند و کار به جنگ و جدال کشید، ولی وقتی نیروهای اسدی دیدند دشمن نیرویی افزونتر و سلاحی قویتر دارد، از نبرد دست کشیدند و بازگشتند. حبیب تنها و افسرده برگشت و داستان را برای امام حسین(ع) بازگفت، حضرت فرمودند: هر چه خدا میخواهد؛ لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم، درود بر تو ای حبیب، به راستی که نامی بامسمّا داری و تا این حد دوستی و ارادت خود را نشان دادی، ای قهرمان بنیاسد و غیرتمند پاکباز.(۱۷)
با به شهادت رسیدن حضرت اباعبدالله(ع) و یارانش، گذر بانوان بنیاسد به میدان درگیری افتاد و پیکر مطهر امام حسین(ع) و اصحاب ایشان را زیر آفتاب تابان مشاهده کردند و سخت متاثر شده و به مقر خود در غاضریه، کنار نهر علقمه در شمال شرق کربلا شتافته و مردان خود را برای دفن اجساد شهیدان خبر کردند، ولی آنان از بیم سرکوب مجدد توسط نیروهای ابنزیاد حاضر به تدفین شهدای کربلا نشدند، لذا زنان بنیاسد خود بیل و کلنگ و حصیر برداشته و به جانب نینوا حرکت کردند. لحظاتی بعد وجدان مردان بنیاسد به جنبش درآمد، آنان به خود آمدند و به دنبال زنان خویش رفته و به دفن پیکرهای مقدس شهدای عاشورا اقدام نمودند. این حرکت اولین جنبش مخالفت و عصیان علیه بنیامیه بعد از واقعه حلف به حساب میآید و نیز فداکاری مزبور سبب شهرت بنیاسد در میان شیعیان گردید و از همان زمان تا عصر حاضر شیعیان به این قبیله به دید احترام و تکریم مینگرند.(۱۸)
شهد شیرین شهادت
روز عاشورا یکی از دشمنان سرسخت اهلبیت رسول اکرم(ص) که در قساوت و سفّاکی معروف بود و «اَخوَص» نام داشت، به میدان رزم آمد تا با یاران امام حسین بجنگد. حبیب، چون شهاب ثاقب به سوی این جرثومه خباثت هجوم برد و نیزهای بر سینهاش فرود آورد که از کمر او بیرون آمد، اخوص در خون کثیف خود غوطه خورد و هلاک شد.
سپس حبیب به حصین بن تمیم حمله کرد و مرکب او را به شدت مجروح کرد؛ به نحوی که راکب را بر زمین افکند. حبیب خواست از این فرصت بهره ببرد و در کشتن حصین شتاب ورزد، اما افرادی از قبیلهاش وی را از چنگ حبیب نجات دادند، بین آنان و حبیب درگیری شدیدی رخ داد و سرانجام بر اثر ضربات دستهجمعی دشمن، بر زمین افتاد، حصین بر بالین او آمد و ضربت سختی بر سرش زد که موجب شهادتش گشت. در این هنگام یکی از دشمنان که بدیل بن صَریم نام داشت سر از بدن حبیب جدا کرد و بر گردن اسب خود آویخت.
شهادت حبیب، امام حسین(ع) را متأثر و اندوهگین نمود و آن حضرت بر بالینش آمدند و فرمودند: خداوند به تو خیر دهد ای حبیب! تو انسانی باکمال بودی و در یک شب تمام قرآن را ختم میکردی…
حبیب در زمره هفتاد نفری است که در راه یاری امام، شمشیرها و نیزهها را به جان خویش خریدند و اماننامههایی که به ایشان عرضه میگردید را رد کردند تا سرانجام در جلو روی امام به شهادت رسیدند. در زیارتهای معروف به ناحیه مقدسه و رجبیه، نام حبیب بن مظاهر به چشم میخورد.(۱۹)
امروز در کربلا و حله خانوادههایی زندگی میکنند که به بنیاسد معروفند و خود را از نسل حبیب بن مظاهر میدانند. آل طریح در نجف از اعقاب حبیب بن مظاهرند، از معاریف ایشان «فخرالدین طریحی» صاحب مجمعالبحرین است، در شهرستان تیران و کروند از توابع استان اصفهان خاندانی میزیند که لقب مظاهری دارند و منسوب به حبیب بن مظاهر هستند. مرجع عالیقدر شیعه حضرت آیتالله العظمی حاج شیخ حسین مظاهری در زمره این ستارگان فروزان میباشد.(۲۰)
پینوشتها
۱ـ همان مأخذ، ج ۴، ص ۶٫
۲ـ التبیین فی انساب الفرشیین، ابن قدامه، صص ۶ـ۵، انساب الاشراف، ج ۱، صص ۴۳ـ۴۱، طبقات، ابن سعد، ج ۸، ص ۱۰۱٫
۳ـ تاریخ طبری، ج ۵، ص ۴۵۵، الارشاد، شیخ مفید، ج ۲، ص ۱۱۴، دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۲، ص ۱۱۴٫
۴ـ دائرهالمعارف ستانی، ج ۳، صص ۴۷۴ـ۴۷۳٫
۵ـ دائرهالمعارف تشیع، ج ۱، ص ۴۴۱٫
۶ـ الاصابه، ابن حجر عسقلانی، ج ۲، ص ۱۴۲٫
۷ـ اعیان الشیعه، سیدمحسن امین، ج ۴، ص ۵۵۴، منتخب التواریخ، ملاهاشم خراسانی، ص ۲۲۷، روضه الشهدا، ص ۳۰۴٫
۸ـ دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۲، ص ۱۰۱٫
۹ـ رجال حول الحسین، ص ۲۲۵ـ۲۲۳٫
۱۰ـ مجالس المؤمنین، قاضی نورالله شوشتری، ج اول، ص ۳۰۸، اعیان الشیعه، ج ۴، ص ۵۵۴، بحارالانوار، مجلسی، ج ۳۴، صص ۲۷۴ـ۲۷۲ و نیز ج ۴۴، ص ۴۴۲٫
۱۱ـ رجالکشی، ص ۷۸، قاموس الرجال، ج ۱۳، ص ۶۰٫
۱۲ـ مقتل ابی مخنف؛ ص ۲۰، انساب الاشراف، بلاذری، ح ۲، ص ۴۶۲، الفتوح، ابن اعثم کوفی، ج ۵، ص ۲۸، بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۳۳٫
۱۳ـ مثیرالاحزان، ابن نما حلی، ص ۱۱، مناقب آل ابیطالب، ابن شهرآشوب، سروی مازندرانی، ج ۲، ص ۳۱۰، بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۳۱٫
۱۴ـ فرسان البیجا، ذبیحالله محلاتی، ج اول، صص ۹۱ـ۹۰، معالی السبطین، ج ۱، ص ۳۷۰٫
۱۵ـ منتخب التواریخ، ص ۲۷۸، فرسان البیجا، ج ۱، ص ۹۱ و ج ۲، ص ۱۱۹٫
۱۶ـ معالی السبطین، ج ۱، ص ۲۷۲، کمیل و حبیب بن مظاهر شهیدان وارسته، محمد محمدی اشتهاردی، صص ۱۴۶ـ۱۴۵٫
۱۷ـ مقتل خوارزمی، ج ۱، ص ۲۴۳، نفس المهموم، ص ۱۰۹، بحارالانوار، ج ۴۴، صص ۳۸۷ـ۳۸۶٫
۱۸ـ دائرهالمعارف تشیع، ج ۱، ص ۴۴۲ـ۴۴۱٫
۱۹ـ مناقب آل ابیطالب، ج ۴، ص ۱۰۳، تذکره الشهدا، ملا حبیبالله کاشانی، ص ۱۳۴، بحار، ج ۴۵، ص ۷۱، منهاج الدموع، ص ۳۳۹٫
۲۰ـ دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۲، ص ۱۰۲٫
سوتیتر:
۱٫
در جنگها، حبیب را هیچ چیزی از فتح و ظفر بازنمیداشت، از مرگ هراسی به دل راه نمیداد، گاه با شمشیر و زمانی با نیزه، قلب تیره خصم دونصفت را میشکافت. تاریخ صدر اسلام مشحون از صلابت و استواری و پایمردی اوست و تمامی تاریخنگاران و رجالنویسان به دلاوری بینظیر و ایمان استوارش، گواهی دادهاند.
۲٫
حبیب را از یاران وارسته امیر مؤمنان(ع) و در ردیف عمرو بن حمق خزاعی، میثم تمار و رشید هجری به حساب آوردهاند و از او به عنوان یکی از اکابر تابعین یاد نمودهاند. سیرهنویسان نگاشتهاند حبیب صرفاً در رزمها ملازم رکاب حضرت علی(ع) نبوده است، بلکه از خواص آن خورشید ولایت و در ردیف اصحاب مقرّب مولای متقیان ثبت گردیده است
۳٫
وقتی حضرت سیدالشهدا از شهادت مسلم بن عقیل(ع) مطلع گردید، ۱۲ پرچم مهیا ساخت، یاران، ۱۱ پرچم را به دوش گرفتند و یکی از آنها بدون صاحب ماند، امام فرمودند: به زودی صاحبش خواهد آمد. ناگاه دیدند از دور غباری برخاسته و شخصی به سوی شان میآید. امام فرمودند: او صاحب این رایت است، وقتی نزدیک شد دیدند حبیب بن مظاهر است
پیروزیهای مقاومت در سراسر منطقه، مرهون ولی امر مسلمین است
نگاهی به شرایط فعلی و آیندۀ مقاومت، در گفتگو با حجتالاسلاموالمسلمین سید هاشم الحیدری
اشاره:
برخی او را “ابوباقر“ میخوانند و خیلیها سید حسن نصراللهِ عراقش مینامند. حجتالاسلام والمسلمین سید هاشم الحیدری از علمای مجاهد عراقی است که در چند سال گذشته، نقشی اساسی در کادر سازی و هدایت نیروهای مقاومت داشته است و رابطه نزدیک و صمیمانهای با دبیرکل حزبالله لبنان دارد. شخصیت اخلاقی، غنای علمی، سیمای نورانی و لحن شیرین و در عین حال با صلابت او در سخنرانی، یک شخصیت کاریزماتیک و دوست داشتنی از «سید» ساخته است.
سیدهاشم الحیدری در مصاحبه با ماهنامه «پاسدار اسلام» به تبیین و تحلیل وضعیت جبهه مقاومت در شرایط کنونی پرداخت و همان جمله سید حسن نصرالله را تکرار کرد که دوران شکست سپری شده است. وی معتقد است که تمام پیروزیهای جبهه مقاومت در سایه لطف الهی، امداد غیبی و مدیریت رهبر معظم انقلاب رقم خورده است. ضمن تشکر از ایشان، ماحصل این گفت و گو تقدیم میگردد:
*ضمن تشکر از فرصتی که برای مصاحبه با ماهنامه «پاسدار اسلام» اختصاص دادید، با توجه به نقش ویژهای که جناب عالی در چند سال اخیر در رهبری گروههای مقاومت داشتهاید امروز خدمت شما هستیم تا از حال و هوای جبهۀ مقاومت در نقاط مختلف دنیا بشنویم. در شرایط حاضر وضعیت محور مقاومت را در کشورهای مختلف مثل عراق و یمن و لبنان و سوریه و دیگرمناطق، چگونه ارزیابی میکنید؟
بسمالله الرحمنالرحیم والحمدلله رب العالمین و الصلوه و السلام علی محمد و آله الطاهرین. اولاً تشکر میکنم از مجلۀ «پاسدار اسلام». در یک نگاه کلی به جبهۀ مقاومت میتوانیم بگوییم شرایط جبهۀ مقاومت در زمان ما بهترین شرایط است. یعنی اگر شروع خط مقاومت را بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و با تاسیس حزبالله لبنان بدانیم و از آنموقع تا به الان را مد نظر قرار دهیم، الان در بهترین شرایط قرار داریم. زیرا بعد از پیروزی انقلاب به تدریج شاهد صدور انقلاب اسلامی به نقاط مختلف بودهایم.
* از چه نظر در بهترین شرایط قرار داریم. استدلال شما چیست؟
از دو لحاظ، هم از لحاظ کمیت و وسعت جغرافیایی و سیاسی و هم از جهت قدرت و کیفیت جبهۀ مقاومت در بهترین شرایط هستیم. ببینید یک زمانی جبهه مقامت فقط لبنان بود یا فلسطین، ولی اکنون این جبهه خیلی وسیعتر شده است یعنی از فلسطین و لبنان و سوریه و افغانستان و پاکستان و عراق و بحرین و یمن و نیجریه و مناطق دیگر همینطور گسترش پیدا کرده است. البته به طور طبیعی در هر کدام از این میدانها شدت و ضعف داریم و همه مثل هم نیستند اما حقیقت امر این است که جبهه مقاومت از حیث جغرافیایی و کمی توسعه پیدا کرده است. در همین نیجریه بعد از دستگیری شیخ زکزاکی، روحیه مقاومت بیشتر شده است و این اتفاق، از یک لحاظ از الطاف خفیۀ الهی محسوب میشود الان سوریه یکی از نقاط قوت جبهۀ مقاومت است. عراق بعد از حضور داعش همین شرایط را پیدا کرده است. ورود داعش به عراق، موجب شده تا خط مقاومت در این کشور تقویت شود. «عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد». یعنی در عراق، ما شهید داریم مجروح داریم خرابی داریم ولی این وحدت مقاومت و قدرت مقاومت مردم عراق با جوانان عراقی بینظیر است. فتوای مرجعیت، یک فتوای بسیار مهم در تاریخ معاصر عراق بود. به بقیۀ مناطق هم نگاه کنیم همینطور است. قبلاً یمن کجا بود؟ الآن یمن یکی از با قدرتترین و نقاط قوت جبهۀ مقاومت به شمار میآید. بحرین هم همینطور. حتی به نظرم این سلب تابعیت از آیتالله شیخ عیسی قاسم، از طرفی تهدید است و از طرف دیگر فرصتی برای تقویت قوای نیروهای مقاومت به شمار میرود. و این کار، هدیه نظام آل خلیفه به مردم بحرین بود. پس به نظرم در یک نگاه کلی، قدرت جبهۀ مقاومت در زمان ما بهترین و عمیقترین از هر زمان قبلی است.
*پس به عنوان یک ناظر بیرونی که از خارج ایران اوضاع را رصد میکند، به نظر شما صدور فکر انقلاب محقق شده است؟ یعنی دغدغهای که حضرت امام داشتند اتفاق افتاده است؟
بله درست است.
* البته دشمنان داخلی و خارجی خیلی تلاش کردند جلوی این اتفاق گرفته شود ولی انگار نتیجۀ عکس داده است.
بله، قبلاً در زمان اول انقلاب، غیر از تحریم سیاسی و اقتصادی، یک تحریم رسانهای خیلی شدید در خصوص انقلاب اسلامی صورت گرفت و فعالیت رسانهای انجام دادند تا در نظر شیعیان و مسلمانانِ عراق و لبنان و جاهای دیگر، یک چهرهی مشوه و منحرف شده از انقلاب را ترسیم کنند اما نتیجه عکس داد و همینطور بر دایره علاقهمندان انقلاب و ادامه دهندگان راه انقلاب در نقاط مختلف جهان اضافه شد. که به نظرم به دلیل رهبری حضرت آقا که همان امتداد رهبری حضرت امام است میباشد. الآن شرایط به گونهای شده است که حضرت آقا رهبری واقعی به عنوان ولایت امر مسلمین دارند و حتی صدور انقلاب، فراتر از صدور فکر انقلاب رفته است و جمهوری اسلامی صراحتاً از جریانات جبهه مقاومت حمایت میکند و تعارف هم ندارد و من به عنوان یک عراقی که در فضای بینالملل حضور دارد به شما میگویم که امروز امید مردم در سوریه، لبنان، یمن و جاهای دیگر به جمهوری اسلامی است. به عنوان مثال یکی از بزرگان انصارالله یمن صریحاً به من میگفت که ما فقط به حضرت آقا امید داریم. یعنی میگفت، ما به کسی امید نداریم مگر به مقام معظم رهبری ولی امر و سید حسن نصرالله، به عنوان امتداد و شعاع انقلاب و ولایت امر مسلمین. خب اینها قبلاً نبود. یعنی هرچه فشار دشمن بیشتر میشود، عکسالعمل بیشتر میشود. اینها کار خدا و البته به واسطه نظم و مدیریت و رهبری حضرت آقاست. ابعاد غیبی هم در این قضایا خیلی روشن است. مثلاً الآن مرجعیت نجف با ولایت فقیه، در نتیجه و در اثر، یکی است و فرقی ندارد؛ اینجا فتوای جهادی، همان فتوای حضرت امام و همان فتوای حضرت آقا در جبهههای مقاومت است. دشمن هم خیلی از این موضوع ناراحت است. دشمن دائم سعی میکند که بین مردم عراق و ایران فاصله بیندازد. بین مردم بحرین و مردم ایران، بین مردم بحرین و مردم فلسطین، و بین مردم یمن و مردم سوریه فاصله بیندازد و هکذا، اما شما ببینید نتیجه دیگری داده است و آنها به شدت از این موضوع عصبانیاند. مثلاً به عنوان مثال، امسال در روز قدس در صنعا، صدها نفر از مردم یمن زیر موشکهای عربستان و آمریکا آمدند و با زبان روزه و در گرمای هوا شعار مرگ بر آمریکا سر دادند. خب روز قدس مال امام و ولایت است. این صدور انقلاب است. الآن همۀ تهمتهای عربستان به انصارالله یمن این است که شما با ایران ارتباط دارید. در حالی که این ارتباط به آن صورتی که آنها میگویند نیست اما ارتباط معنوی و ارتباط فکری است و دشمنان از این موضوع ناراحتاند. البته جمهوری اسلامی هم در حمایت همه جانبه از جریانات مقاومت تعارف ندارد. وقتی آمریکا، به عربستان و اسرائیل سلاح و پول میدهد، نمیتوانند به جمهوری اسلامی ایراد بگیرند که چرا از گروههای مقامت حمایت میکند. چرا ما از گفتنش بترسیم؟ خب این، حال و روز قوت جبهۀ مقاومت است که در قوت و اقتدار به سر میبرد؛ این روزهای تجلی ولایت فقیه و ولایت امر مسلمین، نه به عنوان مرجع تقلید بلکه به عنوان ولایت امر مسلمین به نیابت حضرت حجت است.
* به ولایت حضرت آقا در کشورهای مختلف اشاره کردید. با توجه به ارتباطات گستردهای که در کشورهای مختلف دارید، آیا این علاقهمندی و این ولایتمندی، اختصاص به شیعیان دارد؟
خیر، من به شما بگویم که امروز جبهۀ مقاومت، بسیار وسیعتر است و در جبهه مقاومت، شیعه، سنی، مسیحی، دروزی و از طوائف و ادیان مختلف داریم. یک مثال بزنم که شاید بسیاری از مردم ایران در این زمینه اطلاع نداشته باشند. در قضایای بیداری اسلامی در مصر، مردم در میدان التحریر قاهره بودند. خب فشار بر روی مردم مصر بسیار زود بود و مصری ها هم که میدانید اکثریت سنی هستند. در مصر فشار حکومت حسنی مبارک خیلی زیاد بود. اگر یادتان باشد حضرت آقا در نماز جمعه یک خطبۀ عربی در مورد مصر داشتند.
* بهمن ۸۹ بود.
احسنتم. اتفاقاً جالب است که سقوط مبارک با سالگرد پیروزی انقلاب و سقوط شاه همزمان شده بود. همچنانکه سقوط صدام در روز شهادت شهید محمد باقر صدر مصادف شد. علیایحال، مردم مصر در همان زمان که ما هم دنبال میکردیم، دیدم، مردم ساحهالتحریر را خالی کرده بودند، چون فشار پلیسی و نیروهای امنیتی خیلی شدید بود. آنها هم بی سلاح و مستضعف بودند. من از بعضی از مصریها شنیدم و اینها گفتند وقتی خطبه عربی آقا در موبایلها منتشر شد، شور انقلابی جدیدی ایجاد شد و خیلیها به میدان التحریر بازگشتند.
* اتفاقا این حقیر هم یک تجربهای دارم. چند سال قبل با امام جماعت “جامع الحسین“ قاهره صحبت میکردم که یک عالم سنی ازهری و یک فرد جاافتاده است؛ او هم همین جمله را میگفت میگفت وقتی خطبهی رهبری به زبان عربی به ما رسید، این خطبه ما را به حرکت در آورد و ما را به سمت میدان التحریر روانه کرد.
بله بعد از چند روز، پیروزی آنها محقق شد در حالیکه آمریکا تا لحظه آخر تلاش کرد حسنی مبارک سقوط نکند. و آن خطبه هم یک خطبه عادی نبود. یک خطبه از سوی یک مرجع تقلید نبود بلکه از سوی یک رهبر سیاسی اعتقادی فقهی با نگاه و تجربۀ ایشان بود که به نظرم همۀ تجربیات حضرت آقا در آن خطبه بود که باید به طور مستقل به این موضوع پرداخت و یک کتاب مستقل و یک مستند مستقل میتوان از آن ساخت که متاسفانه رسانههای ما در این زمینه خوب کار نکردند.
* این تاثیرگذاری را به طور خاص بر روی جوانان مسلمان چطور میبینید؟
ما وقتی به کشورهای مختلف نگاه می کنیم نفوذ فکر حضرت آقا و ولی امر بر جوانان، دانشگاهیان و فرهنگیان را لمس میکنیم. و جالب است که این اتفاق، زیر یک حملۀ رسانهای شدید محقق شده است که علیه ایران و جمهوری اسلامی انجام میدهند. الان در عراق با جوانان زیادی مواجه میشویم که مقلد آقا هستند. وقتی سوال میکنم آیا کسی به شما گفته است که مقلد ایشان شوید؟ میگویند نه ما خودمان از طریق دنبال کردن سخنرانیها و مواضع ایشان به این نتیجه رسیدهایم. همین تاثیر را در میان اساتید دانشگاه هم ملاحظه میکنیم. بسیاری از اساتید دانشگاه به من میگویند که ما هرچه تحقیق کردیم دیدیم آن طرح و اندیشه کامل سیاسی الهی که میتواند کشورهای اسلامی را نجات دهد، اندیشه ولایت فقیه و روشی است که جمهوری اسلامی در پیش گرفته است. که ارتش، سپاه، رسانه و … دارد و مردم نیز در صحنه سیاسی نقش آفرینی دارند. الان مرجعیت نجف خیلی حکیمانه دارد بر اوضاع عراق تاثیرگذاری میکند ولی حکومت دست آنها نیست الان خود مرجعیت گاهی از دولت عراق که خیلیهایشان شیعه هم هستند شکایت میکنند ولی در جمهوری اسلامی فرق میکند، اینجا قدرت دست ولیامر است. البته اینرا هم بگویم، ما در معرفیِ اندیشۀ ولایتفقیه ضعیف عمل کردهایم و فعالیت تبلیغی مناسب در این راستا نداشتهایم و این اساتید دانشگاه که اشاره کردم، خودشان تحقیق کردهاند و به نتیجه رسیدهاند که یک “طرح اسلامی” متناسب با زمان ما همین ولایت امر و ولایت فقیه است که وسیعتر از بحث مرجعیت و تقلید است.
* خیلی خوب، آنچه از فرمایشات شما تا اینجای مصاحبه معلوم میشود اینکه جبهۀ مقاومت در بهترین دوران خودش از زمان پیروزی انقلاب تا به الآن قرار دارد و صدور انقلاب که جزء دغدغههای حضرت امام بود قطعاً اتفاق افتاده است. نکۀ بعدی این که اندیشۀ ولایت فقیه و طرح نظریۀ ادارۀ جامعهی اسلامی بر اساس ولایت فقیه طرفداران زیادی حتی در خارج از ایران اعم از جوانان و اساتید دانشگاهها دارد و اشاره داشتید که این توفیقات، به دلیل مدیریت حضرت آقا و امدادات غیبی است. که خود من در قصۀ عراق به این امدادات غیبی خیلی اعتقاد دارم. عراق که روزی ریاستش به عهدۀ صدام بود که او عملاً و علناً طرح جدایی بین ایران و عراق را که یک طرح انگلیسی است اجرا میکرد و بعد از پیروزی انقلاب هم جنگ بین جمهوری اسلامی و رژیم بعث رقم خورد. اما همین صدام چند سال بعد به واسطۀ آمریکاییها سرنگون میشود ولی عملاً نتیجهای که پیدا میشود این است که عمدتاً گروهها و افرادی که هم نظر جمهوری اسلامی هستند روی کار میآیند و به خصوص بعد از ورود داعش در عراق و حضور ایران در عرصه نبرد با داعش و نقش ویژه سردار سلیمانی، شاهد نزدیک شدن قلوب مردم ایران و عراق هستیم که زیارت اربعین هم این موضوع را تقویت و تشدید کرده است.
بله به نظر من طرح آمریکا در عراق دارای سه شاخه و محور بود. یکی محور سیاسی است؛ یعنی وقتی آمریکا وارد عراق شد و عراق را اشغال کرد، به دنبال تشکیل دادن یک حکومت سیاسی مطابق میل خودش بود که موفق نشد. که اینجا حضور مرجعیت نجف بود و همچنین به نظرم حضور تجربه جمهوری اسلامی و موضعگیریهایی که داشت خیلی موثر بوده است که طرح آمریکا از حیث سیاسی در عراق شکست بخورد.
محور بعدی، اقتصادی بود. یعنی حضور آمریکا به خاطر سرقت پول و نفت عراق با اینکه به نظرم موضوع اقتصادی، خیلی برای آمریکا مهم نیست اما به هر حال مطرح است. محور بعدی، بحث فرهنگی است. بحث تفکر مردم عراق است. آمریکا یک تهاجم فرهنگی و به تعبیر من، اشغالگریِ فرهنگی و توطئه فرهنگی را در عراق دنبال کرده است. ۱۶۰ هزار سرباز آمریکا در عراق حضور داشتند و عراق صد در صد در دست آمریکا بود. به نظر من مهمترین چیز برای حکومت آمریکا همان ایجاد شکاف و فاصله بین مردم عراق و بین نظام جمهوری اسلامی بود. چون هر دو دارای وجدان اسلامی و علائق مشترک دینی و فرهنگیاند و نزدیکی بین ایران و عراق برای آمریکا دردسر ساز خواهد شد. به ویژه آنکه راه زیارت امام رضا(ع) برای مردم عراق و راه عتبات عالیات عراق برای مردم ایران باز شد و این تلاقی فرهنگی مذهبی رقم خورد. حتی جالب است خیلی از سنتهای عمومی بین مردم ایران و عراق و حتی در غذاخوردن و اینها شباهتهای زیادی داریم. بعضی از مراجع تقلید نجف، ایرانی هستند. از طرف دیگر برخی از مسئولین جمهوری اسلامی عراقیاند و مثلاً متولد کربلا هستند و آمریکا دید که نزدیکی بین عراق و ایران، از دیدگاه او برای منطقه خطرناک میشود و به خصوص برای رژیم صهیونیستی، آلسعود و حضور آمریکا در منطقه مشکل ایجاد خواهد کرد. به نظرم حساسیت آمریکا در عراق بحث ولایت فقیه است من یک روزی در سخنرانی در بغداد گفتم که مشکل آمریکا در جهان اسلام و به خصوص در عراق، بحث صدور انقلاب اسلامی و نفوذ و ولایت فقیه و تاثیر ولیفقیه در این میدانها است که در رسانههای آنها منتشر شده. پس به نظرم بحث تاثیر ولایت در عراق به خصوص بعد از داعش اینهم داستانی دارد و جزئیاتی هم دارد که خیلی روشن است البته اربعین به خصوص در سه سال اخیر هم خیلی موثر است حضور مردم ایران با ضیافت مردم عراق و این تلاقی و وحدتی که ایجاد شده بسیار مهم است البته نیازمند کار فرهنگی در این زمینه هستیم و باید اسلام را فراتر از مرزهای جغرافیایی بدانیم که به نظرم کار خوب دو ملت و دو طرف علمای ایرانی و عراقی به یک نتیجۀ بهتر و موفقتر در آینده خواهیم رسید انشاءالله.
* بسیار ممنونم. شما در ابتدای مصاحبه اشاره داشتید که قبلاً جبهه مقاومت صرفاً در لبنان و فلسطین بود و امروز یمن و سوریه و عراق و جاهای دیگر هم به این جبهه اضافه شدهاند و جبهۀ مقاومت به لحاظ کمی و کیفی نسبت به گذشته توسعه پیدا کرده است. حال سئوالم این است که آیا این روند توسعه ادامه خواهد داشت؟ یعنی پیشبینی شما از روزها، ماهها و سالهای آینده در جبهه مقاومت چیست؟
قبلاً آقای سید حسن نصرالله گفتند که دیگر زمان شکست سپری شده و ما در زمان پیروزی هستیم. من باز تاکید میکنم بر امدادهای غیبی و مسئلۀ سیاسی و تحلیل سیاسی و نگاه به میدانها. یعنی پنج سال قبل، وقتی حملۀ تکفیریها به سوریه با حمایت آمریکا و عربستان و قطر و ترکیه و انگلستان و رژیم صهیونیستی و… انجام گرفت، که یک جنگ جهانی بود و همه علیه سوریه بسیج شده بودند و هدفشان هم فقط سوریه نبود بلکه جبهه مقاومت را میخواستند بزنند. غرض اینکه حملۀ شدیدی بود و خطر به کل سوریه رسید و نزدیک حرم حضرت زینب رسید و دمشق در خطر بود. قبل از پنج سال خود بشار اسد در خطر بود و دوست و دشمن میگفتند که کار سوریه تمام است و نهایتاً دو تا چهار ماه طول میکشد. در آنزمان فقط یک نفر گفتند سوریه سقوط نمیکند و آن یک نفر، امام خامنهای بودند. حتی بعضی از فرماندهان مقاومت گفتند که چون آقا گفته ما اطاعت میکنیم، ولی ما داریم میبینیم که واقعاً خطرناک است و واقعاً نمیشود. اما بعد از چند ماه خطر کم کم دور شد و اوضاع به طور نسبی مستقر شد. با این که جنگ شدید است هنوز هم در جریان است. ولی آنروز همه دنبال سقوط بشار اسد بودند. امروز همه دنبال آزادی کامل سوریه هستند. کجا بودیم کجا رسیدیم؟ این با حضور آقا با نفوذ آقا بود من اینجا میگویم با دعای آقا با سلاح ولایتفقیه، مردان ولایتفقیه و رجالالله آمدند در صحنه و اوضاع بهگونه دیگری رقم خورد و در صحنه سوریه، عاشقان شهادت از ملیتهای مختلف سوری، لبنانی، عراقی، افغانستانی، پاکستانی و بقیه هم آمدند و همه به دفاع برخاستند. که اینها از معجزات ولایت فقیه و انقلاب اسلامی است. اگر ما گفتیم سید حسن نصرالله یکی از معجزات انقلاب اسلامی است. تاثیر و نفوذ این چهره در جهان عرب فوقالعاده است. آنوقت همین “سید حسن” میگوید من سرباز ولایت فقیهم. سید حسن نصرالله عاشق آقا است فانی در حضرت آقا است اصلاً ذوب شده در ولایت فقیه است و این چیز عجیبی است. من مثل آقای سید حسن نصرالله ندیدم. این کافی است برای اینکه بگوییم انقلاب اسلامی یک معجزه است. همین بحث عراق را که شما فرمودید ما قبلاً کجا بودیم الآن کجا هستیم. این هم جالب است برایتان تعریف کنم. من گاهی اوقات به عنوان فرد کوچک به برخی مناطق عملیاتی میروم. بعضی جاها را رفتهام که اینها از اهل سنت هستند و در زمان صدام، علیه جمهوری اسلامی تحریک شده بودند و به امام و ایران ناسزا میگفتند اما بعد از داعش، الحشد الشعبی با کمک جمهوری اسلامی و حضور سردار سلیمانی و دوستان و شهید تقوی و امثال آنها در این مناطق فعالیت کرده است و ما وقتی میرویم این مناطق میبینیم مردم عکس آقا و عکس امام را در اتاقهای خود دارند. من یک بار رفتم یک جایی گفتم اینجا حتماً فحش میدهند، اما رفتم دیدم عکس امام عکس آقا عکس مرجعیت و عکس شهداست. کجا بودیم کجا رسیدیم؟ الان نفوذ حرف سید حسن نصرالله در یمن خیلی بالاست که ثمرۀ ولایت فقیه در یمن است. الان خیلی از مردم یمن، بخشهایی از سخنرانی سید حسن درباره خودشان را به عنوان آهنگ پیشواز گوشیهای خود انتخاب کردهاند. خب مگر سید حسن کیست؟ این سرباز ولایت فقیه است، ثمرۀ ولایت فقیه است ادامۀ ولایت فقیه است این تاثیر ولایت است. بحرین خیلی معروف است اکثر مردم بحرین که الآن در صحنه هستند مقلد آقا، عاشق آقا هستند معتقد هستند به ولایت. و خود آقای شیخ عیسی قاسم که انشاءالله خدا حفظشان بکند وکیل آقا و مقلد آقا هستند. غرض اینکه سوال کردید در چه شرایطی قرار داریم و آینده چه میشود. میخواهم بگویم که زمان، زمان پیروزی است و این پیروزیها گسترش پیدا خواهد کرد. حالا بحث نیجریه هم بحث مفصل خودش را دارد. و من مُصرانه و با اعتقاد میگویم همۀ اینها، با رهبری یک نفر که ایشان ولیامر مسلمین به نام حضرت امام خامنهای است رقم خورده است. واقعاً دارد رهبری میشود البته همهمان، باید کار کنیم چون یک نفر هم نمیشود باید مردم و گروههای مقاومت، علمای دین، طلبههای دین، اساتید دانشگاه حرکت کنند و هر کس به سهم خود در تبیین و ترویج خط مقاومت و ولایت قدم بردارد. این فرصتها که امروز به دست آمده، به برکت امام خمینی و خون شهدایی است که خود را تقدیم اسلام و انقلاب کردند. به عنوان مثال، امسال مراسم سالگرد ارتحال امام در عراق بسیار باشکوه برگزار شد. در جاهای مختلف و حتی دانشگاهها برای امام مراسم برگزار کردند.
* در دانشگاههای عراق؟
بله در دانشگاههای عراق برگزار شد. حالا جالب است این اتفاق را هم برای شما بگویم امسال مراسم سالگرد ارتحال امام خمینی در بصره, به نظرتان در کجا برگزار شد؟ در کاخ صدام! کاخ خیلی بزرگی است. تقریبا پنج هزار نفر از مردم و مسئولین عراقی در این مراسم حضور داشتند. خیلی جمعیت زیاد بود و صحبت بنده هم در مورد ولایت فقیه بود. چون سالگرد حضرت امام بود و این موضوع در محل خودش بیان شد. من آنجا درباره نظام مردمسالاری دینی در ایران، مجلس خبرگان رهبری و به طور کلی اندیشه ولایت فقیه سخنرانی کردم. همچنین به جلسه مجلس خبرگان رهبری بعد از ارتحال حضرت امام اشاره کردم که دهها فقیه و مجتهد، حضرت آقا را به رهبری انتخاب کردند و چهار مرجع تقلیدِ آن زمان یعنی حضرات آیات گلپایگانی، اراکی، مرعشی نجفی و میرزا هاشم آملی پیامها صادر کردند و تبریک گفتند و تایید کردند. و علما و بزرگان از کشورهای مختلف پیام تبریک فرستادند. و من در سخنرانیام از مترقی بودن اندیشه ولایت فقیه سخن گفتم و نظام جمهوری اسلامی را با بقیه نظامها مقایسه کردم و به قلّابی بودنِ دموکراسی در آمریکا و نظامهای غربی از یکسو و نظام استبدادی و عشیرهای در عربستان و کشورهایی مانند عربستان از سوی دیگر اشاره کردم که خیلی از این سخنرانی استقبال شد. خب سخنرانی درباره ولایتفقیه آنهم در کاخ صدام، یک پیروزی است. اینکه من مقایسه کردم این نظام اعتقادی اسلامی مردمی که همان جمهوری اسلامی است در این صحبت با مردم در کاخ صدام در بصره این پیروزی است. در این مراسم و در کاخ صدام، یک عکس بیست متری و بلند از امام، آقا، آیتالله سیستانی، سید حسن نصرالله و شهید عماد مغنیه و برخی از فرماندهان الحشد الشعبی گذاشته بودند که بعد از این مراسم، یکی از بزرگان سپاه در صفحه اینستاگرام نوشتند که این مراسم نشان داد خون شهدای کربلای پنج هدر نرفت.
* فکر کنم سردار باقرزاده بودند.
بله سردار باقرزاده. واقعاً ما در زمان پیروزی قرار داریم و باید با بصیرت به اوضاع نگاه بکنیم. البته جنگ هم شدید است یک روز ممکن است در جبههای عقبنشینی میدانی هم داشته باشیم. اما بهطور کلی جبهۀ مقاومت به سمت پیروزی حرکت میکند. اصلاً وجود نظام جمهوری اسلامی، عین پیروزی است. اینکه این نظام بعد از ۳۷ سال و علیرغم تمام دشمنیها و تحریمها سرپا ایستاده، خودش یک پیروزی است. حالا البته مشکلات اقتصادی داخلی هست. مگر در زمان امام علی و زمان پیغمبر مشکلات نبود؟ بیشتر از این مشکلات بود. اصل، وجود نظام، پیروزی است، اصل حزبالله، الحشد الشعبی، انصارالله، این نیجریه، این افغانستان، این پاکستان، اصلاً ما در آینده، نگاه به اروپا داریم نگاه به آمریکا داریم. این دو نامۀ حضرت آقا به جوانان آمریکا و اروپا آثارش هنوز آشکار نشده و آثارش حتماً انشاءالله محقق میشود، قویتر میشود، روشنتر میشود. این حرفی که میزنم شعار نیست، باید از خدا تشکر کنیم که در این زمان آمدهایم. دویست سال قبل، کجا خبری از اسلام بود؟ علما مظلوم بودند الآن علما الحمدلله صدا دارند شبکه دارند همه چیز دارند فضای مجازی دارند. این قدرت جمهوری اسلامی مال همۀ مراجع نجف، علمای لبنان، مردم شمال آفریقا، اندونزی و همه است. انشاءالله دعا کنید که به ادامۀ این راه، که راه امام و راه ولایت است موفق باشیم و حُسن عاقبت با شهادت نصیبمان شود.
*انشاءالله وجود با برکت شما سالهای سال زنده باشید و منشأ خیر و برکت و حرکت در جامعۀ اسلامی باشید.
خواهش میکنم ما سرباز هستیم
سوتیتر:
*امروز امید مردم در سوریه، لبنان، یمن و جاهای دیگر به جمهوری اسلامی است. به عنوان مثال یکی از بزرگان انصارالله یمن صریحاً به من میگفت که ما فقط به حضرت آقا امید داریم
*امسال در روز قدس در صنعا، صدها نفر از مردم یمن زیر موشکهای عربستان و آمریکا آمدند و با زبان روزه و در گرمای هوا شعار مرگ بر آمریکا سر دادند. خب روز قدس مال امام و ولایت است. این صدور انقلاب است
*در عراق با جوانان زیادی مواجه میشویم که مقلد آقا هستند. وقتی سوال میکنم آیا کسی به شما گفته است که مقلد ایشان شوید؟ میگویند نه ما خودمان از طریق دنبال کردن سخنرانیها و مواضع ایشان به این نتیجه رسیدهایم. همین تاثیر را در میان اساتید دانشگاه هم ملاحظه میکنیم
*سید حسن نصرالله یکی از معجزات انقلاب اسلامی است. تاثیر و نفوذ این چهره در جهان عرب فوقالعاده است. آنوقت همین “سید حسن” میگوید من سرباز ولایت فقیهم. سید حسن نصرالله عاشق آقا است فانی در حضرت آقا است اصلاً ذوب شده در ولایت فقیه است
*امسال مراسم سالگرد ارتحال امام خمینی در بصره, به نظرتان در کجا برگزار شد؟ در کاخ صدام! کاخ خیلی بزرگی است. تقریبا پنج هزار نفر از مردم و مسئولین عراقی در این مراسم حضور داشتند
منشور مدیریت علوی؛ درس نامه مدیران(۳)
حجتالاسلام والمسلمین محمدتقی رهبر
موضوع مقاله منشور مدیریت، بر اساس عهدنامه مالک اشتر است که جامعترین و بینظیرترین آیین سیاست و مدیریت و جهانداری است.
در ۲ بخش پیشین مقاله، بخشی از این منشور گرانسنگ را به بررسی نهادیم و اینک به بخش دیگر مقاله میپردازیم.
«امره بتقویالله و ایثار طاعته و اتباع ما امر به فی کتابه من فرائضه و سنته التی لا یسعد احد الا باتباعها و لا یشقی الا مع جحودها و اضاعتها».
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام، مالک را امر میکنند به تقوای خداوند و گزینش طاعت او و پیروی از آنچه در کتاب خود، قرآن کریم فرمان داده است از واجبات و سنتها که هیچکس خوشبخت نشود؛ مگر به اطاعت آن و بدبخت نگردد جز به انکار و ضایع کردن آن.
نخستین نکتهای که حضرت امام علی(ع) به یار وفادار و والی اعزامی خود برای امارت مصر تأکید فرمودهاند، تقوا و پرهیزکاری و تسلیم فرامین حق بودن و گردن نهادن به امر و نهی است که قرآن کریم به بیان آن پرداخته است و سعادت جمله آدمیان به آن بستگی دارد.
تقوای سیاسی
تقوا و پرهیزکاری، گرچه از نظر مفهوم کلی یکی بیش نیست و آن انجام تکالیف و ترک محرمات است اما از نظر مصادیق و آثار، مراتب گوناگون دارد. یک فرد عادی از توده مردم نوعی، مکلف به تقوا و پرهیزکاری است که عمل کردن یا نکردن به آن در سرنوشت شخص تأثیرگذار است اما برای یک زمامدار و کارگزار به این سادگی نیست. یک مقام مسؤول اگر باتقوا شد و شؤون پرهیزکاری را رعایت کرد، در سرنوشت کشور و ملت تأثیر گسترده دارد و سرنوشت جامعه را رقم میزند؛ در حالی که اگر زمامدار، بیتقوایی کند آتش فتنه و فساد او کل جامعه را در برمیگیرد.
اگر یک کاسب بیتقوا بود و مثلاً در خرید و فروش اجناس، بیعدالتی و گرانفروشی کرد، رقم تخلف او به هزار و ۲ هزار تومان میرسد که البته این هم ناپسند است و عقوبت دارد اما اگر یک کارگزار بیتقوا بود، تخلف او از میلیون و میلیارد میگذرد(همانگونه که به خوبی در حقوقهای نجومی ماههای اخیر دیدیم و بالاخره معلوم نشد با این تخلفات زشت و زیادهخواهیها چگونه برخورد کردند و چه پاسخی به افکار عمومی دادند!).
دروغ، یک گناه کبیره است که از همه کس ناپسند است ولی دروغ یک کاسب شعاع محدودتری از فساد دارد؛ در حالی که اگر یک مسؤول به ملت دروغ بگوید و موجب بیاعتمادی مردم شود، نه تنها اعتماد میان دولت و ملت خدشهدار میشود بلکه عقاید مردم را تخریب میکند و وای به وقتی که اعتماد مردم به اسلام و نظام اسلامی خدشهدار گردد که قابل جبران نیست؛ به فرموده حضرت امام خمینی قدس سره، اگر اسلام سیلی بخورد دیگر کمر راست نخواهد کرد.
همانگونه که بیتقوایی یک عالِم، بویژه عالِم دینی فسادی گسترده جهانی دارد. در روایت نبوی است:
«صنفان من امتی اذا صلحا صلح العالم و اذا فسدا فسد العالم العلماء و الامراء»؛ دو صنف از امت من اگر صالح شوند، جهان صالح شود و اگر فاسد گردند جهانی به فساد کشیده شود؛ که نمونه آن را در عملکرد مفتیان فاسد وهابی، این روزها شاهدیم که با فتواهای سخیف ضداسلام و ساخته و پرداخته آمریکا و اسرائیل، جهان را به فساد کشیده و چهره رحمانی اسلامی را به آئین تعصب و خشونت و کشتار تبدیل کردهاند که به هیچوجه قابل جبران نیست.
از جامعه خودمان بگوییم. در میان جوامع جهانی، ایران اسلامی تنها کشوری است که به اسلام ناب محمدی دل بسته و فرهنگ علوی را ملاک عمل قرار داده است و احدی از مسؤولان در برابر فرهنگ علوی و درسهای نهجالبلاغه و سنت و سیره نبوی و اهل بیت عصمت و مقام ولایت امر، مقاومت ندارد؛ همانگونه که آحاد ملت نیز در این مواضع ثابت و پایدارند. تا اینجا، جای سخن نیست.
اما سؤال این است: این مدعا چه مقدار به عمل مقرون است؟ در سیاست و مدیریت امام علی بن ابیطالب(ع) جز صداقت و تقوا دیده نشد، در دوران خلافت ایشان، دغدغهشان نسبت به بیتالمال به حدی بود که از دادن چند کیلو گندم بیتالمال به برادرش عقیل نیازمند، امتناع ورزید و او را با آهن داغ شده هشدار داد. در دستگاه حکومتش از تجمل و اشرافیگری، کمترین اثری دیده نشد، نسبت به دوستان و دشمنانش تقوا و عدالت را میزان قرار داده بود، غیرت و حمیّت حضرتش به محارم و نوامیس مردم تا حدی بود که میگفت: جای آن دارد مرد مسلمان از غصه بمیرد که لشکر معاویه در شهر انبار به زنان مسلمان و معاهد هجوم برده و خلخال و زیور آنان را ربودهاند و صدها نمونه دیگر از سیره مبارک آن حضرت و بالاخره شهید عدالت در محراب عبادت.
تقوای سیاسیِ یک مسؤول را در این موارد و نظایر آن باید ارزیابی کرد، نه فقط در تسبیح و انگشتر عقیق.
صدها هزار شهید و جانباز و اسیر، پای آرمانهای انقلاب اسلامی پای فشردند و جان باختند. خونبهای این شهیدان، دفاع از آرمانهای اسلامی و جوهره انقلاب اسلامی است و این وظیفه همه است و در صدر، همه مسؤولان نظام، که مراقب باشیم آرام آرام نفوذ دشمن، ما را به استحاله تدریجی فرهنگ اسلامی و خودفراموشی نکشاند که معالاسف حساسیت محدود برخی مسؤولان در این امر مایه تأسف است!.
به بخش دیگری از نامه امیرالمؤمنین(ع) به مالک اشتر بنگریم:
«و ان ینصرالله سبحانه بقلبه و یده و لسانه فانّه جل اسمه قد تکفل بنصر من نصره و اعزاز من اعزه»؛ سفارش مولای متقیان به مالک این است که خداوند سبحان را با قلب و دست و زبانش یاری کند، چه؛ خدای بزرگ عهده دار است که یاری کند کسی را که به یاری او برخاسته و عزت بخشد آنکه را که به اعزاز او همت گماشته است».
بنابراین یک مقام مسؤول باید سراسر وجودش در خدمت اسلام و خداوند و مردم باشد و با خلوص و ایمان از حوزه دین دفاع کند. اگر جز این بود مشروعیت خود را از دست میدهد.
در ادامه این فراز آمده است:
باید شهوات نفسانی را سرکوب کند و سرکشیهای آن را مهار نماید زیرا نفس فرمانده بدیهاست؛ مگر خدا یاری کند.
خلاصه! زمامداران بیش از آنچه از دشمنان بیرونی هراسانند، باید از خطر هوای نفس و خودمحوری و نفسپرستی بهراسند و به خدا پناه ببرند. همانگونه که همه ما باید از نفس اماره هراسان باشیم و به خدا پناه بریم.
چهره نفس اماره برای همه یکسان نیست، بل هر کس به نوبه خود درگیر نفس اماره است؛ از شهوت و شهرت و حب جاه و حب مال و… و دیگر جلوههای این جهان مادی. و بدین ترتیب هر کسی به نوعی در آزمون نفس قرار گرفته که با خودمدیریتی باید به مقابله با نفس مهاجم برخیزد.
از خداوند کمک می طلبیم.
سوتیتر:
۱٫
دروغ، یک گناه کبیره است که از همه کس ناپسند است ولی دروغ یک کاسب شعاع محدودتری از فساد دارد؛ در حالی که اگر یک مسؤول به ملت دروغ بگوید و موجب بیاعتمادی مردم شود، نه تنها اعتماد میان دولت و ملت خدشهدار میشود بلکه عقاید مردم را تخریب میکند
۲٫
اگر یک کاسب بیتقوا بود و مثلاً در خرید و فروش جنس بیعدالتی و گرانفروشی کرد، رقم تخلف او به هزار و ۲ هزار تومان میرسد که البته این هم ناپسند است و عقوبت دارد اما اگر یک کارگزار بی تقوا بود، تخلف او از میلیون و میلیارد میگذرد؛ همانگونه که به خوبی در حقوقهای نجومی ماههای اخیر دیدیم و بالاخره معلوم نشد با این تخلفات زشت و زیادهخواهیها چگونه برخورد کردند و چه پاسخی به افکار عمومی دادند
ترکیه و انتخابهای پیشِرو
حسین رویوران
شکی نیست کودتای نظامی چند ماه پیش ضد «رجب طیب اردوغان» رئیس جمهور ترکیه و حزب حاکم عدالت و توسعه، تأثیر به سزایی بر رفتار دولت حاکم در این کشور بر جای گذاشته و ممکن است بر انتخابها و رفتارهای سیاسی آن در آینده نیز تأثیر بگذارد.
پس از کودتای ناکام نظامی، رئیسجمهور ترکیه و نیز «بنعلی ییلدریم» نخستوزیر این کشور بارها اعلام کردند آمریکا در این کودتا یا سهیم بوده یا اینکه از آن اطلاع داشته و به دولت ترکیه منعکس نکرده است.
طبق اعلام دولت ترکیه هواپیماهای جنگی که هتل محل اقامت اردوغان را در جریان کودتا بمباران کردند و چندین بالگردی که در عملیات جنگی مشارکت داشتند، از پایگاه «اینجرلیک» بلند شدهاند که در اختیار آمریکا قرار دارد و معقول نیست همه این تحرکات دور از چشم نیروهای آمریکایی مستقر در این پایگاه اتفاق افتاده باشد.
این اتهامات نشان میدهد حزب عدالت و توسعه معتقد است بر اساس پیمان ناتو و توافقهای دوجانبه با آمریکا، واشنگتن حضور گسترده نظامی در درون ارتش ترکیه پیدا کرده و توان تاثیرگذاریِ به سزایی در نهادهای نظامی این کشور دارد و هر آن وقت که اراده کند، میتواند با کودتا شرایط را به نفع خود تغییر دهد. این وضعیت علیرغم میل حزب حاکم در آنکارا به علت وابستگی ترکیه به ناتو و حضور نیروهای آمریکایی در چندین پایگاه نظامی در سرتاسر ترکیه نهادینه شده و قابل تغییر نیست و به همین دلیل اردوغان اعلام کرد در صدد گسترش ارتباطات با روسیه و ایران است تا از این رهگذر حداقل بتواند نوعی توازن با نفوذ سیستماتیک آمریکا ایجاد کند.
سفر اخیر آقای اردوغان به روسیه و دیدار وی با «ولادیمیر پوتین» رئیسجمهور این کشور و نیز امضای چندین پروتکل سیاسی و اقتصادی میان دو کشور و اعلام اینکه اردوغان به زودی به ایران نیز سفر خواهد کرد، نشان میدهد اردوغان تصمیم جدی دارد نفوذ آمریکا در این کشور را محدود سازد.
سؤالی که اینجا مطرح میشود این است: با توجه به اختلاف شدید سیاسی میان ایران و روسیه از یک سو و ترکیه از سوی دیگر درباره سوریه، این هدف تا چه حد واقعی و قابل تحقق است. دولت حزب و عدالت ترکیه از زمان آغاز بحران سوریه در سال ۲۰۱۱ با غرب و دولتهای مرتجع عربی همراه شد و با تمام امکانات خود در کنار همه گروههای معارض سوری قرار گرفت.
در چارچوب این سیاست براندازی، دولت ترکیه از گروههای تکفیریای مانند داعش و جبهه النصره و احرارالشام نیز حمایت کرد. دولت ترکیه در این فرآیند اجازه عبور دهها هزار تروریست تکفیری از مرزهای جنوبی به سوریه را داد و بسیاری از اینها در خاک ترکیه آموزش دیده و سلاحهایی که با پول عربستان و قطر خریداری شده در خاک سوریه تحویل آنان گردید. دولت آنکارا با برپایی یک قرارگاه به عنوان ستاد مدیریت جنگ در شهر «ریحانلی» عملاً یک جنگ مستقیم علیه سوریه را اداره کرد و تدارکات و لجستیک روزانه آن را تامین میکرد.
واقعیت این است که قطعاً ادامه این سیاستهای خصمانه علیه سوریه، پس از نزدیکی ترکیه به ایران و روسیه امکانپذیر نیست زیرا تهران و مسکو زمانی با ترکیه همکاری خواهند کرد که این سیاستهای آنکارا تغییر یابد و سیاستهایی نزدیکتر به مواضع این ۲ کشور اتخاذ نماید.
آقای پوتین در مسکو به اردوغان اعلام کرد اجرای توافقها به تدریج خواهد بود و وفاداری ترکیه به تعهداتش سنگ زیرین این توافقها به شمار میآید.
بستن مرزهای جنوبی ترکیه و توقف هرگونه کمک نظامی به معارضان سوریه، کمترین توقعی است که روسیه برای بهبود رابطه با آنکارا دارد.
البته شرط ایران نیز برای بهبود رابطه، خارج از این درخواست نیست. اظهارات اخیر ییلدریم مبنی بر ضرورت بهبود رابطه ترکیه با دولتهای سوریه و مصر و یا موضعگیری جدید ترکیه در پذیرش دولت انتقالی به ریاست «بشار اسد» رئیسجمهور کنونی سوریه، شاخصهای جدیدی است که میتواند نشان از آغاز تغییرات در ترکیه باشد. البته نباید فراموش کرد تا زمانی که این اظهارات به رفتارهای عملی تبدیل نگردد، ایران و روسیه اطمینان پیدا نخواهند کرد.
آنچه به ظاهر، این فرآیند را برهم میزند، اقدام اخیر دولت ترکیه در اعزام ارتش ترکیه به همراه تعدادی از نیروهای ارتش آزاد سوریه به منطقه مرزی «جرابلس» در خاک سوریه است.
پیشروی این نیروها به شهر منبج و الباب در شمال حلب، این سؤال را مطرح میکند: آیا دولت ترکیه همچنان دنبال بر پایی منطقه «ممنوع پرواز» در درون خاک سوریه است؟ یا میتوان این رفتار خصمانه را در قالب دیگری توجیه کرد. این اقدام دولت ترکیه از سوی دمشق به شدت محکوم شد و آن را دخالت آشکار در امور این کشور به شمار آورد. برخی تحلیلگران سیاسی معتقدند این اقدام دولت ترکیه علیرغم موضع منفی دولت سوریه اقدامی است که از لحاظ تاکتیکی اشتراک منافع با دولت دمشق دارد.
نیروهای سوری در چند هفته اخیر در منطقه حسکه برای اولین بار با نیروهای دفاع از خلق کُرد برخورد داشتند و این شبهنظامیان را به زیادهخواهی و تلاش برای پاکسازی نژادی و تسلط بر مؤسسات دولتی که نماد حاکمیت ملی است، متهم کردند.
کردهای سوریه با استفاده از شرایط هرج و مرج کنونی ناشی از درگیریهای نظامی با کمک شبهنظامیان کرد ترکیه موسوم به «پ.ک.ک» تلاش دارد ۳ منطقه کردنشین را به هم برساند. جامعه کرد در سوریه در ۳ منطقه قامشلی، کوبانی و عفرین جدا از هم در طول امتداد مرز سوریه با ترکیه استقرار دارند که این مناطق پیوستگی ندارد و با روستاها و شهرهای عربنشین مانند تل ابیض، اعزاز، باب، جرابلس، تل رفعت و منبج از یکدیگر جدا شدهاند. جالب اینجاست که بدانیم کردهای سوریه در شمال این کشور اکثریت مطلق نیستند و تنها حدود ۴۲% جمعیت این منطقه را تشکیل میدهند.
در کنار کردها عشایر عرب و آشوریها استقرار دارند. کردها علیرغم این واقعیت جمعیتی، چند ماه پیش منطقه شمال سوریه را منطقه فدرال «روژآفا» اعلام کردند که هیچ کشوری در جهان این تصمیم را به رسمیت نشناخت. همکاری عشایر عرب منطقه با کردها در مقابل داعش و تشکیل نیروهای دمکراتیک سوریه برای پاکسازی منطقه از لوث داعش پس از اقدام کردها برای تسلط بر حسکه با مشکل روبرو شد و بسیاری از شبهنظامیان عشایر عرب از تشکل نیروهای دمکراتیک سوریه خارج شده و درصدد ایجاد ساختار نظامی مستقل از کردها برآمدند.
اقدام دولت ترکیه ضد کردها و تلاش برای بازگرداندن آنها به شرق فرات از طریق همکاری با شبهنظامیان عرب و ارتش آزاد سوریه در عین محکومیت از سوی دولت سوریه، ولی اشتراکاتی میان دولت سوریه و ترکیه ایجاد مینماید. بنعلی ییلدریم اخیرا اعلام کرده است عملیات نظامی اخیر ترکیه در خاک سوریه با هدف حفظ توأم وحدت سرزمینی ترکیه و سوریه است.
در این عملیات نیروهای ترکیه و معارضان سوری در جرابلس با نیروهای داعش جنگیدند و این شهر را پاکسازی کردند و در شهر منبج با نیروهای کرد و در شهر باب با داعش در حال جنگند که این عملیات نشان از نوعی تحول در رفتار دولت ترکیه به شمار میآید. این اقدام دولت ترکیه نمایان ساخت منافع این کشور تا حدی تغییر کرده و ادامه حمایت ترکیه از گروههای تکفیری، دیگر امکانپذیر نیست.
نا امنی وسیع در ترکیه که از سوی گروههای تکفیری صورت گرفت به آنکارا نشان داد حمایت از گروههای تکفیری میتواند برای ترکیه هزینه سنگینی در بر داشته باشد. تحرک کردها در داخل ترکیه عملاً این کشور را در آستانه جنگ داخلی قومی قرار داده که وحدت سرزمینی این کشور را تهدید میکند و دولت عدالت و توسعه برای حفظ وحدت ملیِ داخلی، راهی جز تغییر سیاستهای منطقهای در پیش ندارد.
سوتیتر:
۱٫
حزب عدالت و توسعه معتقد است بر اساس پیمان ناتو و توافقهای دوجانبه با آمریکا، واشنگتن حضور گسترده نظامی در درون ارتش ترکیه پیدا کرده و توان تاثیرگذاریِ به سزایی در نهادهای نظامی این کشور دارد و هر آن وقت که اراده کند، میتواند با کودتا شرایط را به نفع خود تغییر دهد
۲٫
ناامنی وسیع در ترکیه که از سوی گروههای تکفیری صورت گرفت به آنکارا نشان داد حمایت از گروههای تکفیری میتواند برای ترکیه هزینه سنگینی در بر داشته باشد. تحرک کردها در داخل ترکیه عملاً این کشور را در آستانه جنگ داخلی قومی قرار داده که وحدت سرزمینی این کشور را تهدید میکند
صهیونیستها برای سلطه بر جهان تاکنون چه برنامههایی در پیش گرفتهاند؟(۲)
پاسخ به شبهات تاریخی اشغال فلسطین
مجید صفاتاج
مقدمه
در شماره قبل به چگونگیِ برنامههای صهیونیستها برای تسلط بر جهان از طریق ایجاد آشوب و بحرانهای اقتصادی در جهان و نیز تسلط بر تبلیغات و رسانههای جهان، اشاره شد. در این شماره به سایر برنامههای سردمداران پلید صهیونیست برای رسیدن به اهداف شوم خود برای تسلط بر جوامع مختلف اشاره میشود.
حاکمیت و تسلط بر اندیشه ملل مختلف جهان
یکی از مهمترین اهداف صهیونیستها، حاکمیت و تسلط بر اندیشه ملل مختلف است. پروتکلها آشکارا اعلام میکنند که نخستین پیروزی آنان بر افکارعمومی جهان از طریق مجموعهای از ایدهها و افکار، حول محور دموکراسی حاصل شد. ایده، اسلحه است. ایده باید مغایر جریان طبیعی و معمول زندگی باشد تا بتوان آن را همچون یک اسلحه به کار گرفت. باید فرضیهای باشد که با واقعیتهای زندگی تناقض داشته باشد. از چنین فرضیهای نمیتوان متوقع بود که ریشه بگیرد و به عنصر غالب و تعیینکننده تبدیل شود، مگر اینکه ذهن انسان آن را بپذیرد و معقول، الهامبخش و پسندیدهاش بداند.
«حقیقت اغلب غیرمعقول به نظر میرسد و تأثیرانگیز است. گاهی نیز شرارتآمیز مینماید، ولی از این امتیاز همیشگی برخوردار است که حقیقت است و آنچه بر آن بنا میشود، نه ایجاد شبهه میکند و نه به پریشانی و اغتشاش میانجامد.»(۱)
این گام نخست، به طور مستقیم به سلطه بر افکارعمومی منتهی نمیشود، ولی راه آن را هموار میسازد. این نکته در خور ذکر است که همین ترویج زهر لیبرالیسم(۲) بر تعبیر پروتکلها، در اسناد مورد بحث بیشاز سایر روشها مطرح میشود. آنگاه پروتکلها چنین ادامه میدهند:
«برای تسلط بر افکارعمومی، نخست باید آن را مغشوش ساخت.»
حقیقت یکی است و نمیتوان آن را مغشوش کرد، اما این لیبرالیسم دروغین و فریبنده که همه جا انتشار یافته و تحت حمایت یهودیان امریکا با سرعتی که در اروپا هرگز سابقه نداشته در حال شکلگیری است، به آسانی دچار اغتشاش میشود، زیرا عاری از حقیقت است، خطاست و خطا هزار چهره به خود میگیرد. یک ملّت، حزب، شهر یا انجمنی را که زهر لیبرالیسم آن را آلوده کرده است، در نظر بگیرید. تنها با ارائه اشکال دیگری از اندیشه اصلی میتوانید در آن به تعداد افراد و اعضای آن انشعاب ایجاد کنید. این مسئله از دید نیروهایی که مخفیانه افکارعمومی را کنترل میکنند، یک استراتژی معروف و شناخته شده است. وقتی تئودور هرتزل یعنی کسی که از همه سیاستمداران یهودی معاصر دید وسیعتری داشت و برنامه او با پروتکلها برابری میکرد، سالها قبل از تشکیل اسرائیل اظهار داشت که حکومت صهیونیستی، (یعنییهودی) پیشاز ظهور دولت سوسیالیستی پدید میآید، این استراتژی را میشناخت. او میدانست لیبرالیسمی که وی و اسلافش بنیان نهاده بودند، چگونه به واسطه اختلافها و انشعابهای بیشمار به زنجیر کشیده میشود و فلج خواهد شد.
«جریانی را که غیریهودیان ـ و نه یهود ـ قربانی آن بودهاند، میتوان چنین تشریح کرد: نخست، ترویج روحیه تساهل و آزاداندیشی(۳) به مثابه یک آرمان و ایدهآل. این عبارت در همه بیانیههای اعتراضآمیز یهودیان علیه اشارات علنی به آنها و یا به اصطلاح برنامه جهانیشان به چشم میخورد:
«ما تصور میکردیم شما آزاداندیشتر از آن باشید که چنین افکاری را بیان کنید.»
این لفظ یک اصطلاح مهم و کلیدی است و بر وضع و حالتی ذهنی دلالت میکند که یهودیان مایلند غیریهود را همواره در آن نگه دارند. یعنی نوعی حالت اغماض توأم با رخوت، حالتی که در آن عباراتی بیمعنی در باب آزادی به زبان میآیند. عباراتی که همچون معجون خوابآور بر ذهن و وجدان اثر میگذارند و انجام هرکاری را در خفا جایز میدانند. این عبارت، این شعار، یک سلاح بسیار قابل اعتماد یهودی است.»(۴)
در پروتکل شماره ۵ آمده است:
«در همه ادوار، مردم کلمات را به جای اعمال پذیرفتهاند.»
پروتکلها با صراحت اذعان میدارند که واقعیتی در پس این عبارات وجود ندارد. صهیونیستها برای تسلط بیشتر بر افکار و اندیشههای ملل مختلف جهان تلاش خود را بیشتر معطوف به دراختیار گرفتن تبلیغات در جهان کردهاند. این کار از طریق تسلط بر رسانههای گروهی جهان امکانپذیر است.
در پروتکل شماره ۱۲ آمده است:
«از آنجایی که اکثر مردم نمیدانند مطبوعات در خدمت چه کسانی هستند، لذا ما آنها را به خدمت خود درمیآوریم و حتی عواملی را هم که ممکن است مطبوعات را مورد حمله قرار دهند، زیر نظارت و کنترل شدید قرار میدهیم. از بعضی عواملمان میخواهیم تا گاه به گاه در مطبوعات به بعضی از سیاستهایمان که خود میخواهیم، حمله کنند. البته غرض از این کار رد گم کردن است.»
در جای دیگر آمده است:
«مطبوعات نخواهند توانست بدون اطلاع ما کمترین خبری را در اختیار مردم بگذارند. البته در زمان حاضر، ما تا حدودی به چنین هدفهایی رسیدهایم زیرا تمام کانونهای خبری جهان اطلاعات خود را از چند کانون خبری محدود دریافت میکنند. این چند کانون خبری محدود که در آیندهای نزدیک بهطور کامل به دست ما خواهند افتاد، هر آنچه را که ما دیکته کنیم در سراسر جهان پخش میکنند.»
و نیز:
«اگر تدابیری را که در مورد مطبوعات اندیشیدهایم، به مرحله اجرا درآوریم، ذهن و فکر غیر صهیونیستها به تسخیرمان درمیآید و آنان وقایع جهان را از پشت عینکهای رنگینی که ما به چشم آنها میگذاریم، مینگرند.»(۵)
در پروتکل شماره ۱۳ آمده است:
«برای منحرف کردن فکر و ذهن آنهایی که ممکن است در بخشهای سیاسی برایمان مشکلاتی ایجاد کنند، مسائل جدیدی چون صنعت را پیش میکشیم و به مردم اجازه میدهیم که در باره این گونه مسائل بحث کنند. همچنین فکر آنها را به مسائلی چون تفریح و سرگرمی و رفتن به موزه جلب میکنیم و مطبوعات را وامیداریم که به مسائلی چون رقابتها و مسابقات هنری و ورزشی بپردازند. بدون شک پرداختن به اینگونه مسائل، آنها را از مسائل بنیادی دور و منحرف میکند.»
در جای دیگر آمده است:
«ما میکوشیم که ذهن اینگونه افراد را به مسائل بیهوده و تئوریهای خیالی و به ظاهر مترقیانه مشغول کنیم. ما باید آن قدر غیرصهیونیستها را به مسائلی چون پیشرفت سرگرم کنیم تا سرانجام از فهم هر مسئلهای اظهار عجز کنند. کلمه پیشرفت مانند یک عقده سفسطهآمیز، حقیقت را لوث میکند و این موضوع را کسی جز ما، قوم برگزیده خدا، نمیتواند درک کند.»
و نیز:
«برای منحرف نمودن فکر و نظر غیریهود، باید توجه آنها به سمت صنعت و تجارت جلب شود.»(۶)
همین منحرف ساختن اهداف به سوی پایگاه ماتریالیستی است که قدرت تصرف و نفوذ حامیان پروتکلها و همچنین مبلغان یهودی را بیش از هر چیز افزایش میدهد. تساهل و آزاداندیشی در صورتی که مسائل اصلی و حیاتی معنوی و دینی نادیده انگاشته شود، بهسرعت به مادیگرایی تنزل پیدا میکند. تمامی اختلافاتی که امروز جهان را پریشان میکند، در همین قلمرو نازل و پست قابل جستجوست. این امر، چنان که همه چیز پیرامون ما بر آن گواهی میدهد، به معنای قربانی کردن کار و خدمت به پای منافع و در نهایت نابودی منافع و به معنای آن است که هنر والای مدیریت، دچار فساد و تباهی شده و به استثمار گراییده است. این یعنی پریشانی لجامگسیخته درمیان مدیران و آشوب و اضطراب مخاطرهآمیز بین کارگران. این امر، متضمن نتیجه وخیمتری نیز هست. تجزیه و تفرقه جامعه غیریهود، نه جدا کردن و تجزیه سرمایه و نیروی کار، بلکه تجزیه غیریهود در هر دو سوی برنامه کار.(۷)
در پروتکل شماره ۱۶ در باره بر هم زدن نظم و انسجام نظام آموزش کشورهای غیرصهیونیست آمده است:
«باید مطالب و مواردی را وارد نظامهای آموزشی غیریهودی کنیم که نظم و انسجام را از سیستمهای آموزشی آنان بگیرد و اوضاع درهم و برهمی به وجود آورد. اما هنگامی که خودمان به قدرت رسیدیم، تمام موارد و مطالبی را که بینظمی به بار میآورد و دانشآموزان را به نافرمانی وامیدارد، از دروس دانشگاهی حذف میکنیم.»
و نیز:
«ماباید افکار نو و مستقل را چون گذشته به انحصار خویش درآوریم. روش مهار کردن فکر هم اکنون در دست بررسی و مطالعه است. این کار را به وسیله سیستمی که به سیستم دروس عینی معروف است و هدف آن مبدل کردن غیرصهیونیستها به آدمهای بیفکر، بیخرد و مطیع که منتظرند دیگران برایشان فکر کنند و عقایدشان را شکل بدهند، انجام میدهیم.»(۸)
در پروتکل شماره چهارآمده است:
«برای آنکه بتوانیم قدرت اندیشیدن را از مردم غیرصهیونیست سلب کنیم، باید فکر آنها را متوجه صنعت و تجارت کنیم. سرگرم شدن آنها به داد و ستد و اندیشیدن به صنعت باعث میشود که دشمن مشترکشان را فراموش کنند.»(۹)
در بند ۵ همین پروتکل آمده است:
«افزایش روزافزون رقابت به منظور پیش افتادن در زندگی از سویی و نابسامانیهای اقتصادی از سوی دیگر، مردم را سرخورده و افسرده میکند و نفرت آنها نسبت به مقامهای عالیرتبه اداری، مذهبی و سیاسی اوج میگیرد. طلا به عنوان وسیلهای برای ارضای نیازهای مادی مردم مورد توجه واقع میشود. ظرفیت مردم به مرز انفجار میرسد و برای قیام آماده میشوند.»
یکی از برنامههای صهیونیستها برای حاکمیت و تسلط بر افکارعمومی جهان، استفاده از نخبگان فکری جوامع مختلف است. به این لحاظ صهیونیستها اقدام به تشکیل لژهای فراماسونری و احزاب مختلف سیاسی و فرهنگیکردهاند. در این مورد در پروتکلشماره ۱۵ آمده است:
«لژهای فراماسونری آزادی را در تمام کشورهای جهان ایجاد میکنیم و سپس آنها را گسترش میدهیم و تمام آنهایی را که در زمینه فعالیتهای اجتماعی مشهور باشند به این لژها جلب میکنیم زیرا در این لژها میتوانیم عوامل اصلی جاسوسی و نیز عواملی را تحت رهبری یک اداره مرکزی ـ که اعضای آن همه از حکمای قوم ما هستند و برای همه ناشناختهاند ـ درآوریم. در این لژها، بین عناصر انقلابی و لیبرال نوعی وصلت و ارتباط برقرار میکنیم. ترکیب این لژها طوری خواهد بود که از همه قشرهای جامعه، افرادی در آن عضویت داشته باشند. البته فعالیتهای سیاسی و طرحهای مخفی لژها را از همان آغاز تأسیس و گشایش لژ زیر نظر میگیریم.»
صهیونیستها با بهرهگیری از علم روانشناسی، افراد مورد نظر را برای اهداف کوتاهمدت و بلندمدت خود شناسایی میکنند و با مورد توجه قرار دادن زمینههای روحی و روانی افراد و استفاده از خصلتهای فردی، آنان را در خدمت خود در میآورند. در قسمتی از پروتکل شماره ۱۵ آمده است:
«افرادی که با شور و شوق عضویت انجمنهای مخفی را میپذیرند، در زندگی به دنبال هوی و هوس و افرادی سبکمغزند که هنگام اجرایطرحهایمان و نیز به راه انداختن ماشینی که خود طراح آن هستیم، مشکلی برایمان ایجاد نخواهند کرد.»
در جای دیگر میگوید:
«غیرصهیونیستها بدون کنجکاوی عضویت لژها را میپذیرند. عدهای از آنها به خاطر استفادههای مالی و بعضی هم به خاطر رسیدن به موفقیت، شهرت و نیز مورد ستایش واقع شدن به عضویت لژها درمیآیند. ما هم دربرآوردن اینگونه خواستهها بسیار بخشندهایم. علت اینکه ما موجبات موفقیت آنها را فراهم میآوریم این است که غیرصهیونیستها پس از کسب موفقیت دچار غرور و خودبینی میشوند و تلقینهای ما را بدون مقاومت میپذیرند. شما نمیدانید که تا چه حد میتوان حتی آگاهترین افراد از غیرصهیونیستها را بهسادگی در اثر ایجاد غرور ناشی از موفقیت به تسلیم واداشت. همان قدر که ما برای موفقیت اهمیت قائلیم، غیرصهیونیستها دوچندان به موفقیت اهمیت میدهند و حاضرند برای دستیابی به آن خود را فدا کنند. همین ویژگی و خصلت درونی غیرصهیونیستها مشکل ما را حل و به ما کمک میکند تا آنان را به جهتی که میخواهیم سوق دهیم.»(۱۰)
بیاعتنا کردن مردم به سرنوشت جامعه خویش
یکی از اهداف عمده صهیونیستها دور کردن مردم از سیاست و بیاعتنایی آنها در قبال مسائلی است که در جامعهشان رخ میدهد. هر ایده و تفکری که منجر به آگاهی مردم و مقابله آنان با سلطه بیگانگان شود، مورد آماج حمله صهیونیستها قرار میگیرد؛ لذا در مورد متزلزل کردن اعتقادات و اراده ملتها و سلب مقاومت از آنان از هر وسیلهای استفاده میکنند.
در پروتکل شماره ۴ آمده است:
«اگر آزادی بر خداپرستی مبتنی باشد و با برادری، انساندوستی و برابری پیوند داشته و برای جامعه بیزیان باشد و به رفاه عمومی لطمهای وارد نسازد و در اقتصاد هم جایی برای خود پیدا کند، بر ما لازم است که هم احترام به آزادی و هم اعتقاد به خود را در میان مردم غیرصهیونیست از بین ببریم و نیازهای مادی را جایگزین این گونه اعتقادات سازیم. اما اگر اعتقاد به خدا موجب شود که ما بر مردم حکومت کنیم، در این صورت باید به تبلیغ دین بپردازیم و با راهنمایی مردان روحانی مردم را به تسلیم واداریم.»(۱۱)
پروتکل شماره ۱۷ درمورد تحمیل روحیه سستی، غرور و عدم احساس مسئولیت در جوامع مختلف غیرصهیونیست در قالب ایجاد نظم و انضباط و تئوریهای حقوق بشر مینویسد:
«هنگامی که ما به قدرت رسیدیم، هرگونه سوءاستفاده از قدرت، زورگویی، رشوهخواری و اعمال ناپسندی از این قبیل را که مشاوران ما به کمک تئوریهای حقوق بشری به فرهنگ و آداب و رسوم غیرصهیونیستها تحمیل کردهاند، از بین میبریم. اما ما چگونه زمینه را برای ایجاد بینظمی در ادارات آنان مساعد ساختهایم؟ از میان روشهای گوناگون میتوان از مهمترین عامل یعنی افرادی که به نام ایجاد نظم به ادارات نفوذ کردند، نام برد. این افراد در فرصتهای مناسب به متلاشی کردن وحدت و همدلی افراد میپردازند و تمایلاتی چون سرسختی، غرور، خودبینی، بیمسئولیتی و از همه بالاتر دمدمی بودن را در آنان به وجود میآورند.»(۱۲)
صهیونیستها برای متنفر کردن مردم از سیاست و بدبین کردن آنان نسبت به سیاستمداران، به منظور حذف قدرت مردم از صحنههای سیاسی، اجتماعی و بیاعتبار کردن شخصیتهای مذهبی، سیاسی و ملی، سیاست را در ردیف منفورترین کارها قرار دادهاند تا بدین وسیله مردم جوامع مختلف را نسبت به آنچه که در جامعه آنها میگذرد، بیاعتنا کنند. در پروتکل شماره ۱۹ آمده است:
«برای آنکه قهرمانگرایی در زمینه سیاست را متلاشی کنیم، دخالت در امور سیاسی را در ردیف دزدی، قتل و زشتترین انواع جرایم قرار میدهیم و ذهن مردم را نسبت به مفهوم و معنای این نوع جرم، آشفته و مشوش میسازیم و هرگونه اهانت و تحقیری را به این نوع جرم روا میداریم.»(۱۳)
صهیونیستها برای اجرای این دسیسه شیطانی در جوامع غیریهودی سعیکردند با سلطه بر رسانههای هنری و تبلیغی جهان، دقت و حساسیت جوانان و نیروهای فعال و کارآمد جوامع مختلف، بهویژه کشورهای اسلامی را نسبت به مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه خویش از بین ببرند و آنان را به موجوداتی بیاعتنا و سطحینگر تبدیلکنند.(۱۴)
ایجاد اختلاف و تفرقه در میان جوامع غیریهودی
اختلاف و تفرقه یکی از دسیسههای شیطانی نهفته در پروتکلهای سردمداران صهیونیست است که صهیونیسم جهانی بهطرز مرموز و مزورانهای سعی در به کارگیری آن در جوامع غیریهودی بهویژه جوامع اسلامی دارد. در پروتکل شماره ۵ آمده است:
«یک ائتلاف جهانی متشکل از غیریهود ممکن است بهطور موقت در تقابل با ما موفقیت داشته باشد، ولی در نتیجه تفرقه و اختلافی که در بین آنان ریشههای عمیقی دوانده و قابل ترمیم نیست، ما در برابر چنین ائتلافی مصونیت یافتهایم. ما با برانگیختن دشمنیهای مذهبی و نژادی که طی دوهزار سال در قلبهایشان پرورش دادهایم، میان منافع شخصی و ملی تناقض ایجاد کردهایم.(۱۵)
در پروتکل دهم که بهشدت بر ترویج اختلاف و دشمنی بین جوامع غیریهودی تأکید کرده، آمده است:
«قوای همه را با ترویج اختلاف، دشمنی، کینه خانوادگی، قحطی، بیماری و کمبود چنان فرسوده میسازیم که غیریهود هیچ گریزگاهی جز توسل به ثروت و قدرت ما پیش روی خود نیابد.»(۱۶)
در حقیقت یکی از مهمترین دسیسههای صهیونیسم در سلطه کامل بر جهان، ایجاد اختلاف و تفرقه و نیز تجزیه اتحاد و همبستگی و قدرت غیریهودیان است. این دسیسه ابتدا با وقوع جنگهای گسترده در اروپا برآورده شد. روشی که به تفصیل شرح داده میشود، روش تجزیه و ایجاد تفرقه است:
«مردم را به احزاب و فرقههای گوناگون تجزیه کنید. بذر امیدبخشترین و اوتوپیاییترین اندیشهها را بیفشانید. این کار دو نتیجه در برخواهد داشت. اولاً همیشه گروهی پیدا خواهد شد که از یکی از این اندیشهها طرفداری کند و بدان وفادار بماند. ثانیاً طرفداری گروههای مختلف از اندیشههای متفاوت، آنان را از یکدیگر جدا و بیگانه خواهد ساخت.»(۱۷)
مؤلفان پروتکلها شرح میدهند که این کار چگونه باید انجام گیرد. نه یک اندیشه، بلکه انبوهی از اندیشهها بدون آنکه بین آنها اتحاد و هماهنگی وجود داشته باشد، باید رواج پیدا کنند. مقصود آن نیست که مردم وادار شوند به یک چیز بیندیشند، بلکه باید متفاوت با یکدیگر و درباره چیزهای مختلف فکر کنند تا وحدت و همسویی از میانشان برخیزد. در نتیجه، تفرقه و آشفتگی گستردهای به وجود میآید که همان نتیجه مطلوب است. وقتی اتحاد و انسجام جامعه غیریهود از میان برود، آنگاه این سیاست تفرقهانگیز و توانمند که به هیچوجه از آشفتگی و اغتشاش حاکم تأثیر نمیپذیرد، میتواند بدون آنکه مورد سوءظن واقع شود راه خود را به سوی مسند قدرت بگشاید. بهخوبی روشن است که یک گروه متشکل از بیست پلیس یا سرباز تربیت شده قادر است بیش از یک جمعیت هزار نفره متفرق کار انجام دهد. بنابراین اقلیتی که طبق برنامه تعلیم یافته میتواند بر ملت یا جهانی که به احزاب مخالف تقسیم شده است، بیشتر از هریک از آن احزاب تأثیر بگذارد. «تفرقه بینداز و حکومت کن»(۱۸)، شعار پروتکلهاست.(۱۹) به عنوان نمونه، این عبارات پروتکل اول را در نظر بگیرید:
«آزادی سیاسی یک اندیشه است نه یک واقعیت. لازم است بدانیم وقتی حزب ما در صدد برانداختن حزب حاکمی است، چگونه این اندیشه را به عنوان طعمهای زیرکانه برای جلب حمایت مردم به کار بگیریم. اگر حزب مخالف، خود به اصول آزادی یا به اصطلاح لیبرالیسم آلوده باشد و بخشی از قدرتش را در این راه ببخشد، کار آسانتر میشود.»(۲۰)
به این بخش از پروتکل شماره ۵ توجه کنید:
«برای تسلط بر افکارعمومی نخست باید آن را با ارائه اندیشههای متناقض فراوان از جهات مختلف مغشوش کرد. قدم پنهانی دوم آن است که عیوب و کاستیهای مردم از نظر عادات، علایق و عواطف و شیوه زندگیشان بهقدری تشدید شود و افزایش پیدا کند که هیچ کسی قادر نباشد در میان این آشفتگی و هرج و مرج، کنترل خود را بازیابد. در نتیجه، هرگونه تفاهم و همدلی از میان مردم رخت برخواهد بست. همچنین این اقدام باعث خواهد شد تا در بین تمام گروهها و احزاب اختلاف ایجاد شود، همه نیروهای جمعی که هنوز مایل نیستند در برابر ما تسلیم شوند، فرو بپاشند و هرگونه قوه ابتکار فردی که ممکن است بهنحوی در کار ما مداخله کند، سست و مأیوس گردد.»
این هم قسمتی از پروتکل شماره ۱۳:
«احتمالاً توجه دارید که ما، نه در خصوص اعمال خود، بلکه در زمینه سخنانی که درباره مسائل مختلف اظهار میداریم، در پی جلب موافقت دیگران هستیم. ما همواره اعلام میکنیم که در همه اقداماتمان، این امید و اعتقاد که در خدمت مصالح و منافع عمومی هستیم، چراغ راه ماست.»(۲۱)
اختلاف و تفرقه در جوامع غیریهودی، پریشانی و اغتشاش را در میان این جوامع به دنبال دارد:
«امروزه پریشانی، مشخصه اصلی جو فکری غالب مردم است. آنان نمیدانند چه چیزی را باور کنند. نخست مجموعهای از واقعیتها به آنها ارائه میشود و آنگاه مجموعهای دیگر. نخست تفسیری از شرایط به آنان القا میشود و بعد تفسیری دیگر. کمبود اطلاعات صحیح بهطور جدی احساس میشود. بازار مکارهای پر از تفسیرهای مختلف وجود دارد که هیچ چیزی را روشن نمیکند، بلکه فقط بر اغتشاش میافزاید. خود حکومت نیز به ظاهر مختل شده است و هرگاه به بررسی و تحقیق در امری میپردازد، خود را به شکل مرموزی دست و پا بسته و گرفتار مییابد تا آنجا که هرگونه پیشروی بهسختی صورت میپذیرد. این وضع حکومتی هم در پروتکلها بیان شده است.»(۲۲)
همچنین لازم است اشاره کنیم که ایجاد حالتی بسیار علاجناپذیرتر از پریشانی، قسمتی از روش پروتکلها را تشکیل میدهد: «تخلیه و فرسایش قوا.»(۲۳)
درک اینمعنا مستلزم تلاش زیادی نیست. امروزه خستگی و فرسودگی یکی از عواملی است که مردم را تهدید میکند. جنگ و خستگی و فشار روحی ناشی از آن، فرایند تخلیه و فرسایش قوا را آغاز و صلح و پریشانیهای آن، این فرآیند را تقریباً کامل کرده است. مردم به کمتر چیزی اعتقاد دارند و توقعاتشان از این هم کمتر است. اعتماد به نفس وجود ندارد. انگیزه و ابتکار تقریباً از میان رفته است. شکست بعضی حرکتها و جنبشهایی که به دروغ نهضتهای مردمی خوانده میشوند، کار را به آنجا رسانده که مردم میپندارند هیچ نهضت مردمیای قرین موفقیت نخواهد بود.
در یک جمعبندی کلی از ایجاد اختلاف و تفرقه در میان دیگر ملتها روشن میشود که این دسیسه شیطانی چیزی جز توسل و تمسک دیگر ملل به ثروت و قدرت یهود و زمینهسازی پذیرش جهانی قدرت و اقتدار بینالمللی یهود را برای دیگر جوامع به همراه ندارد. در پروتکل شماره ۱۰ آمده است:
«قوای همه را با ترویج اختلاف، دشمنی، کینه خانوادگی، قحطی، بیماری و کمبود چنان فرسوده میسازیم که غیریهود هیچ گریزگاهی جز توسل به ثروت و قدرت ما پیش روی خود نیابد.»(۲۴)
بخشی از پروتکل شماره ۵ نیز مؤید این مسئله است:
«ما با این تدابیر، غیریهودیان را چنان خسته و فرسوده میسازیم که ناچار شوند قدرت و اقتداری بینالمللی به ما عرضه کنند. چنین قدرتی به ما امکان میدهد تا تمام نیروهای حکومتی جهان را بهآسانی جذب کنیم و یک ابرحکومت تشکیل دهیم. ما باید نظام آموزشی جامعه غیریهودی را بهنحوی هدایت کنیم که افراد این جامعه در برابر هر مسئولیتی که به ابتکار نیاز دارد، از روی دلسردی و یأس احساس درماندگی کنند.»(۲۵)
شاید با نگاهی گذرا به تحولات صدساله اخیر در کشورهای مختلف جهان و تعمیق در ساختار حاکمیت اکثر کشورها چنین تداعی شود که صهیونیستها به اکثر اهدافشان رسیدهاند و آنچه اکنون در عرصههای مختلف سیاسی، اقتصادی، علمی، تبلیغاتی و غیره در جهان مشاهده میشود، نشانه حاکمیت صهیونیسم در جهان است.
گرچه نمیتوان حاکمیت صهیونیسم را در بخش عظیمی از جهان نادیده گرفت، ولی مخالفت شخصیتهای مذهبی، سیاسی، فرهنگی و علمی جهان با اندیشه توسعهطلبی صهیونیست از مهمترین موانع صهیونیستها در طی یکصد سال گذشته بوده است. در میان همه این موانع انقلاب اسلامی ایران از ویژگی خاصی برخوردار است، زیرا این انقلاب با الهام از اسلام و با شعار محوری محو اسرائیل از صحنه گیتی بزرگترین زلزله را در ارکان نظام طراحی شده توسط صهیونیسم جهانی به وجود آورده است، بهطوری که سفیر اسرائیل در ایران در زمان شاه گفت: «امامخمینی معرف افراطیگری شیعه بود که اسلام متعصبانه را به مرزهای ما آورد.»(۲۶)
این تلقی از اسلام بهزودی محو نخواهد شد و مطبوعات وابسته به صهیونیست نوشتند:
«دشمنان ایران وحشت دارند که روح الله خمینی«ره» همچنان رهبری ایران را در دست داشته باشد.»
اما آن چیزی که بیش از همه رژیم صهیونیستی را به وحشت انداخته، تئوری حکومت جمهوری اسلامی مبتنی بر ولایت مطلقه فقیه است که در واقع پادزهر مهمترین ابزار صهیونیسم یعنی شعار گمراهکننده دموکراسی مبتنی بر لیبرالیسم است، زیرا گسترش این اندیشه در جهان اسلام نه تنها مانع فروپاشی جوامع اسلامی میشود، بلکه در درازمدت میتواند با ایجاد اتحاد در جهان اسلام بهویژه کشورهای خاورمیانه، بزرگترین پایگاه صهیونیسم یعنی رژیم اشغالگر قدس را به نابودی بکشاند.
از همین دیدگاه است که گهگاه برخی از رسانههای گروهی جهان و شخصیتهای سیاسی و فرهنگی وابسته به امپریالیسم تبلیغی و صهیونیسم جهانی که اصول تفکر لیبرالیسم را در مراکز آموزشی وابسته به صهیونیسم آموختهاند، هماهنگ از فقدان آزادی در ایران سخن میگویند و همگی حکومت ولایت فقیه در ایران را به عنوان دیکتاتوری مذهبی قلمداد میکنند، زیرا حاکمیت این تفکر را بزرگترین مانع در رسیدن به اهداف و ایدههای شیطانی خود میدانند.
تکیه مسلمانان بر اسلام و قرآن و پیروی از ولایت فقیه تنها راه باقیمانده برای ایستادگی در برابر هجوم سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و تبلیغاتی امپریالیسم و صهیونیسم جهانی به شمار میرود، زیرا مردم مسلمان ایران با تکیه بر این محور توانستند خود را از سلطه جهانخواران نجات بخشند. امام خمینی پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ در یک پیام شورانگیز فرمودند:
«ما این واقعیت را در سیاست خارجی و بینالمللی اسلامیان بارها اعلام نمودهایم که درصدد گسترش نفوذ اسلام در جهان و کم کردن سلطه جهانخواران بوده و هستیم. حال اگر نوکران امریکا نام این سیاست را توسعهطلبی و تفکر تشکیل امپراتوری بزرگ میگذارند، از آن باک نداریم و استقبال میکنیم. ما در صدد خشکاندن ریشههای فاسد صهیونیسم، سرمایهداری و کمونیسم در جهان هستیم. ما تصمیم گرفتهایم به لطف و عنایت خداوند بزرگ، نظامهایی را که بر این سرمایه استوار گردیدهاند نابود و نظام اسلام رسولالله را در جهان استکبار ترویج کنیم.
«دیر یا زود ملتهای در بند شاهد آن خواهند بود که مسلمانان جهان و محرومین سراسر گیتی از این برزخ بیانتهایی که انقلاب اسلامی ما برای همه جهانخواران آفریده است احساس غرور و آزادی کنند و آوای آزادی و آزادگی را در حیات و سرنوشت خویش سر دهند و بر زخمهای خود مرهم گذارند که دوران بنبست و ناامیدی و تنفس در منطقه کفر به سر آمده است.»(۲۷)
پینوشتها:
۱ـ محمد احمدی، (به کوشش) پژوهه صهیونیت (تهران: مؤسسه فرهنگی پژوهشی ضیاء اندیشه، چاپ اول، دی ۱۳۷۶)، ص۵۰٫
۲- The poson of Liberalism.
۳- Broad Mindeness.
۴ـ همان، ص۵۱٫
۵ـ عجاج نویهض، پروتکل شماره ۱۲٫
۶ـ همان، پروتکل شماره ۱۳٫
۷ـ محمد احمدی، پیشین، ص ۵۲٫
۸ـ پیشین، پروتکل شماره ۱۶٫
۹ـ همان، پروتکل شماره ۴٫
۱۰ـ همان، پروتکل شماره ۱۵٫
۱۱ـ همان، پروتکل شماره ۴٫
۱۲ـ همان، پروتکل شماره ۱۷٫
۱۳ـ همان، پروتکل شماره ۱۹٫
۱۴ـ نگاهى گذرا به جوامع گوناگون بهویژه کشورهاى عربى حوزه خلیج فارس، کشورهاى عربى شمال آفریقا ـ بهویژه مصر ـ و نیز آسیا، مؤید ادعاى ماست.
۱۵ـ همان، پروتکل شماره ۵٫
۱۶ـ همان، پروتکل شماره ۱۰٫
۱۷ـ همان.
۱۸- Divide and Rule.
۱۹ـ همان، ص ۴۵٫
۲۰ـ همان، پروتکل شماره ۱٫
۲۱ـ همان، پروتکل شماره ۱۳٫
۲۲- Exhaustion.
۲۳ـ محمد احمدی، پیشین، ص ۵۳٫
۲۴ـ پیشین، پروتکل شماره ۱۰٫
۲۵ـ همان، پروتکل شماره ۵٫
۲۶ـ نشریه حضور، شماره۱، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام «ره».
۲۷ـ روحالله خمینی، صحیفه نور، ج ۲۰، تهران: سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، بیتا.
سوتیترها:
۱٫
این لیبرالیسم دروغین و فریبنده که همه جا انتشار یافته و تحت حمایت یهودیان امریکا با سرعتی که در اروپا هرگز سابقه نداشته در حال شکلگیری است، به آسانی دچار اغتشاش میشود، زیرا عاری از حقیقت است، خطاست و خطا هزار چهره به خود میگیرد.
۲٫
صهیونیستها با بهرهگیری از علم روانشناسی، افراد مورد نظر را برای اهداف کوتاهمدت و بلندمدت خود شناسایی میکنند و با مورد توجه قرار دادن زمینههای روحی و روانی افراد و استفاده از خصلتهای فردی، آنان را در خدمت خود در میآورند.
منافع رژیم صهیونیستی از ادامۀ درگیریها در صحرای سینا
احمد بروایه
معرفی صحرای سینا
شبهجزیره سینا منطقهای استراتژیک است که در شرق مصر و در منطقه مرزی میان مصر و اسرائیل واقع شده است. این منطقه به دلیل اینکه تنها راه زمینی متصلکننده قاره آسیا و آفریقا میباشد و به همین دلیل در مسیر مهاجرتهای بشری قرار گرفته است، از اهمیت بسیاری برخوردار است. عبور پیامبران الهی مانند حضرت موسی علی نبینا و آله و علیهالسلام از این منطقه در طول تاریخ و وجود مزارهای دینی متعدد و ذکر شدن نام این منطقه در قرآن کریم، سبب شده است این منطقه از جنبه فرهنگی نیز برای پیروان ادیان ابراهیمی اهمیت داشته باشد.
صحرای سینا شبهجزیرهای در مرز قاره آفریقا و آسیا و جزئی از خاک کشور مصر میباشد. این شبهجزیره با دارا بودن مساحتی در حدود ۶۱۰۰۰ کیلومترمربع، حدود ۶ درصد مساحت مصر را تشکیل میدهد و در میان مدارهای ۲۱٫۷ و ۳۱٫۲ درجه شمالی و نصفالنهارهای ۳۲٫۱ و ۳۴٫۳ درجه شرقی واقع شده است. از نظر سیاسی صحرای سینا بین ۵ استان شمال سینا، جنوب سینا، پورتسعید، اسماعیلیه و سوئز تقسیم شده است. مساحت استان شمال سینا ۲۷۵۶۴ کیلومتر مربع و مساحت استان جنوب سینا ۲۸۴۳۸ کیلومتر مربع میباشد. بقیه مساحت سینا در حوزه اداری استانهای حاشیه کانال سوئز یعنی پورتسعید، اسماعیلیه و سوئز میباشد. مردم بومی صحرای سینا قبایل بدوی هستند که بیشتر در استانهای شمال سینا و جنوب سینا سکونت دارند. علاوه بر بدویها، اقلیتی پرتعداد از فلسطینیان و مصریهای جلگه نیل نیز در این منطقه زندگی میکنند.(۱)
صحرای سینا به دلیل وجود کوهها و صحراهای متعدد، دژ دفاع از مصر در برابر هر هجوم از جانب شرق به حساب میآید. به دلیل وضعیت خاص زمین در صحرای سینا، عبور و مرور مردم از مرز فلسطین به منطقه کانال سوئز اساساً از ۲ ناحیه خط ساحلی و منطقه تنگهها صورت میگیرد و بر این اساس میتوان ۳ خط دفاعی اساسی برای مصر در صحرای سینا متصور بود.
۱ـ خط دفاعی اول که تقریباً منطبق بر مرز سیاسی میان مصر و اسرائیل است. این خط فرضی در حقیقت نقطه التقای تمامی راههای ارتباطی سینا محسوب میشود زیرا تمامی راههای سینا به سمت فلسطین، این خط را قطع میکنند و این خط به دلیل نزدیکی به اسرائیل، اردن و عربستان اهمیت دارد. این خط به دلیل وجود پستی و بلندیهای فراوان و سپس تپههای شنهای روان و درههای متعدد خطی، برای دفاع از مصر مهم محسوب میگردد.
۲ـ خط دفاعی تنگهها که در مرکز سینا قرار دارد و شاهکلید اصلی سیطره بر صحرای سینا میباشد. این منطقه به دلیل وجود تنگههای فراوان میتواند سدی منیع در برابر نفوذ ارتشهای مهاجم باشد. این خط به صورت شمالشرقی به جنوبغربی میباشد و در جنوب و مرکز آن کوهها و تنگههای فراوانی در خود دارد و منطقه شمالی آن، دشت و منطقهای از شنهای روان است که عبور و مرور را محدود میکند. در صورت تسخیر این خط دفاعی، نیروهای اشغالگر بدون هیچگونه مشکلی خواهند توانست تا منطقه کانال سوئز پیشروی نمایند.
۳ـ خط سوم دفاع از مصر کانال سوئز است که تنها راه برای رسیدن به سرزمین مصر میباشد.(۲)
نقش سینا در امنیت رژیم صهیونیستی
صحرای سینا از چند جهت برای رژیم صهیونیستی اهمیت دارد: ۱٫ مجاورت با تنگه عقبه که تنها گذرگاه دریایی این رژیم در دریای سرخ یعنی بندر ایلات بر آن واقع است؛ ۲. امنیت دریانوردی در کانال سوئز؛ ۳. اهمیتی که این صحرا به عنوان یک مانع طبیعی میان مصر و فلسطین اشغالی ایفا میکند به گونهای که این منطقه با خصوصیات جغرافیایی آن میتواند به عنوان دژی دفاعی برای این رژیم مورد استفاده قرار گیرد. مساحت بسیار کم فلسطین اشغالی، نزدیکی مراکز صنعتی و جمعیتی به مرزها و جمعیت بسیار زیاد مصر در مقایسه با رژیم صهیونیستی موجب شده سیاست این رژیم ایجاد منطقهای حائل در سینا باشد. از همین رو این رژیم همواره به دنبال کنترل صحرای سینا و تبدیل آن به منطقهای حائل میان مصر و فلسطین اشغالی بوده است. رژیم صهیونیستی صحرای سینا را ۲ نوبت در سالهای ۱۹۵۶ به مدت کمی و در پی بحران کانال سوئز و ۱۹۶۷ در پی جنگ ۶ روزه بین عربها و این رژیم به مدت ۱۵ سال اشغال کرد. رژیم صهیونیستی در مدتی که صحرای سینا را در اشغال داشت، دست به بهرهبرداری از منابع طبیعی و شهرکسازی در صحرای سینا زد و توریستهای صهیونیست را به سفر به این منطقه تشویق میکرد. با وجود آنکه رژیم صهیونیستی در پی موافقتنامه صلح میان این رژیم و مصر تعهد کرد از صحرای سینا عقبنشینی کند، ولی موافقتنامه صلح میان مصر و اسرائیل این منطقه را به سه ناحیه A، B و C تقسیم کرد و ورود نیروهای نظامی و سلاح را در صحرای سینا بدون هماهنگی رژیم صهیونیستی ممنوع کرد. وجود اکثر مراکز پرجمعیت صحرای سینا در منطقه C، صعبالعبور بودن منطقه و همچنین طبیعت اجتماعی قبیلهای شبهجزیره سینا سبب شده سیطره مصر بر صحرای سینا سست باشد و این منطقه تبدیل به جولانگاهی برای باندهای قاچاق مواد مخدر، سلاح، انسان و همچنین نیروهای اطلاعاتی صهیونیست باشد.(۳)
پیدایش تروریسم در سینا
رفتار نامناسب نیروهای امنیتی مصر با مردم محلی، گسترش افکار وهابی در میان جوانان منطقه و فقر و نابرابری اقتصادی سبب شد صحرای سینا به منطقهای مستعد برای گسترش افکار تکفیری و تروریسم تبدیل شود. نخستین موج حملات تروریستی در صحرای سینا بین سالهای ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۶ رخ داد که طی آن در حملاتی تروریستی به مناطق گردشگری جنوب سینا مانند طابا، شرمالشیخ و رأسالشیطان، دهها مصری و تعدادی از گردشگران خارجی از جمله چند صهیونیست کشته شدند.(۴) عاملان این حملات جوانان بدوی اهل سینا بودند که تحت تأثیر افکار وهابی، جماعتی به نام «توحید و جهاد» را تشکیل داده بودند. این جماعت در پی سرکوب گسترده رژیم «حسنی مبارک» خیلی زود از هم پاشید و بعدها به جماعتهای دیگری منشعب شد، ولی با وجود این بازداشتهای گسترده در میان غیرنظامیان و رفتار خشن دولت با مردم محلی زمینههای نارضایتی را در منطقه افزایش داد. این امر باعث شد پس از سال ۲۰۱۱ موج جدیدی از فعالیتهای تروریستی در شمال سینا به وجود آید. این اعمال ابتدا تنها به برخی حملات به خاک اسرائیل و حمله به خط لوله گاز مصر به اسرائیل و اردن محدود بود(۵) ولی خیلی زود از اواخر سال ۲۰۱۱ این حملات به سمت ارتش، نیروهای امنیتی و مردم عادی منحرف شد. ارتباط این گروهها با نوار غزه و عقیده این گروهها در کفرآمیز دانستن حکومت حماس نیز باعث شده این گروهها علاوه بر مصر، تهدیدی برای نوار غزه نیز محسوب شوند. با وجود این، حملات به نیروهای امنیتی مصر تا سال ۲۰۱۳ محدود بود.
