Tag Archives: یمن

29دسامبر/21

دوگانگی برخورد مجامع بین‌المللی با نقض حقوق بشر در نیجریه

  1. دنیای امروز دنیای شگفتی‌هاست. میلیون‌ها انسان در غرب برای کشته شدن یک سگ یا چند گربه یا چند پرنده غمگین می‌شوند؛ ولی برای ذبح انسان‌ها غمی نمی‌خورند. مدعیان دروغین حقوق بشر در دنیا به خاطر اینکه حیوانی به‌نحو نامتعارف آزار و اذیت می‌بیند و یا کشته می‌شود – که البته ما هم می‌گوییم نباید این اتفاق بیفتد – و یا اگر یک چشم آبی آمریکایی و اروپایی ناخنش خراشیده شود، سر و صدا و جنجال به پا و همه دنیا را بسیج می‌کنند؛ همه شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌ها و مطبوعات و فضای مجازی را پای کار می‌آورند؛ شخصیت‌های مشهور هنری ورزشی سیاسی اجتماعی را به خط می‌کنند؛  کمپین‌های میلیونی به راه می‌اندازند و طرفداری خود را از حقوق بشر در بوق و کرنا می‌کنند. حتی سیاستمداران و دولتمردان کشورهای مختلف اظهارنظر و آن اقدام را محکوم می‌کنند؛ ولی از کشته شدن صدها و میلیون‌ها انسان محروم و مستضعف در نقاط مختلف دنیا خم به ابرو نمی‌آورند و حتی زحمت بیان یک کلمه و یک جمله و صدور یک بیانیه به عنوان محکومیت را به خود نمی‌دهند.

ما با چنین پدیده‌ای در دنیا مواجه هستیم.

در دنیای امروز همه چیز حول محور دلار می‌چرخد.  قدرت‌های بزرگ ملاک و معیارشان در اجرای حقوق بشر و حقوق بین‌الملل منافع آنهاست؛ منافع نامشروعی که انگیزه اقدام آنها در حوزه حقوق بشر می‌شود. از منظر قدرت‌های بزرگ استکباری، انسان‌ها یا با آنها هستند یا علیه آنها. دولت‌ها یا با آنها هستند یا علیه آنها. نقض حقوق بشر در دولت‌های همسو و وابسته به آنها نادیده گرفته می‌شود و در دولت‌هایی که همسو و هماهنگ با آنها نیستند، بادقت رصد می‌شود و از کاه، کوه ساخته می‌شود و به‌نحو شگفت‌انگیزی بزرگ‌نمایی  و به‌شدت محکوم می‌شود.

آنها در حقوق بشر و حقوق بین الملل سیاست‌ها و معیارهای دوگانه دارند. حقوق بشر ابزار تأمین منافع نامشروع آنان است. در یک قضیه و مسئله واحد دو گونه موضع‌گیری می‌کنند. یا جار و جنجال به راه می‌اندازند و یا سکوت مطلق. اگر حادثه‌ای در کشوری که همسو با منافع نامشروع آنهاست اتفاق بیفتد مطلقاً سکوت مطلق می‌کنند؛ ولی اگر در کشور  غیر همسو با آنها روی بدهد، و هیاهو به راه می‌اندازند و همه نهادهای بین المللی را تحریک می‌کنند و پای کار می‌آورند؛ اعلامیه و قطعنامه صادر می‌کنند؛ محکوم می‌کنند؛ تحریم می‌کنند و افکار عمومی جهان را علیه آن دولت می‌شورانند و در سازمان ملل از همه ظرفیت‌های حقوق بشر و حقوق بین‌الملل علیه آن دولت استفاده می‌کنند و آن را تا مرز نابودی  و فروپاشی کامل پیش می‌برند.

  1. رهبر معظم انقلاب درباره شیخ ابراهیم زکزاکی می‌‌فرمایند: «مصلح تقریبی مؤمن». او مصلحی است که قصد اصلاح جهان آلوده به شرک و الحاد و فساد را دارد. اصلاح‌گری است که در تقریب بین مذاهب و ادیان گوناگون سخت می‌کوشد و مؤمنی است که ایمان را نه در لفظ و گفتار، بلکه با رفتار و منش و اخلاق اسلامی به مردم جامعه خود ارائه می‌کند. این‌گونه است که او با دست خالی و بدون عِدّه و عُدّه و تنها با اندیشه الهام گرفته از تفکر امام خمینی(ره) در آفریقا به گسترش اسلام ناب محمدی می‌پردازد و انسان‌های محروم و تشنه حقایق اسلام را شیفته خود می‌کند و خاری می‌شود در گلوی تفکر الحادی غربی و صهیونیستی و وهابی و….

شیخ زکزاکی و طرفدارانش فقط در راه اندیشه و بیان نظرات خود حرکت می‌کنند و فقط فعالیت‌های مذهبی عام‌المنفعه و انسان‌دوستانه انجام می‌دهند. تظاهرات مسالمت‌آمیز ترتیب می‌دهند و هیچ حرکت مسلحانه‌ای را انجام نمی‌دهند و هیچ اقدام تخریبی و تروریستی‌ای را مرتکب نمی‌شوند؛ ولی به‌رغم این نوع رفتار، ارتش نیجریه در دو سال پیاپی با هجوم وحشیانه خود هزاران نفر از طرفداران شیخ زکزاکی را مظلومانه به شهادت رسانده است. این خون‌های پاک زمینه‌ساز رشد و بالندگی اندیشه‌های امام راحل در آفریقا ‌شده و قلب‌ میلیون‌ها انسان پاک را فتح کرده است. انسان‌هائی که زمینه‌ساز رهایی انسان محروم  آفریقایی از بردگی و استعمار غرب و شرق و ازالحاد و تحجر شده‌اند.

دولت نیجریه به دستور اربابان خود با شیخ زکزاکی و مردم مظلوم طرفدار او چنین برخوردی دارند؛ در حالی که گروه‌هایی چون «بوکوحرام» و گروه‌های دیگر وهابی که در نیجریه مسلح‌‌ و به تبلیغ افکار تکفیری خود مشغول‌اند؛ هر سال صدها هزار انسان بیگناه را می‌کشند یا می‌ربایند و شکنجه می‌کنند و از بین می‌برند؛ به‌نحو شگفت‌انگیزی از مصونیت برخوردارند؛ مصونیتی که دولت و ارتش وابسته این کشور به آنها داده است.

نفوذ عربستان و اندیشه وهابی و تکفیری در این کشور به شیخ زکزاکی اجازه فعالیت نمی‌دهد .از سوی دیگر غربی‌ها هم با این جنبش موافق نیستند، زیرا این جنبش منافع نامشروع آنها را در آفریقا نشانه گرفته است. صهیونیست‌ها  نیز خواستار نابودی اندیشه زکزاکی  هستند که مبتنی است بر نفی اشغال و تجاوز رژیم غاصب قدس شریف. هر حرکتی که برای فلسطین و برای محرومان و مستضعفان در منطقه خاورمیانه و جهان  دل می سوزاند و از آنها حمایت می‌کند، از منظر آنها خطرناک است و باید نابود شود. لذا نهضت زکزاکی از سه جهت مورد حمله واقع می‌شود. محور غربی، محور عبری و محور عربی.

مثلث غربی عبری و عربی با دیدگاه‌های شیخ زکزاکی که ملهم از دیدگاه انقلابی خمینی کبیر و مبتنی برآزادی و رهایی مستضعفان و محرومان جهان است، مخالف‌اند و با تمام قوا برای نابودی این تفکر تلاش می‌کنند. بر این اساس ارتش نیجریه با حمایت غربی‌ها وصهیونیست‌ها و وهابی‌ها در سالگرد روز قدس در دو سال پیاپی به طرفداران مظلوم بی‌گناه و بی‌دفاع شیخ زکزاکی حمله بردند و آنها را از دم تیغ گذراندند. آنان در دو حادثه متوالی شش فرزند پسر او را به شهادت رساندند؛ خواهر او زنده زنده در آتش سوزانده شد؛ فرزندان دیگر او هم مجروح شدند و خود او و همسرش نیز در آستانه مرگ قرار گرفتند.

 

  1. قدرت‌های بزرگ در یک توافق نانوشته انسان‌ها را به دو دسته انسان‌های درجه یک و درجه دو تقسیم کرده‌اند. زمانی که مردم آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین کشته می‌شوند، هیچ اتفاقی در دنیا نمی‌افتد، اما زمانی که یک آمریکایی یا اروپایی جراحت کوچکی برمی‌دارد، همه نهاد‌های بین المللی و قدرت‌های بزرگ فریادشان بلند می‌شود.

لذا برخورد قدرت‌های بزرگ با اصل حقوق بشر یک برخورد دوگانه است. اگر ملاک انسان بودن فرد است، مسلمان میانماری و یا ایزدی کرد  نباید با دیگری فرق داشته باشد. افغانی‌ها، عراقی‌ها، سوری‌ها، یمنی‌ها و بحرینی‌ها هم انسان هستند، ولی اینها اصلا دیده نمی‌شوند. از منظر منافع نامشروع آمریکا و قدرت‌های غربی انسان‌ها دو دسته‌اند.

همه اینها ما را به این نتیجه می‌رساند که حوزه فکری و فلسفی و نظری حقوق بشر از حوزه اجرای آن جداست. حقوق بشر در حوزه اجرا متأسفانه تحت سیطره سیاست، ثروت و قدرت است و از این روی دچار ضعف و سستی شده است.

جنگ یمن، جنگ سوریه، اوضاع نابه‌سامان بحرین و بحران‌های گذشته عراق و افغانستان به‌خوبی ناکارآمدی اجرای حقوق بشر را نشان می‌دهند. فلسطین هم که سال‌های سال است که زخم چرکینی بر پیکره حقوق بشر است و در آن، نقض مداوم، مسمتر، سیستماتیک و بنیادین حقوق بشر توسط یک رژیم جعلی رخ می‌دهد، اما همه نهادهای حقوق بشری، قدرت‌های بزرگ و نهاد‌های بین‌المللی و سازمان ملل که متولی اصلی صلح و امنیت است، در سکوت کامل به سر می‌برند.

  1. با پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ موجی از گرایش جوانان و نخبگان جهان به انقلاب رخ داد و بسیاری از جهانیان به شوق دیدار با امام خمینی به ایران آمدند. در این میان جوانانی از غرب آفریقا نیز بودند که پس از ورود به ایران جذب حوزه‌های علمیه شدند. یکی از این شخصیت‌ها شیخ ابراهیم زکزاکی بود که پس از آشنایی با امام وارد حوزه علمیه شد و بعد از ورود به نیجریه توانست جامعه شیعه نیجریه را تأسیس کند. رشد تشیع در این منطقه پس از انقلاب اسلامی آغاز شد. جامعه شیعه نیجریه بر خلاف دیگر کشورهای غرب آفریقا تحت فشار دولت و ارتش بود.(۱)

نیجریه پرجمعیت‌ترین کشور قاره‌ آفریقاست و در غرب آن قاره قرار دارد. پایتخت آن آبوجا و بزرگ‌ترین شهر آن لاگوس است. جمعیت این کشور ۱۷۰ میلیون‌ نفر‌ و زبان‌ رسمی آن انگلیسی و زبان مردم آن هوساست. حدود ۸۵ میلیون‌ نفر از مردم نیجریه مسلمان و بقیه مسیحی یا بی‌دین هستند. این کشور  با وجود برخورداری از منابع سرشار نفت در فقر‌ به‌ سر می‌برد.

فضای فرهنگی سیاسی نیجریه تابلویی رنگارنگ از فرهنگ ادیان است. حداقل نیمی از جمعیت این کشور مسلمانند. در حال حاضر نیجریه با جمعیتی بیش از ۸۵ میلیون مسلمان، یکی از جوامع اسلامی بزرگ در غرب آفریقاست. در نیجریه، به‌خصوص در قسمت شمالی آن فرقه‌های مختلفی از مسلمانان حضور دارند، یکی از شناخته شده‌ترین گروه‌های سیاسی مذهبی نیجریه «الحرکه الاسلامیه فی نیجریا»ست که از نفوذ و قدرت بسیاری در این کشور برخوردار است و موجب رونق تشیع در نیجریه شده است.(۲)

 

  1. شیخ ابراهیم ‌‌بن یعقوب‌‌ بن‌ علی‌‌ بن‌ تاج‌الدین‌‌ بن حسین زکزاکی در پنجم ماه می‌۱۹۵۳ (۱۳۳۲شمسی‌) در‌ شهر‌ زاریای نیجریه در یک خانواده مذهبی متولد شد. شیخ ابراهیم در خانواده‌ای به‌ دنیا‌ آمد‌ که فعالیت سیاسی و ضد استعماری در آن پیشینه دیرینه دارد و جد شیخ زکزاکی از‌ فقهای عصر و زمانه خود و از مبارزان بااستعماردر آفریقا بود که از‌ موریتانی‌ به نیجریه آمده بود. هرچند او سید و از نوادگان اهل بیت(ع) بود، اما چون‌ در‌ نیجریه هر عالمی را شیخ می‌گفتند، او را هم شیخ می‌گفتند.

سید ابراهیم تحصیلات ابتدایی خود را در مدارس‌ سنتی‌ قرآنی‌ و اسلامی آغاز کرد و تا سن ۱۶ سالگی در مرکز یادگیری شهر تاریخی‌ زاریای‌ نیجریه مشغول به تحصیل بود. او در مدرسه ابتدایی رسمی شرکت نکرد. اولین‌ تجربه‌ وی با آموزش رسمی در سال ۱۹۶۹ در مدرسه عربی استان زاریا شروع شد که در آن‌ مقامات‌ محلی شهر، معلمان عربی را برای مدارس ابتدایی خود تعلیم می‌دادند. او‌ از‌ سال ۱۹۷۱ تا ۱۹۷۵ در مدرسه معروف‌ مطالعات‌ عربی‌ «کانو» تحصیل کرد. این‌ مدرسه‌ در سال ۱۹۳۴ به عنوان مدرسه حقوق نیجریه شمالی تأسیس شد و «مادر‌ دانشگاه بایرو» شناخته می‌شد. تقریباً‌ تمام‌ قضات بزرگ‌ شمال‌ نیجریه‌، فارغ‌التحصیل‌ این مدرسه هستند.

او عضو فعال جامعه دانشجویی مسلمانان  در‌ دانشگاه‌ و در سطح ملی بود. در سال‌ ۱۹۷۸‌، با سمت دبیر‌ کلی جامعه‌ دانشجویی مسلمانان همان‌ دانشگاه‌ به عنوان مغز متفکر در پشت تظاهرات گسترده مردمی در حمایت از گنجاندن شریعت در‌ قانون‌ اساسی‌ نیجریه شناخته و در سال ۱۹۷۹ به عنوان‌ نایب‌رئیس‌ (امور‌ بین‌الملل‌) جامعه‌ دانشجویی‌ مسلمانان انتخاب شد.

وقتی یکی از استادان دانشگاه‌ احمد بلو برای تدریس به دانشگاه کمبریج منتقل شد، ابراهیم زکزاکی را به آنها معرفی کرد. آنها از ابراهیم زکزاکی دعوت ‌کردند به کمبریج برود و برای دانشجویان و اساتید‌ در‌ مورد آفریقا و راه نجات آن از دست استعمار و استثمار سخنرانی کند. با اولین سخنرانی، همه دانشگاهیان شیفته او شدند و این برنامه بارها و بارها تکرار شد. او در این سفرها‌ با‌ آقای مسعود شجره، رئیس حقوق بشر اسلامی انگلستان که آن موقع دانشجوی کمبریج بود آشنا شد. ارتباط او با آقای شجره باعث شد‌ که‌ اطلاعات او از ایران  بیشتر شود.

با شروع انقلاب اسلامی به رهبری‌ امام خمینی(ره) جریان انقلاب را دنبال و در اولین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی به ایران سفر کرد. زکزاکی که از اهل سنت مالکی بود، پس از دیدار‌ با‌ امام خمینی‌(ره)، شیعه شد. رهبر‌ شیعیان‌ نیجریه درباره دیدارش با‌ امام راحل می‌گوید:  «حدود ۴۰ سال قبل، این افتخار را پیدا کردم تا در نخستین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی به ایران سفر و در جشن‌های پیروزی انقلاب‌ شرکت‌ کنم. امام یک قرآن به من هدیه دادند و گفتند بروید و با این قرآن مردم نیجریه را به اسلام دعوت کنید.»

او بعد از بازگشت به نیجریه، مردم نیجریه را جذب تشیع کرد. علاقه به انقلاب و امام خمینی در بین مردم‌ نیجریه در‌ سال‌های اخیر به‌قدری افزایش یافته که شیعیان نیجریه به «خمینیون» معروف شده‌اند.(۳)

زینت ابراهیم در سال ۱۹۸۴ میلادی با شیخ‌ ابراهیم زکزاکی ازدواج کرد‌. او‌ که قبلاً خبرنگار و نویسنده مطبوعات بود، پس از ازدواج با شیخ زکزاکی، به یک عنصر شیعه، انقلابی، فعال و مجاهد تبدیل شد. حاصل ازدواج او با شیخ ابراهیم نه فرزند است که هفت نفر آنان پسر و دو نفرشان دختر بودند.

در روز قدس سال ۲۰۱۴ میلادی، مرداد ۱۳۹۳ شمسی‌، سه‌ پسر ابراهیم زکزاکی به همراه ۳۳ تن از شیعیان، در جریان حمله‌ نیروهای‌ نظامی نیجریه به راه‌پیمایان روز قدس کشته‌ شدند‌.

در سال ۲۰۱۵ میلادی ۱۴۳۷ق‌ (دی ماه سال۱۳۹۴ش)، ده‌ روز‌ پس از برگزاری راه‌پیمایی باشکوه‌ اربعین‌ در جریان برگزاری مراسم روز اول ربیعالاول از‌ سوی‌ جنبش اسلامی نیجریه، در حسینیه‌ بقیه‌الله‌ در‌ شهر زاریا، به‌ بهانه‌ بسته شدن راه بر‌ فرمانده‌ ارتش، نیروهای ارتش نیجریه به مراسم شیعیان حمله کردند و موجب‌ کشته‌شدن‌ حدود ۱۰۰۰ نفر و زخمی شدن ۷۰۰ نفر را شدند‌. در‌ همین روز‌ پس‌ از‌ حمله به حسینیه بقیه‌الله‌ و کشتار شیعیان، به خانه شیخ حمله شد و سه فرزند دیگر شیخ زکزاکی نیز به شهادت رسیدند.

سه پسر او در ژوئن ۲۰۱۴، هنگام راه‌پیمایی روز قدس به دست نظامیان نیجریه به شهادت رسیدند. او جمعا شش فرزند خود را در این راه از دست داده است. از فرزندان زکزاکی دو دختر به ‌نام‌های دکتر «نصیبه» و «سهیلا» و یک پسر باقی مانده‌اند. و خواهر شیخ هم زنده‌ زنده‌ در‌ اتاق‌ در‌ بسته سوخت.

در‌ جریان‌ حمله نیروهای ارتش نیجریه به خانه وی‌، شیخ و همسرش نیز تا حد شهادت زخمی شدند. در این‌ جنایت‌، شیخ‌ یک چشم خود را از دست داد‌ و بیش‌ از‌ ۵۰‌ ترکش‌ در‌ بدنش به جا ماند که هنوز خارج نشده‌اند. همسرش نیز ده‌ها ترکش در بدن دارد، به‌طوری که به دلیل تحریک ترکش‌ها نمی‌توانند خواب راحتی داشته باشد.

بر اساس حکم دیوان عالی نیجریه که در سال ۲۰۱۶ صادرشد، شیخ زکزاکی رهبر جنبش شیعیان باید فوراً آزاد می‌شد، ولی حکومت همچنان از آزادی او سر باز می‌زد تا اینکه او و همسرش که حدود  ۶ سال  در حصر خانگی و زندان به سر برده بودند در  ۲۸ ژوئیه ۲۰۲۱ از تمام موارد اتهامی تبرئه و آزاد شدند.

 

  1. ۶. شیخ ابراهیم همچون امام خمینی بر مبارزه با رژیم اشغالگر قدس تأکید داشت او و طرفدارانش به‌ عنوان حرکت اسلامی نیجریه شناخته می‌شوند. این تشکیلات‌ در هیچ جا به‌طور رسمی ثبت نشده است، ولی حدود ۲۰ میلیون نفر خود را عضو حرکت اسلامی نیجریه می‌دانند‌. هدف‌ حرکت‌ اسلامی نیجریه، آگاه ساختن مسلمانان از وظایفشان به عنوان افراد‌ و به عنوان یک جامعه است. شیخ به‌ویژه بر اهمیت مشارکت زنان در این جنبش تاکید می‌کند، امری که‌ در‌ جامعه‌ نیجریه مرسوم نبود و زنان اجازه فعالیت در امور مذهبی‌ را‌ نداشتند. جنبش اسلامی بیش از سیصد مدرسه ابتدایی و متوسطه دارد که عمدتاً‌ در‌ مناطق‌ شمالی این کشور واقع شده‌اند.

«المیزان» ارگان جنبش اسلامی پرخواننده‌ترین روزنامه نیجریه است و  به زبان هوسا منتشر می‌شود. برخی از مراسم‌ها در حرکت اسلامی جنبه تظاهرات دارند. برای‌ مثال راه‌پیمایی روز عاشورا و راه‌پیمایی اربعین و در مرحله بعد، راه‌پیمایی روز قدس از این جمله‌اند. گروه‌هایی از دانشجویان در برخی از اعیاد به بیمارستان‌ها سر می‌زنند‌ و ضمن‌ سرکشی‌ به بیماران برای کمک به کسانی‌ که‌ به خون نیاز دارند، خون می‌دهند. برخی اوقات تمام گروه، لباس متحدالشکل جنبش اسلامی نیجریه را‌ می‌پوشند‌. همچنین‌ در برخی از اعیاد مانند میلاد حضرت زهرا(س)، عده‌ای از دانشجویان به‌ زندانیان‌  نیازمند‌ سر می‌زنند و با کمک ‌های جمع‌آوری شده از افراد خیر، زمینه آزادی بعضی از آنان‌ را‌ فراهم‌ می‌سازند.

 

  1. ۷. شیخ زکزاکی که از زلال اندیشه‌های امام خمینی(ره) سیراب شده است، در آفریقا و نیجریه نهضتی را مبتنی بر اندیشه و ایمان و عمل صالح و اخلاق انسانی بنا نهاده است که هیچ نیرو و سلاحی جز اندیشه مبتنی بر حکمت و عقلانیت و منطق و عمل صالح و اخلاق انسانی و اسلامی ندارد. او با این رویکرد موفق شده است حدود ۲۰ میلیون انسان تشنۀ حقیقت آفریقا را با خود همراه کند.

امروز معیار حقوق بشر، وابستگی دولت‌ها به آمریکاست؛ یعنی هر اندازه که وابستگی دولتی به آمریکا بیشتر باشد؛ حمایت آمریکا از آن کشور بیشتر است؛ ولو  حقوق بشر را به هیچ وجه رعایت نکند. در حقیقت حقوق بشر ابزاری است برای آمریکایی‌ها برای رسیدن به اهداف نامشروعشان. به عنوان مثال حمایت از عربستان به عنوان بزرگ‌ترین ناقض حقوق بشر در جهان حامی سیاست‌های آمریکاست.

آمریکایی‌ها حتی تروریست‌ها را به تروریست‌های خوب و  بد تقسیم می‌کنند. اگر یک گروه تروریستی مثل داعش در راستای منافع نامشروع آنها اقدام و حرکت‌کند، از منظر آنها تروریست‌های خوبند. تروریست‌های بد کسانی هستند که اجازه نمی‌دهند آمریکا به منافع نامشروعش دست پیدا کند.

یکی از عجایب روزگار ما وارونگی جهان است. وارونگی به مفهوم اینکه وقتی این گزاره‌ها را کنار هم می‌چینیم دچار تعارض می‌شویم. داعش یک گروه تروریستی است و به اذعان رهبران آمریکا توسط این کشور ایجاد شد و ایران به عنوان یکی از کشورهای قربانی تروریسم، تقریباً تنها کشوری است که به‌طور واقعی با این پدیده شوم مبارزه می‌کند. آمریکا ایران را حامی تروریسم می‌داند و سردار دل‌ها، فرمانده مبارزه با تروریسم، سردار سلیمانی را  که به اذعان همه دنیا در خط مقدم  مبارزه قرار داشت و سال‌های سال با تروریسم و مصادیق آن، داعش، النصره، تحریرالشام و سایر گروه‌های تروریستی همچون القاعده و… جنگید، به شهادت می‌رساند.

در وارونگی همین بس که آمریکا که خود داعش را ایجاد  و از آن حمایت و به آن کمک مالی کرده است؛ قهرمان مبارزه با تروریسم را به جرم حمایت از تروریسم به شهادت ‌می‌رساند و سازمان‌هایی چون حزب الله لبنان، حشد الشعبی عراق، انصارلله یمن و….. را به اقدامات تروریستی متهم می‌کند.

۸- مثلث شوم غربی صهیونی و وهابی در پشت پرده تمام حوادث مرتبط با زکزاکی و حوادث مشابه علیه جریان مقاومت اسلامی در جهان قرار دارد و با اندیشه آزادی‌بخش و رهایی‌بخش مبتنی بر اسلام ناب محمدی مقابله می‌کند و در جنگی تمام عیار و با تمام قوا در صدد حذف این اندیشه و طرفداران آن است.

سال‌ها از کشتار وحشیانه و بی‌دلیل مردم بیگناه نیجریه توسط دولت این کشور و دستگیری همراه با شکنجه شیعیان و رهبر آنها می‌گذرد، اما متأسفانه همچنان شاهد سکوت مجامع بین‌المللی در مقابل نقض آشکار حقوق بشر هستیم. سکوتی شرم‌آور که بیانگر رسوایی مدعیان دروغین حقوق بشر اعم از سازمان ملل، دولت‌ها و نهادهای حقوق بشری  است. به‌راستی باید برای نقض‌های مکرر و مستمر حقوق بشر در جهان خون گریست.

در پایان باید بر این نکته تأکید شود که جرم زکزاکی و یارانش چیزی جز ترویج افکار و اندیشه‌های روشنی‌بخش و انقلابی شیعی نیست. جرم شیخ زکزاکی تعلیم و ترویج اندیشه مقاومت اسلامی و بیداری محرومان بر اساس اندیشه اسلام حقیقی و  برگرفته از مکتب ائمه معصومین (ع) و زمینه‌ساز ظهور منجی عالم و تشکیل حکومت عدل حضرت بقیه الله(عج) است.

با آرزوی وصول به این آرمان الهی.

 

پی‌نوشت:

۱- حکیم الهی، عبدالمجید، ۱۳۹۳٫

۲- Mustapha.2014.p 4

۳- سایت دانشنامه حوزوی ویکی فقه.

17ژوئن/21

بحران یمن، انفعال نهادهای‌ بین‌المللی

مقدمه:

با نگاهی کلی به تحولات قرن بیستم، از یک سو شاهد پیشرفت‌های گسترده علم و فناوری و رشد چشمگیر جنبه‌های مثبت تمدن بشری و از  سوی دیگر نظاره‌گر فجایع عظیم تاریخی‌ای چون دو جنگ خانمانسوز اول و دوم جهانی با ده‌ها میلیون کشته و مجروح و آواره و تخریب کشورهای متعدد هستیم.

با گذر زمان و آغاز قرن بیست و یکم انتظار می‌رفت که جامعه جهانی دیگر شاهد هیچ جنگی نباشد و وقایع دردناک پیشین تکرار نشوند؛ ولی متأسفانه باز هم شاهد فجایعی چون جنگ تجاوزکارانه صدام حسین، رئیس‌جمهور دیکتاتور عراق، علیه ایران، اشغال کویت توسط رژیم بعثی عراق، استمرار تجاوزات رژیم صهیونیستی به لبنان، غزه،… و مداخلات نظامی آمریکا و متحدانش در افغانستان و عراق و نیز اقدامات و عملیات جنایتکارانه و وحشیانه گروه‌های تکفیری تروریستی با حمایت برخی از قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای بر ضد ملت‌های سوریه و عراق و در نهایت تهاجم نظامی و جنگ علیه مردم یمن هستیم.

در این میان جنگ یمن یکی از مصادیق تداوم تجاوزگری و نقض حقوق بشر دوستانه در روزگار معاصر ماست. کشورهای ثروتمند عرب علیه فقیرترین کشور متحد شدند و با پشتیبانی قدرت‌های بزرگ و سازمان ملل، جنگی نابرابر را شروع کردند. نیروهای موسوم به ائتلاف عربی سعودی همه توان نظامی خود را جمع به مردم بی‌دفاع یمن حمله کردند و جنگی نابرابر را رقم زدند. حاصل این جنگ که هم‌اکنون نیز ادامه دارد کشته شدن هزاران هزار یمنی بی‌دفاع، از کودکان و زنان گرفته تا بیماران و سالخوردگان و زخمی شدن میلیون‌ها انسان و از بین رفتن زیرساخت‌های برق، آب، فرودگاه، تأسیسات حیاتی و تا مراکز درمانی است.

کشور یمن به‌رغم ۷۰۰ کیلومتر مرز مشترک با آب و دریا که می‌تواند اقتصاد این کشور را به یک اقتصاد پویا و پایدار تبدیل کند،  فقیرترین کشور عربی و اسلامی است. این وضعیت نشان‌دهنده تجاوزات طولانی مدت استعمار در این کشور است. در آغاز جنگ، نزدیک به دو میلیون نفر از مردم یمن با کمترین درآمد پست‌ترین کارها را در هتل‌ها، رستوران‌ها و فرودگاه‌های عربستان انجام می‌دادند. همین یک مورد برای درک وضعیت یمن کافی است.

در تحلیلی دقیق، عربستان از دیرباز یمن را حیاط خلوت خود محسوب ‌کرده و آن را تحت انقیاد خود ‌خواسته است. به دنبال خیزش مردم این کشور با تأسی از انقلاب اسلامی به رهبری انصارالله و تلاش برای رهایی از وضعیت نابسامان خود، جنگ در این کشور شروع شد.

در سال ۲۰۱۵ عربستان سعودی حملات هوائی خود را با نام عملیات طوفان علیه یمن آغاز کرد. امارات، قطر، کویت و بحرین نیز در پی کسب منافع خود در این جنگ شرکت کردند و سومالی هم مجوز استفاده از پایگاه‌های نظامی خود را برای این ائتلاف صادر کرد. از آن زمان تا کنون این جنگ وضعیت بسیار فاجعه‌باری را در یمن رقم زده است.

 

۱٫عدم مشروعیت درخواست مداخله

یکی از اصول اساسی حقوق بین‌الملل، عدم توسل به زور علیه استقلال و تمامیت ارضی کشور‌های دیگر است؛ مگر اینکه مورد هجوم نظامی آن کشور قرار بگیرد. یعنی فقط در مقام دفاع مشروع است که یک دولت حق دارد با کشور متخاصم مقابله کند و بجنگد. تجاوز عربستان به یمن به درخواست و دعوت یک رئیس‌جمهور مستعفی انجام گرفته است. فردی که با حرکت انقلابی و مردمی یمنی‌ها از قدرت کنار رفت و در شرایطی که هیچ مسئولیتی نداشت، از ریاض درخواست کمک نظامی کرد.

موضوع درخواست مداخله نظامی در ناآرامی‌های یمن از جهات دیگری نیز قابل بحث است. با توجه به اتمام دوره انتقالی و نامشروع بودن ادامه تصدی منصور هادی به عنوان رئیس‌جمهور یمن، گروه‌های مختلف سیاسی و حزبی و نیز توده مردم نارضایتی خود را از حضور وی ابراز داشته و بخش‌های مهمی از کشور از جمله پایتخت و مراکز دولتی تحت  کنترل  گروه‌های مخالف قرار گرفته‌اند و لذا منصور هادی به دلیل فقدان کنترل مؤثر بر کشور و نیز اتمام دوره انتقالی، فاقد مشروعیت سیاسی هم هست و اساساً درخواست مداخله از کشورهای خارجی از این حیث نیز مخالف ضوابط و مقررات بین‌المللی است.

در این زمینه، شورای امنیت ملل متحد در اقدامی شگفت‌انگیز، ذیل فصل هفتم منشور ملل متحد، اقدام به صدور قطعنامه‌هایی کرده است. به‌ویژه در قطعنامه‌های ۲۲۰۱ ( بند ۲ مقدمه) و ۲۲۱۶ (بند ۶ مقدمه) با اشاره به نامه رئیس‌جمهور مستعفی یمن مبنی بر درخواست هرگونه کمک از شورای همکاری خلیج فارس و اتحادیه عرب، از جمله دخالت نظامی (بند ۲ مقدمه ۲۲۱۶) شده است. نقطه شروع این جریان هولناک را فردی به وجود آورده که هیچ‌گونه مشروعیتی برای درخواست مداخله نظامی در کشور یمن نداشته و انتخاب او در مقطعی به عنوان رئیس‌جمهور دوره گذار و با نقض قانون اساسی آن کشور صورت پذیرفته است. لذا در مجموع  باید گفت که ماهیت اقدام ائتلاف سعودی، مداخله در یمن است.

 

۲٫تجاوز ائتلاف به رهبری سعودی

بر اساس تحلیل بعضی از حقوقدانان از آنجا که مداخله با رضایت کشور میزبان مجاز است، استفاده از زور توسط ائتلاف سعودی و با اجازه دولت هادی  علیه «حوثی»ها و انصارالله قانونی است، ولی استدلال و ادعای عربستان در باره دلیل حمله و تجاوز، وجاهت حقوقی و منطقی ندارد و این حملات ناجوانمردانه باید به‌سرعت متوقف شوند.

از منظر اصول و قواعد حقوق بین‌الملل، عربستان سعودی بدون مجوز قانونی، یکی از مهم‌ترین قواعد حقوق بین‌‌الملل یعنی قاعده ممنوعیت توسل به زور را نقض و در امور داخلی دولت دیگر دخالت نظامی کرده است.

به‌رغم تأکید ماده ۱ منشور ملل متحد بر حفظ صلح و امنیت بین‌المللی و اقدامات دسته جمعی مؤثر برای جلوگیری و برطرف کردن تهدیدات علیه صلح و متوقف ساختن هرگونه عمل تجاوزکارانه یا سایر اقدامات ناقض صلح و فراهم آوردن موجبات تعدیل و حل و فصل اختلافات بین‌المللی، متأسفانه هیچ اقدام مؤثری از سوی ساز و کارهای بین‌المللی، به‌ویژه شورای امنیت برای خاتمه دادن به کشتار زنان و کودکان بی پناه یمنی انجام نشده است.

عربستان براساس محاسبه‌های خود، با پیروزی در این جنگ می‌توانست برای اهداف جاه‌طلبانه منطقه‌ای خود و اثبات ادعای هدایت منطقه گام مهمی بردارد؛ اما با گذشت تقریبا شش سال از آغاز جنگ، تنها چیزی که عاید عربستان شده، هزینه‌های سنگین مالی و جانی، انتقاد‌های حقوق بشری، هدف قرار گرفتن زیرساخت‌ها و مراکز حساس استراتژیک و… است.

 

۳٫نقد اقدام شورای امنیت

در اقدامات شورای امنیت دو نکته قابل انتقاد مشهودند. اول رفتار دوگانه شورای امنیت در تصمیم‌گیری در باره دو موضوع مشابه است. در بحران اوکراین که رئیس‌جمهور یانکوویچ توسط پارلمان اوکراین از پست خود عزل شد، درخواست کمک او از روسیه توسط مجمع عمومی سازمان ملل و شورای امنیت نامشروع و خلاف قانون ارزیابی گردید، هرچند که این امر توسط خود روسیه در شورای امنیت وتو شد. شورای امنیت سازمان ملل اقدام منصور هادی را که دو ماه قبل از حمله گروه ائتلاف، خود را مستعفی اعلام کرده بود مورد توجه قرار نداد و ضمن مشروع دانستن این عمل، اقدام تجاوزگرایانه مذکور را مجاز دانست و آن را تأیید کرد.

نکته دیگر اینکه در مقدمه همین قطعنامه، شورای امنیت به نامه‌ای که ۲۴ مارس ۲۰۱۵ از سوی منصور هادی خطاب به رئیس این شورا نوشته شده، استناد کرده گفته که دخالت نظامی بر مبنای یک درخواست قانونی صورت گرفته است. این در حالی است که از یک سو دعوت به سرکوب نظامی ملتی که از طریق مسالمت‌آمیز خواسته‌های خود را دنبال می‌کند، وجاهت قانونی ندارد. ضمن اینکه فرد درخواست‌کننده، دو ماه پیش از درخواست، رسماً از سمت خود کناره‌گیری کرده است. لذا استناد شورای امنیت به نامه او به لحاظ حقوقی موجه نیست.

در عین حال که قطعنامه ۲۱۱۶ نمی‌تواند مجوزی برای اقدامات نظامی گروه ائتلاف در یمن باشد، این قطعنامه بدون کوچک‌ترین اشاره‌ای به تجاوز آشکار عربستان و متحدانش به یمن فقط از نیروهای مردمی و جنبش انصارالله خواسته است به جنگ کنونی خاتمه دهند.

 

۴٫نقض اصول حقوق بین‌الملل

ائتلاف و کشورهای حامی آن از جمله عربستان به بحران دامن می‌زنند و مطابق حقوق بین‌الملل در این زمینه مسئولند و باید پاسخگو باشند. این اقدامات باعث نقض حاکمیت یمن و تجاوز به تمامیت ارضی آن شده که مخالف حق تعیین سرنوشت توسط مردم یمن و مغایر با اهداف و مقاصد سازمان ملل متحد است، زیرا نه تنها به صلح و امنیت منطقه کمک نکرده است، بلکه زمینه رشد و گسترش فعالیت گروه‌های تروریستی را در یمن فراهم کرده است.

با نگرش به تحولات یمن از سال ۲۰۱۱  تاکنون مسلم است که کشورهای منطقه به رهبری عربستان سعودی با حمایت بعضی از کشورهای قدرتمند خارج از منطقه، بحران سیاسی را در کشور یمن ایجاد کرده و آن را استمرار بخشیده‌اند و اصول و قواعد حقوق بین‌الملل را زیر پا گذاشته شده و کمترین توجهی به استقلال کشور یمن و اصل حق تعیین سرنوشت آن ملت نکرده‌اند. به این ترتیب سیطره سیاست قدرت و ثروت بر حقوق بین‌الملل حقوق بشر و حقوق بشردوستانه به اثبات می‌رسد.

جنگ نامشروع یمن بار دیگر اثبات کرد که مهم‌ترین قواعد حقوق بین‌الملل به‌راحتی قابل نقض هستند و سازمان مللی که وظیفه‌اش صیانت از این قواعد است، می‌تواند با عدم اقدامات مؤثر، موجب ادامه جنگ به بیش از هفت سال شود.

بدون شک بی کیفر ماندن عاملان این جنایات عاملی برای نقض صلح و امنیت بین‌المللی است. اقدامات سریع برای خاتمه بخشیدن به این جنگ خانمانسوز و محاکمه عاملین و آمرین جنایات جنگی علیه مردم مظلوم یمن فرصتی برای راستی‌آزمایی ساز و کارهای بین‌المللی و اثبات کارآمدی آنها به جامعه جهانی خواهد بود.

 

۵٫نقد مسلم حقوق بشردوستانه

اگرچه حمله نظامی دولت‌های عضو ائتلاف عربی به یمن با استناد به قطعنامه‌های شورای امنیت و تقاضای دولت مستعفی این کشور صورت گرفته است؛ اما این جنگ را باید یکی از مظاهر نقض حقوق بشر در روزگار حاضر دانست. بمباران شهرها و عدم تفکیک میان نظامیان و غیر نظامیان، عدم رعایت اصل احتیاط و آسیب رساندن به مردم عادی و کشتار زنان و کودکان، گواه بارزی از نقض حقوق بشر است.

بر اساس مواد ۵۰ الی ۵۳ کنوانسیون چهارگانه ژنو، کشورها موظفند از کشتن افراد غیر نظامی و تخریب اموال عمومی ممانعت به عمل آورند. از آنجا که عربستان و یمن عضو این کنوانسیون هستند، چنین اقداماتی نقض تعهدات آنها به شمار می‌آید.