پس از سرنگونی «محمد مُرسی» در سال ۲۰۱۳، گروه «انصار بیتالمقدس» و بزرگترین گروه تروریستی تکفیری موجود در صحرای سینا با اعلام اینکه ارتش و دولت مصر کافر هستند، هدف اصلی خود را سرنگونی دولت مصر اعلام کرد.(۶) این امر باعث گسترش بیسابقه عملیاتهای تروریستی در صحرای سینا شد. از طرفی رفتار خشن و سرکوبگر ارتش مصر با مردم محلی و ترس آنها از گروههای تروریستی موجب شده است مردم سینا همکاری مؤثری با نیروهای امنیتی نداشته باشند. گروه انصار بیتالمقدس سال ۲۰۱۴ با بیعت با داعش نام خود را به «ولایت سینا» تغییر داد.(۷)
رژیم صهیونیستی و تروریسم تکفیری در سینا
در حال حاضر صحرای سینا یکی از مناطق اصلی فعالیتهای تروریستی در منطقه است و این امر به دلایل زیر به نفع رژیم صهیونیستی است.
۱ـ دشمنی این گروهها با محور مقاومت شامل حماس و جهاد اسلامی و تلاش مستمر آنها برای سرنگونی دولت قانونی فلسطین در غزه؛ ۲ـ نزدیکی دولت ژنرال «عبدالفتاح سیسی» به رژیم صهیونیستی در پی کودتا و اختلافافکنی میان مصر و حماس که منجر به تنگتر شدن حلقه محاصره بر مردم مظلوم غزه شده است؛ ۳ـ متمرکز شدن نیروی ارتش مصر بر مبارزه با تروریسم که به تضعیف ارتش مصر و درگیر شدن آن در یک جنگ داخلی منجر شده است؛ ۴ـ تبدیل صحرای سینا و نوار غزه به منطقهای که نیروهای ارتش مصر و مقاومت حضور جدی در آن ندارند و به دلیل درگیری با تروریسم تمرکز از دشمن اصلی به دشمن داخلی(تروریسم) منحرف میشود.
در همین راستا سیاست رژیم صهیونیستی در صحرای سینا ادامه تروریسم کنترلشده در منطقه میباشد که علاوه بر تضعیف دولت مصر و جنبش حماس، مانع حملات مقاومت به خاک این رژیم شود. دشمنی نظام ژنرال سیسی با جنبش حماس به عنوان بخشی از اخوانالمسلمین سبب شده است مصر محدودیتهای بیشتری را بر مردم غزه تحمیل کند و حتی با ایجاد دیواری حائل در مرز غزه و تخریب تونلها، محاصره غزه را تنگتر کند. دلیل دیگر این رفتار دولت مصر، نگاه آنها به رژیم صهیونیستی به عنوان کسانی است که میتوانند مشکلات خارجی مصر را با جهان غرب بر سر مسائل حقوق بشری حل کنند و برای رژیم مصر مشروعیتزایی کنند. از طرفی وابستگی مردم غزه به سینا برای تأمین اساسیترین نیازهای خود ممکن است موجب نوعی همکاری اجباری میان حماس و وابستگان گروههای تروریستی شود و این امر موجب خواهد شد رژیم صهیونیستی بتواند حماس را به داعش مرتبط جلوه دهد. رژیم صهیونیستی همچنین در برخی موارد با مداخله مستقیم در صحرای سینا از طریق بمباران مواضع تروریستها به وسیله پهپادهایش تلاش کرده مانع نفوذ تروریستها به اراضی سینا شود.(۸)
نتیجهگیری
کودتای ۳ جولای ۲۰۱۳/ ۱۲ تیر ۹۲، از بسیاری جهات منافع رژیم صهیونیستی را تأمین میکرد. این کودتا توانست مانع ورود آزادانه کالا و سلاح به نوار غزه از طریق تونلها شود و حلقه محاصره را بر حماس تنگتر کند و سطح رابطه مصر و رژیم صهیونیستی را ارتقا بخشد. همچنین تهدیدات تروریستی در صحرای سینا به هر دو رژیم مصر و صهیونیستی اجازه داد به بهانه مبارزه با تروریسم دست به نقض گسترده حقوق بشر بزنند و همچنین به این بهانه کسب مشروعیت کنند. با وجود تمایل دولت مصر برای از بین بردن تهدیدات تروریستی در میانمدت، به نظر میرسد منفعت رژیم صهیونیستی ادامه این فرآیند تا تضعیف کامل اقتدار مصر در منطقه و حتی جدا کردن سینا و ایجاد دولتی دستنشانده از بدویها در منطقه باشد. هماکنون این سیاست دولت مصر موجب شده صحرای سینا جولانگاه نیروهای اطلاعاتی و پهپادهای صهیونیست باشد.(۹) دولت مصر برای مبارزه با این احتمال باید علاوه بر احترام به حقوق بدویها و رعایت حقوق قانونی آنها، از بدویها در حفظ امنیت کمک بگیرد و به جای کمک گرفتن از رژیم صهیونیستی، با کمک حماس تروریستها را از عقبه خود در غزه محروم کند. با این وجود دشمنی ژنرال سیسی با حماس و پیروی او از عربستان و آمریکا مانع تحقق این امر به نظر میرسد.
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
پینوشت
۱- International Crisis Group, Egypt’s Sinai Question, Middle East/ North Africa report, No.61, 30 January 2007
۲ـ عبدالرحیم علی، سیناء.. إلى أین؟ دلائل ومؤشرات: خریطه الجماعات الجهادیه، ۲۰۱۳، المرکز العربی للبحوث والدراسات، القاهره، مصر
۳ـ الاسکندرانی، اسماعیل، الحرب فی سیناء: مکافحه ارهاب أم تحولات فی التعاون و العداء, تحلیل سیاسات، المرکز العربی للأبحاث و دراسه سیاسات، ینایر۲۰۱۴٫
۴-http://www.alarabiya.net/articles/2006/04/24/23154.html
۶- http://english.ahram.org.eg/News/83702.aspx
۸- http://www.timesofisrael.com/with-egypts-blessing-israel-conducting-drone-strikes-in-sinai-report/
۹ـ الاسکندرانی، اسماعیل، الحرب فی سیناء: مکافحه ارهاب أم تحولات فی التعاون و العداء، تحلیل سیاسات، المرکز العربی للأبحاث و دراسه سیاسات، ینایر ۲۰۱۴٫
منابع
۱ـ عبدالرحیم علی، سیناء.. إلى أین؟ دلائل ومؤشرات: خریطه الجماعات الجهادیه، ۲۰۱۳، المرکز العربی للبحوث والدراسات، القاهره، مصر.
- الاسکندرانی، اسماعیل، الحرب فی سیناء: مکافحه ارهاب أم تحولات فی التعاون و العداء، تحلیل سیاسات، المرکز العربی للأبحاث و دراسه سیاسات، ینایر ۲۰۱۴٫
۳- International Crisis Group, Egypt’s Sinai Question, Middle East/ North Africa report, No.61, 30 January 2007
۴- http://www.alarabiya.net/articles/2006/04/24/23154.html
۶- http://english.ahram.org.eg/News/83702.aspx
۸- http://www.timesofisrael.com/with-egypts-blessing-israel-conducting-drone-strikes-in-sinai-report/
سوتیتر:
*وجود اکثر مراکز پرجمعیت صحرای سینا در منطقه Cصحرای سینا، صعبالعبور بودن منطقه و همچنین طبیعت اجتماعی قبیلهای شبهجزیره سینا سبب شده سیطره مصر بر صحرای سینا سست باشد و این منطقه تبدیل به جولانگاهی برای باندهای قاچاق مواد مخدر، سلاح، انسان و همچنین نیروهای اطلاعاتی صهیونیست باشد
فرجام کردستان سوریه؛ فدرالیسم یا تجزیه؟
مهدی حلفی
کردهای سوریه یک اقلیت قومی بزرگ در این کشور هستند که در مناطق مختلف سوریه به خصوص شمال و شمال شرق این کشور زندگی میکنند. مناطق کردنشین سوریه عمدتاً در امتداد مرزهای مشترک سوریه با ۲ کشور عراق و سوریه قرار دارند.
مناطق کردنشین سوریه
به کردستان سوریه «روژاوا» هم گفته میشود، روژاوا به معنای منطقه غرب است که به کردستان غربی یا کردستان سوریه اطلاق میگردد، کردستان سوریه در واقع از ۳ منطقه «جزیره»، «کوبانی» و «عفرین» تشکیل شده که این مناطق به لحاظ جغرافیایی از یکدیگر جدا هستند، منطقه جزیره در استان حسکه و مناطق کوبانی و عفرین در استان حلب قرار دارند.
گرچه استانهای حلب و حسکه سوریه به عنوان مناطق اصلی زندگی کردهای این کشور شناخته میشوند، اما کردهای بسیاری در شهرهای دیگر سوریه همچون دمشق و حلب زندگی میکنند. البته تمام ساکنان مناطق کردنشین سوریه هم کرد نیستند، بلکه در این مناطق عربها، مسیحیان و قومیتها، ادیان و مذاهب دیگر هم حضور دارند.
جمعیت کردهای سوریه نسبت به جمعیت کردها در کشورهای مجاور همچون عراق و ترکیه کمتر است، کردهای سوریه کمتر از ۱۰ درصد جمعیت این کشور را تشکیل میدهند و برآورد میشود جمعیت کردهای سوریه بین یک و نیم تا ۲ میلیون نفر باشد، بیشتر کردهای سوریه پیرو مذهب سنی شافعی هستند، گرچه تعداد کمی از آنها که تعدادشان در حد چند ده هزار نفر است، ایزدی و علوی هستند.
چاههای نفت کردستان سوریه
مناطق کردنشین سوریه از منابع طبیعی مختلفی برخوردار هستند، به عنوان مثال در استان حسکه که بیشتر ساکنان آن کرد هستند، چاههای نفت زیادی وجود دارد، همچنین این استان به عنوان انبار غله سوریه شناخته میشود و حجم زیادی از گندم سوریه در استان حسکه تولید میگردد.
تعدادی از میادین نفتی بزرگ سوریه در مناطق کردنشین این کشور از جمله در استان حسکه قرار دارد، کنترل این میادین نفتی از چند سال پیش، از دست دولت سوریه خارج شد و به دست شبهنظامیان کرد افتاد، گرچه برخی از این میادین به دلیل درگیری با داعش تخریب شد، اما میادین دیگری همچون رمیلان نفت تولید میکنند که این نفت در سوریه فروخته میشود.
تبعیض در حق کردهای سوریه
از زمانی که حزب بعث در دهه ۱۹۶۰ میلادی در سوریه به قدرت رسید، این حزب روی هویت عربی در این کشور تاکید زیادی کرد، در این راستا قومیتهای دیگر در سوریه به رسمیت شناخته نمیشدند و کردها از بسیاری از حقوق شهروندی در آن دوره محروم گشتند، همین مساله باعث شد حس ناسیونالیستی و جداییطلبی در میان کردهای سوریه، رشد کند.
در چند دهه اخیر در مناطق کردنشین سوریه قشر زیادی از کردها به عنوان اتباع بیگانه شناخته میشدند که از داشتن شناسنامه سوری محروم بودند، همزمان با آغاز ناآرامیها در سوریه، «بشار اسد» رئیسجمهور این کشور دستور داد برای کردهای استان حسکه سوریه شناسنامه صادر شود؛ اقدامی که شاید بتوان با عنوان نوشداروی بعد از مرگ سهراب از آن یاد کرد.
کردستان سوریه خارج از سیطره بشار اسد
نیروهای ارتش سوریه در همان سالهای ابتدای ناآرامیها در این کشور، پایگاههای خود را در بیشتر مناطق کردنشین سوریه تخلیه کردند و اکنون نیروهای ارتش سوریه بین مناطق کردنشین تنها در شهرهای حسکه و قامشلی در استان حسکه، فرودگاه قامشلی و تعدادی از روستاها و پایگاههای نظامی اطراف ۲ شهر حسکه و قامشلی حضور دارند.
عقبنشینی ارتش سوریه از مناطق کردنشین این کشور به صورت داوطلبانه و بدون درگیری اتفاق افتاد و ارتش سوریه نیروهایش را برای جنگ با گروههای مسلح تروریستی از مناطق کردنشین این کشور به مناطق دیگر سوریه انتقال داد.
بخش اعظم مناطق کردنشین سوریه خارج از سیطرۀ دولت مرکزی این کشور است و احزاب و گروههای کرد سوری اداره مناطق کردنشین سوریه را بر عهده گرفتند، این احزاب و گروهها ارتباطی با دولت مرکزی سوریه ندارند.
قویترین حزب کرد سوریه
در کردستان سوریه، احزاب متعددی وجود دارد، اما حزبی که طرافدارانش بیش از احزاب دیگر است و اکنون قدرت در کردستان سوریه در واقع در دست این حزب است، حزب اتحاد دموکراتیک کردستان سوریه به رهبری «صالح مسلم» است.
حزب اتحاد دموکراتیک ارتباط نزدیکی با گروه تروریستی پکک دارد و تصاویر «عبدالله اوجالان» رهبر زندانی پکک را در مقرهای خود و داخل نهادهای حکومتی نصب کرده، همچنین این حزب تصاویر اوجالان را در همه مناطق کردستان سوریه قرار داده است، به همین دلیل بسیاری اعتقاد دارند حزب اتحاد دموکراتیک در واقع شاخه سوری گروه پکک است، گروه پکک به عنوان یک گروه تروریستی در بسیاری از کشورهای جهان شناخته میشود.
حزب اتحاد دموکراتیک کردستان سوریه مشکلات زیادی با احزاب کرد دیگر در منطقه کردستان سوریه دارد. یکسری از احزاب کرد، ائتلافی را به نام انجمن ملی کرد سوریه به وجود آوردند، این ائتلاف حزب اتحاد دموکراتیک را متهم کرده به دنبال حکومت تکحزبی در کردستان سوریه است.
گروههای نظامی کردهای سوریه
یگانهای مدافع خلق که شاخه نظامی حزب اتحاد دموکراتیک سوریه است، به عنوان بزرگترین گروه شبهنظامی کرد در سوریه شناخته میشود، در این گروه که به صورت اختصاری به «یپگ» معروف است، دهها هزار شبهنظامی کرد عضویت دارند و حتی برخی تعداد اعضای این گروه را ۵۰ هزار نفر برآورد کردهاند که در مناطق مختلف کردستان سوریه همچون حسکه، کوبانی و عفرین حضور دارند.
در یک سال اخیر یک ائتلاف نظامی به نام نیروهای سوریه دموکراتیک با حمایت آمریکا در کردستان سوریه تشکیل شد، رکن اساسی این ائتلاف نیروهای یگان مدافع خلق هستند و تعداد کمی از گروههای نظامی عرب و آشوری هم در نیروهای سوریه دموکراتیک حضور دارند، عملیات این ائتلاف بیشتر ضد عناصر گروه تروریستی داعش بوده است و نیروهای سوریه دموکراتیک در استانهای حلب، حسکه و رقه سوریه فعالیت دارند، برخی این ائتلاف را یک ائتلاف قومیتی میدانند که به دنبال تشکیل کشور مستقل کردستان سوریه است.
گروههای مسلح کرد سوری در جنگ با داعش به نیروهای داوطلب خودشان هم بسنده نکردند و در مناطق کردنشین سوریه دست به سربازگیری اجباری از جوانان زدند تا آنها را پس از بازداشت به جبهههای جنگ با داعش بفرستند. چنین اقدامی از سوی نیروهای امنیتی موسوم به «آسایش»، در مناطق کردنشینی همچون کوبانی و جزیره مشاهده شده است.
ساختار حکومت کردستان سوریه
تشکیلاتی به نام اداره ذاتی وظیفه اداره مناطق کردنشین سوریه را بر عهده دارد، این تشکیلات دارای هیچ ارتباط و وابستگی با دولت سوریه نیست، رکن اصلی اداره ذاتی، حزب اتحاد دموکراتیک کردستان است و این حزب با کمک گروههای مختلف قومی و مذهبی دیگر، کردستان سوریه را اداره میکند.
حکومت کردستان سوریه سعی کرده در مسؤولان حکومتی در این منطقه افرادی از اقلیتهای مختلف هم وجود داشته باشند، زنان هم در حکومت کردستان سوریه جایگاه خاصی دارند و باید حتماً زنان در بخشهای مختلف کردستان سوریه به عنوان مسؤول حضور داشته باشند، زنان و دختران کرد سوری همچنین به صورت گسترده در نیروهای نظامی و امنیتی کردستان سوریه حضور دارند.
حکومت کردستان سوریه طی سالهای اخیر سعی کرده زبان رایج در مناطق کردنشین سوریه را از زبان عربی به کردی تغییر و در مدارس این مناطق دروس مختلف را به زبان کردی آموزش بدهد تا زمینه از لحاظ فرهنگی و اجتماعی برای تشکیل کشور کردستان سوریه فراهم شود.
پرچم کردها طی سالهای اخیر در مناطق مختلف کردستان سوریه و بر فراز ادارات حکومتی در این مناطق به جای پرچم سوریه بالا رفته است، حکومت کردستان سوریه دین را از سیاست جدا میداند و این حکومت یک نیروی امنیت داخلی را به نام آسایش در مناطق مختلف کردستان سوریه به وجود آورده است.
حزب اتحاد دموکراتیک ادعا دارد اداره منطقه کردستان سوریه براساس دموکراسی و توافق اجتماعی است و مردم این منطقه با تشکیل گروههای مردمی، اداره مناطقشان را به دست خودشان گرفتند، اما مخالفان حزب اتحاد دموکراتیک میگویند کردستان سوریه در قالب یک حکومت تکحزبی اداره میشود.
یکی از همپیمانان حزب اتحاد دموکراتیک در استان حسکه سوریه شخصی به نام «حمیدی جربا» است که به عنوان شیخ یک قبیله عربی بزرگ به نام شمر شناخته میشود، او یک گروه مسلح به نام صنادید را تاسیس کرده و در اداره ذاتی منطقه جزیره در استان حسکه سوریه مشارکت دارد.
رابطه کردستان سوریه با کشورهای همسایه
حکومت کردستان سوریه با وجود اینکه این منطقه با ترکیه هممرز است، اما ارتباط بدی با دولت ترکیه دارد، دولت ترکیه حزب اتحاد دموکراتیک سوریه را متهم میکند جزئی از گروه تروریستی پکک است، ترکیه برای اثبات این مساله به حضور تعداد زیادی از اتباع کرد ترکیه در صفوف شاخه مسلح حزب اتحاد دموکراتیک سوریه استناد میکند.
مسؤولان دولت ترکیه بارها گفتهاند تشکیل یک حکومت کرد در شمال سوریه را قبول نمیکنند، ترکیه در همین راستا از بیش از یک سال و نیم پیش معابر مرزی خود را با منطقه کردستان سوریه بست، اخیراً هم نیروهای ارتش ترکیه به همراه تانک و با همراهی عناصر گروههای تروریستی مسلح وارد استان حلب شدند، کردهای سوریه، دولت ترکیه را متهم میکنند سعی دارد کردهای سوریه را به درگیری نظامی مستقیم با خود بکشاند.
کردستان سوریه با اقلیم کردستان عراق هممرز است اما بین مسؤولان اقلیم کردستان عراق با مسؤولان حکومت کردستان سوریه اختلافات زیادی وجود دارد، نزدیکی اقلیم کردستان عراق به دولت ترکیه، موجب اختلاف مسؤولان اقلیم با کردهای سوریه شده است. این اختلافات به حدی زیاد بوده که حکومت اقلیم کردستان عراق مرز این اقلیم را با کردستان سوریه از ماهها پیش بسته است و مانع ورود مواد غذایی، سوخت و دارو به کردستان سوریه میشود.
طی سالهای اخیر آوارگان زیادی از کردستان سوریه وارد اقلیم کردستان عراق شدند، حدود ۵ هزار نفر از این آوارگان کرد سوری زیر نظر نیروهای پیشمرگه اقلیم کردستان عراق آموزش نظامی دیدند و در قالب گروهی به نام پیشمرگه سوریه سازماندهی شدند اما نیروهای حزب اتحاد دموکراتیک سوریه به دلیل اختلافات این حزب با مسؤولان اقلیم کردستان عراق، مانع ورود نیروهای نظامی پیشمرگه سوریه به کردستان سوریه شدند و نیروهای پیشمرگه سوریه اکنون به جای سوریه در خطوط مقدم جنگ با داعش در خاک عراق میجنگند.
اقتصاد کردستان سوریه
مسؤولان حکومت کردستان سوریه ادعا دارند یک شیوه اقتصادی جدید را در این منطقه در دستور کار خود قرار دادهاند، البته درآمد حکومت کردستان سوریه بیشتر از قاچاق نفت تولیدشده در این منطقه است و هنوز مردم منطقه کردستان سوریه از لیره واحد پول رسمی سوریه برای خرید و فروش کالا استفاده میکنند.
منطقه کردستان سوریه با مشکلات اقتصادی زیادی مواجه است، محاصره مناطق کردنشین سوریه توسط داعش و بسته شدن معابر مرزی این مناطق با ترکیه و اقلیم کردستان عراق موجب بدتر شدن اوضاع اقتصادی منطقه کردستان سوریه شده، این مسأله موجب کمبود کالاهای مختلف از جمله مواد غذایی و دارو در این منطقه شده و قیمت مواد غذایی و کالاهای دیگر در کردستان سوریه به شدت بالا رفته است.
البته سازمان ملل طی ماههای اخیر کمکهای انسانی را از طریق هواپیما به شهر کردنشین قامشلی ارسال کرده، اما این کمکها جوابگوی نیاز مردم این شهر کردنشین سوریه نبوده است و مشکل کمبود مواد غذایی و کالاهای اساسی دیگر در مناطق کردنشین سوریه هر روز بیشتر میشود.
حمله داعش به کردستان سوریه
داعش پس از شروع فعالیتش در سوریه، بارها به مناطق کردنشین این کشور حمله کرد و مناطق مختلف کردستان سوریه در استانهای حسکه و حلب هدف حملات داعش قرار گرفت، مهمترین عملیات داعش در مناطق کردنشین حمله به شهر کوبانی بود.
نبرد کوبانی نقطه عطفی در تحولات کردستان سوریه به شمار میرود و پس از حمله داعش به شهر کوبانی و انعکاس رسانهای بسیار گسترده این حمله، سیل کمکهای کشورهای غربی در حوزههای مختلف از جمله در بحث نظامی روانه کردستان سوریه شد.
جنگندههای ارتش آمریکا در نبرد کوبانی به کمک کردهای سوریه آمدند و مواضع داعش در شهر کوبانی و اطراف آن را به شدت بمباران کردند، بمباران جنگندههای آمریکایی به حدی شدید بود که مناطق حضور داعش به تلی از خاک تبدیل شد، همین بمبارانها جلوی اشغال شهر کوبانی به دست داعش را گرفت.
همزمان با حمله داعش به شهر کوبانی و پس از آن، صدها تن از اتباع کشورهای غربی از جمله آمریکا و اروپا به شبهنظامیان کرد سوری ملحق شدند تا در کنار آنها با گروه تروریستی داعش بجنگند، برخی از این اتباع غربی، در گذشته نظامی بودند و بدون هیچ مشکلی به سوریه سفر کردند، برخی از آنها در جنگ کشته شدند، برخی دیگر هم بدون هیچ مشکلی به کشورهای خودشان بازگشتند.
نیروهای نظامی غربی به خصوص آمریکا در مناطق کردستان سوریه به صورت رسمی حضور دارند، آنها حتی در این مناطق پایگاه دارند و گاهی به صورت مستقیم در کنار شبهنظامیان کرد با عناصر داعش میجنگند، نظامیان غربی هم به لحاظ در اختیار قرار دادن سلاح و تجهیزات جنگی و هم به لحاظ آموزش نظامی با شبهنظامیان کرد سوری همکاری میکنند.
خطر داعش در کمین کردهای سوریه
خطر داعش هنوز در کمین کردستان سوریه است و گروه تروریستی داعش هنوز در اطراف مناطق کردنشین سوریه حضور دارد، البته شبهنظامیان کرد سوری هم بارها به بهانه مبارزه با داعش به مناطق عربنشین سوریه حمله کردند، اتفاقی که موجب شده برخی از قبایل عربی سوری از ترس پیشروی کردها در مناطق زندگیشان، با داعش بیعت کنند.
برخی کارشناسان سیاسی، شبهنظامیان کرد سوری را متهم میکنند به دنبال تغییر بافت جمعیتی برخی مناطق عربنشین سوریه به بهانه مبارزه با داعش هستند، این کارشناسان برای اثبات ادعای خود به ممانعت شبهنظامیان کرد برای بازگشت ساکنان عرب مناطق تصرفشده توسط این شبهنظامیان استناد میکنند، البته کردها این ادعاها را رد میکنند.
به هر حال مردم مناطق عربنشینی که در تصرف شبهنظامیان کرد قرار دارد، دل خوشی از کردها ندارند و به نظر نمیرسد کردها بتوانند در آینده طولانی این مناطق را حفظ کنند، از آن سو هم هنوز داعش امکان حمله به مناطق کردنشین سوریه را دارد.
سیاست جنگی جدید کردهای سوریه
سیاست جنگی کنونی نیروهای شبهنظامی کرد سوری، پیشروی در مناطق عربنشین سوریه است که مناطق کردنشین را به یکدیگر وصل کنند تا امکان تشکیل یک دولت فراگیر کُرد در سوریه فراهم شود. کردها براساس این سیاست به شهر منبج در استان حلب حمله کردند تا با تصرف این شهر استراتژیک، منطقه کردنشین کوبانی را به منطقه کردنشین عفرین وصل کنند.
کردها در حمله به شهر منبج از حمایت جنگندههای آمریکایی برخوردار بودند، گرچه تروریستهای داعش در داخل شهر منبج برابر حملات کردها ماهها مقاومت کردند، اما در نهایت این شهر عربنشین در استان حلب سوریه به کنترل نیروهای کرد درآمد.
سیاست نظامی دیگر کردها، گرفتن مناطق مرزی شمال سوریه با کشور ترکیه است تا از یک سو مساحت مناطق تحت سیطره کردها در سوریه گسترش پیدا کند و از سوی دیگر جریانهای مخالف کردها در سوریه تحت فشار قرار بگیرند.
عملیات نظامی ترکیه ضدکردهای سوریه
ترکیه تشکیل دولت کردستان سوریه در کنار مرزهایش را یک خط قرمز برای خود میداند، ارتش ترکیه در این راستا طی ماههای اخیر عملیاتی را در خاک سوریه با همکاری گروههای مسلح تروریستی همچون ارتش آزاد سوریه به نام «سپر فرات» آغاز کرده؛ عملیاتی که عنوان شده هدف اصلی آن مبارزه با داعش است، اما به نظر میرسد ترکیه با این عملیات به دنبال جلوگیری از پیشروی شبهنظامیان کرد در داخل خاک سوریه است تا آنها نتوانند مناطق مرزی سوریه با ترکیه را به تصرف خود درآورند.
ترکیه در داخل خاک خود با تهدید نظامی گروه تروریستی پکک مواجه است؛ گروهی که به دنبال تشکیل کشور کردستان ترکیه است و هر سال صدها تن از نیروهای نظامی و امنیتی ترکیه به دست نیروهای این گروه تروریستی کشته میشوند، به همین دلیل ترکیه برای حفظ امنیت ملی خود به هر طریق ممکن به دنبال جلوگیری از تشکیل دولت کردستان سوریه است، چون تشکیل چنین دولتی را موجب تشویق کردهای ترکیه به تشکیل دولت کردستان ترکیه میداند.
روابط خارجی کردستان سوریه
حکومت کردستان سوریه در جهان به عنوان یک حکومت یا حتی یک گروه سیاسی به رسمیت شناخته نشده، به همین دلیل هم کردستان سوریه دفتر دیپلماتیک در خارج از این کشور ندارد. این مساله شاید به دلیل ارتباط نزدیک حزب اتحاد دموکراتیک کردستان سوریه با گروه پکک باشد؛ گروهی که در کشورهای مختلف جهان به عنوان یک گروه تروریستی شناخته میشود.
گروههای کرد سوری بیش از آنکه وجهِ سیاسی آنها در جهان شناخته شده باشد، وجه نظامیشان در جهان مطرح است؛ به همین دلیل کشورهای غربی بیش از آنکه با این گروهها روابط سیاسی داشته باشند، روابط نظامی دارند و روی آنها به عنوان یک گروه نظامی ضدداعش حساب باز میکنند و کردستان سوریه را به عنوان یک کشور مستقل نمیشناسند.
روابط کردستان سوریه با آمریکا
روابط خارجی گروههای کرد سوری بیشتر با آمریکاست، این روابط بیشتر جنبه نظامی دارد، به عنوان مثال کردها پایگاه رمیلان در استان حسکه را در اختیار آمریکا قرار دادهاند، همچنین آنها اجازه ورود نیروهای آمریکایی به شهر تلابیض در استان رقه را دادند. برخی اعتقاد دارند آمریکا به دنبال استفاده از کردهای سوریه برای تقسیم منطقه است.
با وجود آنکه آمریکا به صورت گسترده در بحث نظامی با کردهای سوریه رابطه دارد، اما معلوم نیست تا چه حد پشت کردهای سوریه در درگیری با جریانها و کشورهای دیگر همچون ترکیه میایستد، این احتمال وجود دارد که آمریکا در قبال معامله پشت پرده با ترکیه یا یک کشور و گروه دیگر، کردهای سوریه را قربانی کند؛ مسألهای که کردها به شدت از آن هراس دارند.
آمریکا و ترکیه، هر دو عضو ناتو هستند و روابط نظامی گستردهای باهم دارند. ترکیه پیشروی شبهنظامیان کرد سوری که با گروه پکک ارتباط نزدیکی دارند را در نوار مرزی سوریه با ترکیه، خطر امنیت ملی برای خودش میداند، به همین دلیل به نظر نمیرسد آمریکا حاضر باشد روابط گسترده خود با ترکیه را قربانی حمایت از کردهای سوریه کند، براین اساس پیش بینی میشود در نهایت شبهنظامیان کرد سوری مجبور خواهند شد از برخی اهداف خود در سوریه دست بردارند و به اداره منطقه مشخصی از سوریه بسنده کنند و به دنبال تصرف مناطق بیشتری از سوریه نباشند.
روابط کردستان سوریه با اسرائیل
رژیم صهیونیستی حامی تشکیل کشورهای جدید در جغرافیای سیاسی جهان اسلام است، به عنوان مثال میتوان به روابط گسترده این رژیم با اقلیم کردستان عراق اشاره کرد. رژیم صهیونیستی در این راستا حامی تقسیم سوریه و چندپاره شدن این کشور است تا سوریه به یک کشور ضعیف در منطقه تبدیل شود.
گرچه رژیم صهیونیستی با گروههای کرد سوری، هنوز به صورت علنی ارتباط برقرار نکرده است و اسنادی برای اثبات روابط بین این دو وجود ندارد، اما طی سالهای اخیر چندین شهروند اسرائیلی به صورت علنی با سفر به کردستان سوریه در صفوف یگانهای مدافع خلق جنگیدند.
فرجام کردستان سوریه
حکومت کردستان سوریه طی سالهای اخیر سعی میکرد از لحاظ رسانهای خود را یک دموکراسی نوپای مدافع حقوق بشر در منطقه نشان دهد تا از این طریق حمایت کشورهای غربی را به دست آورد، اما به هر حال این حکومت نتوانست چندان ثبات سیاسی، امنیتی و اقتصادی را در مناطق کردستان سوریه حفظ کند. همین مسأله باعث شد طی سالهای اخیر افراد زیادی از کردستان سوریه به خصوص منطقه کوبانی به خارج از سوریه مهاجرت کنند و به کشورهای مختلف جهان به خصوص اروپا بروند.
همچنین به نظر نمیرسد با توجه به امکانات محدود حکومت کردستان سوریه و اختلافات آن با اقلیم کردستان عراق و ترکیه در آینده نزدیک، امکان تاسیس یک دولت کاملاً مستقل در کردستان سوریه وجود داشته باشد، البته از آن سو دولت سوریه هم نه امکان پس گرفتن این مناطق کردنشین و اداره آن و نه توان و انگیزهای برای این امر دارد، به همین دلیل به نظر میرسد کردستان سوریه در قالب یک منطقه خودمختار در سوریه در آینده نزدیک باقی بماند.
سوتیتر:
۱٫
رژیم صهیونیستی حامی تشکیل کشورهای جدید در جغرافیای سیاسی جهان اسلام است، به عنوان مثال میتوان به روابط گسترده این رژیم با اقلیم کردستان عراق اشاره کرد. رژیم صهیونیستی در این راستا حامی تقسیم سوریه و چندپاره شدن این کشور است تا سوریه به یک کشور ضعیف در منطقه تبدیل شود
۲٫
منطقه کردستان سوریه با مشکلات اقتصادی زیادی مواجه است، محاصره مناطق کردنشین سوریه توسط داعش و بسته شدن معابر مرزی این مناطق با ترکیه و اقلیم کردستان عراق موجب بدتر شدن اوضاع اقتصادی منطقه کردستان سوریه شده، این مسأله موجب کمبود کالاهای مختلف از جمله مواد غذایی و دارو در این منطقه شده و قیمت مواد غذایی و کالاهای دیگر در کردستان سوریه به شدت بالا رفته است
۳٫
به نظر نمیرسد با توجه به امکانات محدود حکومت کردستان سوریه و اختلافات آن با اقلیم کردستان عراق و ترکیه در آینده نزدیک، امکان تاسیس یک دولت کامل مستقل در کردستان سوریه وجود داشته باشد
دستاوردهای دیپلماسی مرعوب
دکتر محمدصادق کوشکی
۱ـ برخلاف آن چه که در این ایام رایج شده است، دیپلماسی در معنای دقیق و فنی آن به معنای حفاظت از منافع و رسیدن به اهداف در حوزه سیاست خارجی با هر وسیله ممکن (از جمله جنگ) است! در حقیقت دیپلماسی «مدیریت وصول به اهداف در سیاست خارجی از طریق قدرت است!» خواه قدرت نظامی و خواه دیگر اشکال قدرت (از جمله اقتصادی، علمی و فرهنگی، عقیدتی و…) و این که برخی دیپلماسی را نقطه مقابل جنگ میدانند یا ناشی از عدم اطلاع این عده از حقیقت دیپلماسی است و یا به دلیل این که منافع این جماعت در این است که دیپلماسی را بدیل جنگ معرفی کنند.
۲ـ این جمله ناپلئون بسیار معروف است که «برد دیپلماسی من به اندازه برد توپخانه من است» و این عبارت تعبیر سادهای از این واقعیت معاصر است که جنگ نیز ابزاری است در دست دیپلماتها و اگر دیپلماسی اقتضا کند که یک واحد سیاسی (مثلأ یک کشور، یک اتحادیه یا پیمان بینالمللی مثل ناتو) بوسیله قدرت نظامی به همه یا بخشی از اهدافش برسد آنگاه نظامیان جنگ را آغاز میکنند و طبیعی است خاتمه جنگ نیز بدست طراحان آن، معین و مشخص شود همانگونه که در جنگ تحمیلی پس از موفقیتهای اولیه صدام در سال ۵۹ هیأتهای بسیاری با هدف خاتمه جنگ به سوی ایران گسیل شدند آن هم زمانی که چند هزار کیلومتر مربع از خاک کشور در اشغال صدامیان بود (چون طراحان جنگ تحمیلی چنین پایانی برای آن طراحی کرده بودند) و اگر نبود مقاومت بینظیر حضرت امام و ملت مسلمان ایران قطعاً جنگ تحمیلی آنگونه که طراحان آن میخواستند خاتمه مییافت. بر اساس این نگرش است که سرنوشت جنگهایی مانند جنگ جهانی اول، جنگ جهانی دوم یا جنگهای شبه جزیره بالکان (در بقایای یوگسلاوی سابق) و جنگ دراکراین به دست دیپلماتها رقم خورد و نظامیان صرفاً مجری منویات دیپلماتها بودند.
۳ـ البته باید اذعان کرد که این تعریف از دیپلماسی بیشتر در جهان غرب رایج است چرا که اصولاً دیپلماسی پدیدهای مدرن و زاییده تمدن غرب است و به همین دلیل است که دیپلماسی (به معنای اصلی آن) غالباً در دولتهای غربی تجلی پیدا کرده است. در این میان روایت و قرائت دیگری نیز از دیپلماسی وجود دارد که نقطه مقابل روایت حقیقی از دیپلماسی است و آن روایتی است که شرقیان دلباخته و مرعوب غرب فراگرفتهاند. این روایت نیز برآمده از میان غربیان است اما برای آموزش به اتباع و شهروندان ملتهای ضعیف و عقب نگه داشته شده و تحت استعمار! این روایت از دیپلماسی به معنای «هنر مصون ماندن از خشم دولتهای غربی و قدرتمند» است. بر اساس این قرائت، دیپلمات کسی است که تلاش میکند با جلب نظر صاحبان قدرت در نظام بینالمللی و منطقهای و برآورده ساختن مطالبات آنان، خود و کشورش را از مجازاتهای احتمالی قدرتهای برتر حفظ کند. بر این اساس «دیپلماسی موفق» به معنای دور کردن خطر جنگ، تحریم و… از کشور است.
۴ـ دیپلماسی به روایت اصلی آن که ویژه غربیهاست را میتوان «دیپلماسی قدرت محور» نامید و در نقطه مقابل روایت فرعی و شرقی دیپلماسی را باید «دیپلماسی ترس» نامگذاری کرد. بررسی تاریخ دیپلماسی در کشورمان (و بسیاری از کشورهای ضعیف و استعمار زده) نشان میدهد که آنچه در دستگاه سیاست خارجی ایران از ابتدا تا امروز به عنوان دیپلماسی شناخته شده غالباً همان «دیپلماسی ترس» بوده است!
در تمام طول دوران قاجار و پهلوی وجهه همت سیاست خارجی ایران، کسب حمایت و توجه قدرتهای استعماری انگلیس، آمریکا، روسیه و… بود و به همین دلیل هر آن چه از سوی این قدرتها مطالبه میشد (اعم از امتیازهای سیاسی و اقتصادی و واگذاری خاک کشور به بیگانه و…) از سوی دیپلماتهای ایرانی با سرعت و لبخند پذیرفته میشد! از امضا کردن قراردادهایی مانند ترکمنچای و گلستان تا پذیرش قرارداد ۱۹۱۹ (تحتالحمایگی ایران توسط انگلستان) و صرفنظر کردن از حاکمیت ایران بر بحرین و قبول کاپیتولاسیون و… همگی با این استدلال از سوی دیپلماتهای ایرانی پذیرفته شد که اگر به خواست قدرتهای جهانی تن ندهیم با خطر جنگ و تحریم و…. مواجهه خواهیم شد و ما به دلیل ضعف چارهای به جز تسلیم در برابر مطالبات قدرتهای بزرگ نداریم!
۵ـ پیروزی نهضت حضرت امام و تشکیل جمهوری اسلامی این نوید را میداد که پس از پیروزی انقلاب اسلامی و برپایی نظام دینی، بر اساس باورهای دینی که هرگونه سلطهپذیری را منع میکرد و خواست عمومی مردم (که استقلال و نفی سلطهپذیری را مقدم بر سایر شعارهای خود دانسته و استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی را فریاد کرده بودند) سیاست خارجی باید بر مدار «عزت» استوار باشد و البته از الگوی دولتهای سلطهگر و دیپلماسی قدرت نیز تبعیت نکند لذا حضرت امام به عنوان معمار نظام اسلامی، با رد «دیپلماسی قدرت» و «دیپلماسی ترس» (که هر دو محصول تمدن طغیانگر غرب بود) «دیپلماسی عزت» را به عنوان گزینه مطلوب از منظر انقلاب اسلامی معرفی نموده و خواستار حاکمیت آن بر دستگاه سیاست خارجی جمهوری اسلامی شدند. البته این روایت از دیپلماسی مسبوق به سابقه بوده و در سیره بزرگان و صاحبنظران سیاست دینی نمونههایی از آن رخ داده است. مخالفت میرزای شیرازی با قرارداد دولت ایران و کمپانی انگلیسی رژی (فتوای تحریم توتون و تنباکو) و ممانعت شهید مدرس با پذیرش اولتیماتوم روسیه (مبنی بر اشغال نظامی تهران در صورت عدم تسلیم دولت ایران به مطالبات روسها) و رد این اولتیماتوم از سوی مجلس شورای ملی وقت با هدایت و رهبری شهید مدرس نمونههایی از «دیپلماسی عزت» محسوب میشوند که به صورت نقطههای درخشان در تاریخ سیاه و سراسر شکست و خفت سیاست خارجی ایران در قبل از انقلاب اسلامی خودنمایی میکنند.
۶ـ اما با کمال تأسف شاهدیم که دستگاه سیاست خارجی جمهوری اسلامی در طول سالهای پس از پیروزی انقلاب بیشتر بر مدار «دیپلماسی ترس» رفتار کرده تا «دیپلماسی عزت» و البته همواره با استفاده از تعابیری مانند دیپلماسی خردمندانه، سیاست خارجی علمی و منطقی و بدور از احساس و شعار و… سعی در پوشاندن چهره غیرانقلابی و خالی از عزت «دیپلماسی ترس» داشته است! و علیرغم تأکیدات و توصیههای مکرر و فراوان حضرت امام و رهبر معظم انقلاب به مدیران و مسئولان وزارت امور خارجه در خصوص حاکم ساختن تفکر انقلابی بر این وزارتخانه و زیرمجموعههای آن در خارج از کشور، در عمل شاهد کمترین رفتارهای انقلابی در این وزارتخانه بودهایم به گونهای که عمده نگرشهای حاکم بر این وزارتخانه و عملکرد مدیران آن یادگار دوران قبل از انقلاب بوده و همان تعریف مرعوبانه و غیرانقلابی از دیپلماسی، بر ذهن و زبان اکثر دیپلماتهای ایرانی حاکم است و نتیجه تناقض فاحش میان نگرشها و رفتار رهبری و مردم مسلمان ایران از یک سو و دستگاه سیاست خارجی و دیپلماسی کشور از سویی دیگر است. تناقضی که نه تنها به چشم دوستان، که به چشم دشمنان هم آمده ومورد پسند و سوءاستفاده مکرر آنان نیز قرار گرفته است. نمونه مشخص این مدعا تفاوت فاحش میان نگرش حضرت امام و امت حزبالله با وزارت امور خارجه در خصوص نحوه برخورد با آل سعود و حاکمان مرتجع کشورهای جنوب خلیج فارس است. در زمانی که حضرت امام پس از کشتار حدود ۴۰۰ نفر از حجاج ایرانی در مراسم برائت از مشرکین در ششم ذیالحجه سال ۱۳۶۶ توسط آلسعود، به صراحت آلسعود را فاسد، نامسلمان، نالایق و عامل دشمنان اسلام و صهیونیستها معرفی کرده و به صراحت فرمودند: «اگر از صدام هم بگذریم از آلسعود نخواهیم گذشت!» وزارت امور خارجه در موضعی کاملاً متفاوت به گونهای با آلسعود رفتار میکرد گویی که حجاج و دولت و ملت ایران مقصرند و باید در برابر جنایت آلسعود سکوت پیشه کرده و حتی عذرخواهی کنند و برای برقرار ماندن رابطه تن به پذیرش هر مطالبه نامربوط آلسعود بدهند. دیپلماتهای ایرانی در طول ۱۸ سال پس از این کشتار نه تنها یادی از این کشتار نکرده و تلاشی در جهت احقاق حقوق زائران شهید و جانباز این کشتار نکردند، بلکه با تمام توان سعی در فراموشی این کشتار و جلب رضایت و نظر آلسعود نموده و با نادیده گرفتن تمام رفتارهای زننده و اهانتآمیز این شجره ملعونه با زائران و اتباع ایرانی و تلاش شبانهروزی این دولت در تضعیف حاکمیت و تمامیت ارضی ایران (مثلاً تکرار هزار باره ادعای اشغال جزایر سهگانه توسط ایران و حمایت از گروهکهای تروریستی تکفیری فعال در ایران) دائماً به دنبال برقراری رابطه با برادران سعودی بوده و با تمام توان سعی در جلب رضایت آلسعود حتی تا سرحد منتکشی داشتهاند و به همین دلیل آلسعود به این یقین رسیدند که اگر مجدداً حجاج ایرانی را قتلعام کنند به جایی برنخواهد خورد و کسی متعرض نخواهد شد تا آنجا که پس از کشتار حجاج ایرانی در منی و اهانتهای مکرر آلسعود به دولت و ملت ایران باز هم وزیر امور خارجه ایران با خواهش و تمنا از «برادران سعودی» تقاضای بهبود روابط مینمود. (متأسفانه تعبیر برادران سعودی توسط ایشان و پس از کشتار حجاج ایرانی در منی بکار گرفته شده است) جالب این که وقتی پس از شهادت شیخ نمر توسط آل سعود، شورای شهر تهران خیابان منتهی به سفارت عربستان را به نام این شهید نامگذاری کرد وزارت امور خارجه به شدت با این اقدام مخالفت نموده و شورای شهر را برای تغییر نام خیابان شهید شیخ نمر زیر فشار گذاشت و تا به مقصود نرسید دست از طلب برنداشت و حال آن که همین وزارت خانه برای محکومیت جنایت آل سعود در مجامع بینالمللی در طول یک سال گذشته قدمی عملی برنداشته است! (چه رسد به این که به دنبال احقاق حق شهدا و مجروحان این جنایت و خانوادههای مظلوم آنها باشند) بدون تردید ضعف و ترس و سستی دستگاه دیپلماسی ایران در برابر کشتار حجاج ایرانی در ششم ذیالحجه سال ۱۳۶۶ و عدم واکنش مناسب به این جنایت از سوی وزارت امور خارجه ایران باعث گستاخی آلسعود در اجرای طرح صهیونیستی کشتار حجاج در مراسم حج سال گذشته بوده است! اگر دستگاه دیپلماسی ایران پرونده کشتار حجاج ایرانی در سال ۶۶ را مفتوح نگه میداشت و با تمام توان برای محکومیت آلسعود تلاش میکرد و از همه امکانات حقوقی بینالمللی برای برخورد قانونی با آلسعود بهره میگرفت، چنین جنایتی در چنین ابعادی شکل نمیگرفت که منجر به شهادت مجدد صدها زائر ایرانی در منی شود. سکوت وزارت امور خارجه ایران در پرونده حمایت آشکار ریاض از گروهک تروریستی ریگی و سایر گروهکهای تکفیری تروریستی فعال در کشور نمونه دیگری است از دیپلماسی منفعل و مرعوب حاکم بر دستگاه سیاست خارجی کشور که علیرغم جنایتها و ناامنیهای مکرری که توسط این گروهها در مناطق مختلف کشور روی داده و میدهد شاهد هیچ اقدام بازدارندهای از جانب وزارت امور خارجه در جهت مقابله با این حرکتهای مورد حمایت آلسعود نبودهایم و این در حالی است که در فضای بینالمللی ظرفیتهای قانونی و حقوقی بسیاری برای برخورد با آلسعود (به عنوان حامی آشکار تروریسم) وجود داشته و دارد که به دلیل پیش گفته از سوی دیپلماتهای ایرانی مغفول و مسکوت رها شده است.
نکته دردناکتر ماجرا این است که دستگاه دیپلماسی ایران در این مسئله مرعوب یک نظام وابسته و ضعیف (و نه یک قدرت بزرگ بینالمللی) شده که صرفاً با حمایت غرب و با کمترین پشتوانه داخلی به حیات سیاسی خود ادامه میدهد و تجربه ثابت کرده که این رژیم امکان هیچ مقاومتی در برابر اتخاذ دیپلماسی «عزتمدار» نداشته و ندارد که نمونه بارز آن تغییر جدی رفتار توهینآمیز مقامات ریاض در مسئله تحویل پیکرهای شهدای منا پس از تهدید رهبر معظم انقلاب اسلامی است، در واقع میتوان به صراحت گفت که یکی از زمینههای جدی رفتارهای جنایتکارانه، گستاخانه و موهن شجره خبیثه آلسعود با جمهوری اسلامی مواجهه مرعوبانه دیپلماسی ایرانی با آلسعود است و اگر وزارت امور خارجه ما از همان ابتدا در برابر اقدامات خصمانه سعودیها در حد و اندازه واقعی دستگاه سیاست خارجی ایران انقلابی ظاهر میشد امروز وضعیت منطقه و جهان اسلام بسیار متفاوتتر از امروز و به نفع تفکر انقلاب اسلامی رقم خورده بود (کما این که اتخاذ دیپلماسی عزت محور و انقلابی در لبنان باعث شد تا موازنه سیاسی در این کشور به نفع تفکر انقلاب اسلامی و مستضعفان منطقه برقرار شود).
سوتیتر:
۱٫
از امضا کردن قراردادهایی مانند ترکمنچای و گلستان تا پذیرش قرارداد ۱۹۱۹ (تحتالحمایگی ایران توسط انگلستان) و صرفنظر کردن از حاکمیت ایران بر بحرین و قبول کاپیتولاسیون و… همگی با این استدلال از سوی دیپلماتهای ایرانی پذیرفته شد که اگر به خواست قدرتهای جهانی تن ندهیم با خطر جنگ و تحریم و…. مواجهه خواهیم شد
منظومه اهل دل
شورِ اشک
روشن شد از چراغ حسینیه طور اشک
خورشید غبطه میخورد اینجا به نور اشک
داودهای مرثیه از راه میرسند
با آیههای تشنه لبی از زبور اشک
یک شب به رونمایی این شعرها بیا
در محفل صمیمی ما با حضور اشک
بعد از هزار سال نشد مرهمی شود
از کوچه باغ زخم تن تو عبور اشک
لَن تَبرُدَ مُصیبتُکَ فی قلوبنا
گرم است از حرارت داغت تنور اشک
در خواب نامت آمد و گفتم نگریمت
اما شدم دو مرتبه مغلوب زور اشک
راز شفای نذریات این است مادرت
در طبخ آن به جای نمک ریخت شور اشک
آورده اند… روی شما را زمین زدند
اینجا شکست چون دل راوی غرور اشک
گریه میکنم
با روضۀ دمادم تو گریه میکنم
ای با مرام با دم تو گریه میکنم
هر بار من به ماتم تو گریه کردهام
این بار هم به ماتم تو گریه میکنم
با زخمهای پیکر تو ضجه میزنم
با گیسوان درهم تو گریه میکنم
مصداق کلُ یوم …، تمامیّ سال را
با قصۀ محرم تو گریه میکنم
با مخزن البکاء و ابی مخنف و لهوف
با مقتل مقرّم تو گریه میکنم
با دعبل و فرزدق و حسّان و محتشم
با نخلهای میثم تو گریه میکنم
بر عابس و زهیر و بریر و حبیب و حر
بر عون و جون و ادهم تو گریه میکنم*
مثل غم تو قافیهام تازه مانده است
هر روز بر تو و غم تو گریه میکنم
ای پرچم تو سرخترین سرخ روزگار
هر شب به رنگ پرچم تو گریه میکنم
یک بیت روضه … تا به حرم حملهور شدند
بر اشکهای نم نم تو گریه میکنم
در زیر تیغ شمر به گودال قتلگاه
بر غربت مسلّمِ تو گریه میکنم
«مهدی مقیمی»
غمِ علقمه
علقمه موج شد، عکسِ قمرش ریخت به هم
دستش افتاد زمین، بال و پرش ریخت به هم
تا که از گیسویِ او لختۀ خون ریخت به مشک
گیـسویِ دختـرکِ منتـظرش، ریخت به هم
تیـر را با سـرِ زانـوش کشیـد از چشـمش
حیف از آن چشم، که مژگانِ ترش ریخت به هم
خواهرش خورد زمین، مادرِ اصغر غش کرد
او که افتاد زمیـن، دور و برش ریخت به هم
قبـل از آنیـکه بـرادر بـرسـد بـالیـنش
پـدرش از نجف آمـد، پدرش ریخت به هم
به سـرش بـود بیـاید به سـرش امبنـین
عوضش فاطمه آمـد به سرش ریخت به هم
کِتـفها را کـه تکان داد، حسیـن افتـاد و
دست بگذاشت به رویِ کمـرش، ریخت به هم
خواست تـا خیمه رساند، بغـلش کـرد، ولی
مـادرش گفت به خیـمه نبرش، ریخت به هم
نـه فقط ضـرب عمـود آمـد و ابـرو وا شد
خورد بر فرقِ سرش، پشتِ سرش ریخت به هم
تیـر بود و تبـر و دِشـنه، ولـی مـادر دید
نیزه از سینه که ردّ شد، جگرش ریخت به هم
بـه سـرِ نیـزه ز پهـلو سرش آویـزان بود
آه بـا سنگ زدنـد و گـذرش ریخت به هم
«حسن لطفی»
داغِ مدام سجاد
از گلستان لالههای پرپرم آید به یاد
از نیستان داغهای خاطرم آید به یاد
با دل خود هر زمانی را که خلوت میکنم
در اسارت زآن چه آمد بر سرم آید به یاد
سالها از ماجرای کربلا گذشت و باز
هر نظر آن صحنۀ حزنآورم آید به یاد
هرکجا آب است آتش میزند بر جان من
چون نوای آب آب خواهرم آید به یاد
هر جوانی را که میبینم به یاد کربلا
گاهی از قاسم گهی از اکبرم آید به یاد
چون که بینم شیرخواری در کنار مادرش
از رباب و گریههای اصغرم آید به یاد
میشوم از آتش شرم و محن چون شمع آب
چون زحال عمّهی غم پرورم آید به یاد
من که برجسم پدر از بوریا کردم کفن
روز و شب زان جسم از جان بهترم آید به یاد
حنجر خونین او بوسیدم و کردم وداع
وایِ دل، چون آن وداع آخرم آید به یاد
چون که بینم کودکی سرگرم بازی با گلی
سرگذشت خواهر کوچکترم آید به یاد
از هجوم درد و غم در آن سفر داغی هنوز
از نظر نارفته داغ دیگرم آید به یاد
ساربان، تند مران
مبریدم! که در این دشت مرا کاری هست
گرچه گل نیست ولی صحنه گلزاری هست
ساربانا! مزنید این همه آواز رحیل
که در این دشت مرا قافلهسالاری هست
من و این باغ خزان دیده خدا را چه کنم
همره لاله رخان – لاله تبداری هست
ساربان، تند مران قافله گلها را
که در این حلقه گل، نرگس بیماری هست
نیست اندیشه مرا، از سفر کوفه و شام
مهر اگر نیست، ولی ماه شب تاری هست
تشنهکامان بلا را، چه غم از سوز عطش
ساقی افتاده ولی، ساغر سرشاری هست
هستیام رفته زکف، بعد تو یا ثارالله
هیچم ار نیست تمنای توام باری هست
تا به مرغان چمن، رسم وفا آموزد
یادگار از تو پرستوی پرستاری هست
با وجودی که بود بار جدایی سنگین
لله الحمد مرا روح سبکباری هست
گر چه از ساحت قدس تو جدایم کردند
هست پیوند وفا با تو مرا آری هست
باغبان چمن معرفت! آسوده بخواب
که مرا شب همه شب دیده بیداری هست
در نماز شب خود غرق مناجات توام
یار اگر نیست ولی زمزمه یاری هست
مبرید از چمن حسن (شفق) را بیرون
که در آنجا که بود جلوه گل خاری هست
دست خدا در غدیر
دستان تو حالا شده بالاترین دست
جبریل بوسه میزند بر اینچنین دست
خلق ازل، کارِ ابد بر عهدهیِ توست
ای اولین دستِ خدا، ای آخرین دست
آن دستها را آنقدر بالا گرفتند
تا داد یزدان با امیرالمؤمنین دست
یادِ تو و دست تو افتادم وقتی
در علقمه افتاد بر روی زمین دست
هر سه حکایات نگاهت را نوشتند
پس آفرین آب، آفرین مشک، آفرین دست
این دستها که پیش روی ما باز است
از پشت، بسته میشود روزی همین دست
پشت و پناه محکمی بودند اینها
زهرا توقع داشت در کوچه از این دست
دست مغیره، دست زهرا، دادِ بیداد
افتاد دست بدترینها بهترین دست
در قنوت نیزهها
عطر پیغمبر چنین در کربلا پیچیده است
یا نسیم موی اکبر در هوا پیچیده است
چرخش شمشیر او سر میدواند مرگ را
بین دشمن ذوالفقار مرتضی پیچیده است
بر زمین انگار ثارالله را پاشیدهاند
بسکه در هر گوشهای بوی خدا پیچیده است
از تنش هر نیزه مقداری تبرک برده است
یا که بر هر نیزه قرآنی جدا پیچیده است
اسب او از بین دشمن سر درآورد و تنش
در قنوت نیزهها چون ربنا پیچیده است
قد یک صحرا قد او قد کشیده ست و پدر
قسمتی از پیکرش را در عبا پیچیده است
هرکه از خیمه رسیده سخت سردرگم شده
بس که ابعاد غم این ماجرا پیچیده است
محمد بختیاری
عموی کوچک سادات
چه با وقار از آن ازدحام بر میگشت
نبرد تن به تنش شد تمام بر میگشت
عموی کوچک سادات حاجی عشق است
ز طوف صاحب بیتالحرام بر میگشت
دو تا حرم که در آغوش یکدگر بودند
امامزاده به دوش امام بر میگشت
چه میشد اینکه به او قدری آب میدادند
که طفلکی به حرم تشنه کام بر میگشت
سهشعبه آمد و بخت رباب برگرداند
پدر خجل شده سمت خیام بر میگشت
دوباره یک دو قدم سوی معرکه میرفت
دوباره سوی حرم یک دو گام بر میگشت
چه میشد اینکه دعای رباب را بخرند
که تیر آمده با احترام بر میگشت
سرش به سینۀ بابا، تنش به زیر عبا
چه با وقار از آن ازدحام بر میگشت
محسن حنیفی
مشاوره را کمک بدانیم، نه دخالت
گامهای موفقیت در زندگی مشترک/ گام هفتم
حجتالاسلام والمسلمین محسن عباسی ولدی
مقدمه
تا این شماره ۶ گام از گامهای موفقیت در زندگی مشترک، اعم از هدف آفرینش، کفویت و موفقیت در زندگی مشترک، ملاکهای صحیح برای تصمیمگیری و همچنین جایگاه مرد و زن در زندگی مشترک و نیز ضرورت آشنایی با حساسیتهای همسر را پیمودهایم. و اینک گام هفتم و موضوع مشاوره را پی میگیریم.
تو مو میبینی و او پیچش مو!
کمک گرفتن، فقط در بلند کردن اشیای سنگین نیست. بار بسیاری از تصمیمهای زندگی به قدری سنگین است که تو نتوانی به تنهایی بلندشان کنی.
برخی از مردم خیال میکنند مشاوره یعنی دخالت سوم شخص در زندگی؛ در حالی که مشاوره، دخالت در زندگی نیست، کمک کردن به زندگی است. مشاوره، مشارکت یک یا چند عقل دیگر برای یافتن راه صحیح است.(۱) باید پذیرفت بسیاری از ما به جهت تجربۀ کم، از برخی قاعدههای زندگی بیاطّلاع هستیم.
گاهی برخی مسائل، برای مان مسلّم و حتمی است؛ در حالی که وقتی مشاوره میکنیم، متوجّه میشویم در اشتباه به سر میبردیم. همین جهالتها، مشکلاتی در زندگی ایجاد میکند که به راحتی قابل جبران نیست.
ممکن است کسی مشکلی را به بزرگی کوه به شمار آورد؛ امّا با یک مشاوره، خودش هم به آن مشکل بخندد و آن را سبُکتر از کاه ببیند.
باخبر کردن شخص سوم از مشکل خویش، بهتر از رشد آن مشکل است؛ مشکلی که میتواند تمام زندگی را تحت شعاع خود قرار دهد.
عیب ما این است که در تمام امور دیگر زندگی، اصل مشاوره را پذیرفتهایم؛ امّا در خودِ زندگی، اینگونه نیستیم. اگر بخواهیم خانهای بخریم، ماشینی تهیّه کنیم، کاری را انتخاب کنیم یا وسیلهای را تعمیر کنیم، با اهلش مشاوره میکنیم؛ ولی وقتی در اصل زندگی به مشکل برمیخوریم، مشاوره نمیکنیم.
برخی نمیخواهند بپذیرند خامی، یکی از ویژگیهای جوانان است. جوانی که تا به حال تجربۀ زندگی مشترک را نداشته، نیازمند راهنماییهای کسی است که بتواند خامی او را جبران کند. این، بدان معنا نیست که بزرگترها نیازمند مشاوره نیستند؛ بلکه به این معناست که جوانترها، نیاز بیشتری به مشاوره دارند.
منظور ما از سفارش به مشاوره، این نیست که یک پای زن و شوهر در خانه و پای دیگرشان در اتاق مشاوره باشد. اوّل باید تلاش کنیم با مطالعه و گفتوگو با اهل فن، قواعد زندگی مشترک را بیاموزیم و سپس در مواردی که به مشکل برخورده و توان حلش را نداشتیم، به مشاور مراجعه کنیم.
باید بپذیریم ما در تمام ابعاد زندگی، کارشناس نیستیم تا بتوانیم همۀ مشکلات را با اتّکا به نظر خویش، حل کنیم. اگر کسی بنای چنین کاری را داشته باشد، زندگی خود را در معرض خطر قرار داده است.(۲) در حقیقت، مشاوره ایمن کردن کانون خانواده از افتادن در پرتگاه نیستی است.(۳)
بارها در زندگی خود، تجربه نموده و در زندگی دیگران هم مشاهده کردهایم که کاری را بدون مشورت انجام دادهایم، امّا پس از مدّتی که نتیجه را دیدهایم، پشیمان شدهایم.(۴) پس بدون شک، یکی از اصلیترین پشتوانهها در زندگی مشترک، مشاوره است.(۵)
هر کسی صلاحیّت مشاوره ندارد. مشاور، باید دارای ویژگیهایی باشد که در زیر به برخی از مهمترین آنها اشاره میکنیم.
سخنان و راهکارهایی که مشاور برای حلّ مشکل ارائه میدهد، باید برخاسته از تدابیر منطقی و عاقلانه باشد. سخنان چنین مشاوری، قابل اعتماد و عمل کردنی است.(۶) مشاوری که اسیر احساسات خود یا مخاطبش باشد، نمیتواند در مشاوره، مصلحت حقیقی را در نظر بگیرد و به همین دلیل هم، قابل اعتماد نیست.(۷)
مشاوره، عرصۀ حسّاسی است که در بسیاری از موارد، شبیه به صحنۀ قضاوت میشود. ممکن است نتیجۀ یک مشاوره به سود یا زیان شخص مشاور، تمام شود. گاهی هم یکی از نزدیکان مشاور با او مشورت میکند که نتیجۀ مشاوره در زندگی او، اثربخش است و گاهی هم … . به هر حال، شرایط مختلفی در مشاوره اتّفاق میافتد که مشاور در صورتی میتواند آنچه را حقّ است بگوید؛ که از خدا بترسد.(۸)
اگر کسی به فلسفۀ مشاوره توجّه کند، بدون تردید، حکم خواهد کرد در هر زمینهای باید با کسی مشورت نمود که در آن زمینه، صاحبنظر و متخصّص باشد؛(۹) امّا گاهی در زندگی، از این مطلب روشن، غفلت میشود. برخی از زوجها راههای پیشگیری یا برونرفت از مشکلات را از کسانی میپرسند که صلاحیّتهای ابتدایی نظر دادن دربارۀ این امور را هم ندارند. بسیاری از این افرادی که طرف مشاورۀ این جوانان قرار میگیرند، شکستها و پیروزیهای اطرافیان خود را همچون قانون و قاعدۀ زندگی به دوستان و اطرافیان خود ارائه میدهند. مشاوره با چنین افرادی، اگر چه دلسوز هم باشند، زندگی انسان را به مخاطره میاندازد.(۱۰)
مشاور، تنها باید خیر و مصحلت دیگران را در نظر بگیرد. حبّ و بغضها را نباید در مشاوره دخالت داد؛ زیرا در این صورت، نمیتوان آنچه را خیر مخاطب است، در نظر گرفت. ممکن است نتیجۀ مشورت با یک مشاور خیرخواه، خلاف میلمان باشد؛ امّا این نتیجه، قابل اعتمادتر از مشورتی است که مطابق میل انسان است؛ امّا از جانب کسی باشد که خیرخواه نیست.(۱۱)
تقیّد به دین، یکی از ویژگیهای اصلی مشاور است. بدون آشنایی با دین و توجّه به آن، نمیتوان انسانها را در مسیر صحیح زندگی پیش برد. ما در برخی از گامهای گذشته، به ویژه گام «هدف زندگی»، به صورت مفصّل در این باره سخن گفتهایم که راه خوشبختی و سعادت، یکی بیش نیست و آن، راهی است که انسان را به بندگی میرساند. کسی میتواند انسان را به این مقصود برساند که با برنامۀ بندگی، آشنا و به آن، معتقد باشد.
آشنایی با دین و اعتقاد به آن، دو عنصر اساسی در وجود یک مشاور است. مشاورانی که در بندِ نظریّات روانشناسان غربی بوده، گزارههای به ظاهر علمی آنان را مانند قرآن میدانند، نمیتوانند خیر و صلاح مخاطبشان را نشان دهند.(۱۲) مشاوره با این دسته از مشاوران، بیش از آن که به سود انسان باشد، زیان دارد.(۱۳)
ما برای این که بتوانیم آنچه را در دل داریم، به راحتی به مشاور بگوییم، باید خیالمان آسوده باشد که او، این سخنان را به رسم امانت در نزد خود، نگاه میدارد. در غیر این صورت یا نمیتوانیم مشکلمان را آن گونه که هست، نزد او بیان کنیم یا این که با بیان مشکلات نزد چنین فردی، زندگی خود را در معرض خطر قرار دادهایم؛ زیرا ممکن است هویدا شدن راز ما نزد دیگران، به آبروی مان آسیب بزند یا این که مشکلات قابل توجّهی را در زندگیمان ایجاد کند.(۱۴)
مشاوره، نیازمند حوصلۀ فراوانی است؛ زیرا در بیشتر موارد، زمان بسیاری از مشاور میگیرد. اگرچه مشاوره فقط برای حلّ مشکلات پیش آمده نیست و وظیفۀ پیشگیری از مشکلات را هم دارد؛ امّا بیشتر مراجعه کنندگان به مشاور، کسانی هستند که در زندگیشان مشکلی پیش آمده و از مشاور، تقاضای راه حلّ دارند. یک مشاور برای این که بتواند راهکار مناسبی برای حلّ مشکل مخاطب خود ارائه دهد، باید به خوبی و با حوصله، مشکل او را بشنود. شنیدن مشکلات گوناگون در یک روز، ممکن است از توان انسان بکاهد و آرام آرام، او را فرد کمحوصلهای کند. باید توجّه داشت مشاوری که بردبار نیست، نمیتواند راهنمای خوبی برای حلّ مشکلات باشد.
بر خلاف تصوّر برخی که سواد را شرط اوّل و آخر یک مشاور میدانند، باید گفت همه چیز در سواد، خلاصه نمیشود. تجربه، خود، معلّم بزرگی است(۱۵) که از شرایط لازم برای یک مشاور قابل اعتماد است. بسیاری از مطالبی که در کتابها نمیتوان یافت، در دنیای تجربه، یافتنی است.(۱۶)
برای ارائۀ راه حل در مشکلات مختلف، باید دوراندیش بود تا بتوان راهکارهای درست و منطقی ارائه داد. انسان سطحینگر، فقط امروز را میبیند و توانایی دیدن آینده را ندارد؛ در حالی که در مشاوره، باید به عاقبت کارها اندیشید.(۱۷)
گاهی مشاورهها با تمام هستی یک انسان، گِرِه میخورد که در این مواقع، اظهارنظر، نیازمند جرأت و جسارت ویژه است. مشاور، ابتدا باید از علم و تجربۀ کافی برای ارائۀ راهکار در این موارد، برخوردار باشد. پس از آن هم باید جرأت کافی برای مشاوره در این موارد حسّاس را داشته باشد. احتیاط در همه جا لازم و ضروری است؛ امّا اگر احتیاط برای یک مشاور، جنبۀ ترس پیدا کند، نمیتواند راه برونرفت از مشکلات ویژه را نشان دهد. چنین مشاوری ممکن است اموری را که چندان هم سخت و بزرگ نیست، در نگاه مخاطب خود، بزرگ جلوه دهد؛ به گونهای که رویارویی با آن برای او ناممکن جلوه کند.(۱۸)
انسان بخیل، به دنیا نگاه مادّی دارد و تمام دنیا را با پول و مادیّات میسنجد. همین نگاه است که موجب میشود انسان به عیبهای دیگر نیز مبتلا شود.(۱۹) حریص هم مانند بخیل است، با این تفاوت که بخیل به آنچه دارد، دل بسته و حریص، به آنچه دارد، دل بسته و به آنچه ندارد و در دست دیگران است، چشم طمع دوخته است. انسان حریص نمیتواند نگاه واقعبینانهای به دنیا داشته باشد. او برای به دست آوردن خواستههای خود، هر کاری را جایز میشمارد. به همین دلیل هم، ترسو و بخیل در مشورتهای خود، کارهای زشت را زیبا جلوه میدهند.(۲۰) چنین کسانی، وقتی برای مشورت انتخاب میشوند، راهنماییهای خود را بر اساس همین نگاه مادّی ارائه میدهند. به همین دلیل هم نمیتوان به راهکارهای آنها اعتماد کرد؛ چرا که مقصد این دو در زندگی، متفاوت از آن چیزی است که انسان برای آن به دنیا آمده است.(۲۱)
در مراجعه به مشاور، به این نکات توجّه ویژه داشته باشید:
اوّل. مشاور را امین خود بدانید و تمام مسائلی را که در میان شما و همسرتان گذشته، بدون کم و کاست، بیان کنید. گاهی نگفتن یک نکته، موجب میشود راهکار مشاور برای حلّ مشکل شما، نتیجۀ عکس داده یا حدّاقل بیتأثیر شود.(۲۲)
دوم. مشاورهها در زندگی مشترک، وقتی نتیجهای زودهنگام و مفید میدهد که دو طرف، نزد مشاور بروند. پس حتّی المقدور با همسرتان پیش مشاور بروید.
سوم. تحمّل و حوصله را فراموش نکنید. همان طور که اشاره شد، حلّ مشکلات خانوادگی در مواردی نیازمند گذر زمان است. پس به راهنماییهای مشاور، عمل کنید و مشاورتان را – اگر درست انتخاب کردهاید – زود عوض نکنید.
چهارم. وقتی با همسرتان نزد مشاور میروید، در نوع سخن گفتنتان، دقّت کنید. مبادا غرور او را در مقابل مشاور خُرد کنید.
پنجم. اگر مشاورمان را درست انتخاب کردیم، از همان ابتدا با خود شرط کنیم به راهنماییهای او عمل کنیم؛ حتّی اگر بر خلاف میلمان بود؛ زیرا نفس امّاره در مشاوره هم بیکار نخواهد نشست و انسان را از پذیرش حق، منصرف میکند.(۲۳) اصلاً یکی از فلسفههای اصلی مشاوره آن است که انسان وقتی با مشکلی مواجه میشود و خود به دنبال راهحلّی برای آن میگردد، معمولاً با خواهشهای نفسانی خویش به دنبال راهحل میگردد؛ یعنی دوست دارد راهی را برای حلّ مشکل خود انتخاب کند که با منافع شخصی او مطابق باشد؛ در حالی که در مشاوره باید به دنبال مصلحت حقیقی بود که این مصلحت ممکن است با منافع شخصی در تعارض باشد.(۲۴)
در زندگی مشترک، مسائل مختلفی به وجود میآید که باید از منافع شخصی گذشت و فقط به مصلحت زندگی اندیشید. ورود یک مشاور در این موارد موجب میشود منافع شخصی و خواهشهای نفسانی، تعیینکنندۀ راهحل نباشد؛ زیرا یک مشاور اگر ویژگیهای لازم را داشته باشد، فقط با در نظر گرفتن مصلحت حقیقی راهنمایی میکند.
ششم. خودرأی بودن، سستاندیشی و سطحی فکر کردن، دَمدَمی مزاج بودن و لجاجت، از آفات مشاوره است. مشاوره برای صاحب این صفات، فایده ندارد؛(۲۵) زیرا خودرأی اگر مشورت هم کند، در پایان به حرف کسی عمل میکند که مطابق با میل او نظر داده است. انسان سستاندیش و سطحینگر هم توانایی فهم مشورتهای دوراندیشانه را ندارد و نمیتواند آن را بپذیرد و به آن عمل کند. دَمدَمی مزاجها شاید در جلسۀ مشاوره تمام حرفهای مشاور را تصدیق کنند؛ امّا پس از آن خیلی راحت تغییر جهت داده، آهنگ دیگری را ساز میکنند. انسان لجوج هم موفّقیت خود را در مخالفت میبیند.
هفتم. قبل از مشاوره، از خداوند، طلب خیر کنیم تا خداوند، مشاور صالحی را در مقابلمان بگذارد و آنچه را به صلاحمان است، بر زبانش جاری کند.(۲۶)
حکمیّت، مشاورهای خانوادگی در اختلافات جدی
حکمیّت را میتوان نوعی همفکری نامید که در مواردی که کار به جاهای باریک کشیده و ممکن است حرف طلاق به میان آید، پا پیش میگذارد. حکمیّت، دستوری قرآنی است. پس قبل از هر سخن دیگری، آیۀ قرآنی آن را از نظر میگذرانیم: «وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِها إِنْ یُرِیدا إِصْلاحاً یُوَفِّقِ اللَّهُ بَیْنَهُما إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیماً خَبِیراً؛(۲۷) و اگر از جدایى میان آن دو (زن و شوهر) بیم دارید، پس داورى از خانوادۀ آن (شوهر) و داورى از خانوادۀ آن (زن) تعیین کنید. اگر قصد اصلاح داشته باشند، خدا میانِ آن دو سازگارى خواهد داد. آرى! خدا، داناى آگاه است».
تدبّر در این آیه، نکات بسیار لطیف و زیبایی را به ما میآموزد؛ امّا از میان همۀ نکات، این نکتۀ کلیدی قابل توجّه است که خداوند در اختلاف خانوادگی وقتی صحبت از طلاق به میان میآید، به زن و شوهر اجازۀ تصمیم مستقل نمیدهد؛ بلکه پیش از تصمیم به طلاق، به آن دو دستور میدهد ۲ نفر دیگر را وارد عرصۀ اختلاف خود کنند تا آنها هم تلاش خود را برای اصلاح این زندگی انجام دهند.
نکتۀ مهم دیگر آن که؛ طلاق از نگاه قرآن به قدری خطرناک است که خداوند میفرماید: همین که ترس از جدایی پیش آمد، دو حَکَم پا پیش بگذارند؛ یعنی نباید گذاشت کار به دادخواست طلاق بینجامد. در همان مراحل ابتدایی که بیم طلاق میرود، وقت حضور حَکَمین است؛ امّا در حال حاضر، در بسیاری از موارد، وقتی پای خانوادۀ دو طرف به اختلافات باز میشود که دیگر سخنی از حَکَمیت در میان نیست؛ بلکه حرف از دادخواستِ مهریّه و طلاق و عدم تمکین و… است. در اینجا، رقابتی به راه میافتد که هر کدام از دو طرف، با استفاده از امتیازات خود، میخواهد به پیروزی برسد و دیگر، قصد اصلاح، رنگ میبازد.
به جرأت میتوان گفت اگر این حُکم قرآنی به خوبی در جامعه اجرا بشود و حَکَمها به جای دفاع کورکورانه از زن یا شوهر، تنها قصد اصلاح، و زن و شوهر هم بنای بر توافق داشته باشند، همانطور که خداوند در این آیه وعده داده است، بسیاری از پروندههای طلاق، در دادگاهها گشوده نخواهد شد؛ چه رسد به این که حکم طلاقی صادر شود.
برای تدبّر بهتر، نکاتی را دربارۀ این آیه از تفسیر نمونه از نظر میگذرانیم. این آیه، اشاره به مسألۀ بروز اختلاف و نزاع میان دو همسر کرده، مىفرماید: «اگر نشانههاى شکاف و جدایى در میان دو همسر پیدا شد، براى بررسى علل و جهات ناسازگارى و فراهم نمودن مقدّمات صلح و سازش، یک داور و حَکَم از فامیل مرد و یک داور و حَکَم از فامیل زن، انتخاب کنید». سپس مىفرماید: «إِنْ یُرِیدا إِصْلاحاً یُوَفِّقِ اللَّهُ بَیْنَهُما». اگر این دو حَکَم با حُسن نیّت و دلسوزى وارد کار شوند و هدف شان، اصلاح میان دو همسر باشد، خداوند، کمک مىکند و به وسیلۀ آنان میان دو همسر الفت مىدهد.
و براى اینکه به «حکمین» هشدار دهد حُسن نیّت به خرج دهند، در پایان آیه مىفرماید: «خداوند، از نیّت آنها باخبر و آگاه است؛ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیماً خَبِیراً». محکمۀ صلح خانوادگى که در آیۀ فوق به آن اشاره شد، یکى از شاهکارهاى اسلام است. این محکمه امتیازاتى دارد که سایر محاکم فاقد آن هستند، از جمله:
- محیط خانواده، کانون احساسات و عواطف است و طبعاً مقیاسى که در این محیط باید به کار رود، با مقیاس سایر محیطها متفاوت است؛ یعنى همان گونه که در «دادگاههاى جنایى» نمىتوان با مقیاس محبّت و عاطفه کار کرد، در محیط خانواده نیز نمىتوان تنها با مقیاس خشک قانون و مقرّرات بیروح، گام برداشت. در اینجا باید حتّىالامکان، اختلافات را از طُرُق عاطفى حل کرد. لذا دستور مىدهد داوران این مَحکمه، کسانى باشند که پیوند خویشاوندى با دو همسر دارند و مىتوانند عواطف آنها را در مسیر اصلاح، تحریک کنند. بدیهى است این امتیاز، تنها در این محکمه است و سایر محاکم، فاقد آن هستند.
- در محاکم عادى قضایى، طرفین دعوا مجبورند براى دفاع از خود هرگونه اسرارى که دارند را فاش سازند. مسلّم است اگر زن و مرد در برابر افراد بیگانه و اجنبى، اسرار زناشویى خود را فاش سازند، احساسات یکدیگر را آنچنان جریحهدار مىکنند که اگر به اجبار دادگاه به منزل و خانه بازگردند، دیگر از آن صمیمیّت و محبّت سابق خبرى نخواهد بود و همانند دو فرد بیگانه مىشوند که به حکم اجبار باید وظایفى را انجام دهند. اصولاً تجربه نشان داده است زن و شوهرى که راهى آنگونه محاکم مىشوند، دیگر زن و شوهر سابق نیستند؛ ولى در محکمۀ صلح فامیلى، یا اینگونه مطالب به خاطر شرم حضور، مطرح نمىشود و یا اگر بشود، چون در برابر آشنایان و مَحرمان است، آن اثر سوء را نخواهد داشت.
- داوران در محاکم معمولى، در جریان اختلافات، غالباً بىتفاوتند و قضیّه به هر شکل خاتمه یابد، براى آنها تأثیرى ندارد. دو همسر به خانه بازگردند یا براى همیشه از یکدیگر جدا شوند، براى آنها فرق نمىکند؛ در حالى که در محکمۀ صلح فامیلى، مطلب کاملاً به عکس است؛ زیرا داوران این محکمه، از بستگان نزدیک مرد و زن هستند و جدایى یا صلح آن دو، در زندگى این عدّه، هم از نظر عاطفى و هم از نظر مسؤولیتهاى ناشى از آن، تأثیر دارد و لذا آنها نهایت کوشش را به خرج مىدهند که صلح و صمیمیّت در میان این دو برقرار شود و به اصطلاح آب رفته به جوى بازگردد!
- از همۀ اینها گذشته، چنین محکمهاى هیچ یک از مشکلات و هزینههاى سرسامآور و سرگردانىهاى محاکم معمولى را ندارد و بدون هیچگونه تشریفاتى، طرفین مىتوانند در کمترین مدّت به مقصود خود نائل شوند.
ناگفته روشن است حَکَمین باید از میان افراد پخته و باتدبیر و آگاه دو فامیل، انتخاب شوند.
با این امتیازات که شمردیم، معلوم مىشود شانس موفّقیت این محکمه در اصلاح میان دو همسر به مراتب بیشتر از محاکم دیگر است.
مسألۀ حَکَمین و شرایط آنها و دایرۀ نفوذ حکم و داورى آنها دربارۀ دو همسر، در فقه اسلامى مشروحاً بیان شده است، از جمله این که: دو حَکَم باید بالغ و عاقل و عادل و نسبت به کار خود، بصیر و بینا باشند.(۲۸)
پینوشتها
۱ـ امیر مؤمنان علی(ع) فرمودند: «کسی که با دیگران مشورت میکند، در عقل آنها شریک میشود»(غررالحکم و درر الکلم، ص۶۲۸). همچنین فرمودند: «کسی که با صاحبان خرد مشورت کند، از نور خرد دیگران بهره میبرد» (همان، ص۶۲۷).
۲ـ امیر مؤمنان علی(ع) فرمودند: «کسی که به رأی خویش [از مشورت با دیگران] بینیازی ورزد، خود را به خطر انداخته است» (بحارالأنوار، ج ۷۲، ص۹۸). در روایت دیگری حضرت فرمودند: «آن کس که مستبدانه به نظر خویش تکیه کند، هلاک شده و آن کس که با دیگران مشورت کند، در عقل آنها شریک گشته است» (همان، ص ۱۰۴).
۳ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمود: «کسی که مشورت میکند، به هلاکت نمیافتد» (همان، ص ۱۰۱).
۴ـ حضرت علی(ع) فرمودند: «رسول خدا مرا به سوی یمن فرستاد و فرمود: «ای علی! … کسی که مشورت کند، پشیمان نمیشود». (همان، ص ۱۰۰).
۵ـ در سفارشهای رسول خدا(ص) به امیر مؤمنان علی(ع) آمده است: «هیچ پشتوانهای محکمتر از مشاوره نیست» (همانجا).
۶ـ رسول خدا(ص) فرمودند: «از عاقل، مشورت بخواهید و از سخنش تخلّف نکنید که پشیمان میشوید» (وسائل الشیعه، ج ۱۲، ص ۲۰).
۷ـ امام صادق(ع) فرمودند: «از خداوند بترس و سعی نکن در مشورت مطابق میل و هوس مشورت کننده نظر دهی؛ چرا که تلاش در جلب رضایت او پستی است» (بحارالأنوار، ج ۷۲، ص ۱۰۴).
۸ـ امام صادق(ع) به سفیان ثوری فرمودند: «در کار خود با کسانی مشورت کن که از خداوند عزّ و جلّ میترسند» (همان، ص ۹۸).
۹ـ از رسول خدا(ص) پرسیدند: «محکمکاری چیست؟». فرمودند: «مشورت کردن با صاحبنظر و تبعیّت کردن از او» (همان، ص ۱۰۰).
۱۰ـ امیرمؤمنان علی(ع) فرمودند: «مشورت کردن با انسان جاهل دلسوز، خطرناک است» (غررالحکم و دررالکلم، ص ۷۱۱).
۱۱ـ رسول خدا(ص) فرمودند: «مشورت کردن با عاقل خیرخواه، مایۀ رشد و مبارکی و توفیقی از جانب خداست. پس هر گاه خیرخواه عاقلی مشورتی به تو داد، از مخالفت با او پرهیز کن که این مخالفت، مایۀ هلاکت است» (بحارالأنوار، ج ۷۲، ص ۱۰۲). امام باقر(ع) فرمودند: «از کسی که تو را میگریانَد؛ امّا خیرخواه توست، پیروی کن و از کسی که تو را میخندانَد؛ امّا با تو یکرنگ نیست، پیروی مکن» (الکافی، ج ۲، ص ۶۳۸).
۱۲ـ البته در این باره سخن بسیار است که مجالی دیگر میطلبد.
۱۳ـ امام صادق(ع) فرمودند: «مشورت واقعی محقَّق نخواهد شد؛ مگر با رعایت حدود آن. کسی که حدود مشورت را بشناسد، از آن بهره خواهد برد. در غیر این صورت، ضرر مشورت از سودش برای او بیشتر خواهد بود. اوّلین این حدود، آن است که انسان با کسی که عاقل است، مشورت کند. دوم این که مشاور، آزاده باشد و پایبند به دین. سوم به انسان، نگاه دوستانه و برادرانه داشته باشد. چهارم این که او را آنچنان از رازت باخبر کنی که خود مطلّع هستی. وقتی مشاورت عاقل بود، از مشورت با او، بهره خواهی برد. وقتی [مشاور] آزاده و متدیّن بود، برای خیرخواهی تو کوشش خواهد کرد. اگر هم خود را دوست تو بداند، وقتی از رازت آگاه میشود، آن را پوشیده نگه میدارد و وقتی هم مانند تو از رازت باخبر شد، مشورت به حدّ تمام خود میرسد و خیرخواهی کامل میشود» (بحارالأنوار، ج ۷۲، ص ۱۰۲).
۱۴ـ همانجا.
۱۵ـ امیرمؤمنان علی(ع) فرمودند: «تجربهها، علمی است که میتوان از آن بهره جست» (غررالحکم و دررالکلم، ص ۵۶).
۱۶ـ امام صادق(ع) فرمودند: «در اموری که مربوط به دینت میشود، با کسی مشورت کن که دارای ۵ ویژگی باشد: عقل، بردباری، تجربه، خیرخواهی و تقوا» (بحارالأنوار، ج ۷۲، ص ۱۰۳).
۱۷ـ امیر مؤمنان علی(ع) فرمودند: «مشورت کردن با انسان دوراندیشِ دلسوز، مایۀ پیروزی است»(غررالحکم و دررالکلم، ص۷۱۱).
۱۸ـ امیر مؤمنان علی(ع) فرمودند: «در نظر خویش، انسان ترسو را شریک نکن که ارادۀ تو را نسبت به کارها ضعیف میکند و آنچه را که واقعاً بزرگ نیست، در نظرت بزرگ جلوه میدهد» (همان، ص ۷۵۶).
۱۹ـ امیر مؤمنان علی(ع) فرمودند: «بخل، همۀ عیبهای زشت را دربردارد و آن راهبری است که انسان را به سوی هر بدیای میکشانَد» (نهج البلاغه، حکمت ۳۷۸).
۲۰ـ امیر مؤمنان علی(ع) فرمودند: «در مشورت خود، انسان حریص را شریک مگردان که انجام دادن کار شر را برای تو آسان میگردانَد و ظلم را در نگاه تو زیبا جلوه میدهد» (غررالحکم و دررالکلم، ص ۷۵۶).
۲۱ـ رسول خدا(ص) فرمودند: «ای علی! با ترسو مشورت نکن که راه برونرفت[از مشکل] را برای تو تنگ میکند. با بخیل مشورت نکن که نمیگذارد تو به مقصودت برسی. با حریص مشورت نکن که او زشتی حرص را نزدت خوب جلوه میدهد. ای علی! بدان که ترس و بخل و حرص، صفات واحدی هستند که سوءظن، اینها را در یک جا جمع میکند» (بحار الأنوار، ج ۷۲، ص ۹۹).
۲۲ـ روایتش در ویژگی «تقیّد به دین داشتن» آمد.
۲۳ـ امام صادق(ع) فرمودند: «وقتی با کسی مشورت کردی که قلبت او را تصدیق مینمود، با او مخالفت نکن؛ حتّی اگر [راهنمایی او] بر خلاف چیزی بود که تو میخواستی؛ چرا که نفس از پذیرش حق، سرکشی میکند» (همان، ص ۱۰۳). پیش از این مطلب، امام صادق(ع) ۵ ویژگی برای مشاور برشمرده بودند: عقل، علم، تجربه، خیرخواهی و تقوا. بنا بر این، معنای تصدیق قلبی مشاور، دل بخواه بودن آن بدون هیچ معیار و ملاکی نیست.
۲۴ـ امیر مؤمنان علی(ع) فرمودند: «[در دین] به مشورت کردن تشویق شده، چرا که نظر مشاور، خالص است؛ در حالی که نظر مشورتکننده، آمیخته با هوی(خواهشهای نفسانی) است» (همان، ص ۲۷۶).
۲۵ـ امام صادق«ع» فرمودند: «به کسی که خودرأی و سستاندیش و دَمدَمی مزاج و لجوج است، مشورت مده»(بحارالأنوار، ج ۷۲، ص ۱۰۴).
۲۶ـ امام صادق(ع) فرمودند: «هرگاه خواستی کاری را انجام دهی، با کسی مشورت مکن تا وقتی که با خدای خویش، مشورت کنی». راوی پرسید: چگونه با خدای خویش، مشورت کنم؟ امام(ع) فرمودند: «صد مرتبه بگو «أستخیرالله؛ از خداوند طلب خیر میکنم». سپس با مردم مشورت کن که خداوند، خیر تو را بر زبان هر کسی که دوست داشته باشد، جاری میکند» (همان، ج ۸۸، ص ۲۵۳).
۲۷ـ سورۀ نساء/ آیۀ ۳۵٫
۲۸ـ تفسیر نمونه، ج ۳، ص ۳۷۵٫
سوتیتر:
۱٫
برخی از مردم خیال میکنند مشاوره، یعنی دخالت سوم شخص در زندگی؛ در حالی که مشاوره، دخالت در زندگی نیست، کمک کردن به زندگی است. مشاوره، مشارکت یک یا چند عقل دیگر برای یافتن راه صحیح است. باید پذیرفت بسیاری از ما به جهت تجربۀ کم، از برخی قاعدههای زندگی بیاطّلاع هستیم.
۲٫
باید بپذیریم ما در تمام ابعاد زندگی، کارشناس نیستیم تا بتوانیم همۀ مشکلات را با اتّکا به نظر خویش، حل کنیم. اگر کسی بنای چنین کاری را داشته باشد، زندگی خود را در معرض خطر قرار داده است. در حقیقت، مشاوره، ایمن کردن کانون خانواده از افتادن در پرتگاه نیستی است.
۳٫
در زندگی مشترک، مسائل مختلفی به وجود میآید که باید از منافع شخصی گذشت و فقط به مصلحت زندگی اندیشید. ورود یک مشاور در این موارد موجب میشود منافع شخصی و خواهشهای نفسانی، تعیینکنندۀ راهحل نباشد؛ زیرا یک مشاور اگر ویژگیهای لازم را داشته باشد، فقط با در نظر گرفتن مصلحت حقیقی راهنمایی میکند
خانواده سالم و موفق از منظر آموزههای دینی
اسماعیل نساجیزواره
آغازین سخن
خانواده یک سازمان پویا و حرکتآفرین است که بیشترین نقش را در تأمین نیازهای عاطفی، جنسی، تکاملی و همچنین نیازهای معنوی انسان ایفا میکند. این نهاد اجتماعی مبدأ بروز عواطف انسانی و تعاملات فردی است که هدف از تشکیل آن، رسیدن به آرامش روان و آسایش خاطر است. قرآن کریم در این راستا میفرماید: «و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم موده و رحمه…؛(۱) از نشانههای خداوند این است که برای شما همسرانی از جنس خودتان آفرید تا هر کدام در کنار او آرامش پیدا کند و میان شما دوستی و محبت قرار داد». همچنین نبی مکرم اسلام(ص) در این رابطه میفرمایند: «در اسلام هیچ بنیانی نزد خداوند محبوبتر و ارزشمندتر از تشکیل خانواده نیست».(۲)
از منظر آموزههای دینی و روانشناختی، خانواده سالم کانون گرمی است که براساس ضوابط معقول و مشروع شکل میگیرد و نظمی مبتنی بر رعایت حقوق، تعاملی براساس صمیمیت و روابطی هدفدار در آن برقرار است.
آیتالله شهید مرتضی مطهری(رض) درباره اهمیت و ارزش خانواده سالم مینویسد: «یک پختگی و پویایی وجود دارد که جز در پرتو ازدواج و تشکیل خانواده سالم پیدا نمیشود؛ در مدرسه پیدا نمیشود؛ در جهاد با نفس پیدا نمیشود؛ در نماز شب پیدا نمیشود. این کلمات را فقط در تشکیل خانواده متعادل میتوان به دست آورد».(۳)
نگارنده در این نوشتار درصدد است با الهام از تعالیم سازنده دینی و رهیافتهای روانشناختی به بیان مهمترین ویژگیها و شاخصهای این نوع خانواده بپردازد. امید است مورد توجه و استفاده خوانندگان محترم قرار گیرد.
ایمان و عمل صالح
اولین شاخص و بارزترین امتیاز یک خانواده اسلامی و سالم این است که اعضایش به تعالیم مکتب حیاتبخش اسلام ایمان دارند و انجام عمل صالح را از وظایف اصلی خویش قلمداد میکنند. آموزههای قرآنی مبیّن این حقیقت است که ایمان و عمل صالح و شایسته، موجب ایجاد الفت و دوستی بین مؤمنان میشود؛ زیرا دلها به دست پروردگار متعال است و خداوند محبت افراد با ایمان را در دل بندگان خود قرار میدهد. قرآن کریم در این باره میفرماید: «ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودّا؛(۴) به یقین کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام میدهند، به زودی خداوند رحمان محبت آنان را در دلها قرار میدهد».
آنچه در این آیه مورد تأکید قرار گرفته است، اصل ایمان به خدا و انجام عمل نیک است. ایمان و عمل صالح میتواند رمز تعادل و عامل همبستگی یک گروه باشد. وقتی اعضای یک خانواده به حدود و قوانین الهی، التزام عملی داشته باشند، نورانیت درونی پیدا کرده و در پرتو این فضیلت میکوشند حقوق و وظایف پدری، مادری و فرزندی را به صورت مطلوب رعایت کنند؛ به گونهای که اعتماد متقابل و تعامل عاطفی در بین آنان مضاعف میشود.
نشاط و شادمانی
اسلام دینی است کامل که جهت پاسخگویی به تمام نیازهای فردی و اجتماعی مسلمانان برنامههای زنده و سازنده دارد. یکی از این رهیافتها تأمین شادکامی و شادابی مردم است که در پرتو آن زندگی معنا و مفهوم خاصی پیدا میکند و دلها به هم نزدیک و نگرانیها و ناکامیها بیاثر میشود. شادمانی و نشاط، از عناصر مفید و باارزش برای زندگی است و هیچ جایی را برای احساسات و افکار منفی باقی نمیگذارد؛ لذا آیین مقدس اسلام، پیروان خود را به بهرهمندی از این ۲ موهبت مثبت و سازنده دعوت میکند؛ به گونهای که زندگی طراوت و بالندگی ویژهای پیدا میکند و روح امید و پیشرفت در انسان دمیده میشود. خانوادهای که بینشاط و از شادی محروم است، نمیتواند از استعدادهای نهفته اعضای خویش بهره ببرد. اولین فروغ امامت، حضرت علی(ع) درباره اهمیت نشاط و شادابی در زندگی میفرمایند: «دلها و روانها همانند بدنها خسته میشوند و به استراحت نیاز دارند. پس برای آنها نکتههای زیبا و نشاطانگیز فراهم کنید».(۵)
همچنین حضرت موسی بن جعفر(ع) در روایتی میفرمایند: ««اوقات خود را به ۴ قسمت تقسیم کنید؛ سعی برای عبادت، سعی و تلاش برای کسب روزی، سعی برای دیدار دوستان، خویشاوندان و سعی برای شادیها و لذتهای حلال. از این سهم آخر، قوت و نشاط بگیرید تا بتوانید وظایف ۳ مرحله قبلی را به نحو احسن انجام دهید».(۶)
از نگاه روانشناسان، شادی و نشاط برای اعضای یک خانواده متعادل، هنجار و سلامتی محسوب میشود و موجب تندرستی اعضای خانواده، روابط صمیمانه با دیگران و موفقیت در عرصههای مختلف زندگی میگردد، لذا اعضای خانواده پویا و بالنده، اکثر مواقع شاد و سرزنده هستند و دنبال بهانههایی هستند تا بخندند و بخندانند. اهل شوخی و مزاح هستند. قلب و ذهنی بزرگ دارند. پیامهای مسرّتبخش به همدیگر ارسال مینمایند، اما این خندیدنها جنبه تمسخر ندارد. باهم میخندند ولی به هم نمیخندند.
رعایت حقوق اقتصادی
از حقوق مهمی که اسلام به رعایت آن تأکید نموده، حقوق اقتصادی زن و فرزندان است. زن و شوهر در زندگی مشترک به هم بدهیهای اخلاقی بسیار دارند، اما در رابطه با حقوق اقتصادی این شوهر است که به زن بدهیهایی دارد و شرعاً موظف به ادای آن است. این حقوق عبارت است از: حق نفقه، پرداخت مهریه، فراهمسازی رفاه و رعایت شأن زن. همچنین در آموزههای حقوقی، بیش از ۳۲ حق برای فرزندان وجود دارد که بخشی از آن دارای جنبه اقتصادی است، مثل: غذا، لباس، مسکن، هزینه آموزش و پرورش و… .
در خانوادهای که پدر افزایش درآمد داشته باشد، باید فرزندانش را از نعمتهای جدید برخوردار سازد. امام صادق(ع) در این مورد میفرمایند: «هنگامی که خداوند نعمتی به بندهاش عطا کرد، دوست دارد اثر آن را در زندگی بندهاش ببیند».(۷) مثلاً برای فرزندان لباسهای بهتر، غذاهای گواراتر و حتی اسباببازیهای زیباتر تهیه کند. در خانواده متعادل و سالم، پدران به فکر آینده فرزندان خود هستند و برای روز مبادای آنان چارهاندیشی میکنند.
شخصی در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله به جای اینکه به خانواده و وضع اقتصادی فرزندان خود برسد، به مردم رسیدگی میکرد، فرزندانش پس از مرگ وی به سختی و مشقت افتادند؛ به گونهای که نیازمند آب و نان شدند. رسول خدا(ص) از این واقعه خیلی متأثر شدند؛ لذا فرمودند: اگر این موضوع را از قبل میدانستم، دستور میدادم این مرد را در قبرستان مسلمانان دفن نکنند؛ زیرا اصل در زندگی، رسیدگی به امور خانواده خویش است».(۸)
حفظ کارکردها و انجام وظایف
در دنیای امروز به دنبال تحولات گسترده در عرصههای اجتماعی و تأثیرپذیری جوامع از فرهنگهای بیگانه و نیز هجمه برخی فرهنگها به ارزشها و هنجارهای ملی و سنتی، کارکرد خانوادهها دچار تغییرات چشمگیر شده است، اما به رغم این تحولات، خانواده متعادل و پویا توانسته است نقش خود را در تعلیم و تربیت، انتقال افکار و ارزشها، تأمین نیازهای مادی و معنوی و درک مفاهیم عمیق اخلاقی، ایفا نماید. موفقیت این نوع خانواده در انجام وظایف سبب میشود دارای کارکردهای مطلوبی باشد و آرامش نسبی بر آن حاکم شود. در منابع اسلامی نسبت به انجام وظیفه برای اعضای خانواده سفارشهای زیادی شده است. انجام وظیفه پایه همچون: تأمین خوراک، پوشاک، مسکن و مراقبت بهداشتی، یکی از وظایف اساسی مردان است. نبی مکرم اسلام(ص) در این زمینه میفرمایند: «کسی که از لحاظ مال و ثروت در وسعت باشد، اما بر اهل و عیالش سخت بگیرد، از ما نیست».(۹)
همچنین اسلام در زمینه وظایف تحولی همچون: بسترسازی آموزش و کمال خانواده، تأمین محبت، ایجاد صمیمیت میان اعضای خانواده و… به همسران سفارش میکند که نسبت به یکدیگر با احترام و تکریم برخورد کنند. قرآن کریم میفرماید: «… هن لباس لکم و انتم لباس لهن…؛(۱۰) آنان لباس شما هستند و شما لباس آنان هستید».