از سوی دیگر محاصره دریایی یمن توسط نیروهای ائتلاف عربی، نقض فاحش حقوق بشر است، زیرا اولاً جنگ یمن در زمره درگیری‌های مسلحانه غیر بین‌المللی است و انجام محاصره دریایی در این نوع درگیری نامشروع است و ثانیاً این محاصره مانع انتقال کمک‌های بشردوستانه به مردم یمن در مناطق تحت کنترل نیروهای جبهه مقاومت (حوثی‌ها) می‌شود. با توجه به فقر بنیادین اقتصادی کشور یمن، شیوع ویروس کرونا نیز بر رنج‌ها و آلام مردم یمن افزوده است.

ائتلاف تحت رهبری عربستان، با حملات بی‌رویه خود به بیمارستان‌ها، ساختمان‌ها،  بازار و هتل‌ها قوانین حقوق بشر را در مورد حق حیات، مسکن مناسب، غذا، آب سالم و مراقبت‌های بهداشتی و قوانین بین‌المللی بشردوستانه را نقض کرده‌ و با استفاده از مواد منفجره و مهمات در مناطق غیرنظامی، موجب کشتار افراد بی‌گناه شده است.

این اقدامات ناشی از عدم تفکیک اهداف نظامی و غیر نظامی از سوی ائتلاف عربی  و مغایر با اعلامیه شانزدهم سپتامبر ۱۹۲۴ جامعه ملل تحت عنوان «اعلامیه ژنو» و نیز اعلامیه حقوق کودک مصوب ۲۰ نوامبر ۱۹۵۹ م و اعلامیه ۱۴ دسامبر ۱۹۷۴ مجمع عمومی سازمان ملل در خصوص حمایت از زنان و کودکان و همچنین ماده ۷۷ پروتکل نخست الحاقی به کنوانسیون‌های ژنو ۱۹۷۷ در خصوص احترام به کودکان هستند.

 

۶٫مسئولیت فروشندگان سلاح به ائتلاف سعودی

طبق اعلام انستیتوی تحقیقات بین‌‌المللی صلح استکهلم، آمریکا از سال ۲۰۱۵ تا ۲۰۱۹ بزرگ‌ترین تأمین‌‌کننده تجهیزات نظامی عربستان بوده و ۷۳ درصد واردات سلاح‌های این کشور را به خود اختصاص داده است. فروش اسلحه به خاورمیانه از ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۹ حدود ۶۱ درصد افزایش یافته است. فروش سلاح به عربستان ۲۵ درصد از کل صادرات اسلحه آمریکا بین سال‌های ۲۰۱۵ و ۲۰۱۹ بوده است.

آمریکا از اواخر دهه ۱۹۹۰ همچنان بزرگ‌ترین صادرکننده سلاح در جهان و عربستان بزرگ‌ترین مشتری این کشور است. آمریکا در سال ۲۰۱۸ میلادی، ۵۵ میلیارد و ۶۰۰ میلیون دلار سلاح فروخته  که در مقایسه با سال قبل از آن ۳۳ درصد رشد داشته است. این کشور تنها در سال ۲۰۱۷، قراردادی به ارزش ۱۸ میلیارد دلار برای فروش سلاح به عربستان امضا کرد و در ۵ سال منتهی به این سال، یک‌پنجم سلاح‌های آمریکا به عربستان فروخته شد. آمریکا بر این باور است که  سرمایه‌گذاری ۱۱۰ میلیارد دلاری سعودی‌ها در آمریکا نباید به دلیل پرونده‌ خاشقچی متوقف شود.

بعد از آمریکا، آلمان، انگلیس، فرانسه و کانادا فروشندگان عمده تسلیحات به عربستان و کشورهای عضو ائتلاف هستند و با حمایت‌های اطلاعاتی و پشتیبانی خود در این جنگ، در نقض حقوق بشر و جنایات صورت گرفته در این منطقه شریک جرم محسوب می‌شوند.

با توجه به آگاهی دولت‌های فروشنده سلاح به کشور‌های عضو ائتلاف در باره استفاده از این سلاح‌ها برای نقض حقوق بشر، بر اساس مواد طرح مسئولیت دولت‌ها در سال  ۲۰۰۱ می‌توان فروشندگان این سلاح‌ها را نیز در جنایات ائتلاف عربی در یمن، مسئول و شریک جرم بر شمرد.

 

۷٫نقش ادعایی ایران

بسیاری از غربی‌ها در طول جنگ نابرابر و ظالمانه علیه ملت یمن همه تاکتیک‌های جنگی یمنی‌ها را به ایران نسبت دادند. هربار موشکی شلیک شد و یا پهبادی اهداف عربستان را هدف قرار داد، بدون به حساب آوردن هوش سرشار مردم یمن، ادعا کردند که این کار ایران است. وقتی تمام بنادر یمن در محاصره سعودی‌هاست و حتی کانتینرهای گندم و سایر مواد غذایی هم اسکن می‌شوند، یک کشور چگونه می‌تواند تجهیزات نظامی برای رزمندگان یمنی ارسال کند؟

هر چند نفوذ انقلاب اسلامی در منطقه را نمی‌توان انکار کرد، اما واقعیت این است که ملت یمن اکنون به چنان درجه‌ای از رشد و قدرت دست یافته‌ که می‌تواند به‌تنهائی درباره آینده خود تصمیم بگیرد. البته نباید این حقیقت را هم فراموش کرد که سیاست جمهوری اسلامی ایران حمایت معنوی از جریان  مقاومت اسلامی منطقه است.

 

  1. اقتدار نظامی یمنی‌ها

نیرو‌های یمنی با پیشرفت در فناوری‌های موشکی و پهبادی موفق شده‌اند معادلات جنگ را به نفع خود تغییر دهند و مناطق وسیعی را از مزدوران عربستان و امارات پس بگیرند. به همان میزانی که حمایت اروپا و آمریکا از تجاوز عربستان به یمن افزایش پیدا کرده، مقاومت مردم یمن موجب شده که تأثیرگذاری آنها هم در اجتماع داخلی، هم در دیپلماسی بین‌المللی و هم در تقویت قدرت دفاعی افزایش یابد تا امروز که ارتش ملی یمن و کمیته‌های مردمی به رهبری انصارالله توانسته‌اند یک قدرت بازدارندگی کامل را در مقابل رژیم سعودی و حامیان آن ایجاد کنند.

شواهد حاکی از آنند که هفتمین سال جنگ یمن نیز مانند گذشته همراه با شگفتی‌آفرینی‌های جدید یمنی‌ها در سطحی وسیع‌تر خواهد بود. هرچند نمی‌توان زمان دقیقی را برای پایان جنگ یمن تعیین کرد، اما در سایه افزایش خسارت‌های مادی و معنوی ائتلاف عربستان و عدم وجود چشم‌اندازی برای خروج از این بن‌بست، سعودی‌ها نمی‌توانند برای مدتی طولانی این جنگ را ادامه دهند.

 

نتیجه‌گیری 

به دلایل عدیده و بر اساس موازین حقوق بین‌الملل و نیز طرح مسئولیت بین‌المللی دولت‌ها، درخواست مداخله از سوی رئیس‌جمهور مستعفی و فراری یمن مشروعیت ندارد. درخواست مداخله خارجی با استناد به ماده ۵۱ منشور ملل متحد به عمل آمده، در صورتی که اساساً کشور یمن مورد تجاوز خارجی قرار نگرفته و تحولات و ناآرامی‌های آن کشور ریشه داخلی داشته است. اقدامات کشورهای مهاجم خلاف ضوابط و موازین بین‌المللی و ناقض حقوق بشر است و جنایت جنگی و جنایت علیه بشریت محسوب می‌شود. گرچه در ظاهر اقدام ائتلاف در حمله به یمن بر اساس قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل صورت گرفته است، ولی در واقع گونه‌ای از تجاوز محسوب می‌شود. بحران انسانی در یمن تنها در صورتی کاهش پیدا خواهد کرد که دولت‌ها در امور داخلی یمن مداخله نکنند و اجازه بدهند مردم یمن، خودشان سرنوشتشان را تعیین کنند، و گر نه سازماندهی شورش‌ها و اقدامات نظامی علیه غیرنظامیان نتیجه‌ای جز بی‌ثبات کردن منطقه، تحت الشعاع قرار گرفتن استقلال دولت‌های ضعیف ولی مستقل، سرنگونی دولت قانونی و در نتیجه آشوب داخلی نخواهد داشت.

بر اساس اسناد حقوق بین‌الملل ناظر بر مخاصمات مسلحانه و حقوق بشری، ائتلاف سعودیدر  این جنگ  نابرابر، حقوق بشر را زیر پا گذاشته و معاهدات مخاصمات، از جمله کنوانسیون‌های چهارگانه ژنو را نادیده گرفته است.

رصد دقیق تحولات یمن  نشان می‌دهد که انصارالله یمن در مقام دفاع از حق حاکمیت داخلی و خواست مشروع ملت یمن به مبارزه با گروه‌های تروریستی و ائتلاف پرداخته‌ است و از این نظر طبق حقوق بین‌الملل، این حق را دارد. انصارالله قطعاً نقطه ضعف‌هائی هم دارد، وجود داشته باشد، ولی این مسئله به هیچ وجه قانونی بودن دولت آنها را زیر سئوال نمی‌برد.

برخلاف پیش‌بینی متجاوزان سعودی و هم‌پیمانانش که تصور می‌کردند این جنگ ظرف یک  ماه تمام می‌شود، مردم یمن در پرتو مقاومت و دسترسی به سلاح‌ها توانسته‌اند در میدان نبرد دست برتر را داشته باشند؛ به‌گونه‌ای که متجازان سعودی از اقدام خود پشیمان شده‌اند و و در صددند که به این جنگ خاتمه بدهند.

جنگ یمن در حالی وارد هفتمین سال خود می‌شود که انصارالله با تثبیت معادله بازدارندگی، عربستان و متحدانش را در شوک فرو برده و آنها را مجبور کرده است برای فرار از این مخمصه دست و پا بزنند.

رژیم سعودی نمی‌تواند در مقابله با جبهه مقاومت، در یمن برنده جنگ باشد. خروج از یمن و توقف حملات ائتلاف سعودی و واگذاری حل اختلاف در چهارچوب سیاست‌های یمنی ـ یمنی، راهکار خروج این رژیم از پیامد‌ها و عواقب بعدی است.

مسئولیت بین‌المللی ائتلاف سعودی به عنوان آغازگر جنگ و ارتکاب جرایم جنگی کاملاً محرز است و نهادهای مسئول بین‌المللی باید به نقض مستمر حقوق بین‌الملل و حقوق بشر توسط آنها رسیدگی کند.

17ژوئن/21

فلسطین آغاز دور تهاجم

الف) خبرها و تحلیل‌های مرتبط با تحولات

۱ـ جنگ اخیر بدین صورت رقم خورد: رژیم صهیونیستی در ماه مبارک رمضان فشارهای جدیدی را در قدس و کرانه باختری علیه فلسطینی‌ها به اجرا گذاشت. بر اساس حکم دادگاه عالی این رژیم، ارتش و شهرک‌نشین‌های صهیونیستی برای تصرف محله عرب‌نشین «شیخ جراح» که شامل ۲۶ منزل است و در حد فاصل قدس غربی و قدس شرقی قرار دارد، وارد عمل شدند که با مقاومت ساکنان آن مواجه گردیدند. همزمان با آن رژیم صهیونیستی محدودیت‌های جدیدی را علیه رفت و آمد روزه‌داران و نمازگزاران مسلمان به مسجدالاقصی به اجرا گذاشت و صحن این مسجد مقدس را به محلی برای جولان نظامیان خود تبدیل کرد. علاوه ‌بر این، در نیمه دوم ماه مبارک رمضان بر تعداد حملات یهودیان شهرک‌نشین به مسلمانان و به‌ویژه جوانان افزوده شد. این مسایل بیانگر تشدید تلاش‌های رژیم صهیونیستی برای کوچاندن اعراب مسلمان از قدس شریف بود.

در پی این تهاجمات، جنبش‌های مقاومت حماس و جهاد اسلامی، رژیم غاصب را به انجام اقدامات متقابل علیه شهرک‌های صهیونیستی‌نشین مستقر در قدس تهدید کردند. این تهدید ابتدا در سخنان روز قدس اسماعیل هنیه مطرح شد و سپس در روز یکشنبه (۱۹ اردیبهشت) هر دو جنبش فلسطینی، ۲۴ ساعت به رژیم صهیونیستی مهلت  دادند تا هر سه اقدامی که شرح آن رفت را متوقف کند، وگرنه به اقدام عملی علیه شهرک‌های صهیونیست‌نشین دست خواهند زد، اما این هشدار از سوی رژیم صهیونیستی جدی گرفته نشد. پس از طی ۲۴ ساعت، مقاومت فلسطین ضرب‌الاجل دوساعته‌ای را تعیین کرد و همزمان از نظامیان مستقر در مسجدالاقصی خواست برای حفظ جان خود، این مکان مقدس اسلامی را ترک گویند که باز هم با بی‌اعتنایی صهیونیست‌ها مواجه شد. پس از پایان مهلت دوساعته، جنبش‌های حماس و جهاد ۱۱ موشک را به سمت این شهرک‌هاشلیک کردند.

ساعتی بعد دادگاه عالی رژیم اعلام کرد اجرای حکم تخلیه محله شیخ جراح را به مدت یک ماه به تأخیر انداخته است و نظامیان مستقر در صحن مسجدالاقصی این مکان مقدس را ترک کردند؛ اما شش ساعت پس از انفعالِ ناشی از بهت رژیم، حمله گسترده به غزه آغاز شد. اسرائیل تلاش کرد تا وضعیت دوگانه‌ای را در قدس و کرانه باختری با غزه حاکم و از پیوستن قدس و کرانه به غزه جلوگیری کند. مقاومت فلسطین که از قبل برای مواجهه آمادگی داشت، با اقدامی بی‌سابقه، انواع و اقسام موشک‌ها را به طرف مناطق مختلف رژیم صهیونیستی پرتاب کرد.

این دو جنبش فلسطین در دقایق اولیه بیش از ۶۰۰ موشک شلیک کردند و طی ۲۴ ساعت تعداد موشک‌ها را به بیش از ۱۳۰۰ فروند رساندند. گستره آتش فلسطینی‌ها از شمال حیفا تا جنوبی‌ترین نقطه فلسطین اشغالی، یعنی «فرودگاه رامون» در نزدیکی خلیج عقبه به وسعت ۲۴۰ کیلومتر مربع را شامل می‌شد. موشک‌های فلسطینی به‌شکلی هوشمند باریکه جمعیتی رژیم صهیونیستی را در سواحل دریای مدیترانه از شمال حیفا تا شهرک‌های همجوار نوار غزه زیر فشار شدید قرار دادند. در این میان سهم پایتخت این رژیم بیش از بقیه بود و وضعیت بی‌سابقه‌ای را بر آن حاکم کرد.

این جنگ از یک سو فلسطینی‌های ساکن در غزه، کرانه باختری و قدس، ساکنان سرزمین‌های ۱۹۴۸ و ساکنان اردوگاه‌های فلسطینی در اردن، سوریه و لبنان را متحد کرد و از دیگر سو،  اوضاع داخلی رژیم صهیونیستی را طوری به هم ریخت که در حین جنگ، انتقادات زیادی از درون این رژیم علیه سیاست‌ها و اقدامات نظامی اسرائیل در رسانه‌ها و بیانات و بیانیه‌های رسمی مطرح شدند که در نوع خود بی‌سابقه بودند. از درون ارتش هم انتقادات تندی علیه جنگ غزه به گوش رسید.

مقاومت دلیرانه فلسطینی‌ها بر حوزه عربی نیز تأثیر گذاشت و همبستگی نسبتاً یکپارچه‌ای ـ حتی در میان کشورهای دارای رابطه رسمی با رژیم صهیونیستی نظیر مصر، اردن، بحرین و دولت خودگردان محمود عباس ـ به نفع مقاومت پدید آمد و تقریباً همه دولت‌های عربی علیه اقدامات اسرائیل موضع گرفتند.

۲ـ ارتش رژیم صهیونیستی در آغاز عملیات خشن علیه باریکه غزه اعلام کرد که بمباران ۲۵۰ نقطه از غزه را در دستور کار قرار داده است و با زدن این نقاط، توان نظامی مقاومت فلسطین  را نابود خواهد کرد. این اهداف در دو ساعت اول مورد حمله جنگنده‌های رژیم اسرائیل قرار گرفتند و فرماندهی ارتش گمان ‌کرد می‌تواند فاتحانه پایان جنگ را اعلام کند؛ اما تداوم پرتعداد شلیک‌‌ موشک‌های مقاومت ثابت کرد که ارتش اسرائیل از یک سو در برآورد توان نظامی مقاومت فلسطین دچار ضعف و خطای اساسی است و از سوی دیگر در اعلام آن دچار خطا شده است؛ به گونه‌ای که با ادامه حملات مقاومت، ارتش اسرائیل مورد انتقاد احزاب، شخصیت‌ها و میلیون‌ها یهودی‌ای واقع شد که به پناهگاه‌ها رفته بودند.

۳ـ فراگیری شلیک موشک‌های مقاومت از شمالی‌ترین تا جنوبی‌ترین مکان‌های نظامی و صنعتی رژیم صهیونیستی از یک سو ضربات خردکننده‌ای را متوجه موجودیت این رژیم کرد و از سوی دیگر وحدت همه بخش‌های فلسطینی را در پی داشت به گونه‌ای که مقامات اسرائیلی اعتراف کردند برای اولین بار ناگزیر شده‌اند به‌طور توأمان در دو بخش مناطق ۱۹۴۸ و ۱۹۶۷ بجنگند. درگیری به‌خصوص در شهرهای ساحلی منطقه ۱۹۴۸، وحشت زیادی را در صهیونیست‌‌ها به وجود آورد، به‌گونه‌ای که اسرائیل تلاش کرد تا با تماس با شخصیت‌ها و نهادهای فلسطینی، این بخش از فلسطین را آرام کند؛ اما چندان موفق نبود و ناگزیر شد در این مناطق از نیروهای ذخیره ارتش استفاده و گارد مرزی را برای بازپس‌گیری شهر اللُّد در شمال تل‌آویو وارد عمل کند.

۴ـ براساس شواهد و قرائن و بررسی‌های نظامی، رژیم صهیونیستی پس از شلیک موشک‌های مقاومت به سمت شهرک‌های صهیونیست‌نشین در قدس تصمیم گرفت با بهره‌گیری ار بمب‌افکن‌ها و ناوهای جنگی مجاور غزه و یگان‌های زمینی، غزه را به تصرف خود درآورد؛ ولی با شلیک حجم سنگینی از موشک‌های مقاومت متوجه قدرت نظامی مقاومت شد و به توصیه فرماندهان ارشد ارتش از این تصمیم  عقب‌نشینی کرد. زمانی که مقاومت، «آتش‌بس» را ناکافی اعلام کرد، رژیم صهیونیستی برای ارعاب مقاومت، مکرراً از تصمیم خود برای اشغال غزه خبر داد، ولی در درون متوجه خطرات چنین اقدامی بود. ر

پیش از این، رژیم صهیونیستی در سال ۱۳۸۴ ـ ۲۰۰۵ ـ در حالی که سلاح چندانی در غزه نبود، ناگزیر شد با بر جای گذاشتن اماکن و تجهیزات، از این باریکه فرار کند. در آن زمان یکی از مقامات بلندپایه این رژیم گفت: «ما از جهنم فرار کرده‌ایم، ولی هنوز کابوس روزهای حضور در این منطقه هنوز با ماست.» و یکی دیگر از نظامیان صهیونیست که به‌شدت مستأصل شده بود گفت: «دوست دارم یک روز از خواب بیدار شوم و به من بگویند غزه زیر آب رفته است.»

اسرائیل اینک چگونه می‌تواند به این منطقه که سازمان‌های دفاعی مستحکمی پیدا کرده و هزاران قبضه موشک در اختیار دارد، وارد درگیری شود؟ محمد الضیف، فرمانده نظامی جنبش حماس، پس از تهدید اسرائیل به حمله زمینی گفت: «ما از این تصمیم استقبال می‌کنیم، چون جنگ زمینی برای ما بسیار راحت‌تر است.»

۵ـ در این جنگ، رژیم صهیونیستی از چهار سامانه دفاعی پرهزینه یعنی سامانه گنبد آهنین برای مواجهه با راکت‌ها؛ سامانه فلاخن داوود برای مواجهه با موشک‌های بالستیک برد کوتاه؛ سامانه تاد برای مواجهه با موشک‌های بالستیک برد بلند و پاتریوت استفاده کرد؛ ولی نتوانست موشک‌های مقاومت را مهار کند و حدود نیمی از موشک‌ها توانستند در نقاط مختلف فرود بیایند و تلفات و خسارت وارد کنند. شکست این سامانه‌های دفاعی در واقع نشانه شکست اقتدار آمریکا و رژیم اسرائیل بود.

از سوی دیگر شلیک این حجم عظیم موشک‌ از یک جغرافیای کوچک محاصره شده اعجاب‌انگیز است و از شکست سنگین اطلاعاتی رژیم اسرائیل حکایت می‌کند؛ زیرا انواعی از سامانه‌های جاسوسی رژیم اسرائیل طی ۱۶ سال گذشته، نقطه نقطه این جغرافیای کوچک را زیر نظر داشته‌اند. نتانیاهو در روز دهم جنگ اعلام کرد که «اسرائیل تا کنون مورد اصابت ۴۰۰۰ موشک قرار گرفته است.» که از حجم موشک‌های شلیک شده در چهار جنگ قبلی غزه بیشتر است. این در حالی است که دقت این موشک‌ها و قدرت تخریبی آنها از موشک‌های شلیک شده مقاومت در جنگ‌های ۵۱ روزه، ۲۲ روزه، ۱۱ روزه و ۸ روزه قبلی بیشتر است.

۶ـ پس از این جنگ و مواجه شدن اسرائیل با حجم عظیم موشک‌های ارتقا یافته، یأس بر جامعه صهیونیستی مستولی شد و در همین فاصله ده‌ها مقاله که منعکس‌کننده یأس صهیونیست‌ها از آینده بود، در مطبوعات و رسانه‌های مختلف این رژیم از جمله جروز الم‌پست، هاارتص، اسرائیل‌الیوم، اسرائیل‌پست و معاریو چاپ شدند. در این مقالات شخصیت‌های مهم اسرائیلی فلسفه تأسیس اسرائیل و ادعاهایی نظیر هولوکاست و وجود هیکل سلیمان در زیر مسجدالاقصی را زیر سئوال بردند. «آری شبیت» در مقاله «اسرائیل آخرین نفس‌های خود را می‌کشد.» در هاآرتص نوشت: «ما با سخت‌ترین ملتی که تاریخ شناخته روبه‌رو هستیم و راه‌حلی جز به رسمیت شناختن آنها و پایان دادن به اشغال سرزمینشان نداریم … ما باید با دوستان خداحافظی و به سانفرانسیسکو، برلین یا پاریس‌ مهاجرت کنیم.»

۷ـ همه خبرها حاکی از بهت رژیم صهیونیستی از حجم موشک‌ها، کیفیت ارتقایافته آنان و اراده پشت شلیک آنها هستند. در این میان «جدعون لیفی»، صهیونیست سرشناس در هاآرتص نوشت: «گفتیم خانه‌هایشان را منهدم می‌کنیم و سال‌های طولانی آنها را به محاصره درمی‌آوریم؛ اما دیدیم که آنان از غیرممکن‌ها، موشک‌ خارج کردند و ما را با آنها مورد هدف قرار دادند.» یکی از فرماندهان قسام، چند روز پیش گفت: «ما صخره‌ها را شکافتیم و مواد را استخراج کردیم و به سر و روی غاصبان کوبیدیم.»

در حال حاضر هراس رژیم اسرائیل این است که در نتیجه مقاومت شکوهمند غزه، گروه‌های مبارز جدیدی در کرانه باختری و قدس سربرآورند و سلاح به دست به جان اسرائیلی‌ها بیفتند. اویگدور لیبرمن، وزیر جنگ سابق رژیم صهیونیستی نومیدانه خطاب به فرماندهان ارتش گفت: «وقتی وضع ما در مواجهه با حماس این است، در برابر ایران و حزب‌الله چگونه خواهد بود؟»

۸ـ در این جنگ ما شاهد همبستگی طیف‌های مختلف مقاومت بودیم و علاوه بر مقاومت لبنان و مقاومت یمن، همبستگی طیف‌های مختلف عراقی را هم شاهد بودیم که بی‌سابقه بود. در این میان بعضی از گروه‌های عراقی که نیروی نظامی هم دارند، اعلام آمادگی کردند تا در کنار مقاومت فلسطین به سمت تأسیسات اسرائیلی هجوم ببرند. ائتلاف فتح عراق به ریاست هادی عامری اعلام کرد: «با مال، جان و همه وجود خود از فلسطینی‌ها در مقابل رژیم اسرائیل دفاع می‌کند.» صدور بیانیه از سوی حضرت آیت‌الله سیستانی نیز فضای عراق را کاملاً به نفع مقاومت فلسطین تغییر داد.

این حمایت‌ها از یک ‌سو تأثیر زیادی بر تداوم مقاومت فلسطینی‌ها به‌خصوص ساکنان غزه که تحت فشار شدید اسرائیل بودند داشت و از سوی دیگر نگرانی شدید اسرائیلی‌ها را به دنبال آورد. بر این اساس یک روز پس از شلیک سه موشک از سمت لبنان به مناطق شمالی فلسطین به وسیله گروه «احمد جبرئیل»، نتانیاهو دست به دامن فرانسه شد تا حزب‌الله را از ورود به درگیری منع کند که با پاسخ هوشمندانه سید حسن نصرالله مواجه شد و نگرانی‌اش رفع نشد. یک مقام آمریکایی هم با ابراز نگرانی از گسترش مقاومت به کرانه باختری اعلام کرد: «آمریکا نمی‌خواهد در طرف فلسطینی و به‌خصوص در کرانه باختری، مقاومت جایگزین تشکیلات خودگردان شود.» به دلیل همین نگرانی‌ها، بایدن در روز چهارشنبه، ۲۲ اردیبهشت، در تماس تلفنی از نتانیاهو خواست تا دیر نشده به این درگیری خاتمه دهد. البته روز پنجشنبه ۲۳ اردیبهشت، نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی گفت به حملات علیه غزه ادامه می‌دهد.

 

ب) ابتکارات و شگفتی‌های مقاومت فلسطین در این جنگ

۱ـ فلسطینی‌های ساکن نوار غزه که تا پیش از این در موضع «دفاع از غزه» در برابر تهاجمات نظامی رژیم صهیونیستی قرار داشتند، استراتژی دفاع از کل سرزمین فلسطین و به‌خصوص قدس را در مواجهه با تهاجمات رژیم در پیش گرفتند و از موضع دفاعی به موضع هجومی تغییر وضعیت دادند. این جنگ برخلاف جنگ‌های پیشین برای دفاع از غزه و رفع مشکلات آن نبود، بلکه برای دفاع از قدس روی داد و در واقع گروه‌های مقاومت غزه چتر خود را باز کردند و همه فلسطین و مردم آن را تحت پوشش قرار دادند و با استقبال کل فلسطینی‌ها هم مواجه شدند.

۲ـ این جنگ همه مناطق تحت اشغال اسرائیل، به‌خصوص سرزمین‌های ۱۹۴۸ را دربرگرفت و کل سرزمین‌های اشغالی تبدیل به صحنه جنگ علیه اسرائیل شدند. این در حالی بود که بنا به اعتراف مقامات اسرائیلی، رژیم صهیونیستی برای ورود به چنین جنگی و مدیریت آن آمادگی نداشت.

۳ـ مقاومت فلسطین با اعلام قبلی حمله به شهرک‌های صهیونیستی در قدس و تل‌آویو، قدرت برنامه‌ریزی و ابتکار عمل خود را نشان داد. در این صحنه «عمل به وعده‌ها» هم اتفاق افتاد و به تهدیدات طرف فلسطینی علیه رژیم اسرائیل «اعتبار» بخشید. این در حالی بود که طرف اسرائیلی کاملاً منفعل عمل کرد. تأخیر شش ساعته ارتش اسرائیل در ورود به جنگ، اضطراب در مواجهه با اعراب فلسطین ساکن در سرزمین‌های ۱۹۴۸، آماده شدن برای حمله زمینی به غزه و سپس رها کردن آن و نداشتن تحلیل در مقابل شلیک چند فروند موشک از لبنان و سوریه، ناشی از انفعال و به هم‌ریختگی سیستم نظامی و سیاسی اسرائیل بود.

۴ـ جنگ غزه علیه اسرائیل در بهترین زمان ممکن یعنی زمان اعلام تأسیس رژیم صهیونیستی ـ یوم النکبه ـ از یک سو و به هم ریختگی سیاسی رژیم اسرائیل از سوی دیگر صورت گرفت. این رژیم در دو سال گذشته چهار انتخابات پارلمانی را برگزار کرد؛ اما نتوانست کابینه جدید را تشکیل دهد. درگیری‌ بین حزب لیکود و احزاب دیگر به اوج رسیده بود تا جایی که نتانیاهو از ضرورت برگزاری انتخابات پنجم و انتخاب مستقیم نخست‌وزیر توسط مردم خبر ‌داد که به معنای بی‌اعتبارسازی زمینه تشکیل دولت در این رژیم بود.

بر این اساس، این جنگ به تفرقه بیشتر میان احزاب و نهادهای رژیم صهیونیستی دامن زد و فلسطینی‌ها را یکپارچه کرد. این در حالی بود که یک هفته پیش از آن محمود عباس با اعلام ملغی کردن زمان برگزاری انتخابات پارلمانی فلسطین و به تأخیر انداختن انتخابات درون سازمان آزادی‌بخش فلسطین، فلسطینی‌ها را دچار تفرقه و درگیری‌های لفظی کرده بود.

۵ـ غافلگیر شدن اسرائیل، یکی دیگر از خصوصیات این جنگ بود. این رژیم با اراده عمل، سرعت عمل و توانایی عمل طرف فلسطینی غافلگیر شد، زیرا مدیریت این سه موضوع در سرزمین کوچک غزه که شدیداً زیر رصد سرویس‌های جاسوسی و تجهیزات مدرن کنترلی اسرائیل قرار دارد، از اهمیت زیادی برخوردار است.

۶ـ این جنگ آسیب‌پذیری «عمق اسرائیل» ـ یعنی سرزمین‌های ۱۹۴۸ ـ را آشکار و امکان‌ فروپاشی اسرائیل در زمانی نزدیک را برای ساکنان غاصب صهیونیستی و برای مردم مظلوم فلسطین، باورپذیر کرد.

۷ـ این جنگ موازنه نظامی را میان دو طرف برقرار کرد، در حالی که تا پیش از این روند نظامی ـ امنیتی، یکطرفه و به نفع رژیم اسرائیل بود. اعلام راهبرد دفاع از قدس در برابر اقدامات تجاوزکارانه اسرائیل، مقاومت فلسطینی را به جایگاه موازنه‌دهنده رساند. از این پس اسرائیل در پی هر اقدام علیه فلسطینی‌ها در قدس، کرانه و سرزمین‌های ۱۹۴۸، نگران واکنش پرقدرت و فوری نظامی مقاومت فلسطین خواهد بود. شهید بزرگوار سردار سلیمانی که در طول این ۱۶ سال به دستور رهبر معظم انقلاب، «مشت فلسطینی‌ها را پر کرده» گفته بود: «ما باید گروه‌های مقاومت را به اندازه‌ای قوی کنیم که هر اژدهایی خواست آن را ببلعد، احساس کند این لقمه بسیار بزرگ‌تر از دهان اوست.»

۸ـ این جنگ، فلسطینی را که چهار تکه شده بود تبدیل به «حرف واحد» و اسرائیلی را که تلاش می‌کرد کل فلسطین را یهودی کند، تبدیل به «حروف متفرق» کرد.

۹ـ عزیمت اردوگاه‌نشین‌های فلسطینی در اردن و اردوگاه‌نشین‌های فلسطینی در لبنان به سمت مرزها و حمله به دیوارها و سیم‌های خاردار و درگیر شدن با نظامیان غاصب اسرائیل که به شهادت دو تن از اردوگاه‌نشین‌های اردنی و لبنانی انجامید و شلیک موشک‌های فلسطینی از لبنان و سوریه به سمت مناطق شمالی رژیم صهیونیستی، اردوگاه‌نشین‌های فلسطینی را وارد معادله قدرت کرد. این در حالی است که جمع ساکنان اردوگاه‌های فلسطینی در سه کشور اردن، سوریه و لبنان بیش از شش میلیون نفر می‌شود. این موضوع، مخاطرات زیادی را برای رژیم صهیونیستی در پی دارد و موقعیت امنیتی آن را به‌شدت تضعیف می‌کند.

۱۰ـ این جنگ، توهم حل مسئله فلسطین به نفع اسرائیل را که در قالب طرح‌های مختلف غربی ـ عربی از جمله معامله قرن، طرح دو دولت، یهودی‌سازی کامل فلسطین، تصرف کرانه باختری توسط رژیم اسرائیل، عادی‌سازی روابط عربی ـ اسرائیلی (طرح ابراهیم) دنبال می‌شد، از بین برد. فلسطین به دو دولت یا به یک دولت اسرائیلی تبدیل نخواهد شد. این جنگ نشان داد کل فلسطین به‌زودی یک دولت فلسطینی با ترکیبی از مسلمانان، مسیحیان و یهودیان خواهد داشت.

۱۱ـ این جنگ ظرفیت بالای کرانه باختری، قدس، ساکنان عرب مناطق ۱۹۴۸ و ساکنان اردوگاه‌های فلسطینی را برای تبدیل شدن به یک «انتفاضه بزرگ» به همه نشان داد. این موضوع ذهن اسرائیل و آمریکا را به هم ریخته و امیدهای زیادی را در مقاومت فلسطین پدید آورده است.

۱۲ـ در این جنگ «طی دو روز حجم شلیک موشک‌های مقاومت» از کل شلیک‌های موشک‌های فلسطینی در جنگ ۲۲ روزه فراتر رفت. در جنگ ۲۲ روزه حدود ۸۰۰ فروند موشک شلیک شدند، در حالی که در دو روز اول این جنگ ۲۲۰۰ موشک شلیک شدند. در این جنگ، کف خواسته مقاومت که آزادی عمل فلسطینی‌ها در قدس و کرانه است، از سقف خواسته مقاومت در جنگ‌های قبلی که «آتش‌بس» بود بالاتر است. به عبارت دیگر از نظر امنیتی نظامی، مقاومت فلسطین در نقطه بسیار بالاتری قرار دارد، حال آنکه در اول این جنگ، اسرائیل دست به عقب‌نشینی‌هایی زد و مثل گذشته، سقف خواسته‌اش همان آتش‌بس بود.

۱۳ـ در این جنگ لزوم توجه به خواسته‌های فلسطینی‌ها و حتی لزوم بازگرداندن سرزمین غصب شده فلسطین به مردم واقعی آن در محافل مختلف اسرائیلی مطرح شد و در قالب مقالات و اظهارنظرهای مختلف به رسانه‌های سرشناس آن راه یافت. در جنگ‌های پیشین نه تنها این اظهارات مطرح نشدند، بلکه کل اسرائیلی‌ها ـ از دولت تا احزاب و تا یهودیان غاصب ـ در موضعی واحد از جنگ علیه فلسطینی‌ها حمایت می‌کردند و حتی به ارتش می‌گفتند: «ما ماندن در پناهگاه‌ها را برای مدتی طولانی‌تر تحمل می‌کنیم تا شما برای همیشه ما را از شر گروه‌های مقاومت فلسطینی راحت کنید.» هم‌اینک بخش زیادی از صهیونیست‌ها درک کرده‌اند که آینده‌ای در فلسطین ندارند، زیرا فلسطین، سرزمین بدون ملت نیست.

۱۴ـ این جنگ و قدرت تهاجم فلسطینی ها نشان داد که حکایت فلسطین از حکایت بقیه ملت‌هایی که طی ۱۰۰ سال گذشته کشورهایشان را از دست داده‌ و در ملت دیگری ادغام و یا تکه‌تکه شده‌اند، جداست. فلسطین یوگسلاوی نیست که بعد از تجزیه فراموش شود. عثمانی نیست که بعد از تکه‌تکه شدن از یاد برود. امپراتوری «اتریش مجارستان» نیست که به ادغام در ملت دیگری تن بدهد و پس از آن هیچ خبری از مقاومت مردم و تلاش آنان برای احیای دوباره کشورشان نباشد. فلسطین سرزمینی الهی است و بار رسالتی سنگین را برای هدایت معنوی انسان‌ها بر دوش دارد و لذا از نفس نمی‌افتد. فلسطین رمز بقای دنیای اسلام است و همان ‌طور که چند بار پس از تصرف اغیار به دامن صاحبان خود بازگشته است، باز هم این اتفاق خواهد افتاد.

۱۵ـ آلمان و فرانسه و بعضی دیگر از کشورهای اروپایی در اقدامی بی‌سابقه مانع از به صحنه آمدن مردم در دفاع از مردم مظلوم فلسطین و مخالفت با اقدامات تجاوزکارانه رژیم صهیونیستی شدند. دلیل این برخورد از یک ‌سو رشد ظرفیت ضدصهیونیستی در این کشورها و از سوی دیگر موج پرقدرت مقاومت فلسطینی‌ها در این جنگ است. این جنگ، آسیب‌پذیری جدی رژیم صهیونیستی را آشکار کرد و سبب نگرانی شدید در اروپا شد.

۱۶ـ در این جنگ، دولت آمریکا در وضعیت انفعالی شدیدی قرار گرفت تا جایی که واکنش کنگره، به‌خصوص جمهوری‌خواهان را در پی داشت. در این میان مقامات دولت ترامپ خطرات ناشی از انفعال آمریکا را به بایدن گوشزد کردند. از نظر آنان وضع انفعالی آمریکا، حیات اسرائیل را در معرض تهدید و فروپاشی قرار می‌دهد. این در حالی است که همه از موضع حزب دموکرات آمریکا در دفاع از رژیم اسرائیل و جنایت‌های آن آگاهی دارند و می‌دانند که تعهد دموکرات‌ها در حفظ رژیم صهیونیستی بیش از جمهوری‌خواهان است. دلیل این انفعال، ضعف آمریکاست. این در حالی است که بعضی‌ها آن را به حساب تغییر راهبرد آمریکا و نارضایتی دموکرات‌ها از عملکرد نتانیاهو می‌گذارند. ضعف آمریکا در حمایت جدی از رژیم صهیونیستی سبب تغییر بیشتر معادلات منطقه به نفع جریان مقاومت می‌شود. این در حالی است که پیش از این جنگ هم مقاومت در منطقه غرب آسیا تعیین‌کننده معادلات بود، نه جریانات وابسته به آمریکا.

در این میان رئیس‌جمهور آمریکا با اعزام یک عرب لبنانی‌تبار ـ هادی عمرو ـ وانمود کرد که می‌خواهد به طرف فلسطینی نزدیک شود و ریاکارانه اعلام کرد: «از حقوق شهروندی فلسطینی‌ها حمایت می‌کند و مایل است آنان زندگی راحتی داشته باشند.» همه اینها وضعیت انفعالی و استیصال آمریکا را به تصویر کشید و نشان داد که اگر فلسطینی‌ها متحد به صحنه بیایند، آمریکا نمی‌تواند حمایت کارساز و مؤثری از رژیم صهیونیستی داشته باشد.

۱۷ـ موضع علمای مصر، به‌خصوص احمدالطیب، رئیس جامعه الازهر در حمایت از فلسطین و مقاومت، در جنگ‌های گذشته سابقه نداشت. وی در موضع‌گیری خود نه تنها از مقدسات فلسطین شامل مسجدالاقصی حمایت کرد، بلکه با صراحت اعلام کرد: «از حماس به دلیل دفاع از مقدسات حمایت می‌کند.» این در حالی است که به دلیل وابستگی الازهر به حکومت مصر، موضع احمد الطیب موضع مصر هم به حساب می‌آید که نویددهنده رابطه جدیدی میان فلسطینی‌ها و مصر، در جهت مخالف اسرائیل است. البته این فقط رهبر الازهر نبود که از مقاومت فلسطین حمایت کرد،  بلکه اکثر رهبران مذهبی اهل سنت و شیعه در اغلب کشورها و مجامع اسلامی، مواضع مناسبی در  دفاع از مقاومت فلسطین داشتند که قابل توجه است.

16آوریل/21

مأرب، کلید فتح‌الفتوح یمن

اشاره:

نبرد شش ساله انصارالله و عربستان سعودی، به‌رغم وعده‌های شیرینی که سعودی‌ها برای تصرف سریع یمن و به زانو در آوردن حزب‌الله به خود داده بودند، نشانه‌های استیصال رژیم تا بن دندان مسلح عربستان را به نمایش گذاشته است. عربستان که خود در گیر مسئله انتقال قدرت است، تلاش می‌کند به هر نحو ممکن، خود را از منجلابی که برای خود درست کرده است بیرون بکشد. رویائی که به این آسانی‌ها محقق نخواهد شد.