تکریم شخصیت
در کانون گرم خانواده سالم و متعادل، افراد به یکدیگر احترام میگذارند و واژگان و جملات مورد استفاده آنان بسیار محترمانه است. شخصیت اعضا زیر سؤال قرار نمیگیرد و رفتارهای غیرمنطقی مورد تأیید نیست. همه افراد دوستداشتنی هستند و هیچکس در خانواده بد نیست. فرزندان از همان دوران طفولیت از توجه و احترام بزرگترها به ویژه والدین برخوردار میشوند و در زندگی آینده، افرادی موفق خواهند بود؛ زیرا تکریم شخصیت، روحیه اعتماد به نفس و خودباوری را در وجود آنان تقویت میکند. از رفتارهای متداول رسولالله اعظم(ص)، رعایت احترام به کودکان و اعطای شخصیت به آنان بود. آن حضرت در حضور دختر خردسالشان حضرت فاطمه سلامالله علیها میایستادند و احترامش میکردند. گاه به احترام و مراعات خردسالی نوادگانش سجده نماز را طولانی میکرد یا برای برآوردن حاجات آنان، نماز را با سرعت به پایان میبرد. مهربانی و عطوفت آن فرستاده الهی نسبت به خانواده عادت همیشگی ایشان بود.(۱۱)
شیوه همسرداری پیامبر اعظم(ص) با حضرت خدیجه(س) بهترین نمونه تکریم و احترام زن و شوهر در آیین متعالی اسلام است. رسول خدا(ص) در مورد همسر باوفایشان حضرت خدیجه(س) میفرمودند: «خدیجه زنی بود که چون همه به من بیاعتنایی میکردند، او مرا تکریم میکرد و چون همه از من میگریختند، به من مهربانی و محبت میکرد و چون همه دعوت مرا تکذیب میکردند، به من ایمان میآورد و مرا تصدیق میکرد. در مشکلات زندگی بهترین یاور من بود و با مال خود به من کمک کرد و غمها را از دلم میزدود».
آن حضرت چنان از همسرشان راضی بودند که سالها پس از رحلت حضرت خدیجه(س) میفرمودند: «من دوستان خدیجه را دوست دارم و آنان را احترام میکنم».(۱۲)
رعایت اعتدال در مصرف
کارشناسان و صاحبنظران علم اقتصاد و جامعهشناسی معتقدند رعایت اعتدال در مصرف، امری ضروری است تا از این رهگذر، هم زمینه برای بهرهمندی دیگران از نعمتها و امکانات فراهم شود و هم افراد به پدیده افراط در مصرف عادت نکنند.
دیدگاه اسلام درباره معیشت انسان، رعایت اعتدال و میانهروی است. پیشوایان معصوم علیهمالسلام در جریان زندگی اصل و اساس را بر اقتصاد قرار میدادند و حد وسط را رعایت مینمودند و این عمل را نوعی رفتار معنوی و در ردیف عبادت قلمداد میکردند. پیامبر گرامی اسلام(ص) درباره سیره اقتصادی صحیح میفرمایند: «میانهروی در هزینه، نیمی از زندگی است».(۱۳) همچنین امام کاظم(ع) میفرمایند: «آن کس که در زندگی قناعت ورزد و میانهروی کند، نعمتها برای او همچنان پایدار خواهد ماند».(۱۴)
بنابراین، اصلاح الگوی مصرف و گسترش فرهنگ استفاده صحیح از مواهب و نعمتها یکی از رسالتهای خطیر خانوادههاست؛ زیرا فرزندان ما بخش قابل توجهی از باورها و رفتارهای خویش در زمینه مصرف آب، برق، غذا، کاغذ، وقت و… را در خانوادههای خویش فرامیگیرند. مدیریت بهینه منابع و مصارف که در ادبیات دینی از آن به عنوان «حس معیشت» یاد شده است، از نشانههای ایمان و عمل است، لذا اعضای خانواده سالم و موفق مصداق این آیه قرآن هستند که میفرماید: «والذین اذا انفقوا لم یسرفوا و لم یقتروا و کان بین ذلک قواماً؛(۱۵) کسانی که وقتی در زندگی هزینه میکنند، نه راه اسراف را طی میکنند و نه بخل میورزند، بلکه راه اعتدال و میانهروی را انتخاب میکنند».
حفظ حریم عفاف
خداوند سبحان در مورد پاسداری از عفت و حجاب به زنان مسلمان بیش از مردان سفارش میکند و در سوره نور، بانوان را از جلوهگری مقابل نامحرمان و آرایش در بیرون از منزل نهی کرده است.(۱۶) امام صادق(ع) در مورد اهمیت دادن بانوان مسلمان به حجاب و عفت میفرمایند: «هر زنی که برای غیرشوهرش خود را خوشبو کند، تا زمانی که آن بوی خوش را با شستن از خود دور نکند، نمازش قبول نیست».(۱۷)
با استناد به آموزههای قرآنی و روایت مزبور، در خانوادههای متعادل و سالم، بانوان مؤمن نگهبان عفت و ناموس خود و خانواده هستند و هرگز جمال ظاهری و آراستگی خود را بیرون از منزل نمایان نمیسازند و حریم شوهران خویش را کاملاً حفظ میکنند. این ویژگی خانوادههای سالم از منظر تعالیم دینی اهمیت فراوانی دارد و فرزندان صالح در چنین خانوادههای پاکدامن پرورش مییابند.
اما از سوی دیگر، در چنین خانوادههایی زنان پاکدامن و باحجاب در مقابل شوهران خویش کمال خضوع و خودآرایی را از خود نشان میدهند تا ارتباطشان با همسر خویش از لحاظ عاطفی تقویت گردد؛ زیرا این دستور در تعالیم اسلام مورد تأکید قرار گرفته است. امام صادق(ع) این موضوع را امری لازم شمرده و میفرمایند: «برای زن شایسته نیست که خود را در پیش همسرش از آرایش و زیبایی ظاهری دور نگه دارد».(۱۸)
چشمپوشی از خطاها
از وظایف مهمی که بسیاری از مشکلات زندگی را در حوزه خانواده متعادل و پویا از میان برمیدارد، عفو و گذشت بین اعضای خانواده است. بیشترین سفارش پیشوایان معصوم(ع) در مورد مسائل خانوادگی، در زمینه گذشت و اغماض هر یک از افراد از لغزشها، کجخلقیها و اشتباهات همدیگر است. وجود عفو و گذشت به یقین کانون خانواده را گرم نگه میدارد؛ عشق و محبت را سرزنده میکند و اختلافات و مشاجرات را به پایان میرساند.
گذشت و چشمپوشی از خطاها نشانه حسن نیت و خوشبینی به زندگی است و در طرز تفکر و شیوه عمل اعضای خانواده تحول ایجاد میکند. نبی مکرم اسلام(ص) با رهنمودهای حکیمانهشان، بسیاری از اختلافات و کشمکشهای داخلی خانوادهها را حل کردهاند. آن حضرت در جملهای زیبا میفرمایند: «آیا شما را به بهترین اخلاق دنیا و آخرت راهنمایی کنم؟ پیوستن به کسی که از تو بریده و بخشش به کسی که تو را محروم ساخته و گذشتن از کسی که به تو ستم کرده است».(۱۹)
تعادل معنویت و مادیت
انسان آمیزهای از نیازهای مادی و معنوی است. چنین موجودی وقتی خانواده تشکیل میدهد، باید شرایط لازم را برای تأمین نیازهای مزبور به وجود آورد. غلبه بُعد مادی انسان بر تمام زندگی معضل بزرگی است و سبب از دست دادن فرصت برای رشد و کمال او میشود. خانوادهای که برنامهریزی و تدبیر امورش براساس مادیات باشد، فرزندانش با شاخصهای مادی تربیت خواهند شد؛ زیرا هر چند معنویت با جوهر وجودی انسان ترکیب شده است، اما شرایط زندگی مادی اوضاع را عوض میکند و پرده بر فطرت الهی انسان میافکند. تعادل بین معنویت و مادیت مناسبترین حالت در زندگی است. بعضی افراد با افراط در معنویت فراموش میکنند که معنویت را باید در انگیزهها جستوجو کرد نه در انگیختهها و بعضی با افراط در مادیات، معنویات را به دست فراموشی میسپارند. خانواده متعادل وقت و فکر خود را به گونهای تقسیم میکند که هم به تأمین نیازهای مادی زندگی برسد و هم به نیازهای معنوی. خانوادهای که به اقامه نماز، گرفتن روزه و… اهمیت میدهد، اعضایش، حلال و حرام را در زندگی مهم میشمارند، احسان و نیکوکاری را جزء فرهنگ و ضرورتهای زندگی خود قلمداد میکنند و در واقع علاوه بر کارهای مادی به انجام امور معنوی مشتاقانه اقدام میکنند.(۲۰)
پرهیز از افراط و تفریط در عبادت
کودکان و نوجوانان دارای تواناییهای محدود بوده و قادر به انجام کارهای سنگین و مشقتآور نیستند. توقعات بیجا از فرزندان علاوه بر اینکه در وجود آنان عقده روانی ایجاد میکند، خدای نخواسته موجب میشود راهها و حیلههایی را برای فرار از مسؤولیت پیدا کنند و به دروغ متوسل شوند. در خانوادههای متعادل و بالنده، والدین در پرورش حسّ مذهبی فرزندان از افراط و تفریط پرهیز میکنند و هیچگاه آنان را به عبادت زیاد مجبور نمیسازند و اگر خود فرزندان هم در این کار زیادهروی کنند، پدر و مادر تلاشهای مذهبی آنان را تعدیل مینمایند.
پنجمین فروغ امامت حضرت امام محمد باقر(ع) در سیره تربیتی خود از رسول خدا(ص) چنین نقل میکنند: «شالوده دین اسلام بر متانت استوار است. پرستش و عبادت را بر بندگان خدا تحمیل ننمایید؛ زیرا اگر در این راستا زیادهروی کردید، آنان همانند اسب سواری بر اثر شتابزدگی به مقصد نمیرسند، بلکه از طریق اعتدال و منطق باید افراد را به عبادت خدا واداشت».(۲۱)
همچنین حضرت امام جعفر صادق(ع) در این رابطه میفرمایند: «هنگامی که جوان بودم و در عبادت بسیار تلاش میکردم، پدرم به من فرمود کمتر از این اندازه عبادت کن؛ زیرا هنگامی که خداوند بندهای را دوست بدارد، با عبادت کم نیز از او راضی میشود».(۲۲)
دختر حضرت امام خمینی(رض) در مصاحبهای نقل میکند: «زمانی همسرم از روی عادت خانوادگی صبحها دخترم را از خواب شیرین بیدار میکرد که نماز بخواند، حضرت امام که در جریان این امر قرار گرفتند، برای ایشان پیغام فرستادند «شیرینی اسلام را به مذاق بچه تلخ مکن!» و چقدر این حرف بجا بود و تأثیر عمیق بر روحیه دخترم گذاشت؛ به گونهای که بعد از آن خودش سفارش میکرد که برای نماز صبح حتماً بیدارش کنیم».(۲۳)
برخورد منطقی
از ویژگیهای روابط سالم و سازنده در محیط خانواده، برخورد منطقی اعضا با یکدیگر است. تعادل در زندگی خانوادگی زمانی برقرار میشود که روابط اعضا بر پایههای عقلانی استوار باشد. انسان به دلیل حبّ نفس (خودپرستی) پیوسته به جانب منافع فردی گرایش دارد و سیاست جلب منفعت و دفع ضرر را بر خط مشیهای دیگر ترجیح میدهد. چنین نگرشی در زندگی دوران تجرّد تا حدی عملی و امکانپذیر است، ولی در زندگی خانوادگی به لحاظ افزایش افراد و پیدایش مناسبات جدید، سلیقههای اعضا؛ یعنی والدین و فرزندان در تقابل با یکدیگر قرار میگیرد و هر گروه دیدگاه متفاوتی نسبت به نیازهای زندگی دارد. در چنین شرایطی، اگر والدین دارای اخلاق ملایم و تربیت صحیح باشند، میتوانند به جای حاکمیت زور و قدرت در عرصه زندگی، راههای منطقی و مطلوب برای حل اختلاف سلیقههای خود با فرزندان بیابند.
والدین به خصوص پدرها باید این واقعیت را بپذیرند که هرگز اعمال قدرت، قدرت نمیآفریند، بلکه از زور و قدرت باید زمانی استفاده کنند که از راههای دیگر مأیوس شده باشند.(۲۴)
رسول گرامی اسلام(ص) به مردی که از راه دور آمده بود و یک موعظه و راهکار کاربردی درخواست میکرد، فرمودند: «در معاشرت با همسر و فرزندان، برخورد منطقی داشته باش و از اعمال قدرت دوری کن»، او سختترین و بحرانیترین مشکلات زندگی را با عمل به این عبارت کوتاه نبوی حل کرد.(۲۵)
رعایت سلسلهمراتب
در نظامهای اجتماعی هر شخص دارای جایگاه و نقش ویژهای است. خانواده هم مانند دیگر واحدهای اجتماعی دارای یک سلسله مراتب است؛ یعنی هر عضوی نقش و جایگاه مخصوصی دارد. نظریهپردازان و کارشناسان خانواده معتقدند معیار سلامتی و بهنجاری خانواده این است که هر یک از اعضا در جایگاه و نقش متناسب با خود قرار داشته باشد. آنان ملاک پویایی و بالندگی این نهاد کوچک اجتماعی را قرار گرفتن والدین در پشت فرمان کنترل و ایفای نقش خاص خود میدانند.(۲۶)
در تعالیم اسلامی به شکل بنیادین بر لزوم رعایت سلسلهمراتب در خانواده متعادل و سالم توصیه گردیده و به منظور حفظ مصالح این کانون انسانساز و اقتدار، بیشتر در مدیریت بهینه آن، به والدین نقشهای ویژهای واگذار شده است؛ لذا در راستای تحقق این امر مهم، بر مدیریت و اختیارات مرد تأکید شده و پدر را به عنوان مدیر و سرپرست خانواده معرفی نموده است. قرآن کریم در این زمینه میفرماید: «الرجال قوامون علیالنساء بما فضلالله بعضهم علی بعض…؛(۲۷) مردان سرپرست و نگهبان زنان هستند به خاطر برتریهایی که خداوند از نظر نظام اجتماع برای بعضی نسبت به بعضی دیگر قرار داده است…».
در آموزههای دینی علاوه بر اطاعت فرزندان از والدین، به اطاعت زن از شوهر خود توصیه گردیده است. رسول خدا(ص) در این مورد میفرمایند: «حق شوهر بر زن آن است که از او اطاعت کند و در مقابلش نافرمانی ننماید. بدون اجازه شوهر چیزی از اموال او را صدقه ندهد و از منزل بدون اجازه شوهر خارج نشود».(۲۸)
وجود اقتدار و توانایی برای مرد علاوه بر جنبه مدیریتی، خواسته زن نیز میباشد و خانمها دوست دارند همسرشان مردی بااقتدار و قوی باشد تا بتوانند به او تکیه کرده و اعتماد قلبی پیدا کنند.
امیرالمؤمنین حضرت امام علی(ع) میفرمایند: «زن دوست دارد مرد را با اقتدار و قدرت ببیند، نه اینکه او را در حال شکستگی و ضعف ببیند».(۲۹)
اگر خانوادهای مدیر نداشته باشد و زن و مرد در اداره امور آن باهم برابر باشند، این خانواده سالم و متعادل نیست و دچار هرج و مرج میگردد و این معضل بر تربیت صحیح فرزندان و اداره امور آسیبهای جدی خواهد رساند.
دخالت عاطفی
یکی از احتیاجات اساسی انسانها، تأمین نیازهای عاطفی و هیجانی آنان است که عبارت است از: دوست داشتن، مورد محبت قرار گرفتن، عشق ورزیدن به یکدیگر و…
محیطی که به شکل آرمانی میتواند نیازهای عاطفی و هیجانی انسان را ارضا نماید، کانون گرم خانواده متعادل و پویاست که تحقق این هدف، منوط به «دخالت عاطفی» است.
روانشناسان این فرآیند را بدین صورت تعریف کردهاند: «میزان و کیفیت علاقه و نگرانی اعضای خانواده نسبت به یکدیگر را دخالت عاطفی میگویند».(۳۰)
در خانواده سالم این دخالت از نوع «دلسوزانه» است؛ به گونهای که با توجه به درک نیازهای واقعی هر فرد به سایر اعضا علاقه نشان میدهد و این علاقه منجر به پاسخهایی میشود که نیازهای طرف را برآورده میسازد.(۳۱) اسلام به عنوان یک دین جامع و کامل به نیازهای عاطفی توجه کافی مبذول داشته است. محبت زن و شوهر نسبت به یکدیگر و نسبت به فرزندان و متقابلاً محبت فرزندان نسبت به والدین از نشانههای محبت خداوند و از نعمتهای خاص پروردگار است و موجب صفا و صمیمیت در زندگی میشود و باید در جهت تداوم این عشق و محبت کوشید. خطابهای ملاطفتآمیز و دلربا، روح و جسم را نوازش میکند و افراد را تحت تأثیر قرار میدهد.
در خانوادههای سالم و متعادل، اساساً والدین و فرزندان زبان خویش را به سخن نیک عادت میدهند و نسبت به یکدیگر احساس محبت راستین میکنند. پیامبر اکرم(ص) با توجه به این نکته میفرمایند: «مردی که به زنش بگوید تو را دوست دارم، اثر این سخن هرگز از دل زن بیرون نمیرود».(۳۲) الگویی که آموزههای دینی در زمینه دخالتهای عاطفی اعضای خانواده میدهد، الگوی مسؤولیت سرپرست خانواده نسبت به سایر اعضای آن میباشد. قرآن کریم در این باره میفرماید: «یا ایها الذین آمنوا قوا انفسکم و اهلیکم ناراً…؛(۳۳) ای کسانی که ایمان آوردهاید، خود و خانواده خویش را از آتش دوزخ نگاه دارید…».
مرد به عنوان سرپرست خانواده وظیفه دارد خود و اعضای خانواده را در جهت رشد عاطفی و کمال انسانی کمک کند و از مسائلی که موجب اختلال در کارکردهای خانواده میشود، جلوگیری نماید.
تحسین و تشویق
تشویق، فرآیندی است که استعدادهای نهفته در نهاد آدمی را از قوه به فعلیت میرساند و نیروی خلاقیت را در وجود او شکوفا میسازد. قدردانی اعضای خانواده از همدیگر و تشویق یکدیگر به خاطر کارهای پسندیدهای که انجام میدهند، در تقویت اعتماد به نفس و روحیه خودباوری آنان تأثیر بسزایی دارد. تشویق سبب میشود فرد انگیزه و شوق لازم را برای انجام کارهای شایسته در محیط خانواده به دست آورد و از این رهگذر عادت به انجام کارهای مثبت و نیکو در وجود او نهادینه شود.(۳۴) اگر فردی پس از انجام عملی مورد تحسین سایر اعضای خانواده خود قرار گیرد، شیرینی تشویق در خاطر او باقی خواهد ماند و انگیزهاش برای تکرار آن عمل قویتر خواهد گردید. در خانوادههای سالم و متعادل کفه ترازو به سمت تحسین و تشویق سنگینی میکند؛ به گونهای که اعضای این نوع خانواده، مثبتاندیش هستند و برای رسیدن به اهداف آرمانی، رفتارهای مطلوب و عملکردهای سازنده یکدیگر را تأیید و تصدیق میکنند.
هدیه دادن به یکدیگر
آخرین شاخص خانواده متعادل و سالم که در پایان این نوشتار بدان اشاره میشود، فرآیند هدیه دادن به یکدیگر است. هدیه، نماد عشق و علاقهمندی و نوعی احترام به طرف مقابل محسوب میشود. انسانی که هدیه را میگیرد، بیاختیار و از روی فطرت خدادادی، مهر و علاقه هدیهدهنده را در دل خود جای میدهد.
در خانوادهای که اعضای آن به مناسبتهای گوناگون به یکدیگر هدیه میدهند، پویایی و نشاط بر فضای آن حاکم میشود و امید به زندگی افزایش پیدا میکند. رسول مکرم اسلام(ص) در راستای اهمیت هدیه دادن میفرمایند: «به یکدیگر هدیه بدهید؛ زیرا هدیه دادن محبت را دوچندان میکند و روابط افراد را تازهتر مینماید».(۳۵)
بنابراین، هدیه دلها را پر از صفا و صمیمیت کرده و غبار کدورت را از دلها میزداید؛ به ویژه که اهدای تحفه در مناسبتهای خاصی باشد. پیامبر اسلام(ص) باز در این زمینه میفرمایند: «مردی که وارد بازار شود و تحفهای برای خانوادهاش بخرد، اجر و پاداش او برابر با کسی است که نیازهای نیازمندان را برآورد».(۳۶)
در بسیاری از خانوادههای سالم و موفق چون اعضای آنها در مناسبتهای مختلف مثل سالگرد ازدواج والدین، روز تولد فرزندان، روز مادر و روز پدر به بهانههای گوناگون هدیهای به یکدیگر تقدیم میکنند، این امر ستوده باعث تقویت روابط سالم و صادقانه افراد شده و طراوت و شادابی زندگی افزایش مییابد.
پینوشتها
۱ـ روم، ۲۱٫
۲ـ بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج ۱۰۰، ص ۲۲۲٫
۳ـ تعلیم و تربیت در اسلام، مرتضی مطهری، ص ۳۸۹٫
۴ـ مریم، ۹۶٫
۵ـ نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتی، ص ۶۷۰٫
۶ـ بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۳۲۱٫
۷ـ همان، ج ۷۳، ص ۱۷۵٫
۸ـ وسائلالشیعه الی تحصیل مسائلالشریعه، محمد بن حسن حرّ عاملی، ج ۹، ص ۴۳۲٫
۹ـ مأخذ قبل، ج ۱۰۴، ص ۶۹٫
۱۰ـ بقره، ۱۸۷٫
۱۱ـ ماهنامه پیوند، شماره ۳۴۷ـ۳۴۵، تابستان ۸۷، ص ۴۰٫
۱۲ـ بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۱۳۱٫
۱۳ـ فروع کافی، محمد بن یعقوب کلینی، ج ۴، ص ۵۲٫
۱۴ـ تحفالعقول عن آلالرسول، ابنشعبه حرّانی، ص ۴۲۶٫
۱۵ـ فرقان، ۶۷٫
۱۶ـ نک: نور، ۳۱٫
۱۷ـ اصول کافی، ج ۵، ص ۵۰۷٫
۱۸ـ من لایحضره الفیقه، شیخ صدوق، ج ۱، ص ۱۲۳٫
۱۹ـ مأخذ قبل، ج ۲، ص ۱۰۷٫
۲۰ـ ماهنامه پیوند، شماره ۲۸۹، آبان ۸۲، ص ۶۷٫
۲۱ـ مأخذ قبل، ج ۲، ص ۸۶٫
۲۲ـ همان، ص ۸۷٫
۲۳ـ الگوهای تربیت اجتماعی، محمدعلی کریمینیا، ص ۲۰۴٫
۲۴ـ خانواده متعادل، محمدرضا شرفی، ص ۹۶٫
۲۵ـ بحارالانوار، ج ۲، ص ۸۴٫
۲۶ـ مفاهیم و تئوریهای کلیدی در خانواده درمانی، ف.ج.زیمون، ص ۲۳۵٫
۲۷ـ نساء، ۳۴٫
۲۸ـ وسائل الشیعه، ج ۲۰، ص ۱۵۸٫
۲۹ـ همان، ج ۲، ص ۶۸٫
۳۰ـ ماهنامه معرفت، شماره ۱۴۷، اسفند ۸۸، ص ۱۰۸٫
۳۱ـ خانواده درمانی پایه، فیلیپ بارکر، ترجمه محسن و زهره دهقانی، ص ۱۰۲٫
۳۲ـ وسائلالشیعه، ج ۲۰، ص ۲۳٫
۳۳ـ تحریم، ۶٫
۳۴ـ ماهنامه پیوند، شماره ۳۴۷ـ۳۴۵، تابستان ۸۷، ص ۴۱٫
۳۵ـ بحارالانوار، ج ۷۷، ص ۱۶۶٫
۳۶ـ وسائلالشیعه، ج ۲۱، ص ۵۱۴٫
سوتیتر:
۱٫
آموزههای قرآنی مبیّن این حقیقت است که ایمان و عمل صالح و شایسته، موجب ایجاد الفت و دوستی بین مؤمنان میشود؛ زیرا دلها به دست پروردگار متعال است و خداوند محبت افراد با ایمان را در دل بندگان خود قرار میدهد.
نا امیدی و راههای پیشگیری و درمان
حجتالاسلام والمسلمین محمد تقدیری
مقدمه
در بخش پیشین به برخی از آثار و پیامدهای ناامیدی و علل آن پرداختیم و در این مجال، مطلب را پی میگیریم و درمانهائی را برای مقابله با این عامل خطرناک مورد بررسی قرار میدهیم.
ناامیدى آسیبهای فراوانى را به فرد و جامعه وارد میسازد. کسى که به علل گوناگونى همچون تبلیغات دشمن، شتابزدگی، فقدان آیندهنگرى، ناتوانى، خودکمبینى و مشکلات جسمى امید خود را از دست میدهد. کسى که از آمرزش پروردگار ناامید است، برنامهاى براى بهرهمندى از زندگی ندارد و آن را هیچ و پوچ مىداند و همواره نگران است که چه سرنوشتى در انتظار اوست. ناامیدی ابتدا عاطفه را از بین میبرد و سپس اگر به مرحله اختلال و بیماری برسد نیاز به درمان جدی دارد.
افسردگی
فردی که برای زندگی کردن انگیزه ندارد و از درگاه الهی ناامید است، تمام درها را به روی خود بسته میبیند، حوصله هیچ کاری را ندارد، کمکم از همه چیز و همه کس کناره میگیرد، دچار افسردگی میشود، هیچ اقدام مثبتى را انجام نمىدهد و چون امیدى به آینده ندارد، مرتکب جنایات بزرگ و خطرناک مىشود.
افسردگی نوعی حالت بیتفاوتی و ناشاد بودن و غالباً کوششی در جهت فرار از درد و ناراحتی و اندوه است. نوجوانان و جوانان افسرده از پذیرفتن این حقیقت که زندگی مجموعهای از لذات و ناراحتیهاست طفره میروند و بهتدریج به اعتیاد و احساس پوچی پناه میبرند. افسردگی و ناامیدی و یأس و احساس بیهودگی، بیماری قرن ماست.
این بیماری مرموز منابع مادی و انسانی را نابود میکند و نیروی سرشار کار و کوشش آدمی را که بایستی در جهت رشد اقتصادی به خدمت گرفته شود، معطل میسازد. افسردگی روانی بیشتر قربانیان خود را در بین جوانان مرفه جستجو میکند. قتل و خونریزیهای بیدلیل، طغیانهای دیوانهوار و سرکشیهای وحشتناک، ناشی از افسردگی و ناامیدیاند.
حضرت علی«ع» در روایتی فرمودهاند: «اِن مَلَکَهُ الَیأس قَتَلهُ ألاسف؛(۱) اگر ناامیدی بر انسان حاکم شود، اندوه و تأسف او را میکشد.»
افسردگی روانی در مراحل پیشرفته موجب انفجار شخص میشود؛ او را به ارتکاب اعمال خلاف قانون و عرف اجتماع وادار میسازد و نوعی حالت تهاجمی و ناسازگاری در خانواده و محیط کار در شخص ایجاد میکند. افسردگی مزمن، عقبنشینی یا کنارهگیری از محیط کار و خودداری از مشارکت در امور است. .
خودکشی
از آثـار مهـم نـاامیـدی و یأس مزمن و شدید، میل به خودکشی و گاهی اقدام به آن است. خودکشی در اصطلاح به معنی: «خاتمه دادن ارادی فرد به زندگی خود» گفته میشود.
امام علی«ع» فرمود: «قَتَل القنوطُ صاحبَهُ؛(۲) ناامیدی صاحب خود را میکشد».
در واکنشهای ناشی از یأس و افسردگی، بروز ژستهای خودکشی کاملاً رایج است. فرد افسرده مگر در موارد حاد افسردگی، بهندرت خودکشی میکند. در فرد شدیداً افسرده، احساس گناه، سرزنش خود و نومیدی دیده میشود و خطر فزاینده میل به خودکشی پیش میآید. در خودکشی «انگیزه نابود کردن خود» همیشه وجود دارد.
رفتارحیوانات مبین آن است که خودکشی مختص انسان است وحیوانات فقط «دیگرکشی» میکنند. از نویسنده پیر، پیتر که مغزش را با تفنگ متلاشیکرد، یادداشتی به جا ماند که در آن از بیعدالتی منتقدان ادبی، نبودن عشق و امید در زندگی و ملامتبار بودن هستی سخن گفته بود. افراد خانوادهاش در مراسم عزاداری میگفتند او از مدتها قبل دچار ناامیدی بود و ۲۰ سالی میشد که رمان موفقی ننوشته بود.(۳)
در بررسی عوامل خودکشی، انزوای اجتماعی، افت تحصیلی شدید، ناامیدی، ناکامی، پوچی و بیمعنا شدن زندگی نمود بیشتر دارند.
نظر اسلام راجع به خودکشی
«قتل نفس» و خودکشی در اسلام شدیداً نهی شده است. قرآن کریم در سوره نساء بعد از اینکه مؤمنین از خوردن اموال دیگران باز داشته میشوند، میفرماید: « لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ إِنَّ اللّهَ کانَ بِکُمْ رَحیمًا ؛(۴) خودکشی نکنید، بهدرستی که خداوند نسبت به شما مهربان است.» و: «و هر کس این عمل را (خوردن اموال دیگران و خودکشی) از روی تجاوز و ستم انجام دهد، بهزودی او را در آتش وارد خواهیم ساخت.»
این عمل در روایات نیز شدیداً مذمت شده و از کیفر آن سخن به میان آمده است. امام صادق«ع» فرمودند: «مَنْ قَتَلَ نَفْسَهُ مُتَعَمِّداً فَهُوَ فِی نَارِ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها ؛(۵) هر کس خود را عمداً بکشد در آتش دوزخ جاودانه خواهد بود.»
هنگامی که به پیامبر«ص» خبر دادند که مردی خود را کشته است، فرمودند: «من بر او نماز نمیخوانم».(۶) کسی که خودکشی میکند، از نظر روایات از رحمت حق مأیوس است. در فرهنگ اسلامی، انسان هوشمند است و جوهر وجود خود را در برابر مشکلات هولناک بروز میدهد و موانع را از میان برمیدارد. انسانی که در برابر مشکلات یارای ایستادگی ندارد و تصور میکند با مرگ از مسئولیت اجتماعی آسوده میشود، ضعیف و خودخواه و از رحمت خدا مأیوس است و یأس از رحمت الهی، مساوی با شرک است.
در اسلام درمان و مقابله با خودکشی از راه بررسی علل پیدایش آن صورت میگیرد. احساس گناه و یأس از رحمت الهی، پوچی و بیهدفی در زندگی، انزوای اجتماعی و احساس تنهایی و درنهایت ناامیدی مورد بررسی آیات و روایات قرار گرفتهاند.
گناه
کسی که از رحمت خدا نومید است و امید به رستگاری ندارد، با خود میگوید من که عاقبت بدی دارم، پس لااقل نباید لذات دنیا را از خود دریغ کنم، بنابراین کمکم در منجلاب گناه فرو میرود. انسان مأیوس کار را تمام شده میداند، لذا جبران گذشته برایش معنا ندارد.
القائات شیطانی بهگونهای نیستند که انسان بتواند بین آنها و افکارش فرق بگذارد، زیرا شیطان به شکلی ظریف و مخفی در نفس انسان نفوذ میکند و انسان القائات و وسوسههای او را فکر خود میانگارد و کیست که به اندیشههای خویش سوءظن داشته باشد؟ قرآن میفرماید: «إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُم؛(۷) چه اینکه او و همکارانش شما را مىبینند از جایى که شما آنها را نمىبینید (اما بدانید) ما شیاطین را اولیاى کسانى قرار دادیم که ایمان نمىآورند.»
در بعضی از آیات قرآن از نفوذ مخفیانه شیطان تعبیر به وحی شده است؛ « اِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَى أَوْلِیَآئِهِمْ ؛(۸) شیاطین به دوستان خود مطالبى مخفیانه القا مىکنند».
وحی در اصل همان صدای مخفی و مرموز و احیاناً تاثیرهای ناآگاهانه است، ولی انسان بهخوبی میتواند الهامات الهی را از وسوسههای شیطانی تشخیص دهد، زیرا علامت روشنی برای تشخیص آن وجود دارد و آن اینکه الهامات الهی چون با فطرت پاک انسانها و ساختمان جسم و روح او آشنا هستند، هنگامی که در قلب پیدا میشوند، حالت انبساط و نشاط به انسان دست میدهد، در حالی که وسوسههای شیطان چون هماهنگ با فطرت و ساختمان و روح انسان نیستند، احساس تاریکی و ناراحتی و سنگینی را در او ایجاد میکند.
نومیدی، نغمه شیطان
شیطان خود دعوت به گناه و بعد هم افشا میکند. درست مثل کسی که با رشوه دادن به مقصود خود میرسد و سپس نام رشوهگیرنده را افشا میکند و یا مانند کشورهای استکباری و استعماری که سعی میکنند ضمن ارتباط و فریب شخصیتهای سیاسی، اسناد و مدارکی را از آنها به دست آورند تا به هنگام نیاز ارائه دهند.
شیطان همیشه در کمین انسان نشسته است و آنگاه که مرتکب گناهی میشود، به طرف او میآید و مدام با وسوسههای خود به او میگوید که خداوند گناه تو را نمیبخشد. انسانی هم که ایماناش ضعیف باشد، به وسوسه شیطانی تن میدهد و از درگاه خدا ناامید میشود و چه بسا این ناامیدی به جایی برسد که در زمره کافران قرار گیرد
ناامیدی به عنوان یک احساس ناخوشایند و نگاه منفی به آینـده، آثار زیـانبـاری دارد و افسردگی و کسالت و تنبلی و چه بسا خودکشی از پیامدهای آن است. فرد ناامید به دلیل قطع رشته امید و فروریختن تکیهگاهاش، گناه را با بیپروایی بیشتری انجام میدهد، زیرا از بخشش و غفران و رحمت خدا مأیوس است.
راههای پیشگیری و درمان
در زمینه بیماریهای جسمی به دو شیوه میتوان اقدام کرد: پیشگیری و درمان. در احساسهای منفی و بیماریهای روحی نیز این دو شیوه قابل تعمیم هستند.
امیددرمانی
یکی از روشهای درمان ناامیدی، توسل به ضد آن است. فیض کاشانی میگوید: «کسی که میخواهد صفت جود و بخشش را ملکه نفس خود گرداند، باید کارهای شخص بخشنده را انجام دهد و قدمهای او را بردارد.»(۹)
انسانی که در گناه غوطهور است و از شدت معاصی و رذایل در یأس و اندوه و حتی اختلالات شدید رفتاری گرفتار شده است، باید به روش «امید درمانی» متوسل شود. این دارو مورد احتیاج دو گروه است:
۱ـ کسی که یأس بر او غالب شده و عبادات را ترک کرده است.
۲ـ کسی که خوف همه وجودش را گرفته و در نتیجه چنان در عبادت افراط میکند که به خود و خانوادهاش ضرر میزند.
این دو گروه از طریق اعتدال خارج شده و به افراط و تفریط گراییدهاند، پس به دارویی محتاجند که آنها را به حال اعتدال برگرداند.خوف داروی عاصی مغروری است که روی از عبادت برتافته و در منجلاب معاصی غوطهور شده است و در عین حال از خدا تمنای بیجا دارد. برای چنین فردی رجا چون سم قاتل است.
برای درمان ناامیدی، فرد باید به اسباب و علل ایجاد و توسعه امید و رجا روی آورد. داروی رجا دو چیز است:
اول: عبرت
با تدبر در کثرت نعمتهای خدا و کرم بیسابقه و بیواسطه او و پاداشهای بزرگی که بدون استحقاق بندگان به آنها وعده داده و بدون اینکه بندگان از او بخواهند، در دنیا ایشان را یاری کرده، سبقت رحمت او بر غضباش و اینکه مهر او بر بندگان از مهر مادر دلسوز بر فرزندان خود بیشتر است و اینکه رحمت او در آخرت گستردهتر از دنیاست، میتوان فهمید که در دنیا به بندگان رحم کرده است و در آخرت نیز به آنها رحم میکند.
دوم: آیات و اخبار
دقت در آیات و اخبار و عباراتی که در ادعیه ائمه هدی«ع» آمده، برای کسی که در جستجوی رجاست داروی نیکوئی است.(۱۰)
امیددرمانی مرحله دارد. در مرحله اول با یادآوری مهر بیپایان خداوند متعال و بخششهای عظیم او امیدواری به وجود میآید و انسان با دسترسی به افقهای جدید، از فضای بستهای که در برابر خود میدید، رها و از نظر ذهنی آماده ترک رذایل نفسانی خویش میشود. در مرحله دوم، فرد بیمار به تحرک عملی فراخوانده میشود تا با جبران خطاهای گذشته، در عمل به ذهنیت جدید خویش پویایی بخشد.
امام سجاد«ع» طواف میکردند که در گوشهای مردم را دیدند که تجمع کردهاند. پرسیدند: چه شده؟ گفته شد: محمد بن شهاب اختلال عقل پیدا کرده است و حرف نمیزند، خانوادهاش او را آوردهاند، شاید مردم را ببیند و حرف بزند. بعد از طواف حضرت، محمد بن شهاب ایشان را شناخت، حضرت فرمود: تو را چه شده؟ گفت والی بودم و خونی ریختهام، از ناراحتی چنین شدهام. حضرت فرمودند: من برتو ترسناکترم از یأسی که از رحمت خداوند داری.
در این جریان ابتدا امام میکوشند با امید بخشیدن به فردی که از شدت حزن و اندوه به اختلال شدید دچار شده، ذهنیت منجمد شده او را آماده ورود به مرحله دوم درمان که مبتنی بر امید و تحرک و جبران گذشته است، بکنند.
در درمان حزن و ناامیدی هم ایجاد رجا و امید در افراد محزون تجویز شده است. ملا مهدی نراقی میگوید: «شایسته است که هیچ مؤمنی از لطف خدا مأیوس نباشد و نپندارد که خدا به او رحم نخواهد کرد و حتماً از عذاب و عقاب او رهایی ندارد و گمان نکند که بلاها و مصیبتهایی که در دنیا به او میرسد، شر و عقوبت است، بلکه سزاوار است که خدا را مهربانتر از پدر و مادر بداند و معتقد باشد که او را آفریده تا او را از وجود و فیض خود برخوردار سازد؛ بنابراین در سرای آخرت به او ترحم خواهد کرد و او را ازعذاب ابدی نجات خواهد داد و به نعمتهای سرمدی بهشت خواهد رساند.»(۱۱)
نکته مهمی که در درمان با امید باید در نظر داشت این است که بیماریهای روانی مانند بیماریهای جسمی در افراد مختلف متفاوتاند و نمیتوان برای همه نسخه واحدی پیچید. بنابراین معالجه مردم با خوف یا رجا بر حسب اختلاف بیماریهاى آنها متفاوت است. کسى نیازمند داروى رجاست که یأس بر او چیره شده و عبادت را رها کرده باشد، یا خوف چنان بر او غالب شده باشد که به حد اسراف رسیده و به خود و خانوادهاش زیان وارد کند.
اما برای کسانى که در طغیان گناهان غوطهور و به مفاسد دچار شدهاند، دواى رجا زهر کشنده است، زیرا در مورد اینها، امید جز افزایش طغیان و فساد و گناه اثرى ندارد. پس واعظ مردم باید بیماریهاى آنها را بشناسد و در علل آن بیماریها نظر کند و هر علتى را به ضد آن علاج کند، نه به چیزى که آن را مىافزاید. بنابراین در مورد عاصیان و گنهکاران شایسته است که از انگیزههاى رجا یاد نکند، بلکه در ذکر اسباب خوف مبالغه کند تا بهکلى به هلاک و نابودى کشانده نشوند و قصدش از موعظه به دست آوردن دلها و انتظار مدح و ستایش از مردم نباشد و بر رجا تکیه کند تا سخناناش به کام مردم لذتبخشتر باشد، زیرا به این طریق خود و مردم را به هلاکت و گمراهى میافکند.
راه به دست آوردن رجا براى نیازمند این است که آیات و اخبار متواترى را که درباره رجا و رحمت واسعه و رأفت و عفو فراوان الهى وارد شده به یاد آورد؛ آنگاه در نعمتهاى شگفتآور خدا که در این دنیا نصیب بندگان خود کرده، تأمل و تفکر کند و ببیند که خداوند چگونه آنچه را که براى ادامه زندگى انسانها ضرورى است آماده ساخته و هیچ چیز جزئىای را هم که فقط گاهی بدان محتاجاند ـ مانند زیور و زیبایىـ رها نکرده است.
پس وقتى خداوند از روی لطف و عنایت در آنچه که براى بندگان نیکو و پسندیده است در زندگى دنیا کم نگذاشته ـ حال آنکه دنیا خانه رنج و سختى است نه سراى نعمت و راحت ـ و راضى نشده است که حتى چیزى از مزایاى زندگى مثل زیور و زیبایى هم فوت شود، چگونه راضى خواهد شد که در آخرت که سراى جود و فیض است، آنان را به عذاب جاودان و هلاک ابدى دچار سازد؟ او خود فرموده که رحمتاش بر غضباش پیشى دارد.
بالاترین چیزى که باعث امیدوارى بندگان است این است که خداى تعالى خیر محض است و هیچ شرى در او وجود ندارد و فیاض على الاطلاق است و خلق را آفریده تا بدیشان جود و احسان کند، پس البته بر آنها رحم خواهد کرد و آنان را در زجر و عذاب دائم وا نخواهد گذاشت.
این بحث را در شماره بعد پی میگیریم.
پینوشتها
۱ـ نهجالبلاغه، حکمت ۱۰۸٫
۲ـ غررالحکم، ح۶۷۳۱٫
۳ـ فرهنگ روانشناسی توصیفی، فرانکو برونو، ص۱۱۳٫
۴ـ نساء ۳۰،۲۹٫
۵ـ من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۳۷۴، ح۱۷۶۷٫
۶ـ مسند احمد بن حنبل، ج۵، ص۹۱٫
۷ـ اعراف، ۲۷٫
۸ـ انعام، ۱۲۱٫
۹ـ کیمیای سعادت، نقل از سببشناسی و درمان بیماریهای روانی، ص۶۳۴٫
۱۰ـ اخلاق شبر، باب خوف و رجا، ص۳۸۵٫
۱۱ـ جامعالسعادات، عنوان حسن ظن، ج۱، ص۲۸۱٫
سوتیترها:
۱٫
کسی که از رحمت خدا نومید است و امید به رستگاری ندارد، با خود میگوید من که عاقبت بدی دارم، پس لااقل نباید لذات دنیا را از خود دریغ کنم، بنابراین کمکم در منجلاب گناه فرو میرود. انسان مأیوس کار را تمام شده میداند، لذا جبران گذشته برایش معنا ندارد.
۲٫
بالاترین چیزى که باعث امیدوارى بندگان است این است که خداى تعالى خیر محض است و هیچ شرى در او وجود ندارد و فیاض على الاطلاق است و خلق را آفریده تا بدیشان جود و احسان کند، پس البته بر آنها رحم خواهد کرد و آنان را در زجر و عذاب دائم وا نخواهد گذاشت.
اهمیت و جایگاه ورزش در قرآن و احادیث
عسکری اسلامپور کریمی
یکی از ویژگیهای منحصر به فرد آیین مقدس اسلام نسبت به بیشتر آیینهای مذهبی، اهمیت بهسزایی است که برای بهداشت فرد و اجتماع و سلامت انسان و محیطزیست قائل است. پیامبراکرم«ص» فرمودند: «الْعِلْمُ عِلْمَانِ: عِلْمُ الأَبْدَانِ، وَعِلْمُ الأَدْیَانِ؛ دانش بر دو گونه است: دانش مربوط به دین و دانش مربوط به تن».(۱)
در قرآن کریم در حدود ۲۰۰ آیه به فعالیتهای جسمی در کنار تقویت روح اشاره شده است، از جمله: «وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّه… آنچه قوه و توان دارید، برای مقابله با دشمنان مهیا سازید».(۲) احادیث و رهنمودهای فراوانی نیز از بزرگان دین برای حفظ صحت و تقویت بدن بیان شدهاند؛ از جمله: پیامبر«ص» میفرمایند: «اِنَّ لِرَبِّکَ عَلَیکَ حَقّاً، وَ اِنَّ لِجَسَدِکَ عَلَیکَ حَقّاً وَ لاَ هلِکَ عَلَیکَ حَقّاً؛ پروردگارت بر تو حقی دارد، و بدنت بر تو حقی دارد، و خانوادهات[نیز] بر تو حقی دارد».(۳)
نیز: «طُوبی لمنْ اَسْلَمَ وَ کان عَیْشُهُ کِفافاً وَ قُواهُ شِداداً؛ خوشبخت کسی است که اسلام را پذیرفته و به قدر معاش خود درآمد داردو بدناش نیرومند است».(۴)
همچنین: «امنُن عَلَیْنَا بِالنَّشَاطِ وَ أَعِذْنَا مِنَ الْفَشَلِ وَ الْکَسَلِ وَ الْعَجزِ وَ الْعِلَلِ وَ الضَّرَرِ وَ الضَّجَرِ وَ الْمَلَل؛ خدایا! نعمت سرزندگی و کوشایی را به ما ارزانی دار و از سستی، تنبلی، ناتوانی، بهانهگیری، زیان، دلمردگی و ملال، محفوظمان دار».(۵)
امام علی«ع» در فرازی از دعای کمیل میفرمایند: «یا رَبِّ یا رَبِّ یا رَبِّ، قَوِّ عَلى خِدْمَتِکَ جَوارِحى؛ پروردگارا!پروردگارا! پروردگارا! اعضاء و جوارح مرا در راه خدمت به خودت قوی و نیرومند گردان».
و امام سجاد«ع» در دعای ابوحمزه ثمالی میفرمایند: «اَللّهمَّ اَعطِنِی… الصِّحَّه فی الجسمِ وَ القُوَّهَ فِی الْبَدانِ؛ خداوندا سلامتی در جسم و توانایی بدنی به من ارزانی فرما!»
تربیت بدنی و ورزش، بهخصوص ورزشهای رزمی در اسلام بهقدری اهمیت دارد که پیامبراکرم«ص» آن را در زمره یکی از حقوق فرزندان برمیشمارند: «حَقُّ الوَلَدِ على والِدِهِ أن یُعَلِّمَهُ الکِتابَهَ، و السِّباحَهَ، و الرِّمایَهَ، و أن لا یَرزُقَهُ إلاّ طَیِّباً؛ حق فرزند بر عهده پدرش این است که به او نوشتن، شنا کردن و تیراندازی را آموزش دهد و روزی او را تنها از راه حلال و پاکیزه تهیه نماید».(۶)
این احادیث نورانی بیانگر اهمیتی هستند که دین ما برای ورزش و سلامت جسمی و روان مسلمانان قائل است و بیانگر نکات بسیاری است، از جمله:
۱ـ خطاب به همه مردم اعم از مسلمان و غیرمسلمان بیان شده است.
۲ـ همه افراد اعم از دختر و پسررا دربرمیگیرد نه تنها پسران را.
۳ـ ورزش باید جذاب، مفرّح وشاد باشد.
۴ـ امکان رقابت بین افراد وجود داشته باشد.
۵ـ در مواقع لزوم از آنها برای دفاع از خود استفاده کنند.
۶ـ هدفمند باشد، نه پوچ و بیهوده.
پژوهشگران دانمارکی به این نتیجه دست یافتهاند که میزان مرگ و میر در میان کسانی که پیادهروی میکنند در مقایسه با کسانی که تحرک ندارند، یک سوم کمتر است. مدیر این پژوهش«پیتر شنوهر»، متخصص قلب میگوید: «برای سلامتی، فعالیت بدنی مفید است. کسانی که بیتحرکاند در وضعیت فیزیکی ضعیفی قرار دارند… باید با سرعت زیاد پیادهروی کرد. چون این کار، تأثیر بیشتری روی بدن میگذارد».(۷)
بسیاری از بیماریها مثل افسردگی، دیابت، فشار خون و بیماریهای قلبی با ورزش و نرمش قابل پیشگیری هستند.(۸) شنا باعث شادی و نشاط انسان میشود. آبتنی و حرکت در آب، به خاطر خنککنندگی، نشاط جسم و شادی روح را به همراه دارد و به پوست نیز طراوت و زیبایی میبخشد. آثار ماساژدهندگی آب، باعث کم شدن فشارهای ناشی از خستگی روزانه و تمدد اعصاب میشود و آرامش خاطر را به انسان بازمیگرداند.(۹) ورزش، باعث تمرکز حواس میشود و قدرت اندیشیدن را زیاد میکند. تحقیقات نشان داده است که کاهش یا افزایش فشار خون ناشی از ورزش، وابسته به تداوم یا قطع برنامههای ورزشی است.(۱۰)
تحقیقات بسیارى نشان داده است که ورزش علاوه بر اینکه ابزار ارزشمندى براى حفظ سلامت جسمانى است، رابطه نزدیکى با سلامت روانى و به ویژه پیشگیرى از بروز ناهنجاریهاى روانى دارد. ورزش از اضطراب و افسردگى میکاهد، اعتماد به نفس را افزایش میدهدو بهویژه در سنین کودکى و نوجوانى، راهکار سالمى براى آزاد کردن انرژیهاى اندوخته شده است. در نتیجه تمرینات ورزشى مداوم، میزان جریان خون در مغز افزایش مییابد. افزایش جریان خون موجب اکسیژنرسانى بیشتر و تغذیه بهتر نرونهاى مغز میشود و از تنگ شدن عروق مغز جلوگیرى میکند. این تأثیرات خود موجب پیشگیرى از فراموشى ذهنى در سالمندى میشود.(۱۱)
اسلام همواره انسان را به ورزش و تربیت بدنی به موازات تقویت جنبههای علمی و ایمانی به تقویت جسمانی هم توجه بسیار و این نکته را تصریح کرده است که هیچیک از پیامبران و امامان ضعف بدنی نداشتهاند. در آیه ۱۴ سوره مبارکه قصص در باره حضرت موسی«ع» آمده است: «وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَیْنَاهُ حُکْمًا وَ عِلْمًا؛ هنگامی که موسی«ع» نیرومند و کامل شد، حکمت و دانش به او دادیم».
بنابراین تقویت جسم میتواند به تعمیق باورهای مذهبی بینجامد. بزرگان دین نیز در کنار تمام ویژگیهای نیک اخلاقی و روحی، از توانایی جسمی بالایی برخوردار بوده و بدون شک برای حفظ آمادگی جسمی خود همواره به ورزشهایی که برای پرورش جسم مفید بودهاند، میپرداختهاند.
تربیت بدنی شرط لازم برای تربیت دینی و شرط کافی آن؛ ملازم بودناش با ایمان الهی است. در واقع تربیت بدنی در اینجا نقش پشتیبان را دارد. حتی تکالیفی که جنبه معنوی محض دارند مانند روزه، نماز و حج در گرو سلامتی بدن هستند. بنابراین اسلام ورزش را نه تنها سلامت و تندرستی افراد را تأمین میکند که بهتر بتوانند از مزایای زندگی بهرهمند شوند، بلکه تندرستی و سلامتی را عامل پیشبرد رشد عقل و روح میداند، زیرا مسلمان قوی و نیرومند بهتر میتواند علاوه بر انجام فرایض دینی مانند نماز و روزه، در انجام بسیاری از تکالیف اجتماعی خود مانند جهاد و دفاع از حیثیت و شرف و مکتب و حمایت از محرومان و مستضعفان در شکلهای گوناگون موفق باشد.
پیامبر«ص» فرمودند: «اَلمؤمِنُ القَوِیُّ خَیرٌ وَ اَحَبُّ مِنَ المُؤمِنِ الضَّعیفِ؛ انسان با ایمان قوی و نیرومند، از شخص با ایمان ضعیف بهتر و دوستداشتنیتر است».(۱۲)
انسان با ایمان اگر نیرومند و سالم باشد میتواند منشأ آثار خیر بیشتری باشد و حتی بهتر و بیشتر در مسجد و اماکن متبرکه حضور یابد و عبادت یا جهاد کند.
انواع ورزش در اسلام
اگرچه همه ورزشهایی که در جهت سازندگی و تقویت و پرورش جسم باشند و پیامدهای زیانبار فردی و اجتماعی و فکری و اخلاقی نداشته باشند، از نظر اسلام مباح شناخته شدهاند، ولی از آنجایی که شریعت اسلام بین جسم و روح ارتباط تنگاتنگی قائل است، از این جهت پیشوایان دینی ما بیشتر ورزش و مسابقاتی را توصیه فرمودهاند که در سازندگی و پرورش جسمی و بدنی در کنار جنبه سرگرمی و تفریحی نقش بیشتری دارند و موجب کسب آمادگی رزمی و دفاعی در مقابل دشمن میشوند؛بنابراین به برخى از ورزشهایى که در منابع اسلامى به آن اشاره شده میپردازیم.
۱ـ سوارکاری: طبق روایات متعدد پیامبر«ص» با یکی از یاران خود به نام «اسامه بن زید» در مسابقه اسبدوانی شرکت جست و جایزه مسابقه را سه نخل خرما تعیین فرمود! چنان که امام سجاد«ع» در این باره فرمودند: «انَّ النَّبیَّ اجْرَى الابلَ مُقبِلَه مِن تَبوک، فَسَبقَتِ العَضْبَاء عَلیهَا اُسَامَه، فَجَعلَ النَّاس یَقولُونَ: سَبَقَ رَسُولُ اللهِ«ص»، و رسولُ الله«ص» یقول: سَبَقَ اُسَامَه؛ پیامبر«ص» در مسیر بازگشت از جنگ تبوک (در حالی که بر شتری سوار بود) با اسامه که بر شتری به نام (غضباء) سوار بود مسابقه داد. (غضباء) از شتر پیامبر«ص» پیشی گرفت، مردم تماشاگر فریاد زده و میگفتند: رسول خدا«ص» برنده شد، ولی رسول خدا«ص» میفرمود: اینطور نیست، اسامه برنده شد».(۱۳)
امام باقر«ع» میفرمایند: «اِنَّ رَسول الله«ص» سابَقَ بَیْنَ الْخَیلِ، وَاَعْطَی السَّوابِقَ مِنْ عِنْدِهِ؛ رسول خدا «ص»، مسابقه اسب دوانی ترتیب داد و جوایز آن را از مال خویش پرداخت».(۱۴)
همچنین در روایتی از امام سجاد«ع» آمده است: «اِنَّ رَسول اللهِ«ص» اَجْرَی الْخَیلَ وَ جَعَلَ سَبقَها اَواقِیَ منْ فِضَّهٍ؛ رسول خدا«ص» در مسابقه اسبدوانی اسب دوانید، و جایزهاش را چندین «آق»(۱۵) از نقره قرار داد».(۱۶)
۲ـ تیراندازی: یکى دیگر از ورزشهایى که اسلام روى آن تأکید کرده، «تیراندازى» است. پیامبراکرم«ص» فرمودند: «حَقُّ الوَلَدِ على والِدِهِ أن یُعَلِّمَهُ الکِتابَهَ، و السِّباحَهَ، و الرِّمایَهَ، و أن لا یَرزُقَهُ إلاّ طَیِّبا؛ حق فرزند بر عهده پدرش این است که به او نوشتن، شنا کردن و تیراندازی را آموزش دهد و روزی او را تنها از راه حلال و پاکیزه تهیه نماید».(۱۷)
در روایتی از آن حضرت آمده است: «عَلَیْکمْ بِالرَّمْیِ فَاِنَّهُ مِنْ خَیرِ لَهوکُمْ؛ به تیراندازی روی آورید، زیرا یکی از بهترین سرگرمیها شما است».(۱۸)
شیخ طوسی«ره» در در کتاب «المبسوط» مینویسد: «انّ النّبیّ صلّی اللَّه علیه و آله مرّ بقومٍ مِن الأنصار یترامَونَ فقال رسول اللَّه«ص»: أنَا مع الحِزب الّذی فیه ابن الأردع فَاَمسکَ الحزبُ الآخر، و قالوا لن یُغلبَ حِزبٌ فیه رسولُ اللَّه فقالَ: ارمُوا فَإنّی أرمی مَعکُم فَرمَی مع کلّ واحدٍ منهم رَشقاً؛ پیامبر«ص» بر گروهی از انصار که مشغول تیراندازی بودند گذر کرد و داوطلب شد که در مسابقه آنها شرکت کند، فرمود: من با گروهی که ابن اردع در آن است همکاری میکنم. دسته مقابل با شنیدن سخن آن حضرت از تیراندازی دست کشیدند و گفتند گروهی که رسول اکرم در آن تیراندازی کند هرگز مغلوب نخواهد شد. پیامبر«ص» برای آنکه مسابقه تعطیل نشود فرمود: تیراندازی کنید من هم با شما تیراندازی میکنم، و پیامبر«ص» با هر دو گروه تیراندازی کرد».(۱۹)
در سیره نورانی امام باقر«ع» آمده است که آن حضرت در باغ فدک به کار سخت جسمانی ساعتها مشغول میشدهاند. همچنین سید بن طاووس در کتاب «الأمان من أخطار الأسفار و الأزمان» نقل کرده است از کتاب «دلائل الائمه» محمد بن جریر طبری که امام صادق«ع» فرمودهاند به همراه پدر بزرگوار خویش امام محمد باقر«ع» به بارگاه هشام خلیفه اموی در «شام» حضور یافتند و در آنجا مسابقه تیراندازی بر پا بود. در آن حال هشام، امام باقر«ع» را دعوت به شرکت در مسابقه تیراندازی نمود، اما امام باقر«ع» فرمود: من پیر شدهام و موقع تیراندازیام گذشته است. امّا هشام با اصرار تیر و کمان یکی از شخصیتهای بنیامیه را گرفت و به دست امام باقر«ع» داد تا آن حضرت در مسابقه تیراندازی شرکت کند. امام بعد از این اجبار، کمان را گرفتند و تیری در چله کمان نهادند و پس از نشانهگیری هدف، تیر را رها کردند و تیر در نقطه وسط هدف جای گرفت. تیر دوم هم به وسط تیر اول اصابت کرد و آن را شکافت. آن حضرت ۹ تیر پشت سر هم به هدف زدند که تیر قبلی را شکافت و در یکدیگر داخل شد، آنچنان که هشام به اضطراب گرفتار شد و به تحسین آن حضرت زبان گشود و گفت: خوب زدی! تو بهترین تیرانداز عرب و عجم هستی، چگونه میگفتی که پیر شدهای؟!».(۲۰)
در سیره نورانی امام صادق«ع» آمده است: آن حضرت شخصاً در مسابقه تیراندازی حاضر میشدند و در شرطبندی آن شرکت میفرمودند».(۲۱)
درباره مسئله شرطبندى در مسابقات در فقه اسلامى بحثى با عنوان (سَبق و رِمایه) مطرح شده است. میفرمایند: شرطبندى با پول در مسابقات اسبدوانى، تیراندازى و شمشیربازى جایز است. امام صادق«ع» فرمودند: «در هیچ مسابقهاى شرطبندى پولى جایز نیست، مگر در تیراندازى، شمشیربازى، پرتاب نیزه، شتردوانى و حتى مسابقه با فیل و کلیه حیوانات سمدار».(۲۲)
در روایت نبوی«ص» آمده است: «فرشتگان الهی از برد و باخت و قمار و شرطبندی نفرت دارند و به مرتکبان آن لعنت میفرستند، جز در مسابقه تیراندازی و اسب سواری».(۲۳) البته، بسیاری از ورزشها که در اسلام به آنها اهمیت داده شده و یا شرطبندی بر آنها جایز دانسته شده و یا از محدوده لهو، خارج محسوب شدهاند، بدین جهت است که رزمی هستند و توان رزمی مسلمین را بالا میبرند. از جمله این ورزشها میتوان از سوارکاری و تیراندازی و شنا نام برد.
۳ـ شنا: از جمله ورزشهایى که به آن سفارش شده، ورزش شناست. پیامبر«ص» فرمودند:«عَلِّمُوا أولادَکُم السِّباحَه و الرِّمایَه؛ به فرزندانتان شنا کردن و تیراندازی بیاموزید».(۲۴) همچنین فرمودند: «حَقُّ الوَلَدِ عَلی والِدِهِ… أن یُعَلِّمَهُ السِّباحَه؛ حق فرزند بر پدرش این است که به او شنا کردن بیاموزد».(۲۵) شنا از جمله ورزشهای نشاطآور و عاملی برای سلامتی جسم و روح است، پیامبر«ص» در روایتی فرمودند: «خَیْرُ لَهْوِ المُوْمِنِ السِّبَاحَه؛ بهترین بازی مؤمن شنا کردن است».(۲۶)
۴ـ کشتى: در منابع روایی از ائمه معصومین«ع» آمده که ورزش «کشتی» نیز همواره مورد تشویق ایشان بوده است. حضرت ابوطالب فرزندان خود و برادرزادههایش را جمع میکرد و آنها را به کشتی گرفتن وامیداشت و دیده میشد که حضرت علی«ع» که کودکی بیش نبود با برادران و پسرعموهای خود کشتی میگرفت و بزرگ و کوچکشان را بر زمین میزد و هر بار پدرش میگفت: «ظهر علی؛ علی پیروز شد»، از اینرو او را «ظهیر»، یعنی «همیشه پیروز» نامید».(۲۷)
امام صادق«ع» فرمودند: «شبی پیامبر«ص» به خانه فاطمه«س» وارد شد. امام حسن و امام حسین«ع» نیز (که در سنین کودکی بودند) به همراه ایشان بودند. آن حضرت خطاب به آن دو فرمود: بپاخیزید و با یکدیگر کشتی بگیرد. آنها نیز برخاسته و به کشتی گرفتن پرداختند، حضرت فاطمه«س» که برای انجام کاری از اتاق خارج شده بود وارد شد و متوجه شد که پیامبر«ص» امام حسن«ع» را تشویق نموده و میفرماید:حسن! بپر، حسین را محکم بگیر و به زمین بزن. با تعجب عرض کرد: پدر جان! این بسیار عجیب است که شما حسن را تشویق میکنید تا حسین را شکست دهد! چگونه شما پسر بزرگتر را تشویق میکنید تا پسر کوچکتر را شکست دهد؟! پیامبر«ص» در پاسخ فرمود: دخترم! آیا تو راضی نمیشوی من بگویم: «حسن! حسین را به زمین بزن» در حالی که دوستم (جبرئیل) اینجا ایستاده و میگوید: «ای حسین! حسن را محکم گرفته و به زمین بزن»؟!»(۲۸)
۵ ـ شمشیر بازی: شمشیر و شمشیربازی در اسلام مقام ویژهای دارد. اگر شمشیرهای رزمندگان خداجوی چون امام علی«ع» و حمزه سیدالشهدا«ع» نبود، اسلام گسترش نمییافت. پیامبر گرامی اسلام«ص» جملات زیبایی در وصف شمشیر دارند. آن حضرت بهشت و همه خوبیها را در سایه شمشیر دانسته و میفرمایند: «الخَیْرُ کُلُّهُ فِی السَّیفِ و تَحْتِ ظِلِّ السَّیفِ؛ همه خوبیها در شمشیر و زیر سایه شمشیر است».(۲۹) همچنین در روایتی دیگر میفرمایند: «انَّ ابْوَابَ الجنَّهِ تَحْت ظِلالِ السّیوفِ؛ بهشت زیر سایه شمشیرهاست».(۳۰) البته، واژه «سیف» در این روایات، کنایه از جهاد است؛ زیرا بین شمیشربازی و بهشت رفتن هیچ سنخیتی وجود ندارد. یکی از مصادیق آمادگی برای جهاد، شمشیر بازی است.
بیتردید بینظیرترین شمشیرزن تاریخ اسلام، علی(ع) است. حضرت در نامهای به معاویه، قدرت شمشیرزنی خویش را این چنین به رخ میکشند: «فَأَنَا أَبُو حَسَنٍ قَاتِلُ جَدِّکَ وَ خَالِکَ وَ أَخِیکَ شَدْخاً یَوْمَ بَدْرٍ وَ ذَلِکَ السَّیْفُ مَعِی؛ من ابوالحسن هستم، کشنده جدّ تو (پدر مادرت هند جگرخوار که عتیه بن ربیعه باشد) و دایی تو (ولیدبن عتبه) و برادرت (حنظله بن ابی سفیان)، که آنها را در جنگ بدر تباه ساختم، و [اکنون هم] آن شمشیر با من است».(۳۱)
۶ـ پیادهروى: عالیترین ورزش اسلامی پیادهروی است. سعی بین صفا و مروه خانه خدا، نماد و تمثیل آشکاری از پیادهروی به سوی حق است.
پیادهروى ورزشى است که نیاز به امکانات خاصى ندارد و حتى فرد میتواند در منزل خود هم آن را انجام بدهد. امروزه پیادهروی به عنوان بهترین ورزش برای درمان بیماریها شمرده شده و این حقیقتی است که پیامبر«ص» نیز درباره آن فرموده است: «خَیْرُ ما تَداوَیْتُمْ بِهِ الْمَشْیُ؛ بهترین چیزی که خود را با آن درمان میکنید، پیادهروی است.(۳۲) گفته شده: پانزده دقیقه پیادهروى در عین اینکه ورزش سبکى است، باعث چالاکى و نشاط میشود و همچنین انقباض ماهیچهها را از بین میبرد.(۳۳) امام صادق«ع» شادابى و خرمى را در چند چیز میداند و پیادهروى، اسبسوارى و شنا کردن را جزو آنها برمیشمرد: «عَنْ أَبِى عَبْدِاللَّهِ علیه السلام قَالَ: النُّشْرَهُ فِى عَشَرَه أَشْیاءَ الْمَشْى وَالرُّکُوبِ وَ الِارْتِمَاسِ فِى الْمَاءِ…».(۳۴)
هر ورزشی که توان رزمی مسلمانان را افزایش دهد، از نظر اسلام، محبوب و مطلوب است. کاراته، تکواندو، جودو، جوجوتسو، کوهنوردی، دفاع شخصی، دو و میدانی و آموزشهای رزم تن به تن و سرنیزه نیز ورزشهای رزمی محسوب شوند. امروزه ارتشهای بزرگ و نیرومند دنیا به کماندوها و نیروهای ویژه عملیاتهای دشوار و خطرناک، این ورزشها را آموزش میدهند.
پینوشتها
۱ـ مجلسی، ۱۴۰۳ق، ج۱، ص۲۲۰، ح۵۲٫
۲ـ انفال: آیه ۶۰٫
۳ـ مجلسی، ۱۴۰۳، ج۷۰، ص۱۲۸٫
۴ـ مجلسی، ۱۴۰۳، ج۷۲، ص۶۷٫
۵ـ مجلسی، ۱۴۰۳، ج۹۱، ص۱۲۵٫
۶ـ نهج الفصاحه، ص۲۹۳، ح ۱۳۹۴
۷ـ روزنامه جام جم، یازدهم شهریور ۸۱٫
۸ـ روزنامه همشهری، ش ۲۷۹۹، دوازده مرداد ۸۱ .
۹ـ سروش بانوان، ۲۵ مرداد ۸۱٫
۱۰ـ ماهنامه نیکی، سال ۸۰ ، شماره اوّل .
۱۱ـ ترکان، ۱۳۸۰، ص۱۳٫
۱۲ـ عیون اخبارالرضا، ج۲، ص۵۸٫
۱۳ـ مجلسی، ۱۴۰۳، ج۱۰۲، ص۱۹۰٫
۱۴ـ حرّ عاملی، ج۱۳، ص۳۵۱٫
۱۵ـ «آق»، نوعی واحد سنجش است و به معنای یک دوازدهم رطل است (ترجمه منجد الطلّاب).
۱۶ـ همان، ص۳۵۰٫
۱۷ـ نهج الفصاحه، ص۲۹۳، ح ۱۳۹۴٫
۱۸ـ ری شهری، ۱۴۱۶ق، ج۴، ص۱۸۳٫
۱۹ـ طوسی، ۱۴۸۳، ج۶، کتاب سبق و رمایه، ص۲۹۰٫
۲۰ـ مجلسی، ۱۴۰۳، ج۱۱، ص۲۱۷٫
۲۱ـ حرّ عاملی، ج۱۹، (کتاب سبق و رمایه)، ص۲۵۲٫
۲۲ـ حرّ عاملی، ج۱۳، ص۳۴۸٫
۲۳ـ همان، ص۲۵۱٫
۲۴ـ کلینی، ۱۴۰۵، ج۶، ص۷٫
۲۵ـ نهجالفصاحه، ص۲۹۳، ح۱۳۹۴٫
۲۶ـ نهجالفصاحه، ص۴۷۳٫
۲۷ـ صدوق، ۱۴۰۳، ص۶۱٫
۲۸ـ مجلسی، ۱۴۰۳، ج۱۰۳، ص۱۸۹٫
۲۹ـ طوسی، ۱۴۰۶، ج۶، ۱۲۲٫
۳۰ـ نهج الفصاحه، ص۱۱۵، ح۵۷۶٫
۳۱ـ نهجالبلاغه، نامه ۱۰، فیض الاسلام، ص۸۵۱٫
۳۲ـ صدوق، ۱۳۶۲، ص۴۴۳٫
۳۳ـ توحیدى اقدم، ۱۳۸۰، ص۱۳۹٫
۳۴ـ مجلسى، ۱۴۰۳ق، ج ۷۳، ص ۳۲۳٫
سوتیترها:
۱٫
تربیت بدنی و ورزش، بهخصوص ورزشهای رزمی در اسلام بهقدری اهمیت دارد که پیامبراکرم«ص» آن را در زمره یکی از حقوق فرزندان برمیشمارند و میفرمایند که حق فرزند بر عهده پدرش این است که به او نوشتن، شنا کردن و تیراندازی را آموزش دهد و روزی او را تنها از راه حلال و پاکیزه تهیه نماید.
۲٫
تربیت بدنی شرط لازم برای تربیت دینی و شرط کافی آن؛ ملازم بودناش با ایمان الهی است. در واقع تربیت بدنی در اینجا نقش پشتیبان را دارد. حتی تکالیفی که جنبه معنوی محض دارند مانند روزه، نماز و حج در گرو سلامتی بدن هستند.
علمای شیعه، سدی استوار در برابر «نفوذ» بیگانگان
عبدالرضا نکته سنج
ستیز با استیلای استکبار از قله دیانت
آیین با صلابت اسلام بر توحید اعتقادی، عبادی و افعالی تأکید دارد و پیروان خود را به تسلیم محض در برابر خداوند متعال فرامیخواند و از مؤمنان میخواهد از جرثومههای ستم، طاغوتها و عوامل استکبار که هویت، فرهنگ و ارادهی آنان را به زنجیر میکشد، اطاعت نکنند. براساس همین نگرش و بینش حاکمیت غیرالهی که عزت اسلام و مسلمین را مورد تهدید قرار میدهد و استقلال فرهنگی اقتصادی آنان را گرفتار توفانی از تهاجم مینماید، به هر شکل و شیوهای محکوم و ممنوع بوده و با جهانبینی الهی و باورهای مبتنی بر یکتاپرستی منافات آشکاری دارد.
بدیهی است در جامعه آلوده به شرک، ستم و نفوذ اجانب شرایط مناسب برای رشد و شکوفایی مؤمنان و عابدان وجود ندارد، گرایشهای معنوی، در این فضا دچار پژمردگی و افسردگی میباشد. از این روی در قرآن کریم هرگونه ستمپذیری و هموار نمودن طریقی که به سلطهی اغیار بیانجامد محکوم و مذموم است: «لن یجعل الله الکافرین علی المؤمنین سبیلا؛(۱) و او هرگز برای کافران به زیان مسلمانان راهی نگشوده است.»
فقهای شیعه با استناد به این آیه، قاعدهای با عنوان «نفی سبیل» را به دست آوردهاند و معنا و مفهوم آن این است که هر معامله و رابطهای که موجب گردد افراد، سازمانها، تشکیلات یا دولتهای غیرمسلمان بر جامعهی اسلامی استیلا یابند، باطل و حرام است.
امام خمینی هشدار دادهاند: یکی از اصول مهم این است که مسلمین نباید تحت سلطهی کفار باشند، خدای تبارک و تعالی برای هیچیک از کفار، بر مسلمانان سلطه قرار نداده است. مسلمانان نباید سلطهی کافران را قبول کنند. این از اصولی است که قرآن کریم مطرح نموده و مسلمانان را به [سوی] آن دعوت نموده است.(۲)
آن روح قدسی در جای دیگر اینگونه اخطار دادهاند: اگر در روابط تجاری و غیرتجاری ترس سلطهی سیاسی و غیرسیاسی اجانب بر اسلام و سرزمینهای مسلمین باشد که موجب استعمار آنان گردد، هر چند این استعمار معنوی باشد، بر تمام مسلمانان واجب است از آن دوری کنند و چنین روابطی حرام است.(۳)
قرآن کریم با صراحت خطاب به مؤمنان میفرماید: «یا ایهاالذین آمنوا لا تتخذو عدوی و عدوکم اولیاء تلقون الیهم بالموده و قد کفروا بما جاءکم من الحق؛(۴) ای کسانی که ایمان آوردهاید، دشمن من و خود را به دوستی برمگزینید، شما با آنان طرح دوستی میافکنید و حال آنکه اینها حقانیت شما را منکر میگردند.»
کلام وحی، هشدار جدیتری را مطرح ساخته است: لا تجد قوما یؤمنون بالله و الیوم الاخر یوادون من حادالله و رسوله ولو کانو آباءهم او ابناءهم او أخوانهم او عشیرتهم؛(۵) مردمی را که به خدا و روز قیامت ایمان آوردهاند نمییابی که با مخالفان خدا و رسولش رابطهی دوستانه برقرار نمایند، هر چند آن افراد مخالف پدران یا فرزندان یا برادران یا از قوم و قبیلهی آنان باشند، به موجب حکم این کریمه استوار، افرادی که با بیگانگان و دشمنان دیانت روابط برقرار مینمایند، بهرهای از ایمان ندارند.
امام خمینی درباره پیماننامهها و همکاریهایی که زمینههای استیلای فکری و نفوذ فرهنگی و سیاسی دشمنان مغرض را بر مسلمانان فراهم میسازد، میفرمایند: «اگر روابط سیاسی بین دولتهای اسلامی و بیگانگان موجب تسلط آنان بر کشورها، شهرها یا نفوس و اموال مسلمان شود و یا باعث اسارت سیاسی آنان گردد، برقراری این [گونه] روابط و مناسبات بر زمامداران دولتها حرام و پیمانهایی که میبندند باطلاند و بر مسلمانان واجب است که آنان را ارشاد کنند و دستکم با مبارزهی منفی و ترک این نوع روابط وادارشان سازند.»(۶)
رهبر کبیر انقلاب اسلامی تأکید نمودهاند: [اینها] کافرند، اما حکومت و نفوذ سیاسی دارند و این اقتدار سیاسی را وسیله کامروایی خود از طریق اجرای قوانین و سیاستهای ضدانسانی میکنند.(۷) و نیز فرمودهاند: ما اجازه نخواهیم داد که دولتهای ابرقدرت در مقدرات ما دخالت کنند، در فرهنگ ما دخالت کنند، گذشت آن وقتها که اینها بدون چون و چرا دخالت میکردند در این امور، امروز ملت ما زنده است، جوانان برومند ما زنده هستند، ایستادهاند.»(۸)
امام خمینی از همان ایامی که نهضتی اسلامی را رهبری نمود و در مقابل استبداد مقاومت کرد، از حیلههای استکباری و نقشههای شوم آنان غفلت نداشت و اصولاً موضعگیری ایشان در برابر مصوبات دولت طاغوتی که راه را برای نفوذ امپریالیسم هموار میساخت، منجر به تبعید آن بزرگوار به ترکیه و سپس عراق گردید. پس از پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) آن حقیقت همیشه زنده، مکرر از امت مسلمان میخواست برای خشکانیدن ریشههای نفوذ اجانب به سرزمین ایران، بسیج و متحد گردند: «ملت شجاع باید توجه داشته باشد اگرچه استبداد داخلی فرو ریخت و مردم آزادی را لمس کردند، ولی هنوز ریشههای استعمار از این مرز و بوم قطع نشدهاند. باید همه بدون کوچکترین توقف و رکودی در از بین بردن نفوذ کشورهای اجنبی با هم متحد شویم. اگر بخواهیم استقلال حقیقی به دست آوردیم، باید سعی کنیم تمامی اشکال نفوذ آمریکا، چه اقتصادی، چه نظامی و چه سیاسی و فرهنگی را از بین ببریم(۹)
نقشهی شوم دشمن
کنش یا قدرتی که نتیجهای را بدون اعمال آشکار زور یا بدون اعمال مستقیم فرمان حاصل میکند و باعث تغییر در رفتار یا نظر دیگران میگردد،«نفوذ» نام دارد. این شکل از قدرت بر باورها و جوامع مورد هدف اثر میگذارد، اما در این میان آنچه خطرناکتر میباشد، «نفوذ فرهنگی» است. این نقشه در پی آن است که اعتقادات، هویت دینی، سنتهای مذهبی و شعائر شیعی را مورد تهاجم قرار دهد.
حضرت آیتالله العظمی خامنهای بیش از بیست سال قبل در مورد شبیخون فرهنگی هشدار دادند. از دیدگاه معظمله نفوذ فرهنگی نسبت به تهاجم و نیز شبیخون روند خطرناکتری به خود گرفته است و به همان میزان هدفش پیچیدهتر است. بر این اساس، ناتوی فرهنگی، با هدف تغییر بنیادین در هویت ذهنی و روحی ملتهایی مانند ایران که نظم موجود را غیرمنصفانه میدانند، طراحی شده است، به عبارتی، هویتسازی براساس اهداف غرب به گونهای که ملتها را علیه حکومت خود بشورانند یا ملتها ارزشها و هویت راستین خود را انکار کنند و طالب هویت غربی، نمادهای اروپایی و نیز سبک زندگی بیگانگان باشند، پایه و اساس ناتوی فرهنگی را تشکیل میدهد.(۱۰)
مقام معظم رهبری فرمودهاند: صنعتی شدن و فراصنعتی شدن کشور شاخصهایی است که در دنیا برای یک کشور پیشرفته ذکر میکنند که ما اینها را رد نمیکنیم و قبول داریم، منتها توجه داشته باشید این شاخصها را وقتی به ما تحویل میدهند، در لابلای آن، چیزهایی است که دیگر آنها جزو شاخصهای پیشرفت و توسعه نیست، چیزهایی را به میان میآورند که این صادر کردن فرهنگ مخالف با هویت و شخصیت ملی و میل برای وابسته کردن کشورهاست.(۱۱)
همچنین ایشان میفرمایند: ما در تحولات بنیانی اساسی جامعه ممکن است به جای اینکه بنیانها را حفظ کنیم و بر آنچه نیاز داریم پافشاری کنیم و آنچه را که نداریم برای خودمان فراهم کنیم، هویت مستقل ملی خودمان را فراموش کنیم که متأسفانه این مسئله در کشور ما و خیلی از کشورهای اسلامی داستان و سرگذشت بسیار غمباری دارد.(۱۲)
ایشان در جای دیگر میفرمایند: با مسایل فرهنگی شوخی نمیشود کرد، اگر چنانچه یک رخنه فرهنگی به وجود آمد، مثل رخنههای اعتقادی نیست که بشود آن را جمع کرد، به این آسانی دیگر قابل ترمیم نخواهد بود. مشکلات زیادی دارد.(۱۳)
معظمله، نفوذ فرهنگی را از این جهت خطرناک دانستهاند که اعتقادات مردم را هدف گرفته است: هدف و آماج تحرک دشمنان در زمینههای فرهنگ عبارت است از ایمان و باورهای مردم، مسئولان فرهنگی باید مراقب رخنهی فرهنگی باشند، باید حساس و هوشیار باشند.(۱۴)
مقام معظم رهبری تصریح نمودهاند: البته دشمن برای اینکه به استحالهی فرهنگی برسد، نقاط آسیبپذیر کشورها را شناسایی میکند، از جمله این ضعفها وابستگی اقتصادی است. هر سرزمینی که بیشترین وابستگی را به لحاظ مسایل اقتصادی به اروپا دارد، کمترین استقلال و آزادی را داراست، کشوری از نظر محصولات صنعتی، تکنولوژی، کشاورزی و مانند آنها به غربیها متکی باشد به طور قطع از نظر فرهنگی هم وابستگی دارد، ایشان میفرمایند: دشمنان صریحاً میگویند که میخواهیم فشار اقتصادی بیاوریم تا وضع مردم سخت شود و وادار به اعتراض شوند و در مقابل دولت و نظام اسلامی بایستند.(۱۵)
مرزبانان حماسههای جاوید
از صدر اسلام، در طی قرون متمادی، پیوسته شخصیتهای والامقام، فداکاران فرزانه و مرزبانان حماسههای جاوید برای صیانت از ارزشهای مورد تأکید قرآن و عترت، در برابر دشمنان و بیگانگان به مقاومت و پایداری برخاسته و هر بار که دشمنان درصدد تهدید فرهنگ فضیلت بودهاند و یا آحاد جامعه را از این بابت غفلتی دست داده، به بیدارگری برخاسته و با تأسی بر سیره و سنت رسول اکرم«ص» و ائمه هدی«ع» رسالت خویش را انجام دادهاند.
بر اثر همین حرکتهای اصلاحی و روشنگریهای عالمان عامل، فرهنگ مولد و پویای اسلامی هرگز از حرکت بازنایستاده و نقش محوری و مؤثر خود را به خوبی ایفا نموده و در حساسترین لحظات و در بحبوحۀ حرمان و ضعف، ستارهای پرفروغ از افق ایمان، آگاهی و بصیرت طلوع کرده و مردم را برای قرار گرفتن در مسیری نورانی به تکاپو و تحول وادار نموده است.
برنتابیدن سلطهگری در عصر صفویه
علمای شیعه در عصر صفویه به منظور دفاع از ارزشهای دینی، حفظ قلمرو دولت اسلامی، تلاش فراوانی کردند و در حد توان و اختیاراتی که داشتند اجازه ندادند بیگانگان بر سیاست، فرهنگ و اقتصاد حکومت صفوی سلطهای به دست آورند. فقها و مجتهدان از آن جهت خود را به این تشکیلات نزدیک کردند که شیوهها و برنامههای سیاسی اجتماعی کارگزاران این دولت شیعی را تحت نظارت قرار داده و تشیع فقاهتی، پویا و حماسی را جایگزین تفکر صوفیان قزلباش کنند.(۱۶)
محقق کَرکی از علمای بزرگ عصر صفوی، در تمام شئون دینی، فرهنگی و اقتصادی دولت شاه طهماسب صفوی صاحب اختیار کامل گردید تا آنجا که شخص شاه، نایب وی به شمار آمد. حاکم مزبور به تمامی نواحی تحت حکمرانی خود توقیعی فرستاد تا از فرمان این فقیه فرزانه اطاعت کنند و این واقعیت را درنظر گیرند که پایهی حکومت به عهده اوست.(۱۷) به برکت همین روابط و هشدارهایی که علمای شیعه مطرح مینمودند فرمانروایان صفوی مراقب بودند در ایجاد مناسبات به کشورهای اروپایی که چشم طمع به این سرزمین دوخته بودند، احتیاط کنند. در منابع تاریخی آمده است شاه عباس به رغم چندین بار ملاقات و مذاکرهای که سفیر پرتغال با وی و صدر اعظمش داشت، برای اتحاد نظامی و سیاسی با پرتغال اقبالی از خود نشان نداد.
سوابق رفتار پرتغالیان در جزیرهی هرمز و ستم و تجاوز آنان به مردمان منطقهی خلیجفارس، موضوعی بود که حاکم صفوی بعد از مشورت با علما، با سفیر مذکور برخورد سرد و منفی داشت و به تقاضای او درباره چنین اتحادی جواب رد داد، البته روابط و مکاتبات ایران و پرتغال ادامه یافت، اما دولت صفوی از موضع اقتدار پیگیر مناسبات و روابط با این کشور بود و هرگونه زورگویی، سلطهگری و توقعات سودجویانه آنان را برنمیتابید.(۱۸)
در منابع تاریخی آمده است اگر چه مناسبات ایران و پرتغال در زمان شاه طهماسب اول به ظاهر دوستانه بود و سفیران این کشور در هر بار ملاقات با سلطان صفوی هدایای نفیسی به ایشان تقدیم میکردند، اما شاه تحتتأثیر روشنگریهای علما درباره بدرفتاری مأموران پرتغالی با اهالی نواحی جنوبی، آنان را به سردی میپذیرفت و حتی به یکی از ایشان اجازه ملاقات نداد.(۱۹)
مذاکرات دربار صفوی با فرستاده انگلیس نیز به گونهای است که گویا کارگزاران ایرانی دست پنهان خیانت و خدعه بریتانیا را در این روابط به ظاهر دوستانه مشاهده میکنند. توماس هربرت مینویسد: با این همه مهربانی نمیدانم چه شد که رفتار شاه با ما تغییر کرد و تا روزی که به قزوین رسیدیم دیگر شاه سفیر را به حضور نپذیرفت و هیچیک از رجال دربار ایران به دیدارش نیامدند. استراتژی شاه عباس این بود که مدتی انگلیسیها را بازی میداد تا به دست آنان دست عمال پرتغال و اسپانیا را از قلمرو خلیج فارس و جزایر آن کوتاه کند.
نفوذ اقتصادی و تجاری انگلستان در ایران که قرار بود توسط نمایندگان شرکت هند شرقی صورت گیرد، نیز ناکام ماند، پیتر دلاواله، سیاح ایتالیایی میگوید: اصولاً مردم ایران به انگلستان به چشم کینه مینگرند، کار این دشمنی بدان جا رسیده است که در برخی نقاط به تحریک بزرگان، مردم با ایشان بدرفتاریهای بسیاری کرده و چند تن از عمال و مأموران انگلیسی را به سختی مضروب و مجروح نمودهاند.(۲۰)
هشدار دربارهی تاراج ذخایر عمومی و معنوی
در حالی که سلاطین صفویه با کنترل قابل ملاحظۀ بسیاری از فقها و علمای شیعه، موفق شدند در مناسبات با کشورهای غیرمسلمان و بیگانه، از خطر حرکتهای استعماری و استکباری آنان مصون بمانند و با استقلال سیاسی و عزتی شرافتمندانه به حیات سیاسی خود طی حدود ۲۵۰ سال ادامه دهند و وضع نسبتاً مطلوبتری داشتند، اما این امر درباره شاهان قاجار صادق نبود و آنان نمیتوانستند مدعی شرافت مذهبی و اقتدار معنوی باشند.(۲۱)
در دورهی قاجاریه جان و مال مردم از آفت خودکامگی و ستمگری کارگزاران هیچگونه مصونیت و امنیتی نداشت، حتی اگر ستم آشکاری در حق کسی صورت میگرفت، وی قادر نبود دادخواهی کند، به موازات این فضای ستم و استبداد، استعمارگران به شیوهای دیگر سرمایههای فرهنگی، طبیعی و انسانی این سرزمین را غارت میکردند.(۲۲)
رقابت بین کشورهای اروپایی، در دوران قاجاریه، شکلی گسترده به خود گرفته بود، به گونهای که هرکدام از دولتها برای دستیابی به منابع معدنی، انرژی و گیاهی ایران نقشههای متعددی را به اجرا میگذاشتند و چون ایران کانون اصلی روابط آسیا و اروپا به حساب میآمد و به عنوان دروازه هندوستان برای اروپائیان اهمیت زایدالوصفی داشت. در دست داشتن شریان ارتباطی، سیاسی و تجاری ایران فتحی مهم برای آنان به شمار میآمد. اعطای امتیازات که توسط کارگزاران درباری صورت میگرفت، دو وجه داشت، اول آنکه کارگزاران عالیرتبه و نزدیک به دربار شاهی از طریق اعمال نفوذ برای واگذاری این امتیازها مبالغی به جیب میزدند، دوم؛ دول بیگانه و استعمارگر بر شریانهای اقتصاد داخلی استیلا پیدا میکردند.(۲۳) فهرستی از امتیازات گوناگونی که در این دوران به اجانب اعطاء گردیده است، این موضوع را به اثبات میرساند که گویی درباریان وظیفهای جز این نداشتهاند که منابع ملی و ذخایر عمومی و انفال را یکایک در خوان اخلاص نهاده، ارمغان یغماگری غربیها بنمایند. در اعطای این امتیازات آنچه که مطرح نبود، مصالح عمومی، منافع اقتصادی و سیاسی و نیز استقلال و عزت ایران بود.(۲۴)
اسفبارتر از این وضع، عوارض فرهنگی و ترویجی این قراردادهای اسارتبار میباشد، در واقع امتیازات مزبور راه را برای نفوذ فرهنگی و استحالهی فرهنگ و هویت مذهبی هموار مینماید، شیخ حسن کربلایی از شاگردان برجسته میرزای شیرازی درباره عواقب خطرناک امتیاز تنباکو مینویسد: در بازار تهران، فرنگیان حجره گشوده و دختران اروپایی با آرایشهای ویژه و دلربایی خاص، اجناس خویش را در معرض دید تماشاچیان نهاده، از این گذشته جمعی از زنان بازیگر در شهرهای گوناگون با نیرنگ و حیله نه تنها با دامهایی که گسترانیده بودند اموال و داراییهای مردم را به تاراج میبردند، بلکه خرد، ایمان و اخلاق آنان را میربودند.
به موازات این یورش ناگوار به فضایل اخلاقی و سنتهای مذهبی، مبلغان با آزادی کامل برای ترویج آئین خود چندین کلیسا، دعوتخانه و معلمخانه بنا کردند و متأسفانه بعضی مسلمین پریشانحال که به دلیل ظلم قاجارها دچار فقر و کمبضاعتی گردیده بودند، در پی یافتن منابع درآمدی برای گذران زندگی به این مراکز میرفتند و به فراگیری تعالیم مسیحی و خواندن انجیل مشغول میشدند.
مسلمانان در هنگام برخورد با فرنگیان، از حمایت حقوقی برخوردار نبودند، اروپاییها از روی غرور و تکبر خود با آنان رفتار میکردند. به علاوه، غربیهایی که در ایران گرد آمده بودند برای امور خدماتی خود چندین نفر را که اغلب زنان مسلمان بودند به کار میگرفتند. مرحوم کربلایی بعد از ارائهی این گزارش اسفبار میگوید: این جماعت مردم که تن به کار و خدمت فرنگی در میدهند، البته معلوم است که پایه و مایهای در دین ندارند، لاجرم به همین مقدار آمیزش با فرنگی بالمرّه بیمبالات به دین و بیالتزام به مراسم شریعت سیدالمرسلین میگردند.(۲۵)
صلای صلابت
فقها و مجتهدان ضمن تلاشهای علمی، فکری و آموزشی با دقت این حوادث المناک را رصد میکردند و نه تنها از متن صحنههای سیاسی اجتماعی برکنار نماندند. آنان با الهام از مبانی اندیشه دینی، صلابت و اقتدار معنوی خود را در برخورد با اتحاد شوم جفاکاران قاجار و اجانب از خود بروز دادند که به نمونههایی فهرستوار اشاره میگردد.
۱ـ آیتالله ملاعلی کنی (متوفی ۱۳۰۶ ق) وقتی متوجه گردید میان ناصرالدین شاه و رویتر انگلیسی قراردادی امضا گردیده که در صورت اجرای آن، سلطه کامل سیاسی و اقتصادی ایران عملی میگردید، در مکتوبی به شخص شاه با این قرارداد مخالفت کرد و افزود اجرای آن منجر به غارت و تصرف اموال مردم و ثروتهای عمومی و خسارتهای غیرقابل ترمیم خواهد شد و با شهامتی ویژه اشکال اصلی قضیه را متوجه شاه دانست و از اینکه وی بدون اذن فقیه اقدام به فروش انفال و ثروتهای عمومی نموده است، سخت او را نکوهش کرد. سرانجام با افشاگری وی، شاه میرزا حسین خان سپهسالار را که طرف قرارداد با رویتر انگلیسی بود عزل کرد و در تهران به محضر ملاعلی کنی رسید و ضمن عذرخواهی لغو قرارداد را به آگاهی وی رسانید.(۲۶)
۲ـ آیتالله سیدمحمد مجاهد (متوفی ۱۲۴۲ ق) که در اصفهان مشغول بحثهای علمی و تربیت شاگردان بود. وقتی مشاهده کرد بر اثر بیکفایتی شاهان قاجار و زورگویی دولت روس، روسها یورش خصمانهای را علیه عزت، دیانت و هویت مسلمانان ایران قرار دادهاند، در نامهای خطاب به علمای ایران از آنان خواست مردم را در نبرد با این متجاوزان ترغیب و بسیج نمایند. حضور همگانی روحانیان به همراه مردم در دورهی دوم جنگهای ایران و روس، جنبش فراگیری را در سراسر این مرز و بوم به وجود آورد.(۲۷)
۳ـ سیدجمالالدین اسدآبادی، مهمترین و مزمنترین درد جامعهی اسلامی را استبداد داخلی و استعمار خارجی تشخیص داد و با این دو آفت بزرگ جهان اسلام به شدت مبارزه کرد. او علاوه بر ستیز با استکبار در بعد سیاسی و اقتصادی، خطر استعمار فرهنگی را گوشزد مینمود و تأکید میکرد اجانب در پی استحالهی فرهنگ اسلامی و بیاعتقاد نمودن مسلمانان به عقاید خود میباشند. او به جوامع اسلامی هشدار داد که روح صلیبی همچنان در غرب مسیحی زنده و شعلهور است. اروپا علیرغم اینکه با ماسک آزاداندیشی، هرگونه تعصبی را نکوهش میکند، خود در دام تعصب توأم با خصومت و خشونت علیه مسلمانان سخت گرفتار است. سیدجمال، درصدد بود در مقابل اجانبی که مصمم به خدشه اسلاماند، روح جهاد و مقاومت را به پیکر مسلمین بدمد و غیرت دینی آنان را به جوش آورد.(۲۸) همچنین کوشید جان اسلام را از خودباختگی و احساس حقارت در برابر غرب برهاند و تصریح نمود تا زمانی که مسلمانان خود را از این عقیدهی خطرناک در برابر اجانب نرهانند، نمیتوان از ایشان انتظار داشت که علیه استکبار به پیکار برخیزند.(۲۹)
۴ـ میرزا محمدحسن شیرازی (متوفی ۱۳۱۲ ق) هنگامی که متوجه نیرنگ ابرقدرتها برای ضربه زدن به کشور گردید، طی تلگرافی به شاه قاجار، عوارض خفتبار قرارداد رژی را گوشزد کرد و تلاش نمود کارگزاران این سلسله را از غفلت درخصوص این وضع ذلتبار بیرون آورد و در خاتمه مذاکره با میرزا محمودخان مشیرالوزاره، فرستاده ویژه ناصرالدین شاه، گفت: اگر دولت ایران از عهده بر هم زدن این امتیاز ننگین و اسارتآور برنمیآید، به خواست خداوند به میدان آمده و آن را ملغی مینماییم.(۳۰) تا آنکه در جمادیالاول سال ۱۳۰۹ ق، حکم میرزا، مجدد در ایران انتشار یافت که در آن آمده بود: الیوم استعمال تنباکو باَی نَحو کان، در حکم محاربه با امام زمان(عج) است. این فتوا دربارهی حرمت استفاده از تنباکو حکم حکومتی بود که به فرمایش امام خمینی برای علما و فقهای دیگر واجب الاِتباع بود. فرمان مزبور قیام تنباکو را رقم زد که موج بیداری را در میان مسلمانان برانگیخت و زنگ خطر را برای استبداد و استعمار به صدا درآورد.(۳۱)
۵ـ در همان ایامی که دولتهای انگلستان و روسیه مناطق شمالی و جنوبی ایران را به اشغال درآوردند و کشور لیبی به اشغال ایتالیا درآمد، آیتالله سیدمحمدکاظم یزدی مرجع وقت شیعیان فتوایی مهم در این باره صادر نمود که در آن آمده بود: در این ایام که دول اروپایی، اسلام را در معرض نابودی قرار دادهاند، بر عموم مسلمین واجب است که خود را برای عقب راندن کفار از ممالک اسلامی مهیا سازند، زیرا این عمل از مهمترین فرایض اسلامی است تا به یاری خداوند دو سرزمین اسلامی (ایران و لیبی) از تهاجم صلیبیها مصون بماند.(۳۲)
هنگام یورش بریتانیا به عراق، آیتالله یزدی در نامهای خطاب به والی بغداد از صدور در فتوای خود در وجوب دفاع از مرزهای کشورهای اسلامی و نیز اعزام فرزندش سیدمحمد به خط نبرد با متجاوزان خبر داد.(۳۳) موضعگیریهای آیتالله یزدی در قیام نجف بسیار مؤثر بود. او دربارهی حفظ جان نیروهای انقلابی، جلوگیری از انتقام انگلیسیها و نیز صدور عفو عمومی برای کسانی که در این خیزش نقش داشتند، تلاش کرد.(۳۴)
۶ـ آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی (متوفی ۱۳۴۰ ش) با مشاهده وضع اسفبار ایران و دیگر کشورهای اسلامی، همواره درصدد بود تا خواب را از چشم بیدادگران داخلی و اشغالگران بیگانه بگیرد. در ۱۳۳۲ قمری که انگلیسیها به عراق حمله کردند، علمای بزرگ برای دفاع از این سرزمین فتوای جهاد دادند. نیروهای مردمی به رهبری علما از جمله سیدابوالقاسم کاشانی و پدرش، علیه این تجاوز قیام کردند که این جهاد چهارده ماه طول کشید.(۳۵)
آیتالله کاشانی در مصاحبهای با یکی از جراید آمریکایی اعلام داشت: به هیچ وجه اجازه نمیدهیم کمکهای مالی و اقتصادی از سوی هر دولتی که باشد وسیلهی اعمال نفوذ و دخالت مشروع آن کشور و دولت در ایران گردد، زیرا استقلال و حاکمیت ملی خویش را با هیچ چیزی عوض نخواهیم کرد و به هیچ بیگانهای اجازه نخواهیم داد که در امور داخلی وطن ما اعمال نفوذ نمایند.(۳۶)
زمان تحمیل قراردادی شوم از سوی انگلیس به ایران، هنگامی که احمدشاه قاجار وارد حرم کاظمین گردید، مرحوم کاشانی که در میان علما جوانتر بود به وی گفت: شگفت است در حالی که ملل مظلوم عالم، یکی پس از دیگری زنجیرهای اسارت را پاره میکنند، ملت مسلمان ایران به ورطۀ هولناک نفوذ استعمار انگلیس وارد میشوند و دولت وقت قراردادی که آزادی و استعمار ایران را نابود میکند، امضا کرده است. ما از شما میخواهیم تمام تلاش خود را برای جلوگیری از تصویب و اجرای این قرارداد به کار گیرید.(۳۷)
۷ـ آیتالله سیدحسن مدرّس طباطبایی زوارهای که از سوی علمای نجف برگزیده شد تا به مجلس شورای ملی برود و ناظر مصوبات نمایندگان به لحاظ عدم مغایرت با قانون اساسی و شرع مقدس باشد و در ادوار بعدی به عنوان نماینده مردم تهران به مجلس راه یافت در نطقها و موضعگیریهای خود در برابر ستمگران و عوامل بیگانه موضعگیری شدیدی اتخاذ مینمود، او اعلام داشت منشأ سیاست ما دیانت ماست. هر کس متعرض ما بشود، متعرض او میشویم. هنگامی که روسها به ایران اولتیماتوم دادند، شهید مدرس و شهید خیابانی در مقابل این تهدید شوم مقاومت نمودند. امام خمینی میگوید: یک روحانی [شهید مدرس] آمد پشت تریبون و گفت حالا که بناست از بین برویم، چرا خودمان از بین ببریم خودمان را، رأی مخالف داد، بقیه جرأت پیدا کردند و رأی مخالف دادند و رد کردند اولتیماتوم را، آنها (روسها) هم هیچ غلطی نکردند.(۳۸)
در ۱۳ ذیالقعده ۱۳۳۷ ق، کاکسی وزیر مختار انگلیس با نخست وزیر وقت وثوقالدوله قراردادی را منعقد ساخت که در آن اهداف شوم و پلیدی نهفته بود. مدرس با این قرارداد مخالفت کرد و گفت این قرارداد بیگانه را در اقتصاد و قوهی نظامی ما شرکت میداد. هر کس دقت میکرد میفهمید روح آن استقلال مالی و نظامی ما را از بین میبرد. به دنبال اعتراض مدرس و دیگر علما، مردم ایران نفرت خود را از این حرکت وقیحانه اعلام کردند و استعمار انگلستان بر اثر مقاومت آنان به زانو درآمد.(۳۹)
پینوشتها
۱ـ منافقون، ۸٫
۲ـ حکومت اسلامی و ولایت فقیه در اندیشهی امام خمینی، ص ۴۷٫
۳ـ تحریرالوسیله، ج اول، ص ۴۸۶٫
۴ـ ممتحنه، ۱٫
۵ـ مجادله، ۲۲، (آخرین آیه).
۶ـ تحریرالوسیله، ج ۲، ص ۳۲۹٫
۷ـ ولایت فقیه، امام خمینی، ص ۱۷۵٫
۸ـ در جستوجوی راه از کلام امام، دفتر چهاردهم، ص ۳۹۳٫
۹ـ صحیفهی امام، ح ۶، صص ۲۶۲ـ۲۶۱٫
۱۰ـ سایت www.sbso.ir
۱۱ـ فرازی از بیانات مقام معظم رهبری، ۱۸ آبان ۱۳۸۵٫
۱۲ـ بخشی از فرمودههای رهبر معظم انقلاب، ۱۸ آبان ۱۳۸۵٫
۱۳ـ بیانات حضرت آیتالله العظمی خامنهای در ۱۵ اسفند ماه
۱۴ـ پیام نوروزی مقام معظم رهبری، ۱ فروردین ۱۳۹۳٫
۱۵ـ بخشی از سخنان رهبری در ۱ فروردین ۱۳۹۴٫
۱۶ـ ریشههای انقلاب، نیلی، آرکدی، ص ۶۰٫
۱۷ـ معرکهی جهانبینیها، فرهنگ رجایی، ص ۸۲، علما و مشروعیت دولت صفوی، ص ۱۰۵ـ۱۰۴٫
۱۸ـ روابط سیاسی ایران و اروپا در عصر صفویه، عبدالحسین نوایی، صص ۴۲ـ۴۱٫
۱۹ـ تاریخ روابط خارجی ایران، عبدالرضا هوشنگ مهدوی، صص ۳۸ـ۳۷٫
۲۰ـ سفرنامه پیتر دلاواله، صص ۳۶۸ـ۳۶۷٫
۲۱ـ تاریخ روابط ایران و فرانسه، ابوالحسن غفاری، صص ۲ و ۳، روابط سیاسی ایران با اروپا …، صص ۲۷۰ـ۲۶۹٫
۲۲ـ ریشههای انقلاب ایران، نیکی آرکدی، ص ۶۰٫
۲۳ـ اندیشهی دینی و جنبش ضدرژی در ایران، حسین آبادیان، صص ۲۶ـ۲۵٫
۲۴ـ نک: ایران و قضیهی ایران، کرزن، ج ۲، فصل دوم.
۲۵ـ پیکار پیروز تنباکو، ص ۱۳، تحریم تنباکو در ایران، صص ۱۰۲ـ۱۰۱٫
۲۶ـ نقش علما در سیاست، حامد الگار، ص ۸۰٫
۲۷ـ جهاد دفاعی ایران و جنگهای صلیبی، علی ابوالحسنی، ص ۸٫
۲۸ـ نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر، شهید علامه مطهری، صص ۱۹ـ۱۸، سیری در اندیشهی سیاسی عرب، صص ۱۰۱ـ۱۰۰٫
۲۹ـ نقش سیدجمالالدین اسدآبادی در بیداری مشرق زمین، محیط طباطبایی زوارهای، صص ۲۰۴ـ۲۰۳٫
۳۰ـ تحریم تنباکو در ایران اولین مقاومت منفی در ایران، ابراهیم تیموری، صص ۸۹ـ۸۸٫
۳۱ـ یاران بیداری، از نگارنده، ص ۱۷۱٫
۳۲ـ الثوره العراقیه الکبری، عبدالله فیاض، صص ۱۱۹ـ۱۱۷٫
۳۳ـ عالمان شیعه رویاروی استعمار، سلیم الحسنی، ص ۶۱٫
۳۴ـ نجوم امت، نور علم، ش ۱۵، ص ۸۳٫
۳۵ـ نگاهی به تاریخ انقلاب ۱۹۲۰ م عراق، محمد صادقی، صص ۴۰ و ۸۹٫
۳۶ـ مجموعهای از مکتوبات، سخنرانیها و پیامهای آیتالله کاشانی، ج ۲، ص ۹۸٫
۳۷ـ آیتالله کاشانی، رایت استقلال، علی محمدی، ص ۲۹ـ۲۸٫
۳۸ـ صحیفه نور، ج اول، صص ۲۶۳ـ۲۶۲٫
۳۹ـ شهید مدرس ماه مجلس، صص ۱۲۵ـ۱۲۴٫
سوتیتر:
۱٫
مرحوم شیخ حسن کربلایی از شاگردان برجسته میرزای شیرازی کربلایی میگوید: این جماعت مردم که تن به کار و خدمت فرنگی در میدهند، البته معلوم است که پایه و مایهای در دین ندارند، لاجرم به همین مقدار آمیزش با فرنگی بالمرّه بیمبالات به دین و بیالتزام به مراسم شریعت سیدالمرسلین میگردند
میرزا محمدحسن شیرازی، طی تلگرافی به شاه قاجار، عوارض خفتبار قرارداد رژی را گوشزد کرد و تلاش نمود کارگزاران این سلسله را از غفلت درخصوص این وضع ذلتبار بیرون آورد و در خاتمه مذاکره با میرزا محمودخان مشیرالوزاره، فرستاده ویژه ناصرالدین شاه، گفت: اگر دولت ایران از عهده بر هم زدن این امتیاز ننگین و اسارتآور برنمیآید، به خواست خداوند به میدان آمده و آن را ملغی مینماییم
۳٫
امام خمینی میگوید: یک روحانی [شهید مدرس] آمد پشت تریبون و گفت حالا که بناست از بین برویم، چرا خودمان از بین ببریم خودمان را، رأی مخالف داد، بقیه جرأت پیدا کردند و رأی مخالف دادند و رد کردند اولتیماتوم را، آنها (روسها) هم هیچ غلطی نکردند.
سیاست تا دیانت
محمد صالح
انتخابات خارجی
۱ـ به دستور وزارت مسکن پذیرایی از مسافران قطارها به یک شرکت اطریشی واگذار شد.
۲ـ به گفته مهندس ترکان (مدیر مناطق آزاد) اداره امور بندر چابهار به هندیها سپرده شد.
۳ـ تهیه و تنظیم قراردادهای نفتی کشور به یک شرکت خارجی سپرده شد.
۴ـ بنا به تمایل وزیر نفت، اکتشاف و استخراج نفت و گاز در کشور به شرکتهای انگلیسی، فرانسوی و… سپرده خواهد شد.
۵ـ وزیر صنایع معتقد است باید اداره صنایع کشور را به مدیران خارجی بسپاریم.
* حالا که این جوری است پس شرکت در انتخابات آتی را هم به همان خارجیها بسپارید! وقتی امور مملکت به دست خارجیها افتاده، دیگر تعیین سرنوشت به دست مردم ایران چه معنایی دارد؟
برجام داریم
رئیسجمهور: فقط رسیدن به برجام به عنوان دستاورد دولت یازدهم کافی است، (جراید ۱۸/۶/۹۵)
* اگر در کشور دو میلیون و پانصد هزار زن سرپرست خانوار داریم که نیازمند توجهاند،
* اگر هر روز یک کارخانه یا کارگاه باسابقه، ورشکست و تعطیل میشوند،
* اگر قیمت گوشت، مرغ و تخممرغ ظرف یک ماه ۲۵ درصد رشد میکند،
* اگر متقاضیان استفاده از خدمات کمیته امداد روزانه در حال افزایش است،
* اگر هزاران نفر از محتاجان به مسکن مهر هنوز خواب خانه میبینند،
* و اگر رکورد تعداد جوانان بیکار کشور شکسته شده، غمی نیست چرا که در عوضش «برجام» داریم! همان برجام که اگر به صنعت بزنی رشد میکند و رونق میگیرد.
اگر به خوراک دام و دان مرغ اضافه کنی، گاو تحویل میدهد اندازه فیل و مرغ تقدیم میکند اندازه گاو!
همان برجامی که اگر آن را بنویسند و در چهار طرف کمیته امداد آویزان کند دیگر هیچ نیازمندی آن اطراف پیدایش نمیشود، برجامی که دم کردهاش دوای درد زنان سرپرست خانوار است و جوشاندهاش جوانان متقاضی وام ازدواج را از دریافت وام بینیاز خواهد کرد!
برجامی که اگر عبارات آن را روی پاکت سیمان بنویسند و لای جرز دیوار بگذارند مشکل متقاضیان مسکن مهر را به صورت دائمی حل خواهد کرد و مداومت بر قرائت آن جوانان بیکار را سرکار خواهد گذاشت تا آنجا که مجبور شویم جوان بیکار از خارج وارد کنیم!
به قول شاعر: برجام داریم غم نداریم، اگر داریم کم نداریم!
حکیم و برجام
حکیمی را گفتند برجام چیست؟ گفت چیزی است مثل لذت تعطیلی صبح جمعه وقتی که ساعت ۱۱ از خواب بیدار شوی!
از او پرسیدند برجام چگونه است؟ گفت چون خواب است! شیرین است اما مزه ندارد، سنگین است اما وزن ندارد و چون رؤیا رنگین و دیدنی و تعریف کردنی است، اما به شرط آن که خواب باشی!
گفتند فوائد برجام را چگونه دریابیم؟ گفت همان سان که طعم آب را درمییابید!
پرسیدند برجام به چه ماند؟ گفت به سایه که هم هست و هم نیست! هم دیده میشود و هم نامحسوس است! هم حقیقت است و هم مجاز!
گفتند با برجام چه کنیم؟ گفت همان که با آدم برفی پارسال کردید!
فاصله
رهبر انقلاب: مدیرانی که حقوقهای نجومی دریافت میکردند لیاقت تصدی مناصب در جمهوری اسلامی را ندارند.
سخنگوی دولت: مدیرانی که حقوقهای نجومی دریافت میکردند از ذخایر نظامند.
برداشت خوشبینانه: مقصود سخنگوی دولت این بوده که این مدیران منابع و ذخایر بیلیاقتی نظامند!
برداشت واقعبینانه: فاصله میان نگرش دولتمردان و نگرش رهبر انقلاب به اندازه «ذخایر نظام» تا «بیلیاقتی» است!
اقدامات غباری
دولت برای مقابله با گرد و غبار موجود در استانهای مرزی اقداماتی به شرح زیر انجام داده است:
الف) تلاش برای تصویب سه قطعنامه در مجمع عمومی سازمان ملل و تدوین یک قطعنامه در اجلاس وزرای محیط زیست جهان
ب) ایجاد کارگروههای تخصصی در سطح هیأت وزیران، سازمان محیطزیست و ادارات کل استانهای مربوطه، تشکیل جلسات مقدماتی در کارگروههای مذکور و توافق در خصوص کارویژهها و سازوکارهای تخصصی با هدف تدوین رهیافتها و اسناد بالا دستی در خصوص روشهای علمی و مؤثر برای سنجش و پایش میزان و نحوه تأثیر گرد و غبار بر زیست بومهای مناطق مرزی.
ج) توزیع نمادین ماسکهای یک بار مصرف (با طول عمر مؤثر ۲ ساعت) به تعداد محدود جهت فرهنگسازی نحوه مراقبت از سلامت فردی در هنگام گرد و غبار.
د) سخنرانی خانم ابتکار با عنوان: دولت رنج مردم مناطق آسیبدیده از گرد و غبار را نادیده نمیگیرد.
حاشیه: در عجبم که با این همه اقدامات مفید، راهگشا، بنیادین، مدبرانه، هوشمندانه، علمی، دیپلماتیک و اعتدالگرایانه، بادها با چه رویی و با چه جرأتی میوزند و گرد و غبار را از آن طرف آبها به مناطق مرزی ما
میآورند و توی حلق هموطنان ما فرو میکنند؟
آیا گرد و غبارها و بادها خجالت نمیکشند که تمام هم و غمشان ضایع کردن دولت یازدهم و خدمات گردگیرانه و غبارستیزانه آن است؟
آیا این بادهای «بی سواد» و گرد و غبارهای «بیشناسنامه» نمیخواهند به «جهنم» بروند؟
طفلک خانم ابتکار که چادر به کمر بسته و یکریز در حال گردگیری و غبارزایی از هوای کشور است!
خودمانیم، کار سختی است که آدم در سن و سال خانم ابتکار بخواهد با چند قطعنامه و یکی دو سخنرانی، هوای استانهای خوزستان، بوشهر، فارس، کهکیلویه و بویر احمد، ایلام، کرمانشاهان، لرستان، کردستان، سیستان و بلوچستان، همدان و… را گردگیری کند!
به نظر میرسد بهترین روش برای مقابله با بحران ریزگردها، ادامه مذاکره با آمریکا و تنظیم برجام ۲ باشد. طبق این برجام در صورتی که ایران موشکهایش را به اسرائیل تحویل بدهد، بهائیت را به رسمیت بشناسد، حجاب را در کشور غیرقانونی اعلام کرده و روزهخواری را تشویق و روزهداران را با شلاق مجازات کند، حکم قصاص را لغو و قاتلین را عفو و حیا و تقوی و عفت را محو نموده ودر عوض به گسترش دموکراسی و لیبرالیسم جنسی در کشور و منطقه همت بگمارد.
آمریکا میتواند به کارگروههای تخصصی مبارزه با ریزگردها در دولت ایران در جهت افزایش و بهبود سیستمها و روشهای ساختاری پایش و سنجش ریزگردها مشاورههای محدود ارائه کرده و تعدادی توری فلزی جهت مهار گرد و غبار به دولت ایران صادر کند (در قبال دریافت پول) البته آموزش نحوه مقابله با ریزگردها توسط توری فلزی در برجام ۲ پیشبینی نخواهد شد و منوط به پذیرش برجام ۳ توسط دولت ایران خواهد بود.
شِکر و انتخابات
کمتر از یک سال تا انتخابات ریاست جمهوری و شوراها در سال ۹۶ مانده و تابستان کم کم نزدیک میشود و شکر کیلویی ۱۷۰۰ تا ۱۸۰۰ تومان است.
به تدریج شکر کم و کمتر میشود تا در آستانه ایام پخت مربا و تهیه شربت، شکر نایاب میشود و اگر پیدا شود کیلویی ۴۵۰۰ تا ۵۰۰۰ تومان قیمت دارد.
مردم فکر میکنند این گرانی از پیامدهای برجام است، لذا آن را جشن میگیرند، اما اوضاع به این منوال باقی نمیماند و دولت برای مهار قیمت شکر وارد میدان میشود و پس از تلاش فراوان قیمت شکر در کیلویی ۴ هزار تومان مهار میشود و به ۸ یا ۱۰ هزار تومان نمیرسد. در این میان بعضیها موفق شدهاند چندین هزار تن شکر وارد کنند و اندک اندک در بازار بفروشند. اول کیلویی ۳۹۰۰ تومان و بعد کمتر و کمتر تا این که قیمت شکر در کیلویی ۳۰۰۰ هزار تومان تثبیت میشود و مردم باز هم این ارزانی را به حساب برکات برجام میگذارند و چراغانی و پایکوبی و جشن راه میاندازند. اما در حقیقت قیمت شکر در کمتر از ۳ ماه کیلویی ۱۲۰۰ تومان گرانتر شده و آنهایی که هزاران تن شکر وارد کردهاند به ازای هر کیلو ۱۲۰۰ تومان بیشتر کاسبی میکنند و ثروتهایی افسانهای ظرف چند ماه پدید میآید! اما این پایان کار نیست! آدمهای عجول فکر میکنند که مشغول خواندن قصه ثروتهای بادآوردهاند اما اشتباه میکنند! این پولها قرار نیست صرف برج و پورشه و سرمایهگذاری در امارات و عمان و خرید املاک در انگلستان شود! در همین زمان کم کم ستادهای انتخاباتی جهت انتخابات شوراها و ریاست جمهوری سال ۹۶ به صورت غیررسمی شروع به کار میکنند و بیمایه هم فطیر خواهد بود، فلذا باید کسانی پیدا شوند و به این ستادها کمک مردمی کنند!
آن وقت است که آن ۱۲۰۰ تومان اضافه قیمت شکر به کار میآید و خرج و برج ستادها میرسد و تنور انتخابات گرم میشود و… .
تاریخ سینمای ایران ـ قسمت ۲۱
دکتر عبدالحمید انصاری
پیشگفتار
در ۲۰ قسمت قبل، تحلیل مختصر فیلمهای سینمایی ایران تا اواخر سال ۶۶ ارائه گردید. در این شماره فیلمهای باقیمانده سال ۶۶ و تعدادی از فیلمهای سال ۶۷ تحلیل و نقد میگردد. در سال ۶۷ جمعاً ۵۴ فیلم ساخته شد که نشانگر فعالیت جدی سینماگران است.
باقیماندۀ فیلمهای سال ۶۶:
۵۰- مکافات، کارگردان: منوچهر مصیّری، بازیگران: عبدالرضا اکبری، جمشید مشایخی، افسانه بایگان، توران مهرزاد، ناصر گیتیجاه، ولی شیراندامی، علیاصغر گرمسیری.
مسافرت دریایی با لنج و جابهجایی بار و مسافر خمیرمایه قصهای است که ناخدای پیر و با تجربهای به نام حیدر بیانگر آن است. دوست ناخدا برای فراری دادن پسرش از جنگ به ناخداحیدر متوسل میشود. ناخداحیدر گرچه به دوستش احترام میگذارد اما رسم جوانمردی و وفای به عهد و پیمان و مقررات را هم از یاد نمیبرد. مجموعهی این ماجراها کشش داستانی عامهپسندی را فراهم میآورد. منوچهر مصیّری پس از فعالیت مختصر در سالهای اولیهی انقلاب اسلامی به خارج از کشور رفت ولی اوایل دههی هشتاد بازگشت و فیلم «دنیا» با بازی محمدرضا شریفینیا، هدیه تهرانی و الهام حمیدی را راهی سینما کرد. از وی فعالیت چندانی پس از ساخت فیلم فوق مشاهده نشده است.
۵۱- یار در خانه و…، کارگردان و فیلمنامهنویس: خسرو سینایی، بازیگران: احمد فخر، رضا صابری، آنابور کوفسکا (افخمی)، عباس جلالی، رؤیا نونهالی.
خسرو سینایی کارگردان کمکار و مؤلفی است که بارها در بارهی آوارگان لهستانی جنگ جهانی دوم اعزامی به ایران فیلم ساخته است. به همین دلیل از طرف کشور لهستان جایزه و نشانهایی نیز به وی داده شده و مورد تقدیر نیز قرار گرفته است.
متأسفانه ورود انبوه زنان لهستانی به کشور ما در ان زمان مسائل عدیدهی اخلاقی و فحشاء را در جامعهی ما دامن زد که تا سالها بعد تبعات آن باقی بود. خسرو سینایی در اوایل دههی هشتاد فیلم سینمایی «عروس آتش» با بازی حمید فرّخنژاد و غزل صارمی را روانهی بازار سینما کرد که با استقبال نسبی مواجه شد. فیلم به موضوع عروسی اجباری دختران عشایر عرب خوزستان میپرداخت که به نظر میرسد سالهاست موضوعیت خود را از دست داده است.
۵۲- مزدوران، کارگردان: مرحوم جهانگیر جهانگیری، بازیگران: جواد گلپایگانی، کاظم افرندنیا، مرحومه مهین شهابی، کنعان کیانی.
اعتیاد و مواد مخدر همچنان که در آن سالها دستمایهی ساخت فیلمها و سریالهای فراوانی قرار گرفته بود. در این فیلم هم به یاری مرحوم جهانگیری کارگردان بیحاشیهی آن ایام، آمد و اثری مردمپسند روانهی بازار شد. فیلمی معمولی و بیادعا که مخاطبین خودش را داشت.
۵۳- وکیل اول، کارگردان: جمشید حیدری، بازیگران: محمد مطیع، اسماعیل داورفر، غلامحسین نقشینه، سهیلا نجّاری.
داستان ضعف قاجاریه در زمان حکومت احمدشاه و اختلاف بین مقامات و کشمکشهای بیثمر آنان که سرانجام سقوط آن سلسله را به دنبال داشت.
۵۴- هراس، کارگردان و فیلمنامهنویس: شهریار بحرانی، بازیگران: جعفر دهقان، سیداحمد میرعلایی، زهره زارعی، اردلان شجاعکاوه. محصول حوزهی هنری سازمان تبلیغات اسلامی.
داستان فیلم در کردستان و حول آمادهسازی مردم یکی از روستاها برای مقابله با حملهی شیمیایی رژیم بعث عراق میگذرد.
شهریار بحرانی کارگردان متعهد و متخصصی است که متأسفانه کمکار است. او آثار باارزش و جذّابی در کارنامهی خود دارد که از آن جمله میتوان به فیلم فاخر «مُلک سلیمان(ع)» و سریال «مریم مقدّس» اشاره کرد.
فیلمهای سال ۶۷:
الف) فیلمهای (اجتماعی ـ تربیتی ـ اخلاقی)
۱ـ افسون، کارگردان: محمدرضا صفوی، بازیگران: اسماعیل محرابی، اسماعیل سلطانیان، اسماعیل داورفر، مهشید افشارزاده، پری اقبالپور.
داستان کارمند پاکدامن شرکت بیمه و تلاش سارقین برای تطمیع وی که بینتیجه میماند و البته غافلگیریهای قصه فیلم به جذابیت آن کمک میکند.
۲ـ آخرین لحظه، کارگردان: فرخ انصاری بصیر. بازیگران: کتایون ریاحی، مرحوم عزت الله مقبلی، مرحوم رضا کرمرضایی، خسرو شجاعزاده، صادق هاتفی، مهری ودادیان، منوچهر آذری، فرهنگ مهرپرور.
ماجرای یکی از فراریان بحبوحه انقلاب اسلامی به خارج از کشور و بازگشت وی پس از پیروزی انقلاب با هدف چنگ انداختن بر دارایی همسرش که در حالت بارداری او را رها کرده بود. اکنون همسرش به دلیل سالهای طولانی مفقودی وی ازدواج مجدد کرده است و آن شخص فراری خود را در شرایط یأسآوری میبیند و تصمیمات مخاطرهآمیزی میگیرد.
۳ـ ارثیه، کارگردان: کاظم بلوچی. بازیگران: مرتضی احمدی، احمد قدکچیان، عزتالله رمضانیفر، فرهاد خانمحمدی، مصطفی کاری، مرحومه رقیه چهرهآزاد، مرحوم حسین پناهی.
قصه پسران خوشگذران و بیمبالات با داشتن پدر دانا و البته آزرده از رفتار آنان. حکمت ارثیه گنج خیالی و هدایت غیرمستقیم آنان به زندگی سالم را در معرض دید تماشاگر قرار میدهد. کاظم بلوچی در سالهای اخیر بیشتر به بازیگری در نقشهای مکمل سریالهای تلویزیونی روی آورده است.
۴ـ آب، باد، خاک، کارگردان: امیر نادری، محصول سیمای جمهوری اسلامی ایران.
روایت خشکسالی یکی از مناطق جنوبی کشور و تلاش پسربچهای برای یافتن پدر و مادر گمشدهاش در حالی که همه اهالی در حال کوچ هستند به تصویر کشیده شده است. فرجام کودک، تلف شدن در کنار تشنگان است.
امیر نادری کارگردان مؤلفی بود که قبل و بعد از انقلاب فیلمهای قابل قبولی ساخت، اما بدون دلیل و در حالیکه امکانات مادی و معنوی فعالیت برایش فراهم بود به خارج از کشور رفت و بدون کار چشمگیری در آنجا ماندگار شد. به نظر میرسد به لحاظ سن بالا دیگر امکان کار تأثیرگذاری از وی نباید داشت.
۵ـ باد سرخ، کارگردان: جمشید ملکپور. بازیگران: جهانگیر الماسی،شهلا میربختیار، مرحوم فیروز بهجت محمدی، جعفر والی، مرحومه توران مهرزاد، حسین کسبیان.
داستان جوانان تلاشگر روستا برای کسب رزق حلال و توطئه افراد بانفوذ علیه آنان و مهاجرت روستائیان به طرف مناطق نفتخیز.
هر چند پردازش روانی فیلم عمق کافی برای نمایش مهاجرتهای پرآسیب از مراکز تولید به زندگی مصرفی و حاشیهنشینی شهری را ندارد، اما در مجموع برای ارائه تصویر مخرب مهاجرتهای بیمنطق پذیرفتنی است. متأسفانه عدم برنامهریزی جامع اقتصادی تولیدمحور و سیطره سودهای ناشی از دلالی اقتصاد نفتی، عوارض گسترده و پرآسیبی را برای جامعه ما فراهم آورده، به نحوی که در سالهای اخیر رهبری با ورود مستقیم و ارائه الگوی اقتصاد مقاومتی و تأکید و تکرار آن کوشش نموده تا توجه دولتمردان و مجلس را به تولید و اشتغال مولّد جلب نماید.
۶ـ باد، کارگردان: فتحعلی اویسی. محصول: سیمای جمهوری اسلامی ایران. بازیگران: هاشم ارکان، علیرضا رهبری، سعید موسوی، محمود مشروطه.
روایت کودکان کار و ترک تحصیل آنان به دلیل فقر خانواده و محنت جانفزای آنان را به تصویر میکشد. البته فیلم برای مخاطب عام ساخته شده و به همان میزان نیز باید از آن توقع داشت. هر چند به نظر میرسد پدیده کودکان کار که محصول مدل توسعهای اقتصاد لیبرالی است، جای پردازش زیادی در سینمای اجتماعی ما داشت که در سالهای بعد تا حدودی به آن پرداخته شده است. یکی از بهترین این آثار فیلم «نیاز» اثر علیرضا داودنژاد است که به موقع درباره آن سخن خواهیم گفت. فتحعلی اویسی پس از حضور کمرنگ در دنیای کارگردانی به بازیگری سینما و تلویزیون روی آورد و عمداً در ژانر کمدی به فعالیت پرداخت.
۷ـ برهوت، کارگردان: محمدعلی طالبی، محصول بنیاد سینمایی فارابی. بازیگران: حسین محجوب، فاطمه معتمدآریا، مرحومه پروین سلیمانی، عطاءالله زاهد.
رؤیای یک معلم برای ایجاد فضای سبز و گل و گیاه در زمینهای کویر به کمک بچههای مدرسه که البته با سختی و مرارت همراه است. طالبی در زمینه سینمای کودک تلاش زیادی نموده است و آثار او با گذشت از بعضی کمتوجهیها قابل اعتناست. البته قریب به همه سرمایهگذاریها از طرف نهادهای فرهنگی و غیرفرهنگی نظام صورت گرفته است و بخش خصوصی ریسک چندانی در این زمینه نداشته است.
۸ـ تا غروب، کارگردان: جعفر والی. محصول: جهاد دانشگاهی و گروه تلویزیونی بنیاد شهید. بازیگران: سعید پورصمیمی، مرحوم مرتضی احمدی، مریم معترف، غلامحسین خیر، مهدی میامی.
تلفیقی از واقعیت و مجاز در داستان مرد غریبهای که وارد روستا میشود و به طرز نمادین اجازه مییابد از صبح تا غروب زمینی را برای زراعت با خطکشی دایرهوار علامت بگذارد. گرچه سرانجام در پایان روز از پای درمیآید. با توجه به اینکه اصل داستان از تولستوی به عاریت گرفته شده است، پیام روشن که برای مخاطب عام ملموس باشد از فیلم به دست نمیآید. شاید بتوان گفت که قصه به درک و استنباط تماشاگر واگذار شده است که بیشتر نمادین و تخیلی است.
۹ـ بای سیکل ران، کارگردان: محسن مخملباف. محصول: مؤسسه سینمایی بنیاد مستضعفان. بازیگران: محرم زینالزاده، سمیرا مخملباف، اسماعیل سلطانیان، مهشید افشارزاده، فیروز کیانی.
یک مهاجر افغانستانی برای حل مشکل مالی خود تصمیم میگیرد یک هفته بدون وقفه دوچرخهسواری کند. روی این کار شرطبندی میکند در حالی که پسر کوچکش نیز برای موفقیت او را به طرق مختلف یاری میکند.
فیلم در برانگیختن احساس همدردی مخاطب با مهاجر بینوا موفق است و کارگردان توانسته است همذاتپنداری لطیفی در تماشاگر ایجاد کند. مخملباف بعدها در کنار دیگر آثار خود مسیر ساخت فیلمهای مربوط به سرنوشت مردم افغانستان را در ایران و افغانستان ادامه داد، هر چند سوگمندانه باید گفت آرام آرام نگاه اخلاقی و انسانی در آثار او گمرنگ شد و درنهایت به ابتذال برهنگی هم منتهی گشت.
مخملباف کار هنری خود را در حوزه هنری آغاز نمود و با استفاده از امکانات گستردهای که بخش سینمایی وزارت ارشاد وسازمان تبلیغات دراختیار او گذاشته بود، آثار قابلتوجهی ارائه کرد. به عنوان نمونه «توبه نصوح» با بازی مرحوم فرجالله سلحشور و «حصار در حصار» که به خوبی به نقد تئوری کمونیسم و دگماتیزم حاکم بر آن ایدئولوژی میپرداخت. اما متأسفانه در اثر کمظرفیتی و عدم درک صحیح از تطور جوامع و موانع اجرایی که نه تنها نظام جمهوری اسلامی بلکه قبل از آن همه پیامبران الهی و صلحاء و ائمه معصومین«ع» حتی در تراز امیرالمؤمنین«ع» که عمل او میزان سنجش همگان از اول تا آخر است به بیراهه رفت و تمام استعداد خود را در خدمت مخالفت با سیستم حکومتی کشور به کار گرفت. این کمظرفیتی در مصاحبهای که قبل از ترک کشور در حدود اوایل دهه ۸۰ انجام داد کاملاً واضح است. او گفت «ما در بدو پیروزی توقع عدالت اسلامی را داشتیم، اما محقق نشد». این مصاحبه به روشنی نشان داد که امثال مخملباف با فرض خوشبینانه صداقت تا چه اندازه از درک مناسبات داخلی و خارجی و کارشکنیها دشمنان دین و قرآن عاجزند و بدون توجه به برآیند عوامل مؤثر در اداره کشور به ورطه یأس و انفعال میافتند. امثال مخملباف باید پاسخ بدهند که با فرض ناموفق بودن نظام جمهوری اسلامی، چرا با ضروریات دین مانند حجاب و عبادات درافتادهاند، این امر بیانگر تلاطم درونی و پارادکسیکال حاکم بر روان پریشان امثال اوست.
۱۰ـ پنجره، کارگردان: امیر توسل. بازیگران: محمد صالح اعلاء، مرحومه مهین شهابی، مرحوم هوشنگ بهشتی، فریبا شمس.
روایت نابینا شدن جوانی پرتلاش در اثر تصادف، یأس اولیه و سپس مسلط شدن بر خود و برگشتن به زندگی عادی و امیدواری را به نمایش میگذارد. همانطور که ملاحظه میشود، همچنان در آن سالها، نگاه به فیلم و فیلمسازی، هدفمندی و اخلاقگرایی است و هنوز فضای ولنگاری فرهنگی و عرضه تئوریهای بنیاسرائیلی «وظیفه سینما ارائه طریق نیست» و «سینما صرفاً سرگرمی است ولاغیر» بر ارشاد و مدیران منفعل ارشاد و برخی از سینماگران حاکم نگشته بود.
محمد صالح علاء در دهه اول پس از انقلاب اسلامی به عنوان بازیگر در فیلمهای مختلفی به ایفای نقش پرداخت، ولی از دهه هشتاد به عنوان کارشناس و مجریِ برنامههای گفتوگومحور و نقدهای سینمایی در تلویزیون حضور یافت.
۱۱ـ جعفرخان از فرنگ برگشته، کارگردان: مرحوم علی حاتمی و محمد متوسلانی. بازیگران: محمدعلی کشاورز، عزتالله انتظامی، ایرج راد، ارحام صدر، سرور نجاتاللهی، مرحوم جهانگیر فروهر.
داستان غربزدگی و خودباختگی برخی از تحصیلکردههای ممالک غربی را به تصویر میکشد که به دلیل آشنایی جامعه ما با این قبیل آدمها همذاتپنداری قابل قبولی با مخاطب ایجاد میکند. رومن رولان نویسنده فرانسوی به خوبی در یکی از کتابهای خود این گروه را ترسیم نموده است. او میگوید «ما جوانان مستعد کشورهای جهان سوم را به پاریس و دیگر ممالک غربی میآوریم و چند وقتی آنها را در ظواهر شهری مدرن غرق میکنیم، سپس به کشورشان بازمیگردانیم و دیگر کاری به آنها نداریم. اغلب آنها میشوند نمایندگان بدون دستمزد ما در کشور خود و دائماً فرهنگ خود و مناسبات اجتماعی، مذهبی و فرهنگی خود را به نفع غرب نقد میکنند. ما چه چیزی بهتر از این میخواهیم؟»
۱۲ـ چمدان، کارگردان: جلال مقدم. محصول: بنیاد سینمایی فارابی. بازیگران: عزتالله انتظامی، پروانه معصومی، مرحوم عزتالله مقبلی، امین تارخ.
پیدا کردن یک چمدان در راه سفر به شمال کشور توسط دو خانواده جوان و میانسال و اختلافنظر آنان باری باز کردن چمدان، خمیرمایه داستان فیلم را تشکیل میدهد. فیلم اشارات خوبی درباره امانتداری و ترغیب به پاکی و درستکاری دارد که در مدیوم سینما پذیرفتنی است، هر چند فیلمنامه میکوشد جنبه معمایی فیلم را برای جذابیت قصه با هدف فروش بیشتر برجسته نماید.
جنایات منافقین، از کوچه و خیابان تا محراب عبادت
بیپرده با تاریخ/ نگاهی به حوادث شهریور و مهر ۶۱
سیدروحالله امینآبادی
مقدمه
با انتشار یک فایل صوتی از آیتالله منتظری که وی در آن از اعدام منافقین انتقاد و آن را جنایت مینامید، موجی از اظهارنظرها و نیز انتشار مقالات و تحلیلها، فضای سیاسی کشور را فراگرفت ولی آنچه در این میان به آن کمتر پرداخته شد، جنایاتی است که منافقین در طول دهه ۶۰، هر روز مرتکب میشدند و اگر نبود قاطعیت انقلابی حضرت امام خمینی رضوانالله تعالی علیه، منافقین که به حق استاد داعش و دیگر گروههای تروریستی تکفیری در جنایت و خباثت بوده و هستند، کشور را در همان سالهای میانی دهه ۶۰ به سوریه و عراق فعلی تبدیل کرده بودند.
منافقین از سویی بزرگانی چون شهیدان آیتالله بهشتی، رجایی و باهنر را نشانه گرفته بودند و از سوی دیگر مردم کوچه و بازار را ترور میکردند. بر اثر جنایات منافقین، بیش از ۱۷ هزار ایرانی به شهادت رسیدند و حال آیا منصفانه است که عدهای در خوشبینانهترین حالت ممکن سادهلوحانه از این جنایتکاران حمایت و آنان را تطهیر کرده و اعدامشان را مغایر موازین انسانی و شرعی تلقی نمایند؟!
شهریور و مهر ۶۱ منافقین که از ترور مقامات و مسؤولان رده اول کشور ناامید شده و از این طریق به اهداف خود نرسیده بودند، بمبگذاری در میادین و ترور مردم را در دستور کار خود قرار دادند که در این شماره به برخی از این بمبگذاریها به صورت گذرا اشاره خواهیم کرد.
با این وجود ترور آیتالله اشرفی اصفهانی امام جمعه باختران(کرمانشاه) در محراب عبادت را میتوان بزرگترین جنایت گروهک نفاق در آن روزها دانست.
تداوم جنایات منافقین با ترور مردم عادی کوچه و خیابان
چنانچه ذکر شد منافقین پس از ترور مقامات و مسؤولان کشور در سال ۶۰، از جمله بمبگذاری در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی و شهادت آیتالله بهشتی و ۷۲ تن از یاران امام امت و همچنین بمبگذاری در دفتر نخستوزیری و شهادت بزرگانی چون رجایی رئیسجمهور و باهنر نخستوزیر، به علت نرسیدن به اهداف از پیش طراحیشده برای ایجاد ترس و وحشت در کشور، بمبگذاری در خیابانها و میادینی که محل رفت و آمد مردم عادی بود را تشدید کردند. بر اثر این بمبگذاریها تعداد زیادی از مردم مسلمان ایران به شهادت رسیدند. در ادامه به تعدادی از این بمبگذاریها که شهریور و مهر ۶۱ روی داد، اشاره میکنیم.
انفجار در جنوب شهر و شهادت محرومان و مستضعفان
۱۵ شهریور ۶۱ انفجار بمب توسط منافقین در چهارراه «گلوبندک» تهران به شهادت دهها نفر از رهگذران، منجر شد.
مطبوعات در تشریح این جنایت نوشتند: ساعت ۱۹ و ۳۰ دقیقه امروز بر اثر انفجار بمبی در چهارراه گلوبندک و داخل خیابان زیر پل ورودی پارکینگ وزارت صنایع توسط منافقین، عده زیادی از هموطنانمان به شهادت رسیده یا زخمی شدند. بر اثر این انفجار چندین دستگاه اتومبیل از جمله یک کامیون، یک اتوبوس شرکت واحد، یک دستگاه اتومبیل شخصی و یک دستگاه مینیبوس حامل مسافر و مردم بیگناه متلاشی شد.
همچنین بر اثر انفجار این بمب، چندین مغازه و کارگاه کوچک و محلهای کسب مردم خسارات کلی دید. شدت انفجار به حدی بود که تا شعاع بیش از یک کیلومتر از محل حادثه، شیشههای اغلب مغازهها و ادارات و کارگاهها خرد شد.
این انفجار، هنگامی رخ داد که مردم جنوب شهر با اتوبوسهای شرکت واحد و اتومبیلهای شخصی و عمومی عازم منازلشان بودند و عدهای نیز در ایستگاه به انتظار رسیدن اتوبوس در صف ایستاده بودند که بر اثر موج انفجار به شهادت رسیده یا زخمی شدند.
خبر دیگر این که مقدار قابل توجهی تیانتی داخل یک اتومبیل شورلت کار گذاشته شده بود که پس از انفجار، اتومبیلهایی که در حال عبور از مقابل وزارت دادگستری و خیابان جنوب پارکشهر بودند آتش گرفتند و سرنشینان اتومبیلها سوختند و به شهادت رسیدند.
۲۹ شهریور همان سال نیز بر اثر انفجار یک بمب در ترمینال خزانه، یک نفر شهید و ۲۴ تن مجروح شدند.(۱)
انفجار در میدان امام خمینی و شهادت دهها عابر بیگناه
۹ مهر نیز انفجار مهیبی توسط منافقین سراسر تهران را تکان داد. یک کامیون بزرگ بمبگذاریشده در شرق میدان امام خمینی، هنگام غروب منفجر شد و علاوه بر تخریب تعدادی ساختمان و هتل، جمع زیادی از رهگذران تهرانی را به شهادت رساند.
در گزارش مطبوعات از این جنایت منافقین آمده بود: در حالی که مردم آزاده و متعهد تهران هنوز در حال برگزاری جشن و سرور برای پیروزیهای درخشان رزمندگان اسلام در عملیات «مسلم بن عقیل» بودند و هنوز فریادهای «جنگ جنگ تا پیروزی»، از گوشه و کنار خیابانها به گوش میرسید، عمال آمریکا در جنوب تهران دست به جنایتی بزرگ زده و با انفجار یک بمب دهها نفر از مردم را به شهادت رسانده یا زخمی کردند.
ساعت ۲۰ و ۳۰ دقیقه بود که صدای انفجاری مهیب تهران را به لرزه درآورد، صدای انفجار و موج آن در جنوب تا جاده قم، در شمال تا ارتفاعات شمیران، در شرق بالاتر از تهرانپارس و در غرب تقریبا تا ۲۰ کیلومتری جاده کرج به گوش رسید و در محدودهای به شعاع قریب یک کیلومتر شیشه اغلب مغازهها، ادارات، خانهها، اماکن و تاسیسات خُرد شد و به بسیاری از ساختمانهایی که در مجاورت محل انفجار قرار داشتند صدمات سنگین وارد شد. بمب در میدان امام خمینی ابتدای ناصرخسرو منفجر شد.
بر اساس این گزارش «این محل در ساعتی که بمب منفجر شد محل تردد عده زیادی از مردمی بود که به خانههایشان بازمیگشتند و در صفهای طویل منتظر تاکسی، اتوبوس و دیگر وسایل نقلیه بودند و نیز محل استراحت مسافران خستهای بود که اتاقی در مسافرخانههای ویژۀ مستضعفان و افراد کمدرآمد اجاره کرده بودند. انفجار بمب به بخش بزرگی از ساختمانهای مسکونی محدوده خیابان ناصر خسرو نیز صدمه زد».
شدت انفجار به حدی بود که دهها دستگاه خودرو در محل انفجار منهدم شد، بسیاری از مسافرخانهها به شدت تخریب شده و مسافرانِ ساکن در هتل ۵ طبقه «زیبا» یا به شهادت رسیده و یا زخمی شدند.
همچنین ۲ دستگاه اتوبوس دوطبقه و یک دستگاه اتوبوس یک طبقه که پر از مسافر از مردم مستضعف جنوب تهران بودند نیز متلاشی شدند و مسافران اتوبوسها یا به شهادت رسیده و یا مجروح شدند. از طرف دیگر بر اثر این انفجار لولههای آب منطقه نیز ترکید و به دنبال آن برق منطقه نیز قطع شد.
مطبوعات گزارش دادند «اجساد تعدادی از شهدا به کلی متلاشی شده و قابل شناسایی نیست و این در حالی است که تعدادی از افراد خانوادههای مناطق مسکونی اطراف انفجار به دنبال اعضای خانواده خود میگشتند و محیطی مملو از غم و اندوه به وجود آورده بودند».(۲)
شهیدی که حضرت امام به او ارادت داشت
۲۳ مهر ۶۱ نیز آیتالله عطاءالله اشرفیاصفهانی امام جمعه باختران(کرمانشاه) با انفجار نارنجک یکی از عناصر منافقین در محراب نماز جمعه به شهادت رسید.
فرزند آیتالله شهید اشرفیاصفهانی درباره جزئیات این جنایت منافقین میگوید: «یک نفر در پوشش لباس بسیجی نزد حاجآقا رفت و با او شروع به صحبت نمود و به تصور اینکه وی از حاجآقا سؤالاتی دارد، اعتراض به این کار صورت نگرفت. وقتی صحبت شخص با آیتالله اشرفیاصفهانی به درازا کشید، من و استاندار جلو رفتیم که او را دور کنیم که ناگهان انفجار صورت گرفت. به محض انفجار من بالای سر پدرم رفتم دیدم چشمهایش باز است و لبانش تکان میخورد».
گزارش دیگری نیز حاکی است منافق مسلح به نارنجک، از در مخصوص معلولان و جانبازان انقلاب وارد محل برگزاری نماز جمعه شده بود. گفتنی است تروریستی که مبادرت به این کار کرده و خود به هلاکت رسید، فردی بود به نام «محمدحسین کرمی» از اهالی همدان که عضو گروهک تروریستی نفاق بود.
امام خمینی: من از ارادتمندان این شخصیت والامقام بوده و هستم
حضرت امام خمینی(رض) در پیامی به مناسبت شهادت آیتالله اشرفیاصفهانی تاکید کردند: «شهید عزیز محرابِ این جمعۀ ما از آن شخصیتهایی بود که اینجانب یکی از ارادتمندان این شخص والامقام بوده و هستم. این وجود پربرکت متعهد را قریب ۶۰ سال است میشناختم. مرحوم شهید بزرگوار حضرت حجتالاسلام والمسلمین حاجآقا عطاءالله اشرفی را در این مدت طولانی به صفای نفس و آرامش روح و اطمینان قلب و خالی از هواهای نفسانی و تارک هوی و مطیع امر مولا و جامع علم مفید و عمل صالح میشناسم، و در عین حال مجاهد و متعهد و قویالنفس بود. او در جبهه دفاع از حق از جمله اشخاصی بود که مایه دلگرمی جوانان مجاهد بود و از مصادیق بارز «رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللهَ عَلَیه» بود. و رفتن او ثلمه بر اسلام وارد کرد و جامعه روحانیت را سوگوار نمود».
امام خمینی ادامه دادند: «ننگ ابدی بر آنان که یک چنین شخص صالحی را که آزارش به موری نرسیده بود، از ملت ما گرفتند و خود را در پیشگاه خداوند متعال و در نزد ملت فداکار، منفورتر و جنایتکارتر از قبل معرفی کردند. این بزرگوار مثل سایر شهدای عزیز ما به جوار رحمت حق پیوست، و ملت مجاهد و قوای مسلح سلحشور ما با عزمی راسختر به پیشبرد انقلاب ادامه میدهند».(۳)
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
پی نوشت
۱ـ اطلاعات، ۱۶ شهریور ۶۱، صفحه ۱۴
۲ـ اطلاعات، ۱۰ مهر ۶۱، صفحه ۲
۳ـ صحیفه امام، جلد ۱۷، صفحه ۴۹
«نقشه راه» اشرافیگری مسئولان
حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای«مدظله»
*اشرافیگری برای یک کشور آفت است، اشرافیگرىِ مسئولان، آفت مضاعف است.(۱/۹/۷۸)
*عزیزان من! … از جمله چیزهایی که روند حرکت به سمت عدالت را در جامعه کُند میکند، نمود اشرافیگری در مسئولان بالای کشور است. از این اجتناب کنید.(۵/۶/۸۰)
*… در دوران بازسازی، خطر دنیاطلبی، بیشتر از همیشه است…این دوران، دوران خطرِ گرایش آدمهای ضعیف به سمت اشرافیگری و تجمّل و انباشت ثروت و سوءاستفادهی اقتصادی است. لذا همه باید خیلی مراقب باشند، هم مسئولان و هم آحاد مردم(۱/۱/۷۶)
*یکی از اساسیترین کارها…ایناست که مسئولین کشور، خودشان، کسانشان، نزدیکانشان و وابستگانشان، اهل اسراف و اهل اشرافیگری نباشند.(۲۲/۲/۸۸)
*اگر این روحیهی تجمّلگرایی در جامعهی ما رواج پیدا کند ـ که متأسفانه تا میزان زیادی هم رواج پیدا کرده است ـ بسیاری از مشکلات اقتصادی و اجتماعی و اخلاقی کشور اصلاً حل نخواهد شد.(۴/۱۰/۷۸)
امام خمینی(رحمهالله علیه):
*با زندگانی اشرافی و مصرفی، نمیتوان ارزشهای انسانی- اسلامی را حفظ کرد.(کلمات قصار ص۷۳)
*سرچشمهی همه مصیبتهایی که ملتها میکشند این است که متصدیان امورشان از قشر مرفه و از اشراف و اعیان ـ به اصطلاح خودشان ـ از آنها باشد.(صحیفه امام جلد۱۸)
*رئیس مذهب ما(حضرت علی«ع») که حکومتش وسیع بود. چندین مقابل ایران حجاز و مصر و ایران و همهی آنها تحت سیطره او بود، زندگیاش از همه افراد ملت پایینتر بود.(صحیفه امام ج۵ ص ۵۳۳)
*آنروزى که زرق و برق دنیا پیدا بشود و…آن روز است که ابرقدرتها مىتوانند در ما تأثیر کنند و کشور ما را به تباهى بکشند. همیشه این کشور به واسطهی این کاخ نشینها تباهى داشته است.(صحیفه امام ج ۱۷ صص۳۷۷-۳۸۸)
*اگر بخواهید بیخوف و هراس در مقابل باطل بایستید و از حق دفاع کنید و ابرقدرتان و سلاحهای پیشرفتهی آنان و شیاطین و توطئههای آنان در روح شما اثر نگذارد و شما را از میدان به در نکند، خود را به ساده زیستی عادت دهید.(صحیفه امام، ج۱۸ ص۴۷۱)
قرآن دستورالعمل زندگی
حضرت آیتالله حسنزاده آملی
بارها به عرض رساندهایم که معنا ندارد کسی صنعتی را اختراع کند و برای آن دستورالعملی ندهد. کسیکه ماشین، طیاره، رادیو، تلویزیون، تلفن و دیگر وسایل زندگی را اختراع میکند، اگر صنعتش را بیبرنامه بگذارد، خراب میشود. برنامه، حافظ و دین آن صنعت است.
نظام عالم هم که حیرت اندر حیرت است و هیچ صنعتی را در نظام عالم عظیمتر از صنعت انسان پیدا نمیکنید. خداوند سبحان فرمود: «اللَّهُ یَتَوَفَّى الأَنْفُسَ حینَ مَوتِها وَ الَّتی لَم تَمُت فی مَنامِها فَیُمسِکُ الَّتی قَضى عَلَیهَا المَوتَ وَ یُرسِلُ الأُخرى»(۱)، من توفّی میکنم شما را…، یعنی در هر دو وقت در دست منید، هم در وقت موت، هم در وقت خواب. منتهی وقتی خوابیدید ما روح را ارسال میکنیم و دو باره بیدار میشوید.
رسول اکرم(ص)فرمود: وقتی بیدار شدید بگویید: «اَلْحَمدُِللهِ الَّذِی اَحیانِی بَعدَ مَا اَماتَنِی وَ اِلَیهِ النُّشُور»(۲): حمد خدائی را که مرا زنده کرد پس از آنکه مرا میراند و حشر و نشور ما به سوی اوست.» به هر زبانی که این را بگوئی خوب است، حتی در نمازها. البته واجبش را یک مقدار احتیاط فرمودهاند. در نمازهای مستحبی، در قنوت بگو.
قنوت شما حتماً لازم نیست به الفاظ عربی باشد. مرحوم ابن بابویه صدوق روایتی را نقل میفرماید که حتی در نمازهای واجب هم لازم نیست به عربی بگوئی. همین که ارتباط محفوظ باشد، کافی است، منتهی حضرات مراجع مقداری احتیاط میکنند.
الغرض میشود که صنعتی باشد و آن صنعت دستور نداشته باشد؟ بزرگترین صنعت، وجود شماست. چه کسی میتواند این صنعت را تشریح کند؟
امیرالمومنین(ع) در برابر این صنعت زانو به زمین میزند.
این شنیدن، این صماخ گوش، این جنبیدن لب، این نفس برآمدن، این ایجاد اصوات و…
چگونه است؟
این گفت و شنود استاد و شاگرد و پای تخته و کلاس و درس و بحث و مباحثه.
افاضه در خواب و در بیداری، از باطن بر انسان افاضه میشود.
انسان چه چیزها که با این گوش سر میشنود و چه چیزها که با این چشم سر میبیند.
پیغمبر(ص) فرمود: «مؤمنی که ایمانش قوی شده خوابش کم میشود.»؛«چرا یا رسولالله؟» فرمود: «چون حالا در بیداری میبیند آنچه را که پیش از این در خواب میدید.»
ای دل به کوی دوست گذاری نمیکنی؟
اسباب، جمع داری و کاری نمیکنی؟
تور شکار داری، خب بینداز. این تور شکار، وجود شریف، بینش، ظاهر و باطن شماست. قدر خودتان را بدانید. مبادا سنگ و گل، جان و دل را از شما بگیرد. مبادا یک وقتی به وسوسه در یک گوشه و کناری بی استاد به مخمصه بیفتید.
نه چندان بخور که از دهانت درآید
نه چندان که از ضعف جانت برآید.
قرآن فرمود: «إِنَّ هَـذَا الْقُرآنَ یِهدِی لِلَّتِی هِیَ أَقوَم»:(۳) «قطعاً این قرآن به [آیینى] که خود پایدارتر است راه مى نماید.» آفریدگارتان که شما را آفرید، در کنار این صنعت دین و کتاب و قرآن را قرار داد که باید در متن این صنعت پیاده شود: «إِنَّ هَـذَا الْقُرآنَ یِهدِی لِلَّتِی هِیَ أَقوَم»
«کلُوا و اشرَبُوا و لا تُسرِفُوا»(۴) چه کسی گفت نخورید و ننوشید؛ لکن به حدش بخورید. این مزاج و بدن مثل درخت است؛ منتهی به تعبیر جناب بابا افضل کاشانی، درختی است واژگونه که به جای خاک از آسمان غذا میگیرد. این درخت غذا میخواهد. تمام جزئیات این صنعت، حساب و کتاب دارند.
چه کسی گفته ریاضت بکشی؟ راه سوراخ دعا را گم کردهای نادان!
خداوند تمام کسب و کار و زندگی و شئون زندگی ما را برای این صنعت بیان کرده است. از آداب غذا خوردن گرفته تا آداب کسب و کار و خوابیدن. یک کلمه نیست که شما بخواهید و دین شما نفرموده باشد. تمام حلال و حرامها را گفته است.
مادر جابر آمد خدمت امام صادق(ع). امام احوالپرسی کردند و فرمودند: «به چه کار مشغولی؟» گفت: «دارم تحقیق میکنم.»
کی گفته زن، تحقیق و تحصیل نکند و علم نیاموزد؟ علم در وقف مرد که نیست.
حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا(س) را ببینید. گفتار خودِ بیبی در تعقیبات نماز ظهرش هست که: «بار الها! حمد تو را که مرا در هیچ مقام قرآن معطل نگذاشتی.»
حرف هشتاد سالگی و اینها نیست. حرف قبل از هیجده سالگی است. حرف عقل و دانش و بینش است.
آری:
هر که گیرد پیشهای بی اوستا
ریشخندی شد به شهر و روستا
هیچکس بی اوستا چیزی نشد
هیچ آهن خنجر تیزی نشد
الان غربیها در باره آثار دین اسلام، روایات، آیات، فرمودههای پیامبراکرم(ص) و آل پیامبر چه تحقیقها که نمیکنند. مبادا که ما به قهقرا برویم و غافل بمانیم و در آینده حقایق دینمان را از فلان مستشرق و مستر و موسیو بپرسیم! اینجور که ما داریم پس پسکی میرویم بعید نیست!.
مادر جابر، این خانم دانشمند و شیرزن گفت دارم تحقیق میکنم. هر فکری که برای انسان پیش میآید از خود او میجوشد. برای یک مرد پیش نیامده و به فکر این خانم رسیده. عرض کرد دارم تحقیق میکنم که کدام حیوان تخمگذار است، کدام بچهزا؟ شما چگونه میخواهی این همه حیوانات را احصا کنی و احوال همه را بدانی؟
آلن جکسون محقق انگلیسی میگوید دانشمندی شصت سال در باره بیت عنکبوت زحمت کشید تا بفهمد چیست؟ و چگونه ساخته میشود؟ و قس علیهذا حیوانات دیگر. حیرت اندر حیرت!.
هارونالرشید برای امام موسیبنجعفر(ع) نوشت: «عظنی فاوجز»: جمله کوتاهی به من بگو و نصیحتم کن.» امام(ع) فرمود: «کلّ ما تراه عینک ففیه موعظه. هر چه را که چشمت میبیند در او پند و اندرز است.»
امام صادق(ع) به مادر جابر فرمود: «این کار آدم عادی نیست. این کار منطق وحی و کار انسان الهی و کار کسی است که علمش لدنی است.» سپس فرمود: «بنویس هر جانداری که گوشهای برآمده و لاله گوش دارد بچه میزاید. هر حیوانی که لاله گوش ندارد، مثل مار و لاکپشت تخم میگذارد. خفاش که پرنده است، چون گوشش لاله دارد، بچه میزاید.»
قرآن کریم فرمود: «قُل هَاتُوا بُرهَانَکُم»(۵) نظام، نظام قرآن و عقل و حساب و کتاب است. چشم، دندانها، اندام، امعاء و احشاء، مویرگها و آنچه در نظام هستی است، همه روی حساب است. عالم یکپارچه حق و حساب است. در نظام هستی این خداست که خدایی میکند و علم است که حاکم است. حضرت موسی(ع) و برادرش هارون آمدند نزد فرعون که چهارصد سال است خودش و اجدادش گفتهاند: «أناَ رَبُّکُم الأعلی» حضرت موسای کلیم(ع) مبعوث شده و با برادرش هارون با منطق، دلیل و برهان سخن میگویند. دعوا و نزاع که با خلق خدا ندارند. قرآن نهی کرد جناب رسولاللّه(ص) را که با بندگان من دعوا نکن: «ادعُ إِلى سَبیلِ رَبِّکَ بِالحِکمَهِ وَالمَوعِظَهِ الحَسَنَه وَجادِلهُم بِالَّتی هِیَ أَحسَن»(۶) دلسوز باش با خلق خدا که در پیشگاه علم عاجزند و بیدار میشوند. فرعون با آن تکبر رو کرد به جناب موسی و هارون و پرسید: «مَن رَبِّکُما؟ خدای شما کیست؟» پاسخ دادند: «رَبُّنَا الَّذی أَعطی کُلَّ شَیءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی»(۷): خدای ما کسی است که آنچه را که هست، وجود، خلق، صورت، اندام، ظاهر و باطن، ریخت، شکل و… را به همه عطا و سپس همه را راهنمایی فرمود.
به همه برای جلوگیری از دشمن آلات غضبیه داد. به همه برای پروراندن فرزندان و زندگی به دست آوردن، عشق و مهر و محبت داد. همه روی حساب و کتاب. یک میکرون خلاف در نظام هستی و در خلقت شما نیست. از خود و از نظام هستی غافل نباشید.
فرمودند خدای ما کسی است که همه موجودات از قلم صنع او صادر شدهاند. ثُمَّ هَدی و سپس همه را در کارشان هدایت فرمود. حیرت اندر حیرت!.
چه جور مسلمانید؟ تکانی بخورید و به آن حقیقتی برسید که امام سجاد و امیرالمؤمنین و پیشوایان شما فرمودند. امام حسین(ع) در دعای عرفه فرمود: «أَیَکُونُ لِغَیرِکَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَیسَ لَکَ حَتَّی یَکُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَک…. » شاعر چه خوب این مضمون را به شعر در آورده است:
«کی رفتهای ز دل که تمنا کنم تو را؟
کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را؟
غایب نبودهای که شوم طالب حضور
پنهان نبودهای که هویدا کنم تو را
با صد هزار جلوه برون آمدی که من
با صد هزار دیده تماشا کنم تو را»
این چنین انسان الهیای باشید که در همه حالاتتان خدای متعال را حاضر و ناظر بدانید. ربالعالمین است و پروراننده همه و همه.
خداوند به شما حضور، نورانیت و صفای بیشتر عطا فرماید و دعاهایمان در حقتان مستجاب باشد.
پینوشتها:
۱٫زمر آیه ۴۲
- سنن النبی (ص) ،حدیث ۱۵۶ ، ص ۱۴۰
۳٫اسرا آیه ۹
۴٫اعراف آیه ۳۱
۵٫بقره آیه ۱۱۱
۶٫نحل آیه ۱۲۵
۷٫طه آیه ۵۰
سوتیترها:
۱٫
خدای ما کسی است که آنچه را که هست، وجود، خلق، صورت، اندام، ظاهر و باطن، ریخت، شکل و… را به همه عطا و سپس همه را راهنمایی فرمود. همه روی حساب و کتاب. یک میکرون خلاف در نظام هستی و در خلقت شما نیست. از خود و از نظام هستی غافل نباشید.
بدعتگذاری نتیجه تبعیت از هوای نفس
حضرت آیتالله مصباح یزدی
اشاره
با استفاده از فرازهایی از خطبه شقشقیه در مییابیم که گاهی زیور و زینتهای دنیا آنچنان جلوه میکنند و دل انسان را میربایند که حقایق و حتی تصمیمات قبلی خود را فراموش میکند، تغییر مسیر میدهد و در راه دیگری قدم میگذارد. خاستگاه اصلی انحرافات پیروی از هوای نفس است و نه تنها انحرافات فردی بلکه فتنههای اجتماعی از همین خاستگاه سرچشمه میگیرند. وقتی هوای نفس بر افراد یا گروههایی غالب میشود، میکوشند برای جذب دیگران کارشان را توجیه و رفتاری را که میپسندند به دیگران تحمیل کنند و برای این کار، افکار جدیدی را مطرح میکنند.
منشأ بودن هوای نفس برای انحرافات در فرهنگ اسلامی امری کاملا شناخته شده است. قرآن کریم در موارد بسیاری منشأ انحرافات مردم را پیروی از هوای نفس معرفی میکند و حتی تمایلات نفسانی را مانع از ایمان آوردن، رفتن به طرف خدا و پیمودن راه حق میداند. قرآن هم علت قیام افرادی علیه انبیا و به قتل رساندن آنها و پرچم مخالفت علیه پیامبران برافراشتن را هوای نفس معرفی میکند و میفرماید: «أَفَکُلَّمَا جَاءکُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَى أَنفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ فَفَرِیقاً کَذَّبْتُمْ وَفَرِیقاً تَقْتُلُون»(۱)
جهل و هوای نفس
در نهجالبلاغه نیز در موارد بسیاری به این مطلب اشاره شده است. یکی از روشنترین آنها خطبه ۱۰۵ است: «عِبَادَ اللَّهِ لَا تَرْکَنُوا إِلَى جَهَالَتِکُمْ وَلَا تَنْقَادُوا لِأَهْوَائِکُمْ فَإِنَّ النَّازِلَ بِهَذَا الْمَنْزِلِ نَازِلٌ بِشَفَا جُرُفٍ هَار: به جهالتهای خودتان اعتماد نکنید و مطیع هواهای نفسانیتان نباشید.»
کسی که بدون علم و معرفت و بدون تعقل و درک صحیح، راهی را انتخاب میکند و به دنبال هوای نفس میرود همانند کسی است که لب پرتگاهی در حال ریزش قرار گرفته است. سپس حضرت اینگونه توضیح میدهند هرکه به دنبال هوای نفس میرود، در واقع بار سنگینی از پستی و پلیدی را بر دوش خود حمل و برای اینکه سخنش را قبول کنند، حرفهای نادرستی را بدعتگذاری میکند: «یَنْقُلُ الرَّدَى عَلَى ظَهْرِهِ مِنْ مَوْضِعٍ إِلَى مَوْضِعٍ لِرَأْیٍ یُحْدِثُهُ بَعْدَ رَأْیٍ یُرِیدُ أَنْ یُلْصِقَ مَا لَا یَلْتَصِقُ وَیُقَرِّبَ مَا لَا یَتَقَارَب: پستی و پلیدی را بر پشت خود حمل میکند و چیزهایی را که به هم ربطی ندارند بهزور به هم میچسباند و میگوید من برداشت جدیدی دارم.» میخواهد چیزهایی را به هم بچسباند که به هم ربطی ندارند، اما او برای رسیدن به هوای نفسش آنها را سرهمبندی میکند تا مردم را فریب بدهد. چیزهایی را به هم نزدیک میکند که به هم نزدیکشدنی نیستند و خیلی با هم فاصله دارند، اما او سعی میکند به هر نحو که شده، آنها را به هم نزدیک کند و دیگران را فریب بدهد تا خیال کنند روشی که او پیشنهاد میکند، معقول و توجیهبردار است.
دو رکن شناخت و میل در رفتار اختیاری انسان مؤثرند. اگر فرد هیچ شناختی نسبت به کاری نداشته باشد و آن را کورکورانه انجام دهد یا بر او تحمیل شود، آن کار حقیقتاً کار او نیست و کار دیگرانی است که به دست او اجرا میکنند. همچنین اگر انسان به کاری هیچ میلی نداشته باشد، آن را انجام نمیدهد و باید نسبت به کاری یک نوع لذت نفسانی، حیوانی، خیالی، عقلانی یا الهی داشته باشد تا به آن اقدام کند. کار اختیاری بدون میل امکان ندارد و حتی کسی که به اختیار خود خودکشی میکند، تصورش این است که با مرگ، از فشار، درد، ناراحتی یا غصهای که او را اذیت میکند، راحت میشود، وگرنه قطع حیات برای او ذاتا مطلوبیت ندارد.
به جهل خود اعتماد نکن!
امیرمؤمنان «ع» در این عبارت به این دو نکته توجه میدهند و میفرمایند: «عِبَادَ اللَّهِ لَا تَرْکَنُوا إِلَى جَهَالَتِکُمْ» درست است که انسان برای اینکه به کاری اقدام کند باید توجهی به آن داشته باشد، اما این توجه همیشه یک معرفت عقلایی و صحیح نیست و گاهی انسان از روی جهالت چیزی را میپذیرد و آن را باور میکند: «إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنفُس»(۲)
انسان از سخنی خوشش میآید، آن را میپذیرد و میگوید حرف درست و خوبی است یا کسی مغالطه میکند، بدون این که تحقیق کند و ببیند که سخنی درست است یا نه، آن را میپذیرد. این باور در واقع نوعی جهالت، بلکه جهل مرکب است و فرد خیال میکند که میداند.
حضرت میفرمایند که مواظب باشید که در حال جهل و جهالت کاری را انجام ندهید و به جهل خودتان اعتماد نکنید. شاید این توصیه شامل کسانی هم بشود که خیلی به رأی خودشان اعتماد میکنند، به دنبال تحقیق نمیروند و همینکه نظری پیدا کردند و چیزی به ذهنشان رسید، خیال میکنند این حتماً درست است و از همه بهتر میفهمند، در صورتی که اشتباه میکنند و اعتماد به این نظر، اعتماد به جهالت است.
ما ناچاریم کار کنیم. اصلاً زندگی ما با کار و حرکت است که به مقصد میرسد. ما چه بخواهیم چه نخواهیم در حال انجام کاری هستیم. حتی تنبلی هم کاری است که ما با انتخاب خودمان انجام میدهیم. انسان برای کارها ابتدا باید بکوشد معرفت صحیحی داشته باشد. مسایل روشن که از مستقلات عقلیه هستند یا حسن و قبح روشنی دارند و همه عقلا آنها را قبول دارند، چندان نیازمند تحقیق و کاوش نیستند، اما اکثر مسایل این طور نیستند و حق و باطل و جهل و علمشان به هم آمیخته است. جهات مبهمی در این مسایل هست که با جهات روشن اشتباه میشوند. سعی کنید حق و باطل را درست تشخیص بدهید و بشناسید. از جهالت بیرون بیایید و به جهل خودتان اعتماد نکنید. و بالاخره اگر خودتان نتوانستید مسئله را حل کنید، از دیگران بپرسید: «فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُون» (۳) انسان باید در مقام علم متواضع باشد، به جهل خود اقرار کند و پیش عالم برود، زانو بزند و از او خواهش کند تا مطلب را برایش توضیح بدهد، نه اینکه به فکر و خیال خودش مغرور شود و بگوید حرف همین است که من میزنم و هیچ کس بهتر از من نمیفهمد.
بهدنبال هوای نفست نرو!
اما پس از آنکه جهتان برطرف شد و حق و باطل را از هم تشخیص دادید، خیال نکنید که کار تمام شده است. در بسیاری از اوقات انسان میداند کاری حق است، ولی آن را انجام نمیدهد. بسیاری از اقات میداند که کاری باطل است، ولی به دنبالش میرود. مثال سادهای که همه ما نمونههایی از آنها را در جامعه سراغ داریم، اعتیاد است. بسیاری از سیگاریها تصریح میکنند که سیگار نه تنها هیچ فایدهای ندارد؛ بلکه برای قلب، ریه، اعصاب و سایر اندامها ضرر هم دارد، ولی باز هم از آن خوششان میآید و سیگار میکشند. چنین نیست که انسان هر چه را فهمید خوب است، حتما انجام بدهد. علت آن هم این است که در بعضی از جاها هوای نفس بر انسان غالب میشود و با اینکه مسئلهای را میداند و عقلش میگوید نکن، هوای نفسش میگوید بکن! یک لذت آنی از آن میبرد و این لذت موجب غلبه هوای نفس میشود. این همان هوای نفس است که حتی بعد از رفع جهالت و کسب علم هم غالب میشود.
بنابراین ما باید در زندگی دو نوع فعالیت داشته باشیم. یکی رفع جهل و دیگری مبارزه با هوای نفس. اگر این دو را داشتیم امید سعادت ابدی برایمان وجود دارد، ولی اگر یکی از این دو نباشد، خطر شقاوت ابدی ما را تهدید میکند: «وَلَا تَنْقَادُوا إِلَى أَهْوَائِکُمْ فَإِنَّ النَّازِلَ بِهَذَا الْمَنْزِلِ نَازِلٌ بِشَفَا جُرُفٍ هَار» کسی که در چنین موقعیتی قرار میگیرد و به جهالتش اعتماد میکند یا پیرو هوای نفس است، همانند کسی است که در پرتگاهی که در حال ریزش است و هیچ اعتمادی به آن نیست، اقامت کرده است.
بدعتگذاری، نتیجه هوای نفس
شبیه این نکته را حضرت در خطبه ۱۰۵ میفرمایند: «انما بدء وقوع الفتن أهواء تتّبع وآراء تبتدع» ظاهرا بدعتگذاری مربوط به گروهی است که میخواهند هوای نفسشان را به جامعه سرایت دهند و از دیگران سوءاستفاده کنند، وگرنه کسی که فقط خودش باشد و در رفتار شخصیش هوای نفسی را اعمال کند، لزومی ندارد که بدعتی در دین بگذارد و دیگران را به پذیرفتن سخن خود دعوت کند.
این مسئله برای کسانی است که اهل هوای نفس شدهاند و این فقط به زندگی فردیشان محدود نمیشود. چنین کسانی میکوشند دیگران را هم مبتلا سازند و از آنها سوءاستفاده کنند. برای این کار در مقام توجیه کارشان برمیآیند و برای فریب دادن دیگران به ابداع رأی یا توجیه نامعقولی اقدام میکنند.
در این خطبه حضرت میفرماید: «یَنْقُلُ الرَّدَى عَلَى ظَهْرِهِ مِنْ مَوْضِعٍ إِلَى مَوْضِع: او میخواهد پستی و راه غلطی را که انتخاب کرده است، گسترش بدهد. برای اینکه راه غلطی که انتخاب کرده، در جامعه رواج پیدا کند، سعی میکند سخن یا کاری را توجیه کند. برای این کار باید حرفهای جدیدی بزند، چیزهایی را سرهمبندی کند و آنها را ارائه دهد تا دیگران را فریب بخورند: « یُرِیدُ أَنْ یُلْصِقَ مَا لَا یَلْتَصِقُ: میخواهد چیزهایی که به هم ربطی ندارند، به زور به هم بچسباند.»
در مسایل اجتماعی- سیاسی نمونههای خوبی برای این موارد پیدا میشود. در کشور خودمان افراد یا گروههای سیاسی مختلفی را میشناسیم که خطمشیها و راههای نادرستی را دنبال میکنند و گاهی خودشان هم میدانند که خطا میکنند، ولی از آنجا که به دنبال هوسهای خاصی هستند، برای هوسهایشان توجیهاتی را هم میتراشند و حتی گاهی در مناظرات از رأیشان دفاع و آن را توجیه میکنند: «یرید ان یلصق ما لا یلتصق: هر کسی در هر کاری برای رسیدن به هواهای خود دست به این کار میزند.» برخی که میخواهند به پستهای سیاسی برسند و در انتخابات، آراء مردم را میخواهند از همین توجیهات درست میکنند. بعضی کاسبهای بازار برای اینکه جنسشان را بفروشند و سود بیشتری بکنند، دست به تبلیغات عجیب و غریب میزنند که هم خود و هم مردم میدانند که دروغ است و عجیب آنکه مردم با اینکه میدانند دروغ است، باز هم تحت تأثیر واقع میشوند. به هر حال آدمیزاد از این شگردها زیاد دارد و عوامل شیطانیای که در وجود او نهفتهاند، در مواقعی ظهور پیدا میکنند و البته مظاهر فریبندهای هم دارند.
نتیجه اینکه هوای نفس و بدعتگذاری در عرض هم نیستند و بدعتگذاری هم به هوای نفس بازمیگردد. در تاریخ از این گونه انحرافات کم نداشتهایم. طرف دلخواهی دارد و مثلا میخواهد مرید جمع کند. برای این کار باید نظری بدهد که برای اکثریت قابل قبولتر باشد. اظهار نظرهایی میکند که کسانی بپذیرند و طبق آن عمل کنند و همین انگیزه شیطانی سبب میشود برای اینکه مطابق میل آنها سخن بگوید. پس این دو گرچه به یک معنا دو عاملند، اما یکی عامل اصلی و ریشهای است و دیگری عامل ثانوی و فرعی. عامل اصلی همان هوای نفس است که باعث بدعتگذاری میشود و بدعتگذار بدعت میگذارد تا یک خواسته نفسانی دیگری را اشباع کند و آن تبعیت مردم از اوست که چه بسا خود آن هم ابزاری باشد برای رسیدن به چیزهایی دیگر. بنابراین میتوان گفت اگرچه این دو عامل در کنار هم ذکر شدهاند، ولی به این معنا نیست که این دو عامل در عرض هم هستند.
آرزوی طولانی، نتیجه هوای نفس
مشابه این روایاتی هستند با تعابیری نزدیک به هم از پیغمبر اکرم«ص» و امیرمؤمنان«ع»: «إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیْکُمُ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ» (۴)در اینجا نیز عامل اصلی را «اتباع الهوی» و عامل دوم را «طول الامل» معرفی میفرمایند. طول الامل یکی از آثار اتباع هوی است. انسان در موارد خاصی میخواهد رفتاری آنی انجام بدهد و منظورش از انجام این کار نیز نتیجهای است که آناً از آن میگیرد. در اینجا این طور نیست که آرزوی زیادی داشته باشد، بلکه فقط میخواهد به این لذت برسد.
بنابراین لازمه هر اتباع هوایی، طول الامل نیست. طول الامل هواپرستیهایی است که فرد برای رسیدن به آنها مدتی طولانی را مدنظر قرار میدهد و در آن فاصله باید کارهای زیادی را سلسلهوار انجام دهد تا به آن هدف برسد. اینگونه موارد آرزوهای طولانی را میطلبد.
برخی با ایکه میدانند عمر آدمیزاد بیش از هفتاد، هشتاد یا حداکثر صد سال بیشتر نیست، ولی «یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَه» دوست دارند هزار سال زندگی کنند. برخی در سن هشتاد، نود سالگی و در حال بیماری در بیمارستان و زیر عمل جراحی قلب باز هم به فکر کارهای تجاری، سیاسی یا نقشه حزبی انتخاباتیشان هستند و دلشان بند همان کارهاست. در حال مردن است، ولی شیطان آنچنان بر او غالب میشود و حقایق را از ذهنش میبرد که خدا و قیامت را فراموش میکند و هوس خود را دنبال میکند.
کسی است میلیاردها (حال واحد میلیاردها را شما تعیین کنید؛ به ریال، تومان، دلار، سکه یا چیز دیگری) ثروت دارد، ذخایری در بانکهای خارجی دارد، سهامهایی از کارخانههای مختلف دارد و حالا پیر و در حال مردن است. به اندازهای که هزار سال دیگر هم زندگی کند، دارد که خود و بچهها و بستگانش بخورند، ولی باز هم در فکر این است که یک صفر دیگر در دفترچه پساندازش اضافه شود. این همان طول الامل است.
خاصیت هوای نفس این است که جلوی حق را میگیرد. وقتی هوای نفس غالب میشود، وقتی انسان تحت تأثیر غرایز، هواهای نفسانی و وساوس شیطانی قرار میگیرد، همه چیز را فراموش میکند و حق را زیر پا میگذارد. در این حال کاری را انجام میدهد که لحظه بعد پشیمان میشود، ولی هنگام عمل غلبه با نفس است؛ یادش میرود، پا روی حق میگذارد و به نصحیت کسی گوش نمیدهد.
اما طول الامل برای آن برنامههای طولانی است و باعث میشود که انسان آخرت را فراموش کند. ممکن است به اینکه حق و باطلی هست توجه داشته باشد و شاید اگر کسانی نصحیتش کنند، کم و بیش بپذیرد. چون صرف داشتن آرزوهای طولانی به این معنا نیست که هیجان در آن وجود دارد. ممکن است فرد آرزوهای طولانی داشته باشد، اما این آرزوها خفته باشند و اکنون در ذهنش حاضر و فعال نباشند. در این صورت اگر کسی او را نصحیت کند، یا خودش مطالعه کند، ممکن است، اثر کند و پشیمان بشود، اما هنگام غلیان شهوت و هیجان غضب، بعضی هوسها آنچنان حمله میکنند که فرد میگوید آن آرزویی که داشتم اکنون میتواند تحقق پیدا کند و الان غنیمت است! این است که حق را زیر پا میگذارد و مانع میشود از اینکه به حق عمل شود.
بنابراین طول الامل مذموم خود ناشی از هوای نفس است، ولی اگر آرزوی انسان این باشد که به قصرهای بهشت برسد و همنشین اولیای خدا شود آرزوی بدی نیست. آرزوی مذموم آرزوی دنیوی طولانی است که ناشی از هوای نفس است. پس باز عامل اول هوای نفس و عامل فرعی و ثانوی طول الامل است.
پانوشتها:
- این مضمون با تعابیر گوناگونی نقل شده است. در بعضی از نقلها اینگونه آمده است که إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیْکُمُ [اثْنَتَانِ] اثْنَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَل، اما طبق همین نقلها نیز دو عامل ذکر میشود که یکی تابع دیگری است.
سوتیترها:
۱٫
منشأ بودن هوای نفس برای انحرافات در فرهنگ اسلامی امری کاملا شناخته شده است. قرآن کریم در موارد بسیاری منشأ انحرافات مردم را پیروی از هوای نفس معرفی میکند و حتی تمایلات نفسانی را مانع از ایمان آوردن، رفتن به طرف خدا و پیمودن راه حق میداند. قرآن هم علت قیام افرادی علیه انبیا و به قتل رساندن آنها و پرچم مخالفت علیه پیامبران برافراشتن را هوای نفس معرفی میکند.
۲٫
کسی که بدون علم و معرفت و بدون تعقل و درک صحیح، راهی را انتخاب میکند و به دنبال هوای نفس میرود همانند کسی است که لب پرتگاهی در حال ریزش قرار گرفته است. سپس حضرت اینگونه توضیح میدهند هرکه به دنبال هوای نفس میرود، در واقع بار سنگینی از پستی و پلیدی را بر دوش خود حمل و برای اینکه سخنش را قبول کنند، حرفهای نادرستی را بدعتگذاری میکند:
حدود الهی خوف و رجا
حضرت آیتالله مجتبی تهرانی(ره)
«درجه اول ادب» مبتنی بر دو دیدگاه
اهل معرفت ادب الهی را بر اساس سه حالت درونی تعریف میکنند: خوف، رجا و سرور. شخص مؤمن وقتی در حال سیر معنوی است، نه میگذارد صفت «خوف» در او به سر حد «یأس» برسد، نه اجازه میدهد «امید و رجا» در او به مرز «أمن» برسد و نه «سرور و شادیش» به «جرئت» تبدیل شود. این اولین درجه ادب الهی است.
خوف مؤمن به یأس، رجای او به ایمنی و سرورش به جرئت تبدیل نمیشود، زیرا انسان اهل معنا و اهل یقین به مبدأ و معاد، هنگامی که در مسیر معنویت قرار میگیرد و به حقایق عالم معرفت پیدا میکند، همیشه حد اعتدال را رعایت میکند و از حدود الهی تجاوز نمیکند؛ نه اهل افراط است و نه گرفتار تفریط؛ لذا از دیدگاه خود درباره «خود و خدا» همواره مراقبت میکند تا به اشتباه و خطا نیفتد.
دیدگاه اول: توجه به نقص مطلق جمیع ممکنات
انسان در مرحله اول باید به این امر اعتراف کند که نه تنها او، بلکه جمیع ممکنات، ناقص و محتاج هستند. به تعبیر دیگر هیچ شیئی از خود شیئیت ندارد و مستقل نیست. فرقی هم نمیکند که این دیدگاه علمی و استدلالی باشد یا عینی و تجربی. مهم این است که مؤمن سالک همیشه چنین نگاهی به خود و تمام عالم امکان داشته باشد؛ زیرا انسان با چین دیدگاهی حتی زمانی که مشغول طاعت و عبادت خدای متعال هم هست، از طاعت و عمل ناقص خود شرمنده است؛ یعنی طاعت و عبادت هم چیزی جز شرمندگی برایش ارمغانی ندارد. چه بسا که نقص انسان به اصل عبادات و طاعات او هم که اظهار محامد خداوند است ضربه بزند.
سالکی که به این مراتب رسیده است، همیشه با خود میگوید: «این منِ آلوده و ناقص هستم که چهره عبادت و طاعت پروردگار را مخدوش میکنم.» یعنی هر چند که عبادات، صورتهای زیبایی دارند، اما وقتی یک موجود ناقص آن را به جا میآورد، نقائصش در آن چهره زیبا تأثیر میگذارد و آن را مخدوش میکند؛ لذا همیشه شرمنده رب است. چهره زیبای طاعات و عباداتی که ممکنات انجام میدهند، متعلق به خدا و زشتیهایش مربوط به ممکنات است. «ما أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَهٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ مَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَهٍ فَمِن نَّفْسِک: هر خیری که به تو میرسد، از جانب خدا است و هر شری که به تو میرسد، از جانب خود توست.»(۱) آنچه در اختیار داریم و به کار میگیریم، همه از اوست؛ ولی همه نقصها و کاستیها از ماست.
از یک طرف وجود ما سراسر نقص است و از طرف دیگر وقتی خدا هستی و کمالی را به ما عنایت میکند، ما با مصرف نابجا، آن را به نقص تبدیل میکنیم. این ما هستیم که خرابکاری میکنیم. او دستور داده است که چه کنیم و چه نکنیم، ولی ما دستورات او را نادیده میگیریم و هر کار زشتی را که میخواهیم، انجام میدهیم. او به ما گفته که این طور عبادت کنید، ولی ما حتی اگر بخواهیم به امر الهی گوش کنیم، عبادت را بیادبانه انجام میدهیم و آن را خراب میکنیم.
اگر انسان چنین نظری به خود داشته باشد و تمام قصور و تقصیرها را از جانب خود ببیند، خوف در دلش ایجاد و سراپای وجودش مملو از شرمساری میشود. چرا خوف؟ چون انسان میبیند که خدا همه چیز را دراختیارش گذاشته، ولی او آن طور که ربّش خواسته، عمل نکرده و جوابی هم برای این بدبختیش ندارد. منشأ خوف، این نوع نگاه است و تا این نگاه نباشد، خوف در دل انسان پدید نمیآید.
دیدگاه دوم: توجه به رحمت بیکران الهی
در دیدگاه دوم انسان باید همیشه به رحمت واسعه و عنایات و الطاف بیکران و نعمتهای بیپایان الهی که بدون سئوال و استحقاق به سوی همه سرازیر میشود، نگاه و با دیدن آنها، امید و رجا پیدا کند. آیا خدا این همه نعمت را از روی استحقاق یا به خاطر درخواست ما داده است؟ ما حتی از بسیاری از نعمتهای خدادادی بیخبریم و نمیتوانیم همه آنها را احصا کنیم.
قرآن کریم میفرماید: « وَإِن تَعُدُّواْ نِعْمَهَ اللّهِ لاَ تُحْصُوهَا(۲): نمیتوانید همه نعمتهایی را که خدا به شما داده است، بشمارید!(۳) این الطاف بیکران از فیاضیت مطلق خداوند سرچشمه میگیرد و انسان باید همیشه به این فیض دائم نگاه کند. خداوند نعمتهای بیحساب دارد، چون فیضش بینهایت است. این دیدگاه دوم، باعث میشود که بنده سالک، به فیض الهی و رحمت و لطف پروردگار امیدوار شود.
پس منشأ خوف و رجا متفاوتند. یکی برخاسته از آگاهی بر احتیاج و نقص خویش و جمیع ممکنات است و دیگری ناشی از الطاف و عنایاتی است که از جانب پروردگار به سوی بندگان محتاجش جاری میشود. با این نگاه، اگر همه ثقلین هم عبادت کنند، ذرهای از خوف انسان کم نمیشود و اگر همه گناه کنند، خللی به رجای او وارد نمیشود؛ چون عبادت همه ما سوایالله در پیشگاه او اثری جز شرمندگی و شرمساری ندارد و گناه همه بندگان هم بیشتر از رحمت بیکران او نمیشود. مؤمن همیشه باید خود را بین این دو دیدگاه نگاه دارد.
حدود الهی خوف و رجا و انواع آن
در بحث خوف و رجا مرزهایی وجود دارند که باید آنها را حفظ کرد و نسبت به آنها مؤدب بود. رجا باید در حدی باشد که خدا تعیین کرده است و نباید اجازه داد حدود الهی نقص شوند. حد رجا تا بدانجاست که برای انسان حالت غرور و ایمنی ایجاد نشود؛ زیرا در این صورت انسان از حال اعتدال خارج و گرفتار آثار سوئی میشود.
امیدی که رو به فزونی میرود، کاذب است و دیگر به آن رجا گفته نمیشود، بلکه غروری است که سر از احساس ایمنی درمیآورد. اگر انسان ببیند به وظایف عبودیتش عمل میکند و با امید و رجایی که به لطف و رحمت خدا دارد، خللی به انجام تکالیفش وارد نشده، معلوم میشود که امیدش صادقانه است و از مرز الهی تجاوز نکرده است. اما اگر کسی نسبت به احکام الهی اهل تهاون باشد و به چشم حقارت به آنها نگاه کند، معلوم میشود که امیدش کاذب است و از اعتدال خارج شده است؛ لذا اگر کسی آن طور که خداوند فرموده تمام واجبات را انجام بدهد و از تمام محرمات اجتناب کند، ولی در درونش به رحمت حق امیدوار باشد، رجایش، رجای صادق است، ولی اگر حدود الهی را رعایت نکند و نعوذبالله، احکام الهی را کوچک بشمارد، رجایش کاذب خواهد بود. کسی که به وظایفش عمل نمیکند، بعد هم میگوید من به رحمت پروردگار امیدوار هستم، سر از مکاید شیطان و نفس اماره در میآورد. پس ملاک و معیار تشخیص در این مورد، نوع نگاه و نگرش نسبت به اعمال عبادی و تکالیف شرعی است.
در اینجا صفت رجا به صفت «أمن» یعنی احساس ایمنی از مکر خدا تبدیل شده است که در بحث ادب الهی، نوعی بیادبی است. مؤدب کسی است که همراه با عمل به دستورات مولا به فضل و کرمش نیز امیدوار باشد. چنین رفتاری از مصداق حسن ادب به شمار میآید، اما کسانی که از حدود الهی تعدی و تجاوز میکنند، از گروه ظالمین هستند؛ « وَمَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُون» (۴)
در سیر معنوی دو نوع ایمنی وجود دارند. یک احساس ایمنی مربوط به بدایت امر است و یک احساس ایمنی مربوط به نهایت امر. در بدایت امر و در بین سیر، انسان سالک نباید احساس ایمنی داشته باشد، اما درنهایت امر و زمانی که کار تمام شده است، این احساس خوب است. « أَفَأَمِنُواْ مَکْرَ اللّهِ فَلاَ یَأْمَنُ مَکْرَ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخَاسِرُون»(۵) این آیه مربوط به ایمنی در بدایت امر و در حال سیر است، اما در مورد کسانی که سیرشان تمام شده و از این عالم رفتهاند، خدا میفرماید: « الَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یَلْبِسُوا إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ أُولَٰئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُون»(۶)
پس احساس ایمنی، به طورکلی بد نیست؛ بلکه باید دید در چه مرحلهای به انسان دست میدهد.
حد الهی خوف
خوف هم نباید آن طور باشد که به سر حد یأس برسد؛ یعنی انسان باید از خودش بترسد، اما نباید ترسش به گونهای باشد که از حد بگذرد و به یأس و ناامیدی کشیده شود، زیرا یأس از رحمت خداوند از بدترین حالات انسان است. قرآن کریم هم میفرماید: « إِنَّهُ لَا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکَافِرُون: (۷) همانا جز گروه کافران از روح و رحمت الهی ناامید نمیشوند.»
لذا باید گفت که حد الهی خوف این است که انسان از رحمت خدا قطع امید نکند. خوف دو صورت دارد. گاهی اوقات از برخی اولیای خدا که سیرشان در این عالم به نهایت رسیده، زائل میشود.(۸) کسانی که خوف ندارند، به نهایت کار رسیدهاند و دیگر خوف برای آنان ضرورتی ندارد. قرآن کریم میفرماید: « أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُون» (۹)
ضرورت حفظ اعتدال در خوف و رجا
پس باید حالت خوف و رجا را همراه با هم داشت و هیچگاه از حال تعادل خارج نشد؛ نه نسبت به خوف و نه نسبت به رجا.
باید به خود نگاه کرد و خوف داشت و به خدا نگاه کرد و امیدوار بود. نباید این طور باشد که همیشه از خدا توقع داشته باشیم و خود را نبینیم و یا فقط گناهان را ببینیم و از رحمت الهی غافل و مأیوس شویم. این شیطان است که انسان را از خدا به سوی خود برمیگرداند و به دام غرور میاندازد. اگر دیدی به وظیفهات عمل نمیکنی، بدان که شیطان دارد تو را به سوی خود میکشاند. اگر هم دیدی که ناامید شدی، بدان که باز هم در دام شیطان لعین افتادهای؛ چون رحمت و مغفرت خدا از همه گناهان بیشتر است. خدابینی و خودبینی باید با هم باشد تا نقش تأدیبی و سازندگی برای انسان داشته باشد.
امام صادق«ع» در روایتی میفرمایند: « کَانَ أَبِی ع یَقُولُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ إِلَّا فِی قَلْبِهِ نُورَان …: پدرم میفرمود هیچ بنده مؤمنی نیست مگر اینکه در دل او دو نور وجود دارد»؛ «نور خفیه و نور رجاء؛ یکی نور خوف و دیگر نور رجا»؛(۱۰) هیچکدام از این دو بر دیگری غلبه ندارد، نه خوف از رجا بیشتر است و نه رجا از خوف. اگر خوف بر رجا غلبه کند نعوذ بالله، انسان به یأس و ناامیدی میرسد و اگر رجا غالب شود، احساس ایمنی و غرور در او به وجود میآید.
امام صادق«ع» در روایت دیگری فرمودند: « لَا یَکُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِناً حَتَّى یَکُونَ خَائِفاً رَاجِیاً وَ لَا یَکُونُ خَائِفاً رَاجِیاً: هیچگاه مؤمن، مؤمن نمیشود مگر آنکه هم اهل خوف باشد و هم اهل رجا». « لایکونُ خائفاً راجیاً حَتی یَکونَ عامِلاً لما یَخافُ و یَرجُو: (۱۱) و هیچگاه اهل خوف و رجا نخواهد بود مگر آنکه به آنچه از آن میترسد و به آن امید دارد، عمل کند.»
لذا اگر شخصی بخواهد بفهمد که خائف و راجی است یا نه، باید ببیند که آیا به وظایف الهی عمل میکند یا نه؟ و آیا تلاشی برای به دست آوردن آنچه به آن امید دارد، انجام میدهد یا نه؟
ادب الهی اقتضا میکند که انسان نسبت به خوف و رجا حالت تعادل را در خود حفظ و حد بین غلو و جفا را مراعات کند. انسان در خوف نه باید افراط در خوف کند که سر از یأس دربیاورد و نه تفریط که صفت أمن در او ایجاد شود. همچنین باید نه افراط در رجا داشته باشد که سر از أمن در میآورد و نه تفریط که یأس در او به وجود میآید.
پینوشتها:
۱ـ نساء، ۷۹.
۲ـ ابراهیم، ۳۴.
۳ـ البته ممکن نیست که ما بتوانیم فیاضیت خدا را بهطور مطلق درک کنیم، هر کسی تنها به اندازه گنجایش ذهنش میتواند از این فیاضیت درک مختصری داشته باشد، اما این مطلب را آن طور که هست، نمیتواند درک کند.
۴ـ بقره، ۲۲۹.
۵ـ اعراف، ۹۹ : «آیا از مکر خدا ایمن شدهاید؟ هیچ کسی خود را ایمن از مکر الهی نمیداند مگر گروه زیانکاران.»
۶ـ انعام، ۸۲ : «کسانی که ایمان آورده و ایمانشان را به ظلم آلوده نکرده باشند، امنیت دارند و هدایت شدهاند.»
۷ـ یوسف، ۸۷.
۸ـ البته خوف تا زمانی که ما در این دنیا در حال سیر هستیم معنا دارد؛ وگرنه در آخرت خبری از این حالت نیست. آنجا فقط باید رجا به فضل خدا داشت که من نمیخواهم وارد آن مسائل شوم.
۹ـ یونس، ۶۲ : «آگاه باشید که بر دوستان خدا نه بیمی است و نه اندوهی.»
۱۰ـ الکافی، ج ۲، ص ۶۷.
۱۱ـ الکافی، ج ۲، ص ۷۱.
سوتیترها:
۱٫
خوف مؤمن به یأس، رجای او به ایمنی و سرورش به جرئت تبدیل نمیشود، زیرا انسان اهل معنا و اهل یقین به مبدأ و معاد، هنگامی که در مسیر معنویت قرار میگیرد و به حقایق عالم معرفت پیدا میکند، همیشه حد اعتدال را رعایت میکند و از حدود الهی تجاوز نمیکند؛ نه اهل افراط است و نه گرفتار تفریط؛ لذا از دیدگاه خود درباره «خود و خدا» همواره مراقبت میکند تا به اشتباه و خطا نیفتد.
۲٫
ادب الهی اقتضا میکند که انسان نسبت به خوف و رجا حالت تعادل را در خود حفظ و حد بین غلو و جفا را مراعات کند. انسان در خوف نه باید افراط در خوف کند که سر از یأس دربیاورد و نه تفریط که صفت أمن در او ایجاد شود. همچنین باید نه افراط در رجا داشته باشد که سر از أمن در میآورد و نه تفریط که یأس در او به وجود میآید.
ویژگیهای حکومت حضرت مهدی«عج»
در آستان امامان
آیتالله سید احمد خاتمی
در زیارت جامعه کبیره، زائر خطاب به امامان میگوید: «مُرتَقِبٌ لِدَولَتِکُم: چشم انتظار حکومت شما هستم.» پیش از این قانون اساسی حکومت مهدوی را بررسی کردیم و اینک ویژگیهای حکومت مهدوی«عج» را بر میشمریم:
در روایات ویژگیهای بسیاری برای حکومت حضرت مهدی«عج» ذکر شدهاند؛ برخی از مهمترین ویژگیها عبارتند از:
۱ـ حکومت عدل و قسط
«واژه عدل» هم شامل عدالت فردی است هم شامل عدالت اجتماعی. در روایاتی که نوید حکومت حضرت مهدی«عج» داده شده، واژه عدل و قسط با هم و در برخی روایات تنها واژه عدل آمده است. در برخی از روایات نیز بر ویژگی عدالت اجتماعی در حکومت حضرت تکیه شده است.
عدل در حکومت حضرت مهدی«عج»
در دعای افتتاح میخوانیم: «اَللّـهُمَّ وَصَلِّ عَلى وَلِىِّ اَمرِکَ الْقائِمِ الْمُؤَمَّلِ وَالْعَدلِ الْمُنتَظَر: خداوندا! به ولی امر خود که قیامکننده … و عدل مورد انتظار همه است درود فرست. »
در روایتی حضرت علی«ع» از پیامبر اکرم«ص» نقل میکنند که: «لَو لَم یَبقَ مِنَ الدَّهْرِ إِلاَّ یَوم لَبَعَثَ اللهُ رَجُلاً مِن أهْلِ بَیتِی ، یَملَؤُهَا عَدلاً کَمَا مُلِئَتْ جَوراً: اگر از روزگار جز یک روز نمانده باشد، خداوند مردی را از خاندان مرا برمیانگیزد تا زمین را از عدل و داد پر کند همان گونه از ستم پر شده باشد.»(۱)
در روایت دیگر فرمود: «یخرج فی آخرالزمان رجل من ولدی اسمه کاسمی، وکنیته ککنیتی، یملأ الأرض عدلا کما مُلئت(۲) در آخرالزمان مردی از فرزندانم قیام میکند که نامش مانند نام من و کنیهاش مانند کنیه من است، زمین را از عدالت پر میکند همانگونه که از ظلم پر شده باشد.»
حضرت علی«ع» به امام حسین«ع» فرمودند: «التاسع من ولدک یا حسین هو القائم بالحق المظهر للدین و الباسط للعدل؛(۳) ای حسین! نهمین فرزندت قائم به حق و حاکم کننده دین و گستراننده عدالت است.» روایات در این زمینه فراوانند.(۴)
معنی عدالت در عصر حضرت مهدی«عج»
روشن است که عدل مفهوم گستردهای دارد و شامل عدالت فردی هم هست؛ یعنی انسانها نیز با کار گسترده فرهنگی در عصر حضرت ساخته میشوند و این زیربنای عدالت اجتماعی را فراهم میکند. امام خمینی در تفسیر عدالت موعود در عصر حضرت مهدی«عج» میفرمایند: «… و عدالت را در تمام دنیا اجرا خواهد کرد، آنهم نه این عدالتی که مردم عادی میفهمند که فقط قضیه رفاه مردم باشد، بلکه عدالت در تمام مراتب انسانی. انسان اگر انحراف عملی، روحی و عقلی پیدا کند، بازگرداندن او از این انحرافات به معنای ایجاد عدالت است. اگر اخلاق انسان منحرف شد، چنانچه به اعتدال برگردد، عدالت در او تحقق پیدا کرده است. اگر در عقائد انسان انحراف و کجیهایی پیدا شود، بر گرداندن آن عقائد به عقیده صحیح و صراط مستقیم، ایجاد عدالت است.
برای هیچکس این قدرت وجود نداشته و فقط برای حضرت مهدی موعود ممکن است که عدالت را در تمام عالم گسترش بدهد و معنایی را که همه انبیا آرزو داشتند و موفق نشدند به دست این بزرگوار اجرا شود…(۵)
«قسط» در حکومت حضرت مهدی«عج»
گروه دوم روایات تکیه بر اجرای «قسط» در کنار «عدل» دارند. پیامبر اکرم«ص» میفرمایند: « فَیَمْلَأَ الْأَرضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَت جَوراً وَ ظُلْماً»(۶) که مقصود تنها عدالت اقتصادی نیست.
ابوهلال عسکری متخصص فروق لغوی میگوید: «قسط حصه و نصیبی است که در تقسیم آن عدالت رعایت شده باشد، اما هنگامی که «قسط» بهتنهایی به کار میرود به معنای رعایت عدالت در موردی است که قابل تقسیط و سهمبندی باشد چه در امور مالی و چه در امور حقوقی. بنابراین هم قسط در امور اقتصادی به کار رفته و هم در امور حقوقی دیگر، اما در امور اقتصادی مانند «… وَأَوفُوا الْکَیلَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسط:(۷) است، پیمانه و وزن را با رعایت عدالت بپردازید.» و نیز: «وَأَقِیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِیزَانَ(۸) حق وزن را به عدالت ادا کنید و کم مفروشید.»
و گاه قسط بهتنهایی به معنای عدالت اجتماعی است که بخشی از آن عدالت اقتصادی است: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسط؛(۹) ما پیامبران خود را با دلایل استوار برانگیختیم و با آنان کتاب و وسیله سنجش حق و باطل فرو فرستادیم تا مردم قسط و عدالت را به پا دارند.»
بدیهی است که تنها عدالت اقتصادی منظور نظر انبیا و اولیای الهی نبوده، بلکه منظور اجرای عدالت در همه عرصههای اجتماعی بوده است. هدف نهایی انبیا آشتی دادن مردم با خداوند بوده است: «…دَاعِیًا إِلَی اللَّـهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرَاجًا مُّنِیرًا…».(۱۰) برای رسیدن به این هدف باید عدالت اجتماعی محقق گردد. و نیز «ادْعُوهُمْ لِآَبَائِهِمْ هُوَ أَقْسَط…؛(۱۱) آنان را با نام پدرانشان صدا کنید، اینکار به عدالت نزدیکتر است.»