 

الف. نبرد مأرب نقطه عطف پیروزی ارتش و کمیته‌های مردمی یمن

نبرد مأرب پس از چند ماه درگیری شدید به عنوان نقطه عطف ۶ سال تجاوز سعودی به یمن به پایان خود نزدیک می‌شود. این نبرد پس از پاک‌سازی جبهه‌های بسیار مهم نِهِم و صرواح و همچنین تصرف استان بسیار مهم جوف و مرکز آن یعنی شهر الحزم آغاز شد.

در طی یک ‌سال اخیر ارتش و کمیته‌های مردمی یمن توانستند آرام و تدریجی از مسیر شمال غرب و غرب مأرب (جبهه صرواح) به مهم‌ترین مرکز تجمع نیروهای سعودی که به‌نوعی پایتخت غیررسمی دولت هادی است، نزدیک شوند و آن را محاصره کنند.

بمباران بی‌سابقه، بدون وقفه و پرحجم جبهه‌های نبرد توسط نیروی هوایی عربستان نشان‌دهنده اهمیت بالای این شهر برای آینده جنگ یمن و در نتیجه حاکمیت سعودی است‌. وجود مراکز مهم انرژی از جمله میدان «الصافر»، پالایشگاه‌های تولید مشتقات نفت و بنزین و ایضاً نیروگاه برق از جمله مزایای مادی این استان هستند. در زمینه استراتژی نیز استان مأرب نزدیک‌ترین جبهه به صنعاست و امید اصلی مخالفان برای رسیدن به پایتخت یمن از این جبهه و جبهه نِهِم بود.

منابع اطلاعاتی – امنیتی انصارالله بارها اعلام کرده‌اند که علاوه بر افسران سعودی، کارشناسان انگلیسی و آمریکایی نیز در پشت پرده رزم مأرب حضور دارند و نیروهای معارض را هدایت می‌کنند. از طرفی دبیرکل اتحادیه عرب نیز نسبت به تحولات اخیر یمن ابراز نگرانی کرده است که اهمیت رخدادهای کنونی شرق صنعا برای جهان عرب را نشان می‌دهد‌. از طرفی سعودی حیات خود را وابسته به موفقیت در جنگ یمن می‌داند و تا کنون حاضر نشده با وجود شکست‌های متعدد از شروط اصلی خود در این زمینه کوتاه بیاید.

اخیراً، عبدالعزیز حمد العویشیق دستیار دبیرکل در امور سیاسی و مذاکرات شورای همکاری خلیج فارس در یادداشتی هشت پیشنهاد برای پایان جنگ به دولت جدید آمریکا داد. محورهای اصلی این پیشنهادها اجبار دولت نجات ملی به پذیرش آتش بس، جدا کردن پرونده یمن از مذاکرات هسته‌ای میان آمریکا با ایران و جلوگیری از بهره‌برداری ایران از این پرونده به عنوان ابزار چانه‌زنی در مذاکره با آمریکا، ایجاد یک راهکار بین‌المللی برای تأمین و تضمین امنیت باب المندب در برابر انصارالله، یک راه حل سیاسی بر مبنای گفتگوهای ملی سال ۲۰۱۴، ایجاد تضمین بین‌المللی برای راهکار پشتیبانی از راه حل سیاسی، تقویت روند کمک‌رسانی بین‌المللی، تداوم مساعدت‌های بین‌المللی برای بازسازی زیرساخت‌های یمن و اقدامات اعتمادساز سیاسی به‌سان بسط توافق سوئد و یا تفویض اداره بندر الحدیده به سازمان ملل است.

پیشنهادهای فوق مورد تأیید سعودی نیز قرار گرفته‌اند که البته به هیچ عنوان با واقعیت‌های میدانی تطابق ندارند و نشان‌دهنده عجز ائتلاف متجاوز برای حل معضلات خود و در نتیجه دست یازیدن آنان به دامان آمریکایی‌ها برای کمک به خروج آبرومندانه از باتلاق یمن است.

 

ب. چند نکته مهم در خصوص نبرد مأرب

در خصوص تحولات این روزهای نبرد مأرب نیز ذکر چند نکته ضروری است:

۱. انصارالله با اکثر قبایل این استان جلساتی را برقرار کرده و به توافقات مهمی با آنان دست یافته است. نکته مهم اینجاست که این قبایل حاضر به همکاری کامل با انصارالله شده‌اند و در نتیجه در صحنه نبردها در صف حزب اخوانی اصلاح و نیروهای دولت عبدربه منصور هادی نخواهند بود.

۲. ارتش و کمیته‌های مردمی یمن بر ارتفاعات مسلط بر مأرب به نام جبل البلق القبلی سیطره یافته‌اند و اشراف کاملی بر این شهر دارند و محاصره پایتخت این استان بسیار مهم به صورت کامل و ۳۶۰ درجه درآمده است.

۳. در این نبرد نیمی از ارتش دولت مستعفی یمن و عمده توان رزمی حزب اصلاح حضور دارند و شکست آنان در این نبرد فروپاشی قطعی دولت هادی را در پی خواهد داشت، زیرا این جبهه آخرین پایگاه مهم آنان است. به همین علت انصارالله نیز سعی دارد از تجمیع این نیروها در منطقه تحت محاصره حداکثر استفاده و تلفات حداکثری را به قوای متجاوز وارد کند. در همین راستا قرار بود در روز پنجشنبه ۷ اسفند در یک حمله موشکی به جلسه مهم فرماندهان ائتلاف در  منطقه سوم نظامی مأرب، ده‌ها نفر از آنان را به هلاکت برساند و در نتیجه هدایت عملیاتی آنان را با اختلال مواجه کند.

۴. با فروپاشی نیروهای رزمی وابسته به سعودی در جبهه مأرب، سایر جبهه‌های آنان در استان‌های ضالع، البیضاء و تعز به شکل دومینو سقوط خواهند کرد، زیرا دیگر انگیزه‌ای برای جنگیدن نخواهند داشت. به‌خصوص استان بسیار مهم تعز که بر تنگه باب المندب احاطه دارد، پایگاه اصلی حزب اصلاح است و در صورتی که این حزب در نبرد مأرب ناکام شود، جبهه تعز با فروپاشی کامل مواجه خواهد شد. تسلط انصارالله بر تنگه باب المندب معادلات ژئوپلتیکی و استراتژیکی منطقه را کاملاً تغییر خواهد داد.

۵. عمده نیروهای انصارالله با موفقیت در این جبهه و سپردن زمام امور به دست قبایل ساکن در مأرب، آزاد می‌شوند و به سایر جبهه‌ها خواهند رفت. در حال حاضر پاک‌سازی جبهه ساحل غربی در الحدیده از لحاظ استراتژیکی بسیار حائز اهمیت است. همچنین استان بسیار مهم شبوه نیز احتمالاً در اولویت‌های بعدی فرماندهی کل نیروهای مسلح یمن خواهد بود.

 

۶. همزمان با رزم گسترده زمینی، یگان‌های موشکی و پهپادی ارتش یمن هر روز حملات گسترده‌ای را به فرودگاه‌ها و مراکز پشتیبانی هوایی ائتلاف سعودی انجام داده و تا حدی از توانایی رزمی آنان کاسته و ایضاً توانسته است تا حدی موازنه وحشت را برقرار سازد.

اوج این تعرضات، حمله به ریاض با ۱۴ پهپاد و یک موشک بالستیک بود که نشان‌دهنده قابلیت‌های بسیار بالای یمنی‌ها در این زمینه است. تخمین زده می‌شود که صدها فروند پهپاد و موشک برای ادامه نبرد در زرادخانه آنان ذخیره شده باشد.

تحولات فوق در حالی رخ داده‌اند که روابط ولیعهد سعودی و دولت آمریکا در شرایط وخیمی قرار دارد. در روزهای اخیر، علاوه بر انتشار گزارش قتل جمال خاشقچی توسط آژانس امنیت ملی آمریکا که در آن محمد بن سلمان، به‌صراحت آمر ترور این روزنامه‌نگار معرفی شده است، مؤسسه بروکینگز به عنوان مهم‌ترین مرکز تولید محتوا برای تصمیم‌سازی در زمینه سیاست خارجی برای حزب دموکرات، صراحتاً از مطلوب بودن جایگزینی محمد بن نایف ولیعهد سابق و محصور به جای بن سلمان سخن گفته شده است. بنابراین به نظر می‌رسد پایان نبرد مأرب آغازگر تحولات مهمی در داخل یمن و عربستان باشد‌‌.

در خصوص یمن، خلاصه اینکه دولت مستعفی مورد حمایت سعودی و همچنین حزب اصلاح کارکرد خود را از دست خواهند داد و از عرصه معادلات کنار می‌روند و تنها مجلس انتقالی جنوب وابسته به امارات باقی می‌ماند.

انتظار می‌رود دولت نجات ملی با آنان از در تعامل وارد شود و با عطف به توان نظامی پایین آنان و همچنین نقاط ضعف جدی راهبردی امارات و قابلیت‌های موشکی و پهپادی یمن، در نهایت صلح را بر جنگ ترجیح بدهد و به تفاهم دست یابند. در غیر این‌ صورت بی‌شک صعوبات تصرف نقاط جنوبی از جمله بندر عدن بسیار کمتر از تصرف مأرب خواهد بود. همچنین امارات تحمل هدف قرار گرفتن مراکز تجاری‌اش از جمله دبی را ندارد و احتمالاً مصالحه را رجحان خواهد داد.

در خصوص وضعیت سعودی نیز باید گفت شکست در جبهه مأرب بیش از همه بر وضعیت بن سلمان اثر منفی خواهد گذاشت؛ زیرا اولاً موقعیتش در درون خانواده سلطنتی و هیئت بیعت تضعیف می‌شود و ثانیاً اعتماد افکار عمومی عربستان از او سلب خواهد شد. اگر این متغیرها را در کنار سیاست جدید آمریکا در باره او بگذاریم، با معادله بسیار پیچیده‌ای مواجه خواهیم شد که در نهایت یا شاهد برکناری شاهزاده محمد از قدرت یا مقاومت او و در نتیجه بروز جنگ قدرت در ساختار سیاسی سعودی خواهیم بود.

اگر این فرض را بپذیریم که شکست مخالفان انصارالله در مأرب ، سقوط دومینووار سایر جبهه‌های درگیر و در نتیجه تسلط انصارالله بر مناطق جنوبی و جنوب غربی و باب المندب را برای آنها در پی خواهد داشت، بازیگر متضرر دیگر در منطقه رژیم صهیونیستی خواهد بود.

رژیم صهیونیستی شدیداً به تجارت دریایی اتکا دارد و اشراف نظامی ارتش یمن بر گستره وسیعی از دریای سرخ و تنگه باب المندب کابوسی جدی برای دولتمردان این رژیم خواهد بود، زیرا احتمالاً همه مراودات و فعالیت‌های نظامی و تجاری آنان در این نقطه راهبردی را تحت تأثیر قرار می‌دهد و مختل می‌کند. خصوصاً اینکه نابودی اسرائیل یکی از اصلی‌ترین شعارهای انصارالله است و نیات تعرضی یمنی‌ها نسبت به رژیم صهیونیستی چیزی نیست که بر احدی پوشیده باشد. به همین علت است که صهیونیست‌ها به صورت آشکار و پنهان، سعودی را زیر چتر حمایت خود گرفتهاند تا مانع از فروپاشی پایه‌های  مقاومت آنها در برابر ارتش و کمیته‌های مردمی شوند.

به نظر من نبرد در مأرب نقطه عطف ۶ سال تجاوز سعودی علیه یمن است و طرف پیروز در این نبرد، علاوه بر تحمیل نتیجه جنگ به نفع انصارالله می‌تواند معادلات جدیدی را در غرب و جنوب غربی آسیا تعیین و آن را بر بازیگران منطقه‌ای و بین‌المللی تحمیل کند.

16آوریل/21

باتلاق امنیتی یمن و عراق برای آمریکا

  1. یمن، بومرنگ جنگ

با فرارسیدن ششم فروردین ۱۴۰۰، جنگ تحمیلی غربی ـ عربی علیه مردم یمن، شش سال به درازا کشیده است و احتمال دارد ماه‌های دیگری هم استمرار پیدا کند. براساس آنچه مقامات وقت قطر و بعضی از مقامات وقت پاکستانی گفته‌اند، سلمان و فرزندش در تماس با بعضی از سران دولت‌های عربی و اسلامی وعده داده بودند که این جنگ طی دو هفته به پایان می‌رسد. تا اینجا جنگ ۳۶ برابر این وعده به درازا انجامیده و این در حالی است که هیچ‌ یک از هدف‌گذاری‌های رژیم سعودی محقق نشده است.

ریاض در ابتدای این جنگ سه خواسته داشت: بازگرداندن حکومت وابسته منصور هادی که حدود یک ماه پیش از آن استعفا کرده بود، خلع سلاح انصارالله از سلاح‌های سنگین و نیمه‌سنگین و تحویل پایتخت و مراکز استان‌هایی که در اختیار انصارالله قرار داشت به دولت منصور هادی. ۷۲ ماه پس از شروع جنگ نه تنها هیچ‌ یک از این خواسته‌ها محقق نشده‌اند؛ بلکه در این دوران، شرایط به‌شدت به ضرر عربستان و به نفع یمنی‌ها تمام شده است.

دولت منصور هادی نه تنها به صنعا باز نگشته، بلکه به دلیل اختلافاتی که در جنوب بروز کرده از در اختیار داشتن عدن نیز بازمانده و به دولتی در تبعید تبدیل شده است. انصارالله نه تنها خلع سلاح نشده، بلکه به ساخت انواعی از سلاح‌های بالستیک و غیربالستیک و پهبادهای تهاجمی هم دست یافته است تا جایی که به‌طور مداوم بخش‌های وسیعی از خاک سعودی از جمله پایتخت آن را تهدید می‌کند و مورد حمله قرار می‌دهد. حاکمیت یمنی‌ها بر استان‌هائی که در آغاز جنگ وجود داشت، نه تنها کم نشده، بلکه در این سال‌ها بر سه استان دیگر ـ جوف، مأرب و بیضاء ـ هم به‌طور کامل یا نسبی تسلط پیدا کرده‌اند.

جنگ یمن حدود ۲۰ روز پس از آغاز با قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل مواجه شد که در آن از طرف متجاوز حمایت می‌شد و حکم به محاصره هوایی، زمینی و دریایی یمنی‌ها می‌داد و در واقع دستیابی آنان به آب و غذا و دارو هم منع می‌کرد تا یمنی‌ها دست یافتن به آب و غذا و دارو را هدف خود قرار دهند و از حفظ سلاح‌های خود چشم بپوشند و تسلیم شوند. جالب این است که این قعطنامه زمانی صادر شد که سعودی‌ها در جنگ به بن‌بست رسیده بودند و حضرت امام خامنه‌ای هم فرموده بودند یمنی‌ها سعودی را ناکام خواهند کرد و این جنگ با شکست سعودی به پایان می‌رسد. کما اینکه سعودی‌ها دو روز پس از صدور قطعنامه سازمان ملل اعلام کردند عملیات خود تحت عنوان طوفان قاطعیت (عاصفه الحزم) را متوقف کرده و به عملیات بازگرداندن امید (اعاده الامل) روی آورده‌اند.

 

  1. عربستان تنها در مواجهه با مجاهدان یمن

عربستان جنگ با یمن را با همراهی ۱۷ کشور عربی و اسلامی شروع کرد، اما حدود یک ماه پس از آنکه جنگ به ضرر سعودی جریان پیدا کرد، این کشورها یکی یکی از ائتلاف با سعودی خارج شدند و بعضاً مثل ترکیه و قطر حتی در مقابل آن قرار گرفتند. فشار عربستان به پاکستان برای تأمین بخشی از نیروهای رزمی در جنگ به جایی نرسید و دولت نواز شریف آن را منوط به مصوبه پارلمان کرد که در پارلمان رد شد و در نهایت این کشور، فرمانده سابق ارتش خود را که فاقد مسئولیت نظامی و دولتی بود برای هدایت جنگ به ریاض فرستاد که با ناراحتی سعودی مواجه شد و سرلشکر «رائیل شریف» را نپذیرفت. پاکستان با روی کار آمدن عمران‌خان، رئیس حزب «تحریک انصاف»، رسماً اعلام بی‌طرفی کرد و در مواضع رسمی از طرفین و در واقع از سعودی خواست که به این جنگ خاتمه دهند. عربستان نتوانست موافقت ژنرال سیسی، ‌رئیس‌جمهور مصر را هم برای مشارکت نظامی به نفع سعودی به دست آورد و همراهی سیاسی مصر در این جنگ هم به‌مرور رو به کاهش گذاشت و امروز مصری‌ها نیز موضعی شبیه پاکستانی‌ها گرفته‌اند.

سعودی نتوانست به‌رغم دریافت موافقت اولیه رجب طیب اردوغان، همراهی ترکیه را در جنگ به دست آورد. ترکیه به‌خصوص پس از بحرانی شدن روابط قطر و عربستان در خرداد ماه ۱۳۹۶ در جنگ یمن از بی‌طرف به منتقد سعودی تبدیل شد. با چرخش در موضع ترکیه و قطر نسبت به این جنگ، حزب اصلاح یمن به رهبری شیخ زندانی (Zandanei) هم در شرایط دشوار قرار گرفت و مواضع این حزب یمنی را که متحد عربستان سعودی بود تا حدی تغییر داد و سبب بروز شکاف‌هایی در جبهه سعودی ـ امارات شد تا جایی که شاهد درگیری‌های سنگین امارات با عناصر این حزب سلفی در مأرب و تعز بودیم و در جنگ اخیر مأرب نیز عوامل حزب اصلاح انگیزه چندانی برای مقاومت در برابر ارتش یمن و انصارالله نداشتند. هر چند مأرب پایگاه اصلی و سنتی این حزب در طول پنج دهه گذشته بوده است.

 

  1. شکاف در ائتلاف دونفره

شکاف در ائتلاف دو نفره عربستان ـ امارات به‌مرور افزایش پیدا کرد. وقتی ابوظبی مورد حمله موشک‌های انصارالله قرار گرفت، اماراتی‌ها تصمیم گرفتند از نقش رسمی و عملیاتی به نقش‌های نیابتی و سیاسی تغییر جهت بدهند؛ لذا نمایندگان امارات در تماس‌های خود به نمایندگان انصارالله و ارتش یمن یادآور شدند که دیگر نمی‌خواهند نقشی در جنگ داشته باشند و نیروهای خود را از یمن خارج می‌کنند. امارات شروع به سازماندهی شورای انتقالی جنوب به رهبری «عیدروس الزبیدی» کرد. این موضوع سبب درگیری‌هایی میان نیروهای وابسته به عربستان و نیروهای شورای انتقالی شد، به گونه‌ای که عدن چند بار دست به دست شد و دست آخر در تصرف نیروهای الزبیدی باقی ماند.

از آن پس از جبهه سعودی در جنوب خبرهائی مبتنی بر درگیری شنیده می‌شد و می‌توان گفت تا کنون چند هزار نفر از آنان به دست یکدیگر به هلاکت رسیده‌اند. با تیره شدن روابط امارات و سعودی در صحنه عمل، سعودی‌ها به سمت نیروهای تروریستی القاعده در یمن گرایش نشان داده و در واقع خواسته‌اند همان کاری را که امارات در ایجاد یک جریان نیابتی جنگجو انجام داد، انجام دهند. سعودی در این مدت با جریان القاعده در یمن که به «انصارالشریعه» موسوم هستند، توافقاتی را انجام داد. آنان از یک ‌سو مناطق شمالی استان حساس حضرموت را به نفع سعودی کنترل می‌کنند و از سوی دیگر در جنگ مأرب علیه انصارالله به‌کار گرفته شده‌اند. خبرهای دیگری هم حاکی از آن است که سعودی از نیروهای داعش که در جنگ سوریه  عراق شکست خورده‌اند، برای مقابله با نیروهای یمنی ـ ارتش و انصارالله ـ استفاده می‌کند. گفته می‌شود در جریان جنگ‌های عراق و سوریه حدود ده هزار نیروی تکفیری یمنی فعال  بوده‌اند که هم‌اینک به یمن بازگشته و در اختیار سعودی‌ها قرار گرفته‌اند.