عدالت اجتماعی در عصر ظهور
با این تفسیر از قسط، بشریت در زمان ظهور حضرت شاهد اجرای عدالت اجتماعی بهطور کامل خواهد بود. این عدالت شامل نیکوکاران و بدکاران میشود. در روایتی از حضرت امام باقر«ع» رسیده است «… اِذَا قَامَ قَائِمُنَا فَإِنَّهُ یَقْسِمُ بِالسَّوِیَّهِ وَ یَعْدِلُ فِی خَلْقِ الرَّحْمَنِ الْبَرِّ مِنْهُمْ وَ الْفَاجِر: (۱۲) وقتی قائم ما قیام کند، او یکسان تقسیم میکند و میان آفریدگان خدای رحمان و نیک و بدشان عدالت میورزد.»
در عصر ظهور حضرت، ظلمی نخواهد بود. امام رضا«ع» فرمودند: «… وَ وَضَعَ مِیزَانَ الْعَدلِ بَینَ النَّاسِ فَلَا یظْلِمُ أَحَدٌ أَحَداً؛(۱۳) ترازوی عدل را میان مردم مینهد تا کسی به کسی ستم نکند.(۱۳)
گستره عدالت اجتماعی حضرت چنان است که به دل خانههایشان هم راه مییابد. امام صادق«ع» فرمودند: «… اَمّا وَاللّهِ لَیَدخُلَنَّ عَلَیهِم عَدلَهُ جَوفَ بُیُوتِهِم کَما یَدخُلُ الحَرُّ وَ القَرُّ…؛(۱۴) به خدا سوگند عدالت او چنان در دل خانههایشان راه مییابد که گرما و سرما.»
در سایه این عدالت هیچ انسانی در قید بندگی و بردگی نمیماند،(۱۵) حقوق به یغما رفته انسانها به آنها بازمیگردد،(۱۶) بندهای پیدا و ناپیدای بندگی از سر و گردن انسانها باز میشوند،(۱۷) کارگزاران ظلم و بیداد مورد بازخواست قرار میگیرند، قاضیان و حاکمان کژرفتار از مسئولیت خود عزل میشوند و زمین از هرنوع خیانت پاک میشود،(۱۸) گردنکشان و مستکبران درهم کوبیده و محرومان و مستضعفان در استرجاع حق خویش کامیاب میشوند. دیگر ناله هیچ مظلومی در گلو خفه و اشک و آه هیچ دلسوختهای بلند نمیشود، هیچ انسانی گرسنه سر بر بالین نمیگذارد و هیچ محرومی با کینه و دغدغه ناامنی روزگار سپری نمیکند.
۲ـ امنیت در حکومت حضرت مهدی«عج»
دومین ویژگی حکومت مهدوی«عج» گسترش امنیت است. تحقق امنیت، زیرساخت اساسی پیشرفت در عرصههای فرهنگی، اقتصادی، صنعتی و… است. قرآن کریم اولین ویژگی یک جامعه مطلوب را «امنیت» میداند: « وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْیَهً کَانَتْ آمِنَهً مُطْمَئِنَّهً یَأْتِیهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِنْ کُلِّ مَکَانٍ…؛(۱۹) و خداوند مثلی زده است. منطقه آبادی که امن و آرام و مطمئن بود و همواره روزیش از هر جا میرسید.»
در این آیه شریفه سه ویژگی برای یک جامعه مطلوب ذکر شده است: امنیت، آرامش، اقتصاد آباد. تا امنیت نباشد کسی آرامش ندارد و تا این دو نباشند، کسی علاقمند به تولید و سر و سامان دادن به وضع اقتصادی نمیشود. بنابراین، «امنیت» زیربنای یک جامعه آباد است، ابعاد گوناگون «امنیت» اعم از امنیت جانی، مالی، آبرویی، اخلاقی، حقوقی، امنیت اجتماعی و خانوادگی… در روایتی در تفسیر این آیه شریفه آمده است: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُم وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخلِفَنَّهُم فِیالْأَرضِ کَمَا استَخلَفَ الَّذِین مِن قَبلِهِم وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارتَضَى لَهُم وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعدِ خَوفِهِمأَمنًا..؛(۲۰) خداوند به کسانی از شما که ایمان میآورند و کارهای شایسته انجام میدهند وعده داده است که آنان را حکمران روی زمین خواهد کرد همانگونه که به پیشینیان آنها خلافت روی زمین را بخشید و دینی را که برای آنها پسندید، پابرجا خواهد ساخت و ترسشان را به امنیت تبدیل خواهد کرد.»
آیه «نَزَّلتُ فی القائِم و اَصحابِه»در مورد حضرت مهدی«عج» و اصحاب اوست.(۲۱)
از روایات استفاده میشود که این امنیت، امنیتی بیبدیل است که تا آن روز بشریت شاهد آن نبوده است تا جایی که درندگان در کنار چهارپایان زیست مسالمتآمیز دارند!
در روایتی از حضرت امیرمؤمنان علی«ع» روایت شده است: «ولو قد قام قائمنا لا نزلت السماء قطرها و لاخرجت الارض نباتها و لذهبت الشحنا و من قلوب العباد و اصطلحت السباع و البهائم؛(۲۲) و اگر قائم ما قیام کند،آسمان بارانش را فرو میفرستد و زمین گیاهانش را بیرون میآورد و دشمنی از دلهای بندگان میرود و درندگان و چهارپایان با هم در صلح و صفا خواهند بود.»
امنیت در عصر حضرت بهگونهای است که: «حتی تمشی المرأه بین العراق الی الشام لا تصنع قدمیها الا علی النبات و علی رأسها زینتها لا یهیجها سبع و لا تخافه؛(۲۳) تا آنجا که زن از عراق تا شام میرود و پایش را جز روی سبزه نمینهد و زینتش بر سرش هست؛ نه درندهای او را میترساند و نه او از آن میترسد.»
امام صادق«ع» فرمودند: «أَمَا تُحِبُّ أَن یَظْهَرَ الْعَدْلُ وَ یَأْمَنَ السُّبُلُ وَ یُنْصَفَ الْمَظْلُومُ»: (۲۴) آیا دوست نداری که عدالت آشکار شود و راهها ایمن گردند و با مظلوم انصاف ورزند…».
۳ـ گسترش فرهنگ در حکومت حضرت مهدی«عج»
فرهنگ به معنای مجموعه بینشها و ارزشها و دانشها در عصر حضرت گسترش قابل ملاحظهای خواهد یافت. با ظهور حضرت همان طور که ظلم و ستم جای خود را به عدل و داد میدهد، جهل و نابخردی و نادانی هم جای خود را به علم و عقل خواهد داد و جهان از نور عقل و علم آکنده میگردد. امام باقر«ع» فرمودند:
«اذا قام قائمنا و صنع الله یده علی رؤس العباد فجمع بها عقولهم وکملت به اصلاحهم؛(۲۵) هنگامی که قائم ما قیام کند، خداوند دستش را بر سر بندگان مینهد، عقلهای ایشان را با آن جمع میکند و خردهایشان با او کامل میشود.»
در عصر ظهور رهروان راه حضرت بهطور فعال به صحنه میآیند و فرهنگ دینی را با آموزههای قرآنی گسترش میدهند. حضرت علی«ع» فرمودند: «کانی انظر الی شیعتنا بمسجد الکوفه قد ضربوا الغساطیط یعلمون الناس القرآن کما انزل؛(۲۶) گویی شیعیانمان را در مسجد کوفه مینگرم که خیمههایی را برپا کرده و قرآن را مطابق آنچه نازل شده است به مردم میآموزند.»
در حکومت حضرت مهدی«عج» مساجد کانون نشر فرهنگ دین خواهند بود، از این رو گسترش مساجد در حکومت مهدوی از راههای گسترش فرهنگ دینی است. از امام صادق«ع» روایت شده است: «اذا قام قائم آل محمد بنی فی ظهر الکوفه مسجدا له الف باب…؛(۲۷) هنگامی که قائم خاندان محمد قیام کند، در پشت کوفه مسجدی با هزار در میسازد.»
در حکومت مهدوی به فرهنگ نیز به اندازه عدالت و امنیت بها داده میشود که: «یَعبُدُونَنِی لَا یُشرِکُونَ بِی شَیْئًا» : (۲۸) آنچنان که تنها مرا میپرستند و چیزی را شریک من نخواهند ساخت.
۴ـ زندگی آبرومندانه
سه نوع زندگی داریم:
۱ـ زندگی فقیرانه که این زندگی را اسلام برای پیروانش نمیخواهد و پیامبر گرامی اسلام«ص» فرمودند: «کادَ الفَقرُ اَن یَکُونَ کُفرا؛(۲۹) نزدیک است که فقر به کفر بینجامد.»
در روایت دیگری از آن حضرت آمده است: « اَللهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْکُفْر و َالْفَقْر. فَقالَ رَجُلُ الیَعدِلان؟ قالَ نَعَم؛(۳۰) بار خدایا! من از کفر و فقر به تو پناه میبرم، مردی عرض کرد آیا این دو با هم برابرند، فرمود آری.»
و البته مقصود از آنچه پیامبر«ص» فرمودهاند که: «الْفَقْرُ فَخْرِی وَ بِهِ أَفْتَخِر»، فقر مادی نیست و اگر هم باشد، مراد آن است که من به عنوان رهبر جامعه افتخار میکنم که در معیشت در پایینترین سطح جامعه که فقرا هستند، هستم که این بهحق مایه افتخار است.(۳۱)
۲ـ زندگی تجملاتی مطلوب دین نیست و علاوه بر آنکه زمینهساز غفلت است، جامعه را به سمت مصرفزدگی و دنیاپرستی میبرد. پیامبر«ص» فرمودند: «اِن مَا قَلَّ وَکَفَى خَیْرٌ مِمَّا کَثُرَ وَأَلْهَى…»؛(۳۲) آنچه کم باشد و کافی، بهتر است از آنچه بسیار باشد و غفلتزا.
۳ـ زندگی آبرومندانه که روایات نام آن را «کفاف» گذاشتهاند مقداری از دارایی است که به اندازه نیاز باشد؛ نه کمتر و نه بیشتر، نه فقیرانه، نه تجملاتی. نبیاکرم«ص» فرمودند: « طُوبَى لِمَنْ هُدِیَ لِلإِسْلامِ وَکَانَ عَیْشُهُ کَفَافًا؛(۲۳) خوشا به حال کسی که اسلام آورد و روزیش به اندازه نیازش باشد.»
ونیز:« اَللّهُمَّ ارزُقْ مُحَمّداً وَآلَ مُحَمّد وَ َمْن اَحَبَّ مُحَمّداً و آلَ مُحَمَّد الْعَفافَ والکَفاف…(۳۴) خدایا محمد و آلمحمد و دوستان محمد و آلمحمد را عفاف (پاکدامنی) و کفاف روزی کن.
کانون این نوع زندگی عصر ظهور است. در این عصر «فقر» رخت برمیبندد. در روایات فراوان رفاه در عصر حضرت چنین ترسیم شده است. مردم به چنان نعمت و برخورداری و رفاهی دست مییابند که در هیچ زمانی دست نیافته باشند. آسمان مکرر بر آنان ببارد (کنایه از وفور مواهب طبیعی) و زمین چیزی از روییدنیهای خود را پنهان نسازد.
سخن از کثرت مال، وفور نعمتها، بارانهای پیاپی، سبکباری و رهایی از بارهای سنگین زندگی، آسودگی از رنج طلب کردن و نیافتن، ادای قرض مقروضین و ادای دین تمام صاحبان دین، بینیازی تمام انسانها، عمران و آبادی تمامی عرصه خاک، سرسبزی تمام سطح زمین، آشکار شدن معادن و گنجها و… است.(۳۵)
پینوشتها:
۱ـ بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۱۰۲٫
۲ـ عقدالدرر، ص ۳۲٫
۳ـ کمالالدین، ص ۳۰۴٫
۴- دانشنامه امام مهدی«عج» برپایه قرآن، حدیث و تاریخ جلد نهم از ص ۱۷۰ تا ص ۲۲۴
۵ـ سیمای معصومین در اندیشه امام خمینی«ره»، صص ۲۸۹ و ۲۹۰ (از مجموعه تبیان)
۶ـ منتخب الاثر، ص ۱۴۷٫
۷ـ الفروق اللغویه «ماده قسط».
۸ـ انعام، ۱۵۲٫
۹ـ الرحمن، ۹،
۱۰ـ حدید، ۲۵٫
۱۱ـ احزاب، ۴۶٫
۱۲ـ احزاب، ۵٫
۱۳ـ عللالشرایع، ص ۱۶۱٫
۱۴ـ کمالالدین، ص ۳۷۱٫
۱۵ـ الغیبه نعمانی، ص ۲۹۶٫
۱۶ـ بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۲۳۵٫
۱۷ـ بحارالانوار، ۶/۲۲۴٫
۱۸ـ بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۵۷٫
۱۹ـ بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۱۲۰٫
۲۰ـ نحل، ۱۱۲٫
۲۱ـ نور، ۵۵٫
۲۲ـ بحارالانوار، ج ۵۱، ۵۸٫
۲۳ـ الخصال، صص ۶۱۱ و ۶۲۶٫
۲۴ـ همان.
۲۵ـ بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۱۴۴٫
۲۶ـ کمالالدین، ص ۶۷۵٫
۲۷ـ الغیبه نعمانی، ص ۳۱۷٫
۲۸ـ الارث، ۲/۳۸۰٫
۲۹ـ نور، ۵۵٫
۳۰ـ اصول کافی، ج ۲، ص ۳۰۷٫
۰۳۱ـ میزان الحکمه «فقر».
۳۲ـ برای تفصیل بحث در این زمینه ر.ک بحارالانوار، ج ۷۲، ص ۳۱٫
۳۳ـ اصول کافی، ج ۲، «باب الکفاف».
۳۴ـ ر.ک، بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۷۸، ۸۸/۱۲۳ و دانشنامه امام مهدی«عج»، ج ۹، از ص ۳۴۷ تا ص ۳۷۱٫
۳۵ـ همان.
عزت اسلام و خنثی شدن توطئه دشمنان در گروی حمایت از ولایت فقیه است
«پاسدار اسلام» در محضر حضرت آیتاللهالعظمی مظاهری
درآمد:
حضرت آیتالله العظمی حاج شیخ حسین مظاهری یکی از معدود شاگردان حضرت امام خمینی هستند که از دهه ۳۰ یعنی بیش از ده سال قبل از آغاز نهضت امام، از مجلسِ درس و اُنس امام خمینی بهرهمند بودهاند. معظمله که علاوه بر بهرهگیری از محضر حضرت امام خمینی از دروس بزرگان دیگری همچون حضرات آیات بروجردی، مرعشی نجفی و علامه طباطبایی بهرهها بردهاند، در کنار فعالیتهاى علمى و دینی، از فعالیتهاى سیاسى علیه رژیم منحوس شاهنشاهی و مبارزه برای استقرار حکومت اسلامى هم باز نماندند. ایشان فراتر از ۱۲ سال شاگردی حضرت امام در علوم حوزوی، بعنوان یادگاری از مکتب عرفانی و اخلاقی امام خمینی، سالهاست که با درس دلنشین اخلاقشان، روشنی بخش جامعه اسلامی هستند.
در سال ۱۳۷۴ پس از درگذشت مرحوم آیتالله حاج شیخ حسن صافى اصفهانى، علماى اصفهان در نامهاى به رهبر معظم انقلاب، خواستار هجرت آیتالله مظاهرى به آن دیار شدند و بدین ترتیب معظمله که از پیش از پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان یکی از اعضای برجستۀ جامعه مدرسین حوزه علمیه قم به تدریس و پژوهش و تربیت طلاب اشتغال داشتند، با تاکید حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای، به شهر عالِم پرور اصفهان هجرت نمودند و زعامت حوزههای علمیه استان اصفهان را بر عهده گرفتند.
آیتالله مظاهری با وجود قرار گرفتن در جایگاه مرجعیت و تدریس و تربیت خیل طلاب فاضل و همچنین تالیف نزدیک به ۷۰ عنوان کتاب در موضوعات مختلف معارف دینی و اخلاقی، جلسات عمومی وعظشان دراصفهان همچنان برقرار است تا عامۀ مردم نیز بتوانند از برکات ایشان مستفیض شوند.
با این اوصاف، درک محضر این عالم جلیلالقدر، فرصت مغتنمی بود برای «پاسدار اسلام» تا از نکتههای ظریف و اشارات راهگشای ایشان در جهت حفظ میراث حضرت امام خمینی و نیل به سوی آمادهسازی استقرار حکومت جهانی حضرت مهدی(عج)، استفاده کنیم.
ضمن تشکر صمیمانه از عنایت معظمله برای اختصاص این فرصت، سلامتی و استمرار برکات وجودی ایشان را از درگاه خداوند متعال مسالت داریم.
*شاید بسیاری از افراد نسل امروز آنطور که باید و شاید، شناختشان نسبت به امام خمینی و اهمیت نهضت الهی ایشان، خیلی عمیق نباشد. چراکه از وقتی چشم باز کردهاند، در نعمت جمهوری اسلامی بودهاند و نقمت و خفقان رژیم شاهنشاهی و به تبع آن، عظمت امام و کار بزرگ ایشان برایشان قابل تصور نیست. لذا تبیین شخصیت والای امام خمینی و رمز پیروزی ایشان یکی از ضرورتهای امروز است. یادمان هست که دو ابرقدرت امریکا و شوروی که بر سر همه چیز رقابت داشتند، در تقابل با امام و جلوگیری از پیروزی انقلاب اسلامی رفاقت داشتند. حضرتعالی که اُنس دیرینی با حضرت امام از سالهای قبل از شروع نهضت داشتهاید، چه ویژگیای را در امام، قبل از نهضت و بعد از آن یافتید که ایشان توانست با دست خالی بر همۀ قدرتهای شیطانی غلبه کند و بزرگترین انقلاب تاریخ معاصر را رقم بزند و نقطه عطفی را در تاریخ بشریت پدید آورد؟
بسماللهالرّحمنالرّحیم. حضرت امام«قدسسرّهالشّریف» از چند ویژگی بارز برخوردار بودند. اوّلاً از حیث علمی، جامعالاطراف بودند و در شاخههای اصلی علوم اسلامی تخصص داشتند و گسترۀ علمی ایشان منحصر به فقه و اصول یا فلسفه و عرفان نبود. مثلاً ایشان در تفسیر قرآن ابتکارهایی داشتند، چنانکه در حدیث و تفسیر روایات هم تألیفات با اهمیّتی دارند، ولی از همۀ اینها مهمتر اینکه معلم اخلاق و مهذّب نفوس بودند، یعنی هم در اخلاق نظری، متخصّص و استاد بودند و هم در اخلاق عملی؛ و این ویژگی، محبوبیّت عجیبی در میان روحانیّت و جامعه به ایشان داد. یکی از کارهایی که همواره دشمنان امام چه در زمان نهضت و چه در حین تبعید و چه پس از انقلاب درصدد آن برآمدند، این بود که میخواستند با فریبکاری به این محبوبیّت ضربه بزنند، اما الحمدلله نتوانستند و این محبوبیّت روز به روز بیشتر شد. این محبوبیّت هم به دست حضرت امام نبود، بلکه ارادۀ خدا بود: «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجعَلُ لَهُمُ الرَّحمنُ وُدًّا»(۱).کسانی که امام را از نزدیک درک کردهاند و با ایشان مرتبط بودهاند، این منزلت اجتماعی ایشان را به خوبی احساس میکردند. من هم که به لطف و توفیق الهی، سالیان متمادی با حضرت امام تماس و ارتباط داشتم و دوازده سال در دروس ایشان شرکت میکردم و همواره در جریان مسائل بودم، دقیقاً میدیدم که آنچه موجب گردید که حضرت امام بتوانند این نهضت را به پیروزی برسانند، همین محبوبیّت اجتماعی ایشان و منزلت ایشان در میان عموم جامعه بود. فقط روحانیّت و طلبهها نبودند که به ایشان علاقه داشتند بلکه این علاقه و عقیدۀ به امام همگانی بود و این محبوبیّت، منجر به پدید آمدن صحنههایی مثل آن استقبال عجیب در بازگشت ایشان از تبعید به ایران شد، استقبال بزرگی که کمر رژیم طاغوت و حامیان او را شکست و همینطور سخنرانی ایشان در همان شرایط در بهشت زهرا(س) و لذا در آخر کار که باقیماندههای رژیم در روز بیست و دوم بهمن تصمیم به قتل عام مردم گرفته بودند، نتوانستند و امام به سرعت بر استکبار جهانی پیروز شدند. یا تشییع جنازۀ عجیب ایشان که یک حادثۀ بینظیر مردمی و تجلّی محبوبیّت عمومی و ملّی امام راحل بود و نشاندهندۀ پشتوانۀ بزرگ مردمیِ یک رهبر عالیقدر بود. همۀ این صحنهها و حوادث، به گونهای خرق عادت است، یعنی در قالب تفسیرهای رایج سیاسی و حکومتی و اجتماعی نمیگنجد. هنوز با گذشت قریب چهار دهه از پیروزی انقلاب و قریب سه دهه از ارتحال حضرت امام، جای این سؤال وجود دارد که چهطور شد که مثلاً در یک مقطعی در روز بیست و دوم بهمن ۵۷، ظرف چند ساعت، مردم اعمّ از زن و مرد با دست خالی، در برابر ارتشی که دنیا، مخصوصاً آمریکا و شوروی پشتوانهاش بودند، ایستادند و پروردگار عالم ترس را در دل ارتش و رژیم طاغوت افکند و همه آنها به شکست کشیده شدند و رژیم دو هزار و پانصد سالۀ پادشاهی ساقط شد.
به نظر من این محبوبیّت ویژه که ما از حضرت امام دیدیم، سبب پیروزیِ نهضت و انقلاب ایشان شد و الحمدلله تا حال هم این محبوبیّت ادامه یافته است و امروز هم میبینیم که این محبوبیّت در سطح فراگیر وجود دارد.
امّا آنچه که این محبوبیت الهی را در سطح اجتماع به حضرت امام داد، تقوا و خلوص و مجاهدت ایشان بود. یعنی مصداق همان آیهای که خواندم: «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا».
حضرت امام در زمانی که یک مدرّس بزرگ در حوزۀ علمیه و در سطح و مظانّ مرجعیّت بودند، همیشه وقتی صحبت از ریاست و مرجعیّت ایشان میشد، فرار میکردند، امّا با این حال یکدست غیبی، حضرت امام را جلو میبرد تا جایی که مرجعیّت ایشان به نحو کمنظیری گسترش یافت. من بارها این قضیۀ درسآموز را نقل کردهام که یک بار حضرت امام برای درس آمدند در حالیکه نفسشان به شماره افتاده بود. همو که در سخنرانی بعد از آزادی از زندان میفرمود: «والله! تا حال نترسیدهام، آنروز هم که میبردندم آنها میترسیدند و من آنها را تسلیت میدادم.» همین امام، آن روز نفسشان به شماره افتاده بود. فرمودند: «نیامدهام درس بگویم. آمدهام نصیحتی به شما بکنم. مرحوم میرزای شیرازی فردی را بهعنوان نماینده و وکیل در امور شرعی به اصفهان فرستادند که بد از کار درآمد. آقایی از اصفهان به مرحوم میرزا نامه نوشتند که اگر کسی را میفرستید باید سه شرط داشته باشد: باید عالم باشد، باید متدیّن باشد و باید عاقل باشد. اگر نمیتوانید، کسی را بفرستید که لااقل عالم و عاقل باشد و اگر این را هم نیافتید، حدّاقل عاقل باشد و با عقلش مردمداری کند و اسلام را حفظ کند». بعد حضرت امام فرمودند: «من هم به همۀ شما میگویم اگر عالم یا متدیّن نیستید، حدّاقل عاقل باشید و نخواهید حوزه با سابقۀ چهل ساله را از بین ببرید.» آن روز ایشان درس هم نگفتند و رفتند و در آن ایّام تب مالتی داشتند که عود کرد و چند روز در منزل بستری بودند. حالا مطلب چه بود؟ یکی از شاگردان ایشان، به نفع مرجعیّت ایشان علیه یکی از مراجع دیگر صحبت کرده بود و این موضوع به گوش ایشان رسیده بود و با این حرارت، لازم دانسته بودند که اعتراض خود را نسبت به این حرکت، بیان کنند و از شدّت ناراحتی برای این مسئله، بیمار شدند. این تقوا و پارسایی و حساسیّت پرهیزکارانۀ ایشان را میرساند. حتّی وقتی که مرحوم آیتالله العظمی آقای بروجردی از دنیا رفتند، دیگران هرکاری کردند که امام به عنوان یکی از مراجع برای برگزاری مجلس ختم ایشان در صحنه بیایند، قبول نکردند و خودشان را کنار کشیدند و همیشه چنین بودند و کاری هم به حرف این و آن نداشتند. و خلاصه اینکه هیچگاه در اینگونه امور، خود را مقدّم نمیکردند و از این مسائل فراری بودند.
*هیچکسی به اندازه امام از مرجع شدن فرار نکرد، و مرجعیت هیچ کس هم به جامعیت مرجعیت امام نشد.
بله، این یک قاعدۀ کلّی در مشی حضرت امام دربارۀ موضوع مرجعیّت بود. و امّا از عامل تقوا و پارسایی که بگذریم، فضیلت اخلاص و خلوص هم در امام، خیلی برجسته بود. ایشان در درسهایشان، وقتی به مناسبت، میخواستند ما را نصیحت کنند، راجع به خلوص، خیلی صحبت میکردند و بهجای اینکه از خودشان حرفی بزنند، همواره این آیه را میخواندند: «قُل إِنَّما أَعِظُکُم بِواحِدَهٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثنى وَ فُرادى ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا…»(۲) و جدّاً خود ایشان، عامل به این آیه بودند، حقّاً خلوص حضرت امام کمنظیر بود. هیچگاه، هیچ چیزی و هیچ کسی در نظرشان نبود غیر از خداوند متعال. همۀ ارادهها و عزّتها و قدرتها را در ید و در اختیار ذات اقدس الهی میدید و برای خودش، هیچ چیزی، هیچ مرتبهای و هیچ منزلتی قائل نبود و لذا مثلاً در قضیۀ فتح خرّمشهر فرمود: «خرّمشهر را خدا آزاد کرد.» چنانکه در اصل پیروزی انقلاب و نهضت هم معتقد بود که خدا و ارادۀ او و لطف او این انقلاب را به ثمر نشاند. در ابتدای وصیّتنامۀ سیاسی الهی خود در همان تذکّر اوّل، به این مطلب تصریح میکنند که «این انقلاب بزرگ با تأییدات غیبی الهی پیروز گردید و اگر نبود دست توانای خداوند، امکان نداشت این نهضت به ثمر برسد» و لذا امام، انقلاب اسلامی را یک تحفۀ الهی و هدیۀ غیبی میدانست.
و امّا عامل دیگر یعنی مجاهدت و تکلیفگرایی ایشان و اینکه عامل به وظیفه بودند و در انجام مسئولیّت کوتاهی نمیکردند، این هم یکی دیگر از اسبابیاست که موجب محبوبیّت ویژه ایشان شده بود. در انجام مسئولیّت و وظیفهای که تشخیص میداد، هیچ قصوری نمیکرد و مصداق «وَ لا یَخافُونَ لَومَهَ لائِمٍ» بودند. از خاطر نمیبرم که حضرت امام پس از تبعید که به قم آمدند و قصد داشتند برای همیشه در قم بمانند، در آنروزها مردم از اطراف و اکناف کشور برای تجدید بیعت با امام به قم میآمدند، یک روز عدهای از شرکت نفت خوزستان آمدند و سخنگویشان خیلی شیرین صحبت کرد و گفت: «آقا نیامدهایم بگوییم ازانقلاب چه میخواهیم، آمدهایم بگوییم انقلاب از ما چه میخواهد؟» حضرت امام خیلی از این سخن خوشحال شدند و این خشنودی در چهرۀ ایشان پدیدار شد و در سخنان خود فرمودند: «این انقلاب از شما یک چیز میخواهد و آن هم شناخت وظیفه و عمل کردن به وظیفه است.» واقعاً اگر همۀ ما در طول دوران پس از انقلاب به همین جمله عمل کرده بودیم و وظایف خودمان را به درستی شناخته بودیم و به این وظایف به درستی عمل کرده بودیم، الان نظام ما خیلی محکمتر، پررونقتر و عالیتر بود.
البته امام راحل عظیمالشأن، خصائص و ویژگیهای والای دیگری هم داشتند که تبیین آنها، فرصت و مجال بیشتری میخواهد. مثلاً توکّل ایشان که از همان خلوص ایشان سرچشمه میگرفت یا سادهزیستی ایشان که از همان پارسایی ایشان سرچشمه میگرفت و این سادهزیستی و عدم تعلّق به دنیا و زخارف مادّی، از ابتدا تا آخر حیات ایشان، چشمگیر بود و اطرافیان و خانوادۀ ایشان خصوصاً همسر صبور و گرامی ایشان هم در مقابل ارادۀ ایشان تسلیم بودند. در همان قضیۀ آمدن ایشان به قم، پس از ایّام تبعید، در ابتدا خانهای را در نزدیکی حرم مطهر در خیابان بهار برای ایشان فراهم کردند، ولی چون در بارۀ این منزل، انقلتی به وجود آمد، ایشان بدون هچ تأمّلی فرمودند من دیگر در این خانه نمیمانم و لذا جناب آقای یزدی خانۀ خود را در اختیار حضرت امام قرار دادند تا وقتی که به تهران تشریف بردند. در تهران هم خانهای برای ایشان فراهم شد که ظاهر آن قدری جلوه داشت و لذا ایشان آنجا هم نماندند و مرحوم آقای حاج احمد آقا«رحمهاللهعلیه» میگفتند وقتی خانۀ جماران را در اختیار امام قرار دادند و ایشان به آنجا آمدند فرمودند: «اینجا مناسب ماست.» و نفس راحتی کشیدند. چنانکه در ایّام تبعید در نجف اشرف هم در خانۀ محقّری بدون وسایل خنککننده در آن گرمای طاقتفرسا زندگی میکردند و اینگونه امور، نظایرش در سیره و زندگی امام راحل، زیاد است. این سادهزیستی ایشان، با آنکه در حدّ مقدورات خودشان، امکانات شخصی و موروثی داشتند، نشأت گرفته از آن روحیۀ همراهی و همدلی با محرومان و مستضعفان است، همان چیزی که امیرالمؤمنین علی«علیهالسّلام» چنانکه در نهجالبلاغه هم آمده است میفرمودند که: «أَ أَقنَعُ مِن نَفسِی بِأَن یُقَالَ هَذَا أَمِیرُ الْمُؤمِنِینَ وَ لَا أُشَارِکُهُم فِی مَکَارِهِ الدَّهرِ أَو أَکُونَ أُسوَهً لَهُم فِی جُشُوبَهِ الْعَیشِ؟»
در آن نامۀ عبرتانگیز و عجیب و غریب به عثمانبنحنیف، هشدار میدهد که آیا من صرفاً باید قانع باشم به اینکه مردم به من میگویند «امیرالمؤمنین»؟ یا اینکه باید با آنها در سختیهای روزگار و در مضایق و مشکلات زندگی، همراه و شریک باشم؟
خلاصه، نکتۀ تأسفبار این است که برای تبیین شخصیت امام، کمکار شده است و فضائل ایشان، آنطور که باید و شاید تبیین و بررسی نشده و ما روی مقام و صفات و جلالت ایشان کار نکردهایم، چنانکه روی مبانی علمی ایشان هم، کار زیادی انجام نشده و حتی دربارۀ وصیتنامه سیاسی الهی ایشان هم، به خوبی کار نکردهایم. ایکاش این وصیّتنامه سیاسی– الهی ایشان را همۀ ما، خصوصاً مسئولان نظام اسلامی به طور پیوسته متذکّر بودیم ولی متأسفانه مثل اینکه به کلّی به فراموشی رفته است. این سیاستنامه مثل سایر صحبتهای حضرت امام چاپ شد و بعد هم به کتابخانهها رفت. نه ما طلبهها، نه دیگران روی آن کار نکردیم در حالیکه باید کتاب روز شود و همه ما دربارۀ آن سخنرانی کنیم و تحلیل و تفسیر کنیم و به آن عمل کنیم. این وصیّتنامه همه چیز را در خود دارد. من همیشه میگویم که حضرت امام ده سال حکومت کردند و شما نمیتوانید بگویید، ای کاش امام این یک مطلب را هم گفته بودند. هرچه را باید راجع به نظام و انقلاب بگویند، گفتند. انصافاً همهچیز را گفتهاند و ما باید عمل کنیم. اینها حاصل همان خلوص و پارسایی است. اینها دست خداست و وقتی دست خدا روی سر کسی باشد و لیاقت هم داشته باشد، به سر منزل مقصود میرسد و اینطور محبوبیّت اجتماعی پیدا میکند.
*با وجود همه قصور و تقصیرها، از عمر نظامی که امام پایهگذاری کرد، ۳۷ سال و از رحلت امام ۲۷ سال گذشته است. ولی نظامی اسلامی همچنان پایدار و استوار است.
در این ۳۷ سال در بسیاری از اوقات وضعیّت کشور به مو رسید، اما پاره نشد، بلکه بر عکس، ناگهان یک جهش پیدا کرده است. اینها همه خرق عادت است. صدام میگفت شش روزه در تهران هستم. صدام اگرچه آدم دیوانه و قلدری بود، اما این حرفش حساب شده بود، چون دنیا قول داده بود که پشتوانهاش باشد. نه فقط آمریکا و شوروی، بلکه همۀ قدرتهای جهانی و منطقهای. لذا این طمع در صدام پدید آمده بود که پیروز است اما موفق نشد و برعکس نظام محکمتر و مستحکمتر شد.
حضرت امام الان هم در عالم برزخ از اهلبیت«علیهمالسّلام» میخواهند این نظام حفظ شود. ما امید داریم که انشاءالله این انقلاب اسلامی که یادگار امام راحل است به انقلاب جهانی حضرت ولیعصر«ارواحنافداه» متصل شود و به دست ما و به رهبری امام زمان«عجلاللهفرجهالشّریف»، پرچم اسلام بر فراز کرۀ زمین افراشته گردد و این نظام اسلامی جهانی شود و عیوبش به طور کلّی رفع گردد.
*یکی از دستاوردهای مهم امام احیای اصل ولایت فقیه بود. اصلی که دلائل آن در متن قرآن موج میزند و علاوه بر اثبات شرعی، از نظر عقلی هم این اصل رکن اصلی نظام اسلامیاست. پس از رحلت امام هم بهرغم توطئههای عمیقتر و شدیدتر دشمن نسبت به دهه اول انقلاب، روز به روز بر قدرت جمهوری اسلامی در دنیا افزوده شد و در حال حاضر جمهوری اسلامی به مثابه یک ابرقدرت سر برآورده و در هیچ موردی، دشمن نتوانسته است آن را به زمین بزند، بلکه برعکس، دشمنان در همه توطئههایشان شکست خوردند: «وَ لَا یَحِیقُ المَکرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهلِهِ».(۳) آیا اخلاص و تدبیر حضرت امام در شکل دادن به ارکان نظام و مسئله ولایت فقیه، موجبات بقا واستحکام این نظام را فراهم آورد. تحلیل و نظر حضرتعالی در این زمینه چیست؟
حرف متینی است. یک حرف راجع به ولایت فقیه این است که حضرت امام، مجملی را مفصل کردند یعنی مجملی از فقه سنّتی و فقه تشیّع را، به تفصیل مطرح کردند و در صحنۀ عمل اجراء کردند. اصل ولایت فقیه در میان فقها یک موضوع اتفاقی و اجماعی است، هرچند در بعضی از حدود و ثغور آن، بحثهای علمی و اختلاف نظرهایی وجود دارد که یک امر طبیعی در فقه است. امّا این اصل به دست فقهاء سابق، امکان اجرا و بروز و ظهور عملی پیدا نکرد، چون زمینههای آن، به وجود نیامد.
یک حرف دیگر راجع به ولایت فقیه این است که امام، ولایت فقیه را با پشتوانه همان محبوبیت اجتماعی و جایگاه فراگیر و مردمی احیا کردند و به اجراء در آوردند، به این معنا که اصل ولایت فقیه همانطور که گفتم در طول تاریخ تشیّع، به این شکل زمینۀ ظهور و بروز پیدا نکرده بود و هنر امام این بود که با پشتوانه ملت و به وسیله همان محبوبیت و منزلت ملی که در نزد مردم پیدا کرده بود، حکومتی را تأسیس کرد که هم اسلامیّت و هم جمهوریّت را مثل دو بال جدایی ناپذیر در بر داشت. متأسّفانه الان هم روی ولایت فقیه هم به خوبی کار نمیشود، هم خوب تبیین نمیشود، هم خوب دفاع نمیشود، هم خوب کمک نمیشود. ولایت فقیه، ولایت یک شخص نیست، بلکه ولایت فقه است و ولایت دین و شریعت مقدّسه و ولایت ارزشها و مبانی اسلامی است، ولی روشن است که این ولایت که تضمینکنندۀ اسلامیّت نظام ماست، وقتی زمینۀ بروز و ظهور پیدا میکند که از پشتوانۀ مردمی و مقبولیّت عمومی برخوردار باشد و لذا امام در ابتدای انقلاب دربارۀ شکل نظام و حکومت فرمودند: «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد». ما در مجموعۀ تعلیمات اسلام عزیز، از اینگونه موارد یعنی دوگانههای جدانشدنی، به طور متعّدد داریم، مثلاً در فروع دین تولّی در کنار تبرّی است و با هم تکمیل میشوند یا در فضائل اخلاقی، خوف با رجاء باید همراه باشد. اینها مثل دو بالهایی هستند که اگر یکی نباشد یا یکی بشکند یا یکی ضعیف شود، خودبهخود آن بال دیگر هم از کار میافتد.
از همین جهت شما میبینید که حضرت امام اینقدر که روی وحدت کلمۀ ملّت و اتّحاد عموم اقشار، تأکید و پافشاری میفرمودند و اینقدر که روی خدمت به مردم و نگاه داشتن آنها در صحنه و مردمداری و رفع نیازهای ملّت، خصوصاً طبقات محروم تأکید میفرمودند و مردم را ولی نعمت مسئولان میدانستند، روی هیچ چیز دیگری تأکید نمیکردند. باز در ابتدای همان وصیّتنامه سیاسی الهی میبینیم که ایشان میفرماید «رمز بقای انقلاب، همان رمز پیروزی است و رمز پیروزی را ملّت میداند که دو رکن اصلی است، یکی انگیزۀ الهی و دیگری وحدت کلمه». چنانکه از هیچ چیزی به اندازۀ اختلاف و به جان هم افتادن نگران نمیشدند. این تأکیدهای امام برای این بود که ایشان میدانستند که زمینه بروز و ظهور ولایت فقیه در مقام عمل را همین مردم و همین پشتوانۀ ملّی فراهم کرده و لذا این باید به خوبی محفوظ باشد و از آن صیانت بشود.
پروردگار عالم ولایت فقیه را در عصر ما به دست حضرت امام زنده کرد و بعد از ایشان هم مقام معظّم رهبری جایگاه و نقش ولایت فقیه را خوب و عالی ایفا کردهاند. همۀ ما باید برای مقام معظّم رهبری دعا کنیم. همه باید سلامت و دوام عمر و تأییدات ایشان را از خداوند بخواهیم. انسان میبیند که الحمدلله خدا ولایت فقیه را به خوب کسی سپرده است.
ما اگر اسلام عزیز و تشیّع و نظام را بخواهیم، باید برای حمایت و کمک به ولایت فقیه، به نحو صحیح و عاقلانه تلاش کنیم و اگر عقبنشینی دشمن و خنثی شدن توطئههای آنها را بخواهیم، باید در جهت حمایت و کمک به ولایت فقیه و ولیفقیه کار کنیم و خلاصه اینکه همه باید در زمینۀ ولایت فقیه و تقویت آن به اندازۀ وسعمان کار کنیم.
امیدوارم انشاءالله سایۀ ایشان بر سر این نظام مقدّس پایدار باشد و روزی را شاهد باشیم که با ظهور حضرت ولیعصر«عجلاللهتعالیفرجهالشّریف» نظام عدل الهی، جهانی شود و زمان ظهور و پس از آن، رجعت و حکومت اهلبیت«سلاماللهعلیهم» فرا برسد و در آن عصر، مصحف حضرت زهرا«سلاماللهعلیها» قانون اساسی زمان ظهور باشد.
امیدواریم در آن زمان باشیم و استفادههای خوبی در مسیر تعالی شخصیّت انسانی خودمان، از آن عصر ببریم. انشاءالله.
* از محضرتان بهره بردیم و از اینکه علیرغم کسالت، این فرصت را عنایت کردید سپاسگزاریم.
الحمدلله خلوصی را که از حضرت امام سراغ داریم، در شما هم که شاگرد ایشان هستید سراغ داریم.
* از حسن نظر شما تشکر میکنیم.
پینوشتها:
۱ـ سوره مریم، آیه ۹۶
۲ـ سوره سبأ، آیه ۴۶
۳ـ سوره فاطر، آیه ۴۳
سوتیترها:
۱٫
*تأسفبار این است که برای تبیین شخصیت امام، کمکار شده است و فضائل ایشان، آنطور که باید و شاید تبیین و بررسی نشده و ما روی مقام و صفات و جلالت ایشان کار نکردهایم، چنانکه روی مبانی علمی ایشان هم، کار زیادی انجام نشده
۲٫
*یک روز عدهای از شرکت نفت خوزستان آمدند و سخنگویشان گفت: «آقا نیامدهایم بگوییم ازانقلاب چه میخواهیم، آمدهایم بگوییم انقلاب از ما چه میخواهد؟» حضرت امام خیلی از این سخن خوشحال شدند و در سخنان خود فرمودند: «این انقلاب از شما یک چیز میخواهد و آن هم شناخت وظیفه و عمل کردن به وظیفه است»
۳٫
*پروردگار عالم، ولایت فقیه را در عصر ما به دست حضرت امام زنده کرد و بعد از ایشان هم مقام معظّم رهبری جایگاه و نقش ولایت فقیه را خوب و عالی ایفا کردهاند. همۀ ما باید سلامت و دوام عمر و تأییدات ایشان را از خداوند بخواهیم. الحمدلله خدا ولایت فقیه را به خوب کسی سپرده است.
۴٫
* ما اگر اسلام عزیز و تشیّع و نظام را بخواهیم، باید برای حمایت و کمک به ولایت فقیه تلاش کنیم و اگر عقبنشینی دشمن و خنثی شدن توطئههای آنها را بخواهیم، باید در جهت حمایت و کمک به ولایت فقیه و ولیفقیه کار کنیم
دنیاگرایی، لغزشگاه مدیران
اشاره:
در دهه هفتاد، همزمان با آغاز دوران به اصطلاح سازندگی بعد از جنگ و حرکت رو به رشد مصرفگرایی و دنیاطلبی و تجملگرایی در کشور، راقم این سطور جزوهای را تحت عنوان «محرمانه با مسئولین» به رشته تحریر درآورد که پس از تکثیر محدود، در اختیار مدیران مرتبط با نویسنده قرار گرفت.
در آن جزوه، ضمن نقد روند روبه گسترش گرایش برخی مدیران کشور به مظاهر دنیوی و تبیین تضاد این رویه با آموزههای مدیریت اسلامی و سنّت و سیرۀ پیشوایان الهی، درباره تبعات اقتصادی و اجتماعی و سرانجام این پدیده نامیمون هشدار داده شده بود. چراکه با غفلت دولتمردان و قانونگزاران وقت، نسبت به شاخصهای اسلام ناب و رهنمودهای حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبری«مدظله»، رشد غدۀ سرطانیِ مادیگرایی و اشرافیگری در لایهای از مدیران، بخصوص در بخشهای اقتصادی، سرانجام رسوایی مترفان و غرق شدگان در مادیات، قابل پیشبینی بود.
اینک با گذشت حدود ۲۰ سال از تحریر مطلب فوقالاشاره، فقط چند عنوان کوتاه از آن جزوه که در آن ضمناً از نگاه آیات قرآن، سرنوشت تلخ امروزِ این انحراف اشاره شده بود، ارائه میگردد. باشد که با تمسک و بازگشت به آموزههای اسلام ناب و عمل به شاخصها و معیارهای سعادتبخشِ الهی، شاهد مدیرانی متناسب و شایستۀ نظام اسلامی باشیم. انشاءالله
محمدحسن رحیمیان
آفت دلبستگی به امور مادی
نظام حقوق و مزایای مدیران در وضعیت موجود به گونهای تنظیم شده است که هر چه سِمت مدیر، بالاتر باشد حقوق و مزایای بیشتری به او تعلق میگیرد. در بخشهای صنعتی و اقتصادی نیز بر همین منوال است با این تفاوت که در نظام اداری، ارقام حقوق، نسبتاً قانونمند است ولی مزایا و هزینههای نامرئی مدیران در اشکال و پوششهای گوناگون حد و مرزی ندارد!. اما در بخشهای اقتصادی و صنعتی، حقوق و مزایا چه در حالت رسمی و مرئیِ آن و چه در حالت غیررسمی و غیرمرئی، لجام گسیخته و بیحد و مرز است. آنچه ارقام را در این آشفته بازار تعیین میکند، مسابقه و مقایسه سوداگرانه و آزمندانهای است که در میدان دنیاخواهی و مادیگرایی برخی از مدیران برقرار شده است.
یک مدیر دولتی که خود را خادم میداند و قشری از اقشار جامعه را مخدوم خود میشمارد، به جای نهیب زدن به خود که مبادا وضع زندگی خادم از مخدومِ پابرهنۀ کوخنشین بالاتر باشد، با غفلت یا تغافل از این نگرش، در حسرت حقوق بالاتر فلان بخش اقتصادی میسوزد. مدیر بخش اقتصادی نیز نگاه حسرتآلودش به طرف فلان نهاد اقتصادی است که ریخت و پاش بیشتری برای مدیرانش دارد آن مدیران هم به همین ترتیب نسبت به فلان بخش اقتصادی دولتی، خود را مظلومتر و ایثارگر میپندارند و نهایتاً پرهزینهترین مدیران اقتصادی دولتی نیز خود را در قبال فلان مدیر و مالک بخش خصوصی مغبون میدانند!.
هر چند هنوز هم مدیران کارآمد و وارسته در نظام مقدس جمهوری اسلامی _که نمونه آنها شاید در هیچ کشوری وجود ندارد_ کم نیستند، اما روال سالهای گذشته به خصوص بعد از پایان جنگ تحمیلی، در جهت گسترش وضعیت فوق پیش رفته است و معلوم نیست ادامه این وضعیت به کجا خواهد انجامید؟ و از آنجا که مدیران نقش مهمی در ساختن و پرداختن یک جامعه ایفا میکنند در واقع باید گفت: معلوم نیست با ادامه این روند، سرانجام نظام جمهوری اسلامی به کجا کشیده خواهد شد؟!
البته، توجه به این نکته نیز حائز اهمیت است که اگر شیطان اعم از کوچک و بزرگ یا جنّ و انس آن بخواهد اسلام ناب محمدی(ص) را به اسلام آمریکایی و جمهوری اسلامی را به جمهوری ضداسلامی تبدیل کند، کار کلیدی خود را از کجا و چگونه آغاز میکند؟
شیطان معمولا با این توجیه که مدیر باید بدون کمترین دغدغه مادی بتواند وظایف مدیریتی خود را انجام دهد، شروع میکند. به جا اندختن اینکه مدیران و تصمیمسازان و تصمیمگیران کشور حق دارند و باید در رفاه و تجملات زندگی کنند، در خانهها و کاخهای مجلل ساکن باشند و سوار اتومبیلهای لوکس شوند!. سِیری که سرانجامی جز بیخبری و جدایی ازمردم و خدا را در پی ندارد.
اما چگونه شیطان در این کار توفیق مییابد؟ داستان، همان داستان آدم و بهشت است. رؤیای پرواز به عالم فرشتگان و آرزوی جاودانه ماندن در «بهشت». جمهوری اسلامی با دست یازیدن به «شجره» خبیثه دنیاگرایی به رانده شدن از بهشت و «اهبطوا بعضکم لبعضِ عدوُّ(۱) فرود آیید در حالی که با یکدیگر دشمنید» میانجامد.
این سخن حق است که چسبیدن به زمین و دل بستن به زرق و برق دنیا، انسان را از پیمودن راه خدا و رسیدن به سعادت جاودانه باز میدارد:
«مالَکُم؟! اِذا قیلَ لَکُمُ انفِروا فِی سَبیلِاللهِ اثَا قَلتُم اِلَی الأرضِ اَرَضیتُم بِالحَیوه الدُّنیا مِنَ الآخِرَه فَما مَتاعُ الدُّنیا فِی الآخرهِ فَما مَتاعُ الحیوهِ الدُّنیا فِی الآخِرَهِ الا قلیل(۲) چرا هنگامی که به شما گفته میشود در راه خدا حرکت کنید، بر زمین سنگینی میکنید! – از زمین کنده نمیشوید – آیا به زندگی دنیا به جای آخرت دل خوش داشتهاید با اینکه متاع زندگی دنیا در برابر آخرت جز اندکی نیست!»
آری، همواره انجام هر نوع تکلیف بر حسب شرایط زمان و مکان، جهاد فی سبیلالله است و حرکت در راه خدا و پرواز به عالم قرب الهی فقط با سبک بالی امکانپذیر است و سبکبالی نیز ملازم با سبکباری از وابستگیهای مادی است.
پیامبراکرم(ص) به امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود:
«یا علیّ نَجَی المُخَفّفوُنَ و هَلَکَ المُثَقَّلوُنَ؛(۳) ای علی سبکباران نجات یابند و سنگینباران هلاک شوند.»
و در همین راستا است که رسول مکرم(ص ) فرمود:
«ما مِن اَحَدٍ مِنَ الاَولینَ وَ الآخِرینَ اِلا وَ هُوَ یَتَمَنّی یَومَ القیامه انّهُ لَم یُعظَ مِنَ الدُّنیا اِلا قوُتاً؛(۴)در میان اولین و آخرین، هیچکس نیست مگر آنکه در روز قیامت آرزو میکند ایکاش جز قوتی از دنیا به او داده نشده بود!»
البته باید توجه داشت که دنیا در جای خود بد نیست و خداوند هیچچیز را باطل و عبَث نیافریده است.(۵)
بلکه سخن بر سرِ دلبستگی به دنیا در مقابل آخرت است والا دنیایی که در خدمت آخرت و مزرعه آن باشد خود عین آخرت است.(۶) آخرت در بستر دنیا شکل میگیرد و روح بر مرکب جسم به سوی کمال سیر میکند. کاملترین انسانها هم فاقد غرائز و نیازها و کششهای جسمانی مانند گرسنگی نیستند. در زمینه غرائز حیوانی نیز آنچه مذموم است، مقهور بودن در برابر آنهاست. به عنوان مثال شهوتپرستی عامل سقوط انسان است اما درست و به اندازه، به غریزۀ شهوت پاسخ دادن عامل بقای انسان است. در حالیکه روابط زن و مرد در خارج از محدودۀ شرع، گناه کبیره است در چهارچوب ازدواج شرعی، سنت پیامبر و عبادت است. همانگونه که کبریت و گاز در خانه و آشپزخانه اگر نادرست به کار گرفته شود خانه و صاحبخانه را آتش میزند ولی استفادۀ بجا از آن، گرمابخش خانه و وسیله زندگی و فراهم ساختن غذاست. آنچه مهم است چگونه به دست آوردن دنیا و چگونه استفاده کردن از آن است. در اینجا سخن از دلبستگی به دنیا و آنرا در عرض آخرت و در مقابل آن قرار دادن است. از پیغمبر اکرم(ص) روایت شده است که:
«حُبَّ الدُّنیا اَصلُ کُلِّ مَعصیَه وَ اَوَّلُ کُلِّ ذَنبٍ؛(۷) دلبستگی به دنیا ریشۀ هر عصیان و آغاز هر گناه است.
همچنین از امیرالمؤمنین(ع) روایت است که:
«حُبُّ الدُّنیا رَأسُ الفِتَن وَ اصلُ المِحَن؛(۸) وابستگی به دنیا رأس فتنهها و ریشه محنتهاست.»
نمونههای بارز دلبستگی به دنیا که ممکن است هر یک از آنها یا همه آنها مانع در مقابل دلبستگی به خدا، رسول خدا و تلاش در راه خدا قرار گیرند. در این سخن آمده است:
«قُل اِن کانَ اَباءُکُم و اَبناءُکُم وَ اِخوانُکُم وَ اَزواجُکُم وَ عَشیرَتُکُم و اموالٌ اقتَرَفتُمُوها وَ تِجاره تَخشَونَ کسادَها وَ مساکِنَ تَرضَونَها اَحَبَّ اِلیکُم مِنَ اللهِ وَ رَسولِهِ وَ جَهادٍ فی سَبیلِهِ فَتَرَبَصوُ حَتّی یَأتیَ اللهُ بِاَمرِهِ وَ اللهُ لایَهدِی القَومَ الفاسِقینَ؛(۹)بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طائفه شما و اموالی که به دست آوردهاید و تجارتی که از کساد شدنش میترسید و خانههایی که به آن دل خوش داشتهاید برای شما از خدا و پیامبرش و جهاد در راهش محبوبتر است در انتظار این باشید که خدا عذابش را بر شما فرود آورد و خدا جمعیت فاسقان را هدایت نمیکند.»
در این آیه در چهار محور اول، بستگان درجه اول که به نظر میرسد مشتمل بر مادر و دختر و خواهر نیز است مورد اشاره قرار گرفتهاند و در محور پنجم تحت عنوان «عشیره» به معنی طائفه و وابستگان را ذکر کرده است که شعاع آن تا قومیت و قبیلهگرایی و ملیگرایی امتداد مییابد. در محور ششم از اموال به دست آمده و جمعآوری شده سخن گفته و در محور هفتم به کار و پیشه و منبع درآمد و ترس از کساد و کاهش درآمد اشاره نموده و در نهایت محل سکونت و دلخوش داشتن به آن را آورده است.
محورهای مزبور موضوعاتی هستند که انسان به طور طبیعی به آنها دلبستگی دارد اما آنگاه که انسان مقهور دلبستگیِ لجام گسیخته به این امور شود و این دلبستگی در تقابل با دلبستگی به خدا و پیامبرش قرار گیرد و مانع تلاش، تحرک و مجاهده در مسیر حق گردد، در چنین وضعیتی انسان از پوشش هدایت الهی و صراط مستقیم بیرون میافتد.
– مدیرانی که با استفاده از موقعیت، ظرفیتها و امکانات حوزه مدیریتی خود منافع عمومی را – ولو به اندازه یک صاع گندم، یعنی مقدار کمکی که عقیل از امیرالمؤمنین(ع) برای فرزندان گرسنه خود درخواست کرد و پاسخ آتشین پیشوای متقین را دریافت کرد– قربانی روابط خانوادگی و قوم و قبیلهای خود کنند.
مدیری که به دنبال جمعآوری اموال و انباشتن ثروت و امکانات برای خود و وابستگانش باشد، مدیری که جایگاه مسئولیت و شغل خود را فرصتی برای کسب درآمد و حقوق و مزایای هر چه بیشتر میداند، مدیری که آرامش و دلخوشی خود را به خانههای مجلل و زندگیهای اشرافی میبیند، چگونه میتواند مدعی اطاعت از خدا و رسول خدا باشد و چگونه میتواند در مسیر حق قدم بردارد؟
آیا مدیران بیش از دیگران مخاطب این تهدید الهی در پایان آیه فوق نیستند که فرمود: «فَتربصوا حتّی یَاتیَ الله بِامرِهِ؛ منتظر باشید تا فرمان الهی فرا رسد.» محتوای این تهدید و فرمان الهی چیست؟ با مقایسه مضمون آیه اخیرالذکر: «قل ان کان آباءُکم…» با آیه: «ما لکم اذا قیل لکم انفروا فی سبیل الله اثاقلتُم الی الارض اَرَضیتم بالحیوه الدنیا»(۱۱) که قبلاً مطرح کردیم وجه مشترکِ بین دو آیه، بازدارندگیِ چسبیدن و دلخوش کردن به زندگی دنیا در برابر حرکت و تلاش در راه خداست که در ادامه این آیه میفرماید:
«اِلا تَنفِروا یُعَذِّبُکُم عَذاباً الیماً وَ یَستَبدِل قوماً غَیرِکُم؛(۱۲) اگر بیدرنگ – در راه خدا و برای خدا– حرکت نکنید خداوند شما را مجازات و عذاب دردناکی میکند و گروه دیگری غیر از شما را به جای شما قرار میدهد…»
پس نباید گمان شود این در همیشه روی همین پاشنه میچرخد و نعمت خدمت و مدیریت در نظام اسلامی با این ناسپاسی پایدار میماند بلکه طبق وعده الهی هم به عذاب شدید الهی گرفتار میشوید و هم این موقعیت را از دست میدهید و دیگران به جای شما خواهند نشست.
نباید فراموش کرد که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی چه کسانی با اقتدار تمام بر همین مسندهای مدیریتی نشسته بودند و زمانی هیچکس تصور نمیکرد با آن ذلت، بروند و گروهی دیگر در جای آنان مستقر شوند.
آیا در معنی این آیه و سخن الهی اندیشیدهایم؟ که فرمود:
«وَ سَکَنتُم فی مَساکِنَ الذین ظَلَموا اَنفُسَهُم وَ تَبَیَّن لَکُم ما فَعَلنا بِهِم و ضَرَبنا لَکُم الأمثالَ؛(۱۳) شما در منازل (و کاخهای) کسانی که بر خویشتن ستم کردند ساکن شدید و برای شما آشکار شد که چگونه با آنان رفتار کردیم و برای شما مثلها زدیم.(و باز هم بیدار نمیشوید)
آیا مدیران امروز در جایگاه مدیرانِ گذشته تکیه نزدهاند؟ آیا فراموش کردیم که خداوند بر سر مدیران رژیم ستمشاهی چه آورد؟! دلیل مثال زدنهای خداوند با تعبیر «لکم» برای «شما» چیست؟ آیا آنها هم انجام وظیفه و خدمت را قربانی تبعیضها، روابط شخصی وخانوادگی، پولپرستی و… نکردند؟ آیا گناه آنها بدتر است یا گناه ما؟ گناه آنها آبروی رژیم ستمشاهی را میبرد، اما گناه ما، آبروی چه کسی و چه نظامی را میبرد؟ آیا کارهای ناشایست و مادیگرایی برخی مدیران امروز، لکه ننگی برای نظام مقدس جمهوری اسلامی نیست؟ اگر چنین است گناه آنها کجا و گناه اینان کجا؟ و عذابی که خداوند بر آنها نازل کرد کجا؟ و عذابی که در انتظار مدیران متخلف در جمهوری اسلامی است کجا؟
دامنۀ استفاده از بیتالمال
در استفاده یا به عبارتی سوء استفاده از بیتالمال، معمولاً اگر محدودیتی اعمال میشود برای ضعفا و کارمندان فرودست است، اما مدیران به هر نسبت که در سطحی بالاتری باشند، دستشان در استفاده از بیتالمال بازتر میشود. یا مقررات به آنها اختیار بیشتری تفویض میکند و یا به دلیل قدرت آنان و مراقبت کمتر بر آنها امکان دسترسی و استفاده برای آنها فراهمتر است. شیطان نیز با مستعد دیدن زمینه، با انواع توجیهات وسوسه میکند که بهترین اتومبیلها باید در اختیار مدیر باشد. در مرحله بعدی برحسب موقعیت و به اشکال مختلف تدریجاً چند اتومبیل دیگر نیز مورد استفادۀ مستقیم و غیرمستقیم مدیر و حتی خانواده و بستگان او قرار میگیرد. بدین ترتیب با آنکه رفت و آمد در داخل شهر با یک اتومبیل چندمیلیون تومانی امکانپذیر است لیکن به خاطر آسایش بیشتر و احیاناً نمایش شخصیت و شأن مدیر در سایه تجمل و استفاده از اتومبیلهای خارجی گرانقیمت، هزینه چند برابر را بر بیتالمال تحمیل میکنند. البته مسأله به همینجا ختم نمیشود زیرا اثرگذاری مدیر ارشد و نقش الگوساز او در سازمان زیر مجموعۀ وی و حتی سایر سازمانها میتواند هزینه تحمیلی به بیتالمال را به صدها و هزارها برابر برساند.
برای نمونه، در یک سازمان که در حدود ۳۰۰ شعبه در کشور دارد، استفادۀ رئیس آن سازمان از پیکان به جای پاترول سبب شد به تعداد ادارات آن سازمان، استفاده از پاترول به پیکان تبدیل شود. با محاسبه تفاوت هزینهها مشخص شد این کار، فقط در یک سال چند صدمیلیون تومان صرفهجویی در بیتالمال را به همراه داشت. این در حالیاست که معمولاً با نگاه سطحی و تجاهل نسبت به دامنۀ تاثیرات و تبعات مادی-معنوی نوع خودرویی که رئیس یک سازمان سوار میشود، استفاده از خودروی گران قیمتتر را با توجیه افزایش کارآیی احتمالی رئیس سازمان، امری ضروری القاء میکنند.(توجه شود مطلب ۲۰ سال پیش نوشته شده)
برخی از رؤسا و مدیران هم به خاطر اینکه در استفاده تجملگرایانه و رفاهطلبانه از اتومبیلهای گرانقیمت، منفرد و انگشتنما نباشند، در جهت تعمیم و توسعه این روند در سطح جامعه و دیگر مدیران گام برمیدارند و احیاناً زمینه آنرا هم فراهم میکنند!، چه بسا یکی از دلائل گسترش چشمگیر استفاده از انواع اتومبیلهای لوکس خارجی بعد از جنگ در سازمانهای دولتی و در سطح جامعه همین نکته ظریف بوده است!
این وضعیت ناهنجار در استفادۀ بیش از اندازه از بیتالمال و سوار شدن بر خودروهای لوکس از سوی مدیران و مسئولان یک نظام طاغوتی و منفصل از مصالح مردم، دور از انتظار نیست اما در نظام مردمی و اسلامی که در آن مردم، مخدومان حکومت به شمار میروند و همه داعیهدار پیروی از پیغمبر اسلام(ص) و امیرالمؤمنین(ع) هستیم، استفادۀ لجام گسیخته و روزافزون از اموال عمومی که متعلق به همین مردمی است که بسیاری از آنها با مشکلات معیشتی دست به گریبانند، به هیچوجه شایسته نیست.
حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) در حدیثی مفصل بعد از آنکه با استناد به آیات قرآن، پیغمبر اکرم(ص) را به عنوان اُسوه و سرمشق برای همه معرفی میکند و میزان و ملاک محبوبیت هر مسلمانی را نزد خدا در اندازۀ پیروی عملی از آن حضرت بیان میفرماید از میان هزاران فضیلت پیغمبر اکرم(ص) به توصیف بهرهگیری آن حضرت از امور مادی پرداخته و میفرماید: «کانَ رسوُلاللهِ(ص)…یَرکَبُ الحِمارَ العاری وَ یَردِفُ خَلفَه؛(۱۴) بر الاغ برهنه (بدون پالان) سوار میشد – و فردی دیگری را نیز – پشت سر خود سوار میکرد.»
در آن روزگار، الاغ پایینترین رتبه مرکب بود و پایینتر از آن، مرکبی نبود در عینحال الاغ میتوانست پالان ساده یا نفیس داشته باشد ولی پیغمبراکرم(ص) سوار الاغ برهنه میشد.
حضرت امیر(ع) در ادامه میفرماید:
وَیَکُونُ السَّترُ عَلی بابِ بَیتِهِ فَتَکوُنُ فیهِ التِّصاویر، فَیَقوُلُ: یا فُلانَهَ-لِاحَدِ اَزواجِهِ- غَیِبیهِ عَنی فَاِنی اِذا نَظَرتُ اِلَیهِ ذَکَرتُ الدُّنیا وَزَخارِفُها؛(۱۵) بردرخانه پیامبر(ع) پردهای مصور آویزان بود آن حضرت همسرش را فراخواند و فرمود: این پرده را از پیش چشم من دورکن زیرا هنگامی که نگاهم به آن افتد به یاد دنیا و جاذبههای آن میافتم!»
روح بلند و آسمانی مرآت اتم و اسمالله الاعظم و اشرف کائنات کجا؟ و روح کوچک و حقیر و بیرمق ما کجا؟ پرده و پارچۀ ۱۴۰۰ سال پیش، آن هم درسرزمین حجاز کجا؟ و پردهها، پارچهها و مصنوعات تکنولوژی امروز کجا؟ خانۀ محقر و گِلین پیغمبرکجا؟ و خانههای مجلل با نماها، مصالح و وسایل مدرن روزگار ما کجا؟. الاغ برهنه کجا؟ اتومبیلهای دهها میلیونی و صدها میلیونی پرزرق و برق این دوره کجا؟ انزجار و تنفر پیامبر(ع) از دنیا و زخارف دنیا کجا؟ و دلبستگی و شیفتگی ما به مظاهر دنیا کجا؟
مضافاً اینکه آن پرده مربوط به زندگی اندرونی پیغمبر اکرم(ص) و از مال شخصی حضرتشان بوده نه از بیتالمال. اما غفلت از حقایق خلقت و اینکه باید در روز قیامت برای مصرف ذرهالمثقال از بیتالمال حجت قابل قبول در پیشگاه خداوند ارائه شود، انسان تحت تأثیر هواهای نفسانی و تسویلات شیطانی، آرام، آرام و قدم بهقدم در آغاز به تصرفات مشکوک و مشتبه در بیتالمال و در مراحل بعد به هزینه کردنهای خلاف قانون و شرع، آلوده میشود. این وضعیت آنچنان با مرور زمان عادی و طبیعی جلوه میکند که فرد علاوه بر آنکه احساس شرم و گناه را از دست میدهد بلکه این گناه را، شرط لازم و ضروتی اجتنابناپذیر برای حفظ شأن مدیریت به حساب میآورد!.
مصادیقی از زیادهروی در استفاده از بیتالمال
زیادهروی و تصرف غیرمجاز در بیتالمال، نه فقط در قلمرو امور شخصیِ مدیر که حتی در انجام ماموریتهای اداری، از نظر عقل و شرع غیر قابل قبول است. حضرت امیرالمومنین(ع) به ظریفترین و ریزترین مصادیق این موضوع پرداخته و خطاب به مسئولان میفرماید:
«ادقوا اقلامکم و قاربوا بین سطورکم و احذفوا من فضولکم و اقصدوا قصد المعانی و ایاکم و الاکثار فان اموال المسلمین لا تحتمل الأضرار»(۱۶)
«قلمهایتان را نازک و سطرها را به هم نزدیک کنید، حرفهای زیادی را حذف و در آوردن معانی، صرفهجویی کنید و از زیادهروی بپرهیزید که زیان رساندن به اموال مسلمانان قابل تحمل نیست!»
پیشوای ما حضرت امیرالمؤمنین«ع» موارد صرفهجویی در مکاتبات اداری را در چهار عنوان بیان فرموده است:
۱ـ نازک کردن نوک قلم. اگر نوک قلم بیش از حد نیاز درشت باشد اولاً برای نویسنده وقتگیر است، ثانیاً مُرَکب و کاغذ بیشتری مصرف میشود.
۲ـ نزدیک کردن سطرها، فاصله زیاد بین سطور علاوه بر آنکه از زیبایی مکتوب میکاهد، موجب مصرف بیشتر کاغذ میشود.
۳ـ حذف حروف و کلمات غیرضروری (صرفهجویی، در الفاظ). آوردن حروف و کلماتی اضافی (لفّاظی کردن) مانند کلمات مترادف و القاب تشریفاتی علاوه بر آنکه وقت نویسنده و خواننده را در همان حد ولو در حد ثانیهها و دقیقهها تلف مینماید، موجب افزایش مصرف مُرکب و کاغذ میشود.
۴ـ میانهروی در آوردن معانی و مطالب. اکتفا نکردن به لُب مطلب مورد نظر و حاشیه رفتنهای خارج از موضوع نیز موجب تطویل نگارش و بالتّبع تضییع نابجای وقت، مرکب و کاغذ میشود.
بعد از آنکه حضرت ریزترین مصادیق زیادهروی در مصرف را بیان میکند تا به طریق اولی موارد درشت و کلان را مورد توجه قرار دهد، با یک فرمان قاطع بهطور کلی، مسئولان امر را از هرگونه زیادهروی در بیتالمال، برحذر میدارد و در نهایت دلیل آنرا با ارائه یک معیار کلی یعنی غیر قابل تحمل بودن اضرار به بیتالمال و زیان رساندن به اموال عمومی بیان میدارد.
آیا حدیث خاموش کردن چراغ بیتالمال و روایت آهن گداخته و داستان دستبند عاریه و دهها و صدها روایت دیگر در زمینه مراقبت از بیتالمال در زمان حاضر باید به فراموشی سپرده شود؟! آیا این احادیث نباید امروز بیش از هر زمان دیگر نصبالعین تمام مسئولان و کارگزاران نظامی باشد که میخواهد نسخه برابر با اصل حکومت اسلامی و نظام علوی باشد؟!
پینوشتها:
۱٫اعراف، آیه ۲۴٫
- ۲. توبه، آیه ۳۸٫
۳٫بحارالانوار، ج ۷۴، ص۵۲
- بحارالانوار، ج ۷۷، ص ۵۴
- ما خلقنا السموات و الارض و ما بینهما الا بالحق (حجر، آیه ۸۵)
و ما خلقنا السموات و الارض و ما بینهما باطلاً (ص، آیه ۲۷)
- عن ابن ابی یعفور قلت لابی عبدالله علیه السلام انا لنحب الدنیا فقال: تصنع بها ماذا؟ قلت اتزوج منها و احجّ و انفقُ علی عیالی و انیل اخوانی و اتصدّق، قالی لی: لیس هذا من الدنیا هذا من الاخره (بحارالانوار، ج ۳، ص ۱۰۶)
- تنبیه الخواطر، ص ۳۶۲٫
- غررالحکم
- توبه، آیه ۳۴
- توبه، آیه ۲۴
۱۱٫توبه، آیه ۳۸٫
- توبه، آیه ۳۹٫
- ۱۳. ابراهیم، آیه ۴۵
- نهج البلاغه، خطبه ۱۶۰٫
- همان
- مستدرک نهجالبلاغه، ص ۱۱۱، بحار، ج ۱۰۱/۲۷۵
سوتیترها:
۱٫
*دنیا در جای خود بد نیست ولی سخن بر سر دلبستگی به دنیا در مقابل آخرت است والا دنیایی که در خدمت آخرت و مزرعه آن باشد خود عین آخرت است. آنچه مهم است چگونه به دست آوردن دنیا و استفاده از آن است.
۲٫
*برخی از رؤسا و مدیران به خاطر اینکه در استفاده تجملگرایانه و رفاهطلبانه از اتومبیلهای گرانقیمت، منفرد و انگشتنما نباشند، در جهت تعمیم و توسعه این روند در سطح دیگر مدیران گام برمیدارند و احیاناً زمینه آنرا هم فراهم میکنند!
۳٫
* انسان تحت تأثیر هواهای نفسانی و تسویلات شیطانی، آرام، آرام و قدم بهقدم در آغاز به تصرفات مشکوک و مشتبه در بیتالمال و در مراحل بعد به هزینه کردنهای خلاف قانون و شرع آلوده میشود. این وضعیت آنچنان با مرور زمان عادی و طبیعی جلوه می کند که فرد علاوه بر آنکه احساس شرم و گناه را از دست میدهد بلکه این گناه را، شرط لازم و ضروتی اجتنابناپذیر برای حفظ شأن مدیریت به حساب میآورد!
منشور مدیریت علوی درسنامه مدیران(۲)
حجتالاسلام والمسلمین محمدتقی رهبر
مؤسسه نهجالبلاغه با هدف گسترش فرهنگ علوی در متن جامعه، سال ۹۵ را با عنوان «مدیریت علوی» آغاز کرده و با محور قراردادن نامه امیرمؤمنان«ع» به مالک اشتر بر آن است تا مقالات این بخش از ماهنامه را به این نامه گرانسنگ که جامعترین منشور مدیریت است، اختصاص دهد.
بدیهی است که مدیریت برای یک کشور جنبه راهبردی دارد و مدیریت شایسته میتواند کشتی ملت را به ساحل برساند؛ همان گونه که مدیریت ناصالح عامل عقبافتادگی و نابسامانی و بحران است. منابع اسلامی، قرآنی و روائی و سنت و سیره بر این مهم گواهی میدهند و عقلانیت و علم نیز بر آن مهر تأیید میزنند و نیازی به استدلال نیست.
پیامبر گرامی اسلام فرمود: «اگر دو صنف از امت من ـ علما و امرا ـ صالح شوند، جهان رو به صلاح میرود و اگر فاسد شوند، جهان را فساد خواهد گرفت. علما و دانشمندان، رهبران فکری مردماند و امرا رهبران سیاسی آنها. بنابراین برای پیریزی یک جامعه صالح، پیشرفته، خودکفا و مترقی باید به مدیران شایسته کاردان، مؤمن، متعهد، دلسوز، جهانشناس و زمانشناس و دوست و دشمنشناس روی آورد و کار ملک و دولت را به آنان سپرد تا اقتصاد و فرهنگ و سیاست و اجتماع و دین و دنیای مردم سامان گیرند و دشمنان مأیوس شوند و دیگر جامعهها نیز از آن الگوبرداری کنند. اگر جز این باشد، خیانت به دین و ملک و ملت است و ما که بر این باوریم که جمهوری اسلامی باید پرچمدار تمدن نوین اسلامی در جهان باشد، نباید این مسئله مهم را سرسری بگیریم.
شخصیت مالک اشتر
امام علی«ع» برای مدیریت خطه مصر، مالک اشتر را برگزید و منشور حکومتی خود را به او سپرد. هر چند این یار وفادار امام شهید شد و به امارت مصر نرسید، اما منشور جاودانه آن حضرت برای همیشه ماندگار ماند.
انتخاب مالک اشتر برای فرمانروایی مصر خود یک درس آموزنده برای دولتمردان و رهبران است که بدانند در گزینش مسئولان باید چه ویژگیهایی را ملاک قرار دهند.
در نامه امام در باره مالک اشتر که به مردم مصر در معرفی وی نگاشتهاند چنین آمده است: «یکی از بندگان خداوند را به سوی شما اعزام کردم که در حوادث هولناک بیدار، در برابر دشمنان شکستناپذیر، در ناملایمات پایدار و در برابر تبهکاران از شعله آتش سوزانتر است. گوش به فرمان او باشید و فرمانش را ببرید. او شمشیری است از شمشیرهای خدا که هرگز کند نمیشود و بیاثر نمیگردد.»(۱)
بیداری در بحرانها، شکستناپذیری و قاطعیت در برابر دشمن، غیرت دینی و حقمداری ویژگیهایی هستند که امام در وصف مالک اشتر آوردهاند و اینهاست که شایستگی یک مقام مسئول را رقم میزنند.
ویژگیهایی که آن حضرت برای مالک اشتر آوردهاند، در شرایطی که جبهه کفر و نفاق در برابر اسلام صفآرایی کرده و با قصد نفوذ در پیکره جامعه اسلامی و تصمیمگیریها درصدد براندازی است، جنبه راهبردی دارد و به مسئولان میآموزد که در برابر دشمنان ـ که امروز در جبهه استکبار و ارتجاع ـ صفآرایی کردهاند، بیدار باشند، فریب نخورند و با قاطعیت و بصیرت نقشه دشمن را بخوانند و نقش بر آب کنند.
مسئلهای که امروز برای نظام ما در برابر دشمن نقش کلیدی دارد، دشمنشناسی و قاطعیت در برابر امپریالیسم و سکولاریسم و سازشکاران است و اینها مواردی هستند که بنیانگذار جمهوری اسلامی حضرت امام خمینی(ره) از آغاز بر آن تأکید ورزیدند و رهبر فرزانه انقلاب نیز همواره بر آن پای فشردهاند و باید الگوی مسئولین باشد، بهویژه در شرایطی که شیطان بزرگ با سوءاستفاده از مذاکرات هستهای و نرمخوئی طرف مقابل بر آن است ناکامیهای ۳۷ ساله خود را با نفوذ و سیطره مجدد بر کشور جبران کند.
سیاست ما باید تهاجمی و الگوبرداری از منشوری باشد که امیرمؤمنان در نامه فوقالذکر به مردم مصر مینویسند و مالک اشتر را شمشیری از شمشیرهای خدا میدانند که هرگز کند نمیشود. کوتاه آمدن در برابر دشمن و یا عرض نیاز کردن، چیزی جز مذلت برای ما و گستاخی بیشتر برای دشمن سوگند خورده به بار نمیآورد. چه نیکو گفتهاند:
عرض نیاز پیش ستمبارگان خطاست
اشک کباب موجب طغیان آتش است!
و اما منشور جاودانه امام علی«ع»:
«این است فرمان بنده خداوند علی فرمانروای مؤمنان به مالک بن حارث اشتر در حکمی که به وی داده آن هنگام که تصدی امور خطه مصر را بدو سپرده است تا مالیات آن سرزمین را بگیرد و با دشمنان نبرد کند و به اصلاح امور مردم بپردازد و شهرهای آن را آباد کند».
توضیح و اشاره:
۱ـ امام علی«ع» قبل از آنکه امیرمؤمنان بخواند، عبدالله نامیده است و این درسی است برای کسانی که به مقام و عنوانی دست مییابند تا فراموش نکنند که در همه احوال بنده خدا و در برابر او مسئولاند و جاه و مقام و ریاست و وزارت آنان را غافل نسازد و رسم طغیان و خودخواهی پیشه نکنند. در بندگی خدا بکوشند و خدمتگزار صالحی برای دین و مردم باشند.
۲ـ حاکم و زمامدار و مقام مسئول در یک کشور چند وظیفه کلیدی برعهده دارند:
الف) تأمین بودجههای مورد نیاز برای اداره امور کشور و اقتصاد و معیشت مردم از طریق مالیاتها ومنابع ملی در چهارچوب مقررات شرعی و قانونی و صرف آن در مصالح عمومی.
نام این اموال در اصطلاح شرع مقدس «بیتالمال» است. اینها مال شخصی دولتها یا افراد یا نهادها و مؤسسات نیستند که هرگونه بخواهند خرج کنند. اینها دارایی ملتاند و آحاد مردم در آن سهیماند و تضییع آن مجازات دارد. علیبن ابیطالب«ع» بهقدری نسبت به بیتالمال دقیق بود که حتی از دادن مقداری جو از بیتالمال به برادر عیالوارش عقیل امتناع ورزید و با آهن داغ شده او را آگاهی داد و گفت تو تاب تحمل این آتش را که بندهای به بازیچه داغ کرده است نداری. من چگونه تحمل کنم آتشی را که خداوند قهار از سر خشم برافروخته است؟
اگر این الگو در صرف بیتالمال و بودجه الگو کشور باشد، جامعه رنگ فقر را نخواهد دید و دست نیاز حکومت پیش دشمنان دراز نخواهد شد. اگر بودجه کشور با دقت و وسواس برای مصالح عامه و در جای خود و بدون اسراف و تبذیر مصرف شود و از ولخرجیها، سوءاستفادهها، رانتخواریها جلوگیری به عمل آید، چیزی به نام مفاسد اقتصادی پیش نخواهد آمد، بلیهای که متأسفانه در فضای سهلانگاریها دامنگیر کشور ما شده و علاج آن نظارت و قاطعیت در اجرای قانون حق و عدل است.
ب) وظیفه دیگر حکومت، دفع فتنه دشمنان خدا و خلق و تأمین امنیت عمومی است. بودجههای دفاعی بدین منظور و برای جلوگیری از تهدیدهای خارجی یا داخلی اختصاص داده میشوند. یک نظام مقتدر به بنیه دفاعی انسانی و تسلیحاتی نیاز مبرم دارد و قرآن کریم نیز فرمان میدهد که تجهیزات دفاعی را آن گونه فراهم آورید که دشمنان خدا و خلق از آن پروا کنند و فکر تجاوز و حمله به حریم شما را در سر نپرورانند.
ج) رسیدگی به امور اجتماعی و ساماندهی به زندگی مردم از جنبههای مختلف مادی، معنوی، فرهنگی، اخلاقی، حقوقی و دفع فساد و مفسدان که صلاح و سداد جامعه را تهدید میکند، از دیگر وظایف دولت اسلامی و حکومت دینی است و نباید از این مسئولیت مهم شانه خالی کند.
د) عمران و آبادسازی کشور در جهت رفاه حال مردم و تأمین نیازهای عمومی و خدمات شهری و روستایی، اصلاح جادهها، احداث مدارس، مسکن، بیمارستان و دیگر امکانات خدمترسانی به جامعه وظیفه دیگر حکومت اسلامی است که امام بر آن تأکید فرمودهاند.
استفاده از استعدادهای انسانی، ظرفیتهای طبیعی و جغرافیایی میتواند پایه اقتصاد مقاومتی باشد که ملت را از بیگانه بینیاز و پایههای استقلال را استوار میسازد.
امروزه جهان اسلام و کشورهای اسلامی از ذخایر گرانسنگ از جمله نفت و معادن و مناطق استراتژیک بینالمللی آبی و خاکی برخوردارند و کشور ایران در این میان ویژگی خاص و فوقالعادهای دارد.
اگر مدیریت کشور با استفاده از این امکانات و استعدادهای انسانی و ملی بهدرستی و با علم و تخصص بهرهبرداری نماید، نه تنها میتواند کشور را بهخوبی اداره کند و از تهدیدها و تحریمها مصون بدارد، بلکه برای دیگران نیز الگوی شایستهای خواهد بود.
به امید اینکه دستاندرکاران امور دغدغههای دلسوزان نظام را درک کنند و رهنمودهای رهبر معظم انقلاب را در عمل و نه تنها در شعار به کار گیرند، بهویژه که رهبر معظم انقلاب این سال را سال اقتصاد مقاومتی، اقدام و عمل اعلام فرمودهاند.
پینوشت
۱ـ نهجالبلاغه، نامه ۸۳٫
تأثیر عبودیت بر زندگی اجتماعی
حجتالاسلام والمسلمین محمدرضا مصطفیپور(۱)
شهربانو عباسزاده(۲)
در شماره پیشین به آثار عبودیت در زندگی فردی پرداختیم و در این مجال تأثیر عبودیت بر زندگی اجتماعی را مورد بررسی قرار می دهیم:
۱ـ جلوگیری از گناه و فحشا
عبودیت (از جمله نماز) انسان را از گناه باز میدارد و موجب کاهش فحشا و بیبند و باری در جامعه میشود، چون هر چه انسان به خدا نزدیکتر باشد، کمتر گناه میکند و آثار آن در جامعه نیز نمود پیدا میکند. قرآن میفرماید :«… إِنَّ الصَّلاهَ تَنهى عَنِ الفَحْشاءِ وَ المُنکَرِ…».(۱)
پیامبر«ص» فرمودند: «نماز همانند آب جاری است، هر زمان که انسان نماز میخواند، گناهانی که در میان دو نماز انجام شده است از میان میرود.»(۲) به این ترتیب جراحاتی که بر روح و جان انسان از گناه مینشیند، با مرهم نماز التیام مییابد و زنگارهایی که بر قلب مینشیند زدوده میشود. در احادیث متعددی میخوانیم که افراد گناهکاری شرح حال آنها را برای پیشوایان اسلام بیان کردند و آنان فرمودند: «غم مخورید، نماز آنها را اصلاح میکند و کرد.(۳ ) جلوگیری از گناه و فحشا، هم در بخش فردی و هم اجتماعی قابل ذکر است. این تأثیر نماز (عبودیت خدا) بر اصلاح فرد و جامعه است و آنها را از گناه و فحشا باز میدارد و باعث میشود جامعهای سالم داشته باشیم.
۲ـ امر به معروف و نهی از منکر
عبودیت جامعه را تبدیل به مدینه فاضله میکند. برای رسیدن به چنین مرحلهای، قرآن و روایات، امر به معروف و نهی از منکر را پیشنهاد میکنند. انسانی که به بالاترین مراحل عبودیت رسیده است، تسلیم امر الهی میشود. امر به معروف و نهی از منکر نیز یکی از چیزهایی است که خدای متعال آن را از بنده خود میخواهد. امام صادق«ع» میفرمایند: «همانا کسی میتواند امر به معروف و نهی از منکر کند که در او سه خصلت باشد. خود به آنچه امر میکند، عمل و از آنچه نهی میکند خود دوری کند. در آنچه امر یا نهی میکند اعتدال را رعایت نماید و نرمی نشان دهد.»(۴) همه این خصوصیات در شخص عابد وجود دارد، پس میتواند با عنایاتی که از جانب حق تعالی میشود، مردم را راهنمایی کند.
خداوند در آیه ۱۷ سوره لقمان امر به معروف و نهی از منکر را از اصلیترین ارزشهای جامعه برمیشمارد و با توجه به کارکردهای آن برای دستیابی به مقام عبودیت ربوبی و ربوبیت عبودی در آیه ۱۱۰ سوره آلعمران آن را عاملی برای حفظ ایمان و اعتقاد به خداوند و زمینهساز حرکت جمعی بشر به سوی حق و حقیقت و دستیابی به کمال میشمارد.
بنابراین امر به معروف و نهی از منکر امری الهی اجتماعی است و کسی که به کمال ربوبی میرسد، موظف است اجتماع را نیز با خود همراه کند. چنین شخصی خود به خود عبودیت را در زندگی احساس میکند..
۳ـ اصلاح بین مردم
مقوله اصلاح بین مردم بهقدری مهم است که حضرت علی«ع» در نامه ۴۷ نهجالبلاغه آن را حتی بالاتر از جهاد میدانند و نیز در نامه ۴۷ میفرمایند: «شما را و تمام فرزندان و خاندانام را و کسانی را که این وصیت به آنها میرسد، به ترس از خدا و نظم در امور زندگی و ایجاد صلح و آشتی در میانتان سفارش میکنم، زیرا من از جد شما پیامبر«ص» شنیدم که میفرمود: «اصلاح بین مردم از نماز و روزه یک سال برتر است.»(۵)
قرآن میفرماید: «وَاعتَصِموا بِحَبلِ اللَّهِ جَمیعًا…»(۶) و «وَلْتَکُن مِّنکُم أُمَّهٌ یَدعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعرُوفِ وَیَنهَونَ عَنِ الْمُنکَرِ… »؛(۷) اصلاح خویش با ارتباط عمیق با خداوند، زمینهساز آمادگی برای اصلاح دیگران است. امر به معروف و نهی از منکر، وحدتآفرین و مانع تفرقه و اختلاف است و باعث اصلاح بین مردم میشود.(۸) یعنی اصلاح بین مردم وقتی محقق میشود که شخص خود را اصلاح کرده باشد که آن هم با عبودیت پروردگار حاصل میشود.
۴ـ عفو و گذشت
اگر افراد (عابدان حقیقی) نسبت به خود و دیگران عفو و گذشته داشته باشند، هیچ اختلاف و ضدهنجاری بینشان اتفاق نمیافتد و جامعهای آرمانی با فرهنگ خدایی خواهیم داشت. به عبارت دیگر در جامعهای که روح عبودیت وجود دارد، افراد نسبت به یکدیگر عفو و گذشت دارند. قرآن میفرماید: «…وَلَقَدْ عَفَا عَنکُمْ…»؛(۹) یعنی پس از اینکه امر پیغمبر را مخالفت کردید، خداوند از شما گذشت کرد. به عبارت دیگر، خداوند پس از اینکه امر کرده بود که با همان حال جراحت و شکستگی، کفار را تعقیب کنید، شما را از این رنج عفو کرد. مسلمین چون برای تعقیب کفار به نقطه حمراءالاسد رسیدند، خداوند این حکم را از ایشان برداشت.(۱۰)
کسی که متصف به صفت خدایی میشود، اخلاق و رفتارش نیز الهی میشود، چون خدا با گذشت است، او نیز عفو و گذشت دارد. حضرت امیرالمؤمنین میفرمایند:«کم گذشت کردن از زشتترین عیبهاست.»(۱۱)
خداوند متعال میفرماید: « وَلَو یُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِمَا کَسَبُوا مَا تَرَکَ عَلَىٰ ظَهرِهَا مِن دَابَّهٍ »؛(۱۲) منظور از بخشش در اینجا بخشش دنیایی است: اگر خدا نمیبخشید، هیچ جنبندهای باقی نمیماند.(۱۳) آیات دیگر در این زمینه عبارتند از: « َاعْفُ عَنهُم وَاصفَح إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ المُحسِنِینَ؛(۱۴) پس [تا نزول حکم جهاد] از آنان درگذر و [از مجازاتشان] روی گردان؛ زیرا خدا نیکوکاران را دوست دارد.
عفو و گذشت از کافر احسان و نیکی است و نیکوکار، محبوب خداست.(۱۵) «خُذِ العَفوَ وَأْمُرْ بِالْعُرفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ.؛(۱۶) عفو و گذشت را پیشه کن و به کار پسندیده فرمان ده و از نادانان روی بگردان».
۵ـ سخن و رفتار نیکو
از دیگر اثرات عبودیت در تعالی فرهنگی در اجتماع، سخن و رفتار نیکو با بندگان است. خلق حسن مجموعهای از صفات حمیده و اوصاف پسندیده، از قبیل خوشرویی، مهربانی، مودت، محبت، تواضع، خضوع، خشوع، عفو، احسان به پدر و مادر و جود و سخا و کرم و مروت است.
در روایت است کسی که چهل روز گناه نکند، چشمههای حکمت از قلباش بر زباناش جاری میشود (این یعنی حسن خلق). این به این معناست کسی که عبودیت داشته باشد، حسن خلق دارد. اگر افراد نسبت به هم حسن خلق داشته باشند، جامعه هم یک جامعه عبودی خواهد شد.
قرآن میفرماید: «وَقُل لِعِبَادِی یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحسَنُ…؛(۱۷) به بندگانم بگو آنچه را که بهتر است بگویند.»
در مورد واژه «احسن» تفاسیر مختلف است از جمله منظور دعوت به اسلام و گفتن لاالهَإلااللّه است.(۱۸) یا در سخنان خود ادب را رعایت کنید و بذلهگویی نکنید.(۱۹)
مراد این است که در حق دیگران و در برخورد با آنها کلمات نیک گفته شود؛(۲۰) برخی گفتهاند منظور شهادتین و اذکار امر به معروف و نهی از منکر و نصیحت است چه در حضور و چه در غیاب؛ مثلاً در مقام اصلاح بین دو فرد که با هم کدورتی پیدا کردهاند، سخنان نیکو بگویند.(۲۱)
یکی از کارهای بزرگ شیطان این است که بین انسانها تفرقه بیندازد « إِنَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَن یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَهَ وَالْبَغْضَاءَ ».(۲۲) بنابراین همیشه باید از این دشمن قسم خورده دور باشیم تا به این اوصاف متصف شویم، کسی به این وصف (حسن خلق) میرسد که عبد واقعی خدا باشد.
در روایات نیز به این امر مهم اشاره شده است. امیرالمؤمنین«ع» میفرمایند: «سه چیز از درهای نیکی است: سخاوت و سخن پاکیزه و صبر بر اذیت». امام باقر«ع» نیز میفرمایند: «بهترین سخنی را که دوست دارید به شما بگویند، به مردم بگویید.»(۲۳) پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «هیچ چیز در ترازوی عدل الهی سنگینتر از اخلاق نیکو نیست» و «مؤمن به وسیله اخلاق نیکو به مقام شبزندهداران روزهدار نایل میشود».(۲۴)
بنابراین عبودیت در سایه الطاف الهی باعث میشود رفتار و گفتار انسان نیز بر پایه عبودیت باشد. برخورد خوب در سایه عبودیت به خودی خود باعث رفتار خوب دیگران میشود و رفتارهای خوب و الهی، موازین عبودیت را در جامعه وارد میکنند.
۶ـ عدل و انصاف
یکی دیگر از نقشهایی که عبودیت بر تعالی فرهنگی در جامعه دارد، عدل و انصاف است. انسانی که بنده واقعی خداست میداند که همه موجودات مخلوق او هستند و انسانها را مخلوق و صاحب حقوقی میداند و لذا عدل و انصاف را در برخورد با دیگران مورد توجه قرار میدهد.
عبودیت باعث اصلاح فرهنگ جامعه میشود. یکی از این موارد رعایت عدالت و انصاف در حق مظلومان و سایر افراد جامعه است. قرآن کریم میفرماید: « اِنَّ اللهَ یَأمُرُ بِالعَدلِ وَ الاِحسانِ وَ ایتآئِ ذِیالقُربی…».(۲۵) یعنی انصاف بین خلق و انجام آنچه بر مکلف واجب است. آنچه یک جامعه برای رسیدن به قله خوشبختی و عظمت به آن نیاز دارد در این چند جمله کوتاه آمده است. اگر این آیه به عنوان یک قانون مورد عمل قرار گیرد، در اصلاح ساختارهای فردی و گروهی و تنظیم درست روابط اجتماعی و پیدایش جامعه برتر نقش تعیینکنندهای خواهد داشت. عدل یعنی رسیدن هر کسی به حق و مقام شایسته خود و تقسیم عادلانه و درست امکانات جامعه که باعث پیدایش زمینههای رشد و شکوفایی برای همه افراد میشود. همان گونه که حکومت باید با مردم بر اساس عدل رفتار کند، مردم نیز باید در روابط خود با یکدیگر مطابق با عدل و انصاف عمل کنند.(۲۶)
عدل در اعتقاد ایمان به اصول توحید است، همچنین عدل در خلق، انصاف به فضائل و خوی پسندیده است و عدل در عمل، ادای وظایف دینی و پرهیز از گناهان است.(۲۷) عدل توحید است.(۲۸) عدل همان قانونی است که تمام نظام هستی بر محور آن میگردد، آسمانها و زمین و همه موجودات با عدالت برپا هستند بِالْعَدلِ قامَتِ السَّماواتُ وَ الاَْرضُ (۲۹)
و نیز: «یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ بِالْقِسط…؛(۳۰) ای کسانی که ایمان آوردهاید، برای خدا به داد برخیزید [و] به عدالت شهادت دهید…». یعنی انصاف و اجتناب از ظلم و جور در حکم نسبت به دشمنان و داشتن حکم منصفانه نسبت به دوستان و دشمنان.(۳۱)
و نیز این روایت: «کسی که عدل و دادگری کند، حکماش نافذ است، قدر و منزلتش عظیم و بزرگ گردد و روزگارش ستایش شود.»(۳۲)
کسی یا اجتماعی که فرهنگ آن بر مبنای عبودیت باشد، هیچ وقت بیعدالتی را برنمیتابد و همیشه عدالت را جزئی از حقیقت ایمان میداند. پیامبر«ص» در سفارش به امیرالمؤمنین«ع» میفرمایند: «ای علی! سرور رفتارها سه خصلت است: انصاف با مردم و مساوات با برادر دینی خود برای رضای خداوند و یاد خداوند در هر حال.»(۳۳) و امیرالمؤمنین«ع» میفرمایند: «عدل رأس ایمان و مجمع نیکیها و برترین مراتب ایمان است.»(۳۴)
نتیجه آنکه اگر در جامعهای عدالت بر مبنای عبودیت رعایت شود، آن جامعه به تعالی فرهنگی میرسد، یعنی اگر هر کسی در تمام امور زندگی خود (تحصیل، کار و…) با مردم با انصاف برخورد کند، جامعه (مجموعه این افراد) به تعالی فرهنگی میرسند، چون جامعه متشکل از افراد است.
۷ـ تواضع و فروتنی
از مهمترین آثار عبودیت بر تعالی فرهنگی، تواضع و فروتنی در برابر پروردگار، پیامبر«ص»، مؤمنان و والدین است، زیرا انسانهایی که در مقام عبودیت هستند و همه انسانها را مخلوق خدا میدانند، هیچ نوع امتیاز و مزیتی برای خود قائل نیستند، بلکه در برابر دیگران فروتنی از خود نشان میدهند. قرآن کریم یکی از ویژگیهای برجسته عبادالرحمن را تواضع و فروتنی میداند: «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یَمشُونَ عَلَی الْأَرضِ هَوناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً ؛(۳۵) و بندگان خدای رحمان کسانیاند که روی زمین بهنرمی گام برمیدارند و چون نادانان ایشان را طرف خطاب قرار میدهند، به ملایمت پاسخ میدهند.»
در اینجا «هون» هم به معنای تواضع و مدارا و نرمخویی است و هم به معنای سکینه و وقار و نیز مراد از «هوناً» زندگی کردن بر اساس فطرت و هماهنگ با روحیهای است که خداوند آفریده است.(۳۶) «إِنَّ الَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ لاَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَیُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ یَسجُدُونَ ».(۳۷) نتیجه عبادت خدا، خضوع در برابر خدا و تواضع در برابر خلق است. لقمان حکیم در نصیحت به فرزند، به رابطه او با مردم نیز اشاره و او را به فروتنی با آنان توصیه میکند: «وَلَا تُصَعِّر خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحًا…؛(۳۸) (پسرم!) با بیاعتنایی از مردم روی مگردان و بر زمین با غرور راه مرو…». طبق این آیه، لقمان از فرزندش میخواهد در برابر دیگران متواضع باشد و با چهره گرفته با آنها مواجه نشود.(۳۹) کسی که به مقام عبودیت میرسد، روح عبودیت در رفتارش نمایان است که از جمله آنها تواضع و فروتنی است.
نتیجهگیری
با توجه به مطالب گفته شده، روشن میشود که:
۱ـ به طور کلی عبودیت در هر چیزی که جلوهگر شود، باعث رشد و تعالی او میشود. یعنی انسان و یا جامعه با عبودیت به جایی میرسد که تمام فضایل اخلاقی را رعایت میکند و رعایت فضایل اخلاقی نشانه تعالی فرهنگی فرد و جامعه است.
۲ـ انسانی که به تعالی فرهنگی دست مییابد، در بخش فردی از ویژگیهایی چون تسلط بر نفس، تسلط بر افکار پراکنده، بینش خاص، بینیازی روح از بدن و تصرف در آن، تصرف در جهان، عفت، صبر، محبوبیت نزد خدا، رستگاری و… و در بخش اجتماعی، جلوگیری از گناه و فحشا، امر به معروف و نهی از منکر، اصلاح بین مردم، عفو و گذشت، سخن و رفتار نیکو، عدل و انصاف و تواضع و فروتنی برخوردار است؛ زیرا عبودیت الهی موجب تقویت بنیان اعتقادی و رشد فضائل اخلاقی میگردد و تعالی فرهنگی چیزی جز اعتقادات معقول و صحیح و برخورداری از فضائل و ارزشها در حیطه زندگی فردی و اجتماعی نیست. جامعه متخلق و معتقد و دارای باورهای معقول، جامعهای متعالی و رشدیافته است.
پینوشتها
۱ـ عنکبوت، ۴۵٫
۲ـ محمدبن حسن شیخ حر عاملی، پیشین، ج ۳، ص ۷ (باب ۲ از ابواب اعداد الفرائض حدیث ۳).
۳ـ آیتالله ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج ۱۶، ص ۲۹۰٫
۴ـ محمد بن علی بن بابویه (شیخ صدوق)، الخصال، ج ۱، ص ۱۷۰٫
۵ـ ر.ک: نهجالبلاغه، ترجمه مرحوم دشتی، نامه ۴۷٫
۶ـ آلعمران، ۱۰۳٫
۷ـ همان، ۱۰۴٫
۸ـ آیتالله هاشمی رفسنجانی، تفسیر راهنما، ج ۲، ص ۱۷۹ ـ آیات ۱ تا ۱۰۹ آلعمران.