 

  1. بن‌بست سیاسی جنگ

جنگ در صحنه سیاسی نیز با بن‌بست‌هایی مواجه شده است. در این مدت سعودی‌ها به دلیل موضع ضعیفی که در جنگ نظامی دارند، به تلاش‌های میانجی‌گرانه پاسخ مناسبی نداده‌ و تلاش‌های هیئت‌های عربی شامل کویت و هیئت‌های اروپایی را با شکست مواجه کرده‌اند. سعودی‌ها با پشت کردن به راه‌حل سیاسی، اگرچه هزینه‌های زیادی را به مردم یمن تحمیل کرده‌اند، در عین حال به شکست مطلق خود در برابر رزمندگان یمنی هم اذعان دارند، زیرا همه می‌دانند که جنگ در حالی ادامه پیدا کرده است که از نظر مادی خود سعودی‌ها بیش از یمنی‌ها هزینه داده‌اند.

جنگ یمن از جنبه مشروعیت نیز وضعیت دوگانه‌ای را در دو طرف سعودی و یمنی پدید آورده است. جنگ یمنی‌ها به دلیل ماهیت دفاعی آن از مشروعیت بالایی برخوردار است، ولی طرف مقابل، یعنی جنگ سعودی فاقد حداقل مشروعیت است، چون درباره متجاوز بودن سعودی تردید چندانی وجود ندارد. در این میان رژیم سعودی با سرپا نگهداشتن دولت منصور هادی که هیچ پایگاهی در میان مردم شمال و جنوب یمن ندارد و وجود خارجی هم ندارد، درصدد برآمده‌اند جنگ خود علیه صنعا را به درخواست این دولت‌ ربط بدهند و لذا وانمود می‌کنند به درخواست «دولت یمن»! مشغول تاخت و تاز علیه استان‌های شمالی و پایتخت یمن هستند. سعودی‌ها خود می‌دانند که منصور هادی نه در میان مردم و نه در میان گروه‌های سیاسی شناخته شده یمن و نه حتی در میان طوایف جنوبی جایگاهی دارد.

آنچه در حال حاضر تحت عنوان دولت منصور هادی وجود خارجی دارد، یک کابینه نیم‌بند مستقر در هتل‌های ریاض و گروه‌های نیابتی مثل انصار الشریعه هستند که حتی سازمان ملل هم آن را گروهی تروریستی می‌شناسد و شامل واحدهایی از شکست‌خوردگان داعشی هستند که از عراق و سوریه به این کشور گسیل شده‌اند. با این وصف جنگ سعودی علیه مردم یمن وجاهت اخلاقی ندارد و قابل دفاع نیست. بر همین اساس گهگاه بعضی از نهادهای درجه دو اروپایی و آمریکایی از لزوم پایان دادن به جنگ یمن سخن می‌گویند.

 

  1. بایدن و جنگ یمن

با روی کار آمدن جو بایدن در اوایل بهمن ماه ۹۹ در آمریکا، فهرستی از موضوعات خارجی از سوی این دولت مطرح شد که یکی از آنها هم لزوم پایان دادن به جنگ یمن بود. این موضوع امید پایان یافتن این جنگ را در سطح بین‌الملل پدید آورد، ولی در اولین تماس‌های مقامات دولت بایدن با نمایندگان دولت صنعا مشخص شد که آمریکای بایدن نیز اراده‌ای برای پایان دادن به جنگ سعودی علیه یمن ندارد. راز این موضوع هم مشخص است. طرف سعودی وابسته به آمریکاست و مقامات این کشور در حکم «غلام خانه‌زاد» به حساب می‌آیند و طرف یمنی دشمن آمریکا و اسرائیل است.

بعضی از عناصر داخلی ایران که دستی هم در اداره جمهوری اسلامی دارند، با عدم درک ماهیت آمریکا و سیاست‌های آن در هفته‌های اخیر وانمود کردند که روی کار آمدن جو بایدن در آمریکا فرصتی برای حل مسایل اساسی منطقه نظیر جنگ یمن است. آنان در خوش‌بینانه‌ترین برداشت، اسیر واژگان شده‌ و گمان کرده‌اند سیاست‌های آمریکا در وزارت خارجه این کشور تنظیم می‌شود و رفتن یک دولت و آمدن تیم جدید در وزارت خارجه سبب تغییر نگرش و رفتار آمریکا می‌شود. آنان از یک‌ سو اعتراف می‌کنند که سیاست‌های آمریکا در مورد ایران در طول ۴ دهه گذشته «خصمانه» بوده است و در همان حال وانمود می‌کنند که جو بایدن سیاست‌های ضد ایرانی اسلاف خود را تغییر می‌دهد.

اما گویا یمنی‌ها با نگاه به تجریه ایران، چندان به سخنان به‌ظاهر دموکراتیک و ضد جنگ دولت بایدن اعتماد نکرده‌اند. یکی از مقامات ارشد انصارالله یک هفته پس از آنکه کاخ سفید در بیانیه‌ای از لزوم پایان دادن به جنگ علیه یمن سخن گفت، اظهار داشت که به «حرف» مقامات آمریکایی اعتماد ندارد و کماکان کاخ سفید را شریک سعودی در جنگ و حتی مسئول آن می‌داند.

ظاهراً دولت بایدن که ادامه جنگ کنونی را به ضرر عربستان ارزیابی کرده و ادامه مقاومت و توسعه آن را به ضرر خود و به ضرر رژیم تحت الحمایه خود یعنی اسرائیل می‌داند، درصدد کشاندن موضوع تحولات یمن به صحنه سیاسی و مذاکرات است، بدون آنکه از هدف این جنگ که بازگرداندن یمن به سیطره عربستان و نظم منطقه‌ای شورای همکاری خلیج فارس ـ موسوم به مبادره خلیجی ـ است، چشم بپوشد. آمریکا می‌داند که ادامه این جنگ یعنی قدرتمندتر شدن یمنی‌ها و حتی ارتقای آن به قدرت برتر در شبه‌جزیره عربستان ـ در ترکیب هفت دولت ـ و این وضعیتی است که ژئوپولیتیک و توازن منطقه را به ضرر مثلث آمریکا، اسرائیل و سعودی به هم می‌زند و دولت‌های کوچک‌تر عرب این منطقه را به سمت همکاری بیشتر با ایران سوق می‌هد.

آنان به‌وضوح دیدند که وقتی موشک‌های یمنی به منطقه تجاری‌ ابوظبی رسید و خساراتی را متوجه امارات کرد و پس از آن صدماتی متوجه نفتکش‌های مستقر در بندر فجیره ـ واقع در اقیانوس هند ـ شد، مقامات ابوظبی پیام‌هایی را به تهران مخابره و از خروج از جنگ علیه یمن صحبت کردند و حتی به‌نوعی با عربستان نیز درگیر شدند. این به آن معناست که روند کنونی خطرات بزرگی را برای جبهه آمریکا به دنبال خواهد داشت.

آمریکا گمان می‌کند با ظاهر شدن به عنوان بازیگر مخالف جنگ می‌تواند ضمن حفظ منافع طرف سعودی، یمنی‌ها را زمینگیر و آنان را دچار تفرقه کند. به تصور آمریکا طرح لزوم پایان دادن به جنگ، یمنی‌ها را به دو دسته مخالف و موافق مقاومت تبدیل و مقاومت یمن را با نیروهای یمنی شمال این کشور درگیر و در نهایت آنان را وادار می‌کند تا برای حفظ خود، امتیازات بزرگی را به سعودی بدهند. این سیاست آشنایی است که درباره ایران نیز دنبال شد. مقامات دولت اوباما، مهم‌ترین اثر توافق برجام را دو پارچه شدن ایران می‌دانستند و معتقد بودن، برجام موضع واحد ایران در برابر غرب را به فروپاشی می‌کشاند و در نهایت دولتمردان تهران را وادار می‌کند برای حفظ جمهوری اسلامی هر امتیازی بدهند؛ از این رو همزمان با بحث برجام هسته‌ای از برجام موشکی و برجام منطقه‌ای هم صحبت ‌کردند که به تعبیر شهید بزرگ حاج قاسم سلیمانی منجر به برجام جمهوری اسلامی می‌شد.

مقامات دولت بایدن در صدد بودند آتش‌بس در جنگ را به تأخیر بیندازند و مذاکره سیاسی با آمریکا را مقدم کنند. هدف آنان این بود که مقامات یمنی اولین امتیازات را قبل از پایان جنگ بدهند و آن هم قبول دولت هادی و یا سپردن اداره آینده صنعا به سازمان ملل بود. آمریکایی‌ها گمان می‌کردند با پذیرش این شرایط، «آتش‌بس موقت» برقرار می‌شود. یعنی جنگ به پایان نمی‌رسد و آنان می‌توانند در آتش‌بس موقت سلاح‌ها را از دست انصارالله بگیرند و این هدف را با شعار «یک ملت، یک ارتش» و «انحصار سلاح در دست دولت» محقق کنند. این نسخه در مورد عراق پیگیری می‌شود و در لبنان هم دنبال شده است. پیش از این با هدف انحلال سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، همین شعار در ایران نیز دنبال شد و بعضی عوامل داخلی که بعدها سر از فتنه‌های ۷۸ و ۸۸ درآوردند، در تریبون‌های داخلی از آن سخن گفتند که البته به جایی نرسید؛ کما اینکه در لبنان هم با شکست مواجه شده است.

خلع سلاح مقاومت یمن، شرط آمریکا برای آغاز مذاکرات است و این چیزی بسیار فراتر از موضوع پایان دادن به جنگ است. در واقع آمریکایی‌ها در صدد برآمده‌اند از یک ‌سو گریبان سعودی را از دست یمنی‌ها خلاص کنند و از سوی دیگر تهدیدات آتی را از اسرائیل دور کنند و یک تهدید استراتژیک علیه خود را در جنوب شبه‌جزیره از بین ببرند.

 

  1. پاسخ عملی یمن به طرح بایدن

پاسخ یمنی‌ها به سیاست آمریکا مشخص است. ادامه عملیات‌های یمنی‌ها در داخل یمن و در خاک سعودی پاسخ عملی یمن به طرح آمریکا برای آینده یمن است. عملیات آزادسازی کامل مأرب که هم‌اینک حدود ۷۰ درصد از آن در اختیار رزمندگان یمنی قرار گرفته است، بن‌بست تلاش‌های آمریکایی‌‌ها برای متوقف کردن مقاومت یمن را نشان می‌دهد. تداوم حملات موشکی و پهبادی انصارالله به پایگاه نظامی ملک خالد در خمیس مشیط و فرودگاه مدنی أبها هم از تداوم جنگ خبر می‌دهد؛ از این رو می‌توان گفت تا زمانی که راه‌حل واقعی سیاسی برای توقف تجاوز عربستان به یمن مطرح نشود، جنگ ادامه پیدا می‌کند.

فلش عملیاتی انصارالله در استان حساس مأرب، بیانگر سیاست آزادسازی استان‌هایی است که پیش از این در قالب یمن شمالی با صنعا مرتبط بوده‌اند. بنابراین آزادسازی مأرب که ممکن است طی هفته‌های آینده کامل شود، آغاز عملیات در استان بیضاء را در پی خواهد داشت. بیضاء در جنوب مأرب قرار دارد و حدود ۳۰ درصد آن در تصرف رزمندگان یمنی است. پس از آن عملیات در استان‌های ضالع و لحج استمرار پیدا می‌کند و این به معنای نزدیک شدن رزمندگان یمنی به عدن خواهد بود. یمنی‌ها در این میدان، «جنگ آزادی‌‌بخش» را در پیش گرفته‌اند و قدرت رو به توسعه نظامی آنان، پیگیری این سیاست را نتیجه‌بخش کرده است.

سعودی‌ها پس از ۵۰ سال با کمبود منابع مالی مواجه شده‌اند و این به دلیل استفاده از جنگنده‌های پرخرج و سلاح‌های گران‌قیمت وارداتی است. در حالی که یمنی‌ها با اتکا به تولیدات داخلی می‌جنگند و سلاح‌های آنان عمدتاً نیمه‌سنگین است. موشک‌های یمنی و پهبادهای تهاجمی آنان با امکانات داخلی تولید شده‌اند و هزینه چندانی را متوجه اقتصاد یمن نمی‌کنند. بنابراین آنان بی آنکه محدودیت‌های خرید، به سیستم دفاعی آنان آسیب وارد کند، می‌‌توانند سال‌ها به دفاع خود ادامه دهند. البته سیاست یمنی‌ها ادامه جنگ نیست، بلکه آنان به پایان جنگ به عنوان یک دستاورد مهم و یک جهش بزرگ برای پیشرفت کشور خود نگاه می‌کنند. مشکل این است که طرف مقابل ترجمه دیگری از پایان جنگ دارد که طرف یمنی نمی‌تواند بپذیرد.

 

  1. موقعیت لرزان آمریکا در عراق

۱۸ سال از سقوط رژیم صدام حسین در عراق گذشته است. عراقی‌ها در این دوران از سه بحران عبور کرده‌اند؛ بحران ناشی از فروپاشی نظام عراق، بحران اشغال نظامی کشورشان توسط آمریکا و انگلیس و بحران اشغال بخش‌های مهمی از کشورشان توسط گروه تروریستی و تکفیری داعش. این حوادث برای عراقی‌ها تجربه‌ مهمی را به دنبال داشته است. عراق تحت اداره صدام حسین به خاطر ماهیت تجاوزطلبانه، منفور بود و رژیم سیاسی مانع تحرک ملی در این کشور شده بود. پیگیری سیاست نفت در برابر غذا که پس از دفع تجاوز عراق به کویت به این کشور تحمیل شد، توان دفاعی عراق را به‌شدت تضعیف کرد، به‌گونه‌ای که آمریکا و انگلیس توانستند در مدت ۲۰ روز و بدون مواجه شدن با مقاومت جدی نظامیان عراقی، این کشور را اشغال کنند.

آمریکا در نظر داشت برای دوره‌ای طولانی که حتی هنری کیسینجر از ۱۰۰ سال سخن می‌گفت، این کشور را در اشغال نظامی خود نگه دارد و بر همین اساس «پل بریمر» را به عنوان حاکم نظامی عراق منصوب کرد. سیاست اشغال نظامی عراق از حدود دو دهه پیش از آن توسط آمریکا دنبال می‌شد و سقوط صدام حسین این امکان را در اختیار آمریکا قرار داد، ولی وقتی رژیم مستبد صدام حسین فرو پاشید، ملتی آزاد شد که سابقه انقلاب عشرین ۱۹۲۰ را که انقلابی ضدانگلیسی بود، در پرونده خود داشت. آمریکا که این موضوع را پیش‌بینی نکرده بود، به‌زودی با مقاومت شدید مردم مواجه شد و لذا سه سال پس از اشغال این کشور ناگزیر شد در سال ۲۰۰۷ (۱۳۸۶) با امضای توافقنامه‌ای امنیتی خاک این کشور را ترک و عراق را به عراقی‌ها واگذار کند.

اما آمریکا پنج سال پس از خروج از عراق زیر فشار انتقاد شدید غربی‌ها که آنان را متهم به از دست دادن یک موقعیت ویژه در منطقه می‌کردند، به بهانه مقابله با داعش و تحت عنوان «ائتلاف بین‌المللی علیه داعش» بخشی از نیروهایی را که رفته بودند به عراق باز گرداند. اما این نیروها نقشی در مبارزه با داعش نداشتند و حتی به مانعی بر سر راه عملیات عراقی‌ها علیه آن تبدیل شدند. عراقی‌ها یک بار دیگر با مقاومت در برابر نیروهای تروریستی تکفیری داعش، اداره امورشان را به دست گرفتند و پس از آن ادامه حضور نیروهای نظامی آمریکا موضوعیت خود را از دست داد. آمریکایی‌ها قاعدتاً باید خاک عراق را ترک می‌کردند، اما آنان برای ادامه حضور نظامیان خود شروع به تهدید عراقی‌ها کردند تا جایی که دونالد ترامپ رئیس‌جمهور سابق آمریکا، عراق را به تحریم اقتصادی تهدید کرد. این سیاست در زمانی پیگیری می‌شد که دولت عراق، ادامه حضور نظامیان آمریکا را حساسیت‌زا و باعث به هم خوردن روابط عادی عراق با همسایگان خود می‌دانست.

 

  1. توطئه سیاسی پس از شکست نظامی

آمریکایی‌هایی پس از مواجهه با خواست ملی عراقی‌ها علیه خود، توطئه جدیدی را شروع کردند. آنان با تحریک جوانانی که طی ۱۰ سال به صورت یک شبکه مرتبط به خود درآورده بودند، میادین عراق را به صحنه اعتراض تبدیل کردند. این تظاهرات از شهریور سال ۱۳۹۸ شروع شد و هدف آن اعمال فشار بر دولت عراق و تغییر آن بود. پشتیبانی سفارت آمریکا در عراق از این تجمعات، ماهیت این تظاهرات را که در شکل اعتراض به وضعیت معیشتی و مبارزه با فساد در دستگاه‌های حکومتی ظاهر شده بود، نشان می‌داد. با ادامه این تظاهرات، دولت عادل‌ عبدالمهدی که یک سال پیش از آن از طریق پارلمان و به روشی دموکراتیک سرکارآمده بود، ناگزیر به کناره‌گیری شد. البته در این کناره‌گیری سهمی هم متوجه رقبای سیاسی عادل عبدالمهدی بود که با هدف به دست گرفتن دولت به سقوط او کمک کردند.

اما کناره‌گیری عبدالمهدی سبب روی کار آمدن دولتی نشد که بتواند جای پای آمریکا را در عراق محکم کند. اقدامات عراقی‌ها علیه پایگاه‌ها و ستون‌های نظامی آمریکا گسترش یافت و پنتاگون ناچار شد از تعداد پایگاه‌ها و نفرات نظامی خود کم کند و به‌خصوص به کار پایگاه‌های خود در مناطق شیعی‌نشین عراق خاتمه دهد. نیروهای نظامی آمریکا در دو پایگاه عین‌الاسد واقع در استان سنی‌نشین «الانبار» و «الحریر» واقع در استان کرد‌نشین اربیل منتقل شدند؛ اما در همان حال این دو پایگاه نیز از حملات عراقی‌ها در امان نماندند. پایگاه الحریر که تحت حمایت دولت بارزانی قرار داشت، دو بار مورد حمله شدید موشکی قرار گرفت تا جایی که در یک مورد ۲۴ موشک به این پایگاه شلیک شد و عین‌الاسد در اسفند ماه ۹۹ مورد حمله راکتی قرار گرفت تا جایی که فرماندهی نظامی آمریکا در منطقه سنتکام ناگزیر به صدور فرمان آماده باش صد در صدی پایگاه‌های نظامی آمریکا در عراق شد.

آمریکا در عراق در موقعیتی قرار گرفته است که ادامه حضورش سبب افزایش هزینه‌های انسانی و مالی می‌شود و در ماه‌های اخیر با استقرار چند سامانه دفاعی در پایگاه بزرگ عین‌الاسد، صدها میلیون دلار هزینه کرده است. آمریکایی‌ها قادر نیستند از طریق توافق با دولت عراق و امضا قرارداد دوجانبه، مشکل امنیتی نیروهای خود را در عراق حل کنند، چون دولت عراق در موقعیتی نیست که بتواند حاکمیت کاملی در بخش‌های کردی و سنی داشته باشد؛ لذا گروه‌های غیردولتی می‌توانند به‌راحتی به نیروها و ساختمان‌های متعلق به نظامیان آمریکا حمله کنند و آنان را با بحران مواجه گردانند. این وضعیت، آمریکا را سردرگم کرده است.

  1. آمریکا، سیاست احتیاط

آمریکا در مدت حدوداً یک سال تلاش کرده است تا مانع تحرک گروه‌های مخالف حضور خود شود، چون این مسئله اعتماد به ‌نفس نیرو‌های آمریکائی را کاهش داده است. به عنوان مثال یک هفته پس از حمله موشکی به پایگاه اربیل که سبب وارد شدن آسیب‌های جانی و مالی زیادی آمریکائی‌ها شد، نظامیان آمریکایی‌ با متهم کردن کتائب حزب‌الله عراق به دست داشتن در این حمله، به صورت محدود به یک موقعیت آنها در مرز سوریه حمله کردند که فقط به شهادت یکی از عناصر این گروه که بخشی از حشد الشعبی به حساب می‌‌آیند، انجامید. این در حالی بود که آنان می‌توانستند با حمله‌ای دقیق‌تر تعداد زیادی از این نیروها را به شهادت برسانند، کما اینکه  حدود یک سال پیش در حمله به یگانی از کتائب حزب‌الله در القائم عراق، ۲۷ نفر از آنان را در واکنش به حمله محدودی که به سفارت آمریکا صورت گرفته بود، به شهادت رساندند. عملکرد ضعیف آمریکا در مواجهه با حملاتی که به نیروها و ساختمان‌های آن می‌شود، از هراس آمریکا از تشدید حملات عراقی‌ها به نیروهای خود خبر می‌دهد.