۹ـ آلعمران، ۱۶۹٫
۱۰ـ فضل بن حسن طبرسی، ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ۴، ص ۲۹۷٫
۱۱ـ عبدالواحد بن محمد تمیمی آمدی، پیشین، ص ۴۶۵٫
۱۲ـ فاطر، ۴۵٫
۱۳ـ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۱۷، ص ۶۰٫
۱۴ـ مائده، ۱۳٫
۱۵ـ تفسیر نور، ج ۲، ۲۵۷٫
۱۶ـ اعراف، ۱۹۹٫
۱۷ـ اسراء، ۵۳٫
۱۸ـ محمد ثناءالله مظهری، التفسیر المظهری، ج ۵، ص ۴۴۸ ـ حسین بن مسعود بغوی، تحقیق: عبدالرزاق المهدی، معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، ج ۳، ص ۱۳۸٫
۱۹ـ سیدمحمد حسینی همدانی، تحقیق: محمدباقر بهبودی، انوار درخشان، ج ۱۰، ص ۸۸٫
۲۰ـ سید عبدالحسین طیب، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج ۸، ص ۲۶۸ ـ محمد ثقفی تهرانی، تفسیر روان جاوید، ج ۳، ۳۶۸٫
۲۱ـ همان، ص ۲۶۹٫
۲۲ـ مائده، ۹۳٫
۲۳ـ محمد محمدی ریشهری، میزان الحکمه، ج ۳، ص ۲۷۴۲٫
۲۴ـ جمعی از نویسندگان (نمایندگی ولی فقیه در سپاه)، تعالیم قرآن، ج ۲، ص ۱۰۶٫
۲۵ـ نحل، ۹۰٫
۲۶ـ یعقوب جعفری، پیشین، ج ۶، صص ۲۰۳ـ۲۰۲٫
۲۷ـ ملا فتحالله کاشانی، تفسیر خلاصه المنهج، ج ۳، ص ۸۷٫
۲۸ـ سیدمحمد حسینی همدانی، پیشین، ج ۹، ۵۲۷٫
۲۹ـ آیتالله ناصر مکارم شیرازی، پیشین، ج ۱۱، ص ۳۶۶٫
۳۰ـ مائده، ۸٫
۳۱ـ عبدالنبی امامی، فرهنگ قرآن اخلاق حمیده، ج ۲، ص ۷۳۴٫
۳۲ـ تمیمی آمدی، پیشین، ص ۵۸۳٫
۳۳ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج ۷۲، ص ۲۷٫
۳۴ـ تمیمی آمدی، پیشین، ص ۴۴۶٫
۳۵ـ فرقان، ۶۳٫
۳۶ـ محسن قرائتی، تفسیر نور، ج ۶، ۲۷۸٫
۳۷ـ اعراف، ۲۰۶٫
۳۸ـ لقمان، ۱۸٫
۳۹ـ فضل بن حسین طبرسی؛ تفسیر جوامع الجامع، ج ۳، ص ۲۸۱٫
سوتیترها:
۱٫
کسی یا اجتماعی که فرهنگ آن بر مبنای عبودیت باشد، هیچ وقت بیعدالتی را برنمیتابد و همیشه عدالت را جزئی از حقیقت ایمان میداند. پیامبر«ص» در سفارش به امیرالمؤمنین«ع» میفرمایند: «ای علی! سرور رفتارها سه خصلت است: انصاف با مردم و مساوات با برادر دینی خود برای رضای خداوند و یاد خداوند در هر حال.»و امیرالمؤمنین«ع» میفرمایند: «عدل رأس ایمان و مجمع نیکیها و برترین مراتب ایمان است.»
۲٫
انسانی که به تعالی فرهنگی دست مییابد، در بخش فردی از ویژگیهایی چون تسلط بر نفس، تسلط بر افکار پراکنده، بینش خاص، بینیازی روح از بدن و تصرف در آن، تصرف در جهان، عفت، صبر، محبوبیت نزد خدا، رستگاری و… و در بخش اجتماعی، جلوگیری از گناه و فحشا، امر به معروف و نهی از منکر، اصلاح بین مردم، عفو و گذشت، سخن و رفتار نیکو، عدل و انصاف و تواضع و فروتنی برخوردار است.
آثار و پیامدهای نا امیدی
حجت الاسلام والمسلمین محمد تقدیری
درباره وضعیت بشر در آینده، قضاوتهای متفاوتی مطرح هستند. برخی سرنوشت بشر و آینده او را تاریک و نا امید کننده میدانند و معتقدند سرشت انسان سرشت حیوانیت، شهوتپرستی، خودخواهی، فریب، دغل، دروغ، ظلم و ستم و… است و زندگی اجتماعی از ابتدا صحنه شر و فساد بود و تمدن و فرهنگ و تکنولوژی نتوانست سرشت پلید بشر را تغییر دهد و فرق انسان وحشی بدوی با انسان امروزی در هدف نیست، بلکه در روش است.
بشر بدوی، آشکارا جنایت میکرد و بشر امروزی همان جنایتها را تحت عناوین و القاب و الفاظ شیک انجام میدهد. پیروان چنین اعتقادی راهحل را خودکشی میدانند و بس. نظر آنها ادامه نظر و شهادت فرشتگان الهی قبل از آفرینش است.
قرآن کریم در سوره بقره میفرماید: «وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَئکَهِ إِنىِّ جَاعِلٌ فىِ الْأَرْضِ خَلِیفَهٌ قَالُواْ أَتجَْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَ یَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَ نحَْنُ نُسَبِّحُ بحَِمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنىِّ أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُون؛ (به خاطر بیاور) هنگامى را که پروردگارت به فرشتگان گفت من در روى زمین جانشینى [نمایندهاى] قرار خواهم داد. فرشتگان گفتند پروردگارا! آیا کسى را در آن قرار مىدهى که فساد و خونریزى کند؟ (زیرا موجودات زمینى دیگری هم که قبل از آدم وجود داشتند به فساد و خونریزى آلوده شدند. اگر هدف از آفرینش این انسان عبادت است) ما تسبیح و حمد تو را به جا مىآوریم و تو را تقدیس مىکنیم. پروردگار فرمود من حقایقى را مىدانم که شما نمىدانید.»(۱)
خداوند به فرشتگان میفهماند که شما گرایشهای حیوانی انسان را دیدید، ولی گرایشهای معنوی و الهی و انسانی او را ندیدید، من در انسان فطرتی را قرار دادهام که به موجب آن به تعالی گرایش دارد و در درون او دو سرشت عِلوی و سِفلی همواره در حال مبارزهاند.
از نظر قرآن همان طور که در درون انسان این دو جریان وجود دارند، در پیکر جامعه انسانی هم انسانها دوگونه میشوند: انسانهای متعالی، مترقی و پایبند به آرمان و عقیده و انسانهای منحط و حیوانصفت؛ ولی در مجموع، نظام عالم هر چه جلوتر میرود بهتر میشود و مبارزه تا آنجا پیش میرود که طبق پیشبینی اولیاء دین، در نهایت حکومت حضرت مهدی«عج» محقق میشود.(۲)
*انواع ناامیدی
۱ـ ناامیدی نکوهیده: یأس از رحمت خدا (قنوط)
یأس دوگونه است: مذموم که قطع امید کردن از علت حقیقی یعنی خداست که این خاص کافران است. یأس ممدوح که قطع امید کردن از علل توهّمی مانند نقش و تأثیر مردم، دنیا و ما سویالله در امری است که به احراز آن توصیه شده است.
قنوط ناامیدی از خیر و شامل ناامیدی از رحمت الهی یا قطع امید از رحمت و غفران خدا و یأس از پذیرفته شدن توبه و اعمال صالح در پیشگاه او و از گناهان کبیره است. قرآن کریم میفرماید: « یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَهِ اللَّه ؛(۳) ای بندگان که برخود ستم و اسراف کردهاید از رحمت خدا ناامید نشوید». سوءظن به خداوند و شمول رحمت و دریای مغفرت او موجب ناامیدی و قنوط نسبت به او میشود. در قرآن به دوری از ظن و گمانِ بد امر شده است چرا که بعضی از گمانها، گناه است.(۴) گمان بد به خدا موجب ایجاد و رشد صفات رذیلهای مانند بخل و ترس و حرص میگردد.(۵): «وَ ذلِکُمْ ظَنُّکُمُ الَّذِی ظَنَنْتُمْ بِرَبِّکُمْ أَرداکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الخاسِرِینَ؛(۶) آرى این گمان بدى بود که درباره پروردگارتان داشتید و همان موجب هلاکت شما گردید و سرانجام از زیانکاران شدید.»
پیامبر گرامی اسلام در حدیثی فرمودند: «أکبَرُ الکبائرِ سُوءُ الظَّنِّ بِاللّه؛(۷) بزرگترین گناه کبیره، بدگمانى به خداست.» و نیز: «ضحک ربُّنا من قنوطِ عباده؛(۸) پروردگار ما از نومیدی بندگانش میخندد.» و:«الفاجر الراجی لرحمه الله تعالی اقرب منها من العابد المُقنِط؛(۹) بدکاری که به رحمت خدای والا امید دارد از عابد مأیوس به خدا نزدیکتر است.» امام علی«ع» نیز ناامیدی را مصیبت بزرگی میدانند: «اعظم البلاء انقطاع الرجا؛(۱۰) بزرگترین بلا، نومیدی است.»
قنوط یعنی قطع امید از شمول رحمت خدا نسبت به «خود» علل مختلفی دارد، از جمله: نبودن عمل و طاعت، غرق شدن در معاصی، اعتقاد به نقص اعمال و اطاعت، اعتقاد به محدودیت رحمت خدا و عدم وسعت آن.
در هر صورت گام اول برای ادامه عصیان و مقابله با خدا، یأس از شمول رحمت است و شیطان با این حربه سعی میکند انسان را از خدا و رحمتاش دور و انسان را گرفتار معصیت کند و به این نتیجه برساند که امید نجاتی وجود ندارد، پس باید در دنیا از لذت معاصی بهره برد، اما به فرموده امام علی«ع»: «کل قانطٍ آئِس؛(۱۱) هر نومیدی، ناکام است.»
امام صادق«ع» میفرمایند: «الیَأس من روح الله اشدّبرداً مِنَ الزَّمهَریر؛(۱۲) نومیدی از رحمت خدا، سردتر از زمهریر است.»
امام خمینی«ره» میفرمایند: «همان طور که رجا به حق تعالی و طمع رحمت واسعه و امیدواری از سرچشمه فیض آن ذات مقدس از شعب توحید و از لوازم فطرت مخموره الهیه است و قطع طمع از دیگر موجودات و چشمپوشی از دست مردم نیز از لوازم فطرتالله است، همان طور هم طمع به غیر حق و امیدواری به مخلوق از شعب شرک و از وساوس ابلیس و برخلاف فطرت و از لوازم احتجاب است.»(۱۳)
*نهی از نومید کردن مردم از رحمت خدا
در آیات و روایات متعدد مأیوس شدن از رحمت خدا و نیز مأیوس کردن دیگران از رحمت او نکوهش شده است. پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «قال الله تبارک و تعالی یابن آدم… لاتقنط الناسَ من رَحمه الله تعالی علیهم و انت ترجوها لنفسک؛(۱۴) خداوند تعالی فرمود ای فرزند آدم… مردم را از رحمت خدا نومید مگردان، در حالی که آن را برای خودت امیدواری.»
و نیز: «خداوند در روز قیامت گروهی را که سیاهی چهرهشان بر سفیدی آن غالب است برمیانگیزد و گفته میشود اینان نومیدکنندگان از رحمت خدا هستند».(۱۵)
امیرالمومنین«ع»، فقیه کسی را میدانند که مردم را از رحمت و فضل و بخشش خدا نومید نگرداند و از مکر و عذاب خدا هم آسودهخاطرشان نکند».(۱۶)
در وصایای امام علی«ع» به امام حسن مجتبی«ع» آمده است: «یا بُنَیَّ لاتُویس مذنباً فَکَم مِن کِفٍ علی ذَنبِهِ خُتم لَه بخَیرٍ و کم مَن مُقبلٍ علی عَمِلهِ مُفسِدٌ فی آخِرِ عمره صائر الی النّار نعوذ بِالله منها؛(۱۷) فرزندم هیچ گنهکاری را نومید مکن، زیرا چه بسا کسی که عمری گناه میکند، فرجاماش به نیکی ختم میشود و ای بسا کسی که عمری عمل کند لیکن در پایان عمر گرفتار فساد و رهسپار دوزخ شود، پناه به خدا از آتش دوزخ.»
۲ـ ناامیدی پسندیده(یأس از مردم)
امید و ناامیدی به دو بخش حقیقی و تخیلی تقسیم میشود. چنانچه خواسته انسان متکی به علت حقیقی یعنی خدا و صفات و افعال او باشد امیدی حقیقی است و ناامیدی از آن مذمت شده است، ولی اگر توقع انجام خواستهها از ماسوی الله مانند انسانها و موجودات دیگر باشد، توقعی نابجا و تخیلی است و اغلب به شکست منتهی میشود، لذا امید به آنها را آرزو گویند و ناامیدی از آن مدح شده است.
به بیان دیگر، مثبتاندیشی و منفینگری به دو بخش پسندیده (امید) و نکوهیده (آرزو) تقسیم میشوند: یأس نکوهیده (یأس از خدا) و یأس پسندیده (یأس از مردم).
یأس از خدا یا همان «قنوط» در اخلاق اسلامی با دو واژه طمع و استغناء مرتبط است. طمع رشتهای از محبت دنیاست و توقع داشتن از اموال مردم و در مقابل، استغناء، اظهار بینیازی از مردم است. امام صادق«ع» فرمود: «الیأس ممّا فی ایدی الناس عزُّ للمومنِ فی دینِهِ؛(۱۸) قطع امید کردن از آنچه مردم دارند، مایه عزت دینی مؤمن است.»
امام باقر«ع» فرمود: «خیرُ المال الثّقهُ بالله و الیأس ممّا فی ایدی النّاس؛(۱۹) بهترین سرمایه، اعتماد به خدا و چشم طمع برداشتن است از آنچه مردم دارند.»
یأس پسندیده خود نوعی پیروزی است؛ امام علی«ع» فرمود: «الیأس اَحَدُ النُّجحین؛(۲۰) قطع امید یکی از دو موفقیت است.» انسان امیدوار به مردم، اسیر است و اگر امیدش را از مردم ببرد، آزاد میشود. «الیأس یُریحُ النَّفسَ؛(۲۱) قطع امید کردن، جان را آسوده میکند.»
امام علی«ع» فرمود: «حفظُ ما فی یَدَیکَ احبُّ اِلیَّ من طلب ما فی یَدی غیرک ومراره الیأس خیرٌ مَن الطّلَبِ الی النّاس؛(۲۲) از نظر من نگهداری چیزی که در دست داری بهتر از طلب چیزی است که در دست دیگری است و تلخی قطع امید بهتر از خواهش از مردمان است.»
همان طور که امید بستن کامل بستن به اشیاء یا افرادی که خودشان ابزارند کار بیهودهای است، در مقابل ناامیدی از آنها مثبت است و در روایات از این ناامیدی با تعابیری چون «موجب عزت»، «بهترین ذخیره و سرمایه»، «موجب محبت مردم»، «آزادی جان و روان»، « موفقیت» پیرامون آن یاد شده است.
امام علی«ع» فرمود: «اَلغِنیَ الاکبر الیَأسُ عمّا فی اَیدیِ النّاس؛(۲۳) بزرگترین توانگری، چشم نداشتن به داشتههای دیگران است.»
*ریشه ناامیدی
ناامیدی احساسی ناخوشایند و در مقابل رجا و امید و نوعی نگاه به آینده است. ناامیدی محصول عملکرد خود ما و برخاسته از انتظارات ماست و وقتی کارها طبق انتظارات ما پیش نمیروند، یعنی تعریف ما از واقعیت ـ یا از حقیقت ـ اشتباه است و واقعیت را آن گونه که باید نمیشناسیم و انتظارات ما غیرواقعی هستند.
برخی از اهداف انسانها سطحی و دنیایی و برخی متعالی و بلند و دارای ارزشهای ماندگارند. به تبع آن، برخی از ناامیدیها، ناامیدی از انسانها، اشیاء و اهداف دنیایی و قول و قرارها و وعدههای عمل نشده هستند و برخی ناامیدی از خدا و رحمت و مغفرت اوست. همه ناامیدیها عللی دارند که شناخت آنها به پیشگیری و درمانشان کمک میکند.
۱ـ کفر
فردی که یا در قدرت خدا و یا در بیکران بودن رحمت او تردید دارد و مىپندارد رحمت و قدرت محدود است، گرفتار یأس و سپس کفر میشود. قرآن میفرماید: «یا بَنِیَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَ أَخِیهِ وَ لَا تَاْیَْسُواْ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا یَاْیَْسُ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ؛(۲۴) و از رحمت خدا مأیوس نشوید که تنها گروه کافران از رحمت خدا مأیوس مىشوند.»
و: «وَالَّذِینَ کَفَرُواْ بَِایَاتِ اللَّهِ وَ لِقَائهِ أُوْلَئکَ یَئسُواْ مِن رَّحْمَتىِ وَ أُوْلَئکَ لهَُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ؛(۲۵) کسانى که به آیات خدا و دیدار او کافر شدند، از رحمت من مأیوسند و براى آنها عذاب دردناکى است.»
۲ـ گمراهی
در قرآن با ذکر جریان نزول فرشتگان بر حضرت ابراهیم«ع» که به او گفتند که ما تو را به حق بشارت دادیم، بشارتى که از ناحیه خدا و به فرمان او بود و به همین دلیل، حق است و مسلم و به دنبال آن براى تأکید ـ به گمان اینکه مبادا یأس و ناامیدى بر ابراهیم غلبه کند ـ گفتند «اکنون که چنین است از مأیوسان مباش» (فَلا تَکُنْ مِنَ الْقانِطِینَ)، ولى ابراهیم«ع» این فکر را از آنها دور کرد که حاشا که یأس و نومیدى از رحمت خدا بر او چیره شده باشد، بلکه تنها تعجباش از موازین طبیعى است، لذا فرمود: «قَالَ وَ مَن یَقْنَطُ مِن رَّحْمَه رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّون؛(۲۶) جز گمراهان، چه کسى از رحمت پروردگارش مأیوس مىشود؟» همان گمراهانى که خدا را بهدرستى نشناختهاند و پى به قدرت بىپایانش نبردهاند، خدایى که از ذرهاى خاک، انسانى چنین شگرف مىآفریند، از نطفه ناچیزى فرزندى برومند به وجود مىآورد، درخت خشکیده خرما به فرماناش به بار مىنشیند و آتش سوزان را به گلستان تبدیل مىکند.
۳ـ سوءظن به خدا
سوءظن به خداوند و شمول رحمت و دریای مغفرت او موجب ناامیدی و قنوط نسبت به او میشود. در قرآن به دوری از ظن و گمان بد امر شده است، چرا که بعضی از گمانها گناه است.(۲۷) گمان بد به خدا موجب ایجاد و رشد صفات رذیلهای مانند بخل و ترس و حرص میگردد.(۲۸)
در آیات الهی نیز سوءظن به خدا نکوهش شده است: «وَ ذلِکُمْ ظَنُّکُمُ الَّذِی ظَنَنْتُمْ بِرَبِّکُمْ أَرداکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الخاسِرِینَ؛(۲۹) همین گمانى که به پروردگارتان داشتید، شما را هلاک کرد و از زیانکاران شدید.»
و: «وَ یُعَذِّبَ المُنافِقِینَ وَ المُنَافِقاتِ وَ المُشْرِکِینَ وَ المُشْرِکاتِ الظَّانّیِنَ بِاللّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَیْهِمْ دائِرَهُ السَّوْءِ وَ غَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِیرا؛(۳۰) تا مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را که به خدا گمان بد میبرند، عذاب کند. بدِ زمانه بر آنان باد و خدا ایشان را لعنت و جهنم را برایشان مهیا کرده و چه بدسرانجامى است.» پیامبر گرامی اسلام در حدیثی فرمودند: «أکبَرُ الکبائرِ سُوءُالظَّنِّ بِاللّه؛(۳۱) بزرگترین گناه کبیره، بدگمانى به خداست.»
۴ـ امور ناخوشایند
نقطه ضعفهای انسانها، کمظرفیتى در برابر مشکلات و ناراحتیها و در نتیجه قطع برکات الهى از علل یأس هستند. قرآن میفرماید: «وَ لَئنِْ أَذَقْنَا الْانسَنَ مِنَّا رَحْمَهً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَیَُوسٌ کَفُورٌ؛(۳۲) و اگر از جانب خویش نعمتى به انسان بچشانیم، سپس آن را از او بگیریم، بسیار نومید و ناسپاس خواهد بود.»
و :«وَ إِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَهً فَرِحُواْ بهَِا وَ إِن تُصِبْهُمْ سَیِّئَهُ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ إِذَا هُمْ یَقْنَطُونَ؛(۳۳) هنگامى که رحمتى به مردم بچشانیم، از آن خوشحال مىشوند و هرگاه رنج و مصیبتى به خاطر اعمالى که انجام دادهاند به آنان رسد، ناگهان مأیوس مىشوند.»، در حالى که مؤمنان راستین کسانى هستند که نه به هنگام نعمت گرفتار غرور و غفلت مىشوند و نه به هنگام مصیبت، گرفتار یأس و نومیدى. نعمت را از خدا مىدانند و شکر به درگاه او مىبرند و مصیبت را آزمون و امتحان و یا نتیجه اعمال خویش محسوب و صبر مىکنند و رو به درگاه او مىآورند. «لَّا یَسَْمُ الْانسَنُ مِن دُعَاءِ الْخَیرِْ وَ إِن مَّسَّهُ الشَّرُّ فَیَُوسٌ قَنُوطٌ؛(۳۴) و انسان هرگز از تقاضاى نیکى (و نعمت) خسته نمىشود و هر گاه شرّ و بدى به او رسد، بسیار مأیوس و نومید مىگردد.»
۵ـ عجله در کارها
در برخی از روایات تعجیل در کارها و تصمیمگیری عجولانه به عنوان عامل ایجاد یأس و ناامیدی یاد شده است. از پیامدهاى شوم «عجله» آن است که هرگاه انسان به خاطر آن ناکام شود، نومید و چه بسا نسبت به همه چیز حتى تقدیر الهى بدبین شود.
امام حسن عسکری«ع» مىفرمایند: «فَلَا تَعْجَلْ عَلَى ثَمَرَهٍ لَمْ تُدْرِکْ وَ إِنَّمَا تَنَالُهَا فِی أَوَانِهَا ـ وَ اعْلَمْ أَنَّ الْمُدَبِّرَ لَکَ أَعْلَمُ بِالْوَقْتِ الَّذِی یَصْلُحُ حَالُکَ فِیهِ ـ فَثِقْ بِخِیَرَتِهِ فِی جَمِیعِ أُمُورِکَ یَصْلُحْ حَالُکَ وَ لَا تَعْجَلْ بِحَوَائِجِکَ قَبْلَ وَقْتِهَا ـ فَیَضِیقَ قَلْبُکَ وَ صَدْرُکَ وَ یَخْشَاکَ الْقُنُوطُ؛(۳۵) پس عجله مکن در مورد میوهاى که نرسیده است. بدان آن کس که تدبیر حال تو را میکند، بهتر میداند چه وقت صلاح توست. به حسن انتخاب او اعتماد کن تا اوضاعات خوب شود. نیازهاى خود را پیش از موقع و با عجله مخواه که موجب تنگدلى و ناراحتى و ناامیدی تو میشود.»
۶ـ شکست و ناکامی
یکی از عوامل پیدایش یأس «ناکامی» است. انسان در زندگی نیازهای اساسی دارد و برای رسیدن به آنها تلاش میکند و در صورت نرسیدن به هدف « ناکام» میشود. فرد ناکام واکنشهایی مانند یأس و ناامیدی، بیتفاوتی، اضطراب، پرخاشگری و سایر مکانیسمهای دفاعی را از خود بروز میدهد. ناکامی و اضطراب هر دو عامل ایجاد یأس هستند. برای ناکامی دو معنی گفتهاند:
۱ـ سد شدن راه یک موجود زنده دارای انگیزه که میخواهد به هدف مثبتی برسد یا از هدف منفی اجتناب کند.
۲ـ احساسی که از بیدار شدن چنین مانعی به موجود زنده دست میدهد.(۳۶)
وقتی در ارضای نیازهای جسمی انسان تأخیر میافتد، مثلاً غذا دیر به او میرسد، دچار رنجش میشود، ولی بعد از مدت کمی، با آمدن غذا این تنشهای هیجانی فرو مینشینند، ولی انگیزههای قوی وقتی با موانع غیرقابل عبور روبرو میشوند، در بعضی از افراد) ناکامی و فشار و تعارض ایجاد میشود. البته سازگاری افراد با مشکلات، متفاوت است. بعضی تسلیم میشوند، بعضی به کوشش خود ادامه میدهند و بعضی زیر فشار خرد میشوند. شکستها و ناکامیهای پی در پی گاهی فرد را برای مدت مدیدی از میدان رقابت و مبارزه کنار میزند و چون فرد قادر به تحلیل دقیقی از علت ناکامی خود نیست، ناگریز به این نتیجه میرسد که دنیا جای ناامن و خطرناک استی و مصلحت او در فاصله گرفتن از دنیا به عنوان کانون ضربه است.
ناکامی در فرهنگ معارف اسلامی با لفظ «خیب» آمده است. در لغت گفتهاند: الخیبه: الحرمان و الخسران؛(۳۷) ناکامی: محرومیت و زیان». «فلاح» را «رسیدن» به آرزوها و دستیابی به مطلوب(۳۸) معنی کردهاند و «مفلحون» به کسانی میگویند که «به خواستههای خود رسیدهاند.» انسان در خلقت و زندگی هدف و غایتی دارد که باید برای رسیدن به آن تلاش کند که اگر به آن نرسد او را «خائب» و «ناکام» میگویند.
نوع هدف و بینش و طرز تفکر و ارزشهای فرد تعیین کننده نوع ناکامی اوست. کسی که هدفاش وصول به قرب الهی است، نرسیدن به مطلوب برای او ناکامی محسوب میشود و کسی که هدفاش ازدواج است، نرسیدن به آن را «ناکامی» میداند. از آنجا که اهداف به اصلی و فرعی، نهایی و متوسط تقسیم میشوند، ناکامی هم «اصلی» و «فرعی» دارد و به عبارتی نسبی است.
به هر حال در فضای فکری اسلام کسی دچار «ناکامی حقیقی» میشود که به کمالات و اهداف حقیقی نرسیده یا آن را از دست داده است: «وَلَئِن أَذَقنَا الإِنسَنَ مِنَّا رَحمَا ثُمَّ نَزَعنهَا مَنهُ إِنَّهُ، لَیَئُوسٌ کَفُورٌ؛(۳۹) و اگر از جانب خود رحمتی به انسان بچشانیم و نعمتی دراختیارش نهیم، سپس آن را از او باز گیریم، به یقین او از اینکه بار دیگر به نعمتهایی دست یابد ناامید میشود و نعمتهایی که داشته ناسپاسی میکند و آنها را از جانب خدا نمیشمرد».
حضرت علی«ع» فرمود: «آفَهُ الطلبَ، عدم النجاح؛(۴۰) آفتِ خواستن، نرسیدن به آن است».
بعضی مردم آرزوهای خیالی و اهداف غیرحقیقی را هدف و بازماندن از آنها را ناکامی میدانند. در آیات و روایات، وسیله قرار دادن غیرخدا برای رسیدن به اهداف حقیقی و غیرحقیقی، مذمت شده است و کسانی را که از راه گناه، حرص و افترا قصد رسیدن به آنها را دارند، مأیوس و ناکام و سرنوشت آنان را هلاکت میداند.
پینوشتها
۱ـ بقره، ۳۰ به بعد.
۲ـ مرتضی مطهری، امدادهای غیبی در زندگی بشر، ص۱۰۶٫
۳ـ زمر، ۵۳٫
۴ـ حجرات، ۱۲٫
۵ـ نهجالبلاغه، نامه ۵۳٫
۶ـ فصلت، ۲۳٫
۷ـ کنزالعمّال، ۵٨۴٩.
۸ـ نهجالفصاحه، ح ۱۸۹۰٫
۹ـ همان، ح ۲۰۶۲٫
۱۰ـ غررالحکم، ح ۲۸۶۰٫
۱۱ـ همان، ح۵۲۷٫
۱۲ـ بحارالانوار،ج ۷۲، ص ۳۸۸، ح ۱٫
۱۳ـ شرح چهل حدیث، مقصد هشتم طمع و ضد آن یأس.
۱۴ـ میزانالحکمه، ج ۱۰ قنوط، ح ۱۷۱۱۸٫
۱۵ـ بحارالانوار، ج ۲، ص ۵۵، ح ۳۰٫
۱۶ـ نهجالبلاغه، حکمت ۹۰٫
۱۷ـ بحارالانوار، ج ۷۷، ص ۲۳۹، ح۱٫
۱۸ـ وسائل الشیعه، ج ۶، ص ۳۱۴٫
۱۹ـ همان، ج ۶، ح۳۱۵٫
۲۰ـ غررالحکم، ح ۱۶۰۶٫
۲۱ـ همان، ح ۶۳۹٫
۲۲ـ نهجالبلاغه، نامه ۳۱٫
۲۳ـ نهجالبلاغه، حکمت۳۴۲٫
۲۴ـ یوسف، ۸۷٫
۲۵ـ عنکبوت، ۲۳٫
۲۶ـ حجر، ۵۶٫
۲۷ـ حجرات، ۱۲٫
۲۸ـ نهجالبلاغه، نامه ۵۳٫
۲۹ـ فصلت، ۲۳٫
۳۰ـ فتح، ۶٫
۳۱ـ کنزالعمّال، ۵٨۴٩.
۳۲ـ هود، ۹٫
۳۳ـ روم، ۳۶٫
۳۴ـ فصلت، ۴۹٫
۳۵ـ بحارالانوار، ج ۷۵، ص۳۷۹٫
۳۶ـ فرهنگ توصیفی روانشناسی، نوشته فرانکو برونو، ترجمه جمشید یاسائی.
۳۷ـ نهایه ابن اثیر، ج ۳٫
۳۸ـ نهایه ابن اثیر، ج ۳، ج ص ۴۶۹ ـ لسان العرب ـ مجمع البحرین.
۳۹ـ هود، ۹٫
۴۰ـ غررالحکم ، ح ۳۹۴۴٫
سوتیتر:
۱٫
یأس دوگونه است: مذموم که قطع امید کردن از علت حقیقی یعنی خداست که این خاص کافران است. یأس ممدوح که قطع امید کردن از علل توهّمی مانند نقش و تأثیر مردم، دنیا و ما سویالله در امری است که به احراز آن توصیه شده است.
حجت الاسلام والمسلمین محمد تقدیری
درباره وضعیت بشر در آینده، قضاوتهای متفاوتی مطرح هستند. برخی سرنوشت بشر و آینده او را تاریک و نا امید کننده میدانند و معتقدند سرشت انسان سرشت حیوانیت، شهوتپرستی، خودخواهی، فریب، دغل، دروغ، ظلم و ستم و… است و زندگی اجتماعی از ابتدا صحنه شر و فساد بود و تمدن و فرهنگ و تکنولوژی نتوانست سرشت پلید بشر را تغییر دهد و فرق انسان وحشی بدوی با انسان امروزی در هدف نیست، بلکه در روش است.
بشر بدوی، آشکارا جنایت میکرد و بشر امروزی همان جنایتها را تحت عناوین و القاب و الفاظ شیک انجام میدهد. پیروان چنین اعتقادی راهحل را خودکشی میدانند و بس. نظر آنها ادامه نظر و شهادت فرشتگان الهی قبل از آفرینش است.
قرآن کریم در سوره بقره میفرماید: «وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَئکَهِ إِنىِّ جَاعِلٌ فىِ الْأَرْضِ خَلِیفَهٌ قَالُواْ أَتجَْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَ یَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَ نحَْنُ نُسَبِّحُ بحَِمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنىِّ أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُون؛ (به خاطر بیاور) هنگامى را که پروردگارت به فرشتگان گفت من در روى زمین جانشینى [نمایندهاى] قرار خواهم داد. فرشتگان گفتند پروردگارا! آیا کسى را در آن قرار مىدهى که فساد و خونریزى کند؟ (زیرا موجودات زمینى دیگری هم که قبل از آدم وجود داشتند به فساد و خونریزى آلوده شدند. اگر هدف از آفرینش این انسان عبادت است) ما تسبیح و حمد تو را به جا مىآوریم و تو را تقدیس مىکنیم. پروردگار فرمود من حقایقى را مىدانم که شما نمىدانید.»(۱)
خداوند به فرشتگان میفهماند که شما گرایشهای حیوانی انسان را دیدید، ولی گرایشهای معنوی و الهی و انسانی او را ندیدید، من در انسان فطرتی را قرار دادهام که به موجب آن به تعالی گرایش دارد و در درون او دو سرشت عِلوی و سِفلی همواره در حال مبارزهاند.
از نظر قرآن همان طور که در درون انسان این دو جریان وجود دارند، در پیکر جامعه انسانی هم انسانها دوگونه میشوند: انسانهای متعالی، مترقی و پایبند به آرمان و عقیده و انسانهای منحط و حیوانصفت؛ ولی در مجموع، نظام عالم هر چه جلوتر میرود بهتر میشود و مبارزه تا آنجا پیش میرود که طبق پیشبینی اولیاء دین، در نهایت حکومت حضرت مهدی«عج» محقق میشود.(۲)
*انواع ناامیدی
۱ـ ناامیدی نکوهیده: یأس از رحمت خدا (قنوط)
یأس دوگونه است: مذموم که قطع امید کردن از علت حقیقی یعنی خداست که این خاص کافران است. یأس ممدوح که قطع امید کردن از علل توهّمی مانند نقش و تأثیر مردم، دنیا و ما سویالله در امری است که به احراز آن توصیه شده است.
قنوط ناامیدی از خیر و شامل ناامیدی از رحمت الهی یا قطع امید از رحمت و غفران خدا و یأس از پذیرفته شدن توبه و اعمال صالح در پیشگاه او و از گناهان کبیره است. قرآن کریم میفرماید: « یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَهِ اللَّه ؛(۳) ای بندگان که برخود ستم و اسراف کردهاید از رحمت خدا ناامید نشوید». سوءظن به خداوند و شمول رحمت و دریای مغفرت او موجب ناامیدی و قنوط نسبت به او میشود. در قرآن به دوری از ظن و گمانِ بد امر شده است چرا که بعضی از گمانها، گناه است.(۴) گمان بد به خدا موجب ایجاد و رشد صفات رذیلهای مانند بخل و ترس و حرص میگردد.(۵): «وَ ذلِکُمْ ظَنُّکُمُ الَّذِی ظَنَنْتُمْ بِرَبِّکُمْ أَرداکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الخاسِرِینَ؛(۶) آرى این گمان بدى بود که درباره پروردگارتان داشتید و همان موجب هلاکت شما گردید و سرانجام از زیانکاران شدید.»
پیامبر گرامی اسلام در حدیثی فرمودند: «أکبَرُ الکبائرِ سُوءُ الظَّنِّ بِاللّه؛(۷) بزرگترین گناه کبیره، بدگمانى به خداست.» و نیز: «ضحک ربُّنا من قنوطِ عباده؛(۸) پروردگار ما از نومیدی بندگانش میخندد.» و:«الفاجر الراجی لرحمه الله تعالی اقرب منها من العابد المُقنِط؛(۹) بدکاری که به رحمت خدای والا امید دارد از عابد مأیوس به خدا نزدیکتر است.» امام علی«ع» نیز ناامیدی را مصیبت بزرگی میدانند: «اعظم البلاء انقطاع الرجا؛(۱۰) بزرگترین بلا، نومیدی است.»
قنوط یعنی قطع امید از شمول رحمت خدا نسبت به «خود» علل مختلفی دارد، از جمله: نبودن عمل و طاعت، غرق شدن در معاصی، اعتقاد به نقص اعمال و اطاعت، اعتقاد به محدودیت رحمت خدا و عدم وسعت آن.
در هر صورت گام اول برای ادامه عصیان و مقابله با خدا، یأس از شمول رحمت است و شیطان با این حربه سعی میکند انسان را از خدا و رحمتاش دور و انسان را گرفتار معصیت کند و به این نتیجه برساند که امید نجاتی وجود ندارد، پس باید در دنیا از لذت معاصی بهره برد، اما به فرموده امام علی«ع»: «کل قانطٍ آئِس؛(۱۱) هر نومیدی، ناکام است.»
امام صادق«ع» میفرمایند: «الیَأس من روح الله اشدّبرداً مِنَ الزَّمهَریر؛(۱۲) نومیدی از رحمت خدا، سردتر از زمهریر است.»
امام خمینی«ره» میفرمایند: «همان طور که رجا به حق تعالی و طمع رحمت واسعه و امیدواری از سرچشمه فیض آن ذات مقدس از شعب توحید و از لوازم فطرت مخموره الهیه است و قطع طمع از دیگر موجودات و چشمپوشی از دست مردم نیز از لوازم فطرتالله است، همان طور هم طمع به غیر حق و امیدواری به مخلوق از شعب شرک و از وساوس ابلیس و برخلاف فطرت و از لوازم احتجاب است.»(۱۳)
*نهی از نومید کردن مردم از رحمت خدا
در آیات و روایات متعدد مأیوس شدن از رحمت خدا و نیز مأیوس کردن دیگران از رحمت او نکوهش شده است. پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «قال الله تبارک و تعالی یابن آدم… لاتقنط الناسَ من رَحمه الله تعالی علیهم و انت ترجوها لنفسک؛(۱۴) خداوند تعالی فرمود ای فرزند آدم… مردم را از رحمت خدا نومید مگردان، در حالی که آن را برای خودت امیدواری.»
و نیز: «خداوند در روز قیامت گروهی را که سیاهی چهرهشان بر سفیدی آن غالب است برمیانگیزد و گفته میشود اینان نومیدکنندگان از رحمت خدا هستند».(۱۵)
امیرالمومنین«ع»، فقیه کسی را میدانند که مردم را از رحمت و فضل و بخشش خدا نومید نگرداند و از مکر و عذاب خدا هم آسودهخاطرشان نکند».(۱۶)
در وصایای امام علی«ع» به امام حسن مجتبی«ع» آمده است: «یا بُنَیَّ لاتُویس مذنباً فَکَم مِن کِفٍ علی ذَنبِهِ خُتم لَه بخَیرٍ و کم مَن مُقبلٍ علی عَمِلهِ مُفسِدٌ فی آخِرِ عمره صائر الی النّار نعوذ بِالله منها؛(۱۷) فرزندم هیچ گنهکاری را نومید مکن، زیرا چه بسا کسی که عمری گناه میکند، فرجاماش به نیکی ختم میشود و ای بسا کسی که عمری عمل کند لیکن در پایان عمر گرفتار فساد و رهسپار دوزخ شود، پناه به خدا از آتش دوزخ.»
۲ـ ناامیدی پسندیده(یأس از مردم)
امید و ناامیدی به دو بخش حقیقی و تخیلی تقسیم میشود. چنانچه خواسته انسان متکی به علت حقیقی یعنی خدا و صفات و افعال او باشد امیدی حقیقی است و ناامیدی از آن مذمت شده است، ولی اگر توقع انجام خواستهها از ماسوی الله مانند انسانها و موجودات دیگر باشد، توقعی نابجا و تخیلی است و اغلب به شکست منتهی میشود، لذا امید به آنها را آرزو گویند و ناامیدی از آن مدح شده است.
به بیان دیگر، مثبتاندیشی و منفینگری به دو بخش پسندیده (امید) و نکوهیده (آرزو) تقسیم میشوند: یأس نکوهیده (یأس از خدا) و یأس پسندیده (یأس از مردم).
یأس از خدا یا همان «قنوط» در اخلاق اسلامی با دو واژه طمع و استغناء مرتبط است. طمع رشتهای از محبت دنیاست و توقع داشتن از اموال مردم و در مقابل، استغناء، اظهار بینیازی از مردم است. امام صادق«ع» فرمود: «الیأس ممّا فی ایدی الناس عزُّ للمومنِ فی دینِهِ؛(۱۸) قطع امید کردن از آنچه مردم دارند، مایه عزت دینی مؤمن است.»
امام باقر«ع» فرمود: «خیرُ المال الثّقهُ بالله و الیأس ممّا فی ایدی النّاس؛(۱۹) بهترین سرمایه، اعتماد به خدا و چشم طمع برداشتن است از آنچه مردم دارند.»
یأس پسندیده خود نوعی پیروزی است؛ امام علی«ع» فرمود: «الیأس اَحَدُ النُّجحین؛(۲۰) قطع امید یکی از دو موفقیت است.» انسان امیدوار به مردم، اسیر است و اگر امیدش را از مردم ببرد، آزاد میشود. «الیأس یُریحُ النَّفسَ؛(۲۱) قطع امید کردن، جان را آسوده میکند.»
امام علی«ع» فرمود: «حفظُ ما فی یَدَیکَ احبُّ اِلیَّ من طلب ما فی یَدی غیرک ومراره الیأس خیرٌ مَن الطّلَبِ الی النّاس؛(۲۲) از نظر من نگهداری چیزی که در دست داری بهتر از طلب چیزی است که در دست دیگری است و تلخی قطع امید بهتر از خواهش از مردمان است.»
همان طور که امید بستن کامل بستن به اشیاء یا افرادی که خودشان ابزارند کار بیهودهای است، در مقابل ناامیدی از آنها مثبت است و در روایات از این ناامیدی با تعابیری چون «موجب عزت»، «بهترین ذخیره و سرمایه»، «موجب محبت مردم»، «آزادی جان و روان»، « موفقیت» پیرامون آن یاد شده است.
امام علی«ع» فرمود: «اَلغِنیَ الاکبر الیَأسُ عمّا فی اَیدیِ النّاس؛(۲۳) بزرگترین توانگری، چشم نداشتن به داشتههای دیگران است.»
*ریشه ناامیدی
ناامیدی احساسی ناخوشایند و در مقابل رجا و امید و نوعی نگاه به آینده است. ناامیدی محصول عملکرد خود ما و برخاسته از انتظارات ماست و وقتی کارها طبق انتظارات ما پیش نمیروند، یعنی تعریف ما از واقعیت ـ یا از حقیقت ـ اشتباه است و واقعیت را آن گونه که باید نمیشناسیم و انتظارات ما غیرواقعی هستند.
برخی از اهداف انسانها سطحی و دنیایی و برخی متعالی و بلند و دارای ارزشهای ماندگارند. به تبع آن، برخی از ناامیدیها، ناامیدی از انسانها، اشیاء و اهداف دنیایی و قول و قرارها و وعدههای عمل نشده هستند و برخی ناامیدی از خدا و رحمت و مغفرت اوست. همه ناامیدیها عللی دارند که شناخت آنها به پیشگیری و درمانشان کمک میکند.
۱ـ کفر
فردی که یا در قدرت خدا و یا در بیکران بودن رحمت او تردید دارد و مىپندارد رحمت و قدرت محدود است، گرفتار یأس و سپس کفر میشود. قرآن میفرماید: «یا بَنِیَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَ أَخِیهِ وَ لَا تَاْیَْسُواْ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا یَاْیَْسُ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ؛(۲۴) و از رحمت خدا مأیوس نشوید که تنها گروه کافران از رحمت خدا مأیوس مىشوند.»
و: «وَالَّذِینَ کَفَرُواْ بَِایَاتِ اللَّهِ وَ لِقَائهِ أُوْلَئکَ یَئسُواْ مِن رَّحْمَتىِ وَ أُوْلَئکَ لهَُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ؛(۲۵) کسانى که به آیات خدا و دیدار او کافر شدند، از رحمت من مأیوسند و براى آنها عذاب دردناکى است.»
۲ـ گمراهی
در قرآن با ذکر جریان نزول فرشتگان بر حضرت ابراهیم«ع» که به او گفتند که ما تو را به حق بشارت دادیم، بشارتى که از ناحیه خدا و به فرمان او بود و به همین دلیل، حق است و مسلم و به دنبال آن براى تأکید ـ به گمان اینکه مبادا یأس و ناامیدى بر ابراهیم غلبه کند ـ گفتند «اکنون که چنین است از مأیوسان مباش» (فَلا تَکُنْ مِنَ الْقانِطِینَ)، ولى ابراهیم«ع» این فکر را از آنها دور کرد که حاشا که یأس و نومیدى از رحمت خدا بر او چیره شده باشد، بلکه تنها تعجباش از موازین طبیعى است، لذا فرمود: «قَالَ وَ مَن یَقْنَطُ مِن رَّحْمَه رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّون؛(۲۶) جز گمراهان، چه کسى از رحمت پروردگارش مأیوس مىشود؟» همان گمراهانى که خدا را بهدرستى نشناختهاند و پى به قدرت بىپایانش نبردهاند، خدایى که از ذرهاى خاک، انسانى چنین شگرف مىآفریند، از نطفه ناچیزى فرزندى برومند به وجود مىآورد، درخت خشکیده خرما به فرماناش به بار مىنشیند و آتش سوزان را به گلستان تبدیل مىکند.
۳ـ سوءظن به خدا
سوءظن به خداوند و شمول رحمت و دریای مغفرت او موجب ناامیدی و قنوط نسبت به او میشود. در قرآن به دوری از ظن و گمان بد امر شده است، چرا که بعضی از گمانها گناه است.(۲۷) گمان بد به خدا موجب ایجاد و رشد صفات رذیلهای مانند بخل و ترس و حرص میگردد.(۲۸)
در آیات الهی نیز سوءظن به خدا نکوهش شده است: «وَ ذلِکُمْ ظَنُّکُمُ الَّذِی ظَنَنْتُمْ بِرَبِّکُمْ أَرداکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الخاسِرِینَ؛(۲۹) همین گمانى که به پروردگارتان داشتید، شما را هلاک کرد و از زیانکاران شدید.»
و: «وَ یُعَذِّبَ المُنافِقِینَ وَ المُنَافِقاتِ وَ المُشْرِکِینَ وَ المُشْرِکاتِ الظَّانّیِنَ بِاللّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَیْهِمْ دائِرَهُ السَّوْءِ وَ غَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِیرا؛(۳۰) تا مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را که به خدا گمان بد میبرند، عذاب کند. بدِ زمانه بر آنان باد و خدا ایشان را لعنت و جهنم را برایشان مهیا کرده و چه بدسرانجامى است.» پیامبر گرامی اسلام در حدیثی فرمودند: «أکبَرُ الکبائرِ سُوءُالظَّنِّ بِاللّه؛(۳۱) بزرگترین گناه کبیره، بدگمانى به خداست.»
۴ـ امور ناخوشایند
نقطه ضعفهای انسانها، کمظرفیتى در برابر مشکلات و ناراحتیها و در نتیجه قطع برکات الهى از علل یأس هستند. قرآن میفرماید: «وَ لَئنِْ أَذَقْنَا الْانسَنَ مِنَّا رَحْمَهً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَیَُوسٌ کَفُورٌ؛(۳۲) و اگر از جانب خویش نعمتى به انسان بچشانیم، سپس آن را از او بگیریم، بسیار نومید و ناسپاس خواهد بود.»
و :«وَ إِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَهً فَرِحُواْ بهَِا وَ إِن تُصِبْهُمْ سَیِّئَهُ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ إِذَا هُمْ یَقْنَطُونَ؛(۳۳) هنگامى که رحمتى به مردم بچشانیم، از آن خوشحال مىشوند و هرگاه رنج و مصیبتى به خاطر اعمالى که انجام دادهاند به آنان رسد، ناگهان مأیوس مىشوند.»، در حالى که مؤمنان راستین کسانى هستند که نه به هنگام نعمت گرفتار غرور و غفلت مىشوند و نه به هنگام مصیبت، گرفتار یأس و نومیدى. نعمت را از خدا مىدانند و شکر به درگاه او مىبرند و مصیبت را آزمون و امتحان و یا نتیجه اعمال خویش محسوب و صبر مىکنند و رو به درگاه او مىآورند. «لَّا یَسَْمُ الْانسَنُ مِن دُعَاءِ الْخَیرِْ وَ إِن مَّسَّهُ الشَّرُّ فَیَُوسٌ قَنُوطٌ؛(۳۴) و انسان هرگز از تقاضاى نیکى (و نعمت) خسته نمىشود و هر گاه شرّ و بدى به او رسد، بسیار مأیوس و نومید مىگردد.»
۵ـ عجله در کارها
در برخی از روایات تعجیل در کارها و تصمیمگیری عجولانه به عنوان عامل ایجاد یأس و ناامیدی یاد شده است. از پیامدهاى شوم «عجله» آن است که هرگاه انسان به خاطر آن ناکام شود، نومید و چه بسا نسبت به همه چیز حتى تقدیر الهى بدبین شود.
امام حسن عسکری«ع» مىفرمایند: «فَلَا تَعْجَلْ عَلَى ثَمَرَهٍ لَمْ تُدْرِکْ وَ إِنَّمَا تَنَالُهَا فِی أَوَانِهَا ـ وَ اعْلَمْ أَنَّ الْمُدَبِّرَ لَکَ أَعْلَمُ بِالْوَقْتِ الَّذِی یَصْلُحُ حَالُکَ فِیهِ ـ فَثِقْ بِخِیَرَتِهِ فِی جَمِیعِ أُمُورِکَ یَصْلُحْ حَالُکَ وَ لَا تَعْجَلْ بِحَوَائِجِکَ قَبْلَ وَقْتِهَا ـ فَیَضِیقَ قَلْبُکَ وَ صَدْرُکَ وَ یَخْشَاکَ الْقُنُوطُ؛(۳۵) پس عجله مکن در مورد میوهاى که نرسیده است. بدان آن کس که تدبیر حال تو را میکند، بهتر میداند چه وقت صلاح توست. به حسن انتخاب او اعتماد کن تا اوضاعات خوب شود. نیازهاى خود را پیش از موقع و با عجله مخواه که موجب تنگدلى و ناراحتى و ناامیدی تو میشود.»
۶ـ شکست و ناکامی
یکی از عوامل پیدایش یأس «ناکامی» است. انسان در زندگی نیازهای اساسی دارد و برای رسیدن به آنها تلاش میکند و در صورت نرسیدن به هدف « ناکام» میشود. فرد ناکام واکنشهایی مانند یأس و ناامیدی، بیتفاوتی، اضطراب، پرخاشگری و سایر مکانیسمهای دفاعی را از خود بروز میدهد. ناکامی و اضطراب هر دو عامل ایجاد یأس هستند. برای ناکامی دو معنی گفتهاند:
۱ـ سد شدن راه یک موجود زنده دارای انگیزه که میخواهد به هدف مثبتی برسد یا از هدف منفی اجتناب کند.
۲ـ احساسی که از بیدار شدن چنین مانعی به موجود زنده دست میدهد.(۳۶)
وقتی در ارضای نیازهای جسمی انسان تأخیر میافتد، مثلاً غذا دیر به او میرسد، دچار رنجش میشود، ولی بعد از مدت کمی، با آمدن غذا این تنشهای هیجانی فرو مینشینند، ولی انگیزههای قوی وقتی با موانع غیرقابل عبور روبرو میشوند، در بعضی از افراد) ناکامی و فشار و تعارض ایجاد میشود. البته سازگاری افراد با مشکلات، متفاوت است. بعضی تسلیم میشوند، بعضی به کوشش خود ادامه میدهند و بعضی زیر فشار خرد میشوند. شکستها و ناکامیهای پی در پی گاهی فرد را برای مدت مدیدی از میدان رقابت و مبارزه کنار میزند و چون فرد قادر به تحلیل دقیقی از علت ناکامی خود نیست، ناگریز به این نتیجه میرسد که دنیا جای ناامن و خطرناک استی و مصلحت او در فاصله گرفتن از دنیا به عنوان کانون ضربه است.
ناکامی در فرهنگ معارف اسلامی با لفظ «خیب» آمده است. در لغت گفتهاند: الخیبه: الحرمان و الخسران؛(۳۷) ناکامی: محرومیت و زیان». «فلاح» را «رسیدن» به آرزوها و دستیابی به مطلوب(۳۸) معنی کردهاند و «مفلحون» به کسانی میگویند که «به خواستههای خود رسیدهاند.» انسان در خلقت و زندگی هدف و غایتی دارد که باید برای رسیدن به آن تلاش کند که اگر به آن نرسد او را «خائب» و «ناکام» میگویند.
نوع هدف و بینش و طرز تفکر و ارزشهای فرد تعیین کننده نوع ناکامی اوست. کسی که هدفاش وصول به قرب الهی است، نرسیدن به مطلوب برای او ناکامی محسوب میشود و کسی که هدفاش ازدواج است، نرسیدن به آن را «ناکامی» میداند. از آنجا که اهداف به اصلی و فرعی، نهایی و متوسط تقسیم میشوند، ناکامی هم «اصلی» و «فرعی» دارد و به عبارتی نسبی است.
به هر حال در فضای فکری اسلام کسی دچار «ناکامی حقیقی» میشود که به کمالات و اهداف حقیقی نرسیده یا آن را از دست داده است: «وَلَئِن أَذَقنَا الإِنسَنَ مِنَّا رَحمَا ثُمَّ نَزَعنهَا مَنهُ إِنَّهُ، لَیَئُوسٌ کَفُورٌ؛(۳۹) و اگر از جانب خود رحمتی به انسان بچشانیم و نعمتی دراختیارش نهیم، سپس آن را از او باز گیریم، به یقین او از اینکه بار دیگر به نعمتهایی دست یابد ناامید میشود و نعمتهایی که داشته ناسپاسی میکند و آنها را از جانب خدا نمیشمرد».
حضرت علی«ع» فرمود: «آفَهُ الطلبَ، عدم النجاح؛(۴۰) آفتِ خواستن، نرسیدن به آن است».
بعضی مردم آرزوهای خیالی و اهداف غیرحقیقی را هدف و بازماندن از آنها را ناکامی میدانند. در آیات و روایات، وسیله قرار دادن غیرخدا برای رسیدن به اهداف حقیقی و غیرحقیقی، مذمت شده است و کسانی را که از راه گناه، حرص و افترا قصد رسیدن به آنها را دارند، مأیوس و ناکام و سرنوشت آنان را هلاکت میداند.
پینوشتها
۱ـ بقره، ۳۰ به بعد.
۲ـ مرتضی مطهری، امدادهای غیبی در زندگی بشر، ص۱۰۶٫
۳ـ زمر، ۵۳٫
۴ـ حجرات، ۱۲٫
۵ـ نهجالبلاغه، نامه ۵۳٫
۶ـ فصلت، ۲۳٫
۷ـ کنزالعمّال، ۵٨۴٩.
۸ـ نهجالفصاحه، ح ۱۸۹۰٫
۹ـ همان، ح ۲۰۶۲٫
۱۰ـ غررالحکم، ح ۲۸۶۰٫
۱۱ـ همان، ح۵۲۷٫
۱۲ـ بحارالانوار،ج ۷۲، ص ۳۸۸، ح ۱٫
۱۳ـ شرح چهل حدیث، مقصد هشتم طمع و ضد آن یأس.
۱۴ـ میزانالحکمه، ج ۱۰ قنوط، ح ۱۷۱۱۸٫
۱۵ـ بحارالانوار، ج ۲، ص ۵۵، ح ۳۰٫
۱۶ـ نهجالبلاغه، حکمت ۹۰٫
۱۷ـ بحارالانوار، ج ۷۷، ص ۲۳۹، ح۱٫
۱۸ـ وسائل الشیعه، ج ۶، ص ۳۱۴٫
۱۹ـ همان، ج ۶، ح۳۱۵٫
۲۰ـ غررالحکم، ح ۱۶۰۶٫
۲۱ـ همان، ح ۶۳۹٫
۲۲ـ نهجالبلاغه، نامه ۳۱٫
۲۳ـ نهجالبلاغه، حکمت۳۴۲٫
۲۴ـ یوسف، ۸۷٫
۲۵ـ عنکبوت، ۲۳٫
۲۶ـ حجر، ۵۶٫
۲۷ـ حجرات، ۱۲٫
۲۸ـ نهجالبلاغه، نامه ۵۳٫
۲۹ـ فصلت، ۲۳٫
۳۰ـ فتح، ۶٫
۳۱ـ کنزالعمّال، ۵٨۴٩.
۳۲ـ هود، ۹٫
۳۳ـ روم، ۳۶٫
۳۴ـ فصلت، ۴۹٫
۳۵ـ بحارالانوار، ج ۷۵، ص۳۷۹٫
۳۶ـ فرهنگ توصیفی روانشناسی، نوشته فرانکو برونو، ترجمه جمشید یاسائی.
۳۷ـ نهایه ابن اثیر، ج ۳٫
۳۸ـ نهایه ابن اثیر، ج ۳، ج ص ۴۶۹ ـ لسان العرب ـ مجمع البحرین.
۳۹ـ هود، ۹٫
۴۰ـ غررالحکم ، ح ۳۹۴۴٫
سوتیتر:
۱٫
یأس دوگونه است: مذموم که قطع امید کردن از علت حقیقی یعنی خداست که این خاص کافران است. یأس ممدوح که قطع امید کردن از علل توهّمی مانند نقش و تأثیر مردم، دنیا و ما سویالله در امری است که به احراز آن توصیه شده است.
مقام علمی و فضایل امام صادق «علیهالسلام»
حجتالاسلام سیدجواد حسینی
نام امام ششم شیعیان «جعفر»، کنیهاش «ابوعبدالله»، لقبش «صادق»، پدر بزرگوارش امام باقر «ع» و مادر مکرمهاش «ام فروه» هستند. آن حضرت در هفدهم ربیعالاول سال ۸۳ هجری قمری دیده به جهان گشود و در سال ۱۱۴ به امامت رسید. امامت حضرت همزمان بود با خلافت هشام، ولید، یزیدبن ولید، ابراهیم بن ولید و مروان حمار از خلفای بنیامیه و عبدالله بن محمد سفاح، منصور دوانیقی از خلفای بنیعباس.
بیشترین ستم از طرف منصور بر آن حضرت روا داشته شد تا آنجا که گاه شبانه به منزل آن حضرت هجوم و با وضع دلخراشی ایشان را نزد منصور میبردند. منصور جسارت را به آنجا رساند که به دستور او خانه امام صادق «ع» را در حالی که همسر و فرزندانش داخل آن بودند، آتش زدند. سرانجام منصور دوانیقی آن حضرت را در سن ۶۵ سالگی، در روز ۲۵ شوال سال ۱۴۸ هـ .ق در مدینه منوره به وسیله انگور زهرآلودی به شهادت رساند و پیکر مطهر ایشان در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.
حضرت صادق«ع» در کلام دیگران
در عظمت و شخصیت و جامعیت امام صادق «ع» نزد شیعیان و علمای شیعه جای هیچ تردیدی نیست. در عظمت ایشان همین بس که از مذهب تشیع به نام مکتب جعفری یاد میشود.
مخالفان و پیروان مذاهب دیگر نیز به عظمت ایشان کردهاند، از جمله:
۱ـ منصور دوانیقی: او دشمن امام صادق «ع» بود، با این حال تحتتأثیر عظمت و جایگاه ایشان میگوید: «بهراستی جعفر بن محمد«ع» از کسانی بود که خدا درباره آنها میفرماید: «این کتاب [آسمانی] را به گروهی از بندگان برگزیده خود به ارث دادیم.» او از کسانی بود که خدا او را برگزیده بود و از پیشتازان انجام خیرات بود.»
۲ـ مالک بن انس: پیشوای فرقه مالکی میگوید: «مدتی نزد جعفر بن محمد رفت و آمد میکردم و او را همواره در یکی از سه حالت دیدم. یا نماز میخواند یا روزه بود و یا قرآن تلاوت میکرد و هرگز او را ندیدم که بدون وضو حدیث نقل کند.»(۲) و «در علم و عبادت و پرهیزگاری، برتر از جعفربن محمد هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و به قلب هیچ بشری خطور نکرده است.»(۳)
۳ـ ابن خَلِّکان: این مورخ مشهور مینویسد: «او یکی از امامان دوازدهگانه در مذهب امامیه و از بزرگان خاندان پیامبر است که به علت راستی و درستی در گفتار، وی را صادق میخوانند. فضل و بزرگواری او مشهورتر از آن است که نیاز به توضیح باشد.»(۴)
۴ـ عبدالرحمان بن ابی حاتم رازی میگوید: «از پدرم شنیدم که همیشه میگفت: «جعفر بن محمد«ع» فرد مورد اعتمادی است که هرگز [از آنچه میگوید و نقل میکند] مورد پرسش قرار نمیگیرد.»(۵) یعنی هر چه میگوید و نقل میکند درست و مطابق واقع است.
۵ـ ابوحاتم محمدبن حیان (۳۵۴ هـ) میگوید: «[جعفر بن محمد] از بزرگان اهل بیت«ع» از نظر فقاهت و دانش و فضیلت بود.»(۶)
۶ـ ابوعبدالرحمان اسلمی (۴۱۲ – ۳۲۵ هـ. میگوید: «[جعفربن محمد] بر تمامی نزدیکان خویش از اهل بیت«ع» برتری داشت و دارای علم فراوان، زهد کامل نسبت به دنیا و پرهیزگاری تمام از شهوات و تمایلات و ادب کامل در حکمت بود.»(۷)
۷ـ محمدبن طلحه شافعی (م ۶۵۲ هـ) درباره اوصاف و جایگاه و عظمت امام صادق «ع» کلام جامع و زیبایی دارد و میگوید: «جعفر بن محمد از بزرگان اهل بیت «ع» و رؤسای آنان بود. قرآن زیاد تلاوت و در معانی آن جستجو و گنجهایی از دریای آن را استخراج میکرد و شگفتیها و عجایب قرآن را به نمایش میگذاشت. او اوقات خویش را بر اقسام طاعت و بندگی تقسیم و نفس خویش را بر آن حسابرسی کرده بود..
دیدنش انسان را به یاد آخرت میانداخت، شنیدن کلامش باعث بیرغبتی به دنیا میشد و پیروی از هدایت او بهشت را به دنبال داشت. نور پیشانی او شهادت میداد که از سلاله نبوت است و پاکی رفتارش ظاهر میساخت که از نسل رسالت است. جماعتی از پیشوایان [مذاهب] و بزرگان از او حدیث نقل کرده و از محضر او استفاده بردهاند و این استفاده علمی را شرافت و فضیلتی برای خود میدانستند. مناقب و اوصاف او از شمارش خارج است و فهم انسان بیدار بینا در آن حیران،….»(۸)
۸ـ بخاری مینویسد: «همه (امّت) بر بزرگی و آقایی صادق«ع» اتفاقنظر دارند.»(۹)
جایگاه علمی حضرت صادق «ع»
دانشگاه امام صادق «ع» و وسعت آن بر کسی پوشیده نیست و علمای اسلام بر آن اتفاقنظر دارند. محققان شیعی و اهل سنت، آن حضرت را پیشوا و پیشگام در بسیاری از علوم و مذاهب اسلامی میدانند. نقش آن حضرت در نشر علوم مختلف و ترویج احادیث، از گفتار و نوشتار و نیز تربیت شاگردانش پیداست.(۱۰)
شاگردان محضرش را چهارهزار نفر گفتهاند. شیخ مفید میگوید: «اهل حدیث کسانی را که از امام صادق«ع» روایت نقل کردهاند، جمعآوری نمودهاند و تعداد افراد ثقه آنها بهرغم اختلافشان در نظریات و گفتار، به چهارهزار نفر میرسند.»(۱۱)
شهید اول نیز تصریح کرده است که شاگردان معروف آن حضرت از اهل حجاز و شام و عراق به چهارهزار نفر میرسیدند.(۱۲)
برای روشن شدن این بخش، بحث را در سه قسمت جداگانه پی میگیریم:
الف) از زبان دیگران
۱ـ «ابوحنیفه»، پیشوای معروف فرقه حنفیه که دستگاه وقت او را در مقابل امام صادق «ع» قرار داده بود، گاه مجبور میشد به عظمت علمی امام صادق «ع» اقرار کند.
ابوحنیفه میگوید: «زمانی که منصور [دوانیقی] جعفربن محمد«ع» را احضار کرد، مرا خواست و گفت: مردم شیفته جعفربن محمد«ع» شدهاند. برای محکوم ساختن او مسائل مشکلی را در نظر بگیر. من چهل مسئله مشکل آماده کردم. روزی منصور که در «حیره» بود مرا احضار کرد. وقتی وارد مجلس شدم، دیدم جعفربن محمد«ع» در سمت راست او نشسته است. وقتی چشمم به او افتاد، آنچنان تحتتأثیر ابهت و عظمتش قرار گرفتم که چنین حالی از دیدن منصور به من دست نداد. سلام کردم و با اشاره منصور نشستم. منصور رو به وی کرد و گفت: این ابوحنیفه است. او پاسخ داد: بله میشناسم. سپس منصور رو به من کرد و گفت: ای ابوحنیفه! مسائل خود را با ابوعبدالله در میان بگذار.
چهل مسئله را مطرح کردم و همه را پاسخ داد. ابوحنیفه به اینجا که رسید، با اشاره به امام صادق «ع» گفت: «[او] دانشمندترین مردم، آگاهترین آنها به اختلاف مردم در فتاوا و مسائل فقهی است.»(۱۳) در جای دیگر از او چنین نقل شده است که گفت: «من دانشمندتر از جعفربن محمد ندیدهام.» و: «اگر آن دو سال نبود، نعمان (ابوحنیفه) هلاک میشد..»(۱۴) منظور از دو سال زمانی است که خدمت امام صادق «ع» میرسید و از ایشان دانش فرا میگرفت.
۲ـ ابن حجر هیتمی مینویسد: «به قدری علوم از او (جعفربن محمد) نقل شده است که زبانزد مردم گشته و آوازه در همه جا پخش شده است و بزرگترین پیشوایان [فقه و حدیث] مانند یحیی بن سعید، ابن جریح، مالک، سفیان ثوری، سفیان بن عیینه، ابوحنیفه، شعبه و ایوب سجستانی از او [حدیث] نقل کردهاند.»(۱۵)
۳ـ ابو بحر جاحظ یکی از دانشمندان مشهور قرن سوم میگوید: «جعفربن محمد کسی است که علم و دانش او جهان را پر کرده است و گفته میشود که ابوحنیفه و همچنین سفیان ثوری از شاگردان او هستند و شاگردی این دو تن در اثبات عظمت علمی او کافی است.»(۱۶)
۴ـ ابن صبّاغ مالکی (۷۸۴ – ۸۵۵ هـ) میگوید: «آن قدر علوم از او (جعفر بن محمد) نقل شده است که سواران آن را حمل میکنند و آوازه و شهرت وی به تمام شهرها رسیده است و علما از هیچیک از اهلبیت«ع» به اندازه او حدیث نقل نکردهاند.»(۱۷)
ب) مهمترین کتب و شاگردان حوزه شیعی
نامدارترین شاگردان آن حضرت در حوزه شیعی عبارتند از؛ جمیلبن دراج، عبداللهبن مسکان، عبداللهبن بکیر، حمادبن عیسی، حمادبن عثمان، ابانبن عثمان، هشامبن الحکم، مفضل و.. این شاگردان کتب بسیاری را از خود آن حضرت نقل و یا خود تألیف کردهاند. برخی از کتابهای منسوب به حضرت صادق «ع» عبارتند از:
۱ـ «اَلاِْهلیلیجه فی التَّوْحید» که آن را حضرت در رد منکران ربوبیت حضرت باری تعالی نگاشت.»(۱۸)
۲ـ کتاب «التوحید» که حضرت املا و مفضل بن عمر آن را تحریر کرد.(۱۹)
۳ـ رساله «اهوازیه» که در پاسخ والی اهواز نوشته شد.(۲۰)
۴ـ «رِسالَهُ الاِْمامِ اِلی اَصْحابِهِ» که راهنمایی برای سلوک یارانشان است.(۲۱)
۵ـ «رِسالهٌ فِی الْغَنائِمِ» که پاسخهای حضرت پیرامون خمس و غنایم است.(۲۲)
۶ـ «رسالهٌ فی وجوه معایش العباد» که پیرامون انواع حرفهها، تجارت، صنعت و… است.(۲۳)
۷ـ «الجعفریات» که مجموعه روایاتی است به ترتیب ابواب فقه که امام کاظم «ع»آن را نقل کردهاند.(۲۴) همین کتاب به نام «اشعثیات» معروف است که به نام راوی آن محمدبن الاشعث شهرت یافته است.
۸ـ «نثر الدرر» صحیفهای است در کلمات قصار حضرت که گویا به صورت مجموعهای واحد بود و ابن شعبه حرانی آن را در تحف العقول یکجا آورده است.(۲۵)
۹ـ «کتاب الحج» که ابان بن عبدالملک آن را نقل کرده است.(۲۶) بهجز اینها نوشتههای دیگری نیز به آن حضرت منسوب است.(۲۷)
کتابهایی که توسط شاگردان حضرت تألیف شدهاند بسیارند و تعداد آنها ۴۰۰ جلد و بلکه بیشتر گفته شده است. نویسنده کتاب «سیر حدیث در اسلام»(۲۸) ۳۷۳ تن را با تألیف آنان ذکر کرده که از میان آنان ۲۰ نفر کسانی هستند که بیش از یک تألیف دارند.(۲۹)
مهمترین شاگردان اهل سنت حضرت
عدهای از بزرگان و پیشوایان اهل سنت از محضر علمی حضرت صادق «ع» استفاده علمی برده و در بزرگی و تفوق و برتری ایشان اتفاقنظر داشتهاند، از جمله شیخ سلیمان قندوزی در ینابیع الموده و نووی در تهذیب الاسماء و…که استفاده علمی از محضر آن حضرت را شرف و فضیلت و بزرگی برای خویش میدانستند، چنان که از شافعی قبلاً نقل شد.(۳۰)
در این بخش به برخی از شاگردان آن حضرت در حوزه اهل سنت اشاره میکنیم:
۱ـ نعمانبن ثابت معروف به ابوحنیفه پیشوای مشهور فرقه حنفیها. طبق نقل ابن حجر، شیخسلیمان قندوزی، ابن صباغ و آلوسی، او دو سال از حضرت صادق «ع» بهره برده است.(۳۱)
۲ـ مالک بن انس مدنی پیشوای فرقه مالکی از مذاهب چهارگانه اهل سنت، متوفای ۱۷۹ هـ.ق (۳۲)
۳ـ سفیانبن سعید بن مسروق ثوری کوفی، متوفای ۱۶۱ هـ.ق شاگرد امام صادق «ع» بوده و مسائلی از حضرت روایت کرده است. حضرت به او توصیههای گرانبهایی نموده و در باره زهد با او مناظره کردهاند.(۳۳)
۴ـ سفیانبن عیینه بن ابیعمران الکوفی المکی، متولد ۱۰۷ هـ.ق در کوفه و متوفای ۱۹۸ هـ.ق در مکه نیز در جوانی طبق تصریح عدهای از علمای اهل سنت و شیعه از محضر امام صادق «ع» بهره علمی برده است.(۳۴)
۵ـ یحییبن سعید بن قیس الانصاری نیز که قاضی دستگاه منصور دوانیقی در مدینه بود و سرانجام قاضیالقضاه دستگاه شد و در سال ۱۴۳ هـ.ق از دنیا رفت، از شاگردان آن حضرت بوده است.(۳۵)
۶ـ عبدالملکبن عبدالعزیز بن جریح المکی معروف به ابن جریح متولد ۸۰ هـ.ق و متوفای ۱۴۹ هـ.ق، از دیگر شاگردان امام صادق «ع» از بین علمای عامه است. او کسی است که بر اثر تعلیمات امام صادق«ع» متعه و عقد موقت را حلال میدانست و در کافی در باب حلیت متعه از او روایت نقل و در طریق سند روایات صدوق نیز واقع شده است.(۳۶)
۷ـ ابوسعید یحییبن سعید القطان البصری متوفای ۱۹۸ هـ.ق محدث زمانش بود و صاحبان کتب صحاح سته از او روایت نقل کردهاند.
۸ـ محمدبن اسحاق بن یسار صاحب المغازی و سیر متوفای ۱۵۱ هـ.ق که شیعه و سنی فراگیری علم او از امام صادق «ع» را نقل کردهاند.(۳۷)
۹ـ شعبهبن الحجاج الازدی از بزرگان و سرشناسان اهل سنت به حساب میآید و طبق گواهی گروهی از اهل سنت و کتب رجالی شیعه، از شاگردان امام صادق «ع» بوده است.(۳۸)
۱۰ـ ایوب بن ابی تمیمه السجستانی البصری از دیگر شاگردان حضرت صادق «ع» در میان علمای اهل سنت است.(۳۹)
غیر از اینها، افراد دیگری نیز در میان اهل سنت بودهاند که از محضر امام صادق«ع» بهره بردهاند.(۴۰)
رشتههای مختلف علمی و تنوع شاگردان
اغلب کسانی که در مقام تعلیم علمی برآمدهاند، در یک رشته خاص و یا حداکثر در دو سه رشته توانستهاند قدرت علمی خویش را نشان دهند. هر چه تعداد رشتهها و شاخههای علمی بیشتر شود، قدرت علمی افراد نیز کمتر میشود، اما عظمت علمی امام صادق «ع» هم در فقه در اوج قرار دارد و شاگردان بیشماری را در این زمینه تربیت کردند، هم در تفسیر، کلام و فلسفه، نهاییترین نظریات را ارائه کردند، هم در سلوک و عرفان کوتاهترین راه پیمودنی را پیش روی عارفان قرار دادند و هم در علم جبر و شیمی و علوم غریبه نظریات شگرفی را بیان کردند.
این قدرت علمی از دیدگاه تشیع که امامان خویش را معصوم و منبع علم آنها را الهامات الهی و ارث پیامبری میدانند، شگفتی ندارد؛ اما از نظر کسانی که چنین اعتقادی ندارند، مسئله فوقالعاده عجیب و شگرف است.
نکته جالب این است که در میان اهل سنت هم کسانی وجود دارند که تا حدودی متوجه الهی بودن علم حضرت صادق«ع» شده بودند، از جمله محمدبن طلحه شافعی که میگوید: «او (امام صادق«ع») از بزرگان اهلبیت«ع» و سران آنها و دارای علوم فراوانی است… تا آنجا که از زیادی علوم افاضه شده [از طرف خداوند] بر قلبش، از ظرف تقوی، احکامی که علل و فلسفه آن قابل درک نیست و علومی که فهم ما از احاطه بر حکم آن عاجزند، از او نقل شده است.»(۴۱)
امام صادق «ع» در فقه بهترین نظریات را ارائه نمودند و روایات فقهی ایشان در کتب اربعه تهذیب و استبصار شیخ طوسی، کافی کلینی، من لا یحضره الفقیه صدوق و وسائل الشیعه حر عاملی و… گردآوری شدهاند. ایشان شاگردانی چون جمیلبن دراج، عبداللهبن مسکان، حمادبن عثمان و… در فقه تحویل جامعه اسلامی دادهاند.
امام در کلام هم محکمترین آراء را بیان کردند، شاگردانی چون هشامبن الحکم و مفضّلبن عمر و ابوحمزه ثمالی را پرورش دادند، در تفسیر، ژرفای قرآن را بیان فرمودند.و در فلسفه نیز ید طولایی داشتند. سید میرعلی با اشاره به فرقههای مذهبی و مکاتب فلسفی دوران بنیامیه مینویسد: «فتاوا و آرای دینی تنها نزد سادات و شخصیتهای فاطمی رنگ فلسفی به خود گرفته بود. گسترش علم در آن زمان، روح بحث و جستجو را برانگیخته و بحثها و گفتوگوی فلسفی در همه اجتماعات رواج یافته بود. رهبری این حرکت فکری را حوزه علمیهای که در مدینه شکوفا شده بود، به عهده داشت. این حوزه را نبیره علیبن ابیطالب«ع» به نام امام جعفر که صادق«ع» لقب داشت، تأسیس کرده بود. او پژوهشگری فعال و متفکری بزرگ بود و با علوم آن عصر بهخوبی آشنایی داشت و نخستین کسی بود که مدارس فلسفی اصلی را در اسلام تأسیس کرد.
در مجالس درس او فقط کسانی که بعدها مذاهب فقهی را تأسیس کردند، شرکت نمیکردند؛ بلکه فلاسفه و طلاب فلسفه از مناطق دوردست در آن حاضر میشدند. «حسن بصری» مؤسس مکتب فلسفی [و کلامی] «بصره» و «واصل بن عطاء» مؤسس مذهب معتزله از شاگردان او بودند و از زلال چشمه دانش او سیراب میشدند.»(۴۲)
حضرت در علم شیمی و امثال آن نیز صاحبنظر بودند و نظریات آن حضرت در این زمینه توسط شاگردشان ابوموسی جابربن حیان در کتابی مشتمل بر ۱۰۰۰صفحه و ۵۰۰ رساله تدوین و گردآوری شده است.(۴۳)
براساس باورهای شیعه تمام امامان معصوم«ع» از جمله امام صادق «ع» به تمام علوم هستی آگاهی دارند؛ چنان که خود فرمود: «من میدانم آنچه را در آسمانها و آنچه در زمین است و میدانم آنچه در بهشت است. میدانم آنچه در آتش است و میدانم آنچه را که بوده است و آنچه خواهد بود.»(۴۴)
پینوشتها
۱) تاریخ الیعقوبی، ج ۳، ص ۱۷٫
۲) ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، بیروت، دارالفکر، دوم، ۱۴۰۴ ق، ج ۱، ص ۸۸٫
۳) الامام الصادق و المذاهب الاربعه، حیدر اسد، بیروت، دارالکتب العربی، دوم، ج ۱، ص ۵۳؛ تهذیب التهذیب، ج ۲، ص ۱۰۴؛ اعلام الهدایه، همان، ص ۲۱٫
۴) وفیات الاعیان، تحقیق از دکتر احسان عباس، قم، منشورات الشریف الرضی، دوم، ۱۳۶۴ ش، ج ۱، ص ۳۲۷٫
۵) الجرح و التعدیل، ج ۲، ص ۴۸۷، به نقل از اعلام الهدایه، همان، ص ۲۲٫
۶) اعلام الهدایه، همان، ج ۱، ص ۲۲، الثقات، ج ۶، ص ۱۳۱٫
۷) الامام الصادق و المذاهب الاربعه، همان، ج ۱، ص ۵۸؛ اعلام الهدایه، همان، ص ۲۲٫
۸) همان، ج ۱، ص ۲۳، مطالب السؤول، ج ۲، ص ۵۶٫
۹) اعلام الهدایه، همان، ج ۱، ص ۲۴، ینابیع الموده، قندوزی، ج ۳، ص ۱۶۰٫
۱۰) ر.ک: شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید، ج ۱، ص ۱۸؛ تاریخ التشریع الاسلامی، ص ۲۶۳٫
۱۱) شیخ مفید، الارشاد، قم، مکتبه بصیرتی، ص ۲۷۱٫
۱۲) محمدبن مکی العاملی، ذکری الشیعه، قم، مکتبه بصیرتی.
۱۳) بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، تهران، المکتبه الاسلامیه، دوم، ۱۳۹۵ هـ. ق، ج ۴۷، ص ۲۱۷؛ حیدر اسد، الامام الصادق و المذاهب الاربعه، بیروت، دارالکتاب العربی، دوم، ۱۳۹۰ هـ. ق، ج ۴، ص ۳۳۵٫
۱۴) تذکره الحفاظ، محمد شمسالدین ذهبی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج ۱، ص ۱۶۶ و مناقب ابی حنیفه، ج ۱، ص ۱۷۲٫
۱۵) ابن حجر هیتمی، الصواعق المحرقه، قاهره، مکتبه القاهره، دوم، ۱۳۸۵ هـ.ق، ص ۲۰۱٫
۱۶) الامام الصادق و المذاهب الاربعه، همان، ج ۱، ص ۵۵٫
۱۷) اعلام الهدایه، همان، ج ۱، ص ۲۴؛ الفصول المهمه، ابن صباغ المالکی، ص ۲۲۲٫
۱۸) بحارالانوار، همان، ج ۳، ص ۱۵۶ – ۱۵۲؛ الذریعه، ج ۲، ص ۴۸۴٫
۱۹) بحارالانوار، همان، ص ۱۵۲ – ۵۷، و مستقلاً نیز چاپ شده است.
۲۰) همان، ج ۷۷، ص ۱۸۹؛ الذریعه، ج ۲، ص ۴۸۵، کشف الریبه، ص ۱۲۲٫
۲۱) الکافی، ج ۸، ص ۲-۱۴٫
۲۲) تحف العقول، علی بن شعبه، ص ۳۳۱٫
۲۳) همان، ص ۳۳۱؛ مکاسب شیخ انصاری، ص ۱-۲٫
۲۴) الذریعه، همان، ج ۲، ص ۱۰۹٫
۲۵) تحف العقول، همان، ص ۳۲۴ – ۳۱۵٫
۲۶) رجال النجاشی، ابوالعباس، قم، مکتبه الداوری، ص ۱۴٫
۲۷) ر.ک: تدوین السنه، سید محمدرضا حسینی جلالی، ص ۱۷۲-۱۶۷٫
۲۸) سیر حدیث در اسلام، سید احمد میرخانی، دوم، تهران، ص ۲۰۴-۱۰۹٫
۲۹) همان، ص ۲۰۶٫
۳۰) اعلام الهدایه، همان، ج ۱، ص ۲۲۸٫
۳۱) همان، ج ۱، ص ۲۲۹٫
۳۲) همان.
۳۳) همان.
۳۴) همان، ص ۲۳۰٫
۳۵) همان.
۳۶) همان.
۳۷) همان، ص ۲۳۱٫
۳۸) همان، ص ۲۳۲-۲۳۱٫
۳۹) همان، ص ۲۳۲٫
۴۰) ر.ک: الامام الصادق، محمد حسین المظفر، ص ۱۳۰-۱۲۷٫
۴۱) اعلام الهدایه، همان، ج ۸، ص ۲۳، مطالب السؤول، ج ۲، ص ۵۶٫
۴۲) مختصر تاریخ العرب، تقریب عفیف البعلکی، بیروت، دارالعلم للملایین، ۱۹۶۷ میلادی، ص ۱۹۳؛ سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص ۳۵۲٫
۴۳) وفیات الاعیان، همان، ج ۱، ص ۳۲۷؛ دائرهالمعارف القرن العشرین، محمد فرید وجدی، بیروت، دارالمعرفه، ج ۳، ص ۱۰۹٫
۴۴) محمدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، دارالکتب الاسلامیه، ج ۱، ص ۲۶۱٫
سوتیترها:
۱٫
اغلب کسانی که در مقام تعلیم علمی برآمدهاند، در یک رشته خاص و یا حداکثر در دو سه رشته توانستهاند قدرت علمی خویش را نشان دهند.، اما عظمت علمی امام صادق «ع» هم در فقه در اوج قرار دارد و شاگردان بیشماری را در زمینهای مختلف تربیت کردند. هم در تفسیر، کلام و فلسفه، نهاییترین نظریات را ارائه کردند، هم در سلوک و عرفان کوتاهترین راه پیمودنی را پیش روی عارفان قرار دادند و هم در علم جبر و شیمی و علوم غریبه نظریات شگرفی را بیان کردند.
۲٫
در مجالس درس ایشان فقط کسانی که بعدها مذاهب فقهی را تأسیس کردند، شرکت نمیکردند؛ بلکه فلاسفه و طلاب فلسفه از مناطق دوردست در آن حاضر میشدند. «حسن بصری» مؤسس مکتب فلسفی [و کلامی] «بصره» و «واصل بن عطاء» مؤسس مذهب معتزله از شاگردان ایشان بودند و از زلال چشمه دانش وی سیراب میشدند.
جایگاه قرآن در کلام امام رضا«علیهالسلام»
جواد تربتی
قرآن تنها کتاب الهی دور مانده از تحریف است و ائمه اطهار«ع»، در جهت معرفی و تفسیر و تأویل یکی از دو ثقل یادگار ماندگار از رسول خدا«ص» تلاش بسیار کردهاند. از جمله حضرت رضا«ع» که در تمام مباحث از قرآن بهره میگرفتند و شبهات را با کمک آن پاسخ میدادند و امامت را با ادله قرآنی اثبات میکردند. حضرت، خود قرآن مجسم بودند و بیش از دیگران قرآن را با آداب و شرایط، تلاوت میفرمودند.
همراهان حضرت رضا«ع» که بیشتر مأموران حکومتی بودند، اینگونه نقل کردهاند: حضرت رضا«ع» در مسیر راه خراسان در بستر زیاد قرآن میخواندند، پس هرگاه به آیهای میرسیدند که در آن ذکری از بهشت و جهنم شده بود، گریه و از خداوند درخواست بهشت میکردند و از جهنم به خدا پناه میبردند.»(۱)
این همان روشی است که امیرالمؤمنین«ع» در خطبه متقین فرمودند: «أَمَّا اللَّیلَ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُم تَالِینَ لِأَجْزَاءِ الْقُرآنِ یُرَتِّلُونَهَا تَرتِیلًا یُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُم وَ یَستَثِیرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِم…؛(۲) [متقین] در شب ایستاده مشغول نمازند. قرآن را جزء جزء و با تفکّر و اندیشه میخوانند و داروی دردهای خویش را در آن مییابند…»
حضرت رضا«ع» فرمودند: «یَنْبَغِی لِلرَّجُلِ إِذَا أَصْبَحَ أَنْ یَقْرَأَ بَعْدَ التَّعْقِیبِ خَمْسِینَ آیَهً؛(۳) سزاوار است انسان وقتی صبح میکند، بعد از تعقیب نماز، پنجاه آیه بخواند.»
همچنین حضرت از پدرانشان و از رسول خدا«ص» نقل کردهاند که: «سِتَّهٌ مِنَ الْمُرُوءَهِ ثَلَاثَهٌ مِنهَا فِی الْحَضَرِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی السَّفَرِ فَأَمَّا الَّتِی فِی الْحَضَرِ فَتِلَاوَهُ کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عِمَارَهُ مَسَاجِدِ اللَّهِ وَ اتِّخَاذُ الْإِخْوَانِ فِی اللَّهِ وَ أَمَّا الَّتِی فِی السَّفَرِ فَبَذْلُ الزَّادِ وَ حُسْنُ الْخُلُقِ وَ الْمِزَاحُ فِی غَیْرِ الْمَعَاصِی؛(۴) شش چیز از مروت است: سه تای آن در حضر و وطن و سه تا مربوط به حال مسافرت است. آن سه خصلتی که در وطن از مروت به حساب میآید: تلاوت قرآن و کتاب خدا، آباد کردن مسجد و انتخاب برادرانی دینی در مسیر خدا و اما آن سه امری که باید در مسافرت مراعات شوند: اخلاق نیکو، بذل توشه (با همسفران) و مزاح در غیر معصیت است.»
آثار و پاداش تلاوت قرآن
حضرت رضا«ع» برای تشویق دیگران به تلاوت قرآن و بیان آثار دنیوی آن، در حدیثی از رسول خدا«ص» میفرمایند: «اجعَلُوا لِبُیُوتِکُمْ نَصِیباً مِنَ الْقُرآنِ فَإِنَّ الْبَیْتَ إِذَا قُرِئَ فِیهِ یُسِّرَ عَلَى أَهْلِهِ وَ کَثُرَ خَیرُهُ وَ کَانَ سُکَّانُهُ فِی زِیَادَهٍ وَ إِذَا لَمْ یُقرَأْ فِیهِ الْقُرْآنُ ضُیِّقَ عَلَى أَهْلِهِ وَ قَلَّ خَیرُهُ وَ کَانَ سُکَّانُهُ فِی نُقْصَانٍ؛(۵) در خانههایتان بهرهای از (خواندن) قرآن قرار دهید، زیرا اهل خانهای که در آن قرآن خوانده شود، خوشحال میشوند و برکت خیر آنها فزونی مییابد و ساکنان آنها رو فزونی خواهند نهاد و اگر قرآن خوانده نشود، اهل خانه در تنگنا خواهند بود و خیر و برکتش کم و ساکنان آن رو به کمی و نقص خواهند رفت.»
و نیز فرمودند: «ثَلَاثَهٌ یَزِدْنَ فِی الْحِفْظِ وَ یَذْهَبْنَ بِالْبَلْغَمِ- قِرَاءَهُ الْقُرْآنِ وَ الْعَسَلُ وَ اللُّبَانُ؛(۶) سه چیز سبب تقویت حافظه میشود: خواندن قرآن، خوردن عسل، نوشیدن شیر و آغوز (اولین شیر حیوان تازه زاییده).»
در آثار آخرتی تلاوت قرآن فرمودند: «قِرَاءَهُ الْقُرْآنِ أَفْضَلُ مِنَ الذِّکْرِ وَ الذِّکْرُ أَفْضَلُ مِنَ الصَّدَقَه…؛(۷) خواندن قرآن برتر از ذکر (خداوند) است و ذکر برتر از صدقه.»
و نیز: «لِقَارِئِ الْقُرْآنِ بِکُلِ حَرْفٍ یَقْرَأُ فِی الصَّلَاهِ قَائِماً مِائَهُ حَسَنَهٍ وَ قَاعِداً خَمْسُونَ حَسَنَهً وَ مُتَطَهِّراً فِی غَیْرِ الصَّلَاهِ خَمْسٌ وَ عِشْرُونَ حَسَنَهً وَ غَیْرَ مُتَطَهِّرٍ عَشْرُ حَسَنَاتٍ (۸) قاری قرآن در مقابل هر حرفی که در نماز قرائت میکند، صد حسنه دارد و اگر نشسته بخواند، پنجاه حسنه دارد. با وضو و در غیر نماز بخواند، بیست و پنج حسنه دارد.» هر کسی به آثار دنیوی و اُخروی قرائت قرآن کمترین توجهی داشته باشد، بهراحتی به سمت قرائت قرآن جذب میشود.
کتاب جهانی و ماندگار
قرآن کتابی جهانی است و به زمان و مکان خاصی محدود نمیشود.
در محضر حضرت رضا«ع» از قرآن سخن به میان آمد. حضرت از قرآن تمجید کردند و حجتهای آن را محکم و نظم آن را دارای اعجاز خواندند، آنگاه فرمودند: «هُوَ حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِینُ وَ عُرْوَتُهُ الْوُثْقَى وَ طَرِیقَتُهُ الْمُثْلَى الْمُؤَدِّی إِلَى الْجَنَّهِ وَ الْمُنْجِی مِنَ النَّارِ لَا یَخْلُقُ عَلَى الْأَزْمِنَهِ وَ لَا یَغِثُّ عَلَى الْأَلْسِنَهِ لِأَنَّهُ لَمْ یُجْعَلْ لِزَمَانٍ دُونَ زَمَانٍ بَلْ جُعِلَ دَلِیلَ الْبُرْهَانِ وَ الْحُجَّهَ عَلَى کُلِّ إِنْسَانٍ لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِید؛(۹) قرآن ریسمان استوار الهی و دستگیره محکم اوست. راه وسطی است که انسان را به بهشت میرساند و از آتش نجات میدهد. گذشت زمان آن را کهنه نمیکند و بر زبانها ملالآور نمیشود و دلیل و حجت بر تمام انسانهاست و باطل در آن راه پیدا نمیکند؛ زیرا از طرف خدای حکیم ستوده نازل شده است.»
«قرآن بستگی به زمان و مکان ندارد وگذشت زمان و پیشرفت علم و دانش به ما امکاناتی داده که بتوانیم نسبت به مردم اعصار گذشته استفاده بیشتری از آن ببریم. پیداست هر چه رنگ زمان و مکان به خود نگیرد، تا ابد و در سراسر جهان پیش خواهد رفت.»(۱۰)
«گوته» شاعر آلمانی میگوید: «سالیان درازی کشیشان از خدا بیخبر، ما را از پی بردن به حقایق قرآن مقدس و عظمت آورنده آن، حضرت محمد«ص» دور نگه داشتند؛ اما هر قدر که در جاده علم و دانش بیشتر پیش برویم، پردههای جهل و تعصب نابجا کنار میروند و بهزودی این کتاب توصیفناپذیر (قرآن) عالم را به خود جلب میکند و تأثیر عمیقی بر علم و دانش جهان میگذارد و سرانجام محور افکار مردم جهان میشود.
«ما در ابتدا از قرآن رویگردان بودیم؛ اما طولی نکشید که این کتاب توجه ما را به خود جلب کرد و ما را دچار حیرت ساخت تا آنجا که در برابر اصول و قوانین علمی و بزرگ آن سر تسلیم فرود آوردیم.»(۱۱)
جایگاه قرآن
بخشی از گمراهیها در جهان اسلام به خاطر این است که درست به قرآن عمل نکرده، یا از آن عقب ماندهایم و یا افراط کرده و از قرآن جلو زدهایم.
«ریّان بن صلت» میگوید:«به حضرت رضا«ع» عرض کردم درباره قرآن چه میفرمایید؟ فرمودند: قرآن کلام خداست. از آن تجاوز نکنید و هدایت را در غیر او مجویید که گمراه میشوید.»(۱۲)
ز این رسن قومی درون چَه شدند
ز آن که از قرآن بسی گمره شدند
مر رسن را نیست جرمی ای عنود
چون تو را سودای سربالا نبود
«مولوی»
قرآن ریسمان نجاتدهندهای است که اگر به آن درست عمل شود، انسان را به قله میرساند، ولی ممکن است جمعی هوای صعود نداشته باشند و قرآن را وسیله فرو رفتن به داخل چاه قرار دهند.
جامعیت قرآن
قرآن به عنوان کتاب هدایت، آنچه را که برای راهنمایی و هدایت بشر نیاز هست در خود دارد. حضرت رضا«ع» در این زمینه میفرمایند: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَمْ یَقْبِضْ نَبِیَّهُ حَتَّى أَکْمَلَ لَهُ الدِّینَ وَ أَنْزَلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنَ، فِیهِ تِبْیَانُ کُلِّ شَیْءٍ، بَیَّنَ فِیهِ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامَ وَ الْحُدُودَ وَ الْأَحْکَامَ وَ جَمِیعَ مَا یَحْتَاجُ النَّاسُ إِلَیْهِ کَمَلاً؛(۱۳) بهراستی خدای تبارک و تعالی نبی خود را قبض روح نکرد مگر اینکه دین را برای او کامل نمود و قرآنی را نازل فرمود که همه چیز (مربوط به هدایت) در آن بیان شده است. در قرآن حلال و حرام، حدود (دیات) و همه احکام (به صورت کلی) و جمیع آن چیزی که (در هدایت) به آن نیاز است، بیان شده است.»
این حدیث اشاره به آیه: «تِبیَاناً لِکُلِّ شَیءٍ»؛(۱۴) دارد. مرحوم علامه طباطبایی ذیل آیه میفرماید: «مراد بیان «هر چیزی» است که مربوط به هدایت بشر میشود؛ یعنی بیان معارف حقیقیه که مربوط به دنیا و آخرت، مبدأ و معاد و اخلاق فاضله و شرایع الهیه و قصهها و مواعظ میشود.»(۱۵)
در «تفسیر نمونه» میخوانیم: «با توجه به وسعت مفهوم «کُلِّ شَیءٍ» بهخوبی میتوان استدلال کرد که در قرآن بیان همه چیز است؛ ولی با توجه به این نکته که قرآن یک کتاب تربیتی و انسانسازی است که برای تکامل فرد و جامعه در همه جنبههای معنوی و مادی نازل شده است، روشن میشود که منظور از همه چیز، تمام اموری است که برای پیمودن این راه لازم است، نه اینکه قرآن یک دائرهالمعارف بزرگ است که تمام جزئیات علوم ریاضی و جغرافیا در آن آمده است. هرچند قرآن یک دعوت کلی به کسب همه علوم و دانش کرده است….»(۱۶)
نقش قرآن چون که بر عالَم نشست
نقشههای پاپ و کاهن را شکست
فاش گویم آنچه در دل مُضمَر است
این کتابی نیست، چیز دیگر است
چون که در جان رفت، جان دیگر شود
جان چو دیگر شد، جهان دیگر شود
با مسلمان گفت جان بر کف بِنِه
هرچه از حاجت فزون داری بده(۱۷)
«کارلایل» میگوید: «هنگامی که ما قرآن مجید را مطالعه میکنیم، این کتاب علاوه بر آنکه وحی آسمانی است، از نظر کلمات و ترکیب، بلیغترین کتاب است. هیچ کس قرآن را با دقت نمیخواند، مگر آنکه میبیند حقایق اصیل در برابر وی آشکار است و درمییابد که این کتاب به اصل حقیقی وابسته و به یک مبدأ عالی و مقدس پیوسته است و تردیدی نیست که گفتار حقیقی و درست، نفوذ خاصی بر دلها دارد. حق آن است که تمام کتابها در برابر قرآن، ناچیز و کوچکند و این کتاب از هرگونه عیب و نقص و اصول ناپسند پاکیزه و مبراست. پایان تمام فضایل را که موجب تکامل و سعادت بشری است در بر دارد و آنها را بهخوبی نشان میدهد.»(۱۸)
پیوند قرآن و معصومان
شکی نیست که قرآن کاملترین کتاب الهی و دین اسلام نیز کاملترین دین است. حضرت رضا«ع» به تمامیت کلام وحی و پاسخگویی آن به نیازها و ضرورتهای زندگی معنوی و مادی بشر به این آیه از قرآن استناد جستهاند: «مَا فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْء : (۱۹)ما به هیچوجه در کتاب کوتاهی و هیچ چیز را فروگذار نکردهایم.» و برای کامل شدن دین به آیه تبلیغ که در ماههای آخر عمر پیامبر«ص» پس از «حجهالوداع» نازل شد، استناد کرده است که: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً فَمَنِ اضْطُرَّ فی مَخْمَصَهٍ غَیْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ : (۲۰) امروز دینتان را برایتان کامل ساختم و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان دین برای شما پسندیدم.»
و پس از بیان این آیات به این نکته مهم اشاره کردند که دین در پرتو امامت کامل میشود، لذا فرمودند: «وَ أَمْرُ الْإِمَامَهِ مِنْ تَمَامِ الدِّینِ وَ لَمْ یَمْضِ حَتَّى بَیَّنَ لِأُمَّتِهِ مَعَالِمَ دِینِهِمْ وَ أَوْضَحَ لَهُمْ سَبِیلَهُمْ وَ تَرَکَهُمْ عَلَى قَصْدِ سَبِیلِ الْحَقِّ وَ أَقَامَ لَهُمْ عَلِیّاً عَلَماً وَ إِمَاماً وَ مَا تَرَکَ لَهُمْ شَیْئاً یَحْتَاجُ إِلَیْهِ الْأُمَّهُ إِلَّا بَیَّنَهُ فَمَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یُکْمِلْ دِینَهُ فَقَدْ رَدَّ کِتَابَ اللَّهِ وَ مَنْ رَدَّ کِتَابَ اللَّهِ فَهُوَ کَافِر؛(۲۱) مسئله امامت (و رهبری امامان معصوم) از تمامیت دین است. رسول خدا«ص» چشم از این جهان نبستند، مگر اینکه پایهها و معیارهای مهم دین را برای مردم بیان فرمودند و راهها را برایشان روشن ساختند. آنان را در مسیر حق قرار دادند و علی«ع» را به عنوان امام و راهنما برایشان تعیین کردند و تمام مسائلی را که مردم به آن نیاز دارند، بیان نمودند. اگر کسی گمان کند که خداوند دینش را کامل نساخته است، در حقیقت کتاب خدا را رد کرده و کافر شده است.»
این حدیث در کنار آیه تبلیغ بهخوبی نشان میدهد که دین بدون امامت ناقص است، چنانکه حدیث ثقلین نیز به این امر اشاره دارد. «ابن حجر» میگوید:
«از حدیث ثقلین و امثال آن فهمیده میشود که در هر زمان تا روز قیامت کسانی از اهلبیت«ع» یافت میشوند که قابل تمسک باشند تا تمسک یافتن به اهلبیت معنی یابد، چنانکه قرآن تا روز قیامت باقی است و به این جهت اهلبیت«ع»، امامان اهل زمین هستند و اگر نباشند، اهل زمین از بین میروند.»(۲۲)
پاسخهای قرآنی
مسئله دیگری که نشان میدهد قرآن نزد حضرت رضا«ع» جایگاه عظیم و بلندی دارد، این است که حضرت شبهات مأمون و طرفداران او و هر کسی را که شبهه ایجاد میکرد و یا واقعاً پرسش داشت، با آیات قرآنی پاسخ میدادند. در این زمینه به نمونهای اشاره میشود:
مأمون جمعی از علما را احضار کرد و مجلس مناظرهای را تشکیل داد و از علما پرسید، منظور از آیه «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا: (۲۳) سپس این کتاب را به آن بندگان خود که [آنان] را برگزیده بودیم، به میراث دادیم.» چه کسانی هستند؟ علما گفتند: «منظور همه امت است.» مأمون از حضرت رضا«ع» پرسید: «نظر شما چیست؟» امام فرمودند: «مراد عترت طاهره است.» مأمون عرض کرد: «چگونه؟» فرمودند: «اگر مراد همه امت بود، میبایست همگی در بهشت باشند؛ چون در ادامه آیه میفرماید: «جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها: (۲۴) در بهشتهای همیشگی که وارد آن میشوند» [یقیناً همه امت بهشتی نیستند] پس وراثت کتاب مخصوص عترتی است که خداوند در آیه تطهیر(۲۵) آنان را پاکیزه قرار داده است و پیامبر«ص» در حدیث ثقلین فرمودهاند: دو چیز گرانبها، کتاب خدا و عترتم را میان شما به جای میگذارم.»
علما پرسیدند: «مراد از عترت همان «آل» است؟» امام فرمودند: «طبق سخن معروف پیامبر«ص» که فرمودند: «اُمَّتِی آلِی» امتم آل من است.» و یا فرمودند: «آلُ مُحَمَّدٍ اُمَّتُهُ: آل محمد همان امت او هستند.» همه امت است. سپس حضرت فرمودند: «آیا صدقه (و زکات) بر آل محمد حرام نیست؟» گفتند: آری [حرام است]. حضرت فرمودند: «آیا بر امت [نیز] حرام است؟» گفتند: «نه.» حضرت فرمودند: «این فرق بین آل و امّت است. لذا نمیشود گفت آل یعنی امت. وای بر شما! به کجا میروید؟ روایتی را که نقل کردید مربوط به برگزیدگان هدایت یافته است، نه همه امت؟» گفتند: «این سخن را از کجا میگویی؟» حضرت رضا«ع» فرمودند: «در سخن خدای متعال که فرمود: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِینَ. ذُرِّیَّهً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیم: (۲۶) به یقین خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر مردم جهان برتری داده است و فرزندانی که بعضی از آنان از (نسل) بعضی دیگرند.» سخن حضرت اشاره به این است که عترت همان ذریه و فرزندان برگزیده هستند که بر دیگری برتری داده شدهاند.