آمریکایی‌ها در مواجهه با حملات عراقی‌ها، ادبیات متناقضی را در پیش گرفته‌اند. آنان گاهی از قطعی بودن ادامه حضور نظامیان خود در عراق و گاهی از قریب‌الوقوع بودن خروج کامل نظامیان از عراق و حتی از تعطیل کردن سفارتخانه‌شان سخن می‌گویند. این‌ در حالی است که آمریکا براساس ابقای نظامیان خود در عراق برنامه‌ریزی کرده‌ و این برنامه در چهار دولت بوش، اوباما، ترامپ و بایدن استمرار یافته است. در نتیجه می‌توان گفت آمریکا از جنبه سیاسی ادامه حضور نظامیان خود را دنبال می‌کند، ولی از جنبه اجرایی به‌شدت درباره توانایی خود دچار تردید شده است.

آمریکا امید زیادی به تحول در فضای سیاسی عراق به نفع خود داشت. دولت مصطفی الکاظمی اساساً با این دستور کار روی کار آمد و بعضی از گروه‌های شیعه عراق هم گمان می‌کردند رابطه گرم کاظمی با دولت آمریکا سبب حل بسیاری از مشکلات اقتصادی عراق می‌شود و به کار دولت رونق می‌دهد و آمریکا به دلیل روابط دیرین با کاظمی، آنچه را که از عبدالمهدی و مالکی دریغ ‌می‌کرد، به عراق واگذار می‌کند و فشار اقتصادی از روی مردم برداشته می‌شود. اما عملکرد دولت آمریکا چه در دوره ترامپ و چه در دوره بایدن خلاف این را نشان داد. آمریکا در طول حدود یک سالی که مصطفی الکاظمی روی کار آمده است، هیچ کمکی به دولت او نکرده و حتی از اعطای وام مورد درخواست کاظمی هم امتناع ورزیده است.

روابط کاظمی با آمریکایی‌ها برای عراقی‌ها نتیجه اقتصادی نداشته؛ از این رو دولت کاظمی با شرایطی بحرانی‌تر در داخل مواجه شده تا جایی که بر اساس گزارش بانک مرکزی عراق، دولت در ماه‌های پایانی سال ۲۰۲۰ از پرداخت حقوق به کارکنان خود هم ناتوان بوده و با ۲۰ درصد کسری در پرداخت‌ها مواجه شده است. اعتراضات پیاپی در استان‌های جنوبی عراق که به درگیری‌هایی بین نیروهای ارتش و معترضین منجر شد، عمق مشکلات دولت را حتی در بین شیعیان آشکار کرد تا جایی که کاظمی برای خاموش کردن اعتراضات در بصره و ذی‌قار ـ ناصریه ـ به دادن امتیازات بزرگی به گروه‌های ذی‌نفوذ رقیب خود در این دو استان ناگزیر گردید. کاظمی در عرصه سیاسی نیز نتوانست چشم‌انداز موفقی را نشان دهد و ناگزیر شد زمان برگزاری انتخابات زودهنگام را از خرداد ماه ۱۴۰۰ به آبان این سال به تعویق بیندازد. ناظران سیاسی معتقدند انتخابات زودتر از خرداد ۱۴۰۱ برگزار نمی‌شود و این یعنی انتخابات پارلمان در زمان قانونی خود برگزار می‌شود  و این در حالی است که اساساً کاظمی با شعار عمل به خواسته‌های معترضین که مهم‌ترین آن برگزاری انتخابات زودهنگام پارلمانی بود، روی کار آمد.

آنچه اشاره کردیم نشانه‌های پیچیده‌تر شدن شرایط عراق است. این شرایط کاظمی را به مرز ناامیدی رسانده تا جایی که در یکی از جلسات کابینه در اسفند ماه ۹۹، ادامه حضور نظامیان آمریکایی را به ضرر عراق معرفی کرد و در واقع به صف معترضین عراقی حضور آمریکا پیوست. آمریکا که گمان می‌کرد دولت کاظمی و دو پایگاه نظامی‌اش در دو منطقه کرد و سنی‌نشین موقعیت‌های ویژه‌ای را برای حفاظت از نظامیان این کشور ایجاد خواهد کرد، ‌اینک متوجه شده‌ که نه استقرار پایگاه نظامی آمریکا در اربیل سبب امنیت نظامیان آمریکا می‌شود و نه روی کار آمدن دولت متمایل به آمریکا می‌تواند حضور درازمدت این کشور را در عراق تضمین کند.

17فوریه/21

صاعقه‌های آسمانی، پایان بخش قوم آ ل‌سعود

تجاوز سعودی به یمن به انتهای سال ششم خود نزدیک می‌شود. برای دانستن پیروز جنگ تا اینجا  کار سختی پیش روی تحلیلگران نیست.

عربستان سعودی با تکیه بر نیروی هوایی پیشرفته خود و تجهیزات مدرن غربی گمان می‌کرد ظرف چند هفته یا حداکثر چند ماه می‌تواند صنعا را تصرف کند، ولی اتفاقات صحنه نبرد کاملاً خلاف تصور حکام سعودی را رقم زده است.

انصارالله که با تکیه بر نیروهای مردمی توانست پایتخت و برخی استان‌های شمالی را به تصرف خود در بیاورد، ظرف ۶۹ ماه جنگ تمام‌عیار از یک گروه توده‌ای و مردمی کم‌تجربه به یک ارتش ‌کاملاً ورزیده با ساختارهای تمایز یافته تبدیل شد.

در ابتدای جنگ، عربستان در جنگ هوائی از برتری مطلق برخوردار بود و نیروهای یمنی فاقد سلاح‌های توازن‌بخش برای ایجاد موازنه وحشت و در نتیجه در امان ماندن مردم یمن از گزند تجاوزات طیاره‌های سعودی بودند. ولی امروز شهرها و تاسیسات مهم سعودی زیر ضربه پهبادها و موشک‌های کروز یمنی قرار دارند.

در سال‌های ابتدایی فشار بسیار زیاد نیروی هوایی سعودی یمنی‌ها را مجبور کرد تا با ابتکاراتی چون تبدیل موشک‌های پدافندی سام ۲ زمین به زمین، توان موشکی خود را افزایش دهند. از همان زمان علاوه بر چنین ابتکاراتی، تلاش برای ساخت موشک‌های کروز و بالستیک آغاز شد که اثرات آن چندی پیش با هدف قرار دادن تاسیسات نفتی جده توسط موشک کروز آشکار شد.

از جنبه دریایی نیز اگر چه انصارالله از همان ابتدا به صورت محدود می‌توانست عملیات‌های دریایی را طراحی و اجرا کند، اما کیفیت و کمیت حملات دریایی این جنبش در ماه‌های اخیر ارتقای قابل توجهی یافته است؛ تا جایی که نفتکش‌های سعودی و متحدانش را در شعاع‌های چند صد کیلومتری از ساحل یمن هدف قرار می‌دهد.

روی زمین نیز ائتلاف سعودی با سرپل قرار دادن شهر مارب به عنوان نقطه‌ای استراتژیکی در نزدیکی صنعا سعی در نفوذ به اطراف پایتخت و تصرف کامل آن از طریق جبهات نِهِم و صرواح را داشت و نیروهایش در  مقطعی از جبهه نهم تا نزدیکی صنعا نیز پیش رفتند، لکن یمن با عملیات‌های متعدد نیروهای نامنظم ارتش و کمیته‌های مردمی، علاوه بر شکست نیروهای سعودی در این جبهه‌ها و رفع خطر از صنعا، شهر مارب یعنی مهم‌ترین شهری را که در تصرف نیروهای سعودی بود، از سه طرف محاصره کرده و در آستانه آزادسازی کامل آن است.

در صورت تصرف شهر مارب:

  1. انصارالله پس از حدود ۶ سال می‌تواند بر یمن شمالی مسلط شود.

۲٫راه ارتباطی سعودی‌ها به جنوب یمن کاملاً قطع خواهد شد و مجبورند این کشور را دور بزنند و نیروهایشان را از شرقی‌ترین نقاط (استان المهره) به جنوب منتقل کنند.

۳٫مارب از لحاظ تاسیسات برق و نفت و برای اداره کشور کمک زیادی به موقعیت انصارالله خواهد کرد.

۴٫رژیم سعودی رسماً شکست را متحمل و از جرگه بازیگران عرصه یمن خارج خواهد شد و انصارالله نیز تنها با مجلس انتقالی جنوب (جدایی‌طلبان وابسته به امارات) مواجهه خواهد شد.

  1. موقعیت انصارالله در معادلات بین‌المللی کاملاً تحکیم خواهد شد.
  2. انصارلله کاملاً از حالت پدافندی خارج می‌شود و از موضع برتر ابتکار عمل را در دست می‌گیرد و متوجه سایر مناطق مهم اشغالی از جمله استان بسیار غنی شبوه خواهد شد.

با شکست قطعی سعودی در معادلات یمن، در جبهه داخلی موقعیت محمد بن سلمان به‌شدت تضعیف خواهد شد و رقبای وی از این فرصت برای برکناری او نهایت استفاده را خواهند کرد.

نکته دیگر این است که انصارالله، رژیم سعودی را رها نمی‌کند و سیاست تنبیه متجاوز را تا پذیرش شکست قطعی آنها و پرداخت خسارت در پیش خواهد گرفت. معکوس شدن روند جنگ در ماه‌های اخیر این گمانه را تقویت کرده است.

برآوردها نشان می‌دهند که مجلس انتقالی جنوب نیز نخواهد توانست مانعی جدی در برابر اراده دولت نجات ملی یمن باشد؛ زیرا اولاً مشروعیت دولت مستعفی را در بین جامعه بین‌المللی ندارد. ثانیاً ، امارات پشتیبان این دولت است. با توجه به قدرت موشکی و پهبادی یمنی‌ها به‌راحتی می‌توان اراده این شیخ نشین را که نمی‌خواهد موقعیت تجاری و اقتصادی اش از بین برود، تضعیف کرد و او را سر جای خود نشاند.

قدرت نظامی مجلس انتقالی برای ایستادگی در برابر توان بسیج انصارالله کافی نیست. در یک سال گذشته خصوصاً پس از پاکسازی جبهات نهم و صرواح، انصارالله استراتژی تهاجمی را در پیش گرفته و تصرف استان جوف و در حال حاضر مارب توازن قوا را به‌شدت به نفع آن تغییر داده است.

متغیر مهم دیگر روی کار آمدن دولت جو بایدن است که تحت هیچ شرایطی نمی‌تواند با ولیعهد کنونی عربستان همکاری کند و وعده مجازات او را به علت دخالت در قتل خاشقچی داده است. بایدن مخالف ادامه جنگ علیه یمن است و لزوم توقف آن را بارها اعلام کرده است.

بنابراین با استناد به دلایل فوق می‌توان پیش‌بینی کرد که جنگ یمن در انتهای خود قرار دارد و پس از ۶ سال جنگ طاقت‌فرسا، رژیم سعودی نه تنها به هیچ یک از اهداف خود نرسیده، بلکه باید خود را آماده پرداخت خسارات سنگین کنـد.

29جولای/20

و حالا نوبت یمن است

پیروزی‌های پیاپی رزمندگان یمن بسیار توجه‌برانگیز است. آنان این پیروزی‌ها را در «مظلومیت مطلق» به دست آورده‌اند، زیرا در حالی می‌جنگند که از زمین، دریا و آسمان در محاصره‌ کامل به سر می‌برند و در مقابل آنان فقط یک کشور ثروتمند و بی‌پروا قرار ندارد، بلکه با یک «جهان بی‌رحم» مواجهند. سازمان ملل که براساس رسالت خود باید از آغازکنندگان و تشدیدکنندگان جنگ بخواهد به جنگ و تجاوز علیه یک عضو این سازمان خاتمه دهند، با صدور قطعنامه‌ و اصرار بر اجرای بندهای آن، از جنایتکاران حمایت می‌کند و چشمش را بر کشتار گسترده‌ی مردم یمن فرو بسته است.

رزمندگان یمنی در این شرایط با تکیه بر امکانات محدود داخلی خود به مصاف دشمنان ثروتمندِ تا بن دندان مسلح خود رفته‌ و با عملیات‌های پی‌درپی شگفتی آفریده‌اند. یمنی‌ها تا حدود یک سال پیش به صورت دفاعی عمل می‌کردند و معتقد بودند با محدود نگهداشتن دایره‌ جنگ می‌توانند دشمنان خود را فرسوده کنند، اما گسترش عملیات‌های تهاجمی هوایی دشمن آنان را وادار کرد در سیاست خود تجدیدنظر کنند و لذا از حدود یک سال پیش به عملیات‌های تهاجمی روی آورده‌اند.

 

عملیات ینبوع

عملیات علیه تأسیسات نفتی نظامی و زیرساخت‌های پروازی، بخشی از سیاست تهاجمی جدید یمنی‌ها بود که از ۲۴ اردیبهشت ماه ۹۸ به مرحله‌ اجرا درآمد. عملیات نظامی علیه دو تأسیسات نفتی «الدوادمی» و «عفیف» در منطقه‌ ینبوع عربستان واقع در کرانه‌ شمالی دریای سرخ که به وسیله‌ پهپادهای تهاجمی صورت گرفت، اولین اقدام بزرگ آنان علیه عربستان بود که به توقف بخش مهمی از صادرات نفت سعودی منتهی شد. این عملیات از آنجا اهمیت ویژه داشت که پهپادهای یمنی حدود ۱۰۵۰ کیلومتر راه را طی کردند، بی‌آنکه شناسایی شوند و باید در منطقه‌ای عملیات می‌کردند که بنا به اعلام رسمی «آرامکو» ـ کمپانی مشترک نفتی آمریکا و سعودی ـ با بهره‌مندی از انواعی از سیستم‌های پدافندی مورد «حفاظت ویژه» قرارگرفته بودند.

 

عملیات علیه فرودگاه‌ها

عملیات بعدی رزمندگان یمنی در این ایام متوجه فرودگاه‌های نظامی و مدنی سعودی در استان‌های سه‌گانه‌ جیزان، عسیر و نجران شد و توقف پروازها در این سه استان جنوبی عربستان را در پی داشت. انهدام پایگاه نظامی هوایی ملک خالد در «خمیس مشیط» و توقف پروازها در فرودگاه مدنی «اَبها» علاوه بر آنکه خسارت‌های زیادی را روی دست مترفان سعودی گذاشت، به حیثیت امنیتی آن کشور نیز آسیب‌های فراوانی را وارد کرد.

 

عملیات الشیبه

اقدام دیگر رزمندگان یمنی عملیات موشکی علیه منطقه‌ی‌ «الشیبه» در شرق سعودی و در ده کیلومتری مرز امارات بود که در ۲۶ مرداد ماه گذشته صورت گرفت و خسارات زیادی را به تأسیسات نفتی در این منطقه وارد کرد. تأسیسات نفتی سعودی در الشیبه روزانه حدود ۹۰۰ هزار بشکه‌ نفت تولید می‌کرد که با عملیات موشکی یمنی‌ها دچار بحران جدی شد. موشک‌های یمنی در این عملیات باید ۱۳۰۰ کیلومتر را می‌پیمودند و به هدف اصابت می‌کردند.

 

عملیات بقیق

عملیات بعدی یمنی‌ها علیه رژیم سعودی، حمله‌ موشکی و پهپادی به دو منطقه نفتی بقیق و خریص در استان الشرقیه عربستان بود که شدیدترین ضربه‌ اقتصادی، سیاسی و نظامی به عربستان به حساب آمد. تأسیسات بقیق و خریص مهم‌ترین تأسیسات نفتی مشترک آمریکا و رژیم سعودی با تولید روزانه حدود ۵/۴ میلیون بشکه‌ نفت بودند. آرامکو در سال ۲۰۱۸، بیش از ۱۱۱ میلیارد دلار درآمد داشت و ارزش تأسیسات آن در بقیق بیش از ۵/۲ تریلیون دلار برآورد شده است؛ از این‌رو این دو مرکز نفتی از طریق یک سیستم چندلایه پدافندی شامل استقرار هواپیماهای شناسایی و رهگیری B52 و ۲۵  آتشبار «پاتریوت» حمایت می‌شدند.

ضربه‌ ۲۳ شهریور ماه ۹۸ یمنی‌ها به این پایگاه سبب توقف کامل صادرات نفت در این حوزه شد و بازسازی آن تا کنون به انجام نشده است. خسارت‌های وارده به این تأسیسات به‌حدی بود که مسئولان آرامکو رسماً اعلام کردند هزینه‌ نوسازی این دو پایانه نفتی بسیار کمتر از بازسازی و تعمیر آن است. ضربه‌ یمنی‌ها به تأسیسات بقیق و خریص به‌قدری سخت و سهمگین بود که سعودی‌ها ابتدا آن را به ایران نسبت دادند و بعضی از آمریکایی‌ها به افسانه‌سرایی درباره‌ نقش ایران روی آوردند. حتی یک منبع پنتاگون در عراق مدعی شد اطلاعاتی در دست دارد که حرکت این پهپادها از شمال استان خوزستان آغاز شده است. سعودی‌ها و آمریکایی‌ها که در مخمصه گیرکرده بودند، نهایتاً اعلام کردند که اسناد قطعی برای اینکه معلوم شود حمله به «مهم‌ترین تأسیسات مشترک آمریکا و رژیم سعودی در عربستان» کار ایران است، وجود ندارد.

 

عملیات نَصرُ مِنَ ‌الله

اقدام دیگر نیروهای یمن اولین عملیات تهاجمی بزرگ علیه مناطقی از جنوب عربستان در مرداد گذشته بود. پیش از این یمنی‌ها گاه و بی‌گاه حملاتی را علیه استان‌های سابقاً یمنی نجران، جیزان و عسیر انجام می‌دادند، ولی این اقدامات هیچ‌گاه گسترده و با هدف آزادسازی نبود. عملیات «نَصرُ مِنَ الله» در داخل خاک عربستان این پیام مهم را به همراه داشت که جنگ ممکن است به داخل خاک سعودی کشیده شود. در این عملیات که دو هفته به درازا کشید، رزمندگان یمن توانستند به‌رغم حضور انواع هواپیماهای جاسوسی دشمنان، یعنی سعودی، امارات، فرانسه، انگلیس و آمریکا عملیات را تا زمان اجرا مخفی نگه دارند. آماده‌سازی چند تیپ رزمی در این شرایط کار بسیار دشواری بود که یمنی‌ها به‌رغم همه‌ محدودیت‌ها به‌خوبی از عهده‌ آن برآمدند. عملیات نَصرُ مِن الله سبب کشته شدن حدود ۲۰۰۰ نفر از نیروهای سعودی و مزدوران آن و اسارت ده‌ها نفر شد. در میان کشته‌شده‌ها، چند سرتیپ هم به چشم می‌خوردند.

عملیات «شهید ابوعبدالله حیدر» مرحله‌ اول سلسله عملیات نَصرُ مِنَ الله بود که طی آن ۳۵۰ و در ادامه ۶۰۰ کیلومتر مربع از خاک سعودی در استان پهناور نجران به تصرف مقاومت یمن درآمد و نیروهای یمنی به پنج کیلومتری مرکز استان رسیدند. سه تیپ سعودی تحت عناوین «لواء توحید»، «لواء وحده» و «لواء فاروق» به فرماندهی عالی سرلشکر «رداد الهاشمی» از این منطقه محافظت می‌کردند. در این زمان انصارالله در دو خط عملیاتی در شمال غرب و شمال شرق این منطقه دست به عملیات زد و عملاً این سه تیپ را به محاصره‌ کامل خود در آورد و با سه یگان موشکی، پهپادی و عملیات زمینی به‌سرعت بر این نیروها سیطره یافت، به‌گونه‌ای که در همان ساعات اولیه هر سه تیپ متلاشی ‌شدند؛ چهار گردان با استعداد حدود ۳۰۰۰ نفر به اسارت در‌آمدند که یک گردان از آنها نیروهای افسر و درجه‌دار ارتش سعودی و دو گردان دیگر، نیروهای مزدور یمنی و غیریمنی وابسته به منصور هادی بودند.

 

عملیات بنیان مرصوص

عملیات بعدی یمنی‌ها عملیات «بنیان مرصوص» بود که با هدف عمق‌بخشی به امنیت پایتخت صورت گرفت. مدت‌های مدیدی بود که اشغال پایتخت به یک سیاست جدی مشترک بین سعودی‌ها، اماراتی‌ها و عوامل آنان تبدیل شده بود. بر این اساس اقدامات فراوانی در استان «جوف» واقع در شمال صنعا و استان مأرب که جبهه‌ شرقی صنعا را پوشش می‌داد صورت گرفته بود و سعودی‌ها توانسته بودند با برخورداری از آتش سنگین، به موقعیت‌هایی دست یابند که اشغال فرمانداری نهم Nehem از توابع استان صنعا و تصرف بخش وسیعی از استان جوف را شامل می‌شد. در این میان سعودی‌ها با تجمیع نیروها و با اغفال حزب اخوانی اصلاح که به‌طور ضمنی با انصارالله یمن توافقی را امضا کرده بود، امیدوار بودند بتوانند بر مرکز یمن سیطره پیدا کنند و بر این اساس ۱۷ تیپ را آماده کرده بودند. این همه در حالی بود که آنان براساس توافق آذر ماه ۱۳۹۷ استکهلم، موظف بودند از دامنه‌ تنش بکاهند و به سمت صلح حرکت کنند.

بر این اساس رزمندگان یمن با فاصله‌ کمی پس از عملیات مرداد ماه نَصرُ مِنَ الله، خود را برای عملیات بزرگ دیگری آماده کردند. سعودی‌ها خود را برای عملیات در اواخر دی ماه آماده می‌کردند که یک هفته پیش از آن، با پیشدستی رزمندگان یمن مواجه شدند و رزمندگان یمن توانستند ظرف چند روز فرمانداری نهم را از سیطره‌ سعودی خارج سازند؛ بخش‌هایی از استان مهم مأرب را آزاد کنند؛ بخش وسیعی از استان شمالی جوف را به تصرف درآورند و در روزهای پس از آن کاملاً بر آن مسلط شوند و «الحزم» مرکز استان را نیز به تصرف خود درآورند. رزمندگان یمنی در این عملیات توانستند ۱۷ تیپ سعودی ـ اماراتی و عوامل آنها را منهدم کنند که در نتیجه حدود ۳۵۰۰ نفر از آنان کشته شدند و ده‌ها نفرشان به اسارت درآمدند. در این عملیات ۲۳۰۰ کیلومتر مربع از یمن ـ تقریباً به اندازه‌ عملیات ایرانی فتح‌المبین در سال‌ ۱۳۶۱ ـ آزاد شد و صدها دستگاه نظامی به تصرف رزمندگان یمنی درآمدند.

این عملیات بزرگ‌ترین عملیات رزمندگان یمن به حساب آمد. اما با مرور عملیات‌های رزمی یمنی‌ها که از اردیبهشت ماه شروع شده بود می‌توان گفت جنگ در سال ۹۸ کاملاً به نفع یمنی‌ها و به ضرر سعودی‌ها جریان پیدا کرده است. آزادسازی استان جوف توسط نیروهای انصارالله به‌قدری مهم بود که به یک زلزله در جبهه‌ سعودی منجر شد. در این بین احمد بن‌ دغر، مشاور منصور هادی در سلسه توئیت‌هایی به شکست سخت جبهه سعودی ـ اماراتی اذعان کرد و نوشت، «سقوط الجوف شاید موازنه نظامی قدرت‌ها را به شکل نهایی در نبرد سرنوشت‌ساز با [انصارالله] حوثی تغییر دهد. اگر ما با این مسئله با همان سطح تعامل خود با سقوط نهم رفتار کنیم، در صحنه‌ داخلی یمن این احتمال هست که سرنوشت نبرد ما به نفع [انصارالله] حوثی و در صحنه منطقه‌ای به نفع ایران تمام شود و دیگر نقش ائتلاف در یمن به پایان برسد.»

او افزود، «همه‌ ما شکست تاریخی تلخی خواهیم خورد؛ چون دشمن (منظور دولت نجات ملی یمن) به وسایل و منابع قدرت دست یافته و توانایی مقاومت پیدا کرده است. به همین دلیل هم پیشروی می‌کند، در حالی که ما در ائتلاف [سعودی ـ امارات] به دلیل اختلافات و دودستگی‌ها و دشمنی با یکدیگر که با اصرار عجیبی هم ادامه دارد، این شکست (سقوط جوف) را به [انصارالله] حوثی و ایران در این نبرد تاریخی هدیه داده‌ایم.»

 

اهمیت آزادسازی الجوف

عملیات «بنیان مرصوص» دستاوردهای نظامی، سیاسی و اقتصادی عدیده‌ای دارد، زیرا استان الجوف در نزدیکی مرزهای عربستان سعودی و مشخصاً منطقه نجران قرار دارد و سیطره نیروهای یمنی بر این استان به معنای محاصره استان مأرب از چند محور و نیز نزدیک‌تر شدن به این استان و باز کردن خطوطی است که به پیشروی به سمت آن کمک می‌کند. افزون بر این، آزادسازی الجوب ضربه‌ای مهلک به نیروهای ائتلاف متجاوز و طرح‌های تجزیه‌طلبانه آن علیه یمن به شمار می‌رود. در کنار این عوامل، ذکر اهمیت اقتصادی الجوف با توجه به غنی بودن آن از ذخایر نفتی قابل توجه است.

آزادسازی استان الجوف غیر از اینکه چه از منظر ژئوپولیتیکی و چه از منظر اقتصادی، از اهمیت استراتژیک برخوردار است، عناصر قدرت نیروهای صنعا را از نظر تأمین امنیت این جبهه و از بین بردن هر گونه تهدیدی افزایش می‌دهد و مسیر پیشروی ارتش و کمیته‌های مردمی به استان‌های شرقی را هم تسهیل می‌کند. این مؤلفه‌ها در واقع یک تحول استراتژیک در جنگ یمن هستند و نشان می‌دهند که از یک سو نیروهای صنعا زمام امور را در دست دارند و از سوی دیگر فروپاشی‌ها در صفوف نیروهای ائتلاف سعودی همچنان ادامه دارد.

 

عملیات شهید سلیمانی

عملیات یمنی‌ها در مثلث صنعا، مأرب و جوف کمی پس از زمان شهادت سردار سلیمانی صورت گرفت. طرف یمنی اصرار داشت نام آن عملیات را «سردار سلیمانی» بگذارد که با مخالفت ایران با نام «بنیان مرصوص» صورت گرفت. این عملیات غیر از تأثیر میدانی و یأسی که بر جبهه سعودی ـ امارتی وارد کرد، یک پیام آشکار هم داشت و آن هم اینک با شهادت سردار سلیمانی، جبهه مقاومت دچار رکود نمی‌شود و خللی در عملیات‌های بزرگ آن پدید نمی‌آید. پیش از این تحلیل‌گران آمریکایی و از جمله «مایکل نایتز» مأمور پنتاگون در عراق طی یادداشتی که توسط یک اندیشکده‌ آمریکایی چاپ شد، گفته بودند با از میان برداشته شدن سلیمانی، عملیات‌های بزرگ جبهه مقاومت به پایان می‌رسند و از این پس می‌توان به‌راحتی از پس عملیات‌های طرف ایرانی یا متحدان منطقه‌ای آن برآمد. عملیات بزرگ بنیان مرصوص در یمن این انگاره را از بین برد و نشان داد که روح سلیمانی هم پیروزی در عملیات‌های بزرگ را تضمین می‌کند.

 

تغییر استراتژی

«مقاومت یمن» تا پایان سال ۲۰۱۸ یعنی در طول ۴۵ ماه جنگ، براساس نظریه «محدود نگهداشتن دامنه‌ جنگ» فعالیت می‌کرد. تصور می‌شد که گسترش میدان جنگ از یک‌ سو سبب پراکنده شدن انرژی آن و از سوی دیگر به تشدید حملات بی‌رحمانه «ائتلاف غربی ـ عربی» علیه توده‌های مردم یمن منجر می‌شود؛ لذا در این دوران، مقاومت یمن اگرچه گاهی به صورت نمادین به بعضی از مناطق عربستان از جمله پایتخت حمله می‌کرد؛ اما در عمل عملیات برون‌مرزی آن به یک شعاع ۱۰ تا ۱۵ کیلومتری محدود می‌شد.

با گذشت زمان کم‌نتیجه بودن این راهبرد برای آنان به اثبات رسید، چون عربستان و امارات در این دوران دایره بمباران‌های هوایی و حتی تهاجمات زمینی خود را گسترش می‌دادند و دائماً بر تعداد قربانیان یمنی در بازارها، خانه‌ها، بیمارستان‌ها، مدارس، کوچه‌ها و خیابان‌ها می‌افزودند. از سوی دیگر گسترش دامنه درگیری با انصارالله در استان‌های جوف، مأرب و حدیده، عملاً توان زیادی از مقاومت یمن می‌گرفت و به نیروی رزمی بیشتری نیاز بود.

عملیات بازپس‌گیری بندر استراتژیک الحدیده توسط ائتلاف سعودی که از اوائل سال ۱۳۹۷ آغاز شد و در آذر ماه این سال به اوج خود رسید و در نهایت به «توافق استکهلم» منجر شد، جمع‌بندی عملیاتی مقاومت یمن را تغییر داد. این در حالی بود که به‌خصوص طی سال‌های ۹۶ و ۹۷، جنگ‌افزارهای انصارالله در دو بخش موشکی و پهپادی به پیشرفت‌های شگفت‌انگیزی رسیده و تا حدودی موازنه تسلیحاتی برقرار شده بود.

انصارالله در پایان استراتژی عملیاتی «محدود نگهداشتن دایره جنگ» ناگزیر به مصالحه درباره حدیده شد؛ حال آنکه کاملاً واضح بود که توافق ـ آذر ۹۷ـ استکهلم توسط عربستان و امارات اجرا نمی‌شود و تا حدی به تثبیت متجاوزین در بخش مهمی از سواحل یمنی دریای سرخ هم می‌انجامد. بر این اساس وقتی هیئت انصارالله عملاً دست خالی از استکهلم به صنعا بازگشت، مقاومت یمن به جمع‌بندی تازه‌ای از جنگ رسید و خود را برای جنگ جدیدی آماده کرد.

پنج ماه زمان نیاز بود تا جنگ جدید یمنی‌ها آغاز شود. در این فاصله مقاومت یمن شبانه‌روز سرگرم به پایان رساندن پروژه‌های تسلیحاتی خود بود و توانست سه نوع موشک جدید بالستیک ـ یعنی موشک‌های برد بلند با سر جنگی سنگین ـ را آزمایش کند و سرعت عمل و زمان پرواز پهپادهای تهاجمی خود را نیز به چند برابر افزایش دهد. این در حالی بود که ائتلاف متجاوز امارات و عربستان سرخوش از پیروزی بادآورده در بخش‌هایی از سواحل الحدیده، سرگرم باز کردن جبهه‌های جدیدی در شمال و غرب استان‌های حجه و صعده بودند و در نهایت توانستند رخنه‌ای در حجه پدید آورند. نقشه آنان این بود که اشغال سواحل را که تا راسته‌های شهر حدیده رسیده بود تا آخرین نقطه‌ ساحلی یمن یعنی سواحل استان حجه امتداد دهند و مقاومت یمن را از خطوط پشتیبانی دریایی خود محروم کنند.

هم‌اینک قواعد جنگ یمن تغییر کرده است. مقاومت یمن در جنگ‌افزار به توازن نسبی رسیده و این در حالی است که در ابعاد نیروی انسانی ـ رزمنده ـ دست برتر دارد. ترکیب سه نوع رزم در جریان مرحله‌ اول، دوم و سوم عملیات نَصرُ مِنَ الله نشان داد که مقاومت یمن به‌طور کامل به فنون جنگ و مدیریت میدان‌های بزرگ رزم احاطه پیدا کرده است. وقتی یمنی‌ها چنین عملیات بزرگی را در خاک دشمن و در زیر حدود ۳۰۰ حمله هوایی به نتیجه می‌رسانند و می‌توانند چندین ماه نیات عملیاتی خود را پنهان و از نیروهای خود به گونه‌ای محافظت کنند که در چند هفته عملیات نَصرُ مِنَ الله به تعداد انگشت‌های یک دست شهید ندهند، سطح عملیاتی و برتری عملیاتی آنان اثبات می‌شود که می‌تواند برای سعودی‌ها و آمریکایی‌ها رعب‌انگیزتر از عملیات‌های نجران و بقیق باشد. سعودی باید بداند که اینک مقاومت یمن از بعد نیروی انسانی، اراده و تسلیحات بسیار توانمند‌تر از روزی است که جنگ علیه او را در ششم فروردین ۹۴ آغاز کرد.

 

سعودی در انتظار حوادث

رزمندگان یمنی البته در پایان راه قرار ندارند و قرائن بیانگر آن است که سعودی‌ها به‌رغم ضربه‌های سنگینی که خورده‌اند هنوز به «رخدادهای محاسبه‌ناپذیر» چشم دوخته‌اند و انتظار دارند برای طرف مقابل اتفاقاتی روی دهد تا بتواند از آن به نفع خود بهره‌برداری کند. آنان به‌خصوص روی شرایط داخلی ایران چشم دوخته‌اند. کما اینکه رژیم سعودی که پس از ضربه خوردن تأسیسات آرامکو در خریص و بقیق به کما رفت و علامت‌هایی از گرایش به صلح نشان داد، پس از ارزیابی‌ای که آمریکایی‌ها از انتخابات ایران به آنان ارائه کردند، به مواضع قبلی بازگشتند. هر چند نتایج انتخابات و مشارکت نسبتاً قوی مردم ایران، آنان را تا حد زیادی سرخورده کرده است، ولی به نظر می‌آید هنوز هم در انتظار رخدادهای شگفتی‌ساز به نفع خود هستند.

بر این اساس قاعدتاً رزمندگان یمنی عملیات‌های سنگین دیگری در شرق و جنوب در پیش دارند. عملیات اخیر یمنی‌ها در مثلث صنعا، مأرب و جوف اگرچه برای پایتخت امنیت زیادی را به همراه آورد، اما هنوز تهدیدات علیه آنان ادامه دارد. عملیات‌های زنجیره‌وار هوایی اخیر سعودی‌ها علیه صعده، الحدیده و صنعا که به کشته شدن ده‌ها نفر از مردم یمن منجر شد، بیانگر آن است که تهدید تمام نشده و نتیجه‌ طبیعی آن ادامه‌ عملیات‌ یمنی‌هاست.

 

 

بداقبالی سعودی‌ها

همزمان با عملیات رزمندگان یمنی در محور شرق و شمال صنعا، مردم در استان «المهره» در مرز عمان به مراکز بندری متعلق به سعودی‌ها حمله و مسئولان محلی وابسته سعودی را از شهر خود بیرون کردند. عملیات قبایل المهره علیه سیاست سعودی‌ها در جنوب یمن فشار زیادی را متوجه عربستان می‌کند و ممکن است به سایر استان‌های جنوب شامل شبوه، بیضاء و حضرموت هم کشیده شود. اعتراضات جنوبی‌ها به سیاست سعودی‌ها اگرچه عمدتاً جنبه اجتماعی دارد، اما می‌تواند به‌سرعت سیاسی شود؛ زیرا سال‌هاست که در جنوب یمن یک حکومت چپ‌گرای مخالف سعودی با محوریت ابوبکر العطاس و علی ناصر محمد وجود دارد که هنوز زمینه‌های اجتماعی دارند و می‌توانند اعتراضات را سیاسی کنند و ادامه بدهند. اگر سعودی‌ها و اماراتی‌ها به‌طور جدی در جنوب شرق یمن درگیر شوند، برتری خود را در استان‌های عدن، تعز و… از دست می‌دهند و این می‌تواند زمینه‌ساز عملیات‌های جدید انصارالله در استان‌های جنوب غربی یمن شود.

 

اختلافات لاینحل با امارات

بداقبالی دیگر سعودی‌ها لاینحل ماندن اختلافات میان نیروهای وابسته به سعودی به رهبری منصور هادی و نیروهای وابسته به امارات با محوریت «شورای انتقالی جنوب» یا «کمربند امنیتی» است که در عمل سبب بی‌اعتمادی نیروهای محلی و فرماندهان سعودی اماراتی به یکدیگر در جنوب شده است. حدود چهار ماه پیش اختلافات امارات با عربستان سبب سیطره امارات بر عدن شد و نیروهای دولتی وابسته به سعودی از جمله رئیس‌جمهور مستعفی و دولت او ناچار به جلای وطن و استقرار در ریاض شدند. این در حالی است که دایره‌ اختلاف میان آنان به این میزان محدود نماند و امارات ناچار به درگیری خونینی با حزب اخوانی اصلاح که مورد حمایت عربستان است، شد. حزب «اصلاح» قدرتمندترین جریان در ائتلاف متجاوز سعودی ـ اماراتی به حساب می‌آید که تا پیش از درگیری‌های اخیر بر دو استان حساس مأرب و تعز سیطره داشت؛ اما درگیری امارات با آنان سبب تضعیف موقعیتشان در مأرب شد. در این درگیری‌ها بیش از ۵۰۰ تن از نیروهای حزب اصلاح به وسیله نیروی هوایی و موشک‌های امارات کشته شدند و در یک مورد در حمله‌ موشکی امارات به مقر آنان در مأرب بیش از ۱۳۰ نفر از نیروهای این حزب از بین رفتند.

وضعیت کنونی به‌گونه‌ای است که حزب اصلاح ماندن در کنار ائتلاف سعودی ـ اماراتی را بی‌نتیجه می‌داند و این می‌تواند برای ریاض و ابوظبی خطرناک باشد، زیرا حزب اصلاح به یک طعمه برای یمن تبدیل شده است.

آخرین خبرها حاکی از آنند که عناصر وابسته به دولت امارات مانع ورود نیروهای ارتش سعودی به بندر «الزیت» در عدن شده‌اند. شبه‌نظامیان «کمربند امنیتی» که به همراهی با دولت امارات شناخته می‌شوند، به‌رغم موافقت دولت مستعفی منصور هادی، مانع سوخت‌گیری یک کشتی تجاری در بندر «الزیت» شدند. با وجود اینکه توافق ریاض برای پایان چهار ماه درگیری شدید، میان دولت مستعفی منصور هادی و شورای انتقالی جنوب (همسو با امارات) در ۱۴ آبان ماه گذشته امضا شد، اما با گذشت سه ماه از آن، بیشتر بندهای این توافق اجرا نشده‌اند و دو طرف یکدیگر را به نقض تعهدات متهم می‌کنند.

 

پیوستن رهبران قبایل

در شرق صنعا که بزرگ‌ترین عملیات آنان طی پنج سال اخیر به حساب می‌آید، تعداد زیادی از سران قبایل مأرب به انصارالله پیوسته و برای کمک به آزادسازی این استان مهم به انصارالله قول همکاری داده‌اند. اطمینان از پیروزی انصارالله سبب شد که این اعلام ائتلاف رهبران قبایل مأرب به صورت علنی و اعلامی صورت گیرد. انصارالله پس از عملیات بنیان مرصوص با قبایل مأرب وارد گفتگو شد که «صالح الجبوانی» وزیر حمل و نقل منصور هادی آن را یک تحول خطرناک ارزیابی کرد. بعد از مذاکرات، این قبایل به انصارالله پیوستند و متعهد شدند که در جریان آزادسازی مأرب، جبهه‌ شمالی را آرام نگه دارند و مانع نفوذ سعودی‌ها از شمال به این استان شوند.

همه‌ شواهد و قرائن نشان می‌دهند که عملیات آزادسازی استان مهم مأرب به‌زودی آغاز می‌شود و با آزادسازی آن نیروهای انصارالله پیکان حملات خود را برای آزادسازی تعز متوجه جنوب خواهند کرد. در این بین رهبران انصارالله به حزب یمن اصلاح پیام داده‌اند که به توافق گذشته با انصارالله بازگردد که می‌تواند به آزادسازی جنوب سرعت بدهد.