در ادامه مناظره، حضرت رضا«ع» فرمودند: «اصطفا و برگزیدگی مخصوص اهلبیت«ع» است که خداوند در دوازده جا آن را تفسیر کرده است: ۱ـ آیه تطهیر؛(۲۷) ۲ـ آیه مباهله؛(۲۸) ۳ـ آیه ذوی القربی؛(۲۹) ۴ـ آیه مودت؛(۳۰) ۵ـ آیه صلوات؛(۳۱) ۶ـ آیه سلام بر اهلبیت؛(۳۲) و…»(۳۳)
تفسیر آیات
یکی دیگر از نشانههای اهمیت قرآن است، تفسیر آیات قرآن توسط حضرات معصومین«ع»، از جمله خود امام رضاست.
۱ـ توجه به نکات کلیدی در تفسیر قرآن
حضرت رضا«ع» بر این نکته بهشدت تأکید دارند که کسی که قرآن را تفسیر میکند باید با متشابهات و محکمات آیات آشنا باشد و متشابه را در دامن محکم پرورش دهد وگرنه عامل گمراهی میشود.
قرآن خود نیز بر این مسئله تأکید دارد و میفرماید: «او کسی است که این کتاب آسمانی را بر تو نازل کرد که بخشی از آن آیات محکم [صریح و روشن] است که اساس این کتاب است (و پیچیدگی آیات دیگر را برطرف میکند) و بخشی دیگر متشابه (وپیچیده) است؛ اما آنها که در قلوبشان انحراف است به دنبال آیات متشابهند تا فتنهانگیزی کنند (و مردم را گمراه سازند) و تفسیر (نادرستی) برای آن میطلبند، در حالی که تفسیر آن را جز خدا و راسخون در علم نمیدانند…».(۳۴)
حضرت رضا«ع» به این نکته مهم این گونه اشاره فرمودهاند: «مَنْ رَدَّ مُتَشَابِهَ الْقُرْآنِ إِلَى مُحْکَمِهِ هُدِیَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیم: کسی که متشابه را به محکم عرضه کند [و آن را در دامن محکم پرورش دهد] به راه راست هدایت شده است.» آنگاه فرمودند: «إِنَّ فِی أَخْبَارِنَا مُتَشَابِهاً کَمُتَشَابِهِ الْقُرْآنِ- وَ مُحْکَماً کَمُحْکَمِ الْقُرْآنِ فَرُدُّوا مُتَشَابِهَهَا إِلَى مُحْکَمِهَا وَ لَا تَتَّبِعُوا مُتَشَابِهَهَا دُونَ مُحْکَمِهَا فَتَضِلُّوا؛(۳۵) در اخبار ما نیز مثل متشابهات قرآن، متشابه وجود دارد، پس متشابه آن را به محکم آن عرضه کنید و از متشابهات بدون توجه به محکمات پیروی نکنید که گمراه میشوید.»
جمعبندی
حضرت رضا«ع» از زاویههای مختلف اهمیت و جایگاه عظیم قرآن را بیان میفرمایند. قرآن کتابی است که تمام نیازهای هدایتی و تکامل انسان را بیان فرموده؛ اما کمال قرآن در پرتو امامت معصومان«ع» است، چنانکه رسول خدا«ص» آنان را به عنوان عِدل قرآن مطرح نکردند. حضرت رضا«ع» در تمام مناظرات، شبهات مأمون و امثال او را از طریق قرآن پاسخ میدادند و در زمینه تفسیر نیز به نکات کلیدی اشاره فرموده و به صورت عینی نیز به تفسیر پرداختهاند.
پینوشتها
۱ـ عیون اخبارالرضا«ع»، محمدبن علی بن بابویه صدوق، نشر رضا، مشهد، ۱۳۶۳ش، چاپ اول، ج ۲، ص ۱۸۲، ح ۵٫
۲ـ التهذیب، شیخ طوسی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، چاپ اول، ۱۳۶۵ش، ج ۲، ص ۱۳۸٫
۳ـ نهجالبلاغه، سیدرضی، ترجمه محمد دشتی، انتشارات پارسایان، قم، دوم، ۱۳۷۹ش، خطبه ۱۹۳، ص ۴۰۲٫
۴ـ بحارلانوار، محمدباقر مجلسی، مؤسسه الوفاء، بیروت، سوم، ۱۴۰۳ق، ج ۸۹، ص ۱۹۶، ح ۱٫
۵ـ همان، ص ۲۰۰، ذیل حدیث ۱۷٫
۶ـ همان، ج ۶۳، ص ۴۴۴٫
۷ـ همان، ج ۸۹، ص ۲۰۰٫
۸ـ همان، ص ۲۰۱٫
۹ـ عیون اخبارالرضا«ع»، ج ۲، ص ۱۳۰؛ بحارالانوار، ج ۱۷، ص ۲۱۰٫
۱۰ـ تفسیر نمونه، ج ۱، ص ۱۳۱٫
۱۱ـ همان، ص ۱۳۷٫
۱۲ـ التوحید، شیخ صدوق، مؤسسه نشر اسلامی، قم، چاپ اول، ۱۳۵۷ش، ص ۲۲۴؛ عیون اخبار الرضا«ع»، ج ۲، ص۵۶٫
۱۳ـ عیون اخبار الرضا«ع»، ج ۱، ص ۲۱۶؛ امالی، شیخ صدوق، ص ۶۷۴؛ بحارالانوار، ج ۲۵، ص ۱۲۰٫
۱۴ـ نحل ۸۹٫
۱۵ـ المیزان فی تفسیر القرآن، سیدمحمدحسین طباطبایی، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، پنجم، ۱۴۱۷ق، ج ۱۲، صص ۲۴۶ ـ ۲۴۷٫
۱۶ـ تفسیر نمونه، ج ۱۱، ص ۳۶۳٫
۱۷ـ اقبال لاهوری.
۱۸ـ تفسیر نمونه، ج ۱، ص ۱۳۶٫
۱۹ـ انعام ۳۸٫
۲۰ـ مائده ۳٫
۲۱ـ عیون اخبار الرضا«ع»، ج ۱، ص ۲۱۷؛ احتجاج، احمد طبرسی، نشر مرتضی، مشهد، ۱۴۰۳ق، ج ۲، ص ۴۳۳؛ بحارالانوار، ج ۲۵، ص ۱۲۱٫
۲۲ـ الصواعق المحرقه، ابن حجر هیثمی، مؤسسه الرساله، بیروت، چاپ اول، ج ۲، ص ۴۲۲٫
۲۳ـ فاطر ۳۲٫
۲۴ـ همان، ۳۳٫
۲۵ـ احزاب ۳۳٫
۲۶ـ تحف العقول، ابو محمد حرانی، انتشارات آل علی،؟؟؟؟ اول، ۱۳۸۲ش، صص ۷۷۴ ـ ۷۷۶٫
۲۷ـ تطهیر، ۳۳٫
۲۸ـ آلعمران ۶۱٫
۲۹ـ إسراء ۲۶٫
۳۰ـ شوری ۲۳٫
۳۱ـ احزاب ۵۶٫
۳۲ـ یس ۱ ـ ۴٫
۳۳ـ تحفالعقول، صص ۷۸۸ ـ ۷۹۲٫
۳۴ـ آلعمران ۷٫
۳۵ـ عیون اخبار الرضا«ع»، ج ۱، ص ۲۹۰٫
سوتیترها:
۱٫
قرآن بستگی به زمان و مکان ندارد وگذشت زمان و پیشرفت علم و دانش به ما امکاناتی داده که بتوانیم نسبت به مردم اعصار گذشته استفاده بیشتری از آن ببریم. پیداست هر چه رنگ زمان و مکان به خود نگیرد، تا ابد و در سراسر جهان پیش خواهد رفت.
۲٫
حضرت رضا«ع» از زاویههای مختلف اهمیت و جایگاه عظیم قرآن را بیان میفرمایند. قرآن کتابی است که تمام نیازهای هدایتی و تکامل انسان را بیان فرموده؛ اما کمال قرآن در پرتو امامت معصومان«ع» است، چنانکه رسول خدا«ص» آنان را به عنوان عِدل قرآن مطرح نکردند.
با وجود نزدیک شدن اردوغان به آمریکا و اسراییل، آمریکاییها باز هم از او عبور کردند
بررسی تحولات اخیر ترکیه و منطقه در گفتگو با دکتر سعدالله زارعی
درآمد:
منطقه استراتژیک جنوب غرب آسیا سالهاست که با ناامنی و جنگهای نیابتی دست به گریبان است. حالا کودتای نافرجام در ترکیه هم بر پیچیدگیهای حاکم بر این منطقه افزوده و تحلیلهای مختلفی را درباره احتمال تغییر یا تاثیر در معادلات سیاسی کشورهای منطقه و به خصوص در بحران سوریه به دنبال داشته است. در گفتگو با دکتر سعدالله زارعی، کارشناس ارشد مسائل غرب آسیا به بررسی اجمالی تحولات اخیر به خصوص در ترکیه، و سوریه نشستیم. با سپاس از ایشان که همچون همیشه لطفشان شامل حال «پاسدار اسلام» است.
*بیش از پنج سال است که تمام کشورهای غربی و عربی به سرنگونی دولت قانونی سوریه کمر بستهاند. اما جمهوری اسلامی از روز اول اعلام کرد که بشار اسد باید بماند و ماند. نکته جالب اینکه در طول این مدت برخی از سران کشورهایی که خواستار سرنگونی بشار اسد بودند، خود از قدرت ساقط، برکنار یا متزلزل شدند، ولی اسد هنوز پا برجاست. دلیل این همه اصرار برای اسقاط اسد و از آن طرف ماندگاری و مقاومت دولت و ملت سوریه بهرغم فشارهای خارجی و تحرکات گسترده گروههای تروریستی در داخل چیست؟
در واقع اسقاط بشار اسد، اسقاط حکومت سوریه و استقلال کنونی این کشور است. سوریه کشور بزرگی نیست و به نسبت بسیاری از کشورهای منطقه، جمعیت زیادی هم ندارد، لذا پایداری این کشور در برابر طرحهای آمریکایی و اسرائیلی، موقعیت ویژهای به سوریه و دولت آن داده است. از این منظر سقوط دولت سوریه، سقوط آخرین دولت عربی است که در مقابل رژیم صهیونیستی ایستاده و نتیجه آن سیطره مطلق آمریکا و اسرائیل بر منطقه خواهد بود.
اما از آن سو ملت سوریه و دولت بشار اسد در برابر فشار شدید غرب و دولتهای منطقهای وابسته به آن بهنحو عجیبی ایستادگی کردهاند. مردم سوریه در شرایطی مقاومت کردند که همه مرزهای آن -ترکیه، اردن، رژیم صهیونیستی، دولت لبنان، مرزهای تحت اختیار داعش در عراق- با جهان خارج به مرزهای اعزام تروریست تبدیل شده و هم مرز توطئه بودهاند، اما مردم سوریه ایستادند، زیرا مطمئن بودند هیچ یک از کشورهائی که از شبه نظامیان حمایت میکنند، اهمیتی برای سوریه و سرنوشت آن قائل نیستند. این در حالی بود که مردم سوریه به چشم خود دیدند که حزبالله لبنان به بهای تقدیم دهها شهید لبنانی از شهرها و مردم سوریه دفاع کرد.
*تحولات میدانی اخیر در سوریه و همچنین تغییر و تحولات سیاسی در منطقه و جهان از جمله در ترکیه, چه تاثیراتی بر قضیه سوریه خواهد داشت؟
فعل و انفعالات اخیر ترکیه، بهخصوص دخالتی که آمریکاییها و سعودیها در کودتای اخیر ترکیه داشتند، خواهناخواه روی روابط آنکارا و واشنگتن و ریاض اثر خواهد داشت. میتوانیم بگوییم حداقل در میانمدت روابط اینها به حالت عادی بازنخواهد گشت. تأثیر چنین موضوعی بر پرونده سوریه روشن است. ترکیه وقتی با آمریکا و عربستان به اختلافاتی در این حد میرسد، نمیتواند مانند گذشته در برنامههای آمریکایی سعودی به ایفای نقش در سوریه بپردازد، پس ترکیه پس از کودتا تا حد زیادی از یک بازیگر فعال مؤثر صحنه تحولات نظامی و سیاسی سوریه به یک بازیگر غیرفعال و غیرمؤثر تبدیل میشود. با کنار کشیدن نسبی اردوغان از پرونده سوریه، خواهناخواه مرزهای طولانی ترکیه با سوریه که از ۱۰۰۰ کیلومتر فراتر میرود، امنیت بهتری پیدا میکند و متعاقب آن عملیات ارتش در سوریه از سرعت و اطمینان و موفقیت بیشتری برخوردار خواهد شد.
*این روزها بحث کودتای ترکیه گرم است. به نظر شما کدام کشورها پشت کودتای اخیر ترکیه بودند و کودتاگران به کدامیک از قدرتهای خارجی وابسته بودند؟
همانطور که رسماً هم اعلام شده، در بعد داخلی گروه فتحالله گولن پشت صحنه این کودتا بوده است و در بعد خارجی هم شواهد و قراین بیانگر این است که در سطح بینالمللی با امریکاییها و یک هماهنگی در سطح منطقهای هم با مصر، عربستان و امارات شده بود.
اما در باره هماهنگی با امریکاییها مواضع اولیه مقامات امریکایی در طول مدتی که کودتا جریان داشت، این بود که کاخ سفید اعلام کرد ما تحولات ترکیه را زیر نظر داریم. یعنی کودتا را محکوم نکرد و اعلام کرد منتظر نتیجه هستیم. از طرف دیگر برابر اسناد در این کودتا پایگاه هوایی اینجرلیک ترکیه (INCIRTLIK AIR BASE) که در اختیار امریکاییهاست، در پروازهای هوایی مشارکت داشتند. کما اینکه از بعد رسانهای هم عمده رسانههای امریکا در زمان کودتا به انعکاس وسیع اخبار کودتاگران و بایکوت کردن اخبار مربوط به دولت میپرداختند. بنابراین شواهد کاملاً بیانگر این است که امریکاییها به این کودتا دیدگاه مثبتی داشتند. همین مسئله این ظن را تقویت میکند که هماهنگیهای قبلی با امریکاییها صورت گرفته است و امریکاییها ابهامی در ماهیت کودتاگران نداشتند. در بعد منطقهای هم موضع وزیر خارجه عربستان این بود که ما تحولات ترکیه را زیر نظر داریم. یعنی از محکوم کردن کودتا خودداری کرد و نشان داد عربستان نهتنها حساسیتی روی کودتا ندارد، بلکه به نتایج کودتا چشم دوخته است. همچنین امارات با صدور یک دستورالعمل از شهروندان اماراتی ترکیه خواست در خانههایشان بمانند و این موضوع هم نشاندهنده آن است که امارات موضع ضد کودتا اتخاذ نکرده است. مصریها هم مشابه همین موضع را در این صحنه داشتهاند.
اما در بعد داخلی فتحالله گولن که یک جریان مشخص سکولاری ترکیه است و با امریکاییها هماهنگی کاملی دارد و دفتر اصلی او در امریکاست و بر یک شبکه منطقهای جهانی هم مدیریت میکند و با نفوذی که در ارتش ترکیه ایجاد کرده بود، توانست این کودتا را در ترکیه طراحی کند و پیش ببرد.
*اردوغان شخصیتی است که در سوریه سیاستهای امریکا را پیگیری میکند و یک همپیمان برای امریکا محسوب میشود، چه دلیلی دارد امریکا در حال حاضر بخواهد علیه او کودتایی را مدیریت کند و دولت اردوغان را تغییر بدهد؟
دو سه نکته اساسی در مورد اردوغان و ارتباطش با امریکاییها وجود دارد. مطلب اول این است که امریکاییها کلاً سیاست تضعیف کشورهای اسلامی را توأمان در برنامه خود دارند که ترکیه هم یکی از مهمترین این کشورهاست. به هر حال ترکیه یک کشور مسلمان نسبتاً صنعتی با جمعیت بالا و سابقه تمدنی طولانی است. مضافاً بر اینکه ترکها با استناد به امپراتوری عثمانی دیدگاه خاصی در باره تفوق منطقهای دارند. بنابراین امریکاییها اساساً یک ترکیه بزرگ قدرتمند دارای دیدگاه سیاسی آیندهنگر و بلندپروازانه را نمیپذیرند. کما اینکه هیچ کشور اسلامی دیگری را هم نمیپذیرند.
نکته دوم این است که در سالهای گذشته تنش شدیدی بین حزب «عدالت و توسعه» به رهبری آقای اردوغان و جریان فتحالله گولن ـ که یک جریان کاملاً امریکایی است ـ پیش آمد و دولت در دو مورد برخوردهای بسیار تندی با عوامل فتحالله گولن در دستگاه قضایی و سیستم اداری انجام داد. امریکاییها بهشدت از این مسئله ناخشنود بودند. فاصله اردوغان و فتحالله گولن هم مرتباً افزایش یافت و به شکاف عمیقی منتهی شد.
نکته سوم مواضع اردوغان در مقابل اسرائیل است که در جنگهایی که اسرائیل علیه حماس در غزه داشت، اردوغان و حزب «عدالت و توسعه» در واقع از متحد خود یعنی حماس حمایت کرد. موضع بسیار تندی که آقای اردوغان در حضور پرز در اجلاس داووس در حین جنگ ۲۲ روزه داشت، نمونهای از مواضع سختی بود که اردوغان گرفت و طبیعتاً امریکاییها با توجه به تعهدی که به رژیم صهیونیستی دارند از موضع اردوغان ناراضی بودند. در جریان کشتی «آزادی» هم باز این مسئله شدت یافت.
*بهتازگی اخباری مبنی بر حسنه شدن روابط اسرائیل و ترکیه در رسانهها دیده میشد. این فرآیند بهبودی روابط ترکیه و اسرائیل چگونه با وقوع کودتا علیه دولت اردوغان قابل جمع است؟
اردوغان توقع داشت با فعالسازی رابطه ترکیه و اسرائیل بتواند دل اسرائیلیها و امریکاییها را به دست بیاورد. اردوغان در واقع بهای گزافی پرداخت تا بتواند مسائلش را با امریکا حل و فصل کند، اما در عمل کودتا نشان داد امریکاییها اساساً از اردوغان عبور کردهاند و دلجویی او از نتانیاهو نمیتواند نگرانی امریکاییها را از ترکیه کاهش بدهد، بنابراین به این معنا بین کودتا و اصلاح روابط بین اسرائیل و ترکیه رابطهای وجود ندارد، ولی آنچه که اردوغان را بسیار عصبانی کرد این بود که بهرغم اینکه بهای بسیار سنگینی به خاطر اسرائیل پرداخت کرده است، اما امریکاییها کماکان برنامه تغییر ترکیه را در دستور کار دارند.
*چطور شد کودتاگران پس از چند ساعت دستگیر شدند و نتوانستند به اردوغان دسترسی پیدا کنند. جنابعالی دلیل این موضوع را چگونه تحلیل میکنید؟
در باره این موضوع دو سه نکته حایز اهمیت است. نکته اول اینکه اردوغان طی سالهای گذشته تغییرات عمدهای را در ارتش انجام داده بود. بسیاری از سران ارتش را تصفیه کرده و ساختار و سیستم ارتش را تا حد زیادی تغییر داده و عملاً ارتش از حالت یکپارچه خارج شده بود و بخشی از ارتش با دولت کار میکردند و قسمتی ناراضی بودند و لذا کودتاگران بهرغم هماهنگیهایی که با خارج داشتند، اما در داخل سیستم ارتش نتوانستند انسجام لازم را برای کودتا ایجاد کنند. به عنوان مثال در این کودتا نیروی هوایی محور بود، در حالی که در گذشته محور کودتاها نیروی زمینی بود، اما نیروی زمینی به صورت فعال وارد نشد و فقط یگانهایی از نیروی زمینی به صورت محدود ورود کردند. نیروی دریایی موضع کاملاً مخالف داشت. همین طور وزارت دفاع و ستاد مشترک ارتش مخالف بودند، لذا کودتاگران نتوانستند کل ارتش را پای کار بیاورند. همین طور ارتش نتوانست در سیستم اطلاعاتی امنیتی نفوذ لازم را داشته باشد و بتواند چراغهای سیستم امنیتی را خاموش کند. لذا تشکیلات هاکان ـ فیدان در این کودتا از همان اول فعال شد و تلاشهای خود را برای خنثیسازی کودتا به کار گرفت و تا حد زیادی هم موفق بود. از طرف دیگر در باره این کودتا باید بگوییم نفوذ گسترده حزب «عدالت و توسعه» و بازیگری نسبتاً قوی آقای اردوغان این اطمینان را از عوامل کودتا و کشورهای حمایتکننده گرفته بود و لذا امریکاییها، سعودیها و مصریها با دیده تردید به موفقیت کودتا نگاه میکردند و به نظر من اینکه ظرفیت کودتا کاملاً به میدان نیامد و امروز میشنویم که بیش از ۱۵ هزار نفر دستگیر شدند. در این کودتا که ۱۵ هزار نفر شرکت نکردند، پس معلوم میشود خود کودتاچیها هم نسبت به موفقیت تردید داشتند و لذا بخشی از نیروها را وارد کردند تا در برخورد اولیه ارزیابی کنند و اگر بخش اول کودتا موفق شد، بقیه نیروها را وارد میدان کنند. به نظرم تردید در موفقیت یکی از عوامل اصلی شکست کودتاچیها بود. کودتا در ترکیه قاطع عمل نکرد و در واقع آن ساعات اولیه را از دست داد و بهزودی با یک موج مردمی مواجه شد و بهناچار شکست را پذیرفت.
*آینده رجب اردوغان و حزب عدالت و توسعه در بعد داخلی وخارجی به چه ترتیب خواهد بود؟ ارتباطش با جمهوری اسلامی و نیز کشورهایی که به نحوی کودتا را تأیید کردند. از امریکا گرفته تا اتحادیه اروپا و کشورهای منطقه مثل مصر؟
در مورد مسائل بعد از کودتا، به هر حال با شکست کودتا اردوغان موفق میشود مهمترین مخالف داخلی را که بدنه ارتش هست از حالت فعال به حالت منفعل تبدیل کند. ارتش تا مدتهای مدیدی قادر نخواهد بود عملیات کودتا را علیه دولت طراحی و اجرا کند، بنابراین موقعیت داخلی اردوغان از امنیت خاطر بیشتری برخوردار خواهد شد.
درباره این توضیح خواهم داد. مسئله دیگر این است که اردوغان تا قبل از کودتا حتی داخل حزب «عدالت و توسعه» هم با اعتراضات زیادی مواجه بود. کودتا و وضعیتی که بعد از کودتا پیش آمد، به اردوغان اجازه میدهد که با اقتدار بیشتری مخالفتهای داخلی را مهار کند. از حالا به بعد هر مخالفتی با اردوغان موافقت با کودتا تلقی خواهد شد و طبیعتاً مردم ترکیه از کودتا و کودتاچی استقبال نمیکنند. بنابراین به نظر میرسد موقعیت اردوغان حداقل برای یک دوره دو سه ساله در داخل تثبیت میشود و وضع اردوغان بهتر میشود. به همین نسبت هم عملیات سرویس امنیتی ترکیه در مهار تروریسم از موفقیت بیشتری برخوردار میشود و دولت میتواند بهتر از گذشته معارضین کرد را هم مدیریت و مهار کند. بنابراین میتوانیم بگوییم اردوغان در داخل موقعیت بهتری پیدا میکند. کارشناسان ترک اعلام کردهاند اگر الان انتخابات در ترکیه برگزار شود، اردوغان و حزب «عدالت و توسعه» میتوانند با رأی بسیار قاطعتری پیروز شود و دولت مقتدرتری را سر کار بیاورند. بنابراین میتوانیم بگوییم اردوغان اصلاحات قانون اساسی را با آهنگ پرشتابتر تعقیب خواهد کرد، اما در سطح منطقهای اردوغان با یک تعارض مواجه شده است. در مسائل منطقهای اردوغان عملاً در جبهه امریکا و عربستان عمل میکرد. الان اینها اختلاف پیدا کردهاند و اردوغان دیگر نمیتواند در آن سیستم عمل کند. از طرف دیگر سیستم مقابل (جبهه مقاومت) هم سیستمی نیست که اردوغان بتواند خود را با آن هماهنگ کند، در نتیجه این وضعیت تا مدتی ترکیه را از صحنه تحولات منطقه دور میکند و از تأثیرگذاری ترکیه میکاهد. این در حالی است که مرزهای بسیار طولانی ترکیه با سوریه عملاً به وضع جدیدی در میآید و اردوغان قاعدتاً از جریانات تروریستی در داخل سوریه فاصله بیشتری خواهد گرفت و کنترل مرزهای ترکیه و سوریه بیش از گذشته خواهد شد که این مسئله موقعیت بهتری را برای سوریه و جبهه مقاومت در سوریه پدید میآورد. پس میتوانیم بگوییم در موقعیت اردوغان در منطقه و سطح بینالمللی ضعیفتر و بازیگران دیگر فعالتر خواهند شد.
* تحلیل جنابعالی از گردش به سمت روسیه از سوی اردوغان چیست؟ اصلاً چنین چیزی واقعیت دارد؟
در بعد سیاست خارجی قاعدتاً اردوغان روابط بهتری را با ایران و روسیه برقرار میکند، اما این مسئله با دو رویکرد خواهد بود. رویکرد اول این است که اردوغان به کشورهای غربی که کماکان به دنبال سرنگونی او هستند، علامت میدهد که اگر فشار را ادامه بدهید، ترکیه کلاً به یک چرخش استراتژیک دست میزند و به سمت روسیه میرود. این مسئله بسیار برای غرب حساس است. غربیها سیاست گسترش ناتو را در پیش گرفتهاند و اگر ترکیه واقعاً از غربیها جدا شود و به سمت روسیه برود، یک اتفاق استراتژیک در حوزه نفوذ ناتو میافتد و ناتویی که داشت میلیمتری به سمت شرق اروپا حرکت میکرد و به مرکزیت روسیه نزدیک میشد، حالا با از دست دادن یک مؤتلف قوی یعنی ترکیه بایستی گام بسیار بزرگی را به عقب بردارد. یکی از دلایل گرایش نشان دادن اردوغان به روسیه در واقع مهار مخالفت غرب با خودش است و الزاماً به معنای پیوستن به روسیه نیست، اما در عین حال ترکیه ناچار است روابط منطقهای خود را بهبود ببخشد، کما اینکه در اظهارات چند روز پیش اردوغان هم آمده بود. طبیعتاً در منطقه دو قدرت ایران و روسیه مؤثر هستند. عراق، سوریه، یمن و لبنان امتداد جبهه مقاومت به حساب میآیند و بهبود روابط ایران و ترکیه میتواند به بهبود روابط بین ترکیه، عراق، سوریه، لبنان و بعضی دیگر از کشورها منجر شود.
*رابطه ترکیه با اتحادیه اروپا به چه ترتیب خواهد بود؟
رابطه ترکیه با اتحادیه اروپا در یک دوره میان مدت بهطور طبیعی رو به تیرگی میگذارد، کما اینکه مواضع آلمان، فرانسه و انگلیس نسبت به اردوغان در حال حاضر بسیار منفی است، منتهی این وضعیت طبیعتاً دوام زیادی نمیآورد، چون اروپاییها به ادامه عضویت ترکیه در ناتو نیاز دارند. به نظر من در میان مدت و یک دوره دو ساله روابط ترکیه و اتحادیه اروپا به سمت تیرگی میرود، اما بعد از دو سه سال ترکیه دو باره و اتحادیه اروپا روابط گرمی را تجربه میکنند.
*در یکسال اخیر رفتار شاهد رفتار بهشدت رادیکال عربستان در عرصههای مختلف، آنهم بدون پرده پوشیهای رایج بودهایم. سعودیها در موضوعاتی مانند یمن, سوریه, عراق, بحرین و تخاصمورزی علنی و بیپرده باج.خواهی از ایران به سیم آخر زدهاند. دلیل این سیاستها چیست و سعودیها از چه چیزی احساس خطر کردهاند که اینچنین به تکاپو افتادهاند؟ این اقدامات چه نتیجهای برای سعودیها به دنبال خواهد داشت؟
«عادل الجبیر» وزیر خارجه سعودی اخیرا طی مصاحبهای اعلام کرد: «ما ۳۵ سال در برابر ایران صبر کردهایم و دیگر نمیتوانیم اجازه بدهیم ایران به هر کاری میخواهد دست بزند.» در واقع این عبارت استراتژیکترین عبارتی بود که یک مقام رسمی سعودی بیان کرده است. آمریکا و سعودیها نمیتوانند وجود انصارالله را در نزدیک خود تحمل کنند، چون از نظر آنها تنها نیرویی که میتواند از یمن یک کشور متحد، توانمند و مدعی بسازد، انصارالله است. سعودیها با نگاه به جمعیت کم خود ـ حدود ۱۹ میلیون نفرـ اعتلای یمن را به معنای محو نقش منطقهای سعودی ارزیابی میکنند.
از سوی دیگر عربستان بهشدت از بیداری ملتها و دولتهایی که ایدئولوژی ضد وهابی دارند واهمه دارد. انصارالله همزمان با تلاش برای به هم ریختن موقعیت رژیم صهیونیستی، با گسترش حضور و نفوذ خود، ایدئولوژی وهابیت را نیز به چالش کشیده است. بازخیزی زیدیه در واقع آغاز به افول رفتن ستاره اقبال آل سعود است.
*چشماندار آینده جنگ سعودی در یمن و سرنوشت مذاکرات صلح کویت را چگونه ارزیابی میکنید؟
جنگ سعودی در یمن یک جنگ شکستخورده است، زیرا هیچ یک از اهداف اعلام شده سعودیها محقق نشده است. امروز ۱۶ ماه از آغاز جنگی شدید و فراگیر میگذرد و سعودیها هنوز نتوانستهاند آسیبی به مناطق تحت سیطره انصارالله وارد کنند. سلاح انصارالله که یکی از مهمترین دغدغههای این رژیم است، هنوز در دستان رزمندگان یمنی خودنمایی میکند. استقرار دولت هادی که آلسعود به آن اصرار دارند، هنوز در هالهای از ابهام قرار دارد. شهرهای جنوبی عربستان هنوز در معرض حملات گاه و بیگاه انصارالله هستند.
چشمانداز یمن، پذیرش واقعیت ملت و کشوری است که بهطور جدی جدایی از غرب و عربستان را در دستورکار خود دارد، اما البته تحقق چنین هدفی، هزینههایی را نیز در پی دارد. بنابراین چشمانداز یمن، تداوم مقاومت ملی این ملت در برابر تجاوز، تلاش برای حل مسائل داخلی و درنهایت شکلگیری یک دولت مورد توجه انصارالله است.
* برآورد شما از مواضع جمهوراسلامی ایران درباره بحران بحرین و نیز دیدگاه و موضعگیری رسمی سردار سلیمانی چیست؟
نامه سردار سلیمانی دفاع از مظلومین بحرینی و هشدار به رژیم بحرین بود. ما به عنوان جمهوری اسلامی، آیا میتوانیم در قبال ظلمهایی که به مردم بحرین میشود سکوت کنیم و منفعل باشیم؟ مسلماً نه، اما آیا فریاد ما حتماً به نتیجه قطعی هم میرسد؟ این موضوع چندان اهمیتی ندارد، چون ما موظفیم از مردم دفاع کنیم. از طرف دیگر بالاخره رژیم بحرین نمیتواند هشدار جمهوری اسلامی را نادیده بگیرد، حتی اگر وانمود کند تحت تأثیر بیانیه سردار سلیمانی نیست. این چیزی از ترس آلخلیفه از پیامدهای این نامه کم نمیکند و روحیه خوبی را هم در مردم بحرین ایجاد کرده است که مردم احساس میکنند تنها نیستند. پیش از این بزرگترین انتقاد بحرینیها به ایران این بود که آنقدری که در سوریه برای مردم دل میسوزانید، هوای مردم بحرین را ندارید. این بیانیه نشان داد در دفاع از مظلوم تفاوتی وجود ندارد که این مظلوم سوری، عراقی، بحرینی یا اهل هر جای دیگری باشد.
با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.
سوتیترها:
۱٫
در واقع اسقاط بشار اسد، اسقاط حکومت سوریه و استقلال کنونی این کشور است. سقوط دولت سوریه، سقوط آخرین دولت عربی است که در مقابل رژیم صهیونیستی ایستاده و نتیجه آن سیطره مطلق آمریکا و اسرائیل بر منطقه خواهد بود
۲٫
اردوغان توقع داشت با فعالسازی رابطه ترکیه و اسرائیل بتواند دل اسرائیلیها و امریکاییها را به دست بیاورد و در واقع بهای گزافی پرداخت تا بتواند مسائلش را با امریکا حل و فصل کند، اما در عمل کودتا نشان داد امریکاییها اساساً از اردوغان عبور کردهاند
۳٫
امریکاییها کلاً سیاست تضعیف کشورهای اسلامی را توأمان در برنامه خود دارند. به هر حال ترکیه یک کشور مسلمان نسبتاً صنعتی با جمعیت بالا و سابقه تمدنی طولانی است. بنابراین امریکاییها اساساً یک ترکیه بزرگ قدرتمند دارای دیدگاه سیاسی آیندهنگر و بلندپروازانه را نمیپذیرند. کما اینکه هیچ کشور اسلامی دیگری را هم نمیپذیرند.
آیتالله شیخ عیسی خط قرمز مردم بحرین
حسین رویوران
رژیم بحرین اخیراً با ساقط کردن تابعیت آیتالله شیخ عیسی قاسم رهبر قیام مردم بحرین اعلام کرد که در صدد اخراج ایشان از آن کشور است. با پخش این خبر، مردم انقلابی بحرین با حضور در محله الدراز در برابر خانه شیخ عیسی قاسم ضمن وفاداری نسبت به این رهبر هوشمند و استوار، برای حمایت از ایشان دست به اعتصاب زدند.
این مردم بهرغم گرمای شدید هوا در بحرین که در تیرماه در زیر نور مستقیم آفتاب به بالای ۵۰ تا ۶۰ درجه میرسد، از روز صدور حکم ظالمانه رژیم آلخلیفه تا کنون این منطقه را تخلیه نکردهاند و در طول ماه مبارک رمضان و عید فطر همه مراسم دینی در این منطقه برگزار شد. این اقدام تا کنون مانع اجرای حکم از سوی رژیم آلخلیفه شده است.
وفاداری مردم بحرین نسبت به شیخ عیسی قاسم امر جدیدی نیست. آنها در دو انتخابات پی در پی با درخواست شیخ عیسی قاسم به ۱۸ نامزد جمعیت وفاق اسلامی به رهبری شیخ علی سلمان رأی دادند وآنها را انتخاب کردند و این تشکل اسلامی بزرگترین فراکسیون پارلمان را دراختیار داشت.
اکثریت ۷۰ درصد شیعه این کشور به علت تقسیمات ظالمانه حوزههای انتخاباتی، تنها در ۱۸ حوزه از چهل حوزه انتخاباتی اکثریت را دراختیار داشتند و این واقعیت فرمایشی بودن نظام انتخاباتی را کاملاً روشن میسازد.
سئوال این است که با توجه به جایگاه شیخ عیسی قاسم چرا رژیم بحرین دست به چنین خبطی زد؟ آنچه مسلم است رژیم بحرین به جایگاه شیخ عیسی قاسم آگاهی کامل دارد.
در سال ۲۰۰۰ زمانی که عیسی آلخلیفه پادشاه قبلی بحرین فوت شد و حمد آلخلیفه پادشاه فعلی به قدرت رسید، اعلام کرد که دست به اصلاحات گسترده خواهد زد و اولین روحانی دینیای که با او دیدار کرد شیخ عیسی قاسم بود. این واقعیت نشان میدهد که حاکم کنونی بحرین جایگاه اجتماعی شیخ قاسم را بهخوبی میداند.
رژیم بحرین از نیمه فوریه سال ۲۰۱۱ با قیامی مردمی روبهرو شده و همه شیوههای سرکوب، شکنجه، کشتار و انفصال کارکنان دولت از خدمت نتوانسته است آن را مهار کند.
علت ادامه این قیام، حمایت گسترده روحانیت از خواست بهحق مردم این کشور است و دولت بحرین بهخوبی میداند که مهار این قیام بدون مهار روحانیت امکانپذیر نیست.
بر همین اساس رژیم سرکوبگر و جنایتکار آلخلیفه تعدادی از روحانیون شیعه از جمله شیخ علی سلمان، رئیس جمعیت وفاق اسلامی بحرین را بازداشت کرد تا دیگر روحانیون بترسند و عقبنشینی کنند.
بازداشت چنین شخصیتی که از مشروعیت بالاتری از پادشاه بحرین برخوردار است، زنگ خطری برای همه روحانیون بحرین بود، اما این اقدام غیرقانونی و محکومیت شیخ علی به هشت سال زندان مانع از تحرک دیگر روحانیون در کنار مردم نشد و حضور روزانه دهها روحانی در مقابل خانه شیخ عیسی قاسم و اعلام وفاداری آنان به شیخ عیسی نشانه حضور خستگیناپذیر روحانیت در این قیام مردمی است.
رژیم آلخلیفه تصور میکرد که اگر شیخ عیسی را به خارج تبعید کند این قیام فروکش خواهد کرد، در حالی که این تصور درست نیست و مردم فهیم بحرین، خود محور این حرکت و در حال حاضرتحت امر و نگهبان شیخ عیسی قاسم هستند.
آلخلیفه چه کسانی هستند
آلخلیفه یک قبیله نجدی است که در نقطه مرکزی شبه جزیره عرب زندگی میکردند. آنها به علت ظهور آلسعود به سمت سواحل شمالی خلیج فارس کوچ کردند ودر سرزمین کویت استقرار یافتند.
این قبیله به علت خصلت غارتگری و تجاوز توسط اتحاد قبایل کویت از آن سرزمین اخراج شدند و به شبه جزیره قطر کوچ کردند. آنان در قطر به منطقه زباره حمله و پس از تصرف آن، این شهر را محلی برای استقرار انتخاب کردند.
در سال ۱۷۸۳ جزیره بحرین را که بخشی از دولت صفوی بود مورد حمله قرار دادند و آقای امیرنصر فرماندار این جزیره که تابع شهر بوشهر بود تاب مقاومت نیاورد و عملاً این جزیره تحت حکومت آلخلیفه قرار گرفت و زمانی که مردم شیعه این جزیره برضد آنان قیام کردند، متأسفانه ایران از قیام مردم بحرین حمایت نکرد، ولی در مقابل، انگلیس استعمارگر از آلخلیفه حمایت کرد.
در طول دویست سال گذشته آلخلیفه با اتحاد و ائتلاف با قبایل سنی مذهب نعیمی و فاضل وذواوده و تقسیم مناصب با آنان توانست به حاکمیت خود استمرار ببخشد. سرانجام در سال ۱۹۷۰ انگلیس با واگذاری قدرت به آلخلیفه از این جزیره خارج شد. این رژیم در ۴۶ سال گذشته با سرکوب مردم، بحرین را کنترل کرده است. در این مدت مردم بحرین به چند قیام دست زده اند، اما همه قیامها سرکوب شدهاند. تنها قیامی که تا کنون استمرار داشته، قیام کنونی است. استمرار این قیام در ۵ سال گذشته، رژیم آلخلیفه را بهشدت نگران کرده است.
یکی از شیوههای استمرار حاکمیت از سوی آلخلیفه اتحاد و ائتلاف با غرب است. این رژیم به امریکا اجازه داده است تا ناوگان پنجم را در یکی از بنادر خود مستقر کند. اخیراً رژیم بحرین یک بندر دیگر نیز را به انگلیس واگذار کرده است. این اقدامات با قصد جلب حمایت این کشور از این رژیم صورت گرفتهاند.
شیوه دیگر آلخلیفه غارت بیتالمال این کشور و استفاده از اموال عمومی برای خرید افراد و جلب رضایت برخی از شخصیتها و قبایل است.
سومین شیوه کثیف این رژیم برای حفظ حاکمیت غاصبانه خود، همپیمانی با رژیم عربستان سعودی است. عربستان با ایجاد پل فهد میان منطقه احسا و قطیف با بحرین، این جزیره را تبدیل به محلی برای فسق و فجور و تفریح شاهزادگان سعودی و کارگزاران فاسدش کرده که این اقدام با اعتراض گسترده مردم مؤمن و متدین بحرین مواجه شده است.
جمعبندی
حضور نیروهای سعودی در بحرین از ۵ سال پیش تا کنون و تلاش برای سرکوب قیام مردم این کشور نشانه منافع مشترک بسیار میان این دو نظام استبدادی است.
در همه قیامهای قبلی، رژیم آلخلیفه بدون کمک خارجی قیامها را سرکوب و مهار میکرد، ولی در قیام کنونی بهرغم کمک نیروهای سعودی و اماراتی، تا کنون قادر به مهار این قیام که موجی از همبستگی اجتماعی را برانگیخته و در قیاس با گذشته بیسابقه است، نشده است.
گفتمان انقلابیون بحرین در این قیام در برابر حاکمیت قبیلهای بر پایههای مشروعیت حاکمیت مردم بر سرنوشت خود استوار است و این واقعیت نظام را وارد بحران جدی کرده است. مقوله برخورداری شهروندان این کشور از رأی برابر و ضرورت نظارت پارلمانی بر عملکرد دولت و بودجه عمومی، منطق بر حقی است که هیچ کسی نتوانسته است در مورد آن تشکیک کند.
در جمعبندی میتوان گفت که در قیام ۵ ساله اخیر بحرین، مردم بهرغم سرکوب بیسابقه همچنان در میدان هستند، در حالی که رژیم آلخلیفه در برابر اتحاد مردم کم آورده و از همپیمانان خود کمک خواسته است. این واقعیت نشان میدهد که توان مردم بر توان رژیم برتری دارد و این برتری ضامن پیروزی مردم در آینده نزدیک است.
سوتیترها:
۱٫
در قیامهای قبلی، رژیم آلخلیفه بدون کمک خارجی قیامها را سرکوب و مهار میکرد، ولی در قیام کنونی بهرغم کمک نیروهای سعودی و اماراتی، تا کنون قادر به مهار این قیام که موجی از همبستگی اجتماعی را برانگیخته و در قیاس با گذشته بیسابقه است، نشده است.
صهیونیستها برای سلطه بر جهان تاکنون چه برنامههایی در پیش گرفتهاند؟(۱)
شبهات تاریخی اشغال فلسطین
مجید صفاتاج
صهیونیسم نهالی نوپا وگذرا نیست، بلکه در اعماق وجود برخی از جوامع بشری ریشه دوانده و گذشته طولانی آن با پروتکلها و برنامههای سلطهگرانه سردمداران پلید آن برای سلطه بر جهان در ارتباط است. برنامههایی که با دقت و کوشش فراوان همراه با اندیشههای فریبکارانه توسط صهیونیستها در جهان اجرا میشوند و عبارتند از:
ایجاد آشوب در دنیا، تسلط بر تبلیغات و رسانههای گروهی جهان، حاکمیت و تسلط بر اندیشهها و افکارعمومی جهان، ایجاد اختلاف و تفرقه در مردم دنیا، بیاعتنا کردن مردم جهان نسبت به جامعه خویش، ایجاد بحرانهای اقتصادی در جهان، رواج مادیگری و تجملپرستی، ایجاد دیکتاتوری مذهبی و بیاعتبار کردن مذاهب غیریهود، رواج موسیقی و نژادپرستی.
ایجاد آشوب در سراسر جهان
هدف عمده صهیونیستها، ایجاد آشوب در سراسر جهان و فرو ریختن ساختار سیاسی ـ اجتماعی جوامع مختلف از طریق ایجاد اختلاف و تنش میان افراد و احزاب و گروههای سیاسی ـ اجتماعی کشورهاست. در پروتکل شماره سه آمده است:
«موازین قانونی کشورهای جهان بهزودی در هم خواهد شکست، زیرا ما از همان آغاز تأسیس، آنها را با نوعیعدم تعادل ایجاد کردهایم و به سبب همین عدم تعادل، شروع به نوسان میکنند و سرانجام محوری را که به دورش میچرخند، فرسوده میسازند. غیرصهیونیستها میپندارند که معیارهای قانونیشان از تعادل و ثبات همیشگی برخوردار است، اما نمیدانند که روزی با عدم تعادل موازین قانونی خود مواجه میشوند. در این گونه جوامع، رهبر چون محوری است که توسط درباریان احاطه شده و درباریان آن قدر بر او میشورند تا سرانجام او را از پای درمیآورند. به عبارت دیگر بعد از حکومت از مردمی که مایه قدرتش هستند، فاصله میگیرد و نمیتواند با آنهایی که به دنبال کسب قدرت هستند، مقابله کند و در نتیجه مغلوب میشود. البته این ما هستیم که میان رهبر و توده مردم شکاف عمیقی ایجاد و قدرت را از هر دو سلب کرده و هر دو را چون کور و عصا از هم جدا ساختهایم.»(۱)
در همین پروتکل آمده است:
«برای آنکه قدرتطلبان جهان پس از دستیابی به قدرت نتوانند از آن بهنحو مطلوبیاستفاده کنند، ما از پیش تدابیر ویژهای اندیشیدهایم. نخست آنکه تمایلات قدرتطلبان را به آزادیخواهی معطوف و متوجه استقلالطلبی میکنیم. دوم آنکه احزاب گوناگون به وجود میآوریم و آنها را رو در روی هم قرار میدهیم. سوم آنکه از به وجود آمدن قدرتهای بزرگ جلوگیری میکنیم و وضعی پیش میآوریم که دستیابی به قدرت برای هرکسی هدف شود.»
با مروری کوتاه بر حوادث جهان در صد سال اخیر بهخوبی روشن است که واژههای مقدسی چون آزادی، استقلال، دموکراسی، حقوق بشر و… چگونه ماهیت خود را از دست داده و ابزار دست صهیونیست و امپریالیسم جهانی شدهاند تا جایی که با آنها هر دولتی و ملتی که بخواهد در مقابل اراده سازمانهای بینالمللی وابسته به قدرتهای حاکم جهانی ایستادگی کند، او را از میدان بیرون میکنند.
در قسمتی دیگر آمده است:
«در میان توده مردم، حسد، نفرت و زیادهخواهی ایجاد میکنیم تا از خشم مردم استفاده و همه موانعی را که بر سر راهمان قرار دارند، با دستهای آنها ریشهکن کنیم.»(۲)
در پروتکل شماره نُه نیز آمده است:
«مردمی با نظرات و عقاید متفاوت، سلطنتطلبان، عوامفریبان، سوسیالیستها، کمونیستها و سایر طرفداران مدینه فاضله در خدمت ما قرار دارند. ما همه آنها را به کار گماشتهایم. هریک از آنان از دید خود در حال از میدان بردن آخرین بقایای قدرت و اقتدار است و میکوشد نظم موجود را واژگون سازد. همه حکومتها از اینگونه حرکتها و جریانها در عذابند، اما آنان را تا زمانی که ابرحکومت ما را به رسمیت نشناسند، آسوده نخواهیم گذاشت.»(۳)
ایجاد بحرانهای اقتصادی در جهان
در پروتکل شماره سه، آنجا که بحث قدرت اقتصادی را مطرح میکند، آمده است: «زنجیری که انسانها را به دام و تله فقر میبندد، بهمراتب محکمتر از زنجیر بردگی است. به بیان دیگر، از زیر یوغ بردگی میتوان آزاد شد، ولی رهایی از زیر یوغ بینوایی و فقر بسیار دشوار است.»
در بخشی دیگر از این پروتکل آمده است:
«وجود بحران اقتصادی، نفرت غیرصهیونیستها را افزایش میدهد و صنعت را دچار رکود میسازد. در این هنگام ما میتوانیم با بهرهگیری از عملیات مخفیانه و نیز به یاری طلا که قبلاً آن را به دست آوردهایم، آتش بحران اقتصادی را شعلهورتر سازیم و کارگران را در سراسر اروپا به خیابانها بریزیم. توده مردم به سبب ناآگاهیشان و نیز به سبب وجود بذری که ما در همان آغاز کودکی در ذهنشان کاشتهایم، آماده میشوند تا خون کارفرمایان را بریزند و اموال آنها را به غارت ببرند. ما در این حادثه بهخوبی آگاهیم و میتوانیم به موقع برای حفظ خویش تدابیری را بیندیشم.»(۴)
صهیونیستها برای ایجاد فضایی متشنج در جوامع غیرصهیونیستی و برای به وجود آوردن درگیری و اختلاف و عصبیتهای اجتماعی از هر گونه وسیلهای برای از بین بردن زمینههای تفاهم، همکاری، رشد و بالندگی یک کشور استفاده میکنند.
در پروتکل شماره شش آمده است:
«برای آنکه بتوانیم صنعت غیرصهیونیستها را بهطورکلی نابود کنیم، علاوه بر انحصارطلبی، باید تجملپرستی را رایج کنیم و نیازهای کاذب مردم را افزایش دهیم. اقدام دیگر ما این است که مزد کارگرها را بالا ببریم، بهطوری که این افزایش دستمزد هیچگاه به سود آنها تمام نشود. چاره این کار آن است که بهای ارزاق عمومی را بالا ببریم و گناه این گرانی را به گردن کاهش فرآوردههای کشاورزی و دامی بیندازیم. در عین حال، به شیوه بسیار زیرکانهای میزان تولید را کاهش دهیم و به مدد شیوههای گوناگون، صحنه زمین را از وجود متخصصان و تحصیلکردههای غیرصهیونیست پاک کنیم تا میزان تولید کاهش یابد.»(۵)
یکی از مهمترین بخشهای پروتکلهای صهیونیستها توجه آنان به مسائل مالی و راهاندازی نظامهای بانکی در کشورهای مختلف و وابسته کردن آنان در یک نظام پیچیده اقتصادی است. در این نظام کشورهای مختلف با وابسته کردن اقتصاد کشورشان و دریافت وام از بانکهای خارجی، شریان اقتصادی کشورشان را به نظام طراحی شده توسط صهیونیستها وصل میکنند. این آغاز به وجود آمدن بحرانهای سیاسی ـ اقتصادی در جوامع مختلف است.
در پروتکل شماره ۲۰ در مورد نحوه وابسته کردن کشورها به شبکه اقتصادی صهیونیسم جهانی آمده است:
«دگرگونیهایی که ما در مؤسسات غیرصهیونیستها ایجاد میکنیم، به گونهای خواهد بود که کسی متوجه خطر نمیشود. ما به دولتهای غیرصهیونیستی خاطرنشان میکنیم که دولتهای آنها به دلیل بینظمی و ابهام در امور مالی احتیاج به تحولاتی در این زمینه دارند. نخستین بینظمی و نابسامانی را که ما به آنها یادآور میشویم، تنظیم بودجههای آنهاست که سال به سال اقدام به تنظیم آن میکنند. البته آنها نخست بودجه شش ماهه اول سال را تنظیم و سپس هزینههای سه ماه بعد را برآورد و سرانجام به یک مکمل بودجه نیاز پیدا میکنند. سال بعد که اقدام به تنظیم بودجه میکنند، بودجه آنها نسبت به بودجه سال قبل ۵۰ درصد افزایش مییابد و به این سان بودجه آنها سال به سال اضافه میشود و دیری نمیپاید که خزانه آنها خالی میشود و بهره دیونشان به طور ناگهانی افزایش مییابد و سرانجام دچار ورشکستگی میشوند. هرگونه وامی برای دولت نوعی ضعف به بار میآورد. قرضها چون شمشیر دموکلس روی سر فرمانروایان آویزانند. این گونه فرمانروایان، به جای آنکه برای پرداخت قرضها، مالیاتهای موقت از مردم بگیرند، دست تکدی خود را به سوی بانکداران ما دراز میکنند. وامهای خارجی چون زالو بر تن دولت میچسبند و شروع به مکیدن خون میکنند و سرانجام یا دولت را از پای در میآورند یا خود در اثر مکیدن فراوان از پیکر دولت کنده میشوند. اما دولتهای غیرصهیونیستی اینگونه زالوها را از تن خویش جدا نمیکنند، یعنی آن قدر به گرفتن وام ادامه میدهند که سرانجام در اثر از دستدادن خون فراوان، آن هم بنا به خواست خود از پای درمیآیند.»
در قسمتی دیگر آمده است:
«دولت با وضع مالیاتهای گوناگون، پولهای مردم فقیر را به منظور تسویهحساب با سرمایهداران خارجی جمع میکند و به جای آنکه این گونه پولها را برای رفع نیازمندیهای خود صرف کند، بابت بهره وامهای خارجی هدر میدهد.»
در جای دیگر میگوید:
«تا زمانی که وامهای داخلی رایج بودند، غیرصهیونیستها فقط پول فقرا را به جیب ثروتمندان میریختند، اما از وقتی که وامهای خارجی را مرسوم کردیم، ثروت ملتها به سوی صندوقهای پولمان سرازیر شدند و غیرصهیونیستها شروع به پرداخت باج به ما کردند. سطحی فکر کردن فرمانروایان غیرصهیونیست در زمینه مسائل مالی، رشوهگیری وزیران و آشنا نبودن مقامات مسئول با مسائل مالی موجب گردید که ممالک غیرصهیونیست زیربار دیون ما که پرداخت آنها بهسادگی مقدور نیست، بروند. یکی از نشانههای ذکاوت و هوش قوم برگزیده ما این است که مسئله وامها را بهنحوی به غیر صهیونیستها عرضه کردهایم که آنها فکر میکنند وام گرفتن امتیازات فراوانی برایشان دربردارد.»(۶)
پروتکل شماره ۲۱، چگونگی وابسته کردن کشورها را توضیح میدهد و میگوید:
«پولهای مازاد بر احتیاج دولت را به کشورهای غیرصهیونیست وام میدهیم و با استفاده از رشوهخواری مدیران و اهمال و ندانمکاری فرمانروایان این گونه ممالک، دو تا سه برابر پولهایمان را پس میگیریم. آیا کسی میتواند در حق ما چنین کند؟ از آنجا که ما وام خارجی نمیگیریم، پاسخ منفی است.»
با نگرشی کوتاه به وضعیت اقتصادی در اکثر کشورهای جهان، از آمریکای لاتین گرفته تا خاورمیانه نظیر مصر، اردن، الجزایر، عراق و همچنین کشورهای آسیایی، این واقعیت بهنحو چشمگیری خودنمایی میکند که شبکه اقتصادی صهیونیسم جهانی تحت عنوان بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول چه بلایی بر سر کشورهای جهان آورده است و چگونه روز به روز این کشورها در منجلاب فقر و تهیدستی غرق میشوند. جالب است که صهیونیستها وقتی دولت جهانی خود را ترسیم میکنند، هیچ یک از اصولی را که هم اکنون بر اقتصاد جهان تحمیل کردهاند به کار نمیگیرند و همه این تئوریهای اقتصادی را که به عنوان علم اقتصاد در طول صد سالگذشته ارائه دادهاند، ملغیاعلام میکنند.
در پروتکل شماره ۲۱ آمده است:
«هنگامی که به فرمانروایی جهان رسیدیم، تمام مقرراتی را که با منافع ما هماهنگ نباشند، از پیش پای خویش برمیداریم و تراشههای بقایای آنها را پاک میکنیم. حتی بازار بورس بازی را از بین میبریم و اجازه نمیدهیم که نوسان قیمتها و ارزشهای متغیری که روی کالاها گذاشته میشوند، به شأن و پرستیژ قدرتمان لطمهای وارد کند. به جای بازار سهام و بورس، مؤسسات اعتباری وابسته به دولت را تأسیس میکنیم. هدف این گونه مؤسسات آن است که قیمت کالاهای صنعتی را مطابق با خواست و نظر دولت تثبیت کنند.»(۷)
در پروتکل شماره ۲۰ آمده است:
«هنگامی که زمان موعود فرا میرسد، سیستم حسابداریمان را عرضه میکنیم تا هر کسی بتواند در یک نگاه کوتاه، وضع، دقت و ابداعاتمان را در زمینه حسابداری ملاحظه کند. البته این گونه پیشرفتها معلول تجربیاتی هستند که ما روی دولتهای غیرصهیونیستی به عمل آوردیم، اما هنگامی که حکومت شاهنشاهیمان آغاز شود، به آن دسته از سوءاستفادههایی که در زمان تسلط بر غیرصهیونیستها رایج بودهاند، خاتمه میدهیم.»(۸)
تسلط بر تبلیغات و رسانههای گروهی جهان
پیش از تشکیل اولین کنگره صهیونیسم در سال ۱۸۹۷ میلادی در شهر بال سوئیس، خاخام یهودیان پراگ به نام «راشو رون» در سخنرانی خود در خصوص اهتمام یهود به تبلیغات گفت:
«اگر طلا نخستین ابزار ما در سیطره و حکومت بر جهان است، بیتردید مطبوعات و روزنامهنگاری دومین ابزار کار ما خواهد بود.»(۹)
در اولین کنگره صهیونیسم که به ریاست «تئودور هرتزل» تشکیل شد، وی درباره اهمیت تبلیغ و نقش آن در تبادل اندیشه و ارتباط یهودیان پراکنده در نقاط مختلف جهان مطالبی را بیان داشت. این کنگره زمینه خطرناکی را به وجود آورد و این دسیسه شیطانی (تسلط بر تبلیغات و رسانههای گروهی جهان) چهره کریه خود را به نمایش گذاشت، زیرا شیاطینی که در این کنگره گرد هم آمده بودند، بر این عقیده اتفاق نظر داشتند که نقشه برپایی دولت اسرائیل جز با تسلط بر سازمانهای خبری جهان بهویژه مطبوعات و روزنامهنگاری میسر نخواهد شد. بر این اساس صهیونیستها اصول شیوههای تبلیغی، اهداف، روشها، ابزار و نیز راهبرد تبلیغاتی خود را در چهارچوب عقاید دینی و سیاسی خود مشخص کردند. این کنگره در ماده سوم مورد تصویب خود بر تبلیغات و آموزش برای ایجاد میهن ملی یهود در فلسطین تأکید ورزیده است. پروتکل پنجم از پروتکلهای حکمای صهیونیست تصریح دارد که:
«باید افکارعمومی را با تغییرات در تمامی نواحی به سوی خود جلب کنیم.»(۱۰)
در پروتکل شماره ۱۲ آمده است:
«ما جریان مطبوعات و روزنامهنگاری را به این صورت در خدمت خویش درمیآوریم. آرام آرام به سمت صهیونی کردن مطبوعات حرکت میکنیم و افسار و عنان آنها را به دست میگیریم و به سمت خود منعطف میسازیم. ما نباید بگذاریم دشمنانمان به روزنامهها و رسانههای خبریای که بیانگر آرا و نظرات آنان باشد، دست یابند. هیچ خبری نباید بدون کنترل و نظارت ما برای مردم بیان شود.
«باید روزنامههای مختلفی داشته باشیم و به وسیله آنها دموکراسی(!) و جمهوریخواهی(!) و انقلابیگری و بالاتر از همه لا اُبالیگری را ترویج کنیم. ما باید بتوانیم هرگاه که خواستیم، شور و هیجان ملتی را برانگیزیم و هرگاه خواستیم آنان را آرام نماییم.
«همچنین لازم است که ما افرادی را که دارای سوابق اخلاقی نادرستی در جامعه هستند، به سرپرستی امور روزنامههای مهم، بهویژه روزنامههایی که بر ضد ما مطلب مینویسند، بگماریم و آنگاه که دریافتیم اینان در برابر ما خضوع نمیکنند و بر خلاف ما موضع میگیرند، مسائل سوءاخلاقی ایشان را فاش سازیم و کارشان را یکسره کنیم و به دیگران نیز بفهمانیم که در صورت مخالفت با ما به چنین وضع اسفباری دچار خواهند شد…»(۱۱)
صهیونیسم میگوید:
«لازم است کارهای خود را متناسب با افکارعمومی بنا کنید و همسویی با افکارعمومی در واقع چیزی است که نهایتاً موضوع حکومتها را تعیین و عملکرد آنها را در جوامع دموکراتیک مشخص میکند… آینده حرکت صهیونیستها و سرنوشت آنها را با روی خوش نشان دادن به افراد، هر چند که دوست و بزرگتر باشند، تعیین نکنید. لازم است به دامن ملتهای جهانی بازگردید و به تبلیغات گسترده در محیط آنان در چهارچوب نفوذتان میان دوستان خود اقدام کنید.»(۱۲)
به این لحاظ تبلیغات صهیونیسم که هم پیوند با اهداف آن است، تمام جهان را دربرگرفت، بهطوری که از پنج خبرگزاری جهان که انحصار مهم دنیا را در دست دارند، چهار خبرگزاری متعلق به صهیونیستهاست و از این طریق افکار عمومی جهان را به سمت اهداف مورد نظر خود سوق میدهند. عبارت زیر مربوط به یکی پروتکلهاست:
«لازم است هیچ خبری در اختیار جامعه قرار نگیرد، مگر اینکه با موافقت و تأیید ما باشد. تحقق این امر جز با سلطه بر خبرگزاریها ـ که اخبار همه جهان در آنجا متمرکز میشود، امکانپذیر نیست. تنها با این زمینهها میتوان ضمانت کرد که هیچ خبری منتشر نشود، مگر اینکه ما آن را انتخاب و با آن موافقت بکنیم.»(۱۳)
ارتباط بین خبرگزاریها و مطبوعات همچون رابطه تفنگ و باروت است. تفنگ هرگز مفید و ثمربخش نخواهد بود، مگر آنکه باروت آن مهیا و آماده شده باشد. همان گونه که سازندگان باروت و فشنگ بر تفنگداران سیطره و غلبه دارند، خبرگزاریها نیز بر مطبوعات غالب و چیرهاند.
با توجه به این مسئله، فرهنگ اصلی صهیونیسم ژورنالیستی است. آثار برجسته فنی، علمی و ادبی یهود نیز بهطور عمده آثار ژورنالیستی هستند. این آثار برجسته، نتیجه استعداد شگفتانگیز یهودیان در پذیرش و درک ایدههای دیگران است. سرمایه و ژورنالیسم در قالب مطبوعات با هم پیوند میخورند و مسائل سیاسی و معنوی قدرت یهود را به وجود میآورند.
در پروتکل شماره ۲ آمده است:
«مطبوعاتی که تحت قدرت و سیطره حکومتها هستند، نیروی عظیمی بهشمار میروند که ما میتوانیم آنها را برای هدایت ملتها به دست آوریم، زیرا حکومتها نمیدانند که چگونه از این نیرو به شکل صحیح استفاده کنند. به همین دلیل آنها به چنگ ما افتادهاند و از خلال این مطبوعات نفوذ بسیاری کسب کردهایم، در حالی که همواره پشت پرده باقی ماندهایم…».
در بخش دیگری از این پروتکل آمده است:
«میدانیم که ممالک جهان از مطبوعات به عنوان وسیلهای برای هدایت فکر مردم در جهت خواستههای خود استفاده میکنند، لذا برای آنکه بتوانیم از مطبوعات در جهت خواستههای خود استفاده کنیم، باید در بین مردم نارضایتی ایجاد کنیم و سپس از طریق مطبوعات نارضایتیها را منعکس سازیم.»
در فرازی دیگر از آن آمده است:
«آزادی بیان تنها از طریق آزادی عمل تضمین میشود، اما مردم غیرصهیونیست نمیدانند چگونه از مطبوعات استفاده کنند. خوشبختانه این وسیله به دست ما افتاده است و ما میتوانیم از طریق مطبوعات اعمال نفوذ کنیم. جای بسی خوشبختی است که ما علاوه بر مطبوعات، طلا را هم دراختیار داریم.»(۱۴)
پروتکل هفدهم، در بند عجیبی، مدعی مهارت خاصی در هنر فحاشی در نژاد یهود است:
«مطبوعات معاصر ما رسواییهای حکومتی و مذهبی و بیصلاحیتی غیریهود را افشا خواهند کرد و این کار را با استفاده از تعابیر بسیار توهینآمیزی که نژاد ما به دلیل توانایی و استعدادش در به کارگیری آن بسیار شهرت دارد، انجام خواهند داد.»(۱۵)
در بخشی از پروتکل شماره ۱۵ آمده است:
«تحت نفوذ ما اجرای قوانین غیریهود به حداقل کاهش مییابد. تفسیر لیبرالیستی که ما در حیطه قوانین رواج دادهایم، احترام به قانون را از میان میبرد. دادگاهها حتی در مهمترین مواردی که پای اصول اساسی و مسائل سیاسی در میان است، همان گونه حکم میکنند که ما فرمان میدهیم. آنان به این اصول و مسائل از همان دریچهای مینگرند که ما به وسیله مأمورانی که ظاهراً به هیچ وجه اشتراکی با ایشان نداریم ـ و از طریق روزنامهها و سایر مجاری [تبلیغی] ـ به کارگزاران اجرایی غیریهود عرضه میداریم.»(۱۶)
موارد متعددی از ادعای کنترل مطبوعات [توسط یهود] در پروتکلها وجود دارند. به این عبارات مؤکد از پروتکل شماره ۱۴ توجه کنید:
«در کشورهایی که پیشرفته خوانده میشوند، ادبیاتی بیمعنی، کثیف و نفرتانگیز را به وجود آوردهایم. مدتی کوتاه بعد از اینکه قدرت را به دست گرفتیم، وجود این نوع ادبیات را تشویق خواهیم کرد تا تفاوت میان آن و اطلاعیههای کتبی و شفاهی که خودمان منتشر خواهیم کرد به شکل بارزتری آشکار شود.»(۱۷)
بخشی از پروتکل شماره ۱۲:
«در حال حاضر تا آنجا در این زمینه [کنترل مطبوعات] موفق بودهایم که همه اخبار از طریق چندین آژانس که خبرها از تمامی نقاط جهان در آنجا تمرکز مییابند، دریافت میشود. آنگاه، این آژانسها عملاً مؤسسات خود ما خواهند بود که تنها آنچه را ما مجاز بدانیم، منتشر خواهند کرد.»
این بند از پروتکل شماره ۷ درباره همین موضوع است:
«ما باید حکومتهای غیریهود را به اتخاذ تدابیری وادار کنیم تا برنامه ما را که در مقیاس وسیعی طرحریزی شده و اکنون به هدف موفقیتآمیزش نزدیک میشود، پیش میبرند و رواج میدهند. این کار با اعمال فشار افکارعمومی که البته به کمک به اصطلاح «نیروی عظیم» مطبوعات توسط خود ما تحریک شده است، انجام خواهد شد. این «نیروی عظیم» بهجز چند استثنای بیاهمیت، هم اینک در اختیار ماست.»(۱۸)
موارد فوقالذکر بیانگر این نکتهاند که تبلیغات صهیونیستی ماده مهمی از مواد برنامهریزی عمومی اقدامات صهیونیسم هستند.
بنابراین تبلیغات صهیونیستی در کنار اهداف جنبش جهانی صهیونیسم به حرکت افتاد و با انواع ابزارها برای تحقق این هدفها ادامه یافت. بهطوری که چند سالی نگذشت که صهیونیسم نه تنها بر اغلب رسانههای خبری در اروپا و امریکا، بلکه بر اغلب نقاط جهان تسلط پیدا کرد و مشخص شد که چگونه این تبلیغات، تحریک افکارعمومی «متفقین» را به منظور فشار بر حکومت انگلیس برای لغو قیود مهاجرت یهودیان به «فلسطین» به عهده گرفت. در این راه نیز از ستم نازیها بر یهود بهره برد و توانست چهره کریه و زشت صهیونیسم را بهویژه نزد اروپاییها و آمریکاییها زیبا و دوستداشتنی جلوه دهد.
بهطورکلی صهیونیستها از زمان تشکیل جنبش صهیونیسم از تبلیغات خود و ایجاد شبکههای گسترده تبلیغاتی در سراسر جهان اهداف متعددی را دنبال کردهاند که همگی آنها در پروتکلهای سردمداران صهیونیست مطرح شده و به جلب افکارعمومی جهان به نفع خود و نابودی جوامع فکری و فردی غیریهودیان پرداختهاند.
مهمترین این اهداف را میتوان در مسائل زیر خلاصه کرد:
۱ـ برانگیختن عواطف و احساسات مردم و گاهی برانگیختن جدلها و کشمکشهای داخلی بین جوامع غیر یهودی
۲ـ هدف دیگری که صهیونیسم از راه سلطهیابی بر ابزارهای تبلیغی در پی آن است، اتلاف ساعاتی از وقت مردم است که هر روز دو یا سه ساعتی را مشغول به خود کنند
۳ـ تأثیرگذاری بر افکارعمومی جهان و اخلاق ملتها. نمونه بارز و عینی این مسئله، موفقیت آنها در مورد تجویز انحراف جنسی در جهان است
۴ـ به خدمت درآوردن غیریهودیان، همچون برده برای یهودیان، در تمام دنیا و به دست گرفتن قدرت در جهان.
پروتکل دوازدهم حاکی از توجه و اهتمام صهیونیسم برای تسلط بر تبلیغات جهانی است. در بخشی از این پروتکل آمده است:
«ما اگر تا کنون موفق شدهایم در ذهن جامعه غیریهود تا آنجا تسلط پیدا کنیم که تقریباً همه مردم امور جاری جهان را از پشت شیشه رنگی عینکی نگاه کنند که ما در مقابل چشمانشان قرار میدهیم و اگر اکنون یک دولت هم وجود ندارد که آنچه که بلاهت غیریهود اسرار دولتی مینامد، از دسترس ما دور نگه داشته باشند، آنگاه که ما از طریق حکومت جهانی خویش اربابان رسمی جهان شویم، شرایط چگونه خواهد بود؟»(۱۹)
تبلیغات صهیونیستی پیش از بنیانگذاری رژیم صهیونیستی به گونهای بر اعضای سازمان ملل متحد اثر گذاشت که مسئله فلسطین در نظر افکارعمومی جهان به مسئله خلق ستمدیده یهود تبدیل شد. یعنی گویی این قوم است که برای استقلال خویش مبارزه و برای گشودن دروازههای کشورش به روی آوارگان خود در جهان تلاش میکند.
تبلیغات صهیونیستی به این شکل تا پس از برپایی دولت صهیونیستی در سرزمین فلسطین ادامه یافت و توانست اطلاعات دروغینی درباره مبارزه موجود در فلسطین به افکارعمومی جهان بباوراند. این مبارزه به عنوان یک مسئله مرزی و مسئله آوارگان قلمداد شد. افزون بر آن رژیم صهیونیستی سیاست خارجی خود را در رتبه نخست بر به کار گرفتن حداکثر نفوذ بینالمللی برای تأیید استقلال دولت اسرائیل و تمامیت ارضی آن قرار داد.
همه این مسائل در سایه فعالیتهای روزنامهنگاران، ناشران، کارگردانان و… در جنبش صهیونیسم انجام میشود و سازمان موساد، کنترل و هماهنگی همه آنها را به عهده دارد. گزارشهای سازمان جاسوسی مرکزیآمریکا(سیا) که توسط دانشجویان مسلمان پیرو خط امام در جریان تسخیر سفارتخانه آمریکا در ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۸ هـ .ش به دست آمد، بر این مسئله تأکید دارد. به عنوان نمونه:
«موساد بهطور اساسی پیرامون جمعآوری اطلاعات و کنترل عملیات اجرایی و تبلیغاتیخارج از اسرائیل با به کارگیری شبکه وسیعی از کارگزاران و مزدوران در سراسر دنیا برای کنترل عملیات سیاسی و تبلیغاتی و تروریستی عمل کرده است.»(۲۰)
موارد فوقالذکر بیانگر این نکته مهم هستند که رژیم صهیونیستی از طریق خطوط و ابزارهای تبلیغاتی وسیع در دنیا، خود را یک ضرورت تاریخی، سیاسی و تمدنی جهانی مطرح میکند. این موارد عبارتند از:
الف) تمدن اسرائیل مرتبط به موجودیت غربی است
ب) اسرائیل یک حقیقت تاریخی است
ج) اسرائیل ایدئولوژی را به عقاید سیاسی معاصر تعبیر میکند
د) از این جهت قائل به مبدأ دنیاست
هـ) از مسئولیت تاریخی خود دفاع میکند
و)اسرائیل از نظر جغرافیایی، تاریخی و تمدنی، به منطقهای یا سرزمینی در خاورمیانه منسوب است
ز) در آن منطقه عقاید و جمعیتهایی وجود دارند که از فرهنگ و تمدن بشری عقب هستند.
تبلیغات صهیونیسم به این شکل از افکارعمومی در برابر تثبیت حضور نظامی اسرائیل در منطقه سود جست. در مدت زمانی کوتاه، مهاجرت یهودیانی که در تمام دنیا پراکنده بودند، بهویژه در کشورهای کمونیستی به دلیل اینکه بیشتر رهبران صهیونیست از این کشورها هستند، به اهداف خود رسیدند.(۲۱)
پینوشتها
۱ـ عجاج نویهض، پروتکلهاى دانشوران صهیون، ترجمه، حمیدرضا شیخى ، مشهد: انتشارات آستانه قدس رضوى، چاپ اول، ۱۳۷۳٫
۲ـ همان.
۳ـ همان، پروتکل شماره۹٫
۴ـ همان، پروتکل شماره ۳٫
۵ـ همان، پروتکل شماره ۶٫
۶ـ همان، پروتکل شماره ۲۰٫
۷ـ همان، پروتکل شماره۲۱٫
۸ـ پیشین.
۹ـ رفاعی، فؤادبن سیدعبدالرحمن، نفوذ صهیونیسم بر رسانههای خبری و سازمانهای بینالمللی، حسین سروقامت (تهران: سازمان انتشارات کیهان، سال اول، ۱۳۷۷، ص۸).
۱۰ـ عجاج نویهیض، پروتکل شماره ۵٫
۱۱ـ همان، پروتکل شماره ۱۲٫
۱۲ـ عبداللّه حلاق، الاعلام الیهودى ـ اسلوب و هدف، الدارالاسلامیه، بیروت، ۱۹۸۵، ص۳۸٫
۱۳ـ بینا، جهان زیر سلطه صهیونیسم، تهران: انتشارات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، ۱۳۶۱٫
۱۴ـ عجاج نویهض، پروتکل شماره ۲٫
۱۵ـ همان، پروتکل شماره ۱۷٫
۱۶ـ همان، پروتکل شماره ۱۵٫
۱۷ـ همان، پروتکل شماره ۱۴٫
۱۸ـ همان، پروتکل شماره ۷٫
۱۹ـ همان، پروتکل شماره ۱۲٫
۲۰ـ دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، اسناد لانه جاسوسى، اشغالگران قدس، شماره ۳۶٫
۲۱ـ ابراهیم عابد، سیاسه اسراییل الخارجیه ـ اهدافها و رسائلها و ادواتها، مرکز ابحاث الفلسطینیه ـ دراسات الفلسطینیه، بیروت، ۱۹۶۸٫
سوتیترها:
۱٫
صهیونیسم نهالی نوپا وگذرا نیست، بلکه در اعماق وجود برخی از جوامع بشری ریشه دوانده و گذشته طولانی آن با پروتکلها و برنامههای سلطهگرانه سردمداران پلید آن برای سلطه بر جهان در ارتباط است. برنامههایی که با دقت و کوشش فراوان همراه با اندیشههای فریبکارانه توسط صهیونیستها در جهان اجرا میشوند.
۲٫
فرهنگ اصلی صهیونیسم ژورنالیستی است. آثار برجسته فنی، علمی و ادبی یهود نیز بهطور عمده آثار ژورنالیستی هستند. این آثار برجسته، نتیجه استعداد شگفتانگیز یهودیان در پذیرش و درک ایدههای دیگران است. سرمایه و ژورنالیسم در قالب مطبوعات با هم پیوند میخورند و مسائل سیاسی و معنوی قدرت یهود را به وجود میآورند.
۳٫
تبلیغات صهیونیستی در کنار اهداف جنبش جهانی صهیونیسم به حرکت افتاد و با انواع ابزارها برای تحقق این هدفها ادامه یافت. بهطوری که چند سالی نگذشت که صهیونیسم نه تنها بر اغلب رسانههای خبری در اروپا و امریکا، بلکه بر اغلب نقاط جهان تسلط پیدا کرد و مشخص شد که چگونه این تبلیغات، تحریک افکارعمومی «متفقین» را به منظور فشار بر حکومت انگلیس برای لغو قیود مهاجرت یهودیان به «فلسطین» به عهده گرفت.
گروههای تروریستی فعال در سوریه
مهدی حلفی
از ابتدای ناآرامیها در سوریه، گروههای مسلح تروریستی به صورت قارچ در مناطق مختلف این کشور سر برآوردند و سوریه به مکانی برای فعالیت این گروهها تبدیل شد. اکنون در این کشور صدها گروه مسلح ریز و درشت وجود دارند که در مناطق مختلف سوریه با ارتش این کشور میجنگند. البته بین خود این گروهها هم اختلافات زیادی وجود دارد که گاهی این اختلافات به درگیریهای مسلحانه هم کشیده شده است.
گروههای مسلح در مناطق مختلف سوریه همچون شمال، مرکز، شرق و جنوب این کشور فعالیت میکنند، اما در شمال سوریه و بهخصوص استانهای ادلب و حلب به خاطر نزدیکی و مجاورت این استانها با مرزهای ترکیه، بیشترین حجم از حضور گروههای مسلح تروریستی را شاهد هستیم.
فعالیت گروههای مسلح در سوریه بخشی از این کشور را به مملکتی ملوکالطوایفی تبدیل کرده که در آن دولت قدرتمندی وجود ندارد و در هر منطقه یک گروه مسلح حکم میرانند و اداره آن منطقه را برعهده دارند. در مناطق خارج از سیطره دولت در سوریه، به دلیل کثرت گروههای مسلح، هرج و مرج حاکم است.
کشورهای مختلفی چون آمریکا، ترکیه، عربستان، اردن، رژیم صهیونیستی و قطر با ارسال پول، سلاحهای پیشرفته و مهمات به سوریه از این گروهها حمایت میکنند. علاوه بر این ترکیه هم مرزهای مشترک خود با سوریه را برای سفر دهها هزار جنگجوی خارجی به این کشور باز کرده است.
آمریکا طی سالهای اخیر ادعا کرده است که برخی از گروههای مسلح در سوریه معتدل هستند و با این ادعا برای این گروهها به صورت علنی تجهیزات نظامی، سلاح و مهمات از جمله موشکهای ضدزره تاو ارسال میکند، اما اتفاقی که افتاده این است که برخی از این گروههای به اصطلاح معتدل با گروههای تکفیری معروف از جمله جبههالنصره همکاری میکنند و موشکهای آمریکایی به کمک جبههالنصره در نبردهایش در برابر ارتش سوریه رفته است. برخی دیگر از گروههای به اصطلاح معتدل هم در درگیری با گروههایی چون جبههالنصره و جندالاقصی نابود شدند و انبارهای پر از سلاحهای آمریکایی به غنیمت گروههای تکفیری درآمد.
اکنون دهها هزار جنگجوی خارجی از بیش از صد کشور و از پنج قاره جهان در صفوف گروههای تروریستی در سوریه میجنگند. این جنگجویان خارجی عقاید تکفیری دارند و نه تنها خطری برای سوریه محسوب میشوند، بلکه در صورت برگشت به کشورهایشان، خطر بزرگی برای امنیت آنها هم خواهند بود.
فعالیت مسلحانه گروههای تروریستی در مناطق مختلف سوریه بخش زیادی از زیرساختهای اساسی این کشور را از بین برده است و این گروهها، صدها هزار منزل مسکونی را در سوریه ویران کردهاند. خسارتی که این گروههای تروریستی به اقتصاد سوریه وارد کردهاند، بیش از چند صد میلیارد دلار است و جبران چنین خسارتی، دهها سال کار و تلاش مردم سوریه را میطلبد.
گروههای مسلح با شعلهور کردن آتش جنگ در سوریه باعث مهاجرت میلیونها شهروند سوری از مناطق زندگی خودشان شدهاند، شهروندانی که حتی برخی از آنها مجبور به ترک سوریه شدند و به کشورهای دیگر جهان مهاجرت کردند و هزاران تن از آنان در راه مهاجرت جان خود را از دست دادند.
بخشی از درآمدهای گروه مسلح در سوریه از غارت منازل و کارخانهها به دست میآید. به عنوان مثال گروههای مسلح در استان حلب بسیاری از ماشینآلات کارخانههای این استان را غارت کردند و این تجهیزات صنعتی را در قبال مبالغی پایین به ترکیه فروختند. همچنین گروههای تروریستی مسلح همچون جبههالنصره به صورت گسترده در سوریه دست به گروگانگیری افراد خارجی از جمله خبرنگاران میزنند و تنها در ازای دریافت باجهای سنگین آنها را آزاد میکنند. گروگانگیری برای گروههای مسلح در سوریه طی سالهای اخیر دهها میلیون دلار درآمد داشته است.
مهمترین گروههای مسلح تروریستی فعال در سوریه عبارتند از: داعش، جبههالنصره، حرکت احرارالشام، فیلقالشام، جیشالاسلام، جیشالشام، حزب اسلامی ترکستان و….
داعش
قویترین گروه مسلح تروریستی در سوریه داعش است. این گروه در سال ۲۰۱۳ با انشعاب از گروه جبههالنصره که شاخه سوری القاعده است، تشکیل شد و طی چندین سال اخیر توانست که مناطق وسیعی از کشور سوریه را به اشغال خود دربیاورد. هماکنون بخشهای وسیعی از استانهای دیرالزور، حسکه، رقه و حلب سوریه در تصرف داعش است. به این ترتیب این گروه تروریستی در کنار مناطق مرزی سوریه با عراق قرار دارد. همچنین عناصر داعش در مناطقی از حومه استانهای حمص و دمشق سوریه هم حضور دارند.
تعداد جنگجویان داعش در سوریه به چند دههزار نفر میرسد که هزاران نفر از آنها تبعه کشورهای خارجی هستند. این جنگجویان خارجی از پنج قاره جهان به سوریه آمدهاند تا در صفوف داعش بجنگند. برخی از جنگجویان خارجی داعش پس از بازگشت به کشورهایشان، شاخههایی از این گروه تروریستی را در آن کشورها ایجاد کردهاند.
داعش تنها به اشغال نظامی مناطق در سوریه بسنده نکرده، بلکه در این مناطق، حکومتهایی را ایجاد کرده که براساس قوانین این گروه تروریستی که از مذهب وهابیت گرفته شده است، اداره میشود. تخلف از قوانین داعش مجازات سنگینی را برای مردم مناطق اشغالی به دنبال دارد. این گروه تروریستی به صورت مستمر مردان سوری را به جرمهای معمولاً واهی در مناطق اشغالی سوریه در ملاءعام اعدام میکند تا در میان مردم این مناطق ترس و رعب ایجاد کند.
مهمترین حامی داعش در منطقه کشور ترکیه است و از طریق مرزهای مشترک با سوریه، سلاح و مهمات را به دست داعش میرساند. همچنین جنگجویان خارجی از طریق مرزهای ترکیه وارد سوریه میشوند و به داعش میپیوندند. این گروه تروریستی همچنین مجروحین خود را برای درمان به بیمارستانهای ترکیه میفرستد. علاوه بر این داعش در شهرهای مختلف ترکیه آزادانه فعالیت میکند و در این شهرها به جذب نیرو مشغول است.
یکی از دلایل گسترش داعش در سوریه، پیروزیهای این گروه تروریستی در عراق بود. زمانی که داعش برخی از شهرهای عراق همچون موصل و الرمادی را به اشغال خود درآورد، حجم زیادی از سلاحها و تجهیزات نظامی ارتش و پلیس عراق به غنیمت داعش درآمد. این گروه تروریستی از سلاحها و تجهیزات نظامی همچون تانک، توپ و خودروهای زرهی غنیمتی برای حمله به شهرهای سوریه استفاده کرد و توانست بخشهایی از این کشور را به اشغال خود در آورد.
اطی ماههای اخیر صحنه جنگ در سوریه به گونهای دیگر رقم خورده و روند شکستهای داعش در مناطق مختلف سوریه آغاز شده است. گروه تروریستی داعش طی ماههای اخیر هر روز مناطق جدیدی را در سوریه از دست داده و ارتش سوریه با پیشروی در مناطق تحت سیطره داعش به شهر رقه پایتخت حکومت خودخوانده داعش در سوریه نزدیک شده است.
شکستهای داعش در سوریه همزمان با شکستهای این گروه تروریستی در عراق است و به نظر میرسد که حیات حکومت داعش در این دو کشور منطقه رو به پایان است. هر چند داعش به عنوان یک گروه چریکی احتمالاً باز هم به فعالیتهای تروریستی خود در عراق و سوریه ادامه خواهد داد، اما عمر حکومت داعش رو به پایان است.
جبههالنصره
جبههالنصره شاخه سوری گروه تکفیری القاعده است که فعالیتش در این کشور به صورت علنی از شروع ناآرامیها در سوریه در سال ۲۰۱۱ آغاز شد. جبههالنصره در ابتدا عملیاتهای انتحاری در شهرهای مختلف سوریه بهخصوص شهر دمشق انجام میداد و در ادامه، عناصر این گروههای تکفیری شروع به اشغال روستاها و شهرهای سوریه در مناطق مختلف این کشور کردند.
جبههالنصره در مناطق مختلف سوریه فعالیت دارد، اما بیشترین فعالیت این گروه تروریستی در شمال این کشور بهخصوص استانهای ادلب و حلب است. هدف اصلی گروه جبههالنصره تشکیل یک امارت اسلامی در سوریه است. این گروه در این راستا بارها با گروههای مسلح دیگر در این کشور وارد جنگ و درگیری شده است.
هزاران تبعه خارجی بهخصوص از کشور عربستان در صفوف جبههالنصره در سوریه میجنگند و بسیاری از عملیاتهای انتحاری این گروه بر ضد ارتش سوریه را عناصر خارجی جبههالنصره انجام میدهند.
با وجود اینکه داعش و جبههالنصره زمانی یک گروه واحد بودند و از لحاظ اعتقادی به یکدیگر شباهت بسیار زیادی دارند، اما طی سالهای اخیر برای رسیدن به قدرت بارها در مناطق مختلف سوریه با یکدیگر درگیر شده و در درگیریهای این دو گروه تکفیری با یکدیگر، هزاران تروریست از دو طرف به هلاکت رسیدهاند.
ارتش آزاد سوریه
در سال ۲۰۱۱ میلادی و همزمان با آغاز ناآرامیها در سوریه، برخی از رسانههای فتنهگر منطقه خبر از تشکیل گروهی مسلح به نام ارتش آزاد سوریه دادهاند که قرار بود در مدتی کوتاه دولت سوریه را سرنگون کند. رسانههای فتنهگر ادعا میکردند که ارتش آزاد سوریه را افسران و سربازان جدا شده از ارتش سوریه تشکیل دادهاند. ادعایی که چندان درست نبود و تنها تعداد کمی از عناصر گروه ارتش آزاد از نیروهای سابق ارتش سوریه بودند که از این ارتش جدا شده بودند.
در سالهای ابتدایی درگیریها در سوریه، گروههای مسلح در این کشور بیشتر با پرچم ارتش آزاد بر ضد ارتش سوریه میجنگیدند. آنها آن زمان هدف خود از جنگیدن را رسیدن به عدالت و آزادی و برقراری دموکراسی در سوریه عنوان میکردند، اما در ادامه چهره واقعی خود را آشکار کردند و با قتلعام و کشتار مردم و به دست گرفتن پرچم القاعده و داعش، عمق افکار تکفیری خود را نشان دادند.
این روزها نام چندانی از ارتش آزاد سوریه در درگیریهای سوریه شنیده نمیشود. این گروه تروریستی اکنون تنها در مناطق جنوب سوریه همچون استانهای درعا و قنیطره حضور پررنگی دارد و دیگر مناطق اشغالی سوریه در کنترل گروههای تکفیری همچون داعش، جبههالنصره و احرارالشام است.
جیشالاسلام
گروه جیشالاسلام قویترین گروه مسلح در استان دمشق و محل اصلی فعالیتش در منطقه غوطه شرقیه در حومه شهر دمشق است. این گروه مسلح در ابتدای ناآرامیها در سوریه در سال ۲۰۱۱ به رهبری زهران علوش در شهر دوما در حومه شهر دمشق تشکیل شد و کمکم حوزه فعالیتش را به کل منطقه غوطه شرقیه و پس از آن به دیگر مناطق حومه شهر دمشق گسترش داد. گروه جیشالاسلام هزاران جنگجو در صفوف خود دارد و دارای تجهیزات سنگین نظامی مختلف از قبیل تانک، توپخانه و سامانه موشکی دفاع ضدهوایی است.
حامی اصلی گروه جیشالاسلام، عربستان است و این گروه تروریستی به مدد حمایتهای گسترده آلسعود توانست در زمان کوتاهی در حومه شهر دمشق گسترش پیدا کند. البته پس از هلاکت زهران علوش مؤسس گروه جیشالاسلام در دی ماه سال ۹۴، این گروه تروریستی ضعیفتر شد، اما هنوز هم قویترین گروه مسلح در استان دمشق است.
فرماندهان گروه جیشالاسلام زمانی رؤیای اشغال شهر دمشق پایتخت سوریه و سرنگونی حکومت بشار اسد را در سر میپروراندند و برای رسیدن به این هدف تلاش بسیار زیادی کردند، اما ارتش سوریه با کمک متحدانش توانست مناطق تحت سیطره جیشالاسلام در منطقه غوطه شرقیه را محاصره کند و این امر باعث قطع ارتباط این منطقه با مناطق دیگر سوریه شد و نقشه گروه جیشالاسلام برای اشغال شهر دمشق شکست خورد.
حزب اسلامی ترکستان
حزب اسلامی ترکستان یکی از گروههای تروریستی خارجی فعال در سوریه است که عناصرش را تروریستهای چینیتبار تشکیل میدهند. حزب اسلامی ترکستان در دهه نود میلادی برای جدا کردن ایالت مسلماننشین سینکیانگ از چین به وجود آمد. آغاز فعالیت حزب اسلامی ترکستان از افغانستان بود و این گروه تروریستی از ابتدای فعالیت تا کنون به عنوان گروهی نزدیک به گروه تکفیری القاعده شناخته میشود. گروه حزب اسلامی ترکستان در دهههای اخیر در لیست گروههای تروریستی برخی از کشورهای جهان قرار گرفته است.
حضور گروه حزب اسلامی ترکستان در ترکیه چشمگیر و دولت اردوغان حامی اصلی این گروه تروریستی است. این گروه به صورت گسترده از اتباع چینی ساکن در ترکیه جذب نیرو میکند و این جنگجویان چینیتبار را پس از آموزشهای نظامی در ترکیه، برای جنگ به سوریه میفرستد.
عناصر حزب اسلامی ترکستان بیشتر در مناطق شمالی سوریه همچون استانهای ادلب و حلب حضور دارند. فعالیت این گروه تروریستی در سوریه علنی است و تصاویر نبردهای عناصر این گروه در سوریه در شبکههای اجتماعی منتشر شده است. تعداد جنگجویان گروه حزب اسلامی ترکستان در سوریه به هزاران نفر میرسند که تا کنون چندصد نفر از آنها در نبرد با ارتش سوریه به هلاکت رسیدهاند.
حرکت احرارالشام
گروه حرکت احرارالشام یکی از گروههای تروریستی بزرگ در سوریه است که فعالیتش در سال ۲۰۱۱ در استان ادلب در شمال این کشور شروع شد و در ادامه فعالیت این گروه تروریستی به مناطق مختلف کشور سوریه گسترش پیدا کرد. هم اکنون گروه حرکت احرارالشام در استانهای مختلف سوریه همچون حلب، حمص، درعا، دمشق، حماه و ادلب فعال است، اما قدرت این گروه تروریستی بیشتر در شمال سوریه است.
وهابیهای سوریه، اعضای گروه حرکت احرارالشام را تشکیل میدهند. تعدادی از اعضای سابق گروه تکفیری القاعده هم در صفوف احرارالشام حضور دارند. این گروه تروریستی از لحاظ اعتقادی به القاعده بسیار نزدیک است. گروه حرکت احرارالشام تنها به فعالیت نظامی بسنده نمیکند، بلکه در مناطق اشغالی سوریه به صورت گسترده تبلیغ وهابیت میکند.
کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس از قبیل عربستان و کویت، حامی اصلی گروه حرکت احرارالشام هستند. علما و تاجران وهابی این کشورها بدون اینکه از سوی دولتهای خودشان مورد بازخواست قرار بگیرند، به صورت گسترده به گروه احرارالشام کمک میکنند.
بدترین ضربه به گروه احرارالشام در سال ۲۰۱۴ زده شد. در آن سال انفجاری بزرگ در محل برگزاری جلسه فرماندهان این گروه تروریستی در استان ادلب رخ داد که براثر آن انفجار چهل تن از فرماندهان ارشد و عناصر گروه حرکت احرارالشام به هلاکت رسیدند. در میان کشتهشدگان حسان عبود مؤسس و فرمانده وقت احرارالشام هم بود.
جندالاقصی
گروه جندالاقصی یکی دیگر از گروههای تکفیری در سوریه است که در شمال سوریه و بهخصوص استانهای ادلب و حلب فعالیت میکند. این گروه تکفیری از لحاظ اعتقادی شباهت زیادی به داعش و جبههالنصره دارد. در سال ۲۰۱۳ شخصی به نام ابوعبدالعزیز قطری گروهی را در سوریه به نام سرایا الجهاد تأسیس کرد که در ادامه به جندالاقصی تغییر نام داد. ابوعبدالعزیز قطری از نزدیکان اسامه بن لادن و از عناصر رده بالای القاعده بود که سابقه سالها فعالیت تروریستی در افغانستان، عراق و چچن را در کارنامه خود داشت.
گروه جندالاقصی گرچه در نگاه اول با توجه به نامش، فلسطینی به نظر میرسد، اما این گروه هیچ ارتباطی با فلسطین و مردم این کشور ندارند. تعداد اعضای گروه جندالاقصی بین هزار تا هزار و پانصد نفر برآورد شده است. بیشتر اعضای این گروه از اتباع کشورهای خارجی بهخصوص کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس و عربستان هستند.
فعالیت گروه جندالاقصی بیشتر در استان ادلب، منطقه سهل الغاب در استان حماه و جنوب استان حلب است. این گروه تروریستی به گروههای تکفیری دیگر همچون جبههالنصره و حزب اسلامی ترکستان نزدیک است. طی سالهای اخیر تعدادی از عناصر گروه جندالاقصی به گروههایی چون داعش و جبههالنصره پیوستند.
گروه جندالاقصی علاوه بر ارتش سوریه با گروههای مسلح دیگر هم وارد درگیری مسلحانه شده است. در خونینترین این درگیریها، گروه جندالاقصی با دو گروه جنبش حزم و ارتش انقلابیون در استان ادلب در شمال سوریه جنگید که در این درگیریها دهها تروریست از دو طرف کشته شدند.
فیلقالشام
یکی دیگر از گروههای تروریستی فعال در سوریه، گروه فیلقالشام است که در سال ۲۰۱۴ میلادی تشکیل شد. این گروه به اخوان المسلمین سوریه نزدیک و به همین دلیل از حمایت گسترده کشورهای ترکیه و قطر برخوردار است و این کشورها به صورت گسترده پول، سلاح و مهمات را دراختیار گروه فیلقالشام قرار میدهند، به گونهای که این گروه، جزو گروههای مجهز مسلح در استان حلب به شمار میرود.
تعداد عناصر گروه فیلقالشام حدود چهارهزار جنگجو برآورد میشود و مناطق اصلی فعالیت این گروه در استانهای ادلب، حلب، حمص و حماه سوریه است. فیلقالشام نقش شایان ذکری را در اشغال استان ادلب از جمله شهرهای ادلب، اریحا و جسرالشغور ایفا کرده است و عناصر این گروه در کنار تروریستهای جبههالنصره در این مناطق بر ضد ارتش سوریه جنگیدهاند.
اما طی ماههای اخیر بیشترین فعالیت گروه فیلقالشام در حومه جنوبی استان حلب بوده است و این گروه بیشتر نیروهایش را از استانهای دیگر به جنوب حلب منتقل کرده است تا جلوی پیشروی رزمندگان مقاومت در این منطقه را بگیرد.
کتائب نورالدین زنکی
گروه کتائب نورالدین زنکی یکی از گروههای تروریستی فعال در استان حلب در شمال سوریه است که حدود پنج هزار جنگجو دارد و مرکز اصلی فعالیت آن در حومه غربی استان حلب است. گروه کتائب نورالدین زنکی از سوی کشورهای مختلف بهخصوص ترکیه و قطر حمایت میشود و سلاحهای پیشرفتهای همچون موشکهای ضدزره به دست این گروه رسیده است.
گروه نورالدین زنکی از قدیمیترین گروههای مسلح اخوانی در سوریه است و شخصی به نام توفیق شهابالدین آن را در اواخر سال ۲۰۱۱ در روستایی به نام شیخسلیمان در حومه غربی استان حلب تأسیس کرد. البته فعالیت گروه کتائب نورالدین زنکی طی سالهای اخیر به مناطق مختلف استان حلب و ادلب در شمال سوریه گسترش پیدا کرده است. عناصر این گروه در تمام جبهات درگیری با ارتش سوریه در حومه غربی شهر حلب حضور دارند و بیشتر روستاها و شهرکهای این منطقه را از سیطره ارتش سوریه خارج کردهاند.
شامالاسلام
گروه شامالاسلام یکی از گروههای وهابی فعال در سوریه است. حدود ۵۰۰ جنگجو در صفوف این گروه تکفیری حضور دارند که بیشتر آنها از اتباع کشورهای شمال آفریقا و بهخصوص مغرب هستند. گروه شامالاسلام را سه تن از زندانیان مغربی زندان گوانتامو پس از آزادی از این زندان تأسیس کردند. این گروه در لیست گروههای تروریستی برخی از کشورها ثبت شده است.
ابراهیم بنشقرون یکی از مؤسسین گروه جیشالاسلام و امیر این گروه تکفیری بود که سابقه عضویت در گروه القاعده و جنگیدن در افغانستان را در کارنامه خود داشت. او سه سال در زندان گوانتانامو و هفت سال در زندانهای مغرب زندانی بود و پس از شروع ناآرامیها در سوریه با سفر به این کشور، گروه تکفیری شامالاسلام را در سوریه تأسیس کرد تا دو سال پیش به دست نیروهای ارتش سوریه در استان لاذقیه به هلاکت رسید.
محل اصلی فعالیت گروه شامالاسلام استان لاذقیه در شمال سوریه است و عناصر این گروه تکفیری از سه سال پیش تا کنون در مناطق حومه شمالی استان لاذقیه با نیروهای ارتش سوریه میجنگند. البته عناصر گروه شامالاسلام در نبردهای استان حلب سوریه هم حضور داشتند.
جماعت امام بخاری
گروه جماعت امام بخاری گروهی است که تروریستهای تکفیری اهل ازبکستان آن را در سال ۲۰۱۳ در سوریه تأسیس کردند. طی سالهای اخیر صدها تروریست ازبک به جماعت امام بخاری پیوستهاند و گفته میشود که این گروه با طالبان هم بیعت کرده است.
جماعت امام بخاری جزو همپیمانان گروه تکفیری جبههالنصره است. فعالیت جماعت امام بخاری بیشتر در استانهای ادلب و حلب در شمال سوریه است و این گروه تکفیری در حمله به شهرهای شیعهنشین فوعه و کفریا نقش داشته است. البته طی سالهای اخیر برخی از عناصر ازبک جماعت امام بخاری با جدا شدن از این گروه به داعش پیوستند و حتی در عملیاتهای انتحاری این گروه تکفیری در عراق و سوریه شرکت داشتند.
آینده گروههای مسلح در سوریه
به نظر نمیرسد که در آینده نزدیک از تعداد گروههای مسلح در سوریه کاسته شود و این گروهها به سوی اتحاد با یکدیگر پیش بروند، چون این گروهها از لحاظ اعتقادی، اهداف و برنامهها با یکدیگر تفاوتهای زیادی دارند. علاوه بر این رقابت زیادی میان گروههای مسلح برای رسیدن به قدرت و ثروت در سوریه وجود دارد و این گروهها به همین دلیل بارها در مناطق مختلف سوریه با یکدیگر جنگیدهاند.
همچنین در جنگ بین گروههای تکفیری همچون جبههالنصره و دیگر گروههای مسلح در سوریه به نظر میرسد که گروههای تکفیری پیروز شوند و بر قدرت این گروهها در مناطق اشغالی سوریه افزوده گردد، چون حامیان بزرگی از این گروههای تکفیری بهخصوص جبههالنصره پشتیبانی میکنند و عناصر این گروههای تکفیری در مقایسه با تروریستهای دیگر اعتقادات قویتری برای جنگ دارند.
سوتیترها:
۱٫
فعالیت گروههای مسلح در سوریه بخشی از این کشور را به مملکتی ملوکالطوایفی تبدیل کرده که در آن دولت قدرتمندی وجود ندارد و در هر منطقه یک گروه مسلح حکم میرانند و اداره آن منطقه را برعهده دارند. در مناطق خارج از سیطره دولت در سوریه، به دلیل کثرت گروههای مسلح، هرج و مرج حاکم است.
۲٫
کشورهای مختلفی چون آمریکا، ترکیه، عربستان، اردن، رژیم صهیونیستی و قطر با ارسال پول، سلاحهای پیشرفته و مهمات به سوریه از این گروهها حمایت میکنند. علاوه بر این ترکیه هم مرزهای مشترک خود با سوریه را برای سفر دهها هزار جنگجوی خارجی به این کشور باز کرده است.
نگاهی به ابعاد نفوذ رژیم صهیونیستی در اوگاندا
احمد بروایه
معرفی:
اوگاندا کشوری غیرساحلی در شرق قاره آفریقاست که از شمال با سودان جنوبی، از شرق با کنیا، از غرب با جمهوری دموکراتیک کنگو و از جنوب با تانزانیا و رواندا همسایه است. این کشور با مساحتی معادل۲۴۱ هزار کیلومتر مربع و جمعیتی بالغ بر ۳۸ میلیون نفر، از نظر مساحت هشتاد و یکمین کشور دنیاست. (۱)
اوگاندا به دلیل وجود دریاچههای متعددی مانند دریاچه ویکتوریا که کاملاً در حوزه رود نیل سفید واقع شده و یکی از سرچشمههای نیل محسوب میشود، از منظر ذخایر آبی یکی از غنیترین کشورهای جهان است و حدود ۱۵% آب نیل از نیل سفید تأمین میشود. بیشترین صادرات کشاورزی این کشور قهوه، چای و ماهی هستند و این کشور دارای ذخایر بسیار غنی معدنی از جمله کبالت و مس است. نظام سیاسی این کشور جمهوری ریاستی است و آقای یوری موسیوینی که در سال ۱۹۸۱ با کودتا به قدرت رسید، تا کنون ریاست این کشور را به عهده دارد. از منظر سیاسی، دولت فعلی اوگاندا از متحدان ایالات متحده رژیم صهیونیستی و جهان غرب در منطقه شرق آفریقا محسوب میشود و عربها را تروریست و نفوذ بنیادگرایی را از خطرات بزرگ برای آینده قاره آفریقا میداند. این امر یکی از مهمترین دلایل حمایت نظام اوگاندا از شورش جنوب سودان در دهه ۸۰ قرن بیستم و همچنین اعزام نیرو به سومالی برای مبارزه با گروه تروریستی الشباب از اوایل قرن بیست و یکم تا کنون بوده است. در حال حاضر بالغ بر شش هزار نیروی اوگاندایی در قالب نیروهای حافظ صلح اتحادیه آفریقا در سومالی حضور دارند.(۲)
روابط رژیم صهیونیستی و اوگاندا
اوگاندا از ابتدای تشکیل صهیونیسم جایگاه ویژهای در طرحهای استعماری آن داشته است. در سال ۱۹۰۳ استعمار بریتانیا پیشنهاد داد که اوگاندا تبدیل به کانون ملی یهودیان شود.(۳) با وجود اینکه رژیم صهیونیستی با اشغال فلسطین، دولت جعلی خود را در آنجا پایهگذاری کرد، ولی این رژیم همواره اوگاندا را به عنوان یکی از مناطق مهم در سیاست خارجی خود قلمداد کرده است. سیاست این رژیم در قبال اوگاندا در حقیقت ادامه سیاست کلی این رژیم در قاره آفریقاست که اهداف زیر را دنبال میکند:
۱ـ تلاش برای فراهم آوردن مشروعیت بینالمللی در مجامع جهانی از طریق مساعدت کشورهای آفریقایی،
۲ـ تلاش برای محاصره کشورهای عربی و اسلامی و جلوگیری از نفوذ اسلام در مناطق مرکزی آفریقا،
۳ـ تلاش برای کنترل منابع رود نیل برای اعمال فشار بر مصر و سودان،
۴ـ ایجاد بازارهای جدید برای کالاها و خدمات مهندسی رژیم صهیونیستی و سیطره اقتصادی و استثمار کشورهای آفریقایی و تأمین مواد خام برای صنایع خود. اوگاندا به دلیل داشتن مرز مشترک با سودان پیش از تجزیه این کشور، قرار گرفتن در مسیر نیل سفید که ۱۵% آورده آبی نیل را تأمین میکند و وجود منابع غنی مانند کبالت، مس، طلا و ثروتهای طبیعی بسیار از جمله ذخایر عظیم ماهیان و جنگلها و مزارع بسیار وسیع قهوه و چای یکی از مناطق بسیار مهم در استراتژی رژیم صهیونیستی برای سیطره بر آفریقاست. رژیم اوگاندا نیز به دلیل ترس از بنیادگرایی اسلامی و ضدیت با عربها از روابط با رژیم صهیونیستی استقبال میکند.
یکی دیگر از موارد مورد توجه رژیم صهیونیستی، وجود اقلیتی از سیاهپوستان اوگاندایی است که خود را یهودی میدانند.(۴) این افراد با وجود اینکه هیچ نسبتی با یهودیان ندارند، از شریعت یهود پیروی میکنند. این گروه با وجود تعداد کم و فقر شدید، در صورت دریافت کمک از رژیم صهیونیستی میتوانند در دراز مدت به صورت یک گروه فشار بر دولت اوگاندا مورد استفاده قرار گیرند.
پیشینه روابط رژیم صهیونیستی و اوگاندا به دهه ۶۰ میلادی و به دوران رئیسجمهور سابق این کشور، میلتون اوبوتی بازمیگردد. نظام اوبوتی به رژیم صهیونیستی کمک میکرد که از شورش در جنوب سودان در راستای تجزیه سودان پشتیبانی کند. پس از سرنگونی اوبوتی نیز یکی از افسران ارتش اوگاندا به نام عیدی امین که در فلسطین اشغالی آموزش دیده بود، به قدرت رسید. عیدی امین نیز سیاست اوبوتی در همکاری با رژیم صهیونیستی را ادامه داد. رژیم صهیونیستی در زمان امین یکی از تأمینکنندگان سلاح برای ارتش اوگاندا محسوب میشد.(۵) با وجود این عیدی امین از اواسط حکومت خود با نزدیک شدن به سرهنگ قذافی از رژیم صهیونیستی فاصله گرفت.
سقوط امین در سال ۱۹۷۹ و جنگهای داخلی و عدم وجود ثبات سیاسی که به مدت هفت سال بر این کشور حاکم بود، باعث شد که سیاست قدرتهای بزرگ در قبال اوگاندا دچار نوعی فترت شود. در سال ۱۹۸۶ و با به قدرت رسیدن جبهه دفاع ملی به رهبری آقای یوری موسونی، اوگاندا علاوه بر قرار گرفتن در مسیر توسعه اقتصادی، تبدیل به یکی از متحدان اصلی جهان غرب در منطقه شد و در همین راستا روابط خود با رژیم صهیونیستی را گسترش داد.
ابعاد روابط رژیم صهیونیستی و اوگاندا در حال حاضر
رژیم صهیونیستی و اوگاندا روابط مستحکمی دارند که جنبههای مختلف سیاسی، اقتصادی و امنیتی را در برمیگیرد. رژیم صهیونیستی توانست با استفاده از ظرفیتهای اوگاندا و اتیوپی بر حوادث جنوب سودان تأثیر بگذارد و از اوگاندا به عنوان پلی برای رساندن سلاح به شورشیان جنوب سودان استفاده کند.
از منظر امنیتی، روابط رژیم صهیونیستی و اوگاندا در حقیقت ادامه روابط اخیر با ایالات متحده در جهت جلوگیری از گسترش بنیادگرایی اسلامی در منطقه شرق آفریقاست. بر همین اساس ایالات متحده و رژیم صهیونیستی از دخالت دولت اوگاندا در جنوب سودان و پس از آن در سومالی و تحت پوشش نیروهای حافظ اتحادیه آفریقا حمایت کردهاند.(۶)
از سوی دیگر، افزایش میزان پناهندگان آفریقایی به فلسطین اشغالی، رژیم صهیونیستی را برآن داشت که به دنبال کشوری ثالث برای استقبال از این پناهندگان و سپس اعزام آنها به کشورهایشان باشد، بر این اساس رژیم صهیونیستی در سال ۲۰۱۳ با اوگاندا توافق کرد که این پناهندگان را به صورت موقت بپذیرد و مقدمات بازگرداندن آنان را به کشورهایشان فراهم آورد.(۷)
از جنبه نظامی، با وجود آنکه اوگاندا ظاهراً جایگاهی محوری در سیاستهای نظامی رژیم صهیونیستی در منطقه ندارد، این رژیم یکی از فروشندگان سلاح به اوگاندا محسوب میشود و در خلال توافق مربوط به پذیرش پناهندگان تعهد کرده است که در نوسازی ارتش اوگاندا به این کشور کمک کند. این تعهدات شامل تأمین مهمات و نوسازی نیروی هوایی اوگاندا میشود.(۸)
بدون شک عمیقترین بخش روابط میان اوگاندا و رژیم صهیونیستی روابط اقتصادی آنهاست، بهطوری که سفیر این رژیم در اوگاندا در سال ۲۰۱۳ و به مناسبت سالروز تأسیس دولت اسرائیل اعلام کرد که روابط دوجانبه میان تلآویو و کامپالا بسیار صمیمانه است.(۹)
رژیم صهیونیستی هم اکنون در زمینههای اقتصادی مختلفی از جمله کشاورزی، تکنولوژیهای کشاورزی، دامپروری، آبخیزداری، بهداشت، مسائل امنیتی و توسعه روستایی و نیز در امور زیربنایی و خدماتی اوگاندا فعالیت میکند.(۱۰) یکی از مهمترین این بخشها طرحهای آبخیزداری در شمال اوگاندا با هدف تحت فشار قرار دادن مصر و سودان از طریق سیطره بر منابع نیل است.(۱۱)
نتیجهگیری
قرارداد صلح کمپ دیوید میان رژیم صهیونیستی و مصر و سپس فرایند صلح اسلو علاوه بر دستاوردهای آن در سطح منطقهای برای این رژیم، توانست به انزوای این رژیم در میان کشورهای آفریقایی که در پی جنگ ۱۹۶۷ تشدید شده بود پایان دهد. این امر از اویل دهه ۹۰ و روی کار آمدن نظامهای طرفدار غرب در آفریقا تشدید شد. رژیم صهیونیستی با استفاده از بیتوجهی کشورهای اسلامی به آفریقا و برتری تکنولوژیکی خود، به افزایش نفوذش در این قاره و استثمار منابع آن پرداخت. بیشک سیطره این رژیم بر آفریقا خطرات بزرگی را برای کشورهای اسلامی در پی خواهد داشت و لازمه جلوگیری از این امر، توجه بیشتر به قاره آفریقاست.
منابع:
۱- Kyemba, Henry (1977). A State of Blood: The Inside Story of Idi Amin. New York: Ace Books. ISBN 0-441-78524
۲- Rothkowitz, Harris Z. (September 6, 1903). “Uganda and Zion”. New York Times. Retrieved 2009-07-09
۳- Herman Butime, Shifts in Israel-Africa Relations, Strategic Assessment, Volume 17. No. 3 , October 2014
۴- https://www.cia.gov/library/publications/the%ADworld%ADfactbook/geos/print_ug.html
۵- http://csis.org/files/publication/110623_Barkan_Uganda_Web.pdf
۷- http://www.haaretz.com/israel%ADnews/1.575028
۸- http://www.newvision.co.ug/new_vision/news/1317385/israel-uganda-relations-strengthened
پینوشتها
۱- https://www.cia.gov/library/publications/the%ADworld%ADfactbook/geos/print_ug.html
۲- http://csis.org/files/publication/110623_Barkan_Uganda_Web.pdf
۳- Rothkowitz, Harris Z. (September 6, 1903). “Uganda and Zion”. New York Times. Retrieved 2009-07-09
۴- http://news.bbc.co.uk/2/shared/spl/hi/picture_gallery/05/africa_uganda0s_jewish_community/html/8.stm
۵- Kyemba, Henry (1977). A State of Blood: The Inside Story of Idi Amin. New York: Ace Books. ISBN 0-441-78524
۶- Herman Butime, Shifts in Israel-Africa Relations, Strategic Assessment, Volume 17. No. 3 , October 2014
۷- http://www.haaretz.com/israel%ADnews/1.575028
۸- Herman Butime, Shifts in Israel-Africa Relations, Strategic Assessment, Volume 17. No. 3 , October 2014
۹- http://www.newvision.co.ug/new_vision/news/1317385/israel-uganda-relations-strengthened
۱۰- http://www.newvision.co.ug/new_vision/news/1317385/israel-uganda-relations-strengthened
سوتیترها:
۱٫
اوگاندا از ابتدای تشکیل صهیونیسم جایگاه ویژهای در طرحهای استعماری آن داشته است. در سال ۱۹۰۳ استعمار بریتانیا پیشنهاد داد که اوگاندا تبدیل به کانون ملی یهودیان شود.
۲٫
با وجود اینکه رژیم صهیونیستی با اشغال فلسطین، دولت جعلی خود را در آنجا پایهگذاری کرد، ولی این رژیم همواره اوگاندا را به عنوان یکی از مناطق مهم در سیاست خارجی خود قلمداد کرده است.
اروپا، از توحش کهن تا توحش مدرن
عبدالرضا نکتهسنج
باران بیداری بر کویر اروپا
مسلمانان با الهام از تعالیم حیاتبخش و نورانی قرآن و سنت، در برههای از تاریخ بهخصوص قرون دوم تا ششم هجری، عصری زرین و شکوفا را پایهگذاری کردند که از آن به تمدن اسلامی یاد میگردد. در این تمدن همگام با رویش علمی، فکری، خلاقیت، ابتکارات و نوآوریهای کاربردی، مسلمانان به جنبههای اخلاقی، مکارم انسانی، اتحاد جوامع و صیانت از فرهنگ بومی ملل خود توجه جدی داشتند. این تمدن در هنگامهای شکل گرفت که اروپا در باتلاقی از خرافات، تعصبهای افراطی، رسوم کهنه و فرسوده دست و پا میزد و با تابش انوار این تمدن فروزان از خواب جهالت و غفلت بیدار شد. این موضوعی است که بسیاری از محققان غربی بر آن معترفند و برخی از آنان در آثار خویش نوشتهاند که اروپا مرهون تمدن اسلامی است و با بهره گرفتن از یافتههای علمی دانشمندان مسلمان در علوم مختلف، پرچم تمدن را از مسلمانان گرفتند و در این قاره برافراشتند.(۱)
روژه دوپاسکیه میگوید: «غرب با وام گرفتن از تمدن اسلامی موفق گردید اندیشه منجمد قرون وسطایی را بشکند و گام به میدان رنسانس بگذارد.»(۲) اما این تمدن مدرن رابطه خود را با معرفت و فضایل انسانی قطع کرد و مصائب عظیم و عالمگیری را به وجود آورد. برای رسیدن به اهداف خویش به غارت منابع طبیعی و فرهنگی و استعمار سرزمینها و ملتها پرداخت و کوشید دوره درخشان و پرافتخار تمدن اسلامی را در هالهای از ابهام قرار دهد. حتی برخی پژوهشگران اروپایی تلاش کردند تصویرهایی نادرست، تحریفشده و آشفتهای را از فرهنگ اسلامی ارائه دهند.(۳)
آنان با ترفندهای گوناگون موجی از اسلامهراسی به راه انداختند و در جهت ایجاد تفرقه و تضعیف هویت اصیل مسلمانان و تحقیر جوامع اسلامی نیرنگهای گوناگونی را اجرا کردند. مقام معظم رهبری فرمودهاند: «امروز علم در دست آنها (اروپاییها) است، اما میخواهند گذشته علمی ملتها و در جاهایی کل تمدنها را نفی کنند.»(۴)
ایشان در جای دیگر فرمودهاند: «هدف بعضی از شخصیتهای اروپایی به هم ریختن نظام وحدت [در جهان اسلام] بود [زیرا] استعمار اروپا و سردمداران تمدن صنعتی از آن میترسیدند. حق هم داشتند که بترسند. کار خودشان را هم کردند و بین مسلمین اختلاف عمیق و عجیبی را به وجود آوردند.»(۵)
و نیز: «آمریکا و اروپا و کشورهای غربی در لابهلای فرآوردههای خوب تمدن خود مثل صنعت، علم و تحقیق که متعلق به همه بشریت است، انواع و اقسام بدیها، فسادها و انحطاطها را وارد کشورهای جهان و مردم، جوانها، دولتها و ملتها را مبتلا و ذلیل کردند و به خاک سیاه نشاندند. این فرهنگ فحشایی که امروز متأسفانه سراسر دنیا را فراگرفته از صادرات فرهنگ غربی و تمدن استعماری و استکباری است.»(۶)
و نیز: «اگر تمدن غربی با این همه پیشرفت علمی با پیمودن فضا، با ثروتهای عظیم مادی که دراختیار دارد و از کشورهای جهان سوم و فقیر غارت کرده است، ادعا کند که فقر را در کشورهای پیشرفته برانداخته، دروغ گفته است و همان زندگی مادی راحت و برخوردار از رفاه را هم نمیتواند به همه انسانها بدهد… . امروز در آمریکا، در کشورهای پیشرفته اروپا گرسنگی، فقر، مردن از کمبود مواد غذایی، نداشتن سرپناه و مسکن و ناامنی فراوان است. کسانی که از تکنولوژی و دانش جدید در این کشورها استفاده میکنند، طبقه خاصی از مردمند.»(۷)
«غرب از دانش و فلسفه دنیای اسلام برای پایهریزی تمدن خود استفاده و اگرچه جلوههایی از فناوری، سرعت، سهولت و ابزارهای مختلف زندگی را ارائه کرد، اما برای بشریت خوشبختی، سعادت و عدالت به ارمغان نیاورده و در درون خود دچار تضاد شده است. تمدن غرب با ظاهر پرزرق و برق خود اکنون از لحاظ اخلاقی فاسد و از لحاظ معنوی پوک شده است، بهگونهای که خود غربیها به این واقعیت اذعان میکنند، (بنابراین) اکنون نوبت دنیای اسلام است تا در جهت پایهریزی شالوده تمدن نوین اسلامی گام بردارد. (البته) تمدن نوین اسلامی به معنای تجاوز به سرزمینها، پایمال کردن حقوق انسانها و تحمیل فرهنگ خود به ملتها نظیر آن چیزی نیست که تمدن غربی انجام داد، بلکه به معنای هدیه کردن فضیلت الهی به بشریت و ایجاد زمینه برای تشخیص مسیر صحیح به وسیله خود انسانهاست. برای رسیدن به این هدف (تمدن نوین اسلامی) امیدی به سیاستمداران دنیای اسلام نیست و باید علمای دین و روشنفکران راستین که قبله آنها غرب نیست، اقدام به روشنگری در میان امت اسلامی کنند و بدانند که برپایی این تمدن امکانپذیر است.»(۸)
بازسازی گسترده توأم با استعمار و استکبار
اروپا با تأثیرپذیری از فرهنگ و تمدن اسلامی به تجدید حیات فکری و علمی خود پرداخت و دوران رنسانس را به وجود آورد که سه دهه را در برگرفت. علوم تجربی که قبلاً مورد نفرت و انزجار بود، علاقمندانی پیدا کرد و دانشمندانی چون راجر بیکن(Roger Bacon) بر اهمیت تجربه در شناخت علمی تأکید کردند. اختراعات مهمی صورت گرفت و دستگاه چاپ و تلسکوپ روند تحقیقات علمی را سرعت بخشید، این زایش دوباره فکری بهتدریج به قرون وسطی خاتمه داد و عصر جدیدی را رقم زد.
غربیها با بهرهگیری از دانش جغرافیا و رشد دریانوردی و به انگیزه سودجویی و تحصیل ثروت به سرزمینهای دوردست گام نهادند و حرکتهای استعماری را آغاز کردند. در این راستا، پرتغالیها و اسپانیانیها پیشگام بودند و با استفاده از کشتیهای جنگی و توپ اقدام به قتل و غارت در عرصههای دریایی کردند و رفتهرفته طی قراردادی بخشهای مهمی از قاره آمریکا، آفریقا و آسیا را به تصاحب درآوردند. اسپانیولیها به طمع ثروت قاره آمریکا سرخپوستان بومی این قلمرو را قتلعام و تمدنهای آزتک و اینکا را نابود کردند و بعد از این دوره کشتار وحشیانه برای بهرهبرداری از منابع مستعمراتی به بردهداری روی آوردند و علاوه بر تجارت کالا به بازرگانی برده هم پرداختند، آنگاه سیل مهاجرت از اروپای غربی، مرکزی و جنوبی به سواحل آمریکا آغاز و موجب پیدایش کشورها و ملتهای جدیدی شد. فرانسویها گویان و چند جزیره آنتیل را گرفتند و کوچنشینهایی را در کانادا دایر کردند، سپس شهر کبک را بنیان نهادند و اولین مستعمره واقعی خود را در ۱۰۱۷ قمری در این ناحیه دایر کردند.
انگلیسیها کار استعمار را از قرن هفدهم میلادی با تصرف ویرجینیا آغاز کردند. توطئههای آنان با پوشش کمپانی هند شرقی انگلیس منجر به زوال امپراتوری اسلامی گورکانیان هند و سلطه استعماری بریتانیا بر شبه قاره هندوستان شد. انگلستان به این وضع اکتفا نکرد و کشورهای اسلامی واقع در خاورمیانه، شمال آفریقا، آفریقای غربی و شرقی و آسیای جنوب شرقی را تحت سیطره خود درآورد.(۹)
پرتغالیها در قرن نهم هجری شهر بسته کشور اسلامی مراکش را تسخیر کردند، سپس بر طنجه استیلا یافتند و دو و نیم قرن آن را دراختیار داشتند. بعدها هلندیها، فرانسویان و بریتانیاییها بسیاری از نواحی قاره آفریقا را مستعمره خود کردند.(۱۰) و طی قرنها سلطه بر این نواحی، منابع زیرزمینی، زراعی و سایر ذخائر طبیعی نقاط مزبور را به غارت بردند و فقر، فلاکت، عقبماندگی و آشفتگی را برای ساکنان این کشورها به ارمغان آوردند. اگر هم برخی امکانات زیربنایی چون احداث جاده، شبکههای مخابراتی، ترویج بهداشت و گسترش مراکز آموزشی در دوران استعمار فراهم شدند، برای سلطه بیشتر و نیل به اهداف استثماری بوده است.
سیسیل رودز(Cecil Rhodes) استعمارگر معروف که کشور زیمبابوه به نام او قبلاً رودزیا نامیده میشد، معتقد بود که برای داشتن شکمهای سیر و جلوگیری از انقلاب و خیزش مردمان جهان، باید کشورها را غارت کرد، اما برخلاف نظرات او، این سلطهجوئیها مقدمات بیداری آفریقا و استقلال کشورها را فراهم ساخت.(۱۱)
آلوین لویس تافلر(Alvin Toffler) متفکر آمریکایی اعتراف میکند که: «از قرن شانزدهم میلادی به بعد فرمانروایان اروپا، امپراتوریهای پهناور مستعمراتی برپا کردند، کشیشان و فاتحان اسپانیایی، تاجران فرانسوی و ماجراجویان بریتانیایی، هلندی، پرتغالی و ایتالیایی سراسر جهان را زیرپا گذاشتند و مردم را به اسارت و بردگی کشاندند و عده زیادی را قتلعام کردند و باج و خراج برای حاکمان خود فرستادند.»(۱۲)
در این مدت اروپائیان کوشیدند از طریق مبلغان مسیحی و تأسیس نهادهای مذهبی، فرهنگ و باورهای مردم آفریقا را که غالباً اسلامی و بومی بود، دگرگون سازند، ولی در این راستا هم کمتر موفقیتی به دست آوردند و اکنون تنها قارهای که اکثر مردم آن مسلمان هستند، این خشکی عظیم است. جنبشهای استقلالطلبانه هم ستیز با متجاوزین را پیش گرفتند و چون غربیها از سرکوب این مبارزات ناتوان شدند، بهناگزیر استقلال سیاسی مستعمرات خود را به رسمیت شناختند و اغلب کشورهای آفریقایی موفق شدند از سال ۱۳۳۹ شمسی استقلال خود را به دست آورند، اما متأسفانه به دلیل ساختار سیاسی ـ اجتماعی به جا مانده از دوران سیاه استعمار، به سلطهگران قبل وابسته شدند استعمار نو رقم خورد.
ترفندهایی برای محو هویت علمی فرهنگی مسلمانان
اروپاییها با به راه انداختن کشتیهای بزرگ در اقیانوسها و پیاده کردن نیروهای نظامی در سواحل کشورهای اسلامی، راههای بازرگانی سنتی مورد بهرهبرداری این نقاط را از ارزش و کارآیی انداختند و با وجود اینکه از محققان و متخصصان مسلمان از قبیل ابنسیناها و زکریای رازیها تغذیه علمی کردند، تصمیم گرفتند پیوستگی به تمدن اسلامی را یکسره انکار کنند و به اصطلاح از سیطره فرهنگ مسلمانان خارج شوند؛ کاری که متأسفانه جوامع اسلامی برعکس آن را انجام میدهند! لذا کتابهای دانشمندانی چون ابنسینا را که متن درسی دانشگاههای آنان بود، طعمه حریق کردند.(۱۳)
البته مسلمانان هم به دلیل فاصله گرفتن از ارزشهای الهی، گذشته پرافتخار و آمیخته به مباهات خود را فراموش کردند و به جای تلاش برای ترقی معنوی، فرهنگی و علمی به نزاع و خصومت با یکدیگر و تأسیس دولتهای کوچک محلی سرسپرده غربیها پرداختند.
عدهای هم به نام عرفان و خودسازی یکسره از مسایل سیاسی، انقلابی و اجتماعی و نیرنگهای استعمارگران غافل شدند؛ بُعد استدلالی، خردمندانه، حکیمانه و مولد آئین خود را به حاشیه بردند و به جای آن خرافات، باورهای سطحی و برداشتهای ناسازگار با محتوای اسلامی را رواج دادند و به جمود، تحجر و سستی گرائیدند. برخی هم جبری بودن را که مخالف روح قرآن است، پیشه خود ساختند، در حالی که قرآن میفرماید: « کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَه؛ هر کسی در گرو اعمالی است که انجام میدهد»، « ذَٰلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّرًا نِّعْمَهً أَنْعَمَهَا عَلَىٰ قَوْمٍ حَتَّىٰ یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ ۙ ؛(۱۵) خداوند نعمتی را که به نوعی ازرانی داشته است، دگرگون نسازد مگر آن که آن قوم خودشان دگرگون گردند»، « وَأَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى»، « وَأَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَى ؛(۱۶) مردم جز به آن چه تلاش میکنند و همت میورزند نمیرسند و نتیجهی کردار خویش را به زودی مشاهده میکنند.»
میزان بندگی ما در برابر خداوند متعال، ایمان راستین، اعمال درست، رفتار پسندیده و خلق و خوی نیکو و سرنوشت هر مسلمان در گرو کارنامه صالح اوست. البته کسی که در این مسیر گام مینهد، از هدایت، عنایت و لطف الهی بهرهمند خواهد گردید. «إِن تَنصُرُواْ اللَّهَ یَنصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ ؛(۱۷) خداوند قادر و رئوف به مؤمنان صالح وعده داده است که آنان را وارث زمین کند و در دنیا برتری و حکومت دهد:«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الأَرْض»(۱۸) خداوند چنین تقدیر فرموده هر کسی که از عوامل همت، اعتلا و پیشرفت استفاده کند و در راه سعادت گام بردارد و در این مسیر پایداری ورزد، قله عزت را فتح کند و آن کسی که طریق ذلت را بپیماید و با مداهنه، سستی و فرومایگی خو گیرد، خوار و زبون شود.
بنابراین جوامع اسلامی با اختیار و انتخاب آگاهانه در برههای تمدن باشکوه و فرهنگی افتخارآفرین را به وجود آوردند، اما بهتدریج راه انحطاط را برگزیدند و مقلد اروپائیهائی گردید که به اعتراف خودشان وارث علوم مسلمانان و ابتکارات علما و حکمای مسلمان و رهین تکامل فکری آنان بودند.
البته فشارهای سیاسی بیرونی همچون جنگهای صلیبی، تهاجم مغولان، نقشههای استعماری و تبلیغات منفی دشمنان در عقب افتادگی مسلمانان بیتأثیر نبود. در اندلس تمدن باشکوه مسلمانان که دستاوردهای علمی، فرهنگی و هنری زیادی داشت، درهم کوبیده شد. صلیبیها هم با به راه انداختن جنگهای خونین و نبردهای جاهلانه با این تمدن از در ستیز و سرکوب برآمدند، ولی سزاوار بود سپاسگزار این نعمت باشند و از جلوههای آن محظوظ شوند.(۱۹)
ایجاد تشتت در اقیانوس مسلمانان
امام خمینی حقایق درخور تأملی را در این باره گوشزد کردهاند: «مسلمین همان بودند که مجد آنها دنیا را فراگرفته بود. تمدن آنها فوق تمدنها بود. معنویت آنها بالاترین معنویت بود. رجال آنها برجستهترین رجال بودند. توسعه مملکتشان از همه ممالک بیشتر بود. سیطره حکومتشان بر دنیا غالب بود. دیدند که با این سیطره، با این وحدت دول اسلامی، نمیشود چیزهایی را که آنها میخواهند تحمیل کرد، نمیشود ذخایر اینها، طلای سیاه و طلای زرد اینها را قبضه کرد. لذا در صدد چاره برآمدند و چاره این بود که بین ممالک اسلامی تفرقه بیندازند.»(۲۰)
استکبار جهانی برای ایجاد تشتت در اقیانوس عظیم مسلمانان به این برنامهها روی آورد؛ قطع ارتباط امت مسلمان با گذشتهی درخشانش، ایجاد فاصله با زبان قرآن و حدیث و گسترش زبانهای بیگانه، گسترش افکار ملیگرایانه، قومی و نژادی، کوشش برای نابودی آثار و نشانههای هویت اسلامی و میراث فرهنگی مسلمین، پاره پاره کردن جهان اسلام و به وجود آوردن واحدهای سیاسی کوچک با جمعیت اندک که بر سر مسایل مرزی و روابط دیپلماتیک با یکدیگر اختلاف مصنوعی و تزریقی دارند. فرقهسازی و ایجاد طایفههای فکری و عقیدتی که برای اثبات تمایلات و افکار خود، تعصبهای خطرناک و خونین را بروز میدهند و حق را در انحصار خویش و دیگران را باطل میدانند، مثل گروههای تکفیری و تروریستی که از سوی ابرقدرتها حمایت مالی، لجستیکی و اطلاعاتی میشوند.(۲۱)
امام خمینی«ره» متذکر گردیدهاند: «ملتهایی با جمعیت انبوه، اراضی بسیار وسیع، ذخایر بسیار گرانبها، سوابق بسیار درخشان و فرهنگ و قوانین اسلامی، تحت اسارت استعمار با گرسنگی، برهنگی، فقر، فلاکت و عقبماندگی دست به گریبانند. اختلاف موجود بین سران کشورهای اسلامی که میراث ملوکالطوایفی و عصر توحش است و با دست اجانب برای عقب نگاه داشتن ملتها ایجاد شده، مجال تفکر در مصالح را از آنان سلب کرده است. روح یأس و ناامیدی که به دست استعمار در ملتها و حتی در رهبران کشورهای اسلامی دمیده شده، آنان را از فکر و چارهجویی بازداشته است.»(۲۲)
امام خمینی علل پیدایش عقبافتادگی و انحطاط میان مسلمانان را وجود حاکمان و دولتهایی میداند که به جای همفکری و اتحاد، به یکدیگر خصومت میورزند، با ملتهای خود تفاهم ندارند و برخلاف موازین اسلام، عدل و انصاف به مسلمانان ستم روامیدارند و اجازه نمیدهند ملتهای مسلمان به تفاهم برسند. از دیدگاه امام به دلیل روابط برخی حاکمان سیاسی کشورهای اسلامی با ابرقدرتها و سرسپردگی آنان به تشکیلات استکباری، دشواریهایی برای مسلمانان به وجود آمده و این روند مانع شکوفایی فکری، علمی و معنوی سرزمینهای اسلامی گردیده است.(۲۳)
امام تأکید میکنند: «مسلمین باید فکری بکنند که تحول از خوف به شجاعت و از توجه به دنیا به ایمان به خدا برایشان ایجاد شود. منشأ همه پیروزیها همین است که ما متحول شویم به یک موجود اسلامی، انسانی و ایمانی که خدای تبارک و تعالی از ما خواسته است، والا گفتوگو و ذکر دردها و گاهی درمانها و بعد فراموش کردن آنها نتیجهای ندارد.»(۲۴)
شهید آیتالله مطهری میگوید: «نیرنگ بزرگ استعمار این است که کشور استعمارزده اعتماد و ایمان به خود و حیثیت خویش را از دست بدهد، به فرهنگ، دین و پیشوایان خود و هر چه که خود دارد، بیاعتقاد شود و بگوید ما چیزی نیستیم. این معنای خودباختگی است. اگر ملتی خودباخته شد، دیگر با کمال افتخار استعمار سیاسی و اقتصادی را میپذیرد و سرمایههای خود را دو دستی تقدیم میکند و برای خودش هم افتخار میشمارد. از جمله کارهایی که امام خمینی انجام دادند این بود که این خودباختگی را از مردم گرفتند و آنان را به خود واقعی خویش مؤمن ساختند.»(۲۵)
از دیگر نیرنگهای دولتهای مستکبر تخریب شخصیتی یا حذف فیزیکی نیروهای اصولگرا، شخصیتهای تأثیرگذار و رهبرانی است که جهانی و انسانی میاندیشند و اسلام را در حصار اقوام و قبایل و قلمرو خاصی محصور نمیبینند و برای اتحاد، انسجام و بیداری مسلمانان لحظهای آرام و قرار ندارند، زیرا آنان قاطع و سازشناپذیر و برای ابرقدرتها خطرآفرینند. در مقابل اشخاص مرتجع، محافظهکار، سرسپرده و ناسیونالیست را مطرح و از آنان حمایت میکنند، اما خوشبختانه برخلاف نقشههای شومی که غرب در ذهن میپروراند، جهان اسلام بیدار شده است و با وجود گرفتاریهایی که گروههای تکفیری و افراطی و متصلب در برخی کشورهای مسلمان به وجود آوردهاند، امواج این بیداری میتواند اقتدار معنوی و صلابت سیاسی را به دنیای اسلام بازگرداند.
الکساندر سولژِنیستین(Solzhenitsyn Aleksandr) نویسنده نامدار روسی گفته است: «دنیای اسلام که در حال تبدیل شدن به یک ابرقدرت است و در قرن بیست و یکم میلادی از هیبت و شکوه عظیمی برخوردار خواهد شد.»(۲۶)
امیلیو گالیندو(Emilio Galindo) استاد علوم مذهبی دانشگاههای اسپانیا میگوید: «اسلام عامل کلیدی برای آینده بشر و فهم درست آن ضروری است.»(۲۷)
مقام معظم رهبری تأکید میکنند که در تمدن اسلامی برخلاف تمدن غرب، هیچ کشوری با زور تحت سلطه قرار نمیگیرد. بدیهی است در پایهریزی تمدن نوین اسلامی نباید نگاهمان غربی باشد و به لبخندها و اخمهای آنان توجه کنیم، بلکه باید با اتکا به تواناییها و ظرفیتهای خود در مسیر صحیح گام برداریم.»(۲۸)
توحش مدرن
فرهنگ و معرفت اسلامی نه تنها با نوآوریهای علمی و شکوفایی در فنون و صنایع گوناگون مخالف نیست، بلکه با موانع رشد، سعادت، عزت و عظمت و توسعه علمی و فکری انسانها مقابله میکند. مسلمانان دانش و فن را برای مقاصدی درست که در آن اخلالگری، فساد، بهرهکشی و سلطه نباشد به کار میگیرند، اما متأسفانه اروپا و آمریکا برای تصاحب ثروتهای سرشار ملتها به اشغال سرزمینها و استثمار ملل پرداخته، اختراعات و اکتشافات را برای سرکوب انسانها و ایجاد ناامنی در مناطق جهان به کار گرفته و با سلاحهای مدرن و مرگبار قتلعامهای گستردهای را برای تأمین منافع خود به راه انداختهاند.
ویلدورانت (WILL DURANT) مورخ منصف غربی مینویسد: «بیشرافتی و خیانت همزاد این تمدن است.»
و آندره زیگفرید(André Siegfried) گفته است: «آنچه تمدن مغرب زمین را تهدید میکند از بیرون نیست، بلکه از درون و یکی از علل انحطاطش از هم پاشیدگی اصولی است که این تمدن را هدایت میکند و نیز انحراف افرادی است که در رأس این تمدن قرار گرفتهاند و از مبانی ارزشی و اخلاقی و سنتهای اصیل دور شدهاند.»
رومن رولان(Romain Rolland) تأکید میکند: «سرانجام تمدن سفیدپوستان در مبارزات طولانی مردمان جهان و پایداری ایشان در برابر این سلطهگری، از پای درمیآیند، زیرا اروپائیان یک قرون وسطای جدید و عصر توحش مدرن به وجود آوردهاند.»(۲۹)
ویلیام بارت(William Barrett) اعتراف کرده است: «سراسیمگی و بیمارگونگی زندگی کنونی بشریت دلالت بر این واقعیت دارد که تمدنِ تکنیک آموخته و خرد آمیخته ما با سرشت اصیل و بنیادین جوامع انسانی در ستیزند.»(۳۰)
آرتورکستلر(Arthur Koestler) معتقد است: «کوتاهی دانش و فنون غربی در پاسخ دادن به سئوالات اساسی، نه تنها محرومیت عقلی بلکه قحط و غلای معنوی به بار آورده است و میتوان گفت در عصر علم و صنعت مدرن، آدمی وارد عصر یخبندان روحی و فکری شده است. نوع بشر به کمک اختراعات و اکتشافات وسایلی را به دست آورده است تا به کمک آنها خویشتن را نابود کند و کره زمین را غیرقابل سکونت سازد.»(۳۱)
پروفسور مریدیث ثرینک(Meredith Tring) محقق و استاد دانشگاه اروپایی، هشدار داده است که: «فناوری اروپایی ضمن پیامدهای مفید و مزایای ارزندهاش، به محیط زیست آسیب فراوان وارد کرده و باعث گسترش بیابانها، گرم شدن کره زمین، تخریب جنگلها و مراتع و ایجاد حفرههایی در لایههای ازون جو زمین شده است. سلاحهای مدرن و پیشرفته نظامی به جای حاکمیت آرامش و تضمین امنیت کشورها در کشتار و نابودی انسانها، از بین بردن منابع طبیعی و فرهنگی و افزایش تنشها و آشوبهای بینالمللی و دامن زدن به اختلافات ملت و کشورها به کار گرفته شدهاند. فقر و گرسنگی تشدید شده و شکاف اقتصادی وضع وخیمتری پیدا کرده است. اگر چه به مدد فنون درمانی جدید و کشف داروهای مؤثر، بسیاری از بیماریهای عفونی ریشهکن یا کنترل شدهاند، ولی زندگی ماشینی، آلودگیهای شیمیایی و فشارهای ناشی از زندگی مدرن عاری از عاطفه و پر از آشفتگی و تشویش باعث بروز بیماریهای کشندهای چون سرطان، اختلال قلبی و عروقی و حتی امراض ناشناختهای شده است، ضمن این که عوارض داروهای شیمیایی، تبلیغات کاذب شرکتهای داروسازی و اشتباهات پزشکی خود بر شدت و گسترش بیماریها و مرگ بسیاری از افراد تأثیر گذاشته است.»(۳۲)
دکتر الکسیس کارل(Alexis Carrel) روانشناس و فیزیولوژیست و جراح فرانسوی مینویسد: «تمدن عصر ما قادر نیست انسانهای نابغه، شجاع و با اراده تربیت کند. افرادی که زمام امور را به دست گرفتهاند از نظر کفر و اخلاق در انحطاط شدیدی به سر میبرند. تمدن عصر ما نتوانسته است به آرمانهای انسانی جامه عمل بپوشاند و انسانیت، همدوش ترقی صنعتی رشد نکرده است. این کاستی مربوط به برنامهریزیهای غلط و جاهلیت رهبران سیاسی اروپاست که ملتها را به سوی خطرات سوق میدهند.»(۳۳)
توینبی(Arnold Joseph Toynbee) مورخ و فیلسوف بریتانیائی اواخر قرن بیستم میلادی نگرانی شدید خود را از توسعه علمی و فنی اینگونه بیان داشت: «پیشرفت دانش و صنعت، درست در جهت عکس حرکت میکند. مسیر پرآفت، روالی توأم با زوال و فساد اخلاق، اگر خود مفهوم جنگ از ذهنها زدوده شود، وقوع جنگ هستهای احترازناپذیر میشود. به سقراط تازهای نیاز داریم تا ما را متنبه کند.»(۳۴)
استمرار انحطاط در عصر مدرنیته و پسامدرنیسم
از دوران نهضت نوزایی (رنسانس)،پدیدهای فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و منظومهای ذهنی به نام تجدد یا مدرنیته در اروپا آغاز شد و بهتدریج به نواحی دیگر جهان سرایت کرد. مدرنیسم در واقع نوعی تحول در مظاهر مادی، فنی و صنعتی است، اما مدرنیته نوعی تازه از تفکر و اندیشه هم هست. مدرنیته اگرچه مدعی ترقی مداوم و پیشرفت است، اما باورهای بومی، سنتی و ارزشهای اخلاقی و معنوی را نفی میکند و اصالت را به نوخواهی و نوجویی میدهد. مدرنیته اقبال زایدالوصفی به علوم تجربی دارد و این دانش را برای حل مشکلات انسانی مؤثر میداند. به لحاظ سیاسی و در عرصه دموکراسی مدرنیته در لیبرالیسم تجلی پیدا میکند و ادعا دارد که میخواهد جامعهای توسعهیافته، خردمند و علمی را سامان دهد و زمینههای سعادت بشر را فراهم آورد.
به مدرنیته حتی از سوی متفکرین غربی نقدهای زیادی وارد گردیده است. به نظر این منتقدین، مدرنیته در برخی از ساحتهای اساسی چون برآوردن نیازهای معنوی و اخلاقی انسان، ضعفهای جدی و نارساییهای اساسی دارد و بحرانهای حاد تربیتی و آموزشی و نتایج عملی آن در قالب جنگهای ویرانگر جهانی، متلاشی شدن بنیان خانواده، سست شدن روابط عاطفی و مناسبت انسانی، بروز یافته است. حتی بعضی از متفکران، مدرنیته را معادل گرایش به تمایلات شیطانی، شهوانی و حیوانی و افول معنویت و فضیلت نامیدهاند.»(۳۵)
پسامدرنیسم (postmodernism) در اغلب شالودههای فکری و فرهنگی تمدن غرب تردید کرد و صاحب نظران اروپایی اقتدارهای سیاسی و ایدئولوژیکی را به چالش کشیدند. این شیوه فکری هم مفاسدی را به ارمغان آورد، از جمله جنبش فمنیستی یا زنسالاری را مطرح کرد و به نفی متافیزیک و مسایل ماورایی پرداخت. در جامعه پسا صنعتی، تولید و نظارت بر اطلاعات (تولید دانش) مهمترین کالا برای مبادله جانشین کالاهای مادی است، اما جامعه پسامدرن با همه ادعاهایش سبکی از زندگی را ارائه میدهد که با تکیه بر فردگرایی و کوشش در جهت ارضای نیازهای متغیر و گوناگون، به لذتهای گوناگون از هر طریق ممکن مشروعیت میبخشد و آن را در کانون توجه برنامهریزان قرار میدهد. از همین روی، نوعی شخصیت اجتماعی خودشیفته (نارسیست) چهره شاخص پسامدرن محسوب میشود. در این جنبش به اصطلاح فرهنگی، احساس مسئولیت اجتماعی، تلاش برای رفع گرفتاری مردم، خیرخواهی، اهتمام برای ترویج معرفت و فضیلت میان اقشار جامعه و اجرای برنامههای بازدارنده برای رفع مفاسد و منکرات جایگاهی ندارد.»(۳۶)
پینوشتها
۱ـ تاریخ تمدن و زندگی مردم جهان، لوئیس پل تاد و دیگران، ترجمه هاشم رضی، ص ۳۰۵٫
۲ـاسلام و بحران عصر ما، روژه دوپاسکیه ، ترجمه حسن حبیبی، ص ۸۹٫
۳ـ نقش مسلمانان در شکوفایی اروپا، ص ۲۸٫
۴ـ حدیث ولایت، ج ۹، ص ۲۶۷٫
۵ـ همان، ج ۵، ص ۲۴۳٫
۶ـ همان، ج اول، صص ۲۵۹ـ۲۵۸٫
۷ـ همان، ج ۷، صص ۶۲ـ۶۱٫
۸ـ فرازهایی از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با مسئولان نظام جمهوری اسلامی ایران و میهمانان شرکتکننده در کنفرانس وحدت اسلامی در سالروز میلاد حضرت رسول اکرم«ص» ۱۷ ربیعالاول ۱۴۳۷، ۸ دی ۱۳۹۴٫
۹ـ تاریخ اروپا، عباسعلی غفاری فرد، صص ۲۳ و ۷۹، جغرافیای کشورهای مسلمان، ص ۱۳۸٫
۱۰ـ تاریخ تمدن مغرب، ج ۳، صص ۷۰ـ۶۹٫
۱۱ـ تکاپوی جهانی، ژان ژاک سروان شراییر، ص ۱۴۵٫
۱۲ـ موج سوم، الوین تافلر، ص ۱۱۷٫
۱۳ـ میراث ماندگار، ج ۲، ص ۵۶، فرهنگ اسلام در اروپا، زیگرید هونکه، ص ۲۶۵٫
۱۴ـ مدثر، ۳۸٫
۱۵ـ انفال، ۵۳٫
۱۶ـ نجم، ۳۹ و ۴۰٫
۱۷ـ محمد، ۷٫
۱۸ـ نور، ۵۵٫
۱۹ـ اسلام و بلاهای نوین، محمد غزالی مصری، ص ۱۲۸٫
۲۰ـ در جستوجوی راه از کلام امام، ج ۱۵، ص ۲۷٫
۲۱ـ علل انحطاط تمدنها از دیدگاه قرآن، احمدعلی قانع، صص ۲۴۱ـ۲۴۰، اسلام آئین همبستگی، ص ۱۰۳٫
۲۲ـ امام خمینی و جنبش اسلامی، ص ۹۸٫
۲۳ـ در جستوجوی راه از کلام امام، ج ۱۵، صص ۶۷ـ۶۶٫
۲۴ـ همان مأخذ، ص ۶۷٫
۲۵ـ آیندهی انقلاب اسلامی ایران، شهید مطهری، صص ۱۳۹ـ۱۳۷٫
۲۶ـ درسهایی از مکتب اسلام، سال ۳۴، ش ۱۲، ص ۶۵٫
۲۷ـ کیهان، ۹ اسفندماه ۱۳۸۰، ش ۱۷۳۲۲٫
۲۸ـ روزنامهی اطلاعات، ۹ دی ۱۳۹۴، ش ۲۶۳۲۸٫
۲۹ـ غربیسازی جهان، سرژ لاتوش، صص ۱۶و ۱۸٫
۳۰ـ درد جاودانگی، بیگل داونا مونو، ص ۴۰۹٫
۳۱ـ خوابگردها، آرتور کستلر، صص ۶۴۵ و ۶۵۰٫
۳۲ـ سروران ماشینی، مردیث ثرینگ، ترجمه قاسم خلیلزاده، بخش دوم کتاب.
۳۳ـ انسان موجود ناشناخته، ص ۱۲۵، حدود خسارات جهان و انحطاط مسلمین، ص ۳۳۴٫
۳۴ـ علم، جامعه و انسان، ترجمه پرویز شهریاری، ص ۱۶۸٫
۳۵ـ دانشنامهی دانشگستر، ج ۱۵، صص ۳۶۸ـ۳۶۷٫
۳۶ـ همان مأخذ، ج ۵، صص ۲۹۹ـ۲۹۸٫
سوتیترها:
۱٫
غربیها با بهرهگیری از دانش جغرافیا و رشد دریانوردی و به انگیزه سودجویی و تحصیل ثروت به سرزمینهای دوردست گام نهادند و حرکتهای استعماری را آغاز کردند و و رفتهرفته طی قراردادی بخشهای مهمی از قاره آمریکا، آفریقا و آسیا را به تصاحب درآوردند.
۲٫
از دیگر نیرنگهای دولتهای مستکبر تخریب شخصیتی یا حذف فیزیکی نیروهای اصولگرا، شخصیتهای تأثیرگذار و رهبرانی است که جهانی و انسانی میاندیشند و اسلام را در حصار اقوام و قبایل و قلمرو خاصی محصور نمیبینند و برای اتحاد، انسجام و بیداری مسلمانان لحظهای آرام و قرار ندارند، زیرا آنان قاطع و سازشناپذیر و برای ابرقدرتها خطرآفرینند.
منظومه اهل دل
مرز ما عشق است
کوه باشی، سیل یا باران… چه فرقی میکند
سرو باشی، باد یا طوفان… چه فرقی میکند؟
مرزها سهم زمینند و تو اهل آسمان
آسمان شام با ایران چه فرقی میکند؟
قفل باید بشکند باید قفس را بشکنیم
حصر «الزهرا» و «آبادان» چه فرقی میکند؟
مرز ما عشق است هر جا اوست آنجا خاک ماست
سامرا، غزه، حلب، تهران چه فرقی میکند؟
هر که را صبح شهادت نیست شام مرگ هست
بی شهادت مرگ با خسران چه فرقی میکند؟
شعله در شعله تن ققنوس میسوزد ولی
لحظه آغاز با پایان چه فرقی میکند؟
«محمدمهدی شفیعی»
اگر بانوی محشر اوست…
زمستانی سیاه است و سپیدی سر زد از موها
ز بامم برف پیری را نمیروبند پاروها
چه میزانی پی سنجیدن جرمم به جز عفوش
که ترسم بشکند پرهای شاهین ترازوها
کند خامه به گوش چامه نجوا نام زهرا را
مگر دستم بگیرد لطف آن بانوی بانوها
گناهانم فراوان و اگر بانوی محشر اوست
در آن غوغا نیارم کم نیارم خم به ابروها
نه هر کس فخر دارد گردروب خانهات گردد
مگر از زلف حورالعین کند آماده جاروها
اگر یک فضل از فضه کسی گوید به شوق آن
کنم از لانه هجرت چون پرستوها ارسطوها
نخی از معجرت حبلالمتین از بهر معصومین
به دستت شربتی داری شفای جان داروها
ز فرط کار روزان و نوافل خواندن شبها
نمیماندی رمق از بهرت ای بانو به زانوها
گهی دستاس دستت بوسه زد گه آبله پایت
عبادت را و همت را در آن سوی فراسوها
به طوفانها مگر موجی خبر از پهلویت برده
که میمیرند و کشتیها نمیگیرند پهلوها
«علی انسانی»
کهکشان علم
خورشید بود و ماه به نورش نظاره داشت
در کهکشان علم هزاران ستاره داشت
عطر کلام وحی زلعل لبش چکید
فضل و مقام و منزلتی بیشماره داشت
در مکتب فضیلت و جاوید دانشش
او«بوبصیر»و«مؤمن طاق»و «زراره» داشت
کس پی نبرده است بر این نور لایزال
دریای فضل او مگر آخر کناره داشت
هرگز خزان ندید گلستان علم او
زیرا که این بهشت بهاری هماره داشت
سوگند بر ترنم قرآن که هل اتی
بر جود و بر سجیّت او استعاره داشت
آتش برای خادم او چون خلیل بود
وقتی تنور شعله کشید و شراره داشت
پوشانده است ابر غمی آفتاب را
هرگه به سوی کرب و بلا او نظاره داشت
لرزید بند بند تنش در عزای او
وقتی به داغ و ماتم زهرا اشاره داشت
حاجت به زهر دادن این مقتدا نبود
زیرا دلی چنان جگرش پاره پاره داشت
تنها نه در بقیع«وفایی» که این امام
در سینههای ما همه دارالزیاره داشت
بانوی کرامت
جایی که کوه خضر به زحمت بایستد
شاعر چگونه پیش تو راحت بایستد
نزدیک میشوم به تو چیزی نمانده است
قلبم از اشتیاق زیارت بایستد
بانو سلام کاش زمان با همین سلام
در آستانه در ساعت بایستد
و گردش نگاه تو در بین زائران
روی من ـ این فتاده به لکنت ـ بایستد
تا فارغ از تمام جهان روح خستهام
در محضر شما دو سه رکعت بایستد
بانو اجازه هست که بار گناه من
در کنج صحن این شب خلوت بایستد؟
در این حرم هزار هزار آیهی عذاب
هم وزن با یک آیهی رحمت بایستد
باید قنوت حاجت بیانتهای ما
زیر رواقهای کرامت بایستد
شیعه به شوق مرقد زهرا به قم رسید
طاقت نداشت تا به قیامت بایستد
آنکس که جای فاطمه در قم نشسته است
در روز حشر هم به شفاعت بایستد
تو خواهر امام غریبی و این غزل
با بیتهاش در صف بیعت بایستد
من واژه واژه عطر تو را پخش میکنم
حتی اگر نسیم ز حرکت بایستد
«هادی جانفدا»
دختر خورشید
ای دختر خورشید ای خواهر دریا
زهراترین زینب زینبترین زهرا
ماه مقیم قم مهتاب بیت النور
در سایهسار توست سرتاسر دنیا
فهم حقیر ما پایینتر از پایین
وصف بلند تو بالاتر از بالا
لبخند معصومت مهر رضایت زد
بر شوق خواهرها عشق برادرها
تنها به دست توست ای سورهی انفاق
دنیای ما امروز عقبای ما فردا
ماییم و چشمی تر ای چشمهی کوثر
بر ما عطایی کن از فیض اعطینا
وقتی ضریحت را با گریه میبوسیم
در چشممان پیداست آن قبر ناپیدا
باز از تو میگویم یا حضرت زینب
باز از تو میخوانم یا حضرت زهرا
از آه لبریزم از اشک سرشارم
این قطره را دریاب، دریاب ای دریا
«سیدمحمد جواد شرافت»
ما کبوترهای بیبالیم
یک سلام از ما جواب از سمت مرقد با شما
فطرس نامهبر تهران به مشهد با شما
باز هم میل زیارت کردهایم از راه دور
نیت از ما، قصد از ما، رفت و آمد با شما
ما کبوترهای بیبالیم اما آمدیم
لذت پرواز در اطراف گنبد با شما
نمرهی ما صفر شد از بیست، اما در عوض
زندگی ما همه از صفر تا صد با شما
خطّهی ما تشنهی آب حیات و نور بود
خشکسال خاکمان اما سر آمد با شما
این دیار، این سرزمین، این زادگاه، این مرز و بوم
برکتش از توست «یا من یکشفُ کلَّ الهُموم»
من اگر از دست خود آزاد باشم بهتر است
طائر پر بسته صیاد باشم بهتر است
زادهی هر جای این دنیا که باشم خوب نیست
از اهالی رضاآباد باشم بهتر است
هرکه کنج دنج خود را در حرم دارد ولی
من اگر در صحن گوهرشاد باشم بهتر است
راستی با خود مریضی لاعلاج آوردهام
پس کنار پنجره فولاد باشم بهتر است
عقدهی کورم به لبخند ملیحت باز شد
دستهای بستهام پای ضریحت باز شد
عاقبت یا ساکن خاک خراسان میشوم
یا شهید جادهی مشهد به تهران میشوم
زاغکی زشتم ولی نزد تو چشمم روشن است
یا کبوتر یا که آهو یا که انسان میشوم
در زیارتها سرم پایینتر از قبل است و من
پشت ابر گریهها از شرم پنهان میشوم
بازدید هرکه هربار آمده پس میدهی
و من از کم آمدنهایم پشیمان میشوم
خواب دیدم در حریمت شعرخوانی میکنم
روزی آخر شاعر دربار سلطان میشوم
پاسخ این خواهشم در بند امضای شماست
الغرض یک حرف دارم با تو آن هم کربلاست
عیبهایمان را بشناسیم
گامهای موفقیت در زندگی مشترک
حجتالاسلام والمسلمین محسن عیاسی ولدی
مقدمه
تا این شماره ما پنجگام از گامهای موفقیت در زندگی مشترک را پیمودهایم: گام اول هدف آفرینش و نقش آن در زندگی مشترک، گام دوم کفویت و موفقیت در زندگی مشترک، گام سوم ملاک های ثابت و صحیح برای تصمیمگیری در زندگی، گام چهارم جایگاه زن و مرد در خانواده و گام پنجم ضرورت آشنایی با حساسیتها و روحیات همسر.
گام ششم: نگاهی دوباره به خویش
عیبهایمان را بشناسیم
نکته عجیب در باره انسان این است که او خود را نمیشناسد. یکی از اولین گامهای اصلاح، شناخت عیوب و سپس برطرف کردن آنهاست.(۱) شناخت کافی از عیبهای خود نداشتن، نشانۀ اوج جهالت است.(۲) البته برای اینکه عیبهایمان را بشناسیم، باید نگاه ما نسبت به خودمان عیبجویانه باشد. تنها در این صورت است که عیبهای خود را پیدا میکنیم.(۳)
پس باید از خود آغاز کرد.(۴) مشغول شدن به عیبهای خویش، علاوه بر اینکه رکن اصلی رسیدن به کمالات انسانی است،(۵) موجب میشود عیبهای دیگران برای انسان، قابل تحملتر شوند.(۶)
انسانی که در خود عیبهای فراوانی را میبیند، عیبهای همسرش موجب دلزدگی او نمیشود. یکی از دلایل احساس شکست در کسی که متوجه عیبهای همسر خود میشود، این است که فراموش میکند که خود او هم انسانی پُر از عیب و نقص است.(۷) وقتی کسی خود را انسان بیعیبی دانست، راحت نمیتواند عیبهای انسانهای دیگر را بپذیرد و همیشه خود را برتر از سایرین میداند.
از سوی دیگر، وقتی انسان عادت زشت عیبجویی را پیدا میکند، از عیوب خود غافل میشود و هیچگاه به فکر اصلاح خویش نمیافتد.(۸)
در مواجهه با عیبهای خود نباید تساهل و تسامح به خرج داد و از کنار عیبهای خود به راحتی گذشت و آنها را دستِ کم گرفت؛ در حالی که اگر همان عیب را در دیگری ببینیم، نمیتوانیم آن را تحمل کنیم.
انتقادپذیری، راهی برای یافتن عیبها
فلسفۀ اصلی زندگی مشترک، قرار گرفتن دو نفر در کنار هم برای طی مسیر رشد و کمال در این دنیاست. انسان در صورتی میتواند به رشد حقیقی دست پیدا کند که عیبهای خود را یکی پس از دیگری برطرف کند. در این میان، جهالت یا غفلت انسان مانع دستیابی به عیبهاست. از همین رو یکی از اصلیترین شناختها، شناخت عیبهای خویش است.
انسان وقتی در کنار شخص دیگری قرار میگیرد، چشمهای او هم به یاریش میآیند و برای یافتن عیبها کمکش میکنند. در زندگی مشترک به خاطر علاقۀ بین زن و شوهر و ارتباط دائمی آنها با هم، دو طرف علاوه بر اینکه میتوانند در یافتن عیبها به یکدیگر کمک کنند، در برطرف کردن این عیبها هم یاران خوبی برای هم هستند. البته این در صورتی است که هر دو طرف انتقادپذیر باشند؛ یعنی تمایل داشته باشند همسرشان عیبهایشان را به آنان تذکر دهد.
زن یا شوهری که عیبهای همسر خود را تذکر میدهد، از محبوبترین همسران است؛(۹) زیرا تذکر معایب یکی از مصادیق آشکار دوستی خالصانه است.(۱۰) از سوی دیگر کسی که به دلایل غیرقابل قبول از گفتن عیبهای همسرش به او پرهیز میکند، خواسته یا ناخواسته در مسیر دشمنی با او گام بر میدارد.(۱۱)
یکی از دلایل اصلی فقدان فرهنگ انتقاد در محیط بسیاری از خانوادهها، نوع نگاه اشتباهی است که ما نسبت به انتقاد داریم. ما بیش از آنکه انتقاد را همراهی دوستانه برای رسیدن به هدف آفرینش خود بدانیم، آن را دستاویزی برای خرد شدن شخصیتمان توسط همسرمان میشماریم. به همین دلیل هم انتقاد نمیکنیم تا مورد انتقاد هم قرار نگیریم.(۱۲) البته آشنا نبودن انتقادکننده با شیوۀ انتقاد نیز این ذهنیت را برای انتقادشونده به وجود میآورد.
شیوه صحیح انتقاد
اگر انتقاد به صورت صحیح انجام نگیرد، ممکن است سوءتفاهمی به وجود بیاید که زمینهساز مشکلات جدی و جدیدی در زندگی شود. پس در مسیر انتقاد باید به این نکات توجه کرد:
بهترین زمان انتقاد وقتی است که همسر آمادگی روحی و ذهنی لازم برای شنیدن انتقاد را دارد. برای مثال انتقاد در زمانی که همسر از کار روزانه خسته یا در اوج عصبانیت و یا از مسئلهای ناراحت است، کار درستی نیست. بدون آمادگی، انتقاد موجب ایجاد تنش در زندگی میشود. گاهی بهتر است گفتن انتقاد را تا چند هفته و یا حتی چند ماه به تأخیر بیندازیم تا آمادگی لازم برای شنیدن آن در همسر ایجاد شود. البته ما نباید در این مدت بیکار بنشینیم و فقط منتظر باشیم که خود او این آمادگی را پیدا کند؛ بلکه بهتر است خودمان هم نکات لازم را در زمینهسازی رعایت کنیم تا زمان انتقاد، زودتر فرا برسد.
اگر با انتقاد به دنبال تغییر در کسی هستید، در خلوت انتقاد کنید؛ زیرا حتی کسانی هم که مشتاق شنیدن عیبهای خود هستند، از انتقاد در جمع عصبانی میشوند و واکنش منفی نشان میدهند. برخی به بهانۀ انتقاد عقدههای خود را خالی میکنند و عیب فرد را در جمع میگویند تا شخصیت او خرد شود و اسم این کار را هم انتقاد میگذارند.
اگر انتقاد را اهدای عیب به همسر بدانیم،(۱۳) باید در هنگام انتقاد، رویی گشاده، گفتاری دوستانه و لحنی مهربان داشته باشیم. در غیر این صورت، انتقاد تأثیر عکس خواهد داشت. برخی انتقاد خود را با زبانی سرزنشآمیز مطرح میکنند. این کار بیش از آنکه شخص را تغییر دهد، ناراحت میکند. پس باید مراقب باشیم که انتقاد ما شکل زخمِ زبان یا سرزنش به خود نگیرد.
انتقادها را تا حد ممکن به صورت غیرمستقیم بگوییم. وقتی همسرمان دیروز کار خوبی انجام داده و امروز کار اشتباهی را مرتکب شده، به جای یادآوری اشتباه بهتر است کار خوبش را به یادش بیاوریم.
انتقادهای پشت سرِ هم موجب میشود که فردی عیبجو جلوه کنیم.(۱۴) به وجود آمدن این احساس موجب میشود که دیگران گرایش دوستانه ما را در انتقاد حس نکنند.
و) بیان حسنها در کنار عیبها
خوبیها و بدیها را باید کنار هم دید. اگر کسی صرفاً عیبگوی خوبی باشد، اما از گفتن خوبیها غفلت کند، پس از مدتی، تأثیر کلامش از بین خواهد رفت. بنابراین در کنار گفتن هر عیبی، خوبیها را هم یادآوری و ستایش کنیم.
لازم نیست همیشه انتقادها در قالب گفتار باشند. گاهی میتوان در قالب یک نامۀ دوستانه یا در قالب رفتار انتقاد کرد، یعنی به جای اینکه از رفتار نادرست همسرمان انتقاد کنیم، با رفتار صحیح به او بفهمانیم که کار او نادرست است.(۱۵) مثلاً اگر همسرمان عصبانی میشود و بر سر ما فریاد میکشد، با او نرم و آرام سخن بگوییم تا بفهمد که کار درست، آرام سخن گفتن است.
انتقاد فقط باید برای اصلاح عیب باشد. اگر عیب همسر را در مواقعی به رخ او بکشیم که با او دچار اختلاف شدهایم، علاوه بر اینکه از نظر معنوی ضربۀ سهمگینی به خود زدهایم،(۱۶) رابطۀ خود و همسرمان را هم به مرز دشمنی رساندهایم.
انتقاد از یک فرد نباید به کس دیگری جز خود او گفته شود. این کار علاوه بر اینکه غیبت محسوب میشود، نوعی دشمنی به شمار میآید.(۱۷) در صورتی که فرد متوجه شود که همسرش عیب او را به کس دیگری گفته، در روابط زناشویی تنشهای زیادی پیش میآیند. عیب همسر باید به خود او گفته شود و در غیاب او هم باید حریم او را حفظ کرد.(۱۸)
پرسشها
چگونه نقدپذیر شویم؟
اول: تفکر
بپذیریم که نیامدهایم برای ماندن، بلکه آمدهایم برای رفتن.(۱۹)
یادمان باشد که نیامدهایم برای در جا زدن، آمدهایم برای بالا رفتن.(۲۰)
فراموش نکنیم که فرصت اندک است و بسیار نیست(۲۱) و این اندک برای رسیدن به ابدیت است.
بپذیریم که عیبها، مانع رشد ما هستند و باید آنها را بشناسیم.
بپذیریم که انسان بهتنهایی نمیتواند عیبهای خود را بشناسد. پس باید از دیگران کمک بگیرد.
با تفکر در باره این نکات و پذیرش آنها، نگاه ما به کسی که انتقاد میکند، نگاه جدیدی خواهد شد. اگر منتقد نگاه دنیایی هم داشته باشد، باز انتقادپذیری راهی برای داشتن دنیای بهتر خواهد بود. حتی کسانی هم که به خدا اعتقاد ندارند، دوست دارند در زندگی دنیایی با کمترین عیب ممکن در میان مردم حضور پیدا کنند. کسی که کارش را خوب انجام میدهد، از نگاه مردم قابل اعتماد است. پس اگر عیبی در کیفیت کار انسان بود و کسی این عیب را گفت، به او خدمت کرده است.
دوم: باز کردن راه دیگران برای انتقاد
پس از فکر کردن روی مطالبی که در نکتۀ اول گفته شد، حالا نوبت عمل است. حتی اگر برایتان سخت هم هست؛ اما با دیگران، بهویژه همسرتان طوری برخورد کنید که به خود جرئت انتقاد بدهد. وقتی هم که انتقادی از شما شد، حتی اگر درست نبود، موضعِ دفاعی نگیرید. عادت کنید که پس از انتقاد، کمی فکر کنید. اگر انتقاد درست نبود، میتوانید با زبانی نرم و رویی خوش، دلیل نادرست بودن آن را بگویید. اگر هم انتقاد بهجایی از شما شد، حتماً از انتقادکننده تشکر کنید.
ممکن است این نوع برخورد در ابتدا برخلاف رویه همیشگی شما باشد؛ اما اگر این کار با تفکر در باره مطالبی که در نکتۀ اول گفتیم همراه شود، آرام آرام روحیۀ شما به گونهای خواهد شد که از انتقاد ناراحت نمیشوید.
فرق انتقاد با عیبجویی
برخی انتقاد کردن را همان عیبجویی میدانند. برای همین هم وقتی که از آنها انتقاد میشود، نگاه بدی به شخص منتقد دارند. فرق انتقاد و عیبجویی چیست؟
انتقاد به معنای ذرهبین به دست گرفتن و به دنبال عیبهای همسر گشتن نیست. این صفت علاوه بر اینکه خود عیب بزرگی است(۲۲) و از آن نهی شده،(۲۳) موجب میشود رابطۀ محبتآمیز میان زن و شوهر از بین برود.(۲۴)
فرق عیبجو و انتقاد کننده آن است که عیبجو نگاهش را تیز میکند تا لغزشی در رفتار و گفتار طرف مقابل بیابد و به او بگوید، ولی انتقاد کننده بدون اینکه قصد پیدا کردن عیبی را داشته باشد، در صورت مشاهدۀ عیب آن را به صاحبش منتقل میکند. قصد عیبجو، تحقیر است، اما منتقد به دنبال اصلاح است.
زمینهسازی برای انتقاد
گاهی انسان وقتی از کسی انتقاد میکند، طرف مقابل بهشدت ناراحت میشود. به نظر من یکی از دلایل اصلی این ناراحتی این است که ما نتوانستهایم زمینهسازی خوبی برای طرح انتقاد داشته باشیم. چه کارهایی میتواند زمینۀ شنیدن و پذیرش انتقاد را در مخاطب فراهم کند؟
تمام نکتههایی که تا به حال گفته شدند، عواملی برای این زمینهسازی هستند؛ اما علاوه بر آنها باید به این نکاتها هم توجه داشت.
۱ـ با توجه به قواعدی که در گام گفتوگو میآید، یکی از موضوعات جلسات گفتوگو را انتقاد از رفتار و کردار یکدیگر بگذارید. تعیین موضوع انتقاد تا اندازۀ زیادی آمادگی لازم برای مواجهه با انتقاد را برای همسر ایجاد میکند. تمام قوانین گفتوگو را مراعات کنید.
۲ـ پیش از انتقاد از همسر، برخی از نقصهایی را که در گفتار یا رفتار خودتان بوده بیان کنید. به این کار، «خود انتقادی» میگویند. خود انتقادی موجب میشود زمینۀ روانی لازم برای پذیرش انتقاد در همسرتان ایجاد شود؛ زیرا یکی از دلایل عدم پذیرش انتقاد، این است که طرف مقابل احساس میکند با پذیرش انتقاد در مقابل انتقاد کننده، کوچک میشود، اما وقتی شما از خودتان انتقاد میکنید، همسرتان شما را در کنار خود میبیند نه در مقابل خود، به همین دلیل هم احساس حقارت نمیکند. تأثیر انتقاد پس از خودانتقادی، دوچندان میشود.(۲۵)
۳ـ سعی کنیم خود به آنچه که از همسرمان میخواهیم عمل و از چیزی که او را نهی میکنیم، پرهیز کنیم.(۲۶) عمل کردن به گفتهها، خود زمینهساز مناسبی برای ایجاد روحیۀ پذیرش در همسر است.
۴ـ سخنان مقدماتی برای ورود به انتقاد هم خیلی مهم است. بهتر است بدون مقدمه به سراغ انتقاد نرویم. پیش از انتقاد، خیال همسرمان را از اینکه واقعاً در پیِ اصلاح عیب هستیم نه چیز دیگری آسوده کنیم.
۵ـ پس از انتقاد هم فضای روحی ـ روانی همسرمان را با جملاتی آرام کنیم و مثلاً بگوییم: «البته این برداشت من از رفتار یا گفتار شما بود. شاید هم اشتباه میکنم. حالا که من عیب شما را گفتم، دوست دارم من هم اگر عیبی دارم شما بگویید.»
۶ـ از او بخواهید تا نقش شما را در عیب خود تذکر دهد، مثلاً به او بگویید: «اگر من هم در این مسئله مقصر هستم بگویید تا خود را اصلاح کنم».
۷ـ پس از بیان انتقاد، از اینکه او به سخنان شما گوش داده است، تشکر کنید.
تذکر مادر به پسری که با او رودربایستی دارد
پسری ۲۶ ساله دارم که سالهاست اهل سیگار و قلیان است، از طرفی هم روحیۀ عاطفی و حساسی دارد و من با او خیلی رودربایستی دارم. تا به حال این مسئله را به صورت مستقیم با او مطرح نکردهام و حالا خیلی رنج میبرم. اگر او بخواهد ازدواج کند باید حقیقت را به خانوادۀ دختر گفت. حال کدام خانواده است که بپذیرد دخترش را به جوانی سیگاری و قلیانی بدهد؟ سئوال بنده این است که با توجه به اینکه نهایتاً باید این مسئله را طرح کرد و او را از این کار برحذر داشت، از سویی هم نمیخواهم پردۀ حیای میان من و او دریده شود. چگونه باید این مشکل را با او مطرح کنم تا متوجه اشتباه خود بشود و دست از این کار بردارد؟
اول: عیب رابطههای همراه با تعارف
رابطههای همراه با رودربایستی شاید در برخی موارد مفید باشند، اما در موارد اینچنینی موجب میشود که فرزند رو به مخفکاری آورد و پدر و مادر هم نتوانند چیزی به او بگویند.
بهترین رابطۀ پدر و مادر با فرزند، رابطۀ رفاقت است. رابطهای که در آن، دو طرف با یکدیگر احساس راحتی کنند و از بیان خواستهها و مشکلات خود خجالت نکشند. بهترین توصیۀ کاربردی به این مادر ایجاد و تقویت رابطۀ رفاقتی است.
در این موارد چه خوب است رابطۀ رفاقتآمیز هم از جانب پدر و هم از سوی مادر برقرار شود، زیرا جوان نمیتواند برخی از مسائل را با مادرش و برخی دیگر را با پدر مطرح کند.
سوم: توصیههایی برای ایجاد رابطۀ رفاقتآمیز
برای ایجاد رابطۀ همراه با رفاقت، چند کار اساسی را انجام دهید:
در کارها با او مشورت کنید و نظرش را جویا شوید. فرزندانی که خود را در تصمیمگیریهای خانه سهیم میبینند، رابطۀ نزدیکتری با کسی که آنها را سهیم کرده است، برقرار میکنند. در همین مشورتها و گفتوگوها، بهانههای مختلفی برای نزدیکتر شدن دو طرف به یکدیگر به وجود میآید. وقتی هم که در مواردی نظر فرزندتان را بر خودتان ترجیح میدهید، زمینۀ بیشتری برای ایجاد رابطۀ رفاقتی فراهم میشود.
در بارۀ برخی از مشکلاتتان که میشود برای یک جوان بیان کرد، با او صحبت کنید. یکی از کارهایی که احساس نزدیکی میان شما و پسرتان را بیشتر میکند، همین دردِ دل است. باز کردن سفرۀ دل در نزد کسی، برای او پیام رفتاری دارد. آن پیام این است که اولاً من به تو اعتماد دارم که سفرۀ دلم را پیش تو باز میکنم. ثانیاً من تو را دوست دارم که دردِدلم را به تو میگویم.
کارهای خوب او را خوب ببینید و با تعریف و تمجید کردن به او بفهمانید که متوجه کارهای خوبش هستید. در کارهای خوب او، میان ریز و درشت فرقی نگذارید. وقتی شما به فرزندتان میفهمانید که همۀ کارهای خوب او را میبینید، او دو پیام را دریافت میکند: اول آنکه شما انصاف دارید و ارزش کارهای او را میدانید. دوم آنکه دوستش دارید که این اندازه به کارهای او حساسیت به خرج میدهید.
در بارۀ مشکلاتی که از آن خبر دارید، با او همدردی کنید. اگر امکان دارد در جهت حل این مشکلات هم قدم بردارید. کمک کردن یکی از اصلیترین راههای ایجاد رابطۀ رفاقتی است.
در ابراز محبت به او چیزی کم نگذارید. دل او را از انواع و اقسام محبتها سیر کنید.(۲۷) یکی از عیبهای رابطههایی که با رودربایستی همراه هستند، سخت بودن تبادل حرفها و رفتارهای محبتی است؛ اما اگر در ابتدای راه این سختی را بر خود هموار کنیم، آرام آرام، آسان خواهد شد.
هیچگاه احترام او را زیر پا نگذارید. بیاحترامی از خطرناکترین عوامل فرو ریختن دیوار رفاقت است. البته یکی از فایدههای رودربایستی آن است که معمولاً در این نوع رابطهها، دو طرف سعی بیشتری در حفظ احترام یکدیگر دارند.
پس از اینکه مدتی به وسیلۀ این کارها توانستید رابطۀ رفاقتآمیز با او برقرار کنید، شما یا پدرش، هر کدام که رابطۀ رفاقتآمیز بیشتری با او برقرار کردهاید، در قالب یک نامه این نکته را تذکر دهید و از او هم بخواهید در قالب نامه، پاسختان را بدهد. البته در نوشتن این نامه به این نکات توجه کنید:
۱ـ لحن نامه توبیخی نباشد.
۲ـ لحن نامه دستوری نباشد.
۳ـ لحن نامه رفاقتی و مشفقانه باشد.
۴ـ حواستان باشد که لحن نامه بچگانه هم نباشد.
۵ـ در نامه فقط به عیبها اشاره نکنید؛ بلکه خوبیهای او را هم متذکر شوید تا احساس نکند شخصیت او در مقابل شما خرد شده است.
۶ـ اوج نگرانی خودتان را از این مسئله بیان کنید.
۷ـ دلایل نگرانی خودتان را هم بنویسید. مثلاً اینکه خودتان گفتید که اگر به خواستگاری دختری بروید، نمیتوانید صادقانه برخورد نکنید و باید به آنها بگویید که پسرتان اهل دود است.
۸ـ از او بخواهید اگر دلیلی برای کارش دارد بیان کند.
۹ـ کمی هم احتمال تقصیر را به خودتان بدهید؛ یعنی در نامه بنویسید شاید در رابطۀ من و تو کوتاهی قابل توجهی از سوی من شکل گرفته که تو دست به این کار زدهای. اگر چنین است، بگو تا خودم را اصلاح کنم.
۱۰ـ حتماً دلایل خود را برای اینکه میگویید او سیگاری یا قلیانی است، بنویسید. مثلاً بنویسید که مدتی است وقتی به خانه میآیی لباسهایت بوی دود میدهند و وقتی با من حرف میزنی از دهانت بوی سیگار میشنوم.
۱۱ـ بعد هم بلافاصله بگویید البته شاید هم اشتباه میکنم. اگر این طور نیست، بگو تا من خیالم راحت شود.
پس از نوشتن نامه هم به هیچوجه در رفتارتان کوچکترین تغییری ایجاد نکنید و مثل همیشه با او برخورد کنید.
توسل به اهل بیت«ع» را هم فراموش نکنید. در دستورهای مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت«ره» در این موارد، نماز «جعفر طیار»، توصیه شده است.(۲۸) دعای بیست و پنجم صحیفۀ سجادیه، دعای امام سجاد«ع» دربارۀ فرزندان را فراموش نکنید.
پینوشتها:
۱ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمودند: «شناخت انسان نسبت به عیوب خود، از سودمندترین شناختهاست.»(غررالحکم و دررالکلم، ص۷۱۱).
۲ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمودند: «برای جهل انسان، همین کافی است که عیوب خویش را نشناسد.» (همان، ص۵۲۲).
۳ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمودند: «هر که به دنبال عیبی باشد، آن را مییابد» (همان، ص۵۷۸).
۴ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمودند: «کسی که به دنبال عیوب مردم است، از خود آغاز کند.» (همانجا).
۵ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمودند: «برترینِ مردم کسی است که عیوبش او را از عیبهای مردم غافل میکند.» (همانجا).
۶ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمودند: «کسی که به لغزش خویش توجه کند، لغزش دیگران در مقابل دیدگانش کوچک میشود.» (همانجا).
۷ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمودند: «کسی که لغزش خویش را نبیند، لغزش دیگران را بزرگ میبیند.»(همانجا).
۸ـ امیرمؤمنان علی«ع» به فرزندشان امام حسین«ع» سفارش کردند: «پسرم! کسی که عیب خویش را ببیند، از عیب دیگری غافل خواهد شد.» (تحفالعقول، ص۸۸). امام باقر«ع» فرمودند: «همین عیب برای انسان بس که به دنبال شناخت عیبهایی از مردم باشد که در خود او هست یا چیزی را در مردم عیب بگیرد که در خود او هست و توان خارج شدن از آن عیب را ندارد یا اینکه همنشین خود را در چیزی که به کارش نیاید، آزار دهد» (الکافی، ج۲، ص۴۶۰).
۹ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمودند: «محبوبترینِ مردم در نزد تو باید کسی باشد که تو را به راه رشدت هدایت میکند و عیبهایت را نشانت میدهد» (غرر الحکم و درر الکلم، ص۵۴۸).
۱۰ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمودند: «کسی که عیبت را نشانت دهد، دوست توست» (عیونالحکم و المواعظ، ص۴۴۴).
۱۱ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمودند: «کسی که عیبت را [از تو] مخفی نگاه دارد، دشمن توست» (همانجا).
۱۲ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمودند: «آنچه مانع هر یک از شما میشود که عیب برادرش را پیشِ روی او بگوید، این است که میترسد او نیز عیبش را روبهرویش بگوید. شما در راه دور افکندن آخرت و دوستی دنیا با هم رفیق شدهاید» (نهجالبلاغه، خطبۀ۱۱۳).
۱۳ـ امام صادق«ع» فرمودند: «محبوبترینِ برادرانم در نزد من کسی است که عیبهایم را به من هدیه کند» ( الکافی، ج۲، ص۶۳۹).
۱۴ـ امام سجاد«ع» فرمودند: «زیاد نصیحت کردن، موجب تهمت میشود»(بحارالأنوار، ج ۷۲، ص۶۶).
۱۵ـ امام صادق«ع» فرمودند: «مردم را با غیر زبان خویش [به راه درست] دعوت کنید. آنها باید از شما ورع و تلاش و نماز و کار خیر ببینند که همانا این [رفتارها] دعوتکننده است» (الکافی، ج۲، ص۷۸).
۱۶ـ امام صادق«ع» فرمودند: «دورترین حالت بنده از خدا آن است که کسی با دیگری دوست شود و لغزشهای او را نگاه دارد تا روزی به وسیلۀ آن، دوستش را سرزنش کند.» (همان، ص۳۵۵) حُذَیفه بن منصور میگوید به امام صادق«ع» گفتم: «مردم میگویند: عورت مؤمن بر مؤمن حرام است. امام«ع» فرمودند: «معنای این کلام این گونه نیست که تو فکر میکنی؛ بلکه عورت مؤمن آن است که ببیند برادر مؤمنش جملهای میگوید که برایش عیب حساب میشود. او هم این عیب را در پیش خود نگاه دارد تا وقتی که از برادرش عصبانی شد، به وسیلۀ آن جمله، او را سرزنش کند» (معانیالأخبار، ص۲۵۵).
۱۷ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمودند: «کسی که عیبت را از تو پنهان دارد و در غیاب تو عیبت را بگوید، دشمن توست. از او دوری کن»(غررالحکم و دررالکلم، ص۶۳۵).
۱۸ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمودند: «کسی که عیبت را به تو نشان دهد و در غیاب تو آبرویت را حفظ کند، در خیرخواهی تو چیزی کم نگذاشته است» (همان، ص۷۰۱).
۱۹ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمودند: «دنیا گذرگاه است؛ اقامتگاه نیست»(نهجالبلاغه، حکمت ۱۳۳).
۲۰ـ «یا أَیُّهَا الإنْسانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلَاقِیهِ؛ اى انسان! مسلماً تو با تلاش و رنجى فراوان به سوى پروردگارت مىروى. پس دیدارش خواهى کرد». (انشقاق، ۶).
۲۱ـ رسول خدا«ص» فرمودند: «دنیا یک لحظه است. این لحظه را به طاعت الهی اختصاص دهید» (بحارالأنوار، ج۷۴، ص۱۶۴).
۲۲ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمودند: «عیبجویی از زشتترین عیبها و بدترین گناهان است» (غررالحکم و دررالکلم، ص۳۲۵).
۲۳ـ «وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ؛ و از یکدیگر عیب مگیرید» (حجرات،۱۱).
۲۴ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمودند: «کسی که عیبهای مخفی مردم را پیجویی میکند، خداوند او را از دوستی دلها محروم میگرداند.» (همان، ص۶۳۸).
۲۵ـ هیچگاه فراموش نمیکنم که در سال اول طلبگی در مدرسهای درس میخواندم که آیتالله انصاری شیرازی«ره» امام جماعت و استاد اخلاق آن مدرسه بودند. طلاب مدرسه، جوانانی شوخ و پُرشور بودند. وقتی خادم مدرسه نام یکی از متأهلان را برای پاسخگویی به تلفن صدا میزد، بسیاری از دوستان پشت سرِ هم او را با صدای بلند صدا میزدند. این کار هم نظم مدرسه را به هم میریخت و هم گاهی موجب ناراحتی آن طلبۀ متأهل میشد. مسئولان مدرسه با تذکر نتوانستند بر روحیۀ شوخ و پرشور آن دسته از طلاب غلبه کنند، به همین دلیل مسئله را با آیتالله انصاری شیرازی«ره» مطرح کردند. ایشان یک روز پس از نماز، همان طور که در محراب نشسته بودند، رو به طلاب برگشتند و با «بسم اللّه» سخن را آغاز کردند. در ابتدا فرمودند: «اجازه بدهید بنده دو تا از عیبهای خودم را بگویم.».ما تعجب کردیم که چه لزومی دارد ایشان در سخنرانی، پای عیبهای خود را به میان بکشند. ایشان پس از اینکه آن دو عیب را گفتند، با زبان شوخی و با لحنی مهربان، این شوخی بیجا را متذکر شدند و از طلاب خواستند که دیگر این کار را نکنند. پس از آن دیگر آن شوخی تکرار نشد.
۲۶ـ «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لاتَفْعَلُونَ کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لاتَفْعَلُونَ؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید! چرا چیزى را مىگویید که انجام نمىدهید؟ نزد خدا، سخت و ناپسند است که چیزى را بگویید و انجام ندهید». (صف، ۲ـ ۳).
«أَتَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ؛ آیا مردم را به نیکى فرمان مىدهید و خود را فراموش مىکنید؟» (بقره ۴۴).
۲۷ـ ر.ک: گام چهارم از جلد دوم.
۲۸ـ به سوی محبوب، ص۸۷٫
سوتیترها:
۱٫
زن یا شوهری که عیبهای همسر خود را تذکر میدهد، از محبوبترین همسران است؛ زیرا تذکر معایب یکی از مصادیق آشکار دوستی خالصانه است. از سوی دیگر کسی که به دلایل غیرقابل قبول از گفتن عیبهای همسرش به او پرهیز میکند، خواسته یا ناخواسته در مسیر دشمنی با او گام بر میدارد
۲٫
یکی از دلایل اصلی فقدان فرهنگ انتقاد در محیط بسیاری از خانوادهها، نوع نگاه اشتباهی است که ما نسبت به انتقاد داریم. ما بیش از آنکه انتقاد را همراهی دوستانه برای رسیدن به هدف آفرینش خود بدانیم، آن را دستاویزی برای خرد شدن شخصیتمان توسط همسرمان میشماریم. به همین دلیل هم انتقاد نمیکنیم تا مورد انتقاد هم قرار نگیریم. البته آشنا نبودن انتقادکننده با شیوۀ انتقاد نیز این ذهنیت را برای انتقادشونده به وجود میآورد.
۳٫
پیش از انتقاد از همسر، برخی از نقصهایی را که در گفتار یا رفتار خودتان بوده بیان کنید. به این کار، «خود انتقادی» میگویند. خود انتقادی موجب میشود زمینۀ روانی لازم برای پذیرش انتقاد در همسرتان ایجاد شود؛ زیرا یکی از دلایل عدم پذیرش انتقاد، این است که طرف مقابل احساس میکند با پذیرش انتقاد در مقابل انتقاد کننده، کوچک میشود.
دستاوردهای فرهنگی!!
دکتر محمد صادق کوشکی
الف) مدتی پیش از سوی مسئولان وزارت آموزش و پرورش به خانواده دختر دانشآموزی که در المپیاد شیمی استان تهران رتبه نخست را به دست آورده بود ابلاغ میشود که اگر مایلید دختر شما در مسابقات کشوری شرکت کند باید بدون «چادر» در این مسابقات حاضر شود، در غیر این صورت نام ایشان از فهرست مسابقات کشوری حذف میشود و نفر دوم به جای ایشان به مسابقات اعزام خواهد شد!
بعد از پیگیری رسانهها و مطبوعات، روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش وجود دختری چادری را که مقام اول المپیاد شیمی استان تهران را کسب کرده باشد انکار میکند! اما چندی بعد اصل ماجرا با سماجت چند رسانه متعهد آشکار میشود. این دختر دانشآموز به دلیل آنکه مسابقات المپیاد کشوری شیمی به صورت مختلط برگزار میشد، حاضر نشده بود بدون چادر شرکت کند و مسئولان برگزاری مسابقات به بهانه اینکه افراد شرکتکننده در این مسابقات فقط باید از روپوش سفید استفاده کنند، درصدد اخراج او از مسابقات برآمدند.(۱)
هر چند با پیگیریهای فراوان خانواده این دختر دانشآموز و رسانهها، مسئولان آموزش و پرورش ناچار به عقبنشینی از خواسته خلاف شرع و قانون خود شدند، اما تا کنون کسی به این سئوال پاسخ نداده که آیا در تنها حکومت اسلامی و شیعی جهان با یک دختر نخبه که به واسطه تربیت خانوادگی چادر را به عنوان حجاب خود برگزیده باید اینگونه رفتار شود؟ مدتهاست از اینکه نظام آموزش و پرورش دانشآموزان را متدین و متخلق به شرع و اخلاق اسلامی تربیت کند ناامید شدهایم، اما این هم که توقع داشته باشیم در آموزش و پرورش نظام اسلامی چادر از سر دختر مسلمان و متدین نکشند توقع بیجایی است؟ اگر دختر مؤمنهای نتواند در جمهوری اسلامی ایران چادر به سر کند، دیگر در کجای دنیا چنین امکانی را خواهد داشت؟
فراموش نکردهایم که مدتی پیش در هنگام برگزاری کنکور سراسری در استان کهگیلویه و بویر احمد، دختری را به واسطه اصرار بر پوشش چادر و این که حاضر نشده بود چادر از سر بر دارد به جلسه کنکور راه ندادند و این در حالی است که اگر در جایی دختری به دلیل عدم رعایت حجاب اسلامی از ورود به یک مکان عمومی منع شود، صدر تا ذیل دولت و رسانههای سکولار و… یکپارچه دست به اعتراض میزنند و چنان برای حقوق و آزادی و حق انتخاب آن دختر مرثیهسرایی میکنند که دیگر کسی جرئت انجام چنین کاری را به خود ندهد.
ب) در سال ۹۲ یکی از دختران جودوکار ایرانی که در مسابقات بینالمللی کره جنوبی شرکت کرده بود، پس از قهرمانی و کسب مقام مایل بود با «چادر» روی سکوی قهرمانی برود. مسئولان مسابقه با این اقدام او مخالفت کردند او اعلام کرد یا با چادر روی سکوی قهرمانی میرود و مدال میگیرد و یا از خیر گرفتن مدال و رفتن روی سکو میگذرد. استقامت و پافشاری این دختر متدین باعث شد تا مقامات کرهای سرانجام با خواسته او موافقت کنند و او با چادر روی سکوی قهرمانی رفت و مدال گرفت و به همین دلیل رهبر انقلاب اسلامی از ایشان تقدیر به عمل آوردند. اما قضیه به اینجا ختم نشد و این دختر قهرمان به دلیل این اقدام از سوی مقامات ایرانی مورد توبیخ قرار گرفت! جالب اینجاست که مسئولان کمیته ملی المپیک ایران با ارسال نامهای به مقامات کرهای اقدام ایشان را حرکتی شخصی و ناشی از جهالت به قوانین مسابقات عنوان و از آن اعلام برائت کردند و در همان کره جنوبی جلسهای با حضور دبیر وقت کمیته ملی المپیک ایران و مسئولان فدراسیون جودو برای برخورد با این دختر محجبه تشکیل دادند و در نتیجه ایشان را از شرکت در سایر مسابقات محروم و صراحتاً به ایشان اعلام کردند که این اقدام به ضرر ایران و بسیار ناشایست بوده و مگر تو با چادر مسابقه دادهای که با چادر روی سکوی قهرمانی رفتهای و…!(۲)
ج) وزیر ارشاد صدور اجازه برای نمایش فیلمی به نام «پنجاه کیلو آلبالو» در سال ۹۵ را خطا و اشتباهی بزرگ توصیف کرد، چون این فیلم از نظر اخلاقی بهشدت نامطلوب و مغایر با ارزشهای اسلامی بوده است. این اظهارنظر در حالی بیان شد که این فیلم حدود سه ماه بر پرده سینماهای کشور به نمایش درآمد و بیش از یک میلیون نفر آن را تماشا کردند.
در این فیلم موضوعاتی مانند ازدواج یک زن با دو نفر و… به نمایش درآمده است. در این میان حمایت معاون وزیر ارشاد و مسئول سازمان سینمایی کشور از این فیلم قابل توجه است. این فرد در پاسخ به جوانان متدینی که با نمایش این فیلم مبتذل مخالفت کرده بودند آنان را به نوشیدن «میناب» دعوت کرد. (متن نامه مخالفان این فیلم و پاسخ معاون وزیر ارشاد در رسانهها و جراید منعکس شده است!) مراجعه به سوابق این فیلم مشخص میکند که نسخه اصلی این فیلم بسیار فاجعهبارتر وکثیفتر از نسخه به نمایش درآمده بوده و اگر فیلم بدون اعمال اصلاحات به نمایش درمیآمد معلوم نبود که وزیر محترم ارشاد چه حرفی برای گفتن داشت؟ این در حالی است که وزیر ارشاد از ابتدای ورود به این مسئولیت خواستار حذف ممیزی از محصولات فرهنگی و هنری (مانند کتاب، فیلم، موسیقی، تئاتر و…) و اعتماد به هنرمندان و تولیدکنندگان آثار هنری شد. بر همین اساس کارگردان فیلم مذکور نیز از ابتدا خواستار نمایش فیلم فوق بدون هرگونه اعمال اصلاحات بوده است!
د) در اواسط ماه مبارک رمضان مجری یکی از پر سر و صداترین برنامههای سیمای جمهوری اسلامی که به مناسبت این ماه تولید و پخش میشود، در لحظه افطار، مرگ یک خواننده معلومالحال زمان طاغوت را (که در آن روز رخ داده بود) تسلیت گفت و لحظاتی در باب کمالات و هنرمندی او داد سخن داد، ولی حتی کلمهای درباره مرحوم حمید سبزواری (برجستهترین شاعر متعهد انقلاب اسلامی) که ایشان هم در همان روز وفات یافته بود به زبان نیاورد و از مردم خواست که برای سلامتی فلان کارگردان سکولار و ضدانقلاب سینمای ایران دعا کنند؛ آن هم در حالی که مقام معظم رهبری در تجلیل از مرحوم سبزواری سنگ تمام گذاشتند و از ایشان و تعهد و خدمتشان تقدیر شایستهای به عمل آوردند.
چند روز بعد یکی دیگر از مجریان سیمای جمهوری اسلامی در برنامهای که به مناسبت افطار تهیه و پخش میشد صراحتاً اعلام کرد که اگر در جامعه با فرد بیحجابی برخورد کردید نباید اخم کنید و ناراحت شوید، بلکه باید با لبخند و روی خوش با او روبهرو شوید و… و این در حالی است که حتی کودکانی که چند جلسه پای منبر واعظان و خطبای دینی حاضر شدهاند میدانند که مطابق فرمایش امیرمؤمنان علی«ع» و براساس آموزههای دینی، حداقل اقدام انسان مؤمن در برخورد با یک منکر، ابراز انزجار قلبی و اخم کردن به فاعل منکر است.
هـ) چند ماه پیش کارگران یکی از معادن شمال غرب کشور که برای دفاع از حقوق خود دست به اعتراض صنفی زده بودند، به دستور فرماندار بازداشت و بهسرعت محاکمه و به تحمل ضربات شلاق محکوم شدند و حکم صادره نیز اجرا شد؛ آن هم در حالی که سالهای سال است روزهخواری در ملاءعام در جای جای ایران اسلامی جریان دارد و به امری شایع و عادی (خصوصاً در تهران و بسیاری از شهرهای بزرگ کشور) تبدیل شده، اما طی این سالها حتی یک مورد اجرای حکم شرع در باره مرتکبان روزهخواری در ملاءعام گزارش نشده و معلوم نیست که آیا تا کنون فردی به جرم روزهخواری متحمل حد شرعی شده است یا خیر؟
و) اینها و موارد مشابه فراوان تنها نمونههائی از ولنگاری فرهنگی در تنها نظام دینی و اسلامی جهان هستند؛ آن هم در حالی که مرتکبین این موارد خلاف شرع و مغایر با ارزشهای اسلامی و انقلابی یا بر سریر قدرت و اریکه مناصب برآمده از خون شهدا تکیه زدهاند و با گردنفرازی به استمرار اقدامات دینستیزانه خود مشغول و یا از حمایت این قبیل مسئولان برخوردارند.
ولنگاری فرهنگی یعنی سکوت بسیاری از علما و خطبا و مسئولان و صاحبان تریبونها در قبال این پردهدریها! ولنگاری فرهنگی یعنی اینکه قدرت در نظام جمهوری اسلامی در اختیار چنین افرادی است، اما روحانیت و مؤمنان بایستی به دلیل سوءمدیریت چنین افرادی، روزانه صدها دشنام و ناسزا را تحمل کنند که مملکت دست روحانیت است و فلان فساد در آن رخ داده است.
اما نتیجه و دستاورد ولنگاری فرهنگی چیست؟ وقتی فلان ورزشکار معروف به دلیل مصرف بیش از حد مشروبات الکلی و مواد مخدر سکته میکند و میمیرد و مشخص میشود که بسیاری از ورزشکاران مشهور به این مشکلات گرفتارند، هنگامی که روابط نامشروع در میان بسیاری از اهالی ورزش که به مدد صدا و سیما و رسانهها به الگوی جوانان مملکت تبدیل شدهاند، به امری عادی تبدیل شده و فراوان اتفاق افتاده که چهرههای شاخص ورزشی در جلسات مختلط فسق و فجور و محافل فحشا بازداشت و سپس با پا درمیانی مسئولان آزاد شدهاند، میتوان به نتیجه ولنگاری فرهنگی در عرصه ورزش پی برد.
قطعاً وجود مسئولانی که با چادر دختر ورزشکار بدان گونه مقابله میکنند، ثمرهای جز ترویج و توسعه چنین فجایعی در عرصه ورزش نخواهد داشت. همان طور که وجود مسئولان مخالف با چادر در رأس نظام آموزش و پرورش نتیجهای جز افزایش شدید بیحجابی و رفتارهای خلاف اخلاق در مدارس دخترانه به بار نیاورده است. اگر مسئولان وزارت آموزش و پرورش جرئت کنند و آمار واقعی ترویج فساد و فحشا در میان دانشآموزان دختر را منتشر کنند، خواهیم دانست که چه بلایی بر سر مان آمده است.
نتیجه ولنگاری فرهنگی در سینما و سیمای جمهوری اسلامی، ترویج دینستیزی و شریعتگریزی در میان نسل جوان مملکت و در نهایت تسلیم کشور و جامعه در برابر موج فساد و تکرار فاجعه اندلس است.
ولنگاری فرهنگی یعنی تعطیل اجرای حدود شرعی و بیحرمت شدن احکام الهی و شیوع روزهخواری و انواع مفاسد اجتماعی و اخلاقی ناشی از تضعیف دینداری. در چنین جامعهای دیگر به چه چیز میتوان امید بست و به چه کسی میتوان اعتماد کرد؟ ثمره ولنگاری فرهنگ، فروپاشی جامعهای است که روزگاری الگوی معنویت و دیانت در جهان بود و هنوز هم اگر ولنگاری فرهنگی از میان مسئولان کشور رخت بربندد، میتواند باشد و این مهم میسر نخواهد شد جز با حذف مسئولان ولنگار، مسئولانی که تا کنون به دلیل مماشات و تساهل و تسامح مؤمنین، غاصبانه مناصب تنها نظام دینی جهان را جولانگاه خود ساختهاند و به نام دین اما به کام خود حکم میرانند.
پینوشتها
۱ـ سیاست روز، ۲۲/۳/۹۵٫
۲ـ سیاست روز، ۲۲/۳/۹۵٫
سوتیتر:
نتیجه ولنگاری فرهنگی در سینما و سیمای جمهوری اسلامی، ترویج دینستیزی و شریعتگریزی در میان نسل جوان مملکت و در نهایت تسلیم کشور و جامعه در برابر موج فساد و تکرار فاجعه اندلس است